اطيب البيان في تفسير القرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 1

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

جلد 1

خطبة الکتاب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الحمد للَّه الّذی جعلنا من المتمسکین بکتابه المبین و هدانا ببرکته الی صراطه المستقیم الّذی انعمه علی النبیین و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین، و لم یجعلنا من المغضوب علیهم و لا الضالّین. و عرّفنا رموز کلامه المتین و تفسیر فرقانه الّذی انزل علی عبده لیکون نذیرا للعالمین، ببیان ائمة الراشدین من آل طه و یس، و الصلاة و السلام علی من ارسله رحمة للعالمین و داعیا الیه باذنه و رءوفا بالمؤمنین افضل السفراء و المرسلین و اشرف الاولین و الاخرین محمّد خاتم النبیین، و علی بضعته و فلذة کبده و روحه الّذی بین جنبیه فاطمة الزهراء سیّدة نساء العالمین و علی صهره و خلیفته فی امّته و وصیّه و وزیره علی امیر المؤمنین و سیّد الوصیین و قائد الغرّ المحجّلین و علی اولادهم المعصومین الخلفاء الراشدین و الأئمة الطاهرین الّذین جعلهم النبی فی حدیث الثقلین للقرآن قرین، و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

دیر زمانی بود که در خاطرم خطور مینمود کتابی در تفسیر قرآن بنگارم و روی این اندیشه حوزه های تفسیری تشکیل داده و جزوه های متفرقی در این باره برشته تحریر درآورده بودم، ولی از طرفی قصور باع و قلّت استعداد و اشتغالات درسی و عوائق و گرفتاریهای دنیوی مرا از اقدام باین امر منع بلکه مأیوس مینمود.

تا اینکه در شب سه شنبه پنجم جمادی الثانیة سال 1380 هجری قمری مطابق با 22 آبان ماه 1339 شمسی در محضر بعضی از علماء اعلام بمجلس سوگواری حضرت صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها موفق شده و در ضمن توسل حالت

ص: 2

و جدی در خود دیدم و از آنجا بمنزل مراجعت نموده و در عالم رؤیا خدمت ثامن الحجج علیه السّلام و حضرت ولیّ عصر عجل اللَّه تعالی فرجه مشرف شده و پس از مذاکراتی که بین آن دو بزرگوار راجع بزوّار شد حضرت بقیة اللَّه بعد از عنایاتی و ترضیه خاطری نسبت بحقیر و مروجین دین مرا امر بنوشتن تفسیری فرموده و وعده نصرت بمن دادند، بعد از آنکه از خواب بیدار شدم صدق رؤیای من ظاهر شده و وعده نصرت حضرتش تحقق یافته و من بنگارش و تألیف این کتاب بیاری حضرت رب الارباب و تاییدات حضرت حجت باتمام کوشش و اهتمام اقدام نمودم و از خداوند متعال مسئلت مینمایم که توفیق اتمام آن را باین بنده ضعیف عنایت، و مرا بیش از پیش در ترویج دین مبین و نشر احکام حضرت سید المرسلین نصرت و یاری فرماید.

و چون در تفسیر آیات قرآن از احادیث و بیانات خاندان نبوت و معادن علم و حکمت حضرت احدیت استفاده نمودم و حقّا که بیانات ایشان بهترین و پاکیزه ترین بیانات در تفسیر قرآن بوده و این جامه تنها بقامت اینان راست آمده است، لذا این کتاب را «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» نامیدم و این هدیه ناقابل را حضور ولی عصر عجل اللَّه تعالی فرجه تقدیم مینمایم.

ص: 3

ده گفتار

اشاره

و قبل از شروع در تفسیر از بیان اموری چند که موجب بصیرت در آنست ناگزیریم و آنها را تحت عنوان ده گفتار متذکّر میشویم:

گفتار اول در بیان فضیلت قرآن و وجوب تمسّک بآن گفتار دوم در بیان عدم تحریف قرآن و توجیه اخبار تحریف گفتار سوم در تفسیر قرآن و روش مفسرین و کتب تفسیری گفتار چهارم در اختلاف قرائات و تحقیق کلام در سیاهی قرآن گفتار پنجم در فضیلت قرائت قرآن و حفظ و تعلیم و تعلّم آن گفتار ششم در بیان اعجاز قرآن و وجوه اعجاز آن گفتار هفتم در وجوب احترام قرآن و حرمت هتک آن گفتار هشتم در بیان شفاعت و خصومت قرآن و بحث مختصری درباره شفاعت گفتار نهم در کیفیت نزول قرآن و مراتب نزول گفتار دهم در بیان استعاذه و حقیقت آن و بحثی درباره مستعیذ و مستعاذ به و مستعاذ منه و از خداوند استمداد و استعانت میجوئیم که ما را برای انجام و اتمام این خدمت موفّق و مؤیّد و از خطا و لغزش مصون و محفوظ دارد.

ص: 4

گفتار اول در فضیلت قرآن و وجوب تمسک بآن

الف- آیاتی که فضل قرآن را بیان میکند: آیات شریفه که دلالت بر عظمت و فضیلت قرآن دارد بسیار است و در اینجا بذکر چند آیه از آنها اکتفاء نموده و سایر آیات را در محل خود شرح و بیان خواهیم کرد:

1- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ(1) (ماه رمضان که قرآن در آن نازل شد در حالی که قرآن راهنمای مردم و نشانه های واضحی از هدایت و جدا کننده حق از باطل است) در این آیه سه صفت برای قرآن ذکر شده: راهنما و مبیّن بودن از جهت راهنمایی و فارق بین حقّ و باطل بودن، و باین صفات سه گانه در بسیاری از آیات قرآن توصیف شده است مانند هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ(2) و وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ(3) و نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ(4) و تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ(5) و تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً(6) و بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ(7) و تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ(8) و هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ(9) و إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ(10) و غیر اینها از آیات دیگر.

2- یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ

ص: 5


1- (1) سوره بقره آیه 185
2- (2) سوره آل عمران آیه 138
3- (3) سوره اعراف آیه 52
4- (4) سوره نحل آیه 89
5- (5) سوره نحل آیه 91
6- (6) سوره فرقان آیه 1
7- 7- سوره عنکبوت آیه 49
8- 8- سوره لقمان آیه 2 و 3
9- 9- سوره جاثیه آیه 20
10- 10- سوره طارق آیه 13 و 14

نُوراً مُبِیناً(1) (ای مردم بتحقیق برای شما برهانی از جانب پروردگارتان آمد و روشنی آشکارایی برای شما فرو فرستادیم) در این آیه قرآن بصفت برهان بودن و نورانیت ستوده شده و باین صفت نیز در آیات دیگر توصیف گردیده مانند «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ(2) و فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا(3) و وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ(4) 3- یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ(5) (ای مردم بتحقیق آمد شما را موعظه ای از جانب پروردگارتان و شفائی از برای دردهای درونی) در این آیه قرآن موعظه و اندرز و درمان دردهای درونی خوانده شده و در آیات دیگر نیز باین دو صفت اشاره شده مانند آیه (هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ) و آیه وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ(6) و قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ(7) و وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ(8) 4- وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ(9) و این کتاب تصدیق کننده کتب انبیاء سلف است در حالی که بزبان عربی است برای اینکه ستمکاران را انذار کند (بهراساند) و بشارت (مژده) برای نیکوکاران باشد در این آیه کتاب مصدق کتب انبیاء سلف و بزبان عربی و نذیر و بشیر ستوده شده و این صفات در بسیاری از آیات قرآن ذکر گردیده مانند کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیراً وَ نَذِیراً(10)

ص: 6


1- (1) سوره نساء آیه 174
2- (2) سوره مائده آیه 15
3- (3) سوره تغابن آیه 8
4- (4) سوره اعراف آیه 157 [.....]
5- (5) سوره یونس آیه 157
6- (6) سوره اسراء آیه 72
7- (7) سوره فصلت آیه 44
8- (8) سوره بقره آیه 231
9- (9) سوره احقاف آیه 12
10- (10) سوره فصلت آیه 3

و قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ(1) و وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ(2) و فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ(3) و نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ(4) 5- إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ(5) (بدرستی که این قرآن بزرگواری است در کتاب پوشیده که مس حقایق آن را نمیکند مگر پاکیزگان از پلیدی و آن از جانب پروردگار جهانیان فرستاده شده) و قریب باین آیه است بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ(6) و وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ(7) و کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ(8) که مفاد این آیات اشاره بمرتبه جمعی قرآن و سپس تنزیل و تفصیل و تفریق آن است اوصاف دیگری نیز برای قرآن در این آیات و آیات دیگر ذکر شده مانند رحمت، ذکر، مبارک، کتاب عزیز، حق، میزان، بصائر، احسن الحدیث، کتاب متشابه، مثانی، حق الیقین، تذکره، کتاب حکیم، قیّم، خالی از عوج و کجی و غیر اینها از صفات دیگر که انشاء اللَّه هر یک را در محل خود توضیح خواهیم داد ب- اخباری که در فضیلت قرآن وارد شده: اخبار در فضیلت قرآن بسیار

ص: 7


1- 1 سوره زمر آیه 28
2- 2- سوره شعراء آیه 192- 196
3- 3- سوره مریم آیه 97
4- 4- سوره آل عمران آیه 3
5- 5- سوره واقعه آیه 77- 79
6- 6- سوره بروج آیه 21 و 22
7- 7- سوره زخرف آیه 4
8- 8- سوره هود آیه 2 [.....]

است و در اینجا بذکر دو حدیث اکتفاء میشود و احادیث دیگر را در محلهای مناسب متذکر خواهیم شد انشاء اللَّه(1) حدیث معروف بثقلین که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بطور متواتر روایت شده که فرمود:«انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا فانهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض(2)

من دو چیز گرانبها در میان شما بامانت میگذارم یکی کتاب خدا و دیگر عترت و اهل بیت من، مادامی که باین دو چیز متمسّک شوید (چنگ زنید) هرگز گمراه نگردید، و این دو چیز از هم جدا نشوند تا حوض کوثر بر من وارد شوند.

و این حدیث را خاصه و عامه بعبارات مختلفه بطور تواتر از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده اند و در بعض روایات آن باین عبارت نقل شده

«انی تارک فیکم الثقلین الثقل الاکبر و الثقل الاصغر فاما الاکبر فکتاب ربّی و اما الاصغر فعترتی اهل بیتی فاحفظونی فیهما فلن تضلّوا ما تمسّکتم بهما»

که از قرآن بثقل اکبر تعبیر فرموده.

و اگر ثقل (بکسر ثاء و سکون قاف) بمعنی بار گران و سنگین باشد چنانچه بعضی ضبط کرده اند(3) تعبیر حضرت کتاب خدا و عترت را بثقلین برای اینست که قبول کردن وزیر بار آنها رفتن بر مردم گران و سنگین بود، و چنانچه واضح است از همان ابتدای اسلام پذیرفتن اوامر و نواهی قرآن و دست برداشتن از عادات جاهلیت و کبر و نخوت و عصبیت و سایر اخلاق رذیله و اعمال قبیحه

ص: 8


1- درباره اسناد این حدیث و تواتر آن بمقدمه تفسیر آلاء الرحمن بلاغی ره ص 44 و بتفسیر برهان جلد اول ص 6- 9 و غایة المرام ص 211- 237 و عبقات جلدین ثقلین و کلم الطیب جلد دوم ص 224 مراجعه شود
2- درباره اسناد این حدیث و تواتر آن بمقدمه تفسیر آلاء الرحمن بلاغی ره ص 44 و بتفسیر برهان جلد اول ص 6- 9 و غایة المرام ص 211- 237 و عبقات جلدین ثقلین و کلم الطیب جلد دوم ص 224 مراجعه شود
3- (3) مجمع البحرین در ماده ثقل.

برای مردم دشوار، و همچنین قبول ولایت خاندان عترت و طهارت از همان ابتدای امر بر مسلمین سنگین و گران بود چنانچه پس از رحلت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیر بار خلافت امیر المؤمنین علی علیه السّلام نرفتند و بآیاتی که در اثبات ولایت و خلافت و عصمت و سایر شئون و فضائل عترت بود اعتناء ننمودند، و امروز نیز عامه مسلمین بلکه شیعیان نیز که معتقد بامامت ائمه اطهارند اوامر و نواهی قرآن را مورد عمل قرار نداده و زیر بار احکام و دستورات آن نمیروند و بفرمایشات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین اعتنا نمینمایند و از اینجهت در ضلالت و بذلّت گرفتار شده اند.

و وجه تعبیر حضرت از قرآن بثقل اکبر اینست که اگر کسی بحقیقت، بقرآن متمسک شود و زیر بار آن رود عترت را هم قبول خواهد کرد و کسانی که بظاهر قرآن را قبول کرده و زیر بار امامت عترت نرفته اند در حقیقت قرآن را نپذیرفته و متمسک بآن نشده اند.

و اگر ثقل (بفتح ثاء و قاف) بمعنی چیز نفیس و گرانبها باشد چنانچه اکثر ضبط کرده اند(1) وجه تعبیر حضرت از قرآن و عترت بدو چیز گرانبها واضح و هویداست.

بعضی از محققین در کلمات خود از قرآن بکلام اللَّه صامت و از عترت بکلام اللَّه ناطق تعبیر کرده اند، و این تعبیر در هر دو قسمت بنظر تمام نمیآید، اما راجع بقرآن بواسطه وجوه زیر:

1- در خود قرآن بکتاب ناطق تعبیر شده میفرماید هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ(2) (این کتاب ماست که با شما بحق سخن میگوید) پس چگونه میتوان از کتاب ناطق بکلام صامت تعبیر نمود

ص: 9


1- 1- قاموس در ماده ثقل و مجمع البیان و تفاسیر دیگر در ذیل آیه سنفرغ لکم ایها الثقلان
2- 2- سوره جاثیه آیه 9

2- نامهایی در قرآن برای آن ذکر شده که با صامت مناسب نیست مانند تذکره وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ(1) و ذکر إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ(2) و حدیث اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ(3) و موعظة قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ(4) و بیان هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ(5) و تبیان تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ(6) و قول فصل إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ(7) و بشیر و نذیر قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیراً وَ نَذِیراً(8) و غیر اینها 3- لفظ قرآن که از مادّه قرائت است با صامت مناسبت ندارد 4- در خود تعبیر تناقض موجود است چه اگر کلام است صامت نیست و اگر صامت است کلام نیست 5- این تعبیر مناسب کتب انبیاء سلف است امّا با قرآن که الفاظ آن بقدرت کامله حق ایجاد و بواسطه جبریل امین بر قلب سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم القاء گردید و حضرت بلسان خود بیان فرمود مناسبت ندارد و امّا راجع بائمه اطهار اگر مراد از کلام اللَّه ناطق شخص امام است که وی از مقوله الفاظ نیست و اگر بعنایت اینست که همه عالم کلام حق تبارک و تعالی میباشند باعتبار اینکه مظهر صفات و کمالات اویند این تعبیر اختصاص بائمه ندارد بلی آنان مظهر اتمّ و اکمل صفات الهی هستند، و اگر از کلام اللَّه ناطق بودن آنان بیانات و اوامر و نواهی ایشان است آنها هم بما از طریق کتاب و ضبط راویان اخبار و آثار رسیده است، مگر اینکه بگوئیم هر امامی نسبت بحاضرین زمان خود کلام اللَّه ناطق یعنی بیان کننده قرآن مجید بطور شفاهی است

ص: 10


1- 1- سوره الحاقه آیه 48
2- 2- سوره زخرف آیه 43
3- 3- سوره زمر آیه 24
4- 4- سوره یونس آیه 58
5- 5- سوره آل عمران آیه 132
6- 6- سوره نحل آیه 91
7- 7- سوره طارق آیه 13
8- 8- سوره فصلت آیه 3

حدیث دوّم: در کافی(1) از علی بن ابراهیم از پدرش از نوفلی از سکونی از حضرت صادق علیه السّلام از پدران گرامش از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:

«ایّها الناس انّکم فی دار هدنة و انتم علی ظهر سفر و السیر بکم سریع و قد رأیتم اللّیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید و یاتیان بکل موعود فاعدّوا الجهاز لبعد المجاز، قال فقام المقداد بن الاسود فقال یا رسول اللَّه و ما دار الهدنة؟ قال دار بلاغ و انقطاع فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللّیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانّه شافع مشفع و ما حل مصدق و من جعله امامه قاده الی الجنة و من جعله خلفه ساقه الی النار و هو الدلیل یدلّ علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن فظاهره حکم و باطنه علم ظاهره انیق و باطنه عمیق له نجوم و علی نجومه نجوم (له تخوم و علی تخومه تخوم) لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه مصابیح الهدی و منار الحکمة و دلیل علی المعرفة لمن عرف الصفة فلیجل جال بصره و لیبلغ الصفة نظره ینج من عطب و یخلّص من نشب فانّ التفکّر حیات قلب البصیر کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور فعلیکم بحسن التخلّص و قلّة التربّص»

ترجمه حدیث: ای مردم شما در دار صلح و آرامش و در طریق سفری هستید که زود بمقصد رهسپار میشوید، و بتحقیق می بینید که شب و روز و خورشید و ماه (سال و ماه) هر تازه را کهنه و هر دوری را نزدیک و هر موعودی را بوجود میآورند، پس برای گذرگاه دور و دراز تهیه جهاز نمائید، در اینموقع مقداد بن اسود برخواست و عرض کرد یا رسول اللَّه مقصود از دار هدنه چیست؟

ص: 11


1- 1- مجلد ثانی کتاب فضل القرآن چاپ جدید طهران صفحه 598 حدیث دوم.

حضرت فرمود مقصود از دار هدنه داری است که بنهایت میرسد و منقطع میگردد(1) پس هر گاه فتنه هایی چون قطعات شب تاریک امر را بر شما مشتبه ساخت بر شما باد بتمسک بقرآن زیرا قرآن شفاعت کننده است که شفاعت او مورد قبول، و خصومت کننده است که خصومتش گواهی میشود، هر که قرآن را جلو خویش قرار دهد (بدستوراتش رفتار کند) او را ببهشت کشاند و هر که قرآن را پشت سر قرار دهد (مخالفت با آن کند) او را بطرف دوزخ راند، قرآن راهنمایی است که ببهترین طریق راهنمایی میکند و کتابی است که در آن حق و باطل را از یکدیگر جدا، و حقایق را هویدا، و محصّل و مقصود از هر چیزی را آشکارا میسازد و کلام حقی است که باطل در آن راه ندارد، برای قرآن ظاهری و باطنی است، ظاهر قرآن حکم، و باطن آن دانش است، ظاهر قرآن نیکو منظر و شگفت آور، و باطن آن عمیق، و از فهم عموم فراتر است، آسمان قرآن را ستارگانی است و بر بالای آن ستارگان ستارگان دیگر (دارای آیاتی است که

ص: 12


1- 1- هدنة را در لغت بمعنی مصالحه و سکون ضبط کرده اند و حضرت دار هدنه را در جواب مقداد بدار بلاغ و انقطاع تفسیر مینماید، و شاید وجه تعبیر حضرت از دار دنیا بدار هدنه و تفسیر بدار بلاغ و انقطاع این باشد که اصل هدنه مصالحه و سازش بین دو دسته متحارب است (چنانچه مجمع البحرین ضبط کرده) و پیداست که سازش بین متحارب سازش و آرامش موقت است و چون دار دنیا دار تمهل و املاء (مهلت دادن) و امتحان است و بمجرد اینکه کسی اوامر الهی را مخالفت کند از وی مؤاخذه نمیشود و بنکال و عقوبت عملش گرفتار نمیگردد، این تمهل و املاء الهی را بهدنه و سازش تعبیر فرموده و جواب حضرت هم جواب از غایت و نتیجه است چه غایت تمهل بلاغ و انقطاع است و نیز اشاره بتجدد و تصرم موجودات است زیرا هر موجود ممکنی آن بآن موجود و معدوم میشود و دائما در خلع و لبس است و در حکمت ثابت شده که معلول و ممکن چنانچه در حدوث احتیاج بعلت دارد در بقاء هم محتاج بعلت است و باید آن بآن افاضه شود چون چراغ که هر آنی احتیاج بمدد نفت دارد [.....]

بآنها هدایت میشود و آیات دیگری است که بر آن آیات دلالت میکند) (برای قرآن حد و منتهی است و بر آن حدّ حدّ دیگر)(1) عجائب قرآن احصاء نمیشود و غرائب آن (چیزهای کمیاب و نادر) کهنه نمیگردد، قرآن چراغهای هدایت و مناره های حکمت و دلیلهای معرفت و خداشناسی است برای کسی که بحقیقت قرآن آشنا گردد بنا بر این لازم است که کنجکاوان و متفکران دیده خود را جولان دهند و صفت بصیرت را بطور رسا بکار برند تا از هلاکت نجات، و از وقوع در بیچارگی رهایی یابند زیرا تفکّر و اندیشه مایه زندگی دل بینا است چنانچه روشنی وسیله رهروی استفاده کننده از نور در تاریکیهاست پس بر شما باد به نیک گذر کردن از این دنیا و اندک انتظار کشیدن در این سرا.

پایان ترجمه

گفتار دوم در بیان عدم تحریف قرآن

بعضی از ظاهربینان بواسطه برخی از اخبار که موهم تحریف است بدون تحقیق قائل بتحریف در قرآن شده اند و این گفتار بسیار واهی و بی اساس است و ما در مجلّد اول کلم الطیب(2) آنچه از اساتید کرام و آیات عظام مانند:

مرحوم نائینی و درچه و بلاغی اخذ نموده و بنظر رسیده بود متذکر شدیم، و در اینجا نیز لازم است این قسمت را تحت چند مطلب متعرض گردیم:

1- قرآن بزرگترین معجزه پیغمبر اسلام بوده و از ابتدای نزول، پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآیات آن تحدّی مینمود و دلیل صدق دعوی خود قرار میداد

ص: 13


1- 1- اشاره بنامتناهی بودن باطن قرآن است چنانچه از جمله و باطنه عمیق و جمله لا تحصی عجائبه، نیز این معنی استفاده میشود
2- 2- کلم الطیب 359- 365

و چنانچه در بیان طرز نزول قرآن متذکر میشویم قرآن نجوما و آیه آیه و سوره سوره نازل میشد و چون پایه و اساس دین، و وسیله دعوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مسلمین بود از همان روز اول اهتمام بسیار بحفظ و ضبط آن داشتند و بمحض نزول، پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای مسلمانان قرائت و آنان ضبط میکردند و در مواقع لازم برای مشرکین و یهود و نصاری تلاوت، و آنان را بدین مبین دعوت مینمودند و عدّه بنام کتّاب وحی معروف بودند و آیاتی که نازل میشد مینوشتند هر چه عدّه مسلمین رو بزیادی میرفت اهتمامشان در این امر بیشتر می شد و چه بسیار از آنها که تمام قرآن را ضبط و حفظ کرده بودند و هر چند مرتبه بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تلاوت مینمودند مانند حضرت علی علیه السّلام، عبد اللَّه بن مسعود، معاذ بن جبل، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابو الدرداء، عبادة بن صامت، سعد بن عبید و غیر اینها مخصوصا علی امیر المؤمنین علیه السّلام که عالم بشأن نزول و تفسیر و تأویل قرآن، و از روز اول بعثت تا رحلت حضرت ختمی مرتبت در سفر و حضر ملازم آن سرور بود و تا اواخر بعثت که عدّه مسلمانان بده ها هزار رسید همه کم و بیش حافظ قرآن بودند اگر چه بحسب سبقت و فضیلت تفاوت داشتند و از طرفی پیغمبر اسلام مسلمانان را بتلاوت قرآن و عمل نمودن باوامر و نواهی آن تاکید میفرمود و مسلمانان هم تلاوت قرآن و حفظ و دراست آن را شعار اسلام و نشانه ایمان و وسیله تهذیب اخلاق و تزکیه نفس و تقدّم در فضیلت و مایه سعادت خود میدانستند و از اینجهت در حفظ و ضبط آن ساعی و کوشا بودند با اینوصف چگونه ممکن بود که چیزی از قرآن اسقاط یا در آن کم و زیاد بشود ولی چون وحی در حیات رسول خدا منقطع نشده بود و مسلمانان منتظر نزول وحی بودند قرآن را در مصحف واحد جمع ننموده بودند، هنگامی که

ص: 14

رسول خدا رحلت و وحی منقطع شد مسلمین در حضور هزاران حفاظ قرآن را در مصحف واحد جمع کردند و از آن ببعد نیز قرآن کریم با همین اهتمام عظیم مسلمین در قرون و اعصار متمادیه و مراقبت تام و تمام در استنساخ از آن دوره بدوره و قرن بقرن بدست ما رسیده است بلی در تنظیم قرآن رعایت ترتیب نزول نشده، مثلا آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ(1) که بعد از آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ(2) نازل شده بچندین آیه قبل از آن ضبط شده و آیه تطهیر إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(3) که آیه مستقلی است در بین آیات زوجات نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نوشته شده و غیر اینها، ولی اینها مربوط بکم و زیاد یا تغییر اسلوب قرآن نیست 2- گفتار بزرگان از دانشمندان و اساتید فن درباره عدم تحریف:

شیخ صدوق ره با کمال احاطه و تتبّعی که در اخبار دارد در کتاب اعتقاداتش میگوید «اعتقاد ما امامیّه اینست که قرآنی که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد همین است که ما بین الدفتین است و بیش از این نیست و هر که بما نسبت دهد که قائل بنقصان در قرآنیم دروغگو است» شیخ مفید ره در کتاب مقالاتش گفته «جماعتی از امامیّه گفته اند که از قرآن هیچ کلمه و هیچ آیه و هیچ سوره کم نشده ولی آنچه در قرآن امیر المؤمنین علیه السّلام از تاویل و تفسیر معانی قرآن بر حقیقت تنزیلش ثبت شده حذف گردیده است سید مرتضی ره بعد از قول بعدم نقیصه، میفرماید «کسانی که از امامیّه

ص: 15


1- 1- آیه 5 سوره مائده
2- 2- آیه 69 سوره مائده
3- 3 آیه 33 سوره احزاب

و حشویه مخالفت کرده اند اعتنایی بمخالفت آنها نیست زیرا باخبار ضعیفی که گمان کرده اند صحیح است استناد نموده اند» شیخ طوسی ره در تفسیر تبیان میگوید «امّا کلام در زیاد و کم شدن قرآن از سخنانی است که لایق بقرآن نیست زیرا قول بزیاد شدن در قرآن بطلان آن اجماعی تمام مسلمانان از خاصّه و عامّه است و قول بکم شدن نیز خلاف ظاهر مذهب مسلمین میباشد، و نزد ما هم اقرب بصواب و الیق بصحت، قول بعدم نقیصه است و سیّد مرتضی ره آن را تایید فرموده و از ظاهر روایات نیز همین معنی ظاهر و هویداست، و روایاتی که از خاصّه و عامّه مخالف این نقل شده روایات آحادی است که مفید علم نیست و بهتر اعراض از آنها است» و شیخ طبرسی ره در مجمع البیان کلام شیخ را متابعت نموده است شیخ کبیر در کشف الغطاء فرموده «شک نیست که قرآن بحفظ ملک دیّان از نقصان محفوظ است چنانچه قرآن و اجماع علماء در هر زمان بر این امر دلالت میکند و اعتباری باخبار نادره نیست» قاضی نور اللَّه در کتاب مصائب النواصب گفته «آنچه بشیعه امامیّه از وقوع تغییر در قرآن نسبت داده شده، جمهور امامیه بآن قائل نشده اند بلکه عده کمی که اعتناء بقول آنها در میان علماء شیعه نیست گفته اند» شیخ بهایی ره فرمود، «درست اینست که قرآن عظیم محفوظ از زیاده و نقصان است و قول خدای تعالی «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» بر این امر دلالت دارد» مقدّس بغدادی در شرح وافیه فرموده «معروف بین اصحاب ما عدم نقیصه در قرآن است بحدی که اجماع آنها بر این مطلب نقل شده» محقق ثانی رساله مستقلّه درباره عدم تحریف نوشته(1)

ص: 16


1- 1- نقل از تفسیر آلاء الرحمن مرحوم بلاغی

و مرحوم سیّد استاد سیّد محمّد باقر درچه در درس خود تصریح میفرمود که اخبار تحریف باطل و ضعیف و خلاف اجماع است.

و استادنا الاعظم مرحوم نائینی در درس خویش نکوهش بسیار از قول بتحریف میکرد و اخبارش را ضعیف میشمرد و تفسیر منسوب بامام حسن عسکری را مدخول میدانست و مدّعی اجماع بر بطلان تحریف بود و مرحوم بلاغی در تفسیر آلاء الرحمن اهمّیت بسیار باین مطلب داده و اخبار تحریف و آیاتی را که ملصق بقرآن دانسته اند ردّ نموده است(1) 3- اخبار تحریف از جهاتی قابل اعتماد نیستند:

الف- اکثر آنها ضعیف اند زیرا راوی آنها از غلات یا نواصب بوده یا خبرش مرسل یا مقطوع است ب- بسیاری از آنها معارض یکدیگرند و دو خبر که معارض یکدیگر شد از درجه اعتبار ساقط میشود ج- مخالف با اخبار معتبره هستند که تاب مقاومت با آنها ندارند د- معرض عنه اصحاب اند (علماء فن از آنها اعراض نموده و مورد اعتناء قرار نداده اند) و بگفته محقق خراسانی «خبر معرض عنه هر چه صحّتش بیشتر شود ضعفش زیادتر گردد» ه- خلاف اجماعند چنانچه گذشت و- مخالف با نصّ قرآنند «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ»(2) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ(3) ز- پاره از آنها مشتمل بر مطالبی است که خلاف ضرورت دین یا مذهب یا برهان قطعی است

ص: 17


1- 1- مقدمه تفسیر آلاء الرحمن فصل ثانی
2- 2- سوره فصلت آیه 24
3- 3- سوره حجر آیه 9

ح- اگر اخبار تحریف درست باشد قرآن از استدلال ساقط میشود و حال آنکه ائمّه طاهرین و علماء راشدین و عامه مسلمین از زمان نزول تا این زمان در فروع و اصول بقرآن استدلال میکرده اند و قرآن را یکی از ادلّه اربعه میشمارند ط- بسیاری از تحریفاتی که قائل شده اند موجب رکاکت عبارت میشود و قرآن را از فصاحت خارج میکند ی- اکثر اخبار تحریف قابل توجیه اند و راجع بتفسیر یا تأویل یا شأن نزول آیاتند، باین معنی که یا از جانب حق تفسیر و تأویلش نازل شده یا جبرئیل امین حین نزول تفسیر کرده یا پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حین تلاوت بیان فرموده یا از ائمّه طاهرین تفسیرش رسیده و مربوط باصل قرآن نیستند بالجملة قول بتحریف مخالف ضرورت دین و مذهب و اجماع مسلمین و نص قرآن مبین و برهان عقل و استدلال ائمّه طاهرین است 4- در اخبار دارد(1) که حضرت علی علیه السّلام پس از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ردا بر دوش نگرفت مگر برای نماز تا قرآن را جمع آوری کرد و هنگامی که از جمع آوری و نوشتن آن فارغ شد در محضر مسلمانان آورد و گفت این کتاب خداست همانطور که خدا بر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل فرموده و من آن را جمع کرده ام، گفتند آن همین است که نزد ماست و ما را بدان نیازی نیست حضرت قسم یاد کرد بعد از این روز آن را نخواهید دید.

و بعضی گمان کرده اند قرآنی را که حضرت علی علیه السّلام جمع آوری کرد بیش از این قرآن و در آن کلمات و آیاتی بوده که از این حذف شده است و از اینجهت قائل بتحریف شده اند، ولی این گمان باطل و مدّعایی بدون دلیل بوده بلکه برهان بر خلاف آن قائم است و آنچه مسلّم است و محققین از علماء متذکر شده اند

ص: 18


1- 1- مقدمه تفسیر آلاء الرحمن و کافی کتاب فضل القرآن باب النوادر حدیث 13

اینست که قرآنی که حضرت علی علیه السّلام جمع آوری فرموده بترتیب نزول و تقدم منسوخ بر ناسخ و متضمن شأن نزول و تفسیر و تأویل و ذکر خاص و عام بوده و چون این قسمت با اغراض و مقاصد افراد خاص منافات داشته از اینجهت آن را نپذیرفتند 5- در بعضی از کتب و زبانهاست که عثمان در زمان خلافتش دستور داد قرآن را جمع آوری کنند و قرآنی را که زید بن ثابت جمع کرده بود از آن استنساخ نموده ببلاد اسلامی فرستاد و سایر قرآنها را سوزانید و این سخن بی پایه و نادرست است برای اینکه اولا (چنانچه قبلا متذکر شدیم) قران پس از رحلت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بلافاصله در مجمع مسلمانان در مصحف واحد جمع گردید و ثانیا تا زمان خلافت عثمان جمعیت مسلمانان اکثر نقاط زمین را گرفته و بیش از هزار شهر را در قلمرو خود درآورده و نسخ قران در همه بلاد مسلمین منتشر شده بود و برای عثمان مقدور نبود که تمام قرآنهایی را که در نقاط مختلف جهان بود جمع آوری کرده و بسوزاند و بر فرض اگر چنین عملی میکرد با چه عکس العملی از جانب مسلمانان روبرو میشد؟ و آیا از سینه مسلمانان میتوانست محو کند؟

بلی در بعض اخبار دارد(1) که از عبد اللَّه بن مسعود و ابی بن کعب خواست قرآنی را که نوشته اند باو دهند تا با قرآنی که خودش نوشته تطبیق کند عبد اللَّه بن مسعود امتناع کرد دستور داد او را زدند و بزور قران او را گرفته سوزانیدند و امّا رسم الخطی که در بعض مصاحف بعثمان نسبت میدهند دلیل بر این نیست که اختلافی با سایر قرآنها داشته باشد، بلی ممکن است در وقف و وصل و تعیین آیات و طرز کتابت بعض کلمات و نحو اینها اختلافی باشد و این ضرری باصل قران نمیزند بلکه در رسم الخط عثمان در بعض موارد غلطهای کتابی هم دیده

ص: 19


1- 1- صافی در مقدمه ششم

میشود مانند «لشی ء» در آیه وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ(1) که «لشأی» بزیاد کردن الف بین شین و یاء نوشته و «لَأَذْبَحَنَّهُ» که لا اذبحنه(2) ضبط کرده و در قرآنها که از این رسم الخط استنساخ شده (مانند قرآنهای چاپ مصر) بهمین نحو مکتوب میدارند، ولی در قرائت همگی لشی ء و لأذبحنّه میخوانند.

گفتار سوم در تفسیر قرآن

اشاره

تفسیر در لغت بمعنی کشف و پرده برداشتن از چیزی پوشیده و در اصطلاح بیان مراد و مقصود از آیه است.

و در اخبار بسیار از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین از تفسیر برأی و اظهار سلیقه در معنی آیات قران نهی شده: از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده(3) که فرمود

«من فسّر القران برأیه فلیتبوّء مقعده من النار»

(هر که قران برأی و سلیقه خود تفسیر کند جایگاه او از آتش پر شود) و در روایت دیگر(4) میفرماید

«من فسّر القران برأیه فاصاب الحقّ فقد اخطأ»

(هر که قران را برأی و سلیقه خود تفسیر کند و بحق برسد باز هم خطا رفته است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من فسّر القران برأیه ان اصاب لم یوجر و ان اخطأ فهو ابعد من السماء»

(هر که قران را برأی خود تفسیر کند اگر درست دریابد او را اجری نباشد و اگر بخطا رود بیش از مسافت زمین و آسمان از حقیقت دور افتد) و در اینکه مراد از تفسیر برأی چیست بین مفسرین اختلاف است و توضیح در این مقام اینست که طبق آیه شریفه هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ

ص: 20


1- 1- سوره کهف آیه 23
2- 2- سوره نحل آیه 21
3- 3- در اغلب کتب مفسرین عامه و خاصه در مقدمه تفسیر [.....]
4- 4- سفینة در لغة قرأ

مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ(1) آیات قران بر دو دسته است: محکمات و متشابهات محکم آنست که مقصود از آن بدون ضمّ ضمیمه (پیوستن پیوستی) روشن باشد مانند لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ(2) و متشابه آنست که تاب معانی متعدّد داشته باشد و بدون ضمّ ضمیمه مقصود معلوم نگردد مثل ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ(3) و تاویل متشابه عبارت از مرجع و ضمیمه است که متشابه بآن بازگشت میکند و معنای مقصود بوسیله آن معلوم میگردد و این مرجع عبارت از آیه محکم یا خبر قطعی از رسول اکرم و ائمّه اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین است که مبیّن قرآنند زیرا علم بتأویل قران طبق آیه مزبور مختصّ بخدا و راسخین در علم یعنی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی است چنانچه در ذیل تفسیر آیه شریفه دلائل و اخبار آن را ذکر خواهیم نمود انشاء اللَّه تعالی و از جهت دیگر آیات قران دارای دو جنبه است جنبه ظاهری و جنبه باطنی، و ظاهر قران بر دو نوع است:

1- نصوص: یعنی آیاتی که دلالت لفظ در آنها بر مراد و مقصود قطعی و یقینی است بطوری که خلاف آن احتمال نمیرود مانند. بسیاری از آیات وارده در

ص: 21


1- 1- سوره آل عمران آیه 7- (اوست آن خدایی که قرآن را بر تو فرو فرستاد در حالی که بعض از آن آیات محکمات است که آنها اصل کتاب است و بعض دیگر آیات متشابهات، پس کسانی که در دلشان میل بباطل است دنبال آیات متشابه میروند بجهت طلب کردن فتنه و فساد و طلب کردن تأویل آیات متشابه و حال آنکه جز خدا و راسخین در علم تأویل آن را نمیدانند).
2- 2- سوره شعراء آیه 216
3- 3- سوره اعراف آیه 54

توحید و معاد جسمانی و غیر اینها در باب عقائد و غیره و در این قبیل آیات چون مراد معلوم است اشکالی در اخذ انها نیست 2- ظواهر: یعنی آیاتی که لفظ بر حسب قواعد عربیّت (مانند اصالة العموم و اصالة الاطلاق و اصالة الحقیقة و نحو اینها) دلالتش بر مقصود روشن و هویدا باشد ولی خلاف آنهم احتمال برود (به اینکه مخصّص یا مقیّد یا قرینه مجازی داشته باشد) و در علم اصول حجت بودن ظواهر قرآنی (بعد از فحص تامّ از مخصّص و مقیّد و قرائن مجاز در اخبار و آیات و ادلّه عقلیّه) ثابت شده است و این مختصّ مجتهد است و غیر او نمیتواند بظواهر قرآن عمل کند و باطن قرآن یعنی معانی پوشیده که از مطاوی قران استفاده میشود و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت در حدیث سابق که فرمود

(له تخوم و علی تخومه تخوم)

و غیر آن از احادیث کثیره که دلالت دارد که (برای قرآن ظاهری و باطنی است و برای باطن قران هم باطنی است تا بهفت بطن منتهی شود) و در بعض اخبار برای قران هفتاد بطن ذکر شده و این اخبار اشاره بکثرت بطون قران است.

و علم به بواطن آیات قران از خصایص خاندان نبوت و عصمت و طهارت است و این منبع یکی از منابع و سرچشمه های علم و حکمت خاندان نبوت است و جز بوسیله آنان راهی برای استفاده از این منبع نیست و کسانی که باستحسانات و حدسیّات و روایات غیر معتبره آیات قرآن را بذوق و مشرب خود تفسیر و تأویل میکنند اعتمادی بقول آنها نیست و مشمول اخباری هستند که در نهی از تفسیر برأی مذکور شد بنا بر این تفسیر برأی عبارت از تفسیرکردن آیه متشابه بدون استناد بآیه محکم یا خبر قطعی و همچنین تفسیر کردن بواطن آیات بدون استفاده از علوم ائمه اطهار است

ص: 22

سخنی درباره مفسرین و کتب تفسیر

چنانچه از بحث پیش استفاده شد در تفسیر قران باید بفرمایشات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مبیّنان قران (که طبق حدیث ثقلین و احادیث قطعی دیگر عترت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یعنی ائمّه اثنا عشر میباشند) مراجعه کرد امّا مراجعه بمفسّرین عامّه مانند عکرمه و مجاهد و عطاء و حسن بصری و ضحّاک بن مزاحم و قتاده و مقاتل بن سلیمان و مقاتل بن حیان و فخر رازی و امثال اینها درست نیست و اعتبار و اعتمادی بکلمات آنها نمیباشد برای اینکه:

1- از طریق خود عامه و اهل رجالشان ضعیف شمرده شده اند چنانچه در حق عکرمه گفته اند (دارای عقیده خوارج و کذّاب و غیر ثقه است) و درباره مجاهد از اعمش نقل شده (که تفسیرش را از اهل کتاب گرفته، و از جمله منکراتش اینکه مقام محمود را چنین تفسیر کرده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فردای قیامت پهلوی خدا در عرش جلوس میکند) و درباره ضحاک از یحیی بن سعید نقل شده که (ضحاک نزد ما ضعیف است و از ابن عباس روایت میکند و حال آنکه او را ملاقات نکرده) و درباره قتاده گفته اند که او مدلّس است، و درباره مقاتل بن سلیمان از وکیع نقل شده که او کذّاب است و از نسایی نقل شده که او دروغ میگفت و از یحیی بن سعید نقل شده که حدیث او قابل اعتناء نیست و در حق ابن حیان گفته که علم قرآن را از یهود و نصاری میگرفته و مطابق کتب آنها تفسیر میکرده و درباره مقاتل بن حیان از وکیع نقل شده که او را بکذب نسبت میداده و ابن معین او را ضعیف شمرده و احمد بن حنبل گفته که «اعتنایی بمقاتل بن سلیمان نیست(1)

ص: 23


1- 1- نقل از مقدمه تفسیر آلاء الرحمن بلاغی صفحه 26

و درباره فخر رازی مرحوم نراقی در جامع السعادات میگوید روزی در اواخر عمرش گریه میکرد سببش را پرسیدند گفت مطلبی را سالهای متمادی معتقد بودم و فعلا فهمیدم اشتباه بوده و میترسم تمام عقائدم از این قبیل باشد، و این مطلب کاشف از این است که در تمام عقائدش شک داشته، و چون در اکثر امور تشکیک مینموده وی را امام المشککین نامیده اند 2- کتب تفاسیر آنها مشتمل بر کفریات و افتراءاتی نسبت بمقام مقدّس انبیاء است که مخالف با مبانی دین مبین و اصول مسلّمه اسلام است مثل اینکه در تفسیر آیه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ(1) میگویند معنی آیه اینست که هر گاه پیغمبری تکلم کند یا حدیث گوید یا تلاوت و قرائت آیه کند شیطان در آن میان القاء ضلالت کند. و گویند وقتی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سوره نجم را در مجمع مشرکین مکه قرائت میفرمود هنگامی که باین آیه رسید أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری(2) شیطان این دو جمله را بزبان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جاری کرد

«تلک الغرانیق العلی منها الشفاعة ترتجی»

(این بتها نیکویان بلند مرتبه هستند که از آنها امید شفاعت برده میشود) چون قریش این بشنیدند خورسند شده و گفتند محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خدایان ما را میستاید و بسجده افتادند، جبرئیل پیغمبر را خبر داد و حضرتش محزون شد پس این آیه برای تسلیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد که بزعم آنان مفادش اینست که همه انبیاء و رسل هر گاه تلاوت آیات میکردند شیطان در زبان آنها تصرف میکرد ولی خداوند القاء شیطان را برطرف و آیات خود را محکم میدارد» و این کلام از وجوهی فاسد است:

ص: 24


1- 1- سوره حج آیه 51
2- 2- سوره و النجم آیه 19

1- منافی با عصمت انبیاء است، 2- موجب سلب وثوق و اعتماد از گفتار آنها میشود، 3- منافی با آیات قرآن است مانند آیه شریفه وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی(1) که در همان سوره و النجم است و آیات دیگر، 4- سوره حج که شامل آیه مزبور است در مدینه نازل شده و سوره نجم در مکّه و بیش از ده سال بین نزول این دو سوره فاصله شده و هیچ گونه مناسبتی با تسلیت ندارد و معنی ظاهر آیه اینست که «هر رسول و نبی را که فرستادیم آرزوی او هدایت قومش بود و شیطان القاء ضلالت میکرد و مردم را اغوا مینمود ولی خداوند رفع القاء شیطان را مینمود و آیات خود را محکم میفرمود» و از این قبیل کفریات و افترائات در کلمات آنها بسیار است که انشاء اللَّه هر یک را در محل خود اشاره خواهیم کرد 3- مطالبی که در ذیل آیات متعرض میشوند اکثر تفسیر برأی است، و اخباری را که در مذمّت آن بود قبلا متذکر شدیم 4- روایاتی که نقل میکنند اغلب از کتب یهود و نصاری است و حال کتابهای آنها معلوم است 5- اخباری که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل میکنند اگر منتهی بامثال ابو هریره و انس بن مالک و اشباه اینها بشود که حالشان نزد شیعه امامیه معلوم و کذاب و جعّال بودنشان مسلّم، و اگر بامیر المؤمنین علیه السّلام و ابن عباس و سلمان و عمّار و امثال اینها بشود از حیث سند ضعیف است و اگر در بعض موارد استناد بروایات آنها شود برای الزام یا استفاضه و توافق و اثبات تواتر است 6- قطع نظر از امور فوق اینها اهل خبره فنّ نیستند تا گفته شود رجوع باهل

ص: 25


1- 1- سوره النجم آیه 3 و 4 و 5

خبره با شرایطش جایز است زیرا بمحض نوشتن کتاب تفسیر و نام مفسّر بر خود نهادن خبرویّت ثابت نمیشود و بر فرض که اهل خبره باشند فاقد شرائط مرجعیّت اند امّا کتب تفسیر امامیه اغلب آنها نیز خالی از نقص نیست برای اینکه، 1- قسمت مهم آنها نقل اقوال مفسرین عامه است مثل اینکه میگویند عکرمه چه گفته یا مجاهد چه گفته یا عطاء چه گفته و تعجب اینست که بسا حضرت ابی جعفر باقر و ابی عبد اللَّه صادق علیهما السّلام را هم در عداد آنها میشمارند 2- یک قسمت نقل اخبار ضعیفه مانند تفسیر منسوب بامام حسن عسکری علیه السّلام یا اخبار مجعوله غلات، یا اخبار خلاف اجماع و ضرورت مذهب مثل اخبار تحریف و غیر اینها از اخبار ضعیفه دیگر است 3- یک قسمت فلسفه بافی و تطبیق آیات قرآن بر فرضیات حکماء و اختلافات (بهم بافته های) عرفاء است 4- کوشش بسیار در ادبیّت (صرف، نحو، اعراب، معانی بیان، لغت و نحو اینها) که چه بسا از فنّ تفسیر خارج است و بیش از مقداری که فهم عربیت بستگی بآن دارد لزومی ندارد 5- جدیت بلیغی در ارتباط سوره ها و آیات بیکدیگر و حال آنکه چون قرآن نجوما (آیه آیه و سوره سوره) نازل شده، جز در مواردی که ارتباط و مناسبت ظاهر و معلوم است رعایت آن لزومی ندارد و بالجمله کتاب تفسیری که خالی از این عیوب باشد کم است و اگر خدا توفیق دهد و امام عصر مددی فرماید تصمیم دارم در این تفسیر آیاتی را که ظاهر الدلالة است بهمان ظاهر اکتفاء نمایم با رعایت اخبار وارده بر خلاف ظواهر و کلمات بزرگان از محققین و دانشمندان خبره فنّ،

ص: 26

و اگر ظاهر الدلالة نباشد هر گاه خبر معتبری در تفسیر و تأویل و بیان آن یافتم آن خبر را متذکر شده و تشریح نمایم و هر گاه خبر معتبری نیافتم علمش را باهلش محول کنم، در صورت اخیر اگر چیزی در بیان آیه گفته شود مجرّد احتمال است و قصد بمراد و مقصود، منظور نیست

گفتار چهارم در اختلاف قرائات

اشاره

مشهور بین علمای خاصّه و عامه جواز قرائت قرآن بر طبق قرائت یکی از قرّاء سبعه (عمرو بن علاء بصری، عبد اللَّه بن کثیر مکّی، نافع بن عاصم مدنی، عبد اللَّه بن عامر شامی، عاصم و حمزه و کسایی کوفی) است.

و بعضی قرائت سه نفر دیگر (یزید بن فعقاع مدنی و یعقوب بن اسحق حضرمی و خلف ابن هشام) را نیز ضمیمه نموده و قرائت این ده نفر را صحیح و معتبر و غیر اینها را شاذ دانسته اند و بعضی مجرّد صحت عربیت را در قرائت کافی دانسته اگر چه مطابق قرائت احدی از قراء نباشد مانند مرحوم آیة اللَّه یزدی در عروة الوثقی و جماعتی تنها قرائت قرآن را مطابق سیاهی جایز دانسته مانند مرحوم استاد شیخ جواد بلاغی ره و آنچه بنظر صحیح و درست میآید همین قول اخیر است و دلیل مشهور بر مدّعای خود از چند وجه است 1- متواتر بودن قرائت هر یک از قراء هفتگانه از زمان ایشان تا این زمان و این دعوی مخدوش و مورد انکار است برای اینکه اولا قرائت هر کدام از ایشان بواسطه دو راوی بآنها منتهی میشود و در بسیاری از موارد در روایت کردن از ایشان با هم اختلاف دارند و خود این اختلاف موجب عدم ثبوت قرائت هر یک

ص: 27

از قراء میشود(1) و بر فرض ثبوت قرائت هر یک از قراء، تازه هر کدام شخص واحدی بوده که عدالت و وثوق او ثابت نیست و از واحد دیگری روایت کرده که حال اغلب آنها در روایت مثل خود او است. و حتی سندهای هیچکدام از این قرائات نزد اهل سنت صحیح و معتبر نیست تا چه رسد بشیعه امامیّه، و تعجب اینست که بعضی قرائات قراء سبعه را از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متواتر میدانند، و حال آنکه سند هر یک از قراء مضبوط است و علاوه بر اینکه حال راویان آنها معلوم و اغلب غیر معتبر و مخدوشند، از آحاد تجاوز نمیکند تا چه رسد به اینکه متواتر باشد و ثانیا از استدلال هر یک بر صحت قرائت خود و وجوه ترجیح آن بر سایر قرائات معلوم میشود که قرائت آنها از روی اجتهاد بوده و مستند بروایت نیست، مانند استدلالاتی که در ترجیح کلمه ملک بر مالک و عکس آن میکنند ثالثا نفس اختلاف قراء و تعارض آنها تمام را از اعتبار ساقط میکند زیرا هر یک قرائت دیگری را باطل میداند 2- اخباری که از طریق عامّه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده اند که «ان القرآن نزل علی سبعة احرف»، (قرآن بر هفت حرف نازل شده) و گفته اند مقصود از هفت حرف، هفت قرائت است، و این استدلال نیز مخدوش است برای اینکه:

اولا سند این اخبار حتی در رجال عامّه ضعیف شمرده شده، و ثانیا معارض با اخبار دیگری است که نقل کرده اند

«انّ القرآن علی اربعة احرف»

یا «انزل

ص: 28


1- 1- در نظر دارم که مرحوم استاد درچه قدس سره «کفوا» بدو ضمه و واو را با اینکه مطابق سیاهی است اشکال میکرد چون حفص تنها از عاصم روایت کرده و ابی بکر راوی دوم عاصم مخالفت نموده بنا بر این قرائت عاصم ثابت نمیباشد و نویسنده در چهل سال قبل در حوزه درس ایشان رساله مختصری در این مورد نوشته و اثبات کردم که غیر از قرائت حفص که مطابق با سیاهی است قرائت دیگری جایز نیست یا جوازش ثابت نیست

القرآن علی عشرة احرف»

و ثالثا در معنای سبعة احرف در خود اخبارش اختلاف است در بعض روایاتش دارد

«انزل القرآن علی سبعة احرف آمر و زاجر و ترغیب و ترهیب و جدل و قصص و مثل»(1)

و در بعض روایاتش دارد

«انزل القرآن من سبعة ابواب علی سبعة احرف زاجرا و آمرا و حلالا و حراما و محکما و متشابها و امثالا»(2)

و در بعض روایاتش دارد

«انزل القرآن علی عشرة احرف بشیر و نذیر و ناسخ و منسوخ و عظة و مثل و محکم و متشابه و حلال و حرام»(3)

و در تفسیر آلاء الرحمن از کتاب الاتقان نقل میکند که چهل قول در معنای سبعة احرف گفته اند، بنا بر این بر فرض صحت حدیث، مجمل میشود و از دلالت میافتد و رابعا معارض با اخبار دیگری است که از طریق عامّه نقل شده مثل خبری که ابن انباری از عبد الرحمن سلمی نقل میکند که گفت «قرائت ابی بکر و عمر و عثمان و زید بن ثابت و مهاجرین و انصار یکی بود»(4) یا خبری که ابی داود از انس بن مالک نقل میکند که گفت «پشت سر ابی بکر و عمر و عثمان و علی نماز خواندم همه مالک یوم الدین خواندند و اول کسی که ملک یوم الدین خواند مروان بن حکم بود»(5) و خامسا این اخبار با اخباری که از ائمه هدی بطریق شیعه رسیده مردود است مثل حدیثی که کافی مسندا از حضرت باقر علیه السّلام و صدوق ره در عقائدش از

ص: 29


1- 1- تفسیر آلاء الرحمن ص 30 (قرآن بر هفت حرف نازل شد، امر کننده، منع کننده، تشویق کردن، بیم دادن، جدل، قصه ها و مثلها)
2- 2- تفسیر آلاء الرحمن ص 30 (قرآن از هفت در بهفت حرف نازل شد، منع کننده، امر کننده، حلال، حرام، محکم، متشابه و امثال)
3- 3- تفسیر آلاء الرحمن ص 31 (قرآن برده حرف نازل شد، مژده دهنده، ترساننده، ناسخ، منسوخ، پند، مثل، محکم، متشابه، حلال و حرام)
4- 4 و تفسیر آلاء الرحمن ص 31 [.....]
5- 5 تفسیر آلاء الرحمن ص 31

حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که «انّ القرآن واحد نزل من عند واحد و لکن الاختلاف یجی ء من الروات»

(بدرستی که قرآن یکی است و از جانب خداوند یکتا نازل شده و اختلاف از ناحیه راویان آمده است) و در کافی بسند صحیح از فضیل بن یسار روایت کرده که گفت

«قلت لابی عبد اللَّه علیه السّلام انّ الناس یقولون انّ القران نزل علی سبعة احرف فقال علیه السّلام کذبوا اعداء اللَّه و لکنه نزل علی حرف واحد من عند الواحد»(1)

(گفتم بحضرت صادق که مردم میگویند قرآن بر هفت حرف نازل شده فرمودند دروغ میگویند دشمنان خدا بلکه قرآن بیک حرف از جانب یکی نازل شده) سادسا بالوجدان واضح است که جبرئیل قرآن را بر پیغمبر هفت مرتبه و هر مرتبه بر طبق قرائت یکی از قراء نازل نکرده 3- خبری که از طریق شیعه از ائمه هدی رسیده که فرمودند

«اقرؤا القرآن کما یقرأ الناس»(2)

(قرآن را همانطوری که مردم میخوانند بخوانید) و ادّعاء کرده اند که مراد از ناس در این خبر قراء سبعه هستند:

این ادّعاء هم بدون دلیل و باطل است زیرا ظاهر از ناس عموم مسلمین از عامّه و خاصّه هستند که قرآن را مطابق سیاهی قرائت میکنند و تنها بعضی از قراء که بخواهند اظهار فضلی کنند بر طبق قرائت قراء سبع میخوانند، لذا این خبر دلیل بر مدعای ماست نه ادعای آنها.

ص: 30


1- 1- فی کتاب فضل القرآن باب النوادر حدیث 12 و 13
2- 2- فی الکافی کتاب فضل القرآن باب النوادر حدیث 23 هکذا «قرء رجل علی ابی عبد اللَّه و انا استمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرءوها الناس فقال ابو عبد اللَّه علیه السّلام کف عن هذه القراءة، اقرأ کما یقرأ الناس الحدیث
قرائت قرآن تنها مطابق سیاهی جایز است

بنا بر آنچه ذکر شد ادله مشهور بر اثبات صحت قرائات هفتگانه هیچ قابل اعتماد نیست و تنها سیاهی قرآن که از زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا این زمان بنحو تواتر بما رسیده، معتبر است.

و دلیل بر این مدعا اینست که قرآن مجید آنچه نازل میشد مسلمین با کمال جدّیت و تمام رغبت ضبط، و مکرر بر یکدیگر قرائت، و تصحیح مینمودند و چنانچه گذشت عدّه زیادی تمام قرآن را حفظ نموده و بر رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرائت میکردند و از زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ببعد هزارها قرآن نوشته شده و هزاران نفر آن را حفظ داشتند و حافظین قرآن رقیب قرآنها بوده اگر یک قرآن بر خلاف سیاهی نوشته میشد آن را تصحیح میکردند و قرآنها رقیب حافظین بوده اگر یک نفر بر خلاف سیاهی میخواند غلط شمرده میشد و حتی کسانی که میخواستند قرائت قرّاء را رعایت کنند در حواشی قرآن بخط قرمز می نوشتند و از این جهت سیاهی قرآن بسواد یا سیاهی قرآن معروف شد و این سیاهی بنحو تواتر بلکه فوق آن از زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دست بدست، بما رسیده و قابل هیچگونه خدشه نیست چه اگر در این نحوه تواتر خدشه شود در عالم تواتری یافت نخواهد شد و در این صورت باید در سند قرآن هم تامّل نمود.

و اینکه معروف است سیاهی قرآن مطابق قرائت حفص از عاصم نوشته شده اشتباه است بلکه حفص مطابق سیاهی قرائت کرده و قبل از حفص و عاصم همه قرآنها بر طبق همین سیاهی بوده و مطابق آن قرائت مینموده اند و دلیل دیگر اینکه قرائت سیاهی قرآن باجماع مسلمین بلکه ضرورت دین صحیح است و احدی در صحت آن اشکال نکرده ولی غیر سیاهی باطل نباشد

ص: 31

مورد شبهه و اشکال است بنا بر این نباید امر قطعی یقینی را کنار گذارده و بمشکوک عمل کرد.

بلی اعتماد و رجوع بقرّاء در تشخیص مخارج حروف و مراعات مدّ لازم و ادغام و قلب و اخفاء و اظهار و تفخیم و ترقیق و اماله و اشمام و وقف و وصل و امثال اینها در صورتی که از عرف عرب خارج نشود و شرایط خبرویّت در آنها موجود باشد، مانعی ندارد بلکه بسا لازم است

گفتار پنجم در فضیلت قرائت قرآن و آداب آن و تعلیم و تعلم و حفظ قرآن

اشاره

اخبار در فضیلت قرائت قرآن و ختم آن و قرائت هر یک از سوره ها و خصوص بسیاری از آیات شریفه قرآن و خواندن از روی مصحف یا از حفظ، و تلاوت در نماز نشسته و ایستاده و خواندن بصوت حسن و با ترتیل و غیر اینها بسیار و در کتب اخبار مضبوط است(1) و ما در اینجا بذکر چند روایت اکتفاء میکنیم 1- در کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت میکند که فرموده

«من قرء القرآن قائما فی صلاته کتب اللَّه له بکلّ حرف مائة حسنة و من قرأ فی صلاته جالسا کتب اللَّه له بکلّ حرف خمسین حسنة و من قرأ فی غیر صلاته کتب اللَّه له بکلّ حرف عشر حسنات»(2)

(هر کس قرآن را ایستاده در نماز بخواند خداوند برای او بهر حرفی صد حسنه بنویسد و هر که نشسته در نماز بخواند خداوند برای او بهر حرفی پنجاه حسنه بنویسد و هر که در غیر نماز بخواند خداوند برای او بهر حرفی ده حسنه بنویسد)

ص: 32


1- 1- کافی کتاب فضل القرآن و باب هفتم کتاب لآلی الاحبار و سایر کتب اخبار مراجعه شود
2- 2- کتاب فضل القرآن باب ثواب قراءة القرآن

2- در کافی از حضرت سید الشهداء علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«من قرء آیة من کتاب اللَّه عز و جل فی صلاته قائما یکتب له بکل حرف مائة حسنة فاذا قرأها فی غیر صلاته کتب اللَّه له بکل حرف عشر حسنات و ان استمع القرآن کتب اللَّه له بکل حرف حسنة و ان ختم القرآن لیلا صلّت علیه الملائکة حتی یصبح و ان ختمه نهارا صلّت علیه الحفظة حتّی یمسی و کانت له دعوة مجابة و کان خیرا له ممّا بین السماء الی الارض، قلت هذا لمن قرء القرآن فمن لم یقرأ قال یا اخا بنی اسد ان اللَّه جواد ماجد کریم اذا قرء ما معه اعطاه اللَّه ذلک»(1)

(هر کس آیه از کتاب خدای عز و جلّ در نمازش ایستاده بخواند برای او بهر حرفی صد حسنه نوشته شود و هر گاه در غیر نماز بخواند برای او بهر حرفی ده حسنه نوشته شود و اگر قرآن را استماع کند برای او بهر حرفی یک حسنه نوشته شود و اگر قرآن را در شب ختم کند فرشتگان برای او طلب رحمت کنند تا صبح نماید و اگر در روز ختم کند فرشتگان نگاهبان برای او طلب رحمت کنند تا شام نماید و برای او دعای مستجاب باشد. راوی گوید گفتم این ثوابها برای کسی است که قرائت قرآن نماید، پس کسی که نتواند بخواند؟ حضرت فرمود ای برادر بنی اسد خداوند جواد بزرگوار و کریم است هر گاه بخواند آنچه با اوست از قرآن «از حفظ دارد» خداوند این ثوابها را باو عطا کند

آداب قرائت قرآن

آداب قرائت بر دو قسم است: 1- آداب ظاهریه 2- آداب باطنیه، و آداب ظاهریه قرائت قرآن عبارت است از:

1- با طهارت بودن 2- با کمال ادب خواندن 3- با طمأنینه در حال

ص: 33


1- 1- کتاب فضل القرآن باب ثواب قراءة القرآن

ایستاده یا نشسته بدون اینکه تکیه دهد یا چهار زانو بنشیند 4- شمرده خواندن چنانچه در قرآن میفرماید وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا(1) 5- جهر متوسط اگر ایمن از ریا باشد و گرنه آهسته خواندن 6- با حال حزن و بکاء بودن 7- تحسین و تجوید قرائت 8- اداء حقوق قرائت به اینکه بآیه سجده که میرسد سجده کند و بآیه عذاب استعاذه نماید و بآیه رحمت و مغفرت استرحام و استغفار کند و بآیات بهشت مسئلت نماید و بآیه دعاء، دعاء و بآیه تکبیر، تکبیر و بآیه تسبیح، تسبیح کند 9- قبل از شروع بقرائت استعاذه کند، چنانچه شرحش بیاید 10- پس از فراغ از قرائت هر سوره بگوید «صدق اللَّه العلی العظیم و بلّغ رسوله الکریم اللهم انفعنا به و بارک لنا فیه و الحمد للَّه ربّ العالمین» و آداب باطنیه عبارت است از:

1- فهمیدن و پی بردن بعظمت کلام، به این معنی که بداند قرآن کلام الهی است که از عرش عظمت حق نزول نموده تا بمرتبه افهام خلق رسیده برای اینکه بشر را از تیه ضلالت و سرگردانی بسر منزل سعادت جاودانی هدایت کند، و کلید خزائن گوهرهای گرانبهایی است که هر که بچنک آرد بغنای حقیقی نائل گردد و آب حیاتی است که هر که بیاشامد از زندگانی جاوید بهره مند شود و داروی شفا بخشی است که هر که بنوشد از دردهای نهانی و آشکار شفا یابد 2- دانستن و پی بردن بعظمت گوینده کلام، یعنی بداند که گوینده آن خداوند بزرگ و آفریدگار و پروردگار جهانیان است که ذات مقدسش جامع جمیع کمالات و منزه از همه عیوب و نواقص و مبرّا از احتیاج است و نهایتی برای صفات کمال و عظمت و کبریایی و علوّ او نیست و او حکیم علی الاطلاق و عالم بجمیع سرائر و ضمائر و قادر بر هر چیز و سمیع و بصیر و مدرک و لطیف و خبیر است

ص: 34


1- 1- سوره مزمل آیه 4

3- از طهارت ظاهر بطهارت باطن التفات نمودن، به این معنی که بداند چنانچه ظاهر قرآن را بدون طهارت نمیتوان مسّ نمود تا زبان انسان از سخنان زشت و ناروا پاک نگردد و دل انسان از اخلاق ناپسند و صفات نکوهیده پیراسته نشود حقیقت کلام حق را درنیابد و لذّت شیرینی آن را درک ننماید 4- با خضوع و خشوع و رقّت قلب و خوف خدا قرائت کردن چنانچه در جامع السعادات(1) از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند

«من قرء القرآن و لم یخضع و لم یرقّ قلبه و لم ینشأ حزنا و وجلا فی سره فقد استهان بعظیم شأن اللَّه و خسر خسرانا مبینا»

(کسی که قرآن بخواند و خاضع نشود و رقت قلب نداشته باشد و در باطنش حزن و ترس پیدا نشود بتحقیق بامر بزرگ خدا توهین کرده و زیان آشکارایی نموده) 5- با حضور قلب و ترک حدیث نفس که روح هر عبادتی است، قرآن خواندن 6- در معانی آیات قرآن تدبّر نمودن، در قرآن میفرماید أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها(2) (پس آیا در قرآن تدبر نمیکنند بلکه بر دلهای آنان قفل زده شده) و در جامع السعادات(3) از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت میکند

«لا خیر فی عبادة لا فقه فیها و لا فی قراءة لا تدبّر فیها»

(در عبادت بدون علم و در قرائت بدون تدبر خیری نیست) 7- متحقق شدن بحقایق قرآن از اعتقادات و اخلاق فاضله و اعمال صالحه چون قرآن مشتمل بر توحید و بیان صفات و افعال صانع عالم و اوصاف و احوال روز قیامت و بهشت و دوزخ و علت بعثت انبیاء و صفات و رفتار آنها و تمجید از گروندگان به پیغمبران و تقبیح مخالفین آنان، و بیان صفات حسنه و اخلاق پسندیده و همچنین صفات سیئه و اعمال نکوهیده و ذکر فوائد اطاعت و ایمان و عمل صالح

ص: 35


1- 1- صفحه 614
2- 2- سوره محمد (ص) آیه 26
3- 3- صفحه 614

و زیانهای معصیت و کفر و اعمال زشت، و بیان قصص و حکایات امم گذشته، و غیر اینها از امور دیگر میباشد که خواننده قرآن باید از هر قسمت از این امور کاملا بهره برداری کند، بامور اعتقادیه آن معتقد، و باخلاق فاضله اش متخلق، و باعمال شایسته اش متحقق گردند، از قصص آن عبرت گرفته بوعده های قرآن امید وار و از وعید آن بهراسد 8- تخصیص: یعنی متوجه باشد که خداوند او را مخاطب قرار داده با وی تکلم میکند و گویا در محضر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و از زبان وی کلام الهی را میشنود 9- تأثیر قلبی: یعنی از مواعظ قرآن متّعظ شود، (پند بگیرد) اوامر آن را امتثال، و از نواهی آن اجتناب کند، بذکر نعم الهی که میرسد شکرگزاری و از بلیّات و نقماتش استعاذه نماید و بحول و قوّه الهی متمسّک و از هر حول و قوّه ای بیزاری جوید و توفیق امتثال اوامر و اجتناب از نواهی قرآن را از خدا طلب نماید 10- ترقّی بدرجات و مراتب کلام حق: باین معنی که در مرتبه اول خود را مقابل حق به بیند که با خدا تکلم میکند، و در مرتبه دوم کلام حق را بشنود که بنده اش را مخاطب قرار داده با او سخن میگوید، در مرتبه سوم خدا را بچشم دل به بیند چنانچه از حضرت سید الشهداء و از حضرت صادق علیهما السّلام روایت شده(1) «خداوند بر بندگانش در کتاب خود و کلام خود تجلّی مینماید»

تعلیم و تعلم قرآن

در کتاب لآلی الاخبار(2) از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

ص: 36


1- 1- جامع السعادات 617
2- 2- باب هفتم صفحه 341

«القرآن مأدبة اللَّه فتعلّموا مأدبته ما استطعتم»

(قرآن طعام میهمانی است که خداوند خوان آن را گسترده و مردم را دعوت فرموده، پس از این طعام بقدر قدرت خود بهره برداری کنید).

مأدبة طعامی است که برای عروسی و نحو آن تهیه میشود و پیغمبر اکرم قرآن را تشبیه بچنین طعامی فرموده چون انواع و اقسام اغذیه روحی از معارف الهی و اخلاق انسانی و کمالات نفسانی و عبادات بدنی که موجب تکمیل روح انسانی و سعادت اخروی و رسیدن بفیوضات و نعم بهشتی است در این کتاب بوده و بر هر کس لازم است که از این خوان نعمت الهی باندازه استطاعت و توانایی خود فرا گیرد و در حدیث دیگر از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت میکند(1) که فرمود

«من تعلّم القرآن و تواضع فی العلم و علّم عباد اللّه و هو یرید ما عند اللَّه لم یکن اعظم ثوابا منه و لا اعظم منزلة منه و لم یکن فی الجنة منزل و لا درجة رفیعة و لا نفیسة الّا کان له فیها اوفر النصیب و اشرف المنازل»

کسی که قرآن فرا گیرد و در طریق دانش فروتنی کند و بندگان خدا را بیاموزد و قصد او رسیدن بآنچه نزد خداست باشد، در بهشت ثواب کسی بزرگتر از او و مقام کسی بالاتر از او نباشد و در بهشت منزل و درجه رفیع و گرانبهایی نیست جز آنکه بهره زیادتر و منزل بالاتر و والاتر از ان اوست و از حضرت سجّاد و صادق علیهما السّلام روایت(2) میکند که

«من تعلّم منه حرفا ظاهرا کتب اللَّه له عشر حسنات و محی عنه عشر سیئات و رفع له عشر درجات قال علیه السّلام لا اقول بکل آیة و لکن بکل حرف باء او تاء او شبههما»

هر که حرف ظاهری از قرآن بیاموزد خداوند برای او ده حسنه بنویسد و ده گناه از نامه

ص: 37


1- 1- باب هفتم صفحه 341
2- 2- باب هفتم صفحه 341 [.....]

عمل او محو کند و ده درجه برای او بالا برد، سپس فرمود نمیگویم که این ثوابها برای یاد گرفتن هر آیه از قرآن است بلکه میگویم برای یاد گرفتن هر حرفی مانند باء و تاء و مانند اینهاست و در حدیث دیگر از حضرت رسالت(1) روایت میکند

«من علمه أی ولده القرآن دعی بالابوین فکسیا حلتین یضی ء من نورهما وجوه اهل الجنة»

(هر که فرزند خود را تعلیم قرآن دهد پدر و مادرش را بخواهند و دو حوله که نور آنها صورة اهل بهشت را نورانی کند بانها بپوشانند و در خبر دیگر از آن حضرت روایت میکند که فرمود در تتمه آن حدیث

«لا یمکن تقویمهما لاحد و یوضع علی رأسهما تاج یضی ء مسافة اثنی عشر الف سنة»(2)

ممکن نیست بر احدی قیمت ان حوله را نماید و گذاشته شود بر سر انها تاجی که بمقدار مسافت دوازده هزار سال نور میدهد و در خبر دیگر از آن حضرت روایت میکند که فرمود

«من علّم ولده القرآن فکانما حجّ البیت عشرة آلاف حجّة و اعتمر عشرة آلاف عمرة و اعتق عشرة آلاف رقبة من ولد اسمعیل و غزا عشرة آلاف غزوة و اطعم عشرة آلاف مسکین مسلم جائع و کانّما کسی عشرة آلاف عاری مسلم و یکتب له بکل حرف عشر حسنات و یمحی عنه عشر سیئات و یکون معه فی قبره حتی یبعث و یثقل میزانه و یجاوز به علی الصراط کالبرق الخاطف و لا یفارقه القرآن حتی ینزل به من الکرامة افضل ما یتمنی»(3)

حفظ و حمل قرآن

در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 38


1- باب هفتم صفحه 341
2- باب هفتم صفحه 341
3- باب هفتم صفحه 341

حملة القرآن عرفاء اهل الجنة و المجتهدون قواد اهل الجنّة» «1»

نگهبانان قرآن دانایان اهل بهشت، و کوشش کنندگان در ترویج و تبلیغ و عمل بقرآن جلوداران اهل بهشتند و نیز در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الکرام البررة»

(حفظ کنندگان قرآن که عامل بآن باشند با سفیران بزرگوار و نیکو کار باشند «2» و در لآلی الاخبار «3» از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«اشرف امتی حملة القرآن و اصحاب اللیل»

(بزرگوارترین امت من نگهبانان قرآن و شب بیداران بعبادت پروردگارند) و نیز در کتاب لآلی «4» از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«حملة القرآن هم المحرّفون برحمة اللَّه الملبّسون نور اللَّه یا حملة القرآن تجیبوا الی اللَّه بتوقیر کتابه یزدکم حبّا و یحببکم اللَّه الی خلقه»

نگهبانان قرآن بدست آورندگان رحمت الهی و در برکنندگان جامه نور خداوندی هستند کنایه از اینکه رحمت الهی شامل حال ایشان و نور خداوندی در قلوب آنان تابش میکند) مراد بحملة قرآن کسانی هستند که قرآن را حفظ و نگهبانی و بدستورات 1- مجلد دوم صفحه 603 حدیث 11- مجتهد در اصطلاح مستنبط احکام را گویند و در لسان اخبار بکوشش کننده در مطلق عبادات اطلاق میشود و در این حدیث ظاهر اینست که مراد بمجتهدان کسانی هستند که در تبلیغ و ترویج احکام کوشش و جدیت نموده و رهنما و کشنده مردم بطرف بهشتند

2- مجلد دوم صفحه 603 حدیث 2- السفرة الملائکة الذین یسفرون بین اللَّه و انبیائه و الاصل فی ذلک السفر و هو کشف الغطاء لان السفرة یؤدون الکتاب الی الانبیاء و المرسلین و یکشفون به الغطاء کما فی مجمع البحرین

3- باب هفتم صفحه 342

4- باب هفتم صفحه 342

ص: 39

آن عمل نموده نگذارند از بین برود و احکام آن تعطیل گردد و لذا در حدیث دوم حافظ قرآن را قید فرموده به اینکه عامل بقرآن باشد و گرنه صرف حفظ کردن قرآن و عمل ننمودن بآن مثمر ثمری نیست بلکه مشمول آیه شریفه است که در مذمت یهود نازل شده مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً «1» (مثل کسانی که توریة بر آنان حمل شد و ایشان توریة را برنگرفتند و عمل بآن نکردند مثل خری است که کتابها بر آن بار کنند) و البته چنین کسان عرفاء و جلوداران اهل بهشت و در مراتب سفرای کرام الهی خواهند بود چه آنکه مراد از سفراء ملائکه هستند که بین خدا و انبیاء واسطه اند و کتب و احکام الهی را بر آنان میآورند و حمله قرآن نیز بمنزله سفیران الهی هستند که دستورات قرآن را علما و عملا بمردم ابلاغ میکنند

گفتار ششم در بیان معجزه بودن قرآن و وجوه اعجاز آن

قرآن مجید بزرگترین معجزات پیغمبر اسلام است بلکه چنین معجزه باین عظمت بهیچ یک از انبیاء از آدم تا خاتم عطا نشده، و این معجزه از جهاتی بر سایر معجزه ها مزیت و ترجیح دارد:

1- سایر معجزات بتنهایی برای اثبات نبوت کافی نیستند بلکه باید بطور قطع از خارج ثابت شود که آورنده معجزه دعوی نبوت نموده و واجد شرایط نبوت و فاقد موانع آن بوده تا معجزه دلیل بر صدق دعوی او باشد، ولی قرآن بتنهایی برای اثبات نبوت کافی است زیرا بصراحت جمیع این امور را بیان میکند و احتیاج بامر دیگری ندارد 2- اغلب معجزات بلکه نوع آنها مخصوص زمان اقامه آن معجزه و مشاهده 1- سوره جمعه آیه 5

ص: 40

کنندگان بوده و برای دیگران دلیل بر اثبات نبوت نیست مگر اینکه بطریق تواتر یا از راه قطع ثابت شود مانند عصای موسی و ید بیضاء و احیاء موتی و تسبیح سنگریزه و امثال اینها ولی قرآن برای هر زمان و هر کس تا دامنه قیامت معجزه بودن آن باقیست 3- قرآن هر سوره و هر آیه آن علیحده معجزه است بخلاف سایر معجزات 4- اغلب معجزات بلکه جمیع آنها از یک جهت معجزه اند ولی قرآن از جهات متعدده معجزه است که ذیلا بآنها اشاره مینمائیم اوّل از جهت فصاحت و بلاغت و حسن اسلوب «1» چون مردم از حیث معارف و معلومات و رشته های ترقی و تعالی در ازمنه مختلفه متفاوتند لذا حکمت الهی مقتضی بوده که در هر دوره و زمان معجزه پیغمبرانش را نظیر همان رشته ای که مردم در آن مهارت دارند قرار دهد تا حجت بر آنها تمام تر باشد چنانچه در زمان حضرت موسی که فنّ سحر رواج کامل داشت و اهل فنّ سحر را از غیر سحر بخوبی تمیز میدادند معجزه آن حضرت را عصا قرار داد تا خبره فنّ از اتیان بمثل آن عاجز شده اقرار بمعجزه بودن آن کنند و بر سایرین حجت تمام شود و همچنین در زمان حضرت عیسی که علم طب رونق بسزایی داشت معجزه حضرت عیسی را مرده زنده کردن و کور و کر مادر زاد و ابرص را شفا دادن قرار داد که بر اطباء و دیگران معلوم شود که این قسمت خارج از حدود طب بوده و خارق عادت و دلیل بر صدق مدعای آن حضرت است و حجت بر آنان تمام باشد 1- فصاحت و بلاغت عبارت از سلاست کلام و ارتباط معانی با یکدیگر و حسن تنظیم کلمات و حروف و موافقت کلام با فطرت و نداشتن تکلف در افاده مقاصد و بآسانی وارد شدن معانی در خاطر و استعمال کردن الفاظی که شایسته افاده معانی مقصوده باشد.

ص: 41

و امّا زمان بعثت حضرت ختمی مرتبت چون قسمت جزیرة العرب از هر گونه علم و کمال خالی بود نه بهره از معارف حکمی و نه سهمی از اخلاق انسانی و نه نصیبی از علوم و صنایع مادی داشتند لذا اگر معجزه از قبیل معجزه موسی و عیسی علیهما السلام برای آن حضرت قرار داده میشد عامّه مردم نمیتوانستند تمیز دهند و توهم سحر و صنایع غریبه و امثال اینها درباره آن میشد و بالاخرة حجت کاملا بر آنان تمام نبود، و تنها چیزی که عرب جاهلیت در آن مهارت بسزا و ید طولایی داشت فنّ فصاحت و بلاغت و ادب عربی بود که در آن باوج ترقی و تعالی و سر حدّ کمال و عظمت رسیده بودند و باندازه اهمیت داشت که در مواسم حج و مواقع دیگر مجالس و محافلی تشکیل داده و شعراء بزرگ و خطباء سترگ در آنها شرکت کرده و اشعاری را که گفته بودند انشاد نموده و با یکدیگر مقایسه و بر یکدیگر مفاخره و مباهات میکردند و هر قصیده که افصح و ابلغ بوده انتخاب نموده بر کعبه میآویختند تا در موسم حج قبائل مختلف عرب آن را مشاهده نموده موجب بلند نامی و شهرت و عظمت آنها گردد در چنین عصری حکمت اقتضاء کرد که خداوند معجزه پیغمبر خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را از قبیل همین قرار دهد تا بفهمند که این طرز کلام از قدرت بشر خارج بوده تصدیق برسالت حضرتش نموده راه عذری برای آنان باز نباشد، و در خود قرآن مکرّر در مقام تحدی برآمده و با صدای رسا بهمگان اعلان نموده که اگر شک دارند که این کلام خداست که بر پیغمبرش نازل شده مانند آن را بیاورند.

و نخست معارضه بمثل فرموده قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً «1» و سپس تنزّل 1- آیه 91 سوره اسراء (بگو اگر آدمیان و طایفه جن جمع شوند برای اینکه مانند این قرآن را بیاورند نتوانند اگر چه بعضی از آنان پشتیبان بعض دیگر باشند)

ص: 42

نموده و بآوردن ده سوره مثل قرآن اکتفاء فرموده أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ «1» و باز هم تنزّل نموده و بآوردن یک سوره مثل قرآن دعوت کرده می فرماید قل إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ «2» و این ندای قرآن از زمان بعثت حضرت تا این زمان بگوش همه جهانیان و دشمنان اسلام از یهود و نصاری و عرب و غیر آنها رسیده و در میان آنها فصحاء و بلغاء بسیار بوده و اگر میتوانستند یک سوره مثل قرآن بیاورند این قدر خود را بزحمت جنگ و خونریزی نیانداخته و هر روز انواع مکر و حیله و سیاست بازی بر ضدّ اسلام و مسلمین (چه در صدر اول اسلام از ناحیه مشرکین قریش و یهود و چه بعد از آن از طرف نصاری و غیر آنها) نمی نمودند و اگر آورده بودند مانند آتش در مناره و خورشید در وسط روز ظاهر و هویدا بوده و در همه روزنامه ها و مجلات و رادیوها برخ مسلمین میکشیدند.

بنا بر این هر عاقلی اگر چه از علم فصاحت و بلاغت بلکه از لغت عرب بهره نداشته باشد این معنی را کاملا میفهمد که اگر قرآن، کلام خدا و ما فوق قدرت بشر نبود با اهتمامی که در این باره داشتند مانند آن را آورده بودند و اینکه نتوانسته مثل آن را بیاورند معجزه بودن قرآن و بالنتیجه نبوت پیغمبر اسلام را 1- سوره هود آیه 17 (بلکه میگویند محمد (ص) این کلمات را خود بهم میبافد بگو شما هم ده سوره مثل آن را بهم بافته بیاورید

2- سوره بقره آیه 21 و 22 (هر گاه نسبت بآنچه بر بنده خود فرستادم در شک و تردید هستید سوره مانند آن بیاورید و گواهان خودتان را غیر از خدا دعوت کنید اگر راست می گویید و اگر چنین نکردید و هرگز نخواهید کرد از آتشی که برای کافران آماده شده است بپرهیزید.)

ص: 43

ثابت میکند. و امّا کسی که بهره از عربیت و علم فصاحت و بلاغت داشته و کلمات فصحاء و بلغاء عرب را تتبّع نموده و آیات قرآن را با آنها مقایسه کند فصاحت و بلاغت، روانی و سلاست، شیرینی و ملاحت قرآن بخوبی برای وی ظاهر میشود و درمی یابد که هیچ کلامی از فصیح ترین شعراء و خطباء عرب حتی کلمات دیگر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از مواعظ و خطب و کلمات قصار و همچنین خطب نهج البلاغة و کلمات سایر ائمه اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین (با اینکه در کمال فصاحت و بلاغت بوده بحدّی که درباره خطب نهج البلاغه گفته شده «فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق») در مقابل قرآن عرض اندام نمیتواند بکند و اگر جمله از قرآن در میان صدها جمله از کلمات دیگران قرار گیرد مانند بدر در میان ستارگان می درخشد، و این حقیقتی است راجع بمجموع الفاظ و معانی قرآن بطوری که اگر این معانی را در قالب الفاظ دیگر بریزند و یا تحریف و تبدیلی در کلمات آن بدهند سلاست و حلاوت خود را از دست میدهد (مثل اینکه قرآن را بزبانهای دیگر ترجمه، و یا کلمات آن را بکلمات مرادف و جمل آن را بجمل مشابه تبدیل نمایند و یا جای بعض کلمات را عوض کنند مثلا صفاتی را که برای خدا در آخر آیات ذکر میشوند جابجا سازند، عزیز حکیم را بجای حمید مجید و غفور رحیم را مکان سمیع بصیر بگذارند و نحو اینها زیرا هر کدام مناسب و مرتبط با مطلبی است که در ضمن آیه بیان میشود در صورتی که جابجا شود نسبت بمطلب آیه نامربوط میگردد) و این خود دلیل واضحی است بر اینکه در قرآن تحریفی رخ نداده است.

در خطابهایی که بحضرت ختمی مرتبت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در قرآن میشود حضرتش را بصفاتی مخاطب قرار میدهد که مناسب مأموریت اوست آنجا که مأمور به تبلیغ است یا ایّها الرسول گفته میشود، آنجا که مأمور بتقوی و تربیت ازواج است

ص: 44

یا ایّها النبی خطاب میشود در جای دیگر یا ایها المزمّل و در جای دیگر یا ایّها المدّثر و همچنین در هر جایی مناسب آن مقام بحضرتش خطاب میگردد، در تشبیهات و تمثیلات قرآن باندازه رعایت مناسبت بین مشبّه و مشبّه به و ممثّل و ممثّل به شده که هر بیننده را متعجّب میسازد در یک جا بلعم باعورا و هر که منع و زجر الهی و ترک آن و دریافتن آیات الهی و جدا شدن از آنها بحال او یکسان بوده و در هر صورت دنبال هوای نفس برود بسگ مثل زده است که اگر بر او حمله کنی زبان از دهان بیرون میکند و اگر او را رها کنی باز چنین کند فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ «1» و در جای دیگر یهود را که کتاب الهی را فرا گرفته و بآن عمل نکردند بخری که بر آن کتابها بار کرده باشند تشبیه نموده میفرماید مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً «2» و در جایی مثل کسانی که غیر خدا را ولیّ خود قرار میدهند بعنکبوت زده میفرماید مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ «3» و غیر اینها از تمثیلات دیگر، و بالجمله هر قسمتی از قرآن را که بررسی کند عجائب و غرائبی از فصاحت و بلاغت درک میکند که باصطلاح اهل فن «یدرک و لا یوصف» ادراک میشود ولی نمیتوان توصیف نمود «4» 1- سوره اعراف آیه 176

2- سوره جمعه آیه 5

3- سوره عنکبوت آیه 41

4- موقعی فکر میکردم که چرا خداوند در قصص موسی و هارون، فرعون و هامان و قارون را اسم میبرد و در قصص ابراهیم و هود و صالح مثل نمرود و شداد و غیره را اسم نمیبرد سپس برخورد نمودم به اینکه فصاحتی که در اسم آنها هست در این اسماء نیست و شاید تسمیه اینها از اینجهت باشد [.....]

ص: 45

دوّم از جهت استدلالات عقلی: پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در عصری قیام نمود که سراسر جهان بویژه قسمت جزیرة العرب را ظلمت جهل و ضلالت فرا گرفته و معارف حقّه و علوم الهی بکلّی از میان جامعه رخت بربسته، شرک و بت پرستی و خرافات و موهومات جانشین توحید و خداپرستی و حقایق و معقولات شده بود در چنین زمانی نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ندای توحید و خداپرستی را بلند نمود و با استدلال و برهان بطرزی ساده و آسان و در کمال احکام و اتقان حقایق را برای مردم بیان فرمود بطوری که عوام با فطرت ساده و سلیم خود بخوبی دریابند و خواصّ خدشه و اشکالی در طریق استدلال آن نیابند.

دانشمندان و فلاسفه بزرک پس از سالهای متمادی که رنج و زحمت تحصیل دانش را بر خود هموار نموده و معلّمین متعدد و کتب علمی و فلسفی مختلف را مطالعه نموده و کتابی در یکی از فنون مینگارند و درباره موضوعات متنوع آن استدلال مینمایند کمتر دلیلی دیده میشود که در عین دشواری و پیچیدگی مورد خدشه و ایراد آیندگان قرار نگیرد، و با توجه به اینکه پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم معلّمی ندیده و کتابی نخوانده و با دانشمندان و علماء معاشرتی نداشته هر عاقلی حکم میکند که این علوم و معارف را از سرچشمه علم الهی که از هر شائبه جهل و خطاء مصون است اخذ فرموده إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی «1» ملاحظه کنید در مقام اثبات صانع بچه طرزی بدیع و آسان استدلال مینماید أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «2» در عین اینکه موضوع را بدیهی تلقّی میکند دلیل آن را ذکر نموده میفرماید آیا امری که دلیلی باین سادگی و محکمی 1- سوره النجم آیه 4 (آنچه میگوید نیست مگر وحیی که باو الهام شده، آموخته است باو شدید القوی

2- سوره ابراهیم آیه 11 (آیا در خدا که خالق آسمان و زمین است شکی هست)

ص: 46

دارد (دلالت اثر بر مؤثر) که هر که بهره از خرد داشته باشد بآن حکم میکند قابل شک است.

در مقام اثبات توحید میفرماید لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا «1» که در عین سادگی قاطع ترین دلیلی است که حکما در اثبات توحید ذکر نموده اند و بدلیل تمانع معروف است و تقریر فلسفی آن را در کلم الطیب ذکر نموده «2» و در محل خود نیز متعرض خواهیم شد و در مقام اثبات صفات مثل علم و قدرت و حکمت میفرماید أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ «3» و نیز میفرماید أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ «4» که از عجائب و غرائب صنع و آثار حکمت که در موجودات است استدلال بعلم و حکمت و قدرت و عظمت صانع مینماید و درباره توحید عبادتی میفرماید اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ «5» دلیل بر معبودیت خدا را ربوبیت و خالقیت او قرار داده و باصطلاح تعلیق حکم بوصف کرده که مشعر بعلّیت است.

و درباره توحید افعالی میفرماید أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ الی آخر الآیات فی سورة الواقعة «6» 1- سوره انبیاء آیه 22 (اگر در زمین و آسمان خدایانی غیر از خدا بود هر آینه زمین و آسمان فاسد میشدند)

2- مجلد اول صفحه 100

3- سوره ملک آیه 14 (آیا کسی که آفریننده است دانا نیست؟ و حال آنکه او دانای بدقایق امور آگاه از رموز آنها است)

4- سوره غاشیه آیه 17 (آیا نظر نمیکنند بشتر که چگونه آفریده شده و بآسمان که چگونه برافراشته شده و بکوهها که چگونه گمارده شده و بزمین که چگونه گسترده شده)

5- (عبادت کنید پروردگارتان را که شما را آفریده)

6- سوره واقعه از آیه 58 تا آیه 72.

ص: 47

و در مورد اثبات نبوت میفرماید قل إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ «1» که بیان آن ذکر شد و راجع باثبات معاد جسمانی میفرماید قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ «2» خداوندی که قادر بر ایجاد ماده و صورت است قدرت بر خلع صورت خاکی و افاضه صورت بشری هم دارد، آن وقتی که هیچ نبود او را بیافرید «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» اکنون که تغییر صورتی داده بصورت اولی در آوردن او آسان تر است و غیر اینها از آیات دیگر که در قرآن مجید بر مطالب علمی استدلال فرموده که اگر بخواهیم بیان کنیم بطول می انجامد و مقصود در اینجا اشاره ای بیش نیست و اگر بخواهید بین حق و باطل بخوبی تمیز دهید استدلالات قرآن را با استدلالات اناجیل اربعه مقایسه کنید و ببینید چه استدلالات پوچ و فاسدی در مورد تعدّد آلهة و تعدّد ارباب و غیره نموده که هر بچه بآنها میخندد و در کلم الطیب «3» بپاره از آنها اشاره شده هر که طالب است بآنجا مراجعه نماید سوّم از جهت تشریع احکام: قرآن مجید در عین اینکه مشتمل بر معارف الهی و اصول دیانت حقّه است حاوی قوانین جامع و عادلانه است که برای تأمین سعادت دنیا و آخرت و تنظیم امور معاش و معاد و تکمیل مدارج ترقی و تعالی فرد و اجتماع و تضمین حقوق جمیع طبقات و حفظ مساوات حقوقی بین افراد تشریع شده، و با اینکه شامل قوانین کشوری، لشگری، سیاسی، قضایی، جنایی، جزائی، اقتصادی، بازرگانی، امور معاشرتی، زناشویی، خانه داری، تربیت 1- سوره بقره آیه 21 و 22.

2- سوره یس آیه 79 (بگو زنده میکند این استخوانها را کسی که در مرتبه اول آنها را ایجاد کرد و او بهمه مخلوقات دانا است)

3- مجلد اول صفحه 295 تا 298

ص: 48

اولاد و غیر اینهاست، متضمّن مصالح فرد و اجتماع و موافق فطرت و عقل سلیم است و هر چه سطح افکار بشر بالا رود و مراحل علمی بیشتری را طی کند حکم و مصالح قوانین قرآن روشن تر و احتیاج بشر باجراء آنها فزونتر میگردد بشر عادی هر چند مراحل دانش را بپیماید و مکتبها و استادان حقوق را دیده و کتب و رسائل آن را مطالعه و بررسی کرده باشد نمیتواند قوانینی وضع کند که اولا برای رفع احتیاجات جامعه بشر در هر دوره و زمانی صلاحیت داشته و ثانیا معارض با قوانین دیگر نبوده و ثالثا نقض و ایرادی بآنها وارد نشود «1» تا چه رسد بفردی که مکتبی نرفته مدرّس و معلّمی ندیده و درس حقوقی نخوانده باشد و این خود دلیل قاطعی است بر اینکه قرآن از جانب خداوند منّان بر قلب پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم القاء شده و گرنه چگونه میتواند بشری که درس نخوانده و مدرس ندیده و میان جامعه ای که بهره از علم و دانش نداشته اند میزیسته و در مدت بیست و سه سال دعوت خود همه اش گرفتار شکنجه و آزار و جنگ و جدال و هزاران گرفتاریهای دیگر بوده، چنین قوانینی وضع و تشریع نماید که عقول دانشمندان دنیا را متحیر سازد و همه سر تعظیم در مقابل آن فرود بیاورند و حقیقتا اگر روزی جامعه بشر عناد و عصبیّت و تقلید و هواپرستی را کنار گذارند و قوانین قرآن را بمورد اجراء نهند آن مدینه فاضله ای که آرزوی دیرینه فلاسفه و دانشمندان بلکه عموم طبقات بشر بوده در خارج تحقّق خواهد یافت و همه بدبختیها، گرفتاریها 1- این موضوع امروز در نوع ممالک متمدنه متداول است، دوره بدوره مجالسی تشکیل و نمایندگانی انتخاب و درباره موضوعات مختلفه قوانینی وضع مینمایند دوره دیگر بمفاسد و مضار آن قانون یا نقص آن و یا تعارض آن با قوانین دیگر برخورد نموده آن را نقض و قانون دیگری وضع میکنند و چه بسا قانونی را چند مرتبه وضع و نقض و جرح و تعدیل مینمایند

ص: 49

، بیچارگیها، جنگها، خونریزیها، اضطراب و وحشتها و هزاران مفاسد دیگر از میان جامعه رخت بربسته، سعادت، صمیمیت، اتحاد، یگانگی، اخوت، برادری برابری، مودّت، رحم، عاطفه و بالجملة همه خوبیها و محاسن جایگزین آنها خواهند شد ضمنا برای مزید بصیرت خوب است قوانین تورات و انجیل رائج را مطالعه و با قوانین قرآن مقایسه کنید (اگر چه قابل مقایسه نیست) تا بتحریف و سستی این کتابها واقف شده و اهمیّت و عظمت احکام قرآن آشکاراتر گردد و مادر کلم الطیّب مقداری از آنها را نقل کرده هر که بخواهد بآنجا مراجعه کند «1» چهارم از جهت دستورات اخلاقی: محیطی که پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در آن نشو و نما کرده و بحد رشد و سپس بمرتبǠنبوت و رسالت رسید از هر گونه فضائل انسانی و کمالات نفسانی خالی و همه اخلاق رذیله و صفات بهیمی، سبعی و شیطانی در آنجا حکمفرما بود. کبر، نخوت، خودپسندی، خیانت، دروغ، دزدی، قتل، غارت، بی عفتی، زنا، قمار، کینه توزی، ظلم، بی انصافی، میگساری و صدها مفاسد دیگر در میان آنها شیوع داشت و تواضع، فروتنی، امانت، راستی، رحم، عاطفت، عفت، پاکدامنی، انصاف، مروت، عدالت، احسان و دیگر صفات نیک رخت بربسته بودند، در چنین محیطی پیغمبر اسلام بوسیله قرآن جامعه را به پیراسته شدن از صفات زشت و آراسته شدن بصفات نیک دعوت فرمود. یک جا میفرماید إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ «2» و در جای 1- مجلد اول صفحه 315- 322

2- سوره نحل آیه 92 (بدرستی که خدا امر میکند بعدالت و نیکی و اداء حقوق خویشاوندان و نهی میکند از کارهای قبیح و زشت و تجاوز بحقوق دیگران، شما را پند میدهد شاید متذکر شوید [.....]

ص: 50

دیگر میفرماید وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً، الی آخر الآیات «1» و جای دیگر میفرماید وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً، الی آخر الآیات «2» و غیر اینها از آیات دیگر که در سوره های مختلف قرآن است و کمتر سوره ای در قرآن وجود دارد که خالی از دستورات اخلاقی باشد حتی قصص قرآنی نتیجه آنها منتهی به تخلق باخلاق نیکان و اجتناب از عادات بدان میگردد بلکه هدف قرآن و علّت بعثت پیغمبر اسلام تتمیم مکارم اخلاق و تأسیس کارخانه آدم سازی و افتتاح مکتب اخلاقی بوده که میفرماید

«بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق»

و مکتبی را که قرآن تأسیس فرمود مانند بعض مکاتب فلاسفه مکتب تئوری و فرض نبوده بلکه مکتب عمل و تحقق دادن باخلاق حسنه و ملکات فاضله و صفات شایسته در خارج بوده و بمفهوم خالی از مصداق اهمیتی نداده و از همین جهت در مدت کمی توانست مردانی را تربیت کند که از لحاظ اخلاق و برادری و برابری، گذشت و صمیمیّت و سایر صفات برجسته موجب حیرت جهانیان و واقعا در خور ستایش و ثنا باشند و در خود قرآن در توصیف آنان میفرماید وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «3» 1- سوره اسری آیه 23- 38 (پروردگار تو حکم میکند که غیر او را عبادت نکنید و بپدر و مادر احسان نمائید)

2- سوره فرقان آیه 64- (بندگان خدا کسانی هستند که فروتن بر روی زمین راه میروند و هر گاه نادانان با آنها سخن گویند بکلام مسالمت آمیز پاسخ دهند)

3- سوره حشر آیه 9

ص: 51

و بالجملة اگر کسی بدقّت در دستورات اخلاقی قرآن بنگرد و سپس تأثیر شگفت آوری را که این دستورات در مسلمین صدر اول بخشید بررسی و مطالعه نماید اذعان و اعتراف میکند که این کتاب از جانب خداوند حکیم و مربّی و پروردگار جهانیان است که تربیت تکوینی و تشریعی آنان لایق بشأن او است پنجم از جهت تاریخ: مقصود از جنبه تاریخی قرآن تنها ذکر قصه های انبیاء گذشته و امّتهای سابقه نیست بلکه از اینجهت است که قصّه هایی را که قرآن ذکر میکند اغلب آنها در تورات و کتب عهد قدیم بوده در حالی که مشتمل بر کفریات و افترائات بساحت مقدّس انبیاء و امور خلاف عقل نسبت بذات پاک پروردگار است ولی قرآن مجید قصص مذکور را ببهترین وجه و مصون از اینگونه افترائات و مطالب ناروا ذکر فرموده، و با توجه به اینکه قبل از نزول قرآن خبری از قصه های انبیاء سلف و امتهای گذشته جز در کتب و افواه یهود و نصاری نبوده و هر گاه رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از آنها اخذ فرموده بود باید مشتمل بر همان خرافات و افترائات بلکه بدتر از آنها باشد، هر صاحب خردی حکم میکند که منبع اخذ قران جز از ناحیه وحی پروردگار نبوده و ساخته و پرداخته بشر نیست و ما بطور اختصار قسمتی از قصص توراة را ذکر نموده و مقایسه آنها را با قصص قرآن بعهده خواننده گان میگذاریم:

در سفر پیدایش (تکوین) باب اول و دوم تورات قصه حضرت آدم و خوردن از شجره منهیه و اغواء شیطان را ذکر میکند که حاصلش اینست که خداوند آدم و حوا را بیافرید و آنها را در باغ عدن جای داد و فرمود که از همه درختان بی ممانعت بخورید و از خوردن درخت معرفت نیک و بد آنها را منع فرمود و گفت زنهار از این درخت مخورید زیرا روزی که از آن بخورید خواهید مرد. مار (شیطان)

ص: 52

که از همه حیوانات هوشیارتر بود بزن گفت اگر از آن درخت بخورید نخواهید مرد بلکه چشمان شما باز شود و مانند فرشتگان عارف نیک و بد خواهید بود و حوا از میوه آن درخت گرفت و خودش بخورد و بآدم نیز داد و او خورد آن گاه چشمان هر دو باز شد و فهمیدند که عریانند لذا برگهای انجیر را بهم دوخته ساتر ساختند و آواز خداوند را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ میخرامید و آدم و حوا خود را از حضور خداوند در میان درختان باغ پنهان کردند و خداوند آدم را ندا داد کجایی؟ آدم گفت چون آواز ترا شنیدم ترسان گشتم زیرا عریانم پس خود را پنهان کردم و خداوند گفت که ترا آگاهید که عریانی؟ آیا از آن درخت که ترا قدغن کردم خوردی؟ آدم گفت این زن که او را قرین من ساختی بمن داد پس خداوند بزن گفت چرا این کارکردی گفت مار مرا اغوا کرد پس خداوند مار را مورد غضب خود قرار داد سپس کروبیان را گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده و عارف نیک و بد گردیده و مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات هم بخورد و تا ابد زنده بماند پس آدم را از باغ بیرون کرد و کروبیان را مسکن داد و شمشیر آتشباری که بهر سو گردش میکرد در طریق درخت حیات قرار داد تا آن را محافظت نماید این قصه آدم و حوا از نظر تورات رائج که در آن نسبت کذب و جهل و تجسم و تفریح و تفرج و عجز و شریک پیدا شدن برای حقتعالی، بخدا میدهد و این قصه در قرآن در سوره بقره «1» و سوره اعراف «2» و سور طه «3» ذکر شده در حالی که منزه از این مزخرفات و مصون از این افترائات است که انشاء اللَّه در محل خود بیان خواهیم نمود و باز در سفر پیدایش باب 18 و 19 قصه ابراهیم و آمدن ملائکه و بشارت 1- آیه 35- 39

2- آیه 18- 24

3- آیه 117- 123

ص: 53

باسحق و هلاک شدن قوم لوط را متعرض است و نسبت شرب خمر و زنای با محارم بحضرت لوط داده و جماعتی از انبیاء را از نسل زنا میشمارد، و در قرآن در سوره هود «1» و سوره ذاریات «2» این قصه را ذکر فرموده و ساحت مقدس لوط را از این افترائات پاک نگاهداشته.

و نیز در سفر خروج باب سوم و چهارم قصّه مأمور ساختن خدا موسی را بطرف فرعون و مصریان ذکر میکند و میگوید موسی ابتداء عذر کند زبانی خود را آورد و پس از آنکه خدا نعم خود را ذکر فرمود و وعده نصرت باو داد گفت استدعا دارم که بفرستی بهر که میفرستی آن گاه خشم خدا بر موسی مشتعل شد و این قصّه را در قرآن در سوره طه «3» و شعراء «4» و نمل «5» و قصص «6» مفصلا بیان فرموده.

و باز در سفر خروج باب سی و دوم نسبت گوساله ساختن و گفتن بنی اسرائیل که این خدای شماست وعید گرفتن و قربانی سوزاندن برای گوساله را بهرون نسبت میدهد. و در سوره اعراف «7» و سوره طه «8» این قصّه را ذکر فرموده و مقام مقدس هارون را از این عمل شنیع مبرا کرده و نسبت آن را بسامری داده است علاوه بر این در کتب عهد قدیم قضایای دیگری نسبت بخدا و انبیاء میدهد که کفر محض و خلاف عقل و منطق و منافی با مقام عصمت انبیاء خداست مانند:

بحیله و خدعه گرفتن یعقوب برکت (نبوت) را از پدرش «9» و کشتی گرفتن یعقوب با خدا از سر شب تا طلوع صبح و بر خدا غالب شدن و برکت را گرفتن «10» و نسبت زنا دادن بداود با زن اوریا «11» و نسبت بتکده ساختن حضرت سلیمان 1- آیه 69- 83

2- آیه 24- 37

3- آیه 8- 83

4- آیه 10- 68

5- آیه 7- 14

6- آیه 4- 44

7- آیه 148- 154

8- آیه 85- 98 [.....]

9- سفر پیدایش باب 27

10- سفر پیدایش باب 32

11- کتاب سموئیل باب یازدهم

ص: 54

برای زنانش بخواهش آنها در آخر پیری «1» و غیر اینها از مزخرفات و نسبتهای زشت و ناروای دیگر.

و در کتب عهد جدید نیز نسبت شرب خمر بحضرت عیسی و شاگردانش داده «2» و همچنین نسبت داده که مسیح بعروسی رفت و بخواهش مریم قدحهای آب را تبدیل بشراب نمود و باهل منزل نوشانید «3» و غیر ذلک از امور شرم آوری که در این کتابها بمقام قدس انبیاء نسبت میدهند که خواننده را بشگفت میآورد که دست تحریف و غرض ورزی تا چه حد در این قبیل کتب بکار رفته و ساحت مقدس فرستادگان خدا را تا چه اندازه آلوده ساخته ششم از جهت اخبار غیبی: پیش بینی هایی که اشخاص فطن و با فراست از امور آینده میکنند از روی آثار و زمینه هایی است که در زمان حاضر موجود و مستلزم حوادث آینده است مثل اینکه در جنگهایی که بین کشورهای مختلف واقع میشود جهات پیروزی و شکست را در دو طرف مورد بررسی و مطالعه قرار داده و حدس میزنند که فلان کشور غالب یا مغلوب میشود ولی قرآن کریم از اموری که خبر داده از آثار و زمینه هایی که مشهود بوده خلاف آن پیش بینی میشده:

چنانچه در اوایل بعثت که کفار قریش در کمال تسلط و اقتدار بوده و آن دشمنی ها و سختگیریها را نسبت به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وعده معدودی که بوی گرویده بودند مینمودند و کسی گمان نمیبرد که روزی رسول خدا و این عده معدود بر کفار قریش چیره و غالب شوند، از دفع شر آنان خبر داده میفرماید 1- کتاب اول پادشاهان باب یازدهم

2- انجیل متی باب 26 و انجیل مرقس باب 14 و انجیل لوقا باب 22

3- انجیل یوحنا باب دوم

ص: 55

«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ «1» و همچنین غلبه دین اسلام را بر جمیع ادیان عالم بشارت داده میفرماید:

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ «2» و چندی نگذشت که خداوند تبارک و تعالی شرّ مشرکین را از پیغمبر و مسلمانان دفع فرموده و دین او را در سرتاسر عالم ظاهر نموده و اکثر ممالک دنیا یا بشرف اسلام مشرف و یا تحت حمایت مسلمین درآمدند و مانند اینکه از غلبه رومیان بر ایرانیان خبر داده در وقتی که ایران در کمال عظمت و قدرت در عهد سلطنت خسرو پرویز بوده و روم شکست فاحشی از ایران خورده بود میفرماید الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فِی بِضْعِ سِنِینَ «3» و از کثرت نسل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر داده با اینکه بیش از یک دختر از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باقی نماند و آنهم در جوانی از دنیا رفت و میگفتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مقطوع النسل است ولی خداوند از همین یک دختر آن قدر ذریه به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عطا فرمود که امروز شهر یا ده و قصبه ای نیست که از سادات خالی باشد میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (ما بتو کوثر عطا کردیم پس برای پروردگارت نماز 1- آشکارا بیان کن آنچه را که مأمور شده ای و از مشرکین روی بگردان، ما شر استهزاء کنندگان را از تو رفع خواهیم کرد

2- سوره توبه آیه 33 او آن خدایی است که رسول خود را بهدایت و دین حق فرستاد تا بر ادیان عالم او را چیره سازد اگر چه مشرکین را خوش نیاید

3- سوره روم آیه 2 رومیان در نزدیکترین زمینی که برای عرب زمین روم است مغلوب شدند و زود باشد که پس از مغلوب شدنشان غالب گردند در ظرف چند سال و بضع میان سه تا نه سال است)

ص: 56

بگذار و نحر کن بدرستی که دشمن تو مقطوع النسل است «1» و غیر اینها از امور غیبیه ای که قرآن خبر داده و تحقق پیدا کرده است هفتم از جهت سلامتی تناقض و اختلاف: دانشمندان و حکماء بزرگ که پس از کوشش بسیار و دقت زیاد در فنّی از فنون علمی کتابی مینگارند با اینکه جدیت کامل در تقریر و تحریر مطالب آن میکنند خالی از تناقض و اختلاف و وهن عبارت و فساد مضمون و امثال اینها نیست و همچنین عقلاء و برگزیدگان هر مملکتی که برای رفاه حال رعیت و ملت قانون وضع میکنند اختلافات و تناقضات بسیار در آن دیده میشود در صورتی که کتب و قوانین مزبور غالبا در بیان یک رشته از فنون علمی و اصول قانونی است لکن قرآن کریم با اینکه مشتمل بر فنون بسیار از علوم الهی و فن اخلاق تشریع احکام، سیاست مدن، فنون جنگی، تنظیم معاش، اصلاح معاد، علم معاشرت، حجج، امثال، مواعظ، حکم، ترغیب، تهدید، بشارت، انذار، قصص، تاریخ و امثال اینهاست کوچکترین اختلاف و تناقض و فساد مضمون و سخافت بیان در آن یافت نمیشود و حسن اسلوب و سلاست و حلاوتی که در اول آن مشاهده میگردد تا آخر آن مشهود است و این مطلب را خود قرآن با صدای رسا بجهانیان اعلام کرده میفرماید أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ 1- در اخبار برای کوثر معانی متعدد نموده اند مانند کثرت نسل و کثرت امت و کثرت شفاعت و حوض کوثر و غیر اینها و محققین در مورد اختلاف اخبار در تفسیر آیات گفته اند در اخبار بیان مصادیق آیات شده و الفاظ عامه ممکن است مصادیق متعدد و مختلف داشته باشد و در هر خبری یکی از آن مصادیق ذکر شود، بنا بر این لفظ کوثر مبالغه در کثرت است و هر کثرتی را شامل میشود ولی با قرینه إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ظهور کامل در کثرت نسل دارد

ص: 57

اخْتِلافاً کَثِیراً «1» (آیا در قرآن تدبر نمیکنند، اگر از طرف غیر خدا بود هر آینه در آن اختلاف بسیار می یافتند) پس چون در قرآن اختلافی نیست دلیل بر اینست که از جانب خداوندی که از علم او چیزی پنهان نمیشود بر رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شده.

یک کتاب انجیل که بیش از تاریخچه مختصری از مسیح نیست به بینید چه اندازه اختلاف و تناقض دارد و یک جا مسیح را پسر انسان و جایی پسر خدا و گاهی او را خدا و گاهی پسر داوود و از نسل او معرفی میکند و غیر اینها از اختلافات دیگر که در نسب مسیح و امور دیگر که در آن یافت میشود و ما در کلم الطیب متعرض شده ایم «2» هشتم از جهت عدم ملالت در تلاوت آن: هر کتابی را که انسان مطالعه و قرائت کند یکی دو مرتبه که خوانده شد دیگر میل و رغبت بقرائت و مطالعه آن نبوده و موجب ملالت و خستگی میشود ولی قرآن هر چه تلاوت شود و در آیات آن تدبّر و تفکر گردد شوق و رغبت انسان زیادتر و حقایقی از آن کشف میشود که پیش از آن مکشوف نبوده و خستگی و ملالت در تکرار تلاوت آن پیدا نمیشود نهم از جهت استشفاء بقرآن: قرآن کریم هم چنان که شفا دهنده دردهای باطنی انسان از اخلاق رذیله و صفات نکوهیده است همین طور وسیله شفاء دردهای ظاهری و امراض جسمانی و آفات و گرفتاریهاست، و درباره استشفاء بآیات و سور قرآنی و حفظ از دشمن و حرز از بلیات و دفع آفات و غیر اینها اخبار بسیار وارد شده و تجربه نیز این مطلب را ثابت کرده است و خود قرآن نیز باین موضوع ناطق بوده میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً «3» 1- سوره نساء آیه 84

2- مجلد اول صفحه 290- 292

3- سوره اسری آیه 84

ص: 58

دهم از جهت استخاره بقرآن. و این نیز کرامتی است برای قرآن که از صدر اول اسلام تا این زمان بر جمیع طبقات مسلمین پوشیده نبوده و نتایج بسیار ببرکت آن بدست آمده است و مخفی نماند که جهات اخیر (هشتم و نهم و دهم) که برای اعجاز قرآن ذکر شد جهاتی که بتوان بآن تحدی نمود و مکابر و مخالف را قانع ساخت نبوده و غرض از بیان آنها تذکر و توجه مؤمنین و معتقدین بقرآن و ازدیاد ایمان آنان است

گفتار هفتم در بیان وجوب احترام قرآن و حرمت هتک آن

واضح و هویداست که احترام هر چیزی که منتسب و وابسته شخص محترمی باشد احترام آن شخص و هتک آن، هتک حرمت آن شخص است مثلا احترام بفرزند و خدمتگزار و بستگان کسی، احترام آن کس، و اهانت و تحقیر آنان، اهانت وی محسوب میگردد روی این اصل احترام بکعبه و مساجد و اماکن شریفه و ضرایح مقدسه و سایر منتسبات بآنها لازم، و نجس کردن و بی احترامی بآنها حرام است و احترام حجج اسلام و دانشمندان و مبلغین و طلاب علوم دینی و مؤمنین از همین جهت لازم، و بی احترامی و توهین بآنان حرام شده زیرا احترام آنان احترام بامام و پیغمبر و بالاخره احترام بخداست و اهانت بآنان، اهانت باینها میباشد و وجوب احترام بقرآن هم از جهت انتساب بحق تبارک و تعالی بوده و این احترام از جهاتی برای قرآن ثابت است:

ص: 59

1- کلام الهی است که بقدرت کامله حق موجود شده چه آنکه یکی از صفات باری تکلّم است یعنی قدرت بر ایجاد کلام دارد چنانچه برای حضرت موسی علیه السّلام در کوه طور ایجاد سخن فرمود و موسی علیه السّلام را طرف خطاب قرار داد وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً «1» و همچنین عین کلمات قرآن را خدا ایجاد و بر قلب رسول اکرم بوسیله جبرئیل امین القاء فرمود 2- قرآن کتاب قانون الهی و مرامنامه دینی است و بر هر متدیّنی احترام بقانون و مرامنامه دین لازم است 3- معجزه بزرگ پیغمبر اسلام است و احترام بآن، احترام به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و هتک آن، هتک حرمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است 4- کتاب دستور العمل مسلمین و مایه سعادت دنیا و آخرت و نجات آنان از هلاکت و بدبختی نشأتین و وسیله ترقّی و تعالی و عزّت و شرافت آنهاست 5- قرآن معرّف حقیقت پیغمبر و علی و فاطمه و حسنین و سایر ائمّه طاهرین علیهم السلام و انبیاء و رسل الهی و هداة الی اللَّه است و احترام بقرآن در حکم احترام بآنان و بی اعتنایی بقرآن، بی اعتنایی بآنان محسوب میشود و بالجمله برای مسلمانان لازم است که احترامات قرآن را ملحوظ داشته و از بی اعتنایی و بی حرمتی بآن اجتناب ورزند، و مراد باحترام قران نه تنها احترامات ظاهری از قبیل نجس نکردن و بی وضوء مسّ کتابت قرآن ننمودن و آداب قرائت را رعایت کردن و امثال اینهاست بلکه اهمّ، احترامات باطنی قرآن و عمل کردن بدستورات و پشت پا نزدن باحکام قرآنست و همچنین مراد از قرآن فقط مجموع قرآن نیست بلکه هر سوره و هر آیه از قرآن اگر چه جزء دعاء یا مقاله یا اعلان و آگهی باشد هم قرآن است و باید احترام آن رعایت شود. 1- سوره نساء آیه 162 [.....]

ص: 60

گفتار هشتم در شفاعت و خصومت قرآن

اخبار در شفاعت قرآن در روز قیامت از کسانی که پیروی آن را نموده و خصومت از کسانی که بی اعتنایی بآن کرده اند بسیار است و در خبری که در ضمن گفتار اول از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کردیم «1» از قرآن بشافع مشفّع و ما حل مصدق (یعنی شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته و خصومت کننده ای که مخاصمه او تصدیق میگردد) تعبیر فرموده و در کافی «2» حدیث مبسوطی و مفصلی درباره آمدن قرآن بصحرای محشر و شفاعت آن از حضرت باقر علیه السّلام نقل میکند و در اول آن حدیث است که

«یا سعد تعلّموا القرآن فانّ القرآن یأتی یوم القیمة فی احسن صورة نظر الیها الخلق»

(ای سعد قرآن را بیاموزید زیرا که قرآن در روز قیامت میآید در بهترین صورتی که خلق بآن مینگرند) و پس از آنکه گذر نمودن قرآن را از صفوف اهل محشر (صفوف مسلمین و شهداء و انبیاء و مرسلین و ملائکه) ذکر میکند تا اینکه پای عرش عظمت حق بسجده می افتد میفرماید

«فینادیه تبارک و تعالی یا حجتی فی الارض و کلامی الصادق الناطق ارفع رأسک و سل تعط و اشفع تشفع فیرفع رأسه فیقول اللَّه تبارک و تعالی کیف رأیت عبادی؟ فیقول یا ربّ منهم من صاننی و حافظ علیّ و لم یضیّع شیئا و منهم من ضیّعنی و استخفّ بحقّی و کذّب بی و انا حجّتک علی جمیع خلقک فیقول اللَّه تبارک و تعالی و عزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لأثیبنّ علیک الیوم احسن الثواب و لأعاقبنّ علیک الیم العقاب الی اخر الحدیث»

پس خداوند تبارک و تعالی قرآن را ندا میکند که ای حجت من در زمین و کلام راست (1) صفحه 11

2- کتاب فضل القرآن حدیث اول صفحه 596

ص: 61

و گویای من، سر بلند کن و بخواه تا بتو عطا شود و شفاعت کن تا شفاعت تو پذیرفته گردد پس سربلند کند خداوند تبارک و تعالی فرماید بندگان مرا چه دیدی؟

گوید ای پروردگار من بعضی از آنان مرا نگهداری نموده و مراقبت بر من کرده و چیزی از حقوق مرا تباه نساختند و برخی از آنان حق مرا ضایع نموده و درباره من استخفاف کرده و مرا دروغ شمردند و حال آنکه من حجت تو بر همه بندگانت بودم، پس خدای تبارک و تعالی فرماید بعزّت و جلال و بزرگواری خود قسم، هر آینه بر متابعت تو ثواب میدهم امروز بهترین ثواب را و عقاب میکنم بر مخالفت تو سخت ترین عقاب را تا آخر حدیث.

و نیز در کافی «1» از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکند که فرمود

«یجی ء بالقرآن یوم القیمة فی احسن منظور الیه صورة»

سپس مرور قرآن را از صفوف اهل محشر و گزارش و عرض حال او را در پیشگاه عظمت حق ذکر کرده میفرماید

«فیقول تبارک و تعالی ادخلهم الجنة علی منازلهم فیقوم فیتّبعونه فیقول للمؤمن اقرء و ارق قال فقرء و یرقأ حتّی یبلغ کلّ رجل منهم منزلة الّتی هی له فینزلها»

(پس خدای تبارک و تعالی خطاب بقرآن گوید اینان را داخل بهشت کن بحسب مراتب آنها، پس قرآن قیام کند و پیروان او از پی او باشند و بمؤمن گوید بخوان و بالا رو، حضرت فرمود پس مؤمن میخواند و بالا میرود تا اینکه هر کسی بمرتبه ای که برای اوست برسد) و در کافی «2» از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«انّ الدواوین یوم القیمة ثلاثة دیوان فیه النعم و دیوان فیه الحسنات و دیوان فیه السیّئات فیقابل بین دیوان النعم و دیوان الحسنات فتستغرق النعم عامة الحسنات و یبقی دیوان السیئات فیدعی بابن آدم المؤمن للحساب فیتقدّم القرآن امامه فی احسن صورة 1- کتاب فضل القرآن حدیث 11 و 12

2- کتاب فضل القرآن حدیث 11 و 12

ص: 62

فیقول یا ربّ انا القرآن و هذا عبدک المؤمن قد کان یتعب نفسه بتلاوتی و یطیل لیله بترتیلی و تفیض عیناه اذا تهجّد فارضه کما ارضانی قال فیقول العزیز الجبار عبدی ابسط یمینک فیملأها من رضوان اللَّه العزیز الجبار و یملأ شماله من رحمة اللَّه ثمّ یقال هذه الجنة مباحة لک فاقرء و اصعد فاذا قرء آیة صعد درجة»

(دواوین و نامه های روز قیامت سه است، دیوانی که در آن نعم الهی است و دیوانی که در آن حسنات و دیوانی که در آن سیّئات نوشته شده پس بین دیوان نعم و دیوان حسنات مقابله میشود و نعم الهی همه حسنات را فرا میگیرد و دیوان سیئات باقی میماند. سپس انسان مؤمن برای حساب دعوت میشود در اینهنگام قرآن ببهترین صورت پیش آمده و میگوید ای پروردگار من، من قرآنم و این بنده مؤمن تو است که خودش را برای تلاوت من بزحمت میافکند و شبش را بترتیل و نیکو خواندن من ادامه میداد و چشمهایش هنگام شب بیداری اشک میریخت پس او را خوشنود ساز چنانچه او مرا خوشنود ساخته، حضرت فرمودند خداوند عزیز جبار گوید بنده من دست راستت را باز کن پس آن را از رضوان خدای عزیز جبار پر کند و دست چپش را از رحمت خدا پر نماید، و باو گوید این بهشت برای تو مباح است بخوان و بالا رو، پس هر گاه آیه ای از قرآن بخواند مرتبه ای بالا رود.

و نیز در کافی «1» از حضرت صادق علیه السّلام حدیثی روایت میکند و در آخر آن حدیث است که خداوند بقرآن خطاب میفرماید

«و عزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لاکرمنّ الیوم من اکرمک و لاهیننّ من اهانک»

(قسم بعزّت و جلال و رفعت مقامم که هر آینه امروز گرامی میدارم هر که ترا گرامی داشته و خوار میسازم هر که ترا خوار ساخته) «2» 1- کتاب فضل القرآن حدیث 14

2- وارد شدن قرآن فردای قیامت و تکلم کردن و شفاعت نمودن آن برای-

ص: 63

و بالجمله اخبار در این مورد بسیار است که نقلش موجب تطویل کلام میشود و مطلبی که باید در اطراف آن بحث کنیم اصل مسئله شفاعت است و ما در کلم الطیب «1» تحت چهار عنوان درباره آن بحث نموده و در اینجا مقدمه برای اثبات این موضوع متذکر میشویم:

از آیات شریفه و اخبار کثیره و مضامین ادعیة و زیارات و غیر اینها استفاده میشود که حسن دعا در حق مؤمنین و طلب مغفرت و آمرزش از خدا برای آنان و تجاوز از سیّئات و قبول نمودن عبادات آنان و رفع گرفتاریهایشان و شفا دادن مریضانشان و قضاء حوائج ایشان و بالجمله مسئلت نمودن از خدا که خیرات دنیا و آخرت را نصیب آنان گرداند و از بلیات و گرفتاریها دنیا و آخرت آنان را نجات بخشد و درجات خوبان آنان را متعالی گرداند و بدان آنان را بعفو و کرمش ببخشد وظیفه هر مسلمان و یکی از حقوق مؤمن بر برادر دینی خود میباشد و همچنین است طلب لعن و عذاب و ازدیاد آن برای کفار و مخالفین و اهل بدعت و ضلالت (اگر قابل هدایت نباشند) مخصوصا دشمنان دین و معاندین ائمه طاهرین و کسانی که پیرو و کمک کار آنها بوده اند و شفاعت در قیامت همین است که مقربان درگاه الهی مانند انبیاء و اولیاء - کسی که با احادیث و کلمات آل بیت اطهار ع کم و بیش آشنایی داشته و خدا را قادر مطلق بداند شگفت آور نیست زیرا اینگونه مطالب در اخبار راجع به تجسم اعمال و بصورت نیکو آمدن اعمال حسنه و بصورت زشت آمدن اعمال سیئه و در قبر وارد شدن نماز بصورت زیبا، و کج خلقی بصورت زشت و نفرین یا دعا کردن نماز و موازنه بین اعمال خیر و شر که مفاد آیات شریفه نیز میباشد بسیار است و امر تازه ای نیست که تنها برای قرآن ذکر شده باشد

1- مجلد سوم ص 237 تا آخر کتاب

ص: 64

و شهداء و مؤمنین و قرآن و غیر اینها از خداوند متعال خواهش و تمنا میکنند که از گناهان مؤمنین درگذرد، و خصومت نیز اینست که از خداوند ازدیاد عذاب و عقوبت معاندین را مسئلت مینمایند و با توجه باین مقدمه اشکالی برای مسئله شفاعت باقی نمیماند و از آیات شریفه قرآن نیز این مطلب بطور واضح استفاده میشود مانند آیه شریفه یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا «1» (در این روز نفع نمی بخشد شفاعت مگر کسی را که خداوند رحمن شفاعت او را اذن دهد و راضی باشد از او از جهت گفتار) و آیه مبارکه لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی «2» (سود نمی بخشد شفاعت ملائکه چیزی را مگر بعد از آنکه خدا اذن دهد برای کسی که بخواهد و راضی باشد) و آیه شریفه لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ «3» (سود نبخشد شفاعت نزد خدا مگر برای کسی که خدا اذن دهد) و آیه مبارکه لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی «4» و شفاعت نمیکنند فرشتگان مگر برای کسی که مرضیّ حق باشد) و آیه شریفه وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ «5» (کسانی را که کافران جز خدا میخوانند مالک شفاعت نیستند مگر کسانی که براستی گواهی دهند و بدانند که چگونه شهادت میدهند) که از جمیع این آیات استفاده میشود «6» که مصادیق شفاعت دو دسته اند: 1- سوره طه آیه 109

2- سوره النجم آیه 26

3- سوره سبأ آیه 22

4- سوره انبیاء آیه 29

5- سوره زخرف آیه 86

6- در علم اصول مبرهن است که مخصصات و مقیدات عمومات و اطلاقات چه- [.....]

ص: 65

1- کسانی که خداوند اجازه داده که در حق آنها شفاعت شود و آنها کسانی هستند که دینشان مرضی و پسندیده حق باشد 2- کسانی که درباره آنها شفاعت فایده ای ندارد و خداوند اذن شفاعت نداده و آنها کفار و معاندین و کسانی هستند که دارای دین پسندیده نباشند و اما آیاتی که بطور اطلاق نفی شفاعت میکند مانند وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ «1» (بترسید از روزی که کفایت نکند نفسی از نفس دیگر چیزی را و شفاعتی درباره او پذیرفته نگردد و فدا و عوض از او گرفته نشود و ایشان یاری کرده نشوند) و مانند مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ «2» (پیش از آنی که بیاید روزی که خرید و فروش و دوستی و شفاعت در آن نباشد) و مثل ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ «3» (برای ستمکاران خویش مشفق و شفیع مطاعی نباشد) و مثل فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ «4» (شفاعت شفاعت کنندگان ایشان را نفع نبخشد) اوّلا در مورد کفّار است زیرا در آیه چهارم در مورد سؤال از اهل دوزخ و علت آمدن آنها بآتش میفرماید ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ» - متصل باشد مثل «اکرم العلماء العدول» چه استثناء باشد مانند «اکرم العلماء الا الفساق» چه منفصل باشد «مثل اکرم العلماء و لا تکرم الفساق من العلماء» بعام و مطلق عنوان میدهد یعنی مصادیق عام را دو دسته میکند عالم عادل و عالم فاسق، و لذا تمسک بعام در شبهات مصداقیه جایز نیست مگر آنکه برگشتش بتخصیص زائد شود و آیات شفاعت از اینگونه است

1- سوره بقره آیه 45

2- سوره بقره آیه 255

3- سوره مؤمن آیه 19

4- سوره مدثر آیه 48

ص: 66

(از مجرمان میپرسند که چه چیز شما را در دوزخ آورد؟ گویند ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مسکین نمی نمودیم «زکاة نمیدادیم» و با فرو روندگان در کارهای زشت فرو میرفتیم و روز جزا را دروغ میشمردیم تا اینکه مرگ ما فرا رسید) که صریح است در اینکه اینان از زمره مؤمنین و باور کنندگان روز جزا خارج بوده اند و در آیه دوم بعد از کلمه «وَ لا شَفاعَةٌ» میفرماید «وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» که از اینجمله معلوم میگردد کسانی که شفاعت برای آنان نیست کافرانند و ضمنا استفاده میشود که مراد از ظالمین در آیه سوم نیز کفارند ثانیا در مقام اطلاق نیست بلکه قدر متیقّن دارد که همان کفّار و معاندین باشند ثالثا بر فرض که اطلاق داشته باشد آیات قبل مقیّد اطلاق اینها است و امّا اشکالی که بعضی نموده اند که اگر کسی استحقاق عذاب ندارد محتاج بشفاعت نیست و اگر مستحق عذاب باشد و خدا بخواهد بدوزخ برود شفاعت چه معنی دارد، بی پایه و سست است برای اینکه اولا نقض میکنیم ببلیّات دنیوی که اگر این شخص باید مریض و مبتلا و گرفتار باشد دعا و طلب شفاء و رفع ابتلا چه معنی دارد و اگر بناست شفا پیدا کند احتیاج بدعا ندارد و ثانیا استحقاق عذاب منافی با قابلیت رحمت و تفضل نیست و نفس شفاعت نوعی از تفضل در حق شفیع و مشفوع له است و ثالثا شفاعت تنها طلب نجات از عذاب نیست بلکه ارتفاع درجه و رتبه را هم شامل است از اینجهت انبیاء و اولیاء هم محتاج بشفاعتند علاوه بر اینکه اخبار کثیره و متواتره بتواتر اجمالی در مورد شفاعت وارد شده که ذکر آنها موجب

ص: 67

تطویل است و در محل مناسب بقسمتی از آنها اشاره خواهیم کرد انشاء اللَّه تعالی

گفتار نهم در کیفیت نزول قرآن و مراتب آن

و این موضوع را در ضمن سه امر بیان میکنیم:

امر اوّل: بطوری که از آیات قرآن استفاده میشود برای قرآن یک مرتبه جمعی بوده که در لوح محفوظ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «1» و ام الکتاب وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ «2» و کتاب مکنون إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ «3» قرار داشته و یک مرتبه تفریقی که سوره بسوره و آیه بآیه بمرور زمان بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شده و حضرت برای مردم تلاوت فرموده چنان که میفرماید وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا «4» (قرآن را متفرق نازل کردیم برای اینکه با مهلت و درنگ بر مردم قرائت کنی و بتدریج آن را نازل کردیم بتدریج نازل کردنی) و درباره لوح محفوظ و حقیقت آن اخبار و کلمات مفسّرین مختلف است از بعض اخبار «5» استفاده میشود که برای خداوند دو لوح است: لوح محفوظ که در او است آنچه تا قیامت واقع میشود و غیر قابل تغییر و محتوم است و علم آن بپیغمبر و ائمه اطهار داده شده است و لوح محو و اثبات که مربوط بامور قابل تغییر و بداء است و علم آن 1- سوره بروج آیه 21 و 22

2- سوره زخرف آیه 3

3- سورة الواقعه آیه 77

4- سورة الاسراء آیة 106

5- بحار جلد 14 صفحه 88 و 89

ص: 68

مختصّ بذات مقدس حق است چنانچه از آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ «1» (خداوند آنچه بخواهد محو و اثبات میکند و اصل کتاب نزد اوست) نیز استفاده میشود و در بعض اخبار «2» دارد که لوح محفوظ لوحی است از یاقوت حمراء بین دو چشم اسرافیل و هر گاه پروردگار تبارک و تعالی تکلّم کند لوح بجبین او برخورد نموده پس در آن نظر کند و آنچه در اوست بجبرئیل وحی نماید و بالجمله باید گفت لوح محفوظ از متشابهات و علم قطعی آن را بخدا و راسخون در علم باید ردّ نمود ولی آنچه محتمل و بنظر نزدیکتر است اینست که لوح محفوظ همان روح مقدس پیغمبر خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و عقل کل بوده باشد که باصطلاح حکماء صادر اول و عقل اولش گویند که خداوند جمیع علوم و کمالات را بقلم قدرت در او قرار داد و تمام قرآن باو القاء و در لوح او محفوظ گردید و شاید آیه شریفه وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ «3» که مشعر است به اینکه بدون واسطه قرآن را از خداوند حکیم علیم فرا گرفته، اشاره باین باشد و همچنین محتمل است مراد از امّ الکتاب که مقصود اصل کتاب و حقیقت آن است نیز وجود مقدس آن حضرت باشد و این اولین مرتبه نزول قرآن است که از صقع شامخ الهی بنور مقدس نبوی القاء گردیده و در همین مرتبه است که از نور آن حضرت بانوار مقدسه ائمه اطهار افاضه شده و بعید نیست بتوان این معنی را از آیه شریفه إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ استفاده نمود مرتبه دوم نزول قرآن نازل شدن به بیت المعمور است چنانچه در کافی «4» 1- سوره رعد آیه 9

2- تفسیر صافی جزء هشتم

3- سوره نمل آیه 6

4- کتاب فضل القرآن حدیث 6 [.....]

ص: 69

باسناد خود از حفص بن غیاث روایت میکند که از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از معنی قول خدای تعالی شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (که چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شد) و همانا قرآن در مدت بیست سال بین اول نزول قرآن و آخر آن نازل گردید؟

«فقال ابو عبد اللَّه علیه السّلام نزل القرآن جملة واحدة فی شهر رمضان الی البیت المعمور ثم نزل فی طول عشرین سنة الحدیث»

پس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند قرآن یک مرتبه در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شده و سپس در مدت بیست سال بتدریج فرود آمد و بیت المعمور کعبه و مطاف ملائکه است و در بعضی اخبار دارد که در آسمان دنیاست و در برخی اخبار در آسمان چهارم و در بعضی در آسمان هفتم ذکر شده «1» و مرتبه سوم نزول قرآن بر روح الامین است و مرتبه چهارم نازل شدن بوسیله روح الامین بر قلب رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنانچه میفرماید نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ «2» (قرآن بوسیله روح الامین بر قلب تو نازل شد برای اینکه از انذار کنندگان باشی) و پس از آن جاری شدن بر زبان مبارک پیغمبر و تلفظ آن سرور برای امت است که آخرین مرتبه نزول میباشد و بعضی گفته اند مراد به بیت المعمور قلب مبارک نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که قرآن جملة واحدة و یک مرتبه در شب قدر بر آن حضرت نازل شد سپس بوحی الهی بوسیله جبرئیل امین در مواقع معین از باطنش بر زبان مبارکش جاری میگردید «3» چنانچه آیه شریفه وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ 1- الصافی جزء الثالث من المجلد الثانی صفحه 612

2- سوره شعراء آیه 193 و 194

3 تفسیر الصافی مقدمه التاسعة

ص: 70

«1» (و شتاب مکن بتلاوت قرآن پیش از آنکه وحی بتو رسد) بر اینمطلب اشعار دارد بلکه خالی از دلالت نیست امر دوم: از آیه شریفه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ استفاده میشود که قرآن مجید تا قیامت باقیست و نسخ در آن راه ندارد و اگر مانند کتب انبیاء سلف قابل نسخ بود جای آن در لوح محفوظ نبود و همین آیه دلیل بر خاتمیت حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بقاء دین اسلام تا دامنه قیامت است علاوه بر آیات دیگر که صریح در این موضوع است مانند إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «2» و آیه لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ «3» و آیه وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ «4» و آیه ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ «5» و غیر ذلک از آیات دیگر و اخبار متواتره که در کلم الطیب شرح داده ایم «6» امر سوم: روح الامین در اخبار بجبرئیل که یکی از ملائکه مقربین است تفسیر شده.

و در حقیقت ملائکه میان حکماء الهی و حکماء طبیعی و علماء اسلام اختلاف شده، حکماء الهی ملائکه را از عالم عقول و مجردات و حکمای طبیعی قوای عالم طبیعت دانسته و بعضی از ارباب حدیث آنها را اجسام لطیفه تصور کرده اند و خلاصه آنچه از آیات و اخبار استفاده میشود در کلم الطیب تذکر داده ائیم «7» و تفصیل و تحقیق کلام را در ضمن قصّه آدم و ملائکه متذکر خواهیم شد انشاء اللَّه تعالی 1- سوره طه آیه 114

2- سوره حجر آیه 15

3- سوره فصلت آیه 32

4- سوره انعام آیه 115

5- سوره احزاب آیه 40

6- مجلد اول ص 380

7- مجلد سوم ص 55

ص: 71

گفتار دهم در بیان استعاذه قبل از قرائت قرآن

در قرآن مجید میفرماید فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ «1» (هر گاه قرآن قرائت کردی پناه بخدا ببر از شیطان رانده شده) و در اینموضوع در چند مقام بحث میشود:

مقام اول در حقیقت استعاذه: از طریق آیات و اخبار و برهان عقل ثابت شده که انسان باید همیشه اوقات و در جمیع حالات بخدا پناه برد و از شر حوادث و آفات و شرور بحصن حصین و دژ محکم الهی ملتجی گردد چنانچه خداوند تبارک و تعالی میفرماید قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ الآیات «2» و نیز میفرماید قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الآیات «3» (بگو پناه میبرم بپروردگار مردم و پادشاه مردم و معبود مردم از شر وسواس تا آخر آیات سوره) و حکایت از قول حضرت نوح میفرماید قال أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ «4» (نوح گفت پروردگارا پناه میبرم بتو از اینکه سؤال کنم چیزی را که دانشی برای من نسبت بآن نیست) و از قول حضرت یوسف حکایت میفرماید قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ «5» (پناه میبرم بخدا بدرستی که او پروردگار من است که درباره من احسان فرموده) 1- سوره نحل آیه 100

2- سوره فلق آیه 4

3- سوره الناس آیه 5

4- سوره هود آیه 74 [.....]

5- سوره یوسف آیه 22

ص: 72

و از قول حضرت موسی حکایت میفرماید أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ «1» (پناه میبرم بخدا از اینکه از نادانان باشم) و از قول حضرت مریم میفرماید إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا

«2» (محققا من بخداوند از تو پناه میبرم اگر پرهیزگار بوده باشی) و غیر اینها از آیات دیگر و اخبار نیز در این موضوع بسیار و اکثر ادعیه و عوذات که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار روایت شده متضمن این قسمت میباشد مانند خبری که از پیغمبر «3» روایت شده

«اعوذ بوجه اللَّه الکریم و بکلمات اللَّه الّذی لا یجاوزهنّ برّ و لا فاجر من شرّ ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و شرّ ما ینزل من الارض و ما یخرج منها الحدیث»

(پناه میبرم بذات خداوند کریم و بکلمات الهی که هیچ آدم خوب و بدی از آنها تجاوز نمیکند (از نعم و بلیات دنیوی) از شرّ آنچه از آسمان فرود میآید و آنچه در آن بالا میرود و از شر آنچه از زمین فرود میآید و آنچه از زمین خارج میشود) و مانند حدیثی که در کافی «4» از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«اذا اصبحت فقل اللّهمّ انی اعوذ بک من شرّ ما خلقت و ذرأت و برأت فی بلادک و عبادک اللهم اسئلک بجلالک و حلمک و کرمک کذا و کذا»

(هر گاه داخل صبح شدی بگو خدایا پناه میبرم بتو از شر آنچه آفریدی در شهرها و در میان بندگانت خدایا از تو سؤال میکنم بجلال و حلم و کرمت چنین و چنان) و غیر اینها از اخبار دیگر و ببرهان عقل نیز این مطلب (یعنی پناه بردن بخدا در همه امور) ثابت است زیرا انسان قدرت و نیروی مستقلّی ندارد که دفع شرور و مضرات و آفات 1- سوره بقره آیه 63

2- سوره مریم آیه 18

3، 4- کتاب الدعاء باب القول عند الاصباح و الامساء حدیث 15

ص: 73

و بلیات دنیوی و اخروی، ارضی و سماوی، باطنی و ظاهری را از خود بنماید مگر بحفظ و حراست خداوند چنانچه قدرت جلب نفعی را هم ندارد مگر بفضل و عنایت حق

«لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرّا و لا موتا و لا حیاتا و لا نشورا»

و این بدیهی است کسی که نیرو و قدرتی از خود ندارد باید همیشه بمنبع فیض و قدرت مطلقه پناهنده شود تا از حوادث روزگار مصون بماند و باید دانست که استعاذه تنها بگفتن کلمه «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم» نیست، زیرا جمله لفظ و خبر حاکی از باطن و واقع است و اگر در واقع بخدا پناه نبرده باشد دروغگو بوده است، و پناه بردن حقیقی منوط بدو امر است:

یکی فرار از شیطان و طرق آن بواسطه ازاله اخلاق رذیله و عقائد فاسده و ترک معاصی و هواهای نفسانی، و دیگر رفتن رو بخدا و حصن حصین الهی بوسیله تکمیل عقائد حقه و تحصیل اخلاق پسندیده و بجا آوردن اعمال شایسته.

ضمنا از کلمه استعاذه بطلان جبر و تفویض و ثبوت مذهب اختیار نیز استفاده میشود زیرا اگر جبر باشد استعاذه از جانب عبد معنی ندارد و اگر تفویض باشد احتیاج باستعاذه نخواهد داشت و تفصیل اینمطلب را در ذیل آیه شریفه إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ بیان خواهیم نمود انشاء اللَّه تعالی مقام دوم در مستعیذ (پناه برنده): در حکمت ثابت و محقق شده که ممکن از حیث ذات، فقر و احتیاج محض است و همین طور که در وجود محتاج بموجد است در بقاء نیز محتاج باوست و باید آن بآن از مبدء فیض باو افاضه وجود شود و همین نحو که در ذات محتاج باوست در افاضه جمیع کمالات و نعم داخلی و خارجی نیازمند باو میباشد بلکه هر چه افاضات الهی باو بیشتر شود احتیاجش زیادتر گردد، و هم چنان که در جلب منافع محتاج بمبدء است در دفع مضارّهم احتیاج باو دارد، از این جهت دائما بمبدء فیاض ملتجی شده و پناه باو برد، و چون

ص: 74

انسان در بین ممکنات قابلیتش از همه بیشتر است تفضلات و نعم الهی در حق او فزون تر و لذا احتیاجش شدیدتر است و علاوه بر احتیاجات ظاهری حوائج دیگری دارد که آنها اهم بلکه علّت غایی خلقت او است و آن رسیدن بسعادت اخروی و درک فیوضات کامله الهی است در سیر این طریق بموانع و محظورات و دشمنان و راهزنان و منحرف و گمراه کنندگان بسیاری برخورد میکند که بسا انسان را از جاده منحرف ساخته و بپرتگاه ابدی او را سرنگون میگردانند و بزرگترین آنها شیطان است که بعزّت خداوند قسم یاد کرده جز بندگان خالص حق، همه را گمراه کند و خداوند میفرماید إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ و چه بسیار اشخاصی را که از طریق حق منحرف ساخته و در تیه ضلالت و هلاکت و شقاوت و بدبختی همیشگی گرفتار نموده است بنا بر این بر انسان لازم است که آنی از توجه بحق غافل نشود و در همه حال خود را در حرز الهی مصون و محفوظ دارد مقام سوم در مستعاذ به (چیزی که باو باید پناه برد):

واضح است که انسان عاقل دست احتیاج بجانب کسی دراز میکند که بر رفع احتیاج او قادر باشد و بکسی التجاء میبرد که التجاء باو، وی را از ترس و وحشت و خسران و هلاکت رهایی بخشد، و هویداست که جز ذات بی نیاز و غنی علی الاطلاق کسی شایسته التجاء و پناه بردن نمیباشد، زیرا هر که جز اوست خود محتاج و نیازمند باو است و کسی که فاقد چیزی است نمیتواند معطی آن چیز باشد، بنا بر این انسان باید بخدا پناه برد زیرا پناه گاه و پناه دهنده جز او نیست «لا ملجأ الّا الیه» و پناه بردن بخدا تقرب باو است و هر چه انسان در مقام معرفت کاملتر و در تحصیل ملکات و اخلاق فاضله ساعی تر و در اطاعت و بندگی حق کوشاتر باشد

ص: 75

بخداوند نزدیکتر شود و از مکائد شیطان و نفس اماره بیشتر مصون و محفوظ ماند، و هر چه در مقام معرفت سستی ورزد و در ملکات رذیله و اعمال سیئه بیشتر فرو رود از حق دورتر و در چنگال شیطان بیشتر گرفتار گردد، و بالجمله ملجأ و پناهی جز خدا نیست و پناه بردن باو جز در طریق معرفت و بندگی و اطاعت او حاصل نشود و امّا پناه بردن بوسائط فیض الهی چنانچه در ادعیه و عوذات مأثوره وارد شده مانند

«اعوذ بعزّة اللَّه و اعوذ بقدرة اللَّه و اعوذ بجلال اللَّه و اعوذ بعظمة اللَّه و اعوذ بجمع اللَّه و اعوذ برسول اللَّه و اعوذ باسماء اللَّه الحدیث» «1»

و مانند

«اعوذ بوجه اللَّه العظیم و بکلماته التامات الّتی لا یجاوزهنّ برّ و لا فاجر و باسمائه کلّها» «2»

و در حدیث وارد شده

«نحن کلمات اللَّه التامّات» «3»

«نحن وجه اللَّه الّذی منه یؤتی» «4»

«نحن الاسماء الحسنی» «5»

- عین پناه بردن بحق تبارک و تعالی است زیرا پناه بواسطه عین پناه بذی الواسطه است و خاندان نبوت و ولایت حبل اللَّه المتین و عروة الوثقی و وجود ربطی بین خالق و خلقند، و لحاظ استقلال در آنها شرک است نه لحاظ ارتباط و اتصال.

مقام چهارم در مستعاذ منه (از آن چیزی که باید پناه برد) چیزهایی که باید از شر آنها بخدا پناه برد دو دسته اند:

اوّل شیاطین اعمّ از شیاطین جنّی و انسی چنانچه خداوند میفرماید قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (بگو بپروردگار و پادشاه و معبود مردم پناه میبرم 1- کافی کتاب الدعاء باب الدعاء للعلل و الامراض

2- بحار جلد 19 باب 39 ص 120

3- بحار جلد 7 باب 50 ص 126

4- بحار جلد هفتم باب 18 ص 130

5- کافی از حضرت صادق (ع)

نحن و اللَّه الاسماء الحسنی الحدیث

ص: 76

از شرّ وسوسه کننده و پنهانی که وسوسه میکند در دل آدمیان از جنیان و آدمیان) و اصل شیطان بمعنی سرکش و متمرد است «1» و از اینجهت بر هر عاتی و متمرّدی اطلاق میشود چنانچه میفرماید و جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ و اطلاق شیطان بر نفس امّاره و قوه شهوت و غضب و انسان مکّار و مفسد و سرکش و شرور از اینجهت است و امّا شیطان که در قرآن از آن بابلیس نیز تعبیر شده و از سجده کردن بآدم ابا و امتناع نمود از آیات قرآن ظاهر میگردد که از طایفه جنّ بوده است مثل آیه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ «2» و یاد کن زمانی را که بفرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از جنّ بود پس از امر پروردگارش عصیان ورزید.

و آیه که از قول شیطان حکایت میکند خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ بضمیمه آیاتی که میفرماید طایفه جنّ را از آتش آفریدیم مثل وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ سوره حجر آیه 270 و جنود و ذریّه بسیاری دارد که برای اغوای اولاد آدم گمارده است چنانچه میفرماید وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً «3» (و بر- انگیز و سبک گردان هر که را میتوانی بآواز خود و گرد آور آنها را بواسطه سواره گان و پیادگانت و مشارکت کن با ایشان در مالها و فرزندان و وعده بده ایشان را، و وعده نمیدهد شیطان مگر از روی فریب و غرور) 1- الشیطان: کل عات متمرد من انس او جن او دابة (المنجد)

2- سوره کهف آیه 48

3- سورة الاسراء آیة 66

ص: 77

و آنها اولاد آدم را می بینند ولی اولاد آدم آنها را نمی بینند إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ «1» (بدرستی که شیطان و طایفه او می بینند شما را از جهتی که شما آنها را نمی بینید) و آنها تسلّطی بر اولاد آدم ندارند و تنها کار آنها القاء وسوسه در قلب انسان است نظیر الهاماتی که از طریق فرشتگان در دل انسان میشود چنانچه میفرماید وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ الایة «2» (و هنگامی که امر خلایق بپایان رسید شیطان میگوید بدرستی که خداوند وعده داد شما را وعده حق و درست و من بشما وعده دادم و مخالفت کردم، و مرا بر شما تسلّطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و مرا اجابت نمودید، پس مرا ملامت نکنید و خودتان را سرزنش نمائید) و در خبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«ما من مؤمن الّا و لقلبه اذنان فی جوفه اذن ینفث فیها الوسواس الخناس و اذن ینفث فیها الملک فیؤیّد اللَّه المؤمن بالملک فذلک قول اللَّه و ایّدهم بروح منه» «3»

(هیچ مؤمنی نیست جز این که برای قلب او دو گوش در باطن او است، گوشی که شیطان وسوسه کننده در آن میدمد و گوشی که ملکی در آن میدمد پس خداوند مؤمن را بواسطه فرشته تأیید میکند و اینست معنی آیه که میفرماید آنها را بواسطه روحی که از جانب اوست تأیید نمود) و القاء در قلب گاهی بواسطه حواس ظاهره میشود مثل اینکه چشم مناظر شهوت انگیز را می بیند و گوش صداهای نامشروع را می شنود یا کتب ضلال 1- سوره اعراف آیه 26

2- سوره ابراهیم آیه 26 [.....]

3- کافی

ص: 78

و مجلّات مخرّب اخلاق را میخواند و یا بر عکس کتب علمی و قرآن و احادیث را مطالعه میکند و نصایح و مواعظ دانشمندان را گوش میدهد که آن بمنزله وساوس شیطان و این بمنزله الهامات فرشتگان است و گاهی بدون واسطه حواس در قلب القاء میشود که اگر از طریق شیطان است وسوسه و اگر از جانب ملک است الهامش گویند.

و مراد از قلب نفس انسانی و روح مجرد است که اگر توجه بمبادی عالیه نمود و تسلیم اوامر مولی و مخالف هوای نفس گردید از صقع عالم ملکوت بوی الهام میشود و اگر بعالم فانی متوجه شد و گرد شهوات و هواهای نفسانی گردید مورد وسوسه شیطان قرار میگیرد، و خلاصه کلید در قلب بدست خود اوست اگر خواست بروی ملائکه باز میکند و اگر نه بروی شیاطین باز مینماید و چون روح انسانی احاطه تدبیر و تصرّف در بدن انسان دارد هر گاه ارتباط با شیاطین پیدا نمود آنها در جمیع اجزاء بدن او متصرف میشوند و ظاهرا معنی حدیث

«الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدّم» «1»

همین است و برای تمیز بین الهام و وسوسه وجوهی گفته اند:

1- مراجعه بشرع به این معنی که اگر خیالی در قلب انسان خطور کرد اگر مطابق دستور شرع است الهام و اگر مخالف آنست وسوسه شیطان میباشد 2- مراجعه بعقل، هر گاه مطابق موازین عقلایی است الهام و گر نه وسوسه است 3- رجوع بعقلاء، هر گاه از طریق شرع و عقل چیزی بدست نیاورد با عقلاء مشورت کند تا صواب و خطا را باو نشان دهند و هر گاه از مشورت با آنان نیز خطا و صواب را نفهمید توقف و خود داری نماید که گفته اند

«الوقوف عند الشبهة خیر من 1- کلم الطیب جلد سوم ص 64

ص: 79

الاقتحام فی الهلکة»

دوّم از چیزهایی که باید از آنها بخدا پناه برد جمیع شرور و مفاسد و مضاری است که در این عالم کون و فساد ممکن است برای انسان پیش بیاید مانند سوء اختیار انسان که منشأ نفس امّاره است و باید از آن بحصن حصین الهی پناه برد چنانچه حضرت یوسف فرمود وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی «1» و بلیّات و شدائد و مضار و گرفتاریها و امراض و مصیباتی که دست تقدیر در این عالم مقدر نموده است که باید بذات مقدس حق تبارک و تعالی ملتجی شد تا بعنایت و لطف خود انسان را مصون و محفوظ دارد و منقول است «2» که خدمت حضرت علی علیه السّلام عرض کردند که افلاطون گفته است «الافلاک قسیّ و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفرّ؟

قال علیه السّلام ففرّوا الی اللَّه»

(افلاک کمانها، و حوادث تیرها و انسان نشانه و تیرانداز خدا است پس گریزگاه کجاست؟ حضرت فرمود بجانب خدا فرار کنید) اللّهمّ احفظنا من کلّ سوء و ادفع عنّا شرّ کل ذی شرّ و ادخلنا فی کنفک بحق محمّد و آله صلوات اللَّه علیهم اجمعین و الحمد للَّه ربّ العالمین 1- سوره یوسف آیه 53

2- بنا بر نقل مرحوم استاد شیخ اسد اللَّه حکیم

ص: 80

سورة الحمد

سوره الفاتحة (1): آیات 1 تا 7

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (1)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (3) مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5)اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (6) صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ (7)

سورة فاتحة هفت آیه است و در مکّة نازل شده، و سوره قسمتی از آیات قرآنی است که دارای نوعی اتصال و ارتباط بوده و بنام معینی خوانده شده باشد و وجه تسمیه آن بسورة ممکن است بیکی از جهات زیر باشد:

1- مأخوذ از سور بمعنی حصار و دیوار اطراف شهر باشد و چنانچه سور بلد، شهر را از حوالی آن جدا مینماید، هر سوره قسمتی از آیات قرآن را از آیات دیگر مجزّا و بحدّی محدود میکند 2- از سور بمعنی قطعه از چیزی، اخذ شده باشد چون هر سوره عبارت از قطعه از قرآن است در اینصورت همزه آن بواو قلب شده است 3- از سور بمعنی رفعت و منزلت و مرتبت گرفته شده باشد زیرا هر سوره از قرآن درجه و مرتبتی از آن است و برای این سوره اسامی بسیاری ذکر شده که برخی از آنها را متذکر میشویم:

ص: 81

1- فاتحة الکتاب: زیرا فاتحه هر چیزی ابتداء آن است چنانچه خاتمه هر چیز پایان و انتهاء آن میباشد بنا بر این اگر مراد از کتاب سوره های آن باشد اطلاق فاتحه بر این سوره، حقیقی است ولی اگر مراد از کتاب آیات قرآن باشد، فاتحه آیة بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم است و اطلاق آن بر تمام سوره از قبیل اطلاق جزء بر کل میباشد چون سوره مشتمل بر فاتحه است، و همچنین است هر گاه مراد از کتاب کلمات و حروف قرآن باشد و لفظ فاتحة یا مصدر و بمعنی فتح است و یا اسم فاعل است و تاء آن برای نقل از وصفیت باسمیت میباشد و بعضی گفته اند باین سوره فاتحة الکتاب گفته شده زیرا اوّلین سوره بوده که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شده، ولی مشهور اینست که سوره علق اوّلین سوره بوده که نازل شده، یا برای اینکه در مصاحف اوّلین سوره ایست که نوشته شده.

لکن آنچه بنظر نزدیکتر است اینست که خود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دستور این ترتیب را داده اند و یا اینکه در مراتب نزول اوّلیّه که در مقدّمه ذکر شد باین ترتیب بوده است 2- الحمد: بواسطه اینکه مشتمل بر آیه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ است چنان که همه سوره های قرآن بنام یکی از کلماتی که در ضمن آیات سوره مذکور است نامیده شده 3- امّ الکتاب: زیرا امّ بمعنی اصل و مرجع هر چیزی است و چون این سوره مشتمل بر اصول مقاصد قرآن و رؤس مطالب آن است از اینجهت آن را ام الکتاب نامیدند (چنانچه شرح آن مذکور خواهد شد) همین طور که مکّه را ام القری و مغز را امّ الرأس گویند و برای امّ الکتاب اطلاقاتی چند است: الف- لوح محفوظ چنانچه میفرماید یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ «1» و نیز 1- سوره رعد آیه 39

ص: 82

میفرماید وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ «1» و میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «2» که از انضمام دو آیه اخیر بیکدیگر و اخباری که در ذیل آیه اوّل است استفاده میشود که مراد از امّ الکتاب لوح محفوظ است «3» ب- محکمات قرآن چنانچه میفرماید مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ «4» ج- سوره حمد چنانچه گذشت 4- سبع المثانی: برای اینکه باتفاق همه مسلمین این سوره هفت آیه است «5» و مثانیش گفته اند برای اینکه دو مرتبه نازل شده یک دفعه در مکه و دفعه دیگر در مدینه و یا برای اینکه در نمازها دو بار خوانده میشود و یا برای اینکه کلمات مکرّر در آن میباشد مانند «اللَّه، رحمن، رحیم، ایّاک، صراط، علیهم» و اسامی دیگری نیز برای این سوره ذکر کرده اند مانند الوافیة، الکافیة، الشافیة، الاساس، الصلاة، و ام القرآن فضیلت سوره حمد: در کتاب لآلی الاخبار «6» از امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرمود

«انّ اللَّه قال لی یا محمّد و لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن العظیم فافرد الامتنان علیّ بفاتحة الکتاب و جعلها بازاء القرآن و انّ فاتحة الکتاب اشرف ما فی کنوز العرش الی ان قال: الا فمن قرأها معتقدا لموالاة محمّد و آله منقادا لامرها مؤمنا بظاهرها و باطنها 1- سوره زخرف آیه 4

2- سوره بروج آیه 22

3- چنانچه در مقدمه کتاب ص 29 گذشت

4- سوره آل عمران آیه 7

5- بنا بر مذهب امامیه و شافعیه که بسم اللَّه را آیه مستقل و جزو سوره میدانند، صراط الذین انعمت علیهم تا و لا الضالین یک آیه محسوب میشود و بنا بر مذهب مالک و ابو حنیفه که بسم اللَّه را جزو سوره نمیدانند، صراط الذین انعمت علیهم یک آیه و ما بعد آن آیه دیگر محسوب میگردد

6- باب 7 ص 350

ص: 83

اعطاه اللَّه بکلّ حرف منها حسنة کلّ واحدة منها افضل له من الدنیا بما فیها من اصناف اموالها و خیراتها و من استمع الی قار یقرؤها کان له قدر ثلث ما للقاری»

بدرستی که خداوند بمن فرمود ای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر آینه محققا سبع مثانی و قرآن عظیم را بتو دادیم، پس بدادن فاتحة الکتاب منت جداگانه بر من نهاده و آن را در مقابل قرآن قرار داده، و بدرستی که فاتحة الکتاب شریفترین چیزی است که در گنجهای عرش الهی میباشد، تا اینکه میفرماید:

آگاه باشید کسی که این سوره را بخواند در حالی که بولایت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او معتقد، و نسبت بامر این سوره تسلیم، و بظاهر و باطن آن مؤمن باشد خداوند در مقابل هر حرفی از آن، حسنه باو عطا کند که بهتر باشد برای او از دنیا و آنچه در آنست از انواع مالها و خوبیها، و کسی که بقرائت قاری این سوره گوش- فرادهد ثلث (یک سوم) ثواب قاری برای او باشد و نیز در لآلی الاخبار «1» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«اسم اللَّه الاعظم مقطّع فی امّ الکتاب»

(اسم اعظم الهی در سوره حمد تجزیه شده است) و نیز در لآلی الاخبار «2» از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«لو کتبت معانی فاتحة الکتاب لصار حمل سبعین ابلا»

(اگر معانی سوره حمد را بنویسم باندازه بار هفتاد شتر شود) و در کافی «3» از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

من لم یبرئه الحمد لم یبرئه شیئی

(کسی را که سوره حمد شفا ندهد چیزی او را شفا نخواهد داد) 1- باب هفتم ص 351

2- باب هفتم ص 351

3- باب فضل القرآن حدیث 22 [.....]

ص: 84

و در لآلی الاخبار «1» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«من ناله علّة فلیقرء فی جیبه الحمد سبع مرات فان ذهب العلّة و الّا فلیقرءها سبعین مرّة و انا الضامن له العافیة»

(کسی را که مرضی عارض شد سوره حمد را در گریبان خود هفت مرتبه بخواند پس اگر علت مرتفع شد و اگر بهبودی نیافت هفتاد مرتبه بخواند و من ضامن شفای او هستم) و در کافی «2» از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«لو قرئت الحمد علی میّت سبعین مرّة ثمّ ردّت فیه الرّوح ما کان عجبا»

(اگر سوره حمد هفتاد مرتبه بر مرده ای خوانده شود و او زنده گردد شگفت آور نیست) و بالجمله اخبار در فضیلت این سوره و تلاوت آن با سوره توحید و قدر و آیه آمن الرسول و آیة الکرسی و غیر اینها، بسیار است که از خور این کتاب خارج است و هر که طالب باشد بکتب اخبار مراجعه کند و ما در اینجا نکاتی چند که از مجموع این اخبار استفاده میشود تذکر میدهیم:

اول- در حدیث اول پیغمبر اکرم از این سوره بفاتحة الکتاب تعبیر فرموده و از آن استفاده میشود که ترتیب قرآن بصورتی که فعلا موجود است در زمان خود حضرت و بامر او بوده است دوم- مزایای این سوره مخصوص بمؤمن و معتقد بامامت ائمه اطهار است چنانچه مزایای سایر عبادات نیز مخصوص باین طائفه میباشد سوم- این سوره مشتمل بر اسم اعظم است چهارم- در گنجهای عرش الهی گنجی بالاتر از سوره حمد نیست 1- باب هفتم ص 351

2- باب فضل القرآن حدیث 16

ص: 85

پنجم- شفای جمیع دردهای ظاهری و باطنی از اخلاق رذیله و صفات نکوهیده و حتی عقائد باطله که بزرگترین امراض باطنی است بوسیله این سوره مبارکه میباشد حتی کسی که بواسطه ابتلای بضلالت و گمراهی روح ایمان او مرده است اگر هفتاد مرتبه این سوره بر او خوانده شود و هدایت شود مورد تعجب نباشد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ فضائل و مثوبات بسملة: فضائل و مزایای این آیه فزون تر از اینست که شماره شود و ما ببرخی از احادیث که در فضیلت این آیه وارد شده اشاره میکنیم در کتاب لآلی الاخبار «1» در ضمن حدیث مطوّلی که از احادیث قدسیه است روایت میکند

«قال تعالی و عزّتی و جلالی من قال من امّة محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسم اللَّه الرحمن الرحیم اکتب له فی کتاب حسناته عبادة سبعمائة سنة»

(خداوند متعال فرمود بعزّت و جلال خودم قسم کسی که از امت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسم اللَّه الرحمن الرحیم را بگوید در نامه حسناتش ثواب عبادت هفتصد سال بنویسم) و در حدیث طویلی «2» از امیر المؤمنین علیه السّلام از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که در ضمن آن میفرماید

«ثمّ یأتی امّتی یوم القیمة و هم یقولون بسم اللَّه الرحمن الرحیم فاذا وضعت اعمالهم فی المیزان ترجحت حسناتهم»

(سپس امّت من در روز قیامت میآیند در حالی که بسم اللَّه الرحمن الرحیم میگویند پس وقتی که اعمال آنان در میزان نهاده میشود حسناتشان می چربد) 1 باب 7 ص 346 در ضمن حدیث خلقت قلم از نور محمد ص

2- لالی باب 7 ص 347

ص: 86

و در لآلی «1» از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«انّها اقرب الی اسم اللَّه الاعظم من ناظر العین الی بیاضها»

(بدرستی که بسم اللَّه، باسم اعظم الهی از سفیدی چشم بچشم نزدیکتر است) خواص بسملة: برای آیه بسم اللَّه الرحمن الرحیم خواص بسیاری در اخبار ذکر شده که بپاره از آنها ذیلا اشاره میشود 1- طرد شیطان، گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در موقع غذا خوردن موجب طرد شیطان میشود چنانچه در کافی «2» و وسائل «3» روایت میکند که

«اذا وضعت المائده حفّها اربعة آلاف ملک فاذا قال العبد بسم اللَّه قالت الملائکة بارک اللَّه لکم فی طعامکم ثمّ یقولون للشیطان اخرج یا فاسق لا سلطان لک علیهم الحدیث»

(هر گاه سفره نهاده شود چهار هزار فرشته آن را احاطه کند) .. پس وقتی که بنده بسم اللَّه میگوید ملائکه میگویند خداوند برکت دهد برای شما در طعامتان سپس بشیطان گویند که ای فاسق بیرون شو تسلّطی برای تو بر ایشان نیست تا آخر حدیث) 2- دفع مضارّ طعام، چنانچه در لآلی «4» از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«ضمنت لمن سمّی علی طعام ان لا یشتکی منه»

(ضامن شده ام برای کسی که اسم خدا را بر طعام ببرد اینکه مریض و مبتلاء نشود) 3- دفع دشمن، در لآلی «5» از حضرت صادق روایت کرده که فرمود

«کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اذا دخل منزله و اجتمعت علیه قریش یجهر ببسم اللَّه الرّحمن الرحیم و یرفع بها صوته فتولّی قریش فرارا»

(رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر گاه داخل منزل میشد و قریش علیه او اجتماع کرده بودند بسم اللَّه الرحمن الرحیم را آشکارا 1- باب 7 347

2- نقل از لالی باب 7 ص 347

3- و نیز از روضة البهیمة

4- در همین باب و همین صفحه

5- باب 7 ص 348

ص: 87

میگفت و صدای خود را بآن بلند مینمود قریش گریزان رو برمیگردانیدند) 4- جهر ببسم اللَّه در نماز موجب طرد شیطان میشود، چنانچه در لآلی «1» از حضرت سجاد علیه السّلام نقل میکند که بابی حمزه ثمالی فرمود

«انّ الصّلاة اذا قیمت جاء الشّیطان الی قرین الامام فیقول هل ذکر ربّه فان قال نعم، ذهب و ان قال لا، رکب کتفیه و دلّی رجلیه فی صدره فکان امام القوم حتی ینصرفوا قال الثمالی فقلت جعلت فداک أ لیس یقرءون القرآن؟ قال بلی لیس حیث تذهب، انّما هو الجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم»

(وقتی نماز بپا شد شیطان قرین امام جماعت میآید و میگوید آیا پروردگار را یاد کرده؟ اگر گوید آری میرود و اگر گوید نه بر دو شانه امام سوار میشود و دو پایش را بر سینه امام آویزان میکند و امام مردم است تا از نماز برگردند، ثمالی گوید گفتم فدای تو شوم مگر آنان قرآن نمیخوانند؟ فرمود بلی، ولی مقصود از ذکر پروردگار آنچه تو فکر کرده نیست همانا مراد از ذکر جهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم است) 5- گفتن بسم اللَّه در موقع جماع موجب دفع شیطان میشود و اگر بسم اللَّه نگوید شیطان در جماع و نطفه شرکت میکند چنانچه در لآلی «2» روایت میکند که فرمود

«انّ الرجل اذا دنی من المرأة و جلس مجلسه حضره الشیطان فان هو ذکر اسم اللَّه تنحّی الشیطان عنه فان فعل و لم یسمّ ادخل الشیطان ذکره فکان العمل منهما جمیعا و النطفة واحدة»

(انسان هر گاه با همسر خودش نزدیکی کند شیطان حاضر میشود پس اگر اسم خدا را یاد کند، شیطان از او دور میگردد ولی اگر عمل را انجام دهد و اسم خدا را نبرد شیطان با او شرکت کند پس عمل بوسیله هر دو «انسان و شیطان» واقع شود در صودتی که نطفه یکی باشد 6- در شروع بهر کاری موجب اتمام و اکمال آن میشود چنانچه از رسول 1- باب 8 ص 388

2- باب 7 ص 348

ص: 88

اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «1» روایت شده که فرمود

«کل امر ذی بال لم یبدء فیه ببسم اللَّه فهو ابتر و فی روایة اخری لم یذکر فیه بسم اللَّه الرحمن الرحیم فهو ابتر»

(هر کار مهمّی که ببسم اللَّه الرحمن الرحیم آغاز نشود آنکار ناقص باشد) و در لآلی «2» از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«انّ اللَّه یقول انا احق من سئل و اولی من تضرّع الیه فقولوا عند افتتاح کل امر صغیر او عظیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ای استعین علی هذا الامر باللّه الحدیث»

(بدرستی که خداوند میفرماید من سزاوارتر کسی هستم که از او سؤال و درخواست شود و شایسته ترین کسی هستم که بسوی او تضرّع و انابت شود پس نزد آغاز هر کار کوچک و بزرگی بگوئید بسم اللَّه الرحمن الرحیم، یعنی طلب یاری میکنم در این کار از خدا تا آخر حدیث) 7- در هر گرفتاری موجب وصول بمقصد است چنانچه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «3» که فرمود

«من حزنه امر یتعاطاه فقال بسم اللَّه الرحمن الرحیم و هو مخلص للَّه و یقبل بلبه الیه لم ینفک عن احدی اثنتین امّا بلوغ حاجته فی الدنیا و امّا یعدّ له عند ربّه و یدّخر له لدیه و ما عند اللَّه خیر و ابقی للمؤمنین»

(هر که را محزون کند کاری که مشغول بآنست پس بگوید بسم اللَّه الرحمن الرحیم و حال آنکه نسبت بخدا اخلاص داشته باشد و بدل متوجه باو شود، از یکی از دو چیز منفک نشود، یا رسیدن بحاجتش در دنیا و یا اینکه مهیّا و ذخیره میشود برای او نزد پروردگارش و آنچه نزد خداست برای مؤمنین بهتر و پایدارتر است) 8- موجب حفظ از بلاست: در لآلی «4» از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«اول کل کتاب نزل من السماء بسم اللَّه الرحمن الرحیم فاذا قرأتها (1)- لالی باب 7 ص 349

2- باب 7 ص 349

3- لالی باب 7 ص 349 [.....]

4- باب 7 ص 349

ص: 89

فلا تبال ان لا تستعیذ فاذا قرأتها سترتک فیما بین السماء و فی الارض»

(اول هر کتابی که از آسمان نازل شد بسم اللَّه الرحمن الرحیم بود پس هر گاه بسم اللَّه را قرائت کردی باکی نیست از اینکه استعاذه نکنی پس هر گاه بسم اللَّه را قرائت کنی مانع میشود ترا از بلیّاتی که بین آسمان و در زمین است) 9- در موقع خلع لباس موجب میشود که شیاطین آن را در بر نکنند چنانچه در لآلی الاخبار «1» از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«اذا خلع احدکم ثیابه فلیسمّ لان لا یلبسه الجنّ»

(هر گاه یکی از شما جامه خودش را بکند پس خدا را نام برد تا اینکه دیوان آن را در بر نکنند) 10- موقع کشف عورت باعث ستر آن از شیاطین میشود چنانچه در لآلی الاخبار «2» از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«اذا کشف احدکم لبول او لغیر ذلک فلیقل بسم اللَّه فان الشیطان یغضّ بصره عنه حتی یفرغ»

هر گاه یکی از شما عورت خود را برای بول کردن یا غیر آن کشف کند سپس بسم اللَّه گوید بدرستی که شیطان چشمش را از آن بپوشاند تا فارغ شود.

«و در لآلی در خاصیت هفتم فرموده است

ستر ما بین اعین الجنّ و عورة بنی آدم الحدیث»

(بسم اللَّه پرده و حجابیست بین عورة اولاد آدم و بین چشمهای اجنة و شیاطین) 11- نوشتن آن بر در خانه موجب دفع بلا میشود و روایت شده «3» که فرعون پیش از آنکه کافر شود و دعوی الوهیت کند بر بالای قصرش بسم اللَّه الرحمن الرحیم نوشته بود و تا این نوشته باقی بود عذاب بر وی نازل نشد 12- در وقت سوار شدن موجب دفع شیطان میگردد، از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده «4» که فرمود

«اذا رکب الرجل فسمی ردفه ملک یحفظه حتّی 1- باب 7 349

2- باب 7 349

3- لالی باب 7 ص 349

4- لالی باب 7 ص 349

ص: 90

ینزل فان رکب و لم یسمّ ردفه شیطان الحدیث»

(هر گاه انسان سوار شود و اسم خدا را ببرد ملکی ردیف او شود و او را حفظ کند تا اینکه پیاده شود پس اگر سوار شود و نام خدا را نبرد شیطان ردیف او باشد تا آخر حدیث) 13- در موقع دخول در خانه یا اطاق موجب فرار شیطان و نزول برکت میشود «لآلی «1» از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«اذا بلغ احدکم باب حجرته فلیسمّ فانه یفرّ الشیطان و اذا دخل بیته فلیسمّ فانه منزل البرکة و تؤنسه الملائکة»

(هر گاه یکی از شما بدر اطاقش رسید و خدا را نام برد پس بدرستی که شیطان میگریزد و هر گاه داخل خانه اش شود خدا را نام برد تا محل نزول برکت و انس ملائکه شود) 14- در ابتدای وضوء موجب طهارت همه بدن میگردد چنانچه میفرماید «2»

«من قاله فی اول وضوئه طهرت جمیع جسده و من لم یسمّ لم یطهر الّا ما اصابه الماء»

(هر که در اول وضویش بسم اللَّه گوید همه بدنش طاهر باشد و کسی که بسم اللَّه نگوید بدنش طاهر نباشد مگر آن مقداری که آب رسیده است)

در بیان اینکه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» آیه از قران و جزء آن است:

میان عامّه اختلاف است که آیا بسملة جزو قرآن و آیه مستقلّی از آن است یا اینکه جزو قرآن نیست بعضی از آنها مانند ابو حنیفه و تابعین او بسم اللَّه را جزو قرآن نمیدانند نه در سوره حمد و نه در سایر سوره ها، از اینجهت آن را در نماز

1- باب 7 ص 349

2- لالی باب 7 ص 349

ص: 91

نمیخوانند و فقط بسم اللَّه وسط سوره نمل را جزو قرآن میدانند و جماعتی از آنها بسم اللَّه را در سوره حمد جزو دانسته و در سایر سوره ها جزو نمیدانند و در نماز سوره حمد را با بسمله میخوانند و برخی از آنها مانند شافعی و پیروانش بسم اللَّه را در سوره حمد و در سایر سوره ها (غیر سوره برائة) جزو قرآن میدانند ولی شیعه امامیّه متّفقا بسم اللَّه را در سوره حمد و سایر سوره های قرآن (جز سوره برائة) جزو قرآن و اعظم آیات آن میدانند و قرائت آن را در نماز چه در حمد و چه در سوره واجب و بلند خواندن آن را در نمازهای جهریه واجب و در نمازهای اخفائیّه مستحبّ میدانند و پایه این اتفاق اخباری است که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام رسیده مانند حدیثی که در خاصیت چهارم از خواص بسمله ذکر کردیم از ابی حمزه در کتاب امالی از زین العابدین نقل کرده که فرمود

«قیل لامیر المؤمنین علیه السّلام اخبرنا عن بسم اللَّه الرحمن الرحیم أ هی من فاتحة الکتاب فقال علیه السّلام نعم کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یقرئها و یعدّها آیة منها و یقول فاتحة الکتاب هی السبع المثانی»

(بامیر المؤمنین علیه السّلام گفته شد خبر ده ما را که بسم اللَّه الرحمن الرحیم جزو از سوره فاتحة الکتاب است؟ حضرت فرمود آری، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آن را قرائت میفرمود و آن را آیه ای از فاتحة الکتاب میشمرد و میفرمود فاتحة الکتاب همان سبع مثانی است «هفت آیه» است) و در خصال از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«ما لهم؟ قاتلهم اللَّه عمدوا الی اعظم آیة فی کتاب اللَّه فزعموا انّها بدعة اذا اظهروها»

(چه شده است ایشان را؟ خدا بکشد آنان را، قصد کردند بطرف بزرگترین آیه در کتاب خدا، پس گمان کردند هر گاه آن را اظهار کنند بدعت است) و در بعض اخبار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«سرقوا اکرم آیة

ص: 92

فی کتاب اللَّه بسم اللَّه الرحمن الرحیم و ینبغی الإتیان به عند افتتاح کل امر عظیم او صغیر لیبارک فیه»

(بزرگوارترین آیه کتاب خدا را که بسم اللَّه الرحمن الرحیم است دزدیدند، و سزاوار است گفتن آن در آغاز هر کار بزرگ و کوچکی برای اینکه برکت در آن واقع شود) اعراب بسملة: مشهور بین مفسرین حتی مفسّرین شیعه مانند صاحب تبیان و مجمع البیان و غیر آنها اینست که باء بسم اللَّه باء ابتدائیه است و تقدیر اینست که «ابتدء بسم اللَّه الرحمن الرحیم» و باخبار متقدمه که میفرمودند در ابتداء هر کاری بسم اللَّه بگوئید استشهاد کرده اند و گفته اند که باء برای استعانت نیست زیرا استعانت را در آیه شریفه بعد إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ صریحا ذکر فرموده ولی آنچه بنظر میرسد باء بسم اللَّه برای استعانت است برای اینکه اوّلا در صریح اخبار باستعانت تفسیر شده، چنانچه در خاصیت هشتم از خواصّ بسم اللَّه در ضمن حدیثی که از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شد فرمود «ای استعین علی هذا الامر باللّه» و در لآلی از حضرت عسکری علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«ای استعین علی اموری کلّها باللّه»

و از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود

«ای استعین علی هذا الامر باللّه»

و ثانیا اگر غرض از ابتداء، ابتداء بآیه شریفه بسم اللَّه الرحمن الرحیم باشد بایدیک باء بر او زیاد شود و تقدیر «ابتدء ببسم اللَّه» باشد و اگر مقصود اینست که باء بسم اللَّه باء ابتدائیّه است، اخبار از خارج است یعنی کسی که در خارج در آغاز کارش گفته باشد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» صدق میکند که باسم خدا ابتداء کرده ولی باء استعانت افاده انشاء میکند یعنی گوینده طلب استعانت باسم خدا

ص: 93

میکند و همین معنی در موارد متقدمه ظاهر است بلکه مناسب با استعاذه قبل از قرائت نیز همین معنی است و اسم مأخوذ از سموّ بمعنی رفعت و بلندی است بدلیل مشتقّات آن مانند اسماء و سمّی و تسمیة و غیر اینها نه اینکه مأخوذ از وسم بمعنی داغ و علامت باشد چنانچه بعضی توهّم کرده اند، و مراد لفظی است که بر مسمّی دلالت میکند و از برای خداوند اسمهای بسیار است چنانچه میفرماید قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی «1» (بگو اللَّه را بخوانید یا رحمن را بخوانید، هر کدام را بخوانید، برای خدا است اسمهای نیکو) و در بعض اخبار هزار و یک اسم و در برخی دیگر سیصد و شصت اسم برای خدا ذکر شده و در قرآن مجید هفتاد اسم مذکور است، و همه اسماء الهیّه از سه قسم بیرون نیست:

قسمت اوّل اسماء صفات است که دلالت بر وجود صفت کمالی یا سلب نقصی دارد مانند علیم و قدیر «که اسماء ذات اضافه اش گویند» و حیّ و علیّ و قدیم «که اسماء غیر ذات اضافه اش نامند» و مانند سبّوح و قدّوس که دلالت بر تنزیه باری از صفات عیب و نقص دارد و این صفات، صفات ذاتیّه و عین ذات است نه زائد بر ذات چنانچه اشاعره توهم کرده اند و تحقیق آن ذکر خواهد شد انشاء اللَّه تعالی قسمت دوم اسماء افعال است که بر صدور فعلی از خداوند دلالت دارد مانند رحمن و رحیم و خالق و رازق و امثال اینها و باعتبار دیگر صفاتی که بر ثبوت کمالی در خداوند دلالت دارد صفات (1) سوره اسری آیه 110

ص: 94

کمالیه و صفاتی که بر سلب عیب و نقص دلالت دارد صفات جلالیه و صفاتی که بر صدور فعلی دالّ است صفات جمالیه نامند قسمت سوّم اسماء ذات است و آنها سه اسم است:

«هو» که بر مقام عیب الغیوبی ذات دلالت دارد که محال است ممکن بآن پی برد «حق» که بر وجوب وجود دلالت دارد یعنی ذاتش واجب الوجود و وجود صرف و صرف وجود است و فرض عدم بر او محال است «اللَّه» که علم است برای ذاتی که مستجمع جمیع کمالات و منزّه از همه عیوب و نواقص باشد و لذا این اسم مختصّ بذات مقدّس اوست زیرا غیر او نه جامع جمیع کمالات است و نه منزّه از همه عیوب و نواقص است و از اینجهت این اسم دلالت بر جمیع اسماء الهی دارد و اسماء حق توقیفی است یعنی باید از طریق شرع رسیده باشد تا بتوان بر خداوند اطلاق نمود و اطلاق نامی بر خداوند هر چند دلالت بر کمال یا سلب نقصی داشته باشد بدون ورود از شرع جایز نیست مانند اطلاق علّت یا علّت العلل که در لسان حکما است «1» و یا اطلاق عاشق و معشوق که در لسان عرفاء است «2» «اللَّه» مأخوذ از اله بمعنی عبد و اله بمعنی معبود است و این معنی اشاره بمقام معبودیّت حقّه ذات اقدس باری است که تمام ممکنات سر تعظیم و

1- زیرا علت تأثرش در معلول ذاتیست و اختیاری نیست و خداوند فاعل مختار است بلکه اطلاق قدرت هم بر علت نمیشود چون علت قدرت بر ترک ندارد و انفکاک محال است بین علت و معلول

2- زیرا عشق نوعی از جنونست و مخالف عقل است و لذا در دعاء کمیل است

(و اجعلنی بحبک متیما)

نه عاشقا

ص: 95

عبودیت در پیشگاه مقدس او فرود میآورند و یا مأخوذ از و له بمعنی تحیّر است زیرا تمام عقول حکماء و دانشمندان در ذات او متحیّر و سر گردانند و چنانچه گذشت اللَّه اسم است از برای ذات واجب الوجود که مستجمع جمیع صفات کمال است و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«من قال یا اللَّه عشر مرّات قیل له لبّیک ما حاجتک؟»

(کسی که ده مرتبه بگوید یا اللَّه باو گفته شود لبیک حاجت تو چیست؟) «الرحمن الرحیم» دو صفتند که اوّلی دلالت بر عموم رحمت، و دوّمی بر ثبات و دوام و بقاء رحمت حق میکند چنانچه میفرماید رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً «1» و میفرماید وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ «2» و در دعای کمیل عرض میکند

«اللّهم انی اسئلک برحمتک الّتی وسعت کل شیئی»

و اینکه بعضی گفته اند «رحمن روزی دهنده است خلایق را در دنیا بشرط جان و رحیم ثواب دهنده است مؤمنین را در آخرت بشرط ایمان» درست نیست بلکه چنانچه در بعض ادعیه وارد شده

«یا رحمن الدنیا و الاخرة و رحیمهما»

و از آیات قرآن استفاده میشود (مانند «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» در سورة بقره و «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» در سوره حجّ) خداوند در دنیا و آخرت رحمن و رحیم است و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«الرّحمن اسم خاص بصفة عامّة و الرحیم اسم عام بصفة خاصّة» «3»

(یعنی رحمن از اسماء خاصّه حق است و اطلاق آن بر غیر خدا جایز نیست زیرا احدی غیر از ذات حق رحمتش این اندازه 1- سوره مؤمن آیه 7

2- سوره اعراف آیه 155

3- توحید صدوق

ص: 96

توسعه ندارد که تمام اشیاء را فرا گیرد و رحیم اسم عام است و اطلاق آن بر غیر خدا جایز است «1» و چون دلالت بر ثبات و دوام رحمت میکند خاصّ باهل ایمان است که در دنیا و آخرت مشمول رحمت حق میباشند ولی غیر مؤمن خود را از رحمت دائمی حق بی نصیب میسازد و «نکته» ذکر این دو وصف «رحمن و رحیم» بعد از کلمه اللَّه از قبیل ذکر خاص بعد از عام است زیرا چنانچه گذشت لفظ اللَّه علم است برای ذاتی که مستجمع جمیع صفات کمال باشد پس ذکر اسم اللَّه بمنزله جمیع اسماء الهی است که از آن جمله رحمن و رحیم میباشد، و وجه اختصاص این دو اسم بذکر اینست که خداوند بواسطه صفت رحمانیّت در جمیع امور و مقاصد اعانت مینماید و بواسطه صفت رحیمیّت توفیق عبادت و بندگی عنایت میفرماید و این مؤیّد نظر ماست که گفتیم باء بسم اللَّه برای استعانت است لذا انسان باید در همه امور دنیوی و اخروی باین اسم شریف استعانت جوید و موارد چهارده گانه که قبلا متذکر شدیم از باب بیان مصداق بود نه منحصر باشد باین امور الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (ستایش مختصّ خدایی است که پروردگار جهانیان است) در اغلب کتب تفاسیر و دیباچه ها و شروحی که بر کتب علمی نوشته شده در اطراف لفظ حمد و فرق آن با مدح و شکر و اینکه نقیض حمد، ذمّ و نقیض مدح، هجا، و نقیض شکر، کفران است و اینکه نسبت بین آنها عموم من وجه یا عموم و خصوص مطلق است بحث و گفتگو کرده اند و احتیاج ببیان ندارد و آنچه متعلّق نظر ماست موارد استعمال آن در لسان آیات و اخبار میباشد.

حمد اطلاق میشود بر ذات مقدّس واجب الوجود که ساحت قدسش از همه 1- چنانچه در قرآن کریم در وصف رسول میفرماید «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»

[.....]

ص: 97

عیوب و نواقص منزه است چنانچه قبلا ذکر شد در شرح بسمله که اللَّه اسم است از برای ذات مقدس مستجمع جمیع کمالات و مبرّای از جمیع عیوب و نواقص و بر صفات کمالیّه حق از علم و قدرت و عظمت و کبریایی و غیر اینها چنانچه جمیع اینها کمال است و سلبش نقص است و منافی با وجوب وجود است و بر افعال الهی از خلق و رزق و عطاء و منع و عفو و مغفرت و رضا و سخط و ثواب و عقاب و غیر اینها، زیرا همه آنها از روی حکمت و مصلحت بوده و فعل قبیح و لغو از مقام مقدسش محال است صادر شود مثل اینکه در دعاء کمیل بعد از کلمه

(و اسعده علی ذلک القضاء)

میگوید

(فلک الحمد علیّ فی جمیع ذلک)

و بعضی توهم کرده اند که اینجا جای حمد نیست و تبدیل بلک الحجة کرده اند و غیر واجب الوجود سرتاسر ممکنات، نه از جهت ذات و نه از حیث صفات و نه از جهت افعال لایق حمد نیستند، زیرا جمیع ممکنات از حیث ذات فقر صرف و احتیاج محض هستند و هر صفت و کمالی که در آنها یافت شود افاضة از حق است و در افعال هم استقلال ندارند و باعانت و یاری حق انجام میدهند و از اینجهت الف و لام الحمد الف و لام جنس است و لام للَّه نیز لام اختصاص میباشد بنا بر این حقیقت حمد بتمام انواع آن مختصّ بواجب الوجود مستجمع جمیع کمالات که مفاد کلمه اللَّه است خواهد بود و اگر از این مرتبه تنزل کنیم و بیک نوع عنایت و مجازی بخواهیم حمد را در ممکنات سریان دهیم، مقام مقدّس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خاندان نبوت سزاوار حمدند و مقام محمود که در قرآن درباره آن حضرت ذکر میفرماید وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً «1» (و پاره ای از شب را بنافله شب به پرداز امید است که پروردگارت ترا بمقام محمود برساند) 1- سوره بنی اسرائیل آیه 79

ص: 98

اشاره بهمین معنی است، زیرا هر فیضی بممکنات در دنیا و آخرت رسیده و میرسد توسّط این خانواده بوده و اینان علّت غایی موجوداتند و شفاعت کبری یکی از مصادیق مقام محمود است و از همین جهت نام مبارک آن حضرت احمد، محمود، محمّد گردید «1» «ربّ» بمعنی مربّی و پروردگار است چون ذات مقدّس حق مربّی جمیع موجودات است و تربیت اینست که هر چیزی را از مرتبه استعداد و قابلیّت بمقام فعلیّت رسانده و کمالات لائق باو بخشیده و آن بر دو نوع است، تکوینی و تشریعی:

تربیت تکوینی حقّ عبارت از افاضه وجود بتمام ماهیات ممکنه از عالم مجردات تا مادیّات و آنها را بواسطه اسباب و مقدّماتی که بآنها احتیاج دارند از مرتبه قابلیّت بمقام فعلیت رسانیدن است و تربیت تشریعی عبارت از تکمیل نفوس انسانی بواسطه معارف حقه و ملکات حسنه و اعمال صالحه است که موجب سعادت و رستگاری و نیل بفیوضات اخروی و نعم همیشگی خواهد بود و در تربیت سه چیز لازم است:

اوّل وجود مربّی (بکسر باء) یعنی تربیت کننده، دوّم قابلیّت مربّی (بفتح باء) یعنی تربیت شده، سوّم مصادف نشدن با اموری که مربّی را از قابلیّت 1- احمد یا افعل تفضیل بمعنی اسم فاعلی است یعنی حمدش نسبت بپروردگار از همه حمد کنندگان بیشتر است یا اسم تفضیل بمعنی اسم مفعولی است یعنی کمالات و صفات پسندیده اش از همه موجودات بیشتر است و در هر صورت دلیل بر افضلیت اوست و محمد دلالتش بر این معنی بیشتر است زیرا اسم مفعول از باب تفعیل است و صریح در مقام محمودیت حضرتش میباشد

ص: 99

می اندازد، مثل اینکه هسته خرما یک کشاورز میخواهد که آن را بکارد و آب داده محافظت و مراقبت نماید تا نخله خرما شود و قابلیّت هم میخواهد چه اگر هسته فاسد و گندیده باشد نخله نخواهد شد و باید آفتی نیز در این اثناء بآن نرسد که قابلیّتش را از بین ببرد و در جهان هستی مربّی حقیقی و ربّ علی الاطلاق تنها ذات مقدس باری است و غیر او هر که و هر چه هست اسباب و معدّاتی هستند که خداوند آنها را برای تربیت موجودات و از مرتبه قابلیّت بفعلیت رسانیدن آنها در این عالم مقرّر داشته است، چه در تربیت تکوینی مانند پدران و مادران و زارعین و کشاورزان و آفتاب و ماه و هوا و باران و غیر اینها چنانچه میفرماید أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ أأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ «1» أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ «2» و چه در تربیت تشریعی مانند انبیاء و اوصیاء و حکماء و دانشمندان و غیر اینها که همه اسباب و وسائط هستند إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ «3» بنا بر این اطلاق رب بر غیر ذات پروردگار بنوعی از عنایت و مجاز است و ذات مقدس حق در هر موجودی در این عالم، استعداد و قابلیّت تکامل و تربیت را بودیعت نهاده، و اگر موجودی طریق تکامل را نپیمود و استعداد خود را 1- سورة الواقعه آیه 58 و 59 (بس آیا دیدید آن آبی را که در رحم زنان میریزید (نطفه) آیا شما میآفرینید آن را یا ما آفرینندگانیم)

2- سورة الواقعة آیه 63 و 64 (پس آیا دیدید آنچه را کشت میکنید آیا شما آن را می رویانید یا ما رویندگانیم)

3- سوره قصص آیه 56 (محققا تو هدایت نمیکنی هر که را بخواهی بلکه خدا هدایت میکند هر که را بخواهد)

ص: 100

بفعلیّت نرسانید بواسطه تصادف با موانعی بوده که قابلیت او را از بین برده و یا مانع پیشرفت او شده است مثلا در هسته خرما قابلیت نخلة شدن هست ولی هر گاه در زمین مناسب غرس نشود و یا آب بآن نرسد و یا گندیده و فاسد گردد و یا در اثناء رشد و نموّش آن را بکنند و یا ببرند و یا بسوزانند البته نخله نخواهد شد و همچنین کفار و معاندین که طریق هدایت را نمی پیمایند نه از جهت اینست که مربّی حقیقی نسبت بآنها کوتاهی نموده باشد یا ذاتا قابل هدایت نباشند بلکه بواسطه پیروی هوای نفس و فرو رفتن در شهوات نفسانی خود را از قابلیت انداخته اند و همین طور مجانین و قاصرین و مستضعفین نیز بعلل داخلی یا خارجی قابلیّت ذاتی خود را از دست داده اند و بالجمله در هر نوع تربیتی تا سه امر فوق تحقق پیدا نکند تربیت و تکامل محقق نخواهد شد در کتاب کافی «1» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«من قال یا ربّ یا ربّ عشر مرّات قیل له لبّیک ما حاجتک؟»

(هر که ده مرتبه بگوید یا ربّ گفته شود مر او را لبیک، حاجت تو چیست؟) «2» 1- باب من قال یا رب صفحه 520 حدیث 1

2- یا رب بکسر یاء مضاف بیاء متکلم است که یاء آن حذف شده و کسره باء دال بر محذوف است و این اشعار بمعنای لطیفی دارد و ان اینست که وقتی گفت ای مربی من وای پروردگار من گویی تمام تربیت الهی را اختصاص بخود داده و مربی خود را منحصر باو دانسته، و در نظر دارم سفر مکه در بیابان حجاز ماشین ما قدری توقف نمود و ما از ماشین پیاده شدیم اعراب بیابانی و زنها و بچه های آنها اطراف ما جمع شده و متصل میگفتند «یابوی» (ای پدر من) و بچه در میان آنها بود میگفت «یابوی لیس الا» یعنی ای پدر من و نیست کسی غیر از تو پدر من و این کلام در من تاثیر نمود

ص: 101

«العالمین» جمع عالم «بفتح لام» است و عالم عبارت از ما سوی اللَّه میباشد و از اینجهت گفته اند که اگر گفته میشد ربّ العالم شامل جمیع ما سوی اللَّه میگردید پس چرا بصیغه جمع آورد؟ و بعضی جواب داده اند که بصیغه جمع آورد تا فقط ذوی العقول (ملائکه و جن و انس) را شامل شود و این جواب از جهاتی تمام نیست:

1- در محلّ خود ثابت و محقق است بنصّ آیات شریفه و اخبار متواتره بتواتر اجمالی که جمیع موجودات حتّی حیوانات و نباتات و جمادات بهره از عقل و شعور دارند و بهمان اندازه خدا بلکه اولیاء حق را می شناسند و تسبیح و تحمید او را مینمایند مانند آیه شریفه إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ «1» (چیزی نیست مگر اینکه تسبیح و تحمید خدا را میکند ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید) و حمل کردن تسبیح را در این آیه بر تسبیح تکوینی یعنی دلالت کردن وجود آنها بر علم و قدرت و حکمت حق با جمله «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» مناسبت ندارد، زیرا هر صاحب شعوری این معنی را درک میکند و آیه مبارکه وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «2» (آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا سجدة و نهایت خضوع را مینماید) و غیر اینها از آیات دیگر و مانند اخباری که دارد ولایت ائمه را بر تمام موجودات عرضه داشتند و اخباری که عرض حاجت موجودات را خدمت پیغمبر و امام متعرّض میشود و اخباری که دارد ما یری و ما لا یری در مصیبت حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام گریه کردند که در محلّ خود آنها را متذکر خواهیم شد 1- سوره اسری آیه 46

2- سوره نحل آیه 51

ص: 102

2- وجهی ندارد که ربوبیت حضرت حق را بذوی العقول اختصاص دهیم با اینکه لفظ عالم شامل جمیع ما سوی اللَّه میباشد 3- بچه مناسبت مفرد شامل جمیع ما سوی اللَّه، و جمع مختص بذوی- العقول باشد و تحقیق در جواب اینست که شامل شدن (العالم) جمیع ما سوی اللَّه را بواسطه الف و لام جنس است از باب اطلاق و مقدمات حکمت و ممکن است اطلاق به بعض مصادیق چون اطلاق جنس بر مصداق حقیقت است و امّا شمول العالمین از باب وضع است چون جمع محلّی بالف و لام بالاتفاق وضع بر عموم شده و تحقیق این مقام مربوط بعلم اصول است فضیلت حمد: در کافی «1» از مفضّل روایت میکند که گفت

«قلت لابی- عبد اللَّه علیه السّلام جعلت فداک علّمنی دعاء جامعا فقال احمد اللَّه فانّه لا یبقی احد یصلّی الّا دعا لک یقول سمع اللَّه لمن حمده»

بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم فدای تو شوم مرا دعای جامعی تعلیم فرمای، فرمود بمن خدا را حمد کن بدرستی که احدی نمیماند که نماز بگزارد جز اینکه درباره تو دعا میکند، زیرا هر نماز گزاری میگوید خدایا بشنو هر کسی که حمد ترا میکند و نیز در کافی «2» از محمّد بن مروان روایت میکند که گفت

«قلت لابی عبد- اللَّه علیه السّلام ایّ الاعمال احبّ الی اللَّه عز و جل؟ فقال ان تحمده»

(بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم کدام کارها محبوب تر است نزد خدای عزّ و جلّ؟ فرمودند حمد او را بنمایی) و باز در کافی «3» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«کل دعاء 1- کتاب الدعاء باب التحمید و التمجید حدیث 1

2- کتاب الدعاء باب التحمید و التمجید حدیث 2

3- کتاب الدعاء باب التحمید و التمجید حدیث 6

ص: 103

لا یکون قبله تحمید فهو ابتر الحدیث»

هر دعائی که پیش از آن حمد نمودن خدا نباشد ناقص است تا آخر حدیث.

«الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در تکرار این اسم شریف در این سوره وجوهی گفته اند:

در مجمع البیان گفته تکرار برای مبالغه است و از علی بن عیسی رمّانی نقل کرده که او گفته در بسم اللَّه برای استحقاق عبادت و در اینجا برای استحقاق حمد است.

و بعضی گفته اند در بسم اللَّه این دو صفت فی حدّ نفسهما اعتبار شده قطع نظر از مقام ظهور و بروز، و در اینجا باعتبار مقام ظهور و بروز آنها در مرحومین، لکن آنچه بنظر میرسد اینست که در بسم اللَّه در مقام انشاء یعنی استعانت باین اسامی شریفه است و در اینجا در مقام اخبار یعنی خبر دادن به اینکه پروردگار عالمیان رحمن و رحیم است، و بعبارت دیگر آنجا در مقام اسامی حق تبارک و تعالی است و در اینجا در مقام توصیف حقتعالی بصفات مذکور است و وقوع این دو صفت بین کلمه ربّ العالمین و مالک یوم الدین اشاره باینست که تربیتش نسبت بعالمین از جهت صفت رحمانیّت اوست که سراسر موجودات را فرا گرفته و مالک روز جزا بودنش از جهت صفت رحیمیّت است که نسبت بمؤمنین در روز جزا ثابت و مستمرّ است مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (خداوند روز جزاست) مالکیّت یعنی واجد و دارا بودن چیزی و آن بر دو قسم است:

1- ملکیّت اعتباری و آن ملکیّتی است که بواسطه اعتبار دادن کسی که دارای این شأن و مقام (شأنیّت اعتباری) باشد حاصل شود و این نوع ملکیّت قائم بید معتبر است یعنی بستگی بدست اعتبار دهنده دارد و هر گاه آن را از اعتبار

ص: 104

بیندازد از ارزش ساقط میشود و اعتبار نزد هر طایفه ای منوط و مربوط بکسی است که برای او، این شأن و مرتبه را قائل باشند مثلا در نظر عرف سلطان یا دولت دارای این شأن میباشد و هر چه را اعتبار دهد مادامی که لغو نشود دارای قیمت و ملکیّت خواهد بود مانند اسکناس یا دراهم مسکوکه یا چک و سفته های بانکی و امثال اینها و در هر نظر صاحبان دین، شرع مطهّر صاحب این شأن و مرتبت است که هر چه را معتبر شمرد و بیکی از اسباب ملکیّت قابل تملّک دانست در صورتی که صحّت شرعی آن رعایت شود ملکیت میآورد 2- ملکیّت حقیقی، و آن ملکیّتی است که حقیقة در خارج چیزی محقق باشد و این بر دو قسم است: ذاتی و جعلی ملکیّت ذاتی ملکیت حق است نسبت بآنچه تصور و تعقل شود مانند واجد بودن او جمیع صفات پسندیده از علم و قدرت و حیات و عظمت و کبریایی و علوّ و غیر اینها که همه آنها عین ذات اوست و سلبش از ذات محال است، و ملکیّت او نسبت بجمیع موجودات که همه مخلوق و آفریده و مصنوع او هستند، و ملکیّت نسبت بآنچه اراده میکند و مشیّتش تعلّق میگیرد «یَفْعَلُ ما یَشاءُ و یَحْکُمُ ما یُرِیدُ» و ملکیّت جعلی عبارت از اعطاء چیزی بکسی بنحوی که آن کس واجد آن چیز شود مانند اعطاء کمالات بانبیاء و اولیاء و صلحاء و اعلی درجه این اعطاء، اعطاء ولایت کلیّه مطلقه به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خاندان عصمت و طهارت و افاضه جمیع کمالات بآنان است و پس از آن اعطاء نبوّت و ولایت و علوم و کمالات بسایر انبیاء و اوصیاء و همین طور افاضه علوم و ملکات حمیده بعلماء و صلحا و مؤمنین و متّقین بدرجات متفاوت و مختلف میباشد و از این بیان معلوم میشود که غیر حق تبارک و تعالی هر چه دارند از جانب حق است و ملکیّت

ص: 105

حقیقی ذاتی مختصّ باوست و بس.

و غنی که بعضی به بی نیازی تفسیر کرده و جزو صفات سلبیّه شمرده اند بنظر حقیر از اعظم صفات ثبوتیّه و بمعنی دارایی و واجد بودن ذات حقتعالی است آن دارایی که محدود بحدّی و منتهی بنهایتی نیست «یوم» عبارت از قطعه زمان محدودیست که از حرکت کره زمین بدور خود حاصل میشود و در قیامت که تمام کرات از حرکت میافتند زمانی نیست که آن را یوم یا لیل یا ماه و سال نامیم بنا بر این اطلاق یوم بر روز قیامت بر فرض تقدیر است باین معنی که اگر حرکتی بود و روز و ماه و سال تشکیل میداد مقدار روز قیامت پنجاه هزار سال بود چنانچه میفرماید فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ «1» و از کافی «2» و امالی شیخ طوسی «3» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«انّ للقیمة خمسین موقفا کلّ موقف مقداره الف سنة»

(بدرستی که برای روز قیامت پنجاه ایستگاه است که مقدار هر ایستگاهی هزار سال میباشد) و سپس حضرت آیه فوق را تلاوت فرمود و برای روز قیامت اسامی بسیاری در آیات و اخبار ذکر شده که دلالت بر عظمت و اهمیّت این روز دارد و مادر کلم الطیب مقدار کثیری از آنها را که بالغ بر هفتاد و پنج اسم میشود نقل کرده ایم «4» مانند یوم القیمة، یوم البعث، یوم الجمع، یوم الحساب، یوم التلاق، یوم التناد، یوم الأزفة، یوم الفصل، یوم الموعود، یوم المشهود، یوم الحسرة، یوم عبوس قمطریر، یوم تتقلّب فیه القلوب و الأبصار، یوم تبدل الارض غیر الارض، یوم نطوی السماء، یوم یکشف عن ساق، یوم تبیض وجوه و تسود وجوه، یوم یعض الظالم علی یدیه، یوم الدین و غیر اینها از اسامی دیگر «الدّین» برای دین در آیات قرآنی چند معنی ذکر شده: 1- سوره المعارج آیه 4

2- نقل از کفایة الموحدین [.....]

3- نقل از کفایة الموحدین

4- مجلد سیم صفحه 93 الی 102

ص: 106

1- مجموع آنچه بر پیغمبران از جانب حق نازل شده إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «1» (دین در نزد خدا اسلام است) 2- اطاعت و عمل بامور دینی، أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ «2» (آگاه باشید که اطاعت و عمل خالص برای خداست) 3- حساب ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ «3» (این حساب راستی است) و در بعض اخبار دین در آیه شریفه مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ بحساب تفسیر شده چنانچه قمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده «4» 4- جزاء إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ «5» (محققا جزاء واقع شدنی است) و اکثر مفسرین دین را در آیه شریفه جزاء تفسیر کرده اند یعنی مالک روز جزاء، روزی که مردم جزاء ایمان و کفر و ملکات حسنه و سیّئه و اعمال نیک و بد خود را می یابند الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر «6» و اصل جعل روز قیامت برای جزاء اعمال بندگان است چه آنکه در دنیا هر کسی جزاء کامل و مستوفی کردار نیک یا بد خود را نمی یابد و وجه تخصیص مالکیّت حق بروز جزاء (با اینکه خداوند مالک دنیا و آخرت است) شاید از اینجهت باشد که در دار دنیا سلاطین و متنفذین بحسب ظاهر مالکیّتی برای خود قائل بوده و مردم را مورد مؤاخذه قرار داده و نیک و بد آنها را بحسب قوانین موضوعه خود پاداش میدهند و روز قیامت این مالکیّتهای اعتباری ساقط میشود و مالکیّت مطلقه حق بروز و ظهور مینماید و جز حضرت حق احدی مالکیّتی 1- سوره آل عمران آیه 17

2- سوره زمر آیه 3

3- سوره الروم آیه 29

4- نقل از آلاء الرحمن ص 55

5- سوره و الذاریات آیه 9

6- (مردم باعمال خود جزاء داده میشوند اگر عملشان خوبست جزای خوب دارند و اگر عملشان بد است جزای بد)

ص: 107

در مورد جزاء یا غیر آن ندارد لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ «1» و هر کسی را بحسب عمل و قابلیّت او جزاء و پاداش خواهد داد إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (ترا عبادت می کنیم و از تو یاری میجوئیم) در بیان این آیه چند مطلب را باید متذکر شویم:

مطلب اول در رجوع از غیبت بخطاب: یکی از محسنات کلام در لسان عرب رجوع از غیبت بخطاب و حضور و یا عکس آن است و این در آیات قرآن و خطب و کلمات فصحاء بسیار است که برای اشعار مطلبی یا تلویح و اشاره بامری از حالت غیاب بخطاب یا حضور بازگشت نموده و کلام را ادامه میدهند یا از حالت حضور و خطاب بحالت غیاب رجوع نموده و مقصودشان را بیان میکنند.

و در آیه شریفه وجه رجوع از غیبت بخطاب اینست که چون در آیات قبل کمالات و صفات حضرت باری را ذکر نمود بمنزله علّت بود بر اینکه بنده باید در جمیع حالات متوجه باو باشد و جز او کسی را نپرستد و از غیر او کمک نخواهد لذا متوجه باو شده میگوید إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و از همین جهت کلمه ایاک «مفعول» را بر نعبد و نستعین «فعل» مقدم داشت که دلیل بر حصر باشد زیرا غیر حقّ خالی از این کمالات و شئونات بوده نه سزاوار پرستش و نه قابل استعانت هستند و این آیه اساس شرک را ابطال نموده و بصدای رسا و بیانی مبنی بر برهان بتمام مشرکین گوشزد کرده که بت و آتش و شمس و کواکب و گاو و گوساله و هر چه و هر که غیر خداست چون نقص صرف و احتیاج محض و خالی از هر گونه کمال ذاتی است لایق پرستش و قابل نیایش نمیباشند و از اینجهت بصیغه متکلم مع الغیر آورد یعنی همه باتفاق متوجه بچنین معبودی بوده و دست نیاز بدرگاه بی نیاز او دراز نموده ایم و گویا از زبان همه ممکنات میگوید إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و اگر زبان بعض از آنها (مانند کفار و مشرکین) 1- سوره المؤمن آیه 16

ص: 108

خلاف این را گویا باشند زبان حال آنها قطعا متکلم باین مقال خواهد بود مطلب دوم در دلالت این آیه بر بطلان جبر و تفویض: این آیه مبارکه جبر و تفویض را صریحا رد نموده و اختیار (امر بین الامرین) را اثبات میکند و قبل از بیان دلالت این آیه بر این موضوع، مختصری در این باره توضیح میدهیم:

طایفه از حکماء و بعضی از عرفاء و کثیری از عامّه (اشاعره از آنان) قائل شدند که بنده گان در کارهای خود مجبور بوده و آلت بدون اراده در دست فاعل و مؤثر حقیقی عالمند زیرا هر فعلی که در این عالم واقع میشود مستند بعلّت بوده و اگر علّت آن ممکن باشد باز نیازمند بعلّت خواهد بود تا سلسله علل منتهی بعلّت العلل یعنی واجب الوجود گردد و افعال بنده گان از امور ممکنه و نیازمند بعلّت بوده و ناچار علّت آنها منتهی باراده واجب الوجود میشود زیرا بنده گان از خود اراده و اختیار ندارند، و بپاره از ظواهر آیات هم متمسک شده اند، این طایفه را جبریّه و مسلک آنها را جبر مینامند و این مذهب علاوه بر اینکه از نظر و جدان باطل است (زیرا هر کس بین کارهایی که باختیار میکند با کارهایی که از روی جبر و اضطرار میکند فرق میگذارد، و میان حرکت دست مرتعش و لرزان با حرکت دست سالم، و پائین آمدن از بام با افتادن از آن تفاوت قائل است) لازم آید که دستگاه نبوت ارسال پیغمبران و فرود آمدن کتب آسمانی و امر بمعروف و نهی از منکر و تکلیف و وعد و وعید و ثواب و عقاب و مجازات روز قیامت تماما لغو و بیهوده باشد زیرا هر که هر چه میکند مجبور است و نمیتواند غیر آن کند و نه او را ملامتی و نه مثوبت یا عقوبتی است طایفه دیگر از عامّه قائل شدند که انسان در کارهای خود مستقل است و افعال صادره از او مستند باوست و خداوند را دخالتی در آنها نیست، این طایفه را

ص: 109

مفوضه و مذهب آنان را تفویض گویند، و این عقیده را از یهود اخذ کرده اند که گفتند خداوند روز یک شنبه شروع بخلقت آسمانها و زمین و سایر مخلوقات نمود و روز جمعه تمام شد و روز شنبه استراحت نمود، و این دستگاه عالم را بکار انداخت و خود از کار بر کنار شد و خداوند در مذمت آنها میفرماید قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ «1» (یهود گفتند دست خدا بسته است، دست آنان بسته باد و بواسطه آنچه گفتند مورد لعنت قرار گرفتند، بلکه دو دست خدا باز است و هر طوری که بخواهد انفاق میکند) و این مذهب نیز بر خلاف و جدان است زیرا می بینیم چه بسیار کارهایی که انسان تمام همّ و کوشش خود را صرف میکند و وسائل و اسباب آن را فراهم مینماید ولی بانجام آنها موفق نمیشود و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود

«عرفت اللَّه بفسخ العزائم و نقض الهمم» «2»

(خدا را شناختم بواسطه فسخ کردن و بر هم زدن قصدها و شکستن اراده ها) و طایفه امامیّه و جماعتی از معتزله معتقدند که بنده گان در عین اینکه در افعال خود دارای اراده و اختیارند، اراده و اختیار آنان تحت اراده و اختیار حق تبارک و تعالی است و هر کاری که انجام میدهند مستند باختیار خود آنهاست، از اینجهت مستحق مدح یا ذمّ و ثواب یا عقاب میباشند لکن اراده و اختیار آنان و همه اسباب و وسائل آن تحت اراده و قدرت خداوند است و اگر آنی فیض خود را از آنها قطع کند اراده و اختیار بلکه نیرو و حیاتی برای آنها باقی نمیماند، این 1- سوره المائده آیه 69

2- از حضرت صادق ع مرویست فرمود

سئل عن امیر المؤمنین ع بما عرفت ربک قال ع بفسخ العزائم و نقض الهمم لما هممت فحیل بینی و بین همی و عزمت فخالف القضاء عزمی فعلمت ان المدبر غیری

ص: 110

مذهب را مذهب اختیار و امر بین الامرین گویند و این آیه مبارکه این مذهب را اثبات و آن دو مذهب را رد میکند، زیرا فعل عبادت و استعانت را ببنده نسبت میدهد ولی کمک و یاری و نیروی بر انجام فعل را از خدا میخواهد، و تفصیل کلام را در این باره در محل مناسب تر بیان خواهیم کرد انشاء اللَّه تعالی و در مجلد اول کلم الطیب صفحه 137- 146 بیان کرده ایم مطلب سوم: مفاد حصری که در دو جمله إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ از تقدیم مفعول استفاده میشود مختلف است در جمله اول حصر از جهت استحقاق عبودیت است که غیر ذات حق تبارک و تعالی استحقاق عبودیت ندارد.

و در جمله دوم از جهت منحصر بودن احتیاج بنده باعانت پروردگار و عدم احتیاج او بغیر حق است زیرا هر که و هر چه غیر حق باشد محتاج و نیازمند بحضرت اوست و او برای بنده اش کافی و بس است أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ «1» (آیا خدا بنده اش را کافی نیست؟) و هر که دست احتیاج و امیدش را پیش غیر او دراز کند خداوند امید او را قطع میکند چنانچه در حدیث قدسی میفرماید و عزتی و جلالی لا قطعن امل آمل غیری (قسم بعزت و جلالم البته امید هر کسی که بغیر من امیدوار باشد قطع خواهم کرد) «2» و این خود یکی از مراتب توحید بلکه مرتبه اعلای آنست که از آن بتوحید نظری تعبیر میشود یعنی انسان در همه کارها نظرش بخدا باشد و بس، امیدش بغیر او و خوفش از غیر او و توکل و اعتمادش بر غیر او نباشد، جز او نبیند و جز او نخواهد و بجز او علاقه نداشته باشد ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ «3» 1- سوره الزمر آیه 37

2- سندش بنظر نرسیده

3- سوره الاحزاب آیه 4 [.....]

ص: 111

مطالب چهارم در معنی عبادت: اصل عبادت بمعنی تذلل و خضوع و انکسار و لازمه این معنی اطاعت و فرمانبرداری نسبت بمولی است و این دارای مراتبی است از قبیل اطاعت بنده از مولی و آقای خود که بحکم شرع واجب است و اطاعت افراد از کسانی که ولایت شرعی بر آنها دارند مانند آباء و اجداد و حکام شرع، و اطاعت از اولی الامر و صاحب اختیاراتی که خدا معیّن فرموده چون پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی که بنصّ آیه شریفه أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ «1» و اطلاق عبودیت باین مراتب از همان جنبه اطاعت و فرمانبرداری است و امّا حقیقت عبودیت که غایت تذلل و انکسار و خاکساری باشد مختصّ بذات واجب الوجود و مالک الرّقاب و ولیّ و صاحب اختیار حقیقی و ذاتی، حضرت حقّ تبارک و تعالی است و آن مراتب نیز چون در طول اطاعت حقّ قرار گرفته است عین اطاعت حق محسوب میشود و برای عبادت انواع و اقسامی است:

1- عبادتی که راجع بروح و عقل است و آن علم و تحصیل یقین بعقائد و معارف دینی میباشد 2- عبادتی که مربوط بنفس است که عبارت از تکمیل نفس و آراستن آن بملکات و صفات پسندیده و ازاله و پیراستن آن از اخلاق رذیله باشد 3- عبادت اعضاء و جوارح از قبیل زبان چشم گوش دست پا و سایر اعضاء و جوارح که برای هر کدام عبادتی مقرر است 4- عبادت مالی مانند خمس و زکاة و صدقات و انفاقات واجب و مستحبّ 1- چنانچه در زیارت حضرت ابی عبد اللَّه ع گفته میشود

«عبدک و ابن عبدک و ابن امتک المقر بالرق و التارک للخلاف علیکم»

و یا از امیر المؤمنین روایت شده «انا عبد من یا فرمود

«من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا»

و یا بر برده و زر خرید اطلاق عبد و بر بردگی اطلاق عبودیت میشود

ص: 112

5- عبادت معاشرتی است که با خویشان و ارحام و همسایگان و ذوی حقوق و سایر طبقات مردم مطابق دستورات و اوامر دینی رفتار شود مطلب پنجم: اعانت حق تبارک و تعالی بر دو قسم است: اعانت عامّه که نسبت بجمیع افراد است مانند ایجاد اسباب تکوینیه و جعل اسباب تشریعیه که هر کس بتواند سعادت دنیوی و اخروی را تحصیل کند و عذری برای او نباشد و حجّت بر همه تمام باشد و اعانت خاصّه که عبارت از توفیقات و تأییداتی است که خداوند تبارک و تعالی نسبت بمؤمنین و کسانی که در راه حق قدم میگذارند افاضه میفرماید و این یک نوع مثوبات دنیوی است که در اثر عبادت و امتثال اوامر حضرت احدیّت شامل حال بنده گان میشود و هر چه کوشش و جدیتشان در طریق بندگی حق بیشتر شود الطاف و عنایات خاصّه حق نسبت بآنها افزونتر گردد و ابواب و طرق خیر و سعادت بر آنها مفتوح تر شود چنانچه میفرماید وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا «1» (کسانی که در راه ما مجاهدت و کوشش نمایند آنان را براههای خودمان «که طرق خیر و سعادت است» راهنمایی میکنیم) اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (ما را براه راست هدایت فرما) هر چیزی را انسان بخواهد تحصیل کند و بهر مقصدی بخواهد نائل شود باید از طریق آن وارد گردد، و فهمیدن راه هر چیزی و پیمودن آن محتاج براهنمایی است که دانا و آشنای بآن طریق باشد تا اینکه انسان بواسطه راهنمایی او، مقصود را گم ننموده بیراهه نرود و بمقصد نائل شده نتیجه مطلوب را دریابد و در محلّ خود (مبحث عدل) ثابت و مبرهن شده که خداوند، حکیم علی الاطلاق و عادل است و محال است کار لغو و بیجا و قبیح از او صادر شود، بنا بر این خلقت عالم و آدم باید مبتنی بر حکمت و غرض و فایده باشد بیهوده و عبث 1- سوره عنکبوت آیه 69

ص: 113

نباشد چنانچه میفرماید أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ «1» (آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم، و شما بسوی ما بازگشت نمیکنید) معلوم است که این فایده راجع بذات حق جلّ و علا نمیباشد زیرا او غنیّ بالذّات و واجد جمیع کمالات است و نقصی در ساحت قدس او نیست تا بواسطه خلقت موجودات تکمیل نماید و موجودات دیگر نیز بمقتضای آیات بسیار برای استفاده بشر آفریده شده اند چنانچه میفرماید أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ «2» و سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً «3» و سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ، «4» و غیر اینها از آیات دیگر پس غرض از خلقت افاضه فیض و ایصال نفع و فایده بشر است، و آن فیض که غرض اصلی و غایت حقیقی از خلقت است نمیشود همین نعم و منافع دنیوی باشد زیرا نعم و لذات اینعالم اوّلا آمیخته بآلام و مصائب است و ثانیا تحصیل اکثر آنها احتیاج بزحمت بسیار و خون دل بیشمار دارد و ثالثا دوام و ثبات ندارد پس ناچار انسان برای عالمی آفریده شده که منافع و نعم و لذّات آن خالی از این نواقص و عیوب باشد و البته وصول بآنها احتیاج بهدایت راهنمایی دارد که راه وصول بآنها را بداند و پیداست که جز خالق و آفریدگار عوالم وجود کسی از آن آگاه نمیباشد و لذا خداوند برای هدایت و ایصال بنعم باقیه اخروی دو دستگاه قرار داده یکی دستگاه هدایت تکوینی و یکی دستگاه هدایت تشریعی، هدایت تکوینی عبارت از اعطاء عقل است که ممیّز خیر و شرّ و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت و سود و زیان و حسن و قبح است و در حقیقت رسول و پیغمبر باطن میباشد و هدایت تشریعی عبارت از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام است که خداوند انسان را بوسیله آنها بجمیع منافع دنیوی و اخروی دلالت میکند و از مضارّ 1- سوره المؤمنون آیه 117

2- سوره لقمان آیه 29

3- سوره جاثیه آیه 12

4- سوره نحل آیه 12

ص: 114

نشأتین او را آگاه میسازد، و اگر انسان بهدایت آنان مهتدی گردید و قابلیّت وصول بنعم اخروی را که عبارت از تکمیل نفس و تحصیل معارف و ملکات فاضله و اخلاق پسندیده است واجد شد البته بسعادت دنیا و آخرت و فیوضات غیر متناهی حق نائل خواهد شد.

و از اینجهت اطلاق هادی بر عقل میشود زیرا انسان را بخیر و شر دلالت میکند و بر رسول و امام و عالم نیز میشود چون بسعادت و رستگاری نشأتین راهنمایی مینمایند ولی در حقیقت هادی ذات مقدّس حقتعالی است و اینها وسائل و اسبابی است که برای هدایت بشر قرار داده است و هدایت یا ارائه طریق و ارشاد است که شأن داعیان الی اللَّه میباشد و یا ایصال و رسانیدن بغایت و مقصود است که بواسطه تاییدات و توفیقات و مزید عنایات حضرت باری نسبت ببندگان تحقّق مییابد و چون انسان در هیچ امری استقلال کامل ندارد و آن بآن محتاج بامداد و اعانت حق است، باید دائما و قدم بقدم تسدید و توفیق حق تبارک و تعالی شامل حال او شود و او را یاری و مدد فرماید تا صراط مستقیم و راه سعادت خود را طی نماید و بمنزل مقصود و غایت مطلوب برسد و از این بیان واضح میشود که بنده دائما باید طلب هدایت از درگاه حضرت احدیّت نماید و اشکالی که بعضی نموده به اینکه اشخاصی که در صراط مستقیمند چگونه طلب هدایت بصراط مستقیم مینمایند باین بیان کاملا مرتفع میشود و احتیاج بتوجیهات بارده بعضی از مفسّرین ندارد و صراط بمعنی راه است و آن بر دو قسم است یکی صراط قیامت و آن پلی است که بر روی جهنّم کشیده شده و همه باید از آن عبور کنند و هر که از آن گذشت اهل نجات و نائل ببهشت میشود و گر نه ساقط در جهنّم میگردد و آیه شریفه وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا

ص: 115

وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا

«1» (هیچ یک از شما نیست جز اینکه بر جهنم وارد شود و این مطلب بر پروردگارت حتم و قضا بر آن جاری شده، سپس اهل تقوی را نجات میدهیم و ستمکاران بزانو درآمده در آن وامی گذاریم) را بهمین صراط تفسیر کرده اند و کیفیّت عبور مردم از این صراط متفاوت است و بدرجات ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه مختلف میگردد برخی مانند برق جهنده و بعضی مانند سوار تندرو و طایفه مانند شخص پیاده از آن عبور می کنند و برای بعضی از شمشیر برنده تر و از آتش سوزنده تر و از مو باریکتر است ولی برای بعضی از خیابان وسیع و پر گل و ریاحین و خوش آب و هوا بهتر است و برای این صراط بمقتضای اخبار قنطره ها و ایستگاههایی است که در آن سؤال و پرسش میشود در قنطره اوّل صراط سؤال از ایمان است و بازپرس آن حضرت علی امیر المؤمنین علیه السّلام است چنانچه میفرماید

ان لی وقفة علی جسر جهنم

«2» و غیر مؤمن ممکن نیست از این قنطره عبور نماید و پس از آن سؤال از نماز و روزه و حج و زکاة و خمس و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و سایر واجبات است که اگر تقصیری در آنها شده باشد موجب گرفتاری است و آخرین قنطره سؤال از مظالم عباد است و آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ «3» بآن تفسیر شده و بازپرس این قنطره ذات احدیّت است و حدیث قدسی «4»

«و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

اشاره باین مقام است 1- سوره مریم آیه 82 و 73

2- مذاکره آن حضرت با حارث همدانی در موقع عیادت از او

3- سوره الفجر آیه 13

4- قدسیات

ص: 116

دوّم صراط دنیاست که نمودار صراط آخرت است و آن عبارت از صراط شریعت و راه سعادت و رستگاری است که دین اسلام و تعالیم قرآن و طریقه امیر المؤمنین و اولاد معصومین او علیهم السلام میباشد که هر که این طریقه را طی کند بسعادت نشأتین نائل گردد و از اینجهت در اخبار گاهی از این صراط بقرآن مجید و گاهی بدین اسلام و گاهی بامیر المؤمنین علیه السّلام و گاهی بائمه طاهرین تعبیر شده و همه آنها یکی است و اختلافی در بین نیست و در قرآن کریم میفرماید أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ «1» (بدرستی که این راه من است در حالی که مستقیم است پس آن را پیروی کنید و راههای دیگر را پیروی نکنید که شما را از راه خدا متفرق میسازد.) پس هر صراطی غیر صراط اسلام و هر کتابی غیر قران و هر طریقه غیر طریقه امیر مؤمنان جزو سبل شیطان است و مستقیم از استقامت بمعنی راستی است که در آن هیچ اعوجاجی نباشد و استقامت در دین باین است که نه در عقائد و نه در اخلاق و نه در افعال و کردار انحرافی از جاده شریعت نداشته باشد مثلا در عقائد غیر از عقائدی که در مذهب شیعه اثنا عشری ثابت شده باشد، هر عقیده ضلالت و گمراهی و اعوجاج و انحراف از صراط مستقیم است و در اخلاق باید حد وسط که خالی از افراط و تفریط است رعایت شود مثلا علم که حدّ وسط جربزه و جهل، و شجاعت که حد وسط تهوّر و جبن، و عفّت که حد وسط خمود و شهوت. و سخاوت که حد وسط اسراف و تبذیر و بخل و تقتیر، و تواضع که حد وسط تکبّر و تذلیل است و هکذا در سایر صفات نفسانی و در افعال و تکالیف باید جمیع واجبات را بجای آورد و همه محرّمات را ترک کند و مستحبّات را تا حدّ میسور اتیان نماید و از مکروهات تا حدّ مقدور 1- سوره انعام آیه 154

ص: 117

خودداری کند که کوتاهی در آنها انسان را از استقامت بیرون میبرد و همین صراط است که از مو باریکتر و از شمشیر برنده تر و از آتش سوزنده تر است و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«شیّبتنی سورة هود لمکان قوله فاستقم کما امرت و من تاب معک» «1»

(سوره هود مرا پیر کرد بواسطه این جمله که میفرماید چنانچه امر شده استقامت نمای، خودت و کسانی که با تو بازگشت کرده اند) و استقامت از قیام است و برای آن اضدادی است یکی قعود و دنبال حق نرفتن یکی تحیّر و در راه ماندن، یکی بیراهه رفتن که ضلالت است و دیگری عمدا منحرف شدن و از روی عناد بر خلاف حق رفتن که کفر و عناد است صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ (راه کسانی که بر ایشان نعمت بخشیدی نه راه کسانی که بر ایشان خشم کردی و نه راه گمراهان) بزرگترین نعم الهی نعمت ایمان است که هر که باین نعمت متنعّم شود سعادت و رستگاری دنیا و آخرت را دریابد و اینکه بعضی گفته اند بزرگترین نعم الهی وجود یا عقل است اگر این دو نعمت در راه تحصیل ایمان صرف شود نعمت است و گر نه موجب عذاب ابدی خواهد بود و همچنین است نعم دیگر که هر کدام در راه تحصیل ایمان بکار رود نسبت بآن شخص نعمت محسوب میشود و الّا موجب هلاکت و عقوبت بیشتر خواهد بود و مراد «به الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» در آیه شریفه اهل ایمان میباشند و تفسیر بانبیاء و صدّیقین و شهداء و صالحین که در آیه شریفه ذکر شده وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً «2» تفسیر بفرد اجلا و مصداق اتمّ و اکمل آنها است و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«یعنی محمّدا و ذرّیّته» «3» 1- کتب تفاسیر ذیل همین آیه

2- سورة النساء آیه 71

3- تفسیر نجفی [.....]

ص: 118

و از کتاب معانی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده «1» که فرمود

«الّذین انعمت علیهم شیعة علی»

و غیر اینها از اخبار دیگر که همه آنها بیان مصادیق است و با عموم منافات ندارد و از مرحوم شیخ بهایی قدّس سره نقل است «2» که مجموع نعم الهی را بر هشت نوع قسمت کرده و فرموده «لانّها امّا دنیویّه او اخرویّه و کلّ منهما امّا کسبی او موهوبی و کل منها امّا روحانی او جسمانی» و برای هر یک مثالی ذکر کرده:

نعمت دنیوی موهوبی روحانی مانند عقل و فهم، و دنیوی موهوبی جسمانی مانند اعضاء و جوارح، و دنیوی کسبی روحانی مانند علم و ملکات حمیده، و دنیوی کسبی جسمانی مانند زینت کردن بدن بچیزهای پسندیده از قبیل لباس و غیره و اخروی روحانی مانند غفران ذنوب که مسبوق بتوبه نباشد، و اخروی موهوبی جسمانی مانند نهرهای بهشت از عسل و شیر و غیره، و اخروی کسبی روحانی مانند غفران ذنوب مسبوق بتوبه، و اخروی کسبی جسمانی مانند نعم بهشت که منوط بفعل طاعت باشد «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» غضب و رضا و حبّ و بغض و سخط و عاطفه و رحم و امثال اینها حالاتی است نفسانی که بر انسان عارض میشود و آثاری در خارج مترتب بر آنها میگردد و چون ذات مقدّس حق از اینگونه حالات و حوادث منزّه و مبرا است و محل عروض عوارض و حدوث حالات مختلفه نیست اطلاق این نوع صفات بروی از جهت معامله و رفتاری است که نسبت بشخص مورد غضب یا رضا و مورد حبّ و بغض مینماید پس مراد از غضب و بغض عذاب الهی است که شامل شخص مورد غضب و بغض و مراد از رضا و حبّ الهی ثوابی است که شامل مرضیّ و محبّ میگردد بنا بر این مراد از مغضوب علیهم در آیه شریفه کسانی هستند که مستحق غضب و عذاب الهی بوده و قابلیّت رحمت و ثواب نداشته باشند و تفسیر بیهود 1- تفسیر نجفی

2- تفسیر نجفی

ص: 119

و نصّاب از باب بیان مصداق و فرد اجلای آن است و معنی و مفاد آیه اینست که خداوندا ما را براه کفر و عناد و نصب و انکار ولایت نبر.

«وَ لَا الضَّالِّینَ» ضلالت بمعنی گمراهی از جاده مستقیم حق است و ضلالت بر دو قسم است:

قسم اول ضلالتی است که بواسطه تقصیر در مقدمات معرفت و خداشناسی و دین شناسی پیدا میشود کسانی که از اینجهت گمراه شده اند مستحقّ عذاب الهی و هم از مصادیق «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و هم از ضالّین میباشند و از اینجهت در بعض اخبار یهود جزو «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» شمرده شده چنانچه از کافی از معاویة بن وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«المغضوب علیهم و لا الضالّین» هم الیهود و النصاری»

و در بعض اخبار جزو ضالّین شمرده شده اند چنانچه از تفسیر قمی بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«المغضوب علیهم النصّاب و الضالّین الیهود و النصاری»

و قسم دوم ضلالتی است که بواسطه قصور و درک نکردن حق پیدا شده مانند بسیاری از ضعفاء کفّار و اهل تسنّن و زنان و بدویها و غیر اینها و یا طالب حق بوده ولی بدستش نیامده و یا دیگران مانع شده اند که بحق نائل گردد و این قبیل افراد قابل رحمت و سعادت و بهشت نیستند برای اینکه ایمان ندارند و مستحق عذاب هم نیستند چون تقصیر نکرده اند و خداوند خود میداند که با آنها چگونه رفتار نماید خداوندا ما را بصراط حق و مستقیم انبیاء و اولیاء و اتقیاء و سعداء و شهداء و صدّیقین و اخیار و ابرار از اهل طاعت راهنمایی فرمای و جزو کفّار و مشرکین و معاندین و مخالفین و شاکین و متحیّرین و غالین و ارباب ضلالت قرار مده بجاه محمّد و آله و الحمد للَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا

ص: 120

سورة البقرة

سوره البقرة (2): آیات 1 تا 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ (2)

(این کتاب در آن شکی نیست و راهنمای پرهیزگاران است) درباره حروف مقطّعه قرآن مانند الم، الر، المص، حم و امثال اینها اقوال مفسّرین از عامّه و خاصّه مختلف است که بعضی از آنها تفسیر برأی و استنباط و اجتهاد و تخمین است و برخی مستندش اخباری است که سندش ضعیف و یا اعتبارش ثابت نیست و پاره از آنها مستندش اخباری است که با قواعد مسلّمه که در دست است سازش ندارد، و بالجمله قدر مسلّم اینست که این حروف از معنای حرفی خارج است ولی مراد حق تبارک و تعالی معلوم نیست و جز خدا و راسخین در علم کسی از آن آگاه نمیباشد «سرّ من اسرار اللَّه استاثره اللَّه بعلمه» ولی برای حروف تهجّی در اخبار معانی ذکر شده که به بعضی از آنها اشاره مینمائیم:

شیخ صدوق علیه الرحمه در کتاب توحید از حضرت رضا علیه السّلام مسندا نقل کرده که فرمود

«انّ اول ما خلق اللَّه عز و جل لیعرف به خلقه الکتاب (الکتابة)

ص: 121

حروف المعجم، و انّ الرجل اذا ضرب علی رأسه بعصی فزعم انّه لا یفصح ببعض الکلام فالحکم فیه ان یعرض علیه حروف المعجم ثمّ تعطی الدیة بقدر ما لا یفصح منها، و لقد حدّثنی ابی عن ابیه عن جدّه عن امیر المؤمنین علیه السّلام فی ا ب ت ث، الالف آلاء اللَّه و الباء بهجة اللَّه و التاء تمام الامر بقائم آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و الثاء ثواب للمؤمنین علی اعمالهم الصالحة «الجنّة»، ج ح خ فالجیم جمال اللَّه و الحاء حلم اللَّه عن المذنبین و الخاء خمول ذکر المعاصی عند اللَّه عزّ و جل و خبیر، د ذ فالدال دین اللَّه الّذی ارتضاه لعباده و الذال من ذی الجلال و الاکرام، ر ز فالراء من الرؤف الرحیم و الزاء زلزال القیمة، س ش فالسین سناء اللَّه و الشین ما شاء اللَّه و اراد ما اراد و ما تشائون الا ما یشاء اللَّه، ص ض فالصاد من صادق الوعد فی حمل الناس علی الصراط و حبس الظالمین عند المرصاد و الضاد ضلّ من خالف محمّدا و آل محمّد صلوات اللَّه علیهم، ط ظ فالطاء طوبی للمؤمنین و الظاء ظنّ المؤمنین باللّه خیرا و ظنّ الکافرین شرّا، ع غ فالعین من العالم و الغین من الغنیّ الّذی لا یجوز علیه الحاجة علی الاطلاق، ف ق، فالفاء فالق الحبّ و النوی و فوج من افواج النار و القاف قرآن علی اللَّه جمعه و قرآنه، ک ل فالکاف من الکافی و اللام لغو الکافرین فی افترائهم علی اللَّه الکذب، م ن فالمیم ملک یوم الدین لا مالک غیره و یقول عزّ و جل لمن الملک الیوم ثم تنطق ارواح انبیائه و رسله و حججه فیقولون للَّه الواحد القهّار فیقول جل جلاله الیوم تجزی کل نفس بما کسبت لا ظلم الیوم ان اللَّه سریع الحساب و النون نور اللَّه للمؤمنین و نکاله بالکافرین، و ه فالواو ویل لمن عصی اللَّه من عذاب یوم عظیم و الهاء هان علی اللَّه من عصاه، لای فلام الف لا اله الا اللَّه و هی کلمة الاخلاص ما من عبد قالها مخلصا الا وجبت له الجنّة و الیاء ید اللَّه فوق خلقه باسطة الرزق سبحانه و تعالی عمّا یشرکون «الحدیث»

(بدرستی که اول چیزی که خداوند بیافرید تا آفریدگان بواسطه آن کتاب نوشتن را بشناسند حروف معجم بود، و هر گاه عصائی بر سر مردی زده شود پس گمان برد که

ص: 122

بعض کلمات را نتواند بیان کند حکمش این است که حروف معجم بر او عرضه شود سپس بآنمقدار از حروف معجم که نتواند بیان کند دیه داده شود، و بتحقیق حدیث نمود مرا پدرم از جدّش از امیر المؤمنین علیه السّلام درباره حروف الف باء که الف اشاره بآلاء و نعم الهی و باء اشاره ببهجت و حسن خدا و تاء بتمام و کامل شدن امر الهی بوسیله قائم آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ثاء ثواب دادن خدا بهشت را بمؤمنان برای کارهای شایسته ایشان و جیم بجمال خدا و حاء بحلم و بردباری خدا نسبت بگناه کاران و خاء بپنهان شدن و از بین رفتن ذکر و آوازه اهل معاصی نزد خدای عزّ و جل و اشاره بخبیر بودن خداست و دال اشاره بدین خداست آن دینی که برای بندگانش پسندیده و ذال از اسم ذی الجلال و الاکرام و راء از رؤوف و رحیم و زاء اشاره بزلزله های روز قیامت است و سین سناء و نور الهی و شین اشاره بمشیّت و اراده مطلقه حق است و اینکه اراده نمیکنند مردم مگر آنچه خدا بخواهد و صاد از اسم صادق الوعد و ضاد اشاره بضلالت و گمراهی کسانی است که مخالفت کنند محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او را، و طاء یعنی طوبی للمؤمنین «خوشا بحال مؤمنین» و ظاء اشاره بظن و گمان خوب مؤمنین بخدا و ظن بد کافرین باوست و عین از اسم عالم، و غین از اسم غنی است که مطلقا نیاز و حاجت بر او روا نیست، و فاء از اسم فالق الحب و النوی «شکافنده دانه و هسته» و اشاره بفوجی از افواج اهل آتش است، و قاف اشاره بقرآن است که بر خداست جمع آن و خواندن آن، و کاف از اسم کافی، و لام اشاره بلغو و بیهوده بودن افتراء و دروغ کافرین بر خداست و میم از اسم ملک روز جزاست روزی که مالکی غیر از او نیست و خدای عزّ و جل میفرماید پادشاهی در این روز برای کیست؟ سپس ارواح پیغمبران و فرستاده گان و حجّتهای خدا میگویند برای خدای یگانه قهّار است پس خدای بزرگ گوید امروز هر کسی جزا داده میشود بآنچه کسب کرده و ستمی در این روز بکسی نمیشود بدرستی که خدا بزودی حساب کننده است، و نون نوال و عطاء بمؤمنین و نکال و عذاب او نسبت

ص: 123

بکافرین است، و واو یعنی ویل و وای بر کسانی که نافرمانی خدا را میکنند از عذاب روز بزرگ، و هاء یعنی پست است نزد خدا کسی که نافرمانی او را نماید، و لام الف اشاره بکلمه اخلاص و بنده از روی اخلاص آن را نمیگوید جز اینکه بهشت برای او واجب میشود، و یاء ید اللّه است که فوق خلایق برزق گشاده شده، منزّه و متعالی است خدا از آنچه مشرکان باو نسبت میدهند تا آخر حدیث) و احادیث دیگری نزدیک بهمین مفاد نقل کرده اند یکی از حضرت کاظم علیه السّلام درباره آمدن یهودی خدمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و پرسش از فائده حروف هجاء و جواب دادن امیر المؤمنین علیه السّلام بامر آن حضرت، و دیگر از حضرت باقر علیه السّلام راجع بتفسیر نمودن حضرت عیسی حروف ابجد را برای معلّم و دیگر از اصبغ بن نباته از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام درباره سؤال نمودن عثمان بن عفان از تفسیر حروف ابجد از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بیان حضرت و این اخبار بانضمام اخباری که از ائمه اطهار (ع) در تفسیر فواتح سور نقل شده که شاید متجاوز از صد حدیث باشد بحسب ظاهر با هم اختلاف دارند و در هر یک از آنها برای حروف الفباء و ابجد معنایی ذکر شده و تحقیق در این مورد بطوری که اختلاف اخبار بکلی مرتفع شود اینست که اخبار مزبور در بیان مصادیق این حروف است نه در بیان اینکه این حروف بحسب وضع برای این معانی وضع شده باشد و میتوان گفت چنانچه معمول در جمیع محاورات اهل لغات است دو نفر که با هم مکالمه میکنند و میخواهند دیگران ملتفت نشوند برمز تکلم نموده و در سخن بحروف اول کلمات اکتفاء نموده

که تنها مخاطب بقرائن حالیه و مقالیه و مناسبات مقصود متکلم را میفهمد و بسا هزار کلمه است که حرف اولش مثلا یکی از حروف الفباء است ولی هر موقع یکی از آنها را اراده کرده مثلا گاهی از حرف خ خربوزه و گاهی خر و گاهی خرگوش اراده میکند و هکذا نسبت بجمیع حروف.

ص: 124

بنا بر این ممکن است درباره حروف مقطعه قرآن همین مقصود منظور باشد و رمزی بین خدا و رسول اوست که جز پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و راسخین در علم نمیدانند و ما درباره آنها سخنی نمیتوانیم بگوئیم حتّی اگر خبر معتبری در این مورد بیابیم چون مفید یقین نیست و ادلّه حجیّت اخبارهم شمولش در این گونه موارد که مربوط باحکام نیست معلوم نمیباشد نمیتوان بآن اتکاء نمود و هر چه هر که بگوید تفسیر برأی خواهد بود و «ان اصاب اخطأ» «ذلِکَ الْکِتابُ» ذلک از اسماء اشاره مفرد مذکر است و اسم اشاره ذا و کاف برای خطاب و لام برای تأکید است و این اسم اشاره برای بعید است چنانچه ذاک برای متوسط و هذا برای اشاره بقریب میباشد و در قرآن مجید هم اسم اشاره بعید بر قرآن اطلاق شده مانند همین آیه و هم اسم اشاره قریب مانند هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ «1» و شاید از جهت علوّ مقام و عظمت شأن و رفعت درجه قرآن باشاره بعید از آن تعبیر فرموده و بواسطه وصول و نزول بفهم مسلمانان باشاره قریب، اشاره نموده است و چنانچه خداوند هم بعید است و هم قریب، و هم عالی و هم دانی کلام او نیز چنین است و در محل اعراب ذلک در مجمع البیان اقوالی نقل نموده مانند اینکه ذلک خبر مبتدای محذوف باشد یعنی «الکتاب الّذی وعدناک ذلک الکتاب» و یا خبر الم باشد، و یا مبتداء و خبرش الکتاب و یا لا ریب فیه و یا هدی للمتقین باشد و غیر اینها از اقوال دیگر، و اظهر از همه آنها اینست که ذلک مبتداء و خبرش «لا رَیْبَ فِیهِ» و هدی للمتقین خبر بعد از خبر باشد مانند «الرمان حلو حامض» الف و لام «الکتاب» برای عهد است یعنی کتاب معهود و کتاب در اصل مصدر بمعنی کتابت و نوشتن است و بمعنی مکتوب هم استعمال میشود مانند حساب بمعنی 1- سوره جاثیه آیه 12

ص: 125

محسوب، و اطلاق کتاب بر قرآن، شاید بواسطه این باشد که بقلم قدرت حق در لوح محفوظ منقوش گردیده و یا بدست ملائکه نوشته شده بایدی کِرامٍ بَرَرَةٍ، «1» و یا بدست مسلمین مجموع بین الدفتین گردیده و خداوند را دو کتاب است، کتاب تکوینی و کتاب تدوینی، کتاب تدوینی عبارت از قرآن و کتب آسمانی دیگر است که بر پیغمبران نازل میشد و کتاب تکوینی بر دو قسم است:

کتاب تکوینی انفسی که عبارت از انسان است چنانچه منسوب بحضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمود

دوائک فیک و ما تشعر و دائک منک و ما تبصر

أ تزعم انّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

و انت الکتاب المبین الّذی باحرفه یظهر المضمر «2»

(دوای تو در تو است و نمیدانی و درد تو از تو است و نمی بینی، آیا گمان میکنی تو جسم کوچکی هستی و حال آنکه در تو عالم بزرگ پیچیده شده است، و تو آن کتاب آشکارایی هستی که بواسطه احرف آن پنهان هویدا میگردد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «3» که فرمود

«الصورة الانسانیة هی اکبر حجة «حجج» اللَّه علی خلقه و هی الکتاب الّذی کتبه بیده»

(صورت انسانی بزرگترین حجّتی است که خدا برای خلق قرار داده و آن کتابی است که بدست قدرت خود نگاشته است) و کتاب تکوینی آفاقی که عبارت از همه عالم است که آیات حق تبارک و تعالی در آن نگاشته است سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ «4» 1- سوره عبس آیه 51

2- دیوان منسوب بحضرت

3- جامع السعادات

4- سوره بقره آیه 53

ص: 126

و ظاهر اینست که اطلاق کتاب بر انسان که عالم صغیر است و بر عالم کبیر بواسطه مشابهت و نوعی از عنایت و مجاز است چنانچه کلمه بر موجودات تکوینی اطلاق میگردد، درباره عیسی علیه السّلام میفرماید وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ «1» و ائمه هدی میفرمایند نحن الکلمات التامات «2» و گرنه کلمه و کلام از مقوله لفظ و کتاب از قبیل نگارش و تدوین است «لا رَیْبَ فِیهِ» ریب بمعنی شک است ولی در جایی که محل شکّ نیست و نباید کسی شک نماید و ظاهر اینست که گمان بد را ریب گویند لذا بر تهمت اطلاق ریبه میشود و شخص متهم را مریب گویند و در حدیث است

«لا نقبل شهادة المریب»

ای المتهم بالسوء و نیز در حدیث است

«خذوا علی ید المریب»

و مراد اینست که گمان بد در قرآن جای ندارد مثل اینکه گمان رود از جانب خدا نباشد یا جامع سعادت دنیا و آخرت بشر نباشد یا کلمه بر خلاف حق و خطا داشته باشد یا سایر عیوب و نواقصی که در کتب دیگر است در او باشد اگر گفته شود کلمه لا برای نفی جنس است و دلالت دارد بر اینکه درباره قرآن شکّی وجود ندارد، در صورتی که کفّار و مشرکین و بعض فرق دیگر درباره قرآن شک دارند؟

گوئیم اوّلا آیه در مقام این نیست که بگوید شک و ریب از جانب احدی راجع بقرآن واقع نشده بلکه دلالت دارد بر اینکه در قرآن جای شک نیست و اگر کسی شک نماید بیجا و بیمورد است، و میتوان گفت شکّی که از کفار و مشرکین و یهود و نصاری درباره قرآن واقع شده بحسب واقع شکّ نیست بلکه در موارد بسیار عناد و عصبیت و جحود و گاهی تقصیر در مقدّمات و یا قصور است و بعضی گفته اند آیه در مقام نهی است مانند فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ «3» 1- سوره نساء آیه 169

2- سوره بقره آیه 193

3- در بعض خطب

ص: 127

«هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» هر گاه گفته شود با اینکه قرآن هادی و راهنمای همه مردم است چنانچه در همین سوره میفرماید شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ «1» چرا در این آیه هدایت قرآن را بپرهیزکاران اختصاص داده؟

گوئیم مراتب هدایت مختلف است و هدایت تامّه که نائل شدن بمقصود باشد مخصوص متقین است و توضیح اینکه افراد انسان بر چهار دسته اند دسته اوّل کسانی که نه ایمان دارند و نه تقوی، قرآن آنان را بایمان و تقوی راهنمایی میکند و اگر مهتدی شدند جزو متّقین میشوند و گرنه حجّت بر آنها تمام میگردد دسته دوم کسانی که ایمان ندارند ولی در رفتار و کردارشان درست و نسبت بمذهب خود عاملند و اینان بهدایت نزدیکترند و اگر هدایت قرآن را نپذیرفتند با دسته اول در تمامیت حجت یکسانند دسته سوم مؤمن غیر متقی است که قرآن آنان را بتقوی راهنمایی مینماید و اگر پذیرفتند بهره کامل از هدایت قرآن برده اند و اگر با ایمان و آلوده بمعاصی از دنیا بروند امید نجاتی برای آنان هست ولی مسلّما موجب گرفتاری و عقوبت در دنیا و آخرت آنها میگردد دسته چهارم مؤمن متقی که جمیع انحاء سعادت دنیا و آخرت را بدست آورده و بهره کامل از قرآن برده و هدایت کامله مخصوص این دسته است علاوه بر اینکه متقین چون در راه خدا و طریق بنده گی حق قدم برمیدارند و دائما از قرآن استفاده میکنند و ازدیاد هدایت مینمایند چنانچه میفرماید وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا «2» و تقوی از وقایت و بمعنی حفظ و منع از ضرر است و تقوی در هر کاری مناسب با خود آنست، مثلا تقوای در تجارت حفظ مال از مصارف بیهوده و معاملات خسران پذیر، و تقوای در زراعت حفظ آن از آفات زراعتی، و تقوای مریض خودداری نمودن 1- سوره بقره آیه 181

2- سوره عنکبوت آیه 69

ص: 128

از چیزهایی است که موجب ازدیاد مرض یا طول آن و یا صعوبت علاج و یا مورث هلاکت شود، و هکذا و تقوای در دین، اجتناب از اموریست که موجب زوال دین یا ضعف دین و سبب عقوبت و عذاب دنیا و آخرت انسان و یا محروم شدن از فیوضات و درجات آخرتی گردد و آن دارای درجات و مراتبی است:

مرتبه اول اجتناب از عقائد باطله کفر، شرک، عناد، نفاق و انکار ضروری دین و مذهب است که هر کدام از اینها موجب خلود در آتش و زوال قابلیت از شمول رحمت و مغفرت و شفاعت میگردد و اکثر مردم دنیا از همین مرتبه اول تقوی خالی و عاری هستند زیرا بنصّ قرآن غیر دین اسلام دینی مورد قبول خداوند تبارک و تعالی نیست وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ «1» و بنصّ خبر متواتر و قطعی که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده فرقه ناجیه از فرق اسلام پیروان اهل بیت عصمت و عترت آن حضرت یعنی شیعه اثنا عشریه میباشند و در میان اینها نیز بعضی عقائد باطله از قبیل شیخی گری و صوفیگری و امثال اینها پیدا میشود و آنهایی که از این آلودگیها برکنارند بسا منکر بعضی از ضروریات مانند نماز و روزه و خمس و زکاة و حج و حرمت ربا و حرمت برخی از معاملات و نظیر اینها میگردند و بالجمله افراد مؤمن کم پیدا میشوند مرتبه دوم: اجتناب از گناه هایی که بنصّ اخبار، مرتکب آنها بی ایمان از دنیا می رود مانند ترک نماز و تضییع و استخفاف بآن و ترک زکاة و ترک حج و ترک امر بمعروف و نهی از منکر و اعراض از علماء و غیر اینها مرتبه سوم: اجتناب از مطلق معاصی کبیره و اصرار بر صغیره و منافیات مروت است و این مرتبه محقق عدالت شرعی است و ارتکاب اینها موجب فسق و نقض عدالت و استحقاق عذاب و عقوبت میگردد مرتبه چهارم: اجتناب از معاصی صغیره 1- سوره آل عمران آیه 79

ص: 129

مرتبه پنجم: تخلیه نفس از اخلاق و ملکات رذیله مرتبه ششم: اجتناب از مشتبهات که مرتبه ورع و پارسایی است مرتبه هفتم: احتراز از مکروهات مرتبه هشتم: دوری نمودن از مباحاتی که انسان را از عبادت و بندگی بخود مشغول دارد مرتبه نهم: اجتناب از ترک اولی مرتبه دهم: دوری جستن از توجه بغیر خدا و هر کدام از این مراتب هم دارای درجات و مراتب غیر محصوره است و بعضی از این مراتب تالی تلو عصمت و بعضی از آنها مخصوص بمعصومین از انبیاء و اوصیاء است و مراتب اعلای آن از خصائص خاندان نبوّت و اهل بیت رسالت است و متّقین در آیه شریفه شامل جمیع مراتب تقوی میشود زیرا بر واجد هر مرتبه صدق متّقی میکند و جمع محلّی بالف و لام افاده عموم میکند بلکه برای عموم وضع شده، منتهی الامر اینکه هر کدام بقدر استطاعت و قابلیت خود از هدایت قرآن بهره برداری میکنند و نظیر این مطلب را در آیه شریفه إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ «1» گفته ایم که تقوی در این آیه نیز جمیع مراتب آن را شامل است و کسی که دارای مرتبه اول از تقوی باشد و عمل عبادی انجام دهد که روی موازین شرعی صحیح باشد درجه از قبول را دارد ولی غیر مؤمن عملش فاسد و عاطل و باطل و مردود است وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً «2» (پس می آییم بر سر آنچه عمل کرده اند از عمل پس آن را تباه و پراکنده میکنیم) و اینکه در عروة الوثقی اجتناب از کلیه معاصی را از شرایط قبول شمرده مراد بعض مراتب قبول است نه مطلق قبول زیرا وقتی عمل، صحیح و مطابق دستور واقع شد بهمان اندازه مقبول خواهد بود و باین بیان (دارای مراتب بودن تقوی) جمع بین آیات و اخباری که در باب 1- سوره مائده آیه 30 [.....]

2- سوره فرقان آیه 25

ص: 130

تقوی و متقین وارد شده آسان میشود برای اینکه هر کدام از آنها اشاره ببعضی از مراتب تقوی است چنانچه در بسیاری از اخبار متقین بشیعیان آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تفسیر شده مثل خبری که صدوق علیه الرحمة از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده

«انّه قال فی الایة بیان لشیعتنا»

(حضرت صادق علیه السّلام فرمود در آیه شریفه «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» یعنی قرآن بیان است برای شیعیان ما» و همچنین بسند خود از یحیی بن ابو القاسم روایت کرده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام از قول خداوند «الم الی آخر الایة» سؤال کردم فرمود

«المتقون شیعة علی، الحدیث»

(پرهیزکاران شیعیان علی علیه السّلام اند) و همچنین از تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«المتقون شیعتنا»

(پرهیزکاران شیعیان مایند) و در مجمع البیان از حضرت رسول روایت کرده که فرمود

«جماع التقوی فی قوله تعالی انّ اللَّه یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی الایة»

(همه پرهیز- کاری و تقوی اموری است که در این آیه خداوند ذکر فرموده «بدرستی که خداوند امر میکند بعدل و نیکوکاری و دادن حقوق خویشاوندان و نهی میکند از کارهای ناهنجار و زشت و ستم، پند میدهد شما را شاید متذکر شوید) و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود

«انّما سمّی المتقون لترکهم ما لا بأس به حذرا للوقوع فیما به بأس»

(همانا پرهیزکاران را باین نام نامیدند برای اینکه ترک میکنند آنچه را که باکی بر آن نیست، مبادا واقع شوند در اموری که باید از آن باک داشت) و از حضرت عسکری علیه السّلام روایت شده که فرمود

«هدی بیان و شفاء للمتقین من شیعة محمّد و علی علیهما السلام انّهم اتقوا انواع الکفر فترکوها و اتقوا الذنوب الموبقات فرفضوها و اتقوا اظهار اسرار رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اسرار از کیاء عباده

ص: 131

الاوصیاء بعد محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فکتموها و اتقوا ستر العلوم عن اهلها المستحقین لها و فیهم نشروها»

(قرآن هدایت و بیان و شفاء است برای پرهیزکاران از شیعیان محمّد و علی «بر آنها و بر آل آنها درود باد» برای اینکه اینان از انواع کفر اجتناب ورزیده و آنها را ترک نمودند و از گناهان هلاک کننده احتراز کرده و آنها را بجا- نیاوردند، و از فاش کردن رازهای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و پاکان بنده گان خدا که اوصیاء بعد از پیغمبرند صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خودداری کرده و آنها را کتمان نمودند، و از پنهان نمودن علوم نسبت باهل آن علوم و مستحقین آن اجتناب نموده و در میان آنها منتشر ساختند) و در مجمع البیان گفته

«قال بعضهم التقوی ان لا یریک اللَّه حیث نهاک و و لا یفقدک حیث امرک»

(تقوی اینست که آنجا که خدا ترا نهی کرده نه بیند ترا و آنجا که ترا امر کرده بیابد ترا) و در سفینه همین مضمون را از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده

ص: 132

سوره البقرة (2): آیه 3 ...

اشاره

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

(کسانی که به پنهانی ایمان میآورند و نماز را بپا میدارند و از آنچه روزی آنها نموده ایم انفاق میکنند) «الّذین» از موصولات است و در محلّ اعراب آن خلاف است بعضی در محلّ رفع گفته اند به اینکه خبر باشد برای مبتداء محذوف یعنی «هم الّذین» و یا مبتداء و خبرش جمله «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ» باشد و بعضی در محلّ نصب بنا بر اینکه مفعول فعل محذوف «اعنی» و بعضی در محلّ جرّ بنا بر اینکه صفت «المتّقین» باشد و ظاهر همین قول اخیر است «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» کلام درباره ایمان در چند مقام است:

(مقام اول در معنی ایمان از حیث لغت و شرع)

ایمان در لغت بچند معنی استعمال شده:

1- تصدیق چنانچه در قرآن میفرماید وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ «1» پسران یعقوب بوی گفتند (و تو تصدیق نمیکنی سخن ما را اگر چه ما راستگو باشیم) 2- وثوق و اعتماد، چنانچه ایمان در این آیه به این معنی تفسیر شده الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ «2» 3- امان و زنهار دادن از امن ضدّ خوف أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ «3» و بحسب شرع در معنی ایمان بین طوایف مسلمین اختلاف بسیار است بعضی ایمان را همان عقیده قلبی که تصدیق بجنان باشد دانسته و برخی اقرار بلسان را کافی 1- سوره یوسف آیه 17

2- سوره زخرف آیه 69

3- سوره اعراف آیه 97

ص: 133

شمرده اند و بعضی عمل بارکان را کافی دانسته و بعضی ایمان را تصدیق بجنان و عمل بارکان دانسته اند و طایفه ای ایمان را اعتقاد قلبی و اقرار بزبان دانسته و عمل را جزو ایمان نمیدانند و طایفه دیگر ایمان را مرکّب از این سه جزء میدانند و دسته دیگر اقرار بزبان و عمل بارکان را شرط ایمان میدانند و هر طایفه بر مذهب خود استدلالاتی نموده که ذکر آنها موجب تطویل است و چندان مفید فائده نخواهد بود و ما در اینجا بآنچه مذهب حق است و آیات و اخبار بر آن دلالت دارد اکتفاء مینمائیم اصل ایمان همان عقیده قلبی بمعارف و عقائد دینی است و اقرار بزبان کاشف از آن و اعمال جوارح آثار و نگهبان آن است، و دلیل بر این مطلب اینست که اوّلا در قرآن در بسیاری از آیات ایمان را بقلب نسبت داده، مانند آیه شریفه إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ «1» (مگر کسی که مجبور شود و حال آنکه دل او بایمان مطمئن باشد) و آیه أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ «2» (این طایفه از مؤمنین کسانی هستند که خدا در دلهایشان ایمان را ثبت فرموده) و آیه قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ «3» (گفتند ایمان آوردیم بدهانهای خود و دلهای ایشان ایمان نیاورده) و آیه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ «4» (اعراب گفتند ایمان آوردیم بگو ایمان نیاورده اید ولی بگوئید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دلهای ایشان داخل نشده) و ثانیا در بسیاری از آیات عمل را بایمان عطف داده و ظاهر عطف مغایرت است مانند آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا «5» (محققا کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته بجا میآورند ما اجر کسی که عمل نیک انجام دهد ضایع نمیکنیم) 1- سوره نحل آیه 108

2- سوره مجادله آیه 23

3- سوره مائده آیه 45

4- سوره حجرات آیه 14

5- سوره کهف آیه 29

ص: 134

و ثالثا در آیاتی از قران ایمان را با بودن بعضی از معاصی محقق داشته مانند آیه الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ «1» (کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را بظلم نیامیختند) و آیه ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ «2» (و ایمان نمیآورند بیشتر ایشان مگر اینکه مشرکند) که مراد شرک از لحاظ عمل است و آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً «3» (ای کسانی که ایمان آورده اید بسوی خدا بازگشت کنید بازگشت از روی راستی) و غیر اینها از آیات دیگر بنا بر این اصل ایمان همان عقد قلب بمعارف دینی و حقایق مذهبی است و پیداست که نتیجه اعتقاد و ایمان بچیزی ملتزم شدن بلوازم آن است و اگر کسی بگوید بفلان امر مؤمن و معتقدم ولی در عمل خلاف ایمان خود رفتار کند کاشف از بی ایمانی اوست جز اینکه ذهول و غفلت بر وی عارض شود، و از اینجهت در بسیاری اخبار شخص معصیت کار را از ایمان خارج میکنند چنانچه در کافی «4» از محمد بن حکیم روایت میکند که گفت خدمت حضرت ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام عرض کردم

«الکبائر تخرج من الایمان؟ فقال نعم و ما دون الکبائر، قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لا یزنی الزانی و هو مؤمن و لا یسرق السارق و هو مؤمن»

(آیا گناهان کبیره انسان را از ایمان خارج میکند؟ فرمود بلی، بلکه غیر گناهان بزرگ هم انسان را از ایمان بیرون میبرد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود زنا نمیکند زناکار و حال آنکه مؤمن باشد و دزدی نمیکند دزد و حال آنکه مؤمن باشد) و نیز در کافی «5» از نعمان رازی روایت میکند که گفت شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام

«من زنا خرج من ایمان و من شرب الخمر خرج من الایمان و من افطر یوما من شهر رمضان متعمّدا خرج من الایمان»

(کسی که زنا کند از ایمان بیرون 1- سوره انعام آیه 82

2- سوره یوسف آیه 106

3- سوره تحریم آیه 8

4- کتاب الایمان و الکفر باب الکبائر

5- کتاب الایمان و الکفر باب ان الایمان مبثوث لجوارح البدن کلها [.....]

ص: 135

میرود و کسی که شراب (مسکر) بیاشامد از ایمان بیرون میرود و کسی که یک روزه ماه رمضان را عمدا افطار کند از ایمان بیرون میرود) و از همین جهت در کثیری از اخبار عمل را جزو ایمان بلکه همه ایمان میدانند چنانچه در کافی از جمیل بن دراج روایت میکند که گفت از حضرت صادق علیه السّلام از ایمان سؤال کردم پس فرمود شهادت ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمدا رسول اللَّه،

قال قلت أ لیس هذا عمل؟ قال بلی قلت فالعمل من الایمان؟ قال لا یثبت الایمان الّا بالعمل و العمل منه»

(شهادت دادن به اینکه معبودی جز خدا نیست و اینکه محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرستاده خداست راوی گوید گفتم آیا این عمل نیست؟ فرمود آری عمل است، گفتم پس عمل از ایمان است فرمود ایمان برای مؤمن ثابت نمیشود مگر بعمل و عمل جزو ایمان است) و نیز در کافی «1» در ضمن حدیث مفصّلی که از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند در جواب سؤال راوی که میگوید خبر ده مرا از ایمان که آیا قول است با عمل یا قول است بدون عمل؟ میفرماید

«الایمان عمل کلّه و القول بعض ذلک العمل»

(ایمان همه آن عمل است و قول و گفتار قسمتی از این عمل است) و بحث دیگری است که آیا ایمان بمعرفت و شناختن جمیع معارف و حقایق دینی محقق میشود یا بمعرفت بعضی دون بعضی نیز تحقق مییابد؟ و تحقیق اینست که معارف و حقایق دینی بر دو قسم است:

قسم اول اموری است که تا انسان آنها را نشناسد و معتقد نشود ایمان وی تحقق نمییابد مانند اصول پنجگانه و ضروریات دین و مذهب قسم دوم تفصیلاتی در اکثر اصول مذکور است که آنها نیز بر دو قسم است:

1- اموری که هر چه بیشتر درباره آنها تفکّر و تدبّر شود موجب کمال ایمان میگردد مانند شناختن صفات باری و تدبر و تفکر در آیات الهی و شناختن 1- کتاب الایمان و الکفر باب ان الایمان مبثوث لجوارح البدن کلها

ص: 136

فضائل پیغمبر و امام و امثال اینها 2- اموری که اعتقاد اجمالی بآنها کافی و شناختن تفصیلی آنها ضروری نیست مانند خصوصیات عالم دیگر از قبیل حقیقت صراط و میزان و نعم بهشتی و نقم دوزخی و نظائر اینها

(مقام دوم در مراتب ایمان)

برای ایمان در لسان اخبار و کلمات دانشمندان مراتب و درجات مختلف ذکر شده بعضی ایمان را بدو قسم منقسم کرده اند:

1- ایمان مستقر یعنی ایمانی که ثابت و غیر متزلزل باشد و بحوادث و ابتلائات و شبهات زائل یا متزلزل نگردد 2- مستودع یعنی ایمان عاریتی و امانتی که بواسطه حوادث و شبهات و ابتلائات متزلزل یا زائل میگردد و در بعضی اخبار ایمان را بر هفت سهم قرار داده «برّ، صدق، یقین، رضا، وفا، علم، حلم» «1» و در برخی ایمان را چهل و نه جزء و برای هر جزئی ده عشر شمرده «2» و در بعضی دیگر ایمان را بنردبان تشبیه کرده و برای آن ده درجه ذکر فرموده «3» و بعضی ایمان را بحسب مراتب یقین بر سه قسم تقسیم کرده اند:

1- علم الیقین، و آن ایمانی است که از روی ادلّه و براهین عقلی حاصل شود 2- عین الیقین و آن ایمانی است که از راه نورانیت دل و صفای باطن پیدا شود بطوری که حقایق را بچشم دل مشاهده کند گویا خدا را می بیند و صحرای محشر و سؤال و جواب و صراط و میزان و بهشت و جهنم نصب العین اوست مانند ایمان 1- 2- 3- کافی، کتاب الایمان و الکفر باب درجات الایمان

ص: 137

حارثة بن مالک بن نعمان انصاری که در کتاب کافی «1» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده

«استقبل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حارثة بن مالک بن النعمان الانصاری فقال له کیف انت یا حارثة بن مالک؟ فقال یا رسول اللَّه مؤمن حقّا فقال له رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لکل شیئی حقیقة فما حقیقة قولک؟ فقال یا رسول اللَّه عرفت نفسی عن الدنیا فاسهرت لیلی و اظمأت هو اجری و کأنّی انظر الی عرش ربّی و قد وضع للحساب و کأنّی انظر الی اهل الجنّة یتزاورون فی الجنّة و کأنّی اسمع عواء اهل النار فی النار فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عبد نوّر اللَّه قلبه، ابصرت فاثبت الحدیث»

(پیغمبر اکرم رو کرد بحارثه و فرمود چگونه ای تو ای حارثه؟ عرض کرد یا رسول اللَّه مؤمن از روی حقیقت، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود برای هر چیزی حقیقتی است و حقیقت گفتار تو چیست؟

(یعنی برای هر چیزی نشانه است که حق و درست بودن آن را ثابت میکند و نشانه درستی گفتار تو چیست؟) عرض کرد یا رسول اللَّه بی رغبت کرده ام نفسم را از دنیا، پس شبم را به بیداری میگذرانم و روزهایم را به تشنگی برگزار میکنم «یعنی روزه میگیرم» و گویا می بینم عرش پروردگارم که برای حساب نهاده شده و گویا می بینم اهل بهشت را که بزیارت یکدیگر میروند و گویا میشنوم صیحه و شیون اهل آتش را در آتش، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود این بنده ایست که خداوند دل او را روشن گردانیده است، سپس فرمودند بحقایق بینا شده ای پس ثابت باش.

3- حقّ الیقین و آن ایمانی است که نورانیت آن همه اعضاء و جوارح را فراگیرد و غیر از خدا نخواهد و نجوید بحدی که از خود هم بیخبر باشد و از شدّت توجه بحق دنیا و ما فیها در نظر او هیچ نماید و بعضی برای ایمان چهار درجه ذکر کرده اند: قشر القشر، قشر، لبّ، و لبّ اللبّ، نظیر بادام و گردو که چهار مرتبه دارد قشر القشر ایمان منافقین است که فقط به زبان بمبانی دینی اقرار ولی حقیقت و مغز ندارد و در دنیا احکام ظاهریه اسلام از قبیل طهارت بدن و حل ذبیحه و نکاح 1- کتاب الایمان و الکفر باب حقیقة الایمان و الیقین

ص: 138

و میراث و نحو اینها بر آنان بار میشود برای کسی که از باطن آنها خبر نداشته باشد و در آخرت اشدّ عذاب برای آنان خواهد بود إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ «1» و قشر ایمان عوام است که اعتراف بحقایق ایمانی دارند ولی روح ندارد و در معرض فنا و زوال است و لبّ ایمان خواصّ است که قلبا متوجه حق بوده و از اسباب و وسائط نظر برداشته و بمسبب الاسباب و ذی الواسطه متوجه گردیده اند و در این مرتبه است که مقام توکل پیدا میشود و لب اللبّ ایمان مقربان که آنی از حق غافل نبوده و اصلا واسطه و سببی در میان نمی بینند و در این مرتبه است که مقام رضا و تسلیم پیدا میشود و تحقیق در مراتب ایمان اینست که برای ایمان میتوان باعتبار شدّت و ضعف در مبانی آن (یعنی عقائد و اخلاق و اعمال صالحه) مراتب و درجاتی ذکر نمود مثلا در مورد اعتقادات هم از لحاظ کیفیّت یعنی تحصیل مراتب یقین و هم از جهت کمّیت یعنی اکتفاء بمقدار لازم یا تحصیل مراتب زائد بر آن و در مورد اخلاق نیز هم از جهت کمّیت یعنی تحصیل جمیع اخلاق و ملکات فاضله و هم از جهت کیفیّت یعنی مراتب عالیه اخلاق و نسبت باعمال نیز هم از حیث کیفیّت یعنی مراعات آداب و شرایط قبول عبادات و هم از جهت کمیّت یعنی اقدام بجمیع انواع عبادات درجات و مراتب غیر متناهی برای ایمان پیدا میشود

(مقام سوم در صفات اهل ایمان)

آیات و اخبار در صفات اهل ایمان بسیار است، در سوره مؤمنون و اکثر سورهای قرآن صفات اهل ایمان ذکر شده و در کتب اخبار نیز روایات بسیار از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار در این مورد نقل شده در کتاب کافی مجلّد دوم 1- سوره نساء آیه 144

ص: 139

صفحه 226- 242 و در کتاب وافی مجلّد دوم صفحه 32 و 33 بپاره از این اخبار اشارت کرده که بیان آنها در اینجا موجب تطویل کلام میشود و شاید در محل مناسب تر ذکر کنیم انشاء اللَّه تعالی و در این مقام بنقل دو حدیث اکتفاء مینمائیم 1- در کافی «1» از حضرت رضا علیه السّلام از پدرش [موسی بن جعفر علیه السّلام نقل میکند که فرمود

«رفع الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قوم فی بعض غزواته فقال من القوم؟ فقالوا مؤمنون یا رسول اللَّه قال و ما بلغ من ایمانکم؟ قالوا الصبر عند البلاء و الشکر عند الرخاء و الرضاء بالقضاء فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حلماء علماء کادوا من الفقه ان یکونوا انبیاء ان کنتم کما تصفون فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتقوا اللَّه الّذی الیه ترجعون»

(ظاهر شدند نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گروهی در بعضی از جنگها، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود شما از چه گروهی هستید؟ گفتند ما از گروه مؤمنانیم حضرت فرمود ایمان شما بچه درجه ای رسیده و چه نتیجه و ثمره ای ببار آورده؟ گفتند شکیبایی هنگام بلاء و سپاس گزاری در وقت آسایش و خوشنودی بقضاء الهی، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود اینان عاقلان و دانایانی هستند که نزدیک است از جهت دانایی پیمبران باشند، و اگر چنان میباشید که توصیف کردید بنا نکنید آنچه را در آن سکونت نمی نمائید و جمع نکنید آنچه را نمی خورید و بترسید از خدایی که بسوی او بازمی گردید 2- و نیز در کافی «2» از حضرت صادق روایت میکند که فرمود

«ینبغی للمؤمن ان یکون فیه ثمانی خصال وقورا عند الهزاهز صبورا عند البلاء شکورا عند الرخاء قانعا بما رزقه اللَّه لا یظلم الاعداء و لا یتحامل للاصدقاء بدنه منه فی تعب و الناس منه فی راحة انّ العلم خلیل المؤمن و الحلم وزیره و العقل امیر جنوده و الرفق اخوه 1- کتاب الایمان و الکفر باب خصال المؤمن و ایضا رواه فی باب حقیقة الایمان و الیقین مع قلیل من التفاوت

2- کتاب الایمان و الکفر باب خصال المؤمن

ص: 140

و البرّ والده»

(سزاوار است برای مؤمن که در او هشت خصلت باشد در فتنه ها و شدائد سنگین و پا برجا! و هنگام بلا شکیبا، و هنگام نعمت و سعه عیش شکرگزار، و بآنچه خدا او را روزی نموده قانع باشد، با دشمنان ستم نکند، و دوستان را بزحمت و تحمل مشقت نیندازد، بدنش از جهت عبادت و خدمت بخلق در زحمت، و مردم از او در راحت باشند، دانش، یار مؤمن و عقل و بردباری مشاور او و شکیبایی امیر لشگر او و مداراة برادر او و احسان و نیکوکاری پدر اوست)

مقام چهارم در حقیقت ایمان
اشاره

در این مقام بحدیث شریفی که باسناد متعدد از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده اکتفاء میکنیم در کافی «1» باسناد خود از حضرت باقر علیه السّلام و باسانید مختلفه از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت امیر مؤمنان در خانه اش خطبه برای ما انشاء فرمود و حال آنکه ما مجتمع بودیم و سپس امر کرد که در نوشته بنویسیم و بر مردم بخوانیم و از غیر اصبغ روایت شده که ابن کواء از امیر المؤمنین علیه السّلام از صفت اسلام و ایمان و کفر و نفاق سؤال کرد، پس حضرت فرمود

«اما بعد فان اللَّه تعالی شرع الاسلام و سهّل شرائعه لمن ورده و اعزّ ارکانه لمن حاربه و جعله عزّا لمن تولّاه و سلما لمن دخله و هدی لمن ائتم به و زینة لمن تجلّله و عذرا لمن انتحله و عروة لمن استعصم به و حبلا لمن استمسک به و برهانا لمن تکلم به و نورا لمن استضاء به و عونا لمن استغاث به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و علما لمن وعاه و حدیثا لمن روی و حکما لمن قضا و حلما لمن جرّب و لباسا لمن تدثر و فهما لمن تفطّن و یقینا لمن عقل و بصیرة لمن عزم و آیة لمن توسّم و عبرة لمن اتّعظ و نجاة لمن صدّق و تؤدة لمن اصلح و زلفی لمن اقترب و ثقة لمن توکّل و رجاء لمن فوّض و سبقة لمن احسن و خیرا لمن سارع و جنّة لمن صبر 1- کتاب الایمان و الکفر باب بلا عنوان بعد باب خصال المؤمن

ص: 141

و لباسا لمن اتّقی و ظهیرا لمن رشد و کهفا لمن آمن و امنة لمن اسلم و رجاء (روحا خ ل) لمن صدق و غنی لمن قنع فذلک الحق سبیله الهدی و مأثرته المجد و صفته الحسنی فهو ابلج المنهاج مشرق المنار ذاکی المصباح رفیع الغایة یسیر المضمار جامع الحلبه سریع السبقه الیم النقمة کامل العدّة کریم الفرسان، فالایمان منهاجه و الصالحات مناره و الفقه مصابیحه و الدنیا مضماره و الموت غایته و القیمة حلبته و الجنّة سبقته و النار نقمته و التقوی عدّته و المحسنون فرسانه فبالایمان یستدلّ علی الصالحات و بالصالحات یعمر الفقه و بالفقه یرهب الموت و بالموت تختم الدنیا و بالدنیا تجوز القیمة و بالقیمة تزلف الجنّة و الجنة حسرة اهل النار و النار موعظة المتّقین و التقوی سنخ الایمان»

(امّا بعد، بدرستی که خدای تبارک و تعالی اسلام را تشریع نمود «دین و شریعت قرار داد» و شرایع و احکام آن را برای کسی که وارد شود آسان قرار داد و پایه های آن را سخت گردانید نسبت بکسی که بخواهد با آن محاربه کند، و آن را عزّت قرار داد برای کسی که بآن قیام کند، و سلامتی برای کسی که داخل شود، و هدایت برای کسی که اقتداء بآن کند، و زینت برای کسی که آن را بزرگ شمرد، و حجّت برای کسی که مذهب خود قرار دهد، و عروة و دست آویز برای کسی که بآن چنگ زند، و ریسمان محکم برای کسی که بآن دست زند، و دلیل قاطع برای کسی که بآن سخن گوید، و روشنی برای کسی که بآن طلب روشنایی نماید و یاری برای کسی که بآن استغاثه کند، و شاهد و گواه برای کسی که با آن مخاصمه نماید، و ظفر و پیروزی برای کسی که بآن احتجاج نماید، و دانش برای کسی که حفظ کند، و حدیث برای کسی که روایت کند و حکم برای کسی که قضاوت کند و حلم برای کسی که تجربه کند و لباس برای کسی که دثار و لباس خود قرار دهد و هوش برای کسی که زیرک باشد و یقین برای کسی که تعقل کند، و بینایی برای کسی که اراده کند، و نشانه برای کسی که تفرّس کند و نشانه جوید، و عبرت برای کسی که پند گیرد و موجب نجات برای کسی که باور کند، و تثبت و رزانت برای کسی که شایسته گردد، و نزدیکی

ص: 142

و تقرب برای کسی که تقرب جوید، و وثوق و اعتماد برای کسی که بر خدا توکل نماید، و مایه امیدواری برای کسی که کار خود بخدا واگذارد، و پیش گرفتن برای کسی که نیکوکاری کند و خیر برای کسی که در کارهای نیک بشتابد، و سپر برای کسی که صبر نماید، و لباس برای کسی که پرهیزگار شود، و پشتیبان برای کسی که راه یابد، و کهف و پناه برای کسی که بگرود، و ایمنی برای کسی که تسلیم شود، و راحتی برای کسی که صادق باشد، و بی نیازی برای کسی که قناعت کند، پس این حقّ است در حالی که راه آن هدایت، و اثر آن شرافت، و صفة آن عاقبت نیکو و سعادت است، پس این حق راهش واضحترین راه و منار آن درخشان و چراغ آن مشتعل و تابان، و غایت آن بلندمرتبت، و میدان آن اندک، و مردان مسابقه گزار خود را گرد آورنده، و جایزه مسابقه آن زودرس، و انتقام و پاداش بدان آن دردناک، و عدّة و ساز و برگ آن کامل و تمام، و سواران این مسابقه بزرگوار و با شرافتند.

پس منهاج و راه آن ایمان و منار و برج روشنی بخش آن اعمال شایسته، و چراغهای آن دانش در دین؟ میدان این مسابقه دنیا، و غایت و پایان آن مرگ، و اجتماع مسابقه گزارندگان آن در قیامت، و جایزه برندگان آن بهشت، و پاداش بد محرومین آن آتش، و ساز و برگ آن تقوی، و سواران این میدان، نیکوکارانند، پس بواسطه ایمان باعمال شایسته دلالت میشود و به واسطه اعمال شایسته دانش آباد میگردد و بواسطه دانش و علم دین ترس از مرگ حاصل میشود و بواسطه مرگ دنیا پایان مییابد و بواسطه دنیا قیامت واقع میشود و بقیامت بهشت آراسته میگردد و بهشت موجب حسرت اهل آتش: و آتش پند پرهیزکاران، و تقوی سنخ و اصل و اساس ایمان است)

ص: 143

«توضیح

از اول حدیث تا جمله

«غنی لمن قنع»

فوائد و ثمرات ایمان را بیان فرموده و آنها سی و هشت فائده است و از جمله «فذلک الحق» تا «صفته الحسنی» این فوائد را در سه جمله خلاصه نموده و از جمله «فهو ابلج المنهاج» تا کریم الفرسان» ایمان را بمسابقه اسب دوانی تشبیه کرده که خداوند بین مؤمنان که سواران این مسابقه اند در میدان دنیا برقرار کرده و غایت آن را مرگ و جایزه آن را بهشت قرار داده و صفات و خصوصیات ده گانه برای متعلّقات این مسابقه ذکر فرموده و سپس از جمله

«فالایمان منهاجه»

بترتیب مصادیق هر یک از آنها را نسبت بایمان بیان نموده است و این صفات ده گانه موجب و علّت برای فوائد مذکور قرار داده و از جمله «فبالایمان» هر یک از این صفات را بطور منظم علّت آن دیگر شمرده است و نکته دیگری که از جمله

«فالتقوی سنخ الایمان»

استفاده میشود اینست که قوس نزول منطبق بر قوس صعود است از همان نقطه دایره که شروع میشود بهمان نقطه ختم میگردد یعنی از ایمان آغاز، و بایمان پایان مییابد و همه یک حقیقت است که عبارت از ایمان میباشد

«مقام پنجم در فرق بین اسلام و ایمان»

در کتب عامّه و خاصّه در جهات فرق بین اسلام و ایمان اختلاف بسیار است بعضی ایمان را اعتقاد قلبی و اسلام را مجرّد اقرار بزبان دانسته و بآیه شریفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ «1» تمسّک جسته اند و بعضی ایمان را اعتقاد راسخ و اسلام را اعتقاد غیر راسخ شمرده و آیه شریفه را بر این معنی حمل نموده و عدم دخول قلب را بعدم رسوخ تفسیر نموده و قول اول را 1- سوره حجرات آیه 14

ص: 144

باطل دانسته اند زیرا مجرّد اقرار، بدون اینکه ترجمان اعتقاد قلبی باشد نفاق است نه اسلام و بعضی ایمان را اعتقاد مقرون بعمل و اسلام را مجرّد اعتقاد دانسته اند و برخی اسلام را اعتقاد باصول دین که عبارت از اموری است که جمیع فرق مسلمین بر آن متّفقند و ایمان را اعتقاد باصول دین و مذهب که عبارت از اعتقادات مذهب شیعه اثنی عشری باشد دانسته اند و بعضی اسلام را اخصّ از ایمان شمرده گفته اند اسلام ایمان مقرون بتسلیم است و مسلم را در این دعاء بر این معنی حمل کرده اند

«اللّهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات»

و در کافی «1» از سماعة روایت میکند که گفت خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم مرا خبر ده از اسلام و ایمان آیا مختلفند؟ فرمود «ایمان با اسلام مشارکت دارد ولی اسلام با ایمان مشارکت ندارد» عرض کردم برای من توصیف فرمائید، فرمود «اسلام شهادت بکلمه لا اله الّا اللَّه و تصدیق برسول خدا است که بواسطه این شهادت خونها حفظ، و نکاحها و ارثها بر آن جاری میشود و بر این ظاهر جماعتی از مردم هستند، و ایمان هدایت و راه یافتن است و آن چیزی است که از صفت اسلام در دل ثابت میگردد و آنچه از عمل بواسطه آن ظاهر میشود و ایمان از اسلام بدرجه بالاتر است، زیرا ایمان با اسلام در ظاهر مشارکت دارد ولی اسلام با ایمان در باطن مشارکت ندارد اگر چه در گفتار و صفت با هم مجتمع میشوند» و تحقیق در این مقام اینست که اسلام و ایمان بر حسب حقیقت یک امر قلبی است دارای مراتب متعدّد که هر کجا بحسب قرائن حالیّه و مقالیّه باید حمل بر آن مرتبه نمود ولی بحسب ظاهر اگر کسی اعتراف بشهادتین و التزام بلوازم آن نمود تا وقتی که کشف خلاف نشده مسلمانان موظفند احکام اسلام را بر چنین کسی بار کنند 1- کتاب الایمان و الکفر باب الایمان شرک الاسلام و لا عکس ص 25

ص: 145

و در قرآن کریم میفرماید وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً «1» (هر کس نسبت بشما القاء سلام میکند «یعنی اعتراف باسلام مینماید» مگویید تو مؤمن نیستی) و این دو لفظ مانند لفظ فقیر و مسکین میباشند که گفته اند «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» هر جا اسلام، تنها ذکر شود مراد همان ایمان است مانند آیه شریفه رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً «2» و آیه شریفه إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «3» و آیه مبارکه وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «4» و غیر ذلک از آیات دیگر، و همچنین است هر جا ایمان تنها ذکر شود مانند همین آیه شریفه و آیات بسیار دیگر ولی هر جا با هم ذکر شود باید فرق گذارد و جهات فرق از قرائن حالیّه و مقالیه و مناسبات حکم و موضوع معلوم میشود مثلا در آیه شریفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا الایة معلوم میشود که مراد از اسلام اقرار ظاهری یا اعتقاد ضعیف است و از ایمان اعتقاد ثابت و راسخ مقرون با عمل بقرینه جمله بعد از آن وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و همچنین آیه بعد از آن إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ «5» (همانا مؤمنان کسانی هستند که بخدا و رسول او ایمان آوردند و پس از آن شک و ریبی برای ایشان پیدا نشد و بمالها و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، اینان خود راستگویانند) و در مورد احکام ظاهری دنیوی و مثوبات اخروی نسبت بهم متفاوتند به این معنی که مثوبات اخروی مخصوص بمؤمن یعنی مسلمان واقعی است ولی احکام دنیوی شامل مسلمان ظاهری و مسلمان واقعی (مؤمن) هر دو میشود چنانچه در حدیث 1- سوره نساء آیه 96

2- سوره مائده آیه 5

3- سوره آل عمران آیه 17

4- سوره بقره آیه 126

5- سوره حجرات آیه 14 [.....]

ص: 146

سابق گذشت و در این مورد مؤمن اخصّ از مسلم است و در بعض موارد اطلاق اسلام اخصّ از ایمان است مانند إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ «1» که خطاب بحضرت ابراهیم است بعد از آنکه بسیاری از مدارج کمال ایمان را پیموده است و بالجمله همه این اطلاقات از قبیل بیان مصادیق است و دلیل بر تعدد حقیقت نیست و اسلام و ایمان حقیقت واحدی است مقول بتشکیک و ذی مراتب و اللَّه العالم «بالغیب» در این کلمه از چند جهت بحث میشود 1- در (باء) آن بعضی گفته اند برای تعدیة است بنا بر این غیب متعلّق ایمان میشود یعنی ایمان میآورند باموری که غیب و نامشهود است و بعضی گفته اند برای مصاحبة است یعنی ایمان در حال حضور آنان مقرون و مصاحب با ایمان در حال غیب و نهان است و مانند منافقین نیستند که در آیات بعد میفرماید وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ «2» (هر گاه مؤمنین را ملاقات میکنند میگویند ایمان آوردیم و وقتی با رؤسای کفر خلوت میکنند میگویند ما با شما هستیم) و بعضی گفتند برای استعانت و آلت است یعنی ایمان آنها بقلب است که شیئی غیب و نهانی است نه بزبان مانند منافقین نیستند که یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ «3» ولی ظاهر همان معنی اول است که بدون تکلّف و مطابق اخباری است که در ذیل تفسیر آیه ذکر شده 2- در معنی غیب: ضدّ شهود و حضور است و امور غیبی یعنی اموری که بواسطه حواس ظاهره ادراک نشود و از نظر پنهان باشد بنا بر این ایمان بغیب ایمان باموری است که از راه حواس ظاهری پیدا نشود بلکه از راه براهین عقلیه و استدلالات علمیّه برای انسان حاصل شود، مانند ایمان بوجود صانع و توحید و صفات او 1- سوره بقره آیه 135

2- سوره بقره آیه 13

3- سوره فتح آیه 11

ص: 147

و ایمان بانبیاء و اوصیاء چه برای کسانی که درک حضور آنها را نموده و چه نسبت بکسانی که درک حضور ننموده اند زیرا آن چیزی که متعلّق ایمان است که عبارت از نبوت و وحی باشد از نظر پنهان است، بلی کسانی که درک حضور ننموده و معجزات و اخلاق آنان را مشاهده ننموده اند و از طریق آثار ایمان آورده اند از اینجهت نیز ایمان بغیب محسوب میشود، و مانند ایمان بملائکه و ایمان بقیامت و معاد و ایمان بحضرت بقیّة اللَّه در دوره غیبت و بالجمله ایمان بغیب ایمان بجمیع عقاید حقّه را شامل میگردد و امّا اخباری که ایمان بغیب را ایمان بوجود حضرت مهدی عجّل اللَّه تعالی فرجه در دوره غیبت تفسیر کرده مانند حدیثی که در تفسیر برهان از صدوق از حضرت صادق علیه السّلام روایت فرموده

«من آمن (و فی بعض النسخ) من اقرّ بقیام القائم انّه الحقّ»

(مراد از «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» کسانی هستند که ایمان بیاورند و اقرار کنند به اینکه قیام حضرت قائم حق و درست است) و حدیثی که نیز در برهان از ابن بابویه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«و الغیب هو الحجة الغائب و شاهد ذلک قوله تعالی و یقولون لو لا انزل علیه آیة فقل انّما الغیب للَّه فانتظروا انی معکم من المنتظرین» «1»

و حدیثی که از جابر از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «2» که بعد از ذکر ائمه اثنی عشر تا حضرت مهدی علیه السّلام میفرماید

«طوبی للصابرین فی غیبته طوبی للمقیمین علی محبّته اولئک من وصفهم اللَّه فی کتابه فقال الّذین یؤمنون بالغیب»

الحدیث (خوشا بحال کسانی که در زمان غیبت حضرت مهدی علیه السّلام صبر میکنند، خوشا بحال کسانی که بر دوستی او ایستادگی مینمایند، اینان کسانی هستند که خداوند در قرآن توصیف نموده و فرموده «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ») و غیر اینها از اخبار دیگر از قبیل بیان مصداق است و منافاتی با عموم ندارد و وجه اختصاص بذکر ممکن 1- سوره یونس آیه 31

2- در برهان از ابن بابویه

ص: 148

است از جهات ذیل باشد:

1- مؤمنین در دوره غیبت تمام ایمانشان ایمان بغیب است چون درک زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه اطهار علیهم السلام را ننموده و امام آنها هم در پرده غیبت و نامشهود است 2- چون غیبت آن حضرت و طول عمر او و بودنش در میان مردم و عدم مشاهده اش همه بر خلاف عادت است ایمان باو اقوی مراتب ایمان است 3- چون اعتراف بحضرت مهدی و غیبت او جزو اخیر عقائد حقّه است یعنی کسانی که معترف باو باشند بجمیع عقائد حقه معترف و مؤمنند لذا تخصیص بذکر داده اند و ممکن است جهات دیگری هم داشته باشد 3- در بیان اخباری که در مدح مؤمنین در دوره غیبت حضرت بقیّة اللَّه وارد شده و آن بسیار است:

از آن جمله خبری است که در بحار ص 136 مجلد 13 از کافی از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«انّ اعظم النّاس یقینا قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النّبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حجب عنهم الحجّة فآمنوا بسواد فی بیاض»

(همانا بزرگترین مردم از جهت یقین گروهی هستند که در آخر زمان میباشند، پیغمبر را درک نکرده اند و حجت و امام نیز از ایشان در پرده است، ایمان آورده اند بسیاهی که در سفیدی است یعنی بقرآن و آثار و اخباری که از نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه اطهار بآنها رسیده) و نیز در بحار ص 136 مجلد 13 از کافی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت شده که فرموده

«من ثبت علی ولایتنا فی غیبة قائمنا اعطاه اللَّه اجر الف شهید مثل شهداء بدر واحد»

(کسی که بر ولایت ما در هنگام غائب بودن قائم ما ثابت باشد، خداوند اجر هزار شهید مانند شهداء بدر واحد باو عطا فرماید) و نیز در بحار ص 136 از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

ص: 149

«من مات منکم علی هذا الامر منتظرا له کان کمن فی فسطاط القائم علیه السّلام»

(کسی که بمیرد از شما بر این امر در حالی که منتظر ظهور حضرت قائم علیه السّلام باشد مانند کسی است که در خیمه قائم با او باشد) و در بحار در همین صفحه از حضرت رضا علیه السّلام از آباء طاهرین او از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«افضل اعمال امّتی انتظار الفرج»

(بهترین اعمال امت من انتظار فرج است) و نیز در بحار است که از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال شد

«ایّ الاعمال احبّ الی اللَّه عزّ و جل قال انتظار الفرج»

(کدام از کارها نزد خدای عز و جل محبوب تر است؟

فرمود انتظار فرج) و نیز در بحار از ابی حمزه از ابی خالد کابلی از علی بن الحسین علیه السّلام حدیثی روایت کرده که در آن میفرماید

«فانّ اهل زمان غیبته القائلون بامامته المنتظرون لظهوره افضل اهل کلّ زمان لانّ اللَّه تعالی اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالسیف اولئک المخلصون حقّا و شیعتنا صدقا و الدعاة الی دین اللَّه سرّا و جهرا»

(بدرستی که اهل زمان غیبت حضرت مهدی که قائل بامامت او و منتظر ظهور او هستند بهترین اهل هر زمانی میباشند برای اینکه خدای تعالی از عقل و فهم و معرفت باندازه ای بآنها عطا فرموده که غیبت نزد آنها بمنزله حضور و مشاهدة شده است و آنان را در این زمان بمنزله مجاهدین با شمشیر در جلو رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرار داده، اینان بندگان خالص خدا، و براستی شیعیان ما، و دعوت کننده گان بدین خدا در نهان و آشکارا هستند) «وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» جمله «وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» یکی دیگر از صفات متّقین است یعنی متّقین کسانی هستند که نماز را بپا میدارند

ص: 150

و اقامه از قیام است و قیام را بنماز نسبت میدهند مانند «قد قامت الصلاة» و اقامه را بنمازگزار، مانند «قد اقمت الصلاة» و قیام دارای معنی جامعی است و اصل آن بمعنی انتصاب و راست شدن و بپا ایستادن و در هر معنایی که استعمال میشود بواسطه ملازمت و مناسبتی است که عادة بین آن معنی و معنی اصلی میباشد مثل اینکه قیام اطلاق بر ذات حقتعالی میشود هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ «1» و شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ «2» که بمعنی حفظ و تربیت و تدبیر و مراقبت و قدرت و تسلّط بر اشیاء است و بر حضرت مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه در اخبار قائم اطلاق شده برای اینکه ایستاده و آماده برای ظهور و قیام بامر امامت است و بر مردمان صالح که در امر ایمان و اطاعت ثابت و راست و پابرجا میباشند اطلاق میشود مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ «3» و بر اولیاء اطفال که مراقبت اموال و رسیدگی بکارهای آنها میکنند قیّم گفته میشود و بر تسلط مردان بر زنان گفته میشود الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ «4» و بر تشکیل بازار و رواج آن قیام اطلاق میشود چنانچه در حدیث است «5»

«لو لا ذلک لما قام للمسلمین سوق».

و بر راست و بپاشدن آسمان و زمین نیز گفته میشود وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ «6» و بر روز رستاخیز نیز اطلاق میگردد یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ «7» و بر دین نیز گفته میشود دِیناً قِیَماً «8» 1- سوره بقرة آیة الکرسی

2- سوره آل عمران آیه 16

3- سوره آل عمران آیه 110

4- سوره نساء آیه 38

5- فرائد باب حجیت ید مسلم

6- سوره روم آیه 24

7- سوره مطففین آیه 6

8- سوره انعام آیه 162

ص: 151

و بالجمله برایتان بهر امری قیام اطلاق میگردد مانند قیام بامر سلطنت، وزارت، تجارت، صنعت، زراعت و غیر اینها.

و قیام نماز بپا بودن آنست و جمله «قد قامت الصلاة» در اقامه نماز از باب مشارفة است نظیر کلام حضرت علی اکبر علیه السّلام «العطش قد قتلنی».

و اقامه بمعنی راست کردن و بپاداشتن است، در معنی اقامه نماز بعضی گفتند بمعنی اتیان آن بجمیع واجبات و مستحبات و آداب است.

و بعضی گفتند بمعنی حفظ نماز و ادامه آن است چنانچه در آیه شریفه است الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ «1» و بعضی گفتند بمعنی ترک سستی و تهاون نسبت بنماز است، و بعضی گفتند بجا آوردن نماز بحالت ایستاده است چون نماز مشتمل بر قیام است.

ولی تحقیق این است که اقامه نماز بمعنی حفظ و نگاهداری نماز است از اینکه مندرس و بی اهمیت شود و از بین برود که از آن در فارسی بپاداشتن نماز تعبیر میکنیم یعنی ترویج و رونق دادن بنماز و این معنی شامل اتیان نماز بجمیع واجبات و شرائط و آداب آن و ادامه آن و عدم تهاون و بی اعتنایی بنماز و بیان احکام و ارشاد جاهل بآن و امر باتیان و نهی از ترک آن میشود، چنانچه اقامه دین باعلاء کلمه اسلام و ترویج و نشر معارف و احکام آن است و در آیات شریفه امر باقامه صلوة و مدح اقامه کنندگان آن بسیار شده و آن را از صفات و علامات مؤمن قرار داده است و در زیارات ائمه هدی باین صفت «اقامه صلوة» ستوده شده اند بلکه اولین صفت حمیده آنان شمرده شده در زیارت جامعه می گویی

«و اقمتم الصلاة و اتیتم الزکاة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فی اللَّه حق جهاده»

و در زیارت وارث میخوانی

«اشهد انّک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» 1- سوره معارج آیه 23 [.....]

ص: 152

و ظاهر اینست که ذکر اقامه صلوة و ایتاء زکاة در وصف ائمه هدی اشاره بمقام ولایت کلیّه آنهاست که مستفاد از آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ «1» میباشد چنانچه ذکر امر بمعروف و نهی از منکر اشاره بمقام افضلیّت آنها است که از آیه شریفه کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ «2» مستفاد میشود و ذکر جهاد در وصف آنها اشاره بمقام اصطفاء و اجتباء و انتخاب آنان که از آیه شریفه وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ «3» استفاده میگردد

در بیان صلوة
اشاره

کلام در بیان صلوة بسیار طویل الذیل و دامنه دار است و ما ناچار بنحو اختصار در چند موضع درباره آن بحث میکنیم

موضع اول در معنای صلوة:

مشهور از مفسرین گفته اند که صلوة در لغت بمعنی دعا است و این حرف مخدوش است بواسطه اینکه صلوة و افعال و مشتقّات آن بعلی متعدّی میشود و اگر بمعنی دعا باشد ضدّ مقصود را میرساند و باصطلاح نفرین میشود و بعضی گفتند صلوة نسبت بخدا بمعنی رحمت و نسبت بملائکه استغفار، و نسبت بمردم دعا است، و این معنی نیز صحیح نیست بواسطه اینکه علاوه بر اشکال قبل، لازم آید در آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ الایة «4» لفظ در اکثر از معنی استعمال شود و تحقیق اینست که صلوة بمعنی اراده خیر است و این معنی جامعی است که مصادیق آن متفاوت میشود، چون اراده خیر از خدا عین فعل اوست یعنی فعل از اراده 1- سوره مائده آیه 6

2- سوره آل عمران آیه 106

3- سوره حج آیه 77

4- سوره احزاب آیه 56

ص: 153

منفک نیست پس صلوة نسبت بخدا همان فعل خیر است که عبارت از انحاء رحمت و نعمت و برکت باشد و اراده خیر از فرشتگان و مردم طلب خیر از خداوند است، و خیر تمام برکات و انحاء رحمت و نعمت دنیوی و مثوبات اخروی و شفاعت و ارتفاع درجه و نظائر اینها را شامل میشود علاوه بر اینکه اگر صلوة از جانب خدا بمعنی خصوص رحمت باشد در آیه شریفه أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ «1» عطف شیئی بنفسه لازم آید و حال آنکه ظاهر در عطف مغایرت است ولی بنا بر آنکه معنی صلوة اراده خیر باشد عطف خاص بعام خواهد بود و آن مستحسن است و امّا بحسب شرع عبارت از فریضه اسلامی است که مرکّب و معجون از قیام و قعود و رکوع و سجود و قرائت و تکبیر و تهلیل و تسبیح و تحمید و شهادت بوحدانیت حق و رسالت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و درود و تسلیم میباشد و باختلاف مکلّفین و اختلاف حالات و خصوصیّات مختلف میشود و کلام در ثبوت حقیقة شرعیّة و اینکه آیا موضوع برای صحیح یا اعمّ است و تصویر قدر جامع بین صحیحی و اعمّی مربوط باصول فقه است و در آنجا بیان شده که در امثال اینگونه فرائض حقیقت شرعیّه ثابت و موضوع برای صحیح است و اطلاق بر اعمّ از باب مجاز میباشد و قدر جامع آن اندازه است که سقوط تکلیف را موجب میشود

«موضع دوم در بیان فضیلت و اهمیت صلوة»

آیات و اخبار در فضیلت و اهمیّت نماز بسیار است و حکم عقل و اعتبار نیز بر فضیلت آن قائم است و ما در این موضع بنقل کلام مرحوم صاحب جواهر که مستفاد از مضامین آیات و اخبار است اکتفاء میکنیم:

«قال فی الجواهر الّتی تنهی عن الفحشاء و المنکر و بها تطفی النیران 1- سوره بقرة آیه 152

ص: 154

و قربان کل تقیّ و معراج کل مؤمن نقیّ و تغسل الذنوب کما یغسل النهر الجاری درن الجسد، و تکرارها کل یوم خمسا کتکراره، و اوصی بها المسیح ما دام حیّا و غیره من الرسل بل هی اصل الاسلام و خیر العمل و خیر موضوع و المیزان و المعیار لسائر اعمال الانام فمن و فی بها استوفی اجر الجمیع و قبلت منه کلّها فهی حینئذ للاعمال بل للدین کالعمود للفسطاط و لذا کانت اول ما یحاسب به العبد و ینظر فیه من عمله فاذا قبلت منه نظر فی سائر عمله و قبل منه و اذا ردّت لم ینظر فی باقی عمله و ردّ علیه فلا غرو لو سمّی تارکها من الکافرین بل هو کذلک لو کان الداعی له الاستخفاف بالدین و هی الّتی لم یعرف الصادق علیه السّلام شیئا مما یتقرب به و یحبّه اللَّه تعالی بعد المعرفة افضل منها بل

قال علیه السّلام هذه الصلوات الخمس المفروضات من اقامهنّ و حافظ علیهنّ علی مواقیتهنّ لقی اللَّه یوم القیمة و له عنده عهد یدخل به الجنّة و من لم یصلهنّ لمواقیتهن و لم یحافظ علیهنّ فذلک للَّه ان شاء غفر له و ان شاء عذّبه و صلوة فریضة خیر من عشرین حجّة کل حجّة خیر من بیت مملوّ ذهبا یتصدّق منه حتی یفنی بل صلوة فریضة افضل من الف حجّة کل حجّة افضل من الدنیا و ما فیها، و ان طاعة اللَّه خدمته فی الارض و لیس شیئی من خدمته یعدل الصلاة، و من ثمّ نادت الملائکة زکریّا و هو قائم یصلّی فی المحراب، و اذا قام المصلّی الی الصلاة نزلت علیه الرحمة من عنان السماء الی عنان الارض و حفّت به الملائکة و نادیه ملک لو یعلم هذا المصلّی ما فی الصلاة ما انفتل

، الی غیر ذلک ممّا ورد فیها کخبر الشامة و غیره مع ان فی الاعتبار ما یغنی عن الآثار اذ قد جمعت ما لا یجمعها غیرها من العبادات من عبادة اللسان و الجنان بالقرائة و الذکر و الاستکانة و الشکر و الدعاء الّذی ما یعبأ اللَّه بالعباد لولاه و ظهور اثر العبودیة للمعبود بالرکوع و السجود و جعل اعلی موضع و اشرفه علی ادنی موضع و اخفضه و

قد کتب الرضا علیه السّلام الی محمّد بن سنان فیما کتب من جواب مسائله انّ علّة

ص: 155

الصلاة انها اقرار بالربوبیّة للَّه عزّ و جل و خلع الانداد و قیام بین یدی الجبّار جلّ جلاله بالذل و المسکنة و الخضوع و الاعتراف و الطلب للاقالة من سالف الذنوب و وضع الوجه علی الارض کل یوم اعظاما للَّه عز و جل و ان یکون ذاکرا غیر ناس و لا بطرا علی ذکر اللَّه عز و جل و قیامه بین یدیه زاجرا له عن المعاصی و مانعا له من انواع الفساد

، انتهی المقصود من کلامه» (در جواهر گفته نماز آن چیزی است که از کارهای زشت و ناروا جلوگیری میکند و بواسطه آن آتش دوزخ خاموش میشود و موجب تقرب هر پرهیزکار و وسیله ترقی هر مؤمن پاکی است و گناهان را میشوید همچون نهر جاری که چرکی بدن را میشوید و تکرار آن در هر روز پنج مرتبه مانند تکرار شستن بدن در آن نهر است و خداوند حضرت مسیح را مادامی که زنده است بنماز سفارش فرمود و همچنین غیر مسیح از انبیاء دیگر را، بلکه نماز اصل اسلام و بهترین عمل و بهترین چیزی است که از جانب شرع وضع شده و نماز میزان و معیار و وسیله سنجیدن سایر اعمال مردم است، پس کسی که نماز را کامل بجا آورده باشد اجر همه اعمال او مستوفی و کامل باشد و همه آنها از وی پذیرفته شود پس به این جهت نماز نسبت باعمال دیگر بلکه نسبت بدین چون عمود است نسبت بخیمه، و از اینجهت نماز اول چیزی است که از اعمال بنده مورد حساب قرار میگیرد و در آن نگاه کرده میشود، پس هر گاه نماز پذیرفته شود در سایر اعمال او نظر شود و از وی پذیرفته گردد و هر گاه نماز ردّ شود در باقی اعمال او نظر نشود و مردود گردد، بنا بر این شگفت نباشد اگر تارک نماز از کفّار نامیده شود بلکه چنین است اگر علّت ترک نماز استخفاف بدین باشد، و نماز آن چیزی است که حضرت صادق علیه السّلام میفرماید نمی شناسم چیزی را که بعد از معرفت از نماز مقرّب تر و محبوب تر نزد خدا باشد بلکه حضرت صادق علیه السّلام فرموده هر که این نمازهای واجب پنجگانه را بپا دارد و بر- اوقات آنها محافظت کند روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که برای او نزد

ص: 156

خدا عهدی باشد که بواسطه آن داخل بهشت گردد، و کسی که این نمازها را بوقتش انجام ندهد و بر آنها مواظبت ننماید پس آن حق خدا و خاصّ اوست که اگر بخواهد بیامرزد او را و اگر بخواهد وی را عذاب نماید، و نماز واجب بهتر از بیست حج است که هر حجّی بهتر از اطاقی است که پر از طلا باشد و همه آنها را در راه خدا صدقه بدهند بلکه نماز واجب بهتر از هزار حجّ است که هر حجّی بهتر است از دنیا و آنچه در دنیاست، و بدرستی که اطاعت خدا خدمت او در زمین است و هیچ خدمتی با نماز برابری نمیکند و از همین جهت ملائکه حضرت زکریا را ندا نمودند و حال آنکه در محراب عبادت نماز میگزارد، و هنگامی که نمازگزار برای نماز بپا میشود رحمت حق از آسمان تا زمین بروی فرود میآید و فرشتگان او را احاطه میکنند و فرشته ندا میکند اگر نمازگزار بداند آنچه در نماز است از آن غافل نمیشود، و غیر اینها از اخباری که درباره نماز وارد شده مانند خبر شامه و غیر آن با اینکه آنچه بحسب اعتبار در نماز میباشد کافی و بی نیاز کننده از آثار است زیرا در آن جمع شده از عبادات آن چیزهایی که در غیر نماز جمع نشده از عبادت زبان و دل که بوسیله قرائت و ذکر و تضرع و شکر و دعاء انجام میشود آن دعایی که اگر نباشد خداوند به بندگان اعتنا نمیکند، و نیز ظاهر شدن اثر بندگی نسبت بمعبود بواسطه رکوع و سجود و گذاردن شریفترین و عالیترین موضع بدن بر پستترین و پائین ترین موضع (یعنی خاک) و بتحقیق حضرت رضا علیه السّلام در جواب مسائل محمّد بن سنان نوشت که علّت نماز اینست که نماز اقرار بربوبیت خدای عزّ و جلّ، و نفی شریک و همتا برای او، و ایستادن در مقابل خداوند جبار جل جلاله بحالت ذلّت و مسکنت و خضوع، و اعتراف و طلب برای گذشتن از گناهان گذشته و گذاردن صورت بر زمین در هر روز بجهت تعظیم خداوند عزّ و جلّ میباشد و اینکه همیشه بیاد خدا بوده و فراموشکار و غافل از

ص: 157

ذکر خدا نباشد و ایستادن در مقابل خدا، و جلوگیر از معاصی و مانع از انواع فساد است) در اینجا آنچه از کلام صاحب جواهر مقصود بود بپایان رسید و بهمین مقدار در این موضع اکتفاء میشود

موضع سوم در حقیقت نماز

مثل نماز مثل انسان کاملی است، همین طور که انسان مرکب از روح و جسم است نماز نیز دارای روح و جسم میباشد و همین طور که روح انسان دارای مراتب متفاوت است روح نماز نیز چنین میباشد، و هم چنان که جسم و بدن دارای اجزاء رئیسه و غیر رئیسه میباشد و اجزاء رئیسه بدن هم بر دو قسم است، اجزایی که فقدانش موجب فقدان بدن میشود و اجزایی که فقدانش موجب فقدان بدن نمیگردد، در نماز نیز همچنین است امّا روح نماز عبارت از امور قلبی معنوی است که رأس آنها قصد قربت و خلوص نیّت و حضور قلب میباشد و از اینها متفرع میشود امور دیگری مانند فراغ قلب از غیر خدا و خشوع و خضوع و تعظیم نسبت بمعبود و هیبت از جلال او و رجاء و امید برحمت و لطف او و خوف از سخط و غضب او، و حیاء و ادب و تفهّم معانی قرآن و اذکار و ادعیه و توجه بلطائف آنها و خالی بودن دل از موانع قبول مانند کبر و عجب و حسد و عقوق والدین و قطع رحم و نشوز و سایر اخلاق رذیله و معاصی و اعمال ناپسندیده، که اگر بخواهیم در اطراف هر یک از اینها بحث کنیم خود کتاب مفصّلی میشود و در اینجا بپاره از آیات و اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام اشاره مینمائیم در قرآن کریم در وصف مؤمنین میفرماید الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ «1» (مؤمنان کسانی هستند که در نمازشان خاشع میباشند) و نیز میفرماید وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی «2» (نماز را بپای دار برای اینکه 1- سوره مؤمنون آیه 2

2- سوره طه آیه 14

ص: 158

بیاد من باشی) که در این آیه غایت و نتیجه نماز را توجه بمعبود و متذکر بودن او در هر حال شمرده است و نیز میفرماید فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ «1» (وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافل میباشند) در این آیه مذمت فرمود از نماز گذارانی که از نمازشان غافلند یعنی توجه بغایت و نتیجه و روح نماز ندارند و نیز میفرماید لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ «2» (بنماز نزدیک نشوید و حال آنکه مست باشید تا اینکه بدانید چه می گویید) که بقرینه جمله «حتی تعلموا ما تقولون» میتوان سکر و مستی را عامّ گرفت که شامل همه مستیها (مستی دنیا، مال، هواها و شهوات نفسانی و غیره) شود و در مذمّت منافقین میفرماید وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی

«3» (هر گاه برای نماز بپا میشوند، بکسالت و بیحالی بپا میشوند) و نیز میفرماید وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالی «4» (نماز را بجا نمیآورند مگر در حالی که ایشان کسل و بی حالند) و غیر اینها از آیات دیگر و از پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «5» که فرمود

«لا ینظر اللَّه الی صلوة لا یحضر الرجل قلبه مع بدنه»

خداوند توجّه نمیکند به نمازی که که انسان قلبش را با بدنش حاضر ننماید و در حدیث دیگر «6» میفرماید

«لیس من عبد یقبل بقلبه علی اللَّه فی صلوته و دعائه الّا اقبل اللَّه علیه بقلوب المؤمنین و ایّده مع مودّتهم ایّاه بالجنّة»

(هیچ بنده ای نیست که بقلبش در نماز و دعاء بخدا روی آورد جز اینکه خداوند دلهای مؤمنین را باو متوجه نماید و با دوستی ایشان وی را در بهشت تایید کند) 1- سوره ماعون آیه 4 و 5

2- سوره نساء آیه 46

3- سوره نساء آیه 41

4- سوره توبه آیه 54

5- جامع السعادات فی آداب الباطنیة للصلوة

6- جامع السعادات فی آداب الباطنیة للصلوة

ص: 159

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود

«ان العبد لیرفع له من صلوته نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها فما یرفع له الّا ما اقبل علیها»

(همانا نماز بنده بالا- میرود و بدرجه قبول میرسد نیمی از آن و سه یک آن و چهار یک آن و پنج یک آن، و بالجمله بالا نمیرود و بدرجه قبول نمیرسد مگر آنچه از نماز که اقبال و توجه بر آن داشته) و غیر اینها از اخبار دیگر، و در اینمورد مراجعه و ملاحظه حال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار در هنگام نماز برای درک اهمیّت این مطلب کافی است درباره رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «2»

«اذا قام الی الصلاة کان له ازیز کازیز المرجل»

(هر گاه بنماز می ایستاد جوششی مانند جوشش دیک برای او بود) و درباره امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده «3»

«اذا اخذ فی الوضوء یتغیر وجهه من خیفة اللَّه و اذا حضر وقت الصلاة یتزلزل و یتلوّن و یقول جاء وقت امانة عرضها اللَّه علی السموات الایة»

(هر گاه بوضوء شروع مینمود رنگ رویش از ترس خدا دگرگون میشد و هر گاه وقت نماز میرسید میلرزید و رنگ برنگ میشد و میفرمود وقت امانتی که خداوند بر آسمانها عرض کرد فرا رسید) و نیز در حدیث رسیده «4» که تیر بپای حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام رسید صدّیقه طاهره (ع) فرمود در حال نماز آن را بیرون بیاورید و در حق فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها رسیده «5»

«تنهج فی الصلاة من خیفة اللَّه»

از خوف خدا در نماز بتندی نفس میزد) و درباره حضرت مجتبی علیه السّلام وارد شده «6»

«اذا فرغ من وضوئه یتغیّر لونه و یقول حق علی من اراد ان یدخل علی ذی العرش ان یتغیر لونه»

(هر گاه از وضوء فارغ میشد رنگش تغییر میکرد و میفرمود سزاوار است بر کسی که میخواهد بر خداوند عرش وارد شود اینکه رنگش دگرگون شود) و درباره حضرت سجّاد وارد شده «7» «اصفرّ لونه و یقول أ تدرون بین یدی 1 و 2 و 3- جامع السعادات فی آداب الباطنیة للصلوة [.....]

4 و 5 و 6 و 7- بحار مجلسی مجلد 18 باب آداب الصلاة ص 192- 203

ص: 160

من ارید ان اقوم» (رنگش زرد میشد و میگفت آیا میدانید در مقابل چه کسی میخواهم بایستم) و نیز روایت شده «1» که

«و قد سقط ردائه فلم یسوّه»

(ردا از دوشش افتاد و آن را راست نکرد) و میفرمود

«انّ العبد لا تقبل منه صلوة الا ما اقبل»

(بدرستی که نماز بنده قبول نمیشود مگر آنچه اقبال و توجه بر آن داشته باشد) ابو حمزه ثمالی عرض کرد پس ما هلاک شدیم فرمود

«کلّا ان اللَّه یتمّ ذلک بالنوافل»

(نه چنین است، بدرستی که خداوند تمام میکند آن را بواسطه نوافل) «2» و نیز روایت شده «3»

«اذا قام الی الصلاة تغیّر لونه و اذا سجد لم یرفع راسه حتی یرفض عرقا و فی القیام کانه ساق شجرة لا یتحرک الا بالریح»

(هر گاه بنماز می ایستاد رنگش تغییر میکرد و هر گاه بسجده میرفت سربلند نمیکرد تا عرق در بدنش ظاهر میشد و در حال قیام مانند ساق درختی بود که حرکت نمیکرد مگر بواسطه باد) و در حق حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «4»

«یخرّ مغشیّا و یقول اردد الایة حتی سمعت من المتکلّم بها»

(در کلمه ایّاک نعبد و ایاک نستعین حالت غشوه بحضرتش رو میداد و میفرمود آن قدر مکرر میکنم تا اینکه از گوینده آن بشنوم) و از بعض اکابر نقل شده که میگفت در حال نماز کعبه را در مقابل حاجب و صراط را زیر پا و بهشت را طرف راست و جهنم را طرف چپ و ملک الموت را عقب سر قرار میدهم و فکر میکنم این آخرین نماز من است «5» مؤلّف گوید این امور تعجب ندارد زیرا مثل اینها بلکه بیشتر از اینها در بسیاری از مردم نسبت بسلاطین ظاهره مشاهده میشود و تحقق این امور در انسان 1 و 2 و 3 و 4- بحار مجلسی مجلد 18 باب آداب الصلاة ص 192- 203

5- جا داشت بگوید خدا را هم بالای سر قرار میدهم یعنی محیط تا جهات شش گانه را ذکر کرده باشد

ص: 161

دائر مدار قوّه ایمان و ازدیاد معرفت بعظمت حضرت سبحان جلّت عظمته است و اینکه او عالم بسرائر و ضمائر، و حاضر و ناظر، و قادر و قاهر و مثیب و معاقب است و قیامت و حضور در پیشگاه عرش عظمت حق همیشه نصب العین انسان بوده و دنیا و زخارف آن در نظرش حقیر و ناچیز باشد و بعین الیقین بلکه بحق الیقین، یقین داشته باشد که هیچ امری بدون مشیّت حق واقع نمیشود و بدانکه غرض اصلی از تشریع نماز قرب بمقام حق و اظهار عبودیت و انقیاد و تسلیم نسبت بامور تکوینی و اوامر تشریعی حق تبارک و تعالی میباشد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با با ذر غفاری ره میفرماید

«یا ابا ذر اعبد ربّک کانّک تراه فان لم تکن تراه فانّه یراک» «1»

(ای ابا ذر پروردگارت را چنان عبادت کن که گویا او را می بینی چه گر تو او را نمی بینی او ترا میبیند)

موضع چهارم بدن و جسم نماز
اشاره

عبارت از اموری است که در شرع بنحو شرطیت یا جزئیت در نماز اعتبار کرده و در فقه متعرض مسائل و احکام و فروع آن شده اند و غرض ما در اینجا تعرض آنها نیست بلکه توجه باسرار و بواطن آنهاست

«اما شرایط نماز»

پس یکی از آنها وقت است، انسان باید در هر وقتی از اوقات نماز متذکّر شود میقاتی را که خداوند برای قیام خلایق و حضور در پیشگاه او مقرّر فرموده و خود را برای چنین موقعی مستعد و مجهّز و آماده و لایق حضور گرداند و دیگری طهارت و پاک بودن بدن و لباس است، هم چنان که بدن و لباس باید طاهر و پاک باشد قلب و روح انسان که مورد نظر الهی است باید از هر گونه رجس و پلیدی از اخلاق رذیله و معاصی و قبایح پاک و منزه باشد و همین طور که خود را باین لباس ظاهری میآراید بلباس تقوی نیز ملبّس شود 1- وافی باب المواعظ

ص: 162

چنانچه در قرآن کریم میفرماید یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ «1» (ای فرزندان آدم بتحقیق ما پوشش و لباس را برای شما فرود آوردیم که عورات خود را بپوشانید و خود را بآن بیارائید و لباس تقوی خود بهتر است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«ازین اللباس للمؤمن لباس الخوف و التقوی و انعمه نعمة الایمان»

(زینت دهنده ترین لباس برای مؤمن لباس خوف از خدا و تقوی است و بهترین نعمت برای او نعمت ایمان است) و یکی دیگر از شرایط مکان است، که سزاوار است برای مکان نماز جایی را اختیار کند که محل نزول فیوضات الهی و مورد توجه او باشد مانند مساجد و مشاهد شریفه و متوجه باشد که مساجد و خانه های خدا محل پاکیزگان و ناآلودگان باخلاق رذیله و معاصی میباشد و کسی که قدم در جاده آنها میگذارد باید خود را از سنخ آنان بگرداند از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «3» که فرمود

«اذا بلغت باب المسجد فاعلم انّک قصدت ملکا عظیما لا یطأ بساطه الّا المطهّرون و لا یجالسه الّا الصدّیقون و انّه قادر علی من یشاء من الفضل بالقبول و اعطاء الاجر و ان قلّ و من العدل بالحجب و الرّد و ان کثر و انظر من ایّ دیوان یخرج اسمک فان ذقت حلاوة المناجاة فادخل فلک الاذن و الامان و الّا فیقف وقوف المضطرّ قد انقطع منه الحیل حتی یأذن لک فانّه المجیب للمضطرّ اذا دعاه»

(هر گاه بدر مسجد رسیدی بدانکه پادشاه بزرگی را قصد کرده ای که در زمین او گام ننهند مگر پاکیزگان و همنشین او نشوند مگر تصدیق کننده گان و اینکه او قادر است نسبت بهر که بخواهد از روی فضل و بخشش عمل او را قبول 1- سوره اعراف آیه 25

2- جامع السعادات فصل تقوی

3- جامع السعادات باب آداب الصلاة

ص: 163

نموده و مزد باو عطا فرماید هر چند عمل او کم باشد و یا از روی عدل و حساب عمل او را ردّ کند هر چند بسیار باشد، و بنگر که از کدام دفتر اسم تو بیرون میآید، پس اگر شیرینی مناجات پروردگار را چشیدی داخل شو که برای تو اذن و امان است و اگر نه درنگ کن و توقف نمای مانند توقف نمودن شخص مضطرّ و بیچاره که اسباب و وسائل از وی منقطع شده باشد تا اینکه خدا بتو اذن دهد، زیرا خداوند اجابت کننده مضطر و بیچاره است هر گاه او را بخواند) یکی دیگر از شرایط نماز استقبال بقبله است، که نمازگذار باید روی ظاهرش بطرف خانه خدا (کعبه) باشد و سزاوار است که روی باطن او بطرف حق بوده و بتمام اعضاء و جوارح متوجه او و اوامر و دستورات وی باشد و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«انّ اللَّه تعالی مقبل علی المصلّی ما لم یلتفت»

(بدرستی که خداوند بجانب نمازگزار اقبال میکند مادامی که التفات بغیر او ننماید) و نیز روایت شده «2» که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمازگزاری را دیدند که با ریش خود بازی میکرد فرمودند

«لو خشع قلبه لخشعت جوارحه»

(اگر دل او خاشع بود اعضاء و جوارحش نیز خاشع بودند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که «3» که فرمود

«اذا استقبلت القبلة فانس من الدنیا و ما فیها و الخلق و ما هم فیه و استفرغ قلبک عن کل شاغل یشغلک عن اللَّه و اعلن بسرّک عظمة اللَّه و اذکر وقوفک بین یدیه یوم تبلو کل نفس ما اسلفت و ردّوا الی اللَّه مولیهم الحق، وقف علی قدم الخوف و الرجاء»

(هر گاه رو بقبله ایستادی پس دنیا و آنچه در آن است و خلق و آنچه در آن هستند فراموش کن و دلت را از هر- چیزی که از خدا بازت میدارد خالی نمای، و عظمت و بزرگی خدا را بباطنت اعلان و ایستادنت را در مقابل او متذکر شو در روزی که هر کسی را ظاهر میشود آنچه 1- بحار باب متقدم

2- بحار باب متقدم

3- جامع السعادات و این حدیث آخرش یوم تبلو اشاره بآیه شریفه است در سوره یونس آیه 31 و اول آیه هنا لک تبلوا الایة

ص: 164

پیش فرستاده و بجانب مولای حقیقی خود بازگشت میکنند، و بر پای بیم و امید بایست) و امّا اذان و اقامه: در بعض اخبار اذان بنفخه اولی برای موت خلایق و اقامه بنفخه ثانیه برای قیام از قبور تشبیه شده و این تشبیه بهتر است از آنچه از بعض اکابر نقل شده که اذان را بقیام از موت و اقامه را بقیام در عرصات تشبیه کرده چون این هر دو یکی است و در کتاب من لا یحضره الفقیه در باب علل صلوة از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«امر الناس بالاذان لعلل کثیرة منها ان یکون تذکرا للناس و تنبّها للغافل و تعریفا لمن جهل الوقت و اشتغل عنه و یکون المؤذن داعیا الی عبادة الخالق و مرغّبا فیها مقرّا له بالتوحید و مجاهدا بالایمان معلنا بالاعلام مؤذّنا لمن ینساها و انّما یقال له لانه یؤذن بالاذان فی الصلاة و انّما بدء با لتکبیر و ختم بالتهلیل للبدء باسم اللَّه و الختم به الحدیث»

(خداوند مردم را باذان امر فرمود برای جهات بسیاری که بعض از آنها یادآوری مردم و آگاه نمودن غافل و شناسانیدن جاهل بوقت و سرگرم بکار است، مؤذن دعوت کننده ببندگی آفریدگار و ترغیب کننده در آن و اقرار کننده بیگانگی حق و کوشش کننده در راه ایمان و اعلان کننده کسانیست که نماز را فراموش کرده و مؤذنرا مؤذن میگویند برای اعلام بنماز است و همانا بتکبیر ابتدا میکند و بتهلیل خاتمه میدهد برای اینکه باسم خدا ابتداء و بنام او ختم نموده باشد امّا اجزاء نماز بر دو قسمند: اقوال، و افعال و هر قسم از آنها بر چهار صنف است:

اقوال عبارت از قرائت و ذکر و دعا و سلام، و افعال عبارت از قیام و قعود و رکوع و سجود میباشند 1- قرائت: قرائت آداب ظاهری و باطنی دارد که در مقدّمه کتاب بیان

ص: 165

شد «1» بآنجا مراجعه شود 2- ذکر: در فضیلت و اهمیّت ذکر آیات و اخبار بسیار وارد شده که بپاره از آنها اشاره میشود در قرآن مجید در وصف اولی الالباب میفرماید الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ الایة «2» (صاحبان عقل کسانی هستند که در حال ایستادن و نشستن و بر پهلو خوابیدن خدا را یاد میکنند) و در سوره نور بعد از آیه نور میفرماید رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ الایة» «3» (در آن خانه ها در بامداد و پسین خدا را تسبیح میکنند مردانی که تجارت و خرید و فروش آنان را از یاد خدا باز نمیدارد) و نیز میفرماید إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «4» (بدرستی که پرهیزکاران را هر گاه خطوری از شیطان در دلشان برخورد کند متذکر خدا میشوند، پس بینا و متوجه میشوند و از آن اعراض مینمایند) و نیز میفرماید وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا «5» (اطاعت مکن کسی را که دلش را از یاد ما غافل نموده ئیم) فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ «6» (وای بر کسانی که دلهایشان سخت است از اینکه خدا را یاد نمایند) وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ «7» (کسی که از یاد خدای رحمن اعراض کند برای او شیطانی را مقرر میداریم که آن شیطان و قرین و همنشین او است) اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ «8» (شیطان بر آنان چیره 1- صفحه 33- 36

2- سوره آل عمران آیه 188

3- سوره نور آیه 37

4- سوره اعراف آیه 200 [.....]

5- سوره کهف آیه 27

6- سوره زمر آیه 23

7- سوره زخرف آیه 35

8- سوره مجادله آیه 20

ص: 166

شده یاد خدا را فراموش کرده اند) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا «1» (ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید و در بامداد و پسین او را تسبیح نمائید) أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ «2» (آگاه باشید که بیاد خدا دلها آرام میگیرد) فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ «3» (مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم) وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ «4» (خدا را در پیش خود یاد کن) وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ «5» (یاد خدا از هر چیز بزرگتر است) أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی «6» (نماز را بپای دار تا اینکه بیاد من باشی) و در لآلی الاخبار از کافی صفحه 66 باب 2 روایت کرده که فرمود

«ما من شیئی الا و له حد ینتهی الیه الا الذکر»

برای هر چیزی حدی است که بآن حد منتهی میشود مگر برای ذکر خدا که حدّی ندارد) و نیز در لآلی الاخبار باب 2 ص 66 روایت کرده که فرمود

«و البیت الّذی یقرأ فیه القرآن و یذکر اللَّه فیه تکثر برکته و تحضره الملائکة و تهجره الشیطان و یضی ء لاهل السماء کما تضی ء الکواکب الدرّی لاهل الارض»

(خانه ای که در آن قرآن خوانده شود و خدا در آن یاد شود برکتش زیاد گردد و فرشتگان آنجا حاضر شوند و شیطان دور شود و برای اهل آسمان روشنی میدهد چنانچه ستارگان درخشان باهل زمین روشنی میدهند) و نیز در لآلی باب 2 ص 66 از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرموده

«الا اخبرکم بخیر اعمالکم ارفعها فی درجاتکم و أزکاها عند ملیککم من الدینار و الدرهم و خیر لکم من ان تلقوا عدوکم فتقتلوهم و یقتلوکم فقالوا بلی قال ذکر اللَّه 1- سوره احزاب آیه 41

2- سوره رعد آیه 28

3- سوره بقرة آیه 147

4- سوره اعراف آیه 204

5- سوره عنکبوت آیه 44

6- سوره طه آیه 14

ص: 167

کثیرا»

(آیا خبر دهم شما را ببهترین اعمالتان که از لحاظ ترفیع درجه از همه بالاتر و نزد فرشتگان از همه پاکیزه تر، و بهتر باشد برای شما از دینار و درهم و بهتر باشد از اینکه در جهاد، دشمن را ملاقات کنید و آنها را بکشید و کشته شوید گفتند بلی، فرمود بسیار بیاد خدا بودن) و نیز در لآلی در همین باب از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«من اکثر ذکر اللَّه احبّه اللَّه»

(کسی که بسیار بیاد خدا باشد خدا او را دوست دارد) و نیز در تتمه حدیث سابق از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرد، که فرمود

«من ذکر اللَّه کثیرا کتب اللَّه له برائتان برائة من النار و برائة من النفاق و اظلّه اللَّه فی جنّته)

(کسی که بسیار بیاد خدا باشد خداوند برای او دو برائت بنویسد، یکی برائت و بیزاری از آتش و دیگری بیزاری از نفاق و او را در بهشت در ظلّ توجّه خود قرار دهد) و نیز در لآلی از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«من احبّ ان یرتع فی ریاض الجنّة فلیکثر ذکر اللَّه»

(کسی که دوست دارد در باغهای بهشت سیر کند پس بسیار خدا را یاد کند) و برای ذکر سه قسم بیان کرده اند:

1- ذکر جلیّ یعنی جهرا و آشکارا خدا را تسبیح و تحمید و تعظیم کند و باسماء و صفات وی را یاد نماید 2- ذکر خفیّ یعنی پنهان و آهسته بذکر خدا مشغول باشد و در لآلی الاخبار اخبار بسیاری در موضوع دعا و صدقه و کلیه اعمال خیریه و حسنات نقل کرده که استتار آنها ثوابش هفتاد برابر اظهارش میباشد باب 2 ص 67 و 68 3- ذکر قلبی یعنی دل و روح در همه حال متوجه و متذکر حق باشد و قبل از هر قدمی که برمیدارد و هر عملی که انجام میدهد متوجه اوامر و نواهی الهی باشد و حقیقت ذکر که آن همه فضیلت در آیات و اخبار برای آن ذکر شده همین است

ص: 168

و ذکر زبانی تلقین بنفس است که متوجه و متذکر شود و آنهم در مرتبه خود دارای فضیلت است و اذکار نماز عبارت از تکبیر و تحمید و تسبیح و تهلیل و شهادتین و صلوات است که برای هر یک از آنها شرح مختصری متذکر میشویم:

تکبیر: گفتن اللَّه اکبر است و در معنی آن مشهور گفتند «اللَّه اکبر من کل شیئی و اکبر من کل کبیر و ارفع من کل رفیع» ولی این معنی بطوری که از مضمون اخبار استفاده میشود از دو جهت اشکال دارد چنانچه صدوق علیه الرحمة در کتاب توحید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده

«قال رجل عنده اللَّه اکبر فقال اللَّه اکبر من ایّ شیئی قال من کل شیئی فقال ابو عبد اللَّه علیه السّلام حددته فقال الرجل کیف اقول فقال قل اللَّه اکبر من ان یوصف»

(مردی نزد حضرت صادق علیه السّلام گفت اللَّه اکبر حضرت فرمودند خداوند بزرگتر از چه چیز است عرض کرد از هر چیز بزرگتر است حضرت فرمود خدا را محدود کردی، پس آن مرد گفت چگونه بگویم حضرت فرمود بگو خدا بزرگتر از آنست که وصف کرده شود) و نیز از آن حضرت روایت کرده که بر اوی حدیث فرمود

«ایّ شیئی اللَّه اکبر فقلت اللَّه اکبر من کل شیئی فقال علیه السّلام و کان ثم شیئی فیکون اکبر منه فقلت فما هو قال اللَّه اکبر من ان یوصف»

(از چه چیز خدا بزرگتر است؟ گفتم از هر چیز، حضرت فرمود پس چیزی بوده که خداوند بزرگتر از آن میباشد گفتم پس معنی آن چیست؟ فرمود خداوند بزرگتر از آنست که وصف کرده شود) و بیان این دو اشکال اینست که صفت اکبریت و بزرگتر بودن از چیزی محدودیت را موجب میشود و ذات اقدس حق محدود نیست پس معنی اینست که خداوند بزرگتر از آنست که بتوان او را توصیف نمود حتی بصفت اکبریت، دیگر آنکه این صفت از صفات ذات است و خداوند ازلا و ابدا اکبر است و موجودی

ص: 169

غیر او نبوده که بتوان گفت خداوند بزرگتر از آنست چنانچه مفاد حدیث دوم است

«نکته»

صفت کبریایی دلالتش بر بزرگواری حق بیشتر از صفت عظمت است زیرا غیر ذات مقدس او هر که و هر چه هست کوچک و حقیرند و لذا گفته میشود کبریایی بذات او میبرازد و بس، و اطلاق آن بر غیر خدا اضافی است چنانچه می گویی «زید اکبر من عمرو» ولی صفت عظیمیت بسا بر غیر خدا اطلاق میشود هر چند از روی عنایت و مجاز باشد مانند وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ «1» و در حدیث قدسی «2» میفرماید

«الکبریاء ردائی و العظمة ازاری»

شاید اشاره بهمین باشد زیرا اهمیت رداء از ازار بیشتر است و در جامع السعادة از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«اذا کبّرت فاستصغر ما بین العلی و الثری دون کبریائه فانّ اللَّه تعالی اذا اطلع علی قلب العبد و هو یکبّر و فی قلبه عارض عن حقیقة تکبیره قال یا کاذب أ تخدعنی و عزتی و جلالی لأحرّمنک حلاوة ذکری و لأحجبنّک عن قربی و المسارّة بمناجاتی»

(هر گاه تکبیر گفتی کوچک بشمار آنچه ما بین آسمان و زمین است در نزد بزرگواری حضرت پروردگار، چه آنکه محققا وقتی خداوند بر دل بنده نظر کرد در حالی که تکبیر میگوید و در دلش چیزی است که او را از حقیقت تکبیر منصرف نموده، میفرماید ای دروغگو آیا با من خدعه میکنی؟ بعزت و جلالم قسم هر آینه از شیرینی یاد خودم ترا محروم میکنم و از نزدیکی بخود و شادمانی بمناجاتم ترا ممنوع میسازم) تحمید: شرح آن در ذیل آیه شریفه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ بیان شد «3» تسبیح: تسبیح بمعنی تنزیه حق تبارک و تعالی از جمیع عیوب و نواقص است از جهت ذات و صفات و افعال و معنی سبّوح و قدوس همین است 1- سوره نمل آیه 23

2- در قدسیات

3- صفحه 103

ص: 170

در توحید صدوق از هشام جوالیقی روایت کرده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام از معنی سبحان اللَّه سؤال کردم فرمود

تنزیهه عن النقائص و المعایب و غیرها ممّا لا یلیق بجناب الحق و ساحة القدس مثل الضدّ و الندّ و الشریک و النظیر و التشابه بالخلق و الاتصاف بالصفات و التکیّف بالکیفیات

» (منزه نمودن خدا را از نقصها و عیبها و غیر اینها از چیزهایی که سزاوار بساحت مقدس حق نیست مانند ضدّ، همتا شریک، مثل، همانندی بمخلوقات و متصف بودن بصفات زائد بر ذات و داشتن کیفیات نفسانی مانند مخلوقات) و نیز در توحید صدوق از هشام بن حکم روایت کرده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام از معنی سبحان اللَّه پرسیدم فرمود

«انفة اللَّه»

یعنی ساحت مقدس حضرت پروردگار از نقائص و عیوب استنکاف دارد و صفت «العظیم» در «سبحان ربّی العظیم و بحمده» و صفت «الاعلی» در «سبحان ربّی الاعلی و بحمده» از صفات ذات است مانند صفت کبریایی، و در معنی عظیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود

«رفیع لا یقدر العباد علی صفته و لا یبلغون کنه عظمته لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر»

(بلند مرتبه که بنده گان بکنه صفات او پی نبرند و حقیقت عظمت او را درک نکنند دیده ها درک نکند او را و او دیده ها را درک کند و او دانای بدقایق و آگاه از همه امور است) پس مراد از عظمت بزرگواری از جهت شرف و مرتبت است نه از جهت کم و کیف و مقدار و معنی اعلی، علو است از حیث اقتدار و قهر و غلبه و احاطه و بالاتر بودن از اینکه پی بکنه ذات و صفات او برده شود تهلیل: تهلیل گفتن «لا اله الا اللَّه» است و معنی آن در ضمن شهادتین گفته شود در باب تشهد انشاء اللَّه تعالی و مجموع این چهار ذکر را «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» را 1- توحید صدوق [.....]

ص: 171

تسبیحات اربعه گویند برای اینکه همه اینها تنزیه حضرت حق تبارک و تعالی است از عیوب و نواقص، و در فضیلت و ثواب تسبیحات اربعه اخبار بسیاری وارد شده که مضامین آنها اینست که برای گوینده این تسبیحات قصری است در بهشت از یاقوت قرمز که از داخلش بیرون پیدا و از بیرونش داخل نمایان، و این تسبیحات نفقه ملائکه است که مشغول ببنای آن قصر در بهشت میباشند و یک خشت آن قصر از طلا و خشت دیگر آن از نقره، و هر که در صبح و شام این تسبیحات را بگوید برای هر تسبیحی ده درخت که دارای انواع فاکهه است در بهشت برای او غرس شود، و این تسبیحات سیّد تسابیح میباشند، و کسی که بگوید سبحان اللَّه با او تسبیح میکنند آنچه دون عرش است، و کسی که بگوید الحمد للَّه نعم اخرویه او بنعم دنیویه او وصل میگردد و مجموع این اخبار در لآلی باب 7 ص 372 تشهّد: عبارت از گفتن «اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله» میباشد و در بیان و توضیح آن در چند مقام بحث میشود:

(مقام اول در معنی تشهد)

اشهد مأخوذ از شهود بمعنی حضور مقابل غیاب است و از اینجهت گفته میشود «الشاهد یری ما لا یری الغائب» و شهادت از دو جهت باعلم و یقین تفاوت دارد، یکی آنکه شهادت باید از روی مقدّمات حسّیه باشد ولی علم و یقین اعم است از اینکه بواسطه مقدّمات حسّیه حاصل گردد یا بواسطه مقدمات عقلیه و از روی برهان و دلیل پیدا شود مثلا کسی که رؤیت هلال ننموده ولی نزد او ثابت شده میتواند بگوید علم و یقین دارم ولی نمیتواند شهادت دهد دیگر آنکه در شهادت از دو امر خبر داده میشود یکی آنکه مورد شهادت

ص: 172

مطابق با واقع و خارج است که هر گاه مطابق نباشد شهادت دروغ است اگر چه عقیده جازم و قطعی نسبت بآن داشته باشد، و دیگر آنکه مطابق با عقیده باطنی باشد که اگر نباشد هر چند مطابق با واقع باشد شهادت دروغ است و معنی آیه شریفه همین است إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ «1» و احتیاج بقول جاحظ نیست که صدق را مطابقت با اعتقاد و کذب را عدم مطابقت با اعتقاد بگیرد بلکه صدق و کذب کما هو المشهور مطابقت با واقع و عدم مطابقت با آن است ولی علم و یقین اگر بر خلاف واقع باشد دروغ نیست بلکه جهل مرکّب است و اگر بر خلاف اعتقاد باشد دروغ است، و بعبارت واضح تر شهادت مرتبه عین الیقین و علم مرتبه علم الیقین است پس مرتبه شهادت بالاتر است

(مقام دوم در بیان کلمه لا اله الا اللَّه)

مشهور گفته اند که لاء آن برای نفی جنس است و اله اسم آن و خبرش محذوف است و خبر محذوف را بعضی موجود گرفته اند یعنی معبودی جز خدا وجود ندارد و چون دیدند معبودهای اهل باطل مانند بت و آتش و خورشید و ماه و ستارگان نیز موجودند قید بحق را اضافه کردند و گفتند معبود بحقی جز خدا وجود ندارد، و باز اشکال شد که کلمه توحید باید دلالت بر امتناع شریک داشته باشد نه مجرّد نفی وجود و باین تقدیر بر امتناع دلالت ندارد، برای رفع این اشکال بعضی خبر محذوف را ممکن گرفتند یعنی معبود بحقی ممکن نیست جز خدا، و باین تقدیر نیز اشکال شد که اثبات وجود اللَّه را نمیکند و تحقیق در مقام اینست که لاء در اینگونه موارد برای نفی حقیقت است و احتیاجی بخبر ندارد مانند

لا فتی الا علی، لا سیف الا ذو الفقار

، لا سخاء الا فی العرب 1- سوره منافقون آیه 6

ص: 173

و امثال اینها یعنی معبودی حقیقت ندارد جز اللَّه، و این معنی هم امتناع غیر و هم بر اثبات وجود خدا دلالت دارد و باصطلاح نظیر لیس تامة است که اسم و خبر نمیخواهد نه لیس ناقصة و این کلمه شریفه را کلمه توحید و کلمه اخلاص و کلمه طیّبه مینامند و از برای آن سه نوع دلالت است مطابقی، التزامی، اقتضایی امّا مطابقة بر توحید عبادتی دلالت میکند یعنی معنایی که مطابق با لفظ این کلمه است اینست که مستحق عبودیت و سزاوار پرستش اوست و بس و جز او چیزی سزاوار پرستش نیست، در مقابل بت پرستان و خورشید و ستاره پرستان و آتش پرستان و سایر طبقات مشرکین:

امّا التزاما بر توحید ذاتی و صفاتی و افعالی دلالت میکند زیرا لازمه سزاوار پرستش اینست که ذاتا و صفاتا و افعالا یکی باشد چه اگر واجب الوجودی غیر از او باشد آن نیز سزاوار پرستش است و نیز اگر صفات او عین ذاتش نباشند و هر صفتی غیر ذات و قدیم باشد آنها هم سزاوار پرستشند، و نیز اگر خالق و رازق و منعم و ممیت و و محیی غیر از او باشد آنهم سزاوار پرستش است.

و امّا اقتضاء بر جمیع عقائد حقّه دلالت میکند یعنی اعتقاد بتوحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی حق اعتقاد بسایر عقائد حقه را عقلا اقتضاء میکند زیرا پس از آنکه ثابت شد که واجب الوجود منحصر بذات مقدس اوست و اینکه صفات او عین ذات او است و دارای همه صفات کمال و جلال و جمال است عقل حکم میکند که باید عادل هم باشد و فعل قبیح و لغو از وی صادر نشود و مقتضای عدل، ارسال رسل و انزال کتب و جعل تکلیف و راهنمایی بطریق سعادت و شقاوت و بیان احکام و جعل قیّم برای حفظ احکام و ابلاغ آنها و معاد و بهشت و دوزخ و حساب و سؤال و سایر اموری که ترکش خلاف عدل میباشد و بهمین معنی حضرت رضا علیه السّلام در حدیث سلسلة الذهب اشاره فرموده که بعد

ص: 174

از ذکر حدیث

«کلمة لا اله الا اللَّه حصنی و من قالها دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی»

میفرماید

«بشرطها و انا من شروطها».

بنا بر این جمیع امور دینی اسلامی از عقاید و اخلاق و احکام را میتوان از این کلمه استنباط و استفاده نمود، و در اخبار فضیلت بسیار برای این کلمه ذکر شد.

در کافی در کتاب الدعاء از ابی حمزه روایت کرده که گفت شنیدم حضرت باقر علیه السّلام میفرمود

«ما من شیئی اعظم ثوابا من شهادة ان لا اله الا اللَّه انّ اللَّه عز و جل لا یعدله شیئی و لا یشرکه فی الامور احد»

(چیزی نیست که ثوابش بزرگتر باشد از شهادت به لا اله الا اللَّه، بدرستی که خداوند عز و جل را برابری نمیکند چیزی و در کارها احدی شریک او نمیشود) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که گفت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود بهترین عبادت گفتن لا اله الا اللَّه است و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود بهای بهشت لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر است و نیز از ابان بن تغلب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ای ابان وقتی وارد کوفه شدی این حدیث را روایت کن (کسی که شهادت دهد به لا اله الا اللَّه از روی اخلاص بهشت برای او واجب شود الحدیث) و نیز از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود کسی که بگوید

«اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله»

خداوند هزار حسنه برای او بنویسد و در لآلی باب 7 ص 364 از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود خداوند بحضرت موسی خطاب فرمود که اگر تمام آسمانها و زمینها را در کفّه میزان گذارند و لا اله الا اللَّه را در کفّه دیگر بر آنها ترجیح پیدا کند اگر چه مثل آسمان و زمین را بر آنها بیفزایند

ص: 175

و در لالی نیز در همین باب روایت کرده که جبرئیل بحضرت رسالت عرض کرد که هر چیزی ثوابش احصاء میشود جز گفتن لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له که جز خدا کسی ثوابش را نمیتواند احصاء نماید و خداوند ذخیره فرمود برای امّت شما و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود کسی که در روز صد مرتبه بگوید لا اله الا اللَّه عملش از همه افضل باشد مگر کسی که بیشتر گفته باشد «1» و غیر اینها از اخبار دیگر که موجب تطویل کلام میشود

(مقام سوم در بیان کلمه اشهد ان محمدا عبده و رسوله)
اشاره

معنی شهادت گذشت و همچنین اسم مبارک حضرت در ضمن معنی حمد «2» بیان شد و اسامی حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسیار است و ابن شهر آشوب ره در مناقب چهار صد اسم برای آن حضرت ذکر کرده و مجلسی ره نیز در مجلد ششم بحار در باب اسماء آن حضرت، نقل نموده هر که طالب است بآنجا مراجعه کند و ما در اینجا فقط در معنی عبده و رسوله جمله چند ایراد مینمائیم «عبده» عبد مقابل حرّ یعنی آزاد است و حقیقت عبودیّت بسه چیز محقّق میشود:

1- در آنچه خداوند باو عنایت فرموده ملکیّتی برای خود نبیند بلکه خودش را هم مملوک حق بداند

«العبد و ما فی یده کان لمولاه»

بنا بر این نعمی را که خداوند باو عطا فرموده باید بهر مصرفی که او امر نموده صرف کند نسبت بمال انفاقات واجبه و مستحبه برای او مشکل نباشد اعضاء و جوارحش در راه آن مقصدی که مولا برای آن آفریده بکار بیندازد، عزّت و ریاست و بالجمله هر چه خدا باو عنایت فرموده در طریق خودش صرف نماید 2- هیچ از جانب خود برای خود نیندیشد بلکه کار خود را بخدا واگذارد 1- کافی کتاب الدعاء

2- صفحه 99

ص: 176

و در امور خود مطابق تدبیر و دستور حق رفتار کند و در بلیات و مصائبی که بر او وارد میشود صابر بلکه تسلیم و خوشنود باشد 3- آنی از تحت فرمان او بیرون نرود و از یاد او غافل نشود و در کلیه امور توجه و نظرش بدستور الهی و تکلیفی که از جانب حق برای او مقرّر شده چه از تکالیف قلبیه و چه از تکالیف نفسیه و چه وظائف بدنیّه باشد و از این بیان مختصر که مفاد حدیث است معلوم میشود که اگر کسی کوچکترین نافرمانی از او سرزند یا صفت زشتی از صفات ذمیمه را دارا باشد یا کمترین توجهی بغیر حق داشته باشد از تحت عبودیت مطلقه حق خارج شده است بنا بر این عبودیت مطلقه عین مقام عصمت است بلکه اعلی مراتب آن که خاصّ بمقام مقدّس محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل امجاد اوست و مقام رسالت و امامت یکی از شئون عبودیت است و اطلاق عبودیت بر غیر این خاندان اضافی و نسبی است، همچنین که اطلاق مولی بر غیر ذات حق تبارک و تعالی اضافی و نسبی است مانند اطلاق عبد بر عبد ظاهری و اطلاق مولی بر مولی ظاهری، یا اطلاق مولی بر مقام رسالت و امامت و معلّم و پدر و غیر اینها که همه آنها جعلی است چنانچه در ذیل «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» متعرض شدیم.

«و رسوله»

رسول بمعنی سفیر و فرستاده شده و پیغام و خبر آورنده از جانب خداست برای بندگانش، که در فارسی از آن به پیامبر و پیغمبر تعبیر میشود و رسالت او بواسطه وحی الهی است و وحی یا بدون واسطه ملک و فرشته است یا بواسطه ملک اعم از اینکه ملک را معاینه کند یا فقط صوت او را استماع نماید چه در خواب باشد و چه در بیداری، و نیز رسول اعمّ است از اینکه بر جماعت بسیاری مبعوث باشد یا بر عدّه کمی، دارای شریعت جدیدی باشد یا تابع شریعت پیغمبر قبل باشد

ص: 177

و نبیّ بمعنی مخبر است یعنی کسی که از جانب حق باو وحی و خبر میرسد اگر چه مبعوث بغیر نباشد و اولو العزم پیغمبری است که دارای شریعت جدید باشد، بنا بر این نبی اعم از رسول و رسول اعمّ از اولو العزم است یعنی هر اولو العزمی رسول و نبی هست ولی هر رسولی اولو العزم و هر نبیّ رسول نمیباشد و پیغمبر خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نبیّ بود در عالم نورانیت

«کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطین»

و قبل از بعثت و رسول شد در روز بعثت و اولو العزم بود زیرا شریعتش ناسخ شرایع سابقه بود و خاتم انبیاء بود زیرا دفتر رسالت و نبوت به پیغمبری او ختم گردید و افضل از جمیع انبیاء بلکه جمیع ما سوی اللَّه بود و تفصیل این قسمت را در کلم الطیّب متعرض شده ایم «1» و در مقدمه این کتاب «2» نیز شمه از آن را ذکر نموده و هر جا مناسب شد قسمتهای دیگر آن را متذکر خواهیم شد انشاء اللَّه و در این مقام تنها مطلبی را که لازمه شهادت برسالت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میباشد یادآوری میکنیم و آن اینست که لازمه تصدیق به پیغمبری حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تصدیق بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است یعنی آنچه از جانب خدا آورده است که اگر یکی از آنها را با قطع بصدورش از آن حضرت، انکار نماید موجب کفر و ارتداد و انکار رسالت میشود خواه از ضروریات دین یا مذهب یا نص قرآن یا اجماع قطعی یا نصّ خبر متواتر یا نصّ خبر قطعی الصدور باشد، و اگر انکارش از روی شبهه باشد و قطع بصدور از آن حضرت نداشته باشد یا نصوصیت آن بر وی معلوم نباشد برگشت آن بانکار رسالت نبوده و موجب کفر نمیشود هر چند انکار ضروری باشد، لکن در بسیار از موارد ضلالت و گمراهی است و انکار بعضی از حکماء و متکلمین بعض از ضروریات دین را بر همین معنی حمل شده و باید دانست که کلیه اموری که بشریعت مطهره منسوب است بر سه قسم میباشد 1- مجلد اول از صفحه 179 الی آخر الکتاب در بحث نبوت خاصه

2- صفحه 69- 70

ص: 178

قسم اول اموریست که مقطوع الصدور بوده و شک نیست که از ناحیه مقدّس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیای معصومین او صادر شده، اینگونه امور را نباید انکار کرد که انکارش موجب کفر و ارتداد میشود قسم دوم اموریست که دروغ بودن آنها قطعی است مانند بدعتهایی که اهل بدعت و ضلالت در دین گذارده یا نسبتهای ناروایی که بمقام مقدّس انبیاء و اوصیاء و ملائکه داده اند، اینگونه امور را باید باشد انکار، انکار نمود هر چند بر طبقش اخباری هم نقل شده باشد زیرا که این نوع اخبار یا مجعول است و یا مؤوّل.

قسم سوم اموری است که دلیل قطعی بر هیچ طرفی نیست، نمیتوان تصدیق نمود زیرا گواه صادق و دلیل قاطعی بر آن نیست و ممکن است جزو شریعت نباشد و نمیتوان ردّ نمود چه ممکن است جزو شریعت باشد در اینصورت باید تصدیق اجمالی نمود و علم آن را بخدا و رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی محوّل کرد خواه بر طبق آن خبر معتبری باشد یا نباشد زیرا حجیّت خبر معتبر در مقام عمل است نه در مورد اعتقاد.

و قسم اول از این امور نیز بر دو قسم است:

اول اموری که تحصیل اعتقاد بآنها لازم است و جاهل بآنها معذور نیست که از آنها باصول دین تعبیر میشود دوم اموری که تحصیل اعتقاد بآنها لازم نیست ولی چون قطعی الصدور است نباید انکار نمود و امّا صلوات که بعد از ذکر شهادتین گفته میشود میتوان جزو تشهّد و اذکار واجبه نماز شمرد و میتوان آن را واجب مستقلّ و جزو دعاء دانست و بیان آن بیاید و امّا اذکار دیگر نماز مانند استغفار و قول سمع اللَّه لمن حمده و بحول اللَّه و و قوّته اقوم و اقعد از اذکار مستحبه است

ص: 179

«استغفار»

گفتن استغفر اللَّه ربّی و اتوب الیه و امثال آن است و در حقیقت استغفار و توبه و وجوب عقلی آن و وجوب قبول آن و شرایط و آداب و طریق تحصیل آن بحث طویل الذیل است و ما در کتاب عمل صالح که آخر مجلد سیم کلم الطیّب است در اطراف آن بحث کرده ایم و در اینجا تنها معنی این ذکر شریف و اهمیّت آن را متذکّر میشویم در کلمه استغفار بدو اسم از اسماء شریفه الهی اشاره میشود یکی غفّاریّت و دیگری توّابیّت و غفّار و غفور از ماده غفر بمعنی ستر است، بنا بر این غفّار الذنوب با ستّار العیوب قریب المعنی است و چنانچه خداوند قبائح بدن را بظاهر جمال پوشانیده و خواطر مذمومه و منویات ناپسندیده را مستور داشته قبایح اعمال و معاصی را نیز در دنیا و آخرت از نظر مردم پنهان میدارد مگر اینکه خود بندگان پرده دری و هتّاکی نمایند و غافر و غفور و غفّار «اسم فاعل صفة مشبهه، صیغه مبالغه» هر سه بر خدا اطلاق میشود و غفور بر استمرار و غفّار بر کثرت و شمول مغفرت دلالت دارد در قرآن مجید میفرماید غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ «1» و نیز میفرماید وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ «2» و نیز میفرماید وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی «3» و توّاب مبالغه از تاب بمعنی رجع است و این فعل اگر بعلی متعدی شود از صفات باری است یعنی بازگشت از عقوبت و اگر بالی متعدی شود از صفات بنده است 1- سوره غافر آیه 3

2- سوره انعام آیه 165

3- سوره طه آیه 84

ص: 180

بمعنی بازگشت از گناه و در اهمیّت استغفار و توبه آیات و اخبار بسیار است، در قرآن مجید در اوصاف اهل تقوی میفرماید الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ «1» (کسانی که دارای تقوی هستند صبر کنندگان و راستگویان و دعا کنندگان و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرها میباشند) و نیز میفرماید وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً «2» (اگر ایشان وقتی بخود ستم می نمودند نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیغمبر خدا برای ایشان طلب آمرزش میکرد هر آینه خدا را بسیار توبه پذیر و بخشنده مییافتند) و نیز میفرماید وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «3» (همه شما ای گروه گرویدگان بسوی خدا بازگردید تا رستگار شوید) و نیز میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً «4» (ای کسانی که ایمان آورده اید بسوی خدا بازگشت کنید بازگشت صادقانه) و بسیاری از آیات دیگر که در محل خود بیان خواهد شد انشاء اللَّه تعالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «5» که فرمود خداوند سه چیز بتوبه کنندگان عنایت فرموده که اگر یکی از آنها را بتمام اهل آسمانها عنایت فرموده بود تماما نجات پیدا میکردند اوّل آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ «6» دوم آیه شریفه الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ 1- سوره آل عمران آیه 17

2- سوره نساء آیه 67

3- سوره نور آیه 31

4- سوره تحریم آیه 8

5- کتاب جامع السعادات باب توبه

6- بدرستی که خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست میدارد- سوره بقرة آیه 222 [.....]

ص: 181

وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «1» سوم آیه شریفه وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً «2» و از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «3»

«انّ اللَّه یبسط یدیه بالتوبة لمسیئی اللیل الی النهار و لمسیئی النهار الی اللیل حتی تطلع الشمس من 1- کسانی که حمل میکنند عرش الهی را و کسانی که اطراف عرشند تسبیح و حمد میکنند پروردگار را و باو ایمان میآورند و طلب مغفرت میکنند برای کسانی که ایمان آورده اند و میگویند پروردگار ما رحمت و علم تو هر چیزی را فرا گرفته پس بیامرز کسانی را که توبه کرده و راه ترا پیروی کرده و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرمای و در بهشتهای عدن که بآنان وعده داده ای داخل کن و کسانی را که شایسته اند از پدران و همسران و فرزندان ایشان بدرستی که تو غالب و حکیمی، و آنان را از بدیها حفظ کن و هر که را از بدیها حفظ کردی پس بتحقیق وی را رحم فرموده ای و این خود رستگاری بزرگی است- سوره مؤمن آیه 7 و 8 و 9

2- و کسانی که با خدا معبود دیگری نمیخوانند و مرتکب قتل نفس نمیشوند و کسانی که زنا نمیکنند و کسی که مرتکب چنین عملی شود عذاب او در قیامت مضاعف شود و در جهنم بحالت خاری جاویدان باشد مگر کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل شایسته نماید پس خداوند سیئات ایشان را بحسنات تبدیل کند و خداوند آمرزنده و بخشنده میباشد- سوره فرقان آیه 68- 71

3- جامع السعادات باب توبه

ص: 182

مغربها»

(بدرستی که خداوند دست خود را برای قبول توبه گشوده برای گناهکار شب تا روز و برای گناهکار روز تا شب تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند یعنی علامات قیامت واقع شود) و نیز از آن حضرت روایت شده «1» که فرمود

«لو عملتم الخطایا حتی تبلغ السماء ثمّ ندمتم لتاب اللَّه علیکم»

(اگر گناه کنید باندازه که بآسمان برسد سپس پشیمان شوید خداوند توبه شما را می پذیرد) و در کافی «2» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

«خیر الدعاء الاستغفار»

(بهترین دعا طلب آمرزش است) و نیز از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده «3» که فرمود

«مثل الاستغفار مثل و رق شجر تحرّک فیتناثر، و المستغفر من ذنب و یفعله کالمستهزء بربّه»

(مثل استغفار مثل برگی است که بر درختی باشد که بواسطه حرکت درخت آن برگها بریزد یعنی همچنین که حرکت درخت برگها را میریزد، استغفار گناهان را میریزد، و کسی که از گناهی استغفار کند و باز بجا بیاورد مانند کسی است که پروردگارش را استهزاء کند) امّا سمع اللَّه لمن حمده: یعنی خدا بشنود کسی را که او را بستاید و سمیع که از صفات ثبوتیه ذاتیه است بر دو معنی حمل میشود، یکی عالم بمسموعات و باین معنی برگشت آن بعلم است چنانچه بصیر بمعنی عالم بمبصرات و مدرک بمعنی عالم بجزئیات و حکیم بمعنی عالم بمصالح و مفاسد و مرید بمعنی عالم بصلاح فعل و کاره بمعنی عالم بفساد فعل و لطیف بمعنی عالم بدقائق امور و خبیر بمعنی عالم بقضایا است، و همه این صفات برگشتشان بعلم است و دیگر اجابت کننده خواهش است چنانچه گفته میشود فلان حرف شنواست یعنی اثر بر حرف بار میکند و کلمه سمع اللَّه لمن حمده بر این معنی حمل میشود یعنی خداوند اجابت کند هر که او را حمد نماید و باین معنی از صفات فعل است 1- جامع السعادات باب توبه

2- کتاب الدعاء باب الاستغفار

3- کتاب الدعاء باب الاستغفار

ص: 183

و امّا بحول اللَّه و قوته اقوم و اقعد، این قریب المعنی است با جمله

«لا حول و لا قوة الا باللّه»

و اخبار در فضیلت آن بسیار است در کافی «1» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

اذا دعا الرجل فقال بعد ما دعا: ما شاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللّه قال استبسل عبدی و استسلم لامری اقضوا حاجته»

(هر گاه کسی دعا کند و بعد از دعا بگوید «

لا حول و لا قوة الا باللّه

خدا میفرماید بنده من جان خود را در اختیار من گذارد و تسلیم امر من شد حاجت او را برآورید) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود کسی که صد مرتبه بعد نماز صبح بگوید

«ما شاء اللَّه کان لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم»

آن روز چیزی که مورد کراهت او باشد نبیند و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود هر گاه نماز صبح و مغرب را بجا آوردی هفت مرتبه بگو

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم»

پس بدرستی که هر کس آن را بگوید دیوانگی و خوره و پیسی و هفتاد نوع از بلا باو نرسد و غیر اینها از اخبار دیگر که در کافی کتاب دعا و لالی الاخبار ذکر کرده اند و در معنی کلمه حوقله از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «2»

«لا یحول بیننا و بین المعاصی الا اللَّه و لا یقوینا علی اداء الطاعة و الفرائض الا اللَّه»

(غیر خدا بین ما و گناهان حائل نمیشود و غیر خدا ما را بر اداء فرائض نیرو نمی بخشد) و این معنی از باب بیان مصداق است و جمله بحول اللَّه و قوته اقوم و اقعد، قسمت اولش بر نفی تفویض و قسمت دومش بر نفی جبر دلالت دارد زیرا حول و قوه را مستند بخدا و قیام و قعود را نسبت بانسان میدهد و نظیر این در ایاک نعبد و ایاک نستعین بیان شد 1- کتاب الدعاء

2- توحید صدوق

ص: 184

«دعاء»
اشاره

آیات و اخبار در اهمیّت و فضیلت دعا بسیار است، در قرآن کریم میفرماید قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ «1» بگو ای پیغمبر پروردگار شما بشما اعتنا نمیکند اگر دعای شما نباشد و نیز میفرماید وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ «2» (بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم کسانی که از دعا و خواندن من کبر میورزند بزودی داخل دوزخ شوند در حالی که خوار باشند) و چنانچه از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده «3» عبادت در این آیه بمعنی دعا است و دعاء بهترین عبادت است و نیز میفرماید إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ «4» (هر گاه سؤال کنند ترا بندگان من از من بگو من بآنان نزدیکم و اجابت دعای دعا کننده را میکنم هر گاه مرا بخواند، پس باید از من طلب اجابت کنند و ایمان بیاورند باجابت نمودن من تا بلکه رشد و هدایت یابند) و در کافی «5» سدیر روایت کرده که گفت بحضرت باقر علیه السّلام عرض کردم

«ایّ العبادة افضل فقال: ما من شیئی افضل عند اللَّه عز و جل من ان یسئل و یطلب ممّا عنده و ما احد ابغض الی اللَّه عز و جل ممّن یستکبر عن عبادته و لا یسأل ما عنده»

(کدام عبادت بهتر است؟ فرمود هیچ چیز نزد خدا بهتر از این نیست که سؤال و خواهش شود از آنچه نزد خداست و هیچ کس مبغوض تر از این نیست که از عبادت و دعا کبر ورزد و از آنچه نزد خداست سؤال نکند) 1- سوره فرقان آیه 87

2- سوره مؤمن آیه 62

3- کافی کتاب الدعاء

4- سوره بقره آیه 168

5- کتاب الدعاء باب فضل الدعاء

ص: 185

و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند «1» که به میسر فرمودند

«یا میسر ادع و لا تقل انّ الامر قد فرغ منه، انّ عند اللَّه عز و جل منزلة لا تنال الا بمسألة، و لو انّ عبدا سدّ فاه و لم یسأل لم یعط شیئا فسئل تعط، یا میسر انّه لیس من باب یقرع الّا یوشک ان یفتح لصاحبه»

(ای میسر دعا کن و مگو که از کار فراغت حاصل شده «یعنی خداوند هر چه مقدر بوده انجام داده و از آن فارغ شده و دعا فایده ندارد» بدرستی که نزد خدای عز و جل منزلت و مرتبتی است که نیل بآن مرتبت حاصل نشود مگر بسؤال و خواهش، و اگر بنده دهانش را ببندد و سؤال نکند چیزی باو داده نشود، پس سؤال کن تا عطا کرده شوی، ای میسر محققا مطلب اینست که دری نیست که کوبیده شود جز اینکه رو بصاحبش باز شود) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند «2» که گفت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

«احبّ الاعمال الی اللَّه عزّ و جل فی الارض الدعاء و افضل العبادة العفاف، قال و کان امیر المؤمنین علیه السّلام رجلا دعاء»

(محبوبترین کارها نزد خدای عز و جل در روی زمین دعاست و بهترین عبادات عفت و پاکدامنی است و حضرت صادق علیه السّلام فرمود که امیر المؤمنین علیه السّلام مرد بسیار دعا کننده بود) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند «3» که فرمود

«من لم یسأل اللَّه عزّ و جل من فضله افتقر»

(کسی که از فضل خدای عز و جل خواهش نکند درمانده شود) و نیز عبد اللَّه بن سنان روایت میکند «4» که گفت از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود

«الدعاء یردّ القضاء بعد ما ابرم ابراما فاکثر من الدعاء فانّه مفتاح کل رحمة و نجاح کل حاجة و لا ینال ما عند اللَّه عز و جل الا بالدعاء و انّه لیس باب یکثر قرعه الا یوشک ان یفتح لصاحبه»

(دعا ردّ میکند قضا را بعد از آنکه مبرم شده باشد، پس زیاد دعا کن که دعا کلید هر رحمت و رسیدن بهر حاجت است و نیل بآنچه نزد خداست حاصل نشود مگر بدعاء و محققا هیچ دری بسیار کوبیده نشود جز اینکه بر وی کوبنده اش باز شود) 1 و 2 و 3 و 4- کافی کتاب الدعاء [.....]

ص: 186

و نیز از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند «1» که باصحابش میفرمود

«علیکم بسلاح الانبیاء فقیل و ما سلاح الانبیاء؟ قال الدعاء»

(بر شما باد بحربه پیغمبران، پس گفته شد حربه پیغمبران چیست فرمود: دعاء) از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند «2» که فرمود

الدعاء انفذ من سنان الحدید»

(دعا از سر نیزه آهنی فرورونده تر است) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که بعلاء بن کامل فرمود «3»

«علیک بالدعاء فانه شفاء من کلّ داء

(بر تو باد بدعاء که دعا شفای هر دردی است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند «4» که فرمود

«الدعاء کهف الاجابة کما انّ السحاب کهف المطر»

(دعا کهف و پناه اجابت است چنانچه ابر پناه باران است) و نیز از آن حضرت روایت میکند «5» فرمود

«ما ابرز عبد یده الی اللَّه العزیز الجبّار الا استحیا اللَّه عزّ و جل ان یردّها صفرا حتی یجعل فیها من فضل رحمته ما یشاء فاذا دعا احدکم فلا یردّ یده حتی یمسح علی وجهه و رأسه»

(ظاهر و بارز نمیکند بنده دستش را بجانب خدای عزیز جبّار جز اینکه خدای عز و جل حیا میکند از اینکه خالی برگرداند تا اینکه در آن از فضل رحمتش آنچه میخواهد قرار دهد، پس هر گاه یکی از شما دعا نمود دستش را برنگرداند تا اینکه بر روی و سرش مسح کند) و از تهذیب شیخ طوسی ره روایت کرده «6» از معویة بن وهب که گفت خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم دو نفر افتتاح نماز کردند در یک ساعت، یکی تلاوت قرآن بیشتر از دعاء نمود و دیگری دعاء بیشتر از تلاوت قرآن، کدام افضل است؟

حضرت فرمود هر دو فضیلت دارد، عرض کردم میدانم ولی کدام یک افضل است؟

فرمود

«الدعاء افضل اما سمعت قول اللَّه ادعونی استجب لکم الایة هی و اللَّه العبادة 1- 2- 3- کافی کتاب الدعاء

4- 5- کافی کتاب الدعاء باب ان من دعا استجیب له

6- جامع السعادة

ص: 187

هی و اللَّه افضل هی و اللَّه افضل، أ لیست هی العبادة؟ هی و اللَّه العبادة هی و اللَّه العبادة، أ لیست هی اشدّهنّ؟ هی و اللَّه اشدّهنّ هی و اللَّه اشدّهنّ»

(دعا افضل است آیا نشنیدی قول خدا را «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (تا آخر آیه که ترجمه اش بیان شد) قسم بخدا دعاء عبادت است، قسم بخدا دعا افضل است، قسم بخدا دعا افضل است، آیا دعا عبادت نیست؟ قسم بخدا دعا عبادت است، قسم بخدا دعا عبادت است، آیا دعا بزرگترین عبادت نیست؟ قسم بخدا دعا بزرگترین عبادت است، قسم بخدا دعا بزرگترین عبادت است.

و در حدیث دیگر از عبید بن زرارة روایت کرده «1» که گفت خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم، دو نفر که یکی از شب تا صبح نماز کرد و دیگری نشست و دعا نمود، کدام یک افضل است؟ فرمود

«الدعاء افضل»

و غیر اینها از اخبار دیگر.

(آداب دعاء)

آداب دعا بسیار است و ما بطور فهرست اشاره میکنیم:

(1) مراعات اوقات دعا، «2» حال دعا، (3) مکان دعا، (4) با طهارت بودن، (5) رو بقبله بودن، (6) دستها را بلند کردن، (7) خفض صوت، (8) مراعات نکردن قافیه (9) با تضرع و خشوع و رهبت بودن (10) یقین باجابت داشتن (11) تکرار و الحاح در دعاء (12) ابتداء نمودن به ثنا و تمجید حق (13) توبه از گناهان (14) ردّ مظالم (15) اقبال (16) حلال بودن طعام و لباس (17) ذکر حاجت (18) تعمیم در دعاء (19) با حالت بکاء بودن (20) صدقه دادن قبل از دعا (21) اعتماد بغیر خدا نداشتن (22) نخواستن چیزی که برای انسان شرّ باشد (23) خدا را بچشم دل دیدن (24) ترک اختیار (25) تسلیم امور بخدا، و دعاهای وارده در نماز چه در حال قنوت و چه در حال رکوع و سجود و قیام و قعود و چه در عقب نماز بسیار است که بیان آنها از عهده این کتاب خارج است و ما تنها مختصری درباره صلوات بیان مینمائیم: 1- جامع السعادات

2- جامع السعادات

ص: 188

(صلوات)

معنی صلوات در ضمن معنی صلوة ذکر شد و در اینجا بچند مطلب اشاره میکنیم:

اوّل: ذکر صلوات در تشهد واجب است و در موارد زیادی از نماز مستحبّ است، و اختلاف شد بین فقهاء در اینکه صلوات موقعی که اسم مبارک حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برده میشود واجب است یا مستحبّ؟

جماعتی قائل بوجوب شدند (مطلقا یا فی الجمله) چنانچه از صدوق و صاحب کنز العرفان و صاحب حدائق و شیخ بهایی در مفتاح الفلاح و کاشانی در وافی و مازندرانی در شرح کافی و بعض مشایخ صاحب حدائق و جماعت دیگر نقل شده «1» ولی مشهور بین متقدّمین و متأخرین استحباب مؤکّد است دلیل قائلین بوجوب اخباری است که صریح یا ظاهر در وجوب و دالّ بر عقوبت تارک آن است و مشهور بعد از جواب به اینکه اخبار مزبور بعضی از حیث سند ضعیف است و بعضی دلالت بر وجوب ندارد و بعضی ظاهر در استحباب است و بعضی مربوط باین مقام نیست بوجوهی برای استحباب آن استدلال نمودند:

1- اصل برائت عقلی که قبح عقاب بلا بیان و برائت شرعی که حدیث رفع و غیر آن باشد 2- بسیاری از خطب که مشتمل بر اسماء شریفه آن حضرت است خالی از ذکر صلوات است 3- آیاتی از قرآن مشتمل بر اسم شریف حضرت است و اگر هنگام یاد کردن آن، صلوات واجب بود باید اشتهارش بیش از وجوب سجده هنگام تلاوت یا استماع آیات سجده باشد 4- اذان و اقامه مشتمل بر اسم مبارک حضرت است و اگر واجب بود اشتهارش 1- مستند و جواهر

ص: 189

مانند نمازهای پنجگانه میبود مخصوصا در اذان اعلامی که هر کس نام آن حضرت را میشنود و برای توضیح مطلب ما نخست اخبار آن را متذکر میشویم و سپس تحقیق در آن می نمائیم در کتاب وسائل بابی باین عنوان ذکر فرموده «باب وجوب الصلوات علی النبی کلّما ذکر و وجوب الصلاة علی آله مع الصلاة علیه» و هیجده خبر در ذیل این باب نقل نموده و در مستدرک هم ده حدیث بآنها اضافه فرموده لکن اکثر این اخبار راجع بجزء ثانی این باب است یعنی عدم جواز تفکیک بین نبی و آل او در صلوات و وجوب اقتران آنها و بعضی دلالت بر وجوب صلوات کند هنگام عطسه و ذبیحة و غیر اینها با اینکه احدی قائل بوجوب در این موارد نشده و مدرکیت آنها هم تمام نیست و بعضی ظاهر در استحباب یا مطلق الرجحان است مثل خبری که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل میکند

«البخیل حقا من ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ»

(بخیل واقعی کسی است که من نزد او یاد شوم و صلوات بر من نفرستد) و مثل خبری که نیز از آن حضرت نقل میفرماید

«البخیل کل البخیل الّذی اذا ذکرت بین یدیه لم یصلّ علیّ»

(بخیل بتمام معنی کسی است که هر گاه من در جلوی او یاد شوم درود بر من نفرستد) و مانند خبری که باز از آن حضرت روایت کرده

«اجفی الناس رجل ذکرت بین یدیه فلم یصلّ علیّ»

(ستمکارترین مردم مردی است که من در جلو او یاد شوم و بر من درود نفرستد) و بعضی راجع بنکوهش ناسی و فراموش کننده صلوات هنگام ذکر نام آن حضرت یا مطلقا میباشد: مانند خبری که از آن حضرت روایت کرده

«من نسی الصلاة علیّ اخطأ طریق الجنة»

یا

«فقد اخطا طریق الجنة»

(کسی که صلوات فرستادن بر من را فراموش کند راه بهشت را خطا کرده)

ص: 190

و در حدیث دیگر میفرماید

«من ذکرت عنده فنسی ان یصلّی علیّ خطأ اللَّه به طریق الجنّة»

(کسی که من نزد او یاد شوم و درود بر من را فراموش کند راه بهشت را بخطا افتاده) و معلوم است که صلوات مطلقا «چه هنگام ذکر نام آن حضرت یا غیر آن» راه بهشت است مانند همه عبادات از واجب و مستحبّ و بعضی مشتمل بر مذمّت تارک آنست مانند خبری که از ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده در لالی ص 376 از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

«من ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ فلم یغفر اللَّه له و ابعده»

(کسی که ذکر نام من شد نزد او پس بر من صلوات نفرستد پس خدا نیامرزد او را و او را دور میکند) و خبری که نیز در لالی نقل کرده در همین صفحه از آن حضرت

«من ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ فدخل النار فابعده اللَّه من رحمته»

(کسی که ذکر من شود نزد او پس صلوات بر من نفرستد داخل آتش شود و خدا از رحمت خود دورش کند) و خبری که مشتمل بر نفرین جبرئیل است بر کسی که هنگام ذکر نام پیغمبر صلوات بر او نفرستد و آمین گفتن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و این چند حدیث مرسل است و در مستدرک همین مضمون را از انس بن مالک روایت کرده و مثل خبری که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده که فرمود

«رغم انف رجل ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ»

(بینی مردی که من نزد او یاد شوم و درود بر من نفرستد بخاک مالیده شود) و مانند خبری که نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود

«من ذکرنی فلم یصلّ علیّ فقد شقی»

(کسی که مرا یاد کند و درود نفرستد بدبخت است) و این حدیث نیز مرسل است و بعضی از آنها دلالت بر ایجاب صلوات از جانب خداوند بر آن حضرت دارد و این نیز مربوط بمقام نیست مانند ایجاب رحمت.

ص: 191

و بالجمله حدیث معتبری که دلالت واضحه بر وجوب صلوات داشته باشد نیافتم جز دو حدیث که در مستند دعوای صحّت آنها را کرده و مشتمل بر امر است که ظاهر در وجوب میباشد و هر دو حدیث از زرارة از حضرت باقر و یا صادق علیه السّلام است که میفرماید

«صلّ علی النبیّ کلّما ذکرته»

یا

«صلّ علی النبیّ کلّما ذکره ذاکر عندک فی الاذان او غیره»

(بر پیغمبر صلوات بفرست هر گاه او را یاد کنی یا هر گاه یاد کننده او را نزد تو یاد نمود خواه در اذان باشد یا غیر اذان) و از این دو حدیث با اینکه از حیث سند و دلالت تمام است بدو وجه جواب داده اند 1- با اینکه حدیث بمرئی و مسمع اصحاب بوده بخلاف آن فتوی داده اند کاشف از اعراض مشهور است 2- بنا بر اینکه مرحوم سید استاد آقای درچه ره و استادنا الاعظم آقای نائینی قده میفرمودند که ظواهری که بر خلاف مشهور است مورد علم اجمالی است که بعض آنها ظاهرش مراد نیست و بنای عقلاء که مدرک حجیّت ظواهر است، بر حجیّت این نوع ظواهر نیست، فلذا اقوی در نظر استحباب صلوات است اگر چه احوط وجوب آن است هنگام ذکر نام آن حضرت

(مطلب دوم)

در کلام بعضی از اعلام است نظر به اینکه وجود مقدس نبوی و آل او صلوات اللَّه علیهم اجمعین بمقامی که بالاتر از آن ممکن نیست و اصل شدند لذا صلوات بر آنها فائده عاید آنان نمیکند بلکه نتیجه اش عاید فرستنده میشود و این سخن از جهاتی درست نیست:

1- بنا بر این موجب رکاکت لفظ میشود و کلامی خالی از معنی می گردد مخصوصا اگر منضمّ بجمله

«و ارفع درجته و قرّب وسیلته و تقبل شفاعته»

و امثال اینها گردد

ص: 192

2- آنچه بآنها افاضه شده اگر محدود است و فوق آن افاضه نمیشود، یا باید گفت قابلیت آنان محدود است و بیش از این قابل افاضه نیستند و یا باید گفت افاضه حق محدود بوده و بیش از این افاضه نمی نماید و این هر دو باطل است و اگر افاضه حق بآنان نامحدود است، باین جمله «که آنچه باید بآنها افاضه شود افاضه شده» محدود میگردد 3- ممکن چنان که در حدوث محتاج بواجب است در بقاء نیز او نیازمند باو است چنانچه سابقا بیان نمودیم 4- این سخن منافی با اخباری است که دارد دائما مقام آنها در تزاید و تضاعف است، و توضیح کلام فیوضات حق نسبت باین خانواده مثل نهریست که از سرچشمه نامتناهی حق دائما در جریان است و آن بآن در تزاید است 5- عائد شدن فوائد بفرستنده ارتفاع درجه برای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل اوست، زیرا بشفاعت آنها یک نفر از پیروانشان نائل ببهشت یا ناجی از دوزخ شده و یا بحوائج خود رسیده زیرا احسان به نوکر احسان بآقا و نیکویی درباره مرءوس نیکویی برئیس است و بعضی از راه دیگر اشکال کرده به اینکه مثل صلوات مثل اینست که یک نفر از افراد پست رعیت از شاهنشاه درخواست کند که بنخست وزیر انعام و ترفیع رتبه نماید و این بسیار رکیک است و جواب از این اشکال اینست که اگر یک نفر از افراد رعیت حضور شاهنشاه برود و بگوید این نخست وزیر بمن احسانها و محبّتها نموده و من چیزی که تدارک محبّتهای او را بنمایم ندارم از شاهنشاه که همه چیز دارد و قدرت در دست اوست درخواست میکنم که محبتهای او را نسبت بمن تدارک نماید، علاوه بر اینکه رکیک نیست بسیار خوب و بجاست

ص: 193

(مطلب سوم در فضیلت صلوات)

اخبار در فضیلت صلوات بسیار است:

در کافی «1» از حضرت صادق روایت میکند که فرمود

«اذا ذکر النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فاکثروا الصلاة علیه فانّه من صلّی علی النبیّ صلاة واحدة صلّی اللَّه علیه الف صلاة فی الف صفّ من الملائکة و لم یبق شیئی ممّا خلقه اللَّه الّا صلّی علی العبد لصلوة اللَّه علیه و صلوة ملائکته فمن لم یرغب فی هذا فهو جاهل مغرور قد بری ء اللَّه منه و رسوله و اهل بیته»

(هر گاه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یاد شده پس بسیار درود بر او فرستید زیرا که کسی که بر پیغمبر یک مرتبه درود فرستد خداوند هزار مرتبه در هزار صف از ملائکه بر او درود فرستد و چیزی از آنچه خدا آفریده باقی نماند جز اینکه بر این بنده درود فرستد برای اینکه خدا و ملائکه بر او درود فرستاده اند پس کسی که رغبت در این فضیلت نداشته باشد جاهل و مغرور است و خدا و رسول و اهل بیت از او بیزارند و نیز در کافی «2» از یکی از صادقین روایت میکند که فرمود

«ما فی المیزان شیئی اثقل من الصلاة علی محمد و آل محمّد و ان الرّجل لتوضع اعماله فی المیزان فتمیل به فیخرج الصلاة علیه فیضعها فی میزانه فیرجّح»

(چیزی در میزان اعمال سنگینتر از صلوات بر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او نیست و بدرستی که اعمال مرد مؤمن در میزان نهاده میشود و میل به سبکی میکند، پس خود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صلوات بر خود را بیرون میآورد و در میزان او میگذارد پس ترجیح و برتری پیدا میکند 1- کتاب الدعاء، و در لالی الاخبار این مضمون را از پیغمبر ص روایت کرده

2- کتاب الدعاء، و در لالی این خبر را از احد صادقین چنین روایت کرده

«ما فی المیزان شیئی اثقل من الصلاة علی محمد و آل محمد و انه یعجز الملک الموکل بقطرات المطر و ما وقع منه فی البراری و الصحاری و البحار و غیرها من ثواب من صلی علی محمد و آل محمد

ص: 194

و نیز در کافی «1» از حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«من صلّی علیّ صلی اللَّه علیه و ملائکته و من شاء فلیقلّ و من شاء فلیکثر»

(هر که بر من صلوات فرستد خدا و ملائکه بر او صلوات فرستند، هر که بخواهد کم صلوات فرستد و هر که بخواهد زیاد بفرستد یعنی هر کس هر اندازه رغبت در این ثواب دارد همان اندازه صلوات فرستد و در حدیث دیگر از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند فرمود «2» رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

«ارفعوا اصواتکم بالصلاة علیّ فانّها تذهب بالنفاق»

(صداها را بصلوات بر من بلند کنید که این عمل نفاق را از میان میبرد) و در لالی الاخبار از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

«لن یلج النار من صلّی علیّ و وجبت له شفاعتی و لو کان من اهل الکبائر»

(داخل آتش نشود کسی که درود بر من فرستد و شفاعت من شامل حال او شود اگر چه از اهل کبائر باشد) و بالجمله اخبار در این مورد بسیار است و بیش از این موجب تطویل کلام میشود.

(مطلب چهارم)

مراد از آل یا اهل بیت و عترت در ذکر صلوات صدیقه طاهره و ائمه اثنا عشرند چنانچه مراد از ذوی القربی نیز آنانند ولی ذریّه در بسیاری از موارد اطلاق بر سادات از اولاد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز میشود و اخبار در لزوم منضم کردن آل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باو در ذکر صلوات بسیار است چنانچه قبلا اشاره شد و در بعض از آنها صلوات بدون ذکر آل پیغمبر را صلوات ابتر (دم بریده) نامیده و فعلا ذکر آنها موجب تطویل میشود و انشاء اللَّه در محل مناسب بیان خواهیم نمود. 1 و 2- کتاب الدعاء

ص: 195

(سلام)
اشاره

کلام در سلام در چند مقام است:

مقام اول در معنی سلام:

برای سلام سه معنی ذکر شده:

اول نامی است از نامهای خدا چنانچه در آیه شریفه میفرماید هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ «1» و اطلاق سلام بر خداوند بواسطه سلامتی ذات و صفات و افعال اوست امّا ذات او از زوال و تغیّر و از جمیع عیوب و نواقص مصون است و امّا صفات او از حدوث و زائد بودن بر ذات، و امّا افعال او از قبیح و لغو و بنا بر این معنی السلام علیک، اللَّه یحفظک میشود ولی مراد بودن این معنی در سلام بعید است دوم بمعنی دعاست یعنی طلب سلامتی از خدا برای کسی که باو سلام میکنی از کلیه بلیات و آفات دنیوی و اخروی سوم بمعنی وعد و القاء سلامتی است از جانب شخص سلام کننده بکسی که باو سلام میکند یعنی وعده میدهم که از جانب من بتو هیچ مکروهی نرسد

(مقام دوم در سلام نماز)

اوّل سلام بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و این از توابع تشهد محسوب میشود و شاید مأخوذ از آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً «2» باشد، چه ممکن است مراد از «سَلِّمُوا تَسْلِیماً» تسلیم اوامر و نواهی آن حضرت شدن باشد و ممکن است فرستادن سلام بر آن حضرت باشد چنانچه از اخبار وارده در ذیل این آیه استفاده میشود و از این سلام بنحو تخاطب استفاده میشود آنچه در ابحاث سابقه اشاره نمودیم 1- سوره حشر آیه 32

2- سوره احزاب آیه 65

ص: 196

که روح مقدس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم احاطه بجمیع عوالم امکانیه دارد و بتمام جزئیات و سرائر و ضمائر مطلع و همه جا حاضر و ناظر است و بالجمله مظهر تام اتم صفت علم و احاطه الهی است و همچنین ائمه طاهرین علیهم السلام بلکه انبیاء و اوصیاء و عباد صالحین و ملائکه مقربین و گر نه سلام تخاطب درست نمیباشد دوم السلام علینا و علی عباد اللَّه الصالحین: این سلام که نمازگزار بر خود و حاضرین در نماز میکند اگر بمعنی دعا باشد معنی آن ظاهر است و اگر بمعنی وعده باشد تلقین بنفس است که کوچکترین عملی که خلاف سلامتی آن باشد مرتکب نشود یعنی سلامتی خودم را از ناحیه خودم وعده میدهم به اینکه کاری که مخالف سلامتی آن باشد از جانب من سر نمیزند عقل خود را اسیر شهوات و نفس خود را گرفتار اخلاق رذیله و دین خود را بواسطه معاصی ضایع نمیکنم، اعضاء و جوارح خود را در موردی که ضرر برای من داشته باشد و مخلّ سلامتی من باشد بکار نمیبرم، و این وعده را بنمازگزاران و بنده گان صالح حق نیز میدهم که از جانب من کاری که موجب رنجش آنان باشد سر نمیزند و مراد از بنده گان صالح خدا در مرتبه اوّل انبیاء و اوصیاء ثمّ الامثل فالامثل میباشند سوم السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته: در این سلام خطاب بملائکه حفظه و کاتبین اعمال و سایر ملائکه مدبّرین میباشد و نمازگزار باین سلام بآنها قول میدهد که کاری که مخالف هدف و موجب رنجش آنان باشد از وی سر نمیزند.

و بهمین معنی حمل میشود سلامی که انسان ببرادران دینی خود مینماید که یا بمعنی دعاست و یا بمعنی قول و وعده دادن به اینکه از ناحیه من ضرری بشما نمیرسد و جز سلم و صفا از من چیزی انتظار نداشته باشید باین بیان معلوم میشود که اغلب سلامها دروغ و تقلب و تظاهر است و از معنی حقیقی آن عاری و خالی است خصوصا نسبت به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی صلوات اللَّه علیهم اجمعین زیرا هر معصیتی موجب رنجش خاطر آنان است

ص: 197

و در جامع السعادة از حضرت صادق روایت کرده که فرمود

«معنی السلام دبر کل صلوة الامان»

(معنی سلام در پس هر نمازی ایمنی است) سپس میگوید یعنی کسی که امر خدا را اداء کند و سنت رسول را از روی خلوص بجای آورد برای او امان از بلای دنیا و عذاب آخرت است و این معنی لازمه سلام بمعنی وعد و القاء سلم است.

«مقام سوم» در فضیلت زیارت و سلام بر حضرت پیغمبر (ص) و اهل بیت طاهرین او

اخبار در فضیلت سلام و تشرّف بزیارت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت بسیار است و ما بمختصری از آنها اشاره میکنیم:

1- از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1»

«من زار قبری بعد موتی کان کمن هاجر الیّ فی حیاتی فان لم تستطیعوا فابعثوا الیّ بالسلام فانّه یبلغنی»

(هر که قبر مرا بعد از مردنم زیارت کند مانند کسی است که بجانب من در زندگیم هجرت کرده باشد، پس اگر نمی توانید بزیارت من بیائید بطرف من سلام بفرستید بمن میرسد) 2- و نیز روایت شده «2» که بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

«یا ابا الحسن انّ اللَّه جعل قبرک و قبر ولدک بقاعا من بقاع الجنّة و عرصة من عرصاتها و انّ اللَّه عزّ و جل جعل قلوب نجباء من خلقه و صفوة من عباده تحنّ الیکم و تحتمل المذلّة و الاذی فیکم فیعمرون قبورکم و یکثرون زیارتها تقرّبا منهم الی اللَّه و مودة منهم لرسوله اولئک یا علیّ المخصوصون بشفاعتی و الواردون حوضی و هم زوّاری و جیرانی غدا فی الجنّة، الی ان قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

«و من زار قبورکم عدل ذلک ثواب سبعین حجّة بعد حجّة الاسلام و خرج من ذنوبه حتی یرجع من زیارتکم کیوم ولدته امّه، فابشر یا علیّ و بشّر اولیائک و محبّیک من النعیم بما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی 1- کتب مزار مثل بحار و وافی و غیر اینها

2- کتب مزار مثل بحار و وافی و غیر اینها

ص: 198

قلب بشر، و لکن حثالة من الناس یعیّرون زوّار قبورکم کما تعیّر الزانیة بزناها اولئک شرار امّتی لا تنالهم شفاعتی و لا یردون حوضی»

(ای ابا الحسن بدرستی که خدای قبر ترا و قبر فرزندان ترا بقعه از بقعه های بهشت و ساحتی از ساحتهای آن قرار داده، و بدرستی که خدای عز و جل دلهای برگزیدگان از مخلوقاتش و پاکیزگان از بندگانش را بجانب شما مایل گردانیده که متحمل خواری و اذیت میشوند و قبور شما را تعمیر نموده و بسیار بزیارت شما میآیند در حالی که باین عمل قصد تقرب بخدا و اظهار مودّت نسبت به پیغمبر او مینمایند، ای علی اینان کسانی هستند که مخصوص بشفاعت من و وارد بر حوض میباشند و ایشان زائرین و همسایگان فردای من در بهشت میباشند، تا اینکه میفرماید (و کسی که زیارت کند قبرهای شما را این زیارت برابر با هفتاد حج بعد از حجّ واجب اوست و از گناهانش بیرون میرود بحدی که وقتی برمیگردد از زیارت شما مانند روزی است که از مادر متولّد شده باشد.

پس بشارت باد ترا ای علی و بشارت ده دوستانت و پیروانت را از نعیم بهشت بآنچه چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب بشری خطور ننموده، ولی فرومایگانی از مردم زیارت کنندگان قبور شما را سرزنش میکند مانند سرزنش کردن زناکار را بعمل ناشایسته اش، اینان بدان و اشرار امّت منند و بشفاعت من نمیرسند و بر حوض من وارد نشوند) 3- از تهذیب شیخ طوسی ره از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که بابن مارد فرمود

«یا بن مارد من زار جدّی عارفا بحقّه کتب اللَّه له بکل خطوة حجّة مقبولة و عمرة مبرورة و اللَّه یا بن مارد ما یطعم اللَّه النار قدما اغبرّت فی زیارة أمیر المؤمنین ماشیا کان او راکبا یا بن مارد اکتب هذا الحدیث بماء الذهب»

(ای پسر مارد هر که جدّ من أمیر المؤمنین را زیارت کند در حالی که عارف بحقّ او باشد خداوند برای هر قدمی ثواب یک حج مقبول و یک عمرة مقبول بنویسد، قسم بخدا ای پسر

ص: 199

مارد طعم آتش را نچشد هر قدمی که در زیارت أمیر المؤمنین گردآلود گردد خواه پیاده و خواه سواره باشد، ای پسر مارد این حدیث را بآب طلا بنویس) 4- از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «1» (هر که فرزندم حسن را در بقیع زیارت کند قدمش بر صراط ثابت گردد در روزی که قدمها بر آن لرزان باشد) 5- از حضرت صادق علیه السّلام «2» روایت شده که درباره کسی که زیارت حضرت ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام را ترک کند و حال آنکه قدرت دارد فرمود

«انّه عقّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و عقّنا و استخفّ بامر هوله، و من زاره کان اللَّه من وراء حوائجه و کفی ما اهمّه من امر دنیاه و انّه یجلب الرزق علی العبد و یخلف علیه ما ینفق و و یغفر له ذنوب خمسین سنة و یرجع الی اهله و ما علیه من وزر و لا خطیئة الّا و قد محت من صحیفته فان هلک فی سفره نزلت الملائکه فغسلته و فتح له باب الی الجنّة یدخل علیه روحها، الحدیث»

(بدرستی که او عاق رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و عاقّ ما خانواده است و امر روز قیامت که روز ترس و وحشت است سبک شمرده، و هر که زیارت کند حضرت حسین علیه السّلام را، خدا از پس حاجت اوست یعنی حاجت او را روا میکند، و آنچه از امر دنیا او را بهمّ و اندوه افکنده کفایت میکند و محققا خداوند رزق را بجانب بنده میکشاند و آنچه انفاق میکند عوض آن را میدهد و گناه پنجاه سال او را میآمرزد و باهلش برمیگردد در حالی که وزر و گناهی بر او نیست جز اینکه از نامه عمل او محو شده پس اگر در سفر هلاک شد فرشتگان بر او نازل شوند و او را غسل دهند و دری از بهشت بر او گشاده شود که از آن وزش بهشتی درآید (تا آخر حدیث) 6- از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده «3» که فرمود

«من زار قبر ابی ببغداد کان کمن زار قبر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قبر أمیر المؤمنین علیه السّلام الا انّ لرسول اللَّه و امیر المؤمنین فضلهما»

(هر که قبر پدرم موسی بن جعفر علیه السّلام را در بغداد زیارت کند 1- 2- 3- رجوع بکتب مزار کنید [.....]

ص: 200

مانند کسی است که قبر رسول خدا و امیر المؤمنین را زیارت کرده باشد و البته فضیلت و برتری رسول خدا و أمیر المؤمنین برای آنان ثابت و محقق است) 7- از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که فرمود «1»

«من زارنی علی بعد داری و مزاری اتیته یوم القیمة فی ثلاث مواطن حتی اخلصه من اهوالها اذا تطایر الکتب یمینا و شمالا و عند الصراط و عند المیزان»

(هر که مرا با دوری خانه و مزار من زیارت کند روز قیامت در سه موضع نزد او بیایم و او را از هول و هراس نجات دهم در وقت تطایر نامه ها براست و چپ و هنگام صراط و هنگام میزان) و غیر اینها از اخبار

(مقام چهارم در آداب زیارت)

آداب زیارت بسیار است و ما بنحو فهرست بشمه از آنها اشاره میکنیم:

1- در نظر گرفتن عظمت و علوّشان و بزرگی حق آنها و مرتبه بندگی و اطاعت آنان نسبت بمقام ربوبی، و بالجمله معرفت حقّ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام علیه السّلام که در اکثر اخبار بکلمه «عارفا بحقّه» از آن تعبیر شده یعنی بداند حق امام علیه السّلام بر گردن او چیست و متوجه باشد که تقصیر و کوتاهی نسبت بآن ننماید 2- اماکن شریفه آنان را محترم شمارد چه آنکه محل دعوت آنها و نشر احکام و آثار شریعت بوده مانند مدینه طیّبه که مورد اختیار پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و محل تشریع فرائض الهی و نزول قرآن و ظهور دین و جهاد با معاندین و مولد ائمه طاهرین بوده، و نجف اشرف که وادی السلام و محل دفن أمیر المؤمنین و آدم و نوح و هود و صالح میباشد، و کربلای معلّی که بیت الاحزان آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مقتل حضرت سید الشهداء و اولاد و اصحاب آن حضرت و همچنین کاظمین و مشهد مقدّس و سرّ من رأی (سامرّا) که هر کدام در حدّ خود دارای شرافت است 3- پیغمبر و امام را حاضر و ناظر بداند و یقین داشته باشد که سلام او را میشنوند و جواب او را میدهند 1- رجوع بکتب مزار کنید

ص: 201

4- خضوع و خشوع را در مقابل آنان رعایت نماید و با سکینه و وقار و مؤدب بر آنها وارد شود 5- با طهارت از غسل و وضوء و همچنین طهارت بدن و لباس باشد و خود را معطّر نماید 6- مشغول بذکر خدا مخصوصا تکبیر و ذکر صلوات باشد 7- اذن دخول بگیرد و عتبه آنان را ببوسد «1» 8- مقابل و نزدیک ضریح برود بلکه مسّ و تقبیل نماید «2» 9- اقتصار بر زیارات وارده از آنان نماید و مجعولات عوامانه یعنی کتاب) نویسها را ترک کند و بعد از زیارت مشغول بنماز و دعا و قرآن گردد و با این و آن تکلّم نکند 10- سوء ادبی نسبت بخدّام و زوار نکند که موجب رنجش امام است چنانچه از حدیث علی بن یقطین از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام استفاده میشود «3»

(افعال نماز)
1- قیام:

قیام فی حد نفسه یک نوع عبادت است چنانچه در اخبار دارد که جماعتی از ملائکه دائما در قیام میباشند ولی البته در صورتی که برای اطاعت مولی و اظهار تعظیم و تمجید نسبت باو باشد و معنی قیام در ذیل «وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» بیان شد و نمازگزار باید در حال قیام متذکر قیام خود در روز قیامت در مقابل دادگاه الهی که از آن به قیام بین یدی اللَّه و هول مطلع تعبیر کرده اند، گردد در قرآن مجید میفرماید یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ «4» (روزی که مرده برای حکم پروردگار جهانیان بپا میشوند) و در لالی باب 10 ص 555 از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود 1- 2- جامع السعادات در آداب زیارت

3- جلد دوم سفینة البحار

4- سوره مطففین آیه

ص: 202

«انّ اللَّه تعالی یخلو بعبده یوم القیامة لیس بین اللَّه و بینه حجاب و یقول له عبدی عملت کذا و کذا فی وقت کذا و کذا اما علمت انی مطلع علیک؟ عبدی ارویتک الماء البارد و قوّیت جسمک و وسّعت علیک من سعة رزقی فعصیتنی، حتی انّ العبد لیذوب حیاء من اللَّه و یغمره العرق حتی کاد یموت من الفزع، ثمّ یقول العبد یا ربّ النار اهون علیّ من حیائی منک و من العباد، ثمّ یامر اللَّه تعالی و تبارک الی النار، و یمضی العبد و هو یردّد رأسه و یقول یا ربّ و عزّتک و جلالک ما عصیتک بهذا کلّه استخفافا بحقّک و ما ظننت بک الّا انّک تغفر لی کما سترت علیّ فی الدنیا و قد ایقنت ان عصیانی لا یضرّک و انّ رحمتک لی لا تنقصک فیقول اللَّه عبدی صدقت و لن تقطع رجاک من رحمتی لأغفرنّها لک الیوم، یا ملائکتی مرّوا بعبدی الی الجنّة»

(بدرستی که خدای تعالی روز قیامت با بنده اش خلوت کند در حالی که حجابی بین او و بنده اش نباشد و فرماید بنده من در فلان وقت و فلان وقت چنین و چنان کردی، آیا نمیدانستی که من بر کار تو آگاهم؟ بنده من ترا از آب خنک سیراب کردم و بدن ترا نیرومند گردانیدم و از وسعت روزیم بتو گشایش دادم پس تو نافرمانی مرا نمودی، تا جایی که بنده از شدّت حیاء از خدا آب میشود و عرق او را فرو میگیرد تا حدی که نزدیک میشود از وحشت بمیرد، سپس بنده گوید ای پروردگار آتش بر من آسان تر است از این شرمندگی از تو و بنده گانت سپس خدای تعالی و تبارک امر کند که او را بطرف آتش برند، پس بنده میرود و حال آنکه سرش را برمیگرداند و میگوید پروردگارا قسم بعزت و جلالتت ترا نافرمانی نکردم از روی استخفاف و سبک شمردن امر تو و گمانم این بود که تو مرا میآمرزی چنانچه در دنیا بر من پوشانیدی و یقین داشتم که گناه من بتو ضرری نمیرساند و رحمت تو نسبت بمن کم نمیآید، پس خداوند فرماید ای بنده من راست گفتی و امیدت را از رحمت من قطع نکردی، پس البتّه ترا امروز بیامرزم، ای ملائکه من او را بطرف بهشت ببرید)

ص: 203

و این حدیث از اخباری است که بنده مؤمن گنه کار را برحمت حق امیدوار مینماید ولی بشرطی که با ایمان از دنیا برود و مرتکب اعمالی که بنص اخبار موجب زوال ایمان است نشده باشد و حضرت زین العابدین علیه السّلام در مناجات خود عرض میکند «1»

«الهی لو بکیت حتی تسقط اشفار عینی و انتحبت حتی ینقطع صوتی و قمت لک حتی تنشر قدمای و رکعت لک حتی تنخلع صلبی و سجدت لک حتی تسقط حدقتای و اکلت تراب الارض طول عمری و شربت ماء الرمد آخر دهری و ذکرتک فی خلال ذلک حتی یکل لسانی ثمّ لم ارفع طرفی الی آفاق السماء استحیاء منک ما استوجبت بذلک محو سیّئة واحدة من سیآتی»

(خدایا اگر گریه کنم در پیشگاه تو تا پلکهای چشمم بیفتد و اگر صدا بگریه بلند کنم تا صدایم قطع شود و برای عبادت تو بایستم تا پاهایم از هم جدا شود و برای تو رکوع نمایم تا استخوان پشتم از جای کنده شود و برای تو سجده کنم تا حدقه های چشمم بیفتد و خاک زمین در مدت عمرم بخورم و آب آلوده تا آخر روزگارم بیاشامم و در همه عمر ذکر تو را بگویم تا زبانم کند شود و چشم خود را بواسطه شرم از تو بطرف آسمان بلند نکنم، با اینهمه کارها مستوجب محو کردن گناهی از گناهان خود نشوم) مفاد فرمایش حضرت اینست که اگر گناهی کرده باشم و این عبادتهای طاقت فرسا را بنمایم مستوجب نمیشوم که از گناه من صرف نظر کنی زیرا عبادت وظیفه عبد است نسبت بمولی و گناه نافرمانی مولی است و مؤاخذه حق اوست مگر اینکه از روی فضل و کرم و بزرگواریش عفو و گذشت نماید

2- رکوع:

از عبادات ذاتیه است و بعضی قائلند که مانند سجود بر غیر خدا جایز نیست و انسان باید در حال رکوع متذکر عظمت و رفعت خداوندی باشد که هیچ عقلی و وهمی او را درک نکند و همچنین مستشعر ذلّت خود و عزت او و ضعف خود و قوت او و عجز خود و قدرت او و فقر خود و غنای او عبودیت خود 1- جامع السعادات

ص: 204

و ربوبیت او و تقصیر خود و عفو او باشد و برحمت و عفو او از عذاب و عقابش پناه برد و در طلب توفیق، اجتهاد کند و قلب او خاشع باشد و بزبان تسبیح و تعظیم و تحمید حق نماید و ذکر «سبحان ربّی العظیم و بحمده» را مکرر بگوید تا حقیقت معنی آن در قلبش مستقر گردد و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که «1» فرمود

«لا یرکع عبد للَّه علی الحقیقة الّا زیّنه اللَّه بنور بهائه و اظلّه ظلّ کبریائه و کساه کسوة اصفیائه و الرکوع اول و السجود ثان فمن اتی بمعنی الاول صلح للثانی و فی الرکوع ادب و فی السجود قرب و من لا یحسن الادب لا یصلح للقرب فارکع رکوع خاضع للَّه بقلب متذلل وجل تحت سلطانه خافض له بجوارحه خفض خائف حزن علی ما یفوته من فائدة الراکعین، ثمّ ینبغی استیفاء الرکوع باستواء الظهر و عدم قدرتک علی القیام الّا بتأییده و عونه، و فرّ قلبک من وساوس الشیطان و خدائعه و مکائده فانّ اللَّه تعالی یرفع عباده بقدر تواضعهم له و یهدیهم الی التواضع بقدر اطلاع عظمته علی سرائرهم»

(بنده از روی حقیقت برای خدا رکوع نکند جز اینکه خداوند او را بنور بهائش زینت، و در سایه کبریائیش جای دهد و او را بلباس برگزیدگانش ملبّس نماید، و رکوع در مرتبه اول و سجده در مرتبه دوم است پس اگر کسی اولی را بحقیقت انجام دهد، برای دومی هم شایسته شود، و در رکوع اظهار ادب بنده نسبت بمولی و در سجود تقرّب او بمولی است و کسی که ادبش نیکو نباشد شایسته قرب نخواهد بود، پس برای خدا رکوع نمای رکوع کسی که نسبت بخدا خاضع و دلش رام و بیمناک در تحت سلطنت او و باعضایش متواضع باشد مانند تواضع کسی که ترسناک و اندوهناک است بر آنچه از او فوت شده از فائده هایی که برای رکوع کنندگان است پس سزاوار است که در رکوع پشت خود را مستوی قرار دهی که تمامی رکوع بآنست و متذکر شوی که توانایی قیام بخدمت او را نداری مگر بتأیید و یاری او، و قلب خود را از وسوسه های شیطان و مکر و فریبهای او فرار ده، پس 1- جامع السعادات

ص: 205

بدرستی که خدای متعال بنده گان را باندازه تواضعشان نسبت بخود بلند میگرداند و باندازه شناسایی عظمت خودش بسوی تواضع راهنمایی میکند)

«3- سجود»

سجود غایت ذلّت و عجز و انکسار و خشوع است بواسطه نهادن اعزّ اعضاء بدن که پیشانی باشد بر پست ترین چیزها که خاک است و این دلالت بر نهایت عظمت مسجود یعنی حضرت واجب الوجود دارد و لذا در ذکر سجده می گویی «سبحان ربّی الاعلی و بحمده» و از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود سجده اول اشاره باینست که

«اللهم انک منها خلقتنا»

(خدایا همانا تو ما را از خاک آفریدی) و سر برداشتنش

«و منها اخرجتنا»

(و از خاک ما را بیرون میآوردی) و سجده دوم

«الیها تعیدنا»

(و بسوی خاک ما را بازمیگردانی) و سر برداشتن از سجده دوم

«و منها تخرجنا تارة اخری»

(و بار دیگر ما را از خاک بیرون میآوری) و در جامع السعادات نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«ما خسر و اللَّه من اتی بحقیقة السجود و لو کان فی العمر مرّة واحدة و ما افلح من خلا بربّه فی مثل ذلک الحال شبیها بمخادع نفسه غافل لاه عمّا اعدّ اللَّه للساجدین من انس العاجل و راحة الاجل و لا بعد عن اللَّه ابدا من احسن تقرّبه فی السجود و لا قرب الیه ابدا من اساء ادبه و ضیّع حرمته یتعلق قلبه بسواه فی حال سجوده»

(قسم بخدا زیانکار نشد کسی که بحقیقت سجود اتیان نمود اگر چه در تمام عمر یک مرتبه باشد و رستگار نشد کسی که در چنین حال با پروردگارش خلوت نماید مانند کسی که خودش را فریب دهد و غافل و بی خبر باشد از آنچه خدا برای سجده کنندگان فراهم نموده از انس گرفتن با خدا در دنیا و راحتی در عقبی، و از رحمت حق هرگز دور نشود کسی که در سجود خود نیکو تقرب جوید و برحمت حق نزدیک نشود و کسی که 1- جامع السعادات ص 604

ص: 206

در سجده جانب ادب را نگاه ندارد و حرمت آن را تباه کند و دلش را در حال سجده بغیر خدا متوجه سازد و از پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«قال اللَّه لاطلع علی قلب عبد فاعلم فیه حبّ الاخلاص لطاعة وجهی و ابتغاء مرضاتی الا تولیت تقویمه و سیاسته و من اشتغل فی صلوته بغیری فهو من المستهزئین بنفسه و مکتوب اسمه فی دیوان الخاسرین»

(خدا فرموده که بقلب هر بنده نظر بیفکنم و در آن محبّت خلوص در طاعت خود را به بینم تقویم و تدبیر امور او را عهده دار شوم و کسی که در نمازش بغیر من مشغول باشد او از استهزاء کنندگان بخودش باشد و نام او در دیوان زیانکاران ثبت شود) و سجده بر شش قسم است: سجده نماز، سجده فراموش شده، سجده سهو، سجده تلاوت، سجده شکر، سجده تعظیم و هر کدام از اینها احکام و خصوصیاتی دارد که در اینجا محلّ ذکر آنها نیست و تنها بذکر حدیثی در فضیلت سجده شکر اکتفاء مینمائیم در لآلی الاخبار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«سجدة الشکر واجبة علی کل مسلم تتم بها صلوتک و ترضی بها ربّک و تعجب الملائکة منک و ان العبد اذا صلی ثمّ سجد سجدة الشکر فتح الربّ الحجاب بین العبد و بین الملائکة فیقول یا ملائکتی انظروا الی عبدی ادّی فرضی و اتمّ عهدی سجد لی شکرا علی ما انعمت به علیه، ملائکتی ما ذا له؟ فیقول الملائکة یا ربّنا رحمتک ثمّ یقول الرب ثم ما ذا؟ فیقول الملائکة یا ربّنا جنتک فیقول الربّ ثم ما ذا؟ فیقول الملائکة یا ربّنا کفایة مهمّه فیقول الربّ تعالی ثم ما ذا؟ فلا یبقی شیئی من الخیر الا قالته الملائکة فیقول اللَّه تعالی ثم ما ذا؟ فتقول الملائکة یا ربّ لا علم لنا فیقول تعالی لاشکرنّه کما شکرنی و اقبل الیه بفضلی و اتمّه برحمتی»

(سجده شکر واجب است بر هر مسلمانی، بواسطه سجده شکر نمازت تمام میشود و پروردگارت راضی میگردد 1- جامع السعادات ص 605

ص: 207

و ملائکه بشگفت میآیند، و بنده وقتی که نماز گذارد و سپس سجده شکر بجای آورد، پروردگار پرده که بین بنده و فرشتگان است برطرف میکند و میفرماید ای فرشتگان من نظر کنید به بنده من واجب مرا ادا کرده و عهد مرا تمام نموده و برای من سجده کرده بجهت شکر نمودن بر آنچه باو نعمت داده ام، ای فرشتگان من چه چیز باو عطا نمایم؟ ملائکه گویند پروردگار ما رحمتت را شامل او گردان، پروردگار فرماید پس از آن چه چیز باو عطا کنم؟

ملائکه گویند بهشت را، پروردگار تعالی فرماید پس از آن چه چیز باو عطا فرمایم؟ ملائکه گویند مهمات او را کفایت فرمای باز پروردگار فرماید دیگر چه باو بدهم؟ پس چیزی از خیرات باقی نماند جز اینکه ملائکه بگویند و خداوند فرماید پس از آن چه باو عطا کنم، و بالاخره ملائکه گویند پروردگارا ما نمیدانیم پس خداوند فرماید از او تشکر کنم چنانچه شکر مرا بجای آورد و با فضل خود باو توجه نمایم و برحمت خود آن را تمام کنم) امّا سجده تعظیم سجده ایست که بقصد امتثال امر الهی نسبت بکسی که مورد تکریم و تعظیم الهی است واقع شود مانند سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسرانش بیوسف، چنانچه بیان آن بیابد انشاء اللَّه تعالی و این نوع سجده در شریعت اسلام منع شده ولی در شرایع سابقه ممکن است در موارد خاصّ امر بآن شده باشد و امّا تقبیل اعتاب مقدّسه که در آداب زیارت وارد شده سجده نیست و جایز نیست پیشانی را بر عتبه گزاردن مگر بقصد شکر بجهت اینکه موفق باین فیض عظمی شده است

«4- جلوس»

جلوس و نشستن خود هم عبادت است اگر بقصد اطاعت امر باشد خصوصا

ص: 208

رو بقبله و با طهارت و با حال خضوع و خشوع و اشتغال بذکر و دعاء و تلاوت قرآن، و نشستن نزد عالم برای اخذ علم و یا در مجلس سوگواری و ذکر مناقب و فضائل ائمه طاهرین، و امثال اینها و نشستن در حال تشهد و سلام و بین دو سجده و بعد از سجده دوم در رکعت اول و سوم لازم است و مصلّی در حال تشهد و سلام که می نشیند متوجه میشود که آن نحوی که باید مراعات روح و جسم نماز را بکند ننموده لذا از عملش ناامید میشود و حالت خوف که مبادا عمل او مردود باشد و کلیه اعمال او پذیرفته نشود بر وی عارض میشود در چنین حال بیم و شرمندگی در زوایای قلبش تفحص میکند به بیند آیا چیزی که نوید امیدی باو بدهد در وی پیدا میشود، مفاد شهادتین که عبارت از ایمان (اقرار بتوحید و نبوت) و مفاد صلوات و موالات مقربان حضرت احدیت باشد او را امیدوار میسازد امّا ایمان و فوائدی که بر آن مترتب است و بشاراتی که در اخبار برای مؤمن ذکر شده بسیار است و اینجانب در جلد سیم کلم الطیب «1» بسط مختصری در این باره داده ام و چون نقل آنها در اینجا از وضع کتاب خارج است بآنجا مراجعه شود و امّا محبّت و موالات، در کتاب جامع السعادات صفحه 511 اخبار بسیاری در این باره نقل فرموده که از آن جمله حدیثی است که از پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که باصحابش فرمود

«ایّ عری الایمان اوثق فقال بعضهم الصلاة و الاخر الزکاة و بعض الصیام و بعض الحج و العمرة و بعض الجهاد فقال لکل ما قلتم فضل و لیس به و لکن اوثق عری الایمان الحب فی اللَّه و البغض فی اللَّه و توالی اولیاء اللَّه و التبری من اعداء اللَّه»

(کدام یک از ریسمانهای ایمان محکم تر است؟ بعضی گفتند نماز، بعضی دیگر گفتند زکاة، و بعضی روزه، و بعضی دیگر گفتند حج و عمره، و بعضی جهاد، حضرت فرمود برای همه اینها که گفتید فضلی هست ولی محکمترین ریسمانهای ایمان دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا و دوست داشتن دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خداست) 1- صفحه 214- 220

ص: 209

و حدیثی که از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که سؤال شد

«هل الحب و البغض من الایمان فقال هل الایمان الّا الحبّ و البغض»

(آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ فرمود آیا ایمان جز دوستی و دشمنی چیزی است) و درباره توسل و تمسک بمقربان درگاه احدیت در کتاب معالم الزلفی از صفحه 147- 151 اخبار زیادی نقل کرده و اینجانب نیز در کلم الطیب مجلد سیم «1» بسطی در این باره داده ام مراجعه شود «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» کلمه من برای تبعیض و ما موصوله است و دلالت دارد بر انفاق بعض از چیزهایی که بانسان روزی شده و انفاق ممدوح همین است نه انفاق جمیع، زیرا حفظ نفس و حفظ عیال نیز واجب است و انفاق همه آنچه بانسان روزی شده موجب اتلاف نفس و تضییع عیال میشود، و این منافی با ایثار نیست چه آنکه ایثار هم انفاق جمیع بحدی که موجب اتلاف نفس و تضییع عیال بشود نیست، و احتیاج باین نیست که بگوئیم حکم ایثار در حق غیر اهل بیت نسخ شده است چنانچه بعضی توهم کرده اند و رزق هم دارای معنی عامی است و شامل همه آنچه خداوند به بنده عنایت فرموده و موجب قوام نفس و کمال لایق باوست میشود چنانچه در دعا می گویی

«اللهم ارزقنی عقلا کاملا و لبّا راجحا و علما نافعا و مالا کثیرا و جاها عظیما و ولدا صالحا و ایمانا ثابتا و خیر الدنیا و الاخرة و حیات طیّبة و شفاعة مقبولة و حجّ بیتک و زیارة قبر نبیّک و الأئمة المعصومین و الدفن فی جوارهم و الحشر معهم»

و احتیاج بتفسیر بعضی از مفسرین نیست که رزق اعطاء جاری مقابل حرمان است و یا اینکه

«الرزق ما یصحّ الانتفاع به من المأکل و الملبس من غیر منع»

و غیر اینها و همچنین اختلاف دیگری که در این باره است که آیا رزق اعم از حلال و حرام است 1- صفحه 237- 245

ص: 210

یا مختص بحلال است بی مورد است زیرا حرام نعمت محسوب نمیشود بلکه بلاء و نقمت است اگر چه صاحبش نعمت توهم نماید چنانچه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در خطبه حجة الوداع فرمود

«الا انّ روح الامین نفث فی روعی انّه لا تموت نفس حتی تستکمل رزقها فاتقوا اللَّه و اجملوا فی الطلب و لا یحملنّکم استبطاء شیئی من الرزق ان تطلبوه بشی ء من معصیة اللَّه فانّ اللَّه تعالی قسّم الرزق بین خلقه حلالا و لم یقسمها حراما فمن اتقی اللَّه و صبر اتی رزقه من حلّه و من هتک حجاب اللَّه عزّ و جل و اخذه من غیر حلّه قصّ به من رزقه الحلال و حوسب علیه»

(آگاه باشید که روح الامین در قلب من الهام نمود که صاحب روحی نمیرد جز اینکه روزیش کاملا باو برسد، پس خدا را نگاه دارید و در طلب روزی اجمال کنید «از راه صحیح و نیکو تحصیل روزی نمائید» و واندارد شما را دیر رسیدن چیزی از روزی به اینکه از راه معصیت خدا طلب روزی نمائید، زیرا که خدای متعال روزی را بطور حلال بین بنده گانش قسمت فرموده و روزی حرام بآنها قسمت نفرموده پس کسی که خدا را نگاه دارد «تقوی پیشه کند و صبر نماید روزی او از طریق حلال میرسد و کسی که پرده دری کند و از غیر حلال روزی اخذ نماید، قسمت حلال او چیده و بریده شود و مورد محاسبه و بازپرسی قرار گیرد) و دلیل بر اعمّ بودن روزی نسبت بجمیع نعم خبریست که ابن بابویه و عیّاشی و صاحب مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام در تفسیر آیه مبارکه نقل کرده که فرمود

«ممّا علّمناهم یبثّون»

(از آنچه خدا بآنان تعلیم نموده منتشر میسازند) و ابن بابویه ره این جمله را زیاد نموده

«و ما علّمناهم من القرآن یتلون»

(از آنچه از قرآن فرا گرفته اند تلاوت میکنند) و کلام در تفسیر و بیان این آیه در چند مقام واقع میشود:

ص: 211

(مقام اول)
در فضیلت تحصیل مال حلال و مذمت حرام و اقسام حلال و حرام:

مال اگر وسیله سعادت آدمی بشود بسیار خوب است و آیات و اخبار در فضیلت و مدح آن بسیار است در قرآن مجید از آن بخیر تعبیر فرموده کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ «1» (بر شما نوشته شد که هر گاه یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر مالی بجا گذارده، درباره پدر و مادر و نزدیکانش وصیّت نماید) و در مقام امتنان بآن میفرماید وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ «2» (و شما را بمالها و اولاد کمک نمود) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «3» که فرمود

«نعم المال الصالح للرجل الصالح»

(چه خوب است مال شایسته برای مرد شایسته) و فوائد دنیوی مال عبارت است از خروج از ذلّت سؤال و حقارت و فقر و حفظ عزّت و شرافت و کثرت اخوان و اصدقاء و اعوان و حصول وقار و احترام بین مردم و غیر اینها از فوائد دیگر و فواید اخروی آن عبارت است از انفاق در عبادت مانند حج و زیارت و جهاد و صدقات واجبه و مستحبه و توسعه بر عیال و صرف در نشر علم و ترویج آن و هدیه و ضیافت و اطعام و اکساء و بناء مساجد و مدارس و اصلاح طرق و بناء پل و حفر قنوات و تعمیر مشاهد مشرفه و بعث مبلّغ باطراف و نشر کتب دینی و احسان بذراری رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دستگیری فقراء و مستمندان و قضاء حوائج مؤمنین و غیر اینها از عبادات مالی. 1- سوره بقره آیه 176

2- سوره نوح آیه 11

3- جامع السعادات

ص: 212

و مال اگر مانع سعادت آدمی شود بسیار بد و آیات و اخبار کثیره در مذمّت آن وارد شده است در قرآن کریم میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ «1» (ای کسانی که ایمان آورده اید مالها و اولادتان شما را از یاد خدا باز ندارد) و باز میفرماید أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

«2» (همانا مالها و اولاد شما وسیله امتحان و آزمایش شماست) و در جامع السعادات از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«حبّ المال و الشرف ینبت النفاق کما ینبت الماء البقل»

(دوست داشتن و علاقه بمال و جاه نفاق و دورویی را در آدمی میرویاند چنانچه آب سبزیجات را میرویاند) و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده «3»

«ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها احدهما فی اوّلها و الآخر فی اخرها بافسد فیها من حبّ المال و الشرف فی دین المسلم»

(دو گرگ درنده در گله گوسفند بی شبانی که یکی از آنها در اول آن گله و دیگری در آخر آن باشد فسادشان در آن گله بیشتر از فساد علاقه بمال و جاه در دین مرد مسلمان نیست) و نیز از امیر مؤمنان روایت کرده که گفت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

«انّ الدینار و الدرهم اهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم»

(درهم و دینار پیشینیان شما را هلاک کرد و این دو هلاک کننده شما نیز هست) و مضارّ دنیوی مال عبارت است از تعب در تحصیل و حفظ و تفرقه خاطر و ناراحتی و عدم آسایش در زندگی و ایجاب خوف و حزن و همّ و غمّ و زحمت دفع حسودان و کید ستمکاران و کثرت حاجت بابناء دنیا و غیر اینها و مضار اخروی آن سه چیز است: 1- سوره منافقون آیه 9 [.....]

2- سوره انفال آیه 38

3- کتاب الایمان و الکفر

ص: 213

1- موجب ارتکاب بسیاری از معاصی میشود که اگر مال نباشد قدرت بر آنها نخواهد داشت 2- موجب تنعّم در دنیا و اتراف و کبر و عجب و حسد و ریاء و بسیاری از صفات ذمیمه و عادات زشت میگردد 3- باعث غفلت و اعراض از ذکر خدا و مانع بسیاری از اعمال صالحه و تحصیل در معارف الهیه و کمالات نفسانیه میشود

(اقسام حلال)

مال حلال ممکن است بیکی از اقسام ذیل بدست انسان بیاید:

1- تملّک چیزهایی که مالک نداشته باشد از قبیل حیازت مباحات و احتطاب و استخراج معادن و اصطیاد و غوّاصی و نحو اینها 2- تملّک بقهر و غلبه مانند اموال کفار حربی و غنائم دار الحرب 3- آنچه باو میرسد بدون عوض یا برضای مالک یا بحکم شرع مانند زکاة و خمس و صدقات مستحبه و هبه و هدیه و وصیت و میراث و نحو اینها بشرایط مقرره 4- باب معاوضات از قبیل بیع، صلح، اجاره، مهر، حق الوکالة، اجرت اعمال مباحه، صناعات، کتابت، مساقات، رهن و امثال اینها 5- زراعت و غرس اشجار و نحو اینها مطابق دستور شرع

(اقسام حرام)

مال حرام دارای اقسام بسیار است، مثل آنچه از راه ظلم و غصب و سرقت و غشّ در معامله و ربا و منع حقوق واجبه و کسبهای حرام و قمار و بیع آلات لهو و شراب و مجسّمه و ظروف طلا و نقره و کم فروشی و اجرت بر محرمات و غیر اینها

ص: 214

و اخبار در مذمّت و عقوبت کسی که از راه حرام تحصیل مال کند و صرف نماید بسیار است:

از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «1»

«انّ للَّه ملکا علی بیت المقدس ینادی کل لیلة من اکل حراما لم یقبل منه صرف و لا عدل»

(بدرستی که فرشته از جانب خدا بر بیت المقدس در هر شب ندا میکند کسی که حرام بخورد هیچ عملی از او قبول نشود) و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود «2»

«من لم یبال من این اکتسب المال لم یبال اللَّه من این یدخله النار»

(کسی که باک نداشته باشد که از چه راهی مال تحصیل کند، خداوند هم باک ندارد که از چه راهی او را داخل در آتش کند) و نیز از آن حضرت روایت کرده «3» که فرمود

«کل لحم نبت من الحرام فالنار اولی به»

(هر گوشتی که از حرام روئیده شود آتش بآن سزاوارتر است) و غیر اینها از اخبار دیگر که مضمون آنها اینست که اگر بآن مال حرام صله رحم کند یا در راه خدا صرف نماید خداوند تمام آنها را جمع کند و با او داخل آتش نماید و اگر مصرف نکند توشه جهنّمش باشد و اگر حجّ کند ندای لا لبیک و لا سعدیک بشنود و در نطفه و ذریه او اثر کند و عباداتش هباء منثورا گردد اگر چه بسیار باشد، و مال حرام نموّ ننماید و اگر نموّ کند برکت ندارد و باعث قساوت قلب و تاریکی آن و غفلت و فراموشی ذکر حق میشود

(مقام دوم در فضیلت سخاوت و مذمت بخل)

انفاق از ثمرات سخاوت است و سخاوت یکی از شریفترین اخلاق حمیده است چنانچه عدمش که بخل است یکی از بزرگترین اخلاق ذمیمه میباشد و در بعض ادعیه اطلاق سخی بر خداوند شده چنانچه در دعای جوشن کبیر است

«یا ذا الجود و السّخاء»

و در مهج الدعوات از صحیفه نقل کرده

«سبحانه من توّاب ما اسخاه و سبحانه من سخیّ الخ» 1- 2- 3- جامع السعادات

ص: 215

و از شیخ صدوق ره نقل شده که گفته است اطلاق سخی بر خداوند جایز نیست زیرا سخاوت بمعنی لین است چنانچه گفته میشود «ارض سخواء و سخاویّة» «و قرطاس سخاویّة» ولی این سخن درست نیست زیرا چنانچه گذشت اسماء الهی توقیفی است و همین که از طریق شرع رسید باید اطلاق آن را حمل بر آثار نمود یعنی سخاوت در خداوند عبارت از آثار آنست چنانچه حبّ و بغض و غضب و سخط و رحم و نظائر این صفات بمعنی آثار آنهاست نه اینکه تأثیر و انفعالی در ذات حق واقع شود و اخبار در فضیلت و فوائد و ثمرات سخاوت بسیار است از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«السخاء شجرة من شجر الجنة اغصانها متدلیة علی الارض فمن اخذ منها غصنا قاده ذلک الغصن الی الجنّة»

(سخاوت درختی است از درختهای بهشت که شاخه های آن روی زمین آویخته است هر که شاخه از آن را بگیرد او را بطرف بهشت کشاند) و نیز از آن حضرت روایت شد «2»

«الجنة دار الاسخیاء»

(بهشت خانه سخاوت پیشگان است» و نیز فرمود «3»

شابّ سخی مراهق فی الذنوب احبّ الی اللَّه من شیخ عابد بخیل»

(جوان سخی گناه کار محبوبتر است نزد خدا از پیر عبادت کننده بخیل) و هم از آن حضرت روایت شده «4» که فرمود

«السخاء شجرة تنبت فی الجنة فلا یلج الجنة الا سخی»

(سخاوت درختی است که در بهشت میروید پس داخل بهشت نشود مگر سخی) و نیز فرمود «5»

«السخاء من الایمان و الایمان فی الجنة»

(سخاوت از شعب ایمان است و ایمان در بهشت است) و غیر اینها از اخبار دیگر و آیات و اخبار در مذمت بخل نیز بسیار است، در قرآن کریم میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ «6» (بدرستی که 1- 2- 3- 4- 5- جامع السعادات

6- سوره نساء آیه 4

ص: 216

خدا دوست نمیدارد هر متکبر بخود بالنده را که بخل میکنند و مردم را نیز ببخل امر مینمایند) و نیز میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ «1» (و گمان نکنند کسانی که بخل میورزند نسبت بآنچه خدا از فضلش بآنان عطا فرموده برای آنان خوب باشد بلکه آن بخل ورزیدن بحال آنان بد است و زود باشد آنچه بخل نموده اند روز قیامت بگردن آنان طوق زده شود) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «2» که فرمود

«لا یدخل الجنة بخیل»

(هیچ بخیلی داخل بهشت نشود) و نیز فرمود «3»

«البخیل بعید من اللَّه بعید من الناس بعید من الجنة»

(بخیل از خدا و مردم و بهشت دور است) و نیز فرمود «4»

«ادوی الداء البخل»

(بدترین دردها بخل است) و نیز فرمود «5»

«البخل شجرة تنبت فی النار و لا یلج النار الّا بخیل»

(بخل درختی است که در جهنم روئیده میشود و داخل جهنم نمیشود مگر بخیل) و غیر اینها از اخبار دیگر و سخاوت حد وسط بین اسراف و تبذیر «طرف افراط آن» و بخل «طرف تفریط آن» است و اعلی مرتبه سخاوت ایثار است که از صفات بارزه مقرّبان درگاه احدیت میباشد چنانچه درباره اهل بیت رسالت میفرماید وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً «6» و نیز میفرماید وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ «7» و در روایت است «8» که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد چه صدقه افضل است؟ 1- سوره آل عمران آیه 176

2- 3- 4- 5- جامع السعادات

6- سوره الدهر آیه 8

7- سوره الحشر آیه 9

8- جامع السعادات ص 268

ص: 217

فرمود

«جهد المقلّ»

بذل از روی مجاهده آدم قلیل المال و اعلی مرتبه بخل شحّ است و از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«الشحّ و الایمان لا یجتمعان فی قلب واحد»

(بخل و ایمان در یک دل جمع نشود) و نیز فرمود «2»

«ثلث مهلکات شحّ مطاع و هوی متّبع و اعجاب المرء بنفسه»

(سه خصلت هلاک کننده است بخیلی که اطاعت شود، و هوای نفسی که پیروی گردد و خودپسندی شحیح بخیل بمال مردم است یا بخیل حریص است یا مصرّ بر بخالت است و آنچه از مجموع اخبار استفاده میشود سخاوت موجب عاقبت بخیری است و بسا کافر و فاسق سخی موفق بتوبه میشود و بخل موجب سوء عاقبت است لکن بنحو اقتضاء نه علّت تامه.

(مقام سوم)
اشاره

انفاق از موضوعاتی است که محکوم باحکام خمسه یعنی واجب، مستحبّ، مباح، مکروه، حرام میباشد و از برای هر کدام مصادیق بسیار است

«انفاق واجب»

انفاقات واجبه بسیار است که ذیلا بقسمتی از آنها اشاره مینمائیم:

1- زکاة: زکاة از ضروریات دین اسلام است و آیات قرآنی بر وجوب آن صریح است و اغلب جاهایی که ذکر نماز فرموده زکاة را بآن مقرون نموده و تارک آن را مشرک و کافر خوانده وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ «3» (پس وای بر مشرکان آن کسانی که زکاة نمیدهند و ایشان بآخرت کافرند) و اخبار نیز در این مورد بسیار است و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «4» 1- 2- جامع السعادات ص 263

3- سوره فصلت آیه 6

4- وافی از کافی، تهذیب، فقیه

ص: 218

که فرمود

«من منع قیراطا من الزکاة لیس بمؤمن و لا مسلم و هو قوله تعالی ربّ ارجعون لعلّی اعمل صالحا فیما ترکت»

(هر کس قیراطی از زکاة را ندهد نه مؤمن است و نه مسلمان و قول خدای تعالی «پروردگارا مرا بر گردان شاید در آنچه واگذارده ام عمل نیکو بجای آورم» درباره مانع زکاة است که سؤال بازگشت میکند و از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «1»

«من منع قیراطا من الزکاة فلیمت ان شاء یهودیا او نصرانیا»

(هر که قیراطی از زکاة را ندهد پس باید یهودی یا نصرانی بمیرد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«ما ضاع مال فی برّ و لا بحر الّا بترک الزکاة»

(هیچ مالی در خشگی و دریا ضایع نمیشود مگر بواسطه منع زکاة) و از حضرت صادق علیه السّلام نیز روایت شده «3» که فرمود

«اسخی الناس من ادّی زکاة ماله»

(سخی ترین مردم کسی است که زکاة مالش را ادا کند و غیر اینها از اخبار کثیره که نقلش در اینجا موجب تطویل است و تنها بذکر چند نکته اکتفاء می کنیم

(نکته اول)

سرّ زکاة ازاله صفت خبیثه بخل و تحصیل صفت حمیده سخاوت و شکر نعمت مال و برطرف کردن محبّت غیر خدا از قلب است، و سزاوار است در اداء آن تعجیل شود زیرا تأخیر آن موجب جلوگیری شیطان از اداء آن میشود الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ «4» و باید قبل از سؤال فقیر داده شود زیرا بعد از سؤال ثمن وجه اوست، و منّت و اذیت نسبت بفقیر روا ندارد لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی «5» و آشکارا دادن افضل است مگر اینکه خوف ریا یا ذلّت و خجلت فقیر در آن باشد 1- وافی [.....]

2- 3- جامع السعادات ص 270

4- سوره بقره آیه 271

5- سوره بقره آیه 266

ص: 219

که در اینصورت حتی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که اسم زکاة هم نبرد که ذلّت مؤمن است، و نسبت بفقیر فروتنی کند و عطاء خود را کوچک و ناچیز شمارد و باشخاص صاحب فضل و صلاح از اهل علم و ورع و تقوی دهد و باندازه بدهد که فقیر غنی شود و بهترین اموال و پاکیزه ترین آنها را بفقیر دهد که خداوند میفرماید لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ «1» و نیز میفرماید و أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ «2» و دست فقیر را ببوسد که بدست خدا میرسد أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ «3» و ارحام و خویشاوندان و همسایگان را مقدّم بدارد.

(نکته دوم)

فقیر هم باید این موهبت را از خداوند بداند و شکر معطی را بجای آورد و اظهار محبّت و امتنان نسبت باو نماید و در امور غیر مشروعه یا غیر موارد حاجت صرف نکند و ترک سؤال نماید و از مواضع شبهه یا حرام اجتناب کند و زائد بر مقدار حاجت نگیرد و اگر نیازمندتر از خود در نظر دارد باو محول نماید

«نکته سوم»

در خبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «4» که فرمود

«علی کل جزء من اجزائک زکاة واجبة للَّه عزّ و جلّ بل علی کل منبت شعرک بل علی کل لحظة فزکاة العین النظر بالعبر و الغضّ عن الشهوات و ما یضاهیها و زکاة الاذن استماع العلم و الحکمة و القرآن و فوائد الدین من الموعظة و النصیحة و ما فیه نجاتک و بالاعراض عمّا هو ضدّه من الکذب و الغیبة و اشباههما و زکاة اللسان النصح للمسلمین و التیقّظ للغافلین و کثرة التسبیح و الذکر و غیره و زکاة الیدین البذل و السخاء 1- سوره آل عمران آیه 68

2- سوره بقره آیه 269

3- سوره توبه آیه 105

4- جامع السعادات

ص: 220

بما انعم اللَّه علیک و تحریکهما بکتابة العلوم و منافع ینتفع بها المسلمون فی طاعة اللَّه تعالی و القبض عن الشرور و زکاة الرجل السعی فی حقوق اللَّه من زیارة الصالحین و مجالس الذکر و اصلاح الناس وصلة الرحم و الجهاد و ما فیه اصلاح قلبک و سلامة دینک»

(برای هر جزئی از بدن تو برای خدای عزّ و جل زکاة واجبی است بلکه برای هر محل روئیدن موی تو بلکه برای هر چشم بهم زدن تو، پس زکاة چشم نظر کردن بعبرتها و چشم پوشی نمودن از شهوات و مانند آن است، و زکاة گوش شنیدن و گوش دادن بعلم و حکمت و قرآن و فوائد دین از موعظه و اندرز و آنچه در آن نجات تو است و اعراض نمودن از آنچه ضدّ اینهاست از دروغ و غیبت شنیدن و مانند اینها، و زکاة زبان خیرخواهی برای مسلمانان و بیدار نمودن غافلان و زیاد گفتن تسبیح و ذکر و غیر اینهاست، و زکاة دستها بذل و بخشش نمودن از آنچه خدا بتو نعمت داده و حرکت آنها برای نوشتن علوم و منافعی که مسلمانان بآن منتفع شوند در راه اطاعت و امتثال امر حق، و گرفتن آنها و خودداری نمودن از بدیهاست، و زکاة پا رفتن در راه ایفاء حقوق الهی است از قبیل زیارت مردان شایسته و رفتن بمجالس ذکر و اصلاح بین مردم و صله رحم و جهاد و آنچه در آن اصلاح قلب و سلامت دین تو است)

«2- خمس»

در قرآن مجید میفرماید وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ «1» (بدانید آنچه استفاده برید از هر چیزی پس محققا پنج یک آن برای خدا و رسول و ذوی القربی اهل بیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و یتیمان و مسکینان و در غربت وامانده گان «از بنی هاشم» است اگر شما بخدا ایمان آورده اید در روز جدایی حق از باطل، روزی که دو گروه با هم 1- سوره انفال آیه 41

ص: 221

برخورد نمودند و بدرستی که خداوند بر هر چیزی تواناست) و مراد از غنیمت در آیه مطلق استفاده است نه خصوص غنیمت دار الحرب چنانچه عامّه توهم کرده اند و لذا در اخبار ائمه و فتاوی اصحاب هفت چیز مورد خمس قرار داده شده:

1- معادن که عبارت از همه ذخائر زیرزمینی است مانند فلزات، جواهرات، نفت، کبریت، نمک، گچ، آهک و امثال اینها در صورتی که بحد نصاب برسد و نصابش 20 دینار است که قیمت 15 مثقال طلا باشد 2- غوص یعنی آنچه از ته دریا اخذ شود مانند لؤلؤ، مرجان و نحو اینها و نصابش یک دینار است که قیمت 18 نخود طلا باشد 3- زمینی که اهل ذمّه (یهود، نصاری، مجوس) از اهل اسلام بخرند و نصاب ندارد 4- گنج و آنچه زیرزمین پنهان کرده باشند و نصابش 20 دینار است 5- غنایم دار الحرب با شرایط مقرّره آن 6- مال مختلط بحرام یعنی مالی که در خارج باشد و بحرام مخلوط شده و نه مقدارش را بداند و نه صاحبانش را 7- ارباح مکاسب یعنی هر نوع استفاده که انسان از طریق کسب و زراعت و تجارت و اجاره و امثال اینها بدست بیاورد بعد از وضع مئونة و مورد مصرف خمس خدا و رسول و ائمه هدی میباشند که این سه قسمت امروز حقّ امام عصر است و بنام سهم امام نامیده میشود و باید بوسیله مجتهد جامع- الشرائط بمصرف برسد، و دیگر ایتام و مساکین و ابن سبیل از سادات و ذراری پیغمبرند که این سه قسمت نیز بنام سهم سادات خوانده میشود و باید بآنان داده شود و در اهمیت خمس همین بس که خداوند در آیه مزبور اداء آن را تعلیق بر ایمان نموده که مشعر بعلیّت است یعنی هر که ایمان دارد خمس میدهد و هر که خمس

ص: 222

ندهد ایمان ندارد و اخبار در مذمّت تارک آن و مثوبت ادا کننده آن بسیار است:

از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود

«هلک الناس فی بطونهم و فروجهم لانّهم لا یؤدّون الینا حقّنا»

(مردم بواسطه شکمها و عورتهای خود هلاک شدند برای اینکه حقّ ما را نداده اند) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «2» که فرمود

«حقّت شفاعتی لمن اعان ذرّیّتی بیده و لسانه و ماله»

(سزاوار و ثابت است شفاعت من برای کسی که ذریّه مرا بدست و زبان و مالش کمک نماید) و نیز از آن حضرت روایت شده «3» که فرمود

«اربعة انا شفیع لهم یوم القیمة و لو جاءوا بذنوب اهل الدنیا، المکرم لذرّیّتی و القاضی لهم حوائجهم و الساعی لهم عند اضطرارهم و المحبّ لهم بقلبه و لسانه»

(چهار طایفه اند که من شفیع آنان هستم اگر چه بگناه اهل دنیا بیایند، کسی که ذریّه مرا اکرام کند و کسی که حاجتهای آنان را برآورد، و کسی که در موقع اضطرار و بیچارگی آنان چاره سازی و سعی کننده در انجام حاجت آنان باشد، و کسی که بدل و زبان آنان را دوست دارد) و نیز از آن حضرت روایت شده «4» که فرمود

«من صنع الی احد من اهل بیتی یدا کافیته یوم القیمة»

(کسی که احسانی درباره یکی از اهل بیت من انجام دهد روز قیامت او را پاداش دهم) و از حضرت صادق علیه السّلام حدیث مبسوطی در مکالمه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در روز قیامت با مردم روایت شده «5» که از جمله فقراتش اینست

«بلی من اوی احدا من اهل بیتی او برّهم او کساهم من عری او اشبع جائعهم فلیقم حتی اکافیه»

(آری کسی که جای داد یکی از اهل بیت مرا یا بآنان احسان کرده یا پوشاند آنان را از برهنگی یا گرسنه آنان را سیر کرده پس بایستد تا من او را پاداش دهم) و غیر اینها از اخبار دیگر 1- 2- 3- 4- 5- جامع السعادات

ص: 223

«3- انفاق باهل و عیال»

لازم است در انفاق بعیال امور زیر مراعات شود:

1- از ممرّ حلال باشد زیرا اگر از راه حرام باشد هم معصیت است و هم ذمّه او مشغول میشود بزوجه دائمه خود و هم مسئول عیالات خود فردای قیامت است 2- اقتصاد و میانه روی کند و از اسراف (ولخرجی) و اقتار (تنک گیری) بپرهیزد، در قرآن کریم در توصیف بنده گان خود میفرماید الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً «1» (کسانی که هر گاه انفاق کنند اسراف و اقتار نکنند و میانه این دو صفت قیام نمایند) 3- از موارد شبهه اجتناب کند، 4- از روی قصد قربت انفاق کند تا مورد مثوبت واقع شود، 5- بر عیال خود توسعه دهد، 6- طعامی که اراده ندارد برای آنها تهیه کند توصیف نکند، 7- بعضی را بطعامی اختصاص ندهد و از دیگران مضایقه کند مگر اینکه بواسطه مریضی یا ضعیفی باشد، 8- خودش با آنها هم خوراک شود، 9- از برای آنان در هنگام ورود هدیّه و ارمغان بیاورد، 10- موافق شئونشان با آنان رفتار کند و اخبار در فضیلت و ثواب آن بسیار است که ببعضی از آنها اشاره میشود:

از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«الکادّ فی نفقة عیاله کالمجاهد فی سبیل اللَّه

«2» (کسی که در نفقه عیالش زحمت و رنج کشد مانند جهاد کننده در راه خداست) و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود

«خیرکم خیر لاهله» «3»

(بهترین شما کسی است که نسبت باهل و عیالش بهتر رفتار کند) و روایت شده که روزی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شدند دیدند علی علیه السّلام عدس پاک میکند و حضرت زهرا (ع) نزدیک آش طبخ میکند، 1- سوره فرقان آیه 67

2، 3- جامع السعادات

ص: 224

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند «1»

«اسمع منّی یا ابا الحسن و ما اقول الا ما امرنی ربّی ما من رجل یعین امرأته فی بیتها الّا کان له بکل شعرة علی بدنه عبادة سنة صیام نهارها و قیام لیلها و اعطاه اللَّه من الثواب مثل ما اعطاه الصابرین داود النبی و یعقوب و عیسی علیهم السلام، یا علی من کان فی خدمة العیال فی البیت و لم یأنف کتب اللَّه اسمه فی دیوان الشهداء و کتب له بکل یوم و لیلة ثواب الف شهید و کتب له بکل قدم ثواب حجّة و عمرة و اعطاه اللَّه بکل عرق فی جسده مدینة فی الجنة، یا علی ساعة فی خدمة البیت خیر من عبادة الف سنة و الف حجّ و الف عمرة و خیر من عتق الف رقبة و الف غزوة و الف مریض عاده و الف جمعة و الف جنازة و الف جائع یشبعه و الف عار یکسوه و الف فرس یوجّهه فی سبیل اللَّه و خیر له من ان یقرأ التوراة و الانجیل و الزبور و الفرقان و من الف اسیر اسر فاعتقها و خیر له من الف بدنة یعطی للمساکین و لا یخرج من الدنیا حتی یری مکانه من الجنة، یا علی خدمة العیال کفارة الکبائر و یطفی غضب الرب و مهور حور العین و یزید فی الحسنات و الدرجات، یا علی لا یخدم العیال الّا صدیق او شهید او رجل یرید اللَّه تعالی به خیر الدنیا و الاخرة»

(یا ابا الحسن گوش ده و فراگیر از من و نمیگویم مگر آنچه پروردگارم بمن امر فرموده، نیست مردی که زنش را در خانه کمک کند جز اینکه میباشد برای او بهر مویی که بر بدن اوست عبادت یک سال که روزهای آن روزه بگیرد و شبهای آن قائم باشد و خداوند میدهد باو از ثواب باندازه آنچه بصبر کنندگان که داود پیغمبر و یعقوب و عیسی علیهم السلام باشند داده است، یا علی کسی که در خانه اش در خدمت عیالش باشد بدون کراهت و از روی میل، خداوند اسم او را در دیوان شهداء بنویسد و برای هر شب و روزی ثواب هزار شهید برای او بنویسد و برای هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره ثبت کند و خداوند بهر رگی که در بدن اوست شهری در بهشت باو عطا کند، یا علی ساعتی در خدمت خانه بهتر است از عبادت یک سال و هزار حج و 1- جامع السعادات

ص: 225

هزار عمرة و بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و از هزار جهاد در راه خدا و هزار مریض که عیادت کند و هزار نماز جمعة و هزار جنازة که تشییع کند و هزار گرسنه که سیر نماید و هزار برهنه که بپوشاند و هزار اسب که در راه خدا روانه کند و بهتر است از اینکه تورات و انجیل و زبور و قرآن را بخواند و از هزار اسیر که اسیر شده سپس آزاد کند و بهتر است از هزار قربانی که بمساکین دهد و از دنیا بیرون نرود تا اینکه جایش را در بهشت به بیند، یا علی خدمت عیال کفاره گناهان بزرگ است و آتش غضب پروردگار را خاموش میکند و مهر حور العین میباشد و حسنات و درجات را زیاد میکند، یا علی عیالش را خدمت نمیکند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او خواسته باشد) و غیر اینها از اخبار دیگر.

(تتمیم»
اشاره

پوشیده نماند که انفاقات واجبه بسیار است و شاید بالغ بر چهل مورد میشود که بقیّه آنها را بنحو فهرست تذکر میدهیم و تفصیل هر یک در محل خود بیان خواهد شد انشاء اللَّه تعالی:

انفاق برای حفظ نفس محترمه یا جهت مداوای مریض بدون دواء یا برای رفع عطش و گرسنگی و گرما و سرما یا غرق یا حرق سوختن، و یا هدم خراب شدن خانه یا عمارتی بر سر مسلمانی که قادر بر رفع آن نباشد و یا رفع ظلم ظالم یا سبع و درنده از مسلمان و امثال اینها، و انفاق برای دفع اعداء دین از کفار و مشرکین و غیر اینها و برای جهاد و دفاع و حفظ بیضه اسلام و نشر احکام و بقاء علم و علماء و کتب علمیه و تبلیغ باطراف و اکناف، و حجّ واجب و کفارات و نذور و عهود و قسم و انفاذ وصایا و اوقاف و غرامات و دیات و دیون و ردّ مظالم و ودایع و حفظ عرض و حفظ مال واجب الحفظ و غیر اینها از موارد دیگر.

ص: 226

(انفاقات مستحبه)

انفاقات مستحبه بسیار است که از آن جمله است صدقه، هدیه، قرض، ضیافت اطعام، افطار صائم، اشباع جائع اکساء عاری، قضاء حوائج مؤمنین، دفع شدائد، صله رحم، احسان باهل ایمان، احسان باهل علم، احسان بسادات و جیران و ارباب حاجات، اصلاح طرق، زیارت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین، مراعات ایتام و ارامل، آزاد کردن بنده ها، حق معلوم بسائل و محروم، حق حصاد، اعطاء ماعون و غیر اینها از وجوه بریّه و خیرات اموات و صدقات جاریه و صنایع معروفه که در ثواب و فضیلت هر یک اخبار بسیار وارد شده و در آیات قرآن نیز اکثر آنها ذکر شده و حکم عقل و و جدان هم بر فضیلت و حسن آنها قائم است و ما ببعضی از آنها اشاره میکنیم:

(صدقه)

اخبار در فضیلت صدقه بسیار است از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«انّها تطفی غضب الرب کما یطفی الماء النار و ان اللَّه عز و جل یاخذ بیمینه فیربّیها کما یربّی احدکم فصیله حتی یبلغ التمرة مثل احد و ما احسن عبد الصدقة الا احسن اللَّه الخلافة علی ترکته و کلّ امرء فی ظلّ صدقته حتی یقضی بین الناس و ارض القیمة نار ما خلا ظلّ المؤمن و ان اللَّه یدفع بالصدقة الداء و الدبیلة و الحرق و الغرق و الهدم و الجنون حتی عدّ سبعین بابا من الشر و صدقة السر تطفی غضب الرب»

(بدرستی که صدقه آتش غضب پروردگار را خاموش میکند چنانچه آب آتش را خاموش میکند و خداوند بدست خود میگیرد و تربیت میکند چنانچه یکی از شما بچه شتر خود را تربیت میکند تا اینکه یک دانه خرما مانند کوه احد میشود و هیچ بنده به نیکویی صدقه ندهد جز اینکه خداوند در ترکه او به نیکویی خلافت کند و 1- جامع السعادات

ص: 227

هر مردی در روز قیامت در سایه صدقه اش میباشد تا وقتی که بین مردم حکم شود، و زمین قیامت آتش است جز سایه مؤمن، و بدرستی که خدا بواسطه صدقه دفع میکند درد و دمل و سوختن و غرق و خرابی (زیر آوار رفتن) و دیوانه شدن، و تا هفتاد باب از شرور و بلاها را شمرد، و صدقه در پنهان آتش غضب پروردگار را خاموش میکند) و بعد از سؤال سائل دادن صدقه بسیار تاکید شده چنانچه از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«اعط السائل و لو علی ظهر فرس و لا تقطعوا علی السائل مسئلته فلو لا ان المساکین یکذبون ما افلح من ردّهم»

(سائل را عطا کنید اگر چه بر پشت اسب باشد و سؤال سائل را قطع و رد نکنید، که اگر نه این بود که مساکین دروغ میگویند رستگار نمیشد کسی که آنها را ردّ کند) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«البرّ و الصدقة ینفیان الفقر و یزیدان فی العمر و یدفعان عن صاحبهما سبعین میتة سوء»

(احسان و صدقه فقر را برطرف میکند و عمر را زیاد مینماید و از صاحبشان هفتاد نوع مرگ بد را دفع میکنند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«داووا مرضاکم بالصدقة و ادفعوا البلاء بالدعاء و استنزلوا الرزق بالصدقة فانّها تفک من بین لحی سبعمائة شیطان و لیس شیئی اثقل علی الشیطان من الصدقة علی المؤمن و هی تقع فی ید الربّ قبل ان یقع فی ید العبد و الصّدقة بالید تقی میتة السوء و سبعین نوعا من البلاء» «3»

(بیماران خود را بوسیله صدقه مداوا کنید و بلاء را بواسطه دعا برطرف کنید و بواسطه صدقه طلب نزول رزق نمائید بدرستی که صدقه از میان چانه هفتصد شیطان ردّ میشود و چیزی بر شیطان سنگین تر از صدقه دادن بر مؤمن نیست، و صدقه پیش از اینکه در دست بنده واقع شود در دست خدا واقع میشود، و صدقه بدست خود انسان را از مرگ بد و هفتاد نوع از بلاء حفظ میکند) 1- 2- 3- جامع السعادات [.....]

ص: 228

و مستحبّ است که مریض بدست خود صدقه دهد و از فقیر طلب دعا کند، و نیز وارد شده که اول صبح صدقه دهید چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «1»

«باکروا بالصدقه فان البلاء لا یتخطّاها»

(صبح کنید بصدقه دادن بدرستی که بلاء از صدقه تعدی نمیکند) و همچنین تاکید شده بصدقه دادن در سرّ و پنهان چنانچه دأب ائمه علیهم السلام بوده و از جمله صدقات صدقه بآب است چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«من سقی فی موضع یوجد فیه الماء کمن اعتق رقبة و فی موضع لا یوجد کان کمن احیی النفس و من احی نفسا فکانّما احیی الناس جمیعا)

کسی که آب دهد در موضعی که آب یافت میشود مانند کسی است که بندیی را آزاد کرده و در موضعی که آب یافت نشود مانند کسی است که نفسی را زنده کرده باشد و کسی که نفسی را زنده کند مانند کسی است که همه مردم را زنده کند) و از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «3»

«من سقی مؤمنا من ظماء سقاه اللَّه من الرحیق المختوم»

(هر کس مؤمنی را از تشنگی سیراب کند خداوند او را از شراب مهر شده بهشتی سیراب کند) و نیز از آن حضرت روایت شده «4»

«من سقی مؤمنا شربة من ماء من حیث یقدر علی الماء اعطاه اللَّه بکل شربة سبعین الف حسنة و ان سقاه من حیث لا یقدر علی الماء فکانّما اعتق عشر رقبات من ولد اسماعیل»

(کسی که مؤمنی را شربتی از آب دهد جایی که توانایی بر آب داشته باشد خداوند در عوض هر شربتی هفتاد هزار حسنه باو عطا کند و اگر او را سیر آب کند در جایی که قدرت بر تحصیل آب ندارد پس مانند کسی است که ده بنده از اولاد اسمعیل را آزاد کرده باشد) 1- 2- جامع السعادات

3- 4- لالی الاخبار

ص: 229

(هدیه)

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «1»

تحابّوا تهادّوا فانّها تذهب بالضغائن»

(با یکدیگر محبت کنید و برای یکدیگر هدیه بفرستید زیرا که هدیه کینه ها را برطرف میکند) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«لئن اهدی لاخی المسلم هدیة احبّ الیّ من ان اتصدّق بمثلها»

(هر آینه اگر هدیه بفرستم برای برادر مسلمانم محبوبتر است نزد من از اینکه باندازه آن هدیه صدقه دهم) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «3»

«من تکرمة الرجل لاخیه المسلم ان یقبل تحفته و یتحفّه بما عنده و لا یکلّف له شیئا»

(از احترام مرد نسبت ببرادر مسلمانش اینست که هدیه او را بپذیرد و هدیه دهد او را بآنچه نزد وی میباشد و بزحمت نیندازد خود را برای او)

(ضیافت)

از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «4» که فرمود

«لا خیر فیمن لا یضیف»

(خیری نیست در کسی که ضیافت نکند) و نیز فرمود «5»

«الضیف اذا جاء فنزل بالقوم جاء برزقه معه من السماء فإذا أکل غفر اللَّه لهم بنزوله»

(مهمان هر گاه بیاید و بر قومی وارد شود رزقش با او از آسمان میآید و هر گاه غذا خورد خداوند گناه آن قوم را میآمرزد بسبب آمدن او) و نیز فرمود «6»

«ما من ضیف حلّ بقوم الّا و رزقه فی حجره»

(مهمانی بر قومی وارد نمیشود جز اینکه رزق او در کنار اوست) و نیز فرمود «7»

«من کان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلیکرم ضیفه»

(کسی که ایمان بخداوند و روز قیامت دارد میهمانش را گرامی دارد) 1- 2- 3- 4- 5- 6- 7- جامع السعادات

ص: 230

و در حدیث دیگر فرمود «1»

«الضیف ینزل برزقه و یرتحل بذنوب اهل البیت»

(مهمان با رزقش فرود میآید و با گناهان اهل خانه کوچ میکند) و نیز فرمود «2»

«کل بیت لا یدخل فیه الضیف لا یدخله الملائکة»

(هر خانه که در آن مهمان داخل نشود ملائکه داخل نشوند) و نیز فرمود «3»

الضیف دلیل الجنّة»

(مهمان راهنمای بهشت است) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود «4»

«ما من مؤمن یحب الضیف الّا و یقوم من قبره و وجهه کالقمر لیلة البدر الی ان قال و لا سبیل له الّا ان دخل الجنة»

(هیچ مؤمنی مهمان را دوست ندارد جز اینکه از قبرش بپا خیزد در حالتی که صورت او مانند ماه شب چهارده باشد، تا اینکه میفرماید و چاره نیست جز اینکه داخل بهشت شود) و نیز فرمود «5»

«ما من مؤمن یسمع بهمس الضیف و فرح بذلک الّا غفرت له خطایاه و ان کانت مطبقة بین السماء و الارض»

(هیچ مؤمنی نیست که صدای پای مهمان را بشنود و خوشحال شود جز اینکه گناهان او آمرزیده شود اگر چه بین آسمان و زمین مطبق باشد) و غیر اینها از اخبار دیگر و سزاوار است در ضیافت امور ذیل مراعات شود:

1- از روی قصد قربت و اقتداء بسنّت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و استماله قلوب و ادخال سرور در قلوب مؤمنین باشد 2- بقصد ریا و مفاخرت و مباهات نکند 3- فقراء و اهل تقوی و اهل علم را مقدّم بدارد 4- اقارب و خویشان و همسایگان را مهمل نگذارد 5- در احضار طعام تعجیل کند که در خبر وارد شده

«العجلة من الشیطان الا فی خمسة اشیاء فانها من سنّة رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اطعام الضیف و تجهیز المیّت و تزویج البکر و قضاء الدین و التوبة من الذنب»

«6» (شتاب و عجله از شیطان است 1- 2- 3- 4- 5- 6- جامع السعادات

ص: 231

مگر در پنج چیز که از سنّت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، طعام دادن مهمان، و تجهیز میّت و تزویج باکره و اداء دین و توبه کردن از گناه) 6- بمقدار کفایت غذا باشد که کمتر از مقدار کفایت، نقص در مروت و بیشترش تضییع است 7- با صورت باز و کلام نیکو اکرام از مهمان کند و از وی استقبال و مشایعت نماید و در بهترین مکان او را جای دهد 8- کار و خدمت باو ارجاع نکند و سزاوار است برای مهمان که امور زیر را رعایت کند:

1- دعوت را اجابت کند اگر چه راه دور و ضیافت مختصر باشد 2- بین فقیر و غنی در دعوت فرق نگذارد 3- صوم روزه مستحبی مانع از اجابت نباشد بلکه اگر دعوت کننده و میزبان را مطلع نکند ثواب یک سال روزه برایش نوشته شود 4- اجابتش برای شهوت شکم نباشد بلکه برای اکرام مؤمن و قرب بسوی حق باشد 5- مجالس مذمومه و محرّمه نرود از قبیل مجالسی که ستمکاران و نابکاران تشکیل میدهند و مجلسی که در محل غصبی یا طعام شبهه ناک در آن باشد یا آلات لهو و لعب در آن نواخته شود یا هزل و بیهوده گویی و امثال اینها باشد بلکه مجلسی که برای فخریه و مباهات تشکیل شود 6- صدر مجلس و مقابل درب زنها ننشیند بلکه هر کجا صاحب منزل معین کند بنشیند 7- نظر بآوردن طعام نکند 8- نه زود برود و نه صاحب منزل را منتظر گذارد بلکه بوقت برود

ص: 232

(اطعام مؤمن)

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود «در جواب سؤال از حج مبرور

اطعام الطعام و طیب الکلام»

(که اطعام طعام و کلام خوب حج مبرور است) و نیز فرمود «2»

«من اطعم ثلاث نفر من المسلمین اطعمه اللَّه من ثلاث جنان فی ملکوت السموات و الارض الفردوس و جنّه عدن و طوبی شجره تخرج فی جنّة عدن غرسها ربّنا بیده»

(کسی که سه نفر از مسلمانان را طعام دهد خداوند او را از سه بهشت که در ملکوت آسمان و زمین است طعام دهد بهشت فردوس و بهشت عدن و طوبی درختی است در بهشت عدن که پروردگار ما بدست خود کاشته است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «3» که فرمود

«من اشبع مؤمنا وجبت له الجنّة»

(کسی که سیر کند مؤمنی را بهشت برای او واجب شود) و غیر اینها از اخبار دیگر

«اکساء عاری» (پوشاندن برهنه)

از حضرت باقر علیه السّلام حدیث مفصّلی روایت شده «4» که در آن حدیث ثواب پوشاندن برهنه را برابر با هفتاد حج شمرده، و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «5»

«من کسا اخاه کسوة شتاء أو صیف کان حقّا علی اللَّه ان یکسوه من ثیاب الجنّة و ان یهوّن علیه سکرات الموت و ان یوسع علیه فی قبره و ان یلقی الملائکة اذا خرج من قبره بالبشری و هو قول اللَّه عزّ و جل فی کتابه و تتلقاهم الملائکة الایه»

(کسی که برادر دینی خود را بلباس زمستانی یا تابستانی بپوشاند سزاوار است بر خدا که او را از لباسهای بهشتی بپوشاند و اینکه سکرات و سختیهای مرگ را بر وی آسان کند و اینکه قبر او را وسیع گرداند و ملائکه را ملاقات کند وقتی که از قبر 1- 2- 3- 4- 5- جامع السعادات

ص: 233

خارج میشود در حالی که او را بشارت دهند و همین است قول خدای عز و جل در کتابش «تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ تا آخر آیه»

(قرض)

از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود

«من اقرض رجلا قرضا الی میسرة کان ماله فی زکاة و کان هو فی صلوة مع الملائکة حتی یقبضه»

(کسی که بمردی قرض دهد تا وقتی که توانایی بر اداء آن دارد مال او در زکاة است و خودش در نماز با فرشتگان است تا وقتی که بگیرد یعنی تا موقعی که میگیرد ثواب زکاة و نماز با فرشتگان دارد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«ما من مؤمن اقرض مؤمنا یلتمس به وجه اللَّه الّا حسب اللَّه له اجره بحساب الصّدقة حتّی یرجع ماله الیه»

(کسی که بمؤمنی قرض دهد و رضای خدا را اراده کند ثواب صدقه برای او حساب شود تا مالش باو برگردد) و در جامع السعادات گفته هر آنی برای او ثواب صدقه نوشته شود زیرا هر آنی میتواند مطالبه کند و چون مطالبه نکند مثل اینست که دو مرتبه باو قرض داده و نیز از آن حضرت روایت شده «3»

«لا تمانعوا قرض الخمیر و الخبز و اقتباس النار فانه یجلب الرزق علی اهل البیت مع ما فیه من مکارم الاخلاق»

(منع نکنید قرض دادن خمیر مایه و نان و آتش گیرانه «گوگرد و نظائر آن» را زیرا که قرض رزق را بطرف اهل خانه میکشاند بعلاوه از مکارم اخلاقی که در آنست) و در خبر دیگر منع از قرض خمیر و خبز را مورث فقر دانسته «4» و باید متوجه بود که در قرض دادن ربا داخل نشود که از گناهان کبیره است و آیات و اخبار در مذمت آن بسیار است در قرآن کریم میفرماید الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی 1- 2- 3- 4- جامع السعادات

ص: 234

یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ «1» (کسانی که ربا میخورند در قیامت قیام نمیکنند مگر مانند کسی که شیطان او را مسّ کرده باشد (جن زده باشد) و نیز میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ «2» (ای کسانی که ایمان آورده اید رها کنید آنچه از ربا نزد دیگران باقیمانده اگر ایمان دارید پس اگر ترک نکردید بدانید که در جنگ با خدا و رسول او هستید) و در خبر از حضرت رسول است که فرمود «3»

«رایت فی جهنّم قوم بطونهم کالبیوت الواسعة العظیمة سقطوا فی طریق اهل جهنم یمرّ علیهم آل فرعون و یضعون ارجلهم علی بطونهم و یمضون فسئلت جبرئیل عنهم فقال هؤلاء الّذین یأکلون الربوا»

(دیدم در جهنم گروهی را که شکمهایی مانند اطاقهای گشاده و بزرگ داشتند و در راه جهنم افتاده بودند و آل فرعون بر آنها میگذشتند و پاهایشان را بر شکم های آنان میگذاردند و میرفتند از جبرئیل پرسیدم اینها کیستند؟ گفت کسانی که ربا میخورند) و نیز از آن حضرت روایت شده «4» که فرمود

«یملأ بطونهم من الحیّات و یرقق جلدهم بحیث یشاهد الناظرون»

(شکمهای ربا خواران را از مارها پر میکنند و پوست آنان نازک میشود بطوری که نظر کنندگان مشاهده مینمایند) و نیز بامیر المؤمنین علیه السّلام فرموده «5»

«یا علی درهم ربوا اعظم من سبعین زنیة کلها بذات محرم فی بیت اللَّه الحرام»

(درهمی از ربا گناه آن بزرگتر است از هفتاد زنا که همه آنها با محارم خود در خانه کعبه باشد) و نیز فرمود «6»

«شرّ المکاسب الربوا»

(بدترین کسبها ربا است) و نیز فرمود «7»

«اخبث المکاسب کسب الربوا»

(پلیدترین کسبها کسب ربا است) و در خبر از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «8» روایت شده که آن حضرت لعن نمود خورنده 1- سوره بقره آیه 276

2- سوره بقره آیه 278- 279

3- 4- 5- 6- 7- 8- سفینه

ص: 235

ربا و خوراننده و نویسنده و دو شاهد آن را و کسی که ربا را حلال بداند مرتدّ است چنانچه در خبر است که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد از کسی که ربا میخورد و میگوید ما آن را لبأ (آغوز) مینامیم حضرت فرمود اگر بروی تمکن یابم گردن او را بزنم، «1» و ربا بر دو قسم است ربای قرضی به اینکه چیزی قرض دهد و شرط زیاده کند چه زیاده عینیه باشد مثل اینکه صد ریال میدهد که یک ریال اضافه بگیرد، یا زیاده وصفیه باشد مثل اینکه پول ردی ء (بد) میدهد که پول جیّد (خوب) بگیرد، و یا زیاده فعلیه باشد مانند اینکه قرض باو بدهد بشرط اینکه کاری برای وی انجام دهد و فقهاء وجوهی برای تخلص از ربا ذکر کرده اند که احسن آنها در نظر اینست که زیادتی را بعنوان صلح یا هبة بدهد و شرط کند که فلان مقدار بوی قرض دهد تا مدّت معلوم که قرض شرط صلح باشد و ربای معاملی که دو چیز از یک جنس که مکیل و موزون است مبادله کند و یکی را زیادتر بگیرد و طریق تخلص از آن اینست که در معامله بکند یکی را بفروشد و دیگری را بخرد و یا در هر یک از طرفین جنس دیگری ضمیمه کند یا در طرف نقیصه.

«حقّ معلوم»

در قرآن مجید میفرماید فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ «2» (در مالهای ایشان حق معینی برای سؤال کننده و محروم از سؤال است)، و مراد از حقّ معلوم اینست که هر کسی بقدر وسعش با خود قرار دهد که همه روزه یا در هر هفته یا هر ماه یا هر سال مقداری از مال بفقراء و ارحام و غیر اینها بدهد 1- سفینة

2- سوره الذاریات آیه 19

ص: 236

«حقّ حصاد»

در قرآن کریم میفرماید کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ «1» (بخورید از میوه این درختان هر گاه میوه دهد و بدهید حق آن را در روز حصاد و چیدن و درو کردن آن) و حق حصاد اینست که در موقع حصاد مشت مشت از گندم و دانه های دیگر بفقراء و مساکین که حاضرند داده شود چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده و غیر اینها از وجوه انفاق که جامع همه آنها لفظ انفاق و معروف و برّ است و در آیات بسیار و اخبار زیاد برای هر یک فضائلی ذکر شده که در محلّ خود ذکر خواهیم نمود «و اما انفاق مباح و مکروه و حرام» چون از مورد آیه خارج، و مصادیق آن واضح است از آن صرف نظر میکنیم

«انفاق غیر مالی»

انفاق غیر مالی نیز دارای اقسام بسیار است و در اخبار در تفسیر آیه چهار چیز ذکر شده:

1- انفاق علم چنانچه در اکثر کتب تفسیر شیعه مانند مجمع البیان و عیّاشی و آلاء الرحمن و صافی و جواهر الثمین و تفسیر حاج شیخ محمّد حسین نجفی و غیر اینها از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود «و ممّا علّمناهم یبثّون» (یعنی از آنچه آنان را تعلیم کرده ایم نشر دهند) و اخبار در فضیلت بذل علم بسیار است در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«قرئت فی کتاب علیّ علیه السّلام انّ اللَّه تعالی لم یأخذ علی الجهال عهدا حتی اخذ علی العلماء عهدا ببذل العلم للجهال لانّ العلم کان قبل الجهل» 1- سوره انعام آیه 142

ص: 237

(در کتاب علی علیه السّلام خواندم که خداوند تعالی از جاهل عهد و پیمان نگرفته که طلب علم کند تا اینکه از عالم پیمان گرفته که بر جاهلان بذل علم نماید زیرا علم بیش از جهل است) و نیز در کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود»

(زکاة العلم ان تعلّمه عباد اللَّه»

(زکاة علم اینست که ببندگان خدا تعلیم کنی) و نیز از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

«کان المسیح یقول انّ التارک لا شفاء المجروح من جرحه شریک لجارحه لا محالة و ذلک انّ الجارح اراد فساد المجروح و التارک لا شفائه لم یشأ صلاحه فاذا لم یشأ صلاحه فقد شاء فساده اضطرارا فکذلک لا تحدثوا بالحکمة غیر اهلها فتجهلوا و لا تمنعوها اهلها فتأثموا فلیکن احدکم بمنزلة الطبیب المداوی ان رأی موضعا لدوائه و الّا امسک»

(مسیح میگفت کسی که شفا دادن مجروح را ترک کند شریک جراحت زننده است زیرا جراحت زننده قصدش فساد مجروح است و تارک شفاء نیز قصدش خوب شدن مجروح نیست پس او نیز قصدش فساد مجروح خواهد بود همچنین است مسئله تعلیم پس علم و حکمت را برای غیر اهلش مگویید که در اینصورت جهالت نموده اید و از اهلش منع نکنید که در این صورت گناه کرده اید و باید شما مانند طبیب مداوا کننده باشید هر جا موضع مداوا دید مداوا می کند و هر جا ندید امساک میورزد) و در حدیث مفصّلی که از حضرت رضا علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در فضیلت علم وارد شده میفرماید

«تعلیمه من لا یعلمه صدقة و بذله لاهله قربة»

«1» و بیان این حدیث بیاید انشاء اللَّه تعالی و از حدیث معروفی که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده

«من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة»

استفاده میشود که معلم شریک متعلم است در ثواب تعلیماتی که متعلّمین پس از او بدیگران میدهند تا دامنه قیامت و همچنین در عبادات آنها که در اثر تعلیم وی انجام داده اند، بلکه استفاده که از 1- جامع السعادات

ص: 238

کتب اهل علم میشود همین حکم را دارد، از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود

«اذا مات المؤمن و ترک ورقة واحدة علیها علم تکون تلک الورقة سترا بینه و بین النار و اعطاه اللَّه بکل حرف علیها مدینة اوسع من الدنیا سبع مرّات»

(هر گاه مؤمنی بمیرد و ورقی از او باقی ماند که بر او علمی باشد این و رق حجاب بین او و آتش باشد و خداوند بهر حرفی شهری در بهشت باو عطا کند که هفت برابر دنیا باشد) و در آداب مفید و مستفید «معلّم و متعلّم» وظائفی بیان شده که عمده آنها صحیح کردن نیت از جهت قربت و خلوص، و از روی اشفاق و محبّت و ملایمت و بدون غلظت و درشتی تعلیم نمودن، و غرض، ارشاد و هدایت بودن و خالی از اغراض فاسده مانند حبّ جاه و ریاست و طمع و شهرت و امثال اینها بودن، و بمقدار فهم متعلم بیان نمودن و باهلش تعلیم نمودن و از آنچه نمیداند خودداری کردن و بمقدار دانایی اکتفاء نمودن و شبهه و اشکالی که از عهده جوابش برنمآید عنوان نکردن و هر گاه خطایی نمود و متنبّه شد تذکر دادن و غیر اینها از آداب دیگر 2- تلاوت: چنانچه ابن بابویه ره و قمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود

«و ما علّمناهم من القرآن یتلون»

یعنی آنچه از قرآن بآنها تعلیم داده ایم تلاوت کنند و بیان آن در مقدّمه این کتاب گذشت 3- انفاق قوی و ابدان: چنانچه از تفسیر قمی و جواهر الثمین در ذیل آیه نقل شده، و ممکن است دو معنی داشته باشد یکی اینکه قوای خود را در طاعت و بنده گی خدا صرف کند و دیگر آنکه قوای خود را صرف قضاء حوائج مؤمنین نماید که عبادت بسیار بزرگی است و اخبار در فضیلت آن بسیار است از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «2» که فرمود

«من قضا حاجة لاخیه فکانّما 1- 2- جامع السعادات [.....]

ص: 239

خدم اللَّه عمره»

(کسی که حاجتی از برادر دینی خود برآورد گویا تمام عمرش خدمت خدا را نموده) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده «1» که فرمود

«من مشی فی حاجة اخیه المسلم اظلّه اللَّه تعالی بخمسة و سبعین الف ملک و لم یرفع قدما الّا کتب اللَّه له حسنة و حطّ عنه بها سیئة و یرفع له بها درجة فاذا فرغ من حاجته کتب اللَّه له اجر حاج و معتمر»

(هر که راه رود برای انجام حاجت برادر مسلمانش خداوند تعالی به هفتاد و پنج هزار ملک او را سایه اندازد و قدمی برندارد مگر اینکه خداوند حسنه برای او بنویسد و سیئه از او محو کند و درجه برای او بالا برد، پس هر گاه از حاجت او فارغ شود خداوند ثواب و اجر حج کننده و عمره بجا آورنده برای او بنویسد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده «2» که فرمود

«من قضی لاخیه المؤمن حاجة قضی اللَّه له یوم القیمة مائة الف حاجة اوّلها الجنّة و من ذلک ان یدخل قراباته و معاریفه و اخوانه الجنّة بعد ان لا یکونوا نصّابا)

هر که حاجت برادر مؤمنش برآورد خداوند صد هزار حاجت او را در قیامت برآورد که اول آنها بهشت است و از آن جمله اینست که خویشان و آشنایان و برادرانش را داخل بهشت میکند بشرط اینکه ناصبی نباشند) و غیر اینها از اخبار دیگر 4- انفاق جاه: چنانچه این معنی نیز از تفسیر قمی و جواهر الثمین نقل شده و مراد از جاه منزلت داشتن در قلوب است که باید از وجهه و منزلت خود برای ارشاد و هدایت و امر معروف و نهی از منکر و انجام دادن حوائج برادران دینی و رفع گرفتاریهای آنان استفاده نماید و تحصیل جاه اگر برای این منظور باشد بسیار نیکو و ممدوح است و اگر برای حبّ جاه و زورگویی و آزار زیردستان باشد از بدترین اخلاق زشت بشمار میرود و سر همه خطاها میباشد. 1- 2- جامع السعادات

ص: 240

و مخفی نماند که این انفاقات غیر مالی که در اخبار در ذیل تفسیر آیه وارد شده بیان مصادیق آن است و آیه عامّ است و شامل انفاق هر نعمتی که قابل انفاق باشد میشود.

[سوره البقرة (2): آیه 4

اشاره

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

(کسانی که ایمان میآورند بآنچه بر تو نازل شده و بآنچه پیش از تو نازل شده و ایشان بسرای دیگر یقین دارند) کلام در بیان این آیه در چند مقام واقع میشود:

«مقام اول»

در وجه تکرار «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ» بعضی گفتند مراد از الّذین یؤمنون در این آیه مؤمنین اهل کتاب مانند عبد اللَّه بن سلام و امثال اوست و در آیه قبل جمیع مؤمنین بقرینه «وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» و این وجه از دو وجه مردود است:

1- دلیلی بر اختصاص نداریم و ایمان بانبیاء سلف هم بر همه مؤمنین لازم است چنانچه مفاد آیه آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ «1» میباشد 2- آیه مزبور در بیان صفات متّقین است و متّقین شامل جمیع طبقات مؤمنین است 1- سوره بقره آیه 284 (رسول خدا ص بآنچه از جانب خدا باو نازل شده ایمان آورد و مؤمنین همه آنها بخدا و فرشتگان او و پیغمبران و کتابهای او ایمان آوردند در حالی که میگویند ما تفاوتی بین پیغمبران خدا نمیگذاریم) یعنی در تصدیق برسالت آنها و الا مراتب متفاوته دارند بعضی فوق بعض

ص: 241

بعضی گفتند ایمان بما انزل الیک یکی از افراد ایمان بغیب است و این از باب ذکر خاص بعد از عام است این وجه نیز بنظر درست نیاید، زیرا ظاهر آیه مغایرت است بخصوص با تکرار لفظ موصول و بعضی گفتند نسبت بین غیب که متعلّق ایمان در آیه قبل است و ما انزل که متعلق ایمان در این آیه است عموم من وجه میباشد چه بعضی از ما انزل، غیب است و بعضی از ما انزل، غیب نیست و بعضی از غیب هم از ما انزل نیست و متقین باید بهر دو ایمان بیاورند و این وجه نیز تمام نیست چنانچه بیان خواهد شد و حق اینست که چنانچه گذشت ایمان بغیب همه امور اعتقادیه را شامل میشود و ایمان بما انزل عبارت از تصدیق بما جاء به النبی «باور نمودن آنچه پیغمبر از جانب خدا آورده» است مانند احکام و اخلاقیات و امامت و معاد جسمانی و امثال اینها که از لوازم تصدیق برسالت است، و چون این دو با هم فرق دارند از اینجهت تکرار شده و منافات ندارد که بعضی از امور اعتقادیه جزو ایمان بغیب باشد و هم صادق مصدّق خبر داده باشد و جزء تصدیق ما جاء به النبی محسوب شود

«مقام دوم»
اشاره

در بیان کلمه ما انزل الیک: قسمتی از سخن در باره ما جاء به النبی در ضمن کلمه شهادت گذشت و در اینجا بنحو اجمال اشاره میکنیم 1- قرآن مجید و بیان آن در مقدمه این کتاب کاملا ذکر شد 2- دستورات اسلام از بیان عقائد حقّه و اخلاق فاضله و وظائف عملیّه که از آنها باصول دین و فروع دین و اخلاق تعبیر میشود و موجب سعادت دارین و نجات از مهالک نشأتین میباشد و این قسمت بوسیله وحی بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد و آن حضرت و اوصیای او یکی بعد از دیگری بیان فرموده اند

ص: 242

3- علومی است که بآن حضرت افاضه شده که یک قسمت آن از لوازم رسالت است مانند عالم بودن بآنچه امت او تا دامنه قیامت بآن محتاجند و حلّ مشکلات و دفع شبهات آنها، و این قسمت بوجهی شامل همان قسم دوم است، و دیگر علم بزبان آنها بلکه چون حضرتش بر جنّ و انس مبعوث است باید بزبان جن و انس معرفت داشته باشد و بر حل مشکلات و دفع شبهات و رفع احتیاجات آنها قادر باشد.

و یک قسمت از فضائل و مناقب آن حضرت است مانند دانا بودن بزبان حیوانات و دارا بودن علم غیب، از علوم ما کان و ما یکون و ما هو کائن، و این قسمت اخیر از طریق آیات و اخبار بتواتر اجمالی ثابت محقق شده اگر چه از ظواهر بعض آیات خلاف آن استفاده میشود مثل آیه وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ «1» (و اگر من علم غیب میدانستم زیادتی خیر را طلب مینمودم) و آیه قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ «2» (بگو نمیگویم نزد من خزینه های خداست و نه علم غیب میدانم) و آیه شریفه قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ «3» (بگو کسانی که در آسمان و زمینند غیب را نمیدانند جز خدا) ولی آیه شریفه عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ «4» (خداوند عالم بغیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند مگر کسانی که از پیغمبران که مورد رضای او باشند) افاضه علم غیب را فی الجمله ببعضی از پیغمبران اثبات میکند و پیداست که در میان پیغمبران مصداق اکمل و اتمّ مرتضی «پسندیده خدا» بودن حضرت ختمی مرتبت است و میتوان آیاتی را که نفی علم غیب از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میکند بر این حمل کرد که تا از طرف حق بوی افاضة نشود نمیداند چنانچه از آیه شریفه 1- سوره اعراف آیه 188

2- سوره انعام آیه 50

3- سوره نمل آیه 66

4- سوره شوری آیه 52

ص: 243

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ «1» (و همچنین ما روحی را که از عالم امر ماست بسوی تو وحی فرستادیم و حال آنکه تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست) این معنی استفاده میشود و در کتب اخبار بابی منعقد کرده اند که ائمه علیهم السلام در شبهای جمعه علمشان زیاد میشود و اگر این نبود علمشان تمام میشد، و باب دیگری منعقد نموده اند که هر گاه بخواهند چیزی را بدانند میدانند و در کافی است که عمرو ساباطی از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کرد که آیا امام علم غیب میداند؟ حضرت فرمود نه ولی هر گاه بخواهد چیزی را بداند خداوند او را آگاه میکند و نیز باب دیگری منعقد کرده اند که ائمه (ع) میدانند کی میمیرند و آنان باختیار خود میمیرند «2» و این اخبار و اخبار دیگری از این قبیل اشکالاتی تولید نموده از قبیل اینکه اگر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عالم بهمه چیز بود چرا با منافقین خلطه و آمیزش میکرد و آنان را از اطراف خود دور نمیکرد تا فتنه و فساد ایجاد نکنند و اگر علی علیه السّلام عالم بهمه چیز بود خوابیدن او در جای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در لیلة المبیت و مقاتله او با شجعان عرب و سوره برائت بردن بمکه برای او منقبت و فضیلتی نبود و چرا در شب نوزدهم بمحراب مسجد رفت تا مورد ضرب ابن ملجم قرار گیرد و چرا ائمه علیهم السلام اقدام بخوردن سمّ مینمودند و امثال اینها و توضیح در این مقام چنانچه از آیات و اخبار استفاده میشود اینست که برای خداوند دو لوح است یعنی دو نحو علم میباشد، یکی لوح محفوظ و آن علومی است که بانبیاء و اوصیاء و ملائکه افاضه میشود و یکی لوح محو و اثبات که مختصّ بذات باری تعالی است چنانچه از آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ 1- سوره شوری آیه 53

2- کافی کتاب الحجه ص 257

ص: 244

أُمُّ الْکِتابِ «1» و آیه شریفه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «2» استفاده میشود و نیز در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«انّ للَّه علمین علم مکنون مخزون لا یعلمه الّا هو من ذلک یکون البداء و علم علّمه ملائکته و رسله و انبیاءه فنحن نعلمه» «3»

(برای خدا دو نحو علم است علمی که پوشیده و مخزون است و جز او کسی نمیداند و بدا از این علم است و علمی که فرشتگان و پیغمبرانش را تعلیم میکند و ما آن را میدانیم) بنا بر این مراد از علم غیبی که نمیدانند و علمی که شبهای جمعه بآنها افاضه میشود علم لوح محو و اثبات است و همچنین موضوع لیلة المبیت و مقاتله با شجعان و بردن سور» برائة و آنچه از این قبیل است از لوح محو و اثبات میباشد و تا مشیت آنها که عین مشیت حق است تعلق نگیرد که بدانند نمیدانند و خلطه و آمیزش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با منافقین و امثال این امور روی دستور ظاهر اسلام است که هر کس اظهار شهادتین نمود تا باسباب عادی خلاف آن ثابت نشده باید حکم اسلام بر او بار نمود و امّا رفتن حضرت علی علیه السّلام بمحراب زکریا و رفتن سید الشهداء علیه السّلام بکربلا و شرب سم سایر ائمه بنا بمقتضای حکمت و مصلحت و تسلیم شدن بفرمان و قضای الهی بوده چنانچه اگر پیغمبر و امام امر کنند بمؤمنی که بجهاد دشمن رود و باو خبر دهند که تو کشته میشوی رفتن او بجهاد واجب است با اینکه میداند کشته میشود و تفصیل این مطلب را در کلم الطیب «4» داده ایم

(بیان وحی و اقسام آن)
اشاره

و در مقدّمه کتاب شرحی در مراتب نزول قرآن دادیم «5» و در اینجا مناسب 1- سوره رعد آیه 39

2- سوره بروج آیه 21 و 22

3- کافی کتاب التوحید باب البداء

4- مجلد اول در شرایط و موانع نبوت و مجلد دوم در عصمت امام (ع)

(5) مراجعه شود

ص: 245

است اشاره بکیفیت وحی و اقسام آن بنمائیم، در کیفیت وحی سه مشرب است:

1- مشرب متکلّمین است که بوجود مجرّدی جز ذات اقدس حق تبارک و تعالی اعتقاد دارند میگویند جبرئیل بوجود عنصری مادّی بر شخص نبی بهمین وجود جسمانی از آسمان دنیا نازل و بزبان مادّی همین الفاظ و اصوات ظاهری را بگوش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میرسانید و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با همین چشم ظاهری او را میدید و ظواهر بعضی آیات و اخبار نیز بر این معنی دلالت دارد 2- مشرب حکماء است که جبرئیل را عقل عاشر و عقل مدبّر این عالم میدانند و عقل حضرت را گویند بمرتبه چهارم عقل «1» که عقل مستفاد است رسیده و بعقل فعال ارتباط و اتصال پیدا نموده و از آن استفاده مینماید و این استفاده را وحی نامند 3- مشرب تحقیق است و آن معنایی است که از مضامین آیات و اخبار استفاده میشود و بیانش اینست که برای وحی اقسامی است:

قسم اول، اینکه بلا واسطه از جانب حق بمقام عقلانی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از آن بقلب تعبیر میشود افاضه میگردد چنانچه مفاد آیه شریفه ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی «2» (سپس نزدیک آمد پس بمقام قرب بین دو قوس یا نزدیکتر رسید پس وحی فرمود خدا ببنده خود آنچه وحی فرموده است) و مفاد فرمایش خود حضرت است که میفرماید

«لی مع اللَّه حالات لا یسعنی ملک مقرب و لا نبیّ مرسل» «3»

و این مرتبه هم دارای مراتبی است، یک مرتبه بمشاهده انوار الهیّه و تجلّی عظمت همان تجلّی که قسمت مختصری از آن را حضرت کلیم طاقت نیاورد و غش کرد فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً «4» (پس وقتی 1- حکماء برای عقل چهار مرتبه قائلند: عقل هیولایی، و عقل بالملکه و عقل بالفعل، و عقل مستفاد [.....]

2- سوره النجم آیه 8 الی 11

3- جامع السعادات

4- سوره اعراف آیه 139

ص: 246

پروردگار موسی در کوه تجلی نمود کوه را از هم پاشیده قرار داد و افتاد موسی در حالی که بیهوش شد) مرتبه دوم ایجاد کلام و استماع آنست چنانچه برای حضرت کلیم بود وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً «1» (خداوند با موسی سخن گفت سخن گفتنی) مرتبه سوم اخذ از جبرئیل است از جنبه روحانی چنانچه مستفاد از آیه شریفه وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی «2» (بتحقیق پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جبرئیل را در مرتبه دیگر نزد سدرة المنتهی دید که نزد سدرة المنتهی بهشت است) و از آیه شریفه إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی «3» است مرتبه چهارم اخذ از جبرئیل و سایر ملائکه است از جنبه جسمانی و اینهم بر دو قسم است:

یکی آنکه صورت آنها را می بیند و صدای آنها را میشنود چنانچه حضرت خلیل علیه السّلام و حضرت لوط علیه السّلام در بشارت باسحق و اخبار از هلاکت قوم لوط آنها را مشاهده نمودند «4» و دیگر آنکه صورت ملک را نمی بیند ولی صدای او را میشنود مرتبه پنجم اینست که در خواب باو وحی میرسد چنانچه برای حضرت ابراهیم علیه السّلام بود یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ «5» ابراهیم علیه السّلام باسمعیل علیه السّلام میفرماید (ای پسرک من در خواب دیدم که ترا ذبح میکنم) و چنانچه حضرت رسول عملیّات شجره ملعونه بنی امیّه را در عالم رؤیا دید و بالجمله تمام این اقسام و مراتب برای حضرت ختمی مرتبت بوده لکن سایر انبیاء دارای مراتب مختلف بوده اند 1- سوره نساء آیه 162

2- سوره النجم آیه 13 الی 15

3- سوره النجم آیه 4

4- سوره ذاریات آیه 24 الی 37

5- سوره صافات آیه 101

ص: 247

«توضیح»

ممکن است توهم شود که در بسیاری از امور احتیاج بنبیّ و نزول وحی نیست بلکه عقل مستقلا درک میکند مانند بسیاری از عقاید که براهین عقلی مستقلّ یا غیر مستقلّ بر آنها قائم است چون وجود صانع و توحید و بسیاری از صفات او و لزوم ارسال رسل و نصب حجّت و امام و شرایط و موانع آنها و ثبوت معاد فی الجمله و مانند بسیاری از اخلاق فاضله یا اخلاق رذیله و حسن اطاعت و قبح معصیت و امثال اینها، برای دفع این توهم گوئیم درست است بسیاری از عقائد بر طبقش برهان عقلی قائم است ولی پی بردن بمقدمات برهان، کار هر عقلی نیست و چه بسا عقول فحول از حکماء و دانشمندانی که دستشان از مکتب انبیاء کوتاه بوده در همین امور بخطا و اشتباه رفته تا چه رسد بدیگران و همچنین اخلاق گر چه حسن و قبحش فی الجمله نزد عقل ثابت است لکن پی بردن بجمیع محاسن و قبائح و فوائد و مضارّ دنیوی و اخروی آنها و مثوبات و عقوبات مترتبه بر آنها از حیّز ادراک عقل بطور استقلال خارج است و نسبت بعبادت و معصیت منتها درک عقل یک درک کلّی و فی الجمله است و تمام جهات آن را نمیتواند درک کند.

(مقام سوم)

در بیان و ما انزل من قبلک: مقصود از «ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» جمیع اموری است که بر انبیاء سلف از حضرت آدم علیه السّلام تا عیسی علیه السّلام نازل شده، و در بعض اخبار عدد انبیاء صد و بیست و چهار هزار ذکر شده و در میان آنها پنج نفر اولو العزم بوده اند نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علیهم السّلام «1» 1- چنانچه از حدیث زیارت شب نیمه شعبان و شب بیست و سیم رمضان استفاده میشود

ص: 248

و چیزهایی که بر انبیاء نازل شده عبارت است از پنج چیز:

1- کتب آسمانی مانند صحف آدم و شیث و ابراهیم و ادریس و تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی، و در مجمع البیان از ابی ذر ره روایت کرده که کتب انبیاء سلف صد و بیست و چهار کتاب بوده و مرحوم مجلسی در خاتمه کتاب دعاء حدیث مفصلی راجع بصحف ادریس روایت کرده و حدیثی راجع بصحف ابراهیم نقل فرموده که آنها بیست صحیفه است.

و از ابی ذر روایت نموده که گفت از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پرسیدم صحف ابراهیم چیست؟ فرمود تمامش امثال است، و امثال بمواعظ تفسیر شده، و از صحف موسی پرسیدم فرمود تمامش عبر است 2- اعتقادات حقّه از توحید عدل نبوت امامت معاد و لوازم آنها که تمام انبیاء علیهم السلام مامور بتبلیغ این امور بوده بلکه مأمور باخذ میثاق راجع بنبوت پیغمبر خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیای آن حضرت نیز بوده اند چنانچه از آیه شریفه استفاده میشود وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ «1» (و یاد کن زمانی را که خدا از پیغمبران پیمان گرفت که وقتی بشما کتاب و حکمت دادم و سپس پیغمبری خواهد آمد که تصدیق نماید آنچه با شما بوده البته باو ایمان بیاورید و او را یاری نمائید، خدا فرمود آیا اقرار نمودید و این پیمان مرا اخذ نمودید؟ گفتند اقرار کردیم، خداوند فرمود گواهی دهید و من نیز با شما از گواهیانم) 3- اخلاقیات که حسن و قبح آنها ذاتی است و جمیع شرایع مأمور بارشاد بآنها بوده اند 4- بسیاری از طاعات و معاصی که قابل نسخ نیست و مصالح و مفاسد آنها ذاتی است مانند حرمت دروغ و شرب خمر و لواط و زنا و وجوب امر بمعروف و نهی 1- سوره آل عمران آیه 75

ص: 249

از منکر و نماز و نظائر اینها 5- احکامی که در شرایع سابقه بوده و در شریعت اسلام نسخ شده و بالجمله بآنچه ثابت است که انبیاء سلف و اوصیاء معصومین آنها گفته اند باید تصدیق نمود و ایمان آورد

(مقام چهارم)

در بیان «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»: آخرة صفت موصوف مقدّر است که تقدیرش «بالدار الاخرة» و یا «بالنشأة الاخرة» میباشد، و تعبیر از قیامت و سرای دیگر بلفظ آخرة بمناسبت اینست که مؤخر از این دنیا و نشأة اولی است چنانچه تعبیر از این عالم، بدنیا برای اینست که نسبت بآن عالم نزدیکتر است و خداوند در این جمله یک اصل از اصول اسلام که اعتقاد بمعاد باشد ذکر میفرماید و ما در مجلد سوم کلم الطیب راجع بمعاد و اثبات آن و سایر خصوصیاتش مفصّلا بحث نموده ایم و مجملش اینست که اگر معاد نباشد لازم آید خلقت بشر لغو و عبث باشد و بین مؤمن و کافر و مطیع و عاصی و ظالم و مظلوم تفاوتی نباشد و بعث رسل و انزال کتب و جعل احکام و وعد و وعید لغو و بیهوده و اغراء بجهل باشد و غیر اینها از لوازم دیگر و ظاهر اینست که مراد از آخرة جمیع وقایع بعد از دنیا از مرگ و عقبات بعد از مرگ و سؤال ملکین و ثواب و عقاب قبر و عالم برزخ تا روز نشر و حساب و کتاب و صراط و میزان و شفاعت و خصومت و بهشت و نعم آن و دوزخ و عذابهای آن و خلود در بهشت و جهنم و غیر اینها از اموری که قرآن و صادق مصدّق خبر داده است، باشد و «یوقنون» از ایقان و یقین است و مراد از یقین علم جزمی است که مطابق با واقع بوده و غفلت در آن نباشد از اینجهت در یقین چهار خصوصیت ذکر شده: اوّل اینکه مسبوق بجهل است لذا بر خداوند اطلاق نمیشود، دوم جزم و قطع در آن

ص: 250

لازم است و گر نه ظنّ یا شکّ و یا وهم است، سوم مطابق با واقع است و گر نه جهل مرکّب خواهد بود، چهارم توجه و التفات در آن لازم است و اگر غفلت در آن آمد علم است نه یقین.

و برای یقین سه مرتبه ذکر کرده اند: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین که بیان آن در مراتب ایمان ذکر شد و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «1» که فرمود

«یا عجبا کل العجب من الشاکّ فی اللَّه و هو قد یری خلقه و عجبا ممّن یعرف النشأة الاولی و ینکر النشأة الاخرة و عجبا ممّن ینکر البعث و النشور و هو کل یوم و لیلة یموت و یحیی و عجبا لمن یؤمن بالجنة و ما فیها من النعیم و یسعی للدار الغرور و عجبا للمتکبر الفخور و هو یعلم ان اوله نطفة مذرة و آخره جیفة قذرة»

(عجب است از کسی که در وجود خدا شک دارد و حال آنکه آفرینش خدا را می بیند و عجب است از کسی که میشناسد دار دنیا را و منکر دار آخرة است و عجب است از کسی که منکر بعث و زنده شدن در قیامت است و حال آنکه هر روز و هر شب میمیرد و زنده میشود «میخوابد و برمیخیزد» و عجب است از کسی که ایمان ببهشت و نعم آن دارد و برای دار غرور «دنیا» کوشش میکند و عجب است از متکبر بخود بالنده و حال آنکه میداند اولش نطفه گندیده و آخرش مردار پلید است) و بالجمله خداوند در این آیات صفات متقین را بیان فرموده و مجموع آنها شش صفت است: ایمان بغیب، اقامه صلوة، انفاق از آنچه باو روزی داده، ایمان بآنچه بر پیغمبر نازل شده، ایمان بآنچه بانبیاء سلف نازل شده، ایقان بآخرت که چهار صفت از آنها جزو اعتقادات و دو صفت آنها جزو اعمال و فرائض است و معلوم است که صفات متقین منحصر باینها نیست و آیات نیز در مقام حصر صفات نبوده است و صفات متقین بسیار است که انشاء اللَّه در بیان خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام متذکر خواهیم شد 1- وافی باب مواعظ

ص: 251

[سوره البقرة (2): آیه 5}

اشاره

أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

(اینان بر هدایتی از جانب پروردگارشان میباشند و خود اینان رستگارانند) اولئک از اسماء اشاره است که برای جمع استعمال میشود و اصل آن اولاء با مدّ و اولی بدون مدّ است و برای آن سه حالت دیگر هست (1) دخول هاء تنبیه با مدّ آخر «هؤلاء» برای اشاره بقریب (2) الحاق کاف خطاب با مدّ آخر «اولئک» برای اشاره بمتوسط (3) الحاق کاف خطاب و لام بدون مدّ «اولالک» برای بعید، و علی برای استعلاء است یعنی اینان بر هدایت استعلاء و استقرار داشته و اطراف و جوانب آن را حیازت نموده اند و در کلمه هدی چهار معنی احتمال برده میشود:

1- لطف و توفیق که بواسطه آن بصفات پسندیده و اعمال شایسته نائل شده و از فاضل با فضل ترقی نمایند 2- ارشاد بدلیلهایی که بسبب آنها بر رسوخ عقائد حقه و صفات فاضله و استدامه اعمال صالحه راهنمایی شوند 3- هدایت باطنیّه که از جانب حق بآنها افاضه میشود بواسطه معتقد بودن بعقائد حقه و اتیان اعمال صالحه 4- انعام و تفضّل بعطاء نمودن خیرات دنیوی و مثوبات اخروی، و این وجوه مانعة الجمع نیستند بلکه ممکن است بمقتضای اطلاق هدایت، همه آنها را شامل شود.

و فلاح بمعنی فوز بمطلوب و وصول بمقصود و نیل بآرزو و امید است و در توحید صدوق ره حدیث مفصّلی از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از آباء طاهرین او از امیر المؤمنین علیه السّلام در تفسیر جملات اذان و اقامه نقل فرموده از آن جمله در تفسیر کلمه حیّ علی الفلاح میفرماید

«اقبلوا الی بقاء لا فناء معه و نجاة لا هلاک معها

ص: 252

و تعالوا الی حیات لا موت معها و الی نعیم لا نفاد له و الی ملک لا زوال عنه و الی سرور لا حزن معه و الی انس لا وحشة معه و الی نور لا ظلمة له (معه) و الی سعة لا ضیق معها، و الی بهجة لا انقطاع لها و الی غنی لا فاقة معه و الی صحّة لا سقم معها و الی عزّ لا ذلّ معه و الی قوّة لا ضعف معها و الی کرامة یا لها من کرامة، و عجّلوا الی سرور الدنیا و العقبی و نجات الاخرة و الاولی، و فی المرة الثانیة حیّ علی الفلاح فانّه یقول سابقوا الی ما دعوتکم الیه و الی جزیل الکرامة و عظیم المنّة و سنیّ النعمة و الفوز العظیم و نعیم الابد فی جوار محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»

خلاصه و مفاد این حدیث (شرح الفاظ حدیث واضح است) اینست که مؤذن که مردم را دعوت میکند میگوید بشتابید بفلاح، مراد از فلاح خیرات و سعادتهایی است که انسان طالب آنست و در دنیا بآن نمیرسد و اگر بهره از آنها هم بوی برسد مشوب بآلام و اسقام است و حسّ طلب و خواستن او را قانع نمیکند و اگر نیل بآنها را طالب است باید دانه و بذر آنها را در این عالم بکارد تا حاصل آنها را در آن عالم بردارد.

و بالجمله معنی آیه اینست که متقین بعد از آنکه بصفات شش گانه متقدمه متصف شدند در دنیا بر هدایت خداوندی ثابت و در آخرت فائز و رستگارند و در نهج البلاغه أمیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید «1»

«امّا بعد فاوصیکم بتقوی اللَّه الّذی ابتدء خلقکم و الیه یکون معادکم و به نجاح طلبتکم و الیه منتهی رغبتکم و نحوه قصد سبیلکم و الیه مرامی مفزعکم فانّ تقوی اللَّه دواء داء قلوبکم و بصر عمی افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء غشاء ابصارکم و امن فزع جاشکم و ضیاء سواد ظلمتکم»

(پس از سپاس و درود، سفارش میکنم شما را بتقوی و ترس از خدایی که آغاز آفرینش شما را فرمود و بازگشت شما بسوی اوست و رسیدن بمقصود و نائل شدن بحاجتتان بواسطه او و غایت میل شما بسوی او و مقصد شما بجانب او و پناه گاه شما نزد اوست چه آنکه تقوی دواء درد دلهای شما و بینایی کوری دلهای شما 1- نهج البلاغة جزء دوم خطبه 193

ص: 253

و درمان بیماری بدنهای شما و شایسته شدن تباهی سینه های شما و پاک شدن چرکی نفسهای شما و برطرف شدن پرده چشمهای شما و ایمن شدن اضطراب درونی شما و روشن شدن سیاهی تاریکی شما است) و پس از ذکر جملاتی چند در فوائد طاعت خدا میفرماید

«فمن اخذ بالتقوی عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها و احلولت له الامور بعد مرارتها و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها و اسهلت له الصعاب بعد انصبابها و هطلت علیه الکرامة بعد قحوطها و تحدّبت علیه الرحمة بعد نفودها و تفجّرت علیه النعم بعد نضوبها و و بلت علیه البرکة بعد ارذاذها»

تا آخر خطبه (پس کسی که تقوی را گرفت سختیها از وی دور میشوند بعد از آنکه باو نزدیک شده اند و کارها برای او شیرین میشوند پس از تلخی آنها و امواج بلا از او برطرف میشوند بعد از آنکه متراکم شده اند و دشواریها بر وی آسان میشوند بعد از آنکه او را برنج درآورده اند و پی در پی باران کرامت بر او نازل شود بعد از قحطی و قطع شدن آنها و رحمت متوجه او میشود بعد از آنکه از او نفرت نموده بود و بحار نعم بر او جاری شوند بعد از آنکه آب آنها فرو رفته بود و برکت بر او پیاپی فرو- ریزد بعد از آنکه ضعیف و ناچیز شده بود)

«توضیح بعض جملات خطبه»

«فانّ تقوی اللَّه دواء داء قلوبکم»

مراد از داء قلوب امراض باطنی است که عبارت از اخلاق رذیله و صفات ناپسندیده و ملکات نکوهیده است مانند حسد و کبر و عجب و بخل و ریاء و حقد و غیر اینها و تقوی دوای این دردها است از جهات ذیل:

1- همه معاصی آثار اخلاق رذیله است و انسان وقتی دارای تقوی (یعنی ترک جمیع معاصی و فعل جمیع طاعات) شد تدریجا ملکات رذیله از نفس او زائل و ملکات حمیده در آن

ص: 254

حاصل میشود چه آنکه در علم اخلاق مبرهن شده که اعظم معالجات اخلاقی، خودداری و جلوگیری از وقوع آثار اخلاق رذیله و وادار نمودن خود را باتیان و اقدام بآثار اخلاق حمیده است تا بدین وسیله آنها برطرف، و اینها جای گزین آنها شوند 2- دواعی و بواعث تقوی (چیزهایی که سبب تقوی میشود) خوف و رجاء و محبّت و حیاء است و هر چه اینها در نفس زیاد شود بواعث و دواعی شهوت و غضب و شیطنت که منشأ اخلاق رذیله است ضعیف و مقهور میگردد تا اینکه بکلی زائل شود و این امریست وجدانی 3- تقوی، اجتهاد و مجاهده با نفس است و بنصّ آیه الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا «1» خداوند شخص متقی را اعانت میفرماید و بطرق الهی که بالاترین آنها صفات خداوندی است هدایت مینماید

«و بصر عمی افئدتکم»

کوری دل از جهاتی است که اعظم آنها عصبیّت و عناد و لجاج و حبّ نفس و جهل مرکب است و بسا منشأ آن کدورت و تیره گیهای ی است که بواسطه معاصی عارض بر قلب میشود و در اخبار از اینگونه قلوب بقلب منکوس «واژگونه» و قلبی که امید خیری در او نیست تعبیر شده و همان است که در آیات شریفه قرآن میفرماید فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ «2» صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ «3» و تقوی است که کوری دل را برطرف میکند و قلب را بانوار الهی منور میگرداند

«و شفاء مرض اجسادکم»

مرض اجساد یا امراض جسمانی است که در اثر شهوت رانی و اسراف و بی مبالاتی در امر زندگی عارض انسان میشود و پیداست که تقوی دافع و رافع اینگونه امراض است، یا آفات و بلیاتی است که نتیجه معاصی و نافرمانی خدا است چنانچه مفاد آیه شریفه 1- سوره عنکبوت آیه 69

2- سوره حج آیه 45 [.....]

3- سوره بقره آیه 17

ص: 255

ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ «1» میباشد آنهم در اثر تقوی برطرف میشود، و یا مراد عقوبات و عذابهای جسمانی است که در اثر معصیت انسان گرفتار آنها خواهد شد آنها نیز بواسطه تقوی مرتفع میشود پس بهر حال تقوی شفای امراض جسمانی است.

«و صلاح فساد صدورکم» عمده فساد صدر بواسطه وسوسه شیطان است چنانچه در سورة الناس میفرماید مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ و بنصّ قرآن اهل تقوی از این خطر محفوظ میباشند إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «2» (بدرستی که اهل تقوی هر گاه برخورد کند آنان را خطوری از شیطان متذکر امر و نهی الهی میشوند پس در اینهنگام بینایانند)

«و طهور دنس انفسکم»

چرکی و کثافت نفس یا از جهت شرک و کفر و عقائد باطله و فاسده است و یا از جهت آلوده شدن بمعاصی و یا از جهت فرو رفتن در دواعی و شهوات نفسانی است و تمام این آلودگیها بآب تقوی پاک میشود

«و جلاء غشاء ابصارکم»

غشاء بصر عبارت از پرده ای است که بواسطه معصیت جلو چشم دل کشیده میشود چنان که خداوند درباره کفار میفرماید وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ «3» و دیگر بچشم دل حقایق را درک نمیکند و بواسطه تقوی و پرهیز از معصیت خدا این پرده مرتفع میشود

«و امن فزع جاشکم»

جاش بمعنی قلب است و فزع و ترس قلب یا برای گرفتاریها و شدائد دنیوی است و خداوند در قرآن وعده داده که اهل تقوی را از شدائد نجات دهد وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ «4» و نیز فرموده إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا و یا فزع قلب برای خوف از مرگ و عقبات بعد از مرگ و عالم برزخ و قیامت است، آنهم که بنصّ آیات شریفه و اخبار متواتره اهل ایمان و تقوی از کلیّه این خطرات مصون و محفوظ میباشند 1- سوره شوری آیه 29

2- سوره اعراف آیه 200

3- سوره بقره آیه 7

4- سوره طلاق آیه 2

ص: 256

«و ضیاء سواد ظلمتکم»

انسان ممکن است بسه ظلمت مبتلا شود یکی ظلمت قلب که از جهت معاصی و اخلاق رذیله است و دیگر ظلمت قبر و ظلمت قیامت و اهل ایمان و تقوی بنصّ آیات قرآن بنور الهی از این ظلمات خارج میشوند

«عزبت عنه الشدائد بعد دنوها»

چنانچه قبلا متذکر شدیم تمام شدائد در اثر اعمال زشت و کردارهای بد انسان است و اگر تقوی در میان آمد شدائد برطرف میگردد وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ «1» (اگر اهل شهرستانها ایمان میآوردند و تقوی پیشه مینمودند البته درهای برکات آسمانها و زمین را بر آنها میگشودیم ولی پیغمبران و کتابهای الهی را تکذیب نمودند پس آنان را باعمالشان گرفتار نمودیم)

«و احلولت له الامور بعد مرارتها»

چون اهل تقوی خداوند را حکیم و عادل و امور مستند باو را موافق حکمت و عین صلاح میدانند لذا بقضای الهی راضی، و در بلیات او شکیبا و نسبت باوامر و نواهی او تسلیم میباشند و همه اینها برای آنان شیرین و گواراست زیرا مرارت کارهای دشوار را، علم برضای پروردگار و امید بپاداش بسیار، شیرین و گوارا مینماید و در حدیث قدسی است که

«انّ من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فلو اغنیته لا فسده ذلک و انّ من عبادی من لا یصلحه الا الغناء فلو افقرته لا فسده ذلک»

تا آخر حدیث «2» (بدرستی که بعضی از بندگانم را جز فقر چیزی شایسته نیست و اگر او را غنی گردانم این غنا او را فاسد میگرداند، و بعضی از بندگانم را جز غنا چیزی شایسته نیست اگر او را فقیر گردانم، فقر او را فاسد میکند)

«و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها»

مراد از امواج یا امواج هموم دنیوی است که بصبر منفرج میشود، یا امواج بلاها است که آنها نیز در اثر طاعت و ترک معصیت و دعاء دفع میشوند، و یا امواج هواهای نفسانی است که بواسطه ترک هوی 1- سوره اعراف آیه 94

2- جامع السعادات

ص: 257

برطرف میگردد و اهل تقوی باین سلاحها مسلّحند

«و سهلت له الصعاب بعد انصبابها»

انصباب برنج و تعب در آوردن است و امور صعاب (دشوار) یا عبادات شاقّه است که بواسطه شوق بثواب بر آنها سهل و آسان میشود، یا ترک شهوات نفسانی است که بواسطه خوف از عقاب و شرم از حضرت ربّ الارباب آسان میگردد، و یا تحمل مصائب و شدائد است که بواسطه معرفت بفناء و گذرنمودن دنیا و اجر جزیل که در آخرت بر صبر آنها مترتب است هموار میگردد

«و هطلت علیه الکرامة بعد قحوطها تا آخر جملات»

هطل باران پی در پی است که قطره های آن بزرگ باشد و تحدّب بمعنی تعطّف و نضوب فرو رفتن آب در زمین و وابل باران تند و ارذاذ باریدن ضعیف و ریز مانند گرد است، و مراد ظاهرا از این فقرات خطبه فیوضات باطنیه است که از خزائن غیب الهی بر اهل تقوی افاضه میشود و ابواب رحمت ربّانی است که بر آنان بازمیگردد از ازدیاد معارف و علوم و دوام توفیق و تأیید و برکات دنیوی و غیر اینها از مواهبی که بآنها عطا میگردد و بالجمله این خطبه شامل دو قسمت است یک قسمت فوائد دنیوی تقوی که ممکن است گفته شود همه آنها در ضمن کلمه هدی من ربّهم مندرج است و یک قسمت فوائد و ثمرات اخروی آن که کلمه مفلحون متضمّن آنهاست و بسیاری از فوائد مذکوره تقوی شامل هر دو عنوان است چنانچه محتمل بلکه مرجّح اینست که هر دو قسمت آیه نیز متضمّن سعادت دارین و فوز نشأتین باشد

تمسک مرجئه و وعیدیه بآیات

طائفه از عامّه بنام مرجئة قائلند که اهل کبائر بواسطه ارتکاب کبائر از ایمان خارج نشده و در آخرت اهل نجاتند و یکی از موارد تمسک آنها باین آیات است که گفته اند هر که دارای این صفات شش گانه شد بنصّ این آیه اهل نجات است

ص: 258

و لو مرتکب کبائر باشد ولی این تمسّک غلط و نابجاست زیرا این آیات اهل تقوی را باین اوصاف ستوده و در مقام احصاء بعض از اوصاف اهل تقوی است نه در مقام بیان اینکه هر که این صفات را دارا باشد متقی و اهل فلاح است بعبارت دیگر هر متّقی دارای این صفات هست ولی هر که دارای این صفات شد لازم نیست متقی باشد و طایفه دیگر وعیدیه اند که میگویند اهل کبائر در آخرت نجات ندارند زیرا نجات بنصّ این آیات برای متّقین است و متّقی کسی است که مرتکب کبیره نشود و این تمسّک نیز درست نیست زیرا آیه در مقام اثبات فلاح برای متقین است و در مقام نفی فلاح از دیگران نیست و ممکن است بواسطه شفاعت و سعه رحمت و عموم مغفرت و غیر اینها رستگار شوند و مذهب جمهور علمای شیعه اینست که اگر انسان باایمان از دنیا برود اگر معصیتی هم داشته باشد در عالم برزخ و عقبات بعد از مرگ و قیامت عذاب آن را می چشد اگر بمغفرت و شفاعت تدارک نشود و بالاخره اهل نجات خواهد بود ولی اگر بدون ایمان از دنیا برود نجاتی برای او نیست و تفصیل این مطلب را در مجلد سوم کلم الطیب داده ایم

ص: 259

[سوره البقرة (2): آیه 6

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6)

(محقّقا کسانی که کافر شدند مساوی است برای ایشان که بترسانی آنان را یا نترسانی، در هر صورت ایمان نمیآورند) برای بیان این آیه در چند مقام بحث میشود:

«مقام اول»
اشاره

در معنی کفر و اقسام آن: کفر در لغت بمعنی ستر و پوشاندن است و از اینجهت زارع را کافر گویند زیرا دانه و بذر را زیر خاک پنهان میکند چنانچه در قران میفرماید کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ «1» (مانند بارانی که رویانیدن آن زارعین را بشگفت در میآورد) و تکفیر بمعنی احباط، و کفّارة نیز بمناسبت این است که معاصی را ستر میکند إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ «2» (اگر از گناهان کبیره که از آنها نهی شده اید اجتناب کنید گناهان صغیره شما را از شما محو میکنیم) و کافر را برای اینکه حق برای او پوشیده و مستور است کافر گفتند، و برای کفر اقسامی است:

1- کفر از روی جهل و قصور یا تقصیر که از آن بضلالت تعبیر میشود 2- کفر از روی جحود و انکار چنانچه در قرآن کریم میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «3» (آیات الهی را انکار نمودند و حال آنکه بآنها یقین داشتند) 3- کفر از روی نفاق که ظاهرا اظهار ایمان کند ولی باطنا معتقد نباشد 4- کفر از جهت شکّ که نسبت بامور اعتقادی شکّ و تردید و تزلزل داشته باشد 1- سوره حدید آیه 19

2- سوره نساء آیه 35

3- سوره نمل آیه 14

ص: 260

5- کفر نعمت که نعم الهی را در جایی که خدا امر فرموده و برای آن عطا نموده صرف ننماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ «1» (اگر شکر نعمت مرا بجای آورید نعمت را بر شما زیاد میکنم و اگر کفران نمائید محققا عذاب من سخت است) 6- کفر در عمل است که بواسطه ترک واجب و فعل معصیت است چنانچه نسبت بتارک حج میفرماید وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ «2» (و کسی که کافر شد یعنی حجّ بجا نیاورد پس محققا خداوند بی نیاز از جهانیان است) و در اخبار بر تارک صلوة و زکاة و فاعل بسیاری از معاصی اطلاق کافر شده و در کافی باسناد خود از ابی عمرو زبیدی روایت کرده «3» که گفت خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم مرا از وجوه کفر در کتاب خدای عز و جل خبر ده، حضرت فرمود

«الکفر فی کتاب اللَّه علی خمسة اوجه فمنها کفر الجحود و الجحود علی وجهین و الکفر بترک ما امر اللَّه و کفر البراءة و کفر النعم فامّا کفر الجحود فهو الجحود بالربوبیّة و هو قول من یقول: لا ربّ و لا جنّة و لا نار، و هو قول صنفین من الزنادقة یقال لهم الدهریة و هم الّذین یقولون: و ما یهلکنا الّا الدهر و هو دین وضعوه لأنفسهم بالاستحسان علی غیر تثبّت منهم و لا تحقیق لشی ء ممّا یقولون، قال اللَّه عز و جل «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» انّ ذلک کما یقولون، و قال، إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» یعنی بتوحید اللَّه تعالی فهذا احد وجوه الکفر، و امّا الوجه الاخر من الجحود علی معرفة و هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انّه الحق (حق خ ل) قد استقرّ عنده و قد قال اللَّه عزّ و جل «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» و قال اللَّه عز و جل «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ» فهذا تفسیر وجهی الجحود، و الوجه الثالث من الکفر کفر النعم و ذلک قوله تعالی 1- سوره ابراهیم آیه 7

2- سوره آل عمران آیه 92

3- کتاب الایمان و الکفر باب وجوه الکفر

ص: 261

یحکی قول سلیمان علیه السّلام «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ» و قال «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» و قال فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ» و الوجه الرابع من الکفر ترک ما امر اللَّه عزّ و جل به و هو قول اللَّه عزّ و جلّ «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ» فکفّرهم بترک ما امر اللَّه عزّ و جلّ به و نسبهم الی الایمان و لم یقبله منهم و لم ینفعهم عنده فقال «فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»، و الوجه الخامس من الکفر کفر البراءة و ذلک قوله عزّ و جلّ یحکی قول ابراهیم علیه السّلام «کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» یعنی تبرّأنا منکم و قال یذکر ابلیس و تبرّیه من اولیائه من الانس یوم القیمة «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» و قال «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» یعنی تبرّء بعضکم من بعض».

(فرمود کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن بر دو قسم است. و کفر بواسطه ترک اوامر الهی و کفر برائت (بیزاری) و کفر نعم.

اما کفر جحود (قسم اولش) انکار پروردگاری رب العالمین است و آن گفتار کسی است که میگوید پروردگاری نیست و بهشت و دوزخی نیست، و این گفتار دو طایفه از زنادقه است که بآنها دهریّه میگویند و همانهایند که میگویند «ما را جز روزگار هلاک نمیکند» و این دینی است که از روی گمان و استحسان برای خود

ص: 262

وضع کرده اند بدون تثبیت و یقین از ایشان و بدون تحقیق نسبت بآنچه میگویند، خداوند میفرماید «اینان نیستند جز اینکه گمان میکنند که مطلب آن طوریست که اینان میگویند، و فرمود «بدرستی که کسانی که کافر شدند مساوی است برای ایشان که آنان را بترسانی یا نترسانی، ایمان نمیآورند» یعنی بتوحید خدای متعال ایمان نمیآورند پس این یکی از وجوه کفر است وجه دیگر از کفر جحود انکار کردن با وجود علم و معرفت است، و آن این است که منکر امری را انکار نماید و حال آنکه میداند آن حق است و نزد او ثابت و محقق شده باشد، و بتحقیق خدای عزّ و جلّ فرمود «و انکار نمودند از جهت کبر و ستم و حال آنکه یقین داشتند» و خدای عزّ و جلّ فرمود «و یهود پیش از ظهور پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم طلب فتح و پیروزی مینمودند بر کفّار (مشرکین مکّه و مدینه) پس وقتی که آمد ایشان را آن چیزی را که میشناختند «پیغمبر اسلام و قرآن» بآن کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد» پس این بود تفسیر دو وجه از کفر جحود.

وجه سوم از کفر، کفران نعمتهای الهی است و این کفر در قول خدای تعالی است که از سلیمان علیه السّلام حکایت میکند «این سلطنتی که مراست از فضل پروردگارم میباشد تا آزمایش کند مرا که آیا شکر میکنم یا کفران مینمایم پس کسی که شکر کند همانا بنفع خود شکر نموده و کسی که کفران نماید محققا پروردگار من بی نیاز و بزرگوار است» و فرمود «البته اگر شکرگزاری کنید نعمت را بر شما زیاد کنم و اگر کفر ورزیدید محققا عذاب من سخت است» و فرمود «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و برای من شکرگزاری نمائید و کفران نعم مرا نکنید» و وجه چهارم از کفر، ترک نمودن چیزهایی است که خداوند بآنها امر فرموده و آن قول خدای عزّ و جلّ است «ای بنی اسرائیل زمانی را یاد کنید که از شما

ص: 263

پیمان گرفتیم که خونریزی نکنید و خودتان را (برادران دینی خود را) از شهرهایتان بیرون نکنید، پس شما بمیثاق اقرار کردید و خودتان گواهی دادید، سپس شما بودید که برادران خود را کشتید و گروهی را از دیارتان بیرون نمودید در حالی که علانیه یکدیگر را کمک میکنید بواسطه گناه و تجاوز، و اگر آنان میآمدند نزد شما در حالی که اسیر بودند برای رهایی آنان فدیه میدادید و حال آنکه بیرون نمودن آنان بر شما حرام بود آیا ببعض کتاب ایمان می آورید و ببعض آن کافر میشوید یعنی لزوم فدیة دادن برای اسیری را که در دست دشمنان شماست قبول دارید و عمل میکنید ولی حرمت آواره نمودن برادران دینی خود را اهمیّت نمیدهید و آنان را آواره میکنید» پس خداوند آنان را بواسطه ترک اوامر خود کافر شمرده و آنان را بایمان هم نسبت داده ولی از آنان قبول ننموده و نفعی برای آنان نخواهد داشت از اینجهت فرموده «پس نیست جزای کسی که این نوع اعمال را از شما مرتکب شود مگر رسوایی در زندگی دنیا و روز قیامت هم بسخت ترین عذاب بازگشت میکنند و خداوند از آنچه میکنند غافل نیست» و وجه پنجم از کفر، کفر برائت است یعنی بیزاری جستن از عمل کسی و بیان این در قول خدای عزّ و جلّ است که از قول ابراهیم حکایت میکند «کافر شدیم بشما (از شما بیزاری جستیم) و بین ما و شما برای همیشه دشمنی و بغض ظاهر شد تا وقتی که بخدای یکتا ایمان بیاورید» و خداوند فرمود در حالی که شیطان و بیزاری او را از دوستان انسی در روز قیامت ذکر میکند «بدرستی که من کافرم (بیزارم) از اینکه شما مرا پیش از این شریک قرار میدادید» و گفت «همانا جز خدا تنهایی را بمعبودیت گرفتید بواسطه دوستی که میان شما در زندگی دنیا بود سپس در روز قیامت بعضی از شما از بعض دیگر بیزاری میجویند و برخی از شما برخی دیگر را لعنت میکنند» که کفر در این آیه بمعنی تبریست) و قریب بهمین حدیث را قمی ره در تفسیر خود در ذیل این آیه از ابی عمر و زبیدی

ص: 264

از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است

«توضیح»

کفر شجره خبیثه است که ریشه آن عقائد باطله و قامت آن اخلاق رذیله و شاخ و برگ آن معاصی و اعمال سیئة و میوه آن خزی دنیا و عذاب آخرت است چنان که ایمان شجرة طیّبه است که ریشه آن عقائد حقّه و قامت آن اخلاق حمیده و شاخ و برگ آن اعمال صالحه و میوه آن سعادت دنیا و آخرت و فوز نشأتین میباشد «1» و چون اموری که متعلّق ایمان است از عقائد حقّه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه همه واضح و روشن است و فطرت سلیم هر کس کلیّات آنها را درک نموده و جزئیات آنها را نیز پس از بیان پیغمبر و امام ادراک میکند و کافر در حقیقت پرده و حجابی جلو عقل خود کشیده که مانع تابش آفتاب حقایق است، و این حجاب یا بواسطه عناد و عصبیت است (کفر جحود) و یا از جهت فریب نفس و غرور زخارف دنیوی است (کفر نعم) یا از جهت متابعت هوای نفس و شیطان است (کفر در عمل) یا بواسطه تقصیر یا قصور در معرفت و تقلید محیط و آباء و اجداد، و یا از جهت جهل مرکّب یا بسیط است (ضلالت و نحو آن) و یا از جهات دیگر، و باین وجه اطلاق کفر بر جمیع اقسام آن روشن میشود 1- در سوره ابراهیم آیه 24 میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (آیا نمیبینی خداوند چگونه مثل میزند کلمه پاکیزه چون درخت نیکویی است که ریشه آن در زمین ثابت و شاخه های آن در فضا کشیده شده باشد و هر موقعی باذن پروردگار میوه خود را میدهد، چنین خداوند برای مردم مثال میزند تا شاید متذکر شوند، و مثل کلمة پلید چون درخت پلید است که از زمین ریشه کن شده باشد، برای چنین درختی ثبات و قرار نیست) [.....]

ص: 265

و امّا کفر بحسب اصطلاح فقهاء که مشمول احکام خاصّه است و از زمره اسلام خارج میباشد عبارت است از انکار توحید یا نبوت حضرت ختمی مرتبت و یا انکار یکی از اموری که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آورده اگر محقق الصدور از آن حضرت باشد و یا انکار یکی از ضروریّات قطعی الضروری دین اسلام است و از اینجهت زنادقه مشرکین یهود نصاری مجوس خوارج نصّاب غلات و اهل بدعت همه کافرند

«مقام دوم»

در بیان سایر الفاظ آیه: کلمه انّ از حروف مشبّهة بالفعل است و نصب باسم و رفع بخبر میدهد و برای تاکید و تحقیق مدخولش میباشد و نقل شده که انباری بمبرد که یکی از اساتید فن عربیّت است گفت من در کلمات عرب حروف زائد می بینم، گاهی میگویند زید قائم، گاهی انّ زیدا قائم و گاهی انّ زیدا لقائم، مبرد جواب داد معانی بواسطه همین زیادتیها مختلف میشود چه آنکه جمله اول اخبار است و جمله دوم جواب از سؤال مقدّر است و جمله سوم جواب و ردّ انکار منکر است بنا بر این در آیه شریفه در مقام جواب سائل است، چون در آیات قبل حال متقین را بیان فرموده کانّ سائلی میپرسد حال کفّار چگونه است؟ میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا الایة و کلمة الّذین موصول جمع مذکّر است و بعضی گفته اند تعریف موصول بواسطه الف و لام عهد است و اکثر بر اینند که تعریف موصولات بجمله صله آنها است، و در هر صورت مراد از الّذین کفروا در این آیه کفّار مکّه مانند ابو جهل و ابو لهب و ولید بن مغیرة و امثال اینهایند که انذار در آنها تاثیری نداشت و یا مطلق کفاری که بر کفر مصمّم و ثابت و راسخند، و نمیشود مراد جمیع کفار باشد زیرا بطور قطع انذار در بسیار آنها تأثیر داشته و کثیری از آنها بشرف اسلام مشرف شده

ص: 266

و میشوند، و اگر چنین باشد اصل بعثت و انذار لغو میشود و سواء بمعنی مستوی و مساوی یعنی برابر بودن و همانند بودن دو چیز با یکدیگر است چنانچه در آیه شریفه میفرماید سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ «1» (مساوی است در مسجد الحرام کسی که آنجا مقیم باشد یا از بادیه بیاید) و نیز میفرماید تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ «2» (بیائید بگفتاری بگرویم که میان ما و شما مساوی است) و سواء در آیه مرفوع است بر اینکه خبر مقدم است و أ أنذرتهم ام لم تنذرهم در جای مبتداء است و جمله مبتدا و خبر خبر انّ است و موصول در محلّ نصب و اسم انّ است و تقدیر کلام چنین است «انّ الکفّار انذارک ایّاهم و عدم انذارک سیّان علیهم» و همزه برای استفهام و ام برای عطف بر استفهام است ولی در اینجا از معنی استفهام عاری و برای تأکید معنی سواء است و انذار بمعنی تخویف و توعید بر عذاب و مضارّ و عقوبات کفر و معاصی است چنانچه بشارت و تبشیر اخبار از ثواب و منافع و فوائد اعمال صالحه است و گاهی بعنایت و مجاز بشارت در مورد انذار استعمال میشود مانند آیه شریفه فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ «3» و بشارت و انذار از وظائف مهمّه انبیاء و پیغمبران الهی است چنانچه در آیه شریفه میفرماید رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ «4» (فرستادیم پیغمبران را در حالی که بشارت بثواب و انذار از عقاب مینمودند) و خطاب برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً «5» (ما ترا فرستادیم در حالی که گواه بر اعمال مردم و بشارت دهنده و بیم کننده ای) و در این آیه تنها انذار را ذکر فرمود زیرا ادخل در زجر و منع است و کسی که 1- سوره حج آیه 25

2- سوره آل عمران آیه 37

3- سوره آل عمران آیه 20

4- سوره نساء آیه 163

5- سوره احزاب آیه 44

ص: 267

انذار در حق او تأثیر نداشته باشد بطریق اولی تبشیر بحال او اثر نبخشد زیرا بحکم عقل دفع ضرر اولی و ارجح از جلب نفع است و وجه عدم تأثیر انذار نسبت باین قبیل کفار از جهت ختم و طبع قلب و سیاهی و قساوت آن و کوری و کری باطن است چنانچه در آیات بعد از این آیه ذکر میفرماید

(مقام سوم)
اشاره

در بطلان جبر و تفویض: طایفه از عامّه بنام اشاعره از این آیه و آیات بعد از آن و ظاهر بعضی از آیات دیگر مانند لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ «1» و آیه شریفه وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ «2» و آیه شریفه إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً «3» و غیر اینها از آیات دیگر، استدلال کرده اند بر اینکه فعل عبد مستند بخداست و بنده بیش از آلت فعل در دست پروردگار نیست و خداست که انسان را الجاء بقبول ایمان یا کفر میکند و روی این اصل تکلیف بمحال را نیز جائز میدانند، و بعلاوه، در این آیه گفته اند که خداوند خبر داده که اینها ایمان نمی آورند و اگر ایمان بیاورند لازم آید که اخبار خدا کذب و علم او جهل شود و عدلیّه (امامیه و معتزله) جواب داده اند که اولا این آیات در مقام ذمّ و 1- سوره یس آیه 6 (بتحقیق کلمه عذاب بر بیشتر اینان راست آمد پس اینان ایمان نخواهند آورد)

2- سوره یوسف آیه 103 (بیشتر مردم مؤمن نیستند هر چند تو بر دعوت آنان حریص باشی)

3- سوره کهف آیه 55 (ما بر دلهای ایشان «بواسطه کردارشان» حجابها قرار دادیم که نفهمند و در گوشهای آنها ثقل و اگر آنان را بطرف هدایت دعوت کنی هرگز قبول هدایت نخواهند کرد)

ص: 268

تقبیح کفّار است و اگر قبول کفر در اختیار و قدرت آنها نبود مورد ذمّ و تقبیح قرار نمیگرفتند، و ثانیا آیات بسیاری از قرآن بر امکان ایمان دلالت دارد مانند وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی «1» (چه چیز مردم را مانع شد از اینکه ایمان بیاورند موقعی که هدایت برای ایشان آمد) و آیه شریفه خطاب بابلیس ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ «2» (چه چیز ترا مانع شد از اینکه سجده کنی نسبت بآنموجودی که من بدو دست خود آفریدم) و ثالثا خداوند در قرآن کریم کفّار و فسّاق را بتمامیّت حجّت الزام نموده مانند آیه شریفه لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ «3» (برای اینکه بعد از فرستادن پیغمبران برای مردم بر خدا حجتی نباشد) و آیه شریفه لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی «4» (و اگر ما ایشان را پیش از آمدن بیّنات بواسطه عذاب هلاک مینمودیم هر آینه میگفتند چرا پیغمبر برای ما نفرستادی تا آیات ترا متابعت کنیم پیش از آنکه خوار و رسوا شویم) و اگر قبول ایمان برای کفار امکان نداشت و ملجأ و مضطرّ بکفر بودند این خود اقوی حجت و عذر آنها بود و غیر اینها از وجوه دیگر که در جواب آنها گفته اند ولی معتزله که طائفه دیگر از عامّه اند از جهت دیگر بخطا رفته و بنده را مستقلّ در افعال خود دانسته و اراده خدا را در افعال عباد مدخلیت نداده و باصطلاح قائل بتفویض شده اند و ما شمه از معایب عقیده این دو طائفه را متذکر شده و مذهب حق را که امر بین الامرین باشد ذکر مینمائیم 1- سوره اسراء آیه 96

2- سوره ص آیه 75

3- سوره نساء آیه 163

4- سوره طه آیه 134

ص: 269

«معایبی که لازمه عقیده جبریه است»

لازمه اعتقاد بجبر و الجاء بنده گان در افعال خود، انکار عدل و انکار حسن و قبح عقلی، و لغو بودن بعثت انبیاء و جعل تکلیف، و صحیح بودن عقاب مطیع و ثواب عاصی و فرق و تفاوت نبودن بین آنها و غیر آن از لوازم دیگر است، و اخبار در مذمت این طائفه بسیار است از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«لعن اللَّه القدریّه»

پرسیدند قدریه چه کسانی هستند؟ فرمود

«فئة قدر علیهم المعاصی و عذّبهم علیها»

(گروهی هستند که گمان میکنند خداوند معصیتها را بر آنان مقدر نموده و آنان را بر آنها عذاب میکند) «1» و نیز روایت شده که خدمت آن حضرت عرض کردند قومی هستند که با مادران و خواهران خود نزدیک میشوند و اگر از آنها علّت آن را بپرسی میگویند خدا مقدر فرموده و چنین خواسته است، حضرت فرمود

«سیکون فی امّتی اقوام یقولون مثل مقالتهم اولئک مجوس امّتی»

(در امت من گروهی خواهند بود که مثل گفتار آنها را میگویند، اینان مجوس امت منند) «2» و از جابر (رض) روایت شده که درباره آنها گفت

«الرادّ علیهم کالشاهر سیفه فی سبیل اللَّه»

(کسی که قول آنها را ردّ کند مانند کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده) «3» و روایت شده که ابو حنیفه از حضرت کاظم علیه السّلام پرسید معصیت از کیست حضرت فرمود

«لا بدّ ان یکون المعصیة من العبد او من اللَّه او منهما جمیعا فان کانت من اللَّه فهو اعدل و انصف ان یظلم عبده الضعیف و یؤاخذه بما لم یفعله، و ان کانت منهما فهو شریکه و القوی اولی بانصاف عبده الضعیف، و ان کانت المعصیة من العبد وحده فعلیه وقع الامر و الیه توجه النهی و له حق الثواب و العقاب و وجبت له الجنة و النار» «4» 1- 2- کفایة الموحدین مبحث عدل

3- 4- بحار الانوار مجلد سوم ص 25 [.....]

ص: 270

(ناچار باید معصیت یا از بنده یا از خدا یا از هر دو با هم باشد، پس اگر معصیت از خدا باشد، او عادلتر و منصف تر از اینست که بنده ضعیف را ستم نماید و مؤاخذه کند بکاری که او بجای نیاورده، و اگر معصیت از هر دو باشد پس خدا شریک بنده بوده و قوی اولیتر است بانصاف از بنده ضعیفش، و اگر معصیت تنها از بنده است پس امر و نهی متوجه او و ثواب و عقاب سزاوار او و بهشت یا دوزخ برای او واجب خواهد بود) «1» و روایت شده که حجاج بن یوسف، بحسن بصری و عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و عامر شعبی نوشت که آنچه راجع بقضا و قدر نزد ایشان است و بآنها رسیده یادآور شوند، هر کدام در جواب کلامی که از امیر المؤمنین علیه السّلام شنیده بودند نوشتند، حسن بصری این جمله را در جواب نوشت «أ تظنّ انّ الّذی نهاک دهاک انما دهاک اسفلک و اعلاک و اللَّه بری ء من ذاک» آیا گمان میبری که خدایی که ترا از معصیت نهی نموده ترا بمنکر واداشته جز این نیست که ترا عضو پائین و عضو بالایت (کنایه از فرج و شکم) بمنکر و معصیت واداشته و خدا منزّه و پاک از این عمل است و عمرو در جواب نوشت «لو کان الوزر فی الاصل محتوما کان الوازر فی القصاص مظلوما» (اگر گناه در نهاد و سرشت هر کس محتوم بود، گناهکار در مورد قصاص مظلوم بود) و واصل در جواب نوشت «أ یدلک علی الطریق و یأخذ علیک المضیق» (آیا ترا براه دلالت میکند و در تنگ راه ترا میگیرد) 1- این مضمون را بعض شعراء بنظم درآورده اند

لم تخل افعالنا اللاتی تلام بها احدی ثلاث خصال حین نأتیها

اما تفرد بارینا بصنعتها فیسقط اللوم عنا حین ننشیها

او کان یشرکنا فینا فیلحقه ما سوف یلحقنا من لائم فیها

او لم یکن لالهی فی جنایتها ذنب فما ذنب الا ذنب جانیها

ص: 271

و شعبی در جواب نوشت «کلّما استغفرت اللَّه منه فهو منک و کلما حمدت اللَّه علیه فهو منه» «1» (هر چه را از آن طلب مغفرت میکنی از تو است و هر چه خدا را بر آن بستایی از خداست) و روایت شده که مردی از حضرت صادق علیه السّلام از قضا و قدر پرسید حضرت فرمود

«ما استطعت ان تلوم العبد علیه فهو فعله و ما لم تستطع ان تلوم العبد فهو فعل اللَّه، یقول اللَّه للعبد لم عصیت، لم فسقت، لم شربت الخمر، لم زنیت فهو فعل العبد و لا یقول لم مرضت لم قصرت لم ابیضضت لم اسوددت لانّه فعل اللَّه للعبد» «2»

(آنچه که میتوانی بنده را بر آن سرزنش کنی، آن فعل بنده است و آنچه نمیتوانی بنده را بر آن سرزنش کنی، فعل خداست خدا ببنده میگوید چرا نافرمانی کردی، چرا فاسق شدی، چرا شرب خمر نمودی، چرا زنا کردی، پس اینها فعل بنده است، ولی نمیگوید چرا مریض شدی چرا کوتاه شدی، چرا سفید شدی، چرا سیاه شدی برای اینکه اینها فعل خدای تعالی نسبت به بنده است)

(معایبی که لازمه عقیده تفویض است)

لازمه عقیده بتفویض و مستقلّ دانستن بنده در کارهای خود، توهین در سلطنت حق و تشریک عبد در افعال با خدا و عدم احتیاج بنده بحول و قوه الهی و ترک طلب اعانت و توفیق و تأیید از او است و آیات بسیاری از قرآن و اخبار متظافره بر ردّ این عقیده وارد شده در سوره فاتحه میفرماید إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و حال آنکه اگر بنده مستقل بود احتیاج باستعانت نداشت و نیز میفرماید کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ «3» (آنچه میکنند در کتب الهی ثبت است و هر کار کوچک و بزرگی نوشته شده) 1- 2- بحار الانوار مجلد سوم ص 25

3- سوره قمر آیه 52- 53

ص: 272

و نیز میفرماید لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ «1» (هیچ تر و خشکی نیست جز اینکه در کتاب مبین است) و نیز میفرماید یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «2» (میخواهند بدهانهایشان نور خدا را خاموش کنند، و خدا نور خود را تمام و کامل میکند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود

«اعلموا علما یقینا لم یجعل للعبد و ان عظمت حیلته و قویت مکیدته و اشتدّت طلبته اکثر ممّا سمّی له فی الذکر الحکیم» «3»

(بعلم یقین بدانید بیش از آنچه در قرآن معین شده از برای بنده قرار داده نشده هر چند چاره اندیشی او عظیم و مکر او قوی و حس طلب او شدید باشد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«ما من قبض و لا بسط الّا و له فیه قبض او بسط و ما امر اللَّه به او نهی عنه الّا و فیه له جلّ و علا ابتلاء و قضاء» «4»

(هیچ بستن و گشودنی نیست جز اینکه در آن برای خدا قبض و بسطی است و بچیزی خدا امر نکرده و از چیزی نهی نفرموده جز اینکه برای خدای جل و علا در آن آزمایش و امتحان بنده و جاری شدن قضای او است) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«لا یکون شیئی فی الارض و لا فی السماء الّا بهذه الخصال السبع، بمشیئة و ارادة و قضاء و قدر و اذن و کتاب و اجل، فمن زعم انه یقدر علی نقص واحدة فقد کفر» «5»

(هیچ چیزی در زمین و آسمان موجود نمیشود جز بواسطه این هفت چیز، مشیّت و ارادة و قضاء و قدر و اذن و کتاب 1- سوره انعام آیه 9 وجه دلالت این آیه بر بطلان تفویض اینست که هیچ امری نیست مگر آنکه دست تقدیر در کتاب مبین ثبت فرموده و تا تقدیر او نباشد تحقق پذیر نیست

2- سورة الصف آیه 8

3- کافی مجلد اول ص 152، از آنچه در ذکر حکیم یعنی قرآن معین شده اشاره بهمان تقدیر و مشیت است

4- کافی مجلد اول ص 152

5- کافی مجلد اول

ص: 273

و اجل، پس کسی که گمان کند قادر بر کم کردن یکی از اینهاست کافر است) «1»

(بیان امر بین الامرین)

افعالی که از حق تبارک و تعالی صادر میشود دو نوع است: یک نوع بدون توسط اسباب و وسائط است مانند ابداعیات و ایجادیات اوّلیه، و نوع دیگر بتوسط اسباب است و این قسم اخیر بر دو قسم است: یک قسم از آن اختیار عبد در آن مدخلیت ندارد مانند خلق مادیات و رزق، اماته، احیاء و امثال اینها و قسم دیگر اختیار عبد در آن مدخلیت دارد و این قسم است که مورد بحث است و از آن بافعال عباد تعبیر میشود و فعلی که از عبد صادر میشود مستند بیک سلسله اسبابی است که در طول یکدیگر قرار گرفته و از آن جمله اختیار بنده است و هر گاه فعل را نسبت بتمام آن اسباب بسنجیم ضروری الوقوع، و اگر نسبت بیک یک آن بسنجیم ممکن الوقوع است و باصطلاح اگر علت تامّه فعل موجود شود فعل موجود خواهد شد زیرا انفکاک معلول از علت تامّه اش محال است ولی اگر بعض اجزاء علت موجود شود وجود فعل ضروری نیست بنا بر این می گوییم خداوند به بنده قدرت و اراده و اختیار داده، و خواسته است که بندگان افعال را با وجود شرایط خارجی از مکان و زمان و مادّه و نحو اینها و شرایط داخلی خطور قلبی و شوق مؤکّد و نحو اینها از روی اختیار انجام دهند، پس خداوند اراده فرموده که فلان فعل بواسطه این اسباب و وسائل تحقق یابد و البته تا تمام آن اسباب تحقق نیابد، که از آن جمله اختیار عبد است، آن فعل محقق 1- مراد از مشیت ایجاد است که امر ربطیست بین موجد بکسر و موجد بفتح و باصطلاح حکما تعبیر بوجود منبسط میکنند و مراد از ارادة علم بصلاح فعل است که منشأ ایجاد میشود و مراد از قضاء حکم الهی است بوجود شیئی مثل کلمه کن و قدر انداز گرفتن که هر چه بجای خود موجود و بمقدار صلاح محقق میشود و اذن ترخیص در وجود است و رهایی آن و کتاب ثبت در لوح محفوظ و اجل مدت وجود است

ص: 274

نخواهد شد، پس چون اختیار عبد یکی از اسباب وقوع فعل است، فعل مستند به بنده میباشد، و چون سایر اسباب و وسائط آن در اختیار او نیست بلکه قدرت و اختیارش هم بدست حق و در تحت قدرت اوست از اینجهت استقلال در فعل ندارد بنا بر این نه جبر است و نه تفویض بلکه امری است بین این دو امر، زیرا معطی قدرت و اختیار ببنده، اوست که قادر بسلب اختیار هم میباشد چه آنکه ممکن چنانچه در حدوث محتاج بعلت است در بقاء نیز محتاج بعلت میباشد و امّا علم ازلی حق بصدور فعل از بنده آنهم باعث سلب اختیار نمیشود، برای اینکه اولا اگر علم ازلی موجب سلب اختیار شود لازم آید انقلاب علم بجهل زیرا علم ازلی تعلق گرفته به اینکه این فعل از روی اختیار از بنده صادر شود پس اگر بدون اختیار صادر شود خلاف علم خواهد بود و ثانیا چون بنده چنین فعلی را انجام خواهد داد خدا میداند نه اینکه چون خدا میداند بنده لا بد این فعل را انجام خواهد داد و باصطلاح علم ازلی علت عصیان نخواهد بود بلکه علت عصیان سوء اختیار عبد است و همچنین است قضا و قدر و اراده و مشیت حق که اینها نیز بر این تعلق گرفته که فعل از روی اختیار از بنده صادر شود ببیانی که ذکر شد، و توضیح کلام زائد بر این مقدار در مبحث عدل در کلم الطیب داده ایم بآنجا مراجعه شود «1» 1- مجلد اول ص 137- 153

ص: 275

[سوره البقرة (2): آیه 7}

اشاره

خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (7)

(خداوند بر دلها و گوشهای ایشان «بواسطه اعمالشان» مهر زده و بر چشمهای ایشان پرده است و برای آنان عذاب بزرگی است) ختم بمعنی شدّ و محکم بستن است چنانچه در مجمع است و از اینمعنی است ختم باب بمسمار یعنی میخ کوب نمودن در برای اینکه کسی داخل نشود و ختم کتاب و کاغذ بلاک و موم برای اینکه باز نشود و مراد از ختم قلب اینست که بواسطه اعمال ناشایسته و ملکات رذیله کانّ در قلب بسته شده و دیگر معارف حقّه و ایمان و اخلاق فاضله و مواعظ و نصایح در آن وارد نمیشود و کلمة علی که برای استعلاء است استیلاء و احاطه ختم را بر تمام اطراف و جوانب قلب افاده میدهد و جمع قلوب برای افراد است و گر نه هر فردی یک قلب بیشتر ندارد و اصل قلب در لغت بمعنی جسم صنوبری است که در طرف چپ سینه قرار داده شده و منشأ روح بخاری در انسان و حیوان است ولی مراد از قلب در آیات قرآنی آن جوهر ملکوتی است که مجرّد از ماده و صورت است که از آن بعقل و روح انسانی و نفس ناطقه تعبیر میکنند و اطلاق قلب بر روح انسانی یا باعتبار اینست که مرکز ادراکات انسان و محل توجه روح، قلب است چنانچه بلاغی ره در مقدّمه تفسیر آلاء الرحمن این مطلب را عنوان فرموده و بر قول مشهور علمای طبیعی که مرکز ادراکات را مغز میدانند اعتراض نموده و ادلّه بر این مطلب اقامه فرموده است و یا از قبیل استعاره و تشبیه معقول بمحسوس و مجرد بمادی است چنانچه در سمع و بصر و اصمّ و ابکم و اعمی این عنایت بوده است و علی سمعهم عطف بر علی قلوبهم است یعنی ختم اللَّه علی سمعهم، و باصطلاح

ص: 276

عطف مفرد بر مفرد است بر خلاف و علی ابصارهم که خبر مقدّم برای غشاوة میباشد و جمله علی ابصارهم غشاوة، عطف بر جمله مقدّم است و باصطلاح عطف جمله بر جمله است و از همین جهت «علی سمعهم» بر «علی ابصارهم» مقدم شده چه کلمه اولی جزو جمله اولی، و کلمه ثانیه جزو جمله دوم است و اینکه بعض از مفسرین توهم کرده اند که علی ابصارهم معطوف بر علی سمعهم بوده از قبیل عطف خبر بر خبر درست نیست و روی این توهم وجوهی برای تقدیم سمع بر بصر ذکر کرده اند که «لا یسمن و لا یغنی من جوع است» برای اینکه اولا نظیر این آیه در سوره جاثیه هست و در آنجا نسبت ختم را بسمع و نسبت غشاوة را ببصر داده میفرماید وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً «1» و ثانیا مناسب با سمع همان ختم است چنانچه مناسب با بصر غشاوة میباشد، و شاید نکته اینکه قلوب و ابصار را جمع آورده و سمع را مفرد این باشد که قلب و بصر آلت ادراک و رؤیت است بر خلاف سمع که اصل آن مصدر و بمعنی شنیدن و اجابت نمودن است و آلت سمع اذن است و لذا در آیه دیگر آن را نیز جمع استعمال فرموده فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ «2» و ختم سمع کنایه از عدم استماع مواعظ و نصایح و تأثیر ننمودن در آنهاست و مراد از عدم استماع عدم قبول و اجابت میباشد، و مقصود از غشاوه بودن بر ابصار عبرت نگرفتن از صنایع و آیات الهی و کور کورانه از آنها گذشتن است و مراد از سمع و بصر گوش و چشم باطن است نه ظاهر چنانچه اخبار بر آن ناطق است، در تفسیر صافی «3» از توحید و خصال صدوق ره از حضرت سجاد علیه السّلام 1- آیه 22

2- سوره فصلت آیه 44

3- در ذیل تفسیر آیه فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ سوره حج آیه 46

ص: 277

نقل میکند که فرمود

انّ للعبد اربع اعین عینان یبصر بهما امر دینه و دنیاه و عینان یبصر بهما امر آخرته فاذا اراد اللَّه بعبد خیرا فتح له العینین اللتین فی قلبه فابصر بهما الغیب و امر آخرته و اذا اراد اللَّه به غیر ذلک ترک القلب بما فیه»

بدرستی که برای بنده چهار چشم است، با دو چشم امور دین و دنیای خود را می بیند و با دو چشم امر آخرت را مشاهده میکند پس هر گاه خدا اراده خیر نسبت به بنده اش نماید دو چشم دلش را باز کند پس امور غیبی و امر آخرت را بواسطه آن به بیند، و هر گاه غیر خیر «شرّ» نسبت به بنده اراده کند دلش را بآنچه در اوست واگذارد) و نیز از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

«انّما شیعتنا اصحاب الاربعة الاعین عینان فی الرأس و عینان فی القلب الا و انّ الخلائق کلهم کذلک الّا انّ اللَّه عزّ و جلّ فتح ابصارکم و اعمی ابصارهم»

(همانا شیعیان ما دارنده گان چهار چشمند، دو چشم در سر و دو چشم در دل آگاه باشید که همه بندگان چنینند ولی خدای عزّ و جلّ چشمهای باطن شما شیعیان را باز کرده و چشمهای باطن آنان را کور نموده) و بعضی از محققین را در این مقام تحقیقی است و حاصلش اینست که برای انسان سه قلب است، قلب صنوبری جسمانی و قلب مثالی «صورت بدون ماده» که متعلق ببدن مثالی است و در باطن همین بدن است و در عالم برزخ روح انسانی بآن تعلق میگیرد، و دلیل بر آن رؤیاهای صادقه است که جزو اضغاث احلام و خیالات نفسانیه نباشد و این قلب مثالی در بدن مثالی است که دارای گوش و چشم و زبان و سایر اعضاء مثالی میباشد و مراد از سمع و بصر و قلب در آیات قرآنی این سمع و قلب مثالی است نه روح مجرد انسانی که از آن بعقل تعبیر میشود «انتهی» ولی ما در عین اینکه عالم مثال را قائلیم و ادلّه بر طبق آن داریم دلیلی بر این نداریم که رؤیای صادقه مستند ببدن مثالی باشد بلکه راجع بسیر روح انسانی در عوالم ما فوق این عالم طبیعت میباشد و چشم و گوش باطن راجع بهمان روح انسانی است که

ص: 278

در عین تجرد جامع جمیع شئون وجودی میباشد، و اللَّه العالم بحقایق الامور

(وجه استناد ختم بخداوند چیست؟)

اشاعره روی اصول فاسد خود گفتند خداوند در دلهای کفار خلق کفر نموده و طابع و مهر کفر بر آنها زده و از اینجهت نمیتوانند ایمان بیاورند و معتزله در بیان این استناد وجوهی گفته اند:

1- ختم حقیقة و اولا و بالذات مستند بعبد است و نسبتش بخداوند بواسطه خلق قدرت در بنده است و در اضافه اذنی مناسبت کافی است 2- فعل عصیان و طغیان مستند بعبد است ولی چون اسباب عصیان و طغیان از خلق شهوت و غضب و سایر اسباب و وسائل آن مستند بحق است لذا باو استناد داده میشود 3- اینکه ختم بمعنی مهر و علامت است و چون اینان بواسطه توغل در عصیان و کفر دیگر قبول ایمان نمیکنند خداوند بر دلهای ایشان علامت نهاده تا فرشتگان آنان را بشناسند و برای ایشان استغفار نکنند و تحقیق در این مقام بنا بر آنچه مستفاد از آیات و اخبار می شود اینست که عقوبات کفر و معاصی بر دو دسته اند بعضی در آخرت است که عبارت از انواع عذابهایی است که آیات قرآن و اخبار قطعیّه بآنها تصریح دارد و بعضی در دنیاست مانند بسیاری از مصائب و بلیّاتی که بر انسان وارد میشود و همچنین سدّ ابواب رحمت و منع از اجابت دعا و سلب توفیق و نزع حلاوت مناجات و ذکر حق، و تغییر نعمت و استیلاء شیطان و قساوت قلب و غیر اینها، و از جمله این عقوبات ختم قلب است که ابواب رحمت بر قلب مسدود میشود و ملائکه داخل نمیشوند و این ختم قلب هم علّت تامه بر ادامه کفر و معصیت نیست تا سلب اختیار و تکلیف بما لا یطاق لازم آید بلکه بنحو اقتضاء است که برای آنان بسیار مشکل و دشوار است دست از کفر و معاصی بردارند و بسوی ایمان گرد آیند و بر طبق این معنی

ص: 279

اخبار بسیار از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده:

ابن بابویه ره باسناد خود از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود (هنگامی که از تفسیر این آیه از آن حضرت سؤال شد) الختم هو الطبع علی قلوب الکفار عقوبة علی کفرهم کما قال اللَّه عز و جل طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا «1» (ختم همان مهر زدن بر دل کافران است از جهت عقوبت بر کفرشان چنانچه خدای عزّ و جلّ میفرماید خداوند بر دلهای ایشان مهر زده بواسطه کفرشان پس ایمان نمیآورند مگر کمی از ایشان) و همین استثناء در آیه دلیل بر اینست که ختم و طبع علت تامه بر عدم ایمان نیست چه اگر مانع ایمان بود قابل استثناء نبود و از توحید صدوق ره باسناد خود از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود

«انّ اللَّه تعالی اذا اراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکتة من نور و فتح مسامع قلبه و وکل به ملکا یسدّده، و اذا اراد بعبد سوء نکت فی قلبه نکتة سوداء و سدّ مسامع قلبه و وکل به شیطانا یضلّه» «2»

(بدرستی که خدای تعالی هر گاه نسبت ببنده اش اراده خیر نماید در دلش نشانه از نور میزند و گوشهای دلش را باز میکند و فرشته ای را بر او موکل میسازد که او را تایید نموده و براه راست وادارد، و هر گاه نسبت ببنده ای اراده سوء کند در دلش نقطه سیاهی میزند و گوشهای دلش را مسدود نماید و شیطانی را بر او موکل کند که او را گمراه نماید) سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند (در بعض نسخ بجای نکت، یکتب ضبط شده است) و شیخ صدوق علیه الرحمة بعد از ذکر حدیث و آیه فرموده «همانا خدا به بنده اش اراده سوء می نماید برای گناهی که مرتکب شده پس مستوجب شده که بر دلش مهر زده شود و شیطانی بر او موکل شود که او را گمراه کند و این امور در باره او نمیشود مگر بواسطه استحقاق، و بتحقیق خدای عزّ و جلّ موکل میسازد برای بنده اش (که اراده خیر نسبت باو کند) فرشته را که وی را تسدید و تأیید کند 1- سوره نساء آیه 154 [.....]

2- جامع السعادات

ص: 280

بواسطه استحقاق یا تفضّل) و سپس استشهاد نموده بآیه یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ «1» «و آیه وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ «2» (و کسی که از یاد خداوند رحمن اعراض کند، شیطانی را برای او مقدر می کنیم که قرین او باشد) و از امیر المؤمنین علیه السّلام در بیان آیه روایت شده که فرمود

سبق فی علمه انّهم لا یؤمنون فختم علی قلوبهم و سمعهم لیوافق قضائه علیهم علمه فیهم الا تسمع الی قوله تعالی و لو علم اللَّه فیهم خیرا لا سمعهم «3»

(در علم خدا گذشته که اینان ایمان نمی آورند پس در دلهای ایشان و گوششان مهر زده برای اینکه قضای الهی بر ایشان با علم او درباره ایشان موافقت کند، آیا قول خدای تعالی را نشنیدی که فرمود (اگر خداوند خیری در ایشان میدانست آنان را شنوا میگردانید) و بالجمله ختم و طبع قلب و سمع و غشاوت بصر از امراض قلبی و قابل معالجه است و در علم اخلاق سه طریق برای معالجه آن ذکر کرده اند:

1- ذکر خدا قلبا و لسانا، چنانچه در آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «4» ابصار و بینایی دل را متفرع بر ذکر خدا نموده و در آیه سابق الذکر نیز تسلط شیطان را مولد اعراض از ذکر حق شمرده و البته اگر متوجه و متذکر حق شود تسلط شیطان بر او، قطع گردد 2- سدّ ابواب شیطان بر قلب از شهوت و غضب و متابعت هوای نفس و حبّ دنیا و حرص و حسد و حقد و عداوت و عجب و کبر و طمع و بخل و عصبیّت و سوء ظن بخالق و خلق و غیر اینها از اخلاق رذیله که همه آنها ابواب شیطان است 3- آراستن دل را باضداد این صفات از تقوی و ورع و اخلاص و محبّت و غیر اینها از اخلاق فاضله که مانع تسلط شیطان است چنانچه میفرماید 1- سوره بقره آیه 99

2- سوره زخرف آیه 35

3- تفسیر مجمع البیان

4- سوره اعراف آیه 200

ص: 281

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ «1» و از قول شیطان میفرماید فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ «2» «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» کلام در بیان این آیه در سه مقام ذکر میشود:

«مقام اول»

در شرح الفاظ آن: این جمله عطف بر جمله قبل است «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ» و همین دلیل بر این است که ختم بر دل و گوش و غشاوة بصرهم یک نوع از عذاب است جز اینکه آنها عذاب دنیوی کفار است و عذاب عظیم عذاب اخروی آنهاست، و کلمه لام در لهم برای اختصاص و متعلق بعامل مقدر است یعنی کان لهم، یا ثابت لهم، و لهم خبر مقدم برای عذاب است و این تقدیم خبر افاده حصر میکند بنا بر این معنی چنین میشود «عذاب عظیم مختص و منحصر باین طایفه است که انذار در آنها تأثیر ندارد» و توهم اینکه لام برای نفع است و مناسب در مقام تعبیر بعلی است توهم فاسدی است زیرا این تعبیر راجع بالفاظیست که تاب هر دو معنی (نفع و ضرر) را داشته باشد مانند فعل دعا که اگر بلام متعدی شود افاده دعا و طلب خیر، و اگر بعلی متعدی شود افاده نفرین میکند ولی جایی که چنین احتمالی در میان نباشد تعبیر بلام در مورد ضرر و تعبیر بعلی در مورد نفع مانعی ندارد مانند «اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد» بلکه در اینمورد تعبیر بعلی از جهت افاده احاطه بهتر است و همچنین در جمله «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» اختصاص ارجح است.

و عذاب مانند نکال بمعنی شکنجه است و آتش و انواع و انحاء عقوبات و شکنجه ها را شامل میشود و عظیم صفت چیزی است که نتوان توصیف و ادراک نمود و هر جا در قرآن 1- سوره حجر آیه 42

2- سوره ص آیه 83

ص: 282

باین لفظ تعبیر شود این معنی بوجهی استفاده میشود مانند إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ «1» که عظمت خلق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از جهت اینست که بنده گان نمیتوانند کنه و غایت آن را درک کنند و مانند کلام هدهد وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ «2» که عظمت تخت بلقیس از اینجهت بود که هدهد نمیتوانست توصیف کند و مانند اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ «3» و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

انّ اللَّه عظیم رفیع لا یقدر العباد علی صفته و لا یبلغون کنه عظمته الخبر

«4» بدرستی که خداوند بزرگ و بلند مرتبه است که بنده گان قدرت بر توصیف او ندارند و بکنه عظمت او نمیرسند)

«مقام دوم»
اشاره

در اثبات اصل عذاب و خلود و تسرمد آن: عذاب در قیامت از ضروریات دین اسلام و ادلّه اربعه (کتاب، اخبار متواتره، عقل، اجماع) بر طبق آن قائم است امّا کتاب، متجاوز از صد آیه در قرآن درباره عذاب آخرت و بعض خصوصیات آن نازل شده که بطور فهرست بقسمتی از آنها اشاره میشود:

إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ «5» (بدرستی که دوزخ وعده گاه همه ایشان است، برای جهنم هفت در است که برای هر دری قسمتی از ایشان اختصاص داده شده) إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً «6» (همانا نزد ما قیدهای گران و دوزخ و طعام گلوگیر و عذاب دردناک است) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ «7» (خزنه جهنم را بگویند این کسی را که نامه اش بدست چپش داده 1- سوره قلم آیه 4

2- سوره نمل آیه 23

3- سوره النمل آیه 26

4- توحید صدوق ره

5- سوره حجر آیه 44

6- سوره مزمل آیه 13

7- سوره الحاقه آیه 31 [.....]

ص: 283

شده او را در غل و زنجیر کنید و سپس در دوزخ او را بیندازید و بسوزانید) ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ «1» (سپس شما ای گروه گمراهان و تکذیب کنندگان هر آینه از درخت زقوم میخورید و از آن شکمها را پر میکنید) إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ «2» (بدرستی که درخت زقوم خوراک گناهکار است مانند روی گداخته در شکمها میجوشد مانند جوشیدن آب گرم) فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ «3» (پس برای کسی که نامه اش بدست چپش داده شده در آن روز خویشی که او را حمایت کند نیست و خوراکی هم برای او نیست مگر غساله و صدید و چرکی اهل آتش، از این طعام نمیخورند مگر گناهکاران) لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ «4» (برای آنان آشامیدنی از آب گرم و عذاب دردناک است) کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ «5» (آیا اهل تقوی در بهشتهایی هستند مانند کسانی اند که جاودان در آتش میباشند و آشامیده میشوند از آب حارّ پس روده های آنان را پاره پاره میکند) مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ «6» (از پی این جبار عنید آتش دوزخ است و آشامانیده میشود آبی که از چرک و خون دوزخیان است، فرو میریزد آن را و حال آنکه نزدیک نیست که گوارا باشد او را، و مرگ از هر جهتی او را میآید و حال آنکه نمی میرد و از پس او عذاب سخت است) 1- سوره الواقعه آیه 53

2- سوره دخان آیه 43

3- سوره الحاقه آیه 53

4- سوره انعام آیه 69

5- سوره محمد آیه 26

6- سوره ابراهیم آیه 19

ص: 284

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً «1» (بدرستی که برای ستمکاران آتش آماده کرده ایم که خیمه های آن برایشان احاطه نموده و اگر طلب فریادرسی کنند بفریاد آنها میرسند با آبی که مانند روی گداخته است که صورتهای ایشان را بریان میکند، بد آشامیدنی است که روی گداخته شود و بد تکیه گاهی است آتش) إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغِینَ مَآباً لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً إِلَّا حَمِیماً وَ غَسَّاقاً «2» بدرستی که جهنم کمینگاه برای سرکشان و تجاوز کننده گان محل بازگشت است در آن دوزخ سالهای بسیار درنک میکنند و نمیچشند چیز خنکی که رفع حرارت آتش را بکند و نه آشامیدنی مگر آب و چرک و خون دوزخیان) إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ «3» (بدرستی که برای متجاوزین بد محل بازگشتی است که داخل میشوند و بد آرامگاهی است، این آب گرم و چرک و خون است پس باید بچشند آن را) تَصْلی ناراً حامِیَةً، تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ، لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ «4» (داخل میشوند آتش بشدّت گرم، آشامانیده میشوند از چشمه بسیار گرم، نیست برای ایشان خوراکی مگر از عرق و چرک و خون دوزخیان) إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ «5» (بدرستی که دورویان در پائینترین طبقات آتشند) وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ «6» (و می بینی گناهکاران را در آن روز که مجتمع و بسته شده اند در بندها، پیراهنهای ایشان از قطران «روغنی است که بشتر جرب دار میمالند که جرب 1- سوره کهف آیه 28

2- سوره النبأ آیه 22- 25

3- سوره ص آیه 57

4- سوره غاشیه آیه 4

5- سوره نساء آیه 144

6- سوره ابراهیم آیه 50

ص: 285

و پوست را بسوزاند و آن سیاه و متعفّن است که آتش در آن مشتعل میشود» است و رویهای ایشان را آتش فرو میگیرد) إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ «1» (هنگامی که غلها در گردن های ایشان است و با زنجیرها کشیده میشوند در آب بسیار گرم و سپس در آتش سوخته میشوند و شکمهایشان مانند تنور پر از آتش می شود) وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا «2» (و قرار دادیم غلها را در گردنهای کسانی که کافر شدند) یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ «3» گناهکاران بچهره خود شناخته میشوند پس بموی پیشانی و قدمها گرفته شوند) وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ «4» (برای کافران است گرزهایی از آهن که هر گاه بخواهند از آتش خارج شوند آنها را در آتش برمیگردانند و می گویند بچشید عذاب سوزان را) وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ حَتَّی إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ «5» (و کسی که از یاد خدای رحمن اعراض کند برای او شیطانی را مقدر میکنیم که قرین او باشد و این شیاطین آن اعراض کننده گان را از راه حق بازمیدارند و اعراض کننده گان گمان میکنند راه حق را یافته اند، تا وقتی که بر ما وارد شود بقرین خود گوید ای کاش بین من و تو مسافت مشرق و مغرب بود، چه بدهمنشینی هستی) 1- سوره مؤمن آیه 73

2- سوره سبأ آیه 32 [.....]

3- سورة الرحمن آیه 41

4- سورة الحج آیه 35

5- سورة الزخرف آیه 35

ص: 286

تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ «1» (می بینی کسانی را که بر خدا دروغ گفتند رویهای ایشان سیاه است، آیا در دوزخ جایگاه متکبران نیست؟) وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ «2» (و کسانی که سیئات را پیشه خود ساختند هر سیئه ای را بمثل آن جزا میدهیم و ایشان را خواری میرسد و حافظی برای ایشان از عذاب و سخط الهی نیست، گویا رویهای ایشان پارهای شب تاریک فرو گرفته است، اینان یاران آتش و در آن جاودانند) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ «3» (و کسانی که میزانهایشان سبک باشد پس آنان کسانی هستند که خود را بزیان افکنده و در جهنم جاودانند میسوزاند رویهای ایشان را آتش و آنان در آتش عبوسند) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ «4» (بدرستی که آنان که بآیات ما کافر شدند بزودی ایشان را در آتش داخل کنیم و بسوزانیم و هر گاه پوستهای آنان پخته شود پوست دیگری بجای آن تبدیل کنیم تا عذاب را بچشند) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ «5» (ای کسانی که ایمان آورده اید حفظ کنید خود را و کسان خود را از آتش که گیرانه آن مردم و سنگ است، بر آن آتش فرشتگان تند و سخت که نافرمانی نمیکنند آنچه 1- سوره زمر آیه 61

2- سوره یونس آیه 28

3- سوره مؤمنون آیه 105

4- سوره نساء آیه 65

5- سوره تحریم آیه 6

ص: 287

بآنان امر شده و بجا میآورند آنچه بآن مأمورند) سَأُصْلِیهِ سَقَرَ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ «1» (بزودی او را در دوزخ داخل نموده و جای دهیم و چه چیز دانا کرد ترا که سقر چیست؟ رحم و شفقت ندارد بر کسی که در آن افکنده شود و او را رها نمیکند و سیاه کننده پوست است و بر آن دوزخ نوزده ملک متصدیند) أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ «2» (کسانی که پیمان الهی را ببهای کم میفروشند نصیبی در آخرت برای آنان نیست و خدا در روز قیامت با آنها سخن نگوید و نظر مرحمت بآنها نکند و آنان را از پلیدیها پاک ننماید و برای آنان عذاب دردناک باشد) وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ «3» (و گفته میشود امروز شما را فراموش میکنیم چنان که شما ملاقات چنین روزی را فراموش کردید و جایگاه شما آتش است و برای شما یاری کننده نیست) فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «4» پس بچشید طعم آتش دوزخ را بواسطه فراموش کردن شما لقاء این روز را، بدرستی که ما فراموش کردیم و واگذاردیم شما را و بچشید عذاب همیشگی را بواسطه آنچه بجای می آورید) کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ «5» (باین چنین ارائه میدهیم کارهای ایشان را که موجب حسرت است برای آنها، و ایشان بیرون رونده گان از آتش نیستند) 1- سورة المدثر آیه 25

2- آل عمران 71

3- سوره جاثیه 33

4- سوره سجده آیه 14

5- سوره بقره آیه 162

ص: 288

یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا «1» (روزی که ستمکار دستهای خود را بدندان میگزد و میگوید کاش با پیغمبر راهی اتخاذ نموده بودم) وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ «2» (و ندا میکنند که ای مالک دوزخ بخواه از پروردگارت که ما را بمیراند، گوید بدرستی که شما از درنگ کننده گانید) وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ «3» (و صدا میزنند یاران آتش یاران بهشت را که از آب یا از آنچه خدا بشما روزی نموده بر ما افاضه کنید، گویند بدرستی که خدا اینها را بر کافران حرام نموده است) قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ «4» (و گفتند پروردگارا شقاوت ما بر ما چیره شده و بودیم ما گروه گمرǙǘǙƘ̠پروردگارا ما را از آتش بیرون کن پس اگر باز باعمال زشت برگشتیم آن گاه ستمکاریم، خدای فرماید ساکت شوید (خفه شوید) و تکلم نکنید) وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ «5» (و گفتند کسانی که در آتشند بخزنه دوزخ که پروردگارتان را بخوانید که روزی از عذاب را بر ما تخفیف دهد، خازنان دوزخ گویند آیا پیغمبران شما با بیّنات برای شما نیامدند؟ گویند بلی، گویند دعا کنید، و نیست دعای کافران مگر در تباهی و عدم اجابت) 1- سوره فرقان آیه 18 [.....]

2- سوره زخرف آیه 77

3- سوره اعراف آیه 18

4- سوره مؤمنون آیه 108

5- سوره مؤمن آیه 52

ص: 289

کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ «1» (هر گاه گروهی در دوزخ افکنده شوند خازنان دوزخ از آنها پرسند که آیا ترساننده برای شما نیامد؟ گویند چرا ترساننده ما را آمد ولی آنان را تکذیب نمودیم و گفتیم خدا بر ما چیزی نازل نکرده) سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ «2» (برابر است بر ما که بیتابی کنیم یا شکیبایی نمائیم برای ما چاره و راه گریزی نیست) و غیر اینها از آیات دیگر.

و اخبار در این باره نیز بسیار است و ما ببعضی از خطب امیر المؤمنین در نهج البلاغة و غیر آن اکتفاء میکنم:

1- در ضمن خطبه مفصّلی میفرماید

«و اعلموا انّه لیس لهذا الجلد الرقیق صبر علی النار فارحموا نفوسکم فانّکم قد جرّبتموها فی مصائب الدنیا، أ فرأیتم جزع احدکم من الشوکة تصیبه، و العمرة تدمیه، و الرمضاء تحرقه؟ فکیف اذا کان بین طابقین من، ضجیج حجر و قرین شیطان؟ اعلمتم انّ مالکا اذا غضب علی النار حطم بعضها بعضا لغضبه و اذا زجرها توثّبت بین ابوابها جزعا من زجرته؟

ایّها الیفن الکبیر الّذی قد لهزه القتیر کیف انت اذا التحمت اطواق النار بعظام الاعناق، و نشبت الجوامع حتی اکلت لحوم السواعد؟ فاللّه اللَّه معشر العباد و انتم سالمون فی الصحة قبل السقم و فی الفسحة قبل الضیق، فاسعوا فی فکاک رقابکم من قبل ان تغلق رهائنها» «3»

(بدانید که برای این پوست نازک صبر بر آتش نیست، پس بر خودتان رحم کنید زیرا شما خودتان را در مصائب دنیا تجربه کرده اید، آیا دیده اید بیتابی یکی از خودتان را از خاری که ببدن او بخلد یا از زمین خوردنی و افتادنی که خون از وی بیرون رود و یا از زمین گرمی که او را بسوزاند؟ پس چگونه خواهد بود هنگامی 1- سورة الملک آیه 80

2- سوره ابراهیم آیه 25

3- نهج البلاغة جزء دوم خطبه 178

ص: 290

که میان دو تاوه از آتش باشد، همخوابه سنگ و همنشین شیطان «1» آیا میدانید که مالک دوزخ وقتی بر آتش خشم کند بواسطه خشم او بعض از آتش بعض دیگر را بخورد (آتش در هم ریزد و متلاطم و ملتهب شود) و هر گاه بر آتش بانک زند در اثر بانک او آتش در میان ابواب دوزخ بهیجان درآید و بجهد، ای پیر مسنّ که سفید مویی با او آمیخته است! چگونه ای تو هنگامی که طوقهای آتش بر استخوانهای گردن بچسبد و غلهای جامعه بر بدن آویخته شود بحدی که گوشتهای ساعدها را بخورد، پس ای گروه مردم خدا را در نظر داشته باشید و حال آنکه در سلامت و صحت هستید پیش از آن گه بیمار شوید و در وسعت و گشادگی هستید پیش از آنکه در تنگی قرار گیرید، پس کوشش کنید در رها نمودن گردنهای خود پیش از آنکه گروهای شما از موقع فکّ نگذشته باشد و قابل فکّ باشد) 2- در ضمن خطبه دیگر میفرماید

«و امّا اهل المعصیة فانزلهم شرّ دار و غلّ الایدی الی الاعناق و قرن النواصی بالاقدام و البسهم سرابیل القطران و مقطعات النیران فی عذاب قد اشتدّ حرّه و باب قد اطبق علی اهله فی نار لها کلب و لجب و لهب ساطع و قصیف هائل لا یظعن مقیمها و لا یفادی اسیرها و لا تفصم کبولها لا مدة للدار فتفنی و لا اجل للقوم فیقضی» «2»

(و امّا گناهکاران، پس خدا آنان را در بدترین سرای فرود آورد و دستهایشان را بگردنها غل کند و مویهای پیشانیشان را بپاها نزدیک کند و پیراهن های قطران و جامه های آتشین بر آنان بپوشاند، و آنان را در شکنجه و عذابی قرار دهد که حرارت آن بسیار سخت و درهای آن بر اهلش بسته شده، در آتشی که دارای هیجان و صدای اضطراب آور و شعله مرتفع، و صوت شدید و مهیب است، اقامه کنندگان آن آتش کوچ نکنند و اسیر آن فدیه داده نشوند و قید و بندهای آن از هم جدا نشود، 1- اشاره بآیه شریفه فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ و آیه شریفه وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ میباشد

2- نهج البلاغة جزء الاول خطبه 105

ص: 291

و مدتی برای آن نیست تا فانی شود و اجلی برای اهل آن نیست تا بمیرند) 3- و نیز میفرماید

«لتترکنّ فی سرابیل القطران و لتطوقنّ بینها و بین حمیم آن و لتسقین شرابا حار الغلیان فکم یومئذ فی النار من صلب محطوم و وجه مشهوم و مشوّه مضروب علی الخرطوم قد اکلت الجامعة کتفه و التحم الطوق بعنقه، فلو رأیتهم یا احنف ینحدرون فی اودیتها و یصعدون جبالها قد البسوا المقطّعات من القطران و اقرنوا مع فجارها و شیاطینها فاذا استغاثوا من حریق شدّت علیهم عقاربها و حیّاتها و لو رأیت منادیا «ینادی یا اهل الجنة و نعیمها و یا اهل حلّتها و حللها خلّدوا فلا موت فعندها ینقطع رجائهم و ینغلق الأبواب و ینقطع بهم الاسباب، فکم یومئذ من شیخ ینادی واشیباه و کم من شاب ینادی واشباباه و کم من امراة تنادی وا فضیحتاه هتکت عنهم الستور فکم یومئذ من مغموس بین اطباقها محبوس یا لک غمسة البستک بعد لباس الکتان و الماء المبرد علی الجدران و اکل الطعام الوانا بعد الوان، هذا ما اعدّ اللَّه للمجرمین» «1»

(هر آینه البته در پیراهن های قطران گذارده شوید در میان دوزخ و میان آب بسیار گرم طواف کنید و از آشامیدنی گرم جوشیده بیاشامید، پس چه بسیار استخوانهای گرده در هم شکسته، و صورتهای هولناک ناهنجار بر بینی زده شده در آن روز باشد که غل جامعه بازوهای آن را خورده و طوق آتشین بر گردن او چسبیده است، پس اگر آنان را میدیدی ای احنف که در وادیهای جهنم سرازیر می شوند و از کوه های آن بالا میروند و جامه های قطران در بر کرده و با فجار و شیاطین مقرون شده اند، هر گاه از سوزش آتش استغاثه کنند، عقربها و مارهای دوزخ بر آنها سخت گیرند، و اگر میدیدی منادی حق را که ندا میکند ای اهل بهشت و نعمتهای آن و ای اهل زیور و زینتهای بهشت جاودان باشید که مردنی نیست، در آن هنگام امید اهل دوزخ از رهایی از آتش بریده شود و درهای جهنم بسته گردد 1- کفایة الموحدین ص 168

ص: 292

و اسباب نجات منقطع شود، پس چه بسیار است در آن روز پیری که فریاد و داد از پیری میزند و جوانی که از دست جوانی مینالد، و زنی که شیون از رسوایی میکند، پرده های آنها در آن روز برداشته و پاره شده است، و چه بسیار است فرو رونده در دوزخ که در میان طبقه های آن زندانی شده و ای برای تو از این فرو رفتن بپوشانند تو را بعد از لباس کتان که در دنیا میپوشیدی از لباس های جهنم و بنوشانند تو را بعد از آب سرد که سر دیوارها میگذاردی که از نسیم سحر خنک شود مینوشیدی از آبهای جهنم مثل حمیم و غساق و بخورانند تو را بعد از آنکه در دنیا الوان طعام های لذیذ یکی بعد از دیگری میخوردی از غذاهای جهنم مثل زقوم و نحو آن اینست آنچه خدا مهیا کرده برای گنه کاران) و در دعای کمیل میفرماید

«فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانّه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض»

(پس چگونه است صبر و طاقت من نسبت ببلاء آخرت و سختیها و ناملایمات بزرگی که در آنجا واقع میشود و حال آنکه آن بلائی است که مدت آن طولانی و اقامت در آن دائمی است و نسبت باهل آن عذاب تخفیفی نیست، برای اینکه آن عذاب نیست جز از غضب و انتقام و سخط تو و در مقابل غضب تو آسمانها و زمین قیام نتوانند نمود) و نیز میفرماید

«لکنّک تقدّست اسمائک اقسمت ان تملأها من الکافرین من الجنة و الناس اجمعین و ان تخلّد فیها المعاندین»

(و لکن اسمهای تو مقدّس و منزّه است، قسم یاد فرموده ای که دوزخ را از کافران جنّ و انس پر کنی و معاندین را در آن جاودان گردانی) و غیر اینها از اخبار دیگر.

(اما دلیل عقل بر اثبات عذاب)

اینست که عذاب لازمه عمل عبد و مترتب بر سوء اختیار اوست و اگر در مقابل شخص

ص: 293

عاقلی دو ظرف از شراب یکی سمّ مهلک و دیگری شربت گوارا است بنهند و مضار و مفاسد آن سمّ را بوی گوشزد نموده و وی را از خوردن آن نهی کنند و منافع و خواص آن شربت گوارا را نیز برای وی تشریح و او را بآشامیدن آن ترغیب کنند و آن شخص با اختیار خود شربت گوارا را رها نموده و سمّ مهلک را بیاشامد آیا هلاکت لازمه عمل او و مترتب بر فعل او نخواهد بود؟ و آیا نتیجه سویی که عاید او میشود بر خلاف عدل خواهد بود؟ البته چنین نیست! علاوه بر اینکه ثابت و محقق است که خداوند دارای جمیع صفات کمال و جمال است و صفات کمالیه او عین ذات او و غیر متناهی است و منشأ صفات جمالیه او که از آنها بصفات فعلیه تعبیر میشود نیز صفات کمالیه است و لذا آنها هم غیر متناهی است و معلوم است که تعذیب و انتقام در موضع خود صلاح و شایسته و ترک آن بسا خلاف مصلحت و موجب فساد است و بمقتضای عدل کاری که در فعلش مصلحت و در ترکش مفسده باشد لازم است از خداوند صادر شود و در دعای افتتاح است

«و ایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمة»

(و اما اجماع)

همین قدر کافی است که تمام مسلمین با طبقات مختلف و مذاهب متشتّتی که دارند بمعاد و لوازم آن که در رأس آنها ثواب و عقاب است قائلند بلکه آن را از اصول دین میشمارند.

(مقام سوم در رد شبهات منکرین عذاب و خلود)
اشاره

چنانچه قبلا متذکر شدیم عذاب قیامت و خلود کفار و معاندین در آن از ضروریات مسلّمه دین اسلام است ولی بعضی از حکماء و عرفاء بر خلاف این عقیده

ص: 294

رفته اند و آنها سه دسته اند:

(دسته اول)
اشاره

منکر اصل عذاب شده و بوجوه ذیل بر گفتار خود استدلال نموده اند 1- وجود کفار و فساق بمقتضای نظام جملی عالم لازم است و همین طور که نور و ظلمت و خیر و شر و نعمت و بلاء و خوشی و ناخوشی در عالم وجود دارد کافر و مؤمن فاسق و متقی نیز باید باشد و اگر در عالم جز مؤمن و متقی نباشد اختلال در نظام لازم آید، لذا خداوند دواعی کفر و فسق را در آنها ایجاد نموده و آنان را بواسطه آن دواعی رو بکفر و فسق میکشاند و اگر آنها را عذاب کند خلاف عدل است.

«جواب»

این گفتار همان مقاله جبریه است که قبلا متذکر شدیم و بطور خلاصه می گوییم در نظام جملی عالم اگر چه اضداد هست حتی اینکه هر چیزی بضدّ خود شناخته میشود ولی کافر و فاسق باختیار خود بطرف کفر و فسق میروند و الجاء و اضطراری در کار نیست زیرا همانطور که خداوند غرائز و قوایی در انسان آفریده که آدمی را بطرف امور شهوانی و حیوانی سوق میدهد عقل را در داخل انسان و انبیاء و راهنمایان را نیز در خارج قرار داده که تا قوا و غرائز انسان را تعدیل نموده و آن قدر که بصلاح و نفع دنیا و آخرت اوست از آنها استفاده کند و از غیر آن مقدار اجتناب ورزد و اینمعنی اختیار و لازمه اختیار است و در غیر اینصورت اختیار تحقق نمی پذیرد.

2- عذاب آخرت ضرریست خالی از نفع، زیرا نفعی برای خداوند ندارد چون او غنی بالذات و از تعذیب گناهکاران فایده ای عاید او نخواهد شد و بواسطه کفر و فسق خلایق بر دامن کبریائیش گردی نمی نشیند تا از جهت تعذیب آنان برطرف سازد، و پیداست که برای بنده هم نفعی ندارد، بنا بر این فعلی است لغو و قبیح

ص: 295

و از خدا صادر نمیشود، و نفع داشتن برای دیگران هم قبیح است زیرا اضرار یکی برای نفع دیگری ترجیح بلا مرجح است.

«جواب»

اولا این استدلال بعقوبات وارده بر امم سابقه از حرق و غرق و خسف و نحو اینها بلکه مطلق بلیات و مصائب بر کسانی که متنبه نمیشوند منقوض است و ثانیا بحکم و مصالح افعال الهی هر کسی نمیتواند پی برد و چه بسیار از افعال الهی که حکمش بر ما پوشیده است و ثالثا اگر عبد مستحق عقوبت باشد تعذیب او عدل است چون عدل عبارت از اعطاء حق هر صاحب حقی است و حق چنین بنده ای عذاب است 3- کفر و معصیت مستعقب تکلیف است و تکلیفی که بر ضرر بدون نفع مترتب باشد قبیح است، بنا بر این یا باید انکار تکلیف نمود و یا باید قائل شد تکلیف مستعقب ضرر نیست، و چون تکلیف را نمیتوان انکار نمود باید گفت که بر تکلیف ضرری مترتب نخواهد شد و هو المطلوب.

«جواب»

در مبحث عدل و نبوت بیان نموده ایم که تکلیف بمقتضای عدل و از باب لطف است و اگر ارسال رسل و انزال کتب و جعل تکلیف نمی بود خلقت بشر لغو و بیهوده بود، و تکلیف بعث مکلف بمنافع دنیوی و اخروی و زجر و منع او از مضارّ دنیوی و اخروی است، و عقوبت و عذاب در اثر سوء اختیار عبد است چنانچه ثواب اخروی مترتب بر حسن اختیار اوست، و این کلام عینا نظیر اینست که کسی درهمی بفقیری بدهد که اصلاح امر معاش کند و او باختیار خود سمّی بخرد و بخورد و هلاک شود و گویند اعطاء درهم موجب هلاکت او باشد، و یا کسی محض احسان و لطف ضیافتی

ص: 296

بکند و انواع اطعمه و اشربه فراهم سازد و میهمانی آن قدر بخورد که هلاک گردد سپس گویند ضیافت سبب هلاکت او شد، و لذا اعطاء درهم و ضیافت قبیح است!!! 4- کافر و عاصی بواسطه کفر و معصیت خود را از منافع دنیوی و اخروی ایمان و طاعت محروم ساخته و کسی که نفعی را از خود سلب کند مستحق عقوبت نخواهد بود، چنانچه اگر کسی درهمی را از دست داد، نباید او را مضروب یا مقتول نمود بلکه همان تفویت درهم برای او کافی است

«جواب»

منافع و مصالح و مضار و مفاسد بر دو قسم است، یک قسم مصلحت غیر ملزمه و مفسده غیر ملزمه است که از اولی تعبیر بمندوب و از دوّمی تعبیر بمکروه میکنند و تفویت چنین مصلحتی یا اکتساب چنین مفسده ای ای مستلزم عقوبت نیست و قسم دیگر مصلحت ملزمه است که از آن بواجب تعبیر میکنند و در ترکش مفسده و ضرر است و همچنین مفسده ملزمه که از آن بحرام تعبیر میشود و در فعلش ضرر و زیان است.

و عقوبت و عذاب اخروی همان ضرری است بر ترک واجب و فعل حرام دامنگیر انسان میشود

دسته دوم
اشاره

عذاب را اعتراف نموده و منکر خلود شدند و اینان نیز بوجوه ذیل تمسّک نموده اند:

1- سنگدل ترین مردم هر گاه کسی را بواسطه مخالفت تعذیب کند، مدّتی که گذشت خسته و سیر میشود و اگر بخواهد مدت مدیدی او را تعذیب کند دیگران او را ملامت میکنند و میگویند تا چه اندازه او را شکنجه می نمایی یا او را بکش و یا رها کن، پس چگونه خداوند عادل حکیم و رءوف و رحیم بنده گان را برای معاصی چند روزه دنیا و کفر ابد الاباد تعذیب مینماید؟

ص: 297

«جواب»

قیاس تعذیب مردم با تعذیب الهی قیاس مع الفارق است، زیرا غرض مردم از شکنجه تشفی دل و یا منافع دیگری است و وقتی غرضشان حاصل شد سیر یا خسته میشوند و ملامت دیگران برای اینست که شخص معذب را مستحق این مقدار عذاب نمیدانند، ولی خداوند برای تشفی یا منافع دیگری بنده را عذاب نمیکند زیرا او غنی بالذات و از این حالات و عوارض منزّه و مبراست و تعذیب او هم بمقدار استحقاق بنده است، بنا بر این اگر بنده مستحق عذاب ابدی باشد عذابش عین عدل و موافق حکمت خواهد بود.

2- خداوند در دنیا دعاء را اجابت و توبه را قبول میکند چگونه در آخرت که مقام ظهور رحمت است دعا را اجابت نکند و توبه را نپذیرد؟

«جواب»

اولا در قرآن مجید میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ «1» (توبه نیست برای کسانی که اعمال بد را مرتکب میشوند و هنگامی که یکی از آنها را مرگ حاضر شد گوید اکنون توبه کردم، و همچنین توبه نیست برای کسانی که میمیرند در حالی که کافرند) و ثانیا قبول توبه وجوب عقلی ندارد بلکه وعده الهی است که توبه را قبول میفرماید و این وعده مربوط بدنیا است نه آخرت.

و ثالثا اعمال سیّئه که انسان با آنها از دنیا میرود ملکه او میگردد و دیگر قابل تغییر نیست و از اینجهت خداوند میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ «2» (و اگر برگردند البته بطرف همان چیزهایی که از آنها نهی شده بودند بازگشت میکنند) 1- سوره نساء آیه 22

2- سوره انعام آیه 28

ص: 298

3- خداوند در قرآن مجید میفرماید جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها «1» و از اینکه زیاده بر آنچه مجرم گناه نموده او را مکافات کنند نهی فرموده، و چگونه خودش کسی را که مدتی معصیت کرده (و لو یک عمر و یک دهر باشد) در عذاب مخلّد میدارد؟

(جواب»

عذاب مترتب بر ملکات رذیله و صورت شقاوتی است که انسان بواسطه اعمال زشت و طغیان در نافرمانی و کفر و شرک و عناد برای وی حاصل و ثابت میشود و چون این ملکه و صورت عاریتی و قابل زوال نیست بلکه اگر فرض شود تا ابد چنین انسانی ادامه حیات دهد، این ملکه ثابت و مستدام خواهد بود لذا عذاب آنها دائم و همیشگی است.

4- دلالت آیات و اخبار بر خلود مورد اعتراف ما است ولی خلف وعید قبیح نیست و خداوند با آن سعه رحمت، و سبقت رحمتش بر غضب از مخلّد نمودن اهل دوزخ در عذاب درمیگذرد، بخلاف خلف وعد که قبیح است،

(جواب)

اولا در بسیاری از آیات و اخبار، از خلود خبر میدهد نه اینکه توعید و تهدید نماید و اگر خلود نباشد کذب لازم آید «و من اصدق من اللَّه قیلا» و ثانیا خلف وعید حسن است در موردی که قابلیت رحمت باشد ولی اگر قابلیت نباشد خلف وعید هم بجا نخواهد بود.

5- آیاتی که دلالت بر خلود دارد مقیّد است مانند آیه شریفه فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ «2» (و اما کسانی که شقاوت را اختیار کردند پس در آتش برای آنها بانک و فریاد است در حالی که جاودانند در آن مادامی که آسمان و زمین برقرار است) و این آیه آیات 1- سوره شوری آیه 38

2- سوره هود آیه 109 [.....]

ص: 299

مطلقه را هم مقیّد میکند.

«جواب»

اولا مورد اطلاق و تقییدی در متنافیین است مانند اعتق رقبة و لا تعتق الکافرة که جمله دوم، جمله اول را مقیّد میکند، ولی مثبتین مانند اکرم الفقهاء، و اکرم کل عالم، جمله اول جمله دوم را مقید نمیکند بلکه در اینگونه موارد اعم العنوانین را باید اخذ نمود و آیه مورد نظر از این قبیل است و ثانیا خود این عبارت کنایه از خلود است زیرا قرآن مطابق عرف لغت عرب نازل شده و عرب از دوام و خلود باین عبارت تعبیر میکند و ثالثا اگر مراد از آسمان و زمین همین آسمان و زمین بهمین نحو باشد لازم آید عدم دخول اهل دوزخ در آتش، بلکه عدم دخول اهل بهشت در بهشت، زیرا بنصّ قرآن روز قیامت آسمان در هم پیچیده شود یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ «1» و در زمین تغییر و تبدیل حاصل شود یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ «2» و لذا در بعض اخبار تفسیر ببهشت و دوزخ عالم برزخ شده و اگر مراد مواد آسمان و زمین است دلیل بر فنا و انعدامش نداریم و رابعا آسمان و زمین مطلق است و در دار آخرت نیز زمین و آسمانی مناسب آن عالم خواهد بود چون دار دار ثبات و بقاء است همه چیز آن ثابت و دائم خواهد بود و خامسا اگر این عبارت خلود اهل نار را مقیّد کند خلود اهل بهشت را نیز مقیّد میکند چون در آیه بعد بهمین عبارت نسبت بخلود بهشتیان تعبیر شده وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ «3» و حال آنکه خلود اهل بهشت مورد اعتراف خصم است.

دسته سوم
اشاره

خلود را اعتراف نموده ولی تسرمد عذاب را انکار کرده اند و 1- سوره انبیاء آیه 104

2- سوره ابراهیم آیه 49

3- سوره هود آیه 110

ص: 300

گفته اند طبع دوزخیان پس از مدتی آتشی میشود و مانند ملائکه عذاب دیگر از آتش متأذّی نمیشوند.

ولی این گفتار هم پایه و اساسی ندارد و نصوص آیات شریفه قرآن و اخبار کثیره بر خلاف آن قائم است مانند آیه شریفه کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ «1» و غیر ذلک از آیات و اخبار که در محل خود ذکر خواهیم نمود.

سؤال

با این نصوص آیات و اخبار که در مورد عذاب و خلود و تسرمد دوزخیان وارد شده چرا بعضی از حکماء و عرفاء منکر عذاب قیامت یا خلود و تسرمد آن شده اند؟

جواب

آنچه بنظر میرسد اینست که اینان یک اصل موضوعی نزد خود مسلّم داشته و هر چه منافی آن باشد تأویل و توجیه میکنند و آن قول بوحدت وجود غلطی است که میگویند وجود موجودات متکثره منشعب از وجود حقند و بالاخره باصل خود برمیگردند و روی این اصل برای اصل عذاب یا خلود و تسرمد آن توجیهاتی میکنند ولی این نوع وحدت وجود که مستند بطایفه از صوفیه است گفتاری بسیار سخیف و نابجاست و امّا کلام در وحدت حقیقت وجود و مقول بتشکیک بودن آن بحث وسیع و دامنه داری است که در حکمت الهی مورد تحقیق و تدقیق قرار داده شده و شاید در محل مناسبی بتوانیم در اطراف آن بیان مختصری بنمائیم.

سؤال

تعذیب و انتقام از افعال الهی است و فعل لا بد باید محدود باشد و اول و آخری داشته باشد و این با خلود نمیسازد؟ 1- سورة نساء آیه 59

ص: 301

جواب

افعال الهی از روی قدرت و اختیار و موافق حکمت و مصلحت و البته حادث است ولی لازم نیست انتهاء داشته باشد زیرا اگر حکمت و مصلحت دائمی شد فعل که تابع آنست نیز دائمی خواهد بود، بنا بر این اگر امری اقتضاء دوام ثواب یا دوام عقاب داشته باشد ثواب یا عقاب دائمی مترتب بر آن خواهد بود، و این مطلب در محل خود ثابت شده که عقاید و اخلاق انسان در دار دنیا قابل تغییر و تبدیل است مادامی که بحدّ ملکه راسخه نرسد ولی پس از مردن دیگر قابل تغییر نیست و با همان ملکه ای که از دنیا رفته ثابت و مستدام میماند وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی «1» و لذا ثواب یا عقاب او هم دائمی خواهد بود و از اینجهت فرمودند

الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل

و فرمودند

(الدنیا مزرعة الاخرة)

یعنی دنیا کشتزاری است که هر بذری در آن بپاشی در آخرت درو خواهی کرد و هر چیزی که از مرحله قابلیت بفعلیت رسید دیگر قابل تغییر نخواهد بود، اعاذنا اللَّه من هوان الدنیا و عذاب الاخرة 1- سوره بنی اسرائیل آیه 72

ص: 302

[سوره البقرة (2): آیه 8

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (8)

(و بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند بخدا و روز آخرت ایمان آوردیم و حال آنکه ایشان گرویده گان نیستند) این آیه بضمیمه آیات بعد که مجموعا سیزده آیه میشود در صفات منافقین و نکوهش آنان است و تفسیر آن را در ذیل چند جمله بیان میکنیم:

جمله اولی در معنی نفاق و اقسام آن
اشاره

نفاق بمعنی دو رویی و مخالف بودن ظاهر با باطن است و برای آن اقسامی است:

قسم اول

نفاق در عقیده است به اینکه در باطن کافر و مشرک و طبیعی و منحرف باشد ولی در ظاهر اظهار اسلام و ایمان کند و یا جزو فرق باطله و اهل بدعت و ضلالت باشد ولی اظهار تشیّع نماید، و این نوع از نفاق اعظم و اشدّ و اقبح اقسام کفر است زیرا علاوه بر کفر باطنی، شامل مکر و حیله و خدعه نسبت بمسلمانان نیز میباشد و آنچه از مصائب و بدبختیها که دامنگیر مسلمانان شده از قبل اینگونه افراد بوده است و از اینجهت خداوند در قرآن سخت ترین عذاب و درکات دوزخ را برای آنان مقرر داشته و فرموده إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ «1».

و اشکال به اینکه منافق اگر باطنش قبیح است ولی ظاهرش حسن است بخلاف کافر که باطن و ظاهرش قبیح میباشد دفع میشود به اینکه ظاهر فریبنده علاوه بر اینکه حسنی ندارد بدتر از ظاهری است که قبح آن آشکارا باشد زیرا آن ظاهر دامی پنهان است ولی این، باطنش از ظاهر نمایان است.

و اما بر کسی که باطنا مسلمان و مؤمن باشد ولی در ظاهر اظهار کفر کند 1- سوره نساء آیه 144

ص: 303

منافق اطلاق نمیشود بلکه چنین اظهاری ممکن است از روی تقیّه باشد و علاوه بر اینکه چیزی بر او نیست بسا واجب میشود و امّا اگر از روی جحود باشد کفر جحودی خواهد بود.

قسم دوم

نفاق در اخلاق است یعنی باطنا متخلّق باخلاق حمیده نباشد ولی در ظاهر چنین نمایش دهد که دارای اخلاق حمیده است مثل اینکه در باطن زهد و خوف از خدا و محبّت خدا و سخاوت و توکل و خشوع و امثال این صفات را ندارد ولی در ظاهر خود را زاهد و خائف و محبّ خدا و سخی و متوکل و خاشع و نظائر اینها نشان میدهد.

ولی اگر در باطن دارای اخلاق رذیله باشد ولی در ظاهر ترتیب اثر بر آنها ندهد، این نفاق نمیباشد بلکه طریقه معالجه اخلاق رذیله همین است و اگر باین قصد باشد بسیار ممدوح و پسندیده بلکه لازم است.

قسم سوم

نفاق در اعمال است یعنی خلوت او با ملأ او و پنهان او با آشکارای او و غیبت او با حضور او متفاوت باشد و در ظاهر خود را اعبد و اتقی ناس معرّفی کند ولی در حقیقت چنین نباشد، و این نیز غیر از اخفاء معصیت است زیرا اشاعه و اظهار معصیت خود گناه است.

و دلیل بر اینکه نفاق شامل جمیع این اقسام است اخباری است که از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) در تعریف نفاق و منافق وارد شده از امام چهارم زین العابدین علیه السّلام روایت شده که فرمود

«انّ المنافق ینهی و لا ینتهی و یأمر بما لا یأتی و اذا قام الی الصلاة اعترض و اذا رکع ربض یمسی و همّه العشاء و هو مفطر و یصبح و همّه النوم و لم یسهر ان حدثک کذبک و ان ائتمنه

ص: 304

خانک و ان غبت اغتابک و ان وعدک اخلفک «1»

(بدرستی که منافق نهی میکند و نهی نمی پذیرد و امر میکند بآنچه خود انجام نمیدهد و وقتی بنماز می ایستد التفات و توجّهش بغیر خداست و هنگامی که برکوع میرود چون چهارپایان فرود میشود یعنی از رکوع چیزی درک نمیکند شام میکند و همّش خوراک است با اینکه روزه نبوده و صبح میکند و همّش خواب است با اینکه شب بیدار نبوده اگر با تو سخن گوید دروغ میگوید و اگر باو امانت بسپاری خیانت کند و اگر از او غایب شوی غیبت ترا مینماید و اگر با او وعده کنی خلف وعده میکند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما زاد خشوع الجسد علی ما فی القلب فهو عندنا نفاق» «2»

(رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود فزونی خشوع اعضاء و جوارح بر آنچه در قلب است نزد ما نفاق میباشد) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ثلاث خصال من کنّ فیه کان منافقا و ان صام و صلّی و زعم انّه مسلم من اذا ائتمن خان و اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف» «3»

(رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود سه خصلت است که در هر کس باشد منافق است و اگر چه روزه بدارد و نماز بگزارد و گمان کند مسلمان است، کسی که هر گاه امانت باو سپرده شود خیانت کند و هر گاه تکلّم کند دروغ گوید و هر گاه وعده کند وفا ننماید) بنا بر این نفاق امری است مقول بتشکیک و ذی مراتب و منافقین بمراتبهم در هر عصر و زمانی بوده و هستند و آیات قرآن صریح است در اینکه در میان صحابه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز بوده اند مانند آیات سوره برائت و آیات سوره منافقین و غیر اینها ولی بعضی از اهل سنّت گفته اند که اصحاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همه عدول بوده و بر طبق این ادعاء خبری بآن حضرت نسبت داده اند که فرمود

«اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم»

ولی این ادعاء و خبری که بر طبق آن نقل کرده اند بوجوهی مردود است: 1 و 2 و 3- جامع السعادات

ص: 305

1- اکثر آیاتی که درباره منافقین نازل شده بلکه شاید همه آنها در مدینه و در اواخر هجرت بوده و البته منافقینی در میان صحابه بوده و خود را جزو صحابه میشمرده اند که این آیات درباره آنها نازل شده و پیداست که بفوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بین نرفته اند.

2- در صحیح بخاری 14 حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده و در شفاء الصدور در شرح این فقره زیارت

«فلعن اللَّه امّة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت»

در صفحه 129 همه آنها را نقل کرده و حاصل مضمون آن اخبار این است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود فردای قیامت جماعتی را میآورند من در پیشگاه احدیت عرض میکنم پروردگارا اینان اصحاب من و از امت منند چرا آنان را از حوض من منع فرمودی؟ خطاب میرسد

«انّک لا تدری ما احدثوا بعدک انّهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری فیقول النبی سحقا سحقا لمن غیر بعدی فیؤمر بهم الی النار»

(تو نمیدانی بعد تو چه چیزها احداث کرده و چه بدعتها گزاردند، بدرستی که اینان به قهقری برگشتند و بهمان کفر نخست مراجعت نمودند پس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گوید هلاکت باد برای کسی که بعد از من دین را تغییر داد، پس امر شود ایشان را بطرف آتش برند).

3- از مسند احمد بن حنبل از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من آذا علیّا فقد آذانی ایها الناس من آذا علیّا بعث یوم القیمة یهودیّا او نصرانیّا»

و مسلّم است که بسیاری از صحابه نسبت بعلی اذیّت و آزار نمودند و با این وصف چگونه میتوان گفت آنها عدول و مانند نجومند.

4- حدیث متواتر ثقلین و حدیث متواتر سفینه و احادیث دیگری که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وارد شده مانند

«الحقّ مع علیّ و علیّ مع الحق حیث ما دار» «1»

و مانند حدیثی که بعمار یاسر فرمود

«ان سلک الناس کلّهم وادیا و سلک علی وادیا فاسلک وادیا سلکه علی و خلّ الناس طرّا یا عمار انّ علیّا لا یزال علی هدی یا 1- غایة المرام باب 45 و 46 ص 539

ص: 306

عمار انّ طاعة علی من طاعتی و طاعتی من طاعة اللَّه» «1»

(اگر همه مردم راهی را پیمودند و علی علیه السّلام راهی را، تو آن راهی را برو که علی علیه السّلام رفته و همه مردم را رها کن ای عمار بدرستی که علی همیشه بر طریق هدایت است، ای عمار طاعت علی طاعت من و طاعت من طاعت خدا است) و طبق این احادیث راه غیر علی راه هدایت نیست و اقتدای بغیر علی باعث اهتداء نشود و حدیث اصحابی کالنجوم درست نباشد.

5- از صحیح بخاری در اغلب کتب عامه و خاصه نقل شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

«فاطمة بضعة منّی فمن اغضبها فقد اغضبنی»

و از صحیح مسلم نقل شده که فرمود

«یؤذینی ما آذاها»

و از صحیح ترمذی نقل شده که فرمود

«ینضبنی ما انضبها»

و این حدیث بضمیمه حدیثی که از بخاری از عایشه نقل شده پس از آنکه ابو بکر فاطمه را از فدک منع نمود، گفته

فغضبت فاطمة علی ابی بکر و لم تتکلّم معه الی ان ماتت فدفنها علی لیلا و لم یخبر ابا بکر

» و از این دو حدیث معلوم میشود که ابو بکر فاطمه (ع) را اذیت نموده و اذیت فاطمه هم اذیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و طبق آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً «2» مورد لعن و عذاب قرار گرفته و با این وصف چگونه اطلاق عادل و هادی بر او میتوان نمود و باو اقتداء کرد.

6- بر فرض صحت حدیث، منع میکنم صدق اصحاب را بر کسانی که مسلک علی علیه السّلام را نه پیموده اند زیرا طبق حدیث مسلم که از عقد ابن عبد ربّه از ام سلمه روایت شده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعمار فرمود

«یا بن سمیّة لا تقتلک اصحابی لکن تقتلک الفئة الباغیة»

(و این حدیث بقدری معروف بود که معاویه و عمرو عاص نتوانستند انکار کنند) پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مخالفین علی علیه السّلام را از زمره اصحاب خود خارج نموده. 1- وافی باب المواعظ

2- سوره احزاب آیه 57

ص: 307

جمله ثانیه

نفاق از کذب ریشه میگیرد بلکه این دو صفت لازم و ملزوم یکدیگرند، و هر منافقی کاذب و هر دروغگویی منافق است در قرآن مجید میفرماید وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ «1» و کذب خود یکی از معاصی بزرگ و جزو کبائر است و آیات و اخبار بسیار در مذمت آن وارد شده:

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«المؤمن اذا کذب بغیر عذر لعنه سبعون الف ملک و خرج من قلبه نتن حتی یبلغ العرش و کتب اللَّه علیه بتلک الکذبة سبعین زنیة اهونها کمن یزنی مع امّه» «2»

(مؤمن هر گاه بدون عذر دروغ گوید هفتاد هزار فرشته او را لعنت کنند و از دهانش بوی گندی خارج شود و تا عرش برسد و بر او هفتاد زنا نوشته شود که آسانتر آنها زنای با مادر است) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«الکذب خراب الایمان» «3»

(دروغ ویرانی ایمان است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«الکذب شرّ من الشراب» «4»

(دروغ از شرب خمر بدتر است) و از حضرت عسکری علیه السّلام روایت شده که فرمود

«جعلت الخبائث کلّها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب» «5»

(پلیدیها در حجره قرار داده شده و کلید آن دروغ است) و در قرآن مجید میفرماید إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ «6» (همانا دروغ میبافند کسانی که ایمان ندارند) و نیز میفرماید فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ «7» (پس این منع الهی در دلهای آنان ایجاد نفاق نموده تا روزی که خدا را ملاقات کنند، بواسطه اینکه آنچه با خدا وعده نموده بودند وفا

1- سورة المنافقین آیه 1

2 و 3 و 4 و 5 جامع السعادات

6- سوره نحل آیه 107

7- سوره توبه آیه 78 [.....]

ص: 308

نکردند و برای اینکه دروغ میگفتند) و برای کذب اقسام و مراتی است: 1- کذب در گفتار، خواه تصریحا باشد یا تلویحا، بکنایه باشد یا اشاره و نحو اینها 2- کذب در نوشتن، آنهم بهمه اقسامش 3- کذب در نیّت، به این معنی که قصد خلوص و قربت ندارد ولی اظهار قربت و خلوص نماید که همان ریاء است.

4- کذب در عزم که در باطن تردید یا میل بر خلاف کاری داشته باشد و در ظاهر اظهار عزم آن کار را بنماید.

5- کذب در وفا بعزم بعد از تنجّز آن. 6- کذب در عمل.

7- کذب در مقام صفات مثل اینکه اظهار خوف از خدا یا رجاء یا محبّت یا خضوع و خشوع کند و حال آنکه از این صفات بی بهره باشد.

8- کذب در معاشرت و مراوده و معامله و نصیحت با مردم.

9- کذب در عقائد باین معنی که دارای عقیده فاسد باشد و گمان کند عقیده او صحیح و مطابق با واقع است.

10- کذب در وعده که همان خلف وعده است، و اکثر بلکه همه اقسام کذب عین نفاق یا متضمن نفاق است.

و از کذب در گفتار است شهادت دروغ، یمین غموس (قسم دروغ) افتراء و تهمت، و آیات و اخبار در مذمت هر یک از اینها بسیار است، در قرآن مجید در ذکر صفات عباد الرحمن میفرماید وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ «1» (بنده گان خدای رحمن کسانی هستند که شهادت دروغ نمیدهند) و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

شاهد الزور کعابد الوثن «2»

(شهادت دهنده بدروغ مانند بت پرست است) و در قرآن مجید میفرماید وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ «3» (و اطاعت مکن هر بسیار سوگند خورنده سست رأیی را) 1- سوره فرقان آیه 73

2- جامع السعادات

3- سوره القلم آیه 10

ص: 309

و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«ما حلف حالف باللّه فادخل فیه جناح بعوضة الّا کانت نکتة فی قلبه الی یوم القیامة» «1»

و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود

«ثلاث یشأنهم اللَّه: التاجر (البایع) الحلّاف، و الفقیر المختال، و البخیل المنّان» «2»

(سه طایفه را خدا دشمن میدارد:

تاجر (فروشنده) بسیار قسم خورنده، و فقیر متکبّر و بخیل منّت گذار) و نیز از آن حضرت روایت است که فرمود

«ثلاث نفر لا یکلّمهم اللَّه یوم القیمة و لا ینظر الیهم و لا یزکّیهم: المنّان بالعطیّة و المنفق سلتته بالحلف الفاجر و المسبل ازاره» «3»

(سه طایفه اند که خداوند در روز قیامت با آنها سخن نگوید و نظر رحمت نکند و از پلیدیها پاک ننماید: کسی که بعطای خود منّت گزارد و کسی که متاعش را بقسم دروغ ترویج کند و کسی که از روی تکبّر لباس خود را روی زمین کشد) و نیز فرمود

«التجّار فجّار قیل یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم أ لیس اللَّه قد احلّ البیع؟

فقال نعم و لکنّهم یحلفون فیأثمون و یحدّثون فیکذبون» «4»

(تاجران نابکارانند گفته شد ای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مگر خدا بیع و تجارت را حلال نکرده؟ فرمود بلی ولی تاجران قسم میخورند پس گناه میکنند و در گفتار دروغ میگویند) و درباره خلف وعد از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من کان یؤمن باللّه و الیوم الاخر فلیف اذا وعد» «5»

(کسی که ایمان بخدا و روز قیامت دارد هر گاه وعده نماید باید وفا کند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«عدة المؤمن اخاه نذر و لا کفّارة له فمن اخلف فبخلف اللَّه ابدء و لمقته تعرّض و ذلک قوله تعالی لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عند اللَّه ان تقولوا ما لا تفعلون» «6»

وعده نمودن مؤمن با برادر دینی اش نذری است که کفاره ندارد پس کسی که خلف وعده کند بخلف وعده 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6- جامع السعادات

ص: 310

خدا آغاز نموده و خود را در معرض دشمنی او درآورده و کلام خدای تعالی نظر بهمین دارد که میفرماید چرا می گویید چیزی را که نمیکنید، بزرگ است از حیث دشمنی در نزد خدا اینکه بگوئید چیزی را که عمل نکنید) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«اربع من کان فیه کان منافقا و من کانت فیه خلة منهنّ کانت فیه خلة من خلال النفاق حتی یدعها: اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا عاهد غدر و اذا خاصم فجر» «1»

(چهار خصلت است که در هر که باشد منافق است و کسی که خصلتی از این خصال در او باشد، خصلتی از خصال نفاق در اوست تا آنکه او را رها کند: هر گاه سخن گوید دروغ گوید و هر گاه وعده کند وفا نکند و هر گاه عهد نماید بشکند و هر گاه مخاصمه نماید از حق عدول کند) و خداوند در تمجید ذات مقدّسش میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ «2» و در مدح حضرت اسمعیل میفرماید إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ «3» و غیر اینها از آیات و اخبار.

جملة ثالثه

در آیه شریفه تنها متعرض ایمان بخدا و روز قیامت شده چنانچه در بسیاری از آیات دیگر این دو موضوع (مبدء و معاد) ذکر شده و از این استفاده میشود که ایمان بمبدء و معاد اهمّ عقائد و مستلزم جمیع آنها است بلکه لازمه ایمان بمبدء و معاد، تزکیه اخلاق و اتیان بواجبات و ترک محرمات است، زیرا کسی که ایمان بخدا و روز جزا داشته باشد البته ایمان بانبیاء و ائمه و عدل الهی هم دارد و لازمه ایمان بانبیاء اخذ دستورها و اوامر و نواهی است که آنان از جانب خدا آورده اند از نماز و روزه و انفاق و جهاد و امثال اینها، و همچنین تحصیل اخلاق حمیده و تزکیه و تخلّی از اخلاق رذیله است بنا بر این آیه شامل جمیع امور دینی میباشد 1- جامع السعادات

2- سوره آل عمران آیه 7

3- سوره مریم آیه 55

ص: 311

جملة رابعه

کلمه من در من الناس تبعیضیه است و مراد از بعض مردم منافقین هستند و امّا سایر افراد یا کفّارند که آنان بزبان هم نمیگویند ما ایمان بخدا و روز جزا آوردیم، و یا مؤمنین هستند که اینان بزبان و دل معترف بخدا و روز جزا میباشند.

بنا بر این مردم سه دسته اند: دسته اول مؤمنینند که ذیل آیه وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ شامل آنها نمیشود، دسته دوم کفّارند که صدر آیه آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ شامل آنها نمیگردد، دسته سوم منافقینند که صدر و ذیل آیه شامل آنهاست، و آیات اول سوره درباره طایفه اول، و از آیه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا تا آیات قبل از این آیه درباره طایفه دوم، و این آیه با 12 آیه دیگر راجع بطایفه سوم است.

و کلمه الناس اسم جمع است چنانچه انس و انسان اسم جنس است و در مبدء اشتقاق آن بعضی گفتند از انس است و انسان را انسان گفتند برای اینکه مدنی بالطبع و اجتماعی است و در زندگی و حیات خود باید با یکدیگر انس گیرند و مجتمع شوند و هر یک قسمتی از احتیاجات جامعه را عهده دار شود تا نظام اجتماع برقرار شود.

و بعضی گفتند مبدء آن از نسیان است چون انسان دارای نسیان و فراموشی است و درباره انسان و مراتب و درجات انسانیت در مقام انسب از اینجا بحث خواهیم نمود انشاء اللَّه.

ص: 312

[سوره البقرة (2): آیه 9

اشاره

یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (9)

(با خدا و کسانی که ایمان آورده اند مخادعه میکنند و حال آنکه جز با خودشان خدعه نمیکنند و نمیفهمند) کلام در تفسیر این آیه در چند مورد است:

مورد اول

در دفع بعض اشکالات که متوجه بر این آیه است و آنها سه اشکال است:

1- مخادعه از باب مفاعله است و افاده اسناد فعل را بطرفین مینماید و چگونه میتوان نسبت خدعه را بخدا داد؟

جواب از این اشکال بوجوهی میتوان داد:

وجه اول: باب مفاعله همه جا بین الاثنین نیست و در بسیاری از موارد یک طرفی است مانند عافاک اللَّه، و عاینت الشی ء، و زاولت الامر، و سافرت و امثال اینها و مخادعه نیز از این قبیل است.

وجه دوم: اطلاق خدعه و مکر بر خداوند در آیات دیگر مانند وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ «1» و إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ

«2» بنحو حقیقت نیست بلکه از باب مجاز مشاکلة است یعنی از جزاء خدعه و مکر، بخدعه و مکر تعبیر نموده چنانچه بعضی جمله

«کما تدین تدان»

را نیز از این قبیل گرفته اند.

وجه سوم: خداوند در دنیا با آنها طوری رفتار میکند که گمان میبرند خیر آنها را خواسته و حال آنکه آنان را املاء و استدراج نموده تا هر چه میخواهند بکنند و روز بروز عذاب خود را زیاد نمایند چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ «3» (گمان نبرند کسانی که کافر شدند مهلت دادن ما آنان را بر ایشان خوب است همانا مهلت میدهیم آنان را تا اینکه بر گناه خود بیفزایند و عذاب خوار کننده برای آنان است) 1- سوره نساء آیه 141

2- سوره آل عمران آیه 47

3- سوره آل عمران آیه 172

ص: 313

و نیز میفرماید وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ «1» (و کسانی که آیات ما را دروغ شمردند کمک کمک آنان را بهلاکت نزدیک میکنیم از جهتی که نمیدانند، و مهلت میدهم ایشان را، محققا کید من محکم است) بنا بر این رفتاری که خدا نسبت بآنها میکند چون ظاهرش احسان و باطنش خذلان و غایتش عذاب و هلاکت است از آن بمکر و خدعه و کید تعبیر شده.

2- خدعه بر حسب لغت ابهام نمودن طرفست آنچه را که اراده دارد از مکروه چنانچه بعضی گفته اند و بعضی دیگر گفته اند اخفاء آنست با اصابة مکروه بنحوی که طرف نداند و با خداوند علام الغیوب چگونه میتوان خدعه نمود؟

و جواب از این اشکال نیز بچند وجه داده میشود:

وجه اول: مراد از مخادعه با خدا، مخادعه در دین خداست که بحسب گفتار اظهار دینداری میکنند در حالی که متدیّن نیستند و از این جهت نتیجه این خدعه عائد خودشان میشود.

وجه دوم: ممکن است مراد از مخادعه با خدا، مخادعه با رسول خدا و خلفاء و منصوبین از طرف او باشد که اطاعت آنها اطاعت حق و نافرمانی آنها، نافرمانی اوست.

وجه سوم: ممکن است مراد از مخادعه صورت مخادعه باشد که بر فرض محال اگر خداوند علم بباطن آنها نداشت مخادعه حقیقت داشت چنانچه در تعبیرات مردم است که میگویند خدا را گول میزنی یا خودت را، و شاهد بر این معنی ذیل آیه است که میفرماید وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ 3- این مخادعین اگر معتقد بوجود خداوند نیستند با که خدعه میکنند؟

و اگر معتقد بوجود او میباشند و او را عالم و آگاه از همه چیز میدانند چگونه با او خدعه میکنند؟ 1- سوره اعراف آیه 181

ص: 314

و جواب این گفتار اینست که مخادعین یا دهری و طبیعی هستند و غرض از مخادعه آنان دفع ضرر مسلمین از خودشان میباشد و یا معتقد بوجود باری بوده ولی صاحبان مذاهب باطله مانند اهل کتاب و مشرکین اند اینان نیز بعقیده فاسد خود، در این مخادعه خود را مأجور و مثاب میدانند.

مورد دوم

در مراتب مخادعه، مخادعه مراتبی دارد:

مرتبه اول: مخادعه در امور اعتقادیه است مانند مخادعه کفّار و اهل ضلال و ارباب مذاهب باطله در اظهار اسلام و آمیزش با مسلمین.

مرتبه دوم: مخادعه در امور نفسانیه مثل اینکه دعوی عدالت و علم و اجتهاد و سخاوت و تواضع و شجاعت و زهد و خوف از خدا و توکّل و انقیاد و تسلیم و ورع و تقوی و امثال اینها را بنماید با اینکه متّصف بآنها نباشد.

مرتبه سوم: ریاء در عبادت است از واجبات و مستحبّات، چنانچه روایت شده از ابن بابویه باسناد خود از حضرت صادق علیه السّلام که از پدر بزرگوارش سؤال شد موجب نجات فردای قیامت چیست؟ فرمود

«انّما النجاة فی ان لا تخادعوا اللَّه فیخدعکم فانّه من یخادع اللَّه یخدعه و یخلع منه الایمان و نفسه یخدع لو یشعر فقیل له کیف یخادع اللَّه فقال یعمل ما امره اللَّه عزّ و جلّ به ثمّ یرید به غیره فاتقوا الریاء فانّه شرک باللّه عزّ و جل، انّ المرائی یوم القیمة یدعی باربعة اسماء: یا کافر یا فاجر، یا غادر، یا خاسر حبط عملک و بطل اجرک و لاخلاص لک الیوم فالتمس اجرک ممّن کنت تعمل له» «1»

(همانا رستگاری در اینست که با خدا خدعه نکنید که با شما خدعه میکند زیرا هر که با خدا خدعه کند خدا با او خدعه مینماید و لباس ایمان را از وی میکند و اگر بفهمد با خود خدعه نموده پس گفته شد چگونه با خدا خدعه میکند؟ فرمود عمل میکند بآنچه خدا امر فرموده و غیر خدا را بآن 1-.

ص: 315

عمل اراده مینماید پس بپرهیزید از ریاء زیرا ریاء شرک بخدای عزّ و جل است، بدرستی که روز قیامت ریاکار بچهار اسم خوانده شود: ای کافر، ای فاجر، ای حیله گر، ای زیانکار عمل تو از بین رفت و اجر تو باطل شد و برای تو امروز نجاتی نیست، پس اجر خود را طلب کن از آنکه برای او عمل مینمودی) مرتبه چهارم: خدعه در مقامات دینی است باین معنی که پیش خود گمان کند واجد مقامی از مقامات دینی است و حال آنکه فاقد آنست مثل اینکه خیال میکند دارای قصد قربت و خلوص نیت و اعتماد و توکل بخداست با اینکه در سرّ سرّ آلوده بریاء است و در امور نظرش باسباب ظاهری میباشد و یا جاهل مرکب است و خود را عالم میداند و یا بی خرد است و خود را عقل کل میداند و یا اعمالش باطل است و خود را صحیح العمل میشمارد و از این جهت حال انکسار در خود نمی بیند و معترف بتقصیر یا قصور خود نمیباشد و عجب و غرور او را میگیرد و این بالاترین دامهای شیطان و وسائل اغوای انسان است که آدمی را از عیوب خود غافل میکند و وقتی انسان از عیب خود غافل شود در صدد رفع آن برنمیآید.

مورد سوم
اشاره

در تفسیر و الّذین آمنوا:

این منافقان با مؤمنان نیز مخادعه میکنند و مخادعه با مؤمنین اینست که در ظاهر ابراز برادری و همکاری و مساعدت و دوستی و محبت مینمایند ولی در باطن در مقام ایذاء و ظلم و احتقار و اهانت بآنها و بدگویی و غیبت و نمامی و تهمت بآنها و طلب عورات و عثرات آنها و ترک مساعدت و کمک و همکاری با آنها، و عداوت و دشمنی با آنها برمی آیند و جامع این صفات نفاق و دورویی و ذو وجهین و ذو لسانین بودن است و مناسب است که در اینجا هر یک از این صفات را متذکر شده و عقوبت آن را گوشزد نمائیم.

1- دورویی و دوزبانی:

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

ص: 316

«من کان له وجهان کان له لسانان من نار یوم القیمة» «1»

(کسی که دو رو باشد برای او در روز قیامت دو زبان از آتش باشد) و نیز فرمود

«تجدون من شرّ عباد اللَّه یوم القیمة ذا الوجهین الّذی یأتی هؤلاء بوجه و هؤلاء بوجه» «2»

(دو رو را بدترین بنده گان خدا در روز قیامت می یابید، آن کسی که جمعی را با رویی و جمعی را با روی دیگری میآید) و نیز فرمود

«یجی ء یوم القیمة ذو الوجهین دالعا لسانه فی قفاه و اخر من قدامه یلتهبان نارا حتی یلتهبان خدّه ثمّ یقال هذا الّذی کان فی الدنیا ذا وجهین و ذا لسانین یعرف بذلک یوم القیمة» «3»

(دو رو، روز قیامت میآید در حالی که زبانش را از پشت سرش بیرون آورده و زبان دیگری از جلو رویش، و از این دو زبان آتش شعله ور است بحدی که گونه او را مشتعل مینمایند سپس گفته میشود این کسی است که در دنیا دورو و دو زبان بوده، باین صفت در قیامت شناخته میشود و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«بئس العبد عبد یکون ذا وجهین و ذا لسانین یطری اخاه شاهدا و یأکله غائبا ان اعطی حسده و ان ابتلی خذله» «4»

(بد بنده ایست بنده ای که دارای دو رو و دو زبان باشد، در حضور برادرش مدح و ثنا میکند و در غیاب او گوشت او را میخورد «غیبتش را میکند» اگر چیزی باو عطا شود حسد میبرد و اگر بمصیبتی گرفتار شود او را وامیگذارد) و در جامع السعادات از تورات نقل میکند «بطلت الامانة و الرجل مع صاحبه بشفتین مختلفتین یهلک اللَّه یوم القیمة کل شفتین مختلفتین» (بواسطه دو زبانی دوستی و امانت میان دو مصاحب از بین میرود و خداوند هلاک میکند روز قیامت هر که دارای دو زبان مختلف باشد) و نیز روایت میکند که

«اوحی اللَّه تعالی الی عیسی بن مریم لیکن لسانک فی السرّ و العلانیة لسانا واحدا و کذلک قلبک انی احذرک نفسک و کفی بک خبیرا، لا یصلح لسانان فی فم واحد و لا سیفان فی غمد واحد»

(خدای تعالی بعیسی بن 1 و 2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 317

مریم وحی فرمود که باید زبان تو در پنهان و آشکارا یکی باشد و همچنین دل تو، من ترا از خودت میترسانم و کافی هستی خودت از حیث آگاهی بضمیرت، شایسته نیست دو زبان در یک دهان و دو شمشیر در یک غلاف) و غیر اینها از اخبار دیگر.

و تقیّه از موارد دورویی خارج میشود، و تقیّه در جائیست که انسان گرفتار ظالم و صاحب شر و یا مخالف مذهبی شود که اظهار عقیده اش بیم بر جان یا مال یا عرض او داشته باشد که در اینجا لازم است از اظهار عقیده اش خودداری کند و ظاهرا با او موافقت نماید با اینکه در باطن مخالف او است و این روش ائمه طاهرین در مقابل خلفاء جور و اتباع آنها بوده و اخبار در مدح آن و مذمّت ترک آن بسیار است:

از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که در تفسیر آیه شریفه لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ فرمود

«الحسنة التقیّة و السیّئة الاذاعة» «1»

(مراد از نیکی در این آیه تقیّه و مراد از بدی فاش نمودن است) و نیز در تفسیر آیه شریفه ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فرمود

«الّتی هی احسن التقیّة فاذا الّذی بینک و بینه عداوة کانّه ولیّ حمیم «2»

(آن چیز نیکوتری که امر شده بدی را بآن دفع کن، تقیّه است، پس در اینهنگام آن کسی که بین تو و او دشمنی است گویا دوست نزدیکی میشود).

و نیز در تفسیر آیه شریفه وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ فرمود

«الحسنة التقیّة و السیّئة الاذاعة» «3».

و در خبر دیگر از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود

«تسعة اعشار الدین التقیّة و لا دین لمن لا تقیّة له» «4»

(نه دهم دین تقیّه است، و کسی که تقیّه ندارد دین ندارد) و در خبر دیگر فرمود

«التقیّة من دین اللَّه قال الراوی من دین اللَّه قال ای و اللَّه من دین اللَّه» «5»

(تقیّه از دین خداست، راوی گویا از روی استبعاد میگوید از 1- 2- 3- 4- 5- فی باب التقیة فی اغلب کتب الاخبار مثل البحار و کتب الفقه [.....]

ص: 318

دین خداست!؟ حضرت قسم یاد میکند که از دین خداست) و در خبر دیگر فرمود

«سمعت ابی یقول لا و اللَّه ما علی وجه الارض شیئی احبّ الیه من تقیّة»

(از پدرم شنیدم که میگفت قسم بخدا بر روی زمین چیزی نزد خدا محبوبتر از تقیّه نیست) و سپس فرمود

«انّه من کانت له تقیّة رفعه اللَّه تعالی و من لم یکن له تقیّة وضعه اللَّه» «1»

(بدرستی که هر کس دارای تقیّه باشد خدا او را بلند میگرداند و هر که تقیّه نداشته باشد خداوند او را پست میگرداند و در حدیث دیگر فرمود

«اتّقوا علی دینکم و احجبوه بالتقیّة فانّه لا ایمان لمن لا تقیّة له» «2»

(دین خود را بواسطه تقیّه نگاهدارید و بپوشانید، بدرستی که ایمان نیست برای کسی که تقیّه ندارد) و از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که فرمود

«التقیّة من دینی و دین آبائی و لا ایمان لمن لا تقیّة له» «3»

(تقیّه از دین من و دین پدران من است و ایمان نیست برای کسی که تقیّه ندارد) و نیز فرمود

«التقیّة فی کل ضرورة و صاحبها اعلم بها حین تنزل به» «4»

(تقیّه در هر جایی است که ضرورت ایجاب کند و آنکه برایش چنین امری پیش آید بموردش داناتر است) و نیز فرمود

«التقیّة فی کلّ شیئی یضطرّ الیه ابن آدم فقد احلّ اللَّه له» «5»

(تقیّه در هر چیزی است که پسر آدم مضطر شود، پس خداوند برای او در چنین موردی حلال فرموده) و در حدیث دیگر فرمود

«خالطوهم بالبرانیّة و خالفوهم بالجوانیّة» «6»

(با اعداء دین معاشرت و موافقت کنید در ظاهر و مخالفت کنید در باطن) و در حدیث دیگر فرمود

«انّما جعلت التقیّة لتحقن به الدم فاذا بلغت الدم فلیس تقیّة» «7»

(تقیه قرار داده شده که بواسطه آن خون حفظ شود، پس هر گاه بحدّ خون رسید دیگر جای تقیّه نیست) 1- 2- 3- 4- 5- 6- 7- فی باب التقیة فی اغلب کتب الاخبار مثل البحار و کتب الفقه

ص: 319

و در فقه در باب تقیّه گفته شده که تقیّه باختلاف موارد مختلف است، در بعض موارد واجب است و آن در هنگام اضطرار و الجاء برای حفظ جان و عرض و مال معتنی به است، و در زمینه که اضطرار نباشد ولی مخالطه و آمیزش با مخالفین دارای حسن و موجب ایمنی از ضررهای آنها بر خود و سایر مؤمنین باشد مستحبّ است، و در مورد اظهار برائت از ائمه اطهار مباح است چنانچه در مورد دو نفر از اهل کوفه که آنها را گرفتند و امر کردند و دیگری امتناع نمود وی را کشتند حضرت باقر علیه السّلام فرمود

«امّا الّذی برء فرجل فقیه فی دینه و امّا الاخر فتعجّل الی الجنّة» «1»

(آن مردی که برائت جست مردی فقیه در دین بود و امّا آن دیگری بسوی بهشت عجله نمود) و نیز درباره عمّار که مشرکین او و پدر و مادرش را گرفتند و شکنجه نمودند که بر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بد بگویند و از دین او بیزاری جویند، یاسر و سمیّه امتناع کردند و آنها را بسخت ترین وضعی کشتند و عمّار اظهار بیزاری نمود و او را رها نمودند، پس از آن خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشرف شده و گریه مینمود و گفتند بآن حضرت که او کافر شده، حضرت فرمود

«کلّا انّه ملأ ایمانا من قرنه الی قدمه و اختلط بلحمه و دمه و جعل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یمسح عینیه و یقول مالک ان عادوا لک فعدلهم بما قلت فانزل اللَّه فیه الّا من اکره و قلبه مطمئنّ بالایمان» «2»

(نه چنین است، بدرستی که او از سر تا پایش پر از ایمان است و ایمان بگوشت و خونش آمیخته شده، و حضرت بر چشمهای او دست میمالید و میفرمود؟ چه شده است ترا؟ اگر مشرکین باز ترا گرفتند و اکراه بر ارتداد نمودند آنچه را گفتی اعاده کن، پس درباره عمار خداوند این آیه را نازل فرمود «کسی که کافر شود بعد از ایمان آوردنش مگر آنکه اکراه و اجبار شود و حال آنکه دل او بایمان مطمئن و پابرجا باشد) و همچنین قصّه میثم تمّار و حجر بن عدی و رشید هجری و عمرو بن حمق 1 و 2- بحار باب تقیه

ص: 320

خزاعی از اصحاب خاص امیر المؤمنین علیه السّلام که زیاد آنها را گرفت و امر کرد که علی علیه السّلام را سبّ نمایند و امتناع نمودند و آنها را مصلوب و مقتول نمود، و مرحوم مجلسی (ره) شرح مفصل قصه آنها را در نهم بحار ذکر فرموده بآنجا مراجعه شود و حضرت صادق علیه السّلام فرمود

«ما منع میثم من التقیّة فو اللَّه لقد علم انّ هذه الایة نزلت فی عمار و اصحابه الّا من اکره و قلبه مطمئنّ بالایمان» «1»

و نیز در فقه گفته شده که عملی که از روی تقیه واقع شود صحیح است مانند وضوء منکوس و مسح بر خفّین (کفشها) و نماز کتف بسته و وقوف بعرفات و مشعر و امثال اینها در موردی که مندوحه نباشد.

بلکه اخبار بسیار در موضوع مدارات با مردم عموما و مدارات و حسن معاشرت با اهل سنّت و جماعت وارد شده چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امرنی ربّی بمداراة الناس کما امرنی باداء الفرائض»

«2» (رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که پروردگار من مرا بمدارات با مردم امر فرموده چنانچه باداء واجبات امر فرموده) و نیز فرمود

«قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مداراة الناس نصف الایمان و الرفق بهم نصف العیش»

(رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود مدارات با مردم نیمی از ایمان و رفق و ملایمت با آنان نیمی از زندگی است) و سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمود

«خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجار جهرا و لا تمیلوا علیهم فیظلموکم فانّه سیأتی علیکم زمان لا ینجو فیه من ذوی الدین الّا من ظنّوا انّه ابله و صبر نفسه ان یقال انّه ابله لا عقل له» «3»

(با نیکان در پنهانی آمیزش کنید و با بدان در آشکارا معاشرت نمائید و بتندی با آنان برخورد نکنید که بشما ستم کنند زیرا زمانی بر شما میآید که از دینداران نجات نمی یابد مگر کسی که گمان کنند ابله است و او بردبار و شکیبا باشد به اینکه باو ابله و بی خرد گفته شود) و در وافی گفته «مداراة ملاینت با مردم و حسن معاشرت و صحبت با آنان 1- بحار باب تقیه

2- کافی کتاب الایمان و الکفر باب المداراة

3- کافی کتاب الایمان و الکفر باب المداراة

ص: 321

و تحمل آزار آنان است برای اینکه از انسان متنفر نشوند»

2- ایذاء

در قرآن مجید میفرماید وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً «1» (و کسانی که مردان و زنان با ایمان را بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند آزار میرسانند هر آینه بجا آورده اند بهتان و گناه آشکارایی را) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من آذی مؤمنا فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه و من آذی اللَّه فهو ملعون فی التوریة و الانجیل و الزبور و الفرقان»

و در روایت دیگر فرمود

«فعلیه لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین»

«2» (کسی که مؤمنی را آزار رساند مرا آزار رسانیده و کسی که مرا آزار رساند خدا را آزار رسانیده و کسی که خدا را آزار رساند در تورات و انجیل و زبور و قرآن لعنت شده است) و بنا بروایت دیگر (بر او باد لعنت خدا و فرشتگان و همه آدمیان) و در حدیث دیگر فرمود

«المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه» «3»

(مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«قال اللَّه تعالی لیأذن بحرب منّی من آذی عبدی المؤمن» «4»

(خدای تعالی فرمود (باید اعلام بجنگ با من دهد هر که بنده مؤمن مرا اذیت نماید) و در حدیث دیگر فرمود

«اذا کان یوم القیمة ینادی مناد این المؤذون لاولیائی فیقوم قوم لیس علی وجوههم لحم فیقال هؤلاء الّذین آذوا المؤمنین و نصبوا لهم و غادروهم و عنّفوهم فی دینهم فیؤمر بهم الی جهنّم» «5»

(هر گاه 1- سوره احزاب آیه 58

2- جامع السعادات

3 و 4 و 5- جامع السعادات باب الایذاء

ص: 322

روز قیامت واقع شود منادی حق ندا کند که آزار کنندگان دوستان من کجایند؟

پس گروهی بپا شوند که بر رویهای ایشان گوشت نباشد، و گفته شود اینان کسانی هستند که مؤمنان را اذیت میکردند و با آنها دشمنی و خدعه و مکر مینمودند و زور و ستم در امور دینی بآنها میکردند پس بطرف جهنم روانه شوند)

3- ظلم
اشاره

در قرآن مجید میفرماید إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ «1» (همانا راه عقاب برای کسانی است که بر مردم ستم میکنند و در روی زمین بدون حق تجاوز مینمایند اینان بر ایشان عذاب دردناک است) و نیز در قرآن مجید میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ «2» (البته گمان مبر که خدا از آنچه ستمکاران میکنند بیخبر است) و نیز میفرماید وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ «3» (زود باشد که بدانند کسانی که ستم میکنند بچه جایی بازگشت میکنند) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«اتّقوا الظلم فانّه ظلمات یوم القیمة» «4»

(از ستم بپرهیزید که ستم تاریکیهای روز قیامت است) و در حدیث دیگر فرمود

«من خاف القصاص کفّ عن ظلم الناس» «5»

(کسی که از مکافات میترسد، از ستم بمردم خودداری میکند) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«ما من احد یظلم بمظلمة الّا اخذه اللَّه تعالی بها فی نفسه او ماله) «6»

(هیچکس ستم نکند جز اینکه خدای تعالی او را بواسطه آن ستم در جان یا مالش بگیرد) و در حدیث دیگر فرمود

«الظلم ثلاثة ظلم یغفره اللَّه تعالی و ظلم لا یغفره اللَّه تعالی 1- سوره شوری آیه 41

2- سوره ابراهیم آیه 43

3- سوره شعراء آیه 28

4 و 5 و 6- جامع السعادات باب الظلم

ص: 323

و ظلم لا یدعه اللَّه، فامّا الّذی یغفره اللَّه تعالی فظلم الرجل نفسه فیما بینه و بین اللَّه و امّا الظلم الّذی لا یغفره اللَّه فالشرک، و امّا الظلم الّذی لا یدعه اللَّه فالمداینة بین العباد» «1»

(ستم بر سه گونه است: ستمی که خدای تعالی میآمرزد، و ستمی که نمیآمرزد، و ستمی که از آن نمیگذرد، اما ستمی که میآمرزد ستمی است که انسان بخود میکند نسبت بآنچه بین او و بین خدا است «یعنی معصیتهایی که تنها نافرمانی خدا در آنها شده و حق الناس در آنها نباشد» و اما ستمی که نمیآمرزد شرک بخدا است، و اما ستمی که از آن نمیگذرد مظالم عباد است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که در تفسیر آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» فرمود

«قنطرة علی الصراط لا یجوزها عبد بمظلمة» «2»

(ایستگاهی است بر صراط که بنده ای که مظلمه بگردن او باشد از آن نمیگذرد) و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود

«ما من مظلمة اشدّ من مظلمة لا یجد صاحبها علیها عونا الّا اللَّه» «3»

(هیچ ظلمی سخت تر از آن ظلمی نیست که مظلوم یاوری جز خدا نداشته باشد) و نیز فرمود

«من اکل مال اخیه ظلما و لم یرده الیه اکل جذوة من النار یوم القیمة» «4»

(کسی که مال برادر دینی خود را از روی ظلم بخورد و باو برنگرداند روز قیامت پاره آتش خواهد خورد) و نیز فرمود

«اما انّ المظلوم یأخذ من دین الظالم اکثر ممّا یأخذ الظالم من مال المظلوم»

(آگاه باشید که مظلوم میگیرد از دین ظالم زیادتر از آنچه ظالم از مال مظلوم گرفته) سپس فرمود

«من یفعل الشرّ بالناس فلا ینکر الشرّ اذا فعل به اما انه یحصد ابن آدم ما یزرع و لیس یحصد احد من المرّ حلوا و لا من الحلو مرّا» «5»

(کسی که بمردم بدی کند، نباید بدش بیاید اگر باو بدی شود، آگاه باشید که فرزند آدم درو میکند آنچه کشت مینماید، و هیچکس از تلخ شیرین، و از شیرین تلخ درو نمیکند) 1 و 2 و 3 و 4 و 5- جامع السعادات

ص: 324

و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود «1»

«من ظلم سلط اللَّه علیه من یظلمه او علی عقبه او علی عقب عقبه، قال الراوی هو یظلم فیسلط اللَّه علی عقبه او علی عقب عقبه قال فانّ اللَّه تعالی یقول وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً «2»

(کسی که ستم کند، خدا بر او مسلّط کند کسی که او را ستم نماید و یا بر فرزند او یا بر فرزند فرزند او، راوی گفت عرض کردم او ستم نموده خدا بر فرزند او و بر فرزند فرزند او مسلّط مینماید؟ فرمود خدای تعالی میفرماید باید بترسند کسانی که پس از خود فرزندان خردی میگذارند و بر آنها میترسند «یعنی بترسند از اینکه بر فرزندان دیگران ستم کنند» پس درباره فرزندان دیگران از خدای بترسند و گفتار صواب و درست درباره آنها بگویند)

سؤال

آیا این منافی با عدل نیست که شخصی ستم کند و از فرزندان و نواده گان او انتقام بگیرند با اینکه خداوند در قرآن میفرماید وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری «3» (بردارنده ای گناه و بار دیگری را برنمیدارد)؟

«جواب»

انتقام از اعقاب و فرزندان ظالم از سه وجه ممکن است باشد:

وجه اول اینکه فائده ظلم پدران بآنها رسیده باشد مثل اینکه اموالی را پدر غصب نموده و فرزند میداند ولی بصاحبش رد نمیکند، بلکه مورد استفاده و تصرّف قرار میدهد وجه دوم اینکه بفعل پدران راضی باشند که بمفاد

«الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم»

مورد انتقام قرار خواهند گرفت 1- کفایة الموحدین باب العدل [.....]

2- سوره نساء آیه 10

3- سوره انعام آیه 164

ص: 325

وجه سوم اینکه بآباء خود اقتداء و سنتهای شوم آنان را مورد عمل قرار دهند و اغلب از این جهت است.

و مثل ظلم است اعانت ظالم و رکون بظالم: در قرآن مجید میفرماید وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ «1» (بر گناه و تجاوز کمک نکنید) و نیز میفرماید وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ «2» (کمترین میلی پیدا نکنید بکسانی که ظلم میکنند که با آتش تماس خواهید گرفت) و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«اذا کان یوم القیمة نادی مناد این الظلمة و این اعوان الظلمة؟ و من لاق لهم دواتا او ربط لهم کیسا او مدهم بمدّة قلم فاحشروهم معهم» «3»

(وقتی قیامت واقع شود منادی حق ندا کند ستمکاران و یاوران ستمکاران کجایند؟ و کسی که لیقه در دوات آنها نهاده باشد یا سر کیسه ای را برای آنها بسته باشد یا مدّ قلمی بآنها داده باشد، با آنها محشورشان کنید) و نیز فرمود

«من مشی مع ظالم فقد اجرم» «4»

(کسی که با ستمکاری راه رود مجرم است) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«العامل بالظلم و المعین له و الراضی به شرکاء ثلاثتهم» «5»

(عمل کننده ستم و یاری کننده ستمکار و راضی بفعل ستمکار هر سه شریک در ستمند) و نیز فرمود

«من اعان ظالما بظلمه سلّط اللَّه علیه من یظلمه فان دعا لم یستجب له و لم یأجره اللَّه علی ظلامته» «6»

(کسی که ظالمی را در ظلمش کمک کند، خدا مسلّط کند کسی را که باو ظلم نماید، و اگر دعا کند، دعای او مستجاب نشود و خداوند او را بر مظلومیت و ستمدیدنش اجر ندهد، و غیر اینها از اخبار دیگر و بحث در اینکه اعانت ظالم در جمیع مقدمات ظلم است یا در مقدمات 1- سوره مائده آیه 3

2- سوره هود آیه 115

3- مکاسب شیخ قدس سره

4 و 5 و 6- جامع السعادات

ص: 326

قریبه یا دائر مدار قصد است در فقه متعرض شده اند و تحقیق اینست که موارد اعانت مختلف است و مناط صدق عرفی آن است و مراد از رکون بظالم ظاهرا میل ببقاء او و حشر و مراوده با او است مگر اینکه از روی اجبار یا تقیه یا غرض مشروعی باشد

4- تحقیر

از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من حقّر مؤمنا مسکینا او غیر مسکین لم یزل اللَّه تعالی له حاقرا ماقتا حتی یرجع من محقرته ایّاه» «1»

(کسی که مؤمن مستمند یا غیر مستمندی را کوچک شمارد همواره خداوند او را کوچک شمارد و دشمن دارد تا از تحقیر آن مؤمن بازگشت کرده توبه نماید)

5- اهانت

از حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«قال اللَّه تعالی من اهان لی ولیّا فقد ارصد لمحاربتی»

و فی روایة اخری

«من اهان لی ولیّا فقد ارصد لمحاربتی و انا اسرع شیئی الی نصرة اولیائی» «2»

(کسی که دوست مرا توهین کند و خوار شمارد برای جنگ من آماده شده و من برای یاری دوستانم از هر چیزی سریعترم) و نیز از آن حضرت از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«قال اللَّه عز و جل قد نابذنی من اذلّ عبدی المؤمن» «3»

(بدشمنی با من برخواسته کسی که بنده مؤمن مرا خوار سازد)

6- طلب عثرات مؤمنین و تفتیش از عیوب آنان

در قرآن مجید میفرماید إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ «4» (کسانی که دوست دارند اینکه فاش کنند کارهای 1 و 2 و 3- کافی کتاب الایمان و الکفر

4- سوره نور آیه 18

ص: 327

زشت را در مؤمنین، برای آنان عذاب دردناک است) و نیز میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا «1» (ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمانها اجتناب کنید زیرا بعضی از گمانها گناه است و جستجو از عیوب یکدیگر نکنید) و از حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من اذاع فاحشة کان کمبتدئها و من عیّر مؤمنا بشی ء لم یمت حتی یرتکبه» «2»

(کسی که کار زشتی را فاش کند مانند ابتدا کننده بآن کار زشت است و کسی که مؤمنی را بچیزی سرزنش کند نمیرد تا خود آن چیز را مرتکب شود) و از حضرت باقر علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه لا تتبّعوا عثرات المسلمین فانّه من تتبّع عثرات المسلمین تتبع اللَّه عثرته و من تتبّع اللَّه عثرته یفضحه» «3»

(ای گروه کسانی که بزبان اسلام آورده و بدل تسلیم نشده اید پی جویی از لغزشهای مسلمانان نکنید، زیرا کسی که پی جویی از لغزشهای مسلمانان بکند خدا از لغزش او پی جویی نماید و کسی که خدا از لغزشش پی جویی کرد او را رسوا نماید) و از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«کل امّتی معاف الّا المجاهرون» «4»

(همه امّت من عفو شامل حالشان میشود مگر مجاهران، و مجاهر کسی است که از اعمال بد دیگران خبر دهد) و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود

«من استمع من قوم هم له کارهون صبّت فی اذنیه الآنک» «5»

(کسی که گوش فرا دهد بسخن گروهی که خوش ندارند در گوشهای او روی گداخته ریخته شود) 1- سوره حجرات آیه 12

2 و 3- کافی کتاب الکفر و الایمان

4 و 5- جامع السعادات

ص: 328

7- تعییر و سرزنش نمودن

خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردند که مردم میگویند

«عورة المؤمن علی المؤمن حرام»

فرمود

«لیس حیث تذهب انّما عنی عورة المؤمن ان یزلّ زلّة او تکلّم بشی ء یعاب علیه فتحفظه علیه لتعیّره به یوما» «1»

(اینچنین که تو گمان برده نیست و همانا عورة مؤمن لغزشی است که از او سر زند یا تکلّم بچیزی است که بر او عیب باشد، پس تو آن را نگاهداری برای اینکه روزی او را سرزنش نمایی) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«اقرب ما یکون العبد الی الکفر ان یواخی الرجل علی الدین فیحصی علیه عثراته و زلّاته لیعیّره بها یوما ما» «2»

(نزدیکترین چیزی که بنده را بسوی کفر میبرد اینست که با مردی مواخات و برادری در دین نماید، پس لغزشها و خطاهای او را احصاء نماید برای اینکه روزی بآنها او را سرزنش کند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من انّب مؤمنا انّبه اللَّه تعالی فی الدنیا و الاخرة» «3»

(کسی که مؤمنی را ملامت و سرزنش کند خدای تعالی او را در دنیا و آخرت سرزنش نماید) و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«کفی بالمرء عیبا ان یبصر من الناس ما یعمی عنه من نفسه او یعیّر الناس بما لا یستطیع ترکه او یؤدی جلیسه بما لا یعنیه» «4»

(همین عیب برای مرد بس است که از مردم به بیند آنچه را که از خود نمی بیند یا سرزنش کند مردم را بآنچه خود نمیتواند ترک کند یا با همنشین خود سخنانی بی معنی و بیهوده ادا کند)

8- غیبت

و کلام در غیبت در چند مقام واقع میشود: 1- جامع السعادات

2 و 3- کافی کتاب الایمان و الکفر

4- جامع السعادات [.....]

ص: 329

مقام اول، در معنی غیبت: در حدیث از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«هل تدرون ما الغیبة»

اصحاب عرض کردند خدا و رسول بهتر میدانند فرمود

«ذکرک اخاک بما یکره» «1»

(غیبت یاد نمودن برادر دینی است بآن چیزی که او را بد آید) کلمه ما موصوله و عامّ است و هر چیزی را که موجب کراهت مؤمن شود شامل میگردد خواه نقص بدنی باشد یا نقص اخلاقی، یا نقص عملی یا نقص مالی یا اموری که باو بستگی داشته باشد از قبیل زن و فرزند و فامیل و امثال اینها و خواه آن نقص اختیاری باشد مانند اعمال زشت یا غیر اختیاری مانند کراهت منظر.

و در حدیث است که عایشه بزنی اشاره کرد که او کوتاه قد است حضرت فرمودند

«اغتبتها»

(غیبت او را نمودی) «2» و غیبت وقتی است که عیبی درباره برادر دینی بگویی که در او باشد، و اگر در او نباشد تهمت است، چنانچه در حدیث است که خدمت رسول خدا درباره مردی گفتند «ما اعجزه» (بسیار عاجز است) حضرت فرمود «اغتبتم» (غیبت نمودید) عرض کردند «قلنا ما فیه» (آنچه در او بود گفتیم) حضرت فرمود

«ان قلتم ما لیس فیه فقد بهتّموه»

(اگر گفته بودید چیزی را که در او نبود بوی بهتان زده بودید) «3» و امّا ذکر مدائح شخص هر چند کراهت داشته باشد غیبت نیست مگر اینکه موهم ذمّ شود مثل اینکه مستمع توهّم کند خود او توصیه نموده که مدح وی را نمایند مقام دوم در انحاء غیبت: غیبت بر چند قسم است: 1- تصریح بقول، 2- اظهار بفعل مثل راه رفتن شبیه اعرج یا بچشم و ابرو و حرکت دست و سر و امثال اینها اشاره بنقص کسی کند که این را محاکات گویند.

3- تعریض مثل اینکه بگوید الحمد للَّه من مبتلا بفلان چیز و یا فلان عمل نیستم و نظرش گوشه زدن بکسی است که دارای فلان چیز یا فلان عمل است و یا 1- مکاسب شیخ قدس سره

2- جامع السعادات

3- لئالی الاخبار باب غیبت

ص: 330

اظهار حزن و دلسوزی برای کسی کند در صورتی که نظرش گوشه زدن باو باشد و امثال اینها بسیار است که هر کسی خودش بهتر میفهمد که در کلامی که میگوید تعریض بکسی است یا نه 4- کنایة مثل اینکه بگوید فلان کاسب آدم خوش انصاف! و ارزان فروشی است! و طوری بگوید که کنایه از بی انصافی و گران فروشی او باشد و امثال این.

5- کتابت، که عیوب مسلمانی را بنویسند و یا در مجلّه و روزنامه منتشر کنند مقام سوم در حرمت غیبت: غیبت از معاصی کبیره و حرمتش بادلّه اربعه ثابت است:

اما کتاب: در قرآن مجید میفرماید وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ «1» (و غیبت نکند بعضی از شما بعضی را آیا دوست میدارد یکی از شما که گوشت برادر خود را در حالی که مرده است بخورد پس کراهت دارید از این کار، یعنی غیبت بمنزله خوردن گوشت مرده برادر دینی است و در آیه دیگر میفرماید لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ «2» (خداوند دوست ندارد بدی کسی را گفتن مگر کسی که باو ستم شده باشد و بخواهد رفع ظلم از خود بکند) بلکه عموم بعض آیات شامل غیبت میشود و شاید اظهر مصادیق آن باشد مانند آیه شریفه ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ «3» و آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ «4» اما اخبار: در مذمت و عقوبت غیبت اخبار بسیار وارد شده که بشمّه از آنها اشاره میشود:

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«المسلم علی المسلم حرم دمه (1) سوره حجرات آیه 12

(2) سوره نساء آیه 147

(3) سوره ق آیه 17

(4) سوره نور آیه 18

ص: 331

و ماله و عرضه» «1»

(هر مسلمانی بر مسلمان دیگر خون و مال و آبرویش محترم (حرام) است) و نیز فرمود

«ایّاکم و الغیبة فان الغیبة اشد من الزنا فان الرجل قد یزنی و یتوب و یتوب اللَّه علیه و ان صاحب الغیبة لا یغفر له حتّی یغفر له صاحبه» «2»

(بر حذر باشید از غیبت، زیرا غیبت سخت تر از زنا است، چه آنکه مرد زنا میکند و توبه مینماید و خدا توبه او را میپذیرد ولی غیبت کننده آمرزیده نمیشود تا آنکه کسی که غیبتش را نموده او را ببخشد) و نیز فرمود

«مررت لیلة المعراج علی قوم یحشمون وجوههم باظافرهم فقال جبرئیل هم الّذین یغتابون النّاس» «3»

(در شب معراج بگروهی گذشتم که روی های خود را بناخنها میخراشیدند پس جبرئیل عرضکرد اینان کسانی هستند که غیبت مردم را مینمودند) و نیز فرمود

«درهم یصیبه الرجل من الربوا اعظم عند اللَّه فی الخطیئة من ست و ثلاثین زنیة و اربی الربا عرض الرجل المسلم» «4»

(درهمی که از ربا بانسان برسد بزرگتر است از جهت گناه نزد خدا از سی و شش زنا، و بزرگترین ربا آبروی مرد مسلمان است.)

و نیز فرمود

«من مشی فی غیبة اخیه و کشف عورته کانت اول خطوة خطاها وضعها فی جهنّم و کشف اللَّه عورته علی رؤس الخلائق و من اغتاب مسلما بطل صومه و نقض وضوئه» «5»

(کسی که در غیبت برادر دینی و ظاهر کردن عیب او راه رود اول قدمی که برمیدارد در جهنّم میگذارد و خداوند عیوب او را نزد خلایق ظاهر کند، و کسی که غیبت مسلمانی را بنماید روزه او باطل و وضوی او شکسته شود) و نیز فرمود

«من اغتاب مسلما او مسلمة لم یقبل اللَّه صلوته و صیامه اربعین لیلة و من اغتاب مسلما فی شهر رمضان لم یوجر علی صیامه» «6»

(هر که غیبت 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 جامع السعادات باب الغیبة

ص: 332

مرد یا زن مسلمانی را بنماید، خداوند نماز و روزه او را تا چهل شب نپذیرد و کسی که مسلمانی را در شهر رمضان غیبت کند بر روزه اش اجر داده نشود) و نیز فرمود

«ما النار فی التبن اسرع من الغیبة فی حسنة العبد» «1»

(سرعت سوزانیدن آتش کاه را بیشتر نیست از نابود کردن غیبت حسنات بنده را) و نیز فرمود

«کذب من زعم انّه ولد من حلال و هو یأکل لحوم الناس بالغیبة فاجتنب الغیبة فانّها ادام کلاب النار» «2»

(دروغ میگوید کسی که گمان میبرد از حلال زائیده شده و حال آنکه بواسطه غیبت گوشت مردم را میخورد پس دوری کن از غیبت زیرا غیبت نان خورش سگهای دوزخ است) و در حدیث است که خداوند بر حضرت موسی علیه السّلام وحی فرستاد

«انّه من مات تائبا عن الغیبة فهو آخر من یدخل الجنّة و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النّار» «3»)

محققا کسی که بمیرد در حالی که از غیبت توبه کرده باشد، آخر کسی است که داخل بهشت شود و کسی که بمیرد در حالی که اصرار بر غیبت داشته باشد، اول کسی است که داخل دوزخ شود) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«فهو شرک الشیطان»

(غیبت کننده شیطان در نطفه او شرکت کرده) و غیر اینها از اخبار دیگر) و اما عقل: واضح است که هر کس مفاسد و مضار مترتبه بر غیبت را در نظر بگیرد عقلا قبح و بدی آن را درک میکند.

و اما اجماع: جمیع طبقات مسلمین از صدر اول تا این زمان بر حرمت آن متّفقند بلکه حرمت آن از ضروریات دین اسلام است.

مقام چهارم- در موجبات غیبت: چیزهایی که سبب غیبت میشود بطور فهرست عبارت از: 1- غضب 2- حقد 3- حسد 4- سخریه و استهزاء 5 مطایبه 6- لعب 7- هزل 8- افتخار 9- مباهات 10- رفع نسبت 11- اثبات 1 و 2 و 3 و جامع السعادات باب الغیبة

ص: 333

شریک برای عمل زشت خویش 12- مرافقه با دوستان 13- مساعدت نمودن آنها را در سخن برای اینکه از او متنفّر نشوند 14- تخیل اینکه در مقام غیبت او بوده مبادرت بغیبت او مینماید 15- نظر داشتن به اینکه سخن کسی را تکذیب کند، نخست غیبت او را مینماید تا مستمع تکذیب او را تصدیق نماید 16- ترحّم 17- حزن 18- اغتمام 19- تعجب از صدور معصیت از او 20- غضب از برای خدا، و این امور پنجگانه اخیر در اصل ممدوح است ولی اگر اسم شخص مورد نظر برده شود غیبت او میشود.

مقام پنجم در حرمت استماع غیبت: گوش دادن بغیبت مانند خود آن حرام است بلکه اشدّ از غیبت است هر گاه باعث بر غیبت شود چون اعانت بر معصیت میشود و در حدیث است که

«السامع احد المغتابین» «1»

و بسا شنونده مرغّباتی ذکر میکند یا اظهار تعجب مینماید یا انکار میکند تا او اصرار نماید یا از باب ریا و تزهد رد میکند در صورتی که باطنا میل دارد که او غیبت نماید و همه اینها حرام و از استماع غیبت محسوب میشود.

مقام ششم در وجوب رد غیبت: ردّ نمودن غیبت بر کسی که متمکن باشد واجب است و باید بنحوی ردّ کند که موجب تکذیب او هم نشود زیرا او هم مسلمان است و تکذیب او اهانت باوست، بلکه اولا اگر چیزی که باو نسبت میدهد قابل محمل صحیحی هست آن را حمل بر صحت کند و اگر واقعا عیب نیست و گوینده تخیّل نموده نفی عیب نماید و اگر قابل محمل صحیح نیست گوینده را موعظه کند که گناه غیبت تو بیش از معصیت اوست و عیبش اشدّ از عیب اوست و اگر اینهم ممکن نباشد کلام او را قطع نموده بجای دیگر برود و اگر این نیز نمیشود از مجلس بیرون رود یا خود را مشغول بکاری کند که نشنود و اگر این هم میسّر نیست لا اقل قلبا انکار کند و راغب بشنیدن غیبت نباشد 1- مکاسب شیخ

ص: 334

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من تطوّل علی اخیه فی غیبة سمعها عنه فی مجلس فردّها ردّ اللَّه عنه الف الف باب من الشرّ فی الدنیا و الاخرة و ان لم یردها و هو قادر علی ردّها کان له کوزر من اغتابه سبعین مرّة» «1»

(کسی که احسان کند بر برادر دینی خود، در غیبتی که از او در مجلسی میشنود و آن را ردّ کند، خداوند هزار هزار در از بدیهای دنیا و آخرت را از او برگرداند و اگر ردّ نکند و حال آنکه قادر بر ردّ آن باشد برای او مانند هفتاد برابر گناه غیبت کننده است) و نیز فرمود

«من حمی عرض اخیه المسلم فی الدنیا بعث اللَّه له ملکا یحمیه یوم القیمة من النار» «2»

(کسی که آبروی برادر مسلمانش را در دنیا حفظ کند خداوند فرشته را برانگیزد که او را در قیامت از آتش حفظ نماید) و نیز فرمود

«من ذبّ عن عرض اخیه بالغیبة کان حقا علی اللَّه ان یعتقه من النّار» «3»

(کسی که آبروی برادر دینی خود را برد نمودن غیبت حفظ کند بر خدا سزاوار است که او را از آتش آزاد سازد) و در حدیث دیگر فرمود

«کان له حجابا من النّار» «4»

ردّ غیبت مانع از آتش میشود.

و نیز فرمود

«ما من رجل ذکر عنده اخوه المسلم و هو یستطیع نصره و لو بکلمة و لم ینصره اذلّه اللَّه عزّ و جل فی الدنیا و الاخرة و من ذکر عنده اخوه المسلم فینصره نصره اللَّه فی الدنیا و الاخرة» «5»

(هر مردی که برادر مسلمانش نزد او ذکر شود «غیبت او شود» و او بر یاری او قدرت داشته باشد هر چند بکلمه باشد و او را یاری نکند، خدا او را در دنیا و آخرت خوار سازد و هر که برادر مسلمانش نزد او یاد شود و او را یاری کند، خداوند او را در دنیا و آخرت یاری نماید.

مقام هفتم: نقل غیبت مانند خود غیبت حرام بلکه اشد از غیبت است زیرا هم غیبت غیبت کننده و هم غیبت کسی است که از او غیبت شده و لذا عقوبت آن 1 و 2 و 3 و 4 و 5- بحار کتاب الروضه ص 43

ص: 335

مضاعف میگردد.

مقام هشتم در مستثنیات غیبت: مواردی را علماء از غیبت استثناء نموده که بعضی از آن موارد واجب و بعضی جایز و بعضی خالی از اشکال نیست و مجموع آنها پانزده مورد میشود:

1- غیبت کفّار و مخالفین و سایر فرق باطله و اهل بدعت جایز است در صورتی که امن از ضرر یا از مفاسد دیگری باشد و حرمت غیبت مخصوص باهل ایمان است 2- در مقام تظلّم نزد کسی که قادر بر رفع ظلم باشد و لو بچند واسطه، یا قادر بر اعانت مظلوم باشد چنانچه در قرآن مجید میفرماید لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ «1» و از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«لصاحب الحق مقال» «2»

(برای صاحب حق، حق گفتن هست) و نیز فرمود

«لیّ الواجد یحلّ عرضه و عقوبته» «3»

(بخل ورزیدن دارا عرض و عقوبتش را حلال میکند) و وقتی هند از ابی سفیان شکایت کرد که او آدم بخیلی است و نفقه باندازه ای که کفایت من و اولاد مرا بکند نمیدهد آیا جایز است از مالش بردارم حضرت فرمود

«خذی ما یکفیک و لولدک بالمعروف» «4»

(بگیر آنچه ترا و اولادت را کفایت کند بمقدار متعارف) 3- استعانت بر رفع منکر و ردع از معاصی که در اینصورت واجب است 4- نصح مستشیر یعنی خیرخواهی کسی که در امر تزویج یا امانت و امثال اینها با انسان مشورت کند.

5- جرح شاهد یا مفتی یا قاضی باین معنی که بگوید این شاهد عادل نیست یا این مفتی مجتهد نیست و یا این قاضی اهلیّت ندارد ولی در صورتی که قصد صحیح و اراده هدایت داشته باشد نه از جهت حسد و تلبیس شیطان باشد.

6- توفّی (حفظ نمودن) از شر صاحب شر، به اینکه دیگران را متوجه سازد که صرر یا فسق یا بدعت او دامنگیر آنان نشود، از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت 1- سوره نساء آیه 147

2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 336

شده که فرمود

«أ ترعون عن ذکر الفاجر حتی لا یعرفه الناس اذکروه بما فیه یحذره الناس» «1»

(آیا رعایت و خودداری میکنید از یاد کردن فاجر تا مردم او را نشناسند، او را بآنچه در اوست یاد کنید تا مردم از او بر حذر باشند) 7- اظهار عیب در مبیع اگر چه بایع کراهت داشته باشد، که مشتری متضرر نشود 8- ردّ کسی که ادّعای نسبی بکند که ندارد مخصوصا دعوی سیادت 9- ردّ مقاله باطله یا دعوی باطله 10- شهادت بر فعل حرام حسبة 11- ضرورت تعریف مثل کلمه اعرج یا اعمش یا اعمی و امثال اینها چنانچه در لسان اخبار وارد است در صورتی که صاحبش کراهت نداشته باشد 12- غیبت متجاهر بفسق در همان فسقی که متجاهر است و بعضی بطور مطلق گفته اند مخصوصا در مورد ظلمه (ستمگران) و صاحبان فواحش، از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من القی جلباب الحیاء عن وجهه فلا غیبة له» «2»

(کسی که حجاب حیاء را از روی خود انداخت غیبت برای او نیست) و نیز فرمود

«لیس لفاسق غیبة» «3»

و بعضی این مورد را از غیبت خارج دانسته اند باعتبار اینکه در مفهوم غیبت ستر مأخوذ است 13- تحاکی (بازگویی نمودن) نزد کسی که میداند ولی در این مورد خلاف احتیاط است 14- بمنظور نهی از منکر باشد یعنی قصدش اینست که باو برسد و عمل زشتی را که مرتکب میشود ترک کند.

15- اسم طرف را نبرد حتی در عدد محصوری، مثل اینکه بگوید در فلان شهر یا قبیله و امثال اینها، و خلاصه حرمت غیبت اقتضایی است نه ذاتی و از جهت مفاسدی است که در بردارد، از اینجهت اگر مصلحتی در او باشد که اقوی از مفسده آن است یا اصلا مفسده ندارد ثبوت حرمت معلوم نیست و بسا واجب یا مستحبّ و یا مباح و یا مکروه میشود. 1 و 2 و 3- جامع السعادات [.....]

ص: 337

مقام نهم در معالجه غیبت: معالجه غیبت بمتذکّر شدن آیات و اخباری است که در عقوبت آن ذکر شد اگر بآنها معتقد باشد، و معالجه شخصی آن قطع اسباب و موجبات غیبت است که در مقام چهارم متذکر شدیم و در اینجا برای قطع و دفع آنها اشاره بمذمّت هر یک میشود:

اما غضب: در حدیث از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«الغضب یفسد الایمان کما یفسد الخلّ العسل» «1»

(خشم ایمان را تباه میکند چنان که سرکه عسل را تباه مینماید) و نیز از آن حضرت است که فرمود

«من کف غضبه عن النّاس کف اللَّه تعالی عنه عذاب یوم القیمة» «2»

(هر که غضبش را از مردم بازدارد خداوند عذاب قیامت را از او منع کند.

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«هی جمرة الشیطان و دخل- الشّیطان فیه» «3»

(غضب آتش شیطان است و داخل شدن شیطان است در جوف انسان) و غضب بسا موجب جنون و حرکات زشت از قبیل مزق ثیاب و لطم بر خد و سقوط بر زمین میشود و نیز موجب شماتت دشمن و مسخره نمودن اراذل و عداوت دوستان و ارتکاب بسیاری از محرمات از قبیل زدن و سبّ و فحش دادن و جرح و قتل و مانند اینها میگردد.

اما حقد: در حدیث از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود

«المؤمن لیس بحقود» «4»

(مؤمن کینه توز نیست) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من زرع العداوة حصد ما بذر «5»

(کسی که تخم دشمنی بکارد حاصل همان را درو میکند) علاوه بر اینکه حقد موجب همّ و غمّ در دنیا و عذاب و الم در آخرت است.

و اما حسد: در حدیث از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

(الحسد 1 و 2 و 3 و 4 و 5- جامع السعادات

ص: 338

یأکل الحسنات کما یأکل النار الحطب» «1»

(حسد کارهای خوب را میخورد و از میان میبرد چنانچه آتش هیزم را میخورد) و حسود معترض بقضاء الهی است و بقسمت او راضی نیست و همیشه محزون و متألّم است و حسد او علاوه بر اینکه ضرری بمحسود نمیرساند موجب ازدیاد حسنات محسود هم میشود.

اما سخریه و استهزاء: در قرآن مجید میفرماید لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ «2» (گروهی گروه دیگر را مسخره نکنند چه شاید آنان بهتر از ایشان باشند) و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

«انّ المستهزئین بین الناس یفتح لاحدهم باب من الجنّة فقال هلمّ هلم فیجی ء بکربه و غمه فاذا اتی اغلق دونه و هکذا باب آخر و لا یزال کذلک حتی یفتح له الباب فیقال له هلم هلم فما یأتیه» «3»

(بدرستی که استهزاء کننده گان در میان مردم فردای قیامت دری از بهشت بروی هر یک از ایشان بازمیگردد پس گفته میشود که بیا بیا، پس با غم و اندوه میآید وقتی بدر میرسد بروی او بسته میشود و همچنین در دیگری باز میشود وقتی بآن میرسد بسته میشود و همواره چنین است تا وقتی که دری باز شود و باو گفته شود بیا بیا و او دیگر نمیآید اما مزاح: اگر موجب کذب و ایذاء و غیبت و سایر معاصی نشود حرام نیست و از فضول کلام است بلکه مقدار کمی که موجب انبساط و طیب خاطر باشد ممدوح است چنانچه از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و أمیر المؤمنین علیه السّلام از این قبیل مزاحها نقل شده و اگر موجب امر حرامی بشود حرام است بلکه بذر عداوت و تخم دشمنی است از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«انّ الرجل یتکلّم بکلمة فیضحک بها جلسائه یهوی بها ابعد من ثریا» «4»

(همانا مردی بکلمه «باطل و بیهوده که مشتمل بر معصیت خدا باشد» سخن میگوید که همنشینان خود را بخنداند بواسطه آن کلمه باندازه مسافتی دورتر از فاصله زمین تا ثریّا از حق دور میافتد) 1- جامع السعادات

2- سوره حجرات

3- جامع السعادات

4- لالی الاخبار

ص: 339

و مثل مزاح است مطایبه و لعب و هزل که تماما از فضول کلام، و اگر مشتمل بر معصیت باشد حرام است و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من وقی شر قبقبه و ذبذبه و لقلقه فقد وقی» «1»

(کسی که از شر شکم و عورت و زبان خود جلوگیری کند بتحقیق خود را نجات داده و حفظ نموده است) و نیز سؤال شد نجات در چیست؟ فرمود

«املک علیک لسانک» «2»

(اختیار زبانت را داشته باشی) و نیز فرمود

«لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه» «3»

(ایمان بنده دارای استقامت نباشد تا دل او مستقیم شود و دل مستقیم و راست نشود تا وقتی که زبان مستقیم گردد) و نیز فرمود

«اذا اصبح ابن آدم اصبحت الاعضاء کلّها مستکفی اللسان ای تقول اتّق اللَّه فینا فانک ان استقمت استقمنا و ان اعوجت اعوجنا» «4»

(پسر آدم هر روز که صبح میکند همه اعضاء از زبان طلب کفایت میکنند یعنی میگویند بترس از خدا درباره ما، چه آنکه اگر تو راست رفتی همه ما راست میرویم و اگر تو کج رفتی همه ما کج میرویم) اما افتخار و مباهات: از شعب کبر و عجب است و هر دو از بزرگترین اخلاق رذیله میباشد و انسانی که دیروز نطفه گندیده بود و امروز حامل قاذورات و فردا مردار متعفّنی است جای افتخار و مباهات برای او نیست و اگر به اینکه مسلمان و مؤمن است افتخار میکند باید در نظر داشته باشد که عواقب امور را کسی نمیداند که آیا مسلمان و با ایمان از دنیا میرود یا خدای ناکرده کافر و فاسق میمیرد و چه بسا اشخاصی که در طریق سعداء بودند و عاقبت شقی از دنیا رفتند و چه بسا کسانی که در طریق اشقیاء بودند و عاقبت آنها بسعادت خاتمت یافت.

اما دفع نسبت از خود: برای قطع این سبب اولا ممکن است بگوید من نبوده ام و دیگری بوده و او را معرفی و تعیین نکند و ثانیا متوجه باشد که این عمل 1 و 2 و 3 و 4 جامع السعادات

ص: 340

موجب سخط خالق است و چنین کسی سخط خالق را برضای مخلوق میخرد.

اما اثبات شریک: بعضی از مردم چون بسیاری از معاصی را مرتکب شده و اموال مردم را از راه حرام میخورند و از طرفی چون و جدان آنها ناراحت و از زبان مردم نیز در امان نیستند برای خود عذر و مجوز میتراشند مثلا میگویند علماء و آنها که با کتاب و قرآن سر و کار دارند، این کارها را مرتکب میشوند، ما که جا دارد و از این قبیل اقاویل و گفتارهای بی پایه و باطل بهم بافته و اعمال زشت خویش را توجیه میکنند، ولی این اعتذاری بیهوده و باطل است زیرا کفر کافر و فسق فاسق هر که باشد مجوز کفر و فسق کسی نمیشود و اگر غرض اقتداء و تأسّی بدیگران است چرا باعمال خوب صلحاء و نیکان و پیشوایان دین از انبیاء و ائمه طاهرین اقتداء نمیکنند. چنانچه در قرآن کریم میفرماید لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ «1» و در آیه دیگر میفرماید فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ «2» بلکه یکی از حکمتهای اینکه خداوند پیشوایان دین را معصوم قرار داده برای همین است که نقطه ضعفی که دیگران مجوز اعمال زشت خود قرار دهند در آنها نباشد اما مرافقه اقران: آنهم خریدن رضای مخلوق بسخط و غضب خالق است.

اما مبادرت بغیبت کسی نمودن بتخیّل اینکه او میخواهد غیبت وی را بکند اینهم درست نیست زیرا از کجا معلوم است که او غیبت وی را بکند، و اگر غیبت نمود از کجا که در مستمع تأثیر کند و بر فرض تأثیر از کجا که این غیبت تو رفع تأثیر آن را بکند، و با تمام اینها معصیت او مجوز معصیت تو نخواهد شد.

اما غیبت نمودن بمنظور تکذیب گفتاری که ممکن است بعد از این درباره تو بگوید، این نیز خطاست چه آنکه شاید او نگوید تا احتیاج بتکذیب تو پیدا کند و بر فرض گفتن اگر غیبت نکنی و بعد از گفتن او تکذیب نمایی در قلب سامع اوقع باشد زیرا دیگر حمل بر غرض و عداوت نمیشود.

اما پنج سبب اخیر که عبارت از رحمت و حزن و اغتمام و تعجّب و غضب باشد (1) سوره احزاب آیه 21

(2) سوره انعام آیه 90

ص: 341

اگر از روی قوه ایمان است نباید مرتکب غیبت و سایر محرمات شد، و اگر از روی ریا و مکر است علاوه بر غیبت معاصی دیگر را هم مرتکب شده.

مقام دهم در توبه از غیبت: توبه از غیبت از دو جنبه است: یکی از جنبه حق خدایی و دیگر از جنبه حق النّاس، توبه از جنبه اول پشیمان شدن و طلب عفو و مغفرت نمودن است، و از جنبه دوم اگر بشخصی که غیبت او را نموده خبر نرسیده باشد و در اظهارش مظنّه ضرر و فساد باشد و ایجاد عداوت شود یا آن شخص مرده باشد و یا غایب شده بطوری که دسترسی باو ممکن نباشد، برای او استغفار کند و در ثواب بعض عباداتش او را شریک گرداند و محبت و احسان باو نماید تا جبران حقّش شود.

و اگر باو خبر رسیده باشد و میتواند برود از او طلب حلّیت کند باید برود و بهر زبانی که ممکن است بنحو اجمال یا تفصیل، طیب خاطر او را فراهم نماید و جمع بین اخبار راجع بتوبه از غیبت باین بیان ممکن است: از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«کفارة من اغتبته ان تستغفر له» «1»

(کفاره کسی که غیبت او را نموده ای اینست که برای او استغفار کنی) و نیز فرمود

«من کانت لاخیه عنده مظلمة فی مال او عرض فلیستحلّها منه من قبل ان یأتی یوم لیس هناک دینار و لا درهم یؤخذ من حسناته فان لم یکن له حسنة اخذ من سیئات صاحبه فزیدت علی سیئاته» «2»

(کسی که مظلمه ای از مال یا آبرو از برادر دینی او نزدش باشد پس باید طلب حلیت از او کند پیش از آنکه روزی بیاید که در آن روز دینار و درهمی نباشد، در آن روز از حسنات او بگیرند و اگر حسنه ای نداشته باشد از سیئات برادر دینی او گرفته شود و بر سیئات او افزوده گردد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«انّک ان اغتبت فبلغ المغتاب فاستحلّ منه و ان لم تلحقه فاستغفر اللَّه» «3»

(اگر غیبت نمودی و بکسی که از او 1 و 2 و 3 جامع السعادات

ص: 342

غیبت نموده ای خبر رسیده، از او طلب حلّیت نما و اگر باو نرسیده باشد برای او از خدا طلب مغفرت کن)

9- بهتان
اشاره

بهتان، نسبت دادن چیزی است ببرادر دینی که از او صادر نشده و با او نباشد که شامل دروغ و غیبت میشود.

و در قرآن مجید میفرماید وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً

«1» (و کسی که لغزش و گناهی را مرتکب شود و بیگناهی را بآن نسبت دهد بتحقیق بهتان و گناه آشکارایی را مرتکب شده) و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

«من بهّت مؤمنا او مؤمنة و قال فیه ما لیس فیه اقامه اللَّه علی تل من النّار حتی یخرج ممّا قال فیه» «2»

(کسی که مرد یا زن مؤمنی را بهتان زند و بگوید درباره او چیزی را که در او نباشد، خداوند او را بر تپه از آتش بپا دارد تا از عهده آنچه گفته بیرون بیاید) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من بهّت مؤمنان او مؤمنة بما لیس فیه بعثه اللَّه فی طینة خبال حتی یخرج ممّا قال، قلت و ما طینة خبال قال علیه السّلام صدید یخرج من فروج المؤمسات» «3»

(کسی که مرد یا زن باایمانی را بهتان زند بآنچه در او نباشد خداوند او را در قطعه گل هلاک کننده برانگیزاند تا از عهده آنچه گفته بیرون آید، راوی گوید عرضکردم گل هلاک کننده چیست؟ فرمود چرکی است که از فرجهای زنان بدکار بیرون آید) (1) سوره نساء آیه 112

2 و 3 جامع السعادات

ص: 343

تنبیه

ضدّ غیبت و بهتان مدح مؤمن در حضور و غیاب و در حال حیات و ممات است و در خبر است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر جماعتی وارد شدند که بعض اموات را مدح مینمودند فرمود

«وجبت لکم الجنّة و انتم شهداء فی الارض» «1»

و در خبر دیگر وارد شده که

اذا ذکر ابن آدم اخاه المسلم بخیر قالت الملائکة و لک مثله و اذا ذکره بسوء قالت الملائکة اربع علی نفسک و احمد اللَّه اذ ستر عورتک»

هر گاه فرزند آدم برادر مسلمانش را بخوبی یاد کند فرشتگان گویند مانند آن برای تو باشد و هر گاه ببدی یاد کند گویند بر خودت توقف کن و خدا را سپاس گزار که عیب تو را پوشانیده است) و مدح مؤمن موجب ازدیاد محبت و ادخال سرور و رغبت دیگران باعمال نیک میشود ولی حسن مدح مشروط بشش شرط است:

1- کذب و اغراق در آن نباشد 2- موجب مذمّت و توهین دیگران که در ردیف ممدوح یا بهتر از او هستند نشود 3- مدح کننده مرائی و منافق و متملّق نباشد 4- ممدوح مستحق ذم و نکوهش نباشد مانند فاسق و ظالم و مبدع، و در حدیث از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«ان اللَّه لیغضب اذا مدح الفاسق»

«2» (خداوند هر آینه غضب میکند هر گاه فاسق مدح شود) 5- مدح راجع به اموری که بثبوت آنها مطمئن نیست نباشد مانند امور باطنیّه از زهد و ورع و تقوی و نحو اینها 6- مدح نمودن او موجب عجب یا کبر یا سستی و فتور در عمل ممدوح نشود، و لذا در بعض اخبار مدح نمودن در حضور کسی را بقطع عنق «گردن زدن» و امرار موسی بر حلق «تیغ بر گلو گذراندن» و عقر رجل «قطع پا» تشبیه نموده و با کارد بطرف او رفتن را بهتر از مدح نمودن او دانسته اند.

10- نمامی

نمّامی و سخن چینی از کارهای بسیار ناپسندیده و آیات و اخبار و و جدان بر 1 و 2 و جامع السعادات

ص: 344

قبح و زشتی آن ناطق و شاهد است در قرآن کریم میفرماید وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ، هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ، مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ «1» (و اطاعت مکن هر بسیار سوگند خورنده سست رایی را که عیبگویی میکند و بسخن چینی راه میرود و منع خیر مینماید و متجاوز و گناهکار است) و نیز میفرماید وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ «2» (وای بر هر عیبگو و سخن چینی و نیز فساد در ارض که در بسیاری از آیات ذکر شده مصداق اظهرش همین نمّامی و سخن چینی است و در حدیث از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«لا یدخل الجنة النمّام «3»

(سخن چین وارد بهشت نمیشود، و در حدیث دیگر فرمود

«لا یدخل الجنّة القتات»

و قتات نیز همان نمّام است و نیز فرمود

«احبّکم الی اللَّه احسنکم اخلاقا المواطؤن اکنافا الّذین یألفون و یؤلفون و انّ ابغضکم الی اللَّه المشّائون بالنّمیمة بین الاحبة المفرّقون بین الاخوان الملتمسون للبراء العثرات» «4»

(محبوبترین شما نزد خدا کسانی هستند که اخلاقشان بهتر است و با مردم سازگار هستند و با آنها الفت میگیرند و آنها هم با اینان ایجاد الفت میکنند و مبغوض ترین شما نزد خدا کسانی هستند که بین دوستان سخن چینی میکنند و میان برادران جدایی میاندازند و برای کسانی که بری و پاک از عیبند عیب میبندند) و نیز فرمود

«الا اخبرکم بشرارکم قالوا بلی یا رسول اللَّه قال المشّائون بالنّمیمة المفسدون بین الاحبة الباغون للبراء العیب» «5»

آیا خبر دهم شما را ببدترین شما؟ عرضکردند آری ای پیغمبر خدا، فرمود سخن چینان و فساد کنندگان بین دوستان و عیب جویان دامن پاکان) و در حدیث دیگر فرمود

«انّ اللَّه لما خلق الجنّة قال لها تکلّمی قالت سعد من دخلنی قال الجبار جلّ جلاله و عزّتی و جلالی لا یسکن فیک ثمانیة نفر بین الناس 1- سوره قلم آیه 11 و 12 و 13

2- سوره همزه آیه 1 [.....]

3 و 4 و 5- جامع السعادات

ص: 345

مدمن خمر و لا مصرّ علی الزنا و لا قتّات و لا دیوث و لا شرطیّ و لا محدث و لا قاطع رحم و لا الّذی یقول علی عهد اللَّه ان افعل کذا ثمّ لم یف به» «1»

(بدرستی که خداوند وقتی بهشت را آفرید، باو گفت سخن بگو، بهشت گفت سعادتمند کسی است که در من داخل شود، خداوند جبار فرمود بعزت و جلالم قسم 8 دسته مردم در تو ساکن نشوند، کسی که میگساری را ادامه دهد و کسی که بر زنا اصرار کند، و سخن چین و دیّوث و راه دار گمرک چی و مردی که خود را زن کند و قطع کننده رحم و کسی که با خدا عهد کند که کاری انجام دهد و وفای بعهد نکند) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«الجنة محرمة علی المغتابین المشائین بالنمیمه» «2»

(بهشت بر غیبت کنندگان سخن چین حرام است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من روی علی مؤمن روایة یرید بها شینه و هدم مروئته لیسقط من اعین الناس اخرجه اللَّه من ولایته الی ولایة الشیطان و لا یقبله الشیطان» «3»

(کسی که نقل کند بر مؤمنی روایتی را که زشت نمودن و لطمه زدن بمردانگی او را اراده کند برای اینکه از چشم مردم بیفتد خداوند از ولایت خود او را بولایت شیطان بیرون کند و شیطان نیز او را نپذیرد و سخن چین بسیاری از معاصی دیگر را نیز مرتکب میشود مانند کذب و غیبت و غدر و خیانت و غلّ و حسد و نفاق و افساد و خدعه و ظلم و ایذاء و اشاعه فحشاء و قطع آنچه مأمور بوصل آن است و امثال اینها بلکه مشمول فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود

«شر الناس من اتقاه الناس شره» «4»

(بدترین مردم کسی است که مردم از شرّش در حذر باشند) و لازم است که انسان مؤمن نسبت بنمام و سخن چین امور ذیل را انجام دهد:

1- قول او را قبول نکند زیرا بواسطه همین عملش فاسق است و خداوند میفرماید إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا «5» اگر فاسقی خبری برای شما آورد ثابت باشید) 2- نهیش کند چون فعل منکری را مرتکب شده و نهی از منکر واجب 1 و 2 و 3 و 4 جامع السعادات

5- سوره حجرات آیه 6

ص: 346

است خدا میفرماید وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ «1» 3- گمان بد در حق برادر دینی خود نبرد زیرا خدا میفرماید اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ «2» 4- تجسّس نکند، زیرا خداوند میفرماید وَ لا تَجَسَّسُوا «3» 5- کلام نمّام را نقل نکند چه آنکه هم غیبت نمّام است و هم غیبت کسی که سخن چینی او شده.

6- اگر کسی که سخن چینی او شده انکار و تکذیب نمود بپذیرد چنانچه روایت شده از حضرت کاظم علیه السّلام سؤال کردند

جعلت فداک الرّجل من اخوانی یبلّغنی عنه الشّی ء الّذی اکرهه و اسئله عن ذلک فتنکره ذلک و قد اخبرنی عنه قوم ثقات فقال کذب سمعک و بصرک عن اخیک فان شهدک عندک خمسون قسامة انه قال قولا و قال لم اقله فصدّقه و کذبهم لا تذیعنّ علیه شیئا تشینه و تهدم مروئته فتکون من الّذین قال اللَّه تعالی فی کتابه إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ الایة» «4»

(فدای تو گردم مردی از برادران من از وی چیزی بمن میرسد که از او خوش ندارم، و از وی که جویا میشوم آن را انکار میکند و حال آنکه اشخاص معتمدی بمن خبر داده اند، حضرت فرمود گوش و چشمت را از برادرت تکذیب کن پس اگر پنجاه نفر نزد تو شهادت دهند و سوگند یاد کنند که او سخنی را گفته و خودش بگوید من نگفته ام او را تصدیق کن و آن پنجاه نفر را تکذیب نمای، فاش مکن بر وی چیزی را که او را زشت میکند و بمردانگی او لطمه میزند تا از کسانی نباشی که خداوند در کتابش میفرماید «کسانی که دوست دارند که کار زشت مؤمنین را فاش کنند برای آنان عذاب دردناک است) و بدترین و سخت ترین انواع نمامی سعایت است که نزد صاحب نفوذی درباره برادر دینی خود سخنی بگوید که موجب اضرار و آزار او شود که از آن در فارسی بمایه زدن تعبیر میکنند. 1- سوره لقمان آیه 16

2 و 3 سوره حجرات آیه 12

4- فرائد شیخ

ص: 347

11- سوء ظن

خداوند در قرآن مجید میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ «1» (ای کسانی که ایمان آوردید از بسیاری از گمانها بپرهیزید زیرا بعضی از گمانها گناه است) و نیز میفرماید وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً «2» (و گمان بد بردید و گروه هلاک شونده گردیدید) و از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود

«ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک ما یغلبک عنه و لا تظنن بکلمة خرجت من اخیک سوءا و انت تجد لها فی الخیر محملا» «3»

(کار برادرت را بر بهترین وجه حمل کن تا وقتی که بیاید ترا چیزی که غالب شود یعنی یقین کنی، و گمان بد مبر بگفتاری و کرداری که از برادرت صادر میشود و حال آنکه محمل صحیح و خوبی برای آن مییابی) و سوء ظنّ منشأ بسیاری از مفاسد میشود مانند غیبت و سستی در اکرام و احترام طرف و کوتاهی در اداء حقوق او و بنظر تحقیر نظر نمودن باو و خود را بهتر از او دانستن، علاوه بر اینکه کاشف از خبث سریرت و باطن است زیرا اغلب کسانی که مرتکب کبائر و اعمال زشت میشوند و دارای اخلاق رذیله هستند گمان میکنند دیگران نیز چنین میباشند پس سزاوار است اگر سوء ظنّی نسبت ببرادرت پیدا نمودی بر آن ترتیب اثر ندهی و در دل نگیری بلکه بر خلاف آن با وی رفتار نمایی تا از این صفت نکوهیده بر کنار شوی اهل ایمان هم نباید کاری کنند که مورد سوء ظن دیگران واقع شوند، از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«اتّقوا من مواقع التهم» «4»

از جاهایی که 1- سوره حجرات آیه 12

2- سوره نساء آیه 12

3- فرائد شیخ قده

4- جامع السعادات

ص: 348

مورد تهمت واقع میشوید بپرهیزید) و از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من عرض نفسه للتهمة فلا تلومنّ من اساء به الظنّ» «1»

(کسی که خودش را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که باو گمان بد میبرد ملامت کند) و در خبر است که روزی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با صفیه زوجه خود صحبت میداشت مرد انصاری از آن طرف عبور نمود، حضرت وی را خواست و فرمود این صفیه زوجه من است، عرض کرد یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیا بشما جز گمان خوب برده میشود؟

فرمود

«انّ الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم فخشیت ان یدخل علیک» «2»

(شیطان نسبت باولاد آدم مانند خون در جریان است، ترسیدم که چیزی بر تو داخل شود) و مخصوصا کسانی که بیشتر مورد توجه مردمند و بنظر دیگری بآنها مینگرند مانند علماء و وعّاظ و والیان امور و مربّیان و معلّمان و امثال اینها بیشتر از دیگران باید متوجه باشند که در درجه اول خود را از زشتیها و آلودگیها دور دارند و در ثانی از مواضعی که ممکن است مورد تهمت واقع شوند و اعتماد مردم نسبت بآنها سست شود، و بالنتیجه سخن آنها و تعلیم و تربیت آنها مؤثر واقع نشود خودداری کنند

12- ترک نصیحت مؤمنین

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من مشی فی حاجة اخیه ثم لم یناصحه فقد خان اللَّه و رسوله» «3»

(کسی که دنبال حاجت برادر دینیش برود و خیر خواهی او را ننماید، با خدا و رسول خیانت نموده است) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من مشی فی حاجة اخیه ثمّ لم یناصحه فیها کان کمن خان اللَّه و رسوله و کان اللَّه تعالی خصمه»

(کسی که دنبال حاجت برادر دینیش برود و خیر خواهی او را ننماید مثل کسی است که با خدا و 1 و 2 و 3- جامع السعادات

ص: 349

رسول او خیانت نموده باشد و خداوند تعالی دشمن اوست) و اصل نصح بمعنی خلوص است و هر جا معنای آن مناسب با همان مقام است مثلا «نصح للَّه» بمعنی خالص نمودن اعتقاد نسبت بمقام ربوبی است یعنی در مقام ذات و صفات و افعال و عبادت باری تعالی شریکی قرار ندهد و اعتقاد و کردار و گفتار او مشوب بشائبه ای از شرک و ریا نباشد، و نصح للرسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و للائمة علیهم السلام، بمعنی اطاعت آنان و تصدیق بسخنان ایشان است در مقام کردار و گفتار و نصح للمؤمن بمعنی خالص بودن نسبت باو و در همه جا خیر او را خواستن» غلّ و غش و خدعه و خیانت و امثال اینها را درباره او روا نداشتن است و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«اعظم الناس منزلة عند اللَّه یوم القیمة امشاهم فی الارض بالنصیحة لخلقه» «1»

(بزرگترین مردم نزد خدا از جهت منزلت در روز قیامت کسی است که بیشتر در روی زمین دنبال خیرخواهی مردم برود) و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود

«لینصح الرجل منکم اخاه کنصیحته لنفسه» «2»

(باید هر کدام از شما خیر برادرش را بخواهد چنانچه خیر خودش را میخواهد) از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«یجب للمؤمن علی المؤمن النصیحة له فی المشهد و المغیب» «3»

(نصیحت، بر هر مؤمنی نسبت ببرادر مؤمنش در حضور او و غیبت او واجب است) و نیز فرمود

«علیک بالنصح للَّه فی خلقه فلن تلقاه بعمل افضل منه» «4»

(بر تو باد بخیر خواهی در میان خلق خدا برای خدا، چه آنکه بعملی افضل از آن برخورد نخواهی کرد) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«المؤمن یحبّ للمؤمن ما یحبّ لنفسه» «5»

(مؤمن برای برادر مؤمنش دوست میدارد آنچه را برای خودش دوست میدارد) و نیز فرمود

«لا یؤمن احدکم حتّی یحبّ لاخیه ما یحبّ لنفسه» «6» 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6- جامع السعادات

ص: 350

(هیچیک از شما ایمان نیاورده تا وقتی که دوست دارد برای برادرش آنچه برای خودش دوست میدارد) و نیز فرمود

«انّ احدکم مرآت اخیه، فاذا رأی به شیئا فلیمط عنه» «1»

(هر یک از شما آینه برادرتان میباشید پس اگر در آینه عیبی از او دید باید دور کنید)

13- ترک اعانت مؤمنین

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» «2»

کسی که اهتمام بکار مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست) و نیز فرمود

«من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس منهم» «3»

(کسی که صبح کند و اهتمام بامور مسلمانان نداشته باشد از آنان نیست) و نیز فرمود

«من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم» «4»

(کسی که بشنود مردی را که استغاثه و طلب فریاد رسی از مسلمانان میکند و او را اجابت نکند مسلمان نیست) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من بخل بمعونة اخیه المسلم و القیام له فی حاجته ابتلی بالقیام بمعونة من یأثم علیه و لا یوجر» «5»

(کسی که نسبت بکمک نمودن برادر مسلمانش و قیام نمودن بحاجت او بخل ورزد، مبتلی شود بقیام نمودن بحاجت کسی که باو ظلم و تعدی کند و اجری هم ندارد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«ایّما رجل من شیعتنا اتاه رجل من اخوانه فاستعان به فی حاجته فلم یعنه و هو یقدر ابتلاه اللَّه تعالی بان یقضی حوائج غیره (عدّة) من اعدائنا یعذبه اللَّه علیها یوم القیامة» «6»

(هر مردی از شیعیان ما که مردی از برادران دینی او نزدش بیاید و از او در کاری طلب کمک کند و او را کمک نکند و حال آنکه میتواند، خداوند تعالی او را مبتلا کند به اینکه حوائج دشمنان ما را برآورد و او را بواسطه این اعمال معذّب دارد) 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6- جامع السعادات

ص: 351

و نیز فرمود

«ایّما مؤمن منع مؤمنا شیئا ممّا یحتاج الیه و هو قادر علیه من عنده او من عند غیره اقامه اللَّه تعالی یوم القیمة مسودّا وجهه مزرقة عیناه مغلولة یداه الی عنقه فیقال هذا الخائن الّذی خان اللَّه تعالی و رسوله ثمّ یؤمر به الی النار»

«1» (هر مؤمنی منع کند از مؤمنی چیزی را از آنچه بآن احتیاج دارد و حال آنکه قادر باشد چه از نزد خودش یا از نزد غیر خودش، خدای تعالی او را در قیامت بپادارد در حالی که روی او سیاه و چشمهای او سفید شده و دستهای او بگردنش بسته شده، پس گفته شود اینست خائنی که بخدا و رسول او خیانت کرده، سپس امر شود که او را بطرف آتش برند) و نیز فرمود

«من کانت له دار و احتاج مؤمن الی سکنها فمنعه ایّاها قال اللَّه تعالی یا ملائکتی ابخل عبدی علی عبدی بسکنی الدنیا بعزّتی و جلالی لا یسکن جنانی ابدا» «2»

(کسی که برای او خانه ای باشد و مؤمنی بسکونت آن محتاج باشد و از وی منع کند، خدای تعالی فرماید ای فرشتگان من بنده من بسکونت خانه دنیا بر بنده من بخل ورزید، قسم بعزّت و جلالم که او را در بهشتهایم هیچگاه سکونت نخواهم داد) و نیز در خبر است که حضرت صادق علیه السّلام بجماعتی که نزد او مشرف بودند فرمود

«ما لکم تستخفّون بنا فقام رجل من اهل خراسان فقال معاذا لوجه اللَّه ان نستخفّ بک او بشی ء من اوامرک فقال انک احد من استخف بی فقال معاذا لوجه اللَّه ان استخفّ بک فقال علیه السّلام ویحک الم تسمع فلانا و نحن بقرب الجحفه و هو یقول احملنی قدر میل فقد و اللَّه اعییت و اللَّه ما رفعت به رأسا لقد استخففت به و من استخفّ بمؤمن فبنا استخف و ضیّع حرمة اللَّه عزّ و جل» «3»

(چه شد است شما را که بما استخفاف میکنید؟ پس مردی از اهل خراسان بپا شد و عرض کرد پناه میبریم بخدا از اینکه بتو یا بچیزی از اوامر تو استخفاف کنیم، حضرت فرمود بدرستی که تو یکی از کسانی هستی که بمن استخفاف نموده اند، گفت پناه میبرم بخدا از اینکه بتو 1 و 2 و 3- جامع السعادات [.....]

ص: 352

استخفاف نموده باشم، حضرت فرمود وای بر تو آیا نشنیدی صدای فلان را و حال آنکه ما نزدیک جحفه بودیم و او میگفت مرا باندازه یک میل سوار کنید قسم بخدا وامنده ام، بخدا قسم برای او سرت را بلند نکردی، البته باو استخفاف نمودی و کسی که بمؤمنی استخفاف کند بما استخفاف نموده و حرمت خدای عز و جل را ضایع کرده است) و نیز فرمود

«من اتاه اخوه فی حاجة یقدر علی قضائها فلم یقضها له سلّط اللَّه علیه شجاعا ینهش ابهامه فی قبره الی یوم القیمة مغفورا له او معذبا» «1»

(کسی که برادرش برای حاجتی نزد او بیاید و او بر انجام آن قادر باشد و حاجت او را برنیاورد خداوند بر او ماری را مسلط کند که در قبر او تا روز قیامت انگشت ابهام او را بگزد، خواه آمرزیده شود و خواه معذّب گردد) و از حضرت ابی الحسن علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من قصد الیه رجل من اخوانه مستجیرا به فی بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایة اللَّه» «2»

(کسی که مردی از برادرانش بجانب او بیاید در حالی که در پاره از احوالش باو پناه آورده باشد و او را پناه ندهد با اینکه قدرت داشته باشد، بتحقیق رشته ولایت خداوندی را قطع نموده است) و چنانچه از ترک اعانت مسلمین و بر نیاوردن حاجات آنها اینقدر مذمّت شده و برای آن عذاب مقرر گردیده برای قضاء حوائج آنها و اهتمام بامورشان فضیلت و اجر بسیار ذکر کرده اند بلکه از اعظم عبادات شمرده شده است از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«من قضی حاجة لاخیه فکانّما خدم اللَّه عمره» «3»

(کسی که حاجتی برای برادر دینیش انجام دهد، گویا عمرش در خدمت خداوند گذرانیده است) و نیز فرمود

«من مشی فی حاجة اخیه ساعة من لیل او نهار قضاها او لم یقضها کان خیرا له من اعتکاف شهرین» «4»

(کسی که ساعتی از شب یا روز در پی حاجت برادرش 1 و 2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 353

برود خواه انجام دهد یا ندهد برای او از اعتکاف دو ماه بهتر است) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من مشی فی حاجت اخیه المسلم اظلّه اللَّه بخمس و سبعین الف ملک و لم یرفع قدما الا کتب اللَّه له حسنة و حطّ عنه سیّئة و یرفع له درجة فاذا فرغ من حاجته کتب اللَّه له بها اجر حاجّ و معتمر» «1»

(کسی که در پی حاجت برادر مسلمانش برود خداوند او را به هفتاد و پنجهزار فرشته سایه اندازد و بهر قدمی که برمیدارد حسنه برای او نوشته و سیئه ای از او محو و درجه ای برای او افزوده شود و وقتی از انجام حاجتش فارغ شود اجر حج کننده و عمره کننده برای او نوشته شود) و نیز فرمود

«انّ المؤمن لترد علیه الحاجة لاخیه فلا یکون عنده فیهتمّ بها قلبه فیدخله اللَّه تعالی بهمّه الجنّة» «2»

(بدرستی که مؤمن حاجتی از برادرش بر او وارد میشود و انجامش نزد او میسّر نیست، پس به این جهت دلش اندوهگین میشود و خداوند بواسطه اندوهش او را داخل بهشت کند) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من قضی لاخیه المؤمن حاجة قضی اللَّه تعالی له یوم القیمة مائة الف حاجة اوّلها الجنّة و من ذلک ان یدخل قراباته و معارفه و اخوانه الجنّة بعد ان لا یکونوا نصّابا» «3»

(کسی که حاجتی از برادر مؤمنش انجام دهد خدای تعالی در روز قیامت صد هزار حاجت او را برآورد که اوّلی آنها بهشت است و از آن جمله است اینکه خویشان و آشنایان و برادران او را داخل بهشت کند بعد از آنکه ناصبی نباشند) و نیز فرمود

«انّ اللَّه خلق خلقا من خلقه انتجبهم لقضاء حوائج فقراء شیعتنا لیثیبهم علی ذلک الجنّة فان استطعت ان تکون منهم فکن» «4»

(بدرستی که برای خدای تعالی گروهی از مخلوقاتش هستند که آنان را برای قضای حوائج فقراء از شیعیان برگزیده است برای اینکه خداوند بواسطه این عمل بهشت را ثواب آنها قرار دهد، پس اگر میتوانی از آنها باشی پس باش) 1 و 2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 354

و نیز فرمود

«قضاء حاجة المؤمن خیر من عتق الف رقبة و خیر من حملان الف فرس فی سبیل اللَّه» «1»

(برآوردن حاجت مؤمن بهتر از آزاد کردن هزار بنده و بهتر از بار بستن هزار اسب در راه خداست) و نیز فرمود

«لقضاء حاجة امر مؤمن احبّ الی اللَّه تعالی من عشرین حجة کل حجة ینفق صاحبها مائة الف» «2»

(هر آینه قضاء حاجت مؤمن محبوب تر است نزد خدای تعالی از بیست حج که در هر حجّی صاحب آن صد هزار درهم انفاق کرده باشد) و نیز فرمود

«من طاف هذا البیت طوافا واحدا کتب اللَّه له ستّة آلاف حسنة و محی عنه ستّة آلاف سیّئة و رفع له ستّة آلاف درجة [و فی روایة اخری و قضی له ستّة آلاف حاجة] حتی اذا کان عند الملتزم فتح له سبعة ابواب الجنّة قلت جعلت فداک هذا الفضل کلّه فی الطواف؟ قال نعم و اخبرک بافضل من ذلک قضاء حاجة مسلم افضل من طواف و طواف و طواف حتی بلغ عشرا» «3»

(کسی که یک مرتبه طواف خانه خدا کند، خداوند برای او شش هزار حسنه بنویسد و شش هزار سیئه از او محو نماید و شش هزار درجه برای او بالا برد [و در روایت دیگر و شش هزار حاجت او را برآورد] تا وقتی که نزد ملتزم «4» برسد برای او هفت در بهشت باز شود، گفتم فدای تو شوم همه این ثوابها در طواف است؟ فرمود آری، و خبر دهم ترا بچیزی که بهتر از آن باشد، برآوردن حاجت مسلمان بهتر از طواف و طواف و طواف است، و طواف را تکرار نمودند تا بده مرتبه رسید) و نیز فرمود

«تنافسوا فی المعروف لاخوانکم و کونوا من اهله فانّ للجنّة بابا یقال له المعروف لا یدخله الا من اصطنع المعروف فی الدنیا فانّ العبد لیمشی فی حاجة اخیه المؤمن فیوکل اللَّه تعالی به ملکین واحدا عن یمینه و آخر من شماله یستغفران له ربّه و یدعوان بقضاء حاجته ثم قال و اللَّه لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اسرّ بقضاء 1 و 2 و 3- جامع السعادات

4- ملتزم مستجار مقابل در کعبه است و باین نام نامیده شده است برای اینکه مستحبّ است التزام و الصاق بآن

ص: 355

حاجة المؤمن اذا وصلت الیه من صاحب الحاجة» «1»

رغبت کنید در احسان کردن نسبت ببرادرانتان و از اهل احسان باشید، بدرستی که دری برای بهشت است که بآن باب معروف گفته میشود و از آن در وارد نشود مگر کسی که در دنیا معروف (احسان) بجا آورد، همانا بنده در پی حاجت برادر مؤمنش میرود پس خداوند دو فرشته، یکی از طرف راست و دیگری از طرف چپ بر او موکل میکند که برای او از پروردگارش طلب مغفرت نمایند و دعا کنند که خداوند حاجت او را برآورد، سپس فرمود قسم بخدا، البته رسول خدا بواسطه قضاء حاجت مؤمن وقتی بحاجتش میرسد، از خود صاحب حاجت مسرورتر میشود) و نیز فرمود

«ما قضی مسلم لمسلم حاجة الا ناداه اللَّه تعالی علیّ ثوابک و لا ارضی لک بدون الجنّة» «2»

(مسلمانی حاجت مسلمانی را برنمیآورد جز اینکه خدای تعالی ندا میکند ثواب تو بر من است و جز بهشت برای تو نمی پسندم) و نیز فرمود

«لئن امشی فی حاجة اخ لی مسلم احبّ الیّ من ان اعتق الف نسمة و احمل فی سبیل اللَّه علی الف فرس مسرجة ملجمة» «3»

(البته اینکه در پی حاجت برادر مسلمانم بروم محبوب تر است نزد من از اینکه هزار بنده را آزاد کنم و هزار مجاهد را بر هزار اسب زین کرده و لجام نموده سوار نمایم) و نیز فرمود

«من سعی فی حاجة اخیه المسلم طلب وجه اللَّه کتب اللَّه تعالی له الف الف حسنة یغفر فیها لاقاربه و جیرانه و اخوانه و معارفه و من صنع الیه معروفا فی الدنیا فاذا کان یوم القیمة قیل له ادخل النار فمن وجدته فیها صنع الیک معروفا فی الدنیا فاخرجه باذن اللَّه عزّ و جل الّا ان یکون ناصبا» «4»

(کسی که در حاجت برادر مسلمانش سعی کند برای طلب رضای حق، خدای تعالی برای او هزار حسنه بنویسد و بیامرزد در اثر این حاجت نزدیکان و همسایگان و برادران و آشنایان او را، و کسی که در دنیا احسانی باو کرده و فردای قیامت باو گفته میشود داخل آتش شو و هر که را یافتی که بتو احسان نموده باذن خدا از آتش بیرون آور مگر اینکه 1 و 2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 356

مخالف معاند باشد) و از حضرت کاظم علیه السّلام روایت شده که فرمود

«انّ للَّه عبادا فی الارض یسعون فی حوائج الناس هم الآمنون یوم القیمة و من ادخل علی مؤمن سرورا فرح اللَّه قلبه یوم القیامة» «1»

(بدرستی که برای خدا بنده گانی در زمین است که در انجام حوائج مردم سعی میکنند، ایشان کسانی هستند که روز قیامت در امن و امانند و کسی که بر دل مؤمنی سرور داخل کند خداوند روز قیامت دل او را شاد گرداند) و در خصوص اعانت بذریّه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اکرام آنان اخبار بسیاری نیز وارد شده است:

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«حقّت شفاعتی لمن اعان ذریّتی بیده و لسانه و ماله» «2»

(شفاعت من ثابت و سزاوار است برای کسی که ذریّه مرا بدست و زبان و مالش یاری نماید) و نیز فرمود

«اربعة انا لهم شفیع یوم القیامة و لو جاءوا بذنوب اهل الدنیا، المکرم لذریتی و القاضی لهم حوائجهم و الساعی لهم عند اضطرارهم و المحبّ لهم بقلبه و لسانه» «3»

(چهار طایفه را در روز قیامت شفاعت میکنم اگر چه با گناه اهل دنیا بیایند، کسی که ذریّه مرا اکرام کند و کسی که حوائج آنان را برآورد و کسی که در هنگام اضطرار سعی در رفع اضطرار آنها کند، و کسی که بدل و زبان آنان را دوست دارد) و نیز فرمود

«اکرموا اولادی و حسّنوا آدابی» «4»

(اولاد مرا اکرام کنید و آداب مرا نیکو فرا گیرید) و نیز فرمود

«اکرموا اولادی الصالحون للَّه و الطالحون لی» «5»

(اولاد مرا اکرام کنید، شایستگان و خوبان آنان را برای خدا اکرام کنید، و بدان آنان را برای من) 1 و 2 و 3 و 4 و 5- جامع السعادات

ص: 357

14- منع حقوق مؤمنین

حق مؤمن بر مؤمن پنج قسم است: حق مالی، حق جانی، حق دینی، حق عرضی، حق حریم.

اما حق مالی: آن نیز دارای اقسامی است از قبیل حق نفقات، خمس، زکاة، کفّارات، دیون، نذورات و دیات و همچنین حقوقی که ممکن است از راه اخذ مال غیر، بغیر وجه شرعی بر انسان تعلق گیرد که ردّ همه آنها واجب و منع آن از گناهان بزرگ است و بپاره از اخبار در عقوبت منع خمس و زکاة و غصب مال غیر و کسب حرام در ذیل تفسیر آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ تذکر دادیم «1» و درباره ردّ حقوق و دیون و افراغ ذمّه نیز اخباری وارد شده و از عبادات بزرگ شمرده شده است:

از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«درهم یردّه العبد الی الخصماء خیر له من عبادة الف سنة و خیر له من عتق الف رقبة و خیر له من الف حجة و عمرة» «2»

(درهمی را که بنده بطلبکارانش ردّ میکند بهتر از عبادت هزار سال و بهتر از آزاد کردن هزار بنده و بهتر از هزار حج و عمره است) و در خبر دیگر فرمود

«من ردّ درهما الی الخصماء اعتق اللَّه رقبته من النار» «3»

(کسی که یک درهم دین خود را بطلب کار ردّ کند خداوند رقبه او را از آتش آزاد کند) و نیز فرمود

«فان العبد اذا رد درهما الی الخصماء اکرمه کرامة سبعین شهیدا و خیر له من صیام النهار و قیام اللیل و ناداه ملک من تحت العرش استأنف العمل فقد غفر لک ما تقدم من ذنبک» «4»

(پس بنده زمانی که رد کند درهمی بطلب کار خداوند باو اکرام کند مانند اکرام هفتاد شهید و بهتر است برای او از روزه روز و قیام در شب و فرشته ای از زیر عرش او را ندا کند که عملت را از سر بگیر که خداوند 1- صفحه 212 تا 216

2 و 3 و 4- لالی الاخبار صفحه 307

ص: 358

گناهان گذشته ترا آمرزید) اما حق جانی: عبارت از حق حیاتی هر فرد نسبت بفرد دیگر است مثل اینکه اگر مؤمنی مریض شود و احتیاج بطبیب و دارو داشته و متمکن نباشد بر دیگران واجب است که برای او فراهم کنند، و همچنین احتیاجات حیاتی دیگر و بطور کلی حفظ نفس محترمه واجب است و از این قبیل است حقّی که بواسطه قتل (عمدا یا خطاء) یا قطع بعض اجزاء یا جرح یا ضرب مؤمن بر انسان تعلق میگیرد و ردّ این قسم حقوق تمکین ذی الحق است که خواست قصاص کند یا دیه بگیرد یا عفو کند و در قتل خطا باید بنده ای آزاد کند و دیه هم بدهد و تفصیل هر یک از اینها در کتب فقهیه ذکر شده است اما حق دینی: حق دینی برادر تو بر تو اینست که تا مادامی که امر واضح و روشنی بر خلاف دین از او نه بینی نسبت کفر و ضلالت و بدعت و بی دینی باو ندهی در قرآن کریم میفرماید وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً «1» (و نگوئید درباره کسی که القاء سلام و اقرار باسلام میکند، مؤمن نیستی) و اگر چنین نسبتی ببرادر دینی خود دادی واجب است بر تو که رضایت او را حاصل و طلب عفو و بخشش از او نمایی اما حق عرضی: عبارت از حفظ آبروی برادر دینی در غیاب و حضور اوست و اینکه اهانت و احتقار و ایذاء و ظلم و غیبت او را نکند و تهمت باو نزند و اگر کسی نسبت باو چنین اموری را مرتکب شد ردّ کند و حرمت او را نگاهدارد و فحش باو ندهد و سبّ و لعن نکند که در خبر از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«الجنّة حرام علی کل فاحش ان یدخلها» «2»

(بهشت حرام است بر هر- فحش دهنده از اینکه در آن وارد شود) و نیز فرمود

«انّ اللَّه تعالی حرّم الجنّة علی کلّ فحّاش بذیّ قلیل الحیاء لا یبالی ما قال و لا ما قیل فیه فانک ان فتشته لم تجده الا لغیة او شرک شیطان» «3» 1- سوره نساء آیه 96

2 و 3- مکاسب شیخ قده

ص: 359

(بدرستی که خدای متعال بهشت را حرام نموده بر هر فحش دهنده زشتگو و بی شرمی که باک ندارد از آنچه میگوید و از آنچه درباره او گفته میشود پس اگر تفتیش کنی نمییابی او را مگر حرام زاده یا شیطان در نطفه او شرکت کرده) و درباره سب مؤمن فرمود

«سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر و اکل لحمه معصیة و حرمة ماله کحرمة دمه» «1»

(سبّ نمودن مؤمن فسق و جنگ با او کفر و خوردن گوشت او معصیت است و حرمت مال او مانند حرمت خون اوست) و درباره لعن فرمود

«الا اخبرکم بشرارکم قالوا بلی یا رسول اللَّه قال الّذی یمنع رفده و یضرب عبده و یتردد وحده ثم قال الا اخبرکم بمن هو شرّ من ذلک قالوا بلی یا رسول اللَّه، قال المتفحش اللّعان الّذی اذا ذکر عنده المؤمنون لعنهم و اذا ذکروه لعنوه» «2»

(آیا خبر دهم شما را ببدان شما؟ گفتند آری ای رسول خدا فرمود کسی که عطایش را منع کند و بنده اش را بزند و بتنهایی رفت و شد میکند، سپس فرمود آیا خبر دهم شما را ببدتر از اینها؟ عرض کردند آری ای رسول خدا، فرمود فحش دهنده و لعن کننده که وقتی مؤمنین نزد او یاد شوند آنان را لعن کند و وقتی او نزد مؤمنین یاد شود او را لعن کنند) و پوشیده نماند که مراد از لعن که اینقدر مذمت شده لعن مؤمن است ولی لعن کفار و معاندین از عبادات است و در لسان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار در ضمن خطب و ادعیه و زیارات وارد شده و از آثار تبری است اما حق حریم: عبارت از اینست که نظر بد یا دست خیانت بناموس برادر مؤمنت دراز نکنی و اگر چنین عملی کردی تدارک آن بسیار مشکل است زیرا سایر حقوق قابل عفو و تدارک، و عفو و گذشت از آنها پسندیده است ولی این حق نه قابل عفو و نه قابل تدارک است زیرا گذشت از آن منافی با غیرت، بلکه مورث دیاثت است 1 و 2- مکاسب شیخ قده

ص: 360

15- عداوت مؤمن

از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«المؤمن لیس بحقود» «1»

(مؤمن کینه توز نیست) و نیز فرمود

«ما کان جبرئیل یأتینی الّا قال یا محمّد اتّق شهناء الرجال و عداوتهم» «2»

(جبریل بر من نازل نمیشد مگر اینکه میگفت ای محمّد از دشمنی با مردم بپرهیز) و نیز فرمود

«ما عهد الیّ جبرئیل قط فی شی ء مثل ما عهد الیّ فی معادات الرجال» «3»

(جبرئیل هرگز مرا بچیزی سفارش نکرد باندازه که باجتناب از دشمنی با مردم سفارش نمود) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«من زرع العداوة حصد ما بذر» «4»

(کسی که تخم عداوت بکارد همان را درو کند) و حاصل بذر عداوت عبارت از اموریست: 1- عداوت مردم، زیرا عداوت ایجاد عداوت، و محبّت ایجاد محبّت میکند 2- بغض باطنی که موجب الم نفس و اشتغال قلب و اضطراب فکر و عدم فراغت بال و راحتی خیال و بسا موجب هلاکت یا جنون میگردد 3- ترک مراعات حقوق برادر دینی و قضاء حوائج او و احترام و مجالست و معاشرت با او 4- ارتکاب بسیاری از معاصی مانند ظلم، ایذاء، غیبت، تهمت، هتک حرمت و افشاء سرّ و امثال اینها، هذا تمام الکلام فی المخادعة مع الّذین آمنوا.

مورد چهارم در بیان «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ»

منافقین گمان میکنند که با مخادعه نمودن با خدا و مؤمنین ضرر متوجّه اینان و نفعی عاید خودشان میشود ولی در حقیقت ضرری متوجّه خدا و مؤمنین نشده 1 و 2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 361

بلکه تمام ضرر متوجّه خودشان شده لکن درک نکرده اند، امّا مخادعه با خدا چه در عقیده و چه در اخلاق و چه در عمل، پیداست که ضرر و زیانی بخدا نمیرساند زیرا خداوند غنی بالذات است و تغییر و عارضه در ساحت قدسش راه نیابد و اگر همه مردم کافر شوند بر دامن کبریایی او غباری ننشیند، بلکه منافقین بواسطه اینگونه اخلاق و اعمال خود را زیانکار دنیا و آخرت نموده و در آخرین درجات دوزخ جای داده اند إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ «1» (و هنگامی که بواسطه مرگ غطاء و پرده غفلت و شهوات و هواهای نفسانی پاره میشود ملتفت میشوند که خود را فریب داده و با خود مکر کرده و خویش را گرفتار سخط و غضب الهی و عذاب ابدی نموده اند و امّا مخادعه با مؤمنین، اگر چه بحسب ظاهر ممکن است ضرری متوجّه آنان بنمایند و نفعی نیز عایدشان شود ولی اگر این نفع ناپایدار را با عذاب ابدی و پایدار قیامت بسنجند ارزشی برای آن تصور نخواهند نمود لکن چون پای بند باین حیات دنیوی بوده و در اعماق قلبشان باین مقال ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ «2» معتقدند و باور نمیکنند که روز جزاء و پاداشی در پیش است این نفع عاجل را بر ضرر آجل ترجیح داده اند و از آن طرف ضرری که در دنیا از قبل اینگونه افراد متوجّه مؤمنین میشود و نمیتوانند در مقام دفع آن برآیند، موجب اجر و ثواب اخروی و ارتفاع درجات آنها خواهد بود، زیرا مؤمنین در دنیا مأمور بظاهر بوده و موظّفند با کسی که اظهار اسلام و ایمان کند و چیزی که در ظاهر بر خلاف اظهار اوست از وی سر نزند معامله مسلمانی نمایند و هر گاه باین دستور عمل نموده و آن ظاهر نماها خیانت نموده و از پشت خنجر بر اینان زدند البته ایشان مثاب و مأجور و از آنان باشدّ انتقام، خداوند انتقام خواهد کشید. 1- سوره نساء آیه 144

2- سوره جاثیه آیه 23 [.....]

ص: 362

[سوره البقرة (2): آیه 10

اشاره

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10)

(در دلهای ایشان بیماری است پس خداوند بیماری آنان را افزون کند و برای آنان شکنجه دردناک است بواسطه اینکه دروغ میگفتند) تفسیر این آیه در چند مقام بیان میشود:

مقام اول

در تفسیر «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» و بیان مرض قلبی:

انسان مرکّب از دو جنبه است یکی ظاهری که عبارت از بدن اوست و دیگری باطنی که عبارت از روح اوست و در لسان قرآن و اخبار از آن بقلب و گاهی بروح و نفس، و در لسان حکاء بجوهر مجرّد و نفس ناطقه و عقل و گاهی بلطیفه ربّانی و جوهر ملکوتی تعبیر میشود و این روح از عالم امر و مجرّد از ماده و صورت و ببقاء الهی باقی است و فنا و زوالی بر آن نیست و در کلم الطیب در اول مبحث معاد در اثبات تجرّد و بقاء آن و سایر مباحث متعلّق آن بحث نموده ایم، و همین طور که برای بدن امراضی است که مورث نقص و عیب و فتور در اعضاء و موجب الم و درد میگردد چشم و گوش و زبان و شامه و دست و پا و سایر اعضاء و جوارح بامراض گوناگون مبتلا میشوند و انسان باید در مقام معالجه از آنها برآید و بطبیب رجوع کند تا مرض را تشخیص و دوا و غذای مناسب باو دهد و از موجبات مرض امر بپرهیز و جلوگیری کند تا بهبودی حاصل شود، و علم طبّ متکفّل تشخیص اینگونه امراض و تعیین دوا و غذا و طریق معالجه آنهاست برای روح هم امراضی است که عبارت از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات ناپسندیده است و موجب نقص و عیب و فتور آن میشود، چشم روح حقایق را نمی بیند، گوش روح مواعظ را استماع نمیکند، زبان روح بحق و حقیقت اقرار

ص: 363

و اعتراف نمی نماید، ذائقه روح حلاوت ذکر و مناجات را ادراک نمیکند و شامّه روح رائحه ایمان را استشمام نمینماید و هکذا سایر قوای روحی.

و همچنین موجب آلام روحی از قبیل حسد و کبر و عجب و عناد و عصبیّت میگردد و بسا منجرّ بهلاکت و شقاوت ابدی و عذاب و عقوبات دائمی اخروی میشود، و متکفّل تشخیص اینگونه امراض و طریق معالجه آنها علم اخلاق است، و کسی که مبتلای بچنین امراضی شود باید باطبّای روحانی از انبیاء و اوصیاء و اولیاء و دانشمندان روحانی مراجعه کند که مرض او را تشخیص و طریق معالجه آن را علما و عملا بوی ارائه دهند و دستور العمل آنان را اجرا کند تا بهبودی و سلامت نفس برای او حاصل شود و ما در کتاب عمل الصالح قریب به هفتاد مرض از امراض روحی را متذکر شده و معالجه هر یک از آنها را علما و عملا بیان نمودیم، که اعظم آنها کفر و نفاق و ضلالت، حبّ جاه و ریاست، عناد و عصبیّت، کبر و عجب و حسد، قساوت قلب و حقد و عداوت و امثال اینهاست و منافقین مورد نظر در آیه مبتلای به این گونه امراض بوده اند که خود را مستحق عذاب الیم قرار داده اند

مقام دوم
اشاره

در تفسیر جمله «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»:

ملکات نفسانی اعم از ملکات حمیده و ملکات ناپسندیده از امور قابل تشکیک «1» 1- در منطق در مبحث کلیات کلی را از جهتی بدو قسمت تقسیم میکنند یکی متواطی و دیگر مشکک:

کلی متواطی آن را گویند که صدق مفهوم آن بر افراد و مصادیقش بنحو تساوی باشد و از افراد آن بافراد عرضیه تعبیر میکنند و بانسان و فرس و غنم و امثال اینها مثال میزنند که افراد آنها در حقیقت نوعیه با هم مشترکند و امتیاز آنها در خصوصیات فردیه و مشخصات خارجیه است و باصطلاح دارای ما به الاشتراکی هستند که همان ذات و حقیقت-

ص: 364

است و کمی و فزونی در آنها راه دارد و باصطلاح ذی مراتب است بنا بر این هر صفت زشتی در بشر مراتب بسیاری را داراست که در بعضی مراتب ضعیف و در بعضی مراتب متوسط و در بعضی مراتب شدید آنها وجود دارد، مثلا یکی دارای کبر فرعونی است و دعوی «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی میکند و یکی دارای کبر بو جهلی و امثال اوست که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تکبر میکند و هکذا مراتب ما دون او، تا برسد بکسی که مثلا در فکر خود خویشتن را از مورچه بالاتر میپندارد چه این مرتبه نیز کبر است زیرا مورچه فردای قیامت معذب نیست و اگر انسان با سوء عاقبت از دنیا برود گرفتار عذاب ابدی خواهد بود، و انسان باید در نفس خود، خود را از مورچه هم بالاتر نداند حضرت سجاد علیه السّلام میفرماید

«انا اقل الاقلین و اذل الاذلین مثل النملة بل دونها» «1»

و همچنین است بخل و حسد و عجب و سایر ذمائم اخلاقی که دارای مراتب - آنها باشد و دارای ما به الامتیاز که همان عوارض و خصوصیات فردیه است و ما به الامتیاز در آنها غیر ما به الاشتراک و خارج از ذات است (اگر چه این مثال در مورد انسان قابل اشکال است و حقیقت انسانی را نمیتوان کلی متواطی دانست زیرا کجا میتوان گفت حقیقت محمدیه با حقیقت بوجهلیه بلکه حقیقت مؤمن با کافر یکسان است) و مشکک آن را گویند که صدق مفهوم آن بر افراد و مصادیقش متفاوت باشد و از افراد آن بافراد طولیه یعنی ذی مراتب نه طولیه سلسله علل و معلولات تعبیر مینمایند و بوجود و نور و سفیدی و نظائر اینها مثال میزنند و ما به الامتیاز در اینگونه امور عین ما به الاشتراک است مثلا مفهوم نور بر جمیع افراد آن صدق میکند و تفاوت و امتیاز بین آنها بشدت و ضعف است و این ما به الامتیاز نیز خارج از ما به الاشتراک نیست بلکه همان نور است و مانند مفهوم وجود که اعلا مراتب آن وجود حضرت باری است که عدة و مدة و شدة غیر متناهی است و ادنی مراتبش هیولی است (مادة المواد) که مجرد قابلیت است و تا صورت باو افاضه نشود فعلیت پیدا نمیکند

1- صحیفه سجادیه

ص: 365

بسیار و قابل نقص و ازدیاد است بنا بر این مراد از زیاد شدن و ازدیاد مرض قلبی از مرتبه پائین تر بمرتبه بالاتر و بالاتر از آن رفتن است و امّا اینکه نسبت زیاد نمودن مرض منافقین را خداوند در آیه بخود داده است برای آن وجوهی میتوان ذکر نمود:

(وجه اول)

خداوند هر چه در هدایت و بیان و ارشاد مردم تاکید میفرماید بر کفر و نفاق و مرض آنها افزوده میشود کانّ ارشاد الهی سبب ازدیاد مرض آنها میشود و باین عنایت نسبت ازدیاد بخدا داده شده چنانچه خداوند در قرآن از قول نوح علیه السّلام نقل میفرماید فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً «1» (دعوت من جز فرار از حق برای این مردم زیاد نمیکند) با اینکه دعوت بمنظور ارشاد و قرب است و در اینها سبب گریز و بعد میشود و در سوره توبه میفرماید وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ «2» (هنگامی که سوره ای نازل میشود بعضی میگویند این سوره ایمان کدام یک از شما را زیاد نمود؟ و امّا کسانی که ایمان آورده اند این سوره ایمان آنان را زیاد نموده و ایشان شادمانند، ولی آنان که در دلهایشان مرض است نزول این سوره بر پلیدی آنان افزوده و میمیرند در حالی که کافرند) که نسبت زیاد نمودن رجس بسوره داده در صورتی که نزول آن برای ازدیاد ایمان بوده نه ازدیاد رجس 1- سوره نوح آیه 5

2- سوره توبه آیه 126

ص: 366

(وجه دوم)

خداوند هر چه پیغمبر خود را نصرت و تمکین و عزّت و قدرت میداد بر عناد و عصبیّت منافقین افزوده میشد، پس گویا نصرت الهی سبب ازدیاد مرض آنها بوده است

(وجه سوم)

چون خداوند در قرآن قبائح و اعمال سوء و سرائر و ضمائر آنها را بیان میفرمود تا مسلمانان فریب آنها را نخورند، اینعمل موجب ازدیاد عناد و عصبیت و خباثت آنها میگردید

(وجه چهارم)

چنانچه در ذیل آیه «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ» گذشت عبادت و معصیت علاوه بر ثواب و عقاب اخروی دارای مثوبت و عقوبت دنیوی نیز میباشد و چنانچه عبادت موجب ازدیاد توفیق و تأیید و نصرت الهی میگردد چنانچه میفرماید إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ «1» و نیز میفرماید وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا «2» همین طور معصیت سبب خذلان و ترک نصرت الهی و واگذاردن انسان بخود و بالنتیجه موجب توغل در معصیت و ازدیاد در خباثت میشود چنانچه میفرماید نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ «3»

(وجه پنجم)

همه نعمتهای الهی همین طور که ممکن است صرف در اطاعت شود، ممکن است در معصیت صرف گردد و هر چند خدا نعمت را به بنده عنایت فرموده که در طاعت صرف نماید ولی بنده میتواند بحسن اختیار خود در طاعت، و بسوء اختیار 1- سوره محمد آیه 8

2- سوره عنکبوت آیه 69

3- سوره توبه آیه 68

ص: 367

خود در معصیت صرف کند البته اگر خدا نداده بود نمیتوانست معصیت بجا آورد پس اعطاء و ابقاء نعمت موجب ازدیاد مرض شده از این جهت بخود نسبت داده إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً «1»

(وجه ششم)

چنانچه در بیان جبر و تفویض گذشت انسان نه در افعال خود مجبور است که نشود فعل را باو اسناد داد و نه مستقل است که اراده حق در آن مؤثر نباشد بلکه تحت مشیت حق و از روی اختیار عبد است پس هم اسناد بعبد صحیح است و هم اسناد بحق، و توضیح آن گذشت امّا وجوهی که در کلمات بعض مفسّرین است مثل اینکه گفتند در آیه مضاف حذف شده و تقدیر چنین است زادهم عداوة اللَّه مرضا، مثل فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ «2» یعنی من ترک ذکر اللَّه و مثل اینکه گفتند آیه در مقام نفرین است مثل آیه شریفه ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ «3» یعنی خدا دلهای آنان را برگرداند، تمام نیست، برای اینکه اولا ظاهر بلکه صریح آیه نسبت ازدیاد بخداست و تقدیر خلاف ظاهر است و در آیه که استشهاد کرده اند تقدیر لازم ندارد و قساوت از ذکر خدا بمعنی عدم تأثیر آنست و ثانیا در مقام دعا بودن آیه رفع اشکال اشکال کننده را نمیکند.

«مقام سوم»

در بیان جمله «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»:

لام در لهم برای اختصاص است یعنی عذاب دردناک اختصاص بمنافقین دارد و 1- سوره آل عمران آیه 172

2- سوره زمر آیه 23

3- سوره توبه آیه 128

ص: 368

ممکن است برای استحقاق باشد یعنی بسبب کذبشان مستحق عذاب دردناک شدند و عذاب و ثواب هر دو نتیجه عمل است و بحکم عقل اطاعت و فرمانبرداری استحقاق ثواب و معصیت و نافرمانی استحقاق عذاب دارد، و استحقاق ثواب نه بمعنایی است که بعضی توهم کرده اند که بنده بواسطه اطاعت از خداوند طلبکار باشد و حقّی بر او پیدا کند که اگر ندهد منع حق کرده باشد بلکه بنده بواسطه طاعت و عبادت قابلیّت رحمت و ثواب پیدا میکند و اعطاء ثواب باو در محل قابل، و حسن است و البته از خداوند صادر شود و مراد از تفضل همین است.

و جهت اینکه بنده با فرض اینکه عبادت او جامع شرایط صحت و قبول باشد طلبکار نمیشود اینست که:

اولا عبادت وظیفه بنده است و ثانیا عبادت یک عمر با کوچکترین نعمتهای الهی مقابله نمیکند، و ثالثا با توفیق و تایید خداوند است و رابعا اداء شکر پروردگار است و اداء شکر بحکم عقل واجب میباشد و ممکن است استحقاق ثواب را اینطور بیان نمود که چون خداوند در کلام مجید و لسان انبیاء و اوصیاء بشخص مطیع وعده ثواب داده و خلف وعده قبیح است البته بنده از اینجهت مورد مثوبت واقع میشود.

و استحقاق عذاب باین معنی است که بنده بواسطه هر معصیتی که از وی صادر شود مستحق و سزاوار عقوبت میگردد زیرا معصیت مخالفت امر مولی است و از برای او حق مؤاخذه ثابت و مسلّم است و اگر عقوبت کند بر وفق عدل رفتار نموده ولی اگر شخص عاصی قابلیت رحمت داشته و معصیت او را از قابلیت ساقط ننموده بطوری که دیگر رحمت و عفو او بیمورد باشد، عفو او قبیح نیست و خلف وعیدهم مانعی ندارد مگر وقتی که بطور خبر باشد و خلف آن موجب کذب شود چنانچه در ذیل آیه وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ تذکر دادیم.

و الیم بمعنی مولم است و باصطلاح فعیل بمعنی مفعل است مانند نذیر بمعنی

ص: 369

منذر و بدیع بمعنی مبدع و الم بمعنی درد است که اثر مرض و بیماری و مقابل لذّت است و لذّت حالتی است که موافق میل و خواسته انسان باشد چنانچه الم حالتی است که مخالف آن باشد و همین طور که برای اهل بهشت لذائذ جسمانی از اطعمه و اشربه و البسه و حور و قصور و سندس و استبرق و غیر اینها از نعم جسمانی، و لذائذ روحانی از قرب بمقام حق و مشاهده انوار جلال و دخول در رحمت و التذاذ بمعارف الهی و اخلاق حمیده و اعمال صالحه و رضایت حق و معرفت بخلود و حشر با انبیاء و اولیاء و ملائکه و غیر اینها از نعم روحانی میباشد برای اهل دوزخ هم آلام جسمانی از آتش و زقوم و غساق و حمیم و مارها و عقربها و لباسهای آتشی و تازیانه ها و گرزهای آتش و غیر اینها از عذابهای جسمانی و آلام روحانی از محجوب بودن از پروردگار و دوری از مقام قرب و حشر با شیاطین و تالم از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه و مورد سخط و غضب الهی بودن و خلود در عذاب و تکلّم نکردن خدا با آنها و خواری و بی اعتنایی بآنها و خنده و سخریة اهل بهشت از آنها و حسرت و ندامت و غیر اینها از عذابهای روحانی میباشد و چون منافقین که مورد آیه شریفه هستند بجمیع این آلام جسمانی و روحانی گرفتارند درباره آنها میفرماید «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»

«مقام چهارم»
اشاره

در بیان جمله «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»:

باء بما برای سببیّت است یعنی سبب عذاب دردناک منافقین کذب آنهاست که گفتند «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ» در صورتی که مؤمن نبودند «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ» و از این جمله استفاده میشود که منشأ عذاب منافقین بلکه منشأ تمام صفات زشت و اعمال ناپسندیده آنها همان کذب است زیرا وقتی ایمان بخدا و روز جزاء نداشته باشند و بدروغ اظهار ایمان کنند از هیچ عمل زشتی باک ندارند

ص: 370

بلکه اظهار ایمان آنها برای اینست که در زیر این حجاب هر جنایتی را مرتکب شوند و باعمال نکوهیده و خیانتها و جنایتهای خود رنگ دین و مذهب زنند و خود را از پنجه انتقام رها سازند.

و ما در ذیل همین آیات اقسام کذب و مفاسد و مضارّ آن را متذکر شده و عقوبت آن را در لسان آیات و اخبار نقل نمودیم و در اینجا بدو نکته علمی اشاره مینمائیم:

«نکته اول در حقیقت کذب»

مشهور و معروف بین دانشمندان سنّی و شیعه آنست که دروغ و کذب مطابق نبودن کلام با واقع و خارج است خواه این مطابق نبودن از روی تعمّد و اختیار باشد و خواه از روی اشتباه، باین معنی که گفتارش با عقیده اش مطابق است ولی عقیده اش خلاف واقع است که از آن بجهل مرکب تعبیر میشود ولی جاحظ گفته کذب آنست که بر خلاف عقیده باشد اگر چه با واقع مطابقت کند و بآیه شریفه استدلال نموده إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ «1» چون شهادت منافقین برسالت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مطابق با واقع، ولی بر خلاف عقیده آنان بوده و از اینجهت خداوند آنان را کاذب شمرده.

لکن حق با قول مشهور است و کاذب شمردن منافقین هم برای اینست که خبر از امری میدهند که خلاف واقع است و آن اخبار از ایمان خودشان میباشد و حال آنکه بحسب واقع ایمان ندارند، پس اظهار آنها بر خلاف واقع است.

بلی حرمت کذب و عقوبت آن در تعمّد بکذب است و اگر خبری داد که اعتقاد بصدق آن دارد ولی با واقع مطابق نیست معذور است چنانچه اگر اعتقاد بکذب خبری داشت و گفت و بحسب واقع صادق بود آن را تجرّی گویند و در حرمت آن اختلاف است و حق اینست که تجرّی قبح فاعلی دارد نه قبح فعلی، و با اینوصف 1- سوره منافقون آیه 2

ص: 371

اگر کذب بر خدا و رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در روز روزه باشد، روزه اش باطل میشود از جهت اینکه قصد مفطر نموده و اگر کشف شد که واقعا صدق بوده کفاره ندارد.

«نکته دوم حرمت کذب و قبح آن اقتضایی است نه ذاتی»

و توضیح این نکته اینست که قبایح عقلیّه بر دو قسم است:

یک قسم قبایحی است که قبح آنها ذاتی است مثل ظلم و خیانت و اکثر اخلاق رذیله و کلّیه عقاید فاسده که قابل تغییر و تبدیل نیست که گفته شود مثلا در فلان مورد ظلم جایز و مباح و حسن است یا قبیح نیست، و در مواردی که بنظر عرف ظلم مینماید و شارع مقدس یا عقل تجویز نموده مانند قتل حیوانات برای منافع بشر یا قتل کفار برای ترویج و حفظ اسلام یا ضرب برای تأدیب و نحو اینها، از باب تخطئه در مصداق است و حقیقة ظلم نیست و قسم دیگر قبایحی است که قبح آن اقتضایی است و برای مفاسدی است که بر آن مترتب میشود و بسا مشتمل بر مصالحی است که اهمّ از مفاسد آن و مانع از اقتضاء قبح است که در اینصورت جایز بلکه در بعض موارد واجب میشود مانند کذب که برای حفظ جان مؤمن و رفع شر ظالم و حفظ ناموس و حفظ مالی که واجب است حفظ آن، یا در مقام تقیّه یا برای اصلاح بین دو نفر مسلمان و رفع نقار و کدورت از بین آنها، عقلا و شرعا ترخیص شده، ولی البته نه برای مجرد جلب منافع دنیوی، و از این قبیل قبایح اقتضایی بسیار است مانند غیبت که موارد استثناء آن را بیان نمودیم «1» و غصب و نحو اینها که نمیتوان گفت اینها نیز مانند ظلم است و در موارد ترخیص از باب تخطئه در مصداق میباشد و در موارد ترخیص کذب سخن دیگری است که اگر توریه ممکن باشد آیا لازم است یا نه؟

و ظاهرا وجوب توریه معلوم نیست ولی حسن آن قابل منع نیست بلکه موافق 1- صفحه 336

ص: 372

با احتیاط است و همین طور که قبایح عقلیّه بر دو قسم است محسّنات عقلیّه و شرعیّه نیز بر دو قسم میباشد:

یک قسم آنهایی که حسن ذاتی دارند مانند اطاعت خدا، احسان بخلق، عقائد حقه و بسیاری از اخلاق حمیده و قسم دیگر آنهایی که حسن اقتضایی دارند و بسا مفاسدی بر آن مترتب میشود که حسن آن را زائل میکند مانند صدق در مقام غیبت یا نمّامی یا اشاعه فحشاء یا اضرار بمسلمان از جهت نفس یا عرض یا مال یا ایجاد فتنه و فساد که در اینگونه موارد بسا صدق حرام و قبیح میشود

[سوره البقرة (2): آیات 11 تا 12

اشاره

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (12)

(و هر گاه بآنها گفته شود که در روی زمین فساد و تباهی نکنید، گویند همانا ما مصلحانیم، آگاه باشید که ایشان خود مفسدانند، ولی درک نمیکنند) در تفسیر این آیه نیز در چند مورد بحث میکنیم:

«مورد اول» «در امر بمعروف و نهی از منکر»
اشاره

این آیه و آیه بعد از آن از باب امر بمعروف و نهی از منکر است و این دو امر از واجبات مهمّه شریعت مطهّره اسلام و از وظایف بزرگ انبیاء و اوصیاء است و بقاء دین و صلاح دنیا و آخرت و اجتماع مسلمین منوط و مربوط بآن میباشد، و آیات شریفه قرآن و اخبار وارده از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی بر این قائم است

ص: 373

در قرآن مجید میفرماید وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «1» (و باید در میان شما گروهی باشند که بخوبی دعوت کنند و بمعروف امر، و از منکر نهی نمایند و اینان خود رستگارانند) و نیز میفرماید کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»

(شما بهترین امّتی هستید که برای مردم ظاهر شده اید که بمعروف امر و از منکر نهی میکنید و ایمان بخدا میآورید) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«ما اعمال البرّ عند الجهاد فی سبیل اللَّه کنعشة فی بحر لجّی و ما جمیع اعمال البرّ و الجهاد فی سبیل اللَّه عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنعشة» «3»

(همه کارهای خوب نزد جهاد در راه خدا مانند یک پاره تخته ئیست در دریای بزرگی، و همه کارهای خوب و جهاد در راه خدا نزد امر بمعروف و نهی از منکر مانند یک پاره تخته ئیست در دریای بزرگی) و محتمل است نسخه (کنفسة) باشد بمعنی جرعه ماء و حضرت باقر علیه السّلام در خبر جابر میفرماید

«انّ الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء و فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر، فانکروا بقلوبکم و الفظوا بالسنتکم و صکّوا بها جباههم و لا تخافوا فی اللَّه لومة لائم فان اتعظوا و الی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم انّما السبیل علی الّذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم، هنا لک فجاهدوا بابدانکم و ابغضوا بقلوبکم غیر طالبین سلطانا و لا باغین مالا و لا مریدین بالظلم ظفرا حتی یفیئوا الی امر اللَّه و یمضوا علی طاعته» «4»

(بدرستی که امر بمعروف و نهی از منکر راه پیغمبران و روش شایستگان 1- سوره آل عمران آیه 100 [.....]

2- سوره آل عمران آیه 106

3 و 4- جامع السعادات ص 323- 324

ص: 374

و واجب بزرگی است که واجبات دیگر بواسطه آن بپا میشود و راهها ایمن میگردد و کسبها حلال میشود و مظلمه ها بصاحبانش برمیگردد و زمین آباد، و از دشمنان انتقام گرفته میشود و امر اجتماع باستقامت میگراید، پس بدیها را بدلهایتان انکار کنید و بزبانهایتان اظهار کنید و بر پیشانیهای بدکاران زنید و در راه خدا از سرزنش سرزنش کننده گان نهراسید، پس اگر پند گرفتند و بحق برگشتند پس راه مؤاخذه بر ایشان نیست و همانا راه مؤاخذه بر کسانی است که بمردم ستم و در زمین تجاوز بدون حق میکنند برای ایشان عذاب دردناک است، پس در مورد چنین کسانی با بدنهای خودتان جهاد کنید و بدلهایتان دشمن بدارید در حالی که طالب سلطنت و دنبال مال دنیا نباشید و برای ظفر یافتن اراده ستم نکنید تا وقتی که بامر خدا برگردند و بر طاعت او سر فرو نهند) و غیر اینها از آیات و اخبار دیگر که در کتب مبسوطه مذکور است و ما در اینجا بذکر چند امر اکتفاء مینمائیم:

(امر اول)

امر بمعروف و نهی از منکر واجب کفایی است به این معنی که بر تمام کسانی که مطلع شوند واجب است و اگر کسی قیام کرد از دیگران ساقط میشود و گر نه همه مسئول و معاقب هستند، و واجب توصلی است یعنی قصد قربت شرط صحت آن نیست ولی ثواب و اجر منوط بقصد قربت در آنست، و واجب مشروط است یعنی وجوب آن موکول بشرایطی است که بدون آنها واجب نیست، و واجب نفسی است یعنی فی حد نفسه واجب است نه برای چیز دیگری مثل وضوء و طهارت که برای نماز و نحو آن واجب است و برای توضیح این امر متذکر میشویم واجباتی که در شریعت مطهّره است بر چند قسم است:

عینی، کفایی، تعیینی، تخییری، تعبّدی، توصّلی مطلق مشروط، نفسی و غیری

ص: 375

واجب عینی مانند نماز و روزه که بر هر مکلفی واجب است، واجب کفایی مانند امر بمعروف و نهی از منکر و نحو آن، واجب تعیینی مانند نماز و روزه و امر بمعروف و نهی از منکر و امثال اینها، واجب تخییری مانند کفارات ثلاث که مخیر است بین عتق و صیام و اطعام، واجب تعبدی مثل نماز و روزه و خمس و زکاة و نحو اینها که قصد قربت در صحت آن شرط است، واجب توصّلی مثل جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر که قصد قربت در صحت آن شرط نیست، واجب مطلق مانند نماز، واجب مشروط مانند حج، واجب نفسی مانند همه اینها که ذکر شد، واجب غیری مانند وضوء و طهارت و نحو آن که برای نماز و طواف و امثال اینها واجب است و اقسام دیگر نیز برای واجب هست مانند واجب موقت و غیر موقت، واجب موسّع و مضیّق که شرح مبسوط و مفصّل هر یک از این اقسام و مصادیق آنها در کتب فقهیه مذکور است

(امر دوم)

«شرایط امر بمعروف و نهی از منکر شش چیز است»:

1- علم بوجوب و حرمت بر مرتکب و تارک، به این معنی که معروفی را که بآن امر میکند یا منکری را که از آن نهی میکند وجوب و حرمت این بر تارک معروف و مرتکب منکر بضرورت مذهب یا اجماع همه علماء یا فتوای مجتهدی که بر او واجب است از وی تقلید کند، مسلّم باشد، امّا در مسائل اختلافی که محتمل است از کسی تقلید کند که واجب یا حرام نمیداند امر و نهی نمیتوان نمود 2- احتمال تأثیر بدهد و اگر یقین یا اطمینان دارد که تأثیر نمیکند تکلیف ساقط است 3- قدرت و تمکّن از امر بمعروف و نهی از منکر داشته باشد اگر چه با کمک دیگران باشد و بدون آن تکلیف ندارد زیرا قدرت از شرایط عامه تکالیف است

ص: 376

4- تارک معروف و مرتکب منکر مصرّ بر آن باشد و اگر آثار اقلاع (کنده و جدا شدن) و توبه و انصراف در او ظاهر است نباید امر و نهی نمود 5- امر کننده بمعروف و نهی کننده از منکر در امر و نهیش مرتکب معصیتی نشود مثل اینکه تجسس در کارهای مردم کند یا استراق سمع کند یا ضرری بزند و بالجمله واجب را بمعصیت انجام ندهد 6- ضرر جانی یا مالی یا عرضی متوجّه امر کننده بمعروف و نهی کننده از منکر در امر و نهیش نشود و شرایط دیگری نیز بعضی ذکر نموده اند که بنظر تمام نیست مثل اینکه گفته اند آمر عادل باشد زیرا انسان تا خود را تزکیه نکند و جلو نفس خود را نگیرد نمیتواند دیگران را تزکیه نموده و از بدی بازدارد و این سخن منافی با اطلاق ادلّه است، و امر بمعروف و نهی از منکر واجبی است مستقل و تحصیل عدالت خود نیز واجبی است علیحده و وجوب آن منوط بتحقق این نیست، بلکه این شرط باب امر بمعروف و نهی از منکر را سدّ میکند زیرا اغلب عدول مؤمنین سایر شرایط از قبیل قدرت و تمکن در آنها نیست و فساق و فجار از آنها بیم ندارند و بر اشخاص با نفوذ و مقتدر است که بآن قیام کنند.

و مثل اینکه گفته اند آمر بمعروف باید خود آن معروف را بجای آورد و ناهی از منکر باید خود آن منکر را ترک کند چنانچه در قرآن مجید میفرماید لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ «1» (چرا می گویید چیزی را که بجا نمی آورید، بزرگ است از جهت دشمنی نزد خدا اینکه بگوئید چیزی را که بجا نمیآورید) و نیز میفرماید أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ «2» (آیا مردم را بنیکی امر میکنید و خود را فراموش مینمائید) و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «در شب معراج جماعتی را 1- سوره فصلت آیه 2- 3

2- سوره بقره آیه 41

ص: 377

دیدم که با مقراض آتشی گوشت آنها را میچیدند و آنها کسانی بودند که مردم را امر میکردند و خود عمل نمینمودند» «1» علاوه بر اینکه در نظر عقل بسیار مستهجن است که انسان خود عملی را مرتکب شود و دیگری را منع نماید مثل اینکه کسی مرتکب زنا باشد و دیگری را نهی کند از تقبیل اجنبیة و این شرط نیز ناتمام است برای اینکه آیات و اخبار و نظر عقل و عرف که از چنین کسی نکوهش و مذمّت میکنند از اینجهت است که با اینکه خوبی یا زشتی عملی را میداند و حتی دیگران را بآن امر، یا نهی از آن میکند چرا خود بر خلاف آن رفتار میکند نه اینکه چون مرتکب معصیتی میشود نهی کردن از آن از وی ساقط شود و یا چون معروفی را بجا نمیآورد امر بآن هم نباید بکنند بلکه امر بمعروف و نهی از منکر واجبی است بجای خود و فعل معروف و ترک منکر نیز واجبی است علیحده.

و مثل اینکه گفته اند تارک معروف و مرتکب منکر باید مکلف باشد پس کودک و دیوانه را نمیتوان امر بمعروف و نهی از منکر نمود و ناتمامی این شرط برای اینست که واجبات و محرمات الهی بر دو قسم است یک قسم محرماتی است که شارع، وقوع آنها را در خارج نخواسته حتی از دیوانه و طفل، مانند لواط، زنا، شرب خمر، قمار رقص، تغنّی، خوردن مال حرام و امثال اینها که اگر غیر مکلّف هم مرتکب شود باید از آنها نهی نمود و همچنین یک قسم واجباتی است که انسان قبل از تکلیف باید آنها را فراگیرد و بجای آورد تا موقع تکلیف در سختی تحصیل و مشقّت کار بی سابقه نباشد مانند تحصیل عقائد بقدر میسور، و نماز و دانستن معاملات و طرز تصرف در اموال بقدر حاجت و امثال اینها و اگر بنا باشد برای اطفال امر و نهی واجب نباشد سدّ باب تأدیب میشود 1- جامع السعادات

ص: 378

و پس از تکلیف، عادات حسنه را فرا نگرفته و بعادات قبیحه و زشت هم باقی میماند

(امر سوم)

«برای امر بمعروف و نهی از منکر مراتبی است»:

1- انکار قلبی و بغض و تأثر از معصیت.

2- تذکر و تعریف و تنبّه، زیرا بسیاری از مردم جاهلند و اگر متذکر و متنبّه شوند ممکن است مرتکب بسیاری از معاصی نشوند 3- اظهار کراهت و دوری و اعراض و ترک معاشرت و رفاقت و رفت و آمد با اهل معصیت 4- موعظه و نصیحت با کمال رفق و مدارا، 5- تخویف و ترسانیدن و زجر، 6- تغلیظ و درشتی در گفتار، 7- منع بقهر مانند شکستن آلات لهو و لعب و قمار و ریختن شراب و گرفتن مال غصبی و بصاحبش ردّ نمودن 8- تهدید بضرب و جرح و سایر اموری که شرعا جایز باشد مثل اینکه پدر فرزند را تهدید بضرب کند. یا مرد زن ناشزه را مثلا تهدید بطلاق کند 9- ضرب بدست و پا و چوب و عصا بدون اسلحه 10- زخم زدن بحدی که باعث قتل نشود و احوط اینست که در این مرتبه با اذن امام یا نائب امام باشد

(تذکر)

در عصر حاضر، معصیت بسیار شایع شده و انواع معاصی از بدعت، قتل نفس، ظلم، اکل حرام، معاملات باطله، مکاسب محرمه، غصب اموال، ربا، زنا، لواط، شرب خمر و ساز، آواز، رقص، رفتن در مجالس معصیت، ترک نماز و روزه، منع خمس و زکاة، فحش، دروغ، شهادت دروغ، اعانت بظلم، غیبت، تهمت و ...

بحدّی کثرت پیدا نموده که جلوگیری از آنها برای عموم دشوار بلکه

ص: 379

تا حدّی غیر مقدور شده است ولی با اینوصف نباید ترک امر بمعروف و نهی از منکر نمود و باندازه که مقدور و میسور است باید بواسطه امر بمعروف و نهی از منکر جلوگیری نمود که گفته اند «المیسور لا یسقط بالمعسور» «1» «و ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه» «2» و سزاوار است که انسان ابتدا بخود کند و سپس خانواده و عشیره و رفقاء و همسایگانرا هر اندازه میتواند امر بمعروف و نهی از منکر نماید

(اشکال)

چنانچه گفته شد یکی از شرایط امر بمعروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست و مورد آیه از این قبیل است زیرا منافقین علاوه بر اینکه دست از افساد برنمیدارند خود را مصلح میدانند چنانچه مضمون آیه است

(جواب)

برای دفع این اشکال وجوهی میتوان ذکر نمود:.

1- وظیفه خداوند و انبیاء غیر از دیگران است باید برای همه افراد حقایق را بگویند و تکالیف آنها را گوشزد کنند خواه بپذیرند یا نپذیرند چنانچه آیات قرآنی در شرح حال انبیاء سلف با اقوامشان ناطق باین معنی است 2- بسا با علم بعدم تأثیر گوشزد میکنند برای اینکه حجت تمام شود و عذری برای آنها باقی نماند مانند اکثر مکالمات حضرت ابا عبد اللَّه الحسین علیه السّلام با لشگر کربلا در روز عاشورا 3- احتمال تأثیر در عده کمی حتی یک نفر، برای وجوب امر بمعروف و نهی از منکر کافی است و نمیتوان گفت که احتمال تأثیر در احدی از منافقین برده نمیشده 1 و 2- فرائد شیخ

ص: 380

4- در آیه قائل باین قول «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» را تعیین نفرموده و ممکن است بعضی از مؤمنین بوده اند که احتمال تأثیر میداده اند و با احتمال تأثیر بر آنان واجب بوده اگر چه واقعا اثر نداشته است 5- بر فرض عدم تأثیر وجوب آن ساقط میشود ولی جواز آن بلکه حسن آن قابل اشکال نیست و آیه شریفه ببعض این وجوه اشاره دارد وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً. قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ «1» و زمانی که گروهی از آنان گفتند چرا پند میدهید قومی را که خدا هلاک کننده یا عذاب کننده است آنان را بعذاب سخت؟ گفتند برای اینکه نزد پروردگارتان معذور باشیم، و شاید ایشان از خدا بترسند و تقوی را پیشه کنند)

«مورد دوم در معنای افساد»

افساد بمعنی ایجاد فساد و مقابل اصلاح است چنانچه فساد مقابل صلاح و مفسدة مقابل مصلحت است و مصلحت عبارت از فوائد و ثمراتی است که مترتب بر- فعل میشود و بواسطه آنها فعل متصف بصفت صلاح میشود، چنانچه مفسدة عبارت از مضارّ و زیانهایی است که بر فعل مترتب میشود و بواسطه آنها فعل متّصف بصفت فساد میگردد، و تقابل فساد و صلاح تقابل تضادّ است بخلاف صحت و بطلان که تقابل عدم و ملکه است یعنی بطلان عدم الصحّة میباشد و در بعضی موارد فساد بمعنی بطلان استعمال میشود و فساد هر چیزی بحسب آن چیز است مثلا فساد نماز همان بطلان آن است که نقصان در بعض شرایط و اجزاء آن و صحیح بجا نیاوردن آنها باشد چنانچه فساد در کلیه عبادات همین است و فساد در معامله نیز بطلان آنست بطوری که سبب حصول 1- سوره اعراف آیه 164

ص: 381

نقل و انتقال و تصرف و ملکیّت نشود، و فساد زرع بمعنی ضایع و تباه شدن دانه یا مراحل بعد از آن است و همچنین فساد خوراکیها و آشامیدنیها و چیزهای دیگر هر- کدام بحسب خود آنهاست و فساد قلب عبارت از حالتی است که بواسطه امراض قلبیه برای انسان پیدا میشود که دیگر بمواعظ شافیه متّعظ، و بهدایات الهیه مهتدی، و بمحامد اخلاق متخلّق نمیگردد، و فساد قلب غیر از مرض قلبی است زیرا مرض قابل معالجه است و فساد قابل صلاح نیست مگر بقلب ماهیت.

و افساد در میان مردم یکی از معاصی بسیار بزرگ است چنانچه اصلاح بین مردم از بزرگترین عبادات بشمار میرود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«افساد ذات البین هی الحالقة» «1»

(ایجاد فساد در میان مردم از بین برنده دین است) و در وصایای علی علیه السّلام بحسنین علیهما السلام است که از قول رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید

«اصلاح ذات البین افضل من عامّة الصلاة و الصیام» «2»

(اصلاح در میان مردم بهتر از یک سال نماز و روزه است) و افساد در زمین که مقصود آیه است عبارت از ایجاد چیزهایی است که بر اهل زمین ضرر داشته باشد، یا ضرر دینی که اضلال و گمراه نمودن مردم است یا القاء نقار و عداوت در میان آنها که همان افساد ذات البین است یا ضررهای دیگر از قبیل ظلم و اذیّت و غیبت و تهمت و نمّامی و سعایت و امثال اینها، و ایجاد حرب و احداث فتنه و کشف سرّ و اذهاب مال و هتک عرض و آبرو و نظائر اینها نیز از مصادیق افساد است که هر کدام از معاصی بزرگ است و آیات و اخبار در مذمّت و عقوبت آنها وارد شده و جمله «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» شامل همه اینها میشود. 1- جامع السعادات

2- نهج البلاغة جزء سوم

ص: 382

«مورد سوم» در بیان جمله «قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»

کلمه انّما از ادات حصر است، و برای حصر در این کلام دو احتمال است یا حصر افعال خودشان در صلاح و شایستگی و نفی فساد از کارهایشان، یعنی همه کارهای ما از روی صلاح است و فعلی که مشتمل بر فساد باشد از ما سر نمیزند، و یا حصر اشخاص در مصلح، یعنی فقط مصلح مائیم و غیر ما هر که باشد مصلح نیست، ولی احتمال اول اقرب و نزدیکتر است و تعبیر بجمله اسمیه برای اشعار بثبات میباشد یعنی ما مصلح بوده و هستیم و این برای ما ثابت و محقق است و منشأ این ادعاء جهل مرکب است که اینها فکر میکنند حقیقة مصلحند و فعلی بر خلاف صلاح از آنها سر نمیزند، و جهل مرکب اشدّ همه اخلاق رذیله و بدترین صفات ناپسندیده و معالجه آن دشوارتر از همه آنهاست برای اینکه جاهل مرکّب متنبّه و آگاه نیست که جاهل است تا در مقام ازاله جهل برآید و فکر نمیکند که کارهای او بر خلاف صلاح و صواب است تا در مقام اصلاح و تزکیه باشد و در حدیث از حضرت عیسی علیه السّلام روایت شده که فرمود «من از معالجه کور و صاحب برص عاجز نیستم ولی از معالجه احمق عاجزم» «1» و این جهل مرکب در انسان مانند مرض مزمنی است که شخص مریض بآن خو گرفته و فکر اینکه مریض است در وی خطور نمیکند تا در صدد معالجه باشد و بعضی گفتند این صفت قابل معالجه نیست ولی این سخن باطل است چه اگر معالجه آن غیر مقدور باشد موجب سقوط تکلیف میگردد، بلکه علاج آن مشکل است و ابتداء باید بمقدمات بسیاری آن را بجهل بسیط تبدیل نمود یعنی جاهل مرکّب را متوجه و متنبه نمود که فاقد علم و مزایایی است که برای خود تصور و توهّم نموده تا در مقام طلب و تحصیل دانش و سایر مزایای اخلاقی برآید. 1- جامع السعادات

ص: 383

و یا منشأ آن تعمیه و تقلب و فریب دادن است که خود میدانند مفسدند ولی برای خدعه و فریب دیگران خود را مصلح قلمداد میکنند و این از همان شاخ و برگهای نفاق است که در دل آنان ریشه دوانیده است و در ذیل آیه یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آن را بیان نمودیم و صلاح و فساد از امور مقول بتشکیک و ذی مراتب است و مرتبه اعلای صلاح مخصوص پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خاندان پاک آن سرور است و دیگران بهر مرتبه از صلاح باشند از پرتو فیوضات و برکات و اصلاحات آنان هستند چنانچه در زیارت جامعه است

«بکم اخرجنا اللَّه من الذلّ و فرّج عنّا غمرات الکروب و انقذنا بکم من شفا جرف الهلکات و من النار، بابی انتم و امّی و نفسی بموالتکم علّمنا اللَّه معالم دیننا و اصلح ما کان فسد من دنیانا»

و غیر اینها از فقرات دیگر آن که همه شاهد و گواه بر این مطلب است.

«مورد چهارم»

در بیان جمله «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»:

کلمه الا برای تنبیه است، منافقین از این فکر باطل و توهم نابجا که گمان نموده اند مصلح میباشند، و تنبیه مؤمنین از مخادعه آنان که خود را از فساد و ضرر آنها حفظ کنند و بدانند این چنین اشخاصی که بظاهر دم از صلاح میزنند مفسدانند و این جمله متضمن چندین تأکید است: الا تنبیهی، انّ که برای تأکید و تحقیق است، ضمیر فصل که برای تأکید است، جمع محلّی بالف و لام که افاده عموم میکند تعبیر بجمله اسمیّه که مفید ثبات و دوام است، و از این تأکید استفاده میشود که جمیع انحاء فساد باعلا مراتب آن منحصر و ثابت و محقّق برای این منافقین است

ص: 384

«مورد پنجم» در تفسیر جمله «وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ»

شعور مرادف با ادراک است و ادراک عبارت از فهم معانی جزئیه است چنانچه عقل و تعقل عبارت از فهم معانی کلیّه میباشد، و در آیه شریفه از منافقین نفی شعور و ادراک نموده و بدلالت التزام و فحوی بر عدم عقل آنان نیز دلالت دارد زیرا کسی که شعور و ادراک نداشته باشد بطریق اولی فاقد عقل هم خواهد بود بنا بر این بی شعوری با کم عقلی بوجهی مرادف و با حماقت بوجهی قریب المعنی است چنانچه در مجمع البحرین میگوید «الحمق بضمّ و بضمّتین، قلّة العقل و فساده» (حمق و حمق بمعنی کمی عقل و فساد آنست) و نیز میگوید «الاحمق من یسبق کلامه فکره و هو من لا یتامل عند النطق هل ذلک الکلام صواب ام لا» (احمق کسی است سخن او بر فکرش پیشی جوید و هنگام سخن فکر نکند که گفتار او درست است یا نه) و در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» «1»

(عقل آن چیزیست که بواسطه آن خدای رحمن پرستش شود و بهشت بدست آید) و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال شد کدامیک از مؤمنان فطانت و زیرکی و تیز فهمی او بیشتر است؟ فرمود

«اکثرهم للموت ذکرا و اشدّهم استعدادا» «2»

(کسی که بیشتر بیاد مرگ باشد و آمادگی او افزونتر باشد) و بالنتیجه نافرمانی خدا و غفلت و فراموشی از مرگ دلیل بی شعوری و بیعقلی و حماقت است و هر که پیرامون معصیت نگردد و همیشه بیاد خدا و مرگ باشد و خود را برای آن آماده نماید عقل و فطانتش بیشتر، و هر که بمعصیت گر آید و خدا و مرگ را فراموش کند بهمان اندازه فاقد شعور و عقل خواهد بود و چون منافقین منتها مراحل نافرمانی خدا و فساد در روی زمین و غفلت از حق را طی نموده 1- کافی صفحه 11

2- جامع السعادات

ص: 385

و در درک اسفل آن قرار گرفته اند مفهوم بیشعوری و حماقت بمعنی حقیقی و کامل آن درباره آنها صادق است لذا میفرماید «وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» و بی شعوری و حماقت بر دو قسم:

1- حماقت فطری و ذاتی: و این بحدّی نباشد که سلب شعور و ادراک و بالنتیجه رفع تکلیف از آنان بشود بلکه ازاله آن ممکن باشد هر چند بزحمت زیاد باشد.

2- حماقت کسبی و تحصیلی که بواسطه عدم تفکر و تامل در عواقب امور پیدا میشود، و منافقین هر دو قسمت را دارا هستند امّا قسمت اول دلیلش اخبار طینت است که در آنها طینت مؤمن را از علیّین و طینت کافر و منافق را از سجّین ذکر نموده، و بودن طینت از علیّین یا سجّین بر علیّت تامّه دلالت ندارد باین معنی که هر که طینتش از علیّین باشد حتما مؤمن و اهل نجات، و هر که از سجّین باشد حتما کافر و اهل عذاب خواهد بود بلکه مجرّد اقتضاء است یعنی بودن طینت از علیین مقتضی ایمان و از سجّین مقتضی کفر است ولی تغییر در هر دو ممکن است زیرا ضرورت از لوازم علّت تامه است نه اقتضاء و علّت ناقصه.

از اینجهت در بعض اخبارش بعد از ذکر طینت میفرماید

«و للَّه المشیئة فیهم»

و باین بیان دفع اشکالات وارده بر این اخبار میشود و تفصیل آن منوط بمحلّ مناسب تر است «1» امّا قسمت دوم دلیلش اعمال و رفتاری است که از آنها صادر میشود که در این آیات و آیات سوره منافقین خداوند ذکر نموده و بیشتر آنها را بجمله «وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ» و امثال این ختم نموده است 1- کافی اخبار طینت کتاب الایمان و الکفر و در بحار مجلد 15 ذکر شده است

ص: 386

[سوره البقرة (2): آیه 13

اشاره

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ (13)

(و هنگامی که بآنان گفته شود که ایمان بیاورید چنانچه مردم ایمان آوردند میگویند آیا ایمان بیاوریم چنانچه سفیهان و بیخردان ایمان آوردند، آگاه باشید که آنان خود بیخردند ولی نمیدانند) و کلام در تفسیر این آیه در ضمن چند مطلب است

«مطلب اول»

چنانچه گذشت این کلام از باب امر بمعروف و دعوت براه سعادت و طریقه مثلی و ارشاد بخیر و صلاح در دین و دلالت بصراط مستقیم است چنانچه آیه قبل، از باب نهی از منکر و ردع از فساد بود، و قائل باین قول یا ذات مقدس حق یا پیغمبر اکرم یا خواصّ از مؤمنین میباشند.

و این از بزرگترین وظایف انبیاء بلکه غرض از بعثت آنها و مقصود از نازل کردن کتابها و قرار دادن تکلیف است و بلکه ایمان که بآن دعوت میکنند علّت غایی خلقت بشر است چنانچه میفرماید وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ «1» و خلقت بشر نیز علّت غایی خلقت سایر موجودات است چنانچه میفرماید وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ «2» و غیر اینها از آیات دیگر که در بحث معاد متذکر شده ایم «3» 1- سوره ذاریات آیه 56 [.....]

2- سوره مؤمن آیه 66

3- کلم الطیب جلد 3

ص: 387

بنا بر این غرض اصلی از خلقت جمیع موجودات ایمان انسان و بمدارج کمال و ترقّی و تعالی رسیدن اوست و انبیاء و اولیاء و داعیان الی اللَّه چون این غرض الهی را تعقیب میکنند بزرگترین عبادتها را بجای آورده و مشمول بهترین اجرها و موهبتهای ربوبی میباشند

«مطلب دوم در معنی ناس»

در ذیل آیه شریفه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا الایة معنای ناس را از جهت لغت و مبدء اشتقاق آن را ذکر نمودیم و چنانچه اشاره نمودیم انسان مرکّب از دو جنبه است یکی جنبه جسمانی حیوانی که جنس مشترک او با سایر حیوانات است و دیگر جنبه روحانی ملکوتی که فصل ممیّز او از حیوانات و موجودات جسمانی دیگر است و آن بمنزله صورت «1» میباشد و چنانچه در حکمت مبرهن شده شیئیت شی ء بصورت است نه بماده و ماده بدون صورت تحقق پذیر نیست، پس انسانیت انسان بتقویت جنبه ملکوتی اوست و هر چه این جهت را نیرو بخشد و قوی گرداند بحقیقت انسانیت نزدیکتر شده و مفهوم انسان بر او صادق تر است، و اگر جنبه های حیوانی را تقویت کند و بآنطرف متمایل شود شایسته همان نام و همان مقام خواهد بود و در تیپ سباع یا بهائم یا شیاطین مقرّ و مقام خواهد داشت بنا بر این مراتب انسانیت باندازه سیر مدارج ترقّی و تکمیل روح است و انسان کامل و مصداق اتمّ آن کسی است که روحش در اعلی مرتبه کمال باشد و از اینجا مفاد حدیثی که منسوب بزین العابدین علیه السّلام است معلوم میگردد 1- فرق جنس با ماده و همچنین فصل با صورت در حمل است که جنس قابل حمل بر فصل و بر عکس میباشد ولی ماده قابل حمل بر صورت نیست گفته میشود بعض الحیوان ناطق و کل ناطق حیوان ولی گفته نمیشود بعض المادة صورة و بالعکس و باصطلاح فرق در لا بشرطی و بشرط لایی است یعنی جنس لا بشرط است و با هزار شرط جمع میشود ولی ماده بشرط لاست یعنی عدم حمل، چنانچه فصل نیز لا بشرط است ولی صورت بشرط لا میباشد

ص: 388

که میفرماید

«انّ رجلا جاء الی امیر المؤمنین علیه السّلام فقال اخبرنی ان کنت عالما عن الناس و عن اشباه الناس و عن النسناس، فقال امیر المؤمنین علیه السّلام یا حسین اجب الرجل فقال له الحسین علیه السّلام اما قولک اخبرنی عن الناس فنحن الناس، الی ان قال:

و اما قولک اشباه الناس فهم شیعتنا و هم موالینا و هم منّا، الی ان قال: و اما قولک النسناس فهو السواد الاعظم و اشار بیده الی جماعة الناس ثم قال ان هم الا کالانعام بل هم اضل» «1»

(مردی نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت اگر دانایی مرا از ناس و اشباه ناس و نسناس آگاه کن، امیر المؤمنین علیه السّلام بحضرت حسین علیه السّلام فرمود این مرد را جواب بده، حسین علیه السّلام فرمود امّا اینکه از ناس پرسیدی ناس مائیم، و امّا اشباه ناس شیعیان ما و دوستان مایند و آنان از ما هستند، و اما نسناس پس آنها سواد اعظم مردمند و بدستش بجماعتی از مردم اشاره نمود و فرمود اینان جز چهارپایان نیستند بلکه از آنها پستتر و گمراه ترند)

«مطلب سوم»

«کاف» در کما آمن برای تشبیه و ماء آن ماء مصدریّه است یعنی ایمان بیاورید مانند ایمان مردم، و چنانچه گذشت مراد از ناس در مرتبه اول اهل بیت عصمت و طهارتند که در اعلا مراتب انسانیت میباشند و ایمان آنان اعلی مراتب ایمان است، و بنا بر این مفاد امر در «آمنوا» ایمان بقلب و زبان و جمیع جوارح و اعضاء است و متخلق شدن بجمیع اخلاق حمیده و عمل نمودن بهمه اعمال صالحه و صبر در مکاره و مصائب و مجاهد، باموال و انفس در راه خدا و کوشش در هدایت و ارشاد و غیر اینها از شئونات دیگر که از خصائص این خاندان است و کسی بپایه فضائل و مقامات آنها نمی رسد در زیارت جامعه است

«بلغ اللَّه بکم اشرف محل المکرمین و اعلی منازل- 1- مجمع البحرین فی لغة النسناس

ص: 389

المقربین و ارفع درجات المرسلین حیث لا یلحقه لا حق و لا یسبقه سابق و لا یطمع فی ادراکه طامع»

و چون نیل بدرجات آنها در شأن کسی نیست از اینجهت کاف تشبیه آورده که هر کس باندازه قدرت و استعداد خود بآنان اقتداء و تاسی کند و علما و عملا و اخلاقا خود را همانند آنان نماید و شاید بهمین جهت در حدیث سابق الذکر شیعیان و موالیان اهل بیت را اشباه ناس نامیده و ممکن است مراد از ناس مؤمنین کامل باشند که شامل معصومین و مؤمنینی که در درجات ما دون آنان قرار گرفته اند باشد مانند سلمان و ابا ذر و مقداد و عمّار و حذیفه و امثال اینها

(مطلب چهارم در جواب منافقین)

«قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ» سفیه کسی را گویند که کم عقل و سبک مغز و سست خرد باشد نه اینکه فاقد عقل و خرد باشد بحدی که تکلیف از او برداشته شود مانند مجنون (دیوانه) و بواسطه همین سفاهت است که خیر را از شرّ، و نفع را از ضرر، و صلاح را از فساد بخوبی نمیتواند تشخیص دهد و سفیه بر دو قسم است: سفیه در امور دنیوی که در شریعت برای او احکامی مقرر شده چنانچه در قرآن کریم میفرماید وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ «1» (اموال سفیهان را بدست آنان ندهید) و نیز میفرماید «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ «2» (پس اگر مدیون سفیه یا ضعیف یا قادر بر نوشتن نباشد باید ولیّ او بدرستی بنویسد) و سفیه در امر دین و آخرت که در آیه شریفه «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» اشاره باین نوع از سفاهت است که سعادت را از شقاوت و راه نجات را از طریق هلاکت تمیز نمیدهد 1- سوره نساء آیه 4

2- سوره بقره آیه 182

ص: 390

همه کفار و فساق و کسانی که از طریق حق منحرفند داخل در این قسم میباشند، و همین است مفاد حدیثی که در کافی نقل میکند که راوی از حضرت صادق علیه السّلام میپرسد عقل چیست؟ میفرماید

«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»

راوی گوید گفتم پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ فرمود نکری و شیطنت بود که شبیه عقل است و عقل نیست و امّا اینکه منافقین اهل ایمان را بسفاهت نسبت میدهند و آنان را سفهاء مینامند برای اینست که هر کسی بنظر سطحی برفتار و کردار و طرز اندیشه آنکه مخالف رویّه او زندگی میکند بنگرد، رفتار او را سفیهانه می پندارد چون طرز کار خود را عاقلانه میشمارد، مثلا آنکه منهمک در دنیا و غرق در شهوات و لذات آنست کسانی را که زهد میورزند و بمقدار حاجت از دنیا اکتفاء میکنند سفیه میدانند و همچنین اهل معصیت و تارکین فرائض، اهل نماز و روزه و حج و دهندگان خمس و زکاة را، ابله میدانند، بلکه طالبان مال و حطام دنیوی، طالبان علم و دانش را در فکر خود نابخرد میدانند و بسا اهل دین و متوسطین از آنها اهل تقوی و مردان مقرّب الهی را که پشت پا بدنیا زده اند بسفاهت منسوب میدارند، چنانچه از أمیر المؤمنین علیه السّلام در صفات متقین میفرماید

«و یقولون قد خولطوا و قد خالطهم امر عظیم» «1»

(و میگویند اهل تقوی عقلشان مختلّ شده و حال آنکه امر بزرگی آنان را مضطرب نموده است) و چون منافقین گمان کرده اند راهی را که در پیش گرفته اند زیرکانه و عاقلانه است، مؤمنان را که بر خلاف راه آنان میروند بلکه آنان را تخطئه میکنند سفهاء مینامند، و پیداست که این گفتار از آنان در سرّ و نهان بوده و با شیاطین و همجنسان خود و یا در بعض مواقع ببعض مؤمنان میگفته اند چه آشکار گفتن این سخن با نفاق آنان منافات دارد 1- نهج البلاغة خطبه همام

ص: 391

(مطلب پنجم)
اشاره

در بیان جمله «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»:

چنانچه در نظیر این جمله یعنی جمله «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ» گذشت، تأکیدات متعدّد این جمله نیز بر ثبوت انحاء سفاهت و تحقق دائمی آن برای منافقین کمال دلالت را دارد امّا ثبوت سفاهت در امر دین که برای آنان مورد سخن نیست زیرا سعادت خود را از شقاوت و نجات خود را از هلاکت تشخیص نداده و خود را بشقاوت و هلاکت ابدی گرفتار نموده اند و امّا سفاهت آنان را در امر دنیا بوجوهی میتوان اثبات نمود:

«وجه اول»

اینکه منافقین به این جهت که نمیخواهند باطن آنها کشف شود هم از منافع کفار محرومند و هم از منافع مسلمین مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ «1» و هم کفار از آنها احتراز دارند و هم مسلمانان

«وجه دوم»

از بسیاری از آیات شریفه استفاده میشود برکات و فیوضات الهی در اثر اعمال صالحه و مصائب و گرفتاریها بواسطه اعمال سیئه است مانند آیه وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ «2» (اگر اهل شهرستانها ایمان و تقوی داشتند البته برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم، ولی آیات الهی را تکذیب نمودند پس بواسطه اعمالشان آنان را گرفتار نمودیم) و آیه ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ «3» (آنچه مصیبت بشما میرسد بواسطه اعمالتان میباشد) 1- سوره نساء آیه 142

2- سوره اعراف آیه 94

3- سوره شوری آیه 29

ص: 392

«وجه سوم»

منافقین با منتهای تستّر و پنهان نمودن باطن خود خداوند عالم آنان را رسوا و مفتضح میکند چنانچه در آیات سوره توبه قصد باطنی آنان را در ساختن مسجد ضرار و کارهای دیگرشان را برای پیغمبر و مؤمنین بیان نموده و همچنین در سوره منافقین سرّ آنان را فاش نموده است

«وجه چهارم»

امور باطنی چه اعتقادی چه اخلاقی بالاخره در دنیا آثارش ظاهر میشود و آنچه در کوزه هر کسی است برون میتراود و امتحانات الهی بواطن اشخاص را ظاهر مینماید چنانچه پس از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عملیات بعضی از صحابه نسبت بدختر و داماد و فرزندان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیّات باطنی آنان را ظاهر ساخت مخصوصا بنی امیه که کفر و شرک باطنی خود را نمایان داشتند و یزید با زبان نحس خود ترانه:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل را میسرود

(مطلب ششم)

در بیان جمله «وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ»:

علم بمعنی انکشاف و ظهور شی ء در نزد عقل است و گفتند علم بامور عقلیه نظریه که محتاج ببراهین عقلی است تعلق میگیرد چنانچه ادراک مربوط بامور جزئیه خارجیه میباشد و شاید از اینجهت در آیه قبل گفتار منافقین را از روی عدم شعور و در این آیه از روی عدم علم تعبیر نموده چون ایمان از امور عقلیه نظریّه است، بنا بر این اطلاق آن بر امور حسّی تجربی اطلاق مسامحی است و علمی که در آیات و اخبار فضیلت بسیار برای آن ذکر شده و طلب آن را بر هر مرد و زن مسلمان واجب دانسته علمی است که جنبه روحانیت و نفس ناطقه انسانی را بمدارج کمال و ترقّی و ایمان بخدا و تخلّق باخلاق و صفات الهی سیر دهد

ص: 393

و این علم از اشرف صفات و بزرگترین امتیازات انسانی است و در قرآن کریم از روی تعجب میفرماید:

هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ «1» از أمیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که میفرماید

«العلم ذو فضائل کثیرة فرأسه التواضع و عینه البراءة من الحسد و اذنه الفهم و لسانه الصدق و حفظه الفحص و قلبه حسن النیّة و عقله معرفة الاشیاء و الامور رویده الرحمة و رجله زیارة العلماء و همّته السلامة و حکمته الورع و مستقرّه النجات و قائده العافیة و مرکبه الوفاء و و سلاحه لین الکلمة و سیفه الرضا و قوسه المداراة و جیشه محاورة العلماء و ماله الادب و ذخیرته اجتناب الذنوب و زاده المعروف و مأواه الموادعة و دلیله الهدی و رفیقه محبّت الاخیار» «2»

(علم صاحب فضیلتهای بسیار است سر آن فروتنی و چشم آن بیزاری از حسد، و گوش آن فهم، و زبان آن راستگویی، و وسیله حفظ آن کنجکاوی، و دل آن حسن نیّت، و عقل آن شناسایی امور و اشیاء، و دست آن رحمت، و پای آن بدیدار دانشمندان رفتن، و همّت آن سلامت نفس، و حکمت آن پارسایی، و قرارگاه آن رستگاری، و قائد آن عافیت، و مرکب آن وفاء، و سلاح آن نرمی در گفتار، و شمشیر آن خوشنودی، و کمان آن مدارا، و لشگر آن گفتگوی با دانشمندان و دارایی آن ادب، و ذخیره آن پرهیز از گناهان، و توشه آن کار نیک، و جایگاه آن مباحثه و مذاکره، و راهنمای آن هدایت الهی، و رفیق آن مهر نیکان است) در این حدیث حضرت علم را بیک انسان مقتدر که اعضاء و جوارح داخلی و خارجی او مرتب و مجهّز باشد تشبیه فرموده، و تواضع را بمنزله سر آن دانسته برای اینکه حیات علم بفروتنی است و کبر و نخوت مفنی علم است چنانچه حیات آدمی بسر است و فقدان آن موجب فقدان حیات میشود، و بیزاری از حسد را چشم آن دانسته زیرا شخص حسود در مقام تحصیل و ازدیاد علم و استعلام از دیگران برنمیآید 1- سوره زمر آیه 12

2- کافی باب النوادر ص 48

ص: 394

و فهم را بمنزله گوش آن شمرده، زیرا غیر فهیم گویا کر است و مطالب علمی را درک نمیکند، و صدق را زبان آن قرار داده، چون از دانش شخص دروغگو نمیتوان استفاده نمود و بسخنان و مطالب او اعتمادی نخواهد بود، و تفحّص و تتبّع آثار علمی را بمنزله حافظه آن و وسیله نگاهداری علم شمرده، و نیّت پاک را بمنزله قلب و روح علم دانسته و علم بدون قصد پاک را جسدی بی روح شمرده، و معرفت اموری که شناسایی آنها برای عالم لازم است بمنزله عقل آن قرار داده زیرا همین طور که عقل در انسان ممیّز خوب از بد و صلاح از فساد است، معارف الهی موجب بکار بردن علم در طریق صلاح و سعادت شخص و اجتماع است و بالجمله سایر فقرات حدیث نیز هر یک از مواردی را که برای علم لازم است باعضاء و قوای داخلی و خارجی آدمی بجهت مناسبتی که بین آنهاست تشبیه فرموده که باندک تامّلی معلوم میگردد و همین طور که برای علم آثار و فضائل بسیار ذکر شده برای جهل نیز مفاسد و زیانهایی ذکر گردیده و آن را از بزرگترین صفات خبیثه شمرده اند بلکه جهل را منشأ جمیع صفات نکوهیده و اعمال سیئه دانسته اند و در کافی کتاب عقل و جهل حدیث مفصّلی از حضرت صادق علیه السّلام در خلقت عقل و جنود آن، و خلقت جهل و جنود آن ذکر فرموده که بسیار دقیق و محتاج بشرح مبسوطی میباشد که در مقام انسب از اینجا اگر موفق شوم بیان خواهم نمود انشاء اللَّه تعالی

ص: 395

[سوره البقرة (2): آیات 14 تا 15

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14) اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (15)

(و هر گاه مؤمنین را ملاقات میکنند میگویند ایمان آوردیم، و هر گاه با رؤسای شیطان صفت خود خلوت میکنند میگویند ما با شمائیم و همانا مؤمنین را استهزاء میکنیم، خدا آنها را استهزاء میکند و آنان را رها کند و مهلت دهد در سرکشی و تجاوزشان در حالی که سرگردانند) مطالبی را که این دو آیه متضمن است در ضمن چند امور بیان میکنیم:

«امر اول»

در این آیه خداوند حقیقت نفاق منافقین و آنچه را در باطن خود پنهان داشته و از ابراز آن خودداری مینمودند بیان میفرماید و آن اظهار ایمان در نزد مؤمنان و اظهار کفر در نزد همکاران خودشان میباشد و این اشدّ مراتب نفاق و حتی از کفر بدتر است چنانچه این مطلب را در ذیل آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ» بیان نمودیم

«امر دوم»

منشأ اظهار ایمان منافق یکی از سه چیز است:

یا از جهت خوف است چنانچه اکثر منافقین قریش مانند ابو سفیان و معاویه و عمرو عاص و امثال اینها در فتح مکه از ترس و قدرت و سطوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مسلمین اظهار ایمان نمودند و در بحار الانوار مجلّد ششم باب پنجاه و هشتم قصّه فتح مکه و ایمان آوردن ابو سفیان و سایر کفار قریش را مفصّلا ذکر کرده و از جمله

ص: 396

فقراتش آنست

«و دخل صنادید قریش الکعبة و هم یظنّون انّ السیف لا یرفع عنهم فاتی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم البیت و اخذ بعضادتی الباب ثم قال لا اله الّا اللَّه انجز وعده و نصر عبده و غلب الاحزاب وحده ثم قال ما تظنّون و ما انتم قائلون فقال سهیل بن عمرو نقول خیرا و نظنّ خیرا، اخ کریم و ابن عمّ، قال فانّی اقول لکم کما قال اخی یوسف لا تثریب علیکم الیوم یغفر اللَّه لکم و هو ارحم الراحمین، الی ان قال: فاذهبوا فانتم طلقاء، فخرج القوم کانما تنشرون من القبور، الحدیث»

(بزرگان قریش داخل کعبه شدند و گمان میکردند که شمشیر از آنها برداشته نمیشود، پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داخل خانه شد و دو چوبه در را گرفت، سپس فرمود نیست خدایی جز ذات پروردگار، وعده خود را منجّز فرمود و بنده خود را یاری نمود و احزاب را بتنهایی مغلوب ساخت، سپس فرمود چه گمان میبرید و چه می گویید نسبت بمن در باره شما؟ سهیل بن عمرو گفت جز خیر و خوب از جانب تو درباره خود گمان نمی بریم و نمی گوئیم، چه برادر و پسر عم کریمی هستی، فرمود پس من میگویم نسبت بشما آنچه را برادرم یوسف گفت، امروز مواخذه ای بر شما نیست خداوند شما را بخشید و او ارحم الراحمین است، تا اینکه فرمود: بروید شما آزاد شدگانید، پس قوم قریش پراکنده شدند چنانچه از قبرها محشور میشوند) و یا از جهت اضرار و آزار رسانیدن بمسلمانان و جاسوسی و ایجاد تفرقه و تشتت در میان آنهاست چنانچه این نوع اظهار ایمان از صدر اول تا کنون بسیار بوده و گرگهایی که بلباس میش مبدّل شده و بجان مسلمانان افتاده اند زیاد بوده بلکه میتوان گفت اغلب واردات و مصائبی که در اعصار متمادیه بر پیکر اسلام و مسلمین وارد شده از قبل این نوع مردمان مزوّر و حیله گر بوده است.

و یا از جهت طمع مال و منصب و مقام و ریاست در میان مسلمانان است چنانچه ایمان اوّلی و دومی و همکاران آنها از این قبیل بوده است، در کتاب مدینة المعاجز در باب معجزات حضرت قائم عجل اللَّه تعالی فرجه

ص: 397

از راوندی از سعد بن عبد اللَّه اشعری روایت میکند که گفت

«ناظرنی مخالف فقال اسلم ابو بکر و عمر طوعا او کرها ففکرت فی ذلک فقلت ان قلت کرها خفت، اذ لم یکن حینئذ سیف مسلول و ان قلت طوعا فالمؤمن لا یکفر بعد ایمانه فدفعته دفعا لطیفا و خرجت من ساعتی الی دار احمد بن اسحق اسئله عن ذلک فقیل انه خرج الی سرّ من رأی فی هذا الیوم»

(مخالفی با من مناظره نمود و گفت ابو بکر و عمر از روی میل اسلام آوردند یا از روی اجبار و کراهت؟ من در فکر فرو رفتم و پیش خود گفتم اگر بگویم از روی اجبار اسلام آوردند آن موقع شمشیر کشیده ای نبود که بترسند و اسلام بیاورند و اگر بگویم از روی میل اسلام آوردند، مؤمن که پس از ایمانش کافر نمیشود، باری او را بطرز لطیفی از خود دفع نموده و همان ساعت بخانه احمد بن اسحق رفتم که این سؤال را از وی بنمایم، گفتند او امروز بسامره رفته) تا اینکه میگوید من هم عازم سامره شده و با او خدمت حضرت عسکری علیه السّلام مشرف شده و حدیث بسیار مفصّل است تا آنجا که میگوید حضرت عسکری علیه السّلام بمن فرمودند چهل مسئله تو چیست از این بچه بپرس (یعنی حضرت قائم علیه السّلام) تا جواب ترا بگوید، پس حضرت قائم علیه السّلام بمن فرمودند پیش از اینکه من ابتداء بسخن کنم،

«هلّا قلت للسائل لا اسلما طوعا و لا کرها و انّما اسلما طمعا فقد کانا یسمعان من اهل الکتاب منهم من یقول هو نبیّ یملک المشرق و المغرب و تبقی نبوته الی یوم القیمة و منهم من یقول یملک الدنیا ملکا عظیما و تنقاد له الارض فدخلا کلاهما فی الاسلام طمعا فی ان یجعل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کل واحد منهما و الی ولایة فلمّا آیسا من ذلک دبّرا مع جماعة فی قتل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لیلة العقبة فکمنوا له و جاء جبرئیل فاخبر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بذلک فوقف علی العقبة فقال یا فلان یا فلان یا فلان اخرجوا فانّی لا امرّ حتی اراکم قد خرجتم، و قد سمع حذیفة ذلک، و مثالهما طلحة و الزبیر فهما بایعا علیّا علیه السّلام

ص: 398

بعد قتل عثمان طمعا فی ان یجعل کلیهما والیا علی ولایة لا طوعا و لا رغبة و لا کرها و لا اجبارا، فلما ایسا من ذلک من علیّ علیه السّلام نکثا العهد و خرجا علیه و فعلا ما فعلا الخبر»

ترجمه واضح است و اصحاب عقبه بنا بر آنچه در بحار الانوار از خصال صدوق از حذیفه روایت کرده که حذیفه گفت کسانی که شتر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را در مراجعت از غزوه تبوک رم دادند چهارده نفر بودند «ابو الشرور، ابو الدواهی، ابو المعارف (معاویة)، ابوه (ابو سفیان)، طلحة، سعد بن ابی وقاص، ابو عبیده، ابو الاعور، مغیره، سالم مولی حذیفه، خالد بن ولید، عمرو بن عاص، ابو موسی اشعری، عبد الرحمن بن عوف، و آیه شریفه وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا «1» درباره اینها نازل شد و ممکن است منشأ اظهار ایمان منافق هر سه جهت از جهات فوق یا دو جهت از آنها باشد چنانچه اشخاص سیاسی همیشه خود را برنک اجتماع در می آورند و پس از آن بر خر مراد سوار میشوند و برای اینکه نیرویی هم پشتیبان آنها باشد با دشمنان و بیگانگان هم سری و سرّی دارند

«امر سوم»

در بیان جمله «وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ»:

شیطان یا مأخوذ از شطن، و یاء آن زائد است بر وزن فیعال، و معنی شطن تباعد و دوریست و شیطان را از اینجهت شیطان گفتند که رانده و دور شده از درگاه خداوند است چنانچه میفرماید فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ «2» و یا مأخوذ از شاط و الف و نون آن زائد است بر وزن فعلان، و معنی شاط احتراق و شعله ور شدن از غضب و خشم است و چون شیطان بواسطه بندگی عبد خشمناک و محترق میشود او را شیطان گفتند و شیطان بر هر شخص متمرّد و سرکشی اطلاق میشود، و مراد از شیاطین در این 1- سوره توبه آیه 57

2- سوره ص آیه 78 [.....]

ص: 399

آیه رؤساء و بزرگان کفار و منافقینند که در عقیده و صفات با هم موافق و در خلوت همدم و همراز یکدیگرند و کلمه الی بمعنی مع میباشد یعنی وقتی با رؤساء و بزرگان خود خلوت میکنند و مجتمع میشوند میگویند ما با شما هستیم، و اضافه شیاطین بضمیر جمع که مرجع آن منافقین است کمال دلالت را دارد بر اینکه از یک جنسند و در صفات و ملکات با هم مشترکند و چون دارای صفات شیطانی هستند از اینجهت از آنها بشیاطین تعبیر شده و امّا کلام درباره شیطان و خلقت او و نوع او و ذریه او و کیفیت توالد و تناسلش و طرز وسوسه و سایر خصوصیات آن بحث طویل الذیل و دامنه دار است که انشاء اللَّه در ذیل آیه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ «1» بمقداری که در خور این کتاب است بیان خواهیم نمود.

«امر چهارم در بیان جمله انا معکم»»

از برای معیّت اقسامی ذکر کرده اند:

1- معیّت ذاتی مانند معیّت علّت تامه با معلول خود که انفکاک بین آنها عقلا محال است و مانند لوازم ماهیّت با ماهیّت مثل زوجیّت برای عدد چهار، بلکه مطلق متلازمین در وجود 2- معیّت قیّومی مانند معیّت حضرت باری نسبت بمخلوقات که قیام تمام موجودات منوط و مربوط باراده اوست در قرآن کریم میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ «2» (سه نفر با هم راز نگویند جز اینکه خدا چهارمی آنها باشد و پنج نفر با هم نجوی نکنند جز اینکه خدا ششمی آنها باشد و کمتر از این تعداد یا بیشتر از آن با هم راز نگویند جز اینکه خدا با آنها باشد) 1- سوره بقره آیه 32

2- سوره مجادله آیه 8

ص: 400

3- معیّت بمعنی نصرت و اعانت، مانند آیه شریفه لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا «1» و آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ «2» و امثال اینها 4- معیّت بمعنی مشارکت در فعل، مانند وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ»

5- معیّت بمعنی حضور نزد شی ء مانند آیه شریفه لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری «4» 6- معیّت در صفات و اخلاق و آراء و عقائد مانند معیّت در آیه مورد بحث یعنی مادر عقائد و آراء و عناد و دشمنی با مسلمانان همراه و همقدم میباشیم و بواسطه همین معیّت است که انسان در قیامت بصورت وحوش و بهائم و سباع و شیاطین محشور میشود چون متصف بصفات آنها بوده، و هر طایفه و گروهی با پیشوایان و رهبرانشان حضور مییابند یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ «5»

«امر پنجم»

در بیان جمله «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»:

این جمله در مقام دفع ایراد است کانّ سایر کفار باینها اشکال میکنند که اگر شما راست می گویید و با ما هستید پس چرا اظهار اسلام میکنید و در حزب آنها وارد میشوید، جواب میدهند که ما با این عمل مؤمنین را استهزاء و سخریه مینمائیم و اصل استهزاء حکایت اقوال و افعال و هیأت دیگری است بگفتار یا فعل یا اشاره بنحوی که موجب خنده حاضرین شود، و این عمل خالی از ایذاء و تحقیر و افشاء عیوب و نقائص اشخاص نیست و منشأ آن یا عداوت و کوچک نمودن طرف است و یا مجرّد خندانیدن حاضرین میباشد، و در هر صورت از افعال زشت و شیمه اراذل و اوباش و کسانی است که از حقیقت دیانت و انسانیت بی بهره اند و در این آیه آن را از 1- سوره توبه آیه 40

2- سوره انفال آیه 48

3- سوره آل عمران آیه 75

4- سوره طه آیه 48

5- سوره الاسراء آیه 73

ص: 401

اعمال زشت منافقین شمرده و در آیه دیگر میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ «1» ای مؤمنان نباید مسخره کنند گروهی از شما گروه دیگر را شاید آنان بهتر از ایشان باشند و نباید زنانی از زنان دیگر استهزاء کنند شاید آن زنان بهتر از اینان باشند و عیبگویی از خودتان نکنید و بالقاب بد، یکدیگر را نخوانید، بد اسمی است اسم فسق بعد از ایمان، و کسانی که توبه نکنند پس ایشان خود ستمکارانند)

«امر ششم»

در جمله «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»:

استهزاء بمعنی مصطلح بر خداوند روا نیست زیرا ذات خداوند از عیوب و قبایح منزّه و مبرّاست بنا بر این مراد از استهزاء ممکن است یکی از چهار چیز باشد:

1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معنی اللَّه یستهزئ بهم، یجازیهم و یعاقبهم باشد و تعبیر بلفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ «2» یعنی «یجازیهم علی مکرهم» 2- استهزاء مؤمنین و ملائکه از آنها در قیامت، و این عقوبتی است که خداوند برای آنها مقرر داشته چنانچه این معنی از آیه شریفه فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ «3» (امروز مؤمنین بکفار میخندند) استفاده میشود و در مجمع البیان بر طبق این مضمون حدیثی از ابن عباس روایت کرده که گفت

«انه یفتح لهم و هم فی النار باب من الجنة فیقلبون من النار الیه مسرعین حتی 1- سوره حجرات آیه 11

2- سوره آل عمران آیه 47

3- سورة المطففین آیه 34

ص: 402

اذا انتهوا الیه سد علیهم و فتح لهم باب آخر فی موضع آخر فیقلبون الیه من النار مسرعین حتی اذا انتهوا الیه سد علیهم فیضحک المؤمنون منهم»

(بروی کفار در حالی که در آتشند دری از بهشت باز میشود پس از آتش شتابان بطرف آن میروند وقتی رسیدند بر آنان بسته میشود، و از موضع دیگر دری از بهشت باز میشود باز بطرف آن شتابان میروند و وقتی رسیدند بسته میشود، پس مؤمنان بآنان میخندند) 3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و اینان گمان میکنند خدا خیر آنان را خواسته و سپس بعذاب سخت گرفتار کند و بنا بر این جملة «وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» تفسیر و بیان آنست 4- مراد از استهزاء الهی مکافات عمل آنها در دنیا باشد که همین طور که این منافقان مؤمنانرا استهزاء میکنند خداوند آنان را باستهزاء و سخریه دیگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامنگیر ظالم میشود و بالاخره دست مکافات گلوی او را بدست ظالم دیگر میفشارد و نسبتش بخداوند از جهت اینست که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست

(امر هفتم)

در بیان جمله «وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»:

مدّ بمعنی زیاد نمودن چیزی است چنان که گویند «مدّ الجیش» یعنی لشگر را زیاد نمود برای مدد و کمک و تقویت سابقین، و از همین قبیل است مدّ دوات و مدّ سراج و مدّ نهر، و مدّ بمعنی بسط است مانند آیه شریفه هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ «1» (اوست خدایی که زمین را گسترد و در آن کوه ها قرار داد) و مدّ بمعنی طول و کشش است مثل آیه شریفه 1- سوره رعد آیه 3

ص: 403

أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ «1» (آیا ندیدی پروردگارت چگونه سایه را امتداد داد) و از این قبیل است مدّ بصر و مدّ صوت و مدّ عمر و مدّ در قرائت و یمدّ در آیه بمعنی یطیل و یمهل است یعنی آنان را مهلت میدهد و رها میکند تا طغیان را بنهایت برسانند و طغیان بمعنی سرکشی و تجاوز از حدّ است مثل اینکه گویند دریا طغیان نمود، وقتی که آب آن از اندازه بیرون رود چنانچه در آیه شریفه است إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ «2» و انسان را طاغی گویند وقتی از حد خود خارج شود چنانچه درباره فرعون میفرماید اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی «3» و این لفظ با عتو قریب المعنی است.

و مراد از طغیان در آیه شریفه تجاوز از حدّ عبودیت و خروج از تحت اطاعت مولی است چه مولی حقیقی که ذات مقدس حق جلّ و علا باشد و چه موالی که از جانب حق معیّن شده اند مانند پیغمبر و امام بلکه هر واجب الاطاعه ای مثل زوج و پدر و مادر و امثال اینها، و از این بیان ظاهر میشود که بر هر معصیتی طغیان صادق است ولی بحسب عرف طاغی بر کسی که در معصیت و کفر و نافرمانی مولی غلوّ و زیادتی نماید اطلاق میشود و عمه بمعنی تحیّر و تردید و سرگردانی است که نداند کجا میرود و چه میکند و هدف و مقصدش چیست! و بعضی گفتند عمه بمعنی کوری باطن است و نسبتش باعمی نسبت خاص با عامّ است چه عمی اعم از کوری ظاهری و باطنی است پس مفاد آیه شریفه اینست که خداوند منافقین را بحال تحیّر و سرگردانی در طغیان و سرکشی آنان را رها میکند و مهلت میدهد تا بطغیان خود ادامه دهند و در تحیّر فرو مانند 1- سوره فرقان آیه 47

2- سوره الحاقه آیه 11

3- سوره طه آیه 25 [.....]

ص: 404

و امّا وجه نسبت این فعل بخداوند مانند نسبت ختم و طبع و ازدیاد مرض و امثال اینهاست که در ذیل آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ، فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً و اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ متذکر شدیم که مراد همان خذلان الهی است که تهیّأ و آماده شدن معصیت برای شخص معصیت کار است که خود آن را سبب شده و مقتضیات آن را فراهم نمود، چنانچه شخص مطیع، عبادت و اطاعت او موجب میشود که توفیقات الهی شامل حال او شود و اسباب و مقتضیات عبادت برای او فراهم گردد و بالجمله آنچه از آیات و اخبار در ابواب متفرقه استفاده میشود، الطاف و عنایات الهی نسبت بمؤمنین در دنیا علاوه بر مثوبات و فیوضات اخروی، بسیار است که بطور فهرست بقسمتی از آنها اشاره میشود:

(1) نورانیت قلب (2) ورود ملائکه در قلوب آنها (3) میل و رغبت بعبادت، (4) حلاوت مناجات با حق (5) تقویت ایمان (6) ازدیاد معرفت (7) طرد شیطان و سدّ ابواب او (8) معاشرت با علماء و صلحاء و مؤمنین (9) اعراض از جلساء و همنشینان بد (10) فراغت قلب از مشاغل دنیوی (11) آمرزش گناهان (12) دفع بلیّات (13) قضاء حوائج (14) اجابت دعاء (15) اصلاح امور و غیر اینها از فوائد دینی و دنیوی دیگر و همچنین اهل کفر و نفاق و عصیان علاوه بر عقوبات اخروی و عذابهای ابدی، در دنیا بعقوبات و بلاهایی مبتلا میگردند که عبارتند از:

(1) قساوت و سیاهی قلب (2) تسلط شیطان بر قلب آنان (3) ورود وساوس شیطانی (4) ضعف ایمان اگر ایمانی داشته باشند (5) سد طریق سعادت (6) رغبت بمعصیت (7) بی میلی بطاعت (8) حشر با همنشینان بد (9) اشتغال بدنیا بحدّی که بزرگترین همّ آنان و مبلغ علمشان دنیا میشود (10) فساد امور (11) نزول بلاء (12) سلب نعمت (13) مستجاب نشدن دعاء (14) سلب توفیق و همه فوائدی که برای اهل ایمان است (15) تسلّط ظالم بر آنان و غیر اینها از مضرّات دیگر، و منشأ همه خود بنده است که هر چه بطرف خدا رود وسائل قرب برای او آماده تر

ص: 405

میگردد و هر چه از خدا اعراض کند اسباب سعادت از وی دورتر میگردد إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها «1» وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ «2»

[سوره البقرة (2): آیه 16

اشاره

أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (16)

(اینان کسانی هستند که گمراهی را بهدایت خریده اند، پس تجارت آنها سودی نداشته و هدایت یافتگان نیستند) تفسیر این آیه را نیز در چند مطلب بیان میکنیم:

«مطلب اول»

«در معنی اشتراء»:

اشتراء بمعنی خریدن و بیع بمعنی فروختن، و ربح بمعنی سود مقابل خسران که بمعنی زیان است و ارکان معامله و تجارت چهار است: بایع (فروشنده)، مشتری (خریدار)، ثمن (بهاء)، مثمن (جنس) و حقیقت معامله مبادله (داد و ستد) است که بهاء را بدهد و جنس را بگیرد و باصطلاح مثمن از ملک بایع خارج و در ملک مشتری داخل شود و بعکس ثمن از ملک مشتری خارج و در ملک بایع وارد گردد و برای معامله سه دسته شرایط ذکر کرده اند: شرایط متعاملین (بایع و مشتری)، شرایط عوضین (ثمن و مثمن)، شرایط عقد و معامله که تفصیل آن مربوط بکتب فقهیه است و آنچه در اینجا مقصود بذکر است اینست که در این معامله منافقین ضلالت را ببهای هدایت خریده اند، و اشکال شده به اینکه شخص خریدار باید واجد بهاء باشد 1- سوره اسراء آیه 7

2- سوره توبه آیه 71

ص: 406

تا آن را بدهد و جنس را بگیرد، در صورتی که منافقین در هیچ زمانی واجد هدایت نبوده اند که آن را بدهند و ضلالت را بگیرند و دفع این اشکال باینست که هدایت چنانچه در ذیل آیه «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» گفته شد همان ارائه طریق است و ایصال بمطلوب ثمره و نتیجه هدایت است و اگر در جایی اطلاق هدایت بر ایصال بمطلوب (رسانیدن بمقصد) بشود از باب اطلاق سبب بر مسبب است، و خداوند تبارک و تعالی اسباب هدایت را برای تمام افراد بشر مهیّا فرمود چنانچه می فرماید إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً «1» چه اسباب تکوینی از عقل و ادراک و قوای باطنی و ظاهری و اعضاء و جوارح بلکه مخلوقات سفلی و علوی و زمین و آسمان و آنچه در بین آنهاست که همه برای بشر خلق شده و وسیله هدایت اوست، و چه اسباب تشریعی از فرستادن پیغمبران و نازل نمودن کتابها و قرار دادن احکام و تکالیف و نصب خلیفه و امام در هر عصر و زمان و مبیّن احکام از علماء اعلام و فقهاء کرام و غیر اینها از اسباب و وسائل تشریعی، و بالاخص برای منافقین صدر اول اسلام که تشرف خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دیدن معجزات کافی و استماع سخنان آن بزرگوار و حشر با مسلمانان صدر اول و امثال اینها که بنحو اتم و اکمل برای آنها فراهم شده بود و اینان بتمام این اسباب و وسائل هدایت پشت پا زده و فردا جلای ضلالت که نفاق باشد انتخاب و اختیار نمودند، پس صادق است که در حق آنها گفته شود ضلالت را بهدایت خریدند.

«مطلب دوم»

ملاک هدایت، متابعت عقل و شرع است در جمیع امور، علما و عملا، اعتقادا و اخلاقا، و ملاک ضلالت مخالفت عقل و شرع است در جمیع امور مذکوره، بنا بر این 1- سوره الدهر آیه 3

ص: 407

کوتاهی در تحصیل هر یک از اعتقادات حقه یا متخلّق شدن بهر یک از اخلاق رذیله و یا ترک نمودن هر یک از فرائض دینی یا مرتکب شدن هر یک از معاصی منحرف شدن از طریق هدایت و اختیار راه ضلالت و خریدن ضلالت بهدایت است ولی البته مراتب آن مختلف است و اعلا مراتب آن نفاق است که مصداق اتمّ آیه شریفه میباشد و تنها معصومین که طرفة العینی از متابعت عقل و شرع خارج نشده اند از مصداق این آیه خارجند

«مطلب سوم»
اشاره

چنانچه دنیا مزرعه و محل کشت است و حاصل آن را آدمی در آخرت درو خواهد نمود، و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«الدنیا مزرعة الاخرة» «1»

همین طور دنیا بازار تجارت و کسب است و کاسب و تاجر این بازار انسان، و سرمایه او عمر، و اعضاء تجارتخانه او، اعضاء هفتگانه (چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم، عورت) سرپرست این اعضاء قلب و روح آدمی، و شغل و کار اعضاء اطاعت و عبادت و بندگی، و یا مخالفت و معصیت و سرکشی، ربح این تجارت، مثوبات دنیوی و اخروی و سعادت و خوشبختی، و خسران آن عقوبات و عذابهای دنیوی و شقاوت و بدبختی است و در آیات قرآن باین تجارت اشارة شده است مانند آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ «2» (ای مؤمنان آیا شما را بتجارتی که شما را از عذاب دردناک نجاتتان دهد راهنمایی کنم؟) و غیر این از آیات دیگر.

و وظیفه آدمی اینست که با نفس و اعضاء چهار معامله کند: مشارطه، مراقبه، مرابطه، محاسبه. 1- جامع السعادات

2- سوره صف آیه 10

ص: 408

«اما مشارطه»

بمعنی قرارداد است مانند قراردادی که بین شرکاء یا کارگر با کارفرما بسته میشود، انسان نیز موظّف است که همه روزه و در هر هفته و هر ماه و هر سال با نفس و اعضاء و جوارح خود قرارداد کند.

با نفس قرار گزارد که سرکشی و طغیان ننموده و بر خلاف روش عقل و شرع رفتار نکند و با اعضاء و جوارح به اینکه بر خلاف آنچه برای آن آفریده شده اند اقدام نکنند، و با بیان وافی و کافی بآنها بگوید که ای نفس و ای اعضاء: من سرمایه جز این باقیماندة عمر ندارم و آنهم نمیدانم پایان آن چه موقع است، فعلا خداوند بلطف عمیمش مرا مهلت داده و من میتوانم بوسیله شما هر نفسی گوهر گرانبهایی بدست آورم، مبادا ببطالت و کسالت این سرمایه را از دست بدهیم و مهلت تمام شده، اجل فرا رسد و عمر سپری و نفس بپایان آید، و جز ندامت و حسرت و عذاب الیم سودی حاصل نشود هر چه بگویم رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ «1» خطاب «کلّا» بشنوم و با جواب أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ «2» روبرو شوم.

بنا بر این تا که دستتان میرسد کاری بکنید، پیش از آنکه از شما کاری نیاید و دار عمل سرآید.

«اما مراقبه»

بمعنی محافظت است به اینکه مراقب و مواظب نفس و اعضاء باشد و در هنگام صدور فعل با کمال توجه آنها را تحت نظر گیرد که مبادا غفلت کند و نفس سرکش مهار خود را از دست عقل رها کند و اعضاء و جوارح بر خلاف دستور عقل و شرع قدم بردارند و اگر احیانا خلافی از آنها سرزده فورا تدارک کند اگر قابل تدارک باشد 1- 2- سوره مؤمنون آیه 102 (آیا عمر ندادم شما را آن مقداری که متذکر شود هر که بخواهد متذکر شود و آمد شما را بیم دهنده)

ص: 409

و الا بتوبه و انابه جبران نماید و بداند که اگر خود مراقب نفس و اعضاء و جوارح خویش نباشد خداوند برای او مراقب قرار داده ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ «1» و دو ملک در طرف راست و چپ او نشسته إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ «2» و کرام الکاتبین اعمال زشت او را ثبت و ضبط نموده اند وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ «3»

«اما مرابطه»

بمعنی ملازمه لشگر در سر حدّات و ثغور ممالک است که مواظب باشند دشمن حمله نکند و از سر حدّ تجاوز ننماید و شبیخون نزند، انسان مؤمن نیز باید مواظب باشد که مبادا دشمنان و شیاطین انسی و جنّی گوهر ایمان او را بربایند و غفلة وارد کشور بدن او شده سلطان عقل را اسیر و زمام امور را بدست نفس اماره و سرکش که تابع و هواخواه آنهاست بسپارند، امروز شیادان و دشمنان دین و دزدان ایمان از اهل ضلالت و کفر و فسق و فجور و همنشینان بد بسیارند که با تبلیغات سوء و القاء شبهات و نشر مقالات گمراه کننده انسان را فریب داده و از جاده حقیقت منحرف میسازند و بر هر مسلمانی لازم است که از مراوده و مجالست با اینگونه اشخاص و مطالعه مقالات و کتب ضلال خودداری نماید تا بتواند گوهر ایمان خود را حفظ کند

«اما محاسبه»

بمعنی رسیدگی نمودن بحساب است که همه روزه باعمال خود رسیدگی کند و اگر در فریضه ای کوتاهی نموده تدارک نماید و اگر معصیتی از او سر زده توبه نماید و بداند که بهمه اعمالش رسیدگی و در میزان اعمال سنجیده خواهد شد 1- سوره ق آیه 17 (گفتاری نگوید جز اینکه نزد آن مراقب و نگهبانی آماده باشد)

2- سوره ق آیه 16 (وقتی که فرا گیرند دو فراگیرنده که در راست و چپ او نشسته اند)

3- سوره انفطار آیه 11- 12 (بدرستی که بر شما نویسندگان بزرگوار حافظ و مراقبند)

ص: 410

چنانچه در قرآن کریم میفرماید وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ «1» و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا وزنوا قبل ان توازنوا «2»

و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

فحاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا علیها «3»

(بحساب خود رسیدگی کنید پیش از آنکه بحساب شما برسند و خود را بسنجید پیش از آنکه مورد سنجش قرار گیرید

[سوره البقرة (2): آیه 17

اشاره

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (17)

(اینان همانند کسی هستند که آتشی می افروزد و چون اطراف او روشن میشود خدا روشنایی آنان را می برد و وامیگذارد آنان را در تاریکی که نمی بینند) کلام در بیان این آیه در سه مقام واقع میشود:

(مقام اول در شرح الفاظ آیه)

کلمه مثل (بتحریک ثاء) سه معنی دارد:

اوّل بمعنی صفت است مانند آیه شریفه مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ «4» 1- سوره انبیاء آیه 48 (میزانهای عدل را در روز قیامت می نهیم پس هیچکس را چیزی کم داده نشود و اگر باندازه دانه خردلی باشد آن را بیاوریم و ما برای حساب کافی هستیم)

2- جامع السعادات

3- جامع السعادات

4- سوره محمد آیه 16

ص: 411

(یعنی صفت بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده) و مانند آیه شریفه ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ «1» یعنی (این صفت ایشان در توراة است) دوم بمعنی شبیه است مانند آیه شریفه بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا «2» یعنی (بواسطه اینکه برای خدا شبیه قرار میدهند) سوم بمعنی حکایت عجیب است که برای عبرت گرفتن نقل کنند چنانچه راغب اصفهانی در کتاب ذریعه گوید «هر کلامی که گفته شود بر وجه مثل برای اعتبار نه جهت اخبار، کذب نیست حقیقة، و لذا اشخاصی که کمال تحرز از کذب را دارند تحاشی از آن ندارند مثل اینکه در مقام مدارا با دشمن و خدمت پادشاهان مثل زدند: شیری و گرگی و روباهی با هم مصاحبت کردند و چند صید بدست آوردند (شتری و خرگوشی و آهویی) شیر گفت اینها را قسمت کنید، گرگ گفت قسمتش معلوم است شتر سهم شیر، آهو سهم من، خرگوش سهم روباه، شیر باو حمله کرد و بدنش را مجروح نمود، سپس از روباه پرسید تو قسمت کن، گفت قسمتش معلوم است شتر برای نهار شما و آهو برای شام و خرگوش برای صبحانه، شیر گفت این علم را از کجا آموختی؟ گفت از لباس سرخی که ببدن گرگ دیدم.

و گفتند مراد از مثل در آیه شریفه معنی سوم است و خداوند حکایت حال مستوقد نار را برای اعتبار منافقین ذکر میفرماید، ولی باید توجه داشت که امثال قرآن بر خلاف اینگونه امثال محقق الوقوع بوده و کذبی در آنها راه ندارد و ممکن است مثل را در این آیه بمعنی دوم گرفت یعنی حال منافقین شبیه بمستوقد نار است که بمحض اینکه اطراف او روشن میشود آتش او از بین میرود.

و کلمه الّذی موصول مفرد مذکر است و ضمیر «حوله» بآن برمیگردد و بعضی از معاندین اشکال کرده اند که باید کلمات بنورهم و ترکهم و لا یبصرون در آیه بصورت مفرد مذکر باشد و این را یکی از اغلاط قرآن شمرده اند و بعضی از 1- سوره محمد آیه 29 [.....]

2- سورة الزخرف آیه 16

ص: 412

مفسّرین در مقام جواب گفته اند که الّذی برای جنس و یا بمعنی الّذین است و استشهاد نموده اند بآیه وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا «1» ولی این جواب تمام نیست زیرا در اینصورت باید کلمه استوقد و حوله نیز استوقدوا و حولهم گفته شود و تحقیق در جواب اینست که خداوند در این آیه میخواهد هم حال منافقین را بیان نماید و هم حال مستوقد نار را، و اگر بطور جداگانه بیان مینمود تکرار کلام و طول آن لازم می آمد و از فصاحت خارج میشد بنا بر این در یک عبارت حال هر دو- طرف (مثل و ممثّل) را بیان فرموده و این کمال فصاحت را میرساند و تقدیر چنین است «ذهب اللَّه بنور المستوقد و کذا المنافقین و ترکهم فی ظلمات و هم لا یبصرون» و کلمه ذهب در «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» بباء تعدیه متعدّی شده و با اذهب که بوسیله باب افعال متعدی میشود در موارد استعمال فرق دارد، زیرا اذهب در جایی استعمال میشود که فاعل همراه مفعول مباشر فعل باشد مثلا گفته میشود «اذهبت زیدا عند الامیر» یعنی زید را نزد امیر بردم که فاعل همراه مفعول بوده و اگر گفته شود «ذهبت بزید عند الامیر» یعنی زید را نزد امیر روانه کردم و فرستادم که فاعل همراه نبوده و آیه شریفه از این قبیل است و نور بمعنی روشنایی است و بعضی گفتند اگر روشنایی ذاتی باشد از آن بضیاء تعبیر میکنند و اگر عرضی و از غیر باشد نور بر آن اطلاق میشود چنانچه در آیه شریفه میفرماید جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً «2» و بعضی گفتند ضیاء بشدّت نور اطلاق میشود و بهمین آیه استشهاد نمودند، ولی هیچیک از این دو قول صحیح نیست زیرا نور بر خدا اطلاق میشود اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «3» با اینکه نور حق ذاتیّ و اشدّ انوار است، و تحقیق اینست که ضیاء در جایی اطلاق 1- سوره توبه آیه 70

2- سوره یونس آیه 5

3- سوره نور آیه 34

ص: 413

میشود که رفع ظلمتی بشود و بواسطه آن تاریکی برطرف گردد چنانچه روشنی خورشید رافع ظلمت شب است ولی نور لازم نیست که مسبوق بظلمت باشد و چون خداوند ازلا و ابدا نور است و ظاهر بالذات و مظهر غیر میباشد و مسبوق بظلمت نیست اطلاق نور بر او میشود و قمر نیز چون اغلب مسبوق بظلمت نیست از اینجهت در آیه نور بر آن اطلاق نموده و در اینکه نسبت بین نور و ظلمت چیست اختلاف است، بعضی قائلند که نور و ظلمت ضدّ یکدیگرند چون هر دو امر وجودی هستند «1» و بعضی گویند نسبتشان ایجاب و سلب است مثل وجود و عدم، و ظلمت عدم النور میباشد، و بعضی نسبت بین آن دو را عدم و ملکه دانسته مانند عمی و بصر، و گفته اند ظلمت عدم نور است از چیزی که قابلیت نور را داشته باشد، و حق با قول اوّل است بدلیل آیه فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ «2» و آیه أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ «3» و جمله وارده در دعای ماثوره یا من جعل الظلمات و النور «4» که همه دلالت دارد بر اینکه ظلمت امر وجودی و قابل جعل است و ظلم نیز مأخوذ از ظلمت است و آن بر دو قسم است ظلم بمعنی عام و ظلم بمعنی خاص ظلم بمعنی عام عبارت از خارج شدن از حدّ وسط و انحراف از صراط مستقیم است مقابل عدل که مشی در صراط مستقیم و حدّ وسط و بیرون نرفتن از آن بطرف افراط و تفریط است.

و بنا بر این تعریف غیر از معصومین (پیغمبران و ائمه طاهرین) بقیه ظالم هستند و عدل مطلق از خصیصه معصومین است و مؤیّد این مطلب است آیه شریفه لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»

(عهد من که عبارت است از امامت بستمکاران نمیرسد) 1- ضدان را چنین تعریف کرده اند «الضدان أمران وجودیان یتعاقبان علی موضوع واحد و بینهما غایة الخلاف»

2- سوره بقره آیه 11

3- سوره نور آیه 40

4- جوشن کبیر

5- سوره بقره آیه 118

ص: 414

و ظلم بمعنی خاص عبارت از ندادن حق صاحبان حقوق است مقابل عدل که بمعنی اعطاء حق هر صاحب حقی است و ذوی الحقوق بسیارند، از آن جمله 1- خدای متعال که اگر بنده در مقام بندگی او کوتاهی کند ظلم نموده و اشاره بهمین معنی است آیه شریفه إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ «1» 2- پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار و علماء و ذراری رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم 3- سایرین از صاحبان حقوق از پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زوجات و خویشاوندان و همسایگان و مطلق مؤمنین بلکه کفار که حق هدایت دارند حتی حیوانات و آیات و اخبار در مذمت ظلم بسیار است که بقسمتی از آنها در ذیل آیه شریفه یُخادِعُونَ اللَّهَ الآیة اشاره نمودیم «2» و ترکهم یعنی خلّاهم و ترک و طرح و تخلیه قریب المعنی می باشند و ترک در اینجا بمعنی عدم ایجاد فعل است چنانچه گویند فلانی تارک الصلاة است و معنی آیه اینست که خداوند آنان را اعانت نمیکند و بخودشان وامیگذارد چنانچه از حضرت رضا علیه السّلام در تفسیر آیه وارد شده است «3» و یبصرون از ابصار است و ابصار بمعنی دیدن است و مبصر و بصیر از صفات حضرت باری و بمعنی عالم بمبصرات است چنانچه سمیع بمعنی عالم بمسموعات میباشد و انسان دارای دو بصر است یکی ظاهری و دیگری باطنی، بصر ظاهر عبارت از همین چشم سر است که با وجود اسباب و شرایط و عدم موانع بآن میتوان ابصار نمود اسباب آن عبارت از حیات حیوانی، حس مشترک، وجود و صحت آلات و طبقات مختلفه آن، و وجود نور و روشنایی شرط آن تقابل با مبصرات، و موانع آن حجاب و ظلمت و بعد و نحو اینها میباشد 1- سوره لقمان آیه 12

2- صفحه 323

3- حدیث منقول از حضرت رضا ع قریبا ذکر خواهد شد

ص: 415

و بصر باطن عبارت از دیده دل است که دیدن آن دارای اسباب و شرایط و مقدمات و نبودن موانعی است اسباب آن عبارت از افاضه عقل و ارسال رسل و فرستادن کتابهای آسمانی و نصب هداة و دعاة حق و آمرین بمعروف و نهی کنندگان از منکر است و شرایط آن توفیق و تأیید و الطاف و عنایات پروردگار، و معدّاتش اخلاق حمیده و صفات حسنه و ملکات فاضله، و موانعش عصبیّت و عناد و تقلید آباء و سایر رذائل و اخلاق ذمیمه است و انسان با چشم ظاهر الوان و هیئات و اشخاص را مشاهده میکند و با چشم باطن معارف الهی و عقائد حقّه و امور عقلی را ادراک می نماید و همانطوری که موانع برای چشم ظاهری موجب ندیدن اشیاء خارجی میشود اگر کسی فاقد بعضی از اسباب و شرایط دیدن باطنی و یا دارای موانع آن باشد از مشاهده انوار حق محروم، و در ظلمات حیوانی میماند و جمله «فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ» اشاره بهمین کوردلی و نابینایی باطنی منافقین است.

«مقام دوم»

در وجوه تشبیه مثل با ممثّل: و آنچه بنظر میرسد سه وجه است 1- همانطور که شخص مستوقد نار منافع موقتی از اضائه آن دارد ولی بمجردی که روشنی تمام میشود دچار ظلمت و تاریکی میشود شخص منافق هم با اظهار اسلام از منافع ظاهری اسلام از طهارت و حفظ جان و مال و نکاح برخوردار است ولی بمجردی که مرد یا نفاقش ظاهر شد در ظلمت کفر گرفتار شده و معذّب بعذاب ابدی و عقوبات اخروی میگردد.

2- برای شخص منافق چنان که در ذیل آیه «أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی گذشت تمام اسباب هدایت از قبیل مشاهده معجزات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و استماع

ص: 416

مواعظ و احکام و حشر با صلحاء جمع بوده و گویا انوار ایمان و اسلام اطرافش را احاطه کرده است ولی بواسطه خبث طینت و نفاق در ظلمت بی دینی غوطه ور است و نمیتواند از نور ایمان بهره مند شود 3- برای موجودات در عوالم وجود مراتبی است که از هر مرتبه موجود بصورتی جلوه می کند و مخصوصا صفات انسان و ملکات او نیز از این قاعده مستثنی نیست مثلا علم در عالم خیال صورتی دارد و در رؤیا صورت دیگر و در عالم برزخ جلوه ای دیگر همین طور است افعال و اعمال انسانی مانند نماز و سایر عبادات یا افعال زشت مانند معاصی و گناهان و لذا اخباری هست که در قبر یا برزخ نماز و روزه و کارهای نیک دیگر بصورت های زیبا جلوه نموده و اعمال زشت بصورت قبیحه نمایش دارند بلکه کسانی که در همین عالم چشم بصیرت دارند میتوانند اعمال انسان را بصورتهای مذکور به بینند بلکه افراد انسان را بصورت حیوانات بنا بر این می گوییم منافق در زمان بلوغ و رشد قوای ظاهری و ادراکاتش در کمال شدت و قوت بوده و میتوانست کمالات انسانی را کسب کند و از این نظر اطرافش را روشن نموده است ولی همین که به پیری رسید قوای او کاسته و در هنگام مرگ بکلّی خاموش میگردد و شخص منافق در ظلمت بی دینی و کفر فرو میرود مانند مستوقد ناری که نور آتش او را گرفته باشند و در تاریکی دچار شود.

«مقام سوم در بیان اخبار»

از کافی باسناده از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که در تفسیر آیه فرمود:

اضائت الارض بنور محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کما تضی ء الشمس فضرب اللَّه مثل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الشمس و مثل علی الوصی علیه السّلام القمر و هو قوله عز و جل هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ

ص: 417

ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً

«1» و قوله وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ «2» و قوله عز و جل ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ یعنی قبض محمّدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فظهرت الظلمة فلم یبصروا فضل اهل بیته و هو قوله عزّ و جلّ وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ «3»

و از حضرت کاظم علیه السّلام مرویست که در تفسیر آیه فرمود بنا بر نقل برهان در همین آیه

مثل هؤلاء المنافقین لمّا اخذ اللَّه علیهم البیعة لعلی بن ابی طالب علیهما السلام اعطوا ظاهرها شهادة ان لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له و انّ محمّدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عبده و رسوله و انّ علیا ولیّه و وصیه و وارثه و خلیفته فی امّته و قاضی دینه و منجز عداته و القائم بسیاسة عباد اللَّه مقامه فورث مواریث المسلمین بها و نکح فی المسلمین بها فوالوه من اجلها و احسنوا عنها الدفاع بسببها و اتخذوه اخذا یصونونه ممّا یصونون عنه انفسهم بسماعهم منه لها فلمّا جاءه الموت وقع فی حکم ربّ العالمین العالم بالاسرار الّذی لا یخفی علیه خافیة فاخذهم بعذاب باطن کفرهم فذلک حین ذهب نورهم و صاروا فی ظلمات عذاب اللَّه ظلمات احکام الاخرة لا یرون منها خروجا 1- سوره یونس آیه 5

2- سوره انفال آیه 37 [.....]

3- سوره اعراف آیه 197 (ترجمه حدیث) زمین بنور محمد ص روشن گردید چنان که بنور خورشید پس خدا محمد را بخورشید و علی را بماه تشبیه فرموده است و این است قول خدا (او کسی است که قرار داد خورشید را ضیاء و قمر را نور) و قول خدای تعالی (و برای ایشان شب نشانه و علامتی است که روز از آن گرفته میشود و ایشان در ظلمات بسر میبرند) و قول خدای عز و جل (نور آنان را گرفت و واگذارد ایشان را در تاریکی که نمی بینند) یعنی پیغمبر ص رحلت کرد و تاریکی ظاهر شد پس ایشان فضل و برتری اهل بیت او را ندیدند و این معنی قول خدای تعالی است:

(اگر ایشان را بهدایت دعوت کنی نمی پذیرند و میبینی آنان را که بتو نظر می کنند و حال آنکه نمی بینند)

ص: 418

و لا یجدون عنها محیصا» «1»

و از ابن بابویه باسناده از ابراهیم بن ابی محمود مرویست که گفت:

از حضرت رضا علیه السّلام از تفسیر آیه سؤال کردم فرمود:

انّ اللَّه لا یوصف بالترک کما یوصف خلقه لکنّه متی علم انهم لا یرجعون عن الکفر و الضلالة فمنع المعونة و اللطف و خلّا بینهم و بین اختیارهم «2»

همانطوری که یادآور شده ایم اخباری که در تفسیر آیات وارد شده در مقام انحصار نیست بلکه در بیان مصادیقی است که از مفاهیم آیات استفاده میشود و منافات با عموم معنی ندارد و با معانی دیگر نیز معارض نیست.

از اخبار فوق برای تشبیه حال منافقین وجوهی استفاده میشود که ممکن است با وجوه سابق الذکر تطبیق داشته باشد 1- اظهار منافقین به بیعت با علی علیه السّلام بمنزله مستوقد نار بود لکن عداوت باطنی و مخالفت قلبی بمنزله ظلمات است که نور ایمان بولایت در قلوب آنان تابش نکرده و به شئون امیر المؤمنین علیه السّلام بصیرت ندارند 1- ترجمه حدیث: مثل این منافقین چون خدا بر ایشان نسبت بعلی بن ابی طالب علیهما السلام بیعت گرفت اینکه ظاهر این بیعت را پذیرفته شهادتین گفتند و بولایت و وصایت و خلافت و سایر مقامات علی (ع) گواهی دادند پس بسبب این شهادت وارث میراث مسلمانان شدند و در میان مسلمین نکاح کردند و اظهار دوستی کردند با علی و اینکه از او دفاع میکنیم و او را برادر خود گرفته و او را حفظ میکنیم چنانچه خود را حفظ میکنیم لکن چون پیغمبر ص از میان آنها رفت خداوند پروردگار عالمیان عالم باسرار آنها و چیزی بر او مخفی نیست آنها را بکفر باطنی که داشتند گرفت و در تاریکی عذاب تاریکی آخرت دچار کرد که نتوانند از آن خارج شوند و راه چاره ای بر آنها نباشد و نیابند تا آخر حدیث

2- خدا وصف نشده است به ترک چنان که مخلوق او باین صفت متصفند ولی همین که دانست که این عده از کفر و گمراهی برنمیگردند کمک و لطف خود را از ایشان منع نموده و آنان را باختیار خودشان واگذاشت

ص: 419

2- وجود مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمنزله شمس است که ظلمات کفر و ضلالت و عادات جاهلیت را از بین برد و منافقین قدرت مخالفت علنی نداشته ولی چون این نور خاموش گردید قدرت پیدا کردند و کردند آنچه کردند:

شمس درخشنده چو پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود و تشبیه مقام رسالت به خورشید در احادیث دیگر هم هست مانند حدیثی که منسوب بخود آن حضرت است که فرمود

«اذا فقدتم الشمس فعلیکم بالقمر و اذا فقدتم القمر فعلیکم بالفرقدین و اذا فقدتم الفرقدین فعلیکم بسائر النجوم» «1»

که مراد از شمس وجود حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مراد از قمر امیر المؤمنین علیه السّلام که تمام کمالات نبی در او جلوه گر است و از فرقدین مراد امامین همامین حسن و حسین هستند و مراد از سائر نجوم ائمه تسعه از اولاد حسین که هر کدام نشانه راه حق و راهنمای دین بوده اند.

3- چون خداوند متعال برای ارشاد منافقین و کفّار و معاندین آنچه لازم بود از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب خلفاء و ایجاد اسباب تکوینی از قبیل چشم و گوش و عقل و غیره فراهم و در دسترس آنها قرار داد این عوامل و لوازم تمیز که بمنزلة استیقاد نار و اضائه اطراف آنان بود لکن چون انبیاء را تکذیب کردند و باحکام خدا پشت پا زدند خداوند از آنان سلب توفیق نموده و همین ترک اعانه خدا سبب خذلان آنان گردید و در ظلمات بی دینی باقی ماندند بنا بر این اگر بمفاد اخبار دقت نمائیم متوجه میشویم که با وجوه سابق کمال تطبیق را دارد 1- زمانی که خورشید از نظر شما ناپدید شد بر شما باد به ماه و وقتی ماه از نظر شما پنهان شد بر شما باد به دو ستاره فرقدان و زمانی که این دو ستاره افول کرد بر شما باد بسایر ستارگان

ص: 420

[سوره البقرة (2): آیه 18

اشاره

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (18)

(اینان لالان و کران و کورانند و ایشان بجانب حق برنمیگردند) در تفسیر این آیه بسه وجه زیر باید توجه شود که در گفته های مفسرین نیست

«وجه اول»

برای انسان دو نحوه چشم و گوش و زبان میباشد ظاهری و باطنی چشم و گوش و زبان ظاهری وسیله برای ابصار و استماع و تکلّم نفس حیوانی است که بواسطه آنها نفس حیوانی بصیر و سمیع و متکلّم است و با زوال و یا نقصی در آنها این آلات از کار افتاده و نفس حیوانی انسان فاقد شنوایی یا بینایی میشود اما باطنی چشم و زبان و گوش قلب است که اسباب بینایی و شنوایی نفس ناطقه اند یعنی نفس ناطقه انسان بواسطه آن گوش باطنی حقایق معنوی را میشنود و مواعظ حکمت آمیز را استماع میکند و با آن چشم است که معارف الهی را می بیند و حقایق معنوی را مشاهده مینماید و بالاخره با آن زبان است که بمعارف الهیه اعتراف و اقرار دارد و منشأ کوری و کری و لالی آن هم سه چیز است 1- زوال عقل بجنون یا خواب و یا مستی 2- زوال آلات قلبیه 3- حدوث مرض یا خللی در آنها از عصبیت و عناد یا کفر و نفاق و غیره و منشأ کوری و کری و لالی منافقین نفاقی است که قلب آنها را از درک حقایق و معارف الهیه عاجز نموده است چنان که آیات دیگر از قرآن هم مؤید این

ص: 421

مطلب می باشد: مانند آیه شریفه أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ «1»

«وجه دوم»

اینست که مراد همین چشم و گوش و زبان ظاهری باشد ولی با توجه به اینکه چشم باید وسیله دیدن حقایق باشد و انسان بواسطه آن عبرت گیرد و گوش وسیله مواعظ حقه و کلام الهی و گفته های حکمت آمیز بوده و زبان وسیله گفتن و تلاوت کلام الهی و خلاصه اعضاء مدرکه باید وسیله عبادت و طاعت حق باشد حال اگر کسی این ودایع الهی را در غیر موارد مشروع بکار برد یعنی با گوش حقایق را نشنید و با زبان معارف را نگفت و با چشم عبرت نگرفت مانند کسی است که فاقد چشم و گوش و زبان است، مثل اینکه می گویی فلانی آدم نیست و یا آن شخص مرد نیست چون آثار انسانیت و مردی از او ظاهر نمیگردد پس منافقین هم که مدرکات خودشان را نمیخواهند در مقام عبادت حق بکار برند کور و کر و لالند.

«وجه سوم»

برای بصیرهم دو معنی است یکی دیدن الوان و اشکال ظاهری و دیگری دانایی بحکم و مصالح امور و علم بدقایق و رموز کارها چنان که در اصطلاح گوئیم فلان کس در تجارت یا زراعت و یا سیاست مثلا بصیر است یعنی بمصالح و مفاسد این امور دانا می باشد و همین طور است سمیع دو معنی دارد یکی شنوایی اصوات 1- سوره حج آیه 45 (آیا سیر نمیکنید روی زمین تا برای آنها دلهایی باشد که بآن درک کنند آیا گوشهایی پیدا کنند که با آن بشنوند زیرا حقیقت اینست که دیده های (ظاهری اینان) کور نیست ولی چشم دلشان کور است)

ص: 422

و الحان و دیگری تأثّر کلام چنان که گویی فلانی حرف شنواست و مراد از (سمع اللَّه لمن حمده) نیز همین معنی است یعنی خدا اجابت میکند سؤال کسی که او را ستایش کند و همچنین نطق دارای دو معنی است یکی تلفّظ کلماتی و دیگری بیان حقایق چنان که گویی او عجب ناطقی است و لذا عرب نام خودش را عرب یعنی معرب ما فی الضمیر گذارده و سایرین را عجم گویند یعنی نمیتوانند حقایق مکنون خودشان را بیان کنند و منافقین اگر چه الوان را می بینند ولی دانایی بمصالح امور ندارند و اگر چه صداها را میشنوند ولی کلام حق در آنها تأثیر نکرده و اجابت مسئلت پروردگار و انبیاء را نمینمایند و همچنین سخن می گویند ولی عاجزند که حق را بیان کنند بلکه کتمان حق کردند و معجزات باهرات انبیاء را انکار نمودند جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «1» با بیان بالا می بینیم که تمام وجوه مذکور بر منافقین منطبق است و مانعة- الجمع هم نیست.

«فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ» فاء در فهم از برای تفریع است و ممکن است جمله تفریع بر آیات قبل باشد یعنی تفریع بر «تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ» یا «أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ. الایة» یا «یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» یا صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ» یا بر تمام آیات مذکورة نکته دیگری که از جمله اخیر استنباط میشود اینست که این آیه از اخبار غیبی قرآن است زیرا منافقین از هنگام نزول این آیه که اواخر بعثت بود تا آخر عمر از نفاق خود برنگشتند. 1- سوره نمل آیه 14 (منکر آن شدند در صورتی که در دلشان آن را یقین داشتند)

ص: 423

[سوره البقرة (2): آیه 19

اشاره

أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ (19)

(مثل منافقین مانند بارانی است که از آسمان فرود آید و در آن تاریکیها و رعد و برق باشد که بواسطه صاعقه ها انگشتهای خودشان در گوشهایشان قرار میدهند از ترس مرگ، و خداوند بر کافرین محیط است) و کلام در این آیه در دو مقام است یکی شرح الفاظ و دیگری وجه تشبیه

«مقام اول»

کلمه او عاطفه که جمله کصیّب را عطف بر کمثل الّذی استوقد، میکند، یعنی مثل منافقین یا مثل مستوقد نار است و یا مثل صیّب من السماء و باید دانست که کلمه او در اینجا بمعنی تردید نیست زیرا محال است که خدا در بیان امری تردید داشته باشد بلکه معنای او اینست که هر دو مثل بر- منافقین منطبق است و شنونده میتواند منافقین را به مستوقد نار تشبیه کند و میتواند به صیّب من السماء کلمه صیّب صفت مشبّهه از صوب بمعنی نزول است و ممکن است که بمعنای سبک و وقع یعنی نزول بشدت باشد و صفت مشبّهه دلالت بر ثبوت دارد و تنکیر لفظ صیّب دلالت دارد بر نوعی از نزول بنا بر این همه این نکات در آیه دلالت دارد که مراد باران شدید یا ابری که باران شدیدی می بارد و سبب ترس و خوف میشود قمی و عده ای بمعنای اول و جماعتی بمعنای دوم تفسیر کرده اند و در صورت اول معنای حقیقی لفظ منظور گردیده و در صورت دوم معنای مجازی آن

ص: 424

مقصود بوده است بعلاقه سببیت و مسبّبیت کلمه سماء به بلندی اطلاق میشود علمای طبیعی گویند سبب نزول باران تقطیر بخار آبی است که از دریاها متصاعد گردیده و در هوا بصورت ابر نمایان میشود و بصورت باران و در صورت سردی هوا بشکل برف بزمین فرود میآید و رعد در اثر پاره شدن ابرها و اصطکاک آنها بیکدیگر ایجاد میشود و برق هم در اثر برخورد پارهای ابر بیکدیگر تولید میگردد و علّت اینکه برق قبل از صدای رعد ظاهر میشود در صورتی که اصطکاک پیش از تولید برق است سرعت حرکت نور است که از سرعت صدا بیشتر میباشد «من السماء»: با اینکه کلمه صیّب دلالت بر فرود آمدن باران از آسمان دارد مع الوصف قید مزبور شاید برای اینست که ابر مطبق بوده که در تمام عالم ببارد و امّا اخباری که درباره نزول باران و رعد و برق مرویست که باران از آسمان توسط ملائکه بر زمین نازل میشود و یا رعد تسبیح ملائکه و یا صدای زدن ملک بابر میباشد و یا نطق ابرها است چنانچه برق خنده آنها یا تازیانه نوری است که بر ابر زده میشود و سایر اخبار با اقوال علمای طبیعی منافات ندارد زیرا تمام حوادث عالم سماوی و ارضی بمشیّت حق و بامر پروردگار صورت میگیرد و ممکن است ملائکه علل باطنی این حوادث باشند چنان که علل ظاهری آنها گذشت حاجی سبزواری بعد از ذکر علل طبیعی باران و رعد و برق گوید

و لا تناف تلک قولا بالملک ذا و هم من بنأ ینادینا سلک «1»

«یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ»:

در این آیه باصابع تعبیر گردیده و بانامل تعبیر نشده زیرا شدّت صاعقه چنان آنان را مرعوب میکند که تمام انگشتان خود را در گوش میکنند نه 1- و منافات ندارد این اسباب طبیعی با قول به اینکه توسط ملائکه است این توهم منافات توهمات کسانیست که قائل بامور باطنیه نباشند مثل طبیعیین

ص: 425

فقط سر آنها را صواعق جمع صاعقه بمعنای آتش برق است که بهر جا اصابت کند میسوزاند حذر الموت مفعول له یجعلون میباشد «وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ»:

منافقین بگمان خود برای فرار از عذاب خدا و نشنیدن صدای نشانه های عقاب او انگشت در گوش میگذارند در صورتی که خدا احاطه و قدرت دارد بر عذاب آنها مراد باحاطه خدا احاطه قیّومیّت است که همه موجودات در حیطه قدرت خدا هستند و حدوثا و بقاء تحت مشیّت و اراده او میباشند

زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

و تخصیص احاطه بکافرین با آنکه خدا بر همه موجودات احاطه دارد برای اینست که چون سیاق آیه در شأن منافقین است که (در حقیقت کافرند) و چون اینگونه اشخاص گمان می برند با اعراض از انبیاء از عذاب خدا دور میشوند لذا برای توجّه آنها به اینکه در هر حال در ید قدرت پروردگارند فرموده خدا بر کافرین احاطه دارد

«مقام دوم»
اشاره

میتوان آیه مبارکه را اینطور تشبیه کرد که مراد از صیّب وجود مبارک پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از آسمان عظمت حق نازل گردیده و نور عظمت او بر جمیع مکلّفین از جن و انس تا دامنه قیامت پرتو افکنده است تا نفوس مستعدّه بواسطه این نور سعادتمند گردند و همانطور که معمول باران صدای رعد هست دعوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز با صدای رسا بگوش عامه مردم میرسد و برق نور علم و معرفت او صفحه عالم هستی را

ص: 426

منوّر گردانیده است ولی منافقین از آنجایی که خبث طینت آنان عائق و مانعی است که بتوانند نور حق را مشاهده کنند و گوش آنان عاجز است از شنوایی دستورات مقدس اسلام در ظلمات جهل و نفاق خود غوطه ورند و برای اینکه با همان اخلاق زشت جاهلیّت مأنوس باشند انگشت در گوش خود گذارده که مبادا شنیدن آیات عذاب الهی و نویدهای بد فرجامی که نتیجه اعمال آنان است از دهان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفته میشود ایشان را شکنجه دهد غافل از اینکه خدای عالم باعمال و رفتار آنان احاطه داشته و قادر است که همه آنان را بکیفر اعمالشان معذب نماید پس منافقین نمیتوانند از باران رحمت رسالت مانع شوند و ظلمات فتن و کفر و زندقه آنان را احاطه نموده و همین طور که زمین های شوره از باران های نافع سودی نبرده و بلکه نتیجة نزول باران در آن زمین ها سبب ازدیاد خار و خس میشود وجود مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آیات بینات قرآن علاوه بر اینکه در دل منافقین تأثیری نمینماید بر کفر و الحاد ایشان می افزاید.

(تنبیه)

از بیان بالا استفاده میشود که منافقین صدر اسلام چرا نتوانستند از کلمات حکمت آمیز پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در شئون مختلف و مخصوصا در امر ولایت استفاده کنند و با اینکه برأی العین مناقب و فضائل اهل بیت عصمت را دیده و عظمت مقام و علو جاه آنان را از زبان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می شنیدند باز هم از نور ولایت آنان استفاده نکرده و در ظلمت بی ایمانی غوطه ور شدند تا جایی که بنی امیّه که مجسّمه نفاق بودند با این آیات بزرگ خدایی از در خصومت برخاستند و کمر بقتل و نابودی آنان بستند ولی غافل بودند که وعده خدا حقّ است! وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ

ص: 427

الْکافِرُونَ

«1» آری علاوه بر اینکه نتوانستند نور این چراغ های هدایت را خاموش کنند نام خودشان از صفحه عالم انسانیت زدوده شد و گذشته از عذاب های آخرتی لعن و نفرین همه موجودات را تا دامنه قیامت برای خودشان خریدند.

[سوره البقرة (2): آیه 20

اشاره

یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (20)

(نزدیک است که برق دیده های آنان را برباید، هر وقت برای ایشان روشنی پدیدار شود در آن حرکت میکنند و هنگامی که تاریک شد درنگ مینمایند، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم های ایشان را میبرد و خدا بر هر چیز تواناست)

(لغت و اعراب کلمات آیه)

یکاد مضارع کاد از افعال مقاربه بمعنای یقرب است یعنی نزدیک می شود یخطف بمعنای اخذ بسرعت و بمعنای ربودن آمده است چنان که در آیه إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ «2» بمعنی دوم آمده است مراد بابصار نور بصر است زیرا ابصار بکسر همزه دیدن است و عین آلت دیدن و بصیر بمعنای بینا میباشد یعنی نزدیک بود شدّت نور برق چشم آنان را کور کند چنان که از ذیل آیه 1- سوره صف آیه 8 (خدا نور هدایت خود را تمام میکند اگر چه کفار مایل نباشند)

2- سورة الصافات آیه 10 (مگر کسی که برباید)

ص: 428

همین معنی استفاده میشود که فرموده «لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ» و ممکن است تقدیر ذیل آیه چنین باشد که یکاد الرعد یذهب بسمعهم و امّا تشبیه آیه کریمه با منافقین همانطور که قبلا بیان شد برق دعوت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و معجزات باهرات آن حضرت و احکام و دستورات دینی نزدیک بود که چشم آنان را کور کند زیرا بعلّت مرض قلبی نفاق چشم دل آنها تاب دیدن خورشید معارف دین را نداشت و مانند شخصی که در بیابان تاریکی در شب بارانی راه را گم کند و فقط همین که برق بجهد چند قدمی راه برود ولی بمجردی که روشنایی برق تمام شد باز در حال حیرت بماند منافقین هم اگر چه در دنیا بواسطه نور اسلام از احکام ظاهری دین از طهارت ظاهر بدن و حفظ جان مال و غیره استفاده می کنند ولی همین که عمرشان تمام شد باز در تاریکی کفر و نفاق باطنی خود واقع میشوند و اگر میخواست خدا در همین دنیا هم کفرشان را ظاهر میکرد و در انظار مسلمین رسواشان مینمود زیرا خدا بر هر چیزی توانا است و تحقیق کلام در ذیل این آیه در سه مقام است:

«مقام اول»

در معنای مشیّت و اینکه آیا مشیّت و اراده در خدا یکی است یا دو مفهوم مغایرند و آیا اراده چنان که حکما و عده ای از محققین گفته اند از صفات ذات است یا چنان که متکلّمین پنداشته اند از صفات فعل میباشد و روی همین بیان است که حکما عالم را قدیم زمانی دانسته زیرا اراده از صفات ذات است و چون بنا بر قول طرفین اراده از مراد منفک نیست پس باید عالم قدم زمانی داشته باشد ولی ذاتا حادث است چون معلول علّت است ولی متکلّمین عالم را هم ذاتا و هم زمانا حادث دانسته اند و مسبوق بعدم زیرا بعقیده آنان اراده از صفات فعل خدای تعالی است و تحقیق کلام اینست که افعال اختیاریه که از عبد صادر میشود مترتّب

ص: 429

بر 7 امر است:

1- تصور فعل که خطور قلبی است 2- تصور فائده فعل 3- تصدیق به اینکه این فایده بر این فعل مترتب است 4- تصدیق به اینکه این فعل برای فاعل از ترکش نافع تر است 5- عزم بر ایجاد فعل برای ترتب فائده بر آن 6- حرکت عضلات و جوارح برای انجام فعل 7- ایجاد بمعنای مصدری که امر ربطی است ما بین فاعل که موجد فعل و فعل که موجد میباشد و همین که این هفت امر محقق شد فعل از عبد صادر میشود و امّا در مورد افعال خدا اکثر امور فوق الذکر برای ایجاد فعل از طرف خدا لازم نیست بلکه محال است یعنی در افعال خدا تصور، تصدیق، جزم، عزم، و حرکت عضلات نیست چون همه اینها حوادث است و حق محل حوادث نیست ولی در افعال خدا 2 امر معتبر است:

1- علم بصلاح فعل که این فعل بخصوصیات زمانیه و مکانیه و شخصیه دارای مصلحت است که این علم عین ذات است 2- ایجاد بمعنای مصدری که امر ربطی بین فاعل و فعل میباشد چنان که گذشت و پس از تحقق این دو تحقّق فعل (بمعنای اسم مصدری پیدا میکند) کسانی که اراده را از صفات ذات دانسته اند میگویند همان علم بصلاح فعل از طرف خدا اراده نام دارد و کسانی که اراده را از صفات فعل شمرده اند ایجاد را اراده پنداشته اند و میتوان گفت که نزاع این دو دسته لفظی است و الّا حقیقت ایجاد هم علم بصلاح لازم دارد چنان که خبر معروف

«خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها» «1»

یعنی موجودات را بواسطه ایجاد آفریدم ولی ایجاد را خود بخود یعنی برای خلقت ایجاد احتیاج بایجاد دیگری نبوده که تسلسل لازم آید و بنا بر این تحقیق حق مطلب اینست که چون ایجاد امری اختیاری است و باید از روی اراده موجود شود علم بصلاح را اراده و ایجاد را مشیّت مینامیم 1- کفایة الموحدین جلد اول

ص: 430

و امّا قول حکماء که چون اراده را از صفات ذات دانسته اند و با توجه باصل (عدم انفکاک اراده از مراد) مجبور شده اند عالم را قدیم زمانی بدانند فاسد است زیرا اشکالی ندارد که خدا علم بصلاح فعلی در زمان مخصوصی داشته باشد یعنی آن فعل در این زمان مصلحت دارد و باید تحقق پیدا کند نمیتوان گفت اراده از مراد منفکّ گردیده است بلی اگر فرض شود فعل قبل از زمان مخصوص یا بعد از آن زمان متحقق شده انفکاک مذکور لازم آمده است

«مقام دوم»

در معنای شی ء است که در کلمه «إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» گذشت اینجا هم بر حسب تذکر یادآور میشویم عدّه ای گفته اند که شی ء مساوق وجود است مفهوما و این دسته میگویند شی ء همان موجود است دسته دوم گویند شی ء مفهوما عدم و معدوم است و اینکه گفته شده است خدا بر هر شی ء تواناست مراد اینست که خدا میتواند معدوم را موجود کند دسته دیگر شی ء را حال دانسته اند (حال واسطه بین وجود و عدم یا موجود و معدوم است بنا بر قولین) و هر سه قول خالی از اشکال نیست امّا قول دسته اول از دو جهت باطل است:

1- وجود و موجود اعمّ از واجب و ممکن است در صورتی که وجود واجب متعلّق قدرت قرار نمیگیرد پس نمیتوان شی ء را موجود دانست 2- در صورتی که مراد از شی ء وجود باشد قدرت بر ایجاد وجود تحصیل حاصل و محال است.

و امّا قول دسته دوم نیز از دو جهت فاسد است 1- چون عدم اعمّ از ممتنع و ممکن است و ممتنع متعلّق قدرت قرار نمیگیرد

ص: 431

2- چون عدم بوصف عدمیّت نقیض وجود است بنا بر این قابل اینکه وجود شود نیست زیرا اگر عدم وجود شود اجتماع نقیضین لازم میآید و باطل است و روی همین اصل گفته اند در عدم تأثیر و تأثّر نیست و امّا قول سوم که شی ء را واسطه بین وجود و عدم دانسته اند فساد این قول بدیهی است زیرا با توجه به اینکه عدم و وجود نقیض یکدیگرند واسطه ای بین این دو معقول نیست زیرا این واسطه یا اجتماع عدم و وجود است یا ارتفاع آنها و هر دو باطل است بلکه تمام قضایای باطله مثل اجتماع ضدّین دور و تسلسل و خلف و اجتماع مثلین چون برگشت آنها به اجتماع نقیضین یا ارتفاع آن می باشد باطل است و امّا تحقیق کلام اینست که مراد از شی ء ممکن الوجود است که نسبتش بوجود و عدم مساوی است یعنی خدا میتواند ممکن را هم موجود نماید و هم معدوم زیرا ممکن نه واجب است و نه ممتنع که متعلّق قدرت قرار نگیرد و امّا اطلاق شی ء بر خدا مجازی است و لذا گفته اند که هو شی ء لا کالاشیاء یعنی خدا شی ء است نه مانند اشیاء و منطبق بر همین بیان است قول سبزواری که گفته است الشی ء ما یشی ء وجوده که کلمه ما در این جمله بمعنای ممکن است که اگر خواسته شود موجود میشود.

«مقام سوم»

در معنای قدرت و قدیر است: قدرت گاهی تعبیر شده است بتساوی فعل و ترک آن و گاهی هم تعبیر شده است به اینکه اگر بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد انجام ندهد و در مقام توضیح کلام باید دانست که فاعل منتسب بفعل دارای اقسامی است:

1- فاعل بالطبع مانند احراق آتش و رطوبت آب

ص: 432

2- فاعل بالجبر مانند اکراه شخصی برای ایجاد فعلی بدون اختیار 3- فاعل بالقسر مثل حرکت جسمی بطرف مخالف جاذبه خود مانند سنگی بطرف بالا یعنی بر خلاف طبع 4- فاعل بالقهر مانند سقوط جسم ثقیلی بر زمین 5- فاعل بالتجلّی که علم بفعل دارد و سابق بر فعل هم هست و علم او عین ذات فاعل میباشد مانند استعمال نفس قوای نفسانیه را 6- فاعل بالعنایة که علم سابق بر فعل و زائد بر ذات فاعل میباشد مانند سقوط از مکان مرتفعی بمجرد تخیّل و توهم 7- فاعل بالرضا که علم عین فعل و عین ذات فاعل است مانند انشاء نفس صور خیالیّه را 8- فاعل بالقصد که علاوه بر علم بفعل داعی و قصد لازم است مانند تکلّم و رفت و آمد انسان و امّا در افعال الهی عدّه ای خدا را فاعل بالرضا دانسته مانند عرفاء و بعضی فاعل بالتجلّی گمان کرده اند مانند اشراقیین و برخی فاعل بالعنایة پنداشته اند مثل مشّائین و دسته ای فاعل بالقصد مانند متکلّمین و حق اینست که افعال الهی از روی حکمت و مصلحت و تابع مصالح نفس الامریه و از روی علم و اختیار است و معنای قدرت نیز همین است لذا گفته ئیم که اختیار صفتی مغایر قدرت نیست بلکه در مفهوم قدرت اختیار مأخوذ است بنا بر این خدا نه فاعل بالرضا است که علم عین فعلش باشد و نه بالتجلّی است و نه بالعنایة که اراده در او مأخوذ نباشد و نه فاعل بالقصد است که احتیاج بتصور و تصدیق داشته باشد بلکه فاعل بالاراده است و اینجا است که متذکر شده ایم اطلاق علّت تامه بر خدا صحیح نیست زیرا تأثیر علّت در معلول خود بدون اختیار و قهری است و علّت قدرت بر عدم تأثیر

ص: 433

در معلول ندارد بلی او علّت فاعلی است که در افعالش مصلحت در ایجاد و قابلیت در موجود ملحوظ است و لذا دو قاعده مسلّمة بین حکماء که: الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد و الواحد لا یصدر الا عن الواحد «1» مخصوص علت تامه میباشد و در حق خدای تعالی جاری نیست زیرا منشأ اختلاف در افعال خدا اختلاف حکم و مصالح است و به بساطت ذات فاعل لطمه ای نمیزند برای توضیح بیشتری به کلم الطیّب جلد اول صفحه 49 تا 51 رجوع شود

[سوره البقرة (2): آیه 21

اشاره

یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)

(ای گروه مردم بپرستید (پروردگار خود و کسانی که قبل از شما بوده اند) را شاید در زمره پرهیزگاران درآیید)

(لغت و اعراب کلمات آیه)

یا از حروف ندا است و گفته اند مخصوص ندای بعید است و بعد بر دو قسم است بعد حقیقی که زیادی فاصله بین منادی و منادا می باشد و بعد تنزیلی حکمی و این بعد خود اقسامی دارد:

1- عدم توجه بمتکلم اگر چه مخاطب نزدیک باشد چنانچه توجه موجب قرب است اگر چه مسافت دور باشد و قرب در عبادت نیز عبارت از توجه است 2- غفلت که بعد آن از عدم توجه بیشتر است چنان که گاهی احتیاج بمنبّهات زیادی است تا شخص غافل توجه پیدا کند 1- از علت واحد فقط معلول واحد صادر می شود و معلول واحد فقط دارای یک علت است

ص: 434

3- ضعف و عجز و فقر متکلم که سبب بعد او از مقام مخاطب است مانند نداء عبد مولای خود را و لذا است که در دعا گفته میشود یا اللَّه یا ربّ و غیره و یا در آیه جهت بعد شنونده آورده شده چون اکثر مردم در غفلت اند و از مقام قرب پروردگار و آیات الهی دورند کلمه ای از موصولات مبهمه است بنا بر قول اخفش و وصلة النداء است بنا بر مشهور «1» کلمه ها از ادات تنبیه است که برای داخل شده است «2» کلمه الناس اسم جنس است و مشهور آن را نوع دانسته اند که دارای افراد متّفق الحقیقة میباشد یعنی حیوان ناطق اگر چه در عوارض و خصوصیّات با هم مختلف اند ولی تحقیق اینست که آن را کلّی مشکّک بدانیم که دارای افراد مختلف الحقیقیة و ذوی مراتب باشد چون علوم و کمالات انسان جزو حقیقة نفس است قابل ترقی و تعالی و تنزل و انحطاط است زیرا نمیتوان گفت که حقیقت انبیاء عظام با افراد شقی و پست چون فرعون و نمرود یکی است 1- پنج قسم ای داریم اول شرطیه ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی (سوره اسری آیه 11 دوم استفهامیه مانند فبای حدیث بعده یؤمنون (سوره اعراف آیه 148 سوم موصوله مانند لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا (سوره مریم آیه 70) چهارم ÙŘǙęʙǠمثل رجل و ای رجل پنجم وصلة النداء مانند همین آیه یا ایها الناس الایة

2- سه نوع ها داریم:

اول اسم فعل مانند هاؤم اقرؤا کتابیه (یعنی بگیرید کتاب مرا و بخوانید) دوم ها تأنیث مثل فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (یعنی هر کسی را الهام کرد کارهای زشت و پرهیزکاریش را) سوم ها تنبیه که چهار قسم است و یک قسم آن بر سرای در میآید مانند آیه بالا

ص: 435

جان شیران و سگان از هم جداست متّحد جانهای شیران خداست

کلمه اعبدوا امر حاضر از عبد است و مصدر آن عبادت یعنی کمال خضوع در مقابل مولی و لذا گفته اند عبادت مختص خدا است و در عبادت غیر خدا را نباید شریک کرد لکن تحقیق مطلب اینست که عبادت مطلق خضوع و تذلل میباشد اگر چه مفهوما مغایر است و دارای مراتب زیادی است از جمله عبودیت بنده ظاهری نسبت به مولای ظاهری و همچنین عبودیّت متعلّم نسبت بمعلّم چنان که از علی علیه السّلام مرویست

«من علّمنی حرفا فقد صیّرنی عبدا» «1»

و عبودیت مردم نسبت بائمه چنان که در زیارت وارد است

«عبدک و ابن عبدک و ابن امتک»

و عبودیت امت نسبت به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنان که علی علیه السّلام فرمود

«انا عبد من عبید محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم» «2»

و اعلا مراتب عبودیت عبادت خدای تعالی است و میتوان گفت همه مراتب مذکور نیز در طول عبادت خداوند و بامر و امتثال او است و شرک نیست زیرا شرک عبادت غیر خدا است در عرض عبادت خدا مانند عبده اوثان و غیره حقیقت عبادت از لحاظ مفهوم با خضوع و خشوع مغایر است از جهاتی:

جهت اول اینکه در عبادت استحقاق معبود مأخوذ است لیکن در خضوع نیست جهت دوم: در عبادت اطاعت و قصد قربت شرط است در صورتی که در خضوع و خشوع شرط نیست جهت سوم: عبادت از آثار خضوع و خشوع است نه نفس آن و از برای عبادت اقسامی است مانند عبادت قولی مثل ذکر و دعا و تلاوت کلام اللَّه و غیره و عبادت جوارح مانند نماز و روزه و حج و مانند اینها 1- کسی که کلمه ای بمن بیاموزد مرا بنده خودش کرده است [.....]

2- من بنده ای از بندگان محمد صلّی اللَّه علیه و آله هستم

ص: 436

و عبادت اخلاقی مثل تزکیه نفس از رذائل اخلاق و تحلیه آن بفضائل و عبادت علمی مانند تحصیل عقائد و علوم حقّه و فراگرفتن احکام و مسائل دینیه و عبادت قلبی مثل توجه بحق و غیره و مردم از نظر اقسام فوق الذکر مختلفند عبد مطلق کسی است که تمام اقسام عبادت را انجام دهد مانند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و روی همین اصل است که گفته اند مقام عبودیت از رسالت بالاتر است چون رسالت یک نوع عبادت و اطاعت در تبلیغ میباشد و عبادت در آیه شامل جمیع اقسام عبادت است. و اشکالی که ممکن است بنظر برسد اینست که کلمه اعبدوا امر وجوبی است پس شامل عبادتهای مستحبی نمیشود جواب آن اینست که آیه در مقام وجوب عبادت خدا و نفی عبادت غیر خدا است مانند آیه شریفه أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و اما کیفیت عبادت و استحباب و وجوب آن محتاج به بیان جداگانه است و باصطلاح اطلاق وارد مورد حکم آخر است کلمه ربّ در آیه ربّ العالمین در سوره حمد گذشت و تفصیل آن اینکه ربّ بر مالک و سیّد و مدبّر و منعم و مربّی و مصاحب اطلاق میشود و ظاهر اینست که تمام دارای یک معنی است زیرا ربّ مأخوذ از تربیت می باشد و مالک مربی ملک و سیّد مربی عبد و منعم مربی منعم و مصاحب مربی مصاحب است و تربیت عبارت است از اخراج چیزی از حدّ قابلیت به فعلیت بتدریج و اطلاق ربّ بر خداوند بهمین عنایت است چون ممکنات اگر چه از نظر ذات لیس صرف باشند لیکن چون قابلیت موجود شدن را دارند خداوند بمقتضای عدل وجود هر ممکنی را بحدّ کمال لایق خود ایصال مینماید و از بیان بالا امور زیر استفاده میشود 1- احتیاج ممکن بموجد بواسطه صرف امکان اوست نه حدوث و نه مرکب از حدوث و امکان نه بنحو جزئیت و نه بنحو شرطیت زیرا احتیاج ذاتی ممکن است

ص: 437

2- آنکه ممکن در بقاء هم احتیاج بمبقی دارد چنان که در حدوث احتیاج دارد 3- ربّ مطلق خدا است و اطلاق ربّ بر غیر خدا اضافی است 4- بالاترین مرتبه تربیت حق ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و خلقت بهشت و دوزخ و ترغیب و تهدید که سبب وصول بنده بمدارک و درجات فیض حق میشود میباشد 5- ربّ بمعنای مذکور از صفات فعلیه تعالی است نه از صفات ذاتی در اینجا نسبت بخبر مروی از توحید صدوق ره که

«ربّ اذ لا مربوب»

اشکالی بنظر میرسد که برای دفع اشکال می گوییم برای حصول تربیت دو چیز لازم است یکی آنکه مربی (بکسر باء) تام الفاعلیة باشد و دیگر اینکه مربّی (بفتح باء) تام القابلیة باشد و خداوند در فاعلیت خود تام الفاعلیة است ذاتا و ازلا و اگر نقصی باشد از جانب قابلیت قابل است است از لحاظ مصلحت و فائده زیرا اگر فعلی دارای مفسده باشد انجام آن قبیح و اگر بی فائده باشد لغو میباشد و صدور اینگونه افعال از خدا محال است پس خدا ربّ است اگر چه مربوبی نباشد چنانچه او خالق است اگر چه مخلوقی نباشد و رازق است اگر چه مرزوقی نباشد و عالم است اگر چه معلومی نباشد و روی همین معنی است که گفتیم اطلاق علّت تامّه بر خدا صحیح نیست و امّا اضافه رب به ضمیرکم و جمله بعد بمنزله علّت است از برای جمله قبل گویا خدا میخواسته وجوب عبادت بنده را معلول تربیت خود نسبت به بشر عنوان کند از باب وجوب شکر منعم کلمه ربّ یکی از اسماء حسنای الهی و تکرار آن موجب اجابت دعاست چنانچه در کافی است که هر که ذکر یا ربّ را آن قدر تکرار کند که نفسش قطع شود جواب میآید لبّیک ما حاجتک «1» «خلقکم» در مجمع البیان در ذیل آیه هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ «2» 1- جلد دوم کافی باب الاذکار

2- سوره حشر آیه 24

ص: 438

خلق را بتقدیر تفسیر نموده است و گفته است:

«فالخالق هو المقدّر لما یوجده و الباره هو الممیّز بعضه عن بعض بالاشکال المختلفة و المصوّر الممثّل» «1» و استشهاد کرده بکلام ابو حامد غزالی که گفته است: «قد یظن ان الخالق و البارئ و المصور الفاظ مترادفة و ان الکلّ یرجع الی الخلق و الاختراع و لیس کذلک بل کلّما یخرج من العدم الی الوجود مفتقر الی تقدیره اولا و الی ایجاده علی وفق التقدیر ثانیا والی التصویر بعد الایجاد ثالثا» «2» و نیز در باب خیر و شر گفته است «المراد خلق تقدیر لا خلق تکوین و معنی خلق تقدیر نقوش فی لوح المحفوظ و معنی خلق تکوین وجود الخیر و الشرفی الخارج و هو من فعلنا و مثله ان اللَّه خلق السعادة و الشقاوة» «3» و علاوه بر اینکه بین دو کلام او تناقض میباشد خلاف ظاهر هم هست زیرا مراد از خالق مسلّما موجد است نه مقدّر و مراد از بارء مخترع است که بدون سابقه باشد و مراد از مصوّر اعطاء صور جنسیه بماهیّات صرفه و صور نوعیّه (که عبارت از فصول ممیزه و صور شخصیه که از عوارض خاصه باشد) میباشد زیرا الشی ء ما لم یتشخص لم یوجد و درباره خیر و شر هم در باب جبر و تفویض گفته ایم که فعل صادر از عبد از 1- خالق تقدیر کننده موجودات و بارء جدا کننده بعضی از موجودات از بعض دیگر باشکال مختلف و مصور صورت دهنده است

2- بعضی گمان کرده اند که خالق و بارء و مصور مترادفند و همه برگشت بخلق و اختراع میکند لکن اینطور نیست بلکه هر چه که از عدم موجود شود اولا بتقدیر و ثانیا بایجاد بر حسب تقدیر و ثالثا به تصویر بعد از ایجاد

3- مراد خلق تقدیر است نه خلق تکوین و معنی خلق تقدیر نقش هائیست در لوح محفوظ و معنی خلق تکوین بودن خیر و شر است در خارج و آن از کرده ماست و مثل آن است که خدا سعادت و شقاوت را خلق کرد

ص: 439

روی اختیار در طول فعل خدا و تحت مشیت حق است که صحیح است هم ببنده نسبت داده شود و هم بخدا «وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»: کلمه قبل و بعد دو امر اضافی نسبی است یعنی قبلیت زید مثلا به عمرو و بعدیت عمرو به زید نسبی است قبل و بعد دو نوع قرائت میشود 1- باضافه مثل آیه مذکور و این قسم را نسیا منسیا گویند و معربند 2- بدون اضافه مانند للَّه الامر من قبل و من بعد که در اینجا مبنی بر ضم است و آن را نویا منویا گویند و گاهی قبلیت و بعدیت زمانی است مانند آیه بالا یعنی کسانی که در زمانهای پیش از شما خلق شده اند و گاهی قبلیت و بعدیت رتبی است مانند خلقت ارواح انبیاء و اولیاء و پدر و مادر و استاد و غیره ملائکه و عقول و نفوس که تقدم رتبی دارد «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» کلمه لعلّ از حروف مشبّهة بالفعل است و برای آن علاوه بر عملی که در اسم و خبر میکند معانی زیر را ذکر کرده اند 1- توقع امر محبوبی که به ترجّی تعبیر شده است 2- توقع امر مکروهی که به اشفاق تعبیر شده است و این دو معنی در صورتیست که امر مورد نظر ممکن باشد و در صورتی که وقوع آن غیر ممکن باشد آن را تمنّی گویند 3- بمعنای استفهام است مانند (لا تدری لعل اللَّه یحدث امرا) 4- بمعنی تعلیل مانند آیه مورد بحث که عبادت سبب و علّة تقوی میشود کلمه تتّقون از تقوی و اقسام آن در ذیل آیه هدی للمتقین گذشت و در اینجا نیز در دو جا صحبت میکنیم یکی در ثمرات تقوی و دیگری در صفات متقین

ص: 440

(در فوائد و ثمرات تقوی)

از آیات شریفه قریب 15 ثمره و نتیجه برای تقوی استفاده میشود که ما بذکر برخی از آنها می پردازیم:

1- صفت تقوی سبب مدح و ثنا است چنان که در آیه شریفه وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ «1» یعنی اگر شکیبایی و تقوی را پیشه کنید این از ثبات قدم در کارهای خوب میباشد 2- پرهیزکاری انسان را از شر دشمنان محفوظ میدارد بمصداق آیه وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً «2» یعنی اگر شکیبایی و پرهیزکاری را پیشه کنید از مکر و حیله ایشان بشما ضرری نمیرسد 3- تقوی موجب نصرت خداست بمضمون آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا «3» یعنی خدا با کسانیست که پرهیزکارند 4- آمرزش گناهان در نتیجه تقوی است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ «4» یعنی ای کسانی که گرویده اید بپرهیزید و نیکو و راست سخن بگوئید تا اعمال شما اصلاح و گناهان شما بخشیده شود 5- تقوی موجب قبولی اعمال است چنان که در آیه شریفه است إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ «5» یعنی فقط از پرهیزکاران پذیرفته میشود 6- تقوی سبب بزرگداشت بنده است نزد خدا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ «6» یعنی همانا گرامیترین شما نزد پروردگار پرهیزکارترین شما هستند 1- سوره آل عمران آیه 183

2- سوره آل عمران آیه 116

3- سوره نحل آیه 129

4- سوره احزاب آیه 70

5- سوره مائده آیه 30

6- سوره حجرات آیه 13

ص: 441

7- تقوی موجب نجات از عذاب الهی است ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا «1» یعنی پس نجات میدهیم کسانی را که پرهیزکارند.

8- بهشت برای مردم پرهیزکار بوجود آمده أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ «2» 9- شخص پرهیزکار از شدائد و بلایا نجات مییابد وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ «3» یعنی کسی که از خدا بپرهیزد در کارهایش گشایش میدهد و او را از راهی که نمیداند روزی میدهد.

10- هدایت بکتاب خدا برای متقین است چنانچه میفرماید هُدیً لِلْمُتَّقِینَ «4»

(بحث دوم در صفات متقین)

درباره صفات متقین اکتفاء میکنیم بذکر خطبه مولای متقیان امیر مؤمنان علی علیه السّلام به همّام «5» که ضمن آن برای اشخاص پرهیزکار 118 صفت ذکر فرموده است، و بدیهی است کسی که واجد همه این صفات باشد به اعلی درجه تقوی نائل شده و چنانچه متذکّر شدیم اوّلین درجه تقوی پرهیز از کفر و ضلالت است

«روی انّ صاحبا لامیر المؤمنین علیه السّلام یقال له همّام کان رجلا عابدا فقال له یا امیر المؤمنین صف لی المتقین حتّی کانی انظر الیهم فتثاقل علیه السّلام عن جوابه، ثم قال یا همّام اتّق اللَّه و احسن فانّ اللَّه مع الّذین اتّقوا و الّذین هم محسنون فلم یقنع همّام بهذا القول حتّی عزم علیه فحمد اللَّه و اثنی علیه و صلّی علی النبیّ صلی اللَّه علیه و آله، ثم قال»

(روایت شده که یکی از صحابه امیر المؤمنین علیه السّلام که باو همّام گفته میشد و مرد عابدی بود خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد که امیر مؤمنان برای من 1- سوره مریم آیه 73

2- سوره آل عمران آیه 27 [.....]

3- سوره طلاق آیه 2

4- سوره بقره آیه 3

5- نهج البلاغه جزء دوم خطبه 188

ص: 442

متّقیان را توصیف فرمای بطوری که گویا آنان را مشاهده میکنم حضرت از جواب او خودداری فرمود و سپس گفت ای همّام از خدای بپرهیز و نیکوکاری کن، زیرا خدا با کسانی است که پرهیزکار و نیکوکارند، ولی همّام باین مقدار قانع نشد تا اینکه حضرت عازم بر جواب او شد و پس از حمد خدای و ثنا بر او و درود بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:

«امّا بعد فانّ اللَّه سبحانه و تعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیا عن طاعتهم آمنا عن معصیتهم، لانه لا تضرّه معصیة من عصاه و لا تنفعه طاعة من اطاعه، فقسم بینهم معایشهم و وضعهم من الدنیا مواضعهم، فالمتّقون فیها هم اهل الفضائل:

منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشیهم التواضع، غضّوا ابصارهم عمّا حرّم اللَّه علیهم، و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم، نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالّتی نزّلت فی الرخاء و لو لا الاجل الّذی کتب علیهم لم تستقرّ ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب، عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم، فهم و الجنّة کمن قد رآها فهم فیها منعّمون، و هم و النار کمن قد رآها فهم فیها معذبون، قلوبهم محزونة و شرورهم مأمونة و اجسادهم نحیفة و انفسهم عفیفة، صبروا ایّاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة، تجارة مربحة یسّرها لهم ربّهم، ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها، امّا اللیل فصافّون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلا، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم، فاذا مرّوا بآیة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلّعت نفوسهم الیها شوقا، و ظنّوا انّها نصب اعینهم، و اذا مرّوا بآیة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنّوا انّ زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم، فهم حانون علی اوساطهم مفترشون لجباههم و اکفّهم و رکبهم و اطراف اقدامهم، یطلّبون الی اللَّه تعالی فی فکاک رقابهم. اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء، قد برأهم الخوف بری القداح، ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما

ص: 443

بالقوم من مرض و یقولون قد خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم، لا یرضون من اعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر، فهم لأنفسهم متّهمون، و من اعمالهم مشفقون، اذا زکیّ احدهم خاف ممّا یقال له فیقول انّی اعلم بنفسی من غیری و ربّی اعلم بی منّی بنفسی، اللّهم لا تؤاخذنی بما یقولون و اجعلنی ممّا یظنون و اغفر لی ما لا یعلمون.

فمن علامة احدهم انّک تری له قوة فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین و حرصا فی علم، و علما فی حلم و قصدا فی غنی و خشوعا فی عبادة و تجملا فی فاقة و صبرا فی شدة و طلبا فی حلال و نشاطا فی هدی و تحرّجا عن طمع، یعمل الاعمال الصالحة و هو علی وجل یمسی و همّه الشکر و یصبح و همه الذکر، یبیت حذرا و یصبح فرحا، حذرا لما حذر من الغفلة و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمة، ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب، قرّة عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لا یبقی، یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل، تراه قریبا امله قلیلا زلله خاشعا قلبه قانعة نفسه منزورا اکله سهلا امره حریزا دینه میتته شهوته مکظوما غیظه، الخیر منه مأمول و الشر منه مأمون، ان کان فی الغافلین کتب فی الذاکرین و ان کان فی الذاکرین لم یکتب من الغافلین، یعفو عمّن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه، بعیدا فحشه لیّنا قوله غائبا منکره حاضرا معروفه مقبلا خیره مدبرا شرّه، فی الزلازل وقور و فی المکاره صبور و فی الرخاء شکور، لا یحیف علی من یبغض و لا یأثم فیمن یحبّ، یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه، لا یضیع ما استحفظ و لا ینسی ما ذکر و لا ینابز بالالقاب و لا یضار بالجار و لا یشمت بالمصائب و لا یدخل فی الباطل و لا یخرج من الحقّ ان صمت لم یغمّه صمته و ان ضحک لم یعل صوته و ان بغی علیه صبر حتی یکون اللَّه هو الّذی ینتقم له، نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحة، اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه، بعده عمّن تباعد عنه زهد و نزاهة، دنوّه ممّن دنا منه لین و رحمة، لیس تباعده

ص: 444

بکبر و عظمة و لا دنوّه بمکر و خدعة».

قال فصعق همّام صعقة کانت نفسه فیها، فقال امیر المؤمنین علیه السّلام اما و اللَّه لقد کنت اخافها علیه، ثمّ قال هکذا تصنع المواعظ البالغة باهلها؟ فقال له قائل فما بالک یا امیر المؤمنین فقال ویحک انّ لکل اجل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه فمهلا لا تعد لمثلها فانّما نفث الشیطان علی لسانک.

(ترجمه خطبة)

(بدرستی که خدای پاک و بزرگوار مخلوقات را بیافرید در حالی که از فرمانبرداری آنان بی نیاز و از نافرمانی آنان ایمن بود، زیرا معصیت گناهکار باو زیان نمیرساند و طاعت فرمانبردار برای او سودی ندارد پس معیشتهای آنان را در میانشان تقسیم و موقعیت هر کدام را در دنیا مقرّر فرمود، و در این میان پرهیزکاران صاحبان فضیلتند، گفتارشان درست و راست، و میانه روی در زندگی برای آنان شعار و لباس، فروتنی روش و رفتار آنهاست، دیدگان خود را از آنچه خدا حرام فرموده فرو بسته اند و گوشهای خود را بر دانشی که بر ایشان سودمند است وقف نموده اند، نفوس آنان هنگام بلا آن چنان است که در وقت آسایش و رفاه، و اگر نبود اجلی که برای آنان مقدر شده روحهای آنان در بدنهایشان چشم بهمزدنی نمیماند، بواسطه اشتیاق بثواب و رحمت الهی و ترس از عقاب و عذاب، آفریدگار نزد آنان بزرگ، و سوای او در نظرشان کوچک است، اهل تقوی نسبت ببهشت مانند کسانی هستند که آن را می بینند و در آن متنعم هستند، و نسبت بآتش نیز مانند کسانی هستند که آن را می بینند و در آن معذبند، دلهایشان محزون است، و مردم از شر ایشان در امانند، بدنهایشان ضعیف، و حاجتهایشان سبک، و نفسهایشان عفیف است، ایّام کمی را در دنیا صبر نمودند و آسایش طولانی در دنبال خود بردند این تجارت پر فایده ای بود که پروردگارشان برای آنان میسّر فرمود،

ص: 445

دنیا آنان را اراده نمود ولی ایشان نخواستند، و آنان را اسیر نمود پس نفوس خود را بفدیه داده و از اسارت دنیا رهایی یافتند و امّا کار اهل تقوی در شب اینست که قدمهای خود را بر روی زمین گسترده و اجزاء قرآن را با ترتیل و تامل و اندیشه تلاوت میکنند، نفوس خود را بواسطه تلاوت و تدبر در قرآن محزون نموده و درمان و دوای دردشان را از آن میجویند پس هر گاه به آیه ای میگذرند که در آن تشویق است از جهت امیدواری مایل و ساکن بجانب آن میشوند و نفوس آنان با شوق بآن نظر میکنند گویا پاداشی که آیه از آن خبر میدهد در برابر چشم است، و هر گاه به آیه ای میگذرند که در آن تخویف و تهدید است گوشهای دلشان را بجانب آن متوجه نموده و گمان میکنند زفیر و شهیق دوزخ (صدای توقّد و تنفّس آن) در بیخ های گوششان طنین انداز است، ایشان در پیشگاه الهی قدشان را برای رکوع خم نموده و پیشانیها و کفهای دست و زانوها و اطراف پاهایشان را بر زمین میگسترانند و از خدای تعالی آزادی خود را از آتش طلب میکنند.

و اما در روز، بردباران و دانایان و نیکان و پرهیزکارانند، خوف از خدا اجسام آنان را لاغر نموده چنانچه تیر بواسطه تراشیدن باریک و لاغر میشود، هر که بآنها بنگرد گمان میکند بیمارند و حال آنکه ایشان مرضی ندارند و میگوید: خللی در عقل ایشان پیدا شده و حال آنکه امر بزرگی اینان را مضطرب ساخته، بعمل اندک خوشنود نشوند، و عمل بسیار را بسیار نشمارند، ایشان نسبت بخود متّهم و بدبین و از کارهایشان بیمناکند که مبادا تقصیر و کوتاهی در آنها نموده باشند، هر گاه یکی از آنان ستوده شود، از آنچه درباره او گفته میشود میترسد و میگوید من بخودم از دیگران داناترم و خدا از من بمن داناتر است، پروردگارا مرا بآنچه میگویند مؤاخذه مکن و مرا بهتر از آنچه گمان می کنند قرار ده و آنچه نمیدانند بر من ببخش.

ص: 446

باری علامت شخص پرهیزکار اینست که می بینی در امر دین دارای قوّت و نیرو، در موقع نرمی و مدارات دوراندیش، ایمان او توام با یقین، در تحصیل دانش حریص، دانش او توام با بردباری، در موقع توانگری میانه رو، عبادت او دارای خشوع و توجه دل، در موقع فقر و تنگدستی توانگرنما، در موقع شدّت و سختی شکیبا، طالب مال حلال است و در موقع هدایت و راه یافتن با نشاط و خرسند بوده و از طمع برکنار است در حالی که اعمال شایسته بجا میآورد بیمناک است، روز را شام میکند و همّ او شکرگزاری است و شب را صبح مینماید و اندیشه او بیاد خدا بودن است، شب ترسان است از اینکه در روز غفلتی عارض او شده باشد و صبح شادمان است از اینکه فضل و رحمت حق شامل حال او شده و شب را به بندگی و شب بیداری بسر برده است، هر گاه نفس در مکاره و دشواریها از او مطاوعت نکند، خواهش او را در شهوات و امیال نفسانی عطا نکند روشنی چشم شخص پرهیزکار در چیزهایی است که زائل نشود و بی رغبتی و زهد او در چیزهایی است که بقا ندارد، علم را بحلم و گفتار را بکردار ممزوج نموده، او را می بینی که امید و آرزوی او نزدیک، و لغزش او کم، و دل او خاشع، نفس او قانع، خوراک او اندک، کار او آسان، دین او محفوظ، شهوت او مرده، خشم خود را فرو برده است، مردم بخیر او امیدوار و از شر او ایمنند، اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران نوشته شود و اگر در میان ذاکران (کسانی که بیاد خدا هستند) باشد جزو غافلان نوشته نشود، از کسی که باو ستم کند عفو نماید، و بکسی که او را محروم کند عطا نماید: و هر که با او قطع کند باو پیوندد، گفتار زشت و دشنام از وی دور و سخن او با نرمی و ملایمت است، منکر و کار زشت نزد او نبوده و معروف و فعل نیک پیش او حاضر است، خیر و خوبیهای او رو آورنده و شر و بدیهای او پشت نموده است

ص: 447

در شدائد و سختیها سنگین و غیر مضطرب، و در مکاره و ناگواریها شکیبا، و در آسایش و نعمت سپاسگزار است، بر کسی که دشمن میدارد جور نمی کند و کسی را که دوست میدارد برای خاطر او گناه نمیکند، بحق اعتراف مینماید پیش از آنکه علیه او شهادت داده شود و آنچه باو سپرده شده ضایع نمیکند و آنچه باو تذکر داده شود فراموش نمینماید و بلقبهای بد کسی را نمیخواند و بهمسایه زیان نمیرساند و در مصائب کسی را شماتت نمیکند و در باطل داخل نمیشود و از حق بیرون نمیرود، اگر خاموش باشد: خاموشی او را اندوهناک نکند و اگر بخندد صدای او بلند نشود (قهقهه نکند) و اگر بر او ستم شود صبر کند تا خدا منتقم او باشد.

نفس او از او در رنج است و مردم از او در راحت و آسایش، نفس خود را برای آخرتش برنج میاندازد و مردم را از ناحیه خودش در آسایش میگذارد، دوری او از آنچه دوری میکند پاکدامنی است و نزدیکی بآنچه نزدیک میشود نرمی و رحمت است، دوری او از روی کبر و خودخواهی نیست و نزدیکی او از روی مکر و خدعه نمیباشد.

راوی گوید همّام غشوه بر او عارض شد و جان خود را در آن غشوه از دست داد، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود آگاه باشید، قسم بخدا. بر او از این میترسیدم، سپس فرمود اندرزهای رسا با اهلش چنین میکند! شخصی خدمتش عرضکرد یا امیر المؤمنین چرا با شما چنین نمیکند؟ فرمود وای بر تو، برای هر اجلی وقتی است که از آن تجاوز نکند و سبب و علّتی است که از آن تعدّی ننماید، پس درنگ کن و ساکت باش و چنین سخنی را اعاده مکن همانا شیطان این سخن را بر زبان تو آورد (پایان ترجمه خطبه)

ص: 448

[سوره البقرة (2): آیه 22

اشاره

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)

(آن خدایی که زمین را برای بستر و آسمان را سقف قرار داد و فرو فرستاد از آسمان آب را و بیرون آورد بواسطه آب از میوه ها روزی شما را پس برای خدا شریک و ضد قرار ندهید و حال آنکه شما میدانید) و کلام در این آیه شریفه در چند مقام واقع میشود

«مقام اول در اقسام عوالم و مخلوقات»

عوالم وجود و مخلوقات حق جلّ و علا بر چند قسم اند:

1- عالم عقول که عبارت است از عالم مجردات موجوداتی که نه ذاتا احتیاج بمادّه دارند و نه فعلا و تمام کمالات این موجودات بالفعل است نه بالقوه 2- عالم نفوس است که موجودات این عالم ذاتا مجرد از مادّه هستند ولی در مقام فعل احتیاج بماده دارند مانند نفوس انسان و کمالات این دسته بالقوّه است 3- عالم صور که موجودات این عالم دارای صورت صرفه خالی از ماده می باشند مانند مثل افلاطون و مثل برزخیه و قالب مثالی و ممکن است عده ای از ملائکه از این قبیل باشند 4- عالم اعراض که بدون موضوع تحقق پذیر نیست مانند الوان و اشکال و هیئات و افعال و صفات 5- عالم اجسام که موجودات این عالم مرکب از ماده و صورت هستند زیرا ماده بدون صورت تحقق پذیر نیست

ص: 449

عالم اجسام نیز دو قسم است عالم علوی و عالم سفلی عالم علوی عبارت از کرات سماوی از شمس و قمر و کواکب و منظومات شمسی و میتوان گفت که کلیه این کواکب و ثوابت و سیارات که در جوّ مشاهده میشود عبارت است از آسمان اول یا آسمان دنیا بدلیل آیه شریفه إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ «1» و آیه شریفه وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ «2» (پس مراد از سماء جهت علو است و دنیا آن قسمت از فضا است که نزدیک کره زمین است و عالم سفلی که عبارت از همین کره زمین و هر چه در آن است می باشد از انسان، حیوان، نبات و کوه ها و بیابانها و دریاها و موجودات دیگر زمینی

«مقام دوم در چگونگی خلقت زمین»

خداوند متعال از روی حکمت بالغه خود زمینی که ما در آن زندگی می کنیم و یکی از هزاران سیارات است که در این فضای وسیع شناور است طوری خلقت فرموده که مناسب برای سکونت و زندگی انسان و حیوانات دیگر باشد فاصله بین زمین و خورشید طوری است که حرارت زمین بمیزان معتدلی است نه بسیار سرد است که سبب انجماد همه موجودات شود و نه بسیار گرم که سکونت در آن غیر قابل تحمّل باشد زمین را هوا فرا گرفته که انسان و حیوانات و نباتات بتوانند تنفّس کنند گردش زمین بدور خود و خورشید بسرعتی است که شب و روز متعادل و فصول مختلفی بوجود آمده که فقدان هر کدام کافی است که قسمتی از زندگی مختل شود شب را برای استراحت و روز را روشن برای فعالیت و کار آفرید 1- سورة الصافات آیه 7 (ما آسمان نزدیک را بآرایش ستارگان آراستیم)

2- سوره فصلت آیه 11 (آسمان نزدیک را بچراغهای ستارگان زینت دادیم)

ص: 450

چنان که در آیه شریفه میفرماید قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ «1» موضوع دیگری که باید دانسته شود قرآن مجید در وصف و تعداد آسمانها در آیات متعدّد تعداد آنها را هفت دانسته چنان که در آیات زیر بآن اشاره شده است:

وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً (سوره نبأ آیه 12) (یعنی خدا بالای سر شما بنا کرد هفت آسمان محکم) الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (سوره ملک آیه 3) (یعنی خدا آن خدائیست که هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید) أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (سوره نوح آیه 14) یعنی آیا نمی بینید که چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید) ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (سوره فصّلت آیه 11- 12) یعنی سپس قصد آفرینش آسمان را نمود و حال آنکه آسمان دودی بود پس بآسمان 1- سوره قصص آیه 71- 72- 73 (یعنی بگو خبر دهید که اگر خدای عالم شب شما را طولانی کرده بود تا روز قیامت کدام خدایی غیر از خدا بود که برای شما روشنی بیاورد، آیا گوش شنوا ندارید؟ بگو آیا می فهمید اگر خدا روز را بر شما طولانی کرده بود تا روز قیامت چه کسی بود که شب را برای شما بیاورد که در آن استراحت کنید آیا چشم بینا ندارید؟ از رحمتهای پروردگار اینست که شب و روز را برای شما آفرید که در آن زندگی کنید و از فضل خدا کسب فیض کنید و شاید گه شما شکرگزار حق باشید)

ص: 451

و زمین فرمود بیائید (منظم شوید) از روی میل یا از روی اکراه گفتند آمدیم از روی میل پس خداوند هفت آسمان را در دو روز با استحکام بساخت و کار هر آسمانی را در آن وحی فرستاد و آسمان نزدیک را بچراغ ستارگان زینت داد و ستارگان را وسیله حفظ از شیاطین و سایر آفات قرار داد، این تقدیر خداوند غالب داناست) و از آیات فوق درباره آسمان و زمین از نظر قرآن امور زیر استفاده میشود:

1- آنکه آسمانها هفت است و نمی توان هفت آسمان را بر کرات جوّیه اطلاق کرد زیرا کرات آسمان ها از هفتاد هزار هم متجاوز است و بعضی از آنها را هم نمی توان تخصیص داد 2- اینکه تمام کرات جویّه در آسمان اول هستند و حرکت آنها در فضای آسمان اول است و مداری که سیارات در آن در حرکتند فلک نامیده میشود چنان که در قرآن آمده وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ «1» 3- خورشید هم متحرک است چنان که از آیه فوق استفاده میشود 4- اینکه آسمان هفت گانه ماده اولیه اش از دخان است چنان که ماده اولیه زمین خاک و مسلما دخان از هوا لطیف تر و روز قیامت هر کدام از زمین و آسمان باصل خود برمی گردند 5- مسلما آسمانهای هفتگانه طبقاتی هستند که بعضی فوق بعضی قرار گرفته و همه دارای جسمند اگر چه از موادی لطیف باشند زیرا چیزی که مجرد از مادّه و صورت باشد مکان ندارد

«مقام سوم در بیان و انزال من السماء ماء»

جمله وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً عطف بر جمله «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ» است 1- سوره یس آیه 40 یعنی خورشید و ماه (سیارات و ثوابت) در مدار خود در حرکت هستند.

ص: 452

در نزول باران سه شرط باید جمع باشد:

1- اسباب طبیعی که عبارت از بخار آب است که از دریاها متصاعد شده و در فواصلی از زمین بعلت برودت هوا بشکل ابر در میآید و توسط وزش بادها این ابرها بنقاط مختلف رانده شده و بصورت قطره های باران بزمین میریزد 2- اسباب باطنیه که از جمله آنها است ملائکه موکل باران و ابر و غیره چنان که از اخبار استفاده میشود همین ملائکه اند که بامر حق سبب تصاعد بخار و حرکت ابر و تقاطر و ریزش باران هستند 3- اراده و مشیّت پروردگار عالم که سبب حقیقی نزول باران است و التفات بهمین معناست که در بسیاری از آیات قرآنی انزال باران بخدا نسبت داده شده و با توجه به اینکه افعال خدای متعال همه از روی حکمت و مصلحت میباشد برای نزول باران هم حکم و مصالح بیشماری است که ذکر آنها سبب اطاله کلام میشود و نظیر باران است علوم و معارف الهیه که توسط انبیاء و اولیاء و علماء بر دلهای مردم نازل گردیده و موجب سعادت دنیا و آخرت آنان می باشد

«مقام چهارم در بیان جمله»

«فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ»

این جمله تفریع بر جملات قبل است زیرا اخراج ثمره متوقف بر وجود زمین و طلوع آفتاب و سایر کواکب و نزول باران می باشد که با فقدان هر کدام عمل اخراج مختلّ خواهد بود حکم و مصالحی که خدای تعالی در اشجار و اثمار قرار داده احصائش از حیطه و قدرت بشر خارج است و آنچه در فوائد ثمرات و فواکه و نباتات در کتب مختلف ذکر شده یکی از هزاران فوائدی است که حضرت حق جل و علا بر آنها مترتب نموده است زمین را همچون مادری شیرده آفریده که اشجار و نباتات مانند اطفال بواسطه ریشه های خود از آن تغذّی نمایند و بقول سعدی فرّاش باد صبا را

ص: 453

فرمود تا فرش زمردین بگستراند و دایه ابر بهاری را فرمود تا بنات نبات را در مهد زمین بپروراند و خلاصه هر چه برای زندگی موجودات زمین لازم بود بصورتهای مختلف از دل خاک بیرون آورد تا روزی آنان مهیّا باشد و همه را مأمور ساخت که دست بدست هم دهند و غذاهای گوناگون برای شما (بنی آدم) آماده کنند

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

اختصاص روزی در آیه بانسان برای اثبات وجوب عبادت حق است که در صدر آیه به آن امر فرموده است

«مقام پنجم در بیان جمله»

«فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

این جمله به جمله «اعْبُدُوا رَبَّکُمُ» صدر آیه متصل است و تقدیر آن اینست که پروردگارتان را عبادت کنید و برای او شریک قرار ندهید و جملات وسط آیه ادلّه و براهین واضحه است بر دو جمله صدر و ذیل آیه که اساس اعتقادات بشر می باشد چنان که جمیع مذاهب باطله یا در عبادت پروردگار قاصرند و یا در عبادت او شریک و ندّی آوردند که ما ذیلا بطور فهرست به 12 دسته از فرق مذکوره اشاره می کنیم طایفه اول دهریون می باشند که منکر مبدء و معادند و معتقدند که وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ «1» طایفه دوم طبیعیون که مبدء موجودات عالم را طبیعت بدون شعور میدانند طایفه سوم ثنویه که قائل بیزدان و اهرمن یعنی پروردگار خیرات و شرور می باشند طایفه چهارم- عده ای از فلاسفه که قائل بوجود مبدء واجب الوجود هستند 1- سوره جاثیه آیه 23 یعنی هلاک نمیکند ما را مگر دهر

ص: 454

لکن با عقول ناقص خودشان بدون اینکه از پیغمبران استفاده کنند در ذات و صفات و افعال خدا معتقدات فاسده دارند طایفه پنجم صائبین هستند که معتقدند بهشت هست و ادریس پیغمبر است ولی ستارگان را عبادت می نمایند بشرحی که در ملل و نحل مسطور است طایفه ششم- عبده اوثان و بت پرستها میباشند و این دسته اقدم مذاهب باطله می باشند و از زمان نوح بوده اند چنانچه در سوره نوح وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً اشاره بوجود کسانی است که بت های ودّ و سواع و یغوس و یعوق و نسر را می پرستیده اند و این طایفه هم بدسته های زیادی منقسمند عده ای معتقد بوجود خدا و ملائکه هستند و آنها را دارای صوری میدانند که از ما محجوب است و برای هر کدام صورتی از طلا و نقره و جواهرات تراشیده و آنها را عبادت میکنند عده دیگر کواکب را مؤثر در عالم دانسته و آنها را عبادت میکنند و چون اغلب ستارگان پنهان هستند صوری برای آنها ساخته و بجای آنها عبادت میکنند طایفه هفتم- کسانی هستند که معتقدند خدا در بدن انسان یا حیوانی حلول میکند و آن انسان یا آن حیوان را عبادت میکنند که آنان را حلولیه نامند طایفه هشتم- کسانی هستند که مظاهر الهیه را عبادت میکنند و میگویند چون خدا غیب الغیوب بوده و نمیتوان او را دید و توجه باو کرد هر مخلوقی که مظهر اتمّ او باشد در عبادت باید باو توجه نمود مانند مجوس که آتش را مظهر اتمّ خدا میدانند و غلات که أمیر المؤمنین علیه السّلام را مظهر اتم خدا می دانستند و کسانی که انبیاء و اولیاء و ائمه (ع) و یا مرشد و قطب را از نظر اینکه مظهریت خدا را دارند عبادت کنند یا در عبادت بآنها توجه داشته باشند داخل در این طایفه میباشند طایفه نهم- کسانی هستند که معتقدند خدا آنان را امر بعبادت بعضی اشخاص نموده و در عبادت آنها امتثال امر خدا را کرده اند

ص: 455

طایفه دهم- کسانی هستند که بعضی اشخاص را قبله قرار داده خدا را عبادت میکنند یا بعضی مخلوقات را واسطه در عبادت می دانند. البته شرک این ده طایفه مذکور شرک عبادتی و شرک افعالی است طایفه یازدهم- اشاعره هستند که صفات خداوند را زائد بر ذات میدانند و ایشان شرک صفاتی دارند.

طایفه دوازدهم- کسانی هستند که شرک ذاتی دارند و آنچه محقق است هیچکس دارای چنین عقیده ای نبوده جز ابن کمونه شاگرد افلاطون منسوب باین شرک میباشد «1». قوله تعالی «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» یعنی شما میدانید که احدی از شرکاء قدرت 1- حکما برای اثبات توحید واجب الوجود گفته اند که اگر دو واجب باشد که در وجوب وجود مشترک باشند حتما هر کدام مرکب از ما به الاشتراک و ما به الامتیازی میباشند و و ترکیب در ذات واجب الوجود محال است پس واجب الوجود یکی است ابن کمونه اشکال کرده است که ممکن است دو واجب الوجود باشند که من جمیع الجهات مغایر و مخالف یکدیگر باشند مانند اعراض که فقط در اسم عرضیت با هم شریکند ولی ما به الاشتراکی در آنها نیست پس نه ترکیب لازم آید و نه احتیاج چنان که حکیم سبزواری گوید:

هویّتان بتمام الذّات قد خالفتا بابن الکمونة استند

و جواب از این شبهه داده اند که با توجه باصالت وجود و اینکه واجب الوجود وجودش زائد بر ذاتش نیست بر خلاف اعراض و ممکنات که وجودشان طاری و عارض بر ماهیتشان میباشد پس اگر متعدد باشد لا بد در وجوب وجود شریکند و چون دارای ما به الاشتراک هستند لا علاج ما به الامتیازی هم دارند و مرکب از ما به الاشتراک و ما به الامتیاز میشوند.

و تحقیق در کلام اینکه حق تبارک و تعالی صرف الوجود و بحت الوجود است و ماهیت او هم عین وجود اوست و صرف وجود ضد برای او تعقل نمیشود چون ضد وجود یا عدم است یا ماهیت عدم نقیض وجود است و اجتماع نقیضین محال و ممتنع الوجود است نه واجب الوجود و ماهیت هم چون نسبتش بوجود و عدم مساوی است برای اینکه موجود شود احتیاج بعلت دارد نمیتواند واجب الوجود باشد لذا تعدد در واجب الوجودی قابل تعقل نیست؟

ص: 456

ندارند که آسمان را بناء و زمین را فراش قرار دهند و نمیتوانند نسبت بانزال باران و اخراج ثمرات از زمین و خلقت رزق اقدام کنند پس چرا آنها را عبادت کرده و شریک حق می دانید؟

[سوره البقرة (2): آیه 23

اشاره

وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (23)

(اگر در آنچه بر بنده خودمان فرستاده ایم شک دارید سوره مثل آن بیاورید و گواهان خود را بجز خدا بخوانید اگر راستگو هستید) معنای ریب در ضمن کلمه (لا رَیْبَ فِیهِ) و معنای نزول و مراتب آن در گفتار نهم ص 68 تا 71 و معنای عبد و عبادت در ذیل آیه قبل ص 436 و معنای سوره در اول سوره حمد ص 81 و اثبات معجزه بودن قرآن و جهات معجزه آن در گفتار ششم ص 40 تا ص 59 گذشت و در اینجا در ضمن چند امر بتوضیح بعضی از کلمات آیه می پردازیم:

(امر اول)

مخاطب بخطاب در آیه بالا چنان که از سیاق برمیاید همان «الناس» مذکور در دو آیه قبل میباشد و در این صورت دو اشکال پیدا میشود اول اینکه کلمه «الناس» افاده عموم میکند از مؤمن و کافر و منافق در صورتی که توجه خطاب به کفار که منکر اسلام هستند می باشد زیرا مؤمنین ریب و شک در آیات الهی ندارند و اشکال دوم اینکه اگر مخاطب در آیه جمیع کفار باشند پس شهداء آنها باید غیر مخاطب باشند و تحقیق در جواب اینکه همانطور که گفته شد خطابات قرآن اختصاص

ص: 457

بمشافهین و حاضرین در مجلس خطاب بلکه اختصاص بموجودین زمان خطاب هم ندارند حتی مثل تصنیف مصنفین هم نیست که فرض مخاطبی بکنند و با او تخاطب نمایند بلکه خداوند بر تمام ازمنه تا روز قیامت احاطه قیومیه دارد و تماما نزد او حاضر و موجود هستند بنا بر این خطابات قرآن ممکن است خطاب بغائب باشد ولی نه خطاب بمعدوم است نه خطاب فرضی، بعد از ذکر این مقدمه می گوییم خطاب اول بجمیع مردم اعم از مؤمن و کافر می باشد یعنی هر کدام شما در ریب و شک هستید منتهی چون مؤمنین ریبی ندارند بر کافران اطلاق میشود و اما جواب اشکال دوم می گوییم مراد از شهداء در آیه بالا بتها و خدایان کفار نیست و همچنین نمیتوان مراد از شهداء را اکابر و اشراف کفار دانست زیرا این دسته بهترین مصادیق مخاطبین آیه می باشند پس این دو احتمال که در کلمات اغلب مفسرین اشاره شده است موافق صواب نیست بلکه مراد از شهداء کفاری هستند که دعوت اسلام بآنها نرسیده و خبر از قرآن و آورنده آن ندارند خداوند می فرماید که ای کفاری که در قرآن و معجزه بودن آن شک دارید آنها را هم با خود همدست کرده و نگوئید که اگر ما از آوردن مانند قرآن عاجزیم ممکن است در اطراف عالم کسانی باشند که بتوانند یک سوره مانند قرآن را بیاورند.

(امر دوم)

بعضی توهم کرده اند که کفار و مشرکین جاحد و منکر رسالت و قرآن بوده اند و مناسب این بود که گفته شود «ان کنتم جاحدین و منکرین لما انزلنا علی عبدنا» نه اینکه بفرماید «إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ الایه» زیرا که اینان در رسالت آن حضرت شک نداشتند بلکه با وجود یقین به پیغمبری او جحود می ورزیدند

ص: 458

جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «1» ولی این توهم فاسد است برای اینکه اوّلا همه کفار و مشرکین این چنین نبودند و شاید بسیاری از آنها در ریب و شک بودند و خداوند بدینوسیله میخواهد اقامه معجزه و تحدّی کند تا شک آنها برطرف گردد، و چنانچه گذشت خطاب قرآن اختصاص بمشافهین حین خطاب ندارد و ثانیا انکار آنها از روی جحود نبود باین معنی که قلبا معتقد باشند در موضوعی که انکار میکنند تا انکارشان از روی جحود باشد بلکه در جمیع عقائد و اعمالشان از روی شک و ظنّ و گمان رفتار میکنند چنانچه صریح آیات قرآن است مانند آیه شریفه وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ «2» و آیات دیگر.

و ثالثا ریب چنانچه گذشت بمعنی شک نمودن در موردی است که جای شک در آن نیست مانند شکّ وسواسی و شکاک، و چنین شکّی بوجهی همان انکار و نپذیرفتن مطلبی است که مسلّم و یقینی باشد

امر سوم)

در بیان کلمه من دون اللَّه: دون بمعنی پست و نقیض فوق است چنانچه گفته میشود «هو دونه ای احطّ منه درجة» یعنی او در مرتبه پائین تر و پست تر است و بمعنی غیر نیز استعمال میشود.

و چون هر مدعی وقتی که از اثبات دعوای خود عاجز شود و دلیلی نداشته باشد برای اسکات خصم میگوید خدا شاهد است که من راست میگویم و این خود یک دعوی بدون دلیل است چون اثبات اینکه خدا شاهد است مشکل تر از اثبات اصل دعوی است «3» و این کاشف از کمال عجز است و هر مدعی کاذبی میتواند 1- سوره نمل آیه 14

2- سوره جاثیه آیه 43

3- زیرا گواهی و شهادت حق مطلبی است که از راه اخبار خداوند میتوان بدست آورد و آن منحصر بقرآن و اخبار قطعی الصدور از معصوم است

ص: 459

باین کلام تفوه کند و لذا در هیچ دعوایی پذیرفته نیست، کأنّه خداوند میفرماید اگر راست می گویید برای اثبات مدعای خود گواهانی غیر از خدا بیاورید نکته دیگری که از این بیان استفاده میشود کذب مدعای ایشان است زیرا وقتی خداوند شاهد و گواه امری واقع نشود پیداست که آن امر خلاف واقع و دروغ است، چه محال است خداوند شهادت بر کذب از او صادر شود پس کسانی که ممکن است گواه ایشان شوند غیر از خدا میباشند و آنها وقتی آمدند و اعتراف بعجز نمودند کذب شهادتشان ظاهر میشود و ممکن است مراد از شهداء گواهان نباشد بلکه مقصود حاضرین و کسانی که در دسترس آنان هستند باشند، یعنی هر که از کفار و مشرکین و اهل کتاب که در دسترس شما هستند و میتوانید از آنها کمک بگیرید بیاورید و هر اندازه قدرت دارید اعمال کنید تا بر شما معلوم گردد که همه عاجزید از اینکه سوره ای مثل قران بیاورید.

امر چهارم)

در بیان «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» این جمله مؤیّد دیگری بر کذب مدعای آنها است یعنی اگر راست می گویید شهداء و گواهان خود را حاضر کنید و با کمک آنها سوره ای مانند قرآن بیاورید و اگر گواهان را دعوت ننمودید و نیاوردید معلوم میشود که دعوی شما کذب محض و محض کذب است و جمله «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» جمله شرطیه و جواب و جزاء آن مفاد جمله قبل است یعنی «ان کنتم صادقین فادعوا شهدائکم من دون اللَّه و استعینوا منهم فی اتیان سورة من مثله»

ص: 460

[سوره البقرة (2): آیه 24

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (24)

(پس اگر مانند قرآن را نیاوردید. و هرگز نخواهید آورد، پس بپرهیزید از آتشی که گیرانه آن مردم و سنگ است و برای کافران آماده شده) درباره این آیه در چند مقام بحث میشود:

«مقام اول»

در معنی فعل و اصطلاحات آن: فعل بحسب لغت بمعنی اتیان (بجای آوردن) کار بمعنای مصدری و کار است بمعنای اسم مصدری و در اصطلاح بچند معنی اطلاق میشود:

1- فعل در اصطلاح علم ادبیت که بمعنی کلمه است که دارای معنی مستقل بوده و قائم بذاتی باشد مثل فاعل و مفعول و نحو آنها مقابل اسم و حرف.

2- فعل مقابل قول چنانچه در اصطلاح فقهاء است مانند افعال نماز از رکوع و سجود و قیام و قعود مقابل اقوال نماز که ذکر، قرآن، دعاء و سلام باشد.

3- فعل بمعنی «کلّما صدر من شخص او شی ء» یعنی تأثیر هر چیزی را در چیز دیگری فعل گویند مقابل انفعال که تأثّر چیزی از چیز دیگر است چنانچه در اصطلاح حکماء فعل باین معنی اطلاق میشود و اقسامی برای فاعل ذکر کرده اند و در ذیل آیه إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ در صفحه 433 گذشت.

ص: 461

4- فعل بمعنی انجام دادن و بجای آوردن کاری را مقابل ترک که بجا- نیاوردن و اقدام ننمودن بکاری است و این معنی مصدری فعل است و بمعنی کاری که بجا آورده شده نیز اطلاق میشود که معنی اسم مصدری باشد بهمان معنای لغوی و افعال عباد از این قبیل است.

و مراد از فعل در آیه شریفه نیز اتیان و آوردن مانند سوره ای از قرآن است و چون در آیه قبل تعبیر باتیان نموده بود «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» در اینجا تعبیر بفعل نمود و اتیان بجمیع اطلاقات آن بر فعل صدق میکند.

«مقام دوم»

این آیه شریفه خود یکی از معجزات قرآن است زیرا از آینده خبر میدهد و بطور قطع بواسطه کلمه لن که دلالت بر نفی ابد و مؤکد دارد اعلام میکند تا قیام قیامت هر چند سطح فکر بشر بالا رود و در علوم و صنایع مختلفه توانا گردد برآوردن سوره ای مانند قرآن قدرت نخواهد داشت نه آن روز این تحدی را مینمود بلکه امروز و بعد از امروز هم بصدای بلند و رسا که بگوش جهانیان میرسد بهمه اعلام میکند و میگوید اگر در اینکه قرآن از جانب خداست شک دارید سوره ای مثل آن بیاورید و بدانید که هرگز نخواهید آورد.

و این آیه دلالتش بر تعجیز اقوی است از آیه شریفه قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً «1» (بگو البته اگر انس و جن جمع شوند برای اینکه مثل این قرآن را بیاورند، مثل آن را نمیآورند اگر چه بعضی از آنان پشتیبان بعض دیگر باشند) زیرا بیک سوره قناعت فرموده و روی این اصل است که قرآن معجزه باقیه پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و مسلمین در هر عصر و زمانی میتوانند بآن تحدّی کنند و بمخالفین اسلام بگویند که بر فرض تمام معجزات پیغمبر اسلام را انکار کنید، 1- سوره بنی اسرائیل آیه 90

ص: 462

این قرآن اوست و یک چنین دعوایی دارد اگر میتوانید سوره ای مانند آن بیاورید و اگر نتوانستید بدانید که او رسول خداست و باو بگروید.

«مقام سوم»

در بیان مفاد جمله شرطیه: جمله «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا» شرط و جزاء آن «فَاتَّقُوا النَّارَ» است و جمله «وَ لَنْ تَفْعَلُوا» معترضه بین شرط و جزاء است و مفاد این جمله شرطیه اینست که چون نتوانستید سوره ای مانند قرآن بیاورید پس قرآن معجزه و دلیل بر صدق نبوت است و وقتی صدق نبوت پیغمبری ثابت شد واجب است او را تصدیق کنید و باو بگروید تا از آتش دوزخ که برای کافرین و تکذیب کنندگان پیغمبران خدا آماده شد محفوظ بمانید و از این استفاده میشود که اولین مرتبه تقوی همان تصدیق نبی در جمیع ما جاء به است چنانچه در ذیل آیه «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» متذکر شدیم.

«مقام چهارم»

در بیان «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»: وقود بمعنی گیرانه و هیزم و آن چیزی است که بآن آتش روشن میکنند و مراد از ناس، اصحاب دوزخ از کفار و مشرکین و معاندین، و مراد از حجارة یا بتهای مشرکین است که از سنگ میتراشیدند بدلیل قول خدای تعالی إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ «1» (محققا شما و آنچه را از غیر خدا عبادت میکنید هیزم و گیرانه دوزخید) و در المنجد میگوید «الحصب: الحجارة او صغارها، کلّما یرمی فی النار کالحطب» و یا سنگ کبریت است چنانچه در بعض اخبار و کلمات بعضی از مفسرین است و در تفسیر صافی از احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکند 1- سوره انبیاء آیه 98 [.....]

ص: 463

و از این قسمت آیه چند نکته استفاده میشود:

1- وقود و حطب چنانچه گیرانه آتش است خود هم در آتش میسوزد و اهل دوزخ نیز، آتش دوزخ از آنها روشن میشود و خود در آن میسوزند و چنانچه حطب خود میسوزد و چیزهای دیگر را هم میسوزاند، اهل عذاب خود معذبند و جلساء و همنشینان آنها نیز از عذاب آنها معذب میباشند، چنانچه در دنیا اهل ضلال در گمراهی هستند و باعث گمراهی دیگران هم میشوند و بالجمله اعمال بد آتشی است که هم صاحب خود را و هم دیگران که بان نزدیکند میسوزاند 2- تعبیر بحصب در آیه إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ الآیة نه بحطب کنایه از این است که وقود حجارة آتشی است که از بین نمیرود چنانچه وقود دیگر آتش که بدنهای کفار باشد آن نیز از بین نمیرود و بهمین معنی اشاره دارد آیه شریفه کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ «1» 3- اعمال ناشایسته و اخلاق و ملکات رذیله منشأ آتش دوزخ است و در همین دنیا آتش آخرت فراهم میگردد.

«مقام پنجم»

در بیان جمله «أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ»: این جمله دلالت دارد بر اینکه آتش دوزخ الان موجود است زیرا اعدّت را بصیغه ماضی که دلالت بر تحقق دارد آورده، و ادلّه بسیاری بر اثبات وجود فعلی بهشت و دوزخ هست از ضرورة دین و مذهب و نصوص آیات شریفه قرآن و اخبار آل اطهار علیهم السلام که در کلم الطیب «2» متذکر شده ایم و این معنی با اینکه وقود آتش دوزخ مردم و حجارة «بتها» باشد منافات ندارد (یعنی توهم شود دخول مردم و حجارة در دوزخ، فردای قیامت است، و تا قیامت نشود داخل دوزخ نشوند و تا وقود مهیا نشود آتش موجود نگردد بنا بر این 1- سوره نساء آیه 59

2- مجلد سوم ص 145 تا 148

ص: 464

تا قیامت بر پا نشود جهنم و آتشی نباشد) برای اینکه اولا ممکن است آتش دوزخ موجود باشد و بدنهای کفار و حجارة موجب زیادتی و ممدّ آن گردد چنانچه مفاد ادلّه است و از آیه هم استفاده نمیشود که وقود آتش منحصر بناس و حجاره باشد و ثانیا بر فرض انحصار وقود بناس و حجارة ممکن است گفته شود مادّه اولیه آن که ناس و حجارة باشد الان در همین دنیا موجود است و هیزمی است که برای آتش مهیّا و آماده شده و در قیامت ظاهر و هویدا میشود باین بیان که جهنم و آتش و عذاب آن الان موجود است ولی یک قسم آتش که وقود آن ناس و حجارة باشد فعلا بر حسب باطن موجود لکن ظهور آن در قیامت است نظیر مرضی که در باطن انسان هست لکن ظهورش پس از مدتیست.

ص: 465

[سوره البقرة (2): آیه 25

اشاره

وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ (25)

(و بشارت ده کسانی را که ایمان آورده و عمل شایسته نموده اند به اینکه برای آنها بهشتهایی است که از زیر آنها نهرها جاری است، هر گاه از آن بهشتها از میوه ای بآنها روزی داده شود، گویند این همان است که از پیش از این «در دنیا» بما روزی داده شده و روزی میوه ها همانند و متشاکل برای آنها آورده شود و برای آنان در آن بهشت ها زنان پاکیزه هستند و ایشان در آن بهشتها جاویدانند) تفسیر این آیه را در ضمن اموری چند متذکر میشویم:

(امر اول)

در معنی «وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا»: بشارت بمعنی اخبار بخیر و امر مطلوب است مقابل انذار که اخبار بشرّ و امر نامطلوب و ترسانیدن از آنست و مخبر این دو را بشیر و نذیر گویند، و در قرآن کریم پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را باین دو صفت توصیف فرموده إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً «1» و خود قرآن نیز باین دو وصف معرفی شده، میفرماید کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیراً وَ نَذِیراً «2» 1- سوره بقره آیه 113

2- سوره فصلت آیه 2 و 3

ص: 466

و گاهی بشارت را در مورد انذار استعمال میکنند بنحو عنایت و مجاز مثل فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ «1» و بشارت باین معنی مختص باهل ایمان است و مؤمن منحصر بشیعه اثنا عشری است که بدعتی در دین نگزارده و ضروریات دین یا مذهب را منکر نشده باشد و ما در کلم الطیب اخباری را که در باب بشارات شیعه وارد شده بود متذکر شدیم «2» و گفتیم که بر طبق اخبار معتبره اگر کسی با ایمان از دنیا برود اگر چه گناهانی هم داشته باشد بالاخره اهل نجات خواهد بود و بواسطه سکرات موت و عقوبات برزخ و شفاعت و مغفرت و عفو خاص الهی که برای اهل ایمان است آمرزیده میشود ولی اگر بی ایمان از دنیا برود نجاتی برای او نخواهد بود اگر چه عباداتی هم داشته باشد و این مطلب را در مواضع دیگری از این کتاب نیز متذکر شده ایم

امر دوم

در معنی «صالحات»: صالحات جمع صالحة و صالحة و صالح بمعنی چیزی است که دارای مصلحت باشد چنانچه فاسدة و فاسد بمعنی چیزی است که دارای مفسده باشد و مصلحت و مفسدة عبارت از آثار و نتایجی است که بر فعل مترتب میشود مثلا شرب دواء برای مریض اثرش رفع مرض است، پس شرب دواء عمل صالحی است که مصلحت و فائده آن رفع مرض است، و شرب سمّ اثرش هلاکت است، پس هلاکت مفسده ای است که مترتب بر عمل فاسد شرب سمّ میشود و افعال بطور کلّی از شش قسم بیرون نیست یا مصلحت دارد و هیچ مفسده ای بر آن مترتب نیست که آن را حسن صرف گویند و یا دارای مفسده و خالی از مصلحت است که آن را قبیح صرف نامند و یا اینکه نه مصلحت دارد و نه مفسده، که لغو صرف باشد و یا مصلحتش بیش از مفسده اش میباشد که آن را حسن مطلق گویند و یا مفسده اش بیش از مصلحتش باشد که قبیح مطلق نامند و یا مصلحت و مفسده اش 1- سوره توبه آیه 34

2- مجلد سیم ص 214- 222

ص: 467

برابر باشد که لغو مطلق بآن گفته میشود و در باب عدل گفته ایم که از اقسام شش گانه چهار قسم آنها «قبیح صرف و مطلق و لغو صرف و مطلق» محال است از خدا صادر شود و دو قسم آنها که حسن صرف و مطلق باشد از خدا صادر میشود چون ترکش قبیح است.

و مصلحت گاهی در فعل بمعنی مصدری است که از آن بمصلحت در امر تعبیر میشود و گاهی در فعل بمعنی اسم مصدری است که از آن بمصلحت در مأمور به تعبیر میکنند.

و نیز مصلحت گاهی ذاتی است یعنی فعل بالذات دارای مصلحت است مانند احسان در مقابل ظلم که بالذات دارای مصلحت است و گاهی اعتباری است یعنی بوجوه و اعتبارات متفاوت میشود مانند ضرب یتیم که بقصد تأدیب دارای مصلحت، و بقصد ایذاء دارای مفسده است و تفصیل این موضوع را در کلم الطیب داده ایم «1».

و مراد از صالحات در آیه شریفه عبادات شرعیه از واجبات و مستحبات که جمیع شرایط صحّت و قبول آنها مراعات شود و این از درجات و مراتب عالیه اعمال صالحه است و در جای خود متذکر شدیم که اگر عملی مراعات شرایط صحّت در او شود مورد قبول خواهد بود و شرایط قبول که در لسان اخبار برای عبادات ذکر شده مراد مراتب اعلای قبول است نه اینکه بدون آنها اصلا مورد قبول نباشد زیرا معقول نیست که دستوری از مولی برسد و بنده اطاعت کند و مولی قبول نفرماید.

و کلمه «الصالحات» اگر چه جمع محلّی بالف و لام و مفید عموم است ولی مراد این نیست که بنده باید جمیع اعمال صالحه را بجای آورد تا مورد بشارت واقع شود زیرا این معنی برای عموم مردم مقدور نیست بلکه مراد اینست که اعمال او شایسته باشد آنهم نه اینکه تمام اعمالش واجب یا مستحبّ باشد 1- مجلد اول ص 130

ص: 468

و حتی فعل مباح از وی سر نزند زیرا این معنی بر غیر معصوم و یا تالی تلو معصوم نیز مقدور نیست بلکه همین که اعمال فاسده از او سر نزند و یا اگر عمل زشتی از او صادر شود توبه و تدارک نماید مشمول آیه شریفه خواهد بود بلکه اگر از کبائر اجتناب کند صغائر او معفو بوده و بشارت در آیه شامل حالش میگردد

امر سوم

در بیان «أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ»: کلمه انّ برای تاکید، و لام لهم برای اختصاص، و تقدیم خبر (لهم) بر اسم (جنات) دلیل بر انحصار است یعنی محققا بهشت اختصاص باهل ایمان و عمل صالح دارد و جای غیر اینان نیست.

و این معنی بظاهرش منافات دارد با آنچه ذکر شد که اگر کسی با ایمان از دنیا برود قطعا اهل بهشت است اگر چه معصیتکار باشد و دفع این منافات را بوجوهی میتوان نمود:

وجه اوّل: اهل ایمان که دارای معصیت باشند در موقع رفتن از دنیا و عالم برزخ و عقبات قیامت جبران گناهان آنان میشود و بسا در همان موقع رفتن مورد مغفرت واقع شده و آمرزیده از دنیا میروند چنانچه مضمون بسیاری از اخبار است که در معالم الزلفی باب بیستم ص 71 و 72 ذکر نموده وجه دوم: بهشت دارای درجات و مقامات متعدد است بلکه میتوان گفت غیر محصور است، و این درجه که در آیه شریفه بیان شده مختص و منحصر باین طایفه باشد یعنی شخص با ایمان و عمل صالح.

وجه سوم: کسانی که مرتکب معاصی میشوند مخصوصا کبائر، اغلب موقع مردن سلب ایمان از آنها میشود و بشبهات شیطانی و وساوس نفسانی کافر از دنیا میروند چنانچه نصّ آیه شریفه ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ «1» و اخبار بسیار است که درباره 1- سوره روم آیه 9

ص: 469

تارک نماز و زکاة و حج و غیر اینها وارد شده و جنّات جمع جنّة است و گاهی بجنان نیز جمع بسته میشود و جنّت عبارت از زمین مشجّری است که از بسیاری درختها پوشیده شده باشد و گاهی بفردوس و حدیقه هم تعبیر میشود و در فارسی لغت مرادف آن بهشت است و تعبیر بجمع در آیه شریفه دلیل بر اینست که بهشت در قیامت متعدد و هر مؤمنی دارای بهشتهایی است چنان که مفاد آیات دیگر و اخبار است، بلکه میتوان گفت عدد جنّات الی ما شاء اللَّه است زیرا هر مؤمنی باغها و بستانهای بسیاری دارد و بر هر کدام از آنها اطلاق جنّت میشود چنانچه از همین آیه استفاده میشود زیرا معنی أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ (انّ لکل واحد منهم جنات) میباشد و در بیان نعمتهای بهشتی از میوه ها و اطعمه و اشربه و قصور و تختها و لباسها و فرشها و ظروف و غیر اینها آیات و اخبار بسیاری است که بشمه از آنها در کلم الطیب اشاره نموده ایم «1»

(امر چهارم)

در جمله «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»: مراد از جریان نهرها از زیر آن بهشتها اینست که چون مؤمنین در قصرهای مرتفع قرار گرفته اند در صفحه جنّات و از زیر آن قصرها نهرها جاری است و ممکن است مراد زیر سایه درختهایی باشد که اطراف نهرها غرس شده چنانچه نسبت بباغهای این عالم هم در آیات شریفه باین عبارت تعبیر فرموده أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ «2» 1- مجلد سوم ص 151- 156

2- سوره زخرف آیه 50 آیا نیست برای من سلطنت مصر و این نهرهایی که از تحت من جاریست آیا نمیبینید

ص: 470

و مراد از انهار نهرهایی است که در آیات دیگر بیان فرموده است مثل آیه شریفه مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی «1» (صفت بهشتی که بپرهیزکاران وعده داده شده است در آن نهرهایی است از آبی که دگرگون نشود و نهرهایی از شیری که طعم آن تغییر نمیکند و نهرها از شرابی که بآشامندگان لذّت میبخشد و نهرهایی از عسل تصفیه شده) و همچنین نهر کوثر و چشمه سلسبیل و تسنیم و رحیق و معین که در آیات دیگر است و در تفسیر صافی از امالی از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که از پیغمبر اکرم از کوثر سؤال نمود حضرت فرمود نهری است از زیر عرش جاری است آبش از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر و از کره نرم تر، ریگهای او از زبرجد و یاقوت و مرجان و چمن آن زعفران و خاکش از مشک ازفر و قواعد آن زیر عرش است پس دست مبارک بپهلوی علی علیه السّلام زد و فرمود این نهر از برای من و تو و دوستان تو بعد از من است

(امر پنجم)

در بیان «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً»: کلمه من در من ثمرة بیانیه است و مراد از رزق را بیان میکند و ثمره بمعنی میوه است و در بهشت انواع و اقسام میوه ها بهر اسم و رسمی که در دنیا دیده شده موجود است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ «2» و نیز میفرماید وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ و در کفایة الموحدین در وصف درخت طوبی میگوید «طوبی درختی است در بهشت که اصل آن در خانه أمیر المؤمنین علیه السّلام و شاخه های او در خانه های اهل 1- سوره محمد آیه 17

2- سوره واقعه آیه 20

ص: 471

بهشت کشیده شده و در آن جمیع اقسام میوه ها موجود است» و در معنی گفته بهشتیان که میگویند «هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ» (این همان چنانی است که پیش از این روزی داده شده ایم) بعضی از مفسرین گفتند مراد از «من قبل» دنیا است و مقصودشان میوه های دنیوی است یعنی این همان میوه هایی است که در دنیا میخوردیم و اینها مشابه با همانها است از جهت اسم و رنگ و شکل اگر چه لذت و طعمش قابل مقایسه با آنها نیست و بعضی کلمه رزقنا را بمعنی وعدنا گرفته اند یعنی اینها آن میوه هاییست که خداوند بما وعده داده بود و بعضی گفتند در بهشت آنچه مؤمنین از نعم آن مصرف میکنند باز می بینند بجای خود موجود است چنانچه مفاد اخبار است میگویند اینها همانهاست که قبلا تناول کردیم و ممکن است گفته شود که نعم بهشت صورت باطنی معارف و اخلاق و عبادات و اعمال صالحه است که مؤمنان در دنیا تحصیل کرده اند چون در آن عالم کشف غطاء میشود اهل بهشت هر نعمتی که بآنها عطا میشود می بینند که این همان معارف و اخلاق و اعمال صالحه است که در دنیا خداوند بآنان روزی نمود و آنان را موفق داشت چنانچه اهل دوزخ نیز هر عذابی را که می چشند میفهمند که آن میوه و نتیجه همان اعمال زشتی است که در دنیا مرتکب شدند و بر طبق این معنی اخبار بسیاری هست و شاید مراد قائلین بتجسم اعمال نیز همین باشد «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» یعنی میوه هایی که برای بهشتیان میآورند بعضی از آنها همانند بعضی دیگر است به این جهت که همه آنها میوه خوب است و میوه پست در آنها نیست و همه آنها در نهایت پاکیزگی و لذت است و مانند میوه های دنیا نیست که رسیده و کال و شیرین و ترش شده و غیر اینها در هم آمیخته باشد

ص: 472

(امر ششم)

در جمله «وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ»: زنان بهشتی دو دسته اند: یک دسته حور العین بهشتی هستند که در بسیاری از آیات قرآن از آنان وصف شده در سورة الرحمن میفرماید فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ «1» (در آن بهشتها زنان نیکو خوی پاکیزه روی هستند، پس بکدام یک از نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید، زنان حوری هستند که در خیمه ها مستور و در حجله ها محجوبند. پس بکدام یک از نعمتهای پروردگارتان تکذیب میکنید، آنان را لمس نکرده پیش از اهل بهشت نه بشری و نه جنّی) و نیز میفرماید فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ «2» (در آن بهشتها زنانی باشند که چشم خود بر شوهران خود دوخته و بدیگران ننگرند و جن و بشری قبل از اهل بهشت آنان را لمس نکرده و مانند یاقوت و مرجانند) و در سوره واقعه میفرماید وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ «3» (و حور العین که مانند مروارید دست نخورده هستند) و نیز میفرماید إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً»

(ما آنان را بدون ولادت آفریدیم و دوشیزگان قرار دادیم) و در احتجاج طبرسی روایت میکند که زندیقی از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کرد که چگونه میشود حورالعین بهشتی همیشه بکر باشند؟ حضرت فرمود آنان از طیب خلق شده و آفت و عاهت بآنها نرسد و خون و غیر آن از محل آنها خارج نشود 1- سوره الرحمن آیه 69- 73

2- سوره الرحمن آیه 65 [.....]

3- سوره واقعه آیه 22

4- سوره واقعه آیه 34- 34

ص: 473

و جز عورت مرد بر آنها وارد نگردد دسته دوم زنان مؤمنه صالحه هستند که بمراتب از حور العین زیباترند، در سوره زخرف میفرماید ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ «1» (داخل بهشت شوید شما و همسرانتان در حالی که مورد کرامت هستید) و نیز میفرماید جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ «2» (داخل میشوند بهشتهایی را که محل اقامت جاودانی است خود آنها و کسانی که شایسته استند از پدران و همسران و فرزندان آنها) و نیز میفرماید إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ «3» (یاران بهشت آن روز در نعمتها متلذذ هستند خود ایشان و همسرانشان در سایبانها بر تختها تکیه داده اند) و هر دو دسته از زنان بهشتی پاکیزه و مطهره هستند هم از کثافات ظاهریه مثل خون و بول و غایت و حیض و نفاس، و هم از کثافات باطنیه از اخلاق رذیله و صفات خبیثه مانند حقد و حسد و امثال اینها و هم از اعمال زشت و ناپسندیده و بالجمله جمیع مراتب طهارت را دارا هستند.

(امر هفتم)

در جمله «هُمْ فِیها خالِدُونَ» خلود و جاودانی اهل بهشت در بهشت و کفار و معاندین در دوزخ از ضروریات دین اسلام بوده و بنص آیات شریفه قرآن و اخبار بسیار ثابت و مسلّم است و ما در کلم الطیب آیات و اخبار آن و شبهات مخالفین و جواب آنها را مفصّلا متذکر شدیم «4» و در این کتاب نیز در ذیل آیه شریفه 1- سوره زخرف آیه 70

2- سوره رعد آیه 23

3- سوره یس آیه 55- 56

4- مجلد سوم ص 179- 195

ص: 474

وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ «1» بقسمتی از آنها اشاره نمودیم و در اینجا ببعضی از آیات و اخبار آن اکتفاء میکنیم:

در سوره بقره میفرماید وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ «2» (کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند اینان یاران بهشت و در آن جاودانند) و نیز میفرماید بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ «3» (آری کسی که کار بد پیشه کند و گناهش آن را فرا گیرد اینان یاران آتش و در آن جاودانند) و نیز میفرماید وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ «4» (و کسانی که کافر شدند ولیّ امر آنان شیطان و هر متجاوز و سرکشی است، آنان را از روشنی بطرف تاریکیها میبرند اینان یار آتش و در آن جاودانند) در سوره لقمان میفرماید إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ خالِدِینَ فِیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «5» (کسانی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند برای آنها بهشتهای پر نعمت است در حالی که در آنها جاودانند وعده ثابت خداست و او غالب و حکیم است) در سوره زخرف میفرماید وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ «6» (و در بهشت است آنچه نفسهای شما میل دارد و چشمهای شما لذت میبرد و شما در آن جاودانید) و نیز میفرماید إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ «7» (محققا گناهکاران در عذاب دوزخ جاودانند) و در سوره احزاب میفرماید إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ 1- صفحه 283

2 و 3 و 4- آیه 81- 80- 256

5- آیه 7

6 و 7- آیه 82 و 74

ص: 475

فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً «1» (محققا خداوند کافران را از رحمت حق دور نموده و آتش افروخته دوزخ را برای آنان آماده کرده در حالی که در آن برای همیشه جاودانند و یار و مددکاری نمی یابند) و در سوره فاطر میفرماید وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ «2» (و کسانی که کافر شدند برای آنان آتش دوزخ است، مرگ بر آنان وارد نمیشود که بمیرند و عذاب دوزخ از آنان تخفیف داده نشود، چنین جزا میدهیم هر کافری را) و نیز میفرماید جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها «3» (فضل بزرگ خدا بهشتهای دائم الاقامة است که در آن جاودانند) و در سوره ق میفرماید ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ «4» (داخل بهشت شوید بسلامتی این روز روز جاودانی است) و غیر اینها از آیات دیگر و اخبار در این باره نیز متواتر معنوی اجمالی است مانند خطب منسوبه بحضرت علی علیه السّلام، در ضمن خطبه در وصف اهل نار میفرماید

قد اطبق علی اهلها فلا یفتح عنهم ابدا و لا یدخل علیهم ریح ابدا و لا ینقضی منهم غمّ ابدا و العذاب ابدا شدید و العذاب ابدا جدید، لا الدار زائلة فتفنی و لا آجال القوم تقضی» «5»

(درهای دوزخ بر اهل آتش بسته شود و برای همیشه بر آنان باز نگردد و نسیمی بر آنان هرگز داخل نشود و غمّی از آنان هرگز برطرف نگردد، عذاب همیشه سخت، و همیشه تازه است، نه سرای زائل شدنی است تا فانی شود و نه اجلهای اهل دوزخ بپایان میرسد) و در خطبه دیگر میفرماید

«لا مدّة للدار فتفنی و لا اجل للقوم فتقضی» «6»

(نه مدّتی برای دار آخرت است که فانی شود و نه اجلی برای اهل آنست که 1- آیه 64

2- آیه 33

3- سوره فاطر آیه 32

4- آیه 33 [.....]

5 و 6- کفایة الموحدین مجلد سیم

ص: 476

پایان یابد) و در دعای کمیل میفرماید

«و هو بلاء تطول مدّته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله»

(بلاء آخرت بلائی است که مدت آن طولانی و بقاء آن دائمی است و عذاب آن از اهلش تخفیف داده نمیشود) و غیر اینها از خطب دیگر و امّا شبهات منکرین و رد آنها را در کلم الطیب و در ذیل آیه شریفه وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ متذکر شده ایم.

[سوره البقرة (2): آیه 26

إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ (26)

(محققا خدا حیا نمیکند از اینکه هر مثلی بزند، پشه باشد یا بالاتر از پشه، ولی کسانی که ایمان دارند میدانند آن مثل درست است و از جانب پروردگارشان است، و امّا کسانی که کافرند میگویند خدا باین مثل چه خواسته است؟ خداوند بمثل زدن بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت میکند، و گمراه نمیکند بمثل زدن مگر کسانی که از فرمان حق بیرون رفته اند).

استحیاء از حیاء و شرم است و حیاء از صفات حمیده و اخلاق پسندیده است و اخبار در فضیلت آن بسیار است:

ص: 477

از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«الحیاء من الایمان و الایمان فی الجنّة» «1»

(حیاء از ایمان و ایمان در بهشت است) و نیز میفرماید

«الحیاء و العفاف و العی من الایمان» «2»

(حیاء و پاکدامنی و خودداری از سخنی که نمیداند، از ایمان است) و نیز فرمود

«الحیاء و الایمان مقرونان فاذا ذهب احدهما تبع صاحبه» «3»

(حیاء و ایمان قرین یکدیگرند اگر یکی از آنها برود دیگری هم دنبالش میرود) و نیز فرمود

«لا ایمان لمن لا حیاء له» «4»

(برای کسی که حیاء ندارد ایمان نیست) و مراد از حیاء شرمندگی از ارتکاب چیزی است که شرعا و عقلا یا عرفا مذموم و زشت باشد و امّا از چیزی که قبح و زشتی نداشته باشد مانند سؤال از امور دینی و بیان حق و نحو اینها، خجلت و حیاء مورد ندارد، و خجلت در چنین موارد حماقت است نه حیاء چنانچه از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«الحیاء حیاء ان: حیاء عقل و حیاء حمق، فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هو الجهل» «5»

(حیاء بر دو قسم است: حیاء عقل و حیاء حماقت، حیاء عقل حیائی است که از روی دانش باشد و حیاء حماقت حیائی است که از روی جهل باشد) و حیاء در مورد خداوند مانند سایر صفات انفعالی بمعنی صدور آثار آنست زیرا تأثر برای خداوند محال است چون ذات مقدس او محل حوادث و عوارض و تأثرات واقع نمیشود و اینکه خداوند در این آیه میفرماید خداوند حیاء نمیکند از مثال زدن بپشه یا چیزهای دیگر مانند عنکبوت و سگ و خر و نحو اینها که در آیات دیگر است چون آیه کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً «6» و آیه 1- 2- جامع السعادات، عی در حدیث دوم بمعنی عی لسان است یعنی خودداری از کلامی است که نمیداند نه عی قلب که بمعنی جهل است

3 و 4 و 5- جامع السعادات

6- سوره عنکبوت آیه 40

ص: 478

کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً «1» و آیه کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ «2» و غیر اینها، برای اینست که این امثال برای بیان حقایق است و استحیاء از بیان حقایق جهل و حمق است چنانچه گذشت و فرق بین حیاء و استحیاء اینست که حیاء بر آن حالت نفسانی باطنی اطلاق میشود و استحیاء عبارت از آثار ظاهری حیاء است که در خارج ظاهر میشود و کلمه «ما» در «مثلا ما» را بعضی از مفسرین زائد و برای تأکید گرفته اند ولی در مقام خود ثابت شده (چنانچه در مقدمه تفسیر آلاء الرحمن بیان نموده) که در قرآن کلمه زائده نیست حتی کاف در لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ «3» ولاء در لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ «4» و بعضی گفته اند ما نکره بمعنی شی ء و بعوضه بیان و تفسیر آنست یعنی خداوند حیاء نمیکند از اینکه مثل بزند بچیزی که آن چیز پشه باشد و فراء گفته ما یعنی ما بین یعنی خداوند امتناع نکند که مثل زند از ما بین بعوضه در صغر تا آنچه بالای آن باشد و بعضی آن را ابهامیّه دانسته اند مانند «لامر ما جدع قصیر انفه» یعنی هر مثلی که باشد و حق اینست که ما برای تأکید مثل است یعنی خداوند حیاء نمیکند از مثل زدن چه آن مثل پشه باشد یا بالاتر از آن باشد و در «فما فوقها» دو احتمال برده میشود یکی فوقیت در کوچکی و پستی یعنی کمتر از بعوضه، و دیگر فوقیت در بزرگی و معنای دوم اقرب است زیرا بعوضه حد اقل مثال شمرده شده و بعوضه بمعنی صغار البقّ یعنی پشه های ریز است 1- سوره جمعه آیه 5

2- سوره اعراف آیه 175

3- سوره شوری آیه 9

4- سور قیمة آیه 1

ص: 479

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» اهل ایمان میدانند که خداوند حکیم علی الاطلاق است و همه کارهای او از روی حکمت است و ضرب امثال او مستند بغرض حکیمانه است که عبارت از تفهیم حقایق و تقریب آنها بذهن افراد انسان و عبرت و تنبّه آنان است.

و در مثل باید کمال مناسبت بین مثل و ممثل وجود داشته باشد، و در امثله که در لسان دانشمندان و ادباء است واقعیت مثل منظور نیست و مجرد فرض کافی است ولی امثله قرآنی در خارج هم واقعیت دارد چنانچه در گفتار ششم ص 45 و همچنین در ذیل آیه شریفه مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً متذکر شدیم و چون امثال برای تفهم و عبرت و تنبّه است و مؤمنین این مقصود را درک میکنند موجب هدایت آنان میگردد، ولی کفار که نظر بکوچکی و پستی امثال میکنند و مقصود را درک نمینمایند حمل بر سفاهت نموده و میگویند غرض از ذکر این امثال چیست؟ و این سخن موجب مزید کفر و ضلالت آنان میگردد و از این جهت میفرماید یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً یعنی ذکر امثال قرآن موجب هدایت مؤمنان و ضلالت کافران میگردد، و اینکه نسبت اضلال را بخود داده برای اینست که کفار هنگام نزول این امثال بقرآن استهزاء میکنند و این وسیله زیادتی کفر و ضلالت آنان میگردد و کلام در معنی هدایت و ضلالت در ذیل آیه شریفه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ و آیه شریفه «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» گذشت و حاصل مفاد آیه در مقام دفع دخل و ایرادی است که منافقین و مشرکین و اهل کتاب از یهود و نصاری نمودند که قرآن دارای فصاحت و بلاغت نیست تا چه رسد معجزه باشد زیرا مشتمل بر امثال خسیسه و حقیره مانند عنکبوت و ذباب و کلب و حمار و نحو اینهاست و جواب اینست که ذکر امثال برای تفهیم حقایق و تقریب معانی بلند بفکر و ذهن افراد است و این مطلب در کلمات و کتب حکما و دانشمندان

ص: 480

و فصحاء و بلغاء و اشعار شعراء بسیار است مثلا بر سستی چیزی بتار عنکبوت یا نقش بر آب مثل میزنند، یا حقارت چیزی را بران ملخ نزد سلیمان، یا قطره بدریا یا زیره بکرمان بردن و نحو اینها تشبیه میکنند کتاب کلیله و دمنه و نحو آن را مورد مطالعه قرار دهید و به بینید سرتاسر آن حکایات و امثالی است که بواسطه آن معانی لطیف و دقیق و حقایق بلند و عمیقی را مکشوف و مبیّن داشته.

«وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» مراد از فاسقین در قرآن مجید کفار و معاندینند زیرا در آیه دیگر میفرماید أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ «1» و در آیه بعد از این آیه میفرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ «2» و پیداست که تکذیب کننده عذاب دوزخ کافر است و فاسق در اصطلاح مقابل عادل است و عادل در اصطلاح کسی را گویند که از معاصی کبیره اجتناب کند و بر معاصی صغیره اصرار ننماید و منافیات مروت را مرتکب نشود و این بواسطه ملکه عدالت و حالت خوفی است که در قلب انسان از روی ایمان پیدا میشود که مانع از ارتکاب امور مذکوره است و معاصی کبیره معصیتهایی است که در قرآن وعده آتش یا مطلق عذاب داده شده باشد و یا در اخبار معتبره وعده عذاب یا تصریح بکبیره بودن او شده باشد و یا در قرآن و اخبار معتبره آن را از معصیت کبیره ای اشد و سختتر شمرده باشند مثل 1- آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق باشد مساوی نیستند، آیه 17 سوره سجده

2- اما کسانی که فاسقند جایگاه آنها در آتش است هر گاه بخواهند از آتش خارج گردند بآن بازگردانیده میشوند و گفته شود عذاب آتش را بچشید، آن آتشی را که تکذیب مینمودید، آیه 18 سوره سجده

ص: 481

الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ «1» و

«الغیبة اشد من الزنا»

و

«الکذب اشد من الشراب»

و یا در نظر اهل شرع عظمت داشته باشد و ما در کتاب عمل الصالح ص 24- 43 معاصی کبیره را تعدید و تشریح نموده ایم

[سوره البقرة (2): آیه 27

اشاره

الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

(کسانی که عهد و پیمان خود را پس از بستن آن میشکنند و آنچه خدا به پیوستن آن امر فرموده قطع میکنند و در روی زمین فساد مینمایند، و اینان خود زیانکارانند) کلام در تفسیر این آیه در چند مقام است:

«مقام اول»

در جمله «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» این قسمت صفت فاسقین است که در آیه قبل بود و نقض مقابل ابرام است و نقض عهد معنی شکستن پیمان و قرارداد است مقابل وفاء بعهد که بمعنی پابندبودن به پیمان و عمل نمودن بآنست، و مراد از عهد قراردادیست که بین دو طرف بسته میشود و این بر سه قسم است:

اول قراردادی که خداوند با بندگانش می بندد که ایمان بخدا و انبیاء و 1- سوره بقره آیه 187

ص: 482

اولیاء و ملائکه و کتب آسمانی و معاد و جزاء بیاورند و اوامر و نواهی الهی را بپذیرند و در مقابل بسعادت ابد و بهشت جاودانی نائل شوند و این قرارداد هم تکوینی است که بوسیله عقل و فطرت انسانی خداوند با بشر منعقد نموده و هم تشریعی که بوسیله انبیاء و فرستادگان خود با بنی آدم مقرر داشته چنانچه مضمون بسیاری از آیات شریفه است مانند آیه شریفه أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی «1» (آیا با شما عهدنکردم ای فرزندان آدم که شیطان را عبادت نکنید بدرستی که او برای شما دشمن آشکارایی است و اینکه مرا عبادت کنید) و آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ «2» (بدرستی که خداوند از مؤمنان جانها و مالهای آنها را میخرد به اینکه برای آنان بهشت باشد) و غیر اینها از آیات دیگر.

و این معنی عام است و شامل عهد ربوبیت و عهد ولایت و عهد تصدیق بانبیاء و عهد اطاعت و سایر عهود الهی میشود و اختصاص ببعض موارد ندارد، بلی ممکن است بمناسبت آیه قبل شأن نزولش در حق اهل کتاب باشد که در کتب انبیاء سلف از آنان عهد گرفته شده که به پیغمبر اسلام و اوصیاء او و دین و کتاب او ایمان بیاورند و آنها قبول کردند و پس از بعثت حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقض عهد نمودند و ایمان نیاوردند، ولی شأن نزول آیه با عموم منافات ندارد قسم دوم قراردادی است که بنده با خدا میبندد مانند عهد و نذر و قسم، و وفای بآنها واجب است و نقض آنها گناه و موجب کفّاره است قسم سوم قراردادی است که در میان بندگان است مانند عقود و شروط، و هر کدام تابع حکمی است که در فقه بیان شده و میثاق مصدر میمی از وثوق بمعنی احکام و استواری است و ظنّ قوی را نیز تعبیر- 1- سوره یس آیه 60

2- سوره توبه آیه 112

ص: 483

بوثوق میکنند چون احتمالش در دل قوی و محکم، و خلاف آن ضعیف و سست است، و کسی که انسان اطمینان بقول و فعل و دیانت او داشته باشد بثقة تعبیر میشود و خبری که ناقل آن ثقة باشد موثّق گویند.

و مراد از میثاق عهد، استحکام و استواری آنست بواسطه احکام فطریه و ادلّه عقلیه و آیات قرآنی و سایر کتب آسمانی و اخبار مأثوره که همه اینها سبب استحکام عهود و پیمانهاست

«مقام دوم»

در جمله «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»: این جمله معنی عامّی است و شامل جمیع چیزهایی میشود که خداوند امر بوصل آنها فرموده از صله نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وصله امام علیه السّلام و صله رحم و صله اخوان و غیره امّا صله نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باطاعت اوامر و ترک مخالفت او و تخلّق باخلاق و رفتار او و احسان بذریّه آن حضرت و نحو اینهاست و صله امام علیه السّلام نیز باطاعت اوامر و ترک نواهی او و اداء حق او و تشرف بزیارت و اقامه عزاء و سایر توسلات است و اخبار درباره این دو مورد بسیار است که ببعضی از آنها در ذیل آیه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ اشاره نموده ایم و امّا صله رحم در فضیلت آن آیات و اخبار بسیار وارد شده، در قرآن کریم میفرماید وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی الایة «1» (خدا را عبادت کنید و برای او چیزی را شریک قرار ندهید و بپدر و مادر احسان کنید و بخویشان نیز احسان نمائید) و نیز میفرماید وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً «2» (و بپرهیزید از عذاب خدایی که مورد سؤال و بازرسی قرار میگیرید 1 و 2- سوره نساء آیه 40 و آیه 2 [.....]

ص: 484

درباره او و درباره خویشاوندان، بدرستی که خداوند بر شما نگهبان و مراقب است) و نیز در صفات اولوا الالباب میفرماید الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ «1» (صاحبان خرد کسانی هستند وصل میکنند آنچه را که خدا بوصل آن امر فرموده و از پروردگارشان بیم میدارند و از بدی حساب میترسند) و این آیه نیز مشتمل همه انواع صله است و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«ان اعجل الخیر ثوابا صلة الرحم» «2»

(محققا عمل نیکی که ثوابش زودتر از هر چیزی بانسان میرسد صله رحم است) و نیز فرمود

«من سرّه ان یمدّ فی عمره و ان یبسط فی رزقه فلیصل رحمه» «3»

(کسی که خوشش میآید از اینکه عمرش طولانی و رزقش فراخ شود، باید صله رحم کند) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که

صلوا ارحامکم و لو بالتسلیم

» «4» (با خویشاوندانتان به پیوندید اگر چه بسلام باشد) و از حضرت باقر علیه السّلام روایت است که فرمود

«صلة الارحام تزکّی الاعمال و تنمی الاموال و تدفع البلوی و تیسّر الحساب و تنسئ فی الاجل» «5»

(صله رحم اعمال آدمی را تزکیه و اموال را نموّ و بلا را دفع، و حساب را آسان، و اجل را تأخیر می اندازد) و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود

«صلة الرحم تهون الحساب یوم القیمة و هی منساة فی العمر و تقی مصارع السوء» «6»

(صله رحم حساب را آسان و عمر را فراموش یعنی عقب میاندازد و از تصادمات بد حفظ میکند) و در اینکه صله رحم واجب است یا مستحبّ مؤکّد اختلاف شده و حقّ اینست که حکم آن در موارد و اشخاص و انحاء صله مختلف است و تحقیق در فقه شده و امّا قطع رحم بلا شبهه حرام و از کبائر است، چنانچه از همین آیه و آیات شریفه 1- سوره رعد آیه 21

2 و 3 و 4 و 5 و 6- جامع السعادات

ص: 485

دیگر استفاده میشود. در آیه دیگر میفرماید الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ «1» و از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«ابغض الاعمال الی اللَّه تعالی الشرک باللّه ثم قطیعة الرحم ثم الامر بالمنکر و النهی عن المعروف «2»

(دشمن- داشته ترین کارها نزد خدای تعالی شرک بخدا و پس از آن قطع رحم و پس از آن امر بمنکر و نهی از معروف است) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود

«اذا قطعوا الارحام جعلت الاموال فی ایدی الاشرار» «3»

(وقتی که قطع رحم شود مالها در دست بدان قرار گیرد) و در حدیث دیگر قطع رحم را از گناهانی شمرده که تعجیل در فناء مینماید «4» و غیر اینها از اخبار دیگر و امّا صله اخوان که عبارت از پیوستن با برادران دینی است اقسام بسیار دارد از زیارت آنان و الفت و مودّت و سبقت بسلام و احسان و ارسال هدایا و ضیافت و قضاء حاجت و اصلاح حال یکدیگر و عیادت مرضی و دعاء خیر و صدقه بارباب حاجت و غیر اینها از انحاء محبّت و وداد که درباره هر یک از آنها و ثمرات و نتائج آنها آیات و اخبار بسیار وارد شده که انشاء اللَّه تعالی در مقام مناسبی ذکر خواهیم نمود و بر عکس درباره قطع این صله که تباعد و تقاطع و تفرقه و مسامحه در اداء حقوق یکدیگر باشد در مذمتش آیات و اخبار بسیار است که آنها را نیز در مقام خود ذکر خواهیم نمود و کافی است حدیثی که در وسائل الشیعة از کنج کراچکی از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل فرموده که

«للمؤمن علی اخیه ثلاثون حقا لا برائة له الا بالاداء او العفو 1- سوره رعد آیه 25

2 و 3 و 4- جامع السعادات

ص: 486

الحدیث»

(مؤمن بر برادر خود سی حق دارد که آنها از وی برداشته نشود مگر اینکه اداء کند یا برادر مؤمنش گذشت نماید، تا آخر حدیث)

«مقام سوم»

در جمله «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ» معنی افساد و اقسام آن در ذیل آیه شریفه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ الایة گذشت «1» و همچنین معنی خسران که زیان در تجارت است مقابل ربح که سود در تجارت میباشد در ذیل آیه شریفه أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی الایة بیان شد، مراجعه شود»

[سوره البقرة (2): آیه 28

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (28)

(چگونه بخدا کافر میشوید و حال آنکه شما مردگان بودید پس شما را زنده نمود سپس میرانید و دو مرتبه زنده نمود و باز بسوی او بازگشت میکنید) کیف از ادات استفهام است و بآن از کیفیّت و حالت چیزی سؤال میشود و در آیه با تعجب سؤال از وجه و دلیل کفر آنان میشود که با این آیات و براهین واضحه و ادلّه کامله بر وجود خدا و وجوب عبادت و اطاعت او چگونه کفر میورزید و راه عبادت غیر حق را انتخاب و اختیار میکنید چنانچه در آیه دیگر میفرماید أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «3» و «کفر» در لغت بمعنی ستر و پوشاندن است چنانچه در ذیل آیه شریفه 1- ص 381

2- ص 408

3- سوره ابراهیم آیه 11

ص: 487

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ الایة» بیان آن گذشت و ظاهر از کفر در این آیه انکار وجود خدا است که مسلک طبیعیین و دهریان است چنانچه از سیاق استدلال آیه معلوم میشود و لازمه این انکار، انکار جمیع معتقدات دینی است زیرا رکن اساسی دین اعتقاد بمبدء و معاد است و سایر امور دینی از رسالت و امامت و عدل و صفات حق لازمه این دو اصل است و کسی که این دو اصل را منکر شود همه را منکر است.

«وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» موت خلاف حیات است و اختلاف شد که آیا نسبت موت و حیات نسبت تضادّ است که هر دو امر وجودی و ضدّ یکدیگر باشند چنانچه از بسیاری آیات استفاده میشود مانند آیه الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ «1» و آیه حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ «2» و آیات دیگر و یا نسبت بین آنها نسبت عدم و ملکه که موت عدم حیات باشد و تحقیق در مقام اینست که موت نسبت بحیوة نباتی و حیوانی عدم و ملکه است یعنی بمردن حیات نباتی و حیات حیوانی زائل میشود، و نسبت بحیوة انسانی نسبت تضادّ است یعنی موت عبارت از انتقال از نشئه به نشأه یی دیگر است و بعبارت دیگر موت عبارت از انتقال از حیات عالم دنیا بحیوة عالم برزخ است و در آیه شریفه بهر دو معنی اشاره شده، «کُنْتُمْ أَمْواتاً» اشاره بموت بمعنی عدم حیات است که عبارت از دورانی است که انسان جماد بوده و حس و حرکتی نداشته و «فَأَحْیاکُمْ» اشاره بحیوة نباتی و حیوانی و انسانی است که پس از آن بانسان عنایت شده و «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ» اشاره بانتقال انسان از عالم دنیا بعالم برزخ است، و «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» اشاره بحیات عالم برزخ است که روح انسانی پس از مردن ببدن نحوه تعلّقی پیدا میکند برای سؤال قبر و با زبان روحی تکلّم میکند و با چشم روحی می بیند و با گوش روحی میشنود و پس از سؤال و جواب روح انسانی با قالب مثالی در عالم برزخ متنعّم بنعم روحانی و یا معذّب بعذاب روحانی خواهد بود 1- سوره ملک آیه 2

2- سوره انعام آیه 61

ص: 488

تا قیامت برپا شود «1» «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» اشاره ببازگشت روح انسانی و حیوانی ببدن جسمانی است و معنی رجوع همین است نه اینکه بعضی از صوفیه توهم کرده اند که وجود موجودات بوجود واجب الوجود متصل میشوند چنانچه در آغاز از وجود او جدا شده بودند و این مسلک وحدت وجود غلطی است که ما در ذیل آیه شریفه «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» در ردّ منکرین خلود اشاره بآن نمودیم و بعضی از مفسرین جمله «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» را اشاره بحیوة قیامت دانسته اند و ثمّ در «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» را بمعنی و او گرفته اند، ولی این معنی خلاف سیاق آیه است که ثمّ در جملات قبل بمعنی تراخی و ترتیب گرفته شود و در اینجا از سیاق قبل تغییر داده شود و این آیه شریفه مشتمل بر سه نوع دلیل بر وجود صانع عالم است: حسی وجدانی، منطقی برهانی، دینی قرآنی:

اما حسّی وجدانی استفاده میشود از جمله «کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ» که انسان مشاهده میکند نبوده و بود شده و نبود در بود شدن احتیاج بموجد و هستی دهنده دارد امّا دلیل منطقی این آیه بر وجود خالق و صانع عالم از طریق تطوّر و تغیّر در موجودات عالم بویژه انسان است که روزی جماد موجود مرده بوده و سپس 1- صاحب کفایة الموحدین آخذا از مرحوم مجلسی دعوای تواتر نموده که میت در قبر بهمین حیات حیوانی زنده میشود و با این سخن دچار اشکالاتی میشود زیرا مسلما اگر کسی پهلوی میتی باشد نه حس و حرکتی در او مشاهده میکند و نه صدای او را میشنود و نه چشمش باز میگردد و این سخن موجب اعتراضات دشمنان میگردد ولی بنا بر آنچه گفته شد نه اشکالی وارد میآید و نه راه اعتراضی بازمیگردد و نه لازم آید که تاویل و تصرفی در اخبار بشود و ما در کلم الطیب مجلد سیم ص 71 و 72 این مطلب را بیان نموده ایم

ص: 489

بقوه جاذبه نباتی تبدیل به نباتات از سبزیها و میوه ها و دانه ها خوراکی و قابل تغذیه حیوان و انسان شده و سپس مراحل نطفه و علقه و مضغه و عظام را طی نموده تا وقتی که روح انسانی در او انشاء شده و وارد مرحله انسانیت گردیده و پس از مدتی نیز از این عالم رخت بربسته و بعالم برزخ منتقل شده است آیا در این تطورات و مراحل وجودی چه دست قدرت و نیروی پنهانی بوده که او را سیر میداده؟

اینجاست که هر صاحب خردی ناچار باید بوجود صانع و خالق عالم اذعان نماید و امّا دلیل دینی قرآنی این آیه و سایر آیات توحیدی از اینجهت است که اینها منبّه عقل بطریق استدلال بر وجود صانع و توحید و صفات اوست علاوه بر اینکه این آیه بنحو اجمال دلالت بر ثبوت عالم برزخ و وقایع بعد از موت تا وقوع قیامت و بازگشت خلایق برای حساب و رسیدگی باعمال نیک و بد آنان تا دخول بهشت یا دوزخ مینماید و بالجمله مفاد آیه شریفه اینست که با این ادلّه واضحه و نشانه های روشن بر وجود صانع عالم جای شگفت است که انسان بخدا کافر شود

ص: 490

[سوره البقرة (2): آیه 29

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (29)

(اوست آن خدایی که برای شما آفرید همه آنچه در زمین است پس اراده و قصد آفرینش آسمان را نمود و هفت آسمان را آراست و برپا نمود و او بهر چیزی داناست) خلق بمعنی ایجاد و خالق بمعنی موجد است و کلمه خلق منسلخ از زمان است و همه آنچه در زمین خلق شده و میشود از جمادات و نباتات و حیوانات را شامل میشود که جمیع آنها برای انتفاع بشر اعمّ از انتفاعات دنیوی از اطعمه و اشربه و البسه و امتعه و ابنیه و امکنه و غیر اینها، و انتفاعات دینی از معرفت بصانع و علم و قدرت و حکمت او و استفاده از آنها در راه تکمیل نفس و تحصیل سعادت و نجات از مهالک سرای دیگر و غیر اینها آفریده شده است در تفسیر برهان از ابن بابویه بسند متصل از حضرت عسکری علیه السّلام از آباء طیّبین از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت نموده که در تفسیر این آیه فرمود

«لتعتبروا به و لتتوصلوا به الی رضوانه و لتتقوا به من عذاب نیرانه»

(خداوند همه آنچه در زمین است بیافرید برای شما برای اینکه عبرت بگیرید و بواسطه آنها بطرف رضوان و خوشنودی او متّصل شوید و از عذاب آتش او خود را حفظ کنید) و در آخرت حدیث میفرماید

و خلق لکم ما فی الارض لمصالحکم یا بنی آدم

(و بیافرید برای شما آنچه در زمین است برای اینکه بواسطه آنها صلاح دنیا و آخرت خود را تأمین کنید)

ص: 491

و این صدر و ذیلش شامل همه انتفاعات بشر از دینی و دنیوی و اخروی میشود و غرض از این بیان دفع اشکالی است که بعضی از معاندین نموده اند به اینکه بسیاری از مخلوقات دریایی و صحرایی هستند که هیچ منفعتی برای انسان ندارند و بلکه بسا مورث ضرر هم میشوند و این، با جمله «خَلَقَ لَکُمْ الایة» که مفادش انتفاع بشر از جمیع مخلوقات زمینی است منافات دارد و جواب اینست که اولا انتفاع بشر منحصر بانتفاعات دنیوی نیست چنانچه ذکر شد و ثانیا درک نکردن و نرسیدن بمنافع موجودی دلیل بر عدم منفعت او نیست و بسا منافعی دارد که هنوز عقل بشر کشف ننموده چنانچه بسیاری از مخلوقاتی را که بشر امروز منافع آنها را درک نموده بشر دیروز پی نبرده بود و تقدیم کلمه لکم افاده حصر میکند که اصل غرض از آفرینش این موجودات انتفاع بشر است چنانچه مفاد بسیاری از آیات و اخبار است و ضمیر کم خطاب بجمیع افراد بشر است چنانچه در ذیل حدیث سابق اشاره دارد نه اینکه خطاب مخصوص بکفار باشد که در آیه قبل مخاطبند و یا مخصوص بمؤمنین باشد بتوهم اینکه کفار مورد عنایت حق نیستند بلی میتوان گفت که کفّار آن نحوه استفاده ای که مؤمنین از مخلوقات مینمایند، نمیکنند و کلمه ما موصوله است و جمیع آنچه در زمین است شامل میشود و کلمه جمیعا تأکید این عموم را مینماید.

«ثُمَّ اسْتَوی اگر گفته شود ثمّ برای ترتیب و تراخی است و دلالت دارد بر اینکه خلقت زمین و موجودات قبل از خلقت آسمانها بوده و حال آنکه در آیه دیگر میفرماید:

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها وَ أَغْطَشَ لَیْلَها

ص: 492

وَ أَخْرَجَ ضُحاها وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها

«1» و این آیه دلالت دارد بر اینکه زمین را پس از خلقت آسمانها بگسترانید.

جواب اینست که مراد بثمّ و بعد در آن آیه و این آیات ترتیب و تقدیم و تأخیر نیست بلکه غرض ذکر خلقت و تعداد نعمت است، علاوه بر اینکه این آیات یا راجع بدحو الارض است چنانچه در اخبار وارد شده و یا راجع بتوسعه زمین از حیث کشت و زرع و جریان عیون و انهار است چنانچه در آیه بعد میفرماید أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (از زمین آب و چراگاه آن را بیرون آورد) و متعرض اصل خلقت زمین و مقدم و مؤخر بودن آن نیست و کلمه استوی الی السماء بمعنی توجه الی تسویة السماء است بقرینه فسوّیهنّ، و مراد از توجه تعلّق مشیّت و اراده حق بتسویه و راست نمودن و بپا داشتن آسمانهاست.

و سوّاهنّ یعنی جعلهن سویّات و صنعهن مستویات و تسویه بمعنی مطلق صنع و عمل هم میآید و تعبیر از سماوات بسموات سبع «هفتگانه»، نه آنست که حکماء قدیم گفته اند که آسمانها هفت طبقه است و سطح مقعّر هر طبقه مماس با سطح محدّب طبقه دیگر است مانند پیاز و برای هر یک کوکبی قائل شده اند که قمر و عطارد و زهره و شمس و مرّیخ و مشتری و زحل باشد و نه اینکه بعضی دیگر توجیه نموده اند که مراد از آسمانهای هفتگانه کرات جوّیه و منظومه های شمسیه هستند زیرا کرات جویّه و منظومه های شمسی تعدادشان بیش از اینهاست بلکه آنچه تا کنون کشف نشده نسبت بآنچه کشف شده نسبت کثیر بقلیل است و بهیچ وجه بر هفت تطبیق نمیشود و باید علم آن را بخالق آنها ارجاع کرد 1- سوره نازعات آیه 27 (آیا شما سخت ترید از جهت آفرینش یا آسمان که خدای تعالی آن را بنا نمود، سقف آن را برآفراشت و آن را راست نمود و شب آن را تاریک و روز آن را بیرون آورد و زمین را پس از آن بگسترد)

ص: 493

و ممکن است این فضای پهناور که نهایتش را جز خدا نمیداند مشتمل بر هفت طبقه باشد که طبقه اول همین آسمان پرستاره ئیست که ما مشاهده میکنیم چنانچه از آیه شریفه إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ «1» استفاده میشود و امّا حقیقت این طبقات هفتگانه مانند حقیقت عرش و کرسی و بیت المعمور و سدرة المنتهی و امثال اینها بر ما مکشوف نیست و جز خداوند نمیداند و هر چه گفته شود رجم بغیب است و جمله «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» اشاره بمقام حکمت و علم است که همه این دستگاه آفرینش را از روی کمال علم و حکمت آفریده و کوچکترین چیزی در آن بدون حکمت و مصلحت و بیجا و بی موقع نبوده است

[سوره البقرة (2): آیه 30

اشاره

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)

(و یاد کن زمانی را که پروردگار تو بملائکه فرمود من در زمین جانشین قرار میدهم ملائکه گفتند آیا کسی را میگذاری که فساد کند و خونریزی نماید و حال آنکه ما تسبیح و تقدیس تو میکنیم فرمود من دانا هستم چیزی را که شما نمیدانید) 1- سورة الصافات آیه 6 (ما آسمان نزدیک را بآرایش ستارگان آراستیم)

ص: 494

در تفسیر این آیه بنحو اختصار در چند مقام سخن می گوییم:

«مقام اول»

در شرح الفاظ آیه: و او عاطفه از باب عطف جمله بجمله است و کلمه اذ وقتیه و متعلق بفعل مقدر مانند اذکر و نحو آن و در موضع نصب است، و قول به اینکه زائده است بدون وجه میباشد و قول خداوند بملائکه وحی اوست، نظیر قرآن که قول و کلام الهی و وحی اوست، و درباره وحی و کیفیّت آن و اقسام آن در ذیل آیه شریفه وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ الآیة اشاره نمودیم و همچنین در جلد اول کلم الطیب از ص 180 تا ص 184 اقسام آن را بیان کرده ایم و گفته ایم که وحی بمعنی کلام خفیّ است بنحوی که غیر مخاطب نفهمد و در قرآن وحی را اطلاقاتی هست که بذکر بعضی از آنها میپردازیم:

1- خطورات قلبیه که از طرف شیاطین باشد و وسوسه مینامند چنانچه میفرماید وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً «1» 2- خطورات قلبیه که از طرف ملائکه میباشد و الهامش می نامند چنانچه میفرماید وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ «2» (و بما در موسی الهام نمودیم که موسی را شیر ده و هر گاه ترسیدی او را در دریا افکن) 1- سوره انعام آیه 112 (و همچنین قرار دادیم برای هر پیغمبری دشمنانی از شیاطین جن و انس که بعضی از آنها به بعضی دیگرشان وسوسه میکنند بکلمات فریبنده و گول زننده)

2- سوره قصص آیه 6 [.....]

ص: 495

3- وحی تکوینی طبیعی چنانچه فرمود وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ «1» (و پروردگار تو وحی نمود بزنبور عسل که از کوه ها خانه فرا گیر و همچنین از درخت ها و از بناهای مرتفع) 4- وحی امریست مانند آیه شریفه وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی «2» (بحواریان امر کردیم که بمن و پیغمبر من ایمان بیاورید) 5- وحی خبریست چنانچه در آیه شریفه وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ الایه «3» و بآنان بجای آوردن نیکیها را وحی نمودیم) 6- بمعنای اشاره است چنان که فرماید فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا «4» (و زکریا بر قومش از محراب عبادت بیرون آمد پس اشاره نمود بآنان که صبح و شام تسبیح خدا کنید) 7- وحی بمعنای تقدیر است چنانچه فرماید وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها «5» (و کار هر آسمانی را در آن تقدیر نمود) 8- وحی بانبیاء و ملائکه که آنهم انواعی دارد: یا از وراء حجب است چنان که شب معراج برای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم واقع شده و یا بایجاد کلام در جسم میباشد چنان که برای موسی علیه السّلام از شجره صدا بلند شد یا بنحو الهام در قلب یا در خواب مثل خواب حضرت ابراهیم یا بیداری و یا بوسیله ملائکه و رسل بعضی بر بعضی که جمعا ده نوع وحی برای پیغمبران واقع شده است.

ملائکه جمع ملک است بعضی گفتند مأخوذ از الک الوکة میباشد و میم زائد 1- سور نحل آیه 70

2- سوره مائده آیه 111

3- سوره انبیاء آیه 73

4- سوره مریم آیه 12

5- سوره فصلت آیه 11

ص: 496

است بمعنی رسالت و عده ای گفته اند مأخوذ از لأک است و باز میم زائد است آنهم بمعنای رسالت است و برخی آن را مأخوذ از ملک و ملاک بر وزن فعال گرفته اند و در این صورت میم اصلی است و الف زائد است و قول اخیر بصواب نزدیکتر است و بر هر تقدیر ملک اسم جنس است نظیر انس و جن، اسم است بر طایفه از مخلوقات الهی که دارای عقل و شعور می باشند جعل خلیفه بر دو نوع است یکی جعل تکوینی که ایجاد خلیفه باشد و دیگری جعل تشریعی که اعطاء منصب خلافت باشد و آیه شریفه بر هر دو جعل دلالت دارد یعنی خلق کنم کسی را که لیاقت اعطاء منصب خلافت را داشته باشد و این منصب را باو عطاء کنم و مراد از خلافت خلافت اللَّه است نه خلافت بمعنای جایگزینی که بنی آدم جایگزین جن باشند، یا تولید و تناسل که بعضی جای بعض دیگر باشند مانند آیه شریفه فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ «1» چنان که عده ای از مفسرین گفته اند.

و مراد از فی الارض تخصیص بر روی زمین نیست چون کسی روی زمین نبود که برای او خلیفه معین شود بلکه مراد جعل خلیفه است از زمین یعنی از مواد عنصریه و همین امر بود که مورد سؤال ملائکه واقع شد و گمان کردند که خلافت مناسب با مقام نورانیت است که مقام ملائکه باشد نه مواد ظلمانی خاکی که دارای قوای شهویه و غضبیه اند که بهائم داشته و روی زمین بجان یکدیگر افتاده و سبب فساد و خونریزی میشوند و باز همین موضوع سبب خودداری ابلیس از سجده به آدم شد که گفت خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ «2» در صورتی که غافل بودند که عنصر مادی تنها نیست بلکه مرکب از ماده جسمانی و جوهر عقلانی است که خود ترکیب از اعلا مراتب قدرت حق جل و علا است که مجرد و ماده را با هم 1- سوره مریم آیه 60

2- سوره اعراف آیه 11

ص: 497

ترکیب کرده است ولی ملائکه نمیتوانستند این معنی را تعقل کنند که عقل مجرد میتواند بتوسط جسم مادی کسب کمال نماید و از ملائکه هم برتری پیدا کند زیرا کمالات ملائکه هر چه دارند فعلیت است و قابل ترقی نیست و سؤال ملائکه اعتراض نبود بلکه سؤال از وجه حکمت آن بود و جواب پروردگار نیز روی همین موضوع بود یعنی شما نمیدانید تا موقعی که به بینید که اهلیت تعلیم اسماء را ندارید و او دارد.

و معنای تسبیح تنزیه حضرت احدیت است از صفات امکانیه و افعال قبیحه و حمد تمجید اوست بصفات کمالیه و افعال حسنه و تقدیس طهارت اوست از عیوب و نواقص

«مقام دوم»

در حقیقت ملائکه: چند قول درباره ملائکه گفته شده:

قول اوّل: قول کسانیست که اصلا منکر وجود ملائکه میباشند و این طایفه طبیعیون اند که معتقداند که وراء حس و ماده موجودی نیست قول دوم قول کسانی است که ملائکه را قوای طبیعی میدانند که خداوند در اشیاء قرار داده قول سوم گفته عده ای از مشرکین و عبده کواکب است که میگویند ستارگان آسمان دارای شعورند و بعضی سعد و بعضی نحسند نفوس کواکب سعده ملائکه و نفوس کواکب نحسه شیاطین میباشند قول چهارم عقیده مجوس است که بدو اصل قائلند یزدان و اهرمن و میگویند ملائکه از جوهر نورانی یزدان و شیاطین از جوهر ظلمانی اهرمن بوجود می آیند نه بطور تناسل بلکه مانند پیدایش حکمت از حکیم و ضیاء از مضی ء و سفاهت از سفیه

ص: 498

قول پنجم قول نصاری است که میگویند نفس انسان بعد از مردن تعلّق میگیرد بقالب مثالی نفوس خیّره ملائکه هستند و نفوس شریره شیاطین قول ششم قول کسانی که ملائکه را از جواهر مجرده میدانند که بعالم عقول تعبیر می کنند از عقول طولیّه بنا بر مسلک افلاطون و از عقول عرضیّه بنا بر مسلک ارسطو قول هفتم کسانی که ملائکه را دختران خدا میدانند که قرآن از قول آنها گوید فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ «1» قول هشتم قول به اینکه آنها اجسام لطیفه اند که بصور مختلفه متشکل می شوند اکثر حکماء باین قول قائل اند و از آیات قرآنی هم همین مفاد معلوم میشود مانند قول خدای تعالی جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ «2» قول نهم کسانی که آنها را دارای صورت بدون ماده میدانند قالب مثالی برزخی و مثل افلاطونی قول دهم مسلک تحقیق است و توضیح این مسلک مبتنی بر بیانی است و آن اینست که دلیل بر وجود ملائکه منحصر است بگفته شرع و دلیل عقلی بر وجود آنها نداریم و دلیلی که حکما بر وجود آنها اقامه کرده اند بقاعده امکان اشرف تمام نیست نه از لحاظ صغری و نه کبری، زیرا نه اشرفیت ملائکه مسلم است چون انبیاء و اولیاء و انسان کامل اشرف از ملائکه هستند و بر فرض اشرف بودن مجرد اشرفیت ایجاب خلقت نمیکند زیرا خلقت منوط به حکمت و مصلحت است و دلیل حسّی هم بر وجود آنها نداریم زیرا معلوم نیست ادعای کسانی که مدعی مشاهده آنها بوده اند صحیح باشد و بر فرض صحت معلوم نیست مشاهد آنها ملک باشد چنان که وجود جنّ و شیاطین هم از راه شرع ثابت است نه بقاعده امکان اخسّ و نه 1- سوره و الصافات آیه 149

2- سوره فاطر آیه 1

ص: 499

بدلیل حسّی تمام است اما حقیقت ملائکه نیز از لسان شرع و آیات قرآنی معلوم نیست ولی حقیقت شیاطین و جن که از آتش خلق شده اند از قرآن و احادیث استفاده میشود چنان که قبلا هم تذکر داده ایم مرحوم سبزواری در منظومه از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده

«سئل امیر المؤمنین علیه السّلام عن العالم العلوی فقال صور خالیة عن المواد عاریة عن القوة و الاستعداد تجلّی لها ربها فاشرقت الحدیث» «1»

ولی مدرک این حدیث معلوم نیست و همچنین آیات قرآن و ظواهر اخبارهم دلیل بر جسمانیت آنها نیست زیرا دارای اجنحه بودن و صعود و نزول کردن و یا در حال قیام و قعود بودن آنها و همچنین اینکه انبیاء آنها را مشاهده کرده و با آنها حرف زده اند هیچکدام مانع از صورت بلا ماده بودن آنها نیست و ما در جلد سوم کلم الطیب ص 55 تا 58 راجع بملائکه بیانی نموده ایم و اما اینکه خطاب در آیه شریفه به همه ملائکه بوده یا ملائکه ای که در زمین بوده بحث در آن بی مورد است زیرا جمع محلّی بالف و لام افاده عموم می کند و آدم هم روی زمین نبوده و علاوه بر آن منظور افضلیت آدم است بر ملائکه آسمانها زیرا انبیاء از ملائکه اشرفند و از برای ملائکه درجات و طبقاتی در قرآن ذکر شده از آن جمله است 1- حمله عرش «2» 2- حافّون اطراف عرش «3» 3- ملائکه بهشت «4» 4- ملائکه 1- از امیر المؤمنین ع از عالم بالا سؤال شد فرمود صورتهای بدون ماده و بدون قوه و استعداد که پروردگارشان بآنها تجلی فرمود و آنها موجود شدند

2- وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ سوره الحاقه آیه 17

3- وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ سوره زمر آیه 75

4- وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ سوره رعد آیه 23

ص: 500

دوزخ «1» 5- ملائکه حفظه «2» 6- نویسندگان «3» 7- فرستادگان خدا «4» 8- ملائکه مأمور تعظیم کارها هر کدام در قسمتی «5» 9- مأمورین بعبادت حق از تسبیح و تحمید و قیام و قعود و رکوع و سجود و عبادتهای دیگر «6»

«مقام سوم»

در معنی خلافت و خلیفه بمعنای جانشین است و امریست ربطی بین جاعل خلیفه و مجعول له الخلافة و معنای خلافت اعطاء منصب است بکسی در آن شغل و مقامی که معطی دارد مثلا شخص عالمی که دارای مشاغل مختلف از قبیل امامت جماعت و قضاوت و اصلاح کارهای مسلمین باشد اگر کسی را که مورد اعتمادش باشد بر یکی از کارهای خود بگمارد او خلیفه عالم است در آن کار البته باید دانست که فقط در کارهایی اعطاء منصب خلافت جایز است که شخص خلیفه از عهده آن کار برآید مثلا در مثال بالا اگر شخص عالم در علوم دین اعلم باشد و با وجوب تقلید اعلم شخص دیگری در دادن فتوی نمیتواند جانشین عالم باشد و از بحث فوق چند نکته باید گفته شود:

نکته اول مقام ربوبیت و افاضه وجود خاص ذات حق است و قابل خلافت نیست 1- و ما جعلنا اصحاب النار الا ملئکة سوره مدثر آیه 30 [.....]

2- و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظة سوره انعام آیه 61

3- ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید سوره ق آیه 17

4- جاعل الملائکة رسلا سوره فاطر آیه 1

5- و النازعات غرقا و الناشطات نشطا و السابحات سبحا فالسابقات سبقا و المدبرات امرا سوره النازعات آیه 1 و 2 و 3 و 4 و 5

6- و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتالیات ذکرا سوره صافات آیه 1 و 2 و 3

ص: 501

نکته دوم آنکه معنای خلافت در آیه شریفه مقید بامر بخصوصی نشد و اعطای ولایت کلّیه است بر جمیع مخلوقات و وجوب اطاعت او در جمیع اوامر و نواهی چون لفظ خلیفه مطلق است نکته سوم باید خلیفه قابلیت این منصب را داشته باشد و از جمیع گناهان معصوم باشد و حتی از سهو و نسیان و شک و شبهه معصوم باشد و همچنین عالم باشد بجمیع مصالح و مفاسد امور و خلاصه کلّیه صفاتی که لازمه قابلیت خلافت اللّهی است داشته باشد نکته چهارم جاعل خلافت باید همان کسی باشد که منصب خلافت را اعطاء می کند یعنی خلیفه خدا باید از طرف خدا بخلافت نصب شده باشد چنان که آیات زیر مؤید این مطلب است اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ «1» و در خطاب بحضرت ابراهیم فرماید إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً «2» و بحضرت داود میفرماید یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً «3» و با توجه بمفاد نکته چهارم بطلان مذاهبی که امام و جانشین پیغمبر را برأی مردم انتخاب کرده اند واضح میگردد

«مقام چهارم»

در قول ملائکه «أَ تَجْعَلُ فِیها الی ما لا تَعْلَمُونَ» گفتیم که گفته ملائکه از روی اعتراض نبوده و بلکه سؤال از وجه حکمت و مصلحت جعل خلیفه در زمین بوده است و گفته آنها سفک دم و افساد در زمین که نسبت بخلیفه داده اند غیبت و 1- خدا داناتر است که کجا رسالت خود را قرار دهد- سوره انعام آیه 124

2- همانا من ترا برای مردم امام و پیشوا قرار دادم- سوره بقره آیه 118

3- ما ترا خلیفه نمودیم- سوره ص آیه 25

ص: 502

تهمت نبوده چون هنوز بشری روی زمین نبوده که بآنها تهمت زده شود بلکه کلام آنها ناظر بمقتضای طبیعت نوع بشر بوده است چنان که در کلام آنها «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ هم منظورشان تعریف و تمجید خودشان نبوده است چون مقتضای طبیعت ملائکه تسبیح و تقدیس الهی است و از جمله انی اعلم ما لا تعلمون معلوم میشود که علم ملائکه فقط بظاهر بوده و علم بباطن اشیاء نداشته اند و روی همین اصل سؤال کردند که بر حسب ظاهر موجودی که در زمین میآفرینی مقتضای طبیعت او سفک دماء و افساد است و خدا در جواب آنها میفرماید که شما فقط بظاهر امر عالمید و آنچه من میدانم (علم بغیب) شما نمیدانید.

ص: 503

[سوره البقرة (2): آیات 31 تا 33

اشاره

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (31) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (32) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (33)

و آموخت به آدم همه اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائکه و فرمود خبر دهید مرا باین اسماء اگر راست می گویید، ملائکه گفتند منزّهی تو ما فقط آنچه را بما آموخته ای میدانیم همانا تو دانا و حکیمی، فرمود ای آدم خبر ده ملائکه را باسماء همین که آدم خبر داد ملائکه را باسماء، خدا فرمود نگفتم من آنچه در آسمان و زمین پوشیده است میدانم و میدانم آنچه را که شما ظاهر کردید و آنچه را که پوشانیدید) کلام در آیه شریفه در ضمن اموری گفته میشود:

(امر اول)

مراد از علم اسماء مجرد معرفت لغت و الفاظ نیست زیرا اولا معرفت بلغات و الفاظ از علوم جزئیه است و جزو کمالات نفسیه و علوم عقلیه نیست که موجب مقام

ص: 504

خلافت خدایی شود ثانیا منافی با کلمه «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ» است زیرا اگر مراد از اسماء لغت و الفاظ باشد مناسب این جمله نیست ثالثا اطلاق اسماء بر الفاظ اصطلاح است و الا حقیقت اسم علامت و نشانه شیئی است (الاسم ما یدلّ علی المسمّی) یعنی اسم چیزی است که بحقیقت اشیاء دلالت داشته باشد که از آن تعبیر بحکمت شده است زیرا حکمت را تعریف کرده اند که علم بحقایق اشیاء است بقدر طاقت بشر

(امر دوم)

بقرینه ضمیرهم در «ثم عرضهم» و «باسمائهم» و کلمه هؤلاء در «باسماء هؤلاء» معلوم میشود که اسماء ذوی العقول هستند از جن و انس و ملائکه یا تغلیب با ذوی العقول است و بقرینه الاسماء که جمع محلّی بالف و لام است و مخصوصا با تأکید بکلمه کل دلالت بر عموم موجودات از بدو خلقت تا انقراض آن دارد بلکه میتوان گفت معرفت باسماء صفات الهیه مثل علم قدرت حیات و عظمت کبریایی و غیر آنها و افعال الهی از قبیل خالقیت رازقیت رحیمیت رحمانیت و علم باسم اعظم الهی را شامل میشود باید گفته شود چیزی که ببرهان عقل و نقل از این عموم خارج است علم بذات خداست که عقلا از حد ممکن بیرون است چون ذات اقدس حق لا یتناهی است عدة و مدة و شدة بنا بر این آدم که موجودی است ممکن و متناهی نمی تواند علم به لا یتناهی پیدا کند اشکال کرده اند که چون خدا علم اسماء را بآدم آموخت بآنها عالم شد و از طرفی بملائکه نیاموخته بود «لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا» پس صرف دانستن

ص: 505

آدم سبب برتری بر ملائکه نمیشود زیرا ملائکه را میرسد که بگویند اگر بما هم آموخته بودی می دانستیم جواب اینکه خداوند متعال تعلیم بآدم همان عرضه داشتن اسماء بود که بر ملائکه هم عرضه داشت ولی آدم چون دارای قوه عاقله بود فورا درک کرد ولی ملائکه از این قوه بی بهره بودند برای فرا گرفتن احتیاج بتعلیم و تدریس داشته ولی خودشان از این سرّ غافل بودند که خداوند میفرماید أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض

(امر سوم)

علم غیب مختص بخداوند است چنان که مفاد بسیاری از آیات شریفه است فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً «1» و آیه شریفه از زبان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ»

و امّا اینکه علم غیب چیست باید گفته شود که غیب امری اضافی است ما بین غائب و مغیب عنه و این امر مقول بتشکیک بوده و نسبت باشخاص متفاوت است یعنی ممکن است امری برای زید غیب باشد در صورتی که برای عمرو معلوم است یا فلان چیز از حواس ظاهری غایب است ولی از عقل پوشیده نیست و اینکه گفته میشود خدا عالم بغیب است یعنی باموری که بر بندگان پوشیده است و لذا در حکمت ثابت شده است که علم خدا حضوری است نه حصولی أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً «3» وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ «4» 1- بر علم غیب خدا آگاه نیست هیچکس سوره جن آیه 26

2- اگر من علم غیب داشتمی موجب زیادی خیر و خوبی من بود سوره اعراف آیه 188

3- از لحاظ علم بهمه چیز احاطه و تسلط دارد سوره طلاق آیه 12

4- و او بهر چیز داناست

ص: 506

و بنا بر این پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام عالم بعلم غیب هستند یا نیستند بحثی است زائد چه اگر منظور این باشد که ایشان عالم باشند بآنچه خدا عالم است که این امریست محال چه علم خدا غیر متناهی است و علم ایشان متناهی و تا آنجا عالمند که خدا بآنها افاضه کرده باشد بلی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام علیه السّلام دانا هستند بآنچه بر سایر مردم پوشیده است و آنچه از مجموع اخبار استفاده میشود «1» علم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین نسبت بعلم خدا مانند نهری است که بدریایی متصل و دائما از دریای علم خدا بآنان افاضه میشود مانند وجود منبسط نزد حکماء که آن را امر ربطی بین حقّ و مخلوقات می دانند و سرتاسر موجودات را فرا گرفته است.

(امر چهارم)

در جمله «ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»:

بدا نسبت بمخلوق و خالق دارای دو معنی است نسبت بمخلوقات ظهور بعد از خفاء است و نسبت بحق اظهار بعد از اخفاء و بدا در تکوینیات مانند نسخ در تشریعیات است و همین امر موجب شده است که عامه منکر بدا شده اند بملاحظه معنای اول ولی خاصه قائل به بدا هستند بملاحظه معنای دوم چنان که یهود و نصاری منکر نسخ اند بلحاظ معنای اول و مسلمین قائل بآن هستند با توجه بمعنای دوم و مشروحا این بحث را در جلد اول کلم الطیب از ص 192 تا ص 195 ذکر کرده ایم و ابداء همان معنی دوم را دارد یعنی اظهار و شاید اظهار ملائکه بان باشد که گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ یا آنکه گفتند لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا و ممکن است ما را موصوله گرفته در اینصورت مفید عموم است چنانچه «وَ ما تَکْتُمُونَ» هم همین معنا را دارد و کتمان چیزی است که در قلب باشد 1- رجوع بکافی کنید در ابواب علوم ائمه (ع)

ص: 507

ولی اظهار نکند و شاید این باشد که ملائکه جهات فساد را می دانستند ولی از جهات صلاح آن غافل بوده و توهم کردند که خلقت آن خلاف حکمت است ولی خداوند عالم بجهات صلاح وجود بشر می باشد و میداند که مصالح و فوائد وجودی این موجود بمراتب از جهات فساد آن بیشتر است و ملائکه غافل بودند که در نوع بشر افرادی بوجود می آیند که در حقیقت مظهر صفات حق می باشند مانند انبیاء و اولیاء و صلحاء مخصوصا وجود مبارک پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین که غرض از خلقت عالم اند البته چنان که در موضوع افعال حق اشاره شده است فعلی که جهت صلاح آن بر جهت فسادش زیادتی داشته باشد موافق حکمت است

[سوره البقرة (2): آیه 34

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ (34)

(و زمانی که بملائکه امر کردیم که بآدم سجده کنید پس سجده کردند مگر شیطان او رو گرداند از فرمان ما و تکبر نمود و از جمله کفار گردید) بحث در این آیه در چند موضع ذکر میشود:

(موضع اول)

در سجده ملائکه بر آدم: عده ای از مفسرین گفته اند که آدم قبله ملائکه بود

ص: 508

و سجده برای خدا بوده است نظیر کعبه که قبله مسلمین و بیت المقدّس قبله نصاری و یهود است.

و عده ای باین قول اعتراض کرده اند که اگر آدم قبله ملائکه بود باید اسجدوا بالی متعدی شود نه به لام یعنی باید گفته شده باشد «اسجدوا الی آدم» همانطور که می گویی سجدت الی الکعبة و جواب داده اند که تعدی بلام هم صحیح است و در لسان عرب استعمال شده است چنانچه در اشعار حسّان بن ثابت آمده است:

ما کنت اعرف انّ الامر منصرف عن هاشم ثم منها عن ابی حسن

أ لیس اوّل من صلّی لقبلتکم و اعرف الناس بالقرآن و السنن «1»

عده ای هم گفته اند که سجده ملائکه سجده شکر بوده بر این نعمت بزرگ که ایجاد خلیفة اللَّه بوده است و باز باین قول هم اعتراض شده که با ظاهر آیه که اسجدوا لآدم باشد منافات دارد و جواب داده اند که لام برای تعلیل است یعنی سجده کنید بعلت وجود آدم و بعضی گفته اند که سجده در آیه بمعنای مصطلح نیست و معنای آن اینست که در برابر آدم تسلیم باشید و از او اطاعت کنید و بهمین معنی حمل کرده اند سجده گیاه و درخت را در آیه شریفه وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ «2» و علّت همه این گفتارها اینست که گفته اند سجده مخصوص ذات اقدس حق است و بر غیر خدا شرک در عبادت میشود لکن تحقیق در مطلب اینست که سجده ای که مختص بخدا است سجده 1- من ندانستم که امر خلافت از بنی هاشم از آن جمله از علی رو گرداند آیا علی اولین کسی نیست که بقبله شما نماز خواند و از مردم به قرآن و آداب اسلامی آشناتر بود [.....]

2- سوره الرحمن آیه 5

ص: 509

عبادتی است مانند سجده عبده اصنام و آتش و ستارگان که ساجدین آنها مشرکند و این امر اختصاص بسجده ندارد بلکه هیچ نوع عبادتی بر غیر خدا روا نبوده و همه شرک است ولی اگر سجده از روی تعظیم و بامر خدا باشد مانعی ندارد بلکه عین عبادت حق است و حقیقت توحید است نه شرک و از همین مقوله است سجده یعقوب و پسران بر یوسف وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً «1» منتهی در شریعت اسلام اینگونه تعظیم بر غیر خدا نهی شده است بلکه رکوع و سجده حتی بقصد تعظیم بر غیر خدا حرام است ولی در شرایع سابقه نهی نشده بوده با تفصیلی که در ذیل آیه یقیمون الصلاة متذکر شده ایم

«موضع دوم»

از مفاد آیه استفاده میشود که شیطان با عدم سجده خود بآدم مرتکب سه خلاف شد عملا و اخلاقا و عقیدة، خلاف عملی او اباء از سجده بآدم بود که عملا مخالف فرمان حق گردید و با این عمل فاسق و عاصی و متمرد شد که در قرآن آمده است ففسق عن امر ربه «2» خلاف اخلاقی او استکبار نسبت بآدم بود چون کبر یکی از رذائل اخلاقی است و منزلگاه شخص متکبر آتش جهنم است «3» و خلاف عقیدتی او انکار عدل الهی است چون تصور میکرد که امر خدا از روی مصلحت نیست و از کلام خودش استنباط می شود که نسبت جهل به خدا 1- سوره یوسف آیه 101 و برای تعظیم باو سجده کردند

2- سوره کهف آیه 48 از دستور پروردگارش روگرداند

3- سوره زمر آیه 72 قیل ادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوی المتکبرین (گفته می شود از درب های جهنم برای همیشه داخل شوید جای بدی است جایگاه متکبرین)

ص: 510

داده است

«موضع سوم»

در اینکه شیطان از جنس ملائکه بود یا از جنس دیگری بین مفسرین عامه اختلاف است عده ای گویند از ملائکه است چون در آیه از ملائکه مستثنی شده است و فرض اینکه استثناء منقطع باشد خلاف ظاهر است و از طرفی چون در آیه ملائکه مأمور سجده بآدم شدند در صورتی که ابلیس از ملائکه نبود مکلّف بسجده نبود اباء او از سجده سبب کفر و طرد او از درگاه حق نمی شد و امّا اینکه در آیه دیگری هست که کانَ مِنَ الْجِنِّ «1» جن بمعنای مستور است چنان که بطفل در شکم مادر پنهان است جنین گویند و کسی که عقلش پوشیده شده باشد مجنون نامیده میشود ولی این قول باطل است اولا بنا بر نصّ قرآن مجید که ضرورت مذهب شیعه نیز هست ملائکه معصوم اند و نافرمانی خدا را نمیکنند لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ «2» و خبر هاروت و ماروت و عصیان فطرس مردود است و یا محمول بر ترک اولی است و ثانیا جن و ملک در قرآن دو جنس متفاوت بیان شده «3» و ثالثا بنص قرآن جن از آتش خلق شده «4» و از قول ابلیس نقل شده که 1- سوره کهف آیه 48

2- سوره تحریم آیه 6 نافرمانی نمیکنند خدا را در آنچه که بایشان امر میکند

3- ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ سوره سبا آیه 40- 41

4- وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ سوره حجر آیه 27

ص: 511

خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ «1» و رابعا از اینکه معنای جن مستور است نمیشود گفت هر مستوری جن باشد و الّا باید بر خداوند و امام زمان علیه السّلام و بر عالم آخرت اطلاق جن درست باشد و خامسا چون شیطان داخل در ملائکه بود مشمول خطاب میشود و سادسا استثناء منقطع خلاف ظاهر نیست مخصوصا با این همه قرائن و از طرفی در قرآن موارد زیادی هست که استثناء منقطع است مانند وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی «2» و لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً «3» و لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ «4» که در تمام آیات فوق مستثنی منقطع استعمال شده و این قسمت را در مقدمه نیز بیان کرده ایم

«موضع چهارم»

در اینکه آیا بشر اشرف است یا ملائکه بین علماء خاصه و عامه اختلاف است یک دسته از آنان بادلّه زیر معتقداند که آدم اشرف از ملائکه میباشد 1- چون همه ملائکه مأمور شدند که بآدم سجده کنند و بدیهی است 1- سوره اعراف آیه 11

2- سوره زخرف آیه 25- 16 یعنی زمانی که ابراهیم بپدرش و قومش گفت همانا من از آنچه شما عبادت میکنید بیزارم جز آنکه مرا خلق کرد

3- سوره واقعه آیه 24- 25 در آن نه لغو شنیده میشود نه کار زشت مگر گفته میشود سلام

4- نساء آیه 33 نخورید اموال یکدیگر را از روی باطل و ناحق مگر اینکه از راه تجارت که مرضی طرفین باشد

ص: 512

مسجود اشرف از ساجد است.

2- اینکه آدم از ملائکة اعلم بود و اعلم اشرف از غیر اعلم است.

3- آدم مقام خلافت خدا که اشرف همه مقامات است دارا شد.

4- مضمون آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ «1» موید مطلب است زیرا ملائکه نیز داخل در عالمین اند.

5- آیه شریفه وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ «2» پس وجود پیغمبر حتی بر ملائکه رحمت بود و این هم موید اشرفیت آدم است.

6- اخبار پیغمبر و ائمه دلالت دارد که فرشتگان خدام ما هستند جبرئیل خادم پیغمبر بود.

دسته دوم که قائل بافضلیت ملک بر آدم شده اند ادله زیادی آورده و به بعضی از آیات قرآن هم استشهاد کرده اند از آن جمله از قول ابلیس به آدم و حوا ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ «3» که می گویند اگر ملک اشرف نبود جای اغوای آنها نبود و مانند قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ «4» که اگر ملک افضل نبود مورد توقع کفار نبود و در حق یوسف آمده است ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ «5» و همچنین در آیه شریفه وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ الی قوله تعالی 1- خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه عالمیان برگزید.

2- نفرستادیم ترا مگر که رحمتی باشی بر عالمیان [.....]

3- پروردگار شما شما را نهی کرد از این درخت تا جزء ملائکه نشوید و برای همیشه در بهشت بمانید (سوره اعراف آیه 19)

4- بگو من نمی گویم که خزینه های خدا نزد من است و علم غیب میدانم و نمیگویم بشما که من ملکم (سوره انعام آیه 50)

5- سوره یوسف آیه 31

ص: 513

وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا «1» اگر ملک از بنی آدم افضل نبود باید گفته شود علی جمیع من خلقنا زیرا غیر از ملک مخلوقی نیست که امکان داشته باشد از بشر افضل باشد و باز موید این مدعا است آیاتی که ملائکه بر رسل و اولو العلم مقدم آورده شده است و تحقیق در کلام اینست که چون انسان مرکب از قوای عقلانی و شهوانی است در صورتی که قوای دیگر انسان تابع عقل او شد از ملائکه اشرف است چنان که مضمون حدیث فمن غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة «2» همین مطلب را تأیید میکند چنانچه اگر قوه شهوت و غضب او بر عقل چیره گشت از حیوانات و شیاطین هم پست تر میشود چه رسد بملائکه و من غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم «3»

آدمی زاده طرفه معجونی است گز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

و نکته دیگر هم اینست که خوبی و بدی آدمیان متفاوت است و این تفاوت تا مراتب لا یتناهی است و در ملائکه هم همین طور است پس هر مؤمنی را نمیتوان گفت از همه ملائکه بهتر است و بالعکس.

[سوره البقرة (2): آیه 35

وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ (35)

(و بآدم گفتیم تو و همسرت ساکن شوید در بهشت و از میوه های دلخواهتان در بهشت بخورید ولی نزدیک این درخت نروید که از جمله ستمگران شوید). 1- ما بنی آدم را تکریم کردیم و برتری دادیم او را بر بسیاری از مخلوقاتمان (سوره بنی اسرائیل آیه 52

2- کسی که عقلش بر قوه شهوتش مسلط شود از ملائکه برتر است (منسوب بامیر المؤمنین جامع السعادات

3- و کسی که قوه شهوتش بر خردش چیره شود از حیوانات پست تر است بامیر المؤمنین جامع السعادات

ص: 514

و کلام در این آیه از جهاتی واقع میشود- جهة اول اینکه امر در آیه چه نوع امری است آیا امر تعبیدی است که آدم در مقابل آن مکلف بانجام شده یا ترخیصی است که مباح بوده انجام دهد یا ندهد مفسرین در اینکه امر ترخیصی است متفق اند ولی بعضی گفته اند نهی در لا نقربا نهی تحریمی است و بعضی نهی تنزیهی دانسته و عده ای گفته اند نهی ارشادی است مانند امر و نهی طبیب بمریض یعنی صلاح شما در اینست که در بهشت بمانید و از نعم بهشتی متنعم شوید و در صورتی که از درخت منهیه بخورید موجب خروج شما از بهشت میگردد و دلیل بر این مطلب علاوه از مقام عصمت آدم و اینکه بهشت جای تکلیف نیست مضمون آیه شریفه است که میفرماید فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ یعنی نتیجه نافرمانی شما ظلم بنفس خودتان است زیرا کسی در بهشت نبود که آدم و حوا باو ظلم کنند و مؤید این معنی است کلام آدم در موقع استغفار که میگوید رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا «1» و بنا بر این مخالفت آنها در این امر ترک اولی است زیرا بهتر بود که آنها در بهشت می- ماندند و برای همیشه از نعمتهای آن بهره مند بودند و بلکه میتوان گفت امر در اسکن و کلا توطئه برای نهی لا تقربا است.

جهت دوم- درباره خلقت حوا که کجا و چگونه خلق شده است. عده ای از مفسرین گفته اند که موقعی که آدم در بهشت بخواب رفته بود از یک ضلع آدم حوا را خلق کردند و مضمون بعضی از اخبار ناطق بهمین مطلب است و در آیات شریفه فقط دارد که از آدم حوا خلق شده است خلق منها زوجها «2» و (جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «3» ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها «4» در فقیه شیخ صدوق روایت شده است 1- پروردگارا ما بخودمان ظلم کردیم (سوره اعراف آیه 22

2- و آفرید از او جفت او را (سوره نساء آیه 1

3- و قرارداد جفت او را از خود او (سوره اعراف 189

4- سپس قرارداد جفت آدم را از خودش (سوره زمر آیه 5

ص: 515

که فرمود

(سئل ابو عبد اللَّه علیه السّلام عن خلق حواء و قیل له انّ اناسا عندنا یقولون انّ اللَّه عز و جلّ خلق حواء من ضلع آدم الایسر الاقضی فقال سبحان اللَّه و تعالی عن ذلک علوّا کبیرا ان اللَّه تبارک و تعالی لم یکن له القدرة بان تخلق لآدم زوجة من غیر ضلعه و یجعل للمتکلم من اهل التشنیع سبیلا الی الکلام ان یقول انّ آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت من ضلعه ما لهؤلاء حکم اللَّه بیننا و بینهم ثم قال علیه السّلام انّ اللَّه تعالی لما خلق آدم من طین و امر الملائکة فسجدوا له القی علیه السیئات ثم اتبدع له حوا الی آخر الخبر «1»

و ممکن است گفته شود که خدا حواء را از زیادی گل آدم آفرید و آیات و اخبار را هم بر همین معنا حمل کنیم که یک قسمت از گل آدم که بجای یک ضلع او بوده برای آفرینش حواء بکار رفته تا زن از شوهر خود تبعیت کند:

و کلمة لا تقربا نهی از اکل است نه مقصود نزدیک نشدن باشد فَأَکَلا مِنْها «2» چنان که این کلمه در قرآن در موارد دیگر کنایة از نهی است با تأکید، مانند لا تَقْرَبُوا الزِّنی «3» وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ

»

وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ «5» و امثال اینها. 1- از حضرت صادق سؤال شد که چگونه حوا خلق شده عده ای از مردم میگویند که خدا حوا را از پهلوی چپ آدم خلق کرد پس حضرت فرمود خدا از این عمل پاک است برای خدا توانایی نبود که حوا را از غیر پهلوی آدم بیافریند که راهی برای قول یاوه- گویان پیدا شود که بگویند قسمتی از آدم یا قسمت دیگرش نکاح کرده است چرا این عده چنین سخنی را می گویند خدا میان ما و آنها حکم کند و فرمود خدای تعالی چون آدم را آفرید و بملائکه امر کرد باو سجده کردند او را بخواب فرو برد و حوا را برای او آفرید تا آخر حدیث (کتاب فقیه)

2- سوره طه آیه 119

3- سوره اسری آیه 34

4- سوره انعام آیه 153 [.....]

5- سوره انعام آیه 152

ص: 516

و در شجره که از خوردن آن نهی شده بود اختلاف است، بعضی گفتند حنطه «گندم» و بعضی عنب «انگور» و بعضی تین «انجیر» و بعضی زیتون و بعضی کافور و بعضی شجره علم خیر و شر و بعضی شجره خلد دانسته اند و قائل بشجره علم خیر و شر کلبی است و او از تورات رائج اخذ نموده و قصه تورات بجهات بسیاری محرّف است و قائل بشجره خلد ابن جذعان است و این نیز قول باطلی است برای اینکه اولا مأخوذ از قول شیطان است که گفت هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی «1» و ثانیا اگر شجره خلد بود باید آدم و حوا در بهشت جاودان باشند نه اینکه خارج شوند.

و اخبار در این باره مختلف است و در بعضی اخبار دارد که همه اینها حق است زیرا درخت بهشتی شامل همه انواع خوراکیها هست «2».

و آنچه بنظر اقرب است اینکه شجره از چیزهایی بوده که خوردن آن با ماندن در بهشت مناسبتی نداشته و بعید نیست که همان حنطه بوده است، فاء در جمله فتکونا من الظالمین فاء تفریع است یعنی خوردن از شجره منهیه موجب ظلم بنفس خودتان میشود زیرا باعث خروج از بهشت و تعب در حیات دنیا میگردد و تقدیر اینست که «ان تقربا تکونا من الظالمین» کلام یک جمله واحدة و مشتمل بر شرط و جزاء است، و ممکن است فاء عاطفه باشد از قبیل عطف جمله بجمله و تقدیر اینکه «لا تقربا هذه الشجرة و لا تکونا من الظالمین» و عطف بفاء برای ترتب باشد یعنی عدم ظلم مترتب بر عدم تقرب است، لکن اوّل اولی است.

[سوره البقرة (2): آیه 36

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ (36) 1- سوره طه آیه 118

2- چنانچه از عیون از حضرت رضا نقل شده است

ص: 517

(پس شیطان آدم و حوا را نسبت بآن درخت لغزانید و آنها را از آنچه در آن بودند بیرون نمود، و ما گفتیم که فرود آئید در حالی که بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید و برای شما در زمین تا مدت محدودی محلی قرار و برخورداری است) ازلال یا مأخوذ از زلة بمعنی خفت است و معنی اینست که شیطان خفّت و سبکی آدم و حوا را فراهم نمود بعد از آنکه در بهشت در مقام شرافت و وزانت بودند و یا مأخوذ از زلّت بمعنی عثرت و لغزش است مقابل ثبات و استقامت، و مراد لغزش از صراط عقل و طریق صواب و صلاح است.

و نسبت دادن ازلال را بشیطان از جهت اینست که بوسوسه او صادر شده و در باب افعال اختیاری گفته ایم که اولین مقدّمه فعل اختیاری خطور در قلب است که بواسطه الهام ملک یا وسوسه شیطان میباشد و سپس تصور و تصدیق و عزم و جزم و حرکت عضلات و صدور فعل در خارج است و البته هیچ فعلی در خارج بدون اراده و مشیت حق واقع نمیشود چنانچه در ذیل «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» و در موارد دیگر تذکر داده ایم بنا بر این افعال اختیاری را ممکن است استناد بحق داد چون قدرت و اراده و اختیار عبد در تحت قدرت و مشیت حق است و می توان استناد بملک یا شیطان داد چون بالهام ملک یا وسوسه شیطان واقع میشود و میتوان بعبد نسبت داد چون باراده و اختیار او در خارج واقع شده است.

چنانچه در آیه دیگر است رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ «1» و فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ «2» و قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً «3» و زلّة و خطیئة و سیّئة و معصیه از جهتی قریب المعنی میباشد و اطلاق هر یک از آنها بر عمل زشت بمناسبتی است و اصل زلّت بمعنی زوال از حق و صواب است و 1- سوره فصلت آیه 29

2- سوره ابراهیم آیه 4

3- سوره مائده آیه 81

ص: 518

ازلّه الشیطان یعنی ازاله عن الحق، و هبوط بمعنی نزول و وقوع از اعلی باسفل است و بمعنی انتقال از موضعی بموضع دیگر نیز استعمال می شود مثل آیه شریفه اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ «1» و خطاب جمع در اهبطوا بعضی گفتند بآدم و حوا است و اقلّ جمع دو است و بآیه فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ استشهاد نمودند که اخوه «صیغه جمع» از دو ببالا را شامل میشود چنانچه در خبر هم استشهاد نموده و فتوای اصحاب نیز در مسئله همین است.

ولی این کلام تمام نیست برای اینکه اولّا منافی است با جمله بعضکم لبعض عدو، زیر لازم آید که آدم و حوا دشمن یکدیگر باشند و ثانیا خطاب بواسطه ضمیرکم بدو نفر استعمال نشده است و ثالثا با ضمایر قبل که همه را تثنیه آورده منافی و بر خلاف سیاق است.

و قیاس بآیه فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ قیاس مع الفارق است زیرا در اینجا بقرینه خبر ثابت شده و اگر خبری نداشتیم نمی گفتیم، و بعضی گفتند مراد آدم و حوا و ابلیس است و اگر چه هبوط شیطان هنگام ترک سجده بآدم بود و خطاب فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها «2» قبلا باو شده بود ولی در اینجا نیز با آدم و حوا مورد خطاب اهبطوا قرار گرفته اند و این سخن نیز تمام نیست زیرا مفاد جمله بعضکم لبعض عدو، عداوت طرفین است در حالی که آدم و حوا با ابلیس دشمنی نداشتند بلکه ابلیس با آنها دشمنی نموده.

و بعضی گفتند مراد آدم و حوا و ابلیس و مار است و این گفتار فاسدی است که بعض از مفسرین از تورات رائج اخذ نموده اند و در قرآن در هیچ جا اسمی از ما نیست 1- سوره بقره آیه 58

2- سوره اعراف آیه 13

ص: 519

و ظاهر اینست که مراد آدم و حوا و ذریّه آنها باشد که در روی زمین تولید و تناسل مینمایند و بواسطه قوا و غرائز حیوانی که در آنهاست عداوت و بغضاء و خونریزی بین آنها ایجاد میگردد.

و مستقر بمعنی قرارگاه است اگر اسم مکان باشد و بمعنی استقرار و ثبات است اگر مصدر میمی باشد.

و متاع بمعنی تمتّع و برخورداری است و مراد بهره مندی از نعم دنیوی از مأکولات و مشروبات و منکوحات و ملبوسات و سایر تمتّعات است.

الی حین یعنی در مدّت محدودی که برای هر کدام از شما مقرر شده که در دنیا زیست کنید چنانچه میفرماید: وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ «1»

[سوره البقرة (2): آیه 37

فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (37)

(پس آدم کلماتی را از پروردگارش فرا گرفت و خداوند توبه او را پذیرفت بدرستی که خداوند بسیار توبه پذیرنده و بخشاینده است).

تلقی اخذ مقرون بقبول است یعنی پذیرفتن چیزی و گرفتن آنست و مراد از کلمات در اخبار بحسب ظاهر مختلف است در بعض اخبار دارد که آن کلمات

«لا اله الا اللَّه سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفر لی و انت خیر الغافرین لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفر لی و انت خیر الراحمین لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوء و ظلمت نفسی و تب علی انک انت التواب الرحیم» «2»

بوده.

و در بعضی اخبار است که آن کلمات

«سبّوح قدوس ربّ الملائکة و الروح سبقت رحمتک غضبک لا اله الا انت انی ظلمت نفسی فاغفر لی و ارحمنی انّک انت 1- سوره اعراف آیه 32

2- فی مجمع البیان از حضرت باقر (علیه السلام)

ص: 520

التواب الرحیم الغفور»

بوده «1» و در بعضی اخبار مرویه در کافی و فقیه است که آن کلمات اسامی خمسه طیّبه (محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین است) که آدم انوار و اشباح آنان را در عرش مشاهده نمود و بمقام قرب آنها معرفت پیدا کرد و خداوندگار را بآنها قسم داد تا خداوند توبه او را پذیرفت.

و جمع بین این اخبار باین نحو ممکن است که آدم بتقصیر خود اعتراف کرده باشد چنانچه مفاد آیات شریفه است قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ «2» و خداوند را بوحدانیت ستوده و باسماء مقدسه اش (اسماء خدایش) یاد نموده و بمقام خمسه طیّبه قسم داده باشد تا توبه او مورد قبول واقع شده:

و تاب اگر بالی متعدی شود فعل عبد است بمعنی بازگشت بطرف خدا مانند إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ «3» و اگر بعلی متعدی شود فعل خداست و بمعنی قبول توبه است مثل همین آیه «فَتابَ عَلَیْهِ» و وجوب توبه از طرف بنده عقلی است زیرا توبه دفع ضرر است و وجوب دفع ضرر بقدر امکان ضروری است و اوامر شرعی نسبت بتوبه ارشادی است و اعمال مولویت در آن نشده چه اگر امر مولوی بود مستلزم این میشد که یک معصیت موجب عقوبات غیر متناهی شود هر گاه در توبه تأخیر گردد زیرا هر آنی که تأخیر شود یک معصیت محسوب میگردد و این بالضرورة باطل و منافی آیه شریفه وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها «4» خواهد بود.

و امّا قبول توبه از طرف خداوند بعضی گفتند وجوب عقلی دارد چون فعلش حسن و ترکش قبیح می باشد،

1- برهان از حسن ابن راشد

2- سوره اعراف آیه 22

3- سوره احقاف آیه 14

4 سوره انعام آیه 161 [.....]

ص: 521

و بعضی گفتند چون در قرآن وعده فرموده که توبه عبد را قبول میکند أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ «1» و خلف وعده بر خداوند قبیح است از اینجهت واجب است.

و بعضی گفتند قبول توبه تفضل است و اگر قبول نکند کار قبیحی ننموده است.

و حق اینست که قول بوجوب عقلی آن ممنوع است برای اینکه معلوم نیست قبول نمودن توبه مطلقا حسن باشد و ثانیا وجوب بر فعل حسنی مادامی که ترکش قبیح نباشد و خلاف عدل نشود، ممنوع است، و ثالثا وعده قبول توبه هم منوط بشرایطی است و بطور مطلق نیست.

و در هر صورت آیات و اخبار در فضیلت توبه بسیار است و ما شمه از آنها را در ضمن اذکار نماز در ذیل کلمه استغفار تذکر دادیم «2» و حقیقت توبه همان پشیمانی است چنانچه از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود

«الندم توبة» «3»

و البته پشیمانی لوازمی دارد مثل اینکه اگر قابل تدارک است باید تدارک کند مانند نماز و روزه و نحو اینها و اگر حقوق الناس است بصاحبانش ردّ کند در صورتی که آنها را میشناسد و اگر نمیشناسد و یا دسترسی ندارد ردّ مظالم دهد و اگر قابل ردّ مظالم نیست ترضیه و یا احسان و یا طلب مغفرت نماید و بالجمله آنچه وظیفه شرعی او می باشد عمل نماید، و همچنین عازم شود که دیگر بازگشت بمعصیت نکند و وجوب توبه بحکم عقل و اوامر قرآنی ثابت و فوریت آن بواسطه خطر مرگ و رسیدن آن و سیاهی و قساوت قلب و عدم موفقیت بتوبه، محقق است.

و کلمه تواب صیغه مبالغه است و اگر بعبد نسبت داده شود بمعنی بسیار توبه کننده و کسی است که دائما موفق بتوبه است و همیشه از اعمال خود بطرف خدا بازگشت میکند، در قرآن میفرماید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ «4» و اگر بخدا 1- سوره توبه آیه 105

2- ص 180- 183

3- جامع السعادات

4- سوره بقره آیه 222

ص: 522

نسبت داده شود یعنی بسیار قبول توبه میکند و همیشه دست قبولش بطرف گناهکاران دراز است و کلمه انّ مؤکّدة و انت ضمیر فصل و تعبیر بجمله اسمیه که دلالت بر دوام دارد و تعبیر بلفظ توّاب، تماما تأکید در قبول نمودن توبه است.

و اما ذکر اسم رحیم بعد از تواب ممکن است اشاره بعلیّت و سببیت برای قبول توبه باشد یعنی چون خداوند رحیم است توبه را قبول مینماید و پذیرفتن توبه بواسطه رحمت و عنایت اوست و ممکن است بر امر زائدی دلالت داشته باشد باین معنی که خداوند علاوه بر قبول نمودن توبه بنده، او را مورد رحمت و عنایت و تفضل خود هم قرار میدهد چنانچه در آیه دیگر میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ «1» یعنی خداوند سیّئات توبه کنندگان را بحسنات تبدیل میفرماید.

و الحمد للَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللَّه علی محمد و آله صلوة کثیرة ائمة و کان الفراغ من اتمام هذا الجزء من التفسیر یوم الجمعة 29 ربیع الثانی 1382 مطابق 6 میزان 1341 سید عبد الحسین طیب

1- سوره فرقان آیه 70

ص: 523

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 2

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

[ادامه سوره بقرة]

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة علی خاتم النبیّین و اله الطیّبین الطاهرین

[سوره البقرة (2): آیه 38] ... ص : 2

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (38)

(و گفتیم که همگی از بهشت فرود آئید، پس هر گاه از جانب من برای شما هدایتی آمد کسانی که از هدایت من پیروی کنند ترس و بیمی بر آنان نیست و حزن و اندوهی ندارند) تفسیر آیه شریفه در ذیل چند جمله بیان میشود:

جمله اول در کلمه اهبطوا: در مجلد اول(1) بیان کردیم که خطاب بآدم و حوّا و ذریّه آنها است و در وجه تکرار آن بعضی گفتند مراد از هبوط اول از بهشت بآسمان اول و از هبوط ثانی از آسمان اول بزمین است، و این قول علاوه بر اینکه بدون دلیل است خلاف ظاهر هر دو آیه میباشد برای اینکه در آیه اولی جمله وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ ظاهر در هبوط بزمین است و در آیه ثانیه کلمه مِنْها ظاهر در هبوط از بهشت است.

ص: 2


1- 1- صفحه 519

و بعضی گفتند مراد از هر دو خطاب یک خطاب است و تکرارش بجهت اختلاف دو حالت است در خطاب اول حالت عداوت بعضی با بعضی دیگر یعنی لازمه طبیعت بشر عداوت با یکدیگر بوده و در خطاب دوم حالت تکلیف و تعدیل طبیعت است.

و آنچه اولی بنظر می رسد اینست که خطاب اول در مورد عقوبت بر مخالفت آدم و حوا بوده که بواسطه مخالفت باید از بهشت بزمین نزول کنید و بجان یکدیگر بیفتید تا بمیرید، و خطاب دوم پس از توبه و مغفرت بوده و خطاب لطف و رأفت است که اکنون که بزمین نازل شدید من اسباب هدایت را برای شما آماده میکنم و چنانچه هدایت شدید بیمی از عذاب من نداشته و حزن و اندوهی بخود راه ندهید و اللَّه العالم.

جمله ثانیه در یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً: هدی در آیه شریفه شامل جمیع هدایتهای تشریعی الهی از دلالتهای عقلی و ارسال رسل و انزال کتب و تشریع شرایع و جعل تکالیف و غیرها می شود، و اختصاص دادن آن بدلالتهای عقلی یا ارسال رسل وجهی ندارد زیرا بنا بر قول دوم مورد آیه یعنی آدم از تحت آیه خارج می شود چون رسولی برای او نیامده بود و افاضه عقل نیز قبلا باو شده بود بدلیل:

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها بنا بر این هدای الهی در مرتبه اول ارشاد عقل و سپس فرستادن پیغمبران و نازل نمودن کتابهای آسمانی و جعل و بیان احکام و تکالیف و وظایف انسانی و راهنمایی بمکارم اخلاق و نحو اینها است که هر کدام از اینها بموقع خود و بمقدار لازم از جانب خدا برای هدایت بشر آمده است.

جمله سوم در فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ: فاء فمن فاء تفریع است و جمله تفریع بر جمله قبل است یعنی مجرد آمدن هدایت الهی موجب رستگاری و امن از خوف و حزن نیست بلکه شرط رستگاری متابعت هدایت الهی است و از این جمله استفاده

ص: 3

میشود که وصول بسعادت ابدی و نیل بفیوضات الهی مستلزم دو دستگاه فعّاله است یکی از طرف مولی که باید تمام اسباب هدایت را در دسترس بندگان قرار دهد چه اسباب تکوینی از افاضه عقل و شعور و ایجاد قدرت و اراده و اعطاء قوای باطنی و ظاهری و وسائل و لوازم دیگر، و چه اسباب تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل تکالیف و بیان احکام و غیر اینها.

و دیگر از طرف عبد که باید پیروی از هدایت الهی کند و در تحصیل علم و معرفت و تکمیل اخلاق و اتیان بواجبات و ترک محرمات کوشش نماید تا بسعادت نائل شود و اگر بنده از اسباب و وسائل هدایت محروم شد در حدّ خود معذور است چنانچه در شرایط عامّه و خاصه تکلیف بیان شده و همچنین اگر هدایت الهی باو رسید و متابعت نکرد از سعادت و فیوضات الهی محروم و بعذاب او معذب خواهد بود.

جمله چهارم در فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ: خوف از امور باطنی و صفات نفسانی است و بواسطه ادراک مضرّات و مکاره و منافرات در انسان پیدا می شود اعمّ از اینکه ادراک وهمی و ظنّی باشد یا ادراک قطعی و یقینی، بنا بر این وجود واقعی چیزی منشأ خوف نیست بلکه ادراک وجود آن مورث خوف می شود مثل اینکه وجود سمّ یا حیوان درنده در صورتی که انسان علم و اطلاعی از آن نداشته باشد در انسان حالت خوف ایجاد نمیکند ولی اگر وجودش را ادراک کرد ترس در دل او پیدا می شود اگر چه واقعا هم وجود نداشته باشد.

بنا بر این خوف از عذاب و سخط و غضب الهی فرع ایمان و اعتقاد است و کسی که خوف نداشته کاشف از ضعف اعتقاد او است.

و در علم اخلاق بیان شده که خوف بر دو قسم است خوف ممدوح و خوف مذموم، و خوف ممدوح بر سه قسم است:

ص: 4

اول- خوف از خدا که بعد از معرفت بعظمت و کبریایی او حاصل میشود و آیات و اخبار در مدح آن بسیار است، در قرآن کریم میفرماید:

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی(1) و نیز فرماید: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ(2) و نیز فرماید: فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ(3) و میفرماید: سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی(4) و غیر اینها از آیات دیگر.

و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرموده: «

رأس الحکمة مخافة اللَّه»(5)

و نیز روایت شده که فرمود:

اتمّکم عقلا اشدّکم للَّه خوفا»(6)

و از حضرت سجاد علیه السّلام روایت شده که فرمود:

عجبا لمن عرفک کیف لا یخافک»(7)

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: «

من عرف اللَّه خاف اللَّه»(8)

و غیر اینها از اخبار دیگر.

دوم- خوف از معصیت و مضرّات آن. سوم- خوف از سوء عاقبت، و این دو قسمت را در مجلّد سوم کلم الطیب مفصلا بیان نموده ایم(9).

و اشکالی که متوجه آیه شده به اینکه اگر مراد از نفی خوف در آیه شریفه خوف از امور دنیوی است که اهل ایمان در دنیا بیشتر گرفتار ابتلائات هستند و اگر مراد خوف دینی ممدوح است که منافات با آیات و اخبار مذکوره دارد جواب این است که مراد مطلق خوف است اما در دنیا چون مؤمن و پیرو هدایت حق، معرفت دارد بلیاتی که از جانب حق است موافق حکمت و مصلحت و موجب ارتقاء رتبه و درجه اوست بقضاء الهی راضی و نسبت باوامر او تسلیم بوده

ص: 5


1- 1- سورة النازعات آیه 40
2- 2- سورة الرحمن آیه 46
3- 3- آل عمران آیه 169
4- 4- سورة الاعلی آیه 19
5- جامع السعادات
6- جامع السعادات
7- جامع السعادات
8- جامع السعادات
9- از صفحه 196 تا 204

و خوف و اضطرابی ندارد.

و امّا خوف از خدا برای اینست که مبادا تقصیر و کوتاهی در اطاعت اوامر او و وظیفه بندگی خود نموده باشد و همچنین خوف از معصیت و سوء عاقبت برای ارتکاب اموری است که سبب این خوف میشود، و چون در آیه شریفه عدم خوف را بر متابعت هدایت پروردگار مترتب نموده و خوف مؤمن که در آیات و اخبار مدح شده مترتب بر ترک متابعت و یا احتمال تقصیر و کوتاهی در آنست، با یکدیگر منافات و مخالفتی ندارد، و به بیان دیگر خداوند مقرّر فرموده کسی که متابعت هدایت او را بکند از خوف و حزن مصون است و مؤمن میترسد که مبادا کوتاهی در پیروی از هدایت حق کرده باشد و موجب سلب مصونیت او شود و واضح است که بین این دو معنی منافاتی نیست.

جمله پنجم در وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: حزن بواسطه فوت منافع و وارد شدن مکاره و مضارّ است و کسی که پیروی هدایت پروردگار را بنماید منفعتی از او فوت نمیشود و ضرری نیز بر او وارد نمیگردد و امّا منافع دنیوی آنچه باو نرسد در حقیقت صلاح او نبوده و اگر صلاحش بود باو میرسید و منافع اخروی نیز چیزی از او منع نخواهد شد بلکه قبل از موت بشارت سعادت باو داده میشود و موت اول راحت اوست و تمام مثوبات الهی در همه مراحل بعد از موت باو خواهد رسید بنا بر این هیچگونه حزنی برای او نیست.

[سوره البقرة (2): آیه 39] ... ص : 6

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (39)

(و کسانی که کافر شدند و آیات الهی را تکذیب نمودند اینان یاران آتش و در آن جاویدانند) کفر و اقسام آن در ذیل آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ الایة بیان شد(1).

ص: 6


1- 1- مجلد اول صفحه 260 الی 266

و تکذیب آیات الهی بر حسب عموم آیات اعمّ از کفر است زیرا آیات الهی شامل کتب آسمانی و معجزات انبیاء و اوصیاء و احکام الهی و شخص انبیاء و اوصیاء بلکه جمیع مخلوقات الهی که نشانه و دلیل قدرت و علم و حکمت و سایر صفات پروردگارند میشود و تمام فرق ضالّه از کفّار و مخالفین و اهل بدعت و فرق غیر شیعه اثنی عشری بنحوی مکذّب آیات الهی بوده و آیه شامل حال آنها می شود.

[سوره البقرة (2): آیه 40] ... ص : 7

یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ (40)

(ای فرزندان یعقوب یاد کنید نعمت مرا که بر شما انعام نمودم و بعهد من وفا کنید تا بعهد شما وفا کنم و تنها از من بترسید) اسرائیل لقب حضرت یعقوب پیغمبر «ع» و مرکب از کلمه اسرا بمعنی عبد یا صفوة و از کلمه ئیل بمعنی اللَّه در لغت عبرانی است و اسرائیل بمعنی عبد اللَّه یا صفوة اللَّه است (بنا بر مضمون اخباری که در تفسیر برهان نقل میکند) و حضرت یعقوب دوازده پسر داشت چنانچه کافی در باب نصّ بر ائمه حدیث مفصلی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده و در ضمن آن حدیث است که:

«ان علیّا «ع» حضره الذی حضره فدعا ولده و کانوا اثنی عشر ذکرا فقال لهم یا بنیّ انّ اللَّه عزّ و جلّ قد أبی الّا ان یجعل فی سنّة من یعقوب و ان یعقوب

ص: 7

دعا ولده و کانوا اثنی عشر ذکرا فاخبرهم بصاحبهم الا و انّی اخبرکم بصاحبکم الحدیث»(1).

و نسب بنی اسرائیل باین دوازده پسر یعقوب منتهی میشود و حضرت موسی بزرگترین پیغمبران بنی اسرائیل بوده نسبش بچهار واسطه به یعقوب میرسد (موسی بن عمران بن یصهر بن قاهث ابن لاوی بن یعقوب) اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ مراد از نعمت الهی که ببنی اسرائیل عنایت فرموده نعمتهایی است که در آیات بعد ذکر میفرماید، و این جمله بر وجوب شکر منعم دلالت دارد چنانچه بحکم عقل شکر منعم واجب است و برای شکر نعمت شش مورد ذکر نموده اند:

1- هر وقت خداوند نعمتی بانسان عنایت فرماید 2- هنگامی که بلائی از انسان دفع نماید 3- هر موقع متذکر نعمتی از نعم الهی بشود 4- هر موقع که متذکر دفع بلائی بشود 5- هر وقت موفق بعبادت و عمل خیری گردد 6- هر وقت از گناه و فعل قبیحی حفظ شود ولی میتوان گفت شکر بحسب مفهوم آن که «صرف الشی ء فیما خلق لاجله» باشد در همه حال و در هر مورد ثابت است.

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وفای بعهد از صفات بسیار ستوده، و حسن و مدح و لزوم آن بادله اربعه ثابت است.

در قرآن کریم در صفات نیکوکاران میفرماید:

ص: 8


1- 1- مجلد اول صفحه 291 (هنگامی که حضرت علی «ع» محتضر شد پسران خود را خواست و آنها دوازده پسر بودند پس بآنها فرمود خدای عز و جل سنتی از یعقوب در من قرار داد و بدرستی که یعقوب پسران خود را خواند و آنها دوازده پسر بودند پس خبر داد آنان را بصاحب و پیشوایشان و آگاه باشید که من شما را از صاحب و پیشوایتان خبر میدهم تا آخر حدیث) [.....]

وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا(1) و در مدح اسماعیل پیغمبر میفرماید: إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ(2) و نیز می فرماید وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا(3) و در صفات مؤمنین میفرماید: وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(4)

و از ابی مالک است که می گوید خدمت علی بن الحسین علیه السّلام عرض کردم:

«اخبرنی بجمیع شرایع الدین قال قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد»(5)

و از حسین بن مصیب روایت شده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود «

ثلاثة لا عذر لاحد فیها اداء الامانة الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ الوالدین برّین کانا او فاجرین»(6)

و غیر اینها از اخبار دیگر که در عاشر بحار صفحه 143 نقل فرموده است.

و لزوم وفاء بعهد بحکم عقل نیز ثابت است زیرا هر عاقلی وفای بعهد را حسن و پسندیده و نقض عهد را قبیح و زشت میشمارد، و اجماع مسلمین و ضرورت دین بلکه جمیع ادیان نیز بر حسن آن و لزوم رعایت آن قائم است.

و مراد از عهد که در آیه شریفه است ممکن است عهد و میثاق خداوند با جمیع اولاد آدم باشد چنانچه در آیات قرآنی است مانند آیه أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ(7) و آیه شریفه أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی(8) و ممکن است عهد و میثاقی باشد که در همین سوره پس از چند آیه دیگر میفرماید:

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً

ص: 9


1- بقره 172
2- (2- سوره مریم آیه 55
3- (3- سوره اسری آیه 36
4- مومنون آیه 8
5- (5- مجلد عاشر بحار صفحه 143
6- (6- مجلد عاشر بحار صفحه 143
7- (7- سوره یس آیه 60
8- (8- سوره اعراف آیه 171

وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ الایة(1) و ممکن است عهد و میثاقی که همه انبیاء از امتهای خود بر تصدیق بنبوت حضرت خاتم و امامت اوصیای او گرفتند چنانچه مفاد بسیاری از اخبار است که در کافی شریف ذکر شده و فی الجمله از آیات شریفه قرآن نیز استفاده میشود.

مانند آیه: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ (2) (و یاد کن زمانی را که خدا میثاق پیغمبران را گرفت که آن کتاب و حکمت که شما را دادم و سپس پیغمبری آید و تصدیق کند آنچه را که با شماست باو ایمان آرید و او را یاری کنید).

و آیه: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ(3) (و بشارت دهنده ام به پیغمبری که بعد از من میآید و اسم او احمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است).

و مراد از عهد الهی با بندگانش در جمله أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وعده هایی است که خداوند به بندگان داده از اعطاء و ازدیاد نعمت دنیوی و دفع بلیات آن و ایتاء نعم اخروی و نجات از مهالک آن در اثر ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه، و معلوم است که خداوند خلف وعده نمیفرماید زیرا خلف وعده قبیح است و فعل قبیح محال است از خداوند صادر شود و این جمله دلالت بر موضوع رجاء دارد چنانچه جمله بعد إِیَّایَ فَارْهَبُونِ بر موضوع خوف دلالت دارد و ما در مجلد سوم کلم الطیب در خاتمه کتاب ادلّه رجاء را در تحت دوازده عنوان متعرض شده ایم.

وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ رهب بمعنی خوف و خشیة است و راهب کسی را گویند

ص: 10


1- 1- آیه 82 و 83
2- 2- سوره آل عمران آیه 57
3- 3- سوره صف آیه 6

که لباس خوف پوشیده و از لذائذ دنیوی چشم بسته و در جای خلوتی بعبادت نشسته باشد چنانچه در میان نصاری معمول بوده و دین اسلام از رهبانیت منع فرموده و بمعاشرت و مراوده امر نموده و متنعّم شدن بنعم الهی و در عین حال ترک معاصی را دستور داده است و مؤمن باید همیشه بین خوف و رجاء باشد و اخبار در این باره دو دسته است:

یک دسته دلالت دارد بر اینکه خوف و رجاء باید مساوی باشد و هیچکدام بر دیگری ترجیح نداشته باشد.

و یک دسته دلالت میکند بر اینکه رجاء باید بیشتر از خوف باشد و وجوهی در جمع بین این دو دسته اخبار گفته اند که بنظر تمام نیست و آنچه بنظر درست میرسد اینست که دسته اول راجع بنظر عبد نسبت بخودش میباشد که باید نه مأیوس از رحمت نه مأمون از عذاب باشد که هر دو از گناهان کبیره است، و دسته دوم راجع بنظر عبد نسبت بخدا است که رحمت او بر غضبش سبقت دارد یا من سبقت رحمته غضبه و تفصیل این مطلب را انشاء اللَّه در محل مناسب تر متذکر خواهیم شد(1).

و کسره نون فارهبون دلیل بریاء محذوف متکلم است که در اصل فارهبونی بوده.

ص: 11


1- 1- و در کلم الطیب مجلد سیم در خاتمه بیان کرده ایم.

[سوره البقرة (2): آیه 41] ... ص : 12

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ (41)

(و ایمان بیاورید بآنچه نازل نمودم «یعنی قرآن» که تصدیق کننده است مر آن چیزی را که با شما بوده «یعنی تورات» و نبوده باشید نخستین کسی که کافر باو باشد و آیات مرا به بهای کم نفروشید و از مخالفت من بپرهیزید) مراد از ماء موصوله و بِما أَنْزَلْتُ قرآن مجید و در لِما مَعَکُمْ تورات و سایر کتب وحی بنی اسرائیل است، و تصدیق قرآن از تورات و همچنین انجیل در اکثر آیاتی که راجع باین قسمت است تصریح شده بلکه در بعضی آیات بکلمه مهیمنا تأکید هم فرموده و همین آیات را جماعتی از یهود و نصاری در کتب خود برخ مسلمین کشیده که قرآن شما کتب ما را تصدیق نموده و بر شماست که آنها را بپذیرید.

و اشکال دیگری هم متوجه این آیات میشود و آن این است که در مواضعی از قرآن تصریحا و یا تلویحا دلالت دارد بر اینکه تورات و انجیل و سایر کتب یهود تحریف شده و ما در مجلد اول کلم الطیب(1) این مطلب را از جهات بسیاری اثبات نموده ایم، و ظاهر این آیات با آن آیات منافات دارد زیرا با وصف تحریف چگونه میتوان آنها را تصدیق نمود؟

و جواب این است که این آیات غایت دلالت آنها بر اینست که بعض از آنچه با اهل کتاب است قرآن تصدیق میکند و هیچ دلالت بر عموم ندارد و می توان از آیات دیگر استفاده نمود که مراد بشاراتی است که در تورات و انجیل بآمدن پیغمبر اسلام داده شده و ما در مجلد اول کلم الطیب بمقداری از این

ص: 12


1- 1- ص 162- 284 و 285- 300

بشارات اشاره نموده ایم(1).

بنا بر این نه مسلمین را بتصدیق همه آنچه در تورات و انجیل است ملزم میکند و نه منافات بآیات دیگر دارد.

وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ اشکال شده که مشرکین مکه قبل از یهود به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و کتاب او کافر شدند پس چگونه به یهود، اول کافر اطلاق شده؟ و وجوهی در جواب از این اشکال گفته اند و آنچه بتحقیق نزدیکتر است این است که جماعتی از یهود قبل از بعثت پیغمبر اسلام باهل مدینه بشارت میدادند که بهمین نزدیکی پیغمبری در مکّه ظاهر خواهد شد و بمدینه هجرت میکند و دین او رواج و توسعه زیادی پیدا میکند و اسم و صفات و خصوصیات او را بیان مینمودند، تا وقتی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت فرمودند همین یهود رسالت او را انکار نمودند و گفتند این آن کس که ما وصف او را میگفتیم نیست، با اینکه نوع اهل مدینه انتظار داشتند که اینان باسلام سبقت میگیرند اول کافر شدند، چنانچه در آیات دیگر نیز باین معنی اشاره دارد مانند آیه شریفه وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ الآیة(2) و آیه شریفه: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ(3) و غیر اینها از آیات دیگر.

و تفصیل این مطلب در مجلد ششم بحار باب دوم صفحه 4 تا صفحه 57 مذکور است و وجه دیگر اینکه اول کافر بمعنی اشدّ الناس کفرا میباشد چنانچه

ص: 13


1- 1- ص 352- 359 [.....]
2- 2- سورة البقرة آیه 89
3- 3- سورة البقرة آیه 141

گفته میشود اول کاذب یعنی اشدّ الناس کذبا و چون اعلی مرتبه کفر جحود است و یهود با اینکه حق بر آنها ظاهر بود و پیغمبر را میشناختند انکار ورزیدند و نسبت باو کافر شدند پس اول کافرند چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ(1) وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا این جمله هم نظیر آیه شریفه است که در وصف منافقین گذشت أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی یعنی از آیات واضحه الهی و نشانه های روشن و احکام و دستورات او برای منافع جزئی و کم ارزش دست برندارید، چنانچه نوع اهل دنیا برای منافع مختصری دست از دین و شریعت بر میدارند و سیره طایفه یهود که غرق مال دنیا و منافع مادی بوده و هستند چنین است.

وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ یعنی از نافرمانی من بپرهیزید و ایّای مفعول فعل مقدر است که کلمه فاتّقون دلالت بر آن دارد و کسره نون بر یاء متکلم محذوف دلالت دارد.

[سوره البقرة (2): آیه 42] ... ص : 14

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)

(حق و درست را بباطل و نادرست مشتبه نکنید و حق را نپوشانید و حال آنکه میدانید) لبس و لبس با شبهة قریب المعنی است چنانچه التباس با اشتباه و فرق این دو آنست که شبهه در مورد جلوه کردن باطل بصورت حق، و لبس در مورد جلوه دادن حق بصورت باطل استعمال میشود، و ظاهر آیه اشاره باینست که یهود حقانیت اسلام و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قرآن را بصورت باطل جلوه میدادند با اینکه میدانستند.

ص: 14


1- 1- سورة النمل آیه 14

و بعض مفسرین لبس را بمعنی خلط و مزج تفسیر نموده اند یعنی حق و باطل را بیکدیگر ممزوج نکنید به اینکه ببعضی ایمان بیاورید و ببعضی نگروید، گر چه لبس باین معنی هم استعمال شده، ولی در اینجا مناسبت ندارد.

وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ کتمان مقابل اظهار است و کتمان حق اینست که مطلبی را انسان بداند و حقانیت آن نزد وی ثابت باشد و از ابراز و اظهار آن خودداری کند و این عکس نفاق است زیرا منافق معتقد بامری نیست ولی آن را اظهار میکند.

و یهود حقانیت اسلام نزد آنها ثابت و روشن و واضح بود ولی آن را کتمان و انکار نمودند و این را کفر جحودی گویند چنانچه گذشت، و تکتموا عطف بتلبسوا مدخول لاء ناهیه است یعنی و لا تکتموا الحق، وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ اشاره بعلم آنها باوصاف و خصوصیات پیغمبر اسلام است که در کتب خود خوانده اند.

[سوره البقرة (2): آیه 43] .... ص : 15

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)

(و نماز را بپا دارید و زکاة را بدهید و با رکوع کنندگان «نمازگزاران» رکوع کنید «نماز گزارید»).

در اول سوره در ذیل آیه الَّذِینَ ... یُقِیمُونَ الصَّلاةَ الایة معنی اقامه صلوة و إیتاء زکاة بیان شد «1» و از این آیه استفاده میشود که کفار چنانچه مکلف باصول هستند بفروع هم مکلف میباشند و فردای قیامت برای ترک هر دو قسمت معاقب هستند بلی اگر اسلام بیاورند خداوند از ترک واجبات و فعل محرمات که در زمان کفر از آنها صادر شده عفو میفرماید چنانچه در حدیث است: 1- مجلد اول صفحه 150 و 218.

ص: 15

«الاسلام یجبّ ما قبله

» و اگر در زمان کفر عبادت یا عمل خیری از آنها صادر شود صحیح نیست زیرا شرط صحت کلّیه عبادات اسلام و ایمان است و از همین- جهت عبادات اهل خلاف و بدع و سایر فرق شیعه نیز باطل است چون شرط ایمان در آنها نیست.

وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ مراد همان نماز است و مفسرین درباره تکرار آن وجوهی گفته اند ولی حق این است که تکرار نیست بلکه امر بنماز با جماعت است و از این جمله هم استفاده میشود که کفار بمستحبات نیز مکلف هستند.

و این واضح است که پیغمبر اسلام بر کافه جن و انس تا قیامت مبعوث بوده و همه آنها مشمول جمیع احکام او هستند غیر از احکام خاصه که برای بعضی بخصوص جعل شده.

[سوره البقرة (2): آیه 44 ] ... ص : 16

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)

(آیا مردم را بخوبی امر کنید و خود را فراموش می نمائید و حال آنکه کتاب را میخوانید آیا تعقل نمیکنید) (برّ) در لغت بمعنی بسیاری اطلاق شده: هر کار نیکویی را برّ گویند اسمی است شامل جمله طاعات از واجبات و مندوبات میشود و بمعنی صدق و صله و احسان و نیکویی بوالدین نیز استعمال میشود.

و ظاهر اینست که اصل در معنی برّ همان نیکی و مطلق خیر است و سایر معانی متفرّع بر همین معنی است و در قرآن نیز بر هر کار نیکی اطلاق بر (بکسر باء) شده و بر اشخاص نیکوکار و فرشتگان و آفریدگار اطلاق برّ (بفتح باء) و بارّ شده مانند:

ص: 16

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ الایة «1» و مانند إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ الایة «2» و مانند:

بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ «3» و مانند إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ «4» و تنسون نسیان بمعنی فراموشی و قریب المعنی با سهو است لکن سهو بمعنی عدم التفات و توجه و در مقابل عمد است و نسیان در مقابل ذکر است، و مراد از نسیان نفس اینست که انسان خود را جزو دیگران قرار ندهد یعنی همه را موظف بوظائف دینی و اخلاقی و وجدانی بداند ولی خود را از آنها معاف دارد چنانچه دأب علماء یهود و بسیاری از علماء سوء است که مردم را بکارهای خیر و وظائف دینی امر میکنند ولی خودشان بآنها عمل نمیکنند با اینکه کتاب را تلاوت نموده و میدانند که احکام آن کتاب چه تورات و انجیل و چه قرآن باشد عام و شامل همه است و بعضی را از انجام وظیفه استثناء ننموده است.

و مذمت و نکوهش در آیه شریفه راجع بقسمت دوم است که نسیان نفس باشد نه راجع بقسمت اول که امر ببرّ است و اینکه بعضی باین آیه و امثال آن استشهاد کرده اند بر اینکه شرط امر بمعروف و نهی از منکر این است که آمر بمعروف و ناهی از منکر خود عامل معروف و تارک منکر باشد تمام نیست زیرا آیات در مقام مذمّت عمل نکردن بمعروف و منتهی نشدن از منکر است نه اینکه شرط قرار دادن باشد باین معنی که هر کس معروفی را بجا نیاورد نباید بآن امر کند و هر کس منکری را مرتکب شود نهی از آن منکر از وی ساقط شود بلکه عمل کردن بمعروف و ترک منکر دو واجب و امر بمعروف و نهی از منکر دو واجب دیگر است و هر کدام در محل خود ثابت میباشد، چنانچه در 1- سوره البقرة آیه 177

2- سوره الدهر آیه 5

3- سوره عبس آیه 14- 15

4- سورة الطور آیه 28 ابرار جمع بر و بررة جمع بار است.

ص: 17

ذیل آیه شریفه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ در ضمن شرایط امر بمعروف و نهی از منکر متذکر شدیم «1».

بلی از این لحاظ که عقوبت عالم از جاهل سخت تر است چنانچه از کلمه وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ استفاده میشود و مفاد اخبار بسیار است چنانچه روایت شده که «

ان اهل النار یتأذّون من ریح العالم التارک لعلمه

» (اهل آتش از بوی عالم بیعمل آزار میشوند) «2» و نیز روایت شده که «

انّ اشدّ اهل النار ندامة و حسرة رجل دعی عبدا الی اللَّه فاستجاب و قبل منه فاطاع اللَّه و ادخله الجنة و ادخل الداعی النار بترکه علمه الحدیث

» سخت ترین اهل آتش از جهت شکنجه عالم بیعمل است «3» البته کسی که امر بمعروف و نهی از منکر کند و خود تارک معروف و عامل منکر باشد نکوهش از او بیشتر و عقوبت او سخت تر خواهد بود.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ عقل یعنی درک حسن و قبح و احکام عقلی یعنی محسنات و مقبّحات عقلی اموریست که هر عقلی ادراک حسن یا قبح آنها را مینماید مانند خوبی احسان و بدی ظلم و مورد آیة ممکن است از این قبیل باشد یعنی اینکه مردم را بخوبی امر کنید و خود ترک کنید خلاف حکم عقل و درک عقلانی است لذا بنحو تعجّب میفرماید: أَ فَلا تَعْقِلُونَ و برای عقل اطلاقاتی است: گاهی مقابل جهل است چنانچه در کافی در حدیث جنود عقل و جهل ذکر شده.

و گاهی مقابل حمق (نفهمی) است چنانچه در آیه باین معنی استعمال شده، و گاهی مقابل جنون است که در اینصورت از شرایط عامه تکلیف می باشد و گاهی بمعنی جوهر مجرّد است ذاتا و فعلا، که یکی از جواهر پنجگانه باشد مقابل اعراض نه گانه، و در لسان بعضی بمثل افلاطونیه که صور بدون ماده باشند نیز اطلاق شده است. 1- مجلد اول ص 373

2- جامع السعادات ص 62

3- جامع السعادات ص 62

ص: 18

[سوره البقرة (2): آیه 45] .... ص : 19

وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعِینَ (45)

(و طلب یاری کنید بصبر و نماز و همانا این صبر و نماز سنگین است مگر بر کسانی که خاشع باشند) صبر بمعنی حبس نفس است بر چیزی که کاره باشد یا از چیزی که مایل باشد و برای آن اقسامی است که هر کدام باسم خاص گفته میشود: مثلا صبر از شهوات نفسانی عفت است، صبر بر کظم غیظ، حلم است، صبر از فضول عیش، زهد است، صبر بر حفظ اسرار، کتمان سرّ است، صبر بر انجام تکالیف شرعی طاعت است، صبر در میدان جنگ، شجاعت است و غیر اینها از موارد دیگر و آیات و اخبار در فضیلت صبر بسیار است: مانند آیه شریفه إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ «1» و آیه شریفه وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ «2» و آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ «3» و آیه شریفه وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ «4» و غیر اینها از آیات دیگر و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

الصبر نصف الایمان» «5»

و نیز فرمود «

الصبر کنز من کنوز الجنة» «6»

و نیز فرمود «

الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد» «7»

و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود «

بنی الایمان علی اربع دعائم الیقین و الصبر و الجهاد و العدل الی آخر الحدیث» «8»

و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

الصبر ثلاثة، صبر عند المصیبة 1- الزمر آیه 13

2- النحل آیه 98

3- الانفال آیه 48 [.....]

4- البقرة آیه 151- 152

5- جامع السعادات ص 568

6- جامع السعادات ص 568

7- جامع السعادات ص 568

8- کافی باب الایمان

ص: 19

و صبر علی الطاعة و صبر عن المعصیة، الحدیث» «1»

و غیر اینها از اخبار دیگر و صبر در این آیه و همچنین آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ «2» در کافی و غیر آن بصوم و روزه تفسیر شده، و چنانچه مکرر تذکر داده ایم تفسیرهایی که در لسان اخبار است از باب بیان مصداق میباشد و منافات با عموم و اطلاق آیات ندارد.

و وجه استعانت بصبر اینست که در هر کاری اگر انسان با استقامت و پشت کار وارد شود و از حوادث و پیش آمدها از میدان در نرود و عوائق و موانع را یکی پس از دیگری پشت سر اندازد البته موفق میشود از این جهت گفته اند «

الصبر مفتاح الفرج

» و فوائد نماز در ذیل آیه شریفه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بیان شد»

و فوائد روزه نیز در ذیل تفسیر آیه شریفه کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بیان خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.

و اختلاف مفسرین در اینکه خطاب در آیه شریفه ببنی اسرائیل است یا مؤمنین یا اینکه خطاب عام است، بی مورد است و چنانچه گفته ایم خطابات قرآن شامل جمیع مکلفین اعم از مشافهین و موجودین و غیر موجودین زمان خطاب است، بلی ممکن است شأن نزول در مورد بنی اسرائیل باشد چنانچه از سیاق آیات معلوم میشود ولی این معنی بعموم و اطلاق آیه ضرر نمیزند.

وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ در مرجع ضمیر «انّها» بعضی گفتند صلوة است برای اینکه نزدیکتر است، و بعضی گفتند استقامت است که از «استعینوا» استفاده میشود.

ولی ظاهر اینست که مرجع ضمیر، صبر و صلوة است و اینگونه ضمیر مفرد 1- جامع السعادات ص 567

2- بقره آیه 148

3- مجلد اول ص 150

ص: 20

بجای تثنیه در قرآن بسیار است مانند وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ «1» و مانند وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها «2» و مثل وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ «3» و کبیرة بمعنی ثقیل و سنگین است، و صبر بهر معنایی که حمل شود و همچنین نماز برای بسیاری از مردم سنگین است و لذا دیده میشود با اینکه تحمل مشاق زیادی را در امر دنیا مینماید خواندن دو رکعت نماز برای آن مثل کوه است و همچنین روزه و سایر وظائف دینی، و تنها برای خاشعین و کسانی که از خدا و روز جزاء خوف و ترس، و بعظمت پروردگار معرفت دارند سهل و آسان است، و خشوع با خضوع قریب المعنی است که توجه بخدا داشته باشد و از ما سوای او صرفنظر کند و خضوع راجع باعضاء و جوارح است که اشتغال بغیر انجام مراد حق تعالی نداشته باشد.

[سوره البقرة (2): آیه 46] ... ص : 21

الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ (46)

«کسانی که میدانند که پروردگارشان را ملاقات کننده اند و اینکه بسوی او باز میگردند».

«الذین» صفت خاشعین است و یظنون بمعنی یوقنون میباشد چنانچه در اخبار تصریح شده در تفسیر برهان از صدوق ره از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

یعنی یوقنون انهم یبعثون و یحشرون و یحاسبون و یجزون بالثواب و العقاب و الظن هاهنا الیقین

» و از تفسیر عیاشی از علی علیه السّلام روایت کرده «

یوقنون انهم مبعوثون، و الظن منهم یقین

» و از تفسیر علی بن ابراهیم قمی ره که فرمود «الظنّ فی کتاب اللَّه علی وجهین فمنه ظنّ یقین و منه ظنّ شک و فی 1- سوره توبه آیه 24

2- سوره جمعه آیه 10

3- سوره توبه آیه 63

ص: 21

هذا الموضع یقین و انّما الشک قوله إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ «1» و ملاقات پروردگار و رجوع باو، ملاقات رحمت و مثوبات او و دخول بهشت و رسیدن بآن چیزهایی است که خداوند برای مؤمنین مقرّر داشته چنانچه در حدیث مروی از امیر المؤمنین علیه السّلام گذشت.

[سوره البقرة (2): آیه 47] ... ص : 22

یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ (47)

(ای فرزندان یعقوب یاد کنید نعمت مرا که بشما عطا فرمودم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم).

در وجه تکرار جمله یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ چند وجه گفته اند.

بعضی گفتند برای تاکید است چنانچه گفته میشود «اذهب اذهب» «العجل العجل» و در سوره الرحمن آیه فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بمنظور تذکر نعمت بسیار مکرر شده، و بعضی گفتند خطاب اول راجع بموجودین زمان خطاب است از نظر وظیفه خود آنها و خطاب دوم اگر چه بهمان موجودین زمان خطاب است ولی از جهت اسلاف آنها.

و ممکن است گفته شود آیات مکرره در قرآن بسیار است بخصوص در قصص انبیاء سلف و امّتهای گذشته و هر یک بموقع نزول خود دارای حکمت و فائده بوده است و این دو آیه نیز ممکن است در دو موقع نازل شده باشد بنا بر این اشکالی در تکرار آن نیست.

وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ در وجه فضیلت بنی اسرائیل بر عالمین 1- سوره جاثیه آیه 31

ص: 22

با اینکه مسلّم است که پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل انبیاء و اوصیاء او افضل اوصیاء و کتاب و دین او افضل کتب و ادیان و امت او افضل امت ها میباشند، چند وجه گفته اند:

بعضی گفتند مراد عالمین زمان خودشان میباشد نه همه زمانها، و بعضی گفتند مراد از عالمین جمع کثیری از مردمند نه همه آنها، و بعضی گفتند اطلاق افضلیت با یک فضیلت هم سازش دارد و بنی اسرائیل در یک یا چند فضیلت افضل از دیگران بوده اند اگر چه در بسیاری از فضائل دیگران از آنها افضل بوده اند.

و تحقیق اینست که افضلیت بمعنی دارا بودن فضائل اخلاقی و اعتقادی و عبادی و جاه و منزلت و قرب بمقام ربوبی و نحو اینها مراد نیست بلکه مراد اتمام حجت بادلّه واضحه و براهین متقنه و معجزات باهره و نعم دنیویه از مال و ثروت و ریاست و سلطنت و امثال اینهاست.

و واضح است که بنی اسرائیل را پس از آنکه خداوند ببرکت حضرت موسی «ع» از اسارت و شکنجه فرعونیان نجات بخشید و انواع معجزات را از قبیل «عصی و ید بیضاء و شکاف دریا و نجات آنها و غرق شدن فرعونیان و انفجار آب از سنگ و نزول من و سلوی و غیر اینها»، برای هلاکت فرعونیان و هدایت بنی اسرائیل بدست حضرت موسی اجراء فرمود و آنان را بریاست و ثروت و سلطنت رسانید اینان با وجود اینهمه اسباب و وسائل هدایت و متنعّم بودن بانواع نعمت، باز طریق کفر و معصیت و مخالفت با اوامر ولی نعمت و فرو رفتن در قذارت مادیت را پیش گرفتند، از این جهت خداوند خطاب بآنها میفرماید: «من که اینهمه مواهب را بشما عنایت کردم و از اینجهت شما را بر جهانیان ترجیح دادم از مخالفت من و از روزی که فداء و وساطت و قبول نمودن کسی را بجای دیگری در آن نیست بترسید» و اللَّه العالم.

ص: 23

[سوره البقرة (2): آیه 48] ... ص : 24

وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (48)

(بترسید از روزی که چیزی را کسی از کسی کفایت نکند و شفاعت و وساطتی از او قبول نشود و عدل و عوضی از آن کس گرفته نشود و اینان یاری کرده نشوند).

یوما منصوب است برای اینکه مفعول و اتقوا است و مراد روز قیامت است و برای این روز در این آیه چهار خصلت ذکر شده:

(اول) لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً «لا تجزی بمعنی» لا تکون باشد یعنی هیچکس چیزی را از ثواب یا عقاب و پاداش و حساب و غیره از دیگری کفایت نکند و کسی را بجای دیگری جزا ندهند چنانچه در آیات دیگر نیز باین معنی تصریح شده مانند آیه شریفه: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری «1» بردارنده بار و گناه دیگری را بر ندارد) و مانند وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً «2» (بترسید از روزی که پدری از فرزندش چیزی را کفایت نمیکند و فرزندی هم کفایت کننده چیزی از پدرش نمی باشد) و مانند فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «3» (هر کس باندازه سنگینی ذرّه کار خوب کند آن را می بیند و هر کس باندازه سنگینی ذره کار بد کند آن را می بیند.

و نظیر حدیث مشهور «

الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ

» و این آیات منافات ندارد با اخباری که باین مضمون روایت شده «

من سنّ سنّة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سنّ سنّة سیّئة کان له 1- سوره انعام آیه 164

2- سوره لقمان آیه 32 [.....]

3- سوره زلزال آیه 8

ص: 24

وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة

» زیرا این جزاء از ثواب یا عقاب، اثر عمل خود اوست که این سنت خوب یا بد را گذارده است.

و به بیان واضح تر اینکه عامل بر سه قسم است: عامل بالمباشرة، عامل بالتسبیب، و عامل بالرضا، عامل بالمباشرة کسی است که خود کاری را انجام دهد و عامل بالتسبیب کسی است که سبب شود دیگری عمل خیر یا شری را انجام دهد و چنین کسی در ثواب یا گناه مباشر عمل شریک است بدون اینکه از ثواب یا عقاب او چیزی کم شود و بنا بر این اگر حساب شود بسا ثواب یا عقاب سبب میلیونها بیش از ثواب یا عقاب مباشر است مثلا مرحوم کلینی یا صدوق یا مجلسی رحمهم اللَّه را در نظر بگیرید اینهمه کتاب که در بیان عقائد و اخلاق و جمع اخبار اهل بیت مجلسی تصنیف نموده تا قیامت هر که از آنها بهره برداری کند و مشمول ثواب و اجر شود مرحوم مجلسی با همه اینها شریک میباشد و مرحوم صدوق و کلینی نیز که سبب شده که مرحوم مجلسی و امثال او این تألیفات را بنمایند و دیگران بهره برداری کنند با مجلسی و هزاران مثل او شریک خواهند بود و هکذا هر چه بالاتر روی تا بمقام مقدس ائمه طاهرین و نبی اکرم برسد که سبب تمام این هدایات و خیرات و برکات بوده اند و بر عکس ابو حنیفه و امثال او که سبب اضلال و انحراف مردم از طریق حق شدند در عقاب تمام گمراهی ها و انحرافاتی که دیگران بواسطه اینها یافته اند شریکند و هکذا تا برسد بکسانی که سبب پیدایش و پر و بال دادن بامثال ابو حنیفه شدند.

و عامل بالرضا کسی است که بعمل کسی راضی و خشنود باشد، چنین کسی نیز در ثواب یا عقاب او شریک خواهد بود «

الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم

» و همچنین این آیات منافات ندارد با اخباری که وارد شده فردای قیامت عبادات ظالم و غیبت کننده را بمظلوم و شخصی که غیبت او شده میدهند و معاصی

ص: 25

مظلوم و مغتاب را بر ظالم و غیبت کننده بار میکنند، زیرا این اثر ظلم و غیبت و اثر عمل خود ظالم و غیبت کننده است.

(دوم) وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ آیات راجع بشفاعت بر دو دسته است:

یک دسته مطلق شفاعت را نفی میکند مانند همین آیه و آیاتی دیگر.

و یک دسته شفاعت را مقیّد باذن و رضایت و اجازه حق تعالی مینماید و شفاعت بدون اذن و رضایت حق را نفی مینماید مانند مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ «1» وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی «2» و غیر اینها و روی قواعد اطلاق و تقیید، آیات مقیّده مقدّم است بلکه روی قواعد نصّ و ظاهر، نص مقدم میباشد، و آیات دسته اول ظاهر در نفی مطلق، و دسته دوم نصّ در ثبوت مقیّد است و البته نصّ بر ظاهر مقدّم است علاوه بر اینکه اخبار متواتره بتواتر اجمالی و همچنین ضرورت مذهب شیعه و اجماع علماء از متقدمین و متأخرین بر ثبوت شفاعت قائم است و تفصیل این مطلب را در کلم الطیب کاملا متعرض شده ایم «3» قطع نظر از همه اینها می گوییم آیات نافیه شفاعت در مقام بیان این است که فردای قیامت اختیارات از همه افراد سلب میشود، امر، امر خدا، حکم، حکم خدا و فرمان، فرمان اوست، اگر خداوند بخواهد کسی را بهشت ببرد برای خدمتی که به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا صدیقه طاهره «ع» یا ائمه طاهرین «ع» یا ذریه آنها یا بعالم و مؤمنین و یا بمقدسات دینی مانند قرآن نموده باشد، کسی را نمیرسد که اعتراض کند، و معنی شفاعت همین است، بنا بر این منافاتی نیست تا در صدد رفع آن برآئیم «4».

(سوم) وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ یعنی کسی را بجای دیگری نمیگیرند و فدیه نمی پذیرند، در جنگها معمول بود کسانی را که بعنوان اسارت میگرفتند بسا 1- سوره البقره آیة الکرسی

2- سوره انبیاء آیه 29

3- مجلد سوم ص 237- 246

4- بعلاوه تمام آیات نافیه راجع بکفار است و اهل ضلالت اما نسبت باهل ایمان دلیلی بر نفی آن نداریم

ص: 26

فدیه از آنها اخذ نموده و آزادشان میکردند و این در غزوات اسلامی نیز معمول بود، و در قیامت فدیه از کسی نمی پذیرند چنانچه در آیات دیگر نیز تصریح شده مانند: فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا «1» و مانند آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ «2» و این موضوع هم مقیّد میشود باخباری که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین بالاخص حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فردای قیامت کفار اهل کتاب را بجای امّت مرحومه و همچنین نصاب اهل خلاف را بجای شیعیان بجهنم میبرند و این اخبار و دفع اشکالی را که متوجه آنها میشود در مجلد سوم کلم الطیب بیان نموده ایم «3» و در مقدمه همین کتاب نیز اثبات کرده ایم که عمومات و اطلاقات قرآن را میتوان باخبار قطعی تخصیص و تقیید نمود «4» (چهارم) وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ یعنی کسی بکمک و نصرت آنان قیام نمی کند که عذاب الهی را از آنان رفع نماید و هر کس بپاداش عمل خود خواهد رسید.

[سوره البقرة (2): آیه 49] .... ص : 27

اشاره

وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (49)

(و یاد کنید زمانی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم در حالی که آنان 1- سورة الحدید آیه 14

2- سورة المائده آیه 41

3- عنوان دهم صفحه 227

4- مجلد اول صفحه 22

ص: 27

شما را بشکنجه های سخت و بد وامیداشتند، پسران شما را میکشتند و زنان شما را زنده میگذاردند و در این کار امتحان بزرگی از جانب پروردگارتان بود)

ملخص احوال فرعون و آل او ... ص : 28

فرعون بطوری که در تفاسیر ذکر کرده اند لقبی بوده برای پادشاهان مصر چنانچه قیصر لقب پادشاهان روم و خاقان لقب پادشاهان ترک و کسری لقب پادشاهان ایران و تبّع لقب پادشاهان یمن بوده.

و اسم فرعون زمان موسی بنا بر نقل بعضی مصعب بن ریان بوده و بنا بر قولی ولید بن مصعب بن ریّان بوده و بنا بر قول دیگر قابوس بن مصعب بن ریّان بوده است.

و مراد از آل فرعون قبطیان میباشند یعنی بزرگان آنها که در دربار سلطنتی فرعون بوده و از خواص او بشمار میرفتند و اجزاء دولت و فرمانفرمایان مملکت بودند و بنی اسرائیل را تحت شکنجه و فشار قرار میدادند و آنان را سه قسمت کرده بودند مردان آنها را باعمال شاقه مانند کناسة و بنائی و نجاری و عملگی و نحو اینها وادار میکردند بدون اینکه اجرتی بآنها بدهند بلکه بعنوان غلامی از آنها کار میگرفتند چنانچه در آیه شریفه از قول موسی «ع» بفرعون میفرماید: وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ «1» (و آیا این نعمتی است که بر من منت میگذاری که بنی اسرائیل را بنده خود قرار داده) و ظاهرا مراد از یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ همین باشد، و اگر قدرت بر کار نداشتند از آنها جزیه میگرفتند و پسران و اطفال آنان را سر میبریدند برای اینکه موسی بوجود نیاید، زیرا فرعون خواب دیده بود که آتش از طرف بیت المقدس آمد و تمام قبطیان را سوزانید و بنی اسرائیل محفوظ ماندند و 1- سوره شعراء آیه 21

ص: 28

معبرین و منجمین و کهنه گفتند که یک نفر از بنی اسرائیل بوجود میآید و دستگاه سلطنتی فرعون را درهم میکوبد یا بواسطه خبری که از حضرت ابراهیم برای فرعون نقل کرده بودند یا بواسطه پیش بینی هایی که منجمین و کهنه برای فرعون نموده بودند، در هر صورت فرعونیان کوشش میکردند که چنین کسی بوجود نیاید و همین که فرزند پسری در بنی اسرائیل پیدا می شد او را سر میبریدند و از این جهت خداوند حمل مادر موسی را مخفی نمود و موقعی که متولد شد مأمور شد او را در صندوقی نهاده و در رود نیل بیندازد.

و زنان و دختران آنها را زنده میگذاردند و بعنوان کنیزی و خدمتگزاری از آنها استفاده مینمودند و مورد شکنجه و آزار قرار میدادند.

و بالجمله بنی اسرائیل در منتهی درجه شکنجه و فشار و سختی بودند و بزرگترین تفضل خدا بر آنها این بود که آنان را از چنگال دشمن رهایی بخشید و دشمنان آنان را هلاک فرمود و البته باید متذکر چنین نعمتی باشند. و شاید وجه اختلاف تعبیر از نجات در این آیه و آیه بعد اختلاف در نحوه نجات باشد که اولی از آل فرعون و دومی از دریا بوده است.

[سوره البقرة (2): آیه 50] ... ص : 29

وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)

(و یاد کنید زمانی را که دریای نیل را برای شما شکافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق نمودیم و شما مشاهده مینمودید) وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ یعنی فصلنا البحر لعبورکم (دریا را فصل فصل نمودیم تا شما عبور کنید) و ملخّص قصه بنا بر نقل مجمع البیان از ابن عباس اینست که بحضرت موسی وحی رسید که شبانه با بنی اسرائیل از مصر خارج شوند

ص: 29

چنانچه در آیه شریفه میفرماید: فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلًا إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ «1» (شب با بندگان من حرکت کن که شما تعقیب میشوید) موقعی که بنی اسرائیل حرکت کردند فرعون با قوم خود آنها را تعقیب نمود، بنی اسرائیل بدریای مصر رسیده دیدند راه فرار ندارند و از آن طرف لشگر فرعون در عقب آنها هستند بحضرت موسی عرض کردند إِنَّا لَمُدْرَکُونَ «2» (اینان اکنون بما خواهند رسید) بحضرت موسی امر شد که عصا را بدریا زن، حضرت موسی عصا را بدریا زد و آبها شکافته شد و دوازده جاده و راه پیدا شد و قوم موسی وارد جاده ها شده و بحرکت در آمدند وقتی که آخرین افراد قوم موسی وارد دریا شدند فرعون با قومش رسیدند و در تعقیب آنها وارد دریا شدند وقتی آخرین نفر از قوم فرعون وارد شد و آخرین نفر از قوم موسی خارج شد آب دریا بر هم غلطید و فرعون و قومش در دریا غرق شدند و بنی اسرائیل مشاهده مینمودند.

[سوره البقرة (2): آیه 51] ... ص : 30

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51)

(و یاد کنید زمانی را که با موسی چهل شب قرار داد نمودیم، پس شما گوساله را بعد از آن معبود خود گرفتید و حال آنکه شما ستمکاران بودید) این جمله نیز عطف بجمل سابقه است یعنی و اذکروا اذ واعدنا، این نعمت را نیز متذکر شوید که خداوند از گناه بزرگ شما که شرک بخدا باشد عفو فرمود.

و مواعدة بمعنی قرار داد است و این همان مواعده است که در سوره اعراف بیان میفرماید: 1- سوره دخان آیه 22

2- سوره الشعراء آیه 61

ص: 30

وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً «1» و در این آیه دو وعده یعنی سی شب و ده شب تمدید شده را با هم جمع نموده و در اخبار وارد شده که چهل شب تمام ماه ذی القعده و دهه اول ماه ذی الحجّة بوده است.

و این مواعده برای جهاتی بوده: یکی نزول الواح توریة چنانچه در آیات سوره اعراف و طه اشاره شده دیگر اثبات مقام خلافت هارون چنانچه در همان آیه سوره اعراف است وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ «2» و دیگر امتحان بنی اسرائیل چنانچه در آیه شریفه میفرماید قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ «3» و اتخاذ افتعال از اخذ و بمعنی جعل و قرار دادن و مفعول دومش در آیه محذوف شده یعنی اتخذتم العجل الها و ضمیر من بعده یا بوعد که از واعدنا استفاده میشود برمیگردد یا بموسی و تقدیر «من بعد ذهاب موسی و غیبته» میباشد و بحث درباره سامری و گوساله او در ذیل آیات سوره اعراف و طه بیان خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.

[سوره البقرة (2): آیه 52] ... ص : 31

ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (52)

(بعد از پرستیدن گوساله از شما عفو نمودیم شاید شکر گزار باشید) عفو بمعنی گذشت از انتقام و عقوبت، و مغفرت بمعنی پوشانیدن گناه است و من بعد ذلک اشاره بعبادت عجل است یعنی بعد از پرستیدن گوساله، و لعلّ 1- سورة الاعراف آیه 142

2- سورة الاعراف آیه 142 [.....]

(3- سوره طه آیه 58

ص: 31

برای ترجی است و در مورد خدایا برای وجوب است یعنی باید شکر کنید یا ترجی نسبت به بنده است تا اغترار حاصل نشود.

و شکر منعم از واجبات عقلیه است و برای شکر اقسامی است، شکر زبانی و قلبی و جوارحی و اهم شکر همان اطاعت امر و ترک مخالفت است.

و آیات و اخبار در سعه عفو الهی را در مجلد سوم کلم الطیب متذکر شده ایم و در کفایة الموحدین از راوندی بسند متصل از حضرت ابی محمد «ع» روایت کرده که فرمود خداوند روز قیامت عفوش باندازه ای است که از بنده تخطی ننماید حتی مشرکین بطمع آیند و شرک را انکار نموده گویند:

وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ «1»

[سوره البقرة (2): آیه 53] ... ص : 32

وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (53)

(یاد کنید زمانی را که بموسی کتاب «تورات» و فرقان (جدا کننده حق از باطل) دادیم تا شما قبول هدایت کنید.)

مراد از کتاب تورات است که در آن چهل شب که حضرت موسی بمیقات رفت الواح آن بر او نازل شد و از مضامین آیات و تصریح بعضی اخبار استفاده میشود که تورات جملة واحده بر موسی نازل شد چنانچه بعید نیست که انجیل و زبور و سایر صحف انبیاء نیز بهمین نحو نازل شده باشد بخلاف قرآن که نجوما نازل گردید.

و مراد از فرقان نیز همان تورات است که باعتبار مکتوب بودن در الواح کتاب نامیده شده و باعتبار فارق بودنش بین حق و باطل فرقان خوانده 1- سوره انعام آیه 23

ص: 32

شده است چنانچه برای قرآن نیز اسامی بسیار ذکر شده که در مقدمه متذکر شدیم و قول به اینکه فرقان غیر از تورات باشد بی مدرک است.

و چون غرض اصلی از ارسال رسل و انزال کتب هدایت و راهنمایی بشر بصلاح و سعادت اوست ایتاء کتاب را در این آیه بوصول و قبول هدایت معلّل فرمود، و معنی هدایت را در آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ و آیه هُدیً لِلْمُتَّقِینَ بیان نمودیم و البته توراتی که از جانب خدا بموسی نازل شد غیر از تورات رایجی است که امروز در دست یهود و نصاری است و آن تورات در دست اوصیاء موسی و انبیاء بنی اسرائیل بوده تا بحضرت عیسی و اوصیاء او رسیده و از اوصیاء عیسی به پیغمبر اسلام و اوصیاء او واصل گردید ولی یهود بواسطه انقلابات کفری و شرکی که در آنها روی داده دین موسی و کتاب او از بین آنها رفته و تواتر آنها سه مرتبه قطع شده است و تفصیل این مطلب را در مجلد اول کلم الطیب بیان نموده ایم «1»

[سوره البقرة (2): آیه 54 ] .... ص : 33

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (54)

چنانچه گذشت مراد از اتخاذ عجل، گوساله را معبود خود قرار دادن است چنانچه سامری بآنها گفت هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی «2» و این بزرگترین ظلمی بود که بخود نمودند چنانچه در آیه شریفه میفرماید إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ «3» 1- صفحه 262- 274

2- سوره طه آیه 90

3- سوره لقمان آیه 12

ص: 33

و قوم موسی بواسطه این شرک مرتد شدند و برای مرتد بعد از ثبوت ارتداد نزد حاکم، مجرد توبه کافی نیست و باید برای قتل حاضر و تمکین گردد تا در قیامت رستگار و به بهشت نائل شود، چنانچه قتل بدون توبه هم برای نجات او کافی نیست، بنا بر این توبه قوم موسی که گوساله پرستیدند این بود که اولا بخدا بازگشت کنند و ثانیا برای کشته شدن حاضر شوند، چنانچه مفاد آیه شریفه است و مراد از: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ خود کشی نیست بلکه کشتن بعضی است بعض دیگر را و این نوع تعبیر در قرآن (که برادران دینی و همکیشان را بکلمه انفسکم تعبیر کند) بسیار است مانند آیه شریفه لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً «1» (چرا وقتی شنیدید آن حکایت را مردان مؤمن و زنان مؤمنه نسبت بیکدیگر گمان خوب نبردند) و مانند آیه شریفه:

وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ «2» (عیب جویی نکنید بعضی از بعض دیگر، و بنامهای زشت یکدیگر را نخوانید) بنا بر این بنی اسرائیل مأمور شدند که عده، عده دیگر را بقتل برسانند تا توبه آنها قبول شود و البته کسانی که گوساله نپرستیدند محکوم بقتل نبودند بلکه مأمور بقتل گوساله پرستان بودند و این هم اگر چه بسیار مشکل بود زیرا بسا مأمور بقتل فرزند یا پدر و برادر و سایر بستگان خود میشدند ولی این ملاحظات در امر دین نیست چنانچه در جهاد مسلمانان با کفار و مشرکین بسا این اتفاقات رخ میداده.

و ممکن است این عقوبت آنهایی باشد که گوساله نپرستیدند زیرا با گوساله پرستان مداهنه نمودند و آنان را از این منکر عظیم نهی ننمودند.

بنا بر این حکم بر خلاف قواعد دینی و عقلی و خلاف حکمت نبوده و احتیاج بتاویلات بارده بعضی از مفسرین نیست. 1- سوره نور آیه 12

2- سوره حجرات آیه 11

ص: 34

و در کیفیت این قضیه و نحوه قتل و مقدار مقتولین و تعداد باقی ماندگان در کلمات مفسرین و بعض اخبار ضعیفه وارد شده ولی چون مدرک معتبری در دست نیست بآنها نمیتوان اعتماد نمود و بارء کسی را گویند که شیئی را از عدم بوجود و از نقص بکمال آورد مثل اینکه خاک را بتطورات گوناگون بصورت بشر درآورد و دانه را بصورت درخت مثمر سازد.

و تعبیر باین اسم در آیه بلکه تکرار آن اشعار باینست که آن خداوندی که شما را در تطورات خلقت از نقص بکمال آورد و در تحولات زندگی از شکنجه و ظلم و اسارت فرعونیان بدولت و عزت و ریاست و سلطنت رسانید، شایسته و سزاوار است که بسوی او بازگشت نموده و دستور او را برای قبولی توبه خودتان اجراء کنید، تا شما را از نقص و رجس و قذارت کفر و شرک پاک نموده و بکمال و طهارت ایمان برساند.

[سوره البقرة (2): آیه 55] ... ص : 35

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)

(و یاد کنید زمانی را که گفتید ای موسی ما ترا تصدیق نمیکنیم تا اینکه خدا را آشکارا به بینیم پس صاعقه آسمانی شما را گرفت و حال آنکه می دیدید).

ایمان در کلمه لن نؤمن بمعنی تصدیق است و در متعلق این تصدیق (یعنی آن چیزی را که گفتند ما تصدیق نمیکنیم تا خدا را آشکارا به بینیم) مفسرین اختلاف نمودند:

بعضی گفتند نبوت حضرت موسی بود، و بعضی گفتند تصدیق بالوهیت خدا

ص: 35

و صفات او بود و بعضی گفتند تصدیق ببودن الواح تورات از جانب خدا بود، ولی تمام اینها حدس و تخمین و خلاف ظواهر قرآن است، زیرا بنی اسرائیل قبل از هلاکت فرعونیان بحضرت موسی ایمان آورده بودند چنانچه در آیه شریفه میفرماید فَما آمَنَ لِمُوسی إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ «1» و نیز از قول فرعون حین هلاکتش میفرماید قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ «2» و الواح تورات نیز در میعاد چهل شبه نازل شد چنانچه گذشت.

بلکه ظاهر این است که این تصدیق نسبت بیک دعوی خلاف عادی بود که موسی مینمود و میگفت خداوند با من تکلم میکند، و این امتیاز خاصی بود برای موسی که از انبیاء سلف معهود نبود و موسی هفتاد نفر از بزرگان بنی اسرائیل را برگزید که همراه او در میقات پروردگار بروند و کلام خدا را استماع کنند چنانچه میفرماید وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا «3» وقتی آمدند و کلام حق را شنیدند گفتند ما از کجا بدانیم این کلام خدا است و تا خدا را آشکارا نبینیم تو را تصدیق نمیکنیم.

و این دعوی از بنی اسرائیل بعید و عجیب نیست زیرا اینان بواسطه توغل در ماده و حسّ ما وراء آن را توجه نداشتند، گاهی بگوساله سجده مینمودند و گاهی بموسی میگفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ «4» و گاهی میگفتند فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»

و در تورات رائج خود مینویسند که خدا در باغستان بهشت تفرج میکرد و آدم و حوا پشت درختی پنهان شدند که خدا آنها را نبیند، یا اینکه بعد از طوفان در شهر بابل آمد و ملائکه را صدا زد 1- سوره یونس آیه 83

2- سوره یونس آیه 90

3- سوره الاعراف آیه 154

4- سوره اعراف آیه 134

5- سوره مائده آیه 27

ص: 36

و گفت «تعالوا نبلبل السنتهم»، یا اینکه از سر شب تا صبح با یعقوب کشتی گرفت و بالاخره زمین خورد.

البته چنین خدایی که اینان تصور می کنند قابل رؤیت است و این تقاضا از آنان تعجب ندارد (و صاعقه) در قرآن بچند معنی اطلاق شده گاهی بر نزول عذاب و آتش اطلاق می شود مانند آیه فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ «1» و گاهی بر موت اطلاق می گردد مانند آیه شریفه وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ «2» و گاهی اطلاق بر رجفة باشد یعنی ارتعاش و لرزش شدید شده و ظاهرا مراد از صاعقه در این آیه همان رجفه باشد بقرینه آیه شریفه در سوره اعراف که در همین قصه بجای صاعقه رجفه ذکر فرمود وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ «3» و البته رجفه ای بوده که بعد از آن هلاک شده اند بدلیل أَهْلَکْتَهُمْ در آیه سوره اعراف و آیه ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ بعد از همین آیه.

[سوره البقرة (2): آیه 56] .... ص : 37

ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (56)

(سپس شما را بعد از مردنتان زنده نمودیم باشد که شکر گزار باشید) مراد از موت همان موتی است که پس از نزول صاعقه بر آن هفتاد نفر روی داد و این آیه یکی از آن آیاتی است که دلالت بر امکان و وقوع رجعت دارد 1- سوره فصلت آیه 12

2- سوره زمر آیه 68 [.....]

3- سوره اعراف آیه 154

ص: 37

زیرا صریح است که بعد از آنکه این هفتاد نفر در اثر صاعقه مردند خداوند دو مرتبه آنها را زنده نمود و ما در کلم الطیب این بحث را مفصلا تحت پنج عنوان متذکر شده ایم.

1- اخباری که در موضوع رجعت وارد شده 2- آیاتی که دلالت بر وقوع رجعت دارد 3- کتبی که در موضوع رجعت نوشته شده 4- امواتی که بمعجزه پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) زنده شده اند 5- ذکر شبهاتی که در مورد رجعت شده و رفع آنها، (برای مزید اطلاع بآنجا رجوع شود) «1»

[سوره البقرة (2): آیه 57] .... ص : 38

وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (57)

(و ابر را سایبان شما قرار دادیم، و بر شما غذای من و سلوی فرود آوردیم بخورید از چیزهای پاکیزه ای که ما بشما روزی دادیم، و بما ستم ننمودند ولی بخودشان ستم مینمودند) بنا بر آنچه مفسرین نقل نموده اند و در روایات وارد شده بعد از آنکه حضرت موسی «ع» بنی اسرائیل را بجنگ با عمالقه و دخول بیت المقدس امر فرمود چنانچه در سوره مائده است یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ، الی قوله فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ «2» و بنی اسرائیل امتناع نمودند خداوند بر آنها غضب نمود و آنان چهل سال در تیه سرگردان و گرفتار شدند و هر مقدار مسافت که در شب طی مینمودند صبح سر جای اول بودند و از شدت حرارت آفتاب و گرسنگی و تشنگی شکایت نمودند خداوند ابری بر سر آنها 1- مجلد دوم صفحه 327- 344

2- آیات 24 الی 29

ص: 38

قرار داد که مانع از تابش آفتاب باشد و منّ و سلوی برای آنها نازل فرمود که طعام خود قرار دهند و سنگی همراه خود داشتند که حضرت موسی عصای خود را بر آن میزد دوازده چشمه آب از آن جاری میشد چنانچه در دو آیه بعد از این در همین سوره اشاره میفرماید اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً و از تفسیر قمی ره از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود هارون قبل از موسی در تیه از دنیا رفت و موسی بعد از او نیز در همان تیه بدرود حیات گفت و نیز در تفسیر قمی ره است که وقتی حضرت موسی از دریا گذشت ببیابانی فرود آمد، بنی اسرائیل گفتند ای موسی ما را هلاک کردی و از آبادی بیرون آوردی و در بیابانی که نه سایه و نه درخت و نه آب دارد داخل نمودی، خداوند ابری را فرستاد که بر آنها سایه اندازد و در شب برای آنها منّ نازل فرمود و در عصر مرغ بریانی بر سفره آنها می نشست، و سنگی همراه موسی بود که با عصا بآن میزد و دوازده چشمه آب از آن جاری میشد.

و در اینکه منّ و سلوی چه بوده بین مفسرین و اخبار اختلاف است، مشهور اینست که منّ ترنجبین و سلوی مرغی بوده که آن را سمانی می گویند و در آلاء الرحمن میگوید «مستند صحیحی در اخبار نداریم که مراد از منّ ترنجبین باشد» و ممکن است منّ طعامی بوده که بانعام و انزال آن خداوند بر آنها منت گذارده و از اینجهت منّ نامیده شده و ممکن است متعدد بوده و باین بیان میتوان جمع بین اقوال و اخبار نمود و اللَّه العالم و در مجمع البیان و برهان از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که نزول منّ و سلوی بین الطلوعین بوده و هر که در خواب بود از آن محروم میشد و لذا خواب در اینموقع مذموم شمرده شده و بیداریش موجب جلب رزق میگردد.

وَ ما ظَلَمُونا اشاره باینست که معصیت گناهکاران ضرری برای خدا ندارد

ص: 39

چنانچه طاعت مطیعان نفعی عاید او نمیکند بلکه ضرر معصیت عاید خود عاصی و نفع طاعت عاید خود مطیع میشود.

وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ آنچه از معصیت و گناه و کفر و شرک مرتکب شوند ضررش متوجه خودشان میگردد.

[سوره البقرة (2): آیه 58] ... ص : 40

وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ (58)

(و یاد کنید زمانی را که گفتیم داخل آن قریه شوید و بخورید از خوراکها و میوه های آن از هر کجا که میخواهید در حالی که برای شما گواراست و داخل آن در که شوید سجده کنید و کلمه توبه بر زبان جاری نمائید تا ما گناهان شما را بیامرزیم و بزودی نیکوکاران را مواهب بیشتری عنایت فرمائیم.

در اینکه مراد از قریه کدام قریه است اختلاف شد، بعضی گفتند قریه بیت المقدس بقرینه آیه شریفه در سوره مائده یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ ولی این قرینه دلالت ندارد زیرا آن خطاب حضرت موسی به بنی اسرائیل برای جنگ با عمالقه و قبل از وقوع در تیه بوده و معلوم نیست که این خطاب در زمان موسی «ع» بوده یا در زمان یوشع و بعد از قضایای تیه، و بعضی گفتند مصر بوده که بعد از مراجعت بنی اسرائیل مأمور بدخول در آن شدند و بعضی گفتند اریحا بوده که قریه نزدیک بیت المقدس است، ولی همه اینها تخمین است و دلیل قاطعی از قرآن و خبر برای تعیین این قریه در دست نیست.

و در اینکه باب چه بوده نیز اختلاف شد بعضی گفتند دروازه شهر بوده و بعضی گفتند باب مسجد بوده و قول دوم انسب است.

ص: 40

و نیز در کلمه سجّدا اختلاف نمودند بعضی گفتند مراد رکوع است یا از جهت تواضع یا از جهت کوتاهی در زیرا دخول در حال سجود ممکن نیست.

و بعضی گفتند مراد دخول با تواضع و خشوع و خضوع و انقیاد از فرمان الهی است، و ظاهرا این است که مراد این باشد که داخل باب شوید و سجده شکر کنید که خداوند شما را موفق بدخول در این قریه و تنعم از نعمتهای آن نمود.

وَ قُولُوا حِطَّةٌ در مجمع البیان میگوید یعنی «حطّ عن اوزارنا» (گناهان ما را بریز) و حطة خبر است برای مبتدای محذوف یعنی مسئلتنا حطة عن اوزارنا نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ تا خدا خطاهای شما را بیامرزد و نیکوکاران را جزای بسیاری عطا فرماید (تنبیه) یکی از القابی که در زیارات ائمه طاهرین و بالاخصّ امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده باب الحطه است و از تفسیر عیاشی از سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السّلام از ابی جعفر «ع» روایت شده که فرمود «

نحن باب حطتکم

» و این اشاره باین است که هر کس بولایت اینها معترف و در حریم محبت اینان وارد شود گناهان او آمرزیده و مورد عفو الهی قرار میگیرد.

[سوره البقرة (2): آیه 59] ... ص : 41

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (59)

(پس ستمکاران گفتار ما را بغیر آنچه برای آنها گفته شده بود تغییر دادند، پس بر آن ستمکاران عذاب آسمانی فرود آوردیم بواسطه اینکه مرتکب فسق و کفر می شدند) تبدیل بمعنی تغییر کلام است و این اشاره بکلام کفر آمیزی است که

ص: 41

از روی سخریه و استهزاء بجای آنچه مأمور شده بودند بگویند از آنها صادر شده بدلیل قسمت آخر آیه که بِما کانُوا یَفْسُقُونَ باشد زیرا فسق در بسیاری از آیات شریفه پس کفر اطلاق شده چنانچه در حق شیطان فرموده فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ «1» و این غیر عصیان است که در حق آدم میفرماید وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ «2» که بر ترک اولی هم اطلاق میشود، و چنانچه در سوره سجده میفرماید أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ «3» که فاسق را مقابل مؤمن قرار داده و بعد میفرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ «4» که البته مکذّب عذاب و معاد کافر است، و غیر اینها از آیات دیگر.

و رجز بمعنی عذاب است و در بعضی از تفاسیر است که مراد از رجز آسمانی طاعون بوده که در قسمتی از روز صد و بیست هزار از آنها را هلاک نمود، و سماء بمعنی طرف بالا است.

[سوره البقرة (2): آیه 60] ... ص : 42

وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (60)

(و یاد کنید زمانی را که موسی برای قومش طلب آب نمود، پس گفتیم با عصایت بسنگ بزن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جاری شد که هر 1- سوره کهف آیه 48

2- سوره طه آیه 119

3- سورة السجدة آیه 17 و 20

4- سورة السجدة آیه 17 و 20

ص: 42

طایفه محل آشامیدن خود را بدانند، و گفتیم بخورید و بیاشامید از روزی خدا و در روی زمین فساد و تجاوز نکنید.)

استسقاء بمعنی طلب السقیا و آب خواستن است و عصا ظاهرا همان عصائی بوده که بدست موسی اژدها میشده و بدریا زد و دوازده راه برای عبور بنی اسرائیل باز شد و در اخبار دارد که آن را حضرت آدم از بهشت آورد و جزو مواریث انبیاء بوده و حضرت شعیب بموسی سپرد و حجر نیز سنگ مخصوصی بوده بقرینه الف و لام عهد که همراه موسی بوده و در اخبار دارد که عصی و حجر موسی نزد ائمه هدی بمیراث رسیده و حضرت بقیة اللَّه که ظاهر میشود عصی و حجر موسی با اوست و اصحابش را با آن سیراب مینماید. «1»

و مفسرین گفته اند که این معجزه در تیه بوده موقعی که از شدت تشنگی بموسی شکایت نمودند چنانچه گذشت و قرینه کلوا و اشربوا من رزق اللَّه را هم مؤیّد آن قرار داده اند که کُلُوا اشاره بمنّ و سلوی و اشْرَبُوا اشاره بآن آبی است که از سنگ جاری میشد.

ولی ممکن است گفته شود که اختصاص بتیه نداشته و همیشه با موسی بوده که بعد از او باوصیاء او و سایر انبیاء و اوصیاء منتقل شده است.

وَ لا تَعْثَوْا از عثی و این کلمه چه عین الفعل او مفتوح و چه مکسور باشد بمعنی فسد است یعنی لا تفسدوا فی الارض، و کلمه مفسدین حال مؤکدة است یعنی البته در زمین فساد نکنید و افساد مقابل اصلاح است و شرح آن در ذیل آیه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بیان شد «2». 1- کافی باب ما عند الأئمة من آیات الانبیاء کتاب الحجة

2- مجلد اول ص 373

ص: 43

[سوره البقرة (2): آیه 61] ... ص : 44

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (61)

(و یاد کنید زمانی را که گفتید ای موسی ما اکتفاء نمیکنیم بر یک نوع از خوراک، پروردگار ترا بخوان که برای ما بیرون آورد از آنچه از زمین میروید از سبزیها و تره های آن و خیار و گندم و عدس و پیاز آن، موسی فرمود آیا آنچه پست تر است در عوض آنچه بهتر است میخواهید، بشهر فرود آئید که آنجا آنچه میخواهید برای شما هست، و خواری و تهی دستی بر آنها زده شد و بغضب الهی برگشتند و این ذلت و مسکنت و بازگشت بغضب الهی برای این بود که بآیات الهی کافر شدند و پیغمبران را بدون حق میکشتند و این بواسطه آن بود که از اوامر الهی نافرمانی کردند و تجاوز و ستم مینمودند).

لَنْ نَصْبِرَ یعنی اکتفاء و قناعت نمیکنیم و طعام از طعم است که عرضی است که بقوه ذائقه درک میشود و مصدر بمعنی مطعوم (اسم مفعول) است و بمأکولات اطلاق میشود و مراد از طعام واحد، من و سلوی است و تعبیر بواحد با اینکه متعدد بوده برای اینست که تنوع در آن نبوده و همیشه یک نواخت بوده و چنانچه معروف است خوراک هر چه هم لذیذ باشد مکرّر و یک نواخت که شد موجب اشمئزاز میشود و مراد از نبات ارض نه همین مذکورات در آیه باشد بلکه

ص: 44

ذکر اینها از باب نمونه و مثال است و مرادشان آنچه از زمین میروید میباشد، و بقل یعنی سبزیهای زمینی مانند تره و نعناع و کرفس و گشنیز و نحو اینها از آنچه انسان میخورد و قثاء بمعنی خیار، و فوم بروایت مجمع البیان از حضرت باقر «ع» بمعنی گندم است و عدس معروف است و بصل بمعنی پیاز میباشد.

«أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ» مراد از بهتر، منّ و سلوی و مراد از پست تر چیزهایی است که آنها میخواستند از روئیدنیهای زمینی، و بهتر بودن آنها شاید از جهت این بوده که بدون زحمت کسب و زراعت و صرف مال و وقت در دسترس آنها گذارده میشده و اگر عاقل بودند تنوع نزول را درخواست مینمودند.

«اهْبِطُوا مِصْراً» مراد از مصر یا مطلق شهرستان است چه این مطعومات در قری و شهرستانها بدست میآید نه در بیابانها، و یا مراد مصر فرعون است و منصرف بودن بواسطه سکون وسط است مانند نوح و لوط و نحو اینها اگر چه در موارد دیگر در قرآن غیر منصرف استعمال شده است و امر نه وجوبی است و نه استحبابی بلکه ارشاد است یعنی اگر نوع مطعومات را میخواهید بروید در شهرستان که در آنجا هست.

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ ضمیر در علیهم بنوع بنی اسرائیل راجع است و مراد از ضرب ذلّت ممکن است جزیه باشد که درباره اهل کتاب میفرماید حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ «1» و مراد از مسکنت فقر و تهی دستی باطنی باشد که از جمع مال سیرایی ندارند و ممکن است مراد ذلّت و تهی دستی باشد که بعد از انحلال مملکت و پادشاهی در سامره و منتهی شدن آن باسارت بابل برای آنها پیدا شد. 1- سوره توبه آیه 29

ص: 45

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ای رجعوا یعنی گرفتار غضب و خشم الهی شدند، سلاطین کفار و مشرکین بر آنها مسلط شدند و جمع کثیری از آنها را کشتند و بسیاری از آنها را از اوطانشان خارج نموده با سیری بردند و عذابهای زمینی و آسمانی بر آنها وارد شد که یک قسمت مختصر از آثار غضب الهی را بر بنی اسرائیل در مجلد اول کلم الطیب که از کتب وحی خودشان اخذ شده متذکر شده ایم «1» که از آن جمله است آنچه در سفر داوران باب 2 و 3 و 4 و 6 و 8 و 10 و 13 و در مزمور باب 106 از آیه 35 تا 39 و در کتاب سموئیل باب چهارم، و در کتاب اول پادشاهان باب 8 و 11 و 12 و 15 و 18 و 19 و در کتاب دوم پادشاهان باب دهم و هفدهم و در کتاب دوم تاریخ ایام باب دوازدهم و پانزدهم که قضایای بعد از وفات یوشع تا زمان سلطنت یوشیا و پس از سلطنت یوشیا تا زمان عزرای کاهن و تسلط بخت نصر (نبوکد نصر) بر آنها ذکر شده چنانچه در تاریخ ایام دوم باب 36 و دوم پادشاهان باب 23 و 24 و کتاب ارمیا باب 7 و 8 و 9 و 11 تا زمان عزرا، و کتاب نحمیا باب هشتم نیز ذکر شده، و نیز بعد از عزرای کاهن 160 سال قبل از میلاد مسیح انتیوکس امپراطور فرنگ بر یهود مسلط شده و یهود را کشت و کتب آنان را سوزانید چنانچه در تاریخ یوسیفس یهودی و سایر تواریخ آنها مذکور است.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ کفر و شرک و بت پرستی یهود در هر طبقه و زمان در همین کتب مذکوره ضبط است و ما در کلم الطیب ترجمه عین عبارات آنها را متذکر شده ایم.

وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ قید بغیر الحق صفت لازم قتل پیغمبران است یعنی هر کشتن پیغمبری بدون حق است و یهود چه بسیاری از انبیاء را 1- مجلد اول کلم الطیب 262- 274

ص: 46

که بانحاء مختلف از قبیل سر بریدن و زنده در چاه انداختن، در دیگ جوشانیدن سوزانیدن و امثال آنها کشتند و چه بسیاری از انبیاء را که سبب شدند سلاطین کفار و مشرکین آنان را بقتل برسانند و همه این قضایا در مجلد پنجم بحار الانوار ذکر شده مراجعه شود.

ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ ذلک یا تأکید همان اشاره قبل است یا اشاره بقتل انبیاء است بِما عَصَوْا یعنی بسبب عصیانهم و یعتدون: یعنی یتجاوزون حدود اللَّه، این ذلت و مسکنت و گرفتار غضب خدا شدن، یا این کشتن انبیاء برای این بود که فرمان خدا را مخالفت کرده و از حدود و احکام او تجاوز مینمودند.

[سوره البقرة (2): آیه 62] ... ص : 47

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (62)

(همانا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که جهود شدند و ترسایان و ستاره پرستان آنان که ایمان بخدا و روز بازپسین آورده و عمل شایسته نمودند اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ است و ترسی بر آنان نیست و اندوهی ندارند) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا بعضی گفتند مراد از الذین امنوا مؤمنین بدین مسیح بر حقیقت میباشند مانند سلمان و یارانش که منتظر بعثت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند و ظاهر این است که مراد از الذین آمنوا کسانی از مسلمین میباشند که اظهار ایمان نموده اند و مفهوم آیه اینست که کسانی که این اسماء مانند مسلمان و یهودی و نصرانی و مجوسی را بر خود گذارده و خود را باین نامها نامیده اند،

ص: 47

اینها بر ایشان مثمر ثمر و منتج نتیجه و موجب سعادت نیست و همانا ملاک سعادت ایمان بخدا و روز جزاء و اتیان باعمال صالحه است و پیداست که ایمان برسول خدا و بآنچه آورده لازمه حقیقت ایمان بخدا و روز جزاست.

وَ الَّذِینَ هادُوا مراد طایفه یهودند و گفتند از این جهت باین اسم نامیده شده اند که منسوب به اکبر اولاد یعقوب یهودا میباشند و هادوا یعنی انتحلوا الیهودیة «یهودیت را کیش خود قرار داده اند» وَ النَّصاری مراد مسیحیانند و در وجه تسمیه آنها بنصاری جهاتی ذکر شده و از عیون از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که فرموده: «

لانّهم کانوا من قریة اسمها ناصرة من بلاد الشام نزلتها مریم و عیسی بعد رجوعهما من مصر».

وَ الصَّابِئِینَ بعضی گفتند مراد از صابئین جماعتی از یهودند که کیشی ممزوج از یهودیت و مجوسیت داشته اند «و صبا یصبو» (بدون همزه و با همزه) بمعنی «خرج من دین الی دین» میباشد، و در تفسیر قمی است که گفت:

«قال علیه السّلام الصابئون قوم لا مجوس و لا یهود و لا نصاری و لا مسلمون و هم یعبدون النجوم و الکواکب

» و بعضی گفتند اینان خود را منتسب بدین حضرت نوح میدانند و همه انبیاء بعد از او را منکرند، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ مراد حقیقت ایمان بخدا و روز جزا است و تفصیل این قسمت در ذیل آیه شریفه:

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ بیان شد «1». 1- مجلد اول صفحه 241

ص: 48

و جمله عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ تفسیر آن در ذیل آیه شریفه وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ گذشت «1» و جمله لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ نیز تفسیر آن در ذیل آیه شریفه فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ بیان شد «2»

[سوره البقرة (2): آیه 63] ... ص : 49

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (63)

(و یاد کنید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم و آنچه بشما دادیم (یعنی تورات) از روی قوّت بگیرید و آنچه در آنست متذکر باشید (بدستورات آن عمل کنید) بلکه پرهیز کار و متقی شوید) وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ ظاهر اینست که مراد از میثاق عهد و پیمانی است که از جانب خدا از آنها گرفته شد که شرک باو نیاورند و بانبیاء او و روز بازپسین ایمان بیاورند و بوظائف خود عمل کنند چنانچه بیان آن در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ الایة «3» بیاید انشاء اللَّه تعالی.

وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ نظیر این قسمت آیه در سوره اعراف است:

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «4» و نتق بمعنی از جا کندن است و بقرینه فوقهم و کانّه ظلّة، همان معنی رفع و بالای سر آنها قرار دادن از آن استفاده میشود 1- مجلد اول ص 466

2- مجلد دوم ص 3- 6 [.....]

3- سورة البقرة آیه 82 و 83

4- آیه 170

ص: 49

و الف و لام الجبل برای عهد است و مراد همان کوه طور است که در این آیه ذکر شده و محل مناجات حضرت موسی بوده، و این یکی از معجزات باهره حضرت موسی است و این برای ارهاب و تهدید بنی اسرائیل بوده که بدستورات تورات عمل کنند، و توهم اینکه اینگونه معجزات موجب الجاء و اضطرار میشود و با اصل تکلیف منافات دارد باطل است، زیرا آیه دلالت بر بیش از ترسانیدن بنی اسرائیل از مخالفت نمیکند و اگر این معجزه موجب اجبار باشد اکثر معجزات موسی باید موجب اکراه باشد و حال آنکه بنی اسرائیل بعد از دیدن همه این آیات و معجزات باز مخالفت مینمودند چنانچه بعد از همین آیه میفرماید ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ و اگر بحدّ اجبار و اکراه میرسید دیگر مخالفت معنی نداشت.

و مراد از ما آتَیْناکُمْ ظاهرا تورات است بقرینه وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ و مراد از بِقُوَّةٍ یا قوّت ایمان است و یا اعم از قوّة قلوب و ابدان است چنانچه از تفسیر عیاشی و از محاسن روایت شده که از حضرت صادق علیه السّلام از این آیه سؤال شد که این قوّت در ابدان یا قوّت در قلوب است؟ فرمودند:

فیهما جمیعا «1»

و مراد از وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ شاید عمل بدستورات از فعل واجبات و ترک محرمات باشد چه آنکه مجرد اخذ تورات محقق تقوی نخواهد شد و در مجمع از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده

و اذکروا ما فی ترکه من العقوبة

و معنی لعلکم تتقون در آیات قبل بیان شد. 1- الصافی صفحه 98- 99

ص: 50

[سوره البقرة (2): آیه 64] .... ص : 51

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (64)

(سپس اعراض نمودید بعد از اخذ میثاق پس اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هر آینه از زیانکاران بودید).

تولّی بمعنی استدبار (پشت کردن) کنایه از اعراض و مخالفت است و (من بعد ذلک) یعنی از اخذ میثاق.

و از جمله فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ استفاده میشود که اینها مستحق عذاب و خسران در اثر اعراض و مخالفت شدند ولی تفضل و رحمت الهی مانع از آن شد و حکمت این تفضل امهال آنان بود تا موفق بتوبه شوند یا برای اینکه مؤمنینی که در نسل آنها بودند بوجود آیند و غیر اینها از حکمتهای دیگر، و مراد از رحمت اعطاء نعم الهی و دفع بلیات و عقوبات دنیا و آخرت نسبت بهمه آنها یا بعض آنها است و معنی خسران و زیان در ذیل آیه شریفه:

الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ الآیة بیان شد «1»

[سوره البقرة (2): آیه 65] ...ص :51

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ (65)

(و هر آینه بتحقیق شناختید کسانی را که در روز شنبه تجاوز نمودند پس گفتیم بصورت میمون ها شوید در حالی که مطرودانید) علمتم بمعنی عرفتم است چه اگر علم یک مفعولی باشد (مانند همین جا) یعنی تعلق بذات شیئی بگیرد بمعنی عرف است، و اگر دو مفعولی باشد یعنی تعلق باحوال و صفات شیئی بگیرد بمعنی علم (دانست) است. و اعتدوا بمعنی 1- مجلد اول ص 482

ص: 51

تجاوزوا است و السبت بمعنی شنبه است و شرح قصه چنانچه در سوره اعراف است وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ «1» اینست که قومی بودند از بنی اسرائیل که در نزدیکی دریا زندگی میکردند و روز شنبه خداوند آنان را از صید ماهی نهی فرموده بود و ماهیان بغریزه خدایی چون حس نمودند روزهای شنبه کسی متعرض آنها نمیشود بیشتر در آب ظاهر میشدند و روزهای دیگر نمی آمدند و اینها چون میدیدند نمیتوانند آنها را صید کنند ناراحت میشدند، از اینجهت تمهیدی زدند و گودالهایی اطراف دریǠاحداث نموده و راه آنها را بدریا باز نمودند و روز شنبه که ماهیها بآن گودالها میآمدند عصر آن روز راه مراجعت را بر آنها می بستند و روز یکشنبه آنها را صید مینمودند و میگفتند ما روز شنبه ماهی صید ننمودیم و باصطلاح کلاه شرعی درست میکردند و هر چند صلحاء آنان را از این عمل نهی می نمودند مؤثر واقع نمیشد تا اینکه آنها را ترک گفتند و عذاب الهی بر آنان نازل شد و بصورت بوزینه مسخ شدند و سه روز زنده مانده و سپس هلاک گردیدند و کونوا امر تکوینی و بمعنی جعل و خلق است و قردة جمع قرد بمعنی بوزینه است و این حیوان جزو مسوخ است و مسوخ بنا بر خبری که در سفینه از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده سیزده اند «

الفیل و الدّب و الارنب و العقرب و الضّب و العنکبوت و الدعموص و الجری و الوطواط و القرد و الخنزیر و الزهرة و السهیل» «2» 1- سورة الاعراف آیه 164

2- الدعموص کرمی است سیاه که در گودالهای آب هنگام فرو رفتن آب پیدا میشود و جری بکسر جیم و تشدید راء و یاء نوعی از ماهی است دراز و املس که پولک ندارد و وطواط بمعنی خفاف است و بمعنی خطاف (پرستوک) است و مراد از زهره و سهیل دو حیوان دریایی است که بنام این دو ستاره نامیده شده اند.

ص: 52

و مرحوم مجلسی در مجلد 14 بحار صفحه 787 فرموده:

«انّ المسوخ ثلاثون صنفا علی ما یحصل من الاخبار و هی «ما ذکر بزیادة» الوزغ و العظایة و الکلب و الطاوس و الزنبور و البعوض و الخفاش و الفار و القملة و العنقاء و القنفذ و الحیّة و الخنفساء و الزمیر و المار ماهی و الوبر و الورک، لکن یرجع بعضها الی بعض» «1» و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که فرموده «

انّ اللَّه مسخ سبعمائة امّة عصوا الاوصیاء بعد الرسل».

و این حیوانات را مسوخ گفته اند برای اینکه امتهایی که مسخ شدند بصورت اینها مسخ شده اند نه اینکه این حیوانات از آنها باشند و خداوند کسانی را که مسخ مینمود از روی غضب و عذاب بود و سه روز بیشتر زنده نمی ماندند و اما مسئله تناسخ و اقوال طوائف چهارگانه آنها را ما در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 44- 47 عنوان نموده و بطلان آن را بیان نموده ایم بآنجا مراجعه شود و خاسئین بمعنی باعدین و مبعدین و خسأ قریب المعنی با رجم است.

[سوره البقرة (2): آیه 66] ... ص : 53

فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (66)

پس قرار دادیم عقوبت اهل این قریه را عقوبتی که عبرت باشد برای امّتهایی که در آن زمان بودند و امّتهایی که پس از آنها آمدند و پند برای پرهیزکاران). 1- العظایة: جانوری است نرم و کوچکتر از حرذون که هر دم با شتاب میرود و میایستد و خنفسا: سرگین گردانک است و زمیر بکسر زاء و تشدید میم نوعی ماهی است و وبر جانوری کوچکتر از گربه و ورک حیوانیست که مشی آن باران اوست مثل طفلی که تازه براه افتاده.

ص: 53

ضمیر (در جعلناها) را بعضی گفتند راجع بعقوبت است و بعضی گفتند راجع بحادثه مسخ است و ظاهر اینست که راجع بقریه است که در سوره اعراف ذکر شد و مراد قریه ایلة است که در خبر مروی از حضرت باقر و صادق «ع» تصریح شده.

و مراد از لِما بَیْنَ یَدَیْها امتهای موجوده زمان نزول عذاب و از ما خَلْفَها امتهای بعد از نزول عذاب میباشد.

و نکال بمعنی عذابی است که دارای اثر ظاهر یا باقی باشد و دیگری بواسطه آن تهدید و ترسانیده شود و بمعنی منع نیز اطلاق میشود و نکل که بمعنی قید و لجام است از اینجا است.

وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ یعنی موجب زیادت بصیرت در معرفت و ایمان برای اهل تقوی قرار دادیم که بر تقوی و پرهیزکاری خود ثابت تر شوند و از اینجا استفاده میشود که عذاب های الهی در دنیا برای تهدید و تخویف اهل معصیت و موعظه و زیادتی ایمان و بصیرت اهل تقوی است.

ص: 54

[سوره البقرة (2): آیات 67 تا 71] .... ص : 55

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (67) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (69) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ (71)

(و یاد کن زمانی را که موسی بقومش گفت خداوند شما را امر میکند که گاوی بکشید، قومش گفتند آیا ما را استهزاء میکنی؟ فرمود بخدا پناه میبرم از اینکه از نادانان باشم، گفتند پروردگار ترا بخوان برای ما تا بیان کند که آن گاو چیست؟ گفت پروردگار من میفرماید که آن گاوی است که نه پیر باشد و نه جوان جوان بلکه میان این دو باشد پس آنچه مأمورید بجای آورید، گفتند پروردگارت را بخوان که برای ما بیان کند که این گاو چه رنگ است؟ موسی گفت پروردگار من میفرماید که آن گاو زرد سیر است رنگ او بینندگان را بسرور میآورد، گفتند پروردگارت را بخوان که برای ما بیان کند که این چگونه گاوی است؟ زیرا که این گاو بر ما مشتبه است و بدرستی که ما اگر خدا بخواهد هر آینه هدایت شدگانیم موسی گفت پروردگار من

ص: 55

میگوید آن گاوی که از او زیاد کار نگرفته اند به اینکه او را بخیش بسته و زمین را شیار نموده باشند و نه با او کشت را آب داده باشند، و آن گاو بی عیب است و رنگ مخالف رنگ تنش در او نیست، گفتند اکنون حق را آوردی، پس از آن گاو را ذبح نمودند و حال آنکه نزدیک بود بجا نیاورند)

شرح الفاظ آیات .... ص : 56

تَذْبَحُوا از ذبح است و اصل آن بمعنی شقّ و شکافتن باشد و بمعنی بریدن حلقوم آید و ذبح شرعی آنست که شرایطی که در شریعت اسلام برای آن مقرر شده رعایت شود که مسلمان بودن ذبح کننده و نام خدا بردن، و رو بقبله بودن، و قطع اوداج اربعه با آهن نمودن است، و بَقَرَةً گاو ماده باشد و گاو نر را ثور گویند و تاء آن تاء وحدت است نه تاء تأنیث مانند تمر و تمرة و اصل بقر بمعنی شکافتن باشد و گاو را برای آن بقر گفتند که برای شخم زمین را میشکافد و هُزُواً بمعنی سخریه و استهزاء باشد و در آن سه لغت است هزو (بضم زاء با واو) و هزء (بسکون زاء با همزه) و هزء (بضم زاء با همزه) ولی چنانچه در مقدّمه این کتاب متعرض شدیم معتبر همان قرائت سیاهی است که بتواتر از زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا این زمان بما رسیده است و قرائت سیاهی هُزُواً بضمّ زاء و با واو است و همین گفتار در کفوا جاریست.

الْجاهِلِینَ جهل در اینجا مقابل عقل است که آن را حمق گویند نه مقابل علم و از این جمله استفاده میشود که استهزاء و سخره نمودن عمل احمقانه است و از ساحت قدس انبیاء دور است.

ما هِیَ از جواب حضرت موسی استفاده میشود که این سؤال از سنّ بقره بوده است و در اخبار دارد که اگر بنی اسرائیل این سؤالات را ننموده و یک بقره ذبح کرده بودند امتثال امر شده بود ولی هر چه بیشتر سؤال شد حکم

ص: 56

سخت تر شد، و توهم نشود که احکام ثانویه و ثالثیه و رابعیه ناسخ حکم اولی باشند تا اشکال شود که نسخ قبل از عمل جایز نیست بلکه اینها تقییداتی است نسبت باطلاق حکم اول، و تأخر بیان از وقت حاجت هم نیست زیرا که وقت عمل موسع بوده و ممکن است حکمت این تقییدات عقوبت آنها در کثرت سؤال و مسامحه در عمل باشد چنانچه در روایات وارده از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرت رضا «ع» است که «

و لکن شدّدوا فشدّد اللَّه علیهم

» (و فارض) بمعنی مسنّ و سالدار است و (بکر) بمعنی جوان است که هنوز زایش ننموده و فحل ندیده است و فارض و بکر چون از صفات مختصه اناث است از اینجهت احتیاج بعلامت تأنیث ندارد با اینکه بقره علامت تأنیث دارد نه از جهت تاء زیرا گذشت که تاء وحدت است بلکه از جهت لفظ بقره مقابل ثور (و عوان) بمعنی هر چیزی است که در نیمه سنّ باشد، و از کلمه فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ ممکن است استفاده شود که دیگر سؤال نکنید و بر خود کار را مشکل ننمائید ولی باز آنها از رنگ بقره سؤال نمودند جواب آمد صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ صفراء بمعنی زرد و فاقع بمعنی شدید الصفرة و زرد سیر است و تأکید صفراء است (و لونها) فاعل است برای فاقع، و ضمیر (تسر) راجع ببقره است یعنی صفاء آن بقره ناظران را خرّم کند.

باز بنی اسرائیل سؤال را ادامه داده و از کار کرده بودن یا نبودن آن پرسیدند جواب آمد لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها اصل (ذلول) بمعنی سهل الانقیاد و رام است و مراد اینست که بواسطه کار گرفتن و بار کشیدن از او رام و کار شکسته نشده باشد (و تثیر الارض) بیان (لا ذلول) است و اثارة الارض بمعنی شیار کردن زمین است و گاو نر را از اینجهت ثور گویند که زمین را با او شیار کنند، وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ کشت را آب نداده باشد یعنی بوسیله او

ص: 57

آب کشی برای زراعت نشده باشد و مُسَلَّمَةٌ بمعنی سالم و بی عیب است و شیة از و شی ء و بمعنی هر رنگی است که مخالف رنگ عمده چیزی باشد مانند خالهای سفید که در گاو سیاه رنگ باشد و نحو آن.

جِئْتَ بِالْحَقِّ یعنی حق صفات گاو را بیان فرمودی بطوری که دیگر اشتباهی روی ندهد وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ بمعنی کادوا ان لا یفعلون است یعنی نزدیک بود که این کار را نکنند.

و این قضیه تمهید و مقدمه است برای قصه که در آیه بعد ذکر میفرماید و آن قصه ملخص آن بطوری که قمی ره از حضرت صادق علیه السّلام و صدوق ره از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده اند اینست که مردی در بنی اسرائیل پسر عموی خود را برای امتناع از دادن دخترش را باو از روی خدعه کشت و بنی اسرائیل را بقتل او متهم نمود و خود قاتل مقتول را نزد موسی آورد و مطالبه خون او را نمود و این امر در میان آنها سخت بزرگ شد و هر کدام از خود آن را دفع مینمودند پس در کار خود بحضرت موسی مراجعه نمودند و خداوند خواست که حقیقت امر را مکشوف سازد پس دستور فرمود گاوی را باین اوصاف کشتند و بعض از آن گاو را به مقتول زدند تا زنده شد و خبر داد که همان مدعی خون (پسر عمش) قاتل اوست.

و سرّ تقدیم این قسمت این قصّه بر قسمت اول آن که در آیه بعد ذکر میشود اینست که مقدمه تمهیدیه باشد برای خطابی که در آن آیه بنی اسرائیل را مخاطب قرار میدهد تا مقصود از جمله فقلنا اضربوه ببعضها مفهوم شود.

ص: 58

[سوره البقرة (2): آیات 72 تا 73] .... ص : 59

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (73)

(و یاد کنید زمانی را که شخصی را کشتید و هر کدام نسبت آن قتل را از خود دفع مینمودید و خدا ظاهر کننده بود آنچه را که شما کتمان مینمودید، پس گفتیم که بعض از اجزاء آن بقره را بمقتول بزنند «تا زنده شود» و خداوند این چنین مردگان را زنده مینماید و آیات خود را بشما نشان میدهد تا باشد که تعقل کنید) خطاب قَتَلْتُمْ به یهود زمان نبی باعتبار پیشینیان آنها است چنانچه معمول است هر گاه کسی از طائفه ای یا قبیله ای عملی از او سر زند بآن طائفه یا قبیله نسبت میدهند.

و فَادَّارَأْتُمْ اصل آن تدارأتم بوده از درأ بمعنی دفع چنانچه در آیه شریفه است وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ «1» یعنی یدفع، و در حدیث است «

ادرؤا الحدود بالشبهات

» یعنی ادفعوا، و معنی اینست که هر کدام نسبت قتل را از خود دفع مینمودید وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ یعنی خداوند بیرون میآورد از پنهانی و ظاهر می سازد آنچه را قاتل از شما پنهان می نمود که کشتن آن مقتول و سبب قتل او باشد.

فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها

ضمیر مفرد در اضربوه بمقتول که از آیه قبل فهمیده میشود برمی گردد و ضمیر ببعضها راجع ببقره است که در آیات سابقه مذکور میباشد یعنی گفتیم قسمتی از آن گاو را بر آن مقتول بزنند تا زنده شود و این کار را انجام دادند و آن شخص زنده شد و از قاتل خود خبر داد و 1- سوره نور آیه 8

ص: 59

خصومت و اختلاف مرتفع گردید.

و این یکی از معجزات بزرگ حضرت موسی «ع» بود و این آیه یکی از آیات داله بر امکان رجعت است.

کذلک یحیی اللَّه الموتی، این قسمت بیان قرآن است نسبت بمنکرین معاد که خدا این چنین مردگان را زنده میکند، وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

و آیات و نشانه های خود را ارائه میدهد که عقل خود را بکار بندید و در آیات او تدبّر و تأمل کنید و براه راست و سعادت خود راه یابید.

[سوره البقرة (2): آیه 74] .... ص : 60

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)

(سپس دلهای شما سخت شد بعد از همه این آیاتی که شما مشاهده نمودید پس آن دلها مانند سنگ یا سخت تر از سنگ گردید زیرا از آن سنگها بهری بود که از آن آب بدر آید و از آنها بعضی بود که شکافته شود و از آن چشمه ها جاری گردد و از آنها پاره بود که از ترس خدا فرو ریزد و خداوند از آنچه شما میکنید غافل نیست.

قساوت قلب کنایه از عدم تأثیر آیات و معجزات باهرات و مواعظ و ادلّه و براهین عقلی در نفوس آنها است بواسطه عناد و عصبیت و توغل در مادیت و سایر امراض روحی که در آنان رسوخ نموده چنانچه در ذیل آیه شریفه:

ص: 60

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بیان نمودیم «1» و هر گاه در حالات یهود از زمان حضرت موسی «ع» تا این زمان بررسی کنید می فهمید که هیچ طائفه بقدر اینها قساوت نداشته که حتی نسبت بزن و فرزند خود ترحم نمی نمایند و البته دلهای اینان از سنگ خارا سخت تر است.

مِنْ بَعْدِ ذلِکَ یعنی از بعد آن همه آیات و معجزات که مشاهده نمودند أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً او بمعنی بل و برای اضراب است یعنی بلکه از سنگ سخت ترند سپس بیان سخت تر بودن دلهای آنان را از سنگ میفرماید به اینکه بعضی از سنگها هست که نهرها از آنها جاری میشود و بعضی از آنها در اثر زلزله در کوه ها شکافته و چشمه های آب از آنها بیرون میآید و بعضی از آنها از ترس خدا فرو میریزند و در جمله إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ مفسرین وجوهی در تأویل آن گفته اند و همه آنها مبتنی بر این اصل است که حجارة و سنگ مورد خوف و خشیت قرار نمیگیرد لکن مقتضای بسیاری از آیات و اخبار متواتره بتواتر اجمالی این است که جمیع موجودات عالم علوی و سفلی و جمادات و نباتات و حیوانات در حدّ خود شعور و ادراک و معرفت بخدا و انبیاء و اولیاء دارند مانند آیه شریفه وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ «2» و آیه شریفه:

وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ «3» و آیه وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ «4» و غیر اینها از آیات دیگر.

و اخبار عرض ولایت بر کوه ها و نهرها و آسمانها و حیوانات و اخبار تأثر آنها در شهادت حضرت سید الشهداء علیه السّلام و اخبار آمدن حیوانات و عرض حاجت آنها نزد ائمه «ع» و قصه هدهد و قضیه مورچه در سوره نمل و شهادت سوسمار برسالت 1- مجلد اول ص 363

2- سوره اسراء آیه 46

3- سوره الرعد آیه 13

4- سوره الرحمن آیه 6

ص: 61

حضرت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تسبیح سنگ ریزه در دست مبارک آن حضرت و قضایای بسیار دیگر که در کتاب مدینة المعاجز و غیر آن در باب معجزات نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه «ع» نقل نموده اند.

مولوی گوید:

جمله ذرّات پیدا و نهان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل

[سوره البقرة (2): آیه 75] .... ص : 62

أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75)

(آیا توقع دارید این یهودیان بشما ایمان بیاورند و سخن شما را باور دارند و حال آنکه گروهی از ایشان بودند که سخن خدا را می شنیدند و سپس آن را تحریف مینمودند بعد از آنکه آن را تعقل نموده بودند در حالی که میدانستند کلام خداست و ایشان را نیست که تغییر دهند.)

طمع بمعنی توقع نفع و فایده از غیر است نظیر رجاء و امید و ضدّ آن استغناء و یأس است، و طمع و رجاء نسبت بخدا بسیار ممدوح و یأس از رحمت او از گناهان بزرگ است چنانچه در آیه شریفه است:

وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ «1» و اما طمع نسبت بخلق اگر راجع بامور مادّی و استفاده دنیوی باشد بسیار مذموم است و اخبار در مذمّت آن بسیار است چنانچه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده 1- سوره یوسف آیه 87

ص: 62

«ایّاک و الطمع فانّه الفقر الحاضر» «1»

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده:

«بئس العبد عبد له طمع» «2»

و از حضرت صادق روایت شده «

الذی یثبت الایمان فی العبد الورع و الذی یخرجه منه الطمع»»

و در نهج البلاغه «

الطامع فی وثاق الذلّ

» و غیر اینها از اخبار دیگر.

و اگر راجع بامور معنوی و استفاده دینی باشد مانند استفاده علمی از عالم و یا استفاده اخلاق حمیده و اعمال صالحه از نیکان و صلحاء، ممدوح است و مورد آیه از این قبیل است که توقع هدایت و ایمان آوردن یهود باشد، و خطاب در آیه بمؤمنین است و همزه، همزه استفهام انکاریست و این استفهام اگر مدخولش منفی باشد جوابش مثبت است مانند أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی «4» و اگر مثبت باشد جوابش منفی است مانند همین آیه و ضمیر جمع غائب در یؤمنوا بیهود راجع است و ظاهرا مراد همان یهود زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میباشند و مراد از فَرِیقٌ مِنْهُمْ علماء آنها میباشند که در مدینه بودند و جمله وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ الایة جمله حالیه است و علت عدم ایمان آنان را بیان میفرماید که با وجود اینکه حقانیت اسلام و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را تعقل و درک نمودند و دانستند کلام الهی است از روی عناد و عصبیت و حفظ مقام و ریاست خود تحریف نمودند و ظاهر اینست که مراد از کلام الهی که تحریف نمودند اخبار تورات ببشارت آمدن رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اسماء و صفات او باشد که بعوام خود گفتند این آن کسی نیست که تورات بشارت آمدن او را داده است با اینکه میدانستند همان است و مراد از شنیدنشان شنیدن از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد که آنها را از اخبار تورات خبر داده.

وعده از مفسرین گفتند مراد از فریق منهم پیشینیان از یهودند که کلام 1- جامع السعادات صفحه 261 [.....]

2- جامع السعادات صفحه 261

3- جامع السعادات صفحه 261

4- سورة الاعراف آیه 171

ص: 63

خدا را از حضرت موسی و سایر انبیاء شنیدند و تحریف نمودند و تحریفات آنها در هر عصر و زمانی از مراجعه بنسخ تورات مخصوصا نسخه هایی که بزبانهای مختلف ترجمه شده ظاهر و هویدا است (تفصیل آن در کتاب الهدی مرحوم بلاغی ره ذکر شده مراجعه شود) و بنا بر این منظور آیه اینست که این طایفه شیمه و عادت آنها از قدیم الایّام این بوده که سر اطاعت نسبت باوامر الهی فرود نیاورند و تسلیم پیغمبران او نشوند و شما مؤمنان هیچگاه متوقع و منتظر ایمان آوردن اینان نباشید.

و کلمه فریق نظیر طائفه است و اشاره بعده است از اجتماعی که بوجهی از آنها امتیاز و جدایی یافته باشند.

[سوره البقرة (2): آیات 76 تا 77] .... ص : 64

وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76) أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (77)

(و زمانی که با مؤمنان برخورد کنند گویند ایمان آوردیم و هر گاه بعضی از آن یهود با بعضی دیگر خلوت کنند گویند آیا حدیث میکنید و خبر میدهید مؤمنین را «مسلمانان را» بآنچه خدا بر شما گشوده و نازل نموده است تا بواسطه آن محاجه کنند و حجت قرار دهند بر شما نزد پروردگارتان، آیا تعقل نمی کنید آیا این قوم نمی دانند که خداوند می داند آنچه را پنهان کنند و آنچه را آشکارا نمایند).

در مجمع البیان از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود گروهی از یهود که از معاندین نبودند، مسلمین را که ملاقات مینمودند از آنچه در تورات

ص: 64

از اوصاف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود بآنها خبر میدادند و چون با بزرگان خود ملاقات مینمودند آنان را از این عمل نهی نموده میگفتند آیا مسلمانان را خبر میدهید بآنچه در تورات است از صفت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا با شما نزد پروردگارتان محاجّه کنند و زبان آنها بر ما باز باشد.

و بعضی گفتند آیه راجع بیهود بنی قریظه و بنی النضیر است که بعد از آنکه حضرت علی علیه السّلام مأمور جنگ با آنها شد وقتی کنار قلعه آنها رسید سفاهت نموده و دشنام میدادند و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنید و فرمود «

یا اخوة القردة و الخنازیر انا اذا نزلنا بساحة قوم فساء صباح المنذرین

» ایشان با یکدیگر گفتند این حدیث را که با محمد گفته؟ و بعضی گفتند آیه درباره منافقین از یهود است که بظاهر مسلمان و در باطن یهودی بودند.

و ظاهرا آیه درباره مذمّت یهود است که ملاقات آنان با مسلمانان و اظهار ایمانشان از روی نفاق و کذب بوده است و آنچه بنظر میرسد «و اللَّه أعلم» اینست که این دسته از یهود جاسوس بوده و از طرف سایر یهودیان مأمور بودند که اظهار ایمان نموده و بدینوسیله از مسلمانان کشف خبر کنند و در برخورد با مسلمانان و گفتگوی با آنان دریافتند که مسلمین از اخبار و مطالبی که یهود اطلاع از آنها را مختص بخود میدانستند آگاهند و این امور موجب الزام آنها و اتمام حجّت مسلمانان بر آنهاست از اینجهت وقتی با یکدیگر خلوت مینمودند میگفتند شما مسلمانان را باین امور که موجب غلبه آنها بر شما و محاجه و مخاصمه آنها علیه شما نزد پروردگارتان میباشد خبر میدهید، آیا این مطلب را تعقل نمیکنید؟ و کلمه ما موصوله عام و شامل بشارات تورات بر نبوت پیغمبر اسلام و عقوبات وارده بر اسلافشان و غیر اینها از اموری که تنها خود یهود میدانستند میشود، و اینها غافل از اینکه چه خبر دهند و ندهند، خداوند عالم السر و الخفیات

ص: 65

همه اینها را به پیغمبرش وحی می نماید و احتیاج بکشف مسلمین از یهود نیست و از اینجهت در مقام ردّ بر آنها میفرماید: أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ آیا اینها نمیدانند که خداوند میداند آنچه را اینها پنهان میدارند از بشارات تورات و غیر آنها، از نفاق و دورویی آنها در دعوی و اظهار اسلامشان و آنچه را آشکارا میدارند و از این آیه استفاده میشود که یهود بواسطه توغل در مادیت حتی علم خدا را هم محدود میدانسته و گمان میکردند اگر چیزی را پنهان دارند و مسلمانان را از آن مطلع نسازند خدا نمیداند و حجت او بر آنها تمام نخواهد بود و گرنه کسی که معتقد بخدا باشد و او را عالم السر و الخفیات و علام الغیوب بداند چنین کلامی از او صادر نمیشود.

[سوره البقرة (2): آیه 78] .... ص : 66

وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ (78)

(و بعضی از اهل کتاب سواد خواندن و نوشتن ندارند و از کتاب نمی دانند جز دروغ ها و بهم بافته های مزوران را، و نیستند این ها جز این که گمان می برند).

در بیان این آیه شریفه در چند مقام بحث میشود:

«اول در معنی امیّون»: امّی منسوب بامّ است و امّ در قرآن بمعانی چندی اطلاق شده:

1- وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ «1» بمعنی اصل کتاب و اشاره بلوح محفوظ است چنانچه در آیه دیگر نیز میفرماید: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ «2» و ام الکتاب بر سوره فاتحه نیز اطلاق شده 1- سوره الزخرف آیه 3

2- سوره الرعد آیه 39

ص: 66

2- اطلاق بر محکمات قرآن که نصوص و ظواهر آن باشد مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ «1» 3- بمعنی مادر مانندا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی

«2» 4- اطلاق بر اصل قری چنانچه در آیه شریفه است وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا «3» و مکّه را بر این اطلاق امّ القری نامیدند چنانچه در آیه شریفه است وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها «4» و اطلاق امّی بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بهمین مناسبت است که از مکه معظمه بوده چنانچه در آیه شریفه است الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ «5» و بخطا رفته اند بعضی از مفسرین عامّه که گمان کرده اند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را امّی گفتند برای اینکه خواندن و نوشتن را نمیدانسته زیرا اخبار اهل بیت این را تکذیب نموده و در بصائر الدرجات صفار بابی عنوان نموده که «

انّ رسول اللَّه یقرأ و یکتب بکل لسان

» و حدیثی از حضرت جواد علیه السّلام نقل میکند که از آن حضرت پرسیدند برای چه نبی را امّی گویند فرمود مردم چه میگویند عرض کردند گمان میکنند که آن حضرت نمی نوشته فرمود «

کذبوا علیه لعنهم اللَّه

» از کجا این را میگویند و حال آنکه خداوند در محکم کتابش میفرماید هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ «6» پس چگونه تعلیم میکند کسی که خودش نداند قسم بخدا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میخواند و مینوشت به هفتاد و دو زبان، و از اینجهت او را امی گفتند که از مکه معظمه بوده و مکه از امّهات قری است و همین است قول خدای تعالی لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها و از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که «

انّ النبی کان یقرأ و یکتب و یقرأ ما لم یکتب

»

1- سوره آل عمران آیه 5

2- سوره طه آیه 95

3- سوره قصص آیه 95

4- سوره الانعام آیه 92

5- سوره الاعراف آیه 155

6- سورة الجمعة آیه 2

ص: 67

و اطلاق امیین بر اهل مکه یا برای اینست که منسوب بامّ القری میباشند و یا برای اینکه علم خواندن و نوشتن نداشته اند و امّا امیّون در آیه شریفه مراد عوام یهودند که سواد خواندن و نوشتن نداشتند.

«مقام دوم در معنی امانیّ»: امانی جمع امنیّة است، و در تفسیر آن بعضی گفتند مراد قرائت کتاب است بدون توجّه و تدبّر در معانی آن، و بعضی گفتند بمعنی آرزوها و خیالبافیهای باطل است چنانچه گفتند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً «1» و گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «2» و گفتند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً «3» و امثال اینها، و بعضی گفتند بمعنی اکاذیب و افتراءاتی است که از علماء مدلّس بدون مدرک و دلیل فرا گرفته و تقلید میکنند و حدیث مبسوطی در این موضوع از تفسیر منسوب بحضرت عسکری علیه السّلام نقل نموده و مرحوم شیخ انصاری ره در فرائد میفرماید «اللائح منه آثار الصدق» از این حدیث آثار صدق ظاهر میشود و علماء ببعضی فقرات این حدیث برای تجویز و لزوم تقلید تمسک نموده اند و آن این جمله است «

فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهویه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه

» ولی قطع نظر از مفاد این حدیث این تفسیر در نظر محققین از علمای شیعه ارزشی ندارد برای اینکه نه سند صحیحی دارد و نه مناسب مقام ائمه است که کتاب تفسیر بنویسند و نه این معهود بوده، علاوه بر اینکه مشتمل بر مطالب بسیاری است که آثار غلوّ از آنها ظاهر است چنانچه در تدبّر الفاظش بر متأمل واضح خواهد شد.

بنا بر این ما از نقل آن خودداری نموده و تنها در مسئله تقلید چند کلمه متذکر میشویم: 1- سوره البقره آیه 60

2- سورة المائده آیه 21

3- سوره البقرة آیه 105 [.....]

ص: 68

تقلید اصولا بر خلاف اصل و قاعده اولیه است برای اینکه اخذ بقول غیر بدون مدرک جایز نیست ولی در احکام اجتهادیّه که برای غیر مجتهد استنباط آنها از روی مدارکش ممکن نیست (نظر به اینکه مدارک احکام غالبا از روی اخبار است زیرا اجماع تحققش بسیار کم است، و ظواهر آیات هم تا رجوع باخبار مخصصه و مقیّده و ذکر قرائن مجاز نشود حجت نیست، و ادله عقلیه نیز فقط در مستقلات عقلیه از محسنات و مقبحات است آنهم بعد از تمامیت قاعده ملازمه، لذا راه استنباط منحصر باخبار است و اخبار نیز صحیح و سقیم، مجمل و مبین، خاص و عام، مطلق و مقیّد، ظاهر و متشابه، معمول به و معرض عنه، معارض و مخالف دارد و برای عامی استفاده از آنها غیر مقدور است و طریق احتیاط هم برای او معسور بلکه غیر مقدور میباشد) از باب رجوع جاهل بعالم و غیر اهل خبره باهل خبره با شرایط مقرره از عدالت و خبرویت و نحو اینها، باید از مجتهد جامع الشرائط تقلید نماید.

و از اینجهت تقلید بر مجتهد حرام است برای اینکه خود متمکن از استنباط احکام میباشد، و همچنین در اصول دین تقلید جایز نیست زیرا مدارک و ادله آن واضح و تحصیل اعتقاد بآنها از روی دلیل برای همه میسر است بلکه در ضروریات و اجماعیات و عقلیّات مستقلّه بلکه مطلق علمیات تقلید لازم ندارد.

و تقلید از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نیز اشتباه و نابجاست و بسا اینگونه تقلیدها از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نیز اشتباه و نابجاست و بسا اینگونه تقلیدها ملتها را بسقوط و نیستی میکشاند مانند تقلیدی که ملل مسلمان امروزه از اروپائیها و امریکائیها می نمایند آن هم در عادات و رسوم و کارهای زشت و ناپسند آنها نه در ترقیات و صنایعشان. و این همان تقلیدی است که مولوی گوید:

ص: 69

خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

و مورد آیه تقلید در اصول دین است و بدون شک، مذموم و حرام و موجب خسران دنیا و آخرت است چون عوام یهود از احبارشان در مورد رسالت پیغمبر اسلام و بشارات تورات تقلید نموده و گفته آنها را که گفتند این آن پیغمبری نیست که تورات بشارت داده، پذیرفتند و بهمین گمان اکتفاء نمودند.

و روش اکثر کفار و اهل باطل همین بوده که در جواب انبیاء الهی که آنان را بدین حق دعوت مینمودند می گفتند.

إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ «1» «مقام سوم در بیان إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ: ظنّ حالت نفسانیه وجدانیه است نسبت بمتعلقش، زیرا نفس هر گاه بمطلبی یا موضوعی توجه کند، یا معتقد بوجود و تحقق آن میشود و احتمال خلاف آن را نمیدهد، در اینصورت اگر مطابق با واقع باشد آن را یقین گویند و برای آن مراتبی است که در ذیل آیه:

وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ گذشت «2» و اگر بر خلاف واقع باشد آن را جهل مرکب نامند و اگر معتقد بر خلاف و عدم مطابقت آن با واقع شود آن را یقین بخلاف گویند.

و هر گاه احتمال صدق و کذب و مطابقت و مخالفت و صحت و فساد هر دو را بدهد در اینصورت اگر طرف مطابق را ترجیح دهد، ظنّ بمعنی اخصّ است و آنهم دارای مراتبی است که هر چه ترجیح بیشتر شود ظنّ قوی تر میشود تا برسد بظنّ قریب بعلم که آن را ظنّ اطمینانی و ظن متاخم بعلم تعبیر می کنند و هر چه ترجیح کمتر شود، ظن ضعیف تر می گردد تا برسد بظن قریب بشک که ظنّ ضعیفش گویند. 1- سوره زخرف آیه 21

2- مجلد اول ص 250

ص: 70

و اگر طرف مخالف را ترجیح دهد آن را وهم یا ظنّ بخلاف گویند و آن نیز دارای مراتبی است، و اگر هر دو احتمال برابر باشد آن را شک بمعنی اخصّ نامند و اطلاق دیگری نیز برای ظن و وهم و شک هست که عدم یقین باشد و بسا ظنّ بر یقین هم اطلاق میشود که بمعنی مطلق ترجیح است اعم از اینکه احتمال خلاف داده شود یا نشود چنانچه در ذیل آیه الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ گذشت «1» و ظنّ در این آیه مورد بحث همان ظن بمعنی اخص است که مسلما در باب اصول دین حجت نیست برای اینکه باب علم برای آنها مفتوح است بالاخص در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مشاهده معجزات باهرات و آیات بیّناتی که از آن حضرت ظهور مینمود.

«و اما کلام در حجیّت ظنّ در احکام»: و توضیح در این مقام اینست که احکام شرعیه چون قضایای حقیقیه است که تابع موضوع میباشند تا موضوع محقق نشود، مجرد انشاء بوده و حکم نیست، چنانچه همه قضایای عقلیه و علمیه در جمیع علوم از این قبیل است مثلا گفته میشود «کل زوج منقسم بمتساویین» که تحقق حکم انقسام بمتساویین وقتی است که موضوع زوجیت در خارج تحقق پیدا کند و همین طور است «کل خمر حرام» که تا خمر در خارج محقق نشود حکم حرمت تحقق پیدا نمیکند.

بخلاف قضایای خارجیه که تحقق آنها قبل از اخبار است یعنی حکم بر افرادی که در خارج تحقق یافته اند حمل می شود مانند: «قتل من فی العسکر» بنا بر این برای حکم شأن و مراتب تعقل نمیشود، لذا اگر علم بتحقق حکم پیدا شود منجز میگردد و بر مخالفت آن استحقاق عقوبت پیدا میشود و اگر علم 1- مجلد ثانی ص 21

ص: 71

پیدا نشود منجز نمی گردد، بلی اگر ظنّ پیدا شود هر گاه بر اعتبار این ظنّ دلیل قطعی علمی باشد، همان علم بحکم است و از آن بظنّ خاص تعبیر میشود مانند ظواهر آیات یا خبر ثقة و نحو اینها.

و اگر دلیل قطعی علمی نداشته باشد ظن غیر معتبر است و با شک و وهم تفاوت ندارد و آن مجرای اصول است که اصل استصحاب یا برائت یا اشتغال یا تخییر یا در موارد خاصه اصالة الحلّ و اصالة الطهارة و نحو اینها باشد و محل تفصیل آن در علم اصول باب حجیت ظن است.

[سوره البقرة (2): آیه 79] .... ص : 72

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ (79)

پس وای بر کسانی که بدستهای خود کتاب را مینویسند و می گویند این کتاب از طرف خدا است برای اینکه ببهای کمی بفروشند پس وای بر اینان از جهت آنچه بدستهای خود مینویسند و وای بر اینان از جهت آنچه بدست می آورند.

«ویل» دو معنی دارد: یکی وصفی که در فارسی از آن به وای و بدا بحال او تعبیر می شود و این معنی شامل جمیع انحاء عذاب دنیوی و اخروی بهمه مراتب آن می شود بنحوی که هیچ خیر و خوبی در آن نباشد.

و دیگر اسمی که نامی از وادی جهنم است چنانچه در مجمع البیان از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده فرمود «

ویل وادی است در جهنم که چون کافران را در آن افکنند چهل سال میروند و هنوز بقعر آن نرسیده باشند

»

ص: 72

و در مجمع البحرین است که «هو واد فی جهنّم لو ارسلت الیه (فیه) الجبال لماعت» «1».

چنانچه طوبی هم دو معنی دارد یکی وصفی که بمعنی خوشا بحال اوست که جمیع خیرات دنیوی و اخروی را شامل میشود.

و دیگر اسمی که نام درختی است در بهشت که اصل آن در خانه امیر المؤمنین علیه السّلام و شاخه های آن در قصرهای بهشت آویزان است و شرح آن بیاید الکتاب مصدر بمعنی اسم مفعول یعنی مکتوب است و الف و لام آن عهد است و اشاره بکتب منسوبه بوحی است بقرینه یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و مقید نمودن یَکْتُبُونَ را بِأَیْدِیهِمْ با اینکه کتابت و نوشتن جز بدست نیست برای اشعار باینست که این کار را بدست خود و از پیش خود مینمودند و سپس نسبت آن را بخدا میدادند، و از این جمله استفاده میشود که کتب منسوبه بوحی که نزد یهود و نصاری بنام کتب عهد قدیم و جدید متداول است بالاخص توریة و زبور و انجیل ساخته و پرداخته یهود و نصاری است و مربوط بانبیاء عظام مثل موسی و داود و عیسی (ع) نیست چنانچه قبلا متذکر شدیم و در کلم الطیب این مطلب را اثبات نموده ایم و چنانچه از متون این کتب استفاده میشود تورات رایج مکتوب یک کافر قصی القلب متمایل بشرک و بت پرستی و انجیل مکتوب یک فاسق شهوت پرست بی علاقه بدین است و این کلام با حدیث مروی از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود «

عمدوا الی التوریة و حرفوا صفة النبی لیواقعوا الشک بذلک للمستضعفین من الیهود

» منافات ندارد زیرا آن تحریف یکی از مصادیق تحریفات آنهاست.

و مراد از اشتراء بثمن قلیل، استفاده های علماء آنها است از عوامشان از (1) ماعت بمعنی ذابت «گداخته شود»

ص: 73

زخارف دنیوی و ریاست و مقام و نحو اینها و تعبیر بقلیل از جهت اینست که تمام متاع و زخارف دنیوی را خدا قلیل شمرده است قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ «1» و مراد از «یکسبون» ممکن است امرار معاششان از این عمل حرام باشد یعنی بد راهی برای معاش خود بدست آورده اند و ممکن است مراد گناهان و اضلال و کفری باشد که برای خود بواسطه این عمل تحصیل کرده اند.

[سوره البقرة (2): آیه 80] .... ص : 74

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (80)

(و یهود گفتند که آتش دوزخ بما نرسد مگر روزهای چندی، بگو آیا پیمانی از نزد خدا در این باره گرفته اید تا خدا پیمانش را مخالفت نکند، یا بر خدا می گویید و نسبت میدهید آنچه را که نمیدانید) کلمه لن را بعضی گفتند برای تأیید در نفی است بدلیل لَنْ تَرانِی و اکثر گفتند برای تاکید در نفی است.

و مسّ بمعنی الصاق است و آن عبارت از نزدیک شدن دو چیز است بنحوی که فصلی بین آنها نباشد و بالمس یکی است جز اینکه در مفهوم مسّ احساس مأخوذ است و در لمس مأخوذ نیست بلکه معنی این اعم است و ایاما معدودة یعنی چند روزی و بعضی گفتند هفت روز و بعضی گفتند چهل روز، ولی مقداری برای آن معین نشده و این کلام از یهود دالّ بر انکار خلود است و ما مسئله خلود کفار و مشرکین را در عذاب در ذیل آیه شریفه وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ متذکر شدیم «2» و همزه «اتخذتم» همزه استفهام است لذا مفتوح میباشد و اصل آن «اتخذتم» 1- سوره نساء آیه 79

2- مجلد اول ص 283

ص: 74

بوده همزه دوم چون همزه وصل است حذف شده و مراد از اتخاذ عهد اینست که خداوند با آنها عهد نموده باشد که بیش از چند روز آنان را در دوزخ عذاب نکند و البته اگر چنین عهدی نموده بود تخلف نمینمود إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ «1» چنانچه بنده هم اگر با خدا عهدی ببندد حرام است تخلف کند بلکه اگر تخلف کند باید کفاره دهد، و کلمه «ام» یا متّصله است در مقابل همزه استفهام، باین معنی که این گفتار شما مستند به یکی از این دو وجه است و چون وجه اول باطل است و خدا عهدی با شما ننموده است پس ناچار وجه دوم است که بر خدا افتراء و دروغ بسته اید، و یا منقطعه و بمعنی بل است یعنی بلکه این کلام افتراء بر خداست:

«اشکال»: اگر گفته شود این کلام یهود همان کلامی است که شما می گویید به اینکه مؤمن اگر چه گناه بسیار داشته باشد در صورتی که با ایمان از دنیا برود مخلد در عذاب نیست و بواسطه ایمان نجات پیدا می کند یهود هم میگویند ما مخلد در عذاب نیستیم و بیش از چند مدتی در عذاب درنگ نمی کنیم.

جواب: بسیار فرق است بین آن سخن و این مدعا، زیرا نقص و عیب کار آنها در اصول دین است و بر آنها لازم است که نظر در معجزه مدعی نبوت بکنند و با اینهمه صفات که در کتب خود دیده و شنیده و معجزاتی که از او مشاهده نموده اند بنبوت او «پیغمبر خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم» تصدیق کنند.

و سخن ما با شرط تحصیل اعتقاد باصول دین و حفظ ایمان و بقاء آنست.

و بینهما بون بعید 1- سوره آل عمران آیه 192

ص: 75

[سوره البقرة (2): آیات 81 تا 82] .... ص : 76

بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (81) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (82)

(بلی کسانی که بدی کسب کنند و گناهشان آنان را فرو گیرد پس اینان یاران آتش و در آن جاویدانند، و کسانی که ایمان آورند و اعمال شایسته انجام دهند اینان یاران بهشت و در آن جاویدانند) کلمه بلی برای جواب قول آنهاست که گفتند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ و فرق بین بلی و نعم اینست که بلی جواب نفی یا استفهامی واقع میشود که بر سبیل جحد و انکار باشد و معنی آن ابطال نفی است مانند زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی «1» و أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی «2» که در آیه اول مفاد آن:

بلی یبعثون و در دوم بلی انت ربنا است.

و نعم برای تصدیق مقول قول است اعم از اینکه خبر باشد یا استفهام مثبت باشد یا منفی باشد مانند فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ «3» و بلی در آیه مورد نظر برای ابطال نفی جمله لن تمسنا النار است یعنی این گفتار شما باطل است و حقیقت اینست که هر کس بدی کسب کند و گناه باو احاطه نماید اهل دوزخ و در آن جاودان است.

و بعضی گفتند مراد از سیئة شرک است و بعضی گفتند گناه کبیره است و بعضی گفتند اصرار بر گناه است و گفتند مراد از احاطه خطیئة کثرت معصیت است، و حق در مقام اینست که مراد از احاطه خطیئة این است که معصیت بحدی 1- سوره تغابن آیه 7

2- سوره الاعراف آیه 171

3- سوره اعراف آیه 24

ص: 76

بر قلب احاطه و استیلاء پیدا کند که نور ایمان را از دل ببرد زیرا هر که کسب سیئه کند و از آن توبه ننموده و اصرار کند بر قلب او سیاهی پیدا شود و هر چه بیشتر اصرار کند آن سیاهی بیشتر شود تا بحدی که گناه تمام قلب او را سیاه نماید و در این حالت است که همه دل او را فرا گرفته و دیگر نور رستگاری در جبین او نیست و البته چنین کسی در عذاب دوزخ جاودان است ولی اگر گناه تمام قلب او را فرا نگرفته باشد و نور ایمان و لو بمقدار اندکی در دل او باشد مخلّد در عذاب نخواهد بود، پس ممکن است مراد از سیئه مطلق معصیت و گناه باشد و مراد از خطیئه حالتی باشد که بعد از کسب سیئه بر قلب عارض میشود و اگر بعد از کسب سیئه توبه کند آن حالت محو میشود و اگر اصرار نماید همی زیاد میشود تا بحدی که بمرتبه احاطه بر قلب برسد و اما تفسیر سایر جملات این دو آیه در ذیل آیات مشابه آنها سبق ذکر یافت «1».

[سوره البقرة (2): آیه 83] .... ص : 77

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)

(و یاد کن زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را عبادت نکنید و بپدر و مادر نیکی کنید و بخویشاوندان و یتیمان و مستمندان احسان نمائید و با مردم بخوبی سخن بگوئید و نماز را بپا دارید و زکاة را بدهید، پس 1- در ذیل آیه وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ صفحه 6 مجلد ثانی و در ذیل آیه وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ الایة صفحه 466 مجلد اول

ص: 77

(جز عده کمی از شما باین دستورات پشت نمودید در حالی که اعراض کنندگان بودید).

و اذ اخذنا: عطف بر آیات سابقه است و مراد از اخذ میثاق اوامر و دستوراتی است که توسط انبیاء بر آنها نازل شده و از آنها عهد گرفته شده که بآن دستورات عمل نمایند و ابتداء آیه بنحو غیاب است و از جمله لا تَعْبُدُونَ بنحو خطاب و نیز جمله لا تَعْبُدُونَ بصورت خبر است و از جمله قُولُوا لِلنَّاسِ بصورت انشاء در آمده و اینها از محسنات بدیعیه است که بکلام لطف خاصی می بخشد و در آیات قرآن از اینگونه محسنات بسیار است و آیه اگر چه خطاب به بنی اسرائیل و مطالب مذکوره آن جزو مواثیق آنها است ولی آن مطالب از اموری است که در جمیع شرایع محقق بوده و از بسیاری از آیات و اخبار استفاده میشود و بر طبق آن براهین عقلیه نیز ثابت است و آنها در طی هشت جمله بیان شده:

جمله اول لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ درباره توحید عبادتی است که برای خدا در عبادت شریک قرار ندهید و این مفاد کلمه لا اله الا اللَّه است و بیان آن و دلالتش بر جمیع مراتب توحید و کلیه اعتقادات، بدلالت التزام و اقتضاء در ذیل آیه شریفه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ گذشت «1» و جمله لا تعبدون خبریة است و نهی از آن اراده شده چه آنکه جمله خبریة در مقام طلب ابلغ از جمله انشائیه است جمله دوم وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً احسانا مصدری است که نیابت از فعل محذوف نموده و تقدیر (و تحسنون بالوالدین) یا (احسنوا بالوالدین) و برّ بپدر و مادر و حرمت عقوق آنها در بسیاری از آیات قرآن و اخبار ذکر شده در سوره بنی اسرائیل میفرماید: 1- مجلد اول ص 174

ص: 78

وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً «1».

و نیز میفرماید وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً «2» و غیر اینها از آیات دیگر.

و در حدیث نبوی است که فرمود «

کن بارا و اقتصر علی الجنة و ان کنت عاقا فظا فاقتصر علی النار» «3»

و فرمود «

ایّاکم و عقوق الوالدین فانّ ریح الجنة یوجد من مسیرة الف عام و لا یجدها عاق و لا قاطع رحم» «4»

و نیز فرموده «

کل المسلمین یرانی یوم القیمة الّا عاقّ الوالدین، الحدیث» «5»

و در قدسیات است که خداوند فرموده «

بعزّتی و جلالی و ارتفاع مکانی لو ان العاق لوالدیه یعمل باعمال الانبیاء جمیعا لم اقبلها منه» «6»

و در اسرائیلیات است که «انه تعالی اوحی الی موسی ان من برّ بوالدیه و عقنی کتبته بارا و من برنی و عق والدیه کتبته عاقا» «7» و نیز از رسول خدا روایت شده که فرمود «

برّ الوالدین افضل من الصلاة و الصوم و الحج و العمرة و الجهاد فی سبیل اللَّه» «8»

و نیز فرمود «

من اصبح مرضیا لابویه اصبح له بابان مفتوحان الی الجنة» «9»

و غیر اینها از اخبار دیگر که در کتب اخبار مضبوط است.

و مراد از برّ و احسان بوالدین، احترام در اکرام و اعظام آنها و قیام بخدمت و حسن صحبت و دعاء و طلب مغفرت برای آنها و رفع احتیاجات و اداء دیون و اتیان بآنچه از آنها فوت شده و اعطاء قبل از مسئلت آنها و اینکه بر آنها مقدم نشود و صدا بروی آنها بلند نکند و روی ترش ننماید و کلمه دلتنگی نسبت بآنها از 1- سوره اسری آیه 24- 25

2- سورة النساء آیه 40 [.....]

3- 4- 5- 6- 7- 8- 9- جامع السعادات ص 336

ص: 79

وی سر نزند و بالجمله اطاعت آنها را بر خود فرض و لازم بداند حتی در مستحبات و مباحات و مخالفت آنان را حرام بداند مگر در واجبات عینی و محرمات شرعی و این مسئله دارای فروع زیادی است که محل بحث آن در فقه است.

جمله سوم وَ ذِی الْقُرْبی و این کلمه عطف به بِالْوالِدَیْنِ است یعنی و ذی القربی احسانا و مراد از ذی القربی ارحام و خویشاوندانند و ارحام عبارتند از اولاد و اولاد اولاد هر چه پائین بیاید، و اجداد هر چه بالا رود چه از طرف پدر و چه از طرف مادر و جدّات بهمین نحو، و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها، و اخوان و اخوات و اولاد آنها و بالجمله طبقات ثلاثه ارث را که بواسطه قرابت ارث میبرند شامل میشود و مراد از احسان بذی القربی همان صله رحم است که در ذیل آیه شریفه وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ «1» بیان آن گذشت و در اینجا چند جمله را متذکر میشویم:

1- ذی القربای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که محبت آنها واجب و مزد رسالت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و از لوازم ایمان است بنصّ اخبار وارده از خود آن حضرت و ائمه طاهرین، امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و یازده فرزندان معصومین او هستند چنانچه مراد از آل و اهل بیت و عترت نیز آنانند.

2- اگر ذی القربی و رحم انسان کافر و معاند یا مخالف باشد احسان بآنها چه صورت دارد؟

بعضی از مفسرین گفتند این آیه مخصوص اهل ایمان است و بعضی گفتند عامّ است نسبت بمؤمن و کافر و بعضی گفتند اگر چه آیه عام است ولی عموم آن بآیه سیف نسخ شده و همین کلام درباره والدین نیز جاری است، و توضیح این قسمت در جمله وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً بیان خواهد شد انشاء اللَّه. 1- مجلد اول ص 485

ص: 80

3- اگر میان ذوی القربی اختلاف باشد بطوری که احسان بیکی موجب ایذاء دیگری بشود در اینجا باید مراعات باب تزاحم بشود باین معنی که طرف اهم را در نظر بگیرد و در فرض تساوی و عدم امکان جمع مخیر است.

«جمله چهارم» و الیتامی: یتیم بر حسب لغت طفل نابالغی را گویند که پدر نداشته باشد ولی اگر مادر نداشته باشد بحسب لغت او را یتیم نگویند ولی از باب تنقیح مناط و وحدت ملاک در حکم احسان مشترک است و آیات و اخبار در باره احسان بایتام و اصلاح امور آنها و حرمت و عقوبت اکل مال آنها بسیار است در قرآن کریم میفرماید: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ «1» و نیز میفرماید وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً «2» و نیز میفرماید إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً «3» و نیز میفرماید فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ»

و غیر اینها از آیات دیگر.

و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

من کفل یتیما و کفل نفقته کنت انا و هو فی الجنة کهاتین

» و انگشت سبّابه و وسطی را جمع فرمود «5» و در روایات روایت شده که فرمود «

من مسح یده علی رأس یتیم ترحما له اعطاه اللَّه بکل شعر نورا یوم القیمة و کتب اللَّه بکل شعر مرّت یده علیها حسنة و من اقعد الیتیم علی خوانه و یمسح رأسه یلین قلبه و انّ الیتیم اذا بکی اهتز له العرش» «6»

و از ابی بصیر روایت شده که گفت خدمت ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم «

اصلحک اللَّه ما ایسر ما یدخل به العبد النار قال من اکل من مال الیتیم درهما 1- سوره البقره آیه 219

2- سوره نساء آیه 3

3- سوره نساء آیه 11

4- سوره الضحی آیه 8

5- سفینه ص 731

6- سفینه ص 731

ص: 81

و نحن الیتیم» «1»

و از ذیل این روایت استفاده میشود که خوردن سهم امام بلکه سهم سادات در حکم خوردن مال یتیم و موجب دخول در آتش است.

و از بعض اخبار استفاده میشود که شیعیانی که جاهل باحکام اند و از تشرف بخدمت ائمه محرومند در حکم یتیمند زیرا از درک فیوضات پدر روحانی محرومند و بر علماء است که آنان را ارشاد و هدایت و سرپرستی نمایند.

جمله پنجم وَ الْمَساکِینِ: مساکین جمع مسکین و بمعنی درمانده است و بحسب لغت و عرف مسکین از فقیر اسوء حالا و تنگ دست تر است ولی در آیه مراد از مساکین اعم از فقیر و مسکین است زیرا چنانچه گفته اند و معروف است:

«الفقیر و المسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» هر جا که فقیر یا مسکین تنها ذکر شود مثل این آیه مراد هر دو است و هر جا هر دو با هم ذکر شود با هم فرق دارند مثل آیه زکاة، و احسان بمساکین و فقراء مانند احسان بپدر و مادر و ایتام از افضل عبادات است و آیات و اخبار وارده در این قسمت و اقسام انفاقات را در ذیل آیه شریفه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ بیان نمودیم» «2» جمله ششم قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً مراد از حسنا قول حسن و گفتار نیک است چنانچه در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در تفسیر این آیه فرمود «

قولوا للناس احسن ما تحبون ان یقال لکم فانّ اللَّه یبغض اللّعان السّباب الطعان علی المؤمنین الفاحش المتفحش السائل الملحف و یحب الحلیم العفیف المتعفف

» و مراد از کلمه للناس عموم مردم از مؤمن و کافر است چنانچه در مجمع البیان و برهان و سایر کتب از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده حتی فخر رازی 1- سفینه ص 731

2- مجلد اول صفحه 215- 240

ص: 82

در تفسیر خود بعد از نقل کلام مفسرین میگوید «و زعم ابو جعفر محمد بن علی الباقر انّه عام و هو الاقوی» و بعضی از مفسرین گفتند مختص بمؤمنین است و بعضی گفتند آیه عام است ولی بآیه سیف و بحدیث نبوی «

قاتلوهم حتی تقولوا لا اله الا اللَّه او تقروا بالجزیة

» منسوخ شده و قریب همین روایتی از حضرت صادق «ع» نقل کرده اند و بعضی گفتند بعموم خود باقی است و با آیات قتال منافاتی ندارد چنانچه در آیه دیگر میفرماید ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ «1» و نیز میفرماید وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ «2» و تحقیق کلام اینست که موضوع احسان و تفضل و انعام و نحو اینها حسن آنها منوط و مشروط بقابلیت محل است و در محل غیر قابل علاوه بر اینکه حسن ندارد قبیح هم هست چنانچه رحمت الهیه بهمین جهت شامل اهل عذاب نمیشود و کافر مادامی که رجاء هدایت در او هست احسان و محبت و نحو اینها نسبت باو مطلوب و پسندیده است ولی هر گاه قابل هدایت نباشد بلکه مانند عضو فاسدی در اجتماع بشریت باشد که موجب فساد سایر اعضاء شود نه تنها احسان و تفضل بآن ممدوح نیست بلکه بسا قطع آن لازم و ضروری است و احسان او اضرار بجامعه بشریت است.

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان

و دفع و قلع آنها علاوه بر اینکه احسان بجامعه است احسان بخود آنها نیز هست زیرا هر چه در دنیا بمانند معصیت آنها زیاد میگردد و بالنتیجه عذاب قیامت آنها سخت تر و شدیدتر خواهد بود. 1- سوره النحل آیه 126

2- سورة الانعام آیه 108

ص: 83

جمله هفتم و هشتم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ که بیان آنها در ذیل آیه شریفه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مفصلا گذشت «1» و هر چند کیفیت نماز و زکاة در شریعت آنها با نماز و زکاة شریعت اسلام تفاوت داشته ولی اصل این دو چیز در تمام شرایع بنحوی مسلم بوده است چنانچه از بسیاری از آیات شریفه استفاده میشود.

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ تولی بمعنی رو گردانیدن و اعراض است و گفتند جمله انتم معرضون برای تأکید است و ممکن است گفته شود جمله ثم تولیتم اشاره بمخالفت آنان با مواثیق الهی است و جمله انتم معرضون اشاره باستمرار و ادامه این مخالفت است و جمله الا قلیلا منکم مراد انبیاء و اوصیاء و مؤمنین بآنان میباشند که بسیار اندکند.

[سوره البقرة (2): آیه 84] .... ص : 84

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)

و یاد کنید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و برادران دینی خود را از خانه هایشان بیرون نکنید یعنی یکدیگر را نفی بلد نکنید، پس شما اعتراف نمودید در حالی که بآن گواهی میدهید.

(وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ) عطف بآیه سابقه است و جمله لا تسفکون دمائکم خبریه و بمعنی نهی است و سفک دم بمعنی ریختن خون است که قتل نفس باشد و معنی جمله اینست که خون یکدیگر را نریزید نه اینکه خودکشی نکنید چنانچه مفاد جمله دوم نیز اینست که یکدیگر را نفی بلد نکنید و تعبیر با نفس 1- مجلد اول ص 150- 240

ص: 84

برای تأکید در نهی است و برای آنکه اینها امة واحد و فرزندان یک پدر بودند، و قتل نفس مؤمن یکی از گناهان بسیار بزرگ است در قرآن مجید میفرماید وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً «1» و نیز میفرماید مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً «2» و اخبار در عقوبت قتل نفس نیز بسیار است از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که بمرتکب قتل نفس گفته میشود «

مت ای میتة ان شئت یهودیا و ان شئت نصرانیا و ان شئت مجوسیا» «3»

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود:

جمیع گناهان مقتول بر قاتل ثابت می گردد و مقتول از گناه بری میشود و اشاره بهمین معنی دارد «4» آیه شریفه أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ «5» و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود: «

لو ان اهل السموات و الارض اشترکوا فی دم مؤمن لاکبهم اللَّه جمیعا فی النار» «6»

و غیر اینها از اخبار دیگر، و مثل قتل نفس است اعانت قاتل بر قتل یا رضای بقتل، و اشدّ از قتل نفس اضلال و اغواء مردم است چنانچه هدایت و ارشاد آنها نیز اعظم مراتب احیاء است و آیه شریفه مَنْ قَتَلَ نَفْساً الایة وَ مَنْ أَحْیاها باین معنی نیز تفسیر شده است «7» وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ و یکدیگر را از شهر و مسکن خود خارج نکنید و همین که بعضی بقدرت و سلطنت رسیدند ملک و خانه ضعیفان و 1- سورة النساء آیه 95 [.....]

2- سورة المائده آیه 34

3- سفینه جلد دوم ص 407

4- سفینه جلد دوم ص 407

5- سورة مائده آیه 33

6- سفینه ص 407

7- حدیث حمران از حضرت باقر (ع) در سفینه جلد دوم ص 407

ص: 85

ناتوانان را بغصب نگیرید و از وطن و خانه هایشان آنها را آواره نکنید و این عمل نیز از جنایات بزرگی است که معاصی بزرگ دیگری را هم در بر دارد مانند ظلم و آزار و تحقیر و توهین و هتک احترام مؤمن که هر کدام عقوبات شدید و عواقب وخیمی دارد که در ذیل آیه شریفه یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا شمّه از آنها را متذکر شدیم «1» ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ شما با آن میثاق اقرار نمودید و بر آن گواهی میدهید، ظاهر این میثاق غیر از سایر احکام تورات بوده که تحریف و تبدیل دادند و آن را انکار نمودند بلکه باین میثاق اقرار و اعتراف دارند و بقرینه ثمّ که برای تراخی است ظاهرا این خطاب متوجه یهود زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده که باخذ این میثاق از اسلاف خود اقرار و اعتراف داشته اند.

[سوره البقرة (2): آیه 85] .... ص : 86

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)

پس شما ای جماعت بنی اسرائیل میکشید یکدیگر را و بیرون می کنید گروهی از خودتان را از سراهایشان در حالی که کمک میدهید همدیگر را علیه 1- مجلد اول ص 313- 361

ص: 86

ایشان بگناه و تجاوز و اگر بیایند نزد شما در حالی که اسیران باشند فدا میدهید برای ایشان و حال آنکه حرام است بر شما بیرون کردن آنها از سراهایشان، آیا ببعض از کتاب «تورات» ایمان میآورید و ببعض از آن کافر میشوید، پس پاداش کسانی که چنین کنند جز رسوایی در زندگی دنیا نیست و روز قیامت نیز بسخت ترین عذاب بازگشت می کنند و خداوند از آنچه شما میکنید غافل نیست «انتم» خطاب ببنی اسرائیل است و هؤلاء اسم اشاره جمع و منادی است بتقدیر حرف ندا، یعنی «ثم انتم یا هؤلاء الناقضون لمیثاق اللَّه» و یا خبر است برای انتم بتقدیر «انتم هؤلاء الذین فعلوا کذا و کذا.

تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ یعنی یقتل بعضکم بعضا و شرح قتالهایی که در بنی اسرائیل بعد از یوشع تا زمان نبوکد نصر «بخت نصر» و بعد از آن تا زمان اینطور کس پادشاه فرنگ 160 قبل از میلاد و بعد از آن تا زمان طیطوس پادشاه روم 37 سال بعد از عروج مسیح «ع» واقع شد و هزاران هزار از آنها کشته شدند و هزارها از آنها باسارت برده شدند و اکثر این قتلها بدست پادشاهان مشرک خود بنی اسرائیل و بکمک بعضی از قبائل آنها علیه قبیله دیگر اتفاق میافتاد و ما در مجلد اول کلم الطیب از کتب خودشان آنها را نقل کرده ایم «1».

تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ یعنی پشتیبانی و کمک می دادید بستمگران و پادشاهان مشرکتان علیه مظلومان و آنان که میخواستند از شهر و دیارشان بیرونشان کنند و هر دسته از آنها ظالم و ستمگری را اعانت و همراهی میکردند و بجان دسته دیگر افتاده آنها را میکشتند و از شهر بیرون مینمودند و مراد از اثم گناه و مراد از عدوان تجاوز است یعنی این تظاهر و تعاون آنها بر گناه و تجاوز بوده نه کار خیر و دفع ظلم، و این عمل یعنی اعانت بر ظالم و عدوان 1- صفحه 262- 274

ص: 87

از گناهان بزرگ است چنانچه در کلام مجیدش میفرماید تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ «1» و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

من دلّ جائرا علی جور کان قرین هامان فی جهنم و من تولی خصومة ظالم او اعان علیها ثم نزل به ملک الموت قال له ابشر بلعنة اللَّه و نار جهنم و بئس المصیر» «2»

و نیز فرمود «

اذا کان یوم القیمة نادی مناد این الظلمة و اعوانهم و من لاق لهم دواتا او ربط لهم کیسا او مدّ لهم مدّ قلم فاحشروهم معهم» «3»

و نیز فرمود «بر در چهارم دوزخ سه کلمه نوشته شده «

اذل اللَّه من اهان الاسلام، اذلّ اللَّه من اهان اهل البیت، اذل اللَّه من اعان الظالمین علی ظلمهم للمخلوقین» «4»

و غیر اینها از اخبار دیگر.

و مثل اعانت بظالم است رکون بظالم یعنی اعتماد باو و میل ببقاء او، چنانچه در قرآن مجید میفرماید وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ «5» و در حدیث مناهی از حضرت رسالت که فرمود «

من مدح سلطانا جائرا و تخفف و تضعضع له طمعا فیه کان قرینه الی النار» «6»

و حدیث صفوان جمال راجع بکرایه دادن شترانش بهرون و کلام حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام در این باره و همچنین حدیث علی بن حمزه و تشرف او با کاتب بنی امیه خدمت حضرت صادق علیه السّلام و کلام آن حضرت باو که در مجلد دوم سفینه صفحه 107 نقل نموده است در این مورد قابل توجه است ولی چون مفصل است بآنجا مراجعه شود. 1- سوره مائده آیه 3

2 و 3 و 4- سفینه ص 107

5- سفینه ص 107

6- در اغلب کتب اخبار مثل وافی و بحار

ص: 88

وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُساری تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ مفسرین در تفسیر این جمله گفتند بنی النضیر که طائفه از یهود مدینه بودند با قبیله خزرج همقسم بودند و بنی قریظه طایفه دیگر از یهود با قبیله اوس و در جنگهایی که این دو قبیله با هم مینمودند حلیفان آنان بکمک آنان میآمدند و برادران یهود خود را میکشتند و از دیارشان بیرون مینمودند ولی اگر از آنها اسیر میشد از جانبین فدیه میدادند و آن را رها میساختند و میگفتند فدیه دادن برای رهایی اسیران وظیفه دینی ماست لذا خداوند در مذمت آنها میفرماید أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ چرا ببعض کتاب که فدیه دادن برای رهایی اسیران باشد ایمان می آورید ولی ببعض دیگر که حرمت قتل برادران دینی و حرمت اخراج آنها باشد کافر میشوید.

ولی ممکن است در تفسیر آیه گفته شود که تفادوهم از باب مفاعله است و فدیه دادن و فدیه گرفتن هر دو را شامل میشود و در آیه مراد فدیه گرفتن باشد و یهود در جنگهایی که بین آنان واقع میشده علاوه بر اینکه برادران یهودی خود را میکشتند بسیاری از آنها را از شهر و دیار خود خارج نموده و بعنوان اسارت میبردند و از آنها تا فدیه نمیگرفتند رها نمی نمودند، آیه در مقام مذمت آنها است که برادران و همکیشان خود را میکشید و بعضی از آنها را از شهر و دیار خودشان بعنوان اسارت بیرون میبرید و تا فدیه از آنها نگیرید رها نمیکنید و حال آنکه بیرون نمودن آنها از شهر و دیارشان بر شما حرام بود تا چه رسد فدیه گرفتن از آنها.

و مراد از جمله أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ بنحو کلی باشد یعنی هر چه از تورات بنفع شما و مطابق میل شماست می پذیرید و هر چه خلاف میل شما و منافی منافع مادی شماست از آن اعراض می نمائید مانند آیاتی

ص: 89

که نام و نشان و صفات و خصوصیات پیغمبر اسلام را ذکر میکند و ایمان آوردن باو را برای آنان لازم و ضروری میشمارد چنانچه در قرآن میفرماید الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ الایة «1» و ما در مجلد اول کلم الطیب آیاتی که از تورات که بشارت بظهور پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده از کتب خود آنها نقل نموده ایم «2» و این یک اشکال علمی به یهود است که اگر این توراتی که در دست شماست کتاب آسمانی و وحی الهی است و موسی آورده باید بتمامش ایمان داشته باشید و بالنتیجه رسالت پیغمبر اسلام را تصدیق کنید و اگر چنین نیست چرا ادعا میکنید که کتاب آسمانی و وحی الهی است و بآن اقرار و گواهی می دهید.

«فرع» بعضی از مفسرین باین آیه تمسک نمودند که ایمان و کفر ممکن است با هم جمع شود باین معنی که شخص مؤمن ببعض از امور دینی و کافر ببعض دیگر باشد، ولی اشتباه بزرگی نموده اند برای اینکه اولا ایمان مرکب ارتباطی است و عبارت از اعتقاد بمجموع امور دینی من حیث المجموع است بطوری که اگر همه امور اعتقادی و ضروریات را باستثناء یکی از آنها قبول کند اطلاق مؤمن بر او نمیشود، و ثانیا آیه در مقام مذمت است یعنی چگونه میشود کسی ادعای ایمان بآئین بنماید و حال آنکه بعضی از آن آئین را قبول و بعضی از آن را رد کند؟

«فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» خزی در لغت بمعنی 1- سوره اعراف آیه 156

2- صفحه 352- 359 [.....]

ص: 90

هلاکت و ذلت و فضیحت و اهانت و نحو اینها است و قدر جامع این معانی عذابی است که جامع و شامل همه آنها باشد و یهود در دنیا گرفتار انواع خزی شدند چنانچه از مطاوی مطالب قبل استفاده میشود، و مشار الیه ذلک ممکن است همین جمله اخیر یعنی ایمان ببعض کتاب و کفر ببعض آن باشد و ممکن است همه جملات آیه باشد از قتل نفوس و اخراج بلد و اخذ فدیه، و ممکن است اشاره بهمه اعمال آنها باشد که در آیات قبل ذکر شده.

«وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ» اگر گفته شود از کلمه اشد العذاب استفاده میشود که فردای قیامت عذاب یهود از همه طوایف کفار سخت تر است در صورتی که عذاب دهری و طبیعی که منکر وجود خدا و منکر معاد است و همچنین عذاب مشرک که منکر توحید است باید سخت تر باشد؟

گوئیم اولا یهود که قائل بتجسم و جهل و عجز خدا میباشند چنانچه از قصه آدم و یعقوب که در تورات رایجشان مذکور است معلوم میشود نسبت زنا و شرک و کفر بساحت مقدس انبیاء مانند لوط و داود و سلیمان و هارون میدهند با منکر خدا و منکر انبیاء چندان فرقی ندارند.

و ثانیا شدت عذاب قیامت تنها دائر مدار کفر نیست بلکه عمده برای قساوت قلب و عناد و عصبیت است و این صفات با علی مراتبش در یهود ثابت و محقق بوده و هست و ثالثا اشدیت امر نسبی است و منافات ندارد که عذاب نسبت بجماعتی اشد و نسبت بجماعت دیگر اخف باشد.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ یعنی خداوند علمش بهمه چیز از جزئی و کلی و ظاهر و باطن تعلق دارد و هیچ چیز از اعمال بندگان از علم او پنهان نیست و جهل و غفلت در ساحت قدسش راه ندارد.

ص: 91

[سوره البقرة (2): آیه 86] .... ص : 92

أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (86)

(اینان کسانی هستند که زندگی دنیا را بجای آخرت گرفته اند پس عذاب از آنان سبک نشود و آنان یاری نشوند.)

مشار الیهم اولئک همان مناقضین میثاق در آیه قبل میباشند و مراد از اشتراء حیات دنیا بآخرت بدل گرفتن زندگی دنیا از آخرت است که دین خود را بدنیا بفروشند و حیات باقی را بحیوة فانی بدل نمایند و شرح این جمله در ذیل آیه شریفه أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی بیان شد «1» و شرح و تفسیر جمله:

فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ نیز در ذیل آیه شریفه وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ «2» و تفسیر جمله وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ نیز در ذیل آیه شریفه وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ گذشت «3»

[سوره البقرة (2): آیه 87] .... ص : 92

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ (87)

(و هر آینه ما موسی را کتاب دادیم و از بعد او پیغمبران فرستادیم و عیسی بن مریم را حجتها و نشانه های آشکارا دادیم و او را بروح قدس تأیید نمودیم، آیا پس هر گاه پیغمبری شما را بیاید بآنچه مخالف هوای نفس شما باشد تکبر میورزید 1- مجلد اول صفحه 407

2- مجلد اول صفحه 282

3- مجلد دوم صفحه 26

ص: 92

پس گروهی را دروغ گو میشمارید و گروهی را میکشید).

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مراد از کتاب تورات است و تخصیص حضرت موسی بکتاب با اینکه بر انبیاء پیش از موسی هم کتاب نازل شده شاید از اینجهت باشد که آنچه بر انبیاء پیش از موسی نازل شده بود بصحف تعبیر میشد چون صحیفه صحیفه و جزوه جزوه بود مانند صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و حتی از کتاب موسی باعتبار الواح تعبیر بصحف شده چنانچه در آیه شریفه است:

إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی «1» و کتابهای آسمانی که بنام مخصوص نامیده شده چهار است: تورات، انجیل، زبور، فرقان (قرآن) و اهل کتاب در قرآن مراد یهود و نصاری هستند و مجوس نیز در احکام باهل کتاب ملحق میباشند.

وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ» یعنی اتبعنا، از بعد موسی رسولانی در قفای هر رسول فرستادیم یعنی بنحو تعاقب پیغمبرانی یکی بعد از دیگری فرستادیم و اکثر این پیغمبران اوصیای حضرت موسی و حافظ شریعت و مبلغ احکام او بوده اند و انبیاء بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی «ع» بسیار بوده اند و آنچه در قرآن اسمشان ذکر شده داود و سلیمان و الیاس و الیسع و ذو الکفل و اسمعیل صادق الوعد و یونس و زکریا و یحیی و عیسی علیهم السلام میباشند.

وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ تخصیص حضرت عیسی بذکر برای اینست که پیغمبر اولو العزم و دارای شریعت و کتاب جدید بوده و بینات جمع بینه است و بینه آن چیزی است که گواه بر صدق ادعاء واقع شود و ادعاء مدعی را روشن سازد، و چون معجزات انبیاء گواه بر صدق ادعای آنان بوده از اینجهت تعبیر به بینات شده است، پس مراد از بینات در آیه شریفه معجزات حضرت عیسی (ع) 1- سوره الاعلی آیه 18 و 19

ص: 93

از تکلم در گهواره و ابراء اکمه و ابرص و احیاء موتی و اخبار بآنچه در خانه های خود ذخیره کرده اند و آنچه خورده اند و ایتاء کتاب در طفولیت و امثال اینهاست.

وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ مراد از روح القدس جبرئیل امین است و این نیز یکی از القاب اوست چنانچه در آیه دیگر میفرماید قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ «1» و ایّدناه یعنی قوّیناه، او را تقویت نمودیم و اصل آن ایّد بمعنی قوّة است و تأیید جبرئیل از حضرت عیسی با اینکه بر پیغمبران دیگر نیز نازل میشده برای اینست که اصل وجود عیسی از نفخه جبرئیل بوده و تا بردن عیسی بآسمانها نگهبان او بوده است.

و تعبیر از جبرئیل بروح برای اینست که جوهر مجرد است چنانچه روح انسانی جوهر مجرد است و تعبیر بقدس بجهت اینست که منزه از عیب و نقص و معصیت و دارای مقام عصمت و طهارت است چنانچه همه ملائکه معصوم و منزه از نافرمانی میباشند ولی البته دارای درجات و مراتب متفاوت هستند و جبرئیل سید ملائکه و امین وحی و واسطه بین خدا و انبیاء اوست.

أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ چون انبیاء و رسل بر خلاف هوای نفس متکبران و جباران و ستمگران و ارباب جاه و مال و ماده پرستان سخن میگفتند و در مقام جلوگیری از تعدیات و تجاوزات آنها برمیآمدند لذا این قبیل اشخاص در مقام قلع و قمع و قتل آنان بر آمده و نسبت سحر و جنون و نحو آن بآنان میدادند و مرحوم مجلسی در بحار بسط مفصلی درباره هر یک از انبیاء بنی اسرائیل که بدست آنها مقتول شده اند داده است و این نه تنها داب بنی اسرائیل بوده بلکه هواپرستان و ستمکاران اینچنین رفتار را با انبیاء قبل 1- سوره النحل آیه 104

ص: 94

از موسی مانند نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط مینمودند و همچنین نسبت بخاتم الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کفار قریش هر نوع اذیت و آزار و نسبت ناروا که می توانستند انجام دادند و تنها حفظ الهی برای انجام رسالت و اتمام حجت بود که آنها را نگاه میداشته و آیه شریفه در مقام تقریع و توبیخ اینهاست که هر پیغمبری را که ما فرستادیم و بر خلاف هوای نفس شما سخن گفت زیر بار او نرفتید و گروهی از آنها را تکذیب نمودید و گروه دیگر را کشتید.

[سوره البقرة (2): آیه 88] .... ص : 95

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً ما یُؤْمِنُونَ (88)

(و یهود گفتند دل های ما در غلاف است و نمی فهمیم آنچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می گوید بلکه خدا آنان را بواسطه کفرشان از رحمت خود دور نموده پس کمی از آنان ایمان می آورند).

غلف جمع اغلف است و اغلف بمعنی پوشیده و مستور میباشد و شمشیری که در نیام و غلاف باشد آن را اغلف گویند و مرادشان اینست که درهای قلب های ما بسته شده و دلهای ما در غلاف و پوشش است و آیات قرآن و مواعظ و نصایح پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را نمی فهمیم بنا بر این تأثیری در ما ندارد چنانچه نظیر این کلام را از مشرکین در آیه دیگری نقل می فرماید وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ «1» و این کلام را اگر چه از روی سخریه و استهزاء میگفتند و باصطلاح طعنه میزدند ولی در حقیقت همین طور بودند و کلام حق در آنان مؤثر واقع نمیشد و چنانچه در آیه دیگر می فرماید:

خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ «2» 1- سوره فصلت آیه 4

2- سوره بقره آیه 6

ص: 95

و نیز میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ «1» و بعضی گفتند اغلف بمعنی غیر مختون است و مراد اینست که مقتضای طبیعت و سرشت و ذات آنها عدم ایمان بآیات قرآن و کلمات پیغمبر است و بعضی گفتند مرادشان اینست که دلهای ما غلاف و وعاء علم است و احتیاج بدعوت نداریم ولی ظاهر همان معنی اول است، و خداوند در مقام رد کلام آنها می فرماید:

بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ این تأثیر نکردن حرف حق در اینان برای اینست که خداوند بواسطه کفرشان از رحمت خود دورشان نموده است.

و لعن بمعنی جدایی و دوری از رحمت است چنانچه صلوات بمعنی پیوستن و نزدیک شدن برحمت است و در بیان مقصود از صلوات گفتیم که صلوات دارای معنی جامعی است که اراده خیر باشد و در مقابل لعن، که اراده شرّ است.

و لعن مؤمن جایز نیست و اخبار بسیار در مذمت آن وارد شده ولی لعن کافر و منافق و معاند جایز و در بسیاری از موارد نظیر لعن اعداء دین و دشمنان ائمه طاهرین از مصادیق تبرّی است چنانچه صلوات و سلام بر ائمه طاهرین از مصادیق تولی است و در سفینه از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هفت طایفه را لعنت فرمود «

المغیر لکتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه و المبدل سنة رسول اللَّه و المستحل من عترتی ما حرم اللَّه عز و جل و المتسلط فی سلطانه لیعز من اذل اللَّه و یذل من اعز اللَّه و المستحل لحرم اللَّه و المتکبر علی عبادة اللَّه عزّ و جل» «2»

و نیز دارد که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ابا سفیان را در هفت موطن لعن فرمود 1- سوره البقرة آیه 17

2- دویم سفیه ص 512

ص: 96

و در مرض موتش یزید را لعن فرمود»

و حضرت مجتبی بعمرو بن عاص فرمود هفتاد بیت در هجو پیغمبر گفتی و پیغمبر فرمود «

اللهم العن عمرو بن عاص بکل بیت الف لعنة» «2»

و غیر اینها از اخبار دیگر.

فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ یعنی از اینجهت بسیار کم از یهود ایمان میآورند مانند عبد اللَّه سلام و اصحابش بر خلاف سایر کفار که فوج فوج بشرف اسلام مشرف میشدند یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً «3» بنا بر این نصب قلیلا بر حال است و ما یا زائد است و یا مصدریة و مراد از قلّت ایمانشان قلّت مؤمنین آنهاست و اما اینکه بعضی از مفسرین گفته اند که مراد از قلت ایمان آنها ایمان بخدا و صفات اوست بدون ایمان به پیغمبر و قرآن و سایر اعتقادات اسلامی، درست نیست زیرا چنانچه گذشت ایمان مرکب ارتباطی است و بانکار یکی از اجزاء آن اصلا ایمانی نیست.

[سوره البقرة (2): آیه 89] .... ص : 97

وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ (89)

(و چون این یهود را کتابی از جانب خدا آمد که تصدیق مینمود آنچه را با آنان بود و حال آنکه پیش از این بر کفار طلب فتح می نمودند «بآمدن این پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم» پس وقتی که ایشان را آمد آن چیزی که میشناختند، بآن کافر شدند، پس لعنت خدا بر کافران باد. 1- دویم سفینه ص 512- 513

2- دویم سفینه ص 512- 513

3- سوره نصر آیه 2

ص: 97

وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مراد از کتاب قرآن مجید است و مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ صفت کتاب است و مراد از لِما مَعَهُمْ تورات و سایر کتب منسوب بوحی است که در دست یهود میباشد و در اینجا اشکالی پیش آید و آن اینست که در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده که اینان کتب الهی را تحریف نموده و قبلا متذکر شدیم که تورات فعلی که در دست یهود است سه مرتبه تواتر آن قطع شده و منتهی بیک نفر میشود علاوه بر اینکه مطالب خلاف واقع و نسبتهای ناروا که بخدا و انبیاء او میدهند دلیل قطعی بر تحریف آنست و با این وصف چگونه قرآن و پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مصدق این کتب است چنانچه در این آیه و آیاتی دیگر قرآن و پیغمبر باین وصف ستوده شده؟ و جواب از این اشکال اینست که کلمه لِما مَعَهُمْ دلالت ندارد بر اینکه قرآن مصدق هر چه یا آنهاست باشد زیرا نفرموده است مصدقا لجمیع ما معهم یا لکل ما معهم تا دلالت بر عموم کند، بلکه دلالت دارد بر اینکه فی الجمله مطالب حقه در کتب آنها هست چنانچه صفت تحریف که بکتب آنها نسبت داده شده هم دلالت ندارد بر اینکه تمام تورات و کتب وحی آنان محرف است بلکه دلالت دارد بر اینکه دست تحریف در آنها تصرف نموده و آنها را از اعتبار ساقط نموده است بنا بر این آنچه از خارج مانند قرآن و کلام نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین مورد تصدیق قرار گیرد، معتبر و صحت صدور آن از مقام وحی مسلم است و آنچه از این طریق یا از طریق براهین عقلیّه (مانند قول بتجسم و نسبت های ناروا بساحت قدس انبیاء و حلیت شراب و نحو اینها) کذب آن ثابت شود، مربوط بوحی نبوده و افتراء محض و ساخته و پرداخته دست محرفین است و آنچه دلیلی بر صدق یا کذبش نباشد، چون دست تحریف فی الجمله در این کتب تصرف کرده و تواتر آن قطع شده و دلیلی بر اعتبار آن نداریم، قابل اعتماد نیست.

ص: 98

و ظاهرترین مصادیق مطالب این کتب که قرآن تصدیق نموده، اخباری است از بعثت پیغمبر اسلام و صفات و سیره و رفتار او داده اند حتی علت اقامت یهود در مدینه و اطراف آن از سالهای قبل از بعثت برای درک حضور او بوده و بمشرکین خبر بعثت او را میدادند و خود انتظار ظهور او را داشتند، و چون این اخبار با واقع مطابق شده همین دلیل بر صدق آنهاست و لذا قرآن مصدق آنهاست.

وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا استفتاح بمعنی انتصار و طلب فتح است و مراد از الَّذِینَ کَفَرُوا مشرکین عربند و انتصار یهود بر کفار عرب یا در هنگام خصومت و تناول اموال و شکنجه بوده که از کفار بآنها میرسیده که میگفتند «اما لو بعث محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لنخرجنکم من دیارنا و اموالنا» چنانچه مفاد خبری است که از تفسیر عیاشی و کافی از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده، و یا مراد استنصاری است که در موقع محاربه با اعراب باسم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مینمودند و میگفتند «اللهم انا نستنصرک بحق النبی الامی الّا نصرتنا علیهم» چنانچه از در المنثور از ابن عباس روایت شده است.

«فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ» پس هنگامی که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث شد و یهود او را شناختند هم از جهت مطابق بودن نعوت و صفات او بآنچه در کتب خود یافته بودند و هم از جهت مشاهده معجزات باهرات که از آن حضرت ظاهر شد، باو کافر شده و ایمان نیاوردند.

و علت کفر آنان ممکن است سه چیز باشد: یکی آنکه توهم مینمودند آن نبی موعود از بنی اسرائیل است چنانچه هم اکنون میگویند آن نبی موعود از بنی اسرائیل است و هنوز مبعوث نشده و وقتی دیدند پیغمبر اکرم از اولاد اسمعیل است حسد و عناد و عصبیت آنان مانع از ایمان شد.

ص: 99

دوم اینکه دیدند پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با ریاست و جاه طلبی و توغل در ماده و مال و زخارف دنیوی که روش دیرینه یهود بوده مخالف است از اینجهت زیر بار نبوت او نرفتند.

سوم اینکه توهم مینمودند پس از بعثت آن نبی موعود مشرکین عرب که دشمن سرسخت یهود بودند باو ایمان نمی آورند و اینان بر آنها چیره شده و انتقام خواهند کشید و وقتی دیدند کفار مدینه بایمان بآن حضرت سبقت گرفتند بواسطه دشمنی با آنها کافر شده و ایمان بآن حضرت نیاوردند، اگر چه میتوان گفت عمده علت کفر آنان همان حبّ حیات دنیوی و مال و منال و زخارف آن بوده چنانچه از آیات بعد استفاده میشود و علل دیگر بهانه بیش نبوده مثل اینکه میگفتند چون جبرئیل بر این پیغمبر نازل می شود ما باو ایمان نمیآوریم.

فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ تفسیر این قسمت قبلا گذشت.

[سوره البقرة (2): آیه 90] .... ص : 100

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (90)

(بد چیزی است آنچه نفسهای خود را بآن فروختند که کافر شدند بآنچه خدا نازل فرمود از روی حسد بردن بر اینکه خداوند از فضل خود نازل میکند بر هر کدام از بندگانش که بخواهد، پس بغضب الهی بر روی غضب دیگر برگشتند و برای کافران عذاب خوار کننده است) بئس از افعال ذم است مقابل نعم که از افعال مدح است و در بئس چهار

ص: 100

لغت است: 1- بئس بفتح باء و همزه 2- بئس بفتح باء و سکون همزه 3- بئس بکسر باء و همزه 4- بئس بکسر باء و سکون همزه که لغت مشهور آنست و بعد از افعال مدح و ذم دو اسم مرفوع واقع میشود که اولی فاعل این افعال و دومی مخصوص بمدح یا ذم است مانند نعم العبد ایوب، و بئس الشراب الحمیم و ممکن است فاعل اسم ذات باشد مانند دو مثال مزبور و مفادش اینست که مخصوص بمدح دارای جمیع مدائح و خوبیها و مخصوص بذم دارای انحاء ذمائم و بدیهاست، و ممکن است فاعلش اسم معنی یا بعبارت دیگر فعلی از افعال باشد مانند آیه مورد بحث که فاعل بئس، ماء موصوله و مخصوص بذم کفر بما انزل اللَّه است.

و مفاد آیه اینست که بد چیزی است کفر بما انزل اللَّه که نفسهای خود را بآن فروختند چنانچه در مقابل آن، خوب چیزی است ایمان بما انزل اللَّه که مؤمنین اختیار نمودند، بنا بر این ما موصوله یا نکره موصوفة فاعل بئس و اشتروا صله یا صفت ما و ضمیر به، راجع بموصول، و انفسهم مفعول اشتروا، و ان یکفروا که اسم مؤول است مخصوص بذم میباشد.

و اشتراء بمعنی خرید و فروش هر دو استعمال میشود مخصوصا در مبادله دو جنس که بمعامله پایاپای از آن تعبیر میشود، زیرا در اینصورت هر کدام از بایع و مشتری هم خریدار و هم فروشنده میباشند و در اینجا نیز مبادله دو چیز است، جان و جنت که خداوند خریدار جان بجنت «1» و انسان نیز خریدار جنت بجان است ولی ممکن است بسوء اختیار خود خریدار جحیم بثمن جان گردد و البته این بد چیزی است که جان خود را بآن میفروشد، و پیداست که نمودار جنت در اینجهان ایمǙƠبخدا و ما انزل اللَّه، و نمودار جحیم، کفر بخدا و بما انزله، میباشد. 1- ان اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة سوره توبه آیه 112

ص: 101

و مراد از ما انزل اللَّه در این آیه قرآن و شریعت مقدس حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میباشد و کلمه بغیا مفعول له است و علت این معامله و داعی بر این مبادله را بیان میکند که بغی و تعدی و تجاوز و حسد باشد بر اینکه پیغمبر اسلام از عرب و اولاد اسمعیل بود و از بنی اسرائیل نبوده و جمله أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ در بیان جواب از آنهاست که مقام نبوت موهبتی است الهی، و خداوند بهر کس که بخواهد عنایت میفرماید، و البته تا آن کس دارای شرایط نبوت، که عبارت از عصمت و افضلیت و اکملیت و پاکی حسب و نسب، و داشتن معجزه و بر کنار بودن از موانع نبوت نباشد مورد این تفضل الهی قرار نخواهد گرفت و پیداست که از تحقق و وجود این شرایط در کسی، جز خدا آگاه نیست و لذا او میداند که این منصب را بچه کسی عطاء فرماید اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ «1» و این موضوع را در کلم الطیب در باب نبوت عامه مستدلا متذکر شده ایم «2» فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ باء بمعنی رجع و ممکن است مراد از غضب بر روی غضب این باشد که یهود از زمان حضرت موسی «ع» تا بعثت پیغمبر اسلام دائما اسباب غضب الهی را فراهم می آوردند چنانچه در آیات گذشته بسیاری از موارد آن را متذکر شدیم مانند تقاضای جعل اله، تقاضای رؤیت، عبادت عجل قضایای تیه و نرفتن بجنگ عمالقه، قضیه بقره، و بعدا هم کفر بمسیح و نسبت دادن زنا بمریم طاهره و اراده قتل مسیح و غیر اینها از کفریات و معاصی و بت پرستیها که در ادوار متمادیه از آنها ظاهر شده و کتب خودشان مشحون است، و کفر به پیغمبر اسلام و محاربه با او باعث غضب الهی شده که بر روی 1- سورة الانعام آیه 124 [.....]

2- مجلد اول صفحه 194- 257

ص: 102

آن همه غضب برای خود فراهم نمودند و مراد از غضب حالت نفسانیه که بر انسان عارض میشود و تغییر و دگرگونی در وی بوجود می آورد، نیست زیرا خداوند از عروض عوارض و تغییرات و حالات منزه و مبراست بلکه مراد از فعل مغضبانه و اثر خشم است که نسبت بشخص مغضوب انجام میدهد از انتقام سخت و عذاب شدید در این سرا و سرای دیگر، چنانچه در نظائر آن نیز همین معنی مقصود است.

وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ مهین بمعنی خوار کننده از اهانت بمعنی اضلال و خوار نمودن، و نکته اینکه فرمود للکافرین عذاب مهین، و نفرمود:

لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ شاید این باشد که عذاب مهین تنها اختصاص باینان ندارد بلکه هر که کافر باشد از هر طایفه و گروهی باشد عذاب مهین برای او آماده و مهیّا است.

و لام للکافرین برای اختصاص است یعنی عذاب مهین مختص بکافرین و غیر مؤمنین است ولی مؤمن اگر هم عذابی به بیند برای تطهیر او از کثافت معصیت است نه از روی اهانت، و او بالاخره ببرکت ایمان بسعادت نائل می شود چنانچه کرارا متذکر شده ایم و ممکن است ذکر کافرین برای بیان علت عذاب باشد که گفته اند تعلیق حکم بر وصف مشعر بعلیة است.

ص: 103

[سوره البقرة (2): آیه 91] ... ص : 104

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (91)

(و هر گاه بآنان گفته شود که بآنچه خدا نازل فرموده ایمان بیاورید، میگویند بآنچه بر ما نازل شده ایمان میآوریم و کافر میشوند بآنچه غیر آنست (مانند قرآن) و حال آنکه آن حق و تصدیق کننده است آنچه را با ایشان است (بگو ای پیغمبر باینان، پس چرا پیغمبران خدا را میکشید پیش از این اگر شما مؤمنان بودید) قائل بجمله آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ خداوند تبارک و تعالی است که در بسیاری از آیات شریفه چه خطاب بهمه مردم و چه خطاب باهل کتاب و بنی اسرائیل بایمان بما انزل اللَّه امر فرموده است و در مرتبه دوم پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که همه مردم را بایمان دعوت میفرماید و در مرتبه بعد مؤمنین میباشند که کفار را دعوت مینمودند، و لذا «قیل» را بفعل مجهول آورده و فاعل آن را معین ننموده است و مراد از بِما أَنْزَلَ اللَّهُ همه اموری است که بر پیغمبران خدا نازل شده که ایمان بآنها لازم است نه خصوص قرآن کریم، چنانچه در اواخر همین سوره میفرماید:

وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ «1» قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا مراد از ما انزل علینا خصوص تورات نیست بلکه مقصود آنچه بر انبیاء بنی اسرائیل نازل شده یعنی اگر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بنی اسرائیل باشد ما باو ایمان میآوریم چنانچه کتب عهد قدیم که مورد اعتقاد 1- سوره بقره آیه 285

ص: 104

یهود است بعقیده آنها کتبی است که بر انبیاء بنی اسرائیل از زمان موسی «ع» تا زمان عیسی نازل شده.

وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ از مقول قول آنها نیست بلکه کلام خدا است که خبر از کفر آنها بقرآن مجید می دهد و مراد از «ما ورائه» آنچه بر غیر انبیاء بنی اسرائیل نازل شده میباشد و پیغمبر بعد از انبیاء بنی اسرائیل منحصر بمحمّد و کتاب بعد از کتب آنها منحصر بقرآن است.

وَ هُوَ الْحَقُّ یعنی و حال آنکه قرآن ثابت است و محققا از جانب خدا نازل شده و حق بمعنی ثابت و مقابل باطل است و دلیل بر حقانیت قرآن معجزه بودن آن از جهات عدیده است چنانچه در مقدمه متعرض شدیم «1».

مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ و این قرآن تصدیق کننده انبیاء بنی اسرائیل و کتبی است که بر آنها نازل شده و چنین نیست که ایمان باین مستلزم کفر بآنان شود و باصطلاح مانعه الجمع نیست بلکه حقانیت آنان را اثبات میکند و اگر قرآن نبود راهی برای اثبات نبوت سایر انبیاء و کتابهای آنان در دست نبود، و معنی این جمله را بطوری که منافی با تحریف نباشد در دو آیه قبل متذکر شدیم قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ این جمله در رد اظهار آنهاست که گفتند نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا ما فقط بانبیاء بنی اسرائیل ایمان می آوریم، بگو اگر در این دعوی صادقید و بآنها ایمان دارید پس چرا پیغمبران پیش از این را می کشتید مگر زکریا و یحیی و صدها دیگر از انبیاء بنی اسرائیل را نکشتید مگر در مقام کشتن حضرت عیسی بر نیامدید و بعقیده خود او را بدار نزدید، بنا بر این تکذیب شما پیغمبر اسلام را بجهت اینکه از بنی اسرائیل نیست بهانه بیش نیست بلکه هر پیغمبری که بر خلاف هوای نفس شما باشد او را 1- ص 40- 58

ص: 105

تکذیب میکنید و یا او را میکشید.

و اشکال به اینکه یهود زمان پیغمبر اسلام قاتل انبیاء نبودند که مورد خطاب و نکوهش قرار گرفته اند بلکه اسلاف آنها بوده اند جواب داده می شود به اینکه اولا طریقه و روش یهود از زمان حضرت موسی «ع» تا زمان پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همیشه این بوده چنانچه در بسیاری از موارد حضرت موسی را تکذیب کردند و اراده قتل هارون را نمودند و هلمّ جرا و ثانیا فعل اسلاف را بآنان نسبت داده از جهت اینکه اینان قوم واحد بوده اند چنانچه در آیات قبل اشاره شد.

[سوره البقرة (2): آیه 92] .... ص : 106

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92)

(و هر آینه بتحقیق موسی با معجزات و آیات بینات شما را آمد و شما بعد از غیبت او گوساله را معبود خود قرار دادید در حالی که ستمکاران بودید.

این آیه دلیل دیگری را بر ضعف ایمان و سستی و بی حقیقتی اعتقاد بنی اسرائیل بیان میکند که پیغمبری مانند موسی که در نظر شما افضل انبیاء بنی اسرائیل است با معجزات با هرات از عصا و ید بیضاء، و شکاف دریا، و خروج آب از سنگ و بسیاری از معجزات دیگر بسوی شما آمد و بمجرد اینکه چند روزی از میان شما غائب شد گوساله که بدست سامری ساخته شده بود معبود خود قرار دادید و یکتا پرستی که اولین عهد الهی با همه بندگانش میباشد فراموش کردید پس شما ظالمید یعنی عبادت را در غیر موضع خود قرار داده اید یا اینکه شرک که ظلم عظیم است مرتکب شده اید، و یا اینکه بنفس خود ظلم نموده و مستوجب عذاب دنیا و آخرت شده اید.

ص: 106

[سوره البقرة (2): آیه 93] ... ص : 107

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (93)

(و زمانی که از شما میثاق گرفتیم و کوه را بالای سر شما برافراشتیم و گفتیم آنچه را بشما داده ایم از روی قوت بگیرید و بشنوید گفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم و محبت گوساله در دلهای ایشان بواسطه کفرشان آشامانیده شده بود بگو بد چیزی است که ایمانتان شما را بآن امر میکند اگر مؤمن باشید).

إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ بیان این آیه گذشت «1» و در وجه تکرار آن بعضی گفته اند برای تأکید است و بعضی گفته اند برای ایجاب حجت است ولی ظاهر اینست که ذکر این آیه در سابق بمنظور تفضلات الهی ببنی اسرائیل و بیان معجزات حضرت موسی بود، و در اینجا ردّ دیگری بر گفتار آنهاست که گفتند.

نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا و بیان مورد دیگری که دلیل بر بی ایمانی آنها حتی بحضرت موسی است که با اینکه پیمان از آنان گرفت و برای تهدیدشان کوه بر سرشان افراشته شد و خطاب شد که با قوت دستورات تورات را اخذ کنید و اوامر و نواهی آن را بشنوید و عمل کنید، گفتند شنیدیم و عمل ننمودیم و چه این سخن را بزبان حال گفته باشند و چه بزبان قال در هر صورت کاشف از بی ایمانی آنهاست و با گفتار نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا ضدیت و مباینت دارد و این جمله برای تنبیه بسیاری از مردم مسلمان مخصوصا در دوران حاضر قابل ملاحظه است که بسا میگویند قرآن را قبول داریم ولی بدستوراتش عمل نمیکنند، و یا اینکه شیعه 1- مجلد ثانی ص 49

ص: 107

هستیم و مشایعت و متابعت از ائمه هدی نمی نمایند و یا بهشت و جهنم را قبول داریم ولی اتیان بطاعت و ترک معصیت نمی کنند.

وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ اشربوا فعل مجهول از اشراب بمعنی آشامیدن است و چون فاعل آن را ذکر ننمود بکلمه «بکفرهم» وجه آن را بیان نمود تا کسی گمان نکند که فاعل اشراب اوست، یعنی این اشراب عجل در قلوب آنها بواسطه کفرشان است، و بعضی گفتند مضاف در تقدیر است که اشربوا فی قلوبهم حبّ العجل باشد و معنی اینست که اینان بواسطه کفر و هوا پرستی چنان در علاقه بگوساله منهمک شده اند که گویا گوساله را در اعماق دل آنان داخل نموده اند چنانچه آب یا مشروب دیگری در اعماق بدن انسان وارد می شود.

ولی با این معنی احتیاجی بتقدیر مضاف نیست و چنانچه متعارف در السنه است میتوان گفت او همیشه در دل من است و از دل من بیرون نمی رود، و این شدت علاقه را میرساند که همیشه محبوب خود را حاضر می بیند و در خبر است که «

قلب المؤمن حرم اللَّه و حرام علی حرم اللَّه ان یلج فیه غیره

» و نیز در حدیث قدسی است «

لا یسعنی ارضی و لا سمائی و یسعنی قلب عبدی المؤمن

» و نیز در حدیث است «

ستجدنی عند قلوب منکسرة و قبور مندرسة

» بنا بر این مفاد آیه اینست که گویا گوساله را در دلهای اینان ریخته اند که این چنین علاقه مفرط به پرستش آن دارند.

و اگر کسی سیر حالات یهود را در تمام ادوار تاریخشان بنماید تمایل مفرط آنان را بشرک و بت پرستی و گوساله پرستی در می یابد و حتی در حضور خود موسی و بعد از آن همه تفضل الهی میگویند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ «1» 1- سوره اعراف آیه 134

ص: 108

قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ این جمله برای دفع دخل است، گویا یهود می گویند این معاصی و مخالفت ها که از ما سر زده دلیل بر کفر ما نیست و با کلام ما که گفتیم نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا مباینت ندارد خداوند در ردّ آنان میفرماید که اگر ایمانتان شما را باین همه مخالفت و معصیت و امیدارد این بد ایمانی است که بهیچ چیز منافی از درجه اعتبار ساقط نمی شود مانند وضوی بی بی تمیز که هیچ مبطلی آن را نمی شکست و چون اسلام بسیاری از مسلمانان که جز اسم اثری از آن ظاهر نمیشود.

[سوره البقرة (2): آیه 94] .... ص : 109

قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (94)

(بگو اگر سرای آخرت که در جوار خداست برای شما اختصاص داده شده بدون سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید چند سؤال ممکن است در ذیل آیه پیش آید.)

«اول» مراد از دار آخرت بهشت و نیل بسعادت ابدی و درک فیوضات و نعم الهی است و هر متدین بدینی اعمّ از اینکه دین او بحسب واقع حق یا باطل باشد مدعی حقانیت دین خود بوده و خود را سعادتمند میداند و ادیان دیگر را باطل میشمارد و این اختصاص بیهود ندارد، نصاری و فرق مسلمین و سایر ادیان نیز همین دعوی را دارند پس چرا در این آیه یهود مورد خطاب و عتاب قرار گرفته اند؟

جواب: اولا گفتار یهود با سایر ادیان فرق دارد، ادیان دیگر ملاک سعادت را متدین بودن بدین حق میدانند و فرقی بین سیاه و سفید و عرب و عجم و اسرائیلی

ص: 109

و غیره نمیگذارند ولی یهود سعادت را اختصاص ببنی اسرائیل دانسته و سایر طوایف عالم را محروم می پندارند و از اینجهت غیر بنی اسرائیل را بدین خود دعوت نمی کنند و این سیره از زمان حضرت موسی الی زماننا هذا بین آنها ساری و جاری بوده چنانچه در قرآن می فرماید:

لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً «1» و نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «2» و ثانیا اینان مدعی هستند که اگر از بنی اسرائیل کسی بر خلاف دین رفتار کند چند روزی بیش معذب نخواهد بود چنان که از قول آنها میفرماید:

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً «3» (دوم): جملة جزائیة فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ که فرع جمله شرطیه قرار داده شده اعتراض بجمیع ارباب ادیان است زیرا آرزو و تمنای مرگ نمودن مذموم و کاشف از شکایت و نارضایتی است و دعاء بطول عمر ممدوح و مطلوب است و اگر گاهی از ائمه اطهار و معصومین از این قبیل کلمات اظهار شده از جهت عظمت مصیبت بوده مانند کلام حضرت زهراء «ع» «

اللهم عجل وفاتی سریعا

» و یا کلام حضرت علی علیه السّلام «

ارحنی فقد افنیت کل خلیلی

» و یا کلام حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام «

علی الدنیا بعدک العفا

» علاوه بر اینکه نوع مردم تمنا و آرزوی مرگ نمی کنند و اختصاص به یهود ندارد.

جواب: تمنا و آرزوی مرگ نداشتن نوع مردم یا از جهت اینست که اعتقاد بمعاد ندارند مانند طبیعیها و دهریها و یا بواسطه کثرت معاصی و عدم قبولی اعمال از سوء عاقبت و عذاب میترسند و میخواهند بواسطه عبادت یا توبه یا وسائل دیگر تدارک معاصی خود را بکنند ولی یهود که مدعی هستند قطعا اهل سعادتند 1- سوره بقره آیه 105

2- سوره مائده آیه 214

3- سوره بقره آیه 74

ص: 110

و دار آخرت برای آنها اختصاص دارد و بمردن از نکبت دنیا خلاص می شوند باید تمنای موت کنند اگر در این ادعا صادق میباشند.

علاوه بر اینکه یهود بواسطه شدت توغل در مادیات و حرص بر حیات و جمع مال اصلا خیال مرگ در مخیله آنها خطور نمیکند و هیچگاه بفکر مرگ و تدارک برای آن نیستند مانند بسیاری از ابناء زمان ما ولی اینان چنین خصیصه برای خود مدعی نیستند بر خلاف یهود که دار آخرت را خصیصه خود می دانند و باین وصف بفکر آن نیستند.

(سوم) در سوره جمعه میفرماید قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ آیا مفاد این آیه مانند همین آیه مورد بحث است و یا متفاوت است.

جواب: هر چند مغزای هر دو آیه یکی است ولی متفرع بر دو مدعایی است که یهود دارند، یکی اینکه دار آخرت و سعادت و بهشت خصیصه بنی اسرائیل است اگر چه معصیت کار و مجرم و حتی اهل شرک و کفر باشند، زیرا اینان نیز چند روزی بیش مسّ آتش نمیکنند چنانچه مفاد آیه مورد بحث است و دیگر آنکه یهود اولیاء خدا و دوستان و پسران او می باشند چنانچه در آیه دیگر از آنها نقل شده نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ و در تورات رائج موقعی که نسب خود را بآدم میرسانند او را ابن اللَّه می گویند و آیه سوره جمعه تمنای مرگ را متفرع بر این مدعای آنان نموده چه آنکه دوست مشتاق و آرزومند ملاقات دوست است و بمرگ بلقای او نائل می شود.

ص: 111

[سوره البقرة (2): آیه 95] .... ص : 112

وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (95)

(و اینان هرگز آرزوی مرگ نکنند بواسطه اعمالی که بدستهای خود انجام داده اند و خداوند بستمکاران دانا و آگاه است) لن برای تأکید نفی و با کلمه ابدا دلالت بر تأیید میکند یعنی اینان هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد برای اینکه خود در باطن میدانند که در هر دو دعوی کاذبند، اما در دعوی اولی برای اینکه در خود تورات دارد که لعنت کرده کسانی را که بدستور آن عمل نکنند، و یهود در جمیع اعصار از زمان موسی «ع» تا زمان پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مخالفت تورات را نموده و حتی شرک بخدا آوردند و با اینکه میدانستند پیغمبر اسلام همان است که تورات اوصاف او را بیان نموده ایمان نیاوردند و لعن بمعنی بعد از رحمت و گرفتار عذاب و غضب الهی شدن است و با دعوی اینکه دار آخرت خصیصه آنها است مباینت دارد و لذا نصاری برای اینکه از لعن تورات بواسطه مخالفت آن خود را آسوده نموده باشند عذری برای خود تراشیده و گفتند حضرت عیسی «ع» بعوض ما بدوزخ رفت «فدانا من لعنة الناموس» و اما دعوی دوم، عهد قدیم مشحون است از اینکه بنی اسرائیل در اثر شرک و بت پرستی و ترک خدا و تورات از نظر خدا افتادند و مورد غضب او قرار گرفته و مستأصل شدند و گرفتار سلاطین مشرک شدند و این باولی خداوند و دوست او و پسران او بودن کمال ضدیت را دارد.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ خداوند بکذب آنها و بما فی الضمیر آنها و اعمال زشت و کفر و شرک و عناد و عصبیت و لجاج و سایر معاصی آنها آگاه است چه لفظ ظلم بر همه اینها اطلاق میشود و مورد این جمله اگر چه یهودند ولی چنانچه

ص: 112

مکرر گفته ایم مورد، مخصص عموم نمیشود و لفظ الظالمین که جمع محلی بالف و لام و مفید عموم است بعموم خود باقی است و شامل جمیع ظالمین میشود چه ظالم بغیر و چه ظالم بنفس و این جمله برای تنبیه آنان است که خداوند بجمیع افعال و کردار آنها عالم و داناست.

[سوره البقرة (2): آیه 96] .... ص : 113

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (96)

(و هر آینه البته مییابی یهود را حریص ترین مردم بر زندگی دنیا و حریص تر از مشرکان که هر یک از آنان دوست میدارد و آرزو میکند که هزار سال زندگی کند، و حال آنکه این عمر بسیار مانع و دور کننده او از عذاب نیست، و خداوند بآنچه میکنند بیناست «تجدن» اگر از و جدان در مقابل فقدان باشد بمعنی یافتن و یک مفعولی است و بنا بر این «احرص» حال است برای مفعول و اگر از و جدان بمعنی علم و یافتن بدل باشد دو مفعولی است و احرص مفعول دوم آنست و ظاهر همین احتمال دوم است).

و أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ یعنی این یهود از همه مردم بر بقاء زندگی و جمع مال و زخارف دنیوی حریص ترند و همچنین از مشرکین که یا مراد مجوس و گبرها هستند و یا همه مشرکین، و علت اینکه «احرص الناس بدون لفظ من تعبیر فرموده» و در مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لفظ من را آورد، اینست که یهود از جنس ناس هستند ولی از جنس مشرکین نیستند، و باصطلاح اگر مفضل از جنس مفضل منه باشد بطریق اضافه آورده میشود و اگر از جنس مفضل منه نباشد من فاصله میشود چنانچه گفته میشود «

الانبیاء افضل الناس و افضل من الملائکة

»

ص: 113

چون انبیاء از جنس ناس هستند ولی از جنس ملائکه نیستند و امّا ذکر «مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» بعد از ناس با اینکه مشرکان جزو مردم و داخل در ناس میباشند برای اینست که تمنای طول عمر از مشرکان مشهور است و باین خصیصه شناخته شده اند مخصوصا اگر مراد مجوس باشند که در عبارات آنهاست که بیکدیگر میگویند هزار سال بزی و این جمله هنوز در میان عجم از آنها باقیست که در نوروز هر سال بیکدیگر میگویند هزار سال باین سالها برسی، کانّ میفرماید این یهود از همه مردم و حتی از مشرکان که باین خصیصه معروفند بر بقاء عمر حریص ترند چنانچه گفته میشود «فلان اسخی الناس و من حاتم» یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ معروف مفسرین مرجع ضمیر احدهم را یهود میدانند و میگویند جمله بیان حال شدّت حرص یهود را بر حیات می نماید و بعضی گفتند ضمیر احدهم راجع به الَّذِینَ أَشْرَکُوا و بیان حال مشرکین نسبت بحرص بر حیات میباشد و معنی اینست که یهود از مشرکین که یک چنین تمنایی و آرزویی دارند هم حریص تر بر زندگی میباشند و اگر چه مآل هر دو وجه بیک معنی است ولی شاید وجه دوم اکد و ابلغ باشد.

وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ ما نافیه و هو یا ضمیر شأن است و مزحزح بمعنی مبعد خبر مقدّم و ان یعمر مبتدای مؤخر و تقدیر چنین است و ما الشأن تعمیره بمزحزحه من العذاب، چنین نیست که عمر کردن او مانع و مبعدا و از عذاب باشد و یا هو مبتداء و بمزحزحه خبر آن و ان یعمر مفسر ضمیر و بدل آن است و تقریر چنین است «و ما تعمیره بمزحزحه من العذاب» و وجه دوم ظاهرتر است، و مراد اینست که عمر دنیا چه کم و چه زیاد بپایان میرسد و طول آن باعث رفع عذاب آخرت نخواهد شد بلکه برای شخص معصیت کار و دنیا طلب موجب ازدیاد عذاب میگردد بواسطه اینکه معاصی آنها زیادتر میگردد

ص: 114

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ «1» بلی اگر طول عمر باعث ازدیاد طاعت یا موفقیت بتوبه و تدارک ما فات و حسن عاقبت بشود مطلوب است چنانچه در مجمع البیان از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

بقیّة عمر المؤمن لا قیمة له یدرک بها ما فات و یحیی بها ما مات» «2»

و لام در لتجدنهم برای قسم است بنا بر آنچه گفته اند که اگر لام مفتوحه بر سر فعل مضارع مؤکد بنون تأکید در آید دلیل بر اینست که قسم مضمر است یعنی و اللَّه لتجدنهم و کلمه حیات چون بنحو نکره ذکر شده دلالت بر حقارت حیات دنیوی دارد زیرا حیات دنیوی محدود و در جنب حیات اخروی که نامحدود است کمتر از قطره نسبت بدریاست زیرا دریا باز محدود است و حیات آخرت حد ندارد.

[سوره البقرة (2): آیه 97] .... ص : 115

قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ (97)

(بگو هر کس دشمن جبرئیل باشد پس همانا او بر دل تو باذن خداوند قرآن را نازل کرده در حالی که آن قرآن تصدیق کننده است کتبی را که پیش از او بودند و هدایت و بشارت برای مؤمنین است) کلام در تفسیر این آیه در ذیل چند جمله واقع میشود.

1- مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ سیاق آیه اشعار دارد بر اینکه اظهار عداوتی از یهود نسبت بجبرئیل شده که آیه در مقام جواب بر آمده است و در کتب تفاسیر مانند مجمع البیان و غیره خبر مفصلی از ابن عباس در شأن نزول این آیه روایت 1- سوره آل عمران آیه 178

2- ص 71

ص: 115

کرده اند و در برهان خبری از حضرت سید الشهداء علیه السّلام نقل کرده و فخر رازی نیز خبری از عمر و برهان باز خبری از سلمان فارسی روایت کرده ولی چون هیچکدام از آنها سند متصل ندارند و مدرک نمیشود لذا از نقل آنها خودداری میکنیم و فقط بنقل قسمتی از خبر که سیاق آیه مشعر بمضمون آن است اکتفاء می نمائیم.

«فقال له ابن صوریا خصلة واحدة ان قلتها آمنت بک و اتبعتک، ایّ ملک یأتیک بما ینزل اللَّه علیک؟ قال فقال جبرئیل، قال ذاک عدوّنا ینزل بالقتال و الشدة و الحرب و میکائیل ینزل بالیسر و الرخاء فلو کان میکائیل هو الذی یأتیک لآمنّا بک

» و ممکن است عداوت یهود نسبت بجبرئیل از همان عداوتشان نسبت بپیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قرآن باشد برای اینکه جبرئیل بواسطه نزول قرآن بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فضایح آنان را ظاهر نمود و خداوند در مقام جواب بآنان میفرماید «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ» یعنی برای جبرئیل شأنی جز امتثال امر خدا نیست چنانچه میکائیل و سایر ملائکه نیز شأنی جز امتثال اوامر حق ندارند.

لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ «1» و هم چنان انبیاء و رسل نیز شأن و وظیفه جز تبلیغ و ارشاد مردم ندارند بنا بر این عداوت با انبیاء و ملائکه و کتب الهی عداوت با خداست و دشمن خدا کافر است.

و جبریل بالفاظ مختلفه نقل شده ولی در قرآن باین لفظ آمده و در اخبار بلفظ جبرئیل بزیادة همزه و گاهی جبرائیل بزیاده الف و همزه آمده است و لغتی است عبرانی یا سریانی و بعضی گفتند بمعنی عبد اللَّه است چون جبر بمعنی عبد و ایل بمعنی اللَّه میباشد و بعضی گفتند بمعنی صفوة اللَّه است. 1- سوره تحریم آیه 6

ص: 116

2- فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ ضمیر در انه راجع بجبرئیل و در نزله راجع بقرآن است و بعضی مرجع ضمیر انه را خدا و مرجع ضمیر نزله را جبرئیل دانسته اند و این خلاف ظاهر است زیرا اگر چنین بود اولا مناسب این بود که بفرماید باذنه، و ثانیا صفاتی که بعد ذکر میکند از مصدّق بودن و هدایت و بشارت بودن مناسب با قرآن است نه جبرئیل، و مراد از قلب قلب صنوبری نیست بلکه مراد مقام عقلانی و روحانی است که مرتبه اعلای عقل است و از آن بعقل مستفاد تعبیر میشود و بمبادی عالیه که مقام جبرئیل و ملائکه مقربین است متصل میگردد و این منافات ندارد با اینکه جبرئیل بعضی اوقات بصورت جسمانی بر شخص رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شود و همچنین با افضلیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر جبرئیل و سایر ملائکه مقربین منافات ندارد زیرا واسطه وحی لازم نیست که افضل از موحی الیه (آنکه وحی باو میشود) باشد و چون مراتب نزول قرآن را در مقدمه صفحه 68- 81 متذکر شده ایم در اینجا احتیاج به تکرار و توجیهات مفسرین نیست.

3- مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مصدقا حال است برای ضمیر منصوب نزله که راجع بقرآن میباشد و صفت قرآن را بیان میکند که تصدیق کننده است کتابهای آسمانی را که پیش از آن بوده چنانچه بیان آن را قبلا متذکر شدیم و این جمله خود دلیل بر لزوم محبت جبرئیل و قرآن و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر اهل کتاب است زیرا اگر قرآن بوسیله جبرئیل بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل نشده بود هیچ دلیلی بر نبوت انبیاء سلف و کتابهای آنها نداشتیم و معامله اسلام با یهود و نصاری که آنان را اهل کتاب میداند و با سایر کفار و مشرکین فرق میگذارد با اینکه عناد آنها با اسلام از همه بیشتر است از برکت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و جبرئیل و قرآن است.

ص: 117

4- هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ این دو کلمه «هدی و بشری» نیز صفت قرآن را بیان میکند و دلیل دیگری است بر لزوم محبت زیرا محبّت کسانی که وسیله هدایت بشر براه رستگاری و سعادت و مبشر او بفیوضات و نعم الهی در آخرت میباشند بر هر بشری لازم است و چون قرآن هادی و مبشر اهل ایمان است لذا محبت آن و واسطه نزول آن لازم میباشد.

[سوره البقرة (2): آیه 98] .... ص : 118

مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ (98)

(هر کس دشمن خدا و فرشتگان او و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد پس محققا خداوند دشمن کافران است) از این آیه شریفه نکاتی چند استفاده می شود.

1- از کلمه «عدو اللَّه» استفاده میشود که عداوت ملائکه و فرستادگان خدا که مأمور بامر الهی و از جانب او میباشند عداوت با خداست زیرا ملائکه و رسل شأنی جز امتثال اوامر الهی ندارند از اینجهت بعد از ذکر عداوت جبرئیل میفرماید مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ و بعد از آن نیز عداوت ملائکه و رسل و جبرئیل و میکائیل را در ردیف عداوت خود میشمارد، و گرنه هیچکس مستقیما اظهار عداوت با خدا نمیکند چه معتقد بخدا باشد و چه منکر او، و این اختصاص بفرشتگان و انبیاء ندارد بلکه عداوت با اوصیاء و اولیاء و کتب الهی و دین و احکام او نیز عداوت با او است چنانچه مفاد بسیاری از اخبار است مانند خبری که خاصه و عامه درباره حضرت فاطمه «ع» روایت کرده اند که فرمود «

فاطمة بضعة منی من اذاها فقد اذانی و من اذانی فقد اذی اللَّه

» و مانند کلامی که درباره

ص: 118

حضرت علی علیه السّلام فرموده «

من احبک فقد احبنی و من ابغضک فقد ابغضنی

» و در زیارت جامعه است «

من والاکم فقد والی اللَّه و من عاداکم فقد عادی اللَّه

» و نیز در همان زیارت است «

من احبکم فقد احبّ اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه

» و غیر اینها از اخبار بسیاری که از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم درباره اوصیاء او وارد شده بلکه از بعضی از آیات قرآن نیز این استفاده میشود.

2- عداوت با ملائکه و رسل مورث کفر است زیرا جمله فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ که وضع اسم ظاهر بجای ضمیر شده مشعر باین معنی است برای اینکه تقدیر جمله این است من کان عدوا للَّه و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فان اللَّه عدو لهم ولی بجای ضمیر هم، کلمه کافرین را آورد که در عین اثبات دشمنی خدا نسبت بآنان، کفرشان را نیز اعلام کند، چه در غیر اینصورت صدور ذیل آیه با هم مناسبتی ندارد پس آیه بحسب تحلیل منطقی مشتمل بر دو مقدمه (صغری و کبری) و یک نتیجه است باین ترتیب من کان عدوا للَّه الخ فان اللَّه عدو له و من کان اللَّه عدو له فهو کافر» و در این معنی اخبار بسیاری وارد شده و در زیارت جامعه است «

و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من ردّ علیکم فهو فی اسفل درک من الجهیم

» 3- جمله فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ در عین اینکه کفر اینان و عداوت خدا را نسبت بایشان اثبات میکند عداوت خدا را نسبت بهمه کفار ثابت میکند، زیرا الکافرین جمله محلی بالف و لام است و شامل جمیع کفار میشود و منحصر باینها نیست بلکه اینها از مصادیق آنند، و مراد از عداوت خدا چنانچه کرارا تذکر داده ایم آثار عداوت است که عذاب و عقاب او باشد چنان که مراد از محبت خدا نیز آثار محبت است که ثواب او باشد.

ص: 119

4- بعضی از معترضین بقرآن اشکال کرده اند که یهود هرگز اظهار عداوت با جبرئیل ننموده و خود آنها باشدّ انکار منکر این مطلب هستند.

ولی معترض اگر مغرض نبود و احوال یهود را مطالعه نموده بود بر فرض انکار اعتنایی بانکار آنان نمینمود زیرا یهود متلوّن و بوقلمون صفت که هر ساعتی برنگی در میآمدند گاهی از موسی تقاضا مینمودند که اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ «1» گاهی میگفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً «2» گاهی عبادت گوساله مینمودند و مدتی به بت پرستی برگشتند چنانچه خود تورات رائج گواه این قضایاست و مدتهایی بشارات تورات را بوجود پیغمبر اسلام و بعثت او برای اعراب میگفتند و دانستن این قضایا را برخ اعراب میکشیدند و پس از آمدن پیغمبر اسلام و تطبیق بشارات و صفاتی که در تورات بود بر آن حضرت بکلی منکر شده و گفتند این آن پیغمبری که تورات بشارت داده نیست، استبعادی ندارد که منکر این مطلب نیز بشوند و بگویند ما اظهار عداوتی نسبت بجبرئیل ننموده ایم.

[سوره البقرة (2): آیه 99] .... ص : 120

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ (99)

(و هر آینه بتحقیق ما نشانه های آشکارا بر تو نازل نمودیم بآنها کافر نمیشوند مگر فاسقان.

لام برای قسم و قد برای تقریب ماضی بحال و ثبوت و تحقق آنست و جمله جواب قسم است و مراد از آیه نشانه است بر امری که مقصود و مدعای شخص است مانند دلیل که بر اثبات مدّعا و یا حجّت که برای اسکات خصم آورده میشود 1- سوره اعراف آیه 134

2- سورة البقره آیه 52

ص: 120

و معجزات صادره از انبیاء از همین قبیل است چون کاریست که از قدرت بشر و قواعد طبیعی و علوم صنعتی خارج و بر خلاف عادت است بلکه فعل الهی است که بدست پیغمبر او جاری میشود برای اینکه نشانه باشد که از جانب خدا فرستاده شده، و در اینجا مراد نشانه هایی است که دلالت دارد بر نبوت پیغمبر اسلام و صدق دعوی او، و بینات صفت آیات است و این کلمه مأخوذ از بآن بمعنی ظهر است و آیات بینات یعنی نشانه هایی که واضح و هویداست و همه کس میفهمد زیرا نشانه و علامت شیئی ممکن است واضح و روشن بوده باشد و دلالتش بر شیئی مقصود احتیاج بمقدمات مشکله نداشته باشد این چنین نشانه را آیه بینه گویند و ممکن است باین وضوح نبوده و فهم آن احتیاج بمقدماتی داشته باشد که اهل دانش و بینش و فراست در می یابند و معجزات انبیاء غالبا از قسم اول است و لذا در قرآن از معجزات آنان بآیات بینات تعبیر فرموده و مراد از آیات بینات در اینجا یا خصوص قرآن است که از جهات کثیرة معجزه و دلیل بر صدق نبوت پیغمبر اسلام است چنانچه در مقدمه متذکر شدیم و یا قرآن بضمیمه سایر معجزات اوست که در کلم الطیب بیان مبسوطی درباره آنها نموده ایم «1» وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ فسق در لغت بمعنی «خروج الشی ء عن الشی ء علی وجه الفساد» است و فاسق کسی است که از طاعت خدا خارج شده باشد و در بسیاری از آیات قرآن اطلاق فاسق بر کافر شده چنانچه قبلا متذکر شده ایم و این از آن جهت است که فسق مانند ایمان و تقوی که مقابل آنست دارای مراتب مختلف میباشد و هر گاه بمرتبه برسد که آیات الهی را تکذیب نموده و زیر بار پیغمبران خدا نرود کفر خواهد بود چنانچه میفرماید:

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ «2» 1- صفحه 305- 306 تا 359 [.....]

2- سوره روم آیه 9

ص: 121

پس مفاد آیه اینست که بآیات الهی کسانی کافر میشوند که متوغل در نافرمانی حق و منهمک در معاصی الهی باشند و فسق و بیرون رفتن از اطاعت خداوند دیده باطن و دل آنها را کور نموده بحدی که آیات الهی در آنها تأثیر نمیکند.

[سوره البقرة (2): آیه 100] .... ص : 122

أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (100)

(و آیا هر زمانی که این یهود عهد و پیمانی می بندند گروهی از آنان آن را دور میاندازند بلکه بیشتر ایشان ایمان نمیآورند) همزه أَ وَ کُلَّما همزه استفهام و واو عاطفه است و تقدیم همزه بر واو عاطفه برای اینست که همزه اصل در استفهام است و از اینجهت مصدر می باشد بخلاف سایر ادات استفهام که حروف عاطفه بر آنها مقدم میشود و کلمه ما یا موصوله و یا موصوفه کنایه از زمان است و نصب کلما بر ظرف است یعنی هر وقتی که و عاهَدُوا از معاهده بمعنی قرارداد بین دو طرف است و نبذه یعنی القاه و طرحه. چیزی را دور انداختن و این کنایه از نقض و تخلف عهد است، یعنی این یهود هر قراردادی که با خدا و پیغمبران او می بندند تخلف نموده و بآن وفا نمیکنند چنانچه تخلفات آنان با حضرت موسی در آیات قبل ذکر شد و همچنین قراردادهایی که با پیغمبر اسلام و مسلمانان بستند مانند قراردادی که یهود بنی قریظه و بنی النضیر با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمودند که بدشمنان اسلام کمک ندهند و در جنگ خندق تخلف نمودند.

فَرِیقٌ مِنْهُمْ کان معاهدین را بر دو دسته مینماید یک دسته کسانی که بر عهد خود باقی بوده و بقرار دادشان وفا مینمایند و دسته دیگر آنهایی که تخلف نمودند و بعد برای اینکه تصور نشود که این دو فرقه مساوی بودند

ص: 122

جمله بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ را آورد یعنی اکثریت با آنهایی است که تخلف نمودند و ایمان نمیآورند.

«تنبیه بالمناسبة» بیع منابذه در شرع مطهر حرام و از اقسام قمار است و آن چنین است که اجناسی چیده میشود وعده که در آن شرکت میکنند از فاصله معینی چیزی مانند ریگ و نحو آن بطرف آن اجناس می اندازند و بهر کدام از آنها اصابت کرد مالک میشوند نظیر بخت آزمایی که در این زمان متعارف شده که باعانه ملی تعبیر میکنند و بلیطهایی میفروشند و سپس قرعه کشی نموده و شماره بلیط هر کس برنده شد مقدار معینی باو میدهند و این عمل علاوه بر اینکه قمار و از گناهان کبیره است وجهی که گرفته میشود سخت و مال حرام است و بهیچ وجه مالک نمیشود و امر آن بسیار مشکل است زیرا نه حکم مجهول المالک میتوان بر آن بار کرد و نه ممکن است بصاحبانش رد نمود و آنچه بنظر میرسد اینست که هر مقدار از صاحبان بلیطها را که دسترسی بآنها ممکن است بنسبت آنچه بدست او آمده با مجموع آنان، بآنها رد کند و آنچه را که ممکن نیست بدست بیاورد، باید باذن حاکم شرع بعنوان رد مظالم بفقراء بدهد و مشکلتر از او کسانی هستند که بلیط میفروشند و پول جمع آوری میکنند که ضامن آنچه فروخته اند میباشند و مسئله تعاقب ایادی درباره آنها ساری و جاری است و همچنین است هر مالی که از ممر حرام بدست آید مانند فروش آلات لهو و قمار و وجوه سینماها و تماشاخانه ها و شراب فروشی و اجرت بر فحشاء و امثال اینها که امروز سرتاسر کشور را فرا گرفته است (اعاذنا اللَّه من کلّها)

ص: 123

[سوره البقرة (2): آیه 101] .... ص : 124

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ (101)

(و وقتی ایشان را رسولی از جانب خدا آمد که تصدیق کننده است آنچه را با ایشان است، گروهی از کسانی که بآنان کتاب داده شد، کتاب خدا را پشت سرشان انداختند، گویا ایشان نمیدانستند) مراد از رسول پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و دلیل بر اینکه این رسول من عند اللَّه است معجزات صادره از اوست و مصدق صفت پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که جمیع انبیاء سلف و کتابهای آنان را از تورات و زبور و انجیل تصدیق فرموده لِما مَعَهُمْ لام جاره و ما موصوله در محل جر، و ظرف صله ماست و چنانچه گذشت مراد از ما معهم جمیع ما معهم نیست بلکه فی الجمله از آنهاست که دست تحریف بسوی آنها دراز نشده مانند بشاراتی که بظهور و صفات پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در آنهاست.

و مراد از فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ علماء یهود و نصاری است که دانسته عبارات تورات و انجیل را بنحو دیگری بر عوام خود تفسیر و تأویل نمودند و مراد از کتاب اللَّه بعضی گفتند قرآن است و بعضی گفتند تورات و انجیل است که بشارت آن را دانسته پشت سر انداختند و مراد از نبذ وراء ظهورهم اعراض و انکار و کفر آنها بکتاب الهی است مانند کسی که نمیداند آن کتاب الهی است.

ص: 124

[سوره البقرة (2): آیه 102] .... ص : 125

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (102)

(و یهود پیروی نمودند آنچه را شیاطین بر سلطنت سلیمان دروغ بستند و کافر نشد سلیمان ولی شیاطین کافر شدند که بمردم سحر میآموختند و نیز پیروی نمودند آنچه را نازل شد بر دو فرشته هاروت و ماروت، و حال آنکه آن دو فرشته باحدی چیزی نمی آموختند مگر اینکه میگفتند همانا ما برای امتحان شما آمده ایم پس کافر نشوید، پس از آن دو ملک فرا گرفتند آن چیزی را که بین مرد و زنش بوسیله آن جدایی می افکندند و این مردم بوسیله سحر باحدی ضرر زننده نبودند مگر باذن خدا و فرا گرفتند آن چیزی را که ضرر بایشان میرسانید و نفعی بر ایشان نداشت و هر آینه بتحقیق دانستند که هر که چنین معامله کرد در آخرت نصیبی برای او نیست و هر آینه بد چیزی است آنچه فروختند بآن نفسهای خود را اگر میدانستند).

ص: 125

این آیه از آیات بسیار مشکله قرآن است و کلمات مفسرین در تفسیر درباره هر یک از کلمات آن و احتمالاتی که در مراد و مقصود از هر یک آنها داده اند بسیار است و در تفسیر المیزان پس از ضرب وجوه محتمله در یکدیگر آنها را بیک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال رسانیده ولی بسیار از آنها مکررات است.

و همچنین اخبار مختلفه از عامه و خاصه در این باره نقل شده که اغلب آنها بدون سند و از جهاتی ضعیف است و بسیاری از آنها مأخوذ از خرافات یهود و بر خلاف ضرورت دین و مذهب و دلیل عقل و منافی با ظواهر آیات دیگر و اخبار معتبره است بنا بر این ما از همه آنها صرفنظر نموده و باندازه که از ظاهر خود آیه استفاده میشود بعد از طی مقدماتی چند، مفاد آن را متذکر میشویم و علم بحقایق آن را بخدا و راسخین در علم محول مینمائیم.

«مقدمه اول»: برای اثبات وجود ملک و فرشته راهی جز از طریق شرع که عبارت از آیات شریفه قرآن و اخبار مأثوره باشد نداریم و از طریق برهان عقل و حس راهی برای اثبات وجود آنها نیست و از آیات و اخبار نیز حقیقت ملائکه بدست نمیآید بلکه تنها چیزی که استفاده میشود اینست که آنان دارای نزول و عروج و اجنحه که مناسب عالم خودشان میباشد هستند و بصور مختلفه مانند صورت انسان مصور میشوند چنانچه بر حضرت ابراهیم در مورد بشارت باسحق و بر حضرت لوط در موقع اهلاک قوم او، و بر مریم در موقع پیدایش عیسی و در جنگ بدر برای یاری مسلمین بصورت انسانی مصور شدند و همه آنها معصوم و مطیع اوامر الهی بوده و کوچکترین تخلفی از آنها سر نمیزند چنانچه در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ الایة «1» متذکر گردیدیم 1- مجلد اول ص 498

ص: 126

و در کلم الطیب نیز فی الجمله متعرض شدیم «1» بنا بر این خبری که در قصه هاروت و ماروت نقل شده که مرتکب قتل نفس و شرب خمر و زنا و سجده به بت گردیدند مردود است ولی اشکالی ندارد که دو ملک بصورت انسان برای نوعی امتحان مصور شده و اموری را تعلیم دهند.

«مقدمه دوم»: شیطان و جن نیز نوعی از موجوداتند که راه اثبات وجود آنها منحصر بقرآن و اخبار است و آنچه از آیات استفاده میشود آنها موجوداتی هستند که منشأ خلقت آنها نار است و دارای مؤمن و کافر و عادل و فاسق بوده و پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بعضی از پیغمبران دیگر بر آنها نیز مبعوث شده اند و تسلطی بر بنی آدم ندارند مگر از راه وسوسه و خطورات نفسانی چنانچه در مقدمه همین کتاب «2» و در مجلد سوم کلم الطیب متذکر شده ایم «3» و ممکن است باذن خدا بصور ظاهریه درآیند چنانچه از قضایای حضرت سلیمان و پاره از اخبار استفاده میشود.

«مقدمه سوم»: خداوند سلطنتی بحضرت سلیمان عطا فرمود که بر وحوش و طیور و طایفه جنّ و شیاطین فرمانفرما بود و بعضی از شیاطین و جن را محبوس و مقرّن در اصفاد کرده و بسیاری از آنها را مأمور غواصی و بنائی و نقاشی و غیره نموده بود و چه بسیار از آنها که از روی طوع و رغبت اطاعت نمیکردند بلکه از روی قهر و عنف مشغول کار میشدند چنانچه از آیه فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ «4» استفاده میشود که باین اعمال شاقه معذب بوده اند و اینها کفار و فساق آنها بوده اند زیرا مؤمنین آنها از روی طوع و رغبت اطاعت نبی اللَّه را مینموده اند. 1- مجلد سوم ص 55

2- مجلد اول ص 77

3- ص 65

4- سوره سبأ آیه 13

ص: 127

«مقدمه چهارم»: یهود اندیشه باطل و بی اساسی درباره حضرت سلیمان دارند و بنا بر آنچه در کتب آنهاست العیاذ باللّه بآن حضرت نسبت بت پرستی و شرارت میدهند چنانچه در کتاب اول پادشاهان باب یازدهم از جمله پنجم تا دهم مذکور است و چنانچه از آیه شریفه و بعضی اخبار استفاده میشود یهود گمان می کردند که حضرت سلیمان ساحر ماهری بوده و بواسطه سحر و نیرنجات بچنین سلطنتی نائل شده و قدرت و غلبه بر وحوش و طیور و جن پیدا نموده و غرائب امور و خوارق عادات از او سر میزده است و خداوند ساحت مقدس سلیمان را از این افتراء تنزیه فرموده و نسبت کفر و سحر را بشیاطین داده که بمردم تعلیم سحر نموده و آنان را گمراه می نمودند چنانچه می فرماید: وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ «مقدمه پنجم» چنانچه از ظاهر آیه استفاده میشود شیاطین بمردم سحر میآموختند و مردم را باعمالی که موجب تفرقه و ضرر و زیان آنها بود وادار می نمودند و این تعلیم یا بواسطه الهام شیاطین باولیاء و دوستانشان بود چنانچه در آیه دیگر میفرماید إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ «1» و یا بواسطه نوشتن سحر و نیز نجات و پنهان نمودن آن در زیر تخت سلیمان و منتشر نمودن آن بعد از فوت سلیمان بود چنانچه از خبر مروی از تفسیر عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام معلوم میگردد.

و روی این اصل مردم بسیار گرفتار سحر و مضرات ناشیه از آن شدند و خداوند دو ملک را بصورت آدمی مصور نمود که راه ابطال و دفع سحر را بمردم بیاموزند و آنها بمردم گفتند که ما برای امتحان و افتتان شما آمده ایم مبادا از این علم سوء استفاده نموده و بر ضرر یکدیگر بکار برید، ولی مردم از علم 1- سورة انعام آیه 121

ص: 128

دفع سحر که بآنان تعلیم شد سوء استفاده نموده و بجای اینکه با آن دفع سحر کنند بر ضرر یکدیگر استعمال نمودند.

«مقدمه ششم» سحر حرام و از کبائر موبقه و مستحل آن کافر و اجماع بلکه ضرورت دین بر حرمت آن قائم است و اخبار در حرمت آن بطور مستفیض وارد شده چنانچه شیخ قدس سره در مکاسب صفحه 51 متعرض است مانند خبر «

الساحر الکافر

» و «

من تعلّم من السحر قلیلا او کثیرا فقد کفر و کان آخر عهده بربه وحده ان یقتل الا ان یتوب

» و مانند «

ساحر المسلمین یقتل و ساحر الکفار لا یقتل لان الشرک اعظم من السحر لان السحر و الشرک مقرونان

» و مانند «

ثلاثة لا یدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر و قاطع رحم

» الی غیر ذلک و امّا در معنی سحر و حقیقت آن کلمات علماء و محققین مانند علامه و فخر المحققین و شهیدین و فاضل مقداد و مجلسی قدس اسرارهم مختلف است، و در معنی آن بحسب لغت بعضی گفتند (ما لطف مأخذه و دق) مأخذ آن بسیار دقیق و باریک است و بعضی گفتند «صرف الشی ء عن وجهه» و بعضی بمعنی خدعه و تزویر و بعضی بمعنی اخراج باطل بصورت حق دانسته اند.

و اقسام آن بطور فهرست عبارت است از عقد (بهم بستن) کلام یا کتابت یا طلسم که در بدن یا قلب یا عقل مسحور تأثیر کند، دخنه (دود آتش) تصویر، نفث در عقد (دمیدن در گره ها)، تصفیه نفس بریاضات باطله، استخدام ملائکه، تسخیر جن و شیاطین، احضار ارواح برای کشف غائبات نیرنجات (معرب نیرنگ) رمل و طلسمات و غیر اینها.

و تعلیم و تعلم سحر نیز مانند استعمال آن حرام است مگر اینکه برای علاج و ابطال و دفع سحر و نشان دادن مأخذ آن باشد که در اینصورت جایز و بسا واجب میشود و تعلیم ملکین از این قبیل بوده اگر چه اکثر مردم سوء

ص: 129

استفاده نمودند چنانچه در الهام و تعلیم وجوه خیر و شر بمردم این سوء استفاده دیده می شود.

«مقدمه هفتم» اسباب وجودیّه اعمّ از اسباب عادیّه و اسباب خفیّه تأثیر آنها در خارج مستند بمشیّت و اذن الهی است و اگر مشیّت الهی بر تأثیر آنها تعلق نگیرد تأثیر از کلیه اسباب گرفته میشود چنانچه آتش نمرودیان حضرت ابراهیم را نمی سوزاند و کارد ابراهیم رگ اسمعیل را نمیبرد و غیر اینها از مواردی که خدا اثر را از علل و اسباب میگیرد.

و سحر هم مستند باسرار خفیه است و تأثیر آن مستند باذن و مشیّت الهی است باین معنی که اثر سحر امر لازمی نیست که خداوند قدرت بر رفع و ابطال آن نداشته باشد لکن اثر آن را باطل نمیکند و بین آن و اراده مردم رها نموده و مانع نمیشود چنانچه بین مردم و سائر گناهان و تجاوزات آنان مانع نمیشود برای حکمتی که در این عالم مقدّر فرموده است و اینست معنی این جمله وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ پس از بیان این مقدمات معنی آیه شریفه بدون احتیاج بتأویلات بعضی از مفسرین ظاهر میشود حاصل مفاد آن اینست که خداوند یهود را مذمّت میفرماید که آنان پیروی نمودند آنچه را شیاطین در عهد سلطنت سلیمان برای آنها گفتند از سحرهایی که بآنان یاد دادند و بدروغ بحضرت سلیمان نسبت دادند و حضرت سلیمان کافر و ساحر نبود چنانچه آنان گمان نمودند بلکه شیاطین کافر بودند که بمردم سحر تعلیم مینمودند (و ممکن است مراد از کفر در آیه عمل سحر باشد که در خبر گذشت «

الساحر الکافر

») و نیز یهود پیروی نمودند آنچه بر دو ملک هاروت و ماروت نازل شده بود که تعلیم سحر برای دفع و معالجه سحر شیاطین باشد و حال آنکه آن دو ملک

ص: 130

احدی را تعلیم نمی نمودند مگر اینکه میگفتند ما برای امتحان شما آمده ایم پس مبادا اعمال سحر کنید و کافر شوید و بیکدیگر ضرر و زیان رسانید بلکه هر که گرفتار سحر شد رفع و دفع و علاج آن را بنمائید و گرفتار آن را نجات دهید ولی این مردم از این تعلیم سوء استفاده نموده و نه تنها دردی را درمان ننمودند بلکه تریاق را بجای سمّ استعمال نموده و از آنان فرا گرفتند آنچه ضرر و زیان بآنها میرسانید و موجب تفرقه بین زن و شوهر میشد و البته خدا مانع از تأثیر سحر آنان نبود و اذن و مشیّت حق بر این قرار نگرفته بود که سلب اثر از اعمال سحر آنها بکند و بالجمله این تعلیمات را بضرر خود تمام نموده و به هیچ وجه از آنها انتفاع نبردند چنانچه با انبیاء الهی همین معامله را می نمودند و برای منافع دنیوی خیالی بسا در مقام ضدیت با آنها بر آمده و یا دستورات آنان را تحریف و مطابق هوای نفس خود تفسیر میکردند.

و بتحقیق دانستند که با این معامله بهره و نصیب خود را از سعادت آخرت بباد داده و از نعم ابدی حقیقی خود را محروم نمودند و این بد معامله بود که خود را در معرض عذاب الهی قرار دادند اگر درک می نمودند.

این بود خلاصه آنچه در تفسیر این آیه بنظر میرسید (و اللَّه العالم بحقایق الامور) و در عیون اخبار الرضا «ع» شیخ صدوق ره در حدیثی که از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده آن حضرت میفرماید.

«و امّا هاروت و ماروت فکانا ملکین علّما الناس السحر لیحترزوا به من سحر السحرة و یبطلوا به کیدهم و ما علّما احدا من ذلک شیئا الا قالا له انما نحن فتنة فلا تکفر فکفر قوم باستعمالهم لما امروا بالاحتراز منه و جعلوا یفرقون بما تعلّموه بین المرء و زوجه

» و این حدیث شریف شاهد قوی است بر مطالب مذکوره و اللَّه الهادی

ص: 131

و در تفسیر المیزان در ذیل این آیه شرحی از علوم خفیّه بیان کرده و بر پنج قسم تقسیم نموده کیمیاء، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا و جامع این علوم بفرمایش شیخ بهایی کتابی است نام «کلّه سرّ» که این اسم شامل حروف اول این علوم است و ملحق باین علوم است علم اعداد و علم خافیه و تنویم المغناطیسی و احضار ارواح، و نیز کتابهایی را که این علوم در آنها مضبوط است ذکر کرده هر که طالب است بآنجا مراجعه کند.

[سوره البقرة (2): آیه 103] .... ص : 132

وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (103)

و اگر این یهود ایمان می آوردند و تقوی اختیار مینمودند هر آینه ثوابی که از جانب خداست برای آنان بهتر بود اگر میدانستند.

ظاهرا مراد از ایمان در آیه ایمان بحضرت سلیمان و انبیاء بعد از او مانند حضرت عیسی «ع» و حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مراد از تقوی پرهیز از سحر و جادوگری و مطابعت شیاطین است، هر چند مانعی ندارد که معنی ایمان و تقوی عامّ باشد و این مورد خاصّ و سایر موارد را شامل شود، و مراد از مثوبه بقرینه (من عند اللَّه) ظاهرا ثوابها و نعم اخروی است ولی ممکن است مطلق پاداشهایی باشد که از جانب خدا بر ایمان و اعمال صالحه و تقوی مترتب میشود چنانچه در آیه دیگر میفرماید وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ «1» و مفضل منه خیر محذوف است یعنی لمثوبة من عند اللَّه خیر من المنافع التی یقصدونها بالسحر، و حذف مفضل منه و نکره آوردن مثوبه برای اشعار به اینکه 1- سوره اعراف آیه 94

ص: 132

فرد ناچیزی از ثوابهای الهی بهتر است از عموم منافعی که آنها بوسیله سحر بدست می آورند ولی مثل اینکه یهود به هیچ وجه متوجه این معنی نمیشوند و حاضر نیستند ایمان و تقوی اختیار کنند کان علم و معرفت باین مطلب ندارند از اینجهت میفرماید لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ

[سوره البقرة (2): آیه 104] .... ص : 133

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (104)

(ای کسانی که ایمان آورده اید کلمه «راعنا» را نگوئید و بجای آن بگوئید «انظرنا» و بشنوید، و برای کافران عذاب دردناک است) در تفسیر المیزان در ذیل آیه متعرض است که اولا در قرآن بخطاب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا در هشتاد و پنج مورد اهل ایمان را مخاطب قرار داده و این آیه اولین مورد آنست و ثانیا تعبیر باین لفظ «الَّذِینَ آمَنُوا» از تشریفاتی است که اختصاص باین امت دارد و از امم سابقه تعبیر بقوم و اصحاب و بنی اسرائیل شده است، و سپس فرق گذارده است بین الَّذِینَ آمَنُوا و مؤمنون که بلفظ اول مؤمنین صدر اول از مهاجرین و انصار اراده شده و از لفظ دوم مطلق اهل ایمان و شواهدی از آیات بر این مطلب آورده است.

و اما در قسمت اول اگر مراد از اولین مورد بحسب نزول باشد درست نیست زیرا سوره بقره مدنی است و بسیاری از سوره مکی قبل از آن نازل شده، مگر آنکه مراد اولین مورد بحسب ترتیب و ضبط در قرآن و ما بین الدفتین باشد.

ص: 133

و اما قسمت دوم علت عدم تعبیر از امم سابقه مگر بقوم و نحو آن برای این بوده که ایمان نیاورده بودند چنانچه از مفاد آیات ظاهر میشود و گرنه بر مؤمنین آنها تعبیر باین لفظ (الَّذِینَ آمَنُوا) شده چنانچه حکایت از نوح «ع» میفرماید وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ «1» و نیز درباره صالح «ع» میفرماید فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ «2» و درباره هود «ع» می فرماید نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ «3» و غیر اینها از موارد دیگر و اما قسمت سوم چنانچه متذکر شده ایم خطابات قرآنی اختصاص بمشافهین و موجودین زمان خطاب ندارد بلکه بنحو قضایای حقیقیه است که حمل محمول بر موضوع مقدرة الوجود است و لذا شامل جمیع میشود و احتیاج بادله اشتراک در تکلیف نداریم.

لا تَقُولُوا راعِنا راعنا صیغه امر از مراعات است و ضمیر متکلم مفعول آن است و چنانچه از ظاهر آیه معلوم میشود مؤمنین هنگام تلاوت آیات و بیان احکام خدمت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض میکردند که مراعات و ملاحظه ما را بفرما و قدری تأمّل کن تا ما درست بفهمیم و ضبط کنیم و یهود از این کلمه سوء استفاده نموده و بمعنی دیگری که در نظر آنهاست و شتم بود در خطاب به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قصد میکردند و خداوند از گفتن این کلمه نهی فرمود و امر نمود که بجای آن کلمه انظرنا که بهمان معنی است استعمال کنید که دست آویز یهود نشود.

و در الاء الرحمن از تبیان شیخ ره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده 1- سوره هود آیه 29

2- سوره هود آیه 69

3- سوره هود آیه 58

ص: 134

که فرمود کلمه راعنا بعبرانیه سبّ است و مرحوم بلاغی ره میگوید من کتب عهد قدیم را تتبع نموده و یافتم که این کلمه «راع» بمعنی شرّ و قبح و شریر است و نا نیز ضمیر متکلم است در عبرانیه و الف آن تبدیل بواو و یا اماله بواو میگردد پس راعنا بعبرانیه بمعنی شریرنا میشود «1» و بعضی گفتند راعنا از رعونت بمعنی خفت و جهل و حمق است و این معنی بر قرائت تنوین راعنا درست آید یعنی «لا تقولوا قولا جهلا» و این قرائت خلاف سیاهی و غیر معتبر است.

وَ قُولُوا انْظُرْنا انظرنا را بمعنی انتظر الینا تفسیر کرده اند یعنی توقف فرما تا ما کلام ترا بشنویم و تأمل کنیم و بفهمیم.

وَ اسْمَعُوا عطف به (قولوا) است یعنی اوامر و نواهی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بشنوید و فراگیرید و بر آن ترتیب اثر دهید.

وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ و برای کافرین یعنی کسانی که جسارت و سبّ برسول خدا کنند یا کسانی که حرف او را نشنوند عذاب دردناک است. 1- آلاء الرحمن صفحه 114

ص: 135

[سوره البقرة (2): آیه 105] .... ص: 136

ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (105)

(کسانی که کافر شدند از اهل کتاب و مشرکین و بت پرستان دوست نمیدارند که هیچ خیری از پروردگار شما بر شما نازل شود و حال آنکه خدا برحمت خود اختصاص میدهد هر که را بخواهد و خدا صاحب فضل بزرگ است) چون اهل کتاب مخصوصا یهود تصور می کردند که پیغمبر موعود از آنها است و این امتیاز که بعثت رسل و انزال کتب باشد خصیصه آنان است لذا وقتی دیدند پیغمبر موعود از غیر آنها است و کتاب آسمانی بر او هم نازل شد و حقایقی را که یهود حاضر نبودند کشف شود بوسیله قرآن ظاهر گردید و در جنگها و غزوات مرتبا پیروز شده و نصرت الهی شامل حالشان گردید از این جهت حسد بردند و از اینکه خیری از خدا شامل حال پیروان پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شود بسیار ناراحت و نگران بودند.

و همچنین مشرکین قریش از کبر و نخوتی که داشتند گمان نمی بردند کار پیغمبر و آئین او رونقی پیدا کند و از اینکه پیغمبر و یارانش در غزوات مختلف مشمول نصرت و ظفر و یاری الهی میشدند بسیار اندوهگین و ناراحت بودند و بالجمله اهل کتاب و مشرکین به هیچ وجه حاضر نبودند که خیر و خوشی از جانب خدا بر مسلمانان نازل شود و حتی کفار قریش در همان اوان بعثت چنانچه قرآن از آنها نقل میکند میگفتند لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ «1» 1- سوره زخرف آیه 30

ص: 136

چرا قرآن بر مرد بزرگی از یکی از دو شهرستان مکه و طایف که عروة بن مسعود ثقفی و ولید بن مغیرة باشد نازل نشده است و یهود چنانچه قبلا ذکر شد می گفتند نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا بنا بر این مفاد آیه بیان حسد اهل کتاب و مشرکین و بدخواهی آنان نسبت بمسلمین است.

ما یَوَدُّ بمعنی ما یتمنّی (آرزو نمیکنند) و بمعنی ما یحبّ (دوست نمیدارند) هر دو آمده و من مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ بیانیّه است وَ لَا الْمُشْرِکِینَ بحسب لفظ عطف باهل الکتاب است اگر چه بحسب معنی معطوف بر الَّذِینَ کَفَرُوا میباشد أَنْ یُنَزَّلَ در محل نصب است بنا بر مفعول بودن برای «یودّ» و من اول در مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ بعضی گفتند زائده و برای تأکید و استغراق در نفی است و بهتر اینست که گفته شود بیانیه است و بیان أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ را می نماید و من دوم برای ابتداء غایت است و در بعض اخبار خیر بقرآن تفسیر شده و این از باب اظهر مصادیق آنست و با عموم که جمیع خیرات دنیویه و اخرویه باشد منافات ندارد و همچنین رحمت در وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ در خبر منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام و حضرت باقر علیه السّلام تفسیر بنبوت شده که اجلی مصادیق آن است و منافی با عموم رحمت نیست و این جمله رد بر اندیشه باطل آنهاست که توهم میکنند افاضه رحمت الهی بر بندگان بمیل و خواهش آنهاست.

و جمله وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ بمنزله علت و بیان وجه اختصاص برحمت است بهر که بخواهد.

و فضل بمعنی رحمت و بخشش است و شمول آن منوط بقابلیت محل است که هر کس را خدا لایق تفضلات و مراحم خود بداند مورد تفضل قرار می دهد و چون کفار از اهل کتاب و مشرکین لیاقت این مراحم الهی را نداشتند لذا شامل حالشان نشد، و چنانچه متذکر شده ایم نعم و مثوبات الهی همه از روی

ص: 137

تفضل است و ایمان و اخلاق و اعمال صالحه در انسان قابلیت ایجاد می کند و چنانچه در ادعیه وارده دارد «

کل نعمک ابتداء

» همه نعمت های الهی ابتدایی است و در عوض عمل نیست و کسی بواسطه عبادت استحقاق و طلب پیدا نمی کند.

[سوره البقرة (2): آیه 106] .... ص : 138

ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (106)

(ما هر آیتی را تبدیل یا ترک کنیم، بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم، آیا نمی دانی که خدا بر هر چیز تواناست) «نسخ» تبدیل چیزی بچیز دیگر است و تناسخ قول باینست که روح انسان پس از مردن بانسان دیگری تعلق گیرد یعنی جنبه ارتباط و تعلق آن تغییر و تبدیل کند و استنساخ عبارت از رونویس کردن از کتاب و نوشته کانّ مکان آن بمکان دیگر تبدیل شده و یا از مقام خارج بکتابت مبدل گردیده و آیه شریفه إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

یعنی اعمالی را که شما انجام داده اید نسخه آن برداشته میشود تا فردای قیامت برخوانید و در آیه شریفه:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ «2» نسخ بمعنی ابطال و ازاله و برطرف کردن است که خداوند القائات شیطانی را برطرف مینماید و بجای آن آیات خود را محکم میکند و مفاد آیه اینست که هر پیغمبری را فرستادیم مقصد و آرزوی او هدایت و ارشاد امت بود ولی شیطان 1- سوره جاثیه آیه 28 [.....]

2- سوره حج آیه 51

ص: 138

بواسطه القاء بدوستانش مانع میشد که ایمان بیاورند لکن خداوند القاء شیطان را برطرف نموده و آیات خود را محکم میکند.

أَوْ نُنْسِها از انساء یعنی افعال از نسیان است و انساء و نسیان بمعنی ترک آمده است یعنی آیتی را ترک کنیم و از این معنی آمده است.

نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ «1» و کلام مریم یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا «2» و آیت بمعنی علامت و نشانه چیزی است که دلیل و راهنمای بآن باشد چنانچه آیات الهی چیزهایی است که دلالت بر وجود او یا صفات او از علم و قدرت و حکمت و غیر اینها بنماید مانند جمیع مخلوقات او و هر چه دلالتش بیشتر باشد بزرگتر باشد چنانچه میفرماید لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری «3» و از اینجهت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین «ع» اکبر آیات الهی هستند زیرا مظهر اتم صفات حق تبارک و تعالی میباشند.

و من در مِنْ آیَةٍ بیانیه است و مصداق ماء شرطیه را بیان میکند یعنی هر آیتی را که ما نسخ یا ترک کنیم آیت بهتر یا همانند آن را بیاوریم و آیت اعم است از آیات کتب الهی و غیرها بنا بر این شامل بردن پیغمبری و بعثت پیغمبر دیگری هم میشود و اطلاق نسخ بر خداوند بمعنی تغییر و تبدیل نظر نیست بلکه مراد بیان انتهای امد منسوخ و تمامیت مدت اوست و قطع نظر از اینکه تبدیل و تغییر نظر بحسب عقل بر خدا محال است (زیرا لازمه تغییر نظر جهل بعواقب امور و مصالح یا مفاسد فعل است و جهل در ساحت ذات حقّ راه ندارد) خود آیه نیز بر این مطلب دلالت دارد زیرا تبدیل بمثل بی حکمت لغو است مگر اینکه گفته شود مدت اولی بنهایت رسیده. 1- سوره توبه آیه 68

2- سوره مریم آیه 23

3- سوره النجم آیه 18

ص: 139

و نسخ گاهی نسبت بوجود شیئی منسوخ است و گاهی نسبت ببعض خصوصیات آن، مثلا نسخ نسبت بشریعتی معنایش اینست که مدت آن شریعت بانتهاء رسیده و زمان شریعت لاحق فرا میرسد و لازم نیست که همه احکام آن شریعت سابق نسخ شود بلکه بعضی احکام آن که بحسب استعداد مردم و زمان مصلحت در تغییر آن است تبدیل میشود.

بنا بر این اگر پیغمبری یا شریعتی یا کتابی و یا وصیّی مدتش منقضی شد خداوند نبیّ دیگر یا شریعت و کتاب و وصی دیگری میگمارد تا حجّت بر بندگان تمام شود.

و از این آیه میتوان بقاء وجود حضرت بقیة اللَّه را استفاده نمود زیرا بنصّ قرآن دین اسلام تا قیامت باقی است و بنصّ اخبار وارده از رسول اکرم ص اوصیاء او منحصر بدوازده نفرند و یازده نفر از آنها در دنیا رحلت نموده لذا لازم است وصی دوازدهم باقی باشد و اگر نه جمله نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها صادق نیاید.

مطلب دیگر اینکه در اخبار وارد شده که قرآن مشتمل است بر ناسخ و منسوخ، و مراد از نسخ آیات قرآن نه اینست که آیه بکلی از بین برود و حتی قرائت و تلاوت آن منسوخ گردد چنانچه بعضی از مفسرین توهم کرده اند بلکه مراد نسخ حکم مستفاد از آیه است در حالی که آیه در جای خود از نظر قرآنیت و فصاحت و بلاغت و تلاوت و سایر خصوصیات باقی است.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و استفهام تقریری است یعنی البته میدانی که خدا بر هر چیزی قادر و تواناست چنانچه در مقام استشهاد بشاهدت می گویی مگر نشنیدی فلانی چه گفت یا ندیدی

ص: 140

چه کرد تا شاهد بگوید شنیدم و دیدم و البته تقریر بما بعد نفی است نه ما بعد حرف استفهام.

[سوره البقرة (2): آیه 107] .... ص : 141

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (107)

(آیا نمیدانی که برای خدا است سلطنت آسمانها و زمین، و یار و یاوری جز خدا برای شما نیست) أَ لَمْ تَعْلَمْ این استفهام نیز نظیر استفهام در آیه قبل است و نکته اینکه از خطاب مفرد بخطاب جمع در وَ ما لَکُمْ عدول نموده اینست که اگر در اینجا «مالک» گفته می شد توهم این بود که برای دیگران یار و یاوری غیر از خدا هست و فقط برای مخاطب که شخص نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد یار و یاوری غیر از خدا نیست از اینجهت بصیغه جمع آورده و نکته اینکه در دو مورد اول بصیغه مفرد و خطاب بشخص نبی است شاید این باشد که تقریر از کسی میگیرند که آگاه و عالم و معتقد بما یقرّ به باشد و چون همه مردم بواسطه ضعف ایمان یا عدم ایمان معرفت بعموم قدرت حق و ملکیت مطلقه کلیه او نسبت بهمه سماوات و زمین و آنچه در آسمانها و زمین است ندارند بلکه خود و دیگران را نیز مالک بعض اشیاء می پندارند لذا ممکن است اقرار باین حقایق ننمایند.

و جمعی از مفسرین مخاطب را در آن دو مورد انسان منکر نسخ دانسته و استفهام را انکاری توبیخی مانند أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ «1» 1- سوره یس آیه 76

ص: 141

و یا انکاری ابطالی مانند أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ دانسته اند «1» و بعضی از آنها این دو جمله را جواب از دو اعتراض که در مورد نسخ ممکن است بشود و یا از طرف یهود اعتراض شده دانسته.

(اول) اینکه هر آیه که از جانب خدا قرار داده میشود دارای مصلحتی از مصالح عباد است که غیر آن چنین مصلحتی را نداشته و اگر آن آیه نسخ شود مصلحت آن از بین میرود و چیز دیگر جای آن را هم نمیگیرد.

(دوم) اینکه اشیایی را که خداوند ایجاد فرمود پس از ایجاد از تحت تصرف و تغییر او خارج میشود و باصطلاح خداوند پس از ایجاد و خلقت عالم دیگر دخل و تصرفی در آن ندارد تا چیزی را نسخ و یا تبدیل کند چنانچه گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ «2» از اعتراض اول جواب داده به اینکه خداوند بر همه چیز قادر است و اگر چیزی را که وقتی دارای مصلحت بوده نسخ کند میتواند بهتر از آن یا مثل آن را بیاورد.

و از اعتراض دوم به اینکه خداوند مالک آسمانها و زمین است و هر طوری که بخواهد و اراده او تعلق گیرد در ملکش تصرف میکند.

بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ «3» و کسی و چیزی مانع از تصرفات او نخواهد شد.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ولی بمعنی صاحب اختیار و متصرف در امور است ولایت ذاتیه کلیه مطلقه مختص بخداست و اما غیر خدا ولایت آنها ذاتی نیست بلکه بجعل الهی است و آن دارای مراتبی است یا جزئیه مقیّده است مانند ولایت مجتهد و پدر و جدّ و قیم مجعول از طرف پدر یا جد یا مجتهد 1- سورة الانشراح آیه 2

2- سوره مائده آیه 69

3- سوره مائده آیه 69

ص: 142

و یا جعلیّه مطلقه کلیه است مانند ولایت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین چنانچه از آیه: النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ «1» و آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ «2» استفاده می شود و این مراتب در جای دیگر بیان شده.

و نصیر بمعنی یاور و یاری کننده است و نصرت مطلقه که قدرت بر رفع همه بلیات و آفات و اعانت بر همه امور باشد بالذات مختص بخداست اما نصرت بعضی نسبت ببعض دیگر مانند نصرت مؤمنین از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار «ع» که از آنها تعبیر بانصار میشود اولا بالذات و بالاستقلال نیست بلکه محتاج باعانت پروردگار است چون انسان در هیچ فعلی استقلال ندارد، و ثانیا جزئی است و بر همه امور و رفع همه آفات و شرور قدرت ندارد، بلکه ممکن بالذات محتاج است و از خود هیچ ندارد و نصرت و یاری او هم بنصرت و یاری خدا و قوت و قدرتی است که خدا باو عنایت میکند و از این آیه استفاده میشود که انسان باید همیشه متوجه بخدا بوده و نظر و امید و توکلش بخدا باشد و نظرش از غیر او هر که و هر چه باشد قطع شود (فانّه فعال لما یشاء و حاکم لما یرید) 1- سوره احزاب آیه 6

2- سوره مائده آیه 60

ص: 143

[سوره البقرة (2): آیه 108] .... ص : 144

أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسی مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (108)

(آیا میخواهید از پیغمبرتان سؤال کنید مانند آنچه از موسی پیش از این سؤال شد، و کسی که کفر را بدل ایمان بگیرد پس بتحقیق راه راست را گم کرده است.)

در توضیح مراد از این آیه از تقدیم اموری چند ناگزیریم:

امر اول: در باب معجزه رعایت اموری لازم است (چنانچه در کلم الطیب مجلد اول صفحه 249- 251 در طی دوازده امر بیان نموده ایم) و از آن جمله اینست که معجزه امری است بر خلاف عادت بشری و قواعد طبیعی و اصول فنی و از اینجهت بخارق عادت از آن تعبیر میشود و بمحالات عقلی مانند (اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین و نحو اینها و رؤیت حق بچشم ظاهری) تعلق نمیگیرد، زیرا محالات عقلی قابل تحقق وجود نیستند.

و فعلی است از افعال خدا که بر اثبات نبوت مدعی نبوّت صادق بدست او جاری میشود و لازم نیست که همه جا و همه وقت قدرت بر اتیان معجزه داشته باشد بلکه همین اندازه که حجت بر مردم تمام شود و بر صدق نبوت او رسا باشد کافی است اگر چه یک مرتبه باشد.

و خداوند حکیم بمقتضای حکمت و مصلحت آنچه صلاح است و حقیقت و حقانیت دعوی نبی را اثبات میکند در هر زمان بحسب استعداد مردم بدست انبیاء جاری فرموده و لازم نیست که مطابق هوای نفس مردم باشد که هر کس هر چه بخواهد پیغمبر بیاورد و مجلس نبی بتماشاخانه مبدل شده و ملعبه مردم گردد.

ص: 144

امر دوم- قوم موسی و بنی اسرائیل از حضرت موسی غالبا این نحو امور را که یا محال عقلی بوده یا مصلحت در وقوع آنها نبوده تقاضا مینمودند چنان که گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً «1» و گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ «2» و یا گفتند فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ «3» و امثال اینها.

و بواسطه همین تقاضاهای بیجا و بهانه جوییها و زیر بار حق نرفتن دچار عذاب های سخت شدند.

امر سوم- مشرکین قریش و یهود زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسا چنین تقاضاهایی را می نمودند، چنانچه از آیات سوره اسراء وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً، أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً، الآیات «4» و سوره فرقان لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً، أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها الایة «5» و غیر آنها استفاده میشود.

بنا بر این در این آیه ملامت و توبیخ از آنها شده که اینگونه تقاضاهای بی مورد نکنند که مانند قوم موسی «ع» گرفتار عذاب های سخت و غضب پروردگار شوند.

و ام منفصله و بمعنی بل و همزه استفهام است یعنی بل أ تریدون، و سؤال در اینجا بمعنی توقع و تقاضاست و رسولکم مراد پیغمبر اسلام است.

وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ این قسمت از آیه دلالت دارد بر اینکه این نوع توقعات و تقاضاهای بیمورد موجب کفر است چنانچه یهود بعد از ایمان 1- سوره بقره آیه 52

2- سوره الاعراف آیه 134

3- سوره زخرف آیه 53

4- آیه 90- 93 [.....]

5- آیه 8

ص: 145

بموسی کافر شدند و این کفر کفر ضلالت است که بواسطه آن از جاده مستقیم حق خارج میشوند.

فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ ضلّ گاهی بوسیله عن متعدی میشود مثل ضلّ عن الطریق و گاهی بدون آن، مانند ضل الطریق و سواء بمعنی وسط و میانه است و سواء سبیل کنایه از صراط مستقیم است که حد وسط در جمیع امور میباشد و دو طرف آن که افراط و تفریط است هر دو موجب ضلالت و گمراهی است و معنی لم یهتد الی الصراط المستقیم است و ممکن است سواء بمعنی غیر، و الف و لام السبیل برای عهد، و مقصود سبیل حق، و سواء السبیل ظرف باشد یعنی ضل فی غیر سبیل الحق، در غیر راه حق گم شده است، و این وجه بعید است و ممکن است ضل بمعنی جار عن الطریق یعنی مال و عدل عنه، باشد یعنی این چنین اشخاص از راه حق بطرف باطل عدول نموده اند و این معنی بقرینه جمله قبل که وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمانِ باشد انسب است.

[سوره البقرة (2): آیه 109] .... ص : 146

وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (109)

(آرزو میکنند بسیاری از اهل کتاب که شما را بعد از ایمانتان بکفر برگردانند از روی حسدی که از خودشان نسبت بشما دارند بعد از آنکه حق برای آنان آشکارا شده، پس عفو کنید و درگذشت نمائید تا امر خدا بیاید، همانا خدا بر هر چیز تواناست)

ص: 146

«ودّ» بمعنی تمنی است و کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ را بعضی از مفسرین یحیی ابن اخطب و برادرش ابی یاسر و یا بکعب بن اشرف، و بعضی بدو نفر دیگر از یهود تعبیر نموده اند ولی صدق کثیر بر اینها درست نیاید مگر باعتبار مرءوسین و همدستان آنها، و کلمه لو در لَوْ یَرُدُّونَکُمْ گفتند مصدریه و بجای ان است زیرا چنانچه از نحاة نقل شده لو بعد از ودّ و یود مصدریه و بدل ان است ولی در جایی که مدخول آن بعید الحصول و یا ممتنع فی نفسه، یا ممتنع بحسب عادت باشد مانند همین مورد و بسیاری از آیات دیگر، و کفارا مفعول دوم یردونکم میباشد و حسدا مفعول له برای ودّ است یعنی این آرزو از روی حسدیست که نسبت بشما دارند و این حسد یا نسبت بنبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است برای آنکه دیدند مردم باو گرویدند و قدرت و سلطنت بر یهود پیدا نمود از اینجهت آرزو میکردند که مسلمین از دور او متفرق شوند و این قدرت و سلطنت از او سلب شود و یا برای این بود که چرا نبوت از میان آنها خارج شد و یا نسبت بمسلمین بود که مورد عنایات و الطاف و نصرت حق واقع شده و بعزت و شرافت و عظمت و قدرت رسیدند و یهود مقهور و ذلیل و خوار گردیدند، و حسد بمعنی اراده زوال نعمت از محسود است اعم از اینکه حاسد این نعمت را برای خود بخواهد یا نخواهد و این از صفات بسیار بد است و آیات و اخبار در ذمّ آن بسیار است که بشمه از آنها در مجلد اول این کتاب صفحه 338 اشاره نمودیم و آنچه از مجموع آنها استفاده میشود شخص حسود معترض بخدا و مخالف با قضاء و منکر عدل الهی است و انعام او را بر خلاف حکمت و مصلحت میداند و حسود نه تنها ضرری بمحسود خود نمیتواند برساند بلکه همیشه مغموم و محزون بوده و خودش خودش را می خورد و موجب ارتفاع درجات و ازدیاد حسنات محسود و حبط و از بین رفتن عبادت و حسنات خود میشود.

ص: 147

و قید مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ ظاهرا اشاره باینست که منشأ این حسد، حقد و عداوت و عصبیت و عناد و رذائل نفسانی که در قلوب یهود مکمون است و منشأ خارجی ندارد، بنا بر این متعلق بحسدا میباشد نه متعلق بودّ چنانچه بعضی مفسرین گفته اند، و بعضی گفتند این جمله ردّ بر یهود است که نسبت معاصی را بخدا میدهند و خداوند در مقام تکذیب آنان میفرماید این حسد منسوب و مستند بخود آنهاست، و این سخن درست نیست زیرا یهود بنصّ قرآن تفویضی هستند قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ «1» و این عقیده جبریه است.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ یعنی این آرزو و تمنای ارتداد مسلمین را بعد از آن میکنند که حق برای آنها ثابت شده و فهمیده اند که رسالت نبی اکرم و دین اسلام از جانب خداوند تبارک و تعالی است و البته تا این معنی برای آنها ثابت نشده باشد جای حسد نیست زیرا حسادت در موقعی صادق آید که به بیند محسودش متنعم بنعمتی است و او تمنای زوال آن را بکند و اگر نعمتی نه بیند حسد موردی ندارد.

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ مفسرین گفتند این آیه بآیات قتال منسوخ شده مانند قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ الایة «2» و فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ «3» و خبری در مجمع البیان از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرموده «

لم یؤمر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بقتال و لا اذن له فیه حتی نزل جبرئیل بهذه الایة (اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا) و قلّده سیفا

» ولی ظاهرا مفاد آیه بقرینه حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ نظر باین معنی دارد 1- سوره مائده آیه 69

2- سوره توبه آیه 29

3- سورة التوبة آیه 5

ص: 148

فعلا که شما مسلمانان از لحاظ عده و عده ضعیف هستید باید نسبت بفلتات حسد اهل کتاب در خورد و گذشت نموده و در مقام تلافی برنیائید تا خداوند قدرت و شوکت بشما عنایت فرماید و حکم جهاد برسد و از آنها انتقام بکشید و خبر مروی از حضرت باقر علیه السّلام نیز بیش از این دلالت ندارد بنا بر این آیه نظیر آیه شریفه وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ «1» می باشد و عفو بمعنی ترک مؤاخذه و صفح بمعنی گذشت است و این دو قریب المعنی هستند إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ این جمله در مقام تسلیت و دلداری مسلمین است که خداوند قادر است به اینکه بشما نیرو و قوّت عنایت فرماید و دفع شرّ آنها را از شما بنماید.

[سوره البقرة (2): آیه 110] .... ص: 149

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (110)

(و نماز را بپا دارید و زکاة را بدهید و آنچه از خوبی برای خود پیش میفرستید آن را نزد خدا می یابید همانا خدا بآنچه میکنید بیناست) بعد از آنکه خداوند مسلمین را باعراض از حاسدین اهل کتاب و عدم تعرض و عفو از آنها امر فرمود، باداء فرائض مذهبی و اداء وظائف دینی که در اثر توجه و اهتمام بآنها نیرو و قدرت پیدا نموده و اجتماع و قومیت آنها مستحکم و بالنتیجه بر دشمن پیروز می گردند، امر فرمود و بعنوان نمونه دو رکن اعظم آنها که نماز و زکاة باشد ذکر، و وظائف دیگر را بنحو عموم در ضمن کلمه مِنْ خَیْرٍ گوشزد فرمود این دو رکن اسلامی را مفصلا در ذیل آیه: 1- سوره طه آیه 113

ص: 149

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ در اوائل سوره بیان نمودیم.

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ این جمله در عین اینکه مسلمین را بتمام وظائف دینی و خیرات ترغیب و تحریص میکند بمنزله بیان علت برای جمله قبل است یعنی اگر شما بوظائف دینی از اقامه نماز و اداء زکاة و سایر عبادات واجب و مستحبّ قیام کنید بدانید که نزد خدا محفوظ است و آثار و ثمرات و مثوبات دنیوی و اخروی آنها بشما میرسد.

إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ این جمله نیز بیان علت برای جمله قبل است که خود بمنزله بیان علت برای جمله قبلش بود و باصطلاح علت بر علت است یعنی علت اینکه همه اعمال بندگان نزد خدا محفوظ است اینست که بتمام جزئیات کارهای آنان بصیر و بینا و خبیر و داناست و از ظواهر و بواطن و اسرار و ضمائر هر کس مطلع است و در این جمله بشارت به نیکوکاران و انذار به بدکاران است، و ممکن است از این آیه استفاده بطلان حبط و تکفیر را نمود زیرا صریح است که اعمال از بین نمی رود و نتیجه آن به صاحبش می رسد.

ص: 150

[سوره البقرة (2): آیه 111] ... ص : 151

وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (111)

(یهود گفتند داخل بهشت نشود مگر کسی که یهودی باشد و نصاری گفتند داخل بهشت نشود مگر کسی که نصرانی باشد، این آرزوهای ایشانست بگو دلیل خودتان را بیاورید اگر راست می گویید) در آیه ایجاز لطیفی بکار برده شده زیرا تقدیر کلام اینست که:

قالت الیهود لن یدخل الجنة الا من کان یهودیا و قالت النصاری لن یدخل الجنة الا من کان نصرانیا پس هر دو طایفه را جمع نموده و از آنها به «قالوا» تعبیر فرموده و جمله دوم را بنحو ایجاز از جهت وضوحش بکلمه «او نصاری» بیان فرموده است و دلیل بر این معنی اینست که هر یک از این دو طایفه دیگری را بر باطل میدانند چنانچه در دو آیه بعد میفرماید وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ ءٍ الایة و هود اسم جمع برای طایفه یهود است مانند کلمه یهود بقرینه عطف نصاری بر آن که جمع نصرانی است نه آنچه بعضی از مفسرین گفته اند که جمع عائد بمعنی تائب و رجوع کننده بحق است زیرا اطلاق این معنی بر یهود مناسبتی ندارد و نه آنچه بعضی دیگر گفته اند که مصدر است و بر مفرد و جمع اطلاق میشود زیرا اطلاق هود بر مفرد معلوم نیست و مفرد آن یهودی اطلاق شده مانند ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا «1» و بعید نیست که هود همان یهود باشد و چون یاء آن زائد است در بعضی موارد ساقط شده باشد و آنچه در قرآن معرف ذکر شده یهود، و آنچه منکر استعمال شده هود است.

و این دعوی اختصاص بیهود و نصاری ندارد بلکه هر صاحب مذهبی نظر 1- سوره آل عمران آیه 60

ص: 151

به اینکه دین خود را حق و سایر ادیان را باطل میداند لذا خود را اهل نجات و دیگران را اهل عذاب می پندارد، و البته این دعوایی است که اگر مستند بدلیل و برهان باشد قابل قبول و مفید فایده است و گرنه جز آرزوی بیهوده و خیال خامی بیش نیست، و از اینجهت در مقام ردّ یهود و نصاری میفرماید:

قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ یعنی اگر در این دعوی راست گوئید دلیل خود را بیاورید و چنانچه مکرر تذکر داده ایم یهود و نصاری هیچ دلیلی بر حقانیت دین خود ندارند و فقط مدعی تواتر از زمان موسی «ع» و زمان عیسی «ع» تا این زمان هستند و حال آنکه تواتر آنها چندین مرتبه قطع شده و مدرک تورات آنها منتهی بیک نفر میشود که آثار کذب از او ظاهر است و همچنین است حال اناجیل چنانچه مفصلا در کلم الطیب متعرض شده ایم «1» و امر در «هاتوا» امر تعجیزیست یعنی اتیان برهان برای شما ممکن نیست و از آوردن دلیل عاجزید، و ممکن است آیه شریفه نظر بنکته دیگری داشته باشد که از خصایص اعتقادی یهود و نصاری است و آن اینست که یهود مدعی هستند که آنان هر چه معصیت کنند بجهنم نمیروند جز ایام کمی چنانچه در آیه شریفه است:

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً و نصاری مدعی هستند که حضرت عیسی عوض آنها بجهنم رفت و دیگر آنان بدوزخ نمیروند هر چند معصیت کار باشند و گفتند «فدانا من لعنة الناموس» یعنی عیسی «ع» لعنت ناموس را که مراد تورات است بجای ما قبول کرد، و از این جهت خداوند این اندیشه واهی و موهوم آنان را «امانی» تعبیر فرمود و امانی جمع امنیة بمعنی آرزو است چنانچه گذشت. 1- مجلد اول صفحه 261- 298

ص: 152

[سوره البقرة (2): آیه 112] .... ص : 153

بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (112)

(آری کسی که اقبال و توجهش را بخدا کند و حال آنکه نیکوکار باشد پس اجر او نزد پروردگارش محفوظ باشد و بیمی بر ایشان نیست و اندوهناک نخواهند بود) این آیه ردّ مقاله یهود و نصاری است و بعد از آنکه در آیه قبل بیان نمود که بمجرد ادعا کسی داخل بهشت نمیشود بلکه باید دلیل و برهان بر صدق مدعای خود داشته باشد و تنها اسم یهودی یا نصرانی سبب دخول جنت نشود و این جز آرزوی باطلی نباشد، در این آیه مناط نجات و دخول بهشت را بیان فرمود به اینکه مناط نجات از خوف و حزن و عذاب آخرت و دخول در امن و راحت و بهشت، یکی ایمان و توجه بخدا است و دیگر نیکوکاری و اطاعت از اوامر و نواهی حق.

کلمه «بلی» یا جواب جمله مقدری است که از سیاق آیه قبل استفاده میشود کانّ گوینده میگوید پس هیچکس داخل بهشت نمیشود؟ جواب میدهد بَلی مَنْ أَسْلَمَ الایة یعنی آری داخل بهشت میشود کسی که مؤمن بخدا و مطیع او باشد و یا ردّ و جواب همان جمله منفی است که در آیه قبل است یعنی:

لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ الایة که مفادش چنین میشود بلی یدخل الجنة من اسلم الایة مانند زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ «1» و مراد از جمله أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ ایمان حقیقی و توجه بحق است یعنی روی دلش را متوجه خدا کند و کار خود را باو واگذارد و بسپارد و در همه امور نظر و توکل 1- سوره التغابن آیه 7

ص: 153

و اعتماد و خوف و رجائش باو باشد و بالجمله خود را تسلیم خدا کند نه تسلیم شیطان و هواهای نفسانی و مقصود از وجه توجه و اقبال قلبی است بقرینه اسلم نه توجه ظاهری جسمانی.

و مراد از جمله وَ هُوَ مُحْسِنٌ مطیع و منقاد اوامر و نواهی الهی بودن است و معنی محسن، فاعل فعل حسن است مقابل مسی ء که بمعنی فاعل سیئة و کار قبیح و زشت میباشد و احسان عبارة اخرای تقوی و عمل صالح است که در آیات دیگر ذکر شده و برای این طایفه سه خصوصیت ذکر شده.

1- فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ که عبارت از همان دخول جنت و رسیدن بفیوضات و نعم اخروی است.

2- وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ که بشارت بایمنی از عذاب و از بیم و ترس مرگ و عقبات پس از مرگ تا قیامت و مواقف قیامت است.

3- وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ که بشارت باینست که هیچ غم و اندوهی برای آنها نیست نه بواسطه فوت نعمت و نه اصابه نقمت، و اما کسانی که یکی از این دو امر را دارا نباشند پس اگر مؤمن مسی ء باشند و با ایمان از دنیا بروند اگر چه بالاخره اهل نجاتند ولی اولا از بسیاری از درجات و مقامات بهشت محرومند و ثانیا خوف از سکرات موت و عقبات بعد از آن و مواقف قیامت و غیره برای آنان هست و بالنتیجه این محرومیتها و مخاوف موجب حزن و اندوه آنان هم می باشد و برای مؤمن مسی ء خوف دیگری هم هست و آن خوف زوال ایمان بواسطه معصیت است زیرا گناه و معصیت مضارّ بسیاری دارد که اهم آنها ضعف ایمان تا بحدی که منجر بزوال ایمان و سوء عاقبت میگردد.

و اگر غیر مؤمن ولی محسن و نیکوکار باشند اگر چه اهل نجات نیستند

ص: 154

زیرا شرط نجات و صحت همه اعمال ایمان است ولی موجب تخفیف عذاب آنان میشود و البته کافر مسی ء با کافر محسن در عذاب یکسان نیستند.

[سوره البقرة (2): آیه 113] .... ص : 155

وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (113)

(یهود گفتند که نصاری بر چیزی نیستند و نصاری گفتند که یهود بر چیزی نیستند و حال آنکه هر دو گروه کتاب خود را میخوانند، و همچنین گفتند آنهایی که نمیدانند مانند گفتار ایشان، پس خدا در روز قیامت میان آنان حکم فرماید در باره آنچه اختلاف میکنند.

قالَتِ الْیَهُودُ الایة گفتار یهود درباره نصاری از اینجهت بود که یهود نبوت حضرت مسیح را منکر بوده و العیاذ باللّه نسبت ناروا بمسیح و مریم مادر او میدادند لذا مذهب آنان را بر حق نمیدانستند، و اما گفتار نصاری درباره یهود برای این بود که نصاری میگفتند بآمدن مسیح شریعت موسی نسخ شده و باید یهود بدستورات حضرت مسیح «ع» رفتار کنند و حال آنکه یهود نه تنها نبوّت حضرت مسیح «ع» را منکر بودند بلکه چنانچه گذشت نسبت های ناروا هم بمسیح میدادند.

و اما اینکه بعضی از مفسرین گفته اند که نصاری انکار نبوت موسی و کتاب او و تورات را نمودند و طبق آن خبری از ابن عباس نقل کرده اند، کاشف از بی اطلاعی آنهاست زیرا نصاری اسفار تورات و سایر کتب یهود را وحی الهی

ص: 155

میدانند و بعهد قدیم نام نهاده و بجمیع لغات ترجمه و طبع و منتشر نموده اند، چگونه منکر نبوت موسی و کتاب او تورات میشوند؟

وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ و هر کدام از این دو طایفه کتاب مذهبی خود را خوانده و ملاک دین و نجات میدانند.

کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ مراد از الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ظاهرا جهال هر قومی باشند نه اینکه اختصاص بمشرکین قریش داشته باشد چنانچه در قرآن از قول قوم نوح درباره مؤمنین بنوح نقل میفرماید:

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ «1» و درباره قوم صالح میفرماید قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ، قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ «2» و غیر اینها از آیات دیگر.

فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ الایة یعنی در روز قیامت بین یهود و نصاری و جاهلین بمقام انبیاء و گروندگان بآنها در مورد اختلافات آنان حکم میفرماید و مقالات باطل را از گفتارهای حق جدا میفرماید و هر که را بجزاء خود میرساند چون روز قیامت روز فصل قضاء و خداوند متعال حاکم و دیان در آن روز است. 1- سوره هود آیه 29

2- سوره الاعراف آیه 73

ص: 156

[سوره البقرة (2): آیه 114] .... ص : 157

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فِی خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ (114)

(و کیست ستمکارتر از آن که از عبادت و یاد خدا در مساجد او جلوگیری میکند و در ویرانی آنها کوشش می نماید، اینان نباید در مساجد داخل شوند مگر در حالی که بیمناک باشند، و برای آنان در دنیا رسوایی و در آخرت عذاب بزرگ است) «من» استفهامیه و مساجد جمع مسجد است و برای مسجد هر چند اطلاقاتی ذکر شده مانند آنچه در آیه شریفه أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ «1» گفته شده، ولی در اینجا مراد اماکن و معابدی است که برای محل عبادت و نماز و سجود و نحو آن اختصاص داده شده بقرینه جمله وَ سَعی فِی خَرابِها أَنْ یَدْخُلُوها و کلمه فیها.

و برای مساجد در شریعت مقدسه احکام بسیاری تشریع شده از قبیل حرمت تنجیس، وجوب فوری تطهیر، حرمت توقف جنب و حائض و نفساء در آنها مندوب و ممدوح بودن بناء و تعمیر و روشن نمودن و مفروش کردن آنها و دخول با طهارت و اذکار وارده و حرمت هتک و تخریب و دخول کفار و غیر اینها از احکام و خصوصیات دیگر که در کتب فقهیة مذکور است.

و مراد از منع در مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ منع مساجد نیست بلکه منع از ذکر و عبادت در آنهاست زیرا أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ بدل اشتمال از مساجد 1- سورة الجن آیه 18

ص: 157

است و معنی و من اظلم ممن منع ذکر اللَّه فی المساجد و این اختصاص بمسجد الحرام یا مسجدی که در فناء مکه است یا بیت المقدس ندارد اگر چه مورد نزول مسجد الحرام باشد چنانچه از خبر مروی از حضرت صادق علیه السّلام است و همچنین این حکم اختصاص بکفار قریش یا یهود و نصاری ندارد بلکه شامل هر کسی که مانع عبادت خدا در مساجد شود از کافر و غیر کافر شامل میشود و همچنین اختصاص بزمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ندارد بلکه این حکم تا قیامت باقی است بلی مورد نزول آیه بقرینه ذیل آن کفار قریش میباشند.

وَ سَعی فِی خَرابِها خرابی مسجد بر چند قسم است، یکی آنکه مسجد را منهدم نموده و از بین ببرند مانند مساجدی که جزو خیابان و جاده کردند و یا تبدیل بخانه و مغازه نمودند، و دیگر آنکه مسلمانان را از دخول در آنها و عبادت منع کنند که بالاخره منجر بخرابی میشود و دیگر آنکه مساجد را مرکز لهو و لعب و کسب و تماشا و امور نامشروع قرار دهند که این بر خلاف دستور شرع و نظر واقف است و از اینجهت بکلمه سعی فی خرابها تعبیر فرمود نه کلمه یخربون، تا اقدام بهر قسم خرابی و بهر وسیله و اسبابی که باشد و لو به چند واسطه شامل شود.

أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ جمله اگر چه بصورت خبر و نفی است ولی معنی آن نهی اکید از دخول اینگونه اشخاص که کفار و ساعیان در تخریب مساجدند می باشد و بر مسلمین است که از دخول آنان جلوگیری نمایند.

اما جلوگیری از دخول کفار برای اینکه نجسند و شیئی نجس نباید داخل مسجد شود مخصوصا اگر موجب هتک حرمت آن بشود چنانچه در آیه شریفه میفرماید.

ص: 158

إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ «1» و چون در آیه علت نزدیک نشدن بمسجد الحرام را نجاست آن شمرده لذا شامل تمام نجاسات میشود و از اینجهت ادخال میت مسلم قبل از غسل در مسجد جایز نیست و این حکم اختصاص بمسجد الحرام ندارد بلکه جمیع مساجد را شامل است، ولی در عصر حاضر بلیط بآنها میدهند و برای تماشا و تفریح وارد مساجد میشوند.

و اما جلوگیری از کسانی که مانع از ذکر خدا در مساجد میشوند از باب نهی از منکر و هتک حرمت مسجد و رفع ظلم از مسلمانان است و البته اگر مسلمین باین موضوع اهمیت میدادند و آن را شیوه خود قرار میدادند اگر احیانا و غفلة بعضی از این طبقات در مساجد وارد میشدند در کمال خوف و بیم بودند و جمله إِلَّا خائِفِینَ در آیه شریفه اشاره باین معنی است.

لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ خزی و خواری دنیا که برای آنهاست یکی عقوبت ظلم است که خدا در دنیا از ظالم و ستمکار انتقام میکشد و او را بمکافات ظلم گرفتار خواهد نمود بویژه این ظلم که اشد انحاء ظلم است و یکی منع مسلمین و اخراج و طرد آنان از مراکز مقدس دینی که خود کمال تحقیر و اهانت بآنهاست وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ عذابهای آخرتی همه آنها بزرگ است ولی اعظم آنها بی اعتنایی حق بآنها است چنانچه میفرماید قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ «2» و نیز میفرماید کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ «3» 1- سوره توبه آیه 28

2- سوره المؤمنون آیه 110

3- سوره المطففین آیه 15 [.....]

ص: 159

[سوره البقرة (2): آیه 115] ... ص : 160

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ (115)

(مشرق و مغرب برای خدا است، پس بهر طرف رو بگردانی آنجا مورد توجه خداست بدرستی که خدا محیط بهمه چیز و دانای بهر قصدی است) لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ذکر مشرق و مغرب در آیه برای مثال و نمونه است یعنی همه جهات برای خدا و در حیطه علم و قدرت و سلطنت اوست، بقرینه جمله بعد که عموم در همه امکنه و جهات است و مقید بقیدی نشده و می توان گفت مشرق و مغرب دو جهت اضافی است که شامل جمیع جهات میشود زیرا پس از اثبات کرویت زمین و حرکت وضعی آن هر نقطه از نقاط آن مشرق و مغرب است و تنها دو نقطه جنوب و شمال حقیقی از آن مستثنی است و از اینجهت در آیات دیگر نیز این تعبیر شده مانند وَ رَبُّ الْمَشارِقِ «1» و رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ «2» و لام للَّه لام ملکیة است یعنی همه جهات و نقاط ملک خداست و هیچ مکانی از تحت علم و قدرت و احاطه او بیرون نیست بنا بر این خداوند جسم نیست که در مکانی و جهتی دون سایر امکنه و جهات باشد بلکه بهمه جهات و بجمیع عوالم احاطه دارد، و شاید کلمه واسع اشاره بهمین معنی باشد چنانچه میفرماید:

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ «3» وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ»

و مراد از احاطه، احاطه جسمی بجسم دیگر نیست بلکه احاطه قیومیت و قدرت است. 1- سوره و الصافات آیه 5

2- سوره الرحمن آیه 17

3- سوره ق آیه 15

4- سورة البقرة آیه 182

ص: 160

و امّا توجّه بکعبه در حال نماز و نحو آن نه برای اینست که خداوند در طرف کعبه باشد بلکه برای احترام کعبه است که بیت اللَّه الحرام و قبله مسلمین است، و همچنین توجه ببالا و بلند کردن دست بطرف بالا در حال دعا برای این است که نزول برکات از طرف بالاست و از اینجهت در بسیاری موارد قبله شرط نیست مانند نماز در حال حرکت سواره یا پیاده و ذکر و دعا و تلاوت قرآن در غیر صلوة و امثال اینها که استقبال در آن مستحبّ است یا شرط نیست.

و مراد از جمله فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ اینست که بهر طرف توجه کنید توجه بخداست و از این استفاده میشود که در توجه بخدا قصد و نیت و خلوص لازم است نه جهت و طرف مگر در مواردی که جهت و توجه بطرف مخصوص شرط شده باشد.

و توهم نشود که این آیه بآیه قبله وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ «1» منسوخ شده باشد چنانچه بعضی از مفسرین توهم کرده اند زیرا آیه قبله در مقام شرطیة آن در خصوص نماز و ذبیحة و نحو اینهاست منافی با عموم حکم این آیه در سایر موارد نیست، و مراد از علیم احاطه علمی حق بهمه جزئیات و اسرار و ضمائر و بواطن و ظواهر و جمیع جهات است. 1- سورة البقرة آیه 151

ص: 161

[سوره البقرة (2): آیه 116] .... ص : 162

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116)

(و گفتند خداوند فرزند گرفت، او منزه است (از اینکه فرزند بگیرد) (بلکه آنچه در آسمانها و زمین است برای اوست و همه نسبت باو مطیعند) وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً قائلین باین گفتار هم یهودند که در تورات رائج از آدم بابن اللَّه تعبیر کرده اند و در قرآن مجید نقل از آنان نموده و از نصاری که گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «1» وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ «2» و هم نصاری که قائل بتثلیث و بنوت مسیح شدند چنانچه میفرماید وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ «3» و هم طوایفی از مشرکین که گفتند ملائکه دختران خدا هستند چنانچه در آیات شریفه قرآن گفتار آنان را مکرر ذکر فرموده.

و آیا در این آیه مراد همه این طوایف یا بعضی از آنهاست معلوم نیست و مناسباتی که بعضی از مفسرین بواسطه آیات قبل ذکر نموده اند تمام نیست زیرا مراعات نظم و مناسبت در آیات قرآن جز در موارد واضح و روشن درست نیست چنانچه در مقدمه ذکر شد و اما بطلان این گفتار از بدیهیات است و احتیاج باستدلال ندارد، زیرا تولید و تناسل باید از جسم باشد که ماده ای از او منفصل شود و صورت وجودی پیدا کند مانند انسان و حیوانات و نباتات و نحو اینها و چیزی که مجرد از ماده و صورت باشد مانند عقول و نحو آنها قابل تولید و تناسل نیست تا چه رسد بذات مقدس حق که وجود صرف است و ماهیت هم ندارد و همان کلمه «سبحانه» برای ابطال گفتار آنان کافی است که تنزیه وجود حق از همه عیوب و نواقص و احتیاجات است زیرا لازمه تولید، جسمیت و ترکیب 1- سوره مائده آیه 21

2- سوره توبه آیه 30

3- سوره توبه آیه 30

ص: 162

و لازمه ترکیب نقص و احتیاج است و احتیاج از لوازم ممکن است و در ساحت قدس حق راه ندارد و احتیاج باین نیست که بگوئیم جملات بعد یعنی:

بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ برای بطلان گفتار آنان ذکر شده چنانچه عده از مفسرین این دو جمله را بتمحلات زیادی دلیل بر بطلان این گفتار دانسته اند بلکه این دو جمله پس از بطلان گفتار آنان در بیان نسبت موجودات با وجود حق ذکر شده است.

بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بعد از آنکه نسبت تولیدی را از خود سلب نمود بیان فرمود که تمام موجودات امکانیه مملوک و مخلوق پروردگارند و باراده و مشیّت و ایجاد وی موجود شده اند و همه آنها از حیث این نسبت متساوی بوده و خداوند مالک جمیع آنان بملکیت ذاتیه حقیقیه میباشد.

کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ قانت بمعنی مطیع و خاضع و مقرّ بعبودیت و قائم و دائم بر طاعت، و مصلی آمده است مانند وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ «1» که بمعنی المطیعین و المطیعات آمده وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ «2» که بمعنی قائمین للدعاء یا داعین فی القیام آمده و از این باب است قنوت در نماز که بمعنی دعاء است و شاید آیه اشاره بهمین داشته باشد و أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ «3» که بمعنی قائم و مصلی آمده و یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ «4» که بمعنی الزمی الطاعة مع خضوع و خشوع آمده و در این آیه معنی خاضع و مقرّ بعبودیت انسب است زیرا همه موجودات بلسان قال و یا بزبان حال مقرّ بعبودیت و مخلوقیت خویش و معترف بالوهیت و خالقیت حق میباشند و حتی کسانی که کافر و مشرک و منکرند از اقرار باین حقیقت در ضمیر و باطن و بسا علانیه و ظاهر ناگزیرند چنانچه در آیه دیگر می فرماید: 1- سوره احزاب آیه 35

2- سوره بقره آیه 239

3- سوره زمر آیه 12

4- سوره آل عمران آیه 38

ص: 163

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و اما حمل بر معانی دیگر مستلزم این است که عموم کل تخصیص داده شود مثل اینکه گفته اند مراد از کل کسانی هستند که آنان را فرزند خدا گمان کرده اند مانند عزیر و عیسی و فرشتگان، و حال آنکه لفظ کل بقرینه ما فی السموات و الارض افاده عموم میکند اگر گفته شود قانتین اطلاق بر ذوی العقول میشود و از اینجهت مناسب بود بجای کلمه (ما) کلمه (من) تعبیر فرموده باشد چنانچه در آیه دیگر میفرماید إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً «1» پس چرا به (ما) تعبیر فرمود؟ گوئیم بعضی از مفسرین گفته اند که تعبیر به (ما) برای تحقیر است و بعضی گفتند که کلمه (ما) عام است و قانتون خاص ذوی العقول میباشد ولی حقیقت اینست که کلمه ما عام است و (کل له قانتون) نیز عامّ و مصداقش همان مصداق ماء موصوله میباشد و ذوی العقول و غیر ذوی العقول را شامل است زیرا غیر ذوی العقول هم در حدّ خود دارای مرتبه از شعور بوده و اقرار بربوبیّت پروردگار نموده و بتسبیح و تحمید او مشغول میباشند چنانچه قبلا متذکر شدیم و در آیات بسیار تصریح شده.

و اما در سوره مریم که به (من) تعبیر فرموده برای اینست که عبد در عرف لغت بر غیر ذوی العقول اطلاق نمیشود.

[سوره البقرة (2): آیه 117] .... ص : 164

بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (117)

(او آفریننده و مبدع آسمانها و زمین است و هر گاه بخواهد چیزی را ایجاد کند همانا مر او را میگوید باش، پس موجود میشود) 1- سوره مریم آیه 94

ص: 164

بدیع بمعنی مبدع است مانند نذیر بمعنی منذر و ابداع بمعنی ایجاد چیزی است بدون سابقه و نقشه و مثال، و بدعت در دین بمعنی احداث چیزی است که در دین نبوده و بدع بمعنی تازه و بی سابقه است در آیه شریفه ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ یعنی من اول رسول و بی سابقه نیستم، انبیاء بسیاری قبل از من آمده اند، و بدیع بمعنی شیئی جدید و صفت تازه نیز آمده است مانند و ادم بدیع فطرتک در دعای استفتاح.

وَ إِذا قَضی أَمْراً قضاء در قرآن بر معانی متعددی اطلاق شده:

1- اراده و مشیّت چنانچه بعید نیست که در این آیه همین معنی مراد باشد بقرینه نظیر این آیه إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «1».

2- بمعنی اتمام و بپایان رسانیدن است مانند: فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ «2» یعنی اتمّ.

3- بمعنی فعل مانند: فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ «3» یعنی فافعل ما انت فاعله.

4- بمعنی حکم مانند: وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ «4» یعنی یحکم و از همین باب است قضاوت بمعنی فصل خصومت.

5- بمعنی اعلام مانند وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ «5» یعنی اعلمناهم 6- بمعنی امر مانند وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ «6» یعنی امر ربک 7- بمعنی خلق و صنع مانند فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ «7» یعنی خلقهن 1- سوره النحل آیه 42 [.....]

2- سوره القصص آیه 29

3- سوره طه آیه 75

4- سوره المؤمن آیه 21

5- سوره اسری آیه 4

6- سوره اسری آیه 24

7- سوره فصلت آیه 11

ص: 165

و قضا در مسئله قضا و قدر بحث طویل الذیلی است که در محل انسبی متعرض خواهیم شد انشاء اللَّه و در کلم الطیب مجلّد اول صفحه 171 تا 178 متذکر شده ایم.

فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ مراد از قول گفتار لفظی نیست تا اینکه گفته شود خطاب بمعدوم است بلکه کلام الهی فعل او یعنی انشاء و ایجاد اوست که بآن همه موجودات موجود میشوند و توضیح این کلام اینست که افعال الهی مانند افعال بندگان نیست که احتیاج بتصور و تصدیق و عزم و جزم و حرکت عضلات داشته باشد بلکه در آنجا جز ایجاد و موجود شدن چیز دیگری تعقل نمیکنیم، ایجاد همان فعل بمعنای مصدری است که ربط بین موجد (بکسر) و موجد (بفتح) بنفس خود موجود می شود و معنی مشیّت در حدیث:

(خلقت الاشیاء بالمشیّة و المشیّة بنفسها)

همین است و این از صفات فعل است و متکلمین اراده را عبارت از همین ایجاد میدانند و لذا اراده را از صفات فعل می شمارند ولی تحقیق اینست که اراده از صفات ذات و بمعنی علم بصلاح است که منشأ ایجاد می گردد چنانچه حکمت بمعنی علم بمصلحت است که موجب صلاحیت فعل میشود.

ص: 166

[سوره البقرة (2): آیه 118] ..... ص : 167

وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (118)

و گفتند کسانی که نمیدانند چرا خدا با ما تکلم نمیکند و یا آیتی بر ما نمی آید، مانند این سخن گفتند کسانی که پیش از اینها بودند دلهای اینان شبیه و نظیر یکدیگر است، ما آیات را برای گروهی که یقین پیدا می کنند بیان نمودیم وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مراد از الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ جهّال از عوام میباشند که موازین نبوت و اقامه معجزه و دلیل را نمیدانند و تصور میکنند که معجزه در تحت اختیار پیغمبر یا اقتراح امت است که هر چه امت بخواهند پیغمبر بتواند اقامه کند در صورتی که آنچه بر خدا لازم است در اقامه حجت و اتمام آن که دیگر بر مردم راه عذری باقی نباشد و همین مقدار که معلوم شود که این مدعای نبوت از جانب حق است کافی است اگر چه بآوردن یک معجزه باشد بلکه بسا احتیاج بمعجزه هم نیست مثل اینکه پیغمبر ثابت النبوة و یا معصوم ثابت العصمة خبر دهد که فلان شخص معین پیغمبر است چنانچه ما مسلمین نبوت انبیاء سلف را از روی اخبار پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قرآن مجید و اخبار قطعیه از ائمه معصومین معتقدیم و احتیاج باثبات صدور معجزه از آنها نداریم و چنانچه گذشت معجزه بدست خدا است و هر جا موافق حکمت و صلاح امت باشد بدست پیغمبر جاری میسازد و ملعبه دست مردم نیست که هر ساعت هر کس هر چه بخواهد پیغمبر انجام دهد بویژه اموری که خلاف عقل و موازین عقلی باشد.

ص: 167

لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ لولا از اداة تخصیص و بمعنی هلا است یعنی چرا خدا با ما تکلم نمیکند، این افراد نادان توهم میکردند که هر کس قابلیت دارد که خدا با او تکلم نماید لذا می گفتند این خدایی که تو پیغمبر و رسول اویی چرا خودش با ما سخن نمیگوید؟ غافل از اینکه بسیاری از انبیاء هم دارای این موهبت نبودند و این خصیصه حضرت موسی (ع) بود چنانچه میفرماید.

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً «1».

و این موهبت بحضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در شب معراج هم اعطاء شد و شاید در موارد دیگر هم بوده چنانچه در مقدمه در اقسام وحی ذکر شد.

و بالجمله تقاضای تکلم خدا با بشر اگر از قبیل تکلم او با انبیاء باشد هر کسی قابل و لایق این معنی نیست و اگر از طریق عادی باشد، آن هم محال است چنانچه واضح است و کلام خدا بمعنی ایجاد صوت است و چون صوت امر عرضیست محتاج بمعروض است باید در جسمی مثل هوی یا درخت ایجاد شود و بر فرض اینکه ایجاد فرماید در جسمی از کجا می توان فهمید که این کلام خدا است.

أَوْ تَأْتِینا آیَةٌ مفسرین گفتند مراد از آیة، معجزه اقتراحی آنهاست مثل اینکه می گفتند کوه صفا را طلا بگردان و امثال اینها و گرنه آیات معجزات بسیار از پیغمبر خدا صادر شده و مشاهده نموده بودند، ولی بنظر میرسید که سؤال آنها این بوده که خداوند آیتی بآنان عنایت فرماید یعنی هم چنان که به پیغمبر 1- سوره النساء آیه 161

ص: 168

معجزه عنایت فرموده بآنان هم آیتی عنایت فرماید که سبب شود پیغمبر او را تصدیق کنند، زیرا آیة فاعل تَأْتِینا و ضمیر متکلم نا مفعول است یعنی ما را آیتی بیاید چنانچه این معنی مناسب قسمت اول است که لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ باشد.

کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ظاهرا این قسمت اشاره بمقالات بنی اسرائیل است که بحضرت موسی گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً «1» و امثال اینها از توقعات جاهلانه احمقانه.

تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ دلهای ایشان در قساوت و عناد و حماقت و جهل و دیگر صفات رذیله شبیه بهم است و از این جمله استفاده میشود منشأ این نوع توقعات و سؤالات عناد و عصبیت و فساد اخلاق و زیر بار حق نرفتن است نه اینکه بخواهند حقیقت را کشف نموده و حقانیت پیغمبری برای آنها ثابت شود.

و قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ یعنی ما بمقدار کافی و وافی آیات را بیان نموده و معجزه بدست پیغمبرانمان جاری ساخته ایم که هر کس بخواهد به مقام یقین نائل شود و حقیقت را درک کند بتواند و این مؤید و شاهد بر همان مطلب سابق است که سؤالات آنان از روی حقیقت نبوده و صرفا جنبه بهانه جویی داشته است.

و یقین بالاترین مراتب ایمان است و کسانی که باین مقام نائل شوند بسیار کمند چنانچه از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود:

من اقل ما اوتیتم الیقین و عزیمة الصبر و من اوتی حظه منهما لم یبال ما فاته من صیام نهار و قیام لیل «2»

و فرمود:

الیقین الایمان کله «3» 1- سوره بقره آیه 52

2- جامع السعادات صفحه 69

3- جامع السعادات صفحه 69

ص: 169

و غیر اینها از اخبار دیگری که در جامع السعادات ذکر نموده، و از برای یقین سه مرتبه است: علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین، و بیان این مراتب را قبلا متذکر شده ایم «1»

[سوره البقرة (2): آیه 119] ..... ص :170

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ (119)

(همانا ما ترا بر حق فرستادیم در حالی که مژده دهنده و ترساننده ای، و از یاران دوزخ از تو بازخواست نمیشود) إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ قید بالحق برای اشعار بحقانیت و درستی رسالت پیغمبر اسلام و مطابق با واقع و موافق با حکمت بودن آنست یعنی پیغمبری تو ثابت و محقق است و هیچ بطلانی در آن راه ندارد و عقائد و اخلاقات و احکامت همه حق و صدق و راست و درست و مشتمل بر صلاح جامعه و سعادت دنیا و آخرت بشر است.

بَشِیراً وَ نَذِیراً نصب این دو کلمه بر حال است و بشیر بمعنی بشارت دهنده بشارت مژده و اخبار باموریست که موجب سرور و شادمانی شود و نذیر بمعنی منذر است و انذار بمعنی ترسانیدن از عواقب اعمال سوء و عذاب الهی است که برای مجرمین آماده نموده است و گاهی بشارت در آیات در اخبار بشر و عذاب هم استعمال میشود مانند فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ «2» و بشارت و انذار بزرگترین عمل انبیاء الهی است که از طرفی اهل ایمان و طاعت و عبادت را بمثوبات و نتایج دنیوی و اخروی که بر اعمال آنان مترتب است آگاه سازند و اهل کفر و معصیت را بر عواقب شوم و نتایج سویی که لازمه 1- مجلد اول صفحه 137

2- سوره توبه آیه 35

ص: 170

افعال آنهاست مطلع نمایند تا هر که نجات یابد و یا هلاک شود خود راه نجات و یا هلاکت را انتخاب کرده باشد لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ «1».

وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِیمِ یعنی وظیفه تو تبلیغ و تبشیر و انذار است و بعد از آن مسئولیتی برای تو در قبال کسانی که راه دوزخ را می پیمایند، نیست، و این جمله در مقام تسلیت پیغمبر است که از مخالفت کفار و معاندین اندوهگین نگردد و هم چنان که شأن خدا، ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و بطور کلی هدایت انام است و بعد از آن هر که مهتدی و مؤمن شود نتیجه اش عاید خودش میگردد و هر که کافر و گمراه گردد وزر و وبالش دامنگیر خودش میشود و بخدا نفع و ضرری نمیرساند چنانچه میفرماید:

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً «2» وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی «3» شأن و وظیفه تو نیز تبلیغ و انذار و تبشیر است و بعد از آن هر کس بهر طرفی برود خود مسئول آنست، چنانچه وظیفه علماء و دانشمندان، امر بمعروف و نهی از منکر و بیان احکام و تبلیغ و ارشاد و موعظه و نصیحت است و پذیرفتن و نپذیرفتن آن در اختیار مردم است اگر قبول کنند بسعادت خود نائل شده و اگر قبول نکنند خود مسئول و گرفتار عمل خویشند. 1- سوره انفال آیه 44

2- سوره الانسان آیه 2 [.....]

3- سوره فصلت آیه 16

ص: 171

[سوره البقرة (2): آیه 120] ..... ص : 172

وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لا النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (120)

(و هرگز یهود از تو راضی نشوند و همچنین نصاری از تو راضی نشوند مگر اینکه از ملت آنان پیروی کنی، بگو همانا هدایت الهی هدایت حقیقی است، و اگر تمایلات آنان را پیروی کنی بعد از آنچه از علم بر تو آمده برای تو از جانب خدا یار و یاوری نیست) از این آیه استفاده میشود که یهود و نصاری توقعات و خواهش هایی از پیغمبر نموده و طمع داشتند که حضرت با آنها مساعدت کند مثل اینکه با آنها صلح و سازش کند و از آنها جزیه نگیرد آیه شریفه در مقام قطع طمع آنهاست که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مأمور بامر الهی و تابع دستور اوست و پیش خود کاری نمیکند و بفرض اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با شما مساعدت کند اولا شما مردی هستید که با اینگونه مساعدتها و ملایمات دست از عناد و عصبیت خود بر نمیدارید مگر اینکه تابع ملت شما که ساخته آراء و اهواء شماست بگردد، و ثانیا از ولایت حق بیرون میرود و نصرت خدا شامل حالش نمیگردد.

و نظیر اینست که آنچه مشرکین از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم توقع داشتند که ما را یک سال به بت پرستی بگذار و مقرر فرمای که ما بتها را بدست خود نشکنیم و در نماز از رکوع و سجود ما را معاف بدار و آیه شریفه: وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ الی قوله إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً «1» در این مورد نازل شد. 1- سوره اسری آیه 75- 77

ص: 172

قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی هدی اللَّه کنایة از قرآن نازل بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین اسلام است الْهُدی عبارت از راه حق و طریق نجات است یعنی تنها دین اسلام راه سعادت و طریق نجات است و از حصری که از ضمیر فصل استفاده میشود معلوم میگردد که ملت آنان (یهود و نصاری) از هدایت و راه سعادت خالی است و از جمله وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ استفاده میشود که ملت آنان ساخته و پرداخته هواهای نفسانی آنها و خالی از علم است.

ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ من اول متعلق بمحذوف و من دوم تسویة برای تأکید نفی است یعنی ما لک ولی و لا نصیر یحمیک و یمنعک من اللَّه یار و یاوری نیست برای تو که جلوگیری کند و حمایت کند از پیش آمدهای خدایی

[سوره البقرة (2): آیه 121] ..... ص : 173

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

(کسانی که بایشان کتاب دادیم و کتاب را آن طوریکه سزاوار آنست تلاوت میکنند اینان بکتاب ایمان دارند و کسانی که بآن کافر میشوند پس اینان خود زیان کارانند) این آیه شریفه از چند جهت مورد بحث است: اول اینکه مراد از الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ چه کسانی هستند، دوم اینکه مراد از کتاب چیست؟ سوم اینکه مقصود از حق تلاوت کدام است و ما نخست اخباری که در ذیل آیه وارد شده متذکر شده و سپس ببیان آن میپردازیم.

در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده در تفسیر آیه شریفه فرموده

(هم الأئمة)

مراد از الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الایة امامانند و در مجمع البیان و تفسیر

ص: 173

عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:

(انّ حق تلاوته هو الوقوف عند ذکر الجنة و النار یسال فی الاولی و یستعیذ من الاخری)

در مورد ذکر جنت مسئلت میکند و در ذکر نار استعاذه میکند.

و در ارشاد دیلمی از آن حضرت روایت نموده که فرمود:

(یرتلون آیاته و یتفقهون به و یعملون باحکامه و یرجون وعده و یخافون وعیده و یعتبرون بقصصه و یأتمرون باوامره و ینتهون بنواهیه ما هو و اللَّه حفظ آیاته و درس حروفه و تلاوة سوره و درس اعشاره و اخماسه حفظوا حروفه و اضاعوا احکامه و انّما هو تدبر آیاته و العمل باحکامه)

قال تعالی کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ شمرده میخوانند و بمعانی آن پی میبرند و باحکامش عمل میکنند و بوعده هایش امیدوارند و از وعیدهایش ترسانند و از قصه های پیشینیان عبرت میگیرند و اوامر آن را امتثال میکنند و نواهی آن را اجتناب میکنند بخدا قسم نیست مراد از حق تلاوت مجرد حفظ آیات یا درس کلماتش یا قرائت سور آن یا درس عشرها و خمس های آن قراء فقط حفظ عبارات کردند ولی باحکامش عمل نکردند و جز این نیست که حق تلاوت تدبر آیات او است و عمل باحکامش سپس استشهاد فرمود بآیه شریفه کتاب الایة.

و اما اموری که از آیه شریفه بضمیمه این اخبار استفاده می شود عبارت است از چند امر:

1- مراد از الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ عموم کسانی هستند که قرآن را آن طوریکه سزاوار تلاوت آنست تلاوت میکنند به بیانی که در خبر منقول از ارشاد ذکر شده و اما تفسیر بائمه هدی (ع) از باب بیان مصداق است زیرا این خانواده اتمّ مصادیق آیه شریفه هستند.

2- از مجموع این اخبار استفاده میشود که مراد از کتاب، قرآن مجید است

ص: 174

نه تورات یا انجیل، بلکه استشهاد حضرت بآیه شریفه، کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ صریح در این معنی است بنا بر این قول بعضی از مفسرین که گفتند مراد از کتاب انجیل، و مراد از الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ آن عده از نصاری حبشه و شامند که با جعفر بمدینه آمدند و همچنین قول بعضی دیگر که گفتند مراد از کتاب تورات و مراد از کسانی که بآنها کتاب دادیم عبد اللَّه سلام و یاران او میباشند درست نیست برای اینکه مستند صحیحی برای این گفتار نیست، و استناد بمراعات نظم آیات هم مردود است زیرا چنانچه مکرر گفته ایم مراعات نظم در آیات قرآن معتبر نیست.

3- در ذیل حدیث اخیر، حق تلاوت را بتدبر در آیات و عمل باحکام قرآن تفسیر مینماید و بآیه شریفه کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ «1» استشهاد میفرماید که صریح است بر اینکه غرض اصلی از انزال قرآن تدبر در آیات آنست و در صدر حدیث حق تلاوت که تدبر در آیات قرآن است بامور هشتگانه تفسیر نموده: ترتیل در قرآن (شمرده تلاوت نمودن) فهم معانی، عمل باحکام و امیدواری بوعده ها، ترسیدن از وعیدها، عبرت گرفتن از قصص و حکایات، اطاعت اوامر و ترک نواهی آن 4- مراد از جمله ما هو و اللَّه حفظ آیاته تا اضاعوا حدوده تعریض بکسانی است که صرفا بقرائت ظاهری و تجوید آن اکتفاء نموده و تعداد آیات و حروف آن را حفظ میکنند ولی حدود و احکام آن را ضایع میسازند، و این امور اگرچه در حدّ خود دارای فضیلت است لکن حق تلاوت نیست و اگر با تدبر در آیات قرآن توأم نباشد فایده ندارد.

5- مراد از «

وقوف عند ذکر الجنة و النار

» که در حدیث دوم است اینست که 1- سوره ص آیه 28

ص: 175

نزد آیاتی که راجع به بهشت و نعم آنست توقف کند و از خدا مسئلت نماید که او را باعمالی که موجب نیل به بهشت و نعم آنست موفق گرداند و نزد آیاتی که راجع بدوزخ و عذابهای آنست توقف کند و بخدا پناه برد و مسئلت نماید که او را از آن نجات دهد و متذکر شود وسائل نیل به بهشت چیست انجام دهد و اموری که اسباب گرفتاری و دخول در عذابهای الهی است چه چیزهایی است، از آنها اجتناب نماید. بعد از توجه باین اموری که ذکر شد تفسیر آیه از همه جهات آن بخوبی واضح و روشن میگردد.

أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ مرجع ضمیر ظاهرا همان کتاب است که عبارت از قرآن باشد و ارجاع ضمیر برسول بنحو استخدام وجهی ندارد و ایمان بقرآن در حقیقت ایمان بهمه عقاید از توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد و جمیع ضروریات دین و آنچه انبیاء آورده و ائمه بیان فرموده اند میباشد، و از این جمله استفاده میشود که حق تلاوت خاصّ اهل ایمان است و سایر فرق و مذاهب از این معنی بی بهره اند، و مخفی نماند که صدق کلی از یک جانب است یعنی هر که حق تلاوت را رعایت کند مؤمن بقرآن است ولی چنین نیست که هر که مؤمن بقرآن باشد حق تلاوت را مراعات می نماید.

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ خسران و زیان دنیا و آخرت از برای آن کسانی است که بقرآن کافر باشند و این کفر بقرآن اعم است از اینکه بهمه قرآن یا ببعض آیات آن ایمان نداشته باشند و معنی خسران را قبلا متذکر شده ایم

ص: 176

[سوره البقرة (2): آیه 122] .... ص : 177

یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ (122)

این آیه شریفه در ابتداء بیان احوال بنی اسرائیل ذکر شده و تفسیرش بیان گردید و در علت تکرار آن وجوهی گفته شده:

1- مبالغه و تأکید و لزوم شکر و اطاعت خداوند 2- نظر ببعد بین دو آیه برای اتمام حجت و تأکید در تذکر تکرار فرموده 3- برای ختم حالات بنی اسرائیل و ربط ببدء و آغاز آنها تکرار شده 4- تکرار امر بتذکر برای تکرار نعمت بوده است و آنچه میتوان در اینموضوع متذکر شد اینکه آیات مکرره در قرآن بسیار است چه در سوره واحده مانند سورة الرحمن و سورة المرسلات و چه در سور متعدده مانند قصص انبیاء و اوصاف جنت و نار و نعم و عذاب آنها و البته این تکرارات در هر موردی حاوی حکم و مصالحی است که تتبع آنها بی اشکال نیست و بسا تخرس بغیب و من عندی است و در بسیاری از موارد، موقع نزول مختلف بوده و هر یک در موقع خود مناسب بلکه لازم بوده است و اللَّه العالم

[سوره البقرة (2): آیه 123] .... ص : 177

وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (123)

نظیر این آیه شریفه نیز با اندک اختلافی در الفاظ آن گذشت مثل اینکه در آیه شریفه وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ بود و در اینجا وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ و در آنجا وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ بود و در اینجا وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ میباشد و مثل تأخیر

ص: 177

عدل بر شفاعت در آیه سابقه و تقدیم عدل بر شفاعت در این آیه و گرنه مطلب یکی است و تفسیر آن همان است که بیان شد.

[سوره البقرة (2): آیه 124] ..... ص : 178

وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (124)

(و یاد کن زمانی را که ابراهیم را پروردگارش بکلماتی آزمایش نمود پس آن کلمات را باتمام رسانید، خداوند فرمود همانا ترا پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم گفت از ذریه من هم پیشوا قرار ده، فرمود عهد امامت من بستمکاران نمیرسد.

کلام در تفسیر این آیه شریفه در چند مقام است:

(مقام اول در تفسیر الفاظ آیه) اذ ظرف زمان ماضی و متعلق بمحذوف است یعنی و اذکر إذ ابتلی و ابتلاء بمعنی اختبار و امتحان است، و امتحان الهی نه برای کشف باطن و حقیقت است زیرا خداوند عالم السر و الخفیات بوده و از سرائر و ضمائر هر کس آگاه است بلکه برای اثبات و اظهار باطن شخص ممتحن «بفتح حاء» برای خود و دیگران است.

إِبْراهِیمَ اسم پیغمبر بزرگواری است که پدر اسحق و اسمعیل بوده و نسب قریش و بنی اسرائیل باو منتهی میشود و قرآن اعتناء بسیار بشأن این پیغمبر داشته و او را بسیار عظیم الشأن معرفی نموده چنانچه مذکور خواهد شد.

و در این کلمه (اذ) بین قراء اختلاف است و چهار لغت در آن گفته اند بلکه آیه را باین لغات مختلفه قرائت نموده اند ولی بنا بر مسلک ما در تفسیر

ص: 178

همان قرائت سیاهی معتبر است و ابراهیم مفعول ابتلی و فاعل آن ربّه می باشد.

بکلمات مفسرین در تفسیر کلمات اختلاف نموده بعضی از جنس اقوال دانسته و برخی از جنس افعال، و اخباری از ابن عباس و غیره ذکر نموده اند که نزد ما معتبر نیست و ما اخباری را که از ائمه اطهار در این مورد رسیده ذکر خواهیم نمود.

فَأَتَمَّهُنَّ بعضی فاعل اتمّ را ربّه دانسته و جمله إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً الی آخر را تفسیر کلمات ذکر نموده اند ولی مشهور فاعل اتمّ را ابراهیم گفته اند و مراد از اتمام کلمات خوب در آمدن از جمیع امتحانات الهی و کاملا عمل نمودن بآنهاست.

قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً خداوند پروردگار ابراهیم فرمود که من ترا پیشوا و مقتدای مردم قرار دادم (چون مراتب کمال را پیمودی و از بوته امتحان درست بیرون آمدی) از این جمله استفاده میشود که اولا جعل امامت بدست خداست و بشر را نمیرسد که امام و پیشوا برای خود انتخاب کند و ثانیا اعطاء این مقام بهرکسی شایسته نیست و تا مراحل کمال عبودیت را نه پیماید و بدرجات عالیه انسانیت نائل نشود خلعت امامت بر قامت او پوشیده نشود و ثالثا مقام امامت بالاترین مقامات است زیرا ابراهیم پس از آنکه دارای مقام نبوت و رسالت و اولو العزمی و خلت شد بمقام امامت نائل گردید و امام بطور اطلاق پیشوایی و مقتدائیست و همه امور را شامل میشود و ذکر کلمه للناس قبل از آن مفید اینست که این پیشوایی بر همه افراد انسان حتی انبیاء و اولیاء است و همه موظفند که از ابراهیم متابعت نمایند باندازه که پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از ابراهیم

ص: 179

افضل است مأمور بمتابعت از ملت ابراهیم میشود ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً «1» قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی مراد از ذریّه اولاد طاهرین حضرت ابراهیم یعنی اسمعیل و اسحق و احفاد طاهرین آنهاست چنانچه ظاهر در این معنی است اخبار مانند خبری که در کافی از عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضا (ع) روایت نموده «2» و غیر آن بر این معنی دلالت دارد و مصداق اتمّ و اکمل آن حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیای طاهرین اوست چنانچه در چند آیه بعد از آن میفرماید رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ الی ان قال رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ «3» و همچنین خبر سابق الذکر بر این معنی دلالت دارد.

قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ مراد از عهد خدا همان امامت است و ظالم اعم است از ظلم بحق که شرک و کفر و ضلالت باشد یا ظلم بغیر که انواع آزار و تجاوزات را شامل میشود و ظلم بنفس که فسق و فجور و مطلق معاصی باشد بنا بر این هر غیر معصومی ظالم است و عهد خدا و امامت تنها بمعصومین میرسد و غیر معصوم از این فیض محروم است.

علاوه بر اینکه این مقام منیع بحضرت ابراهیم بعد از اتمام کلمات و تحصیل قابلیت داده شده و در ذریه او نیز بکسانی که واجد قابلیت بوده و مدارج کمال عبودیت و بندگی را پیموده باشند اعطاء میشود.

«مقام دوم» در ذکر اخبار وارده در تفسیر کلمات و غیره:

در مجمع البیان از تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت 1- سورة النحل آیه 124

2- کتاب الحجة صفحه 198- 230 طبعة جدیده

3- سورة البقره آیه 127

ص: 180

نموده که فرمود

(انه ما ابتلاه اللَّه به فی نومه من ذبح ولده اسمعیل ابی العرب فاتمها ابراهیم و عزم علیها و سلم لامر اللَّه تعالی فلما عزم قال اللَّه ثوابا له لمّا صدق و عمل بما امره اللَّه انی جاعلک للناس اماما ثمّ انزل اللَّه علیه الحنیفیة و هی الطهارة و هی عشرة اشیاء خمسة منها فی الرأس و خمسة منها فی البدن فامّا التی فی الرأس فاخذ الشارب و اعفاء اللحی و طمّ الشعر و السواک و الخلال و امّا التی فی البدن فحلق الشعر من البدن و الختان و تقلیم الاطفار و الغسل من الجنابة و الطهور بالماء فهذه الحنیفیة الظاهرة التی جاء بها ابراهیم فلم تنسح و لا تنسح الی یوم القیمة و هو قوله وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً.

و نیز در مجمع البیان از ابو جعفر ابن بابویه از مفضل روایت نموده که گفت از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم مراد از این کلمات چیست فرمود:

«هی الکلمات التی تلقاها آدم من ربه فتاب علیه و هو انه قال یا ربّ اسئلک بحق محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین الّا تبت علی فتاب اللَّه علیه انه هو التواب الرحیم فقلت له یا بن رسول اللَّه فما یعنی بقوله فاتمهن قال اتمهن الی القائم اثنی عشر اماما تسعة من ولد الحسین قال فقلت له یا بن رسول اللَّه اخبرنی من قول اللَّه و جعلها کلمة باقیة فی عقبه قال یعنی بذلک الامامه جعلها اللَّه فی عقب الحسین الی یوم القیمة فقلت له فکیف صارت الامامة فی ولد الحسین دون ولد الحسن و هما جمیعا ولدا رسول اللَّه و سبطاه و سیدا شباب اهل الجنة فقال انّ موسی و هارون نبیّان مرسلان اخوان فجعل اللَّه النبوة فی صلب هارون دون صلب موسی و لم یکن لاحد ان تقول لم فعل اللَّه ذلک و ان الامامة خلافة اللَّه لیس لاحد ان یقول لم جعلها اللَّه فی صلب الحسین دون صلب الحسن لان اللَّه تعالی هو الحکیم فی افعاله لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون

» و از صدوق قدس سره در مجمع کلام

ص: 181

طویلی نقل نموده و کلمات را باموری چند تفسیر نموده و از برای هر یک استشهاد بآیه نموده که حاصل و خلاصه آنها اینست.

1- معرفت بتوحید و تنزیه حق تعالی إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ 2- یقین قوله تعالی وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ 3- «شجاعت، قوله تعالی فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ 4- حلم قوله تعالی إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ 5- سخاوت هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ 6- عزلت و کناره گیری از بستگان خود بواسطه شرک بخدا، قوله تعالی وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ 7- دفع سیئة بحسنه لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی 8- امر بمعروف و نهی از منکر یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ

الآیات 9- محنت در نفس بواسطه القاء او در آتش قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ 10- محنت در اولاد در قضیه ذبح اسمعیل یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ 11- محنت در اهل 12- صبر بر سوء خلق سارة 13- کوچک دانستن نفس خود وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ 14- زلفة و تقرب بخدا ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا الایة 15- جمع شروط طاعت إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ 16- استجابت دعاء رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی 17- اصطفاء وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا 18- اقتداء انبیاء باو وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ 19- خیر عاقبت وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ 20- حنیفیه ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً

ص: 182

و از کافی کلینی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده بنا بر نقل المیزان که فرمود:

«انّ اللَّه عز و جل اتخذ ابراهیم عبدا قبل انّ یتخذ نبیا و ان اللَّه اتخذه نبیا قبل ان یتّخذه رسولا و انّ اللَّه اتّخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان اللَّه اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما فلمّا جمع له الاشیاء قال انی جاعلک للناس اماما قال علیه السّلام فمن عظمها فی عین ابراهیم قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین قال (ع) لا یکون السفیه امام التقی

» و همین مضمون را بطریق دیگر نیز نقل نموده، و از مفید قدس سره از حضرت صادق علیه السّلام نیز نقل شده و از کلینی ره از حضرت باقر (ع) هم نقل شده، و از شیخ مفید از درست و هشام از ائمه (ع) نقل کرده که فرمود:

«قد کان ابراهیم نبیا و لیس بامام حتی قال اللَّه تبارک و تعالی انّی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی فقال اللَّه تبارک و تعالی لا ینال عهدی الظالمین من عبد صنما او وثنا او مثالا لا یکون اماما

» و از امالی شیخ طوسی و مناقب ابن المغازلی از ابن مسعود از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که در این آیه از قول خداوند فرمود «

من سجد لصنم دونی لا اجعله اماما

و سپس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود «

و انتهت الدعوة الی و الی اخی علی لم یسجد احدنا لصنم قطّ

» و از تفسیر عیاشی از صفوان جمال روایت کرده در تفسیر فَأَتَمَّهُنَّ که فرمود: فاتمهن بمحمد و علی و الأئمة من ولد علی فی قول اللَّه تعالی ذریة بعضها من بعض «مقام سوم» در شرح مفاد اخبار: از اخبار مذکوره اموری چند استفاده میشود:

ص: 183

1- اختلاف اخبار مذکوره در تفسیر کلمات ممکن است از اینجهت باشد که در آنها بیان مصادیق کلمات شده و از حیث عموم معنی شامل همه این مصادیق میشود و ممکن است در بعضی موارد حمل بر معنی باطنی شود زیرا چنانچه گذشت قرآن دارای هفتاد بطن است.

2- ابتلاء ابراهیم در موارد متعدده موجب قابلیت افاضه مقام امامت باو گردید و این ابتلاء هم بجان بود در القاء او در آتش و هم بفرزند بود در امر بذبح اسمعیل و هم بگذشت از مال بود در ندای جبرئیل که گفت:

«سبوح قدوس ربنا و ربّ الملائکة و الروح

» و هم بترک عیال و اولاد بود در ساکن نمودن در وادی مکّه رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ و هم بگذشت عشیره بود وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و هم بپافشاری در توحید بود بشکستن بتها و هم بدعا و انابه و تضرع بود إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ و هم بتوسل به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خاندان او بود و بالجمله ابتلاء او بجمیع وظائف عبودیت بود تا قابل مقام امامت گردید و از اینجهت تفسیر کلمات بهر کدام از این امتحانات صحیح است.

3- حضرت ابراهیم واجد چهار مقام بود عبودیت، نبوت، رسالت، و امامت، و مراد از عبودیت قهریّه ذاتیه که جمیع افراد بشر نسبت بحق دارند و همه مخلوق و مملوک و تحت تصرف و اراده و مشیت او هستند، نیست بلکه مراد عبودیت اختیاری است که از خود هیچ اراده نداشته و قلب او ظرف اراده حق و اراده او تابع اراده حق است.

(لا یشاءون الا ان یشاء اللَّه) و درجه اعلای این عبودیت را پیغمبر اکرم (ص) دارا بود (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و سپس ائمه طاهرین و انبیاء و اولیاء ثم الامثل فالامثل، و مقام نبوت مقام وحی الهی و الهام ملکی و ارتباط با ملکوت

ص: 184

عالم است وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و مقام رسالت، مأموریت بدعوت و ارشاد و هدایت و تبلیغ احکام و دلالت بمعرفت حق و وظائف بندگی و سایر شئون پیغمبری است، و مراد از امامت مقتدایی نسبت بمردم است و البته هر پیغمبری این مقام را دارا بوده لکن محدود بمردمی بوده که مأمور بدعوت و ارشاد آنان بوده و امامت حضرت ابراهیم (ع) امامت مطلقه کلیه بر جمیع افراد بشر بوده است.

4- دعای حضرت ابراهیم که درخواست امامت در ذریه اش باشد مصداق اتم آن که امامت مطلقه کلیه باشد در حق پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خاندان گرام او ائمه طاهرین مستجاب شد ولی انبیاء بنی اسرائیل و سایر انبیاء از ذریّه ابراهیم دارای مقام امامت تامه بر جمیع افراد بشر نبودند و امامت آنها تنها بر قومی که مأمور بدعوت آنان بودند میبود.

5- کسی که معصوم نباشد و اندکی ظلم و گناهی در دوران زندگیش مرتکب شده باشد قابل مقام امامت نیست تا چه رسد بکسانی که سالهای دراز عبادت صنم و وثن نموده باشند که ولایت بر فرزند خود هم ندارند تا چه رسد بولایت بر افراد امّت.

ص: 185

[سوره البقرة (2): آیه 125] ..... ص : 186

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (125)

(و یاد کنید زمانی را که خانه کعبه را برای مردم مرجع و محل امن قرار دادیم و از مقام ابراهیم نماز گاهی بگیرید، و سفارش نمودیم بابراهیم و اسمعیل که خانه مرا برای طواف کنندگان و ساکنان حرم و رکوع و سجود کنندگان پاک و مطهر سازید) وَ إِذْ جَعَلْنَا عطف بر إِذِ ابْتَلی و متعلق بمحذوف است یعنی و اذکروا اذ جعلنا و مراد از جعل در (جعلنا) جعل تشریعی است که اشاره بامر بحج باشد که مفاد آیه شریفه وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا «1» و آیه شریفه وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ، الی قوله تعالی وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ الایة»

میباشد، و مقصود جعل تکوینی نیست چنانچه بعضی از مفسرین گمان کرده اند و در توجیه آن محتاج بوجوه غیر مناسبه شده اند، و مراد از البیت کعبه معظمه است نه مسجد الحرام و نه حرم و نه مکّه، بقرینه ذیل آیه أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ زیرا بیت مطاف است و در آیه شریفه سوره حج که اشاره شد نیز این مفاد موجود است علاوه بر اینکه ظاهر لفظ بیت همان کعبه است، و در اخبار وارده از ائمه اطهار (ع) نیز بیت بکعبه تفسیر بآنچه شده چنانچه. 1- سوره آل عمران آیه 91

2- سوره حج آیه 28

ص: 186

و «مثابة» اسم مکان از ثواب بمعنی رجوع است و مفسرین گفتند مراد رجوع بمکه است مرّة بعد مرّة و ثیّب نیز از همین ماده است و آن زنی است که مکرر وطی شده باشد ولی ظاهر اینست که چون بیت باید محل رفت و آمد مسلمین جیلا بعد جیل باشد و هر سال باید عده از مسلمانان بخانه کعبه مشرف شوند و آنجا را خالی نگذارند که موجب نزول عذاب میشود چنانچه صریح اخبار است لذا فرموده «بیت را برای مردم مثابة قرار دادیم» و این معنی مناسب با جعل تشریعی است که مفاد آن وجوب است و معلوم است که بر هر کس یک مرتبه بیشتر واجب نیست.

و مراد از «ناس» جمیع افراد بشر از مسلم و کافر است که حکم با شرائط مقرره بر همه واجب است.

و (امنا) عطف بر مثابة است که مفعول جعل است همان جعل تشریعی یعنی واجب است بر هر کسی که این شرافت را برای کعبه حفظ کند و هر کس در آنجا مأمون باشد حتی اگر جانی محکوم بقتل بمسجد الحرام پناه برد تا از حرم خارج نشود نمیتوان او را مجازات نمود و حتی حیوانات فی الجمله باید از تعدی مصون باشند.

و چنانچه متذکر شدیم مراد جعل تکوینی نیست زیرا بسیاری قتل و خونریزی ها در حرم واقع شده که با جعل تکوینی منافات دارد مانند قصه حجاج با ابن زبیر و نحو اینها.

(وَ اتَّخِذُوا) فعل امر و معطوف بر (اذکروا) مقدّر است که قبل از (إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ) تقدیر گرفته شد و همین قرائت سیاهی است نه بفتح خاء معجمه چنانچه بعضی قرائت نموده و فعل ماضی گرفته اند.

(مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ) مراد از مقام ابراهیم همان مقام معروف است که

ص: 187

الان نماز طواف در آن گذارده میشود نه اینکه مراد مسجد الحرام یا مکه باشد که بعضی از مفسرین گمان کرده اند و در اخبار ائمه اطهار بهمان مقام معروف تفسیر شده و در همه آنها تصریح شده که آن موضعی است که حضرت ابراهیم (ع) بر سنگ ایستاد و جای پای او در سنگ اثر کرد.

«مصلی» یعنی محل صلوة و نماز و مقصود از محل نماز قرار دادن مقام ابراهیم اینست در جهت موقف او نماز گذارده شود و مذهب امامیه طبق اخبار وارده از ائمه طاهرین اینست که نماز واجب است خلف مقام یا در یمین و یسار آن بقدر امکان گزارده شود چنانچه در رسائل مناسک و کتب فقهیه مذکور است.

وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ یعنی عهد و پیمان گرفتیم یا امر کردیم ابراهیم و اسمعیل را که خانه مرا پاکیزه کنید و مراد از تطهیر همان تطهیر از نجاسات و کثافات است نه از اصنام و بتها زیرا در زمان ابراهیم و اسمعیل بتی در کعبه نبوده که خانه را از آن پاک کنند و اضافه بیت بخداوند برای تشریف و احترام کعبه است که محلّ عبادت از طواف و نماز و غیره است چنانچه مساجد را خانه های خدا می نامند و از قلب مؤمن بحرم خدا تعبیر شده است.

لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ طائفین یعنی حجاج و معتمرین که برای طواف حج و عمره یا طواف های مستحبه بآنجا تشرّف پیدا میکنند و مراد از عاکفین کسانی هستند که بمنظور اعتکاف در مسجد الحرام در آنجا اقامت میکنند نه اینکه مراد مقیمان در مکّه باشند، و رکع جمع راکع و السجود جمع ساجد است چنانچه گفته اند که هر فعلی که مصدرش باین وضع باشد جایز است جمع برای فاعل آورد مثل قعود و رکوع و سجود و مراد نمازگزارانند نه اینکه خصوص رکوع و سجود مقصود باشد و از اینجهت با واو عاطفه ذکر

ص: 188

نشده بلکه بدون فاصله حرف عطف مذکور گردیده.

اخبار وارده: از کافی و تهذیب و تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده اند که سؤال شد از کسی که دو رکعت نماز طواف را در مقام ابراهیم فراموش کرد؟ فرمود اگر در مکه است برود نزد مقام ابراهیم بجای آورد و استشهاد فرمود باین آیه وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی و اگر از شهر کوچ کرده است امر نمیکنیم او را که برگردد.

و از این حدیث استفاده میشود که مراد از مقام ابراهیم همین مقام معروف است چنانچه ذکر شد.

و از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود خداوند عز و جل در کتابش میفرماید طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ «

فلینبغی للعبد ان لا یدخل مکّة الا و هو طاهر قد غسل عرقه و الاذی و تطهّر

» و از این حدیث استفاده میشود که مراد طهارت از نجاسات و کثافات و تعبیر به ینبغی برای استحباب دخول مکه با طهارت است از جهت احترام خانه.

و از تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السّلام حدیث مفصلی در شرح قصه حضرت ابراهیم و ساره و هاجر و اسمعیل نقل کرده که خلاصه ترجمه آن اینست که «چون هاجر اسمعیل را زائید ساره سخت اندوهناک شد برای اینکه فرزندی نزائیده بود و باین سبب ابراهیم را آزرده و اندوهناک مینمود ابراهیم بخدا شکایت نمود، خطاب رسید که زن مانند دنده انسان کج است اگر بخواهی راست کنی میشکند و اگر رها کنی از آن برخوردار میشوی، و امر شد که هاجر و اسمعیل را از نزد ساره ببرد، عرض کرد پروردگارا آنان را کجا ببرم؟ خطاب شد بحرم من و محل امن من و اول بقعه که در زمین آفریدم که مکّه باشد پس ابراهیم هاجر و اسمعیل را از شام بزمین مکه برد و در موضع بیت فرود آورد

ص: 189

و چون با ساره عهد کرده بود که پیاده نشود مراجعت نمود هاجر گفت آیا ما را در این زمین که نه همدم و کشت و آبی هست میگذاری و میروی؟ ابراهیم فرمود خدایی که مرا امر نموده شما را در این مکان گذارم شما را کفایت میکند، و هنگامی که در مراجعت از مکه بکوه ذی طوی رسید عرض کرد رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ و چون روز بلند شد اسمعیل تشنه گردید هاجر در طلب آب بطرف صفا رفت و در وادی بین صفا و مروه سرابی در نظرش جلوه نمود گمان کرد آب است و بطرف آن از کوه فرود آمد وقتی بمروه رسید اسمعیل از نظر او غائب شد باز برگشت تا بصفا رسید و هفت مرتبه بین صفا و مروه سعی نمود و در مرتبه هفتم که بمروه رسید دید آب از زیر دو پای اسمعیل ظاهر شد برگشت و اطراف آن را رمل جمع نمود تا آب ایستاد و از اینجهت آن چشمه را زمزم نام نهادند و طائفه جرهم در ذی المجاز و عرفات فرود آمده بودند وقتی دیدند طیور و وحوش بر آبی اجتماع نموده اند بدنبال آن آمده و دیدند زنی با بچه ای زیر سایه درختی پهلوی چشمه نشسته از او پرسیدند شما کیستید؟ گفت من مادر بچه ابراهیم خلیل الرحمن و این پسر اوست خداوند امر فرموده که ما را در اینجا فرود آورد اجازه خواستند که در نزدیکی آنها منزل کنند گفت اجازه با ابراهیم است و چون روز سوم ابراهیم بزیارت آنها آمد هاجر جریان را باو عرض کرد و او اجازه داد پس آنها خیمه های خود را در آن نزدیکی نصب کرده و با آنها مأنوس شدند و چون اسمعیل براه افتاد طایفه جرهم هر کدام یک گوسفند و دو گوسفند باو بخشیدند و هاجر و اسمعیل بوسیله آنها امرار معاش مینمودند تا اینکه اسمعیل بحدّ بلوغ رسید، خداوند ابراهیم را امر فرمود که خانه او را بنا کند، و جبرئیل

ص: 190

موضع آن را معین نمود و ابراهیم بنا نمود و حجر الاسود را در موضع خود نهاد و دو باب برای خانه قرار داد دری بطرف مشرق و دری بطرف مغرب که آن را مستجار مینامند و سقف آن را از درخت پوشانید و هاجر کسای خود را بر در آن آویخت پس چون از بنا فارغ شدند ابراهیم و اسمعیل حج بجای آوردند و روز هشتم ذی حجه جبرئیل نازل شد و گفت آب بردارید زیرا در منی و عرفات آب نیست و لذا این روز ترویه نامیده شد و سپس آنان را بمنی برد و شب را آنجا بیتوته نمودند و ابراهیم چون از بنای خانه فارغ شد عرض کرد رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ الایة حضرت صادق فرمود یعنی آنان را از ثمرات قلوب برخوردار فرما یعنی محبت آنان را در دل مردم قرار ده تا با آنها انس بگیرند.

[سوره البقرة (2): آیه 126] .... ص : 191

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (126)

(و یاد کنید زمانی را که ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را محل امن قرار ده و اهل آن را از ثمرات روزی ده، آن کسانی از آنان که ایمان بخدا و روز واپسین آورده اند، خداوند فرمود و کسی که کافر شود، آنان را نیز از نعمت های خود برای مدت کمی برخوردار نموده و سپس بجانب عذاب آتش می کشانم و عذاب آتش بد محل بازگشتی است) (و اذ) معطوف به (اذ جعلنا) در آیه قبل است و جمله رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً

ص: 191

گفتار حضرت ابراهیم و دعای او درباره اهل مکه است و مفاد «اجعل» همان جعل تشریعی است که ذکر شد، و چون در آیه قبل خداوند فرمود ما بیت را محل امن قرار دادیم. بنظر میرسد که حضرت ابراهیم در دعای خود این شرافت را برای شهر مکه درخواست نمود که همان حدّ حرم باشد.

وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مراد از ثمرات جمیع فواکه و میوه ها بلکه هر چیزی است که عنوان ثمرة بر آن صادق آید و در حدیث سابق که بثمرات القلوب یعنی محبت مردم نسبت بآنها تفسیر شده از باب بیان مصداق است و شاهد بر این معنی، کلام حضرت باقر است چنانچه در مجمع البحرین روایت کرده که فرمود «

ان الثمرات تحمل علیهم من الاقطار و قد استجاب اللَّه له حتی لا توجد فی بلاد المشرق و المغرب ثمرة لا توجد فیها حتی انه توجد فیها فی یوم واحد فواکه ربیعیة و صیفیة و خریفیة و شتاییة

» مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ این جمله برای تخصیص دعاء ابراهیم (ع) باهل ایمان بخدا و روز جزا است زیرا اهل بلد شامل مؤمن و کافر هر دو میشود و دعاء در حق غیر مؤمن روا نیست مگر اینکه طلب هدایت و ارشاد و دلالت بحق باشد.

قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا این کلام در استجابت دعای ابراهیم (ع) است کانّ خدا میفرماید من دعای ترا مستجاب نمودم و رزق خود را در این دنیا بمؤمنین اختصاص نمیدهم بلکه مؤمن و کافر هر دو از نعم دنیوی برخوردار میشوند، ولی کسانی که کافر باشند مدت کمی در این دنیا از نعمت های من بهرمند شده پس از بدرود این زندگانی چند روزه بعذاب الهی ابدی معذب خواهند شد و به بیچارگی و درماندگی گرفتار خواهند گردید.

ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ اضطره یعنی آخذه قهرا،

ص: 192

آنها را از روی قهر و غلبه میگیریم و بعذاب آتش میکشانیم و در چنگال عذاب گرفتار مینمائیم و این مفاد اضطرار است و عذاب آتش بد محل بازگشتی برای آنان است زیرا اگر تمام عمر دنیا را زنده باشند و از نعم دنیوی برخوردار شوند در مقابل عذاب ابدی قیامت ارزش ندارد چون آن بالاخره فانی و زائل و این دائم و باقی است بلکه تمام دنیا و نعم آن مقابل یک ساعت از عذاب جهنم نخواهد بود چنانچه در آیه 6 و 39 عذاب قیامت مفصلا بیان شد.

[سوره البقرة (2): آیه 127] ..... ص : 193

وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (127)

و یاد کنید زمانی را که ابراهیم و اسمعیل پایه های خانه کعبه را برافراشتند و گفتند پروردگار ما از ما قبول کن همانا تو شنوا و دانایی قواعد جمع قاعده بمعنی اساس و پی و اصل است که بر او بناء گذارده میشود و قواعد در هر علمی عبارت از اصولی است که فروع و مسائل بر آنها مبتنی و از آنها متفرع میشود مثلا قواعد فقهیه عبارت از مطالب کلیه است که فروع فقهیه بر آنها مترتب میشود و از همین جهت آنها را علم اصول فقه میگویند چون اصل نیز بمعنی پایه و اساس است و از کلمه یرفع ممکن است استفاده کرد که قواعد بیت قبل از ابراهیم بوده و وی مأمور برفع آنها شده یعنی بناء جدار و بالا بردن پی ها چنانچه مستفاد از بعض اخبار وارده از ائمه (ع) است، و در بعضی اخبار دارد که حضرت آدم خانه کعبه را بناء نمود و اول کسی بود که حج بجای آورد چنانچه در مجمع البیان نقل کرده و از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که خداوند خانه بر چهار ستون در زیر عرش قرار داد و آن را بیت الضراح نام نهاد

ص: 193

و فرشتگان را امر کرد که برگرد آن طواف کنند و آن بیت المعمور است که در قرآن یاد شده و سپس ملائکه را امر فرمود که در روی زمین خانه بنا کنند که اهل زمین برگرد آن طواف نمایند.

بلکه این معنی «بنای کعبه قبل از ابراهیم» از آیه شریفه نیز استفاده میشود إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً «1» زیرا مسلما قبل از ابراهیم بناهای بسیاری در عالم بود و اگر ابراهیم بانی اولی بیت باشد اولیتی برای کعبه نسبت بسائر ابنیه نیست جز اینکه گفته شود مراد اول بیت از جهت وضع برای عبادت است.

و نیز آیه شریفه رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ «2» بر این معنی دلالت دارد زیرا بیت الحرام قبل از سکنی دادن ذریه اش بوده که این دعا را نموده.

وَ إِسْماعِیلُ عطف بر ابراهیم است که او هم مأمور برفع قواعد بیت بوده و شاید نکته اینکه اسمعیل را بعد از ذکر مفعول عطف نموده و نفرمود وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ این باشد که ابراهیم مأمور بالاصالة و اسمعیل مأمور بالتبع بوده چنانچه در خبر دارد «

کان ابراهیم یبنی و اسمعیل یناوله الحجر

» و اگر بآن طرز بیان مینمود بر شرکت هر دو بالسویه دلالت میکرد، و در مجمع البیان از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود «

انّ اسمعیل اول من شقّ لسانه بالعربیة و کان ابوه یقول و هما یبنیان های ابن ای اعطنی حجرا فیقول له اسمعیل یا ابت هاک حجرا فابراهیم یبنی و اسمعیل یناوله الحجر

»

1- سوره آل عمران آیه 90

2- سوره ابراهیم آیه 40

ص: 194

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا این جمله مقول قول ابراهیم و اسمعیل است و ترک فعل و فاعل قول در کلام بواسطه وضوح آنست و نظیر این در آیات شریفه بسیار است مانند آیه شریفه وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ «1» یعنی یقولون سلام علیکم، و مانند وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ «2» یعنی یقولون اخرجوا انفسکم و از این جمله استفاده میشود که بنای آنها عبادت بوده که تقاضای قبول نموده اند نه اینکه برای سکونت و استفاده شخصی باشد إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ سمیع در اینجا بمعنی اجابت کننده دعا است و چنانچه سابقا تذکر داده شده سمیع و بصیر دارای دو معنی است یکی بمعنی شنوا و بینا و دیگر (سمیع) بمعنی اجابت کننده و ترتیب اثر دهنده بر سخن و (بصیر) خبیر و وارد بامور است یعنی البته تو اجابت کننده ای دعای ما را و آگاه باسرار و نیات ما هستی و میدانی که این عمل را ما فقط بقصد امتثال امر تو انجام داده و غرضی جز تقرب بتو و توقعی جز قبول آن نداریم.

[سوره البقرة (2): آیه 128] .... ص : 195

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (128)

پروردگار ما، ما دو نفر را نسبت بخودت مسلم قرار ده و همچنین از ذریت ما امّت مسلمی برای خود قرار ده و وظایف عبادی و یا مواضع عبادت را بما نشان ده و بر ما بازگشت نمای «توبه ما را بپذیر» بدرستی که تو بسیار توبه پذیرنده و بخشاینده ای «ربنا» دنباله دعای حضرت ابراهیم و اسمعیل است و در تفسیر مسلم در کلمات مفسرین وجوهی ذکر شده. 1- سوره رعد آیه 23

2- سوره انعام آیه 93

ص: 195

1- مراد از اسلام اعتقاد بجمیع عقائد حقّه است و هر چند ابراهیم و اسمعیل معتقد بودند ولی ثبات و استمرار بر آن را درخواست مینمودند چنانچه در اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ گفته شد.

2- مراد از اسلام خلوص در عبادت و توجه بمبدء است چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً «1» 3- مراد از اسلام مطلق اطاعت و امتثال نسبت بجمیع اوامر الهی است.

ولی آنچه بنظر میرسد اینست که مراد از مسلم در اینجا صاحب مقام تسلیم است که فوق مقام رضا و توکل و صبر است زیرا صبر عبارت از تحمل مشاق عبادت و ترک معصیت و بلا میباشد بدون اینکه بیتابی و ناسپاسی کند و توکل واگذار نمودن کارها بخداست یعنی مطابق دستور او رفتار کند و اعتماد باو نماید و رضا موافقت طبع و میل با مشیت و اراده حق است یعنی هر چه خدا برای او بخواهد خوشنود باشد و تسلیم اینست که خودی در میان نه بیند و میلی در نفس نیابد بلکه خود و اراده و میل خود را فانی در اراده حق به بیند و بمرتبه وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ «2» برسد و این مقام خاصان درگاه احدیت و مقربان پیشگاه ربوبیّت میباشد و لذا حضرت ابراهیم و اسمعیل این مقام را از خداوند برای خود و بعض از ذریه خود مسئلت مینمایند زیرا که من در وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ برای تبعیض است و شامل جمیع ذریه نمیشود چون میدانند همه ذریه آنها لایق این مقام نبوده و بآن نخواهند رسید و میان آنها مشرکان و بت پرستان و ستمکاران میباشند چنانچه در آیه دیگر فرموده: 1- سوره انعام آیه 79

2- سوره دهر آیه 30 [.....]

ص: 196

قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ «1» و از تفسیر عیاشی از زبیری از حضرت صادق علیه السّلام است که مراد از امة محمّد و خصوص بنی هاشم است، و از سؤال راوی و جواب حضرت استفاده میشود که مراد حضرت از بنی هاشم خصوص خاندان عصمت و طهارت است زیرا راوی میپرسد «فما الحجة فی امّة محمّد انهم اهل بیته الذین ذکرت دون غیرهم» و حضرت در جواب او استشهاد باین آیات و آیة وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ و آیه فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی «2» میفرماید که تطهیر آنان را از شرک و عبادت اصنام و هر گونه ضلالتی درخواست می نماید و این معنی جز نسبت بخاندان طاهرین از بنی هاشم صدق نمیکند زیرا سایر بنی هاشم با سایر امت چندان تفاوتی ندارند.

وَ أَرِنا مَناسِکَنا مناسک جمع منسک، اسم زمان یا مکان از نسک، و یا اسم مصدر بمعنی نسک است و اصل نسک بمعنی طریقه و روش عبادت و عمل است و در آیه دیگر میفرماید: لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ «3» یعنی برای هر گروهی طریقه قرار دادیم که مشی کنند، و نیز می فرماید إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ «4» و ظاهرا در این آیه مراد از مناسک بمناسبت مورد مناسک حج است که یا امکنه شریفه از مطاف و صفا و مروه و عرفات و مشعر و منی و یا اعمال و افعال حج مثل احرام و طواف و نماز طواف و سعی و وقوف بمشعر و عرفات و رمی جمرات و سایر وظایف حج باشد و ممکن است مراد جمیع وظایف دینی و اعمال عبادی باشد چون جمع مضاف افاده عموم میکند.

وَ تُبْ عَلَیْنا توهم نشود که حضرت ابراهیم و اسمعیل معصیتی از آنها صادر شده باشد که از خداوند طلب قبولی توبه کنند زیرا انبیاء معصوم بوده و 1- سوره بقره آیه 118

2- سوره ابراهیم آیه 38- 39

3- سوره الحج آیه 66

4- سورة الانعام آیه 163

ص: 197

هیچگونه معصیتی نه کبیره و نه صغیره از آنها صادر نمیشود بلکه چون بنده بهر مقامی برسد باید خود را در پیشگاه احدیت کوچک و ذلیل و مقصر در انجام عبادت آن طوریکه سزاوار حق است بداند و از اینجهت تقاضای قبول توبه کند چنانچه منسوب بنبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که در مقام مناجات عرض میکند «

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک

» و آیات شریفه قرآن و ادعیه وارده از ائمه طاهرین مشحون از این نوع عبارات است.

إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ تواب یعنی بسیار توبه پذیرنده و بصیغه مبالغه ذکر شده برای اینکه دلالت بر کثرت قبولی توبه نماید که هر چند معصیت بزرگ و بسیار باشد باز اگر بسوی خدا بازگشت شود توبه او پذیرفته میشود زیرا مغفرت حق اعظم از آنست و معنی رحیم در ذیل تفسیر بسمله گذشت.

[سوره البقرة (2): آیه 129] ..... ص : 198

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (129)

(پروردگار ما پیغمبری از ایشان در میانشان برانگیزان که آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب بآنان بیاموزد و آنان را تزکیه کند همانا تو البته غالب و دانایی) «ربنا» این قسمت تتمه دعاء ابراهیم و اسمعیل است درباره ذریه مسلمة که ذکر شد و مراد از رسول پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم محمد بن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است چون از ذریه ابراهیم و اسمعیل پیغمبری جز او نبوده و انبیاء بنی اسرائیل از ذریه اسحق و یعقوب بوده اند و لذا در حدیث از آن حضرت وارد شده چنانچه در

ص: 198

مجمع است «

انا دعوة ابی ابراهیم و بشارت عیسی

» و مراد از بشارت عیسی بشارتی است که در آیه شریفه در سوره صف ذکر شده:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ.

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ مراد آیات شریفه قرآن است بقرینه کلمه یتلوا، و آیاتک جمع مضاف است و افاده عموم میکند و کسانی که همه آیات شریفه بجمیع خصوصیات آنها از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مجمل و مبین خاص و عام، مطلق و مقید، حقیقت و مجاز، و شأن نزول و مورد، بر آنان تلاوت شده امیر المؤمنین علیه السّلام و خاندان طاهرین او میباشند و این نیز مؤید اینست که مراد از امت مسلمة این خاندان میباشند.

وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ تعلیم کتاب غیر از تلاوت است و شامل تفسیر و تأویل و علم ببطون آن می شود و دانستن قرآن بجمیع این خصوصیات نیز از خصایص این خاندان است چنانچه در خبر است «

انما یعرف القرآن من خوطب به

» و مراد از حکمت، علم بمصالح و مفاسد است و علم این خاندان بحکم و مصالح فردی و اجتماعی واضح است.

وَ یُزَکِّیهِمْ تزکیه بمعنی تطهیر از شرک و کفر و ضلالت و اخلاق رذیله و صفات خبیثه و معاصی کبیره و صغیره است و مرتبه اعلای آن عصمت است که مفاد آیه شریفه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً «1» میباشد و این نیز از خصایص این خاندان میباشد و این نیز مؤید دیگری بر اثبات مدعا میباشد.

و هر گاه اشکال شود به اینکه اولا پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث بر کافه جن و انس تا دامنه قیامت بوده و وجهی برای اختصاص امت باین خاندان نیست و ثانیا 1- سوره احزاب آیه 33

ص: 199

در آیات دیگر نیز این خصوصیات برای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای عموم است ذکر شده بطوری که تخصیص در آن درست نیاید مانند آیه شریفه هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ «1» و آیه شریفه لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ «2» جواب گوئیم اولا کسانی که از ذریه حضرت ابراهیم و اسمعیل نباشند و همچنین کسانی که از ذریه آنها بوده و ایمان نیاورده اند قطعا از مورد آیه خارج هستند زیرا می فرماید وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ باقی می مانند مؤمنین از ذریه اسمعیل و آنها نیز جز خاندان طاهرین از بنی هاشم با این شواهد و قرائن و اخبار وارده از مورد آیه خارج می شوند.

و اما ذکر این خصایص برای امیین (اهل مکّه) یا عموم مؤمنین ضرر بمورد خاص آن نمی زند زیرا این امور ذی مراتب است و مرتبه اعلی آنها مخصوص این خاندان است مانند سایر صفات حسنه.

و ثانیا امّت بمعنی طائفه و گروه است چنانچه در آیه شریفه میفرماید:

قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ «3» که از قوم نوح تعبیر بامتها (بصیغه جمع) به اینکه نوح مبعوث بر همه آنها بوده و باصطلاح همه امت نوح بوده اند، بلکه بسا اطلاق بر فرد هم میشود مانند آیه شریفه إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ «4» بنا بر این دائره امّت سعه و ضیق دارد و هر جا بمناسبت مقام مراد معلوم میگردد 1- سورة الجمعة آیه 3

2- سوره آل عمران آیه 185

3- سوره هود آیه 48

4- سوره النحل آیه 120

ص: 200

إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ برای عزیز چند معنی ذکر شده است بمعنی قلت وجود آمده چنانچه گفته میشود «هذا الشی ء عزیز الوجود» و بمعنی شریف و محترم استعمال میشود چنانچه میگویند فلان عزیز، و بمعنی قهر و غلبه است مقابل زبونی و خفت، و بمعنی قدرت و قوت و دقت در کار (ریزه کاری) نیز آمده است و بجمیع این معانی اطلاق آن بر خدا رواست.

و حکیم از صفات ذات و حکمت از شئون علم است و بمعنی علم بمصالح و مفاسد امور میباشد.

[سوره البقرة (2): آیه 130] ..... ص : 201

وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (130)

(و کیست که اعراض کند از ملت ابراهیم مگر کسی که خود را سفیه نموده و هر آینه بتحقیق او را در دنیا برگزیدیم و همانا در آخرت از شایستگان است) مَنْ یَرْغَبُ من استفهامیه است و استفهام انکاری است که مفاد آن نفی است یعنی لا یرغب، و رغبت بمعنی میل است اگر بکلمه (فی) متعدی شود و بمعنی اعراض و بی میلی است اگر بکلمه «عن» متعدی شود مانند همین مورد، و ملت عبارت از دین و شریعت و مذهب است که خداوند توسط انبیاء برای بندگان بیان میفرماید و گاهی بنحو مجاز بر مذاهب باطله هم اطلاق میشود.

و بعد از آنکه خداوند در آیات قبل راه و روش حضرت ابراهیم را بیان فرمود و مرتبه خلوص او را در مقام عبادت و دعاء و خدمت بنوع ذکر نمود در مقام پیروزی از آن حضرت میفرماید وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ یعنی لازمه رشد عقلی و مقتضی خرد هر خردمند و عاقلی اینست که از ملت ابراهیم

ص: 201

و راه و روش او پیروی کند و جز اشخاص سفیه و احمق و کم شعور از ملّت او اعراض نمیکنند.

و سفیه بر کسی اطلاق میشود که رشد عقلی نداشته باشد که منافع و مضار خود را تشخیص دهد ولی بحد جنون نرسد که رفع تکلیف شود و در آیه شریفه میفرماید وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الایة «1» و درباره یتامی میفرماید فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ «2» و سفیه بر دو قسم است:

سفیه قاصر، و آن کسی است که ذاتا دارای شعور و رشد عقلی نباشد و مراد از سفیه در آیه نساء این قسم است، و سفیه باین معنی لازم است، سفیه مقصر، و آن کسی است که بواسطه نرفتن از پی معرفت و تحصیل رشد و کمال بواسطه جهالت یا عناد و عصبیت، خود را سفیه نموده باشد و از اینجهت پرده و حجابی روی عقل و ادراک ذاتی خود کشیده و حقایق را درک نمیکند و سفیه باین معنی متعدی است و سفیه در آیه شریفه از این قسم است.

وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا اصطفاء از ماده صفوة بمعنی برگزیدن یعنی خالص و پاکیزه چیزی را از میان ردی و پست آن برگرفتن است و خداوند در میان بندگان خود انبیاء و اولیاء را برگزیده زیرا در مقام بندگی خالص بوده و از جهت عقائد و اخلاق و افعال هیچ شایبه ای نداشته اند.

وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ صالح اگر صفت شخص واقع شود بمعنی کسی است که لیاقت و صلاحیت فیوضات الهیه و نعم غیر متناهیه و درجات عالیه و رحمت خاصه حق را داشته باشد و اگر صفت عمل واقع شود یعنی عملی که موجب کرامت و لیاقت و صلاحیت انسان برای افاضات و تفضلات الهی شود و این 1- سورة النساء آیه 4

2- سورة النساء آیه 5

ص: 202

قسمت اجابت دعای حضرت ابراهیم است که می گوید رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ «1»

[سوره البقرة (2): آیه 131] ..... ص : 203

إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (131)

(چون که پروردگار او مر او را گفت که تسلیم شو، ابراهیم گفت نسبت به پروردگار جهانیان تسلیم شدم) «اذ» برای تعلیل است نسبت بجمله قبل که علت اصطفاء حضرت ابراهیم و صلاحیت او را در آخرت بیان می کند، و پیداست که خطاب «اسلم» بحضرت ابراهیم بعد از نیل بمقام نبوت بوده که مورد وحی واقع شده نه آنچه بعض از مفسرین توهم نموده اند که این امر زمانی بود که از غار بیرون آمد و در ستاره و ماه و آفتاب نگریست و از حدوث آنها و احتیاج بمحدث گفت:

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ «2» زیرا این توهم از وجوهی فاسد است.

1- انبیاء و اوصیاء از همان اوان صباوت بلکه در عالم روحانیت دارای مراتب ایمان و اسلام و معارف الهی بوده چنانچه حضرت عیسی (ع) در گهواره میگوید إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا «3» و در باره حضرت یحیی (ع) می فرماید: وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا «4» و سه نفر از ائمه طاهرین (حضرت جواد و هادی و بقیة اللَّه) در حال صباوت بر مسند امامت جلوس فرمودند، بنا بر این طرفة العینی خارج از اسلام نبودند که بعد از آن اسلام بیاورند. 1- سورة الشعراء آیه 83

2- سوره انعام آیه 87

3- سوره مریم آیه 29 [.....]

4- سوره مریم آیه 11

ص: 203

2- سوق کلام مشعر است بر اینکه این خطاب بحضرت ابراهیم از طریق وحی بوده و قبل از اسلام بلکه بمجرد اسلام کسی قابل وحی نمی شود.

3- چنانچه گذشت «اذ» برای تعلیل است و قبول اسلام نمودن حضرت ابراهیم سبب اصطفاء و صلاحیت او در آخرت بوده و مجرد اسلام نمیتواند علّت اصطفاء و صالحیت در آخرت باشد.

بنا بر این وجوه مراد از اسلام همان مقام تسلیم صرف نسبت باراده الهی است که عالیترین مراتب اسلام است چنانچه در ذیل آیه شریفه:

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ بیان شد و همین مقام است که منشأ اصطفاء و صلاحیت می باشد.

و اما وجه رجوع از خطاب بغیبت در کلام حضرت ابراهیم، که در جواب عرض نکرد اسلمت لک، بلکه گفت اسلمت لرب العالمین بعضی گفتند برای اظهار فروتنی و ذلت و خشوع بوده که خود را قابل تخاطب ندانسته است ولی این وجه بنظر درست نیاید زیرا افتخار انبیاء در تخاطب با خدا است چنانچه آیات قرآنی مشحون از این قسمت است بلکه ممکن است علت این باشد که چون در خطاب الهی بابراهیم متعلق اسلم ذکر نشده و نفرمود اسلم لی، تا ابراهیم عرض کند اسلمت لک بلکه بوضوحش گذارده شده کانّ فرموده اسلم للَّه ربّ العالمین و ابراهیم نیز در جواب عرض کرده اسلمت لربّ العالمین

ص: 204

[سوره البقرة (2): آیه 132] ..... ص : 205

وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)

(و ابراهیم و یعقوب فرزندانشان را بملة حنیفة سفارش نمودند و گفتند ای فرزندان من همانا خداوند برای شما دین اسلام و حنیفة را انتخاب فرموده پس نمیرید مگر در حالی که مسلمان باشید) وصیت در لغت بمعنی پیوستن چیزی بغیر است چنانچه در کلمات اصحاب ذکر شده و در جواهر بعهد تفسیر نموده و ظاهر اینست که نظر او بوصیة مصطلح است و معنی عام وصیت سفارش و اندرز و نصیحت و قرار داد و معاهد و نحو اینها است چنانچه در آیات شریفه است: یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ «1» وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ «2» و وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ «3» و «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا الایة «4» و غیر اینها از آیات دیگر و در مرجع ضمیر بها از ابن عباس نقل شده که کلمه اخلاص است که مفاد آیه قبل میباشد ولی ظاهر اینست که مرجع ضمیر ملة باشد که در آیه قبل است یعنی ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را بملت حنیفة سفارش نمودند، و یعقوب عطف بر ابراهیم است و تقدیر اینست که و وصی بها یعقوب بنیه ایضا و یعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهیم بوده و جمله یا بنی الخ موصی بها یعنی امری است که ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را بآن وصیت نمودند و مراد از دین، دین اسلام بمعنی عامّ آنست چنانچه میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «5» 1- سوره نساء آیه 12

2- سوره عنکبوت آیه 7

3- سوره نساء آیه 130

4- سوره شوری آیه 11

5- سوره آل عمران آیه 17

ص: 205

فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ اگر گفته شود با اینکه موت امر غیر اختیاری است چگونه متعلق نهی قرار گرفته؟ در جواب گوئیم بازگشت این نهی بامر اختیاری است و تقدیر اینست که «الزموا الاسلام لئلا یقع موتکم الّا فی هذا الحال» یعنی همیشه ملازم مسلمانی باشید تا اینکه مرگ نیابد شما را مگر در حال مسلمانی.

و اما موت نسبت بحیوة نباتی و حیوانی امر عدمی است یعنی زوال قوه نمو و انبات و زوال بخار متصاعد از قلب عبارت از موت نباتی و حیوانی است ولی نسبت بحیوة انسانی عبارت از انتقال از نشئه به نشئه یی دیگر است و تفصیل این مطلب را در کلم الطیب متذکر شده ایم «1»

[سوره البقرة (2): آیه 133] ..... ص : 206

أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)

(بلکه آیا شما حاضر بودید هنگامی که یعقوب مشرف بمرگ بود پس فرزندان خود را گفت که چه چیز را از بعد من پرستش میکنید؟ گفتند خدای تو و خدای پدران تو ابراهیم و اسمعیل و اسحق را که خدای واحد است عبادت میکنیم و ما نسبت باو تسلیم شوندگانیم) «ام» برای اضراب و انکار است و ظاهر اینست که خطاب بیهود باشد و آیه ردّ بر ادعایی است که آنان می نموده اند و حال آنکه علمی به آن 1- مجلد سوم ص 48- 50

ص: 206

نداشته و حاضر و شاهد نبوده اند، و شهداء جمع شاهد بمعنی حاضر است.

ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی ما برای استفهام است و شاید وجه اینکه ما استفهامیه که برای غیر ذوی العقول است آورده و من استفهامیه نیاورده، این باشد که اکثر معبودهای اهل ضلال غیر ذوی العقول بوده اند و شاید وجهش این باشد که ما شامل هر دو یعنی ذوی العقول و غیر آنها میشود.

نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ در آیه اطلاق اب بر عم شده است زیرا اسمعیل عموی یعقوب بوده و تعبیر پدر از او شده است و این حجتی است برای ما درباره آزر که عموی ابراهیم بوده و باین عنایت از او به اب تعبیر مینموده چنانچه در محل خود متذکر خواهیم شد.

إِلهاً واحِداً نصب الها بر حال است برای مفعول نعبد، و این قسمت برای دفع توهمی است که ممکن است روی دهد که اله یعقوب غیر اله آباء باشد چنانچه عبده اوثان الهه متعدده اتخاذ مینمودند.

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ مسلمون بمعنی تسلیم شوندگان نسبت باوامر الهی است یعنی علاوه بر اینکه او را پرستش می کنیم پرستش و عبادت ما مطابق با دستورات و شرایعی است که بوسیله پیغمبران الهی بما ابلاغ میشود و ما نسبت بآن اوامر و شرایع سر تسلیم فرود آورده و از پیش خود و مطابق هوای نفس خود عملی انجام نمیدهیم.

ص: 207

[سوره البقرة (2): آیه 134] ..... ص : 208

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (134)

(اینها گروهی بودند که گذشتند و هر چه کردند نتیجه اش برای خودشان میباشد و آنچه شما میکنید نتیجه اش هم برای خودتان میباشد و از آنچه آنان میکردند از شما سؤال نمیشود.)

تِلْکَ أُمَّةٌ اشاره باولاد یعقوب و دوازده سبط بنی اسرائیل است و امّت بمعنی جماعت و طائفه و جیل است.

قَدْ خَلَتْ یعنی مضت از دنیا گذشتند، لَها ما کَسَبَتْ یعنی آنچه از خوبی و بدی اطاعت و معصیت مرتکب شدند نتیجه آن عاید خودشان می شود چنانچه در آیه شریفه میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «1» تعبیر بلام برای اینست که شامل نفع و ضرر هر دو میشود بر خلاف علی که اختصاص بضرر دارد.

وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ یعنی شما امت پیغمبر آخر الزمان نیز هر عملی از خوب و بد بکنید نتیجه اش عاید خودتان میگردد.

وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ یعنی شما مسئول کارهای آنان نمیباشید چنانچه آنان مسئول کارهای شما نمیباشند بلکه هر کس مسئول کار خودش میباشد چنانچه مفاد آیات شریفه بسیار است مانند:

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری «2» و وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها «3» و کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ «4» و غیر اینها از آیات دیگر. 1- سورة الزلزال آیه 7- 8

2- سورة الانعام آیه 164

3- سورة الانعام آیه 164

4- سورة المدثر آیه 38

ص: 208

(اشکال) در اخباری چند از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرت صادق علیه السّلام وارد شده که اهل کتاب و نصاب فدای شیعیان علی علیه السّلام شده و بازاء آنها بجهنم میروند و حال آنکه صریح این آیات بلکه برهان عدل بر خلاف آنست! (جواب) برهان عدل اقتضاء میکند که حق مظلوم از ظالم گرفته شود در مرحله اول اگر ظالم حسناتی دارد در عوض ظلمی که بمظلوم نموده حسنات وی را باو دهند و اگر حسناتی ندارد سیئات مظلوم را بر او بار کنند و اگر ظالم حسناتی ندارد و مظلوم نیز سیئاتی ندارد سیئات دوستان و بستگان مظلوم را بر ظالم حمل کنند، و چون اهل کتاب و نصاب بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء طاهرین او ظلم نموده و نه آنها حسناتی دارند و نه اینان سیئاتی لذا خداوند عادل سیئات دوستان و شیعیان این خاندان را بر آنان حمل نموده و آنان را معذب بعذاب مضاعف میگرداند و تفصیل این مطلب را در کلم الطیب متذکر شده ایم»

نکته دیگر که این آیه بآن اشاره دارد ردّ بر یهود است که آنان میگفتند بیشتر انبیاء خدا از بنی اسرائیل بوده اند و از بنی اسمعیل کسی جز محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دعوت نبوت ننموده و این را باعث افتخار خود میشمردند.

آیه در جواب آنها میگوید که خوبی و صلاح آنان مربوط بخودشان بوده و برای شما باعث افتخار نمیشود و نتیجه آن عاید شما نمیگردد بلکه آنچه بشما میرسد نتیجه عمل خودتان میباشد و اگر عناد و لجاج و عصبیت بورزید بعقوبت آن گرفتار میشوید چنانچه در سوره مریم بعد از ذکر مقام ابراهیم و اسحق و یعقوب و موسی و هارون و اسمعیل و ادریس و سایر انبیاء میفرماید: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا «2» 1- مجلد سوم ص 227- 228

2- سوره مریم آیه 60

ص: 209

[سوره البقرة (2): آیه 135] ..... ص : 210

وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (135)

(و گفتند یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید، بگو بلکه پیروی میکنیم ملت ابراهیم را که بر دین حق است و از مشرکین نمیباشد) وَ قالُوا یعنی «قالت الیهود کونوا هودا و قالت النصاری کونوا نصاری» و این تفصیل از کلمه «او» استفاده میشود یعنی هر کدام از این دو طایفه بدین خود دعوت مینمودند و هدایت یافتن را منوط به پیروی از دین خود میدانند.

و در وجه تسمیه پیروان موسی بیهود و هود و همچنین پیروان مسیح به نصاری در ذیل آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا اشاره شد و در مجمع البحرین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

سمّی قوم موسی الیهود لقوله تعالی انا هدنا الیک

» و این جمله مقول قول موسی (ع) در آیه شریفه است وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ الایة «1» و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده: «

سمّی النصاری نصاری لقول عیسی من انصاری الی اللَّه

» و این اشاره بآیه شریفه است فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ الایة «2» تَهْتَدُوا مجزوم است بجهت اینکه جزای شرط مقدّر است که مستفاد از جمله قبل میشود یعنی (ان کنتم هودا او نصاری تهتدوا) و این دعوی یهود و نصاری ادعایی است بدون شاهد و دلیل، زیرا کفریات و ضلالاتی که در کتب دینی خود درباره خدا و انبیاء او داده اند از نسبت دادن عجز و جهل و کذب بخدا و نسبت معاصی بزرگ و حتی شرک و بت پرستی بانبیاء و قول بالوهیت و پسر خدا 1- سورة الاعراف آیه 155 [.....]

2- سوره آل عمران آیه 45

ص: 210

بودن مسیح و امثال اینها، برهان واضحی بر کذب ادعاء آنهاست و ما در کلم الطیب در مجلد اول مفصلا درباره این دو مذهب بحث نموده ایم «1» قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً ظاهرا عامل در ملة همان کونوا باشد که از جمله قبل استفاده میشود و ملة منصوب بنزع خافض باشد و تقدیر چنین است قل یا محمد بل کونوا علی ملة ابراهیم حنیفا تهتدوا بگو ای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بلکه بر ملت حنیف ابراهیم باشید تا هدایت یابید و بعضی از مفسرین گفته اند تقدیر بل اتبعوا ملة ابراهیم و یا نتبع ملة ابراهیم میباشد، و مراد از ملت ابراهیم همان ملت اسلام است و دین مقدس اسلام مأخوذ از ابراهیم میباشد چنانچه در آیه شریفه میفرماید ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً «2» و حنیف بمعنی مستقیم و مایل بطرف حق است و دین مستقیم دینی است که کمترین اعوجاج و انحراف از حق و حقیقت در اعتقادات و دستورات اخلاقی و احکام آن یافت نشود و احکام آن موافق حکمت و مصلحت باشد و این خاصیت تنها در دین اسلام است.

وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ این جمله تعریض بر یهود و نصاری است که تصریحا و یا تلویحا برای خدا شریک قائل شده اند چنانچه یهود گفتند عزیر پسر خدا است و نصاری گفتند عیسی پسر خدا است بلکه در کلمات خود الوهیت را متشکل از اب و ابن و روح القدس میدانند و این سه اقنوم را در عین اینکه سه است یکی میدانند و نیز در تضاعیف کلمات تورات مطالب شرک آمیز بسیار است مثل اینکه در قصه آدم و خوردن از درخت عقل از قول خدا مینویسد: 1- ص 274- 289

2- سورة النحل آیه 124

ص: 211

«اگر از درخت حیات بخورد یکی مانند ما میشود» و همچنین در تورات خدا را خدای موسی و موسی را خدای هارون و هارون را خدای فرعون دانسته، و امثال اینها و حال آنکه ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و اسباط بر دین توحید و یکتا پرستی بوده و اولاد خود را بتوحید وصیت مینمودند چنانچه در آیات قبل بیان شد و چه بسیار آیات شریفه قرآن در شأن ابراهیم و توصیف یکتا پرستی او و احتجاج با مشرکین و عبده اصنام وارد شده بلکه حضرت ابراهیم پرچمدار توحید بوده و همه مراتب آن را طی نموده و امتحانات الهی از وی در این باره در کتب اخبار مسطور است و در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه:

قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ «1» از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

«لمّا اجلس ابراهیم فی المنجنیق و ارادوا ان یرموا به فی النار اتاه جبرئیل (ع) فقال السلام علیک یا ابراهیم و رحمة اللَّه و برکاته أ لک حاجة قال امّا الیک فلا الخبر

» و البته پیداست که حضرت ابراهیم (ع) در مرتبه توحید بچه پایه رسیده که یک چنین موقعیت حساسی از اظهار حاجت بغیر خدا دوری میجوید و جز خدا کسی مورد نظر و توجه او نیست. 1- سورة الانبیاء آیه 69

ص: 212

[سوره البقرة (2): آیه 136] ..... ص : 213

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)

(بگوئید ایمان آوردیم بخدا و آنچه بما فرود آمد و آنچه بر ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و اسباط نازل شد، و آنچه بموسی و عیسی داده شد و آنچه به پیمبران از جانب پروردگارشان عطا گردید، ما بین هیچیک از پیغمبران فرق نمیگذاریم «و همه را مأمور از جانب خدا میدانیم» و نسبت بخدا تسلیم شدگانیم) قُولُوا امر و ظاهر در وجوب است بلکه بقرائن مقامیه نصّ در وجوب میباشد و این امر در اینجا دلیل است بر وجوب اقرار بجمیع عقائد حقه، و اگر چه بنا بر تحقیق، نفس اعتقاد در صورتی که انکار و جحود در بین نیست در تحقق ایمان کافی است ولی اقرار، امر واجبی است و موجب اجراء احکام اسلام و دلیل بر ثبوت اعتقاد است مادامی که قطع بخلاف آن حاصل نشود.

آمَنَّا بِاللَّهِ این اقرار نخستین اصل دین است بلکه پایه جمیع عقائد ایمان بخداست و آن عبارت از اعتقاد بوجود واجب الوجود مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع نقائص و احتیاجات و اعتقاد بوحدانیت او در ذات و صفات و خصال؟

و اعتقاد به اینکه جز او کسی و چیزی سزاوار پرستش نیست، و همه کارهای او از روی حکمت و مصلحت بوده و کار زشت و قبیح و خلاف مصلحت از او صادر نمیشود که معنی عدل است.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا مراد از این جمله چیزهایی است که برای مسلمین نازل

ص: 213

شده از قرآن مجید و احکام و وظائف دینی و امور اخلاقی و اعتقادی که بآیات قرآن و اخبار متواتره و ضرورت دین و مذهب و براهین عقلیه ثابت و محقق شده وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اموری که بانبیاء سلف نازل شد بر دو قسم است یک قسمت اموری که همیشه باقی بوده و قابل نسخ نیست مانند امور اعتقادی و اصول اخلاقی و بسیاری از اعمال عبادی که اصل آن در همه ادیان بوده و قسم دیگر اموری است که در ادیان سابقه بوده ولی در دین اسلام نسخ شده مانند بسیاری از خصوصیات و فروع اعمال عبادی.

و البته ایمان به اینکه همه آنچه به پیغمبران سلف نازل شده از جانب خدا بوده و آنان مأمور از جانب پروردگار بوده اند لازم است اگر چه در مرحله عمل باید پیرو پیغمبر اسلام و دستورات و سنن آن بزرگوار باشیم و آنچه از اخبار استفاده میشود برای ابراهیم دو وصی بوده یکی اسمعیل که بر بنی اسمعیل و طائفه عرب مأمور بوده و دارای اوصیایی بوده و دین ابراهیم تا زمان بعثت پیغمبر اسلام باقی بوده و آباء گرام او بر دین آن حضرت بوده اند.

و دیگر اسحق و پس از آن یعقوب که بر بنی اسرائیل مبعوث بوده اند و این رشته ادامه داشته تا زمان موسی و پس از آن تا زمان عیسی (ع) «و الاسباط» یعقوب دوازده پسر داشته که اسامی آنها بنا بر نقل مجمع البیان یوسف، بن یامین، روبیل، یهودا، شمعون، بالون، دان، قهاب، یشجر، لاوی تفتابی و جاد بوده است و بعضی از مفسرین عامه گفته اند مراد از اسباط اولاد یعقوبند و همه دارای مقام نبوت بوده اند، ولی بنا بر مذهب شیعه غیر یوسف و بن یامین هیچکدام لیاقت نبوت را نداشته اند برای آن ظلمی که درباره یوسف انجام داده و دروغی که به یعقوب گفتند که اینها منافی با عصمت است که اولین شرط نبوت و وصایت و امامت میباشد اگر چه بعد از توبه اهل نجات و سعادت شده اند مضافا به اینکه سبط اطلاق بر اولاد بلا واسطه نمیشود

ص: 214

و آنچه از آیات و اخبار استفاده میشود تنها یوسف دارای مقام نبوت بوده و بن یامین هم دلیلی بر نفی یا اثبات نبوت او نیست و هر یک از دوازده نفر اولاد و احفادی آورده اند که طائفه بنی اسرائیل را تشکیل دادند و اولاد هر یک از آنها به سبط نامیده شدند و همه بر دین حضرت ابراهیم بوده و تا زمان موسی در میان آنها انبیاء و اوصیاء بسیاری بودند که مراد از اسباط این دسته از انبیاء که از اولاد و احفاد یعقوب بوده اند میباشد.

وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی مراد از آنچه بموسی داده شد تورات واقعی اصلی و از آنچه به عیسی داده شد انجیل حقیقی اصلی است نه این تورات و انجیل محرّف که در دست یهود و نصاری است که ساحت قدس موسی و عیسی (ع) از آنها مبرّاء است وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ مراد از نبیون عموم پیغمبرانی است که در آیه ذکر نشده چه انبیاء قبل از ابراهیم مانند آدم، شیث، نوح، هود، صالح و چه انبیاء بعد او مانند داود، سلیمان، زکریا، یحیی و غیر اینها و از این جملات استفاده میشود که ایمان بانبیاء سلف و تصدیق آنها از آدم تا خاتم لازم و جزء معتقدات شخص مسلمان میباشد.

لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ یعنی در مواردی که همه مأمور از جانب پروردگار و مجری دستورات او میباشند و تصدیق و ایمان بهمه آنها لازم است تفاوتی ندارد ولی در مورد شرافت و فضیلت مختلف میباشند چنانچه صریح آیه شریفه است تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ «1» وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ مفاد و مقصود از این جمله در آیات قبل بیان شد 1- سوره بقره آیه 254

ص: 215

[سوره البقرة (2): آیه 137] ..... ص : 216

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (137)

(پس اگر ایمان آوردند بمانند آنچه شما بآن ایمان آوردید بتحقیق هدایت یافته اند و اگر اعراض نموده و رو گردانیدند همانا ایشان در مقام معاندت مخالفت میباشند و بزودی خداوند ترا از ایشان کفایت می کند و او شنوا و داناست فَإِنْ آمَنُوا مراد از ضمیر جمع یهود و نصاری هستند که در آیه قبل ذکر شد و پس از ابطال قول آنها که هدایت را در یهودیت و نصرانیت می پنداشتند و اثبات اینکه هدایت در پیروی از ملت ابراهیم و دین حنیف اسلام است و توضیح و تشریح مبانی دین حنیف خطاب بمسلمین نموده که اگر یهود و نصاری بمانند آنچه شما بآن ایمان دارید، ایمان بیاورند هدایت می یابند نه آنچه خود توهم نموده اند.

و بعضی از مفسرین گمان کرده اند که کلمه باء در بمثل زائد است یعنی فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ و بعضی گمان کرده اند کلمه مثل زائد است ولی هر دو گمان درست نیست برای اینکه اولا چنان که باز تذکر داده ایم کلمه زائد در قرآن نیست و ثانیا باید دانست که مفهوم کلی بکلیت خود موجود نمیشود بلکه وجود او بوجود اشخاص است که گفته اند «الشی ء ما لم یتشخص لم یوجد» مثلا مفهوم کلی انسانیت در ضمن افراد آن یافت میشود بنا بر این افراد هر مفهومی عین یکدیگر نیستند بلکه در حقیقت آن مفهوم مثل یکدیگرند و همین نحو صفات و ملکات هر فردی عین صفات و ملکات فرد دیگر نیست بلکه مشابه آنست مثلا ایمان زید مثل ایمان عمرو است اگر چه در حقیقت و مفهوم کلی ایمان

ص: 216

یکی است چنانچه حقیقت و مفهوم کلی انسانیت یکی است، لذا می گوییم اگر کلمه مثل در آیه زائد باشد کانّ تقدیر چنین میشود «فان کان ایمانهم ایمانکم» و حال آنکه مقصود اینست که اگر ایمان آنان مانند ایمان شما باشد نه عین ایمان شما، بنا بر این کلمه مثل لازم است «و امّا «باء» چون متعلق کلمه امنو است و نمیشود گفت امنت اللَّه و الرسول و ما انزل اللَّه الیه و نحو ذلک بلکه باید گفت امنت باللَّه و بالرسول و بما انزل اللَّه لذا کلمه باء هم لازم میباشد.

فَقَدِ اهْتَدَوْا این جمله در جواب کلام یهود و نصاری است که هدایت در ایمان باین امور است نه یهودیت و نصرانیت.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ یعنی اگر اینان اعراض نموده و باین امور ایمان نیاورده و بهمان طریقه باطل باقی ماندند همانا در مقام شقاق و معاندت میباشند و اصل شقاق بمعنی از سویی رفتن است خلاف سویی که دیگری میرود، و دوئیت و جدایی و معاندت و مخالفت و خصومت و منازعه و امثال اینها از لوازم این معنی است.

فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ این جمله وعده نصرت بنبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و این یکی از معجزات باهرات قرآن است که با وجود قلّت عدد مسلمین و کمی مال و قدرت جنگی آنها و کثرت مشرکین و یهود و نصاری و قوّت و قدرت آنها، خداوند وعده نصرت و کفایت شرّ آنان را به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داد و پس از اندک زمانی این وعده الهی وقوع یافت و مسلمین بر همه آنها چیره و غالب گردیدند.

وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ و خداوند بگفتار و تبانیهای آنان دانا و از بواطن آنها و مکر و حیله و تزویرشان آگاه است.

ص: 217

[سوره البقرة (2): آیه 138] ..... ص : 218

صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

(این ایمان رنگ آمیزی الهی است و کیست که از جهت رنگ آمیزی نیکوتر از خدا باشد «چه رنگی نیکوتر از رنگ خدایی است» و ما مر او را پرستندگانیم) صبغة بمعنای نوع از صبغ بمعنی رنگ زدن و صبّاغ بمعنی رنگ زن است و رنگ دارای معنی وسیعی است که از رنگ ظاهری به انواع و اقسام آن تا رنگهای باطنی از ایمان و عقائد و صفات و اخلاق و ملکات را شامل میشود که گفته اند (الالفاظ موضوع للمعانی العامّه) گفته میشود فلانی رنگ ایمان و یا رنگ کفر بخود گرفته و امثال اینها، و مراد از صبغة در آیه همان ایمان بمطالب مذکوره در دو آیه قبل است و اضافه آن بخدا یا از قبیل اضافه بفاعل است یعنی این رنگ ایمان را پروردگار عالم بمؤمنین زده است و او برای مؤمنین انتخاب نموده که إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «1» و البته رنگی را که خدا انتخاب کند بهترین رنگها است.

وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً و یا از قبیل اضافه انتسابیه مانند کلمة اللَّه و روح اللَّه و نحو اینها، یعنی رنگ ایمان منتسب بخداست و رنگی که منتسب بخدا باشد بهترین رنگهاست، از رنگهای دیگری که منتسب به شیطان و هوای نفس و نحو اینها میباشد چنانچه میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ «2» و میفرماید وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ «3» و نصب صبغة یا برای اینست که بدل از ملت ابراهیم است یا مفعول مطلق محذوف العامل که بفاعل خود اضافه شده است. 1- سوره آل عمران آیه 17

2- سورة الفرقان آیه 45

3- سورة القصص آیه 50

ص: 218

یعنی هذا الایمان المذکور صبغة صبغنا اللَّه بها، و جمله وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً بمنزله تعلیل برای جمله اول است یعنی چون خدا بهترین صباغ و رنگ الهی بهترین صبغة است، ما باین صبغة رنگ زده شده ایم و جمله وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ نتیجه مرتب بر آنست یعنی چون ما رنگ الهی بخود گرفته ایم تنها او را پرستش میکنیم نه شیطان و هوای نفس را

[سوره البقرة (2): آیه 139] .... ص : 219

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)

(بگو آیا با ما احتجاج میکنید درباره خدا و حال آنکه پروردگار ما و شماست و نتیجه اعمال ما برای ما و نتیجه اعمال شما برای شماست و ما نسبت باو اخلاص دارندگانیم) أَ تُحَاجُّونَنا محاجة و احتجاج بمعنی استدلال متخاصمین و حجت آوردن بر اثبات حقانیت خود و ابطال دیگر است، یعنی هر یک از دو خصم بر دیگری اقامه دلیل بنماید و ظاهرا خطاب بیهود و نصاری است که نسبت بقرب بخدا ادعاهایی داشته و باصطلاح آنها را دلیل بر قرب خود بخدا میدانند چنانچه شمه از آنها ذکر شد مثل اینکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «1» و یا گفتند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری «2» و گفتند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً «3» و یا اینکه بر ما منّ و سلوی نازل شد و بسیاری از انبیاء از بنی اسرائیل بودند و امثال اینها. 1- سوره المائده آیه 21

2- سوره بقره آیه 10

3- سوره بقره آیه 74

ص: 219

و یا آنچه نصاری درباره مسیح و نزول روح القدس بر مریم و بدون پدر بودن مسیح و زنده کردن مردگان و شفا دادن بیماران و زنده شدن او پس از مصلوب و مدفون شدن و بآسمان رفتن و نحو اینها گفتند.

ولی با این وصف آیه همه مذاهب باطله را شامل می شود و مورد مخصص آیه نمی گردد.

فِی اللَّهِ یعنی در انتساب بخدا و مقام قرب باو، وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ یعنی از جهت انتساب بپروردگار همه مساوی و یکسانیم زیرا او آفریدگار و پروردگار همه و حیات و روزی دهنده بهمه است و جمله مخلوقات از کوچک و بزرگ، از ذره اتم تا بزرگترین کرات جوی و از عقل مجرد تا هیولای محض در جنب قدرت او مساوی بوده و همه دست نیاز بدرگاه بی نیاز او دراز نموده و محتاج افاضه او میباشند، بنا بر این از جهت انتساب فرقی بین مخلوقات نیست وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ یعنی هر کسی جزای عمل خود را می بیند اگر خوبی کند نتیجه اش عاید خودش میگردد و اگر بدی نماید نکبتش دامنگیر خودش می شود (الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر) وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ یعنی امتیاز ما بر شما اهل کتاب اینست که ما شریک و عدیلی برای خدا قائل نیستیم و در مقام عبادت نسبت باو خالص بوده جز او را پرستش نمیکنیم و با صدای بلند فریاد میزنیم لا اله الا اللَّه و نه تنها در مقام عبادت شریک برای خدا قرار نمیدهیم بلکه در مقام ذات و صفات و افعال موحّد بوده جز او کسی را واجب الوجود و قدیم ندانسته و صفات او را عین ذات او دانسته و مؤثری در عالم سوای او نمیدانیم، بر خلاف شما که کتب مقدسه تان پر از کلمات و سخنان شرک و کفر آمیز بوده و شما یهود مدت بسیاری در شرک و بت پرستی بسر برده و شما نصاری مسیح را خدا و پسر خدا دانسته و باسم او و روح القدس و اب تعمید میدهید

ص: 220

[سوره البقرة (2): آیه 140] ..... ص : 221

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً أَوْ نَصاری قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140)

(و یا می گویید همانا ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و انبیاء از اولاد یعقوب یهودی یا نصرانی بودند؟ بگو آیا شما داناترید یا خدا؟ و چه کسی ستمکارتر از آنست که شهادتی را که از خدا نزد اوست کتمان کند؟ و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست) أَمْ تَقُولُونَ ام معادل همزه استفهام در آیه قبل است أَ تُحَاجُّونَنا فِی اللَّهِ و «او» برای تردید بین گفتار دو طایفه است یعنی یهود میگفتند ابراهیم و پیغمبران بعد از او یهودی بودند و نصاری میگفتند نصرانی بودند، و این گفتار از این دو طایفه اگر مبنی بر اینست که ابراهیم و انبیاء بعد از او تابع شریعت موسی یا عیسی بوده اند کذب آن واضح است زیرا قبل از موسی و عیسی شریعت آنان تشریع نشده بود تا کسی تابع آن باشد و اگر مرادشان اینست که ابراهیم بر همان تشریعی بود که موسی و عیسی بر آن بودند یعنی ابراهیم و انبیاء بعد از او با موسی و انبیاء بنی اسرائیل بنا بر قول یهود بر یک شریعت بودند و همچنین بنا بر قول نصاری آنها با عیسی بر یک شریعت بودند، این گفتار آنان نیز از جهاتی باطل است زیرا اولا اساس شریعت ابراهیم بر توحید و یکتا پرستی بوده و این تورات رایجی که فعلا نسبت بموسی میدهند و سایر کتب عهد قدیم و این اناجیل رایجی که نسبت بمسیح میدهند و سایر کتب عهد جدید مشحون از نسبت شرک و بت پرستی بانبیاء بنی اسرائیل از قبیل سلیمان و غیره بلکه نسبت گوساله پرستیدن و درست

ص: 221

کردن گوساله بحضرت هارون و عهد جدید آن مشتمل بر شرک و نسبت الوهیت و بنوت بمسیح و مشتمل بر قول بتثلیث است.

و ثانیا بنا بر قول یهود موسی صاحب شریعت و کتاب جدید و اولو العزم بوده و همچنین مسیح بنا بر قول نصاری و این دعوی منافی با اولو العزمی است و اگر گفته شود همین نقض بمسلمین نیز وارد است که میگویند ابراهیم و اسمعیل و یعقوب و اسباط بر اسلام بودند و طبق آیات قبل ابراهیم و یعقوب بفرزندان خود سفارش میکنند که جز بر دین اسلام نمیرند، جواب گوئیم اسلام یک معنی عامّ و جامعی است که تمام انبیاء الهی از آدم تا خاتم بر آن بوده و بآن دعوت نموده اند و آن عبارت از یک رشته اعتقادات واقعی است از خدا شناسی و توحید و عدل و نبوت و ولایت و معاد و از یک رشته احکام و سنن از نماز و روزه و زکاة و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و دستورات معاملات و معاشرات، و از یک رشته اصول اخلاق و دستورات اخلاقی، تنها بوسیله انبیاء اولو العزم بعض از خصوصیات و جزئیات احکام طبق مصالح زمان و اشخاص تغییری نموده که از آن بنسخ تعبیر میشود و مراد از آیات قرآن که میگوید انبیاء بر دین اسلام بوده اند این معنی است نه معنی اصطلاحی خاص آن که بوسیله پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تشریع شده مانند آیه شریفه إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «1» و آیه وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ «2» و بسیاری از آیات دیگر.

قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ اگر بگویند ما از خدا داناتریم که کفر محض و دروغ آشکار است و اگر بگویند خدا داناتر است پس باید مدرکی از جانب خدا بر اینکه انبیاء قبل از موسی بر مذهب یهود و یا بر مذهب نصاری بوده اند بیاورند و چون چنین مدرکی حتی در کتب رائج خود ندارند بر انبیاء دروغ بسته 1- سوره آل عمران آیه 17

2- سوره آل عمران آیه 79

ص: 222

و کتمان شهادت الهی را نموده اند که فرموده همه آنها بر اسلام بودند.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ این شهادتی را که کتمان نمودند یا شهادت الهی است به اینکه ابراهیم و انبیاء بعد از او بر اسلام بوده و سفارش و وصیت باین معنی مینموده اند چنانچه در آیات قبل ذکر شد، و یا شهادت به اینکه ابراهیم و انبیاء بعد از او و موسی و عیسی خبر به بعثت پیغمبر اسلام و اینکه او خاتم پیغمبران است داده چنانچه در آیات قبل ذکر شد و در کتب عهدین نیز مذکور است، و از این آیه استفاده میشود که کتمان شهادت بویژه در امر دین بزرگترین ظلم است هم نسبت بخود کتمان کننده که خود را مستحق عذاب ابدی میکند و هم نسبت بدین و پیغمبران الهی که دین آنان را پایمال میکند و هم نسبت بسایرین از متابعین خود که آنان را در ضلالت و گمراهی می اندازد و از این جهت یکی از معاصی کبیره بوده و آیات و اخبار بسیار در مذمّت آن وارد شده است.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ غفلت عبارت از عدم توجّه است و سهو، خروج از قوه ذاکره، و نسیان، خروج از قوه حافظه میباشد و لذا در مورد غفلت و سهو باندک توجه متذکر میشویم ولی در مورد نسیان بسا کمال توجه میشود و مطلب بنظر نمی آید و این عوارض از خواص بشر غیر معصوم است لکن ذات اقدس حق تبارک و تعالی که علمش عین ذات او و غیر متناهی است و احاطه بجمیع موجودات دارد و عالم بجزئیات اعمال آنها از ظاهری و باطنی میباشد، از این عوارض عری و بری است بلکه معصومین از انبیاء و اولیاء نیز از این عوارض مصون و محفوظ میباشند.

ص: 223

[سوره البقرة (2): آیه 141] ..... ص : 224

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (141)

(اینان گروهی بودند که گذشتند و هر چه کردند نتیجه اش برای خودشان می باشد و آنچه شما می کنید نیز نتیجه اش برای خودتان می باشد و از آنچه آنان می کردند از شما سؤال نمیشود) عین این آیه در چند آیه قبل گذشت و تفسیر آن ذکر گردید تنها در وجه تکرار آن مفسرین وجوهی ذکر نموده اند چنانچه در مجمع البیان از قول مفسرین سه وجه ذکر نموده و در المیزان نیز وجه رابعی متذکر شده لکن هیچ یک از این وجوه بنظر تمام نیست و آنچه از سیاق آیات استفاده میشود اینست که چون در آیات قبل از آیه اولی خداوند شمه از شئون انبیاء مانند ابراهیم و یعقوب را متذکر شد و این بسا موجب میشود که یهود و نصاری سوء استفاده نموده و بگویند اینها آباء ما هستند و بآنها افتخار نمایند خداوند برای دفع دخل میفرماید مقام و شأن و خوبی آنها مربوط بخودشان بوده و اولاد ناخلف و لجوج و معاند از آن بهره نمی برد.

و آیات قبل از آیه ثانیه چون در مورد ابطال دعاوی یهود و نصاری بوده که انبیاء را یهودی یا نصرانی میپنداشته و با مسلمین محاجه مینمودند خداوند پس از ابطال این دعاوی به بیانی که ذکر شد میفرماید آنان هر چه و هر که بودند مربوط بشما نیست و شماها گرفتار اعمال خود و مسئول آنها میباشید.

[سوره البقرة (2): آیه 142] ..... ص : 224

سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (142)

(سفیهان از مردم بزودی میگویند چه چیزی ایشان را از قبله که بر آن بودند برگردانید؟ بگو مشرق و مغرب برای خداست هر که را بخواهد براه راست هدایت مینماید)

ص: 224

سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ معنی سفیه در ذیل آیه شریفه أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ «1» گذشت و خداوند در این آیه خبر میدهد که سفیهان از مردم میگویند که چه چیز سبب شد که مسلمانان تغییر قبله دادند و توهم نشود که مراد آیه این باشد که هر که سفیه است این اعتراض را میکند (چون سفهاء جمع محلی بالف و لام است و افاده عموم میکند) بلکه مراد اینست که هر که چنین اعتراضی نماید سفیه بوده و از رشد عقلی عاری است زیرا این شخص اگر میداند این دستور از جانب خداست بعد از معرفت خدا و دانستن اینکه خداوند عالم حکیم همه کارهای او مطابق حکمت و مصلحت است اعتراض باو معنی ندارد و همچنین است اعتراض به پیغمبر، زیرا بعد از ثبوت نبوت او و اینکه کارهای او از روی وحی و مطابق دستور حق است جای اعتراض باو نیست بنا بر این شخص معترض یا در مقام معرفت بخدا و پیغمبر او کوتاه است و یا از روی عناد این اعتراض را می نماید و هر دو از نظر قرآن سفیه میباشند زیرا اولی رشد عقلی نداشته و دومی خود را بسفاهت زده وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ «2» بلی ممکن است از وجه حکمت این حکم سؤال شود و البته این سؤال غیر از اعتراض است و برای آن دو وجه است، یکی ظاهری و آن امتحان مسلمین است چنانچه در آیه بعد میفرماید إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ و شرح آن بیاید و دیگر باطنی که عبارت از منع تشبه بکفار است زیرا یکی از احکام اسلامی منع تشبّه بکفار لزوما یا تنزیها باختلاف موارد آن میباشد و مادامی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مکه بودند کعبه بتکده و مرکز 1- مجلد اول ص 392 [.....]

2- سوره بقره آیه 124

ص: 225

بتهای مشرکین و مجمع آنها بود اگر روی بکعبه نماز میگذارد تشبّه بآنها بود و بعد از آنکه بمدینه هجرت فرمود نیز تا چندی بطرف بیت المقدس نماز می گذاردند ولی چون مدینه مرکز یهود بود و آنها نیز بطرف بیت المقدس متوجه میشدند، پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تشبّه بآنها را خوش نمیداشت و منتظر دستور الهی بود چنانچه از آیه شریفه قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ استفاده میشود (چنانچه شرحش بیاید) لذا امر شد که متوجه بمکّه شوند.

و همین علت تشبّه است که نماز مقابل صور ذی روح و لباس مصور و آتش و هنگام طلوع و غروب آفتاب کراهت دارد زیرا اندک تشبّه بعبدة اصنام و شمس است و همچنین در بسیاری از احکام دیگر ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها گوینده و طرز سؤال نشان میدهد که اولا از روی اعتراض بوده نه از جهت فهم حکمت آن برای اینکه سؤال را نسبت بسفهاء میدهد و ثانیا سؤال کننده از مسلمانان نبوده بقرینه ضمیر غائب در وَلَّاهُمْ و قِبْلَتِهِمُ و کانُوا چه اگر از مسلمین بود به ولینا و قبلتنا و کنا تعبیر میشد، و بعضی از مفسرین گفتند مراد از سفهاء مشرکین مکه اند و بعضی گفتند مراد جهودان مدینه اند و بعضی گفتند منافقین بودند ولی از جهت ارتباط آیه بآیات قبل و طبق روایت احتجاج معلوم میشود که یهود بودند و از ذیل روایت مجمع البیان از تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السّلام که میفرماید فقالت الیهود و السفهاء ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها شاید استفاده شود که قائل باین سخن یهود و مشرکین قریش و یا یهود و منافقین مدینه بوده اند زیرا سفهاء را بر یهود عطف نموده اند.

قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ این جمله جواب اعتراض است یعنی بگو خداوند مالک مشرق و مغرب است و در جهتی دون جهت دیگر نیست بلکه بجمیع جهات

ص: 226

احاطه دارد فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ و بهر جهتی حکمتش اقتضاء کند و مصلحت ایجاب نماید مکلفین را بآن جهت امر میکند بایستند و آنچه بآن حکم میکند منظورش هدایت مردم بصراط مستقیم است.

یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ راه راست و طریق سعادت همان اطاعت و تسلیم در برابر اوامر پروردگار است و هر که قابل هدایت و لایق کمال و سعادت باشد بعد از معرفت بمقام ربوبی و اینکه همه احکام و دستورات او موافق حکمت و صلاح است و بعد از معرفت بمرتبه رسالت و اینکه آنچه میگوید از جانب پروردگار است دست از چون و چرا و اعتراض برمیدارد و در مقابل امر پروردگار تسلیم میشود و خداوند سبل هدایت و ابواب سعادت را بروی او میگشاید.

[سوره البقرة (2): آیه 143] ..... ص : 227

وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (143)

(و همچنین شما را امت وسط قرار دادیم برای اینکه گواهان بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد، و قبله قرار ندادیم آن قبله را که تو بر آن میباشی مگر برای اینکه بدانیم و جدا کنیم کسی را که پیروی پیغمبر را میکند از کسی که برمیگردد بر پشت پای خود «از دین برمیگردد» و همانا این تحویل قبله گران بود مگر بر کسانی که خدای آنان را هدایت نمود، و خدا ایمان «عمل» شما را ضایع نمیکند همانا خداوند نسبت بمردم رءوف و مهربان است)

ص: 227

وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً ظاهر اینست که این جمله تا «شهیدا» آیه مستقله باشد و مربوط بآیه قبله و جمله آیه بعد نباشد چنانچه در بعض مصاحف هم آیه مستقله شمرده شده و بالغ بر ده حدیث از امیر المؤمنین و حضرت باقر و حضرت صادق (ع) در کافی و تفسیر عیاشی و غیر آنها از صفّار و غیره روایت شده که مراد از امّت وسط ائمه طاهرین میباشند و با این تظافر اخبار احتیاج بتمحلات بعض از مفسرین که میخواهند آیه را بآیات قبله مرتبط کنند نیست بلکه ممکن است این آیه نیز مانند آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایة که جزو آیات راجعه بحرمت اکل اقسام حیوانات قرار داده شده با اینکه هیچ ارتباطی با آنها ندارد و مانند آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ الایة که جزو آیات راجعه بنساء نبی شمرده شده با اینکه کمال منافات را با آنها دارد، از روی تعمد مخالفین جزو آیات قبله قرار داده شده باشد بنا بر این خطاب در آیه به ائمه طاهرین است و چنانچه گذشت لفظ امّت در اصل عبارت از گروهی است که وحدت نسبی داشته باشند و از باب توسعه بر اهل یک ملت اطلاق میگردد و وسط بمعنی عدل و راه مستقیم است که بین دو طرف افراط و تفریط باشد و امّت وسط یعنی گروهی که در جمیع شئون فردی و اجتماعی دارای روش مستقیمی بوده و بطرف افراط و تفریط منحرف نشوند و این خاصه معصومین یعنی ائمه طاهرین میباشد که از هر جهت در حد وسط بوده اند امّا از حیث اعتقادات: درباره خدا معتقد بتوحید بوده که حدّ وسط بین انکار وجود حق و شرک است و معتقد بعین ذات بودن صفات ربوبی که حدّ وسط بین زیاده صفات و انکار اصل صفات است که منسوب ببعض حکماء میباشد و در باب عدل معتقد باختیار که حد وسط بین جبر و تفویض است و در باب نبوت قائل بعصمت انبیاء که حد وسط بین غلو و انکار نبوت است، و در

ص: 228

امامت قائل بشئونی برای امامند که حدّ وسط بین غلوّ و انکار امامت است و در معاد معتقد بمعاد جسمانی و روحانی بوده که حدّ وسط بین انکار معاد و مذهب بعض عرفاست و همچنین حدّ وسط بین قول بمعاد جسمانی تنها و معاد روحانی صرف است امّا از حیث اخلاق: متخلّق بجمیع اخلاق فاضله و صفات پسندیده بوده اند که حدّ وسط بین افراط و تفریط در اخلاق است مثلا ملکه شجاعت حدّ وسط بین تهور و جبن و علم حدّ وسط بین جربزه و جهل، و سخاوت حدّ وسط بین اسراف و بخل، و تواضع حدّ وسط بین تکبر و ذلت و همچنین سایر اخلاق امّا از حیث اعمال: دارای مقام عصمت بوده و کوچکترین عملی که بر خلاف موازین شرع و عقل باشد از آنها صادر نمیشده و در شئون زندگی جنبه روح و جسم هر دو را رعایت نموده و از رهبانیت و دست کشیدن از مظاهر زندگی و از توغل در مادیت منع نموده اند و بالجمله در جمیع شئون حیاتی دارای مرتبه عدل بوده و قدمی بر غیر موازین شرع و عقل بر نداشته اند، لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ تا اینکه گواه بر اعمال مردم باشید، این موهبتی است که خداوند بخاندان عصمت و طهارت داده که آنان را امّت وسط و برگزیده خود قرار داده و علم و احاطه بآنها عنایت فرموده برای اینکه گواه اعمال امت در روز قیامت باشند چنانچه مضمون بسیاری از اخبار و زیارات مخصوصا مواضعی از زیارت جامعه بر این معنی ناطق است.

و نمیشود خطاب در آیه متوجه جمیع امّت باشد زیرا قرائنی در آیه و بیرون از آیه هست که خطاب را تخصیص ببعض میدهد که از آن جمله است.

1- تعریفی و تفسیری که برای امّت وسط شده که برگزیده و عدل از هر جهت باشد با همه امت مطابقت نمیکند زیرا در میان امّت افراد فاسق و منحرف از

ص: 229

صراط مستقیم و طاغی و سرکش و بالاخره مجرم و عاصی بسیار بوده و می باشند.

2- امّت وسط باید شاهد بر اعمال مردم باشند و بنا بر فرمایش حضرت صادق (ع) چگونه میشود کسی که در دنیا شهادت او بر یک صاع از خرما قبول نیست در محضر امم گذشته شهادت دهد و شهادتش قبول شود «1».

3- اگر مراد از امّت وسط جمیع امّت باشند و مراد از ناس نیز همه آنها باشند اتحاد شاهد و مشهود علیه لازم آید با اینکه نص آیه مغایرت است 4- شاهد باید ناظر اعمال و افعال مردم باشد تا بتواند شهادت دهد و کسانی که جاهل بافعال عباد باشند چگونه میتوانند شهادت دهند پس باید کسانی باشند که خداوند در آیه شریفه قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ «2» آنان را در ردیف خود و رسول خود قرار داده 5- در اخبار وارده از ائمه طاهرین و مبینان قرآن امت وسط بائمه اطهار تفسیر شده چنانچه گذشت و لام در لِتَکُونُوا برای غایت است و از آن استفاده میشود که غرض از امّت وسط قرار دادن ائمه این بوده که ناظر و شاهد افعال باشند و از آیات دیگر و اخبار استفاده میشود که در قیامت شهود بسیارند که از آن جمله اعضاء بدن انسان از چشم و گوش و دست و پا و غیره است که بر افعال صادره از خود شهادت میدهند، و رقیب و عتید و کرام الکاتبین و قرآن و مساجد 1-

فی تفسیر العیاشی عن الصادق (ع) فی قوله تعالی لِتَکُونُوا الایة فان ظننت ان اللَّه عنی بهذه الایة جمیع اهل القبلة من الموحدین افتری ان من لا تجوز شهادته فی الدنیا علی صاع من تمر یطلب اللَّه شهادته یوم القیمة و یقبلها منه بحضرة جمیع الامم الماضیه کلا الخبر

2- سوره توبه آیه 106

ص: 230

و امکنه و زمانها و ساعات شب و روز و غیر اینها و بالاتر از همه ذات اقدس پروردگار میباشد.

وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم درباره ائمه اطهار شهادت میدهد که بامر امامت قیام کرده و بوظایف محوله بخود رفتار نموده اند و نه تنها رسول خدا شاهد بر ائمه هدی است بلکه شاهد بر جمیع شهداء امم گذشته نیز می باشد چنانچه در آیه شریفه میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً «1» و از این آیات استفاده میشود که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار حیات و مماتشان یکسان است و ارواح مقدسه آنها احاطه بهمه جهان دارد و مظهر اتمّ صفات پروردگار می باشند و بر طبق این معنی اخبار بسیار وارد شده است.

وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها ما، نافیه و جعل تکلیف است یعنی واجب نکردیم توجه به قبله را و احتیاج بتقدیر نیست چون قبله موضوع حکم و مورد تکلیف فعل مکلف است و پیداست که مراد فعل مترتب بر این موضوع میباشد مانند حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ «2» که مراد وطی امهات است و مانند إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ «3» که مراد شرب خمر است و مانند إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ «4» که مقصود اکل میته است و امثال اینها و قبله مکان یا شیئی است که انسان مقابل خود قرار میدهد و در این آیه مراد کعبه معظمه است نه بیت المقدس که بسیاری از مفسرین بقرینه کُنْتَ عَلَیْها گمان کرده اند، ببیان اینکه «کنت» فعل ماضی است و قبله که 1- سورة النساء آیه 40

2- سوره النساء آیه 77

3- سورة المائده آیه 92

4- سورة البقره آیه 168

ص: 231

در زمان ماضی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متوجه آن بوده بیت المقدس است، ولی این قرینه دلیل بر مدعای آنان نیست زیرا در مقام خود ثابت شده که زمان مأخوذ در معنی فعل نیست و فعل حدثی است که دلالت بوقوع یا صدور یا حلول یا لا وقوع میکند و فعل ماضی چون اخبار از وقوع است ناچار باید وقوع، تحقق پیدا کند اگر چه لحظه قبل از اخبار باشد تا اخبار از آن صحیح باشد و این مقدار از وقوع در مورد توجه بکعبه قبل از نزول آیه محقق شده بود، و لذا احتیاج بتصرف در معنی جعل بتحول و نحو آن نیست.

إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ علم الهی ذاتی است و چیزی بر او پوشیده نیست تا بآزمایش معلوم گردد و اما اینکه در این آیه و نظائر آن بعد از ذکر یک حکم امتحانی میفرماید «ما این کار را کردیم تا بدانیم مطیع و مخالف کیست؟» در بیان مقصود از این علم مفسرین وجوهی ذکر نموده اند و بهترین وجه گفتار سید مرتضی ره است که فرموده مراد از آن علم پیغمبر و پیروان او از مسلمانان مقصود است زیرا پیش از تحویل قبله تنها خدا میدانست که تابع و معترض کیست و با تحویل قبله همه دانستند که چه کسی از رسول خدا پیروی میکند و چه کسی بر پشت پای خود برمی گردد و عقب بمعنی پاشنه پاست و انقلاب بر عقبین کنایه از اعراض و ارتداد است و از این جمله استفاده میشود که جماعتی برای تحویل قبله از اسلام برگشتند و از متابعت از رسول دست برداشتند و ظاهرا آنها جماعتی از یهود بوده که بظاهر مسلمان شده بودند وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ ظاهر اینست که مرجع ضمیر کانت قبله باشد و مراد تحویل آن است و ان مخففه از مثقله است و کبیرة بمعنی ثقیله و گران است یعنی و بتحقیق این تحویل قبله گران و سنگین بود مگر برای کسانی که هدایت الهی شامل حال آنان شده بود و این گران بودن

ص: 232

شاید برای این بوده که تحویل قبله اولین نسخ در شریعت اسلام است و کسانی که قوه ایمان نداشته برای آنها گران بوده ولی کسانی که دارای قوه ایمان بوده اند میدانستند که هر چه پیغمبر میکند امر خداوند و مطابق حکمت و مصلحت است و بجا و بموقع است و حقیقت هدایت همین است که اثر آن اهتداء و بمقصد رسیدن است ولی هدایتی که در قلب تأثیر نکند و انسان بآن مهتدی نشود کانّ هدایت نیست و لذا هدایت را خداوند بمؤمنین و متقین تخصیص داده.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ این قسمت از آیه اشاره باینست که گمان نکنید تحویل قبله از روی تغییر رأی و اختلاف نظر باشد تا موجب شود که اعمال سابقه شما مانند نماز و ذبیحه و نحو اینها که بطرف بیت المقدس انجام داده اید باطل و ضایع گردد بلکه اعمال شما بطرف بیت المقدس بموقع خود صحیح بوده و اینک بطرف کعبه صحیح است حتی نمازی که دو رکعت آن بطرف بیت المقدس و دو رکعت رو بکعبه خوانده شده صحیح و قابل قبول است، چون بنا بر اخبار تحویل قبله در وسط نماز ظهر در حال جماعت بوده است، و کلمه ایمان در این آیه عام و شامل جمیع وظائف دینی میشود که اعظم آنها نماز است و لذا در اخبار بنماز تفسیر شده چنانچه در کافی «1» و تفسیر عیاشی از ابو عمرو زبیری روایت کرده اند که میگوید از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم «

ایها العالم اخبرنی ایّ الاعمال افضل عند اللَّه؟ قال ما لا یقبل اللَّه شیئا الا به، فقلت و ما هو؟ قال الایمان باللّه الذی لا اله الا هو اعلی الاعمال درجة و اشرفها منزلة و اسناها حظا، قال قلت اخبرنی عن الایمان أقول هو و عمل ام قول بلا عمل؟ فقال الایمان عمل کله و القول بعض ذلک العمل الخبر

» این خبر بسیار مفصل است و حضرت در آن به بسیاری 1- کتاب الایمان و الکفر باب فی ان الایمان مبثوث لجوارح البدن کلها مجلد الثانی ص 33

ص: 233

از آیات قرآن برای اثبات اینکه ایمان، عمل قلب و اعضاء و جوارح است استشهاد نموده که از آن جمله باین آیه است میفرماید «

و قال فیما فرض اللَّه علی الجوارح من الطهور و الصلاة بها و ذلک انّ اللَّه عز و جل لما صرف نبیّه الی الکعبة عن البیت المقدس فانزل اللَّه عز و جل وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ فسمی الصلاة ایمانا

» و مراد از عمل (چنانچه از متن خبر معلوم میگردد) عام است و شامل عمل قلب که اعتقاد باشد و عمل لسان که اقرار است و عمل جوارح میشود و چنانچه از ذیل حدیث استفاده میشود این مرتبه ایمان کامل است، میفرماید «

فمن لقی اللَّه عز و جل حافظا لجوارحه موفیا کل جارحة من جوارحه ما فرض اللَّه عز و جل علیها لقی اللَّه عز و جل مستکملا لایمانه و هو من اهل الجنة

» بنا بر این منافات ندارد با اینکه حقیقت ایمان همان ایمان قلبی باشد چنانچه در اوائل سوره گذشت.

إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ همانا خداوند نسبت بمردم با رأفت و مهربانی رفتار میکند و این قسمت اشاره باین است که مصالح و حکم و احکام الهی راجع بمکلفین است و خداوند تبارک و تعالی از روی رأفت و مهربانی بمردم آنها را جعل میفرماید که از آن جمله همین تحویل قبله است.

ص: 234

[سوره البقرة (2): آیه 144] ...... ص : 235

قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (144)

(بتحقیق ما گردانیدن روی تو را در آسمان می بینیم، پس البته تو را رو بقبله میگردانیم که آن را می پسندی و خوشنودی تو در آنست پس روی خود را جانب مسجد الحرام بگردان، و هر کجا باشید روی خود را بطرف مسجد الحرام بگردانید، و همانا اهل کتاب میدانند که این کار حق و از جانب پروردگارشان میباشد و خداوند از آنچه می کنند غافل نیست قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ تقلب وجه در سماء، اشاره بحالت درخواست و توقع و انتظار وحی است، و از این معلوم میگردد که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قبل از نزول این آیه انتظار چنین حکمی را داشته و بلکه در مقام دعا و درخواست بوده است.

و بطوری که از ذیل همین آیه استفاده میگردد اهل کتاب میدانستند و در صفات نبی خوانده بودند که بدو قبله نماز میگزارد، و جایی که اهل کتاب این را بدانند، مسلما خود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم میدانست که قبله تغییر خواهد کرد و از این جهت منتظر وحی و زمان تغییر بود و توجه بطرف آسمان از روی همین انتظار بود علاوه بر اینکه در مراتب نزول قرآن متذکر شده ایم که مرتبه اولیه نزول آن بروح مقدس نبوی بوده و پیغمبر قبل از نزول بوسیله

ص: 235

روح الامین عالم بآیات قرآن بوده، بنا بر این قبل از نزول آیه، آن را میدانسته و منتظر مرتبه آخری نزول بوسیله جبرئیل امین بوده است.

فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها خوشنودی و رضایت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باستقبال کعبه از جهت مزایایی است که برای کعبه میباشد زیرا کعبه اولین خانه است که برای عبادت مردم وضع شد و مطابق بیت المعمور که برای طواف ملائکه است این خانه برای طواف اهل ارض قرار داده شد و آدم ابو البشر آن را طواف نمود و حضرت ابراهیم و اسمعیل آن را بنا نمودند و مأمن الهی و محل انجام حج و عمره قرار داده شد و غیر اینها از مزایای دیگر و از اینجهت مرضی پیغمبر بود و این خوشنودی حضرت دلالت ندارد بر اینکه نسبت باستقبال بیت المقدس نارضایتی و کراهتی داشته باشد بلکه چون مورد تعییر و سرزنش یهود قرار گرفته بودند و یهود استقبال بطرف بیت المقدس را حجتی برای خود میدانستند لذا تشبّه بآنها را خوش نمیداشت و منتظر دستور بود.

فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ در این قسمت از آیه، نخست خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید که روی خود را بجانب مسجد الحرام بگردان و سپس خطاب بهمه مسلمانان نموده که هر کجا هستید رو بکعبه بگردانید و نکته اینکه در این جمله و جمله قبل خطاب افرادی و در جمله بعد خطاب جمعی است اینست که پیغمبر اکرم را جبرئیل در حال نماز مأمور شد بطرف کعبه بگرداند چنانچه از کلمه نولینک نیز استفاده میشود و خطاب فَوَلِّ وَجْهَکَ اگر چه تکلیف است ولی در حال برگردانیدن جبرئیل بوده، چنان که اگر به بینید کسی بر خلاف قبله نماز میگذارد او را بطرف قبله میگردانید و در همین حال می گویید بطرف قبله بگرد، ولی مسلمانان مأمور شدند که خود برگردند و شطر بمعنی قسمتی از شیئی است و مراد از شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ یک قسمت

ص: 236

از خانه خدا است که همان کعبه باشد و این دلیل واضحی است که قبله عین کعبه است و تمام مسجد قبله نیست نه بر شخص نزدیک و نه بر دور زیرا میفرماید.

وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ و کلمه حیثما شامل همه نقاط زمین از ادنی تا اقصی اماکن آن میگردد و در اینجا چند اشکال تولید میگردد.

1- زمین کروی است و توجه بکعبه در همه نقاط زمین ممکن نیست و جواب از این اشکال اینست که مراد از توجه بکعبه اینست که اگر خطی روی کره زمین از مقام نماز گذار از جلو او کشیده شود بکعبه تماس یابد.

2- برای شخص دور اگر اندک انحرافی و لو یک درجه پیدا شود بسا مقدار زیادی از کعبه منحرف می گردد چنانچه این امر در خط آهن و خیابانهای مستقیم مشاهده میشود.

جواب اینکه مراد از وجه و وجوه در آیه تمام وجه نیست بلکه معقول هم نمیباشد زیرا وجه هم مدوّر و حدّ اقل ربع دائره سر است و اگر از این ربع دائره از هر جزء آن خطی کشیده شود هر چه این خطوط طولانی تر شود فاصله بین آنها زیادتر میگردد و بسا بین خط اول با خط آخر صد فرسخ فاصله شود و چطور ممکن است جمیع این خطوط بکعبه تماس پیدا کند؟

بنا بر این کافی است یکی از این خطوط بجزیی از کعبه برخورد نماید و این امر مسلما تا ده درجه انحراف از طرف یمین و یسار تحقق پیدا میکند، و لذا احتیاجی نیست به اینکه گفته شود جهت کعبه مراد است یا مطلق حرم برای بعید قبله است و اگر در بعض اخبار حرم قبله گرفته شده شاید نظر بدرک سائل که نمیتوانسته این مطلب را درک کند و از طرفی ائمه عالم باین جهت بوده که اگر متوجه بحرم گردد مسلما یکی از این خطوط مذکوره بکعبه اصابت می کند.

ص: 237

3- بچه طریق میتوان علم باصابت پیدا نمود و لو بهمین اندازه که ذکر کردید؟

جواب: در هیئت علائمی برای تعیین قبله ذکر شده که موجب علم یا ظنّ قوی باصابت میگردد و لذا تحری واجب است یعنی هر چه بیشتر ممکن میشود لازم است تحصیل نماید و علائمی در شرع از طریق اخبار ذکر شده مانند مساجد و قبور مسلمین، و قطب نما و قبله نما نیز برای این امر کافی است اگر درجه انحراف از جنوب را تعیین نماید مانند قبله نمای رزم آراء و غیر آن.

وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ چنانچه گذشت اهل کتاب بتوسط اخبار انبیاء و کتب خود میدانستند که این پیغمبر قبله او کعبه خواهد بود و یا بواسطه معجزات آن حضرت نبوت و حقانیت او بر آنها ثابت و محقق شده بود و بعد از ثبوت این امر میدانستند هر چه میگوید و میکند صدق و حق است ولی از روی عناد و عصبیت انکار مینمودند.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ معنی غفلت و تفسیر این جمله گذشت.

[سوره البقرة (2): آیه 145] ...... ص : 238

وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (145)

(و اگر هر نشانه و آیه برای کسانی که کتاب بآنها داده شده بیاوری، قبله ترا پیروی نمیکنند و تو نیز قبله آنان را پیرو نیستی و بعض از اهل کتاب نیز پیرو قبله بعض دیگر نیستند، و اگر هواهای نفسانی آنان را

ص: 238

پیروی کنی بعد از آنکه علم برای تو آمده است در این هنگام از ستمکاران خواهی بود) وَ لَئِنْ أَتَیْتَ بعد از آنکه مکرر در آیات شریفه قرآن بیان فرمود که اهل کتاب بویژه یهود حقانیت اسلام و پیغمبری حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای آنها ثابت و مکشوف گردید و باوصاف و خصوصیات او را میشناسند و می دانند این همان پیغمبری است که انبیاء آنها بشارت بآمدن او دادند و مع ذلک بواسطه قساوت قلب و از روی لجاج و عناد و عصبیت او را انکار نمودند، در این آیه کان خاطر پیغمبر را از جانب یهود و اهل کتاب آسوده نموده می فرماید اگر هزاران معجزه برای اهل کتاب اقامه نمایی آنان ترا متابعت نمیکنند بویژه در امر قبله که از قبله آنان بقبله اعراب و بنی اسمعیل رو گردانیده هرگز با تو موافقت نخواهند کرد.

و معلوم است که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از آنکه حکمی از جانب خدا بر او نازل شد دیگر محال است آن را رها کند و لذا پیغمبر اکرم نیز قبله آنان را دیگر پیروی نخواهد کرد.

و نیز معلوم است که یهود و نصاری بواسطه اختلافات شدیدی که بین آنهاست قبله یکدیگر را متابعت نخواهند نمود که مثلا نصاری بطرف قبله یهود و یا یهود بطرف قبله نصاری که در جانب مشرق بعنوان محل تولد مسیح است عبادت کنند.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ الایة این قسمت بدو مطلب نظر دارد یکی آنکه یهود و نصاری بعد از آنکه نسخ شریعت آنها و حقانیت اسلام برای آنان ثابت و محقق شد دیگر دنبال نمودن و مجادله روی قبله سابق خود از روی هوی و خود خواهی است و دیگر اینکه هر که برای او ثابت و معلوم گردد که آنها از

ص: 239

روی هوی و عصبیت قومی روی قبله خود اصرار میورزند و متابعت آنها را بکند مسلما بنفس خود و در حق خود ظلم و ستم نموده است.

و تهدید در این آیه خطاب به پیغمبر قطع طمع یهود است مانند آیه:

لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ «1» که برای قطع طمع مشرکین میباشد.

[سوره البقرة (2): آیه 146] ..... ص : 240

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (146)

(کسانی که آنان را کتاب دادیم پیغمبر اسلام را میشناختند چنانچه پسران خود را می شناسند و همانا گروهی از اهل کتاب حق را می پوشانند در حالی که می دانند) از تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

نزلت هذه الایة فی الیهود و النصاری یقول اللَّه تبارک و تعالی الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه یعنی یعرفون رسول اللَّه کما یعرفون ابناءهم لان اللَّه عز و جل قد انزل علیهم فی التوراة و الانجیل و الزبور صفة محمد و صفة اصحابه و مهاجرته و هو قول اللَّه تعالی محمد رسول اللَّه و الذین آمنوا معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تریهم رکعا سجّدا یبتغون فضلا من اللَّه و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع الایة «2» و هذه صفة رسول اللَّه فی التوراة و صفة اصحابه فلمّا بعثه اللَّه عز و جل عرفه اهل الکتاب کما قال جل جلاله فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ «3».

وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وجه اینکه تعبیر بفریق فرموده یا 1- سوره زمر آیه 56

2- سورة الفتح آیه 29

3- سورة البقره آیه 87

ص: 240

برای اینست که علماء اهل کتاب را منظور داشته زیرا آنان حق بر ایشان ثابت شده و باز کتمان میکنند ولی عوام آنها که خبر از کتاب ندارند انکار آنها از روی جهل است و مؤید این وجه جمله وَ هُمْ یَعْلَمُونَ است، و یا برای اینست که بعضی از اهل کتاب ایمان آورده و بعد از آنکه حق بر ایشان روشن شد کتمان نمودند.

[سوره البقرة (2): آیه 147] ..... ص : 241

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (147)

(حق از جانب پروردگار تو است پس از شک کنندگان مباش) میزان حق و باطل همین است، آنچه از جانب پروردگار باشد حق است زیرا از روی حکمت و مصلحت و بمقتضای عدل است و آنچه از روی هوی و هوس و القاء شیاطین و قیاس و استحسان باشد باطل است و طریق تشخیص آن آیات قرآن و اخباری که بطور قطع از پیغمبر و ائمه اطهار صادر شده و براهین عقلیه قطعیّه می باشد.

و البته پس از آنکه بیکی از این طریق سه گانه ثابت شد که از جانب پروردگار است دیگر جای شک در آن نیست اگر چه پی بحکمت و مصلحت آن نبرد و یا مطابق نظریه او نباشد زیرا اجتهاد مقابل نصّ غلط است.

و خطاب در آیه اگر چه متوجه بنبی اکرم است لکن مقصود امّت است زیرا ساحت قدس نبی و مقام عصمت او مانع از شک است چنانچه اکثر خطاب های قرآن از این قبیل است.

ص: 241

[سوره البقرة (2): آیه 148] ...... ص : 242

وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (148)

(و برای هر امّتی قبله است که خداوند آنان را بطرف آن گردانیده و یا برای هر گروهی روشی است که خود بطرف آن روش میروند پس نسبت بخوبیها سبقت بگیرید و بشتابید هر کجا باشید خداوند همه شما را میآورد و جمع میکند همانا خدا بر همه چیز تواناست) لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها

اکثر مفسرین که ملاحظه نظم و سیاق آیات را میکنند این آیه را نیز از آیات قبله می شمارند و چنین تفسیر مینمایند که وجهة بمعنی ما یتوجه علیه یعنی قبله میباشد و مرجع ضمیر هو خداست و مفاد آیه اینست که هر امّتی قبله دارد که خداوند آنان را بطرف آن گردانیده و بآن امر فرموده است بنا بر این نزاع و مشاجره در این باره را کوتاه نموده و بخوبی ها مبادرت کنید.

ولی ظاهر آیه اینست که وجهة بمعنی طریقه و مشی است و مرجع ضمیر هو لفظ کل است یعنی هر کس دارای طریقه و مسلکی است که او رو آورنده بآن روش و سیر کننده آن مسلک است و این آیه نظیر آیه شریفه:

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ «1» میباشد و در مجمع البحرین شاکلته را بمعنی طریقه دانسته و در بعض اخبار بنیت تفسیر شده یعنی هر کس مطابق نیت و اندیشه خود کار میکند چنانچه در خبر وارد شده «

انّما الاعمال بالنیات

» و این معنی با فاء تفریع در جمله اسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ

مناسبت دارد زیرا خطاب بمسلمین است که چون هر کس روشی را اتخاذ نموده شما مبادرت بخیرات 1- سوره بنی اسرائیل آیه 86

ص: 242

را پیشه و روش خود گردانید. و این اشکال که (الخیرات) جمع محلّی بالف و لام و مفید عموم و شامل همه خوبیها از واجبات و مستحبات میشود، و امر دراسْتَبِقُوا

ظاهر در وجوب است و وجوب استباق اولا با استحباب سازش ندارد و ثانیا استباق بجمیع مستحبات از وسع انسان خارج است) مرتفع میشود به اینکه امر دراسْتَبِقُوا

امرار شادی است نه مولوی یعنی بحکم عقل بر انسان لازم است بخیرات بشتابد هر قدر که میتواند.

ْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً

ظاهر آیه اشاره بجمع نمودن مردم در روز قیامت است که یوم الجمع میباشد ولی در اخبار بسیار از ائمه اطهار این جمله بجمع نمودن اصحاب خاص حضرت مهدی از اطراف زمین برای قیام با آن حضرت تفسیر شده چنان که از تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

نزلت هذه الایة فی اصحاب القائم و انّهم المفتقدون من فرشهم لیلا فیصبحون بمکّة و بعضهم یسیر فی السحاب نهارا نعرف اسمه و اسم ابیه و حلیته و نسبه» «1»

و این معنی با عموم لفظ و کثرت مصادیق آن منافاتی ندارد.

و در بعض اخبار است که مراد جمع شدن همه شیعیان حضور حضرت مهدی است چنانچه از تفسیر عیاشی و در مجمع البیان از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود

ذلک و اللَّه ان لو قام قائمنا یجمع اللَّه جمیع شیعتنا من جمیع البلدان، انّ اللَّه علی کل شی ء قدیر

» خداوند بر جمع مردم برای حشر قیامت و بر جمع اصحاب مهدی نزد او بطرفة العین و بر هر چیزی قادر است. 1- تفسیر الصافی مجلد اول ص 150 و در تفسیر برهان دوازده خبر از ائمه (ع) در این مورد روایت نموده و در منتخب الاثر متجاوز از بیست خبر روایت کرده است.

ص: 243

[سوره البقرة (2): آیات 149 تا 150] ...... ص : 244

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149) وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (150)

(و از هر جهت بیرون شدی پس روی خود را بجانب مسجد الحرام بگردان و همانا این امر البته حق و از جانب پروردگار است و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست و از هر طرف بیرون شدی روی خود را بطرف مسجد الحرام برگردان و هر کجا باشید روی خودتان را بجانب مسجد الحرام برگردانید برای اینکه مردم را بر شما حجتی نباشد جز آنان که ستم نمودند، پس از ایشان نترسید و از من بترسید و برای اینکه نعمت خود را بر شما تمام کنم و شاید شما راه یابید) وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ این حکم را خداوند تبارک و تعالی در سه آیه بیان فرموده یکی در آیه سابقه (آیه 144) و دیگر در این دو آیه، و مفسرین وجوهی برای آن ذکر نموده اند «1» و فخر رازی پنج وجه برای آن بیان نموده و آنچه 1- فی تفسیر الصافی قیل کرر الحکم لتعدد علله فانه تعالی ذکر للتحویل ثلاث علل تعظیم الرسول ابتغاء لمرضاته، و جری العادة الالهیة علی ان یولی اهل کل ملة و صاحب دعوة جهة یستقبلها و یتمیز بها، و دفع حجج المخالفین، و قرن بکل علة معلولها کما یقرن المدلول بکل واحد من دلائله تقریبا و تقریرا [.....]

ص: 244

بنظر میآید و اللَّه اعلم. اینست که آیه سابقه برای اتمام علاماتی است که در کتب انبیاء سلف برای معرفی این پیغمبر ذکر شده بود که عبارت از نماز خواندن بدو قبله باشد و تا این حکم نیامده بود میگفتند این آن پیغمبری نیست که ما اوصاف او را دیده ایم اگر چه بعد از آن هم ایمان نیاوردند ولی راه عذر برای آنها بسته شده و این نکته از جمله وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ استفاده میشود.

و آیه دوم برای بیان اثبات همیشگی قبله دوم یعنی کعبه است که این قبله مانند قبله سابق (قبله بودن آن) موقت و محدود نیست بلکه الی الابد ثابت و محقق است مانند شریعت محمدی که تا قیامت باقی است بر خلاف شرایع سابقه که مدتش محدود و موقت بوده است و این نکته از جمله وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ استفاده میشود زیرا حق بمعنی ثابت و غیر قابل زوال است.

و آیه سوم وعده میدهد که تشریع این حکم بمنظور اتمام نعمت است و این وعده در آیه شریفه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً «1» انجاز شده است و بیان این مطلب اینست که موضوع اکمال دین و اتمام نعمت الهی یعنی ولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین مقدماتی داشته که از آن جمله همین تشریع قبله است زیرا کعبه خانه است که حضرت ابراهیم و اسمعیل بناء نموده و در حین بناء از خدا درخواست کرده که از ذریه او امة مسلمة قرار دهد، از اینجهت باید مردم متوجه این خانه شده و اهمیت آن را دریابند.

و مقدمه دیگر فتح مکه بوده که در سوره فتح بیان نموده و وعده اتمام نعمت را داده إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ برای اینکه خانه خدا را از بتها و ارجاس پاک نموده و برای 1- سورة المائدة آیه 6

ص: 245

حج عمومی آماده سازد مقدمه دیگر حج عمومی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده که از آن بحجة الوداع تعبیر شده که همه مسلمین از اطراف جمع شوند و پس از اتمام مراسم حج امر مهم ولایت که صراط مستقیم دین حنیف و اسّ اساس دین و مایه اکمال و اتمام شرع مبین است بمردم ابلاغ شود و این وعده الهی صورت تحقق پذیرد.

لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ این علت دیگری است که برای تحویل قبله بطرف کعبه بیان میفرماید که قطع حجت اهل کتاب باشد زیرا اهل کتاب یکی از علامات پیغمبر موعود را نماز خواندن بدو قبله میدانستند و تا تحویل قبله نشده بود می گفتند این آن پیغمبر موعود نیست و این تحویل احتجاج آنان را دفع نمود.

و اگر گفته شود این حجت در آیه اولی (آیه 144) بیان شد و سبب تکرار چیست؟ جواب گوئیم در آیه اولی این مطلب ذکر شد که اهل کتاب میدانند این تحویل قبله حق و این همان پیغمبر موعود است و در این آیه یکی از علل تحویل قبله که رفع احتجاج اهل کتاب باشد متذکر میگردد و از این جهت تکرار نیست.

إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ مفاد این استثناء این نیست که ظالمین از اهل کتاب بعد از تحویل قبله باز حجتی بر مسلمین داشته باشند بلکه استثناء منقطع است یعنی عدم انقطاع عذر ظالمین از اهل کتاب نه از باب اینست که حجّتی داشته باشند بلکه بواسطه اینست که دنبال هوای نفس و شهوت ریاست و جاه طلبی میباشند و از این جهت اگر هزارها دلیل برای آنان اقامه شود از مخاصمه و مخالفت دست بر نخواهند داشت و هم بخود ظلم میکنند که خود را مستحق عذاب ابدی مینمایند و هم بدیگران که در مقام اضلال آنان بر میآیند و هم بمسلمانان که در صدد آزار و اذیت آنان میباشند.

ص: 246

فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی پس شما از آنان نترسید زیرا آنها ستمکارند و خداوند دفع شر آنان را خواهد نمود ولی از خدا بترسید و در مقام مخالفت اوامر او مباشید که گرفتار عقوبات دنیوی و عذاب ابدی خواهید شد.

وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ فائده دیگر این حکم اینست که خداوند میخواهد نعمت خود را بر شما تمام کند چنانچه بیانش گذشت و فائده سوم که بعد از قطع حجت اهل کتاب و تمامیت نعمت است هدایت یافتن است یعنی مسلمانان در صراط مستقیم ولایت که سعادت دنیا و آخرت آنان را تأمین میکند قرار گرفته تا بمقصد و غایت مطلوب نائل شوند و لعلّ برای بیان غرض است و رجاء نسبت بمقام تخاطب یا بملاحظه مخاطبین است نه اینکه خداوند عاقبت کار بر او نامعلوم باشد که بطور ترجی بیان فرماید چنانچه این مطلب در موارد دیگر تذکر داده شده.

[سوره البقرة (2): آیه 151] .... ص : 247

کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (151)

(چنانچه در میان شما پیغمبری از شما فرستادیم که آیات ما را بر شما تلاوت کند و شما را تزکیه کند و کتاب و حکمت بشما بیاموزد و آنچه نمیدانستید بشما تعلیم دهد) کَما أَرْسَلْنا کاف برای تشبیه و ما مصدریه است و معنی اینست که «انعامنا علیکم بجعل البیت قبلة کارسالنا فیکم رسولا چنانچه انعام کردیم بر شما به اینکه کعبه را قبله شما قرار دادیم تا هدایت شوید همین طور در میان شما پیغمبری فرستادیم که از انواع هدایت او بهره مند شوید.

ص: 247

فیکم ممکن است خطاب بامّة مسلمة باشد بقرینه رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ الایة چنانچه در تفسیر این آیه بیان شد و یا مخاطب قریش و یا جمیع عرب و یا همه امّت باشند و در هر صورت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از میان آنها بوده است.

یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا تفسیر این جملات سه گانه در ذیل تفسیر آیه:

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ الایة گذشت «1» وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ یعنی شما را تعلیم میدهد آنچه را که از غیر طریق تعلیمات او راهی برای فرا گرفتن آنها نداشتید و این جمله شامل جمیع معارف اسلامی از اصول و فروع میشود که اگر تعالیم عالیه پیغمبر اسلام و خاندان گرام او نبود بشر در وادی ضلالت و تیه جهالت بسر میبرد چنانچه در دوران جاهلیت بود.

[سوره البقرة (2): آیه 152] ..... ص : 248

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ (152)

(مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و برای من شکر گزار باشید و کفران نکنید) فاء برای تفریع است یعنی چون این نعمت ها را بشما عنایت کردیم پس مرا یاد کنید و شکر گزار باشید و ذکر بمعنی بیاد خدا و متوجه او بودن در جمیع حالات از نعمت و بلا و صحت و مرض و غنا و فقر و غیر اینها است که در همه حال خدا را فراموش نکنید و متوجه اوامر و نواهی او باشید و حقیقت ذکر همین معنی است و ذکر لسانی فرع بر آن و برای تلقین بنفس و تحصیل این مرتبه است أَذْکُرْکُمْ بیان فایده ذکر و جزاء آنست و یاد کردن خدا بتفضل و انعام 1- سوره بقره آیه 128

ص: 248

و افاضه خیرات و رفع بلیات و توفیق بر اعمال صالحه و نیل بسعادت و نجات از هلاکت است.

وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ شکر، عبارت است از شکر لسانی که بزبان انسان خدا را سپاس کند و شکر جوارحی که اعضاء و جوارح خود و هر نعمتی که خدا باو داده در مورد خود و برای همان غرضی که خدا باو عنایت فرموده صرف نماید، و شکر قلبی که همه نعمت ها را از جانب خدا بداند وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ «1» و واقعا خود را از اداء شکر نعمتهای الهی عاجز بداند و کفران نعمت اینست که نعمت الهی را در غیر غرض الهی صرف کند که موجب عذاب الهی و از دست رفتن نعمت اوست چنانچه می فرماید: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ «2»

[سوره البقرة (2): آیه 153] ..... ص : 249

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (153)

(ای کسانی که ایمان آوردید کمک بخواهید بصبر و نماز، همانا خدا با صبر کنندگان است) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع مؤمنین است که در رأس آنها امیر المؤمنین و ائمه طاهرین هستند چنانچه در اخبار بسیاری وارد شده مانند روایت برهان از ابن عباس از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود «

ما انزل اللَّه آیة فیها یا ایها الذین امنوا الّا و علیّ راسها و امیرها

» و نیز از عکرمة از ابن عباس نقل میکند ما انزل اللَّه آیة فی القرآن یقول فیها یا ایها الذین امنوا الا کان علی بن ابی طالب شریفها و امیرها». 1- سوره نحل آیه 55

2- سوره ابراهیم آیه 7

ص: 249

و البته هر چه ایمان کاملتر و مراتب آن بالاتر باشد شمول آیه نسبت بآن واضحتر و ظاهرتر است.

وَ اسْتَعِینُوا امر ارشادی است زیرا بنده در همه امور محتاج باعانت حق جلّ و علا است چه در امور اختیاریه چون فاعل بالاستقلال نیست اگر چه فاعل بالاختیار است و چه در امور خارج از اختیار، زیرا فقیر صرف است و دست احتیاجش از هر طرف دراز و بکمک و اعانت پروردگار نیازمند است.

و اعانت حق محل قابل میخواهد و قابلیت بدو چیز محقق میگردد یکی صبر و تحمل در مکاره دهر و مصائب و شدائد روزگار، زیرا که هر چند صبر تلخ است ولی عاقبت میوه شیرین و پر منفعت در بر خواهد داشت و چنانچه فرموده اند «

الصبر مفتاح الفرج

» و همچنین صبر بر مشقت و زحمت عبادت و تحصیل معارف و اخلاق فاضله و صبر بر کفّ نفس از شهوات و لذائذ معاصی و هواهای نفسانی چنانچه امیر مؤمنان در صفات پرهیزکاران میفرماید: «

صبروا ایاما قلیلة اعقبتهم راحة طویلة

» و تفسیر صبر در این آیه بروزه و جهاد از باب بیان مصداق است و دیگر نماز است که بالاترین وسیله توجه بمبدء و تقرب بحق و استمداد و استعانت از مبدء فیض است.

و بعضی صلوة را در این آیه بدعا تفسیر نموده و ما اهمیت دعا را در ذیل آیه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بیان داشتیم «1» و بعضی بفرائض و نوافل بلکه صلواة مبتدئه تفسیر نموده اند چنانچه در باره هر یک از این معانی اخباری هم وارد شده و از تفسیر عیاشی از فضیل از حضرت باقر روایت شده که فرمود «

یا فضیل بلغ من لقیت من موالینا عنا السلام و قل لهم انی اقول انی لا اغنی عنکم من اللَّه شیئا الا بورع فاحفظوا السنتکم و کفوا ایدیکم 1- مجلد اول ص 185

ص: 250

و علیکم بالصبر و الصلاة انّ اللَّه مع الصابرین».

و مراد از معیت خدا با صابرین، نصرت و اعانت و توفیق و ارشاد و هدایات خاصه و افاضه خیرات و دفع بلیات و انجاح مقاصد و سایر تفضلات اوست که شامل حال صابرین میشود و بالاتر از همه اجر و مثوبت اخروی است که درباره آنها می فرماید إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ «1».

[سوره البقرة (2): آیه 154] ..... ص : 251

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ (154)

(و نگوئید درباره کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه آنان زندگانند ولی شما درک نمیکنید لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کشته شدن در راه خدا شامل حال کسانی است که در میدان حرب در رکاب پیغمبر یا امام یا نائب خاص امام شهید شده باشند و همچنین شامل میشود هر کسی را که در راه اسلام و ترویج دین شهید گردد و شأن نزول آیه اگر چه شهداء بدر میباشد ولی مورد مخصص نیست و عموم کشته شدگان در راه خدا مانند ائمه طاهرین علیهم السلام و اصحاب و زراری آنها و علماء و مؤمنین را شامل میگردد.

بلکه این امر یعنی حیات بعد از موت که عبارت از حیات برزخی است اختصاص شهداء ندارد و آیه هر چند متعرض حال آنها است ولی باصطلاح اثبات شیئی نفی ما عدا نمیکند مثلا اگر گفته شود زید عادل است لازمه اش این نیست که عدالت منحصر باو بوده و عادل دیگری نباشد بلکه ممکن است هزاران عادل دیگر باشند و باصطلاح اهل کلام دلالت بر مفهوم ندارد باین معنی که غیر زید عادل نیست. 1- سوره الزمر آیه 13

ص: 251

بنا بر این، آیه حیات بعد از موت یعنی حیات برزخی را برای شهداء اثبات میکند و طبق آیات و اخبار بسیار این زندگی در عالم برزخ برای همه مؤمنین میباشد که ارواح آنان بعد از مفارقت از بدن در قالبی شبیه این بدن قرار گرفته و در آن عالم متنعم هستند تا قیامت بر پا شود و همچنین ارواح کفار بعد از مفارقت از بدن بقالب مثالی تعلق گرفته و در عالم برزخ معذب خواهند بود چنانچه میفرماید حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ «1» و در مجمع از تهذیب مسندا از یونس بن ظبیان نقل میکند که گفت خدمت حضرت صادق نشسته بودم فرمود مردم درباره ارواح مؤمنین چه میگویند عرض کردم میگویند در حوصله مرغهای سبز در قندیلهای عرشند، فرمود:

«سبحان اللَّه المؤمن اکرم علی اللَّه من ان یجعل روحه فی حوصلة طائر خضر یا یونس المؤمن اذا قبضه اللَّه صیر روحه فی قالب کقالبه فی الدنیا فیأکلون و یشربون فاذا قدم علیهم القادم عرفهم بتلک الصورة التی کانت فی الدنیا

» و نیز ابو بصیر روایت میکند که گفت از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم از ارواح مؤمنین فرمود: «

فی الجنة علی صور ابدانهم لو رأیته لقلت فلان

» و غیر اینها از آیات و اخبار دیگر بَلْ أَحْیاءٌ حیات بر چهار قسم است: حیات نباتی، حیات حیوانی، حیات انسانی، حیات ایمانی:

حیات نباتی عبارت از همان قوه رشد و نموّ است که مشترک بین نباتات و حیوان و انسان میباشد و موت آن زوال این قوه است و حیات حیوانی نیرویی است که بواسطه آن حس و حرکت ارادی واقع میشود و آن مشترک بین حیوان و انسان 1- سورة المؤمنون آیه 101

ص: 252

است و موت آن زوال این نیرو است، و حیات انسانی عبارت از قوه تعقل و ادراک کلیات است که بواسطه آن از حیوان امتیاز یافته و این نیرو بواسطه آن روح مجرد و نفس ناطقه انسانی است که مدبّر این بدن است و موت آن قطع تدبیر و تعلق او از این بدن میباشد ولی زوال و نابودی برای آن نیست و پس از قطع علاقه از این بدن باقی است تا پس از حشر ابدان باز بآن تعلق گیرد و امّا حیات ایمانی عبارت از آرامش دل و اطمینان نفس و روشنی قلب است که در اثر ایمان و معرفت بخدا برای مؤمن پیدا میشود که در پرتو آن در روح و راحت و انبساط و لذت زیست نموده و آلام و مکاره و مصائب دنیا برای او ایجاد خوف و ناراحتی و تزلزل و اضطراب نمیکند زیرا اعتماد و توجه او بمبدئی است که جز خیر و جمیل از او صادر نمیشود و این همان حیات طیبه است که می فرماید:

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً «1» و نیز میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ «2» و حکماء می گویند الفاظ موضوع است برای معانی عامه و مدار صدق لفظ بر معنی، اشتمال آن بر غایت و اثر متوقع از آن است مثلا سراج (چراغ) وضع شده برای هر چیزی که در تاریکی از آن استضائه شود پس هر چه دارای این اثر و غایت باشد اطلاق این لفظ بر آن صحیح است هر چند از لحاظ شکل و ماده و سایر خصوصیات متفاوت باشد.

و حیات هم معنی عامی است که عبارت از ظهور آثار متوقعه از آنست و باین معنی اطلاق بر ذات حق جلّ و علا هم میشود اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ «3» یعنی ذاتی که آثار علم و قدرت از او ظاهر و هویداست و از این جهت گفتند حیات 1- سورة النحل آیه 99

2- سورة الانفال آیه 24

3- سوره آل عمران آیه 2

ص: 253

خدا، عین علم و قدرت اوست و ذات عالم و قادر البته حیّ است بنا بر این هر جا آثار این معنی باشد اطلاق این لفظ درست است ولی لازم نیست که نوع آن و خصوصیات و کیفیات آن همه جا و در همه عوالم یکسان باشد بلکه در هر عالمی مناسب آن عالم است و لذا حیات در عالم برزخ برای شهداء و سایر افراد از سنخ همان عالم خواهد بود و از اینجهت افراد این عالم با حواس که از سنخ این عالم است نمیتوانند آن را درک کنند، وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ و شعور، ادراک اولیه است که مسبوق بجهل باشد و لذا اطلاق بر خداوند نمیشود و بعضی گفتند شعور توجه بلطائف و دقائق امور است و از اینجهت شاعر را شاعر گفتند چون متوجه بدقائق و لطائف معانی است و البته عموم مردم و حتی بسیاری از اهل ایمان مستشعر بحیات شهداء نیستند و حیات برزخی را درک نمی کنند.

[سوره البقرة (2): آیه 155] ..... ص : 254

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (155)

(و البته آزمایش می کنیم شما را بچیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن از مالها و جان ها و میوه ها و صبر کنندگان را مژده بده) وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ از بلا یبلو بمعنی اختیار و آزمایش نمودن و در شدت و سختی و ناملایمات قرار دادن است و چون دنیا دار تزاحم و تصادم و حوادث و مصائب و ناملایمات است، انسان دائما در معرض این بلیات و مورد اختیار و آزمایش میباشد امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه میفرماید:

«دار بالبلاء محفوفة و بالقدر موصوفه

» و بلیات و شدائد این دنیا از دو قسم

ص: 254

بیرون نیست، یک قسم ناملایماتی است که انسان بسوء اختیار و از روی جهالت و حماقت و اشتباه کاری و خیالات واهی متوجه خود میگرداند این قسمت از بلاها جز بدبختی دنیا و گرفتاری آخرت چیزی ندارد خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ «1».

و یک قسمت بلیاتی است که از جانب خدا و لازمه حیات این دنیاست و مورد آیه شریفه اینگونه بلاها میباشد و اینگونه بلاها البته دارای حکمت و مصلحت بوده و فوائدی در بر دارد که به برخی از آنها که بفهم ما می رسد اشاره می گردد:

1- اکثر اینگونه بلیّات اگر چه بظاهر بلاء و شدت است ولی در حقیقت تفضل و نعمت است مانند مداوای مریض و معالجه و تحت عمل آوردن او که هر چند بظاهر برای او ناملایم و سخت است لکن وسیله شفا و راحت اوست چنانچه در حدیث قدسی است

انّ من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فلو اغنیته لافسده ذلک، الحدیث.

2- بسیاری از اخلاق حمیده و صفات حسنه در نتیجه ابتلاء ببلیات و گرفتار شدن بمصایب و ناملایمات حاصل و کامل میشود مانند صبر و رضا و تسلیم و حلم و غیر اینها و باصطلاح اینها تأدیب حق برای تربیت خلق است ماننده فرمانده سپاهی که سربازان را بکارهای سخت و امور شاقه وامیدارد برای اینکه ورزیده و کار آزموده گردند.

3- موجب توجه بنده بخدا می گردد و غفلتی را که غالبا در اثر متنعم بودن برای انسان حاصل میشود برطرف میکند و انسان را بدعا و بسیاری از عبادات و تحصیل علم که در نعمت برای او میسر نمیشود موفق میگرداند. 1- سورة الحج آیه 11

ص: 255

4- اختبار و امتحان است که بر خود بنده و دیگران حدّ معرفت و مقام او معلوم می گردد.

5- بسیاری از بلاها موجب مثوبت اخروی است که گفتند «

مرارة الدنیا حلاوة الاخرة و حلاوة الدنیا مرارة الاخرة

» 6- عقوبت دنیوی معاصی است چنانچه می فرماید ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ «1» 7- موجب غفران گناهان و کفاره معاصی است چنانچه مفاد بسیاری از اخبار است و همچنین مکافاتی است که باعث عبرت و تنبیه دیگران و رسانیدن حق بصاحبان حق و انتقام از ظالم می گردد و بسیاری از حکمتهای دیگر که از فهم و ادراک بشر خارج است.

بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ شیئی بطور ابهام بلای الهی را اشعار می دارد و بعد بواسطه من بیانیه انواع آن بیان میشود و نوع بلاها را خداوند در این آیه در تحت پنج چیز بیان فرموده:

1- خوف، و آن شامل جمیع اقسام آن که عنوان بلاء بر او صادق است می گردد مانند خوف از زوال نعمت، خوف از نزول بلیات و بوجهی، خوف از مرگ قبر، عالم برزخ و عذاب، خوف از ستمگر و ظالم و امثال اینها.

اما خوف از خدا و سوء عاقبت و از گناه و عذاب الهی که ممدوح و آیات و اخبار در مدح آن وارد شده از این عنوان خارج است زیرا بهترین نعمت و موهبتی است از جانب خدا به بنده عطا میشود چنانچه میفرماید:

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ «2» 1- سورة الشوری آیه 29

2- سوره الرحمن آیه 46

ص: 256

و حدّ این خوف اینست که بیأس نرسد که از فعل طاعت مانع گردد چنانچه حدّ رجاء اینست که بایمن شدن از عذاب الهی نرسد که این هر دو «یاس من روح اللَّه و امن من مکر اللَّه» از گناهان کبیره است.

2- جوع: و همچنین است عطش، و گرسنگی و تشنگی اگر از مسامحه بنده در تحصیل معاش باشد مستند بخود اوست و از مورد آیه خارج است ولی اگر بواسطه تهی دستی یا ظلم ستمکاران باشد مورد آیه است و اگر از جهت زهد در دنیا و ریاضت مشروعه باشد از عنوان بلاء بیرون است.

3- نقص اموال که شامل سرقت مال یا اخذ ظالم، آفت زراعت، کسر تجارت خرابی بیوت، از بین رفتن مال بواسطه زلزله یا سیل یا حریق و نحو اینها میگردد امّا انفاقات واجبه مانند خمس و زکاة و نفقه واجب النفقه و همچنین انفاقات مستحبه از صدقه و احسان و غیره از جهتی از عنوان بلا خارج است هر چند از جهت اینکه وسیله امتحان و اختبار است عنوان بلاء بمعنی آزمایش بر آنها صادق است.

4- نقص انفس: که شامل تلفات نفوس در اثر تصادمات و غرق و هدم و حرق و قتل و امراض جسمانی و از دست دادن اولاد و بستگان و همچنین نقص بعضی از اعضاء مانند کوری و کری و قطع بعض از اعضاء و جوارح و نحو اینها میگردد.

و اما شهادت در راه دین و موت طبیعی برای مؤمنین مانند انفاقات واجبه و مستحبه از جهتی خارج و از جهتی داخل در عنوان بلاست.

5- نقص ثمرات: اگر مراد از ثمرات، فواکه و اشجار و حبوب و نباتات باشد از باب عطف خاصّ بعامّ است زیرا اموال شامل ثمرات هم میشود و اگر مراد ثمرات میوه های دل که عبارت از اولاد است باشد، انفس شامل آن می گردد و باز از قبیل عطف خاص بعام است و اگر مراد مطلق فوائد و نتائجی است که بر

ص: 257

افعال و اعمال مترتب میگردد نسبتش با اموال و انفس عموم من وجه است.

و بعضی از مفسرین گفتند آیه برای استنهاض مسلمین بجهت قتال است و خبر میدهد آنان را که بسا در معرکه قتال چنین مصائب و بلیاتی رخ میدهد و کسی برحمت و هدایت حق و سعادت نائل میشود که در قبال آن صبر ورزد و گفتند در آیه قبل که ذکر حیات مقتولین در راه خدا شده تلویحی باین معنی هست ولی در خود آیه دلیلی بر این معنی نیست و خبری نیز در این مورد بدست نیامده بلی در بعضی اخبار وارد شده که آیه درباره زمان قبل از ظهور قائم است لکن در خود آن اخبار تصریح شده که این تأویل آیه است، بنا بر این وجهی برای اختصاص آیه نیست و عموم آن باقی است، اما چون مخاطب مؤمنین میباشند، کفار و معاندین از مورد آیه بیرونند.

وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ بعد از آنکه در دو آیه قبل امر بصبر فرمود و بیان نمود که خدا با صبر کنندگان است خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود به اینکه صبر کنندگان را مژده ده که صلوات و رحمت و هدایت پروردگار شامل حال آنان خواهد بود و آیات و اخبار بسیار در فضیلت صبر وارد شده که در ذیل آیه وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ متذکر شده ایم «1» و از برای صبر اقسامی است که هر کدام باسم خاصی بیان می شود مثلا صبر در جنگ شجاعت است، صبر بر کف نفس از محرمات تقوی، صبر از شهوات، عفت، صبر بر فضول عیش زهد، و صبر بر زحمت عبادات، طاعت و صبر بر ترک شبهات ورع و صبر بر اذاعه سر، کتمان است الی غیر ذلک از اقسام آن.

و از این بیان معنی این کلام که صبر رأس ایمان است ظاهر می گردد زیرا اکثر اخلاق حمیده از نتائج صبر است و خود صبر ثمره ایمان است. 1- مجلد ثانی ص 19 [.....]

ص: 258

[سوره البقرة (2): آیه 156] ..... ص : 259

الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (156)

(کسانی که هر گاه مصیبتی بآنان میرسد میگویند همانا ما برای خدا و مملوک خدا هستیم و بسوی او بازگشت میکنیم) «الذین» کلمه موصول صفت است برای صابرین که در آیه قبل ذکر شد و اصابت بمعنی اصطکاک و برخورد دو چیز با یکدیگر است و مصیبت در اصطلاح عرف بلائی است که بر انسان وارد میگردد اگر چه بحسب معنی اولی مطلق شیئی اصابت کننده است ولی بحسب استعمال مکروهی است که بر انسان اصابت نماید و مراد از مصیبت در آیه شریفه مصائب پنجگانه است که در آیه قبل بیان شد و کانه خداوند مردم را نسبت به برخورد با مصائب دو دسته فرموده:

دسته اول که مورد بشارت و مشمول صلوات و رحمت پروردگارند صابرین میباشند که وقتی مصیبتی بر آنان وارد میشود کلمه استرجاع میگویند، و دسته دیگر که از مفهوم آیه معلوم می گردد کسانی هستند که در برخورد با مصائب بی صبری و بی تابی نموده و بکلمات نابجا و ناروا و کفر آمیز که کاشف از ضعف ایمان یا عدم آنست لب گشوده و البته اینان از مورد بشارت آیه بیرونند.

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ این جمله در اصطلاح کلمه استرجاع نامیده شده و مستحبّ است که انسان هنگام ورود مصیبتی بآن تکلم کند و معلوم است که مقصود تلقین معنی آن بنفس و تحقق بحقیقت آنست و معنی این کلمه چنانچه مستفاد از اخبار است اینست که انسان اقرار و اعتراف کند به اینکه مملوک پروردگار است و بداند که اختیار ملک با مالک است و هر گونه تصرفی بخواهد میکند که این قسمت مفاد جمله اول است و مفاد جمله دوم اشاره بعدم بقاء دنیاست که انسان بداند این دار دار ممر است و آنچه بحسب ظاهر هم مالک است بالاخره از او سلب خواهد شد و همه و همه بسوی مالک حقیقی که خداوند است بازگشت

ص: 259

خواهند نمود چنانچه از کافی از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود:

«اما قولک انّا للَّه اقرار منک بالملک و اما قولک انا الیه راجعون اقرار منک بالهلاک

» و نیز از خصایص سید رضی ره از آن حضرت روایت شده «

انّ قولنا انا للَّه اقرار منا بالملک و قولنا انا الیه راجعون اقرار منا بالهلاک» «1»

و از این کلمه از دو جهت لزوم صبر بر مصائب استفاده میشود: اول اینکه بلیات و مصائبی که از جانب حق وارد میشود تصرف مالک الملوک و صاحب اختیار حقیقی در مملوک خود است و مملوک را نمیرسد که اعتراض یا اظهار نظر یا حکم بر خلاف کند:

عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ «2» دوم اینکه ثبات و بقایی برای این دنیا و ما یملک آن و نعم و بلیات آن نیست و بسرعت هر چه تمامتر همه زائل و فانی میگردد بنا بر این زوال نعمتی و اصابه مصیبت تحمّل آن آسان میگردد.

عرفاء و برخی از حکماء که قائل بوحدت وجودند این جمله از آیه را چنین تفسیر میکنند که ما از وجود حق منشعب شده ایم و گرفتار ماهیت گردیده و پس از القاء ماهیت بهمان وجود ملصق میشویم چنانچه مولوی گوید:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد «3» موسیی با موسیی در جنگ شد

چون به بیرنگی رسی کان داشتی «4» موسی و فرعون دارند آشتی

و در جای دیگر میگوید:

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون

و این سخن قطع نظر از اینکه کفر و ضلالت و باطل و مزخرف است زیرا وجود 1- با توجه به اینکه تمام مطابق حکمت و مصلحت است

2- سورة النحل آیه 77

3- یعنی وجود گرفتار ماهیت گردید

4- یعنی وقتی ماهیات از میان برداشته شوند و به بیرنگی اولی برسی

ص: 260

عینی ذاتی چه نسبتی با وجود ظلی تبعی دارد «این التراب و ربّ الارباب» و علاوه بر اینکه تفسیر برأی جایگاهش در آتش است با مفاد آیه منافات دارد زیرا مفاد آیه اینست که ما ملک خدائیم و از برای خدائیم زیرا لام آن برای اختصاص و ملکیت است و نگفته- «انا من اللَّه» تا جای این توهم فاسد باشد.

[سوره البقرة (2): آیه 157] ..... ص : 261

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)

(اینان صلوات پروردگار و رحمت او بر ایشان خواهد بود و اینان خود هدایت یافتگانند) اولئک اشاره بصابرینی است که صفت آنان را در آیه قبل بیان فرمود و در این آیه نتیجه شکیبایی و پاداش صبرشان را ذکر میفرماید و اگر در فضیلت صبر تنها همین آیه بود کافی بود زیرا همه خیرات دنیوی و اخروی را شامل است چنانچه در برهان از حضرت صادق علیه السّلام در ضمن حدیثی روایت کرده که فرمود خداوند میفرماید

اعطیته ثلاث خصال لو اعطیت واحدة منهنّ ملائکتی رضوا بها ثم تلا هذه الایة

خصلت اولی که برای صابرین در این آیه ذکر فرموده «صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» میباشد و چنانچه در ذیل آیه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ گذشت «1» صلوة بمعنی اراده خیر است و صلوات که جمع آنست شامل جمیع خیرات دنیوی و اخروی میشود و معلوم است مراد از ارادة در باب اراده حق انفکاک پذیر نیست.

خصلت دوم «رحمة» است و در باب شمول رحمت دو چیز لازم است یکی از جهت فاعل که تامّ الفاعلیه باشد و چنانچه معلوم است و در آیات بسیار تصریح شده 1- مجلد اول ص 153

ص: 261

رحمت حق همه چیز را فرا گرفته «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» «1» «رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً «2» و دیگر از جهت قابل که باید استعداد و قابلیت رحمت را دارا شود و چنانچه از این آیه استفاده میشود صابر بواسطه صبر خود را قابل رحمت حق نموده پس وقتی فاعل تام الفاعلیه و قابل تام القابلیه شد جمیع انحاء رحمت حق شامل حال او میشود خصلت سوم اهتداء است که در جمله وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ بیان شده و اهتداء بمعنی قبول هدایت است یعنی اینان بجمیع نعم الهیه از نعم دینیه مانند ایمان و تقوی و اخلاق حمیده و نعم دنیویه که اهمّ آنها اطمینان نفس و عدم تشویش خاطر است و نعم اخرویه که بهشت و روح و ریحان باشد هدایت یافته و نائل میشوند.

[سوره البقرة (2): آیه 158] ...... ص : 262

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ (158)

(همانا صفا و مروه از نشانه های خداست پس هر که حجّ خانه خدا و یا عمره بجای آورد گناهی نیست بر او که بر صفا و مروه طواف کند و هر که نیکویی بجای آورد محققا خداوند قدردان و داناست) صفا و مروه نام دو کوه است در مکه و سعی بین صفا و مروه یکی از اعمال حج و عمره است و آن هفت شوط است که از صفا شروع و بمروة ختم میگردد به این طریق که چهار مرتبه از صفا بطرف مروه و سه مرتبه از مروه بصفا میروند و وقتش بعد از طواف کعبه و نماز طواف است و در عمره باید در حال احرام سعی کنند و پس از سعی تقصیر نموده و محلّ شوند و در حج باید در حالی که محلّ میشوند انجام دهند 1- سوره اعراف آیه 155

2- سوره مؤمن آیه 7

ص: 262

چون اعمال عمره پنج چیز است: احرام، طواف، نماز طواف، سعی بین صفا و مروه و تقصیر و بعد از تقصیر محلّ میشوند و اعمال حج عبارتند از احرام، وقوف بعرفات وقوف بمشعر، رمی جمره عقبی، ذبح، تقصیر، و سپس محلّ میشوند و بقیه اعمال را بجای میآورند که طواف حج و نماز طواف، سعی بین صفا و مروه، بیتوته دو شب (11- 12) در منی و رمی جمرات ثلاث، طواف نساء، نماز طواف، توقف در منی «روز دوازدهم تا ظهر و رمی جمرات ثلاث در روز سیزدهم در بعض موارد و تفصیل آن در فقه در باب مناسک حج مذکور است.

و سرّ حکمت سعی بین دو کوه صفا و مروه را بعضی گفتند چون هاجر در طلب آب یا در طلب انیس که رفع وحشت از او شود هفت مرتبه از اینکوه بآن کوه رفت این عمل تشریع گردید چنانچه هر دو مستفاد از اخبار است و ممکن است یکی از حکم آن اشاره بصحرای قیامت و سرگردانی و حیرانی مردم را در طلب پناهگاه و راه نجاتی باشد که از اینطرف بآنطرف میروند و میدوند و نمی یابند.

و اصل صفا بمعنی سنگ نرم و سخت و مروه بمعنی سنگ سپید درخشان و یا سنگ بسیار سخت است.

«مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» شعائر جمع شعیرة بمعنی علامت و نشانه است و شعائر اللَّه یعنی چیزهایی که نشانه دین و ایمان بخداست بنا بر این هر چه نشانه و علامت دین و ایمان باشد جزو شعائر الهی است و از همین قبیل است مشعر الحرام و تمام مقامات حج و اماکن مشرفه و مجالس موعظه و بیان احکام و فضائل خاندان پیغمبر و مساجد و اعیاد و سوگواریها همه از شعائر دین است و تعظیم شعائر مذهبی ممدوح بلکه در بسیار از موارد لازم و نشانه تقوی است چنانچه میفرماید

ص: 263

وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ «1» فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ کسی که حجّ خانه خدا کند یا عمره انجام دهد چه حجّ واجب باشد که باستطاعت یا نذر و یا نیابت و نحو اینها واجب شده باشد و چه حجّ مستحبّ و چه عمره مفرده باشد و چه عمره تمتع.

فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما جناح بمعنی گناه است و نفی جناح افاده تجویز و ترخیص میکند و تعبیر باین عبارت با اینکه سعی بین صفا و مروه لازم و واجب است برای دفع توهم حذر است چنانچه در حدیثی که مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده میفرماید: «

و ان المسلمین کانوا یظنون ان السعی بین الصفا و المروة شیئی صنعه المشرکون فانزل اللَّه إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الایة

» و در حدیث دیگر دارد که مشرکین بتی در صفا نصب کرده بودند بنام اساف و بتی در مروة بنام نائله و در موقع سعی آنها را لمس میکردند، و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در عمرة القضا با مشرکین شرط کرد که در موقع سعی مسلمین بتها را بردارند و چون پیغمبر و مسلمین سعی نمودند آنها را برگردانیدند و مردی از مسلمین هنوز سعی ننموده بود و توهم کرد که دیگر سعی لازم نیست، این آیه نازل شد.

و نظیر این در مورد قصر است که میفرماید وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ «2» که مسلمانان توهم نمودند که در مسافرت و در مورد خوف لازم است نماز را تمام کنند این آیه نازل شد و ترخیص قصر را بیان نمود با اینکه بنا بر مذهب شیعه لازم است 1- سورة الحج آیه 33

2- سوره النساء آیه 102

ص: 264

و طواف و تطوف بمعنی دور چیزی گردیدن است مانند طواف حول البیت و تعبیر از سعی بین صفا و مروه بتطوف، باعتبار اینست که سعی کننده رفت و آمد میکند کانّه دور میزند ولی سعی اعمّ است از ذهاب و ایاب و ذهاب تنها و از این جهت تعبیر بطواف احسن و افصح است.

وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً تطوع از طوع بمعنی طاعت است و تطوع خیر، بمعنی عمل خوبی را از روی طوع انجام دادن است از اینجهت گفتند تطوع در مورد عمل مندوب استعمال میشود بنا بر این ظاهر اینست که مراد از تطوع خیر سعی بین صفا و مروه است که در حج و عمره مستحبی انجام میشود زیرا حج و عمره مستحبّ هم بدون سعی صحیح نیست.

و مراد خصوص سعی بین صفا و مروه نمیباشد زیرا دلیل بر استحباب آن مستقلا از نظر اخبار و فتاوی علماء نداریم و همچنین مراد از تطوع خیر اتیان بجمیع خیرات و طاعات نمیباشد زیرا مناسبت با جملات آیه ندارد.

فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ جواب جمله شرط است و تعبیر بشاکر از باب لطف و عنایت است و گرنه کسی نعمتی بخدا نمی دهد و نفعی از اعمال کسی عاید خدا نمیشود که شکر و قدردانی آن را بجای آورد. یعنی خداوند باعمال بندگان جزای نیکو میدهد و عالم بافعال آنهاست و هیچ فعلی را بدون جزاء نمیگذارد و عمل خیری در پیشگاه او از بین نمیرود.

[سوره البقرة (2): آیه 159] ..... ص : 265

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159)

(محققا کسانی که آنچه را از نشانه های آشکارا و هدایت که نازل کرده ایم

ص: 265

می پوشانند بعد از آنکه برای مردم آن را در کتاب بیان نمودیم، آنان را خدای لعنت میکند و از رحمت خود دور میسازد و لعنت کنندگان آنان را نیز لعنت می کنند).

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ کتمان بمعنی اخفاء و پوشانیدن آن چیزی است که حق و واقع باشد و انکار و ترک اظهار آن است، و کتمان بسا واجب و یا مستحبّ است و آن کتمان سرّ است که بحسب موارد آن واجب یا مستحبّ میگردد مانند کتمان سرّ برادران دینی و کتمان سرّ ائمه اطهار علیهم السّلام و تقیّه، و اخبار در مدح آن بسیار وارد شده و اذاعه و فاش نمودن سرّ که ضد کتمان است بسیار مذموم و بسا موجب قتل نفوس و افساد بین مسلمانان و بسا موجب قتل امام علیه السّلام میگردد و در سفینة البحار از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

جمع خیر الدنیا و الاخرة فی کتمان السرّ و مصادقة الاخیار و جمع الشرّ فی الاذاعة و مؤاخات الاشرار

» و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرموده «

نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همّه لنا عبادة و کتمانه لسرّنا جهاد فی سبیل اللَّه

» و کتمان بسا حرام و کبیره بلکه موجب کفر و خلود در عذاب میگردد و آن کتمان علم است در جایی که اظهار آن واجب باشد و مورد تقیه هم نباشد چنانچه از حضرت عسکری علیه السّلام از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود:

«من سئل عن علم فکتمه حیث یجب اظهاره و تزول عنه التقیة جاء یوم القیمة ملجما بلجام النار

» و مورد آیه شریفه از این قبیل است.

ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مراد از بینات ادله و براهینی است که خداوند از راه توسط انبیاء و ائمه برای مردم بیان فرموده و معجزات و خوارق عاداتی است که از آنها صادر شده، و مراد از هدی، علوم و احکام و قوانینی

ص: 266

است که برای سعادت بشر در دنیا و آخرت توسط انبیاء و کتب آسمانی و اخبار معصومین بیان نموده است و آیه اگرچه شأن نزول آن در مورد یهود و نصاری است که صفات رسول را که در کتب انبیاء سلف دیده بودند و مانند روز روشن برای آنها معلوم شده بود که این همان پیغمبری است که موسی و عیسی و سایر انبیاء خبر داده اند کتمان نموده و منکر شدند، ولی مورد مخصّص نیست و آیه عامّ و شامل هر کسی است که ما انزل اللَّه را کتمان کند.

مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان نمودیم و این کتاب اعم از تورات و انجیل و زبور و قرآن و صحف انبیاء سلف است و کتمان آنچه خدا در کتاب بیان نموده یا باین است که در دسترس مردم قرار ندهند و برای مردم اظهار نکنند چنانچه دأب یهود بوده و یا تحریف و توجیه و تأویل نمایند چنانچه یهود و نصاری نسبت ببشارات نبوة پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مخالفین نسبت بآیات داله بر خلافت و امامت امیر المؤمنین علیه السّلام نمودند.

أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ لعن بمعنی طرد و ابعاد و دور نمودن از رحمت است در مقابل صلوة که بمعنی اراده خیر و قرب برحمت است و مراد از لاعنون کسانی هستند که از جانب خدا مأمور و مأذون بلعن کردن میباشند مانند ملائکه و انبیاء و اولیاء و مؤمنین، و چون در مورد لعن بنصّ اخبار بسیار محقق شده که لعن مؤمن جایز نیست، از این آیه استفاده میشود که کتمان ما انزل اللَّه موجب کفر می شود که مستحق لعن می گردد چنانچه از آیه بعد هم می توان استفاده نمود بواسطه استثنایی که ذکر مینماید.

ص: 267

[سوره البقرة (2): آیه 160] ..... ص : 268

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (160)

(مگر کسانی که توبه نمودند و اصلاح گذشته نمودند و آنچه را خداوند نازل فرموده بود بیان نمودند پس بر ایشان برحمت خود بازگشت میکنیم و من توبه پذیرنده و بخشاینده هستم) إِلَّا الَّذِینَ تابُوا استثناء از لعن درباره کتمان کنندگان است که با سه شرط از این لعنت خارج میشوند:

1- توبه و پشیمانی از کتمانهای گذشته و حقیقت توبه همان ندامت است چنانچه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: «

کفی فی التوبة الندم

» 2- اصلاح ضررهایی که در اثر کتمان متوجه شده از اضلال مردم و اضرار بآنان و غیره که باید تدارک شود.

3- تبیین آنچه کتمان نموده باین معنی که حقیقت را بیان کند و دیگر کتمان ننماید.

و از این آیه استفاده میشود که توبه مرتد قبول است زیرا مفاد آیه اینست که انسان بکتمان نمودن حقیقت کافر و مستحق لعن و عذاب میگردد و بتوبه از کفر و استحقاق لعن بیرون میآید و تفسیر کلمه تاب و بیان توبه و همچنین تفسیر تواب و رحیم در ضمن بیان کلمه استغفار گذشت «1»

[سوره البقرة (2): آیه 161] ..... ص : 268

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (161) (1) مجلد اول صفحه 180

ص: 268

(محققا کسانی که کافر شدند و مردند در حالی که کافر بودند، لعنت خدا و ملائکه و مردم همگی بر آنان خواهد بود) این آیه شریفه بمنزله استثناء از استثناء است یعنی کسانی که توبه کرده و اصلاح نمودند (و ما انزل اللَّه) را بیان داشتند از مورد لعن بیرونند بشرط اینکه در این عالم توبه کرده و تدارک نمایند اما کسانی که قبل از موت موفق بتوبه نشوند و با حال کفر از دنیا بروند مورد لعن خدا و ملائکه و همه مردم خواهند بود و لو در حین موت یا بعد از موت یا در قیامت پشیمان شوند که برای آنها سودی نخواهد بود و مسلما همه کفار در روز قیامت نادم میشوند و یکی از اسماء قیامت یوم الحسرة و الندامة است ولی این توبه و ندامت نتیجه ای نخواهد داشت و این مطلب مفاد بسیاری از آیات شریفه است مانند آیه شریفه وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ «1» و آیه شریفه آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ «2» که درباره توبه فرعون است و غیر اینها از آیات دیگر.

کلمه اجمعین تأکید برای الناس است و عموم مردم را شامل میشود و لذا این اشکال توهم میشود که عموم مردم کفار را لعن نمیکنند زیرا بسیاری از مردم کافرند و کفار که خودشان را لعنت نمیکنند؟

و جواب از اشکال اینست که اولا مفاد این آیه با آیه قبل متفاوت است زیرا در آیه قبل اخبار از لعن خدا و لاعنین است و مفاد این آیه انشاء است یعنی لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر اینان باد خواه لعنت بکنند یا نکنند و ثانیا لعن بمعنی طرد و تبعید از رحمت حق است و عمده آن در قیامت است زیرا در دنیا 1- سورة النساء آیه 22

2- سوره یونس آیه 91

ص: 269

رحمت رحمانی حق شامل حال کفار هم میشود، و فردای قیامت حتی خود کفار یکدیگر را لعن میکنند چنانچه صریح آیه شریفه است وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً «1» و ثالثا کفر بمعنی ستر حق است و این خوی زشت و بدی است که همه عقلا آن را مذموم میدانند مانند ظلم و بخل و کبر و سایر اخلاق رذیله بنا بر این کفار هم کفر را مذموم دانسته و کافر را مذمت میکنند و اختلاف در مصداق است بنا بر این کافر هم کفار را لعن میکند اگر چه خود و هم کیشان خود را کافر نمیداند، و شاید مفاد حدیث شریفی که از حضرت باقر (ع) در اغلب کتب مانند مجمع و جامع و سفینه نقل کرده اند که فرمود: «

ان اللعنة اذا خرجت من فی صاحبها ترددت بینها فان وجدت مساغا و الا رجع الی صاحبها

» همین باشد، زیرا مساغ لعن کافر است و اگر صاحب لعن کافر باشد بخودش برمیگردد.

و نکته دیگر که از این آیه استفاده میشود اینست که قبولی توبه وجوب عقلی ندارد بلکه وجوب آن از باب وعده خدا که تخلف آن محال است و وعده خدا مربوط بقبل از موت است.

[سوره البقرة (2): آیه 162] ..... ص : 270

خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (162)

(در حالی که اینان در دوزخ جاودانند و عذاب از آنان تخفیف داده نمیشود و مورد نظر خدا واقع نمیشوند) خالِدِینَ فِیها مرجع ضمیر فیها را بعضی گفتند لعنت است که در آیه سابق مذکور میباشد ولی ظاهر اینست که ضمیر راجع بجهنم است و اگر چه ذکر جهنم در آیه سابق نشده ولی مفاد آن معلوم میگردد کانّه میفرماید: 1- سورة العنکبوت آیه 24

ص: 270

اولئک علیهم لعنت اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین یدخلون فی جهنم خالدین فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ این جمله ردّ بر کسانی است که قائلند اهل عذاب پس از مدتی طبیعت آنها آتشی شده و دیگر از عذاب رنج نمیبرند و این عقیده مخالف صریح آیات و اخبار است مانند همین آیه و آیه شریفه:

کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ «1» و غیر اینها چنانچه در ذیل آیه شریفه وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ مفصلا بیان گردید «2» وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ بعضی گفتند ینظرون از انظار بمعنی مهلت دادن است یعنی مهلت توبه بآنها داده نمیشود و بعضی گفتند فترة در عذاب ندارند و مستمرا معذب خواهند بود و بعید نیست که مراد از نظر بمعنی توجه و نگاه رحمت باشد یعنی اینان مورد لطف الهی قرار نمیگیرند چنانچه در آیه شریفه میفرماید:

أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ «3»

[سوره البقرة (2): آیه 163] .... ص : 271

وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ (163)

(و معبود شما معبود یکتاست و نیست معبودی جز او که صاحب رحمت عامّ و خاصّ است) این آیه در مقام بیان توحید است و در اثبات توحید خداوند دانشمندان مسالکی اتخاذ و ادله اقامه نموده اند حکماء از طریق لزوم ترکیب که متعدد باید دارای ما به الاشتراک و ما به الامتیاز باشد و از اینجهت ترکیب لازم می آید و ترکیب با واجب الوجودی منافات دارد. متکلمین از طریق قاعده تمانع 1- سورة النساء آیه 59 [.....]

2- مجلد اول ص 282- 301

3- سوره آل عمران آیه 71

ص: 271

بتقریراتی مختلفی که نموده اند و دیگران از راه وحدت نظام عالم و تفصیل این ادله را در کلم الطیب بیان نموده ایم «1» و در اینجا فقط بذکر حدیثی که جامع ترین احادیث در باب توحید است اکتفاء میکنیم در تفسیر برهان از صدوق ره بسند متصل بهانی که از اصحاب امیر المؤمنین است نقل میکند «

قال ان اعرابیا قام یوم الجمل الی امیر المؤمنین (ع) أ تقول ان اللَّه واحد قال فحمل الناس الیه و قالوا یا اعرابی ما تری ما فیه امیر المؤمنین من تقسم القلب فقال امیر المؤمنین (ع) دعوة فان الذی یریده الاعرابی هو الذی نریده من القوم، ثم قال یا اعرابی ان القول فی ان اللَّه واحد علی اربعة اقسام:

فوجهان منها لا یجوز ان علی اللَّه عز و جل و وجهان یثبتان فیه فاما اللذان لا یجوز ان علیه فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لا یجوز لانّ من لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد اما تری انه کفر من قال انّه ثالث ثلاثة و قول القائل الواحد من الناس یرید به النوع من الجنس فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه جل ربنا عن ذلک و تعالی، و امّا الوجهان اللذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه کذلک ربنا و قول القائل انه ربنا احدی المعنی یعنی به انّه لا ینقسم فی وجود و لا عقل و لا وهم کذلک ربنا عز و جل

» شرح حدیث: وحدت را امیر المؤمنین (ع) در این حدیث بچهار قسم تقسیم نموده:

وحدت عددی، وحدت نوعی، وحدت بمعنی بی همتایی و وحدت بمعنی بساطت و دارای جزء و ترکیب نبودن، و دو قسم اول را از خدا سلب، و دو قسم دیگر را برای او ثابت نموده است.

واحد عددی چیزی است که تحت شماره در آید و چیزی که شبیه و نظیر نداشته 1- مجلد اول ص 100- 120

ص: 272

باشد در شماره نخواهد آمد و شاید مراد از عبارتی که در زبان عوام است:

«یکی بود و یکی نبود» همین باشد.

و واحد نوعی فردی است از نوع که با افراد دیگر در آن مشترک باشد یا نوعی که با انواع دیگر از حیث جنس مشترک باشند مانند فردی از افراد انسان و نوعی از انواع حیوان و نحو آن و این نیز بر خدا روا نیست زیرا هر فردی با افراد دیگر وجه مشارکتی در نوع خود دارند و همچنین هر نوعی با انواع دیگر ما به الاشتراکی دارند بنا بر این ترکیب لازم آید و ترکیب با واجب الوجودی سازگار نباشد.

و امّا واحد بمعنی بی همتا و کسی که شبیه و نظیر و عدیل و مثل و مانندی ندارد، معنایی است که بر خدا رواست و همچنین واحد باین معنی که بسیط است و هیچ قسم ترکیبی در ذات او راه ندارد نه ترکیب خارجی مانند ترکیب اجسام که از اجزاء متشتتة مرکب شده اند و نه ترکیب ذهنی مانند ترکیب انواع که از جنس و فصل مرکب شده اند و نه ترکیب و همی مانند اجناس عالیه که از آنها ببسائط تعبیر میکنند و از وجود و ماهیت مرکب شده اند یعنی وجود آنها غیر ذات آنهاست زیرا خداوند وجود او عین ذات اوست یعنی او صرف وجود و وجود محض است و از اینجهت ضدّی برای او نیست چون ضدّ وجود یا عدم است یا ماهیت و عدم که عدم است و ماهیت هم بالذات معدوم است «الماهیة من حیث ذاته لیس و من علته ایس» بنا بر این ضدی برای وجود محض تعقل نمی شود و جواب شبهه ابن کمونه هم از اینجا معلوم میگردد زیرا تعقل دوئیت در وجود محض نمیشود تا بتوان دو هویت مختلف بتمام ذات تصور نمود و تفصیل آن در کلم الطیب ذکر شده «1». 1- مجلد اول ص 104

ص: 273

و در این آیه شریفه تعبیر بواحد فرموده و در سوره توحید باحد و ممکن است فرق بین احد و واحد این باشد که احد بمعنی احدی الذات و مبرا بودن از ترکیب باشد و واحد بمعنی یکتا و بی همتا و بی شریک باشد و بقیه کلمات آیه در ضمن آیات سابقه بیان شد.

[سوره البقرة (2): آیه 164] .... ص : 274

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (164)

(محققا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی هایی که در دریا حرکت میکنند برای اینکه بمردم سود برسانند و آنچه از آب باران خداوند از آسمان فرود میآورد و زمین را بعد از مردنش بواسطه آن زنده میسازد و هر جنبنده را در زمین پراکنده می نماید و در گردش بادها و ابر که بین زمین و آسمان مسخر است هر آینه نشانه هایی است برای گروهی که تعقل میکنند) در تفسیر این آیه در چند مقام بحث میشود:

مقام اول در اثبات صانع- دانشمندان در اثبات صانع چند مسلک اتخاذ نموده اند:

1- مسلک عرفاء و جماعتی از محققین و مفاد بعض آیات و اخبار است که میگویند وجود حق تبارک و تعالی احتیاج بدلیل ندارد زیرا معرف باید از معرف

ص: 274

اجلی و دلیل از مدلول اظهر باشد و چیزی از وجود اجلی و اظهر نیست تا بتواند دلیل و معرف او باشد و ادله که بیان شده برای تنبیه غافل است. در آیه شریفه میفرماید أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «1» و حضرت سید الشهداء (ع) در دعاء عرفه عرض میکند «

أ یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الآثار هی التی توصل الیک عمیت عین لا تراک

» 2- مسلک حکماء است که از راه امکان و وجوب ثابت میکنند که ممکن الوجود در وجود خود محتاج بموجد است.

3- مسلک متکلمین است که از راه حدوث و قدم ثابت میکنند که هر حادثی محتاج بمحدث است و محدث نیز اگر حادث باشد باز محتاج بمحدث است تا منتهی بقدیم گردد و گرنه دور یا تسلسل لازم آید.

4- روش مستفاد از آیات شریفه و اخبار آل اطهار است که از آثار پی بمؤثر و از مصنوع پی بصانع و از مخلوق پی بخالق بردن است و همه این روشها در حدّ خود تمام است ولی روش چهارم از جهاتی امتیاز دارد:

1- احتیاج بترتیب مقدمات و استلزام دور و تسلسل و بطلان آن ندارد که از فهم عموم مردم خارج باشد و تنها خواص درک کنند بلکه هر ذی شعوری درک میکند که هیچ اثری بدون مؤثر و هیچ مصنوعی بدون صانع نمیشود 2- این روش در عین اینکه صانع و واجب الوجود را اثبات میکند صفات او را نیز از علم و قدرت و حیات و حکمت و کبریایی و عظمت ثابت می نماید ولی آن ادله تنها وجود واجب الوجود را اثبات میکند.

و بزرگترین و بهترین دلیل در مخلوقات که حکمت خالق را اثبات میکند 1- سوره ابراهیم آیه 19

ص: 275

نظام جملی موجودات است که همگی بر وفق حکمت مرتب و منظم گردیده و هر چیزی بجای خود قرار داده شده و سر مویی از نظام مقرره تخلف نمیکند و ممکن است انسان عامی گاهی بنظر سطحی اوضاع غیر منظمی به بیند، گاهی باران میآید گاهی نمیآید، وقتی گرم و وقتی سرد میشود موقعی باد میوزد و گاهی هوا آرام است، یکی مریض و دیگری صحیح، یکی فقیر و دیگری غنی، بعضی عزیز، بعضی ذلیل، گروهی زشت و جماعتی زیبا و هکذا حالات مختلفی که در عالم و موجودات پیدا میشود بنظرش نامنظم جلوه کند ولی بنظر دقیق اگر متوجه شود همه بجا و بر وفق نظام و حکمت است و مثل چنین شخصی مانند طفلی است که برای تماشا بکارخانه مفصلی رفته و وضع آن را مشاهده میکند کار. گاههای مختلف کارگرهای مختلف، مواد مختلف. محصولات مختلف و بسا چیزهای در هم ریخته را مشاهده میکند و متحیر شده از خود یا دیگری همی سؤال میکند و بسا اعتراض مینماید ولی شخص وارد و مهندس عالیرتبه که در آن کارخانه میرود هر چیزی را بجای خود و همه را مطابق نقشه و فائده ای که از آن ملحوظ بوده ملاحظه می نماید.

مقام دوم در شرح کلمات آیه: سماوات جمع سماء و مراد سماوات سبع است که در بسیاری از آیات تصریح شده و اصل سماء بمعنی علو و طرف بالا است و اطلاق شده بر این فضاء وسیعی که هیچکس جز علام الغیوب انتهای آن را نمیداند و خالق متعال این فضای پهناور را هفت قسمت قرار داده و هر قسمتی از آن را یک سماء نامیده بجهت خصوصیات و امتیازاتی که هر قسمتی دارا بوده از حیث اوضاع و مخلوقات و غیره و طبق آیه شریفه:

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ «1» تمام این منظومه های 1- سورة الصافات آیه 6

ص: 276

شمسی و ستارگان و کهکشانها که ممکن است بحسّ یا تلسکوپها و غیره مشاهده نمود همه راجع بآسمان اول است زیرا میفرماید: ما آسمان نزدیکتر را بستارگان زینت دادیم.

و اما سایر قسمتها و خصوصیات آنها تا کنون از دسترس علم بشر بیرون بوده جز مقداری که از ناحیه وحی و اخبار معصومین رسیده که درک حقیقت آنها نیز مقدور نبوده مانند بیت المعمور، سدرة المنتهی، جنة المأوی، کرسی عرش و نحو اینها و از ظاهر آیه شریفه وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ «1» و بعض اخبار استفاده میشود که کرسی بر آسمانها احاطه دارد و همچنین عرش اعظم بر کرسی و همه آسمانها محیط است و بالاخره فضا هر چند بسیار وسیع و پهناور است بحدی که وسعت آن از حیطه علم بشر خارج بوده ولی متناهی است زیرا مخلوق است و مخلوق غیر متناهی معقول نیست.

و ارض- در قرآن تعبیر بجمع و تصریح بسبع نشده مگر در آیه شریفه اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ «2» هر گاه مراد از مثلیت همانندی در عدد باشد، ولی این آیه نیز صراحت ندارد و ممکن است مماثلت در جهات دیگر باشد زیرا در مماثلت ادنی مشابهت کافی است لکن در اخبار و ادعیه تصریح بارضین سبع شده مانند ذکر وارد در قنوت و نحو آن، و ممکن است مراد از ارضین سبع این زمین ما و شش زمین دیگر در منظومه های شمسی دیگر باشد و اللَّه اعلم.

وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ مراد از اختلاف یا قرار دادن شب از پس (خلف) روز و روز از پس شب است و یا مراد اختلاف آنهاست در طول و قصر باختلاف فصول که در اثر قرب و بعد خورشید بسمت الرأس حاصل میشود. 1- سوره بقره آیة الکرسی

2- سورة الطلاق آیه 12

ص: 277

وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ قرار دادن کشتی را از آیات خدا شناسی با اینکه بحسب ظاهر از مصنوعات دست بشر است ممکن است بدو جهت باشد: اول اینکه مصنوعات بشر اگر چه بدست او ساخته و برای انتفاع از آن آماده میگردد ولی اگر دقت شود بوسیله بشر تنها تغییر شکل و ترکیب و تالیفی حاصل میشود ولی ایجاد مواد آن و قرار دادن خواص آن و اعطاء فکره قدرت ببشر همه از قدرت کامله حق است که اگر پای یکی از آنها لنگ شود کار بشر مختل میگردد.

و دیگر اینکه مصنوعات بشر در عین حال که فعل او و در تحت اراده و اختیار اوست مستند بپروردگار عالم و خالق و آفریدگار جهان است و بشر در انجام کاری در این عالم مانند سایر اسباب و وسائطی است که خداوند در نظام این عالم قرار داده که بقاء ذات و فعل آنها باراده و اختیار حق تبارک و تعالی است و مسبب الاسباب و موجد و مؤثر حقیقی اوست و این کلام با فاعل مختار بودن بشر منافات ندارد چنانچه توضیح آن در صفحات این کتاب ذکر شده است وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ مراد از سماء جهت بالا است چنانچه گذشت و باران بوسیله بخاراتی است که از دریا متصاعد شده و در فضای بالا متراکم میگردد و بصورت ابر در آمده و بتوسط باد در اطراف زمین منتشر می گردد و در اثر اصطکاک با یکدیگر تولید رعد و برق نموده و بالاخره در اثر تنزل درجه حرارت تبدیل بآب و متقاطر شده و بصورت باران فرود میآید و یا منجمد شده و بصورت برف و تگرگ نازل میشود و بواسطه باران گیاهها روئیده شده و جنبنده ها در زمین منتشر میشوند چنانچه میفرماید:

فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ و همه باراده و مشیت پروردگار و قدرت و حکمت اوست.

ص: 278

وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ تصریف ریاح گردیدن آنها از سویی بسوی دیگر است و اصل پیدایش باد بواسطه اینست که هوا در اثر حرارت منبسط شده و از وزن آن کم میگردد و سردی و رطوبت ذرات آن متراکم و سنگین میگردد، روی این اصل در دو نقطه مجاور اختلاف حاصل شده و هوای سنگین متوجه قسمت سبک شده و تولید باد مینماید، و از برای بادها خواصی است مانند اینکه هوا را تلطیف نموده و میکروبها را برطرف میسازد، ابرها را منتشر مینمایند در دریاها امواج تولید میکند، بعضی از آنها خاصیت تلقیح داشته و درختان را آبستن میکند و بعضی عقیم بوده که غالبا در مورد عذاب نازل شده و خرابی ها و هلاکت های اقوام گذشته بواسطه آنها بوده.

وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ پیدایش ابر بیان شد و مراد از تسخیر آن در میان آسمان و زمین مقهور بودن در حرکت و باریدن آنها باراده و مشیّت حق تبارک و تعالی است.

لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ این آیاتی که ذکر شد نشانه وجود و قدرت و حکمت پروردگار است برای کسانی که تعقل کنند و عقل خود را بکار بیندازند سعدی میگوید:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

و الّا اگر کسی تعقل نکند و چون کر و کور از آیات الهی بگذرد بحال او سودی نمی بخشد و از این جمله استفاده میشود که منکر صانع یا عقل ندارد و یا عقل خود را بکار نمی اندازد و یا اینکه آن را لگد کوب امیال و شهوات نفسانی نموده است.

مقام سوم: آیاتی که خداوند در این آیه برای خداشناسی ذکر فرموده از باب نمونه است نه اینکه آیات الهی منحصر باینها باشد زیرا آیات حق و

ص: 279

آثار قدرت و حکمت او زیاده بر این است که بتوان احصاء نمود «و فی کل شیئی له آیة، تدل علی انه واحد» و از اینجهت امام الموحدین میفرماید:

«ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه

» تنها معرفت و رشد عقلی و فکری لازم است که انسان در هر چیز آیات حق را مشاهده کند و وجود پروردگار و صفات او از علم و قدرت و حکمت و کبریایی و عظمت او را دریابد.

[سوره البقرة (2): آیه 165] .... ص : 280

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ (165)

(و بعضی از مردم کسانی هستند که امثال و اضدادی از غیر خدا اتخاذ نموده و آنان را مانند دوست داشتن خدا دوست میدارند و کسانی که ایمان آوردند دوستی آنان نسبت بخدا شدیدتر است و اگر به بینند کسانی که ستم نمودند هنگامی که عذاب را می بینند، اینکه همه قوت و توانایی از آن خداوند است و اینکه خدا سخت عذاب کننده است) این آیه درباره کسانی است که بوجود حق و بخدایان دیگری که بزعم خود مثل او میدانند معتقد میباشند (مانند نصاری که عیسی و روح القدس را در خدایی خدا شریک میدانند) زیرا ندّ بمعنی مثل است تا ممثل نباشد مثل معنی ندارد بنا بر این شامل منکرین خدا نیست و همچنین مشرکینی را که می گویند.

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی شامل نمیشود زیرا اینان بتها را مخلوق خدا میدانند و تنها برای تقرب بخدا عبادت آنها را مینمایند و همچنین شامل عبده

ص: 280

شمس و کواکب و نحو اینها نیز نمیشود برای اینکه آنان نیز اینها را مخلوق خدا ولی مؤثر در عالم میدانند، بنا بر این تنها شامل کسانی میشود که در عرض خدا خدایانی قائل هستند و عبادت آنها را در عرض عبادت خدا میدانند و از اینجهت به «من» تبعیضیه تعبیر فرمود، و محبت آنها را هم در عرض محبت خدا می پندارند یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ و معلوم است کسی که مثل برای خدا فرض کند خدا را نشناخته و محبت او نسبت بخدا محبّت ناقصی است و امّا مؤمن بخدا که ذات مقدس حق را از همه عیوب و نواقص منزه و او را واجب الوجود و مستجمع جمیع کمالات و صفاتش را عین ذات میداند و شریک و عدیل و مثل و مانندی برای او نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و عبادت قائل نیست محبتش نسبت بحق بیشتر و شدیدتر است بلکه هر چه را دوست دارد برای دوستی خدا و اطاعت اوامر اوست حتی پیغمبران و اوصیاء و اولیاء و مؤمنین و پدر و مادر و اقارب را برای خدا دوست میدارد، از اینجهت میفرماید وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ جواب لو در آیه محذوف است و (ان القوة للَّه) مفعول یری است و أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ عطف به مفعول است و معنی اینست که اگر ستمکاران یعنی کسانی که شریک و ندّ برای خدا قائل شدند بمفاد إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ یا مطلق ستمکاران از ظالمین بنفس و غیره.

موقعی که عذاب الهی را مشاهده میکنند به بینند که همه قوّة و قدرت و نیرو برای خداست و کسانی را که شریک خدا قرار داده ضعیف و عاجز و ذلیل حق هستند و به بینند که خدا سخت عذاب کننده است هر آینه از گمراهی و اشتباه خود دست برمیدارند و برای خدا شریک قائل نمیشوند.

و شدید صفت خداست یعنی سخت شکنجه دهنده چنانچه می فرماید:

ص: 281

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ «1» و در دعای افتتاح است «

انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمة

» و صفت عذاب هم واقع میشود چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ «2» و مرحوم مجلسی در حق الیقین از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده که فرمود «برای اهل جهنم نقب ها در میانه آتش زده و پاهای ایشان را زنجیر و دستها در گردن غل، و بر بدنها پیراهنها از مس گداخته و حبه ها از آتش پوشانیده و درهای جهنم بر روی آنها بسته و هرگز نسیمی بر آنها داخل نشود و غمّ از آنها برطرف نگردد و پیوسته عذابشان شدید و عقابشان تازه و جدید است نه خانه خراب میشود و نه عمر بسر میآید از مالک درخواست کنند که از خدا بخواهد عمر آنان پایان یابد جواب گوید شما همیشه اینجا هستید.

[سوره البقرة (2): آیه 166] ..... ص : 282

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166)

(هنگامی که بیزاری میجویند کسانی که پیروی شدند از کسانی که پیروی آنان را نمودند، و عذاب را مشاهده نمودند و همه اسباب از آنها بریده شد) «اذ» بدل یا عطف بیان از إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ در آیه قبل است «و تبرء» از برائت بمعنی بیزاری و دوری جستن از چیزی است و از همین باب است برائت ذمّه از دین و برائت خدا و رسول از مشرکین در سوره برائة أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ و برائت شیطان از مطیع خود در روز قیامت إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکَ «3» و برائت 1- سورة المائده آیه 98

2- سوره آل عمران آیه 3

3- سوره حشر آیه 16

ص: 282

از اعداء دین و مخالفین که از ارکان ایمان در باب تولی و تبری است، و مراد در این آیه بیزاری جستن رؤسای کفار از تابعین خودشان است در روز قیامت، و الَّذِینَ اتُّبِعُوا متبوعان و رؤساء میباشند که آنها را متابعت و پیروی می کردند الَّذِینَ اتُّبِعُوا پیروان و متابعت کنندگان، و این اظهار برائت در موقعی است که عذاب را مشاهده میکنند.

وَ رَأَوُا الْعَذابَ الف و لام العذاب ممکن است برای عهد و اشاره بآن عذابی باشد که مخصوص ائمه کفر و رؤسای مشرکین است زیرا عذاب آنان سخت تر از عذاب دیگران است برای اینکه علاوه بر عقاب کفر و اعمال ناشایسته خویش، در عذاب متابعین و پیروان خود هم شریکند چه کسانی که در زمان خود از ایشان پیروی نموده و چه کسانی که بعد از آنان روش ایشان را تعقیب کرده باشند چنانچه از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده «

من سنّ سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة» «1»

و در ذیل آیه شریفه مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً «2» از ائمه طاهرین (ع) روایت شده که مراد از قتل نفس اضلال و گمراه نمودن مردم است و بنا بر این تأویل عقاب اضلال بسیار بزرگ است و از اینجهت رؤسای کفار در قیامت از متابعین خود بیزاری جسته و سلب تابعیت میکنند.

وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ ممکن است اشاره بآن اسبابی باشد که در دنیا برای آنان فراهم بود از قوّه و قدرت و عده و عدة و مال و منال که هر کاری میخواستند میکردند و هر ظلم و تعدی که مینمودند رادعی نداشتند ولی اینک دست آنها از همه این اسباب کوتاه است و اولی اینست که الف و لام آن برای 1- ج 15 بحار ص 181

2- سوره مائده آیه 35

ص: 283

استغراق باشد تا عموم اسباب را شامل شود یعنی همه اسباب نجات از آنها گرفته و هیچ چاره و راه نجاتی برای آنان نیست.

[سوره البقرة (2): آیه 167] ..... ص : 284

وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ (167)

(پس کسانی که پیروی میکردند میگویند کاش میشد که برای ما برگشتی بود تا از شما بیزاری جوییم چنانچه شما از ما بیزاری جستید، این چنین خداوند کارهای آنان را که اسباب حسرت بر ایشان است بآنان ارائه میدهد و اینان از آتش بیرون رونده نیستند) لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً این قسمت مقاله تابعین است که میگویند اگر برای ما برگشتنی بود از این رؤساء بیزاری می جستیم و دیگر اطاعت آنها را نمیکردیم، و آنان را بخود وامیگذاردیم همین طور که اینان از ما بیزاری جستند و ما را بخود واگذاردند و لو برای تمنّی است و کرّة بمعنی رجوع و بازگشت است.

کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ یعنی روز قیامت اعمال آنان را اسباب حسرتشان قرار دادیم چه آن روز یوم الحسرة و الندامة است و اسباب حسرت در آن روز بسیار است، از آن جمله است عقوبت معاصی که چه اندازه سخت و طاقت فرساست و هیچیک از آنها از قلم نیفتاده و در نامه اعمال ثبت گردیده است.

یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً «1» دیگر مثوبات و مقامات عالیه است که بواسطه ترک عبادات از واجب و مستحبّ از دست داده است. 1- سورة الکهف آیه 47 [.....]

ص: 284

دیگر مسامحه در ازاله اخلاق رذیله که موجب انحطاط از مراتب انسانی و دخول در زمره بهائم و سباع و شیاطین است و دیگر کوتاهی در تخلق باخلاق حمیده و فضائل انسانی است که او را از مصاحبت و حشر با انبیاء و اولیاء و مقربان محروم گردانیده و دیگر کوتاهی در صرف اموال و قوی و سایر نعم الهی در مصارف خیر و صلاح است بویژه اگر مالی را در تحصیل آن زحمت کشیده و خود در خیرات صرف ننموده ولی وارث صالحی داشته که آن مال را در مصارف خیریه صرف نموده و در قیامت از مثوبات آن بهره مند گردیده و این محروم شده و حسرت آن برایش مانده است چنانچه اخباری باین مضمون از ائمه (ع) رسیده و دیگر دوری جستن از معاشرت با انبیاء و اولیاء و علماء و اخذ ننمودن احکام دین و معارف الهی از آنها و معاشرت با فساق و فجار و متابعت آنهاست که مورد آیه است و غیر اینها از اسباب حسرت و ندامت که در قیامت است.

وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ این قسمت یکی از ادله خلود است که بیان آن در ذیل آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ گذشت «1»

[سوره البقرة (2): آیه 168] ..... ص : 285

یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (168)

(ای مردم بخورید از آنچه در زمین است در حالی که حلال و پاکیزه است و گامهای شیطان را پیروی نکنید که او برای شما دشمن آشکارایی است) یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب شامل جمیع افراد بشر است بواسطه عموم «الناس» و 1- مجلد اول ص 283

ص: 285

چون پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث بکافه انام است و همه محکوم باحکام او میباشند و کلمه «کلوا» اگر چه امر است و امر ظاهر در وجوب میباشد ولی در این مقام مفادش مجرد ترخیص است زیرا در مقام توهم حذر است و امر در چنین موردی مفید اباحه میباشد علاوه بر اینکه قرائن حالیه، داخلیه و خارجیه همه مؤیّد بلکه معین این معنی است، و من در مِمَّا فِی الْأَرْضِ تبعیضیه است یعنی از بعض چیزهایی که در زمین است بخورید زیرا همه چیزهای زمینی قابل اکل نیست «حلالا» حال است از ما موصوله یعنی در حالی که آنچه در زمین حلال است و اختلاف شد که آیا اصل در اشیاء اباحه یا حذر است یعنی مقتضای اصل اولی اباحه است مگر آنکه منعی از طرف شارع برسد و یا اینکه حذر است مگر اینکه ترخیصی برسد و این اختلاف چندان ثمره علمی ندارد زیرا از آیات و اخبار مسلم و مبرهن شده که اصل ثانوی بر حلّیت جمیع اشیاء است تا منعی وارد شود.

مانند همین آیه و آیه شریفه قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً الایة «1» «طیبا» حال بعد از حال است و طیّب بمعنی گوارا و ملایم طبع انسان است که خداوند همه مأکولات از حبوبات و فواکه و حیوانات حلال گوشت و لبنیات و غیر اینها را پاکیزه و ملایم طبیعت آدمی قرار داده مگر اینکه عارضه از مرض و نحو آن برای انسان عارض شود و مقابل طیب خبیث است یعنی چیز پلید که منافر طبع باشد و خلقت خبائث برای خوردن نشده بلکه فوائدی دیگر در آنها ملحوظ بوده و از اینجهت اکل آنها حرام شده چنانچه میفرماید:

وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ «2» 1- سورة الانعام آیه 146

2- سوره الاعراف آیه 156

ص: 286

و برای اکل، اطلاق دیگری است و آن مطلق تصرف است چنانچه در آیه شریفه است لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ «1» یعنی اموالتان را در میان خودتان بباطل صرف نکنید.

و همچنین برای طیّب و خبیث اطلاقات دیگری است مثل اینکه بر مؤمن و کافر و عادل و فاسق و معصوم و غیر معصوم و خوش خلق و بد خلق و خوش بو و بد بو و نحو اینها اطلاق میشود مانند آیه شریفه الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ «2» وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ خطوات جمع خطوة بمعنی گام است یعنی قدم جای قدم شیطان نگذارید و دنبال او نروید و از او پیروی ننمائید و مراد از خطوات شیطان اموری است که مطابق غرض و مقصد شیطان و خلاف غرض الهی باشد و از خطوات شیطان که مورد آیه است اینست که انسان بعض محللات الهی را بر خود حرام کند مانند ریاضات باطله که بعض صوفیه دارند مثلا مأکولات حیوانی را نمی خورند یا آمیزش با زنان را بر خود حرام میکنند و یا رهبانیت اختیار میکنند و امثال اینها و اخبار بسیاری در تفسیر خطوات باین معنی و مذمت آن وارد شده چنانچه در برهان نقل کرده که حضرت باقر بطارق که قسم خورده بود بر طلاق و عتق و نذر فرمودند «

یا طارق انّ هذا من خطوات الشیطان

» و نیز روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام درباره کسی که قسم خورد بر ترک عملی که فعلش بهتر است فرمود «

انّما ذلک من خطوات الشیطان

» «و حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم درباره عده از صحابه که بنحوی ترک لذائذ دنیا را نموده بودند فرمود:

«ما بال اقوام من اصحابی لا یأکلون اللحم و لا یشمون الطیّب و لا یأتون النساء» 1- سوره النساء آیه 33

2- سورة نور آیه 26

ص: 287

«اما انّی اکل اللحم و اشم الطیب و اتی النساء فمن رغب عن سنتی فلیس منی» «1»

و همچنین خوردن چیزهایی که حرام است و امروزه متداول شده است از خطوات شیطان است بلکه چنانچه اشاره شد مطلق معاصی و ارتکاب فحشاء و منکرات و قبایح عقلیه و عرفیه همه از خطوات شیطان است و نباید از آنها پیروی نمود چنانچه می فرماید إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ «2».

إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ عداوت شیطان با اولاد آدم آشکارا و هویداست چنانچه خودش قسم یاد کرده فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ «3» و نیز گفته ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ «4» و خداوند درباره او می فرماید وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ «5» و دشمنی او با آدم و زوجه اش و بیرون کردن آنها را از بهشت واضح ترین برهان بر عداوت او با آدم و اولاد اوست.

[سوره البقرة (2): آیه 169] ..... ص : 288

إِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (169)

(همانا شیطان شما را ببدی و اعمال زشت امر می کند و به اینکه بگوئید بر خدا آنچه را نمی دانید) امر شیطان بمعنی ظاهر امر که طلب ما فوق از ما دون باشد نیست بلکه بمعنی وسوسه است که عبارت از خطور در قلب باشد که منشأ اولیه فعل اختیاری است و 1- سفینة و برهان

2- سورة المائده آیه 92

3- سوره ص آیه 83

4- سورة الاعراف آیه 16

5- سوره سبأ آیه 19

ص: 288

از آن بخیال سوء تعبیر میکنیم، در مقابل الهام ملک که آنهم خطور قلبی است و بخیال خیر تعبیر میشود و در اینجا ممکن است چند سؤال یا اشکال بشود:

1- ارتباط شیطان با انسان و ورود او در قلب انسان بچه نحو است؟

2- چگونه ممکن است یک نفر با میلیونها افراد بشر که در اطراف عالم اند در زمان واحد تماس بگیرد و هر یک را بنحوی اغواء نماید.

3- آیا این تسلط شیطان بر افراد انسان از جانب خداوند حکیم خلاف حکمت و عدل نیست؟

و جواب از این سؤالات یا اشکالات اینست که؟

اولا مراد از قلب، روح انسانی است که جوهر مجرد از ماده و صورت است نه قلب صنوبری جسمانی، و ارتباط شیطان و وسوسه او نسبت بانسان و همچنین الهام ملائکه چون جنبه روحانی دارد از اینجهت بوسائل مادی و جسمانی نمیتوان تشخیص داد ولی آثار وسوسه و الهام در روح انسان نمایان است اما چون وسوسه شیطان و وساوس نفسانی انسان که منشأ آن قوه واهمه است در طول یکدیگرند و در عرض هم نیستند بسا انسان همه را مستند بخود میداند و متوجه وسوسه شیطان نمیگردد در حالی که او مراقب و مترصد انسان و آدمی او را نمی بیند و متوجه او نیست چنانچه در قرآن می فرماید إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ «1» او با گروهش شما را می بینند بطوری که شما آنها را نمی بینید بنا بر این ارتباط دو شیئی روحانی و مجرد مانع و محظوری ندارد.

و ثانیا شیطان دارای افراد و اعوان بسیار است چنانچه از آیه شریفه:

إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ الایة و آیات و اخبار بسیار استفاده میشود بلکه طبق بعضی آیات و اخبار افراد آنها بیشتر از افراد انسانند چنانچه از آیه شریفه: 1- سورة الاعراف آیه 26

ص: 289

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ «1» استفاده میشود زیرا شیاطین از طایفه جنّ میباشند و همچنین درباره صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

فانّها تفک بین لحی سبعمائة شیطان» «2»

علاوه بر اینکه احاطه شیطان از قبیل احاطه ملک است و اینگونه تزاحمات و موانع در امور مادّی و جسمانی مانند افراد بشر است.

«و ثالثا» شیطان تسلطی بر افراد بشر بطوری که آنان را ملزم باعمال زشت کند ندارد بلکه عمل او وسوسه و خطور در قلب است و به هیچ وجه سلب اختیار از انسان نمی نماید منتهی الامر نفوس شریره و دلهای ناپاک باختیار خود دنبال وسوسه او میروند چنانچه خودش می گوید: ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ «3» و وجود او در عالم کبیر مانند وجود قوه واهمه در عالم صغیر (انسان) است و همان فوائدی که بر وجود قوه واهمه در انسان مترتب است بر وجود شیطان در عالم نیز مترتب میباشد.

بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ سوء بمعنی بدی و اسائه بمعنی بد کردن و سیئة بمعنی عمل بد است و بدی عمل یا بواسطه قبح ذاتی عقلی است مانند ظلم و بسیاری از رذائل اخلاق و یا بواسطه قبح شرعی است مانند نوع معاصی، و بسا بدی عمل بواسطه زشتی آن در نظر عرف است که از اینگونه اعمال بکارهای خلاف مروت تعبیر میکنند و فحشاء بر عمل زشتی است که زشتی آن واضح و هویدا و عظیم باشد و زشتی آن از حد در گذرد از اینجهت زنا را فحشاء و زناکار را فاحشه گویند و کسی که کلام زشت و رکیک از او صادر شود او را فحاش گویند.

و نسبت بین سوء و فحشاء عموم و خصوص مطلق است یعنی هر فحشایی بد است ولی ممکن است عمل بدی بحدّ فحشاء نرسد. 1- سوره انعام آیه 128

2- جامع السعادات ص 128

3- سوره ابراهیم آیه 27 [.....]

ص: 290

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ نسبت دادن چیزی بخدا که از طریق عقل و شرع ثابت نشده باشد افتراء و کذب بر خداست و بدعت که بمعنی زیاد کردن چیزی در دین است که از دین نباشد از این قبیل است و مبدع از نظر شرایع الهی کافر و مستوجب آتش است و آیات و اخبار در مذمت و نکوهش و عقوبت اهل بدعت بسیار وارد شده و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام از حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود «

کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار

» و در سوره یونس می فرماید قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ «1» و نهی شدید شده از گفتار بدون علم و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

انهاک عن خصلتین فیها هلاک الرجال انهاک ان تدین اللَّه بالباطل و تفتی الناس بما لا تعلم» «2»

و در فرائد در باب هفتم در ضمن حدیثی که قضات را تقسیم می نماید از جمله اهل آتش میشمارد «

رجل قضا بالحق و هو لا یعلم

» که حتی مجرد عدم علم در قضاوت و لو مطابق با واقع باشد سبب دخول در آتش است و حتی در روز روزه اگر بطور جزم چیزی را بخدا و رسول نسبت دهد و حال آنکه نمیداند جزو کذب بر خدا و رسول و امام است و سبب بطلان روزه اش میشود.

[سوره البقرة (2): آیه 170] .... ص : 291

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (170)

(و هر گاه بایشان گفته شود که پیروی کنید آنچه را خدای نازل کرده، گویند بلکه ما پیروی میکنیم آنچه را پدران خود را بر آن یافتیم، آیا اگر پدران ایشان 1- سوره یونس آیه 60

2- کافی باب النهی عن القول بغیر علم

ص: 291

چیزی را تعقل نمیکردند و هدایت نیافته بودند باز از آنان پیروی میکنند) «اذا قیل» قائل پیغمبران الهی و مؤمنین بآنان هستند که از وظائف مهمه آنها ارشاد و هدایت است و مرجع ضمیر در لهم همه کفار و مشرکینند و وجهی برای اختصاص ببعضی دون بعض دیگر ندارد.

«اتبعوا» امر ارشادی است یعنی بحکم عقل پیروی دستورات الهی لازم است مانند امر در أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ که اعمال مولویت در آن نشده و جز مثوبات و یا عقوبات احکام و تکالیف چیزی بر موافقت یا مخالفت آن مترتب نیست.

ما أَنْزَلَ اللَّهُ کلمه ما دارای عموم و شامل قرآن و همه احکام و دستورات الهی از واجب و مستحبّ و معاملات و غیره میشود بلکه شامل همه کتب آسمانی و دستورات الهی است زیرا این سخن همه انبیاء و جواب همه منکرین آنها است قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا جواب کفار است که حاضر بپیروی دستورات الهی نبودند و الفی بمعنی صادف و وجد است چنانچه در آیه شریفه:

وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ «1» بمعنی صادفا تفسیر شده و در این آیه بمعنی وجدنا است یعنی ما طریقه را که آباء و اجدادمان را بر آن یافتم تعقیب میکنیم و توجهی بسخن شما نداریم و این همان تقلید از روی عصبیت قومی است که قرآن کریم بشدّت آن را تقبیح و مذمت نموده است زیرا مقام مقامی است که عقل میتواند از روی برهان و دلیل حقیقت را دریابد بالاخص بعد از آنکه به بیان انبیاء و معجزات آنها معلوم و مبرهن گردید که طریقه آباء و اجدادشان فاسد و باطل بوده است دیگر تقلید از آنها نشانه بیخردی است از اینجهت دانشمندان اسلامی میگویند در 1- سوره یوسف آیه 25

ص: 292

اصول اعتقادات تقلید روا نیست بلکه باید از راه دلیل و برهان عقائد مذهبی را پذیرفت و امّا در فروع دین چون تحقیق از روی دلیل برای همه افراد بشر میسر نیست بحکم عقل باید از اهل خبره یعنی کسانی که همّ خود را صرف استنباط احکام شرعی نموده و دارای روح پاکی و فضیلت هستند تقلید و پیروی نمود یعنی مجتهد مطلق عادل حیّ اعلم بشرائط مقرره که در کتب فقهیه مسطور است.

أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً همزه برای استفهام تقریری و واو برای عطف و لو برای شرط است و تقدیر اینست که أ یتبعون آبائهم و لو کانوا لا یعقلون شیئا آیا پیروی پدرانشان را می کنند و اگر چه آنان چیزی را تعقل نمیکردند و مراد از لا یعقلون اینست که جاهل بودند نه اینکه عقل نداشتند و متعلق جهل معارف و احکام الهی است که پدران آنان از آنها دور بودند و شیئا نکره در سیاق نفی و مفید عموم است و از آن استفاده میشود که آباء آنها بکلی از شرایع الهی عاری بودند و حتی یهود از دستورات موسی و احکام تورات و نصاری از دستورات عیسی و انجیل او برکنار بودند و اعمال و وظائفی که بین آنها معمول بوده اختراعات و بدعتهایی بوده که مطابق هوی و میل خود جعل نموده اند.

وَ لا یَهْتَدُونَ اهتداء بمعنی راه یافتن و هدایت پذیرفتن است یعنی اگر پدران آنان در مقام استعلام بر نیامده و راه را نیافته و هدایت هادیان را نپذیرفته باشند باز دنبال آنان میروند و از این جمله استفاده میشود که هدایت الهی در هر عصر و زمانی بوده منتهی الامر اکثر مردم از آنان اعراض داشته و هدایت آنان را نمی پذیرفته اند چنانچه امیر المؤمنین علی علیه السّلام در نهج البلاغه می فرماید «

اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم للَّه بحجة امّا ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا

» بلکه بقاء دنیا بواسطه بقاء حجّت است «

لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها

»

ص: 293

[سوره البقرة (2): آیه 171] ...... ص : 294

وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (171)

(و مثل تو نسبت بکافران مانند کسی است که چهارپایان را صدا میکند بچیزی که آن چهار پا جز صدا چیزی نمی شنود یعنی تنها صدایی بگوش او میخورد بدون اینکه چیز دیگری را تعقل کند، اینها کران و گنگان و کورانند پس اینان تعقل نمیکنند) ینعق صدایی است که راعی چهار پایان را میزند برای راندن یا توقف آنان حیوان صدا را میشنود ولی معنی آن را درک نمی کند و بسیار دیده میشود مخصوصا در رعایا که با حیوانات مانند گاو و گوسفند و شتر و اسب و استر و الاغ کلماتی میگویند مثل اینکه با آدم تکلم می کنند و آنها آن صدا را میشنوند ولی معانی آن کلمات را درک نمیکنند خداوند در این آیه مثل کفار را بچهار پایان زده که سخن پیغمبر را میشنوند و آیات قرآن را استماع میکنند ولی توجهی بآنها نداشته و ترتیب اثر نمیدهند، نه دعوت او را اجابت میکنند و نه از نصایح او پند میگیرند و نه از انذار او بیمی بخود راه میدهند گویا پیغمبر خدا با چهارپایان تکلم میکند اینان ابواب تعقل را بروی خود بسته اند نه میشنوند و نه جواب می دهند و نه می بینند.

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ شرح این جمله در ذیل آیه شریفه: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ گذشت «1» فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ یعنی اینان تعقل و تدبر و تفکر نمیکنند و عواقب وخیمه کفر و اعمال ناشایسته خود را متوجه نیستند و راه سعادت دنیا و آخرت خود را 1- مجلد اول ص 421

ص: 294

در نیافته اند از اینجهت اجابت دعوة پیغمبر و امتثال اوامر الهی را نمیکنند در برهان از هشام از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

ان اللَّه تبارک و تعالی بشّر اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، الی ان قال: و ذم الذین لا یعقلون فقال: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ، الایة و قال: مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا، الایة

» [سوره البقرة (2): آیه 172] ..... ص : 295

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)

(ای کسانی که گرویده اید بخورید از چیزهای پاکیزه که ما بشما روزی داده ایم و خدا را شکر گزاری کنید اگر او را پرستش مینمائید) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا انصراف خطاب از عموم ناس بخصوص مؤمنین از باب تلطف و عنایت خاصه حق تبارک و تعالی نسبت بآنها و اشعار باینست که مقصود اصلی و اولی از ایجاد طیبات و نعم الهی برخورداری مؤمنین از آنهاست و بهره برداری کفار و معاندین ثانیا و بالعرض است چنانچه غرض از اصل خلقت بشر، پیدایش مؤمنین از انبیاء و اولیاء و پیروان واقعی آنها بوده که در این عالم و عالم دیگر بنعم الهی متنعم شوند چنانچه مفاد بسیاری از اخبار و ادعیه و زیارت مخصوصا زیارت جامعه است.

«کلوا» امر در اینجا ظاهر در ترخیص است و تعریض بر کسانی است که خود را از خوردن طیبات محروم میکنند و رهبانیت اختیار مینمایند و در حدیث از معصوم است که فرمود:

(ان اللَّه یحبّ ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بغرائمه)

ص: 295

و از حضرت هادی علیه السّلام روایت شده که فرمود: «

ان اللَّه یغضب علی من لا یقبل رخصه» «1»

مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ تعبیر به «من» تبعیضیه برای اینست که خوردن همه طیبات بلکه رسیدن بهمه آنها مقدور نیست یعنی هر مقدار که مایل باشید و در دسترس شما گذارده شود، و تعبیر به طیبات در اینجا برای تعریض بر نهی از خبائث نیست زیرا مقام مناسبت ندارد بلکه در مقام امتنان و تفضل است که می فرماید مأکولات شما را مطابق حکمت و مصلحت، طیّب و پاکیزه قرار دادیم تا از آنها لذت ببرید و ملایم طبع شما باشد و موجب شود که منعم خود را سپاسگزار باشید و تعبیر به «رزقناکم» نیز برای اظهار تلطف و ازدیاد شکر است زیرا با این تعبیر مخاطب بی درنگ متوجه منعم میشود بر خلاف «رزقتم» که این خصوصیات را ندارد و این جمله بمنزله بیان علّت برای جمله بعد است که و اشکروا باشد.

وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ شکر منعم بحکم عقل لازم و واجب است و بنص آیه شریفه لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ «2» موجب مزید نعمت می شود و برای شکر اقسامی است:

1- شکر قلبی باین معنی که قلبا معتقد باشد که همه نعم از جانب حق و مستند باوست و باسباب ظاهریه از مال و جاه، علم و قدرت، مقام و منصب، رئیس و مشتری و سایر وسائل مستند نداند و مثل اکثر مردم نباشد که بزبان اظهار کنند که همه نعمت ها مستند بحق است ولی در باطن مستند باین امور بدانند و چون موقع آزمایش پیش آید و مانند قارون باو گفته شود (أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ) 1- سفینة البحار ص 517

2- سوره ابراهیم آیه 7

ص: 296

باطن خود را ظاهر ساخته و بگوید إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی «1» 2- شکر عملی باین معنی که هر نعمتی را برای آن غرضی که خداوند عنایت فرموده صرف کند.

3- شکر لسانی که بزبان اظهار امتنان و قدردانی نماید.

4- شکر جوارحی باین معنی که خدا را عبادت و پرستش کند، نماز و روزه و سایر فرائض و مستحبات را بجای آورد مخصوصا سجده شکر کند که در اخبار فضیلت بسیار برای آن ذکر شده و در پنج مورد مستحبّ شمرده شده:

در مورد افاضه نعمت و رفع بلا و تذکر نعم سابقه و دفع بلیّات سابقه و در مورد موفقیت بعبادت، و تفصیل شکر در ذیل آیه شریفه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ گذشت «2» إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ مفاد این قضیه شرطیه این نیست که اگر او را عبادت نمیکنید شکر او هم لازم نیست بلکه این شرط از باب ترغیب و تحریص مؤمنین بشکر گزاری خداست یعنی شما که بخدا و منعم حقیقی خودتان ایمان آورده اید و تنها او را پرستش میکنید لازمه این ایمان شما اینست که شکر گزار او باشید و از مثل شما انتظار نمیرود که کفران نعمت کنید، اما کفار و مشرکین اگر شکر گزاری نمیکنند برای اینست که اولا بخدای ایمان نیاورده و او را منعم حقیقی نمیدانند و ثانیا غیر خدا را مؤثر دانسته و پرستش میکنند و ثالثا بر فرض شکر گزاری کنند برای آنها فائده ندارد زیرا لازمه قبول عبادت و شکر حق ایمان باو است. 1- سورة القصص آیه 77

2- مجلد اول ص 97

ص: 297

[سوره البقرة (2): آیه 173] ...... ص : 298

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (173)

(همانا بر شما خداوند حرام نمود مردار و خون و گوشت خوک و آنچه صدا بلند شود بجهت او برای غیر خدا، پس کسی که مضطر شود در حالی که سرکش و متجاوز نباشد پس گناهی بر او نیست، محققا خداوند آمرزنده و مهربان است) «انّما» از ادات حصر است و دلالت دارد بر اینکه محرمات منحصر در این چهار چیز است (مردار، خون، گوشت خوک و ذبایحی که برای بتها میشود) و از اینجهت اشکال شده که محرمات شرعیه بسیار است و وجه انحصار آنها در این چهار چیز است؟ بعضی گفتند مراد محرّم الاکل از اشیاء است و بعضی گفتند مراد محرّم الاکل از حیوانات است ولی هیچیک از این دو گفتار صحیح نیست زیرا محرم الاکل از اشیاء بسیار است و همچنین حیوانات غیر مأکول اللحم و اجزاء غیر مأکول از حیوانات مأکول اللحم بسیار است.

و تحقیق در جواب اینست که انحصار راجع به طیّبات مذکور در آیه قبل است و چون امور مذکوره در این آیه بنظر عموم مردم طیب ملایم با طبع است (اگر چه بحسب واقع از خبائث است) می فرماید همه طیبات قابل اکل خوردن آنها جایز است مگر این چهار چیز.

«المیتة» میته مقابل مذکی است یعنی هر حیوانی که بمیرد و شرائط تذکیه در آن نباشد خواه بموت حتف انف (مردن طبیعی) باشد یا انحاء دیگر و شرائط تذکیه چند چیز است:

1- اسلام ذبح کننده 2- بطرف قبله ذبح نمودن 3- با آهن ذبح کردن 4- چهار رگ را قطع نمودن 5- بسم اللَّه گفتن در حال ذبح

ص: 298

6- نحر نمودن در شتر، بعضی بلوغ ذبح کننده را نیز شرط نموده اند و تفصیل این شرایط در فقه داده شده و بحثی در علم فقه است که حیوانی که مشکوک باشد میته است یا مذکی محکوم بمیته است یعنی اصل عدم التذکیه است مگر اینکه اماره شرعیه مانند ید مسلم و سوق مسلمین بر تذکیه داشته باشیم وَ الدَّمَ خون، خوردن آن مطلقا حرام است خواه خون حرام گوشت باشد یا حلال گوشت، صاحب نفس سائله (خون جهنده) باشد یا نباشد، ولی نجاست آن منوط باینست که از صاحب نفس سائله باشد و خون متخلف در ذبیحه و در تخم مرغ نجاست آن و حرمت خوردنش محل خلاف است و حق تفصیل است بلی خون پاک اگر مستهلک شود خوردن آن مانعی ندارد.

وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ ذکر نمودن خوک را در ضمن چیزهایی که خوردن آنها حرام است با اینکه حیوانات حرام گوشت بسیارند برای اینست که نصاری و من تبعهم میخورند و از آن لذت میبرند و آن را الذّ همه حیوانات میدانند.

وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ اهلال بمعنی رفع صوت است و اهلال محرم رفع صوت و بلند نمودن صدای او بتلبیه است و اهلال طفل هنگام ولادت، بلند کردن صدا بگریه است و مراد در اینجا ذکر نام غیر خداست بر حیوانی که ذبح می کنند از بت یا درخت یا غیر اینها که مورد پرستش مشرکین و عبده اوثان است که هر گاه نام غیر خدا را هنگام ذبح ببرند چنانچه دأب بت پرستان بوده خوردن آن ذبیحه حرام و در حکم میته است.

فَمَنِ اضْطُرَّ یعنی کسی که اضطرار برای او در خوردن یکی از مذکورات پیدا شود در صورتی که سرکش و متجاوز نباشد باکی بر او نیست و اضطرار یکی از آن نه چیز است که در حدیث رفع بسند معتبر از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسیده و آن حدیث چنانچه در سفینة صفحه 530 نقل نموده اینست که فرمود:

ص: 299

«

رفع عن امتی تسعة: الخطاء و النسیان و ما اکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا علیه و الحسد و الطیرة و التفکر فی الوسوسة فی الخلق ما لم ینطق بلسانه».

و این حدیث از احادیث مشکله است زیرا رفع این موضوعات بنفسه یقینا مراد نیست چون وجود آنها در میان امّت وجدانی و حسی است بلکه مراد یا رفع مؤاخذه بر آنها و یا رفع آثار آنهاست آنهم رفع جمیع آثار مراد است یا رفع آثار مناسب هر کدام و البته اگر بعض آثار مراد باشد آثاری است که در رفعش امتنان بر امّت باشد نه آثاری که بر خلاف امتنان باشد زیرا حدیث در مقام امتنان است و محل تحقیق کلام در باره این مورد در بحث برائت در اصول فقه است و با این مقام مناسبت ندارد و در اینجا بشرح الفاظ حدیث اکتفاء میشود (رفع) بمعنی برطرف نمودن و از بین بردن شیئی ثابت است ولی دفع بمعنی جلوگیری از ثبوت چیزی است که اقتضاء ثبوت دارد و مراد از رفع در این حدیث رفع شرعی است که بمقتضای ادله و قواعد اولیه ثابت است ولی شارع از روی امتنان و تفضل رفع فرموده و توهم اینکه اختصاص باین امت نسبت بمجموع من حیث المجموع است و گرنه بعضی از آنها از سایر امتها هم برداشته شده بلکه بحکم عقل مرتفع گردیده است فاسد است بلکه هر یک یک آنها حتی خطاء و نسیان و اضطرار رفعش نسبت به سایر امم بطور اطلاق معلوم نیست زیرا اگر از راه مسامحه در حفظ باشد یا امتناع باختیار مؤاخذه مانعی ندارد و عقل هم حکم برفع نمیکند.

(خطاء) مقابل عمد است یعنی کاری که انسان بدون قصد انجام دهد.

(نسیان) فراموشی است یعنی چیزی از خاطر انسان برود،

(و ما اکرهوا علیه)

عملی است که بر خلاف میل و اختیار انسان واقع شود و آدمی مجبور باشد.

ص: 300

(ما لا یعلمون)

آنچه انسان ندانسته انجام دهد مثل اینکه جاهل بموضوع باشد و یا جاهل بحکم باشد بعد از فحص تام

(ما لا یطیقون)

کاری که از تحت قدرت و طاقت و وسع انسان خارج باشد

(ما اضطروا علیه)

عملی که از روی بیچارگی از انسان صادر شود مانند خوردن مأکولات محرمه در مخمصة (حسد) مراد آن حالت درونی است که نمیتواند کسی را در نعمت به بیند و زوال آن نعمت را آرزو کند، و این از صفات رذیله است ولی مادامی که در باطن باشد و ترتیب اثری بآن ندهد مورد عقوبت نیست و مراد از حسد که از این امت رفع شده این معنی است.

(طیرة) فال بد زدن است مقابل تفأل که فال نیک است.

(و التفکر فی الوسوسة فی الخلق)

مراد از خیالات سوء و گمان بد در حق برادران دینی است که امر قهری است و مادامی که اظهار نکند عقوبت ندارد هر چند از صفات رذیله است و تحقیق کلام بطور خلاصه این است که این حدیث شریف رفع آثار عقلیه و عادیه این امور نه گانه را نمیکند چون از لوازم ذاتیه آنها است پس آثار شرعیة که رفع و وضعش بید شارع است آنهم آثاری که بر خود این عناوین بار شود رفع نمیکند مثل قتل خطاء و سجده سهو زیرا رفعش موجب لغویت حکم میشود و آثاری که بر موضوع عمد و علم و اختیار و سایر اضداد اینهاست آنهم رفع نمیکند چون خروج موضوعی دارد و آثاری که امتنان در رفع آنها نیست آنهم رفع نمیشود چون در مقام امتنان است پس منحصر است بآثار شرعیه که بر نفس موضوع واقعی اعم از عمد و خطاء مثلا باشد و منّت در رفع آن باشد چه مؤاخذه و چه غیر آن باین حدیث از این امّت رفع شد.

غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ باغی بمعنی سرکش و طغیان کننده در عمل زشت و معصیت و نافرمانی است و عادی بمعنی تعدی و تجاوز کننده از حدود الهی

ص: 301

است که خداوند برای هر چیزی معین فرموده و نباید از آن تجاوز نمود و در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

الباغی الذی یخرج علی الامام و العادی الذی یقطع الطریق

» و در احادیث دیگر بمعانی دیگر مانند ظالم و غاصب و صید کننده از روی لهو و سارق تفسیر شده «1» ولی همه این معانی از باب بیان مصداق است و منافاتی در بین آنها نیست.

و بالجمله آیه دلالت دارد بر اینکه خوردن میته و خون و گوشت خوک و ذبیحه که اسم بتان بر آن برده شود از روی اضطرار بقدر رفع ضرورت جایز است در صورتی که خورنده باغی و عادی نباشد.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ همانا خداوند آمرزنده گناهان است از روی تفضل و رحمت و در دنیا و آخرت بندگان مشمول رحمت بی پایان او هستند و تفسیر غفور و رحیم قبلا بیان گردید مراجعه شود «2»

[سوره البقرة (2): آیه 174] ..... ص : 302

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (174)

(محققا کسانی که آنچه خدا از کتاب نازل فرموده، کتمان میکنند و آن را ببهای کم میفروشند اینان جز آتش نمیخورند و بغیر نار در شکمهای خود وارد نمیکنند و خداوند در روز قیامت با آنها تکلم نمیکند و آنان را تزکیه نمی نماید و برای آنان عذاب دردناک است) 1- آلاء الرحمن ص 148

2- مجلد اول ص 96- 108

ص: 302

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ شأن نزول آیه اگر چه یهود میباشند که بشارات تورات و کتب انبیاء را بر بعثت پیغمبر اسلام و بیان صفات او کتمان نموده و گفتند آن پیغمبر موعود از بنی اسرائیل است و هنوز نیامده، ولی مورد مخصص نیست و عمومیت آیه بحال خود باقی است و شامل هر کس که احکام و اوامر و نواهی و مطالبی را که خداوند در کتب آسمانی بر انبیاء خود نازل فرموده کتمان کند میشود بنا بر این کسانی که فضائل اهل بیت را از امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و سایر ائمه طاهرین که در قرآن مجید تصریحا و تلویحا بیان شده کتمان کردند و آیات را بنحو دیگری تفسیر و تأویل نمودند مشمول این آیه هستند.

ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ کلمه ما موصوله و شامل جمیع آنچه خداوند نازل فرموده میشود و (من) بیانیه است که بیان ما انزل اللَّه را مینماید و الف و لام الکتاب جنس است و شامل همه کتب آسمانی میگردد نه اینکه الف و لام عهد و مقصود خصوص تورات باشد.

وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا مراد بیع ظاهری نیست که مثلا کتاب خدا را در معرض بیع قرار داده و ببهای کم بفروشند زیرا با کتمان مناسبت ندارد بلکه مراد اینست که برای منافع دنیوی کتمان حق نموده و دین را بدنیا فروختند و مقید نمودن ثمن بقلیل نه از اینجهت است که اگر بثمن کثیر فروخته بودند مورد نکوهش قرار نمیگرفتند بلکه برای بیان این معنی است که دنیا هر چه کثیر هم باشد در جنب آخرت و دین قلیل است.

أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ اکله و اکل فی بطنه دارای یک معنی است ولی استعمال دوم ابلغ است و بعضی گفتند اکل فی بطنه بمعنی ملاء بطنه میباشد و ممکن است معنی حال باشد یعنی اینان در همان حال که مال حرام از رشوه و دین فروشی میخورند در حقیقت آتش میخورند و شکم خود را از

ص: 303

آتش پر میکنند مانند آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً «1» و ممکن است مراد جزای عمل آنها در آخرت باشد یعنی اینان در آخرت بجزای خوردن این اموال حرام آتش میخورند.

وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ تکلم ننمودن خدا با آنها اشاره به بی اعتنایی بآنهاست و اینکه مورد قهر و غضب الهی هستند و خداوند هیچگونه توجهی بآنها ندارد و مکالماتی که در قرآن راجع باهل عذاب ذکر می فرماید مانند:

إِنَّکُمْ ماکِثُونَ «2» و قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ «3» و امثال اینها از مالک دوزخ و ملائکه عذاب است.

وَ لا یُزَکِّیهِمْ تزکیه بمعنی پاک کردن است و اگر تزکیه در دنیا باشد مراد عدم تزکیه آنان از عقاید باطله و اخلاق رذیله و صفات خبیثه و معاصی است و اگر تزکیه در آخرت باشد مراد مشمول رحمت و مغفرت و شفاعت نشدن آنان است.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ لام برای اختصاص است یعنی عذاب الیم خاصّ ایشان است و بنا بر این معنی اشکالی پیش میآید که همه اهل عذاب گرفتار عذاب الیم هستند و وجهی برای اختصاص عذاب الیم باینان نیست.

و جواب اینست که مفاد آیه بیان بهره و نصیب آنان در روز قیامت است که جز عذاب الیم بهره و نصیبی ندارند نه اینکه عذاب الیم اختصاص باینان داشته باشد و برای غیر اینها نباشد و این معنی در لسان عرب متداول است چنانچه در هنگام منع عایشه از دفن حضرت مجتبی (ع) در جوار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یکی از بنی هاشم خطاب بعایشه میگوید «لک التسع من الثمن» یعنی بهره تو این 1- سوره نساء آیة 11

2- سوره زخرف آیه 77

3- سوره مؤمنون آیه 110

ص: 304

مقدار است نه اینکه تنها تو این بهره را داری و سایر زوجات ندارند و در قصه داود و آن دو ملک میفرماید لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ «1» یعنی بهره او این مقدار و بهره من این مقدار است.

[سوره البقرة (2): آیه 175] ..... ص : 305

أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ (175)

(اینان کسانی هستند که گمراهی را بهدایت و عذاب را بآمرزش خریدند، پس چه چیز اینان را بر آتش صبر داد) «اولئک» اشاره به الَّذِینَ یَکْتُمُونَ در آیه قبل است و الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی بیان چکیده عمل اینهاست که همه اسباب هدایتی که برای آنان جمع بود (از درک زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تشرف بحضور او و مشاهده معجزات و استماع آیات الهی و دیدن صفات و اخلاق و اعمال او و موافقت و مطابقت آنها با آنچه در کتب انبیاء سلف دیده بودند و غیر اینها) رها نموده و خود را بضلالت و گمراهی افکندند و برای ریاست چند روزه دنیا و حب مال و جاه دین خود را بدنیا فروختند و معنی اشتراء در ذیل تفسیر آیه 15 از همین سوره گذشت «2» وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ معنی این جمله نیز اینست که اسباب مغفرت و آمرزش که برای آنها آماده و در دسترس آنها بود ترک کرده و عذاب را بواسطه کفر و اعمال ناشایسته برای خود خریدند چه اگر اینان ایمان میآوردند طبق حدیث نبوی «

الاسلام یجبّ ما قبله

» گناهان آنان آمرزیده و مشمول رحمت حق میگشتند ولی نه تنها ایمان نیاوردند تا از گناهان گذشته نجات یابند بلکه بواسطه عناد و 1- سوره ص آیه 22 [.....]

2- مجلد اول ص 405

ص: 305

دشمنی بار خود را سنگین تر و عذاب خود را بیشتر نمودند.

فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ در برهان از کافی و تفسیر عیاشی از حضرت صادق در تفسیر این جملات روایت کرده که فرمود «

ما اصبرهم علی فعل ما یعلمون انه یصیرهم الی النار

» و در مجمع از علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

ما اجرءهم علی النار

» و نیز از آن حضرت روایت کرده که فرمود «

ما اعملهم باعمال اهل النار

» و مفاد همه این تفاسیر یکی است و آن تعجب از این است که چگونه اینان بخود جرأت میدهند و بر خود هموار میکنند که اعمالی را مرتکب شوند که قطعا آنان را بآتش خواهد کشانید، بنا بر این کلمه ما در اصبرهم تعجبیه است نه استفهامیه چنان که از ابن عباس نقل شده و چون تعجب در حق خداوند روا نیست معنی اینست که افعال اینان جای تعجب است چنانچه این تعبیر در فارسی میشود میگویند کار فلانی جای تعجب است، و مراد از نار اسباب نار است یعنی معاصی که سبب دخول در آتش میشود.

[سوره البقرة (2): آیه 176] ..... ص : 306

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (176)

(این امور بواسطه اینست که خداوند کتاب را بحق نازل فرمود و محققا کسانی که در باره کتاب اختلاف نمودند هر آینه در جدایی و اختلاف عمیق هستند» این آیه بیان علّت برای مطالب دو آیه قبل است کانّ سؤال میشود که چرا اینان مورد این عقوبات واقع شده و ضلالت و عذاب را بر هدایت و مغفرت برگزیدند؟

ص: 306

«ذلک» اشاره بمطالب مذکوره است بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ظاهرا مراد از کتاب قرآن مجید است و بعید نیست که مطلق کتابهای آسمانی باشد چنانچه (ما أَنْزَلَ اللَّهُ) در آیه قبل حمل بر عموم است، یعنی چون خداوند قرآن و کتب آسمانی را بحق و مطابق با واقع و فطرت بشر نازل فرمود که در پرتو احکام و دستورات آن سعادت خود را تأمین و برحمت و مغفرت حق نائل شوند و اینان بر خلاف هدف الهی، کتمان نمودند و راه ضلالت و شقاوت و عذاب را پیمودند از اینجهت خداوند آنان را بانواع عذاب ها معذب فرمود.

وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ اختلاف سیر در طرق متعدد است که یکی از طریقی برود و دیگری از طریق دیگر، و در مذاهب متعدده هم استعمال از باب تشبیه بطریق، بلکه در همه اموری که با یکدیگر تفاوت و افتراق داشته باشند مانند الوان و اشکال و اخلاق و افعال و غیره استعمال میگردد، و اختلاف در کتاب (در صورتی که مقصود از کتاب قرآن باشد) مراد نسبت های ناروایی است که بقرآن میدادند گاهی میگفتند سحر است گاهی میگفتند از دیگران تعلیم گرفته و گاهی میگفتند اقاویل و اساطیری است که بهم بافته است، و غیر اینها لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ شقاق بمعنی اختلاف و جدایی و معادات است و از همین باب است وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی «1» ولِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

«2» و وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی «3» و اصل کلمه از شق بمعنی فرق است و از همین معنی است إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ «4» و اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ «5» و بمعنی دشواری و صعوبت هم آمده مانند وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ «6» 1- سوره نساء آیه 115

2- سورة انفال آیه 13

3- سوره هود آیه 91

4- سوره انشقاق آیه 1

5- سوره القمر آیه 2

6- سوره القصص آیه 27

ص: 307

و لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ «1» و بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ «2» و غیر اینها و بعید بمعنی دور در مقابل قریب است و شقاق بعید یعنی دشمنی و جدایی و اختلافی که قابل ائتلاف و اقتراب و التیام نباشد یعنی اینان بقدری خود را از حقایق کتاب دور انداخته اند و جدایی و فاصله گرفته اند که قرب بآن حقایق بسیار مشکل و متعسر شده است چون بعید صفت مشبهة و دلالت بر دوام و ثبات دارد

[سوره البقرة (2): آیه 177] ..... ص : 308

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)

(نیکی این نیست که رویهای خودتان را بجانب مشرق و مغرب بگردانید ولی واجد خوبی کسی است که بخدا و روز آخرت و فرشتگان و کتاب خدا و پیغمبران ایمان بیاورد و مال را با اینکه بآن علاقه دارد بخویشان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در غربت، و سؤال کنندگان، و در راه آزاد کردن بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زکاة را بدهد، و کسانی هستند که بعهدهای خود وفا کنند هر گاه پیمان بندند و در سختیها و ضررها و در هنگام جهاد با دشمن شکیبا باشند اینان کسانی هستند که راست میگویند و اینان پرهیزکارانند) این آیه شریفه یکی از آیاتی است که جامع جمیع خوبیها از عقائد حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه میباشد. 1- سوره نحل آیه 7

2- سوره توبه آیه 42

ص: 308

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا برّ بکسر باء مصدر است و اسمی است که شامل جمیع خوبیها میشود و در توسع در احسان بیشتر استعمال میگردد و برّ بفتح باء صفة مشبهة بمعنی نیکوکار است میفرماید وَ بَرًّا بِوالِدَتِی «1» و از اسماء حسنی است إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ «2» و چنانچه گفته اند و شاید از مفاد آیه نیز استفاده شود بعد از تحویل قبله تشاجراتی بین مردم از مسلمانان و یهود و غیره واقع شد و هر کدام توجه به قبله مورد نظر خود را نیکویی می پنداشتند آیه شریفه نازل شد که تنها توجه به طرفی برّ و احسان نیست بلکه این امر یکی از موضوعاتی است که محکوم بحکم الهی است و هر طرفی را که او قبله قرار دهد هنگام عبادت بآن طرف باید متوجه شد.

وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ برّ چنانچه گذشت مصدر و اسم معنی است و من موصول و اسم شخص است و برای اینکه حمل درست آید یا در مبتداء مضاف مقدر است یعنی و لکن ذو البرّ من امن باللّه، و یا در خبر، یعنی و لکن البر برّ من امن باللّه، زیرا «من امن» بر نیست بلکه ایمان و سایر صفاتی که در آیه ذکر می فرماید برّ است و ایمان بخدا شامل جمیع مراتب توحید و معرفت صفات و عدل میشود زیرا اللَّه اسم ذاتی است که مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از صفات امکان و نقص باشد و این دو رکن ایمان را که توحید و عدل است شامل میگردد «وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» شامل اعتقاد بمعاد و خصوصیات آن که رکن سوم ایمان است میشود.

وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ بیان رکن چهارم ایمان است که ایمان بفرشتگان که واسطه وحی و غیره میباشند و ایمان بکتابهای آسمانی که حاوی 1- سوره مریم آیه 32

2- سوره طور آیه 28

ص: 309

شرایع الهی و وظایف دینی است و ایمان به پیغمبران خدا از آدم تا خاتم که همگی بندگان مقرب خدا و واسطه بین او و عباد میباشند و البته کسی که معتقد باشد بنبوت حضرت خاتم الانبیاء و آنچه او از جانب خدا آورده و معتقد باشد بقرآن که کلام خدا و کتاب آسمانی است بامامت اوصیاء طاهرین او که رکن پنجم ایمان است نیز معتقد است.

وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ بیان قسمت دوم از برّ است که اعمال صالحه باشد و آن بذل مال در راه خدا و بپا داشتن نماز و دادن زکاة است، و ضمیر علی حبه ممکن است راجع باللّه باشد یعنی بذل مال کند برای محبت بخدا و به قصد قربت باو، و ممکن است مرجع ضمیر ایتاء باشد یعنی بذل مال کند برای اینکه احسان را دوست میدارد یعنی ایتاء او از روی میل و شوق و علاقه باین صفت است نه از روی کره و عنف و معنی سخاوت همین است و ممکن است مرجع ضمیر مال باشد یعنی با اینکه علاقه و احتیاج بمال دارد آن را در راه خدا صرف کند که اشاره بصفت ایثار است چنانچه در آیه شریفه می فرماید وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ «1» و آیه شریفه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً «2» نیز بهمین معنی تفسیر شده «ذوی القربی» در مجمع البیان از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت کرده که مراد از ذوی القربی، ذوی القربی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میباشند که ایتاء بآنها عبارت از خمس و سایر احسانهایی است که بآنان باید نمود و ممکن است گفته شود این تفسیر تأویل و تفسیر بباطن است و با ظاهر که احسان بخویشان شخص معطی باشد منافات ندارد 1- سوره حشر آیه 9

2- سوره دهر آیه 8

ص: 310

«و الیتامی» مراد اطفال بی پدرند و این کلمه شامل ایتام سادات و غیر سادات می شود.

«و المساکین» مراد مطلق فقراء است اگر چه مسکین کسی را گویند که حال او بدتر از فقیر باشد ولی گفته اند «الفقیر و المسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» یعنی هر جا هر دو لفظ گفته شود معنی آنها با هم فرق دارد و هر جا بتنهایی ذکر شوند هر دو معنی را شامل میشود.

«و ابن السبیل» مراد کسانی هستند که از وطن خود دور افتاده و دسترسی بمال خود در وطن نداشته باشند.

«و السائلین» مراد گدایانی هستند که سؤال میکنند که بعنوان صدقه باید بآنها بذل شود مشروط به اینکه سائل بکف و متجاهر بفسق نباشند.

«و فی الرقاب» رقبة بمعنی گردن و رقاب جمع آنست ولی مراد از رقاب غلامان و کنیزان میباشند و صرف مال درباره آنها سه قسم است: یکی آنکه آنها را بخرند و آزاد کنند که عتق رقبة از عبادات بسیار بزرگ و در مواردی واجب است، دیگر اینکه مکاتبه شده باشند و از عهده اداء مال الکتابة برنیامده بآنها کمک کنند تا آزاد شوند، سیم آنکه موالیان آنها در نفقه آنها قصور یا تقصیر کنند و آنان در مضیقه باشند بآنها کمک شود.

وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ شرح این دو جمله در اول سوره گذشت «1» وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا بیان قسمت سوم از برّ است که اخلاق فاضله باشد و دو بخش از آنها که یکی وفای بعهد و دیگر صبر باشد ذکر میفرماید و عهد شامل عهد با خدا مانند نذر، عهد، قسم، اقرار و شهادت و التزام بالوهیت او و عهد با پیغمبر و امام بنبوت و امامت و عهد با مسلمانان در معاملات و ازدواجها و 1- مجلد اول ص 150 [.....]

ص: 311

قرار دادها و وعده ها و نحو اینها میشود که وفای به بسیاری از آنها واجب و برخی ممدوح است.

وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ فضیلت صبر و اقسام آن و اینکه ریشه بسیاری از اخلاق فاضله است در ذیل آیه وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ «1» و آیه وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ «2» گذشت، و در این آیه سه مورد از صبر را متذکر میگردد یکی صبر در بأساء یعنی شدت و سختی، و دیگر صبر در ضراء یعنی هر زیانی که بانسان وارد شود از زیانهای مالی و جانی و بدنی و آبرویی که صبر در این موارد همان صبر بر مصائب است که یک قسم از اقسام سه گانه صبر است.

و دیگر صبر در حین بأس یعنی مقاومت در هنگام جنگ و جهاد با دشمن و این یکی از موارد بارز صبر بر طاعت است و فرد اجلای صابرین حین البأس رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید «

و کنّا اذا احمر البأس اتقینا برسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فلم یکن احد منا اقرب الی العدوّ منه» «3»

و سپس خود امیر المؤمنین علیه السّلام است که می فرماید: لو تظاهرت العرب ما ولیت «4» و همچنین خاندان آنها که نمونه های بارز صابرین حین البأس بودند و میتوان صبر و مقاومت بر جهاد با نفس که جهاد اکبرش نامیده اند از مصادیق صبر حین بأس شمرد أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا صدق و کذب اگر چه از خصوصیات خبر و از مقوله الفاظ است که اگر خبر مطابق با مخبر به باشد صدق، و اگر مطابق نباشد کذب است، ولی در اطلاقات قرآن و اخبار و محاورات عرفیه یک معنی جامعی دارد 1- سوره بقره آیه 45

2- سوره بقره آیه 155

3- نهج البلاغه باب المختار من غریب کلامه

4- مجلد اول سفینه ص 690

ص: 312

و آن مطابق بودن یا مطابق نبودن ظاهر با باطن است و این معنی است که در عقائد و اخلاق و کلیه افعال جریان دارد مثلا منافق را قرآن کاذب مینامد زیرا اظهار ایمان او با باطنش مخالف و شخص مرائی (ریاکار) را کاذب میدانند چون عملش با قصدش مخالف است و همچنین در اخلاق کسی که اظهار صفت خوبی را بنماید ولی باطنا دارای آن صفت نباشد مثل اینکه اظهار عدالت کند ولی ظلم نماید و اظهار سخاوت کند ولی بخیل باشد و اظهار تواضع کند ولی متکبر باشد و هکذا سایر صفات، و آیه شریفه اشاره بهمین معنی دارد یعنی کسانی که دارای این صفات مذکوره باشند معنی برّ بر آنها صادق است.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ و پرهیزکاران و اهل تقوی هم اینانند، و بیان تقوی و اقسام آن و صفات متقین و مراتب آنها در ذیل آیه شریفه لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ «1» و همچنین در ذیل جمله لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «2» بیان شد و از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

من عمل بهذه الایة فقد استکمل الایمان» «3»

و معلوم است که مصداق اتم و فرد اجلای آن امیر مؤمنان علی علیه السّلام است که همه این صفات درجه اعلای آنها در وی وجود داشت و هر که بحالات آن حضرت و شرح زندگی او با رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بعد از او مراجعه کند این حقیقت بر او مکشوف خواهد شد.

[سوره البقرة (2): آیه 178] ..... ص : 313

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ (178) 1- مجلد اول ص 128- 132

2- مجلد اول ص 441- 448

3- تفسیر صافی فی ذیل الایة

ص: 313

ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما حکم قصاص درباره کشته گان مکتوب گردید، آزاد در ازای آزاد باید قصاص شود و بنده در ازاء بنده و زن در مقابل زن، پس کسی که عفو شود نسبت باو از برادرش چیزی از عفو (به اینکه از قصاص بگذرد و بدیه راضی شود) پس «ولی مقتول» باید پیروی از نیکی کند (و بقاتل در اداء دیه مهلت دهد و با او بشدت رفتار نکند) و قاتل نیز دیه را از روی احسان و طریق نیکو اداء کند، این دستور یعنی حکم عفو و انتقال از قصاص بدیه تخفیف و رحمتی از جانب پروردگار شماست، پس کسی که بعد از آن تجاوز کند برای او عذاب دردناک است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ از این جمله چند نکته استفاده میشود.

اول- این خطاب مخصوص مؤمنین است و در موردی است که قاتل و مقتول هر دو مؤمن باشند و دلیل بر این مطلب چند چیز است:

1- نفس خطاب 2- کلمه علیکم که باز خطاب بمؤمنین است که این حکم بر شما تعیین شده 3- کلمه اخیه که مراد برادر دینی است چنانچه در آیه دیگر می فرماید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ «1» 4- حدیثی که در برهان از برقی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که در جواب سؤال راوی از تفسیر این آیه می فرماید ا هی لجماعة المسلمین قال هی للمؤمنین خاصة دوم- کلمه کتب در این آیه در مقام جعل حکم وضعی است که اعطاء حق باولیاء مقتول باشد نه حکم تکلیفی مانند (کتب علیکم الصیام) که بیان آن خواهد آمد پس تعبیر بفرض در کلام مفسرین تمام نیست و معنی اعطاء حق 1- سوره حجرات آیه 10

ص: 314

اینست که صاحب حق میتواند اخذ حق کند و میتواند از حق خود صرف نظر نماید و اسقاط کند.

سوم- حکم قصاص اختصاص بمورد عمد دارد پس در مورد خطایا شبه عمد قصاص نیست بلکه تنها دیه است که عبارت از صد شتر یا هزار گوسفند یا هزار دینار یا هزار حوله باشد چنانچه در آیه دیگر بیان میفرماید: «1» چهارم- این آیه شریفه تنها در مقام بیان حق الناس است و اما حق اللَّه که ثبوت کفاره یعنی عتق رقبه (بنده آزاد کردن) و یا روزه دو ماه پی در پی، یا اطعام شصت مسکین، و یا عذاب مخلد باشد در آیات دیگر بیان شده است پنجم کلمه قتلی جمع قتیل بمعنی مقتول است و آیة تنها قصاص در مورد قتل را متعرض است و اما جروح و یا از بین بردن بعضی اعضاء مانند چشم و گوش و بینی و غیر اینها را در آیه دیگر بیان شده وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ الایة «2» الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی اگر قاتل و مقتول هر دو آزاد باشند یا هر دو عبد باشند و یا هر دو زن باشند قصاص جاری میشود و همچنین اگر قاتل عبد و مقتول حر باشد و یا قاتل زن باشد و مقتول مرد قصاص جاری میشود ولی اگر قاتل حر و مقتول عبد باشد قصاص نمیشود بدلیل خود آیه و احادیثی که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین (ع) روایت شده چنانچه در آلاء الرحمن از ابن عباس از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود «

لا یقتل حرّ بعبد

» و در برهان از کافی از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود «

لا یقتل حرّ بعبد و لکن یضرب ضربا شدیدا و یغرم ثمنه دیة العبد

»

1- سوره نساء آیه 91

2- سوره مائده آیه 49

ص: 315

و همچنین اگر مردی زنی را کشت اگر ولی دم خواست قصاص کند باید نصف دیه را بوارث مرد بپردازد یا بگرفتن دیه حاضر شود چنان که عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

لا یقتل الحر و لکن یضرب ضربا شدیدا و یغرم دیة العبد و ان قتل رجل امراة فاراد اولیاء المقتول ان یقتلوه ادوا نصف دیته الی اهل الرجل

» و همچنین اگر مقتول کافر و قاتل مسلمان باشد قصاص جاری نمیشود طبق احادیث کثیری که از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

لا یقتل مؤمن بکافر

» بلی اگر زمّی باشد دیه ثابت است و اما اگر کافر مسلمانی را بکشد قصاص میشود.

مسئله: اگر جماعتی در قتل یک نفر شرکت کردند بطوری که قتل مستند بهمه آنها باشد آیا میتوان قصاص نمود:

جواب: اطلاق آیه و تصریح اخبار و فتاوی علماء بر اینست که قصاص جاری میشود مشروط بر اینکه دیه همه شرکت کنندگان باستثناء یکی آنها داده شود باین طریق که مثلا اگر دو نفر باشند بهر یک نصف دیه داده میشود و هر دو قصاص میشوند و اگر سه نفر باشند بهر یک دو ثلث دیه داده میشود و حتی اگر ده نفر باشند بهر یک نه عشر دیه داده میشود و هر ده نفر قصاص میشوند.

فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ ءٌ یعنی اگر ولی دم عفو نمود باین معنی که از حق قصاص گذشت کرد دیگر نمیشود قصاص نمود زیرا حق باسقاط از بین میرود و تفاوت نمیکند که ولی دم یک نفر باشد یا بیشتر همین که یک نفر از اولیاء دم از حق خود صرف نظر نمود دیگر قصاص نمیتوان نمود بلکه منتقل به دیه میگردد و تعبیر بکلمه شیئی شاید اشاره بهمین باشد که هر چند عفو کمی از اولیاء دم نسبت بقاتل بشود قصاص ساقط میگردد و ممکن است اشاره ببعض عفو باشد که راضی شدن بدیه و صرفنظر نمودن از قصاص باشد و تعبیر باخیه برای ترغیب و

ص: 316

تحریص بعفو است که چون قاتل برادر دینی شماست و برای مؤمن سزاوار است که نسبت به برادر دینی خود رعایت کند و از لغزش او در گذرد.

فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ یعنی بعد از آنکه حق قصاص منتقل بدیه شد وظیفه ولی دم اینست که در اخذ دیه سخت گیری نکند و اگر طرف صاحب عسرت است او را مهلت دهد و با او بسازد و راه نیکی و معروف را پیروی کند.

وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ و قاتل نیز مسامحه و مماطله در اداء دیه ننماید و هر چه زودتر آن را بدهد و چنانچه ولی دم باو احسان و نیکی نموده و از قصاص گذشت او هم احسان کند و حق ثابت او را بخوبی ادا نماید.

ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ این قانون و حکم (دستور عفو و انتقال از قصاص بدیه) تخفیف و تفضلی است از جانب پروردگارتان که نه قاتل قصاص شود و نه حق مقتول پایمال گردد و قانون عادلانه است نه مثل قانون یهود که راه منحصر بقصاص و چاره جز قصاص نباشد و نه اینکه مانند نصاری قانون قصاص نباشد.

فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ پس کسی که بعد از اسقاط حق قصاص در مقام قصاص بر آید عذاب دردناک برای اوست زیرا حق قصاص بعفو ساقط شده و اجراء قصاص در اینصورت در حکم قتل عمد است.

[سوره البقرة (2): آیه 179] ..... ص : 317

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (179)

(و برای شما در حکم قصاص حیات زندگی است برای صاحبان عقول تا باشد که شما از قتل بپرهیزید) این آیه شریفه بیان حکمت تشریع قصاص را مینماید و در اصطلاح علماء فرق است بین علت حکم و حکمت آن، علت حکم آن چیزی است که حکم تابع آنست

ص: 317

و هم مطرد است و هم منعکس یعنی در هر مورد که آن چیز یافت شود حکم ثابت است و هر جا آن چیز نباشد حکم هم نیست و باصطلاح علت جامع افراد و مانع اغیار است مثلا اگر شارع بفرماید «الخمر حرام لانه مسکر» حکم حرمت دائر مدار اسکار است پس غیر خمر نیز اگر مسکر باشد حرام است و اگر فرض کنیم خمری پیدا شود که مسکر نباشد حرام نیست کانه فرموده «المسکر حرام» و اما حکمت حکم عبارت از مصالح یا مفاسدیست که منشأ حکم میشود و لازم نیست مطرد باشد مثلا حکمت تشریع عده برای مطلقه عدم اختلاط انساب است پس اگر مطلقه عقیم باشد یا مدتها زوجش غائب بوده و مقاربتی حاصل نشده معذلک واجب است عده نگاهدارد هر چند یقین بعدم اختلاط نسب باشد.

پس از بیان این مقدمه می گوییم حکمت تشریع قصاص حفظ حیات جامعه است زیرا بهترین مانع برای جلوگیری مردم از جرئت بر قتل نفس است و اگر افراد اجتماعی قطعا بدانند که هر گاه اقدام بقتل نفس کنند قصاص میشوند و در اجرای قانون قصاص استثنایی راه ندارد از ترس آن جرئت بر این خیانت نمیکنند علاوه بر اینکه اولا اغلب کسانی که دست بآدمکشی میزنند اشخاص رذل و چاقوکش و نانجیب هستند و بسا برای یک امر جزئی قتل نفسی مرتکب میشوند و اگر او را قصاص نکنند بسا صدها نفر را بقتل میرساند ولی اگر قصاص شود جان بسیاری حفظ شده است و ثانیا اینگونه اشخاص عضو فاسد اجتماعند و اگر قطع نشوند بدیگران سرایت میکند و بسا صدها نفر افراد قاتل و جانی پیدا شده و جان افراد اجتماع در معرض مخاطره آنان قرار میگیرد ولی اگر چنین عضوی قطع شود از سرایت بسایر اعضاء جلوگیری میشود.

بنا بر این کسانی که گمان کرده اند قصاص موجب ازدیاد مرگ است زیرا یک فرد کشته شده و بقصاص فرد دیگری هم کشته میشود، اشتباه کرده اند زیرا

ص: 318

نتیجه را که از کشتن آن یک نفر عاید اجتماع میشود در نظر نگرفته اند.

یا أُولِی الْأَلْبابِ صاحبان عقل این معنی را درک میکنند که حیات اجتماع در سایه قصاص است.

لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ این حکم قصاص را قرار دادیم تا شما از قتل نفس اجتناب کنید و مرتکب آن نشوید.

[سوره البقرة (2): آیه 180] ..... ص : 319

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ (180)

(بر شما مکتوب شد که هر گاه یکی از شما را مرگ نزدیک شد اگر مالی گذارده وصیت کند نسبت بپدر و مادر و خویشان خود به نیکی و احسان بآنان، این امر بر پرهیزکاران ثابت و لازم است) این آیه و دو آیه بعد از آن درباره وصیت و اهمیت آنست و وصیّت از اموری است که در شریعت مطهره بسیار درباره آن تأکید شده و اخبار زیادی در اهمیت او روایت کرده اند، در کتاب وسائل از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود «

الوصیة حق علی کل مسلم

» و نیز روایت کرده که فرمود «

من مات بلا وصیة مات میتة الجاهلیة

» شاید اشاره بدوره جاهلیت باشد.

و وصیت بر دو قسم است تملیکیه و عهدیه: و در وصیّت تملیکیه اختلاف است که آیا از عقود است که محتاج بایجاب و قبول باشد و یا از ایقاعات است که قبول لازم نداشته بلکه ردّ مانع است؟

و وصیت محکوم باحکام خمسه یعنی واجب و مستحبّ و مباح و مکروه و حرام است.

ص: 319

و وصیت واجب مانند وصیت بقضاء نماز و روزه و زکاة و خمس و حج و نذر و عهد و کفارات و دیون و ردّ امانات که اولا واجب است خودش انجام دهد و اگر مقدور نشود وصیت کند و همچنین مالی که وارث از محل آن خبر ندارد.

و وصیت مستحبّ مانند وصیت بامور خیریه از صله ارحام و صدقات مستحبه و احسان بسادات و اهل علم و فقراء و بناء مساجد و مدارس و طبع کتب دینی و علمی و اصلاح طرق و اقامه مجلس سوگواری پیشوایان دین و زیارات آنها و حج مندوب و سایر خیرات و مبرات بشرط اینکه زائد بر ثلث نشود و وصیت مباح مانند وصیت بامور مباحة که جنبه عبادیت نداشته باشد و جزو خیرات محسوب نشود و وصیت حرام مانند وصیّت ببناء مراکز فساد از سینما و تآتر و کاباره و بناء معابد مذاهب باطله و اعانه بظلمة و نحو اینها که وصیت باین امور نافذ نیست و وصیی نباید بآنها عمل کند و وصیت مکروه مانند وصیت ببناء قبر و ساختمان روی قبور مگر قبور ائمه طاهرین و امام زادگان و علماء اعلام.

و وصایای عهدیه عبارت است از توصیه بعبادات و مواعظ و نصایح و شهادت بامور اعتقادیه که اکثر در وصایای پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین و علماء عاملین مشاهده میشود و وصیت بعتق و وقف و امثال اینها و از این قبیل است جعل قیم برای صغار اگر موصی پدر یا جد پدری باشد و وصیت بتعیین محل دفن و غسل دهنده و نماز گزارنده و کیفیت تجهیز و نحو اینها.

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ این کتب در این آیه مانند آیه قصاص نیز بمعنی فرض نمیباشد بلکه بمعنی جعل است که اعطاء حق بمالک باشد یعنی حق دارد و میتواند در مال خود وصیت کند، و البته این جعل بلسان ترغیب و تحریص است که میتوان گفت مستحبّ مؤکّد است.

و حضور موت مراد ظهور آثار آنست که بواسطه کبر سنّ یا حدوث مرض

ص: 320

سخت یا مسافرتی که بخطر نزدیک است و نحو اینها که انسان خود را بمرگ نزدیک به بیند و هر چه باین حالت نزدیکتر شود تا بحال اختصار برسد وصیت نمودن آکد است چنانچه در وسائل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

ما من میّت تحضره الوفاة الا ردّ اللَّه علیه من بصره و سمعه و عقله للوصیّة اخذ بالوصیّة او تارک و هی راحة الموت فهی حقّ علی کل مسلم

» و اخبار دیگر نیز بر طبق آن روایت شده.

إِنْ تَرَکَ خَیْراً مراد از خیر مال است چنان که در آیه دیگر میفرماید وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ «1» و شاید تعبیر از مال بخیر برای اینست که باید از طریق خیر و مشروع بدست بیاید و بطریق مشروع صرف شود زیرا مالی که از طریق مشروع تحصیل نشود خیر نیست بلکه شرّ است و اولا باید خود شخص بصاحبانش ردّ کند و اگر نتوانست وصیّت کند که بصاحبانش ردّ کنند یا از جانب آنها ردّ مظالم دهند.

الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ کلمة الوصیّة نایب فاعل کتب است و للوالدین متعلق بآنست یعنی وصیتی کند که نفعش عاید پدر و مادر و خویشانش گردد و منافات ندارد که پدر و مادر و خویشان او وارث او هم باشند که هم از طریق ارث ببرند و هم از طریق وصیّت بآنها احسان شود، بنا بر این توهم اینکه آیه بآیات ارث منسوخ گردیده یا اینکه وصیّت راجع بغیر وارث است باطل است زیرا ارث حقی است که خداوند قرار داده و خواه یا ناخواه بوارث میرسد و وصیّت نسبت بوالدین و خویشان صله رحم، و در اختیار موصی است و اگر بخواهد وصیّت میکند و ذکر اینها از باب بیان مصداق است و منافی با وصیت در حق دیگران نیست، و مراد از مقید ساختن وصیّة بمعروف اینست که اجحاف 1- سوره عادیات آیه 8

ص: 321

در وصیت نکند که بوارث ضرر رساند و دیگران را محروم سازد و بواجبات لطمه وارد کند بلکه رعایت همه جوانب را بکند و طوری وصیّت نماید که از طریق نیکی و معروف خارج نگردد.

حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ اهل تقوی و پرهیزگاران سزاوار است که این امر را رعایت کنند و ارحام خود را محروم نسازند یعنی لازمه تقوی و پرهیزگاری رعایت احسان در حق پدر و مادر و خویشان است و اگر متقی باشد البته این را رعایت میکند ولی غیر متقی یا تارک وصیت است یا اگر هم وصیّت کند از طریق معروف و احسان خارج شده و ملاحظات شخصی را بر مراعات امور واقعی ترجیح میدهد

[سوره البقرة (2): آیه 181] .... ص : 322

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (181)

(پس کسی که وصیّت را تغییر دهد بعد از آنکه آن را شنید همانا گناه آن بر کسانی است که آن را تغییر میدهند محققا خداوند شنوا و داناست) فَمَنْ بَدَّلَهُ تبدیل بمعنی تغییر است و کلمه من عموم را شامل است از وصیّ و وارث و شهود و غیر اینها و تبدیل و تغییر وصیّت باینست که یا اصلا آن را عمل نکند یا بر خلاف آن رفتار کند، یا در غیر مصرفی که تعیین شده مصرف نماید، و حرمت ترک عمل بوصیت از ضروریات دین اسلام و بر اثبات حرمت آن همین آیه کافی است چنانچه در اخبار بر حرمت آن باین آیه استشهاد شده و در اخباری که در وسائل روایت نموده بکبیره بودن آن تصریح شده و در مستدرک از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود «

من ضمن وصیّة المیت ثم عجز عنها من غیر عذر لا یقبل منه صرف و لا عدل و لعنه کل ملک بین السماء و الارض و یصبح و یمسی فی سخط اللَّه و کلّما قال یا ربّ نزلت علیه اللعنة و کتب اللَّه ثواب حسناته کله لهذا المیت فان مات علی حاله دخل النار

» و از آن طرف انفاذ وصیّت واجب نیز واجب است باین معنی که هر اندازه می تواند وصیّت را مستحکم کند که هم وصیّ بتواند انجام

ص: 322

دهد و هم دیگران نتوانند تبدیل کنند.

بَعْدَ ما سَمِعَهُ بعد از آنکه از خود موصی بشنوند یا بموازین شرعیه ثابت شود که موصی چنین وصیّتی نموده و گرنه بمجرد ظنّ و احتمال نمیتوان عمل کرد مگر امور واجبه که ثابت شود بر ذمّه میّت بوده مانند حجّ واجب و خمس و زکاة و دیون که اینها مقدم بر ارث است و چنانچه از اخبار و فتاوی علماء استفاده میشود از ما ترک میّت مقدم بر همه کفن برای او باید تهیه شود و پس از آن دیون او اداء شود و بعد از آن بوصیّت عمل گردد و پس از آن حق وارث داده شود و در قرآن میفرماید مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ «1» که ارث را مؤخر از همه قرار داده.

فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ گناه ترک وصیّت بر کسانی است که آن را تبدیل میکنند از وصیّ و ورثه و شهود و هر که مانع از انفاذ وصیت بشود و تعبیر بکلمه انّما که از ادات حصر است برای اینست که اثم و گناه مخصوص مبدل است و بر دیگران چیزی نیست مثلا اگر ورثه مانع از انفاذ وصیت شوند و نگذارند وصی بوصیت عمل کند گناه بر ورثه است و بر وصی گناهی نیست و یا اگر ظلمه مانع شوند و مال موصی را ببرند ورثه تقصیری ندارند و نه اینکه مراد این باشد که موصی یعنی میّت گناهی بر او نباشد و دیگر مسئولیتی ندارد بلکه او مسئول عمل خود از ترک واجبات و دیون خود و غیر اینها است و بمجرد وصیّت ذمّه او بری نمیشود و رفع ذمّه او موکول بعمل بوصیت است و تا عمل نشود ذمّه او مشغول است و اینکه در مجمع البیان از این جمله استفاده نموده که میّت برائت ذمّه مییابد تمام نیست بلی اگر تائب شود و واقعا متمکن هم نباشد امید عفو هست. 1- سوره نساء آیه 12

ص: 323

إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ خداوند بآنچه میّت وصیت کرده و شهود شهادت داده شنواست چنانچه بهمه مسموعات شنوا میباشد و بآنچه وصی یا ورثه عمل میکنند یا تغییر و تبدیل میدهند داناست چنانچه بهمه چیز عالم است.

[سوره البقرة (2): آیه 182] ..... ص : 324

فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (182)

(پس کسی که از وصیّت کننده انحراف از حقّ یا گناهی را بترسد پس بین آنان اصلاح کند گناهی بر او نیست، و محققا خداوند آمرزنده و رحیم است) این آیه بمنزله استثناء از مفاد آیه سابقه است و خلاصه مفادش اینست که تغییر و تبدیل در وصیّت گناه و حرام است مگر در دو مورد، یکی وقتی که موصی میل و تجاوز از حق کند و بورثه ظلم نماید مثل اینکه وصیّت بر ما زاد از ثلث کند و ورثه امضاء ننمایند یا برای محروم کردن ورثه بدروغ بدیونی اقرار کند خصوصا در صورتی که صغار داشته باشد یا یکی از ورثه را انکار کند و او را از ارث محروم نماید و امثال اینها از انحاء ظلم و اضرار، مورد دوم اینکه بامور محرمه وصیت نماید چنانچه در اقسام وصیّت تذکر دادیم که در این دو صورت عمل بوصیت حرام است و بر وصی واجب است که بین ورثه اصلاح کند بطوری که نه خلاف شرعی عمل شود و نه نارضایتی ورثه حاصل گردد.

فَمَنْ خافَ تعبیر بخوف نمود نه بعلم، برای تعمیم، زیرا در بعض موارد ظلم و تجاوز از حق معلوم و محقق است و در بعض موارد منوط بنظر ورثه میباشد مانند وصیت نسبت بمازاد از ثلث، که در صورتی که ورثه کبار باشند و بتواند آنها را راضی کند ظلم نمیشود و باید بوصیت عمل کند و یا اگر بعضی از ورثه راضی شوند نسبت بسهم آن بعض باید عمل شود بنا بر این چون در بعض موارد احتمال

ص: 324

ظلم است، لذا تعبیر بخوف فرموده چون برای وصی وضع آینده معلوم نیست که میتواند آنها را راضی کند یا جنفی واقع نشود یا نمیتواند، و باین بیان اشکال به اینکه خوف نسبت بآینده است و وصیت قبلا واقع شده رفع میشود، زیرا ظلم و تجاوز از حق متفرع بر عدم حصول رضای ورثه است و آن نسبت بآینده است مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً جنف بمعنی میل از حق و ظلم است چنانچه در مجمع البحرین گفته و آن در موردی است که عمل بوصیت اضرار بورثه و ظلم در حق آنها باشد مانند وصیّت بمازاد از ثلث و نحو آن چنانچه گذشت و اما اگر دیگران بورثه ظلم کنند یا کسی مدعی طلب از میّت شود باید بقدر امکان در دفع و رفع آن بر آید و مراد از اثم موردی است که وصیت بحرام کرده باشد چنانچه قبلا متذکر شدیم که باید آن را تغییر داد فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ مرجع ضمیر بینهم راجع بورثه و کسانی است که درباره آنها وصیت شده چنان که مقام بر آن دلالت دارد و اصلاح بین آنان باینست که وصیت را از طریق جور و انحراف بطریق حق و عدالت ردّ کند و در موردی که بحرام وصیّت نموده عمل نکند و بالجمله در موارد غیر مشروع بطریق مشروع رهبری کند.

فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ یعنی در این صورت تبدیل و اصلاح وصیّت گناهی برای مصلح ندارد بلکه مأجور و مثاب خواهد بود.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ اشاره به اینکه عمل بوصیّت و اصلاح بین ورثه و موصی لهم باعث غفران ذنوب وصیّ و موصی و موصی له و ورثه میشود و علاوه بر مغفرت مورد تفضلات و رحمت الهی قرار میگیرند

ص: 325

[سوره البقرة (2): آیه 183] ..... ص : 326

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183)

(ای کسانی که گرویدید بر شما روزه واجب شد چنانچه بر کسانی که پیش از شما بودند واجب گردید شاید که شما پرهیزگار شوید) روزه در شریعت اسلام عبارت از امساک از مفطرات، از اول طلوع فجر تا زوال حمره مشرقیه است و از عبادات بسیار بزرگ است و یکی از امور پنجگانه است که اسلام بر آنها بنا شده و در کتاب جواهر نزدیک به سی حدیث در فضیلت آن ذکر نموده مانند اینکه روزه سپر از آتش است، و بواسطه روزه بنده داخل بهشت میگردد، و خواب روزه دار عبادت و سکوتش تسبیح و عملش مقبول و دعائش مستجاب است و ملائکه برای او دعاء میکنند و غیر اینها از اخبار که بیانش موجب تطویل است و در اغلب کتب فارسی مانند زاد المعاد و مفاتیح و رسائل عملیه هم مذکور است و روزه هم محکوم باحکام اربعة یعنی واجب و مستحبّ و مکروه و حرام است: روزه واجب مانند روزه ماه مبارک رمضان و روزه قضا و روزه فرزند بزرگتر از جانب پدر بعد از فوت او و روزه ای که باجاره یا نذر یا عهد یا قسم واجب شود و روزه کفارات و روزه بدل هدی و روزه حرام مانند روزه عید فطر و عید قربان و روزه زن با نهی شوهر و همچنین فرزند با نهی والدین در صورتی که روزه واجب نباشد و روزه مسافر غیر از مواردی که استثناء شده و روزه نذر حرام و روزه مریض با خوف ضرر و روزه وصال و روزه صمت که در امم سابقه بوده، و روزه مکروه مانند روزه عرفه با حصول ضعف در دعاء یا اشتباه هلال و روزه تاسوعا و عاشوراء تبعا لبنی امیة، و روزه میزبان با نهی میهمان یا عکس آن، و کراهت در عبادات منافات با عبادت ندارد زیرا ممکن است عملی عبادی و دارای ثواب

ص: 326

باشد ولی ترکش بواسطه امری که اهم از آنست اولی باشد، و روزه در غیر موارد وجوب و حرمت و کراهت مطلقا مستحبّ است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین با اینکه کفار هم مکلف بفروع میباشند برای اینست که عبادت از کافر صحیح نیست تا وقتی که ایمان آورد و هنگامی که ایمان آورد داخل در زمره مخاطبین میگردد.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ یعنی روزه بر شما جعل شد بهر نحوی که جاعل قرار داده از واجب و مستحبّ، و ممکن است کتب بمعنی فرض باشد اگر مراد روزه ماه رمضان باشد چنانچه از آیات بعد معلوم میشود.

کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ از این جمله استفاده میشود که روزه از عباداتی است که در جمیع ادیان سابقه بوده، ولی خصوصیات آن از لحاظ وقت و تعداد و غیره ممکن است متفاوت باشد.

لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ یکی از نتایج بزرگ روزه حصول تقوی است زیرا روزه تمرین بر ترک مشتهیات نفس است.

[سوره البقرة (2): آیه 184] ..... ص : 327

أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)

( «واجب شد روزه بر شما» در روزهایی چند پس کسی که از شما بیمار یا بر سفری باشد باید تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد و بر کسانی که نتوانند روزه بگیرند در عوض طعام دادن مسکینی است و هر که از روی طاعت خوبی را بجای آورد برای او بهتر است، و روزه گرفتن برای شما بهتر است اگر میدانستید)

ص: 327

این آیه و آیه بعد کمال ارتباط را با آیه قبل دارند و واضح است که دفعة واحدة نازل شده است و مبین و شارح آیه قبل میباشند کانّ فرموده کتب علیکم الصیام ایاما معدودات هی شهر رمضان أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ ظرف است برای «الصیام» یعنی روزه در روزهایی چند برای شما واجب شد و مراد از ایام معدودات ماه رمضان است و تعبیر بایام معدودات شاید برای این باشد که چون ماه مبارک رمضان گاهی سی روز و گاهی بیست و نه روز است از اینجهت عدد ایام تعیین نشده، و ممکن است کنایه از قلّت باشد چنانچه در آیه دیگر از قول یهود میفرماید لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً یعنی یک ماه روزه چندان زیاد نیست که موجب کلفت و زحمت باشد بلکه مدت کمی است ولی اجر آن بسیار و قول بعضی از مفسرین که ایاما معدودات را ظرف برای کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ دانسته اند و گفته اند مراد بایام معدودات سه روز از هر ماهی است که قبل از وجوب ماه رمضان واجب بوده و بوجوب روزه ماه رمضان نسخ شده، قول بدون مدرک و سند است و قابل ارزش نیست.

فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً مراد مرضی است که روزه برای آن ضرر داشته باشد به اینکه موجب ازدیاد مرض یا سختی آن یا طول علاج آن گردد در اینصورت روزه برای او واجب نیست بلکه حرام است چنانچه از خود آیه استفاده میشود زیرا معین میکند که عده از روزهای دیگر غیر از شهر رمضان روزه بگیرد و اخبار هم بر این معنی ناطق است، بنا بر این قول به اینکه مریض مخیر است بین اینکه افطار کند و یا روزه بگیرد و آیه در مقام ترخیص است فاسد میباشد و حدّ مرض را باید خود مکلف تشخیص دهد و میزان قول طبیب نیست چنانچه صریح اخبار است، در برهان از ابی بصیر روایت میکند که از حضرت

ص: 328

صادق علیه السّلام از حدّ مرضی که باید روزه با آن افطار نمود سؤال میکند حضرت میفرماید «

هو مؤتمن علیه مفوّض الیه فان وجد ضعفا فلیفطر و ان وجد قوّة فلیصم، کان المریض علی ما کان

» و در تشخیص ضرر علم لازم نیست بلکه ظنّ بضرر و احتمالی که منشأ خوف گردد و عقلایی باشد کافی است بلی احتمالات ضعیفه که بعضی برای خود عذر قرار میدهند کافی نیست أَوْ عَلی سَفَرٍ مراد سفری است که موجب قصر نماز میشود اما مسافری که نمازش تمام است مانند اینکه سفر معصیت باشد یا شغلش مسافرت باشد یا کثیر السفر باشد یا کمتر از حدّ سفر برود باید روزه بگیرد و حکم سفر نیز مانند مرض است که روزه گرفتن در آن حرام است مگر در موارد خاصه که استثناء شده و اگر روزه بگیرد بنا بر مذهب امامیه و نص اخبار و ظاهر آیه شریفه باطل است چنانچه در مجمع از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود:

«الصائم فی السفر کالمفطر فی الحضر» «1»

و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

الصائم فی شهر رمضان فی السفر کالمفطر فیه فی الحضر» «2»

و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود «

لو انّ رجلا مات صائما فی السفر لما صلیت علیه» «3»

و غیر اینها، و مذهب عامه که گفتند مسافر مخیر است بین اینکه روزه بدارد و قضا بر او نیست و افطار کند و قضای آن را بجای آورد بظاهر آیه و نص اخبار مردود است و در کافی و برهان از حضرت زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

فاما صوم السفر و المرض فانّ العامة اختلفت فی ذلک فقال قوم یصوم و قال آخرون لا یصوم و قال قوم ان شاء صام و ان شاء افطر و امّا نحن فنقول یفطر فی الحالین جمیعا فان صام فی السفر او فی حال المرض فعلیه القضاء فانّ اللَّه عز و جل یقول فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ 1- وسائل باب صوم

2- وسائل باب صوم [.....]

3- وسائل باب صوم

ص: 329

فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ

یعنی روزهای دیگر غیر از ماه رمضان باید قضاء آن را بجای آورد و آن ایام از ماه شوال تا ماه شعبان است باستثناء روز عید فطر واضحی که هر موقع خواست قضاء کند ولی جایز نیست از این سال تأخیر بیندازد مگر اینکه معذور باشد و اگر تأخیر انداخت علاوه بر قضا کفاره که اطعام مدّی از طعام است نیز دارد.

وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ طاقت بمعنی توانایی و قوه و اطاقه بمعنی اعمال قوة و صرف تمام طاقت است که لازمه آن بزحمت و مشقت و اعمال تمام طاقت میتوانند روزه بگیرند میتوانند بجای هر روز یک مد از طعام بمسکین بدهند و بالجمله آیه مکلفین را بسه دسته تقسیم نموده:

دسته اول کسانی که حاضر و سالمند و روزه گرفتن برای آنان مشقت زیاد ندارد اینان واجب است روزه بگیرند. دسته دوم کسانی که مریض و یا مسافرند، اینان واجب است افطار کنند. و دسته سوم کسانی که روزه برای آنها ضرر ندارد ولی مشقت شدید دارد مخیر هستند در روزه و فدیه که عوض هر روزی یک مدّ از طعام بدهند و در اخبار به شیخ کبیر و ذی العطاش مثال زده و در بعضی اخبار بزنی که بر اولادش خوف دارد، و معلوم است که اینها همه از باب مثال و ذکر مصداق است نه اینکه منحصر باینها باشد بلکه هر که روزه برای او مشقت شدید دارد ولی میتواند بگیرد و ضرری برای او ندارد مرخص و مخیر است بین اینکه تحمّل مشقت کند و روزه بگیرد و اینکه افطار کند و عوض هر روزی مدّی از طعام بدهند.

«و فدیه» بمعنی عوض است و مشهور در مقدار طعام یک مد از گندم است که یک چهارم صاع یعنی یک چارک باشد (تقریبا بوزن ایران) چنانچه طبرسی از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

ص: 330

«

یتصدق لکل یوم افطر علی مسکین مدا من طعام و ان لم یکن حنطه فمدّ من تمر

» و محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: «

الکبیر و الذی به العطاش لا حرج علیهما ان یفطرا فی رمضان و تصدق کل واحد منهما فی کل یوم بمدّ من طعام و لا قضاء علیهما فان لم یقدرا فلا شیئی علیهما

» و در بعض نسخ «بمدین» روایت شده و لذا بعضی احتیاط کرده اند که دو مد از طعام بدهد فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ کلمات مفسرین در این جمله مضطرب است و آنچه از ظاهر خود آیه استفاده میشود اینست که تطوع از طوع بمعنی رغبت است و معنی آن عمل مشروعی را از روی رغبت انجام دادن است و خیر اول مصدر و بمعنی نیکی و عمل خوب است و خیر دوم بمعنی افعل تفضیل است و مفاد جمله چنین میشود کسی که عمل خوبی را از روی طوع و رغبت انجام دهد بهتر است برای او تا از روی اکراه و بی میلی بجای آورد و این جمله بمنزله کبرای کلیة است و جمله بعد از آن صغرای جزئیه است که در آن مندرج میگردد کانه فرموده «التطوع بکل خیر هو خیر لکم و الصیام خیر، فالتطوع به خیر لکم» و این نتیجه علاوه بر اینکه ترغیب و تحریص بر مطلق روزه گرفتن است راجع به «الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ» نیز میباشد که اگر از روی میل و رغبت با تحمل مشقت روزه را می گیرند روزه بهتر است و اگر از روی کراهت و بی میلی است همان فدیه را بدهند.

وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ یعنی صیامکم خیر لکم و این جملات علاوه بر آنچه ذکر شد ترغیب دیگری است برای روزه گرفتن.

إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر بفوائد کثیره و منافع عدیده آن در دنیا و آخرت پی ببرید و بدانید که آن لطفی از جانب خداوند نسبت بشما است.

ص: 331

[سوره البقرة (2): آیه 185] ..... ص : 332

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (185)

( «آن روزهای چند» ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شد، در حالی که قرآن هدایت کننده مردم، و دارای دلائل آشکارایی از هدایت و تمیز بین حق و باطل است، پس کسی که از شما حاضر باشد در ماه رمضان باید روزه بگیرد و کسی که مریض یا در سفر باشد باید روزهای دیگر غیر ماه رمضان روزه بگیرد خداوند نسبت بشما آسانی را اراده میکند و دشواری را اراده نمیکند برای اینکه عدد را تکمیل کنید و خدا را بر آنچه شما را هدایت نمود تکبیر نمائید و باشد که شما او را شکرگزاری کنید) شَهْرُ رَمَضانَ خبر است برای مبتداء محذوف تقدیرش «هی ای تلک الایام شهر رمضان» و بیان این مبتداء در آیه قبل شده و بعضی گفتند مبتداست و خبرش الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ است و جمله بیان أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ است و شهر بمعنی ماه است و آن را شهر گفتند برای اینکه بواسطه رؤیت هلال مشهور و ظاهر است و رمضان از ماده رمض است و آن شدت گرمای روز و تابیدن آفتاب بر زمین ریگزار است و ممکن است که علت تسمیه این ماه باین اسم این بوده که در موقع وضع اسماء ماهها ماه نهم در فصل تابستان بوده است و در بعضی اخبار دارد که رمضان اسامی خدا است و سزاوار نیست که گفته شود رمضان آمد و رمضان رفت بلکه گفته شود شهر رمضان آمد یا رفت و این کلمه غیر منصرف است.

ص: 332

و شهر رمضان بنص اخبار افضل شهور است چنانچه در خطبه شعبانیه که شیخ صدوق ره از حضرت رضا علیه السّلام از آباء گرامش از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

خطبنا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ذات یوم فقال ایها النّاس قد اقبل الیکم شهر اللَّه بالبرکة و الرحمة و المغفرة شهر هو عند اللَّه افضل الشهور و ایامه افضل الایام و لیالیه افضل اللیالی و ساعاته افضل الساعات دعیتم فیه الی ضیافة اللَّه و جعلتم فیه من اهل کرامة اللَّه انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعائکم فیه مستجاب

» تا آخر خطبه و نظیر همین خطبه را در مجمع البیان از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود: «

خطب رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الناس فی آخر جمعة من شعبان فحمد اللَّه و انثی علیه ثم قال ایها الناس قد اظلکم شهر فیه لیلة خیر من الف شهر و هو شهر رمضان فرض اللَّه صیامه الی آخر الخطبه

» و بالجمله اخبار در فضیلت ماه رمضان زیاد از این است که بتوان در اینجا نقل نمود و مهمّ ترین فضیلت آن همان نزول قرآن در آن است چنانچه میفرماید الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ صفت شهر رمضان یا خبر آن است یعنی از خصائص ماه مبارک رمضان اینست که قرآن در آن نازل شده و چنانچه در مقدمه کتاب در مراتب نزول قرآن متذکر شدیم مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول مرتبه جمعی آن دفعة واحده بر قلب مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بعد از آن در ظرف بیست و سه سال نجوما بوسیله جبرئیل امین بر پیغمبر نازل گردید و پیغمبر برای مردم تلاوت فرمود.

و از این آیه بضمیمه آیه اول سوره قدر و سوره دخان ثابت میگردد که شب قدر در ماه مبارک رمضان است.

هُدیً لِلنَّاسِ صفت قرآن است چنانچه در آیات بسیار باین صفت ستوده

ص: 333

شده مانند إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ «1» و هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ «2» و تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ «3» و غیر اینها از آیات دیگر و بیان هدایت قرآن مفصلا در ذیل تفسیر آیه شریفه:

ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ «4» ذکر شد و در اینجا بیک نکته اشاره میکنیم: وجه اینکه در این آیه قرآن را نسبت بعموم ناس هادی میشمارد و در اول سوره هدایت قرآن را مخصوص بمتقین میداند اینست که در اینجا علت نزول قرآن و غرض از انزال آن را که هدایت عموم مردم است بیان میکند و در اول سوره کسانی را که بهره کامل از هدایت قرآن می برند ذکر می نماید و آنان اهل تقوی و پرهیزگاران میباشند.

وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ صفت بعد از صفت برای قرآن است یعنی علاوه بر اینکه دارای یک جنبه هدایت عمومی برای همه مردم است دارای دلیلهای واضح و آشکارا و فارق بین حق و باطل نیز میباشد که راه حق را بخوبی روشن و از راه باطل جدا میسازد و جای شبهه برای کسی باقی نمیگذارد.

فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ نکات بلاغت را در این آیات توجه نمائید:

اولا در آیه اولی در مقام تشریع اصل صوم بدون تعیین مقدار و زمان آن بر آمده و برای اینکه ثقیل و گران بر آنان نباشد تذکر به اینکه حکم مستحدثی نبوده بلکه در امم سابقه هم بوده است علاوه بر اینکه موجب حصول تقوی میگردد و سپس در آیه ثانیه برای اینکه تصور نشود امر مشکلی و در مدت طویلی است فرمود این روز در ایام کم و مدت معدودی است آن هم بر همه شما نیست بلکه 1- سوره بنی اسرائیل آیه 9

2- سوره آل عمران آیه 138

3- سوره لقمان آیه 2- 3

4- مجلد اول ص 121

ص: 334

اگر مریض یا مسافر باشید روزه بر شما واجب نیست و باید در روزهای دیگر قضا کنید و اگر کسانی که تحمل روزه برای آنها مشکل است میتوانند افطار کنند و بجای هر روز مدی از طعام بمساکین دهند پس از آن در آیه سوم فضیلت ماه رمضان را گوشزد فرموده که ماهی است قرآن در آن نازل شده و بعد از تمهید این مقدمات و زمینه چینی ها میفرماید هر کس در شهر رمضان حاضر است واجب است روزه بگیرد.

و امّا توهم اینکه این جمله یعنی فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ناسخ جمله قبل یعنی وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ است که آیه قبل تخییر بین صوم و روزه است و آیه بعد ایجاب روزه مینماید، توهم فاسدی است برای اینکه اولا این آیات شدت ارتباط را با یکدیگر دارند و پیداست که در یک موقع نازل شده که اول زمان تشریع صوم باشد و نسخ قبل از رسیدن زمان عمل درست نیست و ثانیا شمول این جمله از باب اطلاق است و آیه قبل مقید است و با ذکر مقید قبلا جایی برای اطلاق نمی ماند و مقدمات حکمت جاری نیست.

وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ مراد از ایام اخر روزهای غیر شهر رمضان است و آن از شوال تا شعبان موسع است و وقت معینی برای آنها جعل نشده ولی باید بماه رمضان دیگر نرسد که اگر برسد هم قضا و هم کفاره دارد و آوردن این جمله در اینجا از باب تکرار نیست زیرا در آیه سابقه زمان عمل معین نشده بود تنها برای تمهید حکم بیان نمود که روزه در ایام معدودی بر شما واجب شد و مریض و مسافر هم در روزهای دیگری روزه بگیرند ولی در این آیه زمان فعل را معین فرموده و مریض و مسافر در آن زمان را هم میفرماید در روزهای دیگر روزه بگیرند.

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ خداوند در برداشتن روزه

ص: 335

از مریض و مسافر در ماه رمضان و توسعه در زمان قضاء آن، آسانی و سهولت را برای شما اراده نموده و عسر و حرج را از شما برداشته چنانچه در جعل همه احکام این معنی را اراده نموده و این را دین سهله و سمحه قرار داده است.

وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ این جمله عطف بر جمله قبل است باعتبار معنی کانّ تقدیر اینست «فعل اللَّه ذلک لیتیسر علیکم و لتکملوا العدة» این روزه در روزهای غیر ماه رمضان را برای مریض و مسافر قرار داد تا کار را بر شما آسان کند و تعداد روزه را که در ماه رمضان افطار نموده اید بعد از آن تمام بجای آورید تا اگر از فیض وقت که شهر رمضان باشد محروم شده اید از فیض مقدار و کمیّت محروم نگردید.

وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ و برای اینکه خدای را بعظمت یاد کنید بر اینکه شما را هدایت کرد چون تشریع صوم برای اتصاف بصفات ربوبی است و پس از توفیق بانجام وظیفه برای اینکه مبادا صائمین گرفتار عجب شوند باید متذکر عظمت و کبریایی حق گردند چنانچه در هر امری که انسان در خود یا دیگری احساس بزرگی و عظمت نمود باید تکبیر بگوید و متوجه کبریایی خدا گردد و شاید علت جعل تکبیرات در بعد از مغرب و عشاء و صبح و نماز عید در شب و روز عید فطر و همچنین تکبیراتی که قبل از زیارات ائمه وارد شده همین نکته باشد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و برای اینکه خدا را سپاسگزار باشید که چنین حکم پر فائده و با فضیلت و مثوبتی برای شما وضع نموده و شما را بچنین طاعتی موفق فرموده و از فضائل ماه رمضان و روزه آن شما را برخوردار و بهره مند ساخته است.

ص: 336

[سوره البقرة (2): آیه 186] ..... ص : 337

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (186)

(و هر گاه بندگان من از من ترا سؤال کنند پس من نزدیکم، دعای دعا کننده را اجابت میکنم هر وقت مرا بخواند، پس باید از من طلب اجابت کنند و بمن ایمان آورند تا اینکه رشد یابند) وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی معنی دعا و آیات وارده در باب دعا و اخبار ماثوره در این مورد را در ذیل تفسیر آیه شریفه وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ متذکر شدیم «1» و در اینجا بعض نکات تفسیری این آیه را متعرض میشویم اضافه عباد بیاء متکلم یک نوع عنایت از جانب مولی نسبت ببنده است، اشاره به اینکه بنده مملوک مولی است و غیر از در خانه مولی جایی ندارد و نباید برود چنانچه در حدیث از امیر المؤمنین روایت شده که در مناجاتش عرض میکند «

کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزّا ان تکون لی ربّا

» فَإِنِّی قَرِیبٌ مراد از قرب خدا ببندگان قرب مکانی نیست زیرا اینگونه نزدیکی از خصوصیات جسم است خداوند منزه از مکان و جسمانیت است بلکه مراد قرب احاطی است باحاطه قیومیت و معنی استواء بر عرش در آیه الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی «2» همین احاطه است و همچنین است آیه وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ «3» بناء بر یک تفسیر و علت اینکه نفرمود بگو ای پیغمبر ببندگانم که خدا نزدیک است برای اینست که منتهای نزدیکی را برساند و حتی واسطه در میان نیاورد چنانچه میفرماید 1- مجلد اول ص 185- 188

2- سوره طه 5

3- سوره بقره آیة الکرسی

ص: 337

نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ «1» أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ کلمه الداعی چون مقید نیست بخصوص با قرینه مقامیه افاده عموم میکند یعنی هر که خدا را بخواند خدا او را اجابت میکند، منتهی الامر باید بحقیقت دعا و مسئلت متحقق شود و ذلت و فقر خود، و علم و قدرت حق را بر اجابت دعای خود بشناسد از همه مأیوس و تنها امیدش بخدا باشد و ضمنا بداند که بسا مصلحت در انجام مقصد داعی در دنیا نیست خداوند اجابت آن را بآخرت محول مینماید و بالجمله اگر دعا متحقق شود اجابت بدنبال آنست زیرا وعده الهی تخلف ندارد مگر اینکه شرّی را برای خود یا دیگران از خدا بخواهد که اجابتش عقلا قبیح است.

فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی فاء برای تفریع است یعنی اکنون که دانستید من دعوت داعی را اجابت میکنم پس از من طلب اجابت کنید و این امر از جانب خدا دلیل بارز دیگری است بر اینکه خداوند اجابت میکند زیرا قبیح است که مولی بغلامش بفرماید که هر چه میخواهی از من بخواه و او بخواهد و مولی اجابت نکند مگر اینکه مراعات شرایط سؤال از مولی را ننماید و مطابق دستور او رفتار نکند.

وَ لْیُؤْمِنُوا بِی یعنی ایمان بیاورید و اعتقاد و اطمینان داشته باشید که من قادرم بر اعطاء آنچه سؤال می کنید چنانچه این مضمون را در مجمع و عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده.

لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ تا اینکه بطرف او راه یابید و در خانه غیر او نروید. 1- سوره ق آیه 15

ص: 338

[سوره البقرة (2): آیه 187] ..... ص : 339

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (187)

(در شب روزه نزدیکی با زنانتان برای شما حلال شد، آنان پوشش شما و شما پوشش آنان هستید خدا دانست که شما با خویشتن خیانت کردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما عفو نمود، اکنون با ایشان نزدیکی کنید و طلب کنید آنچه را خدا برای شما نوشته و بخورید و بیاشامید تا برای شما آشکار شود ریسمان سفید از ریسمان سیاه از صبح، سپس روزه را باتمام برسانید تا شب، و با زنانتان نزدیکی نکنید و حال آنکه در مساجد معتکف باشید اینها حدود خدایی است پیرامون آن نگردید، اینچنین خداوند آیاتش را برای مردم بیان می کند تا پرهیزکار شوند) «أُحِلَّ لَکُمْ» حلال مقابل حرام و بمعنی ترخیص است و با واجب و مستحبّ و مباح و مکروه سازگار است و حرام بمعنی ممنوع است و بحث در اینکه اشیاء در اصل اولی حظر یعنی منع است تا حلیتش از شرع ثابت شود یا اصل اولی اباحه است تا حرمتش محقق گردد بحث قلیل الفائده است بعد از آنکه در شریعت مطهره وارد شده که «

کل شی ء لک حلال حتی تعلم انه حرام

» و در روایة مصعدة بن صدقه

ص: 339

میفرماید «

و الاشیاء کلها علی هذا حتی تستبین او تقوم به البینة

» لَیْلَةَ الصِّیامِ مراد شبی است که روزش روزه میدارید چه روزه واجب باشد یا مستحبّ و چه ماه رمضان باشد و چه غیر آن، چون در روز روزه جماع بالاتفاق مفطر است و اگر روزه واجب باشد حرام و مفطر است، و تعبیر بلیلة برای اینست که دلالت بر جنس لیل میکند و همه لیالی صیام را شامل است.

الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ اصل رفث افصاح و تصریح بچیزی است که باید از آن کنایه نمود و در اینجا مراد جماع است چنانچه در آیه حج فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ «1» همین معنی مراد است و تعدیه بالی نسائکم برای اینست که متضمن معنی افضاء یعنی رفتن نزد زنان است و مراد از نسائکم اعمّ از زنان دائمی یا انقطاعی یا کنیزکان است غیر از سایر زنان که مطلقا حرام است.

هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ کنایه از اینکه زنها ساتر عیوب شوهرها و شوهرها ساتر عیوب زنها هستند چنانچه لباس ساتر عورت است، و حافظ شئون یکدیگر و اسباب زینت هم هستند چنانچه لباس حافظ بدن و باعث زینت انسان است، و این جمله مستأنفه است و سبب حلال بودن جماع را در شبهای روزه بیان میکند یعنی چون زن نسبت بمرد بمنزله لباس است و اجتناب از آن در مدت یک ماه مشکل است و همچنین مرد نسبت بزن، از اینجهت در شبهای روزه نزدیکی با آنان حلال شد تا این اجتناب قابل تحمل باشد عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ تختانون از خیانت است و مراد از اختیان بنفس ارتکاب معصیت است و از این جمله استفاده میشود که قبل از نزول این آیه در لیالی شهر رمضان، جماع یا مطلقا حرام بوده یا بعد از خواب شب، و 1- سوره بقره آیه 193

ص: 340

خداوند تفضلا علی الناس این حکم را نسخ فرمود و بر طبقش اخباری نیز وارد شده که متعرض میشویم و از اینجا استفاده میشود که حکم صوم با نزول آیه کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ تا آخر آیات سه گانه تشریع شده بود و بر طبقش عمل مینمودند و این آیه بعدا نازل شد و قسمتی از حکم سابق را نسخ نمود و نمی توان گفت این آیه با آیات قبل یک مرتبه نازل شده زیرا نسخ قبل از عمل معنی ندارد و لازمه آن لغو بودن جعل اولی است.

فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ توبه شما را نسبت بخیانت بنفس گذشته پذیرفت و نسبت بآینده این حکم را از شما برداشت.

فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ مباشرت کنایه از جماع و این امر برای ترخیص است نه وجوب زیرا در مقام توهم حظر است و میتوان از آن استحباب استفاده نمود طبق حدیثی که در مجمع البیان از اکثر مفسرین نقل میکند که فرمود «

انّ اللَّه یحبّ ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بعزائمه

» و از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده که فرمودند در شبهای اول هر ماهی جماع مکروه است مگر شهر رمضان بواسطه همین آیه.

وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ ابتغاء بمعنی طلب است یعنی طلب کنید آنچه را خداوند برای نفع شما جعل نموده و هر چه را خدا برای شما حلال نموده و شما را در آن رخصت داده بگیرید و آنچه را حرام نموده رها کنید و گفتند مراد از ابتغاء ما کتب اللَّه طلب ذریه است یعنی مقصد شما از مباشرت زنان تنها قضاء شهوت نباشد بلکه طلب فرزند و بقاء نسل را هم منظور دارید.

وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ امر باکل و شرب نیز امر ترخیصی است نه وجوبی زیرا این امر نیز در مقام توهم حظر و منع است.

ص: 341

و از این جمله استفاده میشود که اکل و شرب در شب ماه رمضان نیز فی الجمله ممنوع بوده و گفتند بعد از خواب حرام بوده یعنی اگر بعد از نماز عشاء میخوابیدند و بعدا بیدار میشدند برای آنها اکل و شرب حرام بود و بر طبق این اخباری روایت شده چنانچه در مجمع البیان از تفسیر علی بن ابراهیم قمی ره حدیثی نقل کرده که خلاصه مضمون آن حدیث اینست که «حضرت صادق علیه السّلام فرمود خوردن و آشامیدن در شهر رمضان در شب بعد از خواب حرام بود و نکاح مطلقا در شب و روز ماه رمضان حرام بود و مردی از اصحاب رسول خدا که او را خوّات بن جبیر انصاری «1» میگفتند برادر عبد اللَّه بن جبیر پیر مردی ضعیف بود و با رسول خدا در خندق روزه بود پس در شام بخانه آمد و طعام خواست گفتند نخواب تا طعام آماده کنیم ولی پیش از اینکه افطار کند خواب او را ربود و هنگامی که بیدار شد گفت دیگر بر من حرام است در این شب افطار کنم و فردا صبح که در خندق حاضر شد بیهوش گردید و رسول خدا او را دید و بر او رقت نمود و نیز جمعی از جوانان در شب رمضان مخفیانه با زنان خود مجامعت مینمودند پس خداوند تبارک و تعالی از روی تفضل این حکم یعنی حرمت جماع در شب ماه رمضان و حرمت «اکل و شرب بعد از نوم را برداشت» و مراد از خیط ابیض سفیده صبح صادق است که در کنار افق در طرف مشرق مثل یک خط مستطیلی عرضا کشیده میشود و بالای آن خط سیاهی است که همان سیاهی شب باشد.

و کلمه من الفجر بیان خیط ابیض است و مراد فجر ثانی است که فجر صادقش میگویند نه فجر اول که فجر کاذبش نامند و مانند خط سفید عمودی شبیه دم گرگ ظاهر میشود و از اینجهت آن را ذنب السرحان نامند. 1- در جمع الجوامع معطم بن جبیر برادر عبد اللَّه ابن جبیر ضبط نموده ولی در قمی و کافی و فقیه و عیاشی خوات بن جبیر ضبط شده.

ص: 342

ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ غایت داخل در مغیی نیست یعنی مدت روزه آخر روز است که باول شب وصل میشود که عبارت از استتار تمام قرص خورشید در تمام نقاط شهر از سطح زمین تا بالای کوه است و شناخته میشود بذهاب سرخی از طرف مغرب تا بالای سر یعنی نصف سطح بالا از سرخی خالی شود و سرخی بطرف مشرق بیفتد و بمجرد غروب شمس از نظر که مذهب عامه و جماعتی از خاصه است نمیتوان افطار نمود.

وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ عکوف و اعتکاف بمعنی اقامت در جایی است و اعتکاف در اصطلاح فقه عبارت از اقامت در بعضی مساجد برای عبادت است و آن دارای احکام و مسائلی است که فقهاء در کتب فقهیه بعد از کتاب صوم متعرض میشوند و اقلّ اعتکاف سه روز است دو روز اول مستحبّ و روز سوم واجب است و همچنین روز چهارم و پنجم مستحبّ و روز ششم واجب و هکذا هر دو روز مستحبّ و روز سوم واجب میشود و اعتکاف بسا بنذر و سایر موجبات واجب میگردد.

و لازم است که در یکی از چهار مسجد (مسجد الحرام- مسجد النبی- مسجد اقصی- مسجد کوفه) یا در مساجد جامعه در سایر بلاد باشد و در مدت اعتکاف باید از مسجد خارج نشود مگر برای امر ضروری و روزه شرط صحت اعتکاف است و جماع مطلقا (در شب و روز) در ایام اعتکاف حرام است چنانچه مفاد همین جمله است و سایر فروع این مسئله مربوط بکتب فقهیه است تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها یعنی این احکامی که درباره روزه و اعتکاف گفته شد حدود الهی است و حدّ عبارت از منتهی هر چیزی و حاجز بین دو چیز است و برای هر چیز حدّی است که تا آن حدّ مربوط بآن شیئی است مثلا اخلاق حسنه هر یک دارای حدّی است که اگر از آن تجاوز نمود بجانب افراط یا تفریط میرسد و همچنین است عقائد و افعال و سایر امور که همه محدود بحدی

ص: 343

هستند و غیر محدود تنها ذات اقدس حق تبارک و تعالی است که به هیچ وجه محدود بحدی نیست.

و حکماء گفته اند: «الشی ء اذا جاوز عن حدّه انعکس الی ضدّه» و مفاد (لا تقربوها) همین است یعنی نزدیک بحدّ نشوید مبادا داخل در آن شده و مرتکب حرام گردید چنانچه در فرائد حدیثی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده که قسمتی از آن اینست

(فمن یرتع غنمه حول الحمی یوشک ان یدخلها)

و از این جمله از آیات استفاده میشود که هیچگونه تصرف و دخالتی در احکام شرع نمیتوان نمود.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ خداوند آیات خود را از اوامر و نواهی و حجج و ادله و احکام برای نفع عموم مردم بیان میکند و غرض اصلی حصول تقوی یعنی ترک محرمات و فعل طاعات و انجام وظائف عبودیت می باشد.

[سوره البقرة (2): آیه 188] ..... ص : 344

وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)

(و مالهای یکدیگر را در میانتان بباطل صرف مکنید و نمیتوان رشوه نزد حکام جور بفرستید برای اینکه قسمتی از اموال مردم را بخورید و حال آنکه می دانید) وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ مراد اکل مقابل شرب نیست بلکه مطلق تصرف است یعنی لا تتصرفوا فی اموالکم چنان که متعارف است کسی که در مال دیگری تصرف کند میگویند مال او را خورد، و مراد از اموالکم اموال یک دیگر است چنانچه لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ مقصود اینست که یک دیگر را نکشید

ص: 344

و بینکم متعلق به لا تأکلوا است و بالباطل یعنی بوجه غیر مشروع، یعنی اموال یکدیگر را در میان خود تصرف غیر مشروع نکنید و توضیح این مطلب اینست که طرق مقرره در شریعت برای تصرف مالکانه، و بعبارت دیگر طرقی که سبب ملکیت میگردد معین و مضبوط است و خلاصه آنها از اینقرار است:

1- حیازت با شرایط معینه در مباحات اصلیّه 2- میراث مطابق مقررات شرعیه 3- تجارت با مراعات شرایط معامله و متعاملین و عوضین 4- اجرت بر عمل بشرط اینکه عمل مباح باشد 5- صنعت و کسب با رعایت شرایط آن 6- تملیکات رایگان مانند هبه، هدیه، خمس، زکاة، کفارات، صدقات، و امثال اینها که اینها طرق مشروع تصرف است و طرق غیر مشروع که اکل مال بباطل است آنهم اقسامی دارد مانند غصب عدوانی، سرقت، قمار، کم فروشی، ربا، رشوه، کسب های حرام، معاملات باطل، اجرت بر عمل حرام مانند رقص آواز و امثال اینها، عامل ظالم شدن، غش در معامله، بیع شراب یا انگور برای ساختن شراب یا چوب فلزات برای ساختن بت، خوردن مال یتیم، فروش آلات لهو و لعب و قمار و ظروف طلا و نقره و مجسمه و بلیط بخت آزمایی بیع مصحف بکافر و بیع نجاسات، سحر و فال گیری و بسیار دیگر از کارهای غیر مشروع که امروزه در میان مردم رواج دارد و اهمیتی بآن نمیدهند و بالنتیجه مالهای حرام که قسم عمده اموال را تشکیل میدهد با مالهای حلال مخلوط شده و بدست آوردن حلال امر مشکلی گردیده است.

وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ عطف بتأکلوا مدخول لاء ناهیه است یعنی و لا تدلوا و این عطف از قبیل عطف خاص بعام است زیرا یکی از مصادیق اکل مال بباطل است و (تدلوا) از ادلاء بمعنی دلو در چاه کردن و آب کشیدن است و کنایه از بردن مال نزد حکام جور است برای اینکه مطابق میل رشوه دهنده حکم کنند،

ص: 345

کانّ مالی را که بعنوان رشوه نزد حاکم جور میفرستند که بسبب او مال مردم را بخورند تشبیه شده بدلوی که در چاه میافکنند که بتوسط حبل آن آب را از مرکزش بکشند و مراد از حکام، حکام جورند بقرینه ذیل آیه لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ که در هر زمانی از قبل سلاطین جور منصوبند و در اموال مردم بعنوان ولایت تصرف میکنند و فریق بمعنی قطعه و قسمتی از شیئی است یعنی برای اینکه قسمتی از اموال مردم را بگناه بواسطه حکم حاکم تصرف کنید و از این جمله استفاده میشود مالی را که بحکم حاکم جور کسی بگیرد اکل مال بباطل است و در اخبار تصریح شده که اگر واقعا هم ذیحق باشد و حاکم جائر هم بحق حکم کند تصرف در آن مال سخت است چون بحکم طاغوت متصرف شده و فقهاء هم متعرض شده اند که اگر ممکن است و لو از راه تقاص، مال خویش را اخذ کند جایز نیست بقضات جور رجوع کند، بلی اگر راه منحصر باشد مانعی ندارد.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ با اینکه میدانید این کار برای شما حرام است و میدانید این حکام جور که چه حق هایی را باطل میکنند و چه باطل هایی را بصورت حقّ جلوه میدهند و چه حکمهای خلاف شرع می نمایند.

[سوره البقرة (2): آیه 189] ..... ص : 346

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (189)

(از تو از ماهها سؤال میکنند بگو آنها میقاتها برای مردم و برای حجّ است

ص: 346

و نیکی این نیست که خانه ها را از پشت آن داخل شوید بلکه واجد نیکی کسی است که دارای تقوی باشد، و خانه ها را از درهای آنها وارد شوید و از معصیت خدا بپرهیزید تا اینکه رستگار شوید» یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ اهّله جمع هلال است که عبارت از ماه نو باشد و بعضی گفتند دو شب اول را هلال گویند و بعضی تا سه شب و برخی دیگر تا هفت شب را هلال گفتند و وجه تسمیه آن بهلال بمناسبت اینست که صدای مردم در موقع رؤیت آن بنشان دادن بیکدیگر بلند میشود و اصل آن از اهل الصبی است که آواز کردن کودک هنگام ولادت باشد.

و سؤال از اهله از اینجهت بوده که چرا ماه مانند خورشید و سایر ستارگان همیشه بیک میزان طلوع و غروب نمیکند بلکه حالات مختلفه دارد که شب اول ماه در منتهی ضعف در روشنی است و هر شب روشن تر میشود تا بدر میگردد و سپس باز رو به ضعف میرود تا بمرتبه محاق برسد.

و یا اینست که این نکته را متوجه نبودند که ماه از خود نور ندارد و از خورشید کسب نور میکند و هر مقدار از آن که مقابل نور خورشید قرار گیرد برای اهل زمین نمایان میگردد، و یا این نکته را متوجه بوده و از حکمت و فائده آن میپرسیدند که این اوضاع برای ماه بچه منظور مقرر شده است، و از طرز جواب معلوم میگردد که سؤال از حکمت آن بوده است.

قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ بنای عرب در تاریخ و اموری که با اوقات ارتباط دارد بر ماه و سال قمری بوده و دوازده ماه را یک سال حساب نموده، مبدء سال را ماه محرم و آخر آن را ماه ذی الحجة میگرفتند و برای هر ماه نامی گذارده اند چنانچه هر طائفه برای تاریخ و تقدیر زمان مسلکی اتخاذ نمودند ایرانیان سال شمسی و سیر خورشید بر بروج دوازده گانه را برای تاریخ اختیار نمودند و هر

ص: 347

برج را نامی نهادند مانند فروردین، اردیبهشت، خرداد، و رومیان بنام تشرین، کانون، شباط، آذر، نیسان و غیره نام نهادند. و فرنگ بنام دیگر نامگذاری نمودند و دانشمندان عرب نیز بنام حمل و ثور و جوزا ... نامیدند ولی چون عموم مردم از تاریخ برجی مطلع نیستند و اکثر تا بتقویم مراجعه نکنند اول و آخر برج را نمیدانند علاوه بر اینکه مبدء سال نسبت بهر طایفه مختلف است و آنچه تشخیص آن برای همه میسر و مشاهده است همین اختلافات قمر است که تمام افراد بشر از خواصّ و عوام آن را درک میکنند، و لذا اغلب احکام شرع بر ماههای قمری وضع شده مانند روزه و حج و بلوغ دختر و پسر و اعیاد مذهبی و همچنین موالید و وفیات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین بر این تاریخ است.

پس خلاصه جواب سؤال کنندگان اینست که فائده نو بنو شدن ماهها حفظ مواقیت برای مردم است که اوقات عبادات و سایر اموری که احتیاج بحفظ وقت و زمان دارد بشناسند.

و کلمه (للناس) فائده عمومی اهله را ذکر میکند که نسبت بجمیع مردم است و کلمه «و الحج» از باب عطف خاص بعام است و ممکن است تخصیص بذکر از اینجهت بوده که اختصاص بطائفة خاص دارد که اهل استطاعت باشند.

وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها این حکم دیگری است و از برای این جمله ظاهری است که لازم المراعات است و آن اینست که خانه ها را از پشت داخل نشوید و ظهر مقابل بطن است و ممکن است مراد بام خانه باشد که از وراء خانه ببام رفتن و داخل خانه شدن باشد.

ص: 348

وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها نیکی آنست که انسان دارای تقوی باشد، و خانه ها را از در آن وارد شوید یعنی لازمه تقوی اینست که خانه ها را از در آن و باذن اهلش وارد شوید چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها «1» و ممکن است مراد نهی از آن عملی باشد که بعضی از طوائف عرب در موقع احرام انجام میدادند که نقبی در مؤخّر خانه ایجاد نموده و از آن داخل و خارج میشدند چنانچه در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده

کانوا اذا احرموا لم یدخلوا بیوتهم من ابوابها و لکنهم کانوا ینقبون فی ظهور بیوتهم ای فی مؤخرها نقبا یدخلون و یخرجون منه فنهوا عن التدین بها

» و برای این جمله معنی دیگری است و آن اینست که رسیدن بهر مقصودی راهی دارد و باید از راه آن وارد شد و راه اخذ احکام و معارف دین امیر المؤمنین و ائمه طاهرین میباشند و هر که طالب دین است باید از این در وارد شود چنان که در حدیثی که متواتر بین خاصه و عامه است پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:

انا مدینة العلم و علی بابها و لا یؤتی المدینة الا من بابها

و در بعض اخبارش دارد که فرمود «

انا مدینة الحکمة و علی بابها و من اراد الحکمة فلیأتها من بابها

» و در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

آل محمد ابواب اللَّه و وسیلته و الدعاة الی الجنة و القادة الیها و الادلاء علیها الی یوم القیمة».

و در صافی از احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

نحن البیوت التی امر اللَّه ان یؤتی من ابوابها نحن باب اللَّه و بیوته التی یؤتی منه فمن تابعنا و اقرّ بولایتنا فقد اتی البیوت من ابوابها و من خالفنا و فضّل علینا غیرنا فقد اتی البیوت من ظهورها» الحدیث. 1- سوره نور آیه 27

ص: 349

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ معنی تقوی و مراتب آن و صفات متقین و سایر مطالب راجعه بآن در مواقعی از این کتاب ذکر شد «1» و همچنین معنی لعل نسبت بخدا «2» و معنی فلاح «3» بیان گردید و لزومی بتکرار نیست، و مطلبی را که باید متذکر شویم این است که اخباری که در ذیل این آیه وارد شده در بعضی ابواب را بامیر المؤمنین علیه السّلام تفسیر نموده و در بعضی بائمه طاهرین (ع) و در بعضی بیوت و ابواب بیوت بائمه طاهرین تفسیر شده و در بعضی اخبار به کلیه امور تفسیر گردیده مثل اینکه در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده «

یعنی ان یأتی الامر من وجهه ایّ الامور کان

» چنان که مکرر متذکر شده ایم تفاسیر مختلفه در ذیل آیات اکثر بیان مصادیق است و منافی با عموم آیه نیست.

[سوره البقرة (2): آیه 190] .... ص : 350

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (190)

(و جنگ کنید در راه خدا با کسانی که با شما جنگ می کنند و تجاوز نکنید همانا خدا تجاوزکاران را دوست نمیدارد) وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ بعضی از مفسرین توهم کردند که این آیه شریفه بآیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ «4» منسوخ شده و بعضی دیگر گفتند این آیه ناسخ آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ «5» است ولی حق اینست که این آیه نه ناسخ و نه منسوخ است بلکه این آیات هر کدام حکمی از احکام الهی را بموقع خود بیان می کنند. 1- مجلد اول ص 128- 132 و 253 و 441- 448

2- مجلد اول 445 [.....]

3- مجلد اول ص 252

4- سورة التوبة آیه 6

5- سورة النساء آیه 76

ص: 350

آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ راجع بزمانی است که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مکّه تشریف داشت و خود و مسلمین در شکنجه و ظلم مشرکین بودند و نه قدرت بر دفاع و نه نیروی جهاد داشتند لذا مأمور بصبر و تحمل و اداء وظائف از نماز و زکاة و نحو اینها بودند و این حکم تا ابد باقی است که هر گاه مسلمین تحت شکنجه و ظلم قرار گیرند و نیرویی برای دفاع ندارند مهما امکن صبر نموده خود را در مهلکه نیندازند چنانچه اخبار بسیاری در کافی درباره زمان ائمه و دوره غیبت راجع باین موضوع روایت شده و اما آیه توبه راجع بجهاد است و آنهم تا ابد باقی است و هر وقت مسلمین قدرت و نیرو داشته باشند مشروط بشرایطی که در باب جهاد است که از آن جمله اذن امام و بسط ید اوست این حکم مورد عمل قرار میگیرد و اما آیه مورد بحث در موضوع دفاع است که اگر دشمنان حمله کنند مسلمین باید تا حدّ قدرت دفاع کنند و دشمن را دفع کنند و همین که دشمن را دفع نمودند دیگر تعدی و تجاوز ننمایند و این حکم هم تا ابد باقی است بنا بر این آیات با هم مخالفتی نداشته و ناسخ و منسوخی در بین نیست.

پس معنی آیه اینست که با کسانی که در صدد قتال شما باشند با آنها مقاتله کنید و آنان را از خود و بلاد خود دفع نمائید وَ لا تَعْتَدُوا و تعدی و تجاوز نکنید و تنها با کفاری که با شما در مقام جنگند مقاتله کنید و متعرض زنان و بچه ها نشوید.

و کسانی را که فرار میکنند تعقیب نکنید و اگر امان خواستند امان دهید و اگر سلاح جنگ را زمین گذاردند آنها را رها کنید چنانچه دستورات رسول خدا در غزوات و امیر مؤمنان در جنگ جمل و صفین و خوارج چنین بوده است.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ خداوند تجاوز کاران را دوست نمیدارد و اگر

ص: 351

از روی تعدی و تجاوز کسی را کشتید بحساب خدا و فی سبیل اللَّه محسوب نمی شود بلکه در مقابل آن مسئول و مؤاخذ هستید.

[سوره البقرة (2): آیه 191] ..... ص : 352

وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ (191)

(و آنان را بکشید هر جا بیابید و بیرونشان کنید از همانجا که شما را بیرون نمودند و فتنه و فساد سخت تر از قتل است و با آنان نزد مسجد الحرام قتال نکنید مگر اینکه با شما در آنجا قتال کنند پس اگر با شما مقاتله نمودند آنان را بکشید اینچنین جزاء کافران است) این آیة یکی از آیات راجع بجهاد است چنانچه آیه قبل راجع بدفاع بود.

وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ و اقتلوا امر واجب بر مسلمین و مرجع ضمیر مشرکین است و حیث ثقفتموهم یعنی اینما وجدتموهم هر جا آنان را بیابید و بآنها ظفر یافتید و جمله ثَقِفْتُمُوهُمْ در محلّ جرّ است باضافه حیث و حیث مبنی بر ضمّ است.

وَ أَخْرِجُوهُمْ و آنان را از بلاد مسلمین بیرون کنید، و مقتضای اطلاق آیه عموم است و وجهی برای اختصاص بمکه ندارد و مقصود کفار حربی میباشند و اما کفار ذمی در صورتی که بشرایط ذمه عمل کنند و همچنین کفاری که در پناه اسلام یا معاهد و یا در امان باشند از این حکم مستثنی هستند.

مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ تعبیر بکلمه من در این جمله بمنزله جزا است یعنی همانطور که مشرکین شما را از مکه بیرون کردند شما نیز آنان را بیرون

ص: 352

کنید نظیر آیه که بعد از دو آیه دیگر میفرماید فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ.

وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ فتنه در لغت و در آیات شریفه قرآن بر معنای بسیاری اطلاق شده مانند اختبار، ضلالت، کفر، فضیحت، محنت، جنون، عبرت عذاب، مال و اولاد، افساد و اختلاف در رأی و قتال و غیر اینها و در این آیه بمعنی افساد و افتتان است یعنی در فتنه انداختن است که بضلالت و کفر و عذاب و اختلاف کشانیدن مردم باشد چنانچه کفار و مشرکین مکّه بعد از هجرت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نسبت بمؤمنین رفتار مینمودند، و این جمله بمنزله علت برای حکم جهاد و دفع دخل است که اگر کسی اشکال کند حکم جهاد بر خلاف حکمت و میزان عقل است زیرا عقل سلیم از آدمکشی ابا دارد، و اسلام دین زور و شمشیر است و پیشرفت او بشمشیر بوده چنانچه دشمنان اسلام بویژه نصاری این اشکال را با آب و تاب بسیار ذکر میکنند.

و جواب از این اشکال اینست که شارع دین بمنزله طبیب حاذقی است که هدف او معالجه امراض مردم است هر گاه عضوی از اعضاء بدن انسان بمرض مبتلا شود آن طبیب اولا در مقام معالجه بر میآید و اگر قابل معالجه نباشد در صورتی که بسایر اعضاء سرایت نکند و لطمه نزند آن را بحال خود میگذارد مثل اینکه فلج یا کوری و کری و نحو اینها باشد و اگر بسایر اعضاء سرایت می کند و موجب هلاکت آنها می گردد ناچار آن را قطع می کند زیرا فاسد شدن تمام اعضاء بدتر و سخت تر از قطع نمودن عضوی از آنهاست.

اسلام نیز که برای معالجه و شفای کلیه امراض روحی از شرک و کفر و ضلالت و اخلاق رذیله و اعمال سیئه آمده اولا در مقام راهنمایی و هدایت جمیع مردم بر میآید چنانچه در جمله هُدیً لِلنَّاسِ گذشت و اگر قابل هدایت و معالجه

ص: 353

نیستند و در مقام اضرار و افساد و اضلال دیگران هم نمیباشند با آنان از طریق صلح و مسالمت بر میآید، و اگر در مقام اضلال و افساد اجتماع و موجب شرک و کفر و ضلالت دیگران میشوند و باصطلاح مرض آنان مسری است چاره جز قتل و قمع آنان نیست.

و از اینجهت دین اسلام در مورد بسیاری از معاصی و ترک واجبات اولا حدّ و تازیانه قرار داده که شخص معصیت کار را از نافرمانی برهاند و از فساد دور سازد و راه توبه را باز نموده و بحکم عقل واجب فرموده که بخدا بازگشت کند و گذشته را تدارک نماید و اگر بعد از دو مرتبه یا سه مرتبه معالجه نشد و از راه فساد بازگشت ننمود حکم قتل داده است بلکه در بعضی معاصی همان حد اول را قتل و رجم و اعدام قرار داده و همه این احکام برای اینست که فساد بدیگران سرایت نکند و جامعه بفساد و تباهی کشیده نشود.

مشاهده کنید امروز که حدود الهی در ممالک اسلامی جاری نمیشود چه مقدار فساد شیوع پیدا نموده و بهمه طبقات سرایت کرده است و مصداق ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ «1» محقق شده است.

و با این بیان ظاهر میگردد تفسیری که بعضی از مفسرین برای جمله الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ نموده اند، که یک نفر از مسلمین در شهر حرام یکی از مشرکین را کشت و مورد اعتراض قرار گرفت که چرا در شهر حرام بقتل اقدام نموده است پس این آیه نازل شد که فتنه که مراد شرک است از قتل سخت تر است، درست نیست، زیرا قطع نظر از اینکه تفسیر برأی است لازمه اش اینست که قتال مشرکین در اشهر حرم جایز بلکه واجب باشد و این خلاف قرآن و ضرورت اسلام است وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ مراد از: 1- سوره روم آیة 40

ص: 354

عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حد است که بنص آیه وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً «1» محلّ امن است و ابتداء قتال در آن جایز نیست مگر اینکه مشرکین در آنجا ابتداء بقتال کنند که در اینصورت عدم جواز آن برداشته میشود لذا میفرماید:

فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ که حکم دفاعی است و همین حکم در اشهر حرم جاری است که ابتداء بقتال در آنها جایز نیست مگر وقتی که مشرکین و کفار شروع بقتال کنند و از اینجهت حضرت ابا عبد اللَّه الحسین در موقع تمانع حرّ از آن حضرت که اصحاب تقاضای قتال نمودند فرمود من ابتداء بقتال نمیکنم.

کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ ظاهرا این جمله بیان علت برای جمله اخیر است یعنی کسانی که در مسجد الحرام قتال کنند جزاء آنان این است که با آنان قتال نموده و نابودشان کنید، نه اینکه بیان علت برای جمله اولی یعنی:

وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ باشد و یا بیان علت برای جمله وَ أَخْرِجُوهُمْ باشد چنانچه در مجمع گفته و دلیل بر وجوب اخراج کفار از مکّه دانسته زیرا چنانچه گذشت حکم اختصاص بمکه و آیه نیز دلالت بر این معنی ندارد بلی ممکن است این جمله بیان علت برای تمام جملات آیه باشد و اللَّه اعلم

[سوره البقرة (2): آیه 192] ..... ص : 355

فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (192)

(پس اگر منتهی شدند و دست از شرک و کفر برداشتند همانا خداوند آمرزنده و بخشاینده است) فَإِنِ انْتَهَوْا انتهاء بمعنی نهی و منع پذیرفتن است یعنی اگر مشرکین دست از قتال و اخراج و فتنه برداشتند و از کفر و شرک هم برگشتند و مسلمان شدند خداوند آمرزنده و دارای رحمت است، و از فضل و رحمتش آنان را می بخشد 1- سوره آل عمران آیه 91

ص: 355

و حکم جهاد با آنان برداشته میشود اگر چه قبلا مرتکب قتل و آزار مسلمین شده باشند که «

الاسلام یجبّ ما قبله

» و اگر از اخراج و مقاتله در مسجد الحرام منتهی شدند حکم دفاع و اعتداء بمثل برداشته میشود.

و اگر از معاصی قبل از ثبوت حکم توبه کنند حکم حدّ هم برداشته میشود بلکه خداوند از کلیه معاصی آنها میگذرد و میآمرزد علاوه بر اینکه مورد عنایات و رحمتهای خود آنان را قرار میدهد.

[سوره البقرة (2): آیه 193] ..... ص : 356

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِینَ (193)

(و با ایشان قتال کنید تا اینکه فتنه و فساد نابود شود و دین تنها برای خدا باشد، پس اگر از فتنه و فساد منتهی شوند پس تجاوز دیگر نیست مگر بر ستمکاران) بعضی از مفسرین گفته اند که این آیه ناسخ آیه قبل است که فرمود وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ و ابتداء بقتال را تجویز میکند و بعضی گفتند این آیه مؤکّد آیه قبل است ولی این اقوال مورد اعتماد نیست و ظاهر اینست که آیه ملاک امر بقتال و حکم جهاد را معین می کند که تا حدی لازم و جایز است که فتنه دفع شود و وقتی فتنه دیگر نباشد حکم قتال مرتفع میگردد چنانچه قبلا متذکر شدیم که تشریع جهاد و دفاع برای دفع فتنه و قلع ماده فساد است بنا بر این آیه شریفه برای بیان سرّ همه جملات آیات سابقه است یعنی قتال با مشرکین و کفاری که با شما مقاتله میکنید و کشتن مشرکان و اخراج آنان از بلاد مسلمین و مقاتله در مسجد الحرام در وقتی که آنها مقاتله کنند همه برای اینست که فتنه و فساد مرتفع و نابود شود و دین خدا و توحید بر روی زمین

ص: 356

مستقر گردد و بغیر این منظور و بعد از آنکه فتنه مرتفع شد موردی ندارد.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ حدّ مقاتله را که رفع فتنه است بیان میکند و مراد از فتنه همان معنی افساد و اضلال است که قبلا متذکر شدیم نه خصوص شرک چنانچه گفته اند بلکه شرک یکی از مصادیق آنست.

وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ این جمله ممکن است بیان جمله قبل باشد یعنی رفع فتنه باینست که همه در سایه دین خدا و ظلّ توحید بسر برند و بسعادت دارین و فوز نشأتین نائل شوند.

و ممکن است حکمت دیگری برای تشریع جهاد و دفاع باشد که عبارت از بسط دین خدا و کلمه توحید است زیرا غرض اصلی از خلقت بشر نیل بسعادت و تحصیل کمالات و تزکیه نفوس از اخلاق رذیله و اعمال سیئه است و این غرض جز در سایه دین الهی تأمین نمیشود و جهاد یکی از عوامل اساسی و ارکان اجراء این منظور است چنانچه در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

بنی الاسلام علی الخمس الصلاة و الزکاة و الحج و الجهاد و الولایة

» و لام (للَّه) برای اختصاص است و ممکن است وجه اختصاص این باشد که دینی که مستند بخداست و خدا جعل فرمود، اسلام است چنانچه در آیة شریفه میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ «1» و نیز میفرماید وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ «2» و نیز میفرماید وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً «3» و ممکن است مراد این باشد که همه تحت لوای واحد که دین خداست وارد شوند و زیر فرمان خدا و اوامر و نواهی او در آیند چنانچه در آیه دیگر میفرماید هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ «4» که مصداق اتمّ آن در دوره ظهور حضرت 1- سوره آل عمران آیه 17

2- سوره آل عمران آیه 72

3- سوره المائده آیه 5

4- سوره التوبة آیه 33

ص: 357

بقیّة اللَّه آشکارا میگردد که فتنه و فساد و شرک از روی زمین برداشته میشود فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ پس اگر دست از فساد برداشتند دیگر تجاوز و دشمنی با آنها نکنید، و احتیاجی نیست که عدوان بمعنی جزاء عدوان تفسیر شود چنانچه مفاد آیه شریفه وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها «1» و آیه شریفه فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ است که بیانش در آیه بعد بیاید و این نهی از عدوان نسبت بغیر ستمکاران است ولی نسبت بستمکاران و ظالمین باید از نظر عملشان با آنان عداوت نمود و محبت و رکون بآنها حرام است چنانچه میفرماید وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ «2» و در حدیث است که «

من احبّ حجرا حشره اللَّه معه

» [سوره البقرة (2): آیه 194] ..... ص : 358

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (194)

(ماه حرام در مقابل ماه حرام و حرمتها را برابری است پس کسی که بر شما تعدی کند بر او تعدی کنید بهمان اندازه که بر شما تعدی شده است و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است) الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ بعضی گفتند مراد از شهر حرام در این آیه ماه ذی القعده است که اول اشهر حرم است و آن را ذی القعدة نامیدند چون در اینماه از جنگ و قتال قعود مینمودند و حتی اگر کسی قاتل پدرش یا برادرش را میدید متعرض او نمیشد و در سال ششم هجرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با جماعت اصحاب در این ماه برای حج بطرف مکّه رهسپار شدند تا بحدیبیه رسیدند کفار قریش اجتماع نمودند و مانع شدند از اینکه حضرت وارد مکه شود و اعمال عمره 1- سورة الشوری آیه 42

2- سوره هود آیه 115

ص: 358

و حج را بجا آورد حضرت باصحابه در همانجا قربانیها را نحر نموده و با مشرکین مصالحه نمودند که سال دیگر برای انجام مناسک حج برگردند و این سال را، عام الحدیبیه گفتند، پس در سال هفتم در همین ماه بمکه با اصحاب تشریف آورده و قضاء عمره سال گذشته را بجای آوردند و خداوند این ذی القعده را بازاء آن ذی القعده قرار داده و بجای آن قبول نموده فرمود «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ» و بعضی گفتند مراد قتال مسلمین با کفار در ماه حرام است که اگر بازاء قتال آنان با مسلمین باشد جائز است و مانعی ندارد ولی ابتداء بقتال با مشرکین در شهر حرام جایز نیست چنانچه ابتداء بقتال آنان در مسجد الحرام روا نبود ولی اگر آنان بقتال ابتداء می نمودند مقاتله با آنان مانعی نداشت.

وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ حرمات جمع حرمة است و مراد از حرمات حرمت مسجد الحرام و حرمت شهر حرام و حرمت در حال احرام است که در حال احرام و در شهر حرام و در مسجد الحرام قتال جایز نیست مگر بعنوان قصاص یعنی اگر آنها احترام حرمات را هتک نمودند شما هم قصاص کنید.

و در اخباری که در برهان روایت شده دارد که سؤال میکنند آیا مسلمانان ابتدا بقتال مشرکین در شهر حرام مینمودند؟

میفرماید وقتی مشرکین مقاتله با مسلمانان را در ماه حرام حلال دانستند و حرمت ماه حرام را مراعات ننمودند قتال با آنها رواست.

و همچنین رومیها که بماه حرام عقیده ندارند اگر در ماه حرام با مسلمین مقاتله نمودند جایز است با آنها قتال کنند و نیز دارد که اگر کسی شخصی را کشت و بحرم پناه آورد نمیشود او را قصاص نمود ولی باید او را طعام و آب نداد و با او معامله ننمود تا از حرم خارج شود و حدّ بر او جاری گردد، ولی اگر در

ص: 359

داخل حرم مرتکب قتل شد در همانجا حدّ بر او جاری شود و بهمین آیه متمسک شده اند.

فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ یعنی مماثلت در قصاص شرط است و این حکم عام است و اختصاص بقتال در اشهر حرم ندارد چنان که در آیه دیگر میفرماید أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ «1» بلکه اختصاص بجراحات هم ندارد نسبت باموال هم جاری است اگر دارای مثل است بمثل، و اگر قیمت است بقیمت تقاص میشود.

و تعبیر به فَاعْتَدُوا برای رعایت مماثلت است و اگر نه اعتداء دوم در حقیقت اعتداء نیست بلکه جزاء اعتداء است چنانچه در آیه دیگر میفرماید وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها «2» که دومی سیئه نیست بلکه جزاء سیئه است وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ امر بتقوی بعد از امر باعتداء بمثل باین لحاظ است که از تجاوز و زیاده روی در قصاص خودداری شود و بعدا هم گوشزد میفرماید که اگر کسی ملازم تقوی باشد خداوند یار و ناصر اوست و او را حفظ میفرماید.

[سوره البقرة (2): آیه 195] ..... ص : 360

وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (195)

(و در راه خدا انفاق کنید و بدستهای خودتان خود را بهلاکت نیندازید و نیکو کاری کنید که خدا نیکوکاران را دوست میدارد) وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ انفاق در راه خدا شامل مصارفی که در طریق عبادت خدا 1- سوره مائده آیه 49

2- سوره شوری آیه 38

ص: 360

صرف میکند میگردد مانند بذل جان در راه جهاد و صرف قوی در قضاء حوائج مؤمنین و سایر عبادات و صرف مال در مصارف واجبه و مستحبه و تعلیم علم ببندگان خدا و سایر مواردی که اطلاق انفاق و عنوان عبادت بر آن صادق است و در اول سوره در ذیل آیه مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مفصلا موارد آن را متذکر شدیم «1» و یکی از موارد لازم انفاق، انفاق مال در راه جهاد با دشمنان اسلام و اعلاء کلمه حق است و بعضی انفاق در این آیه را به این مورد اختصاص داده اند ولی امر در اتفقوا برای مطلق طلب از واجب و مستحبّ است و آیه عامّ و این مورد یکی از مصادیق آن میباشد.

وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ القاء بمعنی انداختن و مفعول آن محذوف و باء بایدیکم برای سببیت و تعبیر بایدیکم اشاره به اینکه از روی اختیار خودتان چنین نکنید یعنی لا تُلْقُوا انفسکم بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ بدست خودتان خود را بمهلکه نیندازید و مراد از تهلکه اعم از هلاکت دنیوی و اخروی است و مراد از القاء بتهلکه اقدام بهر عملی است که موجب وقوع در هلاکت انسان یا ترک عملی که باعث هلاک آدمی گردد مثلا عملی که مریض انجام دهد و باعث زیادتی مرض یا موت او گردد مانند پرهیز نکردن و خوردن خوراکهایی که برای مرض او مضر است و یا اینکه معالجه نکند و دارو استعمال ننماید و باین سبب موجب هلاکت خود گردد، هر دو القاء در تهلکه میباشد.

و در مقام جهاد اگر اقدام بجهاد و صرف مال در راه جهاد نکنند تا دشمن مسلط شود و بهلاکت بیفتند القاء بتهلکه است و بسا مواردی که باید ساکت و صامت بود و تقیه نمود و اقدام بجهاد ننمود اگر اقدام کند و باعث هلاکت گردد القاء بتهلکه است، و همچنین در مورد انفاقات مالی اگر بخل ورزد و حقوق واجبه 1- مجلد اول ص 210 [.....]

ص: 361

را نپردازد و باعث شکنجه و بتنگ آمدن فقراء و طغیان آنان گردد و هلاکت خود را سبب شود و یا تمام مال خود را صرف کند که قدرت بر نفقه خود و- واجب النفقه اش نداشته باشد، همه اینها القاء بتهلکه است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «1» و توهم نشود که این ایثار است بلکه ایثار بذل مال است بحدی که بواجبات لطمه نزند چنانچه قبلا تذکر داده ایم.

و دلیل بر این عموم اطلاق خود آیه است که اقتضاء عموم میکند و اخباری که در ذیل آیه روایت شده مانند حدیثی که از کافی مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود «

لو انّ رجلا انفق ما فی یدیه فی سبیل اللَّه ما کان احسن و لا اوفق أ لیس یقول اللَّه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان اللَّه یحب المحسنین یعنی المقتصدین

» و همین مضمون از عیاشی از آن حضرت روایت شده.

و از ابن بابویه مسندا از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود:

«طاعة السلطان واجبة و من ترک طاعة السلطان فقد ترک طاعة اللَّه و دخل فی نهیه یقول اللَّه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة

» و از حذیفه روایت شده که در تفسیر این جمله «

قال هذا فی النفقه

» و در بعض نسخ «

هذا فی التقیة

» روایت شده علاوه بر اینکه عمل رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی شاهد بزرگی بر این معنی است چنانچه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حدیبیه با مشرکین صلح نمود و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام 25 سال با خلفاء با مسالمت رفتار نمود و حضرت حسن علیه السّلام با معاویه صلح نمود و سایر ائمه نیز با خلفاء جور زمان خود با تقیه رفتار میکردند و همه از اینجهت بود که اگر اقدام بمبارزه علیه آنان مینمودند موجب هلاکت خود و عده ای از دوستان خود میگردید ولی زمان 1- سوره اسراء آیه 31

ص: 362

سید الشهداء چون یزید در مقام امحاء دین اسلام حتی ظواهر آن بود و بر هر تقدیر میخواست سید الشهداء را بقتل برساند چه اقدام کند و چه ساکت نشیند آن حضرت چاره جز قیام نداشت و همان قیام بود که اساس خلافت بنی امیه را مضمحل و نابود ساخت و آن حضرت مرگ با شرافت را بر قتل با ذلت ترجیح داد.

وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ احسان بمعنی نفع رسانیدن بغیر است و با حسن فرق دارد زیرا در حسن لازم نیست که خوبی بغیر برسد بلکه نفس فعل که نیکو باشد اطلاق حسن بر آن میشود مثلا عذاب کفار و معاندین در روز قیامت یا استیفاء دین از مدیون یا اجراء حدود حسن است لکن احسان نیست.

و چنانچه در حدیث مروی از کافی گذشت محسنین بمقتصدین تفسیر شده و از این بیان معلوم میگردد که مجرد ایصال نفع بغیر احسان نیست بلکه فعل هم باید دارای حسن باشد، هم از جهت فاعل که قبح عقلی یا ذمّ شرعی نداشته باشد و هم از جهت قابل که محل قابلیت احسان داشته باشد، و گرنه:

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان

[سوره البقرة (2): آیه 196] ..... ص : 363

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (196)

ص: 363

(و حج و عمره را برای خدا باتمام رسانید پس اگر از اتمام باز داشته شوید، بر شماست آنچه از قربانی میسر میشود و سرهایتان را نتراشید تا اینکه قربانی بجای خود برسد، پس اگر کسی از شما مریض شد، یا آزاری باو از جهت سرش باشد، رواست که سر بتراشد و فدیه و عوضی که عبارت از روزه یا صدقه یا کشتن گوسفندی است انجام دهد، و هر گاه ایمن شوید پس هر که بواسطه عمره متمتع شود تا زمانی که برای حج آماده میگردد، بر اوست آنچه از قربانی میسر میشود، پس اگر قربانی برای او میسر نشد بر اوست روزه گرفتن سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامی که برمیگردد این ده روز کامل است، این حکم برای کسانی است که اهلشان در مسجد الحرام حاضر نیستند و از خدا بپرهیزید و بدانید که خداوند عذاب او سخت است) وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ یعنی اعمال حج و عمره را برای خدا باتمام رسانید و اعمال حج عبارت است از:

نیّت- احرام، وقوف عرفات و مشعر، رمی جمرة عقبی، ذبح، حلق، طواف حج، نماز طواف، سعی صفا و مروه، بیتوته در منی، شب یازدهم و دوازدهم رمی جمرات ثلاث روز یازدهم و دوازدهم، طواف نساء و نماز طواف.

و اعمال عمره عبارت است از: نیّت، احرام، طواف، نماز طواف، سعی بین صفا و مروه، تقصیر، طواف نساء و نماز طواف.

امّا «احرام» دارای سه کار واجب است: نیّت، پوشیدن لباس احرام و تلبیه «و وقوف عرفات» از اول ظهر عرفه تا غروب شرعی است.

«و وقوف مشعر» از اول طلوع فجر روز عید تا طلوع آفتاب است.

«و رمی جمره عقبی» در روز عید است «و ذبح» کشتن شتر و یا گاو و یا گوسفند در روز عید است.

ص: 364

«و حلق» سر تراشیدن یا شارب زدن یا ناخن گرفتن روز عید است و احوط سر تراشیدن است. «و طواف حج» عبارت از هفت دور، دور خانه گردیدن است که ابتداء و انتهاء آن حجر الاسود میباشد و شانه چپ باید رو بخانه باشد و از حدّ مطاف خارج نشود و حجر اسمعیل هم داخل بیت است و وقت آن روز عید یا روز یازدهم یا دوازدهم است.

«و نماز طواف» دو رکعت است که خلف مقام ابراهیم یا دو طرف آن پس از طواف گزارده میشود. «و سعی صفا و مروة» عبارت از هفت مرتبه از صفا بمروه رفتن و از مروه بصفا آمدن است که ابتداء بصفا شود و بمروه منتهی گردد یعنی چهار مرتبه از صفا بمروه و سه مرتبه از مروه بصفاست و آن بعد از طواف و نماز طواف در یکی از این سه روز است. «و بیتوته» در منی از اول شب تا بعد از نصف شب یازدهم و دوازدهم است و در بعض موارد شب سیزدهم نیز باید ضمیمه شود. «و رمی جمرات» اولی و وسطی و عقبی بترتیب روز یازدهم و دوازدهم و در بعض موارد سیزدهم است که هر جمره را هفت ریگ بترتیب بزنند «و طواف نساء» مثل طواف حج و نمازش نیز مانند نماز طواف حج است.

و اما واجبات عمره همه آنها مانند واجبات حجّ است و تنها تقصیر در عمره زدن شارب یا گرفتن ناخن است و حلق یعنی سر تراشیدن در عمره نیست و همه این اعمال عبادت و باید از روی نیّت و قصد قربت و خلوص باشد از اینجهت در آیه قید «للَّه» را ذکر فرموده بعلاوه نیت مجموع من حیث المجموع بعنوان حج و عمره هم لازم است.

و حج سه نوع است: حج قرآن که با عمره مقرون است و حج افراد که بدون عمره است و حج تمتع که بر اغلب کسانی که از بلاد دور بمکه میآیند

ص: 365

مطابق مذهب جعفری واجب است و شرح آن در ذیل آیه بیان میشود:

فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ احصار بمعنی منع و جلوگیری است و در اینکه حصر و احصار بیک معنی است و یا اینکه متفاوت است اختلاف شده و ظاهرا تفاوت دارد مانند حبس و احباس و قتل و اقتال و فرق آن از لحاظ مباشرت و تسبب است، که در (حصره و حبسه) فاعل مباشر حابس و حاصر است و در «احصره و احبسه» محصر و محبس مسبّب است یعنی فاعل سبب حصر و حبس شده.

و احصار دو قسم است: یک قسم بواسطه مرض و خوف از دشمن و امثال اینهاست که پس از احرام نمیتواند مشرف شود و اعمال حج را انجام دهد، قسم دوم بواسطه منع دشمن یا ظالم است که نمیگذارد حاج بروند و حکم این دو قسم مختلف است، در قسم اول باید هدی را بفرستند تا در محل آن ذبح کنند و وقتی هدی بمحل خود رسید از آن احرام محل میشوند و محل هدی مکه است اگر احرام عمره باشد، و منی است و آنهم در روز عید اگر احرام حج باشد، و در قسم دوم همانجایی که ممنوع شده اند هدی را ذبح کنند.

فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ یعنی آنچه از هدی میسر میشود و مخیّر است بین قربانی نمودن شتر یا گاو و یا گوسفند.

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ یعنی از احرام محل نشوید تا هدی بجایش برسد و محل شدن از احرام حج بحلق رأس یعنی سر تراشیدن است و از احرام عمره بتقصیر یعنی شارب زدن یا ناخن گرفتن است و محل هدی چنان که ذکر شد در قسم اول مکه و منی و در قسم دوم همانجایی است که ممنوع شده اند و این کنایه از اینست که تا نحر یا ذبح در محل مقرر واقع نشود از لباس احرام بیرون نشوید و محرمات احرام باقیست.

فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً این جمله تفریع بر جمله قبل و استثناء

ص: 366

از آنست یعنی کسی که نمیتواند صبر کند تا هدی فراهم شود و بمحل رسیده ذبح شود و سپس سر بتراشد بواسطه مرضی که در سر دارد یا رنجی که از هوامّ مانند شپش و نحو آن میبرد و ناچار باید سر را بتراشد.

فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ چنین کس باید عوض هدی فدیه دهد و آن عبارت از سه روز روزه یا اطعام شش نفر مسکین یا قربانی نمودن یک گوسفند است اگر چه در غیر محل باشد چنانچه از طریق سنت رسیده است.

فَإِذا أَمِنْتُمْ یعنی هر گاه احصار برطرف شد به اینکه اصلا منعی نباشد نه از جهت مرض و نه خوف و نه مانع دیگر، و یا اگر منعی بوده برداشته شود.

فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ این قسمت راجع بحج تمتع است و واجب است بنا بر مذهب شیعه بر هر که دوازده میل یا هیجده میل (بنا بر قول دیگر) از جمیع اطراف مکّه دور باشد و همین است مفاد ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ چنانچه میآید و حج تمتعش گفتند برای اینکه پس از احرام عمره و انجام اعمال آن تقصیر میکند و محل میشود و بسیاری از محرمات احرام بر او حلال میگردد و بآنها متمتع و بهره مند میگردد و سپس احرام دیگری برای حج می بندد و باعمال حج مشغول میشود بنا بر این مفاد آیه اینست که پس هر کس بواسطه عمرة (یعنی اتمام اعمال آن و محل شدن از آن) متمتع بشود و بسوی اعمال حج برود، بر اوست آنچه از قربانی میسّر شود یعنی مخیر است بین قربانی نمودن شتر و گاو و گوسفند و محل آن منی و وقت آن روز عید اضحی بعد از رمی جمره عقبی و قبل از سر تراشیدن است فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ این راجع بغیر مورد احصار است و متفرع بر حکم قربانی و استثناء از آنست یعنی کسی که مشرف شد و اعمال حج را بجای آورد ولی هدی یعنی شتر و گاو و گوسفند نیافت یا

ص: 367

از آن جهت که پیدا نمیشد و یا متمکن نبود باید عوض قربانی ده روز روزه بگیرد که سه روزش در ایام حج است که قبل از عید اضحی در مکّه و یا بعد از آن در منی باشد و این یکی از مواردی است که روزه گرفتن بر مسافر جایز است و لو قصد اقامت نداشته باشد و هفت روز هنگامی است که بوطنش مراجعت میکند.

تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ یعنی این سه روز روزه در ایام حج و هفت روز در مراجعت نزد خدا عمل واحدی محسوب میشود که کامل است و کفایت از بدل بودن از قربانی مینماید و در ثواب با آن یکسان است.

ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ یعنی این حکم تمتع مختص است بکسانی که در مکه و اطراف آن نیستند و تنها برای کسانی است که دور از مکه باشند چنانچه ذکر شد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ در اطاعت اوامر الهی و ترک نواهی آن بکوشید و بدانید که خداوند عذاب او سخت است نسبت بکسانی که او را مخالفت کنند و مرتکب معصیت او شوند.

«تنبیه» احکام حج و عمره و فروع آن بسیار است که در کتاب حج و عمره در فقه متعرض میشوند و چون غرض در اینجا تفسیر اجمالی آیات بود لذا باین مقدار اکتفاء شد.

[سوره البقرة (2): آیه 197] ..... ص : 368

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ (197)

(زمان حج ماههای معلومی است پس کسی که در این ماهها حجّ را بر خود واجب

ص: 368

کند در آن موقع باید از جماع و فسق و جدال بپرهیزد و آنچه از خوبی بجای میآورد خداوند آن را میداند و توشه بردارید و همانا بهترین توشه تقوی است، و ای صاحبان عقول خدا را نگهدارید) الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ یعنی (اشهر الحج اشهر معلومات) ماههای حج ماههای معلومی است و در اخبار بسیار اشهر معلومات بماه شوال و ذی القعده و ذی الحجه و در بعضی از آنها بشوال و ذی القعده و دهه اول ذی الحجه تفسیر شده و در جمع بین این دو دسته اخبار گوئیم چون دسته دوم نصّ در دهه اول ذی الحجه و دسته اول ظاهر در مطلق ذی الحجه است و نص مقدم بر ظاهر میباشد لذا باید دسته دوم را اتخاذ نمود چنانچه فتاوی علماء شیعه بر آنست.

و مراد اینست که احرام برای عمره تمتع بمذهب شیعه و برای حج بمذهب جمیع در غیر این سه ماه جایز نیست اگر چه اعمال حج مخصوص بایام حج است و بعضی از آنها بعد از عید قربان در ایّام تشریق است مانند بیتوته در منی و رمی جمرات ثلاث.

و اطلاق شهر بر بعضی از شهر مانعی ندارد چنانچه گفته میشود صلوة الجمعة و صلوة العیدین در صورتی که تمام روز جمعه و تمام روز عیدین وقت نماز نیست بلکه بعض از آنها وقت نماز است.

و جایز است برای عمره مفردة در ماه رجب محرم شوند.

فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ یعنی (اوجب علی نفسه الحج) کسی که در این ماهها حج را بر خود واجب گرداند به اینکه محرم شود بعمره تمتع بنا بر مذهب شیعه و محرم شود برای حج بنا بر مذهب جمیع، که بمجرد احرام حجّ واجب می گردد.

ص: 369

فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ رفث بمعنی جماع است چنانچه در آیات صوم در ذیل أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ گذشت و یکی از محرمات احرام است و در بعضی اخبار ملاعبة و مواعده و نظر را هم بجماع ملحق نموده اند و فتاوی علماء اعلام نیز بر طبق آن هست.

و فسوق در اخبار بکذب تفسیر شده و استشهاد فرموده اند بآیه إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ «1» که فاسق بمعنی کاذب است و در بعضی اخبار سبّ که بمعنی دشنام است بکذب ملحق کرده اند طبق حدیث نبوی «

سباب المؤمن فسوق

» و بعضی تنابز بالقاب یعنی بالقاب زشت یکدیگر را نخوانند هم ملحق نموده اند بدلیل آیه شریفه بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ «2» و بعضی مطلق معاصی را که موجب فسق میشود ملحق نموده اند، و البته معلوم است که معاصی مطلقا حرام است و در حال احرام حرمت آنها آکد است چنانچه در شهر رمضان حرمت آنها آکد است «3» و جدال در اخبار بگفتن لا و اللَّه و بلی و اللَّه تفسیر شده و در بعضی اخبار مفاخرت را هم بآن ملحق نموده اند و مقصود از ذکر فی الحج) اینست که مادامی که محرم است نباید این کارها را بجا آورد چه محرم بحج قرآن باشد یا افراد یا تمتع بنا بر مذهب شیعه، بلکه بعضی از محرمات آن تا بعد از نماز طواف نساء بحرمت باقی است مانند جماع و محرمات احرام مطابق اخبار و فتاوی علماء و رعایت احتیاط سی چیز است:

1- صید صحرایی 2- جماع 3- تقبیل 4- نظر از روی شهوت 5- عقد 6- شاهد عقد شدن 7- اقامه شهادت 8- استمناء 9- استعمال طیب (بوی خوش) 1- سوره حجرات آیه 5

2- سوره الحجرات آیه 10

3- چنانچه در مجمع روایت کرده (ینبغی لک ان تقید لسانک فی رمضان لان لا یفسد صومک)

ص: 370

10- لبس مخیط (لباس دوخته پوشیدن) 11- سرمه کشیدن 12- نظر در آینه 13- پوشانیدن ظاهر پا بجوراب و نحو آن 14- فسوق (چنانچه ذکر شد) 15- سبّ مؤمن 16- مفاخرت 17- جدال (چنانچه گذشت) 18- کشتن جانوران بدن 19- انداختن آنها 20- انتقال آنها از موضعی بموضع دیگر بدن 21- زینت بانگشتری 22- زیور برای زنها 23- تدهین (روغن مالی) 24- اخراج خون 25- ناخن گرفتن 26- کندن دندان 27- کندن گیاه حرم 28- زیر سایه در راه رفتن 29- قطع درخت حرم 30- لبس سلاح، و تفصیل هر یک و کفاره آنها مربوط بکتب فقه است.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ تمام کارهای نیک شما نزد خدا محفوظ است و جزای خیر بشما خواهد داد و به نتیجه آن خواهید رسید چنانچه در آیه دیگر میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ «1» وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی زاد بمعنی ما یحتاجی است که مسافر برای سفر همراه خود میبرد و در فارسی از آن بتوشه تعبیر میکنند و در آیه مراد توشه است که برای سفر آخرت لازم است از اخلاق فاضله و اعمال صالحه و همه عبادات از واجبات و مستحبات، نه اینکه مراد توشه سفر حج باشد چنانچه بعضی از مفسرین توهم کرده اند زیرا با جمله قبل و بعد از آن تناسب ندارد، و بهترین توشه ها برای سفر آخرت تقوی است یعنی ترک معاصی و اتیان واجبات که هیچ عبادتی افضل از آن نیست چنانچه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در خطبه شعبانیه فرمود:

«افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه

» بلکه نصّ همین آیه بر اثبات افضلیت آن کافی است.

وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ بعد از آنکه اهمیت تقوی را بیان نمود صاحبان 1- سوره زلزال آیه 8

ص: 371

خرد را مخاطب قرار داده و بالتزام بتقوی امر میکند اشاره به اینکه لازمه عقل و خرد التزام بتقوی است و عقل است که انسان را باطاعت اوامر الهی و ترک نواهی او وامیدارد چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان

» سپس راوی میپرسد پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ حضرت میفرماید «

تلک النکراء، تلک الشیطنة و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل» «1»

و الباب جمع لبّ است و اصل لبّ خالص از هر چیزی است و عقل را لبّ گفتند زیرا خاصه حقیقت انسان در مرحله جسمانی و روحانی است و برای درک اهمیت عقل به کافی کتاب العقل و الجهل مراجعه شود.

[سوره البقرة (2): آیه 198] .... ص : 372

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ (198)

(بر شما بزه نیست که فضلی از جانب پروردگارتان طلب کنید (تحصیل معاش کنید) پس هنگامی که از عرفات کوچ کردید نزد مشعر الحرام خدای را یاد کنید، و او را یاد کنید چنانچه شما را راهنمایی نمود و اگر چه شما پیش از آن از گمراهان بودید) لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ جناح بمعنی بزه و گناه است یعنی گناهی بر شما نیست و ضرری باعمال حج شما نمیزند.

أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ ابتغاء فضل یعنی طلب روزی و تحصیل معاش 1- کتاب العقل و الجهل ص 11 حدیث 3

ص: 372

از طریق کسب و تجارت و نحو اینها چنانچه در سوره جمعه میفرماید فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ «1» و روزی و آنچه از راه کسب و تجارت و سایر طرق مشروعه بدست میآید به فضل از جانب پروردگار تعبیر نموده زیرا آنچه به بندگان از طریق اسباب میرسد مانند تجارت، صنعت، زراعت و امثال اینها در حقیقت از جانب پروردگار است و فیّاض علی الاطلاق و مسبب الاسباب ذات اقدس حق تبارک و تعالی است.

فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ افاضة بمعنی کوچ کردن بالاجتماع است یعنی هنگامی که دسته جمعی از عرفات حرکت کردید، که پس از وقوف بعرفات که رکن اعظم حج است و واجب است بر تمام حجاج که از اول زوال روز عرفه تا مغرب شرعی در صحرای عرفات وقوف کنند باید مجتمعا از آنجا برای مشعر حرکت نمایند بلکه مستحبّ است نماز مغرب را تأخیر انداخته و با نماز عشاء بیک اذان و 2 اقامه بدون فاصله در آنجا بجای آورند.

و در وجه تسمیه این روز بعرفه و این مکان بعرفات مفسرین وجوهی ذکر کرده اند که بعضی آنها از نظر شیعه مردود است مانند اینکه حضرت ابراهیم در این روز و در این مکان شناخت که خواب او راجع بذبح اسمعیل رحمانی است و برخی دیگر مدرک معتبری ندارد و بمناسبت معنی لغوی آن ذکر شده است و آنچه بنظر میرسد و شاید از میان وجوه بواقع اقرب باشد اینست که مناسک حج از زمان حضرت ابراهیم و اسمعیل و همچنین در میان بنی اسمعیل تا ظهور پیغمبر اسلام معمول بوده و از زمان پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الی الان و تا قیامت معمول خواهد بود و اسامی این روزها و مواضع، بمناسبت اعمال و مناسکی است که در آن روز یا در آن موضع بجا آورده میشود و چون حاج از اطراف عالم بطور پراکنده 1- سوره جمعه آیه 8

ص: 373

برای اعمال حج حرکت میکنند و اولین اجتماع آنها در یک محل معین در روز عرفه و صحرای عرفات است و در این روز و در آن محل با یکدیگر آشنایی پیدا میکنند آن روز را عرفه و آن صحرا را عرفات گفتند و شاید تعبیر بجمع از آن جهت است که این مکان وسیع است و هر دسته در گوشه مجتمع شده و با هم آشنا میشوند.

فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ امر بذکر امر مستحبی است ولی وقوف بمشعر واجب و یکی از ارکان حج است که تا طلوع آفتاب روز عید باید در آنجا وقوف کنند و این مکان را مزدلفه نیز مینامند.

و تسمیه بمشعر باین مناسبت است که محل عبادت است و در مجمع البحرین دارد که «یسمّی کل موضع للمنسک مشعرا» و تعبیر بمشعر الحرام برای اینست که داخل در حدّ حرم است بخلاف عرفات که خارج از حدّ است و تسمیه بمزدلفه برای اینست که در آنجا تقرب بعبادت میجویند و یا برای اینکه آن مکان نزدیک بمعنی و مکه است اگر از زلفی بمعنی قرب و نزدیکی باشد و یا برای اینست که شب در این مکان میمانند اگر از زلفا من اللیل باشد.

وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ هم چنان که خداوند شما را بدین اسلام و طرق وصول بهشت و احکام و معالم دین و بالاخص مناسک حج هدایت فرمود شما نیز او را یاد کنید و شکرانه این نعمت بزرگ را بجای آورید.

وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ و شما قبل از اسلام و پیش از تعلیم معالم آن از گمراهان بودید و نه متدین بدین حق و نه متنسک بمناسک آن بودید و عبادت شما در مسجد الحرام عبادت بت و صفیر و کف بر کف زدن بود چنانچه در آیه دیگر می فرماید: ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً «1» 1- سورة انفال آیه 35

ص: 374

[سوره البقرة (2): آیه 199] .... ص : 375

ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (199)

(پس حرکت کنید از همانجایی که مردم حرکت می کنند و از خدا طلب مغفرت کنید محققا خدا آمرزنده و بخشنده است) در این آیه از دو جهت بین مفسرین اختلاف شده یکی از اینجهت که افاضه در این آیه همان افاضه از عرفات بمشعر است و یا افاضه از مشعر بمنی بعد از افاضه از عرفات بمشعر است.

دیگر اینکه مراد از ناس چه کسانی هستند زیرا آنان مسلما غیر از مخاطبین بخطاب افیضوا میباشند مشهور بین مفسرین اینست که قریش بواسطه بزرگ دانستن خود از حرم بعرفات نمیرفتند و می گفتند ما اهل حرمیم و از آن بیرون نمیرویم و چون مردم از عرفات بمشعر میآمدند اینان از مشعر بمنی میرفتند.

و در این آیه خداوند آنها را امر میکند که مانند سایر مردم در عرفات توقف نموده و از آنجا مجتمعا بمشعر کوچ کنید و قریب باین معنی از کافی و تهذیب از حضرت صادق از حضرت باقر (ع) از جابر در ذکر حج رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده جز اینکه ناس در آن حدیث بحضرت ابراهیم و اسمعیل و اسحاق و انبیاء بعد از آنها تفسیر شده و عبارت حدیث اینست، «

ثم غدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و الناس معه و کانت قریش تفیض من المزدلفة و هی جمع و یمنعون الناس من ان یفیضوا منها. فاقبل رسول اللَّه و قریش ترجو ان تکون افاضته من حیث کانوا یفیضون، فانزل اللَّه علیه ثم افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروا اللَّه یعنی ابراهیم و اسمعیل و اسحاق فی افاضتهم و من کان بعدهم الحدیث

» و از این حدیث هر دو مورد اختلاف روشن میشود زیرا افاضه در این آیه را همان افاضه از عرفات بمشعر بیان میفرماید و مراد از ناس حضرت ابراهیم و اسمعیل

ص: 375

و اسحق و انبیاء بعد از آنها را می داند.

و بنا بر این اشکال میشود که افاضه از عرفات در آیه قبل ذکر شده و چرا در این آیه با ثمّ که دلالت بر تراخی میکند تکرار شده؟

در مجمع البیان از این اشکال چنین پاسخ داده «قد روی اصحابنا ان هاهنا تقدیما و تأخیرا تقدیره فلیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم ثم افیضوا من حیث افاض الناس ... فاذا افضتم من عرفات ..

و بعضی گفتند ثمّ برای ترتیب در ذکر است و آیه اول افاضة از عرفات را بیان فرموده و در این آیه اگر چه امر بهمان افاضه است ولی مستفاد از آن، نهی از افاضه مانند افاضه قریش است.

وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ از خدای در عرفات و سایر موارد طلب آمرزش کنید زیرا خدا آمرزنده و صاحب رحمت است و معنی استغفار و غفور و رحیم در اول سوره گذشت.

[سوره البقرة (2): آیه 200] ..... ص : 376

فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200)

(پس هر گاه اعمال حج را بجای آوردید خدا را یاد کنید چنانچه پدرانتان را یاد میکردید یا بهتر و بیشتر از آن، و بعضی از مردم کسانی هستند که می گویند پروردگار ما در دنیا بما عطا کن، و برای اینان در آخرت بهره نیست) فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فعل قضی در قرآن بر معانی اطلاق شده: بمعنی خلق و صنع مانند فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ «1» و بمعنی امر مانند وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ «2» و بمعنی اعلام مانند وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ «3» و بمعنی 1- سوره فصلت آیه 11

2- سوره اسراء آیه 24

3- سوره اسراء آیه 4

ص: 376

حکم مانند وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ «1» و بمعنی فعل مانند فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ «2» و بمعنی اتمام و بپایان رسانیدن مانند فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ «3» و در این آیه نیز بهمین معنی استعمال شده است یعنی هنگامی که اعمال حج را انجام دادید و مناسک جمع منسک، اسم مکان بمعنی محل نسک است که عرفات، مشعر منی، و مکه باشد و یا مصدر میمی و بمعنی فعل عبادت است و اصل نسک بمعنی عبادت می باشد.

فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ در تفسیر این قسمت از آیه در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

«انّهم کانوا اذا فرغوا من الحج یجتمعون هناک و یعدون مفاخر آبائهم و مآثرهم و یذکرون ایامهم القدیمة و ایادیهم الجسیمة فامرهم اللَّه ان یذکروه مکان ذکرهم آبائهم

و بعضی گفتند مراد از ذکر خدا در اینجا تکبیرات وارده عقب پانزده نماز در منی است که از ظهر روز عید تا صبح سیزدهم باشد و بعضی گفتند مراد ذکر نعم و آلاء الهی است و شکر بر آنها است و بهتر تعمیم است أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً بلکه سزاوار است که ذکر خدا بیشتر و بهتر از ذکر پدران، و مناسب جلال و نعمت های او باشد زیرا نعم الهی اعظم و آلاء او اکثر است حتی مفاخر و مآثر آباء شما نیز یکی از تفضلات خداوند نسبت بشما و آباء شما است.

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا بعضی از مردم هستند که تمام هم آنان زخارف دنیا از مال و جاه و ریاست آنست و نظری بآخرت نداشته و از آن اعراض نموده اند. 1- سوره مؤمن آیه 21

2- سوره طه آیه 75

3- سوره قصص آیه 29 [.....]

ص: 377

وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ برای این دسته از مردم بهره و نصیبی در آخرت نیست، زیرا فیوضات و نعم الهی در آخرت برای کسانی است که در دنیا قابلیت و استعداد آنها را در خود فراهم نموده و باصطلاح در اینجا بذر افشانده باشند تا در آنجا از ثمره آن برخوردار شوند ولی کسانی که توجهی بآخرت نداشته بلکه اعتقاد بآن ندارند البته بهره برای آنان در آنجا نخواهد بود.

[سوره البقرة (2): آیه 201] ..... ص : 378

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (201)

(و بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند پروردگار ما در دنیا بما خیر عطا کن و در آخرت بما خیر عطا فرمای و ما را از عذاب آتش حفظ نمای) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ یعنی بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند و این دسته از مؤمنین و معتقدین بروز جزاء و مثوبات اخروی میباشند.

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً ایتاء و اعطاء متقارب المعنی است ولی اتی ثلاثی ایتاء بمعنی جاء و عطا ثلاثی اعطاء بمعنی تناول است و ممکن است ایتاء در معنی تقریب بعید و ایجاد معدوم استعمال گردد ولی اعطاء در بذل موجود بکار برده شود و حسنة بمعنی فعل خیر است در مقابل سیئة که بمعنی فعل شرّ است و هر گاه حسنه و حسنات بعبد نسبت داده شود عبارت از عبادات و طاعات او از واجبات و مستحبات است و سیئات عبارت از گناهان و محرمات اوست، و هر گاه حسنه بخدا نسبت داده شود عبارت از اعطاء نعمت و فضل و مرحمتی است که از او نسبت ببنده میشود، و سیئة نیز اطلاق میشود بر بلیات و مصائبی که از جانب خدا بواسطه نقمت و نکبت و جزای عمل انسان بر او وارد میشود و اینگونه افعال اگر چه از جهت مجازات حسن است زیرا محال است فعل قبیح از خدا صادر شود ولی چون

ص: 378

بسا بضرر بنده است نسبت بحال او سیئة گفته میشود چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ «1» و حسنه در این آیه شامل جمیع خیرات و نعمتی است که در دنیا ممکن و صلاح است به بنده داده شود و تعبیر بمفرد در کلمه حسنة نه برای وحدت است که یک حسنة باشد و نه برای جنس است که جنس حسنة باشد که با یک حسنة هم صادق باشد بلکه مفادش شاید این باشد که هر چه در دنیا و آخرة بما عطا می فرمایی حسنة باشد و بنفع ما و صلاح ما باشد که تقریبا مفادش مفاد مضمون دعاء «

اللهم اعطنا خیر الدنیا و الاخرة و اصرف عنا بلاء الدنیا و الاخرة

» است. وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً و در آخرت نیز بمن حسنة عنایت فرمای که شامل فیوضات و نعم اخروی میشود.

وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ق فعل امر از وقی یقی است یعنی حفظ کن ما را از عذاب آتش که مراد جهنم است،

[سوره البقرة (2): آیه 202] .... ص : 379

أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ (202)

(اینان بهره از آنچه کسب کرده اند بر ایشان می باشد و خداوند بزودی حساب مردم را می نماید) اولئک اشاره بدسته دوم است که ایمان بآخرت داشتند و میگفتند:

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً الایة لَهُمْ نَصِیبٌ لام برای اختصاص است یعنی این بهره اختصاص باینان دارد مساوی است به اینکه گفته شود این اختصاص بنحو استحقاق است چنانچه بعضی گفته اند یا بنحو تفضل است چنانچه عقیده حق است، و آیه متعرض این قسمت 1- سوره نساء آیه 80

ص: 379

(یعنی استحقاق یا تفضل) نیست و لام لهم دلالت بر استحقاق ندارد چنان که توهم شده است و نصیب بمعنی حظ و بهره است و بهره هر کس باندازه قابلیت او برای تفضل و حدّ استحقاق اوست زیرا تفضل در محل غیر قابل قبیح است و شاید وجه تنکیر نصیب همین باشد.

مِمَّا کَسَبُوا یعنی این بهره و نصیب از جهت ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است که در دنیا کسب کرده و قابلیت تفضل و مراحم الهی را در خود حاصل نموده اند و هر چه تحصیل مراتب ایمان و اخلاق فاضله و بندگی و اطاعت حق بیشتر باشد، نصیب و بهره اش افزون گردد.

وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ یعنی رسیدگی بحساب هر کس و حدّ قابلیت و مقدار عمل و بهره و نصیبش نزد خداوند معلوم و معین است و بزودی و آسانی بوی ارائه میگردد «

و لا یشغله شأن عن شأن

[سوره البقرة (2): آیه 203] ..... ص : 380

وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (203)

(و خدا را یاد کنید در روزهای معینی پس کسی که تعجیل کند (خروج از منی را) در دو روز پس گناهی بر او نیست و کسی که تأخیر اندازد گناهی بر او نیست نسبت بکسانی که پرهیز کنند (از بعضی محرمات احرام) و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که شما بسوی او محشور میگردید) وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ مراد از ذکر خدا در اینجا بر حسب اخبار معتبره از ائمه هدی علیهم السلام و فتاوی علماء شیعه این تکبیرات است:

«اللَّه اکبر اللَّه اکبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر اللَّه اکبر و للَّه الحمد اللَّه اکبر علی ما هدینا و الحمد للَّه علی ما اولیانا اللَّه اکبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام

»

ص: 380

و مراد از ایام معدودات، ایام تشریق است که روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم از ذی حجّة است و بنا بر مشهور مستحبّ است این تکبیرات در عقب پانزده نماز که ابتداء آن نماز ظهر روز عید و انتهاء آن نماز صبح روز سیزدهم است برای کسانی که در منی باشند و در سایر بلاد در عقب ده نماز مستحبّ است که اول آن ظهر عید و آخر آن صبح دوازدهم است.

فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ مراد حرکت نمودن از منی بطرف مکه در ایام تشریق بعد از رمی جمرات ثلاث است و مراد از یومین روز دوازدهم و سیزدهم است که این دو روز روز نفر و خروج از منی است و خروج از منی در روز دوازدهم را نفر اول و در روز سیزدهم را نفر دوم گویند و تعجیل در یومین خروج در روز دوازدهم است که میتوانند بعد از ظهر روز دوازدهم تا نزدیک غروب از منی بمکه حرکت کنند و اگر تا مغرب ماندند واجب است شب سیزدهم را نیز بیتوته کنند و روز سیزدهم رمی جمرات نموده و سپس بطرف مکه حرکت کنند و مراد از تأخیر حرکت روز سیزدهم است و مفاد جمله فلا اثم علیه در هر دو مورد نفی اثم در هر صورت است یعنی عنوان تعجیل و تأخیر دخالتی در نفی گناه ندارد و کسی که عمل حج را انجام داد آمرزیده میشود و گناهی بر او نیست چه روز دوازدهم خارج شود و چه روز سیزدهم چنانچه از فقیه است که از حضرت صادق از معنی این آیه سؤال میشود میفرماید «

لیس هو علی انّ ذلک واسع ان شاء صنع ذا و إن شاء صنع ذا لکنّه یرجع مغفور اله و لا ذنب له

» یعنی مفاد آیه ترخیص در نفر نیست بلکه غفران در هر دو نفر است لِمَنِ اتَّقی یعنی این حکم برای کسی است که بپرهیزد و مراد از تقوی در اینجا طبق اخبار وارده تقوی از محرمات احرام است مانند صید و نساء و سایر محرماتی که باقی مانده است چنانچه از فقیه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده

ص: 381

که فرمود «

لمن اتقی الصید یعنی فی احرامه حتی ینفر اهل منی فی النفر الاول

» و از عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

(لمن اتقی منهم الصید و اتقی الرفث و الفسوق و الجدال و ما حرم اللَّه علیه فی احرامه)

و در بعض اخبار تعجل و تأخر در آیه به تعجل و تأخر در موت تفسیر شده چنانچه از مجمع و کافی و فقیه از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده

(یعنی من مات قبل ان یمضی الی اهله فلا اثم علیه و من تأخر فلا اثم علیه لمن اتقی الکبائر)

یعنی کسی که موت او در این روز واقع شود از گناهان پاک میگردد و اگر موت او تأخیر یافت گناهی بر او نیست هر گاه از کبائر بپرهیزد و این معنی (آمرزش گناهان کسیست که عمل حج را انجام دهد) و از بسیاری اخبار استفاده میشود مانند خبری که از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردیم و خبری که از جواهر در اول کتاب حجّ

(انه یخرج من الذنوب کیوم ولدته امّه)

و خبری که از حضرت صادق از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده در سفینه ص 213 که میفرماید قد غفر لک ما مضی فاستأنف العمل ...) و غیر اینها از اخبار دیگر وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ امر بتقوی عمومی است و در آیات قرآن مکرر امر بتقوی فرموده و چنانچه تذکر داده ایم این امر ارشادیست نه مولوی که ترک تقوی خود معصیت علی حدة باشد بلکه عقوبت مربوط بهمان معصیتی است که مرتکب شده، و ترک معصیت و فعل طاعت که مترتب بر آنست بحکم عقل لازم است.

و اعلموا امر بتحصیل علم نسبت بحشر و معاد است که از جمله اعتقادات است و تحصیل علم نسبت بهمه آنها لازم و واجب است و جمله برای تأکید لزوم تقوی است زیرا هر چه انسان ایمان بمعاد داشته و متذکر آن باشد بیشتر ملازم تقوی خواهد بود.

ص: 382

[سوره البقرة (2): آیه 204] ..... ص : 383

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (204)

(و بعضی از مردم کسی است که گفتار او در زندگی دنیا ترا بشگفت میآورد و خدا را بر آنچه در دلش میباشد گواه میگیرد و حال آنکه سخت ترین دشمنان است) در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از آن بعضی گفتند درباره اخنس بن شریق ثقفی که اظهار علاقه و محبت نسبت باسلام و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمود و در باطن دشمن سر سخت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود و بعضی گفتند درباره ریاکار است و در بعضی اخبار از حضرت صادق علیه السّلام است که در باره فلان و فلان است و از تفسیر قمی نقل شده «

انّها نزلت فی الثانی و یقال فی المعاویة

» ولی آیه عام است و شامل هر منافقی میگردد اگر چه مورد آن خاص باشد.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا اعجاب بمعنی استعظام و بزرگ شمردن است گفته میشود (اعجب بنفسه) یعنی خود را بزرگ دانست و پسندید و اعجاب باین معنی از عجب بمعنی خود پسندی و یکی از صفات مهلکه است و اخبار در مذمّت آن بسیار است چنانچه از فقیه از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده که سه چیز را از مهلکات شمرده

(شح مطاع و هوی متبع و اعجاب المرء بنفسه)

و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(من دخله العجب هلک)

و در جامع السعادات از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

(لو لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اکبر من ذلک العجب العجب)

و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده

(انّ اللَّه علم ان الذنب خیر للمؤمن من العجب و لولا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب ابدا)

و غیر اینها از اخبار دیگر و اعجاب بمعنی خوش آمدن و بشگفت در آوردن هم میباشد گفته میشود.

ص: 383

«اعجبه و اعجب به» یعنی بشگفت درآورد او را و شاد نمود، و بشگفت آمد و شاد شد و «یعجبک» در آیه از این معنی است یعنی گفتار آن شخص منافق و اظهار علاقه و محبت و تمکین و اطاعت او پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را متعجب ساخت و نیکو جلوه نمود و چون گفتار آن منافق ظاهر آراسته بیش نداشت و غیر زخرفی از قول نبود از اینجهت مقرون میفرماید بحیوة دنیا، یعنی در این زندگی دنیا که روی بواطن و سرائر امور سرپوشی است چنین اظهارات خلاف واقعی موجب اعجاب می گردد.

وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبِهِ یعنی خدا را هم بر گفتار خود شاهد میگیرد که اعتماد ترا بیشتر جلب نماید.

وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ جمله حالیه است و الدّ صفت مشبّهه بمعنی شدید الخصومة و خصام بمعنی مخاصمة و خیانیة از قبیل اعمی العین است یعنی او در مخاصمت و دشمنی بسیار سخت است و بعضی گفتند الدّ افعل تفضیل و خصام جمع خصم یا خصیم است یعنی او سخت ترین دشمنان است ولی در برهان از حضرت باقر علیه السّلام بمعنی شدید الخصومة روایت کرده است بالجمله آن چنین کسی سخن آرایی میکند و اظهارات خلاف واقع با شاهد گرفتن خدا میخواهد تثبیت کند در حقیقت گرگی است که بلباس میش در آمده و میخواهد چوپان را غافل نموده و گوسفندان را برباید غافل از اینکه خداوند پیغمبر خود را از اظهارات بی اساس او آگاه میسازد و نفاق او را ظاهر می نماید

[سوره البقرة (2): آیه 205] ..... ص : 384

وَ إِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ (205)

(و هنگامی که والی گردد میشتابد در زمین برای اینکه فساد کند و کشت و نسل

ص: 384

را نابود نماید و خدا فساد را دوست ندارد) وَ إِذا تَوَلَّی تولی یا بمعنی ادبر و اعرض است یعنی هنگامی که آن منافق روگردانید و از نزد تو رفت، و یا بمعنی (صار والیا) است یعنی هنگامی که بولایت و فرمانروایی رسید و از اخباری که از کافی و عیاشی و تفسیر قمی ره نقل شده این معنی استفاده میشود.

سَعی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها سعی بمعنی سرعت در رفتن و بمعنی کوشش در عمل است یعنی در روی زمین برای فساد میشتابد و یا کوشش و فعالیت مینماید و تمام همش فساد و تباهی در روی زمین است.

(وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) حرث بمعنی کشت و نسل بمعنی ولد است چنانچه این معنی از تفسیر عیاشی از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده یعنی تباه و نابود میکند مایه بقاء افراد انسان که نباتات و نسل باشد که بتولید و تناسل پیدا میشود.

و در بعضی اخبار حرث بدین و نسل بناس تفسیر شده یعنی مردم و دین آنان را تباه میسازد و این معنی مأخوذ از مفهوم عام حرث است زیرا دین کشتی است که انسان در دنیا میکارد و در آخرت حاصل آن را میچیند «

الدنیا مزرعة الاخرة

» وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ خداوند فساد را دوست ندارد یعنی تشریعا از فساد نهی فرموده و در بسیاری از آیات از فساد و مفسدین مذمّت و نکوهش نموده است مانند وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ «1» و وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ «2» و امثال اینها.

[سوره البقرة (2): آیه 206] ..... ص : 385

وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (206)

(و هنگامی که باو گفته میشود که از خدا بترس و تقوی اختیار کن، جاه و مقامش او را بگناه وا میدارد، پس دوزخ او را بس است و آن بد جایگاهی است) 1- سوره بقره آیه 10

2- سوره بقره آیه 57

ص: 385

وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ گوینده این سخن واعظ و از جانب خدا یا پیغمبر یا امام و یا مسلمین میباشند که باو میگویند تقوی پیشه کن و از خدا بترس و در روی زمین فساد مکن و در نابودی مردم و دسترنج آنان کوشش منمای أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ عزت ظاهری که بواسطه ریاست بر مردم بدست آورده او را میگیرد و بگناه و نافرمانی وا میدارد.

فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ جهنم برای جزاء او کافی است و آن دوزخ بد جایگاهی است و مهاد بمعنی فراش و بستر است.

و سختی و بدبختی دوزخ و کیفیت عذاب آن در آیات قرآن و کلمات اهل بیت مخصوصا امیر مؤمنان بسیار است از آن جمله در دعاء کمیل عرض میکند:

«فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض الی آخر الدعاء

[سوره البقرة (2): آیه 207] ..... ص : 386

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207)

(و بعضی از مردم کسی است که جان خود را برای طلب خوشنودی خدا میفروشد و خداوند نسبت ببندگان مهربان است) در غایة المرام بیست حدیث که نه حدیثش از طرق عامه و یازده حدیثش از طرق خاصه است روایت میکند که این آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السّلام در لیلة المبیت یعنی شبی که در جای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خوابید و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت فرمود، نازل شد و این مطلب را عموم مفسرین عامه و خاصه در ذیل این آیه ذکر نموده اند.

وَ مِنَ النَّاسِ من برای تبعیض است و طبق اخبار وارده در ذیل آیه مراد

ص: 386

از بعض مردم امیر المؤمنین علی علیه السّلام است.

مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ جان خود را برای طلب مرضات و خشنودی خدا فروخت و حاضر شد هر گونه اذیت و آزاری باو بشود و حتی کشته شود و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جان بسلامت ببرد و این فداکاری را تنها برای خوشنودی خدا انجام داد.

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و خداوند نسبت ببندگان خود رءوف و مهربان است و در مقابل فداکاری آنان رحمت خود را شامل حالشان مینماید و چنان که مکرر گفته ایم شأن نزول آیات با عموم آنها منافات ندارد و مقتضای عموم آیه اینست که هر کس که در راه جهاد یا دفاع و یا موارد مشروع دیگر شهید شود و یا در معرض شهادت واقع شود مشمول این آیه خواهد بود.

[سوره البقرة (2): آیه 208] ..... ص : 387

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (208)

(ای کسانی که ایمان آوردید همگی در تسلیم اوامر الهی وارد شوید و گامهای شیطان را پیروی نکنید بدرستی که او برای شما دشمن آشکارایی است) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً خطاب بهمه کسانی است که بخدا و رسول ایمان آورده اند که تسلیم اوامر خدا و رسول او باشند و رأی و سلیقه و اختلاف نظر را کنار گزارده و متفقا دستورات الهی و احکام اسلام را مورد عمل قرار دهند و بحبل اللَّه متین که قرآن و اسلام و اطاعت پیغمبر اکرم و ائمه و اوصیای طاهرین او میباشند چنگ زنند و متفرق و متشتت نشوند چنان که در آیه دیگر میفرماید وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا «1» 1- سورة آل عمران آیه 98

ص: 387

و کافة بمعنی جمیعا و حال برای ضمیر فاعل است.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ خطوة بمعنی گام و مسافت ما بین دو گام است یعنی گامهای شیطان که عبارت از طرق ضلالت و آثام موبقه باشد پیروی نکنید و از تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:

«السلم ولایة علی و الاوصیاء من بعده و خطوات الشیطان ولایة فلان و فلان

» إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ زیرا شیطان دشمنی است که دشمنی او هویداست زیرا عداوت خود را نسبت ببنی آدم ظاهر نمود بعد از آنکه مطرود شد گفت لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا «1» و گفت فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ «2»

[سوره البقرة (2): آیه 209] ..... ص : 388

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (209)

(پس اگر لغزش یافتید بعد از آنکه دلائل آشکارا برای شما آمد بدانید که خدا غالب و حکیم است) فَإِنْ زَلَلْتُمْ زلّة بمعنی لغزش و خروج از استقامت و مرتکب معصیت شدن است.

بَعْدِ ما جاءَتْکُمُ الْبَیِّناتُ بیّنات عبارت از ادلّه و براهین و آیات شریفه قرآن و کلمات حکمت آمیز و معجزات حضرت رسالت است که از هر جهت حجّت را بر مردم تمام نموده و راه عذری برای آنان باقی نگذارده و مفاد آیه اینست که اگر تسلیم اوامر حق نشدید و از فرمان او منحرف شدید بعد از آنکه حق برای شما بواسطه آیات باهرات ظاهر گردید.

فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ بدانید که خدا عزیز است یعنی بر امر خود غالب و هیچ چیز مانع اجراء امر او نمیگردد، و صاحب انتقام است چنانچه در 1- سوره بنی اسرائیل آیه 64

2- سوره صاد آیه 83

ص: 388

آیه دیگر میفرماید وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ «1» و حکیم است یعنی بمقتضای حکمت و بر وفق مصلحت قضاء او جاری میگردد و از کسانی که از فرمان او سرپیچی کنند مؤاخذه و انتقام میگیرد و کار بیهوده و عبث در افعال او وجود ندارد.

[سوره البقرة (2): آیه 210] ..... ص : 389

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)

آیا انتظاری جز این دارند که خدا در سایبانها از ابر، و فرشتگان اینان را بیایند و امر و حکم الهی واقع شود و بسوی خدا کارها بازگشت میکند هَلْ یَنْظُرُونَ نظر در اینجا بمعنی انتظار یعنی مترصد و مترقب و چشم براه بودن است و التفات از خطاب بغیاب و اعراض از مخاطبه با آنان برای ایعاد و تهدید آنان است، یعنی بعد از آنکه اینهمه آیات باهرات و دلائل بینات برای ایشان آمد آیا منتظر و متوقع چنین امری هستند؟

إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ مراد از اتیان و آمدن خدا آمدن آثار عظمت و قدرت و قهر و غضب اوست، و ممکن است مراد ظهور آثار قیامت و وقوع شدائد آن باشد چنانچه در آیه دیگر میفرماید: کَلَّا إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا، وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا، وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری «2» و ممکن است مراد آمدن عذاب الهی باشد چنانچه بر امم سابقه میآمد چنانچه در آیه دیگر میفرماید هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ، فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ «3» و این آیه و نظائر آن از آیاتی است که مجسمه و مشبهه بآنها تمسک جسته اند مانند آیه شریفه: 1- سوره آل عمران آیه 3

2- سورة الفجر آیه 21- 23

3- سورة النحل 33- 34

ص: 389

فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا «1» و آیه فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ «2» و آیه وَ جاءَ رَبُّکَ و آیه ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ «3» و آیه بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ «4» و امثال اینها.

ولی بعد از آنکه بادله قطعیه عقلیه و آیات محکمه قرآنیه مانند:

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ «5» و لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ «6» و غیر اینها از آیات دیگر ثابت شد که خداوند از جسم و لوازم جسمانیت منزه و مبرّاست و محل حدوث حوادث و عروض عوارض واقع نمیگردد باید این آیات را بر معانی حمل نمود که قرائن داخلیه و خارجیه عقلیه اقتضاء میکند و با ساحت قدس پروردگار و ذات بی نیاز واجب الوجود سازگار است.

فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ ظلل جمع ظله بمعنی سایبان و هر چیزی است که سایه بیندازد و بر قطعه ابر از اینجهت که سایه میاندازد اطلاق میشود و غمام بمعنی سحاب و ابر است و من برای بیان ظلل است و مراد عذاب و نحو آنست که در قطعات ابر ظاهر شود و همین کلمه قرینه واضحه است بر اینکه مراد اتیان خدا نیست بلکه مراد اتیان آثار غضب اوست و گرنه در قطعات ابر گفته نمیشد بلکه باید در قطعه ابر گفته باشد.

وَ الْمَلائِکَةُ مطابق سیاهی قرآن مرفوع و عطف بکلمه «اللَّه» است یعنی انتظار میکشند که فرشتگان بر آنها وارد شوند نه اینکه مجرور و عطف بر ظلل باشد و معنی اینکه خدا در میان ملائکه بیاید.

وَ قُضِیَ الْأَمْرُ و امر واقع شود یعنی آنچه باید بشود واقع شود از انقضاء عالم و بسته شدن باب توبه و وقوع قیامت و نحو اینها. 1- سوره حشر آیه 2

2- سورة النحل آیه 26

3- سوره سجده آیه 3

4- سوره مائده آیه 69

5- سورة الشوری آیه 11 [.....]

6- سوره انعام آیه 103

ص: 390

وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و همه امور بخدا بازگشت میکند، و تمام حیثیات و اعتبارات از مال و منال و جاه و جلال و قدرت و اختیار و ریاست و سلطنت و سایر خصوصیات و عناوین و امتیازات القاء میشود و همانطور که آمده بودند برمیگردند

[سوره البقرة (2): آیه 211] .... ص : 391

سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (211)

(از بنی اسرائیل بپرس که چه اندازه نشانه آشکارا بآنها داده ایم، و کسی که نعمت خدا را تغییر دهد بعد از آنکه بر او بیاید پس محققا خداوند سخت عذاب کننده است) سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ کَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ خطاب به پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از فرزندان یعقوب بپرس، و این استفهام برای تقریر و توبیخ است زیرا اگر بنی اسرائیل نبوت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و نبوت حضرت مسیح را انکار کنند منکر آیات باهرات و معجزات حضرت موسی از عصا و ید بیضاء و خروج دوازده چشمه آب از سنگ و شکاف دریا و نزول منّ و سلوی و نحو اینها، نمیشوند زیرا آنها را باعث افتخار خود و موجب عظمت و مزیت قومی میدانند و لذا بآنها اقرار و اعتراف می نمایند و وقتی باین آیات الهی که بآنها داده شد اقرار نمودند مورد سرزنش و توبیخ قرار میگیرند که با وجود اینها چرا بگوساله پرستی و نافرمانی حضرت موسی در زمان او، و به بت پرستی و شرک و نافرمانی خدا و افروختن خشم الهی در ادوار بعد از او گرائیدید.

وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ و البته بعد از اقرار، باین جمله ملزم خواهند شد که هر که نعمت خدا را تغییر دهد و در محل خود صرف ننماید و از آن استفاده منعم پسند نکند گرفتار عذاب سخت خواهد شد.

ص: 391

و بالجمله قسمت اول آیه بمنزله تمهید و زمینه سازی برای شمول حکم کلی درباره آنهاست که در قسمت دوم آیه متعرض میگردد.

فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ البته خداوند در موضع نکال و نقمه اشد المعاقبین است چنانچه در موضع عفو و رحمت ارحم الراحمین است و یهود را در دنیا بعقاب خود گرفتار فرمود و سکّه ذلّت و مسکنت بر پیشانی آنها زد و در آخرت نیز بازگشت آنها بعذاب ابدی و خلود در دوزخ خواهد بود.

[سوره البقرة (2): آیه 212] .... ص : 392

زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (212)

(زندگی دنیا برای کسانی که کافرند آراسته شده و اینان نسبت بکسانی که ایمان آورده اند مسخره میکنند و اهل تقوی در روز قیامت زبر کافرانند، و خداوند هر که را بخواهد بدون حساب و اندازه روزی میدهد) (مقدّمه) دنیا در آیات قرآن و اخبار و کلمات بزرگان و دانشمندان بامور گوناگونی تشبیه شده، گاهی بگیاهی که از زمین میروید و سپس زرد و خشک میشود و گاهی بدریای عمیق هلاک کننده، و گاهی بمار گزنده و بمردار گندیده و امثال اینها و بسا دنیا و آخرت را بمغرب و مشرق مثال زدند که هر چه از آن دور شوی باین نزدیک میگردی و هر چه بآن نزدیک گردی از این دور میشوی، و یا بدو ضرّة (هوو) که محبت با هر یک موجب خشم دیگری میشود و از این جهت گفتند «

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة

» و گفتند «

الجنّة حفّت بالمکاره

» و البته این مذمتها نسبت بدنیا و تضاد آن با آخرت در صورتی است که انسان برای دنیا اصالت قائل شود و تنها توجّه او بدنیا و زخارف او باشد و تمام

ص: 392

هم او مصروف دنیا و تحصیل مال و منال و جاه و مقام و سایر خصوصیات دنیوی بوده و نظری بآخرت نداشته باشد.

ولی اگر تحصیل دنیا را مقدمه و وسیله تحصیل آخرت قرار دهد و از مال و منال و جاه و مقام و ریاست دنیا رضای خدا و سعادت دنیا و آخرت خود را تأمین نماید نه تنها مذمّتی ندارد بلکه مورد مدح و ستایش هم هست و علاوه بر اینکه تضادی با آخرت ندارد محل کشت آخرت و سعادت سرای دیگر است که فرمودند «

الدنیا مزرعة الاخرة

» بنا بر این کسانی که بآخرت و نعم ابدی آن معتقدند زخارف و زینتهای دنیوی آنان را از آخرت منصرف نمی نماید ولی کسانی که معتقد بآخرت نیستند تنها دنیا در نظر آنها آراسته شده و همه چیز را برای دنیا میخواهند و از هر طریقی که ممکن شود از پی تحصیل مال و منال و جاه و مقام و ریاست دنیوی میروند و از اینجهت میفرماید:

زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا و فاعل «زین» یعنی زینت دهنده و آراینده دنیا برای کفار یا شیطان است که اعلی عدوّ انسان است یا هوای نفس است که آدمی را بطرف تمایلات و دواعی خود میکشاند و یا جلوات و رنگ- آمیزیهای خود دنیاست که هر روز خود را برنگی در میآورد و بصورتی جلوه میدهد تا خواستگاران خود را بفریبد و یا اینکه همه اینها میباشند زیرا چنان که گفته اند انسان سه دشمن دارد: شیطان و نفس و دنیا و این سه در هلاکت انسان متفقند و در آیه دیگر شمه از چیزهایی که در دنیا زینت داده شده ذکر میفرماید زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ «1» 1- سوره آل عمران آیه 12

ص: 393

وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یعنی این کافران که جز زر و زیور دنیا غایتی ندارند کسانی را که بخدا ایمان آورده و به بندگی او مشغولند و از مال حرام و استفاده های نامشروع و لذائذ خدا ناپسند پرهیز میکنند، مسخره نموده و آنان را سفیه و بی شعور و باصطلاح امروز «امّل» می نامند.

وَ الَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ولی غافل از اینند که اهل تقوی در روز قیامت فوق اینان بوده و در مراتب عالیه بهشت متنعم و برخوردار از فیوضات الهی هستند و اینان در اسفل السافلین دوزخ معذب بعذاب الهی خواهند بود عموم مفسرین ضمیر «فوقهم» را راجع به الذین کفروا دانسته و در بیان مراد از اینکه اهل تقوی فوق کفارند وجوهی ذکر کرده اند مثل اینکه اهل تقوی در بهشت و کفار در دوزخند و بهشت در آسمانها و دوزخ در طبقات پائین زمین است و یا اینکه آنها در علیین و اینها در سجین میباشند و یا نعم الهی فوق نعم دنیوی است و یا اینکه مؤمنین در قیامت بر کفار تفوق دارند و چنانچه کفار در دنیا آنان را مسخره می نمودند آنان نیز در قیامت کفار را مورد استهزاء قرار میدهند چنانچه در آیه دیگر میفرماید فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ «1» ولی ظاهر اینست که مراد آیه بیان تفوق و برتری و بلندی مقام و مرتبه متقین در روز قیامت باشد همان متقینی که اهل دنیا بنظر حقارت و پستی و استهزاء بآنان می نگریستند و ارزش و اهمیتی برای آنان قائل نبودند.

و ممکن است ضمیر فوقهم راجع به الَّذِینَ آمَنُوا باشد یعنی اهل تقوی در روز قیامت فوق اهل ایمانند و ذکر این جمله برای بیان برتری مقام تقوی بر ایمان از لحاظ رتبه و ارتفاع درجه است، لکن ارتباط این جمله با جمله قبل بنا بر این وجه از بین میرود، و اللَّه العالم بحقایق الامور 1- سورة المطففین آیه 34

ص: 394

وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ مضمون این جمله یا عین آن در بسیاری از آیات قرآن هست مانند وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ «1» و مانند:

وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ «2» و امثال اینها و رزق اختصاص بخوراک و نحو آن ندارد بلکه هر نعمتی که خداوند ببنده عنایت فرماید چه در دنیا از نعمت عقل، ایمان، اخلاق فاضله، اعمال صالحه، مال، جاه، فرزند، طول عمر، صحت، امنیّت، توفیق سعادت و غیر اینها از نعم دنیوی، و چه در آخرت از نعمت جسمانی و روحانی که در جلد سیم کلم الطیب در بیان نعم بهشتی متذکر شده ایم و در ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ نیز در اوائل همین سوره مختصری بیان نمودیم و مراد از کلمه مَنْ یَشاءُ اینست که عنایات الهی مطابق مشیت و حکمت و مصلحة اوست و بهر کس آنچه مصلحت بداند میدهد و شرط عمده آن قابلیت محل است و گرنه در مبدء فیاض بخل نیست و کلمه بِغَیْرِ حِسابٍ اشاره باین است که نعم الهی از حد و حصر خارج است چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها «3» و بنا بر این احتیاجی به توجیهات مفسرین در بیان این جمله نیست. 1- سوره آل عمران آیه 26

2- سوره نور آیه 28

3- سورة النحل آیه 18

ص: 395

[سوره البقرة (2): آیه 213] .... ص : 396

کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (213)

(مردم یک گروه بودند پس خداوند پیغمبران را بر انگیزانید در حالی که مژده دهنده و بیم کننده بودند و با آنان کتاب براستی نازل فرمود برای اینکه در میان مردم در آنچه اختلاف نموده اند حکم کند، و در کتاب اختلاف ننمودند مگر کسانی که بآنها کتاب داده شد، بعد از آنکه دلیلهای روشن برای آنها آمده، و این اختلاف از جهت حسد و ظلم بین آنان بود پس خداوند بمشیت خود اهل ایمان را هدایت فرمود نسبت بآنچه در آن از حق اختلاف نمودند، و خداوند هر که را بخواهد براه راست هدایت میفرماید) کلام در تفسیر این آیه با استفاده از اخبار وارده از طریق ائمه اطهار (ع) پس از صرف نظر از کلمات مفسرین در چند مقام واقع میشود.

(مقام اول) در بیان جمله کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً کلمة امّت در قرآن بر چند معنی اطلاق شده:

1- گروه و جماعت مانند وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ «1» و بر مرد جامع خوبیها که باو اقتداء کنند مانند إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ «2» 1- سوره قصص آیه 22

2- سوره نحل آیه 119

ص: 396

و بر مدت و زمان مانند وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ «1» و بر مجتمعات حیوانی مانند وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ «2» و بر جماعتی که پیرو یک ملت و طریقه و دین باشند مانند:

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ «3» و در اینمورد نیز باین معنی اطلاق شده ولی در اخبار بسیار دارد که مراد طریقه ضلالت و گمراهی و سرگردانی است چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده «

کان قبل نوح امة ضلال

» و نیز از عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام در تفسیر آیه روایت کرده که «

کان هذا قبل نوح کانوا ضلالا

» و از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده که

(کانوا ضلالا)

و نیز از عیاشی از مسعدة بن صدقه از حضرت صادق (ع) حدیث مفصلی در تفسیر آیه روایت شده که فرمود «

و کان ذلک قبل نوح، فقیل فعلی هدی کانوا؟ قال بل کانوا ضلالا و ذلک لما انقرض آدم و صالح ذریته و بقی شیث وصیّه لا یقدر علی اظهار دین اللَّه الذی کانوا علیه آدم و صالح ذریته و ذلک انّ قابیل یواعده بالقتل کما قتل اخاه هابیل فسار فیهم بالتقیه و الکتمان فازدادوا کل یوم ضلالة حتّی لحق الوصیّ بجزیره فی البحر یعبد اللَّه

» تا آنجا که راوی سؤال میکند

أ فضلالا کانوا قبل النبیّین ام علی هدی قال لم یکونوا علی هدی، کانوا علی فطرة اللَّه التی فطرهم علیها

» و در مجمع از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود «

کانوا قبل نوح امة واحدة علی فطرة اللَّه لا مهتدون و لا ضلالا فبعث اللَّه النبیّین

» و مراد از ضلالت در این اخبار حیرت و جهالت و بی خبر بودن از آئین حق است چنان که از ذیل حدیث مسعده و روایت مجمع استفاده میشود.

و از خود آیه استفاده میشود که اختلافاتی که ناشی از فطرت انسانی و حسّ 1- سوره هود آیه 7

2- سوره انعام آیه 38

3- سوره آل عمران آیه 109

ص: 397

خود خواهی و استخدام دیگران است در میان مردم بوده و انبیاء از جانب خدا برای رفع این اختلافات و تعدیل غرائز انسانی مبعوث شدند لکن از بسیاری از آیات که در بیان قضایای حضرت نوح با قوم اوست استفاده میشود که دستگاه بت پرستی قبل از او و مقارن بعثت او رواج داشته و آنچه حضرت نوح آنان را بتوحید و یکتا پرستی دعوت مینموده مؤثر واقع نشده و بالنتیجه بعذاب طوفان مبتلا گردیدند و این معنی مخصوصا از آیه سوره نوح بخوبی معلوم میگردد، میفرماید وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً که اینها اسامی بتهای آنان بوده و میتوان گفت که اقدام مذاهب باطله همین بت پرستی بوده و منشأ آن اظهار علاقه ببزرگان و آباء گذشته خودشان بوده که صورت آنها را از سنگ، چوب و نحو آن میساختند و مورد احترام قرار میدادند و کم کم باغواء شیطان آنها را واسطه بین خدا و مخلوق دانسته و بتدریج مورد پرستش و عبادت قرار دادند.

بنا بر این ناچاریم ضلالت در اخبار مذکور را بمعنی اعم یعنی عدم ایمان حمل کنیم تا هم شامل جهالت بطریقه حق و هم شامل انحراف از دین الهی و تمایل به بت پرستی و نحو آن گردد و ممکن است قسمت اول مربوط بازمنه قبل از نوح، قسمت دوم مقارن زمان بعثت نوح بوده که با آیات راجعه به نوح نیز سازگار باشد.

«مقام دوم» در بیان جمله فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ در باب نبوت عامّه در کلم الطیب «1» شش دلیل اقامه نموده ایم که بندگان شدّت احتیاج به بعثت رسل و فرستادن پیغمبران دارند و بر خداوند بمقتضای عدل ارسال رسل لازم است که بطور فهرست و اختصار در اینجا بآنها اشاره میشود. 1- مجلد اول ص 184

ص: 398

1- اگر بعث رسل نشود لازم آید که دستگاه خلقت لغو و بیهوده باشد و این منافی با عدالت است.

2- برای حفظ نظام و بقاء نسل بنی آدم باید قانونی بین آنها باشد که از تعدیات و تجاوزات جلوگیری کند و قانونی برای ایفاء این مقصود اتم از قانون الهی که مطابق با فطرت است نیست.

3- عقل بتنهایی برای اصلاح فرد و اجتماع و جلوگیری از مفاسد اخلاق و اعمال کافی نیست و باید بواسطه و عد و وعید و تبشیر و انذار مردم را به جانب خوبی ها و ترک زشتی ها سوق داد و این بواسطه انبیاء و سفراء الهی انجام می گیرد.

4- اتمام حجت بر بندگان و قطع عذر آنان لازم است که هر گاه مؤمن و مطیع و صالح با کافر و عاصی و مسی ء فرق گذارده شود راه عذری برای اینان نباشد که بگویند لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ و اتمام حجت بوسیله انبیاء تحقق می یابد.

5- افاضه فیض از مبدء نیازمند بواسطه است و انبیاء واسطه فیوضات الهی نسبت ببندگان میباشند.

6- ارسال رسل مسلما دارای مصلحت و خالی از هر مفسده است و چنین فعلی بمقتضای عدل بر خداوند لازم است زیرا ترکش قبیح است.

و بزرگترین وظیفه انبیاء که در بسیاری از آیات قرآنی بآن اشاره شده تبشیر «یعنی مژده دادن و نوید بنعم و فیوضاتی که خداوند در دنیا و آخرت برای افراد با ایمان و شایسته و مطیع قرار داده» و انذار «یعنی بیم دادن و ترسانیدن از نکال و عذابهایی که خداوند برای اشخاص کافر و بدکار و سرکش قرار داده» میباشد تا بدینوسیله مردم بطرف خوبی رغبت کنند و از زشتی دوری نمایند.

ص: 399

از اینجهت اولین توصیفی که برای انبیاء چه در این آیه و چه در آیات دیگر میفرماید مبشرین و منذرین است.

و انبیاء باید دارای شرایطی باشند که بآن شرایط انبیاء حقیقی از مدعیان کاذب تشخیص داده شوند که اهمّ آنها عصمت (یعنی محفوظ بودن از گناه و خطا و اشتباه) و اکملیت در همه کمالات نفسانی، و اعلم بودن از جمیع افراد امّت و طهارت نسب و خالی بودن از نواقص خلقی و امراضی که موجب نفرت و کارهایی که موجب خفت او نزد مردم باشد، و دارای دلیل محکم بر صدق نبوت خود از معجزة و بشارت پیغمبری که نبوت او ثابت باشد و تصدیق معصومی که عصمت او مسلّم باشد.

«مقام سوم» در بیان جمله وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مراد از انزال کتب بر انبیاء نه اینست که بر فرد فرد آنها کتاب خاصی نازل شده باشد زیرا اکثر انبیاء تابع شریعت انبیاء اولو العزم مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بودند و کتاب آنها همان کتاب پیغمبر اولو العزم پیش از آنها بوده.

و ممکن است همه یا بعضی انبیاء غیر از اولو العزم هم کتاب خاصی که مشتمل بر حکم و مواعظ و تأیید و تأکید شریعت پیغمبر اولو العزم پیش از آنها باشد داشته باشند چنانچه درباره حضرت داود میفرماید وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً «1» و درباره یحیی میفرماید یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ «2» و کتاب اعم از کتب اربعه است که در قرآن ذکر شده «یعنی تورات و زبور و انجیل و قرآن» و از صحفی که بر انبیاء نازل شده مانند صحف نوح و ابراهیم بلکه صحفی که بر انبیاء قبل از نوح نازل شده مانند صحف آدم و شیث 1- سوره نساء آیه 161

2- سوره مریم آیه 13 [.....]

ص: 400

و بالجمله کتبی که بر انبیاء نازل شده همه حق و صدق است و ایمان بآنها لازم است وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ «1» و موضوع دیگری که در آیه بیان شده موضوع حکومت است که خداوند میفرماید (ما پیغمبران را فرستادیم و بآنها کتاب نازل کردیم تا درباره اختلافات مردم حکومت کنند) و حکومت و ولایت اولا و بالذات مختص بخداست زیرا آفریدگار و مالک و صاحب اختیار همه موجودات است و هر حکومت و ولایتی باید بجعل و اعطاء او باشد مانند ولایت انبیاء و اوصیاء و نوّاب خاصّه ائمه هدی و نواب عامّه حجّت خدا که مجتهدین جامع الشرائط میباشند و ولایت قیّم منسوب از جانب مجتهدین جامع الشرائط و ولایت پدر و جدّ و عدول مؤمنین که همه بجعل الهی است و بیان آن در ذیل آیه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً گذشت «2» و حکم بمعنی فصل خصومت یا تعیین حق و باطل یا بیان راه سعادت و شقاوت، هدایت و ضلالت، نجات و هلاکت است که همه از جانب حق و بامر او بوسیله پیغمبران و اوصیاء آنان اجراء میگردد، و اختلافات مردم در امور دین و دنیا باید بوسیله حاکم و والی که خود نبی یا امام یا منصوب از جانب آنان (بنحو خاصّ یا عامّ) است حل و فصل شود.

و از مفاد آیه استفاده میشود که دو نحوه اختلاف بین مردم است یک اختلاف از اجتماع و گرد آمدن افراد برای رفع حوائج یکدیگر و از استخدام بعضی دسته دیگر را پیدا میشود و انبیاء و پیغمبران الهی و کتب آسمانی آمدند تا این اختلاف را برطرف کنند و در عین حال که افراد بشر از غرائز خود استفاده میکنند آنها را تعدیل نمایند چنانچه مضمون این جمله است، اختلاف دوم 1- سوره بقره آیه 285

2- مجلد اول ص 502

ص: 401

اختلافی است که بعد از بعثت انبیاء پیدا شد و مردم بدسته های مختلف و مذاهب متشتت در آمدند چنانچه در قسمت آینده بیان میشود.

«مقام چهارم» در بیان وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ مردم پس از بعثت انبیاء و بیان احکام الهی بوسیله آنها بچند دسته منقسم می شوند:

دسته اول- کسانی هستند که به پیغمبران ایمان آورده و دستورات آنان را اطاعت مینمایند چنانچه در ذیل همین آیه بآنان اشاره میفرماید:

فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا.

دسته دوم- کفاری هستند که از روی عناد و استکبار و حسد انبیاء را انکار نموده و زیر بار فرمان آنان نمیروند مانند قوم نوح و قوم نمرود و قوم فرعون و عاد و ثمود و امثال اینها چنانچه در کثیری از آیات قرآن وصف آنان بیان شده.

دسته سوم- کسانی هستند که بعضی از انبیاء را تصدیق نموده ولی به پیغمبر بعد از او که از جانب خدا آمده ایمان نیاورده اند مانند یهود که حضرت موسی و بسیاری از پیغمبران بعد از موسی را قبول دارند اگر چه دین و شریعت او را تحریف نموده اند ولی حضرت مسیح (ع) و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را انکار مینمایند و همچنین نصاری که حضرت موسی و حضرت مسیح (ع) را قبول دارند اگر چه شریعت آنان را بکلی تحریف نموده اند ولی حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را تصدیق نمی نمایند.

و ظاهرا آیه شریفه ناظر باین دسته است که بعد از آنکه کتاب بآنها داده شد و دلائل واضحه برای آنها آمد از روی بغی و حسد و حبّ ریاست دنیوی در

ص: 402

آن اختلاف نمودند و دسته های مختلف و مذاهب متشتت بوجود آوردند و بشاراتی را که پیغمبران سلف به آمدن پیغمبر خاتم داده بودند تحریف و تأویل نمودند برای اینکه هر دسته ریاست خود را حفؠکنند.

و ممکن است آیه دسته دوم را نیز شامل شود زیرا کتاب الهی و بینات و معجزات بوسیله انبیاء برای آنان هم آمد ولی از روی بغی و عناد منکر شده و تصدیق ننمودند و البته طایفه دوم و سوم نیز بدو دسته منقسم میشوند: اول مردمانی که فهمیده و رسیده بواسطه استکبار و عناد و حسد دعوت انبیاء را نمی پذیرند چنانچه میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «1» و انکار آنان با یقین داشتن بحقانیت انبیاء است، و دیگر مردمان جاهلی که از روی جهالت و تقلید آباء و بزرگان خود انبیاء را انکار می نمایند، و این دسته اگر جهالت آنها از روی تقصیر و عدم تحقیق باشد با اینکه میتوانسته اند تحقیق نمایند، معذور نبوده و فردای قیامت معذّب میباشند ولی اگر از روی قصور و ضعف عقل بوده و یا قدرت و دسترسی به تحقیق نداشته اند مستضعف محسوب میشوند و عذابی بر آنها نخواهد بود.

«مقام پنجم» در بیان فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ الایة این قسمت آیه راجع بدسته اول یعنی کسانی که بانبیاء ایمان آورده اند میباشد میفرماید خداوند مؤمن را نسبت بآنچه از حق «یعنی امور حقه که در کتاب و بوسیله انبیاء نازل نموده است» اختلاف کردند بمشیت خود هدایت فرمود و معنای هدایت الهی در تفسیر آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ در سوره حمد 1- سوره نمل آیه 41

ص: 403

و معنی ایمان در تفسیر آیه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ در اوائل همین سوره بیان شد و کلمه (من الحق) بیان ماء موصوله است و کلمه «باذنه» یعنی بمشیته و ارادته، چون اینان دعوت انبیاء را پذیرفتند و قابل هدایت الهی شدند خداوند طبق مشیت و حکمت خود آنان را از میان اختلاف آراء براه حق هدایت فرمود و در مجمع البیان کلمه «باذنه» را «بعلمه» تفسیر نموده بتوهم اینکه اگر بمعنی مشیت باشد جبر لازم میآید، و حال آنکه این توهم بیجاست، زیرا هدایت را مترتب بر ایمان نموده و فرموده کسانی که ایمان آوردند خدا هدایت فرمود یعنی وقتی اینان از روی اختیار دعوت انبیاء را پذیرفتند خداوند هم دست آنان را گرفته و از مهالک اختلاف نجات داده بنا بر این آیه مذکور با آیه شریفه وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا قریب المعنی است و هیچ دلالت بر جبر ندارد و جمله وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ بمنزله تعلیل بر جمله قبل است یعنی هدایت خدا تابع مشیّت او، و مشیّت او از روی حکمت و مصلحت است و البته هر که قابل هدایت و لایق لطف حق باشد او را بطریق مستقیم دلالت می فرماید.

[سوره البقرة (2): آیه 214] .... ص : 404

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ (214)

(آیا گمان نمودید که داخل بهشت میشوید و حال آنکه شما را نیامده باشد مانند آنچه آمد بر کسانی که پیش از شما گذشتند بر آنان سختی ها و ضررها

ص: 404

رسید و مضطرب و پریشان شدند تا حدی که پیغمبر و گرویدگان باو گفتند یاری خدا چه هنگام است «یعنی بخدا پناه برده و از وی طلب نصرت نمودند» آگاه باشید که البته یاری خدا نزدیک است.

از موضوعاتی که در آیات قرآنی بسیار تذکر داده شده و بندگان را بآن متوجه ساخته است موضوع امتحان است و امتحان الهی برای کشف امری بر خداوند نیست زیرا خداوند چیزی بر او پوشیده و پنهان نیست تا بوسیله آزمایش کشف شود بلکه او علّام الغیوب و عالم السرّ و الخفیات است و از ظاهر و باطن و سرّ و علن هر کس با خبر است، و حکمت امتحان و غرض از آن دو چیز است: یکی آنکه بر شخص ممتحن (بفتح حاء) معلوم شود که حقیقتا دارای چه صفاتی است و دعاوی او تا چه حد مقرون بحقیقت است زیرا بسا بر خود انسان امر مشتبه میشود و فکر میکند دارای مراتب عالیه از ایمان و ملکات فاضله است ولی هنگامی که امتحان پیش آمد چه بسا خلاف آن ظاهر میگردد.

و دیگر آنکه بر سایرین نیز موقعیت و مرتبه این شخص معلوم گردد که اگر مورد عنایتی واقع شود و یا معذب بعذابی گردد بدانند که بجا و سزاوار بوده است.

و امتحانات الهی بر دو قسم است: امتحانات تکوینی و امتحانات تشریعی و امتحانات تکوینی نیز بر دو قسم است: گاهی باعطاء نعمت است به اینکه نعمت باو عنایت میکند تا معلوم شود که شکر نعمت را بجای میآورد و نعم الهی را در مورد خود صرف می نماید و یا اینکه از آن سوء استفاده نموده و در طریق لهو و لعب و بو الهوسی و ناپاکی مصرف میکند و گاهی بنزول بلاء است به اینکه او را بسختی و شدائد دنیوی مبتلا می نماید تا معلوم گردد که آیا صابر و ثابت قدم و استوار در دین است و یا اینکه ثبات و استقامت در امر دین ندارد و نعمت و بلاء در عین

ص: 405

اینکه امتحان برای شخص متنعم و مبتلاست بسا برای دیگران هم امتحان است مثلا فقر فقراء امتحان اغنیاء است که آیا حقوق آنان را میدهند و بآنها ترحم و احسان مینمایند یا اینکه توجهی بآنها ندارند.

و همچنین غناء اغنیاء امتحان فقراء است که چه عکس العملی در قبال آنها نشان میدهند و هکذا سایر نعم و بلایا و امتحان تشریعی در مورد تکالیف الهی از واجب و مستحبّ و حرام و مکروه است که معلوم شود بنده تا چه اندازه نسبت باوامر الهی مطیع و نسبت بنواهی او منتهی میگردد و امور تشریعی نیز بسا در عین اینکه امتحان برای مکلف است برای دیگران نیز امتحان واقع میشود مثلا شخص نمازگزار بسا سبب امتحان رفیق خود و بعکس شخص معصیت کار نیز موجب امتحان رفیق خویش میشود و توهم نشود که مصلت احکام منحصر بامتحان باشد بلکه بنا بر مذهب امامیه جمیع احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامریه است و بسا مصالح متعددی دارد که از آن جمله امتحانات است و گاهی امتحان در نفس امر است که از آن باوامر امتحانیه تعبیر میشود و اغلب امتحان در مأمور به است، و از این بیان واضح میگردد که بندگان دائما در امتحان میباشند و هر چه مقام بنده رفیع تر باشد امتحان او شدیدتر، و هر چه نعمت بر او بیشتر باشد امتحان او سخت تر است و آیات و اخبار در این باره بسیار است که نقل آنها از وضع تفسیر خارج است و اینک بشرح همین آیه اکتفاء می نمائیم.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ خطاب بمؤمنین و کسانی که برسول اکرم گرویده اند میباشد که گمان میکنید بمجرد اظهار ایمان داخل بهشت میگردید و حال آنکه مورد امتحان واقع نشوید چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ «1» 1- سوره عنکبوت آیه 1

ص: 406

که یفتنون بمعنی یمتحنون میباشد و در مورد شأن نزول آیه بعضی گفتند در غزوه خندق بود که مسلمانان محاصره شده بودند، و بعضی گفتند در غزوه احد بود که بسیاری فرار نمودند و بعضی گفتند درباره مهاجرینی است که ترک وطن و خانه و اهل و عیال نمودند، و در هر صورت شأن نزول منافی با عموم آیه نیست، و ام منقطعه و برای استفهام است مانند همزه در آیه أَ حَسِبَ النَّاسُ و حسبتم از حسبان بمعنی گمان است.

وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ یعنی هم چنان که بر امم سابقه ابتلائات و شدائد پیش آمد برای شما نیز میآید و چنانچه آنان مورد امتحان قرار گرفتند شما هم امتحان خواهید شد چنانچه دنباله همان آیه مذکور میفرماید:

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ «1» سپس ابتلائاتی را که برای امم سابقه پیش آمد بیان میفرماید:

مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ مسّ بمعنی رسیدن و تماس پیدا کردن است و بأساء از بؤس بمعنی شدت و سختی و رنج و بیماری و تنگدستی است و بائس بمعنی شدید الفقر است در آیه شریفه میفرماید وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ «2» مقابل نعماء که بمعنی وفور نعمت و خوبی است و ضراء مقابل سرّاء از ضرّ مقابل نفع است و بأساء و ضراء دو مفهوم مختلفند و نسبت بین آنها عموم من وجه است آنجا که هم بأساء و هم ضراء است مانند قتل و جرح و سرقت اموال و نحو اینها و آنجا که بأساء صدق میکند ولی ضراء صادق نیست مانند تحمل مشاق و سختیهای روزگار و آنجا که ضراء صادق است ولی بأساء نیست مانند صرف مال در راه جهاد و یا برای تهیه دارو یا مصارفی که فوق العاده باشد و اما مصارفی که طبق معمول و عادت است مانند انفاقات واجبه، نه بأساء است و نه ضرّاء 1- سوره عنکبوت آیه 2

2- سوره حج آیه 9

ص: 407

وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ تزلزل بمعنی اضطراب و تشویش خاطر است از جهت اینکه عاقبت کار را نمیداند بکجا منتهی میشود مثلا در مورد جهاد آیا به پیروزی منتهی میگردد یا به شکست و در مورد مرض آیا ببهبودی میانجامد یا بمرگ و نحو اینها.

و جمله متی نصر اللَّه، استدعا و طلب نصرت پیغمبر و گرویدگان با او میباشد و از آن استفاده میشود که خداوند وعده نصرت به پیغمبران و مؤمنین داده ولی بعد از آنکه در مقابل شدائد و سختی ها از خود صبر و ثبات نشان دهند و اینان میدانستند وعده خدا تخلف پذیر نیست ولی مترصد و منتظر آن بوده اند چنانچه در آیه دیگر میفرماید إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ «1» و جمله أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ گفته خدا و تسلیت رسول و مؤمنین است که آگاه باشید نصرت الهی نزدیک است و احتیاج بظهور آثار ندارد و بموقع خود فرا میرسد، تنها ثبات قدم و استقامت لازم است و از مجموع آیه استفاده میشود که شما امّت پیغمبر اسلام باید منتظر شدائد و سختی ها و بأساء و ضرّاء بوده و در هنگام آمدن آنها ثبات و استقامت بخرج دهید و از خدا طلب یاری کنید تا نصرت حق شامل شما شود.

[سوره البقرة (2): آیه 215] .... ص : 408

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (215)

(از تو سؤال میکنند که چه چیز انفاق کنند؟ بگو آنچه از خوبی انفاق میکنید پس درباره پدر و مادر و خویشاوندان و بی پدران و مستمندان و در غربت 1- سوره مؤمن آیه 54

ص: 408

وا ماندگان انفاق کنید، و آنچه از خوبی بجای می آرید همانا خداوند بآن داناست یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ در کلمات مفسرین خصوصا در المیزان اشکالی کرده اند که جواب در آیه مطابق سؤال نیست زیرا سؤال از ما ینفق است یعنی چیزی که باید انفاق کنند و جواب راجع (من ینفق علیه) است یعنی کسانی که باید بآنها انفاق شود که عبارت از والدین و خویشاوندان و یتامی و مساکین میباشند و در جواب از این اشکال وجوهی ذکر کرده اند از آن جمله اینست که منتقل شدن از جواب سؤال بجواب دیگر برای اینست که حق سؤال، سؤال از من ینفق علیه است نه از «ما ینفق» زیرا «ما ینفق» معلوم و ظاهر است که از مال باید باشد علاوه بر اینکه بنحو اجمال متعرض جواب سؤال هم شده زیرا میفرماید:

قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ که من خیر برای بیان ما ینفق است و خیر کنایه از مال است و تحقیق در جواب اینست که اولا سائل یک نفر نبوده، که در مجمع روایت کرده سائل عمرو بن الجموح بوده، زیرا آیه بصیغه جمع است و ثانیا سؤال از موضوع انفاق نیست زیرا موضوع انفاق معلوم است و احتیاج بسؤال ندارد بلکه سؤال از احکام شرعیه راجع بموضوع است چنانچه در قرآن موارد نظیر این بسیار است مانند یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ «1» و یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ «2» و یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی «3» و معلوم است که سؤال از ماهیت حیض و انفال و یتامی نیست بلکه سؤال از احکام آنهاست و در جواب لازم نیست که تمام احکام بیان شود بلکه فی الجمله باندازه اقتضاء و موقعیت و مناسب مقام کافی است و تفصیل آنها شأن قرآن نیست بلکه باید بواسطه پیغمبر و امام بیان شود مانند تفاصیل احکام نماز و روزه و خمس و زکاة و حج و غیره، و پیداست که انفاق احکام بسیاری دارد ولی آیه اولا بطور اجمال بیان فرموده که انفاق باید از خیر 1- سوره بقرة آیه 222

2- سوره انفال آیه 1

3- سورة بقره آیه 218

ص: 409

یعنی مال باشد و اطلاق خیر بر مال در بسیاری از آیات شده و ثانیا مورد انفاق را یعنی کسانی که باید بآنها انفاق شود ذکر نموده است.

و شاید وجه اینکه مقداری تعیین ننموده و بطور عموم فرموده:

ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ برای این باشد که هر چه انفاق کنید از کم و بیش نیکوست و البته هر چه بیشتر باشد نیکوتر است چنان که درباره نماز وارد شده «

الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر

» و مواردی که در آیه ذکر شده از باب بیان مصداق است نه اینکه منحصر باینها باشد بلکه انفاق در راه جهاد، در راه نشر احکام، ترویج دین، انفاق بهمسایگان و سایر مصارف خیریه هم از موارد مهمه آنست.

فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ مراد از والدین پدر و مادر انفاق کننده است و شاید بتوان گفت که شامل اجداد و جدات او هم میشود یا به تنقیح مناط قطعی، و یا بواسطه صدق، و مراد از اقربین خویشاوندان نسبی است که شامل اولاد و اولاد اولاد هر چه پائین رود، و برادران و خواهران و فرزندان آنها و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها میشود، و مراد از یتیم کسی است که پدرش مرده و بحد بلوغ نرسیده باشد و ظاهرا مراد ایتامی هستند که کسی تکفل آنها را نمی کند و مال هم ندارند و ایتام اغنیاء و ثروتمندان را شامل نمیشود اگر چه لفظ عام است ولی بمناسبت حکم و موضوع، ایتام فقراء مقصودند و مراد از مساکین مطلق فقراء هستند اگر چه مفهوم مسکین و فقیر متغایرند ولی هر یک تنها ذکر شوند هر دو را شامل میشود چنانچه قبلا بیان شده و مقصود از ابن سبیل کسی است که از وطن خود دور افتاده باشد و دسترسی نداشته باشد که امر معاشش را منظم کند اگر چه در وطن خود متمکن باشد.

ص: 410

و اخبار در فضیلت احسان و انفاق باین پنج طایفه بسیار وارد شده و ما قبلا مختصری از آنها را متذکر شدیم.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ هر کار خوبی که انجام دهید و هر عبادتی را که بجای آورید که از آن جمله انفاق در راه خداست در نزد خدا محفوظ و خداوند بآن آگاه است و در نامه عمل شما ضبط میشود و بجزای آن و ثواب اخروی آن نائل خواهید شد فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ «1»

[سوره البقرة (2): آیه 216] .... ص : 411

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)

(قتال بر شما واجب شد و حال آنکه خلاف میل شما بود و بسا باشد که شما چیزی را ناخوش دارید و حال آنکه خیر شما در آنست و بسا باشد که چیزی را خوش دارید و حال آنکه برای شما بد است و خدا می داند و شما نمیدانید) کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ آیه درباره فرض جهاد بر مؤمنین نازل شده و جهاد یکی از فروع مهمه دین اسلام است و آیات قرآنی و اخبار وارده از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار در اهمیت و فضیلت آن بسیار است: در جامع السعادات از نبی اکرم روایت کرده که فرمود «

ما اعمال البر عند الجهاد فی سبیل اللَّه الا کنعشة فی بحر لجی

» و در وافی از تهذیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

«الجهاد افضل الاشیاء بعد الفرائض

» و از کافی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود «

للجنة باب یقال له باب المجاهدین

» و غیر اینها از اخبار و جهاد از ضروریات دین اسلام و منکر آن خارج از دین اسلام میباشد ولی در مذهب شیعه وجوب جهاد مشروط بحضور پیغمبر و امام و باذن او یا نائب خاص اوست و در 1- سورة الزلزال آیه 8

ص: 411

زمان غیبت واجب نیست مگر بعنوان دفاع از اسلام و مسلمین و حفظ بیضه اسلام و لذا از اموری که مربوط بموضوع جهاد است از قبیل اقسام آن و احکام راجعه بآن و کیفیت آن و اینکه وجوب آن کفایی است و ذکر کسانی که جهاد بر آنان واجب است و کسانی که واجب نیست و فوائد و ثمراتی که بر جهاد مترتب است از حفظ دین و دنیای مسلمین و دعوت کفار باسلام و امنیت بلاد و اعلاء کلمه اسلام و ازاله کفر و فسق و فساد، و مضاری که بر ترک آن مترتب است از تسلط کفار و ظالمین و ضعف مسلمانان و اضمحلال دین و اشاعه منکرات و غیر اینها صرفنظر میکنیم، و تنها بردّ شبهه که دشمنان اسلام باسلام نموده اند که دین اسلام بزور شمشیر و سر نیزه اشاعت و پیشرفت نموده مبادرت مینمائیم و جواب از این اعتراض را در ذیل آیه شریفه وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ «1» متذکر شدیم و در اینجا نیز ببیان دیگری بطور اختصار و در ذیل دو عنوان یادآور میشویم:

اول اینکه آیا واقعا اسلام با زور شمشیر پیشرفت کرد یا اینکه این تهمتی بیش نیست؟

دوم اینکه آیا جهاد اسلام بر خلاف موازین عقلی است یا اینکه موافق موازین عقلی و مطابق با آنهاست؟ در بیان قسمت اول می گوئیم پیغمبر اسلام در ظرف سیزده سال که در مکه بود و سال اول هجرت بمدینه با کسی جنگ و قتالی نداشت و عده کثیری باو ایمان آوردند و با آن همه شکنجه که کفار قریش نسبت بآنها روا میداشتند از ایمان باو بیزاری نمی جستند و عده بسیاری از آنها بحبشه هجرت نمودند، و اهل مدینه همگی بدون اینکه زور و شکنجه در کار باشد از روی میل و رغبت و شنیدن کلام الهی ایمان آوردند و پیغمبر اکرم را بشهر خود دعوت نموده و وعده هر گونه مساعدت بوی دادند و در مدینه نیز بسیاری از اهل 1- صفحه 352

ص: 412

کتاب از روی بشارات و آثاری که از انبیاء سلف درباره پیغمبر اسلام میدانستند بوی ایمان آورند و امّا جنگهایی که پیغمبر اسلام با کفار قریش نمود اغلب بلکه همه آنها جنبه دفاع داشته و فتح مکه نیز بدون جنگ و خونریزی واقع شد. و اکثر قبائل عرب که اسلام اختیار نمودند از روی مشاهده معجزات و اخلاق رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دستورات و احکام قرآن کریم بوده و اینها اموری است که بر شخص متتبع در تاریخ اسلام واضح و هویداست، بنا بر این در زمان خود رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیشرفت اسلام بزور شمشیر نبوده و اگر ابو سفیان و چند نفر امثال او از ترس ایمان آورده باشند در مقابل متجاوز از صد هزار جمعیت مسلمین قابل اعتنا نیستند و اما پیشرفت اسلام بعد از وفات رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را خوبست از تاریخ تمدن اسلام و عرب تألیف گوستاولبون فرانسوی نقل کنیم:

وی در صفحه 157 کتاب خود مینویسد «ما وقتی که فتوحات مسلمین اول را بدقت ملاحظه نموده و اسباب و علل کامیابی آنها را تحت نظر می گیریم می بینیم که آنها در خصوص اشاعت مذهب از شمشیر کار نگرفته زیرا آنها اقوام مغلوبه را در قبول مذهب همیشه آزادی میدادند این مطلب از تاریخ ثابت می شود که اصلا اشاعت هیچ مذهبی ممکن نیست بزور شمشیر صورت گیرد. نصاری وقتی اندلس را از دست مسلمین خارج ساختند این ملت مغلوب برای مردن حاضر شده ولی تبدیل مذهب را قبول نکردند، واقعا اسلام بجای اینکه با سر نیزه اشاعت یافته باشد بوسیله تشویق و با قوه تبلیغ و تقریر جلو رفته است و همین مسئله بوده که اقوام ترک و مغول با اینکه اعراب را مغلوب ساختند معهذا دین اسلام را قبول نمودند و در هندوستان که فقط عبور عرب بدانجا افتاده بود اسلام بقدری ترقی کرد که حالیه زیاده از صد کرور مسلم در آنجا وجود دارد و پیوسته بر عده آنها میافزاید. در چین هم پیشرفت مذهب اسلام قابل ملاحظه است و از

ص: 413

بررسی بخش دیگر کتاب معلوم میشود که مذهب اسلام تا چه اندازه در آنجا ترقی نموده چنان که زیاده از چهل کرور مسلمان فعلا در چین موجود است و حال آنکه عرب حمله بچین نبرده و یک وجب اراضی آنجا را بتصرف خود در نیاورده است» و اما در جواب قسمت دوم اشکال می گوییم اولا جهاد اختصاص بدین اسلام نداشته و در سایر ادیان الهی هم بوده است چنانچه در تورات در سفر تثنیه باب 7 و 13 و باب 20 و سفر خروج باب 32 و سفر اعداد باب 31 دستورات موسی راجع بقتال با قبایل غیر بنی اسرائیل بیان میکند.

و از انجیل متی باب 10 جمله 34 و انجیل لوقا باب 19 جمله 28 و باب 22 جمله 36 نیز معلوم میشود که حضرت مسیح نیز مأمور بجهاد بوده منتها یار و یاوری نداشته که اقدام بجهاد نماید.

و در قرآن نیز قصه بعضی از انبیاء سلف را با کفار و مشرکین جنگیده اند ذکر میفرماید چنانچه از آیه 47 آل عمران و آیه 246 بقره و آیه 27 مائده و غیر اینها از آیات دیگر معلوم میشود.

و ثانیا جهاد بمنزله قطع عضو فاسدی است که در بدن انسان پیدا میشود که اگر قطع نشود بسایر اعضاء سرایت نموده و انسان را بهلاکت میکشاند چنانچه این مطلب را قبلا متذکر شدیم.

و ثالثا مثل جهاد مثل حدود و تعزیراتی است که در ادیان الهی و مانند جرائمی است که در قوانین مدنی برای مرتکبین معصیت مانند زنا و شرب خمر و لواط و امثال اینها و برای مرتکبین جرم قرار میدهند و حدّ شرک و کفر «کافر حربی» در دین اسلام قتل معین شده چنان که حد مفسدین و بسیاری از جنایتکاران در قوانین مدنی قتل و اعدام قرار داده شده است.

و رابعا دین اسلام مبنی بر اساس توحید و معارف و احکام آن مطابق با

ص: 414

فطرت، و هدف آن بانجام رسانیدن خواسته های فطری انسان و تعدیل آنهاست و این امر را حق مشروع و طبیعی انسان میداند و دفاع از این حق و نشر آن را در میان افراد انسان لازم و واجب میشمارد، و وضع حکم جهاد و دفاع برای ایفاء این منظور است.

و خامسا مثل جهاد تشریعا مثل بلیات و عقوبات تکوینی است که بر امم سابقه نازل میشد که بعد از آنکه دعوت انبیاء را نمی پذیرفتند و در مقام اذیت و آزار بآنان و مؤمنین بر میآمدند و مرتکب فساد میشدند خداوند بواسطه طوفان، باد، صاعقه، غرق و امثال اینها آنان را هلاک می نمود و در دین اسلام هلاکت اینگونه افراد را بواسطه جهاد و در میدان جنگ و قتال قرار داده است.

اینک بتفسیر متن آیه مبادرت مینمائیم:

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ کتابة بمعنی جعل حکم و در قرآن اکثر بمعنی فرض استعمال شده و هر جا امر مکتوب و مفروض از اموریست که موافق طبع مکلفین است بصیغه معلوم ذکر میکند مانند وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ الایة «1» و کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ «2» وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ «3» و اگر از امور شاقه است که بر خلاف طبع اغلب مکلفین است بلفظ مجهول ذکر میفرماید مانند این آیه و آیه صیام و امثال اینها وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ کره بمعنی مشقت و ناراحتی است که انسان در خود احساس میکند، نه اینکه بمعنی زیر بار نرفتن حکم، و اکراه داشتن آن باشد زیرا مؤمن جمیع احکام الهی را قبول داشته و اطاعت می نمایند بلکه چون موضوع جهاد موضوع گذشت از جان و مال و فرزند و عیال است و این امر بحسب 1- سوره مائده آیه 49

2- سوره اعراف آیه 142 [.....]

3- سوره انبیاء آیه 105

ص: 415

طبع و جبلت تحمل آن بر ایشان مشکل است مایل نبودند چنین حکم با مشقتی برای آنها وضع شود و خداوند میخواهد آنان را متوجه سازد که بسا چیزهایی که شما مایل نیستید ولی صلاح شما در آنست و خداوند در وضع حکم مصلحت شما را منظور دارد نه رغبت و میل شما را، و مثل اینگونه احکام مانند داروی تلخ است که طبیب حاذق بمریض میدهد با اینکه مریض میداند شفای او در استعمال آنست ولی بحسب طبع از خوردن آن مشمئز است و معذلک در صدد تحصیل آن بر آمده و استعمال میکند و همچنین مانند عمل جراحی است که جراح حاذقی نسبت بمریض تشخیص میدهد و مریض با اینکه بر خلاف طبع اوست حاضر بعمل شده و اجرت هم میدهد حقتعالی هم میفرماید ما قتال را برای شما واجب نمودیم و حال آنکه مشقت و ناراحتی برای شما دارد ولی دارای فوائد و ثمرات و نتائجی است که هم در دنیا شما را بعزت و سربلندی میرساند و هم در آخرت بدرجات عالیه نائل می کند.

وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ تعبیر بعسی برای اینست که نه هر مکروهی دارای خیر باشد بلکه هر چه از جانب خدا باشد چه از امور تکوینی مانند مصائب و شدائد و بلیات و چه از امور تشریعی مانند احکام شاقّه همه از روی حکمت و مصلحت بنده عین خیر و صلاح اوست چنانچه در حدیث قدسی وارد شده «

انّ من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فلو اغنیته لافسده ذلک الحدیث

» زیرا خداوند عادل و حکیم و عالم بجمیع مصالح و مفاسد و عواقب امور است.

وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ و بسا اموری که شما دوست میدارید و بحسب ظاهر خوب و آراسته است مانند ثروت و دولت و نحو آن برای بعض اشخاص در امور تکوینی و بعض محرمات شرعیه از امور شهویه در امور تشریعی، ولی صلاح شما در آن نیست و بضرر شماست.

ص: 416

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ اینگونه امور را خداوند که عالم بهمه امور و محیط بتمام حکم و مصالح است میداند ولی شما که ظاهری را تنها می بینید نمی دانید.

[سوره البقرة (2): آیه 217] .... ص : 417

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (217)

(از تو از جنگ نمودن در ماه حرام میپرسند، بگو جنگ کردن در ماه حرام گناه بزرگ است و منع نمودن از راه خدا (جلو گیری از عبادت او) و کفر باو و جلوگیری از مسجد الحرام و بیرون کردن اهل مسجد الحرام از آن، گناه اینها بزرگتر است از قتل در مسجد الحرام و فتنه بزرگتر از قتل است، و اینان «اگر توانند» پیوسته با شما قتال میکنند تا شما را از دینتان برگردانند، و کسی که از شما از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اینان اعمالشان در دنیا و آخرت باطل میشود و اینان یاران آتش و در آن جاودانند) و یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ در تفسیر قمی و مجمع و سایر تفاسیر در شأن نزول آیه روایت کرده اند که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از هجرت بمدینه بریاست عبد اللَّه بن جحش سریّه که هفت یا هشت نفر بودند بجانب بطن نخله فرستاد که اخباری از قریش کشف کنند و آنان را بقتال امر نفرمود و اینان در بطن نخلة بقافله قریش که بریاست عمرو بن الحضرمی بود و مال التجاره از طائف

ص: 417

داشتند برخورد نموده و با آنها مقاتله نموده و عمرو را کشتند و دو نفر از آنان را اسیر نموده و با مال التجارة آنها بطرف مدینه رهسپار شدند و این مقاتله در روز اول ماه رجب بود، و در بعض روایات دارد که در روز آخر ماه جمادی الثانیة بوده و شک داشتند که آخر ماه است یا اول ماه در هر صورت پیغمبر و یارانش مورد طعن مشرکین قرار گرفتند به اینکه حرمت شهر حرام را از بین بردند و از طرفی مؤمنین هم این مسئله بر ایشان پیش آمد که آیا قتال در شهر حرام، حرام یا جایز است آیه نازل شد یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ کلمه قتال در آیه بدل اشتمال الشهر الحرام است یعنی یسئلونک عن القتال فی الشهر الحرام و ممکن است بتقدیر عن باشد یعنی عن قتال فیه و هر دو یکی است سؤال کننده بعضی گفتند کفار قریش بودند که بنحو اعتراض بر نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این سؤال را نمودند که چیزی را که جمیع طوایف عرب حرام میدانند شما چگونه مباح میشمارید! و بعضی گفتند مسلمین بودند که از حرمت و جواز قتال در ماه حرام در مذهب اسلام پرسیدند و مراد از شهر حرام در آیه شهر رجب است اگر چه حکم به تنقیح مناط قطعی در همه شهرهای حرام جاری است و رجب را شهر حرام گفتند بهمین مناسبت که قتال در آن نزد عرب حرام بود و آن را رجب الاصم هم گفتند زیرا صدای قعقعه سلاح در آن شنیده نمیشد و منزع الاسنه نیز آن را نامیدند زیرا سنان و نیزه ها در این ماه کنار گذارده میشد و بعضی گفتند شهر حرام برای احترام آن گفتند چون زمان اتیان عمره بود.

قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ای پیغمبر گرامی بگو که جنگ کردن در ماه حرام گناه بزرگ است ولی کارهایی که مشرکین نسبت به پیغمبر و مسلمین نمودند از قتال در ماه حرام بزرگتر است و آنها را در جملات بعد بیان میفرماید.

وَ صَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ صدّ بمعنی منع است و

ص: 418

از سبیل اللَّه وظائف دینی است و المسجد الحرام عطف بر سبیل اللَّه است یعنی جلوگیری از انجام وظائف عبادی مسلمانان و کافر شدن بخدا و شرک باو و منع نمودن مسلمین از مسجد الحرام.

وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ و بیرون نمودن اهل مسجد الحرام را از آن که مراد پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مهاجرین میباشند که از ترس کفار قریش هجرت نمودند، گناه اینها بزرگتر است نزد خدا از جنگ کردن در ماه حرام.

وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ و فتنه یعنی فساد و شرک و کفر و اذیت بمسلمین بزرگتر از قتل است، اشاره به اینکه کفار قریش بجنایاتی از قبیل صد و کفر و اخراج و غیره که خود مرتکب میشوند اعتراض نمیکنند ولی بقتل عمرو بن حضرمی که در ماه رجب شده اعتراض مینمایند و حال آنکه عملیات فتنه انگیز آنان بزرگتر از قتل است.

وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ اینان پیوسته بقتال با شما ادامه میدهند و دست از جنگ با شما بر نمیدارند تا شما را از دینتان برگردانند یعنی اگر بتوانند بهر وسیله هست میخواهند شما را از اسلام برگردانند.

وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ ولی باید شما بدانید هر کس از شما از دین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، عذاب او سخت و امر او مشکل و ارتداد و کفر ثانوی او بدتر از کفر اولی اوست.

و جمله فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ دلیل بر قبول توبه مرتد است زیرا اگر برگشت و توبه نمود در حال کفر نمرده و خدا توبه او را می پذیرد.

فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ و اگر در حال کفر مرد جمیع عبادات و اعمال او که در زمان اسلامش بجای آورده بود از بین میرود و هیچ اجر و ثوابی بر آنها نیست نه در دنیا و نه در آخرت، و مسئله حبط و تکفیر که در علم

ص: 419

کلام مورد بحث است عبارت از اینست که معصیتی عبادتی را از بین ببرد و یا عبادتی معصیتی را بپوشاند و محو سازد، و تحقیق در این مسئله اینست که اسلام جمیع گناهانی را که در دوران کفر بجای آورده تکفیر و محو میکند چنانچه گفته اند «

الاسلام یجبّ ما قبله

» و کفر همه عبادات را باطل و نابود مینماید زیرا چنانچه شرط صحت عبادت اسلام و ایمان است، موافاة یعنی بقاء بر اسلام و ایمان تا آخر عمر هم شرط صحت است و اگر کافر شود کاشف از اینست که از اول ایمان واقعی نداشته و عبادات او صحیح نبوده است.

و امّا غیر اسلام و کفر از عبادات یا معاصی تکفیر و احباط آنها نسبت بسایر اعمال ثابت نیست بنص آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «1» که صریح است در اینکه هر کس هر عملی از خوب یا بد انجام دهد جزای آن را می بیند.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ شرح این جمله مکرر گذشته است

[سوره البقرة (2): آیه 218] .... ص : 420

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (218)

(محققا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که مهاجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند اینان برحمت خدا امیدوارند و خدا آمرزنده و رحیم است) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا در این آیه سه عنوان ذکر شده یعنی ایمان و هجرت و جهاد که از حیث اجتماع و انفراد با هم تفاوت دارند، ایمان اگر چه هجرت و جهاد با او نباشد موجب سعادت و نجات میشود ولی هجرت و جهاد بدون ایمان موجب سعادت و رستگاری نیست چون ایمان شرط صحت جمیع عبادات است و هجرت و جهاد 1- سوره زلزال آیه 7 و 8

ص: 420

نیز مشروط بیکدیگر نیست و هر یک بجای خود عبادت بزرگی است ولی ممکن است هجرت باشد ولی جهاد نباشد مانند کسانی که موظف بهجرت بوده اند ولی مکلف بجهاد نبوده اند، یا جهاد باشد ولی هجرت نباشد مانند مجاهدینی که مهاجر نبوده اند، و بالجمله مفاد آیه اینست که مؤمنین و مهاجرین و مجاهدین برحمت خدا امیدوارند و کلمه «الذین امنوا» شامل همه مؤمنین میشود از مهاجرین و انصار که در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و از آنها باصحاب تعبیر می کنند و از تابعین که زمان پیغمبر را درک نکرد، ولی در زمان ائمه بوده اند و همچنین مؤمنینی که در دوره غیبت تا روز قیامت میباشند.

و کلمه الَّذِینَ هاجَرُوا مقصود مؤمنین و مؤمناتی هستند که از اوطان خود هجرت بمدینه نمودند چه آنهایی که مکلف بجهاد بودند یا آنهایی که معفو از جهاد بودند مانند زنان و شیوخ و عجزة.

وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مقصود آن کسانی هستند که در راه خدا و حفظ دین جهاد نموده باشند، چه از مهاجرین و چه از انصار، و چه در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا در زمان ائمه علیه السّلام باشند مانند مجاهدین در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام و ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام و کسانی که در رکاب حضرت بقیة اللَّه جهاد نمایند ولی غیر اینها را شامل نمیشود زیرا شرط جهاد اذن پیغمبر و امام و یا نائب خاص امام است لکن به تنقیح مناط میتوان گفت شامل مؤمنینی که در زمان غیبت بحکم دفاع مجتهد وقت با دشمنان اسلام جنگ کنند نیز میشود.

و شرط جهاد این نیست که حتما در جنگ کشته شوند بلکه همین که در جبهه جنگ و میدان مبارزه بمنظور جهاد با دشمن و دفاع از حریم اسلام شرکت کنند اطلاق مجاهد بر آنها میشود خواه کشته شوند یا بکشند و یا بمجاهدین کمک دهند و یا بدون کشتار دشمن را از حریم اسلام دور سازند و قید فی سبیل اللَّه

ص: 421

برای اینست که خارج کند کسانی را که در راه شیطان و فی سبیل الطاغوت جنگ و مجاهده میکنند مانند اصحاب جمل و صفین و خوارج و لشگر کربلاء و امثال اینها أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ اینان یعنی مؤمنین و مهاجرین و مجاهدین فی سبیل اللَّه امیدوار رحمت خدا هستند.

کلام فی معنی الرجاء

در موضوع خوف و رجاء و مسائلی که در باره آنها طرح شده مباحثی لازم است که ما مفصلا در مجلد سوم کلم الطیب در خاتمه کتاب متذکر شده ایم و در اینجا بطور اختصار بآنها اشاره مینمائیم.

مبحث اول در معنی خوف و رجاء: رجاء بمعنی امیدواری است و با تمنی بمعنی آرزو و غرور بمعنی فریب و گول فرق دارد و بیانش اینست که هر گاه انسان مقصدی در نظر داشته باشد و بخواهد بآن نائل شود اگر اسباب و معداتی که در اختیار اوست فراهم کند و منتظر باشد که بمقصد نائل گردد چنین کسی را میگویند امیدوار است مانند زارعی که موقع خود زمین را شخم نموده بذر افشانی و آبیاری میکند و امیدوار است که خداوند محصول خوبی باو بدهد ولی اگر بدون اینکه اسباب و معدات چیزی را فراهم کند انتظار نتیجه داشته باشد آن را تمنی و آرزو مینامند مانند زارعی که بدون زحمت کشت منتظر حاصل باشد و اگر برای نیل بمقصودی از غیر راه علل و اسباب آن بخواهد برسد و باوهام و تخیلات واهی منتظر مقصود باشد آن را غرور نامند مانند کسی که میخواهد بثروت و غنا از راه بخت و اتفاق نائل شود.

در مورد نیل بسعادت اخروی نیز هر گاه کسی مقدمات سعادت را از ایمان و عمل صالح و تقوی تحصیل کند و امیدوار و منتظر سعادت و نیل برحمت حق باشد

ص: 422

چنین کسی دارای رجاء است ولی اگر بدون ایمان و عمل صالح و تقوی منتظر سعادت و رحمت حق باشد آرزویی بیش نیست و اگر مرتکب معاصی شود و در دنیا و شهوات نفسانی متوغل گردد و باین دل خوش دارد که خدا ارحم الراحمین است چنین کسی دارای غرور است.

و آیات قرآن بطور وضوح این سه امر را بیان فرموده در باره رجاء میفرماید فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً «1» و درباره تمنی میفرماید وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ «2» و درباره غرور میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً «3» و غیر اینها از آیات دیگر.

و خوف- عبارت از حالتی است که در قلب پیدا میشود که انسان را از ارتکاب معصیت و ترک طاعت مانع میگردد و طرف تفریط خوف امن من مکر اللَّه است به اینکه انسان مطمئن و ایمن شود که عذاب الهی بر او نخواهد بود و طرف افراط آن یأس من روح است به اینکه انسان از رحمت حق ناامید گردد و گمان کند که دیگر رحمت حق شامل حال او نخواهد شد.

مبحث دوم- در بیان حالت انسان بین خوف و رجاء: اخبار در این باره بر دو دسته است بعضی دلالت دارد که انسان باید خوف و رجاء او مساوی باشد و بعضی دلالت دارد که رجاء او بر خوفش باید ترجیح داشته باشد و دانشمندان در جمع بین این اخبار وجوهی گفته اند و تحقیق در این مطلب اینست که برای انسان دو لحاظ است: نظر بشخص خود و اعمال صادره از عبادات و معاصی باید بین خوف و رجاء بطوری مساوی باشد نه مأیوس از رحمت حق و نه ایمن از عذاب او 1- سوره کهف آیه 110

2- سوره بقره آیه 105

3- سوره کهف آیه 103

ص: 423

باشد و اخبار دسته اول ناظر باین است و دیگر نظر بحضرت باری و سعه رحمت و عنایات او که از این لحاظ باید امیدش بیشتر باشد.

مبحث سوم- در باب رجاء و ادله آن: و آنها اموریست:

1- آیات قرآنیه ناهیه از قنوط مانند لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ «1» وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ «2» و بسیاری از آیات دیگر.

2- اخبار آمرة برجاء مانندان اللَّه عند ظن عبده المؤمن ان خیرا فخیر و ان شرا فشر «3» و اخبار دیگر.

3- برهان عقل بر اینکه خداوند فیاض علی الاطلاق و خیر محض است و همین که محل قابل باشد فیض او میرسد و قابلیت محل بایمان است بنا بر این مؤمن قابل رحمت و فیض حقتعالی است.

4- استغفار انبیاء و ائمه و ملائکه و صلحاء درباره مؤمنین.

5- امهال معصیت کار بلکه موفق بتوبه شود.

6- آیه شریفه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها «4».

7- بشاراتی که در اخبار برای شیعه ذکر شده و آنها بسیار است.

8- آیات و اخباری که دلالت دارد بر اینکه جهنم و آتش را خداوند برای کفار آماده نموده و تخوف اهل ایمان قرار داده است مانند فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ «5» و آیه ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ «6» و صریح آیه شریفه لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَی «7» 1- سوره زمر آیه 54

2- سوره یوسف آیه 87

3- کافی از حضرت صادق (ع)

4- سوره انعام آیه 161

5- سوره بقره آیه 24

6- سوره زمر آیه 18

7- سوره و اللیل آیه 15

ص: 424

9- اخبار داله بر اینکه ابتلائات مؤمن کفاره گناهان اوست.

10- اخبار داله بر اینکه آتش جهنم بر مؤمن حرام شده و سکرات مرگ و عقوبات برزخ کفاره گناهان اوست.

11- اخبار فدیة که ناصبین و معاندین را بجای شیعه فدیه داد، و اینان را نجات میدهند.

12- آیات و اخبار داله بر سعه رحمت و وفور مغفرت و زیادتی لطف و کرم حقتعالی.

13- آیات و اخبار داله بر قبولی توبه و تبدیل سیئه بحسنه 14- شفاعت خاصّه و عامّه از شفعاء مانند انبیاء و ملائکه و اولیاء و قرآن و علماء و طبقات مؤمنین بالاخص شفاعت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و صدیقه کبری سلام اللَّه علیها مبحث چهارم- در اسباب خوف و آن سه چیز است:

1- معرفت بعظمت خداوند و بزرگواری او که هر چه این معرفت زیادتر شود خوف انسان شدیدتر میگردد و مانع از ارتکاب معصیت میگردد و عصمت عبارت از همین شدّت مرتبه خوف است.

2- ترس از اینکه مبادا معصیت موجب زوال ایمان و سیاهی قلب و سایر مضارّ آن گردد.

3- خوف از خطر خاتمه که انسان بدون ایمان از دنیا برود و تمام اعمالش نابود گردد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ این قسمت اخیر آیه بمنزله علّت برای امیدواری افراد مذکور است یعنی چون خداوند آمرزنده و رحمت او شامل حال مؤمنین در دنیا و آخرت است البته باید برحمت او امیدوار باشند.

ص: 425

[سوره البقرة (2): آیه 219] .... ص : 426

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (219)

(از تو از شراب و قمار می پرسند بگو در آن دو گناه بزرگ و سودهایی برای مردم هست و گناه آن دو بزرگتر از نفع آنهاست و از تو می پرسند که چه چیز انفاق کنند بگو عفو، این چنین خداوند برای شما آیات را بیان میکند باشد که فکر کنید) یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ سؤال از حکم خمر و میسر است نه از حقیقت آن زیرا وظیفه نبی بیان احکام است، و اصل خمر بمعنی چیزی است است که چیز دیگری را بپوشاند و از همین معنی است خمار بمعنی مقنعه که سر و صورت را میپوشاند و چون خمر مسکر است و عقل انسان را میپوشاند آن را خمر نامیدند و این منحصر بشراب انگور نیست بلکه هر مسکری را شامل است و اقسام آن بسیار است مخصوصا در این زمان که از هر چیزی میگیرند و در بعض اخبار که به پنج یا شش قسم تعبیر شده از باب بیان مصداق است و آنچه معمول آن زمان بوده است.

و حرمت خمر از ضروریات دین اسلام است بلکه چنانچه از اخبار استفاده میشود در تمام شرایع الهی حرام بوده است و این مطلب از تورات رایج فعلی نیز معلوم میگردد.

و قرآن شریف به بیانات مختلف حرمت آن را بیان فرموده مانند همین آیه و آیه شریفه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «1» 1- سوره مائده آیه 93

ص: 426

و آیه بعد از آن إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ «1» و آیات دیگر و اخبار در حرمت و مذمت آن بطور متظافر بلکه متواتر بتواتر اجمالی وارد شده حتی در خبر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود

ان اللَّه جعل للشر اقفالا و جعل مفاتیح الاقفال الشراب «2»

و اجماع علماء اسلام و حکم عقل نیز بر حرمت آن قائم است زیرا مضرات خمر بالحس و الوجدان آشکارا و عیان است چه از ضررهای که ببدن و اعضاء و جوارح میرساند مانند تأثیراتی که در معده و امعاء و کبد و ریه و اعصاب و شرائین و قلب و قوه باصره و ذائقه و غیره دارد که اطباء در قدیم و جدید از خارج و داخل در این موضوع کتابها نوشته اند و چه از ضررهای روحی و اخلاقی که بر آن مترتب میشود مانند فحش و اذیت و قتل و جنایت و اعمال منافی عفت و اتلاف مال و هتک عرض و نحو اینها که در اثر ذهاب عقل و عروض مستی از انسان صادر میشود.

و میسر بمعنی قمار و برد و باخت بجمیع اقسام آنست چه با آلات و اسباب معده برای آن باشد مانند: نرد و شطرنج و آس و گنجفه و امثال آن و یا باغیر اسباب مانند مسابقات معموله باستثناء آنچه در فقه معین شده و چه بوسیله بخت آزمایی و قرعه های غیر مشروع و جناق و امثال اینها، بلکه بازی کردن با آلات قمار اگر داد و ستد و برد و باخت هم در آن نباشد و همچنین تعلیم آن اگر چه غرض مقامرة نباشد حرام است حتی حستو و گردو بازی اطفال را نیز شامل است طبق خبری که از حضرت باقر روایت شده که فرمود از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از میسر سؤال شد فرمود

کلما تقومر به حتی الکعاب و الجوز «3» 1- سوره مائده آیه 94 [.....]

2- جامع السعادات ص 364

3- مجمع البحرین

ص: 427

و اطلاق میسر بر قمار از آن جهت که بدون زحمت و مشقت کسب و بسهولت مال بدست میآید، و همه ادله که بر حرمت خمر بود از ضرورت و اجماع و نصوص آیات و اخبار و دلیل عقل بر حرمت قمار نیز قائم است و مضرات و مفاسد آن از ایجاد عداوت و اتلاف مال و ذهاب عرض و تضییع وقت و غیره واضح و هویداست قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ اثم بمعنی معصیت و گناه است چنانچه در بسیاری آیات باین معنی اطلاق شده است مانند وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً «1» وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ «2» و لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ «3» وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ

«4» و غیر اینها از آیات دیگر و کبیر بمعنی بزرگ است و ذکر این صفت برای اثم صریح در کبیره بودن این دو گناه یعنی شرابخواری و قمار است و از اینجهت در نص اخبار و فتاوای اصحاب از گناهان کبیره شمره شده و حتی بر شرابخوار حدّ شرعی مقرر گردیده و بر مرتکب قمار تعزیر معین شده و اگر منتهی نشوند در مرتبه سیم و یا چهارم حکم آنها قتل است و عقوبت اخروی این دو معصیت نیز بسیار شدید است و چه بسا در اثر این دو معصیت معاصی بسیار دیگری مرتکب میشوند که هر یک در حد خود معصیت کبیره و دارای عذاب سخت است و چه بسا از اتیان بواجبات محروم میگردند که ترک آنها خود نیز از گناهان کبیره است.

وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ مقصود از منافع استفادات مالی است که در خمر و قمار است و همچنین سرگرمی و بیرون رفتن از افکار مشتته و اضطرابات مدهشه و امثال اینها که این منافع در جنب مضرات آنها بسیار ناچیز و بی ارزش است و از 1- سوره نساء آیه 47

2- سورة البقره آیه 283

3- سوره نور آیه 3

4- سورة النساء آیه 10

ص: 428

اینجهت میفرماید وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما یعنی گناه این دو امر بزرگتر از فایده آنهاست، و اکبریت در مقابل اصغریت امر اضافی و دارای درجات بسیار است و بسا در مقام مقایسه با طرف نیست مانند «اللَّه اکبر» وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ سؤال ظاهرا از مقدار انفاق بوده که چه اندازه انفاق کنند و البته سؤال از خصوص انفاق واجب نبوده بلکه از مطلق انفاق اعم از واجب و مستحبّ سؤال شده و بعضی از مفسرین گفتند سؤال از مقدار واجب انفاق بوده و عفو که در جواب گفته شده بمعنی ما زاد از قوت شخص و عیال اوست که طبق این آیه واجب شده صدقه دهند و این آیه بعدا بآیه زکاة منسوخ شده ولی این سخن تمام نیست برای اینکه اولا زکاة از اول اسلام مقرون با صلوة بود چنانچه مفاد بسیاری از آیات قرآن است بلکه زکاة در شرایع سابقه هم بوده چنانچه در قرآن از قول حضرت عیسی نقل میفرماید:

وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا «1» و ثانیا چنانچه گذشت مستفاد از آیه مطلق مقدار انفاق است و متعرض مقدار واجب یا مستحبّ آن نیست و مراد از عفو چنانچه از اخبار استفاده میشود حدّ وسط است و این معنی منافات با آیه زکاة ندارد که نسخ آن لازم آید و عفو در لغت و آیات و اخبار در معانی بسیار وارد شده مانند مغفرة و تجاوز از گناه مثل ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ «2» و گذشت از مثل فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ ءٌ «3» و بمعنی کثرت و وفور است مانند ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا «4» یعنی نموا و کثروا، و در حدیث است که «

خذ الشارب و اعفو اللحی

» و بمعنی محو آثار است چنانچه در حدیث است «

عفی قبر فاطمة

» یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام آثار قبر فاطمه (ع) را محو نمود 1- سوره مریم آیه 30

2- سوره بقره آیه 49

3- سوره بقره آیه 173

4- سوره اعراف آیه 93

ص: 429

و از همین معنی است «عفت الدار» یعنی خانه مندرس و کهنه و آثار آن محو شد و عافیة بمعنی رفع مرض و محو شدن آثار آن نیز از همین معنی است.

و عفاء بمعنی تراب است در گفتار حضرت ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام در مصیبت فرزندش علی اکبر (ع) «

علی الدنیا بعدک العفا

» و اما عفو در این آیه در بعض اخبار بحدّ وسط بین اسراف و تقتیر تفسیر شده چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

العفو الوسط

» و از عیاشی از حضرت صادق در تفسیر آیه فرمود

الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً قال هذه بعد هذه هی الوسط

و در بعض اخبار بمازاد از قوت سال تفسیر شده چنانچه در مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده «

ما فضل عن قوت السنة

» و بعضی از مفسرین گفتند عفو بمعنی طیب و پاکیزه از مال است از عفوة بمعنی صفوة و خیار از هر چیزی.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ این چنین خداوند آیات خود را بیان میفرماید یعنی احکام خمر و میسر و انفاق را در این آیه و سایر احکام مستفاده از قرآن را در آیات دیگر، تا باشد که شما تفکر نمائید، و فکر عبارت از ترتیب مقدمات برای اخذ نتیجه است چنانچه حکیم سبزواری گوید

«الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المرادی»

و در لسان اخبار فکر از عبادات بسیار بزرگ شمرده شده و در آیات قرآنی نسبت بآن ترغیب زیاد شده است مانند همین آیه و آیه شریفه:

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ «1» و آیه أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «2» 1- سوره اعراف آیه 183

2- سوره اعراف آیه 184

ص: 430

و آیه وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ «1» و آیه فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ «2» و آیه فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ «3» و غیر اینها از آیات دیگر.

و در جامع السعادات از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود «

التفکر حیات قلب البصیر

» و نیز فرمود «

فکرة ساعة خیر من عبادة سنة

» و نیز فرمود «

افضل العبادة ادمان التفکر

» و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود:

(التفکر یدعوا الی البر و العمل به)

و نیز فرمود

(تنبّه بالتفکر قلبک)

و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرموده

(الفکر مرآت الحسنات و کفارة السیئات و ضیاء للقلوب) الی ان قال (و هی خصلة لا یعبد اللَّه بمثلها)

و از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فی امر اللَّه)

و غیر اینها از اخبار دیگر «4» و افکار ممدوحه بسیار است از آن جمله:

1- در عجایب صنایع الهی از آفاقیه و انفسیّه و علم و قدرت و حکمتی که در هر یک بکار رفته است.

2- در فوائد و ثمرات اخلاق حمیده و ملکات پسندیده و مضار و نکبتهای اخلاق رذیله و صفات خبیثه و طریق تحصیل آنها و اجتناب از اینها تا اینکه آنها را بدست آورده و از اینها پرهیز کند.

3- در اعمال صالحه و عبادات شرعیه و فوائد و مثوبات مترتبه بر آنها تا در اتیان آنها رغبت نماید و در عقوبات معاصی و نکبتهای دنیوی و اخروی آنها تا از آنها دوری جوید.

4- در بی اعتباری دنیا و زوال آن تا دلبستگی بآن پیدا نکنند. 1- سوره آل عمران آیه 188

2- سوره عنکبوت آیه 19 [.....]

3- سوره حشر آیه 2

4- جامع السعادات ص 93

ص: 431

5- در تحصیل علوم دینیه و کمالات علمیّه زیرا همه علم بکثرت درس و بحث نیست بلکه تدبّر و تفکر و اجتهاد و استنباط لازم دارد

[سوره البقرة (2): آیه 220] .... ص : 432

فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (220)

( «باشد که فکر کنید» در امور دنیا و آخرت، و از تو درباره یتیمان میپرسند بگو اصلاح کار ایشان بهتر است و اگر با آنان آمیزش کنید پس آنان برادران شما هستند و خدا شخص مفسد را از مصلح میشناسد، و اگر خدا بخواهد کار را بر شما سخت میکند بدرستی که خداوند عزیز و حکیم است) (فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ) این قسمت متعلق بجمله (تتفکرون) در آیه قبل است و از اینجهت محتمل است که این آیه دنباله همان آیه قبل و مجموعا یک آیه باشد چنانچه بعضی گفته اند گرچه در بعضی مصاحف سه آیه گرفته اند.

و ظاهرا مراد از تفکر در دنیا و آخرت فکر نمودن در اسرار و حکم امور دنیوی و اخروی است در امر دنیا فکر کند که غرض الهی از خلقت دنیا و آوردن بشر را در آن چه بوده؟ آیا برای این آمده که چند روزی بخورد و بیاشامد و بخوابد و با این و آن زد و خورد کند و سپس نیست و نابود شود! یا برای تحصیل کمالات نفسانی و اخلاق انسانی و تأمین سعادت دنیوی و اخروی و رسیدن بفیوضات دائمه الهی و حیات جاودانی باین دنیا آمده.

و در این بیندیشد که دنیا دار بقاء نیست بلکه دار زوال و ممرّ سرای دیگر است و انسان باید در این حیات چند روزه دنیا سعادت و حیات ابدی آخرت را بدست آورد و در ناگواریهای دنیا صبور و بردبار باشد و سختی های این زندگی

ص: 432

ولی وی را از تحصیل زندگی سعادتمندی که در پیش دارد باز ندارد چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام درباره صفات متقین میفرماید صبروا ایاما قلیلة اعقبتهم راحة طویله و در امر آخرت فکر کند که دار جزاء و ثواب و عقاب است و از کوچک و بزرگ اعمال بازخواست میشود فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «1» و حیات جاودانی و فوز عظیم برای پاکان و نیکان و عذاب ابدی و شقاوت همیشگی برای بدکاران و بی ایمانان قرار داده شده وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی یتیم طفل نابالغی است که پدر او از دنیا رفته و مادر نیز در حکم پدر است.

و سؤال از کیفیت معاشرت با ایتام و تصرف در اموال آنها و سایر ضروریات آنهاست، و احکام راجعه بایتام بسیار است:

1- راجع بعیلولة آنها که یکی از عبادات بسیار بزرگ است مخصوصا ایتام فقراء که در عسرتند و کفیل ندارند.

2- راجع بقیمومیت آنها که از طرف پدر یا جد پدری و یا از طرف حاکم شرع باید قیم تعیین شود، و تصرف در اموال یتیم جز باذن قیم جایز نیست و قیم نیز تصرف او یا اذن او در تصرف باید بصرفه صغیر و یتیم باشد و گرنه مشمول آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً «2» خواهد شد.

3- راجع بمخارج یتیم که وظیفه قیم است از مال او صرف خوراک و پوشاک و سایر ضروریات یتیم نماید مطابق شئونات او و نه اسراف و تبذیر نماید و نه سخت گیری و تقتیر بلکه بمقدار کفاف و حفظ عفاف او، و اگر یتیم مالی ندارد هر گاه مسلمان نیکو کاری مخارج او را متکفل شود زهی بسعادت او و الّا باید 1- سوره زلزال آیه 7- 8

2- سوره نساء آیه 11

ص: 433

از بیت المال مسلمین و از مصارف زکاة و سایر وجوه بریّه مخارج او را تأمین نمود و اگر از این راه هم تأمین نشود بر هر مسلمانی که از حال یتیم مطلع باشد برای حفظ نفس محترمه واجب است از مال خود برای مخارج او بذل کند یا بعنوان قرض صرف او نماید و پس از بلوغ و توانایی او از وی مطالبه نماید 4- راجع بمخالطه با ایتام که جایز است قیم مال یتیم را بمال خود و یا دیگران مخلوط نماید و با هم مصرف کنند و در موضوع خوراک لازم نیست دقت زیاد شود که دیگران مبادا از یتیم بیشتر بخورند ولی درباره لباس هر کدام از مال خود باید تهیه کنند و بر طبق این مطلب اخبار در برهان نقل شده است.

5- راجع بمتکفل ایتام یعنی کسی که متکفل کارهای یتیم میشود برای زحماتی که در کارهای او متحمل میشود میتواند حق العمل خود را بمقدار عرف از مال یتیم بردارد و اگر احتیاج ندارد صرف نظر کند و تعفف ورزد و اجر عمل خود را از خدا بگیرد.

6- راجع ببلوغ و رشد یتیم که اگر بحد بلوغ برسد از عنوان یتیمی خارج میشود و اگر رشد هم داشته باشد باید اموال او را بوی ردّ نمود و معنی رشد اینست که صلاح و فساد مصارف مالی را بداند و اگر بحد رشد نرسیده باشد باید مانند زمان قبل از بلوغ با وی عمل شود تا رشید گردد و بر طبق این آیات و اخبار وارده در تفسیر آنها قائم است.

قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ مراد از اصلاح حفظ مال یتیم و صرف آن مطابق صرفه و صلاح یتیم است.

وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ مراد آمیزش در اموال است که مال خود را با مال یتیم مخلوط نمود، و مصرف نمایند چنانچه در امر چهارم بیان شد و البته باید رعایت برادری و برابری نسبت بآنها بشود و تعدی و تجاوزی بآنها نگردد

ص: 434

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ چون در جمله قبل دستور اصلاح داد و مخالطت با آنها را تجویز نمود و ممکن است بعضی ببهانه اصلاح اموال ایتام را تباه و اتلاف کنند، باین جمله تهدید مینماید که خداوند آن کسی که غرض او افساد و تباه نمودن مال یتیم است از مصلح میشناسد و او را بجزای عملش میرساند وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ عنت بمعنی زحمت و مشقت است که بسا موجب هلاکت و وقوع در معصیت و خسران و عذاب میگردد و این دو جمله در مقام تفضل نسبت بمؤمنین است که درباره یتامی تکلیف شاق که باعث عذاب و خسران شما باشد قرار ندادیم.

و ممکن است اشاره بجمیع جمل مذکوره در این دو آیه باشد از احکام خمر و میسر و انفاق و یتامی که اینها احکام شاق و پر زحمتی نیست که تحمل آنها بر شما مشکل باشد.

و ممکن است اشاره بجمیع احکام اسلامیه باشد که آن دین سهله سمحه است و تکلیف شاقی در آن نیست.

إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ اشاره به اینکه خداوند در عین غلبه و قدرت و بزرگی و عظمت احکام او مطابق حکمت و مصلحت است.

[سوره البقرة (2): آیه 221] .... ص : 435

وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (221)

(و زنان مشرکه را نکاح نکنید تا اینکه ایمان بیاورند و هر آینه کنیزک مؤمن

ص: 435

بهتر است از زن مشرک اگر چه محسنات ظاهری آن زن مشرک در نظر شما نیکو جلوه کند، و نکاح نکنید مردان مشرک را تا اینکه ایمان بیاورند و هر آینه بنده مؤمن بهتر است از مرد مشرک اگر چه جمال و مال آن مرد مشرک در نظر شما نیکو جلوه کند، اینان یعنی مشرکان بآتش دعوت میکنند و خداوند باذن خود ببهشت و آمرزش دعوت مینماید، و آیات خود را برای مردم بیان میکند باشد که متذکر شوند) وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ اجماع جمیع مسلمین از عامّه و خاصه بر اینست که تزویج زن مشرکه بر مرد مسلمان و تزویج زن مسلمان بر مرد مشرک جایز نیست بدلیل نصّ این آیه شریفه و آیات دیگر و اخبار متظافره بین الفریقین، و مراد از مشرک اعم است از منکر خدا یا کسی که در عبادت خدا شریک قرار دهد، مانند بت پرستان، و اما اهل کتاب از یهود و نصاری و مجوس در تزویج آنها بین مسلمین و مخصوصا علماء ما اختلاف است و اخبار نیز در این باره مختلف است و منشأ اختلاف در استفاده از آیات شریفه قرآن است:

قائلین بجواز نکاح کتابیه تمسک جستند باین آیه از سوره مائده الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ الایة «1» که این آیه دلالت دارد بر اینکه زنهای محصنه از اهل کتاب برای شما حلال هستند بسه شرط: 1- اجر و مزد آنها یعنی حق نکاح آنها را بدهید.

2- از روی زنا و سفاح نباشد 3- رفیق و دوستی برای زنا نگرفته باشد.

و گفتند آیه سوره بقره بر فرض شمول مشرک بر اهل کتاب و همچنین آیه 1- سوره مائده آیه 7

ص: 436

سوره ممتحنه یعنی وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ «1» باین آیه منسوخ شده زیرا سوره مائده در اواخر بعثت دو ماه یا سه ماه قبل از رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد.

و قائلین بمنع تزویج کتابیه تمسک جستند باین آیه از سوره بقره بدعوی اینکه مشرک شامل اهل کتاب هم میشود زیرا نصاری قائل بتثلیث و ابن اللَّه بودن حضرت مسیح و یهود قائل به «عزیر ابن اللَّه» و مجوس نیز آتش پرست هستند و همچنین باین آیه از سوره ممتحنه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ الایة «2» و گفتند کلمه کوافر جمع کافرة است و مسلما اهل کتاب را شامل میشود و این دو آیه را ناسخ آیه مائده دانستند و بودن نزول سوره مائده در اواخر بعثت دلیل نیست که تمام آیاتش در اواخر بعثت نازل شده باشد و تحقیق در مقام اینست که بین آیات شریفه تنافی و تباینی نیست تا محتاج بالتزام بنسخ شویم بلکه جمع بین آنها ممکن است زیرا لفظ مشرکات اولا اگر چه از لحاظی شامل اهل کتاب میشود بدلیل آیه وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ «3» و آیه وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ «4» و آیات دیگر، ولی تسمیه اهل کتاب بمشرکین در قرآن ظاهر نیست، بنا بر این آیه بقره در بیان تحریم ازدواج مشرکات غیر اهل کتاب است و آیه مائده حلّیت زنان محصنه اهل کتاب را ذکر میکند بشرایط مذکوره. 1- سوره ممتحنه آیه 10

2- سوره ممتحنه آیه 10

3- سوره توبه آیه 30

4- سوره نساء آیه 169

ص: 437

و ثانیا بر فرض که مشرکات شامل اهل کتاب هم بشود لفظ نکاح در آیه بقره ظهور بدوام دارد و در آیه مائده لفظ نکاح نیست و مجرد حلّیت ذکر شده و در مقام بیان حلّیت هم نیست که اطلاق داشته باشد بلکه فی الجمله اثبات حلّیت میکند و قدر متیقن آن عقد انقطاعی است مخصوصا بقرینه إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ که باجر و مزد تعبیر نموده و اگر گفتیم آیه بقره مطلق است و انقطاع را هم شامل میشود آیه مائده مقید آن اطلاق خواهد شد و امّا راجع بقسمت دوم آیه که تحریم ازدواج زن مسلمان بمرد مشرک باشد آیه مائده هم دلالتی بر خلاف آن ندارد.

و امّا آیه ممتحنه قسمت اول آن کمال صراحت دارد بر اینکه زن مؤمنه را بمرد کافر نمیتوان داد و زنان کفار اگر مسلمان شدند نباید بطرف شوهران کافرشان برگردند و این قسمت با آیه بقره کمال موافقت دارد و با آیه مائده نیز منافاتی ندارد.

و امّا جمله وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ ممکن است نهی از بقاء بر ازدواج سابق زنان کافره اعم از مشرکه یا کتابیه باشد چنانچه از تفسیر قمی ره از حضرت باقر علیه السّلام در ذیل این آیه روایت شده «

من کانت عنده امرأة کافرة یعنی علی غیر ملة الاسلام فلیعرض علیها الاسلام فان قبلت فهی امرأته و الّا فهی بریئة منه فنهی اللَّه ان یمسک بعصمتها

» و بنا بر این ظهوری در منع ازدواج ابتدایی کتابیه ندارد.

و بالجمله آنچه مستفاد از مجموع آیات میشود اینست که زن مؤمنه را نمیتوان بمرد کافر تزویج نمود خواه مشرک باشد یا اهل کتاب، و همچنین زن کافره بعقد دائم نمیتواند مسلمان تزویج کند چه مشرکه باشد و چه کتابیه، و زن مشرکه را بعقد انقطاعی هم نمیتوان گرفت ولی تنها زن کتابیه را مرد مسلمان

ص: 438

بعقد انقطاعی میتواند بگیرد. و راجع بملک یمین کافر نمیتواند مالک عبد مسلم یا امه مسلمة باشد «لان الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» و وظیفه مسلمین است که از آنها بگیرند ولی مرد مسلمان میتواند مالک عبد کافر و یا امة کافرة باشد و تصرف در ملک یمین ضرری ندارد و آیات شریفه متعرض این جهت نیست زیرا صدق نکاح از آن منصرف است.

حَتَّی یُؤْمِنَّ بنکاح در نیاورید زنان مشرکه را تا وقتی که ایمان بیاورند که پس از ایمان تزویج آنها جایز است اگر چه در زمان شرک زوجه مشرک بوده باشد، همین که ایمان آورد آن تزویج منقطع میشود و احتیاج به طلاق هم ندارد «بنص آیه شریفه ممتحنه که قبلا ذکر شد.

وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ امة کنیز را گویند و مراد از کنیز مؤمنه زنی است که قبل از اسلام آوردن عنوان کنیزی داشته باشد و یا پدر و مادرش هر دو رقّ بوده اند تا بتوان او را استرقاق نمود و گرنه هر گاه یکی از پدر و مادرش آزاد باشند او نیز تابع اشرف ابوین و آزاد خواهد بود.

و این جمله بمفهوم موافق دلالت دارد بر اینکه حرة مؤمنه بطریق اولی بهتر از مشرکه است اگر چه مشرکه آزاد و ثروتمند و صاحب جمال و حسب و نسب باشد و مفاد جمله وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ همین است یعنی اگر چه حسن ظاهری و سایر خصوصیات دنیوی آن زن مشرکه در نظر شما نیکو جلوه کند و شما را بشگفت آورد ولی شرک که اعظم خبائث باطنی است و روح او را پلید نموده، این جلوات و محسنات ظاهری را ناچیز و بی ارزش نموده است و مثل اینان مانند عذره است که در ظرف بلورین بگذارند و اطراف آن گل بچینند و نزد کسی بیاورند آیا این تجملات ظاهری پلیدی آن را برطرف میکند، ولی مثل امه مؤمنة مثل گوهری است که در کنار جاده افتاده باشد و بخاک و غبار آلوده شده باشد شخص گوهر شناس آن را برداشته و در صندوق جواهرات ضبط میکند.

ص: 439

وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ کانّه خطاب بزنان مؤمنه است که ازدواج با یک بنده و برده مؤمن بهتر است از اینکه با مرد مشرک همسر گردید اگر چه آن مرد مشرک صاحب ثروت و جمال و اسم و عنوان باشد و این امتیازات ظاهری او شما را بشگفت آورد و در نظر شما جلوه کند، سپس حکمت این حکم را بیان میفرماید به اینکه أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ زیرا مشرکین و مشرکات طرف خود را بجانب آتش و عذاب الهی یعنی شرک و بت پرستی که نتیجه آن عذاب دوزخ است دعوت میکنند و پیداست که اگر این دعوت را اجابت نمودید عذاب ابدی و همیشگی برای خود فراهم کرده اید و اگر هم اجابت نکنید بین شما نقار و کدورت برقرار شده و کانون خانواده که باید کانون مهر و محبت باشد بدوزخ قهر و عداوت مبدل میگردد و بالاخره چه بسا مستلزم معاصی میشود که باعث عذاب و دخول در آتش خواهد بود.

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ و خداوند به بهشت و آمرزش دعوت میکند یعنی ازدواج مؤمن با مؤمنه که خدا بآن دستور میفرماید در حقیقت دعوت ببهشت و مغفرت و رحمت اوست زیرا علاوه بر فضائل مثوباتی که بر چنین ازدواجی مترتب است و در اخبار مأثوره از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین وارد شده مانند «

من تزوّج احرز نصف دینه

» و «

النکاح سنّتی و من رغب عن سنتی فلیس منی

» و حدیث «

تناکحوا تناسلوا تکثروا فانی اباهی بکم الامم یوم القیمة و لو بالسقط

» موجب این میشود که اولاد مؤمن نسلا بعد نسل برای شما پیدا شده و اسباب مغفرت و آمرزش شما میگردند و بطور کلی اوامر و نواهی که از جانب حق تبارک و تعالی صادر میشود عمل کردن بهر امری و ترک نمودن هر نهیی موجب دخول در بهشت و شمول رحمت و مغفرت اوست.

ص: 440

و ازدواج بر طبق موازین شرع و رعایت حقوق زناشویی یکی از مصادیق مهمّ آنهاست.

وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ و خداوند آیات خود را برای مردم بیان مینماید، چه از احکام شرعیه و وظائف عملیّه و دستورات اخلاقیه و چه آیات آفاقیه و انفسیّه که موجب هدایت و ارشاد بندگان بطریق سعادت و راه نجات از مهالک دنیا و آخرت است، برای اینکه متذکر و مهتدی شوند و طاعت و معصیت را بشناسند و از معصیت دوری نموده و دنبال طاعت بروند.

[سوره البقرة (2): آیه 222] .... ص : 441

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (222)

(از تو از حیض می پرسند بگو آن حالت نفرت آور است پس از زنان در حالت حیض کناره گیری کنید و با آنها نزدیکی نکنید تا پاک شوند، پس زمانی که پاک شدند نزد آنها بیائید چنانچه خدا شما را امر نموده است، محققا خدا توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد) وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ محیض مصدر میمی بمعنی حیض و قاعدگی است و محیض اسم مکان بمعنی محل حیض و اسم زمان بمعنی ایّام حیض هم استعمال میشود و محیض اول در آیه همان معنی مصدری است و محیض دوم را ممکن است حمل بر معنی مصدری یعنی حالت حیض و یا حمل بر معنی اسم زمانی یعنی ایام حیض نمود و سؤال از احکام حیض در شریعت مطهره بوده است نه از حقیقت حیض چنانچه در موارد مشابه آن تذکر داده شد.

و احکام حیض در شریعت اسلام بسیار است:

ص: 441

یکی آنکه حیض حدث اکبر و محتاج بغسل است و بنا بر مشهور و تحقیق برای نماز و نحو آن وضوء هم لازم دارد و دیگر سقوط نماز در حال حیض و حرمت آن است و همچنین است روزه لکن روزه را باید بعد از ماه رمضان قضا کند ولی نماز قضاء ندارد.

و اما اموری که بر حایض حرام است:

1- خواندن سور عزائم یعنی سوره هایی که دارای سجده واجب است که عبارت از سوره حم سجده و الم سجده و النجم و علق باشد و قرائت سایر سور قرآن تا هفت آیه کراهتی ندارد ولی زیادتر از آن کراهت دارد و تا هفتاد آیه کراهت آن شدید است.

2- مسّ کتابت قرآن و اسامی مقدسه الهیه و اسماء انبیاء و ائمه هدی و صدیقه طاهره و ملائکه بنا بر احوط، 3- دخول در مسجد الحرام و مسجد نبی و مکث در سایر مساجد و حرمهای ائمه هدی (ع) و گذاردن چیزی در آنها.

4- جماع در حال حیض بلکه بنا بر مشهور کفاره هم دارد و کفاره آن در ثلث اول یک دینار و در ثلث دوم نصف دینار و در ثلث آخر ربع دینار است.

و مدّت حیض بنا بر مذهب شیعه اقلّ آن سه روز و اکثر آن ده روز است و صفات آن حرقت و رنگ قرمز نزدیک بسیاهی و خروج از رحم است بحرقت و اقسام حیض مبتدئه و ذات العادة وقتیه یا عددیّه یا وقتیه عددیّه یا ناسیة الوقت و العدد و مضطربة و مسترابة است.

و علامات حیض و تمیز آن از خون بکارت و استحاضه و سایر احکام و متفرعات آن در کتب فقهیه مشروحا بیان شده و در اینجا مقصود تذکر و اشاره بآنها بود.

ص: 442

قُلْ هُوَ أَذیً اذی عبارت از چیزی است که موجب تنفر طبع و کراهت آن یا مذموم نزد عقل باشد از اینجهت شامل اهانت و تحقیر و افتراء و نسبتهای ناروا و نحو اینها میشود، و نسبت اذی با ضرر عموم من وجه است بسا اموری که موجب تنفر و کراهت است و اطلاق ضرر بر آنها نمیشود مانند نسبت های ناروایی که مشرکین یا یهود و نصاری بخدا میدادند که از آنها باذیت تعبیر شده ولی تعبیر بضرر غلط است بلکه میتوان گفت مطلق نافرمانی خدا اهانت بمقام مولویت اوست و داخل در مفهوم اذی است.

و بسا اموری که اطلاق ضرر بر آنها میشود ولی مکروه طبع نیست مانند بسیاری از مشتهیات نفسانی که شامل معصیت خداست از قبیل قمار و شرب و اشتغال بملاهی و نحو اینها.

و بعضی از امور اطلاق ضرر و اذی هر دو بر آنها صادق است مانند آزار نمودن بمؤمنین و نحو آن.

و حیض چون موجب تنفر طباع است و حتی خود حائض از آن نفرت و کراهت دارد کلمه اذی بر آن اطلاق شده با اینکه ضرری ندارد بلکه دارای فوائد و ثمرات بسیار است مانند تغذیه ولد و تبدیل بلبن و دفع بسیاری از امراض و از اینجهت زنی که حائض نشود دارای عیب و نقص بزرگی است.

فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ اعتزال بمعنی کناره گیری و دوری است و محیض چنانچه گذشت محتمل است بمعنی اسم زمان باشد یعنی در ایّام حیض از زنان کناره گیری کنید، و در روش مردان نسبت بزنان در ایّام حیض سه نظر است:

1- روش یهود که بطور کلی از زنها در ایام حیض کناره گیری نموده و حتی از خوردن و آشامیدن با آنها و دست زدن ببدن آنها و حجره آنها اجتناب میکنند

ص: 443

2- روش نصاری است که از آنها هیچ کناره گیری نمیکنند و بین ایام حیض و غیر آن هیچ تفاوتی نمیگذارند.

3- روش اسلام است که حدّ وسط بین این دو روش است که تنها از جماع با زنان در ایام حیض منع نموده ولی معاشرت و خوردن و آشامیدن با آنها و حتی سایر تمتعات را تجویز نموده است، زیرا تنها جماع در ایام حیض است که مورث بعض مفاسد و مضارّ و فساد نطفه میگردد و در غیر اینجهت حیض با سایر احداث مانند بول و غایت و جنابت و استحاضه و نحو اینها فرقی ندارد، بنا بر این مراد از اعتزال در آیه شریفه کناره گیری از جماع است و چون دأب قرآن اینست که در اینگونه موارد تصریح بمجامعت نمیکند بلکه از آن بکنایات تعبیر مینماید چنانچه در آیه شریفه فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً «1» از آن بتغشی تعبیر نموده و در آیه شریفه مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ «2» و در آیه شریفه أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ «3» بمسّ و لمس تعبیر فرموده است و در حدّ حرمت بین مسلمین خلاف است و قدر مسلم حرمت وطی در قبل است و بعضی و طی در دبر را نیز حرام دانسته ولی سایر معاشرات و تمتعات مانعی ندارد جز اینکه استمتاع از رکبه تا سره مکروه است و سؤر حائض نیز کراهت دارد.

وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ یعنی و لا تجامعوهن، جمله فاعتزلوا النساء فی المحیض بر وجوب کناره گیری از جماع در ایام حیض دلالت داشت و ذکر جمله و لا تقربوهن برای بیان غایت حرمت جماع است که بکلمه حَتَّی یَطْهُرْنَ آن را تعیین میفرماید، یعنی این کناره گیری و خودداری از مجامعت باید ادامه داشته باشد تا وقتی که از حیض پاک شوند و چنانچه مستفاد از قرائت سیاهی است 1- سوره اعراف آیه 189

2- سوره بقره آیه 238

3- سوره نساء آیه 49 و مائده آیه 9

ص: 444

که تخفیف یطهرن باشد و مطابق اخبار شیعه و فتاوی علماء همان طهر و پاک شدن از حیض شرط جواز وطی و غایت حرمت است و غسل شرط نیست، ولی مقتضای بعض اخبار و بعض فتاوی وجوب تطهیر فرج است و بعضی قائل بکراهت جماع قبل از غسل یا قبل از تطهیر فرج شده اند.

فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ تطهر از باب تفعل است یعنی هنگامی که تطهیر حاصل شود که عبارت از غسل یا تطهیر فرج است که رافع کراهت یا حرمت است بنا بر اختلافی که گذشت و کلمه «فاتوهن» کنایه از جماع است که بعد از تطهیر جایز است و امر امر اباهی است چون عقیب حظر و حرمت است نه امر وجوبی و جمله مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ یعنی امر بتجنب و حرمت قرب که از جمله فاعتزلوا النساء و جمله و لا تقربوهن معلوم میگردد یعنی امر بتجنب بود و بعد از تطهر، حکم بترخیص آمد، و ابتداء ترخیص بعد از تطهّر است.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ چنانچه تذکر داده شد اطلاق حبّ و بغض و امثال اینها بر خداوند از باب عنایت و مجاز است نه حقیقت زیرا خداوند محل حوادث و عوارض نیست یعنی خداوند معامله محبّ با حبیب خود مینماید و احسان و تفضل و رحمت و مغفرت خود را شامل حال او میکند، و نیز چنانچه گذشت تواب هم صفت باری واقع میشود مانند إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ «1» یعنی خداوند بسیار قبول توبه میکند، و هم صفت بنده واقع میشود بمعنی بسیار توبه کننده یعنی همیشه حالت توبه و پشیمانی دارد از کوتاهی در عبادات یا ارتکاب معصیت نه اینکه کثرت معصیت و کثرت توبه مراد باشد اگر چه لفظ تواب بر چنین کسی نیز صادق است که عقب هر معصیتی توبه و پشیمانی داشته باشد 1- سوره بقره آیه 35

ص: 445

و متطهرین مطلق است و شامل تطهیر از حدث و تطهیر از خبث، بلکه تطهیر از خباثات باطنی از کفر و شرک و اخلاق رذیله و همچنین اعمال زشت میگردد و شاید علت ذکر آن بعد از توابین همین جهت باشد که توبه خود نوعی از تطهیر است و از این جمله استحباب ذاتی تطهیر نیز استفاده میشود.

[سوره البقرة (2): آیه 223] .... ص : 446

نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (223)

(زنان شما محل کشت شمایند پس بیائید کشتزار خود را هر جا و هر وقت که بخواهید و برای خودتان پیش بفرستید و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که شما خدا را ملاقات کنندگانید و مؤمنین را مژده بده) حرث در لغت بمعنی کشت و زرع است و بمعنی محل زرع یعنی کشتزار نیز استعمال میشود چنانچه در اینجا آمده است و تشبیه نساء بکشتزار بواسطه اینست که زن محل قرار گرفتن نطفه است و نطفه بمنزله بذر است که در رحم زن کشت میشود و فرزند حاصل این بذر است علاوه بر این محل انتفاعات و تمتعات و التذاذات دیگر نیز هست بلکه معین و یاور در امور زندگی و انیس و همدم آدمی در هر حالی است.

فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ یعنی از زنان خود بهره برداری کنید و با آنها نزدیکی نمائید بهر نحو که میخواهید، انّی از ادات استفهام و شرط است و برای آن سه معنی ذکر نموده اند: این، متی و کیف یعنی برای استفهام و شرط از حیث مکان و زمان و کیفیت استعمال میشود و بسیاری از مفسرین عامّه در این آیه بمعنی این شرطیه مکانیه گرفتند یعنی هر جا که بخواهید، قبل یا دبر، و بعضی بمعنی متی گرفتند یعنی هر زمان که بخواهید ولی از حضرت صادق علیه السّلام

ص: 446

در روایت کرده اند که مراد تعمیم از جهت کیفیت است یعنی هر طور که بخواهید و بهر کیفیت که مایل باشید، ایستاده نشسته خوابیده، از طرف جلو از طرف خلف و غیر اینها و استدلال بکلمه حرث نمودند زیرا در غیر قبل جای حرث نیست و آیه را ردّ بر یهود دانستند که گفتند دخول در قبل از طرف خلف موجب لوچ شدن اولاد میگردد و همچنین در حال قیام و سر زانو را منع نمودند.

وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ بمعنی پیش فرستادن است یعنی برای انتفاع خودتان در آخرت از اعمال صالحه و عبادات واجبه و مستحبه پیش بفرستید و البته هر چه از لحاظ کمیت بیشتر و از لحاظ کیفیت بهتر باشد نفعش زیادتر در آنجا عاید شما خواهد بود و نه تنها اعمال صالحه نافع است بلکه معارف الهی و کمالات علمی و اخلاقی هر چه بالاتر باشد مقام قرب بحق بالاتر خواهد بود. وَ اتَّقُوا اللَّهَ خدا را نگاه دارید و از معصیت او بپرهیزید و اوامر او را اطاعت نمائید، این دو جمله مشتمل بر جمیع وظائف دینی و تکالیف اخلاقی و علمی است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ مرجع ضمیر «ملاقوه» ممکن است اثر و نتیجه عمل باشد یعنی بدانید که به نتیجه اعمال خود میرسید و آن را ملاقات مینمائید اگر خوب است جزاء خوب و اگر بد است جزاء بد «الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر» و ممکن است مرجع ضمیر (اللَّه). و اشاره بروز قیامت باشد که یوم لقاء اللَّه است بمعنای ملاقات رحمت یا العیاذ باللّه ملاقات غضب الهی است.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ رجوع از خطاب جمع بمفرد است یعنی التفات از خطاب بمؤمنین بخطاب پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و مراد بشارت ببهشت و مثوبات اخروی که خاصه مؤمنین میباشد.

ص: 447

[سوره البقرة (2): آیه 224] .... ص : 448

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (224)

(خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید که نیکی کنید یا پرهیزکاری نمائید یا بین مردم اصلاح نمائید و خدا شنوا و داناست) اختلافی است بین مفسرین در آیه، هم از جهت محل ان تبرّوا که آیا نصب است یا جرّ، و هم از جهت اینکه لاء نافیه قبل از آن مقدر است یا نه، و هم از جهت معنی، و ما صرف نظر از این اختلافات نموده و قبل از شروع در تفسیر آیه اخباری که از معصومین (ع) رسیده متذکر میشویم:

از تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده در تفسیر آیه که فرمود «

هو قول الرجل لا و اللَّه و بلی و اللَّه

» و نیز از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده که فرمود «

الرجل یحلف ان لا تکلم اخاه و ما اشبه ذلک و ان لا تکلّم امّه».

و از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

اذا دعیت لتصلح بین اثنین فلا تقل علی یمین ان لا افعل

» اینک می گوئیم از جمله وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا الایة و اخبار مذکوره چند مطلب استفاده میشود.

1- سوگند یاد نمودن اصلا مذموم است بخصوص قسم بخدا چنانچه از حدیث اول استفاده میشود حتی در مقام مرافعه اگر مدعی بینه اقامه نکرد و قسم متوجه منکر شد و حاکم حکم قسم داد اگر منکر از حق خود صرفنظر نموده و برای احترام قسم، قسم نخورد بسیار ممدوح است و اگر ارجاع قسم بمدعی نمود و مدعی برای احترام قسم از ادعای خود صرف نظر نمود

ص: 448

نیز بسیار ممدوح تا چه رسد به اینکه شخص برای هر مطلب ناچیزی قسم یاد کند. 2- در مورد قسم باید متعلق آن مرجوح نباشد بلکه یا واجب یا مستحبّ و یا مباح باشد، پس اگر بر ترک واجب یا ترک مستحبی یا فعل حرامی قسم یاد کند، منعقد نمیشود چنانچه مورد آیه همین است که اگر قسم یاد کند بر ترک اصلاح بین مسلمانان یا ترک احسان بوالدین یا زوجه یا غیر اینها و یا بر ترک تقوی یعنی فعل حرام، منعقد نمی گردد و مفاد دو حدیث اخیر نیز همین است و بنا بر این معنی احتیاج بتقدیر لاء نافیه نیست زیرا معنی اینست که خدا را در معرض قسم قرار ندهید تا احسان کنید یعنی قسم بخدا را مانع احسان و اصلاح بین مردم و تقوی قرار ندهید که مثلا بگوئید قسم خورده ام که بپدر و مادرم و یا برادر دینیم احسان نکنم یا قسم یاد کرده ام که میانجیگری نکنم و نحو اینها و اگر قسم یاد نکرده بودم احسان میکردم و بین مردم را اصلاح مینمودم و متقی می شدم.

3- برّ و تقوی و اصلاح بین مردم سه عبادت بسیار بزرگ و ارزنده است که در آیات و اخبار بسیار تأکید شده و در این آیه نهی فرموده که قسم بر ترک آنها یاد نکنید و خود را از فیوضات آنها محروم ننمائید.

امّا برّ اگر مراد مطلق برّ باشد چنانچه مقتضی اطلاق است شامل همه نیکیها و خوبیها از واجبات و مستحبات میشود و هر یک دارای مثوبت خاصی است و اگر مراد برّ بغیر باشد چنانچه منصرف الیه لفظ است و از حدیث دوم نیز استفاده میشود مانند برّ بوالدین و ارحام و برادران دینی آنهم از اعمال بزرگ و دارای مثوبات بسیار است و از صفات برجسته انبیاء (ع) است چنانچه درباره یحیی (ع) و عیسی (ع) و غیر اینها ذکر شده.

و امّا تقوی که عبارت از پارسایی و پرهیزکاری است افضل جمیع عبادات

ص: 449

است چنانچه در آخر خطبه شعبانیه امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول خدا سؤال مینماید که «

ما افضل الاعمال فی هذا الشهر

» رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید:

«افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه» «1»

و امّا اصلاح بین مردم آن نیز از عبادات بسیار بزرگ است چنانچه از وصایای امیر المؤمنین علیه السّلام است که میفرماید «

و صلاح ذات بینکم فانّی سمعت جدّکما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یقول صلاح ذات البین افضل من عامّة الصلاة و الصیام «2»

و از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

افضل الصدقة اصلاح ذات البین» «3»

و غیر اینها از اخبار دیگر.

4- قسم بخدا که عبارت از تلفظ به «و اللَّه، باللّه، تاللّه» میباشد در هر مورد که منعقد گردد متعلق قسم واجب میشود و بر حنث آن یعنی مخالفت آن کفارة تعلق میگیرد و کفاره آن چنانچه در قرآن میفرماید فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ «4» وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ و خداوند بآنچه می گویید شنوا و بآنچه میکنید داناست

[سوره البقرة (2): آیه 225] .... ص : 450

لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (225)

(خداوند شما را بواسطه سوگندهای لغو و بدون قصد مؤاخذه نمیکند ولی به قسمهایی که از روی قصد و توجه قلب یاد میکنید مؤاخذه مینماید و خداوند آمرزنده و بردبار است). 1- صدوق از حضرت رضا (ع) [.....]

2- نهج البلاغه جلد سوم خطبه 47

3- جامع السعادات ص 343

4- سوره مائده آیه 91

ص: 450

لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ قسم یا در مقام اخبار است باین معنی که از امری خبر میدهد و این خبر را بواسطه قسم مؤکد می نماید مانند:

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ «1» و چنین قسمی اگر مطابق با واقع باشد آن را صادق و راست نامند، و اگر بر خلاف واقع باشد آن را غموس و قسم دروغ گویند و قسم دروغ یکی از گناهان کبیره است و آن را غموس گفتند برای اینکه صاحب آن در معصیت و پس از آن در آتش دوزخ فرو میرود زیرا غمس بمعنی فرو رفتن است و یا در مقام انشأ است باین معنی که امری را بواسطه قسم بر خود واجب میکند مثل اینکه بگوید و اللَّه فردا را روزه میگیرم و این نوع از قسم است که متعلقش واجب میشود و بر خلف آن کفارة تعلق میگیرد.

و قسم گاهی از روی قصد و اراده و اختیار و توجه بآنست و گاهی از روی عدم قصد و بی توجهی بآن یا از روی اکراه یا بواسطه هیجان غضب و نحو آن این قسم اخیر را لغو در ایمان گویند زیرا لغو بمعنی کلامی است که دارای معنی نباشد یا متکلم بقصد معنی بآن تکلم نکند، و این قسم از یمین مورد مؤاخذه نیست و خلف آن کفاره ندارد و آیه شریفه ناظر باین قسم است و اخبار نیز بر طبق این معنی وارد شده چنانچه از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود «

اللغو قول الرجل لا و اللَّه و بلی و اللَّه و لا یعقد علی شیئی

» و در مجمع از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) همین معنی را نقل میکند ولی در آخر آن «من غیر عقد» ذکر شده.

وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ یعنی خدا شما را بآنچه نفس شما کسب میکند مؤاخذه مینماید و به قسمهایی که از روی قصد و اراده یاد نمائید عقوبت می نماید و قسمی که مورد مؤاخذه و عقوبت است قسم دروغ و قسمی است که بر 1- سورة الذاریات آیه 23

ص: 451

ترک امر واجب و یا فعل حرام یاد کند و یا قسمی که در مقام انشاء باشد و متعلقش واجب شود و آن را ترک نماید و مراد از قلب همان نفس انسانی و روح ملکوتی است که در اوائل سوره در صفات منافقین بیان شد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ خداوند آمرزنده است و بر لغو از ایمان مؤاخذه نمیکند و بردبار است و در عقوبت تعجیل نمی نماید.

[سوره البقرة (2): آیه 226] .... ص : 452

لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (226)

(بر کسانی که نسبت بزنان خود ایلاء میکنند چهار ماه مهلت است پس اگر بازگشت و رجوع نمودند خداوند آمرزنده و بخشنده است.

ایلاء یکی از موضوعات فقهی است که فقهاء کتاب مستقلی درباره آن بنام کتاب ایلاء اختصاص داده و فروع بسیاری بر آن مترتب نموده اند و بیان آن بنحو اختصار بطوری که از وضع تفسیر خارج نشود اینست که ایلاء عبارت است از اینکه زوج از جهت ایذاء و اضرار بزوجه قسم یاد کند که با او هم بستر نشود (وطی نکند) یا مطلقا یا مدتی که زائد بر چهار ماه باشد مثلا شش ماه یا یک سال و نحو اینها و اگر کمتر از چهار ماه باشد حکم ایلاء ندارد و همچنین اگر غرض دیگری غیر از ایذاء و اضرار باشد مثل اینکه خوف حمل داشته باشد و موجب هلاکت و تلف طفل رضیع شود و یا موجب هلاکت زوجه گردد و امثال اینها، حکم ایلاء ندارد.

و در ایلاء معتبر است که قسم باسامی مقدسه الهیه باشد پس قسم به پیغمبر یا امام و یا کعبة و امثال اینها اگر یاد کند منعقد نمیگردد، و شرایطی از برای ایلاء و از برای مولی یعنی زوج و برای مولی علیها یعنی زوجه میباشد که در فقه مذکور است.

ص: 452

و حکم ایلاء اینست که تا چهار ماه او را مهلت دهند، و اختلاف است که مبدء چهار ماه آیا از زمان وقوع ایلاء باید باشد چنانچه مقتضای ظاهر آیه است، یا از زمان ترافع نزد حاکم و حکم حاکم چنانچه مشهور بین علماء و مفاد اخبار کثیره معتبره صادره از ائمه علیهم السلام است که موجب صرف ظهور آیه است و پس از چهار ماه زوج را مخیر میکنند که یا رجوع کند بجماع و وطی در قبل زوجه، و یا او را طلاق دهد.

و اگر رجوع نمود اختلاف است که آیا کفاره خلف قسم بر او لازم میشود چنانچه مشهور گفته اند و مفاد اخبار است یا کفاره ندارد چنانچه بعضی گفته اند بعد از تسلم بر اینکه در مخالفت این قسم گناه نکرد است و اگر اختیار طلاق نمود باید شرایط طلاق را رعایت کند مانند اینکه در طهر غیر مواقعه و حضور عدلین باشد و این طلاق مطابق مذهب شیعه رجعی و طلاق اول است و بعضی قائل شدند که طلاق بائن است و بعضی از عامه گفتند احتیاج بطلاق ندارد و زوجه بائن میشود، این مختصری از احکام ایلاء بود و اینک به تفسیر آیه می پردازیم لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ لام للذین بمعنی علی است یعنی بر کسانی که زنهای خود را ایلاء میکنند، و آمدن لام بمعنی علی در جایی که قرینه باشد مانعی ندارد مانند وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ «1» که ذکر عذاب در این آیه قرینه است بر اینکه لام برای ضرر است چنان که علی در جایی که قرینه باشد بمعنی لام میآید مانند أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ «2» و تخصیص لام برای نفع و علی برای ضرر در موردی است که کلمه تاب نفع و ضرر هر دو را داشته باشد مانند دعاء که بالام ذکر شود دعاء خیر است و اگر با علی ذکر شود دعاء شرّ و نفرین است تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ تربّص بمعنی انتظار و مهلت است یعنی چهار ماه 1- سوره بقره آیه 9

2- سوره بقره آیه 152

ص: 453

او را مهلت دهند تا اندیشه کند و رجوع یا طلاق را اختیار کند.

فَإِنْ فاؤُ اگر رجوع کنند و رجوع بجماع است در صورتی که معذور نباشد و اظهار عزم بر جماع است اگر عذر شرعی داشته باشد مانند حیض یا احرام و نحو اینها، و این رجوع یکی از دو امری است که زوج در آن مخیر است و شقّ دیگر در آیه بعد متعرض شده است.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ خداوند آمرزنده و دارای رحمت است و بر خلف قسم مؤاخذه نمیکند برای اینکه بین زوجین ائتلاف حاصل شود.

[سوره البقرة (2): آیه 227] .... ص : 454

وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (227)

(پس اگر بر طلاق عازم شوند محققا خداوند شنوا و داناست) وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ این یکی دیگر از دو شقّ تخییر است که عزم بر طلاق باشد و چنانچه گذشت باید طلاق حضور غیر مواقعه و ظهور عدلین و سایر شرایط آن باشد، و اگر اظهار عزم بر طلاق نمود پس باید بداند که خداوند سمیع است و کلام او را میشنود و علیم است از ما فی الضمیر او خبر دارد.

از ذکر غفور رحیم در آیه قبل، و سمیع علیم در این آیه استفاده میشود که رجوع، محبوب حق تعالی و مستحبّ است و حتی از عقوبت خلف قسم عفو می نماید ولی طلاق مذموم و مکروه است.

تنبیه: هر گاه زوج از رجوع یا طلاق امتناع کند، حاکم او را حبس مینماید و در خوراک بر او سخت میگیرد و بمقدار ضرورت باو میدهد تا یکی از این دو امر را اختیار کند، و حاکم نمیتواند طلاق اجباری دهد بنا بر مذهب شیعه بخلاف عامه که طلاق حاکم را روا میدانند.

ص: 454

[سوره البقرة (2): آیه 228] .... ص : 455

وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (228)

(و زنان طلاق داده شده باندازه سه پاکی بخود انتظار دهند، و برای آنها حلال نیست که آنچه در ارحام آنها خدا آفریده است پنهان کنند اگر ایمان بخدا و روز بازپسین دارند و شوهران آنها سزاوارترند ببازگشتن این زنان بطرف آنها اگر اصلاح و سازگاری را اراده نمایند، و برای زنان حقی است بر مردان مانند آنچه مردان را بر زنان می باشد مطابق معروف و برای مردان درجه و فضیلتی بر زنان است و خداوند غالب و حکیم است) وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ طلاق بمعنی رهایی است و مطلقات زنانی هستند که شوهرانشان آنها را طلاق داده اند بشرائطی که در باب طلاق مذکور است و کلمه مطلقات اگرچه اطلاق و عمومیت دارد ولی بقرینه حکم عده، مراد زوجات مدخوله غیر یائسه میباشند زیرا غیر مدخوله و یائسه عدّه ندارند، و اما از حیث این حکم تفاوتی بین طلاق رجعی و بائن نیست اگر چه در حکم بعد متفاوت میباشد چنانچه بیاید و همچنین شامل ذات حمل نیست زیرا ذات حمل اگر چه عده دارد ولی عده او بنص آیه شریفه:

وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ «1» تا وضع حمل است، بلی هر گاه وضع حمل پیش از مدت عده غیر حامل باشد ملاک انقضاء مدت غیر حامل است 1- سوره طلاق آیه 4

ص: 455

باین معنی که عدّه حامل ابعد الاجلین می باشد، و تربص بمعنی صبر کردن و خودداری نمودن است که عبارت از عده نگاه داشتن میباشد و قروء جمع قرء است و این وزن جمع اگر چه برای کثرت است و مناسب ثلاثة جمع قلت است که اقراء باشد لکن بمناسبت لفظ مطلقات که شامل جمیع زنهای مطلقه میشود و بواسطه اینکه زن بعد از سه طلاق بائن میشود جمع کثرت آورد، و اقراء نیز مانند قروء جمع کثرت است چنانچه در حدیث آینده است، و قرء از لغت اضداد است هم اطلاق بر حیض میشود چنانچه در حدیث است «

دعی الصلاة ایّام اقرائک

» یعنی نماز را ایام حیض ترک کن و هم اطلاق بر طهر میشود و بنا بر مذهب شیعه و جماعتی از عامه مراد از قرء در آیه شریفه طهر است بنا بر این ایام عده طلاق سه طهر است یکی طهری که در آن طلاق واقع می شود و پس از آن دو مرتبه حیض و دو مرتبه طهر که حاصل شد همین که طهر سوم تمام شد و حایض گردید عده منقضی میگردد، و اقلّ مدت عده بیست و شش روز و دو لحظه است با این فرض که طلاق در طهر غیر مواقعه واقع شود و یک لحظه پس از طلاق حائض گردد باقل مدت حیض که سه روز است پس طاهر گردد باقل مدت طهر که ده روز است و دو مرتبه حائض شود باقل حیض و طاهر شود باقل طهر و پس از آن لحظه که حائض گردید عده منقضی میگردد.

وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ یعنی زنان مطلقه حامله روا نیست که حمل خود را مکتوم دارند زیرا عدّه آنان باقیست تا وضع حمل و زوج در مدت حمل حق رجوع دارد و بر زن حرام است که حمل خود را کتمان کند چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام در برهان صفحه 23 نقل نموده «

فلا یحل لها ان تکتم حملها و هوای الزوج احق بها فی ذلک الحمل ما لم تضع

» و بعضی گفتند مراد از کتمان «

ما خلق اللَّه فی ارحامهن

» کتمان حیض است

ص: 456

و بعضی گفتند کتمان حیض و حمل هر دو است و در مجمع البیان این قول را به حضرت صادق علیه السّلام نسبت داده است.

إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یعنی مقتضای ایمان بخدا و روز جزا اینست که حمل خود را کتمان نکند نه اینکه حرمت کتمان مشروط بایمان باشد وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً این حکم مختص بطلاق رجعی یعنی طلاق اول و دوم است که شوهر حق دارد در ایام عده تا منقضی نشده رجوع نماید و امّا در طلاق بائن حق رجوع ندارد بلکه در بعض اقسام آن محتاج بعقد جدید، و در بعض اقسام محتاج بمحلل است و در بعضی موقوف برجوع زوجه در بذل است که طلاق خلعی باشد و در بعضی دیگر حرام مؤبد است و مقصود از جمله إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً اینست که غرض زوج از رجوع اصلاح باشد نه اضرار بزوجه که اگر غرض او اضرار باشد رجوع حرام است زیرا اضرار بمسلمان حرام میباشد و لو اینکه اگر رجوع نمود احکام رجوع بر آن بار میشود.

وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ یعنی حقوق زوجیت یک طرفی نیست بلکه همین طور که زوج حقوقی بر زوجه دارد زوجه نیز حقوقی بر زوج دارد.

و حقوق زن بر مرد علاوه از مهر، عبارت از حق نفقه و کسوة و سکنی بمقدار معروف مطابق شئون او و تمکن مرد است و همچنین حق مضاجعت و مواقعت و غیر اینها از حقوق مستحبه، و بر مرد است که لوازم زندگی زن از خدمت خانه و طبخ و خرید و لباس شویی و کناسه و خیاطت و نحو اینها را فراهم کند و حق ندارد بزن در اینگونه امور تحکم نماید و حتی بچه داری و شیر دادن بچه را حق ندارد از او مطالبه کند و زن میتواند برای آن مطالبه اجرت نماید.

اگر چه بر زن مستحبّ است که نسبت بکارهای خود و شوهرش از خانه داری و بچه داری و شیر دادن و نحو اینها خود قیام کند.

ص: 457

و اما حقوق مرد بر زن اهمّ آنها اطاعت زن از شوهر است و زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از خانه بیرون رود حتی خانه پدر و مادر، که اگر بدون اجازه از خانه بیرون رود ملائکه آسمان او را لعنت میکنند تا برگردد.

و اعمال مستحبه مانند نماز مستحبی و روزه مستحبی و زیارت مستحبی و امثال اینها را نیز با نهی او نمی تواند بجا آورد و نسبت بمقاربت و مواقعه هر موقع که شوهر بخواهد باید تمکین شود مگر اینکه عذر شرعی مانند حیض و احرام و روزه واجب و نحو اینها داشته باشد و جایز نیست بدون اجازه شوهر در اموال او تصرف نماید و جایز نیست برای غیر شوهر زینت کند و با نامحرمان تماس بگیرد و باید حفظ ناموس شوهر خود را بنماید و غیر اینها.

وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ یعنی در عین حال که حقوق همانند بین زنان و شوهران برقرار نمود منزلت و مرتبت مردان را بر آنان نیز حفظ فرمود، و حتی از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمود «

لو کنت آمرا احدا یسجد لاحد لامرت المرأة ان یسجد لزوجها» «1»

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود «

جاءت امرأة الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فقالت یا رسول اللَّه ما حق الزوج علی المرأة فقال لها ان تطیعه و لا تعصیه و لا تتصدق بشی ء من بیته الا باذنه و لا تصوم تطوّعا الا باذنه و لا تمنعه نفسها و ان کانت علی ظهر قتب و لا تخرج من بیتها الا باذنه فان خرجت بغیر اذنه لعنتها ملائکة السماء و ملائکة الارض و ملائکة الغضب و ملائکة الرحمة حتی ترجع الی بیتها فقالت یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم من اعظم الناس حقا علی الرجل؟ قال والداه، قالت فمن اعظم الناس حقا علی المرأه؟ قال زوجها، قالت أ فما لی علیه من الحق مثل ما له علیّ؟

قال لا و لا من کل مائة واحده» «2» 1- مجمع و برهان، و ظهر قتب در حدیث دوم بمعنی پشت شتر است

2- مجمع و برهان، و ظهر قتب در حدیث دوم بمعنی پشت شتر است

ص: 458

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و خداوند عزیز است یعنی غالب و حکیم است یعنی احکام و تشریعات او موافق حکمت و صلاح فرد و اجتماع است.

[سوره البقرة (2): آیه 229] .... ص : 459

الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)

(طلاق دو بار است پس بر شوهر است نگاهداری از روی معروف و نیکی و یا رها نمودن با احسان و نیکی و روا نیست برای شما که از آنچه بآنان داده اید چیزی بگیرید مگر اینکه زن و شوهر بترسند که حدود الهی را بپا ندارند، پس اگر ترسیدید که زن و شوهر حدود الهی را بپا ندارند با کی نیست بر آن دو در آنچه زن فدیه میدهد، اینها حدود الهی است پس از آنها تجاوز نکنید، و کسانی که از حدود الهی تجاوز کنند، ایشان ستمکارانند الطَّلاقُ مَرَّتانِ مراد از این طلاق، طلاق رجعی است یعنی طلاقی که رجوع برای زوج در عده جایز است دو طلاق است باین معنی طلاق دهد و رجوع کند و باز طلاق دهد و رجوع کند و در مرتبه سوم اگر طلاق دهد دیگر حقّ رجوع ندارد، ولی در طلاق اول و دوم زوج مخیر است بین رجوع که مفاد جمله فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ است و بین ترک رجوع و آزاد نمودن و رها کردن زن که مفاد جمله أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ میباشد و مراد از امساک بمعروف اینست که غرض زوج از رجوع اضرار و اذیت بزوجه نباشد بلکه مقصود اصلاح و ائتلاف و سازش با یکدیگر باشد، که هر گاه غرض اضرار باشد رجوع حرام است هر چند

ص: 459

حق رجوع داشته باشد و مراد از تسریح باحسان اینست که طلاق را بحال خود رها کند تا عده منقضی گردد و البته باید مهر او را تمام بدهد و در زمان عده نیز کسوة و نفقه و سکنای او را بمقدار معروف و تمکن خود بپردازد.

و تعبیر بمعروف و احسان بنحو تنکیر بر نوع معروف و احسان یعنی حد اعلای او دلالت دارد نه مجرّد صدق معروف و احسان هر چند درجه نازله آن باشد و تعبیر بمعروف در مورد رجوع و امساک، و باحسان در مورد تسریح و رهایی شاید برای این باشد که رجوع یعنی تجدید الفت و اتحاد و مودت بسیار محبوب و ممدوح و مطابق عرف است ولی تسریح یعنی جدایی و فرقت چون اقتضای ضرورت است باید با احسان توأم باشد و رعایت حق زن بشود و ظلم و ستمی باو وارد نگردد و در بعض اخبار و تفاسیر جمله تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ بطلاق سوم تعبیر شده چنانچه از کافی و تهذیب از حضرت صادق علیه السّلام و از تفسیر عیاشی از حضرت باقر و صادق روایت شده «1» ولی در تبیان و مجمع البیان از حضرت باقر و صادق (ع) بمعنی ترک نمودن زن در ایام عده تا اینکه عده منقضی گردد، تفسیر شده است.

وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً یعنی آنچه از مهر و غیر مهر بزن داده اید حلال نیست چیزی از آن را از وی بگیرید مگر در طلاق خلعی که زن از زوج تمکین نکند و از اطاعت وی بیرون رود و تقاضای طلاق نماید که مفاد جمله استثنائیه است.

إِلَّا أَنْ یَخافا أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ یعنی هر گاه با هم سازش نداشته و بترسند که بوظائف زناشویی عمل نکنند و از حدود و احکام الهی تجاوز نمایند در اینصورت اگر زن چیزی از مال یا مهر خود را ببخشد و طلاق بگیرد بر زن و شوهر باکی نیست چنانچه مفاد جمله بعد است. 1- آلاء الرحمن ص 206

ص: 460

فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تعبیر بخوف برای اینست که هر گاه مظنه که موجب خوف شود پیدا گردد کافی است و خطاب بجمع در این جمله (یعنی اینکه فرمود فان خفتم و نگفت ان خافا) اشاره باینست که خوف باید عقلایی باشد که عقلاء و آشنایان و نزدیکان زن و شوهر بوضعیات آنها رسیدگی نموده و تشخیص دهند و تصدیق کنند که اینها با هم نمی توانند سازش نمایند.

نه خوفی که از روی جدال و هوی و هوس پیدا شده و باندک موعظه و نصیحت برطرف میگردد پس هر گاه چنین خوفی حاصل شود باکی بر زوج نیست در گرفتن فدیه و همچنین باکی بر زوجه نیست در دادن آن، و تعبیر بفدیه از اینجهت است که زن بواسطه آن خود را از قید زوجیت مرد خارج مینماید.

و هر گاه زن فدیه دهد دیگر مرد حق رجوع در عده ندارد مگر اینکه زن از بذل فدیه رجوع کند که در اینصورت مرد حق رجوع پیدا مینماید.

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها این حدود و احکامی که برای طلاق و دفعات آن و رجوع و فدیه گفته شده حدود الهی است از آن تجاوز و تخلف ننمائید.

وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ هر که از این حدود تخلف کند خواه مرد و خواه زن باشد ستمکار است هم ظلم بخود نموده و هم ظلم بدیگران و حال ستمگران معلوم است.

[سوره البقرة (2): آیه 230] .... ص : 461

اشاره

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (230)

ص: 461

(پس هر گاه مرد زوجه اش را بطلاق سوم طلاق دهد دیگر بر او روا نیست تا اینکه زوج دیگری او را نکاح کند پس اگر آن زوج دیگر او را طلاق داد باکی بر آن زوج اول و زن نیست که بزناشویی مراجعت کنند اگر اطمینان دارند که حدود الهی را بپا می دارند اینها حدود الهی است که برای گروهی که می دانند بیان می فرماید) فَإِنْ طَلَّقَها مراد از این طلاق طلاق سوم است بنا بر تفسیری که گذشت درباره (تسریح باحسان) که مقصود واگذاردن زن در حال عده است تا عده او منقضی شود، ولی بنا بر تفسیری که مراد به تسریح باحسان طلاق سوم باشد این جمله بیان و شرح تسریح باحسان است.

فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ یعنی بعد از طلاق سوم دیگر حق رجوع برای مرد نیست و پس از انقضاء عده هم نمیتواند او را بعقد جدید تزویج کند و این زن برای این مرد حلال نیست.

حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ تا وقتی که مرد غیر از او وی را نکاح کند و این زوج دیگر را بمحلل تعبیر مینمایند و بمقتضای مذهب شیعه این زوج دیگر باید پس از انقضاء عده او وی را بعقد دائمی در آورد و با وی وطی کند چنانچه کلمه تنکح بر این دلالت دارد چون اصل نکاح بمعنی وطی است و سپس او را طلاق دهد و عده طلاق منقضی گردد تا زوج اول بتواند او را ثانیا تزویج کند، ولی بنا بر قول بعضی عامه مجرّد عقد کافی است و وطی هم لازم نیست، و بمجرد طلاق، زوج اول میتواند او را تزویج کند زیرا زن غیر مدخوله عده ندارد.

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یَتَراجَعا یعنی هر گاه زوج دوم او را طلاق داد باکی بر آن زوج اول و زن نیست که بیکدیگر برگردند، و این رجوع غیر از رجوع در عده است که در دو طلاق اول بود زیرا آن تنها حق زوج بود و در

ص: 462

اینجا نسبت رجوع بهر دو داده شده یعنی محتاج برضایت طرفین است بلکه رضایت زوجه اهمّ است زیرا او طرف ایجاب است که رکن اعظم عقد است.

و نیز در آن رجوع احتیاج بعقد جدید نبود ولی در اینجا عقد جدید لازم دارد. إِنْ ظَنَّا أَنْ یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ در اینجا تعبیر بظنّ فرموده و در آیه قبل تعبیر بخوف، که متعلق آن امر زیان آور و مضرّ بود که عبارت از مخالفت وظائف زناشویی باشد ولی در اینجا متعلق آن امر نافع و مطلوب است که اقامه وظائف زن و شوهری و انجام دستورات الهی باشد از اینجهت بظنّ یعنی رجاء و امید باتیان آنها تعبیر فرمود، و مراد از اقامه حدود الهی عمل بوظائف زوجیّت است که مرد حقوق زن را رعایت کند و زن حقوق مرد را مراعات نماید.

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ این احکام طلاق حدود الهی است که برای گروه دانایان بیان میفرماید و اختصاص بیان بقوم عالمین نه از اینجهت است که این احکام مخصوص بآنهاست بلکه از اینجهت است که عالم از نتیجه و ثمره احکام الهی برخوردار میشود و جاهل بهره از آنها نمیبرد و گرنه احکام الهی بین عالم و جاهل مشترک است چنانچه این معنی درباره آیه هُدیً لِلْمُتَّقِینَ نیز گفته شد.

دو تنبیه

تنبیه اول: مقتضای مذهب شیعه و ظاهر آیه شریفه اینست که سه طلاق باید در سه مجلس باشد یعنی طلاق بدهد و رجوع کند و دو مرتبه طلاق بدهد و رجوع نماید و مرتبه سوم که طلاق دهد دیگر نمیتواند رجوع کند ولی بعضی عامه سه طلاق را در یک مجلس و بگفتن طلقتک ثلاثا کافی میدانند و دلیل ما اولا ظاهر آیه است زیرا طلاق عبارت از قطع علقه زوجیّت است و تا زوجیتی نباشد طلاق محقق نمیشود بنا بر این هر طلاقی باید مسبوق بیک ازدواجی باشد تا تعدد در او

ص: 463

صدق کند و گرنه بگفتن اینکه ترا سه بار طلاق دادم در خارج یک قطع زوجیت بیشتر تحقق پیدا ننموده و وقتی سه طلاق محقق میشود که سه زوجیت را قطع کند و ثانیا اخبار بسیاری است که از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین در اینمورد رسیده و جای تفصیل این مطلب در کتب فقهیه است.

تنبیه دوم: ظاهر آیه اینست که اختیار طلاق و رجوع با زوج است و اختیار ازدواج با زوج و زوجه است و ولیّ زوجه نمیتواند طلاق دهد یا رجوع کند چنانچه نص اخبار است «

الطلاق بید من اخذ بالساق

». و ولی زوجه هم نمی تواند تزویج کند لکن در دو مورد استثناء شده یکی اگر زوج یا زوجه صغیر باشند ولیّ میتواند فقط ازدواج نماید، و دیگر اگر زوجه باکره باشد احتیاط اینست که اذن پدر مراعات شود.

[سوره البقرة (2): آیه 231] .... ص : 464

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (231)

(و هر گاه زنان را طلاق دادید و بمدّتشان رسیدند پس آنها را به نیکی نگاه دارید یا بنیکی رها کنید و بمنظور ضرر رسانیدن آنها را نگاه ندارید تا اینکه تجاوز و ستم کنید و کسی که چنین کند بخود ستم نموده و آیات خدا را مسخره نگیرید و یاد کنید نعمت خدا را بر خودتان و آنچه بر شما از کتاب و حکمت نازل فرمود که شما را بآن پند میدهد و خدا را نگاه دارید و بدانید که محققا خداوند بهمه چیز داناست)

ص: 464

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ بیان و توضیح جملات آیات قبل است یعنی هر گاه زنان خود را طلاق دادید.

فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ مراد از اجل مدت عده است و مراد ببلوغ اجل انقضاء مدت نیست زیرا اگر مدت منقضی شود دیگر حق رجوع ندارد بلکه مراد اشراف و نزدیک شدن بانقضاء اجل و مدت عده است که زوج مخیّر است میتواند رجوع کند و میتواند طلاق را بحال خود رها کند.

و در زمان عده بسیاری از احکام زوجیّت باقی است مانند وجوب نفقه و کسوة و سکنی، و اگر زوج سه زن عقدی دائمی دیگر داشته باشد نمی تواند زن دیگر بگیرد تا عده او تمام شود و اگر زوج بمیرد زنی که در عده است ارث میبرد و بالجمله علاقه زوجیت در ایام عده بکلی منقطع نمیگردد.

فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اگر رجوع نمودید پس مطابق معروف یعنی حکم عقل و دستور شرع آنها را نگاهداری کنید و بحقوق آنها رسیدگی نمائید و معروف مقابل منکر است یعنی آنچه پسندیده عقل و شرع باشد.

أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ و اگر رجوع ننمودید تا عده منقضی شد باز با نیکی و معروف با آنها رفتار نمائید همه حقوق ایام عده را باو بپردازید بلکه احسان بیشتری درباره او روا دارید تا مدتی که شوهر دیگری پیدا نکرده در مضیقه و سختی نباشد و معنای تسریح بمعروف همین است که پسندیده عقل و شرع باشد وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا یعنی رجوع شما بقصد ضرر رسانیدن بزوجه نباشد که بخواهید بدینوسیله تعدی و ستم و دشمنی با آنها کنید که این حرام است و عذاب و عقوبت شدید دارد.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ کسی که غرضش از رجوع ظلم و اذیت باشد بخود ستم نموده زیرا خود را در معرض عذاب الهی در آورده و هر معصیتی

ص: 465

ظلم بنفس است و اگر ستم به بندگان خدا باشد علاوه بر ظلم بنفس ظلم بغیر نیز هست و اگر مظلوم ضعیف و بیچاره و بی پناه باشد گناه آن اشدّ است و عقوبت آن مضاعف خواهد بود.

وَ لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً دستورات الهی و احکام شرع را بازیچه نگیرید که از ظواهر آنها سوء استفاده نمائید و مصالح عالیه آنها که برای حفظ نظام اجتماع و جلوگیری از مفاسد آنست پشت سر اندازید وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ متذکر باشید که خداوند نعمتی عظیم بشما عنایت فرمود که الفت و محبت بین زن و مرد برقرار نمود و آن دو را در امور زندگی یار و معین یکدیگر گردانید و دستورات و وظائفی برای آنها مقرّر فرمود که سعادت دنیا و آخرت خود را بوسیله آنها تأمین نمایند.

وَ ما أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ الْکِتابِ وَ الْحِکْمَةِ ما موصوله عطف به نعمة اللَّه است یعنی متذکر باشید آنچه از آیات قرآن و مطالب حکمت آمیز آن و احکام و وظائف شرعیه که ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست برای شما نازل فرمودیم یَعِظُکُمْ بِهِ خداوند شما را پند و اندرز می دهد و با لسان وعظ با شما سخن میگوید.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ پند بگیرید و از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید که خداوند بهمه چیز داناست و از قلوب و ضمیر و سرّ شما آگاه است.

[سوره البقرة (2): آیه 232] .... ص : 466

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (232)

ص: 466

(و هر گاه زنان را طلاق دادید و عده آنها بسر آمد پس مانع نشوید که با ازدواج خود نکاح کنند هر گاه میان آنها از روی معروف تراضی شود و از یکدیگر راضی شوند، باین دستور پند میگیرد کسی که بخدا و روز بازپسین ایمان میآورد این دستور شما را بهتر از اخلاق رذیله و عیوب نفسانی تزکیه و تطهیر مینماید و خدا میداند و شما نمیدانید) وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ این خطاب متوجه با ازواجی است که زنان خود را طلاق داده اند و عده آنها بسر رسیده و آزاد گشته اند.

فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْواجَهُنَّ عضل را همه مفسرین بمعنای منع تفسیر نموده اند یعنی مانع نشوید و در اینکه خطاب در فَلا تَعْضُلُوهُنَّ بچه کسانی است بین مفسرین اختلاف است.

بعضی گفتند که مخاطب همان ازواجند چون ممکن است زوج بسا از روی عناد و دشمنی با زوجه، او را طلاق دهد و باو ابلاغ نکند و او را بلا تکلیف نگاه دارد و از اینجهت نتواند آن زن بدیگری ازدواج نماید و آیه شریفه از این عمل نهی میفرماید ولی این تفسیر صحیح نیست زیرا کلمه ازواجهن مشعر است بر اینکه مراد نکاح با همان زوج سابق است، و ترک ابلاغ زوج و طول مدت عده مانع از این معنی نیست.

و بعضی گفتند خطاب باولیاء زن است که پس از انقضاء عده اگر بین زوج و زوجه الفتی پیدا شد و خواستند دو مرتبه بعقد جدید با هم وصلت نمایند مانع نشوید، و از این بیان خواستند نتیجه بگیرند که ولایت عقد با اولیاء زوجه است و این تفسیر نیز صحیح نیست، زیرا اولا ذکری از اولیاء زن در تمام آیات نیست تا مورد خطاب قرار گیرند و ثانیا بر فرض اینکه خطاب بآنها باشد دلیلی بر ولایت بر عقد ندارد اگر دلیل بر خلاف نباشد و تحقیق در تفسیر آیه اینست که

ص: 467

خطاب بمؤمنین است و مراد بستگان و فامیل زن میباشند و اصل عضل به معنی دشواری و سختی باشد چنانچه مرض صعب و درد بی درمان را داء عضال گویند و زنی که مشکل بزاید گویند (عضلت المرأة) و مسئله مشکل و دشوار را معضله گویند، و مقصود اینست که هر گاه زن با شوهرش که او را طلاق داده خواست دو مرتبه وصلت کند در کار آنها اشکال تراشی نکنید و امر را صعب و مشکل ننمائید و از روی لجاج و عناد و دشمنی با مرد، زن را منصرف ننمائید، چنانچه این روش دأب و دیدن اکثر مردم است که اگر مردی زنش را طلاق داد و بعد پشیمان شد و خواست دو مرتبه با او نکاح کند بستگان و خویشان زن او را منصرف نموده و با سخنانی که حس بدبینی و بدگمانی او را تهیج می کند از این عمل باز می دارند.

لذا آیه شریفه از این عمل مؤمنین را منع میفرماید و دستور میدهد که با ترغیب و تحریص آنان همان پیوند سابق را که از هم گسیخته دو مرتبه به پیوندند و الفت سابقه را تجدید نمایند که از لحاظ تزکیه نفس بهتر است.

إِذا تَراضَوْا بَیْنَهُمْ هر گاه خود شوهران و زنان از یکدیگر راضی شوند و بنا گذارند که حقوق یکدیگر را رعایت کنند.

ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ خطاب ذلک متوجه برسول اکرم است نظر به اینکه مواعظ الهیه از طرف او بمؤمنین ابلاغ می شود و اختصاص پند گرفتن مؤمنین بخدا و روز جزا برای اینست که اتعاظ لازمه ایمان است و شخص با ایمان نصایح الهی را می پذیرد و بآن عمل میکند.

ذلِکُمْ أَزْکی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ در این منع نکردن از رجوع و ازدواج یا رجوع زوج و زوجه طهارت و پاکیزگی بیشتری است زیرا رجوع از جدایی بالفت است و نظر بسابقه معاشرتی که با هم داشته اند برای طرفین بی عیب تر و

ص: 468

سالم تر است و از لحاظ تربیت و اخلاق پاکیزه تر و برای حفظ حیا و عفت بهتر است.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ خداوند بمصالح عباد آگاه است ولی شما از آن بی خبرید.

[سوره البقرة (2): آیه 233] .... ص : 469

وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (233)

(و مادران اولاد خودشان را دو سال تمام شیر دهند، آنکه بخواهد تمام شیر دهد و روزی و جامه مادران باندازه معروف بر کسانی است که فرزند برای آنها زائیده شده، هیچ نفسی جز باندازه گنجایش و طاقت او تکلیف نمیشود، مادر بفرزندش زیان نرساند، و آنکه فرزند برای او زائیده شده (پدر) نیز بفرزندش زیان وارد نکند، و بر گردن وارث پدر نیز همین وظیفه است، پس اگر از روی تراضی و مشورت پدر و مادر اراده فصال نمودند باکی بر آنها نیست و اگر بخواهید برای فرزندانتان دایه بگیرید که آنها را شیر دهند بزه بر شما نیست هر گاه تسلیم کنید باندازه معروف آنچه داده اید و از نافرمانی خدا بپرهیزید بدرستی که خدا بآنچه میکنید بیناست) وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ ظاهر این جمله وجوب ارضاع

ص: 469

مادر است لکن مشهور و معروف بین علماء است که ارضاع طفل بر مادر واجب نیست بلکه خلافی در این مسئله نمیباشد، و این جمله اگر چه بلسان خبر میباشد ولی در مقام امر است و دلالت بر وجوب آن آکد از امر است، لکن بواسطه قرائن داخلی و خارجی از ظاهر آن صرف نظر شده و بر استحباب حمل شده است.

امّا قرائن داخلی جملاتی است که بعد از این جمله ذکر شده مانند جمله:

لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ و جمله عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ و جمله لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها و جمله وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ و جمله وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا که بیان هر یک بیاید.

و قرائن خارجی اخباری است که در این مورد رسید مانند خبری که سلیمان بن داود از حضرت صادق علیه السّلام از رضاع میپرسد حضرت میفرماید «

لا تجبر المرأة علی ارضاع الولد» «1».

و بعضی تفصیل داده اند که اگر خود ولد مالی دارد، از آن مال مرضعه برای او بگیرند و گرنه بر پدر از باب وجوب نفقه ارضاع او واجب است و اگر پدر معسر و تنگدست باشد بر مادر ارضاع واجب است مگر اینکه مرضعه پیدا شود که رایگان طفل را شیر دهد چنانچه نفقه طفل در صورت مفروض بر مادر واجب است.

لکن این تفصیل تمام نیست زیرا اولا وجوب انفاق از حیث واجب النفقه بودن و مسئله ارضاع از حیث مادر بودن دو امر است، و ثانیا ممکن است در اینصورت مادر اجرت دهد و مرضعه بگیرد.

و بعضی تفصیل دیگر داده که لبا یعنی شیر اول ولادت بر مادر واجب است چون حفظ ولد منوط بآنست و شیر دادن بعد از لبا بر او واجب نیست. 1- مجلد سیم وسائل کتاب نکاح باب 68

ص: 470

و این تفصیل نیز تمام نیست زیرا اولا حفظ نفس ولد منوط بلبا نیست چنانچه کثیرا مشاهده شده است و ثانیا حفظ نفس محترمه بر همه افراد مسلمین واجب است و مادر در اینجهت خصوصیتی ندارد و بکلمه «حولین کاملین» بعضی استدلال نموده اند که ارضاع دو سال تمام واجب است و همچنین بآیه شریفه:

وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً «1» بضمیمه حدیث وارد بر اینکه اقلّ حمل شش ماه است.

لکن مشهور بین علماء اعلام اینست که حولین کاملین حدّ کامل ارضاع است و اقلّ آن بیست و یک ماه است که با نه ماه که مدت حمل در اغلب زنان است سی ماه می شود.

و بر طبق این از سماعة از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:

«الرضاع احد و عشرون شهرا فما نقص فهو جور» «2»

و از عبد اللَّه ابن صباح از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود «

الفرض فی الرضاع احد و عشرون شهرا» «3»

بلکه از خود آیه این معنی ممکن است استفاده شود زیرا میفرماید لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ یعنی کسی که حدّ کامل ارضاع را اراده کند باید دو سال شیر دهد بنا بر این حولین کاملین حدّ کامل است نه حدّ واجب و امّا زائد بر دو سال را بعضی جایز دانسته بدون اینکه مادر حق اجرتی بر آن زائد داشته باشد و بعضی حرام دانسته و جزو خبائث شمرده اند و مشهور یکی دو ماه را برای صعوبت فطام تجویز نموده اند.

وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مراد از المولود له پدر است زیرا فرزند در معظم احکام حبوتی ملحق بپدر است یعنی در مدت ارضاع بر پدر است که نفقه و کسوة مادر را بدهد خواه بزوجیت او باقی باشد یا مطلقه شد باشد 1- سوره احقاف آیه 14

2- مجمع البیان

3- وسائل مجلد سیم باب 70 کتاب نکاح [.....]

ص: 471

چه بطلاق رجعی و چه بطلاق بائن و مادر در هر صورت میتواند مطالبه اجرت بر ارضاع کند.

و گرنه رزق و کسوة زوجه جزء نفقات واجبه بر زوج است و اختصاص بحالت ارضاع و غیر آن ندارد و قید بِالْمَعْرُوفِ مشعر بر اینست که آنچه متعارف است میتواند مطالبه کند و زائد بر آن را حق ندارد.

لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها هر نفسی باندازه تمکن و طاقت او تکلیف شده، پدر باندازه تمکنش باید رزق و کسوه مرضعه را بدهد و به مقدار بیش از آن مکلف نشده است.

لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ مضاره از باب مفاعله است و این باب اگر چه اغلب بین اثنین است ولی در این مقام (مانند بسیاری از موارد دیگر) در این معنی استعمال نشده و بمعنی اضرار است و ممکن است مراد این باشد که مادر حق ندارد بولد خود ضرر برساند بواسطه امتناع از ارضاع در صورتی که پدر اجرت بر آن دهد و همچنین پدر حق ندارد بولد خود ضرر زند بواسطه منع از ارضاع یا ندادن اجرت بر ارضاع و امثال اینها، و مصادیق اضرار مادر و پدر بر اولاد بسیار زیاد است که در فقه متعرضند و باء در بولدها و بولده بنا بر قولی زائد است ولی بنا بر مشرب تحقیق که حرف زائد در قرآن نمی باشد برای تقویت است.

و ممکن است باء بولدها و بولده برای سببیت باشد و مراد ضرر رسانیدن مادر بپدر باشد بمنع او از مواقعه بواسطه خوف از حمل و ضرر رسانیدن پدر بمادر باشد بامتناع از مواقعه بواسطه حمل و کم شدن شیر یا فقدان آن و ممکن است

ص: 472

ضرر رسانیدن بمادر منع او از حق الحضانه باشد یعنی با اینکه او راغب است طفل را شیر دهد و نگاه دارد از او بستانند و بدایه دهند و ضرر رسانیدن بپدر این باشد که مادر با اینکه فرزند با او خو گرفته او را پیش پدر اندازد و گوید برای او دایه بگیر و بر طبق معانی بالا اخباری هم وارد شده است مانند حدیث حماد بن عثمان از حلبی از ابی عبد اللَّه (ع) و حدیث ابی الصباح کنانی از ابی عبد اللَّه و حدیث مروی از کافی و احادیث مرویه از تفسیر علی بن ابراهیم و احادیث مرویه از تفسیر عیاشی که ذکر آنها موجب تطویل کلام میشود و جمع بین آنها باینست که گفته شود در آیه نهی از مطلق مضاره نموده چه ضرر رسانیدن مادر بر ولد یا والد باشد و چه ضرر رسانیدن پدر باشد بر ولد یا والده در هر یک از موارد مذکوره.

وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ در کلمه وارث بین مفسرین اختلاف است، بسیاری از آنها گفتند مراد وارث طفل است که اگر طفل بمیرد ارث او را میبرد یعنی بر همان کسی که اولی بمیراث طفل است، همین وظیفه است که بر پدر واجب بود از تعهد کودک و اجرت رضاع و نحو آن هنگامی که کودک را پدر نباشد و این معنی صحیح نیست زیرا حق حضانت با پدر و مادر است و حق ولایت با پدر یا جد پدری و اگر پدر نباشد بر جدّ پدری و اگر جد پدری نداشته باشد بر قیّمی که پدر یا جدّ پدری معین کرده اند و اگر آنها قیم تعیین نکرده اند بر حاکم شرع یا شخص منصوب از جانب حاکم شرع است و اگر او نباشد بر عدول مؤمنین است و برای مطلق وارث نه حق حضانت هست نه حق ولایت.

بلکه مراد وارث پدر است که اگر پدر بمیرد بر سایر ورثه پدر که عبارت از ابوین میّت یعنی جدّ و جدّه طفل و سایر اولاد میّت یعنی برادران و خواهران و زوجه میّت غیر از مادر طفل میباشند همان وظیفه که بر پدر واجب بود بر آنها

ص: 473

واجب است و باید کسوة و نفقه که بر پدر بود که برای اجرت ارضاع بدهد آنها نیز بمادر بدهند و حق ندارند طفل را از مادر بگیرند در صورتی که راغب باشد او را نگاهداری کند و شیر دهد.

و این معنی از بسیاری از اخبار استفاده میشود مانند خبری که کافی از حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

علی الوارث مثل ذلک فانه نهی ان یضارّ بالصبیّ او یضارّ امّه فی الرضاعة».

و مانند حدیث کنانی که در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود «

و علی الوارث مثل ذلک فانه نهی ان یضارّ بالصبیّ او یضارّ امه فی رضاعه

و مانند خبری که از تفسیر علی بن ابراهیم روایت شده که فرمود

و علی الوارث مثل ذلک لا تضارّ المرأة التی لها ولد و قد توفی زوجها فلا یحل للوارث ان یضارّ ام الولد فی النفقة.

و از تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از احد صادقین روایت شده که فرمود

و علی الوارث مثل ذلک هو فی النفقة

و از ابی الصباح از حضرت صادق علیه السّلام است «

لا ینبغی للوارث ان یضارّ المرأة فیقول لا ادع ولدها یأتیها و یضارّ ولدها ان کان لهم عنده شیئی و لا ینبغی له ان یقتر علیه

» و غیر اینها از اخبار دیگر و همین اخبار شاهدی قوی است بر تعمیمی که ذکر شد.

فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فصال بمعنی فطام و از شیر باز گرفتن است و مراد از این فطام، قبل از تمامیت دو سال است مثل اینکه بعد از بیست و یک ماه که حد اقل ارضاع است «چنانچه گذشت» پدر و مادر تراضی نموده و صلاح طفل را در این دیدند که او را از شیر باز دارند مانعی بر آنها نیست.

و مفهوم این جمله اینست که اگر یکی از آنها راضی نشود یا بر طفل

ص: 474

ضرری متوجه باشد قبل از اتمام حولین کاملین فطام جایز نباشد.

وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ یعنی اگر خواستید برای طفل مرضعه غیر از مادر بگیرید، یا بواسطه اباء مادر از ارضاع طفل، یا رضایت مادر در ارضاع مرضعة، یا بواسطه اینکه متبرعی پیدا میشود که طفل را شیر دهد و یا مرضعه باقل از اجرت المثل بچه را شیر دهد و مادر حاضر بتبرع یا باقل از اجرت المثل نباشد.

إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ یعنی آنچه برای اجرت شیر دادن با مرضعه قرار داد میکنید باید باو بدهید و اگر قراردادی نشده اجرت المثل باید باو داده شود و مراد از معروف همین است که شما کمتر از اجرت المثل باو ندهید مگر برضایت او، و او نیز حق مطالبه بیشتر از اجرت المثل ندارد مگر اینکه قبلا قرارداد شده باشد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ دستورات الهی را رعایت کنید و بر خلاف آنها رفتار ننمائید و آنچه موجب ضرر طفل یا اضرار بمادر از طرف پدر و یا اضرار بپدر از طرف مادر یا اضرار وارث بمادر یا طفل، و یا کوتاهی در اداء حق مرضعه باشد از آن اجتناب کنید، و بدانید که خداوند از نیات و کارهای شما و از ظاهر و باطن شما با خبر است و همه اعمال و رفتارتان نزد او آشکارا، و نسبت بهمه آنها بیناست.

[سوره البقرة (2): آیه 234] .... ص : 475

وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (234)

(و کسانی که از شما مردان می میرند و زنان خود را وا میگذارند، این زنان

ص: 475

چهار ماه و ده روز بخود انتظار کشند پس هنگامی که مدت آنها بسر رسید باکی بر شما نیست در آنچه آن زنها از روی معروف درباره خود میکنند و خدا بآنچه میکنید با خبر است) وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً توفی بمعنی اخذ بقوّة و از ماده وفاء است و در آیه شریفه خطاب بحضرت عیسی (ع) (انی متوفیک و رافعک الی) بمعنی گرفتن از دست یهود و بردن او بآسمانهاست، و موت را وفات و مرده را متوفی گویند بواسطه اینکه روح او قبض میشود و ملک الموت را از اینجهت قابض ارواح میگویند.

و آیه شریفه راجع بعدّه وفات است که اگر زنی شوهر او بمیرد باید چهار ماه و ده شبانه روز عدّه نگه دارد و درین مدت برای احترام متوفی شوهر نکند و مقتضای اطلاق آیه اینست که در نگاه داشتن عده وفات بین مدخوله و غیر مدخوله، صغیره و کبیره یائسه و غیر یائسه، حرّه و امه، حامل و غیر حامل فرق نباشد، بلی در حامل اگر حملش بیشتر از چهار ماه و ده روز طول بکشد باید تا وضع حمل عده نگهدارد ولی اگر قبل از این مدت وضع حمل کند لازم است این مدت را رعایت نماید و باصطلاح عده وفات بر حامل ابعد الاجلین است و این آیه ناسخ آیه است که بعد از چند آیه دیگر بیان میفرماید: وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ که دلالت دارد بر اینکه عدّه وفات یک سال تمام است چنانچه در روایت ابی بصیر است که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال میکند از قول خداوند که میفرماید:

مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ حضرت میفرماید

(منسوخة نسختها یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا و نسختها آیة المیراث)

و از این خبر استفاده میشود که آیه مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ قبل از این آیه نازل شده و این یکی

ص: 476

از ادلّه ایست بر اینکه تنظیم آیات قرآن بترتیب نزول آن نشده است چنانچه در مقدمه متذکر شدیم و از واجبات مهمه بر زنانی که شوهرانشان میمیرند و عده وفات نگاه میدارند اینست که در ایام عده ترک زینت کنند باجماع علماء و اخبار مستفیضه، به اینکه لباس زینت نپوشند و عطر نزنند و سرمه نکشند و ابرو نگذارند و صورت را آرایش نکنند و از خانه بیرون نروند مگر برای اداء حقی یا غسل واجبی یا حجّ واجب یا اخذ احکام واجبه و امثال اینها، آنهم در شب بروند.

و اما تفسیر آیه، یعنی کسانی که از شما مردان میمیرند و زنهایی می گذارند چه صغیره و چه کبیره و چه مدخوله و چه غیر مدخوله حتی مطلقه رجعیه که در حکم زوجه است، و چه در وطن و نزد زوجه بمیرند و چه در سفر و جدای از او، بلکه اگر در سفر بمیرند مدّت عده وفات از زمانی است که خبر بزن میرسد نه زمان فوت او.

یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً باید انتظار بکشند و حبس نفس کنند تا چهار ماه و ده روز، و مراد چهار ماه هلالی تمام است و تعبیر به عشر بدون عشرة بمناسبت اینست که مراد شب است و البته روز هم داخل در آنست یعنی ده شبانه روز، و اختلافی است که اگر زوج در اثناء ماه بمیرد آیا بقیه ماه را باید جزو عده حساب نموده و از ماه پنجم کسر گذارد و یا اینکه در حساب نیاورد و ظاهر و مطابق با احتیاط اینست که اگر آن بقیه ده روز باشد جزو ده روز حساب کنند و چهار ماه تمام دیگر صبر کنند و اگر کمتر از ده روز باشد در حساب منظور ندارند و اگر بیشتر از ده روز باشد زیاده از ده روز را حساب نکنند.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ پس زمانی که مدت عده تمام شد

ص: 477

و بسر رسید مانعی نیست بر مردان که آنها را خطبه یا ازدواج کنند و بر خود زنها که شوهر یا زینت کنند و خطاب در علیکم بمسلمین است رجالا و نساء فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ در آنچه درباره خود انجام میدهند از نکاح یا زینت یا رغبت در نکاح مادامی که از حد معروف و میزان شرع خارج نشوند و مرتکب اعمال خلاف شرع نگردند.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ خداوند از آنچه شما می کنید آگاه است و از جزئیات کارهای شما و اسرار پنهانی شما با خبر است و خبیر از صفات ذاتیه حق و برگشت آن بعلم یعنی عالم بوقایع و اموری است که در عالم تحقق پیدا می کند.

[سوره البقرة (2): آیه 235] .... ص : 478

وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (235)

(و باکی بر شما نیست در آنچه کنایه میکنید بآن از خواستگاری زنان یا در نفسهای خود پنهان میکنید، خداوند میداند که شما آن زنان را یاد می کنید ولی در پنهانی با آنان مواعده نکنید جز اینکه سخن نیکو بگوئید و بر بستن نکاح عازم نشوید تا نوشته مدتش برسد (عده مدتش تمام شود) و بدانید که خداوند آنچه در نفسهای شماست میداند پس از نافرمانی او حذر کنید و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است) وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ تعریض مقابل تصریح

ص: 478

است چنانچه کنایة نیز مقابل تصریح است و فرق کنایه با تعریض اینست که در کنایة تشبیه و استعاره بکار برده میشود ولی در تعریض مطلب دیگری گفته میشود که غرض از آن اشاره و تلویح بمعنی مورد نظر است مثلا اگر بخواهد کسی را بصفت بخل معرفی کند گاهی میگوید فلان بخیل است، این را تصریح گویند و گاهی می گوید فلان گوگرد فرنگی است یا نم پس نمیدهد این را کنایه گویند و گاهی می گوید الحمد للَّه من بخیل نیستم یا واقعا بخل بد صفتی است و غرضش اینست که فلان بخیل است این را تعریض گویند پس تعریض تضمین کلام است بچیزی که دلالت بر مراد کند بدون ذکر مراد، و کنایه ذکر مراد است بعبارتی که معنی آن اصلا مراد نیست.

و تعریض بنکاح زنهایی که در عده هستند باینست که سخنانی گفته شود که تلویحا متضمن خواستگاری آنها باشد مثل اینکه گفته شود من در صدد گرفتن زنی هستم که دارای این صفات باشد، و یا بگوید واقعا شما زنی بسیار نیکو و نافعی برای شوهر بودید، و یا بگوید اخلاق و صفات و جمال شما بسیار مورد پسند است و امثال آنها که تلویحا دلالت دارد بر اینکه من مایلم با شما ازدواج نمایم.

پس مفاد آیه اینست که باکی بر شما مردان نیست که بتعریض و تلویح خواستگار زنانی که در عده هستند بشوید و خطبة بمعنی خواستگاری نکاح باشد و مراد از نساء زنانی هستند که در عده باشند.

أَوْ أَکْنَنْتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ اکنان بمعنی اخفاء است یعنی باکی بر شما نیست که مایل بازدواج زنان معتده باشید ولی در دل پنهان داشته و اظهار ننمائید. عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ خداوند میداند که شما رغبت خود را بازدواج با آنان اظهار خواهید کرد از جهت اینکه دیگری بر شما سبقت نگیرد یا از جهت اینکه خاطر زنان شوهر مرده را بوجود کفالت کننده آسوده ساز بد

ص: 479

وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا سرّ کنایه از جماع است یعنی صریحا با آنها وعده نکاح نکنید که بگوئید پس از انقضاء عده من شما را بزنی اختیار می کنم.

إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً مگر اینکه گفتار پسندیده موافق حیاء و مطابق شرع گفته شود که همان تعریض و تلویح به خواستگاری باشد.

وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتابُ أَجَلَهُ منع از اجراء عقد نکاح است در ایام عده که مسلما عقد باطل است بلکه اگر دخول نماید بر زوج ثانی آن زن حرام مؤبد است و اگر دخول واقع نشده باشد عقد در عده بمنزله خواستگاری است چنانچه مفاد اخبار است، و در فقه در کتاب نکاح و طلاق فروع زیادی برای آن متعرض شده اند و اجمال آن اینست که اگر دخول ننموده عده اول تا زمان انقضاء آن باقی است و اگر دخول واقع شده، با علم بتحریم، دومی عده ندارد چون زناست و اگر از روی جهل بموضوع یا جهل بحکم باشد وطی شبهه است و در اینصورت احوط و اقوی اینست که دو عده نگاه دارد یعنی پس از انقضاء عده اول یک عده تمام برای ثانی نگاه دارد و تفصیل آن مربوط بفقه است.

و تعبیر از عده بکتاب یا از جهت تشبیه آن بدین مؤجل است که مکتوب می گردد و یا بمعنی فرض قرآن است یعنی آن مدتی که در قرآن برای عده فرض شده بپایان برسد.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ تهدید از مخالفت حدود الهی و تجاوز از مرز شریعت است یعنی بدانید که خداوند آنچه در بواطن و ضمائر شماست میداند بنا بر این از نافرمانی او حذر کنید.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ و نیز بدانید که اگر توبه کنید و بخدا بازگشت نمائید او آمرزنده است و در عقوبت تعجیل نمی نماید

ص: 480

[سوره البقرة (2): آیه 236] .... ص : 481

لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ (236)

(بزه بر شما نیست اگر زنان را طلاق دهید تا با آنها نزدیکی نکرده اید یا مهر آنها را معین ننموده باشید، پس آن زنان را متعه و بهره دهید، بر توانگر باندازه وسع او، و بر تنگدست نیز باندازه وسع اوست، بهره دادنی مطابق معروف حق و سزاوار و ثابت است این بر نیکوکاران) لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ این آیه راجع بطلاق غیر مدخوله و چنین زنی عده ندارد و بمحض وقوع طلاق میتواند بدیگری تزویج کند، و مسّ کنایه از جماع و دخول است یعنی باکی بر شما نیست اگر زنان را طلاق دهید مادامی که با آنها مجامعت ننموده اید.

أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً فرض بمعنی تقدیر و تعیین است و فریضه بمعنی آنچه مقدر و معین شده میباشد أَوْ تَفْرِضُوا مجزوم بعطف بر لم تمسوا و عطف بکلمه «او» برای اینست که توهم نشود رفع جناح مشروط باجتماع هر دو (یعنی عدم مسّ و عدم فرض) است بلکه طلاق غیر مدخوله در حال فرض مهر و عدم فرض مهر بلا مانع است کانّه میفرماید: لا جناح علیکم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن سواء فرضتم لهن فریضة او لم تفرضوا لهن فریضة ولی چون میخواست حکم مهر زنی را که قبل از دخول طلاق میدهند و حال آنکه مهری هم برای او تعیین ننموده اند بیان کند از اینجهت عدم مسّ و عدم فرض مهر را با هم ذکر نموده و حکم آن را بیان کرده است.

فَمَتِّعُوهُنَّ تمتع بمعنی اعطاء متعه یعنی دادن چیزی که انسان از آن

ص: 481

برخوردار و بهره مند گردد و متاع و متعه عبارت از آن چیزی است که از آن برخوردار و بهره مند میشوند و در اینجا بمعنی اعطاء بهره بزنان مطلقه غیر مدخوله است که مهر آنان معین نشده که طلاق دهنده باید باندازه وسع خود و شئون زن مطلقه بدهد لذا میفرماید: عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ یعنی غنی متمکن باندازه وسع و فقیر و تنگدست بمقدار وسع و طاقتش تمتیع کند و از فقیه روایت شده که «

انّ الغنی یمتع بدار او خادم و الوسط بثوب و الفقیر بدرهم او خاتم

» و مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ متاعا یا مفعول است برای متعوهن و یا مصدر است برای تأکید آن و تمتیع بمعروف یعنی مطابق عرف و شئون طرفین که نه اسراف و زیاده روی شود و نه بخل و حق بری گردد.

حَقًّا عَلَی الْمُحْسِنِینَ حقا یا صفت برای متاعا است و یا مصدر محذوف العامل است یعنی متعه ثابت یا سزاوار است بر نیکوکاران، و یا این تمتیع بر نیکوکاران ثابت و سزاوار گردیده است.

و در اینکه تمتیع زن مطلقه غیر مدخوله واجب است یا مستحبّ اختلاف است و این جمله اخیر ظاهر در استحباب است زیرا این تمتیع را نوعی از احسان زوج نسبت بزن شمرده است.

و نظیر این آیه، آیه شریفه در سوره احزاب است که میفرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا «1» و امّا زن مطلقه غیر مدخوله که مهر او معین شده باشد باید نصف آن را بدهد چنانچه در آیه بعد از این آیه ذکر میشود. 1- سوره احزاب آیه 49

ص: 482

[سوره البقرة (2): آیه 237] .... ص : 483

وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (237)

(اگر زنان را طلاق دادید پیش از آنکه با آنها نزدیکی کنید و حال آنکه برای آنان مهر معین نموده اید پس نصف آنچه معین کرده اید حق آنان است مگر اینکه زنان گذشت کنند یا آنکه عقد نکاح بدست اوست گذشت کند. و عفو و گذشت بتقوی نزدیکتر است و فضل و احسان در میان خودتان را فراموش نکنید همانا خداوند بآنچه میکنید بیناست) آیه شریفه در بیان حکم قسم دیگر از زنان مطلقه غیر مدخوله است یعنی آنهایی که مهرشان معین شده باشد چون مستفاد از جمله مَتِّعُوهُنَّ در آیه قبل بمقتضای اطلاقش اعطاء متعه است بزنان غیر مدخوله خواه تعیین مهر شده باشد یا نشده باشد و بمقتضای این آیه زنان غیر مدخوله که مهرشان معین شده باشد باید نصف مهرشان داده شود بنا بر این مورد آیه متعه منحصر میشود بزنان غیر مدخوله که مهر آنان معین نشده باشد.

و آنچه بعضی توهم کرده اند که این آیه ناسخ آیه قبل است فاسد است زیرا تنافی بین این آیه و آن نیست بلکه آیه اول شامل دو حکم است یکی رفع جناح از طلاق دادن مطلق زنان غیر مدخوله اعم از مفروضة الفریضه و غیر مفروضة و دیگر اعطاء متعه بآنهاست و بمقتضای اطلاق، عدم فرق بین آنهاست ولی این اطلاق را آیه شریفه مقید میفرماید بقوله تعالی وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ و البته این حکم مختص بطلاق است ولی اگر زوج وفات کند باید تمام مهر بزوجه داده شود اگر چه غیر

ص: 483

مدخوله باشد چنانچه صریح اخبار مأثوره از ائمه اطهار است.

إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ مگر اینکه زوجه در صورتی که بالغه و رشیده و حره باشد از تمام نصف مهر که محقّ است یا بعض آن گذشت کند در اینصورت بر زوج لازم نیست بدهد.

أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ یا آن کسی که ولی و صاحب اختیار زوجه است و نکاح بدست او و بنظر او واقع شده از نصف مهر یا بعضی از نصف گذشت کند و بنا بر مذهب شیعه الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ منحصر است بپدر و جدّ پدری و قیّمی که از طرف پدر یا جدّ پدری تعیین شود و یا حاکم شرع و یا قیّمی که از طرف حاکم شرع برای صغیره یا غیر رشیده معیّن گردد یا کسی که زوجه اختیار تامّه و وکالت مطلقه باو داده باشد.

و اما سایر اقارب زوجه مانند برادر و عم و دایی و غیره هیچگونه اختیاری ندارند و در بعض اخبار که از آنها ذکری شده یا بواسطه قیمومیتی است که از طرف پدر یا جدّ یا حاکم دارند و یا بواسطه احترام و بزرگی و سرپرستی آنها نسبت بکوچکتران است و الا هیچگونه ولایتی نه بر صغیره و نه بر بالغه دارند.

وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی این جمله دلیل بر استحباب عفو و ترغیب و تشویق بعفو است چون مهر در ازای بضع است و در غیر مدخوله زوج استفاده از بضع نکرده لذا بهتر اینست که زوجه هم از مهر گذشت کند.

وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ امر واجب بر طرفین، اداء نصف مهر از طرف زوج و عدم مطالبه زائد بر نصف از طرف زوجه است و فضل عبارت از احسان های دیگر است که زوج علاوه بر نصف مهر نسبت بزوجه روا دارد و یا گذشتی است که زوجه از گرفتن نصف مهری که حق اوست بنماید، و در این جمله خداوند همه مردم را عموما و چنین مرد و زنی را خصوصا برعایت فضل امر میفرماید.

ص: 484

أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ این جمله نیز در مقام ترغیب بفضل است که بندگان بدانند هر عمل خیری که انجام دهند خداوند می بیند و بآن جزای خیر می دهد.

[سوره البقرة (2): آیه 238] .... ص : 485

حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ (238)

(بر همه نمازها و نماز میانه مراقبت کنید و برای خدا قیام کنید در حالی که اطاعت کننده گانید) حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ محافظت و حفظ بمعنی نگاهداری است و قوه حافظه را از اینجهت حافظه گفتند که مطالب را در ذهن انسان نگاهداری میکند.

و حفظ و نگاهداری هر چیزی بحسب آن چیز است مثلا حفظ مال باینست که آن را از تلف شدن و اسراف و دستبرد سارق نگاهداری کنند و حفظ جان باینست که انسان خود را در معرض هلاکت و مرض و تصادم و نحو اینها قرار ندهد و حفظ ناموس باینست که عفت و پاکدامنی را رعایت کند و از تماس با اجانب خودداری کند و حفظ دین باینست که اعتقادات خود را از زوال و شک نگاه دارد و اخلاق و اعمال خود را بر وفق آنها قرار دهد و اما حفظ نماز بچند چیز است:

1- اتیان نماز در وقت آن که اولا نمازها را در اوقات آن ترک نکند که تارک الصلاة محسوب شود زیرا عقوبت تارک الصلاة بسیار سخت است بلکه ترک صلوة موجب کفر است و تارک صلوة از کسانی است که بی ایمان از دنیا میرود و ثانیا نماز را در اول وقت بجای آورد که نماز اول وقت دارای فضیلت بسیار است و کسی که نماز خود را بآخر وقت بیندازد دلیل بر بی اعتنایی و بی- اهمیتی او بنماز است.

ص: 485

2- صحیح بجای آوردن نماز، که مقدمات و مقارنات و سایر امور آن صحیح و درست و مطابق دستور شرع باشد و نماز ضایع و باطل بجای نیاورد که ضایع الصلاة در عقوبت مانند تارک الصلاة است و در آیات و اخبار مذمّت بسیار و عقوبت شدید برای ضایع الصلاة ذکر شده در آیه شریفه میفرماید:

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا و در خبر مروی در لآلی از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پانزده عقوبت برای ضایع الصلاة ذکر شده سه عقوبت در دنیا و سه عقوبت در وقت نزع و سه در قبر و در برزخ و سه در موقع بعث و نشور و سه در صحرای محشر.

3- حفظ از اندراس و از بین رفتن نماز که نگذارد نماز از میان جامعه برداشته شود و مردم را بنماز و حفظ احکام و آداب آن امر و ترغیب و تشویق کند و کلمه الصلوات شامل همه نمازهای واجب میشود و اظهر مصادیق آنها نمازهای پنجگانه است و اما نمازهای مستحبه حفظ آنها واجب نیست مگر ببعض معانی حفظ.

وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی صلوة وسطی ذکر خاص بعد از عام بواسطه اهمیت آن است و بین مفسرین در تفسیر وسطی اختلاف است بعضی نماز عصر گفتند چون میان دو نماز روزانه و دو نماز شبانه است و بعضی گفتند نماز مغرب است چون سه رکعت است و واسطه بین طول و قصر است یعنی بین نماز چهار رکعتی و دو رکعتی است و بعضی گفتند عشاء است چون واسطه بین دو نمازی است که در سفر قصر نمیشود یعنی نماز مغرب و صبح، و بعضی گفتند صبح است چون وقت آن بین الطلوعین و مشهود ملائکه شب و روز است چنانچه در قرآن میفرماید:

إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً «1» 1- سوره اسرای آیه 80

ص: 486

و بعضی گفتند در میان نمازها مخفی است چنانچه لیلة القدر در میان شبهای رمضان و ساعت استجابت دعاء در میان ساعات روز جمعه و رضای الهی در میان طاعات و غضب او در میان معاصی و ولی خدا در میان مؤمنین پنهان است که شخص مؤمن مراعات همه نمازها و همه شبهای ماه رمضان و همه ساعات روز جمعه و همه طاعات و معاصی را بنماید و همه مؤمنین را محترم دارد.

ولی همه این اقوال اجتهاد در مقابل نصّ است زیرا در اخبار معتبره از ائمه طاهرین در کافی و غیر آن بنماز ظهر تفسیر شده چون اول نمازی است که فرض شد و زوال ظهر وسط النهار و ساعت استجابت دعاء است.

وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ قانت را بمعنی خاشع و خاضع و طائع و مداوم بر فعل تفسیر نمودند ولی در اخبار مرویه از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) بقنوت نماز تعبیر شده که دعاء در حال قیام در رکعت دوم قبل از رکوع باشد و مراد از قوموا همان حال قیام است برای قنوت.

و در برهان از تفسیر عیاشی از حضرت صادق روایت کرده که فرمود:

(الصلوات رسول اللَّه و امیر المؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین و الوسطی امیر المؤمنین و قوموا للَّه قانتین طائعین للائمة)

[سوره البقرة (2): آیه 239] .... ص : 487

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (239)

(پس اگر ترسیدید پس نماز گزارید در حالی که پیادگان یا سوارگان باشید، پس هنگامی که ایمن شدید خدا را یاد کنید چنانچه شما را آموخت آنچه نمی دانستید) این آیه راجع بصلاة خوف و مطارده، است و در اخبار بصلاة مواقفه و مسایفه

ص: 487

و مرامحه تعبیر نموده اند و مراد نماز در میدان جنگ با دشمنان است که دو لشگر بهم ریخته و با سیوف و رماح و نحو اینها مقاتله می نمایند و یکدیگر را طرد میکنند، و در بعض اخبار خوف از لصوص و قطاع الطریق و سباع را هم بآن ملحق نموده اند و در کلمات بعضی اعلام صلوة غریق و حریق و مهدوم علیه نیز بآن الحاق شده ولی در اخبار ذکری از آنها نشده و شمول اطلاق خوف نیز بر آن مشکل است و توضیح این مسئله بنحو اختصار اینست که چون در اخبار وارد شده که «

الصلاة لا تسقط بحال

» یعنی نماز در هیچ حالی ساقط نمیشود و در میدان جنگ مجاهدین متمکن از صلوة تامه نیستند و در مقام ضرورت بقدر تمکن باید انجام وظیفه نمود که فرموده اند «الضرورات تتقدر بقدرها»، لذا در میدان جنگ و در حال قتال هر مقداری از نماز که انسان متمکن است باید انجام دهد و رکوع و سجود آن را بایماء و اشاره بجای آورد و لو در حال انحراف از قبله و در حال حرکت و عدم استقرار و متوجه بدشمن باشد و نماز خوف مانند نماز مسافر قصر است و اگر از این مقدار هم متمکن نباشد یعنی اعمال نماز را بایماء و اشاره هم نتواند انجام دهد بواسطه اینکه ممکن است ذهنش از دشمن منصرف گردد، فقط ذکر بر او واجب است، و قدر مسلم از ذکر که باجماع علماء شیعه کافی است این است که نیت کند و تکبیرة الاحرام بگوید و اگر ممکن است رو بقبله و گرنه بهر طرفی که متوجه است عوض هر رکعت یک مرتبه تسبیحات اربعه «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» بگوید مثلا اگر نماز مغرب است سه مرتبه و اگر سایر نمازها است دو مرتبه بگوید. ولی لزوم این هم معلوم نیست زیرا در بعض اخبار بگفتن تکبیر اقتصار شده و در بعضی تکبیر و تحمید و تهلیل و تسبیح و دعاء ذکر شده و مسلما دعاء واجب نیست بلکه مستحبّ است، علی ای حال آنچه ذکر شد مطابق فتوای علماء اعلام و موافق با احتیاط است.

ص: 488

لکن این حدیث در غریق و حریق و امثال آن جاری نمیباشد و تنقیح مناط هم تمام نبوده و قیاس نیز باطل است و این موارد از مورد اخبار خارجند و حکم آنها حکم مریض است که هر مقدار از نماز که میسور است باید انجام دهد چه از حیث شرایط و چه از حیث اجزاء «لان المیسور لا یسقط بالمعسور، و ما لا یدرک کله لا یترک کله» و اما تفسیر آیه فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً تفریع بر آیه قبل است که امر بمحافظت صلوة فرموده و در اینجا میفرماید اگر خوف برای شما پیدا شد چه در محاربه یا از سباع و لصوص پس نماز بگزارید در حال پیاده یا سواره و رجال جمع راجل یعنی پیاده و رکبان جمع راکب یعنی سواره، یعنی در همان حال محاربه یا فرار از دزد و درنده بهر وضعی هستید نماز بگذارید و رجالا و رکبانا حال است برای فعل محذوف یعنی «فصلوا رجالا او رکبانا» فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ پس هر گاه ایمن شدید به اینکه جنگ راکد شود یا از سباع و لصوص نجات یابید یاد خدا کنید یعنی نماز با تمام اجزاء و شرایط بجای آورید و اطلاق ذکر بر نماز در بسیاری از آیات شده مانند:

اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً در مجمع البحرین در بیان این آیه در ذیل لغت ذکر میگوید «یشتمل الصلاة و قراءة القرآن و تدریس الصلاة و مناظرة العلماء» و ظاهرا این مذکورات از باب مثال است و هر چه انسان را متوجه خدا کند و بیاد خدا اندازد اطلاق ذکر بر او صحیح است.

کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ آن چنان نماز را بجای آورید که خداوند بشما تعلیم داد و مطابق دستور او و با رعایت شرایط و آداب آن، نه از پیش خود و اختراع خود، زیرا نماز عبادتی است توقیفی و باید طبق دستور شرع عمل شود.

ص: 489

[سوره البقرة (2): آیه 240] .... ص : 490

وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (240)

(و کسانی که از شما وفات میکنند و زنهایی را میگذارند وصیت کنند درباره زنانشان، برخورداری از نفقه و کسوة و سکنی را تا یک سال بدون اینکه آنها را بیرون کنند، پس اگر بیرون رفتند بزه بر شما نیست در آنچه درباره خود از معروف انجام میدهند و خداوند غالب و عالم بحکم و مصالح امور است) آیه شریفه مشتمل بر دو حکم است یکی وجوب وصیت متاع نسبت بزنان که عبارت از نفقه و کسوة و سکنی ایشان باشد تا مدت یک سال بشرط اینکه از منزل شوهر متوفی خارج نشوند و این حکم بآیه ارث که ربع یا ثمن از ما ترک شوهر را برای آنها معین میکند منسوخ شد. و دیگر اینکه مدت عده وفات را یک سال ذکر میکند و این حکم نیز بآیه قبل که فرموده یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً نسخ گردید و بر طبق این مطلب دو حدیث روایت شده یکی حدیث مروی از تفسیر عیاشی از ابی عمیر از معاویة بن عمار که از حضرت صادق علیه السّلام از این آیه سؤال میکند میفرماید «

منسوخة نسختها آیة یتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا و نسختها آیة المیراث

» دوم حدیث مروی از ابی بصیر که از همین آیه سؤال میکند میفرماید:

«هی منسوخة قلت و کیف انت قال کان الرجل اذا مات انفق علی امرأته من صلب المال حولا ثم اخرجت بلا میراث ثم نسختها آیة الربع و الثمن فالمرأة ینفق علیها من نصیبها

» و اگر این دو حدیث نبود ممکن بود گفته شود که این آیه منافاتی با آیه

ص: 490

عده و میراث ندارد به اینکه این آیه را بر وصیت استحبابی حمل نمود که زوج وصیت کند اگر زوجه تا یک سال احترام گذارد و شوهر اختیار نکرد مخارج او را متحمل شوند و لو اینکه بعد از چهار ماه و ده روز عده او منقضی شود و میراث خود را هم طبق آیة میراث ببرد، و این وصیت از مصارف ثلث باشد که مورث حق وصیت دارد و مربوط بحق وارث نباشد.

وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ یعنی کسانی که مشرف بر مرگ میشوند از شما مردان، زیرا بعد از مردن وصیت نمیتوان کرد.

وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً و زنانی را باقی میگذارند، یکی یا دو تا یا سه تا یا چهار تا که حد اکثر آنست.

وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ یا بمعنی (توصون وصیة) که مصدر منصوب بفعل محذوف باشد، یا بمعنی جعل اللَّه وصیة لازواجهم یعنی خداوند مقرر فرموده که درباره زنان خود سفارش کنند.

مَتاعاً إِلَی الْحَوْلِ گذشت که مراد از متاع رزق و کسوة و سکنی و سایر لوازم زندگی است که تا مدت یک سال از مال متوفی باید مصرف آنها کنند، و نصب متاعا بنا بر بدل بودن از وصیة میباشد.

غَیْرَ إِخْراجٍ یا صفت متاع است تا شامل سکنی هم بشود و یا حال برای فاعل متاع است یعنی آنها را از نفقه برخوردار کنید در حالی که آنها را از منزل بیرون ننمائید.

و ممکن است غیر اخراج شرط متاع باشد یعنی در صورتی که از منزل خارج نشوند تا یک سال آنها را از نفقه بهره مند کنید و ممکن است کنایه از شوهر نرفتن باشد یعنی در صورتی که بخانه شوهر دیگر از این خانه بیرون نروند

ص: 491

فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ پس اگر آن زنها از خانه شوهر بیرون شوند و یا شوهر اختیار کنند بر شما که اولیاء متوفی هستید باکی نیست نسبت بآنچه آن زنان درباره خود انجام میدهند از زینت نمودن و تعریض نکاح و نحو اینها در صورتی که مطابق معروف و موافق شرع باشد.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و خداوند دارای عزت و بزرگواری و قدرت و غلبه و علم بجمیع حکم و مصالح است.

[سوره البقرة (2): آیه 241] .... ص : 492

وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ (241)

(و برای زنان مطلقه بهره است بوجه معروف که سزاوار و ثابت شده بر پرهیزکاران) وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ آیه شریفه بمقتضای اطلاق آن شامل جمیع مطلقات اعم از مدخوله و غیر مدخوله و مفروضة الصداق و غیر مفروضة الصداق و مطلقه بطلاق رجعی و باین می شود زیرا مطلقات جمع محلی بالف و لام است و افاده عموم می نماید.

ولی نوع مفسرین آیه را راجع بمطلقات غیر مدخوله که مهر آنها معین نشده دانسته اند زیرا متاع چنانچه گذشت مخصوص آنهاست و سایر مطلقات اگر مدخوله و مفروضة الصداق باشد تمام مهر را مستحقند و اگر مدخوله غیر مفروضة الصداق باشند مهر المثل حق دارند و اگر غیر مدخوله مفروضة الصداق باشند نصف مهر را باید بآنها بدهند.

لکن اخبار وارده در ذیل آیه مخصوصا اخباری که درباره مطلقات حضرت مجتبی علیه السّلام روایت شده که حضرت بهمه آنها متاع از غلام و کنیز و غیره میدادند

ص: 492

مانع از این تخصیص است زیرا نمی توان گفت تمام آن مطلقات غیر مدخوله بوده اند.

بنا بر این باید گفت آیه در مقام استحباب و رجحان متاع نسبت بهمه مطلقات است و مخصوصا ذیل آیه که میفرماید حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ یعنی اهل تقوی چنین می کنند مؤید استحباب و رجحان آنست و این خود نوعی از احسان درباره مطلقات است و منافات با نصف مهر یا تمام مهر در غیر مدخوله و مدخوله ندارد بلکه در اخبار تصریح دارد که این آیه شامل مدخوله نیز هست چنانچه در حدیث حلبی از حضرت صادق علیه السّلام است که در بیان آیه فرمود

(متاعها بعد ما تنقضی عدتها)

و معلوم است که غیر مدخوله عده ندارد.

و همچنین در حدیث ابن سنان و حدیث سماعة حضرت بهمین عبارت فرموده اند.

و نیز در حدیث معاویه بن عمار و حدیث ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام این معنی روایت شده.

و باز در اخبار قرائن زیادی دارد که این استحبابی میباشد چنانچه در حدیث حفص از حضرت صادق (ع) است که سؤال میکند «

عن الرجل یطلق امرأته یمتعها؟ قال نعم، اما یحب ان یکون من المحسنین اما یحب ان یکون من المتقین

» که عبارت واضح بر استحباب است.

و از شواهد استحباب اینکه حدّ معینی برای متاع در اخبار ذکر نشده بلکه برای موسر عبد و امه و برای معسر حنطة و ربیب و ثوب و دراهم ذکر شده، حتی در حدیث از ادنی المتاع سؤال شده و در جواب فرموده اند:

(الخمار و شبهه) و همه این اخبار در تفسیر برهان مذکور است.

و لام للمطلقات برای اختصاص است و کلمه متاع نکره است که افاده عموم

ص: 493

کند یعنی هر متاعی باشد بآنها اختصاص دهید و بالمعروف یعنی آن مقدار که در خور قدرت زوج و شئون زوجه و مطابق عرف باشد.

حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ خداوند بر اهل تقوی این بهره مند نمودن مطلقات را مقرر داشته است.

[سوره البقرة (2): آیه 242] .... ص : 494

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (242)

(این چنین خداوند برای شما آیاتش را بیان میکند باشد که شما تعقل نمائید) بیان و تبیین بمعنی اظهار است و مفاد آیه شریفه اینست که خداوند برای ارشاد و هدایت بندگان آیات شریفه قرآن و احکام آن را نازل فرمود و غرض از انزال آنها درک و تفهم و تعقل آنان بود که مصالح و مفاسد و منافع و مضار امور دنیوی و اخروی را درک کنند و خود را از مهالک نشئتین نجات دهند و حقیقت عقل همین است که انسان بواسطه آن سعادت دنیا و آخرت خود را تامین نماید چنانچه در کافی روایت کرده که از امیر المؤمنین علیه السّلام از عقل سؤال شد فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

و در علم اخلاق عقل را بدو قسمت تقسیم نموده اند: عقل نظری که معرفت بصلاح و فساد و حق و باطل و حسن و قبح امور است و ادله عقلیه و نقلیه از آیات و اخبار متکفل آنست.

و عقل عملی که تدبیر امور مطابق عقل نظری از تحصیل عقائد حقه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه میباشد.

[سوره البقرة (2): آیه 243] .... ص : 494

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (243)

(آیا ندانستی کسانی را که از دیار خود از ترس موت بیرون رفتند و حال آنکه

ص: 494

هزارها بودند، پس خداوند بآنها گفت بمیرید، و سپس آنان را زنده نمود بدرستی که خداوند صاحب فضل نسبت بمردم است ولی اکثر مردم سپاسگزار نیستند). در تفسیر آیه از جهاتی بین مفسرین اختلاف است و ما از اختلافات آنها صرف نظر نموده و آنچه مفاد اخباری است که در تفسیر برهان از کافی کلینی ره و تفسیر عیاشی و احتجاج طبرسی از حضرت باقر و صادق (ع) روایت کرده اکتفاء می نمائیم و مضمون آن اخبار بنحو اختصار اینست که اینها قومی بودند از شهری از شهرهای شام هنگامی که طاعون آمد اغنیاء از شهر بیرون شده و فقراء ماندند، اکثر آنها که ماندند هلاک شدند و از اغنیاء کمی مردند، مرتبه دیگر که طاعون آمد رأیشان بر این مجتمع شد که همه از شهر خارج شوند و از ترس طاعون بیرون شدند و بشهر ویرانی وارد گردیدند که اهل آن بطاعون هلاک شده بودند پس چون در آنجا فرود آمده و رحل اقامت افکندند حق تعالی اراده کرد که همه آنها را بمیراند لذا در آن ساعت مردند و استخوانهای آنها پوسیده شد، پیغمبری حزقیل نام از آنجا عبور نمود و آن وضع را مشاهده نمود گریه کرد و گفت پروردگارا کاش اینها را چنانچه میراندی زنده میکردی تا شهرهای ترا آباد نموده و با بندگان صالح تو ترا عبادت کنند، خطاب رسید دوست میداری آنها زنده شوند عرض کرد بلی پس خداوند همه آنها را زنده نمود، راوی عرض میکند آیا آنها دو مرتبه مردند؟ فرمود نه بلکه مدتها زیست نموده و بعبادت مشغول بودند و میخوردند و نکاح نمودند تا از دنیا رفتند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ استفهام تقریری است و رؤیت بمعنی علم است و گفتند این کلمه موضوع برای تعجب و تعظیم است که مطلب را در نظر سامع بزرگ جلوه دهند، و دیار جمع دار است و دار بر خانه و منزل و شهر اطلاق میشود گفته میشود دار السلطنة، دار الملک، دار الخلافة، دار العلم و نحو اینها

ص: 495

و اصل دار از دور است زیرا در آن متصرف دور میزند.

وَ هُمْ أُلُوفٌ الوف جمع الف است و برای الف دو جمع است یکی آلاف که از سه هزار تا ده هزار است و دیگر الوف که جمع کثرت است و از ده هزار ببالا را نیز شامل میشود حَذَرَ الْمَوْتِ مفعول له است یعنی بجهت ترس از مرگ و طاعون از شهر خارج شدند.

فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا قول در اینجا بمعنی اراده و مشیت است مثل آیه شریفه إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «1» چون قول خداوند همان فعل اوست که بمجرد تعلق اراده واقع میشود و یا کلامی است که بایجاد او مسموع میشود مانند کلام خدا با موسی، و مانند قرآن مجید که کلام الهی است و معنی جمله اینست که خداوند اراده فرمود که آنها بمیرند و بمجرد اراده او همه مردند. ثُمَّ أَحْیاهُمْ ثم برای تراخی است یعنی بین مردن و زنده شدن آنها زمانی فاصله شد و مرجع ضمیر (هم) همان (الذین) یعنی آنهایی که از دیارشان خارج شده و خداوند آنها را میرانید زنده نمود.

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ یعنی زنده کردن تفضلی از جانب خداوند نسبت بآنها بود و همین جمله دلیل است بر اینکه اینان پس از زنده شدن اهل ایمان و تقوی و عبادت و بندگی شدند زیرا اگر کافر یا فاسق بودند زنده شدن آنها عقوبت و وبال برای آنها بود نه تفضل.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ولی اکثر مردم قدر نعمت حیات که از تفضل خدا بر بندگان است ندارند و از این نعمت که از هر دمی از آن میتوان سعادت خود را تأمین نمود استفاده ننموده و عمر خود را صرف معاصی و توغل در زخارف دنیوی میکنند 1- سورة النحل آیه 42

ص: 496

(تنبیه) این آیه شریفه یکی از ادله قطعیه بر امکان رجعت است و اینکه پس از رجعت باز تکلیف متوجه انسان میشود اگر چه بموت تکلیف ساقط گردد و ما در جلد دوم کلم الطیب آیات و اخبار و گفتار علماء اعلام و کتب مؤلفه در این مسئله و اشکالات وارده بر آن و جواب آنها را متذکر شده ایم «1».

[سوره البقرة (2): آیه 244] .... ص : 497

وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (244)

(در راه خدا قتال کنید و بدانید که خداوند شنوا و داناست) وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ امر بقتال است و امر ظاهر در وجوب میباشد و فی سبیل اللَّه یعنی در راه دین خدا و اعلای کلمه اسلام و ترویج شعائر الهی و دفع اعداء دین بقصد اطاعت و تقرب بخدا، و این همان جهاد است که یکی از فروع مهمه دین بوده و آیات و اخبار در فضیلت و اهمیت آن بسیار است.

مانند آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ، الی قوله تعالی، وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «2» و آیه شریفه وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً «3» و غیر اینها از آیات دیگر.

و در وسائل از حضرت صادق علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

(للجنّة باب یقال له باب المجاهدین الحدیث)

و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود «

الجهاد افضل الاشیاء بعد الفرائض

» و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(فان الجهاد باب من ابواب 1- صفحه 237 الی آخر المجلد

2- سوره توبه آیه 112

3- سوره نساء آیه 97- 98

ص: 497

الجنّة فتحه اللَّه لخاصة اولیائه الحدیث)

و غیر اینها از اخبار دیگر که در وسائل و مستدرک و غیره روایت کرده اند.

و اشکالاتی که بر این مسئله از طرف بعضی از معاندین وارد شده قبلا متذکر شده و پاسخ داده ایم «1».

و احکام جهاد و فروع مربوطه بآن نیز در کتب فقهیه مسطور است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ بدانید که خداوند بآنچه می گویید شنوا و بآنچه میکنید داناست.

[سوره البقرة (2): آیه 245] .... ص : 498

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (245)

(کیست آنکه بخدا قرض نیکو دهد تا خداوند برای او دو چندان کند دو چندانهای بسیار، و خدا میگیرد و فراخی میدهد و بسوی او بازگشت می کنید) مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً خداوند تبارک و تعالی برای ترغیب و تحریص مؤمنین بانفاق در راه خدا در این آیه مبارکه آن را بقرض دادن بخدا تعبیر فرموده و این معنی جمیع انفاقات واجبه و مستحبه را که در شریعت مطهره اسلام مقرر شده شامل میگردد مانند زکاة و خمس و نفقه واجب النفقه و صدقه مستحبه وصله رحم و احسان بفقراء و ایتام و سادات و اعلاء کلمه دین و مصارف حج و زیارات و سوگواری خاندان عصمت و طهارت و اعانت باهل علم و نشر کتب علمیه و سایر مصارف خیریه که هر یک در حد خود عبادتی بزرگ و دارای 1- در همین مجلد صفحه 412- 415

ص: 498

مثوبات بسیار است و ما در ذیل آیه شریفه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ «1» نسبت باکثر آنها بسطی داده ایم.

و تعبیراتی که در این آیه فرموده و ذیلا بآنها اشاره میشود همه از باب لطف و عنایت بمؤمنین و ترغیب و تشویق باین امر عظیم است:

1- این انفاقات را بعنوان قرض بخدا تعبیر فرموده به اینکه او غنی بالذات است و هیچگونه احتیاجی بکسی ندارد.

2- بقرض حسن تعبیر نمود و برای قرض حسن چند معنی ذکر نموده اند قرض بدون رباء، قرض بدون من و اذی، قرض از مال حلال، ولی ظاهرا مراد قرضی است که از روی خلوص نیت و تقرب یافتن باو باشد.

3- جمله «فیضاعفه» است که ضعف بمعنی دو چندان است یعنی این قرض را ما دو برابر رد میکنیم.

4- کلمه «اضعافا کثیرة» یعنی هر ضعف از آن را نیز مضاعف میکنیم، دو برابر را چهار برابر و چهار برابر را هشت برابر و هشت برابر را شانزده برابر و هکذا الی ما شاء اللَّه عوض عنایت میکند، و چون معین نفرموده که این پاداش در دنیا یا در آخرت است بمقتضای اطلاق، شامل هر دو میشود.

5 و 6- جمله وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ یعنی قبض و بسط بدست او است و ممکن است مراد از قبض گرفتن نعمت و از بسط اعطاء آن باشد یعنی نعمی که در اختیار شماست خدا بشما عطا فرموده و اگر بخواهد از شما میگیرد و ممکن است مراد از قبض، گرفتن صدقات باشد یعنی خداوند انفاقات شما را بدست خود میگیرد اشاره به اینکه بحساب خود محسوب میدارد چنانچه در باب صدقات این معنی در اخبار وارد شده و مراد از بسط، عوض دادن باشد یعنی خدا است که باضعاف 1- مجلد اول ص 210- 240

ص: 499

کثیرة و مضاعفه انفاقات شما را عوض میدهد.

7- جمله وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بازگشت شما بسوی اوست و از عنایات کامله و نعم دائمه او برخوردار خواهید شد و از اخباری که در تفسیر برهان در ذیل این آیه روایت کرده سه مطلب استفاده میشود:

1- مورد آیه بصله امام تفسیر شده و معلوم است که این معنی اظهر مصادیق آیه است و منافی با عموم و اطلاق آن نیست.

2- لفظ کثیره را بما لا تحصی تفسیر نموده اند یعنی عنایات الهیه که شامل اهل انفاق میشود بی حدّ و حصر است.

3- قبض و بسط را بمنع و اعطاء تفسیر نموده اند یعنی بمقتضای حکمت بعضی را از بعضی نعم منع نموده و ببعضی عطا میفرماید و این تفسیر برای ترغیب در انفاق است که اگر انفاق کنند مورد بسط الهی و زیادتی نعمت او میشوند و اگر ترک انفاق کنند مورد قبض نعمت و از دست دادن آن میگردند زیرا فقر و غنا و عطا و منع بدست اوست و هر که در راه او بذل و بخشش کند باضعاف مضاعف باو عطا میکند و هر که بخل ورزد نعمت را از او میگیرد.

[سوره البقرة (2): آیه 246] .... ص : 500

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (246)

(آیا ندیدی گروهی از بنی اسرائیل را بعد از موسی وقتی که گفتند به پیغمبرشان برای ما پادشاهی برانگیزان تا در راه خدا قتال کنیم، پیغمبر گفت آیا اگر

ص: 500

قتال بر شما واجب شود امید نمیرود که قتال کنید؟ گفتند چگونه میشود که ما در راه خدا قتال نکنیم و حال آنکه از خانه ها و اولادمان بیرون شده ایم، پس چون قتال بر آنها فرض شد جز کمی از آنان رو گردانیده و اعراض نمودند و خدا بستمکاران داناست) کلمات مفسرین در شرح این آیات چون مستند بمدرک معتبری نیست از ذکر آن خود داری میشود ولی بالغ بر هیجده حدیث در تفسیر مجمع البیان و برهان از کافی و تفسیر علی بن ابراهیم و صدوق و تفسیر عیاشی و احتجاج طبرسی نقل کرده اند که چون ذکر آنها موجب تطویل میشود، ما در ذیل تفسیر جملات آیات آنچه مستفاد از این اخبار است بآن اشاره میکنیم.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ چنانچه گذشت الم تر بمعنی الم تعلم است و ملاء بمعنی جماعت اشراف و بزرگان قوم است و بنی اسرائیل دوازده سبط از دوازده اولاد یعقوبند.

مِنْ بَعْدِ مُوسی این گروه از بنی اسرائیل بعد از موسی بودند زیرا بعد از وفات موسی بنی اسرائیل شرارت ورزیدند و از اطاعت اوامر الهی سر پیچیدند و خداوند جالوت که از قبطیان بود بر آنها مسلط فرمود و وی آنها را از دیارشان بیرون نمود و زنهای آنها را بکنیزی و بچه های آنها را بغلامی گرفتند و شرح شرارتهای یهود و سرپیچی آنها را از دستور خدا در کلم الطیب در ذیل قطع تواتر تورات متذکر شده ایم «1» إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ طبق اخبار وارده آن پیغمبر ارمیاء بوده که بنی اسرائیل در اثر فشاری که از طرف بیگانگان متوجه آنان شده بود از او خواستند که از خدا بخواهد پادشاه مقتدری برای 1- مجلد اول ص 262- 274

ص: 501

آنها برگزیند تا گرد او جمع شده و با جالوت و لشگریان او قتال کنند و شرّ آنها را از خود دفع نمایند.

قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا عسی از افعال مقاربة و برای ترجی و امید است چه نسبت بامر مکروه باشد یا نسبت بامر مطلوب مانند آیه شریفه عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ «1» و اینجا نسبت بامر نامطلوب است که مخالفت از قتال باشد یعنی آیا تصور نمیرود که اگر بر شما قتال واجب شود مخالفت کنید چنانچه سایر اوامر الهی را مخالفت نمودید و کتب بمعنی فرض و وجوب است چنانچه در کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ و نحو آن گذشت، و حاصل جمله اینست که اعمال و رفتار شما مایه امیدواری نیست که اگر جهاد بر شما فرض شود اطاعت کنید و مخالفت ننمائید.

قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا در جواب آن پیغمبر گفتند چه چیز باعث این میشود که ما قتال نکنیم با اینهمه فشار و ظلمی که بما وارد شده و ما را از بلاد خود بیرون کرده اند و بچه های ما را از ما گرفته و بین ما و آنها جدایی انداخته اند.

فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ چون قتال بر آنها واجب شد اعراض نموده و مخالفت کردند جز عده قلیلی از آنها که در حدیث مروی از قمی دارد که آن عده شصت هزار نفر بودند.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ خداوند بستمکاران یعنی آنهایی که مخالفت از جهاد نمودند آگاه است و تعبیر از مخالفین قتال بظالمین برای اینست که آنها هم ظلم بنفس نمودند چون خود را بواسطه مخالفت امر خدا و معصیت او در معرض عقوبت 1- سوره بقره آیه 213

ص: 502

قرار دادند و هم ظلم بدیگران، زیرا مخالفت آنها از قتال سبب ضعف آن عده قلیل بود و هم ظلم بدین زیرا در اعلاء کلمه دین سستی نموده و سبب ضعف آن شدند

[سوره البقرة (2): آیه 247] .... ص : 503

وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (247)

(و پیغمبرشان مر ایشان را گفت که خداوند طالوت را بر شما پادشاه برگزید گفتند چگونه برای او بر ما پادشاهی باشد و حال آنکه ما بپادشاهی از او سزاوارتریم و فراخی مال باو داده نشده، پیغمبر گفت همانا خدا او را بر شما برگزید و وسعت در علم و جسم باو فزونی داد و خدا پادشاهیش را بهر که بخواهد میدهد و خداوند محیط و داناست) وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً بعد از آنکه بنی اسرائیل از پیغمبرشان ارمیا «1» چنین تقاضایی نمودند او بایشان گفت که خداوند طالوت را برای شما پادشاه قرار داد و طالوت مردی فقیر و دارای شغل سقائی و از اولاد بنیامین بود ولی اعلم بنی اسرائیل و اشجع آنها بود.

قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ با اینکه بنی اسرائیل خودشان از پیغمبرشان خواسته بودند که پادشاهی برای آنها تعیین کند و پیغمبرشان فرمود که خداوند طالوت را برای شما برگزید و با کلمه «لهم» 1- و در مجمع البیان و روایتی در بحار از حضرت باقر (ع) آن پیغمبر را اشموئیل ذکر کرده که بعربی اسمعیل است و در عهدین بلفظ صموئیل یافت میشود.

ص: 503

که دلالت بر نفع میکند این مطلب را بیان فرمود یعنی سلطنت طالوت بنفع شما است، ولی آنها اعتراض نموده و وی را لایق پادشاهی ندانسته و با کلمه (علینا) که دال بر ضرر است این معنی را اظهار کردند و این اولین مخالفتی بود که از آنها در این باره صادر شد، چون خیال میکردند سلطنت باید در بیت یوسف، و سلطان شخص متمکن و ثروتمند و دارای اسم و عنوان باشد چنانچه یهود زمان پیغمبر اسلام توهم کرده بودند که پیغمبری که در کتب آنها بوی بشارت داده شده باید از بنی اسرائیل باشد و چون دیدند از بنی اسمعیل است مخالفت نمودند از اینجهت گفتند چگونه برای طالوت سلطنتی بر ما باشد و حال آنکه ما بپادشاهی سزاوارتر از اوئیم، زیرا دارای ثروت و مکنت و اسم و عنوان و از بیت پادشاهی می باشیم.

وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ و طالوت وسعت در مال باو داده نشده و مرد فقیر و تهی دست است.

قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ پیغمبرشان گفت که او را خدا برگزیده است و کسی را که خدا انتخاب کند البته شایسته و لایق است و خداوند حکیم شخص نالایق را اختیار نمی فرماید.

«وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» اگر مال ندارد خداوند دو چیز باو عنایت فرموده که بواسطه آن دو بر شما برتری دارد و لایق مقام پادشاهی و تدبیر امور است یکی علم که بواسطه آن سیاست و مملکت داری و تدبیر امور کشوری و لشگری را میتواند بکند و دیگر بسطه در جسم یعنی قدرت و قوت و شجاعت که لازمه پیشوایی و سلطنت است.

وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ و خدا پادشاهیش بهر که بخواهد میدهد اشاره به اینکه شما در مقابل امر و قضاء الهی باید تسلیم باشید و از خود اظهار نظر

ص: 504

کنید چنانچه در آیه دیگر میفرماید وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ «1» وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ و خداوند واسع است یعنی محیط بجمیع عوالم و همه اشیاء است و علم و قدرت و رحمتش بر همه چیز احاطه دارد چنانچه میفرماید.

وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً «2» و نیز میفرماید وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً «3» مغفرت و آمرزش او وسیع است و همه گناهان را شامل میشود چنانچه میفرماید إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ «4» و بالجمله واسع بر چیزی گفته میشود که حد و انتهاء نداشته باشد و صفات خداوند همه غیر محدود و غیر متناهی است.

و علیم است یعنی بحکم و مصالح امور دانا است و شایستگی و لیاقت هر کس را می داند.

و از این آیه چند نکته استفاده میشود:

1- چنانچه انتخاب پیغمبر با خداست تعیین پادشاه و مدبّر امور کشوری و لشکری هم باید بانتخاب او باشد و مردم نمیتوانند اجتماع نموده و برأی خود کسی را انتخاب نمایند و این اساس مذهب اهل تسنن را باطل میکند که خلافت را بانتخاب مردم و اجماع امّت میدانند و همچنین سلطنت بنی امیه و بنی عباسی و سایر سلاطین جور را که بقهر و غلبه و زور و حیل و تزویر بر مردم مسلط شدند باطل میسازد و ادله ایکه بر وجوب اطاعت اولی الامر است شامل اینها نیست بلکه اطاعت آنها اعانت بظلم و رکون بظالم است.

2- در موضوع سلطنت و ریاست عامه مال و جاه و عنوان مدخلیت ندارد بلکه شرط اساسی آن دو چیز است یکی اعلمیت که از همه افراد رعیت علم او بیشتر و 1- سوره احزاب آیه 36

2- سوره انعام آیه 80

3- سوره مؤمن آیه 7 [.....]

4- سوره النجم آیه 33

ص: 505

و بتدبیر امور آگاه تر و واردتر باشد، و دیگری شجاعت که ترس و ملاحظه و محافظه کاری در اجراء قانون و مجازات جنایت کاران نداشته باشد.

و اینهم دلیل دیگری بر بطلان خلافت خلفای جور است که هم از علم بی بهره و هم از شجاعت و سایر کمالات عاری بودند.

3- این توهمی که بنی اسرائیل میکردند که باید نبوت در اولاد لاوی یکی از پسران یعقوب و سلطنت در اولاد یوسف پسر دیگر او باشد توهم باطل است زیرا طالوت که خدا او را بپادشاهی برگزید نه از اولاد لاوی و نه از اولاد یوسف بود بلکه از اولاد بنیامین برادر یوسف بود و همچنین توهم اینکه نبوت و سلطنت در یک خانواده جمع نمیشود و باید از هم جدا باشد نیز باطل است، زیرا داود هم مقام نبوت و هم مقام پادشاهی داشت.

[سوره البقرة (2): آیه 248] .... ص : 506

وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (248)

(و پیغمبرشان بایشان گفت بدرستی که نشانه پادشاهی او اینست که می آید شما را تابوت در حالی که در او آرامشی است از جانب پروردگارتان، و بقیه از آنچه آل موسی و آل هارون واگذاردند، و حال آنکه ملائکه آن را حمل میکنند بدرستی که در این امر نشانه برای شماست اگر مؤمن باشید) وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ مستفاد از آیه قبل و این آیه میشود بنی اسرائیل قبول نکردند که پادشاهی طالوت از جانب پروردگار باشد و گویا مطالبه دلیل نمودند، لذا پیغمبرشان فرمود نشانه پادشاهی او و دلیل اینکه طالوت از جانب پروردگار ملک باو عطا شده این نشانه است.

ص: 506

أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ که میآید شما را تابوت، و تابوت صندوقی بوده که ودایع انبیاء در آن بوده و آنچه در اخبار ذکر فرموده اند مثل خبری که از حضرت کاظم علیه السّلام روایت شده که عصای موسی در آن بود و یا خبری که از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که شکسته های الواح تورات در آن بوده و نحو اینها، منافات با عموم ودایع ندارد از آن طرف هم دلیلی نداریم که بگوئیم جمیع ودایع انبیاء در آن بوده بلکه آنچه مستفاد از اخبار است پاره از ودایع انبیاء در آن بوده است و از جمله «یأتیکم» استفاده میشود که تابوت در نزد بنی اسرائیل نبوده که خبر میدهد که نزد شما میآید با اینکه از ودایع بوده و باید در نزد آنها باشد ولی چون بنی اسرائیل شرارت ورزیدند و بشرک و بت پرستی گرائیدند و بتابوت و سایر مقدسات دینی استخفاف نمودند خداوند عمالقه را بر آنها مسلّط نموده بسیاری از آنها را کشتند و اموال آنها را غارت نموده و من جمله تابوت را هم بردند و هنگامی که طالوت بپادشاهی منصوب شد برای اثبات سلطنت او ملائکه مأمور شدند که آن تابوت را نزد بنی اسرائیل بیاورند و این معجزه از جانب آن پیغمبر بود برای اثبات اینکه طالوت منصوب از جانب پروردگار است چنانچه این معنی مستفاد از اخبار مرویه از کافی و مجمع و غیره است.

فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ سکینه اسم مصدر از سکون است مانند بقیه و قضیه و عزیمة و نحو اینها یعنی در تابوت چیزی است که موجب سکونت نفس و قوت قلب و ثبات قدم و غلبه بر اعداء دین میشود مانند قرآن و حرزهای مأثوره که نزد مؤمن باعث حفظ او و قوه قلب و ثبات قدم او میگردد.

وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تعبیر ببقیه دلیل بر اینست که تمام ما ترک آل موسی و آل هارون نبوده بلکه بسیاری از آنها مفقود شده و از بین رفته بوده مانند الواح تورات و سایر کتب انبیاء چنانچه مکرر این مطلب را تذکر داده ایم

ص: 507

بلکه طبق اخبار بعضی شکسته های الواح تورات و عصای موسی و درع موسی و امثال اینها در آن بوده و ممکن است مراد از بقیه بقیه از علم باشد.

تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ ملائکه آن تابوت را حمل میکنند و این خود معجزه دیگری بر اثبات حقانیت طالوت بوده.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ تعبیر بآیه با اینکه آیات و نشانه های متعددی بوده است از جهت مجموع من حیث المجموع است چنانچه قرآن یک آیت است و هر سوره و آیة او نیز آیت و معجزه مستقله است یعنی در این نشانه هایی برای پادشاهی طالوت قرار دادیم دلیلی است بر اینکه او از جانب خدا منصوب است اگر شما اهل ایمان باشید چه غیر مؤمن و کسی که قابل هدایت نباشد اگر هزار معجزه برای او اقامه شود باز راه انکار را پیش میگیرد.

[سوره البقرة (2): آیه 249] .... ص : 508

فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (249)

(پس هنگامی که طالوت با لشگریانش حرکت نمودند طالوت گفت خداوند شما را بنهری امتحان کننده است پس هر که از آن نهر بیاشامد از من نیست و هر که از آن نخورد او از منست مگر کسی که کفی از آب بیاشامد پس از آن نهر جز اندکی همه آشامیدند، و هنگامی که طالوت و کسانی که ایمان آورده بودند از آن نهر گذشتند آنهایی که مخالفت نموده بودند گفتند ما را امروز طاقت جنگ با جالوت

ص: 508

و لشگریانش، نیست و آنها که یقین داشتند که ملاقات کننده ثواب الهی هستند گفتند چه بسیار لشگر کمی که بر لشگر بسیاری باذن خدا فیروز شده اند و خدا با صبر کنندگان است).

فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ فصل بمعنای قطع است یعنی وقتی که طالوت لشگریانش را از لشگرگاه جدا نمود و بیرون آورد و یا بمعنی قطع طریق و سیر است یعنی وقتی طالوت با لشگریانش قطع طریق و طی مسافت نمودند و این بعد از آن بود که بنی اسرائیل آیات و نشانه های حقانیت سلطنت طالوت را مشاهده نموده و او را بپادشاهی پذیرفته و بهمراه او برای جنگ با عمالقه حرکت نمودند خداوند امتحان دیگری از آنها نمود.

قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ طالوت گفت که خداوند شما را بنهری امتحان میفرماید، ابتلاء بمعنی اختبار و امتحان است و نهر بمعنی رودخانه، و بعضی گفتند آن رود بین اردن و فلسطین بوده و بعضی گفتند رود فلسطین بوده ولی در اخبار تعیین نشده.

فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی و آن امتحان این بود که هر که از آن نهر بیاشامد از من نیست یعنی از یاران و اصحاب واقعی من نمیباشد و شرب از نهر مراد شرب از آب نهر است مانند (فاسئل القریة) یعنی فاسئل اهل القریة، و مانند جری المیزاب یعنی جری ماء المیزاب.

وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی طعم اطلاق برخوردن و آشامیدن هر دو میشود و در اینجا مراد آشامیدن است یعنی هر که از آب آن نهر نخورد از من است یعنی از یاران خاص من است و البته مراد بیش از یک غرفه و کف دست است زیرا یک غرفه را استثناء نموده چنانچه میفرماید:

إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ اغتراف آب بمشت برگرفتن باشد و غرفة یک

ص: 509

مشت از آب است و این استثناء از جمله قبل فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی میباشد یعنی خوردن یک مشت از آب مانعی ندارد.

فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ یعنی جز کمی از آنها زائد بر یک مشت آب آشامیدند که طبق خبر مروی از حضرت رضا (ع) عده آنهایی که با طالوت بودند شصت هزار نفر بود و در این امتحان بمقتضای حدیث مروی از حضرت صادق (ع) همه مخالفت نمودند جز عده کمی از آنها که سیصد و سیزده نفر بعدد اصحاب بدر بودند.

فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ یعنی وقتی طالوت و مؤمنین با او از نهر عبور کردند بعضی گفتند مراد از الَّذِینَ آمَنُوا خصوص آن عده قلیل یعنی سیصد و سیزده نفرند که اطاعت نمودند ولی بقیه جزء مؤمنین نبوده و از نهر عبور ننمودند ولی این درست نیست بلکه مراد از الذین امنوا همه آنها میباشند و همه از نهر عبور نمودند لکن آنها که مخالفت نمودند ایمانشان باندازه ایمان آن عده قلیل نبود و دلیل بر اینکه همه از نهر عبور نمودند علاوه بر حدیث مروی از کافی از ابی بصیر از حضرت باقر (ع) جمله «قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» میباشد که مسلما این گفتار همان کسانی است که در شرب از نهر مخالفت نموده و بیش از یک غرفه آشامیدند گفتند ما را طاقت جنگ با جالوت و لشگر انبوه او نیست و جالوت سلطان جابری از عمالقه بود که مردان بنی اسرائیل را کشته و زنهای آنها را اسیر و اطفال آنها را دستگیر نموده بودند و اینان از اولاد عملیق از نواده های سام پسر نوح بودند که در روی زمین بسیار فساد نمودند و اینان از بقایای عاد قوم هود بوده و حضرت ابراهیم نیز با آنها جنگ نمود و تا زمان داود بودند.

قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ مراد آن سیصد و سیزده نفرند که در

ص: 510

ایمان ثابت و راسخ بودند و ظنّ در اینجا بمعنی یقین است چنانچه در آیات دیگری نیز باین معنی اطلاق شده مانند آیه أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ و آیه فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها و آیه الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و ملاقات خدا بمعنی حضور در موقف حساب و ملاقات رحمت و ثواب اوست آنهایی که یقین داشتند این مجاهده در راه حق است و بفتح و پیروزی خاتمه مییابد و اگر بشهادت و کشته شدن در راه خدا هم نائل شوند مشمول فیوضات و مثوبات خدا در موقف حساب و قیامت خواهند گردید.

کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ چه بسیار لشگرهای اندک که بر لشگرهای انبوه بمشیت حق غالب شده اند یعنی ما هم که اندکیم بمشیت حق بر لشگر جالوت که انبوهند فیروز خواهیم شد.

وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ و خداوند کسانی را که در راه او استقامت و ثبات بورزند یاری خواهد فرمود.

[سوره البقرة (2): آیه 250] .... ص : 511

وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (250)

(و هنگامی که لشگر طالوت در مقابل جالوت و لشگریانش ظاهر شدند گفتند پروردگار ما بر دلهای ما بردباری و شکیبایی و استقامت بریز و قدمهای ما را ثابت بدار و ما را بر گروه کافران یاری فرمای) وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ برز بمعنی ظهر است چنانچه در آیه دیگر میفرماید وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً «1» و مراد در اینجا ظهور در میدان حرب است چنانچه جنگ را مبارزه و جنگجو را مبارز گویند یعنی وقتی طالوت و اصحابش 1- سوره کهف آیه 45

ص: 511

در میدان حرب مقابل جالوت و لشگرش قرار گرفته آماده جنگ شدند.

قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً افراغ بمعنی خالی کردن ظرف از آب و نحو آن است و بمعنی صبّ و ریختن است مانند آیه شریفه:

أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً «1» یعنی قلب ما را از شوائب اوهام و ترس خالی کن و صبر و بردباری در آن بریز.

وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا و قدمهای ما را تا آخرین مراحل جنگ ثابت و استوار بدار وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ نصرت خود را شامل حال ما فرما تا در جهاد پیشرفت نموده و بر قوم کافرین یعنی جالوت و جنودش غالب گردیم.

[سوره البقرة (2): آیه 251] .... ص : 512

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ (251)

(پس باذن خدا لشگر طالوت جنود جالوت را شکست دادند و داود جالوت را کشت و خدا پادشاهی و حکمت باو عطا فرمود و از آنچه میخواست باو تعلیم داد و اگر دفع کردن خدا بعضی از مردم را ببعض دیگر نبود البته زمین تباه می شد ولی خدا دارای بخشش نسبت بجهانیان است) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ هزم را در مجمع البیان بدفع تفسیر کرده و در مجمع البحرین بکسر یعنی شکستن معنی نموده و ظاهر این است که هزم بمعنی شکست دادن یعنی از بین بردن و هلاک نمودن باشد یعنی جنود جالوت را از بین برده و هلاک نمودند و البته این کار باذن و مشیت الهی بود و اگر اراده حق تبارک و تعالی نبود تحقق نمی یافت چنانچه در آیه دیگر میفرماید: 1- سوره کهف آیه 95

ص: 512

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ «1» وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ و داود که جزو لشگریان طالوت بود جالوت را کشت در جلد پنجم بحار صفحه 329 حدیث مفصلی از کافی از حضرت صادق علیه السّلام درباره انبیاء بنی اسرائیل از زمان موسی تا مسیح و جهاد آنان را با دشمن دین ذکر میکند و چون حدیث بسیار مفصلی است آنچه راجع بداود است بطور اختصار متذکر میشویم.

مینویسد داود پسر ایشا بود و ایشا چهار پسر داشت و در روایت قمی و مجمع است که ایشان ده پسر داشت و شبان گوسفندان بود و داود از همه آنها کوچکتر بود و ایشا همه پسران را در لشگر طالوت روانه جنگ نمود و داود را برای رعایت گوسفندان گذارد. و سپس آذوقه تهیه نموده و بوسیله داود برای پسرانش فرستاد و خداوند به پیغمبر آن زمان وحی فرستاد که هر که درع موسی بر قامتش راست آید قاتل جالوت است، و درع موسی بر قامت احدی راست نیامد تا موقعی که داود برای حمل آذوقه حرکت میکرد در اثنای راه بقطعه سنگی برخورد آن سنگ صدا کرد ای داود مرا بردار که من قاتل جالوت هستم و در روایت قمی دارد که سه قطعه سنگ او را ندا دادند، داود آنها را برداشته در مخلات (چنته توبره) خود گذاشت موقعی که بلشگر طالوت رسید بدو گفت من قاتل جالوتم گفت ترا چه نیرو و شجاعتی است؟ داود گفت موقعی که شیر حمله کند و یکی از گوسفندان مرا برباید آن شیر را گرفته گوسفند را از دهان او میگیرم، پس درع موسی را آورده بر او پوشاندند، بقامتش راست آمد، او را روانه میدان جنگ نمودند داود یکی از سنگها را در میمنه لشگر جالوت انداخته و آنها را متفرق ساخت و دیگری را در میسره انداخته و آنان را متفرق نمود و سنگ سوم را به پیشانی 1- سوره حشر آیه 5

ص: 513

جالوت زده و او را هلاک گردانید، سپس بنی اسرائیل او را بسلطنت انتخاب نمودند وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ خداوند باو یعنی داود پادشاهی و سلطنت و حکمت یعنی نبوت و رسالت عنایت فرمود.

وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ زبور را باو تعلیم داده و بر او نازل فرموده و آهن را بدست او نرم ساخت تا از آن زره بسازد و لحن خوش باو عنایت فرمود که جبال و طیور با او تسبیح میگفتند چنانچه میفرماید یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ «1» و نیز میفرماید وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً «2» وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ دفع عبارت از جلوگیری چیزیست که در مقام تحقق و ثبوت است و رفع از بین بردن چیزی است بعد از آنکه محقق و ثابت شده است.

و در معنی این جمله سه احتمال است: اول ظاهر آیه که مناسب مورد و سیاق آیات است و آن اینست که افراد ظالمی که در روی زمین از کفار و جبابره و فراعنه استیلاء پیدا میکنند اگر در روی زمین بمانند هر آینه فساد و ستمگری آنها زمین و اهل زمین را از بین میبرد لذا خداوند بواسطه حفظ نظام عالم و بقاء بنی آدم افراد دیگری را بر آنها مسلط میکند تا آنها را هلاک نموده و از فساد آنان جلوگیری نمایند چنانچه طالوت و داود و یارانشان جالوت و لشگر او را منهزم نموده و از افساد آنان جلوگیری نمودند.

دوم بواسطه وجود افراد با ایمان و صالح و متقی و اطفال بی گناه رفع بلیات از عموم مردم می نمایند که اگر آنها نبودند همه اهل زمین هلاک میشدند چنانچه در مجمع و غیره از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده اند که فرمود «

لولا شیوخ رکع و صبیان رضع و بهائم رتع لصب علیکم العذاب صبّا

» و در نسخه بجای شیوخ عباد نقل شده است 1- سوره سبأ آیه 10

2- سوره نساء آیه 161

ص: 514

و همچنین از جابر از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده اند که فرمود «

ان اللَّه یصلح بصلاح الرجل المسلم ولده و ولد ولده و اهل دویرته و دویرات حوله و لا یزالون فی حفظ اللَّه ما دام فیهم

» و همچنین حدیثی که در مجمع از جمیل از حضرت صادق روایت کرده که فرمود «

ان اللَّه یدفع بمن یصلی من شیعتنا عمن لا یصلّی منهم و لو اجتمعوا علی ترک الصلاة لهلکوا و ان اللَّه لیدفع بمن یزکی من شیعتنا عمن لا یزکی و لو اجتمعوا علی ترک الزکاة لهلکوا و ان اللَّه یدفع بمن یحج من شیعتنا عمن لا یحج منهم و لو اجتمعوا علی ترک الحج لهلکوا».

و بر طبق این مضمون اخبار بسیاری در برهان نقل کرده و آیه شریفه را بر این معنی حمل نموده اند و این تفسیر اگر چه خلاف ظاهر است ولی چون از مصادر وحی و ائمه هدی رسیده لازم الاخذ است.

سوم خداوند بواسطه سلاطین و امراء جلوگیری از فساد مردمان بی باک و شهوت پرست و جنایتکار میکند و انتظام اجتماع بواسطه آنها بر قرار میسازد چنانچه در مجمع البیان نقل کرده «

ما نزع اللَّه بالسلطان اکثر مما نزع بالقرآن لانّ من یمتنع عن الفساد لخوف السلطان اکثر ممن یمتنع منه لاجل الوعد و الوعید الذی فی القرآن

» ولی ظاهر آیه مناسب همان احتمال اول است اگر چه آن دو معنی فی حد نفسه صحیح و درست است.

«و لکن اللَّه ذو فضل علی العالمین

» خداوند بواسطه تفضل بر جهانیان دفع فساد را از روی زمین میفرماید.

ص: 515

[سوره البقرة (2): آیه 252] .... ص : 516

اشاره

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (252)

اینها آیات خداست که از روی حقیقت بر تو تلاوت نمود و محققا تو از فرستادگان هستی «تلک» اشاره بمطالبی است که در آیات قبل گذشت از احیاء موتی و غلبه فئه قلیله بر فئه کثیره و بسلطنت رسیدن افراد گم نام و غیره یعنی اینها نشانه های قدرت و عظمت پروردگار است و تلاوت از تلو است یعنی از پی یکدیگر خواندن یعنی آنها را پی در پی بر تو نازل فرمودیم و «بالحق» اشاره بحقیت و مطابق واقع بودن آنهاست.

وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ و تو از جانب خدا فرستاده شدی که برای مردم این آیات را تلاوت فرمایی.

تمّ بعون اللَّه تعالی المجلد الثانی من التفسیر المسمّی باطیب البیان فی آخر الصفر من العام 1386 القمری الهجری پایان جزو دویم قرآن و جلد دویم اطیب البیان

ص: 516

تنبیه

چنانچه در مقدمه مفصلا بیان شده در این تفسیر از اموری صرف نظر نمودیم بر خلاف نوع کتب تفاسیر.

1- اختلاف قراآت زیرا غیر از سیاهی قرآن سایر قراآت مدرک معتبری ندارد چنانچه در گفتار چهارم مقدمه بیان شده 2- مراعات نظم سور و آیات زیرا مسلما قرآن باین ترتیب نازل نشده مگر بعض سور و بعض آیات که شدت مناسبت دارد.

3- تفسیرات مفسرین که بر خلاف ظواهر آیات است و مدرک معتبری از اهل بیت عصمت و طهارت ندارد چون تفسیر برأی است و در اخبار معتبره نهی شده از نقل آن خود داری کردیم چنانچه در گفتار سیم مقدمة مفصلا بیان شده 4- آیاتی که از ظواهر آن نمیتوان تعیین مراد نمود و خبر معتبری هم از معصوم نداریم علم آن را محول نمودیم باهل آن لانهم ادری بما فی البیت.

5- شأن نزول آیات اگر مدرک معتبری از معصوم نداریم تخرص بغیب است نسأل اللَّه ان یعصمنا من الخطاء و الزلل و ان یجعل ذلک ذخیرة لمعادنا بحق محمد و اله صلّی اللَّه علیه و آله و الحمد للَّه

ص: 517

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 3

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

جلد سوم

[ادامه سوره بقرة]..... ص : 2

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

الحمد للَّه الّذی انزل الکتاب هدی و رحمة للمؤمنین و الصّلاة و السّلام علی نبیّه الّذی قال فی حقّه لتقرئه علی النّاس علی مکث و علی آله الطیّبین الّذین قال فی حقّهم و لا یعلم تأویله الّا اللَّه و الرّاسخون فی العلم، و اللّعنة الدّائمة علی اعدائهم الّذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله هذا هو المجلد الثالث من اطیب البیان فی تفسیر الجزء الثالث من القرآن

[سوره البقرة (2): آیه 253] .... ص :2

تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ (253)

«تِلْکَ الرُّسُلُ» اشاره به پیغمبرانیست که در آیات شریفه قرآن ذکر آنها شده مثل آدم أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص: 3

و نوح و ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و موسی و عزیر و دانیال و داود و سلیمان و عیسی و ذکریا و یحیی و حضرت خاتم و غیرهم صلوات اللَّه علیهم اجمعین، و تعبیر بتلک تأنیث باعتبار جمع است.

فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ انبیاء و رسل از حیث نبوّت و رسالت تماما حق و صدق و باید بتمام آنها ایمان آورد نه بعضی دون بعضی چنانچه در آخر سوره میفرماید لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ و اما از حیث فضیلت مراتب مختلفه دارند رسولان افضل از انبیاء هستند که مأمور بتبلیغ نباشند، اولو العزم افضل از سایر مرسلین هستند و وجود حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم افضل از جمیع است بضرورت دین اسلام و نص قرآن و اخبار متواتره و براهین عقلیه در جمیع کمالات و خصوصیات، دین او افضل همه ادیان، اوصیاء او افضل همه اوصیاء، کتاب او افضل از همه کتب و امّت او افضل از جمیع امم.

و افضلیت دو نحوه است یکی از حیث درجات و مراتب و کمالات و اخلاق و عبادات و قرب بمقام ربوبی و نحو اینها و دیگر از حیث بعضی از خصوصیّات که خصیصه هر نبی بوده و آیه شریفه هر دو نحوه را بیان میفرماید.

مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ که اشاره بحضرت موسی علیه السّلام است که او را کلیم اللَّه گفتند که خداوند بدون واسطه ایجاد کلام میفرمود و موسی استماع میکرد چنانچه مقام اصطفاء بآدم و نجات از غرق بنوح و مقام خلّت بابراهیم و سلطنت بداود و سلیمان و ارسال روح بعیسی و هکذا بهریک امتیاز مخصوصی عنایت شده و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در بسیاری از این خصوصیّات با آنها شرکت دارد (آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری).

وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ که جهت دوم باشد چنانچه اولا ذکر شده بلکه درجات رسالت هم مختلف است یکی رسول بر قومیست یکی بر اقوام یکی بر شهری أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص: 4

یکی بر شهرهایی یکی بر جمیع ناس یکی بر جن و انس تا مدت محدودی یکی تا قیامت وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ معجزات باهراتی که قابل هیچ شبهه نباشد مثل تکلّم در مهد و اعطاء نبوّت و کتاب در طفولیت و احیاء موتی و خلق طیور و ابراء کور و کرّ و ولادت بدون پدر و امثال آنها.

وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ از برای روح اطلاقاتیست: روح نباتی که عبارت از قوّه رشد و نشو و نموّ است و روح حیوانی که عبارت از بخار قلب است که مورث حسّ و حرکت و قوای حیوانیست، و روح انسانی که عبارت از جوهر مجرّد ملکوتیست که موجب درک مطالب عقلیه و علمیه و کمالیه و مطالب کلیّه میشود و ظاهرا همین مراد باشد از آیه شریفه وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی سوره بنی اسرائیل آیه 81، و روح ایمانی که خاصّ بمؤمنین است و در آیه شریفه در وصف آنها میفرماید أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ و اخبار در این باب بسیار است و اطلاق بر ملک هم میشود فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا

مریم آیه 17، که مراد جبرئیل است چنانچه در این آیه و آیات دیگر هم همین مراد است و تعبیر بروح القدس برای اینست که از عیوب و نواقص بشریّت منزّه و مبرّا است و اطلاق بر مخلوقی که اعظم از جبرئیل و از جمیع ملائکه است چنانچه می فرماید یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا نبأ آیه 38، و میفرماید تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ قدر آیه 4، و مراد از تأیید جبرئیل نزول وحی و حفظ عیسی از شرور یهود و تمثّل بر مریم و نفخ در جیب مریم در مجمع البحرین است (فنفخ فی جیبها فحملت بعیسی باللیل فوضعته بالغداة و کان حملها تسع ساعات) و تخصیص عیسی بتأیید روح القدس با اینکه بر همه انبیاء نازل میشد و تأیید مینمود برای همین خصوصیّات است و امتیازاتی که عیسی علیه السّلام داشت.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ اشاره باینست که خداوند مجبور

ص: 2

نفرموده بندگان را که بعد از ارسال رسل تماما ایمان بیاورند و اختلاف و معانده و مقاتله بین آنها نباشد اگر میخواست یعنی مصلحت در اجبار بود اجبار میفرمود و لکن مصلحت در اختیار است هر که اختیار ایمان کند مؤمن و هر که کفر کافر بعد از اینکه حجّت بر همه تمام است و راه عذر بر احدی نیست.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ حجت تمام شد بارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام و وعد و وعید از راه تشریع و اعطاء عقل و تمکّن از اطاعت و قوّه و قدرت و نیرو که اگر اختیار این طرف را کرد راه باز و سهل و آسان باشد و اگر اختیار آن طرف نمود آنهم متمکن است بسوء اختیار خود.

وَ لکِنِ اخْتَلَفُوا چون دواعی شهوت و غضب در انسان مختلف است گروهی بنیروی ایمان و قوّه عقل بر شهوات و اوهام و بر قوای غضبیه سبعیه غالب و چیره میشوند و راه حق را می پیمایند، و گروهی بواسطه فقدان ایمان یا ضعف آن و غلبه شهوت و غضب و قوای شیطانی در راه باطل سیر میکنند و این دو گروه دائما با یکدیگر زد و خورد و اختلاف دارند.

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ گروه اول. وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ گروه دوم.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا بعضی توهّم کردند که این جمله تکرار است و برای تأکید ذکر فرموده لکن اشتباه است بلکه این جمله اشاره بامر دیگریست و آن اینست که اگر خداوند مشیّتش تعلّق گرفته بود که جلوگیری از مقاتله بین آنها بکند به اینکه کفّار را هلاک کند یا ضعیف نماید و مؤمنین را بر آنها چیره کند و تقویت نماید میتوانست چنانچه در بسیاری از موارد نموده مثل همان قضیه طالوت و جالوت و قضایای مسلمین با کفار در بدر و حنین و احد و بسیار موارد دیگر لکن در بسیاری از موارد هم حکمت و مصلحت عکس اقتضاء میکند مثل قضیه کربلا

ص: 3

و امثال آن.

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ هر جا هر چه اراده بفرماید و حکمت اقتضاء کند و صلاح بداند میکند کسی در مقابل اراده او نمیتواند عرض اندام کند.

[سوره البقرة (2): آیه 254] .... ص :6

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ گذشت در اوائل سوره بقره وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اقسام رزق و معنای آن و اقسام انفاقات لازمه و مندوبه از صفحه 210 تا صفحه 240 سی (30) صفحه بآنجا مراجعه کنید محتاج بتکرار نیست و همچنین در معنای ایمان در تفسیر یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ از صفحه 133 تا صفحه 149 شانزده صفحه مراجعه شود.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ مراد روز رستخیز است یعنی تا در دنیا هستید و میتوانید تحصیل سعادت کنید و تمام وسائل سعادت برای شما مهیا است انفاق کنید که در روز جزا دست شما کوتاه است از جمیع وسائل.

لا بَیْعٌ فِیهِ که تجارت و ابواب معاملات مسدود است که بخواهید گناه فروشی کنید و ثواب خریداری نمائید وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری سوره انعام آیه 164 و چهار موضع دیگر.

وَ لا خُلَّةٌ دوستی و محبتی هم در آخرة نیست و این جمله و لو بر نفی کلی دلالت دارد لکن باید او را تخصیص داد بآیات شریفه دیگر مثل الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ

ص: 4

لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ

زخرف آیه 67 که اهل تقوی و ایمان دوستی آنها برقرار است وَ لا شَفاعَةٌ این جمله هم مطلق است و لکن آیات مقیده و اخبار متواتره بر ثبوت شفاعت در قیامت نسبت باهل ایمان بسیار داریم و ما در جلد سوم کلم الطیب آخر کتاب صفحه 237 تا 242 آیات و اخبار و دفع اشکالات و معنای شفاعت را متعرض شده ایم مراجعه فرمائید.

وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ هم ظلم بنفس کردند که خود را مستوجب عذاب بواسطه کفر نمودند و هم ظلم بدیگران که آنها را اغواء نمودند و مانع از ایمان آنها شدند و هم ظلم بمسلمین که در مقام ستیزگی و اذیت و آزار آنها و محاربه و مقاتله با آنها بودند.

[سوره البقرة (2): آیه 255] .... ص :7

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (255)

این آیه شریفه مسماة بآیة الکرسی است و کلام در آن در چند مقام واقع میشود: مقام اول در فضیلت آن، مقام دوم در تعیین آیة الکرسی که آیا همین آیه است یا منضمّ بدو آیه دیگر تا هُمْ فِیها خالِدُونَ مقام سوم در تفسیر آن

ص: 5

اما مقام الاول اخبار در فضیلت این آیه و مثوبات قرائت آن در تعقیب صلوات و در موقع خواب و مواقع دیگر بسیار است و ما بمختصر از آنها اشاره میکنیم:

در لآلی و برهان از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده فرمود

لکلّ شی ء ذروة و ذروة القرآن آیة الکرسی

ذروة بمعنای اعلاء شیئی است و بکسر و ضمّ هر دو قرائت شده و بهمین معنا است «سنام»، و در حدیث است

(ذروة الاسلام و سنامه الجهاد)

مجمع البحرین. و از این حدیث استفاده میشود که آیة الکرسی اعظم آیات قرآن است.

و در حدیث دیگر میفرماید

(آیة الکرسی و آخر سورة البقرة کنز من کنوز الجنة)

مراد (آمن الرسول) است.

و در حدیث دیگر بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(یا علی سید الکلام القرآن و سید القرآن البقرة و سید البقرة آیة الکرسی یا علی انّ فیها خمسون کلمة فی کل کلمة خمسون برکة).

و در حدیث دیگر فرمود

(و ما انزل اللَّه آیة اعظم منها و هی اعظم آیة فی کلام اللَّه).

و در حدیث دیگر فرمود

(انّ اعظم آیة فی القرآن آیة الکرسی).

و اما مثوبات آن در لآلی اخبار بسیاری نقل کرده در مثوبات قرائت این آیه در تعقیب صلوات و در موقع خروج از بیت و در موقع رکوب المرکب و در موقع خواب و در زیارت قبور مؤمنین و در هر صباح و مساء و در سفر و برای حفظ مال از سرقت و رواج متاع در کسب و حفظ از حیوانات موذیه و رفع امراض و دفع فقر و فاقه از امور دنیوی و مثوبات اخروی، حتی دارد

(من قرء آیة الکرسی فی دبر کل صلوة لم یمنعه من دخول الجنة الّا الموت)

اشاره به اینکه بمجرد موت داخل بهشت شود بدون اینکه عذاب قبر و برزخ و أهوال روز قیامت را ببیند و چون مقام مجال

ص: 6

ذکر آنها نیست مراجعه فرمائید بلآلی باب هفتم صفحه 353 تا 355 که مضمون بعض آنها اینست که اگر صد مرتبه قرائت کند مثل کسیست که تمام عمر عبادت کرده باشد و بعد از وضوء ثواب چهل سال عبادت دارد و چهل درجه بر او بالا میبرند و چهل حوریه باو تزویج میکنند و کسی که بسیار قرائت کند قبل از موت جای او را در بهشت باو نشان میدهند و قرائت آن یک مرتبه موجب دفع هزار مکروه در دنیا و هزار در آخرت که ایسر مکروهات دنیا فقر است و ایسر مکروهات آخرت عذاب قبر است و موجب وسعت رزق و کثرت مال و حفظ از خطرات نفسانی و وساوس شیطانی و رفع احتیاج او از خلایق و موجب ارزاق او میشود من حیث لا یحتسب الی غیر ذلک از فوائد دنیوی و مثوبات اخروی. و امّا مقام ثانی: حق موافق مشهور اینست که آیة الکرسی تا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ است نه تا هُمْ فِیها خالِدُونَ.

و دلیل بر این مدّعی اوّلا تعبیر بآیة الکرسی که یک آیه است و اگر تا هُمْ فِیها خالِدُونَ بود باید تعبیر بآیات کنند چون سه آیه است نه بآیه واحده.

و ثانیا آیه مشتمله بر لفظ کرسی همین آیه است و باین مناسبت آیة الکرسی گفتند.

«ثالثا در بسیاری از اخبار در بیان فضائل آیة الکرسی تصریح دارد تا الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ مثل حدیث مروی در لآلی الاخبار از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(من قرء اربع آیات من اول البقرة و آیة الکرسی و آیتین بعدها و ثلاثة آیات من آخرها لم یر فی نفسه و ماله شیئا یکرهه و لا یقربه الشیطان و لا ینسی القرآن)

چون آیتین بعد از آیة الکرسی صریح در این است که آنها جزء آیة الکرسی نیست. و مثل حدیث عبد اللَّه بن مسعود از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود

(من قرء عشر آیات من سورة البقرة فی لیلة فی بیت لم یدخل ذلک البیت شیطان حتّی یصبح اربع آیات من اوّلها و آیة الکرسی و آیتین بعدها و خوانیمها).

و مثل حدیث مروی از آن حضرت

ص: 7

که بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(انّ فیها لخمسین کلمة فی کل کلمة خمسون برکة)

و مثل حدیث مروی در بحار از امیر المؤمنین علیه السّلام تصریح به اینکه تا الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ است و غیر اینها از اخبار.

و رابعا جمیع مفسرین از عامه و خاصه در بیان فضائل و خواص آیة الکرسی در ذیل همین آیه ذکر کرده اند و سپس آن دو آیه را متعرض شده اند.

و خامسا تصریح بسیاری از علماء باین موضوع بنحو ارسال مسلّم چنانچه در مجمع البحرین میفرماید

(آیة الکرسی معروفة و هی الی قوله وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ)

و اما کسانی که تا هُمْ فِیها خالِدُونَ گفتند بسه وجه تمسّک کردند: یکی متعارف بودن بین مسلمین. دوم در بسیاری از اخبار فرموده آیة الکرسی را بخواند تا هُمْ فِیها خالِدُونَ. سوم این همه فضایلی که برای آیة الکرسی گفته اند بواسطه اشتمال او است بر این جمله اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا و الّا آیه اوّلی چیزی که باعث این عظمت بشود در او نیست لکن این وجوه تماما مخدوش است.

اما متعارف بودن اولا دلیل نیست و ثانیا بواسطه اخباریست که وارد شده در بسیاری از موارد که آیة الکرسی را با دو آیه بعد از آن بخوانند چنانچه بعض آنها را نقل کردیم.

و اما اخبار دلیل ما است نه دلیل شما زیرا تصریح به اینکه تا هُمْ فِیها خالِدُونَ بخواند کاشف از این است که آیة الکرسی همان آیه اوّلی است و الّا احتیاج باین تصریح نداشت و این اخبار مثل همان اخباریست که میفرماید با دو آیه بعد از آن و اما ذکر فضائل: اولا وجه استحسانیت دلیل نیست مثل مناطات ظنیّه و قیاسات که بکلی در مذهب شیعه ممنوع العمل است.

و ثانیا در مقام سوم که انشاء اللَّه تفسیر آیه میشود معلوم میشود که چه اندازه عظمت دارد و لیاقت این فضائل را دارد.

ص: 8

و اما مقام سوم در تفسیر اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ گذشت در اول سوره حمد که اللَّه اسم است از برای ذات مقدّس حق که مستجمع جمیع کمالات و منزّه و مبرّای از جمیع عیوب و نواقص است و این اسم شریف بتنهایی دلالت میکند بر جمیع اسماء صفات و کلمه شریفه لا إِلهَ إِلَّا هُوَ کلمه توحید و کلمه اخلاص و کلمه طیّبه و اعلاء از جمیع اذکار شریفه و از برای او (سه دلالت است مطابقی، التزامی، اقتضایی و دال بر جمیع عقائد حقّه و اصول اسلامی است و تفصیل آن را در مجلّد اول صفحه 173 تا 175 متذکر شدیم بلکه در اینجا تقدیم کلمه اللَّه دلالت بر انحصار این شئون مذکوره در آیه شریفه بذات مقدّس حق میکند که غیر او لایق و دارای شیئی از این شئون نیست بلکه کلمه هو که از اسماء ذات است دلالت بر مقام غیب الغیوبی حضرت حق میکند.

و امّا کلمه الحیّ دلالت دارد بر انحصار حیات حقیقیة بذات اقدسش که بالذات حی است و اشاره بمقام واجب الوجودی حضرتش دارد که غیر از او سرتاسر موجودات ممکن الوجودند (و الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس)

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

(الا انّ کل شی ء ما خلا اللَّه باطل) پس حیات ممکنات حیات ظلّی است یعنی حیات نما است و تابع ذی ظلّ است و حقیقة چیزی نیست.

از حکیم الهی پرسیدند در معنی این کلمه (کان اللَّه و لم یکن معه شی ء) جواب داد (الآن کما کان) کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88.

و امّا کلمه القیّوم ذات مقدّسش قائم بالذات است که اشاره بمقام بقاء و ثبات که فناء و نیستی در او راه ندارد که معنی کلمه حق است و گذشت در شرح اسماء اللَّه که تمامی اسامی، اسامی صفات است جز سه اسم (اللَّه هو حق) و این

ص: 9

جمله مشتمل بر سه اسم است و قیام سایر موجودات باو است.

ای همه هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

هستی تو هستی پیوند نه تو بکس و کس بتو مانند نه

(اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) اینجا مقتضی بسط بسیطی است که در حکمت بیان شده لکن از وضع تفسیر خارج است موکول بمحل خود.

لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ سنة از ماده وسن واوش اعلال شده و بفارسی تعبیر بپینکی میکنند و بعضی گفتند نوم خفیف است و بعضی از برای نوم سه مرتبه قائل شدند: مرتبه اوّل ثقل و سنگینی در سرّ او را سنه گویند، مرتبه دوم در عین و چشم او را نعاس گویند، مرتبه سوم در قلب او را نوم گویند. و علامت نوم اینست که اگر غالب بر حاستین شد سمع و بصر نوم است اما بر بصر تنها نوم نیست بعضی اعتراض کردند که مقتضای قاعده باید بگوید «لا تأخذه نوم و لا سنة» زیرا از اعلا بادنی سیر میشود چون اگر سنة عارض نشود نوم بطریق اولی عارض نمیشود و لا عکس، و جواب دادند که چون سنة تقدم زمانی و تقدم رتبی دارد او را قبلا ذکر فرموده.

و تحقیق مطلب آنکه ذات اقدس ربوبی محل حوادث واقع نمیشود و تغییر در ساحت قدس او روا نیست زیرا تغییر از لوازم ممکن و لوازم حادث است کل متغیر حادث زیرا مفهوم تغییر اینست که قبل از حدوث تغیّر نبوده این حالت پس از آن بود شده و همین معنای حادث است و چون تغییر موجب احتیاج است و احتیاج از لوازم امکان است با ساحت قدس واجب الوجود سازش ندارد و صفات جلالیه حضرت حق که مرکب نیست جوهر عرض جسم و سایر صفات سلبیه در ذات

ص: 10

او روا نیست بلکه عنوان صفت و موصوف هم غلط است

(و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انّه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزأه الی آخر الخطبة)

از امیر المؤمنین علیه السّلام است.

و بالجملة کلمه حیّ دال بر جمیع صفات ذاتیه و کلمه قیّوم دال بر صفات فعلیه و این جمله دال بر صفات سلبیه که عبارت از صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه است و ذکر این دو بخصوص (سنة و نوم) بمناسبت اینست که اینها از اسباب غفلت و فطور و سستی در عمل است و منافی با قیّومیت است و تعبیر باخذ یعنی اینها عارض نمیشوند و خداوند مقهور این عوارض نیست چون مورث عجز هستند و سلب قدرت میکنند و قادر متعال منزّه و مبرّا است از عجز و ناتوانی.

و بالجملة وجه تقدیم سنة بر نوم اینست که متعارف است بگویی خداوند هیچ تغییری در ساحت قدسش روا نیست نه کوچک نه بزرگ و فطوری در او نیست نه ضعیف نه قوی و غفلت عارض وی نمیشود نه جزئی نه کلی.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ این جمله دلالت دارد بر توحید افعالی بواسطه تقدیم کلمه له که احدی مالک شیئی نیست و تمام آنچه در آسمانها و زمین است ملک طلق الهیست چون تمام مخلوق و مصنوع او هستند و خالق و صانع و موجد و محدث و بارع آنها ذات مقدس او است و بس و این ملکیتهای ظاهری تمام جعلیّت بجعل حق و اموریست اعتباریه که قائم بید معتبر است و معتبر خداوند است ولی ملکیت حقّه حقیقیّة مختص باو است.

و گذشت که مراد از سماوات عوالم بالا است که تمام این کرات جویّه و منظومه های شمسیّه یکی از آنها است و فوق آنها عوالمی است که جز ذات اقدسش و کسانی که بآنها افاضه علم فرموده خبری از آنها ندارند و موجودات در این عوالم چیست از عالم مجردات و مادیات و اصناف ملائکه و جن و انس و حیوانات و نباتات

ص: 11

و جمادات از جواهر و اعراض و بالجمله جمیع ممکنات تماما مملوک او هستند.

مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ من استفهام انکاریست در مقام نفی یعنی احدی نیست که بتواند نزد خدا شفاعت کند مگر باذن او و این جمله ردّ جمیع طبقات کفّار است که مشرکین بتهای خود را شفیع میدانند. یهود موسی را، نصاری عیسی را، عبده شمس و کواکب و آتش و ملائکه و جنّ و سایر معبودات باطله خود را امید شفاعت دارند، بلکه شفاعت مختص بکسانیست که دین آنها مرضی الهی باشد لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی و آن اهل ایمان هستند الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً سوره مائده آیه 3.

و بالجمله شفاعت هر که هر که نیست اوّلا شفیع باید اجازه داشته باشد یکی را اجازه میدهند یک نفر را شفاعت کند تا ملیون ملیون.

و ثانیا اشخاصی که شفاعت میشوند باید قابلیت شفاعت داشته باشند که اهل ایمان باشند.

و ثالثا باید یک تماس و ارتباطی با شفیع داشته باشند.

و رابعا باید عملی از آنها صادر شده باشد که مثوبت آن اینست که مورد شفاعت شوند.

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ علم خداوند غیر متناهیست و حدی برای طرفین آن نیست از کثرت، ازلیست اول ندارد، ابدی است آخر ندارد.

ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ اشاره بماقبل است الی غیر النهایه وَ ما خَلْفَهُمْ اشاره بما بعد است الی غیر النهایة، و این جمله تهدید است که باعمال گذشته و آینده شما آگاهست.

و علم اشرف صفات و عین ذات است و گذشت که بسیاری از صفات از مصادیق

ص: 12

علم است: سمیع، بصیر، مدرک، مرید، حکیم و خبیر.

وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ کلمه بِشَیْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ نکره در سیاق نفی است افاده عموم میکند دلالت میکند بر اینکه ممکن از اشرف ممکنات تا اخسّ آنها همین نحوی که در وجود محتاج بموجد هستند در جمیع کمالات که اشرف آنها علم است هم محتاج بمفیض علی الاطلاق هستند که بآنها افاضه فرماید هر کسی را بمقدار قابلیت و ظرفیّت و لیاقت و استعداد.

و افاضه علم تارة بدون اسباب ظاهریه است مثل علوم ملائکه و انبیاء و ائمه علیهم السلام، یا بواسطه ملک و وحی یا بدون واسطه و از این قبیل است الهامات الهیه که بقلوب علماء صلحاء مؤمنین میشود که

(العلم یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

و تارة باسباب ظاهریه مثل علومی که از انبیاء و ائمه ببیانات شافیه و آیات قرآنیه و اخبار بامّت و ملّت و رعیت رسیده چه راجع بعلوم دینیه یا دنیویه که محتاج بزحمت تحصیل و سؤال از علماء و دانشمندان است و مثل علوم هندسیه که آنها هم محتاج بتحصیل است از اساتید، و یک قسم علوم طبیعیه است که خداوند در طبیعت انسان و حیوانات بلکه در نباتات و جمادات بلکه در جمیع ذرّات عالم قرار داده هر یک را بمقدار محدودی و بالجمله تماما مستند بافاضه او است و در کلمه إِلَّا بِما شاءَ مندرج است. و علم که اشرف صفات است این است پس سایر صفات و کمالات هم بطریق اولی ممکن از خود ندارد محتاج بعنایت او است.

بلی صفات نقص و عیب از احتیاج و فقر و صفات رذیله و اعمال سیّئة از خود عبد است چون سر تا پا نقص است ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ نساء آیه 81.

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کرسی در لغت چیزی است که سلاطین و اعاظم بر آن جلوس میکنند و استعارة از هر امر خطیریست که شخص آن را حائز باشد

ص: 13

فلان بر کرسی سلطنت یا کرسی ریاست یا کرسی علم مستقر گردید.

و مراد از کرسی در این مقام چیست هر کسی چیزی گفته، عقیده حکماء طبیعی تا چندی قبل این بود که کرسی عبارت از فلک هشتم است که تعبیر بفلک ثوابت میکنند که محیط بر سماوات سبع که افلاک سیارات میباشد و عناصر اربعه و عرش فلک نهم است که محیط بر کرسی است.

و چون این عقیده فاسد و عاطل است بواسطه استکشافات جدید بلکه گفتیم قبلا که تمام کرات جوّیه از ثوابت و سیارات و جمیع این منظومات شمسیه در فضای خود عبارت است از سماء دنیا که میفرماید إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصّافات آیه 6، و فوق اینها عوالمیست که جز خدا و راسخین در علم نمیدانند که تعبیر بشش آسمان یعنی عالم بالا و فوق آنها عالمیست محیط بکرسی و آنچه بر آنها محیط است تعبیر بعرش.

چنانچه در اخبار بسیاری که در برهان و غیر آن مذکور است که

(کلّ شیئی فی الکرسی و العرش اعظم من کرسی)

و در پاره ای از اخبار و کلمات از کرسی تعبیر کرده اند بعلم الهی که محیط است بجمیع آسمانها و زمین و آنچه در آنها است و همین معنا را در عرش هم کرده اند.

چنانچه در حدیث مفضّل که ابن بابویه مسندا روایت کرده از حضرت صادق علیه السّلام که سؤال کرد از آن حضرت از عرش و کرسی حضرت فرمود

(العرش فی وجه هو جملة الخلق و الکرسی وعاؤه و فی وجه آخر العرش هو العلم الّذی اطّلع اللَّه علیه انبیائه و رسله و حججه و الکرسی هو العلم الذی لم یطّلع علیه احدا من انبیائه و رسله و حججه علیه السّلام)

و البته این تفسیر از بواطن قرآن است منافی با ظاهر نیست چنانچه از خود حدیث میتوان استفاده کرد از کلمه (فی وجه و فی وجه آخر).

وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما یعنی مشقّت و سنگینی بر خداوند ندارد نگاهداری

ص: 14

آسمانها و زمین چون قدرت حق نسبت بتمام ممکنات علی السواء است، خلقت عرش و آنچه در او است با خلقت پشه یکسان است، تمام بمجرد اراده و مشیّت موجود میشوند إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ نحل آیه 42، بلکه احتیاج بکلمه کن هم ندارد بمجرد اراده و ایجاد که امر ربطی است بین (موجد) یکسر و (موجد) بفتح و در لسان حکماء تعبیر بوجود منبسط میکنند موجود میشود نه احتیاج باسباب و آلات دارد نه مدّت میخواهد و نه فکر و تأمّل و همین نحوی که ایجاد باراده است نگاهداری و حفظ هم باراده است و افناء هم چنین است وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ در مجلّد اول صفحه 171 در ذکر رکوع و سجود معنای علی و عظیم گذشت که در توحید صدوق (ره) از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود در معنی عظیم

رفیع لا یقدر العباد علی صفته و لا یبلغون کنه عظمته لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر.

و در مجمع (العلی عن الاشباه و الاضداد و الامثال و الانداد و عن امارات النقص و دلالات الحدوث)، و بالجملة علیّ و عظیم و کبیر و رفیع متقارب المعنی است و از صفات ذاتیه ثبوتیه است و عین ذات است مثل علم و قدرت و سایر صفات ذاتیه چه صفات محضه باشد و چه صفات ذات اضافه.

ص: 15

[سوره البقرة (2): آیه 256] .... ص :18

لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (256)

اکراه بمعنی اجبار است که کسی را وادار کنند بر فعلی که بدون اختیار از او صادر گردد. و در حدیث رفع یکی از نه چیزی که از این امّت برداشته شده (ما استکرهوا علیه) است که اگر کسی عملی از روی کره و جبر از او صادر شد مسئولیتی ندارد و آثار هم بر او مترتّب نمیشود، مثلا جبرا و کرها بفروشد یا بخرد یا ازدواج کند یا عمل زشتی از او صادر شود آن معامله و ازدواج صحیح نیست مگر بعد از زوال اکراه باختیار امضاء و اجازه کند و گناهی هم بر او نیست.

و این آیه دلیل روشنی است بر ردّ جبریّه که گفته اند انسان در قبول اسلام یا کفر یا عبادات و معاصی و سایر افعال مجبور است خداوند کسی را اکراه و اجبار نفرموده در دین هر که قبول نمود باختیار خود قبول نموده و هر که ردّ نمود بسوء اختیار خود رد کرده لذا میفرماید لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ.

(لا) نفی جنس است، و بنا بقول نحویّین خبرش محذوف است که (موجود) باشد یعنی (لا اکراه موجود فی الدین) لکن گذشت در کلمه توحید که در این نمره موارد (لا) برای نفی حقیقت است مثل (لا اله الا اللَّه)،

لا فتی الّا علیّ لا سیف الّا ذو الفقار

، لا سخاء الّا فی العرب) و امثال اینها و اسم و خبر نمیخواهد مثل کان و لیس تامّه (کان زید و لیس عمر) پس معنی اینست که حقیقت اکراه در دین نیست چون دین عبارت از امر قلبی و اعتقاد باطنی و یقین قلبیست و آن قابل اکراه نیست حتّی بر ظاهر اسلام و اقرار بزبان و عمل بارکان را هم خداوند کسی را مجبور نفرموده و موضوع جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و اجراء حدود برای دفع فساد

ص: 16

و جلوگیری از برای سرایت بمسلمین است.

و از برای اکراه معانی دیگری است مثل اینکه بگویی فلان کار مکروه است یعنی تنفّر طبع مقابل ملایمت با طبع و مکروه در باب احکام خمسه چیزیست که مفسده غیر ملزمه دارد مقابل واجب و حرام و مستحبّ و مباح زیرا اگر مصلحت ملزمه دارد واجب است و مصلحت غیر ملزمه مندوب و مفسده ملزمه حرام و غیر ملزمه مکروه و اگر مصلحت و مفسده ندارد یا تساوی است مباح.

قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ رشد عقل کامل است که پی بردن بمصالح و مفاسد افعال رشد عقلی دارد در مقابل سفاهت که درک مصالح و مفاسد نمیکند فلان سفیه است و در مقابل غیّ که مصلحت را مفسده میپندارد و مفسده را مصلحت، حقّ را باطل و باطل را حق، هدایت را ضلالت و بالعکس، ایمان را کفر و بالعکس و هکذا و خداوند عالم بواسطه افاضه عقل که درک حسن و قبح و خیر و شرّ و نفع و ضرر و صلاح و فساد و مصلحت و مفسده را میکند و بواسطه ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام که بندگان را دلالت بجمیع منافع شخصیه و نوعیه دنیویه و اخرویه فرموده و آنها را متنبّه بجمیع مضارّ شخصیه و نوعیه دنیویه و اخرویه نموده ببیانات واضحه و ادلّه محکمه متقنه و مواعظ کافیه شافیه و معجزات باهره رشد را از غیّ جدا کرده و راه عذری برای کسی باقی نگذاشته و حجّت را بر همه تمام فرموده، هر که راه حقّ را بپیماید از روی منطق و بیان باشد و هر که در باطل سیر کند از روی عناد و جهل و سایر صفات خبیثه باشد إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً سوره دهر آیه 3.

فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ طاغوت از طغیان و سرکشی و زیاده روی مصدر است در قرآن بر مفرد و جمع هر دو اطلاق شده یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ نساء آیه 63، که ضمیر به مفرد است مرجعش طاغوت

ص: 17

و در آیه بعد میآبد در کلمه یُخْرِجُونَهُمْ ضمیر جمع بطاغوت برمیگردد و در مقام اسم مصدر است اطلاق بر هر رئیس کفر و ضلالت میشود، شیطان رؤساء کفر، قضات جور ارباب ضلالت.

و اصل آن (طغیوت) بوده لام الفعل قلب بعین الفعل و بالعکس شده (طیغوت) بر خلاف قیاس چنانچه در السنه بسیاری در عرف تزویج را تجویز میگویند.

و در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام طاغوت را بشیطان تفسیر فرموده از باب بیان مصداق است، و لذا در کافی از حضرت صادق علیه السّلام بروایت ابو بصیر است فرمود

(کل رایة ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت).

پس بعد از اینکه در دین اکراهی نیست و حق و باطل از هم ممتاز هستند و مبین و واضح و روشن پس هر کس بطاغوت کافر گردد و جمیع دعات باطله را کنار گذارد و دعوت آنها را اجابت نکند و ایمان بخدا داشته باشد و راه حق را بپیماید و در صراط مستقیم ثابت قدم باشد و مصداق وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ باشد فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی

تمسّک: اعتصام و گرفتن و چنگ زدن است. و عروة: ریسمان و حبل و تناب است. و وثقی: محکم و مستحکم است. این کس چنگ زده است بتناب محکم الهی بحق و اهل حق.

و در بعض اخبار امیر المؤمنین علیه السّلام را عروة الوثقی گفتند، و در بعضی ائمه طاهرین علیه السّلام را که فرمودند

(نحن العروة الوثقی)

از باب بیان اظهر مصادیق است و الّا تمام دعات حق بلکه تمام دستورات الهیه و طرق حقّه عروة الوثقی است.

لَا انْفِصامَ لَها حق ثابت میماند و باطل از بین میرود وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً بنی اسرائیل آیه 83 لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ پس ریسمان محکم الهی پاره شدن و انفصام ندارد دین

ص: 18

حق برجا است و برپا است.

چراغی را که ایزد بر فروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد

یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ صفّ آیه 8.

وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ بیانش گذشت مکررا معنای سمیع و علیم.

[سوره البقرة (2): آیه 257] .... ص : 21

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (257)

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا ولیّ از ماده واو و لام و یا در اصل لغت بمعنی قرب است و نظر به اینکه از برای قرب اقسامیست لذا از برای ولیّ اطلاقاتیست مثلا اطلاق بر سیّد و عبد هر دو میشود چون سیّد مالک و آمر عبد است از دیگران بعبد نزدیکتر است و عبد چون در تحت اطاعت سید و امتثال اوامر او است بسید از دیگران نزدیکتر است و همچنین اطلاق بر خداوند و بر عباد هر دو میشود بمناسبت اینکه خداوند ببندگان نزدیک است که تدبیر امور آنها و نصرت و حفظ و نحو اینها میکند، و بنده بخدا نزدیک است بواسطه اینکه اطاعت و امتثال اوامر و نواهی او را میکند، می گویی اولیاء اللَّه بامام و مأموم هر دو اطلاق میشود بواسطه قرب هر یک بدیگری، از جهتی ائمه اولیاء هستند نسبت بشیعه بواسطه وجوب اطاعت آنها و مودّت آنها و شیعه بواسطه اطاعت و محبت و نحو اینها.

ص: 19

و اگر متعدّی بعن باشد بمعنی اعراض و دوری است مثل اینکه می گویی تولی عنه یعنی دور شد از او، و ولیّ در این آیه شریفه بمعنی ولایت و صاحب اختیاری و نصرت و یاری و حفظ و عنایت و هدایت و ارشاد و دلالت و توفیق و امثال اینها است.

و ولیّ باین معنی یعنی اولی بتصرف و صاحب اختیاری مراتبی دارد: ولایت ذاتیه مختص بخداوند. و ولایت جعلیه که خداوند کسی را بر دیگری ولایت دهد آنهم مطلقه و مقیّده، عامه و خاصه، کلیه و جزئیه. و ولایت مطلقه عامه کلیه مختص پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین است، در آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا که در شأن أمیر المؤمنین علیه السّلام در موقع خاتم بخشی آن نازل شد بهمین معنی است، و پس از آنها ولایت حاکم و پدر و جدّ و قیم منصوب از قبل آنها و پس از آن ولایت وارث در ارث و خون و تجهیزات میت و امثال اینها و ولایت زوج نسبت بزوجه و سید نسبت بعبد و غیر اینها تا ولایت مالک بر ملک خود و بر نفس خود باندازه ای که خداوند جعل فرموده.

و تخصیص این ولایت را باهل ایمان برای اینست که غیر آنها را بخودشان واگذار کرده و از مقام قرب الهی دور و مطرود شده اند که معنی لعن و تبعید از رحمت و عنایت او است.

یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ظلمت بمعنی تاریکی مقابل نور که بمعنی روشنی است و تقابل بین نور و ظلمت تقابل سلب و ایجاب است اگر مراد از ظلمت عدم نور باشد، یا تقابل عدم و ملکه است اگر مراد عدم نور از جایی که قابل و شأنیت نور داشته باشد، یا تقابل تضاد است اگر ظلمت امر وجودی باشد چنانچه در حدیث است

(سبحان اللَّه جاعل الظلمات و النور)

مجمع البحرین.

و ظلمت باعتباراتی اقسامی دارد: ظلمت کفر، ظلمت جهل. ظلمت اخلاق رذیله

ص: 20

ظلمت معاصی. در مقابل نور ایمان و نور علم و نور صفات حمیده و نور عبادت و اقسام دیگر و خداوند مؤمنین را از جمیع این نوع ظلمات بیرون برده و در نور ایمان و علم و صفات حمیده و اعمال صالحه داخل فرموده و آنها را هدایت و ارشاد و توفیق و سعادت مرحمت کرده و قلوب آنها را نورانی نموده و از ظلمت قبر و قیامت نجات بخشیده.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا چه کفر اصلی مثل مشرکین و یهود و نصاری و چه کسانی که در حکم کفّار هستند یا بپاره ای از دستورات الهی کافر شدند مثل منکرین ولایت و غاصبین امامت و مبغضین و معاندین اهل بیت عصمت و طهارت و منکرین بعضی از ضروریات دین و شریعت و سایر طبقات اهل ضلالت و بدعت و غوایت.

أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ شیطان و رؤساء اهل ضلالت و سلاطین کفر و جور و امراء ظلم و دعات باطل اولیاء اینها هستند و در جان و مال و عرض و دین آنها متصرف هستند و اینها در تحت اطاعت آنها بسر میبرند و تمکین میکنند.

یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ [اشکال اینها در نور نبودند تا اینکه از نور اینها را خارج کنند بلکه دائما در ظلمات بوده اند.

[جواب خداوند بتمام آنها عقل افاضه فرموده که درک حسن و قبح و خیر و شرّ و نفع و ضرر را بکنند و بر آنها انبیاء فرستاد و کتابها نازل فرمود و احکام جعل نمود و راه سعادت و شقاوت را بآنها ارائه داد و تمام اسباب وصول را بر آنها فراهم کرد که اگر آنها را بخود واگذارده بودند مقتضیات سعادت در آنها بطور اکمل فراهم بود لکن شیاطین انسی و جنّی و مبلّغین سوء و دعات باطل و خبث نفس و عناد و عصبیّت و هزار موانع دیگر اینها را در ظلماتی انداخت که بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ سوره نور آیه 4.

أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ شرحش گذشت.

ص: 21

[سوره البقرة (2): آیه 258] .... ص : 24
اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (258)

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَ لَمْ تَرَ بمعنی (الم تعلم) و چون علم نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بما کان و ما یکون تعلّق گرفته میدانست قضیّه ابراهیم را بلکه مکرّر متذکّر شده ایم که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او مظهر تامّ اتمّ جمیع صفات الهیه هستند: سمیع، بصیر، حاضر، ناظر، محیط بجمیع گذشته و آینده هستند. میدید قضایای ابراهیم علیه السّلام را و مراد از الّذی نمرود است که اول پادشاهان است و در لسان عجم کیومرس است و تمام قسمت معموره زمین تحت سلطنت او بود و پدرش کنعان بود و چهارصد سال بحال جوانی عمر کرد و اول کسی بود که دعوی ربوبیت کرد و بتها را هم خدا میدانست و در زمان او ابراهیم مبعوث برسالت شد و او را دعوت فرمود بخدای متعال او مطالبه دلیل کرد از ابراهیم بر ربوبیت خدا و معنی حاجّ مطالبه حجّت است و کلمه فِی رَبِّهِ یعنی فی اثبات وجود ربه.

أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ که مراد سلطنت و مال و منال و جاه است و تمام نفوس در تحت فرمان او بودند و اوّلین از جبابره و سلاطین کیانی است.

إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ زمانی که ابراهیم در مقام اقامه حجت و بیان دلیل بر اثبات صانع بر آمد فرمود:

رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ احیاء و اماته از افعال مختصه حضرت باری است مثل خلق و رزق و صحت و مرض و غنا و فقر و عزت و ذلت و نحو اینها.

و مراد از احیاء افاضه روح است در بدن و از اماته قبض و اخذ و اخراج روح

ص: 22

است از بدن، نمرود گمانش این بود که احیاء آدم زنده که محکوم بقتل است او را نکشند، و اماته اینست که غیر محکوم بقتل او را بکشند لذا این عمل را انجام داد و در جواب ابراهیم (قال انا احیی و امیت) غافل از اینکه احیاء و اماته بدن بی روحی را روح دهند و با روحی را روحش را بدون اسباب اخذ کنند، و چون این کلام از نمرود جاهلانه بود و کاشف از بی شعوری و بی ادراکی او بود حضرت ابراهیم علیه السّلام دلیل دیگری روشن تر و واضح تر بر او اقامه فرمود:

(قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ) چون حرکت زمین حرکت وضعی او که دور خود میچرخد خورشید از طرف مشرق ظاهر میشود، و اگر نمرود قدرت داری زمین را برگردان تا خورشید از طرف مغرب ظاهر گردد.

[اشکال .... ص : 25

نمرود را میرسید که همین تقاضا را از ابراهیم علیه السّلام کند که خدای تو شمس را از مغرب ظاهر نماید.

[جواب .... ص : 25

اولا نمرود مدرسه نرفته بود و شعور و ادراک این مناقشات را نداشت.

و ثانیا اگر تقاضا میکرد خداوند از باب معجزه بدست ابراهیم قادر بود بر آن و رسوایی نمرود بر همه ظاهر و هویدا میشد، نمرود ترسید که اگر بگوید و ابراهیم علیه السّلام عملی نماید دیگر برای او چیزی نمیماند، چنانچه خداوند بر یوشع بن نون علیه السّلام و بر حضرت امیر علیه السّلام خورشید را برگردانید.

و ثالثا نمرود را از بیان ابراهیم یقین حاصل شد لکن زیر بار نرفت و لذا در مقام کشتن خدای ابراهیم برآمد و آن تخت و کرکس ها را بطرف بالا برد و تیر

ص: 23

رها کرد که بخدای ابراهیم اصابت کند.

فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ بهت بمعنی حیرت است که نتواند جواب بگوید و نتواند انکار کند و این بهت غیر از بهتان است که کسی دروغی بکسی ببندد که مسلّما از غیبت اشدّ است زیرا هم مضارّ غیبت را دارد و هم مضارّ کذب و هم تأثیر در قلب مغتاب بیشتر میکند زیرا غیبت و لو انسان را متأثّر میکند لکن پیش خود خود را ملامت میکند که چرا کردم تا مردم عقب سرم بگویند، و اما بهتان بسیار او را متألّم میکند زیرا نکرده باو افتراء ببندند وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ بآن مراتب هدایت که موجب ایصال شود، و اما هدایت که ارائه طریق باشد باعطاء عقل و ارسال رسل و اقامه حجج و نحو اینها بر تمام یکسان است وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی سوره فصّلت آیه 16، إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً دهر آیه 3.

[سوره البقرة (2): آیه 259] .... ص : 26

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (259)

این آیه شریفه در بیان امکان معاد است در ردّ کسانی که استبعاد میکنند که انسان بعد از آنی که پوسیده و ریسیده شد و اجزاء بدنش متفرّق شد چه نحوه

ص: 24

دو مرتبه مجتمع میشود و صورت نوعیه ترابیه او تغییر میکند و صورت انسانیت پیدا میکند و گفته اند که «اقوی ادلّه امکان وقوع شیئی است».

خداوند اثبات این موضوع را میکند که در دنیا واقع شده در موارد بسیاری که از آن جمله این مورد است لذا میفرماید:

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ و ما مکرّر گفته ایم هم در مقدمات و هم در ضمن آیات که سیاق در قرآن معتبر نیست زیرا که سور قرآنیه و آیات شریفه آنها باین نحوی که تدوین شده باین ترتیب مسلّما نازل نشده اینها متفرّقا و نجوما نازل شده باین نحو جمع آوری کردند لکن کلمه (او) در این آیه البته مربوط است بآیه دیگری که در این جهت نازل شده، و این مناسبت با آیه قبل که محاجّه ابراهیم با نمرود که در مقام اثبات وجود بازی است ندارد و آنچه بنظر میرسد و اللَّه یعلم مناسبت با آیه بعد دارد که وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ الایه باشد و این آیه پس از آن نازل شده که هر دو در مقام اثبات امکان معاد است، در تدوین تقدیم و تأخیر شده. و اختلاف است بین مفسّرین که مراد از کَالَّذِی مَرَّ کیست بعضی گفتند خضر است و بعضی ارمیاء پیغمبر و بعضی عزیر و اخبار در این باب هم مختلف است چنانچه در بحار مجلّد پنجم در باب قصص ارمیا و دانیال و عزیر و بخت نصر ذکر فرموده، و همچنین مراد از قریه چه قریه است بیت المقدس است یا ارض المقدسه یا قریه که سابقا ذکر شد در آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ الآیه اختلاف است.

و همچنین اختلاف است در سبب هلاکت اهل این قریه آیا بمرض طاعون بوده یا بتسلّط بخت نصر بر آنها و قتل آنها یا سبب دیگری داشته.

و همچنین در زمان وقوع این قضیّه مقارب با زمان سلیمان بوده یا بعد از قتل حضرت یحیی یا بعد از حضرت موسی اختلاف است.

ص: 25

لکن این اختلافات در تعیین مورد و شأن نزول است مربوط بتفسیر نیست و ما از این اختلافات چیزی که موجب اطمینان باشد بدست نیاوردیم زیرا کلمات مفسّرین که اعتبار ندارد اخبار هم نوعا ضعیف است بلکه در بعض آنها تناقض و تنافی در صدر و ذیل آن پیدا میشود. بلی حدیث مفصّلی در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مختصر مفاد آن اینست که آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان مدتی در بنی اسرائیل بود پس از آن مدتی غائب شد باز ظاهر گردید و مدتی بین آنها بود سپس با آنها وداع کرد و گفت دیگر ملاقات نزد صراط و بخت النصر بر بنی اسرائیل مسلط شد و رجال آنها را کشت و اطفال را اسیر کرد و از ابرار چهار نفر را برای خود انتخاب کرد که از آن جمله دانیال باشد و نود سال دانیال نزد بخت النصر بود بخت النصر دید بنی اسرائیل بدانیال نظر دارند او را در چاه انداخت و شیری هم در آن چاه انداخت که او را بدرد لکن شیر متعرض او نشد و خداوند بتوسط یک نبی از انبیاء بنی اسرائیل برای او طعام و آب میآورد تا شبی بخت النصر خواب دید ملائکه بسیار در آن چاه نزول میکنند و بدانیال بشارت فرج میدهند بخت النصر از کرده خود پشیمان شد او را بیرون آورد و امور مملکت را باو محول کرد و امر قضاوت را باو واگذار نمود تا زمانی که دانیال از دنیا رفت و جانشین خود عزیر را معین کرد و عزیر هم مدتی از میان بنی اسرائیل غائب شد و صد سال طول کشید که شرح آن را در آیه متعرض میشویم باز برگشت و تا زمانی که رحلت نمود دیگر انبیاء بعد از آن نتوانستند میان بنی اسرائیل بمانند از کثرت فساد و طغیان و کفر و شرک که در آنها پیدا شد و این فساد در تزائد بود تا زمانی که حضرت یحیی بدنیا آمد تا آخر حدیث.

و از این حدیث استفاده میشود که این قضایا مدتهای مدید قبل از یحیی بوده تقریبا حدود چهار صد سال مربوط بخون یحیی نیست رجوع بتفسیر کنیم.

ص: 26

وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها خاویة از خوی بمعنی سقوط، و عرش بمعنی سقف است یعنی سقف منازل قریه سقوط کرده بود یا جدار آن و دیوارها پس از سقوط سقف بر روی سقف سقوط کرده بود، اشاره به اینکه این شهر بکلّی منهدم و خراب شده و تمام اهلش هلاک شده بودند که حضرت عزیر بر این شهر عبور کرد.

قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها انّی استفهام از نحوه آن است یعنی چه نحوه خداوند زنده میکند که اصل معاد را معتقد بود لکن نحوه آن را نمیدانست مثل اینکه مایل بود مشاهده کند، و ممکن است از راه تعجب باشد که نحوه آن را هم میدانست ولی تعجب میکرد مثل اینکه بگویی خداوند چه قدرت نمایی کرده این استخوانهای پوسیده و این ابدان خاک شده را دو مرتبه زنده میکند و مشار الیه هذه و مرجع ضمیر موتها قریة است لکن مراد اهل قریه است مثل وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها یوسف آیه 82، که مراد اهل قریه است، فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ خودش مرد صد سال طول کشید.

ثُمَّ بَعَثَهُ خداوند او را زنده کرد.

قالَ کَمْ لَبِثْتَ قائل یا خداوند است بوحی الهی یا ملک است فرستاده او یا انسانیست که مشاهده کرده بود و ظاهر اول است.

قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ در اخبار دارد زمان اماته اوائل روز بود و زمان احیاء اواخر روز، تصوّر کرد که همان روز است گفت یک روز بعدا متوجه شد که هنوز چیزی از روز باقی مانده گفت بعض روز.

قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ در حدیث است که موقع اماته پنجاه سال داشت و بهمان سنّ پنجاه سالگی مبعوث شد و در موقع اماته زوجه او حمل داشت و در موقع احیاء فرزند او صد ساله بود و پسر پنجاه سال بزرگتر از پدر بود، و در بعض اخبار

ص: 27

برادری داشت که با هم بدنیا آمده بودند و با هم از دنیا رفتند پس از پنجاه سال بعد از احیاء آن او صد سال داشت و برادر دویست سال.

فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ و در مجمع نقل کرده که طعام او تین و عنب بود و شراب او عصیر، و در بعض اخبار قتر بود طعامش که ظاهرا گوشت مطبوخ بوده و عصیر شرابش بود و هر چه بوده بفساد نزدیک بوده.

لَمْ یَتَسَنَّهْ بمعنی عدم تغیّر که سنوات زیاد که صد سال بوده در طعام و شراب تو تأثیر نکرده و با کمال طراوت باقی مانده، و تعبیر بمفرد با اینکه طعام و شراب دو چیز است باعتبار مجموع است که ذخیره کرده بود.

وَ انْظُرْ إِلی حِمارِکَ که مرکب سواری او بود، ممکن است که حمار او هم زنده بهمان حالت محفوظ مانده باشد و ممکن است او هم خاک شده باشد و زنده شده باشد و او مشاهده کرده، وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ که حضرتش بزرگترین دلیل بوده بر اثبات معاد که پس از مردن زنده شده باشد و معجزه او بود که دلیل بر صدق نبوّتش بود بلکه دلیل قوی بر مسئله رجعتست و همین منشأ شد که ضعفاء یهود در او غلوّ کردند وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ و مثل نصاری که در عیسی غلوّ کردند وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30، و مثل غلوّ در حقّ علی و ائمه طاهرین علیهم السلام بواسطه معجزات باهرات که از آنها صادر میشد.

وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ بعضی گفتند عظام خودش بود که اولا خدا چشم او را آفرید و نگاه میکرد بعظام خود و بعضی گفتند عظام حمارش بود، لکن ظاهر آیه عظام اهل قریه است چون این خطاب بعد از احیاء او و بعد از نظر بطعام و شراب خود که تغییر نکرده و نظر بحمارش و اینکه وجودش آیت و دلیل است بر ناس فرمود نظر بعظام کن و اصلا همین موضوع را طالب بود که چه نحوه خداوند اینها را

ص: 28

زنده میکند بالعیان مشاهده کرد که این عظام پوسیده را کَیْفَ نُنْشِزُها که ذرّات اجزاء بدنیه آنها بصورت لحمیّت باطراف عظام احاطه نمود.

نشز بمعنی رفع چنانچه میفرماید وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا مجادله آیه 12، یعنی نهوض و بلند شوید از مجلس نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلم.

و بمعانی دیگر هم در قرآن اطلاق شده مثل نشوز مرأة یعنی مخالفت زوج وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ نساء آیه 38. و نشوز زوج بمعنی ضربه وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً الایه نساء آیه 127.

یعنی عظام را از روی زمین بلند میکنیم ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً کسوه لباس پوشش که لحوم پوشش و لباس عظام است.

فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ کیفیت احیاء موتی را از احیاء خود و حمارش و احیاء عظام نخرة و اجساد بالیه قال عزیر یا ارمیا که مرور بر قریه کرده بود اعلم بعین یقین که عینا مشاهده نمودم که مقام عین الیقین است.

أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تفسیرش واضح است.

[سوره البقرة (2): آیه 260] .... ص : 31

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (260)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ و او عاطفه ظاهرا عطف بر جمله مذکوره در کیفیت محاجّه نمرود با ابراهیم إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ الایه و همین یکی از

ص: 29

شواهد است که در آیه قبل ذکر شد در جمله أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ که این آیه بعد از آیه وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ بوده و آن بعد از محاجه با نمرود بوده وسط این دو آیه تدوین شده و این دو آیه کمال ارتباط را با هم دارند.

رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی سؤال از اصل احیاء موتی نبوده بلکه از کیفیت آن بوده برای اینکه با امثال نمرود در کیفیت احیای موتی استدلال کند چون کیفیت اماته احیاء را تماما دیده بودند ولی کیفیت احیاء موتی را تا زمان ابراهیم احدی مشاهده نکرده و اولین احیاء موتی همین قضیه ابراهیم است اگر چه بعد از ابراهیم بسیار واقع شده چنانچه در آیات سابقه ذکر شد.

و در بعض اخبار است که ابراهیم میخواست مقام خلّت و استجابت دعا را درک کند و ممکن است این جهت از بواطن قرآنی باشد و الّا ظاهر همان است که ذکر شد.

و اینکه خداوند خطاب باو فرمود قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ استفهام تقریری است که حضرت ابراهیم در جواب بگوید قالَ بَلی که کسی توهّم نکند که سؤال ابراهیم العیاذ باللّه از جهت شکّ در معاد بوده زیرا ادنی افراد مسلمین بلکه تمام ملیین معتقد بمعاد هستند چه رسد پیغمبر او العزم آنهم مثل ابراهیم که بعد از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل از جمیع انبیاء است.

وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی اطمینان قلب در محاجه با کفار در بیان کیفیت احیاء بوده نه در ایمان بمعاد و شاید در محاجه با نمرود که نمرود گفت أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ حضرت ابراهیم علیه السّلام در جواب او سکوت فرمود و دلیل دیگر اقامه کرد که فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ برای این بود با اینکه میتوانست بفرماید این عمل تو نه اماته حیّ و نه احیاء میت است میخواست از خداوند کیفیت احیاء را سؤال کند و مشاهده کند که برای نمرود بحسّ و و جدان ثابت کند نه بدلیل و

ص: 30

برهان چون دلیل و برهان برای شخص مکابر که بگوید از کجا می گویی خدا مرده را زنده میکند چندان تأثیر ندارد لکن پای حس و و جدان که در میان آمد دیگر جای سخن نمیماند.

و کلمه اطمینان از امن است و طاء منقول از تاء است و بمعنی سکون نفس است و این معنی از روی قوّت قلب و شجاعت حاصل میشود چه بسا اشخاص و لو بعلم قطعی مطلب را میداند لکن قلبا مضطرب است و در واردات مثل میدان جنگ و مواقع حولناک متوحّش، ولی کسانی که دارای قوّت قلب و شهامت و شجاعت هستند نه توحّشی و نه اضطرابی بر آنها متوجّه میشود و کمال ایستادگی را دارند این معنای اطمینان قلب است.

و در اصطلاح علماء اطمینان را مرتبه اعلای ظنّ میگویند که گاهی تعبیر میکنند بظنّ متأخم بعلم، گاهی تعبیر میکنند بوثوق، گاهی بعلم عرفی.

و بالجمله آن مرتبه ای که عقلاء در امور زندگانی بر او ترتیب اثر میکنند و مشی آنها بر طبق او است، و در اصول فقه در باب حجّیت اخبار، ما اخباری که مفید این مرتبه باشد حجّت میدانیم و خبر صحیح باصطلاح متقدّمین این نوع اخبار است، و امّا اگر مفید این مرتبه نباشد حجّت نیست و این غیر از اصطلاح علّامه و متأخّرین است که اخبار را از حیث سند و روایت تقسیم کرده اند بخبر صحیح و موثّق و حسن و ضعیف، مسند، مرسل، مقطوع، مجهول و امثال اینها.

قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ اخذ بمعنی گرفتن است یعنی انتخاب کن از میان طیور چهار نوع از طیور را که از هر یک نوعی یک فرد انتخاب کن و در اخبار در این چهار مرغ اختلاف است در بعضی دارد طاووس و حمامه (کبوتر) و دیک (خروس) و هدهد. و در بعضی هدهد و صرد (گنجشک) و طاووس و غراب و در بعضی طاووس و دیک و حمام و غراب. و در بعضی نسر (شتر مرغ) و طاووس

ص: 31

و بط (مرغ آبی) و دیک.

و بالجمله نکته اینکه از انواع مختلفه اختیار فرمود بر اینست که دلالتش بر مطلوب اقوی است زیرا اگر یک نوع بود میتوان توهّم کرد که اجزاء بعضی داخل در اجزاء دیگری شده باشد لکن از انواع مختلف هر یک اجزاء خودش بهم پیوسته فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ بمعنی کوبیدن و قطع و متلاشی کردن اجزاء از یکدیگر و کلمه الیک ممکن است متعلّق بجمله خذ باشد یعنی «خذ الیک اربعة من الطیر فصرهن» و ممکن است بجمله فَصُرْهُنَّ باشد، اشاره به اینکه یک قطعه از آنها را نگاه دار، که در خبر است که رؤس آنها یعنی سرهای آنها را نگاه داشت ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً در اخبار دارد که ده کوه بود اطراف ابراهیم علیه السّلام و اینها را ده قسمت کرد و هر قسمتی را بر کوهی گذارد و بهمین استدلال کردند بر اینکه اگر کسی وصیّت کرد بجزء مال خود حمل میشود بر یک عشر ردّ بر عامه که آنها گفتند حمل میشود بر ربع بمناسبت چهار طیر. و مباحثه حضرت صادق علیه السّلام با ابو حنیفه راجع بهمین است که طیور چهار بودند لکن اجزاء ده جزء شدند که بر هر کوهی یک جزء.

ثُمَّ ادْعُهُنَّ سپس آنها را بخوان، که در اخبار دارد منقار هر یک را بگرفت و او را صدا زد که بیا.

و اشکال به اینکه مخاطبه و امر بحیوان غیر ذوی العقول درست نیست بسیار اشکال خنک و باردیست زیرا:

أوّلا در قرآن خطاب بحیوانات و امر بآنها از جانب خدا و انبیاء بسیار است مثل خطاب بنحل أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ سوره نحل آیه 70. و مثل خطاب حضرت سلیمان بهدهد اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ سوره نمل آیه 28، بلکه خطاب بجمادات

ص: 32

مثل یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی سوره هود آیه 46، و در اخبار هم مخاطبات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه علیه السّلام با حیوانات بسیار است.

و ثانیا گذشت که تمام موجودات تا اندازه ای عقل و شعور و ادراک دارند و ذکر و عبادت و سجده و معرفت بخدا و نبیّ و امام دارند و ادلّه در این باب بسیار داریم یَأْتِینَکَ سَعْیاً که ذرّات هر یک از این طیور از اجزاء ده گانه که بر سر کوه ها بود حرکت نموده و هر یک بجای خود قرار گرفت و بهم پیوستند و بصورت اولیّه درآمدند و زنده شدند و پرواز کردند.

و اعلم بعلم الیقین و عین الیقین و حق الیقین أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ عاجز نیست و بر هر چیزی تواناست حکیم تمام حکم و مصالح اشیاء را میداند و قدرت و علم او بهمه چیز تعلّق گرفته و غیر متناهیست، و این دو صفت شریف از صفات ذات است

[سوره البقرة (2): آیه 261] .... ص : 35
اشاره

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (261)

مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ این مثل مثل شخص منفق نیست بلکه مثل انفاق او است یعنی مالی که انفاق میکند و اختصاص بانفاق در جهاد ندارد زیرا آیه مطلق است جمیع انفاقات واجبه و مستحبّه حتّی هر عبادتی که توقّف بر بذل مال داشته باشد مثل مصارف عرس ابناء و بنات و مصارف زیارت و اقامة عزاء اهل بیت عصمت و طهارت و بناء مساجد و مدارس و خرید کتب علمیّه و اصلاح طرقات و هر چه برای مسلمین نفع داشته باشد چه منافع شخصیه یا صنفیه یا نوعیه و ما در ذیل آیه

ص: 33

شریفه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اقسام انفاقات را از واجبات و مستحبّات متعرض شدیم، جلد اول صفحه 210 تا 240.

فِی سَبِیلِ اللَّهِ که داعی و محرّک آن قربة باشد و خلوص که جز امتثال امر الهی و اطاعت فرمان او قصد دیگری نباشد زیرا مثوبت متفرع بر عبادت است و عبادت بدون قصد قربة و خلوص تحقّق پذیر نیست، و این آیه اگر چه در موضوع انفاق مال است لکن در اخبار بسیار از ائمه علیهم السلام که در برهان نقل کرده شامل جمیع عبادات مثل نماز، روزه، حج و نحوها که استشهاد باین آیه فرموده اند استفاده میشود که ذکر انفاق مالی از باب مثال است.

چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

(اذا احسن عبد المؤمن عمله ضاعف اللَّه تعالی عمله لکلّ حسنة سبع مائة و ذلک قول اللَّه و اللَّه یضاعف لمن یشاء فاحسنوا اعمالکم لثواب اللَّه فقلت ما الاحسان قال اذا صلّیت فاحسن رکوعک و سجودک و اذا صمت فتوق کلّما فیه فساد صومک و اذا حججت فتوق ما یحرم علیک فی حجّک و عمرتک و کلّ عمل تعمله للَّه فلیکن نقیّا من الدنس)

و قریب باین مضمون اخبار دیگری است.

کَمَثَلِ حَبَّةٍ کاف کمثل زائده نیست بلکه مراد مثل این مثل مثل او است و از همین نکته ممکن است استفاده عموم کرد که همین نحوی که برای اعمال صالحه میشود مثل بحبّة زد میشود مثل بانفاق زد تمام از یک وادی است و مراد از حبّة دانه گندم است.

أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ که یک دانه گندم هفت خوشه برویاند، و توهم اینکه این واقعیت ندارد بسیار فاسد است. زیرا اولا در همین اصفهان خودمان بعض رعایا مشاهده کرده اند در بعض مواقع. و ثانیا مجرد امکان کافی است برای مثل.

فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ که هفت سنبله هفت صد حبة میشود پس یک درهم

ص: 34

انفاق هفتصد درهم میشود.

وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ بعضی گفتند مراد ضعف هفتصد است که هزار و چهار صد باشد. بعضی گفتند اضعاف مضاعف الی ما شاء الا بعضی گفتند ما زاد از هفتصد.

لکن از اخبار استفاده میشود که این جمله بیان جمله قبل است، یعنی یک درهم هفتصد شدن یا یک حبّة هفتصد برابر شدن از جهت این است که خداوند یک درهم را مثلا زیاد میفرماید و مضاعف میکند تا هفتصد برابر چنانچه در حدیث سابق تصریح فرمود

(لکلّ حسنة سبعمائة و ذلک قول اللَّه و اللَّه یضاعف لمن یشاء)

و از امالی شیخ از حضرت باقر علیه السّلام

(اذا احسن العبد المؤمن ضاعف اللَّه عمله بکلّ حسنة سبع مائة ضعف فذلک قوله عزّ و جلّ و اللَّه یضاعف لمن یشاء)

و در حدیث عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام

(اذا احسن المؤمن عمله ضاعف اللَّه عمله بکلّ حسنة سبعمائة ضعف فذلک قول اللَّه و اللَّه یضاعف لمن یشاء).

وَ اللَّهُ واسِعٌ قدرتش و رحمتش و فضل و کرمش وسعت دارد هر چه حکمت اقتضاء کند مضایقه ندارد.

علیم بخصوصیات عمل و نیات عامل و قابلیت هر یک چه مقدار از تفضل است، عالم است.

[تنبیه

این آیه شریفه در مقام تحدید نیست که یک هفتصد بلکه در مقام کثرت است بمقدار تفاوت درجات ایمان و اخلاق و کیفیات اعمال مثوبات عمل تفاوت پیدا میکند بسا الی غیر النهایة میرسد. و نیز مراد از کثرت عین آن جنس نیست که گندم را هفتصد برابر گندم دهد و درهم را هفتصد درهم بلکه مراد اینست که هر عملی استحقاق هر مقدار مثوبتی دارد خداوند تفضلا زائد بر این مقدار تا هفتصد برابر عنایت میفرماید هر چه پاکتر و خوب تر باشد بقدری که قابل تفضل باشد و لو همین مقدار اولیه هم

ص: 35

از روی فضل است نه استحقاق زیرا حقی از برای عبد بر گردن مولی نیست چنانچه قبلا متذکر شدیم بلکه هم در دنیا و هم در آخرت اضعاف مضاعف عنایت میفرماید

[سوره البقرة (2): آیه 262] .... ص : 38

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (262)

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ گذشت تفسیر و بیان آن.

ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً منّ منت گذاردن است که من بتو احسان کردم از گرفتاری نجات دادم تو باید قدردان من باشی، کوچکی کنی نزد مردم تعریف کنی، شکرگزاری کنی، خدمت کنی و هزار توقعات دیگر.

و اذی اذیت کردن بفقیر است به اینکه باو بی اعتنایی کنی، بد بگویی، جسارت کنی، توهین کنی، بی احترامی کنی و چیزهای دیگر که باعث رنجش خاطر او بشود و قلبا مکدّر شود که این دو عمل علاوه بر اینکه عمل را باطل میکند و اجر را از بین می برد فعل حرام است و مشمول آیات و اخبار بسیار است لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی میآید بیانش وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً احزاب آیه 58. و در مجمع از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که فرمود

(المنان بما یعطی لا یکلمه اللَّه و لا ینظر الیه و لا یزکیه و له عذاب الیم).

لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ تعبیر به عِنْدَ رَبِّهِمْ اشاره باینست که خداوند در خزائن خود انفاقات شما را نگاهداری میکند و بدانید که از بین نمیرود بلکه آن را تربیت میفرماید تا قیامت بشما برگرداند.

ص: 36

وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ نه معنای او خوف از تلف باشد چنانچه گفته اند بلکه خوف از عذاب که این عمل باعث آمرزش جمیع گناهان و نجات از جمیع مهالک است وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ که هیچ منفعتی از منافع قیامت و بهشت از شما فوت نخواهد شد و بجمیع نعم الهیه نائل خواهید شد.

[سوره البقرة (2): آیه 263] .... ص : 39

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذیً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ (263)

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ معروف مقابل منکر است و قول معروف کلام زیبا مقابل کلام زشت و مراد این است که اگر سائل سؤالی کرد و مطالبه صدقه نمود و شما باو صدقه ندهی ولی با لسان خوبی او را رد کنی که خداوند انشاء اللَّه رفع گرفتاری شما را میکند و درب فقر را بروی شما میبندد و شما را از سؤال نجات میبخشد و وسائل خیر بر شما فراهم میشود و امثال اینها.

وَ مَغْفِرَةٌ یعنی اگر سائل جسارتی، بی ادبی، عمل زشتی نسبت بشما نمود مؤاخذه نکنی و از او عفو کنی یا حفظ آبروی او را بکنی و امثال اینها.

خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذیً زیرا قول معروف و مغفرت، قلب سائل را نمیشکند ولی اذیت او را دل شکسته میکند و این معصیت نیست و آن معصیت است، این از اخلاق حسنه است و آن از صفات رذیله، این نوع احسانیست و آن ظلم و شتم و عمل زشت و قبیح است.

وَ اللَّهُ غَنِیٌّ بی نیاز از عباد و اعمال و عبادات آنها است و دارا است میتواند رفع گرفتاری بنده خود را بکند که احتیاج باین نوع ذلّت نشود که چیزی باو بدهی و توهین کنی و اذیت نمایی.

ص: 37

حلیم که تعجیل در عقوبت نمیکند و از بد کرداری و بد رفتاری بنده گان چشم میپوشد بنده هم باید متخلق باین صفت باشد (تخلّقوا باخلاق اللَّه) حدیث است یا کلام بزرگان.

[سوره البقرة (2): آیه 264] .... ص : 40

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (264)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است که شما مثل کافرین نباشید که اعمال و افعال و خیرات و عبادات آنها بی اثر و بی فائده باشد چنانچه ثابت و محقق شده که شرط صحت کلیه عبادات ایمان است پس غیر مؤمن غیر معتقد بعقائد حقه کلیه عباداتش باطل و هباء منثورا است وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25، عملی که میکنید مراعات شرائط صحت آن را بنمائید.

لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی مسئله ایست بسیار مشکل و محتاج بتوضیح است و آن اینست که اعمال شرعیه و وظائف دینیه اقسامی است یک قسم تعبّدیات است که قصد قربت و خلوص در آنها معتبر است و بدون آن فاسد است مثل نماز و روزه و حج و خمس و زکاة و سایر عبادات و این قسم اگر مورد نهی واقع شده مثل صلوة خائض و صوم عیدین و زکاة و خمس بمتجاهر بفسق و نحو اینها فاسد میشود زیرا که در اصول فقه ثابت شده که نهی در عبادات موجب فساد است

ص: 38

و ممکن نیست تقرّب بمنهی عنه، و یک قسم معاملات است مثل بیع و صلح و امثال اینها اگر نهی تعلّق بذات معامله گرفته مثل لا تبع ما لیس عندک مقتضی فساد است و استفاده شرطیة و مانعیة از او میکنیم.

و اگر نهی بواسطه امر خارجی باشد مثل لا تبع وقت النداء که برای اقامه جمعه و ترک اشتغال بمنافیات آنست این و لو حرام و معصیت است لکن موجب بطلان نیست یعنی معامله صحیح است و ظاهرا صدقات مندوبه از این قبیل باشد زیرا منهی عنه من و اذی است و صدقه مشتمله بر من و اذی نفس صدقه حرام نیست که باطل و فاسد باشد تا بتوانیم بگوئیم اصلا فقیر مالک نمیشود و معطی حق رجوع دارد و از ملکش خارج نمیشود، پس بطلان در اینجا بمعنی نفی ثواب آن است یعنی ثواب و اجر ندارد.

بلی اگر نهی بذات صدقه تعلق بگیرد موجب فساد است مثل صدقه از مال حرام، سرقت، زنا، ربا و امثال اینها که فقیر مالک نمیشود و باید آن را رد کند و همین نکته را از تشبیه و تمثیل در آیه استفاده میتوان نمود.

کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ که مرائی فاسق و عاصیست و ریاء در کلیه اعمال که بصورت عبادت جلوه میدهد و اظهار میکند که برای خدای است و قربة الی اللَّه است حرام است بلکه شرک خفی نام میگذارند بلکه از شرک جلی بدتر است زیرا علاوه بر شرک نفاق هم هست، و آیات و اخبار در حرمت آن بسیار است و از برای ریا اقسامیست که در عروة الوثقی مذکور است قریب ده قسم که اکثر آن موجب بطلان عبادت میشود.

وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ بعضی توهّم کردند که از این جمله استفاده میشود که مرائی ایمان بخدا و روز جزا ندارد و اشکال کردند که چه بسیار از مؤمنین عمل ریایی از آنها صادر میشود.

ص: 39

لکن این توهّم فاسد است زیرا این جمله عطف است بر الّذی که موصول است و مدخول کاف است و خود یک مثل مستقل است کانّه میفرماید که من و اذی در صدقه مثل انفاق ریایی است و مثل عمل غیر مؤمن بخدا و قیامت است، همین نحوی که مرائی و غیر مؤمن عمل و انفاق آنها باطل و بی اثر است، انفاق مقرون بمنّ و اذی هم باطل است نه اینکه هر مرائی غیر مؤمن باشد.

فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ این مثل برای سه طایفه است: معطی صدقه مقرونه بالمنّ و الاذی، مرائی در انفاق، کافر بخدا و روز جزاء.

صفوان عبارت از سنک صلب است که زیر خاک باشد و زارع و برزگر در آن خاک بزر افشانی کند بامید ثمره.

فَأَصابَهُ وابِلٌ وابل باران تندیست که سیل خیز است که آن خاک و بزر در آن خاک را بشوید و از بین ببرد و اثری از آنها باقی نگذارد.

فَتَرَکَهُ صَلْداً صلد سنگ شسته که هیچ غباری بر او نباشد فقط بعد از باران سنگ شسته شده بجا مانده. منّ و اذی و ریاء و کفر مثل همان باران تند است که صدقه و انفاق و عمل را بکلی نابود میکند.

لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ مِمَّا کَسَبُوا که این سه طایفه: معطی صدقه، منفق مرائی، کافر. قدرت بر نفعی و استفاده ای از علم خود ندارند چنانچه برزگر هم قدرت برگشت خود ندارد چون تمام نابود صرف میشود.

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ مراد کفّاری هستند که قابل هدایت نباشند و الّا چه بسیار از کفار که هدایت شدند و بشرف اسلام مشرف گشتند و ممکن است مراد جمیع کفار باشند یعنی مادامی که عنوان کفر بر او صادق است هدایت نیافته اگر از تحت این عنوان خارج شود و معنون بعنوان اسلام و ایمان شد مورد هدایت خواهد شد.

ص: 40

[سوره البقرة (2): آیه 265] .... ص : 43

وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (265)

وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ ابتغاء از ماده بغی و بغی بکسر بمعنی فجور و زنا است مثل وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا مریم آیه 29، و بضمّ بمعنی طلب است مثل أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ آل عمران آیه 77، و ابتغاء یعنی طلبا لمرضات اللَّه.

مرضات از رضا بمعنی خشنودیست و رضای الهی فوق درجات است چنانچه میفرماید وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 73.

و در مراتب قصد قربت گفته اند: 1- خوف از نار. 2- طمع بجنّة و رجاء ثواب. 3- شکر نعمت 4- حبّ عبادت. 5- حسن طاعت.

6- تحصیل کمالات معنویّه و ارتفاع درجه. 7- قرب برحمت. 8- تحصیل رضای حق. 9- حبّ الهی. 10- استحقاق عبودیّت و بهمین مرتبه اشاره فرموده امیر المؤمنین علیه السّلام در مناجاتش

الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا من جنّتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک.

وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثبات قدم در امتثال اوامر الهی که هر چه باشد و هر مقدار که باشد کوتاهی نکند و در صراط مستقیم سیر کند چنانچه نافرمانی لغزش قدم است و خروج از صراط مستقیم است کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ ربوة را تفسیر کردند بزمین بلند مرتفع لکن بنظر میآید مراد زمینی است که تراب زیادی داشته باشد که باصطلاح فارسی زمین پوک

ص: 41

میگویند که ریشه اشجار در آن فرو میرود و آب زیادی بخود میگیرد و باعث رشد اشجار میشود، در مقابل زمین صلد سخت که حاصل نمیدهد چون از ماده رباء بمعنی زیادتی است و اگر الّا و لا بد بگوئیم زمین مرتفع است مراد جائیست که بفارسی سراب میگویند که اولا آب بآنجا میرسد در مقابل ته آب که کمتر آب باو میرسد أَصابَها وابِلٌ که باران تند باو اصابت میکند.

فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ بواسطه رشد که دارد دو برابر حاصل معمولی حاصل میدهد یا آنکه در سال دو مرتبه حاصل میدهد.

فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ که اگر باران تندی هم باو نرسد خشک نمیشود چون سر آب است و آب را در اعماق خود نگاه میدارد چون طلّ بمعنی باران ضعیف است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ از نیّات و قلوب و بواطن شما خبر دارد و باعمال شما بینا است و بمقدار هر یک جزاء میدهد چنانچه گفتند

الاعمال بالنیّات.

[سوره البقرة (2): آیه 266] .... ص : 44

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (266)

این آیه شریفه مثال دیگری است از برای اینکه اعمال صالحه خود را از انفاقات و سایر عبادات که باید برای شما منافع بیشمار و مثوبات بسیار در آخرت داشته باشد و در موقعی که دیگر کاری از شما برنیاید که روز قیامت باشد از آنها

ص: 42

منتفع شوید از بین نبرید و باطل و عاطل ننمائید که تمام هباء منثورا شود و برای شما جز حسرت و ندامت چیزی نماند.

مثل منّ و اذی که اثر انفاق را میبرد و عجب اثر عبادت را میبرد و کفر که کلیّه عبادات را حبط میکند.

مثل اینها مثل کسی است که باغ و بستانی داشته باشد پر از میوه از نخلستان و باغ انگور و سایر میوه ها و آب فراوانی داشته باشد و بعد از رسیدن بسن پیری و از کار افتادن و عیال بار شدن و اطفال خورد پیدا کردن، باد سمومی بوزد و تمام اینها را بسوزاند و خود و عیالاتش تمام دچار تنگدستی و بیچارگی شوند و نتوانند تأمین زندگی کنند لذا میفرماید:

أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ استفهام انکاری است یعنی هرگز دوست نمیدارید أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ اینکه بساتین داشته باشد، و جنّتش میگویند برای اینکه از کثرت درخت پوشیده و مستور شده مثل جنین که در رحم مستور است، و جنّ که از بشر مستور است.

مِنْ نَخِیلٍ نخلستان جمع نخله است و اعناب و انگورستان جمع عنب است که مراد گرم و مو که درخت انگور است.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ جمع نهر است که جوی بزرگ آب است که جویهای آب در آن باغ زیر درختان میگذرد لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ که تمام اقسام میوه ها در آن بثمر رسیده.

وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ پیری او را رسیده که بسن شیخوخیّت رسیده و از قوّه افتاده و قدرت بر کاری ندارد.

وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ بچه های خورد دارد که آنها هم ضعیف و ناتوانند و قادر بر تحصیل معاش نیستند و تمام امر معاش آنها از همین بستان منظم میشود.

ص: 43

فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ اعصار از ماده عصر است بمعنی فشردن و از این جهت آخر روز را عصر میگویند چون کارها در هم فشرده میشود و پیچیده میگردد و در آیه شریفه إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً سوره یوسف آیه 36 مراد فشردن عنب و انگور است برای شراب و آیه شریفه وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً سوره انبیاء آیه 14، مراد ابرها و سحائب است که فشرده میشود و آب باران از آنها خارج میگردد و اعصار در این آیه مراد باد سموم است که بهر گیاه برسد میسوزاند و در لغت عرب زوبعه میگویند و این باد سموم در او حرارتی است مثل برق که تعبیر بآتش می شود و مراد اینجا اینست که جنّات نخلستان و انگورستان و اشجارستان بکلّی محترق میشود و از بین می رود فَاحْتَرَقَتْ و این موجب حسرت و بیچارگی میشود در موقعی که شدّت احتیاج بآنها دارد چون انسان پیر شد از کار می افتد و زراری او هم ضعیف باشند قدرت بر کار و کمک بپدر خود نداشته باشند و اندوخته های آن هم از بین برود و نابود شود و بیچاره می شود، و شخص ریاکار در انفاقات و صدقات و معجب در عبادات و کافر در اعمال حسنه فردای قیامت این نحو است.

زیرا ریاء علاوه بر اینکه عمل را باطل میکند و عجب آثار و مثوبات آن را از بین می برد و کفر حبط میکند عقوبت ریاء و عجب و کفر را هم دارد و کسی هم فردای قیامت باو کمک نمی کند چون هر کس گرفتار عمل خود می باشد یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ شعراء آیه 88.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ این نحو خداوند ببیان واضح و مثل های روشن برای شما بیان میفرماید که راه عذر بر احدی باقی نماند و حجّت تمام شود.

لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فکر عبارت از تأمّل و توجّه بمقدّمات و اسباب و آثار است برای اخذ نتیجه.

قال السبزواری (الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المرادی).

ص: 44

و تفکّر یکی از عبادات بزرگ است و نتایج بسیار مفیده در بر دارد، حتّی دارد

(تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة)

بلکه خیر من عبادة ستین سنة و فکرهایی که موجب رستگاری و سعادت دارین و تحصیل معارف و تتمیم مکارم اخلاقی و تکمیل مراتب ایمان و تصحیح اعمال صالحه و ازاله اخلاق رذیله و اجتناب از اعمال سیّئه و نیل بمقامات عالیه و فیوضات الهیّه میشود:

یکی فکر در صنایع الهی و آثار قدرت پروردگار و ریزه کاری که در هر یک از آنها بکار برده.

2- فکر در بی اعتباری و بی وفایی دنیا و فناء و زوال آن و اینکه دار ممرّ است نه دار مقرّ.

3- در احوال گذشتگان از نیکان که در این چند روزه دنیا چه مقاماتی را حیازت نمودند

(صبروا ایّاما قلیلة اعقبتهم راحة طویلة)

خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام در صفات متّقین، و در احوال ظلمه و فسقه و فجره که در این مدّت قلیل بجهت منافع دنیوی در چه عقوبات و مهالکی افتادند و بچه عذابهایی دچار شدند.

4- در تصحیح عبادات و مراعات صحّت و شرائط قبول و از بین نبردن آنها بعجب و نحو آن.

5- در مضارّ اخلاق رذیله و اعمال سیّئه و معاصی الهیّه از مضارّ دنیویّه و اخرویّه 6- در منافع اخلاق حمیده و اعمال صالحه.

7- در موت و عقبات بعد از موت و عالم قبر و برزخ و احوال یوم القیامة یوم الحسرة و الندامة.

8- در تکمیل مراتب علم و معارف الهیّه.

9- در شئونات انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام و صلحاء و اتقیاء.

10- در صفات و افعال و اعمال کفّار و فسّاق و بالاخص اعداء دین از منافقین

ص: 45

و مخالفین و معاندین و امثال اینها.

[سوره البقرة (2): آیه 267] .... ص : 48

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (267)

ای کسانی که ایمان آورده اید انفاق کنید از چیزهای پاکیزه که بدست میآورید از راه کسب و تجارت و از چیزهایی که برای شما از زمین خارج نمودیم از حبوب و ثمار و قصد نکنید در انفاق از چیزهای پست و پلید زیرا خود شما نمیگیرید آنها را مگر از راه مسامحه و مساهله و از راه اغماض و بدانید خداوند بی نیاز است از انفاق شما و جزای خیر می دهد.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع مؤمنین تا دامنه قیامت بنحو قضایای حقیقیّة که محمولات حمل بر موضوعات مقدّرة الوجود است چنانچه مسائل علمیّه در تمام علوم از این قبیل است و توضیح آن را در مقدّمات این کتاب بیان کرده ایم.

أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ طیّب بمعنی پاک اشاره بحلال است یعنی انفاق باید از کسب حلال باشد از تجارت و صناعت و سایر طرق مشروعه، و امّا انفاق از مکاسب محرّمه علاوه بر اینکه جایز و مشروع نیست و باطل است اشتغال ذمّه هم دارد و عنوان غصب هم بر او صادق است و معصیت بسیار بزرگ است و فقیر هم مالک نمی شود و واجب است ردّ بمالک نمود و اگر معلوم نیست ردّ مظالم نمود.

وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ اشاره بزراعت و غرس اشجار از راه مشروع بلکه می توان گفت که شامل اخراج معادن هم باشد و بر فرض که بگوئیم لفظ منصرف

ص: 46

بهمان حبوب و فواکه است لکن مناط قطعی در دست است و بالجمله هر مال حلالی را شامل است.

وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ تیمّموا از ماده یمم بمعنی تعمّد و قصد است و خبیث مال حرام است یعنی از مال حرام تعمّدا و قصدا انفاق نکنید و آیه شریفه فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً نساء آیه 43، قصد کنید زمین پاک را و در اصطلاح شرع طهارت ترابیّه است مقابل غسل و وضو که طهارت مائیّه است.

و کلام در اینکه رافع حدث است یا مبیح صلوة، حق اینست که رافع است لکن موقّتیه ما دام بقاء العذر بخلاف غسل و وضوء که دائمیّه است نظیر نکاح دائمیّه و منقطعه.

وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ یعنی شما مالی که از ممرّ حرام است قبول نمیکنید و نمی گیرید إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ مگر آنکه لا ابالی باشید و در بند حلال و حرام نباشید و چشم پوشی کنید.

و ممکن است مراد از خبیث پست و ردیّ و فاسد باشد مقابل جیّد و صحیح یعنی اطیب اموال خود را انفاق کنید و پست و ردیّ ندهید چنانچه خود هم قبول نمی کنید، چنانچه میفرماید لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ آل عمران آیه 92، چه در انفاقات واجبه یا مندوبه، بنا بر معنای اول نهی تحریمی است و بر معنای ثانی تنزیهی است.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ از انفاقات شما حمید نیک جزاء می دهد هر چه خوبتر باشد جزاء آن بیشتر و بهتر است.

ص: 47

[سوره البقرة (2): آیه 268] .... ص : 50

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (268)

شیطان بشما وعده فقر و تهی دستی میدهد در انفاقات و شما را وادار میکند باعمال زشت و خداوند بشما وعده مغفرت از گناهان و تفضّلات میدهد و حال آنکه رحمت و تفضّلات او سعه دارد و نقصی در خزائن او وارد نمیکند و عالم باعمال و نیّات و انفاقات شما است.

وعده اگر بخیر باشد او را وعد گویند و اگر بشرّ باشد وعید نامند لکن این در جائیست که مطلق ذکر کنند و قرینه داخلیّه و خارجیّه نداشته باشد و الّا با قرینه وعد بر شرّ هم اطلاق میشود مثل همین آیه الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ و مثل آیه شریفه وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها الایه توبه آیه 68، و فقر بمعنی تهی دستی و نداری است و مستلزم احتیاج است مقابل غنی که بمعنی دارایی است و مستلزم بی نیازی است و لذا گفتیم غنی از اعظم صفات ثبوتیّه است و شامل جمیع صفات کمال است از علم و قدرت و غیر اینها، و اشتباه کردند کسانی که از صفات سلبیّه شمرند، و قول نصاب که میگوید (چون غنی دان بی نیازی ور بمدّ خوانی سرود) تفسیر بلازم است و الّا در همان نصاب دارد (غنی مالدار است و مسکین گدای) و وعده شیطان بر طبق قواعد طبیعی ظاهری درست است زیرا هر مالی را وقتی انفاق کنی از او کم میشود تا نابود گردد ولی غافل از برکات و تفضّلات الهی است که خداوند چندین برابر در دنیا و آخرت عنایت میفرماید.

وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ فحشاء کار زشت قبیح است چه قبایح عقلیّه از اخلاق رذیله و افعال زشت، و چه شرعیّه مثل معاصی، و چه عرفیّه تمام باغواء شیطان است و تخصیص

ص: 48

دادن ببخل بمناسبت مورد وجهی ندارد.

وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ که انفاقات چه واجبه و چه مستحبّه موجب مغفرت از گناهان و گذشت از عقوبات است و بر هر یک آیات و اخبار بسیار داریم و فضلا که اخبار در مثوبات اخروی و فوائد دنیوی الی ما شاء اللَّه در هر یک از انفاقات داریم.

وَ اللَّهُ واسِعٌ توهّم نشود چیزی از خزائن الهی کم گردد یا بخلی در مبدء باشد فقط اراده او موجد اشیاء است علیم بتمام جزئیّات و ضمائر و بواطن خبیر و دانا است.

[سوره البقرة (2): آیه 269] .... ص : 51

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (269)

خداوند بهر که بخواهد حکمت عنایت میفرماید و هر که را حکمت داد خیر کثیری باو عنایت فرموده ولی متذکّر این نعمت عظمی نمی شوند مگر صاحبان عقل اختلاف شد بین مفسّرین در معنای مراد از حکمت باقوال زیادی تماما بدون مدرک: بعضی گفتند علم قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخّر، حلال و حرام، ظاهر و باطن، تفسیر و تأویل و این علم مختص بائمّه اطهار علیه السّلام است و بعضی گفتند اصابه در قول و فعل این هم از شئونات عصمت است. بعضی گفتند علم دین و بعضی نبوّت و بعضی معرفة اللَّه، و بعضی فهم و بعضی خشیة اللَّه و بعضی فقه.

و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست قرآن و فقه مجمع. و در اخبار طاعة اللَّه و معرفة الامام و اجتناب الکبائر و تمام اینها مصادیق است.

و تحقیق کلام اینست که حکمت یکی از صفات ربوبیست و از شئون علم است

ص: 49

و مراد علم بجمیع مصالح و مفاسد افعال تکوینیّه و تشریعیّه است، و حکماء گفتند علم بحقایق و ذوات اشیاء بقدر الطاقة البشریة.

ولی حکمت شامل جمیع علوم میشود از فقه، اصول و معارف حقّه و حکمت طبیعی و حکمت عملی و علم اخلاق و تفسیر و بالجمله معرفة الاشیاء کلّها، و معلوم است این موهبة عظمی بهر کسی عنایت نشده لذا میفرماید یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ قابلیّت و لیاقت و استعداد میخواهد.

و نیز معلوم است که موهبتی بالاتر از این نیست و از این جهت میفرماید وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً و این حکمت مقول بتشکیک است، مراتب بسیاری دارد بلکه غیر متناهیست و هر کسی که باو عنایت شده بهره ای از آن دارد و این موهبت را جهّال و ارباب مال و جاه و دنیا طلبان درک نمیکنند بلکه صاحبان عقل و دانش میفهمند لذا میفرماید:

وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ لبّ خالص شیئی است و نفیس ترین اجزاء آن و در انسان آنچه که ما به الامتیاز او است و باعث شرافت او است عقل است لذا عقل را لبّ گفتند.

(اشکال) تمام افراد بشر صاحب عقل هستند پس تمام اولوا الالباب هستند (جواب) کسی که عقل را سرکوب شهوات و هواهای نفسانی و پایمال زخارف دنیوی از مال و منال و جاه و منصب و ریاست طلبی نماید عقل را میرانده است و مفقود نموده لذا از معصوم علیه السّلام است که فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

سؤال کردند پس آنچه در معاویه (علیه اللعنه) بود چه بود فرمود نکری و شیطنت

ص: 50

[سوره البقرة (2): آیه 270] .... ص : 53

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (270)

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ عطف بآیات سابقه راجع بانفاقات، و کلمه ما عام است جمیع انفاقات واجبه و مستحبّه را شامل است مِنْ نَفَقَةٍ آن مالی که انفاق میشود هر چه باشد و هر مقدار که باشد.

أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ نذر یکی از متعلّقات احکام است و کتاب نذر یکی از کتب فقهیّه است و اقسام بسیاری و فروع زیادی دارد که در فقه متعرّض هستند، و معنای نذر لغة بمعنی خوف است چنانچه انذار بمعنی اخافه و ترسانیدن است و ناذر بواسطه خوف نرسیدن بمطلوب خود نذر میکند و شرعا بمعنای اینست که انسان امری را بر خود حتم و واجب کند بسبب نذر و متعلّق نذر باید شرعا راجح باشد یا واجب یا مستحبّ که بشود بواسطه او تقرّب پیدا کند، پس نذر مباح و مکروه و حرام منعقد نمیشود، بلی اگر متعلّق واجب باشد وجوبش مؤکّد میشود نه اینکه دو وجوب پیدا کند چون وجوب قابل تکرّر نیست و ثمره نذر اینست که در ترک متعلّق کفّاره تعلّق میگیرد و بدون نذر فقط ترک واجب شده، و اگر مستحبّ باشد بواسطه نذر واجب میشود و عنوان استحبابش مندک میشود نه اینکه دو حکم استحباب و وجوب با هم مجتمع شود زیرا اجتماع ضدّین یا آنچه در حکم ضدّین است محال است.

و صیغه نذر للَّه علیّ کذا و بفارسی و سایر لغات هم منعقد میشود و بسایر صیغ هم منعقد میشود مثل (نذرت للَّه هکذا) و امّا بمجرّد قصد بدون تلفّظ معلوم نیست اگر چه احوط است.

و در مخالفت نذر کفّاره تعلّق میگیرد و در کفّاره آن اختلاف است مشهور قائلند که مثل کفّاره افطار رمضان است مخیّر بین عتق رقبه یا صیام شهرین یا اطعام ستّین مسکینا، و بعضی گفتند مثل کفّار قسم است که اطعام ده مسکین یا کسوه ده مسکین

ص: 51

یا عتق رقبه و اگر متمکن نباشد سه روز روزه چنانچه در قرآن میفرماید فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ مائده آیه 91. لکن قول مشهور اقوی و احوط است.

و نذر دو قسم است مطلق و معلّق: نذر مطلق اینست که نذر میکند فلان عبادت را بجا بیاورد، و معلّق نذر میکند فلان عبادت را بجا بیاورد در صورتی که فلان امر واقع شود مثلا مریضش شفا یابد یا مسافرش از سفر برگردد یا گرفتاریش رفع شود یا حاجتش برآورده شود و امثال اینها که در صورت تحقّق معلّق علیه واجب میشود و بدون او واجب نیست بخلاف مطلق که مطلقا واجب است.

و نیز منقسم میشود بنذر جایز یعنی جایز است این نذر را بکند و منعقد میشود و نذر حرام یعنی حرام است این نذر و منعقد نمیشود مثل نذر معصیت و این هم دو قسم است مطلق و معلّق:

مطلق: مثل اینکه نذر کند خمر بخورد یا زنا بکند. و معلّق: نذر کند که اگر فلان واجب را بجا آوردم زجرا علی الطاعه یا فلان حرام را بجا آوردم رغبة علی المعصیة فلان صدقه را یا عبادت را بجا آورم، و امّا اگر عکس باشد رغبة علی الطاعة و زجرا عن المعصیة جایز است.

فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ چون علمش بهمه چیز ظاهر و باطنش و خصوصیّات آن و قصد منفق و ناذر احاطه دارد و البتّه هر چه مقتضی جزاء است جزاء خواهد داد.

وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ لفظ الظالمین اگر چه جمع محلّی بالف و لام است و افاده عموم میکند لکن بمناسبت حکم و موضوع مراد ظالم غیر مؤمن است زیرا مؤمن اگر چه ظالم باشد چه ظلم بنفس که مورد آیه است و چه ظلم بغیر که بواسطه ایمانش هم قابل رحمت و مغفرت است و هم قابل شفاعت منتهای امر اگر نسبت بحقوق الناس باشد ممکن است خداوند از فضل و کرمش آن قدر بمظلوم عنایت فرماید تا از

ص: 52

ظالم راضی شود و از حقّش صرف نظر کند (اللّهم ارض عنّا خصمائنا و ادّ عنّا حقوقهم بجاه محمّد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم).

[سوره البقرة (2): آیه 271] .... ص : 55

إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (271)

إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ ابداء اظهار است یعنی علانیه دادن صدقه و الصدقات جمع محلّی بلام شامل جمیع صدقات واجبه و مستحبّه میشود فَنِعِمَّا هِیَ بسیار کار خوبی است و فوائد و ثمرات صدقه بسیار است و آیات و اخبار در این باب بی شمار است خداوند بدست خود صدقه را میگیرد أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ الآیه توبه آیه 105، و لذا در اخبار دارد ببوسید صدقه را که بدست خدا میرسد. و دارد

(انّ البلاء لا تخطی الصدقة)

(در سفینه) باعث استنزال رزق میشود خداوند عوض آن را میدهد و غیر اینها از اخبار مرویّه در سفینه و بحار و لآلی و غیر اینها.

و گفتند صدقه پنج قسم است: صدقه مال، صدقه جاه که شفاعت بیچاره ها باشد صدقه لسان اصلاح ذات البین، صدقه عقل مشاورت، صدقه علم بذل آنست.

و در اخبار دارد که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود بر هر مسلمی صدقه لازم است عرض کردند که همه قدرت ندارند فرمود

(اماتتک الاذی عن الطریق صدقة و ارشادک الرجل الی الطریق صدقة و عیادتک المریض صدقة و امرک بالمعروف صدقة و نهیک عن المنکر صدقة و ردّک السلام صدقة).

(در سفینه) است وَ إِنْ تُخْفُوها صدقه سرّ افضل است و فوائدش بیشتر

(صدقة

ص: 53

السّر تطفی غضب الربّ کما تطفی الماء النار)

و

(تذهب الخطیئة)

(و تدفع میتة السوء)

(و تدفع سبعین نوعا من البلاء)

(و الصدقة تکسر ظهر الشیطان)

(الصدقة افضل من الصوم و الصوم جنّة)

(و کلّ معروف صدقة)

و غیر اینها از اخبار.

وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ که باید بدست فقیر برسد البتّه هر چه محتاج تر است افضل است و بالاخص بذوی الارحام که دارد

(افضل الصدقة علی ذی الرحم الکاشح)

کاشح یعنی کسی که باطنا با تو خوب نیست و عداوت باطنی دارد، و نیز دارد

(ما وقی به المرء عرصه کتب له صدقة)

الی غیر اینها.

(فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ) یعنی صدقه سرّ بهتر است از علانیه، بلی در خصوص زکاة واجب دارد علانیه بهتر است برای تشویق دیگران لکن آن هم مشروط باینست که از شوائب ریا محفوظ باشد و موجب هتک فقیر هم نشود، و صدقات واجبه بر بنی هاشم حرام است و مستحبّه مذموم است و تفصیل این باب در فقه.

وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ممکن است عطف به فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ باشد که صدقه سرّ مکفّر سیّئات است یا مطلق صدقه مکفّر است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ مکررا تفسیر آن گذشت.

[سوره البقرة (2): آیه 272] .... ص : 56

لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (272)

لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ یعنی واجب نیست بر تو و ملتزم نیستی که مدعوین البته هدایت یابند چون مسئله هدایت مثل بسیاری از امور است که دو طرفی است و دو چیز لازم دارد یکی فاعل تام الفاعلیّة باشد و یکی قابل تام القابلیّة اگر احد طرفین

ص: 54

ناقص باشد تحقّق پذیر نیست، مثلا ایجاد باید موجد بکسر تام الفاعلیّة باشد تا بتواند ایجاد کند. و موجد بفتح تام القابلیّة باشد تا بشود موجود شود.

و لذا گفته اند که قدرت حق تعلّق بمحالات عقلیّه مثل اجتماع ضدّین و مثلین و اجتماع نقضین و ارتفاع آنها تعلّق نمیگیرد نه از جهت نقصان در قدرت و فاعلیّت حضرت حق بلکه از جهت نقصان در طرف قابلیّت، چون این امور قابلیّت وجود ندارند و تحقّق پذیر نیستند.

وجود مقدّس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در جهت فاعلیّت در امر هدایت نقصانی ندارد تام الفاعلیّة است ابدا کوتاهی در تبلیغ و ارشاد و بیان و اقامه معجزه نفرموده بلکه کافر عنود و شقیّ بد سیر و فاسق لجوج قابلیّت هدایت ندارند نقصان از این طرف است، پیغمبر باید وظیفه خود را انجام دهد که عذری بر احدی نماند هر کس قابلیّت هدایت دارد هدایت میشود و هر که ندارد نمیشود و این جمله بعین مثل آیه شریفه إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ سوره آیه وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ خداوند هر کس را که میداند قابل هدایت است تمام اسباب هدایت را تکوینا و تشریعا برای او فراهم میفرماید از توفیق و تأیید، و تعبیر به مَنْ یَشاءُ هر که را بخواهد برای اینست که مشیّت حق تعلّق بمورد غیر قابل نمیگیرد و اگر مورد قابل باشد البتّه مورد تعلّق مشیّت است.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ ماء موصوله شرطیّه یعنی هر چه انفاق کنید از انفاقات خیریّه از واجبات و مستحبّات نفع آن در دنیا و آخرت راجع بخود شما است. نه بر خداوند فائده بخش است زیرا غنیّ بالذات است و نه بر پیغمبر و امام و سایر دعات الی اللَّه زیرا اجر آنها بر خداوند است دائر مدار این نیست که شما بپذیرید یا نه و نه بر سایر مردم، زیرا هر کس اجر عمل خود را میبرد.

وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ ماء نافیه است لذا جزم نمیدهد یا در مقام

ص: 55

نهی است مثل فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ بقره آیه 93، و گفتند نفی در مقام نهی آکد در حرمت است کانّه میفرماید نباید تحقّق پذیرد پس دلالت میکند که انفاق بدون قصد قربت حرام است، یا در مقام نفی است یعنی سزاوار نیست پس بدون قربت مثوبت و اجر ندارد و لو حرام نباشد.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ ما جازمه شرطیّه است، جزاء یُوَفَّ إِلَیْکُمْ است و ایفاء بمعنی تمام اداء است، ایفاء دین یعنی کلیّه دین اداء شد پس این انفاق خیر بمنزله قرض است که بخدا داده ای مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً الایه بقره آیه 246، و البتّه خداوند قرض و دین خود را اداء میفرماید و کاملا با نفع زیادی اضعاف مضاعف ردّ میکند بصاحبش.

وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ظلم در حق شما نشده چنانچه بعض جهّال توهّم کرده اند که تشریع عبادات مالیّه از واجبات مثل خمس و زکاة، و مستحبّات مثل صدقات مندوبه ظلم است که یکی زحمت بکشد و مالی گرد کند و بدیگران بدهد لکن این اشتباه است. اوّلا مال را خداوند داده و دستور تصرفاتش را معیّن کرده نمیشود تجاوز کرد.

و ثانیا مجّانی نیست معامله و تجارتی است با خدا که موجب نفع بسیار است و ممکن است کلمه من خیر در هر دو موضع متعلّق بانفاق مستفاد از تُنْفِقُوا نباشد چنانچه گفتیم که مراد از انفاقات واجبه و مستحبّه باشد بلکه متعلّق بکلمه ما باشد یعنی چیزی را که انفاق میکنید خیر باشد که عبارت از مال حلال باشد و انفاق از مال حرام فائده و نتیجه ندارد بلکه موجب عذاب و سخط الهی است چنانچه قبلا ذکر شد و اطلاق خیر بر مال حلال در قرآن داریم کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ الآیة بقره آیه 176.

ص: 56

[سوره البقرة (2): آیه 273] .... ص : 59

لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (273)

لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لام للفقراء متعلّق بجملات آیات سابقه است که انفاقات باشد و لام اگر چه لام اختصاص است ولی چون مسلّم است که انفاق بغیر اینها هم جایز و ممدوح است لذا بمعنی اولویّت است و ینبغی، یعنی باین فقراء اولی و اینها احقّ بصدقات هستند نسبت بسایر فقراء أُحْصِرُوا از حصر بمعنی منع است و از این باب است حصار شهر که مانع از دخول دشمن است در داخل شهر، و از این باب است شبهه محصوره که اطراف شبهه محدود است و معیّن، مقابل غیر محصوره که محدود نیست. و از همین باب است حصر در حج که مانع شوند از تشرف حاج بمکّه.

و مراد در مقام فقرایی هستند که محصور شده اند و نمیتوانند تحصیل معاش کنند یا بواسطه مرض یا ضعف یا تنگدستی و فقدان وسائل کسبی یا از ترس اعداء و یا دور افتادن از اوطان خود یا جهات دیگر.

و مراد از فِی سَبِیلِ اللَّهِ این است که این حصر اینها برای امر دینی باشد مثل اصحاب صفه که تشرّف پیدا کردند مدینه بدین اسلام و از خانه و زندگانی خود دست کشیدند و بی منزل بودند در صفه مسجد زندگی میکردند، که در حدیث از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که شأن نزول آیه آنها هستند و چهارصد نفر بودند یا برای تهیّأ بر جهاد یا جهات دینی دیگر، اشاره باین است که احصار آنها از روی تقصیر و عصیان نباشد مثل اکثر فقراء که از روی لشی و تنبلی و بیماری یا از باب اسراف

ص: 57

و تبذیر مال یا صرف در محرّمات مثل قمار و زنا و امثال اینها خود را بفقر و فاقه و تنگدستی انداختند، بلکه بسیاری از آنها گدایی را کسب خود قرار داده و از این راه استفاده های بسیاری دارند.

لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ قدرت بر کسب و رفتن بجای دیگر ندارند زیرا اگر کسی در مکانی وسائل معاش برای او مهیّا نباشد باید بمکان دیگر برود و تحصیل معاش کند لکن اینها قادر بر این هم نیستند.

یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ از بس حفظ آبرو میکنند و خود را در انظار مردم این نحو جلوه میدهند که ظاهر آنها بر کسی که خبر از حال آنها ندارد مینماید که اینها از اغنیاء هستند.

مِنَ التَّعَفُّفِ عفّت بمعنی حفظ نفس است از ارتکاب اعمال سیّئه و اخلاق رذیله و اموال محرّمه بلکه از اموال مشتبه که یکی از اخلاق فاضله انسان عفّت است بلکه سر منشأ بسیاری از اخلاق حمیده است چون در علم اخلاق، اخلاق را بر هشت قسمت تقسیم کرده اند:

1- اخلاق راجعه بقوّه عاقله. 2- بقوّة شهویّه بهیمیّه. 3- بقوّه وهمیّه شیطانیّه 4- بقوّه غضبیّه سبعیّه. 5- بقوّه وهمیّه و شهویّه. 6- وهمیّه و غضبیّه.

7- شهویّه و غضبیّه. 8- شهویّه و وهمیّه و غضبیّه.

و از برای هر یک از این اقسام دو جنس معیّن کرده اند که در تحت هر جنسی انواع بسیاری است: جنس قوّه عاقله در طرف اخلاق فاضله علم است و در طرف اخلاق رذیله جربزه و جهل است از حیث افراط و تفریط.

و جنس قوّه شهویّه در طرف اخلاق فاضله عفّت است و رذیله شرّه و خمود است از حیث افراط و تفریط.

و جنس در وهمیّه فطانت در طرف فاضله و وسوسه و سفاهت افراطا و تفریطا

ص: 58

در طرف رذیله.

و جنس قوّه غضبیّه شجاعت در طرف فاضله و تهوّر و جبن در طرف رذیله افراطا و تفریطا و هکذا.

و بالجمله عفّت یکی از اجناس است در قوّه شهویّه که اخلاق فاضله در این قوّه تحت عنوان عفّت است.

و امّا اخلاق مرکّبه از دو قوّه جنسش هم مرکّب از دو جنس است چه در طرف فاضله و چه رذیله مثلا عاقله و شهویّه علم و عفّت و هکذا، و مرکّب از سه قوّه سه جنس است.

تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ یعنی اگر جاهل توهّم غناء در آنها میکند لکن انسان فطن زیرک دانشمند از سیماء صورت آنها آثار فقر را درک میکند.

لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ اهل سؤال نیستند و نزد کسی اظهار فقر و تنگدستی نمیکنند و البتّه سزاوار است کسی که بخواهد باین نوع احسان و انفاقی کند بنحوی باشد که حفظ شئونات آنها بشود و نفهمند که منفق درک فقر آنها را کرده و بعنوان فقر بآنها انفاق کرده.

الحافا الحاف اینست که سؤال را شعار خود قرار داده مثل لحاف که بخود می پیچند و همه جا و از همه کس سؤال میکنند، و اینجا مراد این نیست که این فقراء سؤال غیر الحافی میکنند بلکه اصلا اهل سؤال نیستند چه رسد الحاف در آن وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ تفسیرش واضح است و گذشت در جمله ای از آیات شریفه.

ص: 59

[سوره البقرة (2): آیه 274] .... ص : 62

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (274)

اخبار زیادی از طرق خاصه و عامه که در برهان و غیر آن نقل کرده اند که این آیه شریفه در مدح امیر المؤمنین علی علیه السّلام نازل شد که آن حضرت چهار درهم نقره داشت و بیش از این نداشت یکی را شب انفاق فرمود و یکی روز، یکی سرّا یکی علانیه و این آیه شریفه در مقام ترغیب و تحریص بر انفاق است که هر نحوی باشد شب باشد یا روز سرّی باشد یا علانیة اجر آن نزد خداوند محفوظ است و فردای قیامت نه خوف از عذاب دارند نه حزن از نرسیدن بثواب خداوند آنها را بمثوبات خود نائل میفرماید و از عذاب خود نجات میدهد و ایمن میگرداند با شرایط مذکوره در آیات سابقه.

[سوره البقرة (2): آیه 275] .... ص : 62

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (275)

یکی از محرّمات و معاصی کبیره ربوا است و آیات و اخبار در حرمتش و شدّت عقوبتش بسیار است مثل همین آیه و آیات بعد از آن، و مثل اخبار وارده که از آن جمله است حدیث مروی از علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(در هم ربا اعظم

ص: 60

عند اللَّه من سبعین زنیة بذات محرم فی بیت اللَّه الحرام)

و نیز فرمود

(الربا سبعون جزءا ایسره مثل ان ینکح الرجل امّه فی بیت اللَّه الحرام)

و غیر اینها.

و ربا دو قسم است: رباء قرضی و معاملی. رباء قرضی عبارت است از اینکه چیزی را بعنوان قرض بدهد و شرط کند که چیزی زائد بر این مال باو ردّ کند و فرق نمیکند که آن شیئی زائد از جنس همان عین مقروضه باشد یا شی ء دیگر حتّی اگر شرط عملی بشود و لو قرائت یک سوره از قرآن یا یک ذکر از اذکار یا شرط وصفی زائد باشد مثل جیّد و ردیّ، امّا زیاده بدون شرط مانعی ندارد بلکه مستحبّ است و لو دائن هم بداند که مدیون آن زیاده را میدهد و داعی بر دین هم باشد لکن شرط نکند که مدیون ملزم باشد بردّ زائد.

و حرمت ربا مخصوص بگیرنده نیست بلکه دهنده و واسطه و شاهد و کاتب تماما شریک در حرمت هستند بنصّ اخبار، و طرقی در فقه برای فرار از ربوا ذکر کرده اند باسم حیل ربا که بهترین آنها اینست که قبل از قرض آن زائد را دهنده بگیرنده صلح یا هبه کند و شرط کند که این مقدار بمن قرض بده تا فلان مدّت بتو رد کنم که قرض شرط صلح باشد و امّا عکس آن که صلح شرط قرض شود ربا است و حرام است و این رباء قرضی در همه چیز میآید.

و امّا رباء معاملی که عبارت از مبادله جنس بجنس باشد در خصوص مکیل و موزون است که باید جنسین هر دو از حیث مقدار و وزن متساوی باشند که اگر یکی از آنها زائد بر دیگری باشد ربا است و حرام است، ولی در معدود مثل تخم مرغ یا مبادله یک اسکناس صدی بصد اسکناس یک تومانی یا در ذرع و متر مثل پارچه یا زمین یا خانه مانعی ندارد، و طرق فرار از این ربا هم بسیار است، از آن جمله اینکه در طرف نقیصه جنس دیگری را ضمیمه کنند یا در طرفین یا دو معامله بشود مثلا شکر را بیک قیمتی بفروشد و قند را بهمان قیمت بخرد که قند بازاء شکر نباشد

ص: 61

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا اکل کنایه از تصرّف و اخذ است مثل لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ بقره آیه 181، و مثل إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً نساء آیه 11.

لا یَقُومُونَ فردای قیامت که تمام خلق قیام میکنند برای حساب إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ آکل ربا قیام نمیکند مگر مثل آدم جن زده نظیر آدم غشی و حمله ای و مست که بر زمین میخورند و بنحو متعارف راه نمیروند و باصطلاح کج و منحرف راه میروند که تمام اهل محشر از این علامت میفهمند که اینها آکل ربوا هستند.

و خبط بمعنی حرکت غیر طبیعی است و فلان مخبط است یعنی عقلش بر خلاف موازین عقلیّه حکم میکند.

و اختلاف است در اینکه آیا تماسّ شیاطین و اجنّه نسبت بانسان حقیقت دارد یا آنکه این حالات مرض است عارض میشود و در نظر عامّه تعبیر بجن زده میکنند و خداوند مطابق نظر عامّه تعبیر فرموده.

و تحقیق مطلب اینکه هر دو قسم ممکن است و واقعیّت دارد، بسا امراضی موجب این حالات میشود و بسا بواسطه عملی تماسّ با جن و شیاطین پیدا میکند و بسیار مشاهده شده و بطرقی رفع شده و آیات قرآنیّه بر این ناطق است مثل همین آیه و آیه وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ اسری آیه 66 و آیات و اخبار و ادعیة و عوذات و شواهد خارجیّه که قابل شبهه و اشکال نیست.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا زیرا ربا در نظر مردم خود یک نوع مبادله است و یک نوع کسب و تجارت است و چه بسیاری هستند که شغل و کسب و تجارت آنها منحصر بهمین است و بخصوص ربای معاملی که حقیقة مبادله ثمن و مثمن است، و جواب آنها اینست که مجرّد تشابه و مثلیّت موجب حلّیت نمیشود چه بسیار

ص: 62

بیع هایی است که شارع مقدّس حرام کرده مثل بیع خمر و آلات قمار و آلات ساز و آواز و مجسّمه و غیر اینها، و حاصل اینکه در حلّیت بیع و صلح و اجاره و سائر معاملات محتاج بامضاء شرع است و لو در نظر عرف همه یکسان باشد.

وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا و حال آنکه خداوند بیع را حلال فرمود با مراعات شرائط مقرّره در فقه از شرائط عوضین و متعاملین و نفس معامله و ربا را حرام فرمود و بزرگان مضارّ دنیوی ربا را مفصلا متعرض شدند که چه مفاسدی در بر دارد لکن امروز معمول دنیا در تمام ممالک و تمام بانکها و تجارتخانه ها و جمیع ادارات است و بسیار مورد تعجّب است از ممالک اسلامی با اینکه نصّ قرآن و ضرورت دین بر حرمتش قائم است بآن قانونیّت داده اند.

فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ موعظه عبارت از ترساندن از عواقب سوء معاصی و نصیحت بفعل طاعات و تذکّر بمفاسد و مصالح امور و حث بر اعمال حسنه و وصیّت بتقوی و پرهیزگاری و تنبّه از اغترار بدنیا و زخارف آن و ترغیب بآخرت و مثوبات آن و نحو اینها و در مقام بیان حکم و حرمت رباء است.

فانتهی یعنی آکل ربا منتهی شد از پند الهی و ترک ربا کرد.

فَلَهُ ما سَلَفَ یعنی آنچه پیش از بیان حکم و قبل از تحریم از ربا اخذ کرده برای او حلال است و خداوند گذشت میفرماید نظیر حدیث

(الاسلام یجبّ ما قبله)

و بعضی گفتند پیش از علم بحرمت که جاهل بوده بحرمت ربا بر او حلال و پس از علم بحرمت دیگر حلال نیست، و بر طبق این هم اخباری داریم در برهان مذکور است و حاصلش اینست که وارث اگر میداند که مورث او ربا میگرفته آیا ارث بر این حرام است با اینکه میداند در این مال ربوا هم هست حضرت میفرماید اگر مال بخصوصی را میداند ربا است باید ردّ کند و اگر مختلط است حلال است.

و این اخبار دلالتش بر این معنی معلوم نیست زیرا این مسئله بیان حکم مال

ص: 63

شبهه است و مختلط بحرام که در فقه معیّن شده که اگر مقدار حرام و صاحب را میشناسد و معلوم است باید ردّ کند و اگر صاحب معلوم و مقدار مجهول تصالح کنند و اگر مقدار معلوم و صاحب مجهول ردّ مظالم و اگر هر دو مجهول خمس محلّل.

بلی در ذیل حدیث دارد

(فانّ رسول اللَّه قد وضع ما مضی من الربا و حرّم علیهم ما بقی فمن جهله وسع له جهله حتّی یعرفه اذا عرف تحریمه حرم علیه و وجب فیه العقوبة)

لکن این جمله هم دلالتش تمام نیست بلکه ممکن است این باشد که جاهل غافل نه جاهل ملتفت اگر مال حرام بدست آورد و صاحب مال برضایت باو داد و لو مالک نمیشود لکن اگر تلف شد به اینکه مصرف کرد چون باذن مالک بوده ضمان ندارد بلی اگر عین باقیست باید رد کند و اللَّه العالم.

وَ أَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ از برای ربوا دو حکم است وضعی که باید بصاحبش رد کند و ضامن است و حق الناس است، و تکلیفی که حرام است و مستحق عقوبت است، از حیث حکم وضعی باید ذمّه خود را فارغ کند و امّا از حیث تکلیفی امر او با خداوند است میخواهد عفو کند و میخواهد عقوبت فرماید مثل سایر معاصی در صورتی که مستحلّ ربا نباشد که کافر میشود و قابل عفو نیست.

وَ مَنْ عادَ که با علم بتحریم دست بر نداشت چنانچه اکثر با اینکه میدانند حرام است مرتکب میشوند.

فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ تفسیرش واضح و گذشت الّا اینکه اینجا یک نکته دارد و آن اینست که بضرورت مذهب شیعه مؤمن مخلّد در عذاب نیست و بالاخره بواسطه ایمان نجات پیدا میکند و این آیه حکم بخلود فرموده میتوان گفت که آکل ربا اگر بی توبه از دنیا رود بی ایمان از دنیا می رود (نعوذ باللّه من عذاب اللَّه و سخطه).

ص: 64

[سوره البقرة (2): آیه 276] .... ص : 67

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ (276)

در نظر ناس این است که ربا باعث زیادتی مال میشود و بسا اشخاصی از مال ربا ثروتهای زیادی بدست آورده اند و صدقه باعث نقصان مال است و بسا بفقر و بیچارگی منجر میشود.

خداوند این نظر را ردّ میفرماید و مطلب را عکس بیان میکند که ربا باعث نقصان و از بین رفتن میشود و صدقه باعث زیادتی میگردد، و توضیح کلام اینست که ربا مورث مضرّاتی میشود اوّلا بتدریج که معنای محق است از بین میرود و بکلّی نابود میگردد و بسیار مشاهده شده.

و ثانیا اگر صورت مال از بین نرود برکاتش از بین میرود یعنی از این بهره و استفاده و کیف و لذّت نمیبرد و با هزار حسرت میگذارد و میرود و وارث آن را تضییع میکند و بالاخره محق میشود و هکذا وارث وارث.

و ثالثا محق دین میکند چون مال حرام مخصوص همچه حرامی قلب را سیاه میکند، شیطان را مسلّط میکند، دل قسیّ میشود موعظه در او تأثیر نمیکند، توفیق سلب میشود، ایمان ضعیف میگردد تا بالاخره بسا مستحل رباء میشود و کافر میگردد و بی ایمان از دنیا میرود و وبال و عقوبتش بر او باقی میماند.

و بهمین معنی در اخبار تصریح فرموده چنانچه در برهان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

(أیّ محق امحق من درهم الربا بمحق الدین).

و رابعا محق اعمال و عبادات میکند فردای قیامت بازاء هر درهمی چه اندازه از عبادات او را بصاحب مال بدهند و چه اندازه سیّئات او را بر این بار کنند چون جنبه حق الناس دارد.

و خامسا بواسطه ربا از فیوضات و مثوبات اخروی محروم میگردد و بعذاب

ص: 65

و عقوبات گرفتار میشود.

و بالعکس صدقات چه واجبه و چه مندوبه باعث زیادی مال میشود و زیادتی برکات و موجب قبولی اعمال و دفع بلیّات و نورانیّت قلب و قوه ایمان و دفع شیطان و نجات از عذاب و عقوبات و نیل بمثوبات و ارتفاع درجات و تشبّه بانبیاء و اولیاء و حصول ملکه سخاوت و فوائد دیگر.

لذا میفرماید یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ پس از این بهمین نکته که عرض شد که باعث محق دین میشود اشاره دارد جمله اخیره که میفرماید:

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ کفّار صیغه مبالغه کافر است یعنی بسیار کافر، کفر روی کفر که اثر رباء است اگر مستحلّ بآن شود هر درهمی موجب کفر است و مستحلّش کافر هر چه زیاد شود زیاد میشود.

و اثیم صفت مشبّهه است از اثم که اثم و معصیت بر او ثابت و دائم و باقی میماند. و کلمه لا یُحِبُّ هم دلالت دارد زیرا مؤمن مسلّما بهر درجه باشد محبوب خدا است و اطلاق لا یُحِبُّ مشعر باین است که آکل ربا چه مستحلّ و کفّار باشد و چه غیر مستحلّ و لکن اثیم باشد بی ایمان از دنیا میرود مگر موفّق بتوبه شود و مورد عفو گردد.

[سوره البقرة (2): آیه 277] .... ص : 68

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (277)

احتیاج بتفسیر ندارد چون جملات آن در اول سوره مفصّلا بیان شده، فقط نکته ای که اینجا باید متذکّر شویم اینست که جمله وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ

ص: 66

از باب عطف خاص است بعام که عَمِلُوا الصَّالِحاتِ باشد بلکه اظهر مصادیق آن است و از این آیه و آیات بسیاری از قرآن استفاده میشود که ایمان تنها مورد جمیع این مثوبات نیست بلکه اعمال صالحه یا در بعض آیات تقوی هم لازم دارد.

و توضیح مطلب آنکه افراد بشر در قیامت بر چهار دسته تقسیم میشوند: یک قسمت کسانی که نه ایمان داشته و نه عمل صالحی مثل اکثر کفّار بخصوص منهمکین آنها در معاصی و ظلم که در اشدّ درکات جهنّم معذّب بانواع عذاب گرفتار هستند.

قسمت دوم- کسانی که ایمان ندارند و لکن اعمال صالحه بسا از آنها صادر شده اینها بواسطه نداشتن ایمان در جهنّم معذّب هستند لکن بواسطه پاره ای از اخلاق فاضله یا اعمال صالحه تخفیفی در عذاب دارند هر کس بقدر خود.

قسمت سوم- کسانی که با ایمان از دنیا رفتند لکن اعمال سیّئه آنها بسیار و اعمال صالحه قلیل، اینها بواسطه ایمان مسلّما اهل نجات هستند و نائل به بهشت خواهند شد لکن بواسطه کوتاهی در اعمال صالحه یا کثرت معاصی گرفتار هستند یا در موقع قبض روح یا در عالم برزخ و قبر یا در صحرای محشر یا العیاذ باللّه در جهنّم تا رحمت الهی و مغفرت حق و شفاعت شفعاء شامل حال آنها شود و نجات پیدا کنند چون قابلیّت آن را دارند و بالاخره از مورد این آیه خارج هستند.

قسمت چهارم- کسانی هستند که مشمول این آیه و آیات دیگر بسیار هستند و آنها کسانی هستند که در حق آنها میفرماید إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا که بجمیع عقائد حقّه معتقد باشند و انکار ضروریّات دین و مذهب را ننمایند و اعمالی که موجب کفر شود از آنها سر نزند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ از اعمال واجبه و مستحبّه کوتاهی نکنند بالاخص این دو عمل مهم اسلامی را انجام دهند که وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ باشد جمیع فوائد دنیوی و اخروی را حیازت کرده اند که لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ از نتایج دنیوی و اخروی

ص: 67

وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ که بقدر خردلی از برای آنها عذاب نیست نه حین موت نه در قبر و برزخ و نه فردای محشر و بکمال امنیّت و راحتی خیال وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ که هیچ فیضی از آنها سلب نمیشود که باعث حزن آنها بشود (اللّهمّ ارزقنا بمحمّد و آله صلّی اللَّه علیه و آله).

[سوره البقرة (2): آیه 278] .... ص : 70

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (278)

این آیه راجع بکسانیست که معامله ربوی کرده اند یعنی قرض داده بشرط زیاده و هنوز مدّت سر نیامده اگر قرض در زمان کفر بوده و قبل از انقضاء مدّت اسلام آورده آنچه در زمان کفر زیاده گرفته حلال و از زمان اسلام باید باصل رأس المال اکتفاء کند و از زیاده صرفنظر کند.

و همچنین مؤمنین صدر اسلام که قبل از نزول آیات ربا قرض داده و قبل از انقضاء مدّت آیات نازل شده آنچه قبل از نزول گرفته حلال و امّا بعد از نزول آیات باید زیاده نگیرد و باصل مال اکتفاء کند.

و همچنین کسانی که بعد از نزول آیات علما عمدا یا جهلا معامله ربوی کردند سپس عالم شدند یا نائب باید باصل مال قناعت کنند و زیاده نگیرند و آیه عموم دارد تمام اینها را شامل میشود و لو شأن نزولش بعض مصادیق خاصه باشد و لذا میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا که کفّار از این خطاب خارج هستند اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید و از محرّمات الهی اجتناب کنید و مخالفت اوامر او را نکنید که یکی از مصادیق آن وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا است ترک کنید آنچه از ربا باقی مانده.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر ایمانتان حقیقت داشته باشد، اشاره به اینکه اگر دست از ربا برنداشتید و باین آیات قرآنیّه معتقد نشدید و بی اعتنایی کردید ایمان شما

ص: 68

حقیقت ندارد و کافر میشوید اگر مستحل باشید.

و در بسیاری از واجبات و محرمات این شرط شده که تارک این واجب یا فاعل این حرام ایمان ندارد یا بی ایمان میمیرد.

[سوره البقرة (2): آیه 279] .... ص : 71

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (279)

این آیه مربوط است بآیه قبل و فاء در فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تفریع بر جمله قبل وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا است یعنی اگر دست از اکل ربوا برنمیدارید و ترک ربوا نمیکنید که نفی در نفی اثبات است یعنی مرتکب ربا میشوید فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ آماده باشید برای جنگ با خدا و رسوله، فَأْذَنُوا از ماده اذان است بمعنی اعلان جنگ چنانچه اذان اعلان و آمادگی بر نماز است و معنی فاعلموا است یعنی بدانید که آخذ ربا با خدا محاربه میکند و خداوند با او میجنگد و جنگ با خدا فتح ندارد نه دنیا که خدا او را ریشه کن میکند و بانواع شدائد و بلیّات گرفتار و نه در آخرت که بانواع عذاب دچار خواهد شد، و جنگ با رسول او را در شکنجه میکشد و محکوم بحدّ و قتل میفرماید که امام یا نائب امام او را توبه دهد و اگر توبه نکرد در دفعه اول و ثانی او را تأدیب که تعذیر باشد میکند و در دفعه ثالثه او را میکشد، چنانچه در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت فرموده فرمود

(آکل الربا یؤدب بعد البیّنة فان عاد ادّب فان «و ان خ ل» عاد قتل).

وَ إِنْ تُبْتُمْ توبه کردید و دست برداشتید و دیگر مرتکب نشدید نسبت بآنچه که مرتکب شده اید یعنی قرض داده اید و هنوز استرداد نکرده فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ

ص: 69

همان مقدار که طلب دارید بگیرید و اگر هم ربوا گرفته اید مقدار طلب خود را بردارید و ما زاد را ردّ کنید بصاحبش مگر مواردی که قبلا تذکّر دادیم که لزوم ندارد ردّ و خداوند گذشت فرموده.

لا تَظْلِمُونَ بمدیون ظلم نکنید در گرفتن زیاده وَ لا تُظْلَمُونَ و خود هم ظلم نکشید در اصل مال که بر مدیون واجب است که اداء دین را بکند و بدائن ظلم نکند و مسامحه در اداء ننماید بلکه اداء دین در صورتی که مدیون متمکّن باشد و دائن مطالب باشد واجب فوری است که هر ساعتی ترک آن گناه کبیره است بلکه از معاصی دائمیّه است چون وجوبش فورا ففورا است.

[سوره البقرة (2): آیه 280] .... ص : 72

وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280)

تفصیل کلام اینکه مدیون چه دین از جهت استقراض باشد که مورد آیه است چه از جهات دیگر اگر متمکّن از اداء دین باشد و دائن هم مطالب باشد یا حالت مطالبه داشته باشد و لو حیاء مطالبه نکند واجب فوری است که باید اداء نماید و تأخیر و مسامحه در اداء گناه کبیره است هر چه تأخیر اندازد موجب ازدیاد معصیت میشود حتّی بعضی از علماء که قاعده ترتب را تمام نمیدانند عبادت منافیه با اداء دین را باطل میدانند و اگر متمکّن هست لکن دائن مطالب نیست و راضی بتأخیر است و لو واجب است بر مدیون اداء دین لکن واجب موسع است فورا واجب نیست و در تأخیرش گناهی مرتکب نشده و اگر متمکّن نیست که مورد آیه است که میفرماید وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ یعنی سخت است و متعسّر است در اداء و البتّه مستثنیات دین خارج است مثل خانه و اساس البیت و نفقه یک شبانه روز خود و واجب النفقه بمقدار شأن و زیّ خود بر مدیون واجب نیست که خانه و اساس البیت را بفروشد و دین

ص: 70

خود را اداء کند اگر چه جایز است و بر دائن حرام است مطالبه کند بلکه باید صبر کند تا زمانی که مدیون متمکّن شود و اینست معنای فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ یعنی مهلت دهد و انتظار کشد تا زمانی که میسور گردد، و این حکم در جائیست که دین در ذمّه باشد و امّا اگر عین مال دائن نزد مدیون موجود است دائن حق دارد از او بگیرد چنانچه اگر مدیون بمیرد دیون او تعلّق بترکه او میگیرد و لو ترکه از مستثنیات دین باشد و دین مقدّم بر ارث است بنص آیات شریفه لکن اختیار تعیین دین در ترکه با وارث است نه با دائن و اگر میّت ترکه ندارد بر وارث واجب نیست از مال خود دیون مورث را ادا کند و دائن حق مطالبه از احدی ندارد.

و ممکن است حاکم از مصارف بیت المال در صورتی که دین برای امر مشروعی باشد اداء کند از سهم زکاة که سهم غارمین باشد.

و اگر مدیون زائد بر مستثنیات دین دارد لکن دیون بیشتر از موجودی است دیّان حق دارند از حاکم تقاضای حجر کنند حاکم مدیون را محجور میکند از تصرف در مال و موجودی را تقسیم میکند بحساب دیون بین دیّان.

و اگر احد دیّان عین مالش موجود باشد حق دارد آن را اخذ کند و دیگر دیّان در آن شرکت ندارند ولی بقیّه دیون در ذمّه مدیون هست و مورد این جمله آیه هست که هر وقت متمکّن شد باید اداء کند و دیّان باید صبر و انتظار داشته باشند تا زمان تمکّن و مدیون اگر متمکّن از کسب و تحصیل مال باشد واجب است تحصیل کند و بقیّه را اداء کند.

و در هر صورت در مورد تعسّر و نداشتن مال دیّان افضل و احسن اینست که از دین خود صرف نظر کنند و بعنوان صدقه پای مدیون حساب کنند و ذمّه او را فارغ کنند چنانچه میفرماید وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ و ذخیره اخروی خود قرار دهند و در حساب خدا حساب کنند که بمراتب از استفاده دین نفعش بالاتر است،

ص: 71

إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ بمثوبات اخروی و فوائد دنیوی صدقه، و انظار چنانچه در حدیث است

(من انظر معسرا او وضع عنه اظلّه اللَّه تحت ظلّ عرشه یوم لا ظلّ الّا ظلّه)

و نیز دارد

(من انظر معسرا کان له بکلّ یوم صدقة)

مروی در مجمع البیان است و بر طبق بسیاری از این فروع اخبار زیادی وارد شده که جمله ای از آنها را در برهان نقل فرموده با مثوبات زیادی.

[سوره البقرة (2): آیه 281] .... ص : 74

وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (281)

بسیاری از مفسّرین گفته اند که این آخر آیه است که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شده و مستند آنها روایتی است از ابن عباس و روایت مفصّل است لکن چون منتهی بمعصوم نیست و سندش هم از طرق شیعه نیست اعتباری ندارد لذا از نقل آن خودداری کردیم و این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است:

جمله اولی امر بتقوی است که در موارد زیادی از قرآن ذکر شده و این امر مثل امر باطاعت و عبادت و نهی از معصیت و فحشاء و منکر از اوامر ارشادی است که ارشاد بحکم عقل میکند چون عقل سلیم لزوم تقوی و اجتناب از معاصی و اطاعت مولی را حکم میکند و معنای امر ارشادی اینست که بر مخالفتش عقوبتی جز همان مضاری که در معصیت دارد مترتب نمیشود و بر اطاعتش جز همان فوائدی که در مأمور به است ندارد و اعمال مولویّت در اینها نشده که نفس تقوی یکی از واجبات شرعیّه باشد بلکه ممکن نیست زیرا تسلسل لازم میآید لذا میفرماید وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ یعنی در دنیا بترسید از روزی که بازگشت میکنید که یوما مفعول به اتَّقُوا است نه آنکه روز قیامت متّقی شوند و یوما مفعول فیه باشد و این جمله شامل جمیع واجبات و محرّمات از عقائد و اخلاق و اعمال میشود که تقوی

ص: 72

عبارت است از فعل واجب و ترک حرام.

جمله دوم ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ که جزئی و کلّی اعمال خیر و شرّ جزا داده خواهد شد و کوچکترین عملی بدون جزاء نمیماند که مفاد آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ سوره زلزال آیه 7 و 8، و آیات بسیار دیگر است.

جمله سوم وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ که در اعمال خیر نقصانی از مثوبات خداوند روا ندارد و جزای اوفی مرحمت میفرماید و در اعمال شرّ خردلی زائد بر استحقاق عبد عقوبت نخواهد نمود بلکه بسا مورد عفو و گذشت واقع میشود و بالجمله عادل حکیم ظلم نمیکند از حقّ مطیع کم نمیکند و بر عاصی افزوده نمیکند.

[سوره البقرة (2): آیه 282] .... ص : 75

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلی أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (282)

ص: 73

این دو آیه شریفه از ابسط آیات قرآنیّه و مشتمل بر مطالب بسیاری است و احکام زیادی و ما ناچاریم که در ضمن تفسیر بیک یک آنها شرح بمقدار لازم دهیم و تفصیل آنها را حواله بکتب فقهیّه دهیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است و لو در احکام تمام شرکت دارند لکن قابل تخاطب نیستند و کانّه مورد اعتناء فقط مؤمنین هستند.

إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ مطلق است یعنی کاری و عملی نمودید که مدیون شدید یا بمعامله مثل معامله سلف که بایع مدیون جنس میشود، یا نسیه که مشتری مدیون ثمن، یا اجاره که مستأجر مدیون مال الاجاره یا مدیون اجرت اجیر، یا قرض که مستقرض مدیون مقروض، یا اتلاف که متلف مدیون مالک یا اشیاء دیگری که مورث تحقّق دین میشود.

و کلمه تَدایَنْتُمْ و لو دلالت بر تحقّق دین دارد و احتیاج بکلمه بِدَیْنٍ ندارد لکن کلمه بِدَیْنٍ برای تعمیم است یعنی اذا تداینتم بایّ دین.

إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی تقیید میکند برای اخراج دیون معجّله که باید فوری اداء گردد و احتیاج بمکاتبه ندارد، و امّا دیون مأجّل باید مدّتش معلوم باشد مثل سلف که زمان اداء جنس و نسیه که زمان اداء ثمن باید معلوم باشد از حیث ماه و روز معیّنی که معنی مسمّی همین است.

ص: 74

فَاکْتُبُوهُ بعضی گفتند امر از برای وجوب است که مکاتبه واجب است و بعضی گفتند مستحبّ است و بعضی گفتند امر توصلیست نه تعبّدی که شرط صحّت است و بدون مکاتبه باطل است.

و تحقیق اینست که نه امر تعبّدی است که واجب یا مندوب باشد و نه توصّلی است که شرط صحّت باشد بلکه ارشادی است برای اینکه مدّت فراموش نشود یا اختلاف بین متعاملین واقع نشود در طول و قصر مدّت یا مورد انکار مدیون نگردد.

وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ این امر هم ارشادی است و کاتب اعمّ از این است که بایع باشد یا مشتری یا شخص ثالثی، و مراد (بالعدل یعنی مطابق آنچه قرار داد شده از حیث جنس و وصف و مقدار و مدّت مثلا گندم را جو ننویسد کتابت مطابق با واقع در خارج باشد.

وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ لا یأب، یعنی باکی نیست و امتناع ندارد که نویسنده سجلّ بنویسد مطابق دستور الهی همان نحوی که دستور فرموده که که مطابق با واقع و حقیقت باشد که تعبیر بعدل فرموده.

فَلْیَکْتُبْ یعنی البتّه لازم است بر کاتب که بنویسد، بعضی گفتند واجب عینی است بر کاتب که در مورد تقاضای دائن بنویسد که دفع ضرر دائن بشود و بعضی گفتند واجب کفایی است که در صورتی که من به الکفایة نباشد واجب عینی میشود.

و اختلاف دیگری هم هست که آیا میتواند کاتب مطالبه اجرت بر کتابت نماید یا نه، بنا بر اختلافی که دارند در جواز اجرت بر واجب عینی و کفایی، و حق این است که وجوب ارشادی است و اخذ اجرت بر واجبات توصّلیّه چه عینی و چه کفایی مانعی ندارد.

وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ املال بمعنی املاء است و عَلَیْهِ الْحَقُّ مدیون است و معنی اینکه مدیون اقرار لسانی نماید و اعتراف بدین کند تا آنکه کاتب اقرار

ص: 75

و اعتراف آن را بنویسد بلکه اگر متمکّن از امضاء کتبی یا اثر انگشت یا اقرار نزد شهود باشد بکند که حقّ دائن از بین نرود.

وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ از خدا بترسد و بر خلاف واقع اقرار نکند و این مکتوب باید نزد من له الحق که دائن است باشد یا نزد کسی که امین او است.

وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً بخس، نقصان است ضمیر منه ممکن است راجع باملال باشد یعنی کمتر از آنچه واقع شده اقرار نباشد مطابق واقع از حیث مقدار و وصف و ممکن است بلکه اظهر اینکه راجع بحق باشد که اصل دین است یعنی در موقع اداء کمتر از حق ندهد و دون وصف نپردازد که ذمّه اش فارغ نخواهد شد و قیامت مورد مؤاخذه واقع میشود.

فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ در این سه کلمه: سفیه، ضعیف و غیر مستطیع اختلاف است بین مفسّرین که اینها متّحد المعنی یا متقارب المعنی یا متفاوت المعنی هستند و در صورت اختلاف معنی اختلاف دیگری است در معنای هر یک لکن تمام اینها تفسیر برأی است و ما نباید دست از ظاهر برداریم.

پس می گوییم اگر مدیون که من علیه الحق است سفیه باشد در مقابل رشید یعنی صلاح و فساد مال و معامله را تمیز نمیدهد یعنی کم عقل نه باندازه جنون که زوال عقل و رافع تکلیف باشد.

اشکال- سفیه باین معنی اصلا معامله آن که تداین باشد درست نیست.

جواب- معامله با ولیّ آن میشود و الّا اگر کسی باشد که معامله اش صحیح باشد املاء و اقرارش بطریق اولی صحیح است.

یا ضعیف باشد مثل صبی و مجنون و پیر مرد خرفت و بله و امثال اینها، یا غیر مستطیع بر املاء باشد بواسطه لال بودن یا سنگینی زبان یا مرضی که باعث سلب

ص: 76

قدرت بر تکلّم یا عسرت تکلّم شود.

فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ ولیّ سه قسم داریم باختلاف موارد: 1- اولیاء صغیر و مجنون و سفیه مثل آب و جد و قیّم و حاکم و منصوب از قبل حاکم و عدول مؤمنین.

2- وکیل از قبل موکّل که خود قادر نیست بر املاء.

3- ورثه نسبت بمورث خود در بعض مواردی که قدرت ندارد بر املاء، املال و امضاء و اقرار و اعتراف، اینها بمنزله املال من علیه الحق است.

وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ و طلب شهادت کنید و شاهد بگیرید بر تحقّق مداینه و کتابت و اقرار مدیون هر کدام بشود که این را بیّنه میگویند.

و کلمه مِنْ رِجالِکُمْ یعنی من رجال المؤمنین پس اعتناء بشهادت غیر مؤمن نیست، و در شاهد مطابق مذهب شیعه عدالت معتبر است که شهادت عدلین باشد و این امر هم ارشادی است نه مولوی وجوبی یا مستحبّی برای اینکه اگر مدیون انکار دین کرد یا در بعض خصوصیّات از حیث جنس یا مقدار یا وصف اختلاف کردند و احتیاج بمرافعه نزد حاکم شد مدّعی بتواند دعوای خود را ثابت کند ببیّنه که از اخبار مسلّمه این فرمایش است که فرمود

(البیّنة علی المدّعی و الیمین علی من انکر)

و و فرمود

(انّما اقضی بینکم بالبیّنات و الایمان)

و از این جمله استفاده میشود که مجرّد کتابت کافی بر اثبات نیست و فائده کتابت اینست که طرفین خصوصیّات را فراموش نکنند و اگر فراموش شد بمراجعه بمکتوب متذکّر شوند، و برای اثبات بیّنه لازم دارد.

فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ یعنی شهادت یک مرد و دو زن کافی است نه اینکه مشروط باشد بفقدان رجلین. و از این جمله استفاده میشود که شهادت دو نفر زن بجای شهادت یک مرد است بنا بر این شهادت چهار زن مؤمنه عادله هم کافیست، و از این دو جمله استفاده میشود که شهادت یک عادل کافی نیست اگر چه در اخبار در باب حجیّت خبر، خبر عادل حجّت باشد و در بعض موضوعات مثل

ص: 77

دخول وقت اذان ثقه کافیست.

مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ اعتبار عدالت است و مراد این نیست که مرضیّ عند اللَّه باشد تا توهّم شود که این امر باطنی است و کشف آن ممکن نیست، بلکه مرضیّ نزد مؤمنین که از کلمه ترضون استفاده میشود که دین و اخلاق و اعمالش رضایت بخش باشد که بنا بر مذهب شیعه تارک معاصی کبیره و عدم اصرار بر صغیره و ترک منافیات مروّت باشد.

و توضیح کلام در موضوع عدالت از صفات نفسانیّه است و آن عبارت از ملکه است که حاصل میشود در نفس از حالت خوف از خداوند از روی ایمان که مانع شود از ارتکاب کبائر و اصرار بر صغائر و منافیات مروّت لکن حسن ظاهر کاشف تعبّدی است از ملکه و بعضی احتیاط کردند که این حسن ظاهر کاشف ظنّی باشد از ملکه باطنی و طریق اثبات عدالت یا بمعاشرت است نه معاشرت تامّه بلکه معاشرت متعارفه یک مدّت مختصری و در این معاشرت دیده نشود از او ترک واجبی یا فعل کبیره ای یا اصرار بر صغیره ای یا منافی مروّتی، یا بشهادت عدلین که عدالت هم یکی از موضوعات احکام است که به بیّنه ثابت میشود و در شهادت عدلین تلفّظ لازم نیست بلکه همین که با او معامله عدالت کردند به اینکه با او نماز کردند یا حضورش طلاق دادند یا از او تقلید کردند یا شهادت او را قبول کردند و امثال اینها از اموری که عدالت در آنها معتبر است کافی است، یا بشیاع قطعی که جماعتی از مسلمین با او معامله عدالت کنند که یقین پیدا شود که اینها تا بموازین شرعیّه احراز نکرده باشند معامله عدالت نمیکنند، یا از امارات خارجیّه و قرائن یقین بملکه پیدا شود.

و معاصی کبیره را ما در مجلّد سوم کلم الطیّب در کتاب عمل الصالح مفصّلا بیان کرده ایم، مقصد دوم از صفحه 24 تا 43.

و حاصلش اینکه کبیره بودن ثابت میشود به اینکه در قرآن یا حدیث معتبر وعده

ص: 78

آتش یا عذاب داده شده یا در خبر معتبر تصریح بکبیره بودن آن شده باشد یا از یکی از معاصی کبیره آن را بزرگتر شمرده باشند یا در نظر اهل شرع آن را بزرگ بدانند و این نوع معاصی دو قسم است یک قسم ترک واجبات مثل نماز، زکاة، خمس صیام، حج، امر بمعروف، نهی از منکر، جهاد و امثال اینها.

و یک قسم فعل محرّمات از اعتقادات باطله بر خلاف عقیده حقّه و پاره ای از اخلاق رذیله و ارتکاب بعضی از معاصی مثل دروغ، محاربه با اولیاء، فساد در زمین، قتل نفس محترمه، عقوق والدین، اکل مال یتیم، قذف محصنه قطع رحم، سحر، شعبده، زنا، لواط، سرقت، قسم دروغ، شهادت دروغ، کتمان شهادت، خلف نذر و عهد و قسم، تغییر وصیّت، شرب خمر قمار، ربا، اکل سحت (یعنی مال مسلمان بدون وجه مشروع) گوشت میته، گوشت خوک، خون، قربانیهای کافر کم فروشی، تعرب بعد الهجره، رفتن بمراکزی که دست رسی باحکام نداشته باشد، اعانه ظلمه، رکون بظالم، حبس حقوق، اسراف، تبذیر، خیانت در امانت بلکه مطلق خیانت، غیبت، تهمت، نمامی، سعایت، اشاعه فحشاء، ارتکاب ملاهی مثل ساز و آواز و رقص و حضور در این مجالس و امثال اینها از قبیل ظلم و نشوز و نحو اینها از معاصی متداوله عصر حاضر که در نظر اهل شرع بسیار بزرگ است مثل بی حجابی، تآتر خانه، ساز رادیو، تصویر مجسّمه.

و امّا اصرار بر صغیره به اینکه قبل از توبه از سابق تکرار کند بلکه بعضی گفتند عزم بر تکرار کافیست در صدق اصرار.

و امّا منافیات مروّت نسبت باشخاص و اماکن و ازمان مختلف میشود و ضابط آن عملی است که فاعل آن در نظر مردم غیر مبالی بدین بشمار میرود مثل زلف زیر عمامه یا کروات با ریش و عمامه یا در کنار جاده ادرار کردن یا در کافه رفتن بعض اشخاص یا رفت و شد با اشخاص نامناسب و امثال اینها.

ص: 79

أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری بیان حکمت اعتبار دو شاهد است در مرأة بجای یک مرد که اگر یکی از آنها بعضی از خصوصیّات مورد شهادت را فراموش کند دیگری او را یادآور شود.

و در باب حکمت گفته اند که اطراد شرط نیست بلکه مصلحت جعل حکم بطور کلّی وجود مصلحت در بعض مصادیق است چون نسیان در اغلب زنها بیش از نسیان در رجال است.

نکتة- وجه تکرار إِحْداهُما با اینکه اگر فرموده بود «فتذکر الاخری» کافی بود. چیست جواب- کافی نبود زیرا مفاد تفاوت میکرد، معنی این میشد که اگر یکی از آنها فراموش کند دیگری متذکّر باشد و این مقصود نیست بلکه مراد اینست که دیگری او را متذکّر نماید پس باید بگوید «فتذکر بالآخری» و این هم مجمل میشد زیرا تاب این داشت که مرجع ضمیر بایست بشهادت برگردد نه بمرأه ناسیه و غرض اینست که ذاکرة مذکّره ناسیه باشد و این بدون تکرار متحقق نمیشود.

وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا از اخبار بسیاری استفاده میشود که مراد دعوت برای تحمّل شهادت است که اگر از او تقاضا کردند که تحمّل شهادت کند اباء و امتناع نکند، بنا بر این نهی تحریمی نیست بلکه تنزیهی است و در لسان اخبار هم تعبیر بلا ینبغی کرده اند.

و امّا اگر دعوت برای اداء شهادت باشد بعد از تحمّل نهی تحریمی است زیرا کتمان شهادت حرام است چنانچه بیاید و اگر مراد اعم از تحمل و اداء باشد نهی هم مطلق است اعمّ از حرمت و کراهت که مطلق الترک باشد و در بعض اخبار هم تصریح باعمّ شده و این انسب با اطلاق آیه است و منافی با اخبار سابقه هم نیست زیرا اخبار سابقه در بیان بعض مصادیق است منافی با عموم و اطلاق نیست.

ص: 80

وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلی أَجَلِهِ یعنی مسامحه نکنید و انضجار نداشته باشید در موضوع کتابت چه دین صغیر باشد و چه کبیر زمانی که مدّت دارد و معجّل نیست البته بهتر برای شما کتابت است که جلوگیر از حدوث اختلاف است و از طرو نسیان و احتمال بعض مفسّرین که خطاب متوجّه شهداء است که مفاد شهادت خود را بنویسند که فراموش نکنند خلاف ظاهر آیه است.

ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ این کتابت برای شما فوائد زیادی دارد یکی آنکه بیشتر طریق عدالت را در پیشگاه احدیّت سیر کرده اید که حقّی از احدی ضایع نشده نه دائن از حقّش کسر گذارده میشود و نه مدیون زائد بر حق دائن از او اخذ میشود. و دیگر آنکه برای اقامه شهادت بهتر است که بتوانند شهود مطابق مکتوب بدون زیاده و نقیصه تحمّل کنند و اداء نمایند.

وَ أَدْنی أَلَّا تَرْتابُوا و دیگر آنکه برای ضبط و عدم تردید و ریب و شک نزدیکتر است.

إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً که معامله نقدی باشد و دین معجّل باشد و مدّت نداشته باشد.

تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ رواج دارد داد و ستد و باصطلاح بدانید که معمول در بازار و اکثر معاملات است اخذ ثمن و اداء مثمن فی المجلس.

فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها لزوم ندارد و باکی نیست بر شما در ترک مکاتبه زیرا احتیاج بمکاتبه ندارد بلکه اگر بنا بر مکاتبه باشد در جمیع معاملات حرج شدید و اختلال بازار لازم میآید.

وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ ولی شاهد بگیرید بر مبایعه بخصوص اشیاء غیر منقوله مثل خانه، ملک، مغازه یا اشیاء نفیسه مثل جواهرات یا چیز سنگین قیمت مثل ماشین و نحوه و فرش و طلا و غیر اینها و معروف و مشهور گفتند امر استحبابی است و قول نادری

ص: 81

است بوجوب لکن گذشت که این نوع اوامر ارشادی و مصلحت بینی است.

وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ ممکن است فعل معلوم باشد که در اصل لا یضار بالکسر یعنی کاتب و شاهد بر خلاف واقع ننویسند یا شهادت ندهند، و ممکن است مجهول باشد لا یضار بالفتح یعنی ضرر بکاتب و شاهد نباید وارد آید که در کتابت و شهادت بر آنها ضرر متوجّه شود یا معذور باشند شرعا نمیتوان آنها را الزام کرد (قاعده فقهیّه معروف بقاعده لا ضرر) و مدرک آن حدیث معروف از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در قضیّه ثمرة بن جندب ملعون با انصاری است و این قاعده حکومت دارد بر ادلّه احکام و دلالت دارد به اینکه احکام ضرریّه در اسلام جعل نشده پس هر حکمی اگر موجب ضرر شود برداشته میشود و توضیح آن در فقه است اجمالا نباید احدی باحدی ضرر وارد آرد، نه کاتب و شاهد ضرر وارد آورند و نه بآنها ضرر وارد شود.

وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فعل ضرری یعنی اگر ضرر وارد آوردید فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ فسق در آیات شریفه بر معانی اطلاق شده: یکی کفر در آیه شریفه أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ سجده آیه 18، و در مقابل عدل إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا حجرات آیه 6، و بر مطلق عاصی مثل مقام، و بر کذب مثل فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ که گذشت.

و فسق بمعنی خروج از طاعة اللَّه است و اطلاقش شامل جمیع مصادیق میشود چنانچه در کتب فقهیّه در باب معاصی کبیره که ناقض عدالت است، اول شرک و کفر را ذکر میکنند.

و البتّه ضرر زدن بمسلمان از گناهان کبیره است و خروج از طاعت است چه کاتب در کتابت تقلّب کند و چه شاهد در شهادت و چه دائن در اضرار بکاتب و شاهد در کتابت و شهادت چه در مقام تحمّل و چه در مقام اداء.

ص: 82

و در ضرر هم اعمّ است از ضرر بنفس یا مال یا عرض یا سایر امور متعلّقه بشخص، و فسوق مثل خروج بمعنی فسق است، و کلمه بکم یعنی صادر از شما یعنی خود را فاسق میکنید و خارج از طاعت الهی میشوید.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از خدا بترسید و در حق یکدیگر ظلم نکنید.

وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ خداوند آنچه صلاح دنیا و آخرت و دین شما است و آنچه موجب فساد دین و دنیا و آخرت شما است بشما فرا میدهد و تعلیم میفرماید چون جمیع اوامر و نواهی الهی از روی حکمت و مصلحت است چنانچه گفتند احکام تابع حکم و مصالح و مفاسد نفس الامری است و غرض از بعثت انبیاء همین است چون عقل بهر مرتبه که باشد پی بجمیع حکم و مصالح نمیبرد بالاخص امور آخرتی و دینی و از این جهت گفتند رسول عقل خارج است، چنانچه عقل رسول باطن است.

وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ سر چشمه علم از منبع است که حد ندارد و غیر متناهی است أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً و عین ذات ربوبی است.

[سوره البقرة (2): آیه 283] .... ص : 85

وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (283)

وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی سَفَرٍ که مداینه و معامله در مسافرت واقع شود وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً و کتابت میسّر نباشد و همچنین شاهد عادل دست رسی نداشته باشند برای وثیقه راه دیگری بیان میفرماید که مسئله مراهنه باشد و معنی این نیست که شرط آن مسافرت باشد یا عدم و جدان کاتب یا شاهد بلکه مقصود اینست که طرق وثیقه منحصر

ص: 83

بکتابت و شهادت نیست بلکه طریق دیگری هم هست که اگر دست شما از آن دو طریق کوتاه باشد باز هم طریق دارند لذا میفرماید فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ و رهن در لغت بمعنی گرو است و از این جهت گروبندی را مراهنه میگویند و در شریعت مطهره گروبندی مذموم است یا حرام مگر در اسب دوانی و تیر اندازی و شتر سواری، در باب مسابقه دارد

لا سبق الّا فی خف او نصل او حافر

و در آیه شریفه کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ مدّثر آیه 38، و در حدیث در خطبه شعبانیّه که شیخ صدوق نقل فرموده از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(ایّها النّاس انّ انفسکم مرهونة باعمالکم)

یعنی جان شما گرو عمل شما است، و نیز در آیه شریفه کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ طور آیه 21، و رهن عبارت است از اینکه مدیون چیزی از عین المال خود از منقولات مثل طلا و مس و سایر منقولات یا غیر منقولات مثل خانه و ملک و دکّان و نحو اینها نزد دائن بنحو وثیقه پیشش گرو بگذارد که تا اداء دین نکند فک نشود و آن چیز را عین مرهونه میگویند و مدیون را راهن و دائن را مرتهن مینامند.

و رهن یکی از عقود لازمه است احتیاج بایجاب از طرف راهن و قبول از طرف مرتهن دارد و شرط صحّت رهن قبض است که راهن در تصرّف مرتهن در آورد و مرتهن قبض کند و بدون قبض باطل است و هیچکدام از راهن و مرتهن حق تصرف بدون اذن دیگری در عین مرهونه ندارند و اگر مدّت منقضی شد و اداء دین نشد مرتهن حق دارد عین مرهونه را بفروشد و مطابق دین خود بردارد و بقیّه را براهن ردّ کند و قبض در غیر منقول تملیک منافع است بمرتهن بصلح یا اجاره یا نحو دیگر فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ یعنی دائن بعضا مدیون. یعنی اگر دائن امین دانست مدیون را و از او وثیقه، نوشته و رهن نگرفت البتّه مدیون که او را امین دانستند باید خیانت نکند و بموقع خود تمام دین را ردّ کند با آن اوصافی که ذکر شده و مقدار معیّن که قرار داد شده.

ص: 84

فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ که مدیون باشد امانته که دین باشد که در ذمّه او است وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ از خدا بترسد و خیانت نکند و حق دائن را ضایع نکند که فردای قیامت هم مسئولیّت خدایی دارد هم جنبه حق الناسی و عقوبتش شدید است و انکار دین یا نقصان از اصل ننماید.

وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ این جمله راجع بآیه سابقه است در قسمت گرفتن شاهد که بعد از تحمّل شهادت کتمان شهادت نکند که یکی از گناهان کبیره است مگر آنکه معذور باشد شرعا یا اداء شهادت بر او ضرری متوجّه شود یا خصوصیّات شهادت را فراموش کرده باشد.

وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ و تعبیر به آثم قلبه با اینکه خود کتمان کننده آثم است، بواسطه اینست که معاصی دو قسم است یک قسم معاصی فعلیّه مثل زنا و شرب خمر و نحو اینها، و یک قسم معاصی ترکیّه مثل ترک صلوة و زکاة و سایر واجبات، و اثم فعل المعصیت است و در معاصی ترکیّه فعلی از عاصی صادر نشده در ظاهر بلکه فعل قلبی است که عزم و بنای بر مخالفت باشد، و بعبارت اخری افعال قلبیّه است و کتمان شهادت از این باب است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ چه عمل خوارجی باشد و چه عمل قلبی علیم در مجمع از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده فرمود

لا ینقضی کلام شاهد زور من بین یدی الحاکم حتّی یتبوأ مقعده من النار و کذلک من کتم الشهادة.

و در این آیه شریفه از جمله فَإِنْ أَمِنَ استفاده میشود که تمام دستورات این آیات شریفه از کتابت و شهادت و رهانت اوامر ارشادی است و راه احتیاط است برای حفظ دین و وجوب شرعی ندارد و امر مولوی نیست.

ص: 85

[سوره البقرة (2): آیه 284] .... ص : 88

لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (284)

لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لام ملکیّت است که جمیع آنچه در آسمانها و زمین است ملک طلق خداوند است، شریک ندارد و احدی نسبت بآنها ذی حق نیست زیرا موجد و خالق تمام او است و بس بملکیّت ذاتیّه حقیقیّة.

و امّا مالکیّت بعضی لبعض ملکیّت جعلیّه اعتباریّه است قائم بید معتبر است و آن خداوند است و از برای او است سلب اعتبار و القاء ملکیّت زید مثلا و اعتبار ملکیّت عمرو و بالعکس.

و ملکیّت از مقوله جدة است و واجدیّت حق ذاتیست و فقدان در ساحت قدس او روا نیست زیرا فقدان نقص است و مستلزم احتیاج است و نقص و احتیاج از لوازم امکان است و واجب الوجود بالذات واجد کل شیئی است و ممکن بالذات فاقد کلّ شیئی.

وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ یعنی آنچه در کمون قلب شما است اگر ظاهر کنید أَوْ تُخْفُوهُ یا مخفی کنید و اظهار نکنید یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ تماما در تحت حساب فردای قیامت خواهد آمد.

(اشکال) بعضی توهّم کرده اند که این آیه دلالت دارد بر اینکه نیّت معصیت و سوء هم مورد مؤاخذه است و هکذا ملکات رذیله مثل کبر و بخل و لو اینکه عمدا بر خلاف آنها رفتار کند و این از دو جهت اشکال دارد: یکی آنکه بسیاری از این ملکات رذیله اختیاری نیست و مؤاخذه بر امر غیر اختیاری قبیح است. دیگر آنکه اخبار بسیاری داریم که میفرماید

(نیّة السوء لا تکتب).

(جواب) اینکه آیه دلالت بر مؤاخذه و عذاب ندارد بلکه در تحت حساب

ص: 86

میآید، لذا ملکات رذیله در صورتی که آثار بر آن بار نکند اگر چه مؤاخذه ندارد لکن مسلّما با کسانی که منزّه از آنها و متّصف بضدّ آنها که ملکات حسنه باشد هستند تفاوت دارند در رتبه و درجه و همین کافی است در حساب.

و امّا نیّة السوء، اخبار مختلف است بعضی دلالت بر ثبوت مؤاخذه دارد، و بعضی بر نفی آن و در جمع بین این دو دسته وجوهی گفته شده لکن آنچه بنظر میرسد اگر نیّت معصیت نمود سپس نادم شد و منصرف گردید مؤاخذه ندارد، و امّا اگر متمکّن نشد از فعل معصیت با اینکه کمال شوق را بآن داشت مؤاخذه دارد بعلاوه آنکه مسلّما ناوی سوء با ناوی خیر تفاوت رتبه و درجه دارند و همین کافی است چنانچه ذکر شد، فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ غفران الهی بسیار سعه دارد حتّی باندازه ای که انبیاء و ملائکه تصوّر نمیکردند حتّی شیطان هم بطمع میافتد فردای قیامت چنانچه مضمون آیات و اخبار بسیاری است لکن مشروط است بقابلیّت محل یا بواسطه ایمان یا بواسطه عمل صالحی که موجب قابلیّت بشود، و امّا اگر قابل مغفرت نباشد هرگز مورد مغفرت نخواهد شد چنانچه مشرکین و کفّار و مخالفین و معاندین هیچ گونه قابلیّتی در آنها نیست زیرا ایمان ندارند و عمل صالحی هم در آنها نیست بواسطه آنکه شرط صحّت کلیّه اعمال ایمان است، بلی ممکن است تخفیف در عذاب زیرا اهل عذاب تماما یک درجه نیستند بلکه شدّت و ضعف در آنها بسیار است، هر چه کفر و عنادش بیشتر و ظلم و معاصیش زیادتر باشد عقوبت آن شدیدتر است و کمتر باشد کمتر.

وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ هم قادر بر عفو و مغفرت است و هم قادر بر عذاب و عقوبت.

ص: 87

[سوره البقرة (2): آیه 285] .... ص : 90

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (285)

اخبار در فضائل این آیه شریفه و آیه بعد از آن بلکه آیه قبل که مسمّات بخوانیم سوره بقره است بسیار است، در کافی و بحار و لآلی الاخبار و غیر اینها مذکور است. من جمله اینکه هر که این دو آیه را بعد از عشاء آخرت بخواند او را کافی است از قیام تمام شب بعبادت. و من جمله خواندن این آیات در خانه موجب طرد شیطان است از آن خانه.

و اخبار هم در برهان از طرق عامّه روایت کرده که این دو آیه مذاکراتی بوده بین خداوند با رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لیلة المعراج.

و یک قسمت اخبار فضائل اینها در طیّ آیة الکرسی و یک قسمت در فضائل سوره حمد سابقا ذکر شد و چون این اخبار مفصّل است لذا بکتب مذکوره مراجعه فرمائید، فقط ما ببیان تفسیر قناعت میکنیم.

آمَنَ الرَّسُولُ از برای ایمان مراتب بسیاری است که در ذیل آیه یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ذکر شد و درجه اعلای ایمان که ممکن باشد در خور مخلوقات، وجود مقدّس نبوی دارا بود که افضل و اعلا و ارفع از ایمان جمیع انبیاء و اولیاء و ملائکه بود چنانچه حضرتش در جمیع شئونات و فضائل و مناقب بر همه آنها برتری داشت.

بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ ما انزل، عبارت است از قرآن مجید و جمیع علوم و کمالاتی که بآن حضرت افاضه شده و جمیع اخلاقیّات و احکام دینیّه و قضایای گذشتگان و آنچه واقع شود تا قیامت و اموری که در قیامت تحقّق پیدا میکند و باصطلاح علم

ص: 88

بما کان و ما یکون که تماما مصداق بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ است.

وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ یعنی هر یک یک مؤمنین باین امور مذکوره در آیه ایمان دارند که بدون ایمان باین امور ایمان تحقّق پیدا نمیکند و از زمره مؤمنین خارج است.

آمَنَ بِاللَّهِ ایمان بوجوب وجود حضرت اله و بجمیع صفات کمالیّه ذاتیّه چه صفات صرفه مثل حیات و قدم و ازلیّت و ابدیّت و سرمدیّت و کبریایی و علوّ و عظمت و نحو اینها و چه صفات ذات اضافه مثل علم قدرت، اراده، حکمت، ادراک، سمیعیّت، بصیریّت و نحو اینها که تمام این صفات عین ذات اقدس است. و صفات جمالیّه که عبارت از افعال الهیّه است: خالقیّت، رازقیّت، محیی، ممیت، معزّ، مذلّ، مغنی و مفقر بودن و هکذا معطی، مثیب، معاقب، رحیم، رحمان، غفور، شکور، و دود.

و صفات جلالیّه سلبیّه که عبارت از سلب نقص، عیب، احتیاج، تجسّم، ترکیب، حلول، محلیّت، تغییر به جوهریّت، عرضیّت، شریک به اینکه برای او ضدّی، ندّی، مثلی و شبهی نیست نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در استحقاق عبادت.

و ایمان بعدل الهی که تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت و بجا و بموقع و حسن است و از او محال است فعل قبیحی یا لغوی یا ظلمی صادر شود.

وَ مَلائِکَتِهِ بطبقات مختلفه که تماما معصوم و مظهر وحی و مقرّب درگاه ربوبی هستند لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6.

وَ کُتُبِهِ از صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم علیه السّلام و توراة موسی علیه السّلام و زبور داود علیه السّلام و انجیل عیسی علیه السّلام و قرآن محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آنچه بر سایر انبیاء علیهم السلام نازل شده.

ص: 89

وَ رُسُلِهِ از آدم تا خاتم از انبیاء و رسل چه صاحب شریعت باشند و چه تابع شریعت سابقه چه اولو العزم باشند که ناسخ شریعت سابقه و چه غیر اولو العزم تماما از جانب خداوند مبعوث و تماما معصوم و دارای جمیع کمالات و فضائل و مناقب و علوم بافاضه خداوند بدون کسب و تحصیل و خالی از اخلاق رذیله و عیوب خلقیّه و نواقص بدنیّه و پاک از حیث حسب و نسب و از امراض و افعالی که مورث تنفّر طباع باشد و تماما دارای دلیل و برهان بر حقانیّت خود بودند یا بمعجزه یا بنص قطعی سایر انبیاء و معصومین.

لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ یعنی مؤمنین میگویند که ما بین احدی از انبیاء فرق نمیگذاریم از حیث تصدیق بآنها و آنچه گفته اند تماما از جانب حق است و صدق است و لو از حیث اشرفیّت و افضلیّت و اکملیّت میانه آنها تفاوت بسیار است و ما مثل یهود و نصاری و سایر فرق باطله نیستیم که بعض انبیاء را معترف باشیم و بعض آنها را انکار کنیم.

وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا و مؤمنین گفتند ما شنیدیم فرمایشات انبیاء را یعنی رفتیم اخذ علم کردیم و دستورات الهیّه را فرا گرفتیم و پذیرفتیم و تصدیق و قبول نمودیم و امتثال و اطاعت کردیم، نه مثل یهود که قبلا ذکر شد که قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا.

غُفْرانَکَ رَبَّنا یا بمعنای نطلب غفرانک و نسأل غفرانک یا بمعنی اینست که ایمان ما و سماع ما و اطاعت ما برای غفران تو بوده پروردگارا.

وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ بازگشت هر کسی بسوی تو است إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ بقره آیه 151، راجع بمسئله معاد است که هر کس یا متنعّم در بهشت و یا معذّب در جهنّم خواهد شد أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ مؤمنون آیه 117.

ص: 90

[سوره البقرة (2): آیه 286] .... ص : 93

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (286)

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وسع بمعنی سعه در مقابل ضیق یعنی خداوند در تکالیف تضییق بر بندگان نمیکند و تنگ گیری نمیفرماید و آنها را بزحمت و حرج نمیاندازد چنانچه شریعت مطهّره اسلامیّه دین سمحه سهله است صعب و دشوار نیست و این نوع تفضّلی است چنانچه میفرماید ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ سوره حج آیه 77، نه اینکه مراد طاقت باشد که بمعنی قدرت است یعنی خدا تکلیف بغیر مقدور نمیکند زیرا قدرت از شرایط عامّه است و شرط حسن الخطاب است و تکلیف عاجز عقلا قبیح است.

لَها ما کَسَبَتْ یعنی هر عمل خیری از عبادات و اعمال صالحه از او صادر شود نفع و ثواب و اجر آن در دنیا و آخرت باو خواهد رسید و بمقدار خردلی از بین نمیرود.

وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ و هر عمل زشتی از معاصی و قبایح از او ظاهر شود عقوبت و ضرر و پاداش آن در دنیا و آخرت باو متوجّه میشود چنانچه در بسیاری از آیات باین معنی اشاره فرموده.

و نکته اینکه در اعمال خیر ثلاثی مجرّد ما کَسَبَتْ ذکر فرموده و در اعمال شرّ باب افتعال ثلاثی مزید فیه مَا اکْتَسَبَتْ ذکر شده، برای این است که مقتضی

ص: 91

اولی در انسان صاحب عقل و شعور عمل صالح است یعنی عاقل باید بر طبق آنچه صلاح دنیا و آخرت او است عمل نماید و فعل معاصی و شرور بر خلاف مقتضی اولی است یا بواسطه غلبه شهوت است یا اخلاق سیّئه یا اغواء شیطان کانّه بر او شهوت و غضب و شیطان چیره میشود و او را وادار بمعصیت میکند.

رَبَّنا دعاء است یا بتعلیم الهی کانّه میفرماید قولوا ربنا یا دعاء پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در شب معراج قال یا دعاء مؤمنین قالوا ربنا.

لا تُؤاخِذْنا مؤاخذه از اخذ بمعنی گرفتن در مقابل طلاق بمعنی رهایی، و مراد اخذ باعمال است چه عقوبت باشد و چه مورد عتاب و خطاب و چه انحطاط درجه و تنزّل رتبه.

إِنْ نَسِینا نسیان بمعنی فراموشی است و این دو قسم است: یک قسم غیر اختیاری است مثل مرضی که عارض میشود یا پیش آمدهای دیگر که مورث نسیان میشود بدون اختیار این قسم قطعا مؤاخذه ندارد بلکه قبیح است مؤاخذه بر آن زیرا از تحت قدرت خارج است بلی یک آثار وضعیّه داشته باشد مثل اینکه موجب ضمان بشود اگر اتلاف مال غیر باشد یا دیه اگر جرم و قتل باشد یا موجب اعاده صلوة یا قضاء آن یا موجب سجده سهو و امثال اینها مانعی ندارد.

و یک قسم مقدّمات اختیاری دارد مثل مسامحه در ضبط و تحفّظ و عدم اهمیّت بآن این مسلّما قابل مؤاخذه است و بسا امم سابقه هم مورد مؤاخذه واقع میشدند لکن خداوند تفضّلا از باب امتنان از این امّت مرحومه بر داشته چنانچه مفاد حدیث رفع هم همین است که فرمود

(رفع عن امّتی تسعة السهو و النسیان الحدیث)

و بیانش گذشت و مراد در این آیه شریفه این قسم است.

أَوْ أَخْطَأْنا خطاء بمعنی اشتباه است و این هم اقسامی دارد: یک قسم شبه عمد است مثل قتل موسی علیه السّلام قبطی را که غرض فقط ضرب بود قتل واقع شده، یا

ص: 92

تصادفاتی که امروزه واقع میشود از ماشینها و چرخها از روی عدم ملاحظه و مواظبت و این مؤاخذه دارد و احکام وضعیّه هم بر آن بار میشود.

و یک قسم خطاء صرف است مثل اینکه کافری را میخواست بکشد مصادف مؤمنی شد این هم دو قسم است اگر آن مقصودی که داشت مأمور بود یا واجب یا مستحبّ یا مباح، مثلا کافر حربی را در جهاد واجب بود کشتن او سپس کشف شد که مؤمن بوده این مسلّما مؤاخذه ندارد. و اگر امر غیر جایز بود مثل کافر محقون الدم بود سپس معلوم شد مؤمن بوده عقوبت اوّلیه را مسلّما دارد، ولی در عقوبت قتل مؤمن قابل مؤاخذه هست و ظاهرا مورد آیه این باشد، و مثال قتل از باب مثال است و الّا خطاء در افعال بسیار است.

رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً اصر بمعنی مشقّت و سختی است یعنی خداوندا تکلیف شاق بر ما نفرما که تحمّل آن مشکل و صعب و عسر باشد چنانچه بر امم سابقه تکالیف شاقّه متوجّه میشد ولی بر این امّت تمام تکالیف اسلامیّه سهل و آسان است ولی بسا میشود خود مکلّف باختیار خود از روی جهل و نادانی تکلیف را بر خود مشکل میکند مثلا یک عمر مسامحه و جهالة نماز باطل کرده فعلا مکلّف است بقضاء همه آنها یا یک عمر مال حرام خورده و فعلا مکلّف است بردّ آنها و امثال اینها کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا مثل قوم موسی علیه السّلام که مکلّف شدند کسانی که گوساله نپرستیده بودند گردن زنند آنهایی را که گوساله پرستیده بودند و آنها هم تمکین باشند تا خداوند توبه همه را قبول فرماید و لو پدر و پسر یا برادر یا اقرباء دیگر یا اصدقاء باشند و سایر تکالیف طاقت فرسا.

وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ مراد از عدم طاقت عدم قدرت عقلی نیست زیرا آن مسلّما مورد تکلیف نیست چنانچه ذکر شد بلکه عدم توانایی در نظر عرفی که بسیار مشکل و صعب باشد بلی بسا امری در حدّ ذات غیر مقدور است لکن به واسطه ای

ص: 93

ممکن است سواء اینکه بگوئیم نفس این امر مکلّف به است چنانچه گفتند (مقدور بواسطه و لو بالف واسطه مقدور است یا اینکه بگوئیم همان واسطه مکلّف به است چنانچه مشرب تحقیق است.)

وَ اعْفُ عَنَّا عفو گذشت است و مؤمن هر قدر معاصی او بسیار باشد اگر موجب زوال ایمانش نشود و با ایمان از دنیا برود قابل عفو هست و ادلّه بر شمول عفو الهی نسبت بجمیع اهل ایمان بسیار داریم که ما در کلم الطیّب در جلد سوم آخر کتاب در تحت دوازده عنوان متذکّر شده ایم.

وَ اغْفِرْ لَنا غفران ستر و پرده پوشی است خداوند ستّار العیوب است بنده مؤمن را فردای قیامت چنان پرده پوشی کند که احدی از مخلوقاتش مطّلع از گناهان او نشوند حتّی ملائکه و انبیاء و حفظه و بقاعی که بر او معصیت شده.

وَ ارْحَمْنا پس از عفو و مغفرت و خلاصی از عقوبات معاصی، پروردگارا ما را مشمول رحمتهای غیر متناهیه در دنیا و آخرت قرار بده، و بطور قطع میتوان گفت که جملات این آیه شریفه از این ادعیة مورد اجابت پروردگار است چون خود او بیان فرموده.

أَنْتَ مَوْلانا این جمله بمنزله دلیل است بر جملات قبل که بنده ضعیف گنه کار سر تا پا تقصیر چون پناهی و رجائی بجز در خانه مولای خود ندارد البتّه باید مولی او را پناه دهد و بامیدش برساند.

فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ اظهار عجز است که مؤمنین در پیشگاه احدیّت عرضه بدارند که ما در مقابل این همه کفّار و معاندین که آنها تمام مجهّز و دارای نیروی کامل هستند ضعیف و قلیل هستیم اگر نصرت تو و فیروزی تو نباشد ما نابود خواهیم شد و اگر نصرت تو باشد ما با این قلّت و فقدان اسباب بر همه آنها غالب و فائق خواهیم شد.

ص: 94

بحمد اللَّه و المنّة بتوفیق خداوند متعال و تأییدات حضرت بقیّة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف از تفسیر سوره بقره فراغت حاصل شد در روز سه شنبه چهاردهم محرّم هزار و سیصد و هشتاد و سه بدست ضعیف حقیر ناچیز سیّد عبد الحسین مدعو بطیّب غفر له و الحمد اللَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللَّه علی محمّد و آله

ص: 95

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّد المرسلین و آله الطّاهرین و سائر انبیاء اللَّه و المرسلین و الملائکة المقرّبین و عباده الصّالحین و اللّعنة الدّائمة علی اعدائه و اعدائهم اجمعین ابد الابدین.

سورة آل عمران .... ص : 98

اشاره

معنای سوره در اول سوره حمد (مجلّد اول صفحه 81) گذشت که یا مأخوذ از سور بلد است که حصار دور شهر باشد یا مأخوذ از سؤر که یک قطعه از شیئی باشد یا از سور بمعنی رفعت و منزلت و مرتبت است.

و آل مأخوذ از اهل است بدلیل تصغیر که أهیل باشد و اخبار و کلمات مفسرین و موارد استعمالات لفظ آل مختلف است بحسب ظاهر لکن آنچه بنظر میرسد و اقرب بتحقیق است و رافع اختلافات میشود اینست که آل بمعنی منسوبین بشخص و مربوطین باو است و این مقول بتشکیک است و ذی مراتب بشدّت انتساب و ارتباط و ضعف آن از این جهت گاهی اطلاق میشود بر تابعین شخص مثل قوله تعالی أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ و از این باب است اطلاق بر امّت نسبت بنبیّ آنها، و گاهی اطلاق میشود بر ذرّیّة و گاهی بر انتساب نسبی مثل ارحام و خویشاوندان، و گاهی بر خصّیصین شخص و غیر اینها.

ص: 96

و آل بطور اطلاق که دارای جمیع انتسابات درجه اعلا باشد نسبت بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اصحاب کساء و ائمّه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین که نسبا و متابعة و امّة و علما و عملا و اخلاقا و سایر خصوصیّات باتمّ انتسابات هستند و از باب همین توسعه است که در حق آنها گفته میشود آل اللَّه از جهت کمال ایمان و معرفت و اخلاق و اطاعت و عبادت نسبت باو.

و از همین باب است می گویی: اهل علم، اهل تقوی، اهل معصیت، اهل عبادت چون انتساب بعلم، تقوی، معصیت و عبادت پیدا میکنند، بنا بر این اختلاف در معنی آن بکلّی برداشته میشود و بهمین مناسبت است در قرآن خطاب بحضرت نوح علیه السّلام میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ چون انتساب ایمانی و اطاعتی کنعان قطع شد، از اهلیّت افتاد.

حتّی نسبت بافعال هم داده میشود فلانی اهلیّت این کار را دارد یا ندارد.

و نسبت بامکنه و ازمنه و اشیاء هم داده میشود: اهل القریه اهل زمان، اهل العالم اهل الماء و غیر اینها.

و بالجمله مراد از آل در آل عمران منسوبین بعمران هستند نسبا و اطاعة و عملا. و عمران سه عمران داریم: یکی پدر حضرت موسی و هارون علیه السّلام و یکی پدر حضرت مریم علیها السّلام و گفتند بین این دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بود. و یکی پدر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که ابی طالب کنیه او بود و نامش عمران بود و در آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ سوره آل عمران آیه 30، ظاهرا مراد عمران اول باشد از موسی تا عیسی انبیاء بنی اسرائیل و مراد از آل ابراهیم علیه السّلام اسمعیل و اسحق و ذریّه اسمعیل که وجود مبارک حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه اطهار علیهم السّلام باشند، و ذریّه اسحق تا موسی علیه السّلام و باین مناسبت این سوره مسمّات بآل عمران شد، و مراد در آیه بعد إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ

ص: 97

عِمْرانَ

الآیة سوره آل عمران آیه 31، عمران ثانی است.

و امّا فضیلت این سوره در برهان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

من قرء سورة البقرة و آل عمران جاءت یوم القیمة یظلّانه علی رأسه مثل العمامتین او مثل العباءین.

و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که این سوره را با زعفران بنویسند و بر زنی که حمل پیدا نمیکند بند کنند حامله میشود و بر درختی که بار نمیدهد بار میدهد.

و آیات این سوره بنا بر معروف دویست آیه است.

[سوره آل عمران (3): آیات 1 تا 2] .... ص : 100

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (2)

کلام در الم در اول سوره بقره گذشت در مجلّد اول صفحه 121- 124 و از شواهد بر استظهار مطالب مذکوره حدیثی است که در برهان از حضرت صادق علیه السّلام که الم در سوره بقره را به اللَّه الملک تفسیر فرموده، و در اینجا به اللَّه المجید و همین اختلاف شاهد بر اینست که اینها رموزی هستند بین المتکلّم و المخاطب هر جا اشاره بیک مطلب مرموزی است و هر چه گفته شود تفسیر برأی است.

و تفسیر بسمله هم در اول سوره حمد گذشت مجلّد اول صفحه 86- 96 از بیان فضائل آن و اینکه جزو قرآن است و آیه مستقلّه است و مواردی که مستحبّ است تلاوت آن و غیر اینها مراجعه شود.

و تفسیر آیه شریفه هم در تفسیر آیة الکرسی مجلّد دوم آیه 256 از سوره بقره گذشت مفصلا و احتیاج بتکرار نیست و اللَّه العالم.

ص: 98

[سوره آل عمران (3): آیات 3 تا 4] .... ص : 101

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ (3) مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (4)

خداوند نازل فرمود بر تو محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم کتاب را (قرآن را) بحق و این کتاب تصدیق میفرماید کتب آسمانی که بر انبیاء سلف از آدم تا عیسی علیه السّلام نازل شده و نازل فرمود توریة موسی و انجیل عیسی را قبل از نزول قرآن برای هدایت مردم و نازل فرمود فرقان (فارق بین حق و باطل) را.

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ گذشت در مجلّد اول در تفسیر ذلِکَ الْکِتابُ معنای کتاب، کتاب تکوینی، و تشریعی و وجه آنکه بر قرآن اطلاق کتاب شده صفحه 125 بِالْحَقِّ از برای حقّ اطلاقاتی است: 1- از اسامی ذاتیّه خداوند متعال اشاره بمقام واجب الوجودی است همیشه بوده و همیشه هست فناء و زوال در او راه ندارد بلکه حقیقت بود و هستی است چون صرف وجود است و محض وجود، مرکّب از وجود و ماهیّت نیست و در مقابل آن باطل است که نیست محض باشد و صرف عدم بتقابل ایجاب و سلب و متناقضین.

2- مطابق با واقع و حقیقت و باطل بر خلاف واقع و حقیقت است.

3- بمعنی ثابت در مقابل زائل و قرآن مجید حق است طبق واقع و حقیقت و راهنما بمصالح دنیوی و اخروی و نجات بخش از مفاسد دارین در مقابل کتب ضلال که بر خلاف حقیقت و واقع و مورث هلاکت نشأتین و مفاسد دنیوی و اخروی است بتقابل تضاد مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ تصدیق جمیع انبیاء سلف و صحف نازله بر آنها را میکند که اگر قرآن مجید نبود دلیلی بر اثبات نبوّت احدی از آنها یا کتب آنها را نداشتیم.

وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ انزال و تنزیل بمعنی واحد است و تعبیر

ص: 99

بهر دو جایز است توریة موسی و انجیل عیسی من قبل یعنی قبل از تنزیل الکتاب و چون مضاف الیه محذوف است مبنی است.

هُدیً لِلنَّاسِ ممکن اسʠحال باشد برای توریة و انجیل، و ممکن است خبر باشد برای مبتدای محذوف یعنی هما (توریة و انجیل) و ممکن است حال باشد برای کتاب و توریة و انجیل که هر سه هدایت کننده اند و این اظهر است.

وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ فارق بین حق و باطل.

(سؤال) مراد از فرقان همین قرآن است و مراد از کتاب هم همین قرآن پس وجه تکرار چیست؟

(جواب) آنکه قرآن نسبت بتورات و انجیل یک ما به الاشتراکی دارد و یک ما به الامتیاز. امّا ما به الاشتراک تمام از جانب خداوند نازل شده بر انبیاء مرسل برای هدایت بشر براه سعادت و نجات از مهالک که جملات قبل در بیان این جهت است. و امّا ما به الامتیاز قرآن چون معجزه است و بنحو اعجاز نازل شده و اثبات حقّانیّت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بلکه همه انبیاء و کتب آنها را و هر چه قرآن مشتمل بر آن است میکند و بطلان هر چه مخالف آنها است بخلاف توریة و انجیل که جنبه معجزیّت ندارد بلکه اثبات اینکه از جانب حقّ است موقوف بر ثبوت نبوّت موسی و عیسی علیه السّلام است عکس قرآن و جنبه فرقانیّت ندارند، لذا این جمله برای این جهت ذکر شده و اللَّه العالم.

(سؤال) در سوره انبیاء آیه 49 میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ و این منافی با این بیان است؟

(جواب) معلوم نیست فرقان صفت توریة باشد فقط مجاهد گفته مراد توریة است و بعضی گفتند مراد برهان است و بعضی گفتند مراد شکاف دریا است و تمام اینها تفسیر برأی است و خبری در این باب ندیدم. لکن ظاهر عطف در آیه اینست که

ص: 100

فرقان و ضیاء و ذکر سه چیز است مغایر و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم آنکه فرقان معجزه عصا باشد و ضیاء معجزه ید و بیضاء و ذکر توریة باشد.

(سؤال) در برهان و غیر آن اخباری از تفسیر علی بن ابراهیم و عیّاشی و کافی و غیر اینها از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده اند که مراد از کتاب مجموع قرآن است و مراد از فرقان محکمات قرآن؟

(جواب) این اخبار منافات با مطلب ما ندارد زیرا محکمات قرآن است که فارق حق و باطل است و معجزات آنها اتمّ و اکمل است و لو تمام قرآن معجزه است، إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ محقّقا کسانی که بآیات الهی کافر شدند عذاب شدید اختصاص بآنها دارد.

کفر بمعنی ستر است یعنی پوشانیدن و آیات عبارت از اموریست که دلالت بر وجوب وجود حق و صفات ذاتیّه از علم و قدرت و حکمت و غیر آنها و صفات سلبیّه از شرک و عجز و احتیاج و سایر عیوب و نواقص و بر صفات فعلیّه از خلق و رزق و عدل و غیر اینها، و بر صدق انبیاء و اوصیاء و کتابهای آسمانی و صحّت و تمامیّت احکام و دستورات، و بر ثبوت قیامت و جنّت و نار و سایر امور معادیّه میکند که انکار هر یک از آنها موجب کفر میشود بالاخصّ بعد از معرفت و یقین که کفر جحودی است وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ سوره نمل آیه 14.

بنا بر این آیات الهی: قرآن، انبیاء، اوصیاء، ائمّه طاهرین، معجزات صادره از آنها، فرمایشات آنها تماما را شامل و انکار آنها کفر و مورد استحقاق عذاب شدید است.

ص: 101

(سؤال) عذابهای الهی تماما شدید است، در دعای کمیل دارد

و انت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها و ما یجری فیها من المکاره علی اهلها علی انّ ذلک بلاء و مکروه قلیل مکثه، یسیر بقائه، قصیر مدّته. فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء: تطول مدّته و یدوم مقامه و لا یخفّف عن اهله لأنّه لا یکون إلّا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض یا سیّدی فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین

پس وجه اختصاص عذاب شدید باین طائفه چیست؟

(جواب) اولا کسانی که گرفتار عذاب قیامت میشوند فقط کفّار هستند بهمین معنای عامّی که بیان شد که مراد غیر مؤمن باشد و لو در دنیا اسم اسلام روی خود گذارد و محکوم ببعض احکام اسلام باشد ولی در آخرت کافر و محکوم بکفر است و مؤمن امید است از عذاب معاف باشد.

و ثانیا عذاب قیامت و لو تمام شدید است لکن شدّت و ضعف امور نسبی است البتّه هر چه شقاوت و عنادش بیشتر باشد عذابش اشدّ است و هر درجه نسبت بمادون شدید است و نسبت بمافوق خفیف است.

و ثالثا ممکن است بگوئیم مورد آیه کافر بجمیع آیات الهی است بقرینه جمع مضاف که افاده عموم میکند و البتّه این طایفه از سایر طبقات کفّار عذاب آنها سخت تر و شدیدتر است، اعاذنا اللَّه من عذابه بحقّ محمّد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ عَزِیزٌ یا بمعنی قدرت و قوّت و غلبه است چنانچه در قرآن در بسیاری از موارد بر این معنی اطلاق شده مثل فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ سوره یس آیه 13، یعنی قوّینا

ص: 102

و مثل وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ سوره ص آیه 22، یعنی غلبنی. و مثل أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ مائده آیه 59، یعنی یغلب علیهم الی غیر ذلک.

و یا بمعنی عزّت وجود است باین معنی که مثل و مانند و عدیل و شبیه ندارد و شاید معنی اوّل در این آیه انسب باشد.

انتقام از نقمت بمعنی اخذ بعقوبت و عذاب است و اصل نقم بمعنی کره کراهة شدیدة غایة الاکراه. پس مفاد آیه اینست که خداوند قادر متعال غالب بر هر چیز قویّ علی الاطلاق میگیرد کافر معاند را بعقوبت و عذاب سخت.

[سوره آل عمران (3): آیه 5] .... ص : 105

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (5)

محقّقا خداوند محیط بهمه موجودات و مخلوقات ارضی و سماوی است و بر او چیزی مستور و پنهان نیست.

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ تعبیر باین عبارت برای ابطال مذهب بسیاری از حکماء قدیم است که توهّم کردند خداوند العیاذ باللّه علم بجزئیّات ندارد زیرا جزئیّات دائر و زائل است و علم تابع معلوم است و تغییر در ساحت قدس ربوبی روا نیست.

و حاجی سبزواری در منظومه در باب علم قریب بیست و پنج قول از آنها نقل میکند بقوله (و قیل لا علم له بذاته) (و قیل لا یعلم معلولاته) تا آخر اشعارش.

و لکن این توهّم فاسد است که علم تابع معلوم باشد ممکن است در ازل علم بوجود شیئی در ابد باشد و علم عین ذات حق است و چون خداوند وجود صرف و صرف الوجود است و غیر متناهی ازلا و ابدا و علم هم مرتبه از وجود است و وجود غیر متناهی دارای جمیع مراتب وجود است و معنای غیر متناهی اینست که حدّی از برای او نیست

ص: 103

عدّة و مدّة و شدّة و اگر کوچکترین شیئی از علم او بیرون باشد محدود و متناهی میشود و ممکن الوجود میگردد و احتیاج بتحصیل این علم پیدا میکند و از واجب الوجودی خارج میشود تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا، لذا فرمود

(لا یخفی علیه شیئی)

که نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند آنهم بلسانی که آبی از تخصیص است عقلا فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ تعبیر بارض و سماء اشاره بعالم سفلی و علوی است که جمیع عوالم را شامل میشود از عالم عقول و مجرّدات و عالم نفوس و عالم مثال و عالم مادیّات و فوق جمیع عوالم که علم ذات بذات باشد و غیر او هر که باشد و هر چه باشد علمش محدود است و لو عالم بگذشته و آینده باشد.

[سوره آل عمران (3): آیه 6] .... ص : 106
اشاره

هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (6)

خداوند آن چنان خداوندی است که شما را در مشیمه مادران بهر صورتی که اراده و مشیّت او تعلّق بگیرد صورت بندی میکند نیست خدایی غیر از او عزیز و حکیم است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:
مقام اول .... ص : 106

از برای صورت اطلاقاتی است: گاهی اطلاق میشود صورت در مقابل ماده که جزء جسم است و از جواهرات است در مقابل اعراض، و توضیح آن اینست که جواهر پنج است: عقل که مجرّد از مادّه و صورت است ذاتا و فعلا. و نفس که مجرّد از ماده و صورت است ذاتا لا فعلا. و ماده و صورت و جسم که مرکّب از ماده و صورت است.

ص: 104

و از برای جسم سه صورت است: صورت شخصیّه، نوعیّه و جنسیّه: صورت شخصیّه که مادّه بدون صورت قابل تحقّق نیست (الشّی ء ما لم یتشخّص لم یوجد) و نوعیّه که بمنزله فصل ممیّز است برای نوع که مرکّب از جنس و فصل است و فرق بین جنس و فصل با مادّه و صورت بلا شرط و بشرط لا است نمیتوان گفت المادّة صورة و بالعکس ولی میتوان گفت الحیوان ناطق و الناطق حیوان.

و صورت جنسیّه که ممیّز مادّیات است از مجرّدات و سایر اجناس و صورت بدون مادّه تحقّق پذیر است مثل عالم مثال و صور برزخیّه و مثل افلاطونیّه.

و گاهی اطلاق میشود بر اشکال عارضه بر اجسام از طول و قصر و زیبا و زشت و الوان و سایر عوارض شخصیّه و باین معنی از عوارض مقابل جواهر است.

و گاهی اطلاق میشود بر صور معقوله علمیّه و صور ذهنیّه که تعبیر بتصور میکنند و صور خیالیّه که در حسّ مشترک بتوسّط حواسّ ظاهره درک میکند باصره، سامعه، ذائقه، شامّه، لامسه.

مقام دوم .... ص : 107

ارحام جمع رحیم (بفتح راء و کسر حاء) از ماده رحم و از برای او اطلاقاتی است:

1- اطلاق بر اقارب نسبی مثل اخوه و اخوات و اعمام و عمّات و اخوال و خالات.

و اولاد آنها بلکه آباء و امّهات و اجداد و جدّات و بنین و بنات و ذراری و اسباط.

2- آنچه در شکم مادران است که محل انعقاد نطفه مرد و خلط با نطفه زن میشود و مبدء نشو آدمی است، و رحم با مشیمه فرق دارد مشیمه آن جلد و غشائیست که بچّه در اوست، و شاید مراد از ظلمات ثلاث در آیه شریفه یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ سوره مریم آیه 8، بطن و رحم و مشیمه باشد 3- رقّت قلب و تأثّر از واردات بر افراد نوع که مورث تلطّف و محبّت و عنایت شود و بمناسبت این معنی اطلاق بر خداوند رحیم و رحمن میشود که مراد همان تلطّف

ص: 105

و عطوفت و عنایت باشد و الّا رقّت و تأثّر در خداوند راه ندارد چنانچه در تفسیر بسمله بیان شد.

مقام سوم .... ص : 108

کَیْفَ یَشاءُ مشیّت در اینجا مراد اراده است و گذشت که در افعال الهی دو چیز بیشتر تصوّر نمیکنیم یکی علم بصلاح و دیگر ایجاد و از اول باراده تعبیر میکنیم و از صفات ذات است و از ثانی بمشیّت و از صفات فعل که نفس ایجاد باشد. و بسا اطلاق مشیّت بر اراده میشود مثل مقام زیرا نفس یُصَوِّرُکُمْ دلالت بر ایجاد میکند یعنی ایجاد صورت میکند طبق اراده که علم بصلاح باشد.

بعد از بیان این جملات شروع میکنیم بمفاد آیه شریفه هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ نطفه موقعی که در رحم قرار میگیرد البتّه جسم است مرکّب از مادّه و صورت جسمیّه که از جواهر است و صورت شخصیّه که از عوارض است سپس باو صورت جنسیّه که نباتیّه تعبیر میکنیم باو افاضه میشود که ممتاز از سایر اجسام است پس صورت جنسیّه حیوانیّه که ممتاز از سایر نباتات و صورت نوعیّه انسانیّه که ممتاز از سایر حیوانات میشود و این صور جسمیّه و جنسیّه نباتیّه و حیوانیّه و نوعیّه انسانیّه با هم مجتمع هستند در این تطوّرات صور شخصیّه که عبارت از خلع و لبس است باو افاضه میشود که موقعی صورت سابقه را رها میکند و صورت لاحقه باو افاضه میشود.

فِی الْأَرْحامِ تعبیر بجمع بلحاظ افراد است که هر فردی در رحمی متصور میشود کَیْفَ یَشاءُ طبق حکمت و صلاح که حکیم علی الاطلاق میداند از ذکور و اناث، طویل، قصیر، صحیح، معیب، تام الاجزاء ناقص، صبیح و زشت و غیر اینها از خصوصیّات.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تمام اینها در تحت قدرت او است و غیر او هر که باشد و هر چه باشد قدرت بر کوچکترین اینها ندارد إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا

ص: 106

ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ

الایه سوره حج آیه 72.

الْعَزِیزُ فی سلطانه الْحَکِیمُ فی افعاله جلّ جلاله و عمّ نواله و عظم شأنه و تقدّست اسمائه.

[سوره آل عمران (3): آیه 7] .... ص : 109

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)

او است خداوندی که نازل فرمود بر تو (محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) کتابی (قرآن) که یک قسمت آن آیات محکماتیست که مورد استفاده مکلّفین و واجب العمل است که این محکمات اصل کتاب و مقصود اصلی از انزال هدایت و ارشاد ببهترین راهها است إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، و یک قسمت متشابهاتی است که محتاج بتفسیر و تأویل است پس کسانی که قلوب آنها زنگ اخلاق رذیله و اعمال سیّئه گرفته متشابهات قرآن را برای القاء فتنه و فساد بدلخواه خود تفسیر و تأویل میکنند و حال آنکه علم بتفسیر و تأویل قرآن را کسی ندارد جز خدا و کسانی که راسخ در علم هستند میگویند تمام قرآن محکم آن، متشابه آن، ظاهر و باطن، تفسیر و تأویل از جانب خدا است بتمام آن ایمان داریم و این موضوع را متذکّر نمیشوند مگر صاحبان خرد هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ در مقدّمه جلد اول بیان مراتب نزول قرآن را متذکّر شدیم و نسبت انزال بخداوند صحیح است که بقدرت کامله خود ایجاد الفاظ

ص: 107

فرموده و هم نسبت بروح الامین جبرئیل علیه السّلام که واسطه وحی بود نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ سوره شعراء آیه 192، چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم واسطه بین خدا و امّت است.

مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ من تبعیضیّه دلالت دارد بر اینکه آیات قرآنی دو قسم است یک قسم محکمات و یک قسم متشابهات و سایر الفاظ آیه مثل لفظ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و لفظ ما تشابه منه صراحت بر این معنی دارد.

و مراد از محکم ظاهرا این باشد که لفظ بدلالت لفظیّه وضعیّه یا بقرائن داخلیّه یا خارجیّه حالیّه یا مقالیّه لفظیّه یا عقلیّه مطابقیّه یا تضمنیه یا التزامیّه یا اقتضائیّه منطوقیّه یا مفهومیّه دلالت بر معنی و مراد داشته باشد سوای اینکه احتمال خلاف این معنی داده نشود که تعبیر بنصّ میکنند یا احتمال خلاف آن ضعیف باشد بنحوی که عقلاء در محاورات اعتناء نمیکنند و بین موالی و عبید حجّت باشد که تعبیر بظاهر میکنند.

و فرق بین نصوص قرآنی و ظواهر آن اینست که در نصوص حالت منتظره نیست واجب الاخذ است و حجّة قاطعه است.

و در ظواهر بعد از فحص تام از مخصّصات و مقیّدات و معارضات و قرائن مجازات حجّت است.

هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ أمّ بمعنی اصل شیئی است چنان که مکّه امّ القراء است و در قرآن اطلاق امّ الکتاب تارة بر لوح محفوظ میشود وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39 وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ زخرف آیه 4، تفسیر بلوح محفوظ شده بقرینه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ در آیه اولی و قرینه بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 22، نسبت بآیه ثانیه.

و اطلاق بر سوره حمد هم میشود چون تمام قرآن بطور خلاصه در سوره حمد

ص: 108

است و در اینجا بر محکمات قرآن اطلاق شده چون مقصود اصلی از نزول قرآن هدایت بشر است بطرق سعادت و رستگاری نشأتین و نجات از مهالک دارین و این مقصود در محکمات قرآن (نصوص و ظواهر) است و متشابهات احتیاج ببیان و تفسیر دارد وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و اخر عطف بر آیات یعنی منه آیات متشابهات و متشابه از مادّه شبه است، و متشابه را متشابه گفتند برای اینست که لفظ قالب معنی نیست بلکه معانی متعدّده که هر کدام با لفظ سازش دارد و از این جهت معانی شبیه یکدیگرند و لو از جهات دیگر کمال مباینت را دارند و این شامل مجملات و مشترکات و مجازات و غیر مبیّنات میشود.

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ زیغ را معنی کردند بمیل از حق و بشک و بجهل. و تحقیق کلام اینست که قلب در آیات شریفه مراد آن لطیفه ربّانی است و جوهر ملکوتی است که تعبیر از آن بعقل و روح انسانی و نفس ناطقه و غیر اینها می کنند. و از برای عقل چهار مرتبه گفته اند:

عقل هیولایی که مجرّد قابلیّت است نظیر مادّة المواد در اجسام.

عقل بالقوّة که قدرت و استعداد کامل پیدا کند بر تحصیل کمالات علمیّه، اخلاقیّه، عملیّه.

عقل بالفعل که دارای مراتب کمال و علوم و اخلاق حمیده بتفاوت مراتب باشد عقل مستفاد که اتّصال بمبادیه عالیه پیدا کند و از مبدء اعلی باو افاضه علوم و کمالات بشود که این مرتبه خاصّ انبیاء و اوصیاء و مقرّبان درگاه الهی است و البته هر چه علما و عملا و اخلاقا بالا رود نورانیّت عقل او بیشتر میگردد.

و زیغ همان زنگ و کدورت و ظلمت است که تمام کفّار و مشرکین و معاندین و ضالّین و مضلّین و اهل طغیان و معصیت بتفاوت درکاتهم دارند.

فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ چنانچه می بینیم فرق ضالّه را از مجسّمه، جبریّه،

ص: 109

تفویضیّه، اشاعره، معتزله و غیر اینها از مخالفین بلکه فرق باطله از شیعه: از صوفیّه، شیخیّه، واقفیّه فتحیّه و غیر اینها، بلکه فرق خارجه از اسلام یهود و نصاری حتّی بهائیّه تماما برای اثبات باطل خود بیک آیات متشابهه تمسّک جسته و طبق مطالب فاسد خود تأویل کرده حتّی در حروف مقطّعات قرآن.

ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ فتنه در قرآن در چند معنی استعمال شده: یکی امتحان مثل قوله تعالی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الآیة سورة عنکبوت، و قوله تعالی حکایة از موسی علیه السّلام إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ الآیة اعراف 154، و بسیاری از موارد دیگر و هم بمعنی شرّ و فساد مثل الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ بقره 187، وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره 214، و غیر اینها.

سوم بمعنی عذاب مثل یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ و الذاریات آیه 13.

و مراد در اینجا معنی دوم است که اهل ضلال و کسانی که پیش خود آیات متشابه را تفسیر و تأویل میکنند غرض آنها القاء فساد است که مردم را از راه حق منصرف نمایند و سوق بباطل خود دهند و آنها را گمراه کنند.

وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ دست از براهین قطعیّه از ادلّه عقلیّه و نقلیّه نصوص قرآنیّه و اخبار متواتره و ضروریّات دینیّه و مذهبیّه که بر مطالب حقّه قائم است بر میدارند و بیک احتمالات ضعیفه آیات متشابه را حمل میکنند و بر مطالب باطله خود احتجاج میکنند.

وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مفسّرین عامّه بر کلمه إِلَّا اللَّهُ وقف میکنند و در قرآنهای مطبوعة خود علامت وقف لازم که (م) باشد میگذارند وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ را مبتدا برای جمله بعد میدانند بر خلاف مفسّرین خاصّه طبق اخبار وارده از ائمّه علیهم السّلام وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ را عطف

ص: 110

به اللَّه و آنها را عالم بتأویل قرآن میدانند و کلام عامّه مخدوش است از وجوهی وجه اول- آنکه قول به اینکه قرآن کلّ آن از جانب خدا است اختصاص براسخین بعلم ندارد بلکه هر مسلمانی قائل باین قول هست و غیر مسلمان هم تمام قرآن را تکذیب میکند و تقدیم مبتداء بر جمله فعلیّه ظهور در اختصاص دارد یعنی غیر راسخ در علم قرآن را بتمامه از جانب خدا نمیداند پس محکمات آن را نسبت بخدا میدهد.

دوم- این جمله در مقام ردّ کسانیست که تأویل متشابه میکنند و البته کسی که تأویل متشابه میکند قائل است به اینکه متشابه از جانب خدا است و الّا مطلب فاسد خود را نمیتواند بتأویل ثابت کند.

سوم- مناسبت حکم و موضوع یعنی تعبیر برسوخ در علم مقتضی اینست که راسخ در علم چیزی را میداند که غیر راسخ نمیداند و این نیست مگر علم بتأویل و کسانی که پیش خود تأویل میکنند چون راسخ در علم نیستند علم بتأویل ندارند پس بنا بر این قول مفسّرین خاصّه حقّ است و مستفاد از ظاهر آیه همین است، بعلاوه اخبار بسیاری که از ائمّه علیهم السّلام رسیده مثل حدیث مروی از کافی از حضرت باقر علیه السّلام یا حضرت صادق علیه السّلام فرمود در تفسیر این جمله

(فرسول اللَّه افضل الراسخین فی العلم قد علّمه اللَّه عزّ و جلّ جمیع ما أنزل علیه من التنزیل و التأویل و ما کان اللَّه لینزل علیه شیئا لم یعلّمه تأویله و الاوصیاء من بعده یعلمونه الخبر).

و نیز از کافی از محمد بن سالم از حضرت باقر علیه السّلام در آخر حدیث میفرماید

و الراسخون فی العلم امیر المؤمنین و الأئمة علیهم السلام.

و نیز از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله)

و غیر اینها از اخبار.

و راسخ بمعنی ثابت، و کلمه العلم الف و لام جنس و افاده عموم میکند،

ص: 111

پس مراد از راسخین در علم یعنی ثابت در جمیع آنچه اطلاق علم بر او میشود و کلمه راسخ بمعنی ثابت دلالت دارد بر اینکه جهل و شک و سهو و نسیان در او راه ندارد و این معنی عصمت است و معصوم منحصر بمحمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السلام است یعنی عصمت از خطاء و جهل و شک و سهو و نسیان ولی معصوم از گناه ممکن است در غیر اینها هم پیدا شود.

یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا این جمله بنا بر این تفسیر جمله حالیّه است از برای وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یعنی راسخون در علم که عالم بتأویل متشابهات قرآن هستند در حالی است که قائل باین قول هستند و مراد مجرّد قول نیست بلکه اقرار از روی عقیده باطنیّه کلّ یعنی کلّ من المحکمات و المتشابهات من المعانی الظاهریّة و الباطنیّة تا هفتاد بطن که در اخبار اشاره دارد وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ تذکّر صاحبان عقل باین است که میدانند تمام کارهای خداوند از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا است و لو حکمت آن را ندانند و دیگر اعتراض نمیکنند که چرا تمام قرآن محکمات نشد و حکمت نزول متشابهات چیست با اینکه میتوان بمقدار فهم قاصر پاره ای از حکم آن را دست آورد من جمله اینکه مسلمین احتیاج بدرب خانه ائمّه علیهم السلام داشته باشند و از قرآن مستغنی نباشند و نگویند چنان که آن جاهل نادان گفت (حسبنا کتاب اللَّه) و دیگر آنکه اگر بنا بود تمام معانی قرآنیّه که لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ از معانی ظاهریّه و باطنیّه تا هفتاد بطن در قرآن واضح و روشن بود از فصاحت و بلاغت و معجزیّت خارج میشد و نقض غرض بود.

و دیگر آنکه آیات از هزار بحار مجلسی مفصّل تر میشد.

و دیگر آنکه آیات راجعه بائمّه طاهرین علیهم السلام و آیات راجعه بمنافقین تماما واضح میشد و طرفین شناخته میشدند و همان صدر اول فاتحه دین و

ص: 112

اسلام را میگرفتند و غیر اینها از حکم و مصالحی که لا یعلمها الّا اللَّه و الراسخون فی العلم

[سوره آل عمران (3): آیه 8] .... ص : 115

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8)

پروردگار ما قلوب ما را منصرف از حق مفرما بعد از آنکه ما را بحق هدایت فرمودی و رحمت خود را بما عنایت فرما محقّق است که تو بسیار افاضه رحمت می فرمایی رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا دعاء راسخین در علم است پس از اقرار به اینکه تماما از جانب خداوند است طلب میکنند که ما را بر این عقیده ثابت قدم فرما و این عقیده را از ما سلب مفرما، زیرا در علم حکمت مبرهن است که همین نحوی که ممکن در وجود محتاج بواجب است و معلول محتاج بعلّت است در بقاء هم محتاج است و علّت مبقیه عین علّت موجده است بلکه بنا بر مشرب تحقیق از قول بحرکت جوهریّه آنکه بقاء عبارت از افاضه وجود است در آن لاحق و ممکن آن بآن در خلع و لبس است وجود آن اول معدوم میشود و وجود ثانوی در آن ثانی افاضه میشود و چون وجودات متّصل است تعبیر ببقاء میشود و الّا در حقیقت افاضات متکثّره و ایجادات دائمیّه و وجودات متعدّده است (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها).

و همین نحو که ممکن در بقاء وجود محتاج است که آن بآن باو افاضه شود در جمیع صفات و کمالات و ایمان و عقائد و هر چه که دارد و باو افاضه شده از حیات و صحّت و سلامتی و غنی و ثروت و توفیق و غیر اینها محتاج است که آن بآن باو افاضه شود و آنی مستغنی نخواهد شد

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

و مراد از سیه رویی احتیاج است پس بزبان قال و بزبان حال دائما باید بگوید اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ و بگوید رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا.

ص: 113

و بعبارت واضح تر مثل وجود ممکن و آنچه که دارد مثل نور چراغ است که مادامی که مدد نفت و قوّه باو افاضه میشود روشنایی دارد بمجرّد اینکه منع فیض شد معدوم صرف میشود.

وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً هبه و هدیه و نحله و صله قریب المعنی است و مراد اعطاء بلا عوض است و جمیع نعم الهیّه دنیویّه و اخرویّه از این باب است در دعا میخوانی (کلّ نعمک ابتداء) فقط باید در محل قابل باشد تا لغو و قبیح نشود و بعبارت ساده قابلیّت قابل شرط است و الّا فاعلیّت فاعل تام و تمام است وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ سوره اعراف آیه 155.

إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ صیغه مبالغه دلالت بر کثرت و دوام دارد خداوند دائما افاضه فیض میفرماید کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ الرحمن آیه 29، بلکه تعبیر به یوم از باب مثال است و الّا کلّ آن هو فی شأن.

و تعبیر بکلمه: ان و کاف خطاب و تقدیم انت دلالت دارد بر اینکه وهّابیّت منحصر است بذات مقدّس او، و غیر او اگر احیانا از آنها عطائی ظاهر شود اولا بلاعوض نیست و لو برای ثواب باشد و ثانیا موقّت است دوام ندارد و ثالثا کوچک و حقیر است.

[سوره آل عمران (3): آیه 9] .... ص : 116

رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (9)

پروردگار ما محقّق است که تو جمع می فرمایی تمام افراد بشر را از برای روز قیامت که هیچ ریب و شکّی در او نیست و محقّقا خداوند خلف وعده نمیکند و تماما مجتمع میشوند.

موضوع معاد از ضروریّات دین اسلام بلکه جمیع ادیان عالم است و فقط منکر

ص: 114

معاد دهری است که منکر مبدء است و میگوید وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23، و نصوص قرآنی بر ثبوت معاد الی ما شاء اللَّه و اخبار متواتره بلکه فوق تواتر بلکه براهین عقلیّه بر او قائم است و ما در مجلّد سوم کلم الطیّب بپاره ای از آیات و اخبار و ادلّه عقلیّه اشاره کرده ایم صفحه 12- 29.

و ریب عبارت از شک بیجا است یعنی روز قیامت جای شک ندارد، و لام لیوم گفتند بمعنی فی است یعنی فی یوم و کلمه الناس افاده عموم میکند که جمیع افراد بشر را میگیرد حتّی جنین سقط شده و حتّی مجانین و این عموم مستفاد از بسیاری از آیات و اخبار است لکن برهان عقلی بر او نداریم و ضرورت هم بر او قائم نیست.

إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ این جمله ممکن است مقول قول راسخین باشد و رجوع از خطاب بغیبت یکی از محسّنات بدیعیّه است و در قرآن بسیار داریم مثل قوله تعالی حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ یونس آیه 23. و ممکن است جمله مستأنفه باشد.

میعاد، مفعال اسم مکان است بمعنی وعده گاه لکن اینجا ظاهرا بمعنی اسم مصدری است که وعد باشد که البتّه خداوند خلف وعد نمیکند چون قبیح است و فعل قبیح محال است از او صادر شود. ولی خلف وعید ممکن است و قبحی ندارد لکن آنچه از وعیدها بلسان اخبار است در آیات و اخبار یقینا واقع میشود چون تخلّفش موجب کذب میشود و صدورش از خداوند محال است وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا سوره نساء آیه 121.

ص: 115

[سوره آل عمران (3): آیه 10] .... ص : 118
اشاره

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (10)

محقّقا کسانی که کافر شدند اموال و اولادی که برای خود ذخیره کردند بی نیاز نمیکند آنها را از عذاب الهی و آنها هیزم آتش هستند.

وسائلی که کفّار تصوّر میکنند که اسباب رفع گرفتاریها و شدائد و بلیّات است کثرت مال و اولاد و عشیره و عدّه و عدّه و سایر زخارف دنیوی است و این توهّم فاسدی است زیرا اولا اگر کسی تمام اسباب برای او جمع شود در مقابل مشیّت حضرت حق بمقدار خردلی نتیجه ندارد.

و ثانیا تمام این اسباب تا ما دام الحیوة است پس از مردن تماما منقطع میشود و ثالثا بسا میشود که این اسباب نتیجه بعکس میدهد و باعث هلاکت و گرفتاری میشود چه در دنیا و چه در آخرت.

وَقُودُ بمعنی حطب و حصب است چنانچه میفرماید إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ الآیه انبیاء آیه 98، و میفرماید أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جنّ آیه 15، تماما بمعنی هیزم آتش است.

(سؤال .....ص : 118

از امور اعتقادیّه ما است طبق آیات کثیره و اخبار متواتره که بهشت و جهنّم الان موجود است و از این آیات و آیات دیگر مثل فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ بقره آیه 23، استفاده میشود که هیزم آتش ابدان ناس است و اینها در قیامت بجهنّم میروند.

(جواب) .... ص : 118

تنافی بین آیات نیست جهنّم باشد، آتش باشد، بدنها هم در قیامت جزو

ص: 116

هیزم جهنّم باشد زیرا عذاب جهنّم دائما در زیاده است زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ الآیه نحل آیه 60، کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً بنی اسرائیل آیه 99، و از این آیات استفاده نمیشود که منحصر است با بدان بلکه تصریح دارد بحجارة.

[سوره آل عمران (3): آیه 11] .... ص : 119
اشاره

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ (11)

مثل عادت قوم فرعون و کفّاری که قبل از آنها بودند مثل عاد و ثمود و اصحاب مدین و المؤتفکات و غیر اینها که تکذیب نمودند آیات ما را و مخالفت کردند انبیاء را پس از آنها را بگناهانشان گرفتیم و خداوند سخت عقوبت میفرماید.

خداوند تشبیه میفرماید حال کفّار زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را که توهّم کرده بودند که بکثرت مال و اولاد دفع عذاب از خود میکنند و مغرور بعدّه و عدّه خود شده بودند چنانچه نوع ظلمه و کفّار و صاحبان ثروت و مکنت این مغروریّت را دارند بحال قوم فرعون و عاد و ثمود و سایر کفّار زمان انبیاء سلف که با آن قدرت و شوکت هایی که داشتند حتّی دعوی أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی میکردند خداوند چه نحو آنها را گرفتار صاعقه و صیحه و غرق و خسف و نزول حجارة از آسمان و غیر اینها از عذابهای گوناگون نمود و آنها را هلاک فرمود و بعذاب آخرت دچار نمود بترسند کفّار و مکذّبین انبیاء و آیات الهیّه که انتقام الهی سخت است اگر آنها را بگیرد هیچ راه چاره ندارند و بهلاکت و عذاب الهی گرفتار خواهند شد.

(تنبیه) ..... ص : 119

دأب بمعنی عادت است و در علم اخلاق بیان شده که صفات نفسانیّه چه اخلاق

ص: 117

حمیده باشد و چه رذیله تحصیلش بکثرت عمل می شود تا بحد عادت برسد و ملکه نفسانی شود، مثلا تحصیل سخاوت بکثرت بذل می شود و هکذا.

و کفّار بواسطه کثرت معاصی و مخالفت دستورات الهی و تکذیب انبیاء کفر ملکه آنها شده و تغییرش بر آنها صعب و دشوار شده و البتّه در این صورت انتظار عذابهای سخت را داشته باشند إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ رعد آیه 12

[سوره آل عمران (3): آیه 12] .... ص : 120

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (12)

بفرما ای پیغمبر بکسانی که کافرند زود باشد که مغلوب و منکوب خواهید شد و پس از مغلوبیّت محشور می شوید بسوی جهنّم و بد جایگاهی است جهنّم برای شما قل خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و اعلام خطر است لِلَّذِینَ کَفَرُوا جمیع کفّار چه کفّار قریش و چه مشرکین و چه یهود و نصاری.

سَتُغْلَبُونَ یکی از معجزات قرآن همین است که کفّار در زمان بعثت حضرت با این کثرت جمعیّت و قوّت و قدرتی که داشتند در مقابل اسلام، و مسلمین با آن ضعف اسلام و قلّت مسلمین خداوند خبر می دهد که زود باشد مغلوب و منکوب شوید در مورد فتح مکّه و در خیبر و سایر فتوحات اسلامی، بدر و احزاب و غیر اینها که بر حسب قواعد ظاهریّه ابدا تصوّر نمی کردند روز مغلوبیّت خود را و بعد از رحلت حضرت باندک زمانی فتوحات اسلامی تا بکجا رسید این عقوبت دنیوی آنها.

وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ عقوبت اخروی آنها که دائما و الی الابد معذّب بعذابهای گوناگون گرفتار.

وَ بِئْسَ الْمِهادُ از همین کلمه مهاد می توان خلود را استفاده کرد که عبارت از جایگاه همیشه است.

ص: 118

[سوره آل عمران (3): آیه 13] .... ص : 121

قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْری کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ (13)

هر آینه بود برای شما آیة و معجزه در موضوع دو طایفه که یکدیگر را تلاقی و روبرو شدند برای مقاتله یک دسته مؤمن که فی سبیل اللَّه محاربه میکردند برای اعلای کلمه اسلام و یک دسته کافر و مشرک بودند و با اینکه کفّار دو برابر مسلمین بودند و برأی العین مشاهده میکردند مع ذلک خداوند نصرت و فیروزی داد بمسلمین و تأیید فرمود آن طایفه که اراده فرموده و این باعث عبرت صاحبان بصیرت است.

این آیه راجع باثبات مطلب آیه قبل است که وعده مغلوبیّت کفّار است با کثرت عدّه و عدّه و راجع بغزوه بدر است.

قَدْ کانَ لَکُمْ آیه بعضی گفتند خطاب بیهود است و بر طبق آن هم خبری در مجمع از احمد بن اسحق بن یسار از رجالش نقل نموده که خلاصه مفادش اینست که پس از خاتمه بدر حضرت رسالت یهود را جمع فرمود در سوق قینقاع و فرمود دیدید قضیّه بدر را که با آن عدّه و جمعیّت منحزم شدند بترسید و بیائید اسلام آورید جواب گفتند مغرور شدی با یک دسته بی علم و نادان جنگیدی و غالب شدی اگر با ما جنگ کنی می فهمی ما چه کسانی هستیم و این آیه نازل شد.

و بعضی گفتند خطاب بمشرکین مکّه است، و بعضی گفتند یهود پس از جنگ بدر گفتند این همان است که موسی خبر داد که فتح و فیروزی برای او است و پس از جنگ احد و فرار مسلمین شک آوردند سپس این آیه نازل شد.

ولی حق در مقام این است که خطاب راجع بجمیع کفّار از مشرکین و یهود و نصاری باشد که در زمان نبی بودند و از فتح پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در بدر مطّلع شدند تمام

ص: 119

آنها را این آیه تهدید میکند که بقوّه و قدرت خود مغرور نشوید و با اسلام و مسلمین مخالفت نکنید که البتّه مغلوب خواهید شد و لو عدّه مسلمین کم باشند خداوند آنها را نصرت و فیروزی عطا میکند و نشانه و دلیل بر این مطلب غزوة بدر است کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 25.

و ملخّص قصّه بدر بنا بر آنچه در بحار مجلّد ششم باب چهلم صفحه 450 اینکه مسلمین عدد آنها سیصد و سیزده (313) نفر مطابق عدّه لشگر طالوت و اصحاب خاص حضرت بقیّة اللَّه (عجّل اللَّه تعالی فرجه) هفتاد و هفت نفر از مهاجرین و 236 نفر از انصار و صاحب لواء مهاجرین امیر المؤمنین و صاحب لواء انصار سعد بن عبادة و تمام این عدّه هفتاد شتر داشتند و دو اسب یکی مقداد بن اسود داشت و یکی مرثد بن ابی مرثد و شش زره و هشت شمشیر و تمام قتله مسلمین چهارده نفر بودند شش از مهاجرین و هشت از انصار.

و عدّه مشرکین بنا بر خبر مروی از امیر المؤمنین علیه السّلام هزار بودند متجاوز از هفتاد نفر آنها کشته شدند و بهمین مقدار اسیر شدند و بقیّه فرار کردند و منهزم شدند. و کیفیّت آن این بود که در موقع تلاقی عسکرین کفّار قریش دیدند که مسلمین عدد آنها بسیار کم است ابو جهل گفت که اینها یک لقمه ما هستند اگر غلامان خود را روانه کنیم کفایت آنها را میکنند عتبه گفت شاید اینها عدّه ای در کمین داشته باشند که در موقع جنگ حمله کنند.

عمر بن وهب را که بسیار شجاع بود روانه کردند اطراف لشگر اسلام گردشی کرد و خبر داد بآنها که احدی در کمین نیست.

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کسی را فرستاد نزد کفّار قریش که من دوست ندارم ابتداء بجنگ کنم منصرف شوید و بگذارید مرا با عرب.

عتبه رو بقریش کرد و گفت بیائید با پیغمبر جنگ نکنیم و او را رها کنیم،

ص: 120

ابو جهل گفت تو آدم ترسویی هستی ترسیدی که کشته شوی عتبه گفت حال که چنین گفتی نیز بر تو معلوم میکنم که کیست جبان و ترسو و سوار شد و با برادرش شیبه و پسرش ولید آمدند مقابل لشکر اسلام و مبارزه طلبیدند حضرت رسول سه نفر از انصار را روانه کردند مقابل آنها، آنها فریاد زدند که ما با هم کفو خود از قریش جنگ میکنیم، حضرت پسر عموی خود عبید بن حرث را فرمود برو مقابل عتبه و عموی خود حمزه را روانه کرد مقابل شیبه و علی علیه السّلام را مقابل ولید.

عبید بن حرث ضربتی بر عتبه زد سر او شکافت و عتبه ضربتی بر عبید زد پای او را قطع کرد و هر دو روی زمین افتادند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود عبید اول شهید در راه دین است از اهل بیت من، و امّا حمزه و شیبه با هم آن قدر شمشیر ردّ و بدل کردند که هر دو شمشیر شکست و دست بگریبان یکدیگر شدند، و امّا علی علیه السّلام ضربتی بر ولید زد دست او را از کتف قطع نمود از دست دیگر دست قطع شده را بر فرق علی زد گویا آسمان بر سر علی وارد شد علی او را بدرک واصل نمود، و علی علیه السّلام چون دید عمّش حمزه با شیبه دست و بغل شدند بیاری عمّش آمد فرمود عمو سر خود را فرو بر و ضربتی بر شیبه زد او را دو قسمت کرد.

و چون مشرکین هر سه نفر از شجاعان خود را مقتول دیدند یک مرتبه حمله بلشگر اسلام کردند خداوند هزار ملک بیاری مسلمین فرستاد گردن و دست مقطوع میشد و قاتل دیده نمیشد تا فتح و ظفر نصیب مسلمین شد چنانچه میفرماید إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ سوره انفال آیه 9 و 10، و از این بیان شرح مفاد تمام آیه واضح گردید.

ص: 121

[سوره آل عمران (3): آیه 14] .... ص : 124
اشاره

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)

جلوه داده شد در نظر مردم علاقه و محبّت بمشتهیات نفسانیّه از زنان و پسران و ذخیره های طلا و نقره و اسبان تربیت شده و گوسفندان و گاوها و شترها و اراضی کشت شده که اینها مایه زندگانی دنیوی است و حال آنکه آنچه خداوند در آخرت از مثوبات مهیّا کرده که محل بازگشت آنها است حسن است.

و هر کدام از اینها مورد علاقه طایفه ایست: زنها مورد علاقه مردان، پسرها مورد علاقه آباء و امّهات، طلاها و نقره ها مورد علاقه ثروتمندان، اسبها مورد علاقه سواران، انعام مورد علاقه چوب داران، اراضی مورد علاقه ملاکین که هر کدام اینها وسیله زندگانی دنیوی است و موافق با هواهای نفسانی است.

زُیِّنَ لِلنَّاسِ اختلاف کردند که فاعل زیّن کیست بعضی گفتند خداوند متعال که در طبیعت انسان خلق شهوت فرموده و استشهاد کردند بآیه شریفه إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا سوره کهف آیه 7، و بعضی گفتند شیطان است که اغواء میکند و بنی آدم را از آخرت باز میدارد.

و تحقیق کلام اینست که آن مقداری که لازمه زندگانی و بقاء حیات دنیوی و نسل آدمی است خداوند بمقتضای حکمت بالغه در بشر قرار داده از قوای شهویّه و غضبیّه و وهمیّه و در مقابل آنها قوّه عقل داده و ارسال رسل فرموده که آنها را بموقع لزوم بکار زنند و تعدّی و تجاوز نکنند.

و امّا آنچه مورث افراط و تعدّی از حدود شرع و عقل است منشأ آن سه چیز

ص: 122

است که گفتند انسان سه دشمن بزرگ دارد که او را بهلاکت ابدی میکشند: دنیا، نفس، شیطان.

دنیا خود را جلوه میدهد، نفس انسان را مایل میکند، شیطان وسائل وصله به آنرا نشان میدهد اعاذنا اللَّه من شرور الدنیا و انفسنا و الشیطان.

حُبُّ الشَّهَواتِ سؤال- شهوات جمع شهوة و شهوة میل نفسانی است و میل نفسانی عبارت از حبّ نفس است و اطلاق حبّ بر نفس شهوة چه معنی دارد؟

جواب- مراد از شهوات مشتهیات است که در آیه ذکر فرموده بقرینه من بیانیّه در مِنَ النِّساءِ و مراد التذاذ از نساء است بجماع یا بنظر یا تقبیل و لمس یا استماع کلام آنها، و در اخبار است که هیچ لذّتی برای نفس در دنیا و آخرت بیشتر از نساء نیست و البته مراد لذائذ جسمانی است و الّا لذائذ روحانی بمراتب بالاتر است و شاید جهت تقدیم نساء در آیه همین باشد.

وَ الْبَنِینَ و تخصیص ببنین دون بنات شاید این باشد که اکثر مردم از بنات انزجار دارند وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ نحل آیه 6، وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ زخرف آیه 16، و ممکن است از باب تغلیب باشد و مراد مطلق اولاد است، و ممکن است از جهت این باشد که علاقه ببنین اشدّ از علاقه ببنات است.

وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ جمع قنطار است کنایه از کثرت مال است و مفسّرین در مقدار قنطار اقوال مختلفه دارند هر کدام قولی را اختیار کرده لکن تماما بدون مدرک است و تفسیر برأی و تخرس بغیب است فقط قولی که معتمد است طبق خبر مروی از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام جلد گاو نر پر از طلا و نقره و همین قول را فرّاء اختیار کرده.

و تعبیر بمقنطره شاید اشاره باشد بقناطیر مهیّا شده مثل کتب مکتوبه و دراهم

ص: 123

مدرهمه و این معنی اقرب است از تفسیر بمضاعفه یا تأکید مثل نسیا منسیّا.

مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ ذکر ذهب و فضّه از باب مثال یا اغلبیّت باشد و الّا جواهرات و اسکناسات و چک ها و سایر اموالی که قابل ذخیره است و امروزه معمول است شامل است.

وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ اسب های نشان دار چون اسبهای قیمتی را بخصوص اسبهای نجیب عربی را داغ و نشان میگذاشتند بلکه بعضی از آنها قباله داشتند که از چه نژادی هستند.

وَ الْأَنْعامِ که عبارت از شتر و گاو و گوسفند است و امروز یک کسب رواجی است و مثل آنها طیور است.

وَ الْحَرْثِ که عبارت از کشاورزی است، و مخفی نماند آنکه این مذکورات در آیه شریفه از باب مثال است و الّا جمیع زخارف دنیوی و جمیع انواع شهوترانی از ریاست و لذائذ نفسانی مثل شرب خمر، استماع ساز و آواز و سایر لهویّات از همین باب است.

ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا متاع اسباب و وسائل زندگانی دنیوی است و اطراف و خوش گذرانی و کیف و التذاذات نفسانی است.

وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ مآب محل بازگشت که عبارت از بهشت باشد که در او جمیع لذائذ روحی و جسمی است فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71، بلکه در او است ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و ما خطر علی قلب بشر که در بسیاری از اخبار است.

امّا لذائذ روحی قرب بمقام ربوبی و مشمول عنایات الهی و حشر با انبیاء و صدّیقین و شهداء و صالحین و بودن دار خلود و همیشگی و خشنودی پروردگار و دخول ملائکه با تحف و هدایا و التذاذ از دارا بودن معارف الهی و علوم دینی

ص: 124

و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و غیر اینها.

و امّا لذائذ جسمی از ازدواج حور العین و اطعمه و اشربه و البسه و منازل عالیه و فرش های نفیسه و سریرهای مرتفعه و منظره های جاذبه و استماع سازها و آوازهای دل ربا و غیر اینها (رزقنا اللَّه و جمیع المؤمنین جمیعها بمحمّد و آله الطاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین).

(تنبیه) ..... ص : 127

آیات بسیار و اخبار کثیره در مذمّت دنیا و متاع آن و محبّت بآن وارد شده مثل همین آیه شریفه و قول خداوند متعال أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ حدید آیه 19، و آیه شریفه فَأَمَّا مَنْ طَغی وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی نازعات آیه 37- 41، و آیات دیگر.

و مثل خبر نبوی

(الدنیا ملعونة و ملعون ما فیها الّا ما کان للَّه)

و نیز فرمود

(من اصبح و الدنیا اکبر همّه فلیس من اللَّه فی شیئی الخبر)

و نیز فرمود

(لتأتینّکم بعدی دنیا تأکل ایمانکم کما تأکل النّار الحطب)

و نیز فرمود

(حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة).

و از امیر المؤمنین

(انّما مثل الحیوة الدنیا کمثل الحیّة الین مسّها و فی جوفها السمّ الناقع)

و نیز فرمود

(دار بالبلاء محفوفة و بالفناء معروفة و بالقدر موصوفة الی آخر الخطبة)

و غیر اینها از اخبار کثیره که در جامع السعادات صفحه 215 الی 220 نقل کرده لکن تمام این آیات و اخبار دنیایی است که انسان را طاقی و سرکش کند و از فیوضات آخرت محروم نماید و لطمه بدین زند و بجهنّم گرفتار کند.

امّا دنیایی که مقدّمه و وسیله سعادت و رستگاری باشد و صرف در عبادات مالی

ص: 125

گردد بسیار دنیای ممدوح است، از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست

(العبادة سبعون جزءا افضلها طلب الحلال)

و از حضرت سجاد علیه السّلام مرویست فرمود

(الدنیا دنیا آن دنیا بلاغ و دنیا ملعونة)

و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست فرمود

(الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل اللَّه)

و نیز فرمود

(لیس منّا من ترک دنیاه لاخرته و لا آخرته لدنیاه)

و غیر اینها از اخبار مرویّه در جامع السعادات صفحه 213.

و بالجمله- محبّت دنیا و تحصیل آن در شریعت مطهّره محکوم باحکام خمسه است: واجب، مستحبّ، مباح، مکروه، حرام:

(امّا واجب) ..... ص : 128

آنکه مقدّمه امر واجبی باشد مثل حفظ نفس خود و واجب النفقه و اداء دیون و غرامات و دیات و حفظ نفس محترمه و اهمّ از همه حفظ دین و بقاء اسلام و بقاء علم و علماء و کتب علمیّه و نشر احکام و حفظ نظام و غیر اینها از واجبات منتهی الامر بسیاری از اینها واجب عینی است و بسیاری واجب کفایی است و در صورت عدم قیام من به الکفایة آنها هم واجب عینی میشود.

(و امّا مستحبّ) ..... ص : 128

برای توسعه عیال و ترویج دین و احسان بمؤمنین و دست گیری از فقراء و بنای مساجد و مدارس و اصلاح طرق و احداث درمانگاه و مریضخانه ها و نشر کتب دینی و سایر امور خیریّه.

(و امّا حرام) ...... ص : 128

دنیایی که از راه حرام دست آید و یا براه حرام صرف شود یا مورث کفر و ضلالت گردد یا لطمه بواجبات الهیّه زند و مانع از اتیان بتکالیف شخصی و تحصیل عقائد و مسائل لازمه و تقویت کفر و اعانت بظالم و غیر اینها.

ص: 126

(و امّا مکروه) ..... ص : 129

آنچه مانع از تحصیل علم یا اتیان بمستحبّات و عبادات و تکمیل معارف الهیّه و اخلاق حمیده و مسائل فقهیّه زائد بر مقدار واجب و غیر اینها باشد.

(و امّا مباح) ..... ص : 129

آنچه غیر از این چهار قسم باشد: نه واجب و نه مستحبّ و نه حرام و نه مکروه مباح است و تفصیل اینها در فقه در باب مکاسب.

[سوره آل عمران (3): آیه 15] .... ص : 129
اشاره

قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (15)

بگو ای پیغمبر به این هایی که علاقه مند با متعه دنیویّه هستند آیا میخواهید شما را خبر دهم از نعمتهایی که بهتر از این امتعه دنیویّه است و خداوند اختصاص داده آنها را باهل تقوی در آخرت بهشتهایی که باغستانهائیست که در آنها نهرها جاریست و همیشه در آنها هستند و زنهایی که پاک و پاکیزه اند و خوشنودی پروردگار از آنها و خداوند بنده شناس است خوب و بد آنها را میداند و بافعال و اعمال خوب و بد آنها بیناست.

قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ خطاب بجمیع ناس است که در آیه قبل فرمود زُیِّنَ لِلنَّاسِ و وجهی ندارد که اختصاص بمؤمنین داشته باشد.

بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ خیر، در اینجا افعل التفضیل است بقرینه مِنْ ذلِکُمْ یعنی بهتر از دنیا و هر چه در دنیا است، بلکه دنیا در جنب آخرت قیمت و ارزشی ندارد قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی نساء آیه 79. دنیا دارای خصوصیّاتیست که قابل ارزش نیست:

1-

(فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عتاب)

مروی در

ص: 127

فرائد شیخ رحمه اللَّه 2- آنکه مقرون ببلاهای گوناگون است

(دار بالبلاء محفوفة و بالقدر موصوفة)

خطبه نهج البلاغه.

3- تحصیلش بسیار زحمت و مشقّت دارد و نگاهداریش مشکل تر و پرزحمت تر است.

4- از همه بالاتر بقاء و ثبات ندارد، هنوز نچیده برچینند و لذا بزرگان تشبیه کردند دنیا را بچاهی که در اطرافش عسل گل آلود باشد و زنبورهای زیادی بآنها ریخته باشند و آدمی را بطنابی بسته و در وسط چاه نگاه داشته در بالای چاه دو موش سیاه و سفید نخهای طناب را میجوند و در ته چاه اژدهایی دهن بر او باز کرده منتظر است سقوط کند و او را بلع نماید.

چاه: دنیا، طناب: عمر، عسل: متاع دنیا، گل مخلوط بآن: بلاها، موش سیاه و سفید: شب و روز، اژدها: قبر، زنبورها: اهل دنیا.

انسان غافل از اینکه طناب عمر بالاخره گسسته خواهد شد و در دهان قبر خواهد افتاد، مع ذلک باهل دنیا زد و خورد کند و متاع مخلوط ببلاء را از اطراف دنیا جمع کند بامید آنکه از چاه بیرون میآید و از آنها استفاده میکند.

لِلَّذِینَ اتَّقَوْا تقوا را در اول سوره بقره در ذیل هُدیً لِلْمُتَّقِینَ مفصّلا بیان کردیم لکن ظاهرا در اینجا مراد تقوای از ترک واجبات و فعل محرّمات باشد و لام لِلَّذِینَ لام اختصاص که آن چیزی که بهتر از دنیا و ما فیها باشد اختصاص باهل تقوی دارد.

(سؤال) ...... ص : 130

چرا نفرمود للذین آمنوا با اینکه انسب بود در مقابل کفر و ضلالت.

ص: 128

(جواب) ..... ص : 131

اوّلا در آیه عنوان کافر و ضالّ نبود بلکه عنوان ناس بود و اکثر مؤمنین هم علاقه بدنیا دارند و متاع دنیا در نظر آنها زینت دارد و فقط کسانی که علاقه ندارند و فریفته نمیشوند متّقین هستند بالاخص کسانی که مراتب عالیه تقوی را دارا باشند و ثانیا مؤمن غیر متّقی اگر چه بالاخره اهل نجات می شود و نائل ببهشت میگردد اگر با ایمان از دنیا برود لکن بواسطه معاصی و ترک واجبات گرفتاری دارد یا در وقت مردن یا در قبر و عالم برزخ یا در قیامت، آن کسانی که در جمیع مراحل راحت و آسوده و متنعّم هستند و هیچگونه عذابی ندارند اهل تقوی هستند.

عِنْدَ رَبِّهِمْ اشاره بمقام قرب پروردگار و در جوار رحمت الهی که لذّت آن فوق جمیع لذّات است بلکه اعظم لذائذ روحی است حتّی اینکه گفتند

(اذا اشتغل اهل الجنّة بالجنّة اشتغل اهل اللَّه باللّه).

جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ جنّات جمع جنّة و جنّت عبارت از بستان و باغ است که مشجر باشد، و در آخرت از برای اهل تقوی هشت جنّت است:

دار السلام، جنّة الخلد، فردوس، جنّة المأوی، جنّة العدن، دار النعیم، دار الجلال، دار الضیافة.

و جنّة را جنّة گفتند بواسطه آنکه از کثرت اشجارش کأنّه پوشیده و مستور شده چون جنّ و جنین بمعنی مستور از انظار یا مستور در رحم است، و در اوصاف جنّات اخبار بسیاری رسیده که بیانش از عهده ما خارج است و کفایت می کند همین خبر مروی در اثنی عشریّه باب هفتم از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لبنة من ذهب و لبنة من فضّة و ملاطها المسک الاظفر و حصائها اللؤلؤ و الیاقوت و ترابها الزعفران)

و در حدیث دیگر فرمود تمام جنّة عدن از زبر جد است و جنّة فردوس از مروارید و جنّة المأوی از طلاء احمر است و جنّة الخلد از نقره سفید است و جنّة النعیم از نور

ص: 129

است و دار السلام از یاقوت احمر است و دار الجلال از زمرّد سبز است، و آنچه خداوند در هر یک از آنها خلق فرمود از قصرها و اشجار و حور العین و غیر اینها تمام از جنس همان جنّت است الی غیر ذلک من الاخبار.

و أمّا انهار بهشت چهار نهر است: آب، عسل، شیر، خمر. چنانچه در قرآن میفرماید (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ) سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 16 و 17.

و تعبیر بکلمه تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ نه اینکه از زیر قصرها مراد باشد بلکه مراد پای قصرها زیر درختان بشهادت آیه شریفه که از قول فرعون نقل فرموده أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی سوره زخرف آیه 50، و مسلّما انهار از زیر پاهای او رد نمیشد.

خالِدِینَ فِیها شرح خلود و دفع اشکالات آن در ذیل آیة الکرسی در همین مجلّد و در ذیل وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ص 183- 193 در مجلّد اول گذشت مراجعه کنید.

وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ ازواج بهشتی دو قسم هستند یک قسم حور العین که خداوند در آیات بسیاری توصیف آنها را میفرماید مثل آیه فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ الرحمن آیه 57- 59، و آیه شریفه فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ الرحمن آیه 70- 74، و آیه شریفه وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ صافات آیه 47، و آیه شریفه وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ واقعه آیه 23 و 24، و غیر اینها از آیات.

و یک قسم زنهای مؤمنات که بمراتب از حوریات زیباتر و وجیه تر که حوریات خدمت گذاران آنها هستند و هر دو قسم مطهّرات هستند هم از کثافات ظاهریّه از

ص: 130

خون حیض و نفاس و استحاضه و هم از احداث صغار و سایر پلیدیها و هم از کثافات باطنیّه از اخلاق رذیله و اعمال سیّئه و کردار و رفتار زشت.

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ که بالاترین مقامات و بزرگترین لذائذ روحیست چنانچه میفرماید در سوره توبه آیه 73 وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ و در حدیث است

(انّ اللَّه لیتجلّی للمؤمنین فی الجنّة فیقول لهم سلونی فیقولون رضاک یا ربّنا)

جامع السعادات ص 522، سپس در ذیل حدیث میگوید

(فسئوالهم الرضا بعد التجلّی یدلّ علی انّه افضل کلّ شی ء)

و نیز میفرماید که در حدیث است در تفسیر آیه شریفه

وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ تؤتی لاهل الجنّة فی وقت المزید ثلاث تحف لیس فی الجنّات مثلها: احدیها هدیّة اللَّه لیس عندهم فی الجنان مثلها و ذلک قوله تعالی «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ» و الثانیة السلام علیهم من ربّهم فتزید ذلک علی الهدیّة و هو قوله تعالی «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» و الثالثة یقول اللَّه تعالی انّی عنکم راض و هو افضل من الهدیّة و التسلیم و ذلک قوله تعالی وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ

بعلاوه برهان عقل هم قائم است بر اینکه خداوند اگر از بنده راضی باشد بمقدار ذرّه ای بلاء آخرتی بآن متوجّه نمیشود.

و از هیچ تفضّلی از او دریغ نمیدارد.

وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ تفسیر آن مکررا گذشت.

[سوره آل عمران (3): آیه 16] .... ص : 133

الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (16)

متقین کسانی هستند که در پیشگاه پروردگار عرض میکنند پروردگارا ما ایمان آوردیم پس از گناهان ما درگذر و ما را باز دار از عذاب آتش قیامت.

ص: 131

الّذین صفت متّقین است که در آیه قبل ذکر شد و صفات متّقین بسیار است چنانچه در مجلّد اول در ذیل هُدیً لِلْمُتَّقِینَ صفحه 128 و در ذیل لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ص 442 و خطبه همّام مفصّلا ذکر شد، و در این آیه شریفه این صفت را بیان میفرماید:

یَقُولُونَ بزبان و دل اقرار و اعتراف میکنند و میگویند:

رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا ایمان مرکّب ارتباطی است اگر یک جزء کوچک آن از بین برود ایمان از بین میرود مثل نماز است، مؤمن کسی را گویند که معتقد بجمیع عقائد حقّه از مبدء تا معاد طبق مذهب شیعه اثنی عشری باشد و تمام ضروریّات دین و مذهب را معترف باشد و تصدیق بجمیع ما جاء به النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از عقائد و اخلاقیّات و احکام شرع داشته باشد.

فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا چه گناهانی که قبل از ایمان از آنها سر زده و چه گناهانی که در دوره ایمان مرتکب شده:

ذُنُوبَنا جمع مضاف است افاده عموم میکند شامل جمیع گناهان میشود، و از اینجا اشکالی تولید میشود که بسیار از گناهان حق الناس است یا حق جانی یا عرضی یا مالی و تا صاحبان حق راضی نشوند گذشت از آنها معنی ندارد بلکه خلاف عدل است.

جواب- اولا خداوند متعال قادر است که بذوی الحقوق فردای قیامت آن قدر عنایت فرماید تا آنها راضی شوند.

و ثانیا بنده هر چه دارد از جانب خداوند است از خود هیچ ندارد خداوند را میرسد که فردای قیامت بفرماید آنچه بتو دادم از من بود و من از آنچه که این بنده از تو گرفته گذشتم و پس از گذشت من دیگر چه حقّی داری از او مطالبه کنی.

وَ قِنا عَذابَ النَّارِ این جمله متفرّع بر جمله قبل است و ثمرات و نتائج

ص: 132

او است که البتّه اگر مغفرت الهی تمام گناهان مؤمن را بگیرد نتیجه آن نجات از عذاب آتش است کأنّه عرض میکند که از گناهان ما درگذر تا از عذاب آتش نجات پیدا کنیم.

[سوره آل عمران (3): آیه 17] .... ص : 135

الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ (17)

متّقین صابر صبر کننده و تصدیق و عبادت و انفاق و استغفار در سحرها کننده هستند در این آیه پنج صفت از صفات متّقین را بیان میفرماید که جامع جمیع صفات باشد: الصَّابِرِینَ یکی از صفات بارز اهل تقوی صبر است چه صبر در بلیّات چون میدانند تمام موافق حکمت است و موجب ارتفاع رتبه است و کفّاره ذنوب است و امتحان بنده است، و چه صبر بر مشاق عبادات که

افضل الاعمال احمزها

و چه صبر بر کف نفس از معاصی که جهاد اکبر است جهاد با نفس و در قرآن میفرماید وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 39. وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ عنکبوت آیه 5.

وَ الصَّادِقِینَ آیات و اخبار در فضیلت صدق بسیار است و کافی است همین حدیث شریف از حضرت صادق علیه السّلام

من صدق لسانه زکی عمله

و فرمود ببعض اصحاب خود

انظر الی ما بلغ به علی علیه السّلام عند رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فالزمه فانّ علیّا علیه السّلام انّما بلغ به عند رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم لصدق الحدیث و اداء الامانة

و غیر اینها- جامع السعادات صفحه 369.

و از برای صدق اقسامی است: 1- صدق در کلام و شامل میشود صدق در مقام شهادت و صدق در قسم و صدق در وفاء بعهد و صدق در اخبار.

2- صدق در کتابت بجمیع اقسام مذکوره. 3- صدق در نیّت که اخلاص باشد 4- در عزم و جزم بر خیز. 5- صدق در عمل که باطن آن مطابق ظاهر آن باشد

ص: 133

6- صدق در مقامات دینیّه و اخلاق حمیده: صبر، شکر، توکّل، حبّ، رجاء، خوف، زهد، تعظیم، رضا، تسلیم، و غیر اینها.

وَ الْقانِتِینَ اصل قنوت بمعنی دعا و عبادت و صلوة و اطاعت استعمال شده و از این باب است قنوت نماز و در آیات شریفه تمام این معانی بمناسبات اراده شده أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ زمر آیه 9، بمعنی صلوة. یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ آل عمران آیه 43، بمعنی عبادت. قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ بقره آیه 238، بمعنی دعاء در قنوت صلوة. کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ بقره آیه 116، بمعنی اطاعت. و تمام این معانی یعنی قدر جامع که شامل تمام باشد ممکن است مراد باشد و تماما از صفات متّقین بشمار میرود وَ الْمُنْفِقِینَ اقسام انفاقات را در اول سوره بقره جلد اول در ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ آیه 3 مفصّلا بیان کردیم از انفاقات واجبه و مندوبه حتّی انفاق علم و جاه و تلاوت و بذل، مراجعه فرمائید.

وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ استغفار طلب مغفرت است و غفران پوشاندن است و مراد پوشاندن گناه است و خداوند غافر و غفور و غفّار است اسم فاعل، صفت مشبّهه، صفت مبالغه. غفور: دلالت بر استمرار دارد و غفّار دلالت بر کثرت و شرح این کلمه را ما در مجلّد اوّل در ذیل وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ صفحه 180 تا 183 داده ایم و فقط اینجا در اهمیّت استغفار اشاره مختصری میکنیم.

در کافی در کتاب دعاء باب استغفار از حضرت صادق علیه السّلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل فرموده که فرمود

خیر الدعاء الاستغفار

و از حضرت رضا علیه السّلام نقل فرموده فرمود

مثل الاستغفار مثل و رق شجر تحرک فتناثر

سپس فرمود

و المستغفر من ذنب و یفعله کالمستهزء بربه.

و اسحار جمع سحر بتحریک است و سحر بنا بر مشهور و منصور ثلث آخر شب است و مراد از شب از مغرب تا طلوع فجر است نه از غروب تا طلوع آفتاب.

ص: 134

مثلا در اول حمل و میزان که از غروب تا طلوع آفتاب دوازده ساعت است از مغرب تا طلوع فجر ده ساعت و ربع است و ثلث آن سه ساعت و بیست و پنج دقیقه است که از شب عرفی گذشته باشد سه ساعت و چهل دقیقه:

و کلمه بالاسحار چون جمع محلّا بالف و لام است و افاده عموم میکند دلالت دارد بر اینکه یکی از صفات اهل تقوی اینست که در جمیع سحرها در مناجات با خدا که بهترین اوقات است استغفار میکنند.

لکن در اخبار دارد کسی که یک سال در قنوت وتر هفتاد مرتبه استغفار کند جزو مستغفرین بالاسحار محسوب میشود چنانچه در برهان از شیخ طوسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود

(من قال فی آخر الوتر فی السحر استغفر اللَّه ربّی و اتوب الیه سبعین مرّة و دام علی ذلک سنة کتبه اللَّه من المستغفرین بالاسحار)

و از صدوق (قدّس سرّه) از آن حضرت روایت میکند که فرمود

(من قال فی و تره استغفر اللَّه و اتوب الیه سبعین مرّة و واظب علی ذلک حتّی تمضی سنة کتبه اللَّه من المستغفرین بالاسحار و وجبت المغفرة له من اللَّه عزّ و جلّ).

و از این دو حدیث استحباب هر دو طریق با ذکر ربّی و بدون آن ثابت میشود. و در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند فرمود

(انّ من استغفر اللَّه سبعین مرّة فی وقت السحر فهو من اهل هذه الآیة).

و از این حدیث سه مطلب استفاده میشود: یکی آنکه ادامه یک سال لازم نیست دیگر آنکه در قنوت وتر لازم نیست، سوم آنکه مجرّد (استغفر اللَّه) بدون کلمه (و اتوب الیه) کافیست.

ص: 135

[سوره آل عمران (3): آیه 18] .... ص : 138
اشاره

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (18)

گواهی میدهد ذات مقدّس پروردگار بوحدانیّت خود و ملائکه و صاحبان علم هم گواه هستند که خداوند قیام بعدل فرموده تمام کارهای او از روی عدل است و گواهی دارند بر وحدانیّت او و اینکه عزیز و حکیم است.

این آیه شریفه از جمله آیات پرفضیلت است، در خبر بنا بر نقل مجمع البیان و برهان و لآلی الاخبار و غیر اینها از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(من قرء شهد اللَّه الآیة عند منامه خلق اللَّه له منها سبعین الف خلق یستغفرون له الی یوم القیمة)

و نیز از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکنند که فرمود

(یجاء بصاحبها یوم القیمة فیقول اللَّه انّ لعبدی هذا عهدا عندی و انا احقّ من وفی بالعهد ادخلوا عبدی هذا الجنّة)

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ شهادت از مادّه شهود بمعنی حضور مقابل غیاب و شاهد بمعنی حاضر مقابل غائب و مراد حضور شیئی است نزد شخص و کلمه شهد در مقام ظاهر بلکه نصّ در اظهار ما هو ظاهر عنده است و این عبارت از فاعل و فعل و مفعول است.

مثلا شما شاهد فلان قضیّه. شما: فاعل، شهادت شما: فعل، مفعول آن قضیّه مشهود به است.

خداوند: فاعل، مشهود به: توحید و یگانگی حق، و شهادت: اظهار و فعل حق است.

و این شهادت تارة قولی است چنانچه سر تا سر قرآن خداوند توحید و یگانگی خود را در مقابل مشرکین بیان فرموده بلکه بلسان تمام انبیاء در جمیع کتب سماوی این موضوع را گوشزد بنده گان فرموده.

ص: 136

و تاره فعلی است که تمام مخلوقات را که بنگری این نظم و ترتیب دلالت دارد بر وحدانیّت و یگانگی حق لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا سوره انبیاء آیه 22 بلکه مخلوقات بتمامها دلالت بر وجود حق و وحدانیّت او و علم و قدرت و سایر صفات او دارد.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

و تارة ذاتی است (یا من دلّ علی ذاته لذاته) چنانچه قبلا تذکّر دادیم که ذات مقدّس واجب الوجود صرف وجود و محض وجود و بحت وجود است و مرکّب از وجود و ماهیّت نیست

(و الحق ماهیّة انّیّة اذ مقتضی العروض معلولیّة)

و صرف وجود دوئیّت در او تعقّل نمیشود زیرا مقابل وجود یا عدم است و یا ماهیّت که آنهم بالذات معدوم است (الماهیّة من حیث هی لیست الا هی) پس ذات بالذات دلالت دارد بر وحدت ذات، یعنی وجود بنفس وجود دلالت دارد بر وحدت وجود پس شاهد و مشهود و شهادت «فعل و فاعل و مفعول» یکیست بلکه در حکمت مبرهن شده اتحاد عاقل و معقول و عقل چه رسد بمقام وجود و از همین بیان بخوبی ظاهر میشود اتّحاد و عینیّه صفات با ذات.

وَ الْمَلائِکَةُ بواسطه قرب ملائکه نسبت بمقام ربوبی و کشف و ظهور حقائق نزد آنها و عدم ستر و حجاب طبیعت در آنها چه حقیقیت ظاهرتر از توحید حق است، و ممکن است لفظ ملک شامل باشد تمام مجرّدات را از عالم عقول و ملائکه حافّین بحول العرش و ملائکه آسمان و زمین و ملائکه فعّاله.

وَ أُولُوا الْعِلْمِ در اخبار بسیار تفسیر شده أُولُوا الْعِلْمِ بانبیاء و ائمّه علیهم السلام، در برهان از حضرت ابی الحسن علیه السّلام روایت کرده فرمود

و أولو العلم قائما بالقسط الامام

و از تفسیر عیّاشی از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود

(فانّ اولی العلم الانبیاء و الاوصیاء و هم قیام بالقسط)

و از سعد بن عبد اللَّه القمی از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(نحن اولوا الذکر و نحن اولوا العلم و عندنا

ص: 137

الحرام و الحلال)

و غیر اینها از اخبار.

و ممکن است گفته شود چنانچه مکرّر گفته ایم که این تفسیرات از باب بیان مصادیق است و منافات با عموم ندارد که مراد مطلق اهل علم باشد و اظهر مصادیق آن انبیاء و اوصیاء و ائمّه اطهار علیهم السلام باشند.

و تخصیص شهادت را بارباب علم بجهت شرافت علم است که بالاترین صفات حمیده است و آیات و اخبار در شرافت علم بسیار وارد شده قال اللَّه تبارک و تعالی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ زمر آیه 9 و قال تعالی إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ فاطر آیه 28، و قال تعالی وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ عنکبوت آیه 43، و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(العلماء ورثة الانبیاء)

و بابی ذرّ فرمود

(جلوس ساعة عند مذاکرة العلم احبّ الی اللَّه تعالی من قیام الف لیلة یصلّی فی کلّ لیلة الف رکعة و احبّ الیه من الف غزوة و من قراءة القرآن کلّه اثنی عشر الف مرّة و خیر من عبادة سنة صیام نهارها و قیام لیلها و من خرج من بیته یلتمس بابا من العلم کتب اللَّه عزّ و جلّ له بکلّ قدم ثواب نبیّ من الانبیاء الی آخر الحدیث)

حدیث مفصّل است. و از امیر المؤمنین علیه السّلام و از حضرت سجاد و حضرت رضا و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السلام و غیر اینها اخبار بسیاری در فضیلت علم وارد شده و در اغلب کتب مسطور است احتیاج بنقل ندارد.

قائِماً بِالْقِسْطِ از بسیار مفسرین که این صفت اللَّه است یعنی بعد از شهادت بتوحید شهادت بعدل الهی که خداوند یگانه عادل است چون قیام بقسط دلالت دارد بر اینکه جمیع افعال الهی موافق با حکمت و مصلحت است و خردلی کار قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمیشود که یکی از اصول مذهب شیعه است.

و از اخبار سابقه استفاده میشود که قائِماً بِالْقِسْطِ صفت أُولُوا الْعِلْمِ است چنانچه در حدیث اول فرمود

اولو العلم قائما بالقسط الامام

و در ثانی فرمود

و هم

ص: 138

قیام بالقسط)

و بنا بر این تفسیر أُولُوا الْعِلْمِ منحصر میشود بانبیاء و اوصیاء زیرا غیر آنها از اهل علم هر که باشد و هر چه باشد قیام بعدل مطلق که علما و اخلاقا و عملا در جمیع اخلاق و اعمال و علوم خالی از افراط و تفریط باشد نیست و این معنای عصمت است.

و ممکن است گفته شود که این صفت صفت اللَّه و ملائکه و اولوا العلم باشد یعنی شهود قائم بقسط هستند.

(تنبیه) .... ص :141

عدالت از اشرف صفات و افضل ملکات و اعظم اخلاق است آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ الایه نحل آیه 90، و آیه شریفه وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ نساء آیه 58، و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست

(عدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنة قیام لیلها و صیام نهارها)

و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست

(العدل احلی من الماء یصیبه الظمآن)

و نیز فرمود

(العدل احلی من الشهد و الین من الزبد و اطیب ریحا من المسک)

و نیز فرمود

(اتقوا اللَّه و اعدلوا)

و غیر اینها از اخبار مرویّه در جامع السعادات ص 316.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سؤال- وجه تکرار این کلمة شریفه چیست با اینکه اخصر بود بفرماید «شهد اللَّه و الملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط انه لا اله الا هو العزیز الحکیم».

جواب- شهادت خداوند با شهادت ملائکه و اولی العلم کمال مغایرت را دارد شهادت حق از روی علم ذات بذات است و ملائکه و اولو العلم محال است علم بذات پیدا کنند چون ممکن پی بذات واجب نمیتواند ببرد، و نیز علم او ذاتی است و علم آنها موهبتی است. علم او عین ذات است، علم آنها زائد بر ذات است. علم او واجب، علم آنها ممکن. علم او از خود، علم آنها از افاضه. مثنوی:

ص: 139

چون

شهادت داد حق کبود ملک تا شود اندر شهادت مشترک

(سؤال) .... ص : 142

وجه اختصاص شهادت بخدا و ملائکه و اولوا العلم چیست با اینکه تمام اهل توحید بلسان قال و جمیع موجودات بلسان حال بر این کلمه شریفه شهادت دارند؟

(جواب) ..... ص : 142

اولا شهادت خدا و ملائکه و انبیاء و اوصیاء بواسطه عصمت و اینکه اشتباه و خطا در او راه ندارد قابل شبهه و اشکال نیست و نمیتوان ردّ کرد بخلاف غیر معصوم و ثانیا شهادت غیر اینها مأخوذ از اینها است و از شهادت اینها باصطلاح دیگران شاهد فرع اند و اینها شاهد اصل.

و ثالثا کانّه خدا میفرماید مسئله توحید جایی که همچه شهودی دارد نباید احدی انکار کند چنانچه شما در مقابل کسی که منکر مطلبی است می گویی این مطلب را فلان و فلان از علماء و متدیّنین بر طبقش گواهی دارند جای انکار نیست.

الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تفسیرش مکرّر گذشت.

[سوره آل عمران (3): آیه 19] .... ص : 142

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (19)

محقّق است که دین مرضی نزد خداوند اسلام است و اختلاف اهل کتاب در اینکه یهودیّت یا نصرانیّت است بعد از اینکه علم پیدا کردند بحقّانیّت اسلام، نیست مگر از روی حسد و عناد که در میان آنها است پس هر کس کافر شود بآیات و حجج الهیّه البتّه خداوند بزودی بحساب آن میرسد.

ص: 140

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ممکن است بلکه ظاهر اینست که مراد از اسلام شریعت مقدّسه محمّدیّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً مائده آیه 6.

و ممکن است مراد اسلام بمعنی جامعی که تمام انبیاء بر آن مبعوث شدند از اصول عقائد و اخلاق و فروع مثل نماز و زکاة و روزه و نحو اینها که قابل نسخ نیست چنانچه قبلا در وصیّت حضرت ابراهیم و یعقوب متعرّض شدیم.

و ممکن است مراد تسلیم نسبت باوامر الهی باشد و اخبار هم مختلف است از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست فرمود

(لأنسبنّ الاسلام نسبة لم ینسبها احد قبلی: الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق و التصدیق هو الاقرار و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل المؤمن اخذ دینه عن ربّه و لم یأخذه عن رأیه انّ المؤمن یعرف ایمانه فی عمله و انّ الکافر یعرف کفره بانکاره یا ایّها الناس دینکم دینکم فانّ السیّئة فیه خیر من الحسنة فی غیره انّ السیّئة فیه تغفر و انّ الحسنة فی غیره لا تقبل)

تفسیر علی بن ابراهیم القمّی.

و از حضرت باقر علیه السّلام فرمود در تفسیر این جمله

(یعنی الدین فیه الامام «الایمان خ ل»)

تفسیر عیّاشی، و نیز از آن حضرت است فرمود

(التسلیم لعلیّ بن ابی طالب بالولایة)

ابن شهر آشوب.

و لکن مستفاد از ظاهر آیه و مجموع اخبار و ظاهر آیه شریفه وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 79، مراد شریعت محمّدیّه طبق مذهب حقّه اثنی عشریّه که عبارة اخری از ایمان باشد.

بلی در قرآن مجید بمعانی دیگری در موارد دیگری اطلاق شده چنانچه در وصایای حضرت ابراهیم علیه السّلام و یعقوب علیه السّلام اولاد خود را و در موضوع حضرت ابراهیم گذشت بقره آیه 125، و در آیه شریفه قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ

ص: 141

قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ

و غیر اینها.

وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ اختلاف در حقّانیّت اسلام اگر از روی جهل و عدم معرفت باشد ممکن است بادلّه و براهین و معجزه رفع گردد، اما اگر از روی عناد و حسد و عصبیّت باشد قابل رفع نیست حتّی اگر مثل آفتاب بر آنها روشن شود و این اهل کتاب ویژه یهود از صدر اسلام الی زماننا هذا میتوان گفت صد نود آنها حقّانیّت اسلام را درک کردند ولی صد ده آنها ایمان نیاوردند و این نیست مگر عناد، حسد، عصبیّت لذا میفرماید:

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ بلکه اختلاف بین خود یهود و نصاری هم از روی عناد و عصبیّت و حسد است و الّا چگونه میشود با آن معجزات از زنده کردن مردگان و بینایی کوران و تکلّم در گهواره و امثال اینها مع ذلک آن نسبتهای ناروا را بساحت قدس مریم علیه السّلام دهند.

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ گذشت که آیات اطلاق بر انبیاء و اوصیاء میشود و بر آیات قرآنی و بر جمیع معجزات صادره از انبیاء و حجج و کفر بهر یک آنها کفر بخدا است و مورث خلود در آتش میشود و خداوند زود بحساب آنها رسیدگی میکند یعنی جزای عمل آنها را باسرع وقت بآنها میچشاند و عناد و ظلم و تعدّیات و اذیّتها که نسبت بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مسلمین کرده اند و میکنند هم در دنیا بنکبتش و هم در آخرت دچار میشوند.

ص: 142

[سوره آل عمران (3): آیه 20] .... ص : 145

فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (20)

پس از اینکه بر کفّار ثابت و محقّق نمودی حقّانیّت دین اسلام و توحید پروردگار را اگر باز دست برنمیدارند از کفر و شرک خود و با تو محاجّه میکنند بآنها بفرما که من بتمام شراشر وجودم که عبارت وجهی بر آن دلالت دارد تسلیم پروردگار شدم و بوحدانیّت او معتقد و هر کس که متابعت من نموده بهمین عقیده است و شما اهل کتاب و مشرکین مکّه آیا باین عقیده میگروید اگر گرویدند هدایت می یابند و اگر اعراض کردند تو بتکلیف خود که ابلاغ باشد فقط مسئولی، بگرویدن یا نگرویدن آنها مسئولیّت نداری خداوند بینا است بحال بندگان.

فَإِنْ حَاجُّوکَ فاء تفریع بر مطالب سابقه است که دعوت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد باسلام و اقامه معجزات و اتیان بآیات شریفه قرآنی که دیگر جای شک و ریبی برای احدی باقی نماند باز کفّار قریش و یهود و نصاری کافر ماجرایی میکنند و جدل میورزند و محاجّه میکنند دیگر با آنها مجادله نفرما زیرا معلوم است که از عناد و لجاج و عصبیت است.

فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ پس بآنها بگو که من دست از اسلام نمی کشم و بوجه خود یعنی بتمام شراشر وجودم باطنا و ظاهرا تسلیم خداوند یکتای بی همتا هستم.

وَ مَنِ اتَّبَعَنِی و کسانی که بمن پیوستند از مسلمین آنها هم با من در این عقیده شریک هستند.

ص: 143

وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ و بگو بکسانی که اهل کتاب هستند از یهود و نصاری وَ الْأُمِّیِّینَ و اهل مکّه هستند چون مکّه امّ القری است و اهل مکّه را امّی میگویند چنانچه خود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را باین مناسبت امّی لقب دادند در آیه شریفه الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الایه و آیه شریفه فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الآیه سوره اعراف آیه 156 و آیه 158. نه اینکه معنی امّی بی سوادی باشد که بعضی توهّم کردند و گذشت در آیه وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ الایه که باین معنی است.

أَ أَسْلَمْتُمْ آیا شما با ما هم عقیده میشوید یعنی پس از این علامات و آیات باید متابعت کنید.

فَإِنْ أَسْلَمُوا اگر موافقت کردند و از روی حقیقت پذیرفتند فَقَدِ اهْتَدَوْا پس محقّقا هدایت یافته اند وَ إِنْ تَوَلَّوْا و اگر هنوز بلجاج و عناد و عصبیّت خود باقی هستند و اعراض از حق دارند دیگر آنها را رها کن فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ سوره زخرف آیه 83، و سوره معارج آیه 42 ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ سوره حجر آیه 30.

فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ فقط تکلیف رسول تبلیغ احکام است و اتمام حجّت که راه عذری بر احدی باقی نماند.

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً دهر آیه 3.

وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ خداوند بینا و دانا است بجمیع بندگان کی قابل هدایت است و کی سزاوار کفر و معصیت، خداوند ازلا و ابدا علمش بهمه چیز تعلّق گرفته مؤمن و کافر.

ص: 144

از یکی از بزرگان نقل است که گفت تمام از سوء عاقبت خوف دارند و من از اوّل خائف هستم که آیا علم خدا بایمان من تعلّق گرفته یا بکفر اعاذنا اللَّه من سوء انفسنا

[سوره آل عمران (3): آیه 21] .... ص : 147
اشاره

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (21)

بتحقیق کسانی که کافر بآیات الهی میشوند و انبیاء خدا را ناروا میکشند و آمرین بعدل و داد را میکشند پس بشارت بآنها بده بعذاب دردناک، در این آیه شریفه چند جمله باید متذکّر شویم:

(جمله اولی) .... ص : 147

ذکر اخبار وارده در این مورد در برهان از سلیم بن قیس از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده فرمود بمعاویه

(یا معاویة انّا اهل اختار اللَّه لنا الآخرة علی الدنیا و لم یرض لنا بالدنیا ثوابا یا معاویة انّ نبیّ اللَّه زکریّا قد نشر بالمناشیر و یحیی بن زکریّا قتله قومه و هو یدعوهم الی اللَّه انّ اولیاء الشیطان قد حاربوا اولیاء الرحمن)

پس از آن تلاوت فرمود این آیه را.

و در مجمع البیان از عبیدة بن جراح از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که سؤال شد از آن حضرت که کدام دسته مردم عذاب آنها اشدّ است فرمود

(رجل قتل نبیّا او رجلا امر بالمعروف او نهی عن منکر)

سپس قرائت فرمود این آیه را.

و از کافی از ابی عبد اللَّه علیه السّلام از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکند که خدا فرمود

ویل للّذین یختلون الدنیا بالدین و ویل للّذین یقتلون الّذین یأمرون بالقسط من النّاس و ویل للّذین یسیر المؤمن فیهم بالتّقیّة الخبر.

ص: 145

(جمله ثانیه) ..... ص : 148

سؤال- کسانی که انبیاء را کشتند در زمان پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نبودند که پیغمبر بشارت عذاب الیم بآنها بدهد.

جواب- اولا در مقام خود گفته ایم که فاعل فعل از حیث عقوبت و عذاب بمقتضای برهان عقل و نصّ آیات و اخبار سه قسم است: فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا. و کسانی که در زمان نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند از یهود و نصاری و مشرکین راضی بودند بفعال سالفین و سابقین

و الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم

و از همین باب است که حضرت بقیّة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه پس از ظهور انتقام از قتله ابی عبد اللَّه علیه السّلام و سایر آباء کرامش میکشد از کسانی که در آن زمان هستند.

و ثانیا در آیه شریفه ذکر انبیاء و آمرین بالقسط از باب مثال است و آیه شریفه شامل میشود هر کسی را که در راه دین کشته میشود از ائمه طاهرین و علماء شیعه و اصحاب ائمه و سایر داعین الی الحق بواسطه وحدت ملاک و مناط و مفهوم موافقت و فحوی و اولویّة قطعیّه نسبت ببعض موارد.

و ثالثا مانعی ندارد پیغمبر خبر دهد که اسلاف شما را که مرتکب یک همچه معصیت بزرگ شده اند گرفتار همچه عذابی خواهند شد و این یک نوع تهدید است چنانچه اغلب قضایای سالفین ذکرش در قرآن برای تنبیه و تهدید و عبرت لاحقین است

(جمله ثالثه) ..... ص : 148

اینکه در این آیه سه وصف بیان کرده: کفر بآیات اللَّه، قتل انبیاء، قتل آمرین بالقسط. و اینها لازم نیست هر سه خصوصیّت جمع شود تا مورد عذاب الیم گردد بلکه هر یک از آنها کافیست. کافر و لو قاتل نباشد مورد عذاب الیم خواهد خواهد بود چنانچه قاتل انبیاء و اوصیاء و علماء و آمرین بمعروف و داعین الی الحق و لو کافر نباشند مورد آیه هستند البتّه بتفاوت مراتب الیم و الیم.

ص: 146

(جمله رابعه) ..... ص : 149

اشکال- موضوع امر بمعروف و نهی از منکر یکی از شرائط آن اینست که خوف ضرر بر آمر و ناهی نباشد که اگر خوف باشد واجب نیست بلکه حرام است چه رسد بخوف قتل.

جواب- اولا معلوم نیست که آمر بمعروف و ناهی از منکر خوف داشته باشند و احتمال تأثیر هم میدادند سپس گرفتار قتل شدند.

و ثانیا این شرط در همه جا نیست بلکه در موضوع حفظ بیضه اسلام و احتمال زوال دین واجب است و لو منجرّ بقتل شود مثل موضوع جهاد و دفاع از تهاجم کفر و ثالثا ممکن است مورد آیه این باشد که آمرین بقسط برای جلوگیری از قتل انبیاء بوده که حفظ نبیّ واجب است و لو بکشته شدن و عمل اصحاب امام حسین علیه و علیهم السلام از همین باب بوده که برای حفظ امام جانبازی میکردند و الّا لشگر کربلا با آنها کاری نداشتند اگر دست از یاری ابی عبد اللَّه علیه السّلام برمیداشتند.

(جمله خامسه) .... ص : 149

سؤال- بشارت عبارت از وعده ثواب است مقابل انذار که توعید بر عذاب است و اینجا مناسب این بود که بفرماید فانذرهم بعذاب الیم.

جواب- این بشارت از باب استعاره است قریب بسرزنش و بقول عوام سرکوفت چنانچه شما اگر کسی را دیدید عمل قبیحی و حرامی از او سرزد و دوچار نکبتش شد باو می گویی چشمت روشن دیدی چه شد، نه بمعنی حقیقی بشارت باشد و این بشارت از هزار انذار تهدیدش بیشتر و توعیدش شدیدتر و تخویفش زیادتر است.

ص: 147

[سوره آل عمران (3): آیه 22] .... ص : 150

أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (22)

اینها کسانی هستند که کلیه اعمالی که بنظرشان خوب میآید از بین میرود نه دنیا برای آنها نتیجه بخش است و نه در آخرت و احدی آنها را یاری نمیکند.

أُولئِکَ الَّذِینَ اشاره بآیه قبل است که مراد کفّار و قاتلین انبیاء و آمرین بقسط بودند.

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ حبط مقابل تکفیر است و مسئله احباط و تکفیر یکی از مسائل کلامیّه است و قبلا تذکّر دادیم که عمل اگر صحیحا و مطابق دستور الهی واقع شود احباط ندارد لکن کافر و مخالف و معاند چون عمل صحیح ندارند بواسطه آنکه اسلام و ایمان شرط صحّت کلیّه اعمال است برای آنها همچه عملی نتیجه ندارد چون باطل است و البتّه قاتل انبیاء و قاتل آمر بقسط هم بواسطه همین قتل یا کافر و یا معاند میشود و از ایمان خارج میگردد فاقد شرط میشود و عملش باطل میگردد و اگر هم فرض کنیم که قبل از قتل مؤمن بوده و اعمالی از او سرزده آنها هم باطل میشود زیرا چنان که ایمان شرط صحّت اعمال است موافات که عبارت از بقاء ایمان است تا آخر عمر آن هم شرط صحّت است که اگر مؤمنی هفتاد سال عبادت کند و نزدیک موت کافر شود تمام آنها در واقع باطل بوده و لو تخیّل صحّت میکرده چون موافات نبوده نه اینکه بگوئیم بعد از فرض صحّت باطل میشود بلکه باطل بوده و نمیدانسته فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ امّا در دنیا باعث رفع بلیّات و نجات از نکبات و خلاصی از مضارّ معاصی نمیگردد و امّا در آخرت باعث رفع عذاب و نجات از جهنّم و خلاصی از عقوبات نمیشود.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ اشاره به اینکه شفاعت شفعاء روز قیامت شامل حال آنها نمیشود و کسانی که اینها برای آنها ظلم و قتل میکردند که متکبّران باشند دست گیری

ص: 148

از ضعفاء نمیکنند و خود بعذاب سخت تر گرفتارند چنانچه در بسیاری از موارد قرآن بحث مستکبران و ضعفاء را خداوند ذکر فرموده.

[سوره آل عمران (3): آیه 23] .... ص : 151

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُدْعَوْنَ إِلی کِتابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)

آیا نظر نمیکنی بکسانی که یک قسمت از کتاب را میدانند و بآنها داده شده ایشان را دعوت میکنی بکتاب الهی تا آن کتاب حکم کند بیƠآنها پس از آن یک فرقه آنها پشت کردند و اعراض نمودند. این آیه شریفه مورد نزولش معلوم نیست و کلمات مفسّرین هم مدرک نیست و خبری هم از معصومین در این باب نداشتیم، بعض مفسّرین گفتند مراد از کتاب تورات است و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یهود را دعوت کرد که توریة را بیاورند اگر در توریة اخبار و بشارت بنبوّت حضرت دارد ایمان بیاورند آنها چون میدانستند که در توریة هست اعراض کردند و قبول ننمودند.

و بعضی گفتند راجع بحضرت ابراهیم علیه السّلام است که آنها مدّعی بودن که ابراهیم از یهود بوده چنانچه یهود مدّعی بودن یا از نصاری بوده چنانچه نصاری مدّعی بودند. قرآن چنانچه گذشت میفرماید ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنها را دعوت فرمود که توریة را بیاورند و توریة حکم باشد آنها قبول نکردند و اعراض نمودند.

و بعضی گفتند راجع بحکم رجم است که دو نفر از بزرگان خیبر یک زن و یک مرد زنای محصنه کرده بودند و در توریة حکم رجم بیان شده ولی میخواستند نظر باحترام این دو نفر این حکم در حق آنها جاری نشود بنا شد ارجاع بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شود و او حکم فرماید، ارجاع شد حضرت حکم برجم نمود آنها منکر شدند

ص: 149

و گفتند در توریة همچه حکمی نیست حضرت فرمودند اعلم علماء خود را بیاورید آوردند حضرت آنجایی که این حکم بود فرمود بخوان آن قرائت کرد بحکم رجم که رسید خودداری کرد و اعراض نمود و بر طبق این خبری از ابن عباس نقل کرده اند لکن این قول سوم بسیار بعید است که اولا حاضر شدن یهود بحکم اسلام و ثانیا بودن حکم رجم در این توریة رائج، و ثالثا اینکه میدانستند که در توریة حکم رجم هست حاضر شوند توریة بیاورند و انکار کنند.

و امّا دو احتمال اول مدرکی ندارد و تفسیر برأی است بلی احتمال اول بیشتر بنظر میآید لکن دلیلیّت ندارد و بالجمله این آیه از متشابهات است و هر چه گفته شود رجما بالغیب است و اللَّه و رسوله و الأئمّه علیهم السلام اعلم هستند.

[سوره آل عمران (3): آیه 24] ..... ص : 152
اشاره

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (24)

این اعراض از حکم الهی و کتاب اللَّه بواسطه اینست که گفتند ما اگر هم معصیت و نافرمانی کنیم چون از بنی اسرائیل هستیم آتش بیش از چند روز با ما تماس نمیکند و اهل بهشت میشویم و این دعوی آنها را فریب داده و این افتراء در دین آنها را مغرور کرده.

(اشکال) .... ص : 152

شما مسلمین هم همین دعوی را دارید که اگر کسی با ایمان از دنیا برود بالاخره اهل نجات است و لو از فرق تا قدم غرق ذنوب باشد و پس از عذاب بمقدار ذنوبش اهل بهشت میشود.

ص: 150

(جواب) ..... ص : 153

موضوع مطلب دو جاست یکی اینکه هر که بر دین حق از دنیا برود مخلّد در عذاب نیست زیرا آنکه تدیّن بدین حق هم اقتضای مثوبت دارد بلکه از تمام عبادات بالاتر است و تمام آنها منوط باین است و اگر بر خلاف حق معتقد و متدیّن باشد مخلّد در عذاب و خردلی عباداتش پذیرفته نمیشود خواه از هر طائفه و هر فامیل و قبیله باشد دیگر آنکه دین حق کدام است احتیاج باثبات دارد و ثابت و محقّق است که دین حق شریعت محمّدیّه طبق مذهب جعفری شیعه اثنی عشری است و بین گفتار آنها و این مطلب بودن بعید است.

[سوره آل عمران (3): آیه 25] ..... ص : 153

فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (25)

پس چگونه است حال آنهایی که مغرور شدند در دین خود زمانی که جمع میکنیم هر صاحب نفسی را و هر کس را بجزای خود میرسانیم هر چه کرده نتیجه آن عائدش میشود و باحدی ظلم نمیشود یعنی از مثوباتش کسر نمیگذاریم و زائد بر معاصیش عقوبت نمی کنیم.

فکیف از ادات استفهام است بمعنی چگونگی حال می گویی کیف اصبحت یعنی چگونه بود حال تو در حالی که صبح کردی، و در این مقام تهدید و تنبیه بر سختی حال است مثل اینکه می گویی چگونه است حال کسی که او را اسیر کنند و در حبس بیندازند و در تحت شکنجه و اعمال شاقّه درآورند یعنی بسیار سخت است، پس چگونه است حال کسی که فردای قیامت بگویند خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ سوره حاقه آیه 20- 22، یا بگویند خُذُوهُ

ص: 151

فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ

سوره دخان آیه 47- 49، یا امثال اینها از انحاء عذابها یعنی بسیار بد حالی است.

إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ یکی از اسماء روز قیامت یوم الجمع است یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ تغابن آیه 9، وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 5، و ما اسامی روز قیامت را در مجلّد سوم کلم الطیّب ص 93- 102 بالغ بر هفتاد و پنج اسم متذکّر شده ایم.

و ریب عبارت از شک است در جایی که جای شک نباشد چنانچه در اول سوره بقره در ذیل ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ متعرّض شدیم یعنی امر قیامت بقدری واضح و روشن است که جایی برای شک باقی نمیماند تمام ملّیّین عالم هر کس که قائل بمبدء باشد قائل بمعاد هم هست فقط طبیعی و دهری منکر معاد هستند.

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ ایفاء اداء تمام اجر است بطوری که خردلی از بین نرود یعنی هر چه عمل خیر کرده اجر او را بالتمام میدهند و هر چه عمل شرّ کرده جزاء او را خواهد چشید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 8 و 9 وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ یکی از صفات ربوبی عدل است حتّی اینکه در مقابل توحید این صفت یکی از اصول دین بشمار میرود و دارای ابحاث بسیاری است و فروع زیادی بر آن متفرّع میشود و در مجلّد اول کلم الطیّب متعرّض آنها شده ایم صفحه 129- 178.

و از برای عدل سه معنی است: یکی آنکه خداوند کار قبیح و زشت و ناپسند و خلاف مصلحت از او محال است صادر شود و تمام افعالش موافق حکمت و مصلحت و حسن و خوب است و این بحث بین عدلیّه (امامیّه و معتزله) و بین اشاعره است که

ص: 152

آنها بکلّی منکر حسن و قبح و مصلحت و مفسده اند.

دوم آنکه خداوند کار لغو و عبث و گزاف و جزاف و بیهوده از او صادر نمیشود و صریح آیات قرآنی بر این ناطق است أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً مؤمنون آیه 117، وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ انبیاء آیه 16 و 17، و غیر اینها از آیات.

سوم آنکه خداوند ظالم نیست نه در دنیا و نه در آخرت و این هم صریح آیات قرآن است إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44، وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نحل آیه 19، وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ هود آیه 103 و غیر اینها از آیات بعلاوه برهان عقل که ظلم از اقبح قبائح است و محال است از خدا صادر شود.

و امّا اشکالاتی که توهّم شده است: یکی بلاهایی که در دنیا بانسان متوجّه میشود خصوص باطفال و مجانین بی تقصیر، یکی بلاهایی که به بنده گان صالح متوجه میشود، یکی عذابهای سخت آخرت بالاخره خلود در عذاب تمام آنها جواب های کافی وافی دارد که ما در محلّ خود متعرّض شده ایم.

امّا راجع ببلاهای دنیوی در کلم الطیّب مجلّد اول در بحث عدل ص 165- 170 که تمام آنها از روی حکمت است یا عقوبت معصیت یا کفّاره گناه یا امتحان یا ارتفاع درجه یا تخیّل بلاء و الا فی الحقیقة نعمت است یا تکمیل نفس یا آثار طبیعت که خداوند بحکمت بالغه در طبایع موجودات قرار داده یا صد حکمت دیگر که از عقول ما خارج است.

و امّا راجع بعقوبات اخروی در مجلّد سوم کلم الطیّب ص 182- 196 در شبهات در اصل عذاب و جواب آنها مراجعه کنید که تماما از روی استحقاق است و خردلی فوق استحقاق نیست.

ص: 153

[سوره آل عمران (3): آیه 26] ..... ص : 156
اشاره

قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (26)

بگو پروردگارا تویی مالک تمام عوالم ملکی هر که را بخواهی باو عطا می فرمایی و هر که را بخواهی از او میگیری و هر که را بخواهی عزّت میبخشی و هر که را اراده کنی بذلّت دچار میکنی تمام خوبی ها بدست تو است و محقّقا تو بر هر چیزی قادر و توانایی.

امّا کلام در فضیلت این آیه شریفه در اخبار فضائل بسیاری وارد شده که ما بمقدار قلیل آن اکتفاء میکنیم.

در مجمع البیان از حضرت صادق علیه السّلام از پدر بزرگوارش از آباء کرامش از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که خداوند در موقع نزول سوره حمد و آیة الکرسی و آیه آمن الرسول و آیه شهد اللَّه و آیه قل اللّهم تا بغیر حساب خطاب فرمود

(و عزّتی و جلالی ما من عبد قرأکنّ فی دبر کل صلوة مکتوبة الّا اسکنته حظیرة القدس علی ما کان فیه و الا نظرت الیه بعینی المکنونة فی کلّ یوم سبعین نظرة و الا قضیت له فی کل یوم سبعین حاجة ادناها المغفرة و الا اعذته من کلّ عدو و نصرته علیه و لا تمنعه دخول الجنّة الّا ان یموت).

و در لآلی الاخبار از کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که خداوند فرمود

(و عزّتی و جلالی لا یتلوکنّ احد من آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و شیعتهم فی دبر ما افترضت علیه الّا نظرت بعینی المکنونة فی کل یوم سبعین نظرة اقضی له فی کلّ نظرة سبعین حاجة و قبلته علی ما فیه من المعاصی و هی امّ الکتاب و شهد اللَّه و آیة الکرسی و آیة الملک).

ص: 154

و از برای اداء دین بسیار مفید است چنانچه در مجمع از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده که بمعاذ بن جبل فرمود

قل قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ الی قوله بِغَیْرِ حِسابٍ یا رحمن الدنیا و الاخرة و رحیمهما تعطی منهما ما تشاء و تمنع منهما ما تشاء اقض عنی دینی، فان کان علیک ملأ الارض دینا لاداه اللَّه عنک

و امّا تفسیر آیه قل خطاب بنبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و دستور الهی است که هر مؤمنی باید بگوید و معتقد باشد اللَّهُمَّ بجای «یا اللَّه» است. مالِکَ الْمُلْکِ ملکیّت عبارت از اضافه شیئی است بشخص و از مقوله جده است بمعنی واجدیّت و از امور اعتباریّه است که در عالم اعتبار وجود پیدا میکند نه امر انتزاعی که ما بازاء نداشته باشد فقط منشأ انتزاع داشته باشد مثل ابوّت و بنوّت و فوقیّت و تحتیّت چنانچه بعضی توهّم کرده اند.

و این ملکیّت دو قسم است: یک قسم ملکیّت حقّه حقیقیّة ذاتیّه که مختصّ بخدا است چون خالق و موجد تمام موجودات امکانیّه است.

و یک قسم جعلیّه که منوط است بجعل من بیده الاعتبار و در شرع من بیده الاعتبار فقط ذات مقدّس ربوبی است و بس اگر چه در نظر عرف سلطان یا رئیس قوم را بیده الاعتبار میدانند حتّی رئیس دزدان که اشیاء مسروقه را بین آنها تقسیم میکند.

و مراد از الْمُلْکِ اسم مصدر عبارت از جمیع ممکنات از عالم مجرّدات و مادیّات از عقل اوّل تا هیولای صرفه.

و ملکیّت جعلیّه تابع جعل جاعل است تارة مطلقه کلیّه است مثل ملکیّة محمّد و آل صلّی اللَّه علیه و آله الطاهرین که مالک دنیا و آخرت هستند چنانچه بر طبق آن اخبار بسیار وارد شده، یا مقیّده جزئیّه مثل ملکیّت اشخاص نسبت بمملوکات خود طبق جعل شرع.

اشکال- چگونه میشود یک شیئی مثل فلان خانه مملوک زید باشد بملکیّت

ص: 155

مستقلّه ملک امام هم باشد ملک خدا هم باشد.

جواب- دو مالک مستقلّ بر شیئی واحد محال است که هر دو در عرض یک دیگر مالک باشند و امّا طولا مانعی ندارد مثل مالکیّت عبد بنا بر قول به اینکه مالک میشود و مالکیّت مولی که مالک عبد و مملوکات او است (العبد و ما فی بدء کان لمولاه) زید مالک دار، امام مالک زید و دار، خدا مالک امام و زید و دار.

تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ بهر که بخواهی میدهی وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ و از هر که بخواهی میگیری.

(تنبیه) ..... ص : 27

ملکیّت با تصرّف فرق دارد مثلا شخص سارق و غاصب متصرّف در عین مغصوبه هستند ولی ملک آنها نیست و بالعکس مالک باشد و متصرف نباشد و از اینجا معلوم میشود که جبابره و ظلمه مثل بنی امیّه و بنی عباس این دولت کذایی که داشتند تمام غصب بود و مالک نبودند که کسی مدّعی شود که ملکیّت خدایی بوده چنانچه یزید علیه اللعنة توهّم کرده بود و این آیه را دلیل بر حقانیّت خود گرفته بود و دفع توهّمش بآیه شریفه وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ سوره شعراء آیه 228، که منسوب بسر مطهّر ابی عبد اللَّه علیه السّلام است و بر طبق این اخبار وارد شده. در برهان از کافی از عبد الاعلی مولی آل سام میگوید از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم از این آیه و گفتم

ا لیس قد اتی اللَّه عز و جل بنی امیة الملک قال لیس حیث تذهب ان اللَّه عز و جل اتانا الملک و اخذته بنو امیه بمنزلة الرجل یکون له الثوب و یأخذه الاخر فلیس هو للذی اخذه.

و از تفسیر عیّاشی از داود بن فرقد در این آیه از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم و گفتم

(فقدانی اللَّه بنی امیّة الملک فقال لیس حیث یذهب الناس الیه انّ اللَّه آتانا الملک و اخذه بنو امیّة بمنزلة الرجل یکون له الثوب و یأخذه الاخر فهو لیس للّذی اخذه)

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ عزّت و ذلّت اقسامی دارد اگر مراد عزّت

ص: 156

و ذلّت خدایی باشد چنانچه بعید نیست این عزّت خاص بمؤمنین است وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ منافقین آیه 8، و در مقابل کفار و منافقین لهم الذلّة.

و اگر مراد عزّت و ذلّت در آخرت و قیامت باشد آنهم خاص باهل ایمان است که اهل نجات هستند و ذلت باهل هلاکت.

و اگر مراد عزّت در نظر مردم باشد در دنیا و ذلّت بنزد آنها این تابع نظریّات مردم است بسا بعضی در نزد جماعتی عزیز هستند و نزد جماعت دیگر ذلیل و این عزّت و ذلّت دنیایی و عند الناس هم دو قسم است یک قسمت القاء الهیست محبّت در قلوب ناس یا عداوت چنانچه در دعای حضرت ابراهیم علیه السّلام است فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ ابراهیم آیه 40، و یک قسمت عزت جابرانه ظالمانه مثل عزت فرعون و اشباه فرعون و این قسمت اخیر قطعا مراد از آیه نیست مثل ملکیّت غاصبانه که قبلا ذکر شد، و امّا سایر اقسام بعموم و اطلاق مشمول آیه شریفه هست.

بِیَدِکَ الْخَیْرُ از این جمله استفاده میشود که سلطنت جابرانه و ملکیّت ظالمانه برای اربابش خیر نیست و لو بنظر خودشان خیر است بلکه شرّ محض است چنانچه در بسیاری از آیات تصریح شده وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ تا آخر سوره سوره همزه، وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و غیر اینها از آیات.

و نیز از این جمله استفاده میشود که آنچه خیر بانسان میرسد تفضّل الهیست و آنچه شرّ میرسد از قبل نفس است ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ نساء آیه 81.

ص: 157

إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تفسیرش گذشت مکرّرا.

[سوره آل عمران (3): آیه 27] .... ص : 160

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (27)

داخل میکنی شب را در روز و داخل میکنی روز را در شب و خارج میکنی زنده را از مرده و خارج میکنی مرده را از زنده و روزی میدهی هر که را بخواهی بدون حساب.

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ بعضی تفسیر کردند بزیاده نهار بر لیل و بر عکس بحسب الفصول در بهار و زمستان و بعضی گفتند بتعاقب شب و روز لکن این دو تفسیر با کلمه ایلاج مناسبت ندارد زیرا ایلاج بمعنی دخول شی ء است در شیئی آخر چنانچه میفرماید حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ اعراف آیه 38، بلکه مراد ظاهرا این باشد که در عین حالی که روز است شب است و در عین حالی که شب است روز است و هر کدام داخل در دیگری است و این بنا بر حرکت زمین بحرکت وضعیّه در صفحه کره زمین هر دقیقه و آنی هم روز است هم شب، هم صبح است هم عصر، هم ظهر است هم نصف شب، تمام دقائق روز و اجزاء روز و اجزاء شب در آن واحد موجود است چنانچه بنا بر حرکت انتقالی زمین در تمام حالات تمام فصول از شتاء و صیف و ربیع و خریف موجود است و این از قدرت کامله حضرت ربوبی است که بترتیب مرتب اوضاع منظومه شمسی را در تحت نظام که خردلی تخلّف ناپذیر است در آورده و از برای این نظائر بسیار است که در هر زمانی از طفل تازه متولّد شده تا پیر متجاوز از صد سال در عالم موجود است از فقیر ناچیز صرف تا غنی ملیارد

ص: 158

از صحیح و سقیم، از قوی و ضعیف بمراتب صحّت و مرض و قوّت و ضعف، از طبیعی لا مذهب تا معصوم پاک، از سیاه و سفید، از صبیح المنظر تا کریه المنظر، از تام الخلقه و ناقص الخلقة، از حکیم دانشمند تا جاهل نفهم، از اعلا مراتب سخاوت و شجاعت و سایر کمالات اخلاقی تا ادنی مراتب بخل و جبن و سائر ذمائم اخلاقی و هکذا بقدرت کامله خود ایجاد فرموده و اعجب از همه اینها که مطابق نظام جملی عالم تماما موافق حکمت و طبق مصلحت است و ذرّه ای بر خلاف حکمت و مصلحت نیست تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ حیّ عبارت از موجود زنده است یعنی صاحب روح و میّت موجود بی روح است و در مقام خود گفته ایم که الفاظ موضوع برای معانی عامّه هستند.

حیات یک معنی عامّی دارد که اطلاق بر ذات اقدس حق میشود اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ که عبارت از حیات ذاتی باشد که منتزع از علم و قدرت است و اطلاق بر مادة المواد هیولای صرفه که مجرّد قابلیّة افاضه صورت است حتّی صورت اتمی و بینهما متوسطات.

و در مقابل آن موت که عبارت از عدم الحیوة است و این هم معنی جامعی دارد که عدم صرف باشد از ممتنع الوجود که عدم ذاتی اوست و قابلیّت وجود ندارد چون تناقض است مثل شریک باری یا اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین یا سایر محالات که برگشتن بهمین اجتماع نقیضین و ارتفاع آنها است، و ماهیّات ممکنه که فی حدّ نفسها معدوم لکن قابلیّة وجود دارند چنانچه گفتند الممکن فی حدّ ذاته ان یکون لیس و له من علّنه ان یکون ایس.

و لفظ روح هم معنی عامّی دارد: روح جمادی نباتی، حیوانی انسانی، ملکوتی ایمانی تا روح مجرّد صرف که عبارت از عالم عقول و مجرّدات باشد که خالی از ماده و صورت باشد.

ص: 159

و نکته دیگر آنکه حیات و موت امریست اضافی ممکن است شیئی بالنسبة بشیئی دیگر حیّ باشد و نسبت بشیئی آخر میّت باشد مثلا ممکنات نسبت بمحالات حیّ است چون قابلیت وجود دارد و محال ندارد، و هکذا مادة المواد نسبت بذات ممکن که لیس صرف است حیّ است چون موجودی است که قابلیّة افاضه صورت دارد و لو بدون صورت تحقّق پیدا نمیکند که گفتند شیئیّت شیئی بصورت است نه بماده (الشی ء ما لم یتشخّص لم یوجد).

هیولا در بقاء محتاج صورت تشخّص کرد صورت را گرفتار

پس از این بیان بخوبی روشن میشود تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ که ماهیّات ممکنه را از نیستی لباس هستی میپوشاند و ایجاد میفرماید، هیولا را لباس صورت افاضه میکند، جمادات را صورت نباتی میبخشد، حیوانات را از نباتات اخراج میکند، انسان را از تطوّرات منویّة و مضغیّة و عظامیّة و لحمیّة و حیوانیّت بمقام انسانیّت میرساند، انسان را از ظلمات جهل بنورانیّت علم میکشاند، کافر را بایمان هدایت میکند، متخلّق باخلاق رذیله را متّصف بملکات حسنه میفرماید و هکذا در سیر ترقّی و تعالی سیر میدهد.

و تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ سیر در درکات تنزّل از هستی بنیستی، از ایمان بکفر، از انسانیّت بجمادیّت مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری سوره طه آیه 57، یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ الایة سوره حجّ آیه 5.

و از همین بیان مفاد اخبار هم دست میآید، در برهان از ابن بابویه (ره) نقل میکند که گفت

سئل الحسن بن علی بن محمّد عن الموت قال هو التصدیق بما لا یکون

ص: 160

حدّثنی ابی عن ابیه عن جدّه الصادق علیه السّلام قال انّ المؤمن اذا مات لم یکن میّتا.

و انّ المیّت هو الکافر انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ یعنی المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن.

و در مجمع میگوید

و قیل ان معناه تخرج المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن عن الحسن و روی ذلک عن ابی جعفر علیه السّلام و ابی عبد اللَّه علیه السّلام

وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ در مجلّد اول در معنای وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ صفحه 210 گفتیم که رزق معنای عامّی دارد چنانچه در مقام دعا می گوییم اللهمّ ارزقنی عقلا کاملا و لبّا راجحا و علما نافعا و مالا کثیرا و جاها عظیما و ولدا صالحا و ایمانا ثابتا و خیر الدنیا و الاخرة و حیات طیّبة و شفاعة مقبولة و عملا صالحا و حجّ بیتک الحرام و زیارة قبر نبیّک و الأئمة علیهم السلام و الدفن فی جوارهم و الحشر معهم الی غیر ذلک تمام اینها صدق رزق میکند و خداوند بهر که هر چه قابل باشد اعطاء میفرماید در دنیا و آخرت.

و از همین بیان مفاد کلمه بغیر حساب خوب ظاهر میشود چون نعم الهی غیر محصور است و غیر متناهی وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 و نحل آیه 18، ویژه اگر نعم اخرویّه دائمیّه که از برای اهل ایمان است و فناء و زوال ندارد منظّم نمائیم و شاید کلمه مَنْ تَشاءُ اشاره بهمین باشد که رزق بدون حساب نسبت بتمام مرزوقین نیست بلکه خاص مؤمنین است در عالم آخرت که مورد مشیّت الهی است.

ص: 161

[سوره آل عمران (3): آیه 28] .... ص : 164
اشاره

لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (28)

نباید مؤمنون کفّار را دوست خود بگیرند بدون آنکه با مؤمنین دوستی کنند و هر کس این عمل را نمود (دوستی با کفار) پس برای خدا کاری نکرده مگر آنکه از روی تقیّه با آنها اظهار دوستی ظاهری کند و باید در حذر باشند که خداوند آنها را گرفتار عذاب نماید و بسوی او است بازگشت.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) .... ص : 164

در موضوع ولایت و دوستی و عداوت و دشمنی، یکی از موضوعات مهمّه شرع مسئله تولّی و تبرّی است حتّی اینکه از ارکان مهمّه ایمان است و آیات شریفه در این باب بسیار است و اخبار وارده زیاده از این است که بتوان احصاء نمود و بسط کلام در این موضوع خود یک کتاب مستقل میشود و از وضع تفسیر خارج میگردد و مرحوم مجلسی رحمة اللَّه علیه در پانزدهم بحار طبع امین الضربی صفحه 280 تا 285 متعرض شده بآنجا رجوع فرمائید. و این موضوع در ابواب متفرّقه در لسان اخبار ذکر شده:

1- در باب حبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

انّ من اوثق عری الایمان ان تحبّ فی اللَّه و تبغض فی اللَّه و تؤتی فی اللَّه و تمنع فی اللَّه

و نیز فرمود

من احبّ کافرا فقد ابغض اللَّه و من ابغض کافرا فقد احبّ اللَّه

و نیز فرمود

صدیق عدوّ اللَّه عدوّ اللَّه

و سؤال شد از آن حضرت که آیا حبّ و بغض هم جزء ایمان است فرمود

هل الایمان الّا الحب و البغض

الی غیر ذلک من الاخبار

ص: 162

2- در باب متحابّین فی اللَّه میفرماید

انّهم فی ظلّ عرشه یغبطهم بمنزلتهم کل ملک مقرّب و کل نبی مرسل و انّهم یذهبون الی الجنّة بغیر حساب و انّهم یسمّون فی القیمة جیران اللَّه

و غیر این از اخبار.

3- در باب محبّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آله الاطهار علیهم السّلام از حضرت رضا علیه السّلام است

(کن محبّا لآل محمّد و ان کنت فاسقا و کن محبّا لمحبّیهم و ان کانوا فاسقین)

و مرحوم مجلسی (ره) میفرماید همین حدیث مکتوب الآن بخط حضرت رضا علیه السّلام در کروند اصفهان موجود است. و اینکه محبّت اینها علامت طیب ولادت و عداوت اینها علامت خبث ولادت است و از امیر المؤمنین علیه السّلام است

(لا یحبّنا مخنّث و لا دیوث و لا ولد زنا و لا من حملته امّه فی حیضها)

و حبّ امیر المؤمنین علیه السّلام علامت ایمان و بغض او علامت نفاق است

(و انّه لو اجتمع الناس علی حبّه ما خلق اللَّه النار)

و در کتب عامّه فخر رازی، کشاف، ثعلبی حدیث مفصّلی از ابن عباس از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده اند که خلاصه آن اینست که فرمود

(من مات علی حبّ آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مات شهیدا مغفورا تائبا مؤمنا مستکمل الایمان بشّره ملک الموت بالجنّة ثمّ منکر و نکیر تزفّ الی الجنّة کما تزفّ العروس الی بیت زوجها فتح له فی قبره بابان الی الجنّة جعل اللَّه قبره مزار ملائکة الرحمة الی آخر الحدیث).

و نیز روایت میکند که فرمود

(من مات علی بغض آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم جاء یوم القیمة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة اللَّه و لم یشمّ رائحة الجنّة).

و در سفینه نقل میفرماید که مبغض آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کافر و حلال الدم است و مرحوم مجلسی (ره) در ابواب متفرّقه بحار، کفر اعداء آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ثواب لعن بر آنها و لعن کفّار و فسّاق و مردانی که شبیه زنان و زنانی که شبیه بمردان میشوند و غیر اینها مخصوصا ابی سفیان و معویه و یزید و قتله ابی عبد اللَّه علیه السّلام و جبت و طاغوت و ظالمین آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را متعرّض شده.

ص: 163

(مقام دوم) .... ص : 166

در باب تقیّه است، تقیّه امر بسیار مهمّی است و علماء اعلام رساله های مستقلّی در این باب نوشته اند و فروع بسیاری بر آن مترتّب فرموده.

اولا حکم تقیّه محکوم باحکام خمسه: واجب، مستحبّ، مباح، مکروه، حرام ثانیا حدّ تقیّه. ثالثا صحّت موافق تقیّه. رابعا بطلان عمل بر خلاف تقیّه خامسا اهمیّت تقیّه در دین و مذمّت ترک آن. و چون در مجلّد اول ص 318 تا 322 در ذیل آیه یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایه فی الجمله متعرّض تقیّه شده ایم لذا اینجا تکرار نمیکنیم فقط از باب تیمّن و تبرّک بذکر چند حدیث قناعت میکنیم در اهمیّت تقیّه در سفینه از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(تسعة اعشار الدین فی التقیّة و لا دین لمن لا تقیّه له)

و از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(التقیّة دینی و دین آبائی و لا ایمان لمن لا تقیّة له)

و از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(ما منع میثم من التقیّة فو اللَّه لقد علم انّ هذه الآیة نزلت فی عمّار و اصحابه «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ»).

(مقام سوّم) .... ص : 166

محبّت و عداوت، حبّ و بغض، تولّی و تبرّی از امور قلبیّه است و البتّه در خارج آثاری دارد و در این عصر حاضر نوع مسلمین با کفّار و فسّاق و فجار کمال ارتباط را اتّخاذ کرده اند مخصوصا در بی عفّتی و بی حیایی و بی حجابی و بی دینی و بی نمازی و بی روزه ای و از همه بالاتر بی اعتنایی بمقدّسات دینی بقرآن، بعلماء دین، بمقدسین بطلّاب و محصّلین، بمجالس دینی و سایر مقدّسات دینی و توجّه و اهمیّت بدشمنان دین از یهود و نصاری، کفّار، مخالفین، ظالمین، فاسقین نمیدانم با این آیه چه میکنند که بفرماید:

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْ ءٍ که خداوند از این کسانی که با این

ص: 164

کسان دوستی میکنند بیزار است و البته خداوند که بیزار باشد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خلفاء خدا علیهم السّلام و ملائکه خدا و بندگان صالح خدا هم از آنها بیزارند.

إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً این استثناء منقطع است مراد اظهار دوستی است نه حقیقة و واقعا در مورد تقیّه دوست باشد.

وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ باید از عذاب الهی بترسند که مسلّما حشر اینها در قیامت با آنها است و بر طبق آن اخبار داریم

(من احبّ حجرا حشره اللَّه معه)

بعلاوه در اثر دوستی با کفّار موجب هزار گونه جنایات و ارتکاب هزارها معاصی بلکه زوال دین و فساد در روی زمین که هر یک اینها مستوجب چندین عقوبت در دنیا و آخرت میشود چنانچه فعلا می بینند ولی هنوز کورند میسوزند و هنوز خوابند با اینکه میفرماید وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ سوره شوری آیه 29.

وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ بترسند کسانی که با کفّار آمیزش دارند که بازگشت آنها بخداوند قهّار قادر متعال شدید العقاب است.

[سوره آل عمران (3): آیه 29] .... ص : 167

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (29)

بگو ای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمؤمنین که اگر محبّت کفّار را در سینه های خود مخفی کردید یا ظاهر نمودید خداوند متعال از باطن و ظاهر شما خبر دارد و میداند آنچه را در آسمانها و زمین باشد و بر هر چیزی توانا است.

از این آیه چند جمله استفاده میشود: 1- آنکه لازم است عداوت کفّار و دشمنان دین باطنا و ظاهرا مگر در مورد تقیّه که باطنا باید عداوت باشد ولی ظاهرا

ص: 165

اظهار دوستی کند چنانچه بر خلاف این باشید خدا میداند و قدرت بر انتقام دارد انتقام خواهد کشید.

2- صدر بمعنی سینه است چون سینه مقدّم بر اعضاء بدن است و لذا هر مقدّم را صدر گویند: صدر مجلس، صدر العلماء، صدر الدین، صدر الدوله، صدر اعظم، صدر السادات و امثال اینها.

و مراد از صدور در اینجا قلوب است چون جایگاه قلب سینه است، و مراد از صدر و قلب نفس انسان و روح آن است زیرا محبّت و عداوت از صفات نفس است و ملکات نفسانیّه است و البتّه صفات نفسانی در باطن است و بر سایرین مخفی است فقط خود انسان میداند بلکه بسا بر خودش هم امر مشتبه میشود لکن بر خدا مخفی نیست و مشتبه نمیشود، و تعبیر از نفس بقلب و صدر برای اینست که توجّه نفس اولا بقلب است یعنی نفس ملکوتی و امّا نفس حیوانی بدماغ است.

3- جمله وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ بمنزله علّت است یعنی کسی که از جمیع آنچه در عالم علوی و سفلی موجود است مطّلع است و دانا است از ما فی الضمیر بنده خبر ندارد چنانچه جمله وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تهدید است که بداند خدا انتقام خواهد کشید.

اشکال- بسیار از صفات نفسانیّه غیر اختیاری است و امور قهریّه است و مورد عقوبت واقع نمیشود.

جواب- صفات نفسانیّه آنهایی که غیر اختیاری است تا مادامی که آثار خارجیّه بر آن مترتّب نسازد مورد مؤاخذه نیست لکن مسلّما نقص و عیب است باید بطریق علم اخلاقی تدریجا زائل کند، و امّا صفاتی که منشأ آنها امور خارجیّه است مثل محبت و عداوت امریست اختیاری و قابل مؤاخذه است.

ص: 166

[سوره آل عمران (3): آیه 30] .... ص : 169

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)

روزی که مییابد هر نفسی آنچه خیر کرده حاضر و موجود و همچنین هر عمل شرّی بنحوی که آرزو میکند که بین او و عمل سوء او فاصله بسیار طولانی بود و خداوند میترساند شما را که از خدا ترس داشته باشید و امیدوار باشید محقّقا خدا ببندگانش رءوف و مهربانست.

یَوْمَ تَجِدُ منصوب بعامل مقدّر است، تجد از (و جدان) است بمعنی یافت شدن و پیدا کردن و از همین باب است و جدان عقل که مطالب علمی را درک میکند کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مفسّرین نظر به اینکه اعمال چه از افعال باشد و چه از اقوال از عوارضی است که تدریجیّة الحصول است مثل زمان و بمجرّد صدور از عامل معدوم میشود و از امور نسبیّه است که منسوب بعامل است مادامی که مشغول است و پس از فراغ معدوم است این آیه را بعضی تفسیر کردند بجزای عمل و بعضی بنامه عمل که در او ثبت شده، لکن این تفاسیر اولا تفسیر برأی است و ثانیا خلاف ظاهر آیه است که خود عمل را می یابند لذا آنچه بنظر میرسد که دست از ظاهر آیه بر نداریم می گوییم:

اولا باشدّ انکار منکر میشویم که اعمال و اقوال و افعال فانی و معدوم میگردد بلکه در وعاء دهر موجود است الی الابد و در روز قیامت که یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است بر همه مشهود میشود و این اسباب و صنایع معموله امروزه از نوار و حبس الصوت و فیلم و امثال اینها شاهد قوی است بر این مدّعی و ثانیا و جدان کلّ شیئی بحسبه زیرا هر عملی یک آثاری از آن در خارج

ص: 167

باقی میماند که نشان میدهد آن عمل را مثلا هر مصنوع آثار صنع صانع است مثل عمارت که اثر بنای بنّاء است.

و ثالثا نفس اعمال آثار صفات و ملکات نفسانیّه است از ایمان و کفر و اخلاق فاضله و ملکات خبیثه و همین نحو که از اثر پی بمؤثّر می بریم از مؤثّر هم پی باثر برده میشود و باصطلاح دلیل لمّی با دلیل انّی هر دو دلالت دارد و بر طبق این معنی آیات شریفه ناطق است فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ سوره زلزال آیه 7 و 8 وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ توبه آیه 104 وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47 و غیر اینها مِنْ خَیْرٍ اطلاق دارد جمیع اعمال خیر را شامل میشود، و تنوین تنکیر دلالت میکند که هر چه باشد و لو جزئی.

مُحْضَراً یعنی تمام اعمال خیر را حاضر میکنند و نمایش میدهند.

وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ همچنین تمام اعمال سوء را حاضر میکنند و صاحبش واجد آن میشود.

تَوَدُّ از وداد و دوستی است یعنی دوست میداشت.

لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً این جمله هم از شواهد قویّه است که نفس عمل حاضر میشود که آرزو میکند که بین او و عمل فاصله بسیار بعیدی بود که اهل محشر درک نکنند که این عمل از این شخص سرزده و عامل آن را نشناسند، و ممکن است مراد ندامت و پشیمانی باشد که ای کاش این عمل در دنیا از من بقدری دور بود که خیال آن هم در خاطر من خطور نمیکرد.

وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ تفسیرش گذشت.

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ این جمله برای اینست که نباید انسان مأیوس گردد در عین حالی که تمام اعمال حاضر و مشاهده میشود خداوند دست از رأفت و مهربانی خود از

ص: 168

بنده گنه کار بر نمیدارد ممکن است آن قدر مستور فرماید که خود بنده هم مشاهده نکند که باعث شرمندگی او شود، خداوند ستّار العیوب غفّار الذنوب است بلکه عکس ارائه میدهد فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70، لکن محلّ قابل لازم دارد چنانچه در صدر آیه میفرماید إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً.

[سوره آل عمران (3): آیه 31] ..... ص : 171

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31)

ای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بفرما بامّت که اگر خدا را دوست دارید پس باید متابعت مرا بکنید تا خداوند شما را دوست دارد و گناهان شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی محبّت درجات دارد اعلی درجه محبّت تتییم است در دعاء کمیل دارد

(و اجعل لسانی بذکرک لهجا و قلبی بحبّک متیّما)

و تتییم را در فارسی معنی کردند (بیتاب) لکن در لغت تفسیر شده بمعنی (تیّمه استعبده و ذلّله فهو متیّم) مجمع البحرین، یعنی بندگی نمودن و ذلیل شدن نزد محبوب، و از این بیان استفاده میشود که درجه اعلای محبّت اطاعت اوامر محبوب است و فروتنی نزد او و بر طبق همین معنی از امالی صدوق از حضرت صادق علیه السّلام روایت فرموده

(ما احبّ اللَّه عزّ و جلّ من عصاه)

پس از آن حضرت متمثّل شدند باین ابیات:

تعصی الاله و انت تظهر حبّه هذا محال فی الفعال بدیع

لو کان حبّک صادقا لاطعته انّ المحبّ لمن یحبّ مطیع

ص: 169

و امّا آنچه عرفاء و حکماء در مراتب محبّت اعلی مراتب آن را عشق گرفتند غلط صرف است زیرا عشق از شئون جنون و دیوانگی است و بر ضدّ عقل است چنانچه خود آنها عشق را مقابل عقل میشمارند و میگویند عشق همچه گفت و عقل همچه و با هم معارضه دارند و از این جهت در لسان اخبار با اینکه ائمّه اطهار علیهم السّلام در اعلی مراتب حبّ الهی هستند یک خبر نداریم که اینها در مقام مناجات و اظهار خشوع، خضوع لفظ عشق داشته باشد و خود را عاشق خدا معرّفی کرده باشند و خدا را معشوق خود بدانند بلی یک خبر مجعول عرفاء است و آثار کذب از او ظاهر است که خدا فرمود

(من عشقنی فقد عشقته)

نکته دیگر اطاعت خداوند و امتثال اوامر او منحصر است باطاعت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین علیهم السلام و دعات الی اللَّه

(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه)

زیارت جامعه و امّا مستقلات عقلیّه اگر چه کاشف از حکم الهی است بقاعده ملازمه که (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس) و عقل را رسول باطنی میدانند چنانچه رسول را عقل خارج میگویند لکن اوامر الهی که بر طبق حکم عقل است ارشادیست اعمال مولویّت در او نشده از این جهت میفرماید فَاتَّبِعُونِی و البتّه متابعت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در اطاعت او است و اطاعت کسانی که امر فرموده باطاعت آنها از ائمّه علیهم السلام و علماء و والدین و زوج و موالی و امثال اینها.

یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ بالاترین مثوبت و اجر در دنیا و آخرت همین است که بنده ناچیز محبوب خدا باشد زیرا خداوند از هیچ نعمت و تفضّلی از او دریغ نخواهد فرمود و در هیچگونه بلائی و عذابی او را نخواهد انداخت و معنی محبّت خدا همین است یعنی معامله میکند با او معامله محبّت نه اینکه محبّت قلبی باشد زیرا خداوند محلّ حوادث نیست و محلّ عوارض نمیشود چنانچه عداوت و بغض و غضب و رحمت و امثال اینها هم بمعنی ترتّب آثار آنها است.

ص: 170

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ کسی که متابعت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در جمیع اوامر او کند که اطاعت در اوامر و ترک مخالفت در نواهی کند گناه ندارد زیرا معصیت نیست جز مخالفت ترک مأمور به یا اتیان منهیّ عنه، پس مراد از این جمله اینست که معاصی که قبل از متابعت از شما صادر شده و هنوز حبّ شما بخداوند باین درجه نبوده خداوند میبخشد و میآمرزد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ و بالجملة تمام سعادت و رستگاری در متابعت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و تمام شقاوت و بدبختی در مخالفت آن بزرگوار است.

اشکال- ما میدانیم که پیغمبران و اوصیاء و متابعین آنها محبوب خدا هستند و از آن طرف می بینیم که تمام گرفتار بلاهای بسیار سخت بودند.

جواب- قبلا متذکّر شدیم که این نوع بلاها برای ارتفاع درجه و تکمیل اخلاق حمیده و اختبار و امتحان و امثال اینها است و این عین تفضّل و نعمت است اگر چه بصورت بلا باشد و تمام از روی حکمت و مصلحت است و صلاح بنده در همین است لکن باید بنده در مقام دعاء رفع بلاها را بخواهد و اگر آمد تسلیم باشد

[سوره آل عمران (3): آیه 32] ..... ص : 173

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (32)

بگو اطاعت خدا و رسول را بکنید پس اگر اعراض کردید پس خدا کافرین را دوست نمیدارد.

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ اطاعت بمعنی حرف شنیدن از روی میل و رغبت و اختیار است پس اگر از روی بی میلی و زجر و اکراه باشد صدق اطاعت نمیکند ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصّلت آیه 10، و از این آیه استفاده میشود که آسمان و زمین هم شعور

ص: 171

دارند و هم معرفت بخدا و بطوع و رغبت فرمان بردارند.

و اطاعت اعمّ از امتثال است زیرا امتثال نسبت باوامر الهی است و اطاعت نسبت باوامر و نواهی در اتیان بمأمور به و ترک منهیّ عنه است، و وجوب اطاعت بحکم عقل است زیرا عقل مستقلّ است به اینکه مولای حقیقی که خالق و رازق و منعم است باید او را اطاعت کرد و نباید مخالفت و معصیت نمود و اطاعت موجب مثوبت است و در معصیت استحقاق عقوبت و اوامر شرعیّه در مورد اطاعت مثل همین آیه و حرمت معصیت ارشادی است یعنی مترتّب نمیشود بر آنها جز همان اثر اوامر و نواهی از مثوبت و عقوبت و اعمال مولویّت در آنها نشده که بر نفس امتثال امر أَطِیعُوا هم یک مثوبتی داشته باشد و خود این امر أَطِیعُوا هم اطاعة داشته باشد و الّا تسلسل لازم میآید.

و بعبارت ساده تر امر أَطِیعُوا مفادش اطاعة اوامر الهی است و شامل خودش نمیشود مثل اینکه گفتند که (کلّ خبری کاذب) شامل خودش نمیشود زیرا از وجودش عدم لازم میآید چه اگر این هم کذب باشد پس کلّ اخبار او کذب نیست.

فَإِنْ تَوَلَّوْا یعنی اگر اعراض کردند و اطاعة خدا و رسول را ننمودند و در مقام مخالفت حق قیام کردند چه بنحو کلّی مثل کفّار یا بنحو جزئی مثل فسّاق که بعض اوامر الهی را ترک و برخی از نواهی او را مرتکب شدند.

فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ عدم دوستی خدا عبارت از عدم مشمول رحمت است اگر بکلّی ترک اطاعة شد بکلّی رحمت از آنها منقطع میشود چنانچه کفّار و کسانی که در حکم کفّار هستند از مخالفین و فرق ضالّه مضلّه بکلّی از رحمت حق دورند و اگر فی الجمله باشد باندازه مخالفت دور میشوند.

و از این جمله استفاده میشود که شمول و عدم شمول رحمت دائر مدار اطاعت و مخالفت است چنانچه مفاد بسیاری از آیات است وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ

ص: 172

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ

اعراف آیه 155

[سوره آل عمران (3): آیه 33] ..... ص : 175

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ (33)

محقّقا خداوند برگزید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر تمام اهل عالم إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی اصطفاء از مادّه صفوة و صفی است بمعنی خالص شیئی که هیچگونه کدورت و لرد و داخلی نداشته باشد مثل طلای خالص که بار مثل نقره و مس در او نباشد و خداوند مقام مقدّس انبیاء علیهم السّلام و اوصیاء انبیاء علیهم السّلام را بر جمیع اهل عالم برتری داده و میانه تمام آنها اینها را برگزیده.

امّا (بر ملائکه) بواسطه اینست که ملائکه اگر چه معصوم هستند و آنی از عبادت غفلت ندارند ولی موانع عبادت در آنها نیست و دواعی شهوت و معاصی هم ندارند لکن انبیاء علیهم السّلام با وجود این موانع و بودن این دواعی معصوم باشند و خیال معصیت در مخیّله آنها خطور نکند و آنی از عبادت کوتاهی نکنند البتّه مقام آنها بالاتر است.

توضیحا- ترک معصیت اگر چه بنفسه عبادت نیست لکن کفّ نفس از ارتکاب آنها بزرگترین عبادات است چنانچه در خطبه شعبانیّه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه)

و عصمت همان کفّ نفس است و لذا جهاد با نفس جهاد اکبر است بعلاوه مقام علم و کمالات نفسانیّه و صفات حمیده و عبادات مالیّه و هدایات بشریّه و غیر اینها که ملائکه از بسیاری از آنها محروم هستند و لذا امر شد ملائکه سجده بآدم کنند و از دبستان او کسب علم نمایند.

و امّا برتری آنها بر سایر افراد بشر بواسطه آنکه سایر افراد هر چه باشند و هر که باشند خالی از کدورت نیستند یا بواسطه فقدان عصمت یا تخلّق ببعض اخلاق

ص: 173

سوء یا ارتکاب بعض اعمال بد یا کوتاهی در عبادات و امثال آنها.

و امّا برتری از سایر مخلوقات مثل طائفه جنّ و غیر آنها احتیاج ببیان ندارد آدَمَ وَ نُوحاً از باب مثال است و الّا بعد از آدم علیه السّلام تا زمان نوح علیه السّلام و بعد از نوح تا زمان ابراهیم علیه السّلام انبیاء و اوصیای آنها بسیار بودند مثل شیث و هود و صالح و غیر آنها علیهم السلام.

و ممکن است امتیاز این دو از جهت افضلیّت اینها بر سایرین باشد و سایرین تابع این دو پیغمبر بودند.

وَ آلَ إِبْراهِیمَ البته معلوم است از داخل و خارج از آیات شریفه و اخبار آل اطهار علیهم السّلام که خود ابراهیم علیه السّلام هم داخل است بلکه از اخبار استفاده میشود که بعد پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت ابراهیم علیه السّلام افضل از جمیع انبیاء بود.

و مراد از (آل) چنانچه از موارد استعمال لفظ آل و اهل استفاده میشود خصوص معصومین از اولاد ابراهیم از آنهایی که تابع ملّة ابراهیم بودند مثل اسمعیل و اسحق و یعقوب و یوسف و انبیاء بنی اسرائیل تا زمان موسی و وجود مقدّس پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که مأمور شد بمتابعت ملّة ابراهیم ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً نحل آیه 124، و اوصیاء آن حضرت تا حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه که تمام آل ابراهیم و تابع ملّة او هستند.

وَ آلَ عِمْرانَ مراد از عمران ظاهرا پدر حضرت موسی و هارون که بسه واسطه بحضرت یعقوب میرسد (عمران بن یصهر بن یافث بن لاوی ابن یعقوب) و مراد از آل عمران انبیاء بنی اسرائیل از زمان موسی و هارون تا زمان عیسی علیه السّلام مثل داود، سلیمان، زکریّا، یحیی و غیر اینها علیهم السلام.

اشکال- آل عمران هم جزو آل ابراهیم بودند و از اولاد او جهت تخصیص بذکر چیست؟

ص: 174

جواب- مجرّد اولاد بودن یا معصوم و نبیّ بودن کافی در صدق آل نمیکند بلکه باید هم تابع او باشند چنانچه ذکر شد و از زمان موسی علیه السّلام یا عیسی علیه السّلام بنی اسرائیل تابع ملّة ابراهیم علیه السّلام نبودند بلکه بر شریعت موسی و عیسی بودند و لذا بالخصوص ذکر یافت عَلَی الْعالَمِینَ گذشت در تفسیر سوره حمد که کلمه الْعالَمِینَ دلالتش بر جمیع عوالم بیشتر است تا کلمه العالم زیرا دلالت العالم بر جمیع ما سوی اللَّه بواسطه الف و لام جنس و بالاطلاق است و دلالت العالمین بواسطه جمع محلّی بالف و لام و بالوضع است.

و آنچه بعض مفسّرین توهّم کردند که مراد از الْعالَمِینَ خصوص ذوی العقول است از ملائکه و جنّ و انس فاسد است، اولا وجهی بر اختصاص نیست و ثانیا تمام عوالم علوی و سفلی، مادّی و مجرّد تمام ذوی العقول و ذوی الشعور هستند بنصّ آیات شریفه و اخبار متواتره که بیان آنها در ذیل آیه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ گذشت.

[سوره آل عمران (3): آیه 34] ..... ص : 177
اشاره

ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)

نوح ذریّة آدم، ابراهیم ذریّه نوح، آل ابراهیم ذریّه ابراهیم، آل عمران ذریّه عمران علیهم السلام. «شاخ گل هر جا که میروید گل است»

(اشهد انّک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهّرة لم تنجّسک الجاهلیّة بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمّات ثیابها).

(تنبیه) ..... ص : 177

در بسیاری از اخبار داریم که لفظ آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در آیه ذکر شده و ساقط

ص: 175

شده لکن مراد تفسیر است که آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم هم داخل در آیه هستند چنانچه در بحث تحریف در مقدّمات متعرّض شدیم و بقیّه آیه تفسیرش واضح است.

[سوره آل عمران (3): آیه 35] ..... ص : 178

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (35)

یاد کن زمانی را که زن عمران گفت پروردگارا بدرستی که من نذر کردم برای تو که این طفلی که در شکم دارم محرّر (خادم بیت المقدّس) باشد پس از من قبول فرما محقّقا تو سمیعی و عالمی بآنچه نذر کردم و قرارداد نمودم.

إِذْ قالَتِ اذ، متعلّق بفعل محذوف است یعنی اذکر و زمانیّه است یعنی (فی زمان) که گفت:

امْرَأَتُ عِمْرانَ عمران پدر مریم و ابن عمران ابن اشهم (لشهم خ ل) ابن امون، نسبش میرسد بحضرت سلیمان. و بین این عمران و عمران پدر موسی و هارون هزار و هشتصد سال فاصله بود چنانچه در مجمع است. و زن عمران که مادر مریم است نامش حنة و حنة اخت الشباع مادر یحیی بوده و این دو خواهر دختران فاقود بن قبیل بودند، بنا بر این یحیی و مریم علیهما السلام پسر خاله و دختر خاله بودند در مجمع و برهان و غیر اینها از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود خطاب الهی رسید بعمران که خداوند بتو عطاء میفرماید فرزندی که کور را شفا و کرّ را شنوا و مرده زنده مینماید و پیغمبر بر نبی اسرائیل است این بشارت را برای زن خود بیان کرد او توهّم کرد که این بچه که در رحم دارد همین است لذا نذر کرد که او را محرّر قرار دهد.

رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً محرّر بمعنی حرّ یعنی آزاد،

ص: 176

اشاره به اینکه هیچ شغلی نداشته باشد و ممحّض بر عبادت باشد در مسجد که بیت المقدس است و تنظیفات مسجد در عهده او باشد.

فَتَقَبَّلْ مِنِّی این عمل عبادی که نذر باشد مورد قبول خود قرار ده چون عبادت اگر مورد قبول نشود و مردود گردد هیچ فائده و نتیجه دنیوی و اخروی بر او مترتّب نخواهد شد.

إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ با نون تأکید و جمله اسمیّه و تکرّر خطاب پروردگارا سمیعی بآنچه نذر کردم و دانایی بقصد و نیّت پاک من که محض رضا و خوشنودی تو این نذر را انجام داده ام.

[سوره آل عمران (3): آیه 36] .... ص : 179

فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (36)

پس زمانی که زن عمران بچه گذاشت عرض کرد پروردگارا این بچه زن است که زائیده ام و البتّه خداوند بهتر میداند که چه زائیده و حال آنکه نر مثل ماده نیست و نام او را مریم گذاردم و پناه میدهم او را بتو و ذریّه او را از شیطان رانده شده فَلَمَّا وَضَعَتْها چون نذر کرده بود که او را محرّر قرار دهد در بیت المقدّس بگمان اینکه بچه ذکر و هنگام وضع حمل دید انثی است.

وضع مقابل رفع بمعنی گذاردن و بمعنی حقارت در مقابل شریف و بمعنی فروتنی تواضع در مقابل تکبّر و بمعنی موضوع مقابل محمول در باب قضایا بلکه از لغت اضداد است. اگر متعدّی بعلی شود بمعنی گذاردن (وضعته علی الارض) و اگر بعن شود بمعنی برداشتن است (وضعته عن الارض) و از همین باب است که

ص: 177

می گویی فلان تکلیف از فلان شخص موضوع است و بمعنی طرد هم آمده یعنی رها کردن مادر مریم بسیار دل گرفته شد نظر بآن حدیث که قبلا تذکّر دادیم که وحی بعمران رسید که خدا بتو فرزندی عطا کند که کور را بینا نماید، کر را شنوا، مرده را زنده. گمان کرده بود که این همان فرزند است از این جهت شکایت خود را بپیشگاه احدیّت برد و بکلمه:

قالَتْ رَبِّ که اضافه بیاء متکلّم است یعنی پروردگار من.

إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی و این آنکه ما امید داشتیم نیست و وعده تو هم تخلّف پذیر نیست غافل از اینکه از همین دختر آن موعود الهی بوجود خواهد آمد و از این حدیث استفاده میشود که فرزند دختر هم فرزند انسان است چنانچه از آیات بسیار و اخبار متواتره استفاده میشود که فرزندان فاطمه سلام اللَّه علیها فرزندان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم اند چنانچه عیسی فرزند عمران است تا برسد بابراهیم و نوح علیهم السلام و آیه مباهله هم دلیل قوی است بکلمه (ابنائنا) در آیه شریفه فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ الایه آل عمران آیه 54، و آیه شریفه وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ «الی قوله تعالی» وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ الی آخر الآیات انعام آیه 84.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ چون مصنوع و مخلوق او است و علم الهی بمخلوقات تابع وجود آنها نیست که پس از خلقت عالم شود بلکه ازلا علم بجمیع مخلوقات داشته و ابدا هم باقیست نه چیزی بر علم او افزوده میشود و نه کم میشود زیرا علم غیر متناهیست و عین ذات است و زیاده و نقیصه در محدود و متناهی تعقّل دارد.

و این جمله مستأنفه است نه اینکه مقول قول مادر مریم باشد چنانچه جمله بعد هم ظاهرا مستأنفه است.

وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی و این جمله کاملا دلالت دارد بر ردّ کسانی که

ص: 178

تساوی حقوق نسبت بمرد و زن میگویند زیرا وظائف رجال با نساء کمال مباینت را دارد بخصوص خادم بیت المقدّس بودن که مورد نذر بوده و زن باید مستوره باشد حتّی برای انجام نذر محرابی برای مریم علیه السّلام در بیت المقدّس قرار دادند و اطراف آن را پرده کشیدند که ابدا مشاهده نشود.

وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ بعضی گفتند لغت عبرانی و سریانی است مثل اسامی انبیاء ابراهیم، اسمعیل و امثال آنها از اسامی نساء است و بعضی گفتند عربی است و میم زائد است مثل مفعل از ماده (رام) بمعنی برح است چنانچه در خبر است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بابی بکر در باب ورود بمدینه فرمود

(لست أریم حتّی یقدم ابن عمّی و اخی فی اللَّه)

مجمع البحرین باب میم، یعنی (لست ابرح).

وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ شرح کلمه استعاذه که قبل القراءة مستحبّ است در مقدّمه جلد اول مقدّمه دهم صفحه 72- 80 مفصّلا بیان کردیم از معنی استعاذه و مستعیذ و مستعاذ به و مستعاذ منه و حقیقت شیطان و وسوسه او و فرق بین وسوسه و الهام بآنجا مراجعه فرمائید.

[سوره آل عمران (3): آیه 37] ..... ص : 181
اشاره

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (37)

پس پروردگار مریم قبول فرمود دعای مادر مریم را بقبول نیکویی و او را تربیت فرمود بتربیت خوبی و حضرت زکریا [در سفینه از حضرت صادق علیه السّلام روایت

ص: 179

کرده که زکریّا شوهر خواهر مریم بود پس عیسی و یحیی پسر خاله یکدیگر بودند] شوهر خاله او را کفیل او قرار داد هر گاه زکریّا در محراب عبادت مریم میآمد مییافت که مأکولات تازه نزد مریم موجود است از بهشت توسط ملائکه میفرمود اینها از کجا است میگفت از جانب خدا است خداوند هر که را بخواهد روزی میدهد بدون حساب خلاصه مفاد آیه شریفه مستفاد از لسان اخبار مثل حدیث مروی از کافی مسندا از حضرت باقر علیه السّلام و حدیث مروی از تفسیر علی بن ابراهیم مسندا از حضرت صادق علیه السّلام اینست که چون مادر مریم او را زائید در خرقه ای او را پیچید و آورد در بیت المقدس در نزد انبیاء که آنجا مشغول بعبادت بودند و آنها بنا بر نقل مجمع البیان بیست و نه نفر بودند و شرح نذر خود را بر آنها بیان کرد آنها هر کدام طالب شدند که تکفّل او را بنمایند چون پدر مریم که عمران باشد مقام ریاستی بر آنها داشت حضرت زکریّا فرمود من سزاوارترم بتکفّل او زیرا خاله اش در منزل من است راضی نشدند، بنا بر قرعه شد قرعه بنام زکریّا در آمد بشرحی که خداوند در چهار آیه بعد میفرماید وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ الایه.

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ تقبّل بمعنی قبول است و لو باب تفعّل بمعنی قبول فعل است مثل تکسّب که قبول کسب است لکن چون در این آیه مقابل قبول قبول معنی ندارد باصطلاح مادّه و هیئت هر دو دلالت بر قبول دارد معنی شدّت قبول است بِقَبُولٍ حَسَنٍ فوق آنچه مادر مریم تقاضا کرد خداوند باو عنایت فرمود که مریم مضافا به اینکه خداوند او را از شیطان حفظ فرمود مقام عصمت هم باو عنایت فرمود و او را برگزیده خود قرار داد بمفاد إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ.

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً مفسّرین توهّم کردند که انبات حسن زیادتی رشد مریم است که یک ماه رشد یک ساله و نحو اینها لکن ظاهرا اینست که خداوند از مریم عیسی را آورد و نبات حسن عیسی علیه السّلام است.

ص: 180

وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کفیل کسی را گویند که وظیفه غیر را در عهده بگیرد مثل اینکه زید کفیل عمر میشود که دین او را اداء کند و حضرت زکریّا عهده دار شد که امور زندگانی مریم را از مأکول و مشروب و ملبوس و سایر لوازم تعیّش را انجام دهد و مریم بخیال راحت مشغول عبادت باشد.

کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها یعنی وارد میشد بر مریم زکریّا.

در سفینه (کان زکریّا رئیس الاحبار و کانت امرأته(1) اخت مریم بنت عمران ابن ماثان و یعقوب بن ماثان و بنو ماثان اذ ذاک رؤساء بنی اسرائیل و بنو ملوکهم و هم من ولد سلیمان بن داود علیهما السلام).

و شرح شهادتش بنا بر خبر مروی از ابی عبد اللَّه علیه السّلام از قصص الانبیاء قطب راوندی و روایت کامل الزیاره اینکه سلطان جائر پس از کشتن حضرت یحیی در طلب زکریّا برآمد حضرت زکریّا فرار کرد در بستان جنب بیت المقدس درختی شکاف برداشت و زکریّا در شکاف درخت رفت سر بهم آورد شیطان خبر داد آمدند و آن درخت را با ارّه قطع کردند زکریّا دو نیم شد و از دنیا رفت.

الْمِحْرابَ محراب غرفه ای بود که زکریّا برای مریم بناء کرده بود در بیت المقدس که در آن عبادت میکرد و احدی بر او وارد نمیشد جز زکریّا علیه السّلام.

و از برای محراب اطلاقاتی است: قصر و غرفه و محراب مساجد و خود مساجد و غیر اینها، و اسم مکان است از مادّه حرب بسکون را یعنی محل جنگ و مراد جنگ و حرب با شیطان است، یا از حرب بفتح را بمعنی فرار یعنی فرار از شیطان و پناه بردن بخدا از شرّ شیطان.

وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً رزق گذشت که معنی عامّی دارد، در اوّل سوره بقره وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ لکن در این مقام مراد مأکولات و مشروبات است چنانچه در

ص: 181


1- (1) گذشت که زکریّا شوهر خاله مریم علیه السّلام بود، و العلم عند اللَّه.

اخبار دارد که فواکه صیف در شتاء و شتاء در صیف برای مریم از آسمان میآمد و البتّه این موهبت کاشف از مقام منیع است که مریم دارا بود.

قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا که حضرت زکریّا تعجّب میکرد و از روی تعجّب میگفت از کجا این رزق برای شما فراهم شده.

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تمام روزیها از جانب خداوند است و رزاقیّت از صفات خاصّه حق است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ زاریات آیه 58.

و در باب توحید افعالی گفته ایم که خلق و رزق و احیاء و اماته و غنی و فقر و عزّت و ذلّت و صحّت و مرض بید قدرت حق است غایة الامر گاهی افاضه بتوسّط اسباب عادی است چه اسباب غیر اختیاری بشر و چه اسباب اختیاری، و ممکن است بدون اسباب عادی باشد مثل خلقت حضرت آدم و حوّی و غیر اینها و معجزات صادره از انبیاء از همین قبیل است بر خلاف عادت است، و رزق حضرت مریم بر خلاف عادت و بدون اسباب ظاهره بوده چنانچه مکرّر بر خاندان نبوّت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مائده بهشتی میآمد حتّی در اخبار داریم که آنها در نزد ائمّه علیهم السلام جزء ودایع امامت سپرده شده و الان هم نزد امام زمان عجّل اللَّه تعالی فرجه است و موقعی که ظاهر شود ظاهر میفرماید.

إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ ظاهرا این جمله مقول قول مریم علیه السّلام نیست بلکه جمله مستقلّه است خداوند میفرماید.

(سؤال) در بسیاری از اخبار داریم که روزی هر کس معیّن و محدود و مقرّر شده و احدی تا تمام روزی خود را نخورد نمیمیرد، از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(روح القدس نفس فی روعی انّه لا یموت نفس حتّی تستکمل رزقه).

و از امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال

ص: 182

فانّ المال مقسوم قد قسّم عادل بینکم و سیفی لکم

و غیر اینها و این با کلمه بِغَیْرِ حِسابٍ منافات دارد بلکه برهان عقل هم قائم است که ممکن و مخلوق محدود است و غیر متناهی نیست.

(جواب) ...... ص : 185

مفاد کلمه بِغَیْرِ حِسابٍ این نیست که غیر محدود و غیر متناهی باشد بلکه مفادش فرق بین عدل و تفضّل است زیرا عدل بمعنی اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه است و معنی تفضّل فوق حق است مثل إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ است و معنی حق هم این نیست که کسی از خدا روزی طلبکار باشد بلکه مقتضای عنایت الهی است که هر صاحب حیاتی را بمقدار مقتضی روزی بخشد که بقاء حیاتش منوط باو است و تفضّل ما زاد بر این است در محل قابل تفضّل و لو باسباب غیر عادی باشد، و اللَّه العالم.

[سوره آل عمران (3): آیه 38] ...... ص : 185

هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ (38)

در این موقع زکریّا خواند پروردگار خود را گفت پروردگار من بخشش فرما برای من ذریّه پاکی محقّقا تو اجابت کننده دعائی هُنالِکَ در اصل ظرف مکان است و سه قسم است: هنا و هناک و هنالک هنا از برای قریب، و هناک متوسّط، و هنالک بعید. لکن در این مقام بمعنی حال است اشاره به اینکه چون مقام مریم را مشاهده کرد که بدعاء مادرش خداوند همچه دختری باو عنایت فرمود که مائده سماوی بر او میآید بر خلاف عادت و از آن طرف دید عیال خودش عقیم است و خودش هم بسنّ کهولت رسیده و لکن خداوند

ص: 183

قدرت دارد بر خلاف عادت باو فرزندی عنایت فرماید.

دَعا زَکَرِیَّا دعا کرد و خواهش نمود ربّه پروردگار خود را قال بیان دعای زکریّا است که دعاء آن این بود که عرض کرد:

ربّ اضافه بیاء متکلّم یعنی پروردگار من، اظهار ذلّت است که تو همه نوع احسان و تفضّلی بمن فرموده و مرا تربیت کرده تا بمقام نبوّت و رسالت رسانیده این نوع تفضّل را هم از من دریغ مفرما.

هَبْ لِی هبه اعطاء بلا عوض است یعنی من و لو استحقاق این موهبت را ندارم لکن مواهب تو بسیار است و دائر مدار استحقاق نیست کل نعمک ابتداء.

مِنْ لَدُنْکَ اشاره به اینکه و لو اسباب عادی برای من از پیدایش اولاد نیست چون بسنّ پیری رسیده ام چنانچه در سوره مریم از قول او نقل میفرماید قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا.

ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً مراد از طیّب پاکی از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه که عبارت از مقام عصمت و طهارت باشد، و مراد از یرثنی در سوره مریم میراث نبوت است که دارای مقام نبوّت باشد نه میراث مالی چون حضرت یحیی قبل از زکریّا مقتول گردید، و تعبیر بطیّبه بملاحظه لفظ ذریّه است تأنیث لفظی است.

إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ مکرّرا گذشت که سَمِیعُ دو معنی دارد و اینجا بمعنی اجابت کننده است و مفادش با مجیب الدعاء یکی است نظیر سمع اللَّه لمن حمده

ص: 184

[سوره آل عمران (3): آیه 39] ..... ص : 187

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (39)

پس ندا کردند ملائکه زکریّا را در حالی که او در محراب عبادت مشغول بنماز بود در حال قیام خداوند تو را بشارت میدهد بفرزندی که یحیی است و تصدیق میکند کلمة اللَّه را که عیسی باشد و آقا (پیشوا) و حصورت است زن نمیگیرد و پیغمبر است از صالحین.

فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ بعضی گفتند منادی جبرئیل بود لکن ظاهر آیه جمع است که جماعتی از ملائکه آمدند برای بشارت، و از کلمه ندا استفاده میشود که ملائکه بطور الهام بقلب نبوده بلکه بصورت ظاهریّه که حضرت زکریّا مشاهده نمود و با او تکلّم نمودند نظیر نزول ملائکه بر حضرت ابراهیم و لوط، و تعبیر بنداء نه قول که نفرموده قالت الملائکة شاید برای این بوده که در حال نماز بوده و متوجّه خدا بوده و بآنها توجّه نداشته وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ از این جمله استفاده میشود که نماز در جمیع شرایع بوده و قیام هم داشته چنانچه از بسیاری از آیات دیگر هم استفاده میشود.

أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بشارت بزرگی است برای کسی که بسنّ کهولت رسیده حتی بعضی گفتند که صد و سی سال داشته و زن او هم عاقر بوده و حیض هم نمیشده بلکه یائسه بوده و گفتند هشتاد سال داشته.

(بیحیی) از آیه شریفه استفاده میشود لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا که این اسم بر احدی قبل از آن نبوده و اینکه بعض مفسّرین گفتند که از ماده حیّ است و وجوهی بیان کردند که چه حیاتی است از یحیی بروز و ظهور پیدا کرده تمام تخرص

ص: 185

بغیب و تفسیر برأی است زیرا معلوم نیست که این کلمه عربی باشد بلکه مثل یعقوب و یوسف و امثال اینها است و در زبان و لغت آنها چه معنایی میبخشد مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ ظاهرا مراد از (کلمة) حضرت عیسی علیه السّلام است بدلیل قوله تعالی در چند آیه بعد إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ و اطلاق کلمة بر انبیاء و اوصیاء بسیار داریم و در حقّ ائمّه طاهرین علیهم السلام

نحن کلمات اللَّه النامات

چون کلمه دلالت بر معنی دارد و مثل حضرت مسیح دلالت بر قدرت و عظمت و علم الهی دارد.

و تصدیق حضرت یحیی نبوت و رسالت مسیح را دلیل بارزی است بر حقّانیّت عیسی نظر به اینکه بنی اسرائیل در مورد عیسی کلمات ناروایی میگفتند و لکن حضرت یحیی نظر بآن زهد و عبادت و بکاء او را مقبول القول میدانستند، و در اخبار ائمّه علیهم السلام که در بحار مجلّد پنجم در باب زکریّا و یحیی دارد که حضرت یحیی شش ماه بزرگتر از عیسی بود و در بعض اخبار سه سال.

وَ سَیِّداً سیّد مقابل عبد است و از این جهت اطلاق بر خداوند میشود (یا سیّدی و مولای) دعای کمیل، و بر انبیاء و ائمّه علیه السّلام و علماء و ذراری پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر کدام بیک عنایتی میشود در زیارت ابا عبد اللَّه علیه السّلام در اذن دخول دارد

(انا عبدک و ابن عبدک المقرّ بالرقّ و التارک للخلاف علیکم)

و حضرت یحیی مقام سیادت داشت حتّی بر انبیاء علیه السّلام.

وَ حَصُوراً حصور بمعنی اعراض از ازدواج است و این کلمه باعث گفتگو شده بین مفسّرین که ازدواج امری است مرغوب و ممدوح و ترکش بسیار مذموم است لکن در شریعت اسلامی نظر به اینکه رهبانیّت ممنوع شده

(لا رهبانیّة فی الاسلام)

و لکن در شرایع سابقه رهبانیّت بوده و آیه شریفه وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها

ص: 186

سوره حدید آیه 27. از کلمه وَ جَعَلْنا و کلمه ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ معلوم میشود اصل رهبانیّت دستور الهی بوده لکن بسیاری یک بدعتهایی در او زیاد کردند و حقّ او را رعایت نکردند و البتّه ترک ازدواج از لوازم رهبانیّت بود و حضرت یحیی فرد اجلای رهبانیّت را داشته چنانچه اخبار بسیاری در شرح حال او از ائمّه علیهم السلام رسیده و در بحار در باب زکریّا و یحیی نقل فرموده در مجلّد پنجم.

وَ نَبِیًّا مقام نبوت حضرت یحیی در طفولیّت بوده وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا مریم آیه 13، و در بسیار از اخبار استدلال بر امامت حضرت جواد علیه السّلام که در سنّ هفت ساله بمسند امامت رسید فرمودند بیحیی و عیسی که در سنّ صباوت بمقام نبوت نائل گشتند، و همچنین حضرت هادی علیه السّلام و حضرت بقیّة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه.

مِنَ الصَّالِحِینَ صالح مطلق کسی را گویند که عقیدة و اخلاقا و عملا صالح باشد.

[سوره آل عمران (3): آیه 40] ..... ص : 189

قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (40)

زکریّا گفت پروردگارا از کجا و چگونه از برای من فرزندی است و حال آنکه پیری مرا فرا گرفته و عیال من هم نازا است گفت خداوند که خدا هم چنان هر چه اراده کند میکند.

قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ اشکال- با اینکه زکریّا خودش دعا کرده بود و ملائکه هم باو بشارت داده بودند این سؤال چه موقعیّتی داشت؟

ص: 187

جواب- نظیر این در قضیّه ابراهیم و ساره عیال او است که در موقع بشارت باسحق گفت ساره یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجِیبٌ هود آیه 76، و البتّه این قضیّه بر خلاف عادت بوده و مورد تعجّب است و ممکن است سؤال زکریّا از کیفیّت پیدایش ولد بوده که آیا آنها بحالت جوانی بر میگردند یا از عیال دیگری که جوان و ولود باشد پیدا میشود یا نحوه دیگری.

بلکه میتوان گفت که از فرط خوشحالی و خورسندی این سؤال را کرده باشد مثل اینکه بکسی بشارت سلطنت دهند بگوید من کجا و سلطنت کجا و بچه نحوی بمن میرسد با اینکه خودش تقاضا کرده باشد.

وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ الکبر فاعل بلغ و یاء متکلّم در بلغنی مفعول یعنی پیری و بزرگی مرا رسیده با اینکه انسان بپیری میرسد و مناسب این بود که بگوید بلغت الکبر لکن این عبارت افصح است زیرا فعل اگر نسبت بانسان داده شود ظهور در فعل اختیاری دارد مثل اینکه بگویی (بلغت البلد) یا (بلغت الدار) و امثال اینها و بلوغ کبر اختیاری انسان نیست خواهی نخواهی قهرا انسان را درمی یابد کانّه میگوید پیری مرا دریافته.

وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ عاقر بمعنی نزا است یا از جهت یاس و پیری یا از جهت نزایی از اول و این از صفات مختص بزنان است مثل حائض و اینکه در لغت و در بعض تفاسیر دارد که اطلاق بر رجال هم میشود یعنی کسی که اولاد پیدا نمیکند درست نیست و الّا باید زن را عاقرة گویند.

قالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ ظاهرا فاعل قالَ خداوند است بقرینه قول زکریّا در مناجاتش که خطاب بپروردگار میکند قالَ رَبِّ و این جمله جواب او است، و ممکن است جبرئیل باشد از جانب خدا.

کَذلِکَ اسم اشاره در خطاب به بعید است چنانچه در اوّل سوره در ذیل آیه

ص: 188

شریفه ذلِکَ الْکِتابُ بیان شد، و مراد از بعد در اینجا نه بعد زمانی است و نه بعد مکانی بلکه بواسطه عظمت و بزرگی فعل که بر خلاف عادت بشریّه است اللَّهُ مبتداء، یَفْعَلُ خبر، ما یَشاءُ مفعول.

[سوره آل عمران (3): آیه 41] ..... ص : 191

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (41)

عرض کرد پروردگار من برای من آیتی قرار ده خطاب رسید آیت تو اینست که سه روز با مردم تکلّم نکنی الّا باشاره و ذکر خدا را بسیار بگویی و تسبیح خدا کنی در شام و صباح.

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیة مفسّرین گمان کردند که مراد از آیة معجزه ایست که دلیل بر اثبات و برآمدن این حاجت و استجابت دعا و حقّانیّت این بشارت باشد و از این جهت دچار اشکالاتی شدند:

اوّلا تکلّم نکردن با مردم سه روز و ذکر بسیار گفتن و تسبیح گفتن شام و صباح معجزه نیست.

و ثانیا حضرت زکریّا بعد از دعا و آمدن بشارت مگر شک و ریبی داشت که محتاج بآیت و معجزه باشد.

و ثالثا اگر در آن بشارت شکّی باشد در این دستور هم همان شک هست و لذا در دست و پا افتادند و بتمحلاتی دست آویز شدند.

ولی تحقیق کلام اینست که مراد از آیت مطالبه دستور العملی است که در مقابل این موهبت عظمی چه عملی است شایسته که من باید بجا بیاورم و وظیفه من چیست

ص: 189

جواب آمد که عمل شایسته تو و وظیفه تو اینست که:

قالَ خدا میفرماید أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً که عبارت از روزه صمت باشد که در شرایع سابقه بوده.

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً که شاید اشاره بنماز باشد چنانچه اطلاق ذکر بر نماز شده أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی.

وَ سَبِّحْ تسبیح تنزیه حق است از جمیع عیوب و تقدیس از جمیع نواقص بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ ظاهرا مراد این باشد که شب و روز مشغول تسبیح باش نه خصوص اول شب و اول صبح.

و بالجمله وظیفه تو عبادت و بندگی است از روزه و نماز و ذکر، کار دیگری از تو متوقّع نیستیم و عمل دیگری احتیاج ندارد خداوند بقدرت کامله اش این موهبت را بتو عطا خواهد فرمود با این سنّ پیری و نزا بودن عیالت و شکر گذار حق باش.

[سوره آل عمران (3): آیه 42] ..... ص : 192
اشاره

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ (42)

یاد کن زمانی را که ملائکه گفتند ای مریم محقّقا خداوند تو را برگزید و پاک گردانید و برگزید بر جمیع نساء عالمین.

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ کلمه اذ متعلّق بمحذوف است مثل اذکر نظیر آیه قبل إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ و مراد از ملائکه بعض ملائکه است زیرا جمیع ملائکه قطعا مراد نیست و لذا میسازد با یک ملک که حضرت جبرئیل علیه السّلام باشد.

و از این جمله استفاده میشود که حضرت مریم علیه السّلام با اینکه نه پیغمبر بود

ص: 190

و نه وصیّ پیغمبر قابل نزول وحی و نزول ملائکه بر او بود پس استیحاشی ندارد که بگوئیم ملائکه بر حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها نازل میشدند و وحی برای او میآوردند و صحیفه فاطمیّه عدل قرآن و از ودایع امامت در نزد ائمّه علیهم السلام است و در او اسامی تمام شیعیان و مطالب دیگر ثبت است چنانچه مستفاد از اخبار مسلّمه نزد شیعه است.

یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ برگزیده خدا کسی است که دارای مقام عصمت باشد مثل انبیاء و اوصیاء انبیاء و همین جمله دلالت دارد بر اینکه مریم علیها سلام دارای مقام عصمت بوده.

وَ طَهَّرَکِ طهارت مطلقه عبارت از طهارت ظاهریّه از کسافات و نجاسات مثل حیض و نفاس و طهارت باطنیّه از معاصی و اخلاق رذیله و طهارت معنویّه از توجّه بغیر خدا است، و حضرت مریم دارای جمیع این مراتب بود چنانچه آیه شریفه تطهیر در شأن اهل بیت مفادش همین است.

وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ این تکرار نیست بلکه یک امتیاز خاصّی است که خصیصه مریم است که احدی از زنهای عالم از اول دنیا که حضرت حوّی باشد تا انقراض عالم این خصیصه را ندارند که بدون فحل و شوهر بچه بیارد.

و بیان این جمله برای اینست که دیگر زنی نتواند همچه دعوایی بکند و بهانه بدست بیاورد، و اگر نبود قرآن که دامن مریم را پاک گرداند نمیتوانستیم در حقّ او بگوئیم چنانچه یهود نسبتهای ناروایی باو دادند حتّی نصاری که در حقّ مریم و عیسی غلوّ کردند زیرا بار این نرفتند که عیسی علیه السّلام بی پدر بدنیا آمده باشد و چون پدری بر او نیافتند گفتند پسر خدا است و این حرف قطع نظر از اینکه شرک و کفر و قول بتثلیث است مستلزم این است که خدا را جسم بدانند و برای او مکان فرض کنند و حلول قائل شوند و این نوع مزخرفات از آنها بعید نیست زیرا که در توریة رائج و اناجیل

ص: 191

آنها و سایر کتب عهد قدیم و جدید آنها از این نوع مزخرفات بسیار است.

(تنبیه) ...... ص : 194

بضرورت مذهب شیعه و مستفاد از اخبار متواتره ثابت و محقّق است که فاطمه زهراء سلام اللَّه علیها سیّده نساء عالمین است بلکه در مقام خود ثابت شده که بعد از پدر بزرگوارش صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و شوهر عالیمقدارش علیه السّلام افضل از جمیع انبیاء و اوصیاء انبیاء علیهم السلام است لذا بر بعض اصحاب ائمّه علیهم السّلام این آیه اسباب شبهه شده و میآمدند و از ائمّه سؤال میکردند و ائمّه علیهم السّلام در جواب آنها در بسیار اخبار میفرمودند که مریم سیّده نساء اهل زمان خود بوده و فاطمه سیّده نساء عالمین است، و در بعض اخبار مریم را بهمان بیان که بدون شوهر بچه آورد جواب میدادند.

و توضیح کلام- اینست که اوّلا سیادت با اصطفاء فرق دارد اگر چه اصطفاء هم موجب سیادت میشود، و دسته اول اخبار راجع باصطفاء اول است در آیه که مریم برگزیده حق است و گفتیم استفاده میشود که دارای مقام عصمت است و لکن برگزیده گان خدا بسیار هستند از انبیاء و اوصیاء بلکه بسیاری از زنها مثل حوّا، آسیه، خدیجه حضرت علیا علیّه زینب سلام اللَّه علیها و غیر اینها.

و در جمله اولی همچه دلالتی بر افضلیّت مریم بر آنها ندارد و نمیتوان گفت بلکه فقط معصومه بوده و از این اخبار استفاده میشود مریم افضل زنهای زمان خود بوده و اصطفاء دوم همچه دلّالی بر افضلیّت مریم ندارد بلکه یک خصیصه است که خدا مخصوص او قرار داده که بدون شوهر فرزند آورد و اگر این اخبار نبود و ما بودیم و این آیه نمیتوانستیم بگوئیم حتّی سیّده زنان زمان خودش بوده زیرا آیه مقام طهارت و عصمت مریم را ثابت میکند و باصطلاح اثبات شیئی نفی ما عدا نمیکند و امّا در مورد حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها صراحت اخبار متواتره و ضرورت مذهب بلکه بسیار از اخبار عامّه بر افضلیّت او قائم است چنانچه گذشت.

ص: 192

[سوره آل عمران (3): آیه 43] ..... ص : 195

یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (43)

ملائکه ندا کردند مریم را که اطاعت و بندگی نما پروردگار خود را و سجده کن و رکوع نما با رکوع کنندگان.

یا مَرْیَمُ عطف بجمله سابقه است یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ الایه که مدخول إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ است و کانّه این آیه شکر آیه سابقه است که چون خداوند برگزید تو را و بمقام طهارت رسانید و امتیاز مخصوص کرامت فرمود تو باید در مقابل این موهبتها باین دستورات عمل کنی اقْنُتِی لِرَبِّکِ قنوت را در لغت معانی ذکر شده: دعاء، طاعت، سکون، قیام نماز، امساک از کلام، خشوع و غیر اینها. و در اصطلاح فقهی عبارت از دعاء و ذکر در نماز قبل از رکوع رکعت ثانیه یا رکعت اولی در بعض نمازها مثل وتر آن هم مطلقا یا با رفع یدین، لکن ظاهر اینست که قنوت معنای جامعی دارد که تمام اینها مصادیق او است بمعنی عبادت و بنده گی یعنی مریم عبادت پروردگار خود کن که شامل جمیع ما ذکر میشود.

وَ اسْجُدِی یا عطف خاص بعام است که سجده یکی از عبادات است و تخصیص بذکر برای اینست که عبادیّة سجده ذاتیست و هر کس نسبت بمعبود خود سجده میکند و این غایت تعظیم است نسبت بمعبود و غایت خضوع است نسبت بعابد یا اینکه یک عبادتی است در مقابل قنوت.

و اقسام سجده در شریعت اسلام شش قسم است: سجده نماز، سجده فراموش شده، سجده سهو، سجده قرآن: سجده شکر، سجده تعظیم. چنانچه شرح هر یک را در اول سوره بقره در جمله الذین یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بیان کردیم.

وَ ارْکَعِی رکوع یا کنایه از نماز است چون رکن اعظم نماز است و لذا

ص: 193

رکعات نماز را بهمین مناسبت رکعت گفتند

(من ادرک الرکوع فقد ادرک الرکعة)

یا مراد رکوع مستقل است که این هم یک نوع از تعظیم است و بعید نیست که این هم عبادیّتش ذاتی باشد بلکه در نظر عرف و عقلاء تعظیم را بهمین رکوع میدانند.

مَعَ الرَّاکِعِینَ مراد از راکعین انبیاء و اولیائی که در بیت المقدّس مشغول عبادت بودند و چون در میان آنها زنی جز مریم نبود نفرمود مع الراکعات، و مراد از کلمه مع یعنی همان نحوی که آنها میکنند همان نحو بجا آور، و ممکن است مراد اقتداء بآنها باشد، و اللَّه العالم.

[سوره آل عمران (3): آیه 44] .... ص : 196

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

این آیات مذکوره از خبرهای غیبی است که وحی نمودیم بسوی تو و حال آنکه نبودی نزد آنها زمانی که قلمهای خود را انداختند (قرعه زدند) که کدام یک تکفّل مریم را نمایند و نبودی نزد آنها زمانی که با هم مخاصمه میکردند در کفالت مریم ذلک یا اشاره بخصوص قضیّه مریم یا اشاره بقضایای زکریّا و یحیی و مادر مریم و سایر اموری که در آیات سابقه بیان فرموده.

مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ انباء جمع نبأ است و نبأ قریب المعنی است با خبر لکن فی الجمله تفاوت دارد خبر بمعنی خبر داشتن است و نبأ بمعنی خبر پیدا کردن است و لذا اطلاق خبیر بر خدا میشود ولی اطلاق نبیّ بر او غلط است، و انبیاء را انبیاء گفتند بواسطه اینکه از جانب خدا خبر پیدا میکردند منتهی اگر مأمور بدعوت هم بودند رسول هم بودند و الّا همان نبیّ بودند.

ص: 194

و غیب مقابل شهود و حضور است و علم غیب یعنی علمی که بر بندگان مخفی است و اطلاع بآن ندارند مختص بخدا است چون بر او چیزی مخفی نیست و امّا بعد از آنکه از جانب حق بآنها افاضه شد دیگر غیب نیست.

و اینکه می گوییم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه علیهم الصلاة و السلام دارای علم غیب بودند یعنی علومی که بر ما مخفی است آنها میدانستند پس نزاع در اینکه علم غیب مختصّ بخدا است یا اینها هم دارا بودند بی موضوع است زیرا اگر مراد علمی است که مختصّ باو است مثل علم ذات بذات، احدی جز او ندارد و اگر علومی است که بر غیر این خاندان مخفی است آنها عالم بودند.

نُوحِیهِ إِلَیْکَ اقسام وحی را قبلا متذکّر شده ایم که یا بافاضه حق است بر ارواح مقدّسه آنها بدون واسطه چنانچه در عالم نورانیّت که انوار مقدّسه آنها را خلق فرمود افاضه جمیع کمالات بآنها شد، یا بواسطه ایجاد کلام است مثل تکلّم حق با موسی در طور و با پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در معراج، یا بتوسّط ملائکه با مشاهده ملائکه یا استماع صوت آنها، یا الهام بقلوب آنها، یا در عالم رؤیا بآنها مینمایند و تمام اقسام وحی را پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داشته.

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ بیان است برای اینکه نبأ غیبی است و بطریق وحی است إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ بیان طریق قرعه است بنحوی که در شریعت آنها بوده و در آیه کیفیّت آن بیان نشده و آنچه مفسّرین گفتند مدرک نیست و قرعه در شریعت اسلامی هست و کیفیّات آن مختلف است و در اخبار دارد

(القرعة لکلّ امر مشکل)

و در بعض اخبار

(لکلّ امر مشتبه)

لکن موردش جائیست که هیچ طریق شرعی از اصول شرعیّه مثل استصحاب یا برائت یا احتیاط یا تخییر نباشد که امر مشکل و مشتبه شود و الّا اگر مورد اصلی باشد مشکل و مشتبه نیست و احتیاج باین نداریم که بعضی توهّم کردند که بعموم این اخبار نمیشود عمل نمود زیرا تخصیص اکثر لازم میآید

ص: 195

بلکه می گوییم مواردی که توهّم شده تخصیص نیست بلکه اخراج موضوع است از عنوان مشکل و مشتبه بیرون است.

أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ ایّ از ادات استفهام است و بفارسی بمعنی کدام است و ضمیر هم راجع بانبیاء است که در بیت المقدس مشغول بعبادت بودن که شرح آنها قبلا ذکر شد، و کفالت بمعنی عهده داریست یعنی کدام یک از انبیاء عهده دار میشود که رفع احتیاجات مریم را از نفقه و کسوه و سایر احتیاجات بکند.

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ مخاصمه بین انبیاء باین معنی نیست که عبارت از کش مکش باشد بلکه مذاکره بوده در اینکه کدام یک احقّ هستند در تکفّل مریم و از طریق وحی بآنها چیزی نرسیده بود بناء بر قرعه گذاشتند که این هم بمنزله وحی است چنانچه در موضوع حضرت یونس هم داریم فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ

سوره و الصافات آیه 141، و در اخبار هم در حق حضرت عبد المطلب و ذبح حضرت عبد اللَّه پدر حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرعه زدند تا بصد شتر رسید بنام صد شتر درآمد و مع ذلک حضرت عبد المطلب دلش راضی نشد تا سه مرتبه قرعه بنام شترها درآمد و صد شتر بجای عبد اللَّه قربانی نمود:

[سوره آل عمران (3): آیه 45] ..... ص : 198

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (45)

زمانی که ملائکه گفتند ای مریم خداوند تو را بشارت میدهد بکلمه از خود که نامش مسیح است عیسی پسر مریم که آبرومند است در دنیا و آخرت و از مقرّبین درگاه اله است.

إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ بشارت دیگری است برای مریم پس از بشارت اولی که

ص: 196

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ الایه باشد.

یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ این بشارت از جانب خدا است و فوق بشارت اولی که یک همچه فرزندی خداوند باو عنایت فرماید.

بِکَلِمَةٍ مِنْهُ کلمه عبارت از لفظی است که دلالت بر معنی کند و تمام ممکنات دلالت بر وجود واجب و بر علم و قدرت و حکمت او دارند لکن دلالت انسان اتمّ از سایر مخلوقات است و در افراد بشر انبیاء دلالة آنها بر شئون الهی بیشتر است و در میان انبیاء علیه السّلام وجود مقدّس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء او علیهم السلام دلالتشان اتمّ است. مرحوم مجلسی علیه الرحمة در جلد هفتم بحار یک باب عنوان دارد (باب انّهم علیهم السلام کلمات اللَّه) و در جلد نهم (انّ علیّا علیه السّلام کلمة اللَّه) و عیسی علیه السّلام کلمة اللَّه است چون وجود عیسی بر خلاف عادت بود و معجزات باهرات او از تکلّم در مهد و احیاء موتی و ابراء اکمه و ابرص و غیر آنها و رفتن بآسمان تمام دلالت تامّه دارد بر شئونات ربوبی، و لفظ منه یعنی از جانب خداوند افاضه شده.

اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اسم عیسی، لقب مسیح و در وجه تسمیه عیسی بمسیح وجوه زیادی گفتند که مسح سر ایتام مینمود تلطّفا یا هر صاحب آفتی را مسح مینمود شفا می یافت، یا بمعنی صدیق بلغه عبرانی است ماشیحا بوده در عربی مسیح گفتند، یا از ماده سبح است بمعنی سیر در ارض، یا فعیل بمعنی مفعولی بمعنی ممسوح است بروغن و غیر اینها و چون تمام تفسیر برأی است اعتبار ندارد.

وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ نزد خداوند آبرومند است نزد انبیاء مقام منبع دارد اولو العزم است، و از امتیازات خاصّه مسیح اینست که خداوند او را حفظ فرمود در آسمانها و هست تا زمان ظهور حضرت مهدی عجّل اللَّه تعالی فرجه نزول میکند و مقام وزارت در خدمتش پیدا میکند و سفیانی در صخره بیت المقدّس بدست او بدرک واصل میشود و با حضرت مهدی (عج) نماز میگذارد و همین سبب میشود که نصاری

ص: 197

زودتر از سایر کفّار بشرف اسلام مشرف میشوند.

وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ قرب و منزلة او در پیشگاه احدیّت بسیار است.

[سوره آل عمران (3): آیه 46] ..... ص : 200

وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ (46)

و تکلّم میکند با مردم در حالی که بچه در گهواره باشد چنانچه در حال کهولت و بزرگی با آنها تکلّم میکند و از بنده گان صالح خداوند است.

وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ اشاره بآیه شریفه است که در سوره مریم فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا الآیات.

وَ کَهْلًا یعنی در حال کهولت هم تکلّم میکند و مراد از کهولت سنّ ما بین شباب و شیخوخیّت است و گفتند سنّ سی و چهار سال اول کهولتست، و مفسّرین در تکلّم در مهد و کهولت وجوهی گفتند که در مهد چه بوده و در کهولت چه بوده لکن اصلا مفهوم آیه را دست نیاوردند زیرا تکلّم در سنّ کهولت معجزه نیست و آیه در مقام بیان معجزه و شئونات حضرت عیسی علیه السّلام است و ظاهرا مراد این باشد که حضرت عیسی همان نحوی که در سنّ کهولت تکلّم میکند که اعلا درجات رشد و قوّه است در سنّ طفولیّت تکلّم فرمود یعنی در مهد و کهولت تفاوتی نداشت و در همان گهواره بمقام نبوّت نائل شد و انجیل بر او نازل گردید.

وَ مِنَ الصَّالِحِینَ صالح مطلق کسی را گویند که در جمیع اخلاق و جمیع افعال و اعمال بر خلاف صلاح نباشد نه صفت خبیثه در او باشد و نه عمل زشتی از او سرزند و این منطبق با مقام عصمت یا تالی تلو او است و صلاح و مصلحت و صالح هر کدام صفتی است مصلحت آن فوائد و نتایج و ثمرات و حکم است که بر فعل مترتّب

ص: 198

میشود و بواسطه آنها فعل متّصف بصفت صلاح میشود و بواسطه فعل فاعل متّصف بصالح میشود و همین معنای عدل است که می گوییم خداوند حکیم است یعنی عالم بحکم و مصالح است، و مرید است یعنی عالم بصلاح فعل است، و کاره است عالم بفساد فعل که این سه صفت از شئونات علم است و از صفات ذات است، و عادل است یعنی افعال او عین صلاح است و تابع مصالح نفس الامریّه است و از صفات فعل است و صالح و طالح حقیقیست و اضافی یعنی ممکن است زید بالنسبة بعمرو صالح باشد و بالنسبة ببکر طالح باشد و این را صالح فی الجمله می گوییم یعنی در بعض افعال و اخلاق ولی صالح مطلق همان است که بیان شد.

[سوره آل عمران (3): آیه 47] ..... ص : 201

قالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِکِ اللَّهُ یَخْلُقُ ما یَشاءُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (47)

مریم گفت پروردگار من از کجا و چگونه برای من ولدی باشد با اینکه بشری با من تماس نگرفته خداوند فرمود که همین نحو خداوند خلق میفرماید آنچه را بخواهد زمانی که قضای الهیّة اقضاء فرمود چیزی موجود گردد بمجرّد اراده او موجود میشود قالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ اشکال کردند مگر مریم قدرت الهی را منکر بود یا بوعده الهی مطمئن نبود.

جواب- نه منکر قدرت بود و نه وعده الهی را متزلزل بود بلکه در دو آیه قبل مجرّد بشارت بولد باو داده بودند و امّا کیفیّت آن که بچه نحوه باو عنایت میشود با اینکه مقتضای عادت از صدر خلقت تا دامنه قیامت در انسان و در جمیع حیوانات

ص: 199

بلکه جمیع موجودات دو نحوه بیش نبوده یا خلقت تکوینی مثل آدم و حوّا و ملائکه و بسیاری از موجودات یا خلقت تولیدی مثل اولاد آدم و بسیاری از حیوانات و نباتات، اگر این ولد تکوینا خلق شود مساسی بمریم ندارد و اگر تولیدی باشد شرطش تماس با بشر است لذا گفت:

وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ خداوند خواست بمریم بنماید که این ولد هم تکوینی است و هم تولیدی، تکوینی از جهت عدم مسّ بشر و تولیدی از جهت خروج از رحم لذا فرمود:

کذلک که کاف کذلک خطاب بمریم است لذا بکسره است یعنی این نحوه از تو بدون مسّ بشر.

اللَّهُ خداوند قادر متعال یَخْلُقُ ما یَشاءُ هر نحوی که مشیّة بالغة او اقتضاء کند و اراده حتمیّه اش قرار گیرد خلق میفرماید.

و از کلمه کذلک ممکن است استفاده کنیم که این نحو خلقت از خصیصه مریم است نه قبل از آن سابقه داشته و نه بعد از آن تا قیامت وقوع پیدا میکند که پس از مریم زنی نتواند بگوید من هم مثل مریم بدون شوهر و مسّ بشری فرزند آوردم بلی ممکن است زن جذب نطفه کند در رحم یا باسباب معموله امروزه در حیوانات یا بوسائل دیگر و بچه بزاید لکن بدون نطفه نر ممکن نیست.

إِذا قَضی أَمْراً گذشت که لفظ قَضی در قرآن در موارد زیادی استعمال در معانی مختلفه شده لکن در اینجا بمعنی اراده است یعنی اذا اراد امرا و مراد از امر بمعنی فعل است یعنی زمانی که ارادة فعلی کند.

فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ کلمه انما از ادات حصر است یعنی هیچ اسبابی و معدّاتی و مقدّماتی و وسائلی احتیاج ندارد حتّی بگفتن کلمه کُنْ، و این جمله کنایه از ایجاد است چنانچه سابقا متذکّر شدیم که در افعال الهی سه چیز بیش

ص: 200

نیست. اوّل فعل قابلیّت وجود داشته باشد پس مثل محالات که بالذات قابلیّت وجود ندارند زیرا اگر قابلیّت داشته باشد ممکن الوجود میشود از فرض محال خارج میشود و همچنین فعل قبیح و لغو و ظلم نیز قابلیّت وجود ندارد زیرا محال است از خداوند صادر شود ثانی باید مصلحت در وجود فعل بمعنی اسم مصدری که عبارت از ما حصل فعل مصدری است و بعبارت دیگر در وجود شیئی باشد تا فعل بمعنی مصدری که عبارت از ایجاد باشد صلاح باشد و باصطلاح حکماء که تعبیر از ایجاد بوجود منبسط میکنند و باصطلاح اخبار تعبیر بمشیّت میکنند که گفتند

(خلقت الاشیاء بالمشیّة و خلقت المشیّة بنفسها)

یعنی (خلقت الموجودات بالایجاد و خلقت الایجاد بنفسه) یعنی ایجاد ایجاد دیگری لازم ندارد چون علم بمصلحت فعل که عبارت از حکمت باشد و علم بصلاح در ایجاد که عبارت از اراده باشد، سوم نفس ایجاد که فعل بمعنای مصدری باشد.

و بعبارت ساده اگر فعل قابلیّت وجود داشته باشد و دارای مصلحت باشد و صلاح در ایجادش باشد خداوند ایجاد میفرماید و بایجاد او موجود میشود.

[سوره آل عمران (3): آیه 48] ..... ص : 203

وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ (48)

و خداوند تعلیم میفرماید عیسی را کتاب و حکمت و توریة و انجیل و او را رسول قرار میدهد بر بنی اسرائیل.

وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ بعض مفسّرین گفتند مراد از کتاب علم کتابت است و بعضی گفتند مراد کتب انبیاء سلف است قبل از موسی علیه السّلام مثل صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم علیه السّلام و این دو تفسیر قطع نظر از اینکه تفسیر برأی است خلاف ظاهر آیه است زیرا اطلاق کتاب بر کتابة خلاف ظاهر است و بر صحف انبیاء اطلاق مفرد خلاف

ص: 201

ظاهر است نیز.

و ممکن است گفته شود که الف و لام الْکِتابَ جنس است بقرینه الحکمة که آنهم جنس است و مراد جنس کتاب است یعنی خواندن و این یکی از معجزات انبیاء است که بدون معلّم میخوانند و می نویسند چنانچه قبلا هم متذکّر شدیم که رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم میخواند و هم مینوشت و اینکه او را امّی گفتند چون از امّ القراء که مکّه است بوده نه اینکه بی سواد بوده باشد که نه بخواند و نه بنویسد چنانچه توهّم کرده بودند.

وَ الْحِکْمَةَ آیات راجعه بحکمت مثل همین آیه و آیه شریفه ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ بنی اسرائیل آیه 41، و آیه شریفه ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ نحل آیه 126، وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ احزاب آیه 34، و یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً بقره آیه 272 وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ لقمان آیه 11، وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ ص آیه 19، وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ بقره آیه 123، فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ نساء آیه 57 وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

نساء آیه 113، وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ مائده آیه 110، فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ شعراء آیه 20، الی غیر ذلک از آیات.

و امّا اخبار کثیره در ابواب مواعظ رسول اللَّه و حکمه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ابواب حکم امیر المؤمنین و سایر ائمّه طاهرین علیه و علیهم السلام که در بحار در کتاب روضه مبوّب فرموده.

و در تفسیر حکمت در اخبار و کلمات مفسّرین بمعانی زیادی تفسیر شده:

بمعرفة الامام و باطاعة و باجتناب از کبائر و مطلق المعرفة و تفقّه در دین و غیر اینها

ص: 202

و در اصطلاح حکماء معرفة حقایق الاشیاء بقدر الطاعة البشریّة، و در اخلاق بحکمت نظریّه و عملیّه تفسیر شده و نظریّه شامل جمیع علوم میشود: حکمت الهی، طبیعی ریاضی، هندسی، فیزیک، شیمی و غیر اینها.

و آنچه بنظر میرسد و مستفاد از مجموع آیات و اخبار و کلمات اکابر است اینست که حکمت بمعنی معرفت فوائد و نتایج و خواص و مصالح و مفاسد و مضارّ اشیاء و امور و افعال و اخلاق و عقائد چه اخروی و چه دنیوی است و این یک معنای جامعی است و با همه آیات و اخبار و تفاسیر و کلمات اکابر و اصطلاحات سازش دارد و البته هر کس بمقدار قابلیّت از این بهره برداری کرده و فرد اتمّ آن مقداری که ممکن است ببشر افاضه شود انبیاء علیهم السّلام دارا بودند ویژه اولوا العزم من الرسل و اتمّ از همه آنها افاضه بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء طیّبین او علیهم السلام شده و از شئون علم و از صفات ذاتیّه حق است.

وَ التَّوْراةَ مکرّر تذکّر داده ایم که این تورات رائج در دست یهود و نصاری مشتمل بر بسیاری از کفریّات و مزخرفات و مجعولات دست معاندین است و تورات اصلی ابدا در دست رس یهود نبوده و سه مرتبه تواتر آن قطع شده و فقط در نزد انبیاء بوده آنهم نه بطریق عادی بلکه از راه معجزه و خارق عادت تا نزد پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء آن سرور و فعلا در دست حضرت بقیّة اللَّه است و این هم یکی از معجزات حضرت عیسی بوده که در این آیه بیان شده که خداوند باو تعلیم فرموده وَ الْإِنْجِیلَ مسلّما یک انجیل بیشتر بر حضرت عیسی نازل نشده و این اناجیل اربعه که در دست نصاری است علاوه بر کفریّاتی که در آنها است و تناقضاتی که با یک دیگر دارند و انتسابش بحضرت عیسی بیک نفر مثل مرقس، یوحنّا، متی، لوقی است و علاوه بر اینکه مشتمل است بر مذمّت خود اصحاب عیسی و عدم ایمان آنها هیچ مدرکی بر صحت آنها نداریم چه رسد بتواتر بلکه مدارک بطلان آنها بسیار است و انجیل اصلی

ص: 203

مثل تورات اصلی است حرفا بحرف خدمت حضرت حجّة (عج) است.

وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ مکرّر تذکّر داده ایم که ما دلیلی بر رسالت موسی و عیسی علیه السّلام جز قرآن نداریم و آن هم دلالت بر سرتاسر دنیا ندارد بلکه بر خصوص بنی اسرائیل و قبطیان و امثال آنها دارد و بنی اسمعیل بر همان دین ابراهیم بودند تا زمان نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

و نیز گذشت که فرق است بین نبیّ و رسول و حضرت عیسی در گهواره دارای مقام نبوّت بود چنانچه در سوره مریم است قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا آیه 31، لکن در این آیه زمان رسالت او را معین نفرموده و در کلمات مفسّرین هم اختلاف است ولی در کافی مجلّد اول ص 321 از حضرت رضا علیه السّلام حدیثی نقل کرده که دارد در او (فقد قام عیسی علیه السّلام بالحجّة و هو ابن ثلاث سنین).

و نیز یک اختلافی است بین قراء که این جمله رَسُولًا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ آخر آیه قبل است یا اول آیه بعد و لکن ظاهر اول است و جزو بشارت بمریم است.

[سوره آل عمران (3): آیه 49] ..... ص : 206

وَ رَسُولاً إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (49)

حضرت عیسی پس از وصول بمقام رسالت برای اثبات رسالت خود فرمود من

ص: 204

آمده ام شما را بآیة و معجزه از جانب پروردگار شما به اینکه از گل صورت طیری میسازم و در آن میدمم باذن خدا پرنده میشود و پرواز می کند و کور مادر زاد را بینا می کنم و صاحب برص را شفا میدهم و مرده را زنده می کنم باذن خدا و خبر میدهم شما را بآنچه در خانه های خود می خورید و آنچه ذخیره می کنید بتحقیق در این معجزات من هر آینه آیتی است برای شما اگر مؤمن باشید.

أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ تعبیر بانّ مفتوحه متعلّق است بعامل محذوف یعنی (الدلیل علی رسالتی انّی الایه) (قد جئتکم بآیة) من بی معجزه نیامده ام مدّعی رسالت شوم با معجزه آمده ام مِنْ رَبِّکُمْ معجزه عبارت از فعلی است که از جانب خدا بدست رسول جاری میشود که از تحت قدرت بشر خارج است و فعل الهی است و این دلیل بارزی است که رسول باید دارای معجزه باشد تا دلیل بر صدق دعوی او گردد و این مزخرفی که فرقه ضالّه مضلّه بهائیّه میگویند معجزه لازم نیست بلکه اشراق در قلب میشود که این رسول است باطل است زیرا هر مدّعی کاذبی میتواند متمسّک باین کلام شود چنانچه خود باب و بهاء و صدها امثال آنها مدّعی شدند.

أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ مسئله تصویر صور ذات ارواح باجماع و اخبار متظافره حرام است لکن در این مورد چون حضرت عیسی برای اقامه معجزه که کسانی که تصویر صورت میکنند قدرت ندارند در آنها نفخ روح کنند و گل را گوشت و پر و اعضاء و جوارح کنند و بمن این قدرت را خدا افاضه فرموده مانعی ندارد و از این جمله استفاده میشود که در زمان حضرت عیسی مصورین بسیار بوده و اعتبار هم شاهد است چون اکثر مردم اگر نگوئیم تمام آنها حتّی یهودیها تصویر مختلفه مثل صورت انبیاء و ملائکه و غیر آنها میتراشیدند و بآنها سجده می کردند و خدای خود میپنداشتند که این یکی از معجزات عیسی علیه السّلام شد.

فَأَنْفُخُ فِیهِ نفخ دمیدن است فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ اشاره به اینکه تصویر

ص: 205

و نفخ فعل من است لکن طیر شدن و پرواز فعل خدا است و از قدرت بشر خارج است چنانچه و ابرء الاکمه و الأبرص هم از این قبیل است که دست کشیدن عیسی بر چشم یا موضع برص فعل عیسی لکن بصیر شدن و شفا پیدا کردن فعل الهی است و این دو معجزه هم از باب این بوده که اطباء بزرگ در آن زمان بودند و معالجات محیّر العقول می کردند خداوند این معجزات را بدست او عنایت فرمود.

وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ حکماء زبردست که امراض سخت را که مشرف بر هلاکت بود معالجه می کردند ولی از مرده زنده کردن عاجز بودند چنانچه در زمان موسی علیه السّلام سحره بسیار بودند معجزه موسی عصا و ید بیضاء بود و در زمان پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فصاحت و بلاغت بسیار رواج داشت معجزه قرآن بود.

و ممکن است که تنوّع در معجزات انبیاء حکمت دیگری داشته باشد و آن این است که اگر تمام انبیاء یک نوع معجزه داشتند توهّم میشد که این یک نوع صنعتی است که اینها از یک دیگر اخذ کرده باشند.

وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ از این جمله هم میتوان گفت و استفاده نمود که در زمان عیسی علیه السّلام کهنه و جادوگران و منجّمین بسیار بودند که خبر از مغیبات میدادند و لکن باجمال و امّا بخصوصیّات ممکن نیست خبر دهند و حضرت عیسی علیه السّلام چون بتمام خصوصیّات خبر میداد معلوم میشود که جز بطریقه وحی ممکن نیست.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ یعنی در آنچه بیان شد از معجزات باهرات آیه و دلیل و برهان است بر رسالت رسول و صدق دعوای او إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر ایمان بخدا دارید و افعال الهی را با افعال بشری تمیز میدهید و جزو طبیعیّین که منکر خدا باشند و تمام افعال را مستند بطبیعت میدانند نیستید زیرا تا اعتقاد بوجود خدا نباشد اثبات اینکه رسول از جانب او است نمیشود

ص: 206

و لذا در بسیاری از آیات خداوند مقاله کفار را که زیر بار انبیاء نمیرفتند نقل میفرماید که چرا ملائکه را نفرستاد و اینها دروغ نسبت بخدا میدهند و خدا کسی را نفرستاده و امثال این عبارات که کاشف از اینست که معتقد بخدا بودند، و ردّ طبیعت را باید از راه ادلّه عقلیّه نمود.

[سوره آل عمران (3): آیه 50] ..... ص : 209
اشاره

وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (50)

و حال آنکه تصدیق میکنم آنچه قبل از من نازل شد از تورات موسی و بعض آنچه در شریعت موسی و شرایع سابقه بر شما حرام شده بود من آمده ام که برای شما حلال گردانم و آمده ام با حجّة و بیان که دیگر راه عذری بر شما باقی نماند پس از خدا بترسید و از مخالفت او بپرهیزید و اطاعت مرا بکنید.

وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ وَ مُصَدِّقاً حال است از برای فاعل أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ و معنای تصدیق قبول قول غیر است از روی دلیل و برهان و قطع یعنی اعتراف و اذعان دارم به اینکه او صادق و مصدّق است و لِما بَیْنَ یَدَیَّ مقابل خلف است یعنی قبل از من و پیش از من.

مِنَ التَّوْراةِ یعنی تصدیق دارم که تورات کتاب آسمانی است و از جانب حق است بر حضرت موسی علیه السّلام نازل شده و لازمه تصدیق بتورات تصدیق بنبوّت موسی و جمیع آنچه در تورات است از انبیاء سلف از آدم تا موسی و بشارتهایی که در تورات است از آمدن پیغمبر ختمی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء او علیهم السلام و احکامی که در او هست و سایر آنچه تورات مشتمل بر آن است.

ص: 207

وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ عطف بر مُصَدِّقاً یعنی جئتکم لاحل لکم.

(تنبیه) ..... ص : 210

محرّمات الهی دو قسم است یک قسم اموری است که قبح ذاتی دارد مثل قبایح عقلیّه از اعتقادات باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه از فحشاء و منکرات اینها قابل تغییر نیست و در تمام شرایع بوده و تا قیامت باقی است.

و یک قسم محرّماتیست که بواسطه حکم و مصالح تحریم شده اینها تابع همان حکم و مصالح است، تا مادامی که مصلحت دارد هست و زمانی که ندارد برداشته میشود و نسخ شرایع نسبت باین قسم است و بسیاری از احکام الهی از این قسم است و چون بنی اسرائیل بواسطه آن قساوت قلوب و اعتراضات بر موسی و بهانه گیریها و تقاضاهای بی مورد خداوند یک احکام سخت برای آنها جعل فرمود چنانچه مفاد بسیاری از آیات است مثل آیه شریفه وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا سوره بقره آیه 286، و آیه شریفه وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ اعراف آیه 156، و آیه شریفه فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ نساء آیه 158، و آیه شریفه وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ الی قوله تعالی ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ انعام 147، و غیر اینها از آیات.

وَ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ یعنی حجّت بر شما تمام شده با این معجزات و این بیانات واضحه دیگر راه عذری برای شما باقی نمانده.

فَاتَّقُوا اللَّهَ از مخالفت خدا پرهیز کنید وَ أَطِیعُونِ و مرا اطاعت کنید

ص: 208

[سوره آل عمران (3): آیه 51] ..... ص : 211

إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (51)

محقّقا خداوند پروردگار من و پروردگار شما است پس او را عبادت کنید اینست راه راست.

در سوره مبارکه حمد معنی لفظ جلاله اللَّه و معنی ربّ در کلمه ربّ العالمین و معنی صراط و معنای مستقیم مفصّلا ذکر شده احتیاج بتکرار ندارد فقط نکاتی که در این آیه شریفه است باید متذکّر شویم:

1- آنکه کلمه إِنَّ اللَّهَ رَبِّی برای ردّ نصاری است که عیسی را پسر خدا میدانند و نسبت باو میدهند میفرماید من بنده و مخلوق پروردگار هستم مثل سایر بنده گان و مخلوقات و خداوند پروردگار من است چنانچه پروردگار دیگران است و نسبتش بتمام مخلوقات از ثری تا ثریّا از ذرّه تا درّه علی السّواء است تمام بمشیّت و اراده او موجود شده اند و مربّی تمام آنها است.

2- کلمه و ربّکم با تأکیداتی که در آیه است از (جمله اسمیّه) و کلمه انّ و تقدیم لفظ جلاله دلالت دارد بر اینکه پروردگار شما منحصر است بذات اقدس اللَّه و این کلمه ردّ بر یهود است که گفتند خدا پروردگار موسی و موسی پروردگار هارون و هارون پروردگار فرعون است و در ادوار متمادیه بسیار از بنی- اسرائیل بتها را پروردگار خود میگماریدند چنانچه مکرّر تذکّر داده شده و در کلم الطیّب مجلّد اول صفحه 262 مشروحا بیان کرده ایم.

3- کلمه فَاعْبُدُوهُ تفریع بر جمله قبل است که چون پروردگار شما منحصرا خدا است باید عبادت هم منحصر باو باشد غیر او هر که هست و هر چه هست سزاوار پرستش نیست نه انبیاء و نه ملائکه و نه سایر مخلوقات.

ص: 209

4- کلمه هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ دلالت دارد بر اینکه غیر عبادت حق راه معوج و طریق ضلالت و موجب خسران دنیا و آخرت و شرک بخدا است و راه رستگاری و سعادت دارین منحصر بعبادت پروردگار است.

[سوره آل عمران (3): آیه 52] .... ص : 212

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52)

پس چون احساس کرد حضرت عیسی از آنها کفر را فرمود کیست که مرا یاری کند برای خداوند حواریّون گفتند ما انصار خدا هستیم و باو ایمان داریم و شهادت بده که ما مسلمانیم.

فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی احساس قریب المعنی است با ادراک و درک بمعنی علم بجزئیّات است و لذا مدرک اطلاق بر خداوند میشود چون عالم بجمیع جزئیّات است ولی احساس اطلاق نمیشود زیرا درک اگر بتوسّط حواس ظاهره بصر، سمع، لمس، شمّ، ذوق یا حواس باطنه مثل متخیّله، حافظه، ذاکره، متصرّفه، متوهّمه باشد احساس صدق میکند و خداوند چون از این عوارض بری است اطلاق بر او نمیشود.

مِنْهُمُ الْکُفْرَ مرجع ضمیر یهود و بنی اسرائیل هستند که ایمان بعیسی علیه السّلام نیاوردند بلکه نسبتهای ناروا باو و بمادرش دادند و در مقام اذیّت باو برآمدند.

قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ استنصار عیسی در موردی بود که یهود او را گرفتند و حبس نمودند و اراده قتل او را داشتند، و تعبیر بالی اللَّه اشاره باینست که یاری من یاری خدا است چنانچه یاری انبیاء و اولیاء و اوصیاء و علماء و مؤمنین و یاری دین یاری خدا است بلکه یاری هر یک از آنها یاری سایرین است چون هدف تمام

ص: 210

یکیست و از این جهت در حق اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام می گویی یا انصار دین اللَّه و یا انصار رسول اللَّه و امیر المؤمنین و فاطمة الزهراء و ابی محمّد الحسن و ابی عبد اللَّه علیهم السلام.

قالَ الْحَوارِیُّونَ حواری از مادّه حور است بمعنی شدّة بیاض العین در شدّة سواد العین مثل چشم آهو و چشم گاو.

و حور العین را حور العین گفتند برای اینکه چشم آنها گیرندگی دارد در آیه شریفه قاصِراتُ الطَّرْفِ و الصافات آیه 47، تعبیر فرموده.

و در مجمع البحرین (فی الحدیث

الحور العین خلقن من تربة الجنّة النورانیّة و یری مخّ ساقیها من وراء السبعین حلّة).

و حواریّین را بعض مفسّرین عامّه گفتند که اینها قصارین بودند که جامه ها و البسه چرک و کثیف را تنظیف مینمودند. و بعضی گفتند لباسهای آنها نقیّ و پاکیزه بوده. و بعضی گفتند صید ماهی میکردند و باین مناسبات آنها را حواریّین گفتند.

لکن تمام اینها بی مدرک و تفسیر برأی است و قول صحیح فرمایش حضرت رضا علیه السّلام است چنانچه در سفینه در مجلّد اول ص 357 از حسن بن فضال روایت میکند که گفت

(قلت للرضا علیه السّلام لم سمّی الحواریّون حواریّین قال علیه السّلام امّا عند النّاس فانّهم سمّوا حواریّین لانّهم کانوا قصارین مخلّصون الثیاب من الوسخ بالغسل و امّا عندنا فسمّی الحواریّون لانّهم کانوا مخلصین فی انفسهم و المخلصین لغیرهم من اوساخ الذنوب بالوعظ و التذکّر).

و امّا عدد حواریّین مسیح 12 نفر بودند که بمسیح ایمان آورده بودند چنانچه در خبر از حضرت رضا علیه السّلام است در جواب جاثلیق در مجلس مأمون بنا بر نقل سفینه مجلّد اول صفحه 357

(قال الجاثلیق اخبرنی عن حواری عیسی بن مریم علیه السّلام کم کان عدّتهم قال الرضا علیه السّلام امّا الحواریّون فکانوا اثنی عشر رجلا الحدیث).

ص: 211

و امّا حال حواریّین حسن ظنّی بآنها نداریم نه از نظر اسلام و نه از نظر اناجیل. امّا از نظر اسلام در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

(انّ حواری عیسی علیه السّلام کانوا شیعته و انّ شیعتنا حواریّونا و ما کان حواری عیسی علیه السّلام باطوع له من حوارینا لنا و انّما قال عیسی علیه السّلام للحواریّین من انصاری الی اللَّه قال الحواریّون نحن انصار اللَّه فلا و اللَّه ما نصروه من الیهود و لا قاتلوهم دونه و شیعتنا و اللَّه منذ قبض اللَّه عزّ ذکره رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ینصرونا و یقاتلون دوننا و یحرّقون و یعذّبون و یشردون فی البلدان جزاهم اللَّه عنّا خیرا).

و امّا از نظر اناجیل، در مجلّد اول کلم الطیّب صفحه 285- 289 نقل کرده ایم از انجیل متی باب هفدهم آیه 19 و 20 و باب 26 آیه 31 و آیه 36 و آیه 56 و آیه 69- 75 و باب 16 آیه 8 و آیه 33، و در انجیل مرقس باب 4 آیه 40 و باب 16 آیه 52، و در انجیل لوقا باب 22 آیه 24، و در انجیل یوحنّا باب 2 آیه 22 و غیر اینها که صراحت دارد بر اینکه اینها ایمان نداشتند و شبی که یهود عیسی را محاصره کردند هر چند عیسی انتصار کرد او را یاری نکردند و فرار کردند بلکه انکار کردند که ما او را نمیشناسیم بلکه عیسی را تسلیم یهود کردند و غیر اینها که دلالت بر سستی ایمان آنها میکند مراجعه فرمائید.

بعلاوه صاحبان اناجیل اربعه از کفریّاتی که در این اناجیل و تناقضاتی که در آنها هست دلیل بارزی است بر کفر آنها بلی چند نفر از حواریّین هستند که دامن آنها پاک و ایمان آنها محکم بلکه دارای مقام عصمت و ولایت هستند مثل شمعون الصفا که وصیّ حضرت عیسی علیه السّلام بوده و مثل دو نفر رسولی که حضرت عیسی فرستاد بر اهل انطاکیه که در سوره یس خداوند بیان میفرماید در آیه شریفه وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ الی آخر الآیات که سومی آنها همان شمعون بود و شرح قصّه آنها را مفصّلا در

ص: 212

اخبار مرویّه در مجمع و برهان در ذیل همین آیات بیان فرموده، و ممکن است برنابا هم که صاحب انجیل است آنهم دامنش پاک بوده چون انجیل او از این خرافات و کفریّاتی که در اناجیل اربعه است خالیست و بشارت بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را صریحا دارد و از همین جهت انجیل او در نزد نصاری مردود شده و معرض عنه گردیده نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ خداوند تبارک و تعالی چون غنیّ بالذات است و احتیاج در ذات قدس او روا نیست احتیاج بناصر و معین ندارد پس مراد از نصرت خدا نصرت بدین و احکام خدا و انبیاء الهی و خلفاء بلکه بنده گان خدا اگر بقصد تقرّب بخدا باشد و محض رضای خدا چنانچه صرف مال در راه خدا اطلاق قرض بخدا میشود در آیه شریفه است مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً سوره بقره آیه 246 و باین مناسبت است که موقعی که حضرت عیسی علیه السّلام فرمود مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ یعنی بجهت تقرّب بخداوند حواریّین گفتند نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ.

آمَنَّا بِاللَّهِ از این جمله استفاده میشود که مراد حضرت عیسی از کلمه مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ ایمان بخدا است و لازمه ایمان بخدا نصرت انبیاء خدا است و اینها اقرار کردند باین جمله.

وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ از این جمله چند نکته استفاده میشود: یکی آنکه مراد از مسلمون تسلیم اوامر الهی است چنانچه در مورد حضرت ابراهیم علیه السّلام گذشت که خطاب شد (اسلم قال اسلمت لربّ العالمین) نه اسلامی که بمعنی اعتقاد باشد زیرا ایمان اخصّ از اسلام است و البتّه هر مؤمنی مسلم هم هست.

نکته دوم اینکه انبیاء شاهد بر امّت هستند چنانچه در قرآن میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً سوره نساء آیه 45.

نکته سوم این اظهار ایمان و تسلیم آنها را نمیتوان گفت حقیقت دارد زیرا بر این دعوی ثابت نماندند و بالاخره عیسی علیه السّلام را رها کرده و فرار کردند بلکه

ص: 213

انکار کردند نزد شهود که ما او را نمیشناسیم و نمیتوان گفت که نفاق بوده زیرا داعی بر نفاق در آن موقع نبود چون حضرت عیسی علیه السّلام گرفتار یهود و در فشار آنها بود بلکه ایمان ضعیف و سست بوده که در موقع امتحان متزلزل میشود مثل ایمان اکثر مردم چه در زمان نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا ائمّه علیهم السلام و هلمّ جرّا الی زماننا هذا چنانچه در اصحاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بعد از رحلت آن حضرت و در اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام در قضیّه حکمین و اصحاب حضرت مجتبی علیه السّلام بلکه بسیاری از همراهان حضرت سیّد الشهداء و هکذا، و از کلمات منسوبه بحضرت ابی عبد اللَّه است

(الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم فاذا محصوا بالبلاء قلّ الدیّانون)

بخصوص امتحانات زمان حاضر اللّهمّ ثبّت اقدامنا.

[سوره آل عمران (3): آیه 53] ..... ص : 216

رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (53)

پروردگار ما ایمان آوردیم بآنچه نازل فرمودی و متابعت کردیم رسول تو را پس ثبت فرما ما را با شهداء، این جمله مقول قول حواریّین است در تعقیب جمله قبل رَبَّنا منادی بحذف حرف ندی یعنی یا ربّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ بآنچه که بر حضرت عیسی نازل فرمودی از انجیل و احکام و دستورات و اعظم ما انزل بشارت بآمدن پیغمبر حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء طیّبین او علیهم السلام چنانچه در سوره صفّ آیه 6 میفرماید وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ الایة وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ الف و لام الرسول عهد است و اشاره بحضرت عیسی و متابعت رسول بمقتضی اطلاقه در کلیّه امور از عقائد و اخلاق و فرائض و نوافل و ترک محرمات

ص: 214

و کلیّه احکام از عبادات و معاملات و معاشرات و غیر اینها که اگر در یکی از دستورات آن مخالفت شود صدق متابعت مشکل است بلکه خلاف آن صادق است.

فَاکْتُبْنا کتابت حق ثبت در نامه عمل است که در آیات بسیار ذکر شده مَعَ الشَّاهِدِینَ بزرگترین وظائف مؤمن اقرار و اعتراف بعقائد حقّه از توحید و نبوّت و ما جاء به النبی و معاد و عدل و ضروریّات دین است و کلمه مَعَ ممکن است بمعنی (من) باشد که ما جزو شاهدین باشیم و ممکن است بمعنی خود یعنی ما با آنها باشیم. و تفسیری که از ابن عباس نقل میکنند که مراد از شاهدین محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السّلام است مدرکی برای او نیافتیم از اخبار بلکه ظاهر آیه جمع محلّی بالف و لام افاده عموم میکند.

[سوره آل عمران (3): آیه 54] ..... ص : 217

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (54)

و مکر کردند و خداوند جزاء مکر آنها را بآنها چشانید و بهترین جزاء دهنده است وَ مَکَرُوا ممکن است چنانچه مفسّرین گفتند مراد یهود است که حضرت عیسی را گرفتند و حبس کردند و خداوند شبیه عیسی علیه السّلام از خود آنها بآنها نمانید و او را بدار زدند و کشتند و عیسی را بآسمان برد، لکن این معنی خلاف ظاهر است زیرا مکر عبارت از این است که بحیله و تزویر و پلتیک و تقلّب در مقام اذیّت برآیند و یهود علنا دشمنی کردند و در مقام اذیّت عیسی برآمدند بلکه بعید نیست که مراد حواریّین باشند که اظهار ایمان کردند و اظهار متابعت و تسلیم و در موقع گرفتاری عیسی در چنگال یهود او را تنها گذاشتند و فرار کردند و این معنی بحسب عبارت و جملات آیه هم انسب است و اللَّه العالم.

ص: 215

و مکر با مؤمن بخصوص با رسول خدا یکی از صفات رذیله و از معاصی بسیار بزرگ و آیات و اخبار در مذمّت آن بسیار است و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(لیس منّا من ماکر مسلما) جامع السعادات صفحه 116

، و از امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(لو لا انّ المکر و الخدیعة فی النار لکنت امکر الناس)

جامع السعادات صفحه 116، و غیر اینها از اخبار.

و مکر و حیله و خدعه و نکری الفاظ مرادفه یا قریب المعنی است و از همین باب است تلبیس و غش و غدر که عبارت است از اصابه مکروه بغیر از مآخذ خفیه بعیده از ذهن و این یکی از اقسام نفاق است که ظاهر آن بر خلاف باطن باشد.

وَ مَکَرَ اللَّهُ مکر خداوند گفتند مراد جزای عقوبت مکر مکار است و ممکن است مراد این باشد که خداوند شخص مکار را عقوبت میفرماید بطوری که خیال میکند که باو تفضّل فرموده چنانچه مفاد بسیاری از آیات است مثل وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172 و مثل وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ اعراف آیه 181، و غیر اینها از آیات.

وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ نظر به اینکه گفتیم مکر خدا جزای عمل مکار است چه بمعنی اول باشد که مفسّرین گفتند چه بمعنی دوم که احتمال دادیم علی ایّ حال بمقتضای عدل است چنانچه در حقّ کفّار و فسّاق عقوبت میفرماید و ظلم نیست بلکه خود مکّار ظلم میکند هم بنفس خود که خود را در معرض عقوبت قرار میدهد مثل سایر عصات و هم بکسانی که با آنها مکر کرده و این مفاد بسیاری از آیات مثل وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ هود آیه 103، وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نحل آیه 119، وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ زخرف آیه 76، و غیر اینها از آیات.

ص: 216

[سوره آل عمران (3): آیه 55] ...... ص : 219

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

زمانی که فرمود خداوند خطاب بعیسی که بتحقیق میگیرم تو را و بالا میبرم بسوی خود و پاک میگردانم تو را از کسانی که کافر شدند و کسانی که تو را متابعت کنند قرار میدهم برتر از کسانی که کافر شدند تا روز قیامت پس از آن در قیامت بازگشت میکنید و من حکم میفرمایم در آنچه بودید در آن اختلاف مینمودید.

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ اذ یا متعلّق بجمله قبل است که وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ چنانچه مفسّرین گفتند یا متعلّق بفعل محذوف است مثل اذکر و یا بتقدیر (ذاک واقع) که عامل اسم فاعل باشد. توفی بمعنی اخذ بقوّة است از ماده وفی که بمعنی اداء است مثل وفاء دین و وفاء بعهد و نذر و امثال آنها مدیون موقعی که دین خود را اداء نمود میگویید (و فی بدینه) و دائن موقعی که دین را اخذ نمود میگویند (توفّی دینه) و از همین باب است آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مائده آیه 1، و آیه شریفه وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا بقره آیه 172، و غیر اینها از آیات بسیار.

و اطلاق بر موت هم بمناسبت قبض روح است اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 32. قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11، فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 29، و همین منشأ توهّم بعض مفسّرین شده که گفتند عیسی قبض روح شد و پس از چند ساعت زنده شد لکن مراد اخذ عیسی است بقوّة از چنگال یهود.

ص: 217

وَ رافِعُکَ إِلَیَّ رفع بمعنی بردن حضرت عیسی است بعالم بالا و تعبیر (بالیّ) یعنی در کنف الهی و در پناه پروردگار که از دسترس بشر خارج است نه آنچه نصاری توهّم کردند که رفت پهلوی خدا نشست العیاذ باللّه من الکفر.

وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مراد از الَّذِینَ کَفَرُوا کسانیست که بمسیح کافر شدند از یهود بنی اسرائیل، و مراد از تطهیر نجات و خلاصی از اذیّت و آزار آنها است و این خصیصه حضرت مسیح است زیرا انبیاء بنی اسرائیل کلا گرفتار اذیّت آنها بودند از موسی تا عیسی حتّی قبل از موسی بلکه پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنانچه مفاد بسیار از آیات است: امّا خود موسی فرمایش او است لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ صف آیه 5.

و امّا قبل از موسی نسبت بحضرت یوسف و اذیّتهای برادرانش بلکه غیر آنها چنانچه خداوند از قول مؤمن آل فرعون نقل میکند وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ مؤمن آیه 36.

و امّا هارون آیه شریفه وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی اعراف آیه 149.

و امّا بعد از موسی آیه شریفه وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ الی قوله تعالی فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ بقره آیه 81.

و امّا حضرت رسالت اذیّتهایی که بآن حضرت در خیبر و غیر آن نمودند بلکه تا کنون مسلمین گرفتار اذیّت آنها هستند فقط حضرت عیسی نجات پیدا کرد و از چنگال آنها رهایی جست.

وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مراد از جعل جعل تکوینی است که خداوند متابعین عیسی را تفوّق داده بر مخالفین آن و مراد تفوّق دنیا است بقرینه إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ و کلمه إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ بمعنی غایت نیست که در قیامت تفوّق نداشته باشند بلکه اشاره و کنایه از دوام است.

ص: 218

و مراد از کافرین یهود هستند که مخالفت با مسیح کردند و نسبتهای ناروا دادند و در مقام قتل او برآمدند.

و امّا مراد از متابعین بعضی گفتند نصاری هستند که از هر جهت بر یهود تفوق دارند هم از جهة عدّه و جمعیّت و هم از جهة سلطنت و ریاست و هم از جهة مکنت و سروت و هم از جهة قوّت و قدرت لکن اشکالی که هست اینست که نصاری و لو بحسب صورت نسبت بمسیح فوق العاده ارادت میورزند لکن در حقیقت کمال مخالفت را دارند زیرا مسیح را پسر خدا میدانند و یکی از اقانیم ثلاث میشمارند و مشرک بخدای مسیح هستند و این بزرگترین مخالف با مسیح است بعلاوه احکام و دستورات او را بکلّی کنار گذارده و از بین بردند و انجیل واقعی او را دور انداخته و اناجیل اربعه که مشتمل بر کفریّات و مزخرفات و تناقضات است باو نسبت دادند، و از این جهت بعضی گفتند که مراد از متابعین مسلمین هستند که ببرکت قرآن و فرمایشات نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت مسیح علیه السّلام را پیغمبر اولی العزم میدانند و معترف ببقاء او در عالم بالا و نزول او در موقع ظهور حضرت بقیّة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه و بقاء دین او و احکام او تا زمان بعثت پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و اوصیاء آن تا زمان حضرت رسالت هستند و تمام جهات تفوّق که نصاری بر یهود دارند مسلمین هم دارند.

و لکن ممکن است بلکه بعید نیست و شاید بتوان از ظاهر خود آیه هم استفاده کرد مراد اعمّ از نصاری و مسلمین باشد چه متابعت صوری مثل نصاری یا معنوی مثل مسلمین، زیرا آیه از زمان خود عیسی را تا قیامت شامل است و این معنی برای اثبات تفوّق بر یهود اقوی و اظهر است زیرا مجموع نصاری و مسلمین را در مقابل یهود اگر ملاحظه کنیم می فهمیم که چه اندازه تفوّق دارند.

(تنبیه) این آیه یکی از معجزات بزرگ قرآن و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است از جهت

ص: 219

خبر غیبی که تا دامنه قیامت را خبر میدهد با آن عظمتی که یهود داشتند.

ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ اشاره بروز قیامت است که عود ارواح است باجساد که مفاد إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است، و تعبیر (بالیّ) یعنی بازگشت در تحت حکم الهی و محکمه حساب و رسیدگی بکارها و جزاء هر یک باو داده میشود.

فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ حاکم در قیامت خدا است و بس تمام حیثیّات از تمام گرفته میشود.

فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ در امر عیسی علیه السّلام از متابعت و ایمان باو و مخالفت و کفر باو و ثواب و عقاب هر یک.

[سوره آل عمران (3): آیه 56] ...... ص : 222

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (56)

پس کسانی که بعیسی کافر شدند عذاب می کنم آنها را بعذاب سخت هم در دنیا و هم در آخرت واحدی نیست برای آنها که آنها را یاری کند و از عذاب نجات دهد عذاب شدید آنها در دنیا تسلّط طیطوس رومی بنا بر نقل یوسیفس یهودی در تاریخش که 37 سال پس از مسیح علیه السّلام بر یهود مسلّط شد و یک ملیون و هزار نفر آنها را بقتل رسانید و هفت هزار از آنها را باسیری برد و هر چه داشتند سوزانید یا بغارت برد، و همچنین در تمام ادوار الی زماننا هذا بلکه تا قیامت وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ الی یوم القیمة.

و امّا در آخرت عذاب آنها نه منحصر بکفر آنها باشد بلکه نسبتهایی که بمقام مقدّس انبیاء در کتب خود که نسبت بوحی میدهند از قضایای آدم و نوح و اسحق و یعقوب و داود و سلیمان و لوط علیهم السلام و غیر آنها بلکه نسبت بحضرت باری تعالی و ظلمها و اذیّتهایی که بانبیاء کردند بلکه طبق ضرورت اسلام که کفّار مکلّف بفروع هستند چنانچه مکلّف باصول میباشند عقوبت ترک کلّیّه واجبات و فعل کلیّه محرمات را هم دارند.

ص: 220

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ دفع توهّم آنها است که تصوّر می کنند که مثل حضرت موسی و هارون و سایر انبیاء خود آنها را شفاعت کنند بلکه آنها خصم اینها هستند برای تغییر دادن دین آنها و اذیّتهایی که بآنها روا داشتند.

[سوره آل عمران (3): آیه 57] ..... ص : 223

وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (57)

و امّا کسانی که ایمان بمسیح آوردند و بر طبق دستورات او عمل کردند و معصیت و مخالفت او را ننمودند خداوند اجر مستوفی بآنها عطا میفرماید که هیچ عمل آنها از بین نمیرود و خداوند ظالمین را دوست نمیدارد.

در برهان از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از جمیل بن صالح از حمران بن اعین از حضرت باقر علیه السّلام حدیث مفصّلی نقل کرده که یک جمله او اینست که فرمود: عیسی در آن شب آخری که فردای آن بآسمان رفت بحواریّین فرمود امّا انّکم ستفترقون بعدی علی ثلاث فرق فرقتین مفتریین «مفتریتین خ ل» علی اللَّه فی النار و فرقة تتبع شمعون صادقة علی اللَّه فی الجنّة.

از این حدیث استفاده میشود که فقط مؤمن صالح از مسیح متابعین شمعون الصفا بودند که جمله اول آیه اشاره بآنها است و جمله وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ اشاره بآن دو فرقه دیگر است که در آتش هستند و معنی عدم محبّت خدا اینست که معامله با آنها نمی کند معامله محبّ و الّا محبّت و عداوت در ساحت قدس ربوبی نیست و محل عوارض واقع نمیشود.

ص: 221

[سوره آل عمران (3): آیه 58] ..... ص : 224

ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ (58)

اینست آنچه تلاوت کردیم و نازل فرمودیم بر تو از آیات قرآنیّه و ذکر محکم ذلک اشاره باینست که درباره مریم و عیسی و زکریّا و یحیی نازل شده که بیان آنها شد.

نَتْلُوهُ عَلَیْکَ تلاوت همان وحی است که توسط جبرئیل بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میشد و قرائت مینمود.

مِنَ الْآیاتِ بیان ذلک است و ذلک مبتداء و خبرش نَتْلُوهُ عَلَیْکَ و الف و لام آیات از برای عهد ذکری است که قبلا ذکر فرموده.

وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ یکی از اسامی قرآن مجید است، و اطلاق ذکر برای یاد آوریست، و الحکیم صفت و الذکر است، و اطلاق حکیم بر قرآن بواسطه اینست که مطابق با واقع و موافق با حکمت و مصلحت و دلیل محکم بر نبوّت و رسالت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حجّة بر خصم است و اعظم معجزات آن حضرت است.

[سوره آل عمران (3): آیه 59] ..... ص : 224

إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (59)

محقّقا مثل عیسی در دستگاه قدرت خداوند مثل مثل آدم است که از خاک خلق فرمود پس از آن امر تکوینی کرد که موجود شو پس موجود شد.

إِنَّ مَثَلَ عِیسی مثل در قرآن مجید بر معانی اطلاق شده: 1- بمعنی صفة مثل قوله تعالی إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا سوره یونس آیه 25، و قوله تعالی مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ فتح آیه 29، و قوله تعالی مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ رعد آیه 35، الی غیر ذلک.

ص: 222

2- بمعنی ذات الشی ء مثل قوله تعالی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ شوری آیه 9، یعنی (کذاته شیئی).

3- بمعنی التشبیه بین دو چیز در جهتی از جهات مثل قوله تعالی کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً بقره آیه 16، و در این آیه ممکن است بمعنی اول باشد یعنی صفة عیسی مثل صفة آدم است، و ممکن است بمعنی سوم باشد یعنی عیسی علیه السّلام شبیه بآدم علیه السّلام است.

عِنْدَ اللَّهِ یعنی در دستگاه خلقت و تکوین و قدرت یعنی همین نحوی که خدا قدرت دارد آدم را بدون پدر و مادر خلق و ایجاد فرماید قدرت دارد عیسی را بدون پدر خلق کند.

کمثل آدم بعضی توهّم کردند که کاف در کمثل زائد است چنانچه این توهّم را در لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ هم کرده اند و نظائر اینها لکن این توهم فاسد است و حرف زائد در قرآن نیست و معنی این است که صفة عیسی در امر خلقت مثل صفة آدم است، یا قدرت حق در خلقت عیسی مثل قدرت او است در خلقت آدم، و این جمله برای رفع توهم نصاری است که چگونه میشود عیسی پدر نداشته باشد پس پدرش خدا است. و همین تعجب را یهود در حق آدم نمودند و آدم را پسر خدا دانستند چنانچه در تورات آنها است و از این جهت گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21.

خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ یعنی ماده اصلی آدم از خاک بوده و لو مرکب از عناصر زیادی است چنانچه ماده اصلی جنّ از آتش است.

ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ امر کن امر تکوینی است یعنی ایجاد باین معنی که همین که مشیت تعلق گرفت بایجاد فیکون موجود میشود، و بعبارت دیگر فعل بمعنی اسم مصدری اثر فعل بمعنی مصدری است چنانچه قبلا تذکر دادیم که

ص: 223

افعال الهی احتیاج بمقدمات ندارد همین که مصلحت در ایجاد شیئی باشد ایجاد میفرماید و بایجاد او موجود میشود و همین است معنی آیه شریفه إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ آل عمران آیه 47.

[سوره آل عمران (3): آیه 60] ...... ص : 226

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (60)

حق از پروردگار تو است پس نباش از مرددین.

حق بمعنی ثابت غیر قابل زوال است و از این جهت یکی از اسامی الهی است اشاره بمقام واجب الوجودی است و لفظ حقیقة هم از همین معنی است و مطالبی که مطابق با واقع است اطلاق حق بر او میشود مقابل باطل که بر خلاف واقع است، و الف و لام الحق از برای جنس است و مفاد این جمله اینست که آنچه از جانب خدا است مطابق با واقع است در مقابل آنچه از غیر او است باطل و بر خلاف واقع است فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ در مجمع و جماعتی از مفسرین نظر بمقام مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این خطاب را متوجه بآن حضرت ندانسته اند و لذا تعبیر کرده اند بایها السامع لکن خلاف ظاهر آیه است و مفاد فلا تکن اینست که جای شک و تردید نیست، و جمله اول بمنزله علت است یعنی چون آنچه از پروردگار است حق است و جای شک و تردید نیست.

و این نحوه خطابات در قرآن بسیار است مثل لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ زمر آیه 65، و مثل وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ الی قوله تعالی فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ انعام آیه 52، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا انعام آیه 151، و امثال اینها تماما از باب (ایاک اعنی و اسمعی یا جارة) و منافی با مقام

ص: 224

نبوّت نیست و دلالت بر این ندارد که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جزو ممترین بوده و او را خدا نهی فرموده بلکه جمیع مناهی شرعیه و نواهی الهیه عام است و شامل نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و معصومین هم میشود و آنها از جهت مقام عصمت محال است مرتکب شوند.

الممترین از ماده مراء است و اغلب بمعنی جدال و خصومة است. در سفینه از مجمع (المراء و الجدال و الخصومة متقاربة المعنی) لکن مراء در مطالب علمیه است که غرض اظهار فضل باشد و جدال در همان مطالب علمیه است که غرض تعجیز طرف باشد، و خصومة در امور دنیویه است و تماما از معاصیست و از اخلاق رذیله از امیر المؤمنین علیه السّلام مروی است فرمود

(ایاکم و المراء و الخصومة فانهما یمرضان القلوب علی الاخوان و ینبت علیهما النفاق) سفینه مجلد دوم ص 523.

و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(ثلاث من لقی اللَّه عزّ و جلّ بهنّ دخل الجنة من ایّ باب شاء من حسن خلقه و خشی اللَّه فی المغیب و المحضر و ترک المراء و ان کان محقّا)

سفینه مجلد دوم ص 532، لکن اگر برای اظهار حق و ابطال باطل باشد ممدوح است در قرآن است وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ نحل آیه 126.

و گاهی بمعنی شک استعمال شده مثل فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ هود آیه 20، و مثل فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری النجم آیه 56، و آیه شریفه باین معنی است.

[سوره آل عمران (3): آیه 61] ...... ص : 227
اشاره

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (61)

پس کسانی که با تو محاجه و مخاصمه میکنند در امر عیسی علیه السّلام بعد از

ص: 225

آنی که آمد تو را علم بحقیقة امر او ببیانات آیات متقدمه و از تو قبول نکردند پس بگو بیائید تا دعوت کنیم پسران ما را و پسران شما را و زنهای ما و زنهای شما و کسانی که بمنزله نفس ما و نفس شما باشند پس مباهله میکنیم در حق یک دیگر و قرار میدهیم لعنة خدا را بر دروغ گویان.

کلام در این آیه در چند مقام وارد میشود:

(مقام اول) ...... ص : 228

در شأن نزول این آیه و مقدّمه متذکر میشویم که این آیه در مورد قضیّه شخصیه لسان عموم ندارد که بتوان گفت مورد مخصص نیست چنانچه در اغلب آیات گفته ئیم بلکه تعدّی از مورد معنی ندارد و مسلم تمام مفسرین و مفاد اخبار متواتره بین الفریقین در قضیه نصارای نجران است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنها را دعوت فرمود بدین اسلام یا اداء جزیه یا جنگ و آنها یک عدّه از بزرگان خود را فرستادند مدینه برای کشف حقانیت اسلام و میان آنها سه نفر از کشیشان بزرگ آنها بودند بنام عاقب و اهتم و سیّد و پس از مذاکرات با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بیانات آن سرور و اقامه معجزات بر حسب دستور این آیه حضرت آنها را دعوت بمباهله نمود و از برای مباهله با آنها فقط انتخاب فرمود علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام را و آنها چون در باطن حقانیت آن حضرت را درک کردند از مباهله ترسیدند و خواهش ترک آن را کردند و قبول جزیه نمودند.

و در غایة المراد 19 حدیث از طرق عامه و 15 حدیث از طرق خاصه مفصلا نقل فرموده در باب سوم و چهارم از صد باب از اخبار که در فضائل امیر المؤمنین و سایر اهل بیت علیهم السلام رسیده صفحه 300- 306، و این مباهله بنا بر بعض اخبار در روز 24 یا 25 ذیقعده واقع شده.

ص: 226

(مقام دوم) ...... ص : 229

کلمه أَبْنائِنا راجع بحضرت حسن و حسین علیهما السلام است زیرا امیر المؤمنین علیه السّلام و صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها جزو أَبْنائِنا نیستند و این آیه کمال صراحت را دارد که فرزند دختری هم فرزند است بر ردّ مخالفین که گفتند بنونا بنو ابنائنا و بنو بناتنا بنو ابناء الرجال الأباعدی.

و غیر از این آیه در قرآن آیات دیگری هم هست که ائمّه علیهم السلام بآنها استشهاد فرموده مثل آیه شریفه وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ انعام آیه 84 و 85، و آیه شریفه حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ الی قوله تعالی وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ نساء آیه 27، و مسلما حلائل حسنین بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حرام بوده باتفاق فریقین.

و از این آیه استفاده میشود که مقام این دو بزرگوار در پیشگاه احدیت بسیار مقام شامخی است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم انتخاب فرمود برای مباهله با اینکه بر حسب ظاهر طفل نابالغ بودند چنانچه قبلا متذکر شدیم که امر انبیاء و ائمه علیهم السّلام با سایر ناس فرق دارد و بسا در حال طفولیت بمقام شامخ امامت و نبوت نائل میشوند مثل حضرت سلیمان علیه السّلام و یحیی علیه السّلام و عیسی علیه السّلام و حضرت جواد علیه السّلام و حضرت هادی علیه السّلام و حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه.

(مقام سوم) ...... ص : 229

کلمه نسائنا که مختص است بصدیقه طاهره سلام اللَّه علیها و دلیل واضح است بر اینکه مقام او در جمیع زنها مقام بلندی است و اگر بهتر از او بود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم او را انتخاب میفرمود بلکه اگر عدیل او هم یافت میشد او را هم همراه میبرد چنانچه حضرت حسن علیه السّلام و حضرت حسین علیه السّلام عدیل یکدیگر بودند هر دو

ص: 227

را برد برای مباهله، بلکه استفاده میشود که صدیقه طاهره علیه السّلام عدیل مقام نبوت و ولایت و امامت و عصمت بوده که در صف نبوت حضرت رسالت و سه نفر امام بزرگوار قرار گرفته و تمام شئون نبوت و امامت را دارا بوده جز عنوان نبوت و امامت زیرا رجولیت شرط نبی و امام است چنان که مریم علیه السّلام با اینکه دارای عصمت بود و ملائکه بر او نازل میشدند و مورد وحی الهی واقع شد نبی نبود فقط از جهت انوثیت و این استفاده از این آیه است و قطع نظر از آیاتی که در شئون فاطمه علیها السّلام و از اخباری که در فضائل او داریم و در مقام خود مبین شده.

(مقام چهارم) ..... ص : 230

کلمه انفسنا است مسلما مراد خود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیست چون او داعی است یعنی دعوت کننده و البته باید مدعوّ (دعوت شده) غیر او باشد و مسلما آن غیر از ابناء و نساء نیست زیرا در مقابل آنها ذکر شده باید از رجال باشد آنهم هر رجلی نمیشود باید مساس با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داشته باشد که صدق انفسنا بکند و مساس با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم مراتبی دارد، یک مرتبه ادنی مسلم و مؤمن باشد سپس از قریش و هکذا از بنی هاشم و هکذا تا برسد بمرتبه اعلا که در جمیع شئونات از اخلاق و اعمال و مراتب ایمان و عصمت و علم و فضیلت و سائر شئون نبوی شبیه به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد حتی اگر بضرورت دین و نصّ آیات و تواتر اخبار ثابت نشده بود که مقام نبوت و رسالت اختصاص بخود آن حضرت دارد و غیر او نبیّ و رسول تا قیامت نیست میگفتیم که باید دارای این مقام هم باشد، و بالجمله غیر از مرتبه علیا سائر مراتب اطلاق انفسنا بر آنها میشود لکن من جهة و اما از سائر جهات غیرنا بر او صادق است.

و مقتضای اطلاق انفسنا دلالت دارد بر اینکه من جمیع الجهات مشابه باشد جز جهتی که ممکن نیست مماثل او پیدا شود مثل نبوت و رسالت.

ص: 228

و اختصاص دادن رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام دلالت دارد بر اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام در جمیع شئون مشابه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم است حتی در ولایت و امارت و امامت جز آنکه بضرورت دین خلافش معلوم باشد و از همین جهت است حدیث معروف در مباحثه مأمون ملعون با حضرت رضا علیه السّلام که گفت بآن حضرت

(ما الدلیل علی خلافة جدّک)

حضرت فرمود

(آیة انفسنا)

ایراد کرد

(لو لا ابنائنا)

حضرت جواب فرمود

(لو لا نسائنا).

توضیح الکلام اینکه کلمه انفسنا چنانچه بیان شد دلالت آن تمام است و همین مراد حضرت است، و اما ایراد مأمون اینست که بقرینه ابنائنا مراد از انفسنا بزرگان و رجال است نه این معنی، حضرت جواب فرمود اگر کلمه نسائنا که دلالت میکند بر نسایی که انتساب تام بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داشته باشند و فقط صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها بوده، مراد از انفسنا هم رجالی که انتساب تام بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داشته و فقط علی علیه السّلام را بر این اختیار فرمود معلوم میشود احدی از رجال لیاقت نداشته، چنانچه احدی از نساء حتی زوجات نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لیاقت نداشته.

(مقام پنجم) ...... ص : 231

در موضوع مباهله است. اما وقت مباهله ما بین الطلوعین است چنانچه ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود

الساعة التی تباهل فیها ما بین طلوع الفجر و طلوع الشمس

سفینه مجلد اول صفحه 111.

و اما طریق و کیفیت مباهله اینست که سه روز روزه بگیرد و غسل کند و دست خود را در دست طرف مشبّک کند که انگشتها در یکدیگر باشد و سپس دعای مباهله بخواند چنانچه ابی مسروق از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده گفت

قلت انّا نکلم الناس فنحتج علیهم بقول اللَّه عز و جل اطیعوا اللَّه و رسوله و اولی الامر منکم

ص: 229

فیقولون نزلت فی امراء الرّآیا فنحتج علیهم بقول اللَّه تعالی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ الایه فیقولون نزلت فی المؤمنین فنحتج علیهم بقول اللَّه تعالی قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فیقولون نزلت فی المسلمین قال فلم ادع شیئا مما حضرنی ذکره من هذا و شبهه الا ذکرته له فقال علیه السّلام لی اذا کان ذلک فادعهم الی المباهلة قلت و کیف اصنع فقال اصلح نفسک ثلاثا و اظنّة قال صم و اغتسل و ابرز انت و هو الی الجبان (الصحراء) فشبک اصابعک من یدک الیمنی فی اصابعه و ابدء لنفسک فقل اللهم ربّ السموات السبع و ربّ الارضین السبع عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم ان کان ابو سروق جحد حقا و ادعی باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء ای عذابا و نارا من السماء او عذابا الیما ثم ردّ الدعوة علیه فقل و ان کان فلان جحد حقا و ادعی باطلا فانزل علیه حسبانا من السماء او عذابا الیما ثم قال علیه السّلام لی و انّک لا تلبث ان تری ذلک فیه فو اللَّه ما وجدت خلقا یجیبنی علیه سفینه مجلد اول صفحه 111.

چند امر از این حدیث شریف استفاده میشود: یکی آنکه مورد مباهله موقعی است که خصم لجاج کند و از هیچ راهی قانع نشود و مکابره کند و این نکته از این کلمه استفاده میشود که فرمود اذا کان ذلک فادعهم که تفریع فرمود دعوت مباهله را بانکار خصم و لجاج او.

دیگر آنکه در مباهله باید ابتداء در نفرین بخود و سپس بطرف.

دیگر آنکه بمباهله امر خاتمه پیدا میکند و بر طرف عذاب نازل میگردد چنانچه از ذیل حدیث استفاده میشود.

(مقام ششم) ...... ص : 232

در شرح الفاظ آیه فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مراد محاجه همان مکابره و لجاج است بعد از اقامه دلیل که مفاد ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ

ص: 230

است و اشاره به اینکه نصارای نجران مکابره و لجاج مینمودند.

فَقُلْ تَعالَوْا خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که آنها را دعوت نما تعالوا جمع تعال بمعنی پیش آمدن است یعنی بیائید.

نَدْعُ أَبْناءَنا یعنی طرفین ما دعوت میکنیم پسران خود را وَ أَبْناءَکُمْ شما هم دعوت کنید پسران خود را و کلمه ندع متکلم مع الغیر یعنی ما و شما وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ زنهای ما و زنهای شما، و از مناسبت حکم و موضوع و تعیین مورد استفاده میشود که مراد عزیزترین ابناء و عزیزترین نساء است.

وَ أَنْفُسَنا شرحش گذشت و انفسکم هر کس که بمنزله جان شما است که علاقه باو بیشتر داشته باشید.

ثُمَّ نَبْتَهِلْ پس از اجتماع طرفین مباهله میکنیم فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ مراد از لعنة نه مجرد دوری از رحمت است بلکه نزول عذاب است که حق ظاهر شود و باطل از بین برود.

[سوره آل عمران (3): آیه 62] ...... ص : 233

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (62)

بتحقیق آنچه از قضایای عیسی و غیر آن نازل فرمودیم اخبار و احادیث مطابق با واقع و حقیقت است و احدی مقام الوهیّت ندارد جز ذات مقدّس اللَّه و محققا خداوند هر آینه او غالب و دانای بجمیع حکم و حکمفرما است.

انّ هذا اشاره بآیات قبل است که در مورد زکریّا و یحیی و مادر مریم و مریم و عیسی علیهم السلام نازل فرمود.

لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ قصص جمع قصّه است و قصه نقل و حکایت پیشینیان است و آن سه قسم است: یک قسمت رومان مانند است مثل قصه رستم و حسین گرد

ص: 231

و لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد و داستانهای الف لیل و فردوسی و امثال آنها که میتوان گفت یک صدم آنها واقعیة ندارد بلکه بسیاری قطع بخلاف آن داریم مثل حکایات توریة و انجیل و کتب منسوبه بوحی از عهد قدیم و جدید نسبت بکفریات و نسبتهای ناروا بمقام قدس انبیاء علیهم السّلام.

دوم حکایات مأخوذه از کتب تواریخ که دلیل بر صدق و کذب آن نداریم و محتمل الامرین است.

سوم قضایای مأخوذه از وحی و اخبار معصومین علیهم السلام که قطع بصدق آن داریم و احتمال خلاف در آنها نمیرود و قصص قرآنی از این باب است و معنی الحقّ همین است.

وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ اشاره بادیان باطله است که الوهیت را نسبت بغیر اللَّه هم دادند مثل مجوس که قائل بیزدان و اهرمن شدند، و یهود که گفتند خدا اله موسی و موسی اله هارون و هارون اله فرعون، و نصاری که قائل باقانیم ثلاث شدند و غیر اینها از مذاهب باطله حتی کسانی که قائل بالوهیت امیر المؤمنین علیه السّلام شدند فقط توحید در الوهیت مختص بمسلمین و دین حقّه اسلام است.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تفسیر ابن جمله مکررا بیان شده و در این مقام تهدید منکرین توحید است که خداوند غالب و مقتدر است و بر عذاب آنها بمقتضای حکمت حکم فرما است.

[سوره آل عمران (3): آیه 63] ..... ص : 234

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (63)

پس اگر اعراض از حق نمودند پس خداوند عالم است بکردار و احوال اهل فساد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا تولّی بمعنی تلو شیئی است لشی ء آخر، و اگر متعدّی بعن

ص: 232

باشد می گویی تولی عنه یعنی أَعْرَضَ عَنْهُ اعراض روبر گردانیدن است، و اگر بالی باشد بمعنی اقبال و توجه باو است، و مراد در مقام اعراض از فرمایشات قرآن و نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و کنایه از عدم قبول است.

فَإِنَّ اللَّهَ محققا خداوند عالم بسرّ و علن، ظهر و بطن، روح و بدن عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ افساد مقابل اصلاح است چنانچه قبیح مقابل حسن است و تفسیر آن در آیه شریفه در اوائل سوره بقره وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ الایه گذشت در مجلد اول صفحه 381- 385.

[سوره آل عمران (3): آیه 64] ..... ص :235

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)

بگو ای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دعوت فرما اهل کتاب را که بیائید همگی اتفاق کنیم بکلمه عادلانه که بین ما و شما است و آن کلمه اینست که عبادت نکنیم مگر ذات مقدّس ربوبی اللَّه را و هیچ شریکی برای او قرار ندهیم و بعضی بعضی را نگیریم بربوبیة غیر از اللَّه پس اگر قبول نکردند و اعراض نمودند شما (یعنی پیغمبر و مسلمین) بگوئید که شما (اهل کتاب) شاهد باشید که ما تسلیم اوامر الهی هستیم و جز او را عبادت نمیکنیم.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ اهل کتاب اگر چه اعمّ است لکن بمناسبت آیات سابقه و مضامین همین آیه خطاب بنصاری است لکن مورد مخصص نیست و حکم عام است

ص: 233

حتی غیر اهل کتاب از کفار و مشرکین و تمام اهل عالم محکوم باین حکم هستند.

تعالوا بشتابید و اقبال کنید و متفق شوید.

الی کلمة اطلاق کلمه بر جمله و جملات هم میشود و مراد اینجا مطلب و معنی از حیث عقیده و عمل و اقرار و اعتراف است.

سواء مصدر است بمعنی مفعولی یعنی مستویة خالی از افراط و تفریط عادلانه باشد، نه مثل نصاری که مسیح و روح القدس و خدا هر سه را عبادت میکنند و می پرستند که در طرف افراط افتادند، و نه مثل مشرکین که عبادت خدا را ترک گفته چنانچه یهود در ادوار متمادیه ترک عباد خدا را کردند چنانچه در کتب عهد قدیم تصریحاتی باین معنی دارد.

در سفر داوران باب دوم از جمله اول تا نهم شرک آنها را بیان میکند که یک جمله او اینست که «یهوه خدای پدران خود را که ایشان را از زمین مصر بیرون آورده بود ترک کردند» و در باب سوم جمله هفتم و هشتم میگوید «و یهوه خدای خود را فراموش نمودند» و در باب دهم جمله ششم و هفتم میگوید «و یهوه را ترک کرده عبادت نکردند» و تفصیل اینها را ما در مجلد اول کلم الطیب از صفحه 261 تا 271 متذکر شده ایم مراجعه شود و اینها در طرف تفریط افتادند.

بیننا مسلمین و بینکم اهل کتاب، و آن کلمه عادلانه اینست که:

أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ اشاره بشرک در عبادت است که مفاد مطابقی کلمه لا اله الا اللَّه است وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً اشاره بشرک افعالی است و لذا تعبیر بشیئی فرموده که شامل ذوی العقول و غیر آنها شود یعنی مؤثّر و موجد و خالق را جز خدا ندانیم نه عیسی و نه ملائکه و نه کواکب و نه شیئی آخر.

وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ تمام افراد بشر از آدم الی یوم القیمة از انبیاء و اولیاء و غیر آنها مربوب و مخلوق خداوند هستند و این آیه و اشاره

ص: 234

بآیه شریفه است اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ سوره توبه آیه 31.

فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر قبول نکردند و زیر بار نرفتند و دست از شرک نکشیدند و اقرار بتوحید نکردند فقولوا شما مسلمانان که مقرّ بتوحید هستید بگوئید بمنکرین اشْهَدُوا که گواه باشید بِأَنَّا مُسْلِمُونَ به اینکه ما بآنچه خدا امر فرموده و انبیاء علیه السّلام بیان نموده اند اقرار و اعتراف داریم و تسلیم هستیم، و این جمله دلالت بر آخرین جواب است از مخالف زیرا موقعی که خصم هر چه دلیل و برهان بر او بیان کنی و هدایت و ارشاد و موعظه نمایی دست از عناد و لجاج برنمیدارد طرف میگوید پس شاهد باش که من بر حق و حقیقة ثابت و لجاج و عناد تو در من هیچ تأثیری ندارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 65]..... ص : 237

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65)

ای اهل کتاب برای چه محاجّه میکنید در مورد ابراهیم (که یهود گفتند یهودی بوده و نصاری گفتند نصرانی بوده) و حال آنکه توریة (که مبدء دین یهود است) و انجیل (که محدث دین نصاری است) بعد از ابراهیم نازل شده آیا تعقّل نمیکنید (که در زمان ابراهیم نه موسی و نه عیسی و نه شریعه آنها وجود داشته).

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ محاجّه باب مفاعله طرفین است یعنی هر کدام اقامه حجت بر دیگری میکنند و این اشاره باینست که یهود مدّعی بودند که ابراهیم از ماست و متدین بدین ماست و نصاری میگفتند از ماست و متدین

ص: 235

بدین ماست با اینکه این دو دعوی بی دلیل و مجرّد ادّعاء است و از روی بی علمی است چنانچه بیانش میآید بعلاوه دلیل بر بطلان هر دو دعوی داریم چنانچه میفرماید وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ توریة بر حضرت موسی و انجیل بر عیسی و این دو پیغمبر زمانشان بسیار متأخر از زمان ابراهیم بوده و مشرع دین یهود موسی علیه السّلام و دین نصاری عیسی علیه السّلام بوده پس در زمان ابراهیم نه دین یهود و نه دین نصاری بوده و این یک دلیل واضح روشنی است که هر عاقلی درک میکند، لذا میفرماید أَ فَلا تَعْقِلُونَ کسی که دعوی داشته باشد که بر تمام عقلاء فسادش ظاهر باشد از روی بی خردیست.

[سوره آل عمران (3): آیه 66] ..... ص : 238

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66)

آگاه باشید شما یهود و نصاری که جای محاجّه در اموریست که انسان علم داشته باشد پس چرا محاجّه میکنید در چیزی که علم شما بر او نیست و خداوند میداند و شما نمیدانید.

ها أَنْتُمْ ها حرف تنبیه است مثل هذا و تنبیه نسبت بغافل است و یهود و نصاری غافل از این هستند که دین ابراهیم و طریقه و مشی او چه بوده.

هؤلاء اشاره بیهود و نصاری است که مخاطب بکلمه انتم هستند و عطف بیان است برای انتم و انتم مبتدا است و خبرش جمله حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ است مثل اینکه بگوئید از توریة و انجیل ما استفاده میکنیم که حضرت ابراهیم پیغمبر اولی العزم و با شرافت بوده و دین و شریعتش تا زمان نزول توریة در

ص: 236

بنی اسرائیل باقی بوده و انبیاء بعد از او تا زمان موسی همه متدین بدین او و تابع شریعة او بودند مثل اسحق و یعقوب و یوسف و غیر آنها.

فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ که مدّعی شوید که شریعة یهود را داشته یا شریعة نصاری را یا شریعتش چه بوده و طریقه و مشی او چه نحوه است وَ اللَّهُ یَعْلَمُ چون خودش انبیاء را ارسال فرموده و دستورات بآنها داده و بر اعمال و افعال آنها آگاه است وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ چنانچه ذکر شد.

[سوره آل عمران (3): آیه 67] ..... ص : 239

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (67)

نبود ابراهیم یهودی و نه نصرانی و لیکن بود حنیف و مسلم و نبود از مشرکین ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا طائفه یهود خود را مسمی باین اسم کردند بواسطه انتساب بیهودا فرزند حضرت یعقوب و دینی که فعلا در دست آنها است دین باطل مزخرف است و حضرت موسی علیه السّلام و انبیاء بعد از او از این دین بیزار و بری هستند چه رسد بحضرت ابراهیم علیه السّلام.

وَ لا نَصْرانِیًّا طائفه نصاری مسمّای باین اسم شدند بدعوی اینکه حضرت مسیح را یاری کردند با اینکه این دعوی کذب محض است چنانچه قبلا ذکر شد و دین نصرانیت هم یک جمله کفریاتیست که حضرت مسیح از او بیزار و بری است و ساحت قدس انبیاء علیه السّلام کلّا از این مزخرفاتی که در تورات رائج و اناجیل اربعه بلکه جمیع کتب عهد قدیم و جدید است منزّه و مبرّی است.

وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً توضیح کلام اینکه دین عبارت از یک مجموعه ای است از عقائد و اخلاق و وظائف عبادی و معاملات و احکام میراث و حدود و نحو اینها

ص: 237

و از زمان حضرت آدم علیه السّلام تا روز قیامت عقائد و اخلاق و بسیاری از فروع مثل نماز و روزه و زکاة و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد و هدایت و بسیاری از محرّمات مثل شراب، قمار، زنا، لواط و امثال آنها و بسیاری از معاملات و معاشرات مثل بیع، صلح، نکاح، ارث، حدود، دیات و امثال اینها یکی است و تمام انبیاء مأمور بدعوت بیک دین بودند و فقط انبیاء اولوا العزم بمقتضیات حالات ناس و وقت و زمان مأمور بودند بتغییر بعضی از خصوصیات و نسخ ما سبق و جعل ما لحق، و همین نحوی که ما معتقدیم بجمیع انبیاء و اوصیاء آنها آنها هم معتقد بهمین بودند، و همین نحوی که نبیّ لاحق تصدیق سابقین را میفرماید سابقین هم تصدیق لاحقین و بشارت بآمدن آنها را داشتند و دادند، و این دین واحد نامش اسلام است بمناسبت تسلیم جمیع دستورات الهیّه، و این بیان از مجموعه آیات شریفه قرآن استفاده میشود و هر جا بمناسبت آن ذکر شده و در مطاوی آیات سابقه متذکر شده ایم إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 79، عموم دارد و سر تا سر دنیا را میگیرد از اول دنیا تا آخر آن.

و از این بیان دفع اشکالی که بعضی توهّم کردند که دین اسلام هم بعد از ابراهیم بوده بخوبی واضح میشود، و معنای حنیف هم بمعنی سهولت و خالی از افراط و تفریط و صراط مستقیم است.

وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ممکن است تعریض بر یهود و نصاری باشد که آنها مشرکند و ممکن است دفع توهّم مشرکین باشد که آنها هم ابراهیم علیه السّلام را بر طریقه خود میدانستند، و اللَّه العالم،

ص: 238

[سوره آل عمران (3): آیه 68] ..... ص : 241
اشاره

إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ (68)

محققا سزاوارترین مردم بابراهیم کسانی هستند که او را متابعت نمودند و این پیغمبر و کسانی که ایمان آوردند و خداوند ولیّ مؤمنین است إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ کلمه اولی از ولیّ مأخوذ است از ماده ولایه و ولایة اگر بفتح باشد بمعنی نصرت و اگر بکسر باشد بمعنی امارة و ریاست است و تحقیق کلام چنانچه مکررا تذکر داده ایم که الفاظ موضوع از برای معانی عامه است و ولایة نوع اختصاص شخص است بشخص چنانچه سیّد مولای عبد است و عبد مولای سید اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا بقره آیه 258، و المؤمنون اولیاء اللَّه پدر و جدّ پدری و قیم و حاکم ولیّ صغار و مجانین، حاکم ولیّ غائب و ممتنع، پیغمبر ولیّ امت، امام ولیّ رعیت. هر چه بمناسبت خود مثلا خداوند ولایة کلیه مطلقه ذاتیه دارد بر جمیع مخلوقات خود که هر نوع تصرفی بفرماید و اطاعت او بر جمیع لازم و حتم است، پیغمبر و امام ولایة کلیه مطلقه بجعل الهی بر جمیع افراد امت و رعیت دارند إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة مائده آیه 60، حاکم ولایة جزئیه مقیده بجعل امام دارد و هکذا پدر و جد و قیّم. و مراد در این آیه متابعت از ابراهیم علیه السّلام است در دستورات و احکام دینی.

لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ مراد امت حضرت ابراهیم در متابعت دین و شریعة او و واضح است که هر پیغمبری اولی است بر امت حتی از نفس آنها النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6.

وَ هذَا النَّبِیُّ زیرا پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسیار از احکام و سنن ابراهیم علیه السّلام

ص: 239

را در شریعة اسلام جاری نمود حتی امر الهی رسید ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً نحل آیه 124.

(تنبیه) ..... ص : 242

اگر کسی اشکال کند که مقتضای این آیه افضلیت ابراهیم علیه السّلام است بر حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیرا متبوع افضل از تابع است.

جواب اینکه اینجا نه بعنوان تبعیت است بلکه احکام ابراهیم چون حنیف بود در اسلام جاری شد کما اینکه کلمه حنیفا خود شاهد این مطلب است و بسیار مطالب حقه است که عقلاء عالم و دانشمندان بزرگ از کوچکتران اخذ میکنند چون حق است و درست است.

وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ بجمیع انحاء ولایت هم صاحب اختیار، هم اولی بتصرف هم نگهبان، هم ناصر و هم دوست و بعبارت جامع مؤمنین مورد عنایات پروردگار هستند

[سوره آل عمران (3): آیه 69] ..... ص : 242

وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (69)

آرزو دارند جماعتی از اهل کتاب که بتوانند شما مؤمنین را گمراه کنند و حال آنکه گمراه نمیکنند مگر خود را و درک نمیکنند که شما را نمیتوانند گمراه نمایند.

ودّت از ماده (وداد) است، و داد بمعنی محبت است و از این جهة خداوند را ودود میگویند هم بمعنی فاعلی چون بندگان صالح خود را دوست میدارد یعنی معامله میکند با آنها معامله دوست، و هم بمعنی مفعولی که بندگان او را

ص: 240

دوست میدارند و مودت و محبت اهل البیت اجر رسالت پیغمبر است قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22، لکن در مقام بقرینه کلمه لو امتناعیه بمعنی تمنّی و آرزو است چنان که می گویی وددت لو انک تفعل کذا یعنی تمنّیت.

طائفة بمعنی جماعت من تبعیضیه است یعنی تمام اهل کتاب این آمال و آرزو را ندارند بلکه بعض از آنها.

اهل الکتاب بعضی گفتند مراد خصوص یهود است و بعضی گفتند یهود و نصاری است و در آیه تعیین نفرموده لکن خارجا چون یهود معتقد هستند که بهشت مختص ببنی اسرائیل است و غیر بنی اسرائیل داخل نخواهد شد در مقام تبلیغ و دعوت نیستند فقط نصاری هستند که بوسائل عدیده و طرق مختلفه تبلیغ دین مسیح میکنند و در این راه پولهای زیادی مصرف میکنند.

لَوْ یُضِلُّونَکُمْ ضلالت گمراهی است که راه مستقیم را نداند و در طریق حیران بماند و غرض اینها و مقصد و منظور و آمال و آرزوی آنها این بود که مؤمنین از ایمان خارج شوند و دست از اسلام بکشند و از اطراف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متفرق شوند سوای اینکه در دین آنها وارد شوند یا نشوند.

وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ نظر به اینکه دین مقدّس اسلام بالاخص در زمان نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که بالعیان مشاهده معجزات و اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و احکام اسلامی را میکردند مؤمنین ممکن نبود دست از اسلام بکشند و بکفریات و مزخرفات توریة و انجیل بگروند، و اگر مشاهده میشود که گاه گاهی یک نفر مسلمان مسیحی میشود مسلّم بدانید که باطنا معتقد نیست و بواسطه طمع مال یا جاه اظهار میکند چنانچه اغلب رؤسای مذاهب باطله از این قسم هستند.

وَ ما یَشْعُرُونَ توهّم میکنند که فلان را از دین برگردانیدیم و نمیفهمند

ص: 241

که او کلاه سر آنها گذارده و میخواهد آنها را بدوشد،

[سوره آل عمران (3): آیه 70] ..... ص : 244

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70)

ای اهل کتاب (یهود و نصاری) چه سبب شده با اینکه معجزات و دلائل نبوت پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بالحس و العیان مشاهده میکنید مع ذلک بآنها کافر میشوید.

یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بتمام یهود و نصاری است از صدر اسلام تا آخر دنیا چنانچه در خطابات قرآنی گفته ایم.

لِمَ تَکْفُرُونَ لم در اصل لما بوده الف حذف شده و فتحه بجای او باقی مانده مثل عَمَّ یَتَساءَلُونَ سوره نبأ آیه 1. و مثل لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ صف آیه 2، کفر بمعنی پوشانیدن حق است با اینکه حق برای آنها مکشوف باشد بِآیاتِ اللَّهِ آیات الهی دلائل حقانیت اسلام است و مخصوصا برای اهل کتاب بسیار است.

1- بشاراتی که در کتب انبیاء سلف دیده بودند که قسمتی از آنها را که متجاوز از شش بشارت باشد در مجلد اول کلم الطیب متعرض شده ایم و در همین کتاب هم قبلا اشاره شده.

2- معجزات صادره از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که مشاهده کردند یا بتواتر بر آنها ثابت شده.

3- همین قرآن مجید که در موارد زیادی تعجیز فرموده و نتوانسته اند یک سوره ای در مقابلش بیاورند.

4- اخبارات غیبیه که از آینده داده.

ص: 242

5- اخلاق و افعال و گفتارهای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالاخص مواعظ و حکم که خود دلیل بارزی است.

6- احکام و دستورات متقنه دین مقدس اسلامی و غیر اینها و کفر اهل کتاب باین آیات.

اما بشارات را گفتند در حق غیر این بزرگوار است و هنوز نیامده، و معجزات را حمل بر سحر نمودند، و قرآن را گفتند کذب و افتراء است، و بقیه را تکذیب کردند.

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ و حال آنکه خود آنها در بسیاری از موارد بالحسّ و العیان مشاهده کردند و جسته جسته در بسیاری از موارد در کلماتشان اقرار کرده اند و شهادت داده اند و در بسیاری از موارد حق را درک کرده و از روی عناد و عصبیت انکار نمودند، خذلهم اللَّه.

[سوره آل عمران (3): آیه 71] ..... ص : 245

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

ای اهل کتاب چرا میپوشانید حق را بباطل و کتمان حق میکنید و حال آنکه میدانید یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بیهود و نصاری است لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ بعضی مفسرین گفتند مراد خلط و مزج حق است بباطل و بعضی گفتند مراد نفاق است که اظهار اسلام میکنند و باطنا کافر هستند و هر دو این تفسیر باطل است زیرا مزج غیر از پوشانیدن است و نفاق عکس است که کفر باشد بلباس حق که اظهار اسلام باشد بلکه مراد اینست که مطالب حقّه را که باطنا معتقد هستند و یقین دارند اظهار میکنند که باطل است و انکار مینمایند عکس منافق که مفاد وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، است و قریب المعنی است با وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ

ص: 243

و فرق لبس حق بباطل با کتمان اینست که کتمان فقط اظهار نکردن است حق را و انکار آن، و لبس حق اینست که اظهار میکند که باطل است با اینکه میداند حق است مثل بشارات تورات و سایر کتب انبیاء که گفتند راجع بغیر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، و معجزات را گفتند سحر است، و قرآن را گفتند افتراء است و بهم بافتگی است با اینکه باطنا یقین دارند.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ الحق بعلم الیقین.

[سوره آل عمران (3): آیه 72] ..... ص : 246

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (72)

و گفتند جماعتی از اهل کتاب (یهود) باتباع خود که ایمان بیاورید باظهار ظاهری بآن چیزی که نازل شده بر مسلمین در ابتداء روز ولی در آخر روز کافر شوید بکفر باطنی شاید بتوانید مسلمین را از دین خود برگردانید.

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ بعضی مفسرین گفتند که اخبار یهود از اهل خیبر و قرای عربیه بودند که بجماعت یهود میگفتند بروید خلطه و آمیزش کنید با مؤمنین و اظهار ایمان کنید بمحمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در ظاهر و القاء شبهه کنید در قلوب مؤمنین که ما آمدیم و فهمیدیم که این آن پیغمبر موعود که در کتب ما خبر داده نیست و آن علامات که بما رسیده در او نیافتیم تا مؤمنین در مورد او شک کنند و بکفر اولی برگردند.

و بعضی گفتند در مورد تحویل قبله بوده که در اول روز بطرف کعبه نماز کنید و در آخر روز ببیت المقدّس تا مؤمنین شک بر آنها وارد شود لکن هر دو تفسیر

ص: 244

خلاف ظاهر بلکه خلاف نصّ آیه شریفه است.

اما تفسیر اول در آیه میفرماید آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا و ایمان بما انزل غیر از ایمان بمن انزل الیه است که محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد و اما تفسیر دوم، این خطاب طائفة مسلّما بغیر مؤمنین بوده بلکه بیهود بوده بقرینه عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا و مسلّما یهود نماز مثل نماز مؤمنین نداشتند که گاهی بطرف کعبه باشد و گاهی بطرف بیت المقدس، و بعید نیست بلکه ممکن است بگوئیم که ظاهر آیه مراد از ما انزل قرآن باشد و مراد از وجه النهار نه اول روز باشد بلکه مراد روز است چنان که مراد از وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ شب باشد یعنی روزها با مؤمنین اظهار کنید که ما هم کتاب شما را معتقدیم و دستورات آن را می پذیریم ولی در شبها که با یهود و هم کیشان خود تماس میگیرید بهمان کفر یهودیت باشید.

و البته این خطاب بتمام یهود نبوده بلکه بیک دسته جاسوس و متقلّب بوده که بیایند میان مسلمین و از خصوصیات مطّلع شوند و رفته رفته القاء بعض شبهات در اذهان بعض مسلمین کنند تا آنها را از دین اسلام برگردانند چنانچه دأب منافقین و مفتّشین و متقلّبین در هر دوره و زمان همین است.

و کلمه لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ دلالت دارد بر اینکه رجوع مؤمنین در نزد آنها قطعی نبوده لکن باین امید بودند.

ص: 245

[سوره آل عمران (3): آیه 73] ..... ص : 248

وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (73)

و ایمان نیاورید مگر بکسی که متابعت کند دین شما را بگو ای پیغمبر که هدایت حقیقی همانا هدایتیست که خدا نموده به اینکه بدهد بکسی مثل آنچه بشما داده یا محاجّه کنند با شما نزد پروردگار بگو محققا فضل بدست خدا است بهر که بخواهد میدهد و خداوند فضل و رحمتش وسعت دارد و عالم بموارد افاضه آنها است این آیه شریفه از آیات مشکله است و میان مفسرین اختلافاتی هست از آن جمله در جمله وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ که کلام کیست بعضی گفتند کلام یهود است و این جمله عطف است بر جمله آیه سابقه که بجاسوسان خود گفتند که ایمان ظاهری بیاورید در روزها و شبها بهمان کفر باطنی باشید و ایمان واقعی نیاورید مگر با کسی که هم کیش شما باشد چنانچه ظاهر آیه همین است بقرینه لفظ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ.

و بعضی گفتند که مخاطب مؤمنین هستند که خداوند میفرماید فریب جاسوسان یهود را نخورید و از دین اسلام رجوع نکنید و ایمان نیاورید مگر بکسی که متابعة دین اسلام کند.

و این خلاف ظاهر است زیرا اگر این معنی مراد بود باید کلمه قل قبل از این جمله باشد.

و از آن جمله جمله أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ بع֙ɠگفتند متعلق است بجمله وَ لا تُؤْمِنُوا و جزو کلام یهود است یعنی ایمان نیاورید به اینکه خدا بکسی

ص: 246

بدهد مثل آنچه بشما یهود داده که عبارت از کتاب باشد که اشاره بقرآن است مثل توریة و معنی این میشود و لا تؤمنوا ان یؤتی الخ و این خلاف ظاهر آیه است زیرا اگر این معنی مراد بود اولا باید قبل از جمله قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ باشد و ثانیا محتاج بحرف عاطفه است بگوید و ان یؤتی احد الخ.

و بعضی گفتند بیان جمله قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ است و کلام نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بفرما بیهود که هدایت حقّه هدایة الهیست به اینکه عطا فرماید بکسی که لایق میداند کتابی مثل آنکه بشما یهود عطاء فرموده و همین ظاهر آیه است.

و از آن جمله جمله أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ که همین اختلاف هست که بعضی گفتند کلام یهود است که بهم کیشان خود گفتند ایمان نیاورید بکسانی که با شما احتجاج کنند در پیشگاه الهی.

و بعضی گفتند کلام نبی است و بیان هدایت است که خداوند هدایت فرماید کسانی را که از روی برهان و منطق و دلیل با شما یهود احتجاج کنند و اقامه حجة نمایند که شما یهود هیچ راه عذری نداشته باشید در مخالفت آنها و همین معنی ظاهر است.

و تعبیر بکلمه او برای اینست که یهود اگر معتقد شدند به اینکه خداوند بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرآن نازل فرموده مثل اینکه توریة بر موسی، زبور بر داود، یا نصاری انجیل بر عیسی که سعادت مند میشوند و اگر انکار نمودند حجة بر آنها فردای قیامت تمام شده و هیچ راه عذری ندارند.

قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ برای رفع توهّم یهود است که خیال میکنند کسی غیر از بنی اسرائیل لیاقت نبوّت ندارد و قابل این تفضّل نیست حتّی معتقدند که آن نبی که حضرت موسی بشارت داده و هنوز نیامده و بعد از این میآید از بنی اسرائیل است بلکه میگویند غیر بنی اسرائیل لیاقت بهشت را هم ندارد بآنها بگو فضل بدست

ص: 247

خدا است او میداند کی لیاقت دارد و کی ندارد اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سوره انعام آیه 124.

یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ خواه از بنی اسرائیل باشد یا بنی اسمعیل یا غیر اینها.

وَ اللَّهُ واسِعٌ رحمت و فضل و عنایتش سرتاسر ممکنات را فرو گرفته وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155.

علیم به اینکه کی قابلیت دارد و کی ندارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 74] .... ص : 250

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (74)

اختصاص میدهد خداوند رحمت خود را بهر که اراده و مشیّة او قرار گرفته و خداوند صاحب فضل عظیم است.

رحم در لغت معانی بسیار دارد: بمعنی خویشاوندان وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ انفال آیه 76 و بمعنای محل تکوّن ولد یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ آل عمران آیه 4، و بمعنی رقّت قلب که مترتب شود بر او عطوفت و احسان و در مورد خداوند چون محل حوادث نیست رقّت قلب در او راه ندارد بلکه مراد احسان و تفضّل و عطوفت و انعام است و از صفات فعل است و مکرر گفته ایم که افعال الهی تابع حکم و مصالح نفس الامریه است تا مصلحت نباشد از او صادر نشود و مصلحت فرع قابلیت محل است و الّا تام الفاعلیّة است و در محل غیر قابل افاضه نمیفرماید.

ترحّم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

و مراد از رحمت در اینجا انزال کتب و ارسال رسل است البته شخص تا قابلیت رسالت نداشته باشد و حکمت و مصلحت در ارسال او نباشد خداوند مقام رسالت باو

ص: 248

عنایت نفرماید و قابلیت رسالت مشروط بشرائط بسیاریست که در مجلد اول کلم الطیب در باب نبوّت عامه متعرض شده ایم که از جمله آنها دارای مقام عصمت هم از کلیه معاصی و هم از خطاء و سهو و نسیان و شک و ریب باشد و متخلق بجمیع اخلاق حمیده بدرجه اعلی و منزه از جمیع اخلاق رذیله و عالم بجمیع، ما یحتاج به الامة در امر دین، و از حیث نسب پاک باشد و نواقص خلقی نداشته باشد و اعمال پست در نظر عامه از او سر نزند و مبتلا بامراضی که باعث تنفر ناس شود نشود، و تناقض در کلماتش نباشد و جمیع کمالاتش موهبتی باشد کسبی نباشد و در جمیع کمالات نفسانیه اکمل از جمیع افراد امت باشد، و نبیّ ثابت النبوّة یا امام ثابت الامامة یا معصوم ثابت العصمة خبر بکذب او نداده باشند، و دلیل قطعی بر صدق دعوای خود داشته باشد یا بمعجزه یا باخبار قطعی متواتر از نبیّ سابق یا وصی یا معصوم و اغلب این شرائط را جز علام الغیوب کسی نمیتواند درک کند از این جهت میفرماید یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ.

و نظر به اینکه موهبتی بالاتر از این و مقامی ارجمندتر و تفضلی از این عظیم تر نیست فرمود وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.

[سوره آل عمران (3): آیه 75] ..... ص : 251
اشاره

وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75)

و از اهل کتاب کسانی هستند که اگر او را تأمین کنی یعنی امانت باو سپاری یک قنطار خیانت نمیکند و امانت را ردّ میکند و از آنها کسانی هستند که اگر

ص: 249

یک دینار باو بسپاری ردّ نمیکند مگر اینکه با او ایستادگی کنی و از او بستانی زیرا اینها میگویند که امیّین بر ما هیچ راهی ندارند و دروغ بر خدا میبندند و حال آنکه میدانند.

این آیه اهل کتاب را دو دسته کرده یک دسته امین و لو در مال کثیر و یک دسته خائن و لو در قلیل، و صفت امانت از صفات بارزه انسانیست و آیات و اخبار و اجماع و عقل بر مدح او و مذمت خیانت قائم است.

(امّا امانت) ...... ص : 252

اما الآیات قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها سوره نساء آیه 61.

و اما الاخبار فکثیرة جدّا در وجوب ردّ امانت حتی بقاتل حسین و امیر المؤمنین علیهما السلام شمشیری که با او امام را بقتل رسانده، و در بسیاری از اخبار وجوب ردّ امانت چه برّ باشد چه فاجر، و در بسیاری از اخبار مدح صدق حدیث و ردّ امانت شده حتی از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود

فانّ علیّا انّما بلغ ما بلغ به عند رسول اللَّه بصدق الحدیث و اداء الامانة

و از فرمایشات لقمان است ما بلغت الی ما بلغت الیه من الحکمة الا بصدق الحدیث و اداء الامانة و از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود

انّ اللَّه لم یبعث نبیّا الّا بصدق الحدیث و اداء الامانة الی البرّ و الفاجر و فوائد ردّ امانت

در اخبار

(انها تجلب الرزق و تجلب الغناء و من ادّاها فقد حلّ الف عقدة من عنقه من عقد النار و انّ الامانة و الرحم علی حافتی الصراط یوم القیمة

و غیر ذلک از اخبار مذکوره در بحار و سفینه و جامع السعادات و غیر اینها و اما الاجماع) بلکه ضرورت دین قائم است بر وجوب رد امانت.

و اما العقل حاکم بحسن او هست.

و از برای امانت معنای عامیست مجرد رد مال نیست: امانات الهیه إِنَّا

ص: 250

عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ

الایه احزاب آیه 72. امانت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی الخبر)

امانات ائمه علیهم السلام از اسرار سپرده شده، و امانت مسلمین و غیر آنها چه مالی باشد یا قولی یا نظری حتی در خبر دارد از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(من غسّل میتا فادّی فیه الامانة غفر له قیل و کیف یؤدی فیه الامانة قال لا یخبر بما یری) سفینة ص 41.

حتی معروف است (المجالس بالامانة).

(اما الخیانة) ..... ص : 253

اما آیات وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ انفال آیه 72.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ الایه انفال آیه 27 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما الایه تحریم آیه 10، و غیر اینها از آیات.

(و اما اخبار) از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است

من خان امانة فی الدنیا و لم یردها الی اهلها ثم ادرکه الموت مات علی غیر ملتی و یلقی اللَّه و هو علیه غضبان

و نیز فرمود

(لیس منّا من خان بالامانة)

و از حضرت صادق علیه السّلام است

(ان اللَّه تعالی آلی علی نفسه ان لا یجاوزه خائن)

و غیر اینها از اخبار مذکوره در سفینه صفحه 433.

و اما اجماع و عقل بر حرمت و مذمت او قائم است، برگردیم بشرح الفاظ آیه شریفه.

وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ من تبعیضیه، یعنی بعض اهل کتاب. بعضی گفتند مراد نصاری هستند و بعضی گفتند مراد عبد اللَّه سلام است لکن بر فرض که شأن نزول این باشد مراد کسانی از کفار اهل کتاب هستند که دارای این صفت حمیده هستند و چه بسیار در کفار و فساق دیده شده با اینکه از هیچ معصیتی پرهیز نمیکنند لکن

ص: 251

در حفظ امانت کمال جدیت را مراعات میکنند.

مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ گذشت معانی قنطار در آیه شریفه وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً الآیه و مراد اینجا کنایه از مال کثیر است هر چه باشد اگر نزد او امانت سپردی یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ خیانت نمیکند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ و اینها اکثر یهود هستند که عقیده مذهبی آنها مأخوذ از علماء خود اینست که مسلمان خونش و مالش برای آنها حلال است بشرط آنکه مسلمان نفهمد حتی بدزدی و تقلّب اگر بدست بیاید چه رسد بنحو ودیعه باشد، و تعبیر بدینار کنایه از قلّت مال است هر چه باشد لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ پس نمیدهد و خیانة میکند.

حتّی گفتند که زنهای مسلمین از زنهای یهود صورت بپوشانند زیرا میروند و بر شوهرهای خود وصف میکنند و این هم یک نوع خیانت است.

إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً یعنی قیام و جدیّت کنی و از آنها بجبر و عنف پس بگیری باختیار خود رد نمیکنند.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ مراد از امّیین اهل مکه هستند چون مکّه امّ القری است و اشاره بمسلمین و مشرکین و کسانی که بر غیر طریقه یهود هستند و علت اینکه آنها بر یهود سبیلی ندارند همان عقیده فاسد از آنها است که از علماء خود اخذ کردند.

وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ زیرا گذشت که مسئله ردّ امانت اختصاص ببعضی دون بعضی ندارد کافر و مؤمن حتی کافر حربی، برّ و فاجر تمام مساوی هستند، حتّی دارد موقعی که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خواستند هجرت فرمایند بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند نداء کند هر صبح و شام که هر که نزد محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امانة و ودیعه دارد بیاید بگیرد. (سفینة)

ص: 252

حتی از آن حضرت است فرمود

ما من شیئی فی الجاهلیة الا هو تحت قدمی الا الامانة فانها مؤدات الی البر و الفاجر.

(مجمع البیان) وَ هُمْ یَعْلَمُونَ که این در کتب آنها نیست بلکه از مستحدثات علماء آنها است از روی عداوت شدید که خدا میفرماید لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ الایة مائده آیه 85.

[سوره آل عمران (3): آیه 76] ..... ص : 255

بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (76)

بلی کسی که وفاء بعهد میکند و از خلف عهد پرهیز دارد پس محقق است که خداوند دوست میدارد اهل تقوی را.

بلی اضراب از کلام سابق است اگر نفی است افاده اثبات و بالعکس مثل قوله تعالی أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی بخلاف نعم که مطابق سابق است که اگر در جواب گفته بودند نعم مفادش این بود که نیستی پروردگار ما.

مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ بمعنی جامعیست که عبارت از قرار داد است شامل عقود معاملات مثل بیع، صلح، اجاره، هبه، وکالت و غیر اینها از عقود لازمه و جائزه میشود و شامل شروط چه شروط ابتدایی و چه شروط در ضمن عقود و شامل وصیت و نذور و ایمان و غیر اینها از التزامات میشود.

و عهد اگر طرفینی باشد یعنی هر دو طرف عهد کنند معاهده میشود و اگر یک طرفی باشد عاهد عهد کننده، معهود له کسی که با او عهد کرده.

و عهود اقسام بسیار دارد: عهد خدا با بنده گان أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ یس آیه 60.

عهد بنده گان با خدا وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ الایة توبه آیه 76.

ص: 253

عهد با پیغمبر و پیغمبر با امت الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ انفال آیه 58.

عهد ناس بعضی با بعض و آن بسیار است و آیات و اخبار در وجوب وفاء بعهد و فضیلة و مثوبة آن و حرمة نقض عهد و خیانت و عقوبة آن بسیار است.

امّا الآیات رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ احزاب آیه 23 وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ مؤمنین آیه 8- معارج آیه 32 وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا بقره آیه 172، و غیر اینها از آیات، و اما الاخبار- در حدیث است

ان اللَّه تعالی لا یقبل الا العمل الصالح و لا یقبل اللَّه الا الوفاء بالشروط و العهود

و در روایت ابی مالک است سؤال کرد از زین العابدین علیه السّلام

(اخبرنی بجمیع شرایع الدین قال قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد)

و از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

(اقربکم غدا معی فی الموقف اصدقکم للحدیث و اداء الامانة و اوفاکم بالعهد و احسنکم خلقا و اقربکم من الناس)

و از حضرت صادق علیه السّلام است

(ثلاثة لا عذر لاحد فیها اداء الامانة الی البرّ و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ الوالدین برّین کانا او فاجرین)

و غیر ذلک از اخبار مذکوره در سفینة در ابواب متفرقه باب عهد، باب وعد، باب وفی، باب عدل و غیرها. و خلف عهد با خدا کفاره دارد مثل خلف نذر و قسم و لکن اختلاف است که آیا کفاره خلف عهد مثل کفاره نذر است عتق رقبه یا اطعام شصت مسکین یا صیام دو ماه یا مثل کفاره قسم است اطعام ده مسکین یا کسوه آنها یا عتق رقبه و اگر نتواند سه روز روزه ولی اظهر بنظر اول است بلکه نذر یکی از مصادیق عهد است و صیغه عهد «عاهدت اللَّه علی انه لو فعل کذا لفعلت کذا» و مراد از عهد الهی در این آیه ظاهرا اتیان بوظائف دینی است از عقائد واجبات چنانچه مراد از وَ اتَّقی پرهیز از مخالفت الهی است در ترک واجبات و فعل محرمات.

ص: 254

فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ مکرر متذکر شده ایم که حبّ و بغض در خداوند راه ندارد و مراد معامله حبّ و بغض است در اعطاء ثواب و عقاب و البته حبیب در مورد محبوب از هیچگونه عنایتی مضایقه ندارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 77] ..... ص : 257

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (77)

محققا کسانی که مبادله میکنند عهد با خدا و قسمهای خود را با ثمن قلیل اینها فردای قیامت مورد اعتنایی نیستند و خداوند با آنها تکلّم نمیفرماید و نظر رحمت بآنها ندارد در روز قیامت و آنها را از عیوب و خباثت خود پاک نمیکند و از برای آنها عذاب دردناک است.

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ اشتری از لغات اضداد است در فروش و خرید هر دو استعمال میشود چنانچه بیع هم چنین است و لذا تعبیر بمبایعه میکنند که طرفینی است پس خریدار و فروشنده هر دو بایع و هر دو مشتری هستند اگر چه در متعارف اغلب فروشنده را بایع میگویند و خریدار را مشتری و در قرآن مجید در هر دو معنی استعمال شده و لذا تعبیر بمبادله کردیم و بفارسی سودی میگویند.

بِعَهْدِ اللَّهِ عهد مثل نذر و قسم است و بمعنای الزام و التزام است، اگر از طرف خدا باشد الزام و اگر از طرف عبد باشد التزام است چنانچه اینجا بمعنی التزام است که ملتزم شدند باطاعة اوامر الهی و اطاعة فرمایشات رسول و خلفاء خداوند که همین معنای بیعت است.

وَ أَیْمانِهِمْ قسم یاد کردند که مخالفت نکنند و فروختن عهد و قسم

ص: 255

عبارت از نقض عهد و مخالفت قسم است و عدم وفاء بآنها است.

ثَمَناً قَلِیلًا مراد منافع دنیویست از مال و جاه و همین معنای فروختن دین است بدنیا و آخرت است باولی.

أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ خلاق بمعنی نصیب و بهره و استفاده است و «لا» برای نفی جنس است یعنی هیچ بهره و نصیبی در آخرت ندارند، و این جمله بدلالت التزامیه دلالت دارد بر نفی ایمان زیرا مؤمن اگر چه گناه و معصیت داشته باشد بالاخره بواسطه ایمان نجات پیدا میکند و بی بهره و نصیب نمیشود.

و از این جمله نیز استفاده میشود که کفار و مخالفین و غیر معتقد بعقائد حقّه حتّی منکر یکی از ضروریات دین یا مذهب که برگشت بانکار ما جاء به النبی باشد اگر عبادت جنّ و انس را داشته باشد ابدا برای او فائده ندارد و مورد آیه وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23.

وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ کنایه از بی اعتنائیست و شاید اشاره باین باشد که هر چه الحاح و التجاء و تقاضا و اصرار کنند در تخفیف عذاب جواب نمیشنوند.

و «لا» مراد نفی تکلم مطلق نیست چنانچه بعض مفسرین توهّم کردند و گفتند مثل اخسئوا و مثل إِنَّکُمْ ماکِثُونَ تکلم ملائکه است لکن این توهم فاسد است و خلاف صریح قرآن است و ما برای رفع این توهم ناچاریم آیات شریفه که در این موضوع وارد شده متذکر شویم:

در سوره مبارکه المؤمنون از آیه 107 تا آیه 117 یازده آیه میفرماید أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ، قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ، رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ، قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ،

ص: 256

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ، قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ، قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ، قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ

.متوجه شوید ضمائر این آیات را «آیاتی، قال، و لا تکلمون، من عبادی، ذکری، انی جزیتهم قال کم لبثتم، قال ان لبثتم، خلقناکم، الینا» یازده ضمیر تمام مرجعش خداوند است، مضافا جمله بعد هم شاهد بر مدّعی است که میفرماید وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ زیرا مراد نفی نظر کلی نیست بواسطه اینکه چیزی از نظر خدا بیرون نیست بلکه مراد نظر رحمت و عنایت و تفضل است.

وَ لا یُزَکِّیهِمْ تزکیه در دنیا از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیئه و قبولی توبه و امثال اینها است، و اما در آخرت چون دار تحصیل نیست و دار جزاء است مراد از تزکیه مغفرت و عفو و مشمولیة شفاعة و نحو اینها است و اینان چون قابل مغفرت و عفو و رحمت و شفاعت نیستند لذا مشمول نمیشوند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مکررا تفسیر این جمله گذشته در آیات قبل.

[سوره آل عمران (3): آیه 78] ..... ص : 259

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (78)

و بدرستی که بعض اهل کتاب هر آینه جماعتی هستند که بزبان خود و از پیش خود کلماتی بهم میبافند بنام کتاب آسمانی و شما را بگمان بیندازند که

ص: 257

توهّم کنید که از کتاب است و حال آنکه اینها کتاب الهی نیست و میگویند که این از جانب خدا است و حال آنکه از جانب او نیست و دروغ میبندند بخدا با اینکه خود میدانند دروغ است.

وَ إِنَّ مِنْهُمْ اشاره باهل کتاب است از یهود و نصاری و مرجع ضمیر منهم بآیه سابقه است وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ الایه و کلمه (من) تبعیضیه است و مراد علماء یهود و نصاری هستند.

لفریقا که مراد ظاهرا پیشینیان آنها که کتابهایی بنام عهد قدیم و عهد جدید نوشته و تمام آنها را کتب وحی نامیدند و آنها را نسبت بانبیاء دادند از موسی تا قبل از عیسی را عهد قدیم گفتند و از عیسی ببعد عهد جدید.

یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ یلوون بدو و او قرائت شده که لام مجزوم است و واو مضموم از ماده «ل» یا واو «لیو» که واو دریا ادغام میشود «لیّ» و در لغت از برای او معانی ذکر شده:

تحریف- مثل آیه شریفه مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ الی قوله تعالی لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ سوره نساء آیه 48.

و توقّف و عدم انتظار- مثل آیه شریفه إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ الایه آل عمران آیه 147.

و صورت برگرداندن و منحرف شدن مثل آیه شریفه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ الایه منافقون آیه 5.

و مماطله- مثل قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(لیّ الواجد یخلّ عقوبته و عرضه)

مجمع البحرین و

قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم (لیّ الواجد ظلم) مجمع البیان

و غیر اینها، لکن در این آیه بقرائن جملات بعد مراد بهم یافتن است از پیش خود.

بالکتاب یعنی مدّعی میشوند که این کتاب آسمانیست.

ص: 258

لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ مراد از حسبان گمان است لکن در اینجا معنی اینست که شما را بگمان بیندازند یعنی توهّم کنید که این بافته های آنها جزء کتاب آسمانیست.

وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ ساحت قدس انبیاء از این مزخرفات و کفریات منزّه و مبراء است و ابدا اینها کتاب وحی نیست و از انبیاء صادر نشده.

وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و این کتابها را نسبت بخدا میدهند.

وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بلکه من عند انفسهم و شیاطینهم.

وَ یَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ دروغ بر خدا می بندند وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و حال آنکه میدانند که این کتاب وحی نیست و از جانب خدا نیامده و دروغ صرف است و کذب بر خدا و رسول از گناهان بسیار بزرگ است بخصوص در همچه موارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 79] .... ص : 261

ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79)

سزاوار نیست و محال است از برای بشری که خداوند باو عطا فرموده کتاب و علم و حکمت و نبوت و رسالت سپس بگوید بمردم و بامّت خود که عبادت مرا بکنید و مرا معبود خود قرار دهید و خدا را عبادت نکنید و لکن آنچه سزاوار است و وظیفه انبیاء است اینست که بگوید تربیت کنید و مربّا باشید بآنچه که فرا گرفته اید از کتاب خدا و بآنچه درس گرفته اید از انبیاء.

ما کانَ لِبَشَرٍ این آیه شریفه ظاهرا تعریض بر نصاری است که نسبت

ص: 259

میدهند بحضرت عیسی علیه السّلام که فرموده باشد مرا فرزند خدا و خدای خود بخوانید و عبادت اقانیم ثلاثه که آب و ابن و روح القدس باشد کنید، و خداوند ساحت قدس حضرت عیسی علیه السّلام را از این کفریات و مزخرفات پاک میفرماید زیرا انبیاء معصوم هستند از معاصی و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه و از سهو و نسیان و فراموشی و ریب و شک و نحو اینها سیّما کذب آنهم بر خدا آنهم در موضوع شرک.

و ممکن است تعریض بر یهود باشد که گفتند خداوند خدای موسی و موسی خدای هارون و هارون خدای فرعون است.

و همچنین در هر زمانی در شرک سیر داشتند حتی نسبت بمثل سلیمان و سایر انبیاء دادند، و ممکن است عموم داشته باشد حتّی غلات نسبت بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه اطهار علیهم السلام.

و کلمه بشر اسم جنس است اطلاق بر فرد و عموم هر دو میشود می گویی «زید بشر و الانسان بشر» و معنی مرادف با انسان است، و تنوین بشر تنوین تنکیر است اطلاق بدلی دارد مثل «جئنی برجل و اعتق رقبة».

أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ چون خداوند عالم بجمیع حکم و مصالح است و تمام افعالش از روی حکمت است البته تا مقام عصمت و سائر شرائط نبوّت در کسی نباشد باو اعطاء منصب نبوّت نمیکند اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124.

الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ کتاب مراد کتب وحی است مثل: توریة، زبور، انجیل و قرآن. و مراد از حکم احکام الهیّه و دستورات از واجبات و محرّمات و مستحبّات و مکروهات و مباهات از احکام تکلیفیه از عبادات و معاملات و معاشرات و احکام وضعیه و دستورات اخلاقیه و غیر اینها. و از نبوّت مقام و منصب نبوت و رسالت و ولایت و خلافت است.

ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ هرگز چنین نیست که انبیاء

ص: 260

دعوت کنند بشرک و بگویند بمردم که عبادت ما انبیاء را بکنید و ترک عبادت خدا را نمائید و اولین دستگاه شرک و بت پرستی چنانچه گذشت این بود که صورت انبیاء را برمیداشتند و آنها را عبادت میکردند و واسطه میدانستند تا رفته رفته خدا را فراموش نمودند و در اطوار و ازمنه مذاهب سخیفه راجع بانبیاء و اولیاء و غیر اینها اتّخاذ نمودند، بعضی گفتند خدا در جسد انبیاء و غیر اینها حلول کرده حتی در قطب و مرشد، و بعضی گفتند دستگاه خلقت و رزق بآنها واگذار شده که اغلب شعراء و دراویش و صوفیه این مسلک را اتخاذ کرده اند، و بعضی گفتند چون انبیاء و اولیاء واسطه فیض هستند از خدا میگیرند و بخلق میدهند نظیر علل طولیه لذا باید آنها را عبادت کرد.

و اینها غافل هستند که فرق است بین علت فاعلی و علت غایی خداوند علت فاعلی است فعّال ما یشاء إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ سورة الذاریات آیه 58 إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ سوره حجر آیه 86 و غیر اینها از آیات.

و اینها علت غایی هستند یعنی خداوند بطفیل وجود اینها و یمن اینها افاضه میفرماید کلمه ما کان در مقام انشاء و حکم تکلیفی نیست که نباید انبیاء چنین بگویند بلکه در مقام اخبار است که هرگز انبیاء چنین نمیگویند.

و کلمه عباد جمع است افاده عبودیت و پرستش میکند بخلاف عبید که جمع است که بمعنی عبد باشد، و میشود کسی عبد غیر خدا باشد مثل عبید و موالی اما نمیشود عبادت غیر خدا کند.

و کلمه مِنْ دُونِ اللَّهِ معنایش این نیست که خدا را عبادت نکنید بلکه غیر خدا را هم عبادت کنید که مفاد شرک است.

وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ یعنی و لکن الانبیاء یقولون کونوا ربانیین. و از برای ربّانیین در لغت معانی ذکر کردند: کاملین در علم و عبادت، راسخین در علم، معلّم،

ص: 261

مربّی و غیر اینها و تمام اینها مصادیق یک معنای جامعیست که عبارت از فرد اتمّ اکمل در جمیع دستورات دینی و وظائف الهی از معارف الهیه و تکمیل اخلاق حمیده و اعمال صالحه و هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر و کلیه واجبات نسبت بخود و دیگران بقرینه بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ که انبیاء بآنها تعلیم فرمودند وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ که درس دین فرا گرفتند و خواندند که باید آنها هم خود باین تعلیمات و تدریسات کامل شوند علما و عملا و هم بدیگران تعلیم و تدریس کنند و هکذا خلفا بعد خلف الی یوم القیمة و این بزرگترین وظائف دینی است که اولا در مقام تحصیل علم و عمل و تکمیل نفس باخلاق حمیده و سپس در مقام تکمیل دیگران باشند یعنی بآنچه تعلیم گرفته و تدریس شده اید تعلیم و تدریس نمائید و باین بیان احتیاج بتفسیرات مفسرین و اختلافات آنها که تقریبا پنج قول بین آنها است نداریم و تمام آنها بدون مدرک و دلیل است و اللَّه العالم.

[سوره آل عمران (3): آیه 80] ..... ص : 264

وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

و امر نمیکند شما را که ملائکه و انبیاء را پروردگار خود بگیرید آیا امر میکند شما را بکفر بعد از آنی که شما مسلمان بودید.

این آیه شریفه کمال دلالت و ظهور دارد بر اینکه آیه سابقه تعریض بر نصاری است که روح القدس و عیسی را بربوبیت گرفتند و قائل باقانیم ثلاثه شدند.

وَ لا یَأْمُرَکُمْ الایه فرق بین مفاد این آیه شریفه با آیه سابقه اینست که آیه سابقه در مقام شرک عبادتیست که انبیاء دعوت بشرک در عبادت نمیکنند بلکه اولین کلمه

ص: 262

انبیاء دعوت بتوحید در عبادت است که مفاد کلمه طیبه لا اله الّا اللَّه است بدلالت مطابقی و در قرآن مجید نقل از انبیاء در اولین کلمه آنها اینست که لا تعبدوا الا اللَّه در مورد نوح، هود، صالح، ابراهیم، شعیب، موسی و غیر اینها، و منقول از نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که می فرمود

قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا.

و مفاد این آیه شرک افعالیست که خالق و رازق، محیی و ممیت، معزّ و مذلّ، معطی و منعم، مغنی و مفقر و غیر اینها از افعال الهیه فاعل ذات اقدس حقّ است و بس که مفاد کلمه ربّ است و او است ربّ العالمین، ردّ بر حکماء که گفتند فقط خدا یک فعل از او بیشتر صادر نشده خلقت عقل اول بدلیل (الواحد لا یصدر منه الّا الواحد و لا یصدر الواحد الّا من الواحد).

و سابقا جواب آنها را گفتیم که این دو قاعده در باب علة نامه موجبه تمام است نه در فاعل مختار و قادر متعال و حکیم علی الاطلاق که تمام افعالش از روی حکمت و مصلحت است و بتعدد حکم و مصالح افعال متعدد میشود و بمحل قابل افاضه میشود. و همچنین ردّ کسانی که مؤثر در عالم وجود را شمس و قمر و کواکب و کرات جوّیه میدانند یا ملائکه و انبیاء و اولیاء را مرّ بی عالم میپندارند چنانچه مفاد أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً است و این کفر و شرک افعالیست چنانچه مفاد أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ است.

بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ بعد از آنی که اسلام آوردید به وحدانیت حق در عبادت و رسالة انبیاء کافر نشوید بشرک افعالی.

ص: 263

[سوره آل عمران (3): آیه 81] ..... ص : 266
اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (81)

و یاد کن زمانی که خداوند عهد و میثاق گرفت از تمام انبیاء بر اینکه اعطاء فرمودم بشما کتاب و حکمت را و پس از شما میآید شما را پیغمبری که تصدیق میفرماید آنچه با شما هست باید ایمان بآن پیغمبر داشته باشید و او را یاری کنید فرمود آیا باین عهد و میثاق اقرار دارید و باین اقرار میگروید گفتند اقرار داریم فرمود پس شاهد باشید و من هم با شما از شاهدین هستم.

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ کلمه (اذ ظرفیة) متعلق بفعل محذوف که اذکر باشد یا عطف بر إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ است بنا بر قولی.

و امّا اخذ میثاق در آیاتی خداوند ذکر فرموده مثل آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً احزاب آیه 7، و مثل آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ الایة اعراف آیه 171.

و ظاهر اینست که مراد در عالم ارواح و عالم نورانیت است که خداوند خلقت فرمود ارواح را قبل از اجساد، در بعض احادیث است بالفی عام دو هزار سال در بعض دیگر میفرماید

(الارواح جنود مجنّدة فما تآلف منها ائتلف و ما تخالف منها اختلف)

و در آن عالم خداوند عهد و میثاق گرفت از بنی آدم باقرار بوحدانیت خدا چنانچه مفاد آیه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ الایة است.

ص: 264

و در بسیاری از اخبار است که عهد و میثاق گرفت بوحدانیت خود و رسالت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ولایت علی علیه السّلام و اولاد طیّبین او علیهم السلام، و از این آیه استفاده میشود که از تمام انبیاء خداوند عهد و میثاق گرفت بجملات مذکوره در آیه که خود اقرار کنند و بامتهای خود ابلاغ نمایند چنانچه مفاد اخبار مذکوره در برهان و غیر آن است.

لَما آتَیْتُکُمْ یعنی اعطاء کردم بشما، کلمه لما مخفّفه مرکب از لام مفتوحه مطابق قرائت سیاهی قرآن. و ما ممکن است شرطیه باشد و جزاء آن لتؤمننّ باشد، و ممکن است خبریه باشد بمعنی الذی و مبتداء باشد و خبرش لتؤمننّ باشد، و لام لام قسم است و لتؤمنن ساد مسادّ جواب قسم است بر هر دو تقدیر.

من کتاب مراد کتب آسمانیست که بر هر یک از انبیاء نازل شده مثل صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم. توریة، زبور، انجیل و غیر اینها.

و حکمة دستورات دینی از اعتقادیات و اخلاقیات و احکام و وظائف و غیر اینها ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مراد مجیئی پیغمبر اسلام حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله سلّم است، و کلمه ثمّ از برای تراخیست یعنی پس از او دیگر پیغمبری نخواهد آمد تا دامنه قیامت زیرا کلمه النبیین جمع محلی بالف و لام افاده عموم میکند و این پیغمبر باید بعد از جمیع انبیاء باشد بواسطه کلمه ثمّ و اگر بعد از این پیغمبر پیغمبر دیگری باشد پس او بعد از جمیع انبیاء نبوده و ندیدم احدی از مفسرین یا علماء اعلام در کتب خود متذکر این نکته شده باشند.

مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ این پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم تصدیق میفرماید جمیع انبیاء سلف را و آنچه بر آنها نازل شده از کتب آسمانی و دستورات الهی که تمام حق و صدق و از جانب خدا بوده.

ص: 265

(وهم و دفع) ..... ص : 268

ممکن است یهود و نصاری توهّم کنند که این جمله دلالت دارد بر اینکه توریة و انجیل بلکه جمیع کتب عهد قدیم و جدید که منسوب بانبیاء است تمام حق و صدق است، لکن این توهّم فاسد است زیرا که آیه میفرماید آنچه انبیاء آوردند و با آنها بود حق و صدق است و این کتب عهدین مجعولات و مفتریات است که یهود و نصاری نسبت بانبیاء دادند و ساحت قدس انبیاء علیه السّلام از این مزخرفات عری و بریست.

لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ بلکه میتوان گفت از این آیه استفاده میشود که اهمّ وظائف تمام انبیاء بشارت بوجود مقدّس حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و ایمان باو چنانچه مفاد بسیاری از اخبار است که یک جمله آنها در برهان و یک جمله در مجمع البیان و یک جمله در بحار و غیر آن نقل شده.

وَ لَتَنْصُرُنَّهُ نصرت انبیاء از پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با اینکه زمان آنها متقدم بوده مجرد بشارت بوجود او نیست زیرا در جمله قبل اشاره شده بلکه مراد چنانچه از اخبار بسیاری استفاده میشود که اشاره بدوره رجعت است و در اخبار بنصرت امیر المؤمنین علیه السّلام تفسیر کرده اند لکن نصرت امیر المؤمنین علیه السّلام بلکه نصرت حضرت بقیه اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه و هر یک از ائمّه علیهم السلام نصرت پیغمبر است چنانچه در زیارت وارث و زیارت اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام می گویی

(السلام علیکم یا انصار رسول اللَّه و امیر المؤمنین و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام)

و همین آیه یکی از آیات داله بر رجعت است.

قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ استفهام تقریری است که البته باید اقرار باین معاهده و میثاق بکنند.

وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی اصر بمعنی بار سنگین است و از این جهت اطلاق

ص: 266

بر تکلیف شاق مشکل میشود در آیه شریفه وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا سوره بقره آیه 286.

و اطلاق بر معصیت میشود در حدیث است

(اذا ساء السلطان فعلیه الاصر و علیکم الصبر)

مجمع البحرین، و مراد اینجا عهد مشدّد است که بسیار مورد اهمیت است.

قالُوا أَقْرَرْنا اعتراف نمودند تمام انبیاء باین معاهده و میثاق و البته آنها نظر بمقام عصمت و نبوت وفاء باین عهد نمودند که تمام بشارت بآمدن رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بامت خود دادند و خواهند نمود، در دوره رجعت در دنیا بر میگردند و نصرت مینمایند.

قالَ فَاشْهَدُوا بعضی گفتند خطاب بملائکه است که شاهد بین خدا و انبیاء باشند و در بعض اخبار هم اشاره دارد لکن ظاهر آیه خطاب بخود انبیاء است که شاهد بر این معاهده باشند چنانچه خداوند هم شاهد بر آن هست.

وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ و از این جمله اهمیت این موضوع معلوم میشود که مسئله نبوّت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عدل مسئله توحید است در آیه شَهِدَ اللَّهُ

[سوره آل عمران (3): آیه 82] ..... ص : 269

فَمَنْ تَوَلَّی بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)

تولی بمعنی اعراض است و مراد اعراض انبیاء نیست زیرا مقام عصمت آنها مانع از آن است بلکه مراد اعراض امتهای آنها است از یهود و نصاری و امثال آنها و گذشت که ابلاغ بامم جزو میثاق بوده و بر طبق آن هم اخبار ناطق است، در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(لم یبعث اللَّه نبیا آدم و من بعده الّا اخذ علیه العهد لئن بعث اللَّه محمدا و هو حیّ لیؤمننّ به و لتنصرنّه و امره

ص: 267

بان اخذ العهد بذلک علی قومه).

فَمَنْ تَوَلَّی کسانی که از این معاهده اعراض نمودند و برگشتند و پشت پا زدند باین میثاق و نقض عهد کردند چنانچه معنی تولّی همین است در قرآن در موضوع حضرت موسی در موقعی که عصی اژدها شد میفرماید وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ نمل آیه 10 و آیات دیگر.

بعد ذلک بعد از عهد و میثاق محکم فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ فسق در اینجا مرتبه شدیده کفر است چون فسق بمعنی کار قبیح و زشت و فحشاء است و البته نقض عهد الهی با این همه تأکیدات و اینکه مقصود مهمّ از ارسال رسل بوده بسیار قبیح و زشت است و اینها از سایر طبقات کفار با این هم بشاراتی که بآنها داده شده بمراتب بدتر و عقوبت آنها شدیدتر است بالاخص علماء و دانشمندان آنها که از کتب خود این بشارات را درک کردند و حقانیت پیغمبر اسلام را فهمیدند و از روی لجاج و عصبیت و حبّ ریاست و علاقه بزخارف دنیوی انکار کردند.

[سوره آل عمران (3): آیه 83] .... ص : 270

أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (83)

آیا پس از این همه تأکیدات و ادله و براهین غیر دین حقّه الهیه را طلب میکنند و حال آنکه از برای خدا اسلام آورده هر کس که در آسمانها و در زمین هست چه بطوع و رغبت و چه از روی کره و بی میلی و بسوی خدا است بازگشت آنها أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ همزه استفهام انکاریست یعنی نباید غیر دین خدا را طلب نمود، و این جمله شامل تمام ادیان باطله میشود زیرا دین خدا منحصر

ص: 268

است بدین اسلام إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 79.

کلمه یبغون از ماده بغاء بضم باء بمعنی طلب و مراد یبغون ای یطلبون و بکسر باء بمعنی زنا است.

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کلمه اسلم بقرینه جمله قبل مراد همین دین اسلام است نه تسلیم افعال الهی، و مراد از مَنْ فِی السَّماواتِ ملائکه هستند، و مراد از و الارض مسلمین هستند نه جمیع افراد بشر اگر چه لفظ من فی الارض شامل جمیع میشود لکن مسلما کسانی که غیر دین اللَّه یبغون و یطلبون خارج شده اند از عموم و آنها جمیع فرق باطله هستند. و مراد از اسلم نه مجرد اعتراف بوجود الهست تا بگویی که اغلب کفار سوای طبیعی را شامل میشود زیرا صدق اسلم بر غیر معتقد بجمیع عقائد حقّه مشکل بلکه ممنوع است.

طوعا مثل ملائکه و مؤمنی که از روی مشاهده معجزات و اخلاق انبیاء و ادلّه و براهین با رغبت هر چه تمام تر ایمان آوردند.

و کرها مثل کسانی که از ترس جان و مال خود یا بطمع ریاست یا منافع مادی ایمان آوردند و این معنی شامل منافقین نمیشود زیرا آنها اظهار ایمان کردند و لکن در باطن کافر بلکه اشد مراتب کفر را داشتند.

وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ تمام شماها از مؤمن و کافر بالطوع یا بالکره بازگشت بخدا خواهید نمود و در محکمه عدل بپاداش اعمال خود خواهید رسید ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ.

ص: 269

[سوره آل عمران (3): آیه 84] ..... ص : 272

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84)

بگو ای پیغمبر اکرم بکسانی که غیر دین الهی را طلب میکنند که ما مسلمانان ایمان آورده ایم بخدا و آنچه بر ما نازل فرموده از قرآن و احکام و آنچه نازل فرمود بر ابراهیم و اسمعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط یعقوب و آنچه بموسی و عیسی و جمیع پیغمبران عنایت فرموده فرقی بین احدی از آنها نمیگذاریم و در اوامر الهی تسلیم هستیم.

در آخر سوره بقره در ذیل آیه شریفه آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ در همین کتاب شرح مفاد این آیه بیان شده و چند جمله در اینجا متذکر میشویم.

1- مراد از نبیّون جمیع انبیاء غیر مذکورین در آیه است مثل آدم، شیث، نوح، هود، صالح، لوط، هارون، داود، سلیمان، شعیب، یحیی، زکریّا، ذی الکفل یونس، ادریس و انبیایی که باسامی آنها در قرآن تصریح نشده بلکه شامل مذکورین در آیه میشود از باب ذکر عام بعد الخاص.

2- مراد از اسباط دوازده سبط یعقوب از بنی اسرائیل هستند مثل حضرت یوسف لکن گذشت که سایر اولاد یعقوب لیاقت نبوت نداشتند بجهت آن معامله که با یوسف کردند و دروغی که بیعقوب گفتند و افترایی که بیوسف بستند که نسبت سرقت باو دادند فقط ابن یامین ممکن است آنهم دلیلی نداریم ولی در اولادهای

ص: 270

آنها البته تا زمان موسی و عیسی بودند و دارای مقام نبوت هم بودند و زمین خالی از حجّت نبوده و نوعا آنها گرفتار شکنجه کفار و بنی اسرائیل بودند چنانچه در مطاوی کلمات قبل اشاره شده.

3- فرق بین ما انزل و بین ما اوتی که در حق پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرت ابراهیم علیه السّلام تا زمان موسی علیه السّلام تعبیر بما انزل فرموده و در حق موسی و عیسی و سایر نبیّین تعبیر بما اوتی شاید این باشد که مفاد ما انزل علاوه از تصدیق ایمان بآن عمل کردن بدستورات هم هست و دین اسلام تا قیامت باقیست و ملت ابراهیم و سنن آن هم در این شریعت ثابت و متابعت آن واجب است چنانچه گذشت و اما شرایع منسوخه مثل شریعت آدم و نوح و موسی و عیسی و انبیایی که موظف بآنها بودند فقط تصدیق آنها و اینکه از جانب حق بودند و آنچه بآنها داده شده تماما حق و صدق است لازم است، و اما عمل بر طبق آنها جایز نیست چون امد آنها تمام شده و شریعت آنها نسخ گردیده و مدت آنها منقضی شده.

[سوره آل عمران (3): آیه 85] ..... ص : 273

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (85)

و کسی که طلب کند و اختیار کند دینی غیر دین اسلام پس از او پذیرفته نخواهد شد و او در عالم آخرت جزو زیانکاران است.

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً دین عبارت از مجموعه اموریست از عقائد و اخلاق و وظائف عملیه که انسان اختیار میکند و علاقه مند میشود و متدیّن بآنها میگردد، و غیر اسلام شامل میشود جمیع ادیان باطله را از دین یهود، نصاری، مجوس، مشرکین و غیر اینها.

فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ عدم قبول نه مجرد رد است بلکه موجب عذاب و خلود

ص: 271

در جهنم میشود، و از این آیه شریفه استفاده میشود که اگر کسی بعض احکام اسلام را هم معتقد نباشد و لو اکثر آنها را قبول داشته باشد در این حکم شریک است زیرا گفتیم دین عبارت از جمیع امور دینی است و مرکّب ارتباطیست یک جزء آن اگر نباشد اسلام نیست و مشمول نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ میشود و اغلب کسانی که امروز دعوی اسلام میکنند بسیاری از قواعد اسلامی را زیر بار نمیروند و قبول ندارند و فوج فوج از اسلام خارج میشوند و ملتفت نیستند.

وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران بمعنی زیان و اینکه سرمایه از دست رفته باشد، و از این جمله استفاده میشود که عمل خیری هم اگر از آنها سرزند مثمر ثمره نیست و مفید فائده و مقبول درگاه احدیت نمیشود.

[سوره آل عمران (3): آیه 86] ..... ص : 274

کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (86)

چگونه خداوند هدایت میکند کسانی را که اولا ایمان آوردند و شهادت برسالت حضرت رسول و حقانیت او دادند و مشاهده آیات بیّنات نمودند سپس کافر شدند و خداوند ظالمین را هدایت نمیفرماید.

کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ کیف از ادات استفهام است و استفهام انکاریست یعنی نمیشود و ممکن نیست که خداوند همچه شخصی را هدایت کند زیرا در هدایت دو چیز لازم است: یکی فاعلیت فاعل که هادی باشد و دیگر قابلیت قابل که مهدی باشد و کسی که مرتد شد بعد از آنی که حجت بر او تمام شد و براهین واضحه و ادله محکمه متقنه و آیات بینات را مشاهده کرده باز دست برداشت معلوم است که از روی

ص: 272

عناد و لجاج و عصبیت بوده البته قبول هدایت نمیکند و هدایت نمیشود و لو فاعلیت فاعل از هر جهت تمام باشد.

قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ آیه عام است و لو شأن نزولش در مورد شخص خاصّی باشد چنانچه در مجمع از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که در مورد حارث بن سوید بن صامت انصاری بود که محذر بن زیاد بلوی را بحیله و مکر کشت و فرار کرد و بکفار مکه ملحق شد و شامل هر دو قسم مرتد ملی و فطری میشود، و بعضی مفسرین توهّم کردند که ایمان ایمان ظاهری بوده نه باطنی و لکن خلاف ظاهر است زیرا این منافق میشود نه مؤمن و آیه میفرماید بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ بیان ایمان است که حقیقت ایمان همان شهادت بحقانیت پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تصدیق بجمیع ما جاء به النبی است.

وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ یعنی امور واضحه روشن که جای ریب و شکی در آنها نباشد بمشاهده معجزات و نزول آیات و مشاهده حالات و اخلاق نبیّ اکرم و البته چنین آدم بسیار فرق دارد با آن کفاری که مشاهده معجزات و اخلاق نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلم را نکردند و آیات را استماع ننمودند.

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ کسی که دانسته و فهمیده بخود ظلم کند و خود را در معرض عذاب ابدی درآورد قابلیت هدایت ندارد و خدا او را هدایت نمیفرماید.

[سوره آل عمران (3): آیه 87] ..... ص : 275
اشاره

أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (87)

این قوم کفار بعد از ایمان که قابلیت هدایت ندارند جزای آنها لعنت خدا و ملائکه و جمیع ناس بالتمامی است.

ص: 273

اولئک اشاره بقوم کفروا بعد ایمانهم است جزائهم پاداش کفر آنها است أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ لعنت دوری از رحمت الهی است که بوی رحمت بمشام آنها نمیرسد.

و الملائکة لعنة ملائکه نفرین آنها است که خداوند آنها را از رحمت واسعه بی بهره نماید.

و الناس که آنها هم طلب کنند بعد رحمت را از اینها.

اجمعین ممکن است بیان الناس باشد یعنی جمیع ناس از کافر و مسلم و ممکن است بیان هر سه باشد: خدا و جمیع ملائکه و جمیع ناس، و شاید ظاهر همین باشد.

(اشکال) ...... ص : 276

کفار همه کسی را لعنت نمیکنند بلکه تمجید میکنند که دست از ایمان کشیده و بکفر روی آورده.

(جواب) ..... ص : 276

آنکه آیه نمیفرماید که جمیع ناس او را لعنت میکنند بلکه میفرماید اینها مستحق لعنة جمیع هستند بقرینه جزاؤهم مضافا اینکه کفار هم از همچه کسی که یک روز مؤمن و یک روز کافر و ثباتی در او نیست نکوهش میکنند.

[سوره آل عمران (3): آیه 88] .... ص : 276

خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (88)

همیشه در لعنة یا جهنم معذّب هستند و عذاب آنها سبک نمیشود و آنها را مهلت نمیدهند.

خالِدِینَ فِیها ضمیر فیها ممکن است بلعنت برگردد که در آیه قبل

ص: 274

ذکر فرموده چنانچه مفسرین گفتند، ولی بعید نیست که مرجع جهنم باشد چون معهود ذهنیست زیرا کسی که مشمول لعنت خدا و ملائکه و ناس باشد البته جایگاه او در جهنم است.

لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ علاوه بر اینکه مخلّد در عذاب هستند عذاب آنها سبک نمیشود کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59 وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ در جهنم و عذاب مهلت هم نیست که یک ساعت عذاب از آنها برداشته شود، و بعضی مفسرین گفتند مهلت در توبه ندارند و بازگشت بدنیا از برای آنها نیست لکن خلاف ظاهر است.

[سوره آل عمران (3): آیه 89] .... ص : 277

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (89)

مگر کسانی که بعد از کافر شدن توبه کنند و برگردند باسلام و خود را اصلاح کنند پس محققا خداوند آمرزنده و مهربان است.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ توبه مرتد برجوع باسلام است و آیه مطلق است شامل مرتد ملّی و فطری هر دو میشود و لو مورد مرتد ملّی است لکن مورد مخصص و مقید نمیشود و این آیه هم یکی از آیاتیست که دلالت دارد بر قبولی توبه مرتد.

و اصلحوا بعض مفسرین گفتند مراد اصلاح باطن است که قلبا ایمان بیاورد و عازم بر ثبات بر ایمان باشد و این خلاف ظاهر است زیرا کلمه تابوا بر این مطلب تام الدلاله است و بدون این صدق توبه نمیکند.

و بعضی گفتند مراد اصلاح عمل است که نماز و روزه و امثال آنها این هم تمام نیست زیرا شرط قبولی توبه نیست آنها هم یک تکالیفی است راجع بخود بلکه

ص: 275

ظاهر اینست که اسلام مرتد با اسلام سایر کفار تفاوت دارد زیرا کفار اگر اسلام آوردند بمقتضای

(الاسلام یجب ما قبله)

آنچه فساد در دوران کفر کردند گذشت میشود و لکن مرتد باید هر فسادی که در زمان ارتداد نموده تدارک کند نماز و روزه ها را قضاء کند، مال هر کسی را برده یا بکسی اذیت نموده رد کند، اگر محکوم بقصاص بادیه یا کفارات یا سایر تکالیف بوده باید تمکین شود و امثال اینها فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ تفسیرش واضح است و سابقا ذکر شده.

[سوره آل عمران (3): آیه 90] .... ص : 278

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ (90)

محقّقا کسانی که پس از ایمان کافر شدند و زیاده روی کردند در کفر هرگز توبه آنها قبول نخواهد شد و آنها گمراهان هستند.

جماعتی باین آیه استشهاد کردند که توبه مرتد قبول نمیشود لکن این حرف خلاف تحقیق است زیرا ادله اربعه: کتاب، سنّة، اجماع و عقل قائم است بر قبولی توبه، بلکه می گوییم اگر توبه مرتد قبول نشود آیا مکلف بتکالیف شرعیه مثل نماز و سایر عبادات هست یا نیست اگر بگویی هست تکلیف ما لا یطاق لازم میآید زیرا ایمان شرط صحت کلیه عبادات است و اگر نیست خلاف ضرورت اسلام است، بعلاوه این آیه هم دلالت بر عدم قبول توبه مرتد ندارد ببیانی که در شرح الفاظ آیه ذکر میشود.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ مراد ارتداد است که اولا مؤمن بود سپس کافر شد و احتیاج بتأویلات بعض مفسرین نداریم که بگوئیم ایمانش ظاهری بوده

ص: 276

و در واقع منافق بوده زیرا خلاف ظاهر آیه است و منافق را تعبیر بایمان نمیکنند بلکه اشدّ کفار است و همچنین بعضی گفتند این در مورد یهود است که قبل از بعثت بشارت بآمدن آن حضرت میدادند و پس از بعثت انکار نمودند اینهم خلاف ظاهر آیه است زیرا یهود ایمان نیاوردند بلکه میگفتند که ایمان میآوریم پس از بعثت او.

ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً ازدیاد کفر با توبه مرتد که مورد بحث بود نمیسازد زیرا مرتد اگر توبه کند کفر را نابود میکند نه آنکه ازدیاد کند و این جمله دلالت دارد که تا آخر عمر روز بروز کفر او شدیدتر میشود.

لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ زمان معاینه مرگ است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ الایة نساء آیه 22، و در حقّ فرعون میفرماید حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ تا آنجایی که میفرماید آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ الایة یونس آیه 90 و 91، و اخبار هم در این مورد رسیده که

(التوبة قبل المعاینة).

وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ گمراهی اینها اینست که نه در دسته کفار هستند زیرا برگشتند و نه در دسته مسلمین زیرا توبه نشد یعنی بدون عقیده بهیچ طرفی هستند و همین است معنی گمراهی.

[سوره آل عمران (3): آیه 91] .... ص : 279

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدی بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (91)

محقّقا کسانی که کافر شدند و بکفر از دنیا رفتند اگر باندازه سعه ارض طلا داشته باشند و فدی دهند از آنها قبول نخواهد شد و عذاب دردناک برای آنها است

ص: 277

و ناصر و معینی برای آنها نیست.

مسئله فدی در جهاد با کفار است که مسلمین موقعی که اسیر از کفار میگیرند و میآورند حکم غلام و کنیز دارند و بین مجاهدین قسمت میکنند و جزو غنائم هستند مگر آنکه خود آن کفار فدی دهند یعنی چیزی طبق نظر رئیس مسلمین تقدیم کنند یا یکی از بستگان آنها فدی دهند و آزاد شود و آیه شریفه در مقام اینست که موضوع فدی مختص باین دنیا است در آخرت فدی قبول نمیشود و از عذاب برای او نجاتی نیست لذا میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا و این شامل جمیع کفار از مشرکین و اهل کتاب و نواصب و خوارج و غلات و مرتدین و کسانی که در حکم کفار هستند از مخالفین و معاندین و جمیع فرق ضالّه حتی غیر اثنی عشریه از فرق شیعه میشود وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ بهمان عقیده باطله از دنیا رفتند و توبه نکردند و بشرف اسلام مشرف نشدند.

فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ کلمه عام است شامل جمیع میشود بدون استثناء مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً قضیه فرضیه است آنهم فرض محال و الّا کسی که از این دنیا رفت بقدر فلسی مالکیت ندارد وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آیه 94، بعلاوه در دنیا هم محال است کسی بقدر ملاء الارض طلا داشته باشد بلکه طلا باین مقدار محال است وجود پیدا کند پس این آیه تقدیر فی تقدیر فی تقدیر کلها محال.

وَ لَوِ افْتَدی بِهِ از کلمه لن که برای نفی تأبید است و کلمه لو که امتناعیه است استفاده میشود که اگر بر فرض محال همچه فدایی باشد هرگز مورد قبول واقع نمیشود بلکه چیزی که در قیمت سبب نجات میشود ایمان و عمل صالح است و تقوای از معاصی.

أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ لام اختصاص است که عذاب دردناک اختصاص باینها

ص: 278

دارد و گذشت که جمیع عذابها دردناک است لکن البته مراتب دارد و جمیع اهل عذاب گرفتار عذاب دردناک هستند لکن البته متفاوت هستند بمراتب کفر و ازدیاد معاصی.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ نفی شفاعت میکند زیرا شفاعت شفعاء مختص باهل ایمان است که قابلیت رحمت و مغفرت داشته باشند و امّا کفار و کسانی که در حکم کفار هستند علاوه از اینکه شفیع و ناصر ندارند بلکه شفعاء قیامت خصم آنها هستند ویل لمن شفعائه خصمائه.

[سوره آل عمران (3): آیه 92] .... ص : 281
اشاره

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (92)

هرگز نائل نمیشوید ببرّ و احسان و تفضّل الهی تا اینکه انفاق و بذل کنید از چیزهایی که دوست میدارید و علاقه مند هستید بآنها و آنچه انفاق میکنید سپس خداوند دانا است بآن و از بین نمیرود و بجزای آن میرسید.

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ لن برای نفی تأیید است که بفارسی تعبیر بهرگز میشود و (نیل) بمعنی رسیدن است بمقصود و برّ بمعنی احسان بغیر است و از این قبیل است برّ بوالدین در مقابل عقوق و برّ باخوان دینی وصله ارحام و نحو آنها، و فرق بین برّ و احسان این است که احسان اعم است از احسان مالی و جاه و غیر آنها لکن البرّ اعطاء چیزی است که بغیر از مال و جاه و مقام شود.

(اشکال) ......ص : 281

احسان و تفضل الهی در دنیا و آخرت منحصر بانفاق نیست جمیع عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه مورد تفضلات الهی میشود چنانچه مفاد بسیاری از

ص: 279

آیات است مثل آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ الایه و غیر آن از آیات بسیار، و مفاد اخبار است مثل حدیث معروف

(الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ)

و غیر آن و این آیه منحصر میکند نیل به آنرا بانفاق از آنچه دوست میدارند.

(جواب) ..... ص : 282

ممکن است گفته شود که الف و لام البرّ از برای عهد باشد یعنی آن برّ و احسانی که برای انفاق و صدقات خداوند مقرّر فرموده نمیرسد بآن مگر بانفاق از آنچه دوست میدارید. و ممکن است الف و لام جنس باشد که شامل جمیع مثوبات دنیوی و اخروی شود و البته اگر انفاق از محبوبها نباشد بجمیع آنها نائل نشود.

حَتَّی تُنْفِقُوا انفاق و لو ظاهر در انفاق مالیست لکن گذشت در اوائل سوره بقره ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اقسام انفاقات از انفاق علم و تلاوت و هدایت و ارشاد و جاه و مال از واجبات و مستحبّات چنانچه مفاد اخبار بود که تمام اینها مصادیق انفاق هستند و مؤید این معنی است در تفسیر این آیه در تفسیر علی بن ابراهیم است که مأخوذ از اخبار است که فرمود

(ای لن تنالوا الثواب حتی تردّوا الی آل محمد حقّهم من الخمس و الانفاق و الفی ء).

مِمَّا تُحِبُّونَ من تبعیضیه است دلالت دارد بر اینکه جمیع آنچه دوست میدارید لازم نیست انفاق کنید بلکه انفاقات شما باید از چیزهایی باشد که دوست میدارید و اگر مراد جمیع بود میفرمود حتی تنفقوا ما تحبون و ما موصوله است شامل جمیع محبوبات میشود حتی انفاق نفس و اولاد و عیال چنانچه ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام در کربلا انفاق نمود، و مراد از تحبون چیزهاییست که انسان بآنها علاقه مند و دل بستگی دارد و مردم در این قسمت مختلف هستند.

ص: 280

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ هر چه که انفاق میکنید از هر چه علاقه داشته باشید یا نداشته باشید.

فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ چون خداوند عالم بجمیع ما فی القلوب و بواطن انسان است و چیزی بر او مخفی نیست، و تعبیر بفاء برای این نیست که بعد از انفاق خدا عالم باشد بلکه برای اینست که بدانید خدا میداند و بقصد و نیت شما ثواب میدهد و احسان میفرماید و از بین نمیبرد.

[سوره آل عمران (3): آیه 93] ..... ص : 283

کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (93)

هر طعامی بر بنی اسرائیل حلال بود مگر آن چیزی که اسرائیل یعقوب بر شخص خود حرام کرده بود قبل از آنی که تورات بر موسی نازل شود بگو ای پیغمبر بیهود که بیاورید تورات را و تلاوت کنید اگر شما راستگویانید.

کلمات مفسرین و مدارکی که از ابن عباس و کلبی و ضحاک و مجاهد و عکرمه و قتاده و حسن نقل میکنند اعتباری ندارد و احتیاج بنقل آنها نداریم.

بلی در تفسیر علی بن ابراهیم است که حضرت اسرائیل گوشت شتر را بر خود حرام کرده بود چون هر موقع که تناول میکرد عرق النساء باو اصابت مینمود.

و در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مرض حاسره بر او هیجان مینمود، و از تفسیر عیاشی از آن حضرت همین مضمون را روایت کرده.

و توضیح کلام حسب آنچه از آیه و مفاد اخبار استفاده میشود اینست که یهود اعتراض نمودند بحضرت رسالت که چرا گوشت شتر را حلال نموده با اینکه در

ص: 281

تورات دارد که حرام است و از زمان اسرائیل و انبیاء بعد از او تا زمان موسی هم حرام بوده.

و خداوند این دعوی یهود را تکذیب فرموده که همچه حکمی در تورات نیست و بر بنی اسرائیل چه قبل از نزول تورات و چه بعد از آن حلال بوده فقط بر شخص یعقوب حرام بوده که بر خود حرام کرد چون موجب حدوث مرض یا شدّت مرض بر او میشد یا بنذر بر خود حرام کرده بود یا بوحی الهی، و البته مریض یا غیر مریض اگر چیزی بر او مورث حدوث مرض یا شدّت مرض شود حرام است مربوط بدیگران نیست و یهود چون میدانستند صدق فرمایش آن حضرت را که در تورات همچه حکمی نیست لذا از آوردن تورات و قرائت آن امتناع کردند و این یک حجّت بارزی شد بر یهود و معلوم شد که این حکم از مفتریات و مستحدثات آنها بوده، فعلا در ترجمه الفاظ آیه شریفه بپردازیم.

کُلُّ الطَّعامِ کل از ادات عموم است و طعام ما یطعم به است یعنی هر چه خرد نیست که طبیعت انسان بآن میل دارد و از طعم آن لذّت میبرد، و الف و لام الطعام جنس است و خود افاده عموم میکند لکن از روی اطلاق ولی چون مدخول کل واقع شده دلالت بر عموم از روی وضع است و احتیاج بمقدمات حکمت که برای اطلاق ذکر میکنند ندارد.

کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ حلال در مقابل حرام است و شامل واجب و مستحبّ و مباح و مکروه میشود و بنی اسرائیل اولاد یعقوب هستند که دوازده قبیله بودند از دوازده پسران یعقوب.

إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ الّا استثناء منقطع است چون خود اسرائیل از بنی اسرائیل نبود و علی نفسه دلالت دارد بر اینکه این حکم از مختصات اسرائیل بوده و قبل از اسرائیل مثل اسحاق و ابراهیم و نوح و سایر انبیاء قبل و امتهای

ص: 282

آنها و انبیاء بعد از اسرائیل مثل یوسف و موسی و عیسی و داود و سلیمان و زکریا و یحیی و غیر آنها بر همه حلال بوده بر خلاف دعوی یهود که میگفتند بر همه حرام بوده، و تحریم اسرائیل بر نفس خود از باب تشریع نبوده بلکه از باب ضرری که بر او داشته یا بعهد و قسم بر خود حرام کرده یا بوحی که از احکام مختصه باو بوده مثل احکام مختصه بنبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ یعنی این تحریم از احکام تورات نیست بلکه فقط بر شخص یعقوب حرام بوده در زمان خود یعقوب و تا زمان موسی مدّتهایی فاصله است.

قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها با اینکه اگر در تورات یهود هم بود دلیلیت نداشت چون تورات رائج محرّف است و مربوط بتورات موسی نیست لکن الزام خصم باو نمیشد چون آن را تورات موسی میپندارد ولی در همین تورات محرّف هم همچه حکمی نیست و نتوانستند بیاورند و کذب آنها ظاهر شد.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ان شرطیّه است تصدق عن کاذبین مثل (ان کانت الشمس طالعة فالنهار موجود لکن لیس النهار موجودا فلم تکن الشمس طالعة) یعنی اینها که تورات را نیاوردند و تلاوت نکردند پس صادق در دعوی نیستند.

[سوره آل عمران (3): آیه 94] ..... ص : 285

فَمَنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94)

افتری دروغ بستن است غیر از کذب که دروغ گفتنست و اخص از دروغ است و گناهش بیشتر است بخصوص اگر بر خدا و رسول و امام باشد که مسلّما از گناهان کبیره است بلکه بسا موجب کفر میشود اگر بدعت در دین باشد.

ص: 283

و افتری هم دو قسم است: یک قسم از روی جهالت و نادانی است، و قسم دوم از روی عمد و علم و عناد است که مورد آیه است و البته این مفتری ظالم است هم ظلم بنفس که مورد عذاب ابدی میشود و هم ظلم بانبیاء که دروغ بآنها بسته و هم ظلم بدیگران که آنها را در ضلالت و گمراهی انداخته.

[سوره آل عمران (3): آیه 95] ..... ص : 286

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (95)

بگو بیهود و نصاری که خداوند راست فرموده در آیه قبل کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلًّا لِبَنِی إِسْرائِیلَ الایه پس باید شما متابعت کنید ملّة ابراهیم را که مستقیم بود و نبود از مشرکین.

گذشت در آیه شریفه ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً الایة آل عمران آیه 60، که یهود مدّعی بودند که ابراهیم علیه السّلام بر دین یهود بوده و نصاری مدّعی بودند که بر دین نصاری بوده و در قرآن میفرماید وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ آل عمران آیه 58، و گذشت که مراد از (حنیف) خالی بودن از افراط یهود و تفریط نصاری بلکه حد وسط که استقامت باشد که معنی حنیف است و تسلیم اوامر و تقدیرات الهی که معنای مسلم است و از این جهت دین مقدس نبوی دین اسلام شد زیرا خالی از افراط است که احکام سخت و صعب و طاقت فرسا ندارد چنانچه یهود دارند، و از تفریط که هیچگونه حکمی نباشد و بنده گان در شهوترانی و بی بند و باری آزاد باشند چنانچه مسلک نصاری است بلکه دین سمحه و سهله است یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ حج آیه 77.

ص: 284

وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ در این جمله تعریض بر یهود و نصاری است که ابراهیم را نسبت بخود میدهند خداوند سلب این نسبت را میفرماید به اینکه یهود و نصاری خالی از شرک نبودند یک جا میگویند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ اعراف آیه 134، یک جا میگویند عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30، یک جا گوساله پرستیدند بلکه بعد از موسی تقلب در شرک داشتند تا زمان عیسی و بعد چنانچه از کتب وحی خودشان استفاده میشود و مکرر تذکر داده ایم. و در مذهب نصاری اصل دین آنها بر تثلیث است خداوند میفرماید ابراهیم مشرک نبوده بلکه یکتا موحّد بوده، یک جا میفرماید إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ انعام آیه 79، یک جا میفرماید أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ بقره آیه 127، و غیر اینها از آیات وارده در شأن ابراهیم علیه السّلام.

[سوره آل عمران (3): آیه 96] ..... ص : 287

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ (96)

محقق است که اول خانه که برای افراد انسان قرار گرفت هر آینه خانه ای است که در مکه در حالی که با برکت است و وسیله هدایت اهل عالم است.

آنچه مستفاد از اخبار بسیاریست که در کافی و غیره نقل شده و میتوان منطبق بر قواعد هیئت نمود اینست که کره زمین در جوف دریا بود و آب احاطه بجمیع اطراف زمین داشت و بتوسط باد امواج دریا بسیار شد و در اثر آن یک قسمت از زمین از آب خارج شد که فعلا یک ربع از کره زمین از آب خارج است و اول قطعه که از

ص: 285

آب خارج شده مسجد الحرام بود که کعبه در آن واقع و سپس بتدریج خارج شد تا کنون که یک ربع کره خارج شده، و ممکن است معنای دحو الارض که در اخبار دارد روز 25 ذی القعده بوده که اول مکه بود و سپس سایر بقاع همین معنی باشد و ممکن است که مکه را امّ القری گفتند بهمین مناسبت باشد و این معنی مثبتست بر اینکه معنای. للناس جهت استفاده زندگی باشد. و اما اگر مراد جعل بر عبادت باشد چنانچه از پاره اخبار استفاده میشود مراد از بیت کعبه معظمه است و دلیل بر این میشود که اول ساختمانی که روی زمین بنا شد کعبه بوده که حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام قواعد آن را بنا کرد و طواف حول کعبه نمود و سپس انبیاء بعد از او تا زمان ابراهیم علیه السّلام که مأمور شد با اسمعیل بر آن قواعد جدران کعبه را بنا کند چنانچه قبلا در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ الایه بقره آیه 127 متذکر شدیم.

و تعبیر از مسجد الحرام بکلمه (بکّة) که بمعنی ازدحام است اینست که بواسطه کثرت جمعیت رجالا و نساء در حال طواف ازدحام زیادی است.

و در اخبارهم در باب صلوة اشاره دارد که تقدّم نساء بر رجال و جنب یک دیگر در حال صلوة در مسجد الحرام مانعی ندارد، و حکم بمنع تحریما یا تنزیها راجع بسائر اماکن است از جهت ازدحام ناس در مسجد الحرام.

و اینکه بعض مفسرین گفتند (بکة) منقلب (مکة) است میم قلب بباء شده هیچ مدرکیتی ندارد.

و کلمه مبارکا یا حال از بکة است چنانچه ظاهر است یا حال از بیت است که مرجع ضمیر وضع است.

و برکت یا دینی است یا دنیوی یا اخروی، اما دینی اصل هدایت بدین حق چه در زمان آدم و ابراهیم و چه در عصر خاتم و چه در زمان ظهور حضرت مهدی

ص: 286

صلوات اللَّه علیهم اجمعین در آنجا بوده.

و اما دنیوی تمام نعمتهای الهی از اطراف بآنجا حمل میشود چنانچه گذشت در دعای حضرت ابراهیم علیه السّلام فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ سوره ابراهیم آیه 37.

و امّا اخروی که مشمول مثوبات حج میشوند در آخرت. و تمام این فیوضات دوام و ثبات دارد.

و این بکّة وسیله هدایت و ارشاد و دلالت بر اصلاح کلیه اهل عالم از امور دنیا و آخرت است و بر طبق همین معنی اخباری در برهان نقل شده.

[سوره آل عمران (3): آیه 97] ..... ص : 289

فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (97)

در آن بیت نشانه ها واضح و هویدا است و ایستگاه ابراهیم است و هر کس در آنجا وارد شود ایمن میگردد و حقّ واجب الهی است بر جمیع ناس که حج بیت کنند هر کس استطاعت و تمکن از رفتن آن را پیدا کرد و هر کس کافر شد و امتناع از رفتن نمود محققا خداوند بی نیاز است از جمیع عالمین.

فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ آیات واضحه در بیت و بکّة و حرم و مکه و مسجد الحرام دو قسم است یکی آثاریست که خداوند در آن قرار داده مثل حجر الاسود که در حدیث است

(نزل الحجر الاسود من الجنّة و هو اشدّ بیاضا من اللبن فسودته خطایا بنی آدم)

، (مجمع البحرین) و تاویلاتی از برای این حدیث کرده اند مثل اینکه مراد تمثیل بجواهرات

ص: 287

بیضاء باشد و اینکه معاصی تأثیر در جمادات میکند چه رسد بقلوب یا اینکه حجر تحمل معاصی کسانی که استلام میکنند میکند و مکفر خطایای آنها میشود یا اینکه دستهای گنهکاران او را سیاه نموده.

و بنظر میرسد که حدیث را بر ظاهرش بگذاریم و تأویلات را کنار گذاریم و حطیم که بین حجر الاسود است و باب کعبه و افضل بقاع است چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مرویست فرمود

(هو ما بین الحجر الاسود و الباب قیل لم سمّی الحطیم قال لأنّ الناس یحطم بعضهم بعضا و هو الموضع الذی تاب اللَّه علی آدم و ان تهیأ لک ان تصلی صلوتک کلّها الفرائض و غیره عند الحطیم فافعل فانه افضل بقعة علی وجه الارض و بعده الصلاة فی الحجر افضل). (مجمع البیان)

و حجر اسمعیل که بعد از حطیم افضل بقاع است چنانچه ذکر شد.

و رکن یمانی، از آن حضرت مرویست فرمود

(الرکن الیمانی بابنا الذی ندخل منه الجنة). (مجمع البیان)

و ماء زمزم، مرویست

(من روی من ماء زمزم احدث له به شفاء و صرف عنه داء). (مجمع البیان)

و مستجار و بین رکن و مقام که از ابی حمزه ثمالی از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده

(قال قال لنا علی بن الحسین علیهما السلام ایّ البقاع افضل فقلنا اللَّه تعالی و رسوله و ابن رسوله اعلم فقال لنا افضل البقاع بین الرکن و المقام و لو انّ رجلا عمر ما عمر نوح الف سنة الّا خمسین عاما یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک المکان ثمّ لقی اللَّه تعالی بغیر ولایتنا لا ینفعه ذلک شیئا) (مجمع البیان)

و غیر اینها از آیات.

قسم دوم از آیات باهرات آثاریست که از این خانه ظاهر شد مثل قصّه اصحاب فیل و ابرهة و حضرت عبد المطلب و قصّه یزید و سایر کسانی که قصد سویی بکعبه

ص: 288

معظمه نمودند تماما آیات بیّنات است.

و محل ولادت خاتم انبیاء و بعثت آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و طلوع اسلام و نزول قرآن و ولادت امیر المؤمنین علیه السّلام در جوف کعبه و ولادت صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها و توجه عموم مسلمین و مطابقه کعبه با بیت المعمور و بودن مواقف در اطراف آن مثل عرفات، مشعر، منی و عدم پرواز کبوتران بر کعبه و غیر اینها از آثار کثیره که در آن ظاهر میشود.

مَقامُ إِبْراهِیمَ صفت بیت است و ممکن است مراد محل قیام ابراهیم علیه السّلام بر سنگ که جای قدمش در آن سنگ ظاهر است باشد و ممکن است مراد سکونت ابراهیم در مکه مشرفه باشد بلکه بسیاری از انبیاء که بطواف آن نائل شدند و گذشت در ذیل آیه شریفه وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی شرح مقام.

وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً ظاهر اینست که مراد امنیت تشریعی باشد که هر که پناه برد بکعبه و داخل حرم شد که حدود آن در اطراف مکه معین است کسی حق ندارد متعرض او شود و لو جرمش بسیار باشد یا قتل نفس کرده باشد یا سرقت کرده باشد که موجب حدّ شود بلی با او معامله و معاشرت نشود تا ناچار از حرم خارج شود آن گاه او را گرفته و اقامه حدّ بر او کنند لکن اگر در خود حرم قتل و سرقت شد همانجا اجراء حد میشود حتی طیور، وحوش، سباع در حرم مأمونند کسی نباید متعرّض آنها شود حتی گیاه حرم و حشرات هم بر محرم حرامست قطع و دفع آنها فی الجملة و بر طبق این اخبار بسیار از حضرت باقر و صادق علیهما السلام وارد شده و در فقه متعرض هستند.

و ممکن است مراد ایمن بودن از خزی دنیا و عذاب آخرت باشد بشرط ایمان چنانچه از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده. (مجمع البیان) و ممکن است مراد این باشد که در زمان جاهلیت مشرکین متعرض کسی که

ص: 289

پناه بخانه کعبه میبرد نمیشدند و لو جرمش بسیار بود و اسلام هم این را امضاء فرمود چنانچه بعض مفسرین گفتند و مانعی ندارد حمل بر عموم کنیم و هر یک مصداق باشد وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ لام اختصاص است حق واجب الهیست بر تمام افراد حج بیت اللَّه در تمام عمر یک مرتبه و حج یکی از ارکان مهمه اسلام است، و اخبار در فضیلة حج و اهمیّة آن و مثوبات آن و عقوبت تارک آن بسیار است، در اول کتاب حج در جواهر نقل فرموده مراجعه شود و نقل آنها از عهده این تفسیر خارج است و موجب تطویل میشود حتی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(بنی الاسلام علی خمس: الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة الخبر

و قبلا متعرّض یک قسمت از آنها شدیم:

مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا سه قسم استطاعت داریم: 1- استطاعت مالی کسی که مالیه اش بمقداری باشد که علاوه از لوازم زندگی از نفقه و خانه محل سکونت و اینکه چون برگردد بتواند امر معاش خود را اداره کند بمقدار ایاب و ذهاب حج داشته باشد واجب است مشرف شود و اما تمکّن از مخارج زیارت مدینه و اماکن مشرفه و تهیه سوقات و مخارج دید و بازدید شرط نیست یا کسی که بدون تحمل منّت باو بذل کنند آنهم بر او واجب میشود و این استطاعت شرط وجوب حج است و بدون آن واجب نیست.

2- استطاعت بدنی که مریض و علیل و ضعیف و عاجز نباشد بطوری که بتواند و لو باعانت غیر انجام وظیفه کند در این صورت اگر مأیوس از برء است باید نایب بگیرد و اگر امیدوار است باید صبر کند تا خود متمکن گردد.

3- استطاعت خارجی که مانعی از طرف دولت یا دشمن یا قطاع الطریق نباشد که این احکام مخصوصه دارد و قبلا متعرّض شدیم در ذیل آیه فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ الایه.

ص: 290

وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ کفر در اینجا بمعنی ترک است از روی بی اعتنایی و بی اهمیتی یا انکار وجوب حج که انکار ضروری دین اسلام است که امروز بسیاری از مردم حج را منکر هستند مخصوص متجددین و میگویند نباید کسی پول خود را بردارد و برود مصرف اعراب کند بلکه بسیاری از ضروریات را انکار میکنند مثل نماز، زکاة، صوم، خمس، اجراء حدود و غیر اینها و البته اینها نجس هستند و مرتد و از دین اسلام خارج هستند.

و ممکن است ترک مطلق باشد زیرا کفر مراتبی دارد و در مجلد اول در ذیل آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ در اوائل سوره بقره متعرّض شدیم.

و غنی دو معنی دارد یکی مشهوریست بمعنی سلب احتیاج و از صفات سلبیه بشما رفته. و یکی معنای حقیقی است که در مقام خود تحقیق کرده ایم بمعنی دارایی جمیع کمالات که اعظم جمیع صفات ذاتیه است و شامل تمام آنها است و لازمه آن سلب عیب و نقص و احتیاج است.

و مفاد این جمله اینست که نه فعل حج بر خداوند نفعی دارد که از ترک آن این نفع از کیسه خدا رفته باشد و نه ترکش بر او ضرر و خسارتی وارد میکند نفع و ضررش راجع بخود بنده است چه منافع دنیوی و چه اخروی که عاید فاعل میشود و چه مضارّ دنیوی و چه اخروی که بر تارک آن متوجّه میگردد.

[سوره آل عمران (3): آیه 98] ..... ص : 293

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ (98)

بگو ای اهل کتاب برای چه کافر میشوید بآیات الهی و حال آنکه خداوند شاهد و حاضر است بر آنچه عمل میکنید و گواه است بر کارهای شما.

ص: 291

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که او مخاطب قرار دهد اهل کتاب را و نفرمود یا اهل الکتاب نوع استخفافیست بآنها زیرا با مشاهده معجزات از روی عناد و عصبیت کافر میشوند چنانچه در مواردی که خداوند آنها را مخاطب میفرماید نوع تلطّفیست که باعث بر ترغیب و تحریص بر ایمان شود.

و مراد از اهل کتاب یهود و نصاری هستند و لکن مجوس در احکام با آنها شرکت دارند و اینها را اهل کتاب گفتند با اینکه تورات و انجیل اصلی در دست آنها نیست و از بین رفته و اینکه در دست آنها است محرف و مجعول و مفتریات است برای اینست که خود را منتسب بموسی و تورات او و عیسی و انجیل او می پندارند کانّه میفرماید ای کسانی که خود را اهل کتاب می پندارید و در این کتاب محرف خود هم نشانه ها و علامات نبوّت نبیّ اسلام را مشاهده کرده اید و معجزات آن حضرت را از قرآن و غیر آن می بینید.

لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ استفهام توبیخی است زیرا حجّة بر آنها تمام است و راه عذری ندارند و اینها غیر از مشرکین هستند زیرا مشرکین میگویند ما نه موسی و نه عیسی و نه کتاب آنها را معتقدیم ولی اینها این حرف را نمیتوانند بگویند و بالجمله مراد از اهل کتاب کسانی هستند که معتقد بنبیّ صاحب کتابی از انبیاء سلف باشند مثل یهود که معتقد بموسی آورنده تورات و داود آورنده زبور و نصاری بعیسی آورنده انجیل هستند ولی در صغرای کتاب با مسلمین اختلاف دارند میگویند که تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی همین است که در دست ما است و مسلمین انکار میکنند و میگویند اینکه در دست شما است از مجعولات است و کتب آنها غیر از این است و از بین رفته و مع ذلک همین کتابها که معتقدید کتب آسمانی است حجّت کاملیست بر حقانیت اسلام و پیغمبران از جهت اشتمال آنها بر بشاراتی که از آمدن نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بصفات و اسم و خصوصیات آن داده.

ص: 292

وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلی ما تَعْمَلُونَ شهید صفت مشبّه بمعنی شاهد یعنی حاضر مقابل غائب و فرق بین حاضر و شاهد عموم و خصوص مطلق است که هر شاهدی حاضر هم هست و لا عکس زیرا ممکن است حاضر باشد و بر طبق آن شهادت ندهد.

و عمل سه قسم است: عمل قلبی از امور اعتقادی و عمل نفسی از اخلاقیات و عمل جوارحی از افعال خارجیه و خداوند عالم بهمه آنها و شاهد بر همه آنها است لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ الحاقة آیه 18.

[سوره آل عمران (3): آیه 99] ..... ص : 295

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)

بگو ای اهل کتاب چرا مانع میشوید از راه الهی راه حق کسانی را که ایمان آوردند و میخواهید و میطلبید از آنها راه کج و انحراف از حق را با اینکه خود شما حقانیت را دست آورده اید و خداوند غافل نیست از آنچه میکنید.

توضیح کلام اینکه اهل ضلال که در مقام اضلال مؤمنین کوشش دارند بر چند قسم هستند: یک قسم آنان که تبلیغات سوء دارند و دعوت میکنند آنها را بدین خود مثل تبلیغات مسیحی ها و بهائیها و سایر فرقه ضالّه و یک قسم الغاء شبهات در دین اسلام میکنند که مسلمین در اسلام شک کنند و از اسلام بیرون روند و لو بکیش آنها در نیایند. یک قسم ایجاد اختلاف بین آنها تا ضعف آنها زیاد شود و قوّه و قدرت آنها کم گردد تا بتوانند بر آنها مسلّط گردند، یک قسم تطمیع آنها بزخارف دنیوی از مال و جاه و منصب تا از دین برای دنیا دست بردارند، یک قسم ترویج معاصی و تشویق بر قبایح و اشاعه فحشاء در بین آنها، یک قسم اشتغال آنها بامور

ص: 293

بی هوده از لهو و لعب و لغویات تا از تحصیل علم و کمال و عبادت آنها را باز دارند و غیر اینها از حیله ها و تزویرها که طرق شیطانیست و تمام اینها صدّ عن سبیل اللَّه است و این هم دو قسم است: تارة از روی جهالت است که حقانیت اسلام بر آنها معلوم نشده از روی تقصیر یا قصور، و اخری با علم بحقانیت اسلام از روی عناد و عصبیت است که اغلب رؤسای اهل ضلالت از این جهت است لذا خطاب میفرماید باهل کتاب.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ که آنها معجزات را مشاهده کرده اند و بشارات را در کتب خود دیده اند.

لِمَ تَصُدُّونَ صدّ بمعنی منع و جلوگیری است عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ سبیل اللَّه راه حق است که عبارت از دین اسلام است إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 79.

من آمن اهل ایمان را که مسلمین باشند و این جمله مفعول تصدّون است. تَبْغُونَها عِوَجاً ابتغاء بمعنی طلب نمودن چیزی از غیر است چنانچه در آیه دارد ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ بقره آیه 203.

(عوج) بمعنی کج است و اینجا مراد راه کج و معوج است و راه کج بسیار است که تعبیر بسبل شیطان شده وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ انعام آیه 153، و راه حق یک راه است که صراط مستقیم است.

وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ ظاهرا اشاره بیهود است که در مدینه قبل از بعثت خبر میدادند و بشارت باهل مدینه که پیغمبری باین اوصاف در مکه در این زمان ظاهر میشود و هجرت بمدینه میفرماید و در کتب ما خبر داده شده و خیال میکردند که او از بنی اسرائیل باشد چون دیدند از بنی اسمعیل است از روی حسد و عداوت و عصبیت و لجاج انکار کردند و آیه و لو در این مورد باشد منافات با عموم ندارد.

ص: 294

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ غفلت از عوارض است که بسا بر انسان عارض میشود مثل سهو و نسیان و شک و بکلّی از ذهن خارج میشود که هیچ توجه ندارد و خداوند محل حوادث نیست چون تغییر در ساحت قدس او روا نیست و تغییر از ذاتیات حوادث مادیست و واجب الوجود از حوادث عری و بریست.

[سوره آل عمران (3): آیه 100] ..... ص : 297

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ (100)

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر شما گوش بگفتار اهل کتاب دهید و اطاعت آنها را بکنید شما را برمیگردانند پس از ایمانتان بکفر و کافر میشوید.

توضیح کلام اینکه تأثیر افعال در خارج منوط بدو چیز است باید فاعل تام الفاعلیة باشد و مؤثر تمام شرائط تأثیر در او موجود باشد و قابل هم باید تام القابلیة باشد و موانع تأثیر در او نباشد.

و لذا گفتند علّة تامّه مرکّب از سه چیز است وجود مقتضی و شرط و فقدان مانع و شرط هم جزو مقتضی است زیرا بدون شرط اقتضاء ناقص است.

خداوند در آیات قبل در مقام منع از مقتضی بود که اهل کتاب در مقام اضلال مؤمنین بر نیایند و در این آیه شریفه منع از قبول تأثیر است که مؤمنین تماس با اهل کتاب و کفار نگیرند و اظهار محبت با آنها نکنند و گوش بحرفهای آنها ندهند و اطاعت گفتار آنها را نکنند که خطر عظیم دارد که رفته رفته اینها هم مثل آنها میشوند و از دین برمیگردند چنانچه امروز و این عصر مسلمین کمال ارتباط را با کفار پیدا کرده اند و در بسیاری از امور تقلید آنها را میکنند و فسق و فجور آنها

ص: 295

در میان اینها شایع شده و فوج فوج از دین اسلام خارج میشوند و بطرف کفر میروند تا بکجا برسد لذا میفرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای کسانی که بهزار خون دلها و فداکاریها و زحمات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اصحابش از ضلالت و کفر نجات یافتید و بشرف اسلام مشرف شدید إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مراد آن کفار و اهل کتابی هستند که در مقام اضلال شما هستند و تبلیغات سوء میکنند و امّا آنهایی که در این مقام نیستند و با دین شما کاری ندارند معاشرت با آنها تا اندازه ای مانعی ندارد.

یردّوکم که ارتداد از دین بسیار از کفر اولی سخت تر و عقوبتش بیشتر و احکامش مشکل تر است.

بَعْدَ إِیمانِکُمْ پس از این زحمات که ایمان آوردید.

کافرین کافر میشوید و تمام این زحمات بی اثر میشود بلکه نتیجه بعکس میدهد، خداوند ما را بر دین حق ثابت بدارد و از خطرات این دوره حفظ فرماید بحقّ محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله.

[سوره آل عمران (3): آیه 101] ..... ص : 298

وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (101)

و چگونه کافر میشوید و حال آنکه شما کسانی هستید که آیات شریفه قرآن بر شما تلاوت شده و تشرّف خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلم پیدا کرده و بالعیان مشاهده نموده اید و کسی که چنگ زند و پناه برد و طلب حفظ کند از خدا البته براه مستقیم هدایت شود.

ص: 296

ادلّه بر حقّانیت دین و امور اعتقادیه نسبت باشخاص و نسبت بامور مختلف است و ما در مقدّمه کلم الطیب در مجلد اول بر هشت قسم کرده ایم.

1- دلیل عقلی مستقل مثل اثبات وجود صانع و توحید و صفات او و عدل و نبوّت عامّه و شرائط نبوت و لزوم خلیفه و غیر اینها.

2- عقلی غیر مستقل که محتاج است Ș˘șȘʠامری از خارج مثل نبوت خاصه که پس از مشاهده نبی و دعوی نبوت و وجود شرائط نبوت در او و فقدان موانع و اقامه معجزه عقل حکم میکند بنبوت او و کذلک امامت خاصه.

3- نصّ قرآن پس از ثبوت اینکه کلام اللَّه است.

4- نصّ خبر متواتر از نبی یا امام پس ثبوت نبوت و امامت و عصمت او.

5- ضرورت دین. 6- ضرورت مذهب.

7- نصّ خبر محفوف بقرائن قطعیه بر صدور از امام یا نبی.

8- اجماع جمیع علماء و البته کسانی که بحسّ و و جدان مشاهده معجزات میکنند و شرائط نبوّت و امامت را بالعیان می بینند حجّة بر آنها تمامتر و دلیل قویتر است تا آنکه بنقل قطعی درک کنند، لذا در آیه شریفه مورد تعجّب قرار میدهد کسانی که با مشاهده حسّیه مع ذلک کافر گردند و میفرماید:

وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ ای کسانی که بحسّ و و جدان مشاهده کرده اید و ایمان آورده اید چگونه کافر میشوید.

وَ أَنْتُمْ تُتْلی عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ آیات قرآن را با اینکه اهل لسان هستید و عاجز هستید از آوردن مثل آن با کمال بلاغت و فصاحتی که دارید برای شما تلاوت شده.

وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ و مشاهده معجزات از او میکنید چه معجزات بدنیه مثل اینکه می بیند از عقب سر چنانچه از جلو می بیند و اینکه چشمش خواب میرود

ص: 297

و قلبش بیدار و اینکه بدنش سایه ندارد و پشه بر بدنش نمینشیند و مدفوعات او را زمین بلع میکند و احدی مشاهده نکرده و جنب هر طویل القامه بایستد بلندتر از آن میشود و هر لباسی بقامتش رساء میشود و بوی عرقش از هر عطری معطّرتر است حتی تا سه روز آثار عبورش در هر طریقی باقی است و نور صورتش در شب تار از هر چراغی روشن تر است و بر کتف مبارکش مهر نبوت است و ولادتش مختون ناف بریده، پاک و غیر آلوده بوده و غیر اینها از معجزات بدنی.

و امّا اخلاقی در جمیع صفات کمال اکمل از جمیع بشر بوده: سخاوت، شجاعت، حلم صبر، تواضع، رحم و غیر اینها و خوارق عادات و معجزات صادره از حضرتش که حدّ و حصر ندارد مثل شق القمر، سنگ ریزه در کف مبارکش تسبیح میکند، حیوانات بامر مبارکش تکلّم میکنند، درخت بفرمان او حرکت میکند، طائفه جنّ خدمتش مشرّف میشوند، حیوانات خدمتش عرض حاجت میکنند، خبر از ما فی الضمیر میدهد، خبر از آینده میدهد، بمعراج تشریف میبرد، ملائکه بنصرتش میآیند، تصرّف در قلوب میکند، آب دهانش چاه خشک را پر از آب میکند، چشم علیل را شفا میبخشد، مرده را زنده میکند و غیر اینها ممّا لا تحصی که اکثر آنها را مشاهده کرده اید.

وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ اعتصام بخدا ثبات بر دین او، عمل باوامر و ترک مخالفت او و تمسّک بقرآن او و بنبیّ و خلیفه او و توکّل و اعتماد و استعاذه باو و توجه باو و تولّی اولیاء او و تبرّی از اعداء او و امثال اینها است و البته چنین کسی فقد هدی الی صراط مستقیم که صراط دیانت است و موجب عبور از صراط قیامت چنانچه لغزش در صراط دین لغزش در آن صراط است.

ص: 298

[سوره آل عمران (3): آیه 102] ..... ص : 301

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102)

ای کسانی که ایمان آوردید بایمان تنها قناعت نکنید بلکه تقوی و پرهیز کنید از برای خداوند حقّ تقوی را و ثابت باشید بر اسلام تا آخر عمر که مسلمان از دنیا بروید.

حقّ تقوی مرتبه اعلای تقوی است و در اول سوره بقره در کلمه هُدیً لِلْمُتَّقِینَ مراتب تقوی ذکر شد و خلاصه آن اینست.

1- تقوای از عقائد باطله و مسالک سخیفه که موجب کفر و ضلالت میشود.

2- از ترک واجبات و فعل کبائری که باعث زوال دین میشود در حین موت 3- تقوای از کلیه معاصی کبیره که موجب فسق و زوال عدالت میشود.

4- از کلیه معاصی حتی صغائر. 5- از ملکات رذایل اخلاقی.

6- از مکروهات. 7- از مباحات زائد بر مقدار ضرورت عرفی.

8- از غفلت از خدا و روز جزاء و البته اعلای این مراتب خاص معصومین است و بر طبق این معنی اخبار داریم.

در برهان از ابن بابویه از حضرت صادق علیه السّلام در تفسیر این جمله فرموده

(یطاع و لا یعصی و یذکر فلا ینسی و یشکر فلا یکفر)

و از ابن شهرآشوب از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده فرمود

(و اللَّه ما عمل بها غیر بیت رسول اللَّه نحن ذکرناه و لا ننساه و نحن شکرناه فلن نکفره و نحن اطعناه فلم نعصیه)

و معلوم است این امر برای رجحان است اعم از واجب و مستحبّ، در واجبات و محرمات تقوی واجب و در غیر آنها مستحبّ.

و بعضی از مفسرین گفتند این جمله منسوخ شده بآیه شریفه فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ سوره آیه، و بر طبق آن دو حدیث از حضرت باقر علیه السّلام

ص: 299

و حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده اند لکن ظاهر اینست که این نسخ غیر از نسخ مصطلح است زیرا لسان آیه آبی از تخصیص و نسخ است چون حسن ذاتی دارد بلکه مراد تخفیف است باین معنی کانّه میفرماید اتقوا اللَّه حق تقاته و ان لم تقدروا فاتقوا اللَّه ما استطعتم.

و شاهد بر این معنی در حدیث سابق از امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمود

(فلمّا نزلت هذه الآیة قال الصحابة لا نطیق ذلک فانزل اللَّه تعالی فاتقوا اللَّه ما استطعتم)

و این خطاب مخصوص بمؤمنین است لذا میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ و از این دو نکته استفاده میشود یکی آنکه ایمان تنها کافی نیست بلکه تقوی هم لازم است تا رستگار شوید لذا در بسیاری از آیات تقوی را قرین ایمان قرار داده.

دیگر آنکه غیر مؤمن و لو اعلی مراتب تقوی را داشته باشد مورث نجات نمیشود و لو موجب تخفیف در عذاب باشد.

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ این نهی نهی از موت نیست چون اختیاری نیست بلکه مراد اینست که بی ایمان از دنیا نروید یعنی بر ایمان ثابت باشید تا زمان موت که تعبیر از آن بموافات میکنند زیرا اگر کسی عمر نوح کند و تمام عمر را در ایمان و تقوی بسر برد و در آخر عمر بی ایمان از دنیا رود نجاتی ندارد بلکه کلیه اعمال او باطل میشود، همین نحوی که ایمان شرط صحت کلیه اعمال است موافات هم شرط است.

اشکال- شرط متأخّر معنی ندارد.

جواب- بی ایمان رفتن کاشف از اینست که از ابتداء عمل او صحیح نبوده.

و موافات نداشته و این شرط متأخر نیست.

و مراد از مسلمون نه اسلام مقابل ایمان است زیرا اسلام بدون ایمان

ص: 300

ابدا موجب نجات نیست بلکه یا مرادف با ایمان است یا بمعنی تسلیم اوامر و نواهی خدا و رسول و ائمه طاهرین علیهم السلام باشد یا مراد تسلیم بتقدیرات الهیست.

[سوره آل عمران (3): آیه 103] ...... ص : 303

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (103)

و چنگ بزنید بریسمان خدا جمیع شماها مؤمنین و متفرق نشوید و یاد کنید نعمت خداوند را که شما با یک دیگر عداوت میورزیدید و دشمن یکدیگر بودید خداوند میان شما الفت و محبت انداخت در حالی که با یکدیگر برادر شدید و بودید نزدیک پرتگاه آتش خداوند شما را نجات بخشید و بسعادت رسانید این نحو خداوند آیات خود را برای شما ظاهر میفرماید باشد که هدایت شوید.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً حبل الهی راهیست که انسان را بخدا نزدیک میکند و موجب قرب برحمت حق میشود چه از عقائد حقه و چه از اخلاق حمیده و چه از اعمال صالحه، و در بعضی اخبار تفسیر کردند حبل اللَّه را بقرآن، و در بسیاری از اخبار تفسیر شده بامیر المؤمنین علیه السّلام که حبل اللَّه المتین است، و در بعضی از اخبار بائمه طاهرین علیهم السلام، و معلوم است تمام اینها مصادیق اتم است و نیز معلوم است ولایت روح ایمان است و بدون ولایت اسلام جسد بی روح است.

و لفظ جمیعا دلالت دارد بر اتفاق کلمه که یک دله و یک جهت در جمیع امور دینی با هم باشید و اختلاف نکنید.

وَ لا تَفَرَّقُوا و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست که فرمود

(ستفرق امّتی

ص: 301

علی ثلاث و سبعین فرقة کلّها فی النار الّا واحدة)

و طلوع تفرقه بعد از رحلت حضرت رسالت بوده در موضوع خلافت و غروب آن پس از ظهور حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه است.

وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ذکر نعمة باداء شکر نعمت است، و مراتب شکر بسیار است و یکی از مراتب آن صرف در آنچه مقصود و منظور الهی است، و مراد از این نعمة همان تألیف قلوب است و عدم اختلاف بقرینه إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً و عداوت اوس و خزرج و عداوت قبائل مشرکین با یکدیگر و اهل مکه با اهل مدینه و خونریزی ها که در میانه آنها بود.

فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ یکی از معجزات بزرگ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همین تألیف قلوب بود که از تحت قدرت بشر خارج بود چنانچه میفرماید لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ انفال آیه 64 فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً اصباح بمعنی شب را بروز آوردن است کنایه از اینکه از شب تاریک ظلمانی عناد و خونریزی نجات و بصبح روشن محبت و الفت و وداد رسیدید و سبب آن نعمت و تفضل خداوند و عنایة پروردگار بود.

و تعبیر باخوان بمعنی برادری اشاره باینست که دیگر آن را در عرض خود می بیند و تعبیر نفرمود بپدر و فرزند که یکی بر یکی برتری داشته باشد برادری برابری است چنانچه میفرماید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10.

و در حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله سلّم در وسائل از گنج کراجکی در باب حقوق مؤمن میفرماید

(للمؤمن علی اخیه ثلاثون حقا)

تا آنجایی که میفرماید

(یحب له ما یحبّ لنفسه و یکره له ما یکره لنفسه).

و در حدیث دیگر میفرماید

(المؤمن اخو المؤمن)

چنانچه دین را هم تعبیر باخ کرده اند میفرماید

(اخوک دینک فاحتط لدینک ما شئت)

فرائد شیخ.

ص: 302

و همین نحو که برادر باعث قوّت قلب و ظهر برادر است مؤمنین هم باعث تقویت یکدیگر باشند که اگر اتفاق و اتحاد و الفت و محبت داشته باشند هیچ قوّة و نیرویی نمیتواند با آنها مقاومت کند و اگر تفرقه و دوئیّت بین آنها ایجاد شد هر ضعیفی بر آنها چیره خواهد شد.

وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ اگر برخورد کنید بزمان جاهلیت که دستگاه شرک سر تا سر دنیا را احاطه کرده بود، بت پرستی، آفتاب و ماه و ستاره و آتش و گاو میپرستیدند و اخلاق رذیله از کبر و نخوت و حسد و عناد و عصبیت و غیر اینها در آنها چه اندازه رسوخ کرده بود و اعمال قبیحه از زنا و شرب و منهیات چه رواجی داشت و خداوند ببرکت دین اسلام تمام آنها را نابود فرمود و توحید و اخلاق فاضله و اعمال حسنه را در آنها شایع فرمود.

فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها بادلّه واضحه و معجزات باهره و مواعظ شافیه و بیانات وافیه تمام کثافات و پلیدیها را از بین برد.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ که تمام وسائل هدایت را برای شما از هر جهت فراهم فرموده.

لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ تعبیر بلعلّ نه برای تردید است بلکه برای اینست که اینهمه آیات و معجزات و تفضلات علة تامه برای هدایت شما نیست بلکه اتمام حجة است و هدایت شما مشروط بیک شرط است از طرف شما و آن قابلیت محل است و الّا

(بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ)

بسیار مورد تعجب است که پاره ای از صحابه با مشاهده این همه آیات و بیانات چه کردند بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و چه اختلاف کلمه در میان امت ایجاد کردند که تا دامنه قیامت دامن گیر همه شد.

ص: 303

[سوره آل عمران (3): آیه 104] ..... ص : 306

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104)

و باید باشد از شما مؤمنین یک جماعتی که مردم را دعوت بخوبی نمایند و امر کنند بمعروف و نهی نمایند از منکر و این جماعت کسانی هستند که رستگار شدند.

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ لام و لتکن لام امر است و دلالت بر وجوب دارد و واجب است در هر عصر و زمانی میان مؤمنین جماعتی باشند که این سه موضوع را انجام دهند با شرائط بوجوب کفایی که اگر نکردند همه معاقب هستند و اگر انجام دهند تکلیف از همه ساقط میشود، و واجبات کفایی بسا عینی میشوند در صورتی که من به الکفایه نباشد یا از عهده آنها خارج باشد و قدرت نداشته باشند.

و أُمَّةٌ از ماده أمّ بمعنی قصد و در قرآن مجید و در لسان عرب اطلاقات زیادی دارد بالغ بر هشت معنی:

1- بمعنی الجماعة مثل همین آیه و آیات دیگر مثل وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ قصص آیه 23، و غیر اینها.

2- اتباع انبیاء مثل امة موسی امة عیسی امة محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ آل عمران آیه 110 وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ فاطر آیه 24 3- انسانی که جامع خیرات باشد مثل إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ نحل آیه 121.

4- بمعنی الدین و الملة مثل إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ زخرف آیه 22.

5- بمعنی برهه از زمان مثل وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ یوسف آیه 45.

6- کسی که مردم باو اقتداء کنند در افعال و اعمال

ص: 304

7- القامة یقال فلان حسن الامة ای حسن القامة.

8- بمعنی مادر یقال هذه امّة زید یعنی مادر زید.

یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ اشاره بلزوم ارشاد و هدایت بدین از عقائد و اخلاق که شأن انبیاء و ائمه و علماء در هر عصر و زمانیست و لذا تحصیل علم واجب است از باب مقدمه برای تعلیم و ارشاد و هدایت بوجوب کفایی بلکه در این ازمنه وجوب عینی است بر کسانی که استعداد داشته باشند و وسائل معیشت آنها مرتب باشد.

و مراد از خیر جمیع خوبیها است که در نظر عقل و شرع خوب باشد که یک قسمت مهمش دعوت بترک قبایح و محرمات که بهترین خوبیهاست.

وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ گذشت در شرائط امر بمعروف که شخص تارک معروف و عالم بمعروفیت یعنی وجوب فعل باشد و شخص آمر هم عالم باشد و قدرت داشته باشد و احتمال اثر بدهد و ضرری بر او متوجه نشود و بمراتب و درجات امر کند.

وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ چه منکرات عقلیه از قبائح و چه منکرات شرعیه از معاصی و محرمات.

و اولئک این کسانی که دعوت بخیر و امر بمعروف و نهی از منکر میکنند هُمُ الْمُفْلِحُونَ تعبیر بکلمه هم برای تأکید است در فلاح اینها و فلاح بمعنی رستگار و افلاح بمعنی رستگار شدن و مفلح اسم فاعل از باب افعال یعنی رستگارند، و رستگاری در صورتی صادق است که هیچ نوع گرفتاری و عقوبت و عذاب از حین موت تا قیامت برای آنها نباشد، اللهمّ ارزقنا بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و الحمد للَّه رب العالمین.

ص: 305

[سوره آل عمران (3): آیه 105] ..... ص : 308

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (105)

و نباشید مثل کسانی که متفرق شدند و اختلاف (مخالفت یک دیگر) نمودند تا اینکه آمد آنها را ادلّه واضحه و آیات بیّنه و اینها کسانی هستند که اختصاص داده شدند بعذاب عظیمی.

بعض مفسرین گفتند تفرقه و اختلاف بیک معنی است و تکرارش تأکید است و بعضی گفتند تفرقه در عداوت است و اختلاف در دین است.

و تحقیق کلام اینست که تفرقه بمعنی جدایی است مقابل وصل که اتصال بیک دیگر است و اجتماع با هم که بشر بالذات احتیاج بیکدیگر دارند چه در امور دنیوی و نظام عالم و لذا گفتند (الانسان مدنی بالطبع) بخلاف حیوانات که زندگی آنها انفرادیست فقط در جماع و حفظ بچه ها یک احتیاج موقت محدودی دارند.

و چه در امور دین و مسلک که احتیاج بتعلیم و تعلّم و تربیت و ارشاد و هدایت دارند و بامر بمعروف و نهی از منکر چون شهوت و غضب و حبّ مال و منال در کمون بسیاری رسوخ دارد و اگر خود سر باشند و بجان یکدیگر بیفتند نظام دنیا و دین برهم میخورد و فساد سر تا سر دنیا را پر میکند.

و اختلاف اختلاف در رأی و سلیقه و دین و مسلک که باعث عداوت و قتل و غارت و بالاخره منجر باضمحلال و فناء میشود و همین تفرقه و اختلاف منشأ ضعف کفار شد در صدر اسلام چنانچه میفرماید تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی حشر آیه 14، و نیز میفرماید فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مائده آیه 14، و همین منشأ ضعف مسلمین شد از اختلاف بین مسلمین در امر خلافت و منجرّ باختلاف بنی امیّه و بنی عباس و رفته رفته بین شیعه و سنی و تفرقه بین ممالک

ص: 306

اسلامی الی زماننا هذا و لذا میفرماید:

وَ لا تَکُونُوا ای جماعت مسلمین کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا از مشرکین و یهود و نصاری و اختلفوا در امر پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین حقه اسلامی.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ از ادله روشن اسلام و معجزات باهرات و جامعیت صفات انبیاء در وجود مبارک محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از روی عناد و عصبیت و هوی و هوس و حبّ جاه و مال.

وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ تهدید مسلمین است که اگر شما هم تفرقه و اختلاف در میانتان حکم فرما شد همان عذاب عظیم در دنیا و آخرت بشما متوجه خواهد شد.

[سوره آل عمران (3): آیات 106 تا 107] ..... ص : 309
اشاره

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (107)

روزی که سفید میشود صورتهایی و سیاه میشود صورتهایی پس امّا کسانی که صورتهای آنها سیاه شده بآنها گفته میشود آیا کافر شدید بعد از ایمانتان پس بچشید عذاب را بسبب آنچه بودید کافر، و اما کسانی که صورتهای آنها سفید شده پس در رحمت خداوند آنها در آن همیشه هستند.

(توضیح) ..... ص : 309

ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه یک نورانیتی دارد که از جانب خدا

ص: 307

بقلب که عبارت از روح انسانیست تابش میکند

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

و تعبیر از آنها بقلب سفید میکنند چنانچه کفر و ضلالت و معاصی یک ظلمتی دارد که قلب را سیاه میکند و بسا آثار آن در جبهه و صورت هم ظاهر میشود، بسیاری از صلحاء را می بینیم بخصوص در علماء اعلام با اینکه وجاهت صوری هم ندارند یک نورانیتی از آنها مشاهده میشود که یدرک و لا یوصف است، و بسا کفار و اهل ضلالت از مخالفین و غیر آنها و اهل معاصی را می بینیم یک کدورت و گرفتگی در جبهه آنها ظاهر میشود با اینکه وجاهت صوری دارند حتی اهل نظر از مشاهده آنها میفهمند این نصرانیست، یهودی است، سنّی است، فاسق و فاجر است و روز قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ الطارق آیه 9، است و در بسیاری از آیات اشاره باین معنی دارد یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ الرحمن آیه 41 یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ اعراف آیه 44 یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ اعراف آیه 166 فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 32 نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا التحریم آیه 8 یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ حدید آیه 23، و غیر اینها از آیات بسیار، و ابیضاض و اسوداد وجوه اشاره بهمین است.

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ این آیه و لو در مورد اهل ردّه وارد شده کسانی که ایمان آوردند و بعد مرتد شدند و از دین خارج شدند بقرینه جمله بعد که میفرماید فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ و بقرینه آیات قبل که خطاب بمؤمنین که تفرقه و اختلاف نکنید مثل اهل کتاب.

لکن بتنقیح مناط قطعی شامل جمیع افراد بشر میشود که فردای قیامت تمام دو دسته اند یک دسته با روهای سفید و یک دسته با روهای سیاه و نیز سفیدی و سیاهی مقول بتشکیک و ذی مراتب است

ص: 308

هر چه ایمان قویتر و اخلاق فاضله بهتر و اعمال صالحه بیشتر باشد بیاض وجه زیادتر است و هر چه کفر و عناد زیادتر و صفات خبیثه راسخ تر و معاصی بیشتر سواد وجه بالاتر است.

و همزه استفهام در ا کفرتم برای تقریع است بمعنی لم کفرتم و این آیه اشاره دارد بکسانی که بعد از نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ارتداد پیدا کردند چنانچه در اخبار عامه و خاصه بیان شده.

در مجمع از ثعلبی روایت کرده از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(و الذی نفسی بیده لیردن علی الحوض ممن صحبنی اقوام حتی اذا رأیتهم اختلجوا دونی فلاقولنّ اصحابی فیقال لی انّک لا تدری ما احدثوا بعدک ارتدوا علی اعقابهم القهقری).

نظر کنید این حدیث چگونه تکذیب میکند عامّه را که نقل میکنند از آن حضرت که فرموده باشد (اصحابی کلّهم عدول) یا فرموده باشد (اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم).

و نیز از ابو امامه باهلی روایت میکند در موضوع خوارج از حضرت نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود (انّهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة) و در اخبار خاصه در برهان از تفسیر علی بن ابراهیم مسندا نقل میکند از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حدیث مفصلی که خلاصه مضمونش اینست که فردای قیامت پنج رایة و علم از امت بر من وارد شوند: 1- رایة عجل (گوساله) این امت.

2- رایة فرعون این امت. 3- رایة سامری این امت. 4- رایة ذی الثدیه با تمام خوارج و از این چهار رایة سؤال میکنم که با ثقلین چه کردید میگویند ثقل اکبر (قرآن) را ما عقب سر انداختیم و عترت را کشتیم و ضایع کردیم تمام را بجهنم میبرند تشنه با روی سیاه.

5- رایة امام متقین و سید المسلمین و قائد غرّ المحجّلین و وصیّ رسول

ص: 309

ربّ العالمین اینها میگویند ما قرآن را متابعت کردیم و عترت را موالی بودیم و محبت داشتیم اینها را ببهشت با روهای سفید میبرند و شاهد بر این حدیث خبر معروف است که فرمودند

(ارتدّ الناس بعد رسول اللَّه الّا خمسة «او اربعة»).

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ بنا بر این که این آیه در مورد کسانیست که بعد از حضرت رسالت کردند آنچه کردند، مراد از کفر بعد از ایمان همان انکار ولایت و بدعتیست که در دین گذاردند و ظلمهایی که بعترت روا داشتند که عذاب آنها اشدّ از جمیع کفار است و لو اسم اسلام و پاره ای از احکام اسلام را بر آنها اجراء بنمائیم.

و تعبیر (بذوقوا) نوع توهین و سرزنش است چنانچه کسی که گرفتار عمل بدی شد باو میگویند خوب طعم آن را چشیدی چه طعمی داشت.

وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ رحمت الهی شامل جمیع نعم الهی میشود از زمان موت تا خلود بهشت.

و تکرار (فی) در فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ و فیها برای تأکید است در شمول رحمت.

[سوره آل عمران (3): آیه 108] ..... ص : 312

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ (108)

این آیات شریفه راجع باهل کتاب و مرتدّین از دین اسلام و مؤمنین نشانه های خداوند است که بر تو تلاوت نمودیم بحق و صدق و خداوند اراده ظلم باحدی از بندگانش ندارد، یعنی هر که سعادتمند شد بواسطه عمل خود بود و هر که معذّب شد بواسطه کردار زشت خود است.

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ اشاره بآیات سابقه است در امر باتفاق و اعتصام و عدم تفرقه و اختلاف و سائر خصوصیات.

ص: 310

نَتْلُوها عَلَیْکَ بتوسط وحی و روح الامین که حضرتش ابلاغ فرماید باهل کتاب و امّت خود.

بالحقّ اشاره به اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از پیش خود چیزی نمیفرماید هر چه میگوید درست و بجا از جانب خداوند است.

وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعالَمِینَ ظلم قبیح است و فعل قبیح محال است از خدا صادر شود بلکه کسانی که بواسطه کفر و معصیت دچار عذاب میشوند خود بخود ظلم میکنند پس از آنی که حجت بر آنها تمام شود و از روی عناد و عصبیت و هوی و هوس و حبّ جاه و مال نافرمانی میکنند، خداوندا ما را حفظ فرما.

[سوره آل عمران (3): آیه 109] ...... ص : 313

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و بسوی خدا است بازگشت امور.

و للَّه لام اختصاص است بملکیة ذاتیه حقّه حقیقیه چون موجد تمام مخلوقات او است و مبقی آنها و مفنی آنها و آن بآن افاضه از جانب او است، هم علة موجده است و هم علة مبقیه.

ما فِی السَّماواتِ از ملائکه و کرات علویه و سکنه آنها و لوح و قلم و سدرة المنتهی و جنّة المأوی و بیت المعمور و آنچه که غیر از خدا نمیداند از آثار قدرت و عظمت و کبریایی.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از جنّ و انس و انواع حیوانات برّی و بحری و عناصر و معادن و نباتات از حبوب و فواکه و خضرویات و ادویه و غیر اینها

ص: 311

وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ امر در قرآن بر معانی بسیاری اطلاق شده مثل وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها فصّلت آیه 11، ای ما یصلحها. و مثل وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ نحل آیه 79، یعنی وقوع القیمة و احیاء الموتی.

و مثل هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً کهف آیه 9، بمعنی هدایت بصلاح، و مثل قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً کهف آیه 20، و غیر ذلک از آیات، و جامع همه اینها فعل است بمعنی کار. و در این آیه یعنی بازگشت کارها تمام بخدا است و کلیه اختیارات از کلیه افراد سلب میشود و تمام اختیار با اوست و همین است مفاد آیه شریفه لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16.

[سوره آل عمران (3): آیه 110] .... ص : 314

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (110)

بودید شما بهترین امة که برای مردم ظاهر شدید امر میکنید بمعروف و نهی میکنید از منکر و ایمان میآورید بخدا و اگر اهل کتاب همه ایمان میآوردند برای آنها بهتر بود بعض آنها ایمان آوردند و اکثر آنها خارج شدند از فرامین الهی کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ در بسیاری از اخبار دارد

کنتم خیر ائمة

و در بعضی از آنها استشهاد میفرماید که چگونه خیر امة باشند کسانی که امیر المؤمنین و حسن و حسین علیهم السلام را کشتند، لکن مراد این نیست که تنزیل خیر ائمة باشد چنانچه بسیاری توهم کرده اند، بلکه تفسیر است یعنی مراد از امة در آیه

ص: 312

ائمه هستند نه جمیع امة حتی قتله ائمه.

و شاهد بر این دعوی حدیث ابی عمر و زبیری است از ابی عبد اللَّه که فرمود

(یعنی الأئمة التی وجبت لها دعوة ابراهیم فهم الأئمة التی بعث اللَّه فیها و منها و الیها و هم الامة الوسطی و هم خیر امة اخرجت للناس).

و تعبیر به کنتم فعل ماضی نه برای اینست که در لوح محفوظ یا نزد انبیاء سلف و امم ماضیه بهترین امة بودند چنانچه مفسرین گفتند، زیرا گفته ایم افعال منسلخ از زمان هستند بلکه کنتم بمعنی (جعلتم) یعنی خداوند قرار داد شما را بهترین امة، أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ اخراج بمعنی اظهار، و الناس جمیع افراد بشر، زیرا الناس افاده عموم استغراقی میکند و این از شئونات حضرت رسالت است خودش افضل انبیاء، کتابش افضل کتب، دینش افضل ادیان، اوصیائش افضل اوصیاء امّتش افضل امم، شریعتش افضل شرایع مع ذلک جعل الهی بدون حکمت نیست، بلکه برای سه خصلت است که در شما است:

1- تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ نزد عقل و شرع حسن و مصلحت آن معروف باشد نه نزد عامه ناس که بسا کارهای بسیار زشت در نظر آنها معروف است قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 104.

2- وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ نزد عقل و شرع زشت و قبیح و منکر باشد.

سؤال- منکرات هم نزد عقل و شرع قبح آن معروف است چرا خوبیها مسمی بمعروف شد و بدیها بمنکر.

جواب- این معروف مقابل مجهول نیست تا این اشکال متوجه شود بلکه مراد آنچه موافق عقل و شرع است و باو اقبال دارند معروف است و آنچه منافر آنها

ص: 313

است منکر است.

3- وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ مراد ایمان بخدا و تمام عقائد حقّه است نه مجرد ایمان بخدا که یهود و نصاری و مشرکین بگویند ما معتقد بخدا هستیم فقط منکر خدا طبیعی دهری لا مذهب است.

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ تعبیر باهل کتاب برای مجرد تمثیل و تطبیق است و الّا هر که حتی طبیعی هم اگر ایمان آورند لَکانَ خَیْراً لَهُمْ نجات از عذاب و نیل بسعادت و فوز بالطاف الهی شامل حال آنها میشود بلکه خیر دنیا و آخرت بانها میرسد.

مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بسیار کمی از یهود و نصاری بشرف اسلام مشرف شدند وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ تعبیر بفسق نه کفر برای اینست که گفتیم در بسیاری از آیات مراد از فاسق کافر است بلکه اشدّ از کفر که دلالت دارد بر طغیان و سرکشی و سرپیچی از گفته خدا و انبیاء خدا سیّما در مقابل جمله قبل که صریح است

[سوره آل عمران (3): آیه 111] ..... ص : 316

لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذیً وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (111)

هرگز بشما مسلمین ضرری وارد نمیکنند و نمیتوانند مگر فی الجمله اذیتی و اگر هم با شما مقاتله کنند فرار میکنند و احدی هم آنها را یاری نمیکند این آیه شریفه مشتمل بر سه معجزه است که خداوند خبر میدهد و بر طبق آن واقع شد:

1- لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذیً ضرر چند قسم است: ضرر جانی که بکشند یا مجروح کنند، و ضرر مالی که مال کسی را ببرند، یا ضرر عرضی که عرض

ص: 314

کسی را ببرند و هیچگونه از این ضررها از طرف یهود بر پیکر اسلام و مسلمین وارد نشد.

و کلمه اذی مفرد منکر است دلالت میکند بر «اذیّت ما» مختصر اذیتی که عبارت از جسارت و بدگویی و بد کرداری است، و این استثناء استثناء متصل است زیرا این نوع از اذیت هم از مصادیق ضرر است کانّه میفرماید هیچگونه ضرری متوجه شما نمیشود مگر ضرر مختصر جزئی، و کسانی که توهم کردند که استثناء منقطع است و عنوان اذی غیر عنوان ضرر است توهم فاسدی است زیرا استثناء منقطع خلاف ظاهر است مرتکب نمیشوند مگر در مقام ضرورت.

2- وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ و اگر در مقام مقاتله و محاربه با مسلمین برآیند تاب مقاومت ندارند و پشت میکنند و رو بفرار میگذارند چنانچه یهود مدینه بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع و یهود خیبر تمام منهزم شدند و بمسلمین از آنها جز سبّ و لعن آسیبی وارد نشد.

3- ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ و احدی از مشرکین و کفار حتی نصاری بیهود هیچ گونه کمکی نکردند.

[سوره آل عمران (3): آیه 112] ..... ص : 317

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (112)

زده شده بر یهود ذلّة و خفّت هر کجا که یافت شدند مگر بحبل و عهدی

ص: 315

از جانب خدا و قراردادی با مردم و رجوع کردند بغضبی از جانب خدا و زده شد بر آنها زندگی فقیرانه و لو مال کثیر داشته باشند و این ذلّة و مسکنة برای اینست که انبیاء را کشتند بدون جهت و این بواسطه معاصی آنها است و عداوت ورزیدن آنها ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ ذلّة مقابل عزّت است و سکه ذلّت بنام یهود خورده در تمام ملل عالم و در تمام دول دنیا حتی امروز که امریکا دارد حمایت از اسرائیل میکند از باب عزّت آنها نیست بلکه از باب عداوت با دول اسلامی است.

أَیْنَ ما ثُقِفُوا هر کجا دست بر یهود پیدا کنند در هر مملکتی بروند نزد اهل آن مملکت ذلیل ترین افراد هستند.

إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ عهد خداوندی که جان و مال آنها محفوظ باشد در صورتی که بشرائط ذمّه عمل نمایند.

وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ و قرار داد با هر دولتی و ملتی که چه اندازه کمک دهند که اگر تخلف از قرار داد کنند لباس ذلّة بر قامت آنها رسا باشد.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ و رجوع آنها بغضب الهی است، در سوره حمد گفتند الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ یهود هستند و ضالّین نصاری، و غضب الهی از تمام عقوبات و عذابها سخت تر است و هیچگونه تدارکی ندارد حتی احدی قدرت بر شفاعت ندارد چنانچه رضای الهی از تمام مثوبات بالاتر است وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ.

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ زندگانی آنها زندگانی فقیرانه است و لو ملیونر باشند هم از جهت خوراک و لباس و مسکن بلکه صورت آنها و کسافت روی و نکبت بدن از آنها ظاهر است.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ با اینکه آیات الهیه را مشاهده مینمودند و یقین پیدا میکردند چه در زمان موسی و عیسی و چه در زمان نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مع ذلک از روی لجاج و عناد و عصبیت کافر میشدند

ص: 316

وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ که شرحش در سوره بقره گذشت که چه اندازه از انبیاء بنی اسرائیل را کشتند یا زنده زیر خاک کردند یا آنها را در آب جوش طبخ کردند بغیر حقّ با اینکه انبیاء جز ارشاد و هدایت مقصودی نداشتند و هیچگونه توقع مادّی نداشتند و اجر رسالت از آنها نمیخواستند و هیچگونه تقصیر بر گردن آنها نتوانستند ثابت کنند.

ذلِکَ بِما عَصَوْا فقط منشأ قتل انبیاء طغیان و سرکشی و سرپیچی از اوامر و نواهی الهی بود.

وَ کانُوا یَعْتَدُونَ یا از تعدّی و تجاوز از حدّ خود بواسطه کبر و نخوت و عصبیت بوده که زیر بار اطاعت نمیرفتند و آنها را مقدم بر خود نمیدانستند یا از باب عداوت و کینه و بغضی که با انبیاء داشتند.

[سوره آل عمران (3): آیه 113] ..... ص : 319

لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (113)

مساوی نیستند تمام اهل الکتاب بلکه یک جماعتی از آنها هستند که قیام کردند در امر دین و در دلهای شب تلاوت آیات قرآنی مینمودند و بعبادت خدا میپرداختند و در پیشگاه احدیت بخاک میافتادند.

این آیه شریفه اهل کتاب را دو دسته میکند: یک دسته کسانی که در آیات قبل شرح آنها گذشت و دسته دوم اخیار اهل کتاب هستند و آنها کسانی هستند که در حق پا برجا هستند لذا میفرماید:

لَیْسُوا سَواءً این جمله مستقلّه است یعنی تمام اهل کتاب یک نحوه نیستند بلکه خوب و بد دارند، بعد بیان میفرماید خوبان آنها را.

ص: 317

مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ من تبعیضیه یعنی بعض اهل کتاب أُمَّةٌ قائِمَةٌ امة بمعنی جماعة است یعنی یک جماعة از اهل کتاب قائمة هستند یعنی پا برجا قیام بحق و صراط مستقیم نمودند و دین حقه اسلام را از روی حقیقت قبول کردند.

یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ تلاوت آیات قرآنی میکنند.

آناءَ اللَّیْلِ آناء جمع آنی بمعنی برهه از زمان نه جمع آن که طرف زمان باشد زیرا جمع آن آنات میآید نه آناء، و بعبارت دیگر همزه آناء لام الفعل است، انی یا بکسر یا بفتح علی اختلاف و اصل آن یائیست در جمع بدل بهمزه شده و مراد ساعات لیل است چنانچه میفرماید أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً زمر آیه 12.

وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ظاهرا اشاره بصلاة لیل است چنانچه در فضیلة آن آیات و اخبار بسیار وارد شده وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسری آیه 81.

و در مجمع دارد

(و قد صحّ عن النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انه قال رکعتان یرکعهما العبد فی جوف اللیل الاخر خیر له من الدنیا و ما فیها و لو لا ان اشق علی امتی لفرضتهما علیهم)

(و قال ابو عبد اللَّه علیه السّلام ان البیوت التی یصلی فیها باللیل «و خ ل» بتلاوت القرآن یضی ء لاهل السماء کما یضی ء النجوم لاهل الارض)

(و قال علیه السّلام علیکم بصلاة اللیل فانها سنّة نبیکم و دأب الصالحین قبلکم و مطردة الداء عن اجسادکم)

انتهی. و اخبار در این باب بسیار است.

ص: 318

[سوره آل عمران (3): آیه 114] ..... ص : 321

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (114)

این جماعت ایمان بخدا و روز باز پسین دارند و امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و سرعت در کارهای خوب دارند و اینها از صلحاء هستند.

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ این جمله صفت أُمَّةٌ قائِمَةٌ است در آیه قبل و البته مراد از ایمان بخدا ایمان بعقائد حقّه است که ایمان برسول و انبیاء سلف و کتب منزله و ملائکه و سائر امور اعتقادیه باشد.

وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ که یوم جزاء و پاداش اعمال و سائر خصوصیات قیامة است.

یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ که افضل افرادش دعوت بدین اسلام است.

وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ که اشدّ منکرات کفر و عناد و عصبیت است که در دسته دیگر از اهل کتاب بود.

وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ فرق است بین سرعة و عجله، تسریع در امور خیریه از عبادات و اعمال صالحه است که بسرعة تعبیر میشود وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ آل عمران آیه 127. و باستباق اسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ

بقره آیه 153، و در امور مذمومه از زخارف دنیویه و معاصی الهیه بعجله تعبیر میشود بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ احقاف آیه 23.

وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ گفتند اهل کتاب مذمت کردند کسانی از آنها را که بشرف اسلام مشرف شدند و گفتند اینها اراذل ما بودند خداوند در جواب آنها میفرماید که اینها از صالحین هستند، و ممکن است گفته شود که این جمله بمنزله نتیجه و ثمرات جمل سابقه است که صالح کسیست که دارای این صفات باشد.

ص: 319

[سوره آل عمران (3): آیه 115] ..... ص : 322

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (115)

و آنچه میکنند از کارهای خیر پس بدانند که هرگز ممنوع نمیشوند از جزاء آن و خداوند عالم است بکسانی که با تقوی هستند.

وَ ما یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ بشارتیست که خداوند بمسلمین از اهل کتاب که در آیات قبل توصیف فرموده میدهد که آنچه از کارهای خیر از شما سرزند هرگز جزای آن از بین نمیرود چه امور اعتقادیه باشد چه اخلاقیه و چه اعمال صالحه و این و لو در مورد آنها است لکن مناط یکیست و دلیل بر نفی احباط است چنانچه مفاد بسیاری از آیات است که مکرر تذکّر داده ایم فَلَنْ یُکْفَرُوهُ کفر در اینجا بمعنی ستر است از کفران نعمت و این یک نوع لطف است که خداوند اعمال صالحه را بمنزله نعمتی از عبد قرار داده و جزاء آن را شکر و منع از جزاء را کفران یعنی ممنوع از جزاء نمیشوند.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ البته اهل تقوی مورد نظر الهی هستند آنها را میداند و روز جزاء بمثوبات خود میرساند.

[سوره آل عمران (3): آیه 116] ..... ص : 322

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (116)

بتحقیق کسانی که کافر شدند بینیاز نمیکند آنها را اموال و اولادشان از عذاب الهی و این کفار از اصحاب آتش هستند و ملازم آتش که هرگز از آنها جدا نخواهند شد و اینها در آن آتش همیشه هستند.

ص: 320

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا چه کفار اهل کتاب و چه مشرکین و چه سایر طبقات کفار بلکه ملحق بآنها هستند اهل ضلالت و معاندین و مخالفین و بالجمله کسانی که ایمان ندارند و مقصّرند.

امّا شمول آیه لجمیع طبقات کفار بواسطه عموم موصول است و اما غیر آنها بواسطه ادلّه خارجیه که در آخرت بحکم کفار هستند و لو در دنیا در پاره ای از احکام مختلف باشند.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ از برای غنی معانی کرده اند لکن موارد استعمالش مختلف است، اما در صفات الهیه که میفرماید وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ بمعنی دارایی است و اعظم صفات ثبوتیه است و دلالت دارد بر جمیع صفات کمال از علم، قدرت، حیات، کبریایی، عظمت، علو، قدم، وجوب وجود. و بدلالت التزامیه دلالت دارد بر سلب جمیع صفات نقص و عیب از ترکیب و تجسم و شریک و غیرها.

و اما در مورد آیه دلالت دارد بر رفع و دفع عذاب و نجات از مهالک یعنی از آنها رفع نمیکنند عذاب را و نجات نمیدهند آنها را از مهالک أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ ذکر اموال و اولاد برای اینست که اعزّ اشیاء در نظر اهل دنیا این دو چیز است که محل اعتماد آنها و البته غیر این دو بطریق اولی دفع عذاب نمیکند از جاه و منصب و خدم و هشم و عشیره و اصحاب و صدیق و رفیق و غیر اینها.

مِنَ اللَّهِ شَیْئاً یعنی من عذاب اللَّه و سخته و غضبه شیئا، نکره در سیاق نفی مفید عموم است یعنی هیچگونه عذابی را از آنها نمیتوانند برطرف کنند.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ جهنم هُمْ فِیها خالِدُونَ.

ص: 321

[سوره آل عمران (3): آیه 117] ...... ص : 324

مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (117)

مثل آنچه انفاق میکنند کفار در این زندگانی دنیوی مثل مثل بادیست سموم که در او برودت باشد یا حرارت که موقعی که اصابت کند کشت زار قومی که بخود ظلم کردند پس آن زرع را از بین ببرد و فاسد کند و این فساد ظلم نیست از جانب خدا بر آنها بلکه اثر ظلمیست که آنها بر خود روا داشتند.

َلُ ما یُنْفِقُونَ

انفاق دو قسم است یک انفاق در راه حق است مثل انفاقات واجبه یا مستحبه و یک انفاق در راه باطل است مثل انفاقات بر ضدّ حقّ و مورد آیه انفاقات حقّه نیست و لو آنهم برای کفار نتیجه ندارد زیرا ایمان شرط صحّت کلیه عبادات است چنانچه مکرر ذکر شده، بلکه مراد انفاقات باطله است مثل انفاق در تنظیم قشون بر علیه السلام یا انفاق بمسلمین برای عود بکفر یا بدشمنان اسلام برای تشجیع و تقویت آنها و امثال اینها، و دلیل بر اینکه مراد این قسم است کلمه ی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا

یعنی برای زندگانی دنیا از جاه و منصب و مقام و ضعف طرف و این انفاقات بضرر خودشان تمام میشود و خداوند دین خود را تقویت میکند و نصرت می بخشد و باطل را نابود میکند هم مالشان از دست رفته و هم خود را بهلاکت انداخته.

َثَلِ رِیحٍ فِیها صِرٌّ

صرّ در قرآن استعمالات زیادی دارد و قدر جامع آن شدّت و سختیست و در اینجا باد شدیدی باشد در برودت و سردی یا در حرارت و گرمی یا تندی و سختی. و بالجمله بادی که آسیب بر حاصل دارد از گیاه و نبات و اشجار و مزروعات و آنها را از بین ببرد و فاسد کند.

ص: 322

صابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

ظلم بنفس یا برای کشت بی موقع یا در زمین ناقابل یا در اثر عقوبت اعمال زشت چنانچه در اخبار هم داریم که بسیاری از معاصی است که موجب فساد ذرع و فواکه میشود و این باد و لو بامر الهیست لکن در اثر اعمال آنها است و پاداش معاصی و کردار زشت آنها.

َهْلَکَتْهُ

آن باد باعث هلاکت حرث میشود چنانچه نصرت اسلام باعث هلاکت کفار، و باد مسمومیست که بجان و مال و حیثیات کفار میوزد و از بین میبرد و شاید اشاره بهمین باشد آیه شریفه در سوره انفال در ترغیب مجاهدین در امر بجهاد که میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ که مراد از ریح شوکت و قوّت است که بر خرمن کفار میوزد و آتش میزند.

ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ

زیرا ظلم قبیح است و از خدا محال است صادر شود.

لکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

خود کرده را تدبیر نیست.

[سوره آل عمران (3): آیه 118] ..... ص : 325

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118)

ای کسانی که ایمان آوردید نگیرید کفار را چسبنده بخود مثل آستر لباس که چسبیده ببدن است از کسانی که در عقیده با شما مخالف هستند کوتاهی نمیکنند

ص: 323

در اضرار و دشمنی با شما دوست دارند که شما را بزحمة و مشقة اندازند از دهان نجس آنها ظاهر میشود بغض و عداوت آنها با شما و آنچه در باطن و قلب آنها است از عداوت بزرگتر است ما برای شما آیات را و نشانه های عداوت آنها را بیان کردیم اگر شما باشید که بفهمید و درک کنید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است که لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ بطانة مقابل ظهارة در لباس آستر و روئیت و نظر به اینکه آستر لباس ملاصق با بدن است یا اقرب ببدن است، و من دونکم یعنی غیر از مؤمنین، یعنی غیر از مؤمنین را بخود نچسبانید کنایه از اینکه الفت و محبت و مراوده و معاشرت و رفیق و صدیق خود قرار ندهید زیرا آنها لا یَأْلُونَکُمْ دست از دشمنی شما برنمیدارند.

ایلاء بمعنی ضعف و سستی و قصور و کوتاهی است لا یَأْلُونَکُمْ یعنی سستی و کوتاهی نمیکنند.

و خبال، بمعنی شرّ و فساد است و لذا مجنون را مخیل گویند از جهت فساد عقل و فساد رأی را مخیل الرأی نامند یعنی اینها در شرّ و فساد و اذیت و آزار و دشمنی و اضرار کوتاهی نمیکنند.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ عنت بمعنی زحمت و مشقت است یعنی هر چه شما را در مشقت و زحمت اندازد دوست میدارند و منتهی آمال آنها اینست که شما را اضلال نمایند و فاسد کنند و از بین ببرند.

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ بغض بمعنی کینه و عداوت قلبی است، بدی بمعنی ظاهر شدن است، و فوه بمعنی دهان است اشاره بتلفظ و تکلّم است یعنی در سبّ، شماتت و فحاشی، نمّامی، سعایت، غیبت، تهمت و امثال اینها از گفتار در حق شما روا میدارند ظاهر میشود بغض و عداوت باطنی آنها با شما

ص: 324

الظاهر عنوان الباطن.

وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ یعنی آنچه را که مخفی میدارند از کینه و عداوت با شما در سینه های خود و اظهار نمیکنند بزرگتر و بیشتر و بالاتر است از آنچه بزبان ابراز و اظهار میکنند.

قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ خداوند شما مؤمنین را بیدار و هشیار میکند که فریب کفار را نخورید و با آنها دوستی نکنید که دشمن سر سخت شما هستند اینها ماری هستند خوش خط و خال لکن زهری دارند قتال.

إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ لکن بیداری و هشیاری شما مشروط باینست که عاقل و زیرک و دانشمند باشد، و اما اگر جاهل و نادان و غافل و سفیه باشید البته شما را میربایند و از دین خارج میکنند و بچاه ضلالت میاندازند و دین و دنیای شما را تباه میکنند چنانچه مشاهده میشود که اکثر این دشمنان دین عوام فریبند و اهل دهات و جوانهای بی تجربه را میفریبند و نزدیک علماء و دانشمندان و اشخاص عاقل زیرک نمیآیند بلکه نظریه جهال را از اینها بر میگردانند و اینها را بعمل و کهنه پرستی معرفی میکنند و فرمایشات آنها را بخرافات و مزخرفات جلوه میدهند البته لازم و حتم و واجب است مخصوصا بر عوام که با اینها تماس نگیرند.

[سوره آل عمران (3): آیه 119] ..... ص : 327

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (119)

آگاه باشید شما مؤمنین کفار را محبت میکنید و آنها بشما محبت ندارند

ص: 325

و حال آنکه شما بتمام کتاب آسمانی ایمان دارید و آنها بقرآن شما ایمان ندارند و موقعی که شما را ملاقات میکنند میگویند ما هم ایمان آوردیم و زمانی که از شما جدا میشوند از آن عداوتی که در کمون آنها است از روی غیض انگشت بدهان و دندان میکنند که چرا شما ایمان آورده اید ای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآن کفار بفرما بمیرید از روی غیض محقّقا خداوند عالم است بما فی الضمیر شما و آنچه در سینه های شما است.

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ ها، هاء تنبیه است انتم مبتداء تُحِبُّونَهُمْ خبر آن و اولاء مفعول تحبّونهم مقدم و مرجع ضمیر هم است.

وَ لا یُحِبُّونَکُمْ عطف بجمله تحبونهم اشاره به اینکه شما را فریب میدهند و خیال میکنید که آنها دوست شما هستند و در اثر این خیال واهی شما بآنها دوستی میکنید و این اشتباه بزرگیست آنها دوست شما نیستند.

وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ الف و لام الکتاب جنس است مثل الحمد للَّه و افاده عموم میکند بخصوص با قرینه کلّه یعنی بجمیع کتب آسمانی تورات، زبور، انجیل، فرقان با اینکه آیات بسیار در قرآن است که این اهل کتاب بالاخص یهود اعلی عدوّ شما هستند مثل همین آیات و آیات دیگر مثل آیه شریفه لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ الایة نباید شما فریب اینها را بخورید و بمجرّد اینکه وَ إِذا لَقُوکُمْ تماس با شما بگیرند قالُوا آمَنَّا.

سؤال- قانون اسلام میگوید هر که اقرار بایمان کند از او قبول کنید و در قرآن هم دارد وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً النساء آیه 96 جواب- حکم باسلام مدّعی مادامیست که کشف خلاف نشده و اما بعد از کشف خلاف و ثبوت نفاق نباید حکم کرد و اینها علاوه بر اینکه این همه آیات که خداوند از باطن آنها خبر میدهد آثار نفاق آنها ظاهر و هویدا است.

ص: 326

وَ إِذا خَلَوْا یعنی از شما جدا شدند عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ نظر بایمان شما از روی غیظ و غضب انگشت خود را میجوند من الغیظ از آن عداوتی که با شما دارند.

قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ امر موتوا بعضی گفتند دعاء بر آنها است یعنی نفرین یعنی خداوند شما را بمیراند بواسطه غیظ با مسلمین. و بعضی گفتند اخبار از این است که شما بر همین غیظ باقی هستید تا بمیرید.

لکن ظاهر اینست که این غیظ شما فرو نمی نشیند بانگشت بدندان گزیدن بلکه اقتضاء دارد که دق کنید و از شدّت غیظ بمیرید و اگر هم بمیرید در مقابل مشیّت خدا کاری نمیتوانید بکنید، و بعبارت واضح تر اینکه شما بحسود می گویی از حسد بمیر تا چشمد کور شود.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ اگر شما باین اظهار ایمان دروغی بتوانید چندی از مسلمین را فریب دهید خدا گول شما را نمیخورد و نمیتوانید او را فریب دهید او عالم است بقلوب شما و میداند غیظ و غضب و عداوت شما را و اگر هم بمیرید او دست از نصرت اسلام و دین حق بر نمیدارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 120] ..... ص : 329

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (120)

اگر خوبی بشما برسد و مساس کند این کفار را بد آید و اگر سیّئه ای بشما اصابة کند خوشحال میشوند ولی اگر شما از این خوشحالی و بد حالی آنها از میدان در نروید و در شدائد صبر کنید و بر طبق دستورات الهی ثابت باشید

ص: 327

و مخالفت نکنید و تقوی داشته باشید هیچگونه ضرری از آنها و مکر و کید آنها بشما وارد نخواهد شد خداوند بآنچه عمل میکنند از کید و مکر و دشمنی احاطه دارد و دفع شرّ آنها را از شما میفرماید.

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ مسّ حسنة مراد نصرت و فتح و فیروزی مسلمین و تسلّط آنها بر مشرکین در بدر و حنین و سایر غزوات است.

تسؤهم البته سایر کفار بخصوص یهود بسیار غمنده خواهند شد.

وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ اگر چشم زخمی و شکستی بر شما وارد شود مثل غزوه احد و موته یفرحوا بها خورسند خواهند شد.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا و اگر در این شکستها ثابت قدم باشید و فرار نکنید و در جهاد کوتاهی نکنید وَ تَتَّقُوا و تقوی را پیشه خود قرار دهید و اطاعت اوامر الهی کنید و پیرامون معاصی نگردید لا یَضُرُّکُمْ هیچ ضرری بشما متوجه نخواهد شد چنانچه گذشت در آیه 110 لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلَّا أَذیً الایه بیان آن کَیْدُهُمْ شَیْئاً کید آنها دو نحوه است یکی با مسلمین چنانچه در آیات قبل بیان فرمود از اظهار ایمان و القاء دوستی و همراهی صوری و امثال اینها.

و دیگر تماس گرفتن با محاربین از کفار و تشجیع آنها و وعده مساعدت با آنها در حرب با مسلمین چنانچه در سوره مبارکه حشر آیه 14 میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ، لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ.

إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ تعبیر باحاطه اشاره باینست که کارها و مکرهای آنها و کلیه اعمال آنها در تحت قدرت و مشیت الهیست و بدون اراده خداوند ممکن

ص: 328

نیست عملی از آنها انجام بگیرد و این هم یک دلیل بارزیست بر نفی جبر و تفویض و ثبوت اختیار در افعال عباد زیرا اگر جبر بود یعملون مناسب نبود و حال آنکه عمل فعل آنها است از روی اختیار، و اگر تفویض بود تحت احاطه حق نبود فثبت الامر بین الامرین.

[سوره آل عمران (3): آیه 121] ..... ص : 331

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (121)

و یاد کن ای رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زمانی که صبحگاهی یک جماعت از مهاجرین و انصار را بیرون فرمودی از مدینه جهت قتال با مشرکین و آنها را جای دادی در مواضع و محال قتال یعنی سنگرها و خداوند میشنود مذاکرات شما را و میداند رفتار شما را.

بعضی گفتند راجع بغزوه بدر است لکن ظاهر مشهور و مفاد اخبار احد است چنانچه شرحش بیاید انشاء اللَّه بعد از آیه بعد و فعلا در مقام ترجمه الفاظ آیه شریفه برآئیم.

وَ إِذْ غَدَوْتَ غدوه مقابل عشیّة، صبحگاه و شام، و کلمه اذ متعلق بمحذوف است یعنی اذکر و خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و مراد خروج از مدینه است برای قتال با مشرکین در اول صبح من اهلک اهل در هر جا مناسب با معنائیست، اهل البیت در آیه تطهیر خمسه طیّبه است و معنی اصلی اهل خواص و همراهان و متابعین است و در اینجا مراد مجاهدین از مهاجرین و انصار هستند که با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از مدینه خارج شدند برای جهاد با مشرکین.

تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ تبوّء از ماده باء بمعنی جا گرفتن و از باب تفعیل بمعنی

ص: 329

جای دادن است یعنی جای دادی مؤمنین را که مجاهدین باشند مَقاعِدَ لِلْقِتالِ مقاعد جمع مقعد بمعنی جایگاهست یعنی جایگاههای مناسب با قتال و بفارسی سنگرها.

وَ اللَّهُ سَمِیعٌ سمیع دو معنی دارد: یکی شنونده کلام مثل وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما مجادله آیه 1، و در حق خدا بمعنی علم بمسموعات است چنانچه گذشت، و دیگر بمعنی اجابت کننده مثل (سمع اللَّه لمن حمده و ظاهر این است که اینجا مراد معنی دوم باشد چون بنظر انسب است بقرینه آیه بعد، و مراد نصرت و ظفر دادن مسلمین است و چیره کردن آنها است بر مشرکین.

علیم دانا است باعمال و خدمات و جهاد بجان و مال شما و اجر کامل بشما خواهد عنایت فرمود.

[سوره آل عمران (3): آیه 122] ..... ص : 332

إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)

زمانی که قصد کردند دو طائفه از شما مؤمنین «که بنو حارثه و بنو سلمه باشند بنا بر نقل از حضرت باقر و صادق علیهما السلام» اینکه بر گردند رو بمدینه و ترک مقاتله کنند و حال آنکه خداوند ناصر و معین آنها است و جای ترس نیست و باید مؤمنین توکل بر خدا کنند.

شرح غزوه احد بسیار مفصّل است و ما خلاصه ترجمه آن را متذکر میشویم انشاء اللَّه تعالی بعونه و توفیقه.

خلاصه مضمونی که در مجمع و برهان و تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت فرموده اند اینست که در جنگ بدر چون مشرکین

ص: 330

شکست خوردند و هفتاد نفر کشته شدند و هفتاد اسیر شدند و بقیه بطرف مکه فرار کردند ابو سفیان که رئیس آنها بود دستور داد که نگذارید زنها برای کشته های خود گریه کنند زیرا اگر گریه کنند بغض دلهای آنها خالی میشود و لشگر انبوهی از تمام قبائل فراهم نمود بالغ بر پنج هزار نفر سه هزار سواره و دو هزار پیاده با اسلحه مفصلی که هفتصد زره داشتند و زنها را همراه لشگر آوردند که مردان را تشجیع کنند و حرکت کردند بطرف مدینه خبر بسمع مبارک حضرت رسالت رسید جمع اصحاب فرمود و تحریث بر جهاد.

عبد اللَّه بن ابی مسلول عرض کرد یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از مدینه بیرون تشریف میبرید تا آنها وارد مدینه شوند ما در خانه ها و بر بامها بر سر آنها بیشتر مسلطیم و با آنها میجنگیم حتی زنها و غلام ها و کنیزان ما میتوانند با آنها بجنگند و بر آنها ظفر یابند.

سعد بن معاذ و جمعی از قبیله اوس برخاستند و عرض کردند یا رسول اللَّه زمانی که شما میانه ما نبودید اینها طمع در ما نمیتوانستند بکنند چه رسد که فعلا شما را داریم البته بیرون میرویم و با آنها جنگ میکنیم اگر کشته شویم سعادت شهادت را برده ایم و اگر ظفر پیدا کردیم یاری اسلام کرده ایم. حضرت رأی آنها را تصویب فرمود و با اصحاب بیرون رفتند تا احد.

و اما عبد اللَّه بن ابی مسلول و همراهانش تخلّف نمودند و خارج نشدند و حضرت در احد مواضع جنگ را معین فرمود.

وعده آنها هفتصد نفر بودند مقابل پنج هزار مشرک، حضرت عبد اللَّه ابن جبیر را با پنجاه نفر تیرانداز بر در شعب قرارداد و فرمود از اینجا شما حرکت نکنید چه ما بر آنها چیره شویم و تا مکه در تعقیب آنها برویم و چه آنها بر ما چیره شوند تا وارد مدینه گردند.

ص: 331

ابو سفیان خالد ابن ولید را با دویست سوار در کمین این پنجاه نفر قرار داد و گفت موقعی که جنگ درگیر شد شما حمله باین پنجاه نفر کنید و از شعب در عقب سر مسلمین باشید که از دو طرف با آنها بجنگیم.

حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لواء را دادند بدست امیر المؤمنین علیه السّلام، و لواء مشرکین بدست طلحة بن ابی طلحه بود، حضرت علی علیه السّلام او را کشت لواء مشرکین افتاد ابو سعید بن ابی طلحه برداشت کشته شد، ابن ابی طلحه برداشته کشته شد و هکذا نه نفر لواء را برداشتند و بدست علی علیه السّلام کشته شدند حتی غلام سیاهی برداشت که او را صواب میگفتند حضرت علی علیه السّلام دست او را قطع کرد بدست دیگر گرفت دست دیگرش قطع شد بسینه گرفت او را کشت لواء افتاد، عمرة دختر علقمة کنانیه گرفت مشرکین فرار کردند و مسلمین در تعقیب آنها مشغول جمع غنائم شدند.

اصحاب عبد اللَّه بن جبیر بطمع جمع غنائم شعب را خالی کردند فقط عبد اللَّه ابن جبیر با یازده نفر ثابت ماندند.

خالد ابن ولید با دویست نفر که در کمین بودند بر آنها حمله کردند و آنها را کشتند و حمله بمسلمین کردند، بقیه مشرکین هم دو مرتبه آمدند و مسلمین بی چاره شدند و بکوهها و بیابان فرار کردن و اطراف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خالی شد فقط علی علیه السّلام و ابو دجانه و سماک اطراف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم باقی بودند.

و هند زن ابی سفیان مشرکین را تشجیع میکرد و میل و مکحله در دست داشت و میگفت شما مرد نیستید بیائید این میل و مکحله را بچشم کشید و بوحشی غلام حبشی گفت اگر یکی از این سه نفر «محمد، علی، حمزه» را بکشی چه اندازه بتو میدهم.

وحشی گفت امّا محمّد، مسلمین اطراف او را دارند قدرت ندارم، و علی را

ص: 332

هم نمیتوانم نزدیک شوم، لکن در کمین حمزه میروم و حمزه مشغول جنگ بود که پای اسب او در سوراخی رفت حمزه افتاد، وحشی پهلوی او را درید جگر حمزه را بیرون آورد دماغ و لب ها و گوشها و دستهای حمزه را قطع کرد و او را مثله نمود و هند جگر حمزه را در دهان گذاشت و مکید لذا او را آکلة الاکباد نامیدند و امیر المؤمنین علیه السّلام در این جنگ هفتاد زخم برداشت و شمشیر او شکست پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ذو الفقار بدست او داد جبرئیل فریاد زد

(لا سیف الّا ذو الفقار و لا فتی الّا علیّ)

و بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت این است مواسات، پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود او از من است و من از او، و چند سنگ بطرف پیغمبر آمد پیشانی و دندان و سینه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آزرده شد و علی علیه السّلام یک تنه مشرکین را منهزم نمود و مسلمانان دو مرتبه برگشتند و حمله بمشرکین نمودند و در این جنگ هفتاد نفر از مسلمین کشته شدند، شهداء احد و جماعتی از آنها را مشرکین مثله نمودند و حمزه اعظم مثله بود این خلاصه قضیه احد.

[سوره آل عمران (3): آیه 123] ..... ص : 335

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (123)

و هر آینه خداوند یاری فرمود شما را در جنگ بدر و حال آنکه شما ضعیف و قلیل بودید پس پرهیز کنید از مخالفت خدا و باشد که شما شکر گذار باشید.

وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ نصرت الهی در بدر یکی القاء رعب و ترس بود در قلوب مشرکین چنانچه در آیات بسیاری بیان فرموده سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ آل عمران آیه 144 سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12 وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26 و حشر آیه 2 و یکی تقویت قلوب مؤمنین قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ

ص: 333

قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ

بقره آیه 250 قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا بقره آیه 251، و غیر اینها از آیات بسیار.

و دیگر نزول ملائکه برای نصرت مؤمنین که در آیات بعد بیان میفرماید.

و بدر اسم موضعیست بین مکه و مدینه و بمدینه نزدیکتر است، و وجه تسمیه ببدر یا بواسطه چاهی بود که نام صاحبش بدر بوده یا بمعنی تمام است چنانچه لیلة البدر تمام جرم قمر منوّر است و در این موضع آب فراوان و تمام است یا چیز دیگر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ در مجمع و برهان و کافی و غیر اینها اخباری نقل میکنند که ائمّه قرائت فرمودند انتم ضعفاء و در بعضی أَنْتُمْ قَلِیلٌ و استشهاد کرده اند که ذلّت برای مؤمنین نیست با وجود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بین آنها، و قائلین بتحریف این اخبار را دلیل خود دانسته اند، لکن در مقدمه این تفسیر ثابت کردیم که قول بتحریف باطل و خلاف اجماع بلکه ضرورت است.

و مراد از این اخبار اینست که اذلّة بمعنی هوان نیست بلکه بمعنی ضعف و قلّة است و شاهد بر این دعوی اینست که این ماده در قرآن بمعانی مختلفه استعمال شده مثل قوله تعالی فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ مائده آیه 59، بمعنی لین و انقیاد از ذلّ بکسر نه بمعنی هوان و استخفاف از ذلّ و الاول ضدّ الصعوبة.

و مفاد این آیه مفاد قوله تعالی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ سوره فتح آیه 29، و مثل قوله تعالی هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا ملک آیه 15، یعنی لین و نرم و مثل قوله تعالی وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِیلًا نحل آیه 71، الی غیر ذلک.

بلی بمعنی هوان و خفّت و صغار هم استعمال شده مثل ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ چنانچه در همین سوره قبلا گذشت.

ص: 334

بنا بر این می گوییم در این آیه شریفه بمقتضای این اخبار و بمناسبت حکم و موضوع مراد ضعف و سستی و کمی عدّه و عدّه است زیرا اصحاب بدر سیصد و سیزده نفر بودند، از مهاجرین هفتاد و هفت نفر و از انصار دویست و سی شش نفر و اسلحه جنگی هم بسیار کم داشتند، چند شمشیر و چند اسب بیش نداشتند و مشرکین قریب هزار نفر با اسلحه تمام.

فَاتَّقُوا اللَّهَ مکرر معنای تقوی و مراتب آن ذکر شده، و ممکن است اینجا بمناسبت اشاره بثبات قدم و عدم فرار از جنگ باشد.

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ که با این ضعف و قلّت و فقدان اسلحه خداوند شما را یاری کرد و بر مشرکین چیره شدید و فتح و فیروزی نصیب شما شد البته باید شکر گذار باشید.

[سوره آل عمران (3): آیه 124] ..... ص : 337

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ (124)

زمانی که گفتی بمؤمنین آیا هرگز کفایت نمیکند شما را اینکه خداوند مدد فرمود شما را بسه هزار ملائکه که آنها را برای نصرت شما نازل فرمود.

قضیه بدر در هفدهم رمضان بود و شب هفدهم تقابل لشگر اسلام با لشگر مشرکین در بدر واقع و روزش جنگ بدر شروع شد و سه هزار ملک در شب از آسمان نازل شدند بریاست سه ملک مقرب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هر یک با هزار ملک، و در اخبار دارد که با عمامه های سفید دارای دو تحت الحنک یکی قدام و دیگری خلف.

ص: 335

و از بسیاری از اخبار استفاده میشود که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در لیلة البدر فرمود کیست برود و برای ما از چاه آب بیاورد احدی جرئت نکرد زیرا هوی بسیار سرد بود و تاریک و بادهای شدید و خوف از مشرکین داشتند جز علی علیه السّلام مشک برداشت و رفت و تناب هم نداشت، رفت در چاه و مشک را پر از آب نمود و بیرون آمد و تا آمد خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت فرمود بسیار طول کشید عرض کرد بادهای سخت سه مرتبه وزید نشستم تا ساکت شود، حضرت فرمود باد اول جبرئیل بود با هزار ملک، دوم میکائیل با هزار، سوم اسرافیل با هزار و اینها مأمور بودند که اولا بر تو سلام کنند سپس بیاری ما آیند، و همین است مراد قائل به اینکه در یک شب سه هزار و سه فضیلت برای امیر المؤمنین علیه السّلام بود.

و مفاد اشعار سیّد حمیری در مدح امیر المؤمنین علیه السّلام است که از جمله آنها این سه شعر است:

ذاک الذی سلّم فی لیلة علیه میکال و جبریل

میکال فی الف و جبریل فی الف و یتلوهم سرافیل

لیلة بدر مددا تنزلوا کانّهم طیرا ابابیل

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ این فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در احد بوده برای تشجیع مؤمنین که دیدید خداوند در بدر شما را یاری فرمود با اینکه شما ضعیف و قلیل بودید و مشرکین قوی و کثیر بودند، و تعبیر بفعل مضارع نمود دون الماضی و نفرمود اذ قلت چون نزول آیه همان حین فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده یا قبل از آن.

أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ استفهام تقریری است که مؤمنین اقرار کنند به اینکه چرا کفایت فرمود خداوند ما را.

أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ امداد بمعنی کمک و دلالت دارد به اینکه ملائکه مقاتله میکردند و دستها و سرها از مشرکین ریخته میشد.

بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ این جمله صراحت دارد مثل بسیاری

ص: 336

از آیات دیگر و اخبار متواتره که ملائکه صورت جسمانی دارند و جنگ میکنند و نزول و حبوط و عروج دارند مثل ملائکه ای که بر حضرت ابراهیم علیه السّلام نازل شدند در بشارت باسحق و بر حضرت لوط علیه السّلام در اهلاک قوم او و بر داود علیه السّلام در امتحان او، و نزول هاروت و ماروت و غیر اینها، و نزول فطرس با چهار هزار ملک برای نصرت ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام و نزول در رکاب حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه و غیر اینها، و توضیح آن در مجلد اول در حقیقت جنّ و ملک داده شده مراجعه شود در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ الایة.

و از کلمه منزلین بقرینه آیه بعد که میفرماید مسوّمین استفاده میشود که این سه هزار ملک در جنگ بدر مشاهده نمیشدند همین میدیدند که سر و دست مشرکین جدا میشود ولی قاتل آنها دیده نمیشد، حتی گذشت بر امیر المؤمنین علیه السّلام هم بصورت باد وارد شدند و سلام کردند.

سؤال- آیا این خلاف عدل نیست؟

جواب- منافی با عدل نیست زیرا این ملائکه کسانی را میکشتند که میدانستند که آنها نه خود قابل هدایت هستند و نه در نسل آنها مؤمنی بوجود میآید، چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام هم این جهت را منظور داشت در جنگها، و همچنین ابی عبد اللَّه علیه السّلام در کربلا بعلاوه عضو فاسدی بودند که سرایت بسائر اعضاء مینمودند و جلوگیر دیگران بودند از تشرّف باسلام بلکه مسلمین را از بین میبردند و اساس اسلام در هم کوبیده میشد.

ص: 337

[سوره آل عمران (3): آیه 125] ..... ص : 340

بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ (125)

بلکه شما مؤمنین اگر صابر باشید و ثابت باشید و مقاومت کنید و فرار نکنید و این مشرکین مراجعت کردند برای مقاتله با شما خداوند شما، شما را مدد میدهد بپنج هزار ملک نشان دار.

ظاهر اینست که این پنج هزار غیر از آن سه هزار هستند که مجموعا هشت هزار میشود نه اینکه دو هزار ضمیمه آن سه هزار شود زیرا این پنجهزار بانشان هستند و آنها بدون نشان.

و در حدیث مروی در برهان دارد که این سه هزار مأمور شدند در زمین بمانند تا زمان ظهور حضرت بقیّة اللَّه (عج) در رکاب او باشند چنانچه چهار هزار ملکی که با فطرس برای یاری حسین علیه السّلام آمدند آنها هم در زمین ساکن شدند تا زمان حضرت حجّت علیه السّلام مطالبه خون ابی عبد اللَّه علیه السّلام بکنند.

و ظاهرا این قضیه در غزوه احد بود چنانچه معروف و مشهور بین مفسرین و ارباب حدیث و علماء اعلام است، و مرحوم مجلسی علیه الرحمة در مجلد ششم بحار صفحه 485 الی 505 طبعة اولی در بیست صفحه مفصلا بیان فرموده بآنجا مراجعه شود و از وضع این کتاب خارج است و ما فقط در شرح آیه مختصر بیانی میکنیم.

(بلی) ترقّی است یعنی بیشتر و بالاتر و مهمتر از نصرت در بدر شما را نصرت میفرماید.

إِنْ تَصْبِرُوا گذشت که صبر در هر مقامی بنامی مسمّی میشود و در مقام جهاد شجاعت و ثبات قدم است حتی کشته یا ظفر یابد.

ص: 338

وَ تَتَّقُوا تقوی در اطاعت و ترک معصیت است و در اینجا ترک فرار از زحف است.

وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا و یأتوکم یعنی مشرکین میآیند شما را یعنی مراجعت میکنند از جنگ بدر که فرار کرده بودند برمیگردند برای حرب با شما مِنْ فَوْرِهِمْ یا بمعنی فوران غضب است که آنها با حال فوران غضب میآیند بواسطه آنچه بر آنها در بدر از قتل و اسر و ذهاب مال وارد شده بود، یا از فور بمعنی تعجیل و شتاب و سرعت میآیند که اشاره بغزوه احد باشد از آنها وحشت نکنید و استقامت ورزید و بمحاربه با آنها قیام کنید و فرار نکنید.

یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ خداوند پشتیبان شما است و شما را مدد میدهد.

بِخَمْسَةِ آلافٍ پنج هزار من الملائکة از ملائکه مسوّمین با نشان و علامت که مشرکین آنها را مشاهده کنند و مرعوب شوند و فرار کنند.

و ظاهرا این امداد پس از آنی بود که مشرکین چیره شدند و بسیاری از مسلمین را کشتند حتی خیال کردند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم کشته شده. عبد اللَّه ابن قمیئة الحارثی سنگ بطرف حضرت انداخت دندان مبارک و پیشانی منوّر و دماغ حضرت را شکست و فریاد زد من محمّد را کشتم و صدایی بلند شد (که گفتند شیطان بود) که محمد کشته شد. و این صدا بسمع مسلمین رسید فرار کردند و بسمع مشرکین رسید چیره شدند و حمله کردند، و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فریاد میزد که من پیغمبرم کجا فرار میکنید صدای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمسلمین رسید برگشتند و ملائکه بمدد مسلمین آمدند و مشرکین این جمعیت زیاد را که مشاهده کردند مرعوب شدند و فرار کردند و بالاخره فتح نصیب مسلمین شد.

و از وقایع مهمّه در این جنگ قضیه حنظله است و او ابن ابی عامر است از قبیله خزرج و شبی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اصحاب برای احد حرکت کردند حنظله شرفیاب شد و استیذان کرد که امشب شب زفاف او است توقّف نماید آیه شریفه

ص: 339

نازل شد إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الی قوله تعالی فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ نور آیه 62، حضرت اجازه فرمود صبح حرکت کرد جنبا برای جهاد موقعی که رسید احد چشمش بابی سفیان افتاد در تعقیب او حمله کرد و اسب او را پی کرد ابو سفیان افتاد و فریاد زد حنظله مرا میکشد یک نفر از مشرکین باو حمله کرد و ضربتی بر او زد حنظله در تعقیب آن مشرک رفت و او را کشت و خودش هم افتاد و شهید شد.

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند ملائکه بین آسمان و زمین در صحائف طلا او را از جناب غسل دادند و مسمّی شد بغسیل الملائکه.

و از قضایای مهمه دیگر حکایت نسیبه دختر کعب مازنیه است موقعی که مسلمین فرار کردند و فقط علی علیه السّلام و ابو دجانه باقی ماندند و علی علیه السّلام دفع شرّ کفار را از رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مینمود، نسیبه که برای جراحی آورده بودند هم باقی ماند خدمت حضرت یک موقع چشمش افتاد به پسرش که فرار میکند او را فریاد زد کجا فرار میکنی پسرش برگشت و حمله کرد بر مشرکین و یکی از مشرکین او را کشت نسیبه دوید و شمشیر فرزندش را برداشت و حمله کرد بر آن مشرک و او را کشت و او هم کشته شد و قضایای مهمه دیگر.

[سوره آل عمران (3): آیه 126] ..... ص : 342

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْری لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (126)

و خداوند قرار نداد این نزول ملائکه و مدد آنها را مگر برای بشارت شما مؤمنین و اینکه قلوب شما مطمئن شود باین جعل الهی و نصرتی نیست مگر از جانب خداوند عزیز حکیم.

ص: 340

این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه خداوند قادر متعال موافق حکمت و مصلحت در مواقع خود شما را میتواند نصرت کند و نزول ملائکه و امداد آنها شما را لزوم ندارد و احتیاجی بآنها ندارید چنانچه در مواقع بسیاری خداوند نصرت فرموده بدون انزال ملک و علّت انزال از جهت ضعف ایمان مسلمین بوده که بحس مشاهده کنند.

و بشارت بفتح و فیروزی آنها و اطمینان قلب آنها که بالعیان و بالحسّ یک تأثیر خاصّی دارد که از دلیل و برهان علمی پیدا نمیشود حتی مثل حضرت ابراهیم علیه السّلام با اینکه ایمان کامل باحیاء موتی داشت مع ذلک تقاضا کرد که بالعیان مشاهده کند و عرض کرد رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی بقره آیه 260.

بلی پایه ایمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین بجایی رسیده که بمعاینه چیزی بر او افزوده نخواهد شد منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمود

(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)

و منسوب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود اگر ایمان جنّ و انس را در یک کفه میزان گذارند ایمان علی علیه السّلام بر آنها افزوده خواهد شد.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ جعل بمعنی قرار داد است و مراد مقرر فرمودن نزول ملائکه است برای نصرت مؤمنین.

إِلَّا بُشْری لَکُمْ که این جعل نبود مگر برای دو چیز یکی بشارت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بشما که ملائکه آمدند و میآیند برای امداد شما.

و دیگر وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ که بآرام دل و اطمینان تمام حمله کنید بدشمنان دین و آنها را نابود کنید فتح و ظفر نصیب شما است.

وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و مع ذلک بدانید که تا نصرت الهی نباشد اگر جنّ و انس و ملک مجتمع شوند قدرت بر انجام کوچکترین عملی ندارند.

ص: 341

الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ خداوند متعال هم قادر است که هر چه اراده کند همان میشود إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82، و هم دانا و حکیم است که تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت و بجا و بموقع است شما باید از تحت فرمان او بیرون نروید و در کلیه امور باو توکل نمائید.

[سوره آل عمران (3): آیه 127] ..... ص : 344

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (127)

از جهت اینکه خداوند قطع کند یک قسمت از کسانی که کافر شدند بهلاکت و کشته شدن و اسیری یا آنکه آنها را مخذول و منکوب گرداند پس برگردند مأیوس و ناامید.

ظاهر اینست که لام لیقطع متعلق بکلمه النصر باشد که نصرت الهی برای قطع قسمتی از کفار بوده، و قطع بمعنی جداییست که این قسمت از قسمتهای دیگر کفار جدا شدند یا بواسطه قتل که صنادید و شجاعان و بزرگان آنها در بدر و احد کشته شدند و بسیاری از آنها اسیر مسلمین گردیدند.

و تعبیر به طرفا شاید برای این باشد که آنهایی که نزدیکتر بودند در میدان جنگ با مسلمین که البته بزرگان و دلاوران آنها بودند کشته شدند یا اسیر شدند و آنهایی که دورتر بودند فرار کردند مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا من تبعیضیه، یعنی کفاری که آمده بودند برای جنگ با مسلمین یک قسمت از آنها قتیل و اسیر شدند.

أَوْ یَکْبِتَهُمْ کتب بمعنی خزی و خیبة و خفّة و خاری و وهن و سستی و برو در افتادن است، و ظاهر اینست که مراد بقیه لشگر کفر باشند که فرار کردند

ص: 342

و خار و خفیف شدند یعنی مشرکین که در حرب حاضر بودند دو قسمت شدند یک قسمت کشته و اسیر و یک قسمت خار و خفیف.

فَیَنْقَلِبُوا یعنی برگشتند رو بمکّه که فرار نمودند خائبین خیبة مقابل ظفر است مثل یأس که مقابل رجاء است، و فرق بین این دو اینست که یأس اینست که انسان از اول امر مأیوس است و هیچ امیدی ندارد، و لکن خیبة بعد از آنیست که امید کامل و اطمینان بظفر داشته باشد پس ناامید گردد.

[سوره آل عمران (3): آیه 128] ..... ص : 345
اشاره

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128)

نیست برای تو از این امر چیزی یا خداوند می بخشد گناه آنها را یا آنکه عذاب میفرماید آنها را پس بتحقیق که آنها ظالم هستند.

(مسئلة معضلة) در موضوع تفویض امور از جانب خداوند بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه طاهرین علیهم السلام، بعضی از عرفاء و اهل تصوّف و شعراء و غلات گفتند خداوند امر رزق و خلق و اماته و احیاء و نحو اینها را تفویض فرموده باین خاندان علیهم السلام اینها خلق میکنند و روزی میدهند و میمیرانند و زنده میکنند و این قول شبیه قول حکماء است که از روی دو قاعده بین آنها الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد و لا یصدر الواحد الّا عن الواحد میگویند واجب الوجود فقط عقل اول مجرد از ماده و صورت را خلق فرمود و از عقل اول بترتیب علل بقیه عقول عشرة و افلاک تسعة و از عقل عاشر مواد سفلیه روی مسلک افلاطون که قائل بعقول طولیه است یا عقول عرضیه غیر متناهیه طبق مسلک ارسطو، و مستند مفوضه هم اخبار ضعیف الدلالة است و این دو قول خلاف ضرورت دین و مذهب است و قائل بآن از ربقه

ص: 343

مسلمین خارج است.

امّا حکماء- جواب آنها اینست که این دو قاعده شما تمام و مسلّم است لکن در باب علّة جبریه و معلول که محال است انفکاک آنها از یکدیگر و اما فاعل مختار و قادر متعال که از روی حکمت و مصلحت ایجاد میفرماید مانعی ندارد.

و اما مفوضه جواب آنها اینست که این قول با اینکه مدرک معتبری ندارند خلاف توحید افعالیست و اخبار معتبره بسیار در مذمّت این مفوضه داریم که این کتاب گنجایش ذکر آنها را ندارد مراجعه فرمائید مجلّد هفتم بحار صفحه 244- 259- 264 از طبعه اولی.

و یک دسته دیگر از مفوضه گفتند جعل احکام تفویض بآنها شده هر چه را بخواهند واجب یا حرام یا مستحبّ یا مکروه یا مباح نمایند در احکام تکلیفیه و وضع و رفع در احکام وضعیه، و این قول هم غلط و باطل است و مخالف صریح قرآن است وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم آیه 3 و 4 و 5 و غیر این از آیات دیگر و مخالف ضرورت دین، بلی یک دسته از اخبارین نظر بظواهر بعض اخبار قائل شدند.

و قول حق و صحیح اینست که خداوند تبارک و تعالی باین خاندان اعطاء منصب ولایت کلیّه مطلقه فرموده که هر نوع تصرفی در امور افراد امّت بنمایند بنصّ آیه شریفه النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6 و آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة مائده آیه 55، نظیر ولایت اب و جد در مال صغیر، و ولایت حاکم شرع در مال غیاب و مجانین، و ولایت قیم در مال مولی علیه مثل اعطاء منصب از طرف دولت باستان دار و رؤساء ادارات و این منافات ندارد که یک دسته وظائفی خداوند بر آنها معین فرموده که

ص: 344

چه کنند نظیر وظائفی که بر حاکم و اب و جد و قیم معین شده و این است معنای و لا یشاءون الا ان یشاء اللَّه و اخبار ظاهره در تفویض بر همین معنی است یعنی اختیار دار، و کیف کان این آیه شریفه مربوط بمسئله تفویض نیست چنانچه توهم شده که دال بر نفی تفویض است، و بعضی در مقام توجیه بر آمده اند، و ما بشرح آیه میپردازیم:

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ از این جمله استفاده میشود که حضرت رسالت در مورد مشرکین نظری داشته یا هدایت آنها را راغب بوده چنانچه منسوب بآن حضرت است

اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون

یا هلاکت آنها را میخواسته بواسطه ظلم ها و اذیتهای آنها بحضرت و بمسلمین، خداوند میفرماید امر هدایت یا هلاکت مخصوص بخواست تو نیست کسانی از آنها که قابل هدایت هستند بالاخره بشرف اسلام مشرف میشوند و خداوند از تقصیرات و ظلمها که در حق تو و سایر مسلمین کردند گذشت میکند چنانچه مفاد أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ است و کسانی که قابل هدایت نیستند و بکفر و شرک از دنیا میروند معذّب بعذاب ابدی میشوند چنانچه مفاد أَوْ یُعَذِّبَهُمْ است.

سپس علّة عذاب آنها را بیان میفرماید فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ هم ظلم بخود کردند که ایمان نیاوردند، هم ظلم بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که چه اندازه باو اذیت کردند که منسوب بآن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلم است فرمود

(ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت)

و هم ظلم بمسلمین در قتل و نهب اموال و سایر اذیتها و علی ایّ حال مربوط بباب تفویض نیست

(تنبیه] ..... ص : 347

اخباری در برهان و غیر آن نقل میکنند در ذیل این آیه در موضوع ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میدانستند عداوت قوم را با علی و خوف داشتند از اظهار ولایت، خداوند میفرماید باید ابلاغ کنی هر که قبول نمود خداوند میبخشد

ص: 345

و میآمرزد و نجات دارد و هر که امتناع کرد او را عذاب میفرماید از جهت ظلم که در حق آل عصمت روا داشتند لکن مطلب همین است.

ولی آیه در مورد مشرکین نازل شده و گفته ایم که مورد مخصص نیست منافات با اطلاق ندارد و اخبار یکی از مصادیق مهمه آن را بیان میفرماید.

[سوره آل عمران (3): آیه 129] ..... ص : 348

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (129)

و اختصاص دارد بخداوند هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است میآمرزد هر که را بخواهد و عذاب میکند هر که را که مشیّت او تعلّق بگیرد و خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

این آیه شریفه مربوط بآیه سابقه است که اختیارات تامّه در حق عباد و بندگان و سایر مخلوقات با خداوند است و کسی را نمیرسد که در کارهای او چون و چرا کند هر که قابلیت مغفرت داشته باشد میآمرزد و هر که لیاقت ندارد و مستحق عذاب است عذاب میکند و خداوند غفور و رحیم است.

و للَّه لام اختصاص است مالک و خالق و مولی و سیّد و صاحب اختیار او است و بس.

ما فِی السَّماواتِ تعبیر بما برای این است که شامل ذوی العقول از ملائکه و غیر ذوی العقول از کرات جویّه و سائر آنچه در آسمانها خلق فرموده که غیر علام الغیوب کسی بآنها احاطه ندارد.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از ذوی العقول جنّ و انس و غیر آنها از حیوانات و نباتات

ص: 346

و جمادات و مواد اصلیه و عناصر و جواهر و اعراض.

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ بضرورت مذهب طبق آیات و اخبار متواتره بتواتر اجمالی اثبات شده که مؤمن اگر با ایمان از دنیا رفت و معاصی او باعث زوال ایمان نشد مورد مغفرت الهی واقع میشود از راه فضل و کرم نه از روی استحقاق و لو هر چه گناه داشته باشد.

وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و نیز بضرورت مذهب آنکه غیر مؤمن اگر مقصر است در تحصیل ایمان مورد عذاب است و قابل مغفرت نیست، بلی قاصرین از کفار و مخالفین نه لیاقت مغفرت دارند نه استحقاق عذاب چنانچه مکرّر تذکّر داده ایم در سابق.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ غفور صفت مشبّهة دلالت بر دوام و ثبوت دارد چنانچه رحیم هم دلالت بر این معنی دارد، و این جمله کمال دلالت دارد بر امیدواری بنده گان و عدم یأس بواسطه کثرت معاصی (اللهم اغفر لنا و ارحمنا بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

[سوره آل عمران (3): آیه 130] ..... ص : 349

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (130)

ای کسانی که گرویدید بدین حق نخورید ربوا را اضعافا مضاعفة چند برابر و از خدا بپرهیزید شاید شما رستگار شوید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین با اینکه جمیع احکام شرعیه اختصاص بمؤمن ندارد کفار چنانچه مکلّف باصول هستند مکلّف بفروع هم هستند و بر معاصی هم معاقبند چنانچه بر ترک ایمان معاقبند، برای اینست که کفار و لو ترک

ص: 347

ربوا بکنند و بعقوبت او گرفتار نشوند فلاح و رستگاری ندارند و بر ترک ایمان معاقب خواهند بود فلاح و رستگاری مختص باهل ایمان است در صورت ترک معاصی کبیره لا تَأْکُلُوا تعبیر باکل نه بمعنی خوردن تنها است بلکه مطلق تصرّف صدق اکل میکند مثل اکل مال یتیم و حقوق سادات و فقراء و امام و اموال ناس بدون وجه مشروع.

الربوا رباء دو قسم است رباء معاملی که دو چیز از یک جنس که مکیل و موزون باشند معامله کنند بزیادتی در یک طرف مثل حنطه و دقیق و خبز و نحو اینها. و رباء قرضی که چیزی را بعنوان قرض تملیک غیر کند و برای مدت اداء چیزی اضافه بگیرد و این در تمام چیزها جاری است، و این دو قسم هر دو حرام و گناه بزرگ و عقوبت شدید دارد بنصوص قرآنی و اخبار قطعی و ضرورت اسلامی و مستحل آن کافر است و قبلا در سوره بقره مجلد دوم مفصلا بیان شده لکن در اینجا مراد رباء قرضیست بقرینه أَضْعافاً مُضاعَفَةً ضعف بمعنی دو برابر است اضعاف جمع ضعف چندین برابر، مثلا 4، دو برابر 2، و 6، سه برابر و هکذا.

و قانون رباء تابع اجل و مدت است هر چه مدت زیاد شود سود افزوده میشود و این جمله معنای آن این نیست که یک ضعف یا دو ضعف آن ضرری ندارد، رباء مطلقا حرام است بلکه معنای او اینست که کار رباء منجرّ باین میشود.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از غضب الهی و سخت و عذاب او و پیرامون رباء نگردید.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ امید است رستگار شوید، و از این جمله سه نکته استفاده میشود: 1- اینکه مرتکب رباء رستگاری ندارد 2- بمجرد ترک رباء رستگاری حاصل نمیشود بلکه باید از سایر محرمات هم پرهیز کرد بقرینه کلمه لعلّ 3- رستگاری در ترک معاصی خاصّ مؤمن است غیر مؤمن هر چه متقی باشد

ص: 348

رستگاری ندارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 131] ..... ص : 351
اشاره

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ (131)

و پرهیز کنید از آتشی که مهیّا شده بر کافرین.

(مسئلة) ..... ص : 352

آیا دخول در آتش جهنم خصیصه کفار است و کسانی که در حکم کفار هستند یعنی غیر مؤمن یا فساق از مؤمنین هم داخل جهنم میشوند، بسیاری قائل شدند که آنها هم گرفتار میشوند لذا در مقام توجیه این نمره آیات برآمدند که اولا و بالذات مهیّا بر کفار شده و فسّاق مؤمنین بالتبع ثانیا و بالعرض، و بعضی گفتند بواسطه اکثریت کفار فرموده، و بعضی گفتند اثبات شیئی نفی ما عدا نمیکند چنانچه در باب جنّة میفرماید أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ در دو آیه بعد با اینکه اختصاص بآنها ندارد، لکن بر حسب تحقیق موافق با بسیاری از محققین و مأخوذ از بسیاری از آیات شریفه و طوائفی از اخبار متظافره بلکه متواتره اینست که مؤمن فاسق اگر با ایمان از دنیا برود و معاصی موجب زوال ایمانش نشود و لو من حیث الاستحقاق مستحق عذاب هست لکن مسلما مورد عفو و مغفرت و شفاعت خواهد بود.

اما آیات إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ نساء آیه 51، قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 54 و غیر اینها از آیات.

ان قلت این آیات بعد از توبه است.

قلت اگر مراد بعد از توبه است حتی مشرک هم اگر تائب شد آمرزیده خواهد بود.

ص: 349

و اما اخبار، دوازده طائفه از اخبار در باب رجاء داریم که در مجلد سوم کلم الطیب در آخر کتاب نقل کرده ایم مراجعه فرمائید.

ان قلت اگر چنین است چرا میفرماید وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ قلت امر بتقوی از نار برای اینست که معاصی قلب را سیاه میکند، ضعف ایمان میآورد و بالاخره موجب زوال آن میشود، بعلاوه مسلّما انحطاط درجه میآورد و در عقبات از موت و قبر و برزخ و عقبات قیامت گرفتاری دارد و لو بالاخره بشفاعت نجات یابد.

و اما نقص به أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ مدفوع است بآیه شریفه أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ الایه حدید آیه 21.

[سوره آل عمران (3): آیه 132] ..... ص : 352

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (132)

و اطاعت کنید خدا و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم را باشد که مورد رحمت الهی واقع شوید وَ أَطِیعُوا اللَّهَ امر باطاعت و نهی از معصیت ارشادیست زیرا در ترک اطاعت یا فعل معصیت یا ترک تقوی همان ثوابی که بر فعل طاعت و عقابی که بر فعل معصیت است مترتب میشود.

مثلا اگر نماز کردی امتثال امر صلوة کرده ای و ثواب نماز را برده ای دیگر امر باطاعت ثواب زائدی ندارد، و اگر گناه کردی همان عقوبت گناه هست دیگر بر نهی از معصیت عقوبة زائدی نیست، بعلاوه اگر امر بطاعت مولوی باشد همین امر هم اطاعت میخواهد و هکذا تسلسل لازم میآید و مستلزم اینست که یک فعل واجب واجبات غیر متناهیه و یک معصیت معاصی غیر متناهیه باشد و چون امر ارشادی است تابع مرشد الیه است، اگر واجب است طاعت واجب میشود و اگر

ص: 350

مستحبّ مستحبّ میگردد.

و نیز اطاعت تارة در فعل واجب یا مستحبّ است و تارة در ترک حرام و مکروه است، اگر برای خدا ترک کند نه بدواعی دیگر زیرا تا داعی الهی نباشد صدق اطاعت نمیکند و لو صدق تارک معصیت و عامل بتقوی بکند.

و معنی اطاعة قصد امتثال امر است که تعبیر بدواعی قربت میکنیم، و قصد امتثال ممکن است دواعی زیادی داشته باشد: دخول جنّت، نجات از عذاب، شکر منعم، حبّ خداوند، تحصیل رضای خدا، انجام وظیفه عبودیت، اهلیت ذات اقدس الهی از برای عبادت که مفاد فرمایش امیر المؤمنین علیه السّلام است که در مناجاتش عرض میکند

(الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا من جنّتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک).

و این بیان مفادش این نیست که من خوف از نار و طمع ببهشت ندارم چنانچه توهّم شده زیرا طمع امیر المؤمنین علیه السّلام ببهشت و خوف او از نار از همه بیشتر بود بلکه مراد اینست که عبادت تو را از این جهات نمیکنم بلکه مولویت تو موجب بنده گی بنده میشود که اگر فرض بهشت و جهنمی نبود، یا اینکه مرا بهشت نبری و داخل جهنم کنی باز من دست از عبادت تو نمیکشم و الرسول اشکال کردند که اطاعة رسول عین اطاعة خدا است وجه تکرار چیست، بعضی از مفسرین جوابهایی دادند که بنظر تمام نیست.

و تحقیق در جواب اینست که فرق واضحی دارد اطاعة خدا در امتثال اوامر الهی است که بتوسط رسول ابلاغ میشود از واجبات و مستحبات و کلیه احکام الهی و اطاعة رسول در اعمال مولویت است که خداوند ولایت کلیه باو اعطاء فرموده که هر تصرّفی در جان و مال امّت حق دارد بکند مربوط باحکام نیست، نظیر اطاعة زن نسبت بشوهر و فرزند نسبت بوالدین و عبد نسبت بمولی و عامی نسبت بمجتهد و هکذا

ص: 351

لعلّکم تعبیر بلعلّ برای اینست که مجرد اطاعت کافی نیست بلکه شرائطی دارد که عمده او بقاء بر ایمان است تا آخر عمر و کارهای دیگر که موجب زوال ثواب بشود مثل ریاء، عجب و امثال اینها نباشد.

ترحمون مشمولیت رحمة واسعه الهی از نعم دنیوی و اخروی و نجات از مهالک نشأتین و قرب بمقام ربوبی.

[سوره آل عمران (3): آیه 133] ..... ص : 354

وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (133)

و سرعت کنید بسوی آمرزش از پروردگارتان و بسوی بهشتی که پهنای آن پهنای جمیع آسمانها و زمین است مهیّا شده برای کسانی که تقوی داشته باشند وَ سارِعُوا امر سارعوا هم نظیر امر اطیعوا است ارشادیست زیرا عقل حاکم است که در امور خیریه که نفع آن مسلّم است و خالی از ضرر است باید مبادرت کرد زیرا بسا فوت میشود و از دست میرود بخصوص منافع اخروی که بسا اجل برسد و دیگر مجال تدارک نباشد لذا گفتند عجّلوا بالتوبة قبل الموت و عجّلوا بالصلاة قبل الفوت.

و اما اموری که خیر و شرّ و نفع و ضرر آن معلوم نیست عجله در آن مذموم است زیرا بسا در ضرر بیفتد که دیگر قابل علاج نباشد و باید تأمل و تدبر و فکر با کمال تأنّی نمود اگر نفعش مسلم شد و خالی از ضرر است اقدام نمود و لذا گفتند (التأنّی من الرحمن و العجلة من الشیطان).

الی مغفرة مغفرت فعل الهیست و سرعت و مبادرت عبد باو بمعنی اسباب

ص: 352

مغفرت و اموری که موجب غفران الهیست یعنی تدارک گناهان خود را بکنید با کمال سرعت و مبادرت و اعظم آنها توبه است که

(التائب من الذنب کمن لا ذنب له

و از جمله آنها حسنات است که میفرماید إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود آیه 116، و از جمله قضاء فوائت و اداء حقوق و امثال آنها است.

و رفع موانع از شمول رحمت و مغفرت کنید از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه.

من ربّکم تعبیر بربّ اشاره بلطف و عنایت است که خداوند مربّی شما است و شما را از نیستی بهستی و از ضعف بقوّه و از صغر بکبر رسانید و تمام اسباب زندگانی و اسباب هدایت و سعادت را برای شما فراهم فرموده سزاوار نیست خود را از فیوضات او محروم نمائید.

و جنة بهشت جاویدان عطف بمغفرة است یعنی سارعوا الی جنة و مسارعة بجنة مسارعة باسباب وصول ببهشت است از ایمان و اخلاق حمیده و اعمال حسنه از عبادات واجبه و مستحبه.

در واقع جمله اولی رفع موانع است و جمله ثانیه ایجاب مقتضیات، و وجه تقدیم اینست که در هر عملی اول باید موانع را برطرف کرد بعدا مقتضیات را ایجاد نمود، در قسمت اخلاق اول تخلیه از رذایل است سپس تحلیه بفضائل، اول باید کثافات را بزدود و نجاسات را زائل نمود سپس طهارت و نورانیت را ایجاد کرد

منظر دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته در آید

عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ مراد عرض مقابل طول نیست که بعضی توهّم کردند و گفتند البته طول زیادتر از عرض است بلکه ممکن نیست چون عرض و طول و عمق خط است که عارض سطح میشود و سطح عارض جسم.

اگر مراد عرض باین معنی بود باید مقدار بعد را بیان فرماید من تخوم

ص: 353

الارض الی عنان السماء.

و مراد هم سعه نیست که اندازه گیری شده باشد که سعه بهشت بمقدار سعه آسمانها و زمین باشد نه کمتر و نه زیادتر بلکه کنایه از بزرگی بهشت است مثل اینکه میفرماید إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ توبه آیه 81، معنی این نیست که اگر هفتاد و یک مرتبه باشد میآمرزد، کنایه از کثرت است هر چه استغفار کنی نمیآمرزد بهشت هم هر چه تصوّر کنی بزرگی آن را بزرگتر است.

و اشکال به اینکه پس از آسمانها و زمین کجاست که بهشت باشد بسیار واهی است زیرا فضای وسیع عالم بیش از این تصوّرات و تخیّلات است، حتی بعضی توهّم غیر متناهی کردند اگر چه آنهم غلط است چون که ممکن نمیشود غیر متناهی باشد و در قرآن میفرماید وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و مسلّما عرش الهی اعظم از کرسی است زیرا مثل کرسی مثل منبر و صندلیست و مثل عرش مثل تخت است که کرسی بر تخت گذارده شود و سلاطین و بزرگان از اساتید بر او جلوس نمایند.

و ممکن است بهشت کره ای باشد که اعظم از مجموع کرات جوّیه باشد در زیر عرش چنانچه وسعت جهنم هم بمقداریست که هر چه خطاب شود باو

(هل امتلئت و تقول هل من مزید)

سوره ق آیه 29. و بنحوی باشد که اهل بهشت اهل اهل جهنم را می بینند و بالعکس و با هم تکلّم میکنند چنانچه مضمون آیات قرآنی است. و صفحه زمین که عبارت از صفحه محشر است هم طرف آن دو واقع میشود و معبر اهل بهشت از روی جهنم است که صراط است و اللَّه العالم.

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ تقوی از صفات نفسانیه است که تعبیر بتقوی القلوب شده و نظیر بسیاری از صفات نفسانیه مقول بتشکیک و ذی مراتب است الی ما شاء اللَّه که ادنی مراتب او تقوای از عقائد فاسده است که مرادف با ایمان است، و اعلی

ص: 354

مراتب او اعراض از ما سوی اللَّه و توجّه بذات اقدس ربوبی و بس.

و لام للمتّقین لام اختصاص است و المتقین جمع محلّی بالف و لام افاده عموم میدهد جمیع مراتب تقوی را شامل میشود.

بنا بر این این جمله مرادف و مطابق با آیه شریفه است که قبلا تذکّر دادیم أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ الایه حدید آیه 21، زیرا ایمان هم ذی مراتب است مثل تقوی و جمیع مراتب آن را بواسطه کلمه للذین شامل میشود

[سوره آل عمران (3): آیه 134] ..... ص : 357

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (134)

متقین که بهشت برای آنها مهیّا شده کسانی هستند که انفاق میکنند چه در سعه و فراوانی و دارایی و چه در ضیق و تنگدستی و نداری و کسانی هستند که خشم خود را فرو مینشانند و از کسانی که در حقّ آنها تقصیر کرده اند عفو میکنند و خدا دوست میدارد نیکوکاران را.

این آیه شریفه چهار صفة از صفات متقین را بیان میفرماید که هر یک از آنها از صفات بارزه و اخلاق حمیده و ملکات حسنه است.

1- صفت انفاق است که از شئون سخاوت است و آیات و اخبار در مدح و مثوبات و آثار و نتائج او و در مذمّت ضدّ آن که بخل باشد و عقوبات و آثار وخیمه که بر او مترتب میشود بسیار است

(الجنة دار الاسخیاء)

(السخیّ قریب الی اللَّه و الی الجنة و الی الناس و البخیل بعید من اللَّه و من الجنة و من الناس)

(شابّ سخیّ مراهق فی الذنوب اقرب الی اللَّه من عابد بخیل)

(السخاء شجرة فی الجنة

ص: 355

أغصانها متدلیة فی الدنیا فمن تمسّک بقصن منها قاده الی الجنة و البخل شجرة فی النار أغصانها متدلیة فی الدنیا فمن تمسّک بقصن منها قاده الی النار)

الی غیر ذلک از اخبار که در بحار و لآلی الاخبار و جامع السعادات و سایر کتب اخبار و غیرها است و کافی است همین آیه شریفه که میفرماید الَّذِینَ یُنْفِقُونَ و اقسام انفاقات از واجب و مستحبّ در مجلد اول در ذیل آیه شریفه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مفصلا بیان شده.

فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ از برای این دو کلمه دو تفسیر شده: یکی در حال کثرة و قلة آن و دیگر در حال سرور و همّ، و ظاهر اینست که معنای جامعی داشته باشد شامل سعه و ضیق و رخص و قلا و غنی و فقر و سرور و غم میشود اشاره به اینکه در هر حالی انفاق میکنند.

2- کظم غیظ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ فرو بردن غیظ بخصوص بر کسی که قدرت بر تلافی داشته باشد، در سفینه از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(ما من عبد کظم غیظا الّا زاده اللَّه عز و جل عزّا فی الدنیا و الاخرة)

و نیز فرمود

من کظم غیظا و لو شاء ان یمضیه امضاه ملاء اللَّه قلبه یوم القیمة رضاه

و از کافی است حضرت باقر علیه السّلام از پدر بزرگوارش زین العابدین علیه السّلام نقل فرموده که فرمود

(ما من شیئی اقرّ لعین ابیک من جرعة غیظ عاقبتها صبر)

و از امالی صدوق از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود

(قال عیسی بن مریم لیحیی بن زکریا علیه السّلام)

(اذا قیل فیک ما فیک فاعلم انّه ذنب ذکرته فاستغفر اللَّه منه و ان قیل فیک ما لیس فیک فاعلم انّه حسنة کتبت لک لم تتعب فیها)

و قضیه جاریه زین العابدین علیه السّلام و کظم غیظ آن حضرت میآید.

و کظم غیظ اعظم از انفاق است زیرا انفاق مقام عمل است و کظم صفت نفسانی است و بسا انسان در ناملایمات طاقت تحمل ندارد ولی در انفاقات مضایقه نمیکند

ص: 356

3- وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ و مقام عفو بالاتر از کظم غیظ است زیرا کظم غیظ تحمل اذیت است و حواله او بخدا است که در دنیا و آخرت انتقام بکشد و عفو گذشت از تقصیر است که مورد عقوبت واقع نشود و عفو از صفات ربوبی است و انسانی که دارای این صفت باشد متخلق باخلاق الهی میشود.

و در سفینه از شهید ثانی (ره) حدیثی نقل میکند

(اذا جثت الامم بین یدی اللَّه یوم القیمة نودوا لیقم من کان اجره علی اللَّه تعالی فلا یقوم الّا من عفی فی الدنیا عن مظلمته).

و از دیلمی از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(انّه ینادی مناد یوم القیمة من کان له علی اجر فلیقم فلا یقوم الّا العافون الم تسمعوا قوله تعالی فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ)

شوری آیه 40، الی غیر ذلک من الاخبار.

4- وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ و مقام احسان بالاتر از مقام عفو است زیرا عفو مجرد گذشت است و احسان تلافی بضدّ است چنانچه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم مرویست

(حاکیا عن ربه یامره بهذه الخصال: صل من قطعک و اعف عمن ظلمک و اعط من حرمک و احسن الی من اساء الیک).

و از امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(عاتب اخاک بالاحسان الیه و اردد شرّه بالانعام علیه).

و جامع این خصال حضرت زین العابدین علیه السّلام است، در مجمع است

(روی ان جاریة لعلی بن الحسین علیه السّلام جعلت تسکب علیه الماء لتهیأ للصلوة فسقط الإبریق من یدها فشجّه فرفع رأسه الیها فقالت له الجاریة ان اللَّه تعالی یقول وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ فقال علیه السّلام لها قد کظمت غیظی، قالت وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ قال علیه السّلام قد عفی اللَّه عنک، قالت وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ قال اذهبی فانت حرة لوجه اللَّه).

ص: 357

[سوره آل عمران (3): آیه 135] ..... ص : 360

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (135)

و کسانی که زمانی که مرتکب عمل زشتی شدند یا بنفس خود ظلم نمودند در ارتکاب معاصی یاد کردند خداوند را و از گناهان خود استغفار نمودند و کیست که بیامرزد گناهان را جز خداوند و اصرار بر معاصی و اعمال زشت نکردند و آنها میدانستند.

و الذین بعضی گفتند عطف بجملات قبل و از صفات متقین است و این خلاف ظاهر است زیرا متقی مرتکب فحشاء نمیشود و لو بعدا موفق بتوبه شود و اصل معنی تقوی پرهیز از ارتکاب است.

و بعضی گفتند عطف بمتقین است یعنی بهشت مهیّا شده از برای متقین و کسانی که تدارک گناهان خود را بتوبه و استغفار و ترک اصرار میکنند، اینهم بنظر تمام نیست زیرا کسی که توبه و استغفار کرد و دیگر مرتکب معصیت نشد متقی میشود مغایر با متقین نیست حتی کافر و مشرک اگر اسلام آورد و ترک معاصی نمود مسلّما اهل تقوی است.

و آنچه بنظر اقرب میآید عطف به المحسنین است و مدخول یحب یعنی خداوند دوست میدارد محسنین و کسانی را که پس از ارتکاب معاصی نادم شوند و توبه کنند و دست از ارتکاب معصیت بکشند، و شاهد بر این دعوی آیه شریفه است إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ بقره آیه 222، و اخبار بسیاری که در فضیلت توبه وارد شده مثل

ان اللَّه باسط یدیه لمسیئی النهار الی اللیل و لمسیئی اللیل الی النهار

و غیر اینها که در مجلد دوم ذکر کردیم در ذیل همین

ص: 358

آیه شریفه.

إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً فحش عمل زشت و قبیح است مثل زنا و لواط و کارهای منافی عفت و اقوال رکیکه مثل مادر فلان و زن فلان که امروز بسیار رواج دارد و نسبت فحش با سبّ عموم من وجه است، سبّ خصوص قول و کلام است چه رکیک و غیر رکیک، و فحش خصوص رکیک است چه در قول و چه در عمل.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ظلم بنفس در ترک واجبات و فعل محرمات، و نسبت ظلم بنفس با فحش و سبّ عموم و خصوص مطلق است زیرا فحش و سب هم ظلم بنفس است و هم ظلم بغیر ولی ظلم بنفس شامل جمیع محرمات و معاصی و ترک واجبات میشود.

ذَکَرُوا اللَّهَ زیرا ارتکاب معاصی بسا از روی غفلت از خدا و غضب و سخط و عذاب او بواسطه فرط شهوت و غضب و حب جاه و مال واقع میشود، سپس بخود میآید و متذکر میشود و نادم میگردد و بتوبه و استغفار تدارک مینماید و آیه این دسته را بیان میفرماید نه کسانی که با تذکر و مواعظ کافیه شافیه هم دست از معاصی برنمیدارند که اینها مصر بمعصیت هستند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ استغفار از ماده غفر بمعنی ستر و تقطیه و پوشاندن است و از این جهت کلاه خود را مغفر مینامند چون سر را میپوشاند.

و استغفار از باب استفعال طلب مغفرت است از خدا طلب پوشاندن گناه است به اینکه از دفتر سیئات محو شود و از نظر کتبه برود واحدی جز خداوند اطلاع پیدا نکند و زمین و اعضاء بدن فراموش کنند و چیزی و کسی نباشد که شهادت دهد و در مدح و فضیلت استغفار در آیات شریفه و اخبار آل اطهار علیهم السلام بسیار است که از شدّت وضوح احتیاج بنقل نیست، و در کتب اخبار مثل بحار، سفینه، وافی، وسائل، لآلی و غیر اینها مسطور است.

و ذنب بمعنی گناه است و از برای او اقسام بسیار است از ترک واجبات و فعل

ص: 359

محرمات، کبائر و صغائر و افعال قلبیه و غیر اینها، و جمع مضاف افاده عموم میکند شامل تمام گناهان میشود چنانچه در آیات تصریح شده إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 54. و در این آیه شریفه خبر این جملات محذوف است یعنی یغفر اللَّه لهم که دال بر آن جمله بعد است.

وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ و این یک نوع عنایت و لطفیست که گناه عبد را آمرزش نماید.

وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا اصرار تکرار فعل است بدون تخلل توبه و یکی از گناهان کبیره است یعنی اگر گناه صغیره هم باشد باصرار کبیره میشود چنانچه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(لا کبیرة مع الاستغفار و لا صغیرة مع الاصرار)

و البته معاصی بواسطه طرو بعض خصوصیات شدّت پیدا میکند، مثلا گناه عالم اشد از جاهل است و در ایام شریفه مثل شهر رمضان، جمعه، ایام سوگواری اشدّ از سایر ایام است، در اماکن شریفه مثل مساجد، مشاهد مشرفه اشد از سایر اماکن است، تجاهر بگناه اشد از تستر است، از روی بی اعتنایی بامر الهی اشد از روی خوف است، از بزرگتران که موجب ارتکاب کوچکتران میشود اشد از کوچکتران است و کذا از روی اصرار اشد از روی اقلاع است که فوری تائب شود و استغفار نماید.

و از این جمله استفاده میشود که استغفار با اصرار کمال تنافر دارد، لذا از حضرت صادق علیه السّلام مرویست در سفینه که فرمود

(المقیم علی ذنب (الذنب) و هو یستغفر کالمستهزء).

وَ هُمْ یَعْلَمُونَ وجوهی مفسرین در معنای این جمله گفته اند احتیاج بنقل آنها نداریم، و آنچه مستفاد از اخبار میشود که در برهان نقل کرده مخصوصا حدیث بهلول اینست که میدانند که تدارک ذنوب بتوبه و استغفار و ترک اصرار است.

ص: 360

وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (135)

و کسانی که زمانی که مرتکب عمل زشتی شدند یا بنفس خود ظلم نمودند در ارتکاب معاصی یاد کردند خداوند را و از گناهان خود استغفار نمودند و کیست که بیامرزد گناهان را جز خداوند و اصرار بر معاصی و اعمال زشت نکردند و آنها میدانستند.

و الذین بعضی گفتند عطف بجملات قبل و از صفات متقین است و این خلاف ظاهر است زیرا متقی مرتکب فحشاء نمیشود و لو بعدا موفق بتوبه شود و اصل معنی تقوی پرهیز از ارتکاب است.

و بعضی گفتند عطف بمتقین است یعنی بهشت مهیّا شده از برای متقین و کسانی که تدارک گناهان خود را بتوبه و استغفار و ترک اصرار میکنند، اینهم بنظر تمام نیست زیرا کسی که توبه و استغفار کرد و دیگر مرتکب معصیت نشد متقی میشود مغایر با متقین نیست حتی کافر و مشرک اگر اسلام آورد و ترک معاصی نمود مسلّما اهل تقوی است.

و آنچه بنظر اقرب میآید عطف به المحسنین است و مدخول یحب یعنی خداوند دوست میدارد محسنین و کسانی را که پس از ارتکاب معاصی نادم شوند و توبه کنند و دست از ارتکاب معصیت بکشند، و شاهد بر این دعوی آیه شریفه است إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ بقره آیه 222، و اخبار بسیاری که در فضیلت توبه وارد شده مثل

ان اللَّه باسط یدیه لمسیئی النهار الی اللیل و لمسیئی اللیل الی النهار

و غیر اینها که در مجلد دوم ذکر کردیم در ذیل همین

ص: 361

آیه شریفه.

إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً فحش عمل زشت و قبیح است مثل زنا و لواط و کارهای منافی عفت و اقوال رکیکه مثل مادر فلان و زن فلان که امروز بسیار رواج دارد و نسبت فحش با سبّ عموم من وجه است، سبّ خصوص قول و کلام است چه رکیک و غیر رکیک، و فحش خصوص رکیک است چه در قول و چه در عمل.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ظلم بنفس در ترک واجبات و فعل محرمات، و نسبت ظلم بنفس با فحش و سبّ عموم و خصوص مطلق است زیرا فحش و سب هم ظلم بنفس است و هم ظلم بغیر ولی ظلم بنفس شامل جمیع محرمات و معاصی و ترک واجبات میشود.

ذَکَرُوا اللَّهَ زیرا ارتکاب معاصی بسا از روی غفلت از خدا و غضب و سخط و عذاب او بواسطه فرط شهوت و غضب و حب جاه و مال واقع میشود، سپس بخود میآید و متذکر میشود و نادم میگردد و بتوبه و استغفار تدارک مینماید و آیه این دسته را بیان میفرماید نه کسانی که با تذکر و مواعظ کافیه شافیه هم دست از معاصی برنمیدارند که اینها مصر بمعصیت هستند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ استغفار از ماده غفر بمعنی ستر و تقطیه و پوشاندن است و از این جهت کلاه خود را مغفر مینامند چون سر را میپوشاند.

و استغفار از باب استفعال طلب مغفرت است از خدا طلب پوشاندن گناه است به اینکه از دفتر سیئات محو شود و از نظر کتبه برود واحدی جز خداوند اطلاع پیدا نکند و زمین و اعضاء بدن فراموش کنند و چیزی و کسی نباشد که شهادت دهد و در مدح و فضیلت استغفار در آیات شریفه و اخبار آل اطهار علیهم السلام بسیار است که از شدّت وضوح احتیاج بنقل نیست، و در کتب اخبار مثل بحار، سفینه، وافی، وسائل، لآلی و غیر اینها مسطور است.

و ذنب بمعنی گناه است و از برای او اقسام بسیار است از ترک واجبات و فعل

ص: 362

محرمات، کبائر و صغائر و افعال قلبیه و غیر اینها، و جمع مضاف افاده عموم میکند شامل تمام گناهان میشود چنانچه در آیات تصریح شده إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 54. و در این آیه شریفه خبر این جملات محذوف است یعنی یغفر اللَّه لهم که دال بر آن جمله بعد است.

وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ و این یک نوع عنایت و لطفیست که گناه عبد را آمرزش نماید.

وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا اصرار تکرار فعل است بدون تخلل توبه و یکی از گناهان کبیره است یعنی اگر گناه صغیره هم باشد باصرار کبیره میشود چنانچه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(لا کبیرة مع الاستغفار و لا صغیرة مع الاصرار)

و البته معاصی بواسطه طرو بعض خصوصیات شدّت پیدا میکند، مثلا گناه عالم اشد از جاهل است و در ایام شریفه مثل شهر رمضان، جمعه، ایام سوگواری اشدّ از سایر ایام است، در اماکن شریفه مثل مساجد، مشاهد مشرفه اشد از سایر اماکن است، تجاهر بگناه اشد از تستر است، از روی بی اعتنایی بامر الهی اشد از روی خوف است، از بزرگتران که موجب ارتکاب کوچکتران میشود اشد از کوچکتران است و کذا از روی اصرار اشد از روی اقلاع است که فوری تائب شود و استغفار نماید.

و از این جمله استفاده میشود که استغفار با اصرار کمال تنافر دارد، لذا از حضرت صادق علیه السّلام مرویست در سفینه که فرمود

(المقیم علی ذنب (الذنب) و هو یستغفر کالمستهزء).

وَ هُمْ یَعْلَمُونَ وجوهی مفسرین در معنای این جمله گفته اند احتیاج بنقل آنها نداریم، و آنچه مستفاد از اخبار میشود که در برهان نقل کرده مخصوصا حدیث بهلول اینست که میدانند که تدارک ذنوب بتوبه و استغفار و ترک اصرار است.

ص: 363

[سوره آل عمران (3): آیه 136] ..... ص : 363

أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (136)

اینها جزاء آنها آمرزش است از پروردگارشان و بهشتهایی که از زیر آنها نهرهایی جاریست و نیکو است اجر عمل کننده گان اولئک مفسرین گفتند مراد متقین هستند که دارای اوصاف مذکوره هستند لکن این خلاف ظاهر است از دو جهت یکی آنکه متقین را قبلا فرموده که بهشت برای آنها مهیّا شده در آیه سابقه أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ و دیگر آنکه جزاء مغفرت راجع بمذنب است که موفق بتوبه و استغفار شده باشد، بنا بر این مراد از اولئک وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الایة است.

ان قلت- وجوب توبه و استغفار عقلی است و امر بآن ارشادیست مترتب نمیشود بر او جز رفع عذاب و مغفرت و اعمال مولویت در او نشده که ثواب و اجر بر او مترتب شود.

قلت- در آیه شریفه قبل دو امر بیان فرموده: یکی فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ و دیگر وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا و در این آیه هم دو چیز و دو اجر بیان فرموده یکی جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ این راجع بتوبه و استغفار است که خداوند میآمرزد و دیگر جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ این جمله راجع بترک معصیت است و ترک اصرار، و ترک معصیت از جهة انتهاء از مناهی الهی افضل اعمال و عبادات است بنصّ فرمایش حضرت رسالت در خطبه شعبانیه

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه).

و مراد از تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ و از خالِدِینَ فِیها قبلا تذکر داده شده

ص: 364

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ البته بالاتر از نعمت بهشت و خلود در آن نعمتی نیست، اللهمّ ارزقنا بمحمد و آله صلّ علی محمد و آله.

[سوره آل عمران (3): آیه 137] ....... ص : 364

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (137)

بتحقیق گذشت از پیشینیان شما طریقه هایی پس گردش کنید در روی زمین و از حال آنها با خبر گردید و ببینید سرانجام کار کسانی که تکذیب انبیاء کردند چه بوده.

خلاصه کلام در امم سابقه نسبت بانبیاء سلف دو طریقه بوده یک قسمت آنها کسانی بودند که بانبیاء خود ایمان آوردند و گرویدند و اطاعة نمودند و بالاخره بسعادت دنیا و آخرت نائل شدند مثل مؤمنین بحضرت نوح که از غرق نجات یافتند و تمام کره زمین در تصرّف آنها آمد و مؤمنین بحضرت هود، صالح، لوط، شعیب موسی، یونس و سایر انبیاء.

و قسمت دیگر آنها که تکذیب انبیاء خود نمودند بچه گونه عذابها در دنیا گرفتار شدند از غرق و خسف و صیحه و باد و غیر اینها، در قرآن مجید سوره عنکبوت آیه 39 میفرماید فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ و سپس گرفتار عذاب آخرت شدند وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقی طه آیه 127.

ص: 365

[سوره آل عمران (3): آیه 138] ..... ص : 365

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (138)

این بیان و اظهار است از برای بشر و هدایت کننده و اندرز برای اهل تقوی هذا بعضی گفتند اشاره بقرآن است و بعضی گفتند اشاره بآیه قبل است که قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ الایة باشد.

و تحقیق کلام اینست که اگر این آیه مستقله باشد و مربوط بآیات قبل نیست ممکن است راجع بقرآن باشد لکن خلاف ظاهر آیه است سیّما کلمه هذا که اشاره بقریب است و ذکری از قرآن نشده بلکه ظاهر این است که اشاره بآیات قبل باشد از آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تا آیه قَدْ خَلَتْ نه خصوص آیه قبل، و اللَّه العالم.

بَیانٌ لِلنَّاسِ نظر به اینکه احکام اسلام بر سر تا سر دنیا تا دامنه قیامت است بیان بر جمیع افراد بشر است لکن کسانی که بهره برداری میکنند و از این بیانات هدایت میشوند که مفاد أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ و سارِعُوا و الَّذِینَ یُنْفِقُونَ تا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ است، و پند و اندرز میگیرند که مفاد لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا و مفاد وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً است خصوص اهل تقوی هستند لذا میفرماید هدی که هدایت میشوند و بدستورات الهی عمل میکنند و بسعادت نائل میشوند از اتیان بواجبات و مستحبات و تکمیل عقائد و تحصیل اخلاق حمیده.

و موعظة و پند میگیرند بترک محرمات و ازاله اخلاق رذیله و دوری از عقائد فاسده و مذاهب باطله.

للمتقین اختصاص باهل تقوی دارد و غیر آنها بهره برداری نمیکنند.

ص: 366

[سوره آل عمران (3): آیه 139] ..... ص : 366

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (139)

و سستی نکنید و محزون نباشید و حال آنکه شما بر مشرکین غالب و علوّ دارید اگر بوده باشید که ایمان داشته باشید.

این آیه شریفه در مقام ترغیب و تهییج مؤمنین است بر ثبات قدم در مقابل کفار و مشرکین و مقاتله با آنها و وعده نصرت و غلبه بر آنها لذا میفرماید وَ لا تَهِنُوا سستی و مسامحه در امر جهاد نکنید که این از آثار شجاعت و شهامت و ثبات قدم است بخصوص با وعده نصرت الهی بر کسانی که ایمان و یقین داشته باشند که مظفر میشوند و غالب و چیره بر دشمن میگردند و سستی و ضعف و مسامحه از آثار جبن است و موجب این میشود که دشمن بر آنها غالب و چیره شود.

وَ لا تَحْزَنُوا غم بدل راه ندهید و اگر شهادت یا جراحت بشما وارد شد بدانید و یقین داشته باشید که اجر کامل نصیب شما است و باید منتهی آمال شما باشد چنانچه در بسیاری از ادعیه دارد

و قتلا فی سبیلک فوفق لنا

و امثال این عبارت، و چه اندازه آیات و اخبار در فضیلت این موهبت وارد شده.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ جمع اعلی، بمعنی ارتفاع است یا ارتفاع مکانی که کفار در پستی واقع شدند و شما در بلندی، یا بمعنی غلبه و ظفر است که نصیب شما میشود و از کمی عدّه خود و کثرت عدو باک نداشته باشید کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 250 إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا انفال آیه 66.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ این جمله متعلق به لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا است که مؤمن باللّه و بوعده الهی نباید سستی و اندوه داشته باشد نه اینکه متعلق به وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ باشد بلکه این جمله حالیه است که واقع بین جملتین است کانّه میفرماید

ص: 367

سستی و اندوه نداشته باشید اگر دارای ایمان هستید و حال آنکه شما اعلون هستید

[سوره آل عمران (3): آیه 140] ..... ص : 367

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (140)

اگر اصابة کند بشما از طرف دشمن الم و جراحتی پس محقق است که بآنها هم از طرف شما اصابة شده و ایّام و ازمنه زیر و بالا دارد و تغییر پذیر است بین افراد بشر گاهی غالب و گاهی مغلوب (بقول فردوسی: گهی پشت بزین و گهی زین بپشت) و این تغییرات امتحان است تا خداوند امتیاز دهد کسانی که از روی حقیقت ایمان آورده اند از غیر آنها و بگیرد از شما شهدایی و خداوند عنایت با ظالمین ندارد. از این آیه شریفه مطالبی استفاده میشود:

اول- تسلیت مؤمنین که اگر در احد شکست و چشم زخمی بشما رسید یک عدّه شهید و یک عدّه مجروح شدید در بدر بر مشرکین مثل آن وارد شد بسیار از آنها کشته و بسیاری مجروح شدند نباید شما متأثّر شوید، البته جنگ است حکایت کشتن و کشته شدن است و کمتر وقعه و جنگیست که از یک طرف کشتار و زخمی نباشد ولی عاقبت فتح و ظفر و فیروزی با شما است بنصرت الهی لذا میفرماید إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ قرح بمعنی الم و درد و جراحت و دانه ها که در بدن ظاهر میشود، و ظاهرا اینجا مراد معنی عام است اعم از قتل و جرح و الم و درد.

فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قوم مشرکین و کفار هستند که در جنگ بدر بودند قَرْحٌ مِثْلُهُ که بدست مسلمین و مدد ملائکه مقتول و مجروح و اسیر گشتند و مراد از مسّ اصابه است که دو چیز با یکدیگر اصابة کنند امساس میگویند

ص: 368

یعنی قرح بآنها اصابة کرد.

دوم- اثبات اینکه عالم متغیر است و بالاخص انسان که هر روز یک انقلابی دارد، گاهی صحیح گاهی مریض، عزیز، ذلیل، غنی، فقیر، مسرور، مهموم و تمام اینها از روی حکمت و مصلحت است. و از این جمله حق و باطل است گاهی باطل جلوه میکند و گاهی حق لکن (للباطل جولة و للحق دولة) و تمام امتحانات الهیست در هر دو حالت و اینست معنای وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ دول بالضمّ و الفتح بمعنی صرف است یعنی صرف میکنیم بین مردم گاهی از این گرفته میشود و بدیگری داده میشود تمام یک منوال نیست چه بسا اغنیاء که فقیر شدند و چه بسا فقراء که بغناء رسیدند، چه بسا سلاطین که اسیر شدند و چه بسا اسیران که بسلطنت نائل شدند، چه بسا اعزّه که ذلیل شدند و چه بسا اذلّه که بعزّت رسیدند، غالب مغلوب مغلوب غالب و هکذا تمام این انقلابات و حالات مختلفه امتحانات الهیست تا مقام هر کس معلوم گردد.

وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا خداوند علمش ذاتیست عین ذات است قابل تغییر نیست، چیزی بر او مجهول نیست تا معلوم شود. و مراد از لِیَعْلَمَ اللَّهُ اظهار علم است بر بنده گان که مؤمن از غیر مؤمن امتیاز پیدا کند، کسانی که ثابت الایمان هستند در هر انقلابی دست از ایمان نمیکشند که تعبیر بایمان مستقرّ میکنند و کسانی که باندک انقلاب از ایمان خارج میشوند که ایمان مستودع است بر خود آنها و دیگران معلوم گردد.

سوم- جمله وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ است، شهداء یا جمع شاهد است چنانچه بنظر میآید یا جمع شهید است چنانچه بعضی گفتند، اگر جمع شاهد باشد مناسب با جمله قبل است که جماعتی بفهمند مؤمن ثابت کیست و در حقّ او شهادت دهند بالاخص انبیاء و ائمّه طاهرین علیهم السلام که قبلا تذکّر داده شده

ص: 369

که شهداء روز قیامت هستند چنانچه میفرماید در زیارت جامعه

(و شهداء علی خلقه)

و نیز

(و شهداء دار الفناء)

، و اگر جمع شهید باشد مناسب با کلمه نداولها است زیرا اگر فتح و فیروزی در تمام حروب نصیب شما باشد کسانی که لایق این موهبت عظمی هستند که بدرجه رفیعه شهادت نائل شوند از این فیض محروم میگردند.

چهارم- جمله وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ اگر مراد مشرکین باشند یک نوع تسلیت دیگری است برای مؤمنین که گمان نکنید که فتح مشرکین برای این بوده که خداوند بآنها عنایتی داشته باشد بلکه باشدّ عقوبات گرفتار میشوند چنانچه مهلتی که خدا بظالمین میدهد برای ازدیاد معاصی و شدّت عذاب آنها است إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 178، و اگر مراد کسانی باشند که در شکست از کفار فرار کردند یا از ایمان برگشتند این هم یک امتحانی بوده که علّت تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بوده

[سوره آل عمران (3): آیه 141] ..... ص : 369

وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ (141)

و تا اینکه خالص گرداند خدا مؤمنین را از هر عیبی و نابود نماید کافرین را محض بمعنی تخلیص از عیب و نقص است وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا ممکن است تخلیص از ذنوب باشد که در این ابتلائات و امتحانات اگر صبر کنند گناهان آنها از بین برود و پاک شوند از گناهان.

و ممکن است تخلیص ایمان باشد از شوائب و شکوک، و ممکن است تخلیص مؤمن باشد از غیر مؤمن که مؤمن خالص از غیر خالص تمیز پیدا کند، و ممکن

ص: 370

است تمام اینها باشد، و شاید این معنای آخر انسب باشد بخصوص با اطلاق لفظ تمحیص و عدم ذکر متعلّق.

وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ محق بمعنی از بین بردن است تدریجا شیئا فشیئا چنانچه محاق ذهاب نور ماه است تدریجا تا نابود شود، و یکی از حکم و علل مهمّه تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ همین است مثل دانه که پاشیده شود طیور بطمع آن بیایند و گرفتار صیّاد شوند، مثل عقب نشینی در جنگ که تا دشمن نزدیک بیاید سپس دچار شود، و اللَّه العالم

[سوره آل عمران (3): آیه 142] ..... ص : 370

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (142)

(آیا گمان میکنید که بمجرّد اظهار اسلام داخل بهشت خواهید شد و حال آنکه هنوز امتحان نداده اید تا معلوم گردد که مجاهدین شما و صابرین کیانند و با غیر اینها امتیاز پیدا کنند.

این آیه راجع بآیت شریفه قرآن است که در موضوع آزمایش وارد شده مثل آیه شریفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عنکبوت آیه ثانیة، و آیات سابقه و اخبار بسیاری مثل حدیث مروی در برهان از حضرت صادق علیه السّلام

و اللَّه لتمحصنّ و اللَّه لتمیزنّ و اللَّه لتغربلنّ الحدیث

و غیر اینها.

و موضوع امتحان برای کشف باطن است و مراتب ایمان و اخلاق و عبادات و ممکن است گفته شود که تمام فعال الهی نسبت ببندگان از تکوینیات و تشریعیات

ص: 371

امتحان آنها است، و بسا بیک فعل نسبت بیک بنده هزارها بنده گان امتحان میشوند مثلا یک نفر را خداوند غنی میکند خودش و عیالش و اولادش و خویشاوندانش و دوستانش و دشمنانش و همسایگانش و سایر اغنیاء و فقراء امتحان میشوند.

أَمْ حَسِبْتُمْ حسبان بمعنی گمان است شامل یقین و ظنّ میشود.

أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ خطاب بمؤمنین است یعنی مجرد اظهار ایمان و اقرار بشهادتین باعث دخول جنّة نمیشود فقط احکام ظاهریه اسلام بر آنها بار میشود از طهارت بدن و حفظ جان و مال و حلّیت ذبیحه و جواز ازدواج و توارث و امثال اینها و اما آثار اخروی دخول بهشت، نجات از عذاب، نیل بسعادت و غیر اینها مربوط بباطن و عقیده قلبی و رسوخ ایمان و ثبات قدم است.

وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ بر خداوند چیزی مجهول نیست تا پس از امتحان معلوم گردد، اگر چه ظاهر این جمله لو خلّی و طبعه قطع نظر از قرائن داخلیه و خارجیه عقلیه و لفظیه، حالیه و مقالیه اقتضاء این معنی دارد، لکن چون بدلیل عقل و شرع کتاب و اخبار ثابت و محقق است که علم الهی ذاتیست و عین ذات است و نقص در مبدء نیست و محل حوادث و تغییرات و حالات مختلفه نمیباشد و این جزو قرائن متصله است نمیگذارد ظهوری منعقد شود تا احتیاج بدلیل خارجی داشته باشیم تا بگوئیم خلاف ظاهر مراد است مثل اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ سوره یونس آیه 3، بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ مائده آیه 64، وَ جاءَ رَبُّکَ الفجر آیه 22، یُحِبُّ التَّوَّابِینَ بقره آیه 222، عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ سوره آیه، و امثال اینها از آیات و اخبار که قرینه عقلیه دارد که خداوند جسم نیست، دست ندارد، بر جایی قرار نمیگیرد، آمد و رفت ندارد، محبت و عداوت و بغض و امثال اینها در او راه ندارد.

حتی صفاتی که از برای او ثابت شده مثل عالم، قادر، حیّ، مرید، مدرک،

ص: 372

بصیر، سمیع و امثال آنها بمعنی صفتیت که عارض ذات شود نیست (کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کلّ صفة انّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف انّه غیر الصفة الخبر).

پس مراد معلوم شدن بر خود طرف و سایرین است که مؤمن حقیقی از مؤمن صوری امتیاز پیدا کنند، و جمیع امتحانات الهی از این باب است.

الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ جهاد یکی از فروع مهمه اسلام است و یکی از عبادتهای بزرگ دین است و احکام و مسائل و فروع آن بسیار است، حتی فقهاء یک کتاب بنام کتاب جهاد نوشته در کتب فقهیه لکن چون بمذهب شیعه یکی از شرائط آن اذن امام یا نائب خاص امام است و در زمان غیبت این شرط مفقود است و لکن بجای آن دفاع واجب در صورتی که حفظ بیضه اسلام منوط بآن باشد باذن مجتهد جامع الشرائط و حکم او.

و در بعض موارد شخصیه هم بسا دفاع لازم باشد در جایی که جان و مال و عرض مسلمان در خطر باشد و دشمن حمله کند، و در بسیاری از احکام با جهاد شرکت دارند.

و یکی از اقسام جهاد جهاد با نفس است که هواهای نفسانی بمساعدت شیاطین انسی و جنّی و جلوه های دنیوی انسان را بر مخالفت اوامر شرعی و ارتکاب مناهی شرعیه وادار میکند، که گفتند انسان سه دشمن دارد: دنیا، شیطان، نفس، دنیا خود را جلوه میدهد، نفس مایل میشود، شیطان اغوا میکند أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 23، إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53 و آن را جهاد اکبر گفتند.

وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ صبر بر طاعت و صبر بر ترک معصیت و صبر در بلاء، و گذشت که صبر یک معنای عامی دارد که در هر موردی بنامی گویند:

ص: 373

صبر در جهاد- شجاعت، بر ترک محرمات- تقوی، بر زخارف دنیوی- زهد، بر فعل واجبات- طاعة، بر ترک قبایح- عفت، بر حفظ ناموس- غیرت و غیر اینها.

و این آیه اگر چه شأن نزولش در غزوه احد است لکن شامل جمیع موارد میشود و بر عمومش محفوظ است، و گفتند مورد مخصص نیست مثل موارد دیگر

[سوره آل عمران (3): آیه 143] .... ص : 373

وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

و بتحقیق بودید شما که آرزوی مرگ میکردید پیش از آنی که مرگ را ملاقات کنید و محققا برأی العین مشاهده میکردید مرگ را و شما میدیدید.

در برهان از علی بن ابراهیم روایت میکند از ابی جارود از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

فان المؤمنین لما اخبرهم اللَّه بالذی فعل بشهدائهم یوم بدر و منازلهم فی الجنة رغبوا فی ذلک فقالوا اللهم ارنا قتالا نستشهد فیه فاراهم اللَّه ایاه یوم احد فلم یثبتوا الا من شاء اللَّه منهم فذلک قوله و لقد کنتم

الایة.

و این موضوع امتحان بزرگیست بر قاطبه مسلمین چنانچه در اغلب زیارات زوّار ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض میکنند

یا لیتنی کنت معک فافوز فوزا عظیما

و در زیارت شهداء

فیا لیتنی کنت معکم فافوز معکم.

و در بسیاری از ادعیه تمنای شهادت در رکاب حضرت بقیة اللَّه (عج) مثل عهد نامه و زیارت حضرت حجة علیه السّلام و ادعیه شهر صیام، لکن در مورد امتحان گمان نمیرود جز قلیلی ثبات قدم پیدا کنند، لذا میفرماید:

وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مراد موت بشهادت است که معامله با خداوند

ص: 374

است که میفرماید إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ توبه آیه 111، و بسیاری از آیات دیگر.

من قبل مراد بعد از وقعه بدر، قبل از وقعه احد بود که تمنّی نمودند أَنْ تَلْقَوْهُ مراد ملاقات اسباب موت است که جهاد و حرب باشد.

فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ در وقعه احد مشاهده کردید مقاتله و اینکه جماعتی از مؤمنین بدرجه رفیعه شهادت نائل شدند و شما فرار کردید و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مجاهدین را تنها گذاردید.

و نظر به اینکه لفظ رؤیت عام است شامل رؤیت بقلب هم میشود، چنانچه می گویی رأی من چنین است خداوند تأکید فرمود که رؤیت شما بالعیان و بحسّ بصر بود بقوله تعالی وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ همین که دیدید آثار کشته شدن را و حکایت شکست را فرار کردید که فرار از زحف یکی از گناهان بزرگ است و این یکی از مطاعن شیخین و اتباع آنها است در مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام که با نود زخم ایستادگی کرد تا شکست داد.

[سوره آل عمران (3): آیه 144] ..... ص : 374

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (144)

و نیست محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مگر فرستاده خدا که اداء رسالت خود را نمود چنانچه گذشت قبل از او رسولانی که اداء رسالت نمودند و از دنیا رفتند بموت یا بقتل و موت و قتل دلیل بر بطلان رسالت آنها نیست آیا شما اگر بمیرد این بزرگوار

ص: 375

یا کشته شود برمیگردید عقب عقب یعنی قهقری که بدترین اقسام راه رفتن است کنایه از اینکه مرتد میشوید و بدین جاهلیة و شرک میروید که بدترین اقسام کفر ارتداد است و کسی که برگردد بطور قهقری بکفر اولی پس بداند که بخداوند ضرر وارد نکرده و کسانی که ثبات قدم در دین داشته باشند و شکرگزار این موهبت کبری باشند خداوند جزای وافر بآنها عنایت میفرماید.

مفسرین گفتند این آیه شریفه راجع بغزوه احد است که موقعی که توهم کردند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کشته شده یک دسته گفتند بفرستیم از ابی سفیان امان بگیریم یک دسته گفتند برگردیم بهمان بت پرستی سابق.

یک دسته گفتند ما بهمان عقیده اسلامی باقی هستیم و جهاد میکنیم تا ما هم کشته شویم و بشهادت نائل گردیم.

آن دو دسته اول، انقلاب علی عقبیه هستند. و دسته سوم شاکرین.

لکن مستفاد از بسیار اخباری که از کافی و امالی شیخ و ابن شهر آشوب و عیاشی و غیر اینها از حضرت امیر المؤمنین و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السلام در برهان نقل نموده در تفسیر این آیه که قریب بده حدیث است اینست که این آیه مربوط بغزوه احد نبوده و راجع باخبار از اینکه این امت بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرتدّ میشوند در مورد وصیّ آن حضرت مگر قلیلی که شرح آن بیاید در ضمن تفسیر آیه.

و مراد از ارتداد در این اخبار این نیست که کافر و مشرک شوند تا اینکه اشکال شود که اینها مرتد نشدند بلکه مراد بتصریح اخبار مجرد اضطراب خاطر در امر وصیّ است چنانچه در اخبار بعد از آنی که میفرماید

(انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لما قبض صار الناس کلهم اهل جاهلیة الا اربعة علیّ و المقداد و سلمان و ابو ذر).

راوی عرض کرد (فعمار) حضرت فرمود

(ان کنت ترید الذین لم یدخلهم شیئی

ص: 376

فهذه الثلاثة).

(و ما محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

از اسامی مقدسه حضرت رسالت است و مأخوذ از حمد چنانچه احمد هم از اسامی شریفه است و مأخوذ از حمد بمعنی ستوده.

و گذشت در سوره مبارکه حمد که حمد و ستایش مختص بخدا است زیرا غیر او هر که باشد و هر چه باشد ممکن و محتاج است و احتیاج نقص است.

لکن اطلاق این اسم شریف بر حضرت رسالت بعنایة اینست که وجود مبارکش دارای جمیع کمالاتیست که در خور ممکن است لذا مورد ستایش هست و در میان ائمّه علیهم السلام سه مسمّی باین اسم هستند: حضرت باقر و حضرت جواد و حضرت بقیّة اللَّه، و امتیازی که از برای حضرت بقیّة اللَّه (عج) هست اینست که کنیه مبارکش هم مطابق با کنیه حضرت رسالت است (ابو القاسم) چنانچه در مجمع از حضرت امیر علیه السّلام روایت میکند فرمود

(قال لی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انّ ولد لک غلام نحلته اسمی و کنیتی.

و این اسم شریف را هر فرد از امت که داشته باشند بر سایرین امتیاز دارند چنانچه در همین کتاب از حضرت رضا علیه السّلام روایت میکند از آباء طیبینش از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(اذا سمیتم الولد محمدا فاکرموه و اوسعوا له فی المجلس و لا تقبحوا له وجها و ما من قوم کان «کانت خ ل» لهم مشورة فحضر معهم من اسمه محمد او احمد الّا قدس فی کل یوم ذلک المنزل مرتین.

الّا رسول رسول فرستاده شده و مقام رسالت بالاتر از مقام نبوت است، زیرا نبوّت بمعنی نزول وحی از جانب حق باو است اعمّ از اینکه مأمور بتبلیغ باشد یا نباشد. و رسول خاص مأمورین بدعوت دیگران هستند، پس هر رسولی نبیّ است و لا عکس.

و اعلا مراتب رسالت اولوا العزم است که آورنده شرع جدید و ناسخ شرایع

ص: 377

سابقه و اینها پنج نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علیهم السلام، و حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم خاتم انبیاء و رسل است.

و این جمله دلالت ندارد بر اینکه حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فقط دارای رسالت باشد بلکه مراد از نفی غیر رسالت توقعاتیست که از پیغمبران داشتند که باید از ملائکه باشند یا جمیع خواهشهای آنها را انجام دهند مثل وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا سوره بنی اسرائیل آیه 89- 92، و آیات دیگر که در قرآن مسطور است قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ خلت بمعنی مضت یعنی گذشتند و رفتند از جلو او پیغمبرانی، اشاره به اینکه استبعاد میکنید که یک نفر از افراد بشر رسول باشد از جانب خداوند، از این نمره بسیار بودند که مبعوث برسالت شدند و اداء رسالت نمودند و رفتند، یا بموت طبیعی از دنیا رفتند یا آنها را کشتند. چنانچه در مورد دیگر میفرماید از قول رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ احقاف آیه 9 بدعا یعنی بی سابقه نیستم، رسل بسیاری پیش از من بودند أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ موت رحلت طبیعی است و قتل بر خلاف طبیعت است، موت را نسبت بخود میت داده و بفعل معلوم آورده چنانچه می گویی (مات زید) که (زید) فاعل است. و قتل را نسبت بغیر داده و مقتول نائب فاعل است و فعل را مجهول بیان کرده، و تردید نه برای شک است بلکه برای تعمیم است که رحلت از دنیا دو قسم است چه باسباب طبیعی و چه باسباب خارجی غیر طبیعی.

انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ انقلاب تغییر حالت است بحالت دیگر یا وصف است

ص: 378

بوصف دیگر مثل انقلاب خمر بخلّ و انقلاب ایمان بکفر و جهل بعلم بخلاف استحاله که تغییر جنس است بجنس دیگر مثل کلب بملح یا نوع بنوع دیگر مثل کرم بپشه، و این انقلاب ایمان است بکفر چنانچه گذشت که مفاد اخبار معتبره است و این آیه راجع بمنافقین نیست زیرا آنها انقلابی نداشتند، اصلا ایمان نداشتند تا منقلب شوند فقط نفاق خود را ظاهر کردند.

بلکه راجع بکسانیست که در زمان نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایمان آوردند و پس از رحلت آن حضرت باغوای منافقین و دسیسه های آنها از وصیّ آن حضرت رو برگردانیدند یا بطرف آنها رفتند یا تقاعد از نصرت وصیّ نمودند یا از خوف آنها ساکت شدند یا در شبهه افتادند و لو یک خلجان قلبی مثل عمار.

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ بدانند همین نحوی که ایمان آنها نفعی برای خدا نداشت بلکه برای خود آنها نفع داشت (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ) حجرات آیه 17.

همین نحو ارتداد و انقلاب آنها هم فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً هیچ گونه ضرری بر خدا ندارد فقط باعث خلود آنها میشود در عذاب ابدی و بخود ضرر میزنند که در ضلالت میافتند و دیگران را اضلال میکنند که همین انقلاب چه اندازه ملیونها را بضلالت انداخت و باعث حسرت و ندامت شما میشود آن موقعی که شاکرین و صابرین و کسانی که ثابت قدم بودند خداوند جزاء آنها را مرحمت میفرماید.

وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ مثل سلمان و ابا ذر و مقداد و حذیفه و عمار و من یحذوا حذوهم از طبقات مؤمنین ثابت قدم.

ص: 379

[سوره آل عمران (3): آیه 145] ..... ص : 379

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (145)

و نمیباشد از برای نفسی اینکه بمیرد مگر باذن خدا نوشته شده مدّت دار و کسی که اراده داشته باشد مثوبات دنیوی را از همان مثوبات دنیوی باو میدهیم و اگر غرضش مثوبات اخروی است از همان مثوبات اخروی باو عنایت میکنیم و زود باشد که شکرگذاران را جزاء دهیم.

این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است: جمله اولی- اینکه افعال عباد و لو در تحت اختیار آنها است لکن تا موافق با تقدیر الهی نباشد انجام پذیر نیست ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و در باب جبر و تفویض گفتیم که مراد از امر بین الامرین که مسمی باختیار است اینست که فعل و لو باختیار عبد است لکن عبد و تمام قوی و نفس اختیار او در تحت اراده و مشیت حق است.

جمله ثانیه- اینکه آجال در ازل تقدیر شده قبل از خلقت ممکنات که زید مثلا چه اندازه باید در دنیا باشد و چه موقع باید برود حتی عدد نفسهای او در دفتر الهی شماره و ثبت شده لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34 و اینکه معروف است که اجل حتمی داریم و اجل معلّقی صحیح است لکن در علم الهی و در دفتر خداوندی معلّق علیه آن هم ثبت است، مثلا اگر زید صله رحم کند 60 سال و اگر قطع رحم کند سی سال، خداوند میداند که قطع رحم میکند یا صله و این لوح محو و اثبات است که جز خدا احدی بر او اطلاعی ندارد

ص: 380

یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39، لذا میفرماید وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ یعنی تا مشیّت الهی تعلق نگیرد مرگ کسی نمیرسد، از رفتن در جهاد یا تقاعد در آن تغییری پیدا نمیکند، اگر اجل رسیده میمیرد و لو تقاعد کند أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ نساء آیه 78، و اگر اجل نرسیده:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جا نبرّد رگی تا نخواهد خدا

کِتاباً مُؤَجَّلًا یعنی موت کتابیست مدّت معینی دارد کتابا متعلق بفعل مقدر است یعنی کتب الموت کتابا مؤجلا صفة بعد از صفة است، از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(روح القدس نفث فی روعی انّه لا تموت نفس حتی تستکمل رزقها).

جملة ثالثة- وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها توضیح کلام اینکه کلیه اعمال و عبادات در ترتب مثوبت متوقف بر قصد قربت است که عبارت از قصد امتثال امر الهی باشد و بدون قصد امتثال عبادت نمیشود و ثوابی بر او مترتب نخواهد شد غایة الامر داعی بر امتثال امر در انسان مختلف است بعضی برای فوائد و مثوبات دنیویست صدقه میدهد برای دفع بلا، صله رحم میکند برای طول عمر، نذر میکند برای شفاء مریض، نماز شب میکند برای سعه رزق، اذان میگوید برای پیدایش اولاد و هکذا، البته بآن مثوبات نائل میشود در صورتی که موافق با حکمت و مصلحت باشد، و این جمله نفی نمیکند اجر آخرتی را.

و بعضی بداعی بهشت و نعم آن و نجات از عذاب و عقوبات آن اطاعت و امتثال میکنند، البته بآنها نائل میشوند که جمله وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها دلالت دارد، غایة الامر هر عملی بحدّ خود اجر و ثواب دارد.

و بعضی داعی بر امتثال امر الهی شکرگزاری نعم غیر متناهیه الهیست خداوند

ص: 381

جزای اوفی بآنها عطاء میفرماید که مفاد وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ است و نکته دیگر تکرار این جمله در این آیه و آیه قبل اینست که، در آیه قبل راجع بثبات ایمان است و عدم ارتداد و در این آیه راجع باعمال و عبادات است که از جمله آنها جهاد است که مورد آیه است، و دواعی دیگری هم هست برای قصد امتثال مثل تحصیل رضای الهی، قرب بمقام ربوبی و غیر اینها تا برسد بفرمایش علی علیه السّلام که در پیشگاه احدیت عرض میکند

(الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا من جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک).

[سوره آل عمران (3): آیه 146] ...... ص : 381

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (146)

و چه بسیار از انبیاء بودند که بمعیت او جماعت بسیاری مقاتله میکردند با کفار پس سستی نکردند بواسطه آنچه بآنها اصابة نمود از قتل و جراحت در راه خدا و ترویج دین و ضعف در خود راه ندادند و کوتاهی در امر جهاد نشان ندادند و خداوند دوست میدارد بردباران را.

و کایّن اصل آن ایّ بوده برای استفهام مثل أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها نمل آیه 39، داخل شده بر او کاف کای مثل کذا و کأنّ، و الحاق نون برای کثرت است یعنی چه بسیار بمعنی کم در آیه کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ الایة سوره بقره آیه 249.

مِنْ نَبِیٍّ مراد از نبی در اینجا رسول است چون اطلاق بر رسول میشود بقرینه جملات بعد.

ص: 382

قاتَلَ مَعَهُ مقاتله بمعنی فارسی زد و خورد است و مراد مقاتله با کفار و معاندین نبی است که موضوع مجاهده باشد، و کلمه معه یعنی بهمراه نبی و کمک آن.

ربّیّون رب بفتح بمعنی پروردگار، و بضم رب انار، و بکسر جمع کثیر در نصاب (ربّ بود پروردگار و رب بود جمعی ز خلق) ربیّون جمع ربّ، و از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که ده هزار بنا بروایت مجمع و در برهان از عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(الوف و الوف).

کثیر تأکید است یعنی جماعتهای کثیری از اتباع انبیاء که همراه آنها در جهاد با کفار مقاتله میکردند.

فَما وَهَنُوا و هن شکستگی و سستی بدن است چنانچه در حق زکریا میفرماید قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی مریم آیه 4.

لِما أَصابَهُمْ اصابة قتل و جراحات که هر چه از آنها کشته شدند یا مجروح سستی در آنها پیدا نشد.

فِی سَبِیلِ اللَّهِ در راه خدا و جهاد قیام کردند، و این جمله و جملات بعد تعریض بکسانیست که در غزوه احد فرار از جنگ نمودند.

وَ ما ضَعُفُوا ضعف ذهاب قوّة و قدرت است یعنی اظهار ضعف نکردند و بنیروی خود و قوت قلب حمله میکردند.

وَ مَا اسْتَکانُوا استکانة بمعنی خضوع است می گویی

(و انا العبد الذلیل الحقیر البائس المستکین)

یعنی خاضع و خاشع، و مراد از اینست که نسبت بدشمن خضوع نکردند چنانچه خداوند مدح میفرماید اصحاب نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ الایه فتح آیه 49، و نیز میفرماید فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ

ص: 383

مائده آیه 54.

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ صبر بر جهاد شجاعت است چنانچه وهن و ضعف و استکانت جبن است.

[سوره آل عمران (3): آیه 147] ..... ص : 383

وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (147)

و نبود گفتار آنها مگر اینکه گفتند پروردگار ما بیامرز از برای ما گناهان و زیاده روی در کارها را و ما را ثابت قدم قرار ده در مقابل دشمن و ظفر و فیروزی بر کفار را نصیب ما بگردان و ما را نصرت فرما بر آنها.

وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ مرجع ضمیر ربیّون هستند که مجاهدین دین در رکاب انبیاء سلف بودند، و نفی قول مراد این نیست که جز این کلام آنها اصلا تکلمی نکردند بلکه مراد کلامی که دال بر ضعف و وهن و استکانت باشد از آنها ظاهر نشد و اگر جراحتی یا اذیتی از کفار بآنها میرسید این را اثر گناهان خود میدانستند چنانچه میفرماید در جای دیگر وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 49، و از خداوند طلب مغفرت مینمودند لذا میفرماید:

إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا و این کمال ادب است در پیشگاه ربوبی که هر چه نعمت باو برسد از جانب خدا بداند و تفضل پروردگار و خود را لایق نداند و مستحق نشمارد، و هر چه نقمت و بلا باو برسد اثر عمل خود بداند و مستحق بشمارد و طلب مغفرت کند چنانچه میفرماید ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ نساء آیه 79.

ص: 384

وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا از باب عطف خاص است بعام زیرا اسراف از گناهان بزرگ است و اسراف زیاده روی است از حد شرع و عقل، و تبذیر بیجا مصرف کردن است، و از برای اسراف معنی عام است: اسراف در مال و اسراف در معاصی و اسراف در کارها لذا تعبیر بامر کردند در فی امرنا در قرآن است وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ انعام آیه 141، و نیز میفرماید قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً سوره زمر آیه 53، پس اسراف گناه بزرگ است و استحقاق مصیبة در دنیا و عذاب در آخرت دارد و باید طلب مغفرت نمود و ناامید نشد.

وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا طلب ثبات قدم از پروردگار دلیل بر این است که نیروی بنده و قوت و قدرت و سایر افعالش منوط بمشیت و اراده حق است و بنده مستقل در افعالش نیست و همین معنی اختیار و امر بین جبر و تفویض است.

وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ نصرت الهی مؤمنین را در حرب بانحایی است: یکی القاء رعب و ترس در قلوب کفار و ضعف و سستی در ابدان آنها و یکی اعطاء قوت و قدرت و شجاعت بمؤمنین و یکی انزال ملائکه یا مؤمنین جن بر امداد مؤمنین و یکی القاء عداوت و تفرقه و اختلاف در بین کفار تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی حشر آیه 14، وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مائده آیه 64، و انحاء دیگر زیرا خداوند بر همه چیز قادر و توانا است.

[سوره آل عمران (3): آیه 148] ..... ص : 384

فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (148)

پس خداوند بآنها عنایت فرمود ثواب دنیا و نیکو ثواب در آخرت و خداوند دوست دارد احسان کننده گان را.

ص: 385

در موضوع ثواب بسیاری گفتند جزای عمل خیر است بنحو استحقاق و این کلام صحیح نیست زیرا احدی حقی بر خداوند پیدا نمیکند و لو تمام اعمال بشر بدرجه اعلا از او صادر شود از ایمان و اخلاق و عبادات زیرا تمام اینها بتوفیق حق است و خداوند منّت بر آنها گذارده که موفق شدند قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17.

بلی اعمال برّ قابلیت میآورد که تفضل الهی نسبت بآنها حسن پیدا کند و بی مورد نباشد و البته خداوند تفضل میفرماید و وعده، هم داده و تخلف نخواهد کرد چون خلف وعده قبیح است و از او سر نمیزند.

و بعضی دیگر اضافه کردند قید بنحو تعظیم و تجلیل را و لذا منحصر دانستند بثواب آخرت و مثوبات دنیوی را گفتند اطلاق ثواب بر آنها مجاز و بعنایت است این هم تمام نیست زیرا اصل استحقاق که ممنوع شد فرع و قید آن بطریق اولی کلّ نعمک ابتداء.

پس معنای ثواب همان تفضلات و نعمی است که خداوند در دنیا و آخرت ببندگانش عنایت میفرماید، بلی در مفهوم ثواب اخذ شده که بازاء عمل خیری باشد لذا بفاء تفریع آورد و فرمود:

فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا نعمتهای الهی در دنیا بسیار است وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها نحل آیه 18، و اکثر آنها در اثر اعمال صالحه است مثل طول عمر، سعه رزق، صحت بدن، توفیق هدایت و امثال اینها و دفع بلیات و سایر نکبات و از جمله آنها عزّت و شرافت و عظمت و برتری کفار و معاندین است.

وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ مثوبات آخرت تماما حسن است و لکن ذی مراتب است، و مراد از حسن ثواب درجه اعلای آنها است.

وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ احسان یا بنفس است که عبارت از ایمان و تکمیل

ص: 386

اخلاق و اطاعت و بنده گی باتیان اعمال صالحه است، یا بغیر است مثل دست گیری از فقراء و مستمندان و ایتام و ارامل و صله ارحام و سایر انفاقات مالی یا هدایت و ارشاد و قضاء حوائج مؤمنین بدست و زبان و قدم و امثال اینها یا ملاحظه احترامات و شئونات مؤمنین بالاخص علماء اعلام و غیر اینها، یا خدمت بدین از اعلای کلمه اسلام و ترویج شعائر مذهبی و تشیید ارکان دینی که تمام اینها حسن است و فاعل آن محسن است و خداوند دوست میدارد چنین بنده گانی را یعنی معامله میکند با آنها معامله دوست با دوست و الّا محبت و عداوت در خداوند راه ندارد زیرا محل حوادث نیست و تغییر از لوازم امکان است در ساحت واجب راه ندارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 149] ...... ص : 386

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (149)

ای کسانی که ایمان آوردید اگر اطاعت کنید کسانی را که کافرند بر میگردانند شما را عَلی أَعْقابِکُمْ عقب عقب بهمان کفر اولی پس شما منقلب میشوید در حالی که زیان کار باشید.

جماعتی از مفسرین گفتند نزول این آیه هم در مورد غزوه احد است بعد از آنی که صدا بلند شد که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کشته شد، بعضی از منافقین یا بعضی از یهود گفتند بمؤمنین که برگردید بدین اولی خود با مشرکین تا محفوظ بمانید، این آیه نازل شد که اگر اطاعت اینها را کردید چنین میشوید و بر طبق این هم خبری از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده اند لکن بر فرض که شأن نزول این باشد مورد مخصص نیست و خطاب عام است و مطلب بسیار واضح است مطابق حسّ و و جدان

ص: 387

و تجربه چنانچه بیانش در تفسیر بیاید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بکلیه اهل ایمان است تا قیامت چنانچه در خطابات قرآنی گفته شد.

إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا اطاعت امتثال امر است یعنی اگر گوش دهید بگفته های کفار و بپذیرید خواهش های آنها را، و مثل این است خلطه و آمیزش و رفت و آمد با کفار بلکه اهل ضلال بلکه با فساق، فجّار البته شما هم مثل آنها خواهید شد چنانچه بالعیان مشاهده میشود که از زمانی که باب معاشرت با کفار باز شد الی زماننا هذا چه اندازه از جوانهای رشید ما فساد اخلاق و بی دینی و اشاعه فحشاء و منکرات در آنها وجود یافته و هر چه پیش برویم زیادتر میشود تا برسد بجایی که:

یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ همان دین آباء و اجداد قدیم که بقول خودشان تعبیر میکنند بنیاکان قدیم حتی اسامی اولادهای خود را باسامی آنها میگذارند و چه و چه و چه .... که ناگفتنش بهتر است.

فَتَنْقَلِبُوا انقلاب وارونه شدن است روی ایمان برمیگردد بروی کفر.

خاسرین خسران قریب المعنی است با زیان، زیان کسر تجارتیست و خسران سرمایه از دست دادن است، سرمایه ایمان که وسیله صحت عبادات و ازدیاد منافع دنیوی و اخروی بواسطه اعمال صالحه میشود از دست میرود موقعی که ایمان رفت کلیه اعمال سابقه حبط میشود و دیگر عمل صالحی و عبادتی هم مورد قبول نمیشود چون شرط صحت کلیه عبادات و اعمال صالحه ایمان است.

ص: 388

[سوره آل عمران (3): آیه 150] .... ص : 388

بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ (150)

بلکه خداوند مولی و صاحب اختیار شما است و او بهترین یاری کننده گان است، نظر بنیرو و قدرت چهار روزه کفار نکنید قدرت خدا فوق قدرت بشر و نیروی او بیشتر از نیروهای بشری است، تمام کارها در تحت قدرت و اراده او است اراده کند تمام کفار با تمام قوی و نیروهای خود معدوم صرف شوند بطرفة العین از بین میروند لشگر خدا از قشون آنها زیادتر است تمام ملائکه لشگر او هستند بلکه:

(جمله زرّات زمین و آسمان لشگر حقّند گاه امتحان)

بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ مولی مقابل عبد است، عبد در کلیه حوائج باید مراجعه بمولای خود کند و در کلیه گرفتاریها پناه باو برد. مولی، سیّد، خالق، رازق حافظ، ناصر و دارای سایر صفات کمال و جلال و جمال او است و بس، صاحب اختیار شما و آمر و ناهی و فرمانفرمای شما او است وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ قدری نظر در حال امم سابقه کنید، عاد با آن قوّة و قدرت و توسعه مملکتی که خدا میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ فجر آیه 6- 7- 8، خداوند بیک باد آنها را بباد داد.

ثمود که میفرماید ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ فجر آیه 9، بیک صیحه هلاک شدند.

فرعون فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ فجر آیه 10، غرق دریا شدند.

باد را دیدی که با عادان چه کرد آب را دیدی که با طوفان چه کرد

آتش را سرد و سلامت کرد بر ابراهیم علیه السّلام قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 61.

ص: 389

قوم لوط وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً نمل آیه 58، سنگ بر سر آنها بارید.

قوم شعیب بصیحه و صاعقه هلاک شدند.

قوم ابرهه وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ فیل آیه 3.

و هکذا در بدر کبری ملائکه آمدند بیاری مسلمین، الی غیر ذلک.

کیست قدرت داشته باشد این نحو شما را یاری کند ای وای بحال کسانی که از دشمن کمک می طلبند و از در دوست گریزانند، تمنّای یاری از کفار دارند و همچه مولایی را توجّه ندارند.

ای یک دله صد دله دل یک دله کن مهر دگران را ز دل خود یله کن

یک بار باخلاص بیا بر در ما گر کام تر بر نیامد آن گه گله کن

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ نمل آیه 62.

[سوره آل عمران (3): آیه 151] ..... ص : 389

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ (151)

زود باشد که در دلهای مشرکین بیندازیم خوف و ترس را بواسطه اینکه اینها شرک بخدا آوردند و حال آنکه همچه دلیل و برهان و حجتی برای آنها قرار ندادیم و جایگاه آنها آتش است و بد منزل و محلی است سکونت ظالمین.

گفتند پس از خاتمه غزوه احد و مراجعت مشرکین بمکه، ابو سفیان بمشرکین گفت بدکاری کردیم ما که مسلمین را کشتیم و از آنها باقی نماند مگر کسانی که فرار کردند بیائید دو مرتبه حمله کنیم بمدینه و بقیه آنها را هم از پا درآوریم آنها عازم شدند خداوند رعب و ترسی در دل آنها انداخت و گفتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مقام

ص: 390

خونخواهی مقتولین احد بر میآید و عدّه و عدّه ای فراهم میکند و میآید و دمار از روزگار ما بر میدارد و از این عزم منصرف شدند، و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست که فرمود

(نصرت بالرعب مسیرة شهر)

مجمع.

سنلقی سین و سوف خبر از آینده نزدیک است، و القاء بمعنی انداختن چیزیست از اعیان خارجیه چنانچه میفرماید أَنْ أَلْقِ عَصاکَ اعراف آیه 117، وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ اعراف 150، فَلَمَّا أَلْقَوْا اعراف 116، و امثال آن و لکن بالعنایة و المجاز و التوسع بر قذف در قلوب هم اطلاق میشود أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ مائده آیه 64، وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی طه آیه 39 و مقام از این قبیل است یعنی رعب و ترسی در دل آنها ایجاد میکنیم.

فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ کافر اعم از مشرک و یهود و نصاری و مجوس و سایر کفار چه منکر توحید باشند یا نبوت حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا یکی از ضروریات دین که بر گشتش بانکار رسالت شود الرعب بمعنی خوف است چنانچه میفرماید وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26، و نیز میفرماید وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً کهف آیه 18 بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ سبب القاء رعب شرک آنها است چون نظر بخدا و توکل باو ندارند و تمام نظر آنها باصنام خود است و آنها هم قدرتی ندارند پس تکیه گاهی از برای آنها نیست که قوّت قلب پیدا کنند البته خوف حاصل میشود ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً سلطه بمعنی تفوق بر دیگران است و در اینجا بمعنی دلیل و برهان و حجت است زیرا دلیل است که موجب تفوّق بر خصم میشود، و مشرکین هیچگونه دلیلی بر شرک خود ندارند فقط در جواب انبیاء میگفتند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ سوره زخرف آیه 23، فقط تقلید آباء، اگر از آنها بپرسی مدرک و دلیل آباء شما بر شرک چه بوده چه جواب

ص: 391

میدهند بالاخره باید بگویند که توسط انبیاء که خداوند فرستاده دستور شرک بر ما نازل شده، و همچه نبیی و همچه دستوری خداوند نفرستاده و نازل نفرموده بلکه تمام دعوت بتوحید میفرمودند و این افتراء محض است نسبت بمقام مقدس انبیاء چنانچه نصاری موضوع تثلیث را نسبت بعیسی علیه السّلام میدهند، و یهود نسبت بموسی و هارون و داود و سلیمان میدهند، مجوس نسبت بزردشت، و این شرک ظلم عظیم است چنانچه در سوره لقمان آیه 13 میفرماید یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ و در اخبار دارد که شرک ظلمیست که خداوند نمیآمرزد چنانچه صریحا در قرآن است إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ الایه نساء آیه 48. و مراد اینست که اگر با حال شرک از دنیا رفت و الّا اگر توبه کند و موحّد شود مسلّما آمرزیده میشود چنانچه اکثر مؤمنین بانبیاء قبل از بعثت انبیاء مشرک بودند، و از جزء آخر این آیه شریفه که میفرماید وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ استفاده میشود که غیر از شرک سایر معاصی و لو بی توبه از دنیا برود قابل آمرزش است و این اعظم آیات رجاء است و در اخبار هم اشاره دارد، و ممکن است بلکه بضرورت مذهب ثابت شده و در اخبار و زیارات هم تصریح شده که غیر مؤمن قابل آمرزش نیست و تمام در حکم مشرک هستند بلکه مشرک هستند ببعض معانی.

وَ مَأْواهُمُ النَّارُ مأوی و مثوی قریب المعنی است و بمعنی جایگاه است و بهر دو در آیه اشاره فرموده که فرمود مأوای آنها آتش است سپس میفرماید:

وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ و مراد از این ظلم ظاهرا همان شرک است و ما فی حکم الشرک، و اما ظلم بنفس که معصیت باشد یا ظلم بغیر قابل آمرزش هست اگر با ایمان از دنیا برود ان قلت- ظلم بغیر تا مظلوم راضی نشود اگر آمرزیده شود ظلم بمظلوم میشود

ص: 392

قلت- اولا خداوند قادر است فردای قیامت آن قدر بمظلوم بدهد تا راضی شود و گذشت کند، و ثانیا اگر ظالم تائب شد و قدرت بر تدارک ندارد یا ظلمش قابل تدارک نیست خداوند با او چه میکند، و ثالثا مظلوم و ظالم هر دو مملوک حق هستند هر چه دارند از مولی است و اختیار ملک هم در دست مالک است مالک الملوک یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید کسی را نمیرسد در ملک او تصرف کند.

[سوره آل عمران (3): آیه 152] ..... ص : 392

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ (152)

و هر اینه خداوند راست فرمود وعده خود را بشما که وعده نصرت بود موقعی که مشرکین را مستأصل نمودید و از آنها کشتید و بیچاره نمودید باذن الهی تا زمانی که شما را جبن گرفت و ترس مستولی شد بر شما و مختلف شدید در امر جهاد و معصیت خدا کردید بفرار از جنگ بعد از آنی که بشما نمایان فرمود آنچه را که دوست میداشتید، بعض شما متاع دنیوی را طالب بود که غنائم دار الحرب باشد و بعضی سعادت اخروی را میخواست که شهادت باشد پس از آن شما را از کفار منصرف نمود تا اینکه امتحان خود را دادید و خداوند عفو فرمود گناه شما را و خداوند دارای فضل است بر مؤمنین بآنها تفضل میفرماید

ص: 393

این آیه شریفه راجع بقضیه شخصیه است و کیفیت غزوه احد که ابتداء خداوند نصرت بخشید مؤمنین را بر مشرکین و آنها فرار کردند و مؤمنین مجاهدین مشغول ضبط غنائم شدند و اصحاب عبد اللَّه بن جبیر که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده بود که در عقبه ساخلو باشند و گردنه را از دست ندهند اختلاف و منازعه بین آنها واقع شد، یک دسته گفتند دیگر جنگ خاتمه پیدا کرد و ما از غنائم محروم میشویم گردنه را خالی کردند و بطمع غنائم رفتند اینها کسانی بودند که مقصودشان دنیا بود.

و یک دسته که عبد اللَّه ابن جبیر و قلیلی از اصحابش بودند گفتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امر فرموده که ما گردنه را خالی نگذاریم همانجا ماندند، مشرکین دیدند گردنه خالی شد از آنجا دو مرتبه حمله کردند و این بقیه که باقی مانده بودند کشتند و حمله بمسلمین نموده و قریب هفتاد نفر از مسلمین را کشتند و مسلمانان ترسیدند و خبر دروغی کشته شدن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را باور کردند و فرار نمودند.

و این امتحان بزرگی بود که آنهایی که ثابت ماندند تا کشته شدند و یا مشرکین را منهزم نمودند که مقصودشان آخرت بود و فیض بشهادت و حفظ دین، سپس خداوند کسانی را که معصیت کردند و بطمع غنائم گردنه را خالی کردند و کسانی که فرار نمودند آنها را عفو فرمود و تفضّل نمود.

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ صدق و کذب از صفات خبر است، و وعد از مقوله انشاء، و مراد از صدق وعد وفاء بوعد است و از کذب وعد تخلّف از آن است، در حق اسمعیل علیه السّلام میفرماید إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ مریم آیه 64 و وفاء بوعد یکی از صفات حمیده است و افعال حسنه و در آیات و اخبار مدح بسیاری از او شده و البته خداوند بوعده خود عمل میفرماید و خلف وعده نمیفرماید چون قبیح است و محال است از او سر بزند إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ

ص: 394

رعد آیه 31، و اما وعید که وعده عذاب باشد خلفش مانعی ندارد و قبحی در او نیست إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ تحسّس بیچاره کردن و مستأصل نمودن است و از ماده حسّ است مثل حواس ظاهره و باطنه بمعنی درک و یعنی انهم مدرکون یعنی در تحت استیلاء شما آمدند لکن نه بقدرت و توانایی خود شما بلکه باعانت و اذن پروردگار چه در جنگ بدر و سایر فتوحات اسلامی و حتی در احد در ابتداء امر.

حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ این وعده الهی بود تا زمانی که شما خوف و ترس برداشتید از آنها و فرار کردید و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را با معدودی قلیل تنها گذاشتید و گمان کردید آن حضرت کشته شده و این معصیت بزرگ را مرتکب شدید که هم بطمع غنائم گردنه را خالی گذاشتید تا دشمن بر شما چیره شود و هم فرار از زحف نمودید وَ تَنازَعْتُمْ و بین خود اختلاف انداختید، بعضی گفتند برگردیم بدین اولی، و بعضی گفتند از کفار امام بگیریم و بعضی گفتند استقامت کنیم تا کشته شویم. فی الامر در کار جنگ و دفع دشمن.

وَ عَصَیْتُمْ و معصیت کردید و مطابق دستور الهی و فرمان رسول رفتار نکردید که فرمود عقبه را خالی نگذارید و فرار از زحف نکنید و مسلمانان را بکشتن ندهید و کفار را بر خود چیره نکنید و رسول را تنها نگذارید.

مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ با اینکه مشاهده کردید و خداوند بشما نمایاند آنچه را که وعده فرموده بود و از او میخواستید هم استفاده مادی غنائم دار الحرب و هم استفاده دینی از غلبه بر کفار.

مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا من تبعیضیه، یعنی بعض شما مقصود و منظور و مطلوب آنان از جهاد با کفار همان مالیت دنیا و غنیمت بود خداوند بمقصودتان نائل فرمود.

وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ از ترویج دین و اعلاء کلمه اسلام و سرکوبی

ص: 395

کفار و مثوبات مترتبه بر جهاد.

ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ پس از ارائه آنچه میخواستید خداوند برای امتحان شما، شما را از آنها منصرف فرمود و عقب نشینی کردید تا مجاهدین حقیقی که برای خدا جهاد میکردند با مجاهدین مادی که برای استفاده جهاد نمودند از هم ممتاز شوند، مقام علی امیر المؤمنین علیه السّلام و مقام منافقین بر مردم و بر خود آنها معلوم گردد.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ چون امتحان شدید خداوند از این معاصی بزرگ شما را عفو فرمود و الّا مستحق نزول عذاب میشدید چنانچه در امم سالفه موقعی که مخالفت انبیاء خود نمودند مورد عذابهای سخت واقع شدند، و این عفو الهی نه برای عنایت بمنافقین باشد آنها اگر در دنیا هم گرفتار نشوند در آخرت معذّب خواهند بود بلکه عفو الهی بر این بود که اگر عذاب نازل میشد مؤمنین هم از بین میرفتند.

وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ و بواسطه این تفضّل خدا از سر تقصیرشان در گذشت و به پاداش عملشان نپرداخت.

[سوره آل عمران (3): آیه 153] ..... ص : 395

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ فَأَثابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا ما أَصابَکُمْ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153)

زمانی که شما بدرّه های کوه بالا میرفتید و فرار میکردید و همراهی نکردید احدی از کسانی که در میدان جنگ مبارزه میکردند و آنچه رسول خدا شما را نداء میکرد تا آخری شما که برگردید و فرار نکنید اجابت نمیکردید پس خدا جزاء داد شما را غمّ بالای غمّ تا آنکه محزون نشوید از آنچه از شما فوت شده و آنچه

ص: 396

بشما اصابت شده و خداوند خبیر است بآنچه عمل میکنید.

إِذْ تُصْعِدُونَ کلمه اذ متعلق بجمله وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ یعنی عفو الهی زمانی بود که شما این معصیت بزرگ را مرتکب شدید، صعود مقابل حبوط است بمعنی بالا رفتن است چون میدان جنگ در احد پائین کوه بوده و اینها موقعی که فرار کردند در دره های کوه بالا میرفتند که خود را بیک پناه گاهی محفوظ دارند وَ لا تَلْوُونَ توجه نمیکردید و وقوف نمی نمودید.

علی احد بر احدی از مقیمین در میدان حرب.

وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ پیغمبر شما را دعوت میفرمود و ندا میداد که من کشته نشده ام بیائید کمک کنید تا فتح و فیروزی نصیب ما گردد.

فَأَثابَکُمْ ثواب مقابل عقاب است و اینجا مناسب بود که بفرماید معذّب کرد و عقاب فرمود شما را لکن از باب تعریض است نظیر فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ که انذار است تعبیر ببشارت فرموده تعریضا و این تعبیرات در لسان ماها هم هست کسی که بسزای عملش برسد می گوییم خوب اجر و مزد تو را دادند.

غمّا بغمّ بعض مفسرین در این جمله گفتند غمّ اول عدم استفاده غنائم بوده و غمّ ثانی قتل و جراحت، و بعضی گفتند غمّ اول غم مسلمین بوده در احد و ثانی غمّ مشرکین در بدر، و لکن هر دو تفسیر بنظر نمیآید بخصوص دوم که هیچ مناسبت ندارد بلکه ظاهر اینست که مراد غموم وارده بر مسلمین بوده یکی بعد از دیگری از خبر دروغ که شنیدند پیغمبر کشته شده و قتل مثل حمزه و سائر شهداء احد و جراحات وارده بر مجاهدین و شکست خوردن آنها و ذهاب اموال آنها و خوف و بیم از مشرکین و حیرت و سرگردانی اینکه کار بکجا میکشد و چه بسر آنها میآید و مشرکین با آنها چه معامله میکنند و امثال اینها.

لِکَیْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَکُمْ بعضی گفتند لام لکیلا متعلق است ایضا

ص: 397

بجمله وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ لکن ظاهر اینست که متعلق بجمله فَأَثابَکُمْ است و معنی اینست که مؤمن نباید برای ذهاب غنیمت یا کشته شدن در جهاد یا اصابه جراحت محزون باشد زیرا عدم استفاده دنیوی قابل حزن نیست و قتل و جراحت در جهاد عبادت بزرگیست و منتها آمال بزرگان است و ثمرات و مثوبات دنیوی و اخروی آن بسیار است.

وَ لا ما أَصابَکُمْ از قتل و جرح و سائر واردات از طرف مشرکین بر مسلمین وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ خبیر عالم بقضایای واقعه جزئیه نظیر مدرک که عالم بجزئیات است و خداوند از جزئیات کارهای شما با خبر و چیزی از علم بر او مخفی نیست.

[سوره آل عمران (3): آیه 154] ..... ص : 397

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)

پس از آن خداوند وارد نمود بر شما یک حالت امنیتی و نعاسی که خفقه باشد

ص: 398

(پینه کی) و قرʘȠبحال نوم و یک طائفه از شما که مؤمنین حقیقی باشند در اثر این امنیّت و نعاس بخواب رفتند و طائفه دیگر که مسلمانان ظاهری بودند و اسلام آنها حقیقت نداشت مهموم و مغموم گردند نفوس خود را و گمان بد بردند بخدا که وعده فتح و فیروزی داده بود مثل گمان جاهلیة که اعتماد بخدا نداشتند میگویند آیا برای ما از فتح نصیبی هست بگو کارها تمام بدست خدا است اینها مخفی مینمایند در نفوس خود اموری که برای تو که پیغمبر هستی ظاهر نمیکنند میگویند اگر فتح و ظفر نصیب ما بود این اندازه تلفات نمیدادیم در غزوه احد بگو بآنها که اگر در خانه های خود می ماندید هر آینه مؤمنی که مقدر شده بود که بمقام شهادت نائل شوند آنها مبارزه میکردند و بفیض شهادت میرسیدند و بآرامگاه خود نائل میشدند (بود و نبود شما فائده نداشت) فائده و نتیجه آمدن شما برای امتحان شما بود که منافق با مؤمن حقیقی امتیاز پیدا کند شما که فرار کردید و گمان بد بردید باطن شما ظاهر شود و آنها که از روی حقیقت قیام کردند از شما جدا شوند با اینکه خداوند عالم است بباطن هر کسی.

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مراد از انزال قذف در قلوب است مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ مراد جنس غم است که در آیه قبل فرموده غمّا بغمّ و کلمه ثمّ برای تراخی است و مراد پس از خاتمه جنگ و ورود مدینه است.

امنة ذهاب مشرکین بطرف مکه نعاسا حالت قریب بنوم و بدل امنة است، اشاره به اینکه امن موجب نعاس شد زیرا آدم خائف حالت نوم باو دست نمیدهد یَغْشی طائِفَةً مِنْکُمْ یعنی ینام. و مراد از این طائفه کسانی هستند که اضطراب خیال ندارند و بوعده های الهی ایمان دارند و با کمال امنیت بخواب راحت رفتند و طائفة و طائفه دیگر که اطمینان بوعده الهی نداشتند و اضطراب خیال داشتند

ص: 399

قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ نفوس آنها آنها را مهموم نمود.

یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ که عبارت از ظنّ سوء و گمان بد است نسبت بخدا، و در حدیث دارد که خدا فرمود

(انا عند ظنّ عبدی المؤمن ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ)

جامع السعادات، و این یکی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه است است و منشأ آن ضعف ایمان یا عدم ایمان است.

ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ دوره جاهلیت بدترین دوره ها بود، و مراد یا اینست که همان گمانهایی که در دوره جاهلیت داشتند نسبت بخدا حال هم که اسلام آورده اند دارند یا شبیه دوره جاهلیت که سوء ظنّ داشتند.

یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ استفهام انکاری است یعنی میگفتند که دیگر برای ما روز خوشی نیست و غلبه و فتح نداریم.

قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ هیچ امری در دنیا واقع نمیشود الّا تحت اراده و مشیت پروردگار ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، خداوند قدرت دارد چنان فتحی بشما دهد در فتح مکه إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً فتح آیه 1.

یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَکَ اخفاء مقابل ابداء و اظهار است وَ فِی أَنْفُسِهِمْ در باطن قلب خود و چیزی که اخفاء میکنند اموری است که جرئت اظهار آن را ندارند از نفاق و شک و عدم اعتماد بوعده های الهی و نحو اینها.

یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ تنکیر لفظ شیئی دلالت میکند که گفته آنها و عقیده آنها این بود که هیچگونه نفعی دنیوی و اخروی برای مسلمین قائل نیستند و دلیل آنها بر مدعای خود اینست که:

ما قُتِلْنا هاهُنا یعنی در غزوه احد کشته نمیشدیم، و این قول کمال دلالت را دارد که اینها منافقین بودند نه عقیده بشهادت و جهاد داشتند و نه بوعده های الهی

ص: 400

جواب آنها اینست که:

قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ آمدن شما در جهاد و نیامدن شما و در خانه نشستن شما در تقدیرات الهی تغییر نمیدهد.

لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ کسانی که مقدر شده بدرجه رفیعه شهادت نائل شوند از مؤمنین آنها برای جهاد و شهادت در مقام مبارزه میآمدند و بمضاجع خود (آرامگاه خود) نائل میشدند چه شما باشید در جنگ یا نباشید وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ فقط فائده آمدن شما امتحان شما بود که ثبات قدم نداشتید و فرار را بر قرار اختیار کردید.

وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ بر خود شما معلوم گردد که در قلب شما ایمان نیست و مؤمن از غیر مؤمن امتیاز پیدا کند.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ خداوند عالم بباطن شما است و از قلب شما مطّلع است ولی بر خود شما معلوم نبود در این امتحان بزرگ معلوم شد.

[سوره آل عمران (3): آیه 155] ..... ص : 400

إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (155)

بدرستی که کسانی که از جنگ هزیمت پیدا کردند و فرار نمودند در روزی که جمعیت مسلمین با جمعیت کفار برابر شدند یوم احد جز این نیست که شیطان آنها را بلغزش انداخت بسبب پاره ای از معاصی که مرتکب شده بودند و هر آینه خداوند آنها را عفو فرمود بدرستی که خداوند آمرزنده و صاحب حلم است إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ کسانی که همراه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در احد بودند

ص: 401

چهار دسته بودند: یک قسمت آنهایی که بدرجه رفیعه شهادت نائل شدند. و یک قسمت کسانی که ثبات قدم داشتند در حفظ رسول و دفع کفار این دو دسته مسلما از مورد آیه خارج هستند زیرا که تولی ننمودند.

و اما کسانی که فرار کردند اینها هم دو دسته بودند، یک قسمت منافقین آنها هم از مورد آیه خارج هستند زیرا مورد عفو و مغفرت خاصّ اهل ایمان است و آنها در درک اسفل آتش هستند بنصّ قرآن إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً نساء آیه 145، باقی ماند قسمت چهارم فساق مؤمنین که بواسطه فسق هزیمت جستند و تولی نمودند و بواسطه ایمان و توبه و پشیمانی مورد عفو شدند، بخصوص قرینه لفظیه که خطاب بمسلمین است و منافقین از این خطاب بیرونند یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ دو جمع، جمع مسلمین در تحت لوای رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و جمع مشرکین در تحت امارت ابی سفیان، التقی بمعنی روبرو شدند، و مراد از یوم یوم احد است.

إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ اگر مراد شیطان جنی باشد که کار او اغواء و وسوسه است چنانچه در آیات بسیار وارد شده صراحة و تلویحا قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ سوره ص آیه 82 وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ سبأ آیه 20 و غیر اینها از آیات.

و اگر مراد شیطان انسی باشد منافقین هستند که هم خود فرار کردند و هم مسلمانان را فراری دادند و القاء خوف و رعب در قلوب آنها نمودند.

بِبَعْضِ ما کَسَبُوا معاصی موجب بعد از حق و تسلط شیطان و ضعف ایمان و مفاسد دیگر شود، و ممکن است مراد معاصی باشد که قبلا مرتکب شده باشند یکی از مضار معصیت اینست که هر معصیتی مورث معصیت دیگر میشود چنانچه هر عبادتی توفیق عبادت دیگر میآورد، و ممکن است همین معاصی باشد که فرار

ص: 402

از زحف، عدم اطاعت خدا، ترک نصرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، سوء ظنّ بوعده الهی و نحو اینها، وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ شمول عفو الهی برای اینست که مأیوس از در خانه خدا نشوند و امید برحمت او داشته باشند و قیام بوظائف دینی خود کنند.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ میآمرزد حلیم بنده را بگناهش نمیگیرد و مؤاخذه نمیکند

[سوره آل عمران (3): آیه 156] ..... ص : 402
اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کانُوا غُزًّی لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (156)

ای کسانی که ایمان آوردید شما نباشید مثل کسانی که کافر شدند که بگویند در حق برادران خود که در مسافرت مردند یا در جنگ کشته شدند که اگر مسافرت نکرده بود نمی مرد و اگر جنگ نرفته بود کشته نمیشد و این توهّم اینها را خداوند قرار داده که موجب حسرت آنها باشد و حال آنکه این توهم فاسد است زیرا هر که مقدر شده بمیرد یا کشته شود خواهی نخواهی خواهد مرد خدا میمیراند و زنده میکند و خدا بآنچه عمل میکنید بینا است.

(مسئلة) ...... ص : 402

آنچه از بعض آیات و اخبار بسیاری استفاده میشود آجال مردم دو قسم است: اجل حتمی که قابل تخلف نیست فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34- نحل آیه 61.

ص: 403

و اجل معلّق که مربوط بشرطی است مثلا اگر صله رحم کرد طول عمر پیدا میکند، اگر قطع رحم کرد کوتاه میشود و امثال اینها، و شاهد بر این مطلب آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 49.

بنا بر این جای این توهّم هست که گفته شود اگر فلانی مسافرت نکرده بود نمی مرد یا در جنگ نرفته بود کشته نمیشد، لکن این توهّم فاسد است و این امور تغییر قضاء و قدر الهی را نمیدهد حتی در احل معلّقی قضاء بر این جاری شده که این مسافرت کند و در سفر بمیرد و آن در میدان جنگ برود و کشته شود یکی صله رحم کند و طول عمر داشته باشد یا قطع رحم کند و عمرش کوتاه باشد و بتمام جزئیات و چه میشود و چه باید بشود عالم خبیر بصیر است خداوند و هیچگونه تخصیصی به فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ نخورده.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شما که ایمان دارید که هر چه در عالم واقع میشود در تحت قدرت و اراده حق است و منوط بمشیت لا راد لقضائه و لا معقب لحکمه

اگر تیغ عالم بجنبد ز جا نبرّد رگی تا نخواهد خدا

لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا که گمان میکنند که کارها در تحت اختیار خود آنها است اگر بخواهند میشود و اگر نه، نه.

وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ همکیشان خود از کفار إِذا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ مسافرت برای تجارت یا مقاصد دیگر در روی زمین اعمّ از مسافرت برّی یا بحری.

أَوْ کانُوا غُزًّی جمع غازی است مثل طلب جمع طالب یعنی جنگ و مقاتله و در مسافرت مردند یا در جنگ کشته شدند.

لَوْ کانُوا عِنْدَنا که اگر مسافرت نکرده بودند یا در جنگ نرفته بودند ما ماتُوا در مسافرت وَ ما قُتِلُوا در جنگ و محاربه، و این عقیده فاسده یک نوع عذابی است که خداوند متوجه آنها کرده.

ص: 404

لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ که موجب حسرت و تأسف آنها باشد که ای کاش رفیقم سفر نرفته بود یا در جنگ نرفته تا کشته نشده بود و غافل از اینکه أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ نساء آیه 78.

وَ اللَّهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ احیاء و اماته مثل خلق و رزق و غناء و فقر و عزّت و ذلت، صحت، مرض همه از جانب حق است و تحت اراده و مشیت او است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ اعمال شما کلا مشهود و معلوم باری تعالی است.

[سوره آل عمران (3): آیه 157] ..... ص : 404

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (157)

و هر آینه اگر کشته شدید در راه الهی و ترویج دین یا آنکه در مسافرت برای جهاد اجل شما رسید هر آینه این قتل و موت مورث آمرزش و گذشت از گناهان شما است و موجب نیل بمثوبات و رحمت الهی است و این مغفرت و رحمت برای شما بهتر است از آنچه گرد میکنند از زخارف دنیوی و با هزاران حسرت میگذارند و میروند.

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ اگر چه در مورد مجاهدین وارد شده لکن مورد مخصص نیست و شامل قتل در راه دین میشود و لو مثل قتل میثم تمار که برای دوستی علیّ کشته شد یا رشید حجری یا شهید اول و ثانی و ثالث یا برای دفع شرّ اعداء و امثال اینها و لو احکام ظاهریه شهید بر آنها جاری نشود.

أَوْ مُتُّمْ اینهم در مورد مجاهدین است لکن شامل میشود هر مسافرتی برای دین باشد مثل مسافرت برای تحصیل علوم دینیه یا برای حج یا زیارت و امثال اینها چنانچه میفرماید وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ

ص: 405

الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً

نساء آیه 100.

لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ دو چیز است که منتهای آمال انسان مؤمن است یکی نجات از عذاب الهی که در اثر مغفرت از ذنوب و خطایا است و دیگر نیل بجنت و مثوبات الهی که در اثر مشمولیت رحمة است و البته این دو چیز طرف نسبت و قابل مقایسه با این دنیای دنی فانی زائل که هر نوشی مقرون بهزار نیش و هر نعمتی محفوف بهزار بلاء است لذا میفرماید خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ از مال و منال و جاه و مقام که هیچ ثبات و بقاء ندارد و هر روز بنام کسی است و تمام آن عاریتی است حتی حیات آن.

[سوره آل عمران (3): آیه 158] ..... ص : 405

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158)

و هر آینه اگر موت و قتل بر شما وارد شد بسوی خدا است حشر و بازگشت شما این آیه شریفه دلالت بر قوس صعودی میکند که کسی که در راه دین بمیرد یا کشته شود مقامش بحدّی بالا میرود که از حشر با مؤمنین و ملائکه و انبیاء بالاتر میشود که حشر با خدا و در جوار رحمت او و پیشگاه عظمت او است چنانچه بکلمه عِنْدَ رَبِّهِمْ تعبیر فرموده در آیه شریفه در چند آیه دیگر در همین سوره که آیه 169 باشد وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ و این بیان باعث تسلیت مؤمنین میشود که کسان آنها در جنگ کشته شده و موجب شوق بجهاد میگردد و آرزوی شهادت و مورث حسرت مقام شهداء میشود، و حقیقت این معنا را اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام در روز عاشورا در کربلا درک کردند و بر یکدیگر سبقت میگرفتند حتی دارد که

لا یمسون الم الحدید

ص: 406

و هر چه امر سخت تر میشد بر افروخته تر میشدند.

[سوره آل عمران (3): آیه 159] ..... ص : 406

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (159)

پس بواسطه رحمة از طرف خداوند نرم گشتی برای مسلمین و اگر بودی خشن الکلام و قسیّ القلب هر آینه پراکنده میشدند از اطراف تو پس باید آنها را عفو کنی از تقصیراتی که نسبت بتو نمودند و طلب مغفرت کنی از گناهان آنها و در کار آنها را طرف مشورت قرار دهی پس زمانی که عازم شدی بر امری پس توکل بر خدا نما چون خداوند دوست میدارد توکل کننده گان را.

(در این آیه شریفه جهاتی از صحبت داریم) جهت اولی- در مکارم اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که خود یکی از معجزات باهره آن سرور است و از قدرت بشر خارج است و عمده پیشرفت اسلام همین اخلاق آن بزرگوار است که گفتند باعث پیشرفت اسلام سه چیز شد: مال خدیجه برای دنیا طلبان، شمشیر علی علیه السّلام برای خائفین در جان و مال، و اخلاق نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلم برای حقیقت طلبان.

و بحث در اخلاق آن حضرت کتابی میشود زخیم، و در بحار مجلسی (قدّه) مجلد ششم در ابواب متعدّده و غیر بحار از کتب مبسوطه بقدر استعداد خود ضبط نموده اند و از وضع این کتاب خارج است و ما فقط اقتصار میکنیم بفرمایش شیخ

ص: 407

کبیر در کشف الغطاء

(قال علی علیه السّلام ان النظر فی اخلاقه الکریمة و احوله المستقیمة کفایة لمن نظر و حجة واضحة لمن استبصر ککثرة الحلم و سعة الخلق و تواضع النفس و العفو عن المسی ء و رحمة الفقراء و اعانة الضعفاء و تحمل المشاق و جمع مکارم الاخلاق و زهد الدنیا مع اقبالها علیه و صدوده عنها مع توجهها الیه و له من السماحة النصیب الاکبر و من الشجاعة الحظ الاوفر و کان یطوی نهاره من الجوع و یشدّ حجر المجاعة علی بطنه و یجیب الدعدة و یأکل اکل العبد و کان بین الناس کاحدهم و لازم العبادة حتی ورمت قدماه الی غیر ذلک من المکارم التی لا تحصر و المحاسن التی لا تسطر انتهی).

و فرمایش طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه (قال و فی هذه الایة دلالة علی تخصیص نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بمکارم الاخلاق و محاسن الافعال و من عجیب امره صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انّه کان اجمع الناس لدواعی الترفع ثم کان ادناهم الی التواضع و ذلک انه کان اوسط الناس نسبا و اوفرهم حسبا و اسخاهم و اشجعهم و ازکیهم و افصحهم و هذه کلها من دواعی الترفع، ثم کان من تواضعه انه کان یرقع الثوب و یخصف النعل و یرکب الحمار و یعلف الناضح و یجیب دعوة المملوک و یجلس فی الارض و یأکل علی الارض انتهی).

و دلیل بر اینکه اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم معجزه آن سرور است و از قدرت بشر خارج است نفس همین آیه است که فرمود فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ مفسرین گفتند کلمه ما زائده است و ما مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست و ما در فَبِما رَحْمَةٍ اشاره بنوع از رحمت خاصه است که خداوند بپیغمبرش عنایت فرموده، یعنی این لینت تو از خود تو نیست بلکه یک نوعی از رحمت الهی است که بتو عنایت شده. و لین در مقابل خشونت است که بتعبیر فارسی دل نازک است و دل رحم.

ص: 408

جهت ثانیه- در جمله وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فظّ خشونت در کلام است و تندی و زنندگی، در خطاب بحضرت موسی میفرماید فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً طه آیه 44.

و غلظت قلب عبارت از تند مزاجی است که در ناملایمات حلم و بردباری و صبر و تحمل ندارد و غیظ و غضب بر او مستولی میشود و این صفت بسیار قبیحه است بلکه بسیاری از اخلاق رذیله از این قوّه غضبیه تولید میشود، در لسان تأثیر دارد بشتم و سبّ و اظهار سوء و شماتت و افشاء سرّ و هتک ستر و سخریه و استهزاء و غیر اینها، و در اعضاء تأثیر دارد، بضرب و جرح و قتل و تمزیق ثوب و لطم وجه و سقوط علی الارض و غشوه و غیر اینها و در قلب بحقد و حسد و بغض و عداوت و امثال اینها.

و در خارج تأثیر دارد، کاسه بر زمین زدن، افعال مجانین و غیر اینها و مورث عداوت اصدقاء و تفرقه بین احبّاء و قطع رحم و جدایی بین زوجین و سایر مضارّ میشود، و لذا در اخبار دارد که ایمان را فاسد میکند و جمرة شیطان و مفتاح کل شرّ و مزیل عقل و غیر اینها از مفاسد است و البته چنین صفتی موجب میشود که دیگران از اطراف او پراکنده خواهند شد و لو پیغمبر باشد.

جهت ثالثه- در جمله فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ این جمله مشتمل بر سه دستور است: عفو و طلب مغفرت و مشاوره در امور.

اما عفو از صفات بسیار عالیه و از محاسن اخلاق کریمه است و آیات و اخبار و حکم عقل بر طبقش وارد شده، در قرآن است خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ سوره اعراف آیه 199، و نیز وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا نور آیه 22، و نیز وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوی بقره آیه 227.

و اما الاخبار، زیاده از این است که بیان کنیم، از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است

ص: 409

(العفو لا یزید العبد الّا عزّا فاعفوا یعزّکم اللَّه)

و نیز فرمود

(الا اخبرک بافضل اخلاق اهل الدنیا و الاخرة تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک)

و از حضرت صادق علیه السّلام است

(ثلاث من مکارم الدنیا و الاخرة تعفو عمّن ظلمک الخبر) جامع السعادات ص 168.

و اما العقل کفایت میکند در حسن او اینکه از اجمل صفات ربوبی است و اما طلب مغفرت از صفات ملائکه و انبیاء و اوصیاء و صلحاء و علماء و ابرار است که برای مذنبین از مؤمنین طلب مغفرت میکنند و البته دعاء آنها مقرون باجابت است بالاخص اگر مقرون بامر الهی باشد.

و اما مشاورت در امور، مسلّما پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم احتیاج بمشاورت با آنها ندارد، اولا برای اینکه کارهای او خصوصا در امور مهمه از روی وحی الهی است و ثانیا عقل و تدبیر او فوق تمام عقول امت من حیث المجموع و فوق تدبیرات همه آنها است.

و این امر بمشاورت برای نکات چندی است: یکی تشویق آنها که بگویند ما کسانی هستیم که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما را طرف مشاورت قرار داده، دیگر اینکه اینها سر خود کاری نکنند لا اقل بگویند ما هم اگر عملی انجام خواستیم بدهیم با آن حضرت مشورت کنیم تا آن حضرت صلاح و فساد آن را بآنها گوشزد نماید.

سوم آنکه بدانند که در کارها باید با یکدیگر مشورت کنند و این امری است بسیار ممدوح، چهارم آنکه در مشاورت با آنها معلوم میشود بواطن آنها منافق از موافق، دوست از دشمن، مصیب از مخطی، عاقل از سفیه، عالم از جاهل تمیز داده میشود.

و در اخبار شرائطی برای مشاورت بیان شده: یکی عاقل باشد با سفیه مشاورت نکنید، دیگر متدین اهل ورع باشد با کافر و فاسق نباشد، دیگر آنکه صدیق

ص: 410

و خیر خواه باشد با اعداء و اشرار نباشد، و جهات دیگری هم دارد که ذکرش مهم نیست، و اهم موارد مشورت مورد تحیر است و الّا اموری که عقل و شرع حکم بحسن و قبح آن نموده جای مشاورت نیست مثل امور اعتقادیه و واجبات و محرمات شرعیه، و از اینجا معلوم میشود فساد ارجاع عمر امر خلافت را بشوری و فساد شورای سقیفة در موضوع خلافت و فساد شورای دار الندبه و هزارها مجالس شوری که تشکیل میشود که بر ضرر دین و دنیای مسلمین تمام میشود.

جهة رابعه- در جمله فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ کلمه فَإِذا عَزَمْتَ شاهد قویست بر اینکه مشاورت نبی برای کشف صلاح و فساد نبوده بلکه عزم مطابق آنچه منظور خود بوحی الهی و احاطه علمی بمصالح و مفاسد بود و مع ذلک نباید اعتماد بقوّه و قدرت و نیروی خود و بعقل و تدبیر خود نماید باید در امور اتکال نمود بخداوند قادر متعال محیط و خبیر بعواقب امور.

و مقام توکّل مقام رفیعی است که از روی ایمان بتوحید افعالی که تمام کارها منوط و مربوط بمشیت و اراده او است، و آیات و اخبار و براهین عقلیه بر حسن توکّل بسیار است اما الآیات- قوله تعالی فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ یونس آیه 84 و قوله وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ تغابن آیه 13، وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ طلاق آیه 3، الی غیر ذلک و اما الاخبار- از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است

من انقطع الی اللَّه کفاه اللَّه کل مؤنة و رزقه من حیث لا یحتسب

و نیز فرمود

لو انکم یتوکلون علی اللَّه حق توکله لرزقتم کما ترزق الطیور تغدوا خماصا و تروح بطانا

و از حضرت صادق علیه السّلام است

(من اعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا من اعطی الدعاء اعطی الاجابة و من اعطی الشکر اعطی الزیادة و من اعطی التوکل اعطی الکفایة)

سپس استشهاد فرمود

ص: 411

بآیة شریفه وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و آیه لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ و آیه ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ الی غیر ذلک از اخبار مذکوره در جامع السعادات.

و اما العقل- پس از واضحات مسلّمه است که انسان با تمام قوی و کمک سایر افراد تا مشیّت حق تعلق نگیرد قدرت بر انجام عملی ندارد و اگر مشیت او تعلق گرفت اگر تمام خلق مانع شوند انجام خواهد گرفت.

[سوره آل عمران (3): آیه 160] .... ص : 411

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160)

اگر خداوند شما را نصرت فرماید پس کسی نیست که بتواند بر شما غالب گردد و اگر مخذول نمود شما را پس کیست که بتواند شما را یاری کند بعد از خذلان الهی پس باید مؤمنین توکّل بر خدا کنند.

آنچه مستفاد میشود از این آیه شریفه بضمیمه آیه سابقه و ادلّه که بر لزوم توکّل اقامه شد اینکه نصرت الهی منوط و مربوط بتوکّل است و همین توکل کافی است و لو فاقد اسباب غلبه از جهة کمی عدّه و کمی اسباب باشد و اگر توکل بر او نکنید و لو نیروی شما محکم و عدّه شما بسیار باشد مورد خذلان میشوید و نیرو و کثرت عدّه بشما نفعی نمیرساند.

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ نصرت و اعانة قریب المعنی است الّا اینکه ناصر کسی را گویند که مقدم باشد بر انجام مقصود منصور بدون اینکه منصور هم اقدامی کند، و معین کسی را گویند که با معان هم دست شوند در انجام و لذا ابی عبد اللَّه علیه السّلام در روز عاشورا اولا فرمود

(هل من ناصر ینصرنی)

و کسی جواب

ص: 412

نداد سپس فرمود

هل من معین یعیننی.

و نصرت الهی بنص آیه شریفه در سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 7 إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ مشروط است به اینکه بنده خدا را نصرت کند یعنی دین خدا را و الّا خداوند احتیاج بناصر ندارد و نصرت دین بعمل کردن بوظائف دین و اعلاء کلمه اسلام و دفع اعداء دین است، اگر بنده بوظائف خود عمل نمود که یکی از وظائف مهمه اتکال امر است بخدا، خداوند کفایت امور بنده را بنحو تام اتم میفرماید و در این صورت محال است بنده مغلوب دشمن شود با همچه ناصری و دشمن غالب گردد.

وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ خذلان ترک نصرت و اعانت است و بنده را بخود واگذاردن و این در صورتیست که بنده توکل نداشته باشد و طبق وظائف رفتار نکند.

فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ از این جمله استفاده میشود که بنده در هر حال با تمام قدرت و قوّت احتیاج بنصرت الهی دارد و بدون آن کاری نمیتوان انجام داد من بعده اگر ضمیر مرجعش خدا باشد مراد از بعد غیر و دون است یعنی غیر خدا شما را نصرت نمیکند، و اگر مرجع خذلان باشد که مستفاد از یخذلکم است یعنی در صورت ترک نصرت و اعانت حق کسی قدرت بر نصرت شما ندارد.

وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ نتیجه جملات قبل وجوب و لزوم توکل است و این نتیجه مخصوص بمؤمنین است و غیر اهل ایمان محروم هستند.

ص: 413

[سوره آل عمران (3): آیه 161] ..... ص : 413

وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (161)

و چنین نیست که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم غل و خیانت کند در اموال دیگران و هر کس غلّ کند میآید فردای قیامت با آنچه غل نموده پس از آن هر نفسی را سزای خود را در آنچه عمل کرده خواهند داد، محسن را چیزی از آن کم ندهند و مسی ء را چیزی زائد بر استحقاقش عذاب نمیکنند و بآنها ظلم نخواهد شد.

غلّ اخذ مال است بطور خفیة و این یک نوع خیانت است و در بر دارد معاصی بزرگ را، عنوان غصب و سرقت و غش و تقلب و خیانت بر آن صادق آید و از حضرت باقر علیه السّلام در سفینه روایت کرده فرمود

(و من غلّ شیئا رآه یوم القیمة فی النار ثم یکلف ان یدخل الیه فتخرجه من النار)

و حدیث مفصلی از حضرت صادق علیه السّلام روایت فرموده که حضرت بر سفیان ثوری که یکی از اکابر عامه است خطبه حضرت رسالت را که در مسجد خیف انشاء فرمودند که یک جمله آن اینست

(ثلاث لا یغلّ علیهن قلب امرء مسلم- اخلاص العمل للَّه و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم الحدیث).

و غل را تفسیر کرده (الغلول اخذ الشی ء من المغنم خفیة) لکن ظاهر اینست که غل بمعنی عام است چنانچه از خطبه مسجد خیف استفاده میشود، بلی اغلب موارد استعمالش چنانچه بعید نیست که مورد آیه هم باشد در اخذ ال است خفیة لکن مورد مخصص نیست، و کیف کان ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ زیرا بضرورت دین و برهان عقل ثابت که انبیاء (ع) معصوم هستند بالاخص نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله سلّم که حتی ترک اولی هم از او صادر نمیشود چه رسد یک همچه معصیت بزرگی که در بردارد معاصی

ص: 414

کبار بسیاری.

و البته این آیه نازل شده در موردی که بعض جهال ناقص الایمان در توهّم بودند در غزوه بدر نسبت بقطیفه حمراء چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مرویست فرمود

(ان رضا الناس لا یملک و السنتهم لا تضبط الم ینسبوا یوم بدر الی انه صلی اللَّه علیه و آله آخذ لنفسه من المغنم قطیفة حمراء حتی اظهره اللَّه علی القطیفة و برء نبیّه من الخیانة و انزل فی کتابه وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ الایة سفینه ص 324 مجلد دوم.

وَ مَنْ یَغْلُلْ من موصوله، عام است شامل تمام افراد میشود، و کلمه یغلل مطلق است تمام اقسام غل و خیانة را میگیرد.

یَأْتِ بِما غَلَّ یعنی آن چیزی را که غلّ نموده با آن میآید، و در سفینه است (قالوا یحمله علی عنقه) و گذشت در خبر حضرت باقر علیه السّلام که فرمود

(رآه یوم القیمة فی النار الخبر).

یوم القیمة چنانچه در کلیه اعمال میفرماید یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ الایة آل عمران آیه 30، گذشت تفسیر آن ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ بطور وافی و کافی جزاء داده میشود، یعنی عامل خیر را چیزی از مثوباتش کم نمیگذارند و عامل شر را چیزی بر مقدار استحقاقش نمیافزایند و شاهد بر این معنی کلمه وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ است زیرا اگر عامل خیر را چیزی از حق او را ندهند باو ظلم شده و عامل شر را اگر ما فوق استحقاقش عذاب کنند باو ظلم شده، بلی مقام تفضل و عفو آنست که عامل خیر را ما فوق استحقاقش باو عنایت شود و عامل شر را از مقدار استحقاقش عفو نمایند.

ص: 415

[سوره آل عمران (3): آیه 162] .... ص : 415

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (162)

آیا کسی که متابعت کند خشنودی خدا را مثل کسیست که موجبات غضب او را فراهم کند و حال آنکه جایگاه او جهنم است و بد بازگشتی است برای او.

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ استفهام تقریری است یعنی این چنین نیست مثل أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً سجده آیه 18 و مثل قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ زمر آیه 19.

و اتّباع بمعنی پیروی است، و رضوان اللَّه یعنی ما یوجب رضی اللَّه و معنی عام است شامل عقائد حقّه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه میشود، و تفسیر بموردی از باب بیان مصداق است.

اما از حیث عقائد نصّ آیه شریفه وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و اخبار مرویه از کافی و تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام که بعمار فرمود

(الذین اتبعوا رضوان اللَّه هم الأئمة و هم و اللَّه یا عمار درجات للمؤمنین و بولایتهم ایانا یضاعف اللَّه لهم اعمالهم و یرفع اللَّه لهم الدرجات العلی، و اما قوله یا عمار کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ الی قوله الْمَصِیرُ فهم و اللَّه الذین جحدوا حق علی ابن ابی طالب و حق الأئمة منّا اهل البیت فباءوا بذلک بسخط من اللَّه).

و اما از حیث اخلاق فاضله و اعمال حسنه اخبار بسیاری در موارد مختلفه در باب اخلاق و عبادات داریم که فلان صفت یا فلان عبادت موجب رضای الهی است مثل (اول الوقت رضوان اللَّه) و (رضانا رضی اللَّه) و غیر اینها که احتیاج بنقل نداریم، و در قرآن مجید میفرماید وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ توبه آیه 72، که در شأن مؤمنین و مؤمنات وارد شده، و در باب تقوی میفرماید لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ سوره

ص: 416

آل عمران آیه 151، و در باب مهاجرین و مجاهدین میفرماید یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ توبه آیه 21، و غیر اینها از آیات، و معنای رضای الهی یعنی معامله میکند با بنده معامله رضی، و البته بمقدار سر سوزنی عذاب نخواهد فرمود و اما خوشنودی که بمعنی قلبی باشد در او راه ندارد زیرا محل حوادث نیست کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ این جمله شامل میشود جمیع عقائد باطله را که از روی تقصیر باشد نه از روی قصور.

و اما اخلاق رذیله و اعمال سیئه اگر باعث زوال ایمان باشد مورد آیه است و الّا قابل عفو و مغفرت و شفاعت هست و موجب سخط نمیشود.

وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ مکررا تفسیر آن بیان شده.

[سوره آل عمران (3): آیه 163] .... ص : 416

هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (163)

اینها درجاتی هستند نزد خدا و خدا بینا است بآنچه عمل میکنند.

(مفسرین گفتند هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ مضاف محذوف است یعنی هم ذو درجات و مراد درجات بهشت است برای مؤمنین و درکات جهنم است برای کافرین و اطلاق درجات بر درکات مجاز است و بنوع از عنایت.

و بعضی گفتند مراد از درجات مراتب و طبقات است در بهشت و جهنم لکن این کلام خلاف ظاهر آیه است بلکه نصّ آیه و ظاهر اینست که خود مؤمنین که متابعت رضوان الهی میکنند و کفاری که باؤا بسخط الهی در متابعت رضوان و موجبات سخط درجات و مراتبی هستند هر چه ایمانش قوی تر و اخلاقش نیکوتر و عبادت و اعمالش بیشتر باشد درجه او بالاتر و بالعکس هر چه کفر و عنادش شدیدتر و اخلاقش خبیثتر و معاصی او بیشتر باشد درجه کفرش بالاتر است و احتیاج بتقدیر

ص: 417

مضاف نیست و مربوط بدرجات بهشت و درکات جهنم نیست و مجاز هم نیست که اطلاق درجه بر در که شود و شاهد قوی بر این دعوی جمله وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ است که خداوند بمراتب ایمان و اخلاق و اعمال هر یک بینا است.

و از شواهد بزرگ این دعوی حدیث شریف است، از کافی از حضرت صادق علیه السّلام که بعمار ساباطی فرمود

الذین اتّبعوا رضوان اللَّه هم الأئمّة و هم و اللَّه یا عمار درجات للمؤمنین الخبر

که شخص ائمّه علیه السّلام را درجات اطلاق فرموده.

و از تفسیر عیاشی همین حدیث را از آن حضرت روایت کرده بضمیمه این جمله که فرمود

(و اما قوله یا عمار کمن باء بسخط من اللَّه الی قوله المصیر فهم و اللَّه الذین جحدوا حقّ علی بن ابی طالب و حقّ الأئمّة منّا اهل البیت)

و مراد بیان مصداق اتمّ طرفین است و منافی با عموم آیه نیست چنانچه مکرر تذکر داده ایم.

[سوره آل عمران (3): آیه 164] .... ص : 417

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (164)

هر آینه بتحقیق منت گذارد خداوند بر مؤمنین زمانی که فرستاد در میان آنها پیغمبری از خود آنها تلاوت فرماید بر آنها آیات الهی را و تزکیه نماید از آنها ارجاس و اخلاق سیّئه را و تعلیم فرماید بآنها کتاب و حکم و مصالح را و اگر چه بودند قبل از بعثت در گمراهی آشکارا.

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ منّت اظهار بزرگی نعمت است و اظهار احتیاج منعم الیه است بنعمت و قدردانی او و نگاهداری پاس نعمت منعم را و این از مخلوق نسبت بمخلوق

ص: 418

قبیح است زیرا اولا منافی با اخلاص و قربت است و ثانیا بنده مستقل در انعام نیست تفضّل و توفیقی است خدا باو عنایت فرموده و ثالثا از خود او نیست از خداوند است و رابعا موجب تحقیر و کوچکی و شرمندگی طرف میشود، لکن از جانب خدا بجا و بموقع است باید بنده قدردان نعمت خدا باشد و در پیشگاه احدیت حقیر و ناچیز باشد و شدّت احتیاج بنعم او دارد و خداوند مستقلّ در انعام است و از خود او است و بالجمله منّت نظیر تکبّر است که از بنده بسیار قبیح است و خاص پروردگار است، و اینکه در بعض السنه است که خداوند برای نعم خود منّت بر بندگان نمیگذارد غلط است یکی از صفات ربوبی (هو المنّان بالعطیة) است و آیات شریفه دال بر آن است قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17 قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا یوسف آیه 90 لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا قصص آیه 82، الی غیر ذلک من الآیات.

علی المؤمنین وجه اختصاص بمؤمنین با اینکه حضرت مبعوث بر کافّه جنّ و انس است برای اینست که مؤمنین از بعثت او بهره برداری کردند و هدایت شدند، و اما کفار و مشرکین حجت بر آنها تمام تر شد و عذاب شدیدتر و ضلالت آنها زیادتر گردید پس بر آنها نقمت است چنانچه در زیارت امیر المؤمنین علیه السّلام است

(السلام علی حجّة اللَّه البالغة و نعمته السابغة و نقمته الدامغة).

إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ بعث قریب المعنی است با ارسال و بفارسی بر انگیختن، و حقیقت بعث از حال ضعف و سستی و خمود بحال قوّت و علوّ است مثلا از حال نوم بیقظه مثل مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا یس آیه 52، یا از حال موت بحیوة ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ مؤمنین آیه 16، یا از حال نزول بمقام

ص: 419

ارتفاع مثل عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسری آیه 79.

و در این مقام بعث بمقام نبوت و رسالت و ولایت کلیه و سائر شئونات نبویه است، در میان آنها رسولی که از نوع خود آنها باشد، از ملک یا جن یا سائر مخلوقات نباشد تا بتوانند با او تماس بگیرند و معاشرت کنند، بلکه بلسان قوم خود تا زودتر بتوانند استفاده کنند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ابراهیم آیه 4.

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ تلاوت بمعنی قرائت است، لکن تلو یکدیگر یعنی آیة بعد آیه که یکی تابع دیگری است، و آیات آیات قرآنی است که هر آیه یک معجزه است، و از این جهة تعبیر بآیات کرده اند.

وَ یُزَکِّیهِمْ تزکیه بمعنی رفع کسافت و رجاست و پلیدی و خباثت و نجاست است، و حضرتش مبعوث شد برای رفع رجس کفر و شرک و اخلاق رذیله و افعال سیّئه که در دوره جاهلیت سر تا سر عالم را گرفته بود بالاخص در جزیرة العرب.

وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ و کتاب قرآن است، و تعلیم غیر از تلاوت است، تلاوت مجرد قرائت است، و تعلیم بیان مفاد آیات و تفسیر و تأویل آن است.

و الحکمة بیان احکام و اخلاق و عقائد و مواعظ و نصایح آن است.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ یعنی قبل از اسلام و بعثت حضرت رسالت لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ضلالت گمراهی و راه نجاتی نداشتن است و این دو قسم است.

یکی گمراهی مخفی که نمیداند گمراه شده و یکی آشکارا که متحیّر شود و راه نجات نداشته باشد.

ص: 420

[سوره آل عمران (3): آیه 165] .... ص : 420

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها قُلْتُمْ أَنَّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (165)

آیا چون که اصابت کرد بشما از مشرکین مصیبتی و حال آنکه از شما بآنها اصابة کرد دو برابر آن گفتید چرا باید چنین باشد بگو بآنها که این اصابة از طرف خود شما است و محققا خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است.

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قضیه شخصیه است که واقع شده خداوند خبر میدهد و بقرینه آیات قبل و بمقتضی حدیثی که در مجمع نسبت بحضرت باقر علیه السّلام میدهد و در برهان از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند مصیبت احد است که از مسلمین هفتاد نفر کشته شده بودند.

قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها مراد بدر است که مسلمین از کفار هفتاد نفر را کشتند و هفتاد اسیر کردند که دو برابر میشود نسبت باحد.

قُلْتُمْ أَنَّی هذا مع ذلک گفتید چرا این مصیبة بر ما وارد شد زیرا که ما مسلمین بودیم و بر حق بودیم و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میان ما بود و خداوند وعده نصرت بما داده بود باید همه جا فاتح باشیم.

قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ بگو بآنها که چنین است لکن اصابه این مصیبت از تقصیر خود شماها است که بطمع غنائم گردنه را رها کردید و راه را برای کفار باز نمودید و از اطراف پیغمبر فرار کردید که هم معصیت خدا نمودید هم مخالفت دستور و فرمان پیغمبر کردید که اگر معصیت و مخالفت نکرده بودید در احد هم فاتح شده بودید چنانچه در ابتداء جنگ چنین شد.

إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ لکن بدانید و مطمئن باشید که خدا بر هر

ص: 421

چیزی قدرت دارد و بالاخره غلبه و فتح و ظفر نصیب شما خواهد شد و وعده الهی خلف نمیشود خود را نگاه دارید که دیگر معصیت و مخالفت نکنید.

و بتنقیح مناط قطعی و نصوص آیات شریفه و تواتر اجمالی اخبار معلوم میشود که اگر مؤمنین معصیت و مخالفت اوامر نکنند و تقوی و عمل صالح داشته باشند گرفتار هیچگونه بلیه و مصائب نخواهند شد و همیشه در نعم الهی زیست خواهند کرد مگر مواردی که بنظر آنها بلا است و در باطن نعمت است یا برای امتحان یا ارتفاع درجه یا حکم و مصالح دیگری که داشته باشد.

[سوره آل عمران (3): آیات 166 تا 167] ..... ص : 421

وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ (166) وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ (167)

و آنچه اصابة کرد شما را روزی که دو جمعیت مقابل یکدیگر شدند، جمعیت مسلمین و جمعیت مشرکین پس بمشیت خدا بود و برای اینکه مؤمنین معلوم شوند و منافقین هم معلوم گردند و بآنها گفته شد که بیائید و در راه خدا مقاتله نمائید یا دفع دشمن از حریم اسلام نمائید گفتند اگر میدانستیم که قتال و جهادی بود ما هم متابعت میکردیم شما را اینها بکفر نزدیک ترند در این روز تا بایمان میگویند بزبان چیزی که در قلوب آنها نیست و خداوند داناتر است بآنچه کتمان میکنند.

ص: 422

این آیه شریفه هم راجع بغزوه احد است آن روزی که دو لشگر کفر و ایمان مقابل شدند میفرماید وَ ما أَصابَکُمْ مراد همان کشته شدن هفتاد نفر از مسلمین است یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ جمع مسلمین و جمع کفار.

فَبِإِذْنِ اللَّهِ مفسرین نظر به اینکه خداوند اجازه نمیدهد در قتل مسلم و اباحه نمیکند برای کفار قتل مسلمانها را زیرا این از اعظم معاصی کبار است بعضی تفسیر کردند (بعلم اللَّه) و بعضی (بعقوبت اللَّه) و بعضی (بتخلیة اللَّه بین الفریقین) لکن این کلام غلط است زیرا فرق است بین اذن تشریعی و اذن تکوینی، اذن تشریعی است که بحرام و معصیت تعلق نمیگیرد، و اما اذن تکوینی که عباد مطلقا مستقل در افعال نیستند که تفویض محض باشد و مجبور و بدون اختیار هم نیستند که جبر صرف باشد، بلکه افعال عباد باختیار از آنها صادر میشود لکن تا مشیت حق نباشد و اراده او، محال است تحقق پیدا کند، و این اذن تکوینی است که در بسیاری از آیات اشاره دارد مثل ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و مثل وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی انفال آیه 17، و غیر اینها از آیات.

و البته اراده و مشیت حق باید از روی حکمت و مصلحت باشد لذا خداوند وجه حکمت آن را بیان میفرماید که تمیز بین مؤمن و منافق باشد که میفرماید وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ و معنی این نیست که مؤمن بر خداوند مجهول باشد زیرا جهل در مبدء راه ندارد، بلکه مراد اظهار علم است که دیگران هم مؤمنین واقعی را بشناسند، آنهایی که ثابت قدم بودند و تا آخرین خاتمه قیام داشتند چه بدرجه شهادت نائل شدند و چه نشدند.

در مصاحف تا اینجا را یک آیه شمرده اند و جمله وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا را آیه مستقله قرار داده اند و لکن بعید نیست که تماما یک آیه باشد.

ص: 423

و منافق کسانی هستند که اظهار ایمان میکنند و با مؤمنین محشور هستند لکن قلبا ایمان ندارند چنانچه خداوند در اوائل سوره بقره اوصاف آنها را بیان فرموده و شرحش در مجلد اول این تفسیر گذشت.

وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ قائل از مؤمنین مجاهدین ثابت قدم بوده یا شخص نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا یک نفر از اصحابش، و گفتند عبد اللَّه بن عمرو ابن حزام انصاری بوده، و مرجع ضمیر لهم منافقین که ترک قتال کردند و مراجعت نمودند، گفتند آنها عبد اللَّه بن ابیّ و اصحابش از منافقین که قریب سیصد نفر را مخذول نمودند، تعالوا مقول قول است که بیائید و مقاتله کنید در راه خدا.

أَوِ ادْفَعُوا دفع دشمن و جلوگیری از حملات آنها لا اقل برای تکثیر سواد مجاهدین.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ جواب منحزمین است که جنگ خاتمه پیدا کرد و دیگر قتالی نیست.

هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ یعنی الی الکفر أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ وجه اقربیّت اینکه کفر قلبیست و ایمان افواهی و لفظی و ظاهری است.

یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ قول نفس تفوّه است، و تقیید بافواهم برای اینست که این قول از روی عقیده قلبی نیست بلکه مجرد سر زبانیست.

ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ که عین نفاق است.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ خداوند عالم السّر و الخفیات است و از قلوب بندگان با خبر است، و تعبیر باعلمیت برای اینست که خود آنها هم عالم بخفایای قلوب خود هستند لکن خدا داناتر است.

ص: 424

[سوره آل عمران (3): آیه 168] .... ص : 424

الَّذِینَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (168)

کسانی که گفتند ببرادران خود و قعود از جهاد نمودند که اگر آنها هم قعود کرده بودند و بجهاد نرفته بودند کشته نمیشدند بآنها بگو پس اگر میتوانید جلوگیری کنید از جان خود مرگ را اگر هستید راست گویان.

الّذین یا بدل از الَّذِینَ نافَقُوا است یا از ضمیر یقولون بنا بر این مرفوع است یا بدل از ضمیر یکتمون است و منصوب است یا مبتداء است و خبرش ما قُتِلُوا است و این اظهر است، و اینها کسانی هستند که قعود از جهاد نمودند و در میدان جنگ حاضر نشدند و بجهاد نرفتند.

قالوا گفتند لاخوانهم یعنی در حق آنها گفتند و در مورد آنها.

وَ قَعَدُوا ترک جهاد کردند.

لَوْ أَطاعُونا اگر حرف ما را شنیده بودند و بجهاد نرفته بودند.

ما قُتِلُوا آنها هم کشته نمیشدند، چنانچه این عقیده بسیاری از عوام است که اگر فلانی مسافرت نکرده بود یا فلان جا نرفته بود یا فلان عمل را نکرده بود نمی مرد. و این عقیده بنصّ آیات باطل است فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34. و در خبر از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مروی است فرمود

(روح القدس نفث فی روعی انّه لا یموت نفس حتی تستکمل رزقه)

و بالجمله روزی هر کس معیّن و انفاس او محدود و مدّت او مضبوط است، اگر اجل رسید چه قاعد باشد چه مجاهد، چه سفر باشد چه حضر أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ نساء آیه 78.

ص: 425

قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ درأ بمعنی دفع است مقابل رفع، زیرا رفع برداشتن امر ثابت است و دفع جلوگیری از ثبوت یعنی نگذارید مرگ شما را دریابد إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ و چون نمیتوانید جلوگیری کنید پس در این دعوی کاذب هستید.

[سوره آل عمران (3): آیه 169] ..... ص : 425

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (169)

و گمان نکنی کسانی را که کشته شدند در راه خدا مردگانند بلکه زنده هایی هستند که در پیشگاه الهی روزی میخورند.

لا تَحْسَبَنَّ خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و مقصود اینست که نباید همچه گمانی کرد الَّذِینَ قُتِلُوا و لو در مورد شهداء، یا شهداء بدر یا احد یا شهداء بئر معونه است، و لکن کلام عام است جمیع شهداء را شامل بلکه هر که در راه خدا کشته شود و لو احکام شهید بر او جاری نگردد مثل ائمه هدی و بسیاری از اصحاب آنها و بسیاری از علماء اعلام و مؤمنینی که برای دین کشته شدند زیرا در آیه لفظ شهید ندارند بلکه مقتول فِی سَبِیلِ اللَّهِ است، بلکه بتنقیح مناط قطعی شامل کسانی که در راه خدمت بدین از دنیا بروند و لو اسم قتل بر آنها صادق نیاید، بلکه بقاعده اینکه اثبات شی ء نفی ما عدا را نمیکند میتوانیم بگوئیم تمام مؤمنین بمقتضای اخبار متواتره اجمالی بلکه مفاد برخی از آیات همین حکم را دارند چنانچه بیاید امواتا اختلاف شد که نسبت موت و حیات چه نسبت است آیا ایجاب و سلب است یا عدم و ملکه است یا تضاد.

تحقیق کلام چنانچه در مجلد سوم کلم الطیب گفته ایم که موت نسبت بحیوة

ص: 426

نباتی و حیوانی عدم و ملکه است و نسبت بحیوة انسانی انتقال نشئه است و تضاد است بلکه نسبت بکسانی که گفتیم ارتفاع رتبه است که چه بسیار آثار حیات دنیوی هم از آنها مشاهده شده است مثل سر مطهّر حضرت ابی عبد اللَّه و ابدان مطهره شهداء کربلاء مثل بدن حرّ و ابدان شهداء احد و ابدان جمعی از علماء مثل صدوق و غیره بَلْ أَحْیاءٌ مثل طائری که از قفس بیرون آید و محبوسی که از حبس خلاصی یابد و مغلولی که از زنجیر رهایی جوید و گرفتاری که از شکنجه نجات یابد.

مرگ اگر مرد است گو پیش من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او جانی ستانم جاودان او زمن دلقی بگیرد رنگ رنگ

و از کلام ابی عبد اللَّه علیه السّلام است

(خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتات و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف الخطبة)

عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ یعنی بجوار رحمة اللَّه واردون و من نعمائه متنعّمون و فی جناته داخلون و الی الدرجات العلی واصلون و بفضله و کرمه و رضوانه و عفوه و مغفرته نائلون، نه اینکه العیاذ خدا جسم باشد و مکان داشته باشد نزد او بروند

[سوره آل عمران (3): آیه 170] ..... ص : 426

فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (170)

مسرورند بآنچه خداوند بآنها عنایت فرموده و بشارت میدهند بکسانی که هنوز از دنیا نرفته و آنها را در دنیا گذارده از مؤمنین که خوفی از عذاب نداشته باشید

ص: 427

و محزون از فقدان نعمت نباشید که خداوند شما را عذاب نخواهد فرمود و از فضل خود محروم نمینماید.

و در اخبار دارد که این بشارت به شیعیان ما است که گذشتگان آنها بلاحقین میدهند، از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود

(هم و اللَّه شیعتنا اذا دخلوا الجنة و استقبلوا الکرامة من اللَّه استبشروا بمن لم یلحقوا بهم من اخوانهم المؤمنین الخبر) تفسیر علی بن ابراهیم.

و کلینی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود

(هم و اللَّه شیعتنا حین صارت ازواجهم فی الجنة و استقبلوا الکرامة من اللَّه عزّ و جلّ و استیقنوا انّهم کانوا علی الحق و علی دین اللَّه جلّ ذکره فاستبشروا بمن لم یلحقوا بهم من اخوانهم من خلفهم من المؤمنین الّا خوف علیهم و لا هم یحزنون).

و از این اخبار چند نکته استفاده میشود: یکی آنکه آیه مخصوص بشهداء نیست، دیگر آنکه گناهان شیعه آمرزیده خواهد شد که خوف از آن نداشته باشند و محزون از منع فیوضات نباشند، سوم آنکه دین خدا منحصر بمذهب شیعه است و غیر آن باطل است هر چه هست.

[سوره آل عمران (3): آیه 171] ..... ص : 427
اشاره

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (171)

و نیز بشارت میدهند بنعمت الهی و فضل خداوند و اینکه خدا اجر مؤمنین را از بین نمیبرد.

این آیه مشتمل بر سه جمله است که سابقین یَسْتَبْشِرُونَ لاحقین را.

1- بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ بنعمة مفرد است و منوّن بتنوین است و این دلالت دارد

ص: 428

بر یک نعمت بسیار بزرگی که بالاترین نعمتها است و البته سایر نعم را هم در بر دارد 2- و فضل که اینهم دلالت میکند که فضل بزرگی از جانب حق بآنها میرسد که سائر تفضلات را هم شامل باشد.

3- وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ اطلاق اجر بنوعی از عنایت است زیرا احدی حقّی بر خدا ندارد و طلب از او ندارد و لو عبادت اهل دنیا را کرده باشد وظیفه عبودیت خود را انجام داده و شکر نعماء او نموده، و تمام عبادات کافی نیست بر اداء شکر کوچکترین نعماء او چه رسد به نعمتهایی که وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 34، بلکه اطلاق اجر از جهة وعده های الهی است که البته خلف ندارد و این هم دلیل است که مراد جمیع مؤمنین است.

(تنبیه) ..... ص : 428

احادیث در فضیلة جهاد و شهادت بسیار است، و در جواهر اول کتاب جهاد نقل فرموده، و در بحار در ابواب متفرقه مفصلا بیان فرموده، و در وسائل نیز اخبار را ذکر کرده هر که طالب است مراجعه کند، و مختصرا اشاره ای میشود

(الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللَّه لخاصة اولیائه و هو لباس التقوی و درع الحصینة و جنته الوثیقة فمن ترکه رغبة عنه البسه اللَّه لباس الذل الخبر).

و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم است فرمود

(الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف فلا یقیم الناس الّا السیف و السیوف مقالید الجنة و النار).

و حدیث مفصلی از امیر المؤمنین علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت میکنند که بعض فقراتش اینست

ان الغزات اذا همّوا بالغزو کتب اللَّه لهم برائة من النار و اذا زال الشهید عن فرسه قطعة او ضربة لم یصل الی الارض حتی یبعث اللَّه عج زوجته من الحور العین فتبشره بما اعد اللَّه له من الکرامة فانّ لک ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر و تخرج من قبره شاهرا سیفه تشخب اوداجه دما

ص: 429

لو کان الانبیاء علی طریقتهم لترحّلوا لهم لما یرون من بهائهم الخبر

الی غیر ذلک من الاخبار.

و در سفینه بعد از ذکر جماعتی از مجاهدین در عصر نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مثل علی علیه السّلام و حمزه و جعفر و عبیدة بن حارث و ابو دجانه و براء بن عازب و سعد بن معاذ و محمد بن مسلمة و غیر اینها میفرماید

(و لقد اجتمعت الامة علی انّ هؤلاء لا یقاسون بعلیّ علیه السّلام فی شوکته و کثرة جهاده فاما ابو بکر و عمر فقد تصفّحنا کتب المغازی فما وجدنا لهما فیه اثر البتة).

و احکام جهاد و شرائط آن و آداب آن مربوط بکتب فقهیه است و افضل جهاد جهاد با نفس است که جهاد اکبر گفتند، و در حدیث قدسی است در اوصاف اهل خیر میفرماید

(یموت الناس مرّة و یموت احدهم فی کل یوم سبعین مرّة من مجاهدة انفسهم و مخالفة هواهم و الشیطان الذی یجری فی عروقهم).

[سوره آل عمران (3): آیه 172] ..... ص : 429

الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (172)

کسانی که قبول اجابت کردند از برای فرمان خدا و رسول از بعد از آنکه اصابت کرده بود آنها را جراحات و بلیّات وارده بر آنها از برای کسانی از آنها که نیکی کردند و پرهیزگار بودند اجر عظیمست.

استجابت قبول اجابت است و شاید اشاره باین باشد که بالطوع و الرغبة اجابت نمودند با اینکه بر آنها سخت بود.

و الذین در جمله الَّذِینَ اسْتَجابُوا صفت است از برای جمله اخیره

ص: 430

در آیه سابقه یعنی صفت مؤمنین اینست، بنا بر این در موضع جر است، و بعضی گفتند مبتداء است و در موضع رفع و خبرش لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ است و گفتند این اشبه و احسن است، و بعضی گفتند در موضع نصب است و مفعول فعل مقدر اعنی و استجابت بمعنی اجابت است، و فرق بین این دو اینکه اجابت مطلق است ولی استجابت در موردی است که صعب و با زحمت باشد.

لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ اجابت امر خدا عین امر رسول است و بالعکس، و وجه عطف ممکن است اگر در قرآن امری وارد شد اجابت امر خدا است و اگر در حدیث و لسان نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد اجابت امر رسول است، چنانچه اگر در لسان ائمه علیهم السلام باشد اجابت امر امام است، و تمام در حقیقت یکی است امر امام امر رسول است و امر رسول امر خدا است، و همین معنا است در آیه شریفه أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ مائده آیه مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ بمناسبت حکم و موضوع این امر راجع بجهاد است پس از مراجعت از جهاد سابق و اصابه قرح زیرا سایر اوامر لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ ضمیر منهم راجع بمؤمنین است که اجابت امر خدا و رسول کردند در مراجعت بجهاد بعد از مراجعت از جهاد اول، و اینها هم دو قسم هستند و هر دو قسم برای اجابت امر خدا و رسول مأجور هستند لکن تفاوت مراتب دارند کسانی که محسن هستند یعنی کارهای حسن میکنند از اتیان بواجبات الهی و عمل بمندوبات که تماما حسنه است و مراد از احسان اینست نه مراد احسان بدیگران باشد.

وَ اتَّقَوْا که پرهیز از گناهان باشد أَجْرٌ عَظِیمٌ پاداش با عظمتی دارند و اما قسم دوم که آلوده بپاره ای از معاصی یا تارک قسمتی از واجبات بلکه مندوبات هستند آن اجر عظیم را ندارند، لکن ممکن است مورد عفو و مغفرت شوند و برای جهاد مأجور گردند لکن آن عظمت را ندارند.

ص: 431

[سوره آل عمران (3): آیه 173] ..... ص : 431

الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (173)

آن کسانی که خبر دادند بآنها جماعتی از مردم که دشمنان شما از طبقات کفار اجتماع و آمادگی دارند برای مقاتله باشد از آنها بترسید اینها ایمانشان کاملتر شد و گفتند ما را کفایت میکند خداوند و خوب وکیلی است ما اعتمادمان باوست و از کثرت جمعیت دشمن وحشت نداریم.

مراد از ناس اول در الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ جمعی از منافقین هستند که مؤمنین را تخویف میکردند یا قافله ای که از مکه بدسیسه ابی سفیان آمده بودند بعد از وقعه احد که تحدید کنند مسلمین را که مهیّای جنگ با آنها نشوند و یا نعیم بن مسعود اشجعست، چنانچه در خبر از حضرت باقر و صادق علیهما السلام است و یا منافقین که در میان مسلمین بودند، و ممکن است همه آنها باشند و تفسیر بخصوص نعیم بن مسعود از باب بیان مصداق باشد.

إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ مراد از ناس دوم مشرکین که ابی سفیان و اتباعش باشند و سایر کفار مثل مشرکین طائف و یهود و سایر اعداء اسلام و حال آنکه این خبر کذب محض بوده و همچه اجتماعی نبوده و فقط برای تخویف مؤمنین بوده فَاخْشَوْهُمْ یعنی از همچه اجتماعی بترسید فَزادَهُمْ إِیماناً لکن این خبر دروغ وحشت انگیز هیچگونه تأثیری در قلوب مؤمنین واقعی که مصداق احسنوا و اتقوا بودند نکرد بلکه ایمان و قوّت قلب آنها بیشتر شد، یا بواسطه اخبار خدا و رسول که این خبر کذب است و مشرکین از ترس انتشار دادند و یا بواسطه وعده فتح و فیروزی که باینها داده شده بود و یا بواسطه اعتماد بخداوند عالم

ص: 432

و توکل باو و اطمینان که گفتند: وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ از باب وعده الهی در سوره طلاق آیه 3 و 4 وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً.

لذا بعد از وقعه احد حسب الامر رسول طبق خبری که ابی جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده و خلاصه مضمون حدیث اینکه در وقعه احد ابو سفیان بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر داد که وعده ما در سال آینده در بدر صغری و حضرت هم قبول فرمود چون موسم حج شد ابو سفیان عده ای مهیا کرد و از مکه خارج شدند و تا سویق آمدند و خداوند یک رعبی از مسلمین در قلوب آنها انداخت و برگشتند بمکه، و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با اصحاب آمدند تا سویق و آنجا منافع زیادی از تجارت بردند و سالمین و غانمین مراجعت بمدینه کردند، و لذا خداوند میفرماید:

[سوره آل عمران (3): آیه 174] ..... ص : 432

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (174)

پس برگشتند بنعمت از خداوند و فضل او و هیچگونه سویی بر آنها نبود و متابعت نمودند خشنودی خدا را و خداوند صاحب فضل عظیم است.

فَانْقَلَبُوا یعنی مراجعت کردند از بدر صغری.

بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ تنوین تنکیر دلالت دارد بر بزرگی نعمت که همان القاء رعب بود در قلوب مشرکین و شهامت و شجاعت مؤمنین در نظر آنها و عظمت مسلمین و خفت و حقارت مشرکین.

ص: 433

و فضل منافع تجارتی که در این مسافرت نصیب آنها شد.

لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ کوچکترین مصیبتی بر آنها وارد نشد.

وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ و این مسافرت موجب خشنودی الهی بود زیرا اعلاء کلمه اسلام و استخفاف کفر و شرک و اطاعت امر الهی و ظهور ثبات قدم و قوّت ایمان مؤمنین بود.

وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ عنایات و تفضلات الهی بسیار با عظمت است.

[سوره آل عمران (3): آیه 175] ..... ص : 433

إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (175)

محققا بدانید ایها المؤمنون کسانی که از کفار و مشرکین و مقاتله با آنها خوف دارند از اولیاء شیطان هستند که القاء خوف در قلوب آنها میکند شما از آنها خوف نداشته باشید بلکه باید از خدا بترسید در مخالفت امر او و تقاعد از جهاد اگر حقیقة مؤمن هستید.

إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ اولیاء شیطان کسانی هستند که متابعت شیطان میکنند در ترک واجبات و فعل محرمات که آنها را بقتل و جرح و ذهاب مال میترساند، و بعضی از مفسرین تفسیر کردند که مراد از اولیاء شیطان کفار و مشرکین هستند که از مسلمین خائف میشوند، و این از دو جهت غلط است یکی آنکه شیطان آنها را تشجیع و ترغیب میکند بمقاتله با مسلمین نه تخویف و تهدید دیگر آنکه القاء خوف در قلوب آنها را خداوند میفرماید وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ حشر آیه 2، و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

نصرت بالرعب

و نیز میفرماید سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12، و نیز میفرماید سَنُلْقِی

ص: 434

فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ

آل عمران آیه 152.

فَلا تَخافُوهُمْ شما که از اولیاء شیطان نیستید بلکه مؤمن خالص از اولیاء اللَّه هستید، پس نباید از مشرکین خوف داشته باشید با وعده نصرت الهی.

وَ خافُونِ باید از خدا بترسید که در صورت مخالفت و معصیت مورد غضب او واقع شوید و در دنیا و آخرت بعقوبت دچار شوید و دشمن بر شما چیره شود.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ چون مؤمن از خدا میترسد و از غیر او باک ندارد، و غیر مؤمن از غیر خدا خائف است و از خدا نمیترسد.

[سوره آل عمران (3): آیه 176] .... ص : 434

وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللَّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (176)

و محزون نکند تو را کسانی که بسرعت رو بکفر میروند اینها هیچگونه ضرری بدستگاه الهی نمیتوانند وارد کنند مشیّت این نحو تعلق گرفته که اینها از فیوضات اخروی که برای اهل ایمان مهیّا شده بی نصیب شوند و دچار عذاب عظیمی که برای کفار است شوند.

از این آیه استفاده میشود که دسته ای از کسانی که ایمان آورده بودند برگشت کردند بکفر و با سرعت هر چه تمامتر رو بکفر رفتند و اینها غیر از منافقین هستند زیرا آنها از کفر خارج نشده بودند تا رو بکفر روند، و همچنین کفار نیستند بلکه مرتدین هستند و این باعث حزن پیغمبر شد زیرا میدید که چقدر زحمت و رنج و خون دل خورده تا اینها را هدایت کرده و زحماتش از بین رفته خداوند

ص: 435

برای تسلیت خاطر مبارکش در این آیه میفرماید:

وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ زیرا بر پیغمبر جز ابلاغ و هدایت چیزی نیست وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ عنکبوت آیه 18، هر کس توفیق شامل حالش شد و بشرف اسلام مشرف شد بنفع خودش میشود و هر که قبول نکرد بر ضرر خودش تمام میشود.

گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

و نصرت الهی هم دائر مدار کثرت و قلّت نیست کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 249.

إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً چون غنیّ بالذات است و احتیاج در ساحت قدس او نیست.

یُرِیدُ اللَّهُ باراده تکوینی نه تشریعی.

أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ چون قابل هدایت نیستند و افاضه محل قابل لازم دارد اینها هم مثل سایر طبقات کفار که حجت بر آنها تمام شد و اسباب هدایت از هر جهت برای آنها فراهم بود بسوء اختیار رو بکفر رفتند وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فصلت آیه 17، از مثوبات و نعم اخروی که خاص باهل ایمان است و غیر مؤمن بهره و نصیبی از آنها ندارد محروم شدند إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 50.

وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ که اختصاص دارد بکافر معاند و غیر مؤمن از سایر طبقات که قاصر نباشند و اگر قاصر باشند نه بهره و نصیبی دارند چون ایمان نداشتند و نه عذابی چون مقصر نبودند.

ص: 436

[سوره آل عمران (3): آیه 177] ..... ص : 436

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (177)

محقق است کسانی که خریدند کفر را بازاء ایمان هیچگونه ضرری بخدا وارد نکردند بلکه ثمره این معامله عذاب دردناک است برای خود آنها.

شری بمعنی فروش است چنانچه میفرماید وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ یوسف آیه 20.

و اشْتَری بمعنی خرید است که قبول فروش باشد، و اصل خرید و فروش مبادله است که مبادله ایمان باشد بکفر، و این آیه کمال دلالت را دارد بر آنچه گفتیم که در حق کفار و منافقین نیست زیرا آنها ایمان نداشتند تا با کفر مبادله کنند در حق آنها گفتند باید گفت اختیار کردند کفر را بر ایمان چنانچه قبلا اشاره شد در آیه وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی بلکه در مورد مرتدین است که ایمان داشتند و دست از او کشیدند و رو بکفر رفتند لذا میفرماید إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ و این معامله ببرهان عقل و نقل و حسّ و و جدان معامله ضرری است زیرا نفیس ترین اشیاء را دادن مثل جواهر قیمتی بازاء پست ترین اشیاء قاذورات نجسه متعفّنه، لکن ضرر این معامله بر خدا نیست چنانچه گفتیم.

لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً و وجه تکرار این جمله شاید این باشد که در آیه قبل برای تسلیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده که محزون نباشد و در این آیه ثمره این معامله سفیهانه را بیان میفرماید که راجع بخود آنها است.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ تعبیر بالیم بمعنی مولم برای ردّ کسانیست که گفتند اهل عذاب پس از مدتی طبیعة ثانویه پیدا میکنند و جنس آتش میشوند و دیگر متألّم نمیشوند بلکه خروج از آتش موجب تألّم آنها است، و شرح این جمله

ص: 437

را در اوائل سوره بقره در مجلد اول مفصلا بیان کردیم مراجعه فرمائید.

[سوره آل عمران (3): آیه 178] ..... ص : 437
اشاره

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (178)

و گمان نکنند کسانی که کافر شدند اینکه ما آنها را مهلت دادیم بنفع آنها است بلکه موجب زیادتی معاصی آنها است و برای آنها است عذاب خوار کننده این آیه باصطلاح علماء دفع دخل است که کسانی که توهم میکنند که کفار و غیر اینها از ظلمه و فساق در دنیا متنعم بمال و جاه و مقام هستند مورد عنایت خدایی هستند، و اهل ایمان و صلحاء در شکنجه ظلم و بلیات واقع شده اند در پیشگاه الهی خار و خفیف هستند، چنانچه این توهم فاسد را یزید لعنه اللَّه کرد و متمسک بآیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ الایة شد، و علیا علیّه عالیه عصمت صغری سلام اللَّه علیها بهمین آیه دفع توهم آن ملعون را فرمود در آن خطبه مفصله.

«شرح الفاظ آیه» .... ص : 437

لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا حسبان بمعنی گمان است شامل ظن و یقین هر دو میشود که هر دو بر خلاف واقع است. و کفر، مطلق کفر است از شرک و من دونه بلکه ذکر کفر از باب مثال است و الّا فاسق و فاجر و ظالم را هم بتنقیح مناط قطعی شامل است.

أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ املاء بمعنی مهلت است یعنی کشش دادن عمر که طول عمر باشد.

خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ این طول عمر بنفع آنها تمام نمیشود زیرا اگر هر چه

ص: 438

زودتر بمیرند گناه آنها کمتر است و عذاب آنها سبک تر، عمری که مرتع شیطان باشد و مصرف معاصی نبودش بهتر از بود است چنانچه جمیع نعم الهی اگر مصرف معاصی شود نبودش بهتر از بود است، چشم، گوش زبان، دست، پا. یا مال و جاه و غیر اینها تماما بلا است نه نعمت.

إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً لام عاقبت است نه غرض، خداوند نعمت نمیدهد که مصرف معصیت شود خود بنده بواسطه سوء سریره صرف معاصی میکند مثل لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً قصص آیه 8، فرعون و اتباعش نگاهداری موسی نکردند برای دشمنی و حزن عاقبتش بآنجا رسید.

و ازدیاد اثم نه فقط کثرت معاصی باشد بلکه بقاء بر کفر و ظلم و جور و نحوه اینها هم موجب ازدیاد اثم میشود، و بالجمله پاره معاصیست که از معاصی دائمیه است مثل حبس حقوق و ترک واجبات غیر موقته که فورا ففورا واجب است و انگشتر طلا در دست داشتن و ترک تطهیر مسجد و امثال اینها.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ شرحش گذشت مکررا.

[سوره آل عمران (3): آیه 179] ..... ص : 438

ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (179)

خداوند خداوندی نیست که رها کند مؤمنین را بر آنچه که شما بر او هستید تا آنکه جدا کند پلید را از پاکیزه و خداوندی نیست که شما را مطلع کند

ص: 439

بر غیب و بواطن ناس و لکن اختیار میکند از پیغمبرانش هر که را که بخواهد پس شما ایمان آورید بخدا و پیغمبران او و اگر ایمان آوردید و متقی و پرهیزکار شدید پس برای شما اجر و پاداش عظیمی است.

موضوع امتحان و آزمایش برای کشف باطن و مطابقة آن با ظاهر است و خداوند چون عالم ببواطن هر کسی هست احتیاج بکشف ندارد، و امتحانات الهی برای کشف بواطن است بر خود انسان که بسا تخیّل میکند که باطن خود بسیار خوب است چون انسان حبّ نفس دارد بر خودش امر مشتبه میشود، چه بسیار اشخاص که بواسطه دانستن بعضی از اصطلاحات خیال میکنند مجتهد هستند. یا بواسطه فقدان اسباب معصیت توهّم عدالت میکنند. یا بواسطه درک پاره ای از مطالب خیال میکنند اعقل ناس هستند و غیر اینها و همچنین کشف بر سایرین که اگر خداوند مقامی باو عنایت فرمود بدانند که بموقع بوده، و اگر عقوبتی باو متوجه شد بفهمند بجا بوده و همچنین بفهمند که با او چه معامله بکنند.

و توهّم نشود که امتحان خوب را بد و بد را خوب میکند بلکه خوبی و بدی را ظاهر میسازد لذا بمقتضای حکمت خداوند تمام بنده گان را امتحان میفرماید و آیات و اخبار در این باب بسیار است بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایه سوره عنکبوت، و از امیر المؤمنین علیه السّلام است

(لتغربلنّکم غربلة و لتبلبلنکم بلبلة).

لذا در این آیه میفرماید ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ خطاب بخود مؤمنین است و توجه از غیاب بخطاب و بالعکس یکی از محسنات است و در قرآن بسیار است مثل آیه شریفه حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ الایة یونس آیه 22 و غیر اینها.

پس مفاد آیه ما کانَ اللَّهُ یعنی خدا این نحو نیست که شما مؤمنین را

ص: 440

واگذارد بر آنچه اظهار میکنید که ما بر آنیم از حقیقة ایمان.

حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ تمیز، جدا کردن است، خبیث: پلید است که منافق باشد، و طیّب: پاکیزه که مؤمن حقیقی باشد این دو از هم جدا میشوند چنانچه در قیامت یوم تبلی السرائر خطاب میرسد وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ سوره یس آیه 590.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ در اوائل سوره بقره مجلد اول معنای غیب بیان شد در ذیل جمله الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ و مراد در اینجا اینست که قبل از امتحان شما بخواهید منافق را از مؤمن تمیز دهید و از بواطن یکدیگر مطّلع شوید ممکن نیست و مخالف حکمت است و الّا سدّ باب معاشرات و مزاوجات و مراودات و معاملات میشود و نظام عالم مختلّ میگردد.

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ اجتباء بمعنی اختیار، یجتبی ای یختار من رسله، من تبعیضیه یعنی بعض از رسل را آنهایی را که مشیّتش تعلق گرفته برای اطلاع بر غیب و علم بضمائر مردم و خبر از بواطن آنها، و البته پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جزو این بعض است و همچنین اوصیاء او و از ما فی الضمیر هر کس با خبرند حیّا و میتا و اخبار در این باب بسیار است و جزو معجزه است.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ تکلیف مهم شما اینست که از روی حقیقت ایمان بخدا و رسول داشته باشید و در کارهای آنها و دستورات آنها چون و چرا نکنید.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ اگر حقیقة تسلیم شدید و مخالفت نکردید پاداش عظیمی برای شما هست.

ص: 441

[سوره آل عمران (3): آیه 180] ..... ص : 441

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (180)

و گمان نکنند کسانی که بخل میکنند بآنچه خداوند بآنها داده در اداء حقوقش از فضل خود این برای آنها خیر است بلکه شرّ است بر آنها زود باشد که طوق میکنند آنها را بآنچه باو بخل کردند روز قیامت و مختص بخدا است میراث آسمانها و زمین و خداوند بآنچه عمل میکنید با خبر است.

اخبار زیادی از کافی و مجالس شیخ و عیاشی و غیر اینها از ائمّه علیهم السلام رسیده در موضوع زکاة که مانع الزکاة فردای قیامت افعی دور گردنش طوق زند و او را بگزد تا از حساب خلائق فارق شوند، لکن این اخبار بیان مصداق و مورد نزول آیه را میرساند منافی با اطلاق آیه ندارد شامل جمیع حقوق واجبه مالیه میشود، بلی بخل در مستحبات و لو مذموم است و صفة بخل از صفات ذمیمه است لکن مورد عقوبت نیست.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ گذشت که حسبان گمان بر خلاف واقع است اعم از یقین که جهل مرکّبش گویند یا مظنه در مقابل وهم.

بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ خداوند هر چه بهر که عنایت کند تفضل است زیرا احدی طلب از او ندارد و استحقاق از برای او نیست، در دعاء است

کل نعمک ابتداء.

هُوَ خَیْراً لَهُمْ این منع زکاة و سایر حقوق واجبه بنفع آنها تمام میشود

ص: 442

چنین نیست بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ بلکه باعث گرفتاری و عذاب آخرت میشود، بلکه بسا باعث بی ایمان از دنیا رفتن آنها میشود چنانچه در آیات و اخبار اشاره دارد.

سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ این یکی از عذابهای آنها است نه اینکه منحصر باین عذاب باشد چنانچه در آیات دیگر و اخبار در موارد متفرقه بیان فرموده اند.

وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کانّه دفع دخل است که گمان کنند بنفع دنیوی آنها تمام میشود این هم توهّم فاسد است باید تمام بگذارند و بروند و مالکیة آنها زایل و تمام منحصرا مملوک حق هستند لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16، و مراد از میراث گذاردن و رفتن است.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ خبیر علم بقضایای خارجیه و وقایع واقعه و علم بجزئیّات است.

[سوره آل عمران (3): آیه 181] ..... ص : 442
اشاره

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ (181)

هر آینه بتحقیق خداوند شنید قول کسانی که گفتند خداوند فقیر است و ما ثروتمندیم زود باشد بنویسیم آنچه را که گفتند و کشتن آنها انبیاء را بدون حق و بآنها می گوییم بچشید عذاب سوزنده را.

مفسرین گفتند که این قول منشأش آیه شریفه است که فرموده مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً الایة پس خدایی که احتیاج بقرض دارد فقیر است و ما که قرض میدهیم اغنیاء هستیم.

ص: 443

لکن این تفسیر غلط است زیرا احدی توهم نمیکند که مراد از آیه قرض دادن بخدا است بلکه مراد انفاق فی سبیل اللَّه است مثل زکاة و خمس و سایر مصارف خیریه، بلکه این قول مقاله یهود است که معتقد هستند که خداوند روز یکشنبه شروع بخلقت عالم نمود تا روز جمعه تمام شد و شنبه تعطیل نمود و کنار رفت و دیگر کاری از او صادر نمیشود که قول بتفویض است و مفاد آیه شریفه قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ الایة مائده آیه 64 است.

و نظیر قول حکماء است که گفتند خدا فقط عقل اول را آفرید و بس زیرا الواحد لا یصدر عنه الا الواحد و لا یصدر الواحد الا عن الواحد.

و همچنین بسیاری از مفوضه که گفتند امر خلقت و رزق مفوض بملائکه و انبیاء و اولیاء است.

و تمام اینها مزخرف است و باطل بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ مائده آیه 64، کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ الرحمن آیه 29 و تفصیل این بحث را مکررا متذکر شده ایم لذا می پردازیم بشرح الفاظ آیه شریفه:

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ سمع الهی علم بمسموعات است چنانچه بصر علم بمبصرات و ادراک علم بمدرکات، و حکمت علم بمصالح و مفاسد و برگشت تمام بعلم است که عین ذات است.

قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ فقیر دو معنی دارد: یکی بمعنی احتیاج است که از لوازم ممکن است و ساحت قدس واجب از او بری است زیرا احتیاج با وجوب وجود نمیسازد. و یکی بمعنی نداریست و خداوند بمجرد اراده بهرچه تعلق بگیرد موجود میشود و خزائن الهی فناپذیر نیست و کم شدنی نیست.

وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ غنی هم دو معنی دارد: یکی بی نیازی و عدم احتیاج و ممکن بذاته سر تا پا احتیاج است.

ص: 444

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

کل ممکن محتاج یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 15.

دیگر دارایی است آنهم ممکن لیس صرف است چنانچه گفته اند (الممکن فی حدّ ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس) بلکه ممکن چنانچه در وجود و حدوث احتیاج بموجد و محدث دارد، در بقاء هم محتاج است آن بآن بنا بر حرکت جوهریه احتیاج بافاضه وجود دارد (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها) سَنَکْتُبُ ما قالُوا در دفتر الهی ثبت و نوشته شده ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 18.

وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ که آنهم نوشته شده بلکه جمیع افعال عباد از نیک و بد عبادت و معصیت تمام نوشته شده و نامه عمل از ضروریات دین اسلام است و آیات قرآنی در این باب بسیار است و کافیست همین آیه وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 49.

(اشکال) ...... ص : 444

یهود زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که قائل باین قول بودند قتل انبیاء نکردند.

(جواب) ..... ص : 444

اولا خداوند مذمت میفرماید کسانی که قائل باین قول بودند و کسانی که انبیاء را بقتل رسانیدند و دلالت ندارد بر اینکه هر کس قائل باین قول باشد قاتل انبیاء است.

و ثانیا مذمت راجع بجنس یهود است که اینها هم قائل باین قول هستند و هم قاتل انبیاء.

ص: 445

و ثالثا

(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)

لسان خبر است.

بغیر حقّ نه معنی این باشد که قتل نبی اگر بحق باشد مانعی ندارد بلکه میفرماید قتل انبیاء کلّا بغیر حق است و ممکن است که بسا کفار انبیاء خود را میکشتند بعنوان اینکه اینها با ما جنگ دارند و مزاحم ما هستند و بخدایان ما اهانت میکنند و امثال اینها که پیش خود یک تقصیری برای آنها توهم میکردند، لکن یهود انبیاء را کشتند که هیچگونه بهانه ای نداشتند مثل قتل یحیی و زکریا و امثال اینها.

وَ نَقُولُ یعنی حکم میفرمائیم و از روی خفت و خواری بآنها می گوییم بچشید ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ که عذاب آتش باشد که دائما مشتعل است.

[سوره آل عمران (3): آیه 182] .... ص : 445

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (182)

این عذاب حریق بواسطه اعمال خود شما است که بدست خود انجام داده اید نه از جهة اینکه بشما ظلم شده باشد خداوند هرگز ظلم ببندگانش نمیکند.

ذلِکَ اشاره بجمله اخیر است در آیه قبل وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ ما، عبارت از فعل آنها است که یکی گفتن آنکه خدا فقیر است و ما غنی و یکی قتل انبیاء، و تعبیر بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ یعنی بسوء اختیار خود عمدا و عنادا عمل کردید نه مراد بجارحه دست باشد.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ دفع دخل است کسی توهّم نکند که این عذاب حریق ظلم است و قبیح بلکه اثر و نتیجه عمل آنها است، و تعبیر بظلّام برای اینست که هیچگونه ظلمی از او صادر نمیشود.

ص: 446

[سوره آل عمران (3): آیه 183] ..... ص : 446

الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (183)

کسانی که گفتند که خداوند با ما عهد بسته که ایمان نیاوریم برسولی مگر قربانی آورد که آتش آن را بسوزاند بگو بآنها که بتحقیق پیغمبرانی پیش از من آمدند با معجزات بیّنه روشن و مطلب شما را هم انجام دادند پس چرا آنها را کشتید اگر بودید شما راستگویان.

از این آیه شریفه چند جمله استفاده میشود: جمله اولی- از قرائن مأخوذه در آیه استفاده میشود که این کلام مقاله یهود است زیرا مشرکین و لو انبیاء را کشتند لکن مدّعی چنین عهدی نشدند و کتابی نداشتند، و نصاری و لو کتاب داشتند لکن انبیاء را نکشتند.

جمله ثانیه- اینکه همچه عهدی خداوند نفرموده در هیچ کتابی و بر خلاف عقل است زیرا پیغمبر اگر آمد و شرائط نبوت در او موجود باشد و خالی از موانع باشد و اقامه معجزه کند واجب است باو ایمان آورند و لو این معجزه را نداشته باشد مثل حضرت مسیح علیه السّلام و نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

جمله سوم- اینکه انبیایی در بنی اسرائیل آمدند که دارای این معجزه بضمیمه معجزات دیگر بودند و یهود آنها را کشتند و بآنها ایمان نیاوردند و فعل خودشان مکذب قول آنها است.

شرح الفاظ آیه الَّذِینَ قالُوا صفة الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ الایة است که این کذب بعد الکذب است.

ص: 447

إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا عهد فرمان و دستور است که از جانب حق بتوسط انبیاء بر امّة نازل میشود.

أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ این بهانه جویی یهود است برای ایمان نیاوردن بمسیح علیه السّلام و پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و معنای ایتاء قربان اتیان هر چیزی که بداعی تقرب بجا بیاورد، و بعید نیست که مراد قربانی نمودن باشد بگوسفند و نحو آن، و آتش آمدن و سوزاندن علامت قبولی قربانیست چنانچه در قربانی پسران آدم گفتند که در آیه شریفه میفرماید إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ مائده آیه 27، که قبولی آن بآمدن آتش و سوزاندن آن بود.

قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند مثل داود، سلیمان، ذی الکفل، زکریّا، یحیی، یوشع، یونس و غیر اینها.

بالبیّنات معجزات باهرات واضح و آشکار.

وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ دلالت ندارد که تمام انبیاء بنی اسرائیل دارای چنین معجزه بودند بلکه میان آنها بودند کسانی که اقامه این معجزه نموده باشند.

فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ همانها که این معجزه هم از آنها صادر شده بود مورد قتل واقع شدند.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قضیه شرطیّه تصدق عن کاذبین پس همچه عهدی با شما نشده و شما راستگو نیستید.

[سوره آل عمران (3): آیه 184] ..... ص : 447

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ (184)

پس اگر تو را تکذیب نمودند پس بتحقیق که پیغمبرانی پیش از تو هم تکذیب

ص: 448

کردند با اینکه آمدند با معجزات ظاهره و کتب مواعظ شافیه و کتاب دستور روشنی برای تسلیت قلب مطهّر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و عدم تأثّر از ایمان نیاوردن کفار خاصه یهود غنود خداوند این آیه را نازل فرمود که اهل باطل همیشه بوده و هستند و دستگاه شیطان همیشه در جریان است و معاند حق بسیار هستند از اول خلقت تا آخر آن قدر انبیاء آمدند و قوم آنها را تکذیب کردند مثل قوم نوح، ابراهیم، لوط، هود، صالح، موسی، شعیب، ذی الکفل، رسل انطاکیه، عیسی و غیرهم.

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ با اینکه چنانچه تو برای قومت اقامه معجزات باهرات که اعظم آنها همین قرآن است نموده آنها هم:

جاؤُ بِالْبَیِّناتِ اقامه معجزات باهرات نمودند و چنانچه تو آنها را پند و اندرز دادی و مواعظ کافیه شافیه کردی آنها هم قوم خود را که مفاد و الزبر همین است زیرا جمع زبور است و زبور کتابی را گویند که در آن پند و اندرز باشد، چنانچه در اخبار دارد که سؤال کردند از زبور حضرت داود فرمودند کلّ ان مواعظ بود، و چنانچه تو برای آنها دستورات قرآنی و فرامین ربّانی و اوامر و نواهی سبحانی را آوردی آنها هم مثل صحف آدم و نوح و ابراهیم و تورات و انجیل آوردند که مراد از وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ است، و ظاهر این است که الف و لام الکتاب جنس است شامل تمام آنها میشود بقرینه جاءوا نه عهد باشد که خصوص تورات باشد چنانچه مفسرین توهّم نمودند.

ص: 449

[سوره آل عمران (3): آیه 185] ..... ص : 449
اشاره

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185)

هر ذی حیاتی مرگ را خواهد چشید و روز قیامت مزد خود را خواهید گرفت پس کسی که از آتش دوری جوید و داخل بهشت شود پس بتحقیق رستگار خواهد بود و نیست زندگانی دنیا مگر اسباب فریب.

این آیه شریفه مشتمل بر مطالب مهمّه است:

مطلب اول) ..... ص : 449

- در موضوع حیات و موت، و قبلا تذکر داده ایم که اختلاف کردند در نسبت حیات و موت، بعضی گفتند ایجاب و سلب که موت عدم الحیوة است، بعضی گفتند عدم و ملکه مثل عمی و بصر که عدم الحیوة ممّن شأنه الحیوة، پس چیزی که قابل حیات نیست اطلاق موت هم بر او نمیشود، و بعضی گفتند تضاد که دو امر وجودی است که مجتمع نمیشوند و تحقیق کلام اینست که موت نسبت بحیوة حیوانی و نباتی عبارت از زوال حیات است که همان عدم و ملکه است با مسبوقیت بحیوة، پس کسی که هنوز لباس حیات نپوشیده اطلاق موت بر او نمیشود و لو شأنیت حیات را داشته باشد پس مثل عمی و بصر نیست که مجرد عدم و ملکه است.

و اما نسبت بحیوة انسانی انتقال نشئه است، روح انسانی آن جوهر ملکوتی ان لطیفه ربّانی، ان مجرد غیر مادّی تعلق او از این بدن جسمانی بریده میشود و بقالب مثالی تعلق میگیرد و این هم پس از تعلق او باین بدن است که مادامی که هنوز تعلق نگرفته اطلاق موت بر او نمیشود، و آیه شریفه راجع باین قسمت است چون تعبیر بذوق فرموده کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ و چشیدن راجع بامر وجودی است چنانچه آیه شریفه خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ هم راجع باین قسمت است

ص: 450

در سوره ملک آیه 2، و احتیاج بتقدیر نداریم که مفسرین گفتند یعنی (ذائقة اسباب الموت و مقدماته).

پس مراد از کلّ نفس هر جنبنده ای نیست بلکه صاحبان روح ملکوتی است مثل ملک و جنّ و انس و همچنین مجردات صرفه مثل عالم عقول که تعلقی ندارند تا انتقالی پیدا کنند ذاتا و فعلا مجرد هستند مشمول این آیه نیستند

(مطلب دوم) ..... ص : 450

وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ توفّی اخذ بقوّه است چنانچه بحضرت عیسی علیه السّلام میفرماید إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ آل عمران آیه 55، یعنی بتمام قوّت اجر خود را خواهید گرفت، کنایه از اینکه خردلی از اجر شما از بین نمیرود و اطلاق اجر بر مثوبات نه از باب استحقاق است بلکه حسب الوعده الهی است که خداوند خلف وعده نمیفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9، و الّا آنچه بهر که در دنیا و آخرت از نعم الهی میرسد از باب تفضّل است کل نعمک ابتداء.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ زحزاح دوری جستن است و دوری از آتش ترک معصیت است.

وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ دخول جنّت بفعل عبادت است، و این جمله مشتمل بر دو موضوع است: یکی تقوی که عبارت از ترک معاصیست و دیگر اعمال صالحه که عبارت از طاعت است، و در آیات قرآنی گاهی مقرون فرموده ایمان را بتقوی الَّذِینَ آمَنُوا ... وَ اتَّقُوا و گاهی باعمال صالحه الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و البته مجرد ترک معاصی و فعل طاعت مورث دوری از آتش و دخول در جنت نمیشود بلکه شرط اصلی ایمان بعقائد حقّه که اگر مقرون شد با تقوی و عمل صالح این دو نتیجه را دارد، بلکه ممکن است ایمان تنها هم مفید این فائده باشد بواسطه

ص: 451

شمول مغفرت و شفاعت و سعه رحمت لکن حفظ ایمان با ترک تقوی و ترک اعمال صالحه بسیار امری است مشکل زیرا معاصی باعث ضعف ایمان یا زوال ایمان میشود و آیات و اخبار در این باب بسیار است.

فَقَدْ فازَ فوز بمعنی ظفر و نجات است و این کلمه مشتمل بر دو جمله است دخول جنّت ظفر است و دوری از آتش نجات است.

(مطلب سوم) .... ص : 451

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ انسان در این عالم دنیا دو چیز لازم دارد یکی وسائلی که موجب حفظ بدن و قوای حیوانی و رشد جسمانی و تولید و تناسل از خوراک و لباس و ازدواج و مسکن و غیر اینها و خداوند تمام وسائل این زندگانی را از خلقت عالم علوی و سفلی و آنچه احتیاج بشر است مهیّا فرموده لکن تمام اینها مقدمه است برای امر دوّم که حفظ روح ملکوتی و قوای عقلانی و رشد معنوی و تکمیل نفسانی که موجب قرب بمقام ربوبی و نیل بسعادت اخروی و فوز بحیوة ابدی و نجات از مهالک دائمی است و خداوند وسائل آن را هم فراهم فرموده از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و اعطاء عقل و غیر اینها.

اگر انسان فقط متوجه بقسمت اول باشد و بمقدمه که منظور نظر نبوده اصالة و غافل از قسمت دوم این غرور است و مراد از حیات دنیا همین است و اینها متاع غرور است.

و اما اگر متوجه قسمت دوم شود و این وسائل دنیوی را معبر و مقدمه برای آن مقصود اصلی قرار دهد این فوز و رستگاری است.

ص: 452

[سوره آل عمران (3): آیه 186] ..... ص : 452

لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)

البته مبتلی خواهید شد ببلای سخت در اموال خود و در نفوس خود و خواهید شنید از اهل کتاب و مشرکین کلمات زشت و ناهنجار که موجب خشم و اذیت شما میشود و اگر در این بلیات و استماع این کلمات صبر کنید و تقوی را پیشه خود کنید پس این عمل شما از بردباری در کارها است.

لَتُبْلَوُنَّ لام تأکید است بمنزله لام قسم، نون هم تأکید در تأکید، تبلوا جمع و فتحه و او برای التقاء ساکنین است، و بلوی بمعنی ابتلاء بمعنی اختبار و امتحان است و مکرر گفته شده که امتحانات الهی نه برای کشف باطن است زیرا عالم ببواطن است بلکه برای امتیاز خوب و بد است مؤمن و منافق و کشف حقایق بر خود شخص و بر دیگران لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ انفال آیه 38 فی اموالکم بذهاب اموالکم چه باداء حقوق مالیه از زکاة و خمس و سایر مصارف و چه بدست اعداء و غارت کردن آنها و چه در امر جهاد.

و انفسکم بموت و قتل و جرح و مرض و غیر اینها.

وَ لَتَسْمَعُنَّ لام و نون تأکید مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یهود و نصاری بلکه مجوس که در حکم اهل کتاب هستند مِنْ قَبْلِکُمْ قبل از اسلام و نزول قرآن از توریة و زبور و انجیل.

وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا کفار قریش و سایر مشرکین اذی کثیرا که آنها هم نسبتهای ناروا بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اصحاب آن حضرت میدادند و او را ساحر و کذاب و مجنون میگفتند و هم اشعاری در هجو آنها میسرودند و هم فتنه انگیزی میکردند

ص: 453

که موجب تالّم پیغمبر و اصحاب میشد و البته در مقابل این ابتلائات و اذیّتها باید استقامت ورزید.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا تحمل این اذیتها را نمودید که گفتند الصبر مفتاح الفرج وَ تَتَّقُوا خودداری کردید و باصطلاح از میدان در نرفتید.

فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ بزرگترین اخلاق عزم در کار است تا بمقصد برسد.

[سوره آل عمران (3): آیه 187] ..... ص : 453

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ (187)

و زمانی که خداوند اخذ میثاق گرفت از کسانی که بر آنها کتاب نازل شده بود مثل تورات و انجیل اینکه آنچه در کتاب هست برای مردم بیان کنید و چیزی از آن را کتمان نکنید پس آنها کتاب را عقب سر انداختند و برای طمع مال و جاه دنیوی دست از دین و کتاب کشیدند که این منافع جزئیه دنیویه ثمن قلیلی است در مقابل دین و منافع اخروی پس بسیار بد معامله است.

یکی از مطالب مسلمه که آیات شریفه قرآن در موارد زیادی بیان فرموده و علماء اعلام از کتب یهود و نصاری متجاوز از شصت مورد استخراج فرموده اند بشارات انبیاء سلف بوجود مقدّس نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین او و کتاب او و اوصیاء او و محل ظهور او و اقامت او و سیرت او و حسب و نسب و اسم و القاب او و سایر خصوصیات او است و قبلا بر جمله از آنها تذکر داده ایم، و در کتاب کلم الطیب در مجلد اول بسیاری از این موارد را بیان کردیم.

و علماء یهود و نصاری در عصر نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم کاملا معرفت پیدا کردند چنانچه

ص: 454

بابناء خود معرفت داشتند لکن برای منافعی جزئی که از عوام خود اخذ میکردند و بر آنها ریاست داشتند کتمان کردند و منکر شدند و کتب خود را از عوام مستور داشتند، و این بدترین صفات خبیثه است.

و گناه تمام یهود و نصاری تا قیامت بلکه سائر طبقات کفار بر دوش آنها بار است زیرا آنها سبب شدند و اگر کتمان نکرده بودند و اسلام آورده بودند تمام اینها بشرف اسلام مشرف میشدند و این آیه شریفه در مذمت این طائفه نازل شده.

لکن بتنقیح مناط قطعی هر کتمان حقی که باعث اضلال جمعی گردد مشمول این آیه است مثل کسانی که بعد از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کتمان حقّ علی علیه السّلام را کردند و هکذا سائر ائمه علیهم السلام را و فعللة و تفعللة الی زماننا هذا، عصمنا اللَّه و ایّاکم عن الزلل فی الدین و کتمان الحق المبین بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

[سوره آل عمران (3): آیه 188] .... ص : 454

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (188)

هرگز گمان نبری کسانی را که مسرورند بآنچه که آوردند و دوست دارند که آنها را مدح و تعریف کنند بآنچه عمل نکردند پس هرگز گمان نبری که آنها از عذاب الهی دورند و حال آنکه برای آنها عذاب دردناک است.

این آیه شریفه را بعضی گفتند شأن نزولش در مورد یهود و بعضی در مورد منافقین و مکرر گفته ئیم که مورد مخصص نیست و مفاد آیه عام است و اشاره بکسانیست که باعمال زشت خود فرحناک هستند وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ نمل آیه 24، و در جای دیگر میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ

ص: 455

سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً

الی آخر الآیات نحل آیه 104، لذا میفرماید:

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا مراد از بِما أَتَوْا ممکن است مال و سروت و جاه و ریاست و سائر زخارف دنیوی که اغلب کفار و فساق و ظلمه دارند باینها فرحناک میشوند و حال اینکه اینها عین بلاء است بر آنها، در قرآن میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178، و نیز میفرماید وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ الی آخر الآیات زخرف آیه 33، و غیر اینها از آیات، و ممکن است مراد اعمال سیئه و معاصی و ظلم و غیر اینها باشد که افتخار میکنند و اینها را عمل خوب میشمارند و باعمال خود فرحناک هستند.

وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا کارهایی که حسن عقلی دارد و نمیتوان حسن آن را منکر شد میخواهند مردم آنها را بآنها مدح کنند با اینکه ندارند و نمیکنند، مثلا فاسق است و میخواهند او را عادل بدانند، بخیل است و او را بسخاوت یاد کنند. ظالم است و او را محسن شمارند و هکذا بد را خوب جلوه دهند چنانچه الان مرسوم است فاسق فاجر شراب خوار قمار باز بی دین را وقت مردن سر قبر او یکی گوید چه جور آدمی بود گویند بسیار خوب آدمی بود، یا کسی که در اثر زنا و شراب و قمار کشته شده بالای منبر در مجلس ترحیمش شهید راه خدا بگویند یا از تنزیل و غش و تقلب مالی بهم زده و برای مصالحی یک سفر حج رفته و معلوم نیست چه غلطی کرده خیر الحاج و المعتمرین بگویند، یا پاره ای از مقدمات را دیده حجة الاسلام و المسلمین خطاب کنند و امثال اینها.

فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ این تقلبات باعث این نمیشود که از عذاب

ص: 456

قیامت نجات و دوری جویند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ عذاب دردناک اختصاص باین طائفه دارد زیرا اشدّ انحاء نفاق را دارند و إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 145.

[سوره آل عمران (3): آیه 189] ..... ص : 456

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (189)

و مختص بخدا است مالکیت آسمانها و زمین و خدا بر هر چیزی قادر و توانا است اشاره به اینکه کسی را نمیرسد که در ملک خدا تصرف کند و در کار او چون و چرا نماید، اهل عذاب را بعذاب سخت میگیرد و اهل ثواب را بثواب عظیم میرساند، و کلمات این آیه و شرح هر یک مفصلا بیان شده، بلکه از شدّت وضوح احتیاج بشرح نیست.

[سوره آل عمران (3): آیه 190] ..... ص : 456

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ (190)

محقق است که در خلقت آسمانها و زمین و پی در پی بودن شب و روز هر آینه نشانه هایی است بر صاحبان خرد.

این زمین ما هم یکی از کرات جویّه است مثل سایر ستارگان که هر کدام از آنها کره ایست مستقل در این فضای وسیع عالم که جز ذات اقدس ربوبی مقدار سعه آن را کسی نمیداند، حتی اینکه توهّم کردند که غیر متناهی است.

و هر کدام از این کرات آن قدر آثار قدرت حق و مخلوقاتی دارد که احدی جز خالق آنها بآنها احاطه ندارد حتی افراد بشر با این همه سعه علمی هنوز بهزار یک از خواص کره ارض که در او ساکن هستند پی نبردند، و چنان خداوند متعال اینها را

ص: 457

منظّم و مرتب که هر کره بجای خود در سکون و حرکت بنحوی است که خردلی تخلّف پذیر نیست.

و قدرت کامله او از برای کره زمین دو نوع حرکت قرار داده یکی وضعی که دور خود میچرخد، در هر بیست و چهار ساعت یک دور میزند که شب و روز تشکیل میدهد چون در این دور همیشه نصف کره مقابل خورشید است، سکنه هر قطعه در موقعی که قسمت آنها مقابل خورشید واقع میشود روز آنها و در موقعی که قسمت آن طرف مقابل میشود شب آنها، و چنان منظّم حرکت میکند که هیچ بطئ و سرعتی در ان نیست بیک میزان منظم.

و دیگر حرکت انتقالی که دور کره شمس چرخ میخورد در دائره منطقة البروج و این دائره با دائره معدل در دو نقطه اول حمل و میزان تقاطع دارند، و منتهی بعد این دائره با معدل بیست و چهار درجه است که اول سرطان و اول جدی باشد که اول تیر و اول دی است و این دور را یک سال تشکیل میدهد، و بلندی و کوتاهی شب و روز و تشکیل فصول چهارگانه در اثر این حرکت است.

و کره ماه که نزدیکترین کرات است بکره زمین و از خود هیچ نوری ندارد همیشه نصف آن مقابل شمس است و از او کسب نور میکند و هر مقدار از این نصف که بر کره زمین ظاهر میشود نورش مشاهده میگردد و قریب یک ماه یک دور در منازل 28 گانه سیر دارد، و تشکیل شهور عربی از محرّم تا ذی الحجّة در اثر این است و تمام این حرکات بطوری منظّم است که از اول خلقت آنها تا قیامت ذرّه ای تفاوت در آنها دیده نشده، از این جهت و جهات دیگر که هر جزئی از مخلوقات در این کرات مشتمل بر حکم و مصالحیست میفرماید إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ

ص: 458

[سوره آل عمران (3): آیه 191] ..... ص : 458

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191)

کسانی که خدا را یاد میکنند در حال ایستادن و نشستن و پهلو افتادن و فکر میکنند در آثار قدرت و حکم در خلقت آسمانها و زمین و عرض میکنند پروردگارا اینها را بدون حکمت و باطل و لغو خلق نفرموده ای منزّهی از فعل لغو و باطل پس ما را از عذاب آتش حفظ فرما.

الّذین صفت لِأُولِی الْأَلْبابِ است اشاره به اینکه صاحبان خرد همچه کسانی هستند که یَذْکُرُونَ اللَّهَ بیاد خدا هستند و زبانشان باذکار الهیه مشغول است قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ در هر حال چه مشغول کار باشند و قیام بامر دنیا چه سکونت و قعود پیدا کند و دست از کار بکشند و چه استراحت کنند و بر پهلو بیفتند.

وَ یَتَفَکَّرُونَ که یکی از عبادات بزرگ تفکّر در مصنوعات الهی و ریزه کاریها که در هر یک از مخلوقات بکار زده مخصوصا فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ که این کرات جویّه که بسا کراتیست که ملیونها از کره زمین بزرگتر است و خداوند متعال بقدرت کامله خود در فضاء نگاهداری کرده بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها رعد آیه 2 و میگویند رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا چون خداوند تبارک و تعالی حکیم فی ذاته و عدل فی فعله محال است کار لغو و عبث و گزاف و جزاف و زشت و قبیح از او صادر شود و البته تمام کارهای او درست و بجا و بموقع موافق حکمت و مصلحت است چه بپاره ای از حکم و مصالح آن بشر پی ببرد و چه بواسطه کوتاهی عقل درک نکند لکن میداند که باطل و بدون حکمت نیست و لو اجمالا.

ص: 459

سبحانک تنزیه و تقدیس حق است ذاتا و صفتا و فعلا.

فَقِنا عَذابَ النَّارِ صاحبان خرد با اینکه آثار قدرت را مشاهده و معرفت بحق پیدا کرده و دائما در ذکر پروردگار هستند پناه بخدا از عذاب میبرند و بخود مغرور نمیشوند و از او تمنّای حفظ از آتش و نجات از مهالک را دارند

[سوره آل عمران (3): آیه 192] .... ص : 459

رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (192)

و نیز اولی الالباب میگویند پروردگار ما محققا هر که را داخل آتش جهنم نمودی او را تحقیر و اهانت و مفتضح و رسوا نمودی و برای ظالمین یاور و ناصری نیست.

مسلّم است که کفار و غیر معتقد بعقائد حقّه اگر از روی تقصیر و عناد باشد مخلّد در عذاب است و اگر از روی قصور باشد مثل مجانین و اطفال و ضعفاء العقول آنها را رها خواهند کرد، امیر المؤمنین علیه السّلام در دعاء کمیل عرض میکند

و لکنک تقدّست اسمائک اقسمت ان تملأها من الکافرین من الجنة و الناس اجمعین و ان تخلد فیها المعاندین

و اما المؤمنین مسلّما خلود در عذاب را ندارند و اختلاف در اینست که اگر گنهکار باشند بمقدار گناهشان داخل میشوند و سپس نجات پیدا میکنند یا آنکه مشمول عفو و مغفرت و شفاعت میگردند.

و تحقیق کلام اینست که اگر کثرت معاصی باعث شد که بی ایمان از دنیا بروند جزو دسته اول هستند و اگر حفظ ایمان شد مسلّما نجات پیدا میکنند و داخل آتش نخواهند شد، پس جمله رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ مخصوص بغیر مؤمن مقصر است.

ص: 460

فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ خزی اهانت و تحقیر و هلاکت و تبعید است.

وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ این جمله هم شاهد بر کلام قبل است که مراد کفار و من فی حکم الکفار است نه مؤمن گنهکار زیرا شفاعت شامل مؤمن گنهکار میشود و قابل شفاعت هست، و این جمله نفی انصار میکند از ظالمین که مراد همان کسانی هستند که داخل آتش میشوند.

[سوره آل عمران (3): آیه 193] .... ص : 460

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193)

پروردگارا ما شنیدیم منادی حق را که نداء میکرد برای ایمان و میگفت ایمان بیاورید بپروردگار خودتان پس ما ایمان آوردیم، پروردگارا پس بیامرز گناهان ما را و از بین ببر بدیهای ما را و بمیزان ما را با نیکان.

بعضی گفتند منادی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، و بعضی گفتند قرآن است زیرا ندای پیغمبر را فقط حاضرین شنیدند ولی ندای قرآن را تمام شنیدند.

لکن این توهم فاسد است زیرا قرآن هم ندای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و ندای اوصیاء و ائمه علیهم السلام هم ندای پیغمبر است، و ندای علماء هم ندای پیغمبر است و مراد همان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم است، و در کلام هم تقدیر است که از جمله رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً استفاده میشود، یعنی نداء منادی را شنیدیم نه خود منادی را شنیدیم چون شنیدنی نیست.

یُنادِی لِلْإِیمانِ یعنی الی الایمان مثل هَدانا لِهذا اعراف آیه 43، و مثل أَوْحی لَها زلزلة آیه 10، و معنای ایمان اعتقاد بجمیع عقائد حقه مذهب

ص: 461

شیعه اثنی عشریه و ضروریات دین و ضروریات مذهب است و شرحش در اول سوره بقره گذشت.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ مفاد ندای منادی است، و همان بربّکم ایمان بجمیع فرمایشات ربّ است.

فَآمَنَّا رَبَّنا اجابت کردیم و بتمام فرمایشات منادی ایمان آوردیم.

فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا غفران ستر و پوشیدن است، کسی جز ذات مقدّس تو خبر از گناهان ما نداشته باشد.

وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا تکفیر از بین بردن گناه است مقابل احباط که از بین بردن عبادت است. و ممکن است ذنوب گناهان کبیره باشد و سیئات صغائر بقرینه إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ نساء آیه 31، و ممکن است غفران آمرزش گناه باشد اگر بدون توبه از دنیا رود و تکفیر قبولی توبه باشد.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ حشر با نیکان و نیک کردارها و نیکوکارها و احسان کنندگان و خوبان.

[سوره آل عمران (3): آیه 194] ..... ص : 461
اشاره

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ (194)

پروردگار ما و بما مرحمت فرما آنچه را که وعده فرموده ای بما بتوسط انبیاء خود و ما را فردای قیامت مفتضح و رسوا مفرما محققا تو خلف وعده نمی فرمایی

(مسئلة مشکلة) ..... ص : 461

و ان اینست که بعد از علم به اینکه خلف وعده قبیح است و محال است از خدا صادر شود پس چه معنی دارد طلب کردن از خدا به اینکه بوعده هایی که داده ای

ص: 462

عمل فرما، البته عمل میکند و تخلف نمیفرماید و جای سؤال نیست.

و در جواب این اشکال مفسرین چهار وجه گفته اند هر یک جوابی داده اند که این وجوه بنظر تمام نیست لذا ما از نقل آنها خودداری میکنیم چون کلمات آنها از روی مدرک صحیح نیست و اجتهادات ظنیه و استحسانات است و در حقیقت جواب میپردازیم، و ان این است که وعده های الهی باهل ایمان از مثوبات اخروی و نعم دنیوی فقط شرطش ایمان و تقوی و عمل صالح نیست بلکه شرط دیگری هم دارد که جز خدا و رسول و اوصیاء او نمیدانند و آن موافات است یعنی بقاء ایمان تا آخرین نفس و احدی نمیداند که عاقبت امرش بکجا میکشد، چه بسا اشخاص بسیار خوب که مورد تعجب دیگران میشوند آخر عمر بی ایمان از دنیا میروند مثل زبیر و امثال او، و این سؤال و دعاء برای حفظ ایمان که تا آخرین نفس باشد تا مشمول وعده های تو بشویم، لذا عرض میکنند رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ تعبیر بجمع برای اینست که مقاله انبیاء و رسل تماما یکیست که سعادت منوط بایمان و اطاعت است، و شقاوت مربوط بکفر و مخالفت است وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ معنای خزی گذشت، و قید یوم القیمة برای هر دو جمله است ایتاء ما وعد و عدم الخزی إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ زیرا قبیح است و از تو محال است.

ص: 463

[سوره آل عمران (3): آیه 195] ..... ص : 463

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195)

پس اجابت فرمود پروردگار آنها دعای آنها را محققا من ضایع نمیکنم عمل هر عمل کننده از شما را چه مرد باشد و چه زن بعضی از بعضی یعنی تفاوت نمیکند هر که باشد پس کسانی که هجرت کردند و آنها را از مراکز خود کفار بیرون نمودند و گرفتار اذیت کفار شدند در راه من و با کفار مقاتله کردند و کشته شدند هر آینه من از گناهان آنها گذشت میکنم و آنها را داخل بهشتهایی مینمایم که از زیر آن بهشتها نهرهایی جاری میشود، این تکفیر سیّئات و دخول جنة ثوابیست از جانب خدا و نزد خداوند ثواب بسیار خوبی است.

این آیه شریفه و لو در مورد مهاجرین و مجاهدین وارد شده لکن ذکر آنها از باب بیان مصادیق است و قرائن زیادی در آیه هست که دلالت بر عموم دارد و شامل جمیع مؤمنین میشود تا قیام قیامت:

1- جمله فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ که ضمیر هم راجع است بجملات آیات سابقه که اولی الالباب باشند که صفات آنها را بیان فرموده که اجابت سؤال آنها است 2- جمله أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ که شامل جمیع اعمال برّ میشود که هیچ عمل خیری از بین نمیرود و ضایع نمیگردد.

ص: 464

3- جمله مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی که شامل هر مرد و زنی از مؤمنین میشود 4- جمله بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ که صریح است که هر فردی از افراد.

صدق بعض بر او میشود یعنی فرقی بین افراد نیست که بعضی دون بعض باشد.

سپس خداوند بر این عموم متفرّع میسازد بعض مصادیق آن را که چون عم هیچ عاملی از بین نمیرود فَالَّذِینَ هاجَرُوا که بقصد تشرّف خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اخذ احکام و نصرت اسلام و هجرت بمدینه نمودند.

وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ کسانی که در اذیت مشرکین در مکه بودند و بالاخره متفرق شدند بعضی بحبشه، برخی بطائف، برخی بمواضع دیگر که آنها اخراج بلد کردند.

وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی چه در مکه که در شعب ابی طالب چند سالی گرفت چه سائر اذیتها از مشرکین و یهود در مدینه بآنها متوجه شد.

وَ قاتَلُوا در جبهه جنگ حاضر شدند در بدر و احد و سائر غزوات و سریه وَ قُتِلُوا شهداء بدر، احد، موته و غیر اینها.

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ حسب سؤال آنها که گفتند کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ حسب دعاء آنها که گفتند وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ.

ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ گفتند معنی ثواب اعطاء نعمت است بازاء عمل از روی اکرام و احترام در آخرت پس شامل نعم دنیوی یا بدون عمل یا بدون اکرام احترام صدق ثواب نمیکند.

و تحقیق کلام اینست که خداوند عالم فیاض مطلق است لکن قابلیت محل لازم دارد و نعم اخروی بنصّ آیات شریفه و اخبار متواتره و ضرورت دین غیر مؤمن قابلیت آنها را ندارد فقط ایمان و اعمال صالحه قابلیت میآورد، و اما نه

ص: 465

دنیویّه را بر مدار مصالح و حکمت که اگر اقتضاء کرد افاضه میشود و الّا فلا، پس جمله ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بواسطه همان ایمان و همان اعمال صالحه است که قبلا ذکر شد.

وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ هم از جهت دوام نعمت که فناء ندارد و هم از جهت وفور نعمت که فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر و هم از جهت کیفیت و التذاذ ویژه لذائذ روحانی که بمراتب فوق لذائذ جسمانیست.

[سوره آل عمران (3): آیه 196] ..... ص : 465

لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (196)

فریب ندهد تو را رفت و آمدن کسانی که کافر شدند در شهرستانها برای کسب و استفاده و تفریح و تفرج و تحصیل مال و جاه.

خداوند تبارک و تعالی بمقتضی الحکمة کفار و معاندین را مشغول بنعم دنیوی فرموده و در اثر این از خدا و آخرت دور افتاده مثل فرعون و قارون از حیث جاه و مال، و بسا مؤمنین قبطه آنها را میخورند و حال آنکه تمام دنیا باندازه خردلی قیمت ندارد.

[سوره آل عمران (3): آیه 197] ..... ص : 465

مَتاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197)

دنیایی که انسان را از فیوضات اخروی محروم کند بسیار ناچیز است زیرا باعث جایگاه جهنم ابدی میشود و بد جایگاهیست.

لذا بزرگان از برای دنیا در مقابل آخرت مثال هایی زده اند، بعضی تشبیه

ص: 466

کردند بمار خوش خط و خال که در باطن سمّ قاتل دارد، بعضی بگوشت گندیده که در دست آدم خوره دار باشد، بعضی بپیر زالی که خود را آرایش کرده باشد، بعضی بدریای عمیقی که مورث غرق و هلاکت گردد، بعضی بمزبله که جعلها باو انس گرفته، بعضی بقفس که در آن طیر مأخوذ شده، بعضی بحبس که در آن محبوس باشد، و بس است در مذمّت آن فرمایش منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام

دار بالبلاء محفوفة و بالقدر موصوفة

و بالاخره اهلش با هزار حسرت میگذارند و میروند. بلی اگر انسان عاقل باشد و دنیا را وسیله آخرت بداند و در این چند روزه باقیه تحصیل زاد و توشه برای آخرت نماید باعمال صالحه و دار عمل بداند که فرمود

الدنیا مزرعة الاخرة

و فرمود

الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل

این را دنیای بلاغ میگویند و بسیار خوب است و تمام فیوضات آخرت در این دنیا تحصیل میشود و باید قدردانی کرد و بهره برداری لذا در مقابل اهل دنیا و فریفته شدگان باو میفرماید:

[سوره آل عمران (3): آیه 198] ..... ص : 466

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ (198)

لکن کسانی که پرهیزکار باشند از برای خدا از برای آنها است بهشتهایی که انهار جاریه از زیر آنها میگذرد و همیشه در آن بهشتها هستند و دائما برای آنها از جانب الهی موائد و تحف میآید و آنچه در نزد خدا دارند برای ابرار بهتر است از آنچه کفار در دار دنیا دارند.

لکن استدراک است بر خلاف آنچه قبلا ذکر شده برای کفار به اینکه

ص: 467

اهل تقوی آن نحوی که کفار گرفتار میشوند نیستند بلکه بر خلاف آنها.

الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ یعنی خدا را منظور دارند و از مخالفت او پرهیز کنند و در اطاعت او مساهله و مسامحه نکنند.

لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ گذشت تفسیر آن خالِدِینَ فِیها فنا و زوال ندارد و آخر ندارد ابد الاباد متنعم هستند.

نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ نزل چیزهاییست که میزبان برای میهمان میآورد از اطعمه و اشربه و اکرام و احترام و اعزاز و سائر وسائل آسایش، اشاره به اینکه خداوند دائما برای آنها میفرستد چنانچه میفرماید وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ ق آیه 45.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ بهتر از زخارف دنیوی و مال و جاه است که کفار گرفتار آن شده اند.

[سوره آل عمران (3): آیه 199] ..... ص : 467

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (199)

و بدرستی که بعض اهل کتاب از یهود و نصاری هر آینه کسانی هستند که ایمان بخدا و وحدانیت او آوردند و بآنچه بر شما مسلمین نازل شده از قرآن و دستورات اسلامی و آنچه بر آنها نازل شده از تورات و انجیل و دستورات موسی و عیسی در حالی که با کمال خشوع در پیشگاه خداوندی هستند و بواسطه منافع جزئیه دنیوی دست از آیات الهی برنمیدارند اینها اجرشان نزد خدا محفوظ است و خداوند

ص: 468

بکمال سرعت بحساب آنها میرسد و آنها را در زحمت حساب نمیاندازد.

چون در آیات قبل مذمّت از اهل کتاب و کفر و عناد آنها و مورد عذاب و سخط الهی بیان شده بود لذا در این آیه کانّه استثنایی بیان فرموده که تمام اهل کتاب این نحو نیستند بلکه بعضی از آنها که بشرف اسلام مشرف شدند و اعتراف بحق نمودند و اقرار به اینکه در کتب انبیاء سلف که بشارات بوجود حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین او داده نمودند و برای منافع جزئیه از جاه و مال کتمان نکردند و از روی حقیقت با کمال خشوع متوجه دین حق شدند اجر آنها ضایع نمیشود و بزودی بآنها میرسد مثل نجاشی و عبد اللَّه سلام و غیر اینها.

لذا میفرماید وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ بعضی گفتند شأن نزولش در مورد نجاشی بوده که در حبشه ایمان آورد و خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نرسید و وفات کرد و همان روز وفاتش در حبشه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در مدینه بر جنازه او نماز خواند.

و بعضی گفتند در مورد چهل نفر از نصاری نجران و سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از روم که بشرف اسلام مشرف شدند و از نصاری بودند.

و بعضی گفتند درباره عبد اللَّه سلام و جماعتی که با او از یهود اسلام آوردند و هر چه باشد آیه عام است شامل هر یهودی و نصرانی و مجوسی که اسلام آورد میشود، بلکه بتنقیح مناط قطعی شامل هر کافر و مشرکی میشود که بشرف اسلام مشرف شود.

لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ ایمان بخدا، اقرار بوحدانیت او و صفات ذاتیه و فعلیه و سلبیه و بعدل او است و چون جمیع طبقات کفر خالی از شرک یا در ذات یا صفات یا افعال نیستند ایمان بخدا را مقدم ذکر فرمود.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ از قرآن و احکام از واجبات، و محرمات و سایر قوانین اسلامی از عقائد و اخلاقیات و مواعظ و غیرها، نظر به اینکه کلمه ما عموم دارد

ص: 469

یعنی آنچه بر شما مسلمین نازل شده.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ بتوسط انبیاء قبل از موسی و عیسی و سایر انبیاء.

خاشِعِینَ لِلَّهِ گذشت خشوع راجع بقلب است و خضوع راجع بجوارح.

لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا تعریض بر سایر اهل کتاب است که با اینکه حقّانیت دین اسلام را فهمیدند و بشارات را در کتب خود دیدند برای یک منافع جزئیه دنیویه از جاه و مال کتمان کردند و ایمان نیاوردند.

أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ البته اجر آنها که دست از منافع شخصیه برداشتند و بشرف اسلام مشرف شدند با اینکه

(الاسلام یجبّ ما قبله)

خداوند از گذشته های آنها صرف نظر نمود و بسعادت دارین آنها را رسانید.

إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ خداوند زود اجر بنده گان را میدهد و چون خداوند لا یشغله شیئی عن شیئی فردای قیامت در طرفة العین قدرت دارد بحساب جمیع رسیدگی کند و نسبت بمؤمنین سریع الحساب است، لکن در حق کفار و معاندین بسیار سخت گیری میکند که این هم یک نوع از عذاب آنها است بسا هزار سال باید حساب پس دهند.

[سوره آل عمران (3): آیه 200] .... ص : 469

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (200)

ای کسانی که ایمان آوردید صبر را پیشه خود قرار دهید و مصابره کنید و مرابطه نمائید و از خدا بپرهیزید باشد که شما رستگار شوید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع گرونده گان بدین مقدس اسلام چه از مشرکین یا اهل کتاب باشند پس از تشرف بشرف ایمان چهار امر لازم الاجراء دارند 1- امر بصبر اصْبِرُوا و صبر یا در بلاء و مصائب است باید بدانند که اگر

ص: 470

از جانب خدا است موافق حکمت است و عین صلاح و اگر از جانب خود او است باید خودداری کند تا گرفتار نشود، و اگر از جانب غیر است اگر قدرت بر دفع آن دارد دفع کند و اگر ندارد حواله بقادر متعال نماید خدا تلافی میکند و انتقام میکشد و یا صبر بر مشقّت عبادت است باید بداند که عبادت هر چه مشقّتش بیشتر باشد اجر او زیادتر

(افضل الاعمال أحمزها)

و یا صبر بر ترک معصیت باید بداند که معصیت علاوه بر استحقاق عقوبت اخروی متضمّن ضررهای بسیار دنیوی است: ضعف ایمان، سیاهی قلب، تسلّط شیطان، سلب توفیق، دچار بلیّات، قساوت قلب، حبس دعاء، زوال نعمت، کوتاهی عمر، امراض جسمی و روحی، رنجش خاطر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمّه اطهار علیه السّلام و مضرات دیگر.

2- مصابره وَ صابِرُوا و آن صبر در مقاومت بر دشمن و طرف است که تعبیر بشجاعت و قوّت قلب میکنند و این هم دو قسم است: یکی در مقابل اعداء دین از کفار و مشرکین و یکی هم در مقابل هواهای نفسانیه و زخارف دنیویه و خطورات و وساوس شیطانیه جنّیه و انسیه که تعبیر بجهاد اکبر میکنند.

3- مرابطه وَ رابِطُوا که عبارت از اینست که جمعی از مؤمنین در سر حدات ممالک اسلامی کشیک کشند که دشمن حمله نکند.

4- تقوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ و شرح تقوی مفصلا و مکررا گذشته احتیاجی نیست پس از انجام این چهار با فرض ایمان امید رستگاری دارند.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ و اخبار در تفسیر این آیه شریفه بسیار است و فی الجمله اختلاف مضمونی دارد:

در بعضی صبر بر فرائض در اصْبِرُوا و مصابره بر محرمات در صابِرُوا و در بعض دیگر بعکس تفسیر شده، و جمع بین این دو طائفه اینست که اگر فعل

ص: 471

طاعت و ترک معصیت بر انسان مشقت و زحمت دارد مصداق اصْبِرُوا است و اگر خلاف هوای نفس است مصداق صابِرُوا است و علی ایّ حال بیان مصداق است منافی با عموم نیست.

و در اخبار زیادی مرابطه را تفسیر کردند در بودن با ائمه اطهار علیهم السلام یعنی باید حفظ امام و شؤنات آن و دفع دشمنان آن و اخذ فرمایشات آن و اطاعت آن و ترک مخالفت آن نمود و این هم بیان مصداق است، چون حفظ امام حفظ دین اسلام و قرآن است.

و از این بیان استفاده میشود که مراد حفظ اسلام چه بزبان و چه بقلم و چه بمال و چه بقدرت و قوی و چه بعلم و عمل و چه بجنگ و دفاع باشد واجب و فرض است بلکه اعظم فرائض حفظ بیضه اسلام است هر کس هر چه میتواند.

و الحمد للَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللَّه علی محمد و آله الطیبین و اللعن علی اعدائهم اجمعین پایان تفسیر سوره آل عمران و پایان مجلد سوم اطیب البیان و قد وقع الفراق فی یوم الاثنین فی الرابع عشر من جمادی الاولی یوم وفات الصدیقة الطاهرة سلام اللَّه علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها

ص: 472

جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 4

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد خاتم النّبیّین و علی آله و أوصیائه الأئمّة الطّاهرین و اللّعن علی أعدائهم اجمعین

سورة مبارکه نساء ...... ص : 2

[سوره النساء (4): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً (1)

ای گروه آدمیان بپرهیزید پروردگار خود را که مخالفت نکنید او را آن پروردگاری که شما را آفرید از یک نفس که آدم باشد و از آن نفس واحده جفت او را که حوا باشد آفرید و از این نفس واحده و جفت او منتشر فرمود مردان بسیاری و زنانی و بپرهیزید خداوند را آن خدایی که فردای قیامت از شما سؤال خواهد شد که نسبت بفرمایشات او چه کردید و نسبت بخویشاوندان خود چه معامله نمودید محققا خداوند مراقب کارهای شما است.

ص: 2

کلام در این آیه شریفه در چند مقام واقع میشود: 1- در جمله یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ کلمه ناس اسم جمع است و محلی بالف و لام افاده عموم میدهد شامل جمیع افراد انسان است بخصوص بقرینه جمله بعد. و امر (اتقوا) امر ارشادی است مثل امر (اطیعوا) اعمال مولویت در او نشده که تارک تقوی دو عقوبت داشته باشد یکی برای ارتکاب معصیت مثل شرب خمر و یکی برای ترک تقوی بلکه ارشاد بوجوب عقلی است که مترتب نمیشود بر او جز عقوبت مرشد الیه که معاصی باشد، بلی حسن ذاتی دارد که اگر برای خدا ترک معاصی کند علاوه از اینکه از عقوبات آنها نجات پیدا میکند برای این صفت حمیده مورد مثوبت هم واقع میشود و لذا در خطبه شعبانیه میفرماید

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه).

و دلیل بر وجوب عقلی تقوی سه چیز است که در آیه اشاره دارد یکی وجوب شکر منعم و یکی تخلص از عقوبات معاصی و یکی مراقب بودن خداوند که تفصیلش در جملات بعد ذکر خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.

و تعبیر به (ربکم) نوع عنایت و تفضیلیست که خداوندی که شما را تربیت فرموده از مقام ترابی و نباتی و نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظم و صورت بندی و افاضه روح و از طفولیت بمقام رشد بشریت رسانده و تمام وسائل برای زندگانی شما فراهم فرموده سزاوار است که از مخالفت با او اجتناب کنید و از تحت فرمایش او خارج نشوید.

2- در جمله الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها مراد از نفس واحده حضرت آدم ابو البشر علیه السّلام است و کلمه واحدة تاء آن تاء تأنیث نیست تا اشکال شود که چرا (نفس واحد) نفرمود بلکه تاء وحدت است و تأکید وحدت است یگانه نفس و مراد از زوج مادر آدمیان حوی است و تعبیر بزوج دون الزوجة

ص: 3

برای اینست که زوج مرد اختصاص دارد بزن و از صفات مختصه بنساء است مثل حائض و حامل و حائل و عقیم، و ضمیر تأنیث در (منها و زوجها) بواسطه تأنیث لفظی نفس است، و از این جهت میتوان گفت که کلمه (واحدة) هم تاء تأنیث است بتأنیث لفظی نفس، چنانچه حضرت یوسف (ع) فرمود ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53 و خلقت حوی از آدم، در کلمات مفسرین عامه گفتند یک ضلع چپ آدم را برداشتند و از او حوی را ساختند، لکن در اخبار ما دارد باشد انکار این قول را رد میفرماید و دارد که حوی از فاضل طینت آدم خلق شده، چنانچه در برهان از نهج البیان از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده فرمود

(انها خلقت من فضل طینة آدم علیه السّلام)

و نیز از عمرو ابن ابی المقدام از پدرش گفت از حضرت ابی جعفر (ع) سؤال کردم که حوا از چه خلق شد فرمود مردم چه میگویند عرض کردم میگویند از ضلع آدم فرمود

(کذبوا أ کان اللَّه یعجزه ان یخلقه من غیر ضلعه)

عرض کردم پس از چه خلق شده فرمود

(اخبرنی ابی عن آبائه قال قال رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ان للَّه تبارک و تعالی قبض قبضة من طین فخلطها بیمینه و کلتا یدیه یمین فخلق منها آدم و فضلت فضلة من الطین فخلق منها حوا)

و با این دو حدیث میتوان اخبار داله بر ضلع را حمل بر تقیه کرد یا رد نمود.

3- در جمله (وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً) بسیاری از مفسرین عامه در کیفیت کثرت نسل آدم گفتند که آدم و حوّا در هر مرتبه یک پسر و یک دختر میآوردند و پسر هر دفعه با دختر مرتبه دیگر تزویج نمودند و در شریعت آدم جایز بوده، و این را در اخبار اهل بیت به اشد انکار انکار نمودند و اینکه تزویج اخوة و اخوات در جمیع شرایع حرام بوده و حتی نسبت بمقام انبیاء و اصفیاء داده شود که تمام از این نسل بوجود آمده اند، بلکه در بعض اسبهای نجیب مشاهده شده

ص: 4

که پس از فهمیدن اینکه با مادرش یا خواهرش نزدیک شده خود را کشته و عورت خود را با دندان قطع کرده، و این قول زبان مجوس را باز میکند که تزویج خواهر و برادر را جایز میدانند.

اقول- مسلک بهاء هم همین است بلی در اخبار ما در کیفیت کثرت نسل فی الجملة اختلافی هست و بهترین آنها که از هر گونه اشکالی بیرون باشد اینست که خداوند چهار پسر بآدم عنایت فرمود و برای این چهار پسر چهار حوریه از بهشت فرستاد و از اینها پسران و دخترانی بوجود آمدند و پسر عموها و دختر عموها را تزویج کردند سپس حوریه ها بجای خود برگشتند.

و اشکال به اینکه حوریه چگونه بصورت بشری میشود و چگونه حمل پیدا میکند بسیار واهی است زیرا در بهشت همین حوریه ها تزویج میشوند با اهل بهشت و بصورت آدمی هستند، و تولید و تناسل نکردن برای اینست که در بهشت تولید و تناسل نیست چنانچه زنهای مؤمنه هم در بهشت تولید و تناسل ندارند و این امور در تحت قدرت الهی بسیار کوچک است و این مفاد حدیث است که در برهان از ابی بکر حضرمی از ابی جعفر (ع) روایت کرده فرمود

(ان آدم ولد له اربعة ذکور فاهبط اللَّه الیهم اربعة من الحور العین فزوج کل واحد منهم فتوالد و الخبر)

و ممکن است گفته شود که خداوند دو حوریه فرستاد یکی تزویج شیث وصی آدم فرمود و دیگری را تزویج یافث پسر دیگر آدم. شیث چهار پسر آورد و یافث چهار دختر و اینها را بهم تزویج کردند کثرت نسل بوجود آمد، و این حدیث مفصلی است که در برهان از صدوق بسند متصل از حضرت صادق (ع) روایت کرده الا اینکه در روایت اشکالی هست که ظاهرا از راوی باشد و آن این است که فرض یک غلام کرده از شیث و یک جاریه از یافث و این دو را بهم تزویج کردند.

ص: 5

و وجه اشکال این است که همان محذور اولی عود میکند و قطعا کلام امام نیست زیرا حضرت در مقام دفع توهم تزویج خواهر و برادر است مگر اینکه مراد از غلام جنس غلام باشد که متعدد باشند و همچنین جنس جاریه که با تعدد بسازد، و همچنین مراد از

(ان یزوج بنت یافث من ابن شیث)

بنات یافث باشد من ابناء شیث و این نکته را نقله حدیث متوجه نشده اند مراجعه کنید.

و در بعض اخبار دارد که خداوند برای حضرت شیث حوریه فرستاد و چهار پسر آورد و برای فرزند دیگر آدم جنیه فرستاد و چهار دختر آورد و آنها را با پسران شیث تزویج کردند و ذریه آنها از بشر که آدم باشد و حور العین که زوج شیث باشد و جن که زوج دیگر باشد مرکب هستند و اگر دارای حلم شدند از اثر آدم است و اگر دارای جمال شدند از اثر حور العین است و اگر دارای حقد شدند از اثر جن است.

چنانچه از حضرت ابی جعفر علیه السّلام است بروایت ابی بکر حضرمی در برهان و تعبیر بحلم و جمال و حقد ظاهرا از باب مثال است، و اشاره به اینکه کمالات باطنیه از صفات حمیده از آثار آدم است و کمالات ظاهریه از جمال و صباحت منظر از حور العین و اخلاق رذیله و قباحت منظر از جن، و اللَّه العالم بحقایق الامور 4- این جمله و جمله بعد وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ و جمله إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً سه دلیل است عقلی برای لزوم تقوی:

دلیل اول- قاعده وجوب شکر منعم که خداوند متعال شما را آفرید از نفس واحدة و زوج او و نسلا بعد نسل که ملیونها نعمت در آن هست که اگر یک طبقه نبود شما نبودید بخصوص کلمه (ربکم) که شما را تربیت فرموده و تمام وسائل زندگی را فراهم کرده البته شکر آن واجب است.

از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید

ص: 6

منتهی کاری که از بنده بر میآید در مقابل این همه نعمت اطاعت اوامر و انتهاء از نواهی او است.

دلیل دوم- قاعده دفع ضرر زیر مسلما در مخالفت او هم ضرر دنیوی و هم ضرر اخروی است که مفاد جمله دوم است وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ و کلمه (و الارحام) عطف بجار و مجرور (به) است و مفعول (تسائلون) یعنی (تسائلون الارحام) که شما مسئول ارحام هستید در صله با آنها یا قطع رحم که قبلا مثوبات صله و عقوبات قطع را بیان کردیم.

دلیل سوم- جمله إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً که خداوندی که (لا یخفی علیه خافیة و عالم السر و الخفیات) بجزء جزء اعمال و اخلاق و بواطن شما با خبر است و همیشه حاضر و ناظر است، بنده ذلیل عاجز در محضر قادر متعال چگونه حیا نمیکند و مخالفت مینماید عقل حکم میکند بملازمت تقوی.

[سوره النساء (4): آیه 2] ..... ص : 7

وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً (2)

و بدهید به یتیمها اموالشان را و تبدیل نکنید پلید را بپاکیزه و نخورید اموال ایتام را با اموال خودتان این بسیار زشت و شنیع است و گناه بزرگی است.

وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ یعنی بعد از بلوغ و رشد اموال آنها را بآنها رد کنید و اطلاق یتیم بعد از بلوغ و رشد بنوع از عنایت و مجاز است چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را میگفتند یتیم ابی طالب و منسوب بحضرت سجاد علیه السّلام است که بمحمد حنفیه عموی خود فرمود

(جئتک یتیما)

و الا حقیقة بعد از بلوغ از یتیم خارج میشود چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لا یتم بعد الاحتلام).

ص: 7

بلی در حال صغر دادن اموال بآنها باینست که مصرف آنها نمایند و این خطاب باولیاء ایتام است مثل جد نسبت به نواده و قیم صغار که از طرف پدر یا جد یا حاکم شرع معین شده بر ایتام.

وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ خبیث اموال صغار است که تصرف در آنها بغیر مصالح صغار حرام است، و طیب اموال خود اولیاء است که هر نوع تصرفی در آنها جایز است، و از برای تبدیل اقسامی است:

1- آنکه مخلوط کنند اموال ایتام را با اموال خود و بمصارف طرفین برسانند 2- آنکه اموال ایتام که جید باشد بر خود بر دارند و اموال خود را که ردی باشد بایتام اختصاص دهند.

3- زیاد روی کنند در تصرفات و از حد متوسط خارج شوند.

وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ و اموال ایتام را اضافه باموال خود نکنید و مجموع آنها را نخورید یعنی اموال آنها را اموال خود نپندارید و جزو اموال خود ندانید، و کلمه (الی) بمعنی مع است یعنی آنها را با اموال خود نخورید إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً حوب بمعنی اثم است یعنی معصیت بزرگی است چنانچه در آیه دیگر میفرماید الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً در چند آیه بعد.

[سوره النساء (4): آیه 3] ..... ص : 8

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنی أَلاَّ تَعُولُوا (3)

و اگر میترسید اینکه بعدالت در مورد یتامی رفتار نکنید پس نکاح کنید

ص: 8

زنهایی را که برای شما پاک و حلال هستند دو و سه و چهار پس اگر میترسید که بعدالت بین زنها رفتار نکنید پس اکتفاء کنید بیک زن یا بکنیزان خود و این نزدیک تر است به اینکه جور و تعدی نکنید.

این آیه شریفه از آیات مشکله قرآن است و ما ناچاریم در چند مقام صحبت کنیم.

مقام اول..... ص : 9

- در مقدمه تفسیر گفتیم و مسلم کل است که ترتیب نزول قرآن باین ترتیب فعلی نبوده و چه بسیار از سور قرآنیه که در اول بعثت نازل شده و در اواخر قرآن ضبط شده و بالعکس، و چه بسیار از آیات شریفه در سوره داخل در سوره دیگر شده و چه بسیار از اجزاء آیه جزء آیه دیگر بوده مثل الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ و غیر اینها، و چه بسیار آیات قبلی مؤخر و آیات بعد مقدم بوده مثل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ که مقدم بوده بر الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و لذا مراعات نظم نباید کرد.

بنا بر این می گوییم جمله وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی جزء آیه دیگر بوده و جمله فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ جزو آیه دیگر مربوط بیکدیگر نیستند و احتیاج بتأویلات بارده مفسرین نداریم و آنچه بنظر میرسد و مستفاد از تفسیر علی بن ابراهیم که گفتند اخذ از بطون اخبار است و معتقد بعض مفسرین هم هست اینست که این آیه شریفه جزء آیه 127 از همین سوره بوده باین نحو وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللَّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنی أَلَّا تَعُولُوا وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ

ص: 9

الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً

و شرح آن بیاید.

و اما جمله اولی وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی جزء آیه ششم همین سوره است باین نحو وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً و شرحش بیاید و اللَّه العالم.

(مقام دوم) ..... ص : 10

قبل از اسلام تصور میکردند که دختر یتیمه که او را تربیت میکردند حکم دختر خود را دارد پس از بلوغ او را نمیتوان ازدواج کرد چنانچه پسری را که تربیت میکردند حکم پسر خود را دارد نمیتوان عیال او را که طلاق داده اختیار کرد مثل قضیه زید و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خداوند میفرماید اینها اولاد شما نیستند اولاد پدر و مادر خودشان هستند چنانچه در آیه شریفه ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ الآیة احزاب آیه 4 و 5، و نیز میفرماید فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً الایه احزاب آیه 47.

لذا در مورد یتامی مربیات و زنها آمدند و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند خداوند میفرماید وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ الی آخر الآیة المذکورة خلاصة آنکه مانعی ندارد که از زنها و یتامی ازدواج کنید دو و سه و چهار و اگر میترسید که بعدالت بین آنها رفتار نکنید اکتفاء بیکی یا بکنیزهای خودتان کنید.

و اما جمله اولی وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی گفتیم مربوط بآیه شریفه

ص: 10

وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ است و خلاصه مفادش اینکه باید حفظ مال یتامی بشود، و اگر میترسید که در اموال آنها بعدالت رفتار نشود اگر بحد رشد رسیدند بآنها رد کنید و قبل از رسیدن بحد رشد از اموال آنها برای مصارف خودتان اگر ثروتمندید تعفف کنید و مصرف نکنید و اگر تهی دستید بمقدار معروف و متعارف مصرف نمائید و اسراف نکنید تا زمان کبر آنها که اختیار اموالشان با خود آنها است رد کنید، این خلاصه مضمون این دو جمله از این آیه و اللَّه العالم بمراده و بحقائق الامور.

(مقام سوم) .... ص : 11

بعضی اشکال کردند که از این آیه شریفه که ترخیص در ازدواج چهار زن میفرماید در صورتی که خوف از خلاف عدالت بین آنها نداشته باشد استفاده میشود که ممکن است تعدیل بین زوجات و این مناقض با آیه شریفه است که میفرماید در همین سوره آیه 129 وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ که نفی امکان میکند.

جواب- همین سؤال را از حضرت صادق علیه السّلام کردند حضرت خلاصه فرمایشاتش اینست که عدالت در این آیه در نفقه و قسمت است و این ممکن است و عدالت در آیه وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا در محبت و علاقه است و آن میسور نیست، و عدالت در انفاق و قسمت واجب است و در ترکش عقوبت و عذاب و منع حق است، و اما عدالت در محبت قلبی واجب نیست بلکه امر قهری است لکن اظهار نکند و تمام را بیک چشم نگاه کند، و لذا در قسمت اول اگر خوف ترک عدالت دارد اقتصار بر یک زن نماید یا نزد اماء برود که واجب النفقه از غیر جهت امائیت نیستند یا بعقد انقطاع قناعت کند که وجوب نفقه نیاورد.

ذلِکَ أَدْنی أَلَّا تَعُولُوا عول بمعنی جور و تعدی است و البته اکتفاء بواحده

ص: 11

یا وطی اماء یا انقطاء نزدیک تر است به اینکه جور و تعدی نشود، و از این جمله استفاده میشود که اکتفاء بواحده هم ممکن است مسامحه در انفاق و جور و تعدی در حق زوجه یا در حق امه بشود ولی البته کمتر است از زوجات متعدده، هذا خلاصة ما عندنا.

[سوره النساء (4): آیه 4] ..... ص : 12

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً (4)

و بدهید بزنها صداقها و مهرهای آنها را که برای آنها عطیه قرار داده اید پس اگر آنها از روی طیب نفس بشما چیزی دادند از مهریه خود پس بخورید برای شما گوارا و سلامت است.

صداق و مهریه در عقد نکاح لازم است اگر ذکر شد و معین گردید که همان را واجب است بزن داد و بهتر اینست که از انقد و اطیب اموال باشد چنانچه در خبر دارد که بهترین اموال را برای سه مصرف باید گذارد: کفن، سفر حج، مهر عیال و باعث طیب ولادت میشود و در قرآن دارد وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً نساء آیه 20.

و این مهر عطیه الهی است که برای نساء قرار داده، و معنای (نحلة) همین است عطیه بدون عوض و اینکه معروف است که مهر بازاء بضع است بنحو مجاز است زیرا مهر ملک طلق زوجه است و بضع ملک زوج نمیشود فقط حق استمتاع دارد و استمتاع هم طرفینی است بلکه طرف زن می چربد، حق مراجعه و مواقعه دارد بلی زوج حق مطالبه دارد هر موقع که مطالبه نمود زن باید تمکین باشد لذا میفرماید وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ مراد صداق است که مهر باشد نه صدقه که بفقراء میدهند

ص: 12

و امر امر وجوبی است و زوجه حق مطالبه دارد، بلی قبل الدخول نصف مستقر میشود و بدخول تمام مهر مستقر میگردد و زن حق دارد تا تمام مهر را نگیرد امتناع از دخول کند. (نحلة) عطیه الهی است که خداوند برای آنها قرار داده.

فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ مراد بمیل و رغبت اگر زن چیزی بشوهر بخشید (عن شیئی منه) یعنی از صداق و مهر برای شوهر حلال است (نفسا) که میل نفسانی داشته باشد نه از روی کره و اجبار.

فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً مراد از اکل تصرف است چه خوردنی باشد یا غیر آن و (هنیئی) بمعنی گوارا، در مجمع البحرین (الهنی ء اللذیذ الذی لا آفة فیه و المری ء السهل المأمون الغائلة).

و در حدیث است شخصی شرفیاب شد خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام و شکایت کرد از وجع بطن حضرت دستور فرمود قدری از مهر عیال بطیب نفس او بگیرد و عسل بخرد و با آب باران ممزوج کند و بخورد.

حضرت تمسک فرمود بسه آیه از قرآن وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً سوره ق آیه 9، یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ نحل آیه 69، فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً عمل نمود و شفاء یافت.

[سوره النساء (4): آیه 5] ..... ص : 13

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5)

و ندهید اموال خود را در دست اشخاص سفیه اموالی که خداوند قرار داده برای شما که باو قیام کنید در امر معیشت خود و آنها را بخورانید و بپوشانید و با آنها از راه تلطف و ارشاد تکلم کنید.

ص: 13

سفیه ناقص العقل است در مقابل رشید که کامل العقل است و مراد کسیست که نفع و ضرر خود را تشخیص نمیدهد و صلاح و فساد کارها را تمیز نمیدهد مثل بسیاری از اطفال و زنها و فساق، و در بسیاری از اخبار شارب الخمر را سفیه شمرده اند بلکه دارد (ای سفیه اسفه من شارب الخمر) و در بعضی اخبار امثال شارب الخمر را هم ذکر فرموده و تمسک بهمین آیه کردند در منع دادن مال بدست آنها و لکن ظاهر اینست که از باب وحدت ملاک باشد چون دادن مال بسفیه موجب تضییع مال میشود و ایمن از اتلاف نیست، فساق هم هیچگونه اعتمادی بآنها نیست نه بقول آنها و نه بفعل آنها و نه بامانت آنها و شارب الخمر فرد اجلای فساق است کسی که نسبت بخود چنین باشد نسبت بدیگران چه نحوه است.

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ نهی ارشادی است چون موجب تضییع مال است و لو نفس تضییع حرام است مثل اسراف و تبذیر که از کبار معاصی شمرده اند و مراد از (اموالکم) ممکن است اموال خود مؤتی باشد چنان که ظاهر (اموالکم) است که مال های خود را دست سفیهان ندهید تضییع میکنند و از بین میبرند.

بنا بر این مراد از (الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً یعنی قوام زندگی شما در امر معاش باموالتان است و بآنها دادن مورث اختلال امر معاش شما میشود.

و ممکن است مراد اموال خود سفهاء باشد که در دست شما بعنوان قیمومیت سپرده شده بدست آنها ندهید که مسئولیتش با شما است.

و تعبیر (باموالکم) بادنی مناسبت است یعنی اموالی که در تحت اختیار و سلطنت شما است و قرینه بر این معنی جمله (و ارزقوهم فیها) زیرا واجب نیست کسی از مال خود نفقه بسفیه دهد مگر واجب النفقه باشد مثل عیال و اولاد، ولی و قیم باید از مال خود سفیه صرف نفقه او کند، و همچنین (و اکسوهم) کسوه هم حکم نفقه را دارد.

ص: 14

وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً بزبان لین و نیکو با آنها تکلم کنید بعنوان نصیحت و ارشاد با زبان خشن و تند صحبت نکنید نگوئید سفیهی عقلت نمیرسد نمیتوانی اصلاح مال کنی، تضییع میکنی از بین میبری.

و ممکن است گفته شود که مراد از (اموالکم) اعم از اموال خود و اموال سفهاء باشد تا هر دو جهت را شامل گردد و منافی با ظهور (اموالکم) و با ظهور (و ارزقوهم فیها و اکسوهم) نباشد و اللَّه العالم، پس مراد از (اموالکم) اموالیست که در تحت اختیار و تسلط شما است چه از جهت مالکیت یا از جهت قیمومیت.

[سوره النساء (4): آیه 6] ..... ص : 15

وَ ابْتَلُوا الْیَتامی حَتَّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً (6)

و امتحان و اختیار کنید یتیمها را ذکورا و اناثا تا زمانی که بحد بلوغ برسند که بتوان تزویج نمود پس اگر بحد بلوغ یافتید آنها را برشید که بتوانند حفظ مال کنند پس اموال آنها را بدست خودشان دهید و نخورید اموال آنها را که اسراف کنید و مبادرت نکنید در اکل مال آنها تا کبیر شوند بآنها رد کنید یعنی بعنوان قرض از مال آنها بر ندارید و بگوئید موقعی که کبیر میشوند بآنها رد میکنیم و اگر وصی و قیم ثروتمند است عفت ورزد و از خوردن مال آنها اجتناب کند و اگر فقیر است برای زحمت هایی که در کار آنها میکشد بعنوان حق الزحمه بمقدار معروف که تعدی نشود از مال آنها بر دارد و زمانی که مال آنها را بآنها رد کردید شاهد بگیرید که فردا منکر نشوند و باعث اتهام نشود و کفایت میکند

ص: 15

بخداوند که محاسب باشد.

شرح این آیه شریفه در چند جمله بیان میشود-

(جمله اولی) ..... ص : 16

ایتام تا مادامی که بحد بلوغ و رشد نرسند باید اموال آنها درید قیم آنها باشد چه پدر و جد پدری معلوم کرده باشند یا حاکم شرع معین کرده باشد، و حد بلوغ در پسرها پانزده سال قمری یا خروج منی که مراد از بلوغ نکاح است یا انبات شعر، و در دخترها تمامیت نه سال قمری است اگر تاریخ ولادت معلوم باشد یا حیض اگر مجهول باشد، و حد رشد عقل اینست که تضییع مال نکند و بتواند حفظ کند و بمصارف غیر عقلایی صرف نکند.

مسئلة- اگر بحد بلوغ و رشد رسیدند ولایت پدر و جد پدری و وصی و قیمی که برای آنها معین شده قطع میشود و اگر بعد از بلوغ و رشد سفیه شدند یا ممنوع التصرف شدند حاکم شرع باید قیم بر آنها معین نماید و حکم مجنون هم همین است بلی اگر سفاهت و جنون متصل بزمان صغر باشد ولایت آنها قطع نمیشود تا بحد رشد و کمال عقل برسند.

(جمله ثانیة) ..... ص : 16

قیم تصرفاتش در اموال آنها باید مطابق صرفه آنها باشد بر خلاف صرفه نمیتواند عمل کند به اینکه قرض بر دارد یا بیکی قرض دهد یا اسراف در مصارف خود یتامی کند و امثال اینها و لو ضرر نداشته باشد چه رسد بتصرفات ضرری، و اگر قیم بر خلاف صرفه رفتار میکند حاکم شرع او را عزل میکند و دیگری را بجای او نصب میکند یا کسی را منضم بآن میکند یا ناظر برای او مینگارد

(جمله ثالثه) ..... ص : 16

قیم نمیتواند جهت حق الزحمة خود از مال یتامی بر دارد در صورتی که احتیاج

ص: 16

ندارد و غنی است بلی اگر پدر یا جد پدری یا حاکم شرع حقی برای او معین کرده اند مطابق قرارداد که اجرة المسمی می گوییم مانعی ندارد، و اما اگر فقیر باشد مطابق حق الزحمة که اجرة المثل می گوییم حق دارد بر دارد اگر قصد تبرع نکرده باشد و معنای معروف همین است.

(جمله رابعه) ..... ص : 17

پس از بلوغ و رشد که باید اموال آنها را بآنها رد کند باید شاهد و بینه بگیرد یا در حضور حاکم و عدول مؤمنین رد کند که اگر چنین نکرد و سپس از او مطالبه کردند بحکم ظاهر شرع محکوم است باید جور بکشد و دعوی رد از او مسموع نیست مگر باثبات نزد حاکم شرع یا باقامه بینه یا با قرار طرف یا بقسم مردود از طرف منکر و پس از بیان این جملات احتیاج بشرح الفاظ آیه و نقل اخبار وارده و نقل اقوال مفسرین نیست و این جملات در فقه مفصلا بیان شده.

[سوره النساء (4): آیه 7] ..... ص : 17

لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (7)

از برای مردان است سهم و نصیبی از ترکه پدران و مادران و خویشاوندان و از برای زنها است سهم و نصیبی از ترکه پدران و مادران و خویشاوندان چه ترکه کم باشد یا زیاد هر کدام نصیب معینی که خدا قرار داده و معین فرموده.

طبقات ارث در ارحام سه طبقه است و با وجود طبقه مقدم طبقه مؤخر ارث نمی برند.

طبقه اولی- پدر و مادر و اولاد هر چه پائین روند.

ثانیه- اجداد و جدات هر چه بالا روند و اخوه و اخوات و اولاد آنها

ص: 17

ثالثه- اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.

و ارث آنها بعضی بالنصیب است و بعضی بالفرض، و فرض هم نصف و ثلث و ثلثین و سدس است علی اختلاف.

و اما وارث در غیر ارحام آنهم دو قسم است: قسمت اول زوجین که با جمیع طبقات شرکت دارند و ارث آنها نصف و ربع و ثمن است.

قسمت دوم که پس از فقدان ارحام ارث میبرند و آنهم سه طبقه هستند:

اولی- معتق. ثانیه- ضامن جریره. ثالثه- امام که وارث من لا وارث له است.

و مراد از ما ترک آنچه میت گذارده و رفته است از اموال و حقوق و در این آیه شریفه فقط متعرض ارث ارحام است بطور اجمال که خلاصه تشریع اصل ارث است و تفصیل آنها در آیات دیگر و اخبار اهل بیت بیان شده.

و مراد از اقربین اولاد و اخوه و اخوات و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولادهای آنها است، و والدین اب و ام است و اینها هم داخل اقربین هستند و بالخصوص ذکر فرموده از باب اهمیت آنها و اقربیت آنها نسبت بسایر اقارب میت است.

[سوره النساء (4): آیه 8] ..... ص : 18

وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8)

و زمانی که حاضر باشند در موقع قسمت ترکه بین وراث سایر اقارب که میراث بر نیستند و جزو طبقه بعد هستند و یتامی و فقراء پیش از قسمت یک مقداری بآنها بدهید که آنها هم بی بهره نباشد و با آنها با زبان خوش صحبت کنید.

اخبار در این آیه مختلف است، در بعض اخبار دارد که این آیه نسخ شده

ص: 18

بآیات ارث و در بعضی دارد که غیر منسوخ است.

و بالجمله مطابق فتوی و عمل اصحاب اینست که امر (فَارْزُقُوهُمْ) امر استحبابی است واجب نیست آن هم مشروط به اینکه وارث صغیر و مجنون و سفیه نباشد که از سهم آنها نمیتوان تصرف نمود و همین مقتضای جمع بین اخبار است زیرا اخباری که میفرماید منسوخ شده حمل بر این معنی میتوان کرد که ظاهر این آیه وجوب است و اگر آیات ارث نبود میگفتیم که واجب است بظاهر الامر لکن آیات ارث قرینه است بر اینکه این امر وجوبی نیست و معنی نسخ یعنی خلاف ظاهر مراد است.

و اخباری که میفرماید محکم و غیر منسوخ است اینست که اصل حکم برداشته نشده که بگوئیم جایز نیست و نباید بآنها داد.

مطلب دیگر آنکه از بعض اخبار استفاده میشود که راجع بخود مورث است که وصیت کند چیزی بسایر ارحام و یتامی و مساکین بدهند چنان که مفاد آیه شریفه است الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ بقره آیه 180، و این هم منافات ندارد زیرا یکی از مصادیق عام است، غایة الامر این وصیت مستحبّ است و لو عمل بوصیت واجب است.

و ممکن است مراد از حضور اقربین و یتامی و مساکین نه مجرد حضور در مجلس قسمت باشد بلکه حضور در محل در موقع قسمت است که اگر غائب باشند در بلاد دیگر و دست رس نباشند از مورد آیه خارجند.

مسئله دیگر آنکه بعضی گفتند مراد از یتامی و مساکین یتامی و مساکین از ارحام هستند چنانچه مراد از أُولُوا الْقُرْبی فقراء از ذوی القربی است چنانچه در آیه خمس وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ الآیة انفال آیه 41، مراد یتامی و مساکین

ص: 19

و ابن سبیل از سادات است لکن اینهم خلاف ظاهر است زیرا اولوا القربی اعم از فقیر و غیر فقیر است و یتامی و مساکین اگر مراد از ارحام باشد خود اولوا القربی شامل بود احتیاج ببیان نبود بلکه آنهم اعم است بلکه میتوان گفت غیر ارحام است چون عطف باولی القربی است و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 9] ..... ص : 20

وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (9)

و باید بترسند کسانی که اولاد و ذراری ضعیف پس از خود میگذارند که خوف دارند که آنها بفقر و بی چارگی گرفتار شوند پس باید از خدا بترسند و از نافرمانی آن پرهیز کنند و گفتار آنها گفتار شرع و عقل پسند باشد.

این آیه شریفه را دو نحوه تفسیر کردند و هر دو از اخبار مستفاد میشود:

اول- اینکه کسی که اولاد صغار دارد مثل صغار و مجانین و سفهاء که تمکن از تحصیل معاش ندارند تمام مالش را صرف خود نکند چه در زمان حیات و چه وصیت کند که پس از موت صرف او کنند و برای اولادش چیزی منظور نیاورد و آنها بفقر و فاقه گرفتار شوند زائد بر ثلث حق ندارد وصیت کند بلکه ثلث هم زیاد است، چنانچه در اخبار تصریح شده.

دوم- کسی که وصی و قیم صغار شد در مال صغار اجحاف و تعدی نکند و آنها را بفقر نیندازد که پس از او با ذریه او هم چنین معامله خواهد شد و بترسد که ظلم باولاد صغار دیگران اثرش ظلم بصغار خود است از دیگران.

و ممکن است گفته شود که آیه شریفه عام است و هر دو قسم را شامل میشود باین معنی که مراد از وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً کسانی که ذریة ضعاف دارند بترسند و آنها را گرفتار فقر و بیچارگی نکنند نه بالمباشرة که برای آنها از ترکه منظور نیاورند و نه بالتسبیب که بذراری دیگران تعدی

ص: 20

نکنند که سبب شود که دیگران هم بذراری او همین معامله را بکنند (خافُوا عَلَیْهِمْ) و مراعات آنها را نکنند (فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ) بعلاوه ظلم صغار عقوبت شدید دارد چنانچه بیاید و کاملا باید پرهیز کنند.

وَ لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیداً قول سدید موافق با صواب و عدل است و حسن کلام چه با خود صغار و ایتام و چه در مورد آنها با دیگران بر خلاف حق نگوید و با آنها با کمال تلطف صحبت کند.

[سوره النساء (4): آیه 10] ..... ص : 21

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً (10)

درست است کسانی که میخورند اموال یتیمان را از روی ظلم و تعدی جز این نیست که میخورند در شکمهای آنها آتش را و زود باشد که برسند سعیر را که جهنم است.

یکی از گناهان کبیره که خداوند در قرآن مجید وعده آتش داده خوردن مال یتیم است چنانچه مفاد همین آیه شریفه است و اخبار در عقوبت آن بسیار است من جمله حدیث مروی از کافی است از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(من اکل مال الیتیم یجی ء یوم القیمة و النار تلتهب فی بطنه حتی یخرج لهب النار من فیه یعرفه اهل الجمع انه آکل مال الیتیم)

و از علی بن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لما اسری بی الی السماء رأیت قوما تقذف فی افواههم النار و تخرج من ادبارهم فقلت من هؤلاء یا جبرئیل فقال هؤلاء الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما)

و غیر اینها از اخبار و ما ناچاریم در شرح مفاد آیه بپردازیم إِنَّ الَّذِینَ عام است شامل اولیاء و قیم و سایر طبقات میشود حتی جد پدری

ص: 21

(یأکلون) مراد اکل مقابل شرب نیست بلکه مراد اخذ اموال آنها است و جزو مال خود کردن است چه اتلاف کند چه سایر تصرفات چنانچه گذشت در مفاد آیه شریفه وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ بقره آیه 189.

أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً ظلم بغیر حق است که اگر بحق باشد مانعی ندارد چنانچه گذشت در مفاد آیه شریفه وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ و ظلم نیست إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً این ممکن است عقوبت قیامت آنها باشد موقعی که وارد محشر شوند چنانچه مستفاد از حدیث از حضرت باقر علیه السّلام است، و ممکن است در عالم برزخ باشد چنانچه در حدیث معراجیه است، و ممکن است یکی از عذابهای جهنم باشد که در جهنم باین عذاب گرفتار شوند، و ممکن است در همین دنیا باشد که بچشم حقیقت بین دیده شود، و ممکن است که در جمیع مراحل باشد چنانچه بعید نیست و مقتضای جمع هم همین است.

وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً سعیر یکی از اسامی جهنم است و بمعنای شعله آتش است و در آیه شریفه است وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً و از کلمه (و سیصلون) ممکن است استفاده نمود که آتش جهنم او را جذب میکند و میرباید، اعاذنا اللَّه من ذلک

ص: 22

[سوره النساء (4): آیه 11] .... ص : 23

اشاره

یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (11)

بدرستی که خداوند سفارش میفرماید در باب میراث که پسر دو برابر دختر ارث میبرد و اگر وارث دختر باشد بدون پسر اگر دو دختر و بیشتر باشند دو ثلث مال را میبرند و اگر یک دختر است نصف میبرد و از برای پدر و مادر در صورتی که اولاد هم باشند هر کدام یک سدس (یک ششم) (مال را میبرند و اگر نباشند و وارث منحصر بپدر و مادر باشد مادر یک سوم میبرد اگر میت برادر نداشته باشد و اگر داشته باشد مادر یک ششم میبرد و بقیه راجع بپدر است و این میراث بعد از آنست که وصیت و دین میت خارج شود شما نمیدانید که پدران و مادران و اولاد کدام یک نزدیکترند بشما در نفع میراث و این سفارش الهی فریضه و واجب است از طرف الهی درست است خداوند عالم و حکیم است.

این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است:

(جمله اول) ..... ص : 23

در میراث طبقه اول است که پدر و مادر و اولاد ذکور و اناث است و میراث آنها دو قسم است: یک قسمت بالفرض است و یک قسمت بالنصیب و تفصیل آن این است که اگر میت هم پدر و مادر و هم اولاد ذکور و اناث دارد، پدر و مادر هر یک سدس که یک ششم مال است میبرند چنانچه اگر پدر باشد و مادر نباشد یا بعکس

ص: 23

یک سدس خود را میبرد بالفرض و بقیه ترکه بین اولاد ذکور و اناث تقسیم میشود پسر دو برابر دختر و این بالنصیب است، و اگر پدر و مادر و فقط اولاد اناث باشند ابوین همان بالفرض میبرند و دختر اگر یک دختر است نصف میبرد بالفرض و در این صورت یک سدس ترکه زیاد میآید آن را باید پنج قسمت کرد یک پدر و یک مادر و سه دختر بالنصیب میبرند ما زاد از آنچه بالفرض برده، و اگر بیش از یک دختر است یا دو دختر یا زیادتر که مراد از (فوق اثنتین) است یعنی دو ببالا، دخترها دو ثلث میبرند بین آنها بالسویه تقسیم میشود و چیزی از ترکه باقی نمیماند و تماما بالفرض است.

بلی اگر پدر تنها یا مادر تنها باشند یک سدس زیاد میآید، اگر بیش از یک دختر باشند و یک ثلث اگر یک دختر باشد و این ما زاد را بین پدر یا مادر و دختران نسبت بآنچه برده اند تقسیم میشود بالنصیب در صورت اول که بیش از یک دختر است تخمیس میشود یک خمس بپدر یا مادر میرسد و بقیه بدختران، و اگر یک دختر است تربیع میشود یک ربع پدر یا مادر و سه ربع دختر تماما بالنصیب.

و اگر وارث منحصر بپدر و مادر است و میت اولاد ندارد اگر برادر و خواهر هم ندارد یک ثلث مادر میبرد بالفرض و دو ثلث دیگر پدر بالنصیب، و اگر برادرها و خواهرها دارد، اگر دو برادر هستند یا یک برادر و دو خواهر که صدق اخوة بکند که مراد از جمع بنص اخبار و فتوای اصحاب دو ببالا است حاجب میشوند و همچنین چهار خواهر که بجای دو برادر هستند مادر یک سدس بیش نمیبرد بالفرض و پنج سدس دیگر پدر بالنصیب میبرد.

و اگر وارث منحصر باولاد است و پدر و مادر ندارد، اگر اولاد منحصر بذکور یا منحصر باناث هستند بین آنها بالسویه تقسیم میشود، و اگر ذکور و اناث هستند ذکور دو برابر اناث میبرند یعنی هر پسری دو برابر دختر میبرد و در ذکور تنها

ص: 24

یا ذکور و اناث تماما بالنصیب است، و اما اناث تنها اگر یک دختر است نصف ترکه را بالفرض و نصف دیگر را بالنصیب، و اگر بیش از یک دختر هستند دو ثلث بالفرض و یک ثلث بالنصیب.

و تمام این فروض در صورتیست که زوج یا زوجه نباشند و الا اگر میت اولاد ندارد زوج نصف ترکه را میبرد و اگر اولاد دارد چه از این زوج یا زوج سابق زوج ربع میبرد و اگر زوجه باشد اگر زوج اولاد ندارد ربع و اگر دارد ثمن میبرد چنانچه بیاید

(جمله دوم) ..... ص : 25

ارث مطلقا بعد از وصیت و دین است که اگر میت مدیون است یا بطلبکارها با بخمس سادات و سهم امام یا بزکاة فقراء یا بمظالم عباد یا بنذر و عهد و قسم یا بکفارات یا بحج بیت اللَّه باید اول دیون را خارج کرد، اگر بقیه دارد ارث است، و همچنین اگر وصیت کرده باید اول وصیت را خارج کرد و بقیه ارث است.

و وصیت زائد بر ثلث نمیتواند کند مگر باجازه ورثه چنانچه گذشت، و اگر دین و وصیت هر دو است اگر ترکه تکافؤ میکند بهر دو عمل باید کرد و الا دین مقدم است بر وصیت و لو در آیه ذکر وصیت مقدم شده، لکن در مقام ترتیب نیست و اگر ترکه کمتر از دیون است باید تقسیط کرد هر مقدار که میشود و اگر میت اشتغال ذمه بنماز و روزه دارد اختلاف است که از اصل خارج میشود یا نه در صورتی که پسر بزرگتر نداشته باشد و الا بر پسر بزرگتر است در مقابل حبوه که مخصوص او است و سایر ورثه حق ندارند.

(جمله سوم) .... ص : 25

در ذیل آیه شریفه آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ تا آخر آیه در مقام دفع توهم است که خیال نکنید در موضوع ارث پدر و مادر یا اولاد بعضی مقدم بر بعضی باشند اینها در این طبقه مساوی هستند از حیث ارث بلی در غیر این موارد البته پدر مقدم

ص: 25

است بر اولاد مثل تجهیزات میت و غیر آن، شما نمیدانید خداوند عالم است و حکیم آنچه بفرماید و آنچه بکند از روی حکمت و مصلحت است.

[سوره النساء (4): آیه 12] ..... ص : 21

اشاره

وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی بِها أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ (12)

و از برای شما شوهران است نصف از آنچه زنان شما گذارده اند اگر اولاد نداشته باشند چه از شما و چه از شوهران قبل، و اگر اولاد دارند شما ربع میبرید از ترکه آنها و این نصف یا ربع بعد از اداء دین و وصیتست که آنها کرده اند و از برای زنهای شما یک ربع از ترکه شما است اگر شما اولاد نداشته باشید چه از این زن و چه از زنهای دیگر و اگر اولاد دارید زنها یک ثمن میبرند حتی اگر چهار زن هم باشند تماما یک ربع یا یک ثمن میبرند نه هر یک یک اینهم بعد از وصیت و دین است، و اگر مردی یا زنی بمیرد و وارث او کلالة باشند که برادر و خواهرند اگر یک برادر یا یک خواهرند یک ششم می برند و اگر بیشترند تمام در یک سوم شریک هستند بعد از وصیت یا دین مورث در صورتی که غرض اضرار بآنها نباشد و این سفارش و دستور هست از جانب خداوند و خدا عالم و بردبار است.

ص: 26

این آیه شریفه مشتمل بر دو قسمت ارث است:

[قسمت اول ..... ص : 27
اشاره

یک قسمت راجع بزوجین است شرحش بیان شد.

(اشکال) ...... ص : 27

در صورتی که ورثه همه صاحب فرض باشند و ترکه منطبق با فروض نشود کسر بر که وارد میشود، مثلا میت پدر و مادر و یک یا دو دختر و شوهر دارد، مثلا ترکه دوازده دینار است پدر و مادر هر یک دو دینار میبرند چهار دینار میشود زوج هم سه دینار میخواهد که ربع شود و دختر هم شش دینار اگر یکی باشد که نصف است و هشت دینار اگر بیش از یکی است که دو ثلث است کسر بر کدام وارد میشود؟

(جواب) ..... ص : 27

مطابق مذهب امامیه مأخوذ از اخبار قطعیه و اجماع علماء اینکه اگر وارث صاحب فرض دارای دو فرض است در دو صورت مثل زوج و زوجه در صورت بودن اولاد و نبودن و همچنین مادر که در صورت بودن اولاد سدس است و نبودن ثلث است کسر بر آنها وارد نمیشود فقط کسر بر آنها است که بالقرابه میبرند و اگر سهم بالفرض در یک صورت است و در صورت دیگر بالقرابه است مثل پدر که با اولاد سدس است و بدون اولاد بالقرابه و همچنین بنات که با نبودن ابناء نصف و ثلثین است و با بودن ابناء بالقرابه (لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ) است چنانچه بر ذو الفرضین هم چیزی زیاد نمیشود اگر زائد بر سهام شد و همین است معنای (لا عول و لا تعصیب) بر خلاف عامه که کسر و اضافه را بر تمام ورثه تقسیط میکنند بلی یک مورد است که محل خلاف است بین علماء و آن اگر زنی بمیرد و منحصر بشوهر و امام است آیا ما زاد از نصف که فرض شوهر است بشوهر داده میشود یا بامام یا اینکه فرق است بین زمان ظهور و غیبت، باید تقلید نمود.

ص: 27

(قسمت دوم) ..... ص : 28

راجع بمیراث کلاله است که خواهر و برادر باشند و این طبقه دوم میراث است که اگر طبقه اول که پدر و مادر و اولاد، و اولاد اولاد هر چه پائین رود نباشند میراث بطبقه دوم میرسد که اخوه و اخوات و اجداد و جدات هستند.

و تفصیل مسئله اینکه اخوه و اخوات سه دسته اند: امی تنها و ابی تنها و ابوینی، اگر هر سه دسته موجودند امی تنها سهم من یتقرب به که ام باشد میبرند یک ثلث اگر بیشتر از یک باشند و بین خود بالسویه تقسیم میکنند ذکورا و اناثا، و اگر یکی بیشتر نیستند چه برادر تنها چه خواهر یک سدس میبرند و آیه مخصوص باین قسمت است.

و اما ابی تنها با بودن ابوینی هیچ نمیبرد و دو ثلث دیگر یا پنج سدس دیگر بین ابوینی تقسیم میشود بتفاوت، برادر دو برابر خواهر. و اگر ابوینی نباشد ابی جای آنها می نشیند و دو ثلث یا پنج سدس را میبرد بالتفاوت.

و اگر فقط یک دسته بیش نیستند تمام مال را میبرند، اگر امی تنها هستند بالسویه و اگر ابی تنها یا ابوینی تنها باشند بتفاوت تقسیم میشود.

و همه این فروض در صورتیست که اجداد و جدات نباشند، و اما اگر باشند اجداد و جدات امی با اخوه و اخوات امی شریک میشوند در ثلث و بالسویه تقسیم میشود و اجداد و جدات ابی با اخوه و اخوات ابی یا ابوینی در دو ثلث شریک میشوند و بتفاوت (لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ) تقسیم میشود، و اگر اخوه و اخوات نباشند اولاد آنها بجای آنها ارث میبرند نصیب من یتقرب به را اولاد اخوه و اخوات امی بالسویه تقسیم میکنند و اولاد اخوه و اخوات ابوینی و اگر نباشند ابی تنها للذکر مثل حظ الانثیین تقسیم میکنند.

(قسمت سوم) ..... ص : 28
اشاره

میراث اعمام و عمات و اخوال و خالات است که طبقه سوم میراث است

ص: 28

در صورتی که از طبقه دوم احدی نباشد از اجداد و جدات هر چه بالا رود و از اخوه و اخوات هر چه پائین آیند نوبت بطبقه سوم میرسد.

اعمام و عمات نصیب پدر را میبرند و بتفاوت تقسیم میکنند، و اخوال و خالات نصیب مادر را میبرند بالسویه تقسیم میکنند، و اعمام و عمات ابوینی مقدم بر ابی تنها هستند چنانچه ذکر شد و اگر اینها نباشند نوبت باولاد آنها میرسد و بهمین نحو که گفتیم تقسیم میکنند.

بلی اینجا یک مسئله است بر خلاف قواعد ارث مطابق مذهب شیعه و اخبار متواتره و آن اینست که ابن عم ابوینی مقدم است بر عم ابی تنها چنانچه امیر المؤمنین علی علیه السّلام مقدم بر عباس بود در میراث و مراد ودایع نبوت است و الا میراث حضرت رسالت بدخترش صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها میرسید که جزو طبقه اول است و نوبت بطبقه سوم نمیرسید، و از اینجا ظلم شیخین بفاطمه علیها السلام در موضوع فدک و تمسک بحدیث مجعول که (نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه) نمودند مخالف نصوص و ظواهر آیات شریفه چنانچه در خطبه صدیقه طاهره است با اینکه اصلا فدک جزو میراث نبود و نحله بود که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در زمان حیات خود بصدیقه طاهره واگذار کرده بودند.

(اشکال و دفع) ..... ص : 29

اما الاشکال اینکه در اخبار شیعه هم قریب بمضمون این حدیث داریم و چه نحو میتوان گفت مجعول است.

و اما الدفع اینکه آنچه در اخبار شیعه است این مضمون است که ما انبیاء ده و دهکده و مال و منال نداریم که برای وارث بگذاریم بلکه علم و کمالات نفسیه را بآنها میدهیم نه اینکه اگر چیزی باشد بوارث نمیرسد و این کلمه ما ترکناه صدقه قطعا مجعول و تحریف جمله اولی است.

ص: 29

(و اما قسمت چهارم و پنجم و ششم) ..... ص : 30
اشاره

در صورتی که ذوی الارحام در هیچ طبقه نباشند میراث بطبقه چهارم میرسد که معتق باشد که مورث اگر عبد یا امه بوده و مولای او او را آزاد کرده و در زمان آزادی مالیه پیدا کرده و از دنیا رفته و اقارب هم ندارد میراث بمولای او میرسد، و اگر مولی نداشته یا قبلا وفات کرده طبقه پنجم اگر ضامن جریره دارد باو میرسد و اگر آنهم نباشد طبقه ششم امام است و در زمان غیبت نایب او مجتهد جامع الشرائط است و زوج و زوجه با جمیع این طبقات شریک هستند بتفصیلی که گذشت

(تنبیه) ..... ص : 30

نوع عوام در باره تقسیم میراث دو احتیاج مبرم دارند: یکی بعالم باحکام ارث و محاسب که بحساب دقیق سهم هر کسی را معین نماید، دیگر بدو نفر مقوم موثوق به که قیمت واقعی ترکه را معین کنند که اجحاف ببعض ورثه نشود و بالاخره اولی اینست که تصالح کنند.

[سوره النساء (4): آیه 13] ..... ص : 30

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (13)

اینست حدود خداوند و هر کس اطاعت کند خدا و رسول او را خداوند او را داخل میفرماید باغستانهایی که از زیر آنها جاری میشود نهرهایی و همیشه در آن باغستانها برقرار هستند و این رستگاری با عظمتست.

(تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ) حد بمعنی اندازه است که کمتر از آن و زیادتر از آن نباید باشد چنانچه حکماء گفتند (کل شیئی جاوز عن حده انعکس الی ضده) و معلوم است که موضوعات و متعلقات احکام بتمام خصوصیات مدخلیت در احکام دارد

ص: 30

احدی جز ذات اقدس حق عالم بتمام خصوصیات نیست وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ رعد آیه 8، و فرق بین موضوعات و متعلقات آنست که موضوع چیزهاییست که فعل مکلف باو تعلق میگیرد مثل شرب که فعل مکلف است تعلق بخمر میگیرد می گویی شرب خمر، و حکم حرمت است که تعلق بفعل مکلف میگیرد می گویی لا تشرب الخمر بلی بعض موارد حکم موضوع ندارد فقط متعلق دارد مثل (صل و صم) و البته خصوصیات مأخوذه در موضوع حکم و متعلق آن مدخلیت دارد در حکم و مصالح حکم که بمنزله علت است که بفقدان آنها حکم از بین میرود.

و مراد از این جمله نه اینست که حدود الهی منحصر بمسئله میراث باشد بلکه مراد اینست که این دستورات جزو حدود الهی است کأنه بتقدیر (من) است تلک من حدود اللَّه.

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اطاعت در حفظ حدود الهی است و عمل بر طبق آن و عدم تجاوز از حدود الهی، و این جمله بمنزله علت است برای جمله بعد که یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ باشد چنانچه در جمیع قضایای شرطیه شرط علت جزاء است لکن علت مجعول است یعنی بجعل الهی خداوند دخول جنت را منوط باطاعت فرموده از راه تفضل نه استحقاق بخلاف عکس که معصیت موجب استحقاق نار میشود چنانچه بیاید و مراد اطاعت در جمیع حدود و اوامر الهی است نه فقط در مورد میراث.

(خالِدِینَ فِیها) شرح مسئله خلود در اوائل کتاب مجلد اول آیه 25 از سوره بقره گذشت وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ چه رستگاری است بالاتر از دخول جنات متعدده که نهرهایی از زیر درختان و قصرها جاری باشد و در آن مخلد باشند، اللهم ارزقناها بجاه محمد و آله الطاهرین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

ص: 31

[سوره النساء (4): آیه 14] ..... ص :32

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِینٌ (14)

و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند و از حدود الهی تجاوز نماید او را داخل میکند آتش را یعنی در آتش و همیشه در آن معذب است و از برای او است عذاب خوار کننده.

این آیه تحدید سختی است برای تعدی در میراث چنانچه معمول بسیاری است که هر کدام از ورثه که قوی باشد نسبت بضعفاء بالاخص صغار تعدیات زیاد دارند، اولا یک مقدار از نفائس ترکه مثل جواهرات و طلاها و پولها و سند و امثال اینها را مخفی میکنند، و ثانیا دیون و وصیت نامه را منکر میشوند بخصوص دیونی مثل خمس و زکاة و مظالم و نحو اینها.

و ثالثا در تقسیم هر چه بهتر است بر خود انتخاب میکنند بلکه غیر وارث بعنوان بزرگتری یا جعل قیمومت قانونی یا بحیله و تزویر بر اموال صغار مسلط میشود بالاخص امروزه که بنام خود ثبت میدهند و مدت اعتراض هم منقضی میشود و مالک قانونی میشوند، و از این آیه و نظائر آن شاید بتوان استفاده نمود که مشمولین این آیات بی ایمان از دنیا میروند زیرا اهل ایمان مسلمان مخلد در نار نیستند، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 15] ..... ص : 32

وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً (15)

و کسانی که اتیان بزنا از زنان شما میکنند یعنی زنا میدهند پس استشهاد

ص: 32

نمائید بر آنها چهار نفر شاهد از خودتان یعنی از رجال پس اگر شهادت دادند پس از شهادت آنها نگاه دارید آنها را در بیوت و حبس کنید تا مرگ آنها در رسد یا خداوند برای آنها راه نجاتی قرار دهد.

این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است: 1- اینکه برای اثبات زنا چهار نفر شاهد از رجال لازم دارد که اگر سه نفر باشند زنا ثابت نمیشود و آن سه نفر حد قذف که هشتاد تازیانه است بر آنها جاری میشود بلی اگر خود زن اقرار بزنا کرد باید چهار مرتبه اقرار کند تا زنا ثابت شود که اگر سه مرتبه اقرار کرد ثابت نمیشود، و در هر صورت اگر معین کرد که چه کسی با او زنا کرده باید حد قذف هم بر او جاری کرد و حد زنا صد تازیانه است بنص آیه شریفه الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ نور آیه 2، و اگر محصنه است علاوه بر صد تازیانه باید رجم شود بمقتضی الاخبار و فتوی المشهور، و اگر عبد و امه است نصف حد الحر و اگر با محارم است قتل و اگر قبل از ثبوت توبه کند حد از او بر داشته میشود، و شاهد زنا باید شهادتش مثل میل در مکحله یا تناب در چاه باشد و الا ثابت نمیشود، و بر حسب مذهب شیعه چهار شاهد باید عادل باشند بفاسق و مجهول الحال اثبات نمیشود، و در زنا با زن شوهر دار حرمة ابدی میآورد، و اگر از روی شبهه باشد حد ندارد، لکن حرمت ابدی در صورت دخول میآید جمله دوم- این آیه حکم فرموده بوجوب حبس ابد و در اخبار از ائمه اطهار داریم که این حکم نسخ شده و در مقام خود ثابت کرده ایم که نسخ آیه باخبار ممکن است و مانعی ندارد، و بعضی توهم کردند که این نسخ شده بآیه سوره نور که ذکر شد لکن این دو آیه مانعة الجمع نیست هم حد جاری شود هم حبس شود جمله سوم- أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا است و مراد از سبیل راهی است که این حکم حبس ابد از آنها برداشته شود.

ص: 33

از کلمات مفسرین استفاده میشود که مراد اجراء حد مثل صد تازیانه یا رجم و استشهاد کردند بحدیث نبوی که عامی است و اعتبار ندارد.

و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه کلمه لهن که از برای نفع است مناسبت با جلد و رجم و قتل ندارد بلکه مراد راهیست که رفع حبس و حد از آنها بشود و آن چند چیز است یکی توبه قبل از ثبوت چنانچه گذشت دیگر دعوی اکراه و اضطرار کند که مکروه شدم یا مضطر شدم، سوم دعوی خوف نفس که اگر زنا نمیدادم یا کشته میشدم یا در حرام اشد از زنا مثل رده یا کفر و امثال اینها واقع میشدم، چهارم دعوی شبهه که خیال کردم شوهر خودم هست یا جهل بحکم یا جهل بموضوع و امثال اینها زیرا تدرأ الحدود بالشبهات و همچنین است جرح شهود زنا یا اختلاف شهود در اداء شهادت بلکه توبه بعد از ثبوت این حکم حبس ابد برداشته میشود و لو حد برداشته نشود چنانچه در آیه بعد بیاید.

[سوره النساء (4): آیه 16] ..... ص : 34

اشاره

وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً (16)

و آن دو نفری که از شما اتیان بفاحشه نمودند پس آنها را اذیت کنید پس اگر توبه کردند و نیک کار شدند پس از آنها صرف نظر کنید محققا خداوند قبول توبه میفرماید و رحم میفرماید.

(توضیح کلام) ...... ص : 34

در این آیه شریفه با آیه سابقه بضمیمه آیه شریفه در سوره نور الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ الایة قطع نظر از اخبار آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه این آیات شریفه در مورد زنا مشتمل بر احکامی است که

ص: 34

هیچ منافات با یکدیگر ندارد یکی راجع بزنهای فاحشه که باید آنها را حبس در بیوت کرد بعد از ثبوت زنا برای جلوگیری از این عمل شنیع در صورتی که مرتدع نشوند و اما اگر مرتدع شدند و دست بر داشتند و توبه کردند این حکم برداشته میشود که مفاد أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا است و این حکم مختص بزنهای زانیه است زیرا مرد زانی را نمیشود حبس نمود و از کسب معاش او را محروم کرد دیگر زن و مرد زانی را باید عقوبت کرد و اذیت بضرب و امثال آنها از باب نهی از منکر چنانچه در کلیه معاصی و ترک واجبات باید امر بمعروف و نهی از منکر نمود بمراتب آنها که مفاد این آیه است و تعبیر باذیت بنحو اطلاق برای مراتب نهی از منکر است که تا مرتبه ادنی ممکن است نه باید بمرتبه اعلی رفت و این حکم هم محدود است تا زمانی که توبه کنند و دست بر دارند و لذا در این آیه (اللذان) تعبیر فرمود و در آیه قبل به (اللاتی).

حکم سوم- حد است که در سوره نور فرموده صد تازیانه و این حکم بعد از ثبوت بتوبه رفع نمیشود و در حکم آنست رجم و قتل نسبت باحصان و زنا با محارم این با قطع نظر از اخبار، و اما بملاحظه اخبار فقط دلالت دارد بر اینکه حکم اولی که حبس زنهای زانیه باشد تا زمان موت نسخ شده لکن دلالت ندارد بر اینکه بآیه رجم نسخ شده باشد یا اینکه مطلق حبس برای جلوگیری از فحشاء نسخ شده باشد، بلی دلالت دارد بر اینکه حکم رجم بعد از این حکم است چون سوره نور بعد از سوره نساء نازل شده هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقایق الامور.

ص: 35

[سوره النساء (4): آیه 17] .... ص : 36

اشاره

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (17)

منحصر است قبولی توبه بر خداوند برای کسانی که عمل بدی بجای آورند و بزودی توبه کنند اینها کسانی هستند که خداوند توبه آنها را می پذیرد و خداوند عالم است و حکیم.

إِنَّمَا التَّوْبَةُ کلمه انما مشتمل بر نفی و اثبات است یعنی اینست و جز این نیست که مفاد حصر است و از این جهت این کلمه را از ادات حصر شمرده اند و توبه بمعنی پشیمانی است چنانچه در حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است

(کفی فی التوبة الندم)

و لازمه پشیمانی عزم بر عدم عود است زیرا اگر کسی قصد عود داشته باشد پشیمان نیست و سایر شرائط توبه از آداب و کمال او است بلی اگر تدارک دارد باید تدارک نمود مثل نماز و روزه و خمس و زکاة و حج و اداء دیون و استرضاء ذوی الحقوق و نحو آنها مگر اینکه تمکن نداشته باشد باید وصیت کند مگر اینکه مجال وصیت هم نباشد یا مال نداشته باشد.

(علی اللَّه) یعنی قبول توبه یعنی خداوند فقط توبه را قبول میفرماید لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ سوء عمل زشت و قبیح است و مراد معصیت است و مراد از جهالت حماقت است که خود را در معرض عذاب الهی در میآورد نه جهل بحکم یا جهل بموضوع و لو جهل بحکم هم عذر نیست با التفات بلی غفلت صرف یا نسیان حکم عذر است.

(تنبیه) .... ص : 36

اختلاف شد که آیا قبول توبه بر خداوند واجب است که ترکش قبیح است یا نه، تحقیق اینست که عقلا واجب نیست لکن نظر به اینکه در آیات شریفه و اخبار

ص: 36

کثیره وعده قبول داده خلف وعده نمیکند زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از او سر زند.

ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ قریب در اخبار تفسیر شده بما قبل الموت بتعبیرات مختلفه، در بعضی قبل از معاینه موت، در بعضی قبل از یقین بموت، در بعضی

حتی اذا بلغت الروح التراقی)

در بعضی

(قبل ان یغرغل)

در بعضی استشهاد کردند به اینکه موت قریب است حتی از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال کردند

(ما القریب و ما الاقرب)

فرمود

کل ما هو آت قریب و الموت اقرب

حتی در قرآن مجید قیامت را قریب شمرده إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7، و در مورد فرعون در موقع غرق که گفت آمنت بما آمن به بنو اسرائیل جواب دادند آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ یونس آیه 90 و 91، و در بسیاری از کتب اخبار و غیر آنها ذکر اخبار شده که در اینجا بطول میانجامد مراجعه کنید.

فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قبولی توبه مخصوص باینها است.

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً میداند که بنده باطنا تائب شده یا مجرد لقلقه لسان است (حکیما) و علم بصلاح دارد که قبول توبه کجا مصلحت دارد و حسن است و کجا مفسده دارد و قبیح است.

[سوره النساء (4): آیه 18] .... ص : 37

اشاره

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (18)

و نیست قبولی توبه برای کسانی که مرتکب معاصی و سیئات میشوند تا زمانی که مرگ حاضر شود او را بگوید من الان توبه کردم و نه بر کسانی که کافر از دنیا میروند

ص: 37

اینها را ما مهیا کرده ایم برای آنها عذاب دردناکی را.

(مسئلة مشکلة) ..... ص : 38

و آن اینست که مقتضای بعضی از آیات و طوائف زیادی از اخبار که ما در مجلد سوم کلم الطیب در باب رجاء در تحت دوازده عنوان از صفحه 209 تا صفحه 231 بیان کرده ایم بلکه مقتضای ضرورت مذهب شیعه است که مؤمن و لو با معاصی کبیره و بدون توبه از دنیا برود قابل عفو و مغفرت و شفاعت هست بلکه مورد شفاعت و مغفرت آنها هستند و این با ظاهر این آیه شریفه و بعضی از آیات دیگر منافات دارد.

حل اشکال- مبتنی است اولا بر شرح مفاد آیه شریفه و ثانیا جمع بین آن ادله و این آیه.

اما مفاد آیه وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ نفی میکند محلیت توبه را بواسطه نفی تکلیف چون تکلیف تا مادامیست که آثار موت معاینه نشده و شخص محتضر قلم تکلیف از او بر داشته میشود و این جمله دلالت ندارد بر اینکه خداوند او را نمیآمرزد و عفو نمیکند و شفاعت شامل حال او نمیشود بلکه این مثل کسی است که بی توبه از دنیا برود، بلی استحقاق عقوبت را دارد بواسطه معاصی.

(حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ) معنی حضور موت را در بعض اخبار بمشاهده احوال آخرت و بمعاینه آثار مرگ و بیقین بموت تفسیر کرده اند و اینها بمشاهده ملک الموت و ملائکه رحمت و عذاب و بشارت و انذار و برؤیت محل خود را در بهشت یا جهنم و آمدن پیغمبر اکرم و امیر المؤمنین و سایر ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین و امثال اینها است.

(قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ) البته این قول بزبان قلب است یعنی پشیمان میشود از اعمال خود و نظر به اینکه این پشیمانی در حال الجاء است البته سودی ندارد مثل

ص: 38

این آدم مثل کسیست که او را بواسطه جنایت پای دار یا زیر دست جلاد یا در حبس مغلول نمایند پشیمان شود از جنایت خود.

وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ البته کافر پس از آنکه مرد و در عذاب گرفتار شد از کفر خود پشیمان میشود لکن این پشیمانی سودی ندارد حتی میگوید رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً و خداوند میفرماید کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها مؤمنون آیه 100، و نیز میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ انعام آیه 28.

أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ممکن است بگوئیم که مرجع (اولئک) خصوص کفار هستند و شامل مؤمن عاصی نمیشود، بنا بر این اشکالی نمیماند تا احتیاج بجواب داشته باشد، و اگر گفتیم هر دو جمله را شامل میشود باید تصرف در کلمه (اعتدنا) نمود که بنحو استحقاق است منافی با گذشت و عفو نیست و رفع اشکال میشود.

[سوره النساء (4): آیه 19] ..... ص: 39

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (19)

ای کسانی که ایمان آورده اید حلال نیست بر شما که ارث ببرید زنها را از روی کراهت و اجبار و نیز حلال نیست بر شما که از زنهای خود دوری بجوئید بطمع اینکه پاره ای از مهریه که بآنها داده اید ببرید مگر آنکه دوری جستن شما برای این باشد که اتیان بفاحشه نمایند که ثابت و مبین شده باشد نه مجرد تهمت

ص: 39

و معاشرت کنید با زنهای خود بحسن سلوک و لو قلبا آنها را خوش ندارید و چه بسا چیزی را خوش ندارید لکن در حقیقت و واقع خیر بسیاری خداوند برای شما در او قرار داده و جعل فرموده.

(توضیح کلام در این آیه شریفه مشتمل است بر چند جمله)

(جمله اولی) ..... ص : 40

آنچه از اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام که در مجمع و برهان و غیر آنها نقل کرده اند اینست که در زمان جاهلیت قبل از اسلام مرسوم بوده که اگر کسی از دنیا میرفت و عیالی داشت و ارث آن میت یا حمیم و صدیق او میآمدند و یک پارچه بر سر زوجه او میانداختند و او را بدون مهر بهمان مهر سابق بارث میگرفتند که خود زوجه را جزو ترکه میت میدانستند و جزو میراث میپنداشتند چه آن زن راضی باشد تزویج با این وارث را یا کراهت داشته باشد، خداوند اهل ایمان را از این عمل زشت نهی فرموده و زن را جزو میراث قرار نداده بلکه بعد از انقضاء عده وفات اگر مانع شرعی نباشد در ازدواج برضایت طرفین تزویج جدید کنند بمهر جدید و اینست مفاد یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً.

(جمله ثانیه) ...... ص : 40

اینکه بعضی به بهانه اینکه یک مقداری از مهریه زنهای خود را پس بگیرند از آنها دوری میکردند و نزد آنها نمیرفتند تا زنها مجبور شوند یا بذل مهر کنند و طلاق خلعی بگیرند یا چیزی از مهریه خود را بآنها بذل کنند تا آنها نزدشان بیایند و الفت گیرند این عمل هم در شریعت مطهره حرام است و یک دینار از مهریه را حق ندارند از آنها بگیرند چنانچه در آیه بعد بیاید و اینست مفاد وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ.

ص: 40

(جمله سوم ) ..... ص : 41

إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ این استثناء از جمله وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ است که جایز است عضلت از آنها در صورتی که آنها اتیان بفاحشه کنند برای جلوگیری از فحشاء و نهی از منکر نه برای اخذ مهر کلام ام بعضا، و ظاهر لفظ فاحشة همان زنا است ولی بعضی بنشوز تفسیر کرده اند که زن اگر ناشزه شد حق نفقه و کسوه و مواقعه و مراجعه او ساقط میشود و میتواند زوج عضلت نماید، و بعضی بمطلق فعل حرام تفسیر کردند لکن بقرینه کلمه (مبینة) و آیه قبل بعید نیست که مراد همان زنا باشد.

(جمله چهارم) ..... ص : 41

امر بحسن معاشرت با زنها است و لو قلبا از آنها رنجش پیدا کنند، و مراد از معروف اینست که در حقوق آنها کوتاهی نکنند از نفقه و کسوه و سکنی و سایر حقوق آنها و چه بسیار از شوهرها هستند که بواسطه یک امر جزئی بخصوص اموری که حق ندارند مثل اینکه چرا غذا طبخ نکرده یا جاروب نکرده ای یا نحو اینها بهانه میگیرند و اعتضال میجویند و در حق آنها کوتاهی میکنند بلکه بآنها اذیت میکنند و این مفاد وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ است.

(جمله پنجم) ..... ص : 41

موعظه است که انسان بسا کراهت پیدا میکنند ولی در باطن برای آنها نفع دارد، و بسا علاقه پیدا میکند و در باطن برای آنها شر است چنانچه در آیه شریفه میفرماید در موضوع جهاد وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ بقره آیه 216، و البته زن برای مرد بسیار فائده دارد از کمک در امور زندگانی و انیس در تنهایی و آوردن اولاد و توسعه رزق و جلوگیری از بسیاری از مفاسد و التذاذ بدفع شهوت و غیر اینها و این مفاد جمله فَإِنْ

ص: 41

کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً

است

[سوره النساء (4): آیه 20] ..... ص : 42

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (20)

و اگر خواستید زن را رها کنید و زن دیگر بجای او بگیرید و مهریه آن زن را یک قنطار طلا داده اید حق ندارید شیئی از آن مهریه را پس بگیرید آیا پس میگیرید آن را که بهتان و معصیت آشکار است.

تفسیر قنطار در ذیل آیه شریفه در سوره آل عمران آیه 75 گذشت وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ الایة و گذشت که کنایه از مال کثیر است نه خصوصیتی برای قنطار باشد.

و مراد از استبدلال در وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ طلاق دادن سابق و تزویج لاحقه است.

و مراد از وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً مهریه سابقه است که مطلقه شده.

فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً توضیح کلام در موضوع طلاق، یک موقع شوهر میخواهد طلاق دهد اگر قبل از دخول باشد نصف مهر را باید بدهد، و اگر دخول کرده تمام مهر مستقر میشود و مورد آیه همین است که دخول شده باشد بقرینه کلمه (افضی) در آیه بعد که کنایه از دخول است، و در این صورت یک دینار حق ندارد پس بگیرد و همین است مفاد فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً.

و مراد از بهتان امری است بر خلاف حق و واقع چه در کلام و چه در غیر کلام از روی تعجب میفرماید أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً و البته این ظلم گناه بزرگیست خصوصا در حق زوجه مطلقه که بی کس و بدون نفقه و کسوه میشود لذا میفرماید وَ إِثْماً مُبِیناً

ص: 42

و یک موقع زن میخواهد طلاق بگیرد یک مقدار از مهریه یا تمام آن را یا چیز دیگری بزوج بذل میکند که او را طلاق دهد و این طلاق خلعی است و شوهر حق رجوع ندارد مگر آنکه زن رجوع در بذل کند.

[سوره النساء (4): آیه 21] ..... ص : 43

وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (21)

و چگونه میگیرید آن را و حال آنکه بتحقیق اجتماع نمودن بعض شما بعض دیگر را یعنی زوج و زوجه (کنایه از جماع و دخول است که تمام مهر مستقر میشود) و عهد و میثاق محکم گرفتند از شما، که عبارت از عقد نکاح دائم است که عقود لازمه است و وفاء بآن واجب است بنص آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مائده آیه اول، و بنص حدیث معروف

المؤمنون عند شروطهم

و سایر ادله لزوم که در باب بیع متعرض شده اند.

[سوره النساء (4): آیه 22] .... ص : 43

وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (22)

و نکاح نکنید کسانی را که پدران شما آنها را نکاح کرده اند مگر آنکه گذشته است این فحشاء و مورث غضب الهی است و بد راهیست.

وَ لا تَنْکِحُوا نکاح در قرآن و اخبار در دو مورد استعمال میشود یکی در عقد ازدواج مثل آیه شریفه وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ الایة نور آیه 32، که مراد زن گرفتن و زن کردن است و شوهر گرفتن و شوهر کردن است اعم از دخول و غیره.

ص: 43

و دیگر بمعنی وطی و جماع مثل آیه شریفه الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً الایة بنا بر تفسیری، و حدیث معروف

(ملعون من نکح بهیمة و ملعون من نکح بیده)

نبوی (ص)، و این آیه مطلق است و شامل هر دو میشود، مدخوله اب و زوجه اب را نمیشود فرزند ازدواج کند.

ما نَکَحَ آباؤُکُمْ و مراد از آباء اجداد هر چه بالا رود محرم هستند و نکاح آنها حرام است.

إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ استثناء منقطع است زیرا استثناء ماضی از مستقبل نمیشود نظیر آیه شریفه لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی دخان آیه 56، و این موضوع در جاهلیت بوده که زن پدر را بعد از فوت پدر میگرفتند خداوند از آنها مؤاخذه نمیفرماید آنچه بوده تا زمان نزول این آیه لکن بعد از نزول اگر کسی قبلا این عمل را کرده باید رها کند و دیگر نمیتواند نزد او رود.

إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً دیگر زنا میشود بلکه زنا با محارم که عقوبتش اشد و حد آن سخت تر است، (و مقتا) مشمول غضب الهی میشود. (و ساء سبیلا) عمل زشت قبیح منکری است هم عقلا و هم شرعا و هم عرفا

ص: 44

[سوره النساء (4): آیه 23] ..... ص : 45

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (23)

حرام شده است بر شما مادران و دختران و خواهران و عمه ها و خاله ها و دختران برادران و دختران خواهران و مادرهای رضاعی شما و خواهران رضاعی و مادران زنهای شما و ربیبه (یعنی دختر زن از شوهر دیگر که در دامان شما بزرگ شده) از زنهای شما که دخول بآنها کرده اید و اگر دخول نکرده اید بعد از رهایی زن گرفتن ربیبه مانعی ندارد و حلیله های پسران شما که از صلب شما هستند و جمع بین دو خواهر هم در زمان واحد حرام است مگر آنچه گذشته خداوند غفور و رحیم است.

حرمت یکی از احکام خمسه تکلیفیه است که تعلق بفعل مکلفین میگیرد و اگر تعلق بموضوع گرفت بتقدیر مضاف است هر جا بمناسبت حکم و موضوع اگر گفتند (الخمر حرام) یعنی شرب خمر و اگر گفتند (المیتة حرام) یعنی اکله و اگر گفتند مال صغیر حرام است یعنی تصرف در آن و هکذا.

پس اینجا میفرماید حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ یعنی نکاح امهات حرام است، و مراد از امهات مادر بدون واسطه و مادر پدر و مادر مادر هر چه بالا رود نکاح آنها حرام است و آنها بانسان محرم هستند، تمام سادات و ذراری حضرت فاطمه زهراء سلام اللَّه علیها بآن بزرگوار محرم هستند چه از طرف آباء و چه از

ص: 45

طرف امهات، و این آیه شریفه بضمیمه آیه قبل مشتمل است بر چهارده طائفه، هفت طائفه نسبی و هفت سببی.

اما نسبی: 1- همین امهات. 2- (و بناتکم) این هم شامل بنات بلا واسطه و بنات ابناء و بنات بنات هر چه پائین رود تمام زنهای عالم بنات حضرت آدم (ع) هستند و تمام مردان عالم اولاد حوی هستند.

3- (و اخواتکم) چه برادر ابوینی و چه ابی تنها و چه امی تنها.

4- (و عماتکم) چه عمه بلاواسطه یا عمه پدر یا عمه مادر هر چه بالا رود عمه جد و جده پدری و جد و جده مادری و هکذا.

5- (و خالاتکم) چه خاله بلاواسطه و چه خاله پدر و خاله مادر و خاله جد و جده پدری و خاله جد و جده مادری و هکذا هر چه بالا رود.

6- (و بنات الاخ) چه دختران برادر یا دختر پسر برادر یا دختر دختر برادر هر چه پائین رود.

7- (و بنات الاخت) چه دختر خواهر و چه دختر پسر خواهر و چه دختر دختر خواهر هر چه پائین رود این هفت نسبیست، و اما سببی: 1- در آیه قبل وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ چه دخول شده باشد یا مجرد عقد باشد.

2- وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ چه مادر رضاعی و چه مادر پدر رضاعی و چه مادر مادر رضاعی هر چه بالا رود و بواسطه نص فرمایش حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب)

و در تحقیق رضاع بین عامه و خاصه اختلاف است و مذهب حق اینست که با پانزده رضعه متوالی یا یک شبانه روز که چیز دیگری در اثناء نخورد یا انبات لحم و شد عظم شود، و شرائط رضاع یکی مکیدن از پستان و یکی در ایام رضاع باشد و یکی از فحل باشد.

ص: 46

3- وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ در موضوع خواهر رضاعی اختلاف است که آیا فقط متن و متن است یعنی همان خواهری که با او شیر خورده یا متن و حاشیه است یعنی سایر خواهرهای خواهر رضاعی چه پدری تنها باشند یا مادری تنها یا ابوینی بناء علی عموم المنزله کما هو التحقیق، یا حاشیه و حاشیه که سایر برادرهای رضیع یا خواهرهای رضیعه چنانچه بعضی گفتند و تفصیل آن در فقه است 4- أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ مادر زن و مادر پدر زن و مادر مادر زن هر چه بالا رود 5- وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ قید (فی حجورکم) قید غالبیست مفهوم ندارد و ربیبه دختر زن است از شوهر دیگر و دختر دختر زن و دختر پسر زن هر چه پائین رود، و حرمت خصوص ربیبه مشروط است بجمله مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ و مراد از دخول آیا خصوص جماع است یا بلمس و ذلک هم صادق است یا بمجرد اجتماع در فراش بعید نیست اعم باشد فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ در گرفتن ربیبه بعد از رهایی مادرش یا موت مادرش.

6- وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ چه بعقد دائمی یا انقطاعی یا بملک یمین چه پسر نسبی باشد یا پسر رضاعی، و جمله الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ برای خروج پسر خوانده مثل زید نسبت بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، چنانچه میفرماید وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ الایه و نیز میفرماید ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ الایة احزاب آیه 4 و 5، و نیز میفرماید فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ الایة احزاب آیه 37.

7- وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ در زمان واحد اما اگر زوجه بمیرد یا طلاق بگیرد مانعی ندارد خواهر او را بگیرد.

إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ استثناء منقطع است فقط راجع بجمله اخیره که قبل از اسلام

ص: 47

و قبل از نزول آیه تحریم، جمع بین اختین میکردند خداوند از گذشته گذشت میکند إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً لکن بعد از نزول آیه اگر کسی جمع کرده و لو سابقا باید یکی از آنها را رها کند.

[سوره النساء (4): آیه 24] ..... ص : 48

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (24)

و همچنین حرام است برای شما زنهای محصنه مگر آنکه بملک یمین آنها را مالک شده باشند و این دستورات را خداوند برای شما نوشته و واجب فرموده و حلال شده است بر شما غیر این هایی که حرام بود و گفته شده به اینکه زن اختیار کنید باموال خودتان که مهر آنها قرار دهید زنهای با عفت و نجابت را نه زنهای زانیه بی عفت و عصمت را پس آنچه بعقد متعه استمتاع نمودید باید اجر آنها را که قرار داده اید بآنها بپردازید واجب و لازم است بلی باکی نیست اگر تراضی کنید با آنها یا مهر خود را ببخشد بشما تمام یا بعضی یا شما زیادتر از قرارداد بآنها بدهید محققا خداوند عالم است بهر چیزی و بحکم و مصالح امور.

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ عطف است بآیه قبل که مدخول حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ است و نایب فاعل است، و احصان بمعنی منع و جلوگیری است و در قرآن مجید گاهی اطلاق شده بر عفت و جلوگیری از فحشاء چنانچه در همین آیه کلمه (محصنین) باین معنی است.

و گاهی اطلاق شده بر زن شوهر دارد و مرد زن دار چنانچه در زنای محصن و محصنه

ص: 48

که حد آن رجم است اطلاق شده.

و در بعضی اخبار کلمه (و المحصنات) را باین معنی تفسیر کرده که زنهای شوهردار بر شما حرام است که آنها را تزویج کنید، لکن شاید بتوان گفت که این تفسیر از باب بیان مصداق است چنانچه مکرر گفته شده و منافی با عموم لفظ نیست و مراد زنهایی هستند که امتناع دارند از تزویج با شما بجبر و عنف نمیشود آنها را تزویج کنید چه از جهت شوهر داشتن باشد و چه از راه بی میلی و چه موانع دیگری در بین باشد تا استثناء جمله إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ صحیح باشد که اگر بملک یمین کنیزی را خریدید یا مالک شدید و لو میل نداشته باشد حق دارید پیش او بروید و الا اگر مراد خصوص زنهای شوهردار باشد کنیز هم اگر شوهر دارد مولی نمیتواند نزد او برود مگر اینکه شوهر او هم عبد این مولی باشد مولی میتواند ازدواج آنها را بهم بزند و پس از انقضاء عده نزد او برود نظر به اینکه مولی هم میتواند خود کنیز خود را تصرف کند و هم میتواند برای غیر تحلیل نماید و هم میتواند او را تزویج کند.

کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ کتاب نوشته شده بمعنی فرض و وجوب و حتم است مثل کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ و کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ در سوره بقره آیه 178 و 183، و تعبیر بکتب یا کتب در لوح محفوظ یا در انشاء احکام یا نزد ملائکه کتبه است چون از برای احکام شرعیه مراتبی است که مرتبه اولی انشاء و تشریع حکم از جانب الهیه که تعبیر میشود بافعال تشریعیه مقابل افعال تکوینیه، و مرتبه ثانیه ابلاغ بعباد بتوسط ملائکه بر انبیاء و بتوسط انبیاء بر مکلفین، و مرتبه ثالثه مقام فعلیت است که تابع تحقق موضوعات است.

زیرا احکام شرعیه از قضایای حقیقیه مثل مسائل علمیه در باب علوم که گفتند (کلما تحقق الموضوع تحقق الحکم) مثل الخمر حرام حکم شأنی است هر موقع

ص: 49

که خمر موجود شد حرمت محقق میشود و فعلیت پیدا میکند.

مرتبه چهارم مقام تنجز است که بر مکلف بواسطه علم یا قائم مقام علم منجز میشود.

وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ سوای آنچه از محرمات تزویج که قبلا ذکر شده بقیه نساء تزویج آنها حلال و مانعی ندارد طبق دستورات شرع که ذیلا بیان میشود أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ کنایه از مهر و صداق است که از لوازم نکاح است حتی اینکه اگر در اجراء صیغه ذکر مهر نشده باید مهر المثل بدهد، و مهر باید از انقد و افضل اموال باشد چنانچه در خبر دارد که بهترین اموال را در سه مصرف صرف نمایند: کفن، مصارف حج و مهر نساء. و تعیین مهر باختیار طرفین است از یک درهم تا یک قنطار و بهتر مهر السنه است که عبارت از پانصد درهم است که بحساب نقره دویست و شصت و دو مثقال و نیم نقره است بمثقال صیرفی که عبارت از بیست و چهار نخود و هر نخودی چهار گندم باشد، و شاید بحساب امروز حدود ششصد تومان که شش هزار ریال است باشد و این مهر در عهده زوج است لکن غیر زوج هم میتواند اصداق نماید.

مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ حال است از برای فاعل (تبتغوا) و از این جهت مذکر آمده یعنی بنحو مشروع تزویج کنید نه بطریق زنا و لذا در زنا مهر نیست و زانیه حقی بزانی ندارد و چیزی که از طریق زنا بدست میآورد حرام است، و توهمی که بعضی کرده اند که چون شخص زانی که مالک است بکمال طیب نفس و رضایت میدهد بر زانیه حلال است، و این توهم در قمار و بیع مسکرات و آلات لهو و ربوی و بسیاری از مکاسب محرمه میآید لکن بسیار توهم فاسدی است زیرا دادن آن از جهت زنا است که اگر زانیه زنا نمیداد یک درهم باو نمیداد و همچنین خریدار مسکر و آلات لهو و معطی ربا و امثال اینها و سفاح بمعنی زنا است.

ص: 50

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً این جمله در موضوع متعه که نکاح منقطع است وارد شده و از ضروریات مذهب شیعه است و اخبار از طریق خاصه از ائمه اطهار (ع) متظافر یا متواتر بتواتر معنوی وارد شده چنانچه در برهان قریب به 13 حدیث از کافی و عیاشی و شیبانی نقل کرده.

و اخبار از طرق عامه نیز در این باب بسیار داریم چنانچه در مجمع از ابی بن کعب و عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن مسعود و ثعلبی از سعید بن جبیر و از عمران ابن حصین و مسلم بن حجاج فی الصحیح از جابر بن عبد اللَّه و غیر اینها روایت کرده که متعه در عهد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ابی بکر لعنة اللَّه علیه و اوائل عهد عمر بود و عمر علیه اللعنة و العذاب نهی نمود.

و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کردند که فرمود

لو لا ان عمر نهی عن المتعة ما زنی الا شقی.

و کافی است بر اثبات این امر خبر معروف بین خاصه و عامه از عمر بن الخطاب که گفت (متعتان کانتا علی عهد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حلالا انا انهی عنهما و اعاقب علیهما) بلکه نفس ظاهر آیه شریفه دلالت بر این معنی دارد از جهاتی: یکی کلمه (استمتعتم) ظاهر در متعه است بخصوص بضمیمه فهم ائمه اطهار (ع) که خود یک دلیل مستقل است و آنها مفسر آیات هستند، و تفسیرات بعض مفسرین عامه تفسیر برای است و از درجه اعتبار ساقط است.

دیگر کلمه (اجورهن) که اجر در مورد متعه استعمال میشود و لذا در خبر دارد

هن مستأجرات

و اطلاق بر مهر و صداق خلاف ظاهر است.

دیگر کلمه (فریضة) زیرا در عقد دائم مهر بمجرد عقد لازم نمیشود چنانچه قبل از دخول باشد نصف مستقر میگردد ولی در متعه بمجرد عقد تمام مستقر میشود و لو دخولی هم نباشد.

ص: 51

وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ این جمله هم راجع بمتعه است و کلمه (تراضیتم) شامل دو چیز میشود: یکی تراضی در ازدیاد مدت که اگر مثلا مدت یک ماه بوده پس تراضی کننده که دو ماه باشد مانعی ندارد و انقضاء عده لازم نیست لکن عقد جدید لازم دارد که از لفظ تراضی که بین الاثنین است استفاده میشود.

و یکی در اجرت که بخواهند ازدیاد نمایند یا کمتر از مقدار قرار داد بگیرد با تراضی مانعی ندارد.

و از احکام مختصه بمتعه یکی عده است که دو طهر است یا چهل و پنج روز بخلاف دوام که سه ماه است. دیگر ارث در متعه نیست بخلاف دوام. دیگر نفقه و کسوه و سکنی در متعه نیست مگر آنکه شرط کنند. چهارم- زائد بر چهار میتواند متعه کند بخلاف دوام. پنجم- ذکر مدت در متعه باید بشود که اگر ذکر نشود منقلب بدوام میشود. ششم- احتیاج بطلاق ندارد همین که مدت را بخشید از هم جدا میشوند.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً این جمله یکی از معجزات قرآنی است و اخبار از غیب است بنحو تعریض که این حکم متعه از روی علم و حکمت است و جلوگیری از زنا و سفاح است بالاخص برای کسانی که متمکن از عقد دوام و ملک یمین نیستند چنانچه گذشت از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود

لو لا ان عمر نهی عن المتعة ما زنی الا شقی

و تعریض بر اینکه تحریم متعه از روی جهل و سفاهت است.

ص: 52

[سوره النساء (4): آیه 25] ..... ص : 53

اشاره

وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (25)

و کسانی که تمکن ندارند که نکاح کنند زنهای آزاد از مؤمنات را پس از کنیزان مؤمنات ازدواج نمایند و همین ظاهر ایمان کافیست لازم نیست بباطن آن پی بردن چون خدا داناتر است بایمان شما و کنیز با حرة از جهت اینکه از اولاد یک پدر و مادرید و از جهت ایمان متساوی هستید که مفاد بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ است ولی در نکاح کنیزان باید باذن صاحبان آنها باشد که بدون اذن حکم زنا دارد و باید مهر آنها را بطور متعارف پرداخت و باید کنیزان معففات باشند کنیزهای زانیه نباشند و رفیق در خفاء نگرفته باشند و پس از تزویج اگر کنیز زنا داد باید نصف حد زانیه که پنجاه جلده باشد بر او جاری کرد و این تزویج کنیزان برای کسانیست که میترسند که اگر تزویج نکنند از شدت شبق و شهوت بزنا بیفتند و اگر بتوانند خود داری کنند و تزویج کنیزان را نکنند برای آنها بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است.

این آیه شریفه راجع بتزویج کنیزان است و این دستورات ارشادی است اغلب آنها.

1- این جمله وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ ارشادی است و الا اگر کسی متمکن باشد از تزویج حرائر مانع شرعی ندارد تزویج کنیز

ص: 53

حتی اگر زن حره داشته باشد باز بخواهد کنیز را تزویج کند مانعی ندارد بلی باید باجازه حره باشد و این حکم ارشادی هم غالبی است زیرا بسا مهریه حره کمتر یا مساوی با مهریه کنیز باشد بخصوص اگر کنیز شابه و جمیله و بکر باشد یا مولای او از اشراف باشد، و مراد از (طول) تمکن مالی است.

2- کلمه (المؤمنات) دلالت دارد بر اینکه نکاح کافره جایز نیست چه کتابیه باشد یا مشرکه، و یکی از منکرات که امروز در بسیاری از جوانهای اسلامی که برای تحصیل بخارجه میروند یک زن نصرانیه میگیرند و تحفه خود قرار میدهند و در اهل وطن خود افتخار میکنند.

3- فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مراد ملک یمین دیگران است و الا ملک یمین خود تزویج ندارد و مشروع نیست بهمان ملک یمین میتواند نزد او برود، و اگر اولاد آورد ام ولد میشود و احکام بسیاری دارد لکن نظر به اینکه در زمان حاضر غلام و کنیز موضوع ندارد احتیاج ببیان نیست.

4- جمله مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ فتیات جمع فتاة بمعنی شابه است مقابل فتی که بمعنی شاب است و بر کنیز و لو غیر شابه باشد هم اطلاق میشود و از این جمله هم استفاده میشود که کنیز اگر کافره باشد نمیشود تزویج نمود.

5- جمله وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ کنایه از این است که لازم نیست علم بایمان واقعی آنها همین که بحکم ظاهر اسلام مؤمنه است کافیست و تفتیش لازم نیست.

6- جمله بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ یعنی مؤمنین مساوی هستند إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10،

المؤمن کفو المؤمن

جهات دنیوی از حیث حسب و نسب و مال و منال باعث شرافت نیست یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13.

ص: 54

7- جمله فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ مراد از اهل مولی و مالک کنیز است و همین حکم در عبد هم جاری است که بدون اذن موالی نمیتوانند ازدواج نمایند بلی اگر ازدواج کردند سپس موالی آنها اجازه کردند اشکالی ندارد و تا اجازه نیاید نزدیک دیگر رفتن حرام است.

8- جمله وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مراد مهر و قرارداد است که آنهم باید بنظریه مولای آن باشد، و تعبیر باجر بمناسبت آنکه خود مملوک مولی است و استفاده از نکاح استفاده از ملک او است و مهر مال الاجاره ملک است و اینهم بخود او بدون اذن مولی نمیشود داد بلکه باید بمولی رد نمود

العبد و ما فی یده کان لمولاه

سواء اینکه قائل شویم که عبد مالک چیزی میشود یا نه بالاخره امر او با مولی است.

9- جمله مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ صفت فتیات است یعنی عفیفه باشند غیر از زانیات و نه کنیزانی که رفیق اتخاذ کردند و در سر سر نزد هم میروند و این هم زنا است. لکن زانیه اطلاق بر فاحشه میشود که علنا زنا را شغل و کسب خود قرار داده.

و مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ زنانی را گویند که همه جا و در نزد همه کس نمیروند بلکه رفقای خصوصی دارند و مخصوصا در دوره جاهلیت فواحشی بودند که آنها را ذوات الاعلام میگفتند هر که صد خواهان داشته باشد یک علم بالای درب خانه اش نصب میکرد اگر دویست بودند دو علم اگر بیشتر بود اعلامی نصب، مثل سمیه مادر زیاد و مرجانه مادر عبید اللَّه و اشباه آنها.

(تنبیه) ...... ص : 55

یکی از اهل ضلال در تحریف نمودن سوره حمد این نحو قرائت کرده غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین و این جمله بخوبی رد او را میکند که خداوند

ص: 55

عطف بر غَیْرَ مُسافِحاتٍ را (و لا متخذات اخدان قرار داده و نفرموده (غیر متخذات اخدان).

10- جمله فَإِذا أُحْصِنَّ یعنی زمانی که موالیان آن کنیزها یا شوهران آنها، آنها را نگاهداری و حفظ نمودند فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ مراد از محصنات حرائر هستند که شوهران آنها یا اهل آنها، آنها را نگاهداری میکنند و آنها زنا دادند حد کنیزهای زانیه نصف حد حرائر است و این حکم مخصوص بجلد است که حد حرائر بنص قرآن صد جلد است الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ سوره نور آیه 2، و کنیز را پنجاه جلده بمقتضای همین آیه و این حکم در عبید هم جاریست اما سائر حدود زنا مثل رجم که حد محصنه و محصن باشد یا قتل که حد زنای با محارم است، در حق عبید و اماء جاری نیست زیرا اینها ملک موالیان هستند و حدی که موجب زوال آنها شود بضرر موالی تمام میشود بلی اگر مکرر شد که رسید بقتل باید آنها را کشت و قیمت آنها را از بیت المال بصاحبانشان رد نمود.

11- جمله ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ عنت بمعنی شدت شهوت است که بسا منجر بزنا میشود یعنی کسی که میترسد بزنا آلوده شود برای دفع شهوت با کنیزان ازدواج کند و این حکم در مورد همچه کسانی است و این هم حکم ارشادی است نه مولوی الزامی.

12- جمله وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ این هم ارشادی است که خودداری کنند تا خداوند وسائل ازدواج با حرائر را بر آنها فراهم نماید بعقد دائم یا انقطاع یا بملک یمین نزد کنیزان بروند.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ اشاره به اینکه اگر قبل از ثبوت توبه نمودند حد ساقط میشود، یا اشاره به اینکه اگر ازدواج با کنیز کردند و خوف عنت نبوده یا صبر

ص: 56

و تحمل نکردند در مورد مؤاخذه واقع نمیشوند، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 26] ..... ص : 57

یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26)

اراده فرموده خداوند که از برای شما بیان فرماید و شما را هدایت نماید برفتار و کردار پیشینیان شما تا راه حق و باطل آنها را بفهمید خوبیهای آنها را بگیرید و بدیهای آنها را ترک نمائید و نیز اراده فرموده که توبه شما را قبول فرماید و خداوند عالم است بکردار هر کس و حکیم است بمصالح و مفاسد هر کاری.

اراده علی التحقیق مطابق مذهب حکماء و بزرگان علماء از صفات ذات است و بمعنای علم بصلاح و فساد هر فعلی است نظیر حکمت که بمعنی علم بمصالح و مفاسد مترتبه بر افعال است و رتبه حکمت مقدم است بر رتبه اراده زیرا هر فعلی اگر دارای حکمت باشد آن فعل صلاح میشود و اگر مفسده داشته باشد آن فعل فاسد میگردد و برگشت هر دو بعلم است و عین ذات اقدس است خلافا لجماعتی از متکلمین که اراده را از صفات فعل گرفته بمعنی ایجاد که هر ممکنی بایجاد حق موجود میشود، ولی ایجاد بنفس خود موجود میگردد چنانچه گفتند خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها و در لسان حکماء این ایجاد را تعبیر بوجود منبسط کردند که سرتاسر موجودات را میگیرد و البته این ایجاد هم از فاعل قادر مختار بدون اراده و صلاح نیست، و فرق واضح است بین اراده و مشیئة اگر چه بعنایت و مجاز گاهی بر یکدیگر اطلاق میشود.

یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ لام در لیبین برای تأکید در بیان است یعنی البته بیان میفرماید چنانچه کلمه (یرید) هم تأکید در این جمله دارد زیرا مراد از اراده

ص: 57

منفک نمیگردد و البته تحقق پیدا میکند در باره خداوند چنانچه در آیه تطهیر بیان کرده ایم إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33 و این اراده تکوینی است نه تشریعی بقرینه کلمه (انما) زیرا اراده تشریعی نسبت بتمام مکلفین است انحصار باهل بیت ندارد و (بیان) بمعنی ظاهر است و (مبین) ظاهر کننده است و اطلاق بر کلام واضح روشن که بر مقصود دلالت تامه داشته باشد میشود.

(و یهدیکم) عطف بر (یبین) است مدخول لام یعنی (لیهدیکم) و هدایت بمعنی راهنمایی است.

سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ سنة طریقه ای است که انسان اتخاذ میکند مثل سنن ابراهیم و سلیمان و سنن نبینا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سنن ائمه اطهار علیهم صلوات اللَّه و سایر انبیاء (ع) که ما مکلفیم اتخاذ کنیم، و مثل سنن جبابره و اقاصره و اکاسره و سایر دعات باطله که باید اجتناب کنیم و خداوند در قرآن و لسان اخبار برای ما بیان فرموده و بما نشان داده لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 47.

وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ تفسیر آن گذشت.

[سوره النساء (4): آیه 27] ..... ص :58

وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلاً عَظِیماً (27)

و خداوند اراده فرموده که شما موفق بتوبه شوید و قبول فرماید و کسانی که شهوت پرست و متابعت شهوات میکنند اراده دارند که شما را عدول دهند از طریق مستقیم بطرق باطله خودشان عدول عظیمی.

ص: 58

وجه تکرار در جمله وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ اینست که در آیه قبل در مقام بیان نعم و تفضلات الهی است نسبت باهل ایمان از جهت بیان احکام و هدایت آنها بسعادت و رستگاری دارین و طرق اهل حق از سابقین و نجات از مهالک نشئتین و طرق اهل ضلالت از سابقین.

و بعبارت واضح تر در مقام بیان مقتضی است و در این آیه در مقام دفع موانع و عوائق که هوسهای نفسانیه و شهوات اهل ضلال مانع از سعادت شما نشود یا اینکه مقتضیات سعادت از جانب خدا بر شما تام و اتم است زیرا کفار و فساق و اهل معاصی میخواهند شماها را بکیش خود در آورند، وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ شامل جمیع کفار و اهل ضلال و فساق و مرتکبین معاصی و منغمرین در شهوات میشود أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً و سر تمایل آنها اموریست: 1- آنکه قبح اعمال آنها از نظر آنها بر داشته شده و کارهای خود را نیک میپندارند قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 104.

2- آنکه میخواهند خود را از مورد مذمت و تقبیح مردم خارج کنند بگویند دیگران هم مثل ما هستند.

3- هر چه معاصی اشاعه پیدا کند وسائل آن آسان تر میشود بر آنها و (میل) عدول از حق است و هر چه دورتر شود میل آن عظیمتر گردد چنانچه مشاهده میشود در خط ریل یا طرز خیابان اگر یکی از آنها متمایل شود در ابتداء یک سانت کمتر است اما هر چه برود زیادتر میشود بسا چند هزار فرسخ تمایل و فاصله پیدا میکند.

ص: 59

[سوره النساء (4): آیه 28] ..... ص : 60

یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً (28)

اراده فرموده خداوند که در تکالیف شماها تخفیف دهد و انسان مخلوق ضعیفی است مراد از تخفیف سهولت تکلیف است مقابل تکالیف شاقه چنانچه مفاد آیه شریفه است وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ الایه آخر سوره بقره، و گذشت بیان آن، و از این جهت گفتند دین اسلام دین سمحه سهله است و آیه شریفه عام است نسبت بتمام تکالیف و لو مورد آیه احکام مذکوره در آیات قبل است از نکاح حرائر و اماء دوام و انقطاع و هدایت بسنن سابقین از اخیار و اشرار و قبولی توبه و جلوگیری از متابعت شهوت پرستان لکن مکرر گفته شده که مورد مخصص نیست لذا بطور اطلاق فرمود یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ و جمله وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً بمنزله علت است برای جمله قبل که چون خلقت انسان ضعیف است در جعل احکام تخفیف داده شده و ضعف انسان هم از جهت قوای بدنی است طاقت اعمال شاقه ندارد، و در حیوانات در بسیاری از قوی مشاهده شده که بسیار قوه آنها زیادتر است هم قوه باصره و سامعه و شامه و ذائقه و لامسه و هم قوه بدنیه و هم از جهت قوای روحی در جلوگیری نفس از مشتهیات و هم صبر بر بلیات بلی امتیاز آنها فقط در قوه عقلائیست اگر فرمان فرمای سائر قوی گردد و اما اگر تابع آنها شود از تمام حیوانات پست تر است.

آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

(فمن غلب عقله علی شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم)

حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 60

[سوره النساء (4): آیه 29] ..... ص : 61

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (29)

ای کسانی که ایمان آورده اید نخورید اموال خود را بین خود بطریق باطل و غیر مشروع مگر بتجارت از روی تراضی طرفین از خودتان و نکشید خود را محققا خداوند بشما رءوف و مهربانست.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ مراد از اکل مطلق تصرفات است تصرف مالکانه و این اطلاق در تمام السنه متعارف است میگویند فلان مال فلان را خورد یعنی تصرف و اتلاف نمود نه مراد اکل مقابل شرب است و مراد از (اموالکم) اموال یکدیگر است نه اموال شخصی خود بقرینه (بینکم) و مراد از باطل غیر مشروع است مثل قمار و سرقت و رباء و غصب و ظلم و معاملات باطله مثل ثمن خمر و خنزیر و مکاسب محرمه و سایر انحاء باطله و تفسیر ببعض اینها در اخبار از باب بیان مصداق است چنانچه مکرر گفته شده منافی با عموم نیست إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ اکثر مفسرین و فقهاء گفتند این استثناء منقطع است زیرا تجارة عن تراض اکل مال بباطل نیست تا استثناء متصل باشد مثل جاءنی القوم الا حمارهم لکن تحقیق وفاقا لبعض المحققین اینست که استثناء متصل است و کلمه بالباطل بمنزله علت است برای حکم کانه میفرماید لا تأکلوا اموالکم بینکم الا بالتجارة عن تراض لانه اکل بالباطل حتی مثل جاءنی القوم الا حمارهم هم استثناء متصل است زیرا قرینه الا حمارهم دلالت دارد که معنی اینست که جاءنی القوم مع خدمهم و مراکبهم الا حمارهم، بلکه میتوان گفت استثناء منقطع نداریم و از این بیان دفع اشکال دیگران را هم میتوان نمود.

و حاصل اشکال اینست که حلیت اکل مال منحصر بتجارة عن تراض نیست بلکه بمیراث و وصیت و اخماس و زکوات و صدقات و هدیات و هبات و خیارات

ص: 61

هم حلال است با اینکه صدق تجارت نمیکند، و از آیه انحصار استفاده میشود مگر آنکه بگوئیم که اینها هم مخصص عام هستند از خارج ثابت شده باز هم اشکال اولی عود میکند که اینها هم باطل نیستند و باید باستثناء منقطع دفع نمود و حاصل جواب اینست که گفته اند در باب علت که هم معمم است و هم مخصص مثلا اگر گفتند لا تشرب الخمر لانه مسکر همین نحوی که حرمت هر مسکری را دلالت میکند و لو خمر نباشد همین نحو دلالت دارد بر حلیت خمری که مسکر نباشد و در اینجا می گوییم مراد از باطل غیر مشروع است که شارع ترخیص نفرموده و همین نحو که دلالت دارد بر حرمت هر غیر مشروعی و لو صدق تجارة عن تراض بکند مثل مکاسب محرمه و معاملات غیر مرخصه همین نحو دلالت دارد بر حلیت هر مشروعی و لو صدق تجارت عن تراض نکند و حاصل کلام اینست که تصرف در اموال دو قسم است مشروع حلال است و غیر مشروع باطل و حرام است.

نکته دیگر آنکه کلمه (عن تراض) دلالت ندارد بر اینکه تراضی باید قبل از تجارت باشد چنانچه بعضی توهم کرده اند و گفتند معامله فضولی باطل است و لو مالک اجازه کند بلکه می گوییم که آیه دلالت دارد بر اینکه تراضی مالک یکی از شرائط تجارت است، پس از آنکه جمیع شرائط معامله از ملکیت و مالیت و معلومیت عوضین وکیل و وزن در مکیل و موزون و قبض در صرف و سلم و بلوغ و عقل متعاقدین و شرائط عقد از ایجاب و قبول و ترتیب و موالات و غیر اینها موجود باشد رضایت مالک هم شرط است بلکه رضایت هر که ذی حق است و لو مالک نباشد مثل رضایت مرتهن در بیع راهن و رضایت غرماء در بیع مفلس و رضایت ولی در بیع اموال مولی علیه و رضایت شریک در باب شفعة و رضایت ولی سادات و فقراء در بیع اخماس و زکوات و غیر اینها چه قبل از معامله یا بعد از معامله باشد.

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ قتل نفس نکنید چه نفس خود که عبارات از خودکشی باشد چه بمباشرت با تسبیب که القاء نفس باشد در تهلکه یا مقاتله با جماعتی که قوه دفع آنها را ندارد و خود را در معرض هلاکت در میآورد یا نفس دیگران که

ص: 62

یک دیگر را نکشید که قتل نفس یکی از گناهان کبیره است بلکه موجب خلود در عذاب میشود وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 93 و تفسیر در بعض اخبار شده به اینکه در جهاد تنها حمله بدشمنان نکند که تاب مقاومت با آنها را ندارد و این بیان مصداق است.

و کلمه (کم) در (انفسکم) خطاب بمؤمنین است که در صدر آیه بود و این دلالت دارد بر اینکه قتل کفار در صورتی که معاهده نباشند یا اهل ذمه بشرائط ذمه عمل نکند و موجب مفسده دیگری نباشد مانعی ندارد بلکه بسا واجب میشود إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً و لذا راضی نمیشود که اموال یک دیگر را بظلم و تعدی تصرف کنید و نفوس یک دیگر را بقتل برسانید و خود را در معرض هلاکت در آورید و این صفت حمیده الهیه را باید همه شماها هم دارا باشید و بخود و دیگران رحم کنید.

[سوره النساء (4): آیه 30] ...... ص : 63

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (30)

و کسی که این عمل را از روی دشمنی و ظلم بجا آورد پس زود باشد که او را در جهنم گرفتار کنیم و این بر خداوند سهل و آسانست.

اختلاف شد در اینکه مرجع اسم اشاره در وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ چیست بعضی گفتند محرماتی که در این سوره ذکر شد، و بعضی گفتند احکامی که در این سوره ذکر شده و بعضی گفتند احکامی که در این چند آیه از جمله لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ الی جمله وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ لکن ظاهر اینست که اشاره باشد بخصوص وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ یکی از جهت قرب باین آیه زیرا جمله اخیره اقرب است و یکی از جهت جمله عُدْواناً وَ ظُلْماً که مناسب با قتل عمدی است که بناحق

ص: 63

واقع شود که اگر عمدی نباشد یا بحق باشد عقوبت عذاب جهنم ندارد و لو بسا دیه یا کفاره داشته باشد قرینه سوم آیه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً الایه که شاهد بر این است و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 31] ..... ص : 64

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً (31)

اگر اجتناب کنید از معاصی کبیره میپوشانیم کردارهای زشت شما را و شما را داخل میکنیم در مکان محترمی.

اختلاف شد در معاصی کبیره بعضی گفتند تمام معاصی کبیره است، منتهی بعضی اکبر از بعضی هستند و بعضی گفتند کبر و صغر دو امر اضافی است هر معصیتی نسبت ببالاتر خود صغیره است و نسبت بما دون خود کبیره و این دو قول مردود است بنص آیه که معاصی را دو قسمت فرموده یک قسمت کبائر و یک قسمت سیئات، بعضی گفتند معاصی کبیره هفت است و بر طبق آن اخباری از ائمه علیهم السلام رسیده، و بعضی گفتند هفتاد و بعضی هفتصد.

و تحقیق کلام اینست که بسا بعض معاصی نسبت ببعض اشخاص یا ببعض حالات کبیره میشود و نسبت ببعض دیگر یا حالات دیگری صغیره میشود.

و توضیح مقام آنکه کبیره بودن معصیت در تحت چند عنوان محقق میشود 1- معاصی که در قرآن وعده آتش داده. 2- چیزهایی که در قرآن وعده عذاب داده 3- در اخبار معتبره وعده آتش یا عذاب داده شده. 4- گناهی را که از یک معصیت کبیره بدتر شمارند مثل

الغیبة اشد من الزنا

یا

الکذب شر من الشراب

5- در اخبار معتبره تصریح بکبیره بودن آن شده باشد. 6- اصرار بر صغیره بنص خبر منسوب بنبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

لا کبیرة مع الاستغفار و لا صغیرة مع الاصرار.

7- از کسی

ص: 64

صادر شود که باعث تجری و تأسی دیگران باشد. 8- مورث اشاعه فحشاء گردد 9- در اماکن مشرفه و ایام محترمه صادر شود. 10- از اشخاص بزرگ صادر شود که گفتند حسنات الأبرار سیئات المقربین مثل علماء بزرگ و نحو اینها و گناهان کبیره منقسم بچند قسم میشود: یک قسم راجع باعتقادیات که مطلق عقائد باطله حتی بدعتی در دین گذاردن یا انکار یکی از ضروریات دین یا مذهب حقه را نمودن.

و یک قسم راجع باخلاقیات که ترتیب اثر بر پاره ای از اخلاق رذیله مثل کبر و حسد و نحو اینها دادن.

و یک قسم راجع بترک واجبات مثل فرائض یومیه و صوم رمضان و زکاة و خمس و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و دفاع از مبدعین و اعداء دین و اعلاء کلمه اسلام و اداء حقوق واجبه و حفظ نفس محترمه و اطاعة زوج و والدین و حکم مجتهد و ازاله نجاست از مصاحف و مساجد و مشاهد مشرفه و تجهیز موتی و سایر واجبات مهمه که ترک هر یک از آنها از گناهان کبیره است.

و یک قسم راجع باعمال سیئه از معاصی عظام مثل کذب بر خدا و رسول و ائمه طاهرین (ع) بلکه سایر انبیاء و ملائکه و صدیقه طاهره و بعض اقسام دیگر از کذب و محاربه با اولیاء الهی و فساد در زمین و قتل نفس محترمه و عقوق والدین و اکل مال یتیم و قذف محصنه و قطع رحم و سحر و شعبده باقسامه و زنا بجمیع انحاء آن از محارم و محصنه و اجنبیه و کتابیه و کنیز که هر کدام حد مخصوصی دارد و لواط و سرقت و قسم دروغ که یمین غموسش میگویند و شهادت دروغ که شهادت زورش میگویند و کتمان شهادت و خلف نذر و عهد و قسم و تغییر در وصیت و شرب مسکر و قمار بجمیع اقسام آن و ریاء و اکل سحت یعنی بدون وجه شرعی از مکاسب و طرق محرمه و اکل میته و خون و خنزیر و بخس در مکیال و میزان

ص: 65

و تعرب بعد الهجرة و فرار از زحف و اعانت بر ظلم و رکون بظالم و حبس حقوق و اسراف و تبذیر و خیانت با خدا و رسول و امام و در امانت و اموال ناس و غیبت و تهمت و افتراء و استماع غیبت و سعایت و اشتغال بملاهی مثل غناء و ساز و رقص و نحو اینها و غیر اینها که هر یک آنها را از روی دلیل از آیات و اخبار معتبره ما در کتاب عمل الصالح در آخر جلد سوم کلم الطیب بیان کرده ایم بآنجا رجوع فرمائید.

و مراد از اجتناب در جمله إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ عدم ارتکاب این معاصی است و بضمیمه فرمایش نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

اگر مرتکب شده و موفق بتوبه شد مشمول این جمله میشود.

و مراد از تکفیر در جمله نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ستر معاصی است و ترک مؤاخذه بر آنها است.

و مراد از سیئات سایر معاصی است که کبیره بودن آن ثابت نشده باشد مشروط بآنکه صدق اصرار نکند بنص فرمایش نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که

لا صغیرة مع الاصرار

و در موضوع اصرار بعضی گفتند که همین که عازم شود که تکرار کند صدق اصرار میکند لکن دائر مدار صدق عرفیست و موضوع شرعی نیست.

وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً از این جمله استفاده میشود که ترک معاصی کبار هم خود یکی از عبادات مهمه است که لیاقت بهشت پیدا میکند چنانچه در خطبه شعبانیه میفرماید

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه).

و مراد از مدخل کریم بهشت است که محل بسیار محترم و شریف است و مورد کرامات الهی است.

ص: 66

[سوره النساء (4): آیه 32] .... ص : 67

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً (32)

و آرزو نکنید آنچه را که خداوند فضیلت داده بعض شما را بر بعض دیگر از برای مردان است نصیب از آنچه کسب نمودند و از برای زنان است نصیب از آنچه کسب کردند و از خدا سؤال کنید که زائد بر مقدار قابلیت و استعداد شما بشما تفضل فرماید محققا خدا بهر چیز عالم است.

این آیه شریفه عام است و لو در مورد میراث یا در موضوع جهاد یا موارد دیگری نازل شده باشد زیرا مورد مخصص نیست، و توضیح کلام در این آیه موقوف بر تقدیم یک مقدمه است و آن اینست که خداوند حکیم که عالم بجمیع حکم و مصالح است و عادل است تمام کارها و افعال آن مطابق با مصالح است و ابدا کار قبیح و ذی مفسده از او صادر نخواهد شد و محال است صادر شود، البته نسبت بهر یک از بندگانش آنچه صلاح شخصی یا نوعی او است بآن عنایت میفرماید از غنا و فقر و عزت و ذلت و مرض و صحت و حیات و موت و نعمت و بلا و جمال و حسن صورت و قبح آن و رجولیت و انوثیت و بیاض وجه و سواد آن و غیر اینها حتی فهم و بله و عقل و جنون و بصر و عمی و سمع و صم و نطق و بکم و هر چه از جانب او باشد در دنیا و همچنین مثوبات در آخرت نباید در کارهای او اعتراض نمود که چرا بفلان غنا و عزت و صحت و نعمت و زیبایی و عقل و فهم و غیر اینها از نعم مرحمت فرمودی و بفلان ندادی ان من عبادی من لا یصلحه الا الغناء فلو افقرته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فلو اغنیته لافسده ذلک فمن لم یرض بقضایی و لم یصبر علی بلائی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی بلی مانعی ندارد که از خداوند طلب نمائید که بشما هم تفضل فرماید.

ص: 67

بعد از این مقدمه می گوییم قوله تعالی وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ تمنی بمعنی آرزو است و این غیر از رجاء است که بمعنی امیدواری است و این تمنی از اخلاق رذیله است و تعبیر بآمال میکنند و غیر از غبطه است که تعبیر بحسرت میکنند و غیر از حسد است که تمنی زوال نعمت از غیر باشد که یک نوع تمنی است، لذا می گوییم خداوند هر چه بهر که داده چه از نعم دنیوی و چه از نعم اخروی و مثوبات تفضلاتی است که تماما بجا و بموقع است نباید حسد برد و تمنای زوال نعمت از او کرد که دارد در اخبار

الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب

و معلوم است شخص حسود اعتراض بخدا دارد و عدل الهی را منکر است و موجب زوال ایمان است لذا میفرماید لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا چه از منافع دنیوی بتجارت و کسب و زراعت و غیر اینها و چه از منافع اخروی از مثوبات بواسطه ایمان و تقوی.

وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ و هر که بخواهد بمقامی رسد باید زحمت کشد و از خدا بطلب که او را مدد کند و اعانت کند که مسئلت از او یکی از عبادات بزرگ است و آیات و اخبار و ادعیه بر اهمیت آن و فضیلت آن بسیار داریم که در مجلد اول در ذیل وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بیان کرده ایم.

إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً از نیات و قلوب هر کسی با خبر است.

و ممکن است گفته شود که این آیه شریفه در مقام ترغیب و تشویق در عبادت و بندگی است که هر کس بمقدار معرفت و اطاعت و تقوای از محرمات اجر و نصیبی دارد، مرد باشد یا زن، سیاه یا سفید، پیر یا برنا هر چه بیشتر و بالاتر رود اجرش زیادتر میشود إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13

خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا قرشیا

منتسب بزین العابدین علیه السّلام، عبث تمنای بهشت و درجات عالیه و مقامات سامیه اهل معرفت

ص: 68

و اطاعت و تقوای آنها را بدون عمل نداشته باشید چه رجل باشد چه امرأة.

و مراد از وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ نه مجرد دعاء باشد بلکه تحصیل قابلیت تفضل است بتکمیل ایمان و اطاعت و اخلاق حمیده هر کس باشد.

بلبل بباغ و جغد بویرانه تافته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

آن پیر سال خورده چه خوش گفت با پسر کی نور چشم من بجز از کشته ندروی

و همین است آنچه علماء اخلاق گفتند و از لسان اخبار هم استفاده میشود که فرق است بین رجاء و تمنی شخص راجی عمل میکند و رجاء ثواب دارد، و متمنی بدون عمل توقع دارد چنانچه شخص خائف از آنچه میترسد ترک میکند بخلاف مغرور که با ارتکاب معاصی مغرور است که بهشت برود، و دعاء هم یکی از عبادات است و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 33] .... ص : 69

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً (33)

و قرار دادیم از برای هر یک از شما در موضوع میراث موالی که اولی بمیراث هستند از ترکه و مالیه که پدران و مادران و خویشاوندان میگذارند و میروند و کسانی که با شما عقد قسم بسته اند پس بدهید بهر کدام نصیب آنها را محققا خدا شاهد بر هر چیزی هست.

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ جعل موالی بدست خدا است چون خداوند ولایت کلیه ذاتیه مطلقه دارد بر تمام بندگانش میتواند بعضی را بر بعضی ولایت دهد و ولی در استعمالات اطلاق بر سید و غلام و وارث و معتق بکسر و معتق بفتح و ابن عم و حلیف و اولی الامر و صاحب اختیار و غیر اینها میشود.

ص: 69

و اصل معنی همین اولویة است مثل النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، و مثل إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ مائده آیه 55، و مثل

من کنت مولاه فعلی مولاه

خطبه غدیریه، و باقی معانی بعنایت و مجاز و مناسبت است، و در این آیه مراد اولی بمیراث است و در خبر داریم فرمود

اولی بمیراثه اولی باحکامه

و در آیه شریفه از قول زکریا میفرماید فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ مریم آیه 6، و اطلاق ولی و مولی بر وارث بمناسبت تقدم او است بر سایرین در میراث و احکام میت، و طبقات ارث را قبلا متذکر شدیم.

مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ ترکه عبارت است از مالیه و کلیه حقوقی که قابل نقل و انتقال است بعد از استثناء دین و وصیت که مورث داشته و جا گذارده و (والدان) اعم است از پدر و مادر و اجداد و جدات پدری یا مادری که اولاد آنها موالی و اولی بمیراث هستند نسبت بخویشاوندان دیگر، و (اقربون) سایر خویشاوندان نسبی هستند از اخوه و اخوات و اولاد آنها و اجداد و جدات که در طبقه دوم هستند و اعمام و اخوال و عمات و خالات و اولاد آنها که در طبقه سوم هستند بلی پدر و مادر با اولاد در یک طبقه هستند چنانچه گذشت.

وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ ممکن است مراد طبقات از ارث سببی باشند که بسبب عقدی یا ایقاعی مثل اعتاق که معتق و ارث میشود و ضامن جریره که بواسطه عقد ضمان و امام که بواسطه عقد ولایت که سه طبقه اخیره هستند و زوج و زوجه که بواسطه عقد ازدواج شریک جمیع طبقات هستند، و ممکن است عقد وصیت باشد که موصی وصیت کند و موصی به قبول نماید بشرط آنکه زائد بر ثلث نباشد مگر باجازه ورثه، یا صلح کند در مقام وصیت که اختلافیست که آیا از اصل خارج میشود چنانچه مذهب مشهور و منصور است یا از ثلث چنانچه مذهب دیگران است

ص: 70

و ممکن است عقد یمین باشد که دو نفر هم قسم شوند که هر کدام قبل از دیگری مرد میراث او کلا ام بعضا بدیگری برسد و گفتند این حکم نسخ شد بآیه اولی الارحام و اللَّه العالم.

فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ نصیب هر یک از نصف و ثلث و ربع و سدس و ثلثین و ثمن بالفرض یا بالنصیب باید داد.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً شاهد بمعنی حاضر مقابل غائب و خداوند باحاطه قیومیت همه جا حاضر و ناظر است و چیزی نیست که از او غائب باشد لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هود آیه 123، وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ یونس آیه 6، و شهید صفت مشبه دلالت بر دوام و ثبات دارد

[سوره النساء (4): آیه 34] .... ص :71

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً (34)

مردان قیام بامور دارند بر زنها بواسطه آنچه خداوند تفضل داده مردان را بر زنان از حیث عقل و تدبیر و شعور و ادراک و بواسطه آنچه انفاق میکنند بر آنها از مهر و نفقه و کسوه و سکنی پس زنهای صالحه اطاعت خدا و زوج خود را میکنند و حفظ الغیب شوهرهای خود را میکنند از جهت عصمت و عفت و از جهت دیانت و امانت بسبب آنچه خداوند حفظ فرموده و اما زنهایی که خوف اینست که ناشزه شوند و از اطاعت زوج بیرون روند اولا آنها را موعظه و نصیحت کنید و اگر اثر نکرد

ص: 71

با آنها هم خواب نشوید و دوری کنید و اگر نه آنها را بزنید پس اگر اطاعت شما را کردند دیگر متعرض آنها نشوید محققا خداوند علو و کبریایی دارد و باو میبرازد و بس.

این آیه شریفه مشتمل بر احکامی است که راجع بزن و شوهر است:

1- بر زن واجب است اطاعت شوهر کند در امر جماع هر موقعی که مطالبه کند مگر مانع شرعی داشته باشد مثل حیض و صوم رمضان و حال احرام و سایر موانع شرعی و با نهی شوهر هیچ عملی را نمیتواند انجام دهد حتی عبادات مستحبه و بدون اذن او از خانه بیرون نرود حتی منزل پدر و مادر و اینست مفاد الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ قوام صیغه مبالغه دلالت بر کثرت قیام رجال در امور نساء دارد که آنها قائم بامر اینها هستند و اینها باید در تحت اطاعت آنها باشند بلی شوهر حق ندارد که بزن در امور خانه داری حکم کند از تنظیم امور خانه از طبخ و کناسه و رخت شویی و غیرها بلکه بر مرد لازم است که امور نفقه و سکنی و غیر اینها را برای زن مهیا کند بالمباشره یا بالتسبیب که خادم بگیرد اگر چه بر زن افضل عبادات خدمت بشوهر است.

و سبب برتری رجال دو چیز است یکی عقل و تدبیر مردان و استعدادات و قوای اینها بیشتر است و اینست مفاد بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ در نهج البلاغه میفرماید

(هن نواقص العقول و نواقص الحظوظ و نواقص الایمان)

و مراد از (نقص الحظ) میراث است، و از (نقص ایمان) حیض است.

و دیگری آنکه مهر و نفقه و کسوه و سکنی بر زوج است و اینست مفاد وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ مراد انفاق در اداء مهر و نفقه و کسوه و سکنی است.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ زن صالحه کسیست که مواظب تکالیف شرعیه خود باشد سیما نسبت بحقوق شوهر، و (قانتة) زنیست که اطاعت شوهر را نماید علی الدوام

ص: 72

که از تحت اطاعت او بیرون نرود، و قنوط در نماز هم از این باب است که طول عبادت از ذکر و دعاء است مخصوصا قنوت وتر و لذا مستحبّ است طول دادن قنوت حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ اشاره به اینکه در غیاب شوهران خود را از نامحرمان و از مخالفت شوهران حفظ میکنند، و همچنین عرض و حیثیات آنها را نگاه داری میکنند، بدگویی از آنها نمیکنند و احترامات آنها را محفوظ میدارند، و همچنین اموال آنها را بدون اجازه آنها تصرف نمیکنند بلکه بهتر اینست که در اموال خود هم بدون اجازه آنها تصرف نکند.

بِما حَفِظَ اللَّهُ هر چیزی را که خداوند حفظ فرموده یعنی حفظ آن را لازم دانسته، و اما اموری که مربوط بشوهر نیست و در تحت اختیار خود زنها است مثل عبادات و ضروریات امور دنیوی و اخروی حفظ الغیب آنها لازم نیست و خود مختار است، و از این بیان معلوم میشود که کلمه (اللَّه) مرفوع است و فاعل (حفظ) است و احتیاج باضمار ندارد و مفعول (حفظ) محذوف است که راجع به (ما) در (بِما حَفِظَ اللَّهُ) است.

وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ دسته دوم زنهایی هستند که صالحات و قانتات و حافظات نیستند، و نشوز مخالفت شوهر است، ناشزه زنیست که از اطاعت شوهر بیرون رود و دیگر حق نفقه و کسوه و سکنی ندارد و یکی از گناهان کبیره است و مانع از قبولی طاعات است حتی اگر سفر عبادت مثل زیارت یا خانه پدر و مادر باشد بلی در امر واجب مثل حج و اغسال واجبه یا حفظ نفس محترمه و اخذ مسائل لازمه مانعی ندارد مگر شوهر خود یا دیگری را معین کند که احکام دین را باو تعلیم نماید و خوف نشوز. ظن بنشوز است و مجرد احتمال کافی نیست.

فَعِظُوهُنَّ اولا باید آنها را موعظه کنند بتهدید بعذاب الهی و بیان احکام و وظائف زنها و اگر موعظه اثر نکرد وَ اهْجُرُوهُنَّ ثانیا هجر بمعنی دوری

ص: 73

است (فی المضاجع) مضجع خوابگاه است یعنی نزد آنها و در بستر آنها نخوابند و از آنها دوری کنند حتی ترک مکالمه و معاشرت و مؤاکلت و امثال اینها، و اگر این هم مؤثر نشد وَ اضْرِبُوهُنَّ نه ضرب مولم مثل زنجیر یا چوب یا ضرب شدید بلکه ضرب ملائم همین اندازه که تخویف و تخفیف و توهین گردد پس اگر در طی این مراحل دست از نشوز بر داشتند و در تحت اطاعت آمدند فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا دیگر حق تعرضی بآنها ندارید و با کمال عطوفت و مهربانی مراعات آنها را بکنید.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً کنایه از اینکه بعض رجال هستند که خود را بزرگ میشمارند و ترفع بر زنها میکنند و آنها را ذلیل و حقیر و کوچک میپندارند خدا میفرماید علو و کبریایی مختص بذات اقدس ربوبی است زیرا کلمه (ان) و جمله اسمیه و تقدیم کلمه (اللَّه) دلالت بر این معنی دارد نباید شما بر آنها بزرگی کنید.

[سوره النساء (4): آیه 35] .... ص : 74

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً (35)

و اگر میترسید که بین زوجین دوئیت و جدایی بیفتد پس برانگیزید از قوم زوج یک نفر را بعنوان حکمیت و از قوم زوجه یک نفر بهمین عنوان و اگر این دو نفر صلاح دیدند در بقاء زوجیت خداوند هم بین زوجین را وفاق و ائتلاف میدهد محققا خدا عالم و خبیر است ببواطن هر کس.

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما شق بمعنی جداییست و دو قسمت شدن یک چیز مثل شق القمر اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ قمر آیه 1، و مثل شق الرأس

ص: 74

که دو قسمت گردد و کأنه زوجیت یک امر واحدی است منتسب بزوجین و انشقاق آن بجدائیست بین آنها که دو فرد مباین گردند و با هم سازش نکنند و عدو یکدیگر گردند و زوجیت از بین برود.

فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها بعث بمعنی بر انگیختن مثل بعث رسل و بعث من فی القبور، و گفتند اوامر الهی برای بعث مکلفین است نحو الفعل و بعث کننده را باعث و بعث شده را منبعث مینامند، و حکم در اینجا بمعنی مصلح است نه حکومت شرعیه، و امر (فابعثوا) ممکن است خطاب بحکام شرعیه باشد که دو نفر حکم معین کنند، و ممکن است خطاب بزوجین باشد که هر کدام اختیار را بیک نفر از بزرگان قوم خود دهند، و ممکن است خطاب بمسلمین باشد و اختلاف شد در اینکه آیا حکمین حق تفریق و طلاق را هم دارند اگر صلاح باشد یا فقط حق اصلاح دارند موقعی که دیدند قابل اصلاح نیست نمیتوانند تفریق کنند و اگر وکالت در جمع و تفریق از زوجین دارند میتوانند و اگر رأی حکمین مختلف شد یکی اصلاح و یکی تفریق بی اثر میشود باید توافق رأیین باشد و بعد از رأی حکمین ملزم هستند زوجین بر طبق آن رفتار نمایند زیرا تعیین حکم کمتر از وکالت نیست، اگر وکیل، امری را انجام داد دیگر موکل نمیتواند مخالفت کند إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً اراده حکمین صلاح دید و صواب بودن است چون بدون صلاح و صواب نمیتوانند بواسطه یک اغراض شخصیه و معاندات خارجیه حکم دهند.

یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما وفق دادن خدا بین زوجین القاء محبت و الفت و رأفت در قلوب آنها است.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً کنایه از اینکه خدا از باطن و قلب زوجین و حکمین مطلع است بر خلاف صلاح و صواب نظریه ندهند.

ص: 75

[سوره النساء (4): آیه 36] .... ص : 76

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36)

و عبادت کنید خدا را و چیزی را شریک در عبادت او نکنید و احسان کنید بپدر و مادر و بخویشاوندان و یتیمان مردم و بفقراء و بهمسایه چه از خویشان باشند یا اجنبی باشند و بهم سفریها و باین سبیلها و کسانی که در ملکیت شما باشند مثل عبید و اماء یا در تحت اختیار شما باشند مثل اهل و عیال محققا خدا دوست نمیدارد متکبر معجب افتخار کننده را.

این آیه شریفه یکی از جوامع آیات است مشتمل بر اوامر اعتقادی، اخلاقی دستورات احکامی، مواعظ و نصایح است.

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ عبادت بندگیست و حقیقت عبودیت اینست که خود را بنده او بداند و از تحت فرمان او بیرون نرود و خودسرانه عملی انجام ندهد و این بالاترین مقام است برای بشر، در تشهد می گویی (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و از مناجات حضرت امیر علیه السّلام است

الهی کفانی فخرا ان تکون لی ربا و کفانی عزا ان اکون لک عبدا

و عبودیت مطلقه خاص محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السلام است که آنها از تحت فرمان او بیرون نرفتند و قدمی بر مخالفت او برنداشتند و جز رضای او نخواستند.

وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً مراد شرک در عبادت است از پرستش بت و آتش و خورشید و بقر و عجل و کواکب و ملائکه و جن و انبیاء و اولیاء و غیر اینها حتی عمل عبادت را از روی هوای نفس یا جهت منافع شخصیه دنیویه انجام ندهد فقط

ص: 76

امتثال امر او باشد.

وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ظاهر آیه پدر و مادر نسبی است لکن در اخبار بسیار تفسیر شده بوجود مقدس محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام چنانچه منسوب بآن حضرت است

انا و علی أبوا هذه الامة

و از روی این تفسیر میتوان گفت که شامل اب روحانی که علماء باشند هم میشود چنانچه گفتند

(الآباء ثلاثة: اب یولدک و اب یزوجک و اب یعلمک

و مراد از احسان در موارد فرق میکند، در اینجا اطاعت آنها و دست گیری و محبت و سایر انحاء احسان است (وَ بِالْوالِدَیْنِ) متعلق باحسان است یعنی احسنوا بالوالدین.

وَ بِذِی الْقُرْبی احسان بخویشاوندان شامل اولاد و اولاد اولاد هر چه نازل شود و اجداد و آباء آنها هر چه بالا رود و اخوه و اخوات و اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها بمحبت و دست گیری و مراوده و معاشرت که صله رحم است و الیتامی ایتام مردم و احسان بآنها، حفظ اموال آنها و تربیت آنها و تکفل احوال آنها و دست گیری از آنها و قیام بامور آنها است.

و المساکین اعم از فقیر و مسکین است چنانچه گفتند الفقیر و المسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا اداء حقوق آنها از زکوات و اخماس و صدقات و انفاق بآنها و اکساء آنها و اسکان آنها و سایر انحاء احسان.

وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی تخصیص بذکر با اینکه ذی القربی را فرموده بود برای اینست که جار ذی القربی دو حق دارد حق قرابت و همجواری بلکه دارد اگر همسایه خویش باشد سه حق دارد: قرابت، اسلام، جواریت و اگر غریبه باشد دو حق اسلام و جواریت، و اگر کافر باشد یک حق جواریت.

وَ الْجارِ الْجُنُبِ همسایه بیگانه در اغلب کتب فقهیه و اخلاقیه منسوب بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود آن قدر جبرئیل سفارش همسایه را کرد که

ص: 77

گمان کردم حکم میراث برای آنها میآید.

وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ گفتند مراد همسفریست که در مسافرت حسن معاشرت و معاونت در امور بیک دیگر کنند و بعضی گفتند همسایه نزدیک باصطلاح یک دیوار و یک بام چون در بعض اخبار دارد تا چهل خانه همسایه است و بعضی گفتند تا چهل زراع و ظاهر اینست که مناط صدق عرفیست.

وَ ابْنِ السَّبِیلِ کسی را گویند که از وطن دور افتاده باشد و دست رسی بآن نداشته باشد و در غربت تهی دست شده باشد.

وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ظاهر عبید و اماء است که مملوک هستند ولی ممکن است مراد از ملکیت سرپرستی و بزرگتری خانواده ایست شامل اهل بیت میشود بلکه میتوان گفت که تعبیر به (ما) نه (بمن) برای شمول بحیوانات مملوکه مثل دجاجه و حمار و اغنام و غیر اینها هم میشود.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا تکبر بر فقراء و اقارب فقیر زیر دست و تفرعن و تبختر بر آنها و تنفر از آنها و دوری جستن است (فخورا) خود را گم کردن و خیال اینکه هم دوش آنها نیستند و فخریه و مباهات بر آنها، و اللَّه العالم بما فی کتابه.

[سوره النساء (4): آیه 37] .... ص : 78

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (37)

کسانی که بخل میکنند و مردم را هم امر ببخل مینمایند و آنچه خدا از بود بآنها داده مخفی میدارند و کتمان میکنند و خداوند مهیا فرمود برای خوار کننده ای.

ص: 78

این آیه شریفه مشتمل بر چهار جمله است: 1- الَّذِینَ یَبْخَلُونَ کلمه موصول بدل مُخْتالًا فَخُوراً است یا عطف بیان یا صفت آنها است، و بخل در مقابل جود و سخا است و آن منع از انفاق است چه انفاق مالی که منصرف لفظ است از انفاقات واجبه مثل زکاة و خمس و حقوق الناس و بذل در حج واجب و انفاق واجب النفقه و غیر اینها از واجبات مالیه و چه اتفاق علم و جاه و انحاء دیگر از انفاقات و از انفاقات مستحبه مثل صدقات و هدایا و تحف و ضیافات و نحو اینها.

و بخل از اخلاق بسیار پست است و بسا موجب کفر میشود اگر منشأ انکار واجبات گردد، یا فسق اگر مجرد ترک واجبات باشد. و بدتر از بخل شح و لوم است که دیگران را هم امر ببخل میکند.

وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ که جمله 2- است و این بسیار نزدیکتر بکفر است و امروز بسیاری هستند که نکوهش میکنند از کسانی که زکاة یا خمس یا حج واجب میروند بخصوص زنها نسبت بشوهرها که تو بسیار گرفتاری داری باید دخترها را شوهر دهی، پسرها را تزویج کنی، آبروداری کنی، پیری داری، دامادداری داری و چه و چرا خمس و زکاة میدهی باین مفت خورها یا باعراب موش خور چرا حج میروی، که این نحو کلمات خیلی نزدیک بکفر است.

3- وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ چنان داد نیستی و نداری او بلند است که ارباب توقع را از خود دور کند و مورد مذمت دیگران واقع نشود و همچنین انکار سایر نعم الهی. در مجمع میگوید

(ورد فی الحدیث اذا انعم اللَّه علی عبده نعمة احب ان یری اثرها علیه)

و یکی از اقسام شکر نعمت اظهار نعمت است بلی کتمان مال از ظالم و غاصب و سارق و قطاع طریق مانعی ندارد بلکه بسا واجب باشد لذا در حدیث است

استر ذهبک و ذهابک و مذهبک عن اخیک

و بدترین اقسام کتمان، کتمان حق است مثل یهود و نصاری که حقانیت پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را

ص: 79

فهمیدند و در کتب خود دیدند و مع ذلک کتمان کردند.

4- جمله وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً و این جمله اولا دلالت دارد بر اینکه مختال فخور بخیل آمر ببخل کاتم نعمت کافر است یا در حکم کفر است.

و ثانیا بر اینکه عذاب اینها قبلا مهیا شده بواسطه کلمه (اعتدنا). و ثالثا بر اینکه عذاب آنها مجرد عذاب جسمانی نیست بلکه عذاب روحی هم دارند بواسطه کلمه (مهینا) که مورد اهانت و خفت و ذلت و حقارت میشوند.

[سوره النساء (4): آیه 38] .... ص : 80

وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً (38)

و کسانی که انفاق میکنند اموال خود را لکن از روی ریاء و سمعه و نمایش و خود نمایی و ایمان بخدا و روز قیامت ندارند و متابعت شیطان میکنند و شیطان قریب و صاحب و مصاحب آنها میباشد و حال آنکه بد قرینی است زیرا آنها را بجهنم میبرد و در آتش بآنها لعن و طرد میکند و اذیت میرساند.

شخص مرائی هم مشرک است که عمل خود را برای خوش آمد مردم میکند و لذا گفتند ریاء شرک خفی است، و هم منافق است که ظاهرش برای خدا و باطن برای خلق، و هم کافر است زیرا اعتقاد بثواب و اجر آخرتی ندارد، و هم فاسق است زیرا ریاء از گناهان کبیره است و عمل او هم باطل است و لو در خلال او ریاء بیاید و در قیامت هم او را باین چهار وصف خطاب میکنند (یا مشرک، یا کافر، یا منافق، یا فاسق) برو اجر خود را از آنهایی که برای آنها کرده ای بگیر.

و البته هر شرک و کفر و نفاق و فسق باغواء شیطان است و متابعت او است و در اخبار است که فردای قیامت اهل عذاب را یک طرف آنها یک شیطان و یک طرف سنگ کبریت و با آنها بجهنم واصل میکنند. پس شیطان قرین مرائیست هم در دنیا

ص: 80

که او را اغواء کند و هم در آخرت که او را اذیت کند و بد قرینی است و بهمین بیان شرح آیه معلوم شد.

[سوره النساء (4): آیه 39] ..... ص : 81

وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً (39)

چه ضرر داشت بر اینها اگر ایمان بخدا و روز قیامت میآوردند و از آنچه خداوند بآنها روزی کرده انفاق میکردند و خداوند بآنها عالم است.

ما ذا عَلَیْهِمْ کفار و مشرکین توهم ضرر کرده که اگر ایمان بیاوریم جلوگیر میشویم از بسیار منافع دنیوی از مکاسب محرمه و ما را بعبادت و تحصیل علم دین وادار میکند و از صنایع و ترقیات باز میدارد چنانچه بسیار از ابناء زمان ما این توهم را کرده اند و این توهم فاسد است اولا اسلام و دین مانع از ترقیات نیست بلکه تشویقات در دین برای کسب و تجارت و صنعت بسیار است حتی

(الکاسب حبیب اللَّه)

فرموده و نه عشر عبادت را کسب حلال دانسته و جلوگیری از دزدی و تقلب و بیعاری و کل برناس کرده و این عقب افتادن شما در اثر ساز و آواز و رقص و رادیو و سینما و شرب خمر و قمار و زنا و آرایش و تفریح و تفرج و مجالس لهو و لعب و تقلب و غش در معامله و دزدی و ظلم و اذیت و هزارها مفاسد دیگر است و ثانیا ایمان و تقوی و انفاق فی سبیل اللَّه شما را عزت و ثروت و تعالی و ترقی و عظمت و سیادت و اتفاق و یگانگی و اتحاد و وفور نعمت و سعادت دنیا و آخرت می بخشد قضیه بعکس است وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ الایة اعراف آیه 96، و بسیاری از آیات دیگر و در این باب اخبار الی ما شاء اللَّه است.

ص: 81

لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ دو چیز انسان را باوج کمال و سعادت نشئتین و نجات از کلیه مهالک دارین میرساند: ایمان بمبدء و معاد، اگر مردم ایمان بخدا داشتند و خدا را حاضر و ناظر و خبیر و بصیر و محیط میدانستند و اگر ایمان بروز جزا و پاداش اعمال و بهشت و جهنم و حساب و میزان و نامه عمل داشتند و اینکه هر کس بجزای عمل خود میرسد این اندازه فسق و فجور و فحشاء و منکرات در میانه آنها شایع نبود.

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ و انفاق بفقراء و ذوی الحاجات و ارحام و همسایه گان و سایر انفاقات واجبه و مستحبه میکردند از مال حلال مشروع که خداوند بآنها روزی فرموده، آنچه مستفاد میشود از مضامین بعض آیات و اخبار اینکه خداوند رزق هر کس را قبل از خلقتش معین فرموده وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ الذاریات آیه 52، و البته خداوند رزق هر که را از ممر حلال مقرر فرموده و اما اگر بنده تعجیل نمود و از ممر حرام دست آورد مطابقش از حلال کسر میگذراند و انفاق هم باید از حلال باشد، انفاق از مال حرام دو عقوبت دارد یکی چرا باهلش رد نکرده، یکی بمصرف غیر مرضی صاحبانش صرف کرده.

وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً علم الهی احاطه دارد بجمیع مخلوقات از سری تا ثریا و بجمیع افعال و صفات و حالات و نیات و سایر خصوصیات آنها و با اعتقاد باین جمله چگونه انسان میتواند مخالفت بکند و سرکشی نماید.

[سوره النساء (4): آیه 40] ..... ص : 82

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً (40)

خداوند بمقدار سنگینی ذره ای ظلم نمیکند و اگر بمقدار سنگینی

ص: 82

ذره کسی حسنه بجا آورد خداوند ثواب مضاعف عوض میدهد و پاداش بزرگی از مقام ربوبی عنایت میفرماید.

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ ظلم از ماده ظلمت است و مقابل عدل است بمعنی وضع الشی ء فی غیر موضعه چنانچه عدل وضع الشی ء فی موضعه و مراد از ظلم در اینجا تعدی و تجاوز و ایذاء است. و در خبر است که ظلم سه قسم است ظلم بخدا یعنی نسبت ناروا بخدا دادن مثل شرک، در آیه دارد إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 13، ظلم بغیر در منع حقوق و ایذاء بغیر حق. ظلم بنفس در ترک طاعت و فعل معصیت.

و نسبت ظلم با عدل نسبت تضاد است، و اما نسبت ظلمت با نور بعضی گفتند آنهم تضاد است، دو امر وجودی است بدلیل حدیث

جاعل الظلمات و النور

مجمع البحرین. و بعضی نسبت سلب و ایجاب و بعضی عدم و ملکه و شرحش در آیه شریفه یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ گذشت. و قبیح ظلم عقلی است بحکم عقل مستقل مثل حسن احسان، و بسا بوجوه و اعتبارات تغییر میکند مثلا ضرب یتیم للتأدیب حسن است و للتشفی قبیح است و فعل قبیح محال است از خداوند صادر شود زیرا فاعل قبیح یا جاهل بقبح آنست یا بواسطه جلب منفعتی مرتکب میشود یا تشفی و تمام اینها در حق خداوند محال است.

(اشکال) .... ص : 83

بعضی اشکال کرده اند که این بلاهای دنیوی که متوجه بنده گان میشود بخصوص اطفال بی گناه و مجانین و معصومین از انبیاء و اولیاء و همچنین عذابهای سخت قیامت ابد الاباد برای معاصی چند روزه دنیا برای چه و حکمتش چیست.

(جواب) ..... ص : 83

ما در جلد اول کلم الطیب در بحث عدل صفحه 165- 170 و در مجلد سوم

ص: 83

در اثبات خلود صفحه 179- خاتمه کتاب مفصلا متعرض شده ایم و خلاصه آن اینست که حکمت آن یا از آثار طبیعی است طبیعت آتش سوختن است، آب غرق است باران خرابی میرساند، با اینکه آب، آتش، باران نعمت است. و یا در اثر سستی و تنبلی و عدم رعایت بهداشت بفقر و ذلت یا مرض و هلاکت میافتند یا عقوبت معاصی است یا امتحان است یا تربیت اخلاقی است یا ارتفاع درجه یا هزارها حکم دیگر که ما درک نمیکنیم.

(مثقال ذرة) فعل قبیح کم یا زیاد، کوچک یا بزرگ تماما قبیح است، و مراد از مثقال سنگینی است، و ذره یا مورچه زرد کوچک است که بچشم نمیآید یا ذرات پراکنده در هوی است.

(و ان تک) یعنی همان مثقال ذره (حسنة) حسنه و کار خیر باشد خداوند جزای آن را (یضاعفها) چندین برابر عنایت میفرماید وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً اجر و ثواب بزرگی برای کوچکترین عبادات و حسنات عنایت میفرماید و این دلیل است بر اینکه هیچ عمل خیری را و هیچ عبادت را کوچک و حقیر نشمارید بسا همین عمل کوچک میزان عمل را سنگین میکند و انسان بهشتی میشود چنانچه هیچ معصیت را هم کوچک و حقیر ندانید بسا همان میزان را سبک و انسان را جهنمی میکند.

[سوره النساء (4): آیه 41] .... ص : 84

فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (41)

پس چگونه است وقتی که بیاوریم از هر دسته گواهی دهنده و بیاوریم تو را بر آنها گواه.

(فکیف) یعنی چگونه است حال ناس در روز قیامت إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ

ص: 84

بِشَهِیدٍ

مراد از (کل امة) ممکن است امتهای انبیاء باشند که هر پیغمبری شهادت در حق امة خود میدهد، و ممکن است مراد از امة هر دسته باشند که با امام و پیشوای خود بیایند، پس شامل جمیع انبیاء و اوصیاء انبیاء میشود که هر کدام نسبت برعیت خود شهادت دهند، و ممکن است مراد افراد این امت باشند که هر دسته ای امام زمان آنها در حق آنها شهادت میدهد و مانعی ندارد که حمل بر عموم کنیم چنانچه ظاهر آیه است بقرینه (کل امة) که افاده عموم میکند و منافی با بعض اخبار که تفسیر بائمه کرده نیست چون نوع تفاسیر بیان مصداق است مکرر متذکر شده ایم.

وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً مشار الیه (هؤلاء) ممکن است این امت مرحومه باشند و ممکن است انبیاء باشند که پیغمبر ما در حق آنها شهادت دهد، و ممکن است ائمه علیهم السلام باشند که آنها شاهد خلق و پیغمبر شاهد بر آنها و بر طبق هر یک اخباری داریم و بعید نیست بگوئیم که پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شاهد بر جمیع انبیاء و ائمه و جمیع افراد امتها باشند. و در زیارت جامعه دارد

و شهداء علی خلقه

و نیز دارد

و شهداء دار الفناء.

و بالجمله شهود روز قیامت بسیار هستند: انبیاء و اوصیاء چنانچه ذکر شد، اعضاء و جوارح الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65، و یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24، وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً بقره 143، ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 18، کِراماً کاتِبِینَ انفطار آیه 11، و در اخبار دارد که ازمنه و امکنه هم شهادت میدهند و پس از آنکه خداوند تبارک و تعالی حاضر و ناظر و محیط و خبیر و بصیر است کجا احتیاج بشاهد و بینه داریم و که را میرسد انکار کند.

ص: 85

[سوره النساء (4): آیه 42] ..... ص : 86

یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً (42)

روز قیامت آرزو میکنند کفار و آنهایی که نافرمانی رسول را نمودند که ای کاش با زمین یکسان میشدند و حدیثی را از خدا کتمان نمیکردند.

یومئذ یعنی همچه روزی که شهود مذکوره بر تمام افعال و اقوال آنها شهادت میدهند و احوال روز قیامت را مشاهده میکنند (یود) یعنی دوست میدارند و آرزو میکنند الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ کفار و کسانی که در حکم کفار هستند از معاندین و ارباب ضلالت.

لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ کنایه است یا از اینکه بدنیا نیامده بودیم و بهمان اصل مادی اولی که خاک بود باقی مانده بودیم، چنانچه در جای دیگر میفرماید یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً

نبأ آیه 40. تا مورد این عقوبات واقع نمیشدیم، و یا کنایه از اینست که پس از مردن و خاک شدن بهمان حال باقی مانده بودیم و دیگر زنده نمیشدیم و مبعوث نمیگردیدیم، و یا کنایه از اینکه فعلا هم میمردیم و خاک میشدیم تا از این عقوبات نجات پیدا میکردیم.

وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً این مرتبه تنزل است از آرزوی اول اشاره به اینکه حال که در دنیا آمدیم و فعلا هم مبعوث گردیدیم و دیگر هم مردن در کار نیست و گرفتار عذاب کفر و معاصی شدیم لا اقل خود اقرار و اعتراف بتقصیر خود میکردیم و انکار نمی نمودیم تا احتیاج باقامه این شهود نبود و در میانه اهل محشر مفتضح و رسوا نمیشدیم چون مقصر اگر خود اعتراف و اقرار بتقصیر خود کند دیگر بر او اقامه شهود نمیکنند، و بدبختی اینست که گمان میکردند اگر کتمان کنند و انکار نمایند راه اثبات بر خدا مسدود میگردد و نجات پیدا میکنند غافل از اینکه

ص: 86

شهود محکم بر اعمال آنها هست که نمیتوان تکذیب و جرح آنها نمود.

و از این بیان استفاده میشود که کفار با اینکه در قیامت مشاهده احوال قیامت را میکنند هنوز بکفر اولی باقی هستند و گمان میکنند که بکتمان و انکار میتوان نجات پیدا نمود حتی اینکه قسم میخورند و میگویند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23 مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا بنی اسرائیل آیه 72.

[سوره النساء (4): آیه 43] ..... ص : 87

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

ای کسانی که ایمان آوردید نزدیک نماز نروید در حالتی که مست هستید تا زمانی که بدانید آنچه می گویید و در حال جنابت تا غسل نکنید نروید مگر بعبور در راه و اگر مریض هستید یا در مسافرت هستید یا حدث غائط آورده اید یا با زنها تماس گرفته اید پس آب برای غسل و وضو نیافتید پس تیمم کنید با زمین پاک و صورت و دستها را مسح کنید محققا خداوند عفو کننده و آمرزنده است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 87

بعضی گفتند مراد از صلوة در این آیه مسجد است بقرینه إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ زیرا عبور در مسجد بر شخص جنب جائز است اما مکث حرام است.

ص: 87

و گفتند اطلاق صلوة بر مسجد مانعی ندارد چنانچه در آیه شریفه است لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ الایة حج آیه 40، لکن این کلام فاسد است زیرا در آیه حج بعد از ذکر (صلوات) (مساجد) ذکر فرموده، و اگر مراد از صلوات، مساجد باشد تکرار لازم میآید بلکه عطف دلیل بر مغایرت است، پس مراد نمازها است و هدم نماز از بین بردن آنست. و اما قرینه (عابری سبیل) هم تمام نیست چنانچه بیانش در مقام سوم بیاید، پس مراد نفس نماز است.

(مقام دوم) .... ص : 88

بعضی گفتند مراد از (سکاری) سکر نوم است، اینهم تمام نیست زیرا اگر سکر نوم باشد باید نهی را حمل بر کراهت نمود و این خلاف ظاهر بلکه نص آیه است صدرا و ذیلا، پس مراد سکر خمر است و در حال مستی نماز باطل است.

و بعضی توهم کردند که این آیه دلالت بر جواز شرب خمر میکند و لذا ملتزم بنسخ شدند بآیه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ الایة و این هم باطل است اولا هیچ دلالتی بر جواز شرب ندارد بلکه منع صلوة است در حال سکر و ثانیا حرمت شرب خمر در تمام شرایع بوده چیزی نیست که در زمانی حلال بشود سپس حرام گردد و سکر خود یکی از احداث است چنانچه در عروة الوثقی میفرماید (الخامس کلما ازال العقل مثل الاغماء و السکر و الجنون و دون مثل البهت). و اما سایر احداث: 1- بول 2- غائط 3- ریح با صدا و بی صدا 4- نوم 5- استحاضه قلیله 6- احداث کبار مثل: جنابت، حیض، نفاس، مس میت علی الاحوط و بالجمله هر چه موجب غسل میشود حتی استحاضه متوسطه و کثیره ناقض وضوء است و لو موجب وضوء نشود مثل جنابت.

(مقام سوم) .... ص : 88

در کلمه وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ (وَ لا جُنُباً) عطف به (أَنْتُمْ سُکاری است

ص: 88

یعنی لا تقربوا الصلاة فی حال الجنابة (حَتَّی تَغْتَسِلُوا) فقط اشکال در استثناء است در جمله إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ اخبار بسیار داریم که مراد عبور در مساجد است و این مناسب با مستثنی منه نیست و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه جمله لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ و لو بضمیمه اخبار از برای او دو دلالت است یکی مطابقی یعنی لا تصلوا و یکی التزامی که دخول در مساجد باشد بعنایت اینکه دخول در مساجد هم قرب بصلاة است و استثناء باین معنا است چون نفس صلوة عبور ندارد و حمل آن بر مسافری که دست رس بغسل ندارد خلاف ظاهر است چون در خود آیه بیان آن را میفرماید و موجب تکرار میشود و باین بیان ممکن است جمع بین ظاهر آیه و اخبار وارده در تفسیر آن نمود.

(مقام چهارم) ..... ص : 89

در جمله وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ توهم نشود که تردید در این چهار جمله که هر یک آنها موجب تیمم باشد بلکه تردید در دو جمله است و هر جمله مردد بین دو جمله، باین معنی که اگر شما مریض هستید یا مسافر و هر کدام یا محدث بحدث اصغر یا حدث اکبر و جمله أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ مثال حدث اصغر است و شامل جمیع احداث صغار مثل بول و ریح و نوم و سکر و استحاضه قلیله و بی هوشی و نحوها میشود که اینها موجب وضوء است، و جمله أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ که کنایه از جماع است مثال حدث اکبر است که موجب غسل میشود شامل جمیع احداث کبار میشود مثل خروج منی و حیض و نفاس و استحاضه متوسطه و کثیره و مس میت و نحوها.

و جمله فَلَمْ تَجِدُوا ماءً اعم است از عدم و جدان حقیقة یا شرعا باین معنی که وضوء و غسل ممنوع باشد شرعا مثل اینکه آب بجمیع اقسامش موجب ضرر شود چه ضرر بدنی یا عرضی یا مالی یا مورث حرج گردد یا ضیق وقت و سایر مسوغات

ص: 89

تیمم که وضوء و غسل ممنوع است شرعا یا مرخص در ترک است.

و جمله فَتَیَمَّمُوا اعم است از تیمم بدل از وضوء یا بدل از غسل بلکه بسا دو تیمم لازم است یکی بدل از وضوء و یکی بدل از غسل.

و جمله صَعِیداً طَیِّباً مراد از صعید بعضی گفتند تراب خالص و بعضی مطلق وجه الارض و دوم اظهر است، و مراد از طیب پاک باشد که اگر نجس باشد تیمم بر آن صحیح نیست، و دلیل اینکه مطلق وجه الارض است علاوه بر اینکه قول اکثر لغویین است حتی اینکه بعضی گفتند (لا اعلم فیه خلافا بین اهل اللغة) و کسانی که تفسیر بر تراب خالص کردند بیان اظهر مصادیق است، نبوی معروف بین العامة و الخاصة

جعلت لی الارض مسجدا و طهورا

پس آنچه بر او از زمین سجده جایز است بر او هم تیمم جائز است و همین نبوی دلیل است بر اینکه تیمم رافع حدث است چون تعبیر بطهور فرموده فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ کلمه باء در وجوهکم دلیل است بر اینکه تمام وجه لازم نیست و الا میفرمود فامسحوا وجوهکم چنانچه در باب وضوء فرموده فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ و آن مقدار از وجه که باید مسح شود در اخبار و فتاوی معین شده از رستنگاه موی سر تا زیر ابرو است از طرف عرض و بین الجبینین از طرف طول بتمام کف دستها.

و ایدیکم عطف بر وجوهکم است مدخول باء، یعنی بعضی دستها و آنچه معین شده از بند دست تا سر انگشتان و مراد پشت دستها هر کدام بکف دیگری إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً تکلیف شاق و مشکل بر شما قرار نداده که ایجاب وضوء و غسل نماید در هر حال چنانچه در سوره مائده آیه 6 تصریح میفرماید بعد از بیان حکم تیمم در بدل از وضوء و غسل ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ و این آیه هم دلیل است بر اینکه تیمم مطهر است و رافع حدیث نه مجرد مبیح صلوة.

ص: 90

و اشکال به اینکه اگر رافع باشد پس چرا بعد از و جدان ماء غسل و وضوء لازم است. جواب رافعیت آن ما دام فقدان الماء است پس از و جدان دیگر اثری ندارد بعین مثل نائب الحکومه و نائب رئیس است مادامی که حکومت و رئیس نیستند آنها فرمان فرما هستند اما بعد از و جدان دیگر اثری ندارند، و همچنین نائب الامام ما دام بقاء نیابته.

[سوره النساء (4): آیه 44] ..... ص : 91

آیا نمی بینی کسانی را که بآنها یک قسمتی از کتاب دادیم ضلالت را خریدند و در مقام بر آمدند که شما را در راه مستقیم گمراه کنند و بضلالت اندازند.

أَ لَمْ تَرَ بمعنی (ا لم تعلم) است یعنی آیا نمیدانی و استفهام تقریری است یعنی البته میدانی مثل اینکه کسی در مقابل شما مرتکب یک عملیست دیگری بشما میگوید نمی بینی چه میکند، و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون علمش احاطه دارد بما کان و ما یکون البته میداند و می بیند.

الی الذین مراد فرقه یهود و نصاری است که آنها را اهل کتاب گویند أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ مراد توریة و انجیل است، و تعبیر به نصیب برای اینست که بسیاری از توریة و انجیل از دست رفته و تحریف شده و یک قسمتی بیش از آن بدست آنها نرسیده و همین قسمت هم در آن بشارات بوجود حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دارد و آنها فهمیدند و یقین پیدا کردند مع ذلک یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ خریداری کردند گمراهی را از روی عناد و عصبیت بواسطه اینکه این پیغمبر از طائفه آنها نیست و باین هم قناعت نکردند بلکه یریدون میخواهند أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ

ص: 91

شما را هم گمراه کننده و از طریق حق منحرف نمایند.

[سوره النساء (4): آیه 45] .... ص : 92

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً (45)

و خداوند عالم تر است از شما بدشمنان شما و شما را کفایت میفرماید که ولی شما باشد و کفایت میکند که یاور شما باشد.

اشاره به اینکه یا این یهود و نصاری دوستی نکنید و معاشرت ننمائید و از آنها بیم و ترسی نداشته باشید و گمان نکنید که اینها دوست شما باشند وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ خدا میداند که اینها دشمن سرسخت شما هستند لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ مائده آیه 82. احتیاج بنصرت و دوستی و ولایت آنها نداشته باشید خداوند برای شما کافیست وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً چنانچه میفرماید در مدح مجاهدین قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ مائده آیه 172

[سوره النساء (4): آیه 46] .... ص : 92

مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (46)

بعض از یهود که پاره ای از کلمات را تحریف میکنند و در معنای غیر آنها استعمال میکنند و پیش خود میگویند شنیدیدیم فرمایشات و اوامر او را و مخالفت نمودیم و بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میگویند بشنو کلمات ما را و هرگز نشنوی و کلمه (راعنا) میگویند بقصد سب بزبان زشت خود و طعنه زدن بدین و اگر اینها میگفتند شنیدیم و اطاعت نمودیم و بشنو کلمات و عرائض ما را و مهلت ده تا

ص: 92

فرمایشات شما را کاملا استماع نمائیم برای آنها بهتر بود و قوام آن بیشتر بود لکن بواسطه کفر آنها مطرود و ملعون شدند از درگاه ربوبی و از اینها کسی ایمان نیاورد مگر قلیلی.

مِنَ الَّذِینَ هادُوا من، تبعیضیه است الَّذِینَ هادُوا یهود هستند بواسطه انتساب آنها بیهودا فرزند یعقوب، و یاء در یهود زائده است یعنی حرف حروف اصلیه نیست و اصل هود بوده و هود پیغمبر بوده که بر قوم عاد مبعوث شده یعنی بعض یهود کسانی هستند که یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ بعضی گفتند مراد تحریف توریة است لکن ظاهر اینست که مراد از تحریف کلماتیست که در لغت عرب معنایی دارد و در لغت عبرانی معنای دیگری مثل کلمه (راعنا) که در ذیل تفسیر آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا گذشت که در لغت عرب بمعنی مراعات است یعنی ما را مراعات فرما تا درک فرمایشات شما را بکنیم، و در لغت عبرانی بمعنی (شریرنا) است یعنی شریرترین ما که سب است و چون اصحاب برای درک فرمایشات عرض میکردند (راعنا) یهود این عبارات را از آنها گرفتند و بآن حضرت سب میکردند و میگفتند (راعنا) لذا خداوند نهی فرمود از گفتن این کلمه و فرمود که بجای آن بگوئید (انظرنا) چنانچه در همین آیه هم اشاره دارد.

و مراد از (مواضعه) اینست که بجای اراده معنی مراعات معنی شریر را اراده میکنند وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا این قول را در نزد خود میگویند یا قلبا یا نزد همدیگر که ما شنیدیم کلمات پیغمبر اسلام را لکن از روی عناد و عصبیت مخالفت کردیم.

وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ این یک سب دیگری است و دعاء شری است یعنی بشنو کلمات ما را و هرگز نشنوی که این نفرین است یعنی امیدوار هستیم که کر

ص: 93

شوی و هیچ نشنوی.

وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ همان کلمه (راعنا) را میگفتند بزیان نحس نجس خود که (لیا بالسنتهم) اشاره باینست مثل فحش و بدگویی و نحو آن.

وَ طَعْناً فِی الدِّینِ طعنه میزدند بدین اسلام و سخریه و استهزاء میکردند چنانچه دأب آنها تا کنون همین است.

لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا و اگر ایمان میآوردند و میگفتند شنیدیم فرمایشات شما را و اطاعت و امتثال نمودیم اوامر شما را وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا و بعرائض ما توجه فرما و ما را مهلت ده، که بجای (راعنا) (انظرنا) میگفتند لَکانَ خَیْراً لَهُمْ هر آینه برای آنها بهتر بود، معنی این نیست که آن هم خوب است و این خوب تر بلکه آن کفر و عناد است و ایمان و اطاعت از همه چیز بهتر است مثل أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ یونس آیه 35، و مثل اینکه بگویی علی علیه السّلام افضل از عمر علیه اللعنة است.

(و اقوم) اینهم مراد این نیست که آنهم قوام دارد زیرا کفر و باطل هیچ قوام ندارد وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ ولی چون ایمان نداشتند مطرود و ملعون حق واقع شوند.

فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا یعنی بسیار کمی از یهود بشرف اسلام مشرف شدند نه اینکه معنی این باشد که ایمان آنها ضعیف و قلیل است بلکه مؤمن آنها کم و قلیل است.

ص: 94

[سوره النساء (4): آیه 47] .... ص : 95

یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47)

ای کسانی که کتاب بر شما فرستادیم ایمان بیاورید بآنچه ما نازل فرمودیم از قرآن و احکام که این قرآن تصدیق میفرماید آنچه را که با شما است پیش از آنی که وجوه شما را محق کنیم و بپشت برگردانیم یا آنکه شما را مطرود کنیم چنانچه اصحاب سبت را لعن کردیم و کار خدا البته شدنی است.

خطاب بیهود و نصاری است یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ و مراد از کتاب کتب عهدین یا خصوص تورات اگر مراد جنس کتاب باشد یا عهد.

آمِنُوا بِما نَزَّلْنا ممکن است مراد قرآن باشد یا تمام آنچه بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شده ولی اظهر همان قرآن است بقرینه مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ و مراد تصدیق آنچه با آنها است نیست زیرا بسیاری از آنها بنص آیات شریفه محرف است ولی بعض آنها مسلما از مقام مقدس انبیاء (ع) صادر شده بالاخص بشاراتی که بوجود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده شده.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً مراد روز قیامت است، و مراد از طمس تغییر صورت و مشوش شدن و سیاه شدن و تغییر اجزاء صورت از چشم و دهان و غیر آنها که اهل عذاب و جهنم مبتلا میشوند، و مراد از (وجوها) خصوص وجوه اهل کتاب نیست بلکه مطلق کفار و معاندین و مخالفین و بالجمله غیر مؤمن که مستحق عذاب باشند لذا تعبیر بوجوها فرموده.

فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها صورتها را بر میگردانند بپشت و دستها را فرو میبرند در سینه و از گردن بیرون میآورند و نامه عمل را بدست چپ میدهند چنانچه این مضامین از آیات شریفه استفاده میشود وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ سوره

ص: 95

الحاقه آیه 25 وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ انشقاق آیه 10، وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ آل عمران آیه 106، و غیر اینها.

و کسانی که گفتند مراد مسخ باین صورت است در دنیا و از جمله أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ بقرینه اصحاب السبت زیرا آنها بقرده (بوزینه) مسخ شدند یعنی بآن نحوی که آنها را طرد نمودیم اینها را هم طرد و لعن میکنیم.

وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا البته کار الهی شدنی است کسی در مقابل او قدرت جلوگیری ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 48] .... ص : 96

إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً (48)

این آیه شریفه اعظم آیه ایست برای رجاء زیرا مسلما اگر مشرک توبه کند و اسلام بیاورد قبول و آمرزیده خواهد بود پس این جمله إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ برای مشرکی است که بحال شرک از دنیا برود و بی توبه.

و جمله وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ جمیع معاصی را شامل است و لو اگر کبائر باشد و بی توبه از دنیا برود رجاء مغفرت در او هست، و لذا از امیر المؤمنین علیه السّلام بروایت مجمع مروی است فرمود

(ما فی القرآن آیة احب الی من قوله عز و جل: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ الایة.

بلی گناهانی که حکم شرک دارد مثل کفر کافر و اهل خلاف و ارباب ضلال داخل در جمله اولی است در جامعه دارد

و من خالفکم مشرک.

و نکته دیگر که از این آیه استفاده میشود که دلالتش بر رجاء اعظم است و مفسرین باین نکته برخورد نکرده اند و از مختصات این کتاب است اینست که

ص: 96

اگر چه مغفرت را برای غیر مشرک معلق بر مشیة فرموده که اگر بخواهد میآمرزد و اگر بخواهد عذاب میکند و انسان مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد، لکن استفاده میشود که مؤمن قابلیت مغفرت را دارد و البته خداوند در مورد قابل فضل خود را شامل میفرماید و مؤمن قطعا آمرزیده میشود فقط خوف مؤمن باید از این باشد که معاصی باعث شود که بی ایمان بمیرد، و بر طبق این معنی ادله و اخبار بسیاری داریم در ابواب متفرقه که اینجانب در تحت 12 عنوان در مجلد سوم کلم الطیب از صفحه 209 تا آخر کتاب متجاوز از 40 صفحه متعرض شده ام مثل اخباری که دارد که موت کفاره گناهان مؤمن است جمیعا و اخباری که در باب شفاعت که باقی نمیماند در صفحه قیامت مگر مشرک و کافر و منافق و شاک و در سعه رحمت الهی و غیر اینها.

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً بزرگترین معاصی کبار و اولین آنها چنانچه در اخبار تصریح شده

الشرک باللَّه

و افتری دروغ بستن بغیر است که اشد انواع کذب است بالاخص نسبت بخداوند متعال.

[سوره النساء (4): آیه 49] ..... ص : 97

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (49)

تزکیه نفس یکی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه است و از امیر المؤمنین علیه السّلام در جامع السعاده نقل کرده فرمود

(تزکیة المرء لنفسه قبیحه)

و در میان مردم معروف است که میگویند تعریف خود کردن فلان خوردن است و این صفت خبیثه از روی جهل بعیوبات و نواقص خود است و از شعب کبر و قریب المعنی با افتخار است.

ص: 97

و انسان باید اولا متوجه باشد که سر تا سر ممکنات سر تا پا ناقص است (الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس).

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

و ثانیا انسانی که اولش نطفه قذره و آخرش جیفه نتنه و وسطش حامل عذره است جای تعریف ندارد.

و ثالثا اگر افتخار بایمان و اعتقاد بعقائد حقه است عاقبتش معلوم نیست که آیا با ایمان از دنیا میرود یا بی ایمان باصطلاح شاهنامه آخرش خوش است و اگر بعلم است گناه عالم بمراتب اشد از جاهل است

یغفر من الجاهل سبعین ذنبا حتی یغفر من العالم ذنبا واحدا

ان اشد الناس حسرة یوم القیامة العالم التارک لعلمه

(عالم بی عمل و چشمه بی آب یکیست) و اگر بعبادت و تقوی است مسلما عجب اثر کلیه عبادات را میبرد و گناه او بمراتب زیادتر است از تارک عبادت و اگر بحسب و نسب است می گوییم:

لان فخرت بآباء ذوی شرف صدقت و لکن بئس ما ولدوا

و مثل واضح تر آنکه مثل آنکه میگوید من پسر فلان و فلان هستم مثل عذره است که بگوید من از ما تحت فلان و فلان خارج شده ام زیرا نطفه با عذره اگر در قذارت اشد نباشد کمتر نیست، و اگر بجاه و ریاست و عنوان و مال و ثروت و اسم و رسم باشد اینها امور خارجیه است مربوط بنفس نیست و بسیاری از ظلمه و جبابره بیشتر و بالاتر از او بودند و فعلا گرفتار سخترین عذابها هستند، و اگر بشکل و جمال باشد آن قدر شکیل تر و با جمال تر از این در شکنجه عذاب هستند و آن قدر زشتها متنعم بنعم الهی هستند.

لذا خداوند در این آیه شریفه بنحو تعجب میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ و این مرضی است که در سر تا سر عالم سرایت کرده، یهود

ص: 98

بتهود خود میبالند، نصاری بتنصر، معاندین و مخالفین بعناد و خلاف خود و هکذا فساق و فجار و ظلمه بلکه زنها به بی عفتی مردها به بی غیرتی، کوچکها به بی شرمی بزرگها به بی حیایی خود افتخار میکنند کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ روم آیه 32 بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ تزکیه الهیه بایمان و تقوی و عمل صالح و تخلق باخلاق حمیده است إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13، و مراد از من یشاء یعنی هر که قابلیت تزکیه داشته باشد خداوند باو تفضل میفرماید.

و از این جمله استفاده میشود که آنچه خوبی و حسنه بانسان میرسد از خود او نیست بعنایت و توفیق الهی است بخلاف سیئه ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ نساء آیه 79.

وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا فتیل در لغت گفتند پوستیست که در هسته خرما است مثال است برای قلة شیئی مثل آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 40، و از این جمله استفاده میشود که تزکیه نفس خود یک معصیتی است و مستحق عقوبتست و عقاب آن از روی استحقاق است نه از روی ظلم زیرا هر که گرفتار عذاب شود پاداش عمل او است و خداوند زائد بر استحقاقش عقوبت نمیفرماید و باحدی ظلم نمیکند چون قبیح است و بر خدا محال است.

[سوره النساء (4): آیه 50] .... ص : 99

انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً (50)

نظر کن که چگونه افتری میزنند بخدا و دروغ می بندند و همین کفایت میکند در گناه آشکاری.

(انظر) نه بچشم سر زیرا چشم سر فقط اجسام و اشکال و الوان را مشاهده میکنند بلکه بچشم دل که عبارت از درک باشد.

ص: 99

کَیْفَ یَفْتَرُونَ افتری دروغ بستن بغیر است و اینها در تزکیه خود افتراء بستند (علی اللَّه) که خدا ما را دوست دارد و ببهشت میبرد و عذاب نمیکند چنانچه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18، لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری بقره آیه 111، لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً بقره آیه 80، و غیر اینها.

(الکذب) در مفهوم افتری کذب اخذ شده زیرا دروغ بستن است احتیاج بذکر لفظ الکذب نداریم لکن این لفظ در مقام تأکید است و تسجیل که این افتراء توهم نشود که حقیقت دارد بلکه کذب محض و محض کذب است.

وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً سه جهت دارد که موجب گناه بزرگ است:

1- کذب. 2- افتراء. 3- علی اللَّه.

اما اول

الکذب شر من الشراب

از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام.

و عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

لعنه سبعون الف ملک و خرج من قلبه نتن حتی تبلغ العرش و کتب اللَّه علیه بتلک الکذبة سبعین زنیة اهونها مع امه

و غیر ذلک از اخبار که در جامع السعادات صفحه 362 روایت کرده.

و اما الثانی- افتری علاوه از عقوبت کذب معاصی بسیاری در بر دارد از حیث تهمت و ایذاء و ظلم و هتک و امثال اینها و بالجمله جنبه حق الناسی هم دارد و نیز فرق کذب با افتری اینست که کذب حرمت اقتضایی دارد گاهی میشود بجهت مصالحی جایز گردد و اما افتری حرمت ذاتی دارد.

و اما الثالث- افترای بخداوند اشد مراتب افتراء است حتی مبطل صوم است و لفظ (کذب) بفتح کاف و کسر ذال بمعنی بسیار دروغگو است یعنی هر دروغگویی مفتری نیست کسانی که بسیار دروغگو هستند مفتری هستند وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً

ص: 100

[سوره النساء (4): آیه 51] .... ص : 101

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً (51)

آیا نمی بینی و نظر نمیکنی بکسانی که یک قسمت کتاب بآنها داده شده که ایمان میآورند بجبت و طاغوت و میگویند برای کفار که اینها بهتر و بیشتر هدایت میکنند براه راست از مؤمنین.

این آیه شریفه مشتمل بر یک ظاهری است و باطنی، اما ظاهرش چنانچه بعضی از مفسرین گفتند اینکه جماعتی از یهود بعد از جنگ احد رفتند مکه که با مشرکین ابی سفیان و اتباعش هم دست شوند برای جنگ با مسلمین کفار قریش بآنها اطمینان نداشتند گفتند تا سجده باین دو بت بزرگ ما جبت و طاغوت نکنید و ایمان نیاورید ما با شما همدست نمیشویم اینها سجده کردند و ایمان آوردند و برای خوش آمد مشرکین گفتند که اینها بهتر از کسانی که بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایمان آوردند هدایت میکنند براه حق.

و اما باطن و تفسیرش چنانچه از اخبار بسیاری از ائمه طاهرین علیهم السلام رسیده و در اغلب کتب ضبط شده، در مجمع البحرین در لغت جبت میگوید:

(قیل الجبت بالکسر فالسکون هو کل معبود سوی اللَّه و یقال الجبت السحر و قیل الجبت و الطاغوت الکهنة و الشیاطین و قیل الجبت کلمة یقع علی الصنم و الکاهن و الساحر، و

فی الحدیث عن الباقر علیه السّلام الجبت و الطاغوت فلان و فلان یعنی شیخین لعنة اللَّه علیهما

، و

فی الخبر الطیرة و القیامة من الجبت

و

فی الدعاء اللهم العن الجوابیت و الطواغیت و کل ند یدعی من دون اللَّه و یمکن تنزیله علی الجمیع

انتهی) و از کافی کلینی است از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(کل رایة ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت تعبد من دون اللَّه عز و جل)

و این حدیث در ذیل آیة الکرسی گذشت.

ص: 101

و نیز از کافیست از حضرت صادق (ع) که تفسیر فرموده بائمه ضلال و دعات باطله در حدیث مفصلی، بنا بر این می گوییم تمام این تفسیرات بیان مصادیق است و گذشت در صفحه 20 این کتاب که طاغوت در اصل طغیوت بوده قلب شد طیغوت شد، یاء قلب بالف شد طاغوت شد، و اطلاق بر هر رئیس کفر و ضلال میشود و در قرآن هم اطلاق بر مفرد و جمع شده یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ نساء آیه 60، اطلاق بر مفرد شده وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ بقره آیه 257، اطلاق بر جمع شده و اصل آن از طغیان است بمعنی سرکشی و سرپیچی است پس بر جمیع دعات باطله مثل رؤساء بهائیت یا تصوف یا شیخیه و جمیع امراء جور از اکاسره و جبابره و غیر اینها اطلاق میشود.

پس بنا بر این معنا آیه چنین میشود که هر کس داخل در دین حق شد و لو بمجرد ظاهر سپس رفت در تحت اطاعت دعات باطله مشمول این جمله میشود که میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ چه تورات باشد چه انجیل چه قرآن، سپس متابعت یک دعوی باطلی نمود که مردم را بضلالت انداخت جبت و طاغوت است، شیطان باشد یا ساحر یا کاهن یا شعبده باز یا ارباب ضلالت و غیر آنها یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ و متابعت آنها را کردند.

وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هم کیشان خود و هم مسلکان (هؤلاء) این دعات باطله أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا و کلمه سبیلا تمیز است یعنی از حیث راهنمایی اینها بهتر از مؤمنین هدایت میکنند چنانچه هر اهل باطلی این دعوی را دارد کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ مؤمنون آیه 53 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً سوره کهف آیه 104.

ص: 102

[سوره النساء (4): آیه 52] .... ص : 103

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً (52)

آنهایی که با وجود داشتن کتاب ایمان بجبت و طاغوت آوردند کسانی هستند که لعنت فرموده است آنها را خدا و کسی را که خدا لعنت کند هرگز نمییابی تو برای او یار و یاوری.

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ لعن بمعنی دوری از رحمت الهی است در مقابل صلوات که قرب برحمت است، و بعد و قرب معنوی است یعنی از قابلیت میافتد مثل هسته که از قابلیت نمو بیفتد دیگر محال است مشمول رحمت شود بالاخص اگر خداوند او را از قابلیت بیندازد، و البته کسی را که خدا او را لعن کند باید او را لعن کرد و هر چه بیشتر دورتر میشود و همین نحو که صلوات یکی از عبادات بزرگ است لعن مستحق لعن هم عبادت بزرگی است بلکه ثوابش بیشتر از صلوات است زیرا صلوات مرتبه ثانی دوستی است که خدا را دوست دارد و دوست خدا را هم دوست دارد و لعن مرتبه سوم از دوستی است زیرا خدا را دوست دارد و دوست او را هم دوست دارد و دشمن دوست را هم دشمن دارد.

وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ کسی را که خدا از رحمت خود با آن سعه رحمت دور کند و از قابلیت اندازد فَلَنْ تَجِدَ لن برای نفی تأبید است که هرگز نمی یابی لَهُ نَصِیراً کیست که بتواند در مقابل خدا عرض اندام کند و کسی را که خدا از قابلیت اندازد کیست که بتواند باو قابلیت دهد و کسی را که او طرد کند کیست او را راه دهد.

ص: 103

[سوره النساء (4): آیه 53] .... ص : 104

أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً (53)

آیا از برای این کفار و مشرکین نصیبی از سلطنت و مملکت است که یهود بطمع آن گرویدند بآنها و چنانچه برای آنها اگر بود مسلما بیهود و غیر یهود نقیری نمیدادند.

أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ استفهام انکاری است دیگر بعد از فتح اسلام مشرکین روی خوشی نخواهند دید تا دامنه قیامت بلکه محتاج شدند بتبعیت اسلام و اظهار اسلام تا آزاد شوند.

(فاذا) یعنی بر فرض که اگر ریاستی یا سلطنتی موقتا پیدا کنند نفعی از آنها بغیر نخواهد رسید بلکه دارند مردم را میدوشند و روغن آنها را میگیرند و بار خود را سنگین میکنند چنانچه مشاهده میشود در دعات باطله و رؤساء جور و ارباب ضلالت.

لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً نقیر شیئی قلیل و ناچیزی است که بحساب نمیآید یعنی حتی خردلی نم پس نمیدهند و کسانی که بطمع اطراف آنها میچرخند ناامید و مأیوس میشوند جز ضلالت و گمراهی بهره ای ندارند.

[سوره النساء (4): آیه 54] .... ص : 104

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً (54)

آیا حسد میبرند مؤمنین را که خداوند بآنها عزت، دولت، شرف، هدایت و سعادت عنایت فرموده و حال آنکه ما عنایت فرمودیم بآل ابراهیم کتاب و حکمت را و بآنها مرحمت فرمودیم ملک و سلطنت با عظمتی.

حسد یکی از صفات ذمیمه و اخلاق رذیله است که کسی هیچ نعمتی را در حق

ص: 104

کسی روا نداشته باشد و زوال آن را تمنی کند، از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(الحسد یأکل الحسنات کما تأکل النار الحطب)

و از حضرت باقر علیه السّلام است

ان الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب)

و آیات و اخبار در مذمت حسد بسیار است بلکه میتوان گفت هر مفسده و ظلمی که در عالم اتفاق افتاده منشأ آن حسد بوده، شیطان بآدم حسد برد رانده درگاه شد، پسر آدم ببرادرش حسد برد او را کشت، کفار بانبیاء حسد بردند معذب شدند، خلفاء سه گانه بعلی (ع) حسد بردند این همه ظلم کردند، بنی امیه و بنی عباس بائمه طاهرین حسد بردند بآنها اذیت کردند، جهال بعلماء، فساق بعدول، کافر بمؤمن، وضیع بشریف فقیر بغنی، قبیح بحسن، مبتلا بمتنعم و هکذا هر کدام بدیگری حسد بردند و در مقام قتل و اذیت و ظلم و غیبت و تهمت و هزارها مفسده دیگر بر آمدند و در نتیجه خود را از بین بردند و بعذاب قیامت گرفتار شدند.

أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ با اینکه خداوند در هر موردی موافق حکمت و مصلحت هر که را هر چه قابل و لایق بداند میدهد و در مقابل الهی حسود بلکه همه عالم کوچک و قدرتی بر زوال آن ندارند.

فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ آل ابراهیم انبیاء و اوصیاء آنها و مؤمنین بآنها هستند از اولاد ابراهیم إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آل عمران آیه 67، چنانچه خود ابراهیم عرض کرد فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ابراهیم آیه 63، و در اخبار بسیار دارد که ائمه طاهرین علیهم السلام آل ابراهیم هستند و این بیان اظهر مصادیق است منافات با عموم ندارد (الکتاب) مثل توریة بر موسی، زبور بر داود، انجیل بر عیسی، قرآن بر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

(و الحکمة) مقام نبوت و امامت و ولایت است، و از این جمله استفاده میشود

ص: 105

که مراد از آل ابراهیم همان انبیاء و ائمه اطهار هستند که بر بعض آنها کتاب و بر بقیه خلافت و وصایت و امامت که حکمت باشد عنایت شده.

وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً تفسیر شد در اخبار بسیاری بولایة کلیه که بر تمام اهل عالم دارند و وجوب اطاعت آنها بر همه لازم.

[سوره النساء (4): آیه 55] .... ص : 106

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً (55)

پس بعضی ایمان آوردند و بعضی امتناع کردند و مانع شدند و برای اینها کفایت میکند بجهنمی که آتش افروز است.

مراد از فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ گروندگان بانبیاء و ائمه طاهرین هستند که امروز منحصر بشیعه اثنی عشریست بشرطی که اهل ضلالت نباشند که بتمام انبیاء و اوصیاء آنها ایمان آورده اند و بصدای رسا میگویند لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ شرحش بیاید.

وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ مجرد عدم ایمان نیست بلکه کسانی که مانع شدند از ایمان دیگران مثل رؤساء مشرکین و یهود و نصاری که مانع شدند که سایر مشرکین و یهود ایمان بیاورند به پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مثل خلفای جور و بنی امیه و بنی عباس که مانع شدند از مسلمین که ایمان بائمه طاهرین بیاورند و مثل کسانی که امروز مانع میشوند از پیروی فرمایشات علماء و نواب عام ائمه اطهار و مرجع ضمیر عنه ایمان است که از (من آمن) استفاده میشود.

وَ کَفی بِجَهَنَّمَ همین عذاب آنها را کفایت میکند (سعیرا) افروختگی آتش است وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ التکویر آیه 12.

ص: 106

[سوره النساء (4): آیه 56] .... ص : 107

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً (56)

محققا کسانی که کافر شدند بآیات ما که انبیاء باشند و اوصیاء آنها و آیات قرآنیه که همه آیات اللَّه هستند بزودی میاندازیم و میسوزانیم بآتشی و هر زمانی که پخته شد پوستهای آنها تبدیل میکنیم آنها را بپوستهای دیگر تا آنکه بچشند عذاب را محققا خداوند عزیز مقتدر و حکیم دانا است.

(مسئله مشکله) ..... ص : 107

بعضی منکرین معاد جسمانی اشکال کردند که این ابدان عنصریه دائما در تحلیل و تبدیل است چه مناسبت با عدل دارد که بدنی که با او عبادت کرده در زمانی بسوزانند برای آن زمانی که معصیت نموده بعلاوه انسان با کدام بدن که از زمان تکلیف تا زمان موت دائما در تغییر بوده محشور میشود و همین اشکال را در این آیه کرده اند که آن پوستی که با او معصیت کرده موقعی که سوخته شد چه مناسبت دارد عذاب بپوست دیگر که با او معصیت نشده و این اشکال را هم در بعض اخبار روات بائمه اطهار کرده اند چنانچه بیاید.

(جواب) .... ص : 107

جمیع تالمات جسمانی متوجه بجسمی است که دارای روح باشد و الا جسم بی روح مثل مجسمه ابدا تالمی پیدا نمیکند اگر او را خورد کنند یا بسوزانند یا تازیانه زنند یا بکنند ابدا درد و المی باو متوجه نشود چنانچه پوست جدا شده از بدن حیوان را اگر دباغی کنند یا لگد کوب زیر پا بشود متالم نگردد بلکه عضو فلج یا اعضاء بی روح بدن مثل موی سر یا سم حیوان و امثال آنها، پس تألم کلیة متوجه روح است غایة الامر تألمات روح دو قسم است یک قسم بدون توسط بدن است آن را تألمات روحی گویند و یک قسم بتوسط بدن است تألمات جسمانی خوانند

ص: 107

پس من باب مثال اگر روح عایشه را در کالبد بدن کلب اصحاب کهف نمایند و جهنم برند و روح کلب اصحاب کهف را در کالبد عایشه نمایند و بهشت برند عایشه معذب است و کلب متنعم.

بنا بر این روح کافر و فاسق در هر بدنی باشد از دوره عمر خود معذب است و مراد از معاد جسمانی اینست که روح تعلق بجسم میگیرد که هر دو قسم عذاب باو متوجه شود، یا اگر روح مؤمن باشد هر دو قسم تنعم را داشته باشد.

و کسانی که منکر معاد جسمانی هستند منحصر میکنند تنعم و عذاب را فقط بیک قسم و این مخالف نصوص قرآن و ضرورت اسلام و صراحت اخبار متواتره و ادله واضحه که ما در مجلد سوم کلم الطیب از صفحه 20 تا 44 متعرض شده ایم بعلاوه اشکال در خصوص این آیه را ائمه علیهم السلام جواب دادند به اینکه همان پوست سوخته شده را دو مرتبه صورت پوست میدهند که ماده یکیست صورت عوض میشود و مثال بخشت میزنند که اگر خاک شود و گل گردد و در قالب خشت شود میتوان گفت این خشت همان خشت است و میتوان گفت غیر از آن است، مؤلف گوید که این تفسیر را از لفظ تبدیل در خود آیه میتوان استفاده کرد بپردازیم بشرح إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا مراد کفر بجمیع آیات نیست و لو جمع مضاف افاده عموم دارد بلکه مراد کفر بای آیة من آیاتنا است که شامل جمیع طبقات کفار و مخالفین و منکر بعض ضروریات و مبدعین در دین و هتک بعض مقدسات دین و بی اعتنایی ببعض احکام اسلام میشود.

سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً سوف اشاره بیوم القیمة است و نصلیهم بمعنی انداختن و القاء است (نارا) مفعول فیه یعنی فی النار (کلما) زمانیه است یعنی هر زمانی که (نضجت) بمعنی طبخ اشاره به از بین رفتن است (جلودهم) پوست بدن آنها.

(بدلناهم) تبدیل بمعنی تغییر و عوض نمودن است (جلودا غیرها) پوست دیگری

ص: 108

که بمقتضای اخبار همان پوست اولی دو مرتبه صورت پوست پیدا میکند.

لِیَذُوقُوا الْعَذابَ لام تعلیل است یعنی غرض و علت تبدیل جلود چشیدن عذاب است إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً عزیز اشاره بقدرت و تواناییست که خداوند بر همه چیز قادر است، و حکیم اشاره به اینکه این تبدیل و تغییر و چشاندن عذاب موافق حکمت است و بر خلاف عدل نیست و از روی استحقاق است.

[سوره النساء (4): آیه 57] ... ص : 109

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً (57)

و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند زود باشد آنها را داخل کنیم در باغستانهایی که نهرها در زیر درختان آنها جاریست و همیشه در آنها ابد الاباد زیست کنند و همسرهایی که پاک و پاکیزه و زیبا باشند بآنها عطاء کنیم و در سایه دامنه داری آنها را وارد کنیم.

مراد از وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ این نیست که مرتبه اعلای ایمان را داشته باشند یا آنکه جمیع اعمال صالحه را بجا بیاورند یا آنکه جمیع اعمال آنها صالحه باشد بلکه همین که صدق مؤمن بکند و لو مرتبه ادنی باشد و واجبات الهی را عمل کند و محرمات را ترک کند یا موفق بتوبه شود مشمول این آیه هست که تقریبا مرادف با تقوی باشد که در آیات دیگر بیان شده و الا بمعنی اولی خاص بمعصومین است.

سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ دخول با ادخال فرق دارد.

دخول از روی استحقاق است مثل سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 60.

و ادخال از روی تفضل است مثل همین آیه چنانچه مکرر گفته شده که جمیع فیوضات اخروی و نعم دنیوی تفضل است کسی استحقاق ندارد و طلبی از خدا ندارد و نیز ادخال با اصلی فرق دارد اصلی از روی اهانت است بمعنی القاء و انداختن،

ص: 109

ادخال اعم است.

جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکررا تفسیرش بیان شده.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً ابدا تأکید در خلود است لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ اشاره بحور العین است که از جمیع انجاس و ادناس مثل حیض و نفاس و کثافات و پلیدیها و نجاسات ظاهریه و احداث باطنیه و اعمال سیئه و اخلاق رذیله و مخالفت شوهرها و اعراض و نشوز و هر چه که مورث تنفر و اشمئزاز آنها گردد پاک و پاکیزه هستند، و ممکن است مراد مؤمنات صالحات باشند که آنها هم در بهشت همین نحو هستند، و ممکن است اعم باشد بلکه بعید نیست.

وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا شاید اشاره بسایه عرش عظمت پروردگار باشد که جنات تحت عرش الهیست. و ظلیل بمعنی سایه کش دار و دامنه دار است و هیچ سایه ای بقدر سایه عرش سعه ندارد، و ممکن است کنایه از سعه رحمت الهی باشد.

[سوره النساء (4): آیه 58] .... ص : 110

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً (58)

خداوند امر فرموده که امانات را باهلش رد کنید و زمانی که بین مردم حاکم میشوید بعدل حکم کنید خداوند شما را ببهترین مواعظ موعظه میفرماید خداوند سمیع است بگفته های شما و بصیر است بکردارهای شما.

اخبار بسیاری قریب ببیست حدیث از کافی و تهذیب و عیاشی و نعمانی و ابن شهرآشوب و غیر اینها داریم که این آیه در ودایع امامت وارد شده که هر امامی موظف است که زمان رحلت و انقضاء مدت این ودایع را بسپارد بامام بعد و او را بوصایت نصب کند و تعیین نماید.

ص: 110

و از پاره ای اخبار استفاده میشود که مراد احکام الهی است مثل نماز، روزه، و سایر واجبات که ودایع الهی است دست بنده گان سپرده ضایع نکنند و اداء نمایند، و از بعض اخبار استفاده میشود که مراد اطاعت امام است و این نحو اخبار بیان اتم مصادیق است و تعارض با یکدیگر ندارند و منافات با عموم آیه ندارد بناء علی هذا می گوییم ظاهر جمله اولی آیه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ وجوب است چون ظاهر امر وجوب است بکله بمناسبت حکم و موضوع و حکم عقل امر در این نمره موارد نص در وجوب است.

و مراد از أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها مطلق امانات است چه امانات الهیه که دین مقدس اسلام و احکام شریعت مطهره و حفظ حقوق ذوی الحقوق باشد و چه امانات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که قرآن مجید و عترت طاهره که در حدیث متواتر ثقلین است، و چه امانات ائمه علیهم السلام و اسراری که باصحاب میسپردند، و چه امانات مردم که بدیگران سپرده شده از عرض و ناموس و اقوال و اموال و افعال تمام اینها واجب است حفظ آن تا بصاحبش رد شود.

و از جمله امانات زراری پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بسایر امت سپرده شده و در ذیل آیه شریفه إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ الایة احزاب آیه 72. اقوال زیادی در موضوع این امانت و کیفیت حمل و وجه اشفاق گفته شده و لکن آنچه بنظر میرسد امانت عقل است که باو خطاب شد (بک اعاقب و بک اثیب) و اشفاق سماوات و ارض و جبال و اباء از حمل از جهت خوف مخالفت عقل بوده که مورد عقوبت واقع شوند، و انسان این نعمت بزرگ الهی را قبول نمود ولی اکثر از جهت مخالفت عقل و سرکوب نمودن آن تحت شهوات و هواهای نفسانیه مورد عقوبت واقع شدند، لذا (جهول) است که خود را مورد تکلیف قرار داد که شرط اولی تکلیف عقل است، و (ظلوم) است که بخود و دیگران ظلم

ص: 111

میکند مگر کسانی که متابعت عقل کردند که مقام آنها از ملائکه هم بالاتر است و اخبار که تفسیر بولایت شده از باب اینست که اعظم نعم الهیه ولایت است هر که قبول کرد سعادت مند و هر که رد کرد بشقاوت گرفتار، و روح عقل و حقیقت آن ولایت است و لذا گفتیم تنافی و تعارض نیست بین حدیث

اول ما خلق اللَّه العقل

و

اول ما خلق اللَّه نوری

و از این جهت او را عقل کل گفتند.

و اداء امانت مهمترین وظائف انسانیست از حضرت صادق (ع) مرویست فرمود

ان اللَّه لم یبعث نبیا الا بصدق الحدیث و اداء الامانة الی البر و الفاجر

و نیز فرمود

لا تغتروا بصلواتهم و لا بصیامهم الی ان قال و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و اداء الامانة

الی غیر ذلک از اخبار بسیاری که در جامع السعاده صفحه 297 نقل فرموده.

وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ حکومت باید بجعل الهی باشد چون مقام و منصبی است که خداوند اعطاء میفرماید فرمود یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ سوره ص آیه 26، و جعل اولی خصیصه محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء آن علیهم السلام و ثانوی مجتهد مطلق عادل

فانظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما فانی قد جعلته حاکما الی ان قال الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه)

از حضرت باقر علیه السّلام، و در توقیع شریف است

(اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی روات حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة اللَّه)

و در موقعی که دست رس بمجتهد مطلق عادلی نباشد در مرتبه سوم عدول مؤمنین. و اما قضات جور در آتش هستند و حکم آنها حکم طاغوت است و آنچه بحکم آنها اخذ شود سحت است بنص اخبار.

إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ نعما در اصل نعم ما بوده، نعم اسم فعل، فاعل آن

ص: 112

محذوف که شیئی باشد، ما بیان فاعل است معنی نعم شیئی شیئا یعظکم به یعنی خوب چیزی است چیزی که خداوند شما را باو موعظه میفرماید.

وعظ ترغیب بطاعت و زجر از معصیت است و بزرگترین وظائف انبیاء و ائمه علیهم السلام و علماء و مبلغین موعظه است و مواعظ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام مسطور است در کتب اخبار و بهترین واعظ خداوند است و مواعظ او در قرآن و احادیث قدسیه بسیار است.

و بهتر اینست که انسان ابتداء بنفس خود کند سپس باهل بیت خود و خویشاوندان و الاقرب فالاقرب، و اینکه بعضی گفتند واعظ باید خودش متعظ باشد و تمسک نمودند بآیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ صف آیه 2 و 3، درست نیست و آیه و اخبار در مذمت عمل نکردن است نه شرط موعظه نظیر امر بمعروف و نهی از منکر با اینکه خود آمر بمعروف تارک باشد و ناهی از منکر مرتکب، اینها دو تکلیف است مربوط بیکدیگر نیست بلی تأثیرش تفاوت میکند إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً تفسیرش گذشت.

[سوره النساء (4): آیه 59] ... ص : 113

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (59)

مفسرین عامه بعضی اولی الامر را تفسیر بامراء و سلاطین کردند و بعضی بعلماء و اتفاق خاصه بر اینکه مراد ائمه اطهار هستند و ما در دو مقام صحبت میکنیم یکی در مفاد آیه شریفه قطع نظر از اخبار وارده در تفسیر و دیگر در بیان اخبار وارده

ص: 113

از طرق عامه و خاصه.

(اما مقام اول) .... ص : 114

اولا- این خطاب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا نه از جهت اختصاص ولایت است نسبت بمؤمنین زیرا خداوند و رسول و اولی الامر ولایة کلیه دارند بر جمیع اهل عالم بلکه برای اینست که مؤمنین می پذیرند و زیر بار ولایت میروند و غیر اینها قبول نمیکنند و از این بیان معلوم میشود که هر که قبول ولایت نکرد از ربقه مؤمنین خارج است چه کافر باشد یا اسم اسلام بر خود گذارد.

و ثانیا- کلمه أَطِیعُوا اللَّهَ گذشت که امر مولوی نیست و اعمال مولویت در آن نشده و نمیشود زیرا تسلسل لازم میآید و محال است بلکه امر ارشادی است بحکم عقل که عقلا واجب است اطاعة خداوند زیرا خالق و رازق است و هر فیضی بهر کسی میرسد از فیاض علی الاطلاق است، و همچنین اطاعت رسول بحکم عقل واجب است لذا فرمود وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ زیرا آنچه میفرماید از جانب خدا است وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی النجم آیه 3 و 4، سهو و نسیان و خطاء و اشتباه در او راه ندارد معصوم است از کلیه معاصی و از این نوع عوارض لذا عقل اطاعت او را عین اطاعت حق میداند.

و ثالثا تفسیری که مفسرین عامه بر کلمه أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ کرده اند غلط و باطل است چه امراء و سلاطین باشند و چه علماء.

اما امراء، بعد از آنی که عقل می بیند از آنها فسق و فجور و ظلم و تعدی و هزار گونه معاصی البته حکم میکند بلزوم مخالفت آنها نه بوجوب اطاعت آنها چگونه عقل حکم کند باطاعت یزید و بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و امثال آنها که اطاعت آنها عین مخالفت حق است و موجب تناقض میشود با اطاعت حق و اما علماء بر فرض که عادل باشند و از روی مدارک صحیحه استنباط کرده

ص: 114

باشند نه از روی قیاس و استحسان مسلما خالی از اشتباه و سهو و نسیان بلکه جهل ببسیاری از احکام نیستند چگونه عقل حکم کند بوجوب و لزوم اطاعت آنها با احتمال این نوع عوارض در آنها بلکه اولی الامر باید کسانی باشند که امر آنها عین امر الهی باشد و احتمال کذب و خطاء و اشتباه و سهو و نسیان در آنها راه نداشته باشد تا عقل حکم کند بلزوم اطاعة آنها و این خاص بمعصومین است و مقام عصمت امری است باطنی احدی اطلاع ندارد جز خدا پس باید خدا معین فرماید اولی الامر را بعلاوه کسی را که خدا او را صاحب امر بشمارد و اطاعة او را ردیف اطاعة خود و رسول ذکر فرماید باید کسی باشد که خدا او را صاحب امر قرار داده باشد نه کسانی که بقهر و غلبه یا بحیله و تزویر غالب و فرمان فرما شدند و الا اطاعت فرعون و نمرود و شداد و اکاسره و فراعنه و اقاصره و جبابره هم لازم است نعوذ باللَّه من العناد و العصبیة.

(و اما مقام دوم) .... ص : 115

در غایة المرام چهار حدیث از طرق عامه و چهارده حدیث از طرق خاصه از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده احادیث مفصل مبسوطی که اولی الامر کیانند و در بحار و سایر کتب اخبار مثل کافی و فقیه و تهذیب و غیر اینها متعرض شدند که ذکر آنها کتاب مفصلی میشود و از حد تواتر بالا میزند و ما بذکر یک جمله کوتاهی از حدیث جابر بن عبد اللَّه انصاری که از صحابه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است از باب نمونه متعرض میشویم:

از ابن بابویه مسندا از جابر روایت میکند که گفت

(لما انزل اللَّه عز و جل علی نبیه محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم قلت یا رسول اللَّه عرفنا اللَّه و رسوله فمن اولو الامر الذین قرن اللَّه طاعتهم بطاعتک فقال (ص) هم خلفائی یا جابر و ائمة المسلمین من بعدی اولهم علی بن

ص: 115

ابی طالب (ع) ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسن ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر ستدرکه یا جابر فاذا لقیته فاقرأه منی السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمیّی و کنیّی حجة اللَّه فی ارضه و بقیته فی عباده ابن الحسن ابن علی ذاک الذی یفتح اللَّه تعالی ذکره علی یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذی یغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا تثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن اللَّه قلبه للایمان انتهی المقصود من الحدیث)

، با این همه احادیث دیگر جای صحبت بر احدی باقی نمیماند و الحمد للَّه.

فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا بعض عامه تمسک کردند باین جمله بر حجیت اجماع ابی بکر به اینکه در زمینه که تنازع نباشد و اتفاق باشد رد الی اللَّه و الی الرسول نیست لکن این در غایت ضعف است زیرا لو لا این جمله مفهوم ندارد بلکه از باب سالبه بانتفاع موضوع است مثل ان رکب الامیر فخذ رکابه، و ثانیا قابل مفهوم نیست زیرا تمام احکام شرعیه باید اخذ از خدا و رسول شود حتی اجماع هم باید مدرکش از خدا و رسول باشد و لو به اینکه بفرماید اجماع حجت است، و ثالثا اصلا اجماعی نبود و مخالفین ابی بکر بسیار بودند و اکثر مسلمین ساکت بودند چنانچه در مجلد دوم کلم الطیب مفصلا متعرض شدیم.

بناء علی هذا می گوییم کلمه فی شیئی بیان نشده چه شیئی و تمسک باطلاق که بگوئیم هر شیئی هم مسلما مراد نیست زیرا اختلافات در اموری که مربوط بشرع نیست مثل قیم متلفات و صنایع و امثال اینها باید رجوع باهل خبره نمود و بر فرض تمسک باطلاق موقوف است بر تمامیت مقدمات حکمت، و یکی از مقدمات حکمت اینست که در کلام چیزی که صلاحیت قرینه داشته باشد نباشد باصطلاح قدر

ص: 116

متیقن منساق از کلام نباشد و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه بمناسبت حکم و موضوع و بقرینه صدر و ذیل آیه اینکه مراد از تنازع در اولی الامر است که اگر دو نفر یا بیشتر در اولی الامر اختلاف و تنازع نمودند باید آنکه را که خدا و رسول معین میفرمایند گرفت چنانچه تمام احکام دین از اصول و فروع را باید از این راه بدست آورد بقیاس و استحسان و سلیقه و ها و هو و جنجال و قهر و غلبه نمیشود خلیفه تراشی کرد یا حکم نمود بلکه از جمله إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ استفاده میشود که اگر رد بخدا و رسول نشد و از غیر این راه رفتند ایمان بخدا و روز قیامت ندارند سیما بقرینه ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا که غیر این راه خیری ندارد و اعتماد خوبی نیست، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 60] .... ص : 117

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً (60)

آیا بر نمیخوری بکسانی که گمان میبرند که ایمان آوردند بآنچه بر تو و آنچه قبل از تو بوده و میخواهند محاکمه کنند نزد طاغوت با آنکه خدا امر فرموده که باو کافر شوند و شیطان میخواهد اینها را گمراه کند بگمراهی دوری در شأن نزول آیه گفتند یک نفر از منافقین با یک نفر یهود نزاعی پیدا کردند یهود گفت میرویم نزد محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم محاکمه میکنیم چون او اهل رشوه نیست، منافق گفت میرویم نزد کعب بن اشرف یهودی، و بعضی گفتند در مورد منازعه زبیر بوده با یک نفر یهودی لکن هیچکدام دلیلی بر خود ندارند و ما احتیاج بآن نداریم و در اخبار بسیاری دارد که ترافع نزد حکام جور و نزد سلطان و نزد حاکم

ص: 117

فاسق مشمول این آیه است.

و تحقیق کلام اینست که منصب حکومت و قضاوت باید بجعل الهی باشد و جعل نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و جعل امام معصوم در قرآن است یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ص آیه 26، و نیز در حق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ الایة مائده آیه 48.

و در خبر از حضرت باقر علیه السّلام است

انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما فانی قد جعلته حاکما الحدیث

فرائد در باب تعارض، و در باب قضاء و شهادات گفته اند که قاضی باید مجتهد عادل جامع الشرائط باشد، پس بنا بر این قضاوت نزد غیر مجتهد یا مجتهد غیر عادل تحاکم نزد طاغوت است و بر طبق این مطلب اخبار بسیاری داریم در تفسیر این آیه شریفه مثل روایت شیخ در تهذیب. از ابن مسکان از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام و در او است

لو کان لک علی رجل حق فدعوته الی حکام العدل فابی علیک الا ان یرافعک الی حکام اهل الجور لیقضوا له لکان ممن حاکم الی الطاغوت

سپس استشهاد باین آیه فرمود.

و نیز روایت میکند از حریز از ابی بصیر از آن حضرت

ایما رجل کان بینه و بین اخیه منازعة (ممارات) فدعاه الی رجل من اصحابه یحکم بینهما فابی الا ان یرافعه الی هؤلاء کان بمنزلة التی قال اللَّه تعالی

و این آیه را تلاوت فرمود.

و از تفسیر عیاشی از یونس مولی علی از آن حضرت روایت میکند فرمود

من کان بینه و بین اخیه منازعة فدعاه الی رجل من اصحابه فیحکم بینهما فابی الا ان یرافعه الی السلطان فهو کمن حاکم الی الجبت و الطاغوت.

شروع بتفسیر (الم تر) نمی بینی و بر نمیخوری إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ اشعار به اینکه تحاکم الی الطاغوت حقیقة ایمان نیست بلکه بزعم و گمان ایمان است

ص: 118

بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ متعلق ایمان که مؤمن باید معتقد بجمیع آنچه که بر پیغمبر (ص) نازل شده از قرآن و احکام باشد.

وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ و آنچه بر انبیاء سلف نازل شده.

یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ ایمان با همچه اراده سازش ندارد و تحاکم الی الطاغوت انسان را از ایمان خارج میکند.

وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ مؤمن باید کافر بطاغوت باشد و هر حاکم جوری طاغوت است چنانچه بیان شد.

وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ و تحاکم الی الطاغوت اضلال شیطان است آنهم نه اضلال نزدیکی بلکه (ضلالا بعیدا) بسیار دوری که دیگر بر گشتن صعب و مشکل میشود هدایت و ایمان.

[سوره النساء (4): آیه 61] .... ص : 119

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (61)

و زمانی که بآنها گفته شود که بروید و بشتابید بآنچه خدا نازل فرموده در قرآن مجید و بسوی رسول مبین قرآن می بینی که منافقین اعراض میکنند از تو و دیگران را منع میکنند منع شدیدی.

ما جامعه شیعه می گوییم باین عامه عمیاء بیائید در حقانیت علی علیه السّلام و ابا بکر رجوع کنیم بقرآن مجید و باخبار متواتره صادره از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بکلی اعراض میکنند و عوام خود را هم منع شدید میکنند مگر آیه رکوع و آیه مباهله و دو آیه یوم الغدیر و بسیاری از آیات دیگر و همچنین حدیث منزلة و حدیث ثقلین و حدیث سفینة و حدیث طیر مشوی و حدیث من کنت مولاه و احادیث دیگر

ص: 119

همه دلالت بر حقانیت علی علیه السّلام بلکه صراحت ندارد چرا رجوع نمیکنید و نمیگذارید عوام رجوع کنند نعوذ باللَّه من النفاق و الضلالة و الکفر، چنانچه در تفسیر علی ابن ابراهیم است فرمود

هم اعداء آل محمد کلهم جرت فیهم هذه

الایة.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل خدا است چنانچه در آیه قبل فرمود فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و مرجع ضمیر لهم منافقین هستند بقرینه جمله بعد (تعالوا) از کلمه علو بمعنی بالا رفتن است می گویی تعالی و ترقی و معلوم است هیچ مرتبه ای بالاتر از إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ نیست، اما قرآن بواسطه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9، و اما الرسول فلقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ما من شیئی یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شیئی یبعدکم عن الجنة و یقربکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه.

رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ چون دزد داخلی هستند دائما کار شکنی میکنند.

یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً هم خود آنها از فیوضات ممنوع میشوند و هم مانع از ایمان کفار میشوند و هم مؤمنین را میخواهند از دور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متفرق کنند چنانچه خدا از آنها خبر میدهد هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّه علیه و آله و سلم حَتَّی یَنْفَضُّوا منافقین آیه 8.

[سوره النساء (4): آیه 62] .... ص : 120

فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً (62)

پس چگونه است حال کسانی که بر خورد میکنند ببلیات و مصائب اعمال زشت خود که بدست خود انجام دادند سپس آمدند نزد تو و اظهار کردند که ما غرضی نداشتیم جز احسان و رفع تنازع.

ص: 120

این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر نمود چون مربوط بآیه قبل است یک نحوه بنا بر قول مفسرین که آیه قبل راجع بتنازع و ترافع نزد حکام جور بوده که پس از رجوع بحاکم جور و حکم آن بر خلاف حق و گرفتار شدن آنها ببلا و مصیبت آمدند خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعذر خواهی که ما غرضمان از رجوع بحاکم جور این بوده که مزاحم حال شما نشویم و هتک حرمت شما نشود که در حضور شما تشاجر و تنازع کنیم و داد و فریاد بزنیم و جار و جنجال نمائیم و نیز غرض حکم حاکم جور نبوده بلکه میخواستیم بیک نحوی اصلاح کنند و رفع تنازع نمایند که معنای توفیق است.

و اما نحوه دیگر اینست که بگوئیم آیه قبل که إِذا قِیلَ لَهُمْ الایه باشد راجع بمنافقین است که بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تخلف از بیعت علی علیه السّلام کردند و ابا بکر و عمر را گرفتند و پشت پا زدند بآیات قرآنیه و اخبار متواتره فردای قیامت که گرفتار عذاب میشوند یا در دنیا که گرفتار ظلمهای خلفاء شدند قیامت حضور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از آنها سؤال فرماید که چرا از آیات قرآنی و فرمایشات من تخلف کردید اعتذار بجویند و قسم یاد کنند که ما غرضمان احسان بامت و اینکه شق عصای مسلمین نشود و اختلاف ایجاد نگردد بود نه از راه دشمنی با علی (ع) و مخالفت با شما.

و بر طبق این معنی هم اخباری داریم مثل خبر علی بن ابراهیم از ابن ابی عمیر از منصور از صادقین علیهما السلام که فرمودند

(المصیبة هی الخسف و اللَّه بالمنافقین عن الحوض

و نیز روایت از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود در تفسیر آیه (یعنی فلان و فلان) و روایت عیاشی از آن حضرت فرمود

(الخسف و اللَّه عند الحوض بالفاسقین)

و خبر جابر از حضرت باقر علیه السّلام مثله، و خبر نجاشی از حضرت صادق فرمود (یعنی فلان و فلان) و اللَّه العالم.

ص: 121

[سوره النساء (4): آیه 63] .... ص : 122

أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً (63)

اینها کسانی هستند که خداوند خبر از قلوب آنها دارد و عالم بمقصود آنها و در این اعتذاری که گفتند إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً کذب محض است و در باطن منافق و معاند هستند پس از آنها اعراض نما و آنها را موعظه فرما و در مورد آنها فرمایش رسایی فرما.

(اولئک) اشاره بمنافقین است که تحاکم الی الطاغوت کردند و مورد اضلال شیطان شدند الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ که باطن آنها غیر ظاهر آنها است باطن کافر ظاهر مسلمان، میگویند ما نظرمان احسان و توفیق بین مسلمین است و در باطن غرض آنها تفرقه است چنانچه مفاد یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً است.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ از این جمله استفاده میشود که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم منافقین را میشناخت لکن مأمور بود که متعرض آنها نشود و نفاق آنها را ظاهر نکند و لکن بطور کلی موعظه و نصیحت که نفاق بدترین اقسام کفر است چنانچه در قرآن خداوند متعال میفرماید إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 145 ولی شخصی را معین نمیکند که کیانند.

وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً حجت را بر آنها تمام کند که راه عذری بر احدی از آنها باقی نماند لذا در غدیر خم در آن خطبه مفصله چندین مرتبه عرض کرد (اللهم بلغت) لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42، قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ انعام آیه 149.

ص: 122

[سوره النساء (4): آیه 64] .... ص : 123

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً (64)

و ما پیغمبری نفرستادیم مگر آنکه امت اطاعت فرامین آن را بنمایند بخواست خداوند و اگر مخالفت کردند و بخود ظلم نمودند میآمدند نزد تو و توبه و استغفار مینمودند از گناهان خود نزد خدا و پیغمبر هم برای آنها از خداوند طلب مغفرت مینمود هر آینه مییافتند خداوند را که هم آنها را میآمرزید و از معاصی آنها در میگذشت و هم مشمول رحمت او میشدند و بفیوضات بهشت نائل میگشتند.

از این آیه شریفه چند مطلب استفاده میشود: مطلب اول آنکه غرض الهی از ارسال رسل اطاعت بنده گان است بآنچه انبیاء فرموده و آورده اند چنانچه غرض از اصل خلقت عبادت و بندگی است ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ سوره زاریات آیه 56.

دوم- آنکه بنده در اطاعت مستقل نیست چنانچه مجبور هم نیست محتاج است بمشیت و اراده و اذن و توفیق الهی که مفاد وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ) است.

سوم- آنکه کافر و منافق و مرتد و فاسق و عاصی اگر توبه کنند و بازگشت نمایند و دست از کفر و نفاق و ارتداد و فسق و معصیت بر دارند خداوند قبول میفرماید و مغفرت شامل حال آنها میشود چنانچه مفاد بسیاری از آیات است و جمله وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ است.

چهارم- آنکه بنده در دربار الهی احتیاج بواسطه دارد مثل نبی و امام و سایر مقربان درگاه که مفاد وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ است.

ص: 123

پنجم- دلیل است بر آنکه البته در صورت توبه و استغفار و واسطه خداوند قبول میفرماید و تخلف نمیکند که لزوم قبول توبه است که مفاد لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً است.

ششم- آنکه علاوه از گذشت و عدم مؤاخذه مورد عنایات الهی هم واقع میشود که مفاد (رحیما) و این آیه از ادله رجاء است که بنده در هیچ حالتی نباید مأیوس باشد.

[سوره النساء (4): آیه 65] .... ص : 124

فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً (65)

آن چنان است که گمان میکنند که ایمان دارند، بپروردگار تو قسم که ایمان پیدا نمیکنند تا تو را حکم قرار ندهند در مشاجرات و اختلافاتی که بین آنها رخ میدهد و برای آنها ناگوار نباشد آنچه را که تو در حق آنها قضاوت فرموده و تسلیم حکم تو باشند تسلیم مسلمی.

اغلب ناس در موارد مراجعه بحاکم در ترافع اگر محکوم له واقع شوند مسرور میشوند و کمال رضایت را از حاکم و حکم او دارند و اگر محکوم علیه واقع شوند کمال نارضایتی از حکم و حاکم دارند چنانچه در سایر احکام شرعیه اگر موافق هوسهای نفسانیه باشد می پذیرند و قبول میکنند و اگر بر خلاف آن باشد زیر بار نمیروند و نمی پذیرند و این علامت بی ایمانی است زیرا ایمان بخدا و رسول و امام مستلزم آن است که هر چه فرموده و میفرمایند بجان و دل قبول و بپذیرند خواه بنفع آنها باشد یا بضرر آنها لذا میفرماید (فلا) مدخول آن محذوف است بقرینه آیات قبل یعنی لیس کما یزعمون.

ص: 124

(و ربک) قسم بپروردگار تو، برای تأکید است و عظمت مطلب و الا فرمایش الهی حق است و صدق وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 122 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 87 لا یُؤْمِنُونَ بحقیقت ایمان و الا ایمان ظاهری و اقرار لسانی از منافق متمشی میشود حَتَّی یُحَکِّمُوکَ حکومت بین مترافعین دو نحوه است یکی آنکه نزد حاکم مرضی الطرفین بروند و بحکومت آن فصل خصومت کنند این را قضیه حکمیت گویند، دیگر آنکه حاکم منصوب از طرف الهی حکم فرماید و این در زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و در زمان ائمه اطهار علیهم السلام منحصر بآنها است یا کسی که آنها نصب نمایند برای قضاوت خصوصا یا عموما جهت اقامه امور مربوطه بآنها که تعبیر بوالی میکنند، و اگر مدعی بغیر آنها رجوع کند رجوع بحکم طاغوت است چنانچه گذشت و از ایمان خارج است چنانچه مفاد این جمله است.

فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ مشاجره همان منازعه و اختلاف است می گویی تشاجر و تنازع و تخالف.

ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً حرج بمعنای ضیق است چنانچه میفرماید وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ حج آیه 78، معنای این جمله بفارسی می گویی دل تنگ نباش سیما از حکمیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنچه میفرماید خواه بنفع شما باشد و خواه بضرر زیرا حکم آن طبق حق و واقع است و مثل احکام طاغوت نیست که تمام بر خلاف حق و واقع باشد.

مِمَّا قَضَیْتَ قضی در قرآن بمعانی زیادی اطلاق شده: 1- بمعنی خلق و صنع مثل فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فصلت آیه 11. 2- بمعنی امر مثل وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ اسری آیه 24، 3- بمعنی اعلام مثل وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ اسری آیه 4، 4- حکم مثل همین آیه، 5- فعل مثل فَاقْضِ

ص: 125

ما أَنْتَ قاضٍ

طه آیه 75. 6- بمعنی اتمام مثل فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ قصص آیه 29، و بمعنای بر آوردن حاجت و اداء دین و وفاء بعهد و انفاذ وصیت هم آمده است، و ممکن است ارجاع بعضی از این معانی ببعض دیگر.

وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً مؤمن باید تسلیم جمیع افعال الهی و اوامر و نواهی و دستورات و احکام خداوند باشد بلکه حقیقت اسلام تسلیم است چنانچه قبلا هم متذکر شده ایم.

[سوره النساء (4): آیه 66] .... ص : 126

وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً (66)

و اگر ما بنویسیم و فرض و واجب کنیم که بعض شما بعض دیگر را بکشید یا آنها را از بلاد خود بیرون کنید آنها مخالفت و اعراض از این حکم میکنند مگر قلیلی آنها و اگر آنها عمل میکردند بآنچه که بآنها پند و اندرز داده شده هر آینه بر آنها خیر و صلاح بود و بهتر بود و ثبات قدم آنها محکم تر بود.

خداوند تبارک و تعالی قوم موسی را بعد از آنکه گوساله پرست شدند باغوای سامری و توبه کردند و پشیمان شدند دستور آمد که باید آنهایی که گوساله پرست شدند بنشینند و گردن بکشند و آنهایی که نپرستیدند گردن آنها را بزنند تا توبه طرفین قبول شود آنها توبه از شرک و آنها از سکوت و عدم موعظه و ترک نهی از منکر و قوم موسی عمل کردند.

خداوند میفرماید اگر بر قوم تو همچه حکمی بشود مخالفت میکنند مگر کمی از آنها و اگر امتثال میکردند برای آنها بهتر بود و ثبات قدم آنها شدیدتر

ص: 126

آنچه بنظر میرسد بمناسبت حکم و موضوع و بواسطه شواهد خارجیه و استفاده از بعض اخبار که اشاره میشود این آیه شریفه کنایه و اشاره است بقضیه واقعه پس از رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که سامری این امت خلیفه ثانی (لعنة اللَّه علیه) گوساله این امت اولی را قرار داد و گوساله پرستان منافقین و معاندین و هارون این امت علی علیه السّلام، مردم را اغواء کردند بمبایعت و متابعت گوساله مگر قلیلی مثل سلمان ابا ذر، مقداد، حذیفه و عمار (رضوان اللَّه تعالی علیهم) که ثابت قدم بودند، و جماعتی هم ساکت بودند و حق را با علی (ع) میدانستند ولی متعرض گوساله پرستان نشدند و از یاری علی خود داری کردند.

و شواهد بر این مطلب یکی فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود

(علی منی بمنزلة هارون من موسی)

حدیث منزلت از اخبار متواتره، دیگر فرمایش بحر العلوم از لسان جدة خود فاطمه علیها السلام

(ابتاه هذا السامری و عجله تباعا و مال الناس عن هارونی)

و اما اخبار از کافی از حضرت صادق (ع) در تفسیر این آیه بعد از جمله أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ فرمود

و سلموا للامام تسلیما

و نیز از حضرت باقر (ع) نقل فرمود در تفسیر این جمله وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ فرمود

(فی علی)

و نیز از حضرت صادق (ع) که فرمود

(و لو انهم) (اهل الخلاف)

و فرمود در جمله

(ما یوعظون به) (یعنی فی علی).

بنا بر این بپردازیم بتفسیر وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ لو، امتناعیه است یعنی بر فرض محال اگر بر آنها واجب میکردیم از آن عناد و عصبیتی که داشتند اعراض میکردند، و کتابت مفادش ایجاب و الزام است چنانچه میفرماید در قرآن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ بقره آیه 182 و 180 و 187.

أَنِ اقْتُلُوا کسانی که گوساله نپرستیدند أَنْفُسَکُمْ گوساله پرستان را

ص: 127

مسلما مراد قتل نفس نیست) یعنی بعضی بعض دیگر را.

أَوِ اخْرُجُوا منافقین را مِنْ دِیارِکُمْ از بلاد اسلامی ما فَعَلُوهُ ماء نافیه، یعنی مخالفت میکردند چنانچه امیر المؤمنین (ع) شبها فاطمه را زیاد سوار میکرد و در خانه مهاجرین و انصار میبرد و وعده میدادند که فردا صبح حاضریم و تخلف میکردند إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ فقط همان پنج نفر که ذکر شد.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ مواعظ کافیه شافیه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سفارشاتی که در حق علی و فاطمه و اهل بیتش فرمود لَکانَ خَیْراً لَهُمْ دنیا و آخرت آنها معمور میشد و اسلامیت آنها محکم تر وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً و ثبات قدم آنها در دین و انجام وظائف دینی محکم و شدیدتر میگشت (هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقایق الامور)

[سوره النساء (4): آیه 67] .... ص : 128

وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً (67)

البته اجر آخرتی چنانچه مکرر گفته شد منوط بایمان است و ایمان شرط صحت کلیه عبادات است و کسانی که بدون ایمان عبادتی انجام دهند مشمول این آیه هستند وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23، و اجر مؤمن در آخرت بسیار عظیم است.

[سوره النساء (4): آیه 68] .... ص : 128

وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً (68)

صراط مستقیم متابعت علی و ائمه طاهرین از او علیه و علیهم السلام است اگر متابعت کرده بودند دنیا گلستان میشد و جهنم خلق نمیشد چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لو اجتمع الناس علی حب علی ما خلق اللَّه النار)

و تمام کفار بشرف اسلام مشرف میشدند و فسق و فجور از روی زمین برداشته و بساط عدل پهن میشد.

ص: 128

[سوره النساء (4): آیه 69] .... ص : 129

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً (69)

و کسانی که اطاعت خدا و رسول کنند اینها با کسانی هستند که مشمول نعم الهی هستند از انبیاء و صدیقین و شهداء و صلحاء و اینها رفقاء خوبی هستند.

مسئله ای است مسلم که مثوبات و درجات در بهشت مختلف است هر چه ایمان قوی تر و اخلاق نیکوتر و عبادات بیشتر و بهتر باشد درجات بالاتر و مثوبات زیادتر میشود و این موضوع موجب شبهات و اشکالاتی شده: یکی آنکه مسلما درجات و مقامات انبیاء خاصه نبینا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء بالاخص ائمه اطهار و صدیقین و شهداء بالاخص صدیق اکبر امیر المؤمنین علیه السّلام و سید الشهداء ابی عبد اللَّه و صالحین مثل عبد صالح ابی الفضل العباس از همه بالاتر و کجا دست سایر مؤمنین با ضعف ایمان و قلت عبادات و عدم تزکیه اخلاق بدامن آنها میرسد و با آنها محشور میشوند.

اشکال دیگر آنکه این اختلاف درجات باعث حسرت و اندوه اهل بهشت میشود و در بهشت غم و اندوه نیست وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اعراف آیه 43 اشکال سوم- بسا میشود پدر در درجات عالیه و پسر در نازله و بالعکس، و همچنین زن و شوهر، مادر و فرزند، خواهر و برادر و ارحام و رفقاء و آشنایان و حال آنکه اینها میخواهند با یکدیگر محشور باشند و جدایی باعث حزن اینها میشود و حل این اشکالات باینست که آخرت در بهشت دار تزاحم نیست در عین حفظ مراتب تمام اهل بهشت با هم محشور و رفت و آمد و مصاحبت و مکالمت دارند مثال- اگر کسی دعوت ضیافتی بکند و سلطان و تمام هیئت وزراء و علماء اعلام و آیات اللَّه العظام و حجج اسلام و اعیان مملکت را دعوت نماید و مجلس مجللی ترتیب دهد و هر گونه تشریفاتی فراهم نماید تماما سر یک سفره و میز با هم

ص: 129

نهار یا شام میخورند هیچکدام زیادتر از دیگری بهره برداری نمیکنند با اینکه شئون و مراتب هر یک بجای خود محفوظ است، پس امری که لازم است اجابت دعوت و دخول در مجلس ضیافت است لذا میفرماید مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ که اجابت دعوت کند باطاعت اوامر الهی و دستورات رسول در این ضیافتخانه الهی وارد میشود و پوشیده نباشد که ظاهر آیه شریفه اطاعت جمیع اوامر و دستورات است پس اگر در یکی از اوامر یا نواهی مخالفت نمود صدق من یطع اللَّه و الرسول بر او مشکل است بلکه داخل در من یعص اللَّه و الرسول میشود.

فَأُولئِکَ این کسانی که اطاعت خدا و رسول کردند (مع النبیین) البته هر امتی با نبی خود و این امت مرحومه با نبی خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، لذا در اخبار بسیار این جمله تفسیر شده بوجود حضرت رسالت و مسلما از باب بیان مصداق اتم است چنانچه (و الصدیقین) تفسیر بامیر المؤمنین علیه السّلام، شده چون صدیق اکبر و فاروق اعظم است چنانچه در زیارتش میخوانی در مقابل کسانی که کذاب مفتری را صدیق نام نهادند و طاغوت را فاروق (بر عکس نهند نام زنگی کافور) وَ الشُّهَداءِ تفسیر شده بحضرت حمزه سید الشهداء و البته در زمان نزول آیه فرد اتم شهداء این بزرگوار بوده لکن قضیه ابی عبد اللَّه علیه السّلام در کربلا این عنوان خصیصه حسین (ع) شد ثم اصحاب آن بزرگوار بالاخص مثل قمر بنی هاشم که از برای او نزد خدا درجه ای است که (یغبطها جمیع الشهداء) (ثم الامثل فالامثل) (و الصالحین) در بعض اخبار تفسیر شده بشیعیان صالح بالجمله این چهار عنوان از باب مثل است و فرد اجلای اهل بهشت و الا اهل بهشت کلا با هم محشورند نیکان اخیار ابرار از آن درجه اعلا وجود مقدس نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا ادنی درجه اهل بهشت (اللهم ارزقنا بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) (و حسن اولئک رفیقا) کدام رفیقی است بهتر از محمد و آل محمد (ص)، اللهم احشرنا معهم.

ص: 130

[سوره النساء (4): آیه 70] .... ص : 131

ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً (70)

این حشر با این طوائف فضلی است از جانب خدا و کافی است خداوند علم او بتمام جهات.

ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ تمام مثوبات و فیوضات و نعم الهی دنیوی و اخروی تفضل است و شیئی از روی استحقاق نیست

(کل نعمک ابتداء)

زیرا بنده هر چه ایمانش بالا رود و اخلاقش حمیده گردد و عبادات و اعمالش نیک شود بوظیفه بنده گی کوتاهی شده جایی که مثل پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بگوید

(ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک)

دیگر غیر او چه بگوید بعلاوه تمام خوبیها بتوفیق خداوند و اعانت او است ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ نساء آیه 79.

وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً علم الهی بافعال عباد و خوب و بد آنها و مقدار قابلیت تفضل و استحقاق عقوبت هر یک کافیست احتیاج بشاهد و بینه و حساب و میزان و نامه عمل و سؤال و جواب نیست و این امور در قیامت برای اقامه حجت است و بسته شدن راه عذر و انکار.

[سوره النساء (4): آیه 71] .... ص : 131

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً (71)

ای کسانی که اظهار میکنید که ما ایمان آوردیم بگیرید آنچه از اسلحه برای حفظ از دشمنان لازم است و حرکت و کوچ کنید برای جهاد دسته دسته و فرقه فرقه هر کدام بیک طرف یا باجتماع بیک جبهه هر کدام که صلاح است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا و لو ظاهر این جمله اینست که ایمان آورده اید لکن بقرینه آیه بعد مراد همین اظهار ایمان است.

خُذُوا حِذْرَکُمْ حذر بکسر حا و سکون ذال و حذر بفتح حا و فتح ذال

ص: 131

بیک معنی است مثل: مثل و مثل و اذن و اذن و دو لغت است و مراد آلات و اسبابیست که جلوگیری کند از آسیب دشمن مثل زره و کلاه خود و سپر و امثال اینها در مقابل آلات حرب مثل شمشیر و تیر و نیزه و عمود و طبرزین و امثال آنها و مجاهدین بهر دو قسم محتاج هستند.

فَانْفِرُوا نفر بجهاد است و رفتن در جبهه جنگ (ثبات) بمعنی جماعات جمع ثبة است و اصل آن ثبیة بوده بدلیل تصغیر ثبیت یعنی جماعه جماعة.

أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً این تردید نه برای تخییر است که مخیر هستند جماعة جماعة در جبهه باشند یا جمیعا بلکه بموجب اقتضاء مختلف میشود، یک وقت مقتضی است که اطراف دشمن را احاطه کنند یک دسته مقابل، یک دسته خلف، یک دسته در طرف یمین، یک دسته در طرف یسار دشمن. یک موقع مقتضی است که تماما یک طرف مقابل دشمن بایستند.

و در خبر است از حضرت باقر علیه السّلام فرمود (ثبات) راجع بسرایاست و (جمیع) راجع بعسکر است و ظاهرا مراد این باشد که عسکر مقابل دشمن جهاد کنند و جنگ نمایند و سرایا اطراف دشمن را داشته باشند که فرار نکنند یا از طرف دیگر حمله ننمایند.

[سوره النساء (4): آیه 72] .... ص : 132

وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (72)

و از شما کسانی هستند که سستی میکنند در امر جهاد و در جبهه حاضر نمیشوند پس اگر بشما مصیبت شهادت اصابت کرد و شهید شدید میگویند خداوند بمن انعام فرموده که در جبهه نبودم و الا من هم کشته میشدم و این علامت منافق است

ص: 132

که مخالفت کرده و نفر در جهاد ننموده مثل کسانی که بطمع ریاست تخلف از جیش اسامه کردند و در مدینه ماندند و کردند آنچه کردند با اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لعن فرمود کسانی را که تخلف از جیش اسامه نمودند و این مفاد وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ است فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ اگر چه اطلاق دارد و شامل هر مصیبتی میشود لکن بقرینه قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً مراد مصیبت شهادت است و این هم یک دلیل قویست بر نفاق که عدم فوز بدرجه شهادت را انعام میداند و شهادت را بد میشمارد و انزجار دارد.

[سوره النساء (4): آیه 73] .... ص : 132

وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (73)

و هر آنکه اگر بشما فضیلتی برسد از جانب خدا که غنائمی از کفار بدست بیاورید هر آینه میگوید این منافق که گویا بین شما و او هیچگونه مودتی نبوده ای کاش من هم با اینها بودم و از این غنائم بهره عظیم می بردم. این هم یک دلیل بر نفاق که اگر مجاهدین غنائمی از کفار بدست بیاورند که مفاد وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ است با اینکه هیچگونه عنایتی از آنها با مؤمنین نبوده و رضایت بفتح مجاهدین و دست آوردن غنائم نداشته تمنی میکند که ای کاش ما بودیم و غنائم را بدست میآوردیم و با آنها شرکت مینمودیم.

و جمله کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ اشاره باینست که مقتضای مودت این بود که در جهاد با آنها شرکت کنند و مجاهدین را نصرت نمایند و در مصائب آنها شرکت کنند تا استفاده غنیمت هم نمایند.

سؤال- در زیارت اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام قریب باین عبارت دارد

(یا لیتنی

ص: 133

کنت معکم فافوز معکم

جواب- اصحاب حسین علیه السّلام غنائم و نتائج دنیوی دست نیاوردند مؤمنین تمنی میکنند ای کاش ما هم با شما در مصائب و شهادت و یاری دین و امام مبین شرکت داشتیم و بفیوضات الهیه فائز میشدیم.

[سوره النساء (4): آیه 74] .... ص : 134

فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (74)

پس واجب است قتال نمودن در راه خدا کسانی که فروختند حیات دنیا را بآخرت و کسی که مقاتله کند در راه خدا چه مغلوب شود و کشته گردد و چه غالب شود و فتح کند پس بزودی خدا باو اجر عظیم عنایت میفرماید.

فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ امر است و ظاهر در وجوب است و راجع بجهاد است و یکی از فروع دین است و در خبر است

(ما اعمال البر کلها فی جنب الجهاد فی سبیل اللَّه الا کنعثة فی بحر لجی الخبر).

و مراد از (فی سبیل اللَّه) ترویج دین و اعلاء کلمه اسلام و یاری پیغمبر و امام و یکی از شرائط جهاد حضور پیغمبر و امام است و باذن آنها یا نایب خاص آنها و در زمان غیبت واجب نیست بلی اگر کفار حمله باسلام نمودند دفع آنها واجب است بحکم حاکم شرع و آن را دفاع میگویند و آیه اگر چه در مورد جهاد با کفار است لکن مورد مخصص نیست هر موردی که صدق فی سبیل اللَّه کند شامل است چنانچه در قرآن میفرماید وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی الایة و همچنین مقاتله با مبدعین در دین و غیر اینها از کسانی که واجب القتل هستند مثل مرتدین بارتداد فطری و امثال اینها.

ص: 134

الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ این جمله فاعل فلیقاتل است و شری بمعنی فروش است مثل بیع و اشتراء بمعنی خرید است یعنی کسانی که دست از حیات دنیا برداشتند و دنیا را فروختند بثمن آخرت از جان و مال و تمام حیثیات گذشتند و مشتری آنها خداوند است چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ توبه آیه 111.

وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حضور در میدان حرب و اشتغال بجنگ (فیقتل) اگر کشته شد و بدرجه رفیعه شهادت نائل گشت (او یغلب) یا فتح و ظفر پیدا کرد و بر دشمن غالب گشت و نصرت دین خدا نمود (فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً) در هر دو صورت پاداش عظیمی دارد و البته اجری که خداوند عظیم بشمارد بسیار ارزنده است، اللهم ارزقنا مع ولیک بجاه محمد و آله.

[سوره النساء (4): آیه 75] ..... ص : 135

اشاره

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (75)

و چه باعث شده بر شما که مقاتله نمیکنید در راه خدا و نصرت دین او و در نجات مستضعفین از مردان و زنان و بچه ها که گرفتار ظلم کفار شده اند که دعاء و تضرع میکنند که خدایا ما را نجات ده و از این شهری که اهلش بما اذیت میکنند خارج نما و یک ولی و صاحب اختیاری که ما را از چنگال این ظلم نجات دهد و یک ناصری که ما را یاری نماید برای ما قرار ده.

ظاهرا مورد آیه مسلمین مکه است که قدرت بر مهاجرت نداشتند و در چنگال کفار قریش و مشرکین گرفتار بودند و بآنها اذیت وارد میشد لذا خداوند

ص: 135

از مسلمین مهاجرین و انصار درخواست میکند که شما که قدرت بر دفع شر کفار دارید از سر این بیچاره ها که ضعیف هستند چرا اقدام نمیکنید میفرماید (و ما لکم) ما استفهامیه در مقام اینکه نباید خود داری کنید (لا تقاتلون) البته باید مقاتله کنید و جهاد نمائید که دو فائده بزرگ دارد یکی نصرت دین اسلام و یاری رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ترویج دین که مفاد (فی سبیل اللَّه) است، و دیگری نجات و یاری این بیچاره ها که مفاد (مستضعفین) است و این کلمه ممکن است عطف باللَّه باشد که مفادش فی سبیل المستضعفین میشود، و ممکن است عطف بسبیل اللَّه باشد بتقدیر مضاف ای فی نصرتهم او فی اعزازهم او فی نجاتهم و امثال اینها.

و فرق بین ضعیف و مستضعف اینست که: ضعیف فی حد نفسه ضعیف است، و مستضعف کسی را گویند که دیگران او را ضعیف کنند، و این عطف از باب عطف خاص است بر عام زیرا نصرت اینها هم فی سبیل اللَّه است.

مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ من، بیانیه است که بیان میفرماید که مستضعفین کیانند و آنها سه دسته هستند: رجال مردان بیچاره تهی دست فقیر، و نساء زنهای آنها، و ولدان اطفال آنها که معلوم میشود کفار بزنها و بچه های مسلمین هم اذیت میکردند که همه آنها در مقام استغاثه و تضرع و دعاء در خانه خدا بر آمدند.

الَّذِینَ یَقُولُونَ در پیشگاه احدیت عرض کردند رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ وسیله فراهم فرما که ما هم از مکه بتوانیم خارج شویم و هجرت بمدینه کنیم و تشرف بخدمت حضرت رسالت پیدا کنیم.

(الظَّالِمِ أَهْلُها) سبب استغاثه و دعاء ظلم اهل مکه بود بآنها.

وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یک بزرگ و صاحب اختیار که صاحب قدرت باشد بفرست که ما را از دست اینها نجات دهد.

ص: 136

وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً مسلمین را مقرر فرما بیایند و بما کمک دهند و ما را یاری نمایند.

(تنبیه) .... ص : 137

از این آیه بنحوی استفاده میشود که بر مسلمانان واجب است که اگر دیدند مسلمانی گرفتار ظالمی شد بقدر قوه و قدرت خود باید اقدام کنند و رفع شر آن را بنمایند بالاخص اگر مظلوم عالم باشد یا سید باشد یا امام و لذا در اخبار در ذیل این آیه میفرمایند

نحن المستضعفین

بنا بر این کسانی که تقاعد کردند در نصرت امیر المؤمنین و سایر ائمه طاهرین علیهم صلوات اللَّه تا ظالمین بر آنها ستم کردند و هر کدام بچه بلاها گرفتار شدند از قتل و حبس و اسیری و نحو آنها تمام فردای قیامت مسئول و معاقب خواهند بود مگر کسانی که قدرت نداشتند.

[سوره النساء (4): آیه 76] .... ص : 137

الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً (76)

کسانی که با ایمان باشند در مجاهده و مقاتله با کفار برای رضای خدا و تحصیل قرب باو و ترویج دین او و دفع دشمنان دین مقاتله میکنند و بالاخره نائل میشوند به احدی الحسنیین اگر کشته شدند بدرجه رفیعه شهادت میرسند که در حق آنها میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 169، و اگر کشتند فتح و فیروزی و ترویج دین و خدمت بعالم اسلامیت کردند که در حق آنها میفرماید قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ توبه آیه 52.

الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بالاخره بحساب الهی حساب میشود

ص: 137

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ معنای طاغوت گذشت که هر داعی باطلی طاغوت است، شیطان باشد یا رؤساء کفر و ضلالت یا دعات باطله و امراء جور و مبلغین سوء و امثال اینها و کفار پیروی از آنها میکنند و در راه آنها مقاتله مینمایند.

فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ نتیجه جمله قبل است و امر ظاهر در وجوب پس واجب است مقاتله با اینها و دفع شر آنها و چون اینها کلا باغواء شیطان است و اینها اولیاء او هستند باید با اینها مقاتله کرد.

إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً کید و مکر و خدعه و حیله و نکری قریب المعنی است و مراد فریب دادن طرف است باسباب خفیه که او متوجه نشود بلکه تخیل عکس نماید و این اگر از طرف خدا باشد عقوبت و عذاب است که طرف مستحق آن باشد وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ اعراف آیه 183، سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 182، إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً وَ أَکِیدُ کَیْداً طارق آیه 15 و 16، و غیر اینها از آیات. و معنای کید خدا امتحان است بدادن مال و جاه و عده و عده و قوت و قدرت تا هر قدر بتواند در فسق و فجور فرو رود تا بعذاب سخت دچار شود چنانچه علیا علیه زینب سلام اللَّه علیها بیزید پلید فرمود وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ.

و اما کید و مکر اگر با مؤمن باشد بسیار صفت خبیثه است و معصیت بزرگ و مشتمل بر معاصی بسیار از ظلم و ایذاء و اهانت و غیر اینها، و از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم است

(لیس منا من ماکر مسلما)

جامع السعاده ص 116، و اگر با اعداء دین و رفع شر آنها از مسلمین باشد بسا واجب باشد و بسا جائز.

و اما کید شیطان و اتباع و اولیاء آن اگر چه بسا بسیار بزرگ است در

ص: 138

قرآن میفرماید وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً نوح آیه 22، و نیز میفرماید وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 46 لکن در مقابل مشیت حق بسیار ضعیف و ناچیز است باید پناه برد بخدا و از او طلب نصرت کرد و با اینها مقاتله نمود بعلاوه چون مکر و کید اینها بر باطل است و باطل ثبات و بقاء ندارد بی مغز و پوک است ضعیف است لذا گفتند للباطل جولة و للحق دولة وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً سوره بنی اسرائیل آیه 81.

[سوره النساء (4): آیه 77] ..... ص : 139

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً (77)

آیا توجه نمیکنی بکسانی که گفته شد بآنها دست باز دارید از طرفیت با کفار و بپردازید باقامه نماز و اداء زکاة پس زمانی که دستور قتال و جهاد آمد جماعتی از آنها خوف و خشیتی از مردم یعنی کفار در قلوب آنها وارد شد مثل خوف از خدا بلکه بیشتر و گفتند پروردگارا چرا برای ما حکم قتال نوشتی اگر یک مقدار قلیلی تأخیر انداخته بودی تا مدت نزدیکی بگو متاع دنیا کم است و آخرت برای اهل تقوی بهتر است و از مثوبات شما چیزی کم نمیکند و بشما ذره ای ظلم نمی شود.

ظاهر این آیه در مورد مسلمانانی بود که قبل از هجرت بشرف اسلام مشرف شده بودند چه از اهل مکه و چه از خارج و میدیدند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 139

و اتباعش در شکنجه کفار گرفتارند مکرر از آن حضرت تقاضا میکردند که امر بفرماید بجهاد با آنها و حضرت میفرمود مأموریت باین ندارم و شما باید بتکالیف شخصی خود بپردازید باقامه صلوة و ایتاء زکاة و صبر کنید بر اذیت کفار و خودداری کنید از طرفیت با آنها لسانا و یدا لذا میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ مسلمانان قبل از هجرت (قیل لهم) قائل یا خود حضرت بوده یا خصیصین آن حضرت کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ ظاهر در خودداری از معارضه و مقاتله با آنها است لکن در بعض اخبار تفسیر شده بلسان یعنی با کلام درشت و زشت با آنها تکلم نکنید که بهانه دست آنها بیاید و بیشتر از پیش بشما اذیت کنند فقط بحفظ دین خود بکوشید.

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ که عملا بتوانید آنها را هدایت کنید چنانچه بسیاری بواسطه اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اعمال حسنه آن حضرت بشرف اسلام مشرف شدند، و در حدیث دارد

کونوا دعاة الناس باعمالکم لا باقوالکم

و امروز هم نظر به اینکه مسلمین بالاخص شیعه قوت و قدرت بر مدافعه و معارضه و مقاتله با کفار ندارند اگر بوظائف دینی خود عمل میکردند و بصحت عمل و حسن اخلاق با آنها معاشرت میکردند بسیاری از آنها بشرف اسلام مشرف میشدند لکن قضیه بر عکس است بسیاری از مسلمین باعث ننگ اسلام شدند که بقول آن فرانسوی «الاسلام محجوب بالمسلمین» در قرآن خداوند تعالی میفرماید وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ فصلت آیه 34.

فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ اذا زمانیه، یعنی زمانی که واجب شد بر آنها جهاد که حضرت هجرت بمدینه فرمود و عده مسلمین زیاد شدند و قوت و قدرتی پیدا کردند و کفار قریش هم حرکت کردند برای جنگ با مسلمین چون عده و عده آنها زیادتر بود جماعتی از همین مسلمین که تقاضای جهاد داشتند از کفار بشدت

ص: 140

خوف پیدا کردند لذا میفرماید إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ یعنی کفار قریش (کَخَشْیَةِ اللَّهِ) یعنی چنانچه از مرگ الهی میترسیدند از قتل بدست کفار ترسیدند (أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً) زیرا در رسیدن اجل مجرد احتمال بود بلکه ظن ببقاء داشتند و در قتال با کفار ظن بقتل یا یقین بآن داشتند و اعتراض نمودند بحکم جهاد وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ و تعجیل کردی در قتل و فناء ما بدست کفار لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ میخواستی حکم جهاد نفرمایی و بگذاری ما بموت طبیعی فانی شویم و بمیریم و این چند روزه باقی مانده بعمر ما زنده بمانیم و این توهم در بسیاری از مسلمین هست موقعی که گرفتار ظلم ظلمه و کفار میشوند اعتراض میکنند بعلماء اعلام که چرا ساکت نشسته و حکم دفاع نمی دهند و قیام نمیکنند پس از آنکه یک نفر از آنها قیام کنند اطاعت نمیکنند بلکه اعتراض شدید که چرا قیام کرد و خود و مسلمانان را در معرض هلاکت انداخت.

قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ بر فرض که در جهاد کشته شوید و اگر جهاد نبود چهار روزی در دنیا زیست میکردند بالاخره اجل گریبان شما را میگرفت و دنیا بقاء و ثباتی ندارد و بزودی خواهید رفت مرگ بانسان از همه چیز نزدیک تر است بالاخص در این زمان که تصادفات بسیار، مرگ مفاجات فراوان، بلیات مهلکه از سیل و زلزله و مرضهای گوناگون بی شمار انسان خبر از یک دقیقه ندارد.

وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی زیرا دار بقاء و نعم دائمیه و سعادت ابدی و نجات از کلیه مهالک بشرط ایمان و تقوی است.

وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا از حق شما و ثواب جهاد کاسته نمی شود و بقدر فتیلی بشما ظلم نمی شود.

ص: 141

[سوره النساء (4): آیه 78] ..... ص : 142

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (78)

هر کجا باشید مرگ شما را در می یابد و لو در برجهای محکم باشید و اگر باینها خوبی برسد میگویند از جانب خدا است و اگر ناملائمی بآنها متوجه شود میگویند از جانب تو است بگو تمام از جانب خدا است پس چه باعث شده این قوم را که نزدیک نیست حدیثی را بفهمند.

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ کلام در موت بسیار مفصل است از جهاتی 1- یکی نسبت موت و حیات نسبت بروح حیوانی و نباتی عدم و ملکه است و نسبت بروح انسانی انتقال نشئه است و نسبت تضاد است.

2- اسباب طبیعی ظاهری یا حدوث خللی است در بدن موت طبیعی گویند یا حدوث امری است موت اخترامی گویند مثل تصادفات و زلزله و سیل و هدم و امثال آنها یا بغتی است فجائیه گویند.

3- آجال یا حتمی است قابل تغییر نیست یا معلقی است مشروط بشرائطی است، اگر باشد یا نباشد قابل تغییر است مثل قطع رحم، دعاء، صدقه، توسل عبادت، معصیت و امثال اینها.

4- راحتی و سختی موت دائر مدار ایمان و کفر و اعمال نیک و بد است و چهار قسم است: مؤمن نیک کار و بد کار، کافر نیک کار و بدکار.

5- نسبت موت هم بخدا داده میشود اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها انفال آیه 52، هم بملک الموت قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 27، و هم بملائکه اعوان ملک الموت إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ محمد آیه 29، و تفصیل اینها را در جلد سوم کلم الطیب ص 47- 54 بیان کرده ایم.

ص: 142

و بالجمله ساعات عمر و دقائق و عدد تنفسات معین است و مقدار روزی آنی تقدیم و تأخیر ندارد فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 314 وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ بروج جمع برج عبارت از قصر و عمارتی است بسیار مرتفع و اطرافش بسته که دشمن نتواند بآنها دست پیدا کند و مسلطا باشند بر دشمن، و مشیدة عبارت از محکم و مستحکم است که خرابی بآن نرسد و لکن اینها جلوگیر از مرگ نیست و مانع از دخول ملک الموت نمیشود و این از باب مثال است و الا هیچ چیز مانع از مرگ نیست نه دولت و نه ریاست و نه لشکر و عسکر و نه عشیره و قبیله و نه بیمه و نه حیله و نه رژیم و نه حفظ الصحه.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ کنایه و اشاره باینست که اگر فتح و ظفر یا نفع و خیری بآنها برسد میگویند ما در پیشگاه الهی قرب و منزلتی داریم و خدا بما عنایت فرموده برای این جهت است مثل یزید بن معاویه علیهما الهاویه که تمسک کرد بآیه شریفه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ الایه که این عزت و غلبه که من دارم خدا داده است و من در پیشگاه خدا بهتر از حسین علیه السّلام هستم و حسین (ع) نزد خدا العیاذ مطرود بود که کشته شد با اصحابش و عیالش باسیری رفتند، و این توهم در دماغ بسیاری از سلاطین و جبابره و بسیاری از فساق و فجار و کفار هست غافل از اینکه اینها امتحانات الهی است و دلیل بر خوبی نیست إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 178.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ اگر بلائی و مصیبتی از قتل یا ذهاب مال و نحو اینها برسد میگویند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما را بکشتن داد و گرفتار نکبت و فقر و تنگ دستی انداخت چنانچه امروز هم بسیاری از مردم که دچار گرفتاریها میشوند گردن علماء بار میکنند.

قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بمقتضای نظام جملی عالم موافق با حکمت و صلاح

ص: 143

نوعی و شخصی خداوند یکی را عزت یا ذلت، غنا یا فقر، صحت یا مرض، حیات یا موت میدهد عالم بجمیع حکم و مصالح است و تمام بجا و بموقع است، در حدیث قدسی است

(ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغناء فان افقرته لافسده ذلک فمن لم یصبر علی بلائی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی).

فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً قرآن و فرمایشات الهی و بیانات نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اخبار ائمه علیهم السلام را نمی فهمند و درک نمیکنند و نزدیک هم نیست که بفهمند.

[سوره النساء (4): آیه 79] .... ص : 144

ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (79)

آنچه برسد بتو از نیکی پس از جانب خدا است و آنچه برسد بتو از بدی از قبل نفس خود است و ما فرستادیم ترا برای مردم برسالت و کافی است بر رسالت تو شهادت خداوند.

نظر به اینکه ظاهر خطاب در آیه شریفه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و از آن طرف مقام عصمت آن حضرت مانع است از اینکه عمل زشتی از او سر زند که موجب اصابه سیئه باشد لذا مفسرین در مقام دفع آن بر آمدند، بعضی گفتند خطاب و لو صورة بآن حضرت است لکن مراد امت است از قبیل (ایاک اعنی و اسمعی یا جارة) است و بعضی گفتند مخاطب انسان است لکن هر دو این تفسیر مخالف صریح آیه است بخصوص بقرینه (و ارسلناک) که مخاطب قطعا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

و تحقیق کلام اینست که در مقام خود گفته ایم که این نوع قضایا فرضیه است

ص: 144

بنحو قضایا حقیقیه تابع تحقق موضوع است تا موضوع محقق نشود محمول تحقق پیدا نمیکند مثل (الخمر حرام) تا خمر در خارج وجود پیدا نکند حکم حرمت فعلیت پیدا نمیکند بنا بر این می گوییم بنحو قضیه فرضیه ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ که هر نعمتی دنیوی و اخری بتو عنایت شود تفضل الهی است و از ناحیه او است وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ و اگر سیئه و عقوبتی اصابت کند از جانب نفس تو است لکن چون نفس نفیس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از معصیت و عمل زشت منزه است اصابه سیئه هم باو نخواهد شد، و این آیه شریفه در مقام بیان قاعده گویی است که در آیات شریفه دیگر هم اشاره دارد.

خلاصه مطلب آنکه خداوند تهدید میفرماید تمام بنده گان را به اینکه حضرت رسالت با آن مقام شامخ اگر معصیت نمود گرفتار عقوبت خواهد شد چه رسد بدیگران نظیر آیه شریفه لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ زمر آیه 65، و آیه شریفه وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ رعد آیه 37، وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ بقره آیه 145 وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ بقره آیه 120، و معلوم است که آن حضرت نه شرک میآورد و نه متابعت اهواء کفار میکند این آیات برای قطع طمع کفار و تکلیف سایر بندگان است، بنا بر این تفسیر حسنة بجنگ بدر و سیئة بجنگ احد هیچ مناسبتی ندارد.

وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا سؤال- کلمه (ارسلناک) دلالة بر رسالت داشت ذکر (رسولا) چه مناسبتی دارد.

جواب- رسولا، تأکید است مثل اینکه بگویی تو را بپیغمبری فرستادیم (وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً) سؤال- از کجا میتوان فهمید که خداوند شهادت

ص: 145

برسالت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده جواب- بعد از آنکه معجزه بودن قرآن ثابت شد و معلوم شد کلام الهی است شهادت قرآن کافیست.

[سوره النساء (4): آیه 80] .... ص : 146

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (80)

کسی که اطاعت کند رسول اکرم را پس محققا اطاعت خدا را نموده و کسی که سرپیچی کند از اطاعت رسول و اعراض کند پس ما تو را نفرستادیم که آنها را حفظ کنی.

(من یطع الرسول) اطاعت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بحکم عقل واجب است زیرا بعد از آنکه ثابت شد پیغمبری او باقامه معجزه بالاخص معجزه مثل قرآن هر چه پیغام آورده از جانب خدا است و چیزی از پیش خود ندارد وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و النجم آیه 3 و 4، عقل حکم میکند بلزوم اطاعت او و این جمله رد کسانیست که امروزه در السنه آنها است که میگویند ما هر چه که در قرآن است قبول داریم و اما اخبار و احادیث را نمی پذیریم با اینکه این کلام را هم دروغ میگویند، ربا میخورند، غیبت میکنند، دروغ میگویند، خمس و زکاة نمیدهند، حج نمیروند، شراب میخورند، زنا میکنند فحشاء و منکرات را مرتکب میشوند با اینکه تمام در قرآن است، اصل کلام غلط و باطل است اگر حضرتش فرمایشی فرمود و از میان دو لب مبارکش خارج شد و کسی گفت من قبول ندارم انکار رسالت او را کرده و منکر رسالت کافر است و لو یک حکم جزئی باشد (فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) عین اطاعة خدا است و همچنین است اطاعت ائمه معصومین

(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه)

و در حکم اطاعة خدا

ص: 146

و رسول و ائمه طاهرین است اطاعت مجتهد جامع الشرائط در بیان احکام شرعیه و وظائف دینیه.

(و من تولی) کسانی که اعراض میکنند و اطاعت نمیکنند و معصیت تو را میکنند غمگین نباش تو بوظیفه خود عمل کرده ای دیگر مأمور بحفظ و نگاهداری آنها نیستی چنانچه وظیفه علماء و ائمه (ع) و انبیاء (ع) و مبلغین و وعاظ فقط ارشاد و هدایت و تبلیغ است اگر هدایت شدند مورد مثوبات واقع میشوند و اگر اعراض کردند گرفتار عقوبات میگردند.

[سوره النساء (4): آیه 81] ..... ص : 147

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (81)

و میگویند که طاعة است یعنی اطاعت میکنیم پس زمانی که از نزد تو بروند شبانه اجتماع میکنند جماعتی از آنها بر غیر آنچه که تو فرموده ای و خداوند می نویسد آنچه را که شبانه اجتماع کرده اند پس از آنها اعراض و صرف نظر کن و توکل بر خدا کن و خداوند تو را کفایت میکند در وکالت.

این آیه در مذمت جماعتی از منافقین است که موقع تشرف خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اظهار اطاعة میکنند مخصوصا در امر جهاد ولی در خفای پیغمبر (ص) شبها دور هم می نشینند و بر خلاف دستور حضرت تصمیم میگیرند خداوند از اسرار آنها مطلع است و بر ضمائر آنها آگاه است و در محلش مینویسد و ضبط میکند.

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ کلمه طاعة متعلق بفعل محذوف است یعنی نطیع طاعة چنانچه اگر کسی بشما امری کند در جوابش می گویی سمعا و طاعه.

ص: 147

فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بروز بمعنی از پرده و غلاف ظاهر شدن است مثل شمشیر که از غلاف بیرون آید و مستور که از ستر خارج شود کانه این منافقین تا مادامی که حضور پیغمبر و مؤمنین هستند عقائد باطنی خود را مستور نموده اظهار موافقت میکنند و میگویند فرمایشات شما مطاع و متبع است و زمانی که از خدمتت خارج میشوند (بیت طائفة منهم) بیتوته شب بجایی ماندن است یعنی شبانه دور هم جمع میشوند و تصمیم بر مخالفت شما میگیرند (غیر الذی تقول) بغیر گفته شما عمل میکنند و بنای مخالفت میگذارند.

وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ یا در نامه عمل آنها نوشته میشود یا در جای دیگر ضبط میشود.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ همچه اصحابی بکار شما نمیآید باید چشم از آنها پوشید یا در میدان جنگ حاضر نمیشوند یا اگر حاضر شدند فرار میکنند و باعث شک مسلمین میشوند چنانچه در احد کردند.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ تو کار خود بخدا واگذار و خوش دل باش، خداوند تو را یاری خواهد فرمود و نصرت ظفر را نصیب تو خواهد نمود (که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند) وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا احتیاج بدیگری نداری وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3.

[سوره النساء (4): آیه 82 ] ..... ص : 148

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً (82)

آیا تدبر نمیکنید قرآن را و اگر از جانب غیر خداوند بود هر آینه

ص: 148

مییافتید در او اختلاف بسیاری.

این آیه شریفه در مقام بیان یک جهة از جهات معجزه قرآن است که سلامتی از تناقضات و اختلافات باشد و ما در مجلد اول این کتاب در باب معجزه بودن قرآن در مقدمه این جهة را ششمی جهات معجزه بیان کرده ایم صفحه 57- 59، و خلاصه کلام اینکه ما در کتب بزرگان از حکماء مثل ابن سینا و ملا صدری و بزرگان از علماء مثل علامه حلی و خواجه نصیر الدین طوسی و سایر بزرگان با اینکه در یک فن از فنون علمی است چقدر اختلاف و تناقض مشاهده میکنیم و در انجیل مسیحیان با اینکه یک تاریخچه از مسیح است چه قدر تناقض دارد، مسیح را گاهی انسان، گاهی پسر خدا، گاهی خدا، گاهی از نسل داود معرفی میکند بعلاوه اختلافاتی که در اناجیل اربعه است، و نیز در قوانین ملل و دول با اینکه عقلاء مملکت جعل کرده اند چه اندازه مواد متناقضه دارد، و لیکن قرآن مجید با اینکه مشتمل بر فنون بسیار است: علم الهی، فن اخلاقی، تشریع احکام، سیاست مدن، فنون جنگی، تنظیم معاش، اصلاح معاد، علم معاشرت، حجج، امثال، مواعظ، حکم، ترغیب، تهدید، بشارت، انذار، قصص، تاریخ، اخبار غیبی و غیر اینها است. کوچکترین اختلاف و تناقض در او یافت نمیشود لذا ببانک بلند فریاد میزند أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ تدبر و تفکر و تامل و نظر و تفهم نمیکنند در این کتاب آسمانی که از جانب ذات اقدس ربوبی صادر شده.

وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ یعنی چنانچه توهم کردند کفار که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از پیش خود اینها را بافته و تلفیق کرده و گفتند افتراء بسته أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ الایة هود آیه 13.

لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً بخصوص از کسی که نزد کسی درس نخوانده و در جزیرة العرب با اهل جاهلیة بسر برده و یتیم و بدون مربی بوده البته تناقضات

ص: 149

در کلماتش بسیار یافت میشد و این دلیل محکمی است.

[سوره النساء (4): آیه 83] .... ص : 150

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلِیلاً (83)

و زمانی که آمد آنها را چیزی که دلالت بر امنیت مسلمین میکند مثل بشارت بفتح یا موجب خوف آنها میشود مثل هزیمت مسلمین و شکست آنها آن خبر را همه جا میگویند و فاش میکنند تحقیق نکرده و صدق و کذب آن را دست نیاورده و اگر خود داری میکردند تا حقیقت آن را از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا از اولی الامر بدست بیاورند تا علم پیدا کنند کسانی که استنباط میکنند و دقت میکنند و صدق و کذب آن را میفهمند و اگر نبود تفضلات الهی بر شما هر آینه متابعت شیطان را مینمودید مگر کمی را شما.

این آیه شریفه دلیل است بر اینکه هر چیزی را بمجرد شنیدن نباید باور کرد تا از مرکز صحیح تحقیق نشود و صدق و کذب او معلوم نگردد اشاعه نباید نمود چه راجع بامن باشد که مورث غفلت مسلمین میشود و سستی در اقدام و چه راجع بخوف باشد که مورث ضعف و خوف مسلمین میشود، و قریب بهمین معنا است آیه شریفه إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ حجرات آیه 6.

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مرجع ضمیر جمع ممکن است منافقین باشند یا مؤمنین ضعیف الایمان سست عنصر زود باور که بمجرد شنیدن یک خبری و پیش آمد امری منتشر و اذاعه میکنند یا از روی عناد یا ضعف ایمان بین المسلمین.

ص: 150

مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ من بیانیه، که آن امر یا موجب امن و اطمینان مسلمانان میشود و بخواب امن میروند و غافل گیر دشمن میشوند یا موجب خوف آنها میشود و جرئت و شهامت و شجاعت خود را از دست میدهند.

أَذاعُوا بین المسلمین افشاء میکنند (وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ) یعنی باید حقیقت امر را از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کرد چون از جانب حق باو وحی میرسد و حاق مطالب را بیان میفرماید.

وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ مراد ائمه طاهرین هستند چنانچه قبلا بیان شد و اینها عالم ببواطن قرآن و احکام دین هستند و در کلیه امور باید بآنها رجوع کرد و حقیقت مطالب را از اینها بدست آورد و بر طبق این مطلب اخبار بسیاری در ذیل همین آیه داریم از حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت رضا علیهم السلام.

لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ استنباط، باطن شیئی را بدست آوردن است لذا مجتهد را مستنبط میگویند و بواطن امور نزد این خاندان است و بس.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فضل بزرگ الهی همین ارسال رسول و نصب ائمه طاهرین است که اگر بیانات اینها نبود هر اینه نوع شما مردم متابعت شیطان میکردند.

لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ و در جهالت و ضلالت میافتادید، (الا قلیلا) اشخاص محکم ثابت که تا حقیقت را دست نیاورند اقدامی نمیکنند و اینها بسیار کمند.

[سوره النساء (4): آیه 84] .... ص : 151

فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً (84)

پس قتال فرما در راه خدا مکلف نیستی مگر خودت را و تحریص و ترغیب فرما مؤمنین را بمقاتله امید است خداوند جلوگیری کند از شر کفار و خدا

ص: 151

عذاب و انتقامش شدیدتر است.

فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فاء تفریع است بر جملات قبل که اگر منافقین مخالفت میکنند و مؤمنین هم جبن و ترس دارند شخص تو نباید کوتاهی کنی و باید بمقاتله آنها قیام نمایی.

لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ مکلف بتکلیف دیگران نیستی، در اخبار دارد که این حکم مختص بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که یک تنه بدون یاور و ناصر باید برود بجهاد با کفار.

سؤال- چه نحو ممکن است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یک نفره بدون اینکه احدی از اصحاب همراه او باشند.

جواب- اولا خداوند تبارک و تعالی که چنین امری میفرماید قدرت دارد که یک نیرویی برسول خود عنایت فرماید که اگر اشاره کند نفس ها از قالب ها خارج شود چنانچه در بسیاری از مواقع از این خاندان ظاهر شده حتی علیا علیه حضرت زینب سلام اللَّه علیها در بازار کوفه (فاشارت الی الناس ان اسکنوا فردت الانفاس و سکنت الاجراس).

و ثانیا جنود الهی منحصر بیک عده مؤمنین نیست، ملائکه بلکه حیوانات کوچک بلکه جمادات جنود حق هستند بیاری پیغمبرش میفرستد.

جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حقند گاه امتحان

آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد

مگر قضیه اصحاب فیل که بتوسط ابابیل هلاک شدند، قوم ثمود بصیحه، قوم لوط بحجاره، قوم شعیب بسائقه، فرعونیان بغرق، جنگ بدر بملائکه و هکذا و این تکلیف جهاد بر مسلمین نه از روی احتیاج خدا و رسول بود بیاری آنها بلکه برای نفع خود آنها است یا بدرجه شهادت رسند یا خدمتی بعالم دیانت خود کنند لذا

ص: 152

میفرماید حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ ترغیب و تحریص فرما آنها را برای جهاد تا نائل شوند باحدی الحسنیین و بالاخره و لو مسلمانان هم در جهاد حاضر شوند و کمال نیروی خود را بکار زنند تا اعانت حق نباشد کاری از آنها ساخته نمیشود از این جهت بعد از امر ترغیب مؤمنین میفرماید عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا که نسبت جلوگیری از بأس کفار را بخود میدهد نه بمؤمنین سپس کانه دلیل میآورد برای کف بأس بقوله تعالی وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا بأس الهی دفع شر کفار است از مسلمین و نکال عقوبة آنها است بر اعمال و کردار زشت آنها و همین جمله دلیل است بر اینکه احتیاج بقوه و قدرت مسلمانان نیست خداوند کافیست.

[سوره النساء (4): آیه 85] .... ص : 153

مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقِیتاً (85)

کسی که شفاعة کند شفاعة نیکی از برای او است نصیبی از آن نیکی و کسی که شفاعة کند شفاعة بدی از برای او است سهمی از بدی و خداوند بر هر چیزی سزایی میدهد.

اصل شفاعت از شفع است بمعنی جفت مقابل و ترکه بمعنی یک تایی است و شفاعة حسنة این است که در حق مؤمنی از بزرگی خواهش کند که همین نحو که من مورد عنایت هستم او را هم مورد عنایت خود قرار ده چه راجع بامور دنیوی باشد و چه اخروی.

و مسئله شفاعت محمد و آل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و غیر اینها از ضروریات مذهب شیعه است و کلام در آن در چهار مقام واقع میشود: 1- در اثبات شفاعة از آیات و اخبار.

ص: 153

2- در رد شبهات منکرین. 3- در تعیین شفعاء که کیانند. 4- در کسانی که نائل بشفاعت میشوند. و چون این بحث دامنه دارد و از وضع این کتاب خارج است حواله میدهیم بکتاب کلم الطیب جلد سوم ص 237- 245، و بشرح آیه قناعت میکنیم.

مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً کسی که در حق مؤمن نزد خدا دعا کند یا طلب مغفرت نماید راجع بحوائج دنیوی یا اخروی یا نزد پیغمبر یا امام یا بزرگی سفارشی بکند خداوند همان دعا را در حق خودش بیشتر و بهتر مستجاب میفرماید و گناهان آن را میآمرزد و پیغمبر و امام و آن بزرگ بخود او بیشتر عنایت میکنند و اخبار در این باب بسیار داریم و بس است برای اثبات این موضوع همین آیه شریفه که تصریح میفرماید یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها مرجع ضمیر منها ممکن است شفاعة باشد که از همان مغفرت و استجابت دعا که طلب کرده نصیبی هم باو میدهند و ممکن است حسنة باشد که باو هم حسنه میدهند.

وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً بعضی گفتند مراد دعاء علیه است که نفرین و لعن و غیر اینها، ولی این اشتباه است زیرا خصومت است نه شفاعت و این نسبت بمؤمن جایز نیست و نسبت بکافر و منافق و مخالف افضل عبادات و از آثار تبری است بلکه شفاعت سیئه این است که در امر معصیت شفاعة کند مثل اینکه واسطه شود برای انجام عمل حرامی نزد بزرگی که فلان را برای عضویت فلان مرکز معصیت مثل سینما یا اجزاء ظلمه یا نزد فاحشه برای زنا و امثال اینها، یا اینکه نزد پیغمبر در حق کفار و اعداء دین شفاعت کند مثل شفاعت عثمان در حق حکم ابن عاص و فرزندش مروان.

یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها کفل بمعنی ضم شیئی بشیئی و ضم شخص بشخص یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ حدید آیه 48 فَقالَ أَکْفِلْنِیها سوره ص آیه 23،

ص: 154

أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ آل عمران آیه 44، و مراد اینجا آنکه شفیع یا مشفع در سیئه شریک است.

کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقِیتاً مقیت از ماده قوت است بمعنی خوردن بمقدار سد رمق و حفظ هر چیزی، و مراد از مقیت در این آیه حافظ مقتدر معطی یعنی حفظ هر چیزی را میکند و بمقدار لازم از قوت باو عطاء میفرماید و قدرت بر حفظ و اعطاء دارد بهر کس هر چه لایق بداند از ثواب یا استحقاق داشته باشد از عقاب قدرت دارد و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 86] ..... ص : 155

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسِیباً (86)

و زمانی که شما را تحیت گفتند بهر نوع تحیتی شما هم تحیت گوئید آنها را ببهتر از آن تحیت یا همان تحیت را رد کنید محققا خداوند بر هر چیزی حساب میفرماید و از قلم او ساقط نمیشود.

در اخبار تفسیر شده وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ بسلام و مسلما بیان اظهر مصادیق است منافی با عموم نیست، و شاهد بر عموم در بعض اخبار باین آیه تمسک کردند در موضع عطاس که در جواب عافاکم اللَّه بگوید یغفر اللَّه لکم بلکه مصافحه و معانقه را هم در اخبار بیان شده بخصوص در مورد مسافرت و در بسیاری از اخبار آداب سلام و فضیلت آن و کیفیت آن و جواب سلام و معنی سلام و احکام آن وارد شده و فقهاء در کتب فقه و در رسائل عملیه بیان فرموده اند و مخصوصا در سلام بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) و اموات مؤمنین و اصحاب ائمه و آداب زیارت آنها از دور و نزدیک و ما مختصری از آنها را در ذیل کلمه الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ صفحه 196- 201

ص: 155

بیان کرده ایم.

و خلاصه آن اینست که سلام از سلامتی است و اطلاق بر خدا میشود هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ حشر آیه 23، بمناسبت اینکه ذاتا و صفة و فعلا تام فوق التمام و کامل فوق الکمال خالی از جمیع عیوب و نواقص است، و بر دعا و طلب سلامتی که عبارت از تحیة است و بر وعد که وعده سلامتی است که من خیال سویی در حق تو ندارم و هیچگونه ضرر و خسارتی از من بتو وارد نخواهد شد.

و سلام مستحبّ مؤکد است، اگر سلام علیکم باشد ده حسنه و اگر منضم به و رحمة اللَّه باشد بیست حسنه، و برکاته سی حسنه.

و مستحبّ است وارد بر مورود و راکب بر راحل و قائم بر قاعد و راکب بغل بر راکب حمار و راکب فرس بر راکب بغل سلام کند.

و جواب سلام واجب است و باید جواب بهتر باشد یا لا اقل مساوی، کمتر نباشد چنانچه مفاد فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها است و در سلام یهود و نصاری اقتصار کند بکلمه علیکم در جواب، و اگر در نماز است در جواب اقتصار بمثل کند. و درجه اعلای سلام السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته است که سلام ملائکه است و بیشتر از این نباشد که بگوید و مغفرته و رضوانه که از امیر المؤمنین علیه السّلام نهی وارد شده، و اگر سلام بر جماعت باشد یک نفر از آنها بوجوب کفایی جواب دهد کافیست.

و بر چند طائفه مذموم است سلام کردن: یهود، نصاری، مجوس، بت پرست مجلس شرب خمر که شارب الخمر باشد، صاحب شطرنج که قمار باز است، و مخنث که ملوط است، و شاعری که قذف محصنات میکند، و بر نماز گذار که در حال نماز است، و بر آکل رباء، و بر کسی که در بیت التخلیه باشد یا در حمام باشد،

ص: 156

و بر متجاهر بفسق طبق حدیث مروی از فقیه از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش حضرت باقر (ع) و غیر اینها از احکام.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَسِیباً حسیب را گفتند کافی و عالم و مقتدر و محاسب است (مجمع البحرین) و در مجمع البیان حسیب کافی مجازی و تمام اینها بر خداوند صادق است.

[سوره النساء (4): آیه 87] .... ص : 157

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (87)

خدایی که نیست خدایی جز او هر اینه جمع میفرماید شما را برای روز قیامت که هیچگونه قابل شک و ریب نیست در روز بازگشت و کیست راستگوتر در حدیث از خدا.

تفسیر جملات این آیه در طی آیات متکثره بیان شده احتیاج بتکرار نیست فقط بطور خلاصه متذکر میشویم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مفاد کلمه توحید است که دلالت بر جمیع مراتب توحید از توحید ذاتی، صفاتی، عبادتی، افعالی و نظری دارد بدلالة مطابقی و التزامی بلکه بدلالة اقتضایی بر جمیع عقائد حقه و اصول مذهب و احکام دین دارد، بعلاوه این جمله بواسطه تقدیم کلمه (اللَّه) و تعبیر بکلمه (هو) که دلالت بر مقام غیب الغیوبی دارد دلالتش قوی تر و تأکیدش بیشتر است چنانچه کلمه (لیجمعنکم) بواسطه لام تأکید و نون تأکید که کانه خداوند قسم یاد میفرماید که جمیع شما را البته خواهد جمع فرمود، دلالتش بر ثبوت و تحقق یوم القیمه بیشتر است.

و کلمه إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ در مقام بیان حکمت و غرض است نفرموده فی یوم القیمة کانه میفرماید که غرض از جمع آوری شما برای قیامت و رسیدگی

ص: 157

بحساب و پاداش اعمال و جزای حسنات و سیئات است و این موضوع (لا رَیْبَ فِیهِ) است که ریب بمعنی شک بیجا است یعنی قابل شک نیست و ادله بر ثبوتش بسیار است و اقوای تمام ادله خبر دادن خداوند است وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً چون کذب قبیح است و محال است از او صادر شود حتی صدق حدیث از صفات بارزه انسان است و منسوب بامیر المؤمنین است که فرمود مقام قربی که نزد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیدا کرده برای صدق حدیث و اداء امانت بوده، و در خبر است که نگاه نکنید بکسانی که نماز میخوانند و روزه میگیرند خوبی انسان بصدق حدیث و اداء امانت است، بعلاوه دلیل عقلی بر معاد اینست که اگر معاد نباشد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام بلکه خلقت بشر لغو میشود، و اگر معاد نباشد فرق بین مؤمن و کافر و معاند و بین مطیع و عاصی و بین ظالم و مظلوم گذارده نمیشود و این قبیح است و از خدا فعل لغو و قبیح صادر نمیشود.

[سوره النساء (4): آیه 88] .... ص : 158

فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (88)

پس چه چیز باعث شده که شما مؤمنین در حق منافقین دو دسته شده اید یک دسته برای اظهار اینها ایمان را می گویید مؤمن هستند و با آنها معامله ایمان میکنید و یک دسته برای کشف نفاق آنها با آنها معامله کفر میکنید و حال آنکه خداوند اینها را دور انداخته و از رحمت خود بیرون کرده بواسطه کارهای آنها و اعمال زشت و اظهار کفر خود آیا شما میخواهید هدایت کنید کسی را که خدا آنها را اضلال فرموده و قابل هدایت نیستند و کسی را که خداوند اضلال فرماید پس نمی یابی برای او راه هدایتی.

ص: 158

(کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود) مقام اول- در جمله فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ منافق کسی را گویند که در باطن کافر است لکن در ظاهر اظهار اسلام میکند و شهادتین میگوید این تا مادامی که باطنش مکشوف نشده باید حکم باسلامیت او نمود و با او معامله اسلام کرد چنانچه در قرآن میفرماید وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً نساء آیه 94، لکن در قیامت باشد عذاب گرفتار است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 145، و اما اگر باطنش ظاهر شد چه خودش ظاهر کند چنانچه مورد آیه همین است که جماعتی از مشرکین آمدند مدینه و اظهار اسلام کردند و چون برگشتند بمکه نزد مشرکین کفر خود را فاش کردند بنا بر خبری که منسوب بحضرت باقر علیه السّلام است که در مجمع البیان نسبت میدهد یا خداوند خبر از باطن آنها داد دیگر نباید با آنها معامله اسلام نمود و مفاد آیه همین است که مسلمانان در حق اینها دو دسته شدند یک دسته گفتند مؤمن هستند چون شهادتین گفتند یک دسته گفتند کافر هستند چون شرک خود را فاش نمودند خداوند مذمت میفرماید دودستگی را بلکه باید تمام مسلمین با آنها معامله کفر نمایند بلکه اشد از سایر کفار مقام دوم- در جمله وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا رکس بمعنی دور انداختن است خدا اینها را دور انداخته و علت و سبب دور انداختن انها عملیات آنها است که خود را از قابلیت هدایت انداخته اند و فاسد کرده اند که مفاد بما کسبوا است هسته خرما موقعی که فاسد شد و گندید دیگر قابل رشد نیست باید دور انداخت و زحمت بیهوده در باره او نکشید، پس دور انداختن خدا اینها را از راه بی اعتنایی و مضایقه از هدایت آنها نیست بلکه از راه عدم قابلیت آنها است آنهم بدست خود آنها.

مقام سوم- در جمله أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ضلالت بمعنی گمراهی

ص: 159

است و راه بجایی نبردن است، و اضلال الهی همان دور انداختن باعث ضلالت میشود در واقع مراتب طولیست اعمال اینها علت سقوط از قابلیت هدایت است و سقوط از قابلیت هدایت علت دور انداختن آنها است و دور انداختن علت ضلالت آنها است لذا نسبت ضلالت را بخدا داده چون علتش دور انداختن خدا است، و معنی ضلالت آنها اینست که نه مؤمنین آنها را بخود راه میدهند نه مشرکین آنها را قبول میکنند آدم دو رو همین طور است چنانچه در قرآن میفرماید مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ نساء آیه 143، و کسی که این مراحل را طی کرده آیا شما مسلمانان میخواهید او را هدایت کنید هرگز ممکن نیست چون شرط هدایت قابلیت است چنانچه ذکر شد بلکه تمام طرق و راه ها بر او بسته میشود و بهیچ کیشی او را نمی پذیرند نه کیش یهود، نه نصاری، نه مجوس، نه مشرک، نه مؤمن. چون از او نفاق و دو رویی مشاهده کرده اند، و این مفاد جمله وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا که هرگز راهی برای او پیدا نخواهی کرد نعوذ باللَّه تعالی من ذلک.

و شاید اینکه محل منافق درک اسفل آتش است علتش همین باشد که درکات جهنم که محل کفار است و معاندین در سلسله مراتب هر کدام در یک از طبقات و درکات هستند هیچکدام منافق را نمی پذیرند که با آنها در آن درک و طبقه باشد تا آنکه ببرند آخرین درکات که فقط هم جنس خود او آنجا هستند.

ص: 160

[سوره النساء (4): آیه 89] ..... ص : 161

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (89)

دوست میدارند و امیدوارند که شما هم اگر کافر شوید چنانچه آنها کافر شدند و با آنها مساوی شوید و ملحق شوید بمشرکین یعنی در این مقام هستند پس شما نباید آنها را بدوستی بگیرید مگر آنکه آنها از مشرکین جدا شوند و هجرت کنند در راه الهی یعنی از روی حقیقت ایمان بیاورند و بشما ملحق شوند و اگر اعراض کردند و بهمان کفر باقی ماندند آنها را دست گیر کنید و بکشید هر جایی که آنها را یافتید و آنها را بدوستی و نصرت نگیرید توهم نکنید که دوست شما باشند و شما را یارانند.

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا البته هر مذهب باطلی در مقام است که دیگران را با خود همراه و هم کیش نماید و بدسائسی و وسائلی دشمنان دین میخواهند که جمعیت مؤمنین را از اطراف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جدا کنند تا بتوانند با پیغمبر طرفیت کنند و از بین ببرند فَتَکُونُونَ سَواءً پس شما را با خود مساوی کنند در طرفیت با حضرت رسول و مقاتله با او.

فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ متوجه باشید که با احدی از آنها تماس نگیرید و فریب آنها را نخورید و اغفال نشوید که آنها را دوست و ولی خود پندارید مثل اینها مثل شیطان است دشمن آشکارای شما است ولی از راه دوستی میخواهد شما را فریب دهد، و این موضوع را در بسیاری از آیات شریفه قرآن که با دشمنان دین دوستی نکنید و آنها را دوست خود نگیرید خداوند گوشزد مؤمنین فرموده در سوره ممتحنه از ابتداء سوره تا نه آیه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یا أَیُّهَا الَّذِینَ

ص: 161

آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

و موارد دیگر از آیات.

حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مگر اینکه پشیمان شوند و از کفر دست بر دارند و بشرف اسلام مشرف شوند و مهاجرت کنند برای خدا و بشما ملحق شوند.

فَإِنْ تَوَلَّوْا پس اگر دست از شرک بر نداشتند و از شما اعراض کردند و رو بر گردانیدند فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ پس آنها را دست بیاورید و دست گیر کنید و بکشید حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ خواه در حرم باشند یا در حل یا در مکه باشند یا خارج از مکه که ریشه فساد کنده شود و دیگران را نتوانند اضلال کنند.

وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً تصور نکنید که آنها دوست شما هستند یا بشما کمک میدهند آنها را دوست نگیرید و از آنها طلب نصرت نکنید زیرا آنها شریک دزدند و رفیق قافله لعنهم اللَّه.

[سوره النساء (4): آیه 90] ..... ص : 162

اشاره

إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً (90)

مگر کسانی که واصل شوند بقومی که میانه شما و آن قوم عهد و میثاقی بسته شده یا کسانی که از کفار شرفیاب حضور شما شدند و قلب آنها منصرف است از اینکه با شما مقاتله کنند و نه با مشرکین یعنی نه با شما باشند و نه بر شما و اگر بر فرض مشیة حق تعلق گرفت که با شما مقاتله کنند و بخواهند بر شما تسلطی پیدا کنند با آنها مقاتله کنید پس اگر کنار رفتند و دست از مقاتله با شما برداشتند

ص: 162

و با شما بمسالمت حاضر شدند پس دیگر حق ندارید که متعرض آنها شوید خداوند سبیلی از برای شما بر آنها قرار نداده.

این آیه شریفه و آیه قبل و آیه بعد کفار را چند قسم فرموده و چند دسته کرده: قسم اول- مشرکین و کفاری که با شما در مقام مقاتله هستند و منافقینی که بآنها پیوستند و در مقاتله با شما شرکت کردند واجب است که با آنها مقاتله کنید که موضوع جهاد و دفاع از شر آنها است مگر اینکه بیایند و بشرف اسلام مشرف شوند که مفاد آیه قبل است.

قسم دوم- کفاری که با شما عهد و میثاق بستند که با شما مقاتله نکنند مطلقا یا تا مدتی و منافقینی که بآنها واصل شدند و در مقام مقاتله با شما نیستند متعرض آنها نشوید مگر آنکه عهد خود را بشکنند و در مقام مقاتله بر آیند با آنها مقاتله کنید.

قسم سوم- کفار و منافقینی که ملحق بکفار شدند اگر آمدند و قلبا با شما نه از روی حیله و تزویر قرار داد کردند که نه با شما باشند و نه بر شما باشند آنها را هم ترک مقاتله کنید و متعرض آنها نشوید.

قسم چهارم- اگر همینها بمقتضی مشیت الهی خواستند مسلط بر شما شوند به اینکه خواستند شما را از بین ببرند با آنها مقاتله کنید البته.

قسم پنجم- اگر اعتزال کردند و کنار رفتند و در مقام مقاتله با شما نیستند و با شما بمسالمت رفتار کردند حق ندارید متعرض آنها شوید پس از این بیان در شرح آیه شریفه بپردازیم:

إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ الا استثناء از جمله آیه قبل است که فرمود فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ مگر این طائفه از کفار که ملحق شدند بکفاری که با شما عهد و میثاق بسته اند که هیچکدام

ص: 163

از شما و آنها متعرض یکدیگر نباشید این هایی که ملحق بآنها شدند حکم آنها را دارند کانه داخل در پیمان شدند.

أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ حصر بمعنی منع و اطراف گیریست و از این باب است حصار شهر و شبهه محصوره، صدور جمع صدر بمعنی قلب است یعنی آمدند نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و متعهد شدند که نه با شما مقاتله کنند و نه با کفار که هم کیش آنها هستند یعنی نه با شما باشند و نه بر شما باشند، این جمله عطف است بر جمله قبل که جزو مستثنی است یعنی اینها را هم ترک مقاتله کنید.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ لو امتناعیه است و قضیه فرضیه و معنی مشیت الهی نه تشریعیه است بلکه تکوینیه است از باب اینکه هیچ امری در عالم صورت تحقق پیدا نمیکند تا مشیت حق تعلق نگیرید ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و این منافات با اختیار ندارد بلکه عین اختیار است، مرحوم سبزواری (ره) میگوید (و الفعل فعل اللَّه و هو فعلنا) یعنی فعل باختیار عبد صادر میشود و موجب ثواب و عقاب و حسن و قبح است و خود عبد با جمیع قوی و اختیار تحت مشیت و اراده حق است و همین است معنای فرمایش حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بابی عبد اللَّه علیه السّلام

(اخرج الی العراق فان اللَّه شاء ان یراک قتیلا و در حق عیالاتش ان اللَّه شاء ان یراهن سبایا

و همین است فرمایش علیا علیه زینب سلام اللَّه علیها بپسر مرجانه لعنه اللَّه هؤلاء قوم کتب اللَّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و احتیاج بدست و پا ندارد فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ و اگر از شما اعتزال نمودند یعنی جدا شدند و با شما مخالفت نکردند و معنای معتزله که یک طائفه از عامه هستند بواسطه خارج شدن از مجلس حسن بصری است و در آیه شریفه از قول حضرت ابراهیم علیه السّلام وَ أَعْتَزِلُکُمْ

ص: 164

و آیه بعد فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ مریم آیه 48 و 49 بهمین معناست.

فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ طریفیت با شما نکردند وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ یعنی قرارداد صلح و مسالمت با شما بستند فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا جان و مال آنها محفوظ و هیچگونه تعرضی نسبت بآنها حق ندارید.

(تنبیهان ) ..... ص : 165

تنبیه اول- ملاحظه فرمائید مفاد این آیات شریفه را که بصدای بلند فریاد میزند که تمام جنگهای نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با کفار دفاعی بوده یا کفار حمله باسلام میکردند یا با محاربین هم دست میشدند یا در مقام بودند که حمله کنند حضرت در مقام دفع آنها مجاهده میفرمود، و اعتراضی که یهود و نصاری باسلام دارند که بسر نیزه پیشرفت کرد و تمسّک نمودند بآیه شریفه وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً توبه آیه 36، بسیار واهی و افتراء محض است حتی این آیه شریفه را جمله بعدش را غفلت میکنند که میفرماید کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً.

و بالجمله مسئله جهاد و لو از احکام مهمّه اسلام است و در تمام شرایع قبل هم بوده مخصوصا در شریعت موسی (ع) و انبیاء بعد از آن مثل داود (ع) سلیمان (ع) قضیه طالوت و جالوت و حتی حضرت عیسی علیه السّلام بمقتضای همین اناجیل رایجه هر چه اصرار کرد بحواریین که او را یاری کنند حتی گفت که شما خردلی ایمان ندارید او را رها کردند بلکه انکار نمودند لکن بعد از آنی که آنها را دعوت باسلام میفرمود که بیائید معجزات و ادله و براهین واضحه را مشاهده کنید و از هر جهت حجة را بر آنها تمام میفرمود و آنها از روی عناد و عصیت قبول نمیکردند و مخصوصا در اهل کتاب قبول جزیه هم میفرمود و آنها حاضر نمیشدند حکم جهاد میآمد آن هم بشرائط مفصلی که در کتاب جهاد عنوان دارند و اغلب جنگهای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دفاعی بوده چنانچه ذکر شد.

ص: 165

تنبیه دوم- اصل حکمت جهاد مثل مرضیست که در عضوی از بدن پیدا شود و موجب سرایت بسایر اعضاء گردد طبیب دانشمند ابتداء در مقام معالجه بر میآید و اگر قابل معالجه نیست آن عضو را قطع میکند که سرایت بسایر اعضاء نکند، و انبیاء و اطبّاء روحانی هستند که خداوند آنها را فرستاده که معالجه امراض روحی از اخلاق رذیله و اعمال سیّئه از پیکر جامعه نمایند و اعظم امراض روحی شرک و کفر است و مرضیست که سرایت بسایر اعضاء جامعه میکند، ابتداء وظیفه انبیاء است که در مقام معالجه بر آیند بدعوت بایمان با منطق صحیح و قول لیّن و براهین عقلیه و اقامه معجزات و حسن اخلاق بلکه معالجه شوند و اگر عناد و عصبیت و حبّ جاه و مقام و کبر و نخوت مانع شد و از معالجه مأیوس شدند حتی اگر میدیدند که در نسل آنها مؤمنی پیدا میشود باز هم خودداری میکردند، و اگر از این قسمت هم ناامید میشدند ناچار باید این عضو فاسد را قطع کرد تا سرایت بسایر اعضاء نکند اینست فلسفه جهاد با کفار و مشرکین.

[سوره النساء (4): آیه 91] .... ص : 166

سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً (91)

زود باشد که بیایند یک دسته از کفار که شما را تأمین میدهند و کفار از قوم خود را هم تأمین میدهند هر زمانی که آنها را دعوت کردند بفتنه یعنی کفر و فساد فرو میروند در آن یعنی بجان و دل قبول میکنند پس اگر از شما اعتزال نمیجویند و تسلیم شما نمیشوند و دست از دشمنی با شما بر نمیدارند پس آنها را دست گیر کنید

ص: 166

و بقتل برسانید هر جایی که بآنها دست رسی پیدا کنید و خداوند برای شما مقرر فرموده سلطه و قدرت آشکاری بر آنها.

این آیه شریفه راجع بیک دسته دیگر از کفار است که میخواهند مسلمانان را خواب کنند و بمسلمین تأمین میدهند و اظهار اسلام میکنند سپس با کفار هم دست میشوند و با مسلمین میجنگند.

سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یکی از معجزات قرآن خبر از آینده دادن است و در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام است که این آیه راجع بعیینة بن حصین الفزاری است خشک سالی شد در محل آن آمد خدمت حضرت رسالة صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اجازه بگیرد که در بطن نخل با قومش اقامه کند و متعرض مسلمین نباشند و در حقّش پیغمبر (ص) فرمود

الاحمق المطاع فی قومه.

یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ میخواهند بمسلمین تأمین دهند که با آنها طرفیت نکنند وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ و بکفار از قوم خود تأمین دهند که ما با شما موافقت داریم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ که هر زمانی که آنها را دعوت کردند بفتنه و جنگ با مسلمین أُرْکِسُوا فِیها از سر فرو میروند در فتنه، یعنی بتمام قوی حاضر میشوند بمقاتله و منقلب میشوند از تأمین با مسلمین و پشت میکنند بقرار داد با آنها.

فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ یعنی از مقاتله با مسلمین خارج و جدا نمیشوند وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ عطف به یَعْتَزِلُوکُمْ است مدخول (لم) یعنی با شما بمسالمت رفتار نمیکنند وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ این هم مدخول (لم) است یعنی دست بر نمیدارند از مقاتله با شما و فتنه و فساد.

فَخُذُوهُمْ آنها را دست گیر کنید و اسیر نمائید وَ اقْتُلُوهُمْ و با آنها مقاتله کنید و بدرک واصل کنید حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ ثقف بمعنی وجد و ظفر یعنی هر کجا که بآنها ظفر یافتید آنها را بقتل برسانید حتّی در داخل حرم.

ص: 167

وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً این حق را خدا بر شما قرار داده و این سلطنت را برای شما بطور آشکارا مقرر فرموده بر این طائفه که ضررشان بر اسلام از تمام طوائف کفار بیشتر است.

[سوره النساء (4): آیه 92] ...... ص : 168

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (92)

و نیست حقّی از برای مؤمن که مؤمنی را بکشد مگر آنکه بخطاء کشته شود و اگر خطاء کشت باید یک رقبه مؤمنه را آزاد کند و دیه کامل باولیاء مقتول تسلیم نماید مگر آنکه اولیاء مقتول او را گذشت کنند و اگر آن مؤمن مقتول در میانه قومی باشد که با شما عداوت دینی دارند فقط یک بنده آزاد کند و اگر از کفاریست که میانه شما و آنها عهد و میثاقی است پس باید دیه کامل باولیاء مقتول بدهد و یک بنده هم آزاد کند و اگر بنده نیست یا متمکن نیست دو ماه پی در پی روزه بگیرد تا توبه اش قبول گردد و خداوند تبارک و تعالی عالم است بجمیع امور و حکیم است دستوراتش از روی حکمت است.

آنچه از اخبار و فتاوای علماء اعلام استفاده میشود آنکه قتل مؤمن سه قسم است: قتل عمدی و قتل خطایی و شبه عمد که شبه خطاء هم میگویند.

عمدی آنست که قصد قتل داشته باشد و بآلات قتاله یا بوسائل دیگری او را

ص: 168

بقتل برساند و این یکی از گناهان کبیره است و احکام بسیاری بر آن مترتب میشود که جمله اول آیه دلالت دارد وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً و شرحش در آیه بعد میآید.

و قتل خطاء آنست که قصد قتل دیگری داشته خطاء بمؤمن اصابت کند مثل اینکه تیری رها کرد برای قتل حیوانی اصابت کرد بمؤمنی و از این بابست تصادفاتی که امروزه واقع میشود از این ماشینها و موتور سیکلت ها که قصد حرکت دارد یکی را زیر میگیرد و امثال اینها که جمله استثناء الا خطأ دلالت دارد.

و شبه عمد و خطاء اینست که کسی را میزند بآلة غیر قتاله مثل سنگ و چوب و امثال اینها و قصد قتل او را ندارد اتفاقا قتل حاصل میشود مثل قتل حضرت موسی علیه السّلام قبطی را فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ الایة قصص آیه 15.

امّا قتل خطاء دارای سه حکم است: یک قسمت جنبه حق اللَّه است که چرا یک بنده مؤمن بدست تو از بین برود و لو گناه نکرده باید یک بنده آزاد کند و از قید بندگی برهاند که میفرماید وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ که در واقع کفاره عمل است و در اخبار دارد که کفاره در غیر قتل غیر بالغ را هم میشود آزاد کرد و اما کفاره قتل باید بالغ باشد بواسطه همین جمله که فرمود رقبة مؤمنة.

و یک قسمت جنبه حق الناس است که باید دیه کامل بدهد باولیاء ورثة مقتول که میفرماید وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ و ظاهر آیه اینست که دیه بر قاتل است.

لکن از اخبار استفاده میشود که دیه بر عاقله است و آنها برادرها و برادرزاده ها و عموها و عموزاده ها و عموهای پدر و عموزاده های پدر و موالی و بعضی پدر و پسر را هم گفته اند و این حکم تعبّدی است که اینها باید جلوگیری کنند از قاتل و او را منع کنند از این بی مواظبتی ها

ص: 169

و اما قسمت سوم- میتوانند اولیاء مقتول از دیه صرف نظر کنند و از عاقله نگیرند که مفاد إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا است که در اصل یتصدّقوا بوده تا قلب بصاد شده بواسطه قرب مخرج سپس ادغام شده لکن کفاره عتق بر خود قاتل است.

و اما شبه عمد قصاص ندارد چون عمد نبوده و دیه هم بر عاقله نیست چون خطای محض نبوده بر خود قاتل است هم کفاره و هم دیه.

و در موضوع دیه در اخبار صد شتر است آنهم در اخبار منقسم کردند بچهار قسم یا پنج قسم که هر قسمتی یک نوع از شتر. در بعض اخبار 20 عدد بنت مخاض 20 عدد ابن لبون، 30 عدد بنت لبون، 30 عدد حقّه.

و در بعض دیگر اخبار 25 عدد بنت مخاض، 25 عدد بنت لبون، 25 عدد حقه، 25 عدد جذعه.

و آنهایی که پنج قسمت کرده اند 20 عدد حقه، 20 جذعه، 20 بنت لبون، 20 ابن لبون، 20 بنت مخاض.

و اما از طلا هزار اشرفی 18 نخودی که عبارت از هفتصد و پنجاه مثقال صیرفی بیست و چهار نخودی است، و از حیث عیار معلوم نیست که در زمان ائمه (ع) دینارها چه اندازه عیار داشته و موافق احتیاط اینست که طلای خالص حساب کنند و اما از نقره ده هزار درهم و هر درهم 13 نخود و نصف گندم است که تقریبا صد و پنج مثقال دویست درهم میشود که هزار درهم پانصد و بیست و پنج مثقال صیرفی است و ده هزار درهم پنج هزار و صد و بیست و پنج مثقال میشود آنهم نقره خالص قرص إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا یعنی ورثه مقتول از دیه صرف نظر کنند یا از تمام یا از بعض و بقاتل یا عاقله ببخشند از دیه معاف میشود لکن کفاره حق اللَّه است باید اداء کند.

فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فرض مسئله اینست که مؤمنی در میانه

ص: 170

قومی باشد از مشرکین و کفاری که با مسلمین مقاتله میکنند و عهد و میثاقی بین آنها نباشد و قاتل توهّم کند که او هم از مشرکین و کفار است که جائز القتل یا واجب القتل است و او را بکشد سپس کشف شود که مقتول مؤمن بوده این هم یک قسم قتل خطاء است باید کفاره دهد فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ و دیه ندارد چون دیه جزو میراث است و اهلش کافر هستند و ارث مؤمن بکافر نمیرسد، یکی از موانع ارث کفر است. مؤلف گوید این دلیل تمام نیست زیرا در این صورت وارث امام میشود (الامام وارث من لا وارث له) و باید دیه بامام برسد، لکن آیه شریفه ظاهر است در عدم دیه و خبر عیاشی از حضرت باقر (ع) نص در این باب است که فرمود

(لیس علیه الدیة)

و ممکن است معفو شده باشد چون مقصدی جز عبادت نداشته عفو شده.

وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ عهد و میثاق چند قسم است یکی آنکه کفار با مسلمین معاهده کنند که مقاتله نکنند و همراهی با سایر کفار که مقاتله میکنند نکنند، دیگر آنکه کافر در پناه اسلام و مسلمین باشد چنانچه میفرماید وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ توبه آیه 6 و قسم دیگر کفار اهل کتاب که بشرائط ذمّه عمل کنند تمام اینها را شامل میشود (فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ) چون ارث کافر بکافر میرسد (وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ) کفاره حقّ خدایی.

(فَمَنْ لَمْ یَجِدْ) یا رقبه یافت نمیشود مثل زمان ما یا قاتل تمکّن ندارد (فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ) در اخبار دارد باید سی و یک روز متصل باشد مگر آنکه مانع شرعی از روزه پیدا کند مثل تصادف با عید یا حیض و نفاس یا مرض و امثال آنها و بقیه را متفرقا بگیرد مانعی ندارد.

(توبة من اللَّه) این کفاره چه عتق باشد چه صوم باعث قبولی توبه میشود.

ص: 171

(وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً) دستورات او از روی علم و حکمت است.

[سوره النساء (4): آیه 93] ..... ص : 172

اشاره

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً (93)

ترجمه آیه واضح است احتیاج ببیان نیست لکن احکام مرتبه بر آن بسیار است یکی جنبه حق الناس، اولیاء مقتول مخیّر هستند بین قصاص که میفرماید وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ بقره آیه 178، شرحش در ذیل آیه گذشت در مجلد دوم ص 311، و بین دیه و اگر اختیار دیه کردند دیگر قصاص نمیتوانند کنند و بین عفو یا تصالح بیک مقداری و در صورت اختلاف بین ورثه در قصاص و دیه قصاص نمیشود و منحصر بدیه است چنانچه مقتول اگر صغیر دارد قصاص ممنوع است باید دیه بگیرند. و اگر جماعتی در قتل شرکت کردند که مستند بهمه آنها باشد اولیاء مقتول حق دارند همه آنها را قصاص کنند مشروط به اینکه بقیه دیه آنها را بپردازند مثلا اگر ده نفر شرکت کردند هر ده نفر را قصاص کنند و بورثه هر یک نه عشر دیه که صد نود باشد که نه دیه میشود بدهند و الّا یک دیه بگیرند از هر یک یک عشر که هر یک یک عشر که صد ده باشد، و اما اگر عفو کردند هر یک نسبت بسهم خود از دیه میتواند عفو کند.

و اما جنبه حق اللهی باید کفاره بدهد مرتبا: تحریر رقبه و اگر نه صیام شهرین و اگر نه اطعام ستین مسکینا.

و اما حق اللهی در قیامت ظاهر آیه خلود در عذاب و غضب الهی و لعن و عذاب عظیم است.

ص: 172

(اشکال) ..... ص : 173

بادلّه بسیار و اخبار متواتره بتواتر معنوی و بضرورت مذهب شیعه ثابت و محقق است که مؤمن مخلّد در عذاب نیست بلکه اگر با ایمان از دنیا برود وسائل مغفرت بسیار دارد و مفروض اینست که قاتل مؤمن است پس چگونه میشود که مخلد در عذاب باشد.

(جواب) ...... ص : 173

اولا در بسیاری از اخبار داریم که این آیه در مورد قاتلیست که مقتول را از جهت ایمانش بقتل برساند و البته همچه قاتلی ایمان ندارد، اما اگر از جهات دنیوی مثل حبّ ریاست یا طمع بمال یا از جهت غضب او را بکشد مشمول این جمله نیست.

و ثانیا ممکن است گفته شود که قاتل اگر موفق بتوبه نشد این معصیت باعث این میشود که بی ایمان از دنیا میرود مثل بسیاری از معاصی تضییع صلوة، منع زکاة، ترک حج، اعراض از علماء، ترک امر بمعروف و نهی از منکر و غیر اینها که سبب زوال ایمان میشوند.

و ثالثا آیه در مقام استحقاق همچه عذابی است اما فعلیت آن معلوم نیست و امید عفو دارد و خلف وعید مانعی ندارد.

(تنبیه) ..... ص : 173

توبه قاتل باینست که تمکین از قصاص داشته باشد حتی اگر اولیاء مقتول نمیدانند آنها را اعلام کند اگر عفو کردند یا راضی بدیه شدند اداء کند و الّا قصاص نمایند و کفاره هم بدهد و بینه و بین اللَّه هم پشیمان باشد و طلب استغفار هم برای خود و هم برای مقتول نماید.

ص: 173

[سوره النساء (4): آیه 94] ..... ص : 174

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (94)

ای کسانی که ایمان آوردید موقعی که حرکت میکنید در زمین در راه الهی برای جهاد کفار باید کمال تبین و تثبت و تأمل و دقت را نمائید نبادا مسلمانی بتوهم کفر بقتل برسانید و اگر کسی القاء سلام کرد و اظهار اسلام نمود نگوئید دروغ می گویی و از ترس اظهار میکنی و او را بقتل برسانید و اموالش را بغنیمت ببرید خداوند بشما از خزائن خود آنچه باید بدهد میدهد نزد او مال بسیار است چنانچه سابقا هم این نحو بودید یعنی شما هم کافر بودید پس خدا منت بر شما گذاشت و بشرف اسلام مشرف شدید آنهم ممکن است کافر بوده و مسلمان شده کاملا باید تبیین کنید اگر یقین بکفرش پیدا کردید بقتل برسانید و الّا بمجرد احتمال باید خودداری کنید محققا خداوند از اعمال شما با خبر است و نیات و مقاصد شما را میداند.

موضوع دین اسلام بر ظاهر است هر کس اقرار بشهادتین کرد باید پذیرفت تا مادامی که کشف خلاف نشده چنانچه منافقین یا از ترس یا طمع اظهار اسلام کردند و پذیرفته شدند تا مادامی که نفاقشان ظاهر نشده محکوم باحکام اسلام هستند جان و مالشان محفوظ است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمسلمین مجاهدین است إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مسافرت است و خروج از محل مثل مدینه برای خدا و جهاد فی سبیل اللَّه فَتَبَیَّنُوا تبین بمعنی کشف حقیقت است از بان بمعنی ظهر است چنانچه در خبر

ص: 174

فاسق هم امر بتبیین فرموده بمجرد خبر او ترتیب اثر نکنید که نادم میشوید میفرماید إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ حجرات آیه 6.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ القاء سلام ظاهر در شهادتین است یعنی اسلام بگوید من مسلمانم (لست مؤمنا) نه اینکه مراد سلام کردن است که تحیت اسلامیست و نه اینکه مراد تسلیم است که من با شما جنگ ندارم چنانچه مفسرین گفتند زیرا مناسبت با کلمه (لست مؤمنا) ندارد چون کافر میشود بمسلمان سلام کند و بسا کفار که با مسلمانان بمسالمت رفتار میکنند گفتن (لست مؤمنا) بآنها مانعی ندارد.

تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا مراد اموال آن شخص است که بطمع مال او بگویی کافری و مؤمن نیستی و مالت محفوظ نیست.

فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ خداوند برای شما غنائمی مقرر میفرماید در جهاد با کفار مسلّم الکفر و وسائل دیگری.

کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ البته تمام مسلمین در صدر اسلام کافر بودند مسلمان شدند فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ هدایت و توفیق نصیب شما شد که بشرف اسلام مشرف شدید فَتَبَیَّنُوا تأکید جمله قبل است که البته باید تبیین کنید.

إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً تفسیرش واضح است و مکرر بیان شده.

ص: 175

[سوره النساء (4): آیه 95] ..... ص : 176

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً (95)

مساوی نیستند کسانی که قعود کردند در امر جهاد از مؤمنین غیر آنهایی که صاحب ضرر بودند و معذور بودند از رفتن بجهاد با آنهایی که جهاد نمودند در راه خداوند ببذل مال و جان البته مجاهدین درجات فضل آنها نزد خدا بالاتر است چه ببذل مال و چه ببذل جان با اینکه همه مؤمنین را خداوند وعده حسنی فرموده و همه اهل سعادت هستند لکن اجر عظیم از برای مجاهدین است و آنها بر قاعدین تفضیل داده شده از ناحیه حق.

این آیه شریفه در موردی است که جهاد واجب کفایی باشد که قیام من به الکفایة مسقط تکلیف از بقیه شود و الّا اگر واجب عینی بود تخلّف و قعود از جهاد از معاصی کبیره و استحقاق عذاب داشت، چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ الایه توبه آیه 121، و کسانی که قعود کردند و لو تکلیف از آنها ساقط شد و مؤاخذه ندارند لکن مسلّم است که فضیلت جهاد را درک نکردند و بمثوبات آن نائل نخواهند شد و این حکم در جمیع واجبات کفایی جاریست لذا گفتند وجوب کفایی است و استحباب عینی است.

مثلا تحصیل علم اجتهاد و استنباط احکام در هر عصری واجب کفایی است ولی کسانی که قیام میکنند آن فضائل و مثوبات مترتبه بر تحصیل علم را درک میکنند که دیگران محروم هستند.

ص: 176

و معنای واجب کفایی اینست که اگر همه ترک کردند تمام معاقب هستند و این حکم شامل حال کسانی است که مشمول تکلیف بوجوب کفایی باشند، البته قیام کنندگان بر تارکین برتری دارند، و اما کسانی که اصلا مکلف بجهاد نبودند نه بوجوب عینی و نه کفایی مثل اولی الضرر از جهت عمی یا فلج یا مرض یا جهات دیگر که مسقط تکلیف است آنها ممکن است بعض فضائل مجاهدین را درک کنند بخصوص اگر قاصد بودند و آرزو میکردند که ای کاش ما هم میتوانستیم برویم و کمک بمجاهدین نمائیم چنانچه در مورد آنها میفرماید لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ الی قوله تعالی وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ توبه آیه 92، چنانچه در اخبار دارد

(من احب عمل قوم فهو معهم)

(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)

(نیة المؤمن خیر من عمله)

و غیر اینها لذا میفرماید لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ کسانی که تکلیف جهاد بر آنها آمد بوجوب کفایی و مسامحه کردند در رفتن جهاد و در عهده دیگران گذاشتند و باعذاری خود را معاف دانستند و سستی نمودند.

غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ کسانی که مکلّف نبودند بجهاد بواسطه ضرری که بآنها متوجه شده از ضعف و پیری و فقر و کوری و فلج و امثال اینها که اینها مستثنی هستند از این تکلیف.

وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ البته فرق دارند، مجاهد کجا قاعد کجا نظیر عالم و جاهل، عادل و فاسق، متّقی و عاصی و هکذا (باموالهم) راجع بتمکنین که بهترین اموال مالیست که صرف شود در تقویت اسلام و دفع کفار (و انفسهم) که در میدان جنگ حاضر یا ظفر یا شهادت احدی الحسنیین.

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً بیان عدم تساوی است و مراد از درجه همان اجر عظیم است که بیان میفرماید وَ کُلًّا

ص: 177

وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی

یعنی کلّا از قاعدین چون ایمان دارند و تکلیف جهاد هم از آنها بقیام مجاهدین ساقط شده و گناه نکردند و از مجاهدین که قیام نمودند خدا وعده حسنی داده و در آیات بسیار از حیث حور، قصور و سایر نعم دنیوی و اخروی که بمؤمنین و صالحین و متّقین وعده داده و خلف وعده محال است ولی مجاهدین اضافه بر این وعده ها اجر عظیمی در پیشگاه ربوبی دارند.

وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً مخصوصا مجاهدین در رکاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام که امتیاز بزرگی بر سایر مجاهدین در رکاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین حتی مجاهدین در رکاب بقیة اللَّه (عج) دارند زیرا سایر مجاهدین امید فتح و غنیمت داشتند و اینها جز شهادت مقصود دیگری نداشتند بالاخص قمر بنی هاشم که فرمود

(ان لعمی العباس درجة عند اللَّه یغبطها جمیع الشهداء.)

[سوره النساء (4): آیه 96] ..... ص : 178

دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (96)

این آیه شریفه بیان و توضیح آیه قبل است که توهّم نشود که تفضیل یک درجه باشد (درجات منه) در مجمع میگوید

(و جاء فی الحدیث ان اللَّه فضّل المجاهدین علی القاعدین سبعین درجة بین کل درجتین مسیرة سبعین خریفا لفرس الجواد المضمر)

و خریف عبارت از سه ماه است که مهر و ابان و آذر باشد و بفارسی پائیز میگویند (و مغفرة) که مجاهد تمام گناهانش ریخته میشود مثل برگ درختان مثل زمانی که از مادر متولد شده باشد (و رحمة) که مشمول رحمت بی پایان حق میشوند وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً بیان علّت است که سبب این همه تفضلات اینست که خداوند غفور است و رحیم، اللهم ارزقنا بفضلک و کرمک و رحمتک بجاه محمد و آله صلی اللَّه علیه و آله جمیع هذه الدرجات.

ص: 178

[سوره النساء (4): آیه 97] ..... ص : 179

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً (97)

محققا کسانی که ملائکه آنها را میگیرند یعنی قبض روح آنها را میکنند در حالی که آنها ظلم بنفس کردند در عدم تشرّف خدمت رسول اللَّه و عدم مهاجرت بمدینه و عدم قبولی اسلام ملائکة بر سبیل توبیخ یا تقریر از آنها میپرسند که شما در چه حالی بودید آنها بر سبیل اعتذار میگویند ما در چنگال مشرکین گرفتار بودیم و در مقابل آنها ضعیف بودیم و قدرت نداشتیم بشرف اسلام مشرف شویم جواب میدهند مگر زمین خدا وسعت نداشت شما هم میخواستید مثل سایرین هجرت نمائید و از دست مشرکین نجات یابید و این عذر از آنها پذیرفته نیست پس اینها جایگاهشان جهنم است و بد بازگشتی است.

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ توفی اخذ بقوّت است از ماده وفی که بمعنی اداء است مثل اداء دین اگر دائن باختیار خود اداء نمود میگویند (و فی بدینه) و اگر مدیون از او گرفت میگوید (توفیت دینی) و توفی بنفسه دلالت بر قبض روح ندارد چنانچه در مورد عیسی (ع) از قول او میفرماید فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ مائده آیه 17، با اینکه قبض روح او نشده بود بلکه خود او را از چنگال یهود نجات بخشید و بآسمان برد، ولی در اینجا و موارد بسیار دیگر بقرائن داخلیه مراد قبض روح است و این گاهی نسبت بخدا داده میشود اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 42، و گاهی نسبت بملک الموت داده میشود قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11، گاهی نسبت بسایر ملائکه میدهد مثل همین آیه و تمام صحیح است، ملائکه مأمور بامر ملک الموت و او مأمور

ص: 179

بامر الهی و نسبت فعل هم بآمر صحیح است و هم بمأمور بخصوص ماموری که قدرت بر تخلف نداشته باشد.

(ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ) ظالمی جمع ظالم و در اصل ظالمین بوده نون از باب تخفیف ساقط شده مثل هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ مائده آیه 95، که بالغا بوده و حال است از برای الذین و مراد از ظلم بنفس عدم تشرف باسلام و بقای بر شرک که إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 13.

(قالوا) ملائکه قابض ارواح (فیکم کنتم) فیما بوده الف تخفیفا ساقط شده و ما استفهامیه یا توبیخی است که چرا اسلام نیاوردید یا تقریر است که اقرار بشرک کنند و خبر کنتم یعنی کنتم فی ایّ شیئی من الاسلام او الشرک.

قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ضعیف با مستضعف فرق دارد، ضعیف کسی را گویند که توانایی ندارد، مستضعف کسی را گویند که دیگران او را ضعیف کنند یعنی ما در میانه مشرکین بودیم و آنها بر ما مسلط بودند ملائکه جواب آنها را میدهند که شما قدرت داشتید از بین مشرکین خارج شوید و هجرت نمائید چنانچه دیگران کردند قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها و مستضعف کسانی هستند که در آیه بعد بیان میفرماید.

و از این جمله استفاده میشود کسانی که در جامعه هستند که نمیتوانند بوظائف دینی خود عمل کنند مثل بسیاری از ممالک خارجه بلکه بسیاری از دهات دور دست بلکه بسیاری از شهرستانها و امثال اینها حرام است توقف آنها و واجب است هجرت بمحل و مرکزی که دست رسی باحکام دین داشته باشند نمایند و بتوانند بوظائف دینی عمل کنند.

فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً تفسیرش واضح است و مکرر گفته شده احتیاج ببیان ندارد.

ص: 180

[سوره النساء (4): آیه 98] ..... ص : 181

إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً (98)

مگر مستضعفین از مردان و زنان و اطفال که استطاعت ندارند خود را نجات دهند و راهی برای آنها نیست.

کلمه (الا المستضعفین) ممکن است استثناء از جمله قبل باشد که فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ یعنی اینها از جهنم معاف هستند چنانچه ببرهان عقل و نقل ثابت شده که جاهل قاصر چه از کفار باشد و چه از مخالفین و غیر اینها در صورتی که هیچگونه تقصیری از او سر نزده باشد و عنادی از او ظاهر نشده باشد معاقب نیست زیرا عذاب او خلاف عدل است و او چون ایمان ندارد لیاقت بهشت هم ندارد، و ممکن است استثناء از جمیع جملات آیه قبل باشد از سؤال ملائکه و ظلم بنفس و مؤاخذه از ترک مهاجرت تا آخر آیه.

و این مستضعفین سه دسته هستند (من الرجال) یا از جهت فقر یا از جهت نقص بدنی مثل فلج و عمی یا از جهت مرض یا قلة عقل و سفاهت یا از جهت عدم وصول دعوت بآنها یا از جهت اغواء مشرکین و امر را بر آنها مشتبه کردن یا جهات دیگر.

وَ النِّساءِ و زنها از این جهات اقرب بقصور هستند از مردان بخصوص از جهت قلة عقل و فقدان وسائل.

وَ الْوِلْدانِ که آنها از زنها هم اقرب بقصور هستند زیرا قلم تکلیف از آنها برداشته شده چنانچه در حدیث است

(رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم و عن المجنون حتی یفیق و عن النائم حتی یستیقظ).

لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً علت و وجه استثناء است که خود آنها نمیتوانند کاری و تمهیدی بکار زنند که از شرک بیرون آیند و در اسلام داخل شوند.

ص: 181

وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا و راهنمایی هم ندارند که آنها را هدایت کنند و براه حق دلالت نمایند.

[سوره النساء (4): آیه 99] ..... ص : 182

فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)

پس اینها را امید هست که خداوند عفو فرماید از عقوبت شرک و ترک اسلام و اعمال سوء آنها و خداوند عفو کننده و آمرزنده است.

سؤال- همان استثناء در آیه قبل مطابق با برهان کافی بود در دلالت بر عدم مؤاخذه بمقتضی العدل احتیاج باین جمله نبود سیّما بتعبیر عسی اللَّه که میشود عفو نفرماید.

جواب- بسیاری از معاصی داریم که بحکم عقل حتی عقول ناقصه هم درک میشود مثل شرب و زنا و ظلم و بسیاری از قبایح عقلیه و افعال قبیحه از اخلاق رذیله و اعمال سیّئه که مؤاخذه بر آنها قبیح نیست و این آیه دلالت دارد که خداوند در حق مستضعفین از آنها هم صرف نظر میفرماید.

فَأُولئِکَ این مستضعفین از رجال و نساء و ولدان را عَسَی اللَّهُ امید است و این کلمه دلالت دارد بر وعده الهی که محال است تخلّف شود و لو استحقاقش باشد أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ عفو گذشت است از انتقام وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا بسیار گذشت میکند غَفُوراً و میآمرزد و پرده پوشی میکند از بنده گانش.

ص: 182

[سوره النساء (4): آیه 100] ..... ص : 183

وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (100)

و کسی که هجرت کند و از وطن خود خارج شود در طریق الی اللَّه میباید در روی زمین راه های بسیاری و توسعه در اموری و کسی که از منزلش بیرون رود و رو بخدا و رسول رود پس از آن مرگ او را دریابد پس اجر او نزد خدا ثابت و محفوظ میشود و خداوند آمرزنده و مهربان است.

وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ منحصر نیست بمهاجرین در زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از اوطان خود آمدند مدینه و تشرف پیدا کردند بلکه هر مسافرتی که برای امر دین باشد مثل تشرّف بحج و زیارت ائمه طاهرین (ع) و تحصیل علم دین و امثال اینها را شامل است و دلیل بر این مدّعی اطلاق آیه شریفه و تمسّک ائمه علیهم السلام در موارد خاصه مثل اینکه در حق زرارة که فرستاده بود فرزند خود را که تشرف پیدا کند خدمت موسی بن جعفر (ع) و معرفت پیدا کند و قبل از وصول خبر باو وفات نمود حضرت فرمود

(انّی لارجو ان یکون زرارة ممن قال اللَّه فیهم وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ

الایة و مفصل است رجوع ببرهان کنید، و در مجمع از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل میکند روایة حسن که فرمود

(من فرّ بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

و غیر اینها.

یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً از تفسیر علی بن ابراهیم ای خیرا کثیرا رغم بمعنی خاک است و از این باب است ارغام انف در حال سجده دماغ بخاک مالیدن، و انسان اگر عملی کرد که موجب سرکوبی کسی باشد و خفة و ذلة

ص: 183

او شود میگویند رغم انف فلان چنانچه سجده موجب رغم انف شیطان میشود و اسلام موجب رغم انف مشرکین میگردد و نحو اینها، و مراغم کسی را گویند که از دار ذلة و هوان خارج شود و بدار عزّت و رفعت برود و سعة وسعت روزی و آسایش و راحتی خیال و بر طرف شدن اضطراب و توحّش است.

وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ تعبیر ببیت یعنی محل سکونت او مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ و هجرت بسوی امام (ع) و علماء دین برای اخذ علوم و احکام و هجرت برای اقامه وظائف مشروعه هم هجرت الی اللَّه و رسوله است.

ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ اجل رسید و لو بمقصد نرسد در سفر بمیرد فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ چون سیر در طریق حق بوده بمثوبات الهی نائل خواهد شد و ممکن است گفته شود کسانی که در مقام پیدایش دین حق کوشش میکنند و مسامحه و تقصیر نمیکنند اگر بمیرند مشمول این جمله میشوند.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً از گناهان قبلی آنها گذشت میکند رَحِیماً برحمت واسعه خود نائل میفرماید و از مثوبات او را محروم نمیفرماید.

[سوره النساء (4): آیه 101] ..... ص : 184

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً (101)

و زمانی که ضرب در ارض کردید یعنی مسافرت نمودید پس باکی نیست بر شما که نماز را قصر کنید یعنی شکسته بخوانید اگر میترسید کفار بشما حمله کنند محققا کفار دشمن آشکارای شما هستند.

این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است (جمله اولی) راجع بصلاة مسافر است که مفاد صدر آیه است وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا

ص: 184

مِنَ الصَّلاةِ

و حکم صلوة مسافر مطابق اجماع علماء شیعه و اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام مسافر باید نمازهای رباعیه که ظهر و عصر و عشاء باشد قصر کند یعنی دو رکعت بجا آورد مثل نماز صبح و اما نماز مغرب و صبح بحال خود باقی است، و کلمه (لیس علیکم جناح) دلیل بر جواز اتمام نیست چنانچه گذشت در آیه شریفه إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ الی قوله تعالی فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما الایة چنانچه ائمه (ع) استدلال فرموده و شرائط قصر مطابق فتوای امامیه هشت است:

1- خروج از حدّ ترخص که صدای مؤذن شهر شنیده نشود یا جدر آن شهر مخفی گردد که مفاد دو حدیث است

(ان خفی الجدران فقصر)

(ان خفی الاذان قصر

و تعارض مفهوم هر یک با منطوق دیگری نتیجه میدهد که هر یک کافی است زیرا مفهوم هر یک مطلق است بمنطوق دیگری تقیید میشود.

2- قصد مسافت که هشت فرسخ است یا چهار فرسخ که همان روز مراجعت کند و اما اگر غیر آن روز مراجعت کرد قبل از ده روز احتیاط جمع است و اگر بعد از ده روز است اتمام.

3- سفر معصیت نباشد چه نفس مسافرت حرام باشد مثل مسافرت زن با نهی شوهر و فرزند با نهی ابوین یا عبد گریخته و امثال اینها یا مقصد حرام داشته باشد مثل ظلم یا عمل غیر مشروع و امثال اینها.

4- کثیر السفر نباشد چه شغلش سفر باشد مثل مکاری و راننده و پیله ور یا محل کسب با محل سکونتش بمقدار مسافت باشد که همه روزه یا همه هفته باید ایاب و ذهاب داشته باشد یا محل خرید و محل فروش مختلف باشد مثل تجار که باید همه هفته بروند مثلا طهران جنس بخرند بیاورند اصفهان بفروشند که اینها در سفر اول قصر و دوم جمع و سوم اتمام مگر آنکه در محلی ده روز اقامه کند

ص: 185

این عنوان از او سلب میشود یا سفری برای مقصد دیگری مثل حج یا زیارت یا صله ارحام یا ملاقات احبه یا تفریح برود که باید قصر کند.

5- قصد اقامه ده روز در محلی نداشته باشد که در این صورت باید تمام بخواند.

6- با حال تردید سی و یک روز در محلی نماند که اگر ماند تمام بخواند 7- در اثناء مسافرت بوطن خود نرسد که اگر رسید باید تمام بخواند و لو آنجا نماند چه وطن اصلی و چه وطن اتخاذی.

8- سفر لهوی نباشد مثل صید لهوی و امثال آنها و تفصیل این فروع در فقه جمله دوم- صلوة خوف و مطارده است که مفاد إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا است و ظاهر آیه اگر چه خوف را شرط مسافرت گرفته لکن مستفاد از اخبار اینست که خوف مستقل در تقصیر صلوة است و لو شرائط مسافرت را نداشته باشد و قصر صلوة از جهة خوف مختلف است بسا یک رکعت حتی مغرب و صبح بسا در حال حرکت و رکوع و سجود بایماء و اشاره چه خوف از قطاع طریق باشد و چه خوف از ظالم باشد و چه خوف از کفار و مشرکین و معاندین باشد، چه در حال حرب و جهاد باشد چه حال فرار از دشمن باشد بمقدار میسور باید انجام وظیفه نماید و دستور نماز در میدان حرب میآید در آیه بعد انشاء اللَّه تعالی.

جمله سوم- مراد از فتنه کفار اینست که انتظار بکشند که مسلمین موقع اقامه صلوة بآنها حمله کنند و آنها را بقتل رسانند یا اسیر کنند یا اموال آنها را بربایند یا انحاء اذیتی بآنها وارد کنند و اینها دشمن آشکارا هستند که مفاد جمله اخیره إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً است غیر از منافقین و دشمنهای داخلی که دشمن مخفی هستند

ص: 186

[سوره النساء (4): آیه 102] ..... ص : 187

وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (102)

و زمانی که بوده باشی در جمله مجاهدین پس بپا دار برای آنها نماز را یعنی بامامت بایست برای نماز و مجاهدین دو قسمت شوند یک قسمت مقابل کفار مشغول جهاد باشند و یک قسمت اقتداء کنند در رکعت اولی و زمانی که سجده کردند و رکعت تمام شد و باید اسلحه جنگ را همراه داشته باشند پس آنها بروند برای جهاد و دسته دوم بیایند و اقتداء کنند و اسلحه دفاعیه و حربیه را با خود نگاه دارند زیرا کفار میخواهند که مسلمین اگر غافل شوند از اسلحه و با آنها نباشد و از امتعه سفر هم غافل شوند یک مرتبه حمله کنند بر شماها و بأسی نیست بر شما اگر بواسطه شدّت باران یا مرض که از جراحات بشما وارد شده اسلحه حربی را کنار گذارند مثل شمشیر و خنجر و نیزه و تیر ولی اسلحه دفاعی و حفظی مثل زره و کلاه خود و سپر را همراه داشته باشند خداوند مهیّا فرموده برای کفار عذاب خوار کننده را.

این آیه شریفه راجع بنماز خوف است که بجماعت بجا بیاورند و کلمات مفسرین و فتاوای عامه در این باب اختلاف زیادی دارد لکن آنچه مستفاد از اخبار اهل بیت و فتاوای علماء شیعه میشود اینست که امام بایستد بنماز و لشگر دو طائفه

ص: 187

شوند یک طائفه اقتداء کنند که مفاد إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ است و باید اسلحه خود را با خود دارند وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ و رجوع از ضمیر تأنیث بضمیر جمع یکی از محسنات بدیعیه است چنانچه در آیه شریفه وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا الایة حجرات آیه 9.

فَإِذا سَجَدُوا که رکعت اول تمام شد و امام برای رکعت دوم بر خواست اینها قصد فرادی کنند و یک رکعت دیگر را باسرع وقت تمام کنند و بروند در مقابل کفار و امام قرائت را طول دهد تا طائفه دوم بیایند و برکعت دوم اقتدا کنند و در موقع تشهد امام برخیزند و یک رکعت دیگر را بجا آورند و بهتر اینست که امام تشهد را طول دهد تا مأمومین با امام سلام دهند که مفاد فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ است، و باید طائفه دوم اسلحه و اسباب حفظ را همراه داشته باشند وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ.

سپس بیان حکمت همراه داشتن حذر و اسلحه را میفرماید بجمله وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ و همراه نداشتن اسلحه و امتعه فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ یعنی حمله کنند بر شما مَیْلَةً واحِدَةً یک مرتبه.

سپس حکم ترخیص آمد که اگر همراه داشتن اسلحه برای شما موجب زحمت میشود یا از جهت باریدن باران یا از جهت مرض که از کفار بشما آسیبی رسیده باشد مانعی ندارد اسلحه را کنار گذارید ولی اسباب حفظ را نگاه دارید که مفاد وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ است.

سپس میفرماید إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً هم در دنیا بدست مجاهدین اسلام کشته شوند یا اسیر گردند یا بخفّت و خواری فرار کنند و هم در آخرت بجهنم واصل شوند. و در مجمع البیان حدیث مفصّلی در این باب نقل

ص: 188

میکند منسوب بابی حمزه ثمالی مشتمل بر دو معجزه از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که خلاصه مضمونش اینست که پیغمبر (ص) نماز ظهر را بتمامه با اصحاب بجا آورد و اصحاب اسلحه خود را کنار گذارده بودند کفار چون مشاهده کردند تصمیم گرفتند که در نماز عصر حمله کنند این آیه نازل شد و حضرت نماز عصر را باین کیفیت انجام دادند، و دیگر آنکه حضرت برای قضاء حاجت اسلحه خود را کنار گذارده و از اصحاب دور شدند یک نفر از مشرکین بنام عورث متوجه آن حضرت شد و با شمشیر کشیده بر سر حضرت آمد و گفت محمد کی تو را از دست من نجات میدهد فرمود خدا ناگهان شمشیر از دستش افتاد و بدنش لرزید و روی زمین افتاد حضرت شمشیر او را برداشت و روی بدن نحس او نشست فرمود کی تو را از من نجات میدهد گفت احدی نیست فرمود آیا شهادت بتوحید و رسالت من میدهی گفت نه لکن عهد میکنم که با تو نجنگم و اعانت دشمنانت را هم نکنم حضرت او را رها کرد و شمشیرش را باو رد فرمود تا آخر حدیث.

[سوره النساء (4): آیه 103] ..... ص : 189

اشاره

فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً (103)

پس زمانی که نماز را بجا آوردید پس ذکر الهی را چه در حال ایستادن یا نشستن یا بپهلو افتادن باشد بگوئید پس زمانی که مطمئن شدید پس بپا دارید نماز را زیرا نماز بر مؤمنین نوشته شده لازم است و فرض واجب.

فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ بآن کیفیت که در آیه قبل بیان شد باید خدا را متذکر باشید و دائما مشغول ذکر باشید فَاذْکُرُوا اللَّهَ پس از فراغ نماز قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ حال است برای فاذکروا، و علی جنوبکم جار و مجرور در محل

ص: 189

نصب است.

فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ از حملات دشمن پس بپا دارید نماز را بکیفیت کامل فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً ای فرضا واجبا

(تنبیهان) ..... ص : 190

الاول- راجع بصلاة مغرب در باب مطارده اخبار مختلف است در بعضی دارد که طائفه اولی دو رکعت آن را بجماعت کنند و پس از تشهد اول قصد فرادی نمایند یک رکعت دیگر را تمام کنند و بروند مقابل دشمن و طائفه دوم در رکعت سوم اقتداء کنند، و در بعض دیگر دارد یک رکعت با طائفه اولی و دو رکعت با طائفه ثانیه، و تحقیق کلام تخییر است چنانچه در غیر مورد مطارده هم مأمومین میتوانند در اثناء نماز قصد فرادی کنند و بقیه را تمام کنند و میتوانند در هر رکعتی اقتداء کنند.

(تنبیه دوم) .... ص : 190

اینکه اگر محاربه بجایی رسید که دست و بغل شدند و دشمن مجال نماز و لو باین کیفیت نداد باید در حال جنگ نماز گذارند و لو بایماء و اشاره در رکوع و سجود حتی بذکر عوض هر رکعتی قناعت کنند چنانچه در جنگ صفین چهار نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء اصحاب امیر المؤمنین باین کیفیت انجام دادند و بالاخره بر هر تقدیری نماز ساقط نمیشود حتی غریق و حریق و مهدوم علیه.

[سوره النساء (4): آیه 104] ...... ص : 190

وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (104)

و سستی نکنید در طلب دشمن اگر الم و مصیبتی از جراحات و قتل و خستگی

ص: 190

بشما وارد شده بدشمن هم وارد شده و شما امید نصرت و فیروزی از طرف خداوند دارید و آنها امید بجایی و پناهی ندارند و خداوند عالم است بحال شما و موافقت حکمت و مصلحت شما را اعانت میکند.

این آیه شریفه نظیر آیه سابقه در سوره آل عمران است إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ الایة آیه 140.

وَ لا تَهِنُوا و هن بمعنی ضعف و خستگی و سستی است نباید مجاهدین اظهار ضعف کنند زیرا اگر دشمن حسّ ضعف در مسلمین کرد چیره میشود و این موجب جبن میشود و منافی با شجاعت است.

فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ مراد از قوم کفار و مشرکین هستند که در میدان محاربه آمده اند إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ دفع دخل است کانّه میفرماید اگر منشأ ضعف و سستی شما آلامیست که از مشرکین بشما متوجه شده از کشته شدن یا مجروح شدن یا خستگی و امثال اینها بدانید فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ آنها هم بدست شما مقتول و مجروح و خسته شده اند کَما تَأْلَمُونَ همین نحوی که شما شده اید بعلاوه چیزی در شما هست که آنها فاقد هستند و آن اینست که وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ اگر کشته شوید بفیض شهادت و بهشت نائل و اگر فاتح شدید ترویج دین شده و بمثوبات الهی واصل ما لا یَرْجُونَ ولی آنها اگر کشته شوند بجهنم واصل و اگر مجروح گردند بنکبت دچار میشوند.

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً مکرر تفسیر شده و احتیاج ببیان ندارد.

ص: 191

[سوره النساء (4): آیه 105] ...... ص : 192

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً (105)

محققا ما نازل فرمودیم بر تو که پیغمبر هستی کتاب را بحق ثابت مطابق حکمت و صلاح برای اینکه حکم فرمایی بین مردم بآنچه خداوند بتو تعلیم فرموده و نشان داده و نباش از برای خیانت کنندگان خصیم و طرف دار.

این آیه شریفه از آیات مشکله است از جهاتی که در ذیل آیه بیان میشود انشاء اللَّه تعالی.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ مراد قرآن مجید است و گذشت در اول سوره بقره که اطلاق کتاب بر قرآن یا بواسطه اینست که بید قدرت در لوح محفوظ نوشته شده بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ البروج آیه 21 و 22 یا بدست ملائکه نوشته شده فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ عبس آیه 13- 16 یا بدست مسلمین و کتّاب وحی حین تلاوت قرآن بالحق ثابت و محقق مطابق با حکمت و واقع و صلاح.

لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ یکی از حکم نزول قرآن است نه اینکه فائده آن منحصر باین باشد بِما أَراکَ اللَّهُ بعضی از این جمله استفاده کرده اند که خداوند تفویض فرموده بیان احکام را بنظر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام و تمسک جستند ببعضی اخبار مثل خبر سعد بن عبد اللَّه از حضرت صادق (ع) که در یک مورد چهار حکم مختلف بیان فرمود و در ذیل حدیث دارد

(ان اللَّه عز و جل فوض الی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امر دینه فقال لتحکم بین الناس بما اریک اللَّه و ان اللَّه فوض الینا من ذلک ما فوض الی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

و مثل روایت ابن سنان از آن حضرت فرمود

(لا و اللَّه ما فوض الی احد من خلقه الا الی رسول اللَّه و الی الأئمة علیهم السلام)

و در زیارات دارد

مفوض فی ذلک کله الیکم

لکن این عقیده مفوضه است و بر خلاف ضرورت مذهب

ص: 192

شیعه و نصوص قرآن و اخبار متواتره است و نه از آیه استفاده میشود و نه اخبار دلالت دارد.

امّا آیه، کلمه بِما أَراکَ اللَّهُ یعنی بآنچه که خدا بتو تعلیم فرموده و نشان داده نه اینکه بآنچه پیش خود بگویی یا حکم کنی بلکه جمله قبل هم بر این معنی دلالت دارد که از روی کتاب حکم کنی.

و اما اخبار، اولا خبر سعد علاوه از ضعف سند و اعراض اصحاب فی نفسه بسیار بعید است که در یک مجلس بتواند چهار نفر بیایند و در یک مسئله امام چهار حکم مختلف بیان کند و بیان هم نکرده که آن مسئله چه بوده و چهار حکم مختلف چه بوده.

و اما روایت ابن سنان و مفاد زیارات دلالت ندارد بلکه ممکن است گفته شود که مفادش ولایت است و وجوب اطاعت هر چه بفرمایند نه آنکه پیش خود چیزی بگویند.

خلاصه مطلب آنکه صاحب ولایة مطلقه هر نوع حکمی و تصرفی و امری و نهیی بفرماید باید اطاعت کنند و تسلیم باشند و چون و چرا نزنند و حکمت و جهتش را مطالبه نکنند، و اما شخص والی هم سر سوزنی از پیش خود نمیفرماید وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم آیه 3 و 4 و 6، و مسئله تفویض چه در امور تکوینیه امر خلقت و رزق و چه در امور تشریعیه و احکام شرعیه باطل است، و لفظ تفویض در زیارات و امثال اینها محمول است بر اینکه اختیار امت بدست آنها است حتی در قیامت شفاعت کبری و قسمت اهل جنة و نار با آنها است ولی احدی را تا اجازه و اذن الهی نباشد نخواهند شفاعت کنند.

وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً بعضی از مفسرین عامه برای این جمله و شأن نزول آیه چیزهایی گفته اند که ساحت قدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از آنها دور است

ص: 193

و منافی با مقام عصمت است و ما از نقل آن خودداری میکنیم و می گوییم این جمله نظیر آیه شریفه است لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ بقره آیه 165 و امثال این آیات برای قطع طمع مشرکین و کفار است که محال است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شرک بیاورد یا متابعت هوای نفس آنها را بکند و در اینجا محال است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای شخص خائن مخاصمه کند یعنی خائن قطع طمعش بشود که حضرت برای او طرف داری نخواهد نمود و برای تنبیه است که آنها هم شرک نیاورند و مطابعت هوای نفس کفار را نکنند و برای خائن خصیم نباشند.

[سوره النساء (4): آیه 106] ..... ص : 194

وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (106)

بسیار از مفسرین گفتند که این استغفار از مخاصمه خائن بوده که در آیه قبل گفتند و بعضی گفتند قصد وهم این داشته و خداوند تأدیبا امر باستغفار فرموده و لکن مکرر گفته شده که ظواهر قرآن که بر خلاف حکم قطعی عقلی و بر خلاف ضرورت دین و مذهب است باید حمل کرد بر خلاف ظاهر مثل ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یونس آیه 3 یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فتح آیه 10 بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ مائده آیه 64 وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا فجر آیه 22 وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی طه آیه 121 وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ محمد آیه 19، و امثال اینها، چون عصمت انبیاء بضرورت مذهب شیعه و به برهان عقل ثابت و محقق است بالاخص نبیّنا و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که حتّی ترک اولی هم در تمادی عمر از آنها سر نزده باید گفت این کلمه وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ دستور برای امت است و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای آنها استغفار مینماید و وعده خداوند است که هر که استغفار کند إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً

ص: 194

[سوره النساء (4): آیه 107] ..... ص : 195

اشاره

وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً (107)

و مجادله نکن از کسانی که بجانهای خود خیانت میکنند محققا خداوند دوست نمیدارد کسی را که کارش خیانت است و معصیت و گناه.

وَ لا تُجادِلْ

در این مقام بمعنی طرفداری است عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ

از آدم خیانت کار طرفداری از حق بسیار ممدوح است چه مطالب حقه از عقائد و احکام شرعیه و قضایای حقه باشد و چه از صاحب حق باشد و قوله تعالی وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اشاره بهمین است که در سوره نحل آیه 626 میفرماید ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اما طرفداری از باطل یا از اشخاص خیانتکار و دعاة باطله بسیار مذموم است که بخواهد ابطال حقی یا اثبات باطلی را کند و آیه اشاره بهمین است و خطاب اگر چه برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن حکم مطلق است و مراد امت است و الا مقام رسالت اجل از اینست که طرفدار خائن باشد یا طرفدار باطل.

سؤال- خائن خیانت بدیگران میکند یا عرض یا نفس یا مال و در آیه تعبیر فرمود بخیانت بنفس خود.

جواب- اولا هر فاسق و فاجری آنچه میکند و بال و نکبتش در دنیا و آخرت بخودش متوجه میشود خائن هم و بال خیانتش عقوبة عملش بخود بر میگردد إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها بنی اسرائیل آیه 7. و ثانیا ممکن است کلمه أَنْفُسَهُمْ

بمعنی یکدیگر باشد مثل فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ که خیانت بیکدیگر میکنند.

(مسئلة) ...... ص : 195

خیانة در امر دین خیانت با انبیاء و اولیاء و مؤمنین است چه در جان آنها یا عرض

ص: 195

آنها یا مال آنها و چه در اقوال و افعال آنها که غیبت کند یا بازگو کند و این مشتمل بر معاصی بسیاری است: ظلم، اذیت، نفاق، غیبت، اهانت، تمامی و غیر اینها از صفات خبیثه و اعمال سیئه و لذا میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً

این کلمه لا یحب از هزار وعده عقوبت سخت تر است زیرا که هیچگونه رحمتی شامل آن نخواهد شد و احدی شفاعت او را نخواهد کرد و نجاتی از برای او نخواهد بود چنانچه عکس آن که بفرماید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ بقره آیه 222 که هیچگونه عذابی باو متوجه نخواهد شد و در ذیل همین آیه گذشت، و مراد از خوان صیغه مبالغه یعنی بسیار خیانتکار است کانه شغل او خیانت است، و اثیم صفة مشبهة است که اثم بر او ثابت و محقق است.

[سوره النساء (4): آیه 108] ..... ص : 196

یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً (108)

حیاء میکنند و مخفی میکنند خیانت خود را از مردم و از خدا حیاء نمیکنند و بر خدا مخفی نیست عمل آنها و حال آنکه خدا با آنها است عالم و ناظر باعمال آنها است زمانی که در شب تصمیم میگیرند بگفتاری که مرضی الهی نیست و خداوند بآنچه عمل میکنند احاطه دارد.

این آیه شریفه و لو عطف بما سبق است که گفتند شخصی از مسلمین درعی (زره) سرقت کرده بود و برای اینکه کشف نشود انداخته بود در خانه یهودی که نسبت سرقت را باو بدهند و مسلمین او را تبرئه نمایند لکن مناط حکم در تمام معاصی جاریست اشخاص معصیت کار از مردم بسا خجلت میکشند و حیاء میکنند و از خدا خجلت نمیکشند با اینکه از بواطن و ظواهر آنها با خبر است و سزاوارتر است

ص: 196

که از او حیاء کنند ولی این مورد با سایر معاصی تفاوت دارد زیرا عمل زشتی را مثل خیانت را از کسی که مرتکب شده سلب کنند و نسبت بدیگری که دامنش پاک است بدهند چه مؤمن و چه کافر باشد معصیت بزرگی است ولی سایر معاصی را در خفاء مردم مرتکب شدن و لو معصیت است و مستحق عقوبت اما ستر آن مذموم نیست بلکه شاید واجب باشد که اشاعه فاحشه نشود و امروز فساق و فجار نه از خداوند از مردم حیاء میکنند و علنا مرتکب فسق و فجور میشوند و پرده حیاء را دریده بلکه افتخار میکنند و منکر در نزد آنها معروف و بالعکس میگردد اعاذنا اللَّه من شرور انفسنا لذا میفرماید یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ

مخفی میکنند از مردم وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ

ولی از خدا شرم نمیکنند و حال آنکه وَ هُوَ مَعَهُمْ

در قرآن است وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ

بیت از باب تفعیل بمعنی شب را بروز آوردن است و یُبَیِّتُونَ

جمع است یعنی جماعتی که در شب اجتماع میکنند و کمسیون دارند و بر مطلبی تصمیم میگیرند مثل اصحاب شیخین که شبها دور هم جمع میشدند و ارد میخواندند که فردا کیانی را بیاورند و از آنها بیعت بگیرند و روزها با شمشیرهای برهنه درب خانه های مهاجر و انصار و آنها را بجبر و عنف و تهدید می بردند برای بیعت تا آن شب را که تصمیم گرفتند که علی علیه السّلام را برای بیعت ببرند و کردند آنچه کردند، و مورد آیه تصمیم بر اینکه سرقت را از شخص سارق سلب کنند و گردن دیگری بار کنند لذا میفرماید ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ

یعنی بنا بر امری که مرضی خدا و دین نیست مثل مثالی که ذکر شد و صدها مثال که میان اهل باطل رواج دارد.

وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً

احاطه نه مثل احاطه ظرف بمظروف است یا احاطه عرش و کرسی بجمیع سماوات و ارض باشد یا جسمی بجسمی زیرا این نحوه

ص: 197

احاطه فقط تماس سطح معقر محیط است بسطح محدب محاط بلکه احاطه قیمومیت و قدرت و علم است بجمیع ممکنات از ذره تا دره از مجردات تا مادیات از بسائط تا مرکبات که بقدر خردلی از علم و قدرت و قیمومیت او خارج نیست چنانچه میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ الایة مجادله آیه 7، و احاطه از صفات ذات است چون ذات مقدس حق صرف الوجود است و غیر متناهی و محدود بحدی نیست بجمیع موجودات احاطه دارد و بافعال و اعمال و اقوال آنها ازلا و ابدا در ازل میداند آنچه در ابد واقع شود و در ابد میداند آنچه در ازل واقع شده نه ابتدایی برای ازلیت آن بوده و نه انتهایی برای ابدیت آن هست اول بلا اول است و آخر بلا آخر جل ثنائه و عم نواله و عظم شأنه.

[سوره النساء (4): آیه 109] ..... ص : 198

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (109)

بر فرض که شما در دنیا طرفداری از سارق و خائن کردید و او را تبرئه نمودید و بگردن دیگران بار کردید اما فردای قیامت که یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است کیست آنها را تبرئه کند و طرفداری نماید آیا کسی هست که کفایت کند آنها را و وکالت نماید برای آنها که وکیل مدافع باشد البته نیست و نخواهد بود و عمل هر کسی بار بر خود او است.

ها أَنْتُمْ

ها حرف ندا است خطاب بمخاصمین و مدافعین است هؤلاء اشاره بخائنین است که شما برای تبرئه آنها مخاصمه و مجادله میکنید جادَلْتُمْ

مجادله کردید عنهم از خائنین فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

فائده بر آنها بر فرض باشد

ص: 198

و تبرئه شوند و رسوا نگردند و خیانت آنها کشف نشود همین چهار روز دنیا است در نظر مسلمانان که مأمور بظاهر هستند مثل حکم باسلام منافق یا بعدالت فاسق و اما در قیامت در محکمه عدل الهی که مطلع بر بواطن هست بلکه باطنها ظاهر میشود و تمام اهل محشر مشاهده میکنند یوم تبلی السرائر.

فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ

من، استفهام تقریری و یا توبیخی اشاره بنفی است یعنی کسی نیست که در آن محکمه مجادله و مخاصمه و مدافعه نماید از آنها و آنها را تبرئه کند.

أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا

و هم چنین کسی نیست که عهده دار آنها شود و آنها را از عذاب خیانت نجات دهد و این آیه تنبیه اشخاص متقلب حیله باز مکار است که هر نوع تقلبی و مکر و حیله داشته باشند غایة فائده همین عالم دنیویست و امروز بسیار این نوع تقلبات رواج دارد چه در معاملات کمتر جنسی پیدا میشود که در او تقلب نباشد و چه در معاشرات کمتر کسی پیدا میشود که اهل صداقت و واقعیت باشد در معاشرت با دیگران و چه در عقائد کمتر کسیست که باطنش موافق ظاهرش باشد و چه در اخلاقیات و تمام اینها فردای قیامت رسوا خواهند شد مگر اینکه توبه کنند و حقوق ذوی الحقوق را رد کنند خداوند ستار العیوب عیوب آنها را مخفی فرماید چنانچه آیه بعد اشاره دارد.

[سوره النساء (4): آیات 110 تا 112] ..... ص : 199

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً (110) وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (111) وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (112)

و کسی که عمل زشتی بکند یا ظلم بنفس خود کند سپس توبه کند و از خداوند

ص: 199

طلب آمرزش نماید می یابد خداوند را آمرزنده مهربان و کسی که معصیت نماید ضررش عائد خودش میشود و خداوند عالم بعمل او است و در حق او حکم فرما است و کسی که خطایی از او سر زند یا معصیتی مرتکب شود و گردن دیگری که دامنش پاک است بیندازد متحمل شده بهتان و معصیت آشکارا را.

توضیح کلام آنکه فاعل معاصی چه مرتکب قبایح عقلیه باشد و چه محرمات شرعیه سه قسم است:

(قسم اول) ..... ص : 200

آنکه پس از ارتکاب نادم شود و از خدا طلب مغفرت نماید البته خدا او را می بخشد و میآمرزد و مورد الطاف و مشمول رحمت خود میگرداند که

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

بلکه فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70 و آیات و اخبار در قبولی توبه بسیار است و مکرر متعرض شده ایم من جمله همین آیه که میفرماید وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً

سوء عمل زشت و قبیح و منکر را میگویند شاید اشاره بقبائح عقلیه باشد که در نظر عقلاء مورث کراهت و اشمئزاز میشود.

أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ

که محرمات شرعیه است که مورد استحقاق عقوبت میشود و ظلم بنفس خود میکند که در معرض عذاب در میآورد.

ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ

توبه و طلب مغفرت میکند یَجِدِ اللَّهَ

واجد کسی را گویند که چیزی از دست او رفته باشد سپس پیدا کند چنانچه گفتند که در عبارت مقتل دارد وجدت جثة بلا رأس که حضرت زینب برادر را پیدا کرد مثل اینکه زیر سنگها و چوبها بود و مفقود بود پیدا نمود، و شخص عاصی خدا را از دست داده و از رحمت او دور شده و اگر موفق بتوبه شود مشمول الطاف او میگردد.

(غفورا) آمرزنده (رحیما) مورد الطاف و رحمت او میشود.

ص: 200

(قسم دوم) ..... ص : 201

آنکه مرتکب شود و نادم نگردد این عمل کسب و تجارت او است که جز خسران و زیان بر او چیزی ندارد هم در دنیا نکباتش باو متوجه میشود و هم در آخرت بعذابش دچار میگردد و ظلم بجان خود کرده و گمان نکند که اعمالش از قلم الهی میافتد و خدا بجزای عملش نمیپردازد که مفاد جمله دوم است وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ

کسب زحمت تحصیل است و معاصی الهیه را مردم بچه زحمتها و مخارجات مرتکب میشوند که حقیقة حماقت و خریت است که انسان این مقدار تحمل کند و خود را جهنمی نماید و خیال کند که خدا خبر ندارد یا در حق او حکم نمیفرماید که این تمنی است و رجاء بی موقع است وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً

(قسم سوم) ..... ص : 201

که بدتر از قسم دوم است که مرتکب معصیت بشود و نسبت آن را بدیگری بدهد که هم عقوبت معصیت را دارد و هم بهتان زده که چندین عقوبت دارد: ظلم بغیر و اذیت باو و توهین و افتراء و هتک احترام و مفتضح کردن او و کذب و غیبت و امثال اینها که مفاد جمله سوم است وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً

خطیئة معاصی است که از روی جهالت و حماقت سر زند و اثم معاصی است که از روی علم و عمد مرتکب شود فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً

که بغیر نسبت دادن است وَ إِثْماً مُبِیناً

که دو عقوبت دارد هم عقوبت معصیت و هم عقوبت بهتان.

(ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً)

مثل تهمتی که زلیخا بیوسف زد که خود اراده سوء کرده بود و نسبتش را بیوسف دارد

ص: 201

[سوره النساء (4): آیه 113] ..... ص : 202

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً (113)

و اگر نبود فضل خدا بر تو و رحمة او هر آینه طائفه از آنها همت گماشتند که تو را گمراه کنند و گمراه نمیکنند مگر خود را و هیچگونه ضرری بتو نمیتوانند وارد کنند و حال آنکه خداوند بر تو نازل فرمود کتاب و حکمت را و تعلیم فرمود آنچه را که نمیدانستی و فضل خدا بر تو عظیم است.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ

تفضلات خدا بر پیغمبر اکرم بیش از آن است که بتوان بیان کرد در عالم نورانیت اول مخلوق خدا نور مقدس او بوده و علم اولین و آخرین باو افاضه شده و علم ما کان و ما یکون و او را قرار داد افضل جمیع انبیاء و مرسلین و ما سوی اللَّه، دینش افضل ادیان و اوصیائش افضل اوصیاء، کتابش افضل کتب، امتش افضل امم، دین او ناسخ تمام ادیان و غیر منسوخ تا قیامت باقی است، شفاعت کبری و مقام محمود خاص او و اهل بیت او، خلقت عالم بطفیل او و غیر اینها از تفضلات، و کلمه لو لا امتناعیه است که بر فرض محال اگر نبود این تفضلات (و رحمته) و رحمة حق پی در پی شامل حال او از مقام عصمت و تخلق بجمیع اخلاق حمیده که بفرماید وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، در جمیع کمالات اکمل از کل، اشجع، اسخی، اعبد، ازهد و هکذا بدنش سایه نداشته باشد، ابر بالای سرش باشد، جمالش اجمل از کل و غیر اینها.

لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ

بعضی مفسرین گفتند مراد یک دسته از مشرکین هستند که آمدند گفتند ما بتو ایمان میآوریم مشروط به اینکه بتهای ما را متعرض نشوی، بعضی گفتند مراد بعض منافقین بودند که قصد قتل آن حضرت

ص: 202

را در عقبه کرده بودند، و بعضی گفتند مراد کسانی بودند که طرفداری از خائن کردند و میخواستند او را تبرئه کنند و گردن دیگری بار کنند و تمام اینها علاوه بر اینکه تفسیر برای است و اعتبار ندارد خلاف ظاهر آیه است زیرا قضیه شرطیه است و گفتند تصدق عن کاذبین یعنی اگر تفضل الهی نسبت بتو نبود هر آینه همچه قصدی را داشتند و چون تفضل الهی با تو بود آنها هم قصدی نداشتند یعنی چون دیدند که خداوند آنها را رسوا میکند و پیغمبر خود را نصرت و ظفر میبخشد همچه قصدی را نکردند و نداشتند.

وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

که با اینکه مشاهده میکردند که آن حضرت مورد الطاف الهی است مع ذلک از روی معصیت و عناد نیامدند بشرف اسلام مشرف شوند، و تعبیر به طائفه شاید اشاره باشد به آنهایی که حقانیت آن حضرت را درک کردند مثل جماعتی از یهود و نصاری و مشرکین که خود را باختیار بضلالت انداختند.

وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ ءٍ

عدم ایمان آنها بقدر خردلی بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ضرری ندارد او بوظیفه رسالت خود عمل کرده (تو خواه از سخنم پندگیر و خواه ملال) چنانچه از کفر کافر و فسق فاسق بدستگاه الهی ضرری وارد نمیشود و همچنین پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد)

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

کتاب معلوم است قرآن مجید است و حکمت را هم در ذیل آیه وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً گفتیم معرفت بحقایق اشیاء بقدر طاقة بشریة است و شامل جمیع معارف و علوم میشود وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ

(اشکال) مکرر بیان شده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در همان عالم نورانیت که خلقت نور مقدس او شد افاضه تمام علوم و کمالات باو شد دیگر موردی برای این جمله باقی نمی ماند.

جواب- اولا در همان عالم نورانیت هم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بذاته علم نداشت

ص: 203

چون ممکن بالذات چیزی ندارد خداوند باو افاضه فرمود پس علمه ما لم یکن یعلم صادق است، و ثانیا هر چه علم باو افاضه شود محدود است چون ممکن است و نفس علم غیر متناهیست و نسبت محدود بغیر متناهی اگر بگوئیم نسبت قطره است بدریا غلط گفته ایم زیرا دریا هم محدود است و مقام مقدس نبوی بمقام عقل مستفاد رسید و اتصال پیدا کرد بعلم مبدء اعلی و دائما باو افاضه میشود و سابقا این موضوع را تشریح کرده ایم.

وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً

چیزی را که خداوند بعظمت یاد کند از عهده بشر خارج است که بتواند درک کند چنانچه میفرماید إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، جمیع اخلاق حمیده آنهم درجه اعلی که نمیتوان ادراک نمود.

[سوره النساء (4): آیه 114] ...... ص : 204

لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (114)

خیری نیست در بسیاری از اسراری که بین دو نفر یا زیادتر گفته میشود مگر آنکه امر بصدقه باشد یا امر بمعروفی یا در مقام اصلاح بین مسلمین باشد و کسی که چنین باشد پس بزودی خداوند باو اجر عظیمی مرحمت میکند در صورتی که برای خوشنودی حق باشد.

لا خَیْرَ نفی جنس است که هیچگونه خیری بر او نیست فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ نجوی باصطلاح تنگ گوشی صحبت کردن است و تعبیر بسر میکنند اسراری که بین اثنین یا بیشتر مستور باشد و از سایرین اهل مجلس مخفی باشد و داعی بر اخفاء بواسطه ضرریست که بآنها متوجه شود یا غیبت آنها و غیبت گویی آنها است یا در مقام اضرار بآنها است یا لا اقل اسباب خیال آنها و ناراحتی آنها میشود

ص: 204

لذا در بسیاری از آیات نهی از آن شده إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا مجادله آیه 10، و میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی مجادله آیه 8، و بعبارت روشن تر نجوی بمعنی راز گفتن است و از همین باب است مناجات با خدا یعنی راز گفتن با خدا.

إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ صدقه شامل جمیع وجوه بریه میشود از زکاة و خمس و صله رحم و سایر صدقات مندوبه و واجبه و غرض از نجوای در صدقه برای حفظ آبروی فقراء و ارحام و سادات باشد که نزد دیگران خجلت نکشند (او معروف) که امر بمعروف و نهی از منکر هم اگر بطریق سر و نجوی باشد حفظ شئونات طرف شده و هتک حرمة او نشده.

أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ که عبادت بسیار بزرگی است حتی در اخبار دارد که دروغ گفتن در مقام اصلاح ذات البین محذوری ندارد و افضل است از یک سال عبادت بصلاة و صوم و این سه مورد از باب مثال است بلکه هر امر خیری را شامل میشود مثل نجوای با خدا یا اسرار سپرده بشیعه از طرف ائمه علیهم السلام برای حفظ تقیه و امثال اینها.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ اشاره بصدقه و معروف و اصلاح است ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ اغراض دنیویه یا فاسده نباشد فقط برای رضای خدا باشد (فسوف) اشاره بقیامت است (نؤتیه) خداوند عطا میفرماید (اجرا عظیما)

[سوره النساء (4): آیه 115] ..... ص : 205

وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً (115)

و کسی که مخالفت و معانده کند پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بعد از آنی که راه هدایت

ص: 205

بر او واضح شده و متابعت کند غیر راه مؤمنین را ما وا میگذاریم او را با آنی که تولی و دوستی و متابعت میکند و او را واصل میکنیم بجهنم و بد بازگشتی است از برای او.

علمای عامه استدلال کردند باین آیه برای حجیت اجماع بر خلافت ابی بکر و اینکه شما شیعه متابعت نمیکنید سبیل مؤمنین را و مشمول این آیه شده اید جواب- مثلی است معروف که گفتند شخصی سؤال کرد که آن دختر امام که سگ در دریا او را پاره کرد که بود، جواب دادند اولا دختر نبود و پسر بود و ثانیا از امام نبود از پیغمبر بود و ثالثا دریا نبود صحرا بود و رابعا سگ نبود و گرگ بود و خامسا دروغ بود راست نبود.

لذا می گوییم اولا بر خلاف ابی بکر اجماعی نبود که منع صغری باشد و ما باشد انکار انکار میکنیم.

و ثانیا این حجیت ندارد و این آیه دلالت ندارد.

و ثالثا این آیه دلیل بر بطلان خلافت ابی بکر است و دلیل ما است نه بر اثبات و دلیل شما باشد و این موضوع را ما مفصلا در جلد دوم کلم الطیب از صفحه 70 تا 97 قریب بسی صفحه بیان کرده ایم رجوع فرمائید، و در اینجا بمناسبت این آیه در تحت چند سطر اشاره میکنیم:

اولا مخالفین ابی بکر بمقتضای نقل خود عامه در کتب خود علی علیه السّلام و اهل بیتش، عباس و دو پسرش، سعد بن عباده با قبیله اش، جماعتی از طایفه خزرج و جمعی از قریش و ابی سفیان و ابی قحافه پدر ابی بکر و حباب بن منذر و زبیر و پسران ابی لهب که اشعاری در این باب سروده و قیس بن سعد که سیاف رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و اسامة بن زید که امیر بر ابی بکر و عمر بود و دوازده نفر که در مسجد با ابی بکر محاجه کردند و غیر اینها که از اکابر صحابه بودند بعلاوه بسیاری

ص: 206

از مهاجر و انصار ساکت بودند بعلاوه جماعتی از آنهایی که بیعت کردند از روی جبر و عنف بود و با این وضع چگونه دعوی اجماع میکنید و اگر بگویی که شما شیعه می گویید (ارتد بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمس) جواب ارتداد آنها برای کوتاهی از نصرت علی بود نه برای همراهی با ابی بکر.

و ثانیا حجیت اجماع برای کشف از رأی معصوم است یا بدخول امام یا بقاعده لطف یا از طریق حدث قطعی و هیچکدام در مورد ابی بکر نبوده.

و ثالثا ابی بکر و عمر و اتباع آنها مشمول صدر آیه شریفه هستند وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی زیرا در غدیر خم بنحو تواتر بین فریقین پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام را نصب فرمود و اینها مخالفت کردند و همچنین در مرض موت که قلم و دوات خواست که بنویسد چیزی را که هرگز گمراه نشوند نگذاردند و عمر گفت دعوا الرجل فانه یهجر و بسیار از موارد دیگر، تخلف از جیش اسامه، فرار از زحف و غیر اینها.

و رابعا- جمله وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ عطف بجمله و من یشاقق است که مقید بجمله مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی است باقتضای عاطف و معطوف و تبین له الهدی در مورد اول الکلام است بلکه تبین غی واضح و روشن است.

و خامسا مراد از المؤمنین اگر جمیع مؤمنین است همچه مصداقی در مورد اختلافات تحقق پذیر نیست و اگر بعض مؤمنین است در موضوع علی و عایشه در جنگ جمل و علی علیه السّلام و معویه در صفین و حسین علیه السّلام و یزید در کربلا کدام یک غیر سبیل مؤمنین را متابعت کردند.

و تحقیق کلام اینست که سبیل مؤمنین بعد از تبین هدی واجب است متابعت کردن و متابعت غیر اینها مورد نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی است که هر کس مخالفت کرد با آنکه متابعت کرده محشور خواهد شد (حشر محبان علی با علی حشر محبان

ص: 207

عمر با عمر) وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ جایگاه مخالفت رسول و متابعت غیر سبیل مؤمنین بعد از اقامه حجت و تبین هدی جهنم است وَ ساءَتْ مَصِیراً و بسیار بد جایگاه است و بد بازگشت است.

[سوره النساء (4): آیه 116] ..... ص : 208

إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (116)

محققا خدا نمیآمرزد اینکه کسی شرک باو آورد و اما غیر مشرک را میآمرزد هر که را بخواهد و کسی که شرک بخدا آورد گمراه میشود بگمراهی بسیار دور.

این آیه شریفه ارجی آیات قرآنی است یعنی بیشتر امیدواری دارد زیرا جمله إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ مسلما در موردی است که مشرک تائب نشود و با حال شرک از دنیا برود زیرا اگر تائب شد و دست از شرک برداشت مسلما مورد مغفرت الهی است پس جمله وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ غیر مشرک هر که باشد و هر چه باشد مورد مغفرت هست و لو بی توبه از دنیا برود غایة الامر کسانی که در حکم مشرک هستند از ارباب ضلالت و مخالفین ائمه اطهار حکم مشرک را دارند در عدم قابلیت مغفرت

(و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من رد علیکم فهو فی اسفل درک الجحیم)

زیارت جامعه.

لِمَنْ یَشاءُ تعلیق بر مشیت برای اینست که اگر مغفرت او موافق حکمت و مصلحت و حسن است البته میآمرزد و اگر بر خلاف حسن است و قابل تفضل نیست نمیآمرزد و مکرر گفته ایم و بادله قطعیه ثابت و محقق است که مؤمن اگر با ایمان از دنیا برود مورد مغفرت و تفضل و شفاعت خواهد بود و عمده خطر معاصی اینست که

ص: 208

باعث سلب ایمان شود حین الموت.

وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ چه شرک در ذات باشد مثل ابن کمونه یا شرک در صفات مثل اشاعره یا شرک در افعال مثل مفرضه یا شرک در عبادت مثل عبده اصنام فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً زیرا مشرک از قدم اول که توحید باشد از جاده مستقیم منحرف شده تا قدم آخر و هر چه برود دورتر گردد.

[سوره النساء (4): آیه 117] ..... ص : 209

اشاره

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطاناً مَرِیداً (117)

إِنْ یَدْعُونَ ان نافیه است بقرینه استثناء و مراد از یدعون عبادت و خضوع و خشوع نزد آنها مِنْ دُونِهِ یعنی غیر از خدا پس معنی این میشود که عبادت نمیکنند غیر خدا را إِلَّا إِناثاً مگر زنهایی را، اناث جمع انثی است مقابل ذکور جمع ذکر، و تعبیر باناث بعضی گفتند مراد ملائکه هستند چون معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند چنانچه در بسیاری از آیات باین مطلب اشاره دارد مثل آیه شریفه أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی و النجم آیه 19- 21 و مثل آیه شریفه فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ و الصافات آیه 149 و 150 و غیر اینها از آیات دیگر.

و بعضی گفتند مراد اوثان مثل لات و عزی و سایر بتها هستند و آنها را باسم اناث تعبیر کرده اند چون لات تأنیث اللَّه است و عزی تأنیث اعز است.

و بعضی گفتند اسامی بتها اسامی نساء بوده برای هر بتی هم یک اسمی از آنها انتخاب کردند لکن ما مدرکی از اخبار برای این اقوال پیدا نکردیم و قول مفسرین هم مدرک نیست چون تفسیر برأی است.

ص: 209

شاید بتوان گفت که مقتضای اطلاق آیه شامل جمیع آنها بشود و هر یک از این تفسیرات بیان یکی از مصادیق است بلکه بتوان گفت که مراد ازدواج باشند چنانچه در خبر است

دینهم دنانیرهم و قبلتهم نسائهم.

و تعبیر به یدعون نمود و یعبدون نفرمود بمعنی توجه و اطاعت آنها است چنانچه امروز مشاهده میشود که زنها فرمان فرما هستند بر شوهرها و هر چه بگویند یا بخواهند آنها انجام میدهند بالطوع و الرغبة و از این بیان رفع دو اشکال هم میشود

(اشکال اول) ..... ص : 210

اینکه در آیه تناقض است زیرا در جمله اول میفرماید إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً مقتضای آن انحصار باناث است و غیر اناث حتی شیطان را لا یدعون، و جمله ثانیه غیر از شیطان را لا یدعون حتی اناث را و این دو جمله تناقض است.

(اشکال دوم) ..... ص : 210

اینکه مسلما بعض مشرکین عبده شمس و قمر و کواکب هستند و بعضی آتش پرست و بعضی گاو و گوساله پرست و بعضی درخت پرست و غیر اینها و این با ظاهر آیه تنافی دارد.

(و اما جواب) ..... ص : 210

اولا تمام طبقات مشرکین شرک آنها باغوای شیطان است و در عین شرک اطاعة شیطان میکنند پس این دو جمله یکیست و تناقض ندارد.

و ثانیا کلمه یدعون اطلاقی ندارد که شامل تمام مشرکین باشد ممکن است مراد خصوص مشرکین که عبده ملائکه یا اوثان باشند به بیانی که ذکر شد.

و ثالثا این جمله اطلاق ندارد و مفادش مثل اینست که بگویی اکرم العلماء الا زیدا و اکرم العلماء الا عمروا که مفادش این میشود اکرم العلماء الا زیدا و عمروا و اینجا مفادش ان یدعون الا اناثا و شیطانا میشود وَ إِنْ یَدْعُونَ دوم

ص: 210

تأکید است و مفادش ان یدعون الا اناثا و إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً.

[سوره النساء (4): آیه 118] ..... ص : 211

لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (118)

لعنت نمود خداوند شیطان را و گفت شیطان که من از بندگان تو یک قسمت را اتخاذ میکنم معین و مفروض.

لَعَنَهُ اللَّهُ لعن بمعنی بعد از رحمت است یعنی خداوند شیطان را از رحمت خود دور فرمود که خردلی رحمت شامل حالش نشود و بکلی از قابلیت رحمت افتاد مثل هسته که فاسد شود و دیگر قابل کشت و زرع نباشد و از این جهت است که لعن مؤمن جایز نیست چون نفس ایمان باعث قابلیت رحمة است و لو غرق معاصی باشد و اما غیر مؤمن از قابلیت افتاده و لعنش جایز بلکه ممدوح است چه مشرک باشد و چه کافر و چه مخالف و معاند بالاخص اعداء اهل بیت عصمت و طهارت.

وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ اتخاذ بمعنی قبول گرفتن است با اخذ فرق دارد یعنی بندگان خود باختیار خود تسلیم من میشوند نه آنکه من بروم و بجبر و عنف آنها را بربایم چنانچه در قرآن میفرماید وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ الایه ابراهیم آیه 22.

مِنْ عِبادِکَ من تبعیضیه است یعنی بعضی از بندگان تو را (نصیبا) نصیب سهم است یعنی یک سهم و یک قسمت از بندگان تو را (مفروضا) فرض جدا کردن است اشاره به اینکه از بندگی کردن تو جدا میکنم چنانچه خودش میگوید ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 17 و نیز میگوید لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ اعراف آیه 16

ص: 211

[سوره النساء (4): آیه 119] .... ص : 212

وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً (119)

و هر آینه گمراه میکنم آنها را و هر آینه بآمال و آرزوها میاندازم آنها را و هر آینه وادار میکنم که گوشهای چهارپایان را قطع کنند یا شکاف زنند و امر میکنم آنها را که تغییر دهند خلقت خدا را و کسی که شیطان را ولی و دوست خود گرفت از غیر خدا پس بتحقیق زیان کار شد بزیان مبین واضحی.

این آیه شریفه در تعقیب آیه قبل مقول قول شیطان است که گفت وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ اضلال شیطان بسیار است هر کسی را بیک راهی گمراه میکند در قرآن است وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 153، و در حدیث منسوب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روزی خطی با انگشت مبارک روی زمین کشید و فرمود این است صراط مستقیم سپس خطوط بسیاری از طرف یمین و یسار این خط کشید و فرمود هذه سبل الشیطان لذا اتباع شیطان بسیار هستند، در بعض اخبار دارد صد نود و نه اتباع شیطان هستند، و در بعض دیگر از هزار نهصد و نود و نه اتباع شیطان هستند وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ آمال و آرزوهای دراز در بشر بسیار است و بهر مرتبه هم که نائل شود سیر نمیشود

منهومان لا یشبعان طالب العلم و طالب الدنیا

(فریدون بملک جهان نیم سیر) بقدری هوی و هوس چشم و گوش اولاد آدم را کور و کر کرده که دیگر نه حقیقت را پی میبرند و نه صدای حق را میشنوند.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ امر شیطان وسوسه او است که در قلب خطور میکند که مبدء اولی فعل است مقابل الهام ملک است و فارق بین وسوسه شیطان و الهام ملک

ص: 212

سه چیز است: عقل و مشاورة با عقلاء و شرع مطهر.

فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ بتک بمعنی قطع و شق است در مجمع البحرین در لغت بتک میگوید قال المفسر و هو فعلهم بالنجائب کانوا یشقون اذن الناقة اذا ولدت خمسة ابطن و کان الخامس ذکرا و حرموا علی انفسهم الانتفاع و معلوم است این عمل بدعت و تشریع است و بدستور شیطان.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ معروف در انظار آنها منکر و منکر معروف مؤمن در انظار آنها خوار و خفیف، کافر محترم و شریف، عالم حقیر، جاهل عظیم دین عقب سر، دنیا نصب العین، خداوند را عاصی، شیطان را مطیع هستند، در بسیاری از اخبار بامر تفسیر شده یعنی اوامر الهی را تغییر میدهند، و اللَّه العالم وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً ولی بمعنی صاحب اختیار یعنی در تحت اوامر شیطان در آید خاسر میشود بخسران آشکارا چه خسرانیت بالاتر از دخول جهنم و محروم شدن از بهشت و شیطان قسم خورده که تمام آنها را إغواء کند قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ و در جواب او خداوند میفرماید قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 82- 85، نستعیذ باللَّه منه.

[سوره النساء (4): آیه 120] ..... ص : 213

یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120)

وعده های شیطان یکی وعده فقر است که اگر اموال خود را صرف وجوه بریه از زکاة و خمس و صله و دست گیری از فقراء و سایر مبرات کنید فقیر میشوید الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ بقره آیه 268، و یکی وعده توبه است که بالاخره توبه میکنی و خدا می بخشد و وعده های دیگر که قبلا از قول خودش نقل کردیم که

ص: 213

گفت إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ در سوره ابراهیم آیه 22، یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ و آمال و آرزوهای دور و دراز بشما تزریق میکند که همیشه در دنیا هستید و باید خوش و خرم باشید و بهر درجه که رسیدید قانع نشوید از مال و منال و ریاست و جاه و منصب.

وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً غرور گول و فریب است که انسان بخود مغرور میشود لکن حقیقت ندارد، سم را بخیال شهد می نوشد، ضرر را بگمان نفع تحصیل میکند، شر را بتوهم خیر مرتکب میشود، قبیح را بصورت حسن جلوه میدهد، معصیت را بر عبادت اختیار میکند، کفر را بر ایمان ترجیح میدهد فسق را بهتر از عدالت میپندارد، ظلم را فخر و مباهات میکند، معروف را منکر میشمارد، منکر را معروف میداند و هکذا و البته کسی که فریب شیطان را بخورد.

[سوره النساء (4): آیه 121] .... ص : 214

أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً (121)

مأوی جایگاه و فرودگاه است که جایگاه مغرورین جهنم است، و محیص فرارگاه و پناه گاه است که اینها هیچ پناهگاهی ندارند و راه فرار از برای آنها نیست و تمام درها بروی آنها بسته میشود، درب مغفرت، درب رحمت، درب شفاعت دربهای بهشت، درب سعادت و رستگاری و سایر دربهای خیر، و این آیه شریفه از ادله خلود اهل عذاب است در جهنم چنانچه بسیاری از آیات بر او ناطق است

[سوره النساء (4): آیه 122] .... ص : 214

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً (122)

و کسانی که ایمان آوردند و بصالحات عمل نمودند زود باشد که آنها را داخل

ص: 214

کنیم بهشتهایی که از پای قصرها و زیر درختان آنها جوی هایی جاری باشد و اینها همیشه در آن بهشتها هستند ببودن ابدی وعده الهی حق است و کیست راستگوتر از خداوند.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان تحقق پیدا نمیکند مگر باعتقاد بجمیع عقائد حقه مطابق مذهب شیعه اثنی عشریه بدون انکار ضروریات دین و مذهب و بدون گذاردن بدعتی در دین و بدون ارتکاب اعمالی که باعث سلب ایمان میشود، و در ایمان چهار امر معتبر است:

1- یقین که اگر شک، شبهه، مظنه در یکی از اجزاء ایمان وارد شود ایمان زائل میشود.

2- اعتقاد یعنی پا بر جا و دلبستگی و در بند بودن.

3- قرار بجمیع شراشر وجود قلبا و لسانا که مصداق وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 4، نباشد. 4- تسلیم.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مسلما مراد جمیع صالحات نیست زیرا ممکن نیست کسی بتواند همه آنها را بجا آورد و نیز مسلما مراد این نیست که جمیع اعمالش صالح باشد زیرا حتی انبیاء ترک اولی از آنها صادر شده و این معنی خصیصه محمد و آل او صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بلکه مراد اینست که واجبات شرع را عمل کند و از محرمات اجتناب کند یا موفق بتوبه شود یا مورد مغفرت و شفاعت گردد یعنی با ایمان و بدون گناه از دنیا رود.

سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ جمع جنة است و گذشت که هشت جنة داریم و بعید نیست بگوئیم مراد باغات بسیاریست که هر بهشتی در او هست الی ما شاء اللَّه.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکرر توضیح داده شده خالِدِینَ فِیها أَبَداً کلمه ابدا تأکید در خلود است و الا نفس خلود دلالتش بر تأبید تمام است.

ص: 215

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا یعنی بوعده عمل میفرماید زیرا خلف وعد قبیح است و از او محال است نه مثل وعده های شیطان که گفت وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ ابراهیم آیه 22 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا و در جای دیگر میفرماید وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً گذشت در همین سوره 87، و این موضوع جزو عقائد است و مبنای تمام اصول دین است احتیاج به بیان و دلیل ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 123] ..... ص : 216

لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (123)

نبست و بی جاست آمال و آرزوهای شما و همچنین آمال و آرزوهای اهل کتاب از یهود و نصاری هر کس عمل سویی بکند جزای او را خواهد دید و نمی یابد از غیر خدا ولی و ناصری.

این آیه شریفه مطابق با آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 است و باعث اشکال شده که ما ادله بسیاری از آیات و اخبار بلکه ضرورت مذهب که مؤمن و لو مرتکب معاصی هم باشد مورد عفو و مغفرت و شفاعت واقع خواهد شد چه موفق بتوبه بشود یا بی توبه از دنیا برود لذا مفسرین در دست و پا افتادند بعضی گفتند خطاب در لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ بمشرکین است و بعضی گفتند مراد از عمل سوء شرک است و هر دو جواب باطل است.

و تحقیق کلام اینست که عمل سوء هر چه باشد تأثیر خود را دارد چنانچه مکرر گفته ایم که معاصی آثار وخیمه دارد باعث نزول بلا و سلب نعم و مانع از قبولی عبادت و جلوگیری از دعاء و ضعف ایمان و تسلط شیطان و بعد از رحمت

ص: 216

و سلب توفیق و کوتاهی عمر و گرفتار ظالم و سختی جان دادن و رنجش قلوب مطهره پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) تا خدای نخواسته باعث سلب ایمان و غیر اینها از مضار دنیوی و اخروی میشود تا برسد بعقوبات عالم برزخ و قبر و قیامت تا کفاره گناهان بشود بتوبه یا عمل صالح یا شمول رحمت و مغفرت یا شفاعت شفعاء و بواسطه ایمان اگر باقی باشد نجات پیدا کند، و در آیه ندارد که جزاء عمل سوء چیست یا فقط عذاب جهنم است پس بناء علی هذا می گوییم مراد از لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ اینست که بعضی مغرور میشوند که چون مسلمان یا مؤمن و شیعه هستند معصیت هیچگونه ضرری بآنها نمیرسد این نحوه نیست.

وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ اما یهود قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ آل عمران آیه 24. و اما نصاری به اینکه گفتند عیسی مسیح فدانا من لعنة الناموس مرادشان از ناموس تورات موسی است و در تورات لعن کرده بکسانی که باحکام تورات عمل نکنند و میگویند که عیسی پس از دار و کشته شدن زنده شد و رفت عوض امتش در جهنم و انبیایی که شیطان آنها را در جهنم غل و زنجیر کرده بود نجات داد و رفت در آسمان پهلوی دست پدرش نشست و دیگر ما و لو باحکام ناموس عمل نکنیم جهنم نمیرویم، و هم چنین یهود و نصاری گفتند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری بقره آیه 111، چنین نیست مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ اما کفار علی التحقیق چنانچه مکلف باصول هستند مکلف بفروع هم هستند و بر ترک واجبات شرعیه و فعل محرمات معاقب هستند و از جهة کفر چون قابلیت رحمت و بهشت ندارند لذا بقدر معاصی علاوه بر عقاب کفر معاقب خواهند بود، و اما مسلمین غیر از فرقه حقه آنها هم بواسطه عدم ایمان در این جهت با کفار مشترکند، و اما فرقه حقه بمضاری که قبلا متذکر شدیم گرفتار میشوند و بر فرض که آمرزیده شوند و بهشت روند مع ذلک با کسانی که اصلا مرتکب

ص: 217

معاصی نشدند بسیار تفاوت درجات دارند و بالاخره عمل سوء اثر خود را می بخشد وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً نکتة- در این جمله ندارد که خداوند هم ولی و ناصر آنها نیست میفرماید غیر از خدا ولی و ناصری ندارند و ما که می گوییم فردای قیامت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و سایر شفعاء شفاعت میکنند، اولا تا اجازه الهی و مرضی خداوند نباشد ممکن نیست، و ثانیا تا ایمان نباشد قابلیت ندارد و همین شفاعت اثر ایمان است. و ثالثا نفس شفاعت خود یک اجر و مقام و مرتبه ای است در اثر آن خدماتی که پیغمبر و ائمه نمودند که یکی از شئونات مقام محمود است که در قرآن میفرماید وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 79.

[سوره النساء (4): آیه 124] ..... ص : 218

اشاره

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً (124)

و هر کس عمل صالحی بجا آورد خواه مرد باشد یا زن و با ایمان باشد پس آنها داخل بهشت خواهند شد و باندازه پر کاهی بآنها ظلم نمیشود در کسر ثواب آنها این وعده الهی است که قابل تخلف نیست.

و مراد از عمل صالح وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ عمل عبادی است که خالصا لوجه اللَّه باشد بدون شائبه ریا و عجب و اغراض دیگر و مراد از مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی تعمیم است که هر که باشد سیاه و سفید، عالم و جاهل، حر و عبد، سید و عام، کوچک و بزرگ، و کلمه من الصالحات من تبعیضیه است و هر عمل صالح را شامل میشود وَ هُوَ مُؤْمِنٌ بیان است زیرا از غیر مؤمن هیچ عملی پذیرفته نیست و صالح نیست چون اولین شرط عبادت ایمان است و عبادت بدون ایمان باطل است

ص: 218

و صالح نیست مثل نماز بدون طهارت است بلکه قبلا متذکر شدیم که موافات یعنی بقاء ایمان تا آخر عمر هم شرط کلیه عبادات است که اگر هفتاد سال با ایمان اعمال صالحه بجا آورد و نزدیک موت ایمان زائل شود کشف میشود که از اول اعمال او باطل بوده نه اینکه شرط مؤخر باشد که بگویی معنی ندارد بلکه نظیر رد است در فضولی که کاشف از بطلان فضولی است از اول امر.

فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً

اشکال...... ص : 219

- چگونه جمع میشود بین این دو آیه، اگر کسی هم عمل سویی داشته باشد و هم عمل صالحی زیرا مراد در آیه سابقه جمیع اعمال سوء نیست و در این آیه هم جمیع اعمال صالحه نیست بلکه ممکن نیست پس اگر یک عمل سوء داشته باشد یجز به و اگر یک عمل صالح داشته باشد یدخل الجنة و کسی که هر دو را داشته باشد مورد کدام یک هست.

(جواب) ...... ص : 219

در قرآن مجید جواب از این اشکال را داده در موارد بسیاری، از آن جمله فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ مؤمنون آیه 102 و 103 فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ قارعة آیه 6 تا آخر.

توضیح کلام در این مقام- اینکه اعمال صالحه اقسامیست بعضی حسنه است که لا یضر معها السیئه مثل نفس ایمان و حب اهل بیت علیهم السلام و بعضی کفاره سیئات بسیاریست، و بعضی موجب غفران معاصی است، چنانچه در سیئات سیئاتی است که مانع از قبولی اعمال حسنه میشود و بسیاری موجب زوال ایمان میشود در موقع قبض روح و کیفیت میزان اعمال فردای قیامت جز خدا نمیداند بسا یک صلوة جماعت یا یک صلوات یا یک احسان به بندگان خدا یا حیوانی و نحو اینها

ص: 219

موجب مغفرت گناهان بسیاری میشود و بسا یک معصیت مانع از قبولی بسیاری از عبادات و بنده باید همیشه بین خوف و رجاء باشد بالاخص خوف خطر خاتمه (اللهم ثبتنا علی دینک و امتنا مغفورا بجاه محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) همین اندازه حساب و میزان بدست عادلیست که بقدر نقیری که عبارت از پوست هسته است ظلم نمیکند بعلاوه فضل و کرم او حدی ندارد و مغفرتش باندازه ای است که انبیاء و ملائکه هم گمان نمیبرند حتی شیطان هم طمع میکند اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک

[سوره النساء (4): آیه 125] ..... ص : 220

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً (125)

و کیست نیکوتر از حیث دین از کسی که تسلیم کند خود را از برای خدا و اعمال حسنه بجای آورد و متابعت کند ملة ابراهیم را که مستقیم باشد و خالی از هر نقصی و حال آنکه خداوند ابراهیم را برای خلة و دوستی انتخاب فرمود.

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً من استفهامی است و استفهام تقریری است که بهتر از این نیست و البته دین مقدس اسلام احسن و اتم و اکمل از جمیع ادیان عالم است از زمان آدم تا قیام قیامت چنانچه در قرآن میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، لکن در میانه مسلمین مراتب دیانت آنها و درجات ایمان آنها مختلف است هر چه عقائد محکمتر و اخلاق حمیده و اعمال حسنه بهتر و بیشتر و بالاتر باشد البته احسن است و از همه بهتر کسیست که مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ و مراد از وجه ظاهرا نفس انسانیست یعنی خود را تسلیم خدا کند چنانچه میفرماید کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88، و مراد از تسلیم اینکه خودیتی نداشته باشد تسلیم اوامر و افعال الهی شود (هر چه آن خسرو کند شیرین بود) غنی، فقر

ص: 220

حیات، موت، صحت، مرض، نعمت، بلاء، و در قسمت اخلاق گفتند بالاترین اخلاق مقام تسلیم است که حتی از مقام رضا بالاتر است.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ این مقام عمل است و محسن مطلق کسی را گویند که هیچ سیئه از او صادر نشود و الا صدق مسی ء میکند، و این جمله حال است از برای فاعل اسلم چنانچه جمله بعد وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً هم حال است و حنیف بمعنی مستقیم است که هیچ تمایلی و اعوجاجی در او نباشد و آن دین مقدس اسلام است چنانچه میفرماید وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ یونس آیه 105، و نیز میفرماید فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ روم آیه 30، و دین حنیف همان ملة ابراهیم است چنانچه فرمود ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ آل عمران آیه 67، و امر فرمود نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نحل آیه 123.

وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا خلیل بمعنی صدیق و رفیق، دوست، مشفق و حضرت ابراهیم مورد عنایات الهی بسیار واقع شد مقام نبوت و رسالت و خلت و امامت و اولی العزمی، و از خصائص ابراهیم علیه السّلام آنکه نبوت، رسالت، اولی العزمی تا قیامت اختصاص بذریه او دارد، و همچنین امامت تا حضرت بقیة اللَّه (عج)، و نیز از خصائص او اینکه ملت ابراهیم از زمان خود در نسل او از بنی اسمعیل تا زمان اسلام و مأمور شدن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بابقاء ملت او و متابعت او، و نیز از خصائص او بعد از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل از جمیع انبیاء و رسل بود و اول کسی که وارد بهشت میشود پیغمبر اسلام (ص) و امیر مؤمنان علیه السّلام و خلیل الرحمن علیه السّلام است.

ص: 221

[سوره النساء (4): آیه 126] ...... ص : 222

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطاً (126)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و زمین است و خداوند بهر چیزی احاطه دارد باحاطه قیومیت.

و للَّه لام اختصاص است که تمام مختص بخدا است و غیر او مالک شیئی نیست حتی مالک نفس خود و دعوی مالکیت که من مالک فلان هستم توهم صرف است این ملکیة عرضی جعلی موقتیست در واقع عاریه است امروز بدست تو فردا بدست دیگری.

این جان عاریت که بحافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر بما دون من برای شمول ذوی العقول و غیر ذوی العقول است و مراد از سماوات عوالم علوی است از مجردات عالم عقول و نفوس و مادیات کرات جویه و ملائکة و عالم دنیا و آخرت، و مراد از ارض عالم سفلی است از جن و انس و اجسام، جمادات، نباتات، حیوانات و عناصر و غیر اینها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ شیئی بمعنی ما بشیئی وجوده تمام ماهیات ممکنة الوجود را شامل است (محیطا) نه باحاطه ظرف بمظروف بلکه احاطه قدرت و علم و قیمومیت داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمباینة وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

ص: 222

[سوره النساء (4): آیه 127] ..... ص : 223

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللاَّتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً (127)

و طلب میکنند از تو حکم زنها را در میراث و غیر آنها بفرما که خداوند بیان میفرماید حکم آنها را و آنچه را که برای شما تلاوت شده در قرآن در باب یتیمهای زنها آنهایی که بآنها نداده اید آنچه که خدا بر آنها معین فرموده و رغبت میکنید آنها را که بنکاح خود در آورید و هم چنین بیان میفرماید حکم پسرهایی که ضعیف هستند و بحد رشد و بلوغ نرسیده و نیز بیان میفرماید که در مورد یتامی بعدل رفتار کنید و هر عمل خیری را که بجا بیاورید محققا خداوند بآن عالم است.

این آیه شریفه بمقتضای بعض اخبار مربوط است بآیات شریفه که در اوائل سوره ذکر شده آیه و اتوا الیتامی اموالهم و ان خفتم الا تقسطوا فی الیتامی و آیه و ابتلوا الیتامی و مشتمل است بر چند جمله و توضیح کلام اینکه قبل از نزول آیات ارث در زمان جاهلیت میراث بزنها و دختران و پسران نابالغ نمیدادند فقط بپسرانی که رشید و جنگی و مرکب سوار بودند میراث میدادند و چون آیات ارث نازل شد آمدند خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مطالبه حکم میراث آنها را نمودند.

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ استفتاء طلب فتوی است و فتوی بیان حکم و قضاوت است و مراد حکم میراث نساء است.

قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ بگو خدا بیان میفرماید حکم ارث آنها را در آیات ارث یک دختر نصف، دو دختر ثلثین، پسر و دختر للذکر مثل حظ الانثیین، زن

ص: 223

با نبودن اولاد ربع، با بودن ثمن و هکذا که احکام میراث و طبقات ارث و آنچه بفرض یا نصیب میبرند مفصلا بیان شده احتیاج بتکرار نیست.

وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ عطف بفیهن یعنی و اللَّه یفتیکم فیما یتلی علیکم فی الکتاب فِی یَتامَی النِّساءِ یعنی همین نحوی که خداوند بیان حکم نساء را میفرماید بیان حکم ایتام نساء را هم میفرماید که در اوائل سوره مفصلا بیان فرموده از حیث میراث و حفظ اموال آنها تا زمان رشد و بلوغ.

اللَّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ صفت یتامی است یعنی شما حق یتامی را از میراث بآنها نمیدادید و آنها را از ارث محروم میکردید وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ صفت بعد از صفت است یعنی میخواستید آن یتامی را پس از بلوغ و رشد نکاح کنید بطمع آنکه اموال آنها را تصاحب کنید.

وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ یعنی نیز خداوند بیان میفرماید احکام ولدان اولاد ذکور که آنها را ضعیف میکردند و اموال آنها را تصاحب میکردند.

وَ أَنْ تَقُومُوا قیام بمعنی حفظ اموال که تعبیر بقیم میکنند (للیتامی) که برای ایتام نفع داشته باشد (بالقسط) یعنی واجب است حفظ مال یتیم و تعدی و تفریط در اموال آنها نکنید و از بین نبرید و تصرفاتی که برای آنها ضرر داشته باشد نکنید و اکل مال یتیم نکنید که الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً نساء آیه 10.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ هر عمل خیری که از شما صادر شود در حفظ و حراست اموال یتامی و بر وفق صلاح و صواب باشد فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً نزد خدا از بین نمی رود و اجر کامل بشما عنایت میفرماید مثل سایر اعمال خیر.

ص: 224

[سوره النساء (4): آیه 128] ...... ص : 225

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (128)

و اگر زنی از شوهر خود خائفة شد که اداء حقوق او را نکند از نفقه و کسوه و قسمة یا از او اعراض و ترک معاشرت کند پس باکی نیست که این زن و شوهر تصالح کنند به اینکه آن زن صرف نظر کند از حق خود و بازدواج باقی باشند و منجر بطلاق نشود هر نحوی که طرفین راضی باشند و این تصالح بهتر از طلاق و جداییست و نفوس آنها حاضر شد بر حرص بر منع حق دیگری و اگر احسان کنید و پرهیز از معصیت نمائید پس محققا خدا بآنچه عمل میکنید خبیر است.

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ خوف اعم از یقین یا ظن یا احتمال عقلائیست که منشأ خوف باشد مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً نشوز بمعنی ارتفاع است چنانچه میفرماید وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا مجادله آیه 11، یعنی برخیزید از مجلس بروید و در این مقام بمعنی ترفع است از حق یکدیگر اگر زن اطاعت شوهر نکند در اموری که واجب است اطاعة او به اینکه تمکین نباشد ناشزه میشود و اگر شوهر ترفع کرد در نفقه یا کسوه یا حق قسمت یا سایر امور واجبه ناشز میشود.

أَوْ إِعْراضاً که شوهر اعراض کند از زن و بلسان فارسی قهر کند و یا او مکالمه و مراوده و معاشرت نکند فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا کلمه لا جناح دلالت دارد که طلاق دهد مانعی ندارد و باکی نیست که با هم تصالح کنند و صلح بمعنی گذشت است از حق خود یعنی زن بگوید حق نفقه یا کسوه یا حق قسمت بین ازواج که دارم صرف نظر کردم و شوهر هم راضی شد باین (صلحا) یعنی هر نحو صلح باشد نسبت بجمیع حقوق وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ البته تصالح کند بهتر از طلاق است که

ص: 225

بکلی از هم جدا شوند.

و بالجمله بین زوج و زوجه چهار مرتبه است: مرتبه 1- اینکه نشوزی در بین نباشد و مراعات حقوق یکی دیگر را بکنند. 2- اگر نشوز پیدا شد تصالح کنند چنانچه گفته شد 3- اگر نشوز باشد و تصالح هم نکردند طلاق.

4- نشوز و عدم تصالح و عدم طلاق این حرام است و آن بآن معصیت است، و اشاره باین مرتبه چهارم دارد جمله وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ شح حرص بر امر غیر مشروع و ترک حق واجب و نسبت باداء واجبات مالی مثل خمس، زکاة، سایر حقوق واجبه اگر منع کرد بخل است و اگر حریص بر منع شد شح است و اما نسبت بحقوق غیر مالی صدق بخل نمیکند و لکن اگر حریص بر منع شد شح بر او صادق است و معنای این جمله اینست که نفوس حاضر بشح هستند که نه تصالح میکنند و نه طلاق و حریص بر منع حقوق یکدیگر هستند.

و اشاره بمرتبه اولی دارد جمله وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا که بیک دیگر احسان کنند و پرهیز کنند از منع حقوق یکدیگر و معصیت نکنند.

سؤال- این سه مرتبه را در آیه شریفه بیان فرمود، این جمله اخیره اشاره بمرتبه اولی و جمله قبل از این جمله اشاره بمرتبه اخیره چنانچه ذکر شد و صدر آیه راجع بمرتبه دوم، اما مرتبه سوم که طلاق باشد ذکری از آن در آیه نشده جواب- از کلمه وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ استفاده میشود زیرا تصالح مسلما بهتر از مرتبه اولی نیست که احسان و تقوی باشد و نسبت بمرتبه اخیره که شح باشد هم معنی ندارد چون در مرتبه اخیره خیری نیست و تجویز شرعی ندارد بلکه حرام است پس مراد خیر من الطلاق است.

فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً این جمله و لو جزاء شرط و ان تحسنوا است لکن متفرع بر هر چهار مرتبه است که هر نحوی که با یکدیگر رفتار کنید

ص: 226

خدا خبیر و آگاه است و هر یک را جزاء خواهد داد.

[سوره النساء (4): آیه 129] ..... ص : 227

اشاره

وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (129)

و هرگز نمیتوانید بعدالت رفتار کنید بین زنهای متعدد ولی انحراف پیدا نکنید کل انحراف از آنها پس وا گذارید آنها را مثل زنهای بی شوهر و اگر بصلاح رفتار کردید و از منع حقوق آنها پرهیز نمودید پس خداوند آمرزنده مهربان است.

(اشکال) ..... ص : 227

بعض زنادقه اعتراض بقرآن کردند که تناقض دارد این آیه که میفرماید وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ با آیه در اوائل سوره که فرمود و ان لم تعدلوا فواحدة زیرا اینجا با فرض عدم عدالت و عدم استطاعت تعدد زوجات را تجویز فرموده و در آن آیه منع فرموده و با عدم استطاعت کلا باید بواحده اکتفاء نمود.

(جواب) .... ص : 227

این اشکال را خدمت ائمه (ع) آوردند و آنها جواب فرمودند که عدالت در آن آیه عدالت در نفقه است که باید تمام مساوی باشند و اگر نمیتواند یا نمیکند بیکی قناعت کند، و عدالت در این آیه در محبت قلبست که یکی را بیشتر از دیگری دوست دارد و این امر غیر اختیاری است مورد تکلیف نیست وَ لَوْ حَرَصْتُمْ یعنی هر چه بخواهید در محبت تساوی را ملحوظ دارید ممکن نیست زیرا زنها از حیث سن و جمال و اخلاق متفاوت هستند.

فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ چون در محبت نمیتوانید تساوی را ملحوظ دارید

ص: 227

پس بکلی اعراض از آنکه محبت ندارید نکنید که در نفقه و کسوه و قسمت کوتاهی کنید البته در این امور واجبه باید تساوی را ملحوظ دارید که در اینجا بمعنی اعراض است و متعدی بعن است بخلاف متعدی بالی که بمعنی اقبال است فرق است بین مال الیه و مال عنه.

فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ معلق کسی را گویند که در وسط هوا او را آویزان کنند که سر او بطرف پائین باشد و پای او بطرف بالا و در اینجا کنایه از اینست که نه بوظائف زوجیت با او رفتار کند مثل زنی که شوهر نداشته باشد و از نفقه و کسوه و سکنی و قسمت محرومه باشد و نه مطلقه شود که بتواند اختیار زوج دیگری بکند وَ إِنْ تُصْلِحُوا یعنی هر چه صلاح و صواب است رفتار کنید با او وَ تَتَّقُوا و از آنچه موجب فساد و اضرار و منع حقوق او است پرهیز و دوری کنید فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً پس خداوند مؤاخذه نمیکند از تفاوت در محبت و اگر حقوق او را مراعات کردید مورد ترحم او خواهید شد.

[سوره النساء (4): آیه 130] ..... ص : 228

وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکِیماً (130)

و اگر از یکدیگر جدا شدند بطلاق خداوند بی نیاز میفرماید هر یک از آنها را بسعه فضل خود و خدا وسعت دارد فضل او و حکیم است در تقدیر خود.

وَ إِنْ یَتَفَرَّقا در صورتی که حاضر بتصالح نشدند زن از حق نفقه و کسوه و قسمت خود صرف نظر نکرد و شوهر هم کوتاهی در حق واجب او نمود چون باین حال بودن هزارها مفسده دارد و موجب معاصی بسیار میشود مورد طلاق است و حکمت طلاق در شریعة اسلامی همین است در صورتی که با هم سازش ندارند مجبور باشند بصبر ضرر بسیار بزرگی است بر طرفین از هم جدا شوند خداوند طرفین را

ص: 228

بی نیاز میکند یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ برای زن شوهر دیگری پیدا میشود که موافق رضای او عمل کند یا وسائل دیگری که در مضیقه نیفتد، و برای مرد زن دیگری که برفتار او راضی باشد و این وعده خداوند است که تخلف پذیر نیست.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ واسع الرحمة، واسع الفضل، واسع الرزق (حکیم) تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت است آنچه صلاح بنده خود را میداند رفتار میفرماید.

[سوره النساء (4): آیه 131] ..... ص : 229

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً (131)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و هر آینه سفارش کردیم و دستور دادیم بکسانی که قبل از شما بودند از کسانی که بر آنها کتاب فرستادیم و بشما هم سفارش نمودیم که متقی باشید و اگر از فرمان خدا سرپیچی کردید و کافر شدید بدستگاه الهی ضرری وارد نخواهد شد زیرا از برای او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او است غنی بالذات و حمید در جمیع کمالات وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ کلیه عوالم علوی از عالم لاهوت و جبروت و عالم انوار و مجردات و مادیات از کرات جویه و منظومه های شمسیه و ملائکه علویه و سفلیه وَ ما فِی الْأَرْضِ از هیولای صرفه و عناصر و جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس و جواهرات و اعراض.

وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا وصیت الهی فرمان و دستور و اوامر او است و تعبیر بوصیت بمناسبت پند و اندرز است که این دستورات نه برای نفع الهی است بلکه صلاح

ص: 229

شما است و فوائدش عائد بشما میشود.

الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ یهود و نصاری بلکه امم سابقه امة آدم و نوح و هود و صالح و ابراهیم و سایر انبیاء قبل از موسی و عیسی و ایاکم و نیز وصیت کردیم شما مسلمین را أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ امر بتقوی ارشادیست که حکم عقل بر او قائم است و مترتب نمیشود بر مخالفت او جز ضررهایی که بر ترک واجبات و ارتکاب محرمات از مضار دنیویه و عقوبات اخرویه که در اثر معاصی مترتب میشود و مراتب تقوی را مکرر متذکر شده ایم:

1- تقوای از شرک و کفر و ضلالت که باعث خلود در عذاب میشود 2- تقوای از معاصی که موجب زوال ایمان میشود و لو آخر عمر که آنهم موجب خلود میشود 3- تقوای از معاصی کبار که آنهم موجب استحقاق عذاب میشود 4- از کلیه معاصی حتی الصغار. 5- از امور دنیویه که باعث اشتغال نفس میشود و مانع از ذکر خدا و اعمال مستحبه. 6- از توجه بغیر خدا. 7- از اخلاق رذیله که باعث انحطاط درجه میشود و تنزل رتبه.

وَ إِنْ تَکْفُرُوا کافر شدید بترک تقوی بمراتبه ضرری بدستگاه الهی وارد نخواهد شد چنانچه اگر تمام متقی شدند نفعی بدستگاه او نمیرسد.

فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تغییری در مملکت او پیدا نخواهد شد آن قدر بنده صالح دارد از ملائکه و مؤمنین جن و انس بلکه تمام موجودات که کفر شما نسبت قطره است بدریای عمیق و نسبت ذره است بفضاء وسیع.

وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا غنی را گفتیم اعظم صفات ربوبی است بمعنی دارایی دارای جمیع صفات کمال و جمال و منزه از جمیع نقائص و عیوب که صفات جلالش گویند و لازمه او سلب احتیاج و فقر است (حمیدا) تمام افعال و صفات او سزاوار حمد است که مختص باو است و بس.

ص: 230

[سوره النساء (4): آیه 132] .... ص : 231

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (132)

و از برای خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافیست خداوند تبارک و تعالی از برای وکالت.

سؤال- وجه تکرار این جمله وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ در این دو آیه شریفه سه مرتبه برای چیست.

جواب- این جمله مدرک و مثبت و علة سه مطلب مهم است و سه موضوع بزرگ: 1- لزوم تقوی زیرا کسی که جمیع آنچه در آسمانها و در زمین ملک او است و در تحت قدرت او است و همه نوع تصرفی میتواند بکند بحکم عقل لازم است اطاعة او و ترک مخالفت او و پرهیز از سخط و غضب و عذاب او. 2- آنکه کسی که همچه ملکیتی دارد خردلی احتیاج در ساحت قدس او نیست و غنی بالذات است.

3- کسی که چنین قدرت و ملکیتی دارد کافیست برای هر امری و باید فقط باو متوجه شد و امور را واگذار باو نمود وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا اکرم الاکرمین، ارحم الراحمین خیر الحافظین، ملجأ الهاربین، منجی الخائفین است.

تو کار خود بخدا وا گذار و خوش دل باش که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

(تنبیه) .... ص : 231

آنکه حدیثی در موضوع تقوی در برهان از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل فرموده چون مشتمل بر مواعظ مهمی است نقل میکنیم بمناسبت (قال و

روی ان رجلا استوصی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فقال لا تغضب قط فان فیه منازعة ربک فقال زدنی فقال ایاک و ما یتعذر منه فان فیه الشرک الخفی فقال زدنی فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صل صلوة مودع فان فیه الوصلة و القربی فقال زدنی فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم استحی من اللَّه استحیائک من صالح جیرانک فان فیه زیادة الیقین و قد اجتمع اللَّه ما یتواصی به المتواصون من الاولین و الاخرین فی فضله واحدة و هی التقوی قال اللَّه عز و جل و لقد وصینا الذین اوتوا الکتاب

ص: 231

من قبلکم و ایاکم ان اتقوا اللَّه و فیه جماع کل عبادة صالحة و به وصل من وصل الی الدرجات العلی و الرتبة القصوی و به عاش من عاش بالحیاة الطیبة و الانس الدائم قال اللَّه عز و جل إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ

قمر آیه 53- 55، احتیاج بترجمه ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 133] ...... ص : 232

اشاره

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً (133)

اگر خدا بخواهد تمام شما را از بین ببرد و هلاک نماید و فانی فرماید و بجای شما یک دسته دیگری بیاورد که دین او را یاری کنند و اطاعت خدا و رسول کنند و خداوند بر این امر قادر است بمجرد اراده تحقق پیدا میکند.

این آیه شریفه تهدید است و انذار بمسلمین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که اگر شما یاری نمیکنید فرمان رسول را خدا شما را هلاک خواهد کرد إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ و بجای شما یک طائفه دیگری مسلمان میآورد که غیر از شماها باشد که از جمله یَأْتِ بِآخَرِینَ استفاده میشود، و در مجمع البیان میگوید و

یروی انه لما نزلت هذه الایة ضرب النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یده علی ظهر سلمان و قال هم قوم هذا (یعنی العجم) وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً

چنانچه قوم نوح و هود و صالح و لوط و مدین و فرعونیان و بنی اسرائیل را چنین نمود چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ انعام آیه 6، إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ انعام آیه 133، وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ انبیاء آیه 11 ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ انبیاء آیه 31، الی غیر ذلک از آیات.

(تنبیه) ..... ص : 232

از این آیه بضمیمه این حدیث میتوان استفاده کرد که طریقه عرب بعد از

ص: 232

رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر ضلالت بوده و طریقه عجم که مذهب شیعه اثنی عشری است بر حق است.

[سوره النساء (4): آیه 134] .... ص : 233

مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً (134)

کسی که مقصودش فقط فوائد و مثوبات دنیوی است بداند که نزد خدا هم مثوبات دنیویست و هم اخروی و خداوند سمیع است بگفتار آنها و بصیر است برفتار آنها.

این آیه تعریض بر منافقین و ظاهر بینان است که دین و اسلام و ایمان را فقط برای دنیا طلب میکنند که جان و مال و عرض آنها محفوظ باشد و از غنائم و فوائد آن بهره مند شوند و معتقد بقیامت و مثوبات اخروی نیستند مثل اکثر اهل زمان حاضر بلکه اکثر ازمنه فقط اسلام ظاهری دارند خداوند میفرماید که اسلام حقیقی و عقیده باطنی هم این مثوبات دنیوی را در بر دارد و هم مثوبات اخروی و آن سعادت ابدی و بهشت و نعم دائمی را لذا میفرماید مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا اشاره بمنافقین مسلمانهای ظاهریست فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ اشاره بمؤمنین حقیقی و مسلمانهای باطنی است، در دعاء ابو حمزه میفرماید

فان قوما آمنوا بالسنتهم لتحقنوا دماءهم فادرکوا ما املوا و نحن آمنا بالسنتنا و قلوبنا لتغفر لنا فادرک بنا ما املنا.

وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً باقوالهم که در باطن نزد هم کنان خود کفر خود را اظهار میکنند و در ظاهر نزد مسلمین اظهار ایمان میکنند (بصیرا) بافعالهم که در ظاهر نماز، روزه، حج و در باطن شرک، کفر، نفاق و چه و چه.

ص: 233

[سوره النساء (4): آیه 135] ..... ص : 234

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (135)

ای کسانی که ایمان آورده اید ایستادگی داشته باشید بعدالت و در موضوع شهادت بر طبق واقع و حقیقة قربة الی اللَّه شهادت دهید و لو بر ضرر خود یا پدر و مادر خود یا خویشاوندان خود باشد ملاحظه آنها را نکنید و بر خلاف واقع شهادت ندهید خواه فقیر باشند و خواه غنی ملاحظه خداوند اولی و سزاوارتر است از ملاحظه اغنیاء و فقراء پس متابعت دلخواه خود نکنید و اگر مخالفت و اعراض کردید پس بدانید که خداوند بآنچه عمل میکنید با خبر است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگر چه خطاب بمؤمنین است لکن احکام الهیه شامل جمیع افراد بشر است چنانچه مکرر گفته ایم که کفار مکلف بفروع هستند همین نحوی که مکلف باصول هستند آنها هم باید بر طبق حق و حقیقت شهادت و بعدالت رفتار نمایند.

کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ تعبیر بصیغه مبالغه برای این است که در همه جا و بر هر کس خویش و بیگانه، دوست و دشمن، قوی و ضعیف باید ایستادگی داشته باشند و کلمه بالقسط بمعنی عدل است و بسا بمعنی عدول از حق است بمعنی جور مثل أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15، و از همین باب است فرمایش حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حق امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود

(یقتل الناکثین و القاسطین و المارقین)

اما ناکثین طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل چون نقض بیعت کردند، و قاسطین معاویه و اتباعش در جنگ صفین چون جور و ظلم کردند در حق علی (ع)، و مارقین خوارج نهروان چون از دین خارج شدند.

ص: 234

(شهداء للَّه) شهادت برای حفظ حق مسلم با شرائطی که در کتاب شهادات معنون است واجب و کتمان شهادت از معاصی کبیره است چنانچه شهادت زور یعنی شهادت بر خلاف حق و حقیقت آنهم از معاصی کبیره است و او را شاهد کذب مینامند حتی شهادت علمی هم در بسیار از موارد قبول نیست گفتند حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(علی مثل هذا تشهد)

و اشاره فرمود بخورشید که شهادت باید حسی باشد و آنچه دیده بگوید.

وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ علی بمعنی ضرر است یعنی بر ضرر خود هم باشد باید شهادت مطابق حق باشد بلی در مواردی که اگر شهادت دهد موجب اذیت و ظلم و اضرار باو میشود بقاعده لا ضرر و لا ضرار لازم نیست.

أَوِ الْوالِدَیْنِ یعنی شهادت و لو بضرر پدر و مادر باشد چون اطاعت امر الهی مقدم است بر مراعات والدین و الاقربین و لو بضرر اقارب باشد إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً یعنی سواء کان المشهود علیه غنی باشد یا فقیر اگر غنی باشد نباید ملاحظه غناء او را بکنی بطمع مال یا جاه و عنوان و سایر احتیاجاتی که باو داری و اگر فقیر باشد نباید مراعات فقر و بیچارگی او را بکنی و بر خلاف حق شهادت دهی فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما مراعات اوامر الهی اولی و مقدم است بر ملاحظه غناء غنی و فقر فقیر و این اولویت نه بمعنی این است که آنها هم سزاوارند و این سزاوارتر است بلکه اصلا شهادت دروغ سزاوار نیست بلکه حرام و گناه کبیره است نظیر اینکه بگویی علی علیه السّلام اولی و احق است بخلافت از ثلاثه معنی این نیست که آنها هم لیاقت داشته باشند بلکه اصلا قابل هیچگونه مقامی نبودند بخلافت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا مانع نشود متابعة هوای نفس شما از اینکه بعدل رفتار کنید در اداء شهادت و مراعات مشهود علیه را بکنید به اینکه رفیق من است یا از فامیل من است یا از محله و شهر من است یا باو احتیاج دارم و امثال اینها

ص: 235

از هواهای نفسانی وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا تلوا بواو واحده نوشته میشود در مصاحف لکن بدو واو قرائت میشود لذا در بعض مصاحف یک واو کوچکی در وسط واو گذارده که قاری تلوا بضم لام و سکون و او قرائت نکند بلکه بسکون لام و ضم واو باید قرائت شود یعنی اگر مخالفت کردید امر الهی را و ملاحظه مشهود علیه را نمودید چه خود و چه والدین و اقربین و چه غیر اینها و بر خلاف حق شهادت دادید یا اصلا اعراض کردید و کتمان شهادت نمودید که هر دو گناه کبیره است شهادت زور و کتمان شهادت، و از این بیان معلوم میشود که مفاد و ان تلووا با مفاد او تعرضوا مغایر است و عطف باو صحیح است و احتیاج بکلمات مفسرین که هر دو را بیک معنی گرفته و تعرضوا را تأکید و ان تلووا و او را بمعنی واو گفتند درست نیست فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً تفسیرش واضح است احتیاج ببیان ندارد.

[سوره النساء (4): آیه 136] ..... ص : 236

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (136)

ای کسانی که ایمان آورده اید ایمان بیاورید بخدا و رسول خدا و کتابی که نازل فرمود بر رسول خدا و کتابی که قبلا بر انبیاء نازل فرموده و کسی که کافر بخدا و ملائکه او و کتابهای او و پیغمبران او و روز باز پسین باشد پس بتحقیق گمراه شده است بگمراهی دوری.

(اشکال) ..... ص : 236

اینکه اول خطاب بمؤمنین میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا سپس امر

ص: 236

بایمان میکند (آمنوا) و این تحصیل حاصل است و محال است اگر ایمان آورده اند دیگر معنی ندارد ایمان بیاورند.

(جواب) ..... ص : 237

مفسرین در دست و پا افتاده و سه وجه جواب داده: 1- اینکه خطاب بمنافقین است که ایمان ظاهری داشتند امر میفرماید که ایمان باطنی حقیقی پیدا کنید.

2- خطاب بمؤمنین است که بر ایمان خود ثابت و مستقر باشید. 3- خطاب بمؤمنین اهل کتاب است که ایمان بهمه انبیاء و رسل پیدا کنید.

لکن هر سه جواب علاوه بر اینکه خلاف ظاهر است بسیار خنک است و حق در جواب مسئله اجمال و تفصیل است چنانچه می گویی ای کسانی که نماز میکنید باین کیفیت نماز بخوانید، ای مجاهدین باین دستور جهاد کنید، ای کسانی که دست از شرک بر داشتید و بشرف ایمان مشرف شدید باید باین اموری که برای شما تفصیلا بیان میشود ایمان بیاورید (باللَّه) بوجود خدا و صفات او و وحدانیت او و عدل او (و رسوله) برسالت او و افضلیت او و خاتمیت او و عصمت او وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ بقرآن بمحکم او و متشابه او، ظاهر او، باطن او، بگوئید کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا.

وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ برای انبیاء از صحف آدم تا انجیل عیسی تمام حق است و صدق، سپس برای توضیح این موضوع که ایمان مرکب ارتباطیست اگر یکی از اجزای آن نباشد ایمان نیست و کافر میشود میفرماید وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ به اینکه یا منکر وجود حق باشد مثل دهری، طبیعی یا منکر توحید باشد مثل مشرکین یا منکر عدل او باشد مثل اشاعره یا توحید افعالی را منکر شود مثل مفوضه یا توحید صفاتی که صفات را زائد بر ذات بداند مثل اکثر عامه یا قائل بتجسم باشد مثل مجسمه یا قائل بحلول باشد مثل نصاری.

ص: 237

وَ مَلائِکَتِهِ که اعتقاد بوجود ملائکه هم جزو ایمان است بلکه عصمت ملائکه لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ کُتُبِهِ از صحف آدم تا قرآن محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و رسله از آدم ابو البشر تا وجود حضرت خاتم، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ بتمام خصوصیات قیامت از حساب و میزان و صراط و تطایر کتب و شفاعت و بهشت و جهنم و خلود و معاد جسمانی و روحانی و سائر خصوصیات بلکه اعتقاد بامامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام که روح ایمان است و کمال دین است و بدون آن جسم مرده متعفن است و سایر ضروریات دین و مذهب که اگر یکی از آنها را منکر شود فَقَدْ ضَلَّ گمراه شده است چه اسم کافر بر او صادق باشد یا نباشد ضلالا بعیدا که از حق و حقیقت بسیار دور افتاده و در تیه ضلالت فرو رفته و بعذاب ابدی گرفتار شده، اعذنا اللَّه.

[سوره النساء (4): آیه 137] ...... ص : 238

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً (137)

محققا کسانی که ایمان آوردند سپس کافر شدند بعد رجوع بایمان کردند پس نیز کافر شدند و در کفر زیاد روی کردند خداوند آنها را نخواهد آمرزید و آنها را براه راست هدایت نخواهد فرمود.

کلمات مفسرین در مورد این آیه مختلف است، بعضی گفتند راجع بیهود است بتمحلاتی تطبیق بر آنها کردند، و بعضی راجع بنصاری، و بعضی راجع بمنافقین و هر کدام بیک بیانات بارده تمسک پیدا کردند و اینها قطع نظر از اینکه بی مدرک است خلاف ظاهر آیه است. اما یهود و نصاری اصلا از مصداق این آیه خارج هستند زیرا ظاهر آیه ایمان بمحمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین اسلام است و از این جهت

ص: 238

میتوان گفت که منافقین هم خارج هستند زیرا باطنا ایمان نیاورده بودند مگر بگوئیم مراد ایمان ظاهری است، و اخبار از ائمه علیهم السلام از کافی و عیاشی و غیر آنها است که در مورد فلان و فلان و فلان و اتباع آنها است و این هم بیان مصداق است منافی با عموم آیه نیست بلکه در مورد مرتد است یا ملی کما اینکه ظاهرا إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا است که از کفر داخل ایمان شدند یا اعم از ملی و فطری است یعنی کسانی که دارای ایمان هستند ثُمَّ کَفَرُوا که مرتد شدند و لو بانکار یکی از ضروریات دین یا بدعتی در دین گذاردند سپس توبه کردند و دو مرتبه بشرف ایمان مشرف شدند ثُمَّ آمَنُوا که از این جمله استفاده میشود که توبه مرتد قبول است چه ملی و چه فطری کما اینکه حق همین است و دیگر احکام مرتد بر او بار نیست به اینکه میتواند زن خود را دو مرتبه عقد کند و اموالی اگر بدست آورد مالک میشود و بدنش پاک میشود ولی قتل او اگر توبه او قبل الثبوت ارتداد باشد برداشته میشود و اگر بعد از ثبوت باشد در مرتد فطری باید او را کشت و این مرتد اگر بعد از توبه دو مرتبه کافر شد که مفاد ثُمَّ کَفَرُوا است و بهمین کفر و ارتداد باقی ماند تا زمانی که از دنیا رفت که مفاد ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً است یعنی بحالت کفر از دنیا رفت لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ چون کافر مرده و کافر مشمول رحمت و مغفرت نخواهد شد، و از این جمله استفاده میشود که اگر با ایمان از دنیا بروند مشمول مغفرت خواهند شد. وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا مراد سبیل آخرت که راه بهشت است خداوند آنها را راهنمایی نمیکند و راه بهشت بر آنها بسته خواهد شد چنانچه در آیه بعد میفرماید وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ.

ص: 239

[سوره النساء (4): آیه 138] ..... ص : 340

بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (138)

گذشت که بشارت اخبار بخیر است در مقابل انذار که اخبار بشر است و مناسب در اینجا این بود که بفرماید انذر المنافقین لکن تعبیر به بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ از هزار انذار سخت تر است.

بِأَنَّ لَهُمْ لام اگر چه برای نفع است در مقابل علی مثل لک و علیک لکن در موردی است که تاب هر دو را داشته باشد و امّا اگر یک طرفی باشد که نفع فقط باشد مثل صلوات تعبیر بعلی مانعی ندارد یا ضرر فقط باشد مثل مقام تعبیر بلام اشکالی ندارد زیرا عَذاباً أَلِیماً بقرینه آیه شریفه إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ سخت ترین عذاب است و اشکال نشود که هر عذابی الیم است و اگر الم نداشته باشد عذاب نیست پس قید الیما زائد است.

و جواب اینکه اولا الم و درد ذی مراتب است و تعبیر بمفرد منکر اشاره با علی مراتب الم است کانّه میفرماید که منافقین معذب هستند بچه عذابی و متألّم هستند بچه المی.

و ثانیا قید الیما برای دفع توهّم یک دسته از متصوفه و شیخیه که منکر خلود شدند، عذاب را از ماده عذب بمعنی گوارا گفتند حتی بعضی از آنها گفتند اهل جهنم پس از مدتی طبع آنها آتشی میشود دیگر تألّم ندارند و اگر از آتش خارج شوند متألم میشوند مثل خنفساء که طبعش در قاذورات و اشیاء متعفنه بوده اگر از آنجا بیرون آید متأذی میشود خدا میفرماید دائما متأذی و متألم هستند.

[سوره النساء (4): آیه 139] ..... ص : 240

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً (139)

ص: 240

کسانی که میگیرند کفار را دوست و ناصر و معین خود از غیر مؤمنین آیا طلب میکنند از نزد کفار عزّت و بزرگی را پس بدانند که محققا جمیع انحاء عزّت اختصاص بخداوند دارد هر که را بخواهد عزیز میکند و هر که را بخواهد ذلیل وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ آل عمران آیه 36.

الّذین صفت منافقین است که ظاهر مسلمان و باطن کافر یَتَّخِذُونَ اخذ بمعنی دوستی و رفاقت با آنها است الکافرین و آنها را دوست خود پنداشتن (اولیاء) ولیّ دوست و ناصر و معین و صاحب اختیار است که در تحت اطاعة کفار میروند و تصور میکنند که آنها اینان را عزت و شوکت و رفعت میدهند، آنها در گرفتاریها باو کمک میدهند و او را نجات میدهند مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ یعنی با مؤمنین آمیزش و محبت و رفاقت نمیکنند و آنها را دوست و ناصر خود نمیپندارند أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ استفهام انکاریست مثل أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ نمل آیه 64، ابتغاء بمعنی طلب و تحصیل است، عندهم نزد آنها یعنی تصور میکنید که عزة نزد کفار است چنانچه امروز بسیاری با کفار و ظلمه آمیزش دارند بطمع مال و جاه که از پرتو آنها بهره مند شوند و با اهل ایمان و تقوی و علماء کناره گیری میکنند و آنها را خوار و خفیف میپندارند غافل از اینکه للباطل جولة و للحق دولة.

فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً خداوند تمام عزة بدست او است لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ عزتش غیر متناهیست و تمام مخلوقات در جنب قدرتش ذلیل و خوار هستند و بخاصان خودش عنایت میفرماید وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ منافقین آیه 8.

ص: 241

[سوره النساء (4): آیه 140] ..... ص : 242

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً (140)

و بتحقیق که خداوند نازل فرموده در قرآن مجید که زمانی که شنیدید آیات الهی را و دیدید که کفار و منافقین باین آیات کافر میشوند و انکار میکنند و بآنها استهزاء میکنند در مجلس آنها ننشینید تا اینکه اینها دست از این کار بر دارند و وارد مطالب دیگری بشوند چنانچه اگر نشستید و اعراض نکردید شما هم مثل آنها هستید در عقوبت و خداوند محققا جمع میفرماید کفار و منافقین را در جهنم بالتمام از این آیه شریفه بضمیمه اخبار بسیاری از کافی و عیاشی و کشی و علی بن ابراهیم و شعیب عقرقوقی و ابی عمرو از حضرت صادق و حضرت رضا علیهما السلام استفاده میشود که جلوس در مجالس معصیة مثل مجلس شرب یا مجلس لهو و لعب یا مجلس غیبت و وقیعه و مجالس استهزاء بمقدسات دین یا بانبیاء و ائمه علیهم السلام حرام است زیرا ائمّه (ع) تمسک باین آیه و آیات دیگری از قرآن فرمودند مثل آیه وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ قصص آیه 55 وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً فرقان آیه 72 وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ مؤمنون آیه 3، بلکه سهم ایمان سمع شمرده اند و معلوم است که این موارد مذکوره در اخبار از باب مثال است چنانچه مورد آیه هم از باب مثال است و شامل جمیع مجالس معصیة میشود بلکه بسیاری از علماء بطلان صلوة را در مجالس معاصی گفتند از باب کون در این مجلس مثل کون در مکان غصبیست و مورد اجتماع امر و نهی میشود و ترجیح جانب نهی چنانچه در اصول تنقیح شده.

و امّا شرح آیه شریفه وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ دستور الهیست که

ص: 242

خداوند در قرآن بیان میفرماید و آن اینست که أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یعنی زمانی که کفار و منافقین مذاکراتی در آیات الهی میکنند و شما در آن مجلس حاضر هستید و آنها یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها توهین بآیات و کافر بآنها میشوند و سخریه و استهزاء بآنها میکنند فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ در مجلس آنها جلوس نکنید و با آنها نشست نکنید که جلوس در مجلس معصیت حرام است، و این حکم البته در موردیست که نتوانید نهی از منکر کنید و اثبات حق نمائید و الّا واجب است جلوگیری از آنها نمودن، و مراد از آیات اعمّ از آیات قرآنی است یا معجزات انبیاء و ائمه (ع) بلکه انبیاء و ائمه و علماء دین هم از آیات الهی هستند چنانچه در آیات سابقه اشاره دارد.

حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ تا عنوان مجلس معصیت از بین برود و عنوان دیگری پیدا کند و صحبت دیگری در بین آنها بیاید که دیگر مانعی ندارد بودن در آن مجلس.

إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ اگر در مجلس معصیت بمانید و لو اینکه شما اهل معصیت نباشید لکن در عقوبت با آنها شرکت دارید چنانچه در بسیاری از آیات و اخبار داریم که حشر با فساق و فجار و کفار و محبت با آنها و اعانت با آنها و رکون با آنها موجب شرکت در عقوبت آنها میشود مثل وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ مائده آیه 2، و مثل وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ هود آیه 113، و مثل لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ مائده آیه 51، و غیر اینها از آیات بسیاری و مثل خبر

این الظلمة و این اشباه الظلمه و این اعوان الظلمة فیضرب لهم سرادق من نار

و مثل لا تعاونهم علی بناء مسجد و غیر اینها إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ مثلیت در احکام دنیویه نیست مثل حدود و امثال آن بلکه در عقوبت اخرویست که با آنها محشور خواهد شد.

ص: 243

إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً قید جمیعا تأکید عموم است و الّا لفظ جامع و جمع محلّی بالف و لام در المنافقین و الکافرین دلالت بر عموم دارد و این تأکید برای این است که توهّم نشود که ممکن است جمع محلی بالف و لام تخصیصی بآن وارد شود، و بعبارت دیگر ظهور در عموم دارد و لفظ جمیعا نص در عموم است بعلاوه این لسان آبی از تخصیص است سیّما با تأکید انّ و جمله اسمیه و اشاره به اینکه شما هم که مثل آنها هستید با آنها مجتمع خواهید شد.

[سوره النساء (4): آیه 141] ...... ص : 244

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (141)

منافقین کسانی هستند که انتظار میکشند ببینند کار شما با کفار در جهاد بکجا میکشد اگر فتح و ظفر نصیب شما شد میگویند مگر ما هم با شما نبودیم و در غنائم و فوائد باید با شما شریک باشیم و اگر برای کفار نصیبی از فتح باشد بآنها میگویند مگر ما نبودیم که اطراف شما را داشتیم و نمیگذاردیم مؤمنین بر شما غالب شوند پس بدانند که خداوند بین آنها در قیامت حکم خواهد فرمود و هرگز خدا برای کفار سبیلی و راهی بر مؤمنین قرار نداده.

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ منافق کسی را گویند که دو رو باشد نزد مؤمنین اظهار ایمان میکند و بظاهر ایمان عمل میکند مثل نماز و روزه و حج و امثال اینها و نزد کفار اظهار کفر میکند و آنها را خبر میکنند از مقاصد مؤمنین و اینها بین و بین مشی میکنند و انتظار میکشند ببینند کار اسلام و کفر بکجا میکشد اگر

ص: 244

اسلام پیشرفت کرد اینها هم جزو مسلمین هستند و از منافع اسلام بهره مند میشوند و اگر کفر پیشرفت کند با آنها شرکت میکنند لذا میفرماید فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ و تعبیر بمن اللَّه برای اینست که فتوحات اسلامی تمام بنصرت الهی است و الّا با قلّة مسلمین و فقر آنها و کمی اسلحه آنها تا اعانت و کمک الهی و فرستادن ملائکه برای اعانت آنها نباشد ممکن نیست پیشرفت آنها وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ تعبیر بنصیب برای اینست که فی الجمله دولتی از آنها ظاهر شود و الّا غلبه و فتح برای آنها نیست و خداوند آنها را منکوب و مغلوب میفرماید حسب الوعده که بمؤمنین داده در آیات بسیاری چنانچه قبلا بیان شده قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ استحوذ از ماده حوذ بمعنی غلبه و استعلاء و از این باب است قوله تعالی اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ مجادله آیه 19، یعنی استعلاء پیدا کرد بر آنها و در اینجا مراد این است که اطراف شما را داشتیم و نمیگذاردیم که مسلمین شما را بقتل برسانند وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی مانع شدیم از مؤمنین که بر شما غالب شوند، و از این آیه استفاده میشود که وجود منافقین در میدان حرب جز ضرر بر اسلام و مسلمین نفعی ندارد اعانت مسلمین نمیکنند و از منافع آنها بهره مند میشوند و اگر ضرری بمسلمین وارد شد از خود دفع میکنند و با کفار سازش میکنند لذا عقوبت آنها فردای قیامت از تمام کفار سخت تر است از این جهت میفرماید فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ مؤمن و کافر و منافق هر کدام بسزای خود خواهند رسید در محکمه عدل الهی.

وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا بعضی گفتند سبیل بمعنی حجة است یعنی کفار حجتی بر مؤمنین ندارند و بعضی گفتند مراد یوم القیمة است که راهی پیدا نمیکنند و عذری برای آنها نیست نسبت بمؤمنین و بعضی مراد غلبه کفار اӘʠبر مؤمنین و تمام این اقوال مدرکی ندارد و آنچه مستفاد از ظاهر آیه

ص: 245

است که نکره در سیاق نفی افاده عموم دارد مطلق سبیل را میگیرد لکن مفاد جعل جعل تکوینی نیست زیرا هم مخالف حسّ است بسا کفار غلبه پیدا میکنند و مخالف با نفس آیه است که میفرماید وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ بل المراد جعل تشریعی است که هیچ گونه حقّی خداوند بکفار نداده نه در دنیا و نه در آخرت و هر چه ظلم و اذیت نسبت بمؤمنین نمودند مسئول و معاقب خواهند بود هم عقوبات دنیوی و هم اخروی.

[سوره النساء (4): آیه 142] ..... ص : 246

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً (142)

محققا منافقین با خداوند خدعه میکنند و خدا هم با آنها خدعه میکند و زمانی که بایستند بنماز با حال کسالت میایستند و خود نمایی میکنند در نظر مردم و متذکر خدا نمیشوند مگر اندکی.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ

خدعه منافقین اظهار ایمان است و اقرار بشهادتین و حفظ صورت اسلامی و چون عقیده باطنی ندارد بخیال خود خدا و رسول و مؤمنین را فریب داده اند و حال آنکه وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ بقره آیه 9، بتوهم اینکه جان و مالمان محفوظ میشود و غافل از اینکه خدا از باطن آنها خبر دارد و بکیفر اعمالشان میرساند و همین است معنای وَ هُوَ خادِعُهُمْ

یعنی جزای خدعه آنها را میدهد چنانچه گذشت در جمله اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ یعنی جزای استهزاء آنها را میدهد.

وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی

کسالت ثقالت و سنگینی است اشاره به اینکه از روی بی میلی و بی رغبتی و ملاحظه مردم نماز میگذارند که اگر در پرده باشد و کسی نباشد اصلا بجا نمیآورند.

ص: 246

یُراؤُنَ النَّاسَ

اعمال عبادی آنها کلّا ریائیست فقط برای خود نمایی است و ریاء شرک خفی است در هر عبادتی که آمد باطل میکند، و حدیثی در مجمع از عیاشی بسند خود از مسعدة بن زیاد از حضرت صادق علیه السّلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود بسا موقعی که از آن حضرت سؤال شد از نجاة قیامت

قال النجاة ان لا تخادعوا اللَّه فیخدعکم فانه من یخادع اللَّه یخدعه و یخلع عنه الایمان و نفسه یخدع لو شعر فقیل له فکیف یخادع اللَّه قال یعمل بما امره اللَّه ثم یرید غیره فاتقوا الریا فانه شرک باللَّه ان المرائی یدعی یوم القیامة باربعة اسماء یا کافر یا فاجر یا غادر یا خاسر حبط عملک و بطل اجرک و لا خلاق لک الیوم فالتمس اجرک ممن کنت تعمل له)

برهان و اخبار در باب ریاء بسیار است حتی دارد امر ریاء از دبیب نمله علی السخرة لصماء مشکل تر است.

وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا

در خبر دارد از امیر المؤمنین علیه السلام

یذکرون اللَّه علانیة و لا یذکرونه فی السر

یعنی ذکر آنها هم ریایی است و در منظره مؤمنین است نه بداعی القربة.

[سوره النساء (4): آیه 143] ...... ص : 247

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (143)

منافقین مضطربین بین اینکه با مؤمنین باشند یا بطرف مشرکین بروند و متحیرند که آیا پیشرفت با مؤمنین است تا با آنها پیوند کنند یا با مشرکین است تا بآنها ملحق شوند نه جزو این طرفند نه آن طرف و کسی را که خدا گمراه کند پس هرگز برای او راهی نمی یابی.

در خبر از حضرت رسالت در مجمع دارد

(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ان مثلهم مثل الشاة الغابرة بین الغنمین تتحیر فتنظر الی هذه و الی هذه لا تدر ایهما تتبع).

ص: 247

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ بین اختیار ایمان یا شرک و کفر از کفر و شرک دور افتاده و از منافع آنها محروم شده و در ایمان هم داخل نشده و بمثوبات آنها نائل نشده لا إِلی هؤُلاءِ جزء مؤمنین نیستند اما باطنا چون معتقد بعقائد حقّه نیستند و اما ظاهرا بواسطه اینکه هر چه بخواهند خود داری کنند بتظاهر اسلامی بالاخره آثار نفاق آنها ظاهر خواهد شد مثل فرار از زحف و اعتذار از آمدن در جهاد و ارتباط با کفار و نحو اینها.

وَ لا إِلی هؤُلاءِ جزء کفار هم نیستند چون تظاهر بکفر نمیتوانند کنند و علنا با کفار نمیتوانند همراهی کنند.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ سرگردان و متحیر و مضطرب هستند نمیدانند کارشان بکجا میکشد، و نسبت اضلال بخدا بمعنی اینست که آنها را بخودشان واگذار فرموده و عنایات خود را از آنها سلب نموده و توفیق از آنها گرفته شده و موانعی که بدست خود فراهم کرده سدّ راه هدایت و سعادت آنها شده.

فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا دیگر کسی قدرت ندارد آنها را راهنمایی کند خذلهم اللَّه و لعنهم که هر ضرری که بمسلمین وارد شد و هر لطمه که باسلام زده شد از این منافقین بوده و دردهای داخلی بالاخص بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که چه کردند و چه شد و بالاخره کفر و نفاق خود را ظاهر کردند و لطمات خود را وارد نمودند.

[سوره النساء (4): آیه 144] ..... ص : 248

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً (144)

ای کسانی که ایمان آوردید نگیرید کفار را دوست و ناصر خود و ترک نکنید دوستی با مؤمنین را میخواهید حجت خدا بر شما تمام شود در عقوبت و عذاب

ص: 248

مؤمن یکی از شرائط ایمان بلکه عمده شرائط و اهمّ اینها اینست که با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمن و مسئله تولّی و تبرّی که دو فروع دین است و مسئله حب و بغض که جزو ایمان است همین است و فرق بین حب و بغض و تولی و تبری اینست که حب و بغض امر قلبیست و جزو ایمان است بلکه از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند که آیا حب و بغض از ایمان است فرمود

(هل الایمان الا الحب و البغض) جامع السعادات.

و اما تبری و تولی اظهار دوستی است و دشمنی عملا لذا جزو فروع الدین شمرده شده و آیه شریفه مشتمل بر هر دو جمله است و خطاب بمؤمنین است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا نهی اکید فرموده که لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ یعنی آنها را دوست خود قرار ندهید و لو از خویشان نزدیک شما باشند مثل پدر و برادر و اولاد و عملا با آنها دوستی نکنید که این دلیل بر کفر شما است و اظهار دوستی با آنها از معاصی کبیره است و آنها را ناصر خود نپندارید و بالجمله ترک آمیزش با آنها بکنید مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ یعنی مؤمنین را دوست خود بگیرید و ناصر خود بدانید، و کلمه دون بمنزله استثناء است و انهم منقطع، و خلاصه باید معامله شما با کفار معامله دشمنی باشد و با مؤمنین معامله دوستی که گفتند

(من احب مؤمنا فقد احب اللَّه)

و مؤمن احترامش نزد خدا بیش از احترام کعبه است و عداوت با کفار عداوت با اعداء الهی است فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً سلطنت حجة است یعنی در محبت با کفار حجة از برای خدا قرار میدهید در عقوبت و عذاب آنهم حجة واضحه و تا حجة بر خلق تمام نشود خداوند عذاب نمیفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسری آیه 15.

توضیح الکلام- (ان الاعمال السیئة ان کانت من القبائح العقلیة فلا یترتب

ص: 249

علیها الا اللوم و الذم و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر و لا یترتب علیها العقوبة الا بعد ارسال الرسل و انزال الکتب و الانذار و اما سائر المعاصی التی لا یدرک العقل قبحها فیحتاج الی بیان الشرع فبعد البیان یکون الحجة علی الخلق بالغة قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ انعام 149.

[سوره النساء (4): آیه 145] ...... ص : 250

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (145)

از برای آتش درکاتیست و ابوابی که هر قسمت از کفار و معاندین در یک درک و از یک باب وارد میشوند بمراتب کفر و عناد و هر طبقه عذاب آنها سخت تر از طبقه ما فوق و خفیف تر از طبقه ما دون است تا منتهی شود بطبقه هفتم که از همه عذاب آن سخت تر است و جای منافقین است زیرا آنها هم کافر هستند باطنا و هم منافق بعلاوه نفاق و مضرتهایی که از ناحیه آنها بر اسلام و مسلمین متوجه میشود در آیه شریفه لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44 و در تفسیر ویل دارد که چاهی است در قعر جهنم که تمام آتش جهنم از آن چاه بیرون میآید و در قعر آن چاه تابوتی است که در آن چهارده نفر معذب هستند هفت نفر از پیشینیان مثل: شداد، نمرود، فرعون. و هفت نفر از پسینیان مثل:

اول و ثانی و ثالث و من یحذوا حذوهم. و بالجمله هر چه کفر و عناد و ظلم و تعدی و نفاق بیشتر عذاب سخت تر است اعاذنا اللَّه من العذاب. چنانچه در بهشت هم درجاتیست هر چه ایمان و اخلاق و تقوی و عمل صالح بهتر باشد درجات بالاتر است تا برسد بدرجه اعلا که خاص محمد و آل او صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً ممکن است در سایر طبقات کفار و معاندین بعضی بواسطه قصور مثل اطفال و بعض نساء و ضعفاء العقول نجات از عذاب داشته باشند

ص: 250

ولی منافق قصوری در آن تعقّل نمیشود لذا ناصر و شفیعی و وسیله نجاتی از برای آنها نیست.

[سوره النساء (4): آیه 146] ...... ص : 251

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (146)

مگر کسانی که توبه کردند از نفاق و اعمال صالحه بجا آورند و چنگ زدند بدستورات الهی و خالص کردند دین حق را از ادیان باطله پس اینها با مؤمنین هستند و بزودی خداوند بآنها اجر عظیم عنایت میفرماید.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا توبه از نفاق ایمان بدین حق است قلبا که باطن موافق با ظاهر باشد وَ أَصْلَحُوا که ظاهر هم موافق با باطن باشد عکس نفاق مثل فسّاق مؤمنین نباشند که قلبا معتقد هستند ولی عملا مرتکب معاصی میشوند.

وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ که ترک آمیزش کنند با کفار و معاندین و دین مقدّس اسلام را محکم بگیرند و پای بند بآن باشند وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ که هیچ رائحه شرک و کفر در او نباشد و فقط خداپرست و مطیع اوامر و نواهی او باشند.

فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی در حزب مؤمنین وارد میشوند و جزو آنها میشوند و در عداد آنها محسوب میگردند.

وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً از فوائد ایمان و مثوبات اخروی و دنیوی آن بهره مند میشوند، و تفسیر به اینکه در مثوبات با مؤمنین شرکت میکنند خلاف ظاهر است زیرا قطعا اینها مؤمن میشوند با این خصوصیات در آیه.

ص: 251

[سوره النساء (4): آیه 147] ...... ص : 252

ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً (147)

چه میکند خداوند بعذاب شما اگر شاکر شدید و ایمان آوردید و حال آنکه خدا جزاء شکر را میدهد و علم بایمان شما دارد.

ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ اشاره به اینکه عذاب کسی که منافق بوده سپس ایمان آورده بر خداوند نفعی ندارد و در ترک عذاب ضرری باو متوجه نمیشود چون غنی بالذات است و محل عوارض واقع نمیشود بلکه عذاب دائر مدار استحقاق است و مفروض اینست که مؤمن شده دیگر استحقاق عذاب ندارد زیرا

(الاسلام یجب ما قبله)

بلکه مستحق مثوبات میشود از دو جهت یکی از جهت شکر نعمت ایمان و اتیان بوظائف دین چنانچه میفرماید وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ آل عمران 145، و دیگر از جهت ایمان و وعده های بسیار که در آیات باهل ایمان داده شده و لذا میفرماید إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ که رفع عذاب منوط باین دو امر است چنانچه مثوبات هم دائر مدار این دو امر است.

وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً بمنزله علت است و معنای شاکر نه اینست که کسی نعمتی بخدا داده باشد تا او شکر نعمت کند لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ حجرات آیه 17، بلکه مراد اینست که جزای وافر عنایت میفرماید بشاکر. و (علیما) یعنی از باطن شما خبر دارد.

[سوره النساء (4): آیه 148] ...... ص : 252

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً (148)

دوست نمیدارد خدا کلام بد را اظهار کردن مگر کسانی که ظلم شده باشد بآنها و هست خدا شنوای دانا.

لا یُحِبُّ اللَّهُ عدم دوستی خدا اشاره بمبغوضیت و حرمة است الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ کلام بد عبارت از غیبت و بدگویی شخص است چه بعنوان غیبت باشد

ص: 252

که معصیت بسیار بزرگ است و در آیه شریفه دارد وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً حجرات آیه 12، و در خبر دارد

الغیبة اشد من الزنا

و مراد از غیبت اینست که بگوید در غیاب کسی چیزی را که او را بد آید چه بتصریح باشد که مورد آیه است یا بکنایة و اشاره باشد یا بتعریض مثل اینکه بگوید الحمد للَّه که من دزد نیستم یا دروغ نمیگویم یا فلان عمل زشت را مرتکب نشده ام یعنی فلانی این نحو است یا بکتابت باشد و چه در حضور او باشد که موجب ایذاء و اهانت و بردن آبروی او شود.

إِلَّا مَنْ ظُلِمَ که عنوان شکایت است که بگوید فلانی مال مرا برده یا بمن اذیت کرده یا در حق من ظلم کرده که این جائز است لکن نزد حاکم شرع برای اظهار دعوی یا نزد کسی که بتواند دفع ظلم او را بکند و حق مظلوم را بگیرد و باو رد کند حتی بعضی برای تشفّی هم اجازه داده اند بمقتضای اطلاق آیه و این را از مستثنیات غیبت شمرده اند و بر طبق آن اخبار هم وارد شده، و اما سایر کلمات سوء مثل سبّ و لعن و فحش و تهمت و نمامی و سعایت و امثال اینها مطلقا جایز نیست و لو آن طرف مرتکب شده باشد در حق این و باصطلاح جواب فحش فحش نیست آن معصیت کرده مجوز معصیت این نمیشود.

وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً خداوند کلام شما را میشنود و از اعمال و نیات شما مطلع است و بآنها عالم است.

[سوره النساء (4): آیه 149] ..... ص : 253

إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً (149)

اگر ظاهر کنید خوبی را یا مخفی نمائید یا عفو کنید از بدی پس محققا خداوند عفو کننده است و قادر بر انتقام است.

ص: 253

إِنْ تُبْدُوا خَیْراً ابداء اظهار است، و خیر را بعضی گفتند کلام نیک است از مدح و ثنا و تعریف کسانی که بشما احسان کرده اند که عبارت از شکرگزاریست و در حدیث است

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق.

أَوْ تُخْفُوهُ که احسان بنده گان را بشما کرده اند مستور کنید و روی خود نیاورید، و بعضی گفتند مراد از خیر احسان مالی است که بکسی بکنید چه ظهار کنید و چه اخفاء نمائید، بنا بر تفسیر اول اخفاء مذموم است که کسی بشما احسانی بکند و شما در مقام شکر گذاری او و مدح و ثناء او بر نیائید، و بنا بر تفسیر دوم اخفاء ممدوح است که اگر بکسی احسان مالی کنید البته بطور خفاء باشد بهتر است که این آیه مفاد آیه شریفه است إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ بقره آیه 271، لکن ظاهر اینست که لفظ خیر مطلق است و شامل جمیع خوبیها میشود از اعمال صالحه که اظهار و اخفاء آن در نزد خداوند محفوظ است لکن مورد آیه بقرینه جمله بعد اینست که بنده اگر کسی باو احسان کرد باید شکرگزاری کند چه در حضور او و چه در غیاب او که هر دو ممدوح است و موجب ازدیاد محبت و الفت و احسان میشود و این آیه در مقام تحریص و ترغیب است چنانچه میفرماید أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ که اگر کسی بشما اسائه نمود در مقام انتقام بر نیائید و لو حق دارید و میتوانید چنانچه در آیه قبل در کلمه إِلَّا مَنْ ظُلِمَ گذشت بلکه طرف را عفو کنید (در عفو لذتی است که در انتقام نیست) چنانچه خداوند با اینکه قادر بر انتقام هست و اشدّ المعاقبین است مع ذلک از اعمال سوء بندگان عفو میفرماید لذا تفریع بر این جمله فرموده فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً حدیثی در نظر است که مفادش اینست که فردای قیامت موقعی که ذوی الحقوق مطالبه حقوق خود را از من علیه الحقوق میکنند خطاب میرسد که هر کس طرف خود را عفو کرد و از حق خود در گذشت من هم او را عفو

ص: 254

میکنم و از حقوق خود گذشت مینمایم بسیاری گذشت میکنند و عفو مینمایند و بعضی دست بر نمیدارند و باز مطالبه حق خود را نمیکنند پرده از چشم آنها برداشته میشود و مقاماتی را در بهشت مشاهده میکنند خطاب میرسد که این مقامات جای کسیست که از حق خود گذشت کند و طرف را عفو نماید آنها هم صرف نظر میکنند لکن مشروط باینست که طرف مؤمن باشد تا قابلیت عفو را داشته باشد.

[سوره النساء (4): آیات 150 تا 151] ...... ص : 255

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً (150) أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (151)

محققا کسانی که کافر بخدا و پیغمبران او شده اند و میخواهند بین خدا و رسولان او جدایی بیندازند و میگویند ما ببعضی ایمان میآوریم و ببعضی کافر میشویم و میخواهند از میانه اینها راهی اتخاذ کنند اینها حقا کافر هستند و برای کفار خداوند مهیّا فرموده عذاب خوار کننده ای.

مفسرین گفتند که این آیه در مذمت اهل کتاب است یهود و نصاری که تفرقه بین انبیاء انداختند که یهود ایمان بانبیاء قبل از عیسی آوردند و بعیسی (ع) و پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کافر شدند و نصاری تا عیسی را ایمان آوردند و پیغمبر اسلام را کافر شدند.

لکن حق در مقام اینست که این آیه در مذمت کسانیست که در احکام انبیاء تصرف کردند آنچه مطابق با هوای نفس خود و سلیقه خود باشد قبول میکنند و آنچه بر خلاف آن باشد انکار و ردّ میکنند و یک طریقه دل خواه خود اتخاذ میکنند و اینها حقا کافر هستند و انبیاء را راستگو نمیدانند و تصدیق بما جاءوا من عند اللَّه

ص: 255

نمیکنند و برای آنها عذاب خوار کننده مهیّا فرموده، و این موضوع در جمیع ملل ساری و جاری است یهود چه اندازه از احکام موسی و تورات را دور انداختند نصاری که کلیه احکام عیسی را کنار گذاردند الّا چند حکم، امروز مسلمین بسیار از احکام قرآن و دستورات اسلام و فرمایشات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام و علماء اعلام را پشت سر انداختند و پشت پا زدند، مسئله ربوا، مسائل حدود و دیات، مسئله حجاب و موسیقی و آلات لهو بلکه نماز و روزه و زکاة و حجّ حتی باب معاملات فاسده چه اندازه بطبقات مختلفه مخالفت میکنند و میگویند العیاذ باللَّه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیش خود و بسلیقه خود گفته و اشتباه کرده یا بمناسبت زمان خود گفته و قوانین اسلام را تغییر میدهند و خود قانون جعل میکنند و حال آنکه یکی از مهم شرائط اسلام تصدیق بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بجمیع ما جاء به سائر الانبیاء است وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ الایة سوره بقره آیه 285.

[سوره النساء (4): آیه 152] ..... ص : 256

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (152)

و کسانی که ایمان بخدا و جمیع انبیاء آوردند و بین آنها تفرقه نگذاردند بزودی خداوند اجر آنها را عنایت میفرماید و او است آمرزنده مهربان.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ به اینکه واجب الوجود است و شریک و عدیل و مثل و مانندی از برای او نیست و عبادت منحصر باوست و کامل است فوق الکمال و تام است فوق التمام، متّصف بجمیع صفات کمال و منزّه از جمیع عیوب و صفاتش عین ذات و خالق جمیع مخلوقات و افعالش تمام موافق با حکم و مصالح و کار قبیح

ص: 256

و لغو و ظلم از او محال است صادر شود که معنی عدل است و تمام اینها در مفهوم ایمان باللَّه مندرج است.

و رسله و تمام انبیاء و رسل از آدم تا خاتم همه معصوم بوده که مفاد تصدیق بما جاءوا به است و معنی ایمان برسل است.

وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ از حیث رسالت و نبوت و اما از حیث افضلیت بنصّ قرآن فرق دارند چنانچه میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بقره آیه 253، و بضرورت دین اسلام و نص اخبار متواتره و صراحت قرآن مجید پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افضل از جمیع آنها بوده از جمیع جهات: کتابش، دینش، امّتش اوصیائش از همه آنها افضل بودند.

أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ سوف اشاره بیوم المعاد است و تعبیر باجر نه از جهت استحقاق است چنانچه مفسرین توهم کردند زیرا تمام نعم الهی دنیوی و اخروی همه تفضل است بلکه تعبیر باجر فقط قابلیت تفضل است که غیر مؤمن قابلیت ندارد و شاهد بر این جمله آخر است که فرمود وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً چون مغفرت و ترحم تفضل است اگر استحقاق بود احتیاج بمغفرت و ترحم نداشت بلکه حق مطالبه داشت.

[سوره النساء (4): آیه 153] ..... ص : 257

یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً (153)

توقّع میکنند اهل کتاب از تو که برای آنها کتابی نازل کنی از آسمان

ص: 257

پس محققا از موسی بزرگتر از این سؤال کردند و گفتند خدا را بما علنا نشان بده پس صاعقه آنها را گرفت بواسطه ظلم آنها پس از آن گوساله را گرفتند و پرستیدند بعد از آنی که معجزات باهرات را مشاهده کرده بودند پس آنها را عفو نمودیم و بموسی حجة آشکارا عنایت کردیم.

یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ مفسرین اختلاف کردند بعضی گفتند مراد اینست که قرآن جملة نازل شود چنانچه تورات جملة نازل شد و بعضی گفتند مراد مکتوبا نازل شود چنانچه تورات مکتوبا در الواح نازل شد و بعضی گفتند مراد کتابیست که بیاورد بر اهل کتاب بالخصوص غیر از قرآن لکن تمام اینها تفسیر برأی است و آنچه بنظر میرسد بقرینه جمله بعد و اللَّه العالم اینست که توقع یهود این بود که از آسمان نوشته ریزش کند مثل اینکه از طیّاره بسا کاغذ پرانی میشود و خطاب بآنها که محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر من است باو ایمان بیاورید و این در هیچ یک از انبیاء سابقه نداشته و اگر چه امر محال عقلی نیست و از قدرت پروردگار خارج نیست لکن خلاف حکمت است زیرا اگر یک همچه امری انفاق بیفتد و مع ذلک ایمان نیاورند مورد نزول عذاب خواهند شد، نظیر توقع حواریین از عیسی علیه السّلام نزول مائده که خدا میفرماید إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مائده آیه 110 فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ وجه اکبریة اینست که آنها محال عقلی را توقع کردند فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً زیرا شرط رؤیت تجسّم است و تجسم موجب ترکیب و احتیاج باجزاء و بمرکّب (بالکسر) و بمکان میشود و با مقام بساطت وجود و وجوب وجود منافات دارد لذا بمجرد تفوّه باین کلام صاعقه آمد.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ و گذشت شرح نزول صاعقه در مجلد دوم در سوره بقره، و این جمله برای تسلیت قلب نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از توقعات

ص: 258

بیجای یهود متألّم نشود و نیز از اعمال یهود با اینکه دیدند این توقع بیجا باعث نزول صاعقه شد رفتند گوساله پرست شدند.

ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ و گفتند العیاذ خدا در گوساله حلول کرده و اینهم یک امر محال دیگری است که خدا حال در شیئی باشد یا محل شیئی واقع شود و بالجمله دعاوی یهود و تناقضات در کلمات آنها معین مثل نصاری است یک جا خدا را جسم میدانند و در بهشت برای تفریح گردش میکند و یک جا با یعقوب کشتی میگیرد و یک جا حلول در گوساله میکند و حال آنکه جسم اگر حال در جسمی شد باید ثقالت آن بیشتر شود و حجم آن بزرگتر گردد و همین تناقضات در نصاری هم هست، یک جا میگویند خدا خودش حلول کرد در رحم مریم و بیرون آمد و عیسی خدا است لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ مائده آیه 17، یک جا میگویند پسر خدا است وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30، و با این همه دعوی قال (فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ) اشاره به اینکه تو هم از این درخواستهای بیجا صرف نظر فرما.

وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً اشاره به اینکه با اینکه موسی اقامه آن معجزات باهرات را نمود و از هر جهت حجة را بر آنها واضح و روشن فرمود و مع ذلک این در خواستهای بیمورد را داشتند ما آنها را عفو کردیم شما نیز حجة را از هر جهت تمام کرده ای و راه عذری بر آنها باقی نیست و مع ذلک این نوع توقع را دارند از آنها گذشت فرما.

ص: 259

[سوره النساء (4): آیه 154] ..... ص : 260

وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (154)

و بالای سر آنها نگاه داشتیم کوه طور را بواسطه عهد و میثاقی که با آنها بسته شد و بآنها گفتیم داخل شوید در باب حطة در حال سجده و بآنها گفتیم تجاوز نکنید در شنبه و از آنها عهد و میثاق گرفتیم میثاق محکمی.

این آیه شریفه اشاره بمخالفت یهود است و مربوط بآیه قبل است و شرح مخالفت های آنها را در جلد دوم در سوره بقره در ذیل آیه شریفه که یهود بموسی علیه السّلام گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً آیه 55، و در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ آیه 62، و در ذیل آیه شریفه وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ الایه آیه 58، و در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ آیه 51، و در ذیل آیه شریفه وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ آیه 65، مفصلا بیان کردیم احتیاج بتکرار نیست فقط شرح الفاظ این آیه را متذکر میشویم:

وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ گرفتن کوه طور بالای سر آنها تحدید بود که با موسی (ع) عهد و میثاق محکم ببندند که بدستورات او و بتورات عمل کنند و لذا باء بمیثاقهم سببیه یعنی بسبب میثاق گرفتن از آنها و مع ذلک با این مخالفت وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نمودند لذا میفرماید فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ بقره آیه 59.

وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ این حکم را هم مخالفت کردند و مسخ شدند ببوزینه چنانچه میفرماید فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً مع ذلک احکام تورات را و دستورات موسی را

ص: 260

چنان عقب سر انداختند و از بین بردند و این تورات رایج را در دست و پای مردم انداختند و کفریات و مزخرفات آنها را گرفتند خذلهم اللَّه و لعنهم اللَّه.

[سوره النساء (4): آیه 155] ..... ص : 261

فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (155)

پس بواسطه اینکه اینها نقض میثاق و مخالفة عهد کردند و بآیات الهی و حجج خداوند کافر شدند و پیغمبران بی تقصیر را کشتند و گفتار آنها که دلهای ما غلف است و بیانات انبیاء در آنها تأثیر نمیکند بلکه خداوند دلهای آنها را مهر فرمود بواسطه کفر آنها و ایمان نمیآورند مگر قلیلی.

این آیه شریفه هم بضمیمه آیات قبل و آیات بعد مشتمل بر ذکر مساوی و مطاعن یهود و سبب نزول بلیات بر آنها است و راجع است هر جمله آن بیک دسته آنها از زمان موسی تا عیسی علیهما السلام من جمله راجع بزمان موسی فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ که آنچه با موسی قرارداد کردند تخلف نمودند از عدم دخول باب حطة و عدم مقاتله با کفار و گفتند إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ مائده آیه 24، و گوساله پرستی بعد از رفتن موسی بمیقات پروردگار و غیر اینها، و کلمه ما در فبما نقضهم بعض مفسرین گفتند زائده است و مکرر گفته شده که کلمه زائده در قرآن نیست و ما اشاره بموارد نقض میثاق است.

و من جمله بعد از زمان موسی وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ که شرحش را مکرر تذکر داده ایم و در مجلد اول کلم الطیب مفصلا بیان شده که چندین مرتبه در شرک و کفر و بت پرستی سیر میکردند مدّت مدیدی که دیگری اسمی از موسی و تورات میان آنها نبود.

ص: 261

و من جمله قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ که اینهم در تمادی ایام تا زمان عیسی (ع) بوده و البته قتل انبیاء بغیر حق است، و تقیید بکلمه بغیر حق اشاره باینست که هیچگونه بهانه نداشتند در کشتن انبیاء مثل قتل حضرت یحیی و زکریّا و سایر انبیاء بنی اسرائیل.

و من جمله وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ اگر چه این کلمه را از روی طعنه بانبیاء میزدند که کلمات شما در ما هیچ تأثیری ندارد و مواعظ شما در دلهای ما راه ندارد لکن حقیقة همین نحو بوده بلکه سخت تر که میفرماید ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً الی آخر الایة بقره آیه 74، لذا میفرماید بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ که شرح این جمله را در مجلد اول در ذیل آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ بقره آیه 7، مفصلا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا این هم برای اتمام حجت است که نگویند ما نمیتوانستیم ایمان بیاوریم چون قلوب ما غلف و ختم و طبع شده بود. جواب آنکه اینها بنحو اقتضاء است علیة تامه ندارد و شاهدش اینست که جماعة قلیلی از شما بشرف ایمان در هر عصری از اعصار مشرف شدند مثل توبه حرّ ابن یزید ریاحی که حجة بالغه شد بر تمام لشگر کربلا که نگویند کار گذشته بود و ما نمیتوانستیم حسینی شویم، اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا بمحمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

[سوره النساء (4): آیه 156] ...... ص : 262

وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً (156)

و بکافر شدن آنها بتکذیب حضرت عیسی علیه السّلام و افترایی که بمقام مقدّس حضرت مریم بستند که العیاذ این بچه را از زنا پیدا کرده و بهتان بزرگی که باو زدند، و این جمله راجع بیهود عصر عیسی علیه السّلام است که شرحش در آیه شریفه

ص: 262

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا مریم آیه 27 و 28، خداوند بیان فرموده و این بهتان نظیر بهتانیست که عایشه بماریه قبطیه زده در مورد ابراهیم فرزند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و در سوره نور آیات بسیاری است در شرح این قسمت و بس است در عقوبت افتراء و بهتان کذایی آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ نور آیه 23، بلکه مشتمل بر معاصی زیادی است.

[سوره النساء (4): آیات 157 تا 158] ..... ص : 263

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً (157) بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (158)

و گفتار یهود که گفتند ما کشتیم مسیح عیسی پسر مریم رسول خدا را و حال آنکه او را نکشتند و بدار نزدند و لکن امر بر آنها مشتبه شد در مورد عیسی (ع) و محققا کسانی که در مورد عیسی اختلاف کردند آنچه گفتند از روی شک بود و علم بگفتار خود نداشتند مگر متابعت گمانهای خود و یقینا او را نکشتند بلکه خداوند او را برد در مقام رفیعی در ظل عنایت خود و خداوند عزیز است در مقام حفظ عیسی و حکیم است در مصلحت نگاهداری او.

در مورد قتل حضرت عیسی علیه السّلام و بدار زدن او یهود و نصاری متّفق هستند و کیفیت آن بنا بر نقل بعض اخبار بطور خلاصه اینست که یهود عیسی را با اتباعش که حواریین او بودند گرفتند و حبس نمودند و شبی که تصمیم داشتند که فردا عیسی

ص: 263

را بقتل برسانند حضرت عیسی آنچه جزع نمود و اصرار باتباع خود کرد که او را از چنگال یهود نجات دهند و او را یاری کنند نکردند بلکه او را انکار کردند و در چنگال یهود گذاردند و فرار کردند خداوند متعال کسی را شبیه عیسی فرمود و عیسی را بآسمان برد طبق آیه شریفه و عقیده مسلمین، و امّا آن کس که شبیه عیسی شد آیا از خود یهود بود که قصد قتل عیسی را داشت یا یکی از حواریین بود که قبول کرد برای حفظ عیسی و نجات او که شبیه عیسی شود و کشته شود و بدار رود یا دیگری معلوم نیست و کلمات مفسرین هم مدرک نمیشود فقط حدیثی در برهان در ذیل آیه إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ الی الایة آل عمران آیه 55. از حمران بن اعین از حضرت باقر علیه السّلام نقل فرموده که خلاصه مفادش اینست که شبی که عیسی گرفتار یهود شد دوازده نفر از اصحابش با او بودند بآنها خبر داد که شما صبح بمن کافر میشوید و من امشب بآسمان میروم کیست که حاضر شود شبیه بمن شود و کشته شود جوانی گفت من حاضرم شبیه عیسی گشت او را یهود گرفتند و بدار زدند و کشتند تا آخر حدیث.

و امّا طبق عقیده یهود و نصاری اینست که خود عیسی را بدار زدند و کشتند و نصاری مدعی هستند که عیسی خبر داد که من سه شب و سه روز در دل زمین هستم چنانچه یونس سه شب و سه روز در دل ماهی بود و سپس بیرون میآیم و بآسمان میروم، بعدا میگویند شام جمعه او را دفن کردند و صبح یکشنبه از قبر بیرون آمد که دو شب و یک روز و چند دقیقه بیشتر نشد و این دلیل است بر کذب عیسی (ع) العیاذ باللَّه و عقیده آنها اینست که این مدت که در دل زمین بود رفت در جهنم عوض نصاری که گفتند (فدانا من لعنة الناموس) و در جهنم شیطان انبیاء را حبس نموده بود آنها را از حبس نجات داد و مزخرفات دیگری که بهم می بافتند. و ما بشرح الفاظ آیه شریفه بپردازیم:

ص: 264

و قولهم مراد یهود هستند إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ کلمه رسول اللَّه مقول قول یهود نیست زیرا آنها منکر رسالت عیسی بودند بلکه فرمایش خداوند است و مفاد آیه این میشود که مسیح عیسی ابن مریم که رسول خدا است یهود گفتند او را کشتیم.

وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ و تعجب اینست که نصاری صلیب عیسی را بسیار محترم میشمارند و بگردن خود نصب میکنند با اینکه طبق عقیده آنها باید با صلیب کمال عداوت را داشته باشند، مثل صلیب مثل شمشیر پسر مرادی است و خنجر شمر لعنة اللَّه علیهما.

وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ظاهر اینست که مراد شبیه عیسی بنظر آنها آمد و او را کشتند و بدار زدند نه اینکه امر بر آنها مشتبه شد و شک بر آنها عارض شد چنانچه بعض مفسرین گفتند چنانچه مفاد جمله بعد است وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ یهود و نصاری که بین افراط و تفریط، یهود او را حرام زاده و نصاری خدا و پسر خدا و سه خدا قائلند.

لَفِی شَکٍّ مِنْهُ زیرا طرفین مدرکی ندارند جز اینکه انسان بی پدر محال است وجود پیدا کند، یهود پدر او را یوسف نجار گفتند، نصاری خدا و اینها قدرت را منکر هستند و این بر فرض محال محال عادی است محال عقلی نیست و معجزاتی که خود آنها نسبت بانبیاء میدهند مثل عصای موسی و مرده زنده کردن عیسی از همین باب است، و همچنین در قتل عیسی هم یقین ندارند چون آن کسی که شبیه عیسی شد قبلا دیده بودند و او را نیافتند مظنون آنها شد که عیسی است و او مخفی شده با اینکه تمام اطراف را داشتند لذا میفرماید ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ و این گمان اینها هم بر خلاف واقع است وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً یقینا او را نکشتند یا از روی یقین نکشتند بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ مراد از مرجع ضمیر الیه یعنی الی

ص: 265

جوار رحمة اللَّه و مراد از رفع بردند بعالم بالا که در اخبار دارد آسمان چهارم یعنی طبقه چهارم که در آنجا بیت المعمور است و قبله و مطاف ملائکه است و مطابق کعبه معظمه است.

وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً فی قدرته (حکیما) فی ارادته و مشیته چنانچه در مورد ادریس میفرماید وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا مریم آیه 56 و 57.

[سوره النساء (4): آیه 159] ..... ص : 266

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً (159)

و نیست از اهل کتاب احدی مگر آنکه ایمان میآورد باو البته پیش از موت او و روز قیمة میباشد بر آنها شاهد.

اختلاف شد در مراجع ضمائر ضمیر به و موته و یکون که حضرت عیسی علیه السّلام است یا احد اهل الکتاب یا پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، در میان مفسرین و در بعض اخبار دارد که مراد پیغمبر اسلام (ص) است لکن سند معتبری نداریم و خلاف ظاهر آیه و اگر از ائمه علیهم السلام صادر شده باید حمل ببواطن قرآن کرد منافی با ظاهر نیست و ظاهر آیه همان اول است که حضرت عیسی علیه السّلام باشد.

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ان نافیه است و من اهل الکتاب یعنی احدی از اهل کتاب نیست إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ مگر اینکه ایمان بعیسی میآورد قَبْلَ مَوْتِهِ یعنی قبل از موت اهل کتاب، بعضی گفتند مراد زمانیست که حضرت عیسی نزول میفرماید و خدمت حضرت مهدی (عج) مشرف میشود و عقب سر آن حضرت نماز میخواند و دجّال ملعون بدست آن حضرت کشته میشود، بنا بر این باید اختصاص داد باهل

ص: 266

کتاب زمان ظهور مهدی و آیه شریفه عام است از زمان عیسی تا قیامت را شامل است و از آن طرف هم بالحس و الوجدان مشاهده میکنیم که اهل کتاب چه یهود و چه نصاری بهمان عقیده فاسده خود باقی هستند و آنچه میتوان گفت و شواهد بسیاری هم از آیات و هم از اخبار داریم که انسان قبل از موتش حقایق را مشاهده میکند و جای خود را در بهشت و جهنم می بیند و پیغمبر و ائمه و ملائکه رحمت و عذاب را معاینه میکند لکن آن موقع برای او ایمان و توبه فائده ندارد چنانچه بر فرعون نتیجه نداشت که خدا میفرماید إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ و جواب شنید آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ یونس آیه 91، بناء علی هذا مفاد آیه معلوم میشود که اهل الکتاب هم قبل از موت معاینه میکنند که حضرت عیسی پیغمبر اولو العزم بود، نه حرام زاده بود که یهود گمان بردند و نه پسر خدا بوده که نصاری توهم کردند و فردای قیامت هم عیسی در حق آنها شهادت باعمال آنها میدهند چنانچه در قرآن میفرماید خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41، و نیز میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ الایة نساء آیه 18، و در اخبار دارد

(التوبة قبل المعاینة)

[سوره النساء (4): آیه 160] ..... ص : 267

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً (160)

پس بواسطه ظلمی که صادر شد از طائفه یهود ما حرام کردیم بر آنها چیزهایی که قبلا حلال بود و بواسطه جلوگیری آنها از راه حق بوسائل بسیاری.

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا متعلق است به حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ و ظلمهای آنها

ص: 267

قبلا ذکر شد از قتل انبیاء و تکذیب آنها و افتراء بمریم و اذیت بعیسی (ع) و نقض میثاق و کفر بآیات اللَّه و صدها ظلمهای دیگر خداوند بر آنها حرام فرمود آنچه بر آنها حلال بود از طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ که مفاد آیه شریفه است وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ انعام آیه 146.

وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ جلوگیری و مانع شدن از توحید و پیروی از انبیاء و اطاعت آنها و تکذیب انبیاء و قتل جماعتی از آنها و سیر در بت پرستی و شرک و کفر و نسبتهای ناروا بساحت قدس آنها و غیر اینها که بسیار است لذا تأکید میفرماید بکلمه (کثیرا) تا اندازه ای که نسبت بپیغمبر اسلام کردند و با مسلمانان چه کردند و چه میکنند تا زمان حاضر خذلهم اللَّه

[سوره النساء (4): آیه 161] ..... ص : 268

وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً (161)

و گرفتن آنها سود و تنزیل را و حال آنکه از گرفتن آن نهی شده بودند و خوردن آنها اموال مردم را بر خلاف حق و ما مهیا کردیم از برای کفار آنها عذاب دردناک را.

وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا مسئله ربوا را در مجلد سوم در ذیل آیه شریفه الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ الایة بقره آیه 275، مفصلا متعرض شدیم مراجعه فرمائید و خلاصه آن اینکه دو قسم ربوا داریم، رباء معاملی و رباء قرضی، رباء معاملی اینست که دو چیز که از یک

ص: 268

جنس باشند و مکیل و موزون باشند اگر خواستید مبادله کنید مثل طلا بطلا، نقره بنقره، حنطه بدقیق و امثال اینها باید از حیث وزن و کیل متساوی باشند اگر احد طرفین زیادتی پیدا کند رباء میشود و حرام است و معامله باطل است، و طریق تخلص از رباء اینست که در طرف کمی یک چیز از یک جنس دیگر گذارده شود یا در طرفین یا آنکه دو معامله شود او را بفروشد و دیگری را بخرد.

و رباء قرضی اینست که چیزی را بعنوان قرض بگیرد و شرط کند که در مورد ردّ چیزی علاوه یا شرطی زائد یا عملی انجام دهد بلی اگر بدون شرط چیزی داد مانعی ندارد، و طریق تخلص از رباء اینست که قبل القرض آن زائد را بعنوان هبه یا صلح باو بدهد سپس قرض کند، و طرق دیگری هم دارد.

و اکل رباء یکی از گناهان بسیار بزرگ است و آیات و اخبار در عقوبت آن وارد شده حتی یک درهم از رباء گناهش بزرگتر از چندین زنا است و اگر کسی مستحل شد کافر و نجس و مرتد میشود و یهود در خوردن رباء بسیار حریص هستند وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ با اینکه در شریعت آنها و شریعت اسلام حرام و منهیّ عنه بوده وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ بهر حیله و تزویر و تقلب و غش حتی سرقت و معاملات باطله باشد جمع آوری مال میکنند و آن قدر حریص هستند با اینکه بنکبت زندگی میکنند و این اعمال باعث کفر آنها است وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً.

[سوره النساء (4): آیه 162] ..... ص : 269

لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً (162)

ص: 269

لکن کسانی که از اهل کتاب رسوخ در علم دارند و حقایق را درک کردند و مؤمنینی که بشرف اسلام مشرف شدند ایمان دارند بآنچه بر شما نازل شده و بر انبیاء و قبل و کسانی که بر پا میدارند نماز را و اینها اداء زکاة میکنند و ایمان بخدا و روز جزاء دارند اینها را زود باشد که اجر عظیمی بآنها عنایت فرمائیم.

اشکال- جمله و المقیمین الصلاة بمقتضای عطف بیؤمنون باید مرفوع باشد و المقیمون الصلاة.

جواب- مفسرین در این باب اختلاف زیادی دارند، از عایشه نقل میکنند که این از نقله قرآن است و اشتباه آنها است، و این کلمه غلط محض است با ثبوت تواتر قرآن، و بعضی مفسرین گفتند این جمله عطف بما انزل الیک یعنی یؤمنون بالمقیمین الصلاة و مجرور است، و بعضی گفتند منصوب است بفعل محذوف کلمه اعنی المقیمین الصلاة، و بعضی گفتند عطف بضمیر هم است در الراسخون فی العلم منهم و من المقیمین الصلاة، و بعضی گفتند عطف بکاف من قبلک است یعنی من قبل المقیمین للصلوة، و بعضی گفتند عطف بکاف اولئک است.

و تحقیق الکلام اینست که عطف ظاهر بضمیر بدون اعاده حرف جرّ صحیح نیست و آنچه بنظر اقرب میآید همان معنای اول است و مجرور است و عطف بما انزل الیک است، باین معنی که راسخون در علم از اهل کتاب و مؤمنون ایمان بقرآن و بکتب آسمانی که قبلا نازل شده و ایمان بمقیمین صلوة که انبیاء باشند دارند و اعطاء زکاة هم میکنند و ایمان بخدا و روز جزاء هم دارند.

لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ علماء یهود و نصاری که از کتب آسمانی کاملا بهره مند شدند و بشارات انبیاء بآمدن پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را درک کردند وَ الْمُؤْمِنُونَ کسانی که از مشرکین بشرف اسلام مشرف شدند.

یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ قرآن و احکام و اموری که حضرتش از جانب خدا

ص: 270

ابلاغ فرموده وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ از صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و تورات و زبور و انجیل و آنچه انبیاء آورده بودند.

وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ از انبیاء و اولیاء و صالحین و اوصیاء انبیاء بتمام آنها ایمان آوردند وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ و اداء زکاة هم میکنند وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ و ایمان بوحدانیت حق و نفی شرک وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و ایمان بروز جزاء هم دارند.

أُولئِکَ این راسخون و مؤمنون را سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً پاداش بسیار بزرگی

[سوره النساء (4): آیه 163] .... ص : 271

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (163)

محققا ما وحی فرستادیم بسوی تو همان نحوی که وحی فرستادیم بسوی نوح و انبیاء بعد از نوح و وحی فرستادیم بسوی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و اسباط بنی اسرائیل و عیسی و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان و ایتاء فرمودیم زبور را بداود.

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ نظر به اینکه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مدّعی نزول وحی شد از جانب خداوند متعال و این دعوی بر مشرکین و کفار بسیار گران بود و استبعاد میکردند که چگونه میشود که بیک فرد بشر از جانب خدا وحی نازل شود و از آن طرف تمام طبقات کفار یک نفر از انبیاء را که بعقیده آنها مشرع دین خود میدانند و خود را تابع او میگمارند معتقد هستند، بعضی خود را تابع نوح میدانند مثل صابئین و بعضی ابراهیم مثل مشرکین مکه و حجاز و بعضی تابع موسی مثل یهود و بعضی عیسی مثل نصاری لذا خداوند برای رفع استبعاد آنها میفرماید همان نحوی که

ص: 271

بر انبیایی که شما معتقد بآنها هستید وحی فرستادیم همان نحو بر این پیغمبر هم فرستادیم کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ که اول پیغمبر اولو العزم بود وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ مثل هود و صالح و انبیایی که تابع نوح بودند وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ که دومین پیغمبر اولوا العزم است وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ که تابع دین ابراهیم بودند و الاسباط که انبیاء بنی اسرائیل باشند مثل یوسف و اگر چه مناسب بود در اینجا بعد از ذکر اسباط ذکر موسی که سومی انبیاء اولوا العزم بوده لکن برای خصوصیتی که خصیصه موسی بوده و در آیه بعد ذکر میفرماید لذا ذکر چهارمی اولو العزم فرموده وَ عِیسی سپس سایر انبیاء بنی اسرائیل را که تابع موسی بودند ذکر فرموده وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ و نیز سزاوار بود که داود را مقدّم بر سلیمان ذکر فرماید لکن نظر بخصیصه که باو عنایت شده که ایتاء زبور باشد آن را ممتاز فرمود وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً و در اخبار دارد که آنچه در زبور داود بوده مواعظ بوده با اینکه او تابع دین موسی بود این موهبت باو داده شد.

[سوره النساء (4): آیه 164] ..... ص : 272

وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً (164)

و انبیایی که ما برای تو ذکر کردیم و شرح حال آنها را بیان کردیم قبلا و انبیایی که شرح حال آنها بیان نشده و تکلّم فرمود خداوند با موسی تکلّم کردنی.

وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ مثل ذکریّا و یحیی و الیاس و ذا الکفل و لوط و شعیب و ادریس و هود و صالح و سه نفر از انبیاء که در سوره یس ذکر فرموده وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ که توهم نشود که انبیاء منحصر بهمینها هستند که در قرآن ذکر آنها شده بلکه در اخبار داریم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر

ص: 272

بودند که تمام اینها مورد وحی بودند و بسا در یک عصر هزار پیغمبر بودند هر کدام مبعوث بیک طائفه و قبیله و شهرستان و قریه بودند.

وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً از این دو آیه سه جمله مطلب استفاده میشود که مورد استبعاد کفار و مشرکین بوده: یکی دعوی نزول وحی بر پیغمبر که تمام انبیاء مورد نزول وحی بودند، دیگر دعوای تکلم خداوند در لیلة المعراج که خداوند با او تکلم فرمود که این در مورد موسی هم بوده، و یکی نزول قرآن که بر داود هم زبور نازل شده.

[سوره النساء (4): آیه 165] ..... ص : 273

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (165)

انبیایی بودند که کار آنها بشارت دادن باعمال خیر و انذار از اعمال قبیحه که مورد مثوبات و عقوبات میشود که راه عذری بر احدی باقی نباشد و حجتی بر خدا نداشته باشند و خداوند عزیز مقتدر و حکیم علی الاطلاق است.

رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وظیفه مرسلین راه نمایی امة است باموری که موجب سعادت آنها است از بیان عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه که عبارت از دین حق مبین و صراط مستقیم است و آگاه کردن آنها و دور باش از اموری که مورث شقاوت آنها است از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیئه که سبل شیطان است لذا میفرماید وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ انعام آیه 152، اول بشارت است و دوم انذار و این دو موضوع در تمام مراحل دو نقطه مقابل است بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، اطاعت و معصیت، خیر و شرّ، نفع و ضرر، حسن و قبح، سعادت و شقاوت، نجات و هلاکت، ایمان و کفر، عدالت و فسق، صلاح و فساد.

لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ اگر انبیاء نیامده بودند

ص: 273

بشر راه حق و باطل را دست نمیآورد و مجرد عقل کافی نیست زیرا محسنات و مقبحات عقلی اگر چه عقل درک میکند لکن بر مخالفتش یک ذمّ و لومی بیش نیست و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر بعلاوه عقل پی نمی برد بجمیع مصالح و قبایح و ما در مجلد اول کلم الطیب در مسئله نبوت عامه ادلّه بر لزوم ارسال رسل بر خداوند تبارک و تعالی و بر احتیاج بشر به انبیاء و رسل را بیان کرده ایم لذا اگر ارسال رسل نبود هر آینه حجة برای عباد بود که نمیدانستیم و راه نما نداشتیم خداوند ارسال فرمود که حجة بر آنها باقی نباشد و حجة او بر خلق تمام شود و بر طبق این مفاد در قرآن آیات بسیاری نازل شده مثل لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134، و مثل فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص آیه 47، و مثل وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا بنی اسرائیل آیه 17، و غیر اینها.

وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً مکرر تفسیر آن ذکر شده.

[سوره النساء (4): آیه 166] ..... ص : 274

اشاره

لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (166)

لکن خداوند شهادت میدهد بآنچه بر تو نازل شده نازل فرمود از روی علم خود و ملائکه هم شهادت میدهند و کفایت میکنند شهادت حق.

(اشکال) ..... ص : 274

در انجیل دارد که فرسیّون از یهود اعتراض کردند بمسیح که ما از کجا بفهمیم که تو فرستاده خدایی، جواب داد آیا در تورات شما نیست که هر دعوایی بدو شاهد اثبات میشود گفتند چرا گفت من هم دو شاهد دارم یکی خدا و دیگری خودم، و این حرف بسیار مزخرف است زیرا هر مدّعی میتواند این دعوی را نماید

ص: 274

بگوید خدا و من دو شاهدیم و همین یک دلیل است بر بطلان این اناجیل و این توهّم در اینجا هم میشود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای اثبات دعوی خود بگوید خدا و ملائکه بر من شاهد هستند.

(جواب) ..... ص : 275

بعد از آنی که قرآن معجزه بزرگی است و تعجیز میفرماید در آیات بسیاری تمام اهل عالم را دلیل قطعی است بر اینکه کلام خداوند است پس اگر قرآن شهادت دهد بنبوت او مثل همین آیه خدا شهادت داده زیرا کلام او است و همین کافیست بر اثبات دعوی بنبوت و شهادت ملائکه هم از جهت اینست که واسطه در نزول بودند و احتیاج بشهادت آنها هم نیست لذا میفرماید لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ که اگر کفار و اهل کتاب از روی عناد و عصبیت انکار میکنند نبوت تو را و کتاب تو را لکن خداوند شهادت میدهد بنزول قرآن بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ و بنبوت تو أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ یعنی دانسته موافق حکمت و مصلحت و صلاح ملت نازل فرمود.

وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ زیرا ملائکه مشاهده کرده بودند قرآن مجید را چنانچه میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 79.

وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً از خصوصیات قرآن چنانچه در مقدمه بیان کردیم اینست که دعوی نبوت و شرائط نبوت و سایر خصوصیات که باید از خارج بدست آورد در خود او موجود است و با سایر معجزات ممتاز است و مئونه از خارج لازم ندارد

[سوره النساء (4): آیه 167] .... ص : 275

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً (167)

محققا کسانی که کافر شدند و جلوگیری میکنند دیگران را و مانع میشوند از راه خدا محققا گمراه شده اند بگمراهی بسیار دوری.

ص: 275

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا رؤساء کفار از مشرکین و اهل کتاب هستند که علاوه بر اینکه از روی عناد و عصبیت ایمان نیاوردند وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ اتباع و عوام خود را اغفال و اضلال میکنند و القاء شبهه و کتمان حق میکنند که آنها مشرف نشوند باسلام بلکه مسلمین را در مقام بر میآیند که از اسلام بر گردند.

قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً باندازه ای که کانّه از قابلیت هدایت افتاده اند و بسیار از حق دور شده اند.

[سوره النساء (4): آیه 168] .... ص : 276

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً (168)

بیان حال همان کفار سابق الذکر است که این هایی که کافر شدند و بدیگران هم ظلم کردند هرگز خدا آنها را نخواهد آمرزید و آنها را هدایت نخواهد فرمود بطریق حق.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا ظلم هم بسایر کفار و اتباع خود نمودند که بشرف اسلام مشرف شوند و هم بپیغمبر و مسلمین اذیتها و ظلمها کردند دیگر لیاقت مغفرت و هدایت ندارند لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً.

[سوره النساء (4): آیه 169] .... ص : 276

إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (169)

چون نفی کلیه طریق فرمود و البته هر کسی یک مسی ء دارد میفرماید إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ یعنی مشی آنها رو بجهنم است با کمال عجله و سرعت سیر میکنند و زمانی که بجهنم واصل شدند بدانند که خالِدِینَ فِیها أَبَداً جایگاه ابدی آنها است و این امر بر خداوند مشکل نیست بلکه بسیار سهل و آسان است زیرا موافق با حکمت است و قدرتش بر هر چیزی علی السوی است وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً

ص: 276

[سوره النساء (4): آیه 170] .... ص : 277

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (170)

ای عموم افراد انسان محققا آمد شما را پیغمبر اکرم بحق از طرف پروردگار شما پس باو ایمان بیاورید و ایمان بهتر است برای شما از کفر و اگر کافر شدید ضررش بخود شما متوجه میشود بدستگاه الهی وارد نمیشود زیرا خدا مالک آنچه در آسمانها و زمین است و عالم بکردار شما و حکیم در پاداش شما است.

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع اهل عالم است تا دامنه قیامت چون پیغمبر مبعوث بر کافه آنها است قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ پیغمبر دروغی نیست حق و حقیقت است من ربکم از طرف پروردگار شما فرستاده او است از پیش خود دعوی ندارد ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی نجم آیه 3 و 4، پس ایمان بیاورید فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ اختلاف شد در وجه نصب خیرا و ظاهر اینست که خبر کان محذوف باشد یعنی کان الایمان خیرا لکم، حذف شده از جهت دلالة کلام و مفضل علیه وَ إِنْ تَکْفُرُوا کفر و عناد آنها است و این امر الهی برای نفع شما است بر خدا نه از ایمان شما نفعی میرسد و نه از کفر شما ضرری متوجه میشود زیرا که فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و خداوند علمش بافعال و عقائد و اخلاق شما احاطه دارد وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً و حکمش بر هر کس نافذ است حکیما.

[سوره النساء (4): آیه 171] ..... ص : 277

یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (171)

ص: 277

ای اهل کتاب غلوّ در دین خود نکنید و نگوئید بر خدا جز حق جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم رسول خدا است و کلمة اللَّه است که او را القاء فرمود بسوی مریم و روح اللَّه است که از جانب او افاضه شده پس ایمان بیاورید بخدا و پیغمبران او و قائل بسه خدا نشوید از این عقیده دست کشید برای شما بهتر است جز این نیست که خدا یکی است و منزه است از اینکه برای او اولاد باشد از برای اوست آنچه در آسمانها و زمین است و خداوند کافی است برای تدبیر آنها احتیاج بکمک و معین و اسباب ندارد.

یا أَهْلَ الْکِتابِ مراد نصاری هستند لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غلوّ تجاوز از حد است و حکماء گفتند کل شیئی جاوز عن حده انعکس الی ضده البته هر چیزی که محدود بحدی است اگر از آن حد خارج شد چیز دیگری میشود یا بانقلاب یا باستحاله یا بتغییر و ضد او میگردد، شراب سرکه میشود، هیزم خاکستر میگردد، سگ در نمک زار نمک میشود، علقه مضغه میشود و هکذا، و این اقسام ممکن است زیرا ماده مشترکه دارند خلع و لبس صورت میکنند امّا بسائط که مرکّب نیستند و ماده و صورت ندارند محال است تغییر پیدا کنند، کمّ محال است کیف شود، جوهر محال است عرض شود چون تباین ذاتی دارند، واجب الوجود محال است ممکن الوجود شود و بالعکس، بسیط محال است مرکّب گردد و بالعکس، ذات مقدس واجب الوجود بسیط الحقیقیة که صرف وجود است محال است انسان مرکّب از اجزاء و عناصر و مواد که سر تا پا احتیاج دارد و ممکن بالذات است شود.

وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قادر متعال حیّ ذو الجلال واجب الوجود کامل فوق الکمال، منزه از جمیع نواقص و عیوب، برای از احتیاج، غنی بالذات وحده لا شریک له بدانید اللَّه را و اعتراف کنید.

ص: 278

إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ او است پیغمبر اولوا العزم صاحب کتاب و شریعت فرستاده خدا و کلمته گذشت که اطلاق کلمه بر انبیاء و اوصیاء میشود زیرا کلمه منبئی ما فی الضمیر است و انبیاء و اوصیاء مظهر تام اتم کمالات ربوبی هستند

نحن کلمات اللَّه التامات

بلکه (همه عالم کلام حق تعالی است) أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ القاء افاضه و عنایت است که خداوند عیسی را بمریم عنایت فرمود و این موهبت نصیب او شد.

وَ رُوحٌ مِنْهُ روح جوهر مجرد است که خداوند پیش از اجساد خلق فرمود و بعد از تمامیت بدن دمیده می شود در آن چنانچه در حق حضرت آدم میفرماید وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی و در اینجا نفخ در مریم شد و لذا عیسی را روح اللَّه گفتند فَآمِنُوا بِاللَّهِ باقرار بوحدانیة و یگانگی و سایر شئونات ربوبی و رسله از آدم تا خاتم به اینکه تمام فرستادگان خدا هستند و مقرّبان درگاه او و افضل از جمیع مخلوقات او و مأمور بدعوت بندگان او هر کدام در حد خود.

وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ نصاری در عین اینکه سه خدا قائلند و خدا را سومی میدانند چنانچه میفرماید لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مائده آیه 73، هر سه را هم یکی میگویند و این عین تناقض است و توجیهاتی که برای آنها کردند که میگویند اله واحد و اقانیم ثلاثه مثل سراج که یک سراج است ولی مرکب از دهن و فتیله و آتش است و مثل شمس یکی است لکن جسم است وضوء است و شعاع بسیار غلط است زیرا ترکیب لازم میآید و احتیاج بیکدیگر و بمکان و بمرکب بالکسر و سایر لوازمات امکان که منافی با وجوب وجود است بعلاوه اینکه هر یک جزو اله است و هر سه از الوهیت میافتند.

انْتَهُوا نهی بمعنی طلب ترک است مقابل امر که طلب فعل است و انتهی بمعنی قبول ترک است یعنی بپرهیزید ترک کنید قول بتثلیث را و دست بر دارید از شرک

ص: 279

و کفر خَیْراً لَکُمْ انتهی و دست بر داشتن برای شما بهتر است از کفر و شرک و قول بتثلیث.

إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ خدا یکی است الوهیت مختص باو است معبودی جز او نیست و خالقیت و رازقیت و سائر صفات ربوبی خصیصه اوست.

سبحانه منزه است از ترکیب و جسمیت و حلول و سایر صفات امکانی که از جمله آنها است أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ زیرا تولید و تناسل از لوازم امکان است لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ از ملائکه و انبیاء و سایر مخلوقات تمام سر عبودیت در پیشگاه احدیت فرود آورده و اقرار بعبودیت کرده همه مخلوق و مملوک او هستند.

وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا احتیاج باحدی ندارد و بقدرت کامله خود تمام مخلوقات را نگهبانی میکند و ملک خود را اداره میفرماید.

[سوره النساء (4): آیه 172] ..... ص : 280

لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً (172)

هرگز مسیح و ملائکه مقرّبین استنکاف ندارند از اینکه خود را عبد الهی بشمارند و او را بمعبودیت ستایش کنند و کسی که استنکاف از عبادت او کند و تکبّر ورزد پس زود باشد که تمام آنها در پیشگاه احدیت مجتمع شوند.

ْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ

استنکاف زیر بار نرفتن است و جلوگیری از اعتراف بربوبیت حق مثل فرعون و نمرود و شدّاد که دعوی ربوبیت کردند و گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و ساحت قدس انبیاء و ملائکه منزّه است بلکه افتخار آنها است بعبودیت

ص: 280

پروردگار از امیر المؤمنین علیه السّلام که در مناجاتش عرض میکند

(کفانی عزا ان تکون لی ربا و کفانی فخرا ان اکون لک عبدا)

و در مورد رسول خدا اول شهادت بعبودیت میدهی سپس برسالت اشهد ان محمدا عبده و رسوله) صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

ْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ

هرگز دعوی الوهیت و بنوت از او صادر نشده چنانچه میفرماید در سوره مائده آیه 116 إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ، الی قوله: ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ الایه لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ

اشاره بروح القدس است که نصاری گفتند اب و ابن و روح القدس که ملائکه هم استنکاف از عبودیت حق ندارند.

مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ

مثل کیاسره و جبابره و قیاسره و فراعنه و امثال آنهاسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً

نیکان و بدان را جمیعا در قیامت روز حشر مجتمع خواهند کرد و هر که را بجزاء خود خواهند رسانید.

[سوره النساء (4): آیه 173] .... ص : 281

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (173)

بعد از اینکه تمام در روز حشر مجتمع شدند آنها را دو دسته میکنند پس کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند اجر و مزد آنها را بمقدار کافی و وافی عنایت میفرماید بلکه زیادتر از مقدار کافی بفضل و کرم خود مرحمت میکند، و اما کسانی که استنکاف از توحید نمودند و مشرک شدند و تکبر ورزیدند و زیر بار انبیاء نرفتند پس آنها را عذاب میکند عذاب دردناکی و یافت نمیشود برای آنها

ص: 281

جز خدا ولی و نه یاوری.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بتمام انبیاء و آنچه شرط ایمان است وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد این نیست که تمام اعمال صالحه را بجا بیاورند زیرا ممکن نیست و مراد این نیست که تمام اعمال آنها صالحه باشد زیرا اعمال مباحه یا مکروهه هم از آنها صادر میشود بلکه مراد اتیان بواجبات و ترک محرمات است.

فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ تعبیر باجر نوع تفضل است زیرا استحقاق برای احدی نیست بلکه مراد آنکه خداوند بوعده هایی که بر هر یک از اعمال صالحه در کتابش یا بلسان انبیاء و ائمه علیهم السلام داده وفاء میفرماید وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بیش از آنچه وعده داده عنایت میکند تفضلا.

وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا استنکاف از توحید مثل نصاری که قائل بتثلیث و یهود که بشرک رفتند و سایر طبقات مشرکین وَ اسْتَکْبَرُوا که مخالفت انبیاء و دستورات الهی کردند فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً.

وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اشاره باینست که مثل حضرت عیسی یا مریم یا روح القدس از نصاری بیزارند و این توهّمی که میکنند که آنها نجاتشان میدهند توهّم فاسدی است و همچنین حضرت موسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل یهود را نجات می بخشند و هم بتهای مشرکین آنها را شفاعت میکنند غلط است جز خدا ولیّ و ناصری نخواهند یافت.

[سوره النساء (4): آیه 174] .... ص : 282

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (174)

ای افراد بشر بتحقیق آمد برای شما از جانب پروردگار شما برهان و دلیل واضحی و نازل فرمود بسوی شما نور آشکارا.

ص: 282

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع اهل عالم است قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ برهان عبارت از دلیل است که قابل اشکال نباشد و بر تمام واضح و هویدا گردد، و ممکن است مراد وجود مقدس نبوی باشد که با معجزات باهرات و اخلاق فاضله و قوانین محکمه و احکام متقنه آمده که قابل شبهه نیست، و ممکن است مراد قرآن مجید باشد که خود بنفسه معجزه است و مشتمل بر تمام مصالح دنیوی و اخروی و جلوگیر از تمام مفاسد دارین است.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً ممکن است دین مقدس اسلام باشد و ممکن است قرآن باشد و ممکن است ولایة باشد چنانچه در اخبار است و اطلاق بر جمیع مانعی ندارد، و اللَّه العالم.

[سوره النساء (4): آیه 175] ..... ص : 283

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً (175)

پس اما کسانی که ایمان بخدا آوردند و چنگ زدند باو پس بزودی آنها را داخل میفرماید در رحمت از خود و در فضل خود و هدایت میفرماید بسوی خود راه راست را.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ اعتصام بخدا اعتصام بدین و کتاب او و پیغمبر و خلفاء او و احکام و قوانین او است فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ مشمول رحمتهای غیر متناهیه او میشوند در دنیا و آخرت (و فضل) و تفضلات او.

وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ البته کسی که اطاعت نبی و اوصیاء او کند و بدستورات قرآن عمل کند و احکام دین را منظور دارد هدایت میشود بسوی خدا یعنی قرب معنوی پیدا میکند و بنده مقرّب نزد پروردگار میشود صِراطاً مُسْتَقِیماً که این اعتصام و این هدایت راه مستقیم است اعوجاجی در او نیست.

ص: 283

[سوره النساء (4): آیه 176] ..... ص : 284

اشاره

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (176)

از شما سؤال میکنند بیان حکم را بفرما خداوند بیان میفرماید در مورد کلاله خواهر و برادر اگر مردی مرد و اولاد ندارد و از برای او است یک خواهر نصف آنچه گذارده میبرد و اگر خواهر مرد و اولاد ندارد برادر تمام ارث را میبرد و اگر دو خواهر دارد دو سوم مال را می برند بالمناصفه و اگر خواهر و برادر دارد تمام مال را میبرند برادرها دو برابر خواهرها یعنی هر برادری دو برابر خواهر میبرد بیان میفرماید برای شما که گمراه نشوید و خدا بهر چیزی عالم است

(اشکال) ..... ص : 284

در اوائل سوره خداوند برای خواهر و برادر شش یک قرار داده در آیه 12 میفرماید وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ الایة و در این آیه برای یک خواهر نصف معین فرموده و برای دو خواهر دو ثلث.

(جواب) ..... ص : 284

اما در آنجا راجع بخواهر امی است و در اینجا راجع بابی و ابوینی است یَسْتَفْتُونَکَ فتوی بیان حکم است و استفتاء سؤال از بیان حکم است که از حضرتش سؤال کردند قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ خداوند بیان میفرماید فِی الْکَلالَةِ تفسیر کلالة در اول سوره گذشت و بمقتضای حدیث منقول از حضرت صادق (ع) مراد اخوة و اخوات است و البته میراث آنها در طبقه دوم است زیرا طبقه اول ابوین و اولاد

ص: 284

هستند هر چه نازل شوند و طبقه دوم اجداد و جدات و اخوات هستند و میراث آنها دو قسم است بالفرض و بالنصیب و آیه بالفرض را متذکر مینماید و آن اگر اخوه و اخوات امی باشند نصیب من یتقرب به را می برند که مادر باشد که در اوائل سوره بیان شده که اگر یکی باشند سدس میبرند و اگر دو ببالا باشند ثلث میبرند و تقسیم بین آنها بالسویه است ذکر و انثی، و اما اگر ابوینی باشند یا با فقد ابوینی ابی تنها باشند این آیه بیان میفرماید إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ و هلاکت عبارت از موت است و لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ که جزو طبقه اول است و با وجود او میراث بطبقه دوم نمیرسد چنانچه اگر والدین هم باشند چون جزو طبقه اولند ارث بخواهر و برادر نمیرسد بلی آنها حاجب ام میشوند که تفصیلش گذشت که در صورت نبودن اخوه و اخوات مادر ثلث میبرد و بقیه بپدر میرسد و با وجود آنها مادر سدس میبرد و بقیه راجع بپدر است.

وَ لَهُ أُخْتٌ ابوینی یا ابی فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ و بقیه اگر زوجه و اجداد و جدات نباشند بهمین خواهر میرسد بالنصیب وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ که اگر خواهر بمیرد و طبقه اول نباشند تمام ارث ببرادر میرسد.

فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ یعنی متوفی چه مرد باشد و چه زن اگر دو خواهر دارد و طبقه اولی نیستند دو ثلث میبرند بالفرض فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ و اگر وارث دیگری در این طبقه مثل اجداد و جدات نیستند و زوج یا زوجه هم ندارد ثلث دیگر را بالنصیب میبرند.

وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً که اگر متوفی برادر و خواهر هر دو را دارد چه متعدد باشند یا نباشند ولی ابوینی یا ابی با فقد ابوینی تمام مال تقسیم بین آنها میشود برادر دو برابر خواهر فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ و فروع بسیاری داریم که در کتاب میراث متعرض هستند و یک قسمت آنها را در اول سوره متعرض شدیم

ص: 285

یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا یعنی خداوند بیان احکام ارث را فرمود که اگر بیان نفرموده بود شما بضلالت میافتادید کانه تقدیریست که سیاق کلام دلالت دارد وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ.

تمت بعون اللَّه و توفیقه سورة مبارکة النساء فی لیلة العشرین من ذی القعدة الحرام سنه 1377 بید مؤلفه الحاج سید عبد الحسین طیب ایده اللَّه تعالی فی الدارین و یتلوها بتوفیقه و تأییده انشاء اللَّه تعالی سورة المائدة و الحمد للَّه و الصلاة علی محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 286

تفسیر سوره مائده ..... ص : 287

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و صلی اللَّه علی محمّد و آله الطاهر و اللعن علی اعدائهم اجمعین بید مؤلفه الحاج سید عبد الحسین طیب آیات آن بنا بر معروف بین قراء 120 آیه، بعضی گفتند 123 بعضی 125 آیه، و فضیلت آن از شیخ صدوق (ره) بسند خود از ابی جارود از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(من قرء سورة المائدة فی کل خمس لم یلبس ایمانه بظلم و لم یشرک بربه احدا)

و از ابی بن کعب از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود هر کس سوره مائده را بخواند عطاء میشود باو بعدد نفوس تمام یهود و نصاری ده حسنه و محو میشود از او ده سیئه و رفع میشود برای او ده درجه.

و از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست که این سوره قبل از وفات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دو ماه یا سه ماه نازل شده و هیچ آیه آن نسخ نشده و غیر اینها مروی در کتب تفاسیر، قال اللَّه تبارک و تعالی.

[سوره المائدة (5): آیه 1] ..... ص : 287

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ (1)

ای کسانی که ایمان آوردید باید بعقدهای خود وفاء کنید حلال شده است

ص: 287

بر شما بچه های تو دلی انعام مثل شتر و گاو و گوسفند و بز و غیر اینها از حیوانات حلال گوشت مگر آنچه بر شما تلاوت میشود از حیوانات محرمة الاکل غیر محلی الصید و حال آنکه شما محرم باشید محققا خداوند هر چه اراده فرماید حکم میکند یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب اگر چه بمؤمنین است لکن احکام الهیه برای جمیع افراد بشر است و تمام محکوم بآنها هستند، و وجه اختصاص خطاب بمؤمنین ممکن است از جهت این باشد که کفار ترتیب اثر بر اوامر الهیه نمیکنند، و ممکن است از جهت این باشد که عقود و عهود آنها شرعیت ندارد و واجب نیست که بآنها وفاء کنند بلکه بسا حرام میشود.

أَوْفُوا بِالْعُقُودِ وفاء بمعنی ترتیب اثر است و العقود جمع محلی بالف و لام مفید عموم است و مراد بعقود مطلق قرار داد است شامل جمیع معاملات بین المسلمین میشود از بیع و صلح و اجاره حتی شروط ابتدائیه را هم میگیرد و قرارداد بین خالق و مخلوق و بین نبی و امت و بین امام و رعیت و بین زوج و زوجه و شامل نذور و عهود هم میشود لذا در بعض اخبار تفسیر شده بعهود و در بعضی تعبیر شده بعهد ولایت و در بعضی ببیعت و تمام اینها بیان مصادیق است منافی با عموم نیست و بالجمله خروج عقود جائزه یا شروط ابتدائیه محتاج بدلیل مخصص است و الا آیه بعمومه شامل جمیع آنها میشود و از اینجا است که می گوییم اصل در کلیه معاملات لزوم است الا ما خرج بالدلیل بلی شامل ایقاعات نمیشود زیرا از تحت این عنوان خارج است و همچنین قراردادهای غیر مشروع و معاملات فاسده و وعده های محرمه خارج است و شامل نمیشود مثل بیع ربوی و بیع اشیاء محرمه مثل شراب و آلات لهو و مجسمه ذی روح و مکاسب محرمه و قمار و امثال اینها.

(تنبیه) ...... ص : 288

منافات ندارد این عموم با اینکه در هر عقد و عهد و التزامی شارع مقدس

ص: 288

شرائطی مقرر فرموده باشد مثل شرائط بیع و متبایعین و عوضین و نحو اینها که بدون آنها فاسد است و از تحت عموم خارج است.

أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ بهیمه در اخبار بسیاری تفسیر شده ببچه تو دلی که تذکیه آن بتذکیه مادر آنها است، و مراد از انعام حیوانات چهارپاست که حلال گوشت باشند مثل شتر، گاو، گوسفند و غیر اینها و شامل محرم الاکل نمیشود، و بعبارة اخری حیوان حرام گوشت بچه او هم حرام گوشت و جای احتمال حلیت در آنها نیست فقط مورد احتمال اینست که حیوان حلال گوشت که باید شرایط تذکیه در او باشد و بدون تذکیه میته است آیا به در رحمش که پس از تذکیه مادرش در رحم بمیرد آیا جزو میته است چون بچه تذکیه نشده یا مذکی است بتذکیه مادر، آیه دلالت دارد که مذکی است و حلال است و تذکیه جداگانه نمیخواهد إِلَّا ما یُتْلی عَلَیْکُمْ که بعد از این ایه تلاوت میشود حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ الایة.

غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ محلی الصید جمع مضاف است و نون محلین باضافه ساقط شده و کلمه مفتوح است بنا بر حالیت، و اختلاف شد بین مفسرین بعضی گفتند حال است برای ضمیر اوفوا که مرجعش الذین آمنوا است، و بعضی گفتند حال است از برای ضمیر کم در کلمه احلت لکم، و بعضی گفتند حال است برای ضمیر کم در کلمه الا ما یتلی علیکم، و بر این تقادیر معنی مختلف میشود بر تقدیر اول معنی این میشود واجب است وفاء بعقود غیر از عقدی که بر صید واقع میشود در حال احرام از آنهایی که حلال میدانند صید را.

و بر تقدیر دوم معنی این میشود که حلال است بر شما بهیمة الانعام غیر صید محلین در حالی که شما محرم هستید و بمنزله عطف است بر الا ما یتلی علیکم و غیر محلی الصید و انتم حرم که حرام است.

ص: 289

و بر تقدیر سوم استثناء از استثناء است مثل اینکه بگویی اکرم العلماء الا الفساق منهم الا زید که زید با اینکه عالم فاسق است واجب الاکرام است، لکن احتمال اول و سوم بسیار بعید است و خلاف ظاهر آیه است و ظاهر آیه همان احتمال ثانیست که احتمال وسط باشد و خیر الامور اوسطها شامل است در این مورد

(بیان ذلک) .... ص : 290

اما احتمال اول مفادش این میشود که محلین صید واجب نیست برای آنها وفاء به هیچ گونه عقد و عهدی تا مادامی که محرم هستند و این قطعا مراد نیست.

و اما احتمال سوم مفادش این میشود که در حال احرام حلال است و تذکیه آن بتذکیه مادر او است غیر از بهیمه انعام در حال احرام و مراد انعام وحشیه است که صید آنها حرام است مثل آهو و بز کوهی و سایر حیوانات وحشیه زیرا انعام اهلی مانعی ندارد خوردن آنها و بچه های آنها.

إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ زیرا اراده او علم بصلاح است و حکمش هم بر طبق صلاح است و تابع اراده او است.

[سوره المائدة (5): آیه 2] ....... ص : 290

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْیَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (2)

ای کسانی که ایمان آوردید حلال نکنید شعائر خداوندی را و نه ماه حرام را و نه قربانی را و نه تقلید حیواناتی که برای هدی میبرند و نه کسانی که قاصد

ص: 290

بیت اللَّه الحرام هستند ابتغاء فضل از پروردگار خود و تحصیل رضای او و زمانی که محل شدید یعنی از حد حرم خارج شدید صید کنید و وادار نکند شما را سرزنش های قومی که شما را مانع شدند از دخول مسجد الحرام اینکه تلافی کنید و معاونت کنید و کمک دهید بندگان خدا را بر اعمال بر و تقوای از معاصی و کمک نکنید آنها را بر معاصی و تعدیات و از خدا بترسید محققا سخت گیر است در عقاب و عذاب.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ شعائر جمع است بمعنی علامات و نشانه های خداوندی که تعبیر بشعائر دین میشود و اگر چه مورد آیه مناسک حج است مثل: طواف، سعی، وقوف عرفات، مشعر الحرام، رمی جمرات، ذبح حلق، بیتوته بمعنی، نماز طواف و سایر مناسک لکن منافی با عموم نیست و جمع مضاف افاده عموم میکند، و مراد از لا تحلوا عدم مراعات حدود و عدم اعتناء بآنها است مثل: نماز، روزه، خمس، زکاة، حج بلکه شعائر مذهبی مثل اقامه عزا تشرف بزیارات ائمه هدی در مشاهد مشرفه و غیر اینها که تماما شعائر اللَّه است که احلالش عدم مراعات حدود و احکام آنها است.

وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ اشهر حرم: رجب، ذی العقده، ذی الحجه، محرم که قتال با مشرکین در این چهار ماه حرام است یعنی ابتداء بقتال و اما اگر کفار مقاتله کردند دفاع آنها و مقاتله با آنها مانعی ندارد، و اختلاف شد بین مفسرین که مراد از شهر حرام کدام شهر است آیا رجب است یا ذی الحجه و توهم کردند که الف و لام الشهر عهد است لکن الف و لام جنس است و تمام اشهر حرم را شامل میشود، و نیز گفتند که این آیه نسخ شده بآیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ نساء آیه 89، و آیه فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا توبه آیه 28، و امثال اینها لکن این توهم هم فاسد است: اولا بر فرض که این آیات اطلاق داشته باشد مثل این آیه و آیات دیگر مثل فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ

ص: 291

حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ

توبه آیه 5 تقیید میشود و تعارض تباینی ندارد.

و ثانیا اصلا آیه اطلاق از این جهة که اطلاق زمانی باشد ندارد و در مقام بیان از این جهت نیست.

و ثالثا این دعوی منافیست با خبری که قبلا از امیر المؤمنین (ع) نقل کردیم که این سوره هیچ آیه از آن نسخ نشده.

و رابعا این سوره بعد از سوره نساء و توبه نازل شده و ناسخ باید بعد از منسوخ باشد نه قبل.

وَ لَا الْهَدْیَ آن گوسفندی که با گاو یا شتر برای قربانی در منی روز عید معین میکنند حرام است تصرف در آن و بیع و شراء و ذبح و اکل آن حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ بقره آیه 196.

وَ لَا الْقَلائِدَ اختلاف شد بین مفسرین در مراد از قلائد و عدم احلال آن بر اقوالی و لکن ظاهر اینست که در حج قران هدی را تقلید میکنند به نعلی که در او نماز میکنند و این هدی حرام است خوردن آن یا فروختن یا سایر تصرفات چنانچه میفرماید وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ بقره آیه 196، و در مجمع البحرین

یقلدها بنعل قد صلی فیه کما فی الحدیث

و از همین باب است تقلید یعنی گردن گرفتن قول مجتهد بدون مطالبه دلیل، و از همین باب است قلاده که بگردن زن که گردن بند میگویند یا حیوانات میاندازند (و

فی الحدیث الخلافه قلدها رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علیا)

مجمع البحرین، یعنی الزام فرمود امر خلافت را بعلی علیه السّلام، و در باب جهاد دارد

السیف مقالید الجنة و النار

یعنی اگر در راه حق باشد کلید بهشت است و اگر در راه باطل باشد کلید آتش است.

(اشکال و دفع] ...... ص : 292

اما اشکال به اینکه جمله اولی شامل این جمله بود زیرا اینهم از مناسک و جزو

ص: 292

شعائر است، اما جواب اینکه جمله اولی راجع بخود شخص است که مشاعر اللَّه را مراعات کنید و این جمله راجع باینست که دیگران که هدی را تقلید میکنند بر شما حلال نیست در او تصرف کنید و حلال بدانید.

وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یعنی قاصدین بیت الحرام کسانی که قصد تشرف حج دارند آنها را مانع نشوید و جلوگیری نکنید سوای اینکه مسلم باشد یا کافر چون قتال با کفار هم در اشهر حرم حرام است چنانچه گذشت.

یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً کسی که تشرف پیدا میکند بحج برای درک ثواب و تحصیل رضای پروردگار است اگر مسلم باشد که واضح است و اگر کافر باشد بر حسب عقیده فاسد خود هم مقصودش اینست، و این جمله اشاره باین است کسانی که قصد بیت اللَّه الحرام را دارند نه برای حج بلکه برای فساد یا مقاتله با مسلمین یا خراب کردن بیت آنها را باید جلوگیری کرد و با آنها مقاتله نمود و لو در اشهر حرم باشد.

وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا زمانی که محل شدید و از حد حرم خارج شدید صید کنید یعنی حلال است و مرخصید نه اینکه واجب باشد صید زیرا امر عقیب حذر مفید اباحه است چون محرمات احرام بعد از حلق در منی و تقصیر حلال میشود مگر سه چیز: طیب، نساء و صید. بعد از طواف حج و نماز آن طʘȠحلال میشود و بعد از طواف نساء و نماز آن نساء حلال میشود و صید بحرمت باقی است تا از حد حرم خارج شود بتفصیلی که در مناسک مذکور است.

وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ لا یجرمنکم یعنی لا یحملنکم وادار نکند شما را شنئان بمعنی بغضاء قوم أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا نظر به اینکه مشرکین جلوگیری کردند و مانع شدند در حدیبیه که پیغمبر و اصحابش برای حج داخل مکه شوند خداوند میفرماید شما مسلمین در مقام تلافی بر نیائید و مانع و صد

ص: 293

بر آنها نشوید و بغضاء و عداوت آنها شما را وادار نکند باین امر.

وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی اعانت ایجاد مقدمات قریب بفعل صادر از غیر است مثلا دست کوری را گرفتن برای رفتن بمسجد یا اسلحه و مراکب دادن بدست مجاهدین، و بر تمام خوبیها را شامل است از اعمال خیر چه واجبات باشد و چه مستحبات بامر معروف و هدایت و ارشاد و دلالت و ایصال و بذل مال و قوی در راه خیر.

و تقوی پرهیز از معاصی است و اعانت بر تقوی جلوگیری از ارتکاب معاصی است از دیگران بنهی از منکر و سلب مقدماتی که موجب شود عدم صدور معصیت از غیر، و اعانت بر بر و تقوی علاوه بر اینکه خود اعانت بر است و عبادت بزرگی است و احسان ببندگان خدا و خیر خواهی است در ثواب آن عبادت شریک با فاعل است چه اعانت بزبان باشد یا بفعل یا بمال.

وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ اثم مطلق اعمال قبیحه و معاصی الهیه است و عدوان تجاوز از حدود شرعیه است و اعانت بر معاصی و تجاوزات علاوه بر اینکه خود یک معصیت بزرگی است و مورد نهی الهی است در گناه اهل معاصی هم شریک میشود و در واقع معین فاعل بالتسبیب است و مرتکب فاعل بالمباشرة است و راضی بفعل فاعل بالرضا است و هر سه در گناه و عقوبت شرکت دارند بخصوص اعانت بر ظلم که جزو اعوان ظلمه میشود و اخبار در حرمت و عقوبت دنیوی و اخروی آن بسیار است و در مجلد اول فی الجمله متعرض شده ایم، و اعانت بر معاصی یا بواسطه تبلیغات سوء یا فراهم آوردن اسباب معصیت و آلات لهو و لعب و تشکیلات سینماها و تماشاخانه ها و روزنامه ها و مجلات مسمومه و کتب ضلال و امثال اینها وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ تفسیرش واضح است.

ص: 294

[سوره المائدة (5): آیه 3] ..... ص : 295

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3)

حرام شده است بر شما مؤمنین حیواناتی که بدون تزکیه مرده اند و خون و گوشت خوک و آنچه قربانی میکنند و نام خدا را نمی برند و حیواناتی که خفه شده اند و حیواناتی که بتوسط سنگ و چوب که بآنها میزنند تا بمیرند و حیواناتی که از جای مرتفع میاندازند یا در چاه می افتند و میمیرند و حیواناتی که بیک دیگر شاخ میزنند تا یکی از آنها بمیرد و حیواناتی که درندگان آنها را پاره میکنند و میخورند مگر آنها را تذکیه کنید تا نیمه جانی دارند و حیواناتی که برای بتها و خدایان مشرکین قربانی میکنند و حیواناتی که بطریق قمار تقسیم میکنند این فسق و معصیت و خروج از طاعت است امروز مأیوس شدند کسانی که کافر شدند از دین شما از آنها بیم نداشته باشید و از من که خدای شما هستم بترسید امروز کامل کردم برای شما دین شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و راضی شدم برای شما دین اسلام را پس کسی که مضطر شد در قحطی و نمیخواهد مرتکب حرام شود مانعی ندارد بقدر رفع اضطرار از میته بخورد پس محققا خدا آمرزنده و مهربان است کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 295

آنکه معاندین ترتیب نزول این آیه را از روی عناد با امیر المؤمنین علیه السّلام

ص: 295

و غصب خلافت بر هم زدند، جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا و الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ مربوط باین آیه نیست و بعد از آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ در غدیر خم هیجدهم ذی الحجه نازل شده و این آیه بعد از جمله وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ جمله فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ بوده، و شاهد بر این مدعی اموری است:

امر اول- آیات شریفه قرآن که مشابه این است در سوره بقره آیه 172 إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و در سوره انعام آیه 145 قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و در سوره نحل آیه 115 إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و از واضحات و بدیهیات است که این حکم موجب یأس کفار و اکمال دین و اتمام نعمت نیست بلکه باید امر مهمی که روح ایمان باشد مثل ولایة امیر المؤمنین و نصب او بر خلافت و آخرین فریضه الهی باشد و اللَّه الهادی.

امر دوم- اخباری که از خود عامه در این باب وارد شده که فعلا آنچه در نظر است شش حدیث است: 1- صدر الأئمه موفق ابن احمد خوارزمی.

2- ابراهیم بن محمد حموینی از شیخ تاج الدین. 3- ابو نعیم از علی بن عامر.

4- حموینی از ابو منصور بن شهردار. 5- ابو نعیم رفعه تا قیس بن ربیع.

6- صاحب المناقب از محمد بن اسحق.

و مضمون این اخبار اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در غدیر خم علی علیه السّلام را بقدری بلند کرد که زیر بغل پیغمبر نمایان شد و فرمود

(من کنت مولاه فهذا علی مولاه)

ص: 296

تا آخر دعاء آن حضرت و اشعار حسان بن سامت را که در محضر رسول اللَّه سروده نقل کردند و متفرق نشدند تا اینکه نازل شد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایه و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(اللَّه اکبر علی اکمال الدین و تمام النعمة و رضا الرب برسالتی و الولایة لعلی الخبر).

امر سوم- اخباری که در کتب شیعه نقل شده که فعلا 15 حدیث در نظر است 1- علی بن ابراهیم در تفسیرش. 2- ابن بابویه از محمد بن ابراهیم بن اسحق.

3- طبرسی از مهدی بن نزار الحسنی. 4- طبرسی از دو امام بزرگوار حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع). 5- شیخ طوسی در امالی از شیخ مفید از احمد ابن محمد بن حسن بن ولید. 6- طوسی از ابی المفضل. 7- طوسی از غضائری.

8- عیاشی بسند خود از زرارة. 9- عیاشی از خزاعی. 10- عیاشی از ابن اذینة 11- عیاشی از هشام بن سالم. 12- سلیم بن قیس از امیر المؤمنین علیه السلام.

13- احتجاج طبرسی از مهدی بن ابی حرب الحسینی. 14- ابن بابویه از سعد بن عبد اللَّه. 15- ابن بابویه از حسن بن محمد بن سعید هاشمی. و این اخبار بسیار مفصل است باید رجوع کنید بغایة المرام، و اخبار در این باب بسیار است و در کتب مفصله مسطور است.

(مقام دوم) ...... ص : 297

اشکال کردند مگر دین اسلام قبل از این روز ناقص و غیر مرضی الهی بوده که امروز کامل و مرضی شده.

جواب- مکرر گفته ایم که دین اسلام عبارت از مجموعه عقائد حقه و اخلاق فاضله و احکام شرعیه است و تا آخرین حکم الهی نیاید تمام و کامل نیست و بالاخص مسئله ولایت که بمنزله روح است در کالبد پیکر اسلام که اگر کسی معتقد بجمیع عقائد حقه باشد و متخلق بجمیع اخلاق فاضله و متعبد بجمیع عبادات و دارای

ص: 297

ولایت نباشد دینش و اسلامش مرده بی روح است، بعین مثلش مثل نماز است که جامع جمیع آداب و وظائف باشد ولی قصد قربت و خلوص در او نباشد این نماز همان نمازیست که در اخبار دارد (سوداء مظلمة) و امر میشود که بزنید بصورت صاحبش و نماز در حق او نفرین میکند میگوید ضیعتنی ضیعک اللَّه و علة او را خدا بیان میفرماید لانه یرید به غیری.

و نیز اشکال کردند که وجه یأس کفار در این روز چه بوده.

جواب- کفار بگمان خود می پنداشتند که تمام این عظمت و پیش رفت اسلام دائر مدار وجود شخص رسالت است و انتظار داشتند که پس از رحلتش چون اولادی و جای گیری ندارد یک مرتبه حمله کنند باسلام و مسلمین متفرق میشوند و بر میگردند بهمان کفر اولی و بعد از اینکه فهمیدند جانشین معین فرمود و سر پرست برای مسلمین مقرر شد لذا مأیوس شدند، و علت اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام در مقام معارضه و مدافعه و مجاهده و مقاتله بر نیامد و خانه نشین شد همین بود که اختلاف بین مسلمین ایجاد نشود و کفار حمله باسلام و مسلمین نکنند و اساس دین برهم نخورد و بعد این بیان روشن احتیاج بتمحلات و توجیهات بعض مفسرین نداریم

(مقام سوم) ..... ص : 298

در شرح الفاظ آیه شریفه سؤال- غیر از دم و لحم خنزیر سایر حیوانات مذکوره در آیه مثل ما اهل لغیر اللَّه و منخنقة و موقوذة و متردیة و نطیحة و ما اکل السبع تماما میته است که اولاد مذکور شده وجه بیان اینها چیست.

جواب- میته در لغت و عرف و نزد ملل عالم همان حیوانیست که بمرگ طبیعی از دنیا برود و این افراد را جزو میته نمی شمارند بلکه هر طائفه ای بیک طریق حیوان میکشند و مذکی میدانند، یک دسته در دوره جاهلیت بسنگ و چوب میکشتند

ص: 298

و میخوردند که آن را قتل صبر میگویند و بهمین مطلب اشاره دارد فرمایش حضرت زین العابدین علیه السّلام که فرمود

(انا ابن من قتل صبرا و کفی بذلک فخرا)

اینست مراد موقوذة، و مشرکین در کشتن حیوانات اسامی بتها را می بردند و این معنی ما اهل لغیر اللَّه است، و بعضی ریسمان یا چوب بگردن حیوان فشار میدادند تا خفه شود که منخنقة باشد، و بعضی از کوه یا مکان مرتفعی او را میانداختند تا بمیرد که متردیة باشد، و بعضی دو گوسفند میآوردند که بیکدیگر شاخ بزنند و آن گوسفندی که مغلوب و مقتول میگشت میخوردند که نطیحة باشد، و بعضی بقیه مأکولات سباع را میخوردند و امروز هم عقیده بسیاری از ملل خارجه است که حیوانات را باید طوری کشت که خون از او خارج نشود و تمام قوت او در خون او است، و اینکه در لسان متشرعه تمام را میته مینامند یعنی حکم میته را دارد از جهت حرمت اکل و نجاست و عدم جواز نماز در آن و عدم جواز بیع و امثال اینها چنانچه مذبوح غیر مسلم را هم احکام میته بر او بار میکنند مثل یهود و نصاری و مجوس و سایر کفار، و از اینجا معلوم میشود که استثناء الا ما ذکیتم استثناء منقطع است.

و اما جمله وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ عطف بر المیتة است یعنی حرمت علیکم ما ذبح علی النصب، و نصب بتهای مشرکین بود که از سنگ تراشیده بودند و بر آنها قربانی میکردند و خون او را ببت میمالیدند و از اینجا است خدا میفرماید لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها حج آیه 37.

و اما جمله وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ در روایت حضرت عبد العظیم (ع) از حضرت جواد علیه السّلام دارد که ده نفر میشدند و یک شتر میخریدند و ده رقعه مینوشتند هر کدام بیک نامی: فذ، توام، نافس، حلس، مسبل، معلی، رقیب، سفیح، منیح و غد. هفت اول سهم میبردند یک سهم دو سهم تا هفت سهم، و سه آخر سهم

ص: 299

نداشتند و ثمن شتر در عهده اینها بود و این یک قمار است و مشابه آن هم فعلا در اهل قمار هست، بنا بر این استقسام قسمت کردن و ازلام قرعه ها که بر حسب قرعه سهم بردن است لکن این مورد از جهت قمار حرام است ولی شتر اگر بمیزان شرع تذکیه شود حکم میته ندارد.

و اما جمله فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ اضطرار عنوان ثانوی است حکومت بر احکام اولیه دارد و یکی از نه چیز است که در حدیث رفع مذکور است

(رفع عن امتی تسعة الی قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ما اضطر و الیه

و البته حلیة اشیاء مذکوره بواسطه اضطرار بمقدار رفع اضطرار است آنهم مشروط بر اینست که اضطرار بسوء اختیار خود نباشد و اینست مراد (غیر متجانف لاثم) تجانف بمعنی تمایل است یعنی بمیل خود و اسباب اختیاریه و تمایل بارتکاب حرام خود را مضطر کند که گفتند (الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار) عقابا لا خطابا یعنی در حال اضطرار خطاب لا تفعل باو متوجه نیست مثل کسی که خود را از مکان مرتفعی اسقاط کند خطاب لا تسقط باو نمیشود متوجه شود ولی عقوبت اهلاک نفس را دارد و اللَّه العالم فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.

[سوره المائدة (5): آیه 4] ...... ص :300

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (4)

سؤال میکنند از تو که چه چیز حلال شده است بر آنها بگو حلال شده است بر شما پاکیزه های از مأکولات و آنچه که فرا گرفته اید از طیور و کلابهایی که دارید و آنها را تعلیم کرده اید از چیزهایی که خداوند بشما تعلیم فرموده پس بخورید از حیواناتی که اینها برای شما میگیرند و نگاهداری میکنند و ذکر اسم خدا را

ص: 300

بر آنها بگوئید و از خدا بپرهیزید محققا خدا زود بحساب رسیدگی میکند.

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ پس از اینکه در آیه سابقه محرمات ذکر شد آمدند از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند چه چیز حلال شده از مأکولات و مطعومات بعضی گفتند مراد از حیوانات است بقرینه آیه سابقه لکن ظاهر اینست که مراد کلیه مطعومات و مأکولات باشد بواسطه عموم سؤال و جواب و لو مورد حیوانات باشند لکن مورد مخصص نیست بلکه ممکن است که بگوئیم مورد هم حیوانات نباشد بواسطه آنکه مکرر گفته ایم که نظم در آیات ملحوظ نشده و معلوم نیست که این آیه متصل بآیه قبل باشد مضافا به اینکه در آیه سابقه هم ذکر حلال از حیوانات شده در جمله إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ که حیوانات حلال گوشت که اصلا منظور بوده اگر بکیفیات مذکوره باشد حرام میشود و اگر مذکی باشد حلال و مسلما آیه سابقه حیواناتی که در اصل حرام هستند مثل سباع و حشرات و امثال آنها را نظر ندارد فقط خنزیر را نظر به اینکه نصاری حلال میدانند جزو محرمات شمرده قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ طیب مقابل خبیث است و مراد از طیب آن چیزیست که نفس متمایل بآن است و التذاذ می برد هر چیزی بحسب خود مثلا در روائح مثل ریاحین و عطریات طیب است و قاذورات و کثافات خبیث و هکذا در مأکولات و ملبوسات و اماکن و غیر اینها بلی شرع مطهر بسا عرف را تخطئه در مصداق میکند مثلا شراب و موسیقی و ناقوس و زنگ در نظر عرف تمایل دارند و التذاذ میبرند و شرع آنها را از خبائث شمرده یا بعکس بعض خبائث عرفیه را طیب شمرده مثل سؤر مؤمن یا آب کر مستعمل و امثال اینها، و انسانی که دارای ایمان کامل و اخلاق فاضله و اعمال صالحه باشد طیب است در حق ائمه اطهار علیهم السلام می گویی الطیبین الطاهرین و خداوند در قرآن میفرماید الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ نور آیه 26، و در این آیه

ص: 301

سؤالا و جوابا مراد مأکولات و مطعومات است.

وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ مراد از جوارح ظاهرا خصوص کلاب معلم است که برای شکار میبرند و تعبیر بتازی میکنند و مراد از مکلبین کسانی هستند که دارای کلاب معلمه اند و حکم مسئله اینست که اگر در مورد رهایی کلاب برای صید بسم اللَّه بگویند و کلاب صید را بگیرند نه برای خود که او را پاره کنند بلکه نگاه دارند برای صاحب خود و تا صاحب بر سر صید برسد آن صید مرده باشد این حلال است و اگر هنوز رمقی دارد او را ذبح کنند بطریق مشروع و شرط است که این کلاب را باین دستور تعلیم داده باشند تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ که تعلیم داده باشند این کلاب را باین دستوری که خداوند بشما تعلیم فرموده که ذکر شد فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ که برای شما نگه داشته باشند وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ که همان موقع رهایی بسم اللَّه بگوئید.

مسئلة- سایر وسائل شکار مثل باز شکاری یا تیر انداختن یا وسائل دیگر حکمش چیست.

جواب- اگر موقعی که صید بدست آمد هنوز رمقی دارد و لو به اینکه گوشش حرکت کند یا چشمش باز و بسته شود او را ذبح شرعی کنند حلال میشود و الا حرام وَ اتَّقُوا اللَّهَ نه بنحوی که امروز میان شکارچیها معمول است که سر او را میکنند یا بانحاء دیگر میکشند یا بدست نیامده مرده باشد اینها تماما حرام است إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ تفسیرش گذشت.

ص: 302

[سوره المائدة (5): آیه 5] ..... ص : 303

اشاره

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (5)

امروز حلال شده است بر شما طیبات از رزق و طعام کسانی که بر آنها کتاب داده شده برای شما حلال است و طعام شما هم بر آنها حلال است و زنهای عفیفه از مؤمنین و زنهای عفیفه از کسانی که بآنها کتاب داده پیش از اسلام در صورتی که اجرت آنها را بآنها بدهید با عفت باشند و زناکار نباشند و زنهایی که با مردی صداقت کنند یعنی یک نفر مرد یک زن را بگیرد که با او زنا کند فقط نه آن مرد پیش زن دیگر رود و نه آن زن بدیگری زنا دهد مخصوص بیکدیگر باشند اینها هم حلال نیستند و کسی که کافر بایمان باشد پس محققا اعمال او حبط میشود و او در آخرت از زیان کاران است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) .... ص : 303
اشاره

در معنی طعام مفسرین اختلاف کردند لکن اخبار بسیاری در کافی و تهذیب و فقیه و تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی دارد که مراد حبوبات است کما اینکه ظاهر لفظ طعام هم بیش از این دلالت ندارد و بر فرض اطلاق منصرف یا قدر متیقن حبوبات است و مقدمات حکمت در اخذ باطلاق جاری نیست سیما ادله خارجیه در موارد مختلفه که دلالت بر نجاست اهل کتاب دارد فعلی هذا یک قسمت این آیه تفسیرش روشن میشود.

ص: 303

اما جمله الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ در آیه قبل بیان شد و جمله وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ یعنی جایز است از آنها حبوبات را بگیرید ببیع و شراء و سایر انحاء مشروعه، و سر تخصیص باهل کتاب اینست که اگر بشرائط ذمه عمل کنند جان و مالشان محفوظ است و مالک اموال خود هستند بخلاف مشرکین که نه جانشان محفوظ و نه مالشان فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آیه 5 وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً توبه آیه 36

(تنبیه) ..... ص : 304

از همین اخبار بدلالة اقتضاء میتوان استفاده کرد نجاست اهل کتاب را زیرا اگر نجاست نداشتند وجهی برای اختصاص حلیت طعام اهل کتاب بحبوبات نبود وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ بعضی مفسرین گفتند مراد اینست که طعام خود را باهل کتاب دهید برای شما حلال است و این خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه است بلکه مراد اینست که بر آنها حلال است طعام شما یعنی مالک میشوند مثل کفار حربی نیستند که جان و مالشان محفوظ نباشد.

(مقام دوم) ..... ص : 304

در موضوع تزویج اهل کتاب، اما عقد دائمی که مسلما جایز نیست نه زن مسلم باهل کتاب میتوان داد و نه مرد مسلم میتواند از آنها زن بگیرد، و اما عقد انقطاعی زن مسلمه نمیتواند منقطعه کافر باشد و اما مرد مسلم میتواند کافره را بگیرد علی اختلاف و اما ملک یمین بر مسلم مانعی ندارد امه کافره را تصرف کند و اما کافر اصلا مالک عبد مسلم و امه مسلم نمیشود و اگر قبل از اسلام عبد و امه بوده و اسلام آورد واجب است از او مسلمین بخرند و او را الزام بفروش کنند چه رسد که بخواهد تصرف کند و آیاتی که در این باب وارد شده یکی همین آیه شریفه و دیگر آیه 10 در سوره ممتحنه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ

ص: 304

مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَ

، الی قوله تعالی: وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ الایة آیه سوم، و در سوره بقره آیه 221 وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ، الی قوله تعالی، وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا الایة و مفاد این آیات بحسب ظاهر تنافی دارد و از این جهت در روایات از حضرتین باقرین دارد که این آیه نسخ شده بآن دو آیه سوره ممتحنه و بقره لکن قطع نظر از سند روایات دو اشکال باین روایات متوجه میشود یکی اخباری که در اول سوره ذکر شد که این سوره هیچ آیات او نسخ نشده و دیگر آنکه ناسخ باید بعد از منسوخ باشد، و اخباری که دلالت داشت که این سوره قبل از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بدو ماه سه ماه بوده و سوره بقره اول سوره ای است که در مدینه نازل شده و سوره ممتحنه هم قبل از این سوره نازل شده لذا ما باید جمع بین این آیات را بکنیم که رفع تنافی بشود و خلاف ظاهری هم مرتکب نشویم بحول و قوه الهی.

فنقول: آیه شریفه وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ راجع بنکاح دائم است بقرینه عصم و مراد از کوافر جمع کافرة یعنی کافرات را بعقد دائمی نگیرید، و صدر آیه لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ صریح است در اینکه مسلمة بر کافر حرام است چه دائم و چه منقطعه و چه بملک یمین.

و اما آیه شریفه وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ اولا در مورد مشرکات است و شامل اهل ذمه نمیشود. و ثانیا بر فرض شمول مخصص باشد باین آیه و مراد همان انقطاع و ملک یمین است. بناء علی هذا هیچگونه تنافی بین آیات نیست و اللَّه العالم بحقائق الامور.

و از شواهد قوی بر این دعوی جمله بعد است که میفرماید إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ زیرا اطلاق اجر بر متعه میشود چنانچه در خبر است که میفرماید

ص: 305

هن مستأجرات

و بر مهر در عقد دائم خلاف ظاهر است و به بیان واضح اینکه مهر عوض بضع است در واقع معاوضه میشود مرد مالک بضع میشود و زن مالک مهر و این در دائم است ولی در متعه مجرد انتفاع است و مالی که بزن میدهند عوض انتفاع است مثل مال الاجاره که عوض انتفاع از عین مستأجره است.

و نیز از قرائن جمله بعد مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ است یعنی بطریق زنا با زنهای اهل کتاب نباشد بلکه بطریق مشروع، و در موضوع زنا زانیه تملیک بضع نمیکنند بلکه عوض انتفاع ببضع میگیرد پس بطریق مشروع هم عوض انتفاع است نه تملیک.

و جمله بعد وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ که اتخاذ خدن هم از روی رفاقت و صداقت و دوستی است و این هم قسم از زنا است و وجهی هم که میگیرد از این باب است

(مقام سوم) ...... ص : 306

جمله وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ اشکال- کافر اصلا عملی ندارد که حبط شود و سرمایه ندارد که خسران یابد زیرا شرط صحة کلیه اعمال ایمان است.

جواب- این خطاب متوجه بمؤمنین است که اگر مخالفت این دستورات را کردید و باینها کافر شدید اعمال سابقه در زمان ایمانتان حبط میشود و سرمایه ایمان شما از دست میرود، و اشکال به اینکه عملی که واقع شد صحیحا چگونه حبط میشود گذشت که همان نحوی که ایمان شرط صحت اعمال است موافات که بقاء ایمان تا آخر عمر باشد هم شرط است که اگر تبدیل بکفر شد کشف میشود که از اول صحیح نبوده.

ص: 306

[سوره المائدة (5): آیه 6] ...... ص : 307

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (6)

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که اراده کردید نماز را بپا دارید پس بشوئید صورتهای خود را و دستها را تا مرفقها یعنی وضوء دهید و مسح کنید بسرهای خود و پاها را تا کعبین و اگر جنب شدید پس تطهیر کنید (غسل کنید) و اگر مریض شدید که آب بر شما ضرر دارد یا در مسافرت رفتید یا احدی از شما از محل غائط (بیت التخلیه) آمد یا تماس با زنها گرفتید (جماع کردید) پس آب نیافتید پس تیمم کنید عوض غسل و وضوء بخاک پاک پس مسح کنید بصورتها و دستهای خود از آن صعید خداوند اراده نفرموده که برای شما قرار دهد از کاری سخت و لکن اراده فرموده که شما را پاک کند و نعمت خود را بر شما تمام نماید بلکه شما شکرگزار شوید.

این آیه شریفه مشتمل بر احکام طهارت است از برای نماز و بر رفع احکام حرجیه است از مکلفین و بر وجوب شکر و ما در پنج امر صحبت میکنیم:

(امر اول) ..... ص : 307

در شرطیت طهارت از برای نماز که مفاد جمله اول است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ یعنی اذا اردتم اقامة الصلاة، و طهارت حدثیه از شرائط رکنیه صلوة است که بدون آن نماز باطل است که اگر از بین برود چه عمدا و چه جهلا

ص: 307

و چه سهوا و نسیانا نماز باطل میشود بخلاف سایر شرائط مثل طهارت خبثیه و قبله و وقت و مکان و لباس که بسا در حال جهل یا نسیان موجب بطلان نیست بتفاصیلی که در محال خود متعرض شده اند و این شرط برای کلیه نمازها است چه واجب مثل فرائض یومیه و آیات و طواف و غیر اینها و چه مستحبّ مثل نوافل یومیه و سایر صلوات مندوبه حتی مبتدئه فقط نماز میت بدون طهارت هم صحیح است حتی جنب و حائض و در واقع نماز نیست یک نوع دعاء است.

(امر دوم) ...... ص : 308

در باب وضوء است که مفاد جمله فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ است و در مفاد این جمله اختلاف شدیدی است بین عامه و خاصه در چند مورد: یکی در غسل وجه که مذهب خاصه بر این است که واجب است از اعلی باسفل شسته شود و حد وجه از رستنگاه موی سر تا آخر ذقن است از طرف طول و قرصه صورت که فرا میگیرد از ابهام تا وسطی و عامه اعتبار از اعلی باسفل نمیکنند تمسکا باطلاق لکن نفس لفظ غسل و مفهوم آن منصرف است باعتبار از اعلی چنانچه اگر بعرف بگویی صورت خود را بشوی ذهنش متوجه میشود باعتبار علو.

2- در موضوع غسل یدین که عامه از اسفل سر انگشتان میشویند تا مرفق بتوهم لفظ الی که برای انتهاء غسل است و غافل از این هستند که لفظ الی برای حد مغسول است که دست را تا چه حدی باید غسل نمود، و اما کیفیت غسل را بظهور لفظ غسل واگذار نموده که ظاهر است از بالا بپائین چنانچه مذهب خاصه است و مستفاد از اخبار ائمه اطهار علیهم السلام بلکه از ضروریات مذهب شیعه است 3- در موضوع مسح سر که عامه تمام سر را مسح میکنند حتی داخل گوش را و غافل از اینکه باء در بِرُؤُسِکُمْ فقط دلالت دارد که مسح باید بسر باشد

ص: 308

و مجرد مسمی کافیست و لو بمقدار یک انگشت و افضل با سه انگشت است بمقدار سه انگشت و بالجمله فرق است بین اینکه بگویند امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ که دال بر تمام سر است چنانچه فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ دال بر تمام وجه است و بین اینکه بگویند برءوسکم که بمقدار مسمی هم صدق میکند، و اما اعتبار مقدم رأس برای انصراف ذهن است و قدر متیقن و مفاد اخبار.

4- در جمله و ارجلکم عامه عطف میگیرند بوجوهکم و مدخول فاغسلوا و تمام پا را میشویند و دلیل آنها منصوب بودن ارجلکم است و غافل از اینکه عطف است بمجموع جار و مجرور که در محل نصب است و مفعول فامسحوا است بلکه نمیشود عطف بوجوهکم گرفت بواسطه فصل بین فعل و مفعول به فامسحوا که موجب تکرار لفظ و اغسلوا میشود.

5- در کلمة إِلَی الْکَعْبَیْنِ که آیا قبة القدمین است چنانچه مشهور قائلند و انسب بمعنی لغوی است زیرا کعب بمعنی رفعت و علو است چنانچه بیت الحرام را کعبه گویند و می گویی در دعاء صلوات (و اعلی کعبه) یا مفصل الساقین است چنانچه مفاد بعض اخبار است و این احوط است و علی ای تقدیر باید از رؤس اصابع باشد تا منتهای کعبین که غایة هم داخل در مغیی است چنانچه در غسل بدین هم باید مرفق غسل شود که مجمع عظمین است و آیا تمام ظهر قدم لازم است یا مسمی کافیست چنانچه صریح اخبار است الاحوط الاول و الاقرب الثانی بلکه افضل اینست که بتمام کف دست تمام روی پا را مسح کنند.

(امر سوم) ...... ص : 309

در باب غسل است، غسل عبارت از شستن تمام بدن است و آن دو قسم است ترتیبی و ارتماسی: ترتیبی شستن سر و گردن است ابتداء پس از آن طرف راست و بعد طرف چپ، و ارتماسی شستن تمام بدن است دفعة واحدة که در آن واحد تمام

ص: 309

بدن را آب بگیرد.

و اسباب غسل جنابت، حیض، نفاس، استحاضه متوسطه و کثیره، مس میت و غسل میت. و غسل جنابت که مورد آیه است منشأ آن دو چیز است: خروج منی و دخول عورت قبلا یا دبرا، باختیار یا بدون اختیار، در بیداری یا در خواب با انسان یا حیوان، فاعل و مفعول لذا میفرماید وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا و اغسال مستحبّه هم در شریعت بسیار است مثل غسل جمعه و زیارت و توبه و حاجت و اعیاد متبرکه و ایام و لیالی شریفه مثل شهر صیام و غیره.

(امر چهارم) ..... ص : 310

در باب تیمم است و موردش جائیست که وضوء یا غسل واجب شود بیکی از اسباب آنها از احداث صغار مثل بول و غایة و ریح و نوم و سکر و غشوه و استحاضه قلیله، و احداث کبار که ذکر شد و متمکن از غسل یا وضوء نباشد، یا از جهت ضیق وقت یا مرضی که آب بر او بجمیع اقسام آن ضرر داشته باشد یا فقدان ماء یا وجوب صرف آب در مصرف اهم از غسل و وضوء مثل حفظ نفس محترمه یا تطهیر بدن و لباس برای نماز یا طواف یا منع از تصرف در آب مثل غصب یا آب نجس یا اعذار دیگر باید تیمم کند بدل از غسل در مورد غسل جنابت یا بدل از وضوء در مورد احداث صغار یا بدل از هر دو در سایر احداث کبار غیر از جنابت که دو تیمم لازم میشود و این مفاد جمله وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً است و در مورد صعید اختلاف است که آیا مطلق وجه الارض است یا تراب خالص و چون این جمله در سوره نساء آیه 43 گذشت لذا حواله بآنجا میدهیم در مجلد سوم شرحش بیان شده، و کیفیت تیمم میفرماید فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ که باید یک ضربه با دو کف دست بر زمین زد و صورت را از رستنگاه موی سر تا زیر ابروها که

ص: 310

جبهه باشد از بالا بپائین بتمام کف دستها مسح کرد سپس پشت دست راست را با کف دست چپ و بالعکس مسح نمود، و مرجع ضمیر منه صعید است.

(امر پنجم) ..... ص : 311

در باب حرج است که مفاد ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ است و حرج در دین مثل ضرر و اضطرار و اکراه از عناوین ثانویه است که وارد بر جمیع احکام اولیه است غیر از احکامی که نص در ضرر و حرج است مثل: زکاة، خمس، جهاد و امثال اینها و آنهم از قبیل تخطئه در مصداق است و غسل و وضوء اگر موجب ضرر یا حرج شود حکمش بر داشته میشود و مبدل بتیمم میشود.

و اینجا جای سؤالی است که کسی بگوید مقتضای قاعده ضرر و حرج این است که حکم غسل و وضوء بکلی بر داشته شود و وجه ایجاب تیمم و تبدیل آنها باین چیست لذا خداوند برای دفع دخل علت آن را بیان میفرماید بقوله تعالی وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و از این جمله استفاده میشود که همین نحوی که غسل و وضوء رافع حدث است و موجب طهارت است تیمم هم رافع و مطهر است غایة الامر آنها رافع دائمی است و این موقتی است ما دام بقاء العذر، نظیر نکاح دائمی و انقطاعی.

و نیز استفاده میشود که جعل تیمم بفضل الهی است و انعام پروردگار است و نیز دلالت دارد بر وجوب شکر بر این نعمت عظمی چنانچه بر هر نعمتی شکری واجب حتی نعمت توفیق شکرگزاری و این امر عقلی است و اوامر شرعیه ارشاد بحکم عقل است.

ص: 311

[سوره المائدة (5): آیه 7] ..... ص : 312

وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

و یاد کنید نعمة خدا را که بشما عنایت فرموده و پیمان او را که با شما بسته زمانی که گفتید که شنیدیم و اطاعت کردیم و از معاصی الهی پرهیز کنید محققا خدا عالم است ببواطن قلوب.

وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ نعم الهی بسیار است و بی شمار وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 34، ولی اعظم نعم الهی بعضی گفتند حیات است و بعضی عقل و لکن تحقیق اینست که ایمان و ولایت اعظم نعم است، و مراد از این نعمت چیست و در تفسیر علی بن ابراهیم که مأخوذ از اخبار است نعمة ولایت است.

وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ عطف بیان است برای جمله قبل و اشاره باخذ بیعت است در غدیر خم بر ولایت و خلافت و وصایت امیر المؤمنین إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا که تماما بیعت کردند از مؤمن و منافق و گفتند شنیدیم یعنی قبول کردیم و پذیرفتیم وَ اتَّقُوا اللَّهَ که این دعوی مجرد لقلقه لسان نباشد بلکه قلبا و باطنا بپذیرید إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ میداند مؤمن و منافق را و کسانی که باین عهد و میثاق پا بر جا باشند و کسانی که نقض عهد میکنند و زیر بار نمیروند اللهم ثبتنا بولایة امیر المؤمنین و الأئمة المعصومین و دینک القویم بمحمد و آله الطاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

[سوره المائدة (5): آیه 8] ..... ص : 312

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8)

ای کسانی که ایمان آوردید بوده باشید بسیار پا بر جا در اطاعت پروردگار

ص: 312

خود و ترک مخالفت او قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه و در مورد شهادت بعدل شهادت دهید و وادار نکند شما را سرزنش قومی که بر خلاف عدل رفتار کنید بعدالت عمل کنید که نزدیک ترین چیزی است بتقوی و تقوی داشته باشید محققا خداوند باعمال شما با خبر است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تکالیف و لو بر تمام مکلفین است لکن کفار همان کفر آنها بر خلاف فرمان خدا است و تمام ایمان نیاورند ممکن نیست قیام باوامر و نواهی الهی نمایند لذا خطاب متوجه مؤمنین است.

کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ قیام بمعنی ایستادگی است و قیام بهر امری بحسب خود او است، یکی از اسامی الهی قائم است می گویی یا قائم یا دائم قیام بوظائف ربوبی دارد از خلق و رزق و عنایات و تفضلات و سایر شئونات خداوندی، یکی از القاب حضرت بقیة اللَّه قائم است قیام بامور و شئون امامت میفرماید، اقامه نماز بر پا داشتن نماز است، تاجر قیام بامر تجارت، زارع بامر زراعت، سلطان بامور سلطنتی و هکذا، و قیام للَّه بر پا داشتن دین خدا است و بر خلاف آن رفتار نکردن است شُهَداءَ بِالْقِسْطِ قسط از لغة اضداد است بر عدل و ظلم اطلاق میشود وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ انبیاء آیه 47 فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ حجرات آیه 9 أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15، و اینجا بمعنی اول است یعنی در حق یکدیگر شهادت بعدالت دهید رفاقت و قومیت و سایر جهات را منظور نیاورید که بر خلاف حق شهادت دهید.

وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلَّا تَعْدِلُوا بجرم و معصیت نیندازد بد گویی قومی شما را که بر خلاف عدل شهادت دهید که شهادت زور یکی از گناهان کبیره است و عقوبت شدید دارد.

اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی عدل سه قسم است: 1- عدل شرعی که عبارت

ص: 313

است از حالت نفسانی که در اثر ایمان خوفی ایجاد میشود که آن حالت خوف باعث میشود بر ترک معاصی کبیره و اصرار بر صغائر و منافیات مروت و بر فعل واجبات و این عدالت موضوع احکام بسیاری است: جواز اقتداء و جواز تقلید و نفوذ حکم و شاهد طلاق و قبولی شهادت و غیر اینها و در آیه شریفه یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ مائده آیه 65، و آیه شریفه وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ طلاق آیه 2، مراد این عدل است.

2- عدل اخلاقی است که باید متخلق بجمیع اخلاق حمیده که متوسط بین دو دسته از اخلاق ذمیمه است در طرف افراط و تفریط مثل علم متوسط بین سفسطه و جهل و شجاعت متوسط بین تهور و جبن و سخاوت بین بخل و اسراف و تبذیر. و تواضع بین تکبر و ذلة و هکذا.

3- عدل معاشرتی است که بین الناس بعدل رفتار کند حق کسی را بدیگری ندهد و حق کسی را پایمال نکند و حق کسی را نبرد، و ظاهرا مراد از این آیه بمناسبت جمله قبل همین عدل باشد و اقربیت هر یک بتقوی واضح و روشن است بلکه عین تقوی است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ مکرر تذکر داده ایم که وجوب تقوی عقلی است و اوامر بآن ارشادی است و اعمال مولویت در آنها نشده و بر مخالفت آن عقوبتی جز عقوبت ترک واجبی یا فعل حرامی چیز دیگر مترتب نمیشود إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ معنی ظاهر است.

[سوره المائدة (5): آیه 9] ..... ص : 314

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (9)

وعده فرمود خداوند بکسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند از برای آنها آمرزش و اجر عظیمی.

ص: 314

وَعَدَ اللَّهُ وعد یکی از اموری است که وفاء بآن لازم است که اگر بکسی وعده دادی که اگر فلان عمل را بجا بیاوری فلان احسان را و فلان اجر را بتو عنایت میکنم یا وعده دادی که در فلان وقت منزلت میآیم یا فلان عمل را برای تو بجا میآورم باید عملی کنی المؤمن اذا وعد وفی و خلف وعد از قبایح عقلیه است و محال است از خداوند صادر شود بمقتضای عدل إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9- رعد آیه 31 إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 194 وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ زمر آیه 20، و غیر اینها از آیات و اخبار متواتره بتواتر معنوی و ضرورت بین مسلمین بلکه جمیع ملیین عالم و ضرورت عقل قائم است بر اینکه خلف وعد محال است از خدا صادر شود بعلاوه اگر خلف وعد بر خدا جایز باشد اقحام انبیاء لازم آید و سلب اطمینان بندگان در اطاعت و عبادت او میشود الَّذِینَ آمَنُوا وعده های الهی اختصاص دارد باهل ایمان زیرا غیر مؤمن و لو تمام عمر عبادت کند قابلیت رحمة ندارد و مورد آیه شریفه وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23، میشود زیرا ایمان شرط صحت کل اعمال است.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کلمه الصالحات و لو جمع محلی بالف و لام است و افاده عموم میکند لکن بالقطع و الیقین مراد این نیست که جمیع اعمالش صالحه باشد زیرا امکان ندارد جز در حق معصومین علیهم السلام بلکه مراد اینست که اعمال صالحه از او صادر شود و لو بعض اعمال ناشایسته هم از او صادر شده باشد.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ از گناهان بواسطه ایمان (و اجر عظیم) بواسطه اعمال صالحه.

ص: 315

[سوره المائدة (5): آیه 10] ..... ص : 316

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (10)

و کسانی که کافر شدند و تکذیب آیات ما را نمودند اینها اصحاب جهنم هستند وَ الَّذِینَ کَفَرُوا شامل جمیع طبقات کفار میشود از طبیعی و مشرک، مجوس یهود، نصاری، غلات، اهل بدعت و منکر ضروری.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیات الهی انبیاء، اوصیاء انبیاء و دلائل بر وجود الهی و صفات ربوبی و افعال خداوند و آیات قرآنی و دستورات و احکام پروردگار هستند که تکذیب هر یک از آنها موجب خروج از ایمان میشود و لو اطلاق کفر بر آنها نشود أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ اصحاب از مصاحبت است و بدلالت التزامی دلیل بر خلود است که دائما مصاحب جهنم است و جحیم یکی از اسماء جهنم است و در بعض اخبار یکی از طبقات جهنم است.

[سوره المائدة (5): آیه 11] ..... ص : 316

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

ای کسانی که ایمان آوردید یاد کنید نعمت خدا را زمانی که جماعتی از کفار قصد شما را کردند که شما را هلاک کنند و بشما دست پیدا کنند و خداوند دست آنها را کوتاه کرد و نتوانستند که بر شما مسلط شوند و متّقی شوید پس باید مؤمنین اتّکال امر کنند بخداوند.

این آیه شریفه در مورد قضیه شخصیه و واقعه خاصه است و در اخبار بیان نشده و مفسرین هم اختلاف کردند بعضی گفتند بنی نضیر از یهود خواستند پیغمبر و جمعی از اصحاب را باصطلاح امروز ترور کنند و بلغت عرب فتک گویند و جبرئیل بآن حضرت خبر داد و حضرت باصحاب فرمود و نجات پیدا کردند و بعضی گفتند جماعتی

ص: 316

از مشرکین یک نفر را مخفیانه فرستادند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بکشد و او با شمشیر برهنه آمد بالای سر پیغمبر در حال تنهایی و گفت کیست که تو را از دست من نجات دهد حضرت فرمود خدا خداوند در قلب او تصرف فرمود شمشیر را انداخت و بشرف اسلام مشرف شد و حفظ پیغمبر نعمت بزرگی بود بر مؤمنین و بعضی گفتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای قضای حاجت از اصحاب دور شد و لباس خود را تطهیر کرد یک نفر از مشرکین بالا سر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با شمشیر برهنه آمد و گفت کیست تو را از دست من نجات دهد فرمود خدا جبرئیل بر سینه او زد افتاد روی زمین و شمشیر از دستش رها شد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شمشیر را گرفت و بر سینه او نشست و فرمود کیست تو را از دست من نجات دهد گفت احدی نیست و حقانیت تو را فهمیدم و بشرف اسلام مشرف شد، و بعضی گفتند کفار و مشرکین که در مقام جدال با مسلمین بودند خداوند آنها را مبتلی کرد بامراض شدیده و قحطی و مرگ بزرگانشان و اتلاف حیوانات آنها ناچار منصرف شدند، و چون ما مدرکی برای این اقوال نداریم نمیتوانیم صحبتی کنیم لکن قول اخیر اقرب با مضامین آیه شریفه است زیرا خطاب بمؤمنین است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا و آنها را متذکر میفرماید بنعمتی که نسبت بآنها فرموده اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ سپس بیان نعمت را میکند که جماعتی قصد شما را کردند إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ نه یک نفر قصد پیغمبر تنها را کرده باشد.

فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ خداوند دست های آنها را کوتاه فرمود از سر مؤمنین و استفاده میشود که در اثر ایمان و تقوی رفع شرّ اعداء میشود و در اثر معصیت باعث تسلّط آنها میشود چنانچه امروز مشاهده میشود که هر قومی که جلباب حیا را افکندند و در معاصی منهمک شدند دشمن بر آنها مسلّط شد لذا میفرماید وَ اتَّقُوا اللَّهَ و تقوی عبارت از فعل طاعت و ترک معصیت است، و نیز استفاده

ص: 317

میشود که نیرویی قوی تر از توکّل نیست که اتّکال امر باشد بخدا و صفت توکل تحقق پیدا نمیکند مگر بایمان چنانچه میفرماید وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

(توضیح کلام) ..... ص : 318

اینکه یکی از اقسام توحید توحید افعالی است و مردم در این امر بر چهار قسم هستند: قسم اول- اکثر مردم کارها را منوط باسباب و وسائل و نیروی خود و عوامل طبیعت میدانند حتی اگر بلائی بآنها برسد خشم طبیعت میگویند و ابدا مستند بتقدیرات الهی نمیدانند این قسم مسلّما کافر هستند.

دوم- بزبان اقرار دارند که کارها تحت تقدیر است و بسا توکلت علی اللَّه هم میگویند و لکن قلبا مستند باسباب میدانند اینها منافق هستند.

سوم- قلبا هم معتقد بتقدیرات هستند لکن میگویند (ابی اللَّه ان یجری الامور الا باسبابها) و نظر بوسائط دارند حتی بعضی وسائط را انبیاء و ائمه و صلحاء میپندارند باین معنی که امر رزق و خلق بآنها وا گذار شده اینها هم ایمان ناقصی دارند چهارم- بکلی از اسباب و وسائط حتی نیروی خود چشم پوشیده و معتقدند که تا مشیت حق تعلق نگیرد یک برگ از درخت ساقط نشود و اگر تعلق گرفت رادع و مانعی نمیتواند جلوگیری کند ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5

عرفت اللَّه بفسخ العزائم و نقض الهمم

منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام.

دیده ای خواهم سبب سوراخ کن تا سبب را بر کند از بیخ و بن

(مثنوی) این قسم ایمان کامل و توکل تام دارند حتی بجبرئیل بفرماید (اما الیک فلا).

ص: 318

[سوره المائدة (5): آیه 12] ..... ص : 319

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (12)

و هر آینه بتحقیق خداوند گرفت عهد و میثاق بنی اسرائیل را و مبعوث فرمود از آنها دوازده نقیب و فرمود من با شما هستم هر آینه اگر نماز را بپا داشتید و زکاة را اداء نمودید و برسولان من ایمان آوردید و آنها را محترم شمردید و یاری کردید و از اموال خود در راه خدا صرف نمودید که قرض الحسنه بخدا دادید هر آینه من گناهان شما را از بین میبرم و شما را داخل بهشت میکنم که پای آنها نهرها جاری میشود پس کسی که بعد از این همه الطاف کافر شود از بنی اسرائیل پس محققا گمراه شده است از راه مستوی.

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ میثاق عهد مؤکّد و یمین محکم است که باعث وثوق و اطمینان طرف باشد و میثاق با خدا ایمان باو است و اطاعت او و ترک مخالفت که عبارت از ایمان و عمل صالح و تقوای از معاصی است.

وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ فرستادگان و رسولان حق از خود بنی اسرائیل اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً نقیب عبارت از یک بزرگتر و شریفتر از هر قومی که از هر جهة آراسته باشد انتخاب میکردند که باقی قوم در تحت ریاستش باشند و اطاعت او را بکنند، و در ازمنه های سابقه سلسله های جلیله سادات هر سلسله یک نفر بزرگ خود را بعنوان نقابت تعیین و نقبای سادات هم یک رئیسی بر خود بهمین عنوان انتخاب میکردند که نقیب النقباء مینامیدند، و بسیاری از اجداد سلسله جلیله این جانب که سلسله میر محمد صادقی باشد دارای مقام نقابت بودند که در مجلد سوم کلم الطیب بعنوان

ص: 319

وجیزه فی نسب المؤلّف اشاره باسماء شریفه آنها شده مثل (ابو الفتح محمد) که از تلامذه سیّد مرتضی رضوان اللَّه علیه بوده و بتعیین سیّد مقام نقابت داشته در کوفه و (ابو مسلم) که قصه مرّة بن قیس ملعون در عصر او بوده نقیب نجف بوده و (ابو علی) نقابت نجف را داشته و (عبد اللَّه الرابع) و (ابو نزار) و (عمید الدین ابو جعفر) کان لهم نقابت النجف و (شمس الدین علی) کان فی عصر سید ابن طاووس و کان نقیب النقباء کل ممالک عراق الی خراسان و در عصر او منقرض شد دولت بنی عباس و بتوسط خواجه نصیر از هلاکو امان گرفت از برای اهالی کربلا و نجف و حلّه و (شمس الدین علی) کان فی عصر العلامة الحلی در زمان شاه خدا بنده و بعضی گفتند شوهر خواهر علامه بوده و مقام نقابت نجف را دارا بود و (ابو نصر ابراهیم جلال الدین) و در امل الامل است که مقام نقیب النقباء کل ممالک عراق و خراسان را داشت.

وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ یعنی ناصر و حافظ و معین شما بنی اسرائیل هستم مشروط بشرائط ذیل خداوند با تمام موجودات و مخلوقات هست احاطه بجمیع عوالم دارد نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ شرط اول وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ شرط دوم وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی ایمان بجمیع انبیاء از آدم تا خاتم و ایمان بانبیاء تصدیق بجمیع ما جاءوا به است شرط سوم وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ احترام و توقیر و تعظیم آنها شرط چهارم است وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً هر مالی که در راه عبادت مصرف میشود چه واجبات مثل زکاة و خمس و غیر آنها و چه مستحبات اگر بقصد قربت و خالصا لوجه اللَّه باشد قرض بخدا است یعنی سپرده بدست او است مثل پس اندازی که در بانک میسپارند در بانک خدایی محفوظ و فردای قیامت با درآمد زیادی رد میشود شرط پنجم.

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ جواب شرط است که اگر بشرائط خمسه عمل کردید هر آینه من که خدای شما هستم و با شما هستم و یاور و معین و حافظ شما

ص: 320

هستم گناهانی که از شما سرزده چه در دوره کفر و چه بعد از ایمان بمقتضای عموم جمع مضاف سیئاتکم که شامل جمیع سیّئات میشود هر آینه مستور میکنم و مؤاخذه نمیکنیم که معنای تکفیر پوشانیدن است و لذا کافر را کافر میگویند بواسطه اینکه حق بر او مستور است و در باب کفارات مثل کفاره صوم رمضان و خلف نذر و عهد و قسم که اثر معصیت افطار و ترک نذر و عهد و قسم است اثر و عقوبت آن را از بین میبرد و همین است معنای

الاسلام یجب ما قبله

و از این جملات استفاده میشود که هر یک از شرائط خمسه یک قسمت از معاصی را از بین میبرد، ایمان معاصی زمان کفر، نماز مثل نهری است که چرکی بدن را میبرد و هکذا بقیه امور خمسه.

وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ علاوه بر اینکه معاصی را از بین میبرد مثوبات ایمان و نماز و زکاة و احترام انبیاء و بذل در راه خدا را هم در بر دارد.

فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ بعد از اتمام حجة و سدّ باب عذر اگر کافر شد البته گمراه شده و براه شیطان سلوک کرده و راه مستوی و جاده مستقیم را از دست داده فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ که اقصر طرق الی الحق است.

[سوره المائدة (5): آیه 13] ..... ص : 321

فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (13)

پس بواسطه نقض (شکستن) آنها عهد و میثاق خود را لعن کردیم (دور نمودیم از رحمت خود) آنها را و قلوب آنها را قسیّ نمودیم و بسبب قساوت قلب و دوری از رحمت کلمات الهی را تحریف نمودند از موضع خود جابجا کردند

ص: 321

جای هر کلمه کلمه دیگری گذاردند و فراموش کردند آن حظّ و نصیبی که آنها را متذکر نمودیم که مغفرت و دخول جنّت باشد و لا یزال مطلع میشوی بخیانتهای آنها مگر قلیلی از آنها که بمیثاق خود وفا کردند پس آنها را مورد عفو خود قرار ده و از تقصیرات آنها صرفنظر نما محققا خدا دوست میدارد احسان کنندگان را فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ بعض مفسرین گفتند ما در بما زائد است و مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست و توهّم کردند که مراد از نقض میثاق معاهده بود که پیغمبر با آنها نمود که همراهی با مشرکین نکنند و تخلف نمودند، و بعضی گفتند قرارداد جزیه بوده لکن ظاهر اینست که همان عهد و میثاقی است که در آیه قبل مذکور شد از اقامه نماز و ایتاء زکاة و ایمان برسل و اعزاز آنها و صرف مال در سبیل و راه خداوند که احکام الهی را پشت پا زدند و انبیاء را کشتند و در شرط غوطه ور گشتند و از تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی هیچ نام و نشانی نگذاشتند.

لَعَنَّاهُمْ در دنیا گرفتار قتل و غارت و اسیری شدند و بعضی مسخ شدند بقرده و در آخرت معذّب بسخت ترین عذاب گرفتار.

وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً که الان هم مشاهده میشود که هیچ طائفه حتی طبیعی قساوت قلب آنها بمقدار یهود نیست بالاخص با مسلمین خصوصا اگر اولاد پیغمبر باشند یا نام پیغمبر را داشته باشند حتی خود آنها نسبت بیکدیگر از زن و فرزند فقط دوستی آنها با مال و زخارف دنیوی است.

یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ تحریف عبارت از این است کلمه را بر دارند و جای او کلمه دیگر گذارند و این معمول یهود و نصاری در هر عصر و زمانی بوده و هست اگر طبع عهد قدیم و جدید را مشاهده کنی با طبع سابق آن بسیار مخالفت دارد بخصوص جملاتی که بشارت بوجود مقدّس نبی اسلام و اسم شریف او است

ص: 322

تغییرات کلّی داده اند خذلهم اللَّه تعالی و لعنهم لعنا کثیرا.

وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ که تغفیر سیئات و دخول جنانی که تجری من تحتها الانهار باشد.

وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ اگر مراجعه کنید باحوال یهود و نصاری از عهد موسی و عیسی تا عصر حاضر خیانت های آنها از حدّ و حصر خارج چنانچه کتب خود آنها بر این شاهد است.

إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ بعضی توهّم کردند که این استثناء از کسانی که با پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم معاهده جزیه یا ترک مساعده با مشرکین و ترک جنگ با مسلمین است که قلیلی از آنها باین معاهدات ثابت بودند لکن ظاهر این است که استثناء راجع بجملات همین آیه است که این قلیل بمعاهدات و میثاقی که با خدا بسته بودند باقی و ثابت بودند و دستور آمد از جانب حق که با این دسته قلیل مساعدت فرما زیرا اینها قابل هدایت هستند و قساوت قلب اینها را نگرفته و مورد لعن الهی نشدند و خیانتی از آنها سر نزده و تحریف کلمات را نکرده اند و آخرت را فراموش نکرده و در مقام تحصیل حق و حقیقت هستند فَاعْفُ عَنْهُمْ اگر تقصیری در مورد شما کرده اند آنها را عفو فرما (و اصفح) از تقصیرات آنها در گذر چنانچه وظیفه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نسبت بکفار همین بوده با کمال ملایمت آنها را دعوت باسلام میکرد و برای آنها اقامه معجزه مینمود و آنها بشرف اسلام مشرف میشدند و اگر لجاج و بهانه گیری و عناد و عصبیت در آنها مشاهده مینمود با آنها جهاد میکرد.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ چه احسانی بالاتر از این است که آنها را از تیه ضلالت و کفر نجات دهد و بشاه راه هدایت بیاورد و از شقاوت و عذاب جهنم بسعادت و بهشت سوق دهد کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها آل عمران آیه 103، و از این بیان معلوم میشود که این جمله منافی با آیات جهاد نیست که بعضی توهم کردند که این حکم نسخ شده بآیات جهات، و اللَّه العالم.

ص: 323

[سوره المائدة (5): آیه 14] ..... ص : 324

وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (14)

و از کسانی که گفتند ما نصاری هستیم از آنها عهد و میثاق گرفتیم پس فراموش کردند بهره خود را از آنچه بآنها تذکر داده شده پس قرار دادیم بین آنها عداوت و کینه جویی را تا روز قیامت و پس از آن آگاه میکند و خبر میدهد خداوند آنها را بآنچه رفتار میکردند یعنی بجزای عملشان میرساند و بعقوبت معاصی گرفتار میشوند وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری نفرمود من النصاری برای اینکه این اسم را خود آنها بر خود اختیار کردند بدعوای اینکه ما نصرت دین حق را میکنیم و این دعوی بر خلاف واقع است، و اینکه در بعض آیات تعبیر بنصاری فرموده برای اینست که معروف باین اسم شده اند چنانچه ما تعبیر بباب و بهاء میکنیم برای اینکه میرزا علی محمد خود را باب امام زمان خوانده و میرزا حسین خود را بهاء اللَّه نامیده (بر عکس نهند نام زنگی کافور).

أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ به اینکه عبادت خدای یگانه کنند و شریک بر او قرار ندهند چنانچه میفرماید اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ توبه آیه 31، و نیز از قول مسیح نقل میفرماید ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ مائده آیه 117.

فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ بعضی گفتند إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ مائده آیه 17، بعضی گفتند إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مائده آیه 73، بعضی گفتند الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30، و بالجمله در میان نصاری مذاهب مختلفه متشتته بسیار است.

ص: 324

فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ دائما ممالک مسیحیان با هم در جنگ و جدال بانحاء مختلف هستند و مشاهده نشده تا کنون که همه با هم متفق شوند و چه اندازه تلفات داده اند بلی جنگها مختلف است سرد، گرم، اقتصادی وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ و از پاره ای از آیات استفاده میشود که عذاب نصاری در قیامت از عذاب سایر طبقات کفار و مشرکین شدیدتر و سخت تر است چنانچه در مورد طلب حضرت مسیح نزول مائده را بر حسب تقاضای حواریین میفرماید قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مائده آیه 115، و مسلّما نصاری کافر شدند بلکه تمام احکام عیسی (ع) را از بین بردند حتی بولس ملعون دیگر حکمی باقی نگذاشت و غرق شهوات و لذائذ و هوای نفس شدند و عبادت آنها هم ساز و آواز شد با اینکه در همین اناجیل آنها دارد که هر که باحکام ناموس (توریة) عمل نکند ملعون و معذّب خواهد بود گفتند عیسی عوض ما در جهنم رفت و گفتند (فدانا من لعنة الناموس) که شرحش گذشت.

[سوره المائدة (5): آیه 15] ..... ص : 325

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ (15)

ای اهل کتاب از یهود و نصاری محققا آمد شما را پیغمبر ما که بیان میکند برای شما بسیار از چیزهایی که بودید شما مخفی میکردید و از بسیاری هم صرف نظر میکند بتحقیق آمد شما را از جانب خدا نور و کتاب ظاهر و آشکارا کننده یا أَهْلَ الْکِتابِ نفرمود کتابین تورات و انجیل برای اینکه شامل جمیع کتب عهد قدیم و جدید باشد که یهود و نصاری آنها را کتاب آسمانی می پندارند لذا بلفظ جنس آورده.

ص: 325

قَدْ جاءَکُمْ وجه اختصاص در بیان باهل کتاب با اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث بر کفاه جن و انس بود برای رفع توهّم اهل کتاب است که نگویند پیغمبر بر بنی اسمعیل بوده نه بر بنی اسرائیل زیرا پیغمبر هر قومی باید از همان قوم باشد.

رسولنا تعبیر بمتکلم مع الغیر برای اقسام وحی است که تارة بدون واسطه ملک است و اخری بواسطه.

یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ از احکامی که انبیاء آوردند از نماز، زکاة، حج، صوم، جهاد و غیر اینها و از بشاراتی که بآمدن پیغمبر اسلام بلکه اوصیاء آن داده اند که از روی عناد و عصبیت یا از روی هوی و هوس یا از روی جهالت و ضلالت مخفی کردند وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ از احکام و قصص و اموری که یا در این شریعت نسخ شده یا فائده در بیان آنها نبوده صرف نظر شد.

قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ ممکن است مراد از نور وجود مقدس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد چنانچه اطلاق نور بر آن حضرت و اوصیاء او شده در زیارت جامعه

(خلقکم اللَّه انوارا)

در وارث

(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة

و در حدیث از خود آن حضرت است

اول ما خلق اللَّه نوری

و غیر اینها بلکه اطلاق نور بر خداوند هم میشود اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ نور آیه 35، و در دعای کمیل

(یا نور یا قدوس

و معنای جامع نور که گفتند الفاظ موضوع هستند برای معانی عامه (الظاهر بذاته و المظهر لغیره) و بهمین مناسبت ممکن است مراد قرآن باشد و کتاب مبین صفة بعد از صفة است.

ص: 326

[سوره المائدة (5): آیه 16] ...... ص : 327

یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (16)

هدایت میفرماید خداوند بواسطه او کسانی را که در مقام تحصیل رضای خداوند هستند براههای سلام و بیرون میکند آنها را از تاریکیها بطرف نور و روشنایی طبق مشیّت و اراده خود و راه نمایی میکند آنها را براه راست دیانت.

یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مرجع ضمیر به ممکن است بلکه ظاهر همین است که حضرت رسالت باشد که در آیه قبل فرمود قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا بقرینه کلمه یبیّن و یعفو و ممکن است قرآن باشد بواسطه اقربیت در جمله و کتاب مبین.

مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ کسانی را که از روی حقیقت و واقعیت متابعت میکنند آن دینی را که مرضی خدا باشد و این خاص بمذهب شیعه اثنی عشریه است که اهل بدعت نباشند و انکار ضروریات دین و مذهب را نکنند و مرتکب عملی نشوند که موجب ارتداد شود و دلیل بر این مدّعی آیه شریفه است که قبلا بیان شد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً که دین مرضی الهی اسلامیست که مقرون بولایت باشد و اما سایر فرق اسلامی متابعت کردند دینی را که موجب غضب الهی است.

سبل السلام مراد از سلام بعید نیست که بهشت باشد بقرینه لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ انعام آیه 127، و آیه وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ یونس آیه 25، و محتمل است مراد خداوند متعال باشد زیرا یکی از اسماء مقدّسه سلام است چنانچه میفرماید هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الایه حشر آیه 23، و محتمل است مراد سلامتی دنیا و آخرت باشد و بر هر تقدیر راههای بهشت و خدا و سلامتی دنیا و آخرت یکی است.

وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ شرحش در ذیل آیه شریفه اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ

ص: 327

آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ

گذشت در مجلد دوم.

باذنه مکرر گذشت که افعال اختیاریه بنده مستقل در آنها نیست تا مشیت حق تعلّق نگیرد فعل صادر نشود و این معنی نه بنحو اجبار است که اختیار عبد بی اثر صرف باشد و نه بنحو شرکت است که اختیار عبد با مشیت حق علت صدور باشد زیرا ثواب و عقاب در صورتی موافق عدل است که عبد اختیار تام داشته باشد لکن بنحو طولیتست باین معنی که فعل باختیار عبد است و منشأ ثواب و عقاب است و فعل و اختیار عبد و قدرت او تماما در تحت اراده و مشیت حق است و الفعل فعل اللَّه و هو فعلنا پس استناد بعبد و استناد بحق هر دو صحیح است طولا ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ هدایت بمعنی ارائه طریق باعطاء عقل و قدرت و اختیار عبد و ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام نسبت بتمام مکلّفین از جن و انس است و اما بمعنی قبولی ایمان و اطاعت و ترک مخالفت و سلوک در صراط مستقیم خاص این طائفه است که متابعة رضوان الهی کنند و در صدد تحصیل حق و حقیقت باشند.

[سوره المائدة (5): آیه 17] ..... ص : 328

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (17)

هر آینه بتحقیق کافر شدند کسانی که گفتند بدرستی که اللَّه همانا مسیح پسر مریم است بگو پس کیست که بتواند و تمکن داشته باشد که اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادر او و هر کس در روی زمین باشد هلاک کند جلوگیری کند

ص: 328

نگذارد و حال آنکه ملکیة تمام آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است مختص بخدا است تماما مملوک و مخلوق و مصنوع و مقهور او هستند و تعقل نمیشود که کسی که مقهور قدرت حق است قاهر باشد خلق میکند هر چه بخواهد و خدا بر هر چیزی قادر است و توانا.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ کلمه اللَّه از اسامی مختص بذات مقدّس ربوبی است و علم است برای ذات واجب الوجود مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع نواقص و عیوب امکانیه اگر غرض نصاری از اینکه بگویند مسیح اللَّه است اینکه بطلان و استحاله او از ابده بدیهیات است زیرا مسیح ممکن الوجود است و مسبوق بعدم و مرکب از وجود و ماهیت و دارای جسم و روح و اعضاء و جوارح و محتاج بمکان و میخورد و میآشامد و میخوابد و میرود و میآید و عبادت میکند و دست گیر میشود و محبوس میگردد و بقول نصاری بالای دار میرود و کشته میگردد و در قبر میرود و زنده میشود و بآسمان میرود و هزارها عوارض دیگر که تمام از لوازم امکان است و موجب احتیاج و با مقام واجب الوجودی که صرف وجود است و ماهیة ندارد (الحق ماهیته انیته اذ مقتضی العروض معلولیته) و از جمیع لوازم امکانی و عوارض جسمانی و نقائص نفسانی عری و بریست و این عین تناقض و تضاد است و اگر دعوی اتحاد دارند اتحاد متضادین اجتماع متناقضین است و از محالات اولیه است و اگر دعوی حلول میکنند که خدا در بدن مسیح حلول کرده پس محاط میشود و محیط بجمیع عوالم امکانی محاط نمیشود و اجتماع محیط و محاط هم از محالات اولیه است و علت کفر نصاری از جهات بسیاری است زیرا خداوند را بواجب الوجودی و منزه از عیوب و نواقص و اتصاف بصفات کمال و جمال و جلال نشناخته و نیز مسیح را برسالت و نبوت و پیغمبری نشناخته زیرا جمع بین مرسل بکسر و مرسل بفتح غیر معقول است و هزارها کفریات دیگر.

ص: 329

قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً خداوند مالک الملوک است کیست قدرت داشته باشد که مقابل خدا عرض اندام کند و جلوگیری کند از مشیت و اراده حق و مانع شود از صدور افعال الهیه.

إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً در حکمت معین شده که ممکن همین نحوی که در حدوث محتاج بعلت است در بقاء هم محتاج است وجود ممکنات بایجاد حق است بقاء موجودات هم بابقاء او است بلکه بنا بر حرکت جوهریه ممکنات آن بآن محتاج بافاضه وجود باشند وجود آن ثانی غیر از وجود آن اول است و چون متصل است یک وجود مینماید و الا وجودات متکثره است بعدد آنات مثل خط واحد که مرکب از نقاط متعدده و سطح واحد مرکب از خطوط متکثره و جسم واحد مرکب از اجزاء غیر متناهیه پس اگر آنی افاضه وجود نشد تمام موجودات عالم امکانی نیست صرف میشوند (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) موجودی نیست چه رسد مالک تصرفات حق باشد.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما بملکیت حقیقیة ذاتیه و اما غیر او هر که هست و هر چه هست بر فرض عنوان مالکیت بر او صادق باشد جعلیه عرضیه است یا از امور اعتباریه است علی التحقیق یا امور انتزاعیه چنانچه بعضی گفتند و بر هر تقدیر وجود خارجیه ندارد فقط در عالم اعتبار وجود اعتباریه دارد یا منشأ انتزاع دارد.

یَخْلُقُ ما یَشاءُ مسیح و مادر مسیح و سایر موجودات تماما مخلوق خدا است و تماما در تحت قدرت او است وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ بر ایجاد و افناء و اعدام قدرت تامه دارد.

ص: 330

[سوره المائدة (5): آیه 18] ..... ص : 331

اشاره

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (18)

و گفتند یهود و نصاری که ما پسران خدا هستیم و دوستان او بآنها بگو پس برای چه عذاب میفرماید شما را بگناهانتان بلکه شما بشر هستید در عداد سایر مخلوقات هر کس قابل مغفرت باشد میآمرزد و هر کس استحقاق عقوبت داشته باشد عذاب میفرماید و از برای او است ملکیة آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است و بازگشت بندگان بسوی او است.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ منشأ این دعوی اما یهود بواسطه اینست که در تورات رائج آنها آدم را ابن اللَّه شمرده، و اما نصاری در انجیل آنها از قول مسیح نقل میکند که پدر من و پدر شما چنین میفرماید و گذشت که این دعوی از جهاتی موجب کفر میشود چنانچه مشرکین هم گفتند ملائکه دختران خدا هستند و اما دعوای محبت بواسطه اینکه پدر البته اولاد خود را دوست میدارد قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ توضیح کلام اینکه این دعوای فاسد اینها بر فرض صدق اختصاص بیهود و نصاری ندارد زیرا تمام افراد بشر را میگیرد پس تمام اولاد خدا هستند و همچنین نصاری که از کلام عیسی نقل کردند عیسی را مبعوث بر تمام بشر میدانند و خطاب بتمام بشر است و نیز مسلّم بین یهود و نصاری است که هر که مخالفت دستورات تورات و انجیل و احکام دین بکند مذنب و معذب است و بالوجدان در بین آنها عصات و مخالفین هم بسیار است و عاصی و مخالف هم معذب است پس بالنتیجه اینکه این دعوی باطل و فاسد است.

بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ این دفع دخل است که اگر کسی سؤال کند که

ص: 331

اینها اگر پسران و دوستان خدا نیستند پس نسبت آنها با خدا چیست، جواب میفرماید که تمام اولاد آدم بشر هستند و نسبت آنها با خدا همان نسبت است که آسمانها و زمین و حیوانات و نباتات و جمادات و جن و ملک و عالم عقول و مجردات با خدا دارند همه مخلوقات او و مصنوعات او هستند و البته در بین افراد بشر بر طبق جمیع ادیان عالم خوب و بد، مطیع و عاصی، مؤمن و کافر، عادل و فاسق بسیار است بلکه اکثریت با کفار و فساق و اهل معصیت است.

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ اگر مؤمن و مطیع و عادل باشد وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ اگر کافر و منافق و فاسق و عاصی باشد، و این موضوع را تمام ادیان عالم معترف هستند فقط طبیعی که منکر مبدء و معاد است انکار میکند.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما این هم جواب سؤال مقدر است که کسی بگوید اگر چه همه مخلوق او هستند و میان آنها خوب و بد، مطیع و عاصی بسیار است لکن ما کسانی را داریم که دفع عذاب از ما میکنند مثل بتهای مشرکین و انبیاء هر امّتی نسبت بامّة خود، جواب اینکه در مقابل خدا احدی نیست که بتواند عرض اندام کند تمام مملوک و مقهور حق هستند وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ و بازگشت همه بسوی او است.

(اشکال) ..... ص : 332

پس بناء علی هذا مسئله شفاعت که شما مسلمین می گویید هم اصلی ندارد.

(جواب) ....... ص : 332

در باب شفاعت تا قابلیت شفاعت نداشته باشد که ایمان است و تا اذن و اجازه حق نرسد و تا بنده مرضی حق نباشد شفاعت نمیشود چنانچه مفاد آیات شریفه است و قبلا متذکر شده ایم.

ص: 332

[سوره المائدة (5): آیه 19] ...... ص : 333

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (19)

ای کسانی که خود را اهل کتاب میدانید بتحقیق آمد شما را پیغمبر ما که برای شما بیان کند دستورات الهی را در زمان انقطاع پیغمبران که بر شما عذری نماند که بگوئید نیامد ما را کسی که بشارت دهد باعمال حسنه و انذار کند از اعمال سیّئه پس محققا آمد شما را بشیر و نذیر و خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است.

یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بیهود و نصاری است قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا وجود مقدّس محمّد بن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که مبعوث بر کافّه جنّ و انس بوده یُبَیِّنُ لَکُمْ احکام و عقائد و اخلاقی که انبیاء سلف بیان نفرموده یا بیان کرده و از بین رفته و دست تحریف و بدعت در آنها تصرف کرده.

عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ فترة بمعنی انقطاع و فاصله است بین دو طرف از زمان آدم تا عیسی علیهم السلام انبیاء متصل بیک دیگر بودند بلکه بسا شد که هزار پیغمبر در یک عصر بودند و از زمان عیسی علیه السّلام تا زمان بعثت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبری نیامد جز آن سه نفر که مبعوث شدند بر اهل انتاکیه که در سوره یس اشاره شده وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ الایه و گفتند ثالث شمعون الصفا وصی حضرت عیسی بوده و اینها هم در عصر حضرت عیسی بودند، و در کافی از حضرت باقر علیه السلام روایت فرموده که زمان فترت پانصد سال طول کشیده و در میان مفسرین اختلاف زیادی است در مقدار و مدت و این دوره را زمان جاهلیت مینامند.

اشکال- در این دوره فترت باید مؤاخذه نباشند چون ارسال رسل بر آنها نشده جواب- ارسال رسل نشده لکن زمین خالی از حجت نبوده اوصیاء حضرت

ص: 333

عیسی و حضرت ابراهیم بودند تا زمان پیغمبر اسلام غایة الامر مقهور و مستور بودند چنانچه بعد از پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا قیامت پیغمبری نیامده و نخواهد آمد ولی حجة روی زمین باقیست اما ظاهرا مشهورا او غائبا مستورا.

أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ بعضی مفسرین گفتند معنی لان لا تقولوا است و بعضی گفتند کراهة ان تقولوا است بحذف مضاف لکن تحقیق اینست که بفرماید ما پیغمبر فرستادیم که دیگر جایی برای این نماند که بگوئید ما جاءنا من بشیر و لا نذیر، و نیز بعضی گفتند کلمه من در بشیر زائده است و مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست و این کلمه اشاره بجنس است یعنی جنس بشیر و نذیر فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ که حجة بر شما تمام شد و راه عذر بسته شد و اینکه بگوئید چون از بنی اسرائیل نیست ما نمی پذیریم عذر نیست.

وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ هر نحو که حکمتش اقتضاء کند و مصلحت باشد انجام خواهد داد.

[سوره المائدة (5): آیه 20] .... ص : 334

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ (20)

و یاد کن زمانی که موسی بقوم خود بنی اسرائیل فرمود ای قوم من یاد کنید نعمة خداوند را که بشما عنایت فرمود که انبیایی از بنی اسرائیل در شما قرار داد و سلاطینی از شما مقرر فرمود و بشما داده چیزی که باحدی از عالمین داده نشده.

کلمه (اذ) متعلق بمحذوف است که اذکر باشد و این برای تسلیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از مخالفت قومش غمگین نباشد زیرا بنی اسرائیل با این همه نعمت چه اندازه مخالفت نمودند قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ که بنی اسرائیل باشند که از دوازده پسران یعقوب که اسرائیل است دوازده طائفه و قبیله سنگین بوجود آمدند که هر

ص: 334

قبیله چندین هزار جمعیت بودند.

یا قَوْمِ که یا قومی بوده و یاء ساقط شده و کسره میم دال بر او است.

اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فراموش نکنید نعمتهای خدا را و شکر گذار باشید و کفران نعمت نکنید که باعث زوال آن میشود و مورث عذاب شدید است چنانچه میفرماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ سوره ابراهیم آیه 7.

إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ که بزرگترین نعم الهی است که باعث نجات از کلیه مهالک دنیوی و اخروی است و مورث سعادت دو نشئه است و انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند چه قبل از موسی مثل یوسف و غیر او که ذکر اسامی آنها در قرآن نشده و چه در زمان موسی مثل هارون و یوشع و چه بعد از آن مثل داود، سلیمان، زکریّا، یحیی و غیر آنها.

وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً سلطنت و ریاست و دولت و ثروت و اسم و عنوان در بنی اسرائیل چه قبل از موسی مثل یوسف و پسران یعقوب و چه بعد از موسی تا زمان بعثت حضرت خاتم بوده که وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ بقره آیه 61 که منقطع شد.

وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مثل نزول من و سلوی و انفجار دوازده چشمه از سنگ و شکاف دوازده جاده در دریا و حرکت ابر بالای سر آنها و هلاک فرعون و فرعونیان و بدست آوردن ذخائر آنها.

[سوره المائدة (5): آیه 21] ...... ص : 335

یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (21)

حضرت موسی فرمود ای قوم من (بنی اسرائیل) داخل شوید زمین مقدس را

ص: 335

که خدا برای شما مقرر فرموده و بپشت بر نگیرید که بخسران و زیان منقلب خواهید شد.

اخبار و کلمات مفسرین در مفاد این آیه شریفه بسیار است و بیان آنها بسیار مفصل است که این مختصر گنجایش آنها را ندارد و ما بطور اختصار اشاره اجمالی میکنیم و ردّ میشویم: بعد از آنی که خداوند بنی اسرائیل را از چنگال فرعون و فرعونیان نجات بخشید و از دریا گذشتند و فرعون و فرعونیان غرق شدند و اموال و زخارف آنها نصیب اینها شد امریه صادر شد که باید بروید در ارض مقدسه که بیت المقدس و فلسطین و شامات و طور سینا باشد و تعبیر بمقدسه برای اینست که محل انبیاء و صلحاء و اتقیاء و مدفن آنها بوده و مرکز نزول وحی و ملائکه و لو فعلا ساکنین آنها اشرار و کفار هستند زمین مقدس است و اهلش فاسد چنانچه مکه معظمه و مدینه منوره بسیار زمین مقدّسی است ولی از بعد از رحلت حضرت رسالة صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اهل آن از نواصب ائمه اطهارند که انجس از کلب هستند، بنی اسرائیل متعذّر شدند و گفتند (إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ) و سرّ این مطلب اینست که حضرت موسی دوازده نقیب از دوازده سبط انتخاب فرمود که از اوضاع داخله آنجا خبر گیرند رفتند و دیدند که آنها بسیار با قوّه و قدرت و عظمت بودند خبر برای موسی آوردند حضرت موسی امر فرمود که کتمان کنند و ببنی اسرائیل نگویند که ایجاد خوف در آنها شود دو نفر آنها یوشع ابن نون و کالب ابن یوفنا کتمان کردند ولی بقیه افشاء کردند و بنی اسرائیل خوف پیدا کردند و اطاعت موسی نکردند و داخل نشدند و گرفتار تیه شدند لذا میفرماید یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ بعضی گفتند بیت المقدس بعضی گفتند فلسطین بعضی گفتند شام بعضی گفتند طور سیناء و مانعی ندارد که مراد سوریا و عراق باشد و شامل جمیع آن حدود مثل جبل عامل و نحو آنها بشود.

ص: 336

الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ کتابة نه معنی تقدیر است که تکوینی باشد بلکه تشریعی است مثل کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بقره آیه 183 و نحوه.

وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ که مخالفت این واجب مهم را نکنید و بر نگردید فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ خسران دنیا چهل سال در تیه گرفتار و خسران آخرت معذّب بعذاب.

[سوره المائدة (5): آیه 22] ...... ص : 237

قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22)

در جواب حضرت موسی گفتند که در این ارض مقدّسه قومی هستند جبّار با کمال قدرت و عظمت و ما طاقت مقاومت با آنها را نداریم اگر آنها تخلیه کردند و بیرون رفتند ما وارد خواهیم شد.

قوم جبّارین سکنه اریحا بسیار با عظمت و طول قامت داشتند که از جمله آنها عوج بود که گفتند دوازده نقیب که حضرت موسی فرستاده بود در آستین خود حبس کرد و آورد نزد ملک آنها را نثار کرد و گفت اینها آمده اند با ما جنگ کنند ملک آنها را گفت بروید و خبر قوّت و قدرت ما را بقوم خود برسانید.

قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ بسیار تعجب است که بنی اسرائیل با آن قدرت نمائیها که از خداوند مشاهده کرده بودند که عصای موسی اژدهایی شود که تمام سحر سحره فرعون را بلع کند، و بدریا زند دوازده شکاف شود دریا و خشک شود که آنها عبور کنند، و بر سنگ زند دوازده چشمه آب جاری شود قدرت دارد که با همین عصا تمام قوم جبّارین را نابود کند چنانچه گفتند حضرت موسی علیه السّلام دوازده زراع طول قامت او بود و عصای او هم دوازده زراع بود و دوازده زراع هم جستن

ص: 337

داشت و عصای او اصابة کرد بپشت پای اوج افتاد و هلاک شد.

وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها و غافل از اینکه آنها بخودی خود که مملکت را رها نمیکنند ولی بعد از دخول بنی اسرائیل خداوند ایجاد رعب و خوفی در قلوب آنها میکند که قهرا فرار میکنند چنانچه در قلوب مشرکین ایجاد فرمود که حضرت رسالت میفرماید

نصرت بالرعب

و در حق طالوت فرمود کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 249.

فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ تعلیق بر محال زیرا خروج آنها متفرع بر دخول اینها است اگر دخول هم متفرع بر خروج باشد دور لازم میآید لذا میفرماید

[سوره المائدة (5): آیه 23] ..... ص : 238

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (23)

گفتند آن دو نفر مرد که یوشع بن نون که از سبط ابن یامین یا یوسف بود و کالب ابن یوفنا که از سبط یهودا بود که از کسانی بودند که از خدا میترسیدند در مخالفت اوامر او و خداوند بآن دو نفر انعام فرمود مقام نبوت را داخل شوید در دروازه شهر شما بر آنها غالب خواهید بود و وا گذارید امر خود را بخدا که او کفایت میکند و شما را نصرت میدهد اگر اعتقاد بوعده الهی و قدرت و توانایی او دارید.

در باب اخلاق در مسئله توحید افعالی گفتند مراتب توحید افعالی چهار مرتبه است: 1- توحید منافقین که بزبان اقرار میکنند که کارها بکف کفایت خدا و بید قدرت او است لکن قلبا معتقد باسباب و وسائل ظاهریه هستند و خدا را قادر نمیدانند.

2- توحید عوام مؤمنین که قبول دارند خدا قادر متعال است لکن آثار آن در قلب ظاهر نشده مثل مؤمنینی که اعتقاد بمعاد و جنّة و نار دارند و مع ذلک تارک

ص: 338

عبادات و مرتکب معاصی میشوند.

3- توحید خواص است که آثار آن هم در قلب ظاهر است و صفت توکل از این مرتبه حاصل میشود که تمام اسباب و وسائط را مقهور تحت قدرت او و مشیّة او میدانند.

4- توحید انبیاء و ائمه و اولیاء حق است که ابدا نظر بسبب و واسطه ندارند و جز خدا چیزی را مؤثّر نمیدانند نظیر جوز و لوز که دارای چهار مرتبه است قشر القشر و قشر و لب و لب اللب که روغن بادام باشد و مسلّما بنی اسرائیل دارای مرتبه سوم چه رسد بچهارم نبودند و توکل نداشتند و بقول خدا و موسی و این دو نفر اعتماد نداشتند لذا در جواب آنها گفتند:

[سوره المائدة (5): آیه 24] ...... ص : 339

قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24)

گفتند ای موسی محققا ما داخل نخواهیم شد هرگز مادامی که آنها در آنجا هستند تو با خدای خود بروید و بجنگید ما می نشینیم.

این کلام علاوه بر اینکه مخالفت و معصیت امر الهی است دلالة بر کفر و عدم ایمان آنها میکند مثل سایر کلمات آنها که گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ اعراف آیه 138، و گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً بقره آیه 55، فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً نساء آیه 153، و پرستش گوساله سامری و غیر اینها زیرا این کلام یا از روی سخریه و استهزاء است یا از روی عدم اعتقاد و نظائر اینها امروز در مسلمین فراوان است نعوذ باللَّه.

ص: 339

[سوره المائدة (5): آیه 25] ...... ص : 340

اشاره

قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (25)

عرض کرد موسی پروردگار من محققا من اختیار و سلطنت ندارم مگر بر نفس خود و برادر خود پس جدایی بینداز بین ما و بین جماعتی که فاسق و سرکش هستند و اطاعت نمیکنند.

(اشکال) ..... ص : 340

مسلّما یوشع ابن نون و کالب بن یوفنا در تحت اطاعة حضرت موسی بودند و دارای مقام نبوت و عصمت بودند پس وجه انحصار حضرت موسی بخود و برادرش هارون چیست که قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی.

(جواب) ....... ص : 340

این دو نفر از جمله آن دوازده نقیب بودند و هر کدام را قوم خود آنها را جدا ممانعت کردند حتی خواستند آنها را سنگسار نمایند فقط کسی را که قدرت بر ممانعت نداشتند موسی و هارون بودند و مراد از لا املک عدم سلطنت است و عدم اختیار و باندازه ای کار بر موسی علیه السّلام سخت شد که از خدا درخواست اجازه کرد که بنی اسرائیل را رها کند و از آنها جدا شود که گفت فَافْرُقْ بَیْنَنا بین موسی و هارون وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ سایر بنی اسرائیل و فسق بمعنی خروج از طاعت است

[سوره المائدة (5): آیه 26] ...... ص : 340

اشاره

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (26)

خداوند فرمود پس از مخالفت آنها ارض مقدسه را بر آنها حرام شد چهل سال سرگردان باشند در زمین که چهل سال بهلاکت بیفتند پس محزون نباش بر هلاکت آنها

(اشکال) ...... ص : 340

در آیات قبل حکم بوجوب فرموده بلفظ کتب و امر ادخلوا و در این آیه

ص: 340

حکم بحرمة فرموده دو حکم متضاد.

(جواب) ..... ص : 341

وجوب دخول حکم تشریعی و تکلیفی است که در مخالفت و معصیت آن عقوبت است که از عقوباʠآن سرگردان و محروم شدند از دخول تکوینا و از برکات آن محروم شدند که اگر نادم و پشیمان هم بشوند و توبه کنند هم فائده ندارد حتی دارد آنها هلاک شدند در تیه و اولاد آنها هم هلاک شدند و اولاد اولاد داخل شدند و اینکه خود حضرت موسی جنگید یا وصی او یوشع در اخبار مختلف است و قضایای تیه بسیار مفصل است و مرحوم مجلسی رحمة اللَّه علیه در جلد پنجم بحار از صفحه 261 الی 268 چاپ امین الضربی متعرض شده بآنجا مراجعه فرمائید این مختصر گنجایش آنها را ندارد.

[سوره المائدة (5): آیه 27] ..... ص : 341

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (27)

تلاوت فرما برای آنها خبر دو پسر آدم را زمانی که تقرّب نمودند هر یک قربانی را پس از یکی از آنها قبول شد و از دیگری مقبول نیامد گفت هر آینه تو را خواهم کشت او گفت منحصرا خداوند قبول میفرماید از پرهیزکاران.

مفسرین گفتند که حوّی مادر آدمیان در هر زایشی یک پسر و یک دختر میآورد و آدم علیه السّلام خواست دختری که با هابیل آمده تزویج قابیل کند و بعکس و چون خواهر قابیل زیبا بود و خواهر هابیل زشت قابیل یا بلسان تورات قائن قبول نکرد بنا شد بامر آدم هر یک قربانی کنند هابیل گوسفند فربه که بهترین گوسفندانش بود در محل قربانی گذاشت و قابیل مختصر گندمی که پست ترین حبوباتش بود آورد و علامت قبول این بود که آتشی بیاید و قربانی را بسوزاند

ص: 341

برای قربانی هابیل آمد و برای قابیل نیامد حسد برد و در مقام قتل هابیل بر آمد القصه و تعجب است که در مجمع البیان این معنی را نسبت بحضرت ابی جعفر الباقر علیه السّلام میدهد و حال آنکه اثری در اخبار ائمه راجع بتزویج خواهر و برادر نیست و این کلام مجوس است که تزویج خواهر و برادر را جایز میدانند بلکه در اخبار تکذیب این تفسیر را فرموده و آن را افتراء دانسته چنانچه در برهان از سلیمان بن خالد از حضرت صادق (ع) سؤال کرد که مردم یعنی عامه میگویند آدم (ع) بین خواهر و برادر تزویج نمود و عداوت قابیل با هابیل در اثر تغایر بر این موضوع بوده حضرت فرمود

اما تستحیی ان تروی هذا علی نبی اللَّه آدم

پس سبب آن را پرسید که منشأ عداوت چه بوده حضرت فرمود امر وصایت و خلافت و تعلیم اسم اعظم بوده که بامر خدا بهابیل سپرده شود و قابیل بزرگتر بود و خود را سزاوارتر میدانست بنا شد قربانی کنند از هر که قبول شد او سزاوار است و چون از قابیل قبول نشد حسد برد و در مقام قتل هابیل بر آمد پس سؤال کرد که سبب پیدایش اولاد آدم چه بوده حضرت فرمود چون قابیل بحد رشد رسید خداوند جنیه را فرستاد آدم را تزویج او نمود سپس هابیل بحد رشد رسید حوریه ای فرستاد تزویج او نمود و این منشأ حسد او شد که من بزرگتر از او هستم چرا حوریه نصیب او باشد و جنیه نصیب من شود و در موقعی که هابیل کشته شد عیالش حوراء حامل بود پسری آورد اسم او را آدم هبة اللَّه گذاشت سپس حوّا پسری آورد آدم نام او را شیث گذاشت خداوند حوریه فرستاد تزویج شیث نمود و او دختری آورد آدم نام او را درّة گذارد و این دختر را تزویج هبة اللَّه پسر هابیل نمود و پیدایش بنی آدم از اینجا است.

وَ اتْلُ یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عَلَیْهِمْ بر اهل کتاب از یهود و نصاری نبأ ابنی آدم هابیل و قابیل در تورات قائن تعبیر کرده ولی در اخبار قابیل و در قرآن اسامی آنها را ذکر نفرموده و در بعض کتب معترضین بقرآن اعتراض نموده که

ص: 342

قرآن برای قافیه قائن را قابیل گفته و غافل از اینکه در قرآن ذکری از اسماء آنها نشده.

إِذْ قَرَّبا قُرْباناً یعنی هر کدام قربانی کردند نه اینکه یک قربانی مشترکا نمودند فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما که هابیل باشد چون بهترین اموالش که گوسفندان او بود در معرض قربانی قرار داد وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ که قابیل باشد چون پست ترین اموالش که چند خوشه گندم پوسیده آورد و علامت قبول این بود که آتشی بیاید و قربانی را بسوزاند برای هابیل آمد و برای قابیل نیامد.

قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ باغوای شیطان که باو گفت که در ازمنه آتیه نسل هابیل بر نسل تو افتخار میکنند که ما اولاد آنیم که قربانی او قبول شده او را بقتل برسان که از او نسلی بوجود نیاید.

قالَ هابیل إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ معنای متّقی همان درجه اول تقوی است که ایمان باشد که تقوای از کفر و شرک و عقائد باطله زیرا مؤمن اگر عملی نمود البته باجر خود میرسد بلی کافر عملش باطل و عاطل است و معلوم میشود که قابیل ایمان نداشته و اول کافر در اولاد آدم است.

[سوره المائدة (5): آیه 28] ...... ص : 343

اشاره

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ (28)

اگر تو دست باز کنی برای کشتن من من دست باز نمیکنم برای کشتن تو من میترسم از خدا پروردگار عالمیان.

قتل نفس از گناهان بسیار بزرگ است که موجب زوال ایمان و خلود در عذاب است بنص آیه شریفه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها سوره

ص: 343

نساء آیه 93، و مکرر گفته ایم که مؤمن مخلّد در عذاب نخواهد شد پس خلود دلیل بر عدم ایمان است بخصوص این قتل نفس که تأسیس این معصیت بزرگ است و بمقتضای حدیث شریف

(من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة)

شرکت در عقوبت تمام قتل نفسها است تا قیامت.

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ مقول قول هابیل است که خطاب بقابیل میکند لِتَقْتُلَنِی که اراده قتل مرا داری ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ من اراده همچه گناهی نخواهم کرد لِأَقْتُلَکَ زیرا من از انتقام خدایی میترسم.

(اشکال) ..... ص : 344

دفاع امریست واجب حرام نیست چرا هابیل دفاع نکرد بلکه او را باین کلام جری نمود.

(جواب) ..... ص : 344

موضوع دفاع هنوز محقق نشده بود زیرا مجرد تهدید بود که من تو را خواهم کشت لکن در چه موقع و بچه وسیله معلوم نیست و هابیل باین لسان نهی از منکر کرد که قتل نفس باعث عذاب الهی است و کسی که از عذاب الهی بیم دارد باید خود را در معرض عذاب در نیاورد.

إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ خوف از خدا دو نحوه است یکی آنکه مرتکب معاصی شود سپس خوف پیدا کند و موفق بتوبه و تدارک شود و دیگر آنکه قبلا خوف داشته باشد و او مانع شود از ارتکاب معصیت چنانچه معنی عصمت همین است خوفی است که مانع شود از صدور کلیه معاصی حتی خطور در قلب و خوف انبیاء و اوصیاء از همین بابست.

ص: 344

[سوره المائدة (5): آیه 29] .....ص : 345

إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ (29)

محققا من اراده دارم که تو بر گردی بگناه من و گناه خود پس بوده باشی از اصحاب آتش و همین است جزاء ظلم کنندگان.

إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ باء بمعنی رجع است و رجوع بگناه ارتکاب معصیت است و اراده اینجا بمعنی واگذاریست یعنی من در مقام قتل تو بر نمیآیم و تو را هر چه بکنی بخدا وا میگذارم او انتقام مرا از تو خواهد کشید.

بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ مفسرین گفتند گناه قتل من و گناه معاصی که قبلا مرتکب شده ای و بعضی گفتند گناه قتل من و گناه قتلهایی که در عالم واقع میشود که تو سبب آنها میشوی لکن هر دو تفسیر غلط است بلکه مراد ظاهرا این باشد که قتل نفس دو قسم عقوبت دارد یکی از جنبه حق الناسی که ظلم بمظلوم شده و خداوند در حدیث قدسی قسم یاد فرموده

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

تا حق مظلوم گرفته نشود و دیگر جنبه حق الهی که معصیت بسیار بزرگی است و جزاء او خلود در عذاب است چنانچه گذشت یعنی ظلمی که بمن میکنی و ظلمی که بنفس خود میکنی که هم ظالم بنفس است هم ظالم بغیر فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ مصاحبت با آتش اینست که از هم جدا نشوند و کنایه از خلود است وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ این مصاحبت با آتش و خلود در عذاب جزای ستمکاران است.

[سوره المائدة (5): آیه 30) ..... ص : 345

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ (30)

پس نفس قابیل وادار کرد او را بر قتل برادرش هابیل پس او را کشت پس صبح کرد از زیانکاران.

ص: 345

فطوعت یعنی متمایل شد و رغبت پیدا کرد (له) متعلق بطوعت است (نفسه) فاعل طوّعت (قتل اخیه) مفعول طوعت و معنی اینکه متابعت هوای نفس نمود و بدترین خسارات آنست که هوای نفس که دشمن بزرگ انسان است اطاعت کند چنانچه در قرآن میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 23، و گفتند انسان سه دشمن بزرگ دارد: 1- دنیا که مال و جاه خود را جلوه میدهد.

2- هوای نفس که بعد از جلوه دنیا متمایل میشود و طالب میشود. 3- شیطان که راه وصله به آنرا ارائه میدهد.

(فقتله) این معصیت شنیع بزرگ را مرتکب شد فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران زیان در مال التجاره است و از دست دادن سرمایه چنانچه گفتند که انسان تاجر و عمر سرمایه تجارت و اعضاء و جوارح سبعه کارمندان تجارتخانه: چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم، عورت. و نفس سرپرست این کارمندان و اعمال صالحه تجارت این تجارتخانه و نفع آن بهشت و خسران آن جهنم است که سرمایه عمر مصرف تحصیل عذاب باشد.

[سوره المائدة (5): آیه 31] ..... ص : 346

فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ (31)

پس خداوند فرستاد کلاغی را که زمین را بشکافد و باو نشان دهد که چگونه جثّه برادرش را پنهان کند گفت ای وای بر من آیا عاجز هستم اینکه بوده باشم مثل این کلاغ پس پنهان کنم جثّه برادرم را پس صبح کرد در حالتی که از پشیمانان بود فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً نظر به اینکه نوع افراد بشر معتقد هستند حتی حکماء

ص: 346

قدیم که ذوی العقول و الشعور منحصر بجنّ و انس و ملک است لذا بعث غراب و ارسال هدهد و تکلم مور را از باب اعجاز و خارق عادت میدانند لکن آنچه از آیات شریفه قرآن و نصوص آن و اخبار متواتره در موارد مختلفه استفاده میشود که تمام موجودات علوی و سفلی حتی جمادات از ارض و سماء عقل و شعور و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و سجده میکنند و اطاعت مینمایند و مورد تکلیف هستند هر کدام در خور استعداد خود حتی مورد وحی الهی هستند مثل نحل پس بعث غراب بر خلاف موازین عقل و عادت نیست.

یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ یبحث بمعنی شکافتن است که زمین را بمنقار و پنجه خود شکافت و حفره ای نمود و جثّه غراب دیگری را که کشته بود او را یا مرده بود زیر خاک پنهان نمود و بقابیل عملا نشان داد که این نحوه جثّه برادرت را بخاک بسپار چون اول میّتی بود از انسان و قابیل متحیّر بود که جثّه او را چه کند که از خوردن سباع و طیور محفوظ ماند و تعفن و بوی او ظاهر نگردد.

لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ موارات پنهان کردن زیر خاک است و تعبیر بسوأة یا بواسطه آنست که بدن بو افتاده بود یا بمناسبت عورت او و سوأة عبارت از چیزیست که انسان بنظر کردن بآن اشمئزاز و انزجار پیدا کند.

قالَ یا وَیْلَتی وای بحال من که از یک غراب پست تر باشم و ندانم جثه برادر را چکنم أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ آیا عاجز هستم اینکه مثل این غراب باشم و ندانم چکنم فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی پس پنهان کنم بد منظره گی بدن برادر خود را پس پنهان کرد و او را دفن نمود، و از اینجا استفاده میشود که دفن موتی در زیر خاک از ابتداء خلقت بشر بلکه در حیوانات بامر الهی بوده پس کسانی که میسوزانند یا در صندوق بسته میگذارند یا در دریا میاندازند یا مومیا میکنند تمام بر خلاف دستور الهی است.

ص: 347

فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ این ندامت نه ندامت از معصیت باشد تا توبه باشد و البته مورد قبول بشود مثل توبه پدرش از خوردن شجره منهیه بلکه ندامت از دچار شدن بنکبت این عمل مثل قمارباز که تمام اموالش را ببازد پشیمان میشود از قمار که اگر برده بود پشیمان نبود و مثل زانی که بمرض سفلیس گرفتار میشود که اگر نمیشد پشیمانی نداشت و مثل یزید که پس از اینکه باعث رسوایی او شد و انقلاب در مملکتش گفت قبّح اللَّه ابن مرجانة ما کنت راضیا بقتل الحسین و امثال اینها بسیار است، و از بعض اخبار استفاده میشود نسل قابیل باقی بود تا زمان نوح تمام بطوفان هلاک شدند و منقرض گردیدند و بشری که باقی بود از شیث و هابیل هستند و نیز دارد که حضرت آدم جثّه هابیل را پیدا کرد و بدستور الهی غسل داد و کفن کرد و بر جنازه او نماز گذارد و 35 تکبیر گفت و خداوند 30 تکبیر را برداشت و پنج تکبیر واجب کرد و در بعض موارد هفت تکبیر گفته شده پس از آن دفن نمود و حضرت آدم چهل روز برای هابیل گریه کرد خداوند بعوض هابیل شیث را باو عنایت فرمود لذا ملقب شد بهبة اللَّه و در بعض اخبار هبة اللَّه فرزند هابیل بود و او غیر شیث است و اولاد آدم از نسل این دو بزرگوار است و از آدم تا نوح اوصیاء آدم بودند و تمام مقام نبوت داشتند.

[سوره المائدة (5): آیه 32] ..... ص : 348

اشاره

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)

از این جهت است که نوشتیم و فرض نمودیم بر بنی اسرائیل اینکه کسی که

ص: 348

یک نفسی را بدون مجوّز شرعی یا قصاص یا دفع فساد بکشد مثل اینست که تمام مردم را کشته و کسی که زنده کند نفسی را مثل آنست که زنده کرده باشد تمام انس را و هر آینه آمد بنی اسرائیل را پیغمبران ما با معجزات باهرات پس از آن بسیاری از بنی اسرائیل در روی زمین زیاد روی کردند.

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ یعنی قتل قابیل هابیل را سبب و علت این شد کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ فرض و لازم نمودیم بر بنی اسرائیل، اجل بسکون جیم بمعنی سبب و علة و غایة است، و اجل بفتح جیم بمعنی مدّت و انتهاء است فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34، مراد اجل حتمی است و الا اجل معلقی قابل تقدیم و تأخیر است و تابع معلق علیه است و اجل بسکون لام بمعنی نعم است که در جواب سؤال گفته میشود.

(سؤال ) ...... ص : 349

زمان آدم تا زمان موسی و بنی اسرائیل مدّتی طولانی فاصله بوده و مناسب این بود که در زمان آدم پس از وقوع قتل این حکم مجعول شود.

(جواب) ...... ص : 349

چون بلفظ کتبنا تعبیر فرمود و اول کتابی که نازل شد توریة بود زیرا نسبت بانبیاء سلف تعبیر بصحف شد: صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم. و اما کتب آسمانی، توریة، زبور، انجیل، فرقان بوده.

أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً قتل نفس اقسامی دارد یا بالمباشرة است یا بالتسبیب مثل اطباء و دکترها در پاره ای از معالجات که یا امتحان میکنند یا خطاء در معالجه یا دوایی که میخورند برای سقط جنین یا سعایت میکنند نزد ظلمه یا اعانت میکنند و امثال اینها، یا بالرضاء است مثل کسانی که راضی بقتل سید الشهداء علیه السّلام بودند که در زیارتش میخوانی

(و لعن اللَّه امة سمعت بذلک فرضیت به).

ص: 349

(بغیر نفس) یعنی اگر کسی کسی را کشت اولیاء مقتول حق دارند او را قصاص کنند و این قصاص مثل این نیست که تمام ناس را کشته باشد بلکه عکس است وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ بقره آیه 178.

أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ که مفسدین در روی زمین را هم باید کشت که ریشه فساد کنده شود إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا الایة مائده آیه 33 فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً (اشکال) چرا قتل یک نفس مطابق میشود با قتل جمیع ناس در عقوبت.

جواب- کلمات مفسرین مختلف است و تمامش خالی از اشکال نیست و آنچه بنظر میآید و اللَّه العالم اینکه همین نحوی که امروز تمام افراد بشر اولاد یک نفس که حضرت آدم (ع) هستند ممکن است از هر نفسی این مقدار نفوس بوجود بیاید و این نفس مقتول این قابلیت را دارد و قتل او باعث فوت این نفوس شود و لذا تعبیر بکانّما فرمود.

وَ مَنْ أَحْیاها نه بمعنی زنده کردن مرده است او کار خدا است بلکه مراد کسیست که در معرض هلاکت باشد یا بغرق یا بهدم یا مرض مهلک یا چنگال ظالم و او را نجات دهی مثل اینست که تمام ناس را نجات داده باشی فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً بهمان ملاکی که بیان شد و در اخبار ائمه (ع) دارد که تفسیر اعظم این آیه اینست که اگر یک نفر را اضلال و گمراه نمود مثل آنست که تمام مردم را گمراه کرده باشد و اگر یک نفر را هدایت نمود مثل اینست که تمام را هدایت کرده باشد. و اطلاق احیاء بر هدایت و اماته بر ضلالت در قرآن شده یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ الایة انفال آیه 24، إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ الایة نمل آیه 80، هدایت را باحیاء

ص: 350

تعبیر فرموده و اهل ضلالت را موتی شمرده.

وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند: یوسف، موسی، هارون، داود، سلیمان، زکریّا، یحیی، عیسی و غیر اینها و تمام با معجزات باهرات بر بنی اسرائیل مبعوث شدند و بسیار کمی از آنها ایمان آوردند و اکثر بکفر و ضلالت تا آخر عمر باقی بودند.

ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ در جمیع طبقات و ازمنه از زمان یوسف (ع) تا زمان محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم (بعد ذلک) بعد از انبیاء در هر عصری با معجزات باهرات و ادلّه واضحات و براهین بیّنات فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ اسراف مقابل تقتیر است و با تبذیر تفاوت دارد و بمعنی زیاده روی است و این معنای عامیست زیاد روی در کفر و ضلالت یا در طغیان و معصیت یا در خوراک و پوشاک یا در مال و جاه و بالجمله گناه بسیار بزرگیست وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ انعام آیه 141، و مراد در اینجا اسراف در شرک و کفر و طغیان و معاصیست که شرح ادوار بنی اسرائیل را طبق کتب خود که منسوب بوحی است در کلم الطیب مجلد اول صفحه 263 الی 274 گفته ایم مراجعه شود.

[سوره المائدة (5): آیه 33] ..... ص : 351

اشاره

إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ (33)

جز این نیست که سزای کسانی که با خدا و رسول محاربه میکنند و در زمین کوشش در فساد مینمایند اینکه کشته شوند یا بر دار نصب شوند یا دست و پای آنها را چپ و راست قطع کنند یا نفی بلد شوند از بلاد اسلامی این خزی دنیای

ص: 351

است و در آخرت عذاب عظیم از خصائص اینها است.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود

(مقام اول) ..... ص : 352

در معنای محارب و آن چند قسم است: 1- لصوص که قطاع الطریق باشند و باصطلاح گردنه زن در بعض اخبار او را محارب شمرده و در بعض اخبار حکم محارب بر او جاری فرموده. 2- کسانی که با سلاح بیرون میآیند و با مسلمین حرب میکنند و مرتکب قتل و اخذ مال میشوند. 3- مرتکب قتل فقط میشوند. 4- مرتکب زخم و جراحت میشوند. 5- فقط اخذ مال میکنند. 6- فقط موجب اخافه مسلمین میگردند. 7- مرتکب ضرب و شتم میشوند.

(مقام دوم) ..... ص : 352

در حکم محارب و حدّ آن اخبار و فتاوای علماء در این باب مختلف است از پاره ای از اخبار استفاده میشود و بر طبقش جماعتی فتوی دادند تخییر در این امور مطابق ظاهر آیه شریفه بین قتل و صلب و قطع ید یمنی و رجل یسری و نفی بلد و تعیین هر یک طبق نظر مجتهد و امام است و از بسیاری از اخبار و فتاوی ترتیب استفاده میشود که اگر قتل تنها است او را میکشند قصاصا و اگر ولیّ دم عفو کرد یا دیه گرفت میکشند جدا و اگر قتل و اخذ مال کرده مال را از او میگیرند عینا یا بدلا و دست راست و پای چپ آن را قطع میکنند سپس میکشند و بدار میزنند و اگر اخذ مال کرده و نکشته او را قطع ید و رجل میکنند و نفی بلد و اگر جراحت وارد کرده و اخذ مال نکرده او را تقاص میکنند یا دیه و نفی بلد و اگر مجرد شهر سلاح و اخافه مسلمین کرده و قتل و جرح و اخذ مالی نشده فقط نفی بلد است و لکن این اخبار از حیث سند خالی از ضعف نیست بواسطه عبد اللَّه و عبیدة و محمد بن سلمان و غیر اینها لکن چون اصحاب استناد کردند گفتند خبر مسند میشود.

ص: 352

و تحقیق کلام مطابق اخبار صحیحه بنحوی که مخالف با ظاهر آیه هم نباشد و با این اخبار هم سازش داشته باشد اینست که بگوئیم تخییر و اختیار هم با امام و نائب امام است و البته هم امام و حاکم مراعات مرجحات از حیث اشخاص و محل و زمان و درجات معصیت و غیر اینها را باید بکند و این اخبار هم برای ذکر مرجحات است و الزامی نیست و مؤیدات این دعوی اختلاف اخبار ترتیب است در ذکر مرجحات و دلیل بر این مدعی صحیحه حریز است که فرمود

(او فی القرآن للتخییر حیث وقع)

و حسنه جمیل فرمود

(ذاک الی الامام انشاء قتل و ان شاء صلب و انشاء قطع)

و صحیحه برید فرمود

(ذاک الی الامام یفعل ما یشاء قلت فمفوض الیه ذلک قال لا و لکن بحق الجنایة)

و البته معلوم است کسی که هم قتل هم اخذ مال کرده حق جنایتش بیشتر است از آنکه مجرد لبس سلاح کرده و قتل و اخذ مالی نکرده و کلام در این مقام ابسط از این در باب حدود.

(م) القصاص مقدم علی الحدّ و اگر ولی مقتول عفو کرد کشته میشود جدا (م) بتوبه حد ساقط میشود قبل از وصول بآن لکن حق الناس از قصاص و دیه بجای خود محفوظ است.

(م) در موضوع دار بعضی گفتند باید حیّا بدار زد چون صلب مقابل قتل و قطع دست و پا است لکن مستفاد از بعض اخبار است که در بعض موارد قتل و صلب و قطع ید و رجل جمعا ذکر شده و منافی با ظاهر آیه هم نیست زیرا افراد تخییری مانعة الخلوّ است نه مانعة الجمع لذا در بعض اخبار هم دارد قطع با نفی، و تحقیق این است که منوط بنظر امام و حاکم است و نیز گفتند در صورت صلب سه روز بیشتر در بالای دار نباید بماند اگر در ظرف سه روز مرد او را بیاورند غسل و کفن و نماز و دفن و اگر نمرد پائین آورند و بقتل رسانند و بعضی گفتند باشد تا جان دهد این هم منوط بنظر امام است و بعضی گفتند غسل قبل از صلب باشد چنانچه در سایر

ص: 353

موارد قتل ابتداء امر بغسل میکنند سپس او را بقتل میرسانند.

(م) در مورد نفی باید از بلدی که جنایة کرده او را نفی بلد کنند و ببلد دیگر و دستور دهند که در آن بلد با او مؤاکله و مراوده و معاشرت نکنند و از آن بلد اخراج کنند و هکذا تا از کلیه بلاد اسلامی اخراج کنند و اگر خواست پناه برد ببلاد شرک بآنها دستور دهند که او را پناه ندهند و اگر پناه دادند با آنها مقاتله کنند تا مدت یک سال و بعضی گفتند مطلقا تا بمیرد یا توبه کند.

(مقام سوم) ..... ص : 354
اشاره

در شرح مفاد آیه شریفه إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ انما از ادات حصر است و جزاء پاداش عمل است و محاربه با خدا و رسول محاربه با اولیاء خدا و امّة رسول خدا است یعنی اهل ایمان و مسلمین چه در شهرستانها باشد و چه در براری و صحاری که بلصّ تعبیر میشود یعنی نیست جزای آنها مگر مذکورات.

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً عطف تفسیریست یعنی محارب مفسد در ارض است و معنی فساد قتل و غارت و ایذاء و اضرار بمسلمین است جانا و مالا و عرضا، دینا و دنیاءا مقابل مصلح.

أَنْ یُقَتَّلُوا از باب حق اللَّه که حدّ شرعی است و این غیر حق الناس است از قصاص و دیه که قابل عفو است از اولیاء مقتول و حدّ قابل عفو نیست.

أَوْ یُصَلَّبُوا صلب در ازمنه سابقه این بود که او را بریسمان می بستند تا بالای دار جان دهد غیر از معمولی این ازمنه است که بگردن بیندازند که در ظرف چند دقیقه جان بسپارد.

أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ دست راست و ارجلهم پای چپ چنانچه در اخبار تفسیر شده (من خلاف) یعنی مخالف یکدیگر که هر دو از راست یا چپ نباشد

ص: 354

و همین کلمه من خلاف قرینه است بر اینکه مراد هر دو دست و هر دو پا نیست که ظاهر ایدی و ارجل است أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ مطلق ارض است که در هیچ شهرستان و قری و آبادانیها راه ندهند تا بیابان مرگ شود یا توبه کند.

ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا این جمله دلیل است بر اینکه اقامه حدود در دنیا باعث رفع عقوبت اخروی نیست بلکه رفع عقوبت اخروی منوط بتوبه است.

وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ.

(اشکال) ..... ص : 355

در بعض اخبار داریم که خداوند اجلّ از اینست که بنده را در دو عالم عقوبة فرماید اگر در دنیا عقوبت نمود در آخرت نجات می بخشد.

(جواب) ...... ص : 355

این اخبار راجع ببلیات وارده بر مؤمنین است مثل فقر و مرض و گرفتار ظالم و تلف اموال و نفوس که کفاره گناهان است مربوط باقامه حدود و نزول عذاب نیست چنانچه بر قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی وارد شد که در آخرت هم باشد عذاب گرفتار هستند أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمنون آیه 44

[سوره المائدة (5): آیه 34] ..... ص : 355

اشاره

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (34)

مگر کسانی که از محاربین توبه کرده باشند پیش از آنی که شما بر آنها قدرت پیدا کرده باشید که از اجراء این حدود معاف هستند و بدانید که خداوند آمرزنده مهربان است.

این حکم در تمام حدود و تعزیرات جاریست که اگر قبل از ثبوت معصیت نزد حاکم و تسلّط بر آن نائب شد حد ساقط میشود لکن این غیر از حق الناس است که حق قصاص و دیه و استرداد مال یا عوض آن ساقط نمیشود مگر آنکه صاحب

ص: 355

عفو یا اسقاط نماید زیرا اجراء حدود عقوبتیست که در دنیا متوجه میشود غیر از عقوبت آخرت و همین نحوی که عقوبة آخرت بتوبه رفع میشود عقوبة دنیوی هم رفع میشود

(اشکال) ..... ص : 356

اگر چنین است باید پس از ثبوت و قدرت هم بر او رفع شود.

(جواب) .... ص : 356

مثل توبه بعد از ثبوت و اخذ آن مثل توبه بعد از معاینه است یا قبر یا عالم برزخ یا قیامت که سودی ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 18 إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ لازم نیست که علم پیدا کنیم حقیقة و واقعا توبه کرده همین اندازه که استغفار کرد یا ببیّنه ثابت شد که اظهار توبه کرده ساقط میشود بلکه همین مقدار که احتمال دادیم که توبه کرده از باب تدرأ الحدود بالشبهات کافیست بر رفع حدّ.

فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ از این جمله استفاده میشود که قبولی توبه بر خداوند واجب نیست بلکه از باب تفضّل و غفّاریت و رحیمیت خود قبول میفرماید و عفو میکند حتی توبه از شرک را.

[سوره المائدة (5): آیه 35] ..... ص : 356

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35)

ای کسانی که ایمان آورده اید دو تکلیف بزرگ بشما متوجه شده یکی از چیزهایی که باعث دوری از رحمت الهی است از معاصی بپرهیزید و یکی اموری که وسیله رسیدن برحمت او است طلب کنید و در راه خدایی مجاهده کنید امید است رستگار شوید.

ص: 356

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تکالیف و لو مختص باهل ایمان نیست لکن خطاب مختص باهل ایمان است زیرا غیر مؤمن و لو دارای مراتب تقوی باشد و بتمام وسائل متمسک شود و مجاهد باشد خردلی برای او نتیجه ندارد زیرا ایمان شرط صحت است.

اتَّقُوا اللَّهَ مکرر مراتب تقوا را متذکر شده ایم لکن در این مقام مراد تقوای از معاصیست که مانع از فلاح است و مورث استحقاق عقاب و بعد از رحمتست وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ تمام عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه وسیله و صله بفلاح و رستگاریست و تفسیر بامیر المؤمنین یا ائمه اطهار علیهم السلام یا قرآن یا مقام نبوی در قیامت و امثال اینها از باب اتم مصادیق است منافی با عموم نیست و بالجمله توسل بهر یک از مقربان درگاه الهی و بهر عمل خیری بداعی قربت و هر صفة حمیده که موجب قرب الی اللَّه باشد ابتغاء وسیله است الی اللَّه.

وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ بقرینه آیه شریفه وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 69، می گوییم جهاد فی سبیل اللَّه اقسامی دارد، جهاد با کفار و در حکم او است دفاع از حوزه اسلام و مسلمین با اعداء دین، و جهاد با نفس در ترک مشتهیات نفسانی از ارتکاب محرمات که جهاد اکبر میگویند و جهاد در تحصیل علوم دینیه و اعمال صالحه و کمالات نفسانیه قربة الی اللَّه و خالصا لوجه اللَّه.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ لعلّ برای تردید نیست بلکه مراد اینست که این امور مقتضی فلاح است مشروط بر اینکه مانعی بآنها بر نخورد نه علّة تامه.

[سوره المائدة (5): آیه 36] .... ص : 357

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (36)

محققا کسانی که کافر شدند اگر برای آنها باشد جمیع آنچه که در زمین

ص: 357

است از مال و منال و جاه و منصب و مطابق آنچه در زمین است هم در خارج زمین مثل کرات جویه هم دارا باشند و تمام آنها را فدا دهند که از عذاب نجات یابند از آنها پذیرفته نخواهد شد در روز قیامت و از برای آنها است عذاب دردناک.

مسئله فدی در باب جهاد مذکور است که اگر مسلمین از کفار اسیر گرفتند حق دارند آنها را استرقاق نمایند لکن اگر آنها چیزی بر طبق قرارداد امام (ع) دادند یا دیگری داد که آنها آزاد شوند پذیرفته میشود لکن در قیامت قبول نخواهد شد و این قضیه فرضیه آنهم فرض محال زیرا کفار در قیامت مالک فلسی نیستند وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آیه 94 لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اختصاص این حکم بکفار برای این است که مؤمنین دارای چیزی هستند که آنها را از عذاب قیامت نجات دهد و آن ایمان است بخصوص اگر مقرون باعمال صالحه هم باشد.

لَوْ أَنَّ لَهُمْ لو امتناعیه است زیرا محال است کافر مالک باشد ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ماء موصوله عموم دارد بخصوص بقرینه جمیعا آنچه را که در باطن زمین است از جواهرات و معادن و فلزات و آنچه که در سطح زمین است از نباتات و جمادات و حیوانات و جبال و مزارع و انهار و بیوتات و قصور و اعتباریات از سلطنت و ریاست و جاه و منصب و رتبه و مقام (و مثله معه) و مثل آنچه در زمین است که مقرون شود با آنچه در زمین است که فرض شود کره دیگری مثل کره ماه و باشد در او آنچه که در زمین است.

لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ اشاره به اینکه هیچ امری در قیامت برای انسان فائده و ثمره و نتیجه ندارد جز ایمان و عمل صالح بلی اگر اموال را در دنیا در راه الهی صرف نمود آنهم جزو عمل صالح میشود و موجب نجات میگردد

ص: 358

و الا ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ (که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال) وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ این جمله رد بعض عرفاء صوفیه و شیخیه است که گفتند عذاب از ماده عذب است بمعنی گوارا و اصحاب آتش پس از زمان کمی جسم آنها آتشی میشود و از آتش لذت میبرند که اگر آنها را از آتش خارج کنند اذیت میشوند نظیر ملائکه عذاب و عملجات جهنم و حیوانات جهنمی خداوند میفرماید عذاب الیم که آنها را متألم میکند کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 56، با اینکه ابتلاء ببلاء موجب التذاذ نمیشود کسی که دائما گرفتار مرض باشد یا در چنگال ظالم باشد مرض و ظلم موافق طبع او نخواهد شد نعوذ باللَّه من مضلات الفتن.

[سوره المائدة (5): آیه 37] ..... ص : 359

یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ (37)

میخواهند کفار از آتش خارج شوند و حال آنکه خارج نخواهند شد و از برای آنها است عذاب ثابت دائم.

یُرِیدُونَ بعضی اشکال کردند که اراده جزء آخر است که موجب حرکت عضلات میشود بعد از تصور و تصدیق و عزم و جزم و اهل جهنم با علم به اینکه مخلد در عذاب هستند چگونه اراده خروج دارند لکن جواب اینکه اراده در آیات شریفه اطلاقات زیاد دارد در اینجا بمعنی خواستن است یعنی مایل و شایق هستند که خارج شوند و در بعض موارد بمعنی اشراف است مثل آیه شریفه فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ کهف آیه 77، و بعضی گفتند بمعنی تمنی و آرزو است چنانچه در نظیر این آیه گفته اند کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها سوره حج آیه 22.

أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ خروج از آتش یا مشمول رحمت یا شفاعت یا بموت

ص: 359

و هلاکت و غافل از اینکه شمول رحمت قابلیت محل لازم دارد و آن ایمان است با اینکه کمال وسعت را دارد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156، و شفاعت هم منوط باذن پروردگار است آنهم برای کسی که خداوند از او راضی باشد یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا طه آیه 109، و موت و هلاکت هم نیست وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77 وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها با تقدیم ضمیرهم و جمله اسمیه و کلمه ماء نافیه تاکیدات سه گانه بر نفی خروج بخصوص با تعقیب بجمله وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ که هیچگونه تخفیفی هم پیدا نمیکند چه رسد که نجات پیدا شود.

[سوره المائدة (5): آیه 38] .... ص : 360

اشاره

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (38)

مرد دزد و زن دزد باید دستهای آنها را قطع کنید جزای عمل آنها است و این عقوبتیست از جانب پروردگار و خداوند بزرگواری است صلاح دان.

وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ تقدیم سارق بر سارقة بخلاف تقدیم زانیه بر زانی در آیه شریفه الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ نور آیه 2، برای اینست که سرقت غالبا از رجال است ولی منشأ زنا غالبا نساء هستند و این آیه اگر چه اطلاق دارد لکن در اخبار معتبره از ائمه و اجماع علماء بر اینست که این حکم فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما مشروط بدو شرط است یکی بحد نصاب برسد که ربع دینار است و عبارت از چهار نخود و نیم طلا باشد یعنی قیمت مسروق باین اندازه برسد که شاید امروز هفتاد ریال که عبارت از هفت تومان است، و دیگر آنکه از حرز باشد و ملاک حرز جائیست که متعارف است که اشیاء را در آنجا نگاه میدارند

ص: 360

کل شیئی بحسبه، مثلا جای جواهرات و جای اسکناس و جای اساس خانه و جای نوشته جات و هکذا مختلف است و هر کدام حرزی دارد، و نیز اختلاف دیگری است بین شیعه و سنی در مقدار قطع بعضی، عامه گفتند از بند دست که موضع تیمم است و الان هم در حجاز معمول است، و بعضی گفتند از مرفق که موضع وضوء است، و بعضی گفتند از کتف که تمام دست است، لکن مذهب شیعه بلکه ضروری مذهب مطابق اخبار معتبره صادره از ائمه اطهار اینکه فقط چهار انگشت غیر از ابهام را باید قطع کرد که محل برای سجده و تیمم و وضوء باقی باشد و قضیه حضرت جواد و معتصم عباسی و ابی لیلی ملعون معروف است و همین ملعون سعایت کرد و سبب قتل آن حضرت شد و نیز یک دست را که دست راست باشد باید قطع کرد نه هر دو دست، و شاهد بر این تعبیر بجمع در آیه کرده فرموده ایدیهما یعنی من کل واحد منهما یک و اگر مراد هر دو دست بود تعبیر بتثنیه میفرمود فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما و شواهد این بسیار است و این حکم در مرتبه اولی است و اگر ثانیا نیز مرتکب سرقت شد باید پای او را قطع کرد آنهم مطابق مذهب شیعه و اخبار معتبره متظافره روی پا را از مفصل قطع کرد و پاشنه پا را بگذارند که بتواند راه رود، و طریق اثبات سرقت هم یا بشهادت جماعت است که مفید قطع باشد یا ببینه شهادت عدلین یا باقرار آنهم دو مرتبه و اگر قبل از ثبوت توبه کرد حکم قطع برداشته میشود ولی سایر احکام از وجوب رد الی المالک یا اگر تلف شده عوض آن را و بالجمله حق الناس باقیست چنانچه اگر دون نصاب باشد یا از غیر حرز باشد آن احکام برداشته نمیشود و تفاصیل این احکام و بیان اخبار و ادله بر هر یک موکول بکتب فقهیه است در کتاب حدود در بیان حد سرقت آنجا مراجعه شود. جَزاءً بِما کَسَبا کنایه از اینکه سارق این عملی که مرتکب میشود یک کسب پر فائده توهم میکند باصطلاح کسب بی مایه زیرا احتمال ضرر در او نمیدهد

ص: 361

اگر نتواند و چیزی دست او نیاید ضرری نبرده و اگر دست آورد نفعی برده و بازاء او چیزی نداده حتی از قمار نفعش بیشتر است زیرا قمار احتمال نفع و ضرر هر دو دارد برد و باخت است ولی سرقت باخت ندارد ولی بعد از آنی که گرفتار شد مال را با جمیع منافع از او میگیرند و اگر تلف کرده عوض آن را باشق احوال از او میگیرند زیرا غاصب است و الغاصب یؤخذ باشق الاحوال و اگر نتوانستند از او بگیرند فردای قیامت از او بسخت ترین حالات حق مظلوم را میگیرند و خداوند در حدیث قدسی قسم یاد فرموده

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

بعلاوه اثر مال حرام و نکبت ظلم در دنیا هم پا پیچ آن خواهد شد بعلاوه دستی که اگر چهار انگشت او را قطع کنند چهل شتر دیه دارد برای ربع دینار سرقت قطع میشود و این مزد و پاداش عمل او است.

نَکالًا مِنَ اللَّهِ نکال بمعنی عقوبت است یعنی قطع ید از جنبه حق الناس نیست و لذا اگر مالک عفو کند ساقط نمیشود چنانچه در قصاص ساقط میشود بلکه جنبه حق اللهی است بلی اگر توبه کند قبل الثبوت ساقط میشود مثل سایر حدود.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ دفع دخلی است که اگر کسی اشکال کند که این قطع چه نفعی دارد فلج میشود باید رفع گرفتاری دزد را نمود که دیگر احتیاج بدزدی پیدا نکند چنانچه امروز در قوانین دول قطع ید را بکلی منکرند لکن غافل از اینکه اگر یک دزد را قطع ید کردند هم چشم خود بحساب میافتد که دیگر مرتکب نشود هم سایرین از ترس این عقوبت مرتکب نخواهند شد و مال مسلمین محفوظ میشود نه مثل این زمان که وسط النهار با کمال شهامت بانکها را میدزدند، قدری مراجعه کنید بسرقت های غریبه در ممالک متمدنه میفرماید خداوند عزیز است ریزه کار که تمام دقایق و جزئیات را منظور دارد و حکیم است که عالم بجمیع مصالح و حکم است و دستوراتش محکم و متقن و صحیح و بجا و بموقع است.

ص: 362

(تنبیه) ..... ص : 363

مشتمل بر فروعی است: 1- اگر مالک قبل از رجوع بحاکم عین مسروقه را بخشید بسارق حکم قطع ید برداشته میشود ولی بعد از رجوع فائده ندارد و بر طبق این اخباری است از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام.

2- سرقة پدر از اولاد و غلام از مولی و سرقة غیر بالغ و مجنون حد ندارد و هم چنین اگر مدعی شد که من خیال کردم ملک خود بوده بعد فهمیدم از غیر است زیرا در خبر است

تدرأ الحدود بالشبهات

و سرقة مال مشترک اگر زائد بر نصیب خود نباشد آنهم حد ندارد.

3- اگر از جیب سرقة شده باشد باصطلاح جیب بر دو قسم است اگر از جیب ظاهر است حد ندارد و اگر از جیب مستور است حد دارد.

4- اگر دو نفر هستند یکی هتک حرز کرد قفل شکست در باز کرد و دیگری اخذ مال حد از هر دو ساقط میشود و اما اگر مشترکا هتک و اخذ نمودند ثابت است 5- اگر بتوسط آلت مثل ارسال صبی یا بتوسط تناب یا حیوان یا آلات دیگر سرقت کرد مستند بسبب است و اگر بتوسط فاعل مختار بالغ عاقل سرقت کرد مستند بمباشر است الی غیر ذلک از فروع که محل تعرضش در فقه است با بیان ادله و اقوال رجوع بجواهر شود.

[سوره المائدة (5): آیه 39] ..... ص : 363

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (39)

پس کسی که توبه کند از بعد از ظلمی که نموده و اصلاح کند پس خداوند توبه او را قبول میفرماید محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ تعبیر بظلم با اینکه آیه در مورد سرقت است برای

ص: 363

تعمیم است که هر ظالمی هر ظلمی که کرده و حقیقة بین خود و خدای خود نادم شود (و اصلح) دلیل بر این است که ظلم با سایر معاصی تفاوت دارد سایر معاصی فقط توبه و ندامت کافی است بر رفع عذاب چون فقط حق اللَّه است و اما ظلم جنبه حق الناسی دارد باید اصلاح کند و تدارک حق مظلوم را هم بنماید مثلا سارق باید عین مال را اگر موجود است رد کند و اگر تلف شده اگر مثلیست مثل آن را رد کند و اگر قیمتیست اعلی القیم از یوم سرقت الی یوم التلف یا الی یوم الاداء علی اختلاف بعلاوه اگر ضرری بمالک زده از شکستن جعبه و قفل و خرابی وارد کرده باید تدارک کند و اگر اذیتی وارد کرد بر او و بستگان او یا قصاص و دیه باو تعلق گرفته یا آنها را ترسانده و مضطرب کرده یا هر گونه ظلمی شده اگر قابل تدارک است تدارک کند و اگر نیست ترضیه نماید اینست معنی اصلاح.

فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ تعبیر بفاء تفریع دلیل بر اینست که قبولی توبه متفرع بر این دو امر است هم از عقوبات دنیوی و هم از عقوبات اخروی نجات پیدا میکند إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ آمرزنده و ستار عیوب او است (رحیم) مورد رحمت و فیوضات اخروی میشود اللهم اغفر لنا و ارحمنا من جمیع ذنوبنا و ارض عنا ذوی حقوقنا

[سوره المائدة (5): آیه 40] .... ص : 364

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (40)

آیا نمیدانی اینکه از برای خداوند مالکیت آسمانها و زمین است هر که را بخواهد عذاب مینماید و هر که را بخواهد میآمرزد و خدا بر هر چیزی توانا است این آیه شریفه جواب از سؤال مقدر است که اگر کسی بگوید اگر سارق قدرت بر تدارک ظلمهایی که کرده ندارد و همچنین هر ظالمی و مظلوم هم ترضیه

ص: 364

خاطر او نشد ولی حقیقة نادم شد خداوند نسبت بحق الناس با او چه میکند.

جواب- أَ لَمْ تَعْلَمْ مگر نمیدانی استفهام تقریری است البته میدانی که جواب آنها را بفرمایی أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکیة حقه حقیقیه جمیع آسمانها و زمین اختصاص بخداوند عالم دارد و سایر ملکیتها اعتباری است قائم بید معتبر است و معتبر خداوند است فقط وجود اعتباری دارد و در خارج ابدا وجود ندارد خداوند اگر بخواهد این سارق و غاصب را عفو کند از حق خود گذشت فرموده مالک را نمیرسد که بگوید ملک من بوده و من رضایت ندارم، و این قوانینی که جعل فرموده برای حفظ نظام مملکت است که بفرماید این ملک زید است و عمرو را نمیرسد که بدون اذن و اجازه زید تصرف کند و الا حقیقة زید و عمرو هر دو مملوک و مخلوق خدا هستند انتقام و گذشت هر دو بدست او است.

یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ و تعذیب و غفران هم بجا و بموقع است البته در موردی که سارق و غاصب قدرت بر اداء ندارد اگر ایجاب فرماید تکلیف بما لا یطاق و بغیر مقدور است و قبیح و محال است و بعد از ندامت سارق و غاصب البته توبه قبول است

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

و توانایی خدا بر تعذیب و غفران ثابت است.

وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ فضولی در کار او مثل اعتراضات شیطان میشود که بخدا کرد و خدا بفرماید که اگر مرا حکیم میدانی و از روی حکمت کارهای مرا میدانی فضولی موقوف.

ص: 365

[سوره المائدة (5): آیه 41] ..... ص : 366

اشاره

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ (41)

ای پیغمبر اکرم محزون نکنند شما را جماعتی از منافقین که کمال سرعت را دارند در کفر بزبان میگویند که ما ایمان آوردیم و بدل ایمان نیاوردند که معنی منافق همین است و همچنین محزون نکنند جماعتی از یهود که سماع هستند برای دروغ که حرف شما را بشنوند و بر خلاف آن نقل کنند و کلام جماعت دیگر یهود که بر خلاف واقع میگویند قبول میکنند که نزد شما نمیآیند تحریف میکنند کلمات الهی را از مواضع آن که حکمی در موردی را در مورد دیگر اعمال میکنند میگویند که اگر پیغمبر موافق کلام ما فرمود بگیرید و قبول کنید و اگر بر خلاف آن فرمود دور اندازید و قبول نکنید و کسی را که خداوند اراده فرموده او را در عقوبت و شدت و عذاب بیندازد شما پیغمبر نمیتوانی از آنها دفع کنی اینها کسانی هستند که دلهای آنها قابلیت تطهیر ندارد و خدا دلهای آنها را پاک نفرموده از برای آنها در دنیا خزی و ذلت و خفت است و در آخرت عذاب عظیمست خسر الدنیا و الاخرة.

شرح این آیه شریفه موقوف بر بیان اخباریست که از ائمه در مورد این آیه رسیده در تفسیر علی بن ابراهیم که گفتند مأخوذ از اخبار است راجع بدو قبیله از یهود است بنی نضیر و بنی قریظه و چون بنی نضیر عده آنها زیادتر بود و قوه

ص: 366

و قدرت آنها بیشتر بود و خود را شریف تر از بنی قریظه میدانستند پیش نهاد کردند بآنها که اگر شما یک نفر از ما را کشتید باید هم قاتل را قصاص کرد هم دیه کامله گرفت و اگر ما یک نفر از شما را کشتیم قصاص نشود فقط نصف دیه پرداخته شود و قاتل را بر شتری روی بعقب شتر سوار کرد و صورتش را سیاه کرد و در بازار گردانید و چون بنی قریظه مقهور آنها بودند این قرارداد را قبول کرده و نوشته طرفین امضاء کردند و در زمان پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم بنی قریظه این قرارداد را رد کرده و گفتند همچه حکمی در توریة نیست بالاخره طرفین راضی شدند بحکمیت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم، بنی نضیر عبد اللَّه بن ابی را با یک نفر دیگر فرستادند نزد حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم از او سؤال کنند که اگر موافق نظر آنها حکم میفرماید قبول کنند حکمیت او را و الا رد کنند حضرت در جواب آنها سکوت فرمود و مغموم شد جبرئیل (ع) نازل شد و این آیه را آورد تا آنجا که میفرماید فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ ... بِالْقِسْطِ الایة.

لکن در تفسیر مجمع خبری از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که خلاصه آن اینست که در میان یهود در موضوع زنای محصنه اگر از اشراف بودند فقط چهل تازیانه میزدند و یک مقداری بی احترامی مثل سوار کردن بر پشت و گردانیدن و امثال اینها، و اگر از غیر اشراف بودند رجم میکردند و این حکم بر اینها دشوار بود و در موردی زنای محصنه از اشراف واقع شده بود سپس از غیر اشراف خواستند آنها را رجم کنند گفتند تا آنها را رجم نکنید نمیگذاریم اینها را رجم کنید تراضی کردند بحکم حضرت رسالت صلی اللَّه علیه و آله و سلم حضرت حکم برجم نمودند منکر شدند و گفتند همچه حکیم در تورات نیست حضرت فرمود میان من و شما این صوریا که باعتراف خود یهود اعلم علماء یهود بود باشد قبول کردند و ابن صوریا را خواستند حضرت او را قسم دارند بخدا و مقدسات نزد یهود که آیا حکم رجم محصنه

ص: 367

در تورات هست اعتراف کرد حضرت آنها را در مسجد حکم برجم نمود سپس یهود اعتراض کردند بابن صوریا که چرا تصدیق کردی محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را گفت اگر قسم نداده بود تصدیق نمیکردم لکن چون قسم داد ترسیدیم و تصدیق کردم. این خلاصه قصه، برویم در مقام شرح آیه شریفه.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ

(اشکال) .... ص : 368

قبلا متذکر شدیم که مسارعت در امور خیریه استعمال میشود و عجله در شرور و در این آیه مسارعت را در کفر استعمال فرموده.

(جواب) ..... ص : 368

کفر در نظر آنها شر نیست بلکه خیر و خوب میدانند و این غیر از عذاب است که در نظر تمام شر است یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ عنکبوت آیه 54، خداوند تسلیت میدهد نبی اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم را که در مخالفت یهود بلکه تمام کفار محزون نباشد که چرا اینها ایمان نمیآورند و هدایت نمیشوند و روز بروز بر کفر آنها افزوده میشود زیرا قابل هدایت نیستند و قابلیت شرط است و الا فاعل تام الفاعلیه است آنچه باید و شاید در هدایت آنها کوتاهی نشده لکن قساوت قلب و عصبیت و عناد و کوری دل مانع از قبول است و این تسلیت برای ائمه (ع) و علماء دین هست که اینها هم نباید در امر هدایت کوتاهی کنند بقدر مقدور هر که قابلیت دارد هدایت میشود و هر که ندارد (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی).

مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ که منافقین باشند که جای آنها فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ است و عذاب آنها اشد جمیع طبقات کفار است.

وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا یعنی یهود که کلام آنها و عملیات آنها هم تو را محزون

ص: 368

نکند زیرا آنها اعدی عدو شما هستند و از روی عناد و عصبیت با علم برسالت شما قبول نکردند و در تمام اهل کفر کسی که از روی حقیقت ایمان آورد کمتر از یهود نیست بسیار متقلب و دو رو هستند سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ یعنی میآیند فرمایشات شما را میشنوند برای اینکه دروغ بشما ببندند و بر خلاف آنچه فرموده ای نقل کنند و نسبت دهند سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ میشنوند که برای قوم دیگری از خود یهود یا کفار دیگری نقل کنند مثل اینها مثل مبلغهای مسیحی و بهایی هستند که میآیند با بعضی از علماء سؤالاتی در موضوع نبوت یا امامت میکنند تا ببینند نظر آنها چیست بروند نزد همکاران خود و جوابی بر این مطالب تدارک کنند و بسا نسبتهای دروغ بآنها ببندند لَمْ یَأْتُوکَ آن قوم آخرینی که خدمت شما نرسیده و نمیدانند چه فرموده ای یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ مراد کلام خدا است که در موضع خود قرار داده واجب را واجب فرموده، حرام را حرام، حلال را حلال، اینها تغییر دادند قصاص را تبدیل بدیه، رجم را تبدیل بجلد و بین اشراف و ضعفاء فرق گذاردند و بین این طائفه و آن طائفه و این قبیله و آن قبیله و هکذا یَقُولُونَ اشاره بقول عبد اللَّه بن ابی و صاحب او است إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ یعنی اگر موافق نظر بنی نضیر فرمود بگیرید طبق دلخواه آنها وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ و اگر بر خلاف آن فرمود فَاحْذَرُوا عمل نکنید.

وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فتنه در این مقام بمعنی عذاب است چنانچه میفرماید یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ الایه الذاریات آیه 13 و 14، یعنی کسی که قابلیت رحمت ندارد و مورد عذاب الهی است فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً یعنی نمیتوانی او را هدایت کنی و از عذاب نجات دهی چون قابلیت ندارد أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ چون قلوب آنها غلف است و قاسیه و مریض است که در آیات اشاره شده قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بقره آیه 8 قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً

ص: 369

آل عمران آیه 13 فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بقره آیه 10، و اراده تکوینی است نه تشریعی زیرا تشریعا خداوند راه هدایت را بتمام افراد نشان داده و همین شاهد بر این است که اراده در آیه تطهیر در حق اهل البیت هم تکوینی است نه تشریعی و دلیل بر مقام عصمت است.

لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ از ذلت، کوچکی، خفة، اعطاء جزیه و ظهور کذب آنها در کتمان حکم رجم و قصاص و مغلوبیت در جنگها و غیر اینها.

وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ جمیع عذابهای آخرت عظیم است بالنسبة بعذاب های دنیا و همچنین شدید و الیم است لکن در میانه عذابهای آخرت عذاب این طایفه عظیم تر است چون عظمت و حقارت، کبر و صغر، عزت و ذلت و امثال اینها امور نسبیست.

[سوره المائدة (5): آیه 42] .... ص : 370

سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (42)

میشنوند کلام تو را و دروغ نقل میکنند و میگیرند اموال ناس را بدون وجه مشروع پس اگر آمدند نزد شما برای محاکمه اختیار با شما است میخواهی حکم کن میانه آنها و میخواهی اعراض کن، و آنها را بخود واگذار شما اگر اعراض کردی بشما هیچ گونه ضرری نمیتوانند وارد کنند و اگر حکم کردی بعدل میانه آنها حکم نما محققا خدا دوست میدارد کسانی که بعدل رفتار میکنند سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ گذشت معنای آن و تکرار این جمله ممکن است که در آیه سابقه راجعه بقضیه رجم یا قصاص باشد چنانچه گذشت و در این آیه بقرینه

ص: 370

جمله بعد راجع بمطلق مراجعات آنها باشد چه در مرافعات و چه در احکام اگر چه نوع مفسرین مورد هر دو را یکی دانسته أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ سحت بمعنی اخذ مال است بدون موازین شرعیه و عرفیه مثل رشوه در احکام، اخذ اجرت بر واجبات شرعیه، قمار، سرقت، عصب، اجرت بر فعل محرمات، ثمن خمر، بیع آنچه مالیت ندارد عرفا مثل: خنافس و دیدان، ثمن عذره انسان و ثمن کلب و میته و بیع آلات لهو و آلات قمار و بلیط بخت آزمایی و آلات ساز و آواز و صرف مال در محرمات مثل: سینما، تماشاخانه، و بیع آلات حرب باعداء دین و اجرت زنا و لواط و سایر مکاسب محرمه و اینکه در بعض اخبار تفسیر شده ببعض مذکورات از باب بیان مصادیق است و یکی از مصادیق مهمه اخذ رباء است که در یهود معمول است و بالجمله یهود از هر طریقی که ممکن باشد بهر حیله و تقلبی مال بدست بیاورند میخورند.

فَإِنْ جاؤُکَ که تو را حکم بنمایند اختیار با شما است خواستی قبول فرما و خواستی رد نما چنانچه همین اختیار برای ائمه علیهم السلام هم بوده و فعلا هم برای احکام شرع علماء اعلام هست و توهم اینکه این حکم نسخ بآیه شریفه وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مائده آیه 49، فاسد است زیرا اولا گذشت در اوائل سوره اخباری که این سوره هیچ آیه آن نسخ نشده، و ثانیا مراد اینست که اگر اختیار حکم کردی یا موردی لازم شد حکم باید بما انزل اللَّه باشد چنانچه در این آیه هم میفرماید باید بقسط باشد فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ البته همین نحوی که افعال الهی مطابق حکمت و صلاح است افعال انبیاء و ائمه هم بر طبق مصلحت و حکمت است در جایی که صلاح در حکم باشد حکم میفرمایند و در موردی که مصلحت در اعراض است اعراض میکنند.

وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً نمیتوانند کوچکترین اذیتی بشما بکنند چون خدا با شما است هر چه منافقین و یهود دارای قوت و قدرت باشند از

ص: 371

فرعون و اتباعش قوی تر نیستند موقعی که مأمور شد حضرت موسی، هارون علیهما السلام برای دعوت او عرض کردند قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری طه آیه 45 و 46.

وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ البته معلوم است که حضرت رسالت بر خلاف عدل و قسط حکم نمیفرماید این دستور برای شبهه یهود بلکه مسلمین است که توهم نکنند که حضرت بواسطه عداوتی که یهود و منافقین دارند اعمال غرضی کند و بر حلاف عدل حکم کند و همچنین قطع طمع آنها شود که حضرت فرق گذارد بین شریف و وضیع و قوی و ضعیف.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ و همین جهت موجب این میشود که نیایند خدمت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم و تقاضای حکمت کنند چون مقصود آنها حکم بر خلاف حق است و الا اگر واقعا مطابق حق میخواستند همان تورات آنها با اینکه محرف است حکم قصاص و رجم و بسیاری از احکام را بیان میکند چنانچه در آیه بعد اشاره باین موضوع دارد.

[سوره المائدة (5): آیه 43] ..... ص : 372

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (43)

و چگونه تو را حکم قرار میدهند و حال آنکه نزد آنها تورات هست که در او حکم خدا موجود است پس اگر تو حکم فرمودی آنها بعد از حکم تو اعراض میکنند و اینها ایمان نخواهند آورد.

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ اینها توقع دارند که اگر بشما رجوع کنند مطابق هوای نفس آنها حکم دهی بر خلاف حکم الهی که در همین تورات محرف آنها موجود است راجع بقصاص و رجم و غیر اینها اگر میخواستند بر طبق واقع حکم شود

ص: 372

احتیاج برجوع بشما نداشتند وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ پس بعد از آنی که فهمیدند که شما هم مطابق توارت حکم می نمایی هرگز تو را حکم نخواهند قرار داد و حال آنکه فِیها حُکْمُ اللَّهِ از قصاص و رجم هست و فرق بین قوی و ضعیف و شریف و وضیع نگذارده ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ یعنی پس از رجوع بشما و فهمیدند که ملاحظه در کار نیست و شما هم اگر حکم نمایی همان مطابق تورات است از شما اعراض گردند وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ علة آن اینست که اینها نه ایمان بتورات دارند اگر داشتند این قدر دست تحریف در آن دراز نمیکردند و این اندازه احکام او را کتمان نمیکردند و البته بسبب بشاراتی که در او بوجود مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود به پیغمبر ایمان میآورند و نه ایمان بشما دارند که حکم شما را لازم الاتباع بدانند و لازم الاجراء با اینکه از هر جهت حجت بر آنها تمام است هم بحس و و جدان معجزات شما را مشاهده کردند بالاخص قرآن که اعظم معجزات است و هم بشاراتی که در کتب انبیاء در مرئی و منظر آنها بود ولی عناد و عصبیت قومیة و لجاجت و حب جاه و مال و متابعت هوی و هوس موانع قویه است از ایمان آوردن خذلهم اللَّه کما خذلهم و لعنهم اللَّه کما لعنهم و عذبهم اللَّه کما عذبهم و کل من کان مثلهم او فوقهم او دونهم من الکفار

ص: 373

[سوره المائدة (5): آیه 44] .... ص : 374

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (44)

محققا ما نازل فرمودیم تورات را که در او است راههای هدایت و روشن و بر طبق آنها حکم نمودند انبیاء کسانی که تسلیم اوامر الهی و نواهی او شدند برای کسانی که هدایت شدند و همچنین حکم کردند مربیان بشر و نیکان دانشمند بآن مقداری که حفظ کردند از کتاب الهی و بر طبقش شهادت میدهند پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا بثمن قلیل از دست ندهید و کسی که حکم نکند بآنچه خدا نازل فرموده پس اینها کافر هستند.

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ مسلما مراد توراتیست که بر حضرت موسی علیه السّلام نازل فرموده نه این تورات رائج بین یهود و نصاری که مشتمل بر کفریات و احکام خلاف عقل صادر از شخص قسی القلب قائل بتجسم و شرک بوده بقرینه جملات بعد که از آن جمله فِیها هُدیً است هدایت راهنمایی باعمال حسنه و اخلاق حمیده و عقائد حقه است و این تورات رائج مشتمل بر اعمال فاسده و اخلاق رذیله و عقائد باطله است و صادق است که بگویی فیها ضلالة نقطه مقابل.

و از آن جمله و نور که روشنائیست مقابل ظلمت یعنی حقایق را واضح و هویدا میکند و این تورات رائج حقائق را مستور میکند مخصوصا آنچه که راجع بحضرت ختمی مرتبت است و بشاراتی که از آمدن او داده.

و از آن جمله یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ که مراد انبیاء بنی اسرائیل باشند مثل هارون، یوشع، داود، سلیمان، یونس، زکریا، یحیی و هزارها انبیاء زیرا

ص: 374

مسلما انبیاء حکم بخلاف ما انزل اللَّه نمیکنند و این تورات رائج اکثر بر خلاف ما انزل اللَّه است، بعضی گفتند نبی ما خارج است زیرا تابع تورات نیست و بعضی گفتند داخل است و مراد حکم بآنچه که باو نازل شده و مطابق احکام تورات است و طرفین اشتباه کردند زیرا قبلا متذکر شدیم که از زمان آدم ابو البشر تا دامنه قیامت دین یک دین بوده اسلام عقائد، اخلاقیات، احکام، واجبات و محرمات تکلیفیات و وضعیات، معاملات، حدود دیات تمام یکی بوده، صلوة، زکاة، صوم حج، جهاد، حرمت زنا، لواط، قمار، شرب خمر و هکذا و تمام انبیاء آمدند برای دعوت بهمین دین فقط بمقتضای مصالح ازمنه بعضی از خصوصیات بواسطه فقدان بعض شرائط یا وجود بعض موانع با مقتضیات وقت جزئی تغییراتی پیدا میکرده چنانچه در یک شریعت هم بسا اتفاق میافتاد بعض احکام نسخ میشد یا تخصیصات و تقییدات پیدا میکرد مثلا در زمان ظهور امام و بسط ید او جهاد واجب و در زمان غیبت حرام و غیر جائز، یا صلوة جمعه واجب و حرام میشود و امثال اینها و ادله آن را بیان کردیم از آیات و اخبار و حکم عقل که تکرار نمیکنیم، بنا بر این نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم مانعی ندارد که بما فی التوراة حکم کند چنانچه عیسی علیه السّلام هم بحکم تورات حکم نماید.

الَّذِینَ أَسْلَمُوا صفت النبیون است که تمام اسلام داشتند و تسلیم اوامر و نواهی الهی بودند و راضی بقضاء و تقدیرات حق بودند.

لِلَّذِینَ هادُوا ممکن است متعلق بهدی و نور باشد یعنی توریة را نازل کردیم که هدی و نور باشد للذین هادوا و تقدیم و تأخیر شده و ممکن است متعلق به یحکم باشد که نبییون حکم میکنند بتورات للذین هادوا.

وَ الرَّبَّانِیُّونَ علماء و دانشمندانی هستند که با بصیرت باشند بسیاست و تنظیم امور و مربی بشر هستند که از تیه ضلالت باوج سعادت برسانند.

ص: 375

وَ الْأَحْبارُ کسانی هستند که امر بکارهای نیک و جلوگیر از اعمال زشت میکنند حسن را حسن میدانند و قبیح را قبیح و این دو جمله عطف به النبیون است یعنی اینها هم حکم بتورات میکنند غایة الامر انبیاء عالم بجمیع تورات هستند و بر طبقش حکم میکنند و ربانیون و احبار بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ چون بسیاری از تورات از دست رفته بود و دست رس آنها نبود و انبیاء هم مقهور یهود بودند و نمیتوانستند که بیان کنند یا آنها را میکشتند یا حبس میکردند یا اخراج بلد میکردند چنانچه کتب عهد قدیم آنها مشحون باین امور هست و مکرر تذکر داده ایم و در مجلد اول کلم الطیب مفصلا بیان کرده ایم و مراد از کتاب اللَّه همان تورات است و تعبیر بکتاب اللَّه اشاره باین است که آنچه از تورات حقیقی میدانستند و حفظ کرده بودند حکم میکردند نه آنچه در این تورات رائج است که ارتباطی با کلام الهی ندارد.

وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ یعنی آنچه را که میتوانستند شهادت دهند که از جانب خدا است و کلام حق است و کتاب اللَّه است.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ مراد کفار و یهود است یعنی از آنها نترسید در بیان حق و حقیقت و بر طبق دستور الهی حکم دهید.

وَ اخْشَوْنِ از خدا بترسید که مبادا طبق هوا و نظر یهود و منافقین چیزی بگوئید که بسا موجب کفر میشود.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا که برای استفاده مادی دنیوی احکام الهیه را ترک کنید و دین فروشی کنید چنانچه معمول اهل رشوه و حکام جور است حق را باطل و باطل را حق میکنند و امروز هیچ واسطه و شفیعی برای رسیدن بمقصود مثل اسکناس در هیچ مرکزی نیست حتی یکی از دوستان نقل کرد که محاکمه ای داشتم چند سال طول کشید بعد یکی از دوستان مرا آگاه کرد مقداری اسکناس

ص: 376

در پاکت گذارده روز محاکمه روی میز گذاردم و گفتم یک مدارک تازه پیدا کرده ام برای اثبات دعوی خود قاضی پس از آنکه متوجه شد رو بمن کرد و گفت شما که همچه مدرک مهمی داشتید چرا روز اول نیاوردید و فوری بر طبق مقصود من حکم صادر شد وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ و در آیه بعد میفرماید فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و در دو آیه بعد میفرماید فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ و ممکن است گفته شود که اگر در احکام کلیه الهیه باشد که تغییر در حکم الهی دهد کافر میشود و اگر در موضوعات شخصیه باشد اگر در حقوق الناس است ظالم میشود و اگر در غیر حقوق الناس است فاسق میشود، لکن ظاهر آیات اینست که حکم بغیر ما انزل اللَّه هر سه عنوان بر او صادق است، کافر است چون بدعت در دین گذارده یا منکر حکم الهی شده و ظالم است در حق خود و دیگران که در معرض عذاب الهی خود و دیگران را انداخته و فاسق است چون از طاعات الهی خارج شده و سرپیچی نموده.

[سوره المائدة (5): آیه 45] .... ص : 377

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (45)

و نوشتیم بر یهود در تورات که محققا نفس بازاء نفس یعنی قاتل را بکشند بازاء مقتول و چشم بازاء چشم که اگر چشم کسی را بیرون آورد یا کور کرد چشم او را بیرون آورند یا کور کنند و بینی بازاء بینی و گوش بازاء گوش و دندان بازاء دندان و بالجمله هر عضوی را که ناقص کرد همان عضو را ناقص کنند و اگر جراحت و زخمی زد بهمان مقدار باو بزنند و قصاص کنند پس اگر محقق علیه یا اولیاء مقتول

ص: 377

تصدق باو کردند و او را عفو کردند همین کفاره او است که دیگر نباید قصاص کرد و کسی که بر طبق این حکم رفتار نکرد و بر خلاف آن حکم نمود پس اینها ظالم هستند.

مسئله قصاص بسیار طویل الذیل و بیش از هزار فرع در کتب فقهیه متعرض شدند با اینکه فروعات دیگری هم متفرع میشود که تعرضی از آنها نشده ولی ما در این تفسیر بمقدار مختصری رؤس بعض فروع را باندازه گنجایش کتاب متعرض میشویم در ضمن اموری:

امر اول- اینکه حکم قصاص که در تورات نوشته شده در شریعت مطهره اسلامی هم جاریست لکن در اخبار شرائطی مقرر شده یکی آنکه باید جانی و مجنی علیه کفو باشند هر دو حر باشند یا عبد یا مسلم باشند یا کافر، مرد باشند یا زن و اما اگر مختلف باشند اگر جانی عبد باشد یا کافر باشد یا زن باشد و مجنی علیه حر یا مسلم یا مرد باشد قصاص میشود و اگر عکس باشد فقط دیه باید بدهد.

2- پدر را برای پسر قصاص نمیکنند ولی عکس آن را قصاص میکنند.

3- جنایت باید عمدی باشد اگر خطاء یا شبه عمد باشد منحصر بدیه است 4- اگر در قصاص جراحات علم بخطر ذهاب نفس یا ظن یا احتمال آن برود باید دیه داد قصاص نمیشود.

5- اگر زخمی زد اگر موضحه یا هاشمه یا منقله باشد قصاص میشود بمثل خود و اما اگر مامومة یا جائفه باشد نمیشود قصاص کرد و مراد از موضحه اینکه زخم باستخوان برسد که سفیدی استخوان ظاهر شود، و مراد از هاشمه آنکه استخوان را بشکند، و مراد از منقله آنکه استخوان را از محل خود نقل کند جا بجا شود، و البته اگر کمتر از اینها هم باشد قصاص میشود، و مراد از مامومة اینکه زخم بسر وارد شود و بمغز سر که ام الرأس مینامند برسد که خطر تلف نفس

ص: 378

دارد اگر قصاص کنند، و مراد از جائفة آنکه زخم در داخل بدن که جوف بدن میگویند وارد شود که آنهم خطر اتلاف نفس دارد.

6- جانی باید عاقل و بالغ باشد.

7- باید تماثل در سلامت و شلل باشند یعنی سالم را برای شل قصاص نمیکنند 8- جراحاتی که قابل قصاص نیست مثل رضعة اللحم (گوشت بدن کوبیده شده باشد) و فکة العظم (جدا کردن استخوان از مفصل) باید ارش بگیرند و برای هر یک یک آنها در فقه ارش معین شده حتی ارش خدش که پوست بدن جدا شده باشد یا بریده شده و لو خون هم نیاید.

9- اگر چند نفر مشترکا جنایت وارد کردند بقتل یا جرح ولی مقتول میتواند تمام آنها را قصاص کند لکن بشرط آنکه دیه هر یک را بقدر سهم بپردازد اگر دو نفر هستند یک دیه کامل بهر یک نصف دیه بدهد و اگر ده نفر باشند باید نه دیه کامل بهر یک صد نود دیه که نه عشر است بدهد و بهمین حساب اگر سه نفرند بهر یک دو ثلث دیه، چهار نفرند بهر یک سه ربع دیه، پنج نفر هر یک چهار خمس و هکذا، و اگر دیه مطالبه کرد مجموعا یک دیه باید بدهد و بحسب عدد تقسیم کنند اگر دو نفرند هر یک نصف دیه بدهند اگر ده نفرند هر یک عشر دیه و بهمین حساب.

10- اگر اولیاء مقتول متعدد شدند و بعضی عفو کردند بعض دیگر میتوانند قصاص کنند لکن باید سهم آنکه عفو کرده رد کند الی غیر ذلک از فروع کثیره که محل تعرضش فقه است.

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها چون تورات الواح بود مکتوبا نازل شد بخلاف قرآن که عین عباراتش کلام الهیست مقروا نازل شد از این جهت قرآنش گفتند و ضمیر علیهم راجع بیهود است که در آیه قبل فرمود لِلَّذِینَ هادُوا و ضمیر فیها راجع

ص: 379

بتورات است که در آیه قبل فرمود إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ.

أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ مراد قتل است که موجب ذهاب نفس شود چه بمباشرت و چه بتسبیب در جایی که استناد فعل را بسبب دهند چه بآلت قتاله باشد و چه بدون آلة حتی اگر بالسرایه باشد به اینکه زخمی زند که سرایت کند بذهاب نفس و این جمله اگر چه مطلق است لکن مشروط بشرائطیست که مذکور شد چنانچه جملات بعد هم مشروط باین شرائط است.

وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ این مذکورات در آیه از باب مثال است و الا تمام اعضاء این حکم را دارد مثل یدین و رجلین و شفتین و عورت و بیضتین بلی عضوی که خطر ذهاب روح دارد نمیشود قصاص کرد چنانچه گذشت.

وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ و بالجمله مثله که وحشی حضرت حمزه را مثله نمود و در شریعت اسلام مثله حرام است حتی از کفار و مشرکین حتی میت آنها را که در جهاد کشته شدند.

وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ چه لاله گوش باشد و چه پرده گوش چه تمام لاله چه بعض آن وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ آنهم هر دندانی باشد رباعیات، ثنایا، طواحن و غیر اینها.

وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ شامل تمام اقسام جراحات میشود زیرا جمع محلی بالف و لام مفید عموم است بلی مشروط است بآنکه قابل قصاص باشد چنانچه گذشت فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ تصدق دو قسم است یکی گذشت که نه قصاص کند و نه دیه و ارش بگیرد که بکلی عفو کند و یکی از قصاص صرف نظر کند و بدیه راضی شود و دیه اعضاء اگر فردی باشد مثل عورت و انف یک دیه کامله است و اگر زوجی باشد مثل عینین و اذنین و شفتین و یدین و رجلین و بیضتین هر یک نصف دیه و دیه زن با مرد برابر است تا ثلث دیه و اگر از ثلث تجاوز کرد نصف میشود چنانچه خبر ابان صریح در این باب است و دیه اصابع یدین و رجلین هر یک عشر

ص: 380

دیه میشود و جمله فهو کفارة له بعضی مرجع ضمیر را مجنی علیه گرفتند و گفتند عفو کفاره گناهان او است و بعضی مرجع را جانی گرفتند و گفتند کفاره اوست که از قصاص یا دیه نجات پیدا میکند و انسب در نظر ثانیست و اللَّه العالم.

وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ظلم در حق مجنی علیه و اولیاء مقتول است و اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند که بواسطه حکم بغیر ما انزل اللَّه کافر شود چنانچه در آیه قبل بود و فاسق هم باشد چنانچه در آیه بعد است.

[سوره المائدة (5): آیه 46] ..... ص : 381

وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (46)

و در قفای بر آثار انبیاء آوردیم بعیسی ابن مریم در حالی که تصدیق نمود آنچه را که قبل از او بود از تورات و باو عنایت کردیم انجیل را و حال آنکه در انجیل هدایت و نور بود و تصدیق کننده بآنچه قبل از او بود از تورات و این انجیل برای اهل تقوی هدایت و پند و اندرز بود.

وَ قَفَّیْنا بمعنی اتبعنا است یعنی بعد از نزول تورات و انبیاء بنی اسرائیل عَلی آثارِهِمْ در اثر انبیاء که ضمیر هم راجع بنبیون است که در آیه قبل بود فرستادیم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ چون پدر نداشت نسبت او را بمادرش دادیم و در شعر قافیه میگویند چون تابع نظم است برای مصارع قبل و ابیات سابقه یعنی در تعقیب انبیاء و طبق آثار آنها عیسی آمد و تصدیق نمود بنبوت موسی و کتاب تورات را که بر او نازل شده.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یعنی مقابل او که قدام او نازل شده و باو دادیم

ص: 381

انجیل را که مشتمل بر چند جمله است آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ یکی فِیهِ هُدیً که راه سعادت و رستگاری و طریقه عبودیت و اطاعت و بندگی را نشان میدهد (و نور) طریقه معرفت و خداشناسی را واضح و روشن مینماید (و مصدقا) و انجیل تصدیق میکند آنچه قبل از او بر موسی نازل شده که تورات باشد که از جانب خدای متعال بوده و احکامش تمام دستور الهی بوده که این جمله حال است برای انجیل و جمله قبل حال است برای عیسی و تکرار نیست چنانچه بعضی توهم کردند.

لِما بَیْنَ یَدَیْهِ بین یدی الانجیل مِنَ التَّوْراةِ و آنچه بر انبیاء سلف نازل شده.

وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ کلمه هدی در جمله قبل بمعنی راه نمایی بسعادت بشر است اختصاص بمتقین ندارد و در این جمله اشاره به اینکه اهل تقوی از برکات آن هدایت میشوند غیر آنها بهره برداری نمیکنند و قابل هدایت نیستند و موعظه پند و اندرز است بر ترک معاصی که مورث عقوبت و عذاب میشود و کسانی که بمواعظ او متعظ میشوند فقط اهل تقوی هستند و از این جملات کاملا استفاده میشود که این اناجیل اربعه هیچ مناسبتی بانجیل عیسی ندارد چون اینها یک تاریخچه ای بیش نیست از عیسی و حالات او بعلاوه مشتمل بر کفریات و مخالف عقل هم هست بعلاوه تناقضات که در اینها هست که هر یک تکذیب دیگری میکند باید ملتزم شوند که عیسی تناقض گویی میکند.

[سوره المائدة (5): آیه 47] ..... ص : 382

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (47)

و باید اهل انجیل حکم کنند طبق آنچه خدا نازل فرموده در او و کسی که حکم نکند طبق آنچه خدا نازل فرموده پس آنها فاسقان هستند.

ص: 382

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ گفتند مراد نصاری هستند که خود را منتسب بانجیل میدانند و حال آنکه آنها اهل اناجیل اربعه هستند و نباید بر طبق آنها رفتار کنند چون مشتمل بر کفریات و خلاف عقل سلیم است بلکه بانجیل حقیقی واقعی که حضرت عیسی علیه السّلام آورده و امروز خدمت امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف است، و ممکن است گفته شود که انجیل برنا با قریب بانجیل حقیقیست چون خالی از کفریات و تناقضات و خلاف عقل است که نصاری او را دور انداخته و باناجیل اربعه پیوسته لذا میفرماید بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ که خدا نازل فرموده نه یک آدم مشرک شهوت پرست هوی دوست جاهل بهم بافته باشد العیاذ حضرت عیسی بخواهش مریم شراب درست کرده باشد و در عروسی باهل محفل داده باشد یا زن زانیه بیاید و سر در دامان او گذارد و گیسوان خود را بپاهای عیسی مس کند و بغنج و دلال از زنا توبه کند یا خود را پسر خدا بداند و با خدا یکی باشد و امثال اینها.

وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ یا حکم کند بر خلاف ما انزل اللَّه چه در موضوع قصاص و دیات باشد یا در مورد رجم و جلد یا سایر احکام الهیه زیرا ما انزل اللَّه عموم و اطلاق دارد شامل جمیع احکام میشود.

فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ فسق مکرر گفته ئیم که در قرآن غالبا بر کفر اطلاق میشود بلکه مراد سرکشی و سرپیچی است از فرمان خدا و او ذی مراتب است و اعلا مراتبش کفر و شرک است که فاسق مطلق است و بین فسق مطلق و مطلق الفسق تفاوت اعلا مراتب است با ادنی المراتب.

ص: 383

[سوره المائدة (5): آیه 48] .... ص : 384

اشاره

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (48)

و نازل کردیم ما بسوی تو کتاب را که قرآن باشد مطابق حق و واقع که این کتاب تصدیق میکند آنچه را که قبل از اول نازل شده از کتاب و نگهبان او است پس حکم کن بین آنها بآنچه خدا نازل فرموده و پیروی نکن هواهای نفسانیه آنها را بر خلاف آنچه بحق آمده است نزد تو از برای هر جماعتی از شما طریقه و مشی قرار دادیم و اگر خدا میخواست تمام شما را بیک طریقه قرار میداد لکن برای اینکه امتحان شما شود در آنچه بشما داده و برای شما آمده پس باید بر یکدیگر سبقت بگیرید در کارهای خوب بسوی خدا است بازگشت شما همگی پس شما را آگاه میکند بآنچه که بودید در آن اختلاف مینمودید.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ مراتب نزول قرآن را در مقدمه در جلد اول متعرض شدیم از افاضه در عالم نورانیت بنور مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بقلم و بلوح و در عرش مجید و بملائکه سفره و در آسمان اول و تدریجا بتوسط جبرئیل بر قلب مطهر خاتم النبیین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ..

بالحق حق بمعنی ثابت است و لذا یکی از اسامی خداوند حق است که دلالت دارد بر مقام واجب الوجودی، و ممکن است از این کلمه استفاده کنیم که قرآن باقیست تا قیامت چنانچه آیات و اخبار متواتره بر این مطلب شاهد است بخصوص حدیث ثقلین

(لن یفترقا حتی یردا علی الحوض)

و ممکن است مراد مطابق با

ص: 384

واقع و از روی حکمت و مصلحت درست و بجا و بموقع است).

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ اگر قرآن نبود و از نبوت انبیاء سلف و کتابهای آنها خبر نمیداد ما هیچ دلیلی بر نبوت احدی از آنها و کتابی از کتب آنها نداشتیم زیرا نبوت نبی ثبوتش یا بمعجزه است از آنها معجزه ای در دست نیست یا بتواتر قطعیست تواتر آنها مقطوع شده و از بین رفته یا باخبار نبی ثابت النبوة است که اخبار نبینا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و مراد از کتاب خصوص تورات نیست بلکه زبور و انجیل و صحف انبیاء را هم شامل میشود.

وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ مهیمن در اصل مؤیمن بوده همزه قلب بهاء شده بمعنی حافظ و مراقب و نگهبان است قرآن شئون انبیاء را حفظ فرموده و نسبتهای ناروایی که بآنها داده شده العیاذ از شرک و زنا و شرب خمر و امثال اینها سلب فرمود باشد انکار و کتابهای آنها را تصدیق فرموده که از جانب خدا است و مشتمل بر مواعظ و احکام و نصایح عباد است و این مزخرفاتی که در این تورات رائج یا زبور داود یا اناجیل اربعه هست از ساحت تورات موسی و انجیل عیسی دور انداخته و تکذیب نموده فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ امر برای وجوب حکم نیست تا توهم شود که ناسخ آیات قبل است بلکه مراد اینست که حکم واجب است بما انزل اللَّه باشد بر خلاف آن کفر و ظلم و فسق است چنانچه گذشت و در این مقام نیست که کجا واجب است حکم و کجا واجب نیست و بعبارت اخری وارد مورد حکم اول است.

(اشکال] ..... ص : 385

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با حفظ مقام عصمت البته بر خلاف ما انزل اللَّه حکم نمیفرماید این چه امر است.

(جواب] ..... ص : 385

از این قبیل در قرآن بسیار داریم لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ

ص: 385

مِنَ الْخاسِرِینَ

زمر آیه 65 وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ اعراف آیه 25، و غیر اینها و این آیات برای قطع طمع مشرکین و کفار نازل شده که توقع داشتند پیغمبر با آنها موافقت کند و شاهد این مطلب جمله بعد است که میفرماید وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ که توقع داشتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم متابعت هوای نفس آنها کند و دست از حق بکشد و بر باطل حکم کند.

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً یعنی لکل طائفة از طبقات بشر قرار دادیم و خطاب منکم متوجه بجمیع افراد انسان است، و شرعه و شریعه بیک معناست یعنی طریق وصول بمقام قرب الهی که گفتند (الطرق الی اللَّه بعدد نفوس الخلائق)

هر کس بزبانی صفت حمد تو گوید بلبل بغزل خوانی و قمری بترانه

عباراتنا شتی و حسنک واحد و کل الی ذاک الجمال تشیر

نظیر شریعة برای بر داشتن آب، شریعة آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و شریعة محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و این منافات ندارد با آنچه گذشت که دین در تمام شرایع یکی بوده، دین یکی است و شرایع متعدد است راه تحصیل دین مختلف است و منهاج مسلک و مذهب است و فرقش با شرعة اینست که شرعة جعل طریق است و منهج سلوک در طریق است.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً یک پیغمبر و یک امة و یک شریعة و یک منهج لکن چون موافق با حکمت و مصلحت نبود زیرا سلیقه ها و فامیلها در طبقات در ازمنه متمادیه بسیار مختلف بود و استعدادات آنها متفاوت بود و مراتب عقول و کمالات در تزائد بود نظیر کلاسهای متعدد در دبستانها و دبیرستانها و دانشکده ها طبق استعدادات دانشجویان لذا امتحانات هم مختلف میشود.

وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ هر که را بقدر آنچه باو داده شده و در علم اخلاق هم متعرض هستند که داروهای اخلاقی مختلف است، داروی بخیل بذل است

ص: 386

و داروی مسرف و مبذر قبض است، داروی جبان با داروی متهور تضاد دارد، داروی متکبر با متذلل تنافی دارد و هکذا.

فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ وظیفه هر کس در سیر کمالات نفسانیه و معارف الهیه و افعال عبادیه و کلیه خیرات اینست که بر یکدیگر سبقت بگیرید و در هر کلاسی نمره 20 حیازت کنید و اختلاف در اینکه امر فاستبقوا برای وجوب است یا استحباب غلط است چون امر ارشادی است بحکم عقل اعمال مولویت در او نشده مثل امر اطیعوا و تابع مرشد الیه است اگر واجب است واجب و اگر مستحبّ است مستحبّ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً تمام خلق اولین و آخرین فردای قیامت جمعند و حق و باطل آنجا از هم جدا میشود فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 7 وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

[سوره المائدة (5): آیه 49] ..... ص : 387

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ (49)

و البته باید حکم کنی بین آنها بآنچه خدا نازل فرموده و متابعت نکنی خواهشهای نفسهای آنها را و از آنها در حذر باش نبادا تو را منصرف کنند از بعض آنچه که خداوند نازل فرموده بسوی تو پس اگر از تو اعراض کردند پس بدان که خداوند خواسته اینکه بآنها اصابت کند عقوبت بعض گناهان آنها و محققا اکثر مردم فاسق و متمرد هستند.

ص: 387

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و او عاطفه عطف بر الکتاب یعنی انزلنا الیک ان احکم الایة، و وجه تکرار این جمله بعضی گفتند بجهت اختلاف مورد است یکی در رجم زنا محصنه و یکی در قصاص قاتل، و بعضی گفتند اول مطلق است و ثانی مورد خاص و هر دو وجه تخرص بغیب است و هر دو جمله مطلق است و مورد مخصص نیست، و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه جمله اولی در طول کتاب است و متفرع بر نزول کتاب که چون کتاب را نازل کردیم بر تو پس حکم کن بآنچه نازل کردیم و این جمله در عرض کتاب است یعنی همین نحوی که کتاب بر تو نازل کردیم همین نحو نازل کردیم بر تو که باید حکم کنی بآنچه نازل کردیم این تأکید برای اهمیت مطلب است که بکلی رفع طمع کفار و مشرکین و یهود بشود که حضرتش محالست با آنها موافقت کند.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ تأکید دیگری است جایی که نباید انسان متابعت نفس خود کند و جهاد اکبر است و مورد نکوهش بزرگیست أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 23، دیگر متابعت هوای یک دسته جاهل معاند متفرعن متکبر دنیا طلب چه اندازه نکوهش دارد.

وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ تفتین آنها این بود که خدمت حضرت عرض کنند و وعده دهند که اگر موافق میل ما حکم کردی بتو ایمان میآوریم و تو را یاری میکنیم و دفع شر دشمنان تو را میکنیم و تمام اینها دروغ و تقلب است چنانچه دأب یهود همین است درب خانه های مسلمین برای فروش یا خرید اشیاء میآیند قسم حضرت عباس و امام حسین و محمد و علی میخورند و میگویند ما هر کدام اگر سه خواب ببینیم مسلمان میشویم من تا بحال دو خواب دیده ام و از این قبیل تره هات برای یک مختصر استفاده و باید مسلمین از اینها کاملا در حذر باشند جایی که طمع داشته باشند که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که عقل کل است فریب دهند و تفتین کنند

ص: 388

با عوام جهال مسلمین چه میکنند لذا خداوند برسول خود میفرماید در حذر باش از تفتین آنها.

عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ از اموری که بر خلاف دلخواه آنها است و اما احکامی که موافق و بنفع آنها تمام میشود در مقام بر نمیآیند تفتین کنند بلکه کمال میل و موافقت طبع آنها را دارد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا چون بر طبق ما انزل اللَّه حکم نمودی، و بر خلاف هوای نفس آنها بود و از تو مأیوس شدند که با آنها موافقت کنی از تو اعراض میکنند و در مقام دشمنی با تو بر میآیند پس اگر اعراض کردند (فاعلم) که این اعراض آنها و دشمنی آنها بضرر شما تمام نمیشود بلکه بضرر خود آنها تمام میشود.

أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ مشیت الهی تعلق گرفته أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ بواسطه همین اعراض و دشمنیها یا گرفتار عقوبت دنیوی میشوند از قتل و ذهاب مال و ذلت و اعطاء جزیه با صغارت و امثال اینها یا عقوبت اخروی بواسطه ازدیاد معصیت با اینکه عقوبت اصلی آنها بواسطه کفر و ترک واجبات و فعل محرمات بجای خود محفوظ است چون همین نحوی که مکلف باصول هستند مکلف بفروع هم هستند و این دشمنیها و اعراضها مزید بر آنها است.

وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ در همه ادوار اکثر افرǘϠبشر یا کافر و مشرک هستند یا مخالف و معاند یا فاسق و فاجرند و مؤمن صالح در میان آنها بسیار کمند وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ للَّه آیه 13.

[سوره المائدة (5): آیه 50] ..... ص : 389

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (50)

آیا حکم جاهلیت را طالب هستند با اینکه بهتر از خدا کیست در حکم نمودن و این برای قومیست که دارای مقام یقین باشند.

ص: 389

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ جهل دو معنی دارد یکی مقابل علم بمعنی نادانی و یکی مقابل عقل بمعنی حماقت و خریتی که باب مفصلی در جنود عقل و جهل داریم در کافی و جاهلیة در این مقام بمعنی دوم است و لذا جهل را تعبیر بشیطان کردند چون شیطان نادان نبود ولی احمق بود که سجده بآدم نکرد و تقاضای بقاء تا قیامت را نمود و روز بروز بر عذاب خود افزود، و جهل بمعنی اول عدم ملکه است نسبت بعلم، و بمعنی دوم امر وجودی است و مخلوق است و ضد عقل است، و نیز حمق غیر از جنون است که آنهم مقابل عقل است و تقابل عدم و ملکه دارد و رافع تکلیف است و بالجمله حماقت رأس صفات ذمیمه و منشأ ارتکاب اعمال سیئه است و شرک و کفر و فسق و فجور تمام از روی حمق است و همین است معنای حدیث منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

عرض کردند پس آنچه در معاویه بود چه بود فرمود نکری که منشأ آن حماقت است، و از این جمله استفاده میشود که هر قانونی و حکمی که بر خلاف قوانین و احکام الهی است حکم جاهلیة است زیرا اگر قانونی یا حکمی بهتر و اصلح بود مسلما او را خداوند جعل میفرمود إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، لذا میفرماید وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً که عالم بجمیع حکم و مصالح نوعیه و شخصیه است، عزیز است، حکیم است، بصیر است.

لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ نه اینکه جعل احکام برای موقنین باشد دون غیرهم بلکه موقنین میدانند که احکام و قوانین و کلیه افعال الهیه تکوینیه و تشریعیه احسن و اکمل و اتم و اصلح است و هر چه خلاف او است از روی جاهلیة است و لکن اهل یقین بسیار بسیار کمند، در کافی یک باب راجع باین موضوع از اخبار نقل میفرماید بعبارات مختلفه

(و ما من شیئی اعز من الیقین)

(و ما قسم فی الناس شیئی اقل من الیقین)

(فما اوتی الناس اقل من الیقین)

(و لم یقسم بین الناس شیئی اقل

ص: 390

من الیقین)

(و لم یقسم بین العباد شیئی اقل من الیقین)

و یقین بالاترین مقام ایمان است و علامت و آثار یقین در بعض اخبار چهار چیز ذکر شده

(التوکل علی اللَّه و الرضا بقضاء اللَّه و تفویض الامر الی اللَّه و التسلیم لامر اللَّه)

و حدیث حارثة ابن مالک ابن نعمان الانصاری با حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم معروف و در کتب مسطور است که عرض کرد (اصبحت موقنا) حضرت فرمود

(ما علامة یقینک)

عرض کرد دستگاه حساب و بهشت و جهنم و اهل بهشت و اهل جهنم را میبینم و صداهای آنها را میشنوم و قضیه اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام هم معروف است که

لا یمسون الم الحدید

و بر یکدیگر سبقت میگرفتند در شهادت.

[سوره المائدة (5): آیه 51] .... ص : 391

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (51)

ای کسانی که ایمان آوردید یهود و نصاری را دوست خود و معین و ناصر خود نگیرید اینها بعض آنها با بعض دیگر دوست و ناصرند و با شما دشمن سر سخت هستند و کسی از شما اگر دوست و ناصر گرفت از آنها او هم جزو آنها است محققا خدا هدایت نمیفرماید جماعت ظالمین را.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگر چه شأن نزولش در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود بعد از جنگ بدر یا در جنگ احد که بعضی از مسلمانان خواستند با یهود و نصاری آمیزش کنند از جهت خوف از مشرکین و بآنها پناه برند لکن خطاب عام است شامل تمام مؤمنین تا قیامت میشود.

لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ ذکر یهود و نصاری با اینکه تمام کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و سایر مذاهب باطله و اهل بدع و ضلالت در این

ص: 391

حکم مشترکند باید مؤمنین از آنها تبری بجویند و مورد لعن و طرد قرار دهند و با آنها کمال عداوت را داشته باشند برای اینست که در زمان نزول آیه کفاری که اطراف مسلمین بودند مشرکین و یهود و نصاری بودند، اما مشرکین که دائما در جنگ و قتال با مسلمین بودند توهم اینکه مسلمانان با آنها اظهار مودتی بکنند نبود فقط یهود و نصاری بودند بتوهم اینکه با آنها مساعدت میکنند در دفع مشرکین، اتخاذ در اصل ائتخاذ از ماده اخذ همزه در تا ادغام شد مثل اتحاد که اوتحاد بوده و اتفاق که اوتفاق بوده و امثال اینها، و اخذ بمعنی خلطه و آمیزش و محبت و کمک و امثال اینها است و این مصیبت بزرگی است در عصر حاضر که شدت ارتباط با کفار پیدا شده و رفته رفته دین و جان و مال و حیثیات مسلمین در مخاطره افتاده و اخلاق و اعمال سوء آنها در مسلمین رواج بسزا پیدا کرده حتی لباس و خوراک و رفتار آنها در اینها تأثیر کرده.

بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ الکفر ملة واحدة اینها و لو اینکه در بین خودشان عداوت و بغضاء هست وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مائده آیه 64، لکن در عداوت با اسلام و قرآن و مسلمین یک دله و یک جهتند اگر دیدید با شما اظهار دوستی کردند بدانید که میخواهند شما را بدوشند و حیثیات شما را از بین ببرند و دین شما را از دست بدهند.

وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ آیات و اخبار بعناوین مختلفه دلالت دارد که دوستی و تشبه بآنها موجب حشر با همان محبوب و مشبه به است (المرء مع من احب)

(من احب حجرا حشره اللَّه معه)

(من تشبه بقوم حشره اللَّه معهم)

و غیر اینها و مراد فانه منهم نه اینست که این هم یهودی یا نصرانی است بلکه مراد اینست که در عذاب با آنها در یک درجه است، و این موضوع در اسلام و ایمان بسیار مهم است که مسئله تولی و تبری باشد حتی سؤال کردند

(هل الحب و البغض من الایمان)

ص: 392

جواب فرمودند

(هل الایمان الا الحب و البغض)

مراد دوست داشتن خدا و دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است و موضوع صلوات و لعن هم از این بابست.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ نه از راه کوتاهی در هدایت بلکه از راه عدم قابلیت آنها بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و عصبیتی که در آنها است که هم بخود ظلم کردند که ایمان نیاوردند و هم بقوم خود که مانع شدند از ایمان آنها و هم بپیغمبر اسلام و مسلمین که بآنها اذیت و آزار روا داشتند خذلهم اللَّه.

[سوره المائدة (5): آیه 52] .... ص : 393

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ (52)

پس می بینی کسانی را که در قلوب آنها مرض است که با کمال سرعت توجه بیهود و نصاری میکنند و میگویند که ما میترسیم و رق بر گردد و مشرکین بر ما مسلط شوند و چیره شوند ما باید پناه بیهود و نصاری ببریم و با آنها آمیزش کنیم پس امید است که خداوند مسلمین را فتح و پیروزی عطا کند یا مشرکین را بهلاکت اندازد پس اینها بر کارهای خود پشیمان خواهند شد که از مسلمین خارج شدند و یهود و نصاری هم بآنها کمک ندادند و خود را بهلاکت ابدی و خسران دنیا و آخرت انداختند.

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در مجلد اول این تفسیر در ذیل آیه فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ الایة صفحه 363 شرح امراض روحی را بیان کردیم که همین نحو که بدن مریض میشود چشم، گوش، زبان، دست یا ذائقه، شامه سایر اعضاء یا متألم میشود و باید رجوع کرد بمتخصص آن مرض از دکترها و تشخیص مرض

ص: 393

دهند و داروی مناسب استعمال کنند و از موجبات مرض پرهیز دهند همین نحو روح مریض میشود، چشم روح نمی بیند، گوش روح نمیشنود، زبان روح نمیگوید، شامه روح استشمام نمیکند، ذائقه روح لذائذ را درک نمیکند و امراض روح اخلاق رذیله و صفات خبیثه است که عمده آنها کفر، نفاق، حسد، کبر، ضلالت حب جاه، عناد، عصبیت، عجب، قساوت، حقد، عداوت و امثال اینها است و البته متکفل معالجه این امراض انبیاء (ع)، ائمه علیهم السلام، علماء حقه، عقلاء تجربه کرده هستند و علم اخلاق بر همین امراض وضع شده، و مراد در این آیه کسانی که بوعده های الهی اعتماد ندارند و در عقائد اسلامی پا بر جا نیستند و دستگاه اسلامی را یک دستگاه طبیعی میدانند نشیب و فراز دارد اینها فی قلوبهم مرض یُسارِعُونَ فِیهِمْ یعنی در دوستی و مصاحبت و همراهی با آنها بر ضد اسلام و مسلمین و ملحق شدن بآنها مثل الحاق اصحاب حضرت مجتبی بلشگر معاویه.

یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ دائرة بمعنی دور زدنست یعنی چرخ روزگار بر گردد و اسلام و مسلمین از بین بروند بقول مردم سیب که بالا میرود هزار چرخ میخورد کسی از فردی خبر ندارد بخصوص با مشاهده ضعف مسلمین و قوه مشرکین و نداشتن عقیده بنصرت الهی که همین یکی از معجزات بزرگ اسلام است که با نداشتن عده و عده خداوند نصرت و ظفر داد و فتح و پیروزی نصیب مسلمین شد.

فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ تعبیر بعسی نه بر این است که بر خدا مجهول باشد و امید بفتح داشته باشد بلکه مراد اینست که خداوند برای نصرت دین یکی از دو امر را انجام میدهد هر کدام بموقع خود یکی آنکه فتح و ظفر نصیب مسلمین میشود چنانچه در اغلب جنگها فتوحات اسلامی بوده حتی با سلاطین بزرگ مثل ایران و روم، و دیگر (اوامر من عنده) نزول بلا و امراض چنانچه بر امم سابقه

ص: 394

شد که موجب هلاکت کفار شود یا ایجاد و القاء رعب در قلوب آنها باسلام یا ذلت و خواری و اعطاء جزیه با صغارت یا نحوه دیگر که خلاصه عظمت اسلام و پیش رفت مسلمین است.

فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ این منافقین نفاقشان ظاهر شد بتوجه بیهود و نصاری، دیگر روی آمدن و آمیزش با مسلمین ندارند و مسلمین آنها را بخود راه نمیدهند و یهود و نصاری هم در باطن با آنها عداوت دارند و آنها را نمی پذیرند و در قیامت هم بعذاب ابدی گرفتار خواهند شد و اسرار آنها فاش گشت ندامت پیدا میکنند و این پشیمانی سودی ندارد و این ندامت غیر از توبه از گناه است که مورد قبول واقع شود مثل توبه یزید (لع) که باعث رسوایی او شد و موجب زوال مملکت او و گرفتار بلیات.

[سوره المائدة (5): آیه 53] ..... ص : 395

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ (53)

و میگویند کسانی که از روی حقیقت ایمان آورده بودند از روی تعجب این هایی که رفتند رو بیهود و نصاری کسانی بودند که قسم خوردند بخدا بقسمهای مغلظه و مؤکده که اینها با شما مؤمنین هستند و رسوا شدند و باطن آنها ظاهر شد و اعمال آنها چون حقیقت نداشت حبط شد و از بین رفت و خسران دنیا و آخرت را برای خود فراهم کردند.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا کسانی که ثابت قدم بودند و خود را در این انقلابات نباختند و بوعده های الهی مطمئن بودند و از خدمت حضرت رسالت بیرون نرفتند أ هؤلاء اشاره بکسانی که در آیه قبل ذکر شد که ایمان ثابت نداشتند و باندک

ص: 395

فشار رفتند رو بیهود و نصاری.

الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ که ابتداء قسم یاد کردند باللّه آن هم بقسمهای مغلظه که معنای جَهْدَ أَیْمانِهِمْ که ما هم تا آخرین نفس با شما هستیم إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ چه بکشیم چه کشته شویم پا بر جا و ثابت قدم و غافل از اینکه خداوند تمام بنده گان را خاصه کسانی که اظهار ایمان میکنند امتحان و آزمایش میکند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عنکبوت آیه 2، بمجرد یک چشم زخم که در جنگ احد بر مسلمین وارد شد و یک عده آنها کشته شدند دست از ایمان کشیدند.

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ مکرر گفته ایم همین نحو که ایمان شرط صحت کلیه اعمال است موافات که بقاء ایمان باشد تا آخر عمر هم شرط است که اگر کسی هفتاد سال مؤمن بوده و اعمال صالحه از او صادر شده و در نفس آخر عمر ایمانش زائل شده کلیه اعمالش باطل و حبط میشود و اینها یا اصلا ایمان نداشتند یا اگر ایمان ضعیفی هم داشتند از دست دادند و بکفار ملحق شدند.

فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ خسران هم سرمایه از دست دادن است هم ضرر و زیان بردن است بسرمایه ایمان که از دست رفت ضرر و زیان دنیوی که دیگر نمیتوانند بمسلمین ملحق شوند و مسلمانان فریب آنها را نمیخوردند و لو با قسمهای مغلظه و کفار هم آنها را بخود راه نمیدهند چون تقلب و دو رویی از آنها مشاهده کردند چوب هر دو سر نجس و هم آخرت در زمره منافقین که فی الدرک الاسفل من النار محشورند.

ص: 396

[سوره المائدة (5): آیه 54] ..... ص : 397

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (54)

ای کسانی که ایمان آوردید کسانی از شما که از دین بر میگردند پس زود باشد که خداوند قومی را میآورد که خدا آنها را دوست میدارد و آنها هم خدا را دوست دارند که اینها نزد مؤمنین سهل و لین و منقاد هستند و برای کفار صعب و شدید و غلیظ هستند در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت ملامت کننده باک ندارند و این فضل الهی است بهر که سزاوار بداند میدهد و خداوند فضل و کرمش وسعت دارد و محل آن را میداند بکی بدهد یا ندهد.

این آیه شریفه را مفسرین هر کدام بدلخواه خودشان بر موردی تطبیق کرده حتی گفتند مراد ابی بکر است که با اهل رده جنگ نمود، بعضی گفتند مراد اهل یمن هستند که ایمان آوردند، و بعضی گفتند مراد اهل فرسند که بشرف اسلام بلکه تشیع مشرف شدند، لکن آنچه از اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام بما رسیده دو موضوع است: یکی امیر المؤمنین علی علیه السّلام که با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگ فرمود جمل، صفین، خوارج. و دیگر حضرت بقیة اللَّه قائم آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که پس از ظهورش یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا، و ما قطع نظر از اخبار از نفس آیه میتوانیم استفاده کنیم زیرا کسی که لا یخاف فی اللَّه لومة لائم و کسی که یحبه اللَّه و یحب اللَّه غیر از معصوم نیست و کسی که با مؤمنین رحیم و رءوف باشد و با کفار شدید و غلیظ جز این دو بزرگوار سراغ نداریم و توضیح این مطلب بعد از شرح آیه خواهد شد انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوته

ص: 397

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطابات قرآنی اختصاص بمشافهین یا موجودین وقت خطاب ندارد بلکه شامل جمیع مؤمنین الی یوم القیامه میشود نظیر قضایای حقیقیه در باب علوم.

مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ ارتداد مجرد رجوع بشرک یا تهود یا تنصر نیست بلکه یکی از ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را اگر انکار کرد مرتد میشود زیرا تصدیق بما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از لوازم تصدیق برسالت است و از اینجا معلوم میشود معنای حدیثی که میفرماید

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا ثلاثة او اربعة)

زیرا کسانی که بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند همانهایی که هفتاد روز قبل هفتاد هزار پای منبر آن حضرت در غدیر خم حاضر بودند و با علی علیه السّلام بیعت کردند سپس این فرمان نبوت را انکار کردند یا بطرف ابی بکر رفتند یا تقاعد از نصرت علی کردند با اینکه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدند

(اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله)

و همچنین مسلمانان دوره حاضر که اکثر آنها بسیاری از ضروریات و مسلمات دین را منکر شدند حجاب ربا حدود و غیر اینها را و تا شمشیر امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه نیاید این رشته روز بروز در تزائد است.

فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ازفاء تفریع و کلمه سوف استفاده تراخی میشود که پس از زمانی که اینها مرتد شدند خدا میآورد قومی را که دارای این صفات باشند و این اختصاص بزمان خاصی ندارد و آنچه مشاهده شده از زمان رحلت حضرت رسالت الی زماننا هذا بلکه تا زمان ظهور حضرت مهدی قومی که دارای این صفات مذکوره در این آیه باشند و با مرتدین مجاهده کنند جز امیر المؤمنین علیه السّلام که با ناکثین در جنگ جمل و قاسطین در صفین و مارقین در نهروان و اصحاب علی مثل عمار و مالک اشتر و اشباه آنها و جز حضرت مهدی (عج) و اصحابش در زمان ظهور سراغ نداریم، و توهم اینکه ابا بکر هم با اهل رده جنگ کرد فاسد

ص: 398

است زیرا اولا اهل رده نبودند فقط گفتند ما زکاة را بفقراء محل خود میدهیم و تو را خلیفه نمیدانیم، و ثانیا ابی بکر و اصحابش دارای این صفات نبودند مثل خالد بن ولید ملعون که سرکرده قشون بود که چه بی حیایی از او بروز کرد که حتی عمر خواست بر او حد جاری کند، ابا بکر نگذاشت آیا میتوان گفت اینها مصداق یحبهم و یحبونه هستند یا کسی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در جنگ خیبر بعد از اینکه اولی و دومی ترسیدند و فرار کردند فرمود

(لاعطین الرایة غدا رجلا یحب اللَّه و رسوله و یحبه اللَّه و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتی یفتح اللَّه علی یدیه ثم اعطی علیا علیه السّلام)

و کسی که خداوند مشارق و مغارب زمین را فتح میکند و بساط عدل را در سرتاسر زمین میگستراند و ریشه کفر و ظلم و جور را از صفحه زمین میکند أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ مأخوذ از ذل است و ذل بضم ذال بمعنی هوان و صاحب او را ذلیل مینامند مقابل عزیز، و ذل بکسر ذال بمعنی نرمی و لین مقابل صعوبت و شدت است و صاحب او را ذلول میگویند و آیه باین معناست و موارد استعمالش در قرآن بسیار است، و امیر المؤمنین صلوات اللَّه و سلامه علیه را ابو الارامل و الایتام گفتند، و از ابن عباس است که گفت علی (ع) نزد مؤمنین کالولد لوالده و کالعبد لسیده، و روایاتی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مورد این آیه رسیده و از عمار و حذیفه و ابن عباس که مراد علی علیه السّلام است و اصحابش و گفتیم بیان افضل المصادیق است.

أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ عزت مقابل ذل بکسر بمعنی شدت و صعوبت و غلظت است چنانچه از ابن عباس است که گفت و هم فی الغلظة علی الکافرین کالسبع علی فریسته) یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ برای اعلاء کلمه اسلام و اعزاز مسلمین و قلع و اضمحلال معاندین و مجاهدات علی (ع) در بدر و حنین و احزاب و احد و خیبر واضح کالشمس فی رابعة النهار است، و از خلفاء سه گانه جز فرار چیزی مشاهده نشده

ص: 399

وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ و این هم از صفات بارزه امیر المؤمنین (ع) است که گفتند لا یخاف فی اللَّه لومة لائم و بالجمله هر کس که این موهبة عظمی از جانب خدا باو شد و دارای این صفات شد بفضل خدا است در حق او ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ چنانچه مکرر گفته ایم که جمیع نعم دنیویه و اخرویه از راه تفضل است نه استحقاق کسی از خدا طلب ندارد بلی قابلیت محل شرط است که در ذیل آیه میفرماید یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ چون مشیت حق تابع حکمت و مصلحت است و البته محل قابل میخواهد.

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ قدرتش، علمش غیر متناهیست بهر چیزی تعلق میگیرد و احاطه دارد.

[سوره المائدة (5): آیه 55] ..... ص : 400

اشاره

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (55)

منحصرا ولی و صاحب اختیار شما مؤمنین خدا و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند و اقامه نماز کردند و اتیان زکاة کردند در حالی که رکوع میکردند.

این آیه از ادله بارزه است بر ولایة امیر المؤمنین علیه السّلام و کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 400

در مورد این آیه شریفه و شأن نزول آن، و مقدمة عرض میکنیم که این آیه شریفه از قضایای کلیه حقیقیه نیست که بتوان گفت عام است و مورد مخصص نیست بلکه قضیه شخصیه خارجیه است که خبر میدهد که ولی شما در خارج کیان هستند: خدا و رسول و مؤمنین که در خارج این صفات از آنها بروز کرده، و اخبار

ص: 400

متواتره از عامه و خاصه که این آیه شریفه در موردی نازل شد که امیر المؤمنین علیه السّلام در حال رکوع انگشتر بسائل دادند، در غایت المرام بیست و چهار حدیث از طرق عامه روایت کرده و نوزده حدیث از طرق خاصه که مجموعا 43 حدیث میشود و علماء اعلام در کتب خود مثل بحار مجلسی، عبقات میر حامد حسین هندی، الغدیر امینی رحمت اللَّه تعالی علیهم، و سایر کتب معدة در باب امامت بسط بسیطی در این موضوع داده و کتابهای ضخیمی نوشته که دیگر جای انکار بر احدی باقی نمانده شکّر اللَّه سعیهم.

(مقام دوم) .... ص : 401

در دفع اشکالاتی که معاندین کرده اند و این چند اشکال است: 1- اینکه این اخبار مخالف است با آنچه شما نقل میکنید که علی علیه السّلام در حال نماز تیر از پای مبارکش بیرون کشیدند و متوجه نشد.

جواب- اینکه هیچ منافاتی ندارد زیرا ما انبیاء و اوصیای انبیاء را اولین شرط و مهمترین شرط آنها را عصمت میدانیم و نه فقط معصوم از گناه باشند بلکه غفلت، نسیان، سهو، شک در آنها راه ندارد و ادلّه عصمت را در محل خود بیان کرده ایم مخصوصا در مجلّد اول کلم الطیب در باب عصمت صفحه 197 بیان شده، و امیر المؤمنین (ع) ابدا بر او غفلت عارض نمیشود بخصوص در احکام شرع و عبادات مثل ایتاء زکاة و عدم ردّ سائل و متوجه است که این عبادت بزرگ از او فوت نشود، و اما مسئله اخراج تیر از پای مبارک نه از جهت غفلت بوده بلکه آن حالت شوق با خدا و حالت خوف باندازه ای بوده که الم اخراج تیر در مقابل او صفر بوده و همین است معنای آنکه در مورد بعض اصحاب امام حسین علیه السّلام دارد

لا یمسون الم الحدید

نه اینکه تیرها و شمشیرها و نیزه ها را نمیدیدند یا توجّه نداشتند بلکه الم آنها در مقابل شوق شهادت و لقاء پروردگار هیچ بود چه رسد بمقام علی (ع)

ص: 401

2- اینکه ولیّ معانی بسیاری دارد از کجا مراد ولایت کلیه باشد.

جواب- اولا بمناسبت حکم و موضوع و عطف باللّه و رسوله مراد همین ولایت کلیه است چنانچه میفرماید اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا بقره آیه 257، و نیز میفرماید هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ کهف آیه 44، و نیز میفرماید النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، و ثانیا ولایة بمعانی دیگر انحصار باین سه: خدا و رسول و علی ندارد، و کلمه انّما از ادات حصر است.

3- اگر مراد علی بود مناسب بود بلفظ مفرد بیاورد و الذی آمن و اقام الصلاة و آتی الزکاة و هو راکع نه بلفظ جمع.

(جواب) این اخبار از قضیه خارجیه است که قبل از نزول آیه واقع شده و باصطلاح نشانی و علامت است و این عمل قبل از نزول آیه از احدی صادر نشده جز علی علیه السّلام واحدی ادّعاء آن نکرده لذا در خبر است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تشریف آورد در مسجد و پرسید با اینکه میدانست برای اینکه همه اقرار کنند که از که همچه عملی صادر شده همه گفتند از علی بتوهّم اینکه آیه در مذمت این عمل نازل شده پس از اقرار آیه را تلاوت فرمود، و اینکه بلفظ جمع آورده برای اینکه علاوه بر اثبات ولایة دلالت دارد بر اینکه این عمل شایسته و مرضی الهی بوده که صاحب این عمل لیاقت این منصب را داشته.

4- اینکه شما شیعیان می گویید انگشتری که علی (ع) داده قیمت گزافی داشته و با آن فقر که مسلمین خاصه مثل علی داشتند در اول اسلام از کجا برای او فراهم میشد.

جواب- اولا ما نمیخواهیم بازار جواهر فروشان برویم و انگشتر علی (ع) را بفروشیم فرض کنید یک فلس قیمتش بوده نشانه است که خدا خبر داده که صاحبش ولیّ شما است، و ثانیا در موضوع جهاد یکی از احکامش اینست که (من قتل قتیلا

ص: 402

فله سلبه) و علی (ع) چه اندازه از شجعان و اعاظم کفار را بقتل رسانید ممکن است از آنجا بدست آورده باشد و چون جواهرات با خاک در نظر علی یکسان است بسائل داده.

5- در بعض اخبار حوله دارد و این معارض با این اخبار است.

جواب- در قرآن معین نکرده که چه بوده فقط صاحب این عمل لیاقت این منصب را دارد و او علی (ع) بوده و بس.

6- شما شیعیان ولایت را منحصر بعلی نمیدانید تمام ائمّه اثنی عشر (ع) را دارای این ولایت می گویید و آیه باعتراف خودتان انحصار میرساند.

جواب- در موقع نزول آیه منحصر باین سه بوده، خدا و رسول و علی، و ولایت سایر ائمه (ع) بعدا بوده بدلیل خاص دیگر، هذا ما عندنا.

(مقام سوم) ...... ص : 403

در شرح الفاظ آیه شریفه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ انّما ادات حصر و ولایت خداوند ذاتیست خالق و رازق و قادر و محیط و سایر صفات را دارا است و مخاطب باین خطاب بلفظ (کم) مؤمنین هستند که در آیه قبل فرمود یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا (سؤال) از مخالفین که آیا اولی و دومی و سومی مشمول این خطاب بودند و جزو مؤمنین محسوب بودند چنانچه شما مخالفین معتقد هستید پس علی (ع) بر آنها ولایت دارد و باید در تحت فرمان او باشند و اگر از زمره مؤمنین خارج و در عداد منافقین هستند لیاقت کوچکترین منصب را ندارند حتی ولایت بر فرزندان خود چه رسد بمقام ولایة کلیه و رسوله که ولایتش بجعل الهی بود در آیه شریفه النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، بعلاوه لازمه نبوت و رسالت ولایت است بر کسانی که بر آنها مبعوث شده و چون حضرتش بر کافه جنّ و انس تا قیامت مبعوث شده بر همه آنها ولایت دارد و همین آیه هم دلیل است.

ص: 403

وَ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان علی علیه السّلام باندازه ای بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود اگر ایمان جنّ و انس را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان پسر عمّم علی را در کفه دیگر بر تمام آنها سنگین تر است، و این عبارت شامل اعلی مراتب ایمان تمام باستثناء خود حضرتش میشود و در روز تقابل علی (ع) با عمرو بن عبد ود فرمود

(برز الایمان کله الکفر کله)

و خود حضرتش هم فرمود

(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا).

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ اقامه صلوة و ایتاء زکاة دو امر مهم اسلامیست که در آیات شریفه در بسیاری از موارد تأکید شده حتی در امم سابقه از زمان آدم الی یوم القیامة لکن بر احدی از سابقین و لاحقین اتفاق نیفتاده که جمع بین این دو عبادت بزرگ را در آن واحد بفعل واحد انجام دهند جز بر علی امیر المؤمنین علیه السّلام آنهم در حال رکوع که حدّ وسط بین قیام و سجود است.

[سوره المائدة (5): آیه 56] ..... ص : 404

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (56)

و کسانی که قبول کنند ولایة خدا و رسول و کسانی که ایمان آوردند پس محققا حزب الهی آنها غالب هستند.

این آیه شریفه متفرع بر آیه قبل است بعد از اینکه خداوند ولایة خود و رسول و امیر المؤمنین را معین فرمود تکلیف مؤمنین که مخاطب بخطاب (کم) در جمله انّما ولیّکم بودند معین میفرماید که بر شما واجب و حتم است قبول ولایت اینها را لذا فرمود وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ تولی قبول ولایت و قبولی ولایة الهی تسلیم اوامر او اطاعت فرامین او و ترک مخالفت او و رضای بتقدیرات او و اتّکال امور باو است و نحو اینها.

ص: 404

و رسوله و قبول ولایة رسول اینست که فرمود (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) هر نوع تصرفی در جان و مال شما کند قبول کنید و کلیه اختیارات را بدست او دهید.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا اشاره بجمله مذکوره در آیه قبل است که فرمود وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة که قبولی ولایة امیر المؤمنین (ع) باشد و میتوان گفت که اصلا غرض الهی همین بوده در این دو آیه شریفه زیرا خطاب چنانچه گذشت بمؤمنین بوده یعنی کسانی که ایمان بخدا و رسول آورده اند البته ولایة خدا و رسول را قبول دارند خصوصا بعد از صدور آیات شریفه اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا و النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و اما ولایة امیر المؤمنین بر تمام مؤمنین واضح نبود پس مقصود از این آیه همان ولایة علی (ع) است و نکته ذکر ولایة خدا و رسول برای اینست که اگر ولایة علی (ع) را تنها فرموده بود توهّم میشد که معنای اطلاقی نداشته زیرا مراتب ولایة مختلف است میخواهد بفرماید که همان مرتبه ولایتی که خدا و رسول دارند علی هم دارد.

فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ حزب عبارت از جماعتیست که یک رأی و یک عقیده و یک مسلک باشند مثل حزب سیاسی، حزب دمکراسی و امثال آنها و حزب الهی عبارت از جماعتیست که در این مسلک هم رأی و هم عقیده باشند و تابع دستورات الهی مقابل حزب شیطان که میفرماید أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ مجادله آیه 19، و نیز میفرماید أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ مجادله آیه 22، و مراد از غلبه همان فلاح است که رستگاری دنیا و آخرت است، و بکمال وضوح از این آیات استفاده میشود که کسانی که بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیر بار ولایة علی (ع) نرفتند حزب شیطان هستند حال اسم شیطان را روی هر کس که بخواهی بگذاری صحیح و حقّ است.

ص: 405

[سوره المائدة (5): آیه 57] ..... ص : 406

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (57)

ای کسانی که ایمان آورده اید نگیرید کسانی را که دین شما را استهزاء و ملعبه خود قرار دادند چه از کسانی که کتاب بآنها داده شد قبلا که یهود و نصاری باشند و چه کفار که مشرکین و منافقین باشند دوست خود و از مخالفت خدا در دوستی آنها بپرهیزید اگر حقیقة ایمان آورده اید و مؤمن هستید.

این آیه شریفه مربوط بچند آیات قبیل آیه 51 و 52 و 53 است که فرمود یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ تا آخر آیات بعید نیست که موردش هم قبل از آیه رکوع بوده و متعمدا بعد از آن گذارده شده که تصرف در معنی ولایت کنند و بگویند او هم باین معنی است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است که لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً جماعتی از منافقین و کفار و یهود و نصاری دین مقدس اسلام را استهزاء و ملعبه میکردند چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد در حق منافقین میفرماید که گفتند بکفار خود إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ بقره آیه 14، و در حق مشرکین میفرماید إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 95، و در حق اهل کتاب همین آیه شریفه مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ و کلمه هزوا نظیر کلمه کفوا قرائتهای مختلف دارد، بعضی هزء بهمزه قرائت کردند بسکون زاء و بضمّ آن و بعضی بواو لکن چون معتبر در نزد ما همان سیاهی قرآن است چنانچه در مقدمه بیان شده بضم زاء و بواو است و استهزاء بمعنی سخریه است، و کلمه (لعبا) بازی گری است، و استهزاء بدین استهزاء بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و احکام شریعت است

ص: 406

و بمسلمین و بزبان ساده نوی و تقلید است که موجب مضحکه مردم باشد چنانچه سلاطین داشتند اشخاصی را که تقلیدچی میگفتند برای مضحکه و لعب بازی گریست مثل لعب صبیان بکارهای لغو و خلاف حکمت و صلاح مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ تخصیص بذکر با اینکه و الکفار شامل آنها بود برای اینست که کفار منصرف است غالبا بمشرکین و منافقین و یهود و نصاری باهل کتاب تعبیر میشوند، کلمه و الکفار عطف بالذین است مفعول لا تتخذوا است و لذا منصوب است و اگر عطف بمن الذین اوتوا الکتاب بود باید مکسور باشد چنانچه بعضی قرائت کرده اند (اولیاء) دوستی و مراوده و مخالطه و رفاقت باشد که در بسیاری از آیات شریفه نهی اکید شده و لو کافر پدر باشد یا فرزند یا عشیره لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ تا آخر سوره مجادله آیه 22 وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ امر بتقوی و لو مطلق است جمیع موارد را میگیرد لکن بمناسبت حکم و موضوع مراد تقوای از دوستی و مراوده با کفار است و کلمه ان کنتم مؤمنین صریحا دلالت دارد بر اینکه تولّی با آنها موجب خروج از زمره مؤمنین و دخول در کفار میشود چنانچه در چند آیه قبل گذشت وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ و همچنین آیه مذکوره در سوره مجادله که اشاره شد و همین مفهوم که اگر مؤمن نیستید تولی میکنید آیا امروز چه باید کرد.

[سوره المائدة (5): آیه 58] .... ص : 407

وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (58)

و زمانی که صدای شما بلند شد برای دعوت بنماز (اذان گفتید) اهل کتاب و کفار نماز را استهزاء میکنند متلک میگویند و ملعبه می پندارند و این بواسطه آنست که اینها جماعتی هستند که عقل ندارند.

ص: 407

وَ إِذا نادَیْتُمْ نداء در مقابل نجوی بمعنی جار است که رفع صوت باشد که فریادش می گوییم (الی الصلاة) که عبارت از اذان اعلامیست که مردم را دعوت بنماز میکند و از این جهت مؤذّن را منادی و جارچی حق میگویند و هر کس باذان او بر خیزد و نماز گذارد او در ثوابش شریک میشود و فردای قیامت مؤذنین بر تلی از مشک بالا میروند و اذان میگویند و در بهشت بعد از مقام انبیاء و اولیاء و علماء مقامی بالاتر از مقام مؤذنین نیست و در هر خانه که اذان گفته شود فقر و مرض از آن خانه برداشته میشود و کسی که اولاد پیدا نمیکند بمداومت اذان نصیبش میشود و غیر اینها از فضائل و مثوبات.

اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً فاعل اتّخذوا همان اهل کتاب و کفار هستند و مرجع ضمیر نماز است که بنماز استهزاء میکنند و ملعبه میشمارند و این موضوع از امثال اینها که معتقد باسلام نیستند چندان مورد تعجب نیست وای بحال بسیاری از مسلمانان امروزه که اینها هم بمؤذّن و اذان و نماز جماعت استهزاء و متلک میگویند مسلما بطور قطع و اطمینان میگویم از زمره مسلمین خارج و کافر و نجس و مرتد هستند و با همانها محشور خواهند شد.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ عقل مقابل حمق نه مقابل جنون چنانچه قبلا اشاره شد که تعبیر بجهل میکنند که بمعنی حمق است نه جهل مقابل علم.

[سوره المائدة (5): آیه 59] .... ص : 408

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ (59)

بگو ای پیغمبر اکرم که ای اهل کتاب آیا عیب میپندارید و بد میدانید از ما مسلمانان جز اینکه ما ایمان بخدا آورده ایم و بآنچه بر ما نازل شده از قرآن

ص: 408

و آنچه بر انبیاء سلف نازل شده و حال آنکه اکثر شما متمرد هستید.

قل خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یا أَهْلَ الْکِتابِ مخاطب ساز و بآنها بگو سبب و علت اینکه شما نسبت بمسلمین این اندازه بد بین هستید و کراهت دارید هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا و غضبناک هستید چیست چه عیبی در ما مشاهده کرده اید جز اینکه ما اقرار و اعتراف و اعتقاد بخداوند متعال داریم بوحدانیت او و صفات کمال و جمال و جلال او منزّه از جمیع عیوب و نواقص بودن او که معنای إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ است بلکه بعدل او و اینکه فاعل قبیح و لغو و ظلم نیست آیا کسی که خدا را باین نحو بشناسد عیب و نقص است باید او را مکروه داشت و بدبین شد باو یا او را ممدوح شمرد و تحسین کرد.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا که قرآن مجید باشد که ببهترین راه ها هدایت میفرماید احکامش در کمال اتقان، اخلاقیات حمیده و اعمال پسندیده و عقائد حقّه را ببهترین بیان تزریق میکند و امر میفرماید و از قبائح و منکرات و فحشاء نهی مینماید آیا کتابی بهتر از این سراغ دارید یا دستوری خوب تر از این در دست دارید وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ که بتمام انبیاء و دستورات آنها و کتابهای نازله بر آنها ما ایمان داریم، این سه موضوع که هیچ عیبی در او نیست چیز دیگری هم که در ما نیست اینها که موجب این بد بینی و کراهت نمیشود پس البته این دشمنی و کراهت یک منشأ و سببی میخواهد منشأ و سبب آن اینست که وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ جهتش آن قساوت قلب و عصبیت و حبّ ریاست و مال و اینکه چرا این پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بنی اسرائیل نشد، سرپیچی و دشمنی میکنید با اینکه حقایق بر شما مکشوف و حجت بر شما تمام شده.

ص: 409

[سوره المائدة (5): آیه 60] ..... ص : 410

اشاره

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (60)

بگو ای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باهل کتاب آیا شما را خبر دهم بکسانی که بدترین شما بودند از حیث جزاء و سزاء در نزد خداوند آنها کسانی بودند که خدا آنها را لعن فرمود و از رحمت خود دور نمود و بر آنها غضب نمود و جعل فرمود از آنها بوزینه و خوک یعنی مسخ شدند باین دو حیوان پست و عبادت کردند شیطان را که طاغوت باشد اینها بدترین افراد بشرند از حیث جایگاه و گمراه ترین آنها از راه مستوی و صراط مستقیم.

قل خطاب بنبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هَلْ أُنَبِّئُکُمْ خطاب باهل کتاب بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ ذلک اشاره بآیه قبل که شما اهل کتاب با پیغمبر اسلام و مسلمین بدبین هستید و اکثر شما فاسق و سر پیچ هستید بدتر از شما هم در اهل کتاب هست و عقوبت آنها زیادتر است مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ تعبیر بمثوبة بمعنای پاداش عمل و جزاء کردار است.

مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ لعن بعد از رحمت است که بوی نجات در آنها نباشد و راه سعادت بر آنها بسته شده باشد زیرا کافر اگر رجاء ایمان در او باشد یا فاسق رجاء توبه مورد لعن الهی واقع نخواهد شد و اینها که مورد لعن واقع میشوند همچه رجائی در آنها نیست لذا میفرماید لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ مائده آیه 78.

وَ غَضِبَ عَلَیْهِ یهود مغضوب الهی شدند و در سوره مبارکه حمد المغضوب علیهم تفسیر شده بیهود و در حق آنها میفرماید وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ

ص: 410

کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ

بقره آیه 61.

وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ اما قردة اصحاب سبت هستند که مسخ شدند ببوزینه فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ بقره آیه 65، و اما خنازیر بعضی گفتند اصحاب عیسی (ع) آنهایی که بعد از نزول مائده کافر شدند که میفرماید فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مائده آیه 115

(تنبیه) .... ص : 411

حیوانات مسوخ بسیارند، از حضرت صادق علیه السّلام مرویست در سفینه است که آنها 13 هستند: فیل، دب، ارنب، عقرب، ضب، عنکبوت، دعموص، حری، وطواط، قرده، خنزیر، زهره، سهیل. و مراد از زهره و سهیل دو نوع حیوانات دریایی هستند نه دو ستاره آسمان و لکن مرحوم مجلسی (قده) بالغ بر 30 نموده و بر 13 که در حدیث بود اضافه کرده: وزغ، عظایة، طاوس، زنبور، بعوض، خفاش، فاره، قمله، عنقاء، قنفذ، حیه، خنفساء، زمیر، مارماهی و بروزل لکن بعض آنها راجع ببعض دیگر است.

(توضیح) ..... ص : 411

کسانی که مسخ شدند بصورت این حیوانات سه روز بیشتر باقی نماندند و هلاک شدند نه اینکه این حیوانات از نسل آنها باشند بلکه آنها شبیه این نوع شدند و هلاک شدند و اینها را مسوخ گفتند مجازا بعلاقه مشابهة، و در قیامت هم بسیاری بصورت همین حیوانات محشور میشوند بلکه در دنیا هم اگر پرده برداشته شود هر کدام بچه صورتی باشیم، قضیه ابو بصیر با حضرت صادق علیه السّلام در حج معروف است که عرض کرد

(ما اکثر الحجیج حضرت فرمود ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج)

چون پرده را از چشمش عقب فرمود حیوانات مختلف مشاهده نمود.

ص: 411

وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ این کلمه عبد قرائتهای مختلف دارد که تقریبا بالغ بر ده قرائت میشود اکثر آنها در شواذ است و دو قرائت از قراء سبعه است و چون سابقا متذکر شدیم که معتبر همان سیاهی قرآن است و آن عبد بفتح حروف ثلاثه متحرکه مفرد معلوم، و این جمله عطف بر لعنه اللَّه است مدخول من موصوله است و معنی این میشود که هل انبئکم بشر من ذلک مثوبة عند اللَّه من لعنه اللَّه و من عبد الطاغوت و طاغوت مأخوذ از طغیان که اصل طغی بمعنی سرکش و لذا اطلاق بر شیطان و اصنام و کافر و رؤساء ضلالت و دعات باطله و کسی که غیر خدا را عبادت کند میشود و نیز اطلاق بر مفرد و جمع هر دو شده در قرآن مفرد مثل یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ نساء آیه 60، جمع مثل وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ بقره آیه 257، و مراد از عبده طاغوت در این آیه طوائف یهود هستند که در ادوار متمادیه از زمان موسی تا عیسی و بعد از آن در شرک سیر داشتند چنانچه از کتب خود که منسوب بوحی است استخراج شده و ما در کلم الطیب مجلد اول در قطع تواتر تورات مفصلا نقل کرده ایم و در این تفسیر هم مکرر اشاره شده.

أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً بدترین امکنه سقر است که سخت ترین درکات جهنم است و جایگاه آنها است چنانچه جایگاه مؤمنین بهترین درجات بهشت است حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً فرقان آیه 76.

وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ این اندازه گمراه شدند که مثل بوقلمون هر زمانی یک راهی اختیار میکردند و بر هیچ طریقه پا بر جا نبودند گاهی گوساله پرست گاهی گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً گاهی گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً گاهی گفتند فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ اینست حال آنها در زمان موسی علیه السّلام با اینکه باو ایمان آورده بودند و او را پیغمبر اولوا العزم میدانستند پس چه بوده

ص: 412

در ادوار بعد از موسی که مکرر ذکر شده خذلهم اللَّه.

[سوره المائدة (5): آیه 61] .... ص : 413

وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ (61)

و زمانی که آمدند نزد شما مسلمین گفتند ایمان آوردیم و حال آنکه کافر بودند یعنی در حال دخول و خروج هر دو کافر بودند و حال آنکه خداوند داناتر است بآنچه کتمان میکنند.

وَ إِذا جاؤُکُمْ کلمه اذا اضافه بمدخول است که جمله فعلیه باشد بخلاف متی جاءک زیرا متی متضمن معنای جزاء است و مدخولش عامل در آن است و اذا چون اضافه است نمیشود مضاف الیه عمل در مضاف نماید و مجی ء آنها تشرف خدمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

قالُوا آمَنَّا بلسانهم لا بقلوبهم که اشد اقسام کفر نفاق است که فی الدرک الاسفل من النار.

وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ قد اگر بر ماضی داخل شود تقریب بحال میشود و اگر بر مضارع داخل شود دلالت بر تقلیل دارد یعنی دخول آنها با حال کفر بود که حقیقة ایمان نداشتند وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ و حال آنکه آنها در حال خروج از خدمت نبی (ص) هم کافر و با حال کفر خارج شدند که فرمایشات نبی و آیات قرآن و معجزاتی که از آن حضرت مشاهده کردند خردلی در آنها تأثیری نگذاشت بهمان حال باقی بودند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ اگر باین اظهار ایمان بخواهند مسلمین را اغفال کنند خدا را نمیشود اغفال کرد او بهتر از خود آنها از قلب آنها داناتر است که حقایق را میدیدند و درک میکردند ولی عناد و عصبیت و حب جاه و مال جلوگیر

ص: 413

بود و قلوب قاسیه آنها قابلیت قبول ایمان نداشت خذلهم اللَّه.

[سوره المائدة (5): آیه 62] ..... ص : 414

وَ تَری کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (62)

و مشاهده میکنی یا رسول اللَّه که بسیاری از اهل کتاب مبادرت میکنند در معاصی و ظلم و تعدی در حقوق ناس و خوردن اموال را بدون وجه شرعی هر آینه بد چیزی است آنچه را که عمل میکنند.

وَ تَری کَثِیراً مِنْهُمْ بالجمله این اهل کتاب سه قسم هستند که هر سه مورد نکوهش و مذمت هستند: قسمت اول کسانی هستند که یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ اثم مطلق معاصی است مثل زنا، شرب خمر، کذب و امثال اینها. و عدوان تعدی و تجاوز در حقوق است مثل ظلم، سرقت، قمار، غش در معاملات، تقلب در اجناس و غیر اینها.

قسمت دوم- قضات و رؤساء و زمام داران که اموال را بحیل و لطائف میربایند رشوه مالیات، ظلم بدون وجه شرعی که مشمول وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ هستند البته در هر عصر و زمانی فسقه، فجره، ظلمه بسیار بودند ولی امتیاز یهود نسبت بدیگران مبادرت و مسارعت و اصرار بر معاصی و ظلم آنها بوده که از حد گذراندند لذا میفرماید لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ معصیت و ظلم بد عملیست لکن در نظر اهلش خوب میپندارند زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ انفال آیه 48 الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 104، لکن یهود باندازه ای تجاوز کردند که در انظار اهل عالم بسیار بد است حتی کفار و مشرکین و سایر ملل عالم لذا میفرماید لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ که این جمله را تمام ملل عالم و تمام دول دنیا اذعان و اعتراف دارند.

ص: 414

قسمت سوم- علماء و متدینین که احبار و رهبانان آنها باشند که میتوانستند جلوگیری از اینکه تعدیات و تجاوزات ننمایند لکن با آنها مداهنه کردند و معاشرت که روز بروز در ازدیاد شد و اینها مشمول آیه بعد هستند که میفرماید:

[سوره المائدة (5): آیه 63) ..... ص : 415

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ (63)

چرا نهی نمیکنند این فسقه و فجره و ظلمه را علمایی که موظفند بر تربیت آنها و دانشمندانی که مکلفند بر هدایت و ارشاد آنها از کذبهایی که بر خلاف حق نسبت بخدا و انبیاء و کتب آسمانی از تحریفات و بسایر بندگان میدهند و از خوردن مال حرام هر آینه بسیار بد است کردار اینها.

امر بمعروف و نهی از منکر دور کن اعظم دین است که بقاء دین منوط باین دو است و بترک آن زوال پیدا میکند و ادله اربعه بر لزوم آن قائم است: کتب آسمانی مشحون مخصوصا آیات شریفه قرآن، اجماع ملیین بلکه ضروری تمام ادیان است، اخبار متواتره بتواتر اجمالی قائم، حکم عقل مستقل بر طبقش ثابت است. آمر بمعروف و ناهی از منکر در ثواب عمل عامل شریک و تارک این دو در عقوبت با آنها شریک و قبلا مفصلا متذکر شدیم، و در خبر بود که تمام اعمال بر در جنب امر بمعروف و نهی از منکر بمنزله (نفثة فی بحر لجی) و قوم شعیب صد هزار بودند چهل هزار آنها اهل معصیت، بلا بر تمام آنها نازل شد شعیب عرض کرد (هذا للاشرار فما بال الأبرار) خطاب آمد برای ترک امر بمعروف و نهی از منکر آنها لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ جمع ربانی کسی را گویند که متکفل تربیت دینی باشد یعنی معلم بعلوم دین و مجرد تعلیم کافی نیست بلکه باید جلوگیری متعلمین هم باشد از فساد و ارتکاب معاصی و قبایح و اینها جلوگیری نکردند.

ص: 415

و الاحبار جمع حبر بزرگان و محترمین و رؤساء که دیگران نسبت بآنها تمکین هستند که اگر نهی از منکر و امر بمعروف کنند بیشتر کلام آنها تأثیر دارد و اطاعت میشود.

عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ متعلق به ینهیهم است یعنی نهی از قول اثم و قول اثم شامل هر کلامی که صدورش حرام است میشود مثل کذب، غیبت، فحش، سب، لعن، تهمت، سرزنش، زخم زبان، نمامی، سعایت، کلمات کفر آمیز و غیر اینها که گفتند معاصی زبان 25 معصیت است و در خبر است که اکثر اهل نار بواسطه زبان است و شاید مراد در اینجا تحریفات و نسبتهای ناروا بانبیاء و بدعتهایی که در دین گذاردند باشد یا مطلق معاصی زبان.

وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ عطف بقولهم الاثم است و اکل سحت شامل تصرف در اموال ناس بدون وجه شرعی میشود از رشوه، رباء، معاملات فاسده، ثمن اشیاء محرمه مثل خمر و زنا و نحو اینها و قمار و اجرت بر اعمال محرمه و بیع آلات لهو و ظلم و غیر اینها که فقهاء در مکاسب محرمه متعرض شدند تمام سحت است و تمام امروز معمول جامعه است.

لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ ظاهرا راجع بربانیون و احبار باشد که رفتار آنها با سایرین در مداهنه و مسامحه و ترک موعظه و نصیحت و امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد و هدایت بسیار بد کرداری است، و ممکن است راجع بجمیع باشد چه آنهایی که مرتکب میشوند و چه آنهایی که جلوگیری نمیکنند.

ص: 416

[سوره المائدة (5): آیه 64] .... ص : 417

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (64)

و گفتند یهود دست خدا بسته و غل شده است دست های آنها بسته است و ملعون و مطرود شدند بواسطه آنچه گفتند بلکه دستهای خدا باز است هر نحو بخواهد انفاق میکند و هر آینه بسیار آنها طغیان و کفرشان زیادتر میشود بآنچه که از جانب پروردگارت بر تو نازل میشود و ما القاء کردیم بین آنها دشمنی و کینه را تا روز قیامت و هر موقعی که افروختند آتشی را برای جنگ خداوند خاموش فرمود و اینها سعی میکنند در روی زمین فساد را و خدا دوست نمیدارد مفسدین را.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ مفسرین و ارباب لغت برای ید معانی زیادی ذکر کرده اند: جارحة، قوة، نعمة، ملک، اضافة الفعل. و از برای قوة مثال زدند به أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ص آیه 45، و برای نعمة بقولهم لفلان علی ید و از برای ملک به الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ بقره آیه 237، و از برای اضافة الفعل قوله تعالی لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ ص آیه 75، و معانی دیگری هم گفته اند مثل نصرت و چیزهای زیادی لکن تمام اشتباه است و ید معانی مشترکه ندارند بلکه بمعنی جارحه است و در این نمره موارد کنایه و تشبیه است.

و نیز از برای مغلولة تفسیراتی کردند امساک از عطاء، منع رزق، بخل، منع از عذاب، ضیق معیشة و غیر اینها این هم اشتباه است در اشتباه، و تحقیق

ص: 417

کلام اینست که یهود معتقد هستند که خدا روز یکشنبه شروع کرد در خلقت آسمانها و زمین ها و آنچه در آنها است تا روز جمعه فارغ شد و روز شنبه تعطیل کرد و کنار نشست و دستگاه خود بخود میگردد و میچرخد و هیچ مساسی دیگر با خدا ندارد نظیر ساعت که موقعی که او را کوک کردند یا وصل بقوه نمودند دیگر خود بخود کار میکند، و این کلام بسیار غلط و باطل و یک نوع تفویض است و نظیر کلام حکماء است که گفتند یک فعل بیشتر از خدا صادر نشده و او عقل اول است چون علة واحده من جمیع الجهات یک معلول بیشتر ندارد، و تمام این مزخرفات مبنی بر این است که خدا را علة موجبه میدانند، ولی فاعل مختار است و افعالش تابع مصالح و حکم است و بواسطه اختلاف مصالح افعال متعدد میشود و آن بآن افاضه فیض میکند چنانچه مکرر متذکر شده ایم.

غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ آنها در افعال اختیاریه فاعل مستقل نیستند تا مشیت حق تعلق نگیرد هیچ فعلی از بنده صادر نخواهد شد با اینکه فاعل مختار هستند ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود

(عرفت اللَّه بفسخ العزائم و نقض الهمم)

زیرا بسا انسان عازم بر امری میشود و همت خود را مصروف میسازد و تمام اسباب و وسائل را فراهم میکند و آن امر انجام نمیگیرد سپس میفرماید

فعلمت ان المدبر غیری.

وَ لُعِنُوا بِما قالُوا زیرا اعظم معارف معرفة اللَّه است اول الدین معرفة اللَّه و اینها خدا را نشناختند زیرا خدا را یک صانع بشری دانستند مثل بناء و بناء که میسازد و میرود بلکه سالهای دراز بناء باقی است و بناء زیر خاک پوسیده و رسیده شده و غافل از اینکه بقاء وجود آن بآن بدست قدرت او است بلکه دائما وجود ممکنات خلع و لبس است مثل اضائه نور لذا میفرماید بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ

ص: 418

در هر آنی افاضه وجود از مبدء فیاض میشود، و شاید تعبیر بتثنیه با اینکه آنها تعبیر بمفرد کردند اینست که در هر آنی دو افاضه میشود یکی احداث و ایجاد ماهیات معدومه و یکی ابقاء ماهیات موجوده چنانچه انسان و سایر حیوانات نیز دو دست دارند، و تعبیر یهود بمفرد برای اینست که یک دست ممکن نیست غل شود و لفظ غل دلالت بر تعدد دارد که این دست را با دست دیگر غل کنند کانه میفرماید خداوند بهر دو دست افاضه میکند.

یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ هر نحو که مصلحت باشد و حکمت اقتضاء کند که افعال الهی و اراده و مشیت او تابع حکم و مصالح است.

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً شخص عنود و حسود و لجوج هر چه بیشتر و بالاتر و مهم تر ادله و براهین و فضائل و مناقب مشاهده کنند بر عناد و حسد و لجاجت آنها افزوده خواهد شد وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً بنی اسرائیل آیه 82 مثل منافقین که چه اندازه فضائل علی علیه السلام را شنیدند از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم حتی بعضی از علماء عامه مدعی شدند چهل هزار حدیث مسند و چهل هزار مرسل در فضائل علی (ع) حفظ دارند و هر روز بر عناد آنها افزوده شد و مثل یزید (لع) با آن معجزاتی که از سر مطهر مشاهده کرد با چوب دستی چه کرد با آن سر، و تعبیر بکثیر برای اخراج آنهائیست که خالی از عناد و عصبیت و لجاجت بودند و از برکات قرآن هدایت شدند و بشرف اسلام مشرف گردیدند.

وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ اگر مشاهده حال یهود را بکنید زن و شوهر، پدر و فرزند، دو برادر با یکدیگر خوب نیستند فقط علاقه بجمع مال دارند بلی چون تمام آنها با اسلام اعلی درجه و اشد مراتب عناد را دارند در ضد اسلام و تقابل با او اتفاق و اتحاد دارند لکن غافل از اینکه کُلَّما

ص: 419

أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ

ببینید در جنگهای آنها با پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم یک فتح نصیب آنها نشد و امروز هم که اسرائیل با اعراب جنگ دارند و فی الجمله پیش رفتی از آنها شده بر تمام اهل عالم واضح است که اسرائیل یک لقمه اعراب است او نیست که می جنگند بلکه آمریکا است.

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً در هر مملکتی که وارد شوند جز فساد از آنها مشاهده نشده لذا بسیاری از ممالک آنها را در مملکت خود راه نمیدهند و اگر در آن مملکت باشند اخراج میکنند.

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ حب الهی مشمول رحمت است و اینها بکلی از رحمت دورند چنانچه مفاد لعن همین است که گذشت.

[سوره المائدة (5): آیه 65] ..... ص : 420

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ (65)

و اگر اهل کتاب محققا ایمان میآوردند بدین مقدس اسلام و پرهیز از محرمات میکردند هر آینه ما میپوشانیدیم از آنها گناهان آنها را و هر آینه داخل میکردیم آنها را بهشتهایی که در آنها متنعم باشند.

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ یهود و نصاری آمنوا ایمان حقیقی نه از روی نفاق وَ اتَّقَوْا بفعل طاعات واجبه و ترک معاصی لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ

لان الاسلام یجب ما قبله).

وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ که برای اهل ایمان و تقوی مهیا شده و اینها هم مصداق این عام هستند.

ص: 420

[سوره المائدة (5): آیه 66] ..... ص : 421

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ (66)

و اگر محققا اهل کتاب از یهود و نصاری بر پا میداشتند تورات موسی و انجیل عیسی و آنچه که بر آنها از جانب پروردگارشان نازل شده هر آینه بر خوردار میشدند از برکات بالا و پائین بعضی از آنها انصاف را از دست نداده و براه مقصود سیر کرده و کثیری از آنها بد است آنچه را که عمل میکنند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ همان تورات که موسی از جانب پروردگار آورده که دست تحریف در او دراز نشده باشد و انجیلی که بر عیسی نازل شده نه این تورات محرف و اناجیل اربعه مزخرف.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ بتوسط انبیاء مثل زبور داود و فرقان محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و دستوراتی که بتوسط انبیاء خداوند نازل فرموده.

لَأَکَلُوا مراد مطلق اکل است نه اکل بمعنی خوردن مِنْ فَوْقِهِمْ برکات آسمانی وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ برکات زمینی که این جمله منطبق میشود با آیه شریفه وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ الایة اعراف آیه 96.

مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ اقتصاد بمعنی استوی و استقامت است مأخوذ از قصد یعنی سیر در مقصود اصلی که راه مستقیم و صراط مستوی خالی از افراط نصاری و غلو در امر عیسی و تفریط یهود و نسبتهای ناروا بانبیاء دادن.

وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ بحدی کثرت دارد که امة مقتصده در جنب آنها نادر و کالمعدوم است (ساء) بد و قبیح و زشت است ما یَعْمَلُونَ آنچه که عمل

ص: 421

میکنند چه اعمال قلبی از عقائد فاسده و چه اعمال نفسی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و چه اعمال جوارحی از ارتکاب معاصی و قبایح عقلیه و شرعیه.

[سوره المائدة (5): آیه 67] ..... ص : 422

اشاره

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (67)

ای پیغمبر محترم برسان آنچه که بر تو نازل شده از پروردگارت و اگر بجا نیاوردی پس تبلیغ رسالت او را نکرده ای و خداوند تو را حفظ میفرماید از ناس محققا خدا هدایت نمیکند قومی را که کافر باشند.

کلام در این آیه شریفه در چند مقام واقع میشود:

(مقام اول) ..... ص : 422

در شأن نزول این آیه شریفه و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایة که در اوائل سوره بیان شد، اخبار متواتره از ائمه علیهم السلام و اجماع علماء شیعه بر این است که این دو آیه در غدیر خم 18 ذی الحجه سال آخر عمر حضرت رسالت صلی اللَّه علیه و آله و سلم در باره ولایت علی امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده و این آیه قبل از تبلیغ ولایت و کلام نبی اکرم (ص)

(من کنت مولاه فهذا علی مولاه تا آخر حدیث)

بوده و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ بعد از ابلاغ بوده و منافقین این دو را از هم جدا کرده یکی را در اول سوره و در وسط آیه حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ و دیگری را در این موقع تا امر مشتبه گردد و از عامه کسانی که اعتراف کردند باین موضوع و اخباری نقل کردند بسیار هستند که ما در کلم الطیب مجلد دوم صفحه 190 مفصلا ذکر کرده ایم و اینجا بطور فهرست اشاره میکنیم:

1- ثعلبی امام المفسرین بسه سند از ابن عباس و حضرت باقر (ع) و حضرت

ص: 422

صادق (ع) روایت کرده در کتاب الکشف و البیان.

2- حموینی در فرائد السمطین از ابی هریره روایت کرده.

3- صاحب مناقب الفاخرة از ابی اسحق. 4- حافظ ابی نعیم در نزول القرآن از ابی رافع. 5- همین حافظ ابو نعیم از عطیة. 6- مالکی در فصول المهمه از ابی سعید خدری. 7- صدر الأئمه اخطب خوارزمی از ابی هریره. 8- حموینی از ابی سعید. 9- حاکم ابو القاسم در شواهد التنزیل از ابی صالح و ابن عباس.

10- ابو بکر جرجانی از ابی سعید. 11- ابو عبد اللَّه شیرازی از ابی سعید 12- ابو احمد مهدی بن بزاز از ابی هارون. 13- ابو احمد بصری از ابی سعید.

14- مسعود بن ناصر در کتاب درایه از رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم. 15- ابن عبد البر در کتاب استیعاب از بریده و ابی هریره و براء بن عازب و زید بن ارغم.

16- صاحب کتاب مشکاة از صحیح ترمذی. 17- سیوطی در در المنثور از ابی سعید و ابی هریره. 18- ابن مردویه در مناقب از ابی سعید و ابی هریره.

19- ابن عساکر در تاریخ خود از ابی سعید و ابی هریره. 20- فخر رازی در تفسیر کبیر و غیر اینها از کسانی که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم باسناد خود یا بنحو ارسال نقل کرده اند. و بالجمله شأن نزول این دو آیه در موضوع ولایت امیر المؤمنین علیه السلام از متواترات بین الفریقین است و ما عین عبارات احادیث منقوله را در کلم الطیب متذکر شده ایم که بعد از نزول این آیه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود

(الست اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا بلی فقال من کنت مولاه فهذا علی مولاه الخبر)

و این جمله را در غدیر خم از پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم در غایة المرام از طریق عامه 89 حدیث و از طریق خاصه 43 حدیث روایت کرده و در سفینه جلد دوم صفحه 307 از قاضی نور اللَّه صاحب احقاق الحق از ابن کثیر شامی در احوالات محمد بن جریر الطبرسی میگوید) انی رأیت کتابا جمع فیه احادیث غدیر خم فی مجلدین

ص: 423

ضخیمتین) و از ابی المعالی جوینی نقل فرموده که در بغداد نزدیک صحافی کتابی دیدم که در نقل روایات غدیر خم ظهر کتاب نوشته بود که این مجلد 28 در ذکر حدیث غدیر خم و یتلوه مجلد 29 و ابسط از اینها عبقات میر حامد حسین هندی و الغدیر امینی.

(المقام الثانی) ..... ص : 424

در دلالت و استدلال باین دو آیه بر اثبات خلافت بلافصل امیر المؤمنین علیه السلام بپنج وجه میتوان استدلال کرد:

وجه اول- در آیه منوط فرموده عدم تبلیغ آن را بعدم تبلیغ رسالت کلیة و معلوم است امری که تمام احکام اسلامی و دستورات دینی منوط باوست جز ولایت چیزی نیست که روح ایمان است و بقیه بمنزله جسد است.

وجه دوم- اینکه این امری بوده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم خوف شدید داشته از ابلاغ و خداوند وعده عصمت داده و این جز ولایت علی علیه السلام نیست زیرا منافقین و جدید الاسلامیها با علی (ع) خوش بین نبودند یا از جهت اینکه پدران و بستگان آنها بدست آن حضرت کشته شدند یا از جهت اینکه پیغمبر (ص) علی را در همه جا بر دیگران تقدم میداشت موجب حسد و عداوت آنها با علی بود یا از جهت اینکه عایشه بسیار حسد میبرد که پیغمبر با علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام چه نحو رفتار میکند که ریشه فساد همین بود و پدرش را و رفیق او را بر ضد علی میگماشت و البته با این مطالب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم کمال خوف را داشت.

وجه سوم- اهمیتی که پیغمبر (ص) باین موضوع داده و در بیابان متجاوز از ده دوازده هزار نفر با آن حرارت آفتاب حجاز میخواسته گوشزد تمام بشود مجرد محبت یا فضیلتی برای علی (ع) نبوده زیرا آنها را مکرر فرموده بود و این جز ولایت و خلافت نیست دیدید در موضوع تعیین ولایت عهد چه جشنهای مفصلی در مملکت گرفته شد.

ص: 424

وجه چهارم- در آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ الایة معلوم میشود که این امر مهم موجب کمال دین و تمامیت نعمت اسلام است و بدون او دین ناقص و نعمت ناتمام است و این جز ولایت چیز دیگری نیست.

وجه پنجم- اسلام بدون این امر مرضی خداوند نبوده و نیست زیرا جسد بی روح است و بوسیله این تبلیغ اسلام مرضی خداوند شده و این جز ولایت چیز دیگری باین اهمیت نیست.

(مقام سوم) .... ص : 425

در شرح الفاظ آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ ایها خطاب ببعید است و در اینجا بمناسبت مقام منیع پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم است و تعبیر بالرسول اشاره بمقام رسالت که وظیفه بزرگ شما رسالت و تبلیغ است نباید کوتاهی و مسامحه نمود.

بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ در اخبار داریم که در چند موضع در عرفات مکه، جحفه امر بابلاغ باین موضوع شده بود لکن فوری نبود و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم میدید و میدانست که منافقین در اطراف و کنار هستند و کاملا با این موضوع مخالف سر سخت هستند و میترسید موجب انبعاث فتنه و تشتت مسلمین و منجر باتلاف نفوس و قتل آن سرور شود و منتظر تأمینی از پروردگار بود تا در غدیر خم این امر اکید تهدید آمیز رسید که فرمود (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) که اصلا تبلیغ رسالت نشده زیرا شرط صحت کلیه عبادات ایمان، و رستگاری در آخرت و نیل بسعادت و بهشت و نجات از عذاب منوط بایمان است چنانچه سر تا سر قرآن باین ناطق است و یکی از ارکان مهمه ایمان ولایت است و بدون او ایمان نیست و با عدم ایمان خلود در عذاب و بطلان کلیه اعمال است پس بانتفاء جزء اخیر علة معلول منتفی میشود و دستگاه رسالت لغو و باطل میگردد.

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ این وعده قلب مبارک پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم را آرام و این

ص: 425

تهدید موجب تشجیع آن سرور شد، ابلاغ فرمود و از تمام اخذ بیعت گرفت حتی از نساء و تا سه روز در این محل ماند تا بیعت تمام شد.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ از آن قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و حسد و عصبیت از قابلیت هدایت افتادند و کردند آنچه کردند که در بعض اخبار دارد که مردم بدو شاهد حق خود را میگیرند و علی علیه السلام با دوازده هزار شاهد نتوانست حق خود را بگیرد.

[سوره المائدة (5): آیه 68] .... ص : 426

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (68)

بگو ای محمد (صلی اللَّه علیه و آله و سلم) ای اهل کتاب یهود و نصاری شما نیستید بر دین صحیح تا اینکه بر پا دارید تورات و انجیل و آنچه که بر شما از جانب پروردگارتان نازل شده و هر آینه زیاد میکند آنچه که بر تو نازل شده از جانب پروردگارت که قرآن باشد بسیاری از آنها را طغیان و کفر پس غمگین نباش برای قومی که کافر هستند.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ خطاب بیهود و نصاری است بقرینه لفظ تورات و انجیل لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ یعنی دین پا بر جا ندارید زیرا این بدعتها که معتقد بآن هستید و این نسبتهای ناروا که بانبیاء میدهید و این کفریاتی که در کتب خود نوشته اید و غلوی که در حق عیسی نصاری دارند و نسبت زشتی که یهود باو میدهند و سایر مزخرفاتی که در میانه آنها معمول است، مسلما حضرت موسی و عیسی و سایر انبیاء از آنها بیزارند و تماما افتراء بآنها است چنانچه مکرر گفته ایم که این تورات

ص: 426

رائج تألیف یک مشرک قسی القلب و اناجیل تألیف یک آدم های لا ابالی شهوت پرست است جز مختصری از آنها که دست بدست از زمان موسی و عیسی باقی مانده و میتوان گفت از آنها صادر شده باشد.

حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ حقیقی که در دست انبیاء بنی اسرائیل بوده و تبلیغ میکردند و شما بسیاری از آنها را کشتید و بسیاری را تکذیب کردید فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ بقره آیه 87.

وَ الْإِنْجِیلَ آن انجیلی که دست اوصیاء حضرت عیسی بوده تا زمان بعثت حضرت ختمی مرتبت (ص) که تحویل باو با تمام ودایع انبیاء داده شده.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ بعضی گفتند مراد قرآن است که بر سر تا سر دنیا نازل شده، بعضی گفتند احکام صادر شده از موسی و عیسی قبل از نسخ و کلمات دیگری که تمام تفسیر برأی است و خلاف ظاهر آیه است زیرا قرآن اختصاص بآنها ندارد و احکام هم در همان تورات و انجیل است بلکه ظاهر آیه و ما انزل در مقابل تورات و انجیل اموری است که توسط سایر انبیاء بنی اسرائیل مثل: داود سلیمان، زکریا، یحیی، و غیر اینها بر بنی اسرائیل نازل شده یعنی دین حقه موسی و عیسی و سائر انبیاء را اقامه کردید البته تصدیق نبوت محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را خواهید کرد زیرا تمام انبیاء بشارت بآن سرور داده اند و دین حقه انبیاء با دین اسلام تفاوتی چندان ندارد مگر در بعض جزئیات چنانچه قبلا اشاره کردیم و ادله اقامه نمودیم که از زمان آدم تا قیام قیامت دین یک دین بوده باسم اسلام و انبیاء تماما مأمور بدعوت بآن بوده اند.

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً بواسطه عناد و عصبیت و قساوت قلب و حب جاه و مال البته روز بروز طغیان و کفر آنها زیادتر میشود هر چه آیات قرآنی در بیان معایب آنها نازل میشود.

ص: 427

فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83، معارج آیه 42

[سوره المائدة (5): آیه 69] ..... ص : 428

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (69)

محققا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که انتساب بیهود دارند و صابئین و نصاری کسانی که ایمان بخدا و روز آخرت دارند و عمل صالح از آنها صادر میشود پس نیست خوفی بر آنها و نیستند آنها غمناک.

این آیه شریفه باندک اختلافی در سوره بقره آیه 61 که در مجلد دوم صفحه 48 گذشت احتیاج بشرح ندارد مختصر کلامی که باید متذکر شویم چند جمله است یکی وجه اینکه در این آیه و الصابئون مرفوع شده بخلاف سوره بقره چیست، مفسرین اختلاف شدیدی دارند و رد و ایراد بیکدیگر که ذکر آنها لا یسمن و لا یغنی من جوع است، و آنچه بنظر میرسد و الصابئون خبر مبتداء محذوف است هم الصابئون و جمله عطف بجمله آمنوا و جمله هادوا است یعنی و الذین هم الصابئون و النصاری. جمله دوم- مراد از صابئون چیست بعضی گفتند که فرقه ای هستند که دین آنها مأخوذ از یهود و نصاری و مجوس است، بعضی گفتند معتقد بنوح هستند و کلیه انبیاء بعد از او را منکرند، لکن خبر از حضرت رضا علیه السلام است فرمود عبده نجوم هستند. جمله سوم- در این آیه شریفه این چهار طائفه را دو دسته میکند: دسته اول مؤمنینی که ایمان ظاهری آورده و یهود و نصاری و صابئینی که بشرف اسلام مشرف نشده اند که مستحق عذاب ابدی هستند و قابلیت بهشت و نعم آن را ندارند، دسته دوم کسانی که از این چهار طائفه موفق بایمان حقیقی

ص: 428

بخدا و روز جزاء دارند و اعمال صالحه از آنها صادر میشود اینها هیچ خوفی از عذاب ندارند و اهل نجات هستند و از هیچ گونه نعمی محروم نخواهند شد که موجب خسران آنها گردد.

[سوره المائدة (5): آیه 70] ...... ص : 429

اشاره

لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ (70)

و البته محققا گرفتیم عهد و میثاق بنی اسرائیل را و فرستادیم بسوی آنها پیغمبرانی هر زمانی که آمد آنها را پیغمبری که بر خلاف هوای نفس آنها بود طائفه از انبیاء را تکذیب کردند و طائفه از آنها را کشتند.

و لقد لام قسم است از برای تأکید در جمله أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ که میثاق اکید و عهد غلیظ از آنها گرفتیم.

وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند بسا در یک عصر متجاوز از صد پیغمبر بود هر کدام برای شهری، آبادی، محلی، طائفه ای، قبیله ای و البته انبیاء میآیند و بر خلاف هواهای نفسانیه شیطانیه و شهوات بهیمیه و صفات سبعیه براه حق و صراط مستقیم و صفات ملکیه و کمالات نفسانیه ابلاغ و ارشاد و هدایت میکنند و البته نفوس خبیثه و اشخاص شهوت ران و هوا پرستان با آنها کمال عداوت و مخالفت را دارند چنانچه امروز می بینیم که با علماء دین چه اندازه مخالف و معاند هستند لذا می فرماید کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ هر پیغمبری که آمد بِما لا تَهْوی أَنْفُسُهُمْ یعنی تمام انبیاء بر خلاف هوای نفس ابلاغ میکنند نه اینکه بعضی مطابق هواهای آنها بودند.

فَرِیقاً کَذَّبُوا آن انبیایی که از چنگال بنی اسرائیل فرار کردند و به بیابانها و کوه ها و آبادیهای دور پناه بردند.

ص: 429

وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ آنهایی که گرفتار این خونخوارهای بی رحم یهود شدند بسخت ترین انحاء آنها را کشتند، گاهی با اره دو قسمت کردند، گاهی سر بریدند، گاهی در دیگ آب جوش جوشانیدند، گاهی در چاه انداختند، گاهی زنده زیر خاک کردند چنانچه امروز مشاهده میشود که اگر مسلمانی در چنگال آنها قرار گیرد چه میکنند هیچ طائفه ای قسی تر از یهود در دنیا نبوده و نیست.

(اشکال) .... ص : 430

چرا کذبوا بصیغه ماضی و یقتلون بصیغه مضارع است.

(جواب) .... ص : 430

مسلما آن فرقه از انبیاء را که کشتند تکذیب هم میکردند مفاد آیه شریفه و اللَّه العالم این نحو بنظر میرسد که اینها تمام دو فرقه را تکذیب کردند غایة الامر اگر دست رسی بآنها نداشتند همان تکذیب تنها بود و اگر بچنگال یهود گرفتار میشدند میکشتند.

[سوره المائدة (5): آیه 71] ...... ص : 430

اشاره

وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (71)

و گمان کردند این تکذیب و قتل انبیاء فتنه و فسادی و ابتلاء و عذابی برای آنها نیست پس کور شد چشم قلب آنها حق را نمی دیدند و کر شد گوش قلب آنها مواعظ و نصایح انبیاء را نمی شنیدند سپس بعد از اینکه بیدار و هوشیار شدند و گرفتار بلاها و دچار محنت ها شدند توبه کردند خداوند توبه آنها را قبول فرمود سپس بسیاری از آنها بهمان کوری و کری اولی برگشتند و خداوند بینا است بآنچه میکنند.

ص: 430

وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ گفتند افعال بر سه قسم است: یک قسم افعالی است که ثبات و تحقق و استقرار دارد مثل علم، یقین، تبین. جمله مفعول آنها بان مثقله که دلالت بر تحقق دارد گفته میشود مثل وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ نور آیه 25، و أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری علق آیه 14.

قسم دوم افعالی است که استقرار و ثباتی ندارد مثل طمع، خوف، رجاء بان مخففه تعبیر میشود مثل الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی شعراء آیه 82، و تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ انفال آیه 26، و فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً کهف آیه 80.

قسم سوم اینکه تاب هر دو را دارد استقرار و عدم استقرار مثل ظن: زعم، حسبان. گاهی که بمعنی تحقق و استقرار باشد بمثقله گفته میشود و اگر بمعنی عدم استقرار باشد بمخففه. لکن این کلام تمام نیست و شعر بلا ضرورة و موارد نقض بسیار دارد مثل عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی سوره آیه جواب دادند که این بواسطه توسط سین است، باز نقض شد بآیه وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی نجم آیه 39، که واسطه ندارد جواب دادند که لیس فعل نیست حقیقة و تحقیق کلام اینست که تمام اینها بی وجه است و تخرص بغیب بلکه اگر مدخول آن جمله اسمیه باشد باید مثقله آورد و اگر جمله فعلیه باشد ان ناصبه مخففه که جمله را بتأویل مصدر برد ای حسبوا عدم کون عملهم فتنة و مراد از فتنه عمل زشت و قبیح و فاسد است نظیر آیه شریفه قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103 و 104 و آیه شریفه وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ بقره آیه 11.

فَعَمُوا وَ صَمُّوا همین نحو که بدن چشم و گوش دارد و بسا کور میشود

ص: 431

و در چاه ضلالت میافتد یا کر میشود و کلمات را استماع نمیکند همین نحو چشم قلب کور میشود و حق را نمی بیند و گوش قلب کر میشود و مواعظ را درک نمیکند چنانچه در آیه شریفه میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 171 ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ یعنی پشیمان شدند و توبه کردند و خداوند قبول توبه فرمود و این البته در ادوار مختلفه بوده چون یهود چنانچه کتب خود آنها شهادت میدهد حالات بوقلمون داشتند یک زمان بقدری در شرک و کفر فرو میرفتند که اسمی از تورات و موسی نبوده و گاهی سلطان مؤمنین پیدا میشده و بفکر دین میافتادند.

ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا باز دوره دیگری میآمد بر میگشتند بهمان شرک و کفر آبائی و اجدادی خود.

کثیر منهم البته در میان آنها انبیاء و مؤمنین و صلحاء هم بودند لکن در اقلیت و اکثریت با کفار بود چنانچه در تمام ادوار از زمان آدم تا کنون تا زمان ظهور حضرت مهدی عج اللَّه تعالی فرجه اکثریت با کفار، فساق، فجار، احزاب شیطان بوده.

(اشکال) .... ص : 432

وجه اینکه کثیر مرفوع شده با اینکه بمقتضای قاعده باید منصوب باشد.

(جواب) ...... ص : 432

آنکه ممکن است بدل از واو جمع باشد که کسانی که عموا و صموا هستند کثیر از آنها هستند، و ممکن است خبر مبتداء محذوف باشد یعنی ذو العمی و الصمم کثیر از آنها است، و ممکن است فاعل عموا و صموا باشد بلغت اکلونی البراغیث، و وجه اول انسب است وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ معنی واضح است.

ص: 432

[سوره المائدة (5): آیه 72) ..... ص : 433

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (72)

هر اینه بتحقیق کافر شدند کسانی که گفتند خداوند عالم او است مسیح پسر مریم و حال آنکه مسیح بآنها فرمود ای بنی اسرائیل عبادت کنید خدا را که پروردگار من و شما است و چنین است کسی که شرک بخدا آورد محققا حرام فرموده خداوند بر او بهشت را و جایگاه او آتش است و نیست از برای ظالمین انصار و یاورانی در مجلد اول کلم الطیب صفحه 284- 301 هیجده صفحه شرح حال نصاری و عقائد آنها و شرح حال مسیح که از کتب خود نقل میکنند مخصوصا از چهار انجیل نوشته شده مراجعه فرمائید و ما در اینجا بمقدار مناسبت با شرح آیه شریفه اشاره میکنیم.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ کفر نصاری از جهات بسیار است: 1- قائل بتجسم هستند چنانچه یهود و فرقه مجسمه از مسلمین قائلند که خدا جسم است، مکان دارد، نزول و حبوط دارد، دست دارد، بر تخت نشسته فردای قیامت مؤمنین او را می بینند و از این قبیل مزخرفات دیگر.

2- اینکه حلول کرد و داخل شد در رحم مریم.

3- اینکه مسیح را گاهی میگویند خدا است، گاهی پسر خدا است، گاهی پسر انسان، چنانچه اناجیل آنها بر این مزخرفات ناطق است.

4- قائل بتثلیث اب، ابن، روح القدس هستند.

5- هر سه یکی است و یکی سه است و غیر اینها مرحوم شیخ بهایی در کشکول نراقی در سیف الامة، سید اسماعیل در کفایه میفرمایند اصول مذهب

ص: 433

نصاری بر چهارده امر است: 1- خدا یکی است. 2- خدا پدر است. 3- خدای پدر پسر است. 4- پدر و پسر روح القدس است. 5- او مربی و خالق است.

6- آنکه شافع است (یعنی عیسی رفت جهنم بعوض امت که گفتند فدانا من لعنة الناموس) و مراد از ناموس تورات است. 7- او متجلیست یعنی خود را نشان میدهد. 8- خدا بتوسط روح القدس داخل رحم مریم شد. 9- از رحم او بدنیا آمد. 10- بدار رفت و کشته شد و بخاک رفت. 11- بعد از خاک رفتن جهنم رفت و انبیاء و مؤمنین که شیطان آنها را در جهنم حبس کرده بود نجات داد و بیرون آورد. 12- پس از نجات آنها بدنیا آمد و زنده شد. 13- پنجاه روز در دنیا بود و رفت در آسمان در طرف راست پدر نشست. 14- میآید در بیابان شام و بهشتی ها را ببهشت و جهنمی ها را بجهنم میبرد. ملاحظه کنید تناقضات این جمله ها را و کفریات آنها را.

وَ قالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ عبادت مختص بذات اقدس ربوبی است که مفاد کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است و اولین کلمه که جمیع انبیاء از آدم تا خاتم مأمور بدعوت بودند همین کلمه بود و نصاری بلکه تمام ملیین عالم مخالف با همین کلمه هستند و شرک آنها شرک عبادتیست و اما شرک ذاتی که تعدد واجب الوجود باشد احدی قائل نیست و تمام معترف بوحدت واجب الوجود هستند مگر طبیعی که اصلا منکر وجود واجب است و فقط شبهه ابن کمونه که احتمال تعدد داده حتی مجوس که قائل بیزدان و اهرمن هستند شرک افعالی است که خالق خیرات و شرور را متعدد میدانند حتی قائلین بصفات زائده شرک صفاتی قائلند.

إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ بشرک عبادتی فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ زیرا مشرک قابلیت مغفرت ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 48.

وَ مَأْواهُ النَّارُ و آیات در عقوبت شرک بسیار است و ظلمی بالاتر از شرک نیست

ص: 434

إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 13، لذا میفرماید وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ گمان نکنید که مسیح شما را شفاعت کند یا فدای شما شود از لعنت ناموس زیرا مشرک هستید و ظالم، و انصاری برای ظالمین نیست. و این جمله و لو کلام مسیح است و خطاب ببنی اسرائیل الا اینکه جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد و هیچ ظالمی مورد عنایت و شفاعت نخواهد شد.

[سوره المائدة (5): آیه 73] ...... ص : 435

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (73)

هر اینه محققا کافر شدند کسانی که خدا را یکی از سه شمردند که سه اله گفتند و حال آنکه الهی نیست جز خدای یگانه و اگر دست از این شرک و کفر بر ندارند و منتهی نشوند هر آینه البته بآنها مس میکند بکسانی که کافر شدند عذاب دردناک.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مراد از ثلاث نه سومی باشد که العیاذ خدا را پست تر از عیسی و روح القدس بدانند اول ابن، دوم روح القدس، سوم خدا، بلکه مراد یکی از سه است و اطلاق ثالث بر هر یک میشود که بوجود او عدد سه میگردد چنانچه اطلاق خامس آل عباء (ع) بر سید الشهداء علیه السلام میشود با اینکه سوم کسی بود که در زیر کساء رفت و بر امیر المؤمنین علیه السلام هم میشود چنانچه در زیارت آن حضرت است با اینکه چهارمی بوده بعبارت روشن پنج نفر هر کدام خامس آن چهارند.

وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ زیرا استحقاق عبودیت احدی جز او ندارد تمام عبد و ضعیف و ممکن و محتاج و فقیر هستند وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً سوره

ص: 435

نساء آیه 28 أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ فاطر آیه 15، از امیر المؤمنین علیه السلام در مناجاتش مرویست

(کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزا ان تکون لی ربا)

و مقام عبودیت مطلقه بالاترین مقام انسانیست (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله صلی اللَّه علیه و آله و سلم) وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ دست از این شرک و عیسی پرستی بر نداشتند و بر نگشتند و توبه نکردند و پشیمان نشدند لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ که بهمین کفر باقی ماندند عذاب الیم کلیه عذاب الیم است لکن اختصاص باین خصوصیت کاشف از منتها درجه الم است.

[سوره المائدة (5): آیه 74) ...... ص : 436

أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (74)

آیا پس چرا توبه و بازگشت نمیکنند بسوی خدا و تمنای مغفرت از خدا و طلب آن را نمیکنند و حال آنکه خداوند آمرزنده و مهربان است.

أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وجوب توبه از احکام عقلیه مستقله است بخصوص از این کفریات و تناقضات که هر عاقلی حکم بفسادش میکند که دفع ضرر مقطوع است و توبه از این گناهان بزرگ اینست که دست از این عقائد باطله بر دارند و در حق عیسی غلو نکنند و بشرف اسلام مشرف شوند و آنچه حق و صدق است در حق عیسی معتقد گردند.

وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ و از خداوند طلب کنند که از گذشته های آنها پرده پوشی کند، توبه فعل آنها است و مغفرت فعل الهی است و مترتب بر یکدیگر یعنی اگر اینها توبه کردند و از خدا طلب مغفرت نمودند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ هم ستر عیوب آنها میفرماید و هم آنها را مشمول رحمت خود میگرداند

ص: 436

[سوره المائدة (5): آیه 75] ....... ص : 437

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (75)

نیست مسیح پسر مریم مگر رسول فرستاده خداوند چنانچه قبل از او فرستادگانی بودند این هم یکی از آنها و مادرش هم مؤمنه صالحه تصدیق تمام انبیاء و رسل را نموده بود و هر دو مثل سایر افراد بشر احتیاج بطعام و خوراک داشتند امتیازی از حیث بشریت با دیگران نداشتند نظر کن ای رسول اکرم (ص) چگونه برای نصاری آیات الهی بیان میشود پس از آن ببین چگونه نصاری افتراء بمقام مقدس مسیح و مادرش میزنند.

مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ حضرت مسیح در بشریت با سایر افراد بشر امتیازی ندارد جز دو امتیاز یکی از جنبه جسمانیت که بدون پدر بدنیا آمد و این جنبه را خداوند در آیه دیگر بیان میفرماید إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ آل عمران آیه 59، که اگر منشأ قول نصاری که پسر خدا است برای بی پدری او است، آدم نه پدر داشته و نه مادر خداوند قدرت دارد انسان مخلوق تولیدی باشد چنانچه اکثر حیوانات بلکه نȘǘʘǘʠتولیدی است از هسته و دانه و قلمه و پیوند میرویاند، و هم تکوینی باشد مثل آدم و بسیاری از حیوانات و نباتات بلکه مخلوق اولی از جمیع حیوانات و نباتات و هم بینهما مثل مسیح مادر دارد و پدر ندارد هم تولیدی است از مادر متولد شده و هم تکوینی است بدون پدر مخلوق شده، و دیگر از جنبه روحانی که رسول و فرستاده خدا است چنانچه سایر رسل آن امتیاز را داشتند که مکرر در مکرر در آیات شریفه اشاره دارد إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ کهف آیه 110، و سایر آیات دیگر و این امتیاز خصیصه

ص: 437

مسیح نیست قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ چه اندازه انبیاء و رسل قبل از مسیح آمدند هیچ کدام نه ملک بودند نه خدا بودند نه پسر خدا.

وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ مادر مسیح یک زنی بود از زنهای خوب عالم مثل حوی آسیه، کلثوم خواهر موسی مؤمنه باللّه و مصدقه تمام انبیاء و رسل بلکه معصومه بود و مورد وحی الهی واقع شد و مائده بهشتی برای او میآمد فقط امتیازی که بدون فحل بچه آورد که مفاد وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ آل عمران آیه 42 است نسبت بزنهای دیگر داشت.

کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ تمام لوازم بشریت را واجد بودن خوردن، آشامیدن خواب رفتن، راه رفتن، صحت، مرض، قوت و ضعف داشتن، در شکنجه ظلم و اذیت واقع شدن، تمام احتیاجات بشری را داشتند، عبادت کردن و هکذا تمام اینها دلیل و آیه واضحه است بر عبودیت و مخلوقیت آنها.

انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ و ادله بر اثبات مخلوقیة آنها و مع ذلک این نصاری چشم از همه اینها پوشیده و توجه باین آیات نمیکنند جای بسیار تعجب است.

ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ افک افتراء بستن است زیرا اینها با اینکه اظهار عقیده خود را باین کفریات میکنند نسبتهای دروغ بحضرت مسیح هم در این اناجیل اربعه میدهند که خود آن حضرت العیاذ بفرماید من خدا هستم گاهی بگوید پسر انسان هستم و سایر کلمات که ما مفصلا در مجلد اول کلم الطیب نقل کرده ایم مراجعه فرمائید.

ص: 438

[سوره المائدة (5): آیه 76] ...... ص : 439

قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (76)

بفرما باین نصاری آیا عبادت میکنید از غیر خدا چیزی را که مالک نیست برای شما ضرر و نفعی را و خداوند میشنود کلام شما را و میداند افعال و کردار شما را قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اطاعت و عبادت کسی را باید کرد که تمام احتیاجات بنده را بتواند بنحو اتم اکمل موافق حکمت و مصلحت رفع کند و آن فقط قادر متعال حکیم علی الاطلاق، عالم بجمیع خصوصیات باطنیه و ظاهریه، ذات مقدس پروردگار است نه غیر آن ما لا یَمْلِکُ چیزی و کسی که مالک هیچگونه امری نیست نه از خود و نه غیر خود لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً بلکه خود هم سر تا پا محتاج است وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

[سوره المائدة (5): آیه 77] ..... ص : 439

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (77)

بگو ای اهل کتاب تجاوز نکنید در دین خود از حق و زیاد روی نشود از حد و متابعت نکنید خواهشهای پیشینیان را که هم خود گمراه بودند و هم بسیاری را گمراه کردند و از جاده مستقیم خارج شدند و بضلالت و گمراهی افتادند.

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ اگر خطاب فقط بنصاری باشد مراد غلو در حق مسیح است و اگر بیهود و نصاری هر دو باشد غلو یهود گفته آنها است که موسی خدای هارون و هارون خدای فرعون است و گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18، و نیز گفتند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً بقره آیه 80، و امثال این مزخرفات.

ص: 439

لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غلو تجاوز از حد است، غلو در حق خدا معنی ندارد زیرا از برای او حدی نیست تا تجاوز از حدش غلو باشد بلکه هر چه در حق او گفته شود این گفته محدود است و نسبت بذات اقدس ربوبی غیر محدود غیر متناهی نسبت قطره بدریا هم نیست زیرا دریا هم محدود است لذا میفرماید

ما عرفناک حق معرفتک

انت کما اسنیت علی نفسک

و اما ممکن هر چه باشد محدود است و تجاوز از آن حد غلو است الشی ء اذا جاوز عن حده انعکس الی ضده حکماء در باب عقول غلو کردند که آنها را قدیم دانستند، عرفاء در حق اقطاب غلو کردند که آنها را قطب عالم امکان دانستند، در اویش در حق مراشید و شیخیه در باب رکن رابع و هکذا در ائمه و انبیاء و غیر اینها.

غیر الحق یعنی تا اندازه ای که حق است و حد او است باید معتقد باشند و غیر آن غلو است.

وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ که نصارای طبقه اول مثل صاحبان اناجیل و برنس و امثال آنها و نویسندگان این تورات رائج و کتب عهد قدیم و عهد جدید باشند که خود گمراه بودند و بسیاری از طبقات بعد خود را باین کتب اضلال کردند وَ أَضَلُّوا کَثِیراً شما یهود و نصاری این کتب را دور اندازید و متابعت هواهای نفسانیه پیشینیان را نکنید که شما هم مثل آنها در تیه ضلالت گرفتار خواهید شد.

وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ راه مستوی و صراط مستقیم و دین حق را از دست ندهید کور عصاکش کور نمیشود هر دو در چاه خواهند افتاد.

ص: 440

[سوره المائدة (5): آیه 78] ..... ص : 441

لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (78)

ملعون شدند کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی بن مریم و این بواسطه این بود که معصیت و مخالفت کردند و تعدی و تجاوز نمودند.

لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ لعن بمعنی بعد از رحمت الهی نسبت بجمیع کفار امری است مرغوب اختصاص ببنی اسرائیل ندارد و جمیع انبیاء و اولیاء و مؤمنین باید آنها را لعن کنند اختصاص بداود و عیسی ندارد، و بعید نیست که مراد از لعن در این آیه نفرین که دعاء شر است باشد که طلب نزول عذاب باشد و شاهد بر این اخبار بسیاری است در کافی و غیر کافی که در حق اصحاب سبت بوده که در عهد داود بودند و مسخ شدند بقرده و خنزیر و در اصحاب عیسی که بعد از نزول مائده باز کافر شدند که آنها هم مسخ شدند بخنزیر چنانچه قوم نوح بنفرین نوح غرق شدند و عاد قوم هود بنفرین او بباد هلاک شدند و قوم صالح بصیحه و قوم لوط بخسف و قوم شعیب بصاعقه و قوم موسی بغرق در رود نیل و قارون بخسف، و شاهد دیگر قوله تعالی است ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ که این لعن نه بر مجرد کفر بوده بلکه برای مخالفت امر نبی بوده و برای تعدی و تجاوز آنها، و نکته دیگر که استفاده میشود برای اینست که کسانی که مورد لعن داود بودند غیر از آنهایی هستند که مورد لعن عیسی واقع شده و لو هر دو دسته از کفار بنی اسرائیل هستند و هر دو مخالفت نبی خود کردند و تعدی و تجاوز نمودند.

[سوره المائدة (5): آیه 79] ..... ص : 441

کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (79)

بودند این کفار بنی اسرائیل که منتهی نمیشدند از نهی انبیاء و مؤمنین از این

ص: 441

منکری که مرتکب میشدند هر آینه بد عملی است آنچه که بودند بجا میآوردند معلوم میشود که در بنی اسرائیل مؤمنینی بودند که اینها را نهی میکردند از صید ماهی و سایر معاصی ولی اینها اثری بر نهی آنها بار نمیکردند و اعتناء بکلام آنها نداشتند و بر عمل زشت خود ادامه میدادند، و در باب نهی از منکر یکی از شرائط آن احتمال تأثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست لکن بجهت اتمام حجت و اینکه احکام الهیه از بین نرود باید گوشزد فساق و فجار کرد که فردای قیامت نگویند نمیدانستیم کسی بما نگفت در سوره مبارکه اعراف در چند آیه شرح این جمله را بیان میفرماید از آیه 162 الی 166 وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ، وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ، فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ.

رجوع کنیم بشرح آیه کانُوا لا یَتَناهَوْنَ تناهی قبول نهی است و اینها قبول نهی نمیکردند و دست بر نمیداشتند عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ منکر عمل زشت و قبیح است و تمام محرمات الهیه منکر است از این جهت نهی از منکر شامل جمیع محرمات میشود زیرا حرام شرعی نزد عقل منکر است زیرا احکام شرعیه طبق مذهب شیعه تابع مصالح و مفاسد نفس الامریه است.

لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ لام لبئس لام قسم است، بئس اسم فعل است اضافه بفاعل شده که کلمه ما باشد و ما موصوله است صله آن مدخول ما است و توهم اینکه ما در لبئس ما مثل انما، باشد جزو کلمه فاسد است بلکه کلمه مستقله است چنانچه گفتیم.

ص: 442

[سوره المائدة (5): آیه 80] ..... ص : 443

تَری کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (80)

می بینی بسیاری از آنها را که دوستی میکنند با کسانی که کافر شدند هر آینه بسیار بد است آنچه را که برای خود پیش میفرستند اینکه خداوند بر آنها سخط و غضب میکند و در عذابی که برای کفار است آنها هم مخلد میشوند.

ظاهر این آیات بنی اسرائیل را سه قسمت فرموده: قسمت اول همان کفار که مخالفت و تعدی نمودند که اصحاب سبت باشند و گرفتار لعن شدند و بعذاب مسخ بقرده معذب گشتند. قسمت دوم مؤمنین از آنها که اینها را نهی میکردند و اینها منتهی نمیشدند. قسمت سوم کسانی که از مؤمنین که نهی نمیکردند و خود هم مخالفت و تعدی نمی نمودند و لکن با آنها مراوده و محبت و وداد داشتند اینها هم در عذاب با همان اهل معصیت داخل و شریک هستند چنانچه در قوم شعیب خبر داریم که صد هزار بودند شصت هزار آنها ایمان آوردند و چهل هزار کافر بودند عذاب که نازل شد تمام صد هزار هلاک شدند، حضرت شعیب علیه السلام عرض کرد (یا رب هذا للاشرار فما بال الاخیار) خطاب رسید برای مداهنه و موالات با اشرار و ترک امر بمعروف و نهی از منکر بود یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ الایه مائده آیه 51، و غیر این از آیات بسیاری در این باب.

تَری کَثِیراً مِنْهُمْ مورد تعجب است که می بینی بسیار از اهل کتاب که ایمان دارند و اهل معصیت هم نیستند مع ذلک یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا که با کفار مجالست و معاشرت و مراوده و مودت و رفاقت میکنند و آنها را از این کردار زشت جلوگیری نمیکنند.

لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ هر آینه بسیار زشت و قبیح و بد عملی است

ص: 443

این دوستی و معاشرت با آنها.

أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ خدا را بغضب میآورند زیرا تولی و تبری دور کن اعظم ایمان است حتی در خبر دارد که از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردند که (هل الحب و البغض من الایمان) حضرت فرمود

(هل الایمان الا الحب و البغض)

و در اخبار دارد

(المرء مع من احب)

و

(من احب حجرا حشره اللَّه معه)

(حشر محبان علی با علی حشر محبان عمر با عمر) لذا میفرماید وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ و خلود در عذاب ملازم با کفر است.

[سوره المائدة (5): آیه 81] ...... ص : 444

وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (81)

و اگر بودند آن کثیر از بنی اسرائیل که ایمان بموسی داشتند ایمان میآوردند بخدا و پیغمبر و آنچه که بر او نازل شده دیگر کفار بنی اسرائیل را نمیگرفتند دوست خود و لکن کثیری از اینها فاسق هستند.

این آیه شریفه نیز بنی اسرائیل را سه قسمت میفرماید: یک قسمت کفار بنی اسرائیل که بعقیده خود یهود اینها متعدی و متجاوز هستند اینها در دین خود هم پا بر جا نیستند و باید یهود از آنها کناره گیری کنند. و یک قسمت که بسیار قلیل از مؤمنین یهود هستند که بشرف اسلام مشرف شدند و از سایرین کناره گرفتند و قسمت سوم کثیری از یهود که اظهار ایمان میکنند که این آیه در مذمت آنها است که وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ که تمام ادیان عالم مؤمن بخدا هستند (و النبی) که در تورات آنها بشاراتی بوجود او داده شده و مؤمنین بتورات باید ایمان بنبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم داشته باشند وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ که لازمه ایمان بخدا و رسول است.

ص: 444

مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ آن کفار یهود را دوست خود نمیگرفتند لکن لو امتناعیه است تصدق عن کاذبین چون با آنها کمال آمیزش را دارند ایمان نمیآورند.

وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ اکثریت با اینها است که اکثر یهود با اینکه اعتراف بموسی و تورات دارند و این بشارات را هم مشاهده کرده اند و یقین هم دارند بصدق این نبی ولی از روی عناد و عصبیت که مورث فسق میشود ایمان نمیآورند و با کفار و یهود آمیزش دارند که آن هم فسق دیگری است و از این جهت تعبیر بفاسقین فرموده زیرا کفر آنها از روی فسق آنها است و تعبیر بکافرین نفرمود البته کافر هستند چون ایمان نیاوردند لکن علة و سبب کفر آنها فسق است که همان لجاج و عناد و عصبیت آنها بوده اگر فاسق نبودند ایمان میآوردند و آمیزش و دوستی با آن کفار نمیکردند و نداشتند.

[سوره المائدة (5): آیه 82] .... ص : 445

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (82)

هر آینه می یابی شدید و سخت ترین مردم را در دشمنی با کسانی که ایمان آوردند یهود هستند و کسانی که شرک آوردند و هر آینه می یابی نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنین کسانی هستند که گفتند ما نصاری هستیم و سرّ دوستی آنها اینست که در میان آنها کشیش ها و رهبانان هستند و آنها تکبر ندارند و بزرگی نمیکنند و متواضع هستند.

شأن نزول این آیه شریفه حدیث مفصّل مبسوطیست که در برهان از عیاشی از مروان از بعض اصحابنا از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که خلاصه مفادش

ص: 445

اینست که در مکه معظمه سال پنجم بعثت که یک عده ای از اهل مکه بشرف اسلام مشرف شده بودند مشرکین در مقام اذیت آنها بر آمدند و میخواستند آنها را بکیش خود بر گردانند و پیغمبر هم مأمور بجهاد نبود امر فرمود جماعتی از آنها را که بالغ بر هشتاد نفر بودند بهمراهی حضرت جعفر طیّار که هجرت کنند بحبشه نظر به اینکه پادشاه حبشه نجاشی بود سلطان رءوف و مهربان بود و کسی را نمیرسید که در مملکتش بکسی ظلم کند مشرکین دو نفر را که عمرو بن عاص و عمارة بن ولید بودند فرستادند حبشه و هدایایی برای نجاشی که مسلمین را از مملکت خود بیرون کند و بمکه بر گرداند و این دو نفر با یکدیگر معاندتی داشتند موقعی که بر کشتی سوار شدند شراب خوردند و مست شدند عماره در حال مستی از عمرو بن عاص تقاضا کرد که عیالش را بفرستد نزد عماره که او را ببوسد و نزدیک شود عمرو او را انداخت میان دریا خود را بپاره کشتی گرفت اهل کشتی او را نجات دادند تا موقعی که نزد نجاشی رفتند و تقاضای ارجاع مسلمین را نمودند نجاشی فرستاد رئیس مسلمین که حضرت جعفر طیّار بود خواست و تقاضای آنها را بجعفر گفت جعفر طیّار بنجاشی گفت از اینها بپرسید که آیا ما از آنها کسی را کشته یا مالی از آنها برده یا غلام آنها بوده ایم و فرار کرده ایم گفتند هیچکدام از اینها نیست بلکه مخالف دین ما و سبّ آلهه ما را میکنند نجاشی آنها را رد کرد و با مسلمین کمال رأفت و مهربانی و منزل و وسائل زندگانی را فراهم نمود سپس فرستاد جعفر طیّار را خواست و از او پرسید سبب عداوت اینها با شما چه بوده جعفر فرمود پیغمبری در میان ما مبعوث شده و ما باو ایمان آورده ایم و اینها در اثر دشمنی با پیغمبر بما اذیت میکردند ما پناه بمملکت شما آوردیم گفت از پیغمبر چه در دست دارید جعفر طیّار قدری از صفات آن حضرت را بیان فرمود و سوره مبارکه مریم را تلاوت کرد تا رسید بآیه شریفه هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ

ص: 446

تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا

نجاشی را بسیار خوش آمد و بدست جعفر بشرف اسلام مشرف شد لکن بر اهل مملکتش مخفی داشت و در خلال این مدت که اینها در حبشه بودند جماعتی از اهل حبشه هم هدایت شدند و بشرف اسلام مشرف گردیدند تا موقعی که خبر هجرت حضرت رسول (ص) بمدینه و تشرف اهل مدینه بشرف اسلام بآنها رسید از حبشه بمدینه هجرت نمودند با جماعتی که از حبشه ایمان آورده بودند و موقعی که بمدینه وارد شدند موقعی بود که فتح خیبر بدست حضرت امیر المؤمنین (ع) شده بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود برای فتح خیبر بیشتر مسرور باشم یا برای قدوم جعفر و عبد اللَّه بن جعفر شوهر حضرت زینب در حبشه بدنیا آمد از اسماء بنت عمیس و نجاشی هم پسری آورد اسم او را محمد گذاشت و سه نفر از قسّسین را فرستاد مدینه از حالات پیغمبر (ص) مشاهده کنند و آنها آمدند و تماما بشرف اسلام مشرف شدند و تحف و هدایای زیادی نجاشی برای پیغمبر (ص) فرستاد از لباس و عطر و فرس، و از آن جمله ماریه قبطیه را فرستاد که حضرت از او پسری آورد ابراهیم، و امّ حبیبه دختر ابی سفیان در حبشه بود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم او را بتوسط نجاشی خطبه کرد و او قبول نمود و صداق او را حضرت چهار دینار قرار داد و باین سبب معاویه را خال المؤمنین گفتند و بالاخره نجاشی هجرت کرد بطرف مدینه برای تشرف خدمت آن حضرت لکن در طی طریق اجل رسید و از دنیا رفت اینست خلاصه حدیث شریف، بر گردیم بشرح آیه شریفه.

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ با اینکه در جوار پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مدینه بودند و معجزات را مشاهده میکردند و از تورات خود و اخبار انبیاء خود بشارات را معرفت داشتند مع ذلک بواسطه حسد و عصبیت و قساوت قلب اعدی عدوّ پیغمبر (ص) و مسلمین بودند و الان هم عداوت و بغض آنها ظاهر و مشهود است.

ص: 447

وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا در درجه دوم برای طرفیت پیغمبر (ص) با بت های آنها و صفات خبیثه آنها و آنچه توانستند دشمنی خود را بمنتهی رسانیدند حتی بعد از مدّتی که از اسلام گذشته در عهد یزید (لع) که گفت (لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل).

و اما نصارای نجاشی و قسیسین و رهبانان از حبشه بشرف اسلام مشرف میشوند وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری زیرا آن حسد و عناد و عصبیتی که در یهود و آن کبر و نخوتی که در مشرکین بود در اینها غالبا نیست اگر حق را درک کنند و از روی دلیل و برهان بر آنها ثابت شود ایمان میآورند حتی امروز اگر ما مبلغ داشتیم و میفرستادیم در اروپا فوج فوج بشرف اسلام مشرف میشدند، و اما یهود اگر فرض شود گاه گاهی یک یهودی یا یهودیه اظهار اسلام کند یا بطمع مالیست یا عاشق زنی یا مردی از مسلمین شده یا سیاستی بکار برده.

ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ که علماء نصاری باشند که بزبان ما کشیش می گوییم و رهبانا راهب اهل عبادت و کناره گیر از اهل دنیا و گوشه نشین و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود لا رهبانیة فی الاسلام وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ که در مشرکین کبر و نخوت و تفرعن و تجبر بود.

[سوره المائدة (5): آیه 83] ...... ص : 448

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (83)

و زمانی که شنیدند این نصاری آنچه که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از قرآن نازل شده می بینی که چشم های آنها ریزش میکند از اشک از آنچه معرفت پیدا کردند از حق میگویند پروردگارا ما ایمان آوردیم ما را بنویس با شاهدین.

ص: 448

وَ إِذا سَمِعُوا مراد تمام نصاری نیست زیرا خبر از قضیه خارجیه میدهد که واقع شده بلکه مراد همان قسیسین هستند که نجاشی فرستاده بود برای مدینه که تحقیق حال پیغمبر کنند موقعی که شرفیاب شدند و شنیدند ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ از آیات شریفه قرآن و معجزه بودن آن را درک کردند و حقانیت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بر آنها ثابت شد و ایمان آوردند تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ افاضه بمعنی ریزش پی در پی است یعنی اشک از اطراف چشم آنها ریزش داشت مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ که حق بر آنها معلوم شد و این گریه و بکاء اینها یا از روی شوق بوده چنانچه کلمه مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ دلالت دارد که از ضلالت نجات یافتند و بشاه راه حقیقت افتادند و سعادت مند شدند، یا برای این بوده که نمیتوانستند در خدمت حضرت رسول (ص) بمانند ناچار بودند که بحبشه مراجعت کنند و بنجاشی حقایق را بیان نمایند و از فیض حضور آن حضرت محروم میشدند یا برای اعمال و کردار آنها بوده که در زمان کفر از آنها صادر شده.

یَقُولُونَ در همان گریه میگفتند رَبَّنا آمَنَّا آنهم چه ایمان با حقیقتی که هیچگونه غرض دنیوی و فوائد مادی نداشتند و از خوف و ترس نبوده مثل کفار قریش بعد از فتح مکه بلکه با کمال میل و رغبت ایمان آوردند.

فَاکْتُبْنا در دفتر الهی که فردای قیامت باز میشود و نامه هر کس بدست او داده میشود مَعَ الشَّاهِدِینَ از شهادت دهندگان بوحدانیة حق و رسالة حضرت خاتم و حقانیت اسلام و نزول قرآن و تصدیق بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سایر عقائد حقه حقیقیه.

ص: 449

[سوره المائدة (5): آیه 84] ..... ص : 450

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ (84)

و چه باعث میشود که ما ایمان بخدا و آنچه از حق بر ما ثابت شده و در دلهای ما آمده و جا گرفته نیاوریم و توقع داریم که خدا قبول فرماید و ما را با صلحاء محشور گرداند در بهشت جاویدان در قیامت.

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ دفع دخل است یعنی اگر کسی بگوید که چرا ایمان آوردید با اینکه شما قسیسین بودید و از علماء نصاری و در میان آنها عزت فوق عزت داشتید که الان هم کشیش در نزد آنها احترامش بیشتر از رئیس جمهور است (جواب) اینکه بعد از ثبوت حق نباید انسان آخرت خود را بدنیا بفروشد ریاست و عزت و جاه و مال دنیا فانی و زائل است و آخرت باقی و ثابت و نجات و سعادت آن نشئه منوط بایمان بخدا است و به ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ که رسالت حضرت خاتم و قرآن و سایر عقائد حقه باشد و ما بواسطه ایمان وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا متعلق محذوف است یعنی در جنب و سعادت مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ از امة مرحومه پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و طمع گر چه از صفات خبیثه است لکن طمع بمال مردم و توقع از آنها و اما طمع ببهشت و بالطاف و عنایات خداوند همان رجاء است و بسیار ممدوح است و گذشت در کلام امیر المؤمنین علیه السلام

(ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا من جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک

معنی این نیست که من خوف از آتش ندارم یا طمع ببهشت ندارم بلکه خوف و طمع علی از همه بیشتر بوده بلکه مراد اینست که عبادت تو از این جهات نیست بلکه یافتم که سزاوار پرستش هستی برای او است

ص: 450

[سوره المائدة (5): آیه 85] ...... ص : 451

اشاره

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (85)

پس ثواب داد آنها را خداوند بازاء آنچه گفتند بهشتهایی که از زیر آنها نهرهایی جاریست و این است جزای نیکوکاران.

فَأَثابَهُمُ اللَّهُ ثواب جزای نیک است که بازاء عمل عبادی داده میشود و با احسان و انعام فرق دارد زیرا خداوند در دنیا ببندگان نعم غیر متناهیه و احسانهای متوالیه متواتره دارد لکن آنها را ثواب نمیگویند ثواب در مقابل عمل است نظیر عقاب و عذاب که آنهم در مقابل عمل است و تعبیر بجزاء میشود الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر بِما قالُوا مراد مجرد قول نیست چنانچه بعضی توهم کردند و گفتند اسلام مجرد اقرار بلسان است که شامل منافق هم میشود.

(تنبیه) ..... ص : 451

در معنی اسلام و ایمان اقوال بسیاری است بالغ بر هفت قول، مجرد اقرار بلسان یا تصدیق بجنان و قلب یا عمل بارکان یا مرکب از دو، اقرار و تصدیق، اقرار و عمل، تصدیق و عمل، یا مرکب از سه، و تحقیق کلام اینست که تصدیق قلبی است و اقرار کاشف از او است و عمل نگهبان او است.

جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکرر گفته ایم که مراد از تحت یعنی پائین قصر و عمارت، و از این عبارت و نظائر آن استفاده میشود که بهشت متعدد است که هشت بهشت باشد و از تمام آنها بهره مند خواهند شد.

وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ همین ثواب جزای نیکوکاران است. و از این جمله دو مطلب استفاده میشود یکی آنکه اینها از محسنین هستند و دیگر آنکه جزای محسنین اینست، و مراد از محسن نه احسان بغیر باشد و لو آنهم عمل بسیار خوبی است و لکن بمعنای اعم است یعنی کار خوب کردن، ایمان آوردن، عبادت

ص: 451

و عمل صالح بجا آوردن چه اعمال قلبی از تحصیل عقائد حقه و علم باحکام الهیه و بمعارف اسلامیه و باخلاق حسنه که اعمال نفسی است و اعمال صالحه که اعمال جوارحی است که یکی از مصادیق آن احسان بغیر است، و تعبیر بجزاء دلیل بر استحقاق نیست بلکه تماما تفضل است زیرا انسان هر که باشد و هر چه باشد و لو انبیاء و اولیاء استحقاق مثوبت ندارند و هر چه بکنند باز مقصر هستند و حق عبادت او را بجا نیاورده پس آنچه بآنها داده شود تفضل است ولی چون خداوند وعده فرموده البته بآنها خواهد رسید إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9.

[سوره المائدة (5): آیه 86] ..... ص : 452

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (86)

و کسانی که کافر شدند و آیات ما را منکر شدند و دروغ پنداشتند اینها اصحاب جحیم هستند.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا جمیع طبقات کفار را شامل میشود از طبیعی منکر مبدء و طبقات مشرکین، عبده اوثان و شمس و قمر و کواکب و بقر و شجر و نار و یهود و نصاری و مجوس و کسانی که در حکم کافر هستند از مخالفین و معاندین و غلات و خوارج و نواصب لکن از روی تقصیر و مسامحه نه از راه قصور و عدم قدرت بر معرفت.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیات الهیه اعم است از آیات قرآنیه و انبیاء و ائمه اطهار (ع) و احکام الهیه حتی ممکن است بگوئیم علماء اعلام آنها هم آیات الهیه هستند أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ مصاحبت با جحیم دلیل بر خلود است که همیشه با او هستند، و جحیم یکی از اسامی جهنم است و ممکن است یکی از طبقات آن باشد مثل سقر و سایر طبقات.

ص: 452

[سوره المائدة (5): آیه 87] ..... ص : 453

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (87)

ای کسانی که ایمان آورده اید بر خود حرام نکنید آنچه که از طیبات خداوند بر شما حلال فرموده و از حدود الهی تجاوز نکنید که خدا متجاوزین را دوست نمیدارد.

این آیه شریفه در مقام مذمت رهبانیة و ترک لذائذ نفسانیه از نساء و مأکولات و ملبوسات و مشروبات و سایر لذائذ است که مفاد حدیث شریف است که فرمود

(لا رهبانیة فی الاسلام)

که بعضی عرفاء و صوفیه حیوانی نمیخورند و لباس خشن میپوشند یا شب تا بصبح بیدارند خواب نمیروند و ترک معاشرت با زنها میکنند و امثال اینها و خود را بزهد معرفی میکنند با اینکه غرض آنها جلب قلوب است و استفاده ریاست نه برای زهد از دنیا است و کسانی که اعتصاب میکنند از خوراک برای اغراض شخصیه لذا میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا احکام شرعیه بر تمام بشر آمده و تخصیص بذکر مؤمنین از جهة این است که امتثال احکام فرع ایمان است و غیر مؤمن برای او نتیجه ندارد.

لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ تحریم حلال یا بقسم است مثلا قسم یاد کند که نزد زن نرود یا ازدواج نکند یا حیوانی مصرف نکند و اینها چون ترک اینها مرجوح است و در حدیث است که

ان اللَّه یحب ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بعزائمه

و در آیه بعد میفرماید لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ و یا بتشریع است که حلال خدا را حرام کردن و بدعت در دین گذاردن که موجب کفر میشود و یا بتصمیم است که بنا میگذارد که مرتکب نشود یا بنذر و عهد است که شرط انعقادش رجحان است حتی بمباح فضلا از مرجوح تعلق نمیگیرد و مراد از طیبات چیزهاییست که موافق طبع است و طبیعت انسانی تمایل بآنها دارد

ص: 453

مقابل خبائث که موجب تنفر طباع و بر خلاف طبیعت است بلی بسا شارع مقدس تخطئه میکند چیزهایی که طبیعت تمایل دارد مثل شراب را خبیث می شمارد یا بعکس مثل سؤر مؤمن و هره را که طبع انزجار دارد.

و از جمله أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ استفاده میشود که اصل خلقت این مطعومات و مشروبات و ملبوسات و غیر اینها برای بشر خلق شده خاصه برای مؤمن خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لا تَعْتَدُوا تعدی تجاوز از حد است خداوند بر هر چیزی حدی قرار داده نباید تجاوز از آن کرد، محرمات را بیان فرموده باید نزدیک نرفت و اما چیزهایی که حلال کرده نباید بر خود حرام کرد.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ بنده باید تسلیم امر مولی باشد خودیتی از خود نشان ندهد هر چه گفته بکن بکند و هر چه گفته نکن نکند، واجب را واجب داند، حرام را حرام، مستحبّ را مستحبّ، مکروه را مکروه، مباح را مباح، حلال را حلال همین نحوی که تحلیل حرام نباید کرد تحریم حلال هم جایز نیست.

[سوره المائدة (5): آیه 88] ..... ص : 454

اشاره

وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)

و بخورید از آنچه خداوند روزی شما قرار داده بر شما حلال و گواراست و پرهیز کنید از محرمات الهی که شما باو ایمان دارید.

خداوند رزاق روزی هر بنده را پیش از خلقت او معین فرموده وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ الذاریات آیه 22، در خبر است از امیر المؤمنین علیه السلام فرمود

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال)

بعد جهة این را بیان میفرماید که روزی شما را

قد قسمه عادل بینکم و سیفی لکم

و اما علم را خداوند جمع فرموده نزد اهلش فاطلبوه من اهله و البته خدا از حلال معین فرموده اگر بنده

ص: 454

خودداری کرد باو میرسد بموقع خود و اگر در طلب حرام رفت کسر گذارده میشود لذا میفرماید وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ که برای شما خلق شده حَلالًا طَیِّباً دو احتمال میرود یکی آنکه آنچه برای شما معین فرموده حلال و پاکیزه است دیگر آنکه از ممر حلال پاک تدارک کنید.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تقوی بمعنی پرهیز است از آنچه موجب ضرر و خسارت در دین میشود و شامل جمیع معاصی که استحقاق عذاب میآورد از معاصی قلبیه و روحیه و جوارحیه و خارجیه و داخلیه میشود الذی صفة اللَّه است أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ چون ایمان که عبارت از اعتقاد بمبدء و معاد و سایر عقائد حقه است منشأ خوف میشود که باعث جلوگیری از معاصیست.

(توضیح کلام) ..... ص : 455

اینکه بسیاری از امور نفس وجودش منشأ خوف یا رجاء نمیشود مثلا اگر شیری سر راه باشد و شما اطلاع نداشته باشید ابدا خوفی در شما ایجاد نمیشود، و اما اگر علم پیدا کردید یا مظنه بلکه شک و مجرد احتمال ایجاد خوف میکند و همچنین اگر گنجی زیر زمین باشد و هیچ اطلاعی نداشته باشد منشأ رجاء نمیشود لکن اگر یقین یا مظنه یا احتمال دادید ایجاد رجاء میکند لذا کفار چون ایمان بخدا و قیامت و عذاب و ثواب ندارند رجاء و خوفی ندارند، اما شما مؤمنین که اعتقاد و یقین دارید چرا نمی ترسید شما باید پرهیز کنید.

[سوره المائدة (5): آیه 89] ..... ص : 455

اشاره

لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (89)

ص: 455

مؤاخذه نمیکند خدا شما را بقسمهای بیهوده که بدون قصد باشد و لکن قسمهایی که از روی قصد بسته شده مورد مؤاخذه است که نباید تخلف کرد که کفاره دارد پس کفاره او اطعام ده فقیر از آنچه اطعام میکنید خانواده خود را بمقدار حد وسط یا ده مسکین را لباس دهید یا یک بنده آزاد کنید و اگر متمکن از اینها نیستید سه روز روزه بگیرید اینست کفاره قسم های شما اگر قسم یاد کردید باید حفظ قسم کنید این نحو خدا آیات خود را برای شما بیان میفرماید باشد که شکرگزار باشید.

و قریب بهمین آیه در سوره بقره آیه 225 گذشت که فرمود لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ و توضیح کلام اینکه قسم اقسامی دارد: 1- قسم در مورد اخبار که خبر از چیزی می دهد و مؤکد میکند او را بقسم مثل فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ ذاریات آیه 23، و این نوع قسم اگر صادق باشد در اخبار حرام نیست لکن مذموم است و از این باب است قسم در باب مرافعات که اگر مدعی شاهد و بینه ندارد و حاکم حکم بقسم داد و منکر قسم یاد کرد دعوی ساقط میشود چنانچه فرمود

البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر

و اگر بر خلاف واقع باشد حرام است و از معاصی کبیره است و آن را یمین غموس میگویند قسم دروغ و غمس بمعنی فرو رفتن و این قسم صاحبش را فرود میبرد در عذاب.

2- قسمی است که از روی قصد و اختیار در مقام انشاء بر ایجاد فعلی یا ترک آن میخورد بشرائطی که در فقه ذکر شده بصیغ مخصوصه بر امر مباحی و این قسم است که متعلق او واجب میشود و در حنث و مخالفت آن کفاره تعلق میگیرد که بیانش انشاء اللَّه تعالی خواهد آمد.

ص: 456

3- قسم لغو است که بدون قصد یا قصد غیر مشروع یاد شود و این هم اقسامی دارد یکی در مقام اکراه کسی را مکره کنند بر امری و وادار کنند بر قسم که این بدون قصد و اختیار است یا آنکه در حال شدة غضب بر امری قسم یاد کند یا آنکه لقلقه لسانش باشد که در خبر تعبیر فرموده

بلا و اللَّه بلی و اللَّه

و این نوع قسم است که میفرماید لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ نه متعلقش واجب میشود و نه کفاره دارد و نه مؤاخذه میشود و از همین قسم است اگر قسم یاد کند بر ترک واجبی مثل نماز یا ترک مستحبی مثل صدقه یا بر فعل حرامی مثل شرب خمر و همین است قسمهای بعض صحابه بر تحریم طیبات که در آیه قبل ذکر شد و باصطلاح ایمان لغو منعقد نمیشود و تکلیف نمیآورد.

وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ که یمین منعقد میشود و مکرر گفته ایم که بنای این تفسیر فقط بر سیاهی قرآن است که عقدتم بالتشدید است و اما قرائت بتخفیف یا تلفظ عاقدتم اعتبار ندارد و احتیاج بتوجیهات بارده از روی سلیقه و اجتهاد و تمسک باشعار عربیه نداریم و شرط انعقاد یمین یکی باید بالفاظ جلاله باشد (باللّه، تاللّه، و اللَّه) یکی باید متعلق یمین امر مباح باشد یکی از روی قصد و اختیار باشد.

فَکَفَّارَتُهُ کفاره ملازم با معصیت است و معصیت در مخالفت قسم است که حنث یمین میگویند و مخالفت قسم حرام است جائز نیست و نمیتواند بگوید من مخالفت میکنم و کفاره میدهم کفاره در صورتی که معصیت کرد و مخالفت نمود تعلق میگیرد و کفاره قسم دو نحوه است تخییری و ترتیبی، اما تخییری مخیر است بین سه امر إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ اطعام دو نحوه است یا یک مد از حنطه و بعضی احتیاط کردند دو مد و مد ربع صاع است که مطابق با سه کیلو یا نصف من شاهی تقریبا یا یک من تبریزی است، یا اشباع مسکین بنان و خورش (من اوسط ما

ص: 457

تطعمون اهلیکم) نان و گوشت لازم نیست چلو مرغ باشد و نون و نمک هم کافی نیست أَوْ کِسْوَتُهُمْ در لباس معروف و مشهور یک پیراهن (قمیص) و یک زیر جامه (ازار) و بعضی بیک لباس هم گفته اند و این بعید است زیرا کسوه پوشانیدن است و بقمیص تنها یا ازار تنها پوشیده نمیشود.

أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ اطلاق رقبه شامل میشود مؤمنه و کافره رجل و مرأة، کبیر و صغیر و لکن در این عصر میسور نیست مخیر بین دو اطعام و کسوه است، و اما ترتیبی بعد از اینکه متمکن از اطعام و کسوه و تحریر رقبه نشد که مفاد فَمَنْ لَمْ یَجِدْ است باید سه روز روزه بگیرد فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ و احوط اینست که متوالیا بگیرد ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ اگر مخالفت قسم کردند و حنث یمین شد إِذا حَلَفْتُمْ موقعی که قسم منعقد شد.

وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ اگر میخواهید معصیت نکنید و گرفتار کفاره نشوید اولا قسم یاد نکنید و در صورت وقوع قسم ایستادگی داشته باشید و حفظ قسم کنید و بر طبق آن عمل کنید.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ از تحلیل طیبات و منع از تحریم آنها و قسم بر طبق آنها را لغو شمرده و بر مخالفتش مؤاخذه نفرموده و کفاره جعل نکرده.

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ سزاوار است بنده در هر حال شکرگزار نعم الهیه باشد چه تشریعی یا نعم تکوینی دنیوی و اخروی.

(تنبیهان) ..... ص : 458

اول- اگر قسم بر فعل واجبی یاد کرد مثل صلوة وجوب آن مؤکد میشود و بر ترکش هم عقوبت تارک الصلاة را دارد و هم کفاره تعلق میگیرد و همچنین اگر بر ترک حرامی قسم یاد کرد در فعل آن هم عقوبت مرتکب حرام را دارد و هم کفاره دارد. دوم بعضی علماء کفاره عهد را هم مثل کفاره قسم دانسته و بعضی مثل کفاره

ص: 458

نذر که تحریر رقبه باشد یا صیام شهرین متتابعین یا اطعام ستین مسکینا.

[سوره المائدة (5): آیه 90] ..... ص : 459

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (90)

ای کسانی که ایمان آوردید جز این نیست که خمر و قمار و بتهای کفار و مشرکین و ازلام که تعبیر ببخت آزمایی میکنند رجس و خبیث و حرام است از عمل شیطان است پس اجتناب کنید از او باشد که رستگار شوید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بخصوص مؤمنین از جهة اینست که غیر مؤمن و لو اجتناب از مذکورات بکند رستگار نخواهد شد.

انما برای اینست که این مذکورات جز رجاست و خبائث و حرمة چیزی ندارند الخمر در اصل بمعنی پوشاندن است و لذا مقنعه که زنها بر سر میکنند چون صورت و سر را می پوشاند خمار گفتند و خمر عقل را می پوشاند و فرق بین مخمور و مجنون اینست که مجنون عقل ندارد مثل اعمی که چشم ندارد و مخمور عقلش مستور و پوشیده میشود مثل بصیر که چشمش را ببندند در واقع سرپوشیست روی روشنایی عقل گذارده میشود و تعبیر بسکر میکنند و در حدیث از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود خمر از نه چیز گرفته میشود از عسل که آن را تبیع گویند و از انگور و از کشمش و از خرما و از گندم و از جو و از ارزن و سلت که جو پوست کنده است و فعلا موسوم است بآب جو، مخفی نماند که این مذکورات هشت است و محتمل است که نهم ارق باشد یا نبیذ و بالجمله هر چه سکر بیاورد و حرمت آن از ضروریات دین اسلام و نص قرآن بلکه مستفاد از اخبار است که در تمام شرایع حرام بوده و کلید درب تمام معاصی است و شارب الخمر کعابد الصنم و از شراب بهشت ممنوع است و مضرات روحی و جسمی آن مشهور و کتابهایی در این باب

ص: 459

نوشته شده و حدّ شارب الخمر هشتاد تازیانه است.

و المیسر قمار است و آن چهار قسم است با آلات معدّه از برای قمار و بدون آلات بقصد برد و باخت که مقامره گویند و بدون قصد و از گناهان کبیره است و اشتغال ذمّه میآورد و برنده باید ردّ بصاحبش کند و وارد شدن در مجلس قمار حرام است حتی بعضی از علماء نماز در آن مجلس را هم باطل میدانند.

و الانصاب بتهای مشرکین که آنها را میپرستیدند و هر بتی را بنامی میخواندند که ساختن آنها و بیع و شراء آنها حتی مواد اصلیه آن مثل خشب بشرط ساختن بت حرام است چنانچه بیع آلات قمار مثل نرد و شطرنج و عاس و کنجفه و سایر آلات قمار حتی بیع انگور بقصد شراب درست کردن حرام و سحت است و مالک ثمن نمیشود حتی واجب است شکستن آلات قمار و سایر ملهیات و بتهای مشرکین را.

و الازلام نوعی از بخت آزمایی بود که در جاهلیت معمول بوده و آن این بود شتری را ده نفر ابتیاع میکردند و میان خود بتفاوت بلیطها تقسیم میکردند و ده بلیط هر کدام بنامی نوشته میشد، فذ یک سهم داشت، توام دو سهم، رقیب سه سهم، حلس چهار سهم، نافس پنج سهم، مسیل شش سهم، معلی هفت سهم، و این هفت نفر ثمن شتر را نمیدادند و ثمن آن در عهده سه نفر دیگر که بنام منیح و سفیح و وغب بود هر کدام یک سوم ثمن را میدادند و سهمی از شتر نداشتند و این ده بلیط را در خریطه میانداختند و بدست یک نفر که وثوق داشتند او یک یک را بنام یک یک این ده نفر بیرون میآورد و این بعین مشابه همین بلیط بخت آزمایی است که امروز در تمام کشور معمول است.

رجس نجس و خبیث است (مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ) در آیه بعد میآید که شراب و قمار و بت پرستی و بخت آزمایی هر چهار بالقاء و تعلیم شیطان بوده.

ص: 460

فَاجْتَنِبُوهُ خطاب بمؤمنین که باید از این چهار کاملا دوری کنید حرام است لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ پس کسی که مرتکب این اعمال شنیعه بشود رستگاری ندارد مگر بتوبه و اداء حقوق و ردّ بصاحبانش بایع خمر ثمن آن را باید رد کند بمشتری برنده قمار ببازنده، بایع آلات قمار و بتها بخریدار، برنده بخت آزمایی بصاحبان بلیط و اگر آنها را نمی شناسند یا دست رسی ندارند از جانب آنها صدقه دهند و احتیاطا باذن مجتهد باشد امید است رستگار شوند.

[سوره المائدة (5): آیه 91] ..... ص : 461

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (91)

غرضی ندارد شیطان جز اینکه میانه شما مؤمنین ایجاد عداوت (دشمنی) و کینه جویی کند در مورد شراب و قمار و شما را باز دارد از یاد خدا و از اتیان نماز پس آیا منتهی نمیشوید و دست بر نمیدارید.

إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ یکی از مطالب بسیار قابل اهمیت در شریعت مطهره ایجاد الفت و محبت و وداد و اخوت بین المسلمین است و آیات شریفه قرآن بر این معنی ناطق است وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً آل عمران 103، لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ انفال آیه 63، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10، و غیر اینها از آیات و اخبار هم در این باب بسیار است و بسیاری از احکام هم روی این پایه است، نماز جماعت حج، زکاة، خمس، صدقه، صله رحم، عیادت مریض، تشییع جنازه، احسان بیکدیگر و غیر اینها و شیطان در مقابل این دستگاه غرضش ایجاد اختلاف و دوئیت و عداوت و تفرقه و بغضاء و تشتت بین مسلمین است و بتجربه هم مشهود

ص: 461

است که پیشرفت اسلام در اثر الفت و اتحاد است و ضعف آن در اثر عداوت و اختلاف است و یکی از اسبابی که ایجاد عداوت و بغضاء میکند که این هم مشهود است شراب و قمار است لذا میفرماید أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ اما خمر بعد از آنی که مستی آورد و سرپوش عقل شد از هیچ قبیح و زشتی جلو گیری نمیکند میزند، میکشد، فحش میدهد، سب میکند، غیبت و تهمت و سایر منکرات و فحشاء را مرتکب میشود حتی بسا کفر میگوید و از این جهت کلید درب کلیه معاصی است و این باعث عداوت و بعضاء میگردد.

و اما میسر که قمار باشد البته آنکه باخته یک کینه و عداوتی از برنده در قلبش ایجاد میشود حتی بسا عیال خود را هم میبازد و بقدری قمار تأثیر در عداوت و بغضاء دارد که صبیان هم در لعب خود برنده یک تفوق و بزرگی در خود میبیند و بازنده یک حقارت و کوچکی و خفت در خود مشاهده میکند و بغض طرف در دلش جای گیر میشود وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ صد بمعنی جلوگیری است و صد از ذکر خدا جلوگیری قلب و اعضاء و جوارح است از توجه بخدا، اما قلب دیگر موعظه باو اثر نمیکند، حقایق را درک نمیکند، مرگ و عقبات بعد از مرگ، قبر، برزخ قیامت، بهشت، جهنم، ثواب، عذاب، سؤال، میزان، دین، احکام، تمام آنچه از ناحیه حق است فراموش میکند، اعضاء و جوارح از ارتکاب معاصی خودداری نمیکند، چشم، گوش، دست، پا، زبان، حتی عورت. و ذکر اقسامی دارد ذکر لسانی، عملی، قلبی تمام از دست میرود.

وَ عَنِ الصَّلاةِ نمازی که اهم واجبات است ترک میشود الان مشاهده کنید آنهایی که شراب خوار و قمارباز هستند صد ده آنها نماز گذار نیستند و آنهایی که یک قیام و قعودی دارند صد نود آنها نماز باطل از جهات مختلفه دارند.

ص: 462

فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ مناهی الهیه را بحکم عقل واجب است منتهی شدن و ترک نمودن چنانچه واجبات الهیه را واجب است اطاعت کردن و لو اینکه فائده ای بر واجبات و مفسده ای بر محرمات درک نشود لذا تعبیر باحکام تعبدیه میکنند چه رسد به اینکه بوجدان و حس مصالح و مفاسد آن را انسان درک کند مثل شراب و قمار که اگر نهی الهی هم نبود هر صاحب عقلی باید بحکم عقل ترک کند چنانچه امروز دانشمندان اروپا با اینکه ابدا بمناهی شرعیه اعتنایی ندارند کتابها در مضار این موضوع نوشته اند لذا خداوند بلفظ فهل انتم تعبیر فرموده که از روی تعجب است که با اطلاع باین مضار آیا منتهی میشوید یا باز مرتکب میشوید.

[سوره المائدة (5): آیه 92] ..... ص : 463

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (92)

و اطاعت کنید خداوند را و اطاعت کنید حضرت رسالت را و حذر کنید از مخالفت پس اگر اعراض کردید پس بدانید که فقط تکلیفی که ما بر رسول خود معین کرده ایم ابلاغ واضح است که راه عذر بر کسی باقی نماند.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ اطاعت خدا امتثال اوامر و دستورات دینی است که بتوسط پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم ابلاغ بمکلفین شده یا بتوسط رسول باطنی که حکم عقل باشد بحسن و لزوم آن که گفتند کلما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس کلما حکم به الشرع حکم به العقل دو قاعده مسلمه طبق براهین محکمه است.

وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ تکرار لفظ اطیعوا برای اینست که اطاعت رسول در اعمال مولویت که مفاد النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، است هر نوع تصرفی در جان و مال مؤمنین بفرماید و هر حکمی که از ناحیه آن صادر شود باید تمکین باشید مثلا جعل خلیفه، اعطاء لوی، جعل والی و رئیس برای قشون

ص: 463

قضاوت و غیر اینها پس توهم نشود که اطاعت رسول عین اطاعت خدا است و تکرار زیادی است.

وَ احْذَرُوا از ترک امتثال اوامر و نواهی الهی و از مخالفت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در دستورات و قبول نکردن ولایت آن حضرت را.

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ بمعنی اعراض بترک امتثال و عدم قبول بدانید که ضرری بر خدا و بر رسول ندارد خود بعقاب و عذاب مبتلی خواهید شد، اما خداوند غنی بالذات است

(گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد)

و اما رسول بوظیفه خود عمل کرده که اداء رسالت نموده مسئول شما نیست اطاعت کنید یا مخالفت ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ مائده آیه 99، لذا میفرماید:

فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ کلمه ما در (انما) موجب این میشود که ان عمل نکند یعنی فقط بر رسول است که ابلاغ فرماید.

[سوره المائدة (5): آیه 93] ..... ص : 464

اشاره

لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (93)

نیست بر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند باکی در آنچه میل میکنند از مأکول و مشروب در صورتی که متقی و مؤمن و اعمال صالحه داشته باشند پس از آن تقوی پیدا کنند و ایمان آورند پس از آن تقوی داشته باشند و احسان کنند و خدا دوست دارد احسان کنندگان را.

در این آیه شریفه چند اشکال بنظر میآید: 1- وجه تکرار إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا چیست. 2- اشکالیست که سید مرتضی رضی اللَّه عنه فرموده که ارتباط

ص: 464

شرط و جزاء چیست، 3- اینکه بنظر حقیر میآید وجه تقدیم تقوی بر ایمان چیست

(اما اشکال اول) ..... ص : 465

مفسرین دو جواب گفتند: یکی آنکه جمله لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا راجع بشرب خمر است و عمل میسر قبل از نزول آیه تحریم مشروط است بر اینکه بعد از نزول تحریم بپرهیزند که مفاد إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا است وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اتیان باعمال حسنه پس تقوای از محرمات و ایمان بخدا و اتیان باعمال حسنه رفع محذور ارتکاب قبل از نزول تحریم را میکند و جمله ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا یعنی دوام تقوی و ایمان که بر این دو باقی باشند و جمله ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا راجع بتقوی از مظالم عباد است بقرینه احسنوا و این جواب علاوه بر اینکه تفسیر برأی است و مدرکی ندارد بسیار واهی است زیرا اولا تحریم خمر و میسر در تمام شرایع بوده بلکه حکم عقل هم بر حرمتش قائم است چنانچه گذشت، و ثانیا بر این فرض قبل از تحریم حرمتی نداشته تا مورد مؤاخذه باشد، و ثالثا اجتناب از سایر محرمات یا از این دو حرام بعد از تحریم چه مدخلیتی دارد برای رفع محذور قبل از تحریم.

جواب دوم- گفتند طعموا راجع بمباحات است این جواب هم تمام نیست زیرا اباحه مباحات مشروط بایمان و اجتناب از محرمات و اتیان باعمال صالحه نیست مضافا به اینکه رفع محذور تکرار را نمیکند.

(و اما اشکال دوم) ...... ص : 465

سید مرتضی رضی اللَّه عنه دو جواب فرموده: 1- اینکه منضم کنیم بجمله فیما طعموا غیره را یعنی مطعومات و غیر مطعومات و معنی این باشد که اگر کسی ایمان آورد و از محرمات متقی شد و اعمال صالحه بجا آورد در باقی امور از مطعوم و غیر مطعوم ارتکابش مانعی ندارد.

ص: 465

2- اینکه جمله إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا شرط حقیقی نیست از باب توسع در بلاغت که باید از محرمات پرهیز کرد و ایمان آورد و اعمال صالحه را بجا آورد دیگر مجاز هستند در سایر امور.

و این دو جواب هم بنظر نمیآید اولا انضمام غیره و تقدیر خلاف ظاهر است و ثانیا بر فرض انضمام شرطیت ثابت نمیشود و محذور بجای خود باقیست و اما نفی شرطیت آنهم اگر خلاف نص آیه شریفه نباشد مسلما خلاف ظاهر است سیما با این تکرارات.

(و اما اشکال سوم) ..... ص : 466

ما باید آنچه بنظر میرسد در مفاد آیه شریفه و از بعض اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام هم میتوان استفاده کرد و منافات با ظاهر آیه هم نداشته باشد بیان کنیم تا رفع جمیع اشکالات بشود و اللَّه العالم و این بعد از بیان دو مقدمه است مقدمه اول اینکه بنده در جمیع حرکات و سکنات و رفتار و کردارش باید در تحت اطاعة مولی باشد عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 75، و دین مقدس اسلام هم برای هر جزئی و کلی امور حکم قرار داده از احکام تکلیفیه و احکام وضعیه جعلیه.

مقدمه دوم اینکه گذشت که بعضی از مؤمنین بکلی دست کشیدند از لذائذ دنیوی و فقط بعبادت که جنبه رهبانیت است پرداختند و خداوند آنها را منع فرمود بعد از این دو مقدمه می گوییم مفاد آیه شریفه اینست که خطاب بمؤمنین که توقعی که از شما هست و وظیفه ای که دارید فقط سه چیز است: ایمان و تقوای از محرمات و اتیان باعمال صالحه دیگر در باقی امور مرخصید باکی بر شما نیست از منافع دنیوی بهره برداری کنید.

فعلا در مقام بیان جملات آیه شریفه لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

ص: 466

جُناحٌ فِیما طَعِمُوا

باکی نیست نمیخواهد بر خود حرام کنید مثل بعض صوفیه از خوردن حیوانی و غیر آن از لذائذ نفسانی، بخورید، بپوشید، استمتاع کنید، لذت برید بر شما چیزی نیست فقط تکلیفی که بر شما است إِذا مَا اتَّقَوْا پرهیز از محرمات وَ آمَنُوا ایمان بعقائد حقه وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اتیان باعمال صالحه که این سه جمله نتیجه صبر است، صبر بر ایمان که نبادی از ایمان خارج شوید و صبر بر ترک محرمات مرتکب معاصی الهیه نشوید و لو هر چه نفس تمایل داشته باشد، و بر اتیان واجبات و مندوبات و لو هر چه زحمت داشته باشد.

و این سه مرتبه صبر متفاوت است، درجه اول صبر بر طاعت است زیرا یک عملی بیش نیست و چندان زحمت ندارد، درجه دوم صبر بر ایمان است که امر قلبی است بمجرد اقامه دلیل اگر عصبیت و عنادی نباشد عقیده میآید و ایمان محقق میشود، درجه سوم که از همه مشکل تر است صبر بر معصیت است که نفس اماره کمال میل را دارد و شیطان هم بکمال قوی در مقام است و دنیا هم جلواتی دارد لذا اول تقوی را بیان فرمود سپس ایمان و اخیرا عمل صالح بعدا در مقام تأکید این موضوع بر آمد نسبت بدو درجه اول که اهمیتش بیشتر است فرمود ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا که تمام همت شما در حفظ این دو موضوع باشد نمیخواهد ترک لذائذ کنید سپس باز تأکید در قسمت اول که از همه مشکل تر است فرمود ثُمَّ اتَّقَوْا بعد در مقام دفع دخلی است که کانه کسی بگوید درست است ایمان و تقوی و عمل صالح وظیفه هر بنده است لکن ما ترک لذائذ دنیوی میکنیم برای نائل شدن بدرجات عالیه و مراتب سامیه و فیوضات کامله چون گفتند حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة جواب اگر میخواهید بدرجات عالیه نائل شوید وَ أَحْسَنُوا هر چه بیشتر بیکدیگر احسان کنید مقامات و درجات شما بالاتر میرود زیرا خداوند دوست میدارد احسان کننده گان را وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

ص: 467

و کسی را که خدا دوست دارد هیچ موهبتی را از او دریغ نخواهد فرمود، پس بحمد اللَّه تمام اشکالات بر طرف شد.

و برای تأکید مطلب که قبلا عرض شد که از بعض اخبار هم استفاده میشود یکی خبری است که شیخ طوسی مسندا از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده در موضوع حد زدن امیر المؤمنین قتاده را که شرب خمر کرده بود و متعذر باین آیه شده بود که گفت انا من اهل هذه الایة، حضرت فرمود

لست من اهلها ان طعام اهلها لهم حلال لیس یأکلون و لا یشربون الا ما احل اللَّه لهم

و بر طبق این حدیث عیاشی هم روایت کرده که حضرت فرمود

(و لیس یأکلون و لا یشربون الا ما یحل لهم)

و در خبر دیگر فرموده بقتاده

(ما انت منهم ان اولئک کانوا لا یشربون حراما)

خوب بمفاد احادیث توجه کنید.

ان قلت وجه اختصاص این حکم باهل ایمان چیست کفار هم در ارتکاب غیر محرمات مسئولیتی ندارند.

قلت اولا کفار هم اگر تقوای از محرمات کنند و ایمان هم پیدا کنند و اعمال صالحه را بجا آورند جزو مؤمنین میشوند و مشمول آیه هستند و از عنوان کفر خارج میشوند. و ثانیا اخبار بسیاری داریم که فرمودند

الارض کلها للامام

و فقط برای مؤمنین که شیعیان باشند و معتقد بجمیع عقائد حقه مباح فرموده و غیر مؤمن چه کافر باشد چه معاند چه مخالف غصب است کلیه تصرفات آنها در روی زمین و حضرت بقیة اللَّه پس از ظهور از آنها می گیرد و اجرت این مدت را هم مطالبه می فرماید پس بر آنها جناح هست.

ان قلت مفاد این آیه منافی است با ظواهر آیاتی که در مذمت دنیا وارد شده و اخباری که فرمودند

(فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عتاب)

قلت هیچگونه تنافی ندارد زیرا دنیای مذموم و حساب در حلال آن

ص: 468

در صورتیست که اشتغال بدنیا باعث کوتاهی در تحصیل عقائد یا علوم واجبه یا مانع از اتیان وظائف دینی یا کوتاهی در اداء حقوق یا ترک شکر واجب شود و اینها منافی با تقوی و ایمان و عمل صالح است، و اما دنیای بلاغ که هیچ لطمه بتکالیف نزند بلکه وسیله تحصیل آخرت باشد بسیار ممدوح است و هیچگونه حسابی و عتابی و عقابی ندارد لکن خیلی مشکل است.

[سوره المائدة (5): آیه 94] ..... ص : 469

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ (94)

ای کسانی که ایمان آورده اید البته خداوند شما را امتحان میفرماید بچیزی از صید که بدستهای خود آنها را اتخاذ میکنید و نیزه های خود تا اینکه معلوم فرماید کیست که از خدا میترسد بغیب پس کسی که تعدی کرد بعد از این امتحان پس بر او عذاب دردناکیست.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بخصوص مؤمنین با اینکه احکام صید مثل سایر احکام بر تمام افراد بشر است برای اینست که غیر مؤمن نه جرمی معتقد است و نه احترامی احتیاج بامتحان ندارد معلوم است که از صید باکی ندارد.

لَیَبْلُوَنَّکُمُ لام قسم است یعنی البته، امتحان، استخبار است و مکرر گفته ایم امتحانات الهی نه برای اینست که امری بر خدا مخفی باشد کشف نماید بلکه برای خود شخص و دیگران معلوم گردد.

بِشَیْ ءٍ مِنَ الصَّیْدِ دو مورد است که صید بری حرام است یکی بر شخص محرم تا مادامی که از حد حرم خارج شود و یکی صید داخل حرم و لو بر غیر محرم و این حرمت صید امتحان مؤمنین است چنانچه حرمت صید بحری روز شنبه برای

ص: 469

یهود که شرحش گذشت و تعبیر بشیئی و بمن تبعیضیه از جهة اینست که مطلق صید و لو خارج حرم بر غیر محرم حرام نیست و مورد امتحان نمیباشد چنانچه غیر از شنبه بر یهود حرام نبود.

تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ امتحان خدا این بود که حیوانات در حرم از انسان فرار نمیکردند و در دست و پای مردم میآمدند چنانچه ماهی ها روز شنبه میآمدند در گودال ها و ساحل ها و غیر آن نمیآمدند که میتوان با دست آنها را گرفت بخصوص صغار آنها یا تخم آنها را و بتوسط نیزه آنها را شکار کرد.

لِیَعْلَمَ اللَّهُ یعنی اظهار کند علم خود را بر دیگران مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ که کیست از خدا ترس است باطنا و معتقد بقیامت و عذاب است و در تنهایی هم از صید پرهیز میکند.

فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ که از خدا نترسید و تجاوز کرد و مرتکب صید شد فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ در آخرت و کفاره در دنیا.

[سوره المائدة (5): آیه 95] ..... ص : 470

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (95)

ای کسانی که ایمان آوردید نکشید صید را و حال آنکه شما محرم هستید و کسی که از شما بکشد در حال احرام صید را عمدا پس جزاء و کفاره آن اینست که مماثل آن صید را که کشته از نعم که شتر و گاو و گوسفند باشد فدیه دهد و مماثلة را باید دو نفر عادل از شما حکم کنند و باید این فدیه و هدی را برسانید بکعبه

ص: 470

یا مطابق قیمت آن انعام اطعام مساکین کنید یا مطابق عدد اطعام و مساکین روزه بگیرید تا اینکه بچشید و بال کار خود را خداوند از گذشته را عفو فرمود و کسی که باز اعاده کرد و صید دیگری را کشت پس خداوند از او انتقام خواهد کشید و خداوند قادر و صاحب انتقام است.

مسائل مربوطه باین آیه شریفه که بیان کفاره صید را میفرماید بسیار مفصل است که در فقه متعرض شده اند و ندیدم کتابی در این باب ابسط از جواهر در کتاب حج در مقصد ثانی از رکن ثالث که در لواحق است در احکام صید بآنجا مراجعه فرمائید بسط آن از وضع تفسیر خارج است و ما تا اندازه استعداد خود بشرح آیه شریفه اکتفاء میکنیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ قتل صید در دو مورد حرام است یکی بر شخص محرم که این آیه بیان میفرماید که یکی از محرمات احرام صید است چه در حرم باشد چه در خارج حرم و دیگر صید حرم است چه محرم باشد چه محل و بر هر دو کفاره تعلق می گیرد لکن کفاره این دو مختلف است، و اگر محرم در حرم صید کرد دو کفاره دارد یکی از جهت احرام و دیگر از جهت داخل حرم و بیانش میآید.

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً کفاره قتل صید بر محرم دو قسم است یکی متعمد باشد و دیگر ناسی باشد، اما اگر متعمد باشد فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ اگر نعامه (شترمرغ) باشد کفاره آن یک شتر است و اگر حمار وحشی یا گاو وحشی باشد و امثال آنها کفاره اش یک گاو است و اگر آهو و بز کوهی و امثال آنها باشد کفاره اش گوسفند است و در اینجا فروع بسیاری است مثل اینکه اگر صید مماثل نداشته باشد مثل کبوتر و خرگوش و امثال اینها و اگر صید حرام گوشت باشد مثل وحوش و طیور محرمة الاکل یا از هوام باشد مثل عقرب،

ص: 471

مار، مورچه و امثال آنها و اگر صغار از شترمرغ یا حمار یا گاو وحشی باشد یا آنکه حیوانی باشد که هم در آب زندگی دارد و هم در خاک چون حیوان دریایی صیدش مانعی ندارد یا اگر تخم شترمرغ باشد جوجه دار یا بی جوجه و همچنین اگر دو نفر یا بیشتر یک صید کردند یا یکی دلالت کرد و دیگری صید نمود و همچنین اگر صید را آسیبی رسانید چشم او را کور کرد یا دست یا پای او یا شاخ او را شکست یا آنکه پس از صید کردن او را رها کرد یا صید را رهانید و غیر اینها از فروع که تماما مذکور در فقه است و بحث در آن و اخبار وارده و اختلاف فتاوی بسیار طولانی میشود و از وضع تفسیر خارج میشود.

یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ در بعضی از اخبار قرائت شده ذو عدل منکم و تفسیر شده برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام، و ذوا عدل از خطاء کتاب وحی شمرده اند لکن مراد ظاهر سیاهی که مرام ما است که تعدی نکنیم دو نفر عادل از اهل خبره تعیین مماثلت کنند در موارد اشتباه.

هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ اگر در احرام عمره باشد باید در مکه قربانی شود و اگر در احرام حج باشد در منی.

أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ به اینکه آن هدی که مماثل بوده قیمت کنند و آن قیمت را گندم خریداری کنند و بهر فقیری در بعض اخبار دارد یک مد و در بعضی دو مد از طعام بدهند تا شصت مسکین و اگر قیمت زیادتر باشد زائد لازم نیست.

أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً یعنی مطابق عدد مساکین که اگر اطعام میکرد روزه بگیرد تا دو ماه اگر بیشتر باشد لازم نیست و اختلاف شده بین علماء که هدی و اطعام و صیام واجب تخییری است چنانچه مشهور گفتند و مطابق با ظاهر آیه است که تعبیر به او فرموده، و بعضی گفتند واجب ترتیبی است اولا هدی و اگر ممکن

ص: 472

نشد اطعام و اگر مقدور نیست صیام.

لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ که خداوند تفضل فرموده که از عقوبت قیامت نجات پیدا کند عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ مراد قبل از نزول این آیه شریفه است که اگر صید کردند کفاره لازم نیست وَ مَنْ عادَ یعنی متعمدا فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ دیگر کفاره ندارد عقوبت آن را برای قیامت گذارده لکن این مختص بصید عمدی است و اما در غیر صور عمد هر چه صید مکرر شود کفاره هم مکرر میشود.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ قادر متعال ذو انتقام انتقام الهی سخت است مگر آنکه توبه کند و خداوند عفو فرماید، این حکم محرم که صید کند چه در حرم باشد چه خارج از حرم.

اما حکم صید حرم چه صیاد محرم باشد یا محل فدیه لازم است و بدل ندارد و اگر محرم در حرم صید کرد هم کفاره باید بدهد و هم فدیه و فدیه دم شات و در بعض حیوانات صدقه یک درهم یا نصف درهم یا ربع درهم باختلاف حیوانات و بحث در آنها و فروع متفرعه و اقسام حیوانات بسیار طولانیست صرف نظر میکنیم.

[سوره المائدة (5): آیه 96] ..... ص : 473

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (96)

حلال شد بر شما صید دریایی طعام شما باشد و محل استفاده شما و برای سیاره که مسافرین باشند و حرام شد بر شما صید صحرایی مادامی که محرم هستید و از مخالفت خدا پرهیز کنید آن خدایی که بازگشت شما بسوی او است.

أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ برای محرم صید دریایی حلال شده و مراد صید آبی است و لو صدق بحر نکند و آن حیوانیست که در آب تخم میگذارد و در آب تعیش میکند مثل ماهی و اما حیواناتی که در خاک تخم میکنند و در آب تعیش

ص: 473

دارند آنها بری هستند و صید آنها بر محرم حرام است (و طعامه) محرم همین نحوی که صید بری بر او حرام است خوردن صید هم حرام است و لو دیگری صید کرده باشد ولی صید آبی هم صیدش حلال است و هم خوردنش جایز است.

مَتاعاً لَکُمْ سایر انتفاعات هم مانعی ندارد مثل بیع و صلح و سایر انتقالات و بنا بر مذهب شیعه در صید دریایی معتبر است که زنده او را صید کنند اگر مرده ای را صید کند خوردن آن حرام است و للسیّارة حلیه صید آبی برای مقیم و مسافر حلال است.

وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ صید بری حرام است و خوردن آن هم حرام است چه دیگری صید کند بر شخص محرم حرام است چه محرم صید کند بر غیر محرم هم اکل آن حرام است بلکه اصلا محرم مالک نمیشود و واجب است او را رها کند ما دُمْتُمْ حُرُماً ولی اگر محل شد در صورتی که صید داخل حرم نباشد دیگر مانعی ندارد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تقوی از هر معصیتی باید داشته باشد الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ که بازگشت تمام در قیامت بسوی او است و البته مورد سؤال و مؤاخذه و پاداش عمل خود خواهند بود ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

[سوره المائدة (5): آیه 97] .... ص : 474

اشاره

جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (97)

قرارداد فرمود خداوند کعبه معظّمه را که بیت اللَّه حرام است برای قیام مردم در اطراف آن بامور عبادی و استفاده معاشی که بآزادی و امنیت اشتغال داشته باشند و همچنین شهر حرام قرار داده که جدال و قتال در آن حرام است و هدی را

ص: 474

که معین میکنند برای قربانی در منی از شتر و گاو و گوسفند که یکی از افعال منی است حرام است تصرف در آن و قلائد که در حج قران است که نعلی که در آن نماز میکنند قلاده میکنند در گردن آن قربانی که همراه میآورند و این حکم برای اینست که بدانید خداوند عالم عالم است بآنچه در آسمانها و زمین است و محققا خدا بکلّ شیئی علیم است.

جَعَلَ اللَّهُ گذشت که مراد جعل تشریعی است نه تکوینی الکعبة مفعول جعل است الْبَیْتَ الْحَرامَ بیان الکعبة است یعنی کعبه بیت الحرام است و مراد اطراف کعبه است تا حدود حرم قیاما مفعول ثانی است چون جعل دو مفعولی است می گویی: جعلت زیدا قائما، و مراد قیام بوظائف است چه وظائف عبادی مثل نماز، طواف، سایر عبادات از اعمال حج و عمره و غیر اینها و چه وظائف معاشرتی از انواع تجارات و مکاسب و سایر ضروریات معاشی که آنجا را محل امن قرارداد لِلنَّاسِ عام است شامل مقیمین در حرم و واردین در آن میشود.

وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ الف و لام جنس است شامل اشهر حرم میشود که رجب و ذی القعده و ذی الحجه و محرم باشد چنانچه میفرماید مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ توبه آیه 36.

و الهدی آن قربانی است که از اعمال حج است شتر، گاو، گوسفند که معین میشود که باید در منی روز عید ذبح شود، سه قسمت شود یک قسمت برای خود بر دارد و یک قسمت صدقه و یک قسمت هدیه که امروزه بسیار کار مشکلیست و القلائد که در حج قران هدی را همراه خود میآورند و نعل خود را که در او نماز گذارده بطور قلاده در گردن آن میاندازند که هیچگونه تصرفی در آن جایز نیست حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ بقره آیه 196 ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ.

ص: 475

(اشکال) ..... ص : 476

بعض معترضین اعتراض کردند که جعل این احکام چه دلالتی دارد بر اینکه خداوند عالم بجمیع ما فی السموات و ما فی الارض است و مفسرین جوابهایی داده اند که تمامش مخدوش و بی ربط است و تمام مبنی بر این است که جملات قبل را دلیل بر علم خدا بما فی السموات و الارض بگیرند و ابدا همچه دلالتی ندارد

جواب ) ..... ص : 476

و تحقیق در جواب اینست که قضیه بر عکس است چون تمام خطابات در این آیات بمؤمنین است و مؤمن باید بداند و معتقد باشد بر اینکه خداوند میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ بلکه علم غیر متناهی است و اگر همچه اعتقادی ندارد مسلّما از ایمان خارج است و مشمول این خطابات نیست و زمانی که این عقیده را پیدا کرد میداند که تمام احکام الهیه از روی حکمت و مصلحت و مطابق علم جعل شده مخصوصا اعمال حج که بسیار حکمتش از اذهان عامه بلکه خاصه دور است حتی در مجلسی بودم که جماعتی از علماء و دانشمندان تشریف داشتند و بحث آنها در قربانی منی که متجاوز از یک ملیون شتر و گاو و گوسفند بی مصرف میشود و تبذیر مال است غافل از اینکه لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ حج آیه 37، پس معنای لِتَعْلَمُوا اینست که باید بدانید که خداوند عالم بما فی السموات و الارض و عالم بهر چیزی است و ایراد باحکام الهی نگیرید و بدانید بدون حکمت نیست و لو شما حکمتش را بدست نیاورید و نفهمید و حکماء گفتند (عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود) نفهمیدن حکمت دلیل بر بی حکمتی نیست.

[سوره المائدة (5): آیه 98] ...... ص : 476

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (98)

بدانید که خداوند اگر عذاب کند عقاب او شدید است و اگر عفو کند آمرزنده

ص: 476

مهربان است.

این آیه هم شاهد قوی است بر آنچه عرض شد که فضولی در احکام شرع و خورده گیری در دستورات الهی نکنید و بر طبق فرمان تعبّدا عمل کنید و مخالفت نکنید و اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ است زیرا

(هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض الدعاء) دعاء کمیل

، و اگر اطاعت کردید و پاس حرمت کعبه و امور مذکوره در آیات شریفه را نگاه داشتید وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ گناهان شما را میآمرزد و شما را مورد عنایات غیر متناهیه قرار میدهد.

[سوره المائدة (5): آیه 99] ..... ص : 477

ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (99)

نیست تکلیفی بر رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الا تبلیغ رسالت قبول، و رد راجع بمکلفین است و خداوند میداند آنچه را که شما اظهار میکنید و آنچه را مخفی و کتمان می نمائید.

ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ وظیفه پیغمبر تلاوت آیات شریفه و بیان احکام الهیه و مواعظ و نصایح و بشارت بثواب و جنّة و انذار از عذاب جهنم است و بالجمله اتمام حجة و رفع عذر و آیات شریفه در این باب در قرآن بسیار است و مسئولیت انبیاء فردای قیامت همین تبلیغ رسالت است و اما ایمان و اطاعت و امتثال و زیر بار رفتن و قبول فرمایشات کردن راجع بامّت است هر که قبول کرد مورد ثواب میشود و هر که ردّ کرد گرفتار عذاب آنها مسئول هستند.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ خداوند عالم است بنیّات و قلوب بندگان ما تُبْدُونَ آنچه را که اظهار میکنید از اسلام و قبول مطابق با عقیده شما است یا مخالف وَ ما تَکْتُمُونَ و آنچه کتمان میکنید از کفر و عناد و امثال اینها بترسید که فردای

ص: 477

قیامت رسوا خواهید شد و بواطن ظاهر میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9 روزیست که شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ الایة فصّلت آیه 2، روزی است که الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65.

[سوره المائدة (5): آیه 100] ..... ص : 478

قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (100)

بگو که مساوی نیست خبیث و طیّب و لو بتعجب در آورد تو را بسیاری خبیث پس از خدا بترسید و از اعمال زشت خود پرهیز کنید ای کسانی که صاحبان خرد هستید باشد تا رستگار شوید.

قل خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بامّت بفرماید لا یَسْتَوِی تساوی هم برابر است که یکی بر دیگری زیادتی نداشته باشد یا از حیث وزن یا از حیث قیمت یا از حیث بعض صفات مثل لون و طعم و هیئت یا از حیث جاه و مقام و مکنت و ریاست یا از حیث شکل و شمائل یا از حیث ملکات نفسانی مثل علم سخاوت شجاعت حلم و سایر صفات یا از حیث ایمان و تقوی و قرب بمقام ربوبی.

الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ خبیث پلیدی است و طیّب پاکیزگی است و این دو صفت در همه جا مصداق پیدا میکند در مأکولات و مشروبات خبائث و طیبات در افعال و اعمال، افعال قبیحه و حسنه، در حیوانات و غیر اینها و لکن ظاهر آیه در انسان است کافر، مشرک، ضالّ، معاند، محارب خبیث است. مؤمن، عادل، متّقی، صالح طیّب است البته اینها مساوی نیستند قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ رعد آیه 16 لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ حشر آیه 20 أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ

ص: 478

کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ

سجده آیه 18، و غیر اینها از آیات.

وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ ممکن است خطاب بپیغمبر (ص) باشد و ممکن است کلام نبی باشد بمخاطبین از امّة، اعجاب چیز بنظر بیاید از جهت اهمیّت و از این باب است عجب که یکی از صفات خبیثه است و از اول دنیا الی زماننا هذا اکثریت با خبائث و خبیثین بوده کافر اکثر از مسلم، سایر طبقات مسلمین اکثر از مؤمنین، سنّی اکثر از شیعه، فاسق اکثر از عادل، متخلق باخلاق رذیله اکثر از متصف باخلاق حمیده، عاصی اکثر از مطیع. جاهل اکثر از عالم، اهل عذاب اکثر از اهل ثواب، اصحاب دوزخ اکثر از اصحاب جنّة و بالجمله اهل باطل اکثر از اهل حق پس اکثریت نباید انسان را باعجاب بیاورد باید حق را گرفت و باطل را رها کرد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ باید متّقی شد شرافت بتقوی است إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13 یا أُولِی الْأَلْبابِ زیرا صاحب خرد و عقل باید متقی باشد چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان).

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ امید رستگاری در ایمان و تقوی است.

[سوره المائدة (5): آیه 101] ..... ص : 479

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (101)

ای کسانی که ایمان آورده اید پرسش نکنید از چیزهایی که اگر آشکار شود برای شما شما را بسوء و بدی میآورد و اگر پرسش کنید از آنها موقعی که قرآن دستور میدهد و نازل میشود آشکارا میشود برای شما خداوند عفو فرمود از آنها و خداوند غفور حلیم است.

ص: 479

مفسرین گفتند که شأن نزولش این بود که بعضی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که پدران ما کجا هستند حضرت فرمود در جهنم آنها را بد آمد و بعضی گفتند موقعی که امر حج آمد بعضی سؤال کردند که آیا همه ساله واجب است حضرت جواب نفرمود باز سؤال کردند جواب نداد مرّه ثالثه سؤال شد حضرت فرمود اگر میگفتم همه ساله واجب میشد و شما مخالفت میکردید و بعقوبتش گرفتار میشدید، لکن آنچه بنظر میرسد این دو مورد مربوط بآیه نیست و آیه شریفه یک مطلب عام پر فائده بیان میفرماید.

توضیح کلام اینکه مطابق مذهب شیعه احکام شرعیه تابع حکم و مصالح نفس الامریه است و البته خصوصیات آن زمان و اشخاص و استعدادات مدخلیت در مصالح دارد و از این جهت است که احکام تدریجا در ظرف بیست و دو سال ایّام رسالت حضرت نازل میشد بلکه بسیاری از احکام صلاح در اظهارش در زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نبود و سپرده شد بائمه اطهار علیهم السلام یکی بعد از دیگری و هر کدام آنچه مصلحت در اظهارش بود اظهار میفرمودند بلکه بسیاری که مصلحت در اظهارش نبود در پرده خفاء ماند تا حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه ظاهر شود و اظهار فرماید، بنا بر این آیه شریفه مفادش مطابق است با حدیث معروف که فرمود

سکتوا عما سکت اللَّه عنه

و حدیث شریف که فرمود

لیس علیکم المسئلة ان الخوارج ضیقوا علی انفسهم بجهالتهم و ان الدین اوسع من ذلک

و بر طبق این مفاد در مقام شرح آیه بر آئیم:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است زیرا غیر مؤمن سؤال از احکام شرع نمیکند و داعی هم ندارد و معتقد هم نیست لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ جمع شیئی و لذا غیر منصرف است و همزه مفتوح است چون بدون الف و لام و بدون اضافه است و مراد سؤال از دستورات و تکالیف است که بیایند از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کنند

ص: 480

که تکالیف ما چیست زیرا تا مادامی که دستور نیامده و مصلحت در بیان آن نبوده إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ زیرا بزحمت میافتید و استعداد آنها را ندارید و بسا مخالفت میکنید و کافر میشوید بعین مثل آن حدیث است که در کافی از حضرت صادق روایت فرموده که خلاصه مفادش قریب باینست که یکی از مؤمنین در همسایگی آن جوان نصرانی بود او را هدایت نمود و مسلمان شد وقت سحر درب خانه او رفت و او را از خواب بیدار و برد مسجد برای نماز شب پس از فراغ از نماز شب گفت چیزی نمانده بطلوع فجر بمان تا نماز صبح اداء کنیم و تعقیبات و اوراد و اذکار و تلاوت آیات تا نزدیک ظهر گفت توقف کنیم تا اتیان نوافل ظهر و نماز ظهر و تعقیبات و نوافل عصر و نماز عصر و تعقیبات تا نزدیک مغرب توقف نمود تا نماز مغرب و نوافل آن و تعقیبات و نماز عشاء و نافله و تعقیبات آن گاه او را روانه کرد منزل باز سحر شد آمد او را بیدار کند بمسجد برد گفت من کاسب هستیم باید بروم تحصیل معاش این دین برای آدم بیکار خوب است برگشت به همان نصرانیت.

وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ که دستور آمده باشد دستور نماز روزه، حج و امثال آنها اگر سؤال کنید که چه نحوه باید بجا آورد شرائط، جزاء، خصوصیات آن را.

تُبْدَ لَکُمْ حضرتش برای شما بیان میفرماید تا اندازه ای که باید بیان کند عَفَا اللَّهُ عَنْها از سؤالات بیجا که قبلا شده خداوند عفو فرمود.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ آمرزنده است حلیم بردبار است مؤاخذه نمیفرماید.

[سوره المائدة (5): آیه 102] .... ص : 481

قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ (102)

بتحقیق جماعتی از کسانی که پیش از شما از امم ماضیه سؤال از این گونه باء کردند و صبح کردند کافر و از دین خارج شدند.

ص: 481

بنا بر تفسیر مفسرین در آیه قبل این آیه را حمل کردند بر سؤال نصاری از عیسی علیه السّلام نزول مائده را و پس از نزول کافر شدند، و قوم صالح سؤال از ناقه و پس از آن پی کردند و کافر گشتند، و سؤال قریش از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که کوه صفا را طلا کند اینها همه تخرص بغیب است و مربوط بآیه نیست و از شواهد بزرگ اینکه این نحو سؤالات مورد عفو واقع نشد و این سؤال طلب معجزه بود و دلیل بر صدق دعوی ربطی باحکام نداشت بلکه مناسب با این آیه و اللَّه العالم قضیه بقره است که بعد از دستور ذبح بقره سؤال از لون و سنّ و شغل بقره که امر را بر خود مشکل کردند و سؤالاتی که از نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شده که مورد عفو شده و سؤالاتی که از انبیاء سلف شده و باعث کفر آنها گردیده.

قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ امم سابقه ثُمَّ أَصْبَحُوا یعنی همین سؤالات باعث کفر آنها شد که تکلیف را بر خود مشکل کردند و زیر بار نرفتند و کافر شدند بِها کافِرِینَ و این تهدید بزرگیست از سؤالات بیجا که اگر بکنید و سپس مخالفت ورزید یا انکار رسالت میکنید یا تکذیب مینمائید و بالجمله کافر میشوید.

[سوره المائدة (5): آیه 103] ...... ص : 482

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (103)

خداوند قرار نداده حکیم از برای بحیره و سائبه و وصیله و حام و لکن کسانی که کافر هستند افتراء و دروغ بر خدا می بندند و اکثر آنها عقل ندارند و تعقل نمیکنند آنچه استفاده میشود از خارج اینکه کفار زمان جاهلیت احکام خاصی بر این چهار صنف از حیوانات جعل کرده بودند و نسبت بجعل الهی میدادند خداوند سلب این نسبت را میفرماید که حکم خاصی برای آنها جعل نشده و افتراء و کذب محض است و در موضوع این چهار صنف حیوان اختلاف شدیدی است بین مفسرین و در

ص: 482

اخبار غیر معتبره و در کتب لغت بعضی گفتند بحیره شتری است که چند شکم زائیده تا پنج شکم گوش او را شق میکردند اگر شکم پنجم نر بوده بر زنها حرام بوده شیر و گوشت او و اگر ماده بوده بر آنها حلال.

و سائبه شتری است که انسان نذر میکرد که اگر شکار پیدا کردم یا از سفر سالم آمدم شترم را آزاد میکنم و دیگر این شتر حرام میشد و کسی هم حق ممانعت از آب و گیاه او را نداشته.

و وصیله شتری بود که دو بچه میآورد در یک حمل نر و ماده.

و حام گوسفند یا شتری که ده شکم بزاید دیگر انتفاع بآن نمیبردند و اقوال دیگری هم گفتند لکن چون ما مدرک معتبری در دست نداریم و تمام این اقوال را هم تفسیر برأی میدانیم و از آن طرف هم محل ابتلاء فعلی نیست برای مسلمین و خلاصه اینکه این چهار قسم مثل باقی اقسام حلال است انتفاع بآنها و آنچه در جاهلیت معمول بوده و نسبت بخدا میدادند افتراء محض و کذب صریح است و اینها یا از روی عمد و عناد بدعت میگذاردند که در اقلیت بودند یا از روی جهل و کم عقلی و نادانی که در اکثریت بودند و اللَّه العالم بما قال.

[سوره المائدة (5): آیه 104] ..... ص : 483

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (104)

و زمانی که گفته شد باین کفار و مشرکین که بیائید و اقبال کنید بسوی آنچه خداوند در قرآن مجیدش نازل فرمود و بسوی پیغمبرش در آنچه بیان میفرماید و دستور میدهد در جواب گفتند ما را کافیست آنچه پدران ما میگفتند و عمل میکردند آیا اگر پدران آنها علم نداشتند و از روی جهالت و نادانی مشی میکردند و در ضلالت و گمراهی بودند و هدایت نمیشدند باز هم متابعت آنها را میکنید.

ص: 483

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل وجود مقدّس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین که در مقام هدایت و ارشاد بودند و ضمیر لهم کفار و مشرکین تَعالَوْا تعال از اسماء افعال است بمعنی آمدن یعنی بیائید بمعنی پذیرفتن و قبول نمودن و زیر بار رفتن است إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ قرآن مجید یعنی قبول کنید و تصدیق نمائید که این کتاب عزیز از جانب خداوند عالم برای هدایت بشر نازل شده و بدستوراتش عمل کنید و از مخالفتش پرهیز نمائید وَ إِلَی الرَّسُولِ و مشرف شوید خدمت رسول و تصدیق کنید رسالت او را و اطاعت کنید فرمایشات او را.

قالوا در جواب مسلمین گفتند (حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا) ما بطریقه آباء خود مشی میکنیم هر چه گفتند قبول میکنیم و هر چه کردند میکنیم و همین ما را بس است.

أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً دوره جاهلیت و دور افتادن از انبیاء و اخلاق رذیله و عادات خبیثه و اعمال قبیحه که چه اندازه در میان آنها رواج داشت بلکه جهل سر تا سر دنیا را گرفته بود.

وَ لا یَهْتَدُونَ و زیر بار هدایت نمیرفتند و گوش بفرمایشات انبیاء و صلحاء نمیدادند و نصایح آنها را اعتناء نمیکردند آیا همچه اشخاصی را متابعت میکنید و همین برای شما کافیست.

و این آیه در مذمّت تقلید است که کور کورانه بدوی دلیل و منطق و برهان فقط برای اینکه پدران ما بودند متابعت میکنید و ادلّه واضحه روشن و معجزات باهرات را کنار میگذارید بلکه حکم عقل را هم سرکوب میکنید این نیست جز عصبیت و عناد و هوی پرستی و خود خواهی و اطاعت شیطان و امروز هم این مرض مزمن در سر تا سر مملکت رواج بسزا دارد که بیک دیگر نگاه میکنند اروپا و امریکا و هوی پرستان را تقلید و اطاعت میکنند و ابدا اعتنایی بدین و قرآن و علماء ندارند

ص: 484

بلکه از آنها معرض و بآنها بد بین و با آنها عداوت مینمایند و همچنین متابعین اهل بدع مثل عامه عمیا در متابعت بدعتهای خلفاء و بنی امیه و بنی العباس و مثل صوفیه در متابعت اقطاب و مراشد خود و مثل متابعت عوام در اختراعات پیشینیان خود مخصوصا زنها در وفیات و اعراس و غیر اینها بالجمله تقلید اهل ضلال باید انسان تمام کارهای خود بالاخص در امر دین از روی منطق و عقل و دلیل و برهان از مأخذ صحیح از انبیاء و اوصیای انبیاء و نوّاب ائمه اطهار علماء اعلام باشد که بتواند فردای قیامت در پیشگاه احدیت اقامه حجت نماید و معذور باشد.

[سوره المائدة (5): آیه 105] .... ص : 485

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما است که خود را نگاه داری کنید از ضلالت بشما ضرر نمیزند آنکه گمراه شده زمانی که شما هدایت شدید شما بعمل خود مثاب خواهید شد و آنها بضلالت خود معاقب خواهند بود پس آگاǠمیکنند و خبر میدهند شما را بآنچه بودید عمل می کردید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای کسانی که ایمان آورده اید خطاب بمؤمنین شاید بر این جهت باشد که غیر المؤمن چون اصلا ایمان ندارد و مخلّد در عذاب است حفظ خود نتیجه بر او ندارد.

عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ باید خود را حفظ کرد و نجات از عذاب الهی و نیل بسعادت بهشت و قرب بمقام ربوبی پیدا کرد بر فرض تمام اهل دنیا کافر شوند شما یک نفر باید ایمان خود را نگاه دارد و فرائض الهیه را بجا آورد و معصیت نکند البته هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر تا حدّ خود که احتمال تأثیر میدهد باید نمود این هم وظیفه شخصی است تأثیرش بر شما نیست حجة باید تمام باشد لِیَهْلِکَ مَنْ

ص: 485

هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ

انفال آیه 42.

لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اشخاص گمراه خود در ضلالت و گمراهی افتاده (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی) ابدا از گمراهی اهل ضلال ضرری بدین شما و بمقام و رتبه شما و سعادت و نجات شما وارد نمیشود.

إِذَا اهْتَدَیْتُمْ این حرف غلط است که میگویند باید نان را به نرخ روز خورد یا دیگران کردند ما هم کردیم یا بگویند: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، و امثال این مزخرفات بسیار شنیده میشود که میگویند امروز بدون تقلّب و دروغ کار پیش نمیرود شما مواظب خود باشید إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فردای قیامت هر که مسئول عمل خود است لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً معارج آیه 10.

بقول حافظ: تو برو خود را باش که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت.

فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هر کس نسبت بعمل خود بلی احکام اسلام دو قسم است انفرادی مثل نماز، روزه، خمس، زکاة و امثال اینها و اجتماعی مثل هدایت، ارشاد و دلالت، موعظه، نصیحت، امر بمعروف، نهی از منکر باید این وظائف را عمل کرد اگر تأثیر کرد آنها نتیجه می برند و اگر نکرد خود گرفتار می شوند.

ص: 486

[سوره المائدة (5): آیه 106] .... ص : 487

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ (106)

ای کسانی که ایمان آورده اید و خواستید شاهد بگیرید زمانی که مرگ میخواهید شما را بگیرد و وصیت کنید از خود مؤمنین دو نفر شاهد که صاحب عدل باشند انتخاب کنید و اگر دست رسی بدو نفر عادل مؤمنین پیدا نکردید دو نفر از غیر خود از کفار را شاهد بگیرید اگر در مسافرت هستید و مصیبت مرگ خواست شما را اصابت کند و این دو شاهد را نگاه دارید تا بعد از فراغ از نماز که مؤمنین همه جمع هستند شهادت خود را حضور همه اداء کنند و قسم بآنها بدهید که قسم بکلمه باللّه بخورند که دروغ شهادت نمیدهیم و شهادت خود را نمی فروشیم بثمن قلیل یعنی بمال دنیا و مال دنیا را نمیخریم بشهادت دروغ اگر در مورد آنها ظنین شدید و لو اینکه برای اقارب و خویشان آنها باشد و کتمان شهادت نمیکنیم که در این صورت گناهکار میشویم.

مطالبی که از این آیه میتوان استفاده کرد چند مطلب است:

(مطلب اول) ..... ص : 487

آنکه اگر کسی در مقام وصیت بر آمد باید حضور دو نفر عادل اقرار بوصیت کند که نتوانند ورثه یا دیگران انکار وصیت کنند و از بین برود و جزو میراث شود و همچنین حق ورثه از بین نرود اگر مالی دارد که ورثه اطلاع ندارند و لذا گفتند وصیت در چند مورد واجب است اگر دینی دارد باید اداء کند یا وصیت کند که حق

ص: 487

دیان از بین نرود و از این باب است اگر خمس یا زکاة یا مظالم بر ذمه او است و همچنین اگر واجبی بر عهده او است مثل حج، کفاره نذر و عهد و قسم و مطلق حق الناس و حق اللَّه چه مالی باشد و چه غیر مالی مثل صلوة و صیام و همچنین اگر امانتی از کسی که در ید او هست و همچنین اگر مالی دارد در جایی یا نزد کسی که ورثه اطلاع ندارند و در غیر موارد وجوب مستحبّ است تا ثلث مالش را برای مصارف خیریه تعیین کند که در حدیث است

(من مات بلا وصیة مات میتة الجاهلیة)

(مطلب دوم) .... ص : 488

اگر دست رسی ندارد نزد مؤمنین وصیت کند نزد دو نفر از کفار که اطمینان بآنها داشته باشد بخصوص در مسافرت که اغلب اتفاق میافتد وصیت کند و این دو نفر شاهد باید بمقتضای این آیه بعد از نماز عصر که مورد اجتماع مسلمین است اداء شهادت کنند و بر طبق آن قسم خورند در صورتی که ظنین باشید که بر خلاف واقع شهادت دهند و طریقه قسم که ما کتمان شهادت نمیکنیم و برای ثمن قلیل بر خلاف واقع شهادت نمیدهیم و لو مورد شهادت خویشاوندان خود ما باشند که اگر چنین کنیم آثم و گناهکار هستیم.

(مطلب سوم) ..... ص : 488

شرح الفاظ آیه شریفه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) دستور العمل است برای جمیع مؤمنین که در مقام وصیت بر آیند و اخبار در تأکید باین امر بسیار است و وقت آن وسعت دارد لکن در موردی که آثار مرگ ظاهر میشود مضیق میگردد لذا میفرماید شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ یعنی باید شاهد بین شما باشد در موقعی که آثار مرگ ظاهر شود حِینَ الْوَصِیَّةِ زمانی که در مقام وصیت بر آمدید اثنان دو نفر شاهد که صدق بینه شرعیه بکند ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ که از شرائط بینه عدالت شرعیه است و مسئله عدالت در موارد بسیاری شرط است

ص: 488

در مرجع تقلید، در حکم حاکم، در قاضی، در شاهد، در موضوع طلاق، در اثبات موضوعات مثل طهارت و نجاست و قبله و وقت و رؤیت هلال و تعیین قیم و غیر اینها از موضوعات مگر در موارد خاصه که اعتبار چهار شاهد شده.

أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ یعنی غیر از مسلمین و این تخییر نیست بلکه ترتیب است یعنی اگر دست رس بمسلمین نیست بی وصیت نمیرد لا اقل دو نفر از کفار را شاهد بگیرد.

إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ تعیین مورد است چون در حضر غالبا مؤمنین هستند و لکن در سفر بسا دست رسی بمؤمنین نیست.

فَأَصابَتْکُمْ مُصِیبَةُ الْمَوْتِ یعنی اگر آثار موت نیست بکافر وصیت نکند تا دست رسی بمؤمنین پیدا کند و اما اگر آثار موت ظاهر شد که اگر وصیت نکند بی وصیت از دنیا میرود لکن این دو شاهد کافر چون بینه شرعیه نیست.

تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ نه معنای حبس زندان است بلکه مراد نگاه داشتن آنها است تا بعد از نماز و در اخبار دارد بعد از نماز عصر اگر اطمینان بصدق آنها هست کافیست برای اثبات وصیت و اگر احتمال یا مظنه بکذب آنها داده شد چون اثبات وصیت بشهادت آنها نمیشود باید بر طبق شهادت خود قسم یاد کنند فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ و کیفیت قسم آنها این نحو باشد لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً یعنی شهادت دروغ نمیدهیم و نمی فروشیم بواسطه گرفتن ثمن کسی که چیزی را میفروشد البته ثمن آن را میخرد و اشتراء میکند.

وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی یعنی طرف داری خویشاوندی نمیکنیم وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ و کتمان شهادت که خدا امر فرموده نمی کنیم و بر خلاف حق شهادت نمیدهیم که این گناه بزرگی است که تعبیر از او بشهادت زور می کنند زیرا اگر چنین کنیم إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ از گنه کاران بشمار می رویم آنهم با انضمام بیمین غموس

ص: 489

[سوره المائدة (5): آیه 107] ..... ص : 490

اشاره

فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَیْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (107)

پس اگر بر خورد کردید و آگاه شدید که آن دو نفر شاهد شهادت دروغ داده و مستحق گناه هستند پس دو شاهد دیگر قیام کنند مقام آن دو اولی و اولیاء متوفی اقامه این دو شاهد کنند و قسم یاد کنند که شهادت ما حق است و سزاوارتر بقبول است از شهادت آن دو و ما تعدی نمی کنیم زیرا اگر تجاوز کنیم از ظالمین هستیم. این آیه شریفه از مشکلات آیات است و قراء اختلاف شدید دارند که مغیر معنا است و ما چون معتقد بقرائت مختلفه نیستیم و از سیاهی قرآن تعدی نمیکنیم بر طبق همین سیاهی شرح میکنیم و قبل از شروع در شرح دو جمله را ناچاریم بیان کنیم.

(جمله اول) .... ص : 490

ذکر بعض اخبار که در ذیل این آیه وارد شده، از کافی کلینی حدیثی نقل شده که خلاصه مفادش اینکه یک نفر مسلمان بنام تمیم داری با دو نفر نصرانی ابن بندی و ابن ابی ماریه مسافرت کردند و با تمیم داری امتعه ای بود برای تجارت که از جمله آنها آنیه منقش بطلا مکلل بجواهرات و گردن بندی بود در مسافرت مریض شد اینها را سپرد بآن دو نفر نصرانی که در مدینه بورثه او رد کنند اینها این ظرف منقش مکلل را با قلاده بر داشتند و بقیه امتعه را بوارث رد کردند ورثه در حضور پیغمبر اینها را خواستند گفتند آیا پدر ما مریض شد بمرض طولانی که این دو چیز را مصرف کرد یا کسی از او سرقت کرده یا در خسران تجارت از بین رفته آنها انکار کردند و گفتند آنچه بما داده همین ها بود که رد کردیم و چون ورثه مدعی بودند و اینها منکر لذا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اینها را قسم داد و رها شدند که مفاد

ص: 490

آیه قبل است سپس معلوم شد آنیه و قلاده نزد اینها است ورثه خدمت حضرت شکایت کردند این آیه شریفه نازل شده که اولیاء متوفی دو شاهد اقامه کنند که این آنیه و قلاده از متوفی بوده و قسم یاد کردند که شهادت ما حق است حضرت آن دو را از دو نفر نصرانی گرفت و بورثه رد فرمود و اخبار دیگری هم قریب باین مضمون داریم

(جمله دوم) .... ص : 491

حکم مسئله در مورد وصیت باید دو نفر شاهد عادل شهادت دهند تا ثابت شود و اگر در جایی باشد که دست رسی بمؤمن عادل نباشد دو نفر از اهل ذمه که مورد وثوق در مذهب خود باشند و اگر اینها هم نباشند دو نفر مجوس که در حکم اهل ذمه هستند و در بعضی اخبار اولا دو نفر از مسلمین عامه بعدا اهل ذمه بعدا مجوس باشند و اینها پس از شهادت باید قسم هم یاد کنند که شهادت آنها حق است و این جمله از آیه قبل استفاده میشود بعد از آن اگر ورثه تکذیب کردند اینها را و آثار کذب هم ظاهر شد اگر دو شاهد عادل اقامه کردند باید طبق آن عمل کرد زیرا مدعی هستند و البینة علی المدعی و اگر عادل نباشند منضم بقسم میشود در صورتی که دو شاهد اولی عادل نباشند و بر طبق آن حکم میشود بلی اگر طرفین عادل باشند تساقط میکنند چون تعارض بینتین است و حکم قسم جاری میشود بعد از این دو جمله شرح آیه شریفه واضح میشود.

فَإِنْ عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً واضح شد که آن دو نفر شاهد اولی کذاب بودند فآخران یعنی دو شاهد دیگر که از مسلمین باشند یَقُومانِ مَقامَهُما قیام کنند مقام آن شاهد اولی مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ یعنی از کسانی که اولیاء میت استحقاق دارند بعضی از مؤمنین و کلمه اولیان یعنی دو نفر ولی میت اگر این دو شاهد عادل باشند حق ورثه ثابت میشود و اگر غیر عادل باشند فیقسمان باید قسم یاد کنند باللّه قسم شرعی لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ

ص: 491

شَهادَتِهِما

معنی این نیست که شهادت آنها هم حق است چنانچه می گویی علی علیه السلام احق بخلافت است از ابی بکر یعنی این حق است و او باطل.

وَ مَا اعْتَدَیْنا و ما تجاوز از حق نمیکنیم و بر خلاف حق شهادت نمیدهیم إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ما اگر بر خلاف حق شهادت دهیم ظالم هستیم.

[سوره المائدة (5): آیه 108] ..... ص : 492

ذلِکَ أَدْنی أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها أَوْ یَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ بَعْدَ أَیْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (108)

این قسم نزدیک تر است بر اینکه شهادت بر وجه خودش واقع شود یا مورد خوف باشد اینکه رد شود قسم باولیاء میت بعد از قسم آن دو نفر وصی و از خداوند بپرهیزید و بر خلاف واقع شهادت ندهید و دستورات او را بشنوید و خداوند هدایت نمیفرماید طائفه فاسقین را.

ذلِکَ أَدْنی چه بسا بعضی حاضر هستند بشهادت دروغ اما اگر بنا بر قسم شد جرئت نمیکنند بر خلاف واقع قسم یاد کنند أَنْ یَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجْهِها مطابق با واقع اتیان بشهادت کنند أَوْ یَخافُوا زیرا خوف قسم دروغ بیش از خوف شهادت دروغ است أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ یعنی باولیاء میت که قسم یاد کنند که دو شاهد اولی بر خلاف واقع شهادت دادند بَعْدَ أَیْمانِهِمْ بعد از آنکه دو شاهد اولی قسم یاد کردند که شهادت ما مطابق حق و واقع بوده.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ که شهادت دروغ و یمین غموس دو معصیت بسیار بزرگ است هم جنبه حق اللَّه دارد هم جنبه حق الناس وَ اسْمَعُوا یعنی اطاعت کنید فرمایشات الهی را و گوش شنوا داشته باشید وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ شهادت دروغ و قسم دروغ فسق میآورد و از راه هدایت منحرف میشود.

ص: 492

[سوره المائدة (5): آیه 109] ..... ص : 493

اشاره

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (109)

روزی که خداوند انبیاء را جمع میفرماید پس بآنها میگوید که امتهای شما چه نحوه اجابت کردند فرمایشات شما را عرض میکنند پروردگارا ما نمیدانیم محققا تو علام الغیوب هستی.

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ کلمه یوم منصوب است مفعول فعل مقدر در مقام تهدید یعنی بترسید روزی را که خدا اولا از انبیاء سؤال میفرماید یعنی همچه روزی در پیش دارید و اضافه شده بجمله یجمع اللَّه الرسل بتأویل مصدر یعنی روز اجتماع انبیاء و تعبیر برسل فرموده نه بانبیاء برای اینست که نبی اگر مأمور بتبلیغ و رسالت نباشد امتی ندارد که او را اجابت کنند یا نکنند این خصیصه رسل است فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ استفهام تقریری است قالُوا لا عِلْمَ لَنا.

(اشکال عویص) .... ص : 493

از اخبار بسیار در موارد مختلفه استفاده میشود بلکه از بعض آیات که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عالم بود بآنچه بعد از رحلت آن سرور از امت صادر میشود و خبر میداد از واردات بر اهل بیت از شهادت امیر المؤمنین و مصائب زهرا و حسنین علیهم السلام حتی از اسیری اهل بیت و مصائب ائمه طاهرین (ع) و قضایای آخر الزمان و سلطنت بنی امیه و بنی العباس بلکه در دعای ندبه

علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه

بلکه در آیات شریفه فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41 وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 30، و غیر اینها و با تسلم این چه نحو میتوان جمع کرد با این جمله لا علم لنا.

ص: 493

(جواب) ...... ص : 494

اما مفسرین عامه که بکلی این اخبار را منکرند و صریحا میگویند که انبیاء و ائمه علم باین قضایا ندارند و تعجب اینست که بعض خاصه هم متابعت آنها کرده اشکالی بر آنها نیست و بر طبق ظاهر همین آیه تفسیر میکنند و اما کسانی که معتقد باین اخبار هستند بلکه میتوان گفت که تواتر معنوی دارد جوابهایی داده اند مثل اینکه روز قیامت از شدت دهشت آن روز علم آنها زائل میشود یا آنکه بمقتضای لوح محو و اثبات علم بخصوصیات ندارند یا اینکه این از شئون علم بغیب است که مختص بخدا است و تمام این جوابها تسلیم اشکال است.

و تحقیق در جواب اینست که این جمله از کمال ادب است در پیشگاه احدیت که ذات مقدس تو احاطه بجمیع عوالم دارد و علم تو ذاتی است و ما هر چه بدانیم از افاضه تو است و نسبت علم ما با علم تو هیچ است در مقابل همه چیز و جهل است در مقابل علم، تو از همه ما بهتر میدانی و ما کیستیم که در مقابل تو اظهار علم کنیم و بر تو چیزی پوشیده نیست که ما کشف کنیم إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ و از شواهد مهم بر این دعوی تعبیر بعلام الغیوب با سه تأکید: جمله اسمیه، ان مؤکده، کلمه انت بعد از کلمه انک که در مقابل همچه علمی ما کیستیم اظهار علم کنیم هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقائق الامور.

و در بعض اخبار در ذیل این آیه تفسیر شده بآنچه با اوصیاء انبیاء رفتار کردند و لکن ما مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر آیات بیان مصداق اهم است منافی با عموم آیه ندارد.

ص: 494

[سوره المائدة (5): آیه 110] ..... ص : 495

إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (110)

زمانی که فرمود خداوند ای عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا که بتو و مادرت عنایت کردم زمانی که تو را تأیید کردم بروح القدس (جبرئیل) تکلم میکردی در گهواره همان نحوی که در کهولت و بزرگی تکلم میکردی و زمانی که تعلیم کردم بتو کتاب و حکمت و تورات و انجیل را و زمانی که از گل صورت حیوان میساختی باذن من و در او میدمیدی پس پرنده میشد باذن من و کور را بینا میکردی و صاحب برص را شفا میدادی باذن من و مرده را بیرون میآوردی (زنده میکردی) باذن من و زمانی که جلوگیری کردم بنی اسرائیل را از اذیت بتو زمانی که آمدی آنها را با معجزات و براهین واضحه پس گفتند کفار آنها این نیست مگر سحر آشکارا.

إِذْ قالَ اللَّهُ بعض مفسرین برای ارتباط آیات بیکدیگر گفتند این کلام در روز قیامت صادر میشود بعد از جمع رسل و سؤال از آنها در موضوع اجابت امم و لکن این کلام از جهات بسیاری باطل است اولا احتیاج بتمحلات زیادی دارد در متعلق اذ و ثانیا محتاج بحرف عاطفه است و ثالثا باید بفعل مضارع باشد مثل یجمع نه فعل ماضی و رابعا تذکر نعم الهی در قیامت چه اثری دارد و خامسا ارتباط آیات و سور ممنوع است مگر موارد ظاهره پس این فرمایش در موقعی بوده که

ص: 495

میخواستند عیسی را بدار زنند و خداوند امر را بر آنها مشتبه نمود که میفرماید وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ نساء آیه 157، بنا بر این متعلق اذ فعل محذوف است مثل اذکر که در بسیاری از آیات ذکر شده.

یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ مکرر حضرت مسیح را باین عنوان در قرآن یاد فرموده برای اینکه بفهماند که عیسی پدر ندارد برای رد نصاری که او را مسیح ابن اللَّه گفتند و رد یهود که نسبت زنا العیاذ باللّه بمریم دادند.

اذْکُرْ نِعْمَتِی بنده باید همیشه متذکر نعم الهی باشد لکن این نعمتهایی که بحضرت عیسی علیه السلام عنایت شده بر خلاف عادت و طبیعت بسیار مورد اهمیت است عَلَیْکَ وَ عَلی والِدَتِکَ و اما نعمتهایی که بمریم (ع) عنایت شده خداوند در سوره آل عمران در آیات بسیاری بیان فرموده و در سوره مریم و موارد دیگر از ولادتش و نزول مائده بر او و کفالت زکریا و حملش بعیسی و نفخ جبرئیل و تساقط رطب جنی و اصطفاء او بر نساء عالمین و تطهیر او از معاصی که مقام عصمت باشد و غیر اینها از معجزات باهرات و افاضه علوم که بیان میفرماید.

إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ که جبرئیل مأمور شد در کفالت حضرت عیسی از شر یهود تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ اشاره بآنجائیست که یهود بحضرت مریم گفتند یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ، الی قوله: وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا) سوره مریم آیه 27- 32 و کهلا یعنی همان نحوی که در کهولت و کبر سن تکلم میکردی در مهد هم تکلم کردی.

وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتابَ بعضی مفسرین گفتند مراد تعلیم کتابت است و لکن ظاهر کتب آسمانی است که بر انبیاء نازل شده و الحکمة معرفت بمعارف الهیه

ص: 496

و احکام شرعیه و مصالح و مفاسد امور و التوریة که بر موسی نازل شده و الانجیل که بر خود عیسی علیه السلام نازل فرمود اشاره بهمان جمله است که فرمود آتانِیَ الْکِتابَ.

وَ إِذْ تَخْلُقُ یعنی تصویر صورت (من الطین کهیئة الطیر) شبیه طیور از گل (باذنی) بدستور من (فتنفخ فیها) پس در آن صورت دمیدی بقدرت کامله الهیه فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی که گفتیم معجزه فعل الهی است بدست انبیاء صادر میشود که نشانی و دلیل بر نبوت آنها باشد چنانچه میفرماید در حق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی انفال آیه 17 وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ کور مادر زاد (و الأبرص) پیسی (باذنی) حضرت عیسی دست میکشید بچشم کور خداوند او را بینا میکرد، ببدن ابرص خداوند شفا میداد وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی بالای سر قبر میآمد میفرمود قم باذن اللَّه زنده میشد قبر شکاف بر میداشت از قبر خارج شد و این یکی از ادله است بر امکان رجعت و وقوع آن چنانچه قوم موسی هفتاد نفر هلاک شدند سپس زنده شدند وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ بقره آیه 55 و 56، و همچنین قضیه عزیز أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ، الی قوله تعالی: قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ بقره آیه 259، و غیر اینها.

وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْکَ کف جلوگیری است و از این باب است کف نفس از معاصی، بنی اسرائیل حضرت عیسی را گرفتند حبس کردند تصمیم داشتند که او را بدار زنند که الان هم عقیده یهود و نصاری اینست که او را بدار زدند لکن خداوند او را حفظ فرمود وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ

ص: 497

وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ

نساء آیه 157.

إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ همین معجزات باهرات که دلیل روشن و برهان محکم بر رسالت او بود فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ کفار بنی اسرائیل بسیار بودند از یهود و قساوت قلب آنها از تمام کفار بیشتر و عناد و عصبیت آنها زیادتر بود گفتند إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ اگر مرجع هذا اشاره بعیسی باشد چنانچه بعض مفسرین گفتند سحر باید بمعنی ساحر باشد و این بر خلاف ظاهر است و اگر بینات باشد چنانچه بعض دیگر گفتند باید هذه باشد این هم درست نیست بلکه مرجع عمل عیسی (ع) است و همین ظاهر است.

[سوره المائدة (5): آیه 111] .... ص : 498

وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (111)

و زمانی که وحی نمودم بحواریین اینکه ایمان بیاورید بمن و برسول من که عیسی (ع) است گفتند ایمان آوردیم و شهادت بده و شاهد باشد که ما مسلمین هستیم وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ کلمه واو عطف است بجملات آیه قبل و از نعم الهی است نسبت بعیسی علیه السلام، اوحیت وحی بحواریین الهام بقلوب آنها و القاء بنفوس آنها است چنانچه عیاشی از حضرت باقر (ع) روایت میکند فرمود

(ای الهموا)

و شرح حال حواریین را در مجلد سوم همین تفسیر صفحه 213 الی 215 در ذیل آیه 52 از سوره آل عمران و در مجلد اول کلم الطیب صفحه 285 الی 289 مفصلا متعرض شده ایم مراجعه کنید که اینها بمقتضای خبر منسوب بحضرت رضا علیه السلام در جواب جاثلیق دوازده نفر بودند و ما حسن ظنی بآنها نداریم نه از نظر اخبار و نه از نظر اناجیل مگر چهار نفر از آنها شمعون الصفا وصی عیسی (ع) و دو نفر رسولانی که فرستاد بر اهل انطاکیه که سومی آنها همان شمعون الصفا

ص: 498

بود و در سوره یس بیان فرموده و برنابا که صاحب انجیل است و انجیل او از این مزخرفات اناجیل اربعه خالی است و صریحا بشارت بآمدن حضرت ختمی مآب (ص) دارد و از همین جهت نزد نصاری متروک و مردود شده و اما بقیه آنها عیسی را ترک کردند و در دست یهود او را تنها گذاردند بلکه انکار کردند که او را نمیشناسیم و در خود اناجیل کفر و بی ایمانی آنها را تصریح دارد که حقیر مفصلا در این دو موضع بیان کرده ام دیگر تکرار نمیکنم.

أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی ایمان بخدا و برسول دو رکن اعظم ایمان است که بانکار هر یک یا عدم تصدیق کافر میشود.

قالُوا آمَنَّا اظهار ایمان کردند لکن عقیده راسخ در قلوب اکثر آنها نبود و باندک امتحانی متزلزل شدند (و اشهد) ممکن است در پیشگاه احدیت گفته باشند و خدا را شاهد بگیرند و ممکن است بحضرت عیسی (ع) خطاب کرده و او را شاهد گرفته و بعید نیست که این اظهر باشد بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ تسلیم اوامر خدا و منقاد فرمایشات عیسی هستیم.

[سوره المائدة (5): آیه 112] .... ص : 499

إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (112)

زمانی که گفتند حواریون ای عیسی بن مریم آیا استطاعت دارد پروردگار تو اینکه نازل کند بر ما مائده ای از آسمان فرمود از خدا بپرهیزید اگر شما از ایمان آورندگانید.

إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ دلیل بر اینکه حواریون ایمان کامل نداشتند چند جمله است در این آیه و آیه بعد یکی تعبیر اینها در خطاب بحضرت عیسی (ع) بکلمه یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ زیرا سزاوار بود عرض کنند یا روح اللَّه، یا رسول اللَّه

ص: 499

یا نبی اللَّه دیگر جمله هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ بسیار کلمه زننده است خداوندی که قدرت بر هر چیزی دارد و غیر متناهی است بکلمه استطاعت یعنی خدا همچه قدرتی دارد یا نه بلکه سزاوار این بود که عرض کنند آیا خداوند تفضل میفرماید بر ما به اینکه أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ.

جمله سوم فرمایش حضرت عیسی در جواب آنها قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (یعنی اگر ایمان داشته باشید نباید این توقعات را بکنید خداوند روزی هر جنبنده ای را بمقتضای حکمت و مصلحت باو بهر نحوی که صلاح میداند عنایت میفرماید.

[سوره المائدة (5): آیه 113] ..... ص : 500

قالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدِینَ (113)

گفتند میخواهیم از آن مائده تناول کنیم و قبلهای ما مطمئن شود و بدانیم که تو راست می گویی از جانب خدا آمده ای و بر طبق آن شهادت دهیم که تمام این جملات هم دلیل بر ضعف ایمان است.

قالُوا نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها ممکن است مقصود آنها مجرد شکم پرستی باشد و ممکن است از اطعمه بهشتی تمنی داشته باشند و ممکن است مطالبه معجزه کرده باشند و ظاهر همین اخیر است بقرینه جملات بعد و همین دلیل است بر اینکه هنوز ایمان کامل در آنها نبوده وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا که اطمینان قلبی نداشتند.

وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا که علم بصدق حضرتش نداشتند وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدِینَ شهادت بوحدانیت حق و رسالت عیسی علیه السّلام نزد بنی اسرائیل.

ص: 500

[سوره المائدة (5): آیه 114] ..... ص : 501

قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (114)

عیسی (ع) عرض کرد پروردگار ما نازل فرما برای ما مائده ای از آسمان که بوده باشد عید برای اول ما و آخر ما و آیة و نشانه ای باشد از جانب تو و روزی ده ما را و تو بهترین روزی دهندگانی.

قالَ رَبُّنَا بعضی اشکال کردند که حضرت عیسی علیه السّلام اولا منع فرمود حواریین را که همچه سؤالی نکنید در آیه قبل قالَ اتَّقُوا اللَّهَ چرا خود او این سؤال را نمود، بعضی جواب دادند که این سؤال از زبان آنها بوده و بعضی گفتند بعد از صدور اذن بوده لکن هر دو کلام باطل است زیرا منع اولی برای جسارت آمیز آنها بوده که گفتند (هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ) و اما بعد از اینکه مطالبه معجزه کردند و دلیل بر صدق مسیح و نبوت او مانعی ندارد از خداوند تمنا کند زیرا معجزات بزرگتر از این خداوند باو عنایت فرموده أَنْزِلْ عَلَیْنا بعضی اشکال کردند که چرا در آیه قبل از باب تفعیل ینزل آمده و در اینجا از باب افعال جواب دادند هر دو بیک معنا است لکن ممکن است گفته شود که در آیه قبل لسان اخبار و استفهام بوده و در این آیه لسان دعاء و تمنا است.

مائِدَةً مِنَ السَّماءِ کلمات مفسرین و اخبار وارده در اینکه مائده چه بوده اختلاف بسیاری است که نمیتوان بآنها اعتماد کرد و احتیاج بتعیین آن هم نداریم هر چه بوده مائده آسمانی بوده و مراد از من السماء طرف بالا است چنانچه در بسیاری از آیات داریم أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فرقان آیه 48. با اینکه از ابر بوده که از دریاها بر داشته شده.

تَکُونُ لَنا عِیداً نفس مائده یا نزول مائده عید نیست بلکه مراد اینست که

ص: 501

روز نزول مائده را عید بگیریم مثل سایر اعیاد برای وقایعی که در آنها اتفاق افتاده مثل یوم بعثت و غدیر و ولادت اهل بیت و امثال آنها لاولنا اهل زمان عیسی از حواریین و غیر آنها و آخرنا کسانی که بعد از این میآیند از امت عیسی (ع) وَ آیَةً مِنْکَ دلیل و نشانه و معجزه باشد بر صدق عیسی (ع) وَ ارْزُقْنا هر چه خداوند ببندگان خود عنایت فرماید رزق است چنانچه در مجلد اول این تفسیر در ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ بقره آیه 3 بیان شده از علم، عمر، توفیق، اولاد، عیال، مال، عزت، ریاست، اخلاق حمیده و غیر اینها و از این بیان رفع اشکالی که بعض مفسرین کردند بجمله وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ که غیر خدا رزاق نیست تا اینکه خدا بهتر از آنها باشد، وجه رفع اگر مراد خصوص رزق خوردنی و آشامیدنی بود جای این توهم بود اگر چه آنهم توهم فاسدی است و لکن چون رزق بمعنی عام در غیر خدا هم اطلاق میشود تعلیم علم و امثال آن و خداوند خیر الرازقین است.

[سوره المائدة (5): آیه 115] ...... ص : 502

قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ (115)

خداوند فرمود محققا من نازل میکنم بر شما مائده را پس هر کس بعد نزول مائده از شما کافر شد پس محققا من او را عذابی میکنم که احدی از عالمین را عذاب نکرده باشم.

بعض مفسرین گفتند این تهدید منشأ خوف شد و تقاضا کردند که مائده نازل نشود و این خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه و نصّ اخبار وارده از ائمه اطهار علیهم السلام است که مائده نازل شد.

قالَ اللَّهُ البته بنحو وحی بر حضرت عیسی (ع) که بحواریین بفرماید که

ص: 502

خدا میفرماید إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ پس از تقاضای آنها و دعاء حضرت عیسی خداوند اجابت فرمود و نازل نمود.

فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ همین نحوی که بسائر معجزات عیسی از احیاء موتی و ابراء پیسی و ابصار کور و غیرها کافر شدند و حمل بر سحر کردند اگر نزول مائده را هم حمل بر سحر کردند و همین معنای کفر است.

فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ آیا مراد عذاب دنیا است مثل امم سابقه از قوم نوح، لوط، هود، صالح، شعیب، موسی از غرق و صاعقه و صیحه و خسف و در اخبار دارد مسخ شدند بصورت خوک و میمون یا عذاب آخرت که خلود در آتش باشد که تمام کفار معذب هستند یا هر دو و بعید نیست که اخیر ظاهر آیه باشد و از اخبار نیز استفاده میشود عذابا نکره آورده که درجه بالا لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ زیرا هر چه حجة تمامتر شود و معجزات ظاهرتر گردد مخالفت آن عقوبتش بیشتر میشود خصوصا مثل مائده که بحس مشاهده کنند و بخورند جماعت کثیری و اشباع شوند و از او چیزی کم نشود هیچگونه احتمال سحر در او نمیرود چون سحر حقیقت ندارد پس کافر شدن باو و حمل بر سحر کردن موجب عقوبت شدید میشود و در شرح قصه این موضوع حدیث مفصلی از سلمان فارسی دارد که نقل آن بسیار طولانی میشود رجوع بمجمع البیان طبرسی کنید.

[سوره المائدة (5): آیه 116] ..... ص : 503

اشاره

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (116)

و زمانی که فرمود خداوند ای عیسی پسر مریم آیا تو گفته ای برای مردم که

ص: 503

بگیرید مرا و مادر مرا دو اله از غیر خدا عرض کرد پروردگارا تو منزه و مبرا از هر نقص و عیبی سزاوار نیست از مثل منی بگویم در مورد خود چیزی که حق من نیست اگر بودم که گفته بودم هر اینه محققا تو میدانستی میدانی آنچه در باطن من است و من نمیدانم آن اسراری که نزد تو است محققا تو علّام الغیوبی.

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ متعلق بفعل محذوف، عطف بر جملات قبل یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اشاره به اینکه زائیده شده ای از مادر أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ استفهام تقریری است که اعتراف کند به اینکه من نگفتم، رد بر نصاری که نسبت میدهند عیسی گفته (اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ)

(اشکال) ..... ص : 504

نصاری قائل بتثلیث و اقانیم ثلاث: اب و ابن و روح القدس هستند و آنها مریم را اله نمیدانند و باشد انکار منکر هستند و در بعض کتب آنها این آیه شریفه را یکی از اشکالات بر قرآن شمرده اند.

(جواب) ..... ص : 504

اولا- انکار اینها بر خلاف واقع است و مرحوم استاد بلاغی الشیخ جواد در الهدی و در الرحلة المدرسیه و در سایر کتب خود از کتابهای خود نصاری نقل فرموده که طائفه از نصاری بودند که مسمی بودند بطائفه مریمیه آنها هم مریم را اله میدانستند و فعلا آن طائفه منقرض شدند و همین مطلب را در مجمع البیان نقل کرده و ثانیا نصاری بنحوی معتقد بمریم هستند و غلو در حق او دارند که بحکم اله او را می پندارند و لو در مقام تلفظ اسم او را اله نگذارند.

و ثالثا- قول به اینکه عیسی پسر خدا است و خدا پدر عیسی است مستلزم اینست که مریم هم زن و زوجه و هم جفت خدا است و معنای الوهیت همین است چنانچه الوهیت عیسی از جهت بنوت است.

ص: 504

و رابعا- مقام مریم در نزد نصاری بالاتر است از مقام روح القدس حتی ما مسلمین هم مقام مریم را کمتر از مقام جبرئیل نمیدانیم زیرا انبیاء و اوصیاء و صدیقه طاهره و معصومین از ملائکه افضل هستند و جبرئیل بر حسب عقیده ما متمثل شد نزد مریم و نفخ روح نمود و بعقیده نصاری خدا در رحم مریم و جبرئیل خدا را نیاورد در رحم مریم کند فقط جبرئیل کفیل عیسی بود از شر یهود و البته مادر عیسی از کفیل او مقامش بالاتر است و جایی که جبرئیل یکی از خدایان باشد لازمه آن اینست که مریم هم باشد.

(اشکال دیگر ) ..... ص : 505

اینکه این مکالمه اگر قبل از عروج عیسی (ع) بوده که در زمان عیسی این کفریات از نصاری بروز نکرده و اگر در قیامت باشد چرا بلفظ ماضی میفرماید.

(جواب ) ..... ص : 505

مسلما در همین عالم بوده قبل از عروج بقرینه آیه بعد که از قول عیسی (ع) نقل میفرماید وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ و در زمان عیسی گروندگان باو از حواریین و غیر حواریین بسیار بودند و نظر بآن معجزات باهرات که از او ظاهر شده بود و از آن طرف بودن پدر بدنیا آمد و اولاد بی پدر ممکن نیست در نظر آنها غلو کردند و او را پسر خدا و سوم خدا شمردند و باصطلاح کاسه از عاش گرمتر چنانچه در زمان امیر المؤمنین علیه السّلام هم بسیاری در حقّ او غلوّ کردند و بخدایی او قائل شدند که هنوز هم باقی هستند که یکی از فرق مسلمین که محکوم بکفر هستند غلات هستند و یکی نواصب که از کلب نجس تر هستند و دیگر خوارج و امروز هم بسیار خر مرید هست بخصوص در اویش در حق اقطاب و مراشد و در حق باب و بهاء.

قالَ سُبْحانَکَ تو منزهی از اینکه شریک برای تو باشد اصلا قابل توهم

ص: 505

نیست چون وجود صرف مقابل او عدم است یا ماهیت و ماهیت هم بالذات معدوم است ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ این نوع کفریات در خور آدم جاهل احمق از همه جا بی خیر است کسی که دارای مقام نبوت و رسالت و اولو العزمی و عصمت و طهارت و معنون بعنوان روح اللَّه است چه نحوه ممکن است ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ چیزی که در خور من نیست و بر خلاف حق است بگویم إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ نه از باب تردید است بلکه دلیل بر نگفتن است یعنی اگر گفته بودم تو میدانستی.

تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی از باطن من و قلب من خبر داری که همچه توهم و خیالی در خاطر من خطور نکرده چون معصوم خیال معصیت چه رسد بخیال کفر و شرک در قلب مطهرش خطور نمیکند وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ مراد از نفس اسراری است که جز خدا کسی اطلاع ندارد و اطلاق نفس بر خدا باعتبار ذات اقدس او است.

إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ غیوبی که حتی بر انبیاء مستور است نزد تو مکشوف است

[سوره المائدة (5): آیه 117] .... ص : 506

ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (117)

نگفتم برای آنها مگر آنچه تو امر فرمودی باو اینکه عبادت کنید خدای یگانه را که پروردگار من و شما است و من هم تا روی زمین هستم بر آنها هر چه بگویند یا بکنند شهادت میدهم پس زمانی که مرا گرفتی خودت مراقب آنها هستی و تو بر هر چیزی شاهد و گواهی.

ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ معنای رسالت و وظیفه رسول نیست جز تبلیغ آنچه مرسل امر فرموده نمیتواند چیزی بر او بیفزاید یا از او کوتاهی کند أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ اول وظیفه رسل دعوت بتوحید و عبودیت ذات اقدس ربوبی و معرفت

ص: 506

حق است

(اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده)

خطبه نهج البلاغه.

رَبِّی وَ رَبَّکُمْ پروردگار من است و من بنده او هستم نْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ

نساء آیه 172، و پروردگار شما که تماما عبد او و مأمور بعبادت او هستید احدی جز او لیاقت عبودیت ندارد و مقام ربوبیت از برای او نیست وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً و این دلیل است بر اینکه انبیاء ناظر بافعال امت هستند بلکه اوصیاء آنها فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41 ما دُمْتُ فِیهِمْ در میانه آنها هستم و با آنها محشورم فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی گذشت که توفی بمعنی اخذ بقوه است و از این باب است وفاء دین و توفی طلب و موت را هم وفات میگویند بواسطه قبض روح است و توفی عیسی همان گرفتن خدا است و بردن او بآسمان نه بمعنی موت است لذا نمیگوید توفیت روحی بلکه خود مرا توفی فرمودی.

کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ چون باحاطه قیومیة و بعلم ذاتی و قدرت کامله بر هر چیزی رقیب، بصیر، سمیع، خبیر، محیط، علیم هستی.

وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ حاضر و ناظر هر چیزی هستی چیزی از تو غائب و مستور نیست.

[سوره المائدة (5): آیه 118] ..... ص : 507

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (118)

اگر آنها را معذب فرمایی پس آنها بندگان تو هستند اختیار آنها با تو است و اگر بیامرزی آنها را پس محققا تو عزیز مقتدر و حکیم علی الاطلاقی.

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ البته آنها استحقاق عذاب سخت دارند زیرا معصیتی بالاتر از شرک نیست و بمیزان عدل است و کسی را نمیرسد در کار تو فضولی کند لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23، فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ

العبد و ما فی یده

ص: 507

کان لمولاه

مملوک تو، مخلوق تو، مصنوع تو هستند و اختیار ملک با مالک است (صلاح مملکت خویش خسروان دانند).

وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ مغفرت شامل حال مؤمن میشود نسبت بمعاصی صادره از او و اما کافر و مشرک از این موهبت ممنوع هستند إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ نساء آیه 48.

فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ عزیز بزرگی و توانی و محکم کاریست حکیم موافق حکم و مصالح اگر قابلیت مغفرت داشته باشند و موافق با مصلحت باشد میآمرزد و الا مورد عذاب میشوند.

[سوره المائدة (5): آیه 119 ] ...... ص : 508

قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (119)

فرمود خداوند که این روزی است که نفع میدهد صادقین را صدق آنها از برای آنها بهشتهایی است که جاری میشود از زیر آنها یعنی از پای آنها نهرهایی همیشه در آن بهشتها هستند ابد الاباد خداوند از آنها راضی آنها هم از خدا راضی و این فوز عظیم است.

قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ بسیاری از مفسرین گفتند اشاره بروز قیامت است لکن منافی است با آیات قبل چنانچه شرح شد، و بعضی گفتند در همین دنیا است زیرا در قیامت کفار اقرار بکفر میکنند و خوارج بافعال خود شهادت میدهند و صدق است و هیچگونه نفعی بر آنها ندارد لکن این هم درست نیست زیرا معنای صادقین را نفهمیده اند.

و توضیح کلام و تحقیق مرام اینست که زمان گذشته و آینده و حال برای زمانیات است و دهر محیط بزمان است گذشته و آینده ندارد و سرمد محیط بدهر

ص: 508

است و خداوند تمام ازمنه و دهور و سرمد نزد او حاضر است و احاطه قیومیت دارد بر تمام آنها منافات ندارد که بحضرت عیسی در همین عالم بفرماید هذا و اشاره باشد بروز جزاء و با آیات قبل هم مخالفت نداشته باشد.

یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صادق مطلق کسی را گویند که در جمیع اقوال و افعال و اخلاق و عقائد صادق باشد و این مرادف با معصومین علیهم الصلاة و السلام انبیاء و اوصیاء آنها است زیرا اگر کسی در یک مورد در یکی از این مراحل کاذب باشد صادق مطلق نیست و دلیل بر این مدعی آیه شریفه کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ که قطع نظر از اخباری که تفسیر بائمه شده برهان عقلی هم بر طبق آن داریم بودن با صادقین یعنی رفتار و کردار آنها را سرمشق خود قرار دهند و مسلما کسی که در تمام عمرش فقط یک کلمه صدق از او صادر شده نباید با او بود بعلاوه جمله اخیره همین آیه شریفه هم شاهد قوی است بر این معنی صدقهم که صدق آنها در عقائد و اخلاق و افعال و اقوال برای آنها نفع می بخشد آنهم چه نفعی لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ نه یک بهشت و دو بهشت، و مراد من تحتها زیر درختها و پای قصرها است و شاهد بر این معنی آیه شریفه حکایت میفرماید از قول فرعون أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی زخرف آیه 51.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً نفس خلود دلیل بر بقاء الی الابد است و کلمه ابدا تأکید در خلود است.

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ البته رضایت حق از کسیست که تمام افعال و اقوال و عقائد و اخلاقش مرضی خدا باشد و این در غیر معصوم نیست وَ رَضُوا عَنْهُ فقط در بهشت نیست زیرا تمام اهل بهشت کمال رضایت را دارند بلکه در جمیع حالات دنیا و آخرت دارای مقام رضا هستند که بالاتر از مقام صبر و توکل است.

ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ چه فوزی است بالاتر از این مقام و موهبت.

ص: 509

[سوره المائدة (5): آیه 120 ] ..... ص : 510

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (120)

و اختصاص بذات اقدس خدا دارد ملکیت تمام عوالم علوی و سفلی و آنچه در آنها است از ملائکه، جن، انس، حیوانات، نباتات، جمادات، و او بر هر چیزی قادر است.

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ علویات شامل تمام عوالم علوی، عالم عقول، نفوس، عالم ارواح، لوح، قلم، بهشت، شمس، قمر، کواکب، کرات جویه میشود.

و الارض عالم سفلی آب، خاک، باد، هوی، جواهرات، اعراض، بشر، جن، حیوانات، نباتات، معادن جزو ما فی الارض است که میفرماید وَ ما فِیهِنَّ در سماوات و ارض.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ از کتم عدم بعرصه وجود و ابقاء آنها و افناء آنها و هر نوع تصرفی که مشیت کامله و حکمت بالغه او اقتضاء کند قادر متعال است.

تمت بعون اللَّه سورة المبارکة المائدة و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة الانعام بتوفیقه و عنایته

ص: 510

جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 5

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه رب العالمین الذی جعل القرآن هدی للمتّقین و الصلاة و السّلام علی محمد المبعوث علی الجن و الانس اجمعین و جعله شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی اللَّه باذنه و سراجا منیرا الی قیام یوم الدین و علی آله و اهل بیته و خلفائه الاطیبین الحافظین لشریعته المعصومین الانجبین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم ابد الابدین و دهر الداهرین

سورة الانعام ...... ص : 2

اشاره

در اخبار بسیاری از حضرت صادق و حضرت رضا علیهما السّلام در کافی و تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی و طبرسی و کفعمی است که این سوره مبارکه جملة واحدة نازل شده و هفتاد هزار ملک او را مشایعت نمودند، و در بعض اخبار تصریح شده که هفتاد موضع اسم اللَّه در او ذکر شده و برای قضاء حوائج و دفع بلیات و رفع آلام و اسقام بسیار مفید است، حتی در بعضی اخبار از حضرت صادق علیه السّلام مرویست که چهار رکعت نماز بخواند (یعنی بدو سلام) و این سوره را بعد از حمد قرائت کند سپس دعائی است بخواند بعد از قرائت که اول آن

(یا کریم یا کریم یا کریم یا عظیم یا عظیم یا عظیم یا اعظم من کل عظیم یا سمیع الدعاء یا من لا یغیّره الایام و اللیالی صلّ علی محمّد و آل محمّد و ارحم ضعفی و فقری و فاقتی و مسکنتی فانّک اعلم بها منّی و انت اعلم بحاجتی یا من رحم الشیخ یعقوب حین ردّ علیه یوسف قرّة

ص: 2

عینه یا من رحم ایّوب بعد حلول بلائه یا من رحم محمدا علیه و آله السّلام لیتم آواه و نصره علی جبابرة قریش و طواقیتها و امکنه منهم) تا آخر (یا مغیث یا مغیث یا مغیث)

است.

سپس حضرت قسم یاد میفرماید

(فو الّذی نفسی بیده لو دعوت بها بعد ما تصلی هذه الصلاة فی دبر هذه السورة ثم سئلت اللَّه جمیع حوائجک ما بخل علیک و لاعطاک ذلک انشاء اللَّه.)

و از حضرت رضا علیه السّلام مرویست که هفتاد هزار ملک تا روز قیامت برای کسی که این سوره را تلاوت کرده تسبیح میگویند، و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست که هر که این سوره را با مشک و زعفران بنویسد و شش روز متوالی بیاشامد اصابه سوداء باو نشود و از تمام دردها و المها عافیت پیدا کند باذن الهی و اما این ختم که امروزه بین عوام متعارف شده و ادعیه که در اواسط آن میخوانند آنچه فحص کردیم مدرکی از اخبار بدست نیامد مثل بسیار از ختوم متعارفه بین عوام بلکه خواص مثل ختم أَمَّنْ یُجِیبُ یا بعدد اسم علی یا فاطمه یا ابا الفضل، یا طلسمات یا صورت مهر نبوت یا باطل السحر یا ادعیه مجعوله از شیّادین و جادوگران و کتاب فروشان و امثال اینها و بدعتهای زنانه که قطعا از معصوم صادر نشده در قرآن مجید میفرماید فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ معذرت میخواهم تکفیرم نکنید.

[سوره الأنعام (6): آیه 1] ..... ص : 3

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (1)

حمد مختص است بخداوند آن کسی که خلق و ایجاد فرمود آسمانها و زمین

ص: 3

را و قرار داد تاریکیها و روشنایی را پس از این آیات بزرگ کسانی که کافر شدند برگشتند بخدای خود و اعراض کردند و منکر پروردگار خود شدند.

الحمد للَّه گذشت در مجلد اول در سوره مبارکه فاتحة الکتاب صفحه 97 و 98، معنای حمد و فرق بین آن و شکر و مدح و اینکه نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است یا من وجه و بیان اختصاص جنس حمد بحضرت باری ذاتا و صفة و فعلا بنحو حقیقت و غیر آن سرتاسر ممکنات لیاقت حمد ندارند نه ذاتا و نه صفة و نه فعلا الا بنوع من العنایة بالعرض و المجاز، و معنای مقام محمود و احمد و محمد و معنای

(فلک الحمد علیّ فی جمیع ذلک)

در دعاء کمیل مراجعه فرمائید الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مراد از سماوات طبقات علویات است و آنها هفت طبقه بنص آیات قرآن که تعبیر بسبع سماوات فرموده و تمام این کواکب و ستاره ها و منظومات شمسیه در طبقه اولی است بنص آیه شریفه إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6، و کرسی احاطه باین هفت طبقه دارد وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیة الکرسی، و عرش محیط بکرسی و فوق عالم اجسام است وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ هود آیه 9، دلیل نیست بر اینکه آب فوق عرش باشد بلکه کلمه علی دلالت بر برتری عرش میکند با اینکه کلمه علی الماء معلوم نیست مراد از این ماء چه مائیست ممکن است انهار بهشت باشد که بهشت زیر عرش است یا ماء دیگری که خدا میداند بعلاوه عرش بر دوش حمله عرش است و میفرماید وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ الحاقة آیه 7، و اخبار در حمله عرش بسیار داریم.

و مراد از ارض کره زمین است که روی کره آب است و سه ربع کره زمین را آب گرفته و یک ربع خشکیست که ربع مسکون میگویند و این هم طبقاتی دارد در تخوم ارض که هر طبقه زیر زمین آثاری دارد و باین مناسبت در اخبار بارضین سبع

ص: 4

تعبیر شده.

وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ تعبیر بجعل نمود و بخلق نفرمود بمناسبت اینکه همان خلقت کره زمین در مقابل خورشید که از کرات علویه و جزو سماوات است تشکیل میشود که حرکت زمین بحرکت وضعی تشکیل شب و روز میدهد ظلمت شب و ضیاء روز، و تقدیم ظلمات بر نور برای اینست که قبل از خلقت نور ظلمات بوده چون ظلمت عبارت از امر عدمی است و نسبتش با نور عدم و ملکه است مثل عمی و بصر، و تعبیر بجمع در ظلمات و مفرد در نور ممکن است برای این باشد که منشأ نور فقط وجود منور است مثل شمس و اما سبب ظلمت اموری است: فقدان نور، عدم قابلیت استناره، وجود حاجب و غیر اینها مثلا غروب شمس، عمی، حدوث مرض در بصر، بستن چشم، رفتن در تاریکی، بر هم گذاشتن چشم، نوم، عطش، اضطراب خیال، تشویش خاطر و امثال اینها.

و از برای نور اطلاقاتی است: اطلاق بر ذات ربوبی اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ سوره نور آیه 35، زیرا خداوند ظاهر بالذات است لمقام واجب الوجودی و مظهر غیر است از ممکنات بایجاد اطلاق بر مجردات و ارواح مقدسه و عالم عقول و نفوس

(اول ما خلق اللَّه نوری)

حدیث نبوی

(خلقکم اللَّه انوارا)

زیارت جامعه

(اشهد انّک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة)

زیارت وارث، اطلاق بر قرآن و کتب سماویه إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ مائده آیه 48 قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ مائده آیه 18، اطلاق بر ایمان اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بقره آیه 258، و بر شمس و قمر و سایر نجوم و بر نار و سراج و غیر اینها.

ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا شامل جمیع طبقات کفار میشود حتی منتحلین بدین اسلام مثل خوارج: نواصب، غلات، منکر ضروریات دین اسلام، مبدعین بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ

ص: 5

یعنی یجعلون له عدلا و نظیرا و شریکا چه شرک در عبادت مثل مشرکین یا شرک در افعال از خلق و رزق و امثال اینها یا شرکاء در تشبیه مثل یهود و نصاری و مجسمه از فرق مسلمین، و این آیه شریفه در مقام تعجب است که با اینکه خداوند خالق آسمانها و زمین است و جاعل ظلمات و نور است چگونه کفار برای او مثل قرار میدهند

[سوره الأنعام (6): آیه 2] ...... ص : 6

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (2)

او است آن کسی که خلق فرمود شما را از گل پس از آن تقدیر فرمود برای شما مدت را و مدت دیگری است که معین شده نزد او پس از آن شما تشکیک و تردید میکنید.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ اشاره بماده اصلیه بشر است که حضرت آدم علیه السّلام است چنانچه میفرماید در سوره ص آیه 71 إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ بعلاوه ماده نطفه از مأکولات است که در زمین بعمل میآید و نیز میفرماید مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری طه آیه 57 ثُمَّ قَضی أَجَلًا گذشت معانی قضی و اطلاقات آن در قرآن مجید در مجلد دوم صفحه 165 مراجعه شود، اراده و مشیت اتمام فعل، حکم، اعلام امر، خلق صنع و در اینجا بمعنی تقدیر است، و اجل بمعنی مدت از بدو ایجاد تا زمان انقضاء و مراد مدت حیات است.

وَ أَجَلٌ مُسَمًّی بین مفسرین اختلاف است در فرق بین اجلین و تماما بی مدرک است و اخبار بسیاری داریم در اینکه مراد اجل محتوم که قابل تغییر نیست و در لوح محفوظ است و بسا انبیاء و ائمه (ع) خبر میدادند، و اجل غیر محتوم که در لوح محو و اثبات است و علمش مختص بخدا است و بسا تغییرپذیر

ص: 6

است که اجل مسمّی مینامیم و مسئله بداء که ضروریات مذهب شیعه و اخبار متواتره بتواتر معنوی بر طبق آن از ائمه (ع) رسیده و آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39، دال بر آنست.

و بداء در حق باری نه بمعنای تغییر نظر است مثل بدائیات در بنده گان بلکه تغییر مصالح و حکم است که بصفات و اعمال بشر و عبادت و معصیت و ادعیه و توسلات و غیر اینها تغییر میکند مثلا صله رحم باعث طول عمر میشود و قطع آن موجب کوتاهی، صدقه باعث رفع بلا میشود، دعاء موجب اجابت میگردد، زکاة باعث زیادتی مال میشود ترکش موجب زوال میگردد، عبادت و بندگی و علم و صفات حمیده باعث توسعه و معصیت و ظلم و امثال آن موجب ضیق، توسلات سبب قضاء حوائج و اعراض از علماء موجب تسلط ظالم و غیر اینها و بعین مسئله بداء در تکوینیات مثل نسخ است در تشریعیات که بمقتضای مصالح و حکم و مقتضیات حکم تغییر میکند مثلا ظهور حضرت بقیة اللَّه از حتمیات است لکن تقدیم و تأخیرش قابل بداء است لذا ائمه علیهم السّلام اصل ظهور را خبر داده اند لکن زمان آن را معین نفرموده اند و مسئله بداء را ما در جلد اول کلم الطیب در باب نبوت بمناسبت مسئله نسخ متعرض شده ایم.

عنده تعبیر بکلمه عنده اشاره باختصاص این علم است بخدا و احدی غیر از او اطلاعی ندارد مگر بوحی الهی.

ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ خطاب بکفار و کسانی که مثل آنها هستند شک میآورند و امتراء اشکال تراشیست و القاء شبهه که مورث شک شود و از همین باب است مراء و ماریه که جدال و مناظره باشد و بعید نیست اشاره بکسانی باشد که انکار معاد و بعث و نشور میکنند اگرچه آیه مطلق است و اللَّه العالم بمراده.

ص: 7

[سوره الأنعام (6): آیه 3] ...... ص : 8

وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ (3)

و او است خدا در آسمانها و در زمین آگاه است بر بواطن و ظواهر شما و پنهان و آشکار شما و میداند آنچه را از اعمال بدست میآورید.

در مجمع البیان وجوهی در اعراب ذکر کرده و بر هر وجهی تفسیری بیان کرده سپس مدعی شده که این وجوه را احدی بر من سبقت نگرفته که با اصول عقائد منطبق شود و منافی نباشد.

اقول- سبقت گرفته بر او کسی که لم یسبقه احد امیر المؤمنین علیه الصلاة و السّلام فرمود

(داخل فی الاشیاء لا علی سبیل الممازجة و خارج عن الاشیاء لا علی سبیل المزاولة)

و در قرآن مجید میفرماید نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ سوره ق آیه 15.

توضیح کلام اینکه سرتاسر ممکنات از جواهر و اعراض مرکب از وجود و ماهیت است (الممکن زوج ترکیبی) حتی جواهر مجرده عالم عقول و نفوس زیرا جوهر تفسیر شده بما اذا وجد وجد لا فی الموضوع، و عرض بما اذا وجد وجد فی الموضوع و جواهر پنج است و اعراض نه است. جواهر خمسه و اعراض تسعه، جواهر عقول و نفوس و صور و مواد و اجسام. عقل جوهر مجرد عن المادة ذاتا و فعلا. و نفس جوهر مجرد عن المادة ذاتا لا فعلا. و صورت عبارت از صور اجسامیه که تشخص اجسام بصورت است. و ماده عبارت است از هیولای جسمانیه که در بقاء محتاج بصورت جسمانیست.

هیولا در بقاء محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار

اگرچه این حرف تمام نیست زیرا صور برزخیه در عالم مثال و مثل افلاطونیه و قالب مثالی صورت بلا ماده است و تشخص هم دارد فقط صور جسمانیه است آنهم صورت

ص: 8

شخصیه نه نوعیه و جنسیه، و پنجم از جواهر جسم است که مرکب از صورت و ماده است. و بالجمله تمام جواهرات مرکب از وجود و ماهیت است که تعبیر بهوهویة میکنند و مراد از ماهیت حد وجود است تماما محدود هستند حتی وجود منبسط باصطلاح حکماء که عبارت از نفس ایجاد است و امر ربطی است بین موجد بالکسر و موجد بالفتح و عبارت از فعل بمعنی مصدری است و در لسان اخبار تعبیر بمشیئت میکنند که فرمود

(خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت مشیئة بنفسها)

که تمام موجودات بایجاد حق موجود میشوند و نفس ایجاد بنفسه موجود میشود و ایجاد محتاج بایجاد آخری نیست و الّا تسلسل لازم میآید تمام افعال الهی بمعنی اسم مصدری بفعل حق بمعنی مصدری موجود میشوند و نفس فعل بمعنی مصدری بنفسه موجود میشود، و اما وجود حضرت اله محدود نیست و ماهیت ندارد صرف وجود است غیر متناهی عدة و مدة و شدة، پس جمیع مراتب وجود را داراست، پس داخل در اشیاء است چون جمیع مراتب وجود را دارا است، و خارج از اشیاء است چون غیر متناهی و غیر محدود است.

و باین بیان عینیة صفات کمالیه خوب واضح میشود چون صفات کمال هر یک مرتبه وجودیست و اعلی مرتبه وجود غیر متناهی جمیع مراتب را داراست، و از همین بیان غیر متناهی بودن صفات هم ظاهر میشود زیرا اگر علم محدود باشد فاقد مرتبه فوق این حد است و همچنین قدرت، حیات، عظمت، کبریایی و غیر اینها، بعد از این بیان تفسیر آیه شریفه روشن شد.

وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ همه جا هست باحاطه وجودیه و مکان ندارد بواسطه سلب محدودیة فضلا عن جسمیة.

یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ عالم است بجمیع موجودات از سر و علن و ظهر و بطن و روح و بدن، مجردات و مادیات، جواهرات و اعراض حتی علم ذات بذات

ص: 9

چون غیر متناهی است.

وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ از ازل علم تا ابد یکسان است زیاده و نقصان ندارد، گذشته و آینده مساویست وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 61 وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12، و کلمه کسب شامل جمیع افعال صادره از انسان میشود چه افعال قلبیه و چه نفسیه و چه جوارحیه چه حسنه و چه سیئه، چه ظاهریه و چه باطنیه و هکذا سایر صفات کمالیه حق.

[سوره الأنعام (6): آیه 4] ..... ص : 10

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (4)

و نمیآید آنها را از هر نوع آیتی از آیات پروردگار آنها مگر آنکه از آنها اعراض و رو برگردانند.

آیه عبارت از دلیل واضح و برهان قاطع و حجة باهره و نشانه و علامت است که دلالت دارد بر وجود صانع و وجوب وجود و توحید و صفات کمالیه باری تعالی از علم، قدرت، حیات، حکمت، کبریایی، عظمت و سائر کمالات و بر صدق انبیاء و نبوت آنها و بر عدل باری تعالی و سایر معتقدات حقه، و این آیات انواع مختلفه است: یک نوع نفس خلقت ممکنات از سری تا ثریّا که هر ذرّه دلیل بر وجود صانع او است. و یک نوع ریزه کاریها که در هر یک بکار برده که دلیل بر علم و قدرت و حکمت باری است. و یک نوع تغییرات و تبدلات که در عالم کون و فساد مشاهده میشود از شب و روز و ضعف و قوّة و برودة و حرارت و طلوع و غروب و رعد و برق و ابر و باران و عزّت و ذلّت و غنی و فقر و صحت و مرض و حیات و موت و غیر اینها که در مخلوقات مشاهده میشود که دلالت دارد بر وجود مدبّر

مدبّرب که بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمتست آن داد

ص: 10

و یک نوع معجزات که بدست انبیاء و اوصیاء صادر میشود که دلالت بر صدق دعوی آنها دارد، و یک نوع عنایات و تفضلات و قضاء حوائج و دفع بلیات و حفظ از آفات و استجابت دعوات است.

چنانش سر لطف با هر تن است که هر بنده گوید خدای من است

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مفسرین گفتند که من زائده است و مکرر گفته شده که کلمه زائده در قرآن نیست و من تبعیضیه است و اشاره بانواع است یعنی من ایّ نوع من الانواع چنانچه مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اشاره بافراد هر نوع است و آن هم تبعیضیه است.

إِلَّا کانُوا عَنْها ضمیر راجع بآیة است یعنی از آن آیة و دلیل و برهان و حجة معرضین اعراض میکنند و انکار مینمایند، بعضی از آنها را مستند بطبیعت میکنند و بعضی را باقدام و عملیات خود میدانند و بعضی را باسباب نسبت میدهند و بعضی را شانس و خوش بختی میدانند و بعضی را بسحر و جادو و شعبده رمی میکنند و بالجمله:

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً اسراء آیه 62 وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً سوره اسراء آیه 43.

[سوره الأنعام (6): آیه 5] ...... ص : 11

فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (5)

پس بتحقیق تکذیب کردند بآنچه از حق زمانی که آمد آنها را پس زود باشد که بیاید آنها را خبرهای آنچه را که بودند بآن استهزاء میکردند.

حق عبارت از قرآن و احکام دین و مواعظ و نصایح و عقائد و اخلاق و سایر اموریست که خداوند توسط رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای بندگان فرستاده.

ص: 11

فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و زیر بار نرفتند و باور نکردند و العیاذ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را کذّاب و جادوگر و ساحر و مجنون خواندند.

فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ انباء خبرهای وارده بر آنها است از عذابهای دنیوی از قتل و ذلت و اسیری و این یکی از معجزات قرآن است که خبر از آینده میدهد که خداوند چه عزت و شوکتی بمسلمین داد و آنها را بر کفار چیره فرمود چنانچه در آیه دیگر میفرماید فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 94 و 95، و از عذابهای آخرت که پس از مرگ میآید آنها را ابد الاباد مخلد در آنها هستند، و استهزاء عبارت از سخریه و متلک و تقلید و نحو آنها است که این بنفسه موجب کفر و عذاب شدید است، وای بحال کسانی که بدین و احکام دین و بمقدسات دین و بعلماء و صلحاء استهزاء میکنند که کافر و نجس و مرتد میشوند.

[سوره الأنعام (6): آیه 6] ...... ص : 12

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ (6)

آیا نمی بینند این کفار و مشرکین امم سابقه را مثل عاد و ثمود و قوم لوط و فراعنه و اکاسره و قیاصره که دارای چه قوتها و دولتها و ریاستها و مال و منال بودند که شما صد یک آنها را ندارید و بواسطه تکذیب انبیاء خود مثل نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و ابراهیم و موسی و غیر اینها و استهزاء بآنها بچه عذابها گرفتار شدند از غرق و خسف و صاعقه و حجاره و غیر اینها و هلاک شدند و بجای آنها قرن دیگری جای گیر گشتند.

أَ لَمْ یَرَوْا مراد رؤیت بابصار نیست چون کفار و مشرکین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 12

که در اعصار سابقه نبودند که مشاهده حال آنها را کنند بلکه بمعنی درک و فهم است که از اخبار انبیاء و تاریخ گذشتگان و مشاهده آثار آنها انسان معرفت بحال آنها پیدا میکند.

کَمْ أَهْلَکْنا کم بمعنی مقدار است مقابل کیف و یکی از اعراض تسعه است و آنهم دو قسم است کم متصل مثل طول و عرض، خط و سطح، اجسام قار الذات و کم منفصل مثل طول زمان که آنا فآنا موجود میشود و معدوم میگردد و غیر قارّه است و مقدار اعداد از آحاد تا الوف که هر عددی غیر ما دون و غیر ما فوق است و از یکدیگر منفصل است، و مراد اینجا کثرة است و مراد از اهلکنا مجرد موت و فنا نیست که سرتاسر ممکنات را گرفته بلکه موت و فناء ببلاء و عذابست مِنْ قَبْلِهِمْ پیشینیان از کفار و مشرکین مثل قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، اصحاب مدین، فرعونیان و غیرهم فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا سوره عنکبوت آیه 39.

من قرن قرن مدت طولانی از زمان است و در اصطلاح امروزه عبارت از صد سال است لذا زمان ما را قرن چهاردهم هجری و بیستم میلادی مینامند و در آیه مراد مدة مدید است مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مکنت از حیث طول عمر و ملک و سلطنت و ریاست و کثرت مال و جاه و عشیره و قشون و اتباع است ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ که همچه مکنتی بشما کفار و مشرکین داده نشده عمر کوتاه، تهی دستی بدون قوه و قدرت، سپس خداوند پاره ای از نعم که بامم سابقه عنایت فرموده بیان میفرماید وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً یعنی از آسمان عالم بالا بارانهای نافعی برای آنها ریزش نمودیم، و کلمه مدرار عبارت از پی در پی است اسم آلت است و از این باب است دعاء (للَّه درّه) کثرت خیرات پی در پی.

ص: 13

وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ رودخانه ها و انهار کبار تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ از پای عمارات و زیر اشجار آنها فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ که تکذیب انبیاء کردند و مخالفت اوامر الهی و طغیان در معاصی و ظلم ببندگان صالح از انبیاء و مؤمنین.

وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ جای گیر آنها شدند مؤمنین و صلحاء و نسل آتیه، و این آیه شریفه تهدید است که شما هم که تکذیب نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میکنید بعذاب الهی معذب خواهید شد و ببلاها گرفتار فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 42 و 43.

[سوره الأنعام (6): آیه 7] ...... ص : 14

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (7)

و اگر نازل میکردیم ما بر تو کتاب که در کاغذ نوشته شده پس بدست خود او را میگرفتند و لمس میکردند هراینه کسانی که کافر هستند میگفتند این نیست مگر سحر آشکارا.

از کلبی نقل میکنند که این آیه در مورد نضر ابن حرث و عبد اللَّه بن ابی امیّة و نوفل ابن خویلد نازل شده لکن این مجرد دعوی است و مدرکی ندارد و آیه عام است شامل جمیع کفار میشود خداوند میفرماید کفار و مشرکین اگر قابل هدایت بودند همین قرآن که اعظم معجزه است و این همه معجزات باهرات که از حضرت رسالت ظاهر شده ایمان میآوردند این نیست مگر عناد و بهانه جویی که اگر هر معجزه دیگری هم بآنها بدهیم ایمان نمیآورند و رمی بسحر میکنند.

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ مثل الواح تورات و صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و غیر اینها و این هم از باب مثال است یعنی هر نحوه معجزه اقامه کنی که بحسّ ظاهر مشاهده کنند فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ که اظهر افراد حسّ است

ص: 14

که در دست آنها بگذاری لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا چه مشرکین و چه یهود و نصاری ان هذا ان نافیه است إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ و در مقام خود گفته ایم آن مقدار معجزه که حجة را بر خلق تمام کند و راه عذر را سدّ نماید و کسانی که عناد و عصبیت را کنار گذارند و واقعا در مقام معرفت باشند یقین پیدا کنند و ایمان بیاورند کافیست نباید معجزه ملعبه ناس شود که هر که هر چه بگوید اقامه شود با اینکه بر فرض اگر اقامه شود باز معاند حمل بر سحر میکند و ایمان نمیآورد چنانچه نظائر آن بسیار مشاهده شده، مگر عصای موسی (ع) که سحر سحره فرعون را بلعید و احیای موتی از عیسی (ع) و گلستان شدن آتش بر ابراهیم (ع) و امثال اینها را بحسّ مشاهده نکردند و باز حمل بسحر کردند و سحره فرعون که عناد و عصبیت در آنها نبود بفوریت ایمان آوردند.

[سوره الأنعام (6): آیه 8] ..... ص : 15

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ (8)

و گفتند همین کفار، معاندین و متعصبین چرا نازل نمیشود بر پیغمبر ملک و اگر ما نازل کنیم ملک را هراینه هلاک میکنیم آنها را و دیگر مهلت بآنها نخواهیم داد چون ایمان نمیآورند.

توضیح کلام آنکه قادر متعال قدرت داشت که تمام عقائد و اخلاق و احکام را بطور وضوح بنحوی که بر احدی شبهه نماند بیان فرماید به اینکه مثلا بفرماید خلفاء رسول دوازده نفر، اول علی بن ابی طالب و یک یک آنها را بحسب و نسب معین فرماید و یک کتاب بفرستد مثل رسائل عملیه از باب طهارت تا باب دیات با جمیع فروع آنها و بهشت و جهنم را در مرئی و منظر بندگان و ملائکه بفرستد بالای سر هر یک یک آنها که دیگر بر احدی جای شبهه نماند و احتیاج بتحصیل علم و اجتهاد نداشته باشند و نیز احتیاج بدلیل و نظر و فکر و زحمت نباشد لکن این خلاف

ص: 15

حکمت است و تمیز بین مؤمن و کافر و عادل و فاسق و مطیع و عاصی داده نمیشود و اگر کسی باز در مقام مخالفت و کفر در آید هلاک میشود بلکه حکمت چنین اقتضاء میکند که بندگان بروند در پی ادله و براهین و علم و اجتهاد و زحمت تا اجر کامل پیدا کنند و اگر پشت پا زدند مستحق عقوبت گردند لذا میفرماید وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ با اینکه این هم بهانه است اگر ملک هم میفرستاد میگفتند از کجا این ملک باشد بلکه ممکن است جن و شیاطین باشد و در این صورت عذاب بر آنها نازل میشد و هلاک میشدند چنانچه میفرماید وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ یعنی کار میگذشت و هلاک میشدند ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ و دیگر بآنها مهلت داده نمیشود و این هم یک نوع لطفست نسبت ببندگان، و اطلاقات قضاء را مکرر تذکر داده ایم و اینجا بمعنی خاتمه و از بین رفتن است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77، یعنی بمیریم و از عذاب نجات یابیم.

[سوره الأنعام (6): آیه 9] ..... ص : 16

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ (9)

و اگر قرار دهیم او را ملک هراینه باید او را رجل قرار دهیم و هراینه بپوشانیم بر آنها آنچه را که می پوشند رجال.

مسئلة- یکی از شرائط نبوت و امامت اینست که باید کسی باشد که امّت بتوانند با او تماس بگیرند و معاشرت و مصاحبت و مکالمه نمایند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4، بنا بر این وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً ضمیر مرجع آن رسول است چنانچه ظاهر همین است یا قرین رسول که از کلمه مقترنین استفاده میشود لَجَعَلْناهُ رَجُلًا باید بصورت بشر قرار دهیم چنانچه ملائکه که بر حضرت ابراهیم علیه السّلام نازل شدند جهت بشارت باسحق و بر حضرت لوط علیه السّلام جهت

ص: 16

جهت اهلاک قوم بصورت بشر بودند و بر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بصورت دحیه کلبی وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ و باید لباس رجولیت بپوشند تا ممکن شود با مردم تماس بگیرند و در این صورت رفع دعوای کفار نمیشود و تصدیق نمیکنند که آنها ملک باشند بلکه امر بر آنها اشکل میشود زیرا انبیاء از خود آن قوم بودند و در میان آنها شناسا بودند و این ملک یک مرد ناشناس غریب بنظر میآید و توقع آنها رفع نمیشود.

[سوره الأنعام (6): آیه 10] ..... ص : 17

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (10)

و هرآینه بتحقیق استهزاء نمودند امم سالفه برسولان خود پس متوجه شد به آنهایی که مسخره میکردند انبیاء را آنچه که بودند بآن استهزاء میکردند از عذابهای دنیوی.

این آیه شریفه در مقام تسلیت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که شما اول پیغمبری نیستی که بشما استهزاء میکنند انبیاء سلف هم گرفتار اینگونه امّتها بودند و در مقام تهدید کفار است که امّتهای انبیاء سلف که انبیاء خود را مسخره و استهزاء میکردند عذاب بر آنها نازل شد و هلاک شدند و شما هم بترسید که گرفتار اینگونه عذابها نشوید چنانچه در مورد حضرت نوح (ع) میفرماید وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ هود آیه 40، و همچنین قوم هود، صالح، لوط، شعیب، موسی علیهم السّلام و استهزاء و سخریه یکی از صفات خبیثه و اخلاق ذیله و معاصی بزرگ است نسبت بمؤمنین چه رسد نسبت بانبیاء و اوصیاء و صدیقه طاهره (ع) و مقدسات دین که بسا موجب کفر و خلود در عذاب میشود خدا میفرماید لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً

ص: 17

مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَ

حجرات آیه 11، و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

(انّ المستهزئین بین الناس یفتح لاحدهم باب من الجنة فیقال هلمّ هلمّ حتی یجی ء بکربه و غمّه فاذا اتی اغلق دونه و هکذا سائر ابواب الجنة حتی یفتح له باب فیقال هلمّ هلمّ فما یأتیه)

و آیات در ذمّ استهزاء بسیار داریم در حق منافقین میفرماید إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ، اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ بقره آیه 13 و 14 قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ توبه آیه 66 قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ توبه آیه 65 إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 95، و غیر این از آیات، و استهزاء چه بقول باشد یا بفعل یا بایماء و اشاره مطلقا حرام است و از رذائل اخلاقی است.

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ معلوم میشود که انبیاء همه نوع اذیتی از قوم خود دیده اند و اگر در سائر اذیتها خداوند آنها را مهلت میداد در این اذیت مهلت نبود بقرینه فاء تفریع در قوله تعالی فَحاقَ بِالَّذِینَ حاق بمعنی احاطه عذاب است که سرتاسر آنها را فروگرفته سَخِرُوا مِنْهُمْ استفاده میشود که سخریه و استهزاء بمعنی واحد است ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ یعنی جزاء استهزاء آنها عذاب دنیوی باشد از غرق، ریح، صاعقه، صیحه، خسف و امطار حجاره.

[سوره الأنعام (6): آیه 11] ..... ص : 18

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (11)

بفرما ای رسول اکرم باین کفار و مشرکین که گردش کنید در اطراف زمین پس از آن نظر کنید که چگونه بوده عاقبت کسانی که تکذیب انبیاء نمودند.

آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم مراد از قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ سیر فکری است که از وضعیات و حالات بلاد امم سابقه مثل زمان نوح و قوم عاد و ثمود و آن عمارات کذایی و آن دستگاه فرعونیان و نظائر آنها که چه محکم کاریها داشتند.

ص: 18

که میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ الفجر آیه 5- 12.

ثُمَّ انْظُرُوا که از این سیر فکری نتیجه بگیرید و درک کنید و بدست بیاورید که تکذیب انبیاء چه نتائج وخیمه دارد کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ که بچه بلاهای سخت برخورد کردند شما هم بترسید که باین نتائج وخیمه گرفتار خواهید شد اگر تکذیب نبی کنید اعاذنا اللَّه من سوء العاقبة.

[سوره الأنعام (6): آیه 12] ..... ص : 19

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (12)

بفرما بکفار و مشرکین از برای کیست آنچه در آسمانها و زمین است بگو از برای خداوند تبارک و تعالی است لازم فرموده از برای ذات مقدس خود رحمت را هرآینه جمع میفرماید تمام شماها را برای روز قیامت که هیچگونه شکی در آن نیست کسانی که خود را بخسران و زیان کاری انداختند آنها کسانی هستند که ایمان نمیآورند.

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اشاره ببتهای مشرکین است که شما اینها را عبادت میکنید، و بسلاطین و جبابره است که خود را مالک رقاب مردم و فعّال ما یشاء میدانند بآنها بگو آنچه که در آسمانها و زمین است اختصاص بکه دارد و ملک کیست و در تحت قدرت کدام توانی است اگر اعتراف کردند به اینکه خداوند است پس چرا عبادت بت میکنند که لا یسمن و لا یغنی من جوع است و اگر مکابره کردند و انکار نمودند قُلْ لِلَّهِ بگو فقط اختصاص بذات اقدس ربوبی دارد و اینها قدرت بر دفع شری یا جلب نفعی بر نفس خود ندارند چه رسد بما فی

ص: 19

السموات و الارض.

کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ کتب بمعنی لزوم و حتم است نظر به اینکه خداوند حکیم علی الاطلاق است و آنچه مقتضای حکمت و عدل است البته حتما اعمال میفرماید زیرا ترک آن اگر مفسده دارد قبیح است و الّا لغو است و فعل قبیح و لغو محال است از او صادر شود، و رحمت دو قسم است: رحمت رحمانی و رحمت رحیمی. رحمانی عام است سرتاسر ممکنات را میگیرد از افاضه وجود و ابقاء آن و ارزاق جمیع ممکنات و اسباب و وسائل زندگانی و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و هدایت و ارشاد و بشارت و انذار و آنچه احتیاج بآن دارند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44، و رحیمی خاص اهل ایمان است از توفیق و سعادت و رستگاری و عنایات خاصه و الطاف مخصوصه و فیوضات اخروی لَیَجْمَعَنَّکُمْ از زمان آدم ابو البشر بلکه خلقت بنی الجان بلکه ایجاد ملائکه إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ که تمام ملائکه و جن و انس در صحرای محشر مجتمع هستند و یکی از اسماء قیامت یوم الجمع است لا رَیْبَ فِیهِ و لا شک یعتبر به تمام ملیّین عالم حتی مشرکین که معتقد بمبدء هستند معتقد بقیامت هم هستند فقط اختلاف در خصوصیات است و منکر قیامت منحصر بدهری طبیعی است که منکر مبدء است.

الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ خسران زیان است انسان در این دنیا تاجر است و سرمایه تجارتش عمر است و کارمندان تجارتخانه اش اعضاء و جوارح است و بیع و شرائش اعمال و افعال است و نفع آنها بهشت و خسران آن جهنم، عمل صالح و فاسد فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ زیرا اگر ایمان باشد عاقبتش سعادت و بهشت و سود و نفع است فقط غیر مؤمن خاسر است.

ص: 20

[سوره الأنعام (6): آیه 13] .... ص : 21

وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (13)

و از برای خدا است آنچه سکونت پیدا میکند در شب و روز و او است خداوند شنوا و دانا.

وَ لَهُ ما سَکَنَ لام اختصاص است مختص باو است خالق و رازق و مبقی و حافظ همه اشیاء او است و بس، و کلمه ما شامل ذوی العقول و غیر ذوی العقول از حیوانات بحری و برّی، هوایی و زمینی. و سکونت بعضی گفتند مقابل حرکت نیست زیرا ساکن و متحرک هر دو مملوک حق هستند اختصاص بساکن ندارد بلکه بمعنی استقرار است می گویی فلان ساکن اصفهان است و فلان ساکن طهران و هکذا تمام بلاد و قری و بحار و جبال و صحاری و براری لکن این معنی بنظر تمام نیست زیرا مناسب با فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ نیست شب و روز مدخلیت ندارد. و بعضی گفتند سکونت مقابل حرکت است و دفع اشکال مذکور را نمودند به اینکه مراد اعم از ساکن و متحرک است غایة الامر در آیه بواسطه اختصار یکی را بیان فرموده که دیگر که ما تحرک باشد بواسطه وضوحش ذکر نفرموده، این وجه هم بنظر تمام نیست زیرا تقدیر خلاف ظاهر است و اولویة هم متحرک بر ساکن ندارد بلکه آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم مراد استراحت است چون کلیه حیوانات برّی و بحری، هوایی و زمینی، جنّی و انسی دو دسته هستند بعضی استراحت آنها در شب است و روز در تلاش روزی و اشتغالات و بعضی در روز است و شب اشتغال دارند.

وَ هُوَ السَّمِیعُ بمعنی اجابت حوائج آنها و ارزاق آنها و اصلاح امور آنها العلیم عالم بجمیع حالات و افعال آنها است.

ص: 21

[سوره الأنعام (6): آیه 14] ...... ص : 22

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (14)

بفرما بمشرکین که توقع دارید من غیر خدا را برای خود ولیّ و صاحب اختیار بگیرم و حال آنکه خداوند موجد تمام آسمانها و زمین و تمام جنبنده ها را روزی و اطعام میفرماید و خود احتیاج بطعام ندارد که کسی او را اطعام نماید بگو بآنها من مأمور شده ام که بوده باشم اول کسی که تسلیم پروردگار شوم و دین مقدس اسلام را اختیار کنم و نهی اکید فرموده که از دسته مشرکین نباشم و توجه بغیر او نکنم.

توضیح کلام اینکه مشرکین در اول اسلام آنچه عملیات برای دفع حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و جلوگیری از دعوت آن حضرت بکار بردند نتیجه نگرفتند و روز بروز گروندگان بآن حضرت زیادتر میشدند از راه تطمیع وارد شدند خدمت حضرت ابی طالب علیه السّلام عرض کردند که این پسر برادر شما اگر غرضش مال دنیا است ما آن قدر از اموال خود باو بذل میکنیم که ثروتمندترین حجاز شود و اگر غرض ریاست است ما او را بریاست انتخاب میکنیم فقط دست از دعوت بتوحید بردارد و با ما در شرک هم دست شود خداوند در آیات چندی برای قطع طمع آنها این موضوع را تذکر داده که از جمله آنها این آیه است که میفرماید قل یا محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم أَ غَیْرَ اللَّهِ از اصنام و سائر معبودات باطله أَتَّخِذُ و پیروی کنم و معبود خود قرار دهم ولیّا که صاحب اختیار و پناه گاه من باشند با اینکه اینها یک جمادی بیش نیستند نه قادر بر جلب نفعی یا دفع ضرری هستند و نه شعور و ادراکی دارند و نه خالق و رازق کسی و چیزی و حال آنکه خداوند متعال و قادر ذی الجلال و واجب بی مثال فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ است فاطر قریب المعنی است با بدیع

ص: 22

که موجد آسمانها و زمین است بدون سابقه و نقشه و باصطلاح مخترع آنها است وَ هُوَ یُطْعِمُ رزاق است تمام مرزوقین را همه از خوان نعمت او بهره میبرند وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ آل عمران آیه 26 ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ الذاریات آیه 57 و 58 وَ لا یُطْعَمُ زیرا ذات مقدس او منزّه و مبرّاء است از احتیاج و غنی بالذات است و احتیاج از لوازم ذاتیه امکان است و واجب کامل است فوق الکمال و تام است فوق التمام.

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ اولیت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در عالم نورانیت اول من خلق اللَّه است چنانچه فرمود

(اول ما خلق اللَّه نوری)

و اخبار در اول ما خلق مختلف است در بسیاری از اخبار دارد عقل است، در کتاب کافی باب عقل و جهل ذکر فرموده و حکماء هم عقل اول را اولین مخلوق و تعبیر بصادر اول کردند و آنهم نور مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، در بعض اخبار دارد ماء است و آنهم اولا در عالم اجسام است، و ثانیا بنا بر مذاق حکماء که میگویند الفاظ موضوع بر معانی عامه است میگویند مراد ماء الوجود است یعنی اول وجودی که از حضرت حق در عالم امکان آمد و ظاهر شد همان وجود نبوی (ص) است، و اگر مراد اولیت در دین مقدس اسلام باشد اولیت آن حضرت که آورنده این دین است واضح است و اگر مراد اسلام بمعنی عام باشد که در حق حضرت ابراهیم علیه السّلام میفرماید کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً آل عمران آیه 61، و نیز خطاب باو میفرماید أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ بقره آیه 135، و غیر این از آیات و گذشت که سرتاسر عالم یک دین بوده و آن اسلام است و بنا بر این هم اولیت با آن حضرت است چنانچه میفرماید

(کنت نبیا و الادم بین الماء و التین).

وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ و نیز گذشت اقسام شرک که پنج قسم است:

ص: 23

شرک ذاتی و شرک صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری، و نهی نهی ارشادیست زیرا بحکم عقل شرک قبیح است و موجب عذاب ابدی است إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 92، و مشرک همان عقوبت شرک را دارد دیگر یک عقوبت برای مخالفت نهی ندارد.

[سوره الأنعام (6): آیه 15] ...... ص : 24

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (15)

بگو ای پیغمبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) که محققا من ترس دارم که اگر معصیت پروردگار خود کنم عذاب روز با عظمت را.

خوف عبارت از حالتیست در نفس که از روی ایمان و یقین بتوجه مکروهی بانسان وارد شود در مقابل رجاء که آن هم حالتیست در نفس از روی ایمان بورود مطلوبی بانسان. و خوف دو قسم است خوف مذموم و آن در جائیست که بحکم عقل و شرع جای خوف نباشد مثل خوف در جهاد که تعبیر بجبن میکنند مقابل شجاعت، یا خوف از نقص مال که تعبیر ببخل میکنند در مقابل سخاوت و امثال اینها. و خوف ممدوح و آنهم سه قسم است خوف از خطر خاتمه که نبادی بی ایمان و بی توبه از دنیا برود. و خوف از عذاب دنیوی و اخروی در اثر معاصی و نافرمانی. و خوف از خدا بعد از معرفت بعظمت و کبریایی حق که مانع شود از ارتکاب معصیت و ترک طاعت و این خوف هم درجات بسیاری دارد بتفاوت درجات معرفت که یکی از درجات آن عدالت است که مانع شود از ارتکاب کبیره و اصرار بر صغیره و منافی مروت و اعلی درجات آن مقام عصمت است که مانع شود از خیال معصیت حتی صغیره فضلا از ارتکاب آن و بالاترین درجات عصمت آنست که مانع شود حتی از ترک اولی و خوف حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء او باین درجه بود.

إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی در کوتاهی در دعوت یا مساعدت با کفار و مشرکین و موافقت

ص: 24

با آنها عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ اطلاق عظمت بر روز قیامت بواسطه اهوال یوم القیمه و مواقف سخت آن که در خبر از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود

(انّ للقیمة خمسون موقفا کل موقف مقام الف سنة)

سپس تلاوت فرمود باین آیه شریفه فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4.

[سوره الأنعام (6): آیه 16] ..... ص : 25

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (16)

کسی که صرف شود عذاب الهی از او در روز قیامت پس محققا مورد رحمت الهی واقع میشود و این رستگاری آشکاریست.

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ صرف بمعنی جلوگیری است از توجه عذاب که عبارت از دفع عذاب است نه برداشتن عذاب که عبارت از رفع است، و یصرف در قرائت سیاهی فعل مجهول است و نایب فاعل ضمیر است که مرجع آن عذاب است که در آیه قبل ذکر فرموده و صارف خداوند متعال، و در بعضی قرائت ها فعل معلوم بفتح تاء و کسر راء قرائت شده و فاعلش ضمیر و مرجع آن کلمه ربّی در إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی است و این قطع نظر که خلاف سیاهی قرآن است و اعتبار ندارد خلاف ظاهر هم هست زیرا مفعول آن ذکر نشده و ضمیری که راجع بعذاب باشد هم مذکور نیست باید در تقدیر گرفت و تقدیر خلاف ظاهر است یومئذ اشاره بروز عظیم است که در آیه قبل ذکر شده که روز قیامت باشد و بواسطه عظمتش اسامی بسیاری در قرآن در موارد زیاد برای آن ذکر شده: یوم الحسرة و الندامة، یوم یقوم الناس لرب العالمین، یوم الحشر، یوم التغابن، یوم الجمع، یوم الازفة و غیر اینها که ما در جلد سوم کلم الطیب آنچه از آیات و اخبار استفاده میشود که تقریبا بالغ بر هشتاد اسم است متذکر شده ایم.

فَقَدْ رَحِمَهُ ممکن است همین صرف عذاب رحمت و تفضل باشد چه استحقاق

ص: 25

داشته باشد خداوند عفو فرماید و چه استحقاق عذاب نداشته باشد آنهم فضل الهی شامل حال او شده که توفیق ترک معاصی باو داده و ایمان او را در کنف خود حفظ فرموده وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ رستگاری آشکارا. همین نجات از عذاب است اعاذنا اللَّه منه بحق محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

[سوره الأنعام (6): آیه 17] ...... ص : 26

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (17)

و اگر اصابه فرماید خداوند تو را بضرری پس نیست کسی که بتواند برطرف کند او را مگر او و اگر اصابه نماید تو را بخیری پس او بر هر چیزی توانا است وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ بعضی مفسرین نظر به اینکه مسّ الصاق دو جسم است بیکدیگر و اطلاق مسّ بر خدا روا نیست گفتند مراد از مسّ اصابه است لکن غافل از اینکه باء بضرّ باء تعدیه است در واقع ضرّ مس میکند غایة الامر باراده خداوند چنانچه می گویی مسسته بیدی یعنی دست او را مسّ کرد باراده نفس اینجا هم ضرّ تو را مس کرد باراده خداوند و مراد از ضرّ هر مکروهیست مثل فقر و مرض و ضرر مالی، عرضی، بدنی، روحی و غیر اینها.

فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ کسی را قدرت نیست که در مقابل اراده حق عرض اندام کند و بتواند کوچک ترین ضرری را دفع و برطرف سازد از نفس خود چه رسد از دیگری لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و این جمله اشاره ببتهای مشرکین است که مشرکین توهّم میکردند که آنها دفع بلیات میکنند.

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ اگر خیری تماس گرفت با تو باراده او است تمام خیرات دنیا و آخرت کسی قدرت ندارد کوچک ترین نفعی بخود برساند چه رسد بدیگران فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یونس

ص: 26

آیه 49 قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً جنّ آیه 20، و غیر اینها از آیات و از اسامی مقدسه یا ضارّ یا نافع است.

[سوره الأنعام (6): آیه 18] ...... ص : 27

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (18)

و خداوند قاهر است بر سر تمام بنده گان خود و او است عالم بجمیع حکم و مصالح و دانا است بجمیع جزئیات و خصوصیات.

وَ هُوَ الْقاهِرُ قاهریت از صفات ذاتیه است و صفات کمالیه عین ذات حق است، و توهّم اینکه از صفات فعلیه است چون مقهوری باید باشد تا خداوند بر او قاهر باشد مثل خالقیة و رازقیت فاسد است.

توضیح کلام اینکه صفات ذاتیه دو قسم است: صفات صرفه مثل حیّ، ازلیت، ابدیت، سرمدیت. و صفات ذات اضافه مثل قادریت، عالمیت. قادر اذ لا مقدور و عالم اذ لا معلوم پس قاهر اذ لا مقهور. و معنای قاهریت یعنی تمام اشیاء مقهور تحت قدرت او است و با قادر قریب المعنی است.

فَوْقَ عِبادِهِ فوقیت بمعنی علو و ارتفاع و احاطه است مثل یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فتح آیه 10.

وَ هُوَ الْحَکِیمُ با اینکه قدرت و غلبه و قهر او بر جمیع بالذات باشد و هر چه بخواهد بکند میتواند لکن عالم بجمیع حکم و مصالح است و بر خلاف حکمت و مصلحت فعلی از او صادر نخواهد شد زیرا بر خلاف حکمت یا قبیح است اگر ذی مفسده باشد یا لغو است اگر بلا مصلحت باشد و هر دو محال است از او صادر شود و همین است معنی عدل که یکی از اصول مذهب شیعه است الخبیر خبیر عالم بجزئیات است از ظاهر و باطن، از سری تا ثریّا، از مجردات و مادیات، نباتات جمادات، جنّ، انس، ملک، حیوانات برّی و بحری با خبر است.

ص: 27

[سوره الأنعام (6): آیه 19] ..... ص : 28

قُلْ أَیُّ شَیْ ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (19)

بگو ای پیغمبر باین مشرکین چه چیز سراغ دارید که شهادتش از شهادت خدا بزرگتر باشد بگو خداوند شاهد بین من و شما است و بمن وحی رسید که این قرآن است برای اینکه شما را انذار و بیم دهم باو و هر کس که باو ابلاغ شده آیا شما شهادت میدهید اینکه با خداوند خدایانی هستند بگو من همچه شهادتی نمیدهم بگو منحصرا خدا یکیست و محققا من بیزار و متبری هستم از آن خدایان شما که شریک خداوند قرار داده اید.

قُلْ أَیُّ شَیْ ءٍ بعضی اشکال کردند که اطلاق شی ء بر خداوند صحیح نیست و چرا نفرموده من اکبر شهادة، و جواب دادند که در خبر داریم شی ء لا کالاشیاء، لکن اشکال و جواب هر دو مخدوش است و توضیح کلام اینکه شهود منحصر بذوی العقول نیست تمام مخلوقات نفس وجود آنها شهادت بوجود صانع و وحدانیت او و علم و قدرت و حکمت او میدهند بلکه هر اثری شهادت بوجود مؤثر میدهد غایة الامر هر کدام بمقدار دلالت خود شهادت میدهد و اکبر شهود بر یگانگی حضرت ربوبی ذات مقدس او است حتی نزد مشرکین زیرا آنها هم منکر وجود او نیستند فقط در عبادت برای او شریک قائل شدند و چون قرآن مجید بعد از اثبات معجزه بودن آن از جهات عدیده که در مقدمه این کتاب ذکر شده کلام حق است و سرتاسر قرآن شهادت بوحدانیت او میدهد و ما در ترجمه گفتیم چه سراغ دارید یعنی در میانه شهود از ذوی العقول و غیر آنها شاهدی بزرگتر از ذات مقدس او نیست لذا میفرماید أَکْبَرُ شَهادَةً و استفهام تقریری است نظیر اینکه بگویی

ص: 28

خدا اکبر من کل شی ء و ارفع و اعظم و اعلی من کلّ شی ء و این دلالت ندارد بر شیئیت حق و مفاد خبر هم این نیست که خدا شی ء است و اشاره باین است که وجود حق ذاتی و واجب و ازلی و ابدی و غیر متناهی است شدة و مدّة و عدة غیر از وجودات ممکنه حادثه ظلّیه تبعیه است و جمله من اللَّه در تقدیر است از جهت وضوح ذکر نشده.

قُلِ اللَّهُ بگو خدا اکبر شاهد و شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ اشاره به اینکه من و شما هر دو خدا را معتقدیم من مدعی توحید هستم و اولین دعوای من کلمه لا اله الّا اللَّه است که در قرآن مجیدش بالغ بر هزار مرتبه تصریح بتوحید و نفی شرک فرموده.

اشکال و دفع- در اناجیل مسیحیها دارد که فروسیان بعیسی علیه السّلام گفتند ما از کجا بفهمیم که تو از جانب خدا رسولی، جواب گفت مگر در ناموس یعنی توریة ندارد که هر دعوایی دو شاهد میخواهد گفتند بلی گفت من خودم یک شاهد و پدرم خدا هم یک شاهد و این جمله یکی از شواهد بزرگ است بر کذب اناجیل زیرا هر مدّعی کاذبی میتواند همچه دعوایی کند خود را یک شاهد بگیرد و خدا را شاهد دیگر.

و توهّم شده که همین اشکال در این آیه هم متوجه است لکن این توهّم فاسد است چه بسیار فرق است بین این آیه با عبارت انجیل در انجیل مطالبه دلیل میکردند بر نبوت مسیح باید اقامه معجزه کند در این آیه دعوی در مسئله توحید و شرک است بلکه میتوان گفت هر پیغمبری صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم منکر شرک بوده مدعی شرک باید اقامه بیّنه کند و چون قرآن بواسطه معجزه بودن آن شاهد میشود که کلام الهی است و در آن صریحا شهادت بتوحید است شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الایة آل عمران آیه 16 و آیات دیگر.

ص: 29

وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ در قرآن در بسیاری از موارد انذار مشرکین فرموده إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 51 إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12 وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ حج آیه 32، الی غیر ذلک از آیات وَ مَنْ بَلَغَ از سایر مشرکین و کفار و معاندین و اهل معاصی را انذار میفرماید.

أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری از روی تعجب با این همه شواهد توحید باز شما مشرکین شهادت میدهید که آلهه دیگر هم هستند با خدا، اگر چنین گفتاری از آنها سر زد قُلْ لا أَشْهَدُ بگو همچه شهادتی من نمیدهم زیرا مسئله توحید از کثرت ادلّه باعلا مراتب ظهور رسیده بلکه از بدیهیات بشمار میرود تمام ذرات بلسان قال و حال وحده لا شریک له گویند، بلکه قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ که اولین دعوت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده

(قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا.)

وَ إِنَّنِی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ برائت و بیزاری از هر باطلی چه از منکرین توحید یا نبوت حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مثل سایر کفار یا ولایت آل اطهار یا از سائر ارباب ضلال یکی از ارکان بزرگ ایمان است بلکه ایمان نیست جز محبت خدا و دوستان خدا و بغض اعداء خدا و اعداء اولیاء خدا چنانچه از معصوم سؤال شد که

(هل الحب و البغض من الایمان قال هل الایمان الّا الحب و البغض)

جامع السعادات نراقی.

[سوره الأنعام (6): آیه 20] ..... ص : 30

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)

کسانی که ما برای آنها کتاب آوردیم میشناسند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را همان نحوی که ابناء خود را میشناسند کسانی که نفوس خود را بخسران انداختند پس کسانی

ص: 30

هستند که ایمان نخواهند آورد.

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ این جمله بعین در سوره بقره آیه 146 گذشت و در مجلد دوم این کتاب صفحه 240 و حدیثی که از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که خلاصه مفاد آن اینست که یهود و نصاری در کتب منسوبه بوحی دیده بودند شرح حال نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بتمام خصوصیات و مهاجرت بمدینه و شرح حال اصحابش و خلفاء آن حضرت را کاملا شناختند چنانچه اولاد خویش را میشناختند و باز هم حبّ دنیا و ریاست باعث بر انکار و عناد و عصبیت مورث کتمان آنها شد شرح این را بیان کردیم مراجعه فرمائید.

الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ خسران علاوه بر اینکه نفع و سودی نبرده سرمایه را هم از دست داده، کفار علاوه بر اینکه مثوبتی و اجری در قیامت ندارند گرفتار عذاب ابدی هم هستند که اگر سرمایه وجود را نداشتند برای آنها بهتر بود زیرا گرفتار عذاب نمیشدند.

فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ایمان گوهر گران بهائیست هر که دارد همه چیز دارد و کسی که ندارد هیچ ندارد و این جمله راجع بتمام اهل کتاب نیست بلکه راجع به آنهاییست که کاملا معرفت داشتند و شناختند و قبلا خبر می دادند و سپس کتمان کردند و آنها دانشمندان آنها بودند و اما عوام آنها اگر هم ایمان نیاوردند از روی جهل و نادانی است و این هم یکی از اخبار غیبی قرآن است.

[سوره الأنعام (6): آیه 21] ..... ص : 31

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (21)

و کیست ظالم تر از کسی که افتری ببندد بخدا بدون مدرکی و نسبت دروغی بخدا دهد یا آیات الهی را تکذیب کند محققا رستگاری ندارند ظالمین.

ص: 31

توضیح کلام اینکه کذب مراتبی دارد، کذب اظهار امریست بر خلاف واقع چه در کلام باشد یا در کتابت یا در فعل یا در عقیده. و افتری اخص از کذب است نسبت بغیر است که فلانی همچه گفت و همچه کرد با اینکه او نگفته و نکرده که قریب المعنی است با تهمت، و ظلم تارة بغیر است. تارة بنفس، و ظلم بغیر هم تارة ظلم مالیست و ظلم نفسی است و ظلم عرضی و ظلم ناموسی و ظلم دینی که نسبت کفر و ضلالت بغیر دادن و غیرهم هر چه اهمیت او بیشتر باشد ظلم باو عقوبتش شدیدتر ظلم بحیوانات، ظلم بکفار، بمؤمن، بسیّد، بعالم، بائمه علیهم السّلام، بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، بخدا. و کفار و مشرکین دارای جمیع مراتب کذب و افتری و ظلم هستند و اعلی مراتب کذب و افتری و ظلم نسبت بخدا است چنانچه یهود این تورات رائج و سائر کتب عهد قدیم را نسبت بخدا میدهند و نصاری این اناجیل اربعه و سایر کتب عهد جدید را نسبت باو میدهند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27، و همچنین فحشاء و منکراتی که مرتکب میشوند میگویند دستور الهی است قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اعراف آیه 127 لذا میفرماید وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً زیرا هم ظلم بنفس است که خود را مخلد در آتش نموده و هم ظلم بغیر است که مردم را در ضلالت انداخته، هم ظلم بدین است هم بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بگوید بتوسط آنها است هم اهانت بساحت قدس ربوبیست که نسبت کذب بخدا داده.

أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ که معجزات انبیاء را حمل بسحر کرده و انبیاء و اوصیاء آنها را انکار نموده إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ محققا رستگاری و نجات و سعادت نصیب ظالم نمیشود حتی عقوبة دنیوی هم باو متوجه میشود که ظلم اثر خود را می بخشد (الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم) خداوند ظالم دیگری را بر او مسلّط میفرماید اگرچه مورد آیه خاص است لکن این جمله عام است جمع محلّی بالف و لام افاده عموم میدهد شامل تمام ظالمین است حتی ظلم بحیوانات

ص: 32

حتی مثل سگ غایة الامر درجات عقوبات آنها مختلف است.

[سوره الأنعام (6): آیه 22] ..... ص : 33

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22)

و روزی که محشور میکنیم آنها را جمیعا (خلق اولین و آخرین را) سپس می گوییم بکسانی که شریک بر خدا معتقد شدند کجایند شریکان که شما بآنها گرویدید کسانی که شما بآنها گمان میبردید.

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ ضمیر هم بجمیع بشر و جن و ملک برمیگردد بقرینه جمیعا بلکه حیوانات حتی وحوش هم محشور میشوند وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5، بلکه عبده مشرکین مثل شمس، اصنام، کواکب و غیر اینها چنانچه میفرماید إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 98. (اشکال) از جمله ما تعبدون حضرت مسیح (ع) و امیر المؤمنین علیه السّلام و امثال آنها است. (جواب) همین اشکال را خدمت معصوم (ع) عرض کردند جواب فرمود بآیه بعد که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ انبیاء آیه 101.

ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا ظاهر آیه مشرکین هستند که در عبادت غیر خدا را میپرستند لکن از بسیاری از اخبار و زیارات استفاده میشود که مخالفین ائمه اطهار (ع) حکم مشرک دارند بلکه اطلاق مشرک بر آنها شده در زیارت جامعه

(و من خالفکم مشرک)

و در باب اخبار ترجیح از حضرت باقر علیه السّلام است میفرماید

(الرادّ علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حدّ الشرک باللّه)

در ذیل همین آیه اخباری است که مشرکین تفسیر شده بمنکرین ولایة علی علیه السّلام.

أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ کجایند بتهای شما و اوّلی و دومی و سومی و کسانی که

ص: 33

آنها را اطاعت میکردید بیایند شما را از عذاب نجات بخشند ببینید که آنها در اشد عذاب گرفتار هستند الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ گمان میکردید که اینها مقام قربی نزد خدا دارند و شما را بمقام قرب میرسانند و میگفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، و در دعا و مناجاتها میگفتید (اللهم احشرنا مع فلان و فلان) و ما هم در حق شما همین دعا را آمین می گوییم.

[سوره الأنعام (6): آیه 23] ......ص : 34

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ (23)

پس از این نبود فتنه اینها مگر اینکه گفتند قسم بخداوند پروردگار ما که ما مشرک نبودیم.

در باب قرائت قرّاء مختلف قرائت کردند در کلمه فتنتهم که بضم تاء است یا بفتح آن و در کلمه ربّنا که بکسر باء است یا بفتح باء و هر کدام حجة اقامه کردند بر قرائت خود لکن چون مکرر گفته ایم که معتبر سیاهی قرآن است و بر خلاف سیاهی اجتهاد مقابل نص است بر طبق سیاهی تفسیر میکنیم: فتنتهم بضم تاء و ربّنا بکسر باء.

ثمّ یعنی پس از سؤال از مشرکین که کجایند شرکاء شما اینها در مقام جواب و عذرخواهی و بیزاری از شرکاء برمیآیند لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ فتنتهم اسم لم تکن و تعبیر بتأنیث برای تأنیث لفظی فتنة و فتنة در قرآن در مواردی استعمال شده بمعنی اختبار و امتحان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایة عنکبوت آیه 1 و 2 و بمعنی محنت و عذاب إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ یعنی اذیت و عذاب میکنند مؤمنین را، بروج آیه 10. و بمعنای بلاء و مصیبت أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28 یعنی البلاء، و بمعنی فساد وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ انفال آیه 40

ص: 34

بمعنی فساد و غیر اینها و در اینجا بمعنی کار زشت و قبیح است زیرا زشت تر از این چه چیزی است که مدّتی در شرک زیست کنند و در قیامت در محضر علام الغیوب قسم و اللَّه بخورند که ما مشرک نبودیم باصطلاح عذر بدتر از گناه إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ و تعبیر بربّنا بیان و اللَّه اشاره به اینکه پروردگار ما منحصر باللّه است که ربّ دیگر نداشته و نداشتیم.

[سوره الأنعام (6): آیه 24] ...... ص : 35

انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (24)

ببین چگونه دروغ گفتند بر نفوس خود و از دست آنها رفت و مفقود شد آنچه را که بودند افتری می بستند.

انْظُرْ از روی تعجب نگاه کن ببین کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ که چگونه دروغ میگویند بر خودشان که این یک دروغ بزرگی است مثل اینکه منافق که ذره ای ایمان نداشته باشد و بگوید مؤمن هستم، یا فاسقی دعوی عدالت یا بخیلی دعوی سخاوت، جبانی دعوی شجاعت، دشمنی دعوی دوستی، مرائی دعوی خلوص و هکذا.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ فاعل ضل ماء در ما کانوا است که عبارت از اصنام و آلهه آنها است فردای قیامت از دست آنها میرود هر چه بگردند که بوسیله آنها نجات یابند آنها را پیدا نمیکنند تا موقعی که در جهنم وارد شدند آنها را می بینند که در عذاب هستند و بآنها افتراء بسته بودند و خدای خود میدانستند.

ص: 35

[سوره الأنعام (6): آیه 25] ...... ص : 36

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (25)

و بعضی از این کفار و مشرکین هستند که استماع میکنند فرمایشات تو را لکن ما قلوب آنها را در محفظه و مستور نموده ایم از اینکه تفقّه کنند و درک کنند و در گوشهای آنها وقر و سنگینی قرار داده ایم که نشنوند و اثر نکند در آنها و اگر بینند هر معجزه و آیة الهی را ایمان نمیآورند باو حتی زمانی که بیایند نزد تو مجادله میکنند میگویند کسانی که کافر هستند که نیست این فرمایشات مگر رومانهای سابقین مثل قصه رستم و اسفندیار، تفسیر این آیه شریفه متفرع بر بیان چند مطلب مهم است:

مطلب اول- همین نحوی که در ظاهر بدن قوی و اسباب و آلاتیست که بتوسط آنها انسان احساساتی دارد بتوسط چشم دیدنیها را احساس میکند، بتوسط گوش شنیدنیها را، بتوسط ذائقه چشیدنیها را، بتوسط شامّه بوها را، بتوسط لامسه برودت و حرارت و لین و خشونت را، همین نحو از برای روح انسان و آن جوهر ملکوتی و آن لطیفه ربانی و آن عقل مجرد از صورت و ماده که در آیات شریفه و لسان اخبار تعبیر بقلب میکنند غیر از این قلب صنوبری مادی، خداوند چشم قرار داده که حقایق را مشاهده کند و گوش قرار داده که مواعظ و نصایح و فرامین الهی را در خود تأثیر دهد و ذائقه قرار داده که طعم ایمان و اعمال صالحه را درک کند و لذّت برد، و شامّه قرار داده که بوی سعادت و نجات و رستگاری را استشمام کند و لامسه قرار داده که حرارت جهنم و برودت جنة را احساس کند.

مطلب دوم- همین نحو که قوای ظاهریه بسا برخورد بآفات میکند چشم کور میشود، زبان لال میشود، بدن از احساس میافتد، ذائقه درک مطعومات

ص: 36

نمیکند، شامّه بوی خوش را استشمام نمیکند. همین نحو حواس روح از کار میافتد و آفت آنها عناد و عصبیت و سایر اخلاق رذیله: کبر، حسد، بغضاء و اعمال سیّئه، فسق و فجور و فحشاء و منکرات است. چشم روح نمی بیند، گوش او نمیشنود زبان او اقرار و اعتراف نمیکند، شامّه بوی عطر ایمان و اعمال نیک و گند کفر و اعمال زشت را استشمام نمیکند، لامسه خشونت ظلم و ایذاء و لینیت عدل و احسان را نمی فهمد و احساس نمیکند.

مطلب سوم- اگرچه این امور در تحت اختیار عبد است لکن عقوبت دنیوی آنها است که در اثر معاصی و طغیان اسباب و وسائل معصیت بر آنها بیشتر فراهم میشود و خداوند بآنها مهلت میدهد تا هر قدر بتوانند ازدیاد در معصیت کنند و این معنای خذلان است چنانچه مثوبة دنیوی اهل ایمان و اعمال صالحه اینست که بیشتر اسباب هدایت و عبادت بر آنها فراهم میشود که بدرجات عالی تر نائل شوند و این معنای توفیق است و از این جهه استناد فعل بخداوند صحیح است، پس از طیّ این مطالب شروع میکنیم در تفسیر:

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ من تبعیضیه یعنی تمام کفار و مشرکین این نحو نیستند چه بسیار از آنها قابل هدایت هستند و چشم و گوش آنها باز است لکن بعض آنها کسانی هستند که بگوش ظاهر استماع میکنند فرمایشات درربار شما را و لکن قلوب آنها از عناد و عصبیت و کبر و نحو اینها پر است که اطراف قلب آنها را گرفته ایم که اثر در آنها نمیکند وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً نسبت جعل بخداوند بمناسبت اینست که هیچ امری در عالم واقع نمیشود تا قضای الهی و مشیت او اقتضاء نکند و لو افعال اختیاری حتی المعاصی و منافی با اختیار و صحت عقوبت نیست در دعاء کمیل میخوانی

(اجریت علیّ حکما اتّبعت فیه هوی نفسی و لم احترس فیه من تزیین عدوّی فغرّنی بما اهوی و اسعده علی ذلک القضاء الدعاء)

ص: 37

و آیات شریفه در این موضوع بسیار داریم مثل فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ ابراهیم آیه 4، و مثل سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ سوره قلم آیه 44 و اعراف 181، و مثل إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172، و غیر از این آیات.

اکنّة ظرف شی ء است که تمام اطراف آن چیز را گرفته و روزنه از برای آن باز نباشد بَیْضٌ مَکْنُونٌ صافات آیه 47، و هوی و هوس و کبر و نخوت و عناد و عصبیت و حبّ دنیا، مال و جاه و ریاست اطراف قلب آنها را گرفته و بهیچ راهی مستقیم نمیشوند و انذار و موعظه و نصیحت بآنها تأثیر نمیکند چنانچه اکثر اهل این زمان چنینند أَنْ یَفْقَهُوهُ نور علم و فهم در دلهای آنها راه ندارد وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً و گوش قلب آنها را چنان کر کرده که ندای حق که سرتاسر عالم را پر کرده نمیشنوند چشم قلب کور شده، زبان قلب لال شده صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ از آیات الهیه تکوینیه و تشریعیه انبیاء و اولیاء و معجزات آنها و آثار قدرت و عظمت حق را مشاهده نمیکنند، انبیاء را کذّاب و ساحر و مجنون میپندارند، معجزات را سحر میخوانند، آثار را مستند بطبیعت میدانند لا یُؤْمِنُوا بِها چنانچه بنوح (ع) خطاب شد أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ هود آیه 38، و خود حضرت نوح عرض کرد وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 27 و 28.

حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ جدل آنست که کلمات لا طائل بگوید برای غلبه بر خصم و ادله حقه را حمل بر باطل کند یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا این نوع کفار متعصب عنود جهود ان هذا ان نافیه یعنی نیست این معجزات و این قرآن مجید

ص: 38

و این مواعظ و نصایح و این انذار و تبشیر إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ داستانهای سابقین و قصه های دراویش و رومانهای پیشینیان مثل داستان رستم و حسین کرد و لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و کشمکش پری و جن و دیو و بشر مثل کتاب هزار داستان و فردوسی و امثال و اشباه اینها که برای سرگرمی جهال و عوام نوشته شده ولی باز هم این مزخرفات، امروزه برای سرگرمی سینما، تماشاخانه، تفریح گاهها قمارخانه، رقاصخانه، شرب مسکرات رواج بسزایی دارد و کفار دستگاه دین را هم در قطار این امور آورده خذلهم اللَّه جمیعا و هدانا بنور معرفته.

[سوره الأنعام (6): آیه 26] ..... ص : 39

وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (26)

و این کفار نهی میکردند و جلوگیری مینمودند از پیغمبر و آنها را دور میکردند از آن حضرت و هلاک نمیکردند مگر نفوس خود را و درک نمیکردند هلاک خود را.

مفسرین عامه این آیه را این نحو تفسیر کردند که مراد از این آیه مثل حضرت ابی طالب علیه السّلام است که جلوگیری میکرد که کفار قریش بآن حضرت اذیت و آزار نرسانند و مردم را از آن حضرت دور میکرد که آسیبی بآن حضرت وارد نشود ولی خودش ایمان نیاورد و بکفر از دنیا رفت و خود را بهلاکت انداخت و نمی فهمید و بعضی جماعتی از بنی هاشم را گفتند که این نحوه بودند نه خصوص ابی طالب تنها و امروز مطلق عامه حضرت ابی طالب و عبد المطلب و هاشم و سایر اجداد نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و پدر بزرگوارش را کافر و مشرک میدانند و این تفسیر غلط صرف است و مخالف با ظاهر بلکه صریح آیه است چنانچه بیان خواهد شد و حضرت ابی طالب ایمان بآن حضرت داشت و ائمه (ع) که احد ثقلین هستند و دارای مقام عصمت و طهارت هستند در اخبار و ادعیه و زیارات اجماع دارند که این اخبار بحدّ تواتر رسیده که

ص: 39

حضرت ابی طالب (ع) ایمان کامل بحضرت رسالت داشت و در کتب عامه هم اشعار زیادی از او در مجمع البیان نقل نموده بلکه در باب مسئله نبوت عامه و امامت عامه در باب شرائط نبوت و امامت بادله بسیاری ثابت کردیم که جمیع انبیاء و اوصیاء پدران آنها همه مؤمن و صالح بودند و رجس کفر و شرک دامن آنها را آلوده نکرده و آباء و اجداد این خاندان عصمت تا حضرت اسماعیل تمام قبل از اسلام بدین حضرت ابراهیم علیه السّلام بودند بلکه مثل حضرت عبد المطلب و ابی طالب از اوصیاء حضرت ابراهیم در بنی اسماعیل بودند تا زمان بعثت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ودایع نبوت را بآن حضرت تقدیم نمودند چنانچه انبیاء بنی اسرائیل هم تا زمان موسی (ع) اوصیاء حضرت ابراهیم بودند در بنی اسرائیل و قبطیان و از موسی تا عیسی اوصیاء موسی و از عیسی تا حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اوصیاء عیسی و سپرده شد ودایع انبیاء بنی اسرائیل بآن حضرت و از آن حضرت باوصیاء طیّبین و طاهرین خود تا حضرت قائم عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، و اینها وارث تمام انبیاء و اوصیاء انبیاء بودند، و این مطلب را حقیر در مجلد اول و دوم کلم الطیب در باب شرائط نبوت و امامت مفصلا از روی ادله متقنه بیان کرده ام مراجعه فرمائید بپردازیم بتفسیر آیه شریفه وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ واو عاطفه عطف بجملات آیه سابقه است و ضمیر هم مرجعش همان کفاریست که در مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ است که دارای صفات مذکوره در آیات قبل بودند و این دسته کفار عنود سایر کفار را نهی میکردند که تشرف خدمت حضرت را پیدا نکنند و از فرمایشات درربار او استفاده نکنند و باخلاق حمیده او نگروند و معجزات باهرات او را مشاهده نکنند و باو ایمان نیاورند یَنْهَوْنَ عَنْهُ و مردم را از او دور میکردند که نبادا دور او جمع شوند و علم اسلام را بلند کنند و عدّه و عدّه برای او فراهم شود و شرک و کفر و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه آنها را از بین ببرند و مدینه فاضله تشکیل دهند و عظمت

ص: 40

اسلام و قرآن را بر عالم روشن کنند.

وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ خداوند پیغمبر خود را و قرآن مجیدش را و دین حقّش را یاری میفرماید و هر چه اینها بیشتر عناد ورزند ذلیل تر و خفیف تر میگردند و دین حق بر آنها چیره تر میگردد و اینها بدست خود خود را در مهلکه میاندازند و بعذاب ابدی گرفتار میکنند وَ ما یَشْعُرُونَ نمیفهمند که با خود چه میکنند.

(بیان) جاهل بسیط شاعر هست اگر برود در تعقیب علم و معرفت تحصیل میکند و حق را درک میکند و خود را از ضلالت جهل نجات میدهد و بنور علم هدایت میشود و لکن جاهل مرکب شعور ندارد حتی جهل خود را هم درک نمیکند و تصور میکند عالم است نه در مقام معرفت برمیآید و نه حق را درک میکند و نه از ضلالت نجات میدهد و نه هدایت میشود.

هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند

منسوب بحضرت عیسی علیه السّلام است که فرمود من مرده را زنده میکنم، کور را بصیر میکنم و اما از هدایت احمق عاجزم.

[سوره الأنعام (6): آیه 27] ....... ص : 41

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (27)

و اگر میدیدی هنگامی که اینها واقف شدند بر آتش پس گفتند ای کاش ما برمیگشتیم و تکذیب نمیکردیم بآیات پروردگارمان و میبودیم از مؤمنین.

بعضی از قرّاء لا نکذّب و نکون را بضم باء و نون قرائت کردند و عطف بر نردّ دانسته مدخول یا لیتنا، و بعضی نکذّب را بضمّ باء و نکون بنصب لکن سیاهی قرآن که نزد ما فقط اعتبار دارد هر دو بنصب است و مفاد: ان لا نکذّب و ان

ص: 41

نکون است.

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ بعض مفسرین گفتند اذ دخلوا فی النار و بعضی گفتند معنی بودن نار است فوق رؤسهم و بعضی گفتند تحت اقدامهم و تمام راجع بقیامت است و مستقبل محقق الوقوع حکم ماضی دارد لذا فرمود وقفوا لکن ظاهر اینست که مراد از وقوف اطلاع و یقین است می گویی بر فلان امر واقف شدم و این در همان حال احتضار است که معاینه میکند و جای خود را در جهنم مشاهده میکند و حقانیت ایمان را درک میکند و یقین پیدا میکند لکن سودی ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ نساء آیه 22، و برگشتن هم ندارد فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32.

فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ مراد برگشتن بدنیا است و این آرزو را کفار هم موقع احتضار و هم در قبر و هم در قیامت میکنند لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقین آیه 10 حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ مؤمنون آیه 101 رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 109.

فَقالُوا یا لَیْتَنا لیت از برای تمنّی است و با رجاء فرق دارد، رجاء در موردیست که احتمال یا ظن بوصول داشته باشد مثل تاجری که در تجارت رجاء نفع داشته باشد و زارع در زراعت رجاء ثمر داشته باشد و عابد در عبادت رجاء ثواب داشته باشد. و تمنّی با یأس از وصول هم صادق آید و این تمنی بسا ممدوح است مثل تمنی شیعیان که در کربلا بودند و در رکاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام بدرجه رفیعه شهادت رسیده بودند می گویی

(یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم)

و در حدیث است

(من احبّ عمل قوم حشره اللَّه معهم)

و بسا مذموم مثل تمنی قوم موسی مقام قارون

ص: 42

را یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ قصص آیه 79.

نردّ ردّ بمعنی رجوع است یعنی برگردیم بدنیا و این امری است غیر واقع بحسب آیه شریفه کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها مؤمنون آیه 101، ولی امکان عقلی بلکه وقوعی دارد مثل هفتاد نفر قوم موسی وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا الایه اعراف آیه 154، و مثل احیاء موتی حضرت عیسی و مثل زمان رجعت ائمه (ع) و اصحاب و بعض شیعیان و نحو اینها.

وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا منصوب بان مقدّره یعنی و ان لا نکذّب بعد الردّ مثل رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً مؤمنون آیه 101، دیگر تکذیب نکنیم آیات پروردگارمان را وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی ان نکون و ایمان بیاوریم و از مؤمنین باشیم نه اینکه معنی این باشد که ای کاش تکذیب نکرده بودیم و جزو مؤمنین بودیم که مفاد قرائت بضم است چنانچه گذشت و گفتیم خلاف ظاهر است و شاهد بر معنای مختار آیه شریفه بعد است.

[سوره الأنعام (6): آیه 28] ..... ص : 43

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (28)

بلکه ظاهر میشود برای آنها آنچه که بودند مخفی کرده بودند از قبل و اگر برگردند بدنیا هراینه عود میدهند همان را که نهی شده بودند از او و اینها هراینه دروغگویانند.

در تفسیر این آیه بین مفسرین اقوال بسیاریست در کلمه یخفون بعضی گفتند بر عوام و جهال کفار ظاهر میشود آنچه را علماء آنها اخفاء کردند از علامات و نشانه ها و بشارات که بوجود مقدس نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انبیاء سلف داده بودند و این خلاف ظاهر است زیرا مرجع ضمیر لهم و فاعل یخفون یکی است، و بعضی گفتند شدت

ص: 43

و عقوبت عذاب اینهم خلاف ظاهر است زیرا انحاء عقوبات بر آنها مخفی بود نه اینکه اخفاء کنند، بعضی گفتند اعمال و افعال سیّئه که اخفاء میکردند اینهم تمام نیست زیرا اولا این صفت منافقین است نه کفار زیرا کفار مخفی نمیکردند و سیّئه نمیدانستند. و ثانیا بر فرض اخفاء کنند نزد خودشان مخفی نبود نسبت بدیگران اخفاء میکردند و ظاهر آیه اینست که نزد خود ظاهر شده نه بر دیگران.

و تحقیق کلام اینست که حق و نور حق ظاهر است کالشمس فی رابعة النهار بخصوص مثل توحید و امر رسالت و معجزات باهرات و کفر بمعنی ستر است که نور حق را مستور میکند مثل کسی که درب چشمش بسته باشد و نور شمس را مشاهده نکند و این ستر هم دو قسم است یک قسم از قصور است مثل آدمی که کور شده باشد یا درب چشمش را بسته باشند و گفتیم کافر قاصر استحقاق عذاب ندارد و لو احکام کفر در دنیا بر او بار است و لیاقت ثواب هم ندارد چون ایمان هم ندارد و حق بر او مکشوف نشده. و یک قسم از روی تقصیر است مثل اینکه خود بسوء اختیار خود درب چشم خود را بسته باشد و نور شمس را مشاهده نکند و این کفار که در آیات قبل اشاره شد از این قسم هستند پس در واقع خود آنها بسوء اختیار حق را بر خود مخفی نموده و صدق اخفاء بر آنها میکند و در موقع احتضار و موت و عالم برزخ و قیامت پرده ها بر طرف میشود و نور حق ظاهر میگردد لذا درست است بگویی بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ که ظاهر میشود بر آنها به برطرف شدن حجابها که بودند بر خود بسوء اختیار خود روی چشم قلب را پوشانیده بودند از عصبیت و عناد و لجاج و کبر و امثال اینها در عالم دنیا لذا تمنّای رجوع کردند و خدا میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا و اگر بر فرض محال هم برگردند باز همان پرده ها را روی چشم قلب خود میکشند و در همان ظلمت کفر میافتند و نور حق را مشاهده نمیکنند و لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ از فسق و کفر و شرک و ترک ایمان و ترک اعمال

ص: 44

صالحه و ارتکاب معاصی وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ دروغ میگویند که اگر برگردیم چه و چه میکنیم. و اشکال به اینکه کذب از صفات خبر است و وعد از مقوله انشاء است بسیار واهی است زیرا صدق و کذب در هر مقامی بمناسبت آن مقام معنایی دارد در باب وعد وفاء به آنرا صدق مینامند و تخلف از آن را کذب میگویند خداوند میفرماید وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ الایه مریم آیه 55.

[سوره الأنعام (6): آیه 29] ...... ص : 45

وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (29)

و گفتند نیست این زندگانی مگر همین حیات دنیوی و دیگر ما مبعوث نخواهیم شد این آیه یکی از مشکلات قرآنیست زیرا منکرین بعث فقط منحصر بطبیعی دهری که در اخبار بزندیق تعبیر میکنند که اصلا وجود حق را منکر هستند و الّا ملّیین عالم حتی مشرکین مسئله معاد را معترف هستند و عقیده خود را حق میدانند و در معاد اهل نجات و دیگران را بر باطل و اهل عذاب بنا بر این آیات قبل از قوله تعالی وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ تمام راجع باین دسته کفار است و این مطلب منافیست با آیه بعد که فردای قیامت قسم میخورند در قولشان بَلی وَ رَبِّنا که اعتراف بوجود ربّ دارند.

و حلّ این اشکال بدو نحو ممکن است یکی به اینکه منکرین معاد دو دسته هستند یک دسته همان دهری طبیعی است که میگوید وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23.

و دسته دوم تناسخیه هستند که معترف بحق هستند و معاد را هم در این دنیا میدانند و مثل دهری نیستند که بگوید فات و مات و اینها هم چهار مذهب دارند نسخ و رسخ و مسخ و فسخ.

1- میگویند انسان موقعی که از دنیا رفت روح او تعلق میگیرد بانسان

ص: 45

دیگری اگر نیک کردار است بانسان صالح و اگر بد کردار است بانسان طالح و هکذا الی غیر النهایة و این دنیا همیشه باقیست و قیامتی و بهشت و جهنمی نیست ولی خدا را معتقد هستند.

2- میگویند پس از موت روح تعلق میگیرد بحیوانات اگر نیک کردار است بحیوانات خوش الحان زیبا و اگر بد عملست بحیوانات زشت بد الحان.

3- بنباتات یا طیّبات از مأکولات یا بخبائث.

4- بجمادات یا بجواهرات و معادن یا باحجار و رماد، پس انکار معاد بمعنای حق با اعتراف بوجود ربّ منافات ندارد.

و ممکن است حل اشکال بنحو دیگری که بگوئیم طبیعی منکر الوهیت، فردای قیامت که تمام مطالب مشهود میشود اعتراف بحق میکند. شروع بتفسیر وَ قالُوا إِنْ هِیَ همان کفار سابق الذکر گفتند ان هی و تعبیر بتانیث برای حیات است یعنی حیاتی نیست مگر حیات این دنیا و دیگر ما زنده نخواهیم شد در قیامت برای حساب و جزاء إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا و تعبیر بدنیا نه مقابل عقبی باشد زیرا عقبی را اصلا معتقد نیست بلکه مراد حیات حاضر است و فنایی هم ندارد وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ بعث و نشر و حساب و ثواب و عقابی و جنّت و ناری نیست چنانچه گفتیم.

[سوره الأنعام (6): آیه 30] ..... ص : 46

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (30)

و اگر میدیدی زمانی که واقف شدند این کفار بر پروردگار خود فرمود آیا نیست این (بعث قیامت) بحق گفتند بلی حق است قسم بپروردگار ما فرمود پس بچشید عذاب را بسبب آنچه که بودید کافر میشدید.

ص: 46

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ راجع بقیامت است و روز بعث که اینها منکر بودند بقرینه قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ که اسم اشاره راجع بهمان است که تکذیب میکردند و تعبیر به: اذ وقفوا بصیغه ماضی مفسرین گفتند مضارع محقق الوقوع حکم ماضی دارد لکن میتوان گفت که جمله و لو تری که مضارع است اشاره برؤیت حضرت رسالت است در قیامت، کلمه اذ زمانیه است و البته زمان رؤیت شی ء بعد از وقوع آن شی ء است تا واقع نشود قابل رؤیت نیست پس مفاد این جمله اینست که در روز قیامت موقعی که می بینی که اینها واقف شده اند بر پروردگار و بالجمله وقوف آنها ماضی بودن آن نسبت بزمان رؤیت است.

قالُوا بَلی در جواب نفی اگر نعم گفته شود تصدیق نفی است و اگر بلی گفته شود اثبات است مثل أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی اعراف آیه 171، و در جواب اثبات عکس است مثل إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قالَ نَعَمْ اعراف آیه 111.

و ربّنا صیغه قسم باللّه و تاللّه و اللَّه، و او واو قسم است قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ فاعل قال و مرجع ضمیر ربّهم است که قبلا ذکر شده و اینکه گفتند ملک است وجهی ندارد و ذکری قبلا نشده از ملک و تعبیر بذوق شاید این باشد که قوّه ذائقه بیش از سایر قوی مثل باصره، شامّه، سامعه، لامسه درک حقیقة شی ء را میکند بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ کافر بروز جزاء بودند که گفتند وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ و مراد از ما در کلمه بما همان بعث است، و باء سببیه است یعنی سبب و علت عذاب همان انکار بعث است، و ادلّه بعث قطع نظر از آیات قرآنی که متجاوز از هزار آیه و از اخبار متواتره و ضرورت دین اسلام بلکه جمیع ادیان بسیار است زیرا اگر بعث نباشد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و انذار و تبشیر و وعد و وعید لغو میشود و فرق بین مؤمن و کافر، مطیع و عاصی، ظالم

ص: 47

و مظلوم، عادل و فاسق، سعید و شقی برداشته میشود و تفصیل اینها را در مجلد سوم کلم الطیب داده ایم مراجعه فرمائید.

[سوره الأنعام (6): آیه 31] ...... ص : 48

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فِیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (31)

بتحقیق زیان بردند کسانی که تکذیب کردند بلقاء خداوند تا زمانی که آمد آنها را ساعت قیامت ناگاه گفتند ای وای حسرت بر ما بر آنچه کوتاهی کردیم در او و اینها برمیدارند سنگینی گناهان خود را بر کرده های خود آگاه باشید بد است آنچه را که بر خود تحمل میکنند.

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ گفتیم خسران سرمایه از دست دادن است سرمایه عمر دنیا را از دست دادند کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ تکذیب معاد را نمودند و مراد از لقاء الهی نه آنست که مجسمه قائل هستند که میگویند خداوند در قیامت بالای تخت خود که عرش است روی کرسی خود می نشیند و حکم میفرماید و مؤمنین او را میبینند و کفار از ملاقات او محروم هستند زیرا ببرهان عقل و نقل جسمیة که مرکب از ماده و صورت باشد بر خداوند محال است و موجب احتیاج میشود صورت محتاج بماده ماده محتاج بصورت، جسم محتاج بمکان و محتاج باجزاء غیر متناهی و محتاج بمؤلّف و مرکّب بالکسر و احتیاج از لوازم ذاتیه ممکن است و ساحت قدس واجب غنی بالذات منزّه است از احتیاج، بلکه مراد آثار قدرت و عظمت و رحمت و مغفرت و مثوبت و عقوبت و غضب پروردگار است که فردای قیاŘʠمشهود جمیع خلائق است پس مراد تکذیب همچه روزیست.

حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ ساعت قطعه از زمان است ولی مراد قیامت

ص: 48

است و از برای قیامت اسماء بسیار است که یکی از آنها ساعت است اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قمر آیه 1 وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ حج آیه 7 بغتة یعنی ناگاه اشاره به اینکه انتظار او را نداشتند و خیال او را نمیکردند و زمان او را نمیدانستند بطرفة العین باراده حق بر پا میشود مقدمات و مؤخّراتی ندارد اسباب و لوازمی احتیاج ندارد وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

قالوا آن کفاری که منکر بعث بودند یا حَسْرَتَنا تعبیر بکلمه یا اشاره ببزرگی حسرت و اهمیت او است و حسرت قریب المعنی است با ندامت الّا اینکه ندامت پشیمانیست از اعمال زشت و اخلاق رذیله و عقائد باطله، و حسرت تأسف از فوت ایمان و اعمال صالحه و اخلاق حمیده است بعبارت ساده حسرت از دست دادن منافع است و ندامت از ارتکاب مضارّ عَلی ما فَرَّطْنا فِیها تفریط کوتاهی و تقصیر است و افراط تجاوز و تعدّی است، افراط در معاصیست و تفریط در عبادات است و ضمیر فیها راجع باعمال حسنه و عقائد حقّه و اخلاق فاضله است که از جمله یا حسرتنا و جمله ما فرطنا استفاده میشود.

وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ یکی از محسنات کلام تشبیه معقول بمحسوس است مثل الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی که عرش احاطه است بر جمیع موجودات مثل سلطانی که بر عریکه سلطنت نشسته و تمام مملکت در حیطه تصرف او است و در قرآن و خطب و اخبار و کلمات نظائر بسیار داریم، علم را تشبیه بنور میکنند، ایمان را تشبیه بمأکول بسیار لذیذ میکنند، عقل را بقلب و هکذا در اینجا معاصی را که مرتکب شده تشبیه ببار سنگین کرده که حمال بر گرده خود بار کرده و بنفس افتاده و قدرت بر حرکت ندارد و بسا او را تلف میکند یا موجب حدوث مرض مهلک میشود بخصوص اگر بد بار باشد که بیشتر باعث رنج او میشود

ص: 49

لذا میفرماید أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ باریست که هر مثقال بلکه هر ذره او چه اندازه عذاب دارد فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8، چه رسد بباری که از کوه ها سنگین تر باشد مگر عفو و مغفرت الهی شامل شود که مثل برگ خزان ریزش کند و از تحمل مشاق او راحت شود.

[سوره الأنعام (6): آیه 32] ..... ص : 50

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (32)

و نیست زندگانی دنیا مگر بازی گری و بیهوده کاری و هراینه خانه آخرت بهتر است برای کسانی که پرهیزکارند آیا (پس از این بیان) درک و تعقل نمیکنید در باب مذمت دنیا آیات و اخبار و براهین عقلی و حس و و جدان بسیار داریم یک جا میفرماید وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ آل عمران آیه 182، و در خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام

(دار بالبلاء محفوفة و بالقدر موصوفة)

و در وصایای لقمان (ع) (الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر) و منسوب بحضرت عیسی علیه السّلام دنیا را پیرزالی دید مزیّن بزینتهای شابّات از پیری او سؤال کرد گفت عمر من بسیار است از زینتها گفت برای فریب اهل دنیا، یک دست حناء گفت دیشب شوهری گرفتم، یک دست خون آلود گفت شوهرم را کشتم و گفت پدر را میکشم پسر بسراغ من میآید، برادر را میکشم برادر مرا میگیرد و هنوز باکره هستم کسی کام از من نگرفته زیرا مردان عالم مرا نمیگیرند و کسانی که میگیرند مرد نیستند، و در کلمات بزرگان تشبیه بمار خوش خط و خال کردند که در باطن زهر قتّال دارد و غیر اینها لکن تمام اینها در صورتیست که بنظر استقلالی نظر کنیم و اما بنظر تبعی مقدمی برای آخرت بسیار ممدوح است و تعبیر از آن بدنیای بلاغ میکنند و جمع بین نظرین غیر ممکن.

ص: 50

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ دنیا میدان بازی گریست و اهل دنیا مشغول ببازی مثل بچه ها که مشغول ببازی هستند و جوانها که مشغول بتوپ بازی و جیم لاستیک و نحو اینها تا خسته میشوند و وقت بازی تمام میشود باید رفت و رخت از دنیا بربست وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ عنکبوت آیه 64.

و لهو لهو اشتغال و عملی است که باعث سرگرمی میشود و نتیجه عقلایی ندارد و انسان را از اعمال شرع و عقل پسند باز میدارد مثل تفریح و ساز و آواز و امثال اینها که انسان را از کار برکنار میکند چه از کارهای عقلایی که دارای فوائد دنیوی باشد و چه از معارف و اعمال صالحه که نتیجه اخروی دارد.

وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ و دار آخرت عالمی است پس از این عالم از حین موت الی الابد و در حدیث است

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)

و مردم در آن عالم بر چهار دسته هستند: مؤمن با تقوی، مؤمن عاصی، کافر قاصر، کافر مقصر.

قسم اول مؤمن متقی است که از حین موت بشارات و مثوبات پی در پی برای او میآید و همین است مورد آیه، و نکته اینکه فقط ذکر تقوی شده و از ایمان ذکر نشده برای اینست که لازمه تقوی ایمان است و نسبت بین ایمان و تقوی اعم و اخصّ است، هر متقی مؤمن هم هست زیرا درجه اول تقوی تقوای از عقائد باطله است و لا عکس، ممکن است مؤمن باشد و تقوی نداشته باشد که این قسم دوم است و اگرچه برای ایمان نجات پیدا میکند و لکن خالی از گرفتاری نیست برای معاصی و برای او خیر مطلق نیست بلکه خیر بالاضافه است.

قسم سوم کافر قاصر اینهم اگرچه مثوبتی برای او نیست بواسطه کفرش لکن عقوبتی هم ندارد بواسطه قصورش.

ص: 51

قسم چهارم کافر مقصر که آخرت برای او بدترین جاها است لذا نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(الدنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر و الاخرة جنة المؤمن و سجن الکافر)

أَ فَلا تَعْقِلُونَ سؤال شد از معصوم (ع) از عقل فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

و مراد از این عقل نه عقل مقابل جنون است که رافع تکلیف باشد بلکه عقل مقابل جهل است، و مراد از جهل هم نه جهل مقابل علم است بلکه جهل مقابل عقل که عبارت از حمق و نکری و شیطنت است لذا سؤال شد که معویه پس چه داشت امام (ع) فرمود نکری.

[سوره الأنعام (6): آیه 33] ...... ص : 52

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (33)

هراینه میدانیم اینکه تو را محزون و غمناک نمود قول کسانی که میگفتند آنچه را که نباید بگویند پس اینها تو را تکذیب نکردند و لکن ظالمین بآیات خدا انکار میکنند.

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ البته خداوند علم او احاطه دارد بجمیع امور ظاهریه و باطنیه، ماضیه و مستقبله غیر متناهیست چون عین ذات است و ضمیر انّه از برای شأنست و برای تأکید است، و حزن بمعنی اندوه و غم است، و چون نسبتهای ناروا بحضرت رسالت میدادند ساحر، مجنون، کذّاب، مفتری و امثال اینها و میتوان گفت که حزن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نه فقط برای این نسبتها که باو میدادند بوده بلکه برای این بوده که با این همه معجزات باهرات و حجج واضحات اینها هدایت نمیشدند و بطریق باطل خود از کفر و شرک و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه باقی بودند، و تعبیر بالّذی که برای ذوی العقول است با اینکه مناسب بود بفرماید ما یقولون، ممکن است چون قول آنها نسبت بصفات و شخصیات حضرت بود که تو را

ص: 52

ساحر و مجنون میخواندند برای این جهت بوده خداوند برای تسلیت قلب مطهر حضرت دو جهت بیان فرموده یکی جمله فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ مفسرین در دست و پا افتادند که بیک راهی اثبات کنند که اینها تکذیب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را نکردند و تمام بر خلاف واقع است و آنچه بنظر میرسد و آیه بعد هم شاهد بر آنست اینست که بگوئیم اگر جنابعالی دشمنی داشته باشید که میخواهد بشما اذیتی بکند لکن دستش بشما نمیرسد فرزند شما را یا غلام شما را یا یکی از بستگان شما را اذیت کرد شما برای تسلیت فرزند یا غلام یا وابسته بشما می گویید این شخص تو را اذیت نکرده بلکه بمن اذیت کرده خدا میفرماید چون معجزه را سحر میپندارند تو را ساحر میگویند و مسئله توحید را خلاف عقل ناقص خود میدانند تو را مجنون مینامند چون احکام متقنه را بر خلاف واقع و حقیقت توهم میکنند تو را کذّاب میدانند وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ که هم ظلم بخود کردند که هدایت نشدند و هم ظلم بدین کردند که باطل را حق و حق را باطل دانستند و هم ظلم بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کردند که آن همه اذیت کردند که بفرماید

ما اوذی نبی مثل ما اوذیت

و هم ظلم بمسلمین کردند که آنها را در شکنجه و آزار انداختند و هم ظلم بسایر کفار کردند که نگذاشتند بشرف اسلام مشرف شوند بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ که انکار معجزات کردند و حمل بر سحر یعنی علت تکذیب تو انکار معجزه بود که اگر اعتراف بمعجزات و آیات الهی را داشتند تو را مسلما تصدیق میکردند، جهت دوم برای تسلیت آیه بعد است که میفرماید:

[سوره الأنعام (6): آیه 34] ..... ص : 53

وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ (34)

و هراینه بتحقیق تکذیب شدند رسولانی از قبل از شما پس صبر نمودند آن رسولان

ص: 53

بر آنچه که تکذیب شدند و اذیت دیدند تا زمانی که نصرت ما شامل حال آنها شد و نیست تغییر و تبدیلی از برای کلمات خداوند و هرآینه بتحقیق آمد تو را از خبر فرستادگان.

وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ این وجه دوم است و شاهد بر دعوی ما است که اشاره شد که همین نحو که تو را تکذیب کردند انبیاء قبل را هم تکذیب نمودند مثل نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی و غیر آنها و همین نحو که آنها فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا تو هم باید صبر کنی وَ أُوذُوا همین نحو که آنها بر اذیتهای قوم صبر نمودند تو هم باید بر اذیت اینها صبر کنی حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا تا زمانی که نصرت ما شامل حال آنها شد تو را هم خواهیم نصرت نمائیم و چنانچه قوم آنها را که تکذیب مینمودند و اذیت میکردند هلاک کردیم مکذبین و موذین تو را هم هلاک خواهیم کرد وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ برنامه های الهی تغییرپذیر نیست وعده های او تخلف پیدا نمیکند البته نصرت ما شامل حال شما هم میشود و شرّ آنها هم از سر شما رفع خواهد شد و آنها بعقوبت اعمال زشت خود از تکذیب و اذیتها که بر تو روا داشتند خواهند گرفتار شد هم در دنیا و هم در آخرت و قیامت.

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

الصبر مفتاح الفرج

وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ در بسیاری از آیات بتو رسید که قوم نوح گرفتار غرق و قوم هود گرفتار باد و قوم صالح گرفتار صاعقه و قوم لوط گرفتار خسف و حجاره و قوم شعیب گرفتار صیحه و قوم موسی گرفتار رود نیل و هکذا.

تنبیه- بسیاری از امور است چه امر دین و چه امر دنیا و چه از امور باطنیه و چه از امور ظاهریه که بدون صبر تحقق پذیر نیست مثل اطاعت تا صبر بر مشاق

ص: 54

عبادت نباشد و تقوی تا صبر بر ترک محرمات نباشد و ورع تا صبر بر اجتناب از غیر مشروعه و زهد تا صبر بر ترک زخارف دنیوی نباشد و شجاعت تا صبر بر مقاومت در مقابل دشمن نباشد و هدایت و حلم تا صبر بر گفتار جهال نباشد و تجارت تا صبر بر زحمت معامله نباشد و صنعت تا صبر بر مشاق کسب نباشد و هکذا لذا از امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمودند

(علیکم بالصبر فانّ الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس معه و لا فی ایمان لا صبر معه)

نهج البلاغه، و خداوند امر فرمود نبیّ خود را فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ احقاف آیه 54، و فرمود فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا معارج آیه 5، و غیر اینها از آیات و اخبار در اهمیت صبر و فوائد و مثوبات آن.

[سوره الأنعام (6): آیه 35] ..... ص : 55

وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ (35)

و اگرچه بزرگ و دشوار است بر تو اعراض کفار و مشرکین از ایمان پس اگر میتوانی طلب کنی بسیر در اطراف زمین یا صعود بآسمان پس بیاوری از برای آنها یک آیتی که ناچار شوند در آوردن ایمان و حال آنکه این امر صلاح نیست و مخالف حکمت است و مقتضی حکمت آنست که اینها باختیار ایمان آورند نه بالجاء و اکراه و اضطرار و اگر خدا صلاح بود اینها را بالجاء و اکراه بر ایمان جمع فرماید جمع مینمود پس نباش از کسانی که نمیدانند حکم و مصالح امور را.

وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ اولین دعوت حضرت رسالت دعوت بتوحید بود و بسیار آیات شریفه قرآن راجع باین موضوع و ادله بسیار واضح بر این موضوع بیان فرموده و مشرکین با اینکه اصنام را بدست خود میتراشیدند و مصنوع خود

ص: 55

آنها بوده صانع خود میدانستند چنانچه حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 93، البته این امر بر حضرتش خیلی سنگین و بزرگ بوده لکن احمق را چه باید کرد که منسوب بحضرت عیسی علیه السّلام است که فرمود من مرده را زنده میکنم، کور را بینا میکنم ولی از هدایت احمق عاجزم.

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ یونس آیه 42 و 43 فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ روم آیه 51، و غیر اینها لذا میفرماید فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ خارج شوی در اطراف زمین چون نفق بمعنی خروج است و نفقه بواسطه اخراج مال است از ید و منافق خروج از دین است در باطن با دخول آن در ظاهر یعنی اگر بتوانی هر کجا بروی نمیتوانی اینها را هدایت کنی أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ مثلیست معروف که اگر بآسمان و زمین بروی یعنی سیر در اطراف زمین و رفتن بآسمان آسان تر است از هدایت اینها فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ هر چه اقامه معجزه کنی بکن اینها هدایت نخواهند شد، و جواب شرط محذوف است کانّه میفرماید ان استطعت فافعل بلی یک نحو ممکن است که اگر مشیّة الهیه و اراده حتمیه حق تعلق بگیرد تکوینا بر هدایت آنها تحقق پذیر است زیرا إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 (ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی لکن این خلاف حکمت و مصلحت است بلکه موافق حکمت اینست که بطریق مالوف ارسال رسل و انزال کتب و اعطاء معجزه بید رسل بکند و حجت را بر خلق تمام کند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44، بنحو اختیار.

فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ بر شما محنتی نیست

ص: 56

غم آنها را مخور دلت بر آنها نسوزد قابل هدایت نیستند فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ معارج آیه 42 ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3.

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

[سوره الأنعام (6): آیه 36] ..... ص : 57

إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (36)

منحصرا کسانی اجابت میکنند دعوت تو را که میشنوند فرمایشات تو را (یعنی بقلب آنها اثر میکند) و مرده ها را خداوند مبعوث میفرماید پس از بعثت بسوی خدا رجوع میکنند.

این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است: جمله اولی إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ مکرر گفته ایم که سمیع دو معنی دارد یکی مقابل صمم که کری باشد و دیگر بمعنی ترتیب اثر می گویی فلانی حرف شنو است که در نماز می گویی (سمع اللَّه لمن حمده) یا در صفات الهی سمیع الدعاء است و اینجا باین معنی است که کسانی که اجابت دعوت تو را میکنند و ایمان میآورند کسانی هستند که معجزات را درک میکنند و آیات شریفه قرآن در قلب آنها اثر میگذارد مقابل کفار و مشرکین که اعراض میکنند و این جمله برای تسلیت خاطر رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که محزون نباشد مؤمنین اجابت دعوت تو را میکنند و همین اندازه برای تو کافیست چنانچه در جای دیگر میفرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ انفال آیه 66، و این جمله مربوط بآیه قبل است.

جمله دوم وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ مفسرین توهم کردند که این جمله هم مربوط بما سبق است و گفتند مراد از موتی کفار هستند که اعراض کردند در حکم موتی هستند و این تفسیر مناسب با کلمه یبعثهم اللَّه نیست بلکه مناسب با این معنی بود

ص: 57

که بفرماید و الموتی لا یسمعون و لا یستجیبون بلکه راجع بامر بعثت است و مراد از موتی جمیع اموات است از مؤمن و کافر که فردای قیامت مبعوث خواهند شد جمله سوم ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ که پس از بعثت در محکمه عدل الهی وارد میشوند و هر که جزای خود را می بیند از ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، خیر و شرّ و این هم یک نوع تسلیت قلب مبارک رسالت است و خلاصه کلام اینکه خداوند اولا برای تسلیت قلب رسول میفرماید اینها قابل هدایت نیستند و ثانیا خداوند تو را یاری میکند و بر آنها چیره و غالب خواهی شد و آنها بکیفر خود میرسند.

و ثالثا تو را کفایت میکند کسانی که ایمان آوردند و بایمان کفار نیازمند نیستی و رابعا بر فرض که در دنیا گرفتار نشدند و مردند مبعوث خواهند شد و در شکنجه و عذاب الهی دچار خواهند شد.

[سوره الأنعام (6): آیه 37] ....... ص : 58

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (37)

و گفتند که چرا نازل نمیشود بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه از پروردگار خود بگو محققا خداوند قدرت دارد بر اینکه نازل فرماید آیه و لکن اکثر آنها نمیدانند وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ اختلاف شد در اینکه مراد از این آیه چیست بعضی گفتند مراد معجزاتیست که اینها تقاضا میکنند چنانچه در سوره مبارکه بنی اسرائیل خداوند از قول کفار که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تقاضا کردند نقل میفرماید وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا آیه

ص: 58

92- 95، و بعضی گفتند مراد آیاتیست که بر انبیاء سلف نازل شده مثل ناقه صالح عصای موسی، احیاء عیسی و امثال اینها، و بعضی گفتند مراد نزول عذاب است مثل صاعقه و صیحه و امطار حجاره چنانچه در سوره معارج میفرماید سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ آیه 1، و در سوره مجادله میفرماید لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ آیه 9 و تحقیق کلام اینست که در مقدمه این تفسیر تذکر دادیم و در مجلد اول کلم الطیب در باب معجزه بیان شده که آنچه لازم است بمقتضای حکمت و عدل الهی اقامه حجت است که راه عذر بر مکلفین بسته شود و اعطاء معجزه از تحت قدرت نبی خارج است و فعل الهیست که بدست نبی جاری میشود و نباید معجزه ملعبه ناس باشد و مجلس نبی مجلس تماشاخانه شود لذا میفرماید قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً خداوند بر هر چیزی قادر است و لکن نه چنین است که هر چه مقدور او است باید وقوع پیدا کند بلکه وقوع آن منوط بحکمت و مصلحت است زیرا خداوند تمام افعالش موافق با مصالح و حکم است.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ و تصور میکنند که هر چه دلخواه آنها است باید واقع شود چنانچه نوع مردم از خداوند تمنای ثروت بی منتهی و عمر طولانی و عزّت فوق العاده دارند و غافل از اینکه خلاف صلاح است و بضرر آنها تمام میشود چنانچه میفرماید وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بقره آیه 213.

[سوره الأنعام (6): آیه 38] ...... ص : 59

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ (38)

و نیست از هر جنبنده در زمین و نه پرنده که بدو بال پرواز میکند مگر امّة و جمعیتی هستند مثل شما و ما کوتاهی نکردیم و وانگذاردیم چیزی را در کتاب

ص: 59

پس بسوی پروردگار خود محشور میشوند.

مسئله مهمة- عقیده بسیاری از حکماء و متکلمین و دانشمندان اینست که مخلوقات ذی روح دو قسم هستند ذوی العقول انس و جن و ملک و اینها مورد تکلیف و بعث و حشر و مثوبات و عقوبات نسبت بجنّ و انس، اما ملائکه بواسطه عصمت آنها مورد عقوبت نمیشوند و از آنها در لسان عرب تعبیر به: من و الّذی میشود و غیر ذوی العقول از سایر حیوانات برّی و بحری و هوایی و تعبیر از آنها به: ما میشود. و لکن مستفاد از بسیاری از آیات و طوائفی از اخبار اینست که تمام موجودات عالم حتی نباتات و جمادات دارای شعور و عقل و مورد تکالیف و دارای معرفت بخدا و رسول و امام هستند و لو روح حیوانی که حسّ و حرکت باشد دارا نباشند مثل إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 46، و تأویل بتسبیح تکوینی و تحمید تکوینی که بوجود خود دلالت بر تنزیه و حمد الهی دارند خلاف نصّ آیه است زیرا این دلالت را تفقه میکنیم بلکه همان تشریعی است و مثل آیات سوره نمل قالَتْ نَمْلَةٌ الایة 17، و کلام هدهد که گفت إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ 23 وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ 24. و أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ 25، و جمله وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ 17، و جمله عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ 16، و جمله یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10، و جمله وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ سبأ آیه 11، و آیه شریفه ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 10، زیرا ایتاء بالطوع ملازم عقل و شعور است و تکوینی مناسب با کره است و غیر اینها از آیات مثل وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ الرحمن آیه 4، و غیر آن.

و اما طوائف اخبار: اخبار تشرف حیوانات خدمت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار

ص: 60

علیهم السّلام، و اخبار عرض ولایت بر آنها و کوه ها و حیوانات، و اخبار عزاداری حیوانات بلکه جمادات و نباتات بر ابی عبد اللَّه (ع) و غیر اینها از اخبار، بعد از این بیان تفسیر این آیه ظاهر میشود.

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ بعضی گفتند کلمه من زائده است و مکرر گفتیم کلمه زائده در قرآن نداریم و کلمه من اشاره بانواع است یعنی هیچ جنبنده ای نیست از هر نوع از دوابّ و مراد از دابّة حرکت بالاختیار است و مراد از فی الارض اعم از حیوانات برّی و حیوانات دریایی است.

وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ بعضی اشکال کردند که قید بجناحیه زائد است زیرا نفس طائر البته بجناحین خود طیران دارد، جواب آنکه ملائکه أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فاطر آیه 1، هستند و همچنین کسانی از اولیاء طی الارض دارند بدون جناح، و بسیاری از حیوانات جستن دارند و مراد طیوری هستند که با دو بال حرکت میکنند.

إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ مثل شما شعور و عقل و معرفت و نطق و موعظه و نصیحت و ارشاد و هدایت و تکلیف و حشر و نشر دارند وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5، و اما بنا بر عقیده آنها ناچار هستند تأویل کنند مثلیت را بجمعیت و حسّ و حرکت و مخلوقیت و مرزوقیت و امثال اینها و این اگر خلاف نصّ نباشد خلاف ظاهر است چنانچه ذکر شد بلکه مناسبت با جمله بعد ندارد ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ زیرا این نحوه مثلیت امر مهمی نیست که عدم ذکر آن تفریط باشد بلکه همان معنی که جز ببیان الهی و لسان اخبار کسی نمی فهمد بلکه با جمله بعد هم مناسب نیست ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ که تمام دوابّ و طیور محشور خواهند شد و بجزاء خود خواهند رسید هر کدام.

ص: 61

[سوره الأنعام (6): آیه 39] ..... ص : 62

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (39)

و کسانی که تکذیب کردند بآیات ما کر و لال هستند در تاریکیها هر که را خدا بخواهد گمراه میکند او را و هر که را بخواهد قرار میدهد او را براه راست.

اگر مراد از آیات در وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا انبیاء باشند تکذیب آنها آنست که آنها را کذّاب و مفتری و مجنون و ساحر گفتند و اگر مراد معجزات صادره از آنها باشد حمل بسحر کردند و لکن جمع مضاف افاده عموم میکند جمیع آیات را شامل میشود حتی کسانی که تکذیب ائمه اطهار علیهم السّلام نمودند شامل میشود زیرا همه انبیاء و اوصیاء آنها و معجزات صادره از آنها آیات الهیه هستند حتی میتوان گفت که علماء اعلام هم از آیات الهیه بلکه جمیع مخلوقات آیات حق هستند

(و فی کلّ شی ء له آیة تدلّ علی انّه واحد)

و مراد تکذیب جمیع آیات نیست بلکه تکذیب یک آیة کافیست بلکه مناسبت حکم و موضوع صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ افاده عموم میکند و مراد صم و بکم قلب و روح است که حرف حق در قلوب آنها تأثیر نمیکند و اعتراف بحق نمینمایند بلکه نور قلب از آنها رفته دلها سیاه شده ظلمت کفر و معاصی و رذائل اخلاقی قلب آنها را فرا گرفته حقایق را مشاهده نمیکنند.

مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ گذشت که هیچ فعلی حتی افعال اختیاریه عباد در عالم واقع نمیشود تا مشیت حق تعلق نگیرد و معنای امر بین امرین جبر و تفویض همین است لذا استناد فعل بعبد داده میشود چون بحسن اختیار و بسوء اختیار خود عمل میکند و هم بخدا چون تحت مشیئت حق است و مشیئت حق هم تعلق نمیگیرد مگر آنکه بداند که این قابل هدایت نیست چون قلب سیاه شده و صم و بکم شده و اضلال خدا او را بخود واگذاردن است چنانچه میفرماید وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ انعام آیه

ص: 62

110 وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ اعراف آیه 185 فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ یونس آیه 11 وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ بقره آیه 14 و غیر اینها و معنای خذلان همین است.

وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ توفیق و اعانت میفرماید کسانی را که قابلیت ایمان و لیاقت هدایت را دارند که بر صراط مستقیم که دین مقدس اسلام باشد از تصدیق بجنان و عمل بارکان و اقرار بلسان برقرار باشند.

[سوره الأنعام (6): آیه 40] ...... ص : 63

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (40)

بگو ای رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بکسی که در ضلالت افتاده که شما کفار صمّ بکم اگر آمد شما را عذاب الهی یا آمد شما را ساعت قیامت آیا غیر خدا را میخوانید اگر هستید راستگو.

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ این جمله سبب اشکال عویصی شده زیرا اگر خطاب بجمع باشد باید گفت ا فرأیتم و اگر مفرد باشد ا فرأیت لذا مفسرین گفتند کلمه کم منسلخ از معنای اسمیت است فقط حرف خطاب است مثل کاف در ذلک و تلک و ذاک اشاره بجمع است لکن ممکن است گفته شود که مراد این باشد که آیا شما خودتان را می بینید که چه می گویید یا چه میکنید نظیر کلام امیر (ع) در دعاء کمیل

(ا فتراک معذبی بنارک) (ا فتراک سبحانک یا الهی و بحمدک.)

توضیحا ا رایت فعل است دارای دو مفعول و فاعل ارایت راجع بمن است در آیه قبل مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ یعنی ای کسی که در ضلالت هستی آیا خود و اهل ضلال را می بینی إِنْ أَتاکُمْ اگر آمد شما را عَذابُ اللَّهِ مراد بلیات دنیویست که بر امم سابقه نازل میشد از غرق و خسف و صاعقه و صیحه و امثال آنها أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ قیامت که یکی از اسامی قیامت ساعة است أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ

ص: 63

مفعول ثانی است یعنی آلهه شما در موقع نزول عذاب یا در روز رستاخیز بفریاد شما نخواهند رسید و جز خداوند دادرسی نیست إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ که اصنام را مؤثّر و آلهه میدانید باید فریادرس شما باشند و بتوانند دفع عذاب از شماها نمایند با اینکه خود آنها هم با شماها در جهنم وارد خواهند شد إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ انبیاء آیه 98.

[سوره الأنعام (6): آیه 41] ...... ص : 64

بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ (41)

بلکه در هر بلیّه خدا را میخوانید و خداوند کشف بلیّه شما را که خوانده اید او را میفرماید مطابق آنچه صلاح بداند و مشیئت تعلق بگیرد و فراموش میکنید آنچه را که شرک میآورید.

بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ معرفت خدا یک قسمت طبیعی و ذاتی است

(کل مولود یولد علی الفطرة و انّما ابواه یهودانه و ینصرانه)

حدیث معروف و حدیث منسوب بحضرت صادق علیه السّلام است که زندیقی از آن حضرت مطالبه دلیل کرد بر وجود باری حضرت شرح پیش آمد او را که در دریا غرق شده و بپاره تخته خود را کشیده فرمود آیا قلب تو متوجه شد که کسی هست که تو را از غرق نجات دهد گفت چرا فرمود همان باری است خلاصه آنکه در مورد اضطرار حتی در حیوانات مشاهده شده که متوجه حضرت حق میشوند و خداوند آنها را اجابت میفرماید أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و چه اضطراری بالاتر از نزول عذاب یا اهوال قیامت است فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ چنانچه قوم یونس بعد از نزول عذاب متوجه شدند و ایمان آوردند و بلاء رفع و دفع شد از آنها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا یونس آیه 98.

إِنْ شاءَ اگر مشیئت موافق با حکمت و مصلحت و قابلیت محل باشد.

ص: 64

وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ البته فراموش میکنند حتی قسم میخورند که ما مشرک نبودیم وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23 گذشت بیانش.

[سوره الأنعام (6): آیه 42] ...... ص : 65

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (42)

و هراینه بتحقیق ما بر امم سابقه ارسال رسل کردیم و چون مخالفت کردند آنها را گرفتیم بسلب نعم و نزول بلیات بلکه آنها متوجه شوند و تضرع کنند و ایمان آورند.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مفعول که رسلا باشد محذوف است بدلالت لفظ ارسلنا از جهة اختصار إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ امتهای سابقه مثل امّة نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی و غیر آنها فَأَخَذْناهُمْ این جمله دلالت دارد بر مخالفت و تکذیب رسل زیرا اگر ایمان آورده بودند و اطاعت نموده بودند اخذ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ مناسبت نداشت و مراد از بأساء فقر و تهی دستی و قحطی و عدم نزول باران و سلب عزّت و نحو اینها از نعم الهیه که از آنها گرفته شده بود و مراد از ضرّاء نزول بلاها از امراض و اسقام و تسلّط ظالم و سایر بلیّات است و غرض از اخذ بالبأساء و الضراء تنبّه و توجّه و رجوع بحق است لذا میفرماید لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ و تعبیر به لعلّ نه برای تردید است چون خداوند میداند که اینها تضرع میکنند یا نمیکنند بلکه بمعنی ینبغی است یعنی سزاوار است نظیر اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 45، که باید متذکر شود و خشیت پیدا کند.

ص: 65

[سوره الأنعام (6): آیه 43] ...... ص : 66

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (43)

پس چرا زمانی که آمد بأس ما تضرّع نکردند ولی علت عدم تضرّع آنها قساوت قلوب آنها و زینت دادن شیطان اعمال زشت آنها را در نظر آنها است.

تأثیر شی ء در شی ء منوط بدو چیز است یکی باید مؤثّر تام الفاعلیة باشد از وجود مقتضی و اجتماع جمیع شرائط تأثیر و متأثر تام القابلیة از وجود شرائط تأثر و فقدان موانع و در این آیه شریفه بهر دو امر اشاره دارد اما از طرف فاعل اقتضاء تام است ارسال رسل و شرائط تأثیر ابتلاء ببأساء و ضرّاء لذا بنحو تعجب میفرماید فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا زیرا اسباب تضرّع و توجّه بحق و ایمان و اطاعت رسل از هر جهتی تمام است پس کانّه قائلی میگوید پس چرا تأثیر نمیکند و تضرّع نمیکنند جواب اینکه قابلیت تأثیر ندارند بواسطه قساوت قلب لذا میفرماید وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ و منشأ قساوت قلب بسیار است عناد، عصبیت، تقلید آباء، اخلاق رذیله، اعمال سیّئه و نحو اینها و بواسطه وجود موانع از تأثیر و آن اینست که اعمال خود را نیکو میپندارند چنانچه میفرماید وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ چنانچه در جای دیگر میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103 و 104، و در حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بسلمان فرمود در آخر الزمان امر بمعروف و نهی از منکر نمیکنند بلکه امر بمنکر و نهی از معروف مینمایند بلکه معروف در نظر آنها منکر و منکر در نظر آنها معروف میشود.

ص: 66

[سوره الأنعام (6): آیه 44] ...... ص : 67

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ (44)

پس چون فراموش کردند آنچه را که بآنها تذکر داده شد بآن چیز باز میکنیم بر آنها درهای هر چیزی را تا زمانی که فرحناک شدند بآنچه بآنها داده شده بناگاه آنها را میگیریم پس در این گاه مأیوس میشوند از نجات.

کلیه نعم دنیویه از مال و جاه و قدرت و صحت و غیرها ممکن است تفضل و نعمت باشد و ممکن است بلاء و نقمت باشد و علامت و نشانه اینکه از کدام قسمت است اگر صرف دین و آخرت و راه های الهیه شد و مانع نشد از وظائف دینی بلکه مؤید آنها شد از قسمت اول است و اگر صرف معاصی و ظلم شد و موجب طغیان و تعدی گردید و مانع از انجام وظائف دینی گردید بلکه باعث زیادتی در کفر و عصیان گردید از قسمت ثانیست و هر دو قسمت امتحان بنده است و آیات و اخبار و عقل بر این مطلب شاهد است که از آن جمله همین آیه است و آیه شریفه وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 171، و آیه سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 181، و غیر اینها در این قسمت.

و در قسمت اول وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اعراف آیه 94، و بسیاری از آیات دیگر مثل إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 98، و از اخبار در کافی در باب شکر از عمر بن یزید که گفت

(قلت لابی عبد اللَّه علیه السّلام انّی سئلت اللَّه عزّ و جل ان یرزقنی مالا فرزقنی و انّی سئلت اللَّه ان رزقنی ولدا فرزقنی ولدا و سألته ان یرزقنی دارا فرزقنی و قد خفت ان یکون ذلک استدراجا فقال علیه السّلام ا ما و اللَّه مع الحمد فلا)

و اخباری که در مدح دنیای بلاغ

ص: 67

و ذمّ دنیای ملعونه وارد شده و عقل هم این موضوع را درک میکند که اگر دنیا وسیله آخرت و سعادت شد بهترین چیزها است و اگر مورث شقاوت و هلاکت شد بدترین چیزها است لذا میفرماید فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ نسیان در اینجا نه بمعنی فراموشی است که رافع تکلیف است و یکی از تسعه است که در حدیث رفع است

(رفع عن امتی تسعة (السهو و النسیان الحدیث)

بلکه بمعنی بی اعتنایی و بی اهمیتی و بزبان معروف گوش کری است چنانچه در آیه شریفه است نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ توبه آیه 68، و مراد از ما ذکّروا به فرمایشات انبیاء و دعوت آنها بتوحید و تصدیق آنها برسالت و اطاعت آنها و ترک مخالفت آنها است.

فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ اشاره بوفور نعمت از آسمان و زمین بر آنها از زیادی مال و منال و اولاد و حبوبات و فواکه و عدّه و عدّه و جاه و غیرها که خداوند بآنها میدهد که هر مقدار بتوانند در معاصی طغیان و سرکشی کنند حَتَّی إِذا فَرِحُوا حتی اینکه خود را از نیکان میدانند و افتخار میکنند و تکبر میورزند و اهل ایمان و تقوی را خار و خفیف و آنها را سرکوب میکنند و بنده خود میشمارند چنانچه یزید تمسک بآیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ میکند و خود را عزیز و حسین علیه السّلام را ذلیل میشمارد غافل از اینکه فرعون و نمرود و شداد و صد هزار دیگر از کفار و ظلمه عزّت آنها بمراتب فوق عزت یزید بوده و انبیاء که در شکنجه آنها افتادند، بعضی را کشتند یا با ارّه دو نیم کردند یا سر بریدند یا سوزانیدند یا زنده زیر خاک کردند آنها ذلیل بودند وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ شعراء آیه 228.

بِما أُوتُوا از دولت و مکنت و ریاست و لشگر و قوی و امثال اینها أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً بعذاب الهی از صیحه و صاعقه و غرق و خسف و غیر اینها فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ بیچاره میشوند و آنچه در دست داشتند از آنها گرفته میشود و هلاک

ص: 68

میشوند و بعذاب ابدی در جهنم میسوزند و میسازند.

[سوره الأنعام (6): آیه 45] ...... ص : 69

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (45)

پس قطع و جدا شد دنباله آن قومی که ظلم میکردند و حمد مختص بپروردگار عالمیان است.

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ قطع دابر اشاره بقطع نسل است که معنای ابتر است مشاهده کنید از نسل فرعونیان و شدادیان و نمرودیان و از نسل عمر یا عثمان و بنی امیّة و بنی عباس و اکاسره و اقاصره و سایر ظالمین کی باقی مانده با آن کثرة جمعیتی که داشتند. و از نسل یک فاطمه و علی علیهما السّلام چندین جمعیت دنیا را پر کرده مخصوصا از یک زین العابدین با اینکه چه اندازه از سادات را کشتند بنی امیّه در کربلا و در طف و بنی عباس در بغداد و سایر بلاد الَّذِینَ ظَلَمُوا که هم ظلم در دین کردند و هم بمسلمین و هم بخود چنانچه گفتند

(الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم)

و ما در مجلد اول صفحه 323- 327 اقسام ظلم و عقوبت ظالم در دنیا و آخرت و اعانت ظالم و رکون بظالم از آیات و اخبار و عقل بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ تفسیر این جمله در سوره مبارکه حمد در مجلد اول صفحه 97- 103 از بیان معنای حمد و شکر و مدح و اینکه حمد اختصاص بذات باری دارد و بیان اسامی حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: احمد، محمود، محمد و بیان مقام محمود و معنای رب و اقسام تربیت و فضیلت ذکر یا رب و معنای عالمین و اثبات عقل و شعور در جمیع موجودات و فضیلت تحمید گذشت و در این مقام می گوییم یکی از نعم بزرگ پروردگار که اگر در تمام عمر بخواهیم حمد الهی را بجا آوریم از عهده شکر این نعمت برنمیآئیم استیصال ظالمین و قطع دابر آنها

ص: 69

و هلاک آنها و رفع شرّ آنها از سر مسلمین و نصرت انبیاء و مسلمین بر آنها است بالاخص ظالمین در حق آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک و ابدء به اولا ثمّ الثانی و الثالث و الرابع و العن یزید بن معاویة خامسا و العن عبید اللَّه بن زیاد و ابن مرجانة و عمر بن سعد و شمرا و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان و بنی امیّة قاطبة اللهم العنهم جمیعا و عذبهم عذابا الیما.)

[سوره الأنعام (6): آیه 46] ...... ص : 70

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ (46)

بگو ای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین که برای خود بتها و خدایانی قرار دادند اگر خداوند عالم گوش و چشمهای شما را گرفت و دلهای شما را مهر نمود کیست از خدایان غیر از خدای عالمیان که بتواند بشما گوش و چشم بدهد و دلهای شما را باز کند نظر کن ای پیغمبر که چگونه ما آیات پی در پی برای اینها بیان کردیم و پس از این همه آیات باز اینها اعراض میکنند و رو بباطل خود میروند.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ رأی در اینجا نه بمعنای رؤیت ببصر سر است بلکه بچشم قلب است که بمعنی درک و فهم و عقل است یعنی آیا درک میکنید و میفهمید و تعقل میکنید إِنْ أَخَذَ اللَّهُ اخذ بمعنی اذهاب است سمعکم گوش شما را گرفت یعنی کر شدید وَ أَبْصارَکُمْ و چشمهای شما را گرفت کور شدید و نکته اینکه سمع را مفرد ذکر فرمود و ابصار را جمع اینکه سمع مصدر است بمعنای شنیدن و آلت سمع اذن است و لذا در جایی که ذکر اذن فرموده آن را هم بلفظ جمع آورده وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً انعام آیه 25، و اما بصر آلة دیدن است چنانچه قلب آلت درک

ص: 70

و تعقل است و آن را هم بلفظ جمع فرموده وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ کنایه از سیاهی قلب و قساوت آن است و در اینجا بمعنی ذهاب عقل است و بالجمله اگر خداوند شما را کر کرد یا کور نمود یا دیوانه نمود کیست که بشما چشم، گوش، عقل دهد غیر از خداوند عالمیان اله دیگری دارید مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ آیا این اصنام که نه حسّ دارند و نه شعور میتوانند بشما چشم، گوش، عقل دهند.

ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش

فاقد شی ء چه نحوه میتواند معطی شی ء شود مثلیست معروف که خر لخت را نمیتوان پالان او را برداشت.

یَأْتِیکُمْ بِهِ مرجع ضمیر به ما اخذ است که مستفاد میشود از جملات قبل سمع و ابصار و ختم قلوب، و جواب این جمله اعتراف به اینکه لیس اله غیره یأتیهم به و ذکر سمع و ابصار و قلوب از باب مثال است و الّا جمیع نعم الهیه را غیر از خدا احدی قدرت بر انعام ندارد و بلاهای الهیه را احدی قدرت بر دفع ندارد انْظُرْ بنظر علمی نه بحسّ ظاهری کَیْفَ چگونه نُصَرِّفُ الْآیاتِ تصریف اشاره بپی درپی یعنی یکی بعد از دیگری بانحاء مختلفه گاهی بافاضه نعمت و گاهی بنزول بلاء و گاهی بعبرت از امم سابقه از نجات انبیاء و مؤمنین و هلاکت کفار و مخالفین گاهی ببراهین عقلیه الی غیر ذلک که از هر جهت حجت بر آنها تمام و راه عذر بر آنها مسدود و مع ذلک ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ پس از این همه آیات این کفار و مشرکین رو بباطل و اعراض از حق میکنند زیرا صدف بمعنی تمایل جدار است بطرف خرابی مثل اینها مثل دیوار شکسته است که هر چه بخواهی او را نگاهداری بگرفتن شکافها یا نصب هو در عقب آنها یا نصب اخشاب روزبروز رو بخرابی میرود تا منهدم شود و مثل ماشین که هر چه بخواهی در طریق مستقیم سیر دهی رو باعوجاج میرود تا در پرتگاه سقوط کند.

ص: 71

[سوره الأنعام (6): آیه 47] ...... ص : 72

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ (47)

بگو ای پیغمبر آیا بشما کفار و مشرکین نشان دهم و اعلام کنم که اگر آمد شما را عذاب الهی (صیحه و صاعقه و خسف و غیره و امراض مهلکه مثل وباء و طاعون و تسلط ظالم و امثال اینها) بناگاه یا بعلانیه آیا هلاک میکند مگر قوم ظالمین را.

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ ارائه نشان دادن است و رؤیت دیدن است و اطلاق میشود برؤیت بچشم قلب که درک کنند و بفهمند و علم پیدا کنند مثل قضایای سابقین که بتوسط کتب تواریخ و اخبار متواتره و آیات قرآنی و اخبار معصومین انسان علم پیدا میکند و همچنین اخبار از آینده مثل معاد و خصوصیات قیامت و قبر و عالم برزخ که بوسیله آیات و اخبار معرفت پیدا میشود و در مقام خبر از پیش آمد است.

إِنْ أَتاکُمْ بسبب کفر و شرک و مخالفت نبی و ارتکاب معاصی که موجب شود عَذابُ اللَّهِ را و این عذاب هم دو قسم است یک قسم اینکه آثار قبلی ندارد مثل موت، فجأه، صیحه، صاعقه، حدوث امراض مهلکه، خسف، زلزله اینها را بَغْتَةً میگویند و یک قسم آثار قبلی دارد که مشاهده میشود مثل ابرهایی که ظاهر شد بر قوم عاد که گفتند هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ احقاف آیه 23، و نیز میفرماید سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ حاقه آیه 7 و 8، و بسیاری از موارد دیگر و این قسم را تعبیر فرموده أَوْ جَهْرَةً اشکال- جهر مقابل اخفات است چرا بغتة فرموده جواب- چون بغتة در حال غفلت و عدم توجه است در حکم اخفات است و اگر تعبیر بخفیه نموده بود توهم میشد که مخفیانه نازل شده.

ص: 72

هَلْ یُهْلَکُ استفهام تقریری است یعنی لا یهلک إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ کسانی که بانبیاء و مؤمنین ظلم کردند در ایذاء و تکذیب و قتل و امثال اینها.

اشکال- اغلب موارد که این نوع عذابها نازل میشد کسانی که ایمان آورده و بی تقصیر بودند آنها را هم دامن گیر میشد.

جواب- اولا این دعوی بر خلاف واقع است زیرا در آیات شریفه در امم سابقه بسیار داریم که میفرماید ما مؤمنین را نجات دادیم و دیگران را عذاب نمودیم و ثانیا اگر عذاب دامن گیر مؤمنین شد آنهم برای تقصیر و معاصی که مرتکب شدند از ترک امر بمعروف و نهی از منکر و مداهنه با کفار چنانچه در حق قوم شعیب گفتند.

و ثالثا اگر بی تقصیر باشند خداوند اجر کامل بآنها خواهد داد که آنها راضی و خوشنود شوند مثل بلاهایی که بر انبیاء میرسد و ما در مجلد اول کلم الطیب در باب عدل حکم و مصالح نزول بلیات را مفصلا بیان کرده ایم رجوع بآنجا شو

د

[سوره الأنعام (6): آیه 48] ...... ص : 73

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (48)

و ما نمیفرستیم پیغمبران را مگر آنکه بشارت دهنده اند (اهل ایمان و اعمال صالحه را بسعادت و رستگاری و بهشت) و انذار کننده (کفار و فساق را بشقاوت و هلاکت و عذاب جهنم) پس کسی که ایمان آورد و خود را اصلاح کرد پس خوفی بر آنها نیست و محزون و غمناک نخواهند شد.

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ وظیفه اولیه انبیاء و مقصود الهی از ارسال رسل ارشاد امّت است بتوحید و سایر عقائد حقّه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه از عبادات واجبه و مندوبه که موجب کمال نفس و ترقی و تعالی روح شود تا قابلیت

ص: 73

شمول رحمت و نیل بسعادت و وصله بنعم اخرویه و فیوضات الهیه پیدا کنند و همین مفاد إِلَّا مُبَشِّرِینَ است و بیم و خوف از سخت و غضب الهی و عذاب شدید ابدی و سجن الهی و جهنم دهند که مهیّا شده برای کفار و مشرکین و مخالفین و معاندین که مفاد وَ مُنْذِرِینَ است.

فَمَنْ آمَنَ باللّه و برسوله و خلفائه و العدل و المعاد و سایر المعتقدات الحقه وَ أَصْلَحَ اصلاح نفس بنحوی که صدق کند عبد صالح است و صالح کسی است که خالی از هر گونه فساد باشد چه فساد عقائدی و چه فساد اخلاقی و چه فساد عملی که تالی تلو معصوم باشد بلکه نائل بمقام عصمت شود در زیارت ابی الفضل علیه السّلام می گویی

(السّلام علیک ایّها العبد الصالح المطیع للَّه و لرسوله).

فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ خوف از عذاب وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ حزن از فوت ثواب و این جمله دلالت دارد که از هیچ ثوابی محروم نمیشوند و هیچگونه عذابی بر آنها نیست.

[سوره الأنعام (6): آیه 49] ...... ص : 74

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (49)

و کسانی که تکذیب بآیات ما کردند مسّ کند آنها را عذاب بواسطه آنچه که سرکشی کردند و زیر بار اطاعت انبیاء و اوصیاء نرفتند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب آیات قرآنی گفتند سحر است بافته گی است از دیگران فراگرفته، و تکذیب انبیاء گفتند ساحر، کذّاب، مفتری، مجنون و امثال اینها. تکذیب احکام گفتند بر خلاف قانون و بر خلاف مصلحت است یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ تعبیر بمسّ برای الصاق عذاب است بجسم آنها که هرگز جدا از آنها نمیشود و چسبیده بآنها است بِما کانُوا یَفْسُقُونَ فسق سرکشی است و مراد در اغلب آیات کفر است که تحت اطاعت انبیاء در نیاید فاسق طاغی

ص: 74

و یاغی را گویند.

[سوره الأنعام (6): آیه 50] ...... ص : 75

قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ (50)

بگو ای پیغمبر باین کفار و مشرکین که من ادعاء نمیکنم و نمیگویم برای شما که نزد من خزینه های خدا است و نمیدانم علم غیب که مختص باو است و نمیگویم برای شما که من ملک هستم من متابعت نمیکنم مگر آنچه وحی شده باشد بسوی من بگو آیا مساوی هستند کور و بینا آیا چرا فکر نمیکنید.

توضیح کلام- از این آیه شریفه استفاده میشود توقعاتی که کفار و مشرکین از حضرت رسالت داشتند: 1- اینکه میخواستند که بآنها آنچه میخواهند بدهد لذا میفرماید قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ که هر چه بخواهید بشما دهم چنانچه همین توقعات را از حضرت نوح علیه السّلام کرده بودند که میفرماید وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ الایة بلکه خزائن بدست قدرت او است و اختصاص بذات مقدس او دارد چنانچه میفرماید وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ منافقین آیه 7، و مراد از خزائن نه مجرد مال است بلکه جمیع افاضات و نعم و تفضلات الهی را شامل میشود و این جمله دلالت دارد بصریح بیان بر مسئله توحید افعالی و ردّ کسانی که گفتند خداوند امر رزق و خلق را بدیگری واگذارده که مفوضه باشند.

وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ در مجلد اول در ذیل آیه شریفه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ معنای غیب را بیان کرده ایم و خلاصه آنکه غیب مقابل حضور است اموری که علم آن مختص بذات حق است برای غیر او حتی انبیاء و ائمه غیب است

ص: 75

و مطالب و اموری که اختصاص دارد علم آن بانبیاء و ائمه اطهار بر غیر آنها غیب است و هکذا مطالبی که علم آن مخصوص بعلماء است بر عوام غیب است پس بنا بر این معنی میتوان گفت که حضرت رسالت و ائمه طاهرین عالم بغیب هستند یعنی نسبت باموری که بر غیر آنها غیب است و عالم بغیب نیستند نسبت باموری که مختص است علم بآنها بخداوند و این جمله عطف بلا اقول است باین معنی که لا اقول اعلم الغیب نه عطف بعندی خزائن اللَّه باشد که مدخول لا اقول باشد زیرا عکس این معنی دلالت میکند که معنی این شود لا اقول لا اعلم الغیب و باین معنی جمع بین آیات و اخبار در نفی و اثبات میشود.

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ این جمله دلالت ندارد بر افضلیت ملائکه بر انبیاء چنانچه بعضی توهّم کردند و خلاف نصّ قرآن است در مورد آدم و ملائکه در امر آنها بسجده و بیان علم اسماء بلکه اشاره بمطلب دیگری است و آن اینست که تمام کفار و مشرکین و بسیاری از فرق اسلامیه غیر از فرقه حقّه و حکماء خداوند را جسم میدانند و میگویند در آسمانها فوق عرش متمکن است و بشر در روی زمین ساکن است و نمیتواند مساسی با خداوند پیدا کند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باید ملک باشد که بتواند هبوط و صعود داشته باشد از خدا بگیرد و ببندگان ابلاغ کند و اگر علی الفرض بشر هم باشد باید صعود و هبوط داشته باشد لذا گفتند أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ اسراء آیه 95، و غافل از اینکه اولا اگر پیغمبر ملک باشد باید بصورة بشر شود تا بتواند با بشر تماس بگیرد چنانچه میفرماید وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9.

و ثانیا خداوند جسم نیست و مکان ندارد و احاطه قیومیت دارد بر جمیع موجودات و طریقه اخذ انبیاء را خداوند معین فرموده وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ شوری آیه 51.

ص: 76

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ و طرق وحی یا بتوسط ملک است چنانچه میفرماید وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا شوری آیه 53، یا بایجاد کلام است در جسمی مثل تکلم با موسی چنانچه میفرماید فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ قصص آیه 30، یا برؤیا است چنانچه در مورد ابراهیم علیه السّلام است که بفرزندش اسمعیل فرمود قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ و الصافات آیه 101 یا بالهام بقلب است یا از وراء حجاب چنانچه لیلة المعراج با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تکلم فرمود قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ چه عمی و بصر ظاهری باشد و چه قلبی البته تساوی ندارد چنانچه ظلمات و نور و ظلّ و حرور و علم و جهل و ایمان و کفر و حق و باطل و صحیح و فاسد و حیات و موت و سعادت و شقاوت و نجات و هلاکت و خیر و شرّ و حسن و قبح و اطاعت و معصیت که تمام ضدّ یکدیگر است تساوی ندارد أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ گفتند (الفکر حرکة من المبادی و من مبادی الی المرادی) فکر ترتیب مقدمات است برای اخذ نتیجه و عبرت از پیشینیان و نظر در معجزات و صنایع الهی و هر چه که او را بمقصد برساند و سعادت مند کند و نجات بخشد فکر است

[سوره الأنعام (6): آیه 51] ..... ص : 77

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (51)

و انذار کن باین قرآن کسانی که میترسند اینکه محشور شوند بسوی پروردگار خود روزی که هیچ ولیّی ندارند سوای خدا که بتواند جلوگیری از عذاب کند و شفیعی که بتواند توسط کند که خداوند او را عفو فرماید سزاوار است که باین انذار تقوی پیدا کند.

وَ أَنْذِرْ بِهِ انذار مقابل تبشیر است و بزرگترین وظائف انبیاء و اوصیاء

ص: 77

و علماء دین است و انذار و تبشیر با هم قرین است.

(مثال) اگر کسی داری ابتیاع نمود و فقط وضعیات این دار را مشاهده کرد از عمارات و سعه دار و نقش و نگار و خبر از زیر زمین ندارد کسی که مطلع بخصوصیات این دار است و از همه جای او خبر دارد بیاید نزد مشتری و بگوید در زیر این دار در محل مخصوصی گنجی است مملو از جواهر و طلا آلات و در اطراف این گنج افعی وجود دارد این اخبارش بوجود گنج بشارت است و بوجود افعی انذار است و اگر این مشتری دار این شخص مخبر را کذّاب و مفتری میداند نه در مقام تحصیل گنج برمیآید و نه در مقام دفع افعی و اما اگر او را صادق مصدق میداند کمال جدیت را میکند برای بدست آوردن گنج بهر وسیله که متمکن باشد و برای دفع شرّ این افعی بهر نوعی که پیش رفت شود.

این دنیا دار است و کسانی که در این دنیا میآیند مشتری هستند و ابتیاع نموده اند و فقط از ظاهر آن مطلع میشوند از مال و جاه و عزّت و ریاست و مشتهیات نفسانی از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و منکوحات آن و خبر از باطن این دنیا ندارند خداوند انبیاء را فرستاد که از باطن این دنیا خبر دارند و باهل دنیا خبر دهند که در باطن این دنیا گنجی است نام آن بهشت است مملوّ از جواهرات و افعی است نام آن جهنم است دارای زهر قتّال، خبر از وجود بهشت بشارت است و از وجود جهنم انذار است و اهل دنیا اگر انبیاء را کذّاب میدانند ابدا نه در مقام تحصیل بهشت برمیآیند و نه در مقام دفع جهنم و اما اگر آنها را صادق مصدق میدانند و بآنها ایمان دارند کمال کوشش را میکنند برای تحصیل بهشت و وسائل تحصیلش اعمال صالحه است و منتهی جدیت را مینمایند برای دفع افعی جهنم و طریقه دفعش ترک معاصی است.

و از این مثال بخوبی واضح میشود کسانی که در اعمال صالحه کوتاهی میکنند

ص: 78

و از معاصی پروا ندارند پیغمبر و ائمه و علماء را صادق و مصدق نمیدانند بلکه کذاب و دروغگو میخوانند و مؤمنین بآنها هم در اعمال صالحه جدیت میکنند و هم در ترک معاصی کمال اهمیت را میدهند که عبارت از تقوی باشد لذا میفرماید الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ که عبارت از ایمان بقیامت باشد که از تصدیق بنبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیدا شده که مفاد إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ بقره آیه 56 است و شرح آن گذشت در مجلد دوم صفحه 259، زیرا خوف صفت قلبی است که از روی ایمان و یقین پیدا میشود.

و مرجع ضمیر به در انذر به بعضی گفتند قرآن است و بعضی گفتند اللَّه است لکن تحقیق اینست که مرجع ماء در ما یوحی الیّ است که در آیه قبل ذکر شده لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ چون در قیامت کلیه اختیارات از کلیه افراد سلب میشود لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16 وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ انفطار آیه 19.

وَ لا شَفِیعٌ بعضی باین جمله استدلال کردند بر انکار مسئله شفاعت و آیات دیگر و ما در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 237- 245 ادله شفاعت و اقوال در آن و آیات و اخبار وارده در آن را ذکر کردیم و گفتیم تا ایمان و رضای حق و اذن خداوند و اجازه باری و قبول شفاعت حضرت پروردگار نباشد احدی قدرت ندارد شفاعت کند و باین نحو جمع بین آیات و اخبار نمودیم.

لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ یعنی شایسته است کسی که نبی را صادق مصدق میداند و ایمان بقیامت داشته باشد و ولیّ و شفیعی جز خدا نباشد از مخالت او پرهیزکار باشد(1)

ص: 79


1- (1) تنبیه- در آیات شریفه قرآن در بعض موارد سعادت را منوط بایمان و عمل صالح فرموده، و در بعض دیگر بایمان و تقوی، و نکته فرق این است که در مقام رجاء ایمان و عمل صالح ذکر شده مثل فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً

[سوره الأنعام (6): آیه 52] ..... ص : 80

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ (52)

و از خود دور مکن کسانی که پروردگار خود را میخوانند صبح و شام برای توجه بپروردگار بر تو نیست از حساب آنها چیزی و بر آنها نیست از حساب تو چیزی پس اگر آنها را طرد نمودی پس میباشی از ظلم کنندگان.

شبیه این آیه در مورد حضرت نوح علیه السّلام وارد شده فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا الی قوله وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا الآیات هود آیه 29- 33، خلاصه کلام اینکه سران قریش خدمت حضرت رسالت عرض کردند که ما بتو ایمان میآوریم در صورتی که این فقراء و بی عرضه ها که دور تو جمع شدند و بتو گرویدند از خود دور کنی که ما در عرض آنها نباشیم خداوند این آیه را فرمود برای قطع طمع آنها نه اینکه پیغمبر متمایل شده باشد که مؤمنین را طرد کند چنانچه مفسرین توهّم کرده اند و این آیه مثل آیه شریفه است که میفرماید لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ نه اینکه العیاذ پیغمبر متمایل بشرک شده باشد بلکه برای قطع طمع مشرکین و توقع آنها است لذا میفرماید وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ طرد بمعنی رد نمودن نپذیرفتن و دور کردن است و مراد از الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ مؤمنین از مهاجرین و انصار که در فقر و تنگدستی گرفتار شدند مثل اصحاب صفه و غیر آنها که نه منزل داشتند و نه وسائل معیشت و در سران مشرکین کبر و نخوت بسزا بود و یکی از اعذار مشرکین این بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با این فقراء نشست و برخاست کهف آیه 110، و در باب خوف تقوی اعتبار شده مثل همین آیه شریفه و آیات دیگر، منه غفر له.

ص: 80

میکند اگر اینها را از خود دور کند ممکن است ما باو بگرویم، این آیه جواب گوی مشرکین نازل شد بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ بعضی مفسرین گفتند مراد نماز صبح و عشاء و بعضی گفتند پنج نماز و بعضی گفتند ذکر است در صبح و شام لکن ظاهر اینست که مراد از دعوت پروردگار اعم از نماز و ذکر و دعاء و تلاوت قرآن و امثال اینها است و مراد از غدوة و العشیّ روز و شب است یعنی دائما مشغول عبادت هستند چنانچه در زیارت ابی عبد اللَّه علیه السّلام می گویی

(و لاندبنّک صباحا و مساء)

یعنی دائما یُرِیدُونَ وَجْهَهُ یعنی قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه غرض دیگری ندارند و جز خدا چیز دیگری در نظر ندارند.

ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ

بلبل بباغ و جغد بویرانه تافته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ زلزال آیه 8، هر کس بقدر معرفت و اخلاق حسنه و اعمال صالحه خود اجر میبرد و از هر کسی یک نوع توقعی است، نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امّت، امام و رعیت، عالم و جاهل، پیر و برنا، مرد و زن، شهری و دهاتی، رشید و سفیه و هکذا مراتب معرفت مختلف است هر که را بقدر معرفتش و عبادتش اجر میدهند و هر کس مسئول عمل خود است و بس.

فَتَطْرُدَهُمْ یعنی ان طردتهم فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ هم بخود ظلم کرده ای که طرد مؤمن کرده ای هم بآنها ظلم شده که بدون گناه مطرود شده اند.

[سوره الأنعام (6): آیه 53] ...... ص : 81

وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ (53)

و همین نحوه ما امتحان میکنیم بعض افراد را ببعض دیگر تا اینکه میگویند

ص: 81

بعض اول که آیا این بعض ثانی را خداوند منّت گذارده بر آنها در میانه ما آیا خدا عالم تر نیست بشکر گذارنده گان از افراد.

یکی از حکم و مصالح اختلاف که خداوند بنده گان را مختلف قرار داده بعضی را غنی و بعضی را فقیر، شریف وضیع، صحیح سقیم، صبیح قبیح، عزیز ذلیل و غیر اینها امتحان هر یک بدیگری غنی بفقیر، شریف بوضیع، صحیح بسقیم صبیح بقبیح، عزیز بذلیل و بالعکس لذا میفرماید و کذلک یعنی چنانچه سابقین را امتحان کردیم شما را هم امتحان خواهیم کرد فتنّا و مکرر گفته ایم که امتحان خداوند نه برای کشف مجهول است چون جهل در مبدء راه ندارد بلکه برای اینست که بر خود ممتحن بفتح و بر دیگران معلوم گردد که راه عذر بر آنها مسدود گردد بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ حتی کفار و مشرکین بمؤمنین و بالعکس، مجاهدین بقاعدین، عدول بفسّاق، سخی ببخیل، ظالم بمظلوم و بالعکس و هر دو نقطه مقابلی بیک دیگر.

لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ لام لام عاقبت است یعنی حتی یقولوا اشراف و سران قوم و رؤساء آیا هؤلاء الفقراء و العبید و زیردستان مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بسبقت در ایمان و پذیرفتن دعوت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مِنْ بَیْنِنا از میانه قوم و این جمله از باب تعریض است که آدمهای بی عرضه ضعیف پست بی عنوان دور او را گرفته و ما که باشرف و عزّت و قوّت و شوکت هستیم باو ایمان نیاوردیم غافل از اینکه پیروان حق از اول دنیا الی زماننا هذا همین فقراء و ضعفاء بوده و پیروان شیطان و باطل همین اعیان و اشراف بوده اند، الآن مجالس دینی را مشاهده کنید، مساجد، مجالس علمی و نحوه اینها اغلب فقراء هستند و مجالس لهو و لعب و فسق و فجور اغلب اعیان هستند حتی اینکه اگر یک نفر از اعیان در یک مجلس دینی حاضر شود مورد تعجب دیگران میشود و بالعکس اگر یکی از این فقراء و ضعفاء در یکی از آن مجالس

ص: 82

دیده شود مورد تعجب میگردد و سرّ این مطلب اینست که ممرّ روزی اینها از حلال است قلب آنها نورانی است و ممرّ آنها از حرام است و قلب آنها ظلمانی است لذا میفرماید أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ کسانی که قابلیت هدایت دارند و کسانی که قدردان نعمت اسلام هستند و لو در نظر ناس ضعیف و ذلیل و فقیر هستند ولی در نظر خدا قوی هستند و بواسطه قوّت ایمان عزیز هستند إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13، غنی هستند بواسطه سعادت و رستگاری و بهشت و سایر تفضلات الهیه، در خبر است شخصی از فقراء شیعه شرفیاب حضور حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام شد و شکایت از فقر کرد حضرت از او پرسیدند که غنی ترین مردم در نظر تو امروز کیست هارون را نشان داد حضرت فرمودند آیا حاضر هستی سلطنت و ریاست و دولت هارون را بتو دهند و ایمان تو را بگیرند عرض کرد هرگز حاضر نمیشوم حضرت فرمود پس تو غنی تر از هارونی زیرا چیزی داری که بدولت هارونی نمیفروشی.

[سوره الأنعام (6): آیه 54] .... ص : 83

وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (54)

و زمانی که آمدند نزد تو کسانی که ایمان بآیات ما آورده اند پس بگو سلام بر شما باد پروردگار شما بر خود نوشته است رحمت را محققا هر کس از شما عمل سویی از روی جهالت از او سر زد سپس توبه کرد و عمل صالح بجا آورد پس خداوند آمرزنده گناه است و مفیض رحمت است.

وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا ایمان بآیات متفرع بر ایمان بخدا و رسول و معاد و سایر عقائد حقّه است و مراد از آیات ممکن است دستورات قرآنی

ص: 83

و اوامر و نواهی الهی باشد و ممکن است ایمان بافعال الهی از فتح یا قتل و شکست از فقر و غنی، از ضعف و قوّت و غیر اینها باشد و ممکن است ایمان بحجج و براهین و معجزات باشد و ممکن است ایمان باحکام و قوانین اسلام باشد و ممکن است ایمان بانبیاء و اوصیاء انبیاء باشد و بعید نیست جمع مضاف افاده عموم کند شامل جمیع اینها باشد.

فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ از برای سلام چهار معنی کرده اند: 1- اسم خدا است یعنی خدا حافظ و نگهبان و ناصر شما باشد السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ حشر آیه 23، 2- متضمّن دعاء یعنی خداوند شما را سالم گرداند از آفات و بلیات دنیوی و اخروی، 3- اخبار از اینکه شما سلامت هستید از شرور اشرار در دنیا و از عذاب در آخرت. 4- وعد که مطمئن باشید من شما را طرد نخواهم کرد و از جانب من هیچگونه ناراحتی ندارید و بر هر تقدیر تحیت اسلام است و احکام سلام و اقسام سلام و فضیلت آن و سبقت در آن و وجوب ردّ آن در مجلد اول در ذیل وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ در باب سلام نماز سبق یافته مراجعه فرمائید.

کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ کتب بمعنی لزوم و وجوب است چنانچه در کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بقره آیه 179 بیان شد و چون ذات مقدّس باری منزّه از هر عیب و نقص است ذاتا و صفة و فعلا و خیر محض است

از خیّر محض جز نکویی ناید خوش باش که عاقبت نکو خواهد شد

ذات مقدّسش تام الفاعلیة است در رحمت فقط قابلیت محل شرط شمول رحمت است و در محل غیر قابل نخواهد شامل شد

ترحّم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

غیر مؤمن قابلیت شمول ندارد لذا خطاب متوجّه بمؤمنین است در کتب ربّکم و تعبیر بربّ هم یک نوع عنایت است که خداوندی که شما را تربیت کرده تا بمقام

ص: 84

ایمان که اعظم نعم الهی است نائل شدید البته مشمول رحمتهای غیر متناهی او خواهید بود و یکی از تفضلات بزرگ الهی در حق شما اینست که أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً معصیتی چه کبیره و چه صغیره چه قلیله چه کثیره و لو بعدد ریگهای بیابان، برگهای درختان، قطرات باران، عدد ستارگان باشد بجهالة البته مؤمن معصیت او از روی حماقت و جهالت است و مراد از جهل مقابل عقل است که در باب عقل و جهل اخبار بسیاری داریم نه جهل مقابل علم، و جنود عقل و جهل که عبارت از اخلاق حمیده و رذیله باشد مذکور است در کافی و غیر آن، و در خبر تفسیر عقل را فرموده

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

و کلمه انّه مطابق سیاهی قرآن در هر دو موضع بفتح است و لکن بعضی بکسر قرائت کرده اند و بعضی مختلف و معتبر همان سیاهی است.

ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ پشیمان شود زیرا آخرین حدّ ایمان که اولین درجات کفر است اینست که عاصی بمعصیت خود فرحناک باشد چنانچه در حدیث نقل شده وَ أَصْلَحَ که علامت توبه است که انسانی که از معاصی پشیمان گردد تبدیل بعبادات صالحه میکند بنده عاصی بنده صالح شود.

فَأَنَّهُ غَفُورٌ از معاصی او گذشت میکند و مستور میفرماید و عفو مینماید رحیم بواسطه ایمانش مشمول رحمت واسعه الهیه میشود چنانچه گفتیم قابلیت رحمت پیدا میکند و چون فاعل رحمت تام الفاعلیة است وقتی که قابل هم تام القابلیه باشد البته رحمت شامل او میشود

[سوره الأنعام (6): آیه 55] ..... ص : 85

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ (55)

و همین نحوه برای شما تفصیل میدهیم آیات را و هراینه ظاهر میشود برای شما طریقه گنهکاران.

ص: 85

و کذلک مشبه و مشبه به یعنی همین نحوی که در سابقین از نیکان و بدان بیان کردیم از برای لاحقین هم بیان میکنیم آیات و نشانه هایی نُفَصِّلُ الْآیاتِ چه آیات تکوینه که عبارت باشد از رفتار با اهل ایمان و تقوی و با کفار و فساق و چه تشریعیه که مطیع و عاصی از هم تمیز داده شوند و مؤمن و کافر از هم جدا گردند و چه معجزات باهرات تا حجت بر همه تمام گردد وَ لِتَسْتَبِینَ دو نحوه قرائت شده بتاء و بیاء و معتبر همان سیاهی قرآن است که با تاء منقوط است و لام در لتستبین لام غایت است و استبانه ظاهر و واضح شدنست سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ ممکن است مراد رفتار مجرمین باشد که در راه معصیت و نافرمانی و ظلم و اذیت بانبیاء و مؤمنین و کفر و طغیان سیر میکنند و روزبروز بر فسق و فجور خود میافزایند و ممکن است مراد رفتار الهیست نسبت بآنها از حیث نزول بلاء یا ازدیاد نعم که معنی استدراج باشد و بعید نیست که شامل هر دو شود برای تنبّه مؤمنین.

تنبیه- مسئله توبه را از معنی توبه و شرائط آن و لزوم آن و وجوب قبول توبه و فضیلت آن و زمان توبه در مجلد اول این کتاب صفحه 180 ذکر شده.

[سوره الأنعام (6): آیه 56] ..... ص : 86

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ (56)

بگو ای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بدرستی که من نهی شده ام یعنی خداوند مرا نهی فرموده اینکه عبادت کنم کسانی را که شما میخوانید از غیر خدا از بتها و ملائکه و جنّ و انبیاء یعنی آنها را آلهه خود میدانید و پرستش میکنید بگو من متابعت هواهای شما را نمیکنم زیرا اگر متابعت کنم گمراه شده ام و از هدایت شدگان نباشم.

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ کأنّه کفار و مشرکین تقاضا کرده بودند از آن حضرت که

ص: 86

دست از توحید بردارد و با آنها موافقت کند در شرک و برای قطع طمع آنها میفرماید که خداوند نهی اکید کرده از شرک سرتاسر قرآن اولین نهی الهی از شرک است وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ اسری آیه 24 لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ لقمان آیه 12، و غیر اینها از آیات شریفه و این کلام اشاره باینست که مشرکین میگفتند که خدا ما را امر کرده بعبادت اینها.

أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تعبیر بالذین برای شمول عبده ملائکه و جن و انبیاء است حتی بت پرستها توهّم میکردند که بتها صورت ملائکه و کواکب و امثال اینها است تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شامل عبده شمس و عبدة نار و اشجار و احجار و فلزات و کواکب و ملائکه و انبیاء و غیر اینها میشود هر چه غیر از خداوند عالم است.

قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ کنایه از اینکه عبادت غیر خدا از روی هوای نفس است و مدرک و حجتی از برای آنها نیست قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً عبادت غیر خدا ضلالت و گمراهیست وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ کسی را که خداوند اولین خلقت او نور مقدس او بوده و در همان عالم جمیع کمالات و علوم باو افاضه شده و تمام انبیاء و ملائکه از پرتو نور او هدایت یافته چگونه ممکن است در ظلمت جهل و شرک و ضلالت قدم بردارد

[سوره الأنعام (6): آیه 57] ..... ص : 87

قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ (57)

بگو ای رسول اکرم (ص) باین کفار که دعوای من از روی هوا و هوس نیست از روی مدرک و دلیل و بیان واضح است از جانب پروردگارم آنچه را که شما تکذیب میکنید از قرآن و معجزات و ادلّه واضحه نیست نزد من آنچه را که شما مطالبه میکنید پیش از زمان رسیدن آن نیست حکم مگر از برای خداوند او است که بموقع خود بیان حقایق و قصص حقّه را انزال میفرماید و او است بهترین

ص: 87

جدا کننده بین حق و باطل.

قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی بیّنه دلیل واضح و روشن است که حق را نشان میدهد و قابل هیچگونه شک و ریب نباشد و اطلاق بر شهادت دو نفر عادل در باب اثبات قضایا و مرافعه اطلاق تنزیلیست و ادلّه واضحه از برای اثبات نبوت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و صدق دعوای آن بزرگوار بسیار است از آن جمله معجزات صادره از آن حضرت مثل قرآن مجید، شق القمر، تسبیح سنگ ریزه، شهادت سوسمار و هزارها معجزات دیگر، و از آن جمله بشارت بوجود او در کتب عهد قدیم و جدید، و از آن جمله اخلاق حمیده و صفات پسندیده آن حضرت. و از آن جمله احکام و دستورات و قوانین محکمه مبینه دین مقدس اسلام، و از آن جمله مواعظ و نصایح آن بزرگوار، و از آن جمله پیشرفت او با عدّه قلیل ضعیف و چیره شدند بر دشمنان بسیار با قوّت و شوکت و غیر اینها حتی براهین عقلیه که در مقام خود بیان شده وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ که از روی عناد و عصبیت و حبّ جاه و مقام با اینکه حق بر آنها معلوم و محقق شده بود تکذیب کردند، و تعبیر بضمیر مذکر با اینکه کلمه بیّنه تأنیث دارد باعتبار معنی است که مراد دلیل و برهان است جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14.

ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ آنچه را که اینها تقاضا میکردند یکی گفتند یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها اعراف آیه 183، که یوم بعث و نشور باشد یکی تقاضای نزول عذاب أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ انفال آیه 133، یکی تقاضاهای بی جا مثل اینکه گفتند وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسرای آیه

ص: 88

92- 95، و امثال اینها از اموری که بدست قدرت حق است و خداوند بمقدار لازم برای اثبات رسالت موافق حکمت هر چه باو حجت تمام شود در دست انبیاء جاری مینماید نه طبق هوی و هوس مردم.

إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ تمام امور تحت مشیئت الهیست (ازمّة الامور طرّا بیده و الکل مستمدة من مدده) ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

یَقُصُّ الْحَقَّ یعنی آنچه بیان میفرماید و خبر میدهد از قضایای گذشته و آینده و دستورات میدهد و افعالی که از تکوینیات و تشریعیات از او صادر میشود تمام حق است و ثابت و موافق حکم و مصالح وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ بین حق و باطل بمقدار خردلی تجاوز از حق نمیکند اگر نعمت دهد یا بلاء، صحت یا مرض، غناء و فقر، حیات و موت، ثواب و عقاب تماما بجا و بموقع است.

[سوره الأنعام (6): آیه 58] ..... ص : 89

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ (58)

بگو اگر آنچه که شما مطالبه میکنید و تعجیل در وقوع آن دارید نزد من بود هراینه میانه من و شما کار بآخر میرسید و بهلاکت منجر میشد و از بین میرفتید و خداوند عالم تر است بستم کنندگان.

اشکال- اگر بر فرض اختیار این امور را خداوند بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده بود و بدست او بود آنهم بموقع خودش عمل میفرمود اگر صلاح در انجامش بود انجام میداد و اگر در تأخیر بود تأخیر میانداخت چنانچه خداوند چنین میفرماید جواب- اگر بدست حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود اینها مطالبه میکردند اگر انجام ندهد باعث تجری آنها میشد و اهانت آن حضرت زیاد میگردید و بهلاکت

ص: 89

آنها منجر میشد و اگر هم انجام دهد تعجیل در هلاکت آنها بود لذا میفرماید قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ چه انجام دهم و چه ندهم لَقُضِیَ الْأَمْرُ یعنی هلاک میشدید و از بین میرفتید چنانچه گفتیم یکی از معانی قضی فناء و زوال است خداوند از قول کفار در جهنم که بمالک میگویند نقل فرموده وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77.

بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ هم شما در مقام قتل من برمیآمدید و مرا بقتل میرسانیدید هم خود بواسطه این عمل مشمول عذاب و بلاء هلاک میشدید.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ که با آنها چه نحو رفتار فرماید از امهال آنها یا اهلاک آنها، و گفتیم یکی از مصالح امهال اینست که در نسل آتیه آنها چه بسا مؤمنین و صلحاء بوجود آیند بلکه اکثر مسلمین جهان از نسل همان مشرکین و یهود و نصاری و مجوس هستند.

[سوره الأنعام (6): آیه 59] ...... ص : 90

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (59)

و نزد او است خزائن غیب که احدی جز او خبر ندارد که آن خزائن چیست و میداند آنچه در صحاری و بحار است و ساقط نمیشود برگی مگر آنکه میداند و نیست دانه ای در تاریکیهای زمین مگر آنکه میداند و هیچ تر و خشکی نیست مگر در کتاب روشن واضح.

کلام در آیه در چند مقام واقع میشود: مقام اول- در جمله وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ مفاتح جمع مفتح بفتح است یعنی چیزی که دارای مفتاح باشد که عبارت از خزینه جواهرات است که درب او مقفّل است و کسی از ما فی الخزانه

ص: 90

اطلاعی ندارد جز صاحب خزینه و لذا تعبیر بغیب کرده مگر آنکه درب آن را باز کند و ببعض از خواص خود ارائه دهد مثل اهل بیت عصمت و طهارت و دیگر بر آنها غیب نیست پس آنچه که بر آنها غیب است علمش مختص بخدا است لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ و آنچه بر آنها مکشوف است و بر دیگران مستور و لو صدق غیب میکند چون بر دیگران مستور است و باین لحاظ می گوییم آنها هم عالم بغیب هستند ولی چون بر آنها مکشوف شده از عنوان غیب بیرون میآید و علم غیب منحصر میشود بآنچه که بر تمام بنده گان مستور است و علمش مختص بخدا است.

وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تعبیر ببرّ و بحر اشاره باین است که چیزی از علم او بیرون نیست جزئی و کلّی، علوی و سفلی چون علم عین ذات است و ذات غیر متناهیست لذا علم غیر متناهی و غیر محدود است حتی علم ذات بذات که اختصاص بذات دارد و غیر او هر که باشد و هر چه باشد محدود است و ممکن نیست احاطه محدود بغیر محدود از جهت لزوم تناقض و خلف.

مقام سوم- وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ در اخبار بسیاری در برهان نقل کرده که فرمودند

(الورقة السقط و الحبّة الولد و ظلمات الارض الارحام و الرطب ما یحیی الناس به و الیابس ما یغیض)

و در بعض آنها دارد

(الورقة السقط قبل ان یهلّ و الحبة الولد بعد ان یهلّ اذا سقط قبل الولادة و الرطب المضغة و الیابس الولد التام)

لکن هذه الاخبار با تأویل است یا بیان احد مصادیق و منافی با ظاهر آیه نیست و معنای ظاهر اینست که هیچ برگی از درخت نمیافتد مگر اینکه خداوند میداند و این هم از باب مثال است و مراد اینکه هر امر جزئی که اتفاق افتد خدا میداند عالم بقطرات باران و پشمهای چهارپایان و عدد تنفسات و لحظات عیون و ریگهای بیابان و امثال اینها است و یا عالم است بهر دانه که زیر زمینها و قعر دریاها و مغز سنگها است و از تربیت آنها و نشو و نمای آنها و قوت و مدد دادن بآنها و برشد و کمال رساندن آنها و تغذیه آنها غافل نیست.

ص: 91

مقام چهارم- وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ رطب و یابس دو موضوع مقابل هم هستند و کنایه از هر متقابلین است موت حیات، صحت مرض صلاح و فساد، غنی و فقر، عزّت و ذلّت، جوهر و عرض، نور و ظلمت، ایمان و کفر، ثواب و عقاب، جنّة و نار، مجرد و مادّی، ایجاد و اعدام، طاعت و عصیان، نیک و بد و غیر اینها تماما در کتاب مبین ثبت است و مراد از کتاب مبین لوح محفوظ است و بعضی بقرآن مجید تفسیر کرده اند و بعضی بامام مبین مستفاد از اخبار و بنا بر این تفسیر منطبق میشود این جمله با قوله تعالی وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ یس آیه 11، و بالجمله قبل از خلقت عالم تقدیرات امور تا انقراض عالم شده (و للَّه فیها المشیئة) که عبارت از لوح محو و اثبات است یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39، و مسئله بداء که از ضروریات مذهب شیعه است و از منکرات نزد عامه است از همین باب است و تفصیل آن و بیان اخبارش گذشت و در مجلد اول کلم الطیّب در باب صفات متعرض شده ایم

[سوره الأنعام (6): آیه 60] ..... ص : 92

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (60)

و او است قادر متعالی که شما را میگیرد بشب (اشاره بنوم است که گفتند

«النوم اخو الموت»)

و میداند آنچه را مرتکب میشوید در روز از اعمال بد پس از قبض بنوم مبعوث میکند شما را بیقظه در نهار تا زمانی که مدّت عمر منقضی گردد و اجلی که برای شما معین شده در رسد پس بسوی او است بازگشت شما پس آگاه میکند شما را بآنچه بودید عمل میکردید از بد.

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ توفّی اخذ بالقوّه است و از این باب است توفّی دین و بهمین معنی است قوله تعالی در خطاب بعیسی علیه السّلام إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ

ص: 92

إِلَیَ

آل عمران آیه 48، و گذشت تفسیر آن و مراد نوم است که یکی از ادلّه بقاء روح انسانی و او غیر روح حیوانی است همین نوم است که با اینکه روح حیوانی در کالبد بدن باصلاحات داخلی مشغول است روح انسانی در سیر است و اموری را مشاهده میکند که آثارش در خارج مشهود میشود از رؤیای صادقه.

وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ جرح بمعنی کسب است که ضرر داشته باشد و از همین باب است جرح شهود، و تعبیر بالنهار کنایه از یقظه و بیداری است چون خداوند شب را برای استراحت قرار داده و روز را برای کار یعنی کلیه اعمال شما در نزد خدا محفوظ است یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 20، و در نامه عمل مکتوب است حتی اینکه میگویند یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 47.

ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ مرجع ضمیر فیه نهار است و بعث در نهار همان یقظه و بیداری است و همین دلیل است بر بعث قیامت چنانچه انسان بعد از بیداری بدن از کارافتاده که حسّ و حرکت ندارد بکار میاندازد و مثل مکینه خاموش شده را بحرکت در می آورد فردای قیامت و هم روح بدن خاک شده پوسیده شده را بحرکت و قیام و پرس و سؤال میاندازد.

لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی این خواب و بیداری در پی یکدیگر میآیند تا زمانی که مدّت عمر منقضی گردد و اجل معین شده بر هر فردی در رسد، و لام در لیقضی لام غایت است که مدّت منتهی گردد چه قدر خوب فرموده شیخ بهایی رحمة اللَّه علیه در اربعین نقل از کمال الدین صدوق که تشبیه نموده انسان را در اغترار بدنیا بشخصی که او را بسته باشند بطناب در وسط چاهی و دو موش سیاه و سفید بپای آن طناب چسبیده و نخ نخ آن طناب را پاره میکنند و در قعر چاه اژدهایی دهن گشوده و چشم دوخته که او را طعمه خود کند و در اطراف چاه عسل هایی

ص: 93

مخلوط بگل زنبورهای زیادی بآنها ریخته و این انسان غافل با آن زنبورها زد و خورد کند و این عسل ها را در دامن خود جمع کند غافل از اینکه این طناب گسسته خواهد شد و در دهان افعی خواهد افتاد، عمر دنیا طناب، موش سیاه و سفید شب و روز که هر شبانه روزی یک نخ عمر پاره میشود، افعی قبر که در دهان قبر خواهد افتاد، زنبورها ابناء دنیا، عسلها لذائذ و نعم مخلوط ببلیات و آلام.

ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ بازگشت بسوی او بازگشت بجزاء و پاداش اعمال است ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آثار اعمال خود را هر کس مشاهده میکند و بر عمل خود برخورد مینماید (اللهم لا تؤاخذنا بسوء اعمالنا بمحمد و آله صلّ علی محمد و آله)

[سوره الأنعام (6): آیه 61] ...... ص : 94

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ (61)

و او است قاهر و مقتدر قهر و قدرتش فوق تمام بنده گان است و میفرستد حفظه برای شما و اعمال شما تا موقعی که فرستادگان ما شما را قبض روح کنند زمانی که مرگ شما را دررسد و آنها از حدّ مأموریت خود تجاوز نمیکنند و کوتاهی نمینمایند.

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ یکی از صفات خداوند قهر و غلبه است که تمام مخلوقات در تحت اراده و مشیت او هستند و در مقابل او عرض اندامی ندارند که بتوانند بر خلاف اراده و مشیئة او قدمی بردارند و امری انجام دهند

همه مقهور تحت قدرت او همه محکوم تحت حکمت او

و همین است معنای فوقیت نه فوقیت مکانیه و جسمانیه چنانچه مجسمه توهّم کردند مثل یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فتح آیه 10، و مثل الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی

ص: 94

اشکال- افعال صادره از عباد اگر تحت اراده حق باشد مذهب جبریه ثابت میشود و مؤاخذه بر آنها ظلم است.

جواب- مکرر مسئله جبر و تفویض و اختیار در این کتاب ذکر شده و افعال اختیاریه عباد باختیار و اراده آنها واقع میشود و آنها و اختیار آنها و اراده آنها تحت اراده و مشیت حق است و منافات با اختیار ندارد و مؤاخذه بر آنها قبیح نیست توضیحا فعل باختیار عبد صادر میشود که اگر بخواهد بکند بتواند و اگر نخواهد بتواند و همین مصحح ثواب و عقاب است و مشیت حق هم تعلق گرفته بهمین نحو که عبد باختیار خود انجام دهد یا ندهد و اینکه انجام میدهد یا نمیدهد متعلق بعلم الهیست که میداند میکند یا نمیکند و او سلب اختیار نمیکند و جبر لازم نمیآید.

وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حفظه ملائکه هستند و آنها چند قسم هستند یک قسم حفظه عباد هستند از آفات و بلیات و یک قسم موکل ارزاق آنها هستند در تحت ریاست میکائیل یا موکل افاضه علم و کمالات یا موکل الهامات قلبیه در مقابل وساوس شیطانیه یا موکل قوای طبیعیه ظاهریه و باطنیه و نزول باران و اخراج حبوبات و نباتات و امثال اینها و یک قسم موکل اعمال عباد از عبادات و معاصی که رقیب و عتید و کرام الکاتبین هستند.

حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ این ملائکه حفظه حدّ مأموریة آنها تا زمانیست که مرگ انسان را دریابد و عمر بآخر رسد و اجل دررسد و مدت منقضی گردد تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا یک دسته دیگر که اعوان حضرت ملک الموت هستند آنها مأمور میشوند بقبض ارواح که معنی توفّی است چنانچه ذکر شد و همین قبض ارواح دلیل بر بقاء روح است زیرا اگر روح فانی شود قبض و توفّی معنی ندارد و در آیات شریفه نسبت توفّی را تارة بخداوند داده اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها

ص: 95

زمر آیه 43، و تارة بملک الموت داده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11، و در این آیه نسبت بملائکه داده و تمام مفادا یکی است تا مشیئة الهیه تعلق نگیرد ملک الموت قدرت ندارد و تا امریه ملک الموت نرسد ملائکه کوچکترین اقدامی نمیکنند و بمجرد مشیئة حق امریه ملک الموت میرسد و ملائکه قبض میکنند و استناد بهرسه درست است، و از این آیه استفاده میشود که اولا موت میرسد سپس ملائکه قبض روح میکنند نه اینکه بقبض روح موت حاصل شود و لذا اطلاق توفّی بر هر سه صحیح است ولی اماته اختصاص بحق دارد یُحْیِی وَ یُمِیتُ در هفت موضع قرآن.

وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ تفریط بمعنی کوتاهی است مقابل افراط که بمعنی زیاده رویست یعنی کوتاهی نمیکنند و مسامحه بردار نیست و یک چشم بهم زدن مهلت نیست فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32.

[سوره الأنعام (6): آیه 62] ..... ص : 96

ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ (62)

پس ملائکه قابض ارواح ردّ میکنند آنها را بسوی خداوند مولا و صاحب اختیار آنها که حق تبارک و تعالی باشد آگاه باشید که از برای او تبارک و تعالی حکم است و او سریع ترین حساب کنندگان است.

ثُمَّ رُدُّوا ردّوا فعل مجهول است یعنی برگردانیده میشوند و فاعل ردّوا ملائکه که موکّل قبض روح بودند هستند و این جمله منافات ندارد که ارواح پس از مردن تعلق میگیرد بقالب مثالی که صور برزخیه باشند که واسطه بین صور جسمانیه دنیویه و صور جسمانیه اخرویه هستند که صورت بلاماده باشند و در لسان حکماء تعبیر بمثل افلاطونیه میکنند زیرا در عالم برزخ این ارواح متعلقه باین صور سپرده بهمان ملائکه قابضین ارواح هستند و اینها دو دسته اند ملائکه رحمت که ارواح

ص: 96

مؤمنین و صلحاء بآنها سپرده شود و در بهشت عالم برزخ متنعم بنعم برزخیه هستند و ملائکه عذاب که ارواح کفار و فسّاق بآنها سپرده شده و در جهنم عالم برزخ معذّب بعذابهای برزخیه اند و ممکن است دسته سوم باشند که آنها را مهمل گذارند مثل قصّار از کفار و مجانین و اطفال کفار و معنای ردّ الی اللَّه همان معنای إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است یعنی سلب کلیه حیثیات و اختیارات از کلیه میشود و فقط حکم حکم الهی است لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16.

مَوْلاهُمُ الْحَقِّ ولایت کلیه ذاتیه اختصاص باو دارد و احدی بر احدی روز قیامت ولایت ندارد بلی مانعی ندارد که خداوند اختیارات تامه دهد ببعض مقربان درگاهش مثل اختیار بمالک خازن جهنم و رضوان خازن جنّت و مثل اختیار کلیه اهل جنّت و نار بمحمد و آل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که عبارت از مقام محمود است و یکی از شئون مقام محمود مقام شفاعت و خصومت است لذا یکی از القاب امیر المؤمنین علیه السّلام قسیم الجنة و النار است

(و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم)

زیارت جامعه، و حقّ یکی از اسامی الهیست که گفتند از برای خداوند سه اسم است: اللَّه اشاره بذات مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص. و هو اشاره بمقام غیب الغیوبی. و حق اشاره بمقام واجب الوجودی. و بقیه اسماء اسماء صفات و افعال است، و تعبیر بحق در این جمله شاید اشاره باین باشد که بحق حکم میفرماید چیزی از تفضلات خود در حق مطیع کسر نمیگذارد و چیزی زائد بر استحقاق در حق عاصی عذاب نمیکند و بمقدار ذره ظلم باحدی روا ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44.

أَلا لَهُ الْحُکْمُ احدی نسبت باحدی حکومت ندارد حاکم در قیامت خدا است و بس اختصاص بذات مقدس او دارد وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ

(لا یشغله شأن عن شأن)

همان نحوی که در آن واحد روزی بتمام مرزوقین میرساند و حیات بجمیع

ص: 97

موجودات میبخشد در آن واحد بحساب جمیع رسیدگی میفرماید و طول قیامت نه برای حساب است بلکه یک نوع عقوبت است که فرمودند

(للقیمة خمسین موقفا کلّ موقف مقام الف سنة ثمّ تلا هذه الایة الشریفة فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ)

منسوب بحضرت صادق علیه السّلام است.

[سوره الأنعام (6): آیه 63] .... ص : 98

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (63)

بفرما ای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین کیست که شما را نجات دهد از تاریکیهای بیابانها و دریاها که او را میخوانید در موقع گرفتاری که اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی هم بزبان تضرع و التماس میکنیم هم بقلب توجه میکنیم هراینه البته ما از شکرگزاران میشویم.

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ خداوند عالم آن بآن حفظ بندگان را میکند در کلیه بلیات و آفات که اگر آنی حفظ او نباشد همه هلاک میشوند لکن بندگان بالاخص مشرکین از این غافل هستند لکن موقعی که مضطر شدند مثل اینکه در دریا غرق شدند یا زیر هوار رفتند یا در آتش افتادند غریزه باطنیه قهرا آنها را متوجه میکند بخداوند و از او نجات می طلبند و با او عهد و میثاق می بندند که اگر نجات یافتند اطاعت کنند و ایمان آورند لذا میفرماید مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بعضی گفتند مراد ظلمت شب است که در بیابان بخصوص در حال ابر و بارش انسان گرفتار شود یا در امواج دریا چنانچه حافظ میگوید:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حاصل کجا دانند حال ما سبک باران ساحل را

و بعضی گفتند که مراد ظلمت وحشت است که انسان موقعی که متوحش میشود

ص: 98

عالم در نظر او تاریک میگردد چنانچه نقل کردند که شخصی خواب رضاخان را دیده بود از او سؤال کرده بود که چه گذشت بتو گفته بود موقعی که مرا وارد میدان کردند و چشمم بدار افتاد عالم در نظرم تاریک شد و چیزی نفهمیدم.

و تحقیق کلام اشاره بحال اضطرار و بیچارگی و دست از همه وسائل و اسباب کوتاه شده قهرا متوجّه بمبدء میشود حتی حیوانات اگر بیچاره شدند متوجه میشوند چنانچه در حکایات بسیاری نقل شده و لذا تعبیر بظلمات فرموده که شامل تمام بشود تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً تضرع اظهار بزبان است که در تعبیر بعجز و لاوه تعبیر میکنند، و خفیة توجه بقلب و بزبان دل است لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ یعنی من هذه البلیه و گرفتاری و بیچارگی و درماندگی لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ که اعتراف بوحدانیت او و ایمان برسول او و تسلیم اوامر او باشد.

[سوره الأنعام (6): آیه 64] ..... ص : 99

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ (64)

بگو خداوند نجات میدهد شما را از این ظلمات و از هر کرب و محنتی پس از این شما شرک میآورید.

قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ هر بنده در تمادی عمر خود بسیار مواقع را مشاهده کرده که نزدیک بهلاکت رسیده و تمام دربها بروی او بسته شد، و تمام اسباب نجات منقطع شده و فقط حفظ الهی او را نجات بخشیده و در آن حال نذوراتی دارد و معاهداتی با خدا مینماید و توبه میکند و عازم بر انجام وظیفه عبودیت میشود لکن پس از نجات همه اینها را فراموش میکند و بهمان طریقه فاسده خود مشی میکند وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ یونس آیه 13.

منها مرجع ضمیر ظلمات است که در آیه قبل فرموده وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ

ص: 99

کرب بلا و محنت و شدّت است و اقسام بلیات بسیار است: بلای فقر، تصادفات، امراض صعبه، گرفتار ظالم و سارق شدن، فراق احبّه، اضطراب خیال، خوف از پیش آمدها و غیر اینها که خداوند در مورد خود از بنده گانش دفع بلیات و کشف کربات و رفع مضرات فرموده و مع ذلک این انسان خیره سر دست از کردار زشت خود بر نمیدارد و متنبه نمیشود و بهمان عقیده فاسده خود باقی میماند ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ همان بت پرستی با اینکه میداند که این بتها خردلی از آنها بروز و ظهوری در انجاح مقاصد و کشف کربات ندارند و همین معامله خداوند حجت را بر بنده تمامتر کند و عقوبتش بیشتر گردد. و همین استدراج است تا معاصی آنها بیشتر شود و طغیان آنها زیادتر گردد.

[سوره الأنعام (6): آیه 65] ..... ص : 100

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ (65)

بگو ای رسول گرامی خداوند تبارک و تعالی قدرت دارد بر اینکه بفرستد بر شما عذابی از بالای سر شما یا از زیر پای شما یا بپوشاند بشما لباس اختلاف مسلک و بچشاند بعض شما را بآزار بعض دیگری یعنی شما را بجان یکدیگر اندازد نظر نما چگونه ما نشانه های مختلف بر آنها بیان میکنیم شاید اینها درک کنند و بفهمند.

قُلْ هُوَ الْقادِرُ قدرت یکی از صفات ذاتیه حق است بعضی گفتند معنای قدرت (ان شاء فعل و ان شاء لم یفعل) و بعضی تعبیر کردند (بتساوی فعل و ترک) و ثبوت قدرت دلیل بر ردّ حکماء است که توهّم کردند که از خداوند یک فعل بیشتر واقع نمیشود بواسطه دو قاعده مسلّمه یکی (الواحد لا یصدر عنه الا الواحد)

ص: 100

و دیگر (لا یصدر الواحد الا عن الواحد) و استدلال بر این دعوی نمودند که خداوند بسیط است چون صرف وجود است در غایة بساطة و مناسبت بین علت و معلول شرط است و ترکیب در او روا نیست نه ترکیب خارجی و نه ذهنی و نه وهمی لکن این توهّم فاسد است زیرا این کلام و این دو قاعده در علة تامه تمام است و خداوند علة فاعلیست و شرائط دیگری هم لازم است محل قابلیت وجود داشته باشد، مصلحت در ایجاد باشد، وجودش قبیح نباشد و بواسطه اختلاف مصالح و حکم فعل مختلف میشود و لذا عالم را حادث و مسبوق بعدم میدانیم و آنها چون علة تامه فرض کردند و انفکاک علة از معلول هم محال است عالم را قدیم دانسته و فقط از خدا همان صادر اول که عقل اول باشد صادر شده و کثرات بمسلک افلاطون عقول طولیه که عقول عشره باشد و از عقل عاشر کثرات موجود شده، و بمسلک ارسطو عقول عرضیه و تمام این مزخرفات با معنای قدرت سازش ندارد و تفصیل این کلام را در مجلد اول کلم الطیب در باب قدرت داده ایم.

عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ بعث بمعنی ارسال است چنانچه بعث انبیاء ارسال رسل است یعنی خداوند قادر است که بر شما ارسال نماید و نازل کند عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ مثل صاعقه، صیحه، امطار حجاره، و امروز بام اتم و سایر بلاهای آسمانی أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ مثل زلزله، خسف و این تصادفات که هر روز پیش آمد میشود و سایر بلیات ارضیه مثل وباء، طاعون، قتال و جدال و امراض جدیده غیر قابل معالجه.

أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً کنایه از افتراق و اختلاف و دسته بندیها و احزاب مختلفه و عقائد کثیره که باعث شود بجان یکدیگر بیفتند و همدیگر را بکشند که هیچ بلائی بدتر از دوئیت نیست، و کلمه شیعا جمع شیعه و شیعه اگرچه فعلا متصرف بکسانیست که معتقد بخلافت بلا فصل امیر المؤمنین علی علیه السّلام هستند

ص: 101

در مقابل سنّی که معتقد بخلافت خلفاء سه گانه هستند، لکن در لغت عبارت از تبعه یک شخصیت است چنانچه از فرمایشات منسوبه بحضرت سیّد الشهداء علیه السّلام است خطاب بلشگر کربلا

یا شیعة آل ابی سفیان

و در قرآن مجید حضرت ابراهیم علیه السّلام را شیعه نوح قرار داد یعنی تابع نوح (ع) چنانچه میفرماید وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ صافات آیه 81، و در علائم آخر الزمان دارد که هر گوشه یک علمی بلند میشود و یک داعی باطلی پیدا میشود و هر دسته بیک لباسی ملبس میشوند که امروز که قلم و زبان آزاد شده چه اندازه تبلیغات سوء و مقاله ها و مجله ها و روزنامه جات پخش میشود و مردم را ببی دینی سوق میدهند و یکدیگر را هلاک میکنند وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ که بیک دیگر ظلم و اذیت میکنند.

انْظُرْ یا رسول اللَّه بنظر المعرفة کَیْفَ چگونه نُصَرِّفُ الْآیاتِ ادله و براهین و قضایای پیشینیان که تمام حجت است و عبرت است

(ما اکثر العبر و اقلّ الاعتبار) نهج البلاغه.

لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ مکرر بیان شده که لعلّ در مورد خداوند که بمعنی ترجّی است غلط است چون تردید در ذات مقدّس او روا نیست بلکه بمعنی این است که این آیات اقتضاء تامه دارد بر اینکه بفهمند و درک کنند و متنبّه شوند اگر مانعی در بین نباشد از عناد و عصبیت و حبّ جاه و مال هرآینه تأثیر تامی دارد لکن بواسطه این موانع تمام این آیات را مستند بطبیعت میکنند یا حمل بر سحر میکنند یا بمذاق کفر و فسق تأویل میکنند.

[سوره الأنعام (6): آیه 66] ..... ص : 102

وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (66)

و تکذیب کردند بآنچه بیان شد از تصریف آیات و قرآن مجید قوم شما که قریش باشند و حال آنکه حق و صدق است بگو نیستم من عهده دار شما.

ص: 102

وَ کَذَّبَ بِهِ ضمیر به بعضی گفتند قرآن مجید است و بعضی گفتند قضایای سابق الذکر که تصریف آیات باشد لکن معنی ندارد تکذیب آیا قدرت الهی را منکر میشوند بر نزول عذاب یا قاهریت او را قبول ندارند یا بازگشت و بعث روز جزاء را منکر میشوند یا نزول عذاب را مستند بخدا نمیدانند تمام اینها غلط است زیرا قوم حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قریش بودند و اینها طبیعی و دهری نبودند که منکر مبدء و معاد باشند بلکه مشرک بودند آنهم شرک عبادتی خدا را معتقد بودند قدرت و قهر او را اعتراف داشتند و معاد را هم قبول داشتند بلکه هر متدیّن بدینی چه حق و چه باطل مبدء و معاد را معترف است و دین خود را حق میداند لذا ضمیر به بقرآن برمیگردد و آنهم جای تکذیب ندارد بالاخص قوم حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود قومک زیرا اینها اهل لسان بودند و در فصاحت و بلاغت سرآمد زمان خود بودند و اشعار و قصائد خود را برخ دیگران میکشیدند و عجز خود را از آوردن یک سوره مثل قرآن درک کردند لذا میفرماید ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ بقره آیه 1، پس تکذیب آنها جز عصبیت و عناد منشأی نداشته از این جهت فرمود وَ هُوَ الْحَقُّ بلکه حقیة قرآن و معجزه بودن از جهات بسیاری قابل تردید نیست چنانچه در مقدمه همین کتاب بیان شده در مجلد اول و بعد از این بیان جا دارد که بفرماید قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ وظیفه رسول اتمام حجت است و بستن راه عذر و اقامه دلیل و برهان لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44 (تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال) دیگر مسئولیت ندارد که چرا ایمان نیاوردند و هدایت نشدند ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ

[سوره الأنعام (6): آیه 67] ..... ص : 103

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (67)

از برای هر خبری قرارگاهیست و زود باشد که بر شما معلوم گردد.

ص: 103

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ نبأ خبردادن از قضایای خارجیه چه گذشته باشد و چه آینده و لذا خطاب شد بملائکه أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ بقره آیه 29، و بآدم أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ بقره آیه 31، و بهمین مناسبت نبی را نبیّ و انبیاء گفتند که خبر دارند از دستورات و فرامین الهی و انباء خبر دادن است و اخصّ از خبر است زیرا خبر شامل قضایای حقیقیه کلیه هم میشود و اعم از حدیث زیرا حدیث نقل خبر است از قول غیر، و استقرار بمعنی قرارگاه است یعنی هر خبری موقعی دارد و قرارگاهی که بموقع خود واقع میشود لذا گفتند (الامور مرهونة باوقاتها) وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ این جمله دلالت دارد به اینکه مراد از نبأ اخبار از آینده است که در وقت مقرر خود واقع میشود و کسانی که درک آن زمان را کردند خواهند صدق کلام را بفهمند و درک کنند مثل اخباری که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از پیش آمدهای اهل بیت داده از غصب خلافت علی علیه السّلام و ظلم بفاطمه سلام اللَّه علیها و قتل حضرت امیر المؤمنین و سمّ حضرت مجتبی و شهادت حضرت امام حسین و اسیری حضرت زینب علیهم السّلام، و از قضایای دوره آخر الزمان و از خصوصیات حضرت بقیّة اللَّه و ظهور آن سرور عجّل اللَّه تعالی فرجه، و از دوره رجعت، و از خصوصیات معاد و جنّة و نار و غیر اینها که هر کدام بموقع خود تحقق پیدا کرده یا میکند و دلیل بر صدق رسول و معجزه آن سرور صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

[سوره الأنعام (6): آیه 68] ...... ص : 104

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (68)

و زمانی که دیدی کسانی را که تکلّم میکنند بسخریه و استهزاء در آیات ما پس اعراض فرما از آنها تا اینکه در موضوعات دیگری وارد شوند و اگر شیطان تو را

ص: 104

بنسیان انداخت پس از تذکر هم مجلس نشو با قوم ستمکاران.

کلام در این آیه توقف دارد بر بیان چند امر: امر اول- در موضوع عصمت انبیاء، عقیده اهل تسنن وفاقا لیهود و نصاری انکار عصمت است و ضرورت مذهب شیعه بر عصمت انبیاء و ملائکه و اوصیاء انبیاء قائم است و ادلّه آن را در باب شرائط نبوت و امامت بیان کرده ایم در کلم الطیب مجلد اول و دوم و هم در همین تفسیر در مجلد اول در قضایای آدم علیه السّلام پس از این موضوع می گوییم دو قسم عصمت داریم یکی معصوم از کلیه معاصی چه کبیره و چه صغیره حتی خیال معصیت در قلوب مطهره آنها خطور نمیکند چه قبل از وصول بمقام نبوت و امامت چه بعد از وصول از ابتداء ولادت تا حین موت و این از مسلمیات تمام شیعه است. دوم عصمت از خطاء و سهو و نسیان و شک و ریب. بعضی منکر شدند حتی کتاب سهو النبی نوشتند و استناد بظواهر بعض آیات و اخبار کردند و بعضی تفصیل قائل شدند که در باب احکام و تبلیغ معصوم بودند ولی در امور خارجیه غیر مربوطه باحکام ممکن است سهو و نسیان بر آنها، و لکن مذهب حق وفق مشهور شیعه و محققین از علماء اعلام معصوم از کلیه سهو و نسیان و خطاء و اشتباه و شک و ریب بودند و دلیل بر این مطلب وجوهی است:

وجه اول- اگر عروض این نحوه عوارض بر آنها ممکن باشد قطع بفرمایشات آنها پیدا نمیشود و حجت بر خلق تمام نمیگردد و این موجب نقض غرض میشود و بر خدا محال است.

وجه دوم- مسلّما اگر از این عوارض محفوظ باشند صلاح امّت است و خالی از مفسده و فعلی که عین صلاح باشد و هیچگونه مفسده ای در او نباشد بر خداوند لازم است و ترکش قبیح و بمقتضای عدل فعل قبیح از خدا صادر نخواهد شد.

وجه سوم- این گونه عوارض از تصرفات شیطان است و منشأ آن اخلاق رذیله

ص: 105

و ملکات سیّئه و صفات قبیحه است که راههای شیطانیست و کسانی که متخلق بجمیع اخلاق حمیده و منزّه از جمیع صفات رذیله هستند شیطان راهی بقلوب مطهره آنها ندارد و ابواب آن بسته است و از این عوارض مصون و محفوظ هستند.

وجه چهارم- نصّ آیه شریفه در خطاب بشیطان إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 43 إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ نحل آیه 102 إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اسراء آیه 67، و غیر اینها و فرد اجلای عباد اللَّه و مؤمنین و متوکّلین انبیاء هستند و تفصیل از ید از این در محال مذکوره مراجعه شود و پس از این مقدمه بشرح آیه شریفه بپردازیم.

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا این جمله دلالت ندارد بر اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دیده باشد یا در مجلس آنها وارد شده باشد زیرا گفتند قضایای شرطیه تصدق عن کاذبین مثل لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا انبیاء آیه 22، لکن لم تکن و لم تفسدا، بلکه این دستور است که نباید در مجالس معصیت بالاخص همچه مجلسی که اهانت بدین و قرآن بکنند حاضر شد و اگر حاضر است باید برخواست و خارج شد لذا میفرماید فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ بلکه بعضی از علماء فتوای ببطلان صلوة در این مجالس داده اند و خطاب اگرچه بپیغمبر است لکن حکم عام است.

حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ یعنی اعراض کن از آنها تا اینکه از خوض در آیات ما منصرف شوند و خوض آنها مذاکره و حدیث کردن شی ء دیگری باشد چون وظیفه پیغمبر ارشاد جاهل است و نمیتواند بکلی از مجالست آنها اعراض نماید وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری این جمله هم قضیه شرطیه است دلالت ندارد بر اینکه نسیان شیطانی بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عارض شده بلکه

ص: 106

مفادش اینست که بر فرض نسیان بمجرد تذکر باید خارج شد و گفتیم حکم عام است و این خطابات در قرآن بسیار است مثل لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ زمر آیه 65، دلیل نیست بر اینکه آن حضرت و انبیاء قبل شرک آورده باشند یا ممکن باشد شرک بیاورند.

مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ این جمله دلالت دارد که هر مجلس معصیتی که اهل آن ظالم بنفس باشند یا ظالم بدین یا بغیر نباید حاضر شد و بعد از این بیان روشن احتیاج بتصرفات بعض مفسرین نداریم که نسیان را بمعنی ترک گرفته و استشهاد بآیه شریفه فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا اعراف آیه 49 و آیه شریفه وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا جاثیه آیه 33 نمودند و فیه اینکه بمعنی ترک در این آیه اشکال را اصعب میکند زیرا دلالت بر تعمد دخول میکند بعلاوه ترک فعل عبد است نه فعل شیطان و همچنین ذکر را بمعنی تذکر دادن نبی و موعظه و نصیحت و ارشاد گرفته اینهم بسیار دور است زیرا بعد الوعظ معنی ندارد برخاستن و معنی چنین میشود که اگر آنها را متذکر نمیکنی نشستن در مجلس آنها مانعی ندارد و اگر متذکر کردی برخیز و بیرون رو چه اندازه خنک است.

[سوره الأنعام (6): آیه 69] ..... ص : 107

وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (69)

و نیست بر کسانی که پرهیز میکنند از حساب خائضین و ظالمین چیزی و لکن این تذکر است باشد که آنها هم پرهیزگار شوند.

از این آیه شریفه استفاده میشود کسانی که در مجالس فسق و فجور حاضر میشوند عقوبت آنها را دارند و لو اینها اهل فسق و فجور نباشند.

ص: 107

وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ ظاهر تقوای از حضور در این نوع مجالس است و ممکن است تقوای از کلیه معاصی باشد که بر آنها عقوبتی نیست مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ یعنی مسئول عمل اینها نیستند اگر ممکن است نهی از منکر و ارشاد جاهل باید نهی و ارشاد کنند و الّا هیچ مسئولیتی ندارند وَ لکِنْ ذِکْری و این تحدیدات برای هدایت و یادآوری است لعلّهم ضمیر هم ممکن است باهل معصیت برگردد که این نوع مجالس را تشکیل ندهند و ممکن است بدیگران برگردد که از این نوع مجالس احتراز کنند، و کلمه لعلّ بمعنی باید است یعنی باید آنها از این مجالس پرهیزگار شوند یَتَّقُونَ در قرآن میفرماید در مورد یهود و نصاری لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ مائده آیه 56، و در اخبار دارد

(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)

(من احبّ عمل قوم کالداخل فیهم)

(من احبّ عمل قوم حشره اللَّه معهم)

و غیر اینها

[سوره الأنعام (6): آیه 70] .... ص : 108

وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (70)

و واگذار کسانی را که گرفتند دین خود را لعب و لهو و فریب داد آنها را حیات و زندگی دنیا و تذکر بده و موعظه فرما به اینکه هر نفسی گرفتار میشود بآنچه کسب کرده و نیست از برای او غیر خدا دوستی و شفیعی و اگر هر چه داشته باشد فدا دهد که خود را خلاص کند از او قبول نمیشود و نمیگیرند اینها کسانی هستند که باعمال زشت خود مأخوذ شده اند برای آنها آشامیدنیست از آب بسیار جوش آمده و عذابی است بسیار دردناک بواسطه آنچه را که بآن کافر شدند.

ص: 108

وَ ذَرِ الَّذِینَ یعنی ترک مراوده و مجالست با آنها را بنما اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً ملعبه بازیگریها است و کارهای لهو مثل ساز و آواز و رقص و کف زدن و سائر لهویات که امروز تمام جوانان و دختران بالاخص فرهنگیان و کارگران یا مشغول میکنند خود را بلهویات بسینماها و تفریح گاهها یا ببازیگریها جیم لاستیک و توپ بازی و آن قدر اهمیت میدهند باینها که دین خود فرض کردند و مسلما از نماز در نزد نمازگزاران بیشتر اهمیت میدهند.

وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا و تصور میکنند که فقط همین چهار روز دنیا است و در دنیا ماندنی هستند و از اسم مرگ و تابوت و عماری و قبر و غسالخانه متأذی میشوند و نبادا چشم آنها بیک مرده بیفتد که بخیال مرگ افتند و از کار لهو و لعب خود آنی بازمانند.

وَ ذَکِّرْ بِهِ مرجع ضمیر بعضی گفتند قرآن، بعضی حساب، بعضی روز جزا و بعید نیست که مرجع مفاد جملات قبل باشد که اتخاذ دین بلهو و لعب و غرور بحیات دنیوی یعنی از مجالس آنها اعراض فرما لکن آنها را متذکر نما تا حجت بر آنها تمام شود و این جمله شبیه آیه شریفه است فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ نساء آیه 66 أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ بسل گرفتن بجزاء عمل است کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ مدثر آیه 41 لَیْسَ لَها از برای هر نفسی نیست مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ که حفظ کند آنها را از عذاب و لا شفیع که توسط کند از برای نجات آنها وَ إِنْ تَعْدِلْ و اگر آن نفس عدلی برای خود آورد کُلَّ عَدْلٍ که فدی دهد و لو تمام دنیا را که باو عذاب متوجه نشود لا یُؤْخَذْ مِنْها قبول نمیشود چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدی بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ آل عمران آیه 85.

ص: 109

أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا گرفتار اعمال خود هستند (الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ) و در قرآن مجید میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 8 و 9.

لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ حمیم شراب جوش آمده بغایت جوشش وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ تفسیرش واضح است و از این جمله دو نکته میتوان استفاده نمود و آن اینست که از امور مسلّمه بین المحققین است اگر قضیه بیان علت در او شد مثلا گفت (لا تأکل الرمّان لانّه حامض) علة هم معمم است هم مخصص یعنی از کلمه لأنّه حامض استفاده میشود که هر حامضی را نباید خورد و لو رمّان نباشد و غیر حامض جایز است خوردن و لو رمّان باشد، و در این آیه شریفه علت مذکورات در آیه را کفر بیان فرموده استفاده میشود هر کافر یا کسانی که در حکم کافر هستند باین مذکورات معذّب هستند و غیر کافر از این عقوبات معاف هستند و نکته دیگر آنکه این اعمال موجب کفر میشود پس کسانی که دین خود را لهو و لعب قرار دهند و مغرور دنیا شوند کافر هستند و لو اسم اسلام روی خود گذارند و تکلیف بسیاری از ابناء نوع معلوم میشود.

[سوره الأنعام (6): آیه 71] .... ص : 110

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (71)

بفرما باین مشرکین که آیا ما بخوانیم این بتهای شما را غیر از پروردگار چیزهایی که نه بما نفع میرسانند در پرستش آنها و نه ضرر وارد میکنند در ترک آنها و ما بعقب یعنی بر خلاف حق و صراط مستقیم برگردیم بعد از اینکه راه راست

ص: 110

را خداوند بما نشان داده و هدایت فرموده مثل کسی که شیاطین او را از بلندی پرتاب کنند در زمین ضلالت و گمراهی که راه نجاتی پیدا نکند و از برای او اصحابی باشند که هر یک او را راه نمایی کنند براهی و بگویند بیا نزد ما، ای رسول اکرم بآنها بگو راهی که خداوند راه نمایی فرموده راه حق است و ما مأمور شده ایم که تسلیم شویم از برای پروردگار عالمیان هر راهی که او هدایت فرماید بپیمائیم.

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا هر چه غیر خدا باشد چه ذی حیات و شعور و عقل و ادراک باشد مثل انسان حتی مثل حضرت عیسی علیه السّلام، یا صاحب حیات حیوانی باشد مثل گاو و گوساله یا از نباتات باشد مثل شجره یا از جمادات مثل اصنام یا کواکب یا غیر اینها مالک نفع و ضرر خود نیستند چه رسد نفع و ضرر بدیگران حتی جایی که خطاب باشرف مخلوقات برسد قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً جنّ آیه 21.

وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا یعنی بپشت برگردیم و عقب پشت پا را میگویند چنانچه میفرماید إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ بقره آیه 138، بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ هدایت الهی دو نحوه است یکی ارائه طریق و این نحو هدایت از برای عامه مکلفین است مؤمن و کافر بارسال رسل و انزال کتب و اقامه حجت، و دیگر ایصال بمطلوب و این خاص مؤمنین است باعانت و توفیق و تهیه اسباب و مراد از آیه اینست.

کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ تشبیه فرموده ایمان و هدایت را بمقام بسیار بلندی و برگشتن بعقب و دست از ایمان کشیدن را بپرتگاه عمیقی فی الارض در ظلمات و تاریکیهای شدیدی حیران البته کسی که از ایمان با این مدارک و ادلّه واضحه و احکام متقنه دست بردارد چگونه میرود رو بادیان باطله که جز مزخرفات و وهمیات چیزی در دست ندارند لذا در حیرت میماند.

ص: 111

لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی از هر طرفی یکی او را راهنمایی میکند بدین خود و میگوید دین من حق است یهود از یک طرف، نصاری از یک طرف، مشرکین از یک طرف و هکذا سایر ادیان باطله و همه میگویند ائْتِنا بیا رو بما و نزد ما و لذا می بینی که این مبلّغین سوء اشخاص ضعیف الایمان دور از احکام اسلام و عقائد حقّه را دعوت میکنند.

قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی و این داعیان غیر از ضلالت و گمراهی چیزی ندارند و امرنا البته آمر خدا است که بتمام بندگان امر فرموده و بندگان مأمور باین امر هستند و مأمور به لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ یا مراد تسلیم اوامر او باشیم یا مراد ایمان بخدای یکتای بی همتا و عبادت و پرستش او کنیم.

[سوره الأنعام (6): آیه 72] ..... ص : 112

وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (72)

و اینکه بپادارید نماز را و بپرهیزید از مخالفت خدا و او است آن کسی که حشر و بازگشت شما بسوی او است.

وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ بعضی گفتند عطف است به لنسلم یعنی امر شده ایم که نسلم و اقیموا یعنی امرنا اقیموا الصلاة و این عطف غلط است زیرا اگر چنین باشد باید چنین گفته شود و لنقیم الصلاة و نتقوه، و بعضی گفتند عطف بمعنی است یعنی امرنا بالاسلام و باقامه الصلاة و بتقوی اللَّه این هم تمام نیست و احتیاج بتأویل دارد، و آنچه بنظر میرسد اینکه عطف بامرنا است زیرا امر به اینکه ما اسلام بیاوریم خطاب اسلموا است یعنی اگر خداوند بفرماید اسلموا لرب العالمین صدق میکند که بگوئیم امرنا لنسلم لرب العالمین چنانچه بفرماید اقیموا الصلاة صدق میکند امرنا لنقیم الصلاة و اقامه صلوة تارة باتیان صلوة است چنانچه در اقامه می گویی (قد قامت الصلاة) و تارة بحفظ الصلاة است که مندرس نشود و از بین

ص: 112

نرود چنانچه اقامه دین حفظ دین است.

وَ اتَّقُوهُ تقوی تارة باتیان بواجبات است که در ترکش عقوبت است و تارة بترک محرمات که در فعلش عقوبت است وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ مکرر تفسیر شده است.

[سوره الأنعام (6): آیه 73] ..... ص : 113

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (73)

و او است خداوندی که خلق و ایجاد فرمود آسمانها و زمین را بحق و روزی که میفرماید باش پس موجود میشود کلام او حق است و مخصوص باو است سلطنت و مالکیت روزی که دمیده میشود در صور عالم بغیب و شهود است و او است حکیم خبیر وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ دو موضوع است در علم حکمت از مسلمیات که بر حسب ظاهر تناقض نما است یکی آنکه گفتند افعال اللَّه معلّل باغراض نیست و دیگر گفتند افعال اللَّه تابع مصالح و حکم است لکن مراد از اینکه معلل باغراض نیست یعنی نفعی بر خداوند ندارد و غرض انتفاع از خلقت ندارد چون غنیّ بالذات است و خردلی احتیاج بمخلوقات ندارد نه از خلقت عالم چیزی بر او زیاد میشود و نه از ترک آن چیزی کاسته میشود، و مراد از اینکه تابع حکم و مصالح است یعنی فعل قبیح و لغو از او صادر نمیشود تمام افعالش عین صلاح و مطابق با حکمت است برای رساندن نفع است ببندگان.

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

و اینست مراد از کلمه بالحقّ که خلقت آسمانها و زمین لغو و بیهوده و عبث و گزاف

ص: 113

و جزاف نبوده بلکه عین صلاح و موافق حکمت و مصلحت بوده.

وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ و تعبیر بکلمه یقول از باب تنگی عبارت است و الّا احتیاج بگفتن ندارد بمجرد اراده موجود میشود و مراد از یوم یوم القیمة است چنانچه میفرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ و تعبیر بکلمه او نه برای تردید است بلکه بمعنی بل است بل هو اقرب، و نصب یوم برای فعل مقدر است مثل ذکر و نحوه و تمام افعال الهیه آنی الحصول است احتیاج بمضی زمان و مقدمات ندارد.

قَوْلُهُ الْحَقُّ اختصاص بقول ندارد تمام افعال الهیه حق است موافق حکمت و صلاح و حسن است در مقابل قبیح و بر خلاف مصلحت.

وَ لَهُ الْمُلْکُ مالک حقیقی ذاتی او است و بس و غیر او ملکیة آنها عرضی و جعلی و اعتباری است (و ما بالعرض یزول) لذا روز قیامت میفرماید لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ دو نفخه داریم یکی صیحه اولی است که تمام قالبها تهی میشود و همه میمیرند و نفخه ثانیه تمام زنده میشوند و قیامت قیام پیدا میکند چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ ظاهر و باطن سرّ و علن گذشته و آینده غیب و شهود وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ تفسیرش واضح است.

[سوره الأنعام (6): آیه 74] ..... ص : 114

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (74)

و یاد کن زمانی که گفت ابراهیم از برای پدرش آزر آیا میگیری صنمهایی

ص: 114

را خدایان محققا من می بینم تو را و قوم تو را در گمراهی آشکارا.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ کلمه اذ متعلق بفعل مقدر است مثل اذکر یا ذکّر و امثال اینها و ابراهیم دومین پیغمبر اولو العزم است که ناسخ شریعت سابقه و آورنده شریعت جدید که اولین آنها نوح بوده ناسخ شریعت آدم و سومین آنها موسی در خصوص بنی اسرائیل و قبطیان و چهارمین آنها عیسی علیهم السّلام، و اما در بنی اسماعیل شریعت ابراهیم باقی بود تا زمان پنجمین آنها حضرت محمد ابن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ابراهیم علیه السّلام در زمان نمرود بوده که در لسان عجم بکیومرس نام دارد و اولین پادشاهان بوده (سر پادشاهان کیومرس بود) و دعوی خدایی هم کرد و بجنگ خدای ابراهیم هم رفت بتوسط کرکسها و تیر بطرف خدا هم انداخت و ماهی را خداوند هدف تیر او قرار داد و خون آلود برگشت و از مزخرفات عجیبه بعض مجسمه از طوایف اهل تسنن اینست که تیر نمرود اصابت کرد بران خدا و مجروح شد و روز قیامت تخت خدا را نصب میکنند و خدا بر آن تخت روی کرسی می نشیند برای محاکمه حسین بن علی (ع) میآید و شکایت از ظلم یزید میکند، خدا ران خود را باز میکند و نشان میدهد که از تیر نمرود هنوز مجروح است و بحسین (ع) میگوید من نمرود را عفو کردم تو هم یزید را عفو کن و تماما میروند بهشت و مباحثه ابراهیم با نمرود در سوره بقره جلد دوم گذشت در ذیل آیه شریفه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ الایة آیه 26.

لِأَبِیهِ آزَرَ در موضوع آزر اختلاف شدیدی است بسیار از مفسرین عامه او را پدر ابراهیم میدانند و میگویند مانعی ندارد پدر انبیاء مشرک باشند حتی پدر بزرگوار پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت عبد اللَّه علیه السّلام را مشرک میدانند، و بعضی گفتند جدّ ابراهیم بوده، و بعضی عمّ آن حضرت دانسته چنانچه عقیده قاطبه امامیه است و از ضروریات مذهب امامیه اینست که آباء انبیاء و ائمه طاهرین از آدم بپائین تمام

ص: 115

مؤمن متقی بوده و امهات آنها همه طاهره بودند چنانچه حدیث شریفی در مجمع از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده

(انّه قال لم یزل ینقلنی اللَّه من اصلاب الطاهرین الی الارحام المطهرات حتی اخرجنی فی عالمکم هذا لم یدنسنی بدنس الجاهلیة)

و در زیارت وارث که سندش بسیار معتبر است می گویی

(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها)

و اما دلیل از قرآن مجید یکی آنکه اطلاق اب بر عمّ شده در سوره بقره آیه 127 أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ و حال آنکه اسمعیل عمّ یعقوب بود، و دلیل محکم تر آنکه در سوره توبه آیه 115 میفرماید وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ الایه صریح آیه شریفه اینست که بعد از تبری ابراهیم دیگر برای آزر استغفار ننمود و این در مورد جوانی و شباب ابراهیم بوده که از آنها اعتزال فرمود، و در سوره ابراهیم آیه 41 و 42 بعد از اینکه از قول ابراهیم میفرماید الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ تا آنجا که میگوید رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ پس مسلّما والد ابراهیم غیر آزر بوده که از او تبری جسته.

أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً همزه استفهام توبیخی است یعنی نباید اتخاذ کنی، اصنام جمع صنم است و فرق بین صنم و وثن اینست که اگر مصور است صنم میگویند و بتخیل اینکه صورت خدا یا ملائکه یا انبیاء است و اگر غیر مصور است متشکل بکواکب و اشجار است وثن میگویند و جمع اوثان است و آلهة جمع اله است یعنی معبود که عبادت آنها را میکردند و باعث تقرب بخداوند میدانستند چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، و نظیر آنها عبده شمس

ص: 116

و عبده نار و عبده عجل و امثال اینها حتی صوفیه که گفتند صورت مرشد را باید در نظر گرفت در عبادت حتی حلولیه که گفتند خدا در بدن کسی حلول کرده مثل منصور حلاج که گفت لیس فی جبّتی سوی اللَّه و دعوی انا الحق از او صادر شد که گفتند

(روا باشد انا الحق از درختی چرا نبود روا از نیک بختی)

و مثل باب که گفت انا اللَّه الذی آمن به البقالین القصابین الخبازین الی غیر ذلک از اصناف حتی گفت اول من سجد لی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ثم علی علیه السّلام إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ قوم آزر تابعین او بوده زیرا گفتند آزر در دربار نمرود مقام رفیعی داشت مثل نخست وزیری که دیگران تابع او بودند و صنعت صنم داشت که از او ابتیاع میکردند.

فِی ضَلالٍ مُبِینٍ چه ضلالتی است آشکاراتر از اعتقاد به اینکه یک جمادی که خود آنها میتراشیدند و هیچگونه شعور و ادراکی ندارند بپرستند قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 93.

[سوره الأنعام (6): آیه 75] ...... ص : 117

وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ (75)

و همین نحو نشان دادیم ابراهیم را ملکوت سماوات و زمین را تا اینکه باشد از کسانی که دارای یقین هستند.

و کذلک اخبار بسیاری داریم بلکه میتوانیم گفت از مسلمیات مذهب شیعه است که وجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السّلام تمام آنچه در آسمانها از فوق عرش تا تخوم ارض است مشاهده میفرمودند و این اخبار در برهان مذکور است که مفادش اینست که سؤال میکردند که آیا پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میدید ملکوت سماوات و ارضین را جواب نعم و کذلک صاحبکم یعنی وجود مبارک امام علیه السّلام پس معنی کذلک یعنی همین نحوی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه (ع)

ص: 117

میدیدند بابراهیم (ع) هم نشان دادیم نُرِی إِبْراهِیمَ خداوند نشان داد ابراهیم را مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حکماء عوالم را چهار قسمت کردند عالم لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت. لاهوت عالم الوهیت حق که جز ذات مقدسش احدی از مخلوقات ممکن نیست خبر داشته باشد و مطلع شود. جبروت عالم مجردات است که عالم عقول و نفوس باشد که قابل رؤیت نیست. ملکوت عالم اجسام از فوق عرش تا تخوم ارض است. ناسوت عالم کون و فساد مثل زمان که دائما در تصرم و تجدد است و امثال آن از امور غیر قارّه و امور اعتباری که قائم بید معتبر است و امور انتزاعی که تابع منشأ انتزاع است و صور خیالیه و موجودات ذهنیه که دائر مدار توجه است بمجرد انصراف معدوم میشود و آنچه از این عوالم قابل رؤیت است فقط عالم ملکوت است که از فوق عرش تا تخوم ارض و آنچه در آنها موجود است از ملائکه، جنّ، انس، حیوانات، نباتات، جمادات، کرات علویه تماما مشاهد حضرت ابراهیم علیه السّلام شد و بعد از او جز رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء طاهرینش دلیلی نداریم که کسی مشاهد آنها باشد.

لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ برای اینکه بمقام یقین که بالاترین مراتب ایمان است بخصوص مقام حق الیقین که آنی غفلت در او نباشد و از همین جمله افضلیت حضرت ابراهیم (ع) بر سایر انبیاء غیر از خاتم النبیین و آله الطاهرین معلوم میشود

[سوره الأنعام (6): آیات 76 تا 79] ..... ص : 118

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ (76) فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ (77) فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (78) إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (79)

ص: 118

پس چون که تاریک شد بر ابراهیم شب مشاهده کرد سیاره را که گفتند زهره بوده گفت اینست پروردگار من پس چون افول و غروب کرد گفت دوست ندارم افول کنندگان را، پس چون که دید ماه را روشنی دهنده گفت اینست پروردگار من پس چون که افول کرد گفت اگر خدای من مرا هدایت نکند هرآینه البته میباشم از قوم گمراهان، پس چون دید خورشید را نور دهنده گفت اینست پروردگار من این بزرگتر است پس چون که غروب کرد گفت ای قوم من محققا من بیزارم از آنچه که شما شرک بخدا میآورید، من روی خود را متوجه کردم بطرف آن کسی که آسمانها و زمین را از کتم عدم بعرصه وجود آورده دین پاک موافق عقل سلیم و من نیستم از شرک آورندگان.

در تفسیر این آیات مفسرین عامه چون عصمت انبیاء را منکرند حتی میگویند که مانعی ندارد که انبیاء قبل از وصول بمقام نبوت مشرک باشند سپس موحد شوند و بمقام نبوت نائل شوند چنانچه خلفاء آنها یک قسمت مهم از عمر خود را در شرک بسربردند سپس ایمان آوردند و بمقام خلافت نائل شدند چنین تفسیر کردند که ابراهیم اولا پرستش ستاره نمود سپس پرستش ماه بعد پرستش خورشید پس از افول آنها پی برد بتوحید و پرستش خداوند.

و بعض دیگر چنین گفتند که انسان تا مادامی که در جستجوی حق است مانعی ندارد و مسئولیتی برای او نیست و ابراهیم چنین بود.

و لکن ما قطع نظر از ادله محکمه متقنه که بر عصمت انبیاء و ائمه علیهم السّلام در تمام مدت عمر از ابتداء وجود تا زمان رحلت که در مقام خود اقامه کرده ایم و در همین تفسیر هم مکررا اشاره شده.

و قطع نظر از اخبار معتبره از ائمه اطهار (ع) که در تفسیر این آیات وارد شده مثل روایت ابن بابویه از حضرت رضا علیه السّلام و مباحثه با مأمون لعنه اللَّه

ص: 119

و روایت صفار از حضرت صادق علیه السّلام و روایت ابی بصیر از آن حضرت و روایت کلبی از امیر المؤمنین علیه السّلام در سؤالات جاثلیق و روایت اختصاص مفید رحمه اللَّه و غیر اینها که بسیار مفصل است، از خود این آیات و جملات مذکوره آن تفسیر میکنیم بعون اللَّه تبارک و تعالی پس می گوییم:

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ فاء تفریع است متفرع بر آیه قبل وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ الایة یعنی پس از آنی که ابراهیم مشاهده نمود ملکوت سماوات و ارض را و باعلی مراتب یقین رسید و با این مرتبه جا دارد که قائل بربوبیت کوکب و ماه و خورشید شود لذا می گوییم آن حضرت در مقام دعوت بتوحید بوده چنانچه اولین دعوت انبیاء اینست و میزان دعوت اینست که اولا فرض میکند عقیده خصم را سپس فساد آن را بیان میکند و ابطال میفرماید، در اول شب که تاریکی عالم را فرا گرفت و ستاره ها ظاهر شد و ستاره زهره از همه روشن تر بودید یک دسته بطرف زهره توجه کرده و باو سجده میکنند و میپرستند رَأی کَوْکَباً آن ستاره را دید و باو اشاره کرده و توجه بعبده ستاره که اینست پروردگار من قالَ هذا رَبِّی و چون پاسی از شب گذشت و ستاره غروب کرد برای آنها بطلان و فساد عقیده آنها را از روی منطق و برهان ثابت نمود که افول دلیل بر حدوث و مسبوق بعدم و محتاج بموجد است لیاقت ربوبیت ندارد.

فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ و باین جمله بطلان جمیع مذاهب مشرکین را بیان میفرماید زیرا الافلین جمع محلّی بالف و لام شامل جمیع آفلین میشود بلکه نصّ در شمول است زیرا لسان آبی از تخصیص است، و مراد از لا احبّ همان برائت و بیزاری است که بعدا ذکر میفرماید زیرا چیزی را که قابل الوهیت نیست و لیاقت خدایی ندارد و مورد پسند نیست البته از او بیزار است.

فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً ظاهرا در اواخر شهر بوده که ماه در اوقات سحر

ص: 120

طلوع نموده دید یک دسته ماه پرستان بسجده افتادند فرمود اینست خدای من بهمان بیان فرضی قالَ هذا رَبِّی یعنی شما ماه پرستان که رد میکنید ستاره پرستان را به اینکه ماه روشن تر از ستاره است همان عیبی که در ستاره بود در ماه هم هست که افول و غروب دارد فَلَمَّا أَفَلَ چون که هوی روشن شد و نور ماه مفقود گردید قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ از همین جمله هم استفاده میشود که معتقد بوجود ربّ و احتیاج بهدایت او و اینکه عبده کواکب و قمر قوم گمراه هستند بوده و چون نور ماه مفقود و نور خورشید طالع شد عبده شمس بسجده افتادند و گفتند چون نور شمس غالب بر تمام کواکب و ماه است اینست که خدا میفرماید:

فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ که اگر دلیل شما بر خدایی شمس بزرگی او است همان نقص که در آنها بود در همین هم موجود است فَلَمَّا أَفَلَتْ غروب نمود قالَ یا قَوْمِ از همین کلمه استفاده میشود که آن حضرت در مقام محاجّه بوده که خطاب بقوم خود میکند و با آنها مکالمه دارد إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ و همین کلمه تشرکون هم دلالت دارد که اینها هم معتقد بوجود خالق عالم بودند و اینها را شریک خدا میدانستند و ظاهر اینست که اینها سه طائفه نبودند بلکه یک طائفه بودند همه اینها را پرستش میکردند غایة الامر خدای کوچک و بزرگ میدانستند و منشأ این شرک این عقیده فاسده که در علم نجوم تا امروز رواج دارد که کواکب و ماه و خورشید را مؤثر در این عالم میدانستند چنانچه در تقاویم مینویسند که اوضاع کواکب در این ماه و این سال دلالت دارد بر وقوع اموری و حدوث حوادثی با اینکه در قرآن میفرماید وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً لقمان آیه 33، و از شواهد بزرگ بر مقام حضرت ابراهیم علیه السّلام اینکه این کلمات و مذاکرات با قوم در زمان رشد حضرتش بوده

ص: 121

اولین مرتبه نبوده که ستاره و ماه و خورشید را مشاهده کرده باشد مکرر در مکرر طلوع و غروب آنها را دیده و افول آنها را میدانسته، و نیز از شواهد بزرگ کلمه تشرکون است زیرا اگر خود معتقد بوده و پس از افول فساد این عقیده را درک کرده باید بگوید انّی بری ء مما اشرک.

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ مراد توجه قلبی است که وجه قلب رو بخدا باشد یعنی مؤثر در عالم را او بداند و بس که گفتند (لا مؤثّر فی الوجود الّا اللَّه) و تمام مقهور اراده او و منوط بمشیئت او هستند لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ خالق و رازق و محیی و ممیت و موجد و مبقی تمام او است و بس خداوند یکتای بی همتا حنیفا دین حق که از همه شوائب و اوهام و عیوب و نواقص پاک و طبق حق و حقیقت است وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ نه شرک ذاتی نه صفاتی نه افعالی نه عبادتی نه نظری

[سوره الأنعام (6): آیه 80] ..... ص : 122

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (80)

و محاجه نمودند قوم ابراهیم با ابراهیم فرمود آیا با من محاجه میکنید درباره خداوند و حال آنکه مرا هدایت فرموده و نمیترسم از خدایان شما که شریک خدا قرار داده اید مگر آنکه پروردگار من بخواهد چیزی را علم پروردگار من سعه دارد هر چیزی را آیا یادآور نمیشوید.

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ حاجّ از باب مفاعله طرفینی است یعنی یکدیگر اقامه حجت میکنند بر طرف و حجة بمعنی دلیل و برهان است بر اثبات مطلب خود و بطلان مطلب طرف بترتیب مقدمات برای اخذ نتیجه از راه فکر و تأمل چنانچه

ص: 122

سبزواری میگوید

(الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المرادی)

و این اقامه حجة در مطالب نظریه است که احتیاج بفکر و تأمل دارد اما در مطالب ضروریه احتیاج بفکر و نظر و دلیل و برهان ندارد و بر فرض دلیلی بر خلاف مطلب ضروری اقامه شود میگویند شبهة فی مقابله البدیهة مثل اینکه در وسط النهار کسی دلیل اقامه کند بر اینکه شب است لذا میفرماید أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ زیرا وجود اللَّه از بدیهیات اولیه است و در باب معرفت او مسالک چهارگانه مسلک عرفاء و اشراقیین از حکماء و لسان بعض اخبار مثل دعاء عرفه حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام اینکه بدیهی است و احتیاج بدلیل ندارد

(ا لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یستدل به علیک عمیت عین لا تریک الدعاء)

و از امیر المؤمنین علیه السّلام است

(ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و معه و بعده)

و از آن حضرت سؤال کردند

(هل رأیت ربّک قال ما عبدت ربّا لم اره)

یار ظاهر شد از در و دیوار پس ببینند یا اولی الأبصار

و مسلک حکماء مشائین از راه وجوب و امکان، و مسلک متکلمین از راه حدوث و قدم، و مسلک عامه ناس از راه اثر و مؤثّر.

و بالجمله در قرآن میفرماید أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 11، و نون در تحاجّونی مشدد است أ تحاجوننی بوده نون در نون ادغام شده وَ قَدْ هَدانِ هدایت ابراهیم مجرد ارائه طریق نبوده بلکه ایصال بمطلوب بوده بعد از اینکه ملکوت سماوات و ارض را مشاهده نموده و دیگر جا ندارد که او را ترسانند قومش از تبرّی بتها یا کواکب و ماه و خورشید زیرا همه آنها را مقهور اراده حق می بیند و لا یملکون نفعا و لا ضرا لذا فرموده وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ زیرا اصنام آنها نه شعور و ادراکی دارند و نه قوّه و قدرتی و نه حسّ و حرکتی.

ص: 123

إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً بعضی گفتند استثناء منقطع است یعنی فقط از خدا میترسم و بعضی گفتند متصل است یعنی اگر خدا باین اصنام و کواکب قدرتی بدهد از آنها میترسم و هر دو بیان سخیف است بلکه مکرر گفته ایم استثناء منقطع نداریم و مفاد این جمله اینست که این مشرکین منکر وجود حق نبودند و الّا شرک معنی نداشت بلکه او را هم معترف بودند و شریک بتها میدانستند و معنی اینکه من از آنچه شما معبود میدانید نمیترسم جز خداوند عالم.

وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً بلکه احاطة و قدرة و قهرا و بصرا و سمعا و غیرها أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ بسیار جای تعجب است با این همه بیانات واضحه و ادله روشن باز متذکر نمیشوید و دست از شرک برنمیدارید جز عناد و عصبیت و تقلید آباء مدرک و برهانی ندارید.

[سوره الأنعام (6): آیه 81] ..... ص : 124

وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (81)

و چگونه میترسم آنچه را که شما شریک قرار داده اید و شما نمیترسید که بر خدا شریک قائل شده اید با اینکه هیچگونه مدرکی و دلیلی بر شما از جانب خدا نازل نشده که بفرماید اینها شریک من هستند پس کدام یک از ما دو فرقه سزاوارتریم بایمنی اگر بودید میدانستید.

وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ اصنامی که من و شما میدانیم و می بینیم که یک جمادی که تراشیده و مصنوع بشر است بیشتر نیست و اگر آنها را در هم بکوبند ادراک ندارند چگونه من از آنها بترسم وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ خداوند قاهر متعالی که من و شما یقین داریم که بر همه چیز قادر و توانا است و علمش بهمه چیز احاطه دارد شما نمیترسید که برای او شریک قرار داده اید ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ

ص: 124

عَلَیْکُمْ سُلْطاناً

کانه دفع دخلی است که مشرکین بگویند خداوند بما امر فرموده که عبادت این اصنام را بکنیم و در ترک آن خدا ما را عذاب کند و اینها مقرب درگاه الهی هستند چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، چنانچه در اعمال زشت خود هم استناد کردند و گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27، جواب میدهد که چه مدرکی برای این دعوی دارید آیا وحیی بر شما نازل شد یا نبیّی بشما خبر داده یا عقل شما حکم کرده که مدرک عقلی دارید هیچگونه مدرکی ندارید جز همان حمیت و عصبیت و تقلید آباء.

فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ موحد و مشرک أَحَقُّ بِالْأَمْنِ البته موحدین چون بادله متقنه معرفت بتوحید پیدا کرده و تمام انبیاء که آمدند دعوت بتوحید اولین وظیفه آنها بود و نفی شرک سزاوارترند بامنیت نسبت بکسانی که بدون مدرک و دلیل و بر خلاف حسّ و و جدان قائل بشرک شدند إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر دست از جهالت و حماقت و عصبیت و عناد بردارید و بخود بیائید خواهید دانست.

[سوره الأنعام (6): آیه 82] ..... ص : 125

اشاره

الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (82)

کسانی که ایمان آوردند و آلوده و ملبس نکردند ایمان خود را بظلم اینها اختصاص دارند بایمنی و اینها هدایت شدگانند.

این آیه شریفه فوق آیاتیست که نجات و سعادت را منوط فرموده بایمان و عمل صالح بلکه اشاره بمقام عصمت است زیرا میفرماید الَّذِینَ آمَنُوا بحقیقة ایمان و درجات آن وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ چه ظلم بغیر و چه ظلم بنفس و کسی که در تمام عمر یک معصیت از او صادر شده باشد ملبس کرده ایمان خود را بظلم و لو موفّق بتوبه شده باشد و لباس ظلم را از بدن ایمان کنده باشد پس فقط معصومین که آنی این لباس را در تن ایمان نپوشیده باشند مشمول این آیه هستند

ص: 125

نظیر آیه لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ بقره آیه 118.

أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ لام اختصاص امنیة مخصوص باین طائفه است زیرا غیر اینها کسانی که یک معصیت از آنها صادر شده اگر خدا او را باین معصیت مؤاخذه کند خلاف عدل نشده بلی مقام تفضل مقام دیگری است حتی اگر موفق بتوبه هم شده باشد زیرا قبولی توبه هم از روی تفضل است اگر قبول نفرماید خلاف عدل نشده وَ هُمْ مُهْتَدُونَ اینها هستند که قبول هدایت کردند و نائل بمقصود شدند

(اشکال و دفع) ..... ص : 126

اما الاشکال- آنکه مکرر در همین تفسیر و در کلم الطیب گفته ایم که انبیاء و معصومین هم نائل شدن آنها بآن فیوضات الهیه از باب تفضل است نه استحقاق و اما الدفع- فرق است بین ایمنی از عذاب و نیل بثواب قطعا کسی که آلوده بمعصیت نشده استحقاق عذاب ندارد و عذاب باو ظلم و خلاف عدل است و لکن نیل بمثوبات از باب تفضل است زیرا تمام عبادت آنها وظیفه عبودیت است و تقابل با نعم الهی نمیکند چه رسد استحقاق مثوبت داشته باشند.

[سوره الأنعام (6): آیه 83] ..... ص : 126

وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (83)

اینست حجة ما که بابراهیم عطاء کردیم و بر او فرستادیم که بر قوم خود مشرکین اقامه نماید بلند میکنیم درجات هر که را لایق بدانیم محققا پروردگار تو حکیم است و علیم.

وَ تِلْکَ حُجَّتُنا ادله توحید و بیانات وافیه و دیدن ملکوت سماوات و ارض و رفع شبهات مشرکین آتَیْناها إِبْراهِیمَ که خداوند باو عنایت فرموده هر نوع کمالی از ایمان و مراتب علمیه و کمالات نفسانیه از اخلاق فاضله و اعمال

ص: 126

صالحه و هدایت و تقوی و غیر اینها تماما از جانب حق است و لو جزو افعال اختیاریه باشد

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ حجرات آیه 17 وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 69، و غیر اینها از آیات.

عَلی قَوْمِهِ بر مشرکین از عبده اصنام و کواکب.

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ تمام این کمالات کلیات مقول بتشکیک است دارای مراتب غیر متناهیه است مثلا ایمان ضعفاء العقول تا برسد بایمان امیر المؤمنین علیه السّلام که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید اگر ایمان جنّ و انس را موازنه کنند ایمان پسر عمم علی بر مجموع آنها زیادتی دارد و خود آن بزرگوار بفرماید

(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)

و همچنین سائر کمالات هر کس بقدر قابلیت و استعداد و لیاقت باو افاضه میشود.

إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عالم بجمیع حکم و مصالح و لیاقت هر کسی هست عَلِیمٌ بتمام جزئیات و کلیات دانا است.

[سوره الأنعام (6): آیات 84 تا 87] ..... ص : 127

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (84) وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ (85) وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ (86) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (87)

احتیاج بترجمه ندارد در ضمن تفسیر شرح داده میشود انشاء اللَّه تعالی، وَ وَهَبْنا لَهُ علاوه بر آنچه در آیه ذکر شده سابقا که حجتهای خود را بابراهیم

ص: 127

علیه السّلام دادیم و درجات عالیه باو عنایت نمودیم باو بخشیدیم اسحق در سنّ پیری و عجوزه بودن و نازا بودن ساره زوجه او باو اسحق را عنایت کردیم و یعقوب که فرزند اسحق باشد و درک زمان ابراهیم را نمود چنانچه در جای دیگر میفرماید فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ هود آیه 74.

کُلًّا هَدَیْنا هر سه نفر ابراهیم اسحق یعقوب را هدایت نمودیم دارای مقام نبوت و رسالت بودند و از اوصیاء ابراهیم در بنی اسرائیل که اسرائیل همان اسحق است.

وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ یعنی پیش از ابراهیم نوح را هدایت کردیم که اولین پیغمبر اولو العزم بوده و دین او تا زمان ابراهیم باقی بود و او را شیخ الانبیاء گفتند چون طول عمر او از همه بیشتر بوده و آدم ثانی گفتند چون تمام افراد بشر بعد از آدم از نسل او بوجود آمدند وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ در مرجع ضمیر اختلاف شد بعضی گفتند راجع بنوح است یکی از جهت اقربیت و یکی از جهت اینکه بعض مذکورین از ذریه ابراهیم نیستند مثل لوط و الیاس، و بعضی گفتند راجع بابراهیم است چون این آیات در مقام تفضلات باو است و از باب تغلیب همه را ذریه او شمرده داود ابن ایشاء که شرح حال او در سوره بقره در قصه طالوت و جالوت آیه شریفه وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ گذشت و سلیمان ابن داود و شرح آن هم در قضیه هاروت و ماروت گذشت و ایوب ابن موص ابن رازح بن روم بن عیصی ابن اسحق از انبیاء بنی اسرائیل و شرح حال او در سوره ص آیه 4 وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ بیاید انشاء اللَّه و یوسف ابن یعقوب ابن اسحق در سوره یوسف خداوند مفصلا بیان فرموده و موسی و هارون دو برادر ابنا عمران ابن یصهر بن قاهث بن لاوی ابن یعقوب و در بسیاری از سور شرح حال آنها بتفصیل و اجمال بیان شده.

ص: 128

وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ممکن است اشاره باین باشد که اینها چون محسن بودند بآنها عنایت فرمودیم و ممکن است اشاره باشد به اینکه بمحسنین هم این نوع عنایتها را میکنیم.

(و زکریّا) ابن اذن بن برکیا که او را ارّه بر سر گذاردند و دو قسمت کردند و یحیی ابن زکریّا که برای خاطر یک زن زانیه او را سر بریدند و سر او در مقابل پادشاه تکلم فرمود چنانچه سر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام مقابل یزید لعین تکلم فرمود و سر سعید بن جبیر مقابل حجاج تکلم نمود و عیسی ابن مریم بنت عمران ابن یاشهم ابن امون ابن حزقیا، و این یکی از ادله است بر اینکه حسنین علیهما السّلام و سایر ائمه هدی و سادات فاطمیین ابناء رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هستند و از ذراری آن بزرگوار و الیاس در میان مفسرین اختلاف شد که آیا ادریس است یا خضر است یا اولاد بشر ابن فنحاس است و خداوند در سوره و الصافات در ده آیه از آیه 123 الی 132، شرح او را بیان فرموده کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ صالح مطلق مرادف با معصوم است.

(و اسمعیل) ذبیح اللَّه ابن ابراهیم و بشارة او را خداوند بابراهیم داده فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ الی آخر الآیات سوره و الصافات آیه 99 الی 109 یازده آیه و الیسع ابن اخطوب ابن عجوز یونس ابن متی ملقب بذی النون و شرح حال او در سوره و الصافات آیه 139 تا 149 در یازده آیه ذکر شده و لوطا بعضی گفتند پسر برادر ابراهیم که هاران باشد و بعضی گفتند پسر خواهر ابراهیم است و اول کسی که ایمان بابراهیم آورد او بوده چنانچه میفرماید فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ عنکبوت آیه 25، چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام اول من آمن برسول اللَّه (ص) بود، و مبعوث شد بر قومش و قضایای او و قومش در بسیاری از سور قرآن مذکور شده وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ بعضی گفتند مراد عالمین زمان خود بوده و نظر به اینکه

ص: 129

محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السّلام مسلّما افضل از آنها بودند لکن این خلاف ظاهر آیه شریفه است بلکه آیه در مقام اینست که انبیاء افضل بر عالمین هستند امّا البته میانه خود انبیاء افضل و غیر افضل بوده چنانچه میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بقره آیه 254، و حضرت رسالت (ص) افضل از کل آنها بوده و ملقب (بخاتم النبیین) شده در آیه شریفه ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ احزاب آیه 40.

وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ ظاهر اینست که این جمله اشاره بسائر انبیاء است که نام آنها ذکر نشده و آنها بعضی پدران این مذکورین بودند و بعضی ذراری آنها و بعضی اخوان آنها و قرینه بر این ظهور یکی اینکه این آیات شریفه در مقام ذکر انبیاء بوده و دیگر جمله اخیره که میفرماید وَ اجْتَبَیْناهُمْ که خداوند اینها را برگزید وَ هَدَیْناهُمْ بهدایت مطلقه عامه إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ که هیچگونه اعوجاجی در او نباشد از حیث عقائد و اخلاق و اعمال و آنها هدایت شدند و این موهبت خاص انبیاء و اوصیاء آنها و معصومین مثل مریم و صدیقه طاهره است زیرا غیر معصوم خالی از اعوجاج نیست و اقوی تر دلیل که موجب نصّ در این مدّعی میشود آیات بعد است که میفرماید:

ص: 130

[سوره الأنعام (6): آیات 88 تا 90] ..... ص : 131

ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (88) أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ (89) أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ (90)

اینست هدایت خدا که باو هدایت میفرماید هر که را لایق بداند و مشیتش تعلق گرفته باشد از بندگانش و اگر شرک آورده بودند آنچه که عمل میکردند حبط و فاسد شده بود اینها کسانی هستند که ما بآنها دادیم کتاب و حکم و نبوت را پس اگر این مشرکین و کفار باین انبیاء و کتب و حکم و نبوت آنها کافر میشدند پس بتحقیق ما قومی را قرار میدهیم که نباشند باینها کافرین، این انبیاء کسانی هستند که خداوند هدایت فرموده پس باید بهدایت آنها اقتداء کنی بگو باین کفار و مشرکین من از شما اجر و مزدی مطالبه نمیکنم نیست آنچه میگویم مگر یادآوری جمیع اهل عالمین.

این آیات شریفه کمال دلالت را دارد بر اینکه مراد از آباء و ذریّات و اخوان این انبیاء مذکورین سایر انبیاء هستند که ذکر آنها نشده و مسلما انبیاء منحصر بمذکورین نیستند خداوند میفرماید بعد از ذکر انبیاء وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ نساء آیه 162، و در بعض اخبار صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بودند مثل خبری که در باب زیارت ابی عبد اللَّه علیه السّلام در نیمه شعبان و شب بیست و سوم رمضان و غیر اینها است و این استفاده از جملات این آیات میشود که در ضمن تفسیر اشاره خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.

ذلِکَ هُدَی اللَّهِ این تفضلات که باین انبیاء شده هدایت حقّه حقیقیه خداوند است یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ او میداند کی لیاقت و قابلیت و سزاوار

ص: 131

نبوت و خلافت است او را جعل میفرماید اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ ص 25، چون باید متخلق بجمیع ملکات حسنه و عالم بجمیع ما یحتاج الیه الامة و الرعیة معصوم از جمیع معاصی و خطاء و اشتباه و سهو و نسیان باشد و این امور باطنیه را جز ذات اقدس پروردگار کسی اطلاع ندارد لذا مردم نمیتوانند خلیفه تراشی کنند.

وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ نوع مفسرین چنین گفتند که اگر شرک بیاورند هراینه حبط میشود از آنها آنچه را عمل میکنند و همین معنا را در آیه لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ زمر آیه 65 گفتند سپس اشکال کردند که همچه احتمالی در حق انبیاء داده نمیشود و جواب دادند که برای قطع طمع مشرکین بوده و لکن بنکته شریفه آیه برخورد نکردند اشرکوا و اشرکت فعل ماضی است دلالت بر ماضی میکند نه بر مستقبل و معنی اینست که اگر شرک آورده بودند از این لیاقت و قابلیت افتاده بودند و اعمال آنها حبط شده بود و این دلیل است بر اینکه هر که در زمانی و لو قلیلی مشرک بوده لیاقت نبوت و خلافت را ندارد و مفادا مفاد لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ بقره آیه 118 میشود و تکلیف خلفاء سه گانه و معاویه علیهم اللعنة و العذاب معلوم میشود.

أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ اولئک اشاره بتمام مذکورین در آیه قبل است که از آن جمله آبائهم و ذریّاتهم و اخوانهم است و این هم شاهد بر اینست که آنها هم انبیاء و اوصیاء بودند و معنی این نیست که بهریک کتاب داده شد بلکه کتابی که مأمور بودند بعمل بآن صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم، تورات، زبور انجیل که سایر انبیاء موظف بودند بآنها عمل کنند بلکه بر امة هر پیغمبری هم صدق میکند که کتاب او است لذا در باب شهادت می گویی

(و القرآن کتابی

ص: 132

و الکعبة قبلتی).

وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ مراد از حکم جعل حکومت است بین الناس و دلیل بر لزوم اطاعت چنانچه در حق داود میفرماید فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ص آیه 25 و از این جمله هم استفاده میشود که منصب حکومت هم باید بجعل الهی باشد کسی حق حکومت ندارد جز از طرف خدا و رسول و امام چنانچه در دوره غیبت با مجتهد جامع الشرائط است بنص فرمایش حضرت باقر علیه السّلام

(انّی جعلته حاکما)

و مراد از نبوت اعمّ از رسالت است زیرا هر رسولی نبی هست ولی ممکن است نبی باشد و مأمور بدعوت نباشد چنانچه از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود

(کنت نبیّا و الآدم بین الماء و الطین).

فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ اشاره بکفار و مشرکین است که اگر اینها بانبیاء کافر شدند و از این جمله استفاده میشود لزوم اقرار بجمیع انبیاء و اعتقاد بتمام آنها چنانچه میفرماید وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ بقره آیه 285.

فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ یعنی مقدر میفرمائیم و خلق میکنیم قومی را که کافر باین انبیاء و کتب و احکام نباشند.

تنبیه- مراد کافر بجمیع اینها نیست بلکه اگر بیک نفر از انبیاء یا یک حکم از کتاب یا یک دستور دینی کافر شد از تحت این عنوان خارج و این موضوع صادق نمیآید مگر بر شیعه اثنی عشری مشروط بر اینکه هیچیک از ضروریات دین را منکر نباشد أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ اشاره بانبیاء سابقه است فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ امر بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که تو هم باید بهمان طریقه آنها مشی کنی، و ها در اقتده برای وقف است مثل آیه شریفه فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی

ص: 133

مُلاقٍ حِسابِیَهْ حاقه آیه 19، و مثل آیه شریفه یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ حاقه آیه 25 قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً مزد رسالت نمیخواهم ان قلت مگر مودت ذی القربی مزد رسالت نیست چنانچه میفرماید قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22.

قلت مودت ذی القربی هم یک لطف بر امت است و بنفع آنها است در دنیا و آخرت چنانچه میفرماید ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ سبأ آیه 46.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْری لِلْعالَمِینَ تمام جن و انس تا قیام قیامت زیرا حضرتش مبعوث بر کافه جنّ و انس بوده تا آخر دنیا و قیامت.

[سوره الأنعام (6): آیه 91] ..... ص : 134

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (91)

قادر نمیدانند خداوند را آنچه سزاوار قدرت او است زیرا میگویند نازل نفرموده خدا چیزی را بر بشر بگو کی نازل نمود کتاب را که موسی آورد بآن کتاب که روشن و هدایت کننده بود برای بشر قرار دادید آن کتاب را در کاغذها ظاهر نمودید آنها را و بسیاری را مخفی کردید و دانا شدید بآنچه نه شما عالم بآن بودید و نه پدران شما بگو آن کس اللَّه است پس واگذار آنها را که فروروند در لهویات و بازی کنند.

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ قدرت از صفات ذاتیه عین ذات حق است و غیر متناهیست چنانچه وجود غیر متناهیست و بهر چیزی تعلق میگیرد لکن بسیاری از مردم که جز محسوسات و امور عادیه و اقتضای طبیعیه چیزی درک نکردند

ص: 134

و بکلی معجزه را منکر هستند مثل بسیاری که وجود حضرت بقیة اللَّه را چون بر خلاف طبیعت است و تکلم مورچه و هدهد و ناقه صالح و شق القمر و ثعبان شدن عصای موسی (ع) و احیاء عیسی (ع) و طهارت حضرت زهراء سلام اللَّه علیها از آلودگی بحیض و نفاس حتی تسبیح جمادات و ذکر حیوانات و امثال اینها را منکر بلکه وجود جن و ملک را هم منکرند و ما ورای عادت و طبیعت را قبول ندارند و برای فریب عوام یک توجیهات بارده و حمل بر معانی بعیده میکنند لذا قرآن را منکر و میگویند از جانب خدا نازل نشده مخصوصا یهود عنود اینها خدا را قادر نمیدانند بر انزال کتاب إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ چنانچه یزید علیه اللعنة هم این دعوی را نمود و از دهان نحسش گفت (لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل) بآنها بفرما کی نازل فرمود کتاب تورات موسی را که خود معترفید قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی یعنی تورات جاءَ بِهِ مُوسی که حضرت موسی پس از رفتن و عزلت از آنها چهل روز و شما گوساله پرست شدید و امتحان خود را دادید و حال آنکه آن کتاب نُوراً وَ هُدیً لِلنَّاسِ روشنایی قلب از ظلمت شرک و کفر و هدایت بشر از ضلالت جهل و حماقت بوده و نمیتوانید انکار کنید چون خود شماها تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ نوشته هایی باسم اسفار تورات تُبْدُونَها اظهار میکنید و بجمیع لغات ترجمه میکنید و منتشر نموده اید با اینکه بسیاری از مطالب آن را تحریف نموده و بسیاری از حقایق آن را مخفی نموده وَ تُخْفُونَ کَثِیراً مخصوصا بشارات بوجود مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا فاعل علّمتم ممکن است اللَّه باشد که از او تعلیم یافتید و ممکن است کتاب باشد که بشما آموخت ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ چیزهایی که نه شما خبر داشتید و نه پدران شما اطلاع داشتند از عقائد و اخلاق و اعمال صالحه و ترک افعال قبیحه اگر اعتراف کردند که خداوند تورات را بر موسی نازل فرمود

ص: 135

پس ممکن است که قرآن هم بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل فرماید و اگر آن را هم انکار کردند قُلِ اللَّهُ تو بفرما که خداوند نازل فرمود و قادر هست بر اینکه بر من هم نازل فرماید و اگر فرمایش تو را هم قبول نکردند و نپذیرفتند ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ پس با اینها دیگر تکلم مفرما و آنها را بخود واگذار کن که فروروند در گفتار زشت خود و ببازی گری مشغول باشند تا بچشند عذاب سخت الهی را چنانچه امروز هم بسیاری از ابناء و بنات نوع مخصوصا محصلین و محصلات آنها که هیچگونه مطلب را از علماء نمی پذیرند (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی) چنانچه میفرماید ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3.

[سوره الأنعام (6): آیه 92] ..... ص : 136

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (92)

و این قرآن کتابیست که ما نازل کردیم آن را با برکت تصدیق کننده است آنچه پیش از آن بوده و برای اینکه انذار فرماید امّ القراء که مکه باشد و آنچه در اطراف آنست و کسانی که ایمان بآخرت آورده اند ایمان باین قرآن هم دارند و آنها محافظت از نمازهای خود هم میکنند.

وَ هذا کِتابٌ وجه اطلاق کتاب بر قرآن را در اول سوره بقره الم ذلِکَ الْکِتابُ بیان شد و ذکر اسامی قرآن را نمودیم و نکته تعبیر بذلک در بقره و تعبیر بهذا در اینجا اینست که هذا اشاره بقریب است و ذلک اشاره بمتوسط و ذلک اشاره ببعید است در سوره بقره چون فرمود لا رَیْبَ فِیهِ با اینکه کفار و مشرکین شاک در او بودند اثبات عدم ربب محتاج بعمق و تفکر و القاء عصبیت و عناد و بحکم

ص: 136

عقل سلیم است و لکن در مقام برکات قرآن محسوس و مشاهد و ظاهر و هویدا است أَنْزَلْناهُ مراتب نزول قرآن را در مقدمات تفسیر بیان شده در صفحه 68 الی 70، اولا در لوح محفوظ ثانیا در بیت المعمور ثالثا بر روح الامین رابعا بر قلب نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خامسا بر لسان آن حضرت و بیان بر امّت.

مبارک برکات قرآن بسیار است: تلاوت قرآن، نظر کردن بآن، تدبر در آیات آن، عمل بدستورات آن، اتعاظ بمواعظ آن، عبرت از پیشینیان، هدایت شدن بهدایت آن، استشفاء بآن، شفاعت آن در قیامت، تمسک بآن، بهره بردن از خواص سور و آیات آن و دلیل بر رسالت آورنده آن و اثبات عقائد حقه از امامت ائمه و عدل و معاد و صفات ربوبی و شئونات و فضائل انبیاء و اوصیاء و مؤمنین و غیر اینها که وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.

مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ مفسرین گفتند مراد از بین یدیه: تورات، زبور انجیل است لکن بنظر تمام نیست اگرچه در بسیاری از موارد این وصف بیان شده لکن ظاهر اینست که مراد بقرینه الذی انبیاء سلف است از آدم تا عیسی که اگر قرآن نبود ما دلیل بر نبوت و رسالت احدی از آنها را نداشتیم زیرا از قبل از موسی هیچگونه مدرکی و دلیلی جز قرآن در دست نیست اما موسی و عیسی اگرچه یهود و نصاری قائل هستند و کتاب تورات و اناجیلی بلکه مطلق عهد قدیم و جدیدی را نسبت بانبیایی میدهند لکن تواتر آنها بمقتضای کتب خود سه مرتبه منقطع شده حتی اسمی از تورات باقی نبوده بعلاوه کفریاتی که در این توریة و تناقضاتی که در این اناجیل است دلیل قطعی بر کذب آنها است اگر ذکری از آنها در قرآن و دین اسلام نشده بود نمیتوانستیم معتقد باحدی از آنها بشویم و تفصیل این مطلب در مجلد اول کلم الطیب ذکر شده.

وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری امّ القری مکه است چون اول زمینی که خلق شد

ص: 137

مکه بود و از او بسط داده شد و لذا سایر نقاط زمین حول مکه است میفرماید وَ مَنْ حَوْلَها زیرا حضرت رسالت بر کافه جنّ و انس مبعوث بود وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ سوره آیه و مراد اهل ام القری و من حولها است بحذف مضاف مثل وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ یوسف آیه 82.

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یعنی ایمان بجمیع عقائد حقه از توحید تا معاد زیرا ایمان بآخرت فرع ایمان بتوحید و نبوت و عدل و امامت و سایر ضروریات است یُؤْمِنُونَ بِهِ باین کتاب مبارک و قرآن مجید زیرا مدرک جمیع عقائد این قرآن است معجزه باقیه دلیل بر وجود حق و وحدانیت او و نبوت و عدل و امامت و معاد و سایر عقائد حقه است.

وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ زیرا کسی که ایمان بقرآن داشته باشد میداند رکن اعظم این دین نماز است عمود دین است، قربان کل تقی است، اول ما یحاسب به العبد است، عنوان صحیفه مؤمن است، ان قبلت قبل ما سواها است و ان ردّت ردّ ما سواها است البته محافظت میکند از بین نرود.

[سوره الأنعام (6): آیه 93] ..... ص : 138

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (93)

و کیست ظالمتر از کسی که دروغ ببندد بر خداوند تبارک و تعالی دروغ بزرگی یا بگوید که از جانب خدا بمن وحی میرسد و حال آنکه چیزی باو وحی نشده باشد و کسی که بگوید من هم میتوانم مثل آنچه خدا نازل کرده نازل کنم و اگر

ص: 138

میدیدی آن زمانی که ظالمین در سکرات و شدائد جان دادن هستند و ملائکه عذاب دستها باز کرده برای قبض روح آنها و بگویند بآنها جان خود را خارج و بیرون کنید از کالبد بدن امروز جزاء داده خواهید شد بجزاء خوارکننده بواسطه آنچه که بودید میگفتید بر خدا غیر از آنچه حق و واقع است و بودید بزرگی میفروختید بآیات الهی.

این آیه شریفه سه طائفه را ظالمترین تمام ظلمه قرار داده: 1- کسی که دروغ بر خدا ببندد و افتراء بزند و این شامل جمیع اهل بدع میشود که چیزی در دین زیاد کنند یا چیزی از دین کم کنند یا تغییری در احکام الهی دهند و اول مبدع در این دین عمر ابن خطاب بوده که متعه نساء و متعه حج را برداشت و کلمه (حیّ علی خیر العمل) را از اذان بیرون کرد و تکفف و تأمین را در نماز اضافه کرد و غیر آنها از بدعتها و در اثر او بنی امیه و بنی عباس و سایر ارباب ضلال چه تغییراتی در دین دادند تا امروز که دین مقدس اسلام ملعبه دست یک دسته جهّال و ظلمه و احزاب ضاله مثل صوفیه و شیخیه و محصلین جدید و اروپا رفتگان شده و هر روز افزوده میشود حتی انکار بسیاری از واجبات و محرمات شرع را مینمایند که ناگفتنش بهتر است لذا میفرماید وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً من استفهام انکاری است یعنی ظالمتر از این کسی نیست و لفظ افتراء دروغ بستن است احتیاج بلفظ کذبا نبود لکن این لفظ دلالت دارد که این افتراء کذب بزرگیست و ظلم عظیمی است و کذب بر خدا و لو از گناهان کبیره است لکن این افتری موجب کفر میشود چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام است که از آن حضرت سؤال از حدّ کفر کردند فرمود

(من قال للنوی انّه الحصی)

کسی که هسته را بگوید ریگ است یعنی تغییر در دین دهد و لو جزئی باشد و از این بیان حساب بسیاری پاک میشود.

ص: 139

2- آنکه بگوید که بر من وحی نازل میشود و حال آنکه چیزی بر او نازل نشده أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ ءٌ یعنی دعوی نبوت کند مثل مسیلمه کذّاب و باب و بهاء و قادیانی و اشباه آنها، و شیخ مفید عطر اللَّه مضجعه در ذکر علائم ظهور که میفرماید مستفاد از اخبار است اینکه دوازده نفر متنبی پیدا میشود و در حکم اینها است کسی که دعوی مقامی کند که دارای آن نباشد و اهلیت آن را نداشته باشد مثل دعوی خلافت و یا نیابت خاصه (بابیة) یا قطب عالم امکان یا رکن رابع و امثال اینها.

3- کسی که بگوید منهم مثل آنچه خدا نازل کرده نازل میکنم یعنی مثل قرآن و قوانین و احکام اسلامی من هم نازل میکنم و جعل میکنم مثل باب که در مقابل قرآن که میفرماید فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ بقره آیه 21، در بیانش میگوید فأتوا بحرف من مثله غافل از اینکه حروف تمام مشابه یکدیگر است و مثل کسانی که جعل قانون میکنند و میگویند بهتر از قوانین اسلامی است مثل قوانین اروپا و امریکا و مسکو و امثال اینها.

وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ این سه طائفه اظلم از تمام ظالمین هستند و نتیجه ظلم آنها بزودی وقت جان دادن بر آنها معلوم خواهد شد چنانچه میفرماید وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ اگرچه مورد اظلم ناس است لکن حکم برای جمیع ظالمین است زیرا جمع محلی بالف و لام افاده عموم میدهد و غمرات بمعنی سکرات و شدائد و سختیهای مرگ است، و در اخبار دارد که برای کفار و ظلمه سخت تر است از اینکه پوست بدن را با مقراض بچینند و از گردانیدن میل آسیا در چشم زیرا می بیند دست او از دنیا کنده میشود و جای خود را در جهنم مشاهده میکند و ملائکه عذاب با صورتهای مهیب و تازیانه های آتشی و غلها و زنجیرها مهیّای اخذ روح آن هستند و بصدای مهیب میگویند جان بدهید

ص: 140

وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ بسط مقابل قبض است و بسط ید تارة برای اعطاء و بذل است چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ اسراء آیه 31، و تارة بسط ید برای اخذ است چنانچه در حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است در باب توبه فرمود

(انّ اللَّه باسط یده لمسیئی النهار الی اللیل و لمسیئی اللیل الی النهار)

و اینجا برای اخذ و قبض روح است لذا حضرت عزرائیل را قابض الارواح نامیدند و همین است معنای توفی که اخذ بقوه است و نسبت تارة بخداوند داده میشود اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 43، و تارة بملک الموت داده شده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11، و تارة بملائکه داده شده تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 29، و اشکال به اینکه روح مجرد است و قابل قبض و اخذ نیست مدفوع است به اینکه مراد قطع علاقه از این بدن عنصری است و تعلق بقالب مثالی و صورت برزخی است و تعبیر باخرجوا با اینکه آنها اخراج میکنند خود انسان که اخراج نمیکند یک نوع اهانت و توهین است مثل اینکه بگویی جانت را بده یا بمیر یا دست از جانت بردار و امثال اینها.

الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ اشکال به اینکه عذاب هون جهنم و روز قیامت است مردود است به اینکه از اول زمان موت گرفتار عذاب میشود و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)

و احتیاج نداریم به اینکه بگوئیم مراد روز قیامت است چنانچه بعضی گفتند.

بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ سه طائفه مذکوره در صدر آیه وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ زیر بار نرفتن و بی اعتنایی کردن و تکذیب انبیاء نمودن تمام منشأ آن کبر و نخوت و تفرعن و تجبر است.

ص: 141

[سوره الأنعام (6): آیه 94] ..... ص : 142

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (94)

و هراینه بتحقیق می آیید رو بما تک و تنها همان نحوی که خلق کردیم شما را اول دفعه و میگذارید آنچه را که بشما داده ایم از مال و منال عقب سر و نمیبینیم با شما کسانی که با شما بودند از ازواج و ارحام و خدم و حشم و احباء و اصدقاء کسانی که گمان میکردید که آنها با شما در کارهای شما شرکت دارند هراینه بتحقیق جدایی میافتد میانه شما و پیدا نمیکنید آنچه را که بودید گمان میکردید امور دنیوی مخصوص بدنیا است قبل از آمدن بدنیا هیچ مالکیت نسبت بحیثیات دنیوی از مال و منال و عدّه و عدّه و جاه و مقام و عزّت و ریاست نداشتند حتی در مسئله میراث عنوان دارند که سهم او را جدا گذارند اگر زنده بدنیا آمد مالک میشود باو دهند و اگر مرده بدنیا آمد سایر ورثه قسمت کنند بین خود و همین نحو موقعی که از دنیا میرود تمام این حیثیات از او سلب میشود نه مالی نه منالی، نه جاهی نه مقامی نه ریاستی، نه حسبی نه سببی، نه عزّتی نه جلالی آن قدر سلب مالکیت میشود که بدون اجازه ورثه نمیشود داخل خانه او شد برای حمل جنازه او بالاخص اگر صغیر داشته باشد لذا میفرماید وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی آمدن نزد خدا مفاد إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است یعنی رو بحکم خدا و جزاء الهی و مثوبات و عقوبات او و کلمه فرادی یعنی فردا فردا یکی یکی می آیید مثل درب خانه که تنگ باشد باید یک یک وارد شد کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ از ارحام مادرها یک یک وارد دنیا شدید و با سرعت هر چه تمامتر رو بمرگ میروید چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(انّکم فی دار الهدنة و انتم علی ظهر سفر و السیر بکم سریع و قد رأیتم اللیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید و یأتیان بکل موعود الی

ص: 142

آخر الحدیث)

که در مقدمه تفسیر در باب فضیلت قرآن شرح شده.

وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ و وامیگذارید و تعبیر بما خوّلناکم برای تنبّه به اینکه آنچه در دنیا داشته اید از خود شما نبوده خداوند عنایت فرموده و بنحو امانت چهار روزی بدست شما داده اند و خواهند از شما گرفت و بدست دیگران داد سعدی علیه الرحمة میگوید:

ایکه در پشت زمینی همه وقت آن تو نیست دیگران در رحم مادر و پشت پدرند

وَراءَ ظُهُورِکُمْ موقعی که رو بمرگ رفتید پشت بدنیا کرده اید دنیا و آنچه در دنیا است عقب سر شما است میگذارید و میروید.

وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ شفع مقابل وتر بمعنی جفت است یعنی آنهایی که با شما بودند از پدر و مادر و اولاد، ارحام، ازواج، لشگر، خدم، اصدقاء اخوان یک نفر آنها با شما در قبر نمیآید و تنها وارد قبر میشوید الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ آن کسانی که گمان میبردید در مورد شما و کارها و مقاصد شما شرکت و نصرت و اعانت میکنند و حاضر بخدمت هستند.

لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ قطع بمعنی جدایی است مقابل وصل لذا قواطع نماز را گفتند نمیگذارند اجزاء لاحقه باجزاء سابقه وصل شود، بین بمعنای فاصله میان دو چیز است، بعضی گفتند بین در اینجا بمعنی وصل است و مراد در آیه قطع وصل است لکن این توهّم فاسد است زیرا هر دو چیز و لو کمال ارتباط داشته باشند بالاخره یک ما به الامتیازی دارند که آن فصل بینهما است و لو ما به الاشتراک هم داشته باشند لذا حکماء گفتند نوع مرکب از جنس و فصل است جنس ما به الاشتراک بین انواع و فصل ما به الامتیاز حتی در افراد یک نوع که در جنس و فصل اشتراک دارند خصوصیات فردیه را عوارض شخصیه ما به الامتیاز آنها است و یکی از ادله توحید همین است که اگر متعدد باشند ترکیب لازم میآید از ما به الاشتراک

ص: 143

و ما به الامتیاز و آیه شریفه میفرماید ان ما به الاشتراکی که در دنیا داشتید که مستفاد از زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ مثل زوجیت، اخوت، رحمیت و غیرها فردای قیامت قطع میشود چنانچه میفرماید در قرآن یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34، و از نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

(کل حسب و نسب منقطع یوم القیمة الّا حسبی و نسبی.)

وَ ضَلَّ عَنْکُمْ و از دست میدهید و مفقود میشود از شما ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ آنچه را که گمان میبردید که با شما هستند و شریک شما بودند، و بالجمله احدی کوچک ترین کمکی در کار شما ندارد هر کس گرفتار عمل خود است فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ فجر آیه 26.

[سوره الأنعام (6): آیه 95] ..... ص : 144

إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (95)

محقّقا خداوند شکافنده دانه و هسته است بیرون میآورد زنده را از مرده و بیرون آورنده است مرده را از زنده اینست خدای شما پس برای چه دروغ میبندید إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی فلق بمعنی شکافتن است چنانچه سفیده صبح را فلق گویند که ظلمت شب شکافته میشود یک چیزی را که دارای یک ظاهر و روپوشی باشد و در مغز آن و باطن آن چیزی مستور باشد اگر روپوش را بشکافند و آنچه در باطن او است بیرون آورند این را فلق میگویند مثل بیضه که در وسط او فرخ است و هسته که در میان آن مغزه است، و حبّ جمع حبّة است بمعنی دانه مثل حنطه و شعیر و ارزن و سایر حبوبات و نوی جمع نواة است مثل هسته خرما و شفتالو و سایر هسته ها خداوند این دانه ها و هسته ها را زیر زمین میشکافد

ص: 144

و از وسط آنها زرع و اشجار خارج میکند یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ نوع مفسرین تفسیر نمودند میت را بهسته و دانه که یک جمادی بیش نیست و از آنها زرع و شجر خارج میشود و از زرع و شجر دانه و هسته بیرون میآید لکن این تفسیر بنظر تمام نیست از دو جهت یکی آنکه جمله اولی بر این معنی دلالت داشت این موجب تکرار میشود، دیگر آنکه حبه و هسته تا مادامی که فاسد نشده آن حیات نباتی که زرع و شجر دارد داراست و اگر فاسد شد دیگر زرع و شجری از او خارج نمیشود بلکه مراد چنانچه از آیات و اخبار بسیاری استفاده میشود مراد حیات ایمانی است و موت کفر چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ انفال آیه 24، أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ انعام 122، و در اخبار بسیاری از کافی و عیاشی و نهج البیان و علی بن ابراهیم از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام تفسیر فرمودند الحی المؤمن و المیت الکافر، از نطفه مؤمن کافر خارج میشود و از کافر مؤمن، و نکته اینکه در اول بفعل مستقبل و در دوم باسم فاعل تعبیر فرموده به اینکه مؤمن از کافر خارج شود بتوفیق و عنایت الهی است و کافر از مؤمن خارج شود بسوء اختیار خود است ذلِکُمُ اللَّهُ غیر از او احدی قدرت بر این امور ندارد فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ و نسبت این امور را بغیر خدا از اسباب و معدات و کواکب و طبیعت میدهند که این دروغ محض و افتراء بخداوند است.

[سوره الأنعام (6): آیه 96] ..... ص : 145

فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (96)

شکافنده صبح آوردن است و قرار داد شب را برای سکونت و استراحت

ص: 145

و خورشید و ماه را برای حفظ تاریخ و حساب اینست تقدیر عزیز قادر متعال عالم بجمیع امور.

خداوند بقدرت کامله خود خورشید را در این فضای وسیع قرار داد و کواکبی در اطراف آن مثل سیارات که تعبیر بمنظومه های شمسی میکنند بدور او سیر دارند هر کدام سیر خاص بخود که خردلی تخلف پذیر نیست و از این جمله کره زمین است که از برای او دو حرکت قرار داده یکی انتقالی که دور کره شمس سیر دارد و در یک سال یک دور حرکت میکند و تشکیل سال و برج میدهد در دائره منطقة البروج که این دائره را دوازده قسمت کرده اند و هر قسمتی را بنامی نام گذارده در زبان عرب (حمل، سور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت) که هر قسمتی مقابل ستاره هاییست که شبیه این مذکورات است.

و یکی وضعی که دور خود میچرخد و تشکیل شب و روز میدهد هر دوری بیست و چهار ساعت تقریبی.

و ماه را قرار داد که در هر ماهی یعنی بیست و هشت روز و کسری دور شمس حرکت میکند و این دائره را بیست و هشت قسمت کردند و هر قسمتی را نامی نهاده اند و بمنازل قمر تعبیر میکنند، و این کره ماه از خود نوری ندارد کسب نور از خورشید میکند و دائما نصف آن مقابل خورشید نورانیست و نصف دیگر ظلمانی و تاریک و سه شب در محاق است که نصف مقابل شمس نور شمس مانع از رؤیت او است باصطلاح مقارن شمس است نه مقابل و خسوف و کسوف هم از اینجا در دو نقطه رأس و ذنب پیدا میشود اگر قمر در مقارنت مانع از نور شمس شد بر زمین در اواخر ماه 27 و 28 ماه کسوف شمس است و اگر زمین میانه شمس و قمر حائل شد خسوف قمر در اواسط ماه در مقابله تحقق پیدا میکند آنهم یا کلی است

ص: 146

یا جزئی یا مرئیست یا غیر مرئی اگر در شب واقع شود خسوف مرئی و کسوف غیر مرئی و اگر در روز واقع شود عکس آن است لذا میفرماید فالِقُ الْإِصْباحِ نور شمس از طرف مشرق ظاهر میشود سفیده صبح طالع میشود اول بشکل عمودی صبح کاذب است بعد بر دائره افق پهن میشود صبح صادق تا موقعی که خود شمس ظاهر شود طلوع آفتابست.

وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً حکمت جعل شب برای استراحت موجودات است از انسان و حیوانات بلکه نباتات و جمادات بعکس روز که برای تحصیل امر معاش است چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً نبأ آیه 11 وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً حساب سال بواسطه شمس است و حساب ماه بسبب قمر است ذلک اینست تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ قادر متعال و عالم بجمیع مصالح و حکم.

[سوره الأنعام (6): آیه 97] ..... ص : 147

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (97)

و او است آن چنان خداوندی که قرار داد برای شما ستارگانی را تا اینکه بآنها راه پیدا کنید و هدایت شوید در تاریکیهای بیابانها و دریاها بتحقیق تفصیل دادیم آیات را برای قومی که بدانند.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ بعضی گفتند جعل بمعنی خلق است یعنی خلق لکم النجوم لکن اشتباه است خلقت نجوم فوائد و حکم بسیاری دارد که (لا یعلمها الّا خالقها) و جعل بمعنی اینکه این اثر و این فائده را در آنها قرار دادیم و نجوم این کرات جویّه است که در این فضاء وسیع خداوند متعال خلق فرموده و بسا کراتی هستند که ملیاردها سال از کره زمین دورتر است و البته در

ص: 147

آنها سکنه و ملائکه و آثار کثیر است و بسا کراتی که از کثرت بعد و لو بتوسط تلسکوپها و ذره بینها مرئی نمیشود و تمام اینها در طبقه اولی عالم بالا است که آسمان اول نام نهاده شده چنانچه در آیه شریفه میفرماید إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ صافات آیه 6، و معنای جعل مثل اینکه بگویی جعلت زیدا صدیقک و ناصرک این فائده و این اثر در آنها قرار گرفته، و در بعض اخبار نجوم تعبیر بائمه اطهار (ع) کرده اند و این تفسیر نیست بلکه تأویل و تشبیه است.

لِتَهْتَدُوا بِها هدایت راهنماییست و باین ستاره ها از طلوع و غروب آنها و مواضع آنها هم اوقات شب معلوم میشود و هم قبله تشخیص داده میشود و هم طریق سیر کشف میشود فی ظلمات تاریکی شب اینها نمایش دارند و در روز مرئی نیستند البرّ بیابانها و صحراها و خشکیها و البحر در کشتیها و فلکه ها.

قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ دلیل ها و براهین بر وجود حضرت حق و قدرت و حکمت و علم او است که هر خصوصیتی از آنها دلیل مستقل است

(و فی کل شی ء له آیة تدلّ علی انّه واحد)

و از حضرت امیر علیه السّلام است

(ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه.)

لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ که بدانند اینها مصنوع صانع حکیم و مخلوق خالق متعالی است اما طبیعی جاهل و دهری غافل تمام اینها را مستند بطبیعت میداند چشم دل کور است نمی بیند، چراغ عقل خاموش است راه بجایی پیدا نمیکند در حجاب عناد و عصبیت مستور است جایی را مشاهده نمیکند.

[سوره الأنعام (6): آیه 98] ..... ص : 148

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ (98)

و او است خداوندی که ایجاد و انشاء فرمود شما را از نفس واحده پس بعض

ص: 148

شما استقرار و ثبات دارید و بعضی بعنوان ودیعه سپرده شده اید بتحقیق تفصیل دادیم آیات را برای قومی که بفهمند.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ مراد حضرت آدم علیه السّلام است، و اشکال به اینکه انشاء از دو نفس است آدم و حوّی مدفوع است که حوّی هم از فاضل طینت آدم خلق شده بالاخره مرجع یک نفس است.

فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ بعضی گفتند مستقر فی الرحم تا زمان ولادت و مستودع فی القبر تا قیام قیامت، و بعضی گفتند مستقر در بطون امّهات و مستودع فی اصلاب آباء، و بعضی گفتند مستقر در روی زمین در دنیا و مستودع در قیامت، و بعضی گفتند مستقر در حیات دنیوی و مستودع بعد از موت، و بعضی گفتند مستقر در قبر و مستودع در دنیا و تمام اینها علاوه بر اینکه تفسیر برأی است و خیال بافی است خلاف ظاهر بلکه صریح آیه است زیرا تمام این مراحل از صلب پدر و رحم مادر و دنیا و قبر و قیامت برای تمام نفوس است و آیه نفوس را و افراد را دو قسمت کرده یک قسمت مستقر که مستودع نیست و قسم دوم بالعکس و لذا گفتند تفصیل قاطع شرکت است و تقسیم قاطع وحدت است و در اخبار بسیاری دارد مستقر در ایمان تا آخر عمر و ثابت قدم و مستودع در ایمان که یک زمانی باشد و بعد زائل شود مثل زبیر و این معنی هم در بادی نظر خالی از اشکال نیست زیرا این معنی از صفات ایمان است که ایمان مستقرّ داریم و ایمان مستودع نه از صفات اشخاص است که افراد بعضی مستقر هستند و بعضی مستودع لکن آنچه بنظر میرسد که هم رفع اشکال از اخبار بشود و هم با ظاهر تقسیم و تفصیل سازش داشته باشد و اللَّه العالم اینکه افراد بشر از زمان آدم تا قیامت دو دسته هستند:

مؤمن و کافر یعنی غیر مؤمن چنانچه میفرماید فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ هود آیه 107، امّا مؤمنین بمردن نمیمیرند و زنده هستند و متنعم بنعم الهی تا دخول در بهشت

ص: 149

چنانچه در حق شهداء میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 163، و این اختصاص بشهداء ندارد انبیاء و اوصیاء و اولیاء و صالحین و اخیار و ابرار و مؤمنین تمام زنده اند و مستقر و ثابت و باقی هستند ببقاء اللَّه، و اما غیر مؤمن از کفار و معاندین و مخالفین و امثال آنها حیات و زندگانی و بهره برداری از نعم الهی منحصر باین چهار روز دنیا است و بعد گرفتار هلاکت و عذاب و سخط و غضب الهی مرده اند بلکه میتوان گفت در همین دنیا هم مادامی که کافر هستند مرده اند چنانچه در وصف پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ انفال آیه 24، معلوم است مرده را زنده میکنند این حیات عاریتی بنحو ودیعه گرفته میشود و منظور اخبار هم همین است زیرا استقرار و ثبات مؤمن برای ثبات ایمان او است و زوال و فناء کافر برای زوال ایمان است.

قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ فقه بمعنی فهم است مرادف با درک، کسانی که فهم آنها ناقص است و قوه درّاکه آنها کوتاه است مثل گوسفند و حمار اینها از آیات الهی بهره برداری نمیکنند إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا فرقان آیه 44.

[سوره الأنعام (6): آیه 99] ..... ص : 150

وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلی ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (99)

و او است خداوندی که نازل نمود از طرف بالا آب را که باران باشد پس بیرون آوردیم رستن هر چیزی را پس خارج کردیم از او سبزیها که از آن سبزه خارج میکنیم دانه ها که روی یکدیگر سوار شده اند که خوشه های گندم و جو و سایر

ص: 150

حبوبات باشد که تعبیر بسنبل میکنند و از نخل خرما از شکوفه او خوشه که سرازیر است که تعبیر بقنوان میکنند و باغستانها از انگورها و زیتون و انار بعضی شبیه بعضی و بعضی غیر متشابه بعض دیگر نگاه کنید بمیوه و ثمره آن موقعی که میوه میدهد و موقعی که میرسد بدرستی که در این قدرت نمایی برای شما هرآینه آیاتیست که کسانی که ایمان دارند از آنها استفاده میکنند.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً سماء از ماده سموّ است بمعنی علوّ و بهمین مناسبت سماوات را سماء نامیدند و کیفیت تکوّن باران از ابخره دریاها بتوسط اشعه شمس و ادخنه زمین بتوسط افروختگی آتش متصاعد میشود بطرف بالا و تشکیل ابر میدهد و باد این ابرها را بهر طرفی که مأمور است حرکت میدهد و مواد مائیه آن بطرف زمین نازل میشود و فوائد باران بسیار است که یکی از آنها تلطیف هوا است چون ذرات زمین که تعبیر بگرد میکنیم بواسطه وزیدن باد در جوّ هوا پراکنده میشود و تعبیر بمکرب میکنند انسان و حیوانات بواسطه تنفس اینها داخل در قلب میشود و تولید امراضی میکند باران این کثافات را از هوا میگیرد و بزمین میریزد لذا آب باران در ابتداء گل آلود است بعد از زمانی گلها را فرومینشاند و زلال میشود، و یکی از فوائد بزرگ باران اینکه یک قسمت از کره زمین که از دریاها خارج است و دارای سکنه است از انسان و حیوان و نبات بلکه معادن احتیاج شدید بآب دارند و حیات آنها منوط بآب است وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ انبیاء آیه 31، و از دریا ممکن نیست آب بجمیع نقاط زمین برسد خداوند بقدرت کامله خود از دریا میگیرد و بطرف بالا میبرد و در جمیع نقاط زمین میبارد و در اعماق زمین فرومیبرد و تشکیل رودخانه ها و چاهها و قناتها میدهد و تمام سکنه بهره برداری میکند و یکی از فوائد باران حیوانات دریایی هم بهره برداری میکنند مخصوصا صدف که قطره باران در دل

ص: 151

آن مروارید میشود و هزارها فوائد دیگر که ببعض آنها در این آیه شریفه اشاره دارد فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ ءٍ هر چه روئیدنی است از حبوب و اشجار و غیر اینها بتوسط باران روئیده میشود از زمین.

فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً تمام گیاهها در ابتداء آن سبز و خرّم است نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً مراد حبوب است که از سبزه خوشه گندم که سنبله است بیرون میآید که دانه ها روی یکدیگر سوار شده و از یک قسمت سبزه نخل خرما بیرون میآید که وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها از شکوفه نخل قِنْوانٌ دانِیَةٌ خوشه سربزیر بعکس سنبله حبوب و چه فوائدی در شکوفه خرما است و مراتب سیر آن تا رطب و تمر گردد و چیزهایی که از آنها بعمل میآید و جنّات عطف بحبّا متراکبا یعنی نخرج منه جنّات یعنی از آن خضر باغستانهایی مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ باغستان انگور و زیتون و انار و اینها از باب مثال است و سایر فواکه و میوه ها هم مثل اینها است که از آن خضر خارج میشود، و مثل تمام اینها است اقسام سبزیها و کشت ها مثل بطیخ، هندوانه و چیزهایی که در داخل زمین بعمل میآید مثل بصل و سیب زمینی و غیر آنها هر چه بتوسط باران از زمین خارج میشود حتی اقسام ریاحین و الف ها.

مشتبه و غیر متشابه تشابه یا از جهت طعم است یا از جهت رنگ یا از جهت شکل یا از جهت خاصیت است حتی ادویه جات بلکه یک میوه مثل زردالو انگور در مقام رشد اطوار مختلفه دارد از جهت رنگ و طعم و خاصیت جلّ الخالق که هر یک آنها دلیل بارزی است بر وجود حق و وحدانیت و علم و قدرت و حکمت و سایر صفات او.

انْظُرُوا بنظر تفکر و تدبّر و تامل الی ثمره که مقصود اصلی آنها است إِذا أَثْمَرَ از ابتداء ظهور ثمره وَ یَنْعِهِ تا زمانی که بحدّ کمال میرسد

ص: 152

بعین مثل: نطفه، علقه، مضغه، عظام، لحم، صورت بندی تا زمان ولادت از طفولیت تا شیخوخیت چه اندازه اطوار مختلفه و حالات متفاوته و آثار متشتته دارد لکن اشخاصی که ایمان بخدا داشته باشند این آیات باعث ازدیاد معرفت آنها میشود لذا میفرماید إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ و اما کفار مثل اینکه کور و کر و لال هستند ابدا برخورد باین آثار نمیکنند صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

[سوره الأنعام (6): آیه 100] .... ص : 153

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ (100)

و قرار دادند از برای خدا شریکهای جنّ را و حال آنکه خداوند آنها را خلق فرمود و از پیش خود درآوردند از برای خدا پسران و دختران را بدون علم و دانش منزّه است خداوند و بالاتر است از اینکه او را متصف باین صفات نمایند وَ جَعَلُوا ممکن است جمیع طبقات کفار باشند و ممکن است خصوص ثنویه باشند ببیانی که بیاید لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ مسلّما شرک ذاتی نیست چون احدی قائل نشده فقط ابن کمونه احتمال داده، و شرک صفاتی هم مناسبت ندارد ولی ممکن است شرک افعالی باشد چنانچه ثنویه قائل بنور و ظلمت شدند و مجوس قائل بیزدان و اهرمن یزدان خالق خیرات و اهرمن را خالق شرور مثل موذیات و مضرّات و آفات و نحو اینها، و ممکن است بلکه ظاهر اینست که شرک عبادتی باشد که جمیع کفار شیطان پرستند و شواهد بر این معنی یکی آیه شریفه وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ سبأ آیه 3 و 4 و شاهد دیگر آیه شریفه أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ

ص: 153

لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ

یس آیه 60، و نظائر این آیات و مراد اطاعت شیطان است مثل عبدی که اطاعت مولی میکند وَ خَلَقَهُمْ مرجع ضمیر هم راجع بجنّ است که طائفه جن مخلوق خداوند هستند چگونه میشود شریک خدا شوند در فعل و عبادت و اطاعت و ممکن است راجع بفاعل جعلوا باشد که با اینکه خدا شما را خلق فرموده و بایستی عبادت او را بکنید چگونه عبادت جن میکنید و شریک خدا قرار میدهید و ممکن است مرجع هر دو باشد وَ خَرَقُوا خرق دروغ نظیر افتراء است و فرق با افتراء این است که خرق دروغ درآوردن از پیش خود است و افتراء دروغ بستن است له بنین که گفتند مسیح و عزیر ابن اللَّه هستند وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30 وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ مائده آیه 21 و بنات گفتند ملائکه دختران خدا هستند أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً اسراء آیه 42 أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ طور آیه 39 فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ صافات آیه 149- 152، و غیر اینها از آیات بغیر علم اگر علم داشتند میدانستند که ذات اقدس ربوبی صرف وجود است و ماهیت ندارد و محل حوادث نیست و حالّ در چیزی نمیشود و محلّ چیزی هم واقع نمیشود و تولید و تناسل از لوازم جسم و جسمانیت است و او منزّه و مبرّاء است لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ سبحان تنزّه از جمیع عوارض امکانی و جسمانی است و تعالی بالاتر از این است که او را وصف نمود بالاخص این نحو اوصاف که از مختصّات جسم و جسمانی و عوارض امکانی است.

ص: 154

[سوره الأنعام (6): آیه 101] .... ص : 155

بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (101)

ابداع کننده آسمانها و زمین است چگونه و از کجا باشد برای او ولد و حال آنکه نیست برای او زوجه و زنی و خلق فرمود هر چیزی را و او است بهر چیزی دانا.

بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بدیع بمعنی ایجاد چیزیست بدون نقشه و بدون سابقه نظیر اختراع یعنی ایجاد بدون اسباب و معدات و ممکن است در بشر بسا ابداع صنعتی کند که سابقه نداشته باشد مثل طیّاره یا تلفن و امثال اینها اگر چه اینها هم بدون نقشه نیست ولی اختراع که بدون اسباب و معدات باشد جز خدا احدی قدرت ندارد و سماوات این کرات جویّه و منظومه های شمسیه و سیّاره ها و کواکب علویه و فضاء وسیعی که اینها در آن سیر منظّم دارند و ارض این کره زمین که مرکب از کره آب و خاک و هوا و نار است و سایر عناصر و ذکر السموات و الارض از باب اینست که محسوس انسان است و الّا عجائب قدرت غیر متناهیست از عالم مجردات و خلقت ملائکه و لوح و قلم و عرش و کرسی و بهشت و جهنم و ما وراء طبیعت و خلقت جن و جواهرات و اعراض و غیرها الی ما شاء اللَّه.

أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ با اینکه تولید و تناسل احتیاج باموری دارد اولا باید ماده جسمانی باشد که از او خارج شود و ثانیا قوه و استعدادی در او باشد که بمقام فعلیت برسد و ثالثا جفتی لازم دارد که از طرف فاعل در محل قابل قرار گیرد لذا میفرماید وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ زیرا ولد انتسابش بپدر منوط باینست بلکه جمیع موجودات امکانیه نسبتش بخداوند علی السواء است از ثری تا ثریا از ذرّه تا درّه، از فرش تا عرش، از مادیات تا مجردات کلا و طرا تمام مصنوع و مخلوق او است و او خالق و صانع آنها است لذا میفرماید وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ

ص: 155

و خلقت او مثل تولید و تناسل طبیعی عادم الشعور نیست زیرا پدر فقط رفتن نزد مادر باختیار او است که یکی از اسباب و معدات است ولی ایجاد نطفه در صلب او و استخراج از اعضاء او و استقرار در رحم و تبدلات و تغیرات و خلع و لبس نطفه بعلقه و مضغه و لحم و عظم و صورت و اعضاء و افاضه روح و تنمیه و تغذیه و غیر اینها تمام بدون اختیار و بدون علم است و خداوند عالم تمام مخلوقات و اشیاء را از روی علم و قدرت ایجاد میفرماید.

وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ و مراد از شی ء ما یشی ء وجوده است و بعبارت دیگر ماهیت که لباس وجود پوشیده باشد و وجودش غیر ماهیت او است و این خاص ممکنات است که گفتند (الممکن زوج ترکیبی) و اطلاق شی ء بر خداوند غلط است زیرا صرف وجود و محض وجود و بحث وجود است (الحق ماهیته انیّته اذ مقتضی العروض معلولیته) و اینکه گفتند (شی ء لا کالاشیاء) نوع عنایت است یعنی وجودیست نه مثل سایر موجودات.

[سوره الأنعام (6): آیه 102] ..... ص : 156

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ (102)

اینست خداوند پروردگار شما نیست الهی مگر او خلق کننده هر چیزیست پس باید او را بپرستید و او است بر هر چیزی نگهبان.

ذلِکُمُ اللَّهُ این شئون و صفات مذکوره در آیات قبل خصیصه ذات اقدس ربوبی است که نام نامی و اسم گرامی او اللَّه است که اسم است از برای ذات مقدسی که مستجمع جمیع کمالات و منزه و مبراء از جمیع نقائص و عیوب باشد.

ربّکم مربّی شماها است که از نیستی صرف ایجاد فرمود در مادة المواد و هر آنی اطوار مختلفه و صور متشتته و البسه متجدده بقامت شما پوشانید تا بعالم

ص: 156

انسانیت رسانید و عقل و شعور و ادراک و فهم بشما عنایت فرمود.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ گذشت در شرح کلمه طیّبه لا اله الا اللَّه اشکالی که بعض بی خردان کردند که لا لاء نفی جنس است احتیاج باسم و خبر دارد و خبر آن محذوف است یا ممکن و یا موجود باید باشد و بر هر تقدیر اشکال وارد میشود زیرا اگر بگویی: لا اله ممکن الّا اللَّه، فقط اثبات امکان وجود اللَّه میکند ولی اثبات وجود نمیکند و اگر بگویی: لا اله موجود الّا اللَّه، نفی امکان اله غیر او را نمیکند و گفتیم در جواب این اشکال اینکه لا نفی حقیقت میکند احتیاج باسم و خبر ندارد مثل کان تامّه و لیس تامه می گویی کان اللَّه و لم یکن معه شی ء معنی حقیقة الوهیت منحصر و مختص بذات مقدس او است.

خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ کل ما یصدق علیه شی ء فهو خالقه و موجده و محییه و فاعله غایة الامر افعال الهیه بر دو قسم است بعضی بدون اسباب و وسائط و معدات است و بعضی باسباب و معدات است که گفتند (ابی اللَّه ان یجری الامور الّا باسبابها) و در افعال اختیاریه عباد یکی از اسباب اختیار عبد است و باین جهت صحت دارد استناد فعل بعبد و موجب صحت ثواب و عقاب و تکلیف میشود و جبر لازم نمیآید و صحیح است استناد بخداوند زیرا سایر اسباب و معدات بدست قدرت او است و تفویض غلط است لذا فرمودند

(لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.)

فَاعْبُدُوهُ بحکم عقل و شرع باید عبادت و بندگی او را نمود و غیر او هر که باشد و هر چه باشد لایق پرستش نیست زیرا تمام در عبودیت مساوی هستند از ملائکه و انبیاء و اولیاء و من دونهم.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ همین نحوی که جمیع ممکنات در ایجاد محتاج بموجد هستند در بقاء هم محتاج بمبقی هستند خداوند همین نحوی که آنها را خلق و ایجاد فرمود بقاء و ثبات آنها هم منوط باراده و مشیئة او است (اگر نازی

ص: 157

کند از هم فروریزند قالبها) و معنای وکیل همین است یعنی نگهبان.

[سوره الأنعام (6): آیه 103] ..... ص : 158

لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (103)

درک نمیکند او را دیدنها و او درک میکند دیدنها را و او است لطیف و خبیر لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ درک قوه ئیست مسمی بقوه درّاکه که صورت اشیاء را بتوسط حواسّ ظاهره حس بصر و سمع و شامه و ذائقه و لامسه در ذهن در می آورد یا مطالب علمیه را بتوسط قوای باطنه ثبت میکند، و بصر دیدنی ها است که بتوسط چشم در ذهن صورت میدهد یا بتوسط چشم عقل و روح بجزئیات و کلیات پی میبرد و خداوند عالم نه بچشم ظاهری دیده میشود زیرا چشم فقط اشکال و الوان و هیئات را که از عوارض جسم است مشاهده میکند و خداوند منزه از جسم و جسمانی است و مبراء از عوارض شکل و رنگ و هیئت است و نه بچشم باطنی زیرا بچشم قلب درک نمودن اشیاء منوط باینست که وجود خارجی را از او بگیرد و وجود ذهنی بماهیت بدهد تا در ذهن درآید و چون خداوند صرف وجود است و ماهیت ندارد معقول نیست در ذهن تصور نمود از امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود

(کلّما میزتموه باوهامکم فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم)

پس لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ.

وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ درک الهی علم او است چون بسیاری از صفات بمعنی ظاهری او در حق خداوند محال است و مرجع آنها بعلم است، بصیر یعنی عالم بدیدنیها، سمیع عالم بمسموعات، حکیم عالم بحکم و مصالح، مرید عالم بصلاح و فساد اشیاء، مدرک عالم بجزئیات زیرا حواس ظاهریه و باطنیه در او غلط و کفر است و موجب ترکیب میشود و احتیاج و از لوازم امکان است و علم هم که تعبیر میکنیم عین ذات است نه صفت عارضه

(و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف انّه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه

ص: 158

و من قرنه فقد جزأه و من جزأه فقد جهله)

تا آخر خطبه نهج البلاغه بلکه چون وجود غیر متناهیست و محدود بحدود نیست جمیع مراتب وجود را بوحدته و بساطته داراست که یکی از مراتب وجود علم است، قدرت است، حیات است و نحو اینها وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ لطیف را حکماء بریزه کار معنی کرده و ریزه کاریها و دقّتها که در هر یک از مخلوقات بکار برده که عقول تمام عقلاء را مات و حیران نموده، و بعضی بتلطف و مهربانی نسبت ببندگان تفسیر کرده اند کثرت نعمت را قلیل شمرده بر طاعت قلیل ثواب کثیر عنایت فرموده، دعوت آنها را اجابت بجواب لبیک نموده و اگر بنده اجابت دعوت او کند او را بمقام قرب نزدیک نموده اگر معصیت کند عفو فرموده، اگر اعراض کند او را دعوت نموده، اگر اقبال کند او را هدایت فرموده، و بعضی گفتند اگر بنده باو افتخار کند او را عزیز میگرداند و اگر اظهار فقر کند او را غنی مینماید، و بعضی گفتند عطاء او خیرة است و منع او ذخره است، و بعضی باسباغ و فراوانی نعمت تفسیر کرده اند و بالجمله بجمیع معانی خداوند لطیف است. و خبیر یعنی از جزئیات امور گذشته، آینده، ظاهریه، باطنیه مطّلع و با خبر است وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم آیه 41 لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سبأ آیه 3

[سوره الأنعام (6): آیه 104] ..... ص : 159

قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (104)

بتحقیق آمد برای شما اسباب بینایی و آگاهی و تنبّه از جانب پروردگار شما پس هر کس بینا و آگاه و متنبّه شد نفعش عائد خود او میشود و هر کس کورکورانه از آنها گذشت دودش در چشم خودش میرود و ضررش بخودش برمیگردد و نیستم من موظف و مکلف بحفظ شما.

ص: 159

قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ در باب اصول دین گفته ایم ادلّه قطعیه برای اثبات آنها هشت قسم است هر کدام بجای خود: 1- عقل مستقلّ برای اثبات صانع و توحید و صفات آن و مسئله نبوت عامه و امامت عامه.

2- عقل غیر مستقل که محتاج بضمیمه خارجیه است مثل نبوت خاصه که باقامه معجزه یا اخبار معصوم ثابت میشود.

3- نصّ قرآن مثل معاد جسمانی. 4- نصّ خبر متواتر مثل امامة خاصه 5- ضرورت دین اسلام. 6- ضرورت مذهب. 7- نص خبر محفوف بقرائن قطعیه 8- اجماع قطعی.

و مراد از بصائر اموریست که باعث تنبّه و بینایی باشد مثل همین آیات که ببیانات واضحه و ادلّه محکمه اثبات وجود صانع و توحید او را میکند غایة الامر تأثیر آن در قلوب مشروط بقابلیت محل که در مقام تحصیل معرفت باشد و خالی از عناد و عصبیت باشد که مفاد فَمَنْ أَبْصَرَ است که روشنایی قلب و بینایی دل است البته تأثیر میکند و هدایت میشود و رستگار میگردد که مفاد فلنفسه است و نتائج دنیوی و اخروی نصیب او میشود وَ مَنْ عَمِیَ چشم قلبش کور یا بواسطه کثرت معاصی یا توغّل در شهوات یا متابعت هواهای نفسانی یا عناد و عصبیت قلب از قابلیت تأثیر افتاده و کورکورانه بر این ادله و آیات میگذرد و حمل بر کذب و افتراء و امور دیگر میکند که در حقّش صادق میآید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 17 فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

فعلیها ضرر و خسارت و عذاب ابدی و بلیّات دنیوی متوجه بخود او است وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ من قدرت ندارم بر اجبار بایمان و بر دفع بلیات و عقوبات لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44، و توهّم اینکه این جمله نسخ شد بآیه جهاد توهّم فاسدیست زیرا تکلیف جهاد برای دفع

ص: 160

دشمن است از حریم اسلام مثل قطع عضو فاسد است از سرایت بسائر اعضاء نه برای اجبار بایمان و سلب اختیار است.

[سوره الأنعام (6): آیه 105] ...... ص : 161

وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (105)

و همین نحو ما آیات خود را پی در پی بیان میکنیم و هراینه آن کفار و مشرکین میگویند بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که درس خوانده ای (یعنی از دیگران فراگرفته ای) و هراینه ما بیان میکنیم از برای قومی که میدانند و علم دارند وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ یعنی همان نحوی که ما در این آیات قبل آثار قدرت و عظمت خود را برای اثبات توحید بیان کردیم همین نحو آیات قرآنی و سایر معجزات را یکی بعد از دیگری نازل نمودیم که دلیل باشد بر صدق نبیّ محترم و مثبت نبوّت آن سرور باشد زیرا معجزه فعل الهی است که بدست نبیّ جاری میشود و دیگران عاجز هستند از آوردن مثل آن و این نشانه خداوند است بین خدا و بنده گان که بدانید این شخص فرستاده من است چنانچه عصای موسی علیه السّلام ثعبان گردد و سحر سحره فرعون را ببلعد، و احیاء عیسی (ع) مردگان را و سایر معجزات که بانبیاء علیهم السّلام اعطاء شده، این آیات شریفه قرآن را و سور آن را پی در پی نجوما در ظرف بیست و دو سال بر این رسول محترم نازل نمودیم که معنای تصریف همین است و لذا علم صرف را صرف گفتند که هر فعل و فاعل و مفعول و صفة مشبهة و صفة مبالغه و ماضی و مضارع و امر و ثلاثی و رباعی و خماسی و مجرد و مزید فیه را از افعال و تفعیل و افتعال و انفعال و تفعّل و استفعال را وجه اشتقاق آنها را بیان میکند و بعقیده صرفیین مبدء اشتقاق را مصدر میدانند اگرچه این هم تمام نیست زیرا مصدر هم مشتق است و مبدء همان ماده اصلیه است که ضاد و باء و راء باشد در مشتقات ضرب که این ماده در تمام هیئات موجود

ص: 161

است و یکی از هیئات مصدر است که مفید معنی است نظیر هیولای صرفه که تعبیر بمادة المواد اصلیه میکنند و بدون صورت جسمانی تحقق پذیر نیست

هیولا در بقاء محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار

و لذا گفتند شیئیت شی ء بصورت است نه بمادّه و بهمین مناسبت صرّاف را صرّاف گفتند که نقود را زیر و بالا میکند و صحیح و سقیم و خوب و بد آن را تمیز میدهد و هر استاد فنّی را صرّاف گفتند جواهرشناس صراف جواهرات است، استاد زرگر صرّاف طلاها است، علماء اعلام صراف علم هستند، خداوند عالم صراف نبی صادق و کاذب است باعطاء معجزات و صفات و شرائط نبوت و فقدان موانع آن وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ لکن جاهل بی خبر و عامی بی اطلاع و احمق بی شعور که هرّ را از برّ تمیز نمیدهد حتی انبیاء اولو العزم را رمی بتکذیب میکند و معجزه را حمل بسحر و جادو، وحی الهی را حمل به اینکه از دیگران فرا گرفته وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان آیه 5 وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ نحل آیه 105، میگویند پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم درس خوانده با اینکه در میان آنها چهل سال بوده و با کسی تماسّی نداشته فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ یونس آیه 16.

وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ کسانی که عاقل و دانشمند و فهمیده هستند این تصریف آیات برای آنها سود دارد و خداوند بلطف و عنایتش بر آنها ظاهر میگرداند و بیان میفرماید اگرچه قرآن بر سرتاسر دنیا نازل شده لکن بهره برداری از آن خاصه علماء است و آنها صراف و ممیز حق و باطل هستند باید رجوع بآنها کرد نه بهر جاهل بی سر و پا و گمراه و گمراه کننده ای.

ص: 162

[سوره الأنعام (6): آیه 106] ..... ص : 163

اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (106)

متابعت کن آنچه که از جانب پروردگارت بسوی تو وحی رسیده که نیست الهی غیر از او و اعراض کن از مشرکین.

اتَّبِعْ تابع مقابل مستقل است لذا اعراض را میگویند وجود تبعی دارند مقابل جواهر که وجود استقلالی دارند که تعریف کردند عرض را که اذا وجد وجد فی الموضوع و جوهر را اذا وجد وجد لا فی الموضوع انسان در افعال و گفتار و اعمال خود اگر برأی خود و سلیقه خود عمل نمود مثل اکثر مردم امروزه مستقل و مستبد برأی خود است و اگر از روی دستور و فرمان غیر است میگویند فعل او تابع رأی غیر است، دستور آمد که پیغمبر تابع ما أُوحِیَ باشد وحی القاء بقلب است، اگر از طرف شیاطین باشد وحی شیطانی است چنانچه میفرماید وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً انعام آیه 112، شرحش بیاید. و اگر از جانب خداوند است وحی الهی است که بتوسط روح الامین بقلوب مطهره انبیاء القاء میشود این هم دو قسم است یک قسم دستوراتیست که بر انبیاء سلف نازل شده و یک قسم بر خصوص نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وجود مقدسش مأمور شد بمتابعت آنچه بخود او وحی شد که فرمود ما أُوحِیَ إِلَیْکَ از پروردگار خود مِنْ رَبِّکَ آنچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید یا عمل کند یا تقریر نماید متابعت وحی پروردگار او است مستقل نیست وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و النجم آیه 3 وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ حاقه آیه 44 لا إِلهَ إِلَّا هُوَ این جمله ممکن است بیان ما أُوحِیَ إِلَیْکَ باشد یعنی آن چیزی که وحی شد بسوی تو کلمه توحید است که اول کلمه که پیغمبر مأمور شد بدعوت دعوت بتوحید بود که فرمود

(قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا)

و ممکن

ص: 163

است علت متابعت باشد که غیر پروردگار تو الهی نیست که متابعت آنها لازم باشد بلکه فقط اله منحصر بپروردگار تو است و متابعت وحی او لازم و حتم است و ممکن است جمله مستقله باشد.

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ اعراض از مشرکین سه نحوه است یکی اعراض از عقیده مشرکین است که شرک باشد که مفاد لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ زمر آیه 65، و یکی اعراض از دعوت مشرکین است زیرا اینها دیگر قابل هدایت نیستند و اجابت دعوت تو را نمیکنند و این آیه مفاد آیه شریفه فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 و معارج آیه 42 است و یکی اعراض از معاشرت و مراوده و ملایمت با آنها است چون امیدی در آنها نیست که با شما همراهی داشته باشند و اینکه بعضی گفتند اعراض از مجاهده با آنها است و گفتند اینکه این آیه نسخ شده بآیه وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً توبه آیه 36، غلط است.

[سوره الأنعام (6): آیه 107] ..... ص : 164

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (107)

و اگر خدا میخواست شرک نمیآوردند و ما قرار ندادیم تو را بر آنها که حفظ آنها را بکنی و نه تو را وکیل بر آنها.

از این آیه استفاده میشود که مراد از اعراض در آیه قبل معنای دوم است که اعراض از دعوت باشد و در اینجا و در بسیاری از آیات یک مسئله مشکله که بسیاری از عامه بلکه بسیاری از حکماء را که جبریه باشند در شبهه جبر انداخته و تمسک باین آیات کردند که ایمان و کفر و شرک و اطاعت و عصیان و کلیه افعال بشری در تحت اختیار آنها نیست اگر خدا خواست ایمان میآورند و اطاعت میکنند

ص: 164

و اگر نخواست و مشیئة او تعلق نگرفت بطرف کفر و شرک و عصیان میروند و ما مکرر در ذیل این آیات و در باب جبر و تفویض در کلم الطیب مجلد اول بیان کرده ایم که هیچ فعلی در عالم واقع نمیشود تا مشیئة الهی تعلق نگیرد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و لکن در افعال اختیاریه عباد یکی از مقدمات فعل اختیار عبد است و خداوند هم علمش بهمه چیز تعلق گرفته و چون میداند که مشرک یا کافر یا عاصی اختیار ایمان و اطاعت نمیکند لذا مشیئت او هم تعلق نمیگیرد این آیه شریفه مفاد وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا است این است که اگر خدا میدانست که اینها اختیار ایمان و توحید میکنند مشیئت او تعلق میگرفت بایمان آنها و ترک شرک لکن میداند که اختیار نمیکنند لذا مشیئت او هم تعلق نگرفته لذا گفتند:

علم ازلی علّت عصیان بودن در نزد حکیم غایت جهل بود

در جواب خیّام که گفت:

می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود

جواب او اینست که چون تو باختیار خود می میخوری حق ز ازل میدانست نه چون حق از ازل میدانست تو می زهر مار میکنی.

وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً گذشت تفسیرش که فقط پیغمبر مأمور بدعوت و تبلیغ است تا مادامی که احتمال اجابت در آنها میدهد ولی پس از قطع بعدم اجابت و اخبار خدا به اینکه ایمان نمیآورند دعوت لغو صرف است مگر برای اتمام حجت که فردای قیامت نگویند لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134، چنانچه در باب امر بمعروف و نهی از منکر هم یکی از شرائط آن احتمال تأثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست مگر برای اتمام حجت که نگویند کسی بما نگفت.

ص: 165

وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ تو مسئول آنها نیستی و مأمور بحفظ آنها فقط وظیفه تو دعوت و ابلاغ و اتمام حجت است تا زمانی که قابل هدایت باشند اگر از قابلیت افتادند دیگر دعوت هم لازم نیست.

و فرق بین حفیظ و وکیل اینست که اگر جماعتی را بدست کسی سپردند او را مأمور میکنند که حفظ آنها را تا حدّ قدرت نماید و اگر بر خطاء رفتند او مسئول است که معنی وکیل است، خدا میفرماید من آنها را بتو نسپرده ام که حفظ آنها در عهده تو باشد و تو هم مسئول خطاهای آنها نیستی

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

[سوره الأنعام (6): آیه 108] .... ص : 166

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (108)

و دشنام ندهید کسانی را و چیزهایی را که مشرکین عبادت آنها را میکنند غیر از خدا پس این سبب شود که آنها از روی جهل و دشمنی دشنام بخدا دهند همین نحو زینت دادیم بر هر قوم و طائفه در نظر آنها عملشان را پس از این بازگشت آنها است بسوی پروردگار خود پس آنها را آگاه میکند بآنچه که بودند عمل میکردند.

وَ لا تَسُبُّوا سبّ دشنام است و اعمّ از فحش است زیرا فحش دشنام است بالفاظ رکیکه مثل ذکر مادر، خواهر، زن، اسامی عورت، نسبت زنا، لواط و امثال اینها و در حدیث است

(سباب المؤمن فسوق)

و از این حدیث استفاده میشود که از گناهان کبیره است

و قتاله کفر و اکل لحمه معصیة و حرمة ماله کحرمة دمه

روایت ابی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام از رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مکاسب شیخ، و در

ص: 166

روایت سکونی از حضرت صادق علیه السّلام از رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(سباب المؤمن کالمشرف علی الهلکة)

و در روایت ابی بصیر از حضرت باقر (ع) در وصایای حضرت رسول (ص) فرمود

(لا تسبّوا فتکسبوا العداوة)

بلکه ادلّه اربعه قائم است بر حرمت سبّ مؤمن امّا غیر مؤمن مانعی ندارد بالخصوص اهل بدعت چنانچه از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بنا بر نقل شیخ انصاری رحمة اللَّه علیه فرمود

(اذا رأیتم اهل البدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم و اکثروا من سبّهم و الوقیعة فیهم)

و فحش اشدّ از سبّ است در مجمع البحرین

(فی الحدیث انّ اللَّه حرّم الجنّة علی کلّ فحّاش بذیّ قلیل الحیاء لا یبالی بما قال و لا ما قیل له فانّک ان فتشته لم تجده الّا لغیة او شرک شیطان)

و لغیة را تفسیر باولاد زنا کرده اند، بلی سبّ اعداء دین اگر موجب سب آنها شود بمقدسات دین حرام است چون این سبب میشود که سب بمقدسات دین کنند و شریک میشود در گناه او چنانچه آیه شریفه باین مطلب اشاره دارد که فرمود وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ و از همین باب است سبّ رؤساء مذاهب باطله که سبب شود آنها سب برؤساء دین کنند یا سبّ کتب ضلال که منشأ شود سب بکتب دینی کنند یا سب بعلماء آنها که موجب شود سب بعلماء مذهب کنند و هکذا و بر طبق این اخباری داریم در مجمع و برهان دارد که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردند از این حدیث مروی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود شرک مخفی تر است از راه رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک حضرت فرمود مؤمنین سب میکنند معبودات مشرکین را و این سبب میشود که آنها سب اله کنند این مؤمن شریک شده در سب خدا با آن کافر مشرک چون سبب شد که او سب کند بعد حضرت تمسک باین آیه فرمود بلکه امر بسیار دقیق است، در سفینه دارد که شخصی از اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام را مار گزید حضرت سبب آن را فرمودند که تو نزد فلان شخص عاتی سرکش بودی

ص: 167

(ظاهرا عثمان بوده) که قنبر غلام من وارد شد تو او را بسیار احترام گذاردی و برای او قیام کردی آن شخص عاتی سببش را پرسید گفتی چون غلام علی است این سبب شد که آن ملعون بقنبر بسیار اذیت کرد و در مقام اذیت بمن هم برآمد ای کاش ابناء نوع ما میفهمیدند که در چه جنایاتی شرکت دارند و اللَّه الحافظ.

کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ بعض مفسرین نظر به اینکه خداوند باطل را زینت نمیدهد در نظر اهل باطل یک نوع تصرفات و تمحّلات بارده در این جمله کردند و ما مکرر گفته ایم که افعال اختیاریه عباد هم استنادش بعبد صحیح است هم اگر سوء باشد استنادش بشیطان و هم استنادش بخدا بدون اینکه جبر لازم آید مثل این آیه و آیه شریفه وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ انفال آیه 50، و آیه شریفه وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ انعام آیه 138، و بسیار آیات دیگر، و کلمه زیّنّا در این آیه مثل کلمه جعلنا است در چند آیه بعد وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ انعام آیه 112.

ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ در یوم القیمة که تمام خلق اولین و آخرین بازگشت میکنند برای پاداش اعمال و اخلاق و عقائد فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ عمل نیک و بد، خلق حمیده و رذیله، عقیده صحیحه و فاسده.

[سوره الأنعام (6): آیه 109] .... ص : 168

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ (109)

و قسم خوردند این مشرکین باسم جلاله جدا و اجتهادا یعنی قسم محکم از آن قسمهای مؤکده که هراینه اگر آمد آنها را نشانه و آیتی که میخواهند هرآینه ایمان میآورند بآن آیة بگو آیات الهیه باختیار من نیست فقط نزد

ص: 168

خداوند است و چیست شما را آگاه کند که آن آیت هم اگر بیاید باز ایمان نخواهید آورد.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ قسم یکی از اموریست که واجب میشود عمل بر طبق آن مثل نذر و عهد و در مخالفتش کفاره دارد بنص آیه شریفه فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ مائده آیه 91، و در باب ترافع هم اگر مدعی اقامه بیّنه نکرد منکر حق قسم دارد بنص فرمایش نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(انما اقضی بینکم بالبیّنات و الایمان)

و صیغه قسم (باللّه، تاللّه، و اللَّه) است و متعلق قسم باید فعل جائزی باشد بر فعل حرام و ترک واجب تعلق نمیگیرد و اگر قسم بر فعل واجبی تعلق گرفت وجوبش مؤکد میشود و بر مخالفتش دو عقوبت دارد ترک واجب و مخالفت قسم مثل مورد آیه که بر آنها واجب بود ایمان آوردن و بقسم مؤکد شد.

جَهْدَ أَیْمانِهِمْ جهد و اجتهاد جدیت در وفاء بقسم است به اینکه البته و صد البته باین وفاء مینمائیم لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ آیات بسیار و معجزات بی شمار از برای آنها آمد و حجت بر آنها از هر جهت تمام شد لکن برای بهانه گیری و عذرتراشی تقاضای یک معجزات که مطابق هوسهای نفسانیه آنها باشد نمودند مثل اینکه کوه طلا شود یا از آسمان قطعه ساقط شود یا ملائکه با او باشند چنانچه میفرماید وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا اسرای آیه 92- 95، و مکرر گفته ایم آنچه لازم است اقامه حجت است در معجزه نه ملعبه دست فساق و کفار لَیُؤْمِنُنَّ بِها با اینکه مسلّما اگر کسی

ص: 169

در مقام هدایت باشد بیک معجزه یا یک دلیل قطعی ایمان میآورد و اگر قابلیت نداشته باشد هزارها امثال این معجزات بر او نتیجه ندارد.

قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ فعل الهی است بمقتضای وقت و صلاح بدست نبی جاری میشود در تحت اختیار نبی نیست وَ ما یُشْعِرُکُمْ چیست که شما را بفهماند چون مؤمنین خیال میکردند که اگر موافق میل مشرکین اقامه معجزه شود آنها ایمان میآورند ولی خدا میداند که آنها إِذا جاءَتْ بر فرض موافق میل آنها اقامه شود لا یُؤْمِنُونَ عناد و عصبیت و تقلید آباء و هواهای نفسانیه و عادات جاهلیت مانع از ایمان آوردن آنها است.

[سوره الأنعام (6): آیه 110] .... ص : 170

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (110)

و برمیگردانیم و وارونه میکنیم قلب های آنها را و چشمهای آنها را چنانچه در دفعه اول ایمان نیاوردند و وامیگذاریم آنها را در طغیان و سرکشی خود سرگردان باشند.

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ بسیار تعجب است از بعض مفسرین شیعه که دست از ظاهر آیه برمیدارند و نظر هم باخبار ائمه علیهم السّلام ندارند برای توهّم اینکه جبر لازم نیاید تفسیر آیات برأی میکنند میگویند معنی نقلب یعنی در قیمة در آتش جهنم یا معنی نجازیهم فی الاخرة یا معنی ادخال غم و حزن فی قلوبهم و ما اولا اشاره ببعض اخبار میکنیم بعد مفاد ظاهر آیه که احتیاج بتفسیر و تأویل نداشته باشد بیان میکنیم، در روایت ابی الجارود که مروی از علی بن ابراهیم است که از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(و ننکس قلوبهم و نعمی ابصارهم)

و از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکند فرمود

(فمن لم یعرف قلبه معروفا و لم ینکر منکرا

ص: 170

نکس قلبه و جعل اسفله اعلاء فلا تقبل خیرا ابدا.)

توضیح الکلام- مراد از قلوب در آیات بسیار و در اخبار اطهار این جسم صنوبری نیست بلکه آن روح ملکوتی و نفس ناطقه انسانی است و این در ابتداء امر صاف و زلال است و در اخبار از حضرت باقر علیه السّلام و حضرت صادق علیه السّلام داریم که انسان موقعی که معصیت کرد خال سیاهی در قلب او حادث میشود و بازدیاد معاصی این نقطه سیاه بزرگ میشود تا مادامی که خال سفید هنوز باقیست امید خیر در او هست که موفق بتوبه شود و موعظه در او اثر بگذارد و اما اگر تمام قلب سیاه شد در یک حدیث میفرماید

(صار قلبه منکوسا)

و در یک حدیث میفرماید

(صار اعلاه اسفله)

(فلا یرجی بخیر)

و همین است معنای قساوت قلب و مفاد آیه شریفه ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ بقره آیه 69 پس معنای این جمله اینست که قلب سیاه شده دیگر نور ایمان در آن تابش نمیکند و معجزه در آن اثر نمیگذارد.

و ابصارهم مراد بصر رأس نیست بلکه بصر روح و قلب است که کور شده حقایق را نمی بیند یا شهوات و هواهای نفسانیه در چشم قلب را بسته یا در تاریکی جهل و نادانی افتاده معارف حقّه را مشاهده نمیکند.

کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ یعنی ابتداء امر که هنوز تقاضای این آیات اقتراحیه را نکرده بودند معجزه قرآن و سایر ما صدر عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را که دیده بودند ایمان نیاورده بودند آنهم منشأ آن همین قساوت قلب بوده و این منشأ باقیست

(بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ)

(گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد)

و مکرر گفته شد که این نوع تعبیرات مورث جبر نمیشود.

ص: 171

وَ نَذَرُهُمْ یعنی آنها را بخود وامیگذاریم و اگر خدا بنده را بخود واگذارد شیطان بر او مسلط میشود، دنیا در نظرش جلوه میکند، هواهای نفسانیه در نظرش حسن و نیک میشود و مشمول آیه شریفه میشود قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103 و 104.

فِی طُغْیانِهِمْ طاغی کسی را گویند که در کفر یا ظلم یا معصیت از حدّ تجاوز کند زیرا عمل زشت هم حدّی دارد یَعْمَهُونَ سرگردان، حیران، راه بجایی ندارند، پناه گاهی و دادرسی از برای آنها نیست.

[سوره الأنعام (6): آیه 111] .... ص : 172

وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ (111)

و اگر محققا ما بفرستیم بسوی آنها ملائکه را که شهادت بتوحید و رسالت دهند و مرده ها با آنها تکلم کنند و شهادت دهند و جمع کنیم با آنها هر چیزی را از آیات روبرو که مشاهده کنند اینها کسانی هستند که هرگز ایمان نمیآورند مگر اینکه خدا بخواهد و لکن اکثر آنها در جهالت میافتند.

وَ لَوْ أَنَّنا لو امتناعیه است و قضیه فرضیه که بر فرض محال نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ میگویند از کجا اینها ملک باشند شاید شیطان باشند وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی میگویند این سحر است و الّا تکلم موتی با تکلم سوسمار و تکلم سنگ ریزه و تکلم ستون حنّانه چه تفاوتی دارد.

وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ حشر محشور شدن جمعیت با یکدیگر است یعنی اجتماع کنند نزد آنها کُلَّ شَیْ ءٍ یعنی کل آیة و معجزة قبلا مقابل آنها که عیانا مشاهده کنند ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا زیرا قابلیت از اینها سلب شده و قساوت قلوب آنها

ص: 172

را فروگرفته مثل اینها مثل یزید بن معاویه است که موقعی که سر مطهر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام تکلم کند بتلاوت قرآن و کلمه حوقله با چوب خیزران بر لب و دندان بزند، و مثل پسر مرجانه است که موقعی که قطره خون ران نحس او را سوراخ کند با شمشیر و تازیانه رفتار کند، و امثال اینها در هر عصر و زمانی بسیار هستند نعوذ باللّه.

إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ خداوند مقلب القلوب است و اینها هم سلب اختیار از آنها نشده که نتوانند ایمان آورند و الّا تکلیف نداشتند اگر بخواهند و میخواستند ایمان بیاورند البته مشیّت الهی هم با آنها موافقت میکرد و بشرف ایمان مشرف میشدند و این موضوع هیچ مربوط بجبر نیست که توهم شود که چون خدا مشیتش تعلق نگرفته اینها ایمان نمیآورند اگر تعلق گرفته بود ایمان میآوردند بلکه قضیه بر عکس است چون ایمان نمیآورند مشیت تعلق نگرفته اگر میخواستند خدا هم آنها را اعانت میفرمود وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 69، اگر یک قدم رو باو بروی ده قدم رو بتو میآید.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ظلمت و تاریکی جهل مانع از این است که چشم قلب مشاهده حقایق دینی را بکند، مکرر گفته ایم که انسان سبب ندیدن او یا کوری است یا آفتی در چشم پیدا شده یا بخواب رفته یا درب چشم بسته شده یا در ظلمت و تاریکی افتاده، و چشم قلب هم همین موانع را دارد و نیز علم نور قلب است

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

جهل تاریک میکند قلب را و لذا دعات باطله همیشه در مقام عوام فریبی هستند نزدیک علماء نمیآیند و تمام سرکار با جهّال دارند

(اللهم نوّر قلوبنا بنور معرفتک

تا آخر دعاء) إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ فاطر آیه 25، و از این جهت علم را وزیر عقل شمردند و جهل هم دو قسم است جهل بسیط که ملتفت و دانا است به اینکه جاهل است امید

ص: 173

است در مقام رفع آن برآید و جهل مرکب که خیال میکند عالم است و جاهل بجهل خود است که علاج این جهل بسیار مشکل است حتی از حضرت عیسی علیه السّلام است که من مرده را زنده میکنم ولی جاهل مرکب را نمیتوانم هدایت کنم

آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند

[سوره الأنعام (6): آیه 112] .... ص : 174

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (112)

و همین نحو قرار دادیم از برای هر پیغمبری دشمنی از شیاطین انسی و جنّی که وسوسه میکنند یکدیگر را بگفتارهای مزخرف که صورت ظاهر دارد و مغز و حقیقت ندارد برای فریب دادن یکدیگر و اگر مشیت پروردگار تو تعلق بگیرد هراینه نمیکردند این کار را پس واگذار آنها را و افتراهای آنها که می بندند.

و کذلک یعنی همین نحوی که تو دشمنهای انسی و جنّی داری انبیاء سلف مبتلی بودند جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ اعم از رسل و انبیاء غیر مرسل، اولو العزم و غیر اولی العزم زیرا لفظ کل از الفاظ عموم است شامل تمام میشود و اشکال به اینکه خداوند چگونه برای انبیاء خود دشمن جعل میفرماید بسیار واهی و بی مغز است زیرا نظام جملی عالم که بر وفق حکم و مصالح جعل شده و البته اگر بهتر از این بود خداوند آن نحو قرار میداد باید مؤمن، کافر، عادل، فاسق، زیبا، زشت، بصیر، اعمی، صحیح، سقیم، غنی، فقیر، زن، مرد، ظالم، مظلوم، عزیز، ذلیل باشند و بنده اگر پی بحکم و مصالح او برد دلیل بر اینکه بر خلاف حکمت است نیست زیرا آدم و شیطان، هابیل و قابیل، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بو جهل، حضرت علی علیه السّلام و عمر، حضرت حسن علیه السّلام و معاویه،

ص: 174

حضرت امام حسین علیه السّلام و یزید و هکذا حق و باطل، ایمان و کفر، مظلوم و ظالم عادل و فاسق، مطیع و عاصی، صبیح و قبیح، غنی و فقیر، صحیح و سقیم لازم دارد

جهان چون چشم و خال و خدّ و ابروست که هر چیزی بجای خویش نیکو است

مهندسی که بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمت است آن داد

مسلّما اگر نقشه دیگری بهتر بود آن نقشه را عملی میفرمود لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23، و این نه منافات با دستگاه تشریعی دارد نه موجب جبر میشود چنانچه مکرر اشاره شده.

عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ شیطان بمعنی طاغی و عاتی و سرکش است و بر مکار و حیله باز و متقلب هم اطلاق میشود چون صفت بارز شیطان اینست و لذا جمیع کفار و دعات باطله و مرده جنّ از مصادیق این عنوان هستند و البته اینها اعداء حق و انبیاء و اولیاء و اهل ایمانند یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ وحی القاء بقلب است اگر از طرف ملک باشد الهام است و اگر از طرف شیاطین وسوسه است در سوره ناس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ که این افراد شیاطین انس و جنّ وسواس خنّاس هستند و یوحی یوسوس فی صدور الناس است.

زُخْرُفَ الْقَوْلِ زخرف چیزی را گویند که صورت ظاهرش خوب نما است ولی مغز و حقیقت ندارد و زخرف القول القاء شبهه است در قلوب و شبهه را شبهه گفتند بمناسبت اینکه باطل را شبیه حق جلوه میدهد می گویی اشتباه کردم یعنی باطل را خیال حق نمودم امر بر فلانی مشتبه شده یعنی باطل در نظرش حق است غرورا برای فریب دادن و گول زدن و از راه در بردن دیگران است.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ یعنی اگر صلاح بر خلاف این بود البته آن

ص: 175

نقشه عملی میشد چنانچه بیان کردیم چون در مقام خود گفته ایم اراده از صفات ذات است وفاقا للحکماء و محققین از علماء و خلافا للمتکلمین که از صفات فعل شمرده اند و برگشتش بعلم است، اراده در عباد علم با نفع است که محرّک عضلات است نحو الفعل و در باری علم بصلاح است که در موقع صلاح ایجاد میفرماید و این با قدم علم و حدوث عالم منافات ندارد ازلا میدانسته که صلاح در ایجاد عالم است بموقع خود و قبل از موقع صلاح نبوده و بعد از آن هم صلاح نیست.

فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ پس آنها را واگذار هر چه میخواهند افتراء و تهمت و کلمات ناروا بزنند و بگویند چون حکمت بالغه این نحو اقتضاء دارد (گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را) باید بنده فقط بوظیفه خود عمل کند و در جمیع واردات و قضاهای الهی تسلیم باشد نگاه کنید حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام با این همه واردات در مناجات با پروردگار در مقتل عرض کند

(الهی رضا بقضاک صبرا علی بلاک)

و حضرت زینب سلام اللَّه علیها بابن مرجانه بفرماید

(هؤلاء قوم کتب اللَّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم.)

[سوره الأنعام (6): آیه 113] .... ص : 176

وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (113)

باین وساوس شیاطین انسی و جنّی قلوب کسانی که ایمان بآخرت ندارند گوش فرا میدهند و وساوس آنها را می پسندند و کسب میکنند معاصی و اعمال زشت و عداوت با انبیاء و اولیاء حق را و بمقام عمل میگذارند وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ لام مکسوره افاده علت غایی میکند یعنی غرض این اعداء انبیاء که شیاطین انسی و جنی هستند از این وساوس و بیان زخرف قول این است که توجه کنند و بگوش دل بشنوند افئدة جمع فؤاد بمعنی قلب است الَّذِینَ

ص: 176

لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ

البته کسی که ایمان بیوم القیمة ندارد کافر است این شیاطین این نمره اشخاص کافر یعنی سایر کفار را نمیگذارند که بیایند بفرمایشات انبیاء و معجزات صادره از آنها ایمان بیاورند و اگر هم در مقام این موضوع برآیند بالقاء شبهات باینها جلوگیری کنند و شبهات اینها در قلوب سایر کفار جای گیر شود که این انبیاء کذّاب هستند و معجزات آنها سحر و جادو است.

وَ لِیَرْضَوْهُ و نیز غرض آنها است که مورد پسند این کفار شود چون کسی که معتقد نیست هر کلامی که موافق هوای نفس باشد و سوق بشهوات نفسانیه دهد زود می پسندد و اما کلمات حقه و دستورات دینیه و فرمایشات انبیاء اغلب بر خلاف شهوات نفسانیه است و باین زودی کسی زیر بار آنها نمیرود، در علم اخلاق مثل زدند اضلال مردم و سوق آنها را بطرف شهوات و هوسهای نفسانی مثل سنگیست که از بالای کوه بخواهند بطرف اسفل ببرند باندک حرکت میآید و مثل کلمات حقه مثل سنگی است که بخواهند از پائین کوه ببرند بطرف بالا چه اندازه زحمت دارد باصطلاح اگر سنگی دیوانه در چاه بیندازد صد عاقل نمیتوانند بیرون آورند خراب کردن عمارت بدو نفر عمله یک روز انجام میگیرد ولی ساختمان چه اندازه بنّاء و عمله لازم دارد از این جهت است که اتباع باطل بسیار و اتباع حق قلیل هستند وَ لِیَقْتَرِفُوا یعنی تحصیل و کسب کنند ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ آنچه را که از آنها اخذ کردند از کفر و شرک و معاصی و اخلاق فاسده و دشمنی با انبیاء و اولیاء و علماء و کسانی که تابع حق هستند از مؤمنین.

ص: 177

[سوره الأنعام (6): آیه 114] ..... ص : 178

أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (114)

آیا پس غیر خدا را طلب کنم و اختیار کنم برای حکومت و حکمفرمایی و حال آنکه او است خداوندی که نازل فرمود بسوی شما کتابی که قرآن مجید باشد ببیان مفصلی در تمام فنون دینیه از عقائد و اخلاق و احکام و غیر اینها و تمیز بین حق و باطل و کسانی که ما بر آنها کتاب دادیم میدانند که این قرآن از طرف پروردگار تو نازل شده بحق پس نباش از شک آورندگان.

أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً حکم بمعنی حاکم است و دلالتش بیشتر است زیرا حکم کسیست که حق حکومت داشته باشد که اختیار حکومت آن را میکنند که بحق حکم میکند، اما حاکم که خود حکومت کند ممکن است بر خلاف حق حکم کند و غیر خدا و لو مجتهد عادل باشد احتمال خطاء و اشتباه در حکم آن میرود مگر معصوم باشد و اما خداوند هیچگونه احتمالی در حکم او نمیرود.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ خطاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بمؤمنین که خداوند بوسیله پیغمبر (ص) بر مؤمنین قرآن مجید را نازل فرمود که ببهترین و محکم ترین و قویم ترین راهها شما را هدایت میفرماید بجمیع مصالح دنیوی و اخروی چنانچه میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ اسراء آیه 98.

مفصّلا تفصیل ممکن است بمعنی تفصیل بین حق و باطل باشد و ممکن است تفصیل در فنون قرآنی باشد از بیان اخلاق و توحید و شئونات انبیاء و خصوصیات قیامت و مسئله امامت و بیان احکام از واجبات و محرمات و مباحات و مستحبات و مکروهات و احکام وضعیه و احکام میراث و حدود و قصاص و وصیت

ص: 178

و غیر اینها و قصص انبیاء و پیشینیان و وعد و وعید و مواعظ و نصایح و هر چه که صلاح بشر باشد در باب معاشرات و ازدواج و حقوق زوجین و احکام طلاق و ترغیب و تحریص و غیر اینها که فرمود وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59 وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ظاهرا مراد از کتاب همین قرآن باشد بقرینه جمله قبل و مراد از الّذین همان مؤمنین باشد بقرینه انزل الیکم نه اینکه تورات و انجیل باشد زیرا کسانی که یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ فقط مؤمنین هستند که میدانند قرآن از جانب پروردگار نازل شده و اما اهل کتاب یهود و نصاری چنین علمی ندارند جز قلیلی از آنها که از کتب خود بشارات بوجود مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را دانستند ولی از روی عناد و عصبیت انکار کردند.

بالحقّ که مؤمنین میدانند آنچه در این قرآن مجید است حق است کلمه ای بر خلاف حق در او نیست.

فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ مریة بمعنی شک است در جایی که نباید شک کرد و خطاب اگرچه بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است اما اشاره باینست که قرآن جا برای شک نگذارده چنانچه میفرماید ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ بقره آیه 1، و این آیه نظائری در قرآن دارد مثل لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ زمر آیه 65، و مثل وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ بقره آیه 145 و غیر اینها.

[سوره الأنعام (6): آیه 115] ..... ص : 179

وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (115)

و تمام شد کلمة پروردگار تو تماما مطابق با واقع و صدورش موافق با عدل تغییر دهنده نیست از برای کلمات او و او شنوای دانا است.

کلمة اللَّه اطلاق بر آیات شریفه قرآن میشود زیرا کلام الهی است و بر دین

ص: 179

الهی میشود مثل وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا توبه آیه 40، و بر حجة الهی از انبیاء و اوصیاء میشود مثل وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ نساء آیه 160، و در اخبار زیادی بالغ بر ده حدیث داریم که این آیه شریفه بین دو چشم هر امامی یا بر عضد هر امامی ما بین کتفین علی الاختلاف الاخبار نوشته شده، و نیز در اخبار بسیار در باب زیارات و خطب و غیر اینها اطلاق کلمات اللَّه بر ائمه علیهم السّلام شده

(نحن الکلمات التامات)

و این آیه شریفه شامل جمیع اطلاقات میشود زیرا بجمیع اطلاقات صدق میکند وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ اما قرآن چیزی در آن فروگذار نشده و نقصانی در او نیست و دین دین مقدس اسلام از هر جهت تام و تمام و اتمّ از تمام ادیان است و اما انبیاء و حجج از آدم تا حضرت بقیة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه در هر عصر و زمانی خالی نبوده و نخواهد بود

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها.)

صدقا اما قرآن وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 89، و اما دین تمامش مطابق واقع خردلی بر خلاف واقع در او نیست، و اما انبیاء و حجج تماما مبعوث و مجعول بجعل الهی با معجزات و ادله واضحه و براهین ساطعه ثابت و محقق شده.

و عدلا در قرآن تمام موافق با حکمت و مصلحت ذره ای بر خلاف عدل در او نیست چنانچه دین مقدس اسلام عادلانه است ظلم و جوری در هیچ حکمی از احکام اسلامی نیست، و اما انبیاء و حجج تماما معصوم از خطاء و اشتباه و از معاصی هستند که شرط اولی نبوت و امامت است.

لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ قرآن و دین و امام باقیست تا قیامت و نزد حوض کوثر وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ تفسیرش واضح و روشن است مکرر بیان شده تنبیه- این آیه شریفه بصراحت بیان کمال دلالت را دارد بر اینکه بعد

ص: 180

از قرآن دیگر کتاب آسمانی نیست و مثل بیان باب و ایقان بهاء و قوانین مجعوله دول تماما باطل و عاطل است و قرآن چیزی فروگذار نکرده و همچنین بعد از پیغمبر اسلام هر مدّعی نبوت کاذب و مفتریست مثل باب و بهاء و صبح ازل و قادیانی و غیر آنها از متنبّیان، و همچنین بعد از اسلام دینی و شریعتی نخواهد آمد زیرا اگر کتابی یا نبیّی یا دینی باشد وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ کذب و دروغ میشود و روی سخن با یهود و نصاری نیست زیرا آنها ملتزم بقرآن نیستند ما با کسانی صحبت داریم که اسلام و قرآن و نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را معتقد و معترف هستند غایت الامر میگویند دین اسلام نسخ شد و دین جدیدی آمد خذلهم اللَّه و لعنهم لعنا وبیلا بعلاوه ما قطع نظر از قرآن و اخبار متواتره بطلان این مزخرفات را از خود کتابهای آنها ثابت و واضح و روشن میکنیم اگر راست میگویند بیان باب را بیاورند، ایقان بهاء را حاضر کنند تا رسوایی آنها بر تمام اهل عالم ثابت شود بعلاوه دزدیهای بهاء در کتاب دزد بگیر شیرازی مسطور است بسیار تعجب است میدانند و کافر ماجرایی میکنند

[سوره الأنعام (6): آیه 116] ..... ص : 181

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (116)

و اگر اطاعت کنی اکثر کسانی که در زمین هستند تو را گمراه میکنند از راه خدا اینها (یعنی اکثر مردم) متابعت نمیکنند مگر گمان را و نیستند مگر بحدس و تخمین رفتار میکنند.

وَ إِنْ تُطِعْ اطاعت امتثال امر است و وجوب اطاعت عقلی است مولویت در او اعمال نشده زیرا تسلسل لازم میآید و اوامر اطاعت ارشادی است ارشاد بحکم عقل است زیرا بر موافقت او ثوابی جز امتثال همان اوامر و بر مخالفت آن جز

ص: 181

ترک آن مترتب نمیشود مثلا مولی فرمود صلّ اگر اتیان کردی قابلیت ثواب صلوة را داری دیگر امر باطاعت ثواب دیگری ندارد و عقل فقط حکم بوجوب اطاعت خدا میکند و کسانی که خدا امر باطاعت آنها کرده مثل أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 62، و اطاعت والدین و شوهر و اطاعت علماء اعلام و اطاعت موالی نسبت بعبید و اماء و امثال اینها، اما اطاعت غیر اینها واجب نیست اگر ضرر دینی و اخروی و دنیوی ندارد جائز است و الّا حرام است مثل مورد آیه که میفرماید أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ و این دلالت ندارد که فقط نهی کند از متابعت اکثریت بلکه چون اکثر من فی الارض اهل ضلالت هستند اطاعت احدی از آنها جایز نیست بلکه اطاعت اکثریت معقول نیست چون نظریات آنها مختلف است هر کدام بر خلاف دیگری است و موجب تناقض یا تضاد میشود یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ چون مقاله آنها خلاف حق است و تمام بر باطل است باید مخالفت آنها کرد نه اطاعت و سدّ از راه الهیست إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ و عمل بظنّ بادله اربعه جایز نیست بخصوص در باب عقائد که اولین امری که در عقائد لازم است تحصیل علم است تا عقیده قلبی حاصل شود.

اشکال- پس در باب احکام چرا بخبر واحد و ظواهر الفاظ و سایر ظنون اجتهادیه عمل میکنند.

جواب- مرحوم صاحب معالم میفرماید (ظنیة الطریق لا ینافی قطعیة الحکم) توضیح- موقعی که دلیل قطعی قائم شد بر حجیت خبر واحد یا ظواهر الفاظ بلکه اصول لفظیه و عملیه مکلف قطع بحکم ظاهری که مکلف باو است پیدا میکند و لو قطع بواقع نداشته باشد چون واقع مادامی که حکم ظاهری کشف خلاف نشده فعلیة ندارد بلکه میتوان گفت که بسیاری از ارباب ضلال ظنّ هم ندارند یا شک صرف است یا ظنّ بر خلاف بلکه بسا قطع بر خلاف دارند مع ذلک دست برنمیدارند

ص: 182

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14 یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ بقره آیه 141 و انعام آیه 20.

وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ خرص بمعنی تخمین است و قریب المعنی است با قیاس و استحسانات عامه که عمده مدرک عامه در احکام خود همین قیاسات و استحسانات و مناطات ظنیه است چون دست آنها از اخبار اهل بیت علیهم السّلام کوتاه است و در اخبار ما نهی اکید کرده اند از عمل بقیاس حتی دارد در خبر ابان

(اذا قیست محق الدین)

سید بحر العلوم میفرماید (و لیس من مذهبنا قیاس) (اول من قاس هو الإبلیس) و این آیه اگرچه خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن در مقام گوشزد مؤمنین است که جایی که اگر مثل پیغمبر (ص) اطاعت آنها را کند گمراهش میکنند شما مؤمنین نبادی آلوده شوید بلکه اعراض کنید.

[سوره الأنعام (6): آیه 117] .... ص : 183

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (117)

محققا پروردگار تو او عالم تر است کسانی را که گمراه هستند از راه او و او عالمتر است بهدایت یافته گان.

البته پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین بسیاری از گمراهان را میدانند و میشناسند مثل یهود و نصاری و مشرکین و مجوس و دهریین ولی بسیاری هم بر آنها مخفی است مثل منافقین و اشباه آنها که ظاهرا مسلمان ولی قلبا یا منکر یا شاک یا ظان است مگر از راه وحی باو خبر رسیده باشد مثل پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و لکن خداوندی که از ظاهر و باطن، سرّ و علن خبیر است محققا او بهتر میداند لذا میفرماید إِنَّ رَبَّکَ هُوَ بسه تأکید کلمه انّ، جمله اسمیه، کلمه هو أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ در این جمله دو تقدیر لازم است که از ظاهر خود جمله استفاده میشود یکی من کل الناس یا منکم یا منک نظیر (اللَّه اکبر) من کلّ شی ء علی المعروف

ص: 183

یا من ان یوصف مستفاد از اخبار، دیگر تقدیر باء یعنی بمن یضل عن سبیله بقرینه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ و احتیاج بتمحلات مفسرین نداریم، و تعبیر بمهتدین برای اینست که فرق است بین مهدیین و بین مهتدین، مهدی کسانی را گویند که هدایت الهی هدایت شده چه در عالم نورانیت مثل نبیّنا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء او علیهم السّلام و لذا حضرت بقیة اللَّه (عج) را مهدی میگویند و لکن مهتدی نمینامند یا در ابتداء امر و بالجمله روی ضلالت را ندیده لذا در حق حضرت امیر علیه السّلام می گویی (لم یسجد بصنم قط) (لم یکفر باللّه طرفة عین) ولی مهتدی کسی را گویند که در ضلالت بود و بلطف الهی و دعوت رسول و اعانه عقل هدایت یافته مثل مؤمنین صدر اسلام که کافر بودند مسلمان شدند، ضال بودند مهتدی شدند، فقیر بودند غنی شدند، ذلیل بودند عزیز شدند و هکذا ضعیف بودند قوی شدند مسئلة- اشخاصی که اظهار اسلام میکنند و ما یقین نداریم که باطنا مسلمان هستند یا آنکه نفاق میکنند تکلیف ما با اینها چیست.

جواب- اما بحسب ظاهر باید با اینها معامله اسلام کرد بدنشان را پاک دانست، ذبیحه آنها حلال است، ازدواج با آنها نمود، دختر بآنها داد از آنها گرفت، بجنازه آنها نماز کرد، غسل داد، دفن نمود، احکام میراث بر آنها جاریست و بالجمله تا مادامی که کشف خلاف نشده احکام ظاهریه اسلام بر آنها جاریست در قرآن مجید میفرماید وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً نساء آیه 96، و اما احتیاط خود را از دست ندهید، اسرار خود را بآنها نگوئید امانات را بدست آنها ندهید، مقام و منصبی برای آنها قائل نشوید، حضور آنها طلاق ندهید با آنها نماز نخوانید، خود را دست آنها ندهید در حدیث است

(و لا تثقنّ باخیک کلّ الثقة فانّ سرعة الاسترسال لا یستقال)

زیرا اگر نفاق آنها ظاهر شد دیگر کار گذشته و نمیشود کاری کرد و بطور کلی از عقوبت نفاق گوشزد

ص: 184

آنها کنید ببینید قرآن مجید چه اندازه مذمت از منافقین فرموده حتی اینکه میفرماید إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144، اما اشخاص آنها را معین نمیفرماید بلی بعد از ظهور نفاق کلیه احکام از آنها سلب میشود.

[سوره الأنعام (6): آیه 118] ..... ص : 185

فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ (118)

پس بخورید از آن حیواناتی که در موقع ذبح ذکر اسم اللَّه بر آنها شده باشد اگر هستید بآیات الهی ایمان آورده اید.

توضیح- شرائط تذکیه: اولا باید تذکیه کننده مسلم باشد ذبیحه کفار حرام و نجس است حکم میته دارد. ثانیا باید در حال ذبح تسمیه بگوید بسم اللَّه الرحمن الرحیم و مجرد بسم اللَّه هم کافیست. ثالثا باید رو بقبله باشد هم ذابح رو بقبله بایستد هم گردن مذبوح رو بقبله باشد. رابعا باید با آهن و فولاد باشد و شیشه و کارد طلا و نقره و سایر اینها نباشد. خامسا باید فری اوداج اربعه بشود و در شتر نحر لازم است و بعضی اعتبار بلوغ ذابح را هم کرده اند و ذکات جنین هم بذکات مادر او است.

و در این آیه متعرض ذکر اسم اللَّه شده در مقابل مشرکین که ذکر اسم اصنام خود میکردند و برای آنها قربانی مینمودند لذا میفرماید فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ و این امر کلوا دلالت بر وجوب ندارد و لو اینکه گفته ایم امر ظاهر در وجوب است بلکه دلالت بر جواز اکل دارد زیرا امر در مقام توهّم حذر بیش از جواز دلالت ندارد و این جمله برای دفع توهّم مشرکین بود که اعتراض بمسلمین کردند که گوسفند اگر بمرگ خدایی بمیرد بموت حتف انف نمیخورید و مقتول خود را میخورید مقتول شما بهتر از مقتول الهی است.

جواب- موت حتف انف قتل نیست و خدا هم قاتل نیست ممیت است و آن

ص: 185

در تمام اقسام صادق است و یکی از اقسام است خداوند قتلی که ذکر اسم اللَّه شده حلال دانسته و سایر اقسام قتل و اقسام موت را حرام نموده.

إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ این جمله تاب دو معنی دارد یکی آنکه کسانی که مؤمن هستند اگر ذکر اسم اللَّه کنند بر ذبیحه حلال است که یکی از شرائط بود که ذابح باید مسلم باشد. و دیگر آنکه مؤمن بآیات الهی دستورات و فرامین و حدود خداوند را مراعات میکند و تابع فرمان او است و غیر مؤمن بتخیلات فاسده خود رفتار میکند و بالجمله میداند که هر فرمانی از حق باشد موافق حکمت و صلاح است و از غیر او بر خلاف حکمت و عین فساد است و شاهد بر این معنی آیه بعد است:

[سوره الأنعام (6): آیه 119] .... ص : 186

وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ (119)

و چه سبب شده از برای شما اینکه نمیخورید از آن ذبیحه که ذکر اسم اللَّه بر او شده و حال آنکه خداوند محققا برای شما تفصیل آنچه که از حیوانات بر شما حرام شده داده است مگر در مورد اضطرار بخوردن آن که در این صورت جمیع محرمات حلال میشود و بدرستی که کثیری هراینه گمراه میکنند سایرین را بهواهای نفسانیه ندانسته محققا پروردگار تو داناتر است بتجاوزکنندگان (که حق را باطل ارائه میدهند و باطل را حق، حرام را حلال میشمارند و حلال را حرام میپندارند).

وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ ظاهرا اشاره باشد ببعض مرتاضین و دراویش و صوفیه که میگویند حیوانی نباید خورد، و حقیر بودم پای

ص: 186

منبر یکی از آنها که استدلال میکرد بقول قصّابین که میگویند گوشت و استخوان با هم است و معنی میکرد هر که استخوان میخورد گوشت هم باید بخود یعنی سگ و غافل از اینکه اولا قول قصاب چه حجتی دارد و ثانیا مراد قصاب در باب فروش است نه اکل و ثالثا ردّ قول خدا است قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ الایة اعراف آیه 30، مگر اینکه بگویند که در ذیل آیه دارد قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا و ما از زمره مؤمنین خارج هستیم.

وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ در چند موضع قرآن خداوند بیان فرموده إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ بقره آیه 168، حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ، الی قوله تعالی: فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ مائده آیه 5 إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ نحل آیه 116، و غیر اینها و در لسان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السّلام محرمات را معین فرموده و خود آنها اغلب موارد غذای آنها لحوم و شیر حیوانی بود.

إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ در تمام این آیات صورت اضطرار خارج شده بعلاوه در حدیث رفع

ما اضطروا الیه

یکی از تسعه شمرده شده و در حدیث (الضرورات تبیح المحذورات) بلکه حکم عقل بر جواز داریم غایة الامر باید بمقدار اضطرار باشد بطوری که موجب حرج هم نشود نه مجرد سدّ رمق و نه اشباع که مفسرین گفتند.

وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ مراد اکثر نیست همین اندازه

ص: 187

که جماعتی اضلال کنند صدق کثیر میکند و البته این جماعت مضلّین امر بر آنها مشتبه شده و خود هم در ضلالت جهل و گمراهی افتادند آنهم جهل مرکب که خیال میکنند عالم هستند ولی صرف هوی و متابعت نفس است إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ تعدی تجاوز و زیاده رویست باصطلاح کاسه از آش گرمتر، این جماعت اگر میخواهند محرمات را ترک کنند چرس نکشند بنک استعمال نکنند، سبیل نگذارند، غلوّ نکنند، نماز را ترک نکنند که بگویند ما واصل شده ایم و بحدّ یقین رسیده ایم، و شرک در عبادت نیاورند که صورت مرشد را در نظر بگیرند، و مسائل دین را از مراجع تقلید اخذ کنند و هزارها عیبهای دیگر لازم نیست که ترک خوردن گوشت حیوانی کنند خداوند از باطن و ظاهر آنها خبر دارد و بحال آنها از همه کس عالم تر است.

[سوره الأنعام (6): آیه 120] .... ص : 188

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (120)

و واگذارید ظاهر معصیت و باطن آن را محققا کسانی که مرتکب معصیت میشوند زود باشد که جزا داده شوند بآنچه کرده اند.

وَ ذَرُوا امر است و ظاهر در وجوب بلکه در این مقام بمناسبت حکم و موضوع نص در وجوب است و این دلیل است بر اینکه ترک معاصی مجرد نجات از عقوبت آنها نیست بلکه امر واجب است و موجب مثوبت و یکی از عبادات مهمه است و خطبه شعبانیه که فرمود

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه)

نص در این باب است.

ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ بعضی تفسیر کردند بمعاصی ظاهریه و باطنیه، بعضی تفسیر کردند بافعال جوارحیه و امور قلبیه، بعضی بزنا و اتخاذ اخدان، بعضی

ص: 188

بزن پدر و زنا بغیر و غیر اینها لکن ظاهر اینست که ترک معاصی کنید چه علانیه باشد که اشاعه فحشاء میشود و پرده شریعت پاره میشود و چه در خفاء و پنهانی اگرچه عقوبتش کمتر است لکن کسی که از مردم حیاء کند و از خدا حیاء نداشته خدا را کوچکتر از خلق دانسته.

إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ کسب تحصیل است یعنی ارتکاب اثم میکنند سَیُجْزَوْنَ یعنی استحقاق عقوبت دارند ولی قابل عفو و مغفرت هست بِما کانُوا بآن معاصی که بودند یَقْتَرِفُونَ یعملون و یفعلون و یأخذون از ماده قرفه.

[سوره الأنعام (6): آیه 121] .... ص : 189

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (121)

و نخورید از آن مذبوحاتی که ذکر اسم خدا بر او برده نشده و محققا خوردن میته فسق است و بدرستی که شیاطین هراینه وسوسه میکنند باولیاء و دوستان خود که با شما مجادله کنند و اگر شما اطاعت آنها را کردید محققا شما جزو مشرکین هستید.

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ و این اعم است از اینکه ذکر غیر اسم خدا بر او برده شده باشد مثل اصنام که مشرکین قربانی برای بتها میکردند یا ذکر هیچ اسمی بر او برده نشده باشد و نیز اعم است از اینکه ذابح معتقد بلزوم ذکر اسم اللَّه نباشد مثل کفار یا معتقد باشد ولی ذکر اسم اللَّه نکرده باشد و نیز اعم است از اینکه عدم ذکر اسم اللَّه از روی عمد باشد یا نسیان لکن در اخبار شیعه و فتاوای علماء استثناء شده که اگر مسلم نسیانا ذکر اسم اللَّه نکرده حرام نمیشود و این چنانچه گذشت یکی از شرائط تذکیه است و بقیه شرائط هم ملحق باین حکم میشود و بالجمله اکل میته حرام است.

ص: 189

وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ این جمله دلالت دارد بر اینکه اکل میته از گناهان کبیره است که موجب فسق میشود در مقابل عدل که در مقام خود گفته ایم که عدالت عبارت از ملکه ایست که از حالت خوف از روی ایمان در قلب حادث میشود که باعث جلوگیری نفس شود از ارتکاب معاصی کبیره و اصرار بر صغیره و ارتکاب منافیات مروّت و مثبت عدالت بحسب ظاهر شرع حسن ظاهر است که پس از معاشرت از او دیده نشده باشد یکی از این امور، و بعضی اعتبار ظنّ بملکه را هم کرده اند با شهادت عدلین یا شیاع قطعی بلکه مطلق قطع بملکه مسلّما کافیست و اگر مثبت عدالت نباشد و ظهور فسق هم نباشد نه احکام فسق بر او بار میشود و نه احکام عدالت نمیتوان گفت عادلست و نه فاسق است و گناهان کبیره را ما در کتاب عمل الصالح در آخر مجلد سوم کلم الطیب بیان کرده ایم.

وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ ظاهر شیاطین جنّی است لکن ملحق بآنها است شیاطین انسی از کفار و مشرکین و مبلغین سوء و فسّاق لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ یا بوساوس شیطانی یا بالقاء شبهات که تعبیر بخواطر سوء میکنند و مورث شک و تردید میشود و تأثیر اینها باولیاء خود آنها میشود از تابعین شیطان و از مریدان این مبلغین و اگر کسی بخواهد از این وساوس و تبلیغات سوء مصون و محفوظ باشد اموری لازم است: 1- توکّل بخدا. 2- علم زیرا این شبهات در جهّال تأثیر دارد.

3- ملکه عدالت که مانع از ارتکاب معاصی باشد. 4- عدم مباشرت و معاشرت با این نوع که اینها از زمره اولیاء آنها خارج نیستند.

لِیُجادِلُوکُمْ چه بسیار مشاهده شده که اصحاب این مبلغین سوء میآیند و با مسلمین مجادله میکنند فرمایشات آنها را نمی پذیرند و کلمات این مبلغین سوء را وحی منزل میدانند.

وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ گوش بمزخرفات آنها دهید و کلمات آنها در شما هم

ص: 190

تأثیر بخشید هرآینه شما هم مشرک میشوید إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ این جمله دو احتمال دارد یکی اینکه شما با آنها در عقوبت شریک میشوید و در کفر و فسق با آنها هم قدر خواهید بود دیگر آنکه مشرک بخدا میشوید یا احکام مشرک بر شما بار میشود یا در قیامت در عقوبت شرک دچار میشوید و این بدلالت التزامیه دلالت دارد که آنها هم مشرک یا در حکم آن هستند.

[سوره الأنعام (6): آیه 122] .... ص : 191

أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (122)

آیا کسی که بود مرده پس زنده کردیم او را و قرار دادیم از برای او نوری که بتوسط او در میان مردم راه رود مثل او مثل کسیست که در تاریکیها باشد و از آنها خارج نشود همین نحو زینت داده شده برای کفار آنچه را که بودند عمل میکردند موت و حیات نسبت بکلیه اشیاء دائر مدار آثاریست که از او باید ظاهر شود اگر ظاهر نشد موت است و اگر ظاهر شد حیات، مثلا اشجار اگر رشد دارد برگ میدهد، شکوفه میدهد، بثمر میرسد زنده است اگر این آثار گرفته شد مرده است، جبال تا موقعی که بصلابت و بر جای خود قرار دارد زنده است پس از اینکه ریزش کند و از هم متلاشی شود مرده است، حیوان تا حسّ و حرکت دارد زنده است اگر از حرکت افتاد مرده است، و قبلا متذکر روح نباتی و حیوانی شده ایم ولی روح انسانی گفتیم انتقال نشئه است لکن در این آیه شریفه که میفرماید أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ مراد روح ایمانیست مؤمن بجمیع عقائد حقّه زنده است و غیر او چه مشرک باشد یا کافر یا منافق یا اسم اسلام روی خود گذارده ولی ایمان بجمیع عقائد حقّه ندارد حتی اگر اسم شیعه هم بخود بسته باشد لکن

ص: 191

دوازده امامی نباشد یا منکر بعض ضروریات دین یا مذهب باشد مرده است و این اطلاق در بسیاری از آیات شده مثل إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی نمل آیه 82، و آیه شریفه لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا یس آیه 7، و غیر اینها از آیات و در اشعار منسوبه بامیر المؤمنین علیه السّلام است

(الناس موتی و اهل العلم احیاء)

(علی الهدی لمن استهدی ادلّاء)

پس مفاد آیه کسانی که از دین خارج بودند مرده بودند ببرکت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قرآن و علماء متدین شدند مصداق أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ هستند و سیاهی قرآن میتا بتخفیف است و قرائت بتشدید هم شده و لکن مکرر گفته ایم معتبر همان سیاهی است و قرائت بر خلاف سیاهی اجتهاد قرّاء است مدرک خبری ندارند.

وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً در بعض اخبار تفسیر بامام شده و در بعضی بولایت و در بعضی بامیر المؤمنین علیه السّلام و مکرر گفته ایم که این نوع تفاسیر بیان مصداق اتمّ است منافی با اطلاق و عموم آیه ندارد و مراد از نور نور علم است چنانچه گفتند

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

توضیح الکلام اینکه مؤمن بعد از آنی که بشرف ایمان مشرف شد و حیات ایمانی باو افاضه شد و از موت کفر و ضلالت نجات یافت احتیاج شدید دارد که از ظلمت جهل نجات یابد و بنور علم طریق سعادت را پیدا کند و در آن طریق مشی کند و تحصیل نور علم منوط بوجود عالم است که باو تعلیم نماید و در درجه اول وجود مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود

(انا مدینة العلم)

و نائل شدن باین مدینه ممکن نیست مگر بپیروی از علی علیه السّلام و اولاد طاهرین او که فرمود

(و علی بابها)

و در اخبار داریم فرمودند

(نحن ابواب الهدی و العروة الوثقی)

و پیروی از این خاندان منوط بتشرف خدمت علماء اعلام در هر عصر و زمانیست چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام منقول است که فرمود

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال)

تا آنجایی که جهات اوجب تر را بیان میفرماید که علم را خداوند در خزینه که قلوب علماء است قرار داده و کلید

ص: 192

این در را سؤال قرار داده باید سؤال کرد تا ابواب علم بروی سائل باز شود و بتواند یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ که مشی در این طریق عمل باین علوم است که (العالم بلا عمل کالشجر بلا ثمر) است و البته کسی که حیات ایمانی داشته باشد و بنور علم قلبش بلکه جمیع اعضاء و جوارحش روشن شود و در این روشنایی مشی کند چشمش نگاه بنامحرم نکند، گوشش را بصداهای نامشروع فراندهد، دستش بظلم و تعدی دراز نشود، پایش بمجالس فسق و فجور نرود، شکمش از حرام سیر نشود، زبانش بکلمات ناپسند باز نشود و بر طبق علمش عمل نماید، آیا مثل این کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ که حیات ایمانی ندارد و ظلمت جهل اطراف قلب او را گرفته و اعضاء و جوارحش تاریک شده و در ضلالت و گمراهی افتاده و هر چه او را فریاد زنند خارج شو از این ظلمت کده جهل تا تو را حیات ایمانی بخشیم و بنور علم قلبت را روشن کنیم و در طریق سعادت تو را سیر دهیم لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها مثل جنینی که در شکم مادر در ظلمات ثلاث گرفتار است و خیال میکند عالی تر و بهتر از عالم رحم نیست تا بتوسط ملک زاجر او را از رحم خارج کنند این کفار و فسّاق هم تصور میکنند که عالمی بهتر از رحم دنیا نیست و غذایی بهتر از خون بنده گان خدا نیست.

کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ که زینت دهنده شیاطین و نفس امّاره و زخارف دنیویه سه دشمن بزرگ در نظر او جلوه گر شده تا بتوسط ملک زاجر حضرت ملک الموت او را از این عالم خارج کنند و در زیر خاک بعالم برزخ و قیامت و عذاب ابدی سوق دهند

ص: 193

[سوره الأنعام (6): آیه 123] ..... ص : 194

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (123)

و همین نحو قرار دادیم در هر آبادی بزرگان مجرمین آن آبادی را تا اینکه مکر کنند سایرین آبادی را ولی مکر نمیکنند مگر بنفوس خود ولی نمیفهمند که با خود مکر میکنند.

در هر شهرستان و آبادیها یک دسته رؤساء و بزرگانی دارد که سایر اهل شهر و ده تابع آنها هستند و این رؤساء برای حفظ مقام ریاست خود جلوگیری میکنند سایرین را که در مقام تحقیق برنیایند و نروند خدمت پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السّلام و علماء تا هدایت شوند و بهزار حیله و تزویر اینها را فریب میدهند و بکفر و ضلالت آنها را سوق میدهند و غافل از اینکه اینها علاوه از عقوبات کفر و ظلم و شرک و طغیان و معاصی خود عقوبات سایرین هم بر آنها بار میشود هم عقوبت ضلالت را دارند هم عقوبت اضلال زیرا سه قسم فاعل داریم: فاعل بالمباشرة و بالتسبیب و بالرضا و لذا می گوییم عقوبت اولین و آخرین الی یوم القیمة حمل بر شیخین میشود چون فعل آنها منشأ تمام فسادهائیست که روی زمین واقع شده و میشود، اگر گذارده بودند حق بر مسند خود قرار گیرد روی زمین را عدل و داد پر کرده بود لذا میفرماید وَ کَذلِکَ جَعَلْنا مکرر گفته ئیم که تقدیر و قضاء الهی منافی با سوء اختیار عبد و صحت عقوبت نیست در دعاء کمیل میخوانی

(اجریت علیّ حکما اتبعت فیه هوی نفسی و لم احترس فیه من تزیین عدوّی فغرنی بما اهوی و اسعده علی ذلک القضاء

الدعاء) لذا نسبت جعل را بخدا میدهد که بقضاء و تقدیر چنین بوده.

فِی کُلِّ قَرْیَةٍ قریة در قرآن محل اجتماع جمع کثیریست اعم از شهرستانها و دهات اطراف هر چه بزرگ باشد مثل لندن یا کوچک باشد مثل قصبه.

ص: 194

أَکابِرَ مُجْرِمِیها ممکن است اضافه باشد یعنی در میان مجرمین قریة اکابر آنها یا صفة باشد یعنی اکابری که مجرمین آن قریه بودند لِیَمْکُرُوا فِیها متعلق بجعلنا که این نحوه جعل شده، و مکر عبارت از عملیست که بصورت محبوب طرف است و در باطن مبغوض است و اگر نسبت بخدا داده شد وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47 مراد اینست که دولت و عزت و ریاست و قوت و قدرت و مهلت میدهد تا هر چه بتوانند طغیان و سرکشی و فساد و ظلم و معصیت کنند و بعقوباتش گرفتار شوند وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و همین آیه را علیّه عالیه بر یزید پلید تلاوت فرمود، و اگر نسبت ببنده داده شد اینست که از راه دوستی دشمنی کنند مثل مأمون ملعون با حضرت رضا علیه السّلام، و این اکابر فریب میدهند اهل قریه را که در طلب حق نروند و ایمان نیاورند و بکفر و ضلالت بسر برند.

وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ چنانچه بیان شد که گناه سائرین را هم تحمل میکنند و گرفتار میشوند وَ ما یَشْعُرُونَ خیال میکنند از گرده آنها بار کشیدیم و از تبعیت آنها استفاده کردیم و بر آنها ریاست و بزرگی نمودیم.

[سوره الأنعام (6): آیه 124] ..... ص : 195

وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ (124)

و زمانی که آمد آنها را آیه و معجزه بدست نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که دلیل بارز بر رسالت و صدق دعوای آن بود گفتند این کفار که ما ایمان نمیآوریم تا زمانی که اقامه معجزه مثل معجزاتی که بر انبیاء سلف بود بیاورد خداوند بهتر و داناتر است که رسالت را کجا قرار دهد زود باشد که بآنها اصابت کند آنهایی که مخالفت

ص: 195

کردند خفّت و خاری در نزد خداوند و عذاب سختی بسبب آنچه که بودند مکر و حیله میکردند.

وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیة آنچه بر خداوند لازم است برای اثبات صدق رسولانش اعطاء دلیلی که موجب قطع بصدق او باشد یا باعطاء معجزه و لو یک معجزه باشد که بشر عاجز باشد از اتیان مثل آن یا اخبار النّبی ثابت النبوة یا معصوم ثابت العصمة قالوا کفار و معاندین و متعصبین با اینکه مشاهده کردند برای عذرتراشی و بهانه گیری لَنْ نُؤْمِنَ ما این معجزه را نمی پذیریم و قبول نمیکنیم و ایمان نمیآوریم حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ مثل عصای موسی و ید و بیضاء او و احیاء عیسی اموات را و امثال اینها با اینکه مسلما اگر آنها را هم اقامه کند باز ایمان نمیآورند چنانچه بموسی و عیسی هم بسیاری ایمان نیاوردند.

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ معنی این نیست که دیگران هم علم دارند ولی خدا اعلم است چنانچه می گویی دین اسلام افضل از ادیان باطله است معنی این نیست که ادیان باطله هم دارای فضل است یا در آیه شریفه أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدی یا بگویی علی (ع) احقّ بخلافت است از ابی بکر یا علی علیه السّلام افضل از عمر است بلکه معنی اینست که دیگران علم بجعل نبی یا خلیفه ندارند.

سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اشاره باکابر کفار است که علاوه از کفر مجرم هستند که کافر ماجرایی میکنند و بهانه گیری و مانع دیگران میشوند.

صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ و لو در دنیا بزرگی داشتند در نظر مردم لکن فردای قیامت از همه کفار خفیف تر و ذلیل تر هستند و هیچگونه احترام ندارند وَ عَذابٌ شَدِیدٌ و لو تمام عذابها شدید است امّا میان همه آنها عذاب اینها شدیدتر است کانّه

ص: 196

سایرین عذاب آنها نسبت بعذاب اینها خفیف است بِما کانُوا یَمْکُرُونَ این شدت عذاب و این خفت و خواری نزد خدا برای مکر و حیله بازی آنها است که دیگران فریب اینها را میخورند.

[سوره الأنعام (6): آیه 125] ...... ص : 197

فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (125)

پس کسی را که اراده فرماید خدا اینکه او را هدایت نماید شرح صدری باو عنایت کند در قبولی اسلام و کسی را که اراده کند که او را گمراه نماید قرار میدهد سینه او را تنگ و در بسته کانّه بار سنگینی میخواهند بر او بار کنند که از او فرار کند و برود بطرف بالا و همین نحو خدا قرار داده رجس و خباثت و ملعنت را برای کسانی که ایمان نمیآورند.

این آیه شریفه یکی از آیات مشکله قرآن است و مفسرین بوجوهی تفسیر کرده اند و اخبار در تفسیر این متجاوز از ده حدیث است لکن متقاربة المضمون است و بیان آن موقوف بذکر دو مقدمه است:

1- آنکه اطاعت و معصیت علاوه بر مثوبات و عقوبات اخروی یک فوائد و مضارّ دنیوی دارد مثلا معصیت باعث نزول بلا و تسلّط شیطان و سیاهی قلب و ضعف ایمان و بعد عن اللَّه و میل و رغبت بسایر معاصی و سقوط عظم معصیت و صیرورت معاصی بمنزله ملکه و غیر اینها است و بالعکس اطاعت باعث دفع بلیات، توسعه رزق، ارغام انف شیطان، نور قلب، قوت ایمان، قرب الی اللَّه، شوق بعبادت و غیر اینها و یکی از عقوبات معاصی اینست که اسباب معصیت بیشتری برای او فراهم میشود و اینست معنای خذلان چنانچه یکی از مثوبات عبادت فراهم شدن

ص: 197

اسباب اطاعت بیشتری میشود و اینست معنای توفیق.

2- آنکه مکرر گفته ایم که افعال اختیاریه عبد هم نسبت بعبد داده میشود و هم بخداوند که معنی امر بین الامرین است و معنی اختیار که نه جبر باشد و نه تفویض، بعد از بیان این دو مقدمه بپردازیم بتفسیر:

فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ اگر مؤمن صالح است مثوبت عمل او و ایمان او یکی اینست که توفیق باو عنایت میفرمائیم بزیادتی معرفت و اعمال صالحه که مفاد وَ زِدْناهُمْ هُدیً است کهف آیه 12، و اگر غیر مؤمن باشد لکن در مقام تحصیل حق باشد مثوبت همین در مقام بودن آنست که اسباب هدایت برای او مهیّا میشود که مفاد وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا است عنکبوت آیه 69، و اگر کافر است لکن یک عمل خیری از او صادر شده اجر این عمل توفیق بتشرف اسلام است چنانچه حکایات در این باب بسیار است.

یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ شرح بمعنی باز شدن است چنانچه شروحی که علماء بر متون نوشته اند مطالب آنها را توضیح میدهند و مطالب سربسته را باز میکنند و علم تشریح در باب طبّ دقائق اغطاء بدن را کشف میکنند، و صدر که بمعنی قلب است و مراد آن روح مجرد و آن لطیفه ربانی و آن جوهر ملکوتی است توسعه پیدا میکند برای قبولی اسلام و زیادتی معرفت و اتیان باعمال صالحه که کلمه للاسلام شامل همه اینها میشود.

وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ که معنی خذلان و عقوبت آن اعمالیست غیر از کفر که داشته مثل عناد و عصبیت یا ظلم و تعدی بنبیّ یا مسلمین یا ارتکاب فحشاء و منکرات یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً ضیق بمعنی تنگ و حرج بمعنی سربسته کانّه دربهای قلب بسته شده و قساوت او را فروگرفته و نور اسلام و معرفت در او تابش نمیکند و توفیق از او سلب میشود لکن نه بنحوی که قدرت بر ایمان نداشته

ص: 198

باشد و سلب اختیار از او بشود.

کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ دین یک بار سنگینی میشود بر او که میخواهد فرار کند و از کوه بالا رود چنانچه مشاهده میکنیم در بسیاری از فساق و فجار که در دنیا باعمال شاقه مشغول هستند ولی یک نماز از کوه برای او سنگین تر است در مجالس لهو تا بصبح از سر شب بدون کسالت می نشینند ولی پای منبر وعظ و احکام یک ربع ساعت بسیار کسل و دشوار است برای او.

کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ رجس پلیدی و کثافت و خباثت است که اشاره بهمان کفر و عناد و عصبیت و ظلم و فحشاء و منکرات است چنانچه میفرماید إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ مائده آیه 92 عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ و در مقام تحصیل ایمان نیستند بواسطه صفات مذکوره که اشاره شد.

[سوره الأنعام (6): آیه 126] ..... ص : 199

وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (126)

و اینست راه پروردگار تو در حالی که راست است و انحرافی در او نیست بتحقیق ما ببیان واضح روشن آیات و نشانه های این صراط را بیان کردیم برای قومی که متذکر میشوند.

تفصیل صراط مستقیم را در سوره مبارکه حمد در تفسیر اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ در مجلد اول صفحه 113- 118 بیان کردیم که دو صراط داریم یکی در قیامت که جسر جهنم است و هفت قنطره دارد و در هر قنطره سؤال از یک چیز میکند اول از ایمان و آخر از مظالم، و یکی در دنیا و در اخبار تفسیر بدین اسلام و بقرآن و بامیر المؤمنین علیه السّلام و بائمه طاهرین علیهم السّلام شده و مرجع همه یکیست بآنجا مراجعه فرمائید.

ص: 199

وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ و هذا ممکن است اشاره بقرآن یا دین مقدس اسلام یا طریق ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمه طاهرین علیهم السّلام باشد چنانچه ذکر شد و در حدیث منسوب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

صراط علی حق فاتبعوه

و اضافه برب برای اینست که بجعل الهیست قرآن فرستاده او است، دین اسلام تشریع او است، ولایت بجعل او است مستقیما حال است از برای صراط و بهر معنایی باشد اعوجاج و انحراف در او نیست و البته اگر کسی بخواهد بر طبق دستورات قرآن و اسلام و ائمه اطهار علیهم السّلام رفتار کند و خردلی انحراف پیدا نکند از مو باریکتر است و فقط منحصر بمعصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین است چه از جنبه علمی و اعتقادی و چه از جنبه اخلاقی و چه از جنبه افعالی.

قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ چیزی فروگذار نشد حتی ارش خدش چه در قرآنش وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59، و چه از جهت اتمام حجت از معجزات صاده از این خانواده، بردارید کتاب مدینة المعاجز را مطالعه کنید با اینکه صد یک از آنها را ضبط نکرده بلکه همه روزه از قبور مطهره آنها و از توسلات بآنها چه معجزاتی ظاهر میشود و چه از مواعظ و نصایح و چه از بیان اخلاق و چه از احکام تکلیفیه و وضعیه از عبادات و معاملات و معاشرات و حقوق و حدود و دیات و غیر اینها لکن چشم بینا و دل بیدار میخواهد لذا میفرماید:

لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ که در مقام تذکر برآیند و روزبروز استفاده نمایند زائد بر سابق

[سوره الأنعام (6): آیه 127] ..... ص : 200

لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (127)

از برای این قومی که متذکرند دار السلام که یکی از جنّات است در پیشگاه احدیت هست و او است ولیّ آنها بسبب آنچه که بودند عمل میکردند.

لَهُمْ دارُ السَّلامِ یکی از جنّات ثمانیه است: جنات عدن، جنة الخلد،

ص: 200

جنة المأوی، دار الکرامة، دار السلام و غیر اینها، و تعبیر بدار السلام چون هیچگونه آفت و عاهت و مرض و بلائی در او نیست نه پیری دارد، نه گرسنگی، نه تشنگی، نه غیر اینها از مکروهات.

عِنْدَ رَبِّهِمْ یعنی در جوار رحمت پروردگار و مقام قرب برحمت او و شمول عنایات او نه اینکه مجسمه قائل هستند که خدا در عرش بالای تخت جلوس فرموده و مؤمنین در قیامت او را مشاهده میکنند و کفار محجوبند و تمسک بظواهر بعض آیات نمودند و غافل از اینکه ظواهر با برهان عقلی قطعی تقابل ندارد و باصطلاح قرینه عقلیه منشأ صرف ظواهر میشود و چون حکم قرینه متصله دارد نمیگذارد ظهوری منعقد شود.

وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ نگهبان آنها است تا ابد که فناء و زوالی برای آنها نیست و آنا فآنا افاضه میفرماید و آنها را باقی میدارد بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نه بنحو استحقاق که در اثر اعمال صالحه مستحق و طلبکار باشند بلکه بنحو قابلیت که ایمان و اعمال صالحه آنها را قابل شمول تفضلات میکند چنانچه باین موضوع در بسیاری از مواضع این کتاب تذکر داده ایم.

[سوره الأنعام (6): آیه 128] .... ص : 201

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدِینَ فِیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (128)

و روزی که خداوند محشور میکند جمیع آنها را ای طائفه جن هراینه شما زیادتر از طائفه انس هستید و گفتند دوستان آنها از انس پروردگار ما بعض ما از بعض دیگر استفاده و بهره برداری کردند و رسیدیم ما بآخرین مدت عمرمان

ص: 201

آن مدتی که تو معین فرمودی از برای ما خداوند فرمود آتش جایگاه شما است همیشه در آن مخلّد هستید مگر آنچه را خدا بخواهد محققا پروردگار تو حکیم علیم است.

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ سیاهی قرآن بیاء است و ضمیر مرجعش خداوند است و بعضی بنون قرائت کرده اند و مکرر گفته ایم که قرائت بر خلاف سیاهی اعتبار ندارد و مستند باجتهاد قاری است و استحسان او مدرک خبری ندارد چه رسد بتواتر و قطع بسند و مرجع ضمیر هم تمام افراد جن و انس از اول خلقت تا انقراض عالم بخصوص با تأکید بلفظ جمیعا و یوم حشر روز قیامت است که خلق اولین و آخرین مجتمع میشوند.

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ خطاب بطائفه جنّ است مخاطب بالکسر خدا است کانّه میفرماید و یقول یا معشر الجن، و پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بلکه بسیاری از انبیاء سلف مبعوث بر کافّه جنّ و انس هستند حتی شیطان مرید مکلف بایمان بپیغمبر (ص) و اطاعت آن بزرگوار است و اطاعت اوصیاء آن حضرت و مأمور شدن بسجده آدم هم برای این بوده که باید در تحت اطاعت او باشی بلکه استفاده میشود که جمیع ملائکه هم مأمورند در تحت اطاعت خلفاء اللَّه باشند از انبیاء و اوصیاء و کسانی که منکر وجود جن هستند و شیطان را بنفس امّاره تفسیر کردند منکر قرآن و ضروری دین و کافر و نجس هستند و نصوص قرآن بر این مطلب ناطق است مثل وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ حجر آیه 27، بضمیمه قول شیطان خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ اعراف آیه 11، و مثل أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ الی آخر الآیات سوره جنّ آیه 2، و موارد دیگر و اخبار در این باب اکثر از حد تواتر است.

و طائفه جنّ سه قبیله هستند: 1- شیاطین شیطان و ذریه او و اینها اکثریت دارند و عده آنها بسیار است که در حدیث است انسان اگر بخواهد صدقه دهد هفتاد

ص: 202

شیطان او را منع میکنند و امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود بآن ملعون که انس بوده یا یزید اصبحی که پرسید ریش من چند مو دارد فرمود زیر هر مویی شیطانیست که تو را اغواء میکند. 2- کفار جن هستند و اینها هم بسیار هستند. 3- مؤمنین جنّ هستند که در طرف اقلیت هستند.

قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ بلکه مدت زمانی چندین هزار سال پیش از انس خلق شده اند و اعمار آنها هم اطول از اعمار بنی آدم و نسل آنها هم زیادتر از نسل اینها است.

وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ که کهنه و جادوگران و سحره که تماس با جن داشتند و تسخیر جن میکردند و اجنه بطرف آسمانها میرفتند و استراق سمع از ملائکه میکردند و باینها خبر میدادند تا زمان ولادت حضرت عیسی علیه السّلام از آسمان چهارم ببالا ممنوع شدند تا زمان ولادت حضرت خاتم الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بکلی ممنوع شدند چنانچه میفرماید وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ حجر آیه 18، و نیز میفرماید وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ، الی قوله تعالی: إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ و الصافات آیه 7- 10، و لذا علم کهانت و سحر باطل شد، و ممکن است فساق و فجار و کفار باشند که بوساوس شیاطین اغواء میشوند چنانچه در قرآن از آن حکایت میفرماید قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ، الی قوله تعالی:

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 83- 85، و بالجمله اولیاء جن و شیاطین بسیار هستند.

رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ استمتاع بهره برداریست و مراد لذائذ دنیویست از مال و منال و مأکول و منکوح و مشروب و ریاست و جاه و مقام هم بعض انس از بعض دیگر یا از بعض شیاطین یا از کفار جن چنانچه فردای قیامت بآنها خطاب

ص: 203

میشود أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ احقاف آیه 19 وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا تا رسیدیم بآخر عمر که اجل ما در رسید و از دنیا رحلت کردیم کنایه از اینکه اگر قبل از بلوغ اجل متنبه شده بودند و موفق بتوبه و ایمان شده بودند نجات داشتند و لو یک عمر طولانی در کفر و فسق و شهوترانی بسر برده بودند الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا انسان و بنی الجان قبل از خلقت ساعات عمر بلکه دقائق و آنات آن و روزی آن از ملبوس و منکوح و مأکول و مشروب و غیر اینها معین و مقدر شده و تا نفس آخر نرسد نمیمیرد و تا آخرین روزی را درک نکند از دنیا نمیرود از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

(روح القدس نفس فی روعی انّه لا یموت نفس حتی تستکمل رزقه.)

قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خطاب بتمام شیاطین و کفار جنّ و انس و فسّاق و و فجّار که اتباع شیطان هستند و مثوی جایگاه است خالِدِینَ فِیها که دیگر تمام شدن ندارد و آمدی از برای آن نیست إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ که فساق مؤمنین از جن و انس هستند که باغوای شیاطین مرتکب معاصی شدند بسا مورد شفاعت و مغفرت و رحمت الهی شوند و از آتش نجات یابند اگر با ایمان از دنیا روند.

إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ میداند کی قابل شفاعت و مغفرت است و کی لیاقت ندارد علیم بتمام خصوصیات هر کس دانا است.

[سوره الأنعام (6): آیه 129] .... ص : 204

وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (129)

و همین نحو مسلط میکنیم بر بعض ظالمین بعض دیگری را بسبب آن معاصی که تکسب و تحصیل میکردند.

یکی از عقوبات در بسیاری از معاصی است که موجب تسلط ظالم میشود که بآنها ظلم کنند و هر چه دعاء کنند اثر نداشته باشد بلکه تسلط اشرار و اراذل

ص: 204

بر آنها میشود مثل ترک امر بمعروف و نهی از منکر و اعراض از علماء و فرار از آنها و ترک زکاة و خمس و بسیاری از معاصی دیگر که در اخبار در ابواب متفرقه تصریح بآن شده مخصوصا ظلم که هر که ظلم کند ظالم دیگری بر او مسلط شود و باو ظلم کند و هکذا بتسلسل و امروز سرتاسر دنیا را ظلم گرفته پدر بفرزند و بالعکس، شوهر بزن و بالعکس، ارحام بیک دیگر، کاسب و مشتری، همسایه بهمسایه، کارفرما و کارگر، رئیس و مرءوس و هکذا و هکذا.

و کذلک یعنی همان نحوی که بعضی از بعضی استمتاع و بهره برداری کردند همین نحو بعضی ببعضی ظلم کردند که هر دو قسم عقوبت معاصی است.

نُوَلِّی یعنی مسلط میکنیم بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً که آنها را در تحت سیطره آنها در میآوریم بِما کانُوا یَکْسِبُونَ هم ظالمین در اثر ظلم که میکنند بعقوبت سخت گرفتار میشوند که ظلم ظلمات یوم القیمة است و روز قیامت منادی ندا میکند (این الظلمة و این اعوان الظلمة و این اشباه الظلمة فتضرب لهم سرادق من نار حتی بفرق الخلائق من الحساب) مکاسب، و در حدیث قدسی است

(و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و قنطره هفتم صراط سؤال از مظالم است و هم مظلومین در اثر ترک واجبات و فعل محرمات و منع حقوق فقراء و سادات و سایر ذوی الحقوق گرفتار ظالم میشوند که مفاد بما کانوا یکسبون است.

[سوره الأنعام (6): آیه 130] ..... ص : 205

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلی أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ (130)

ای گروه جنّ و انس آیا نیامد شما را پیغمبرانی از خودتان که برای شما آیات مرا یک یک بیان کنند و شما را بترسانند از ملاقات همچه روزی که

ص: 205

قیامت باشد گفتند شهادت میدهیم بر ضرر نفوس خود و فریب داد آنها را حیات دنیوی و شهادت دادند بر ضرر نفوس خود که آنها بودند کافر.

مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ

معشر تمام عدد است چنانچه عشره تمام عدد است از یک تا نه و صفر و بقیه اعداد مرکب از این ده عدد است و اینها اصول اعداد هستند و این خطاب روز قیامت میشود که خلق اولین و آخرین از جن و انس مجتمع هستند و لذا یکی از اسماء روز قیامت یوم الجمع است یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ تغابن آیه 9 وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ شوری آیه 5.

لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ

مفسرین در این کلمه منکم با اینکه رسلی از جنّ نبوده تمحلاتی کردند با اینکه اولا خطاب بمجموع جن و انس است نه بکل واحد منهما و در مجموع جن و انس رسلی از آنها بوده و لو رسل از انس باشد.

و ثانیا طائفه بنی الجان چندین هزار سال پیش از خلقت انس بودند و البته آنها هم مکلف بتکالیف و محکوم باحکام بوده و بشری نبود که رسول آنها باشد لذا از خود آنها رسولانی بوده اند بلی بعد از جعل خلیفه در ارض و خلقت بشر رسولان بشری بر جن و انس مبعوث شدند که معنای خلیفه در زمین بر تمام اهل زمین است که جن و انس باشند و سرّ اینکه رسل باید از جنس انس باشند برای دو جهت است یکی آنکه طائفه جن میتوانند تماس با انبیاء انسی بگیرند و احکام دین خود را اخذ کنند ولی بشر نمیتواند با آنها تماس بگیرد و از آنها اخذ کند.

دیگر آنکه استعداد بشر و قابلیت آن در تعالی و ترقی علمی و عملی و اخلاقی بیشتر از جن است.

ُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی

آیات الهی عبارت از دستورات و بیانات و ادلّه و براهین و نصایح و مواعظ و اخلاقیات و قصص و اخبارات و غیر اینها است که جزء فجزء یک به یک آنها را بیان کردند.

ص: 206

یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا

انذار بیم و خوف انداختن است که پس از این عالم عالم قیامت و روز پرس و سؤال و دادن جزاء اعمال و حساب و صراط و میزان و تطایر کتب و بهشت و جهنم و ثواب و عقاب است و همچه روزی را خواهید ملاقات نمود.

لُوا شَهِدْنا عَلی أَنْفُسِنا

گفتند شهادت دادیم علی انفسنا، شهود یوم القیمة بسیار است که از آن جمله اعضاء و جوارح که از جمله آنها السنه آنها است که نمیتوانند انکار کنند و تعبیر بماضی که نگفتند نشهد بلکه گفتند شهدنا شاید این باشد که جمله در تقدیر است یعنی قبل از این سؤال سؤالاتی از ما شده و بر طبقش شهادت داده ایم از حین موت و قبر و عالم برزخ و قیامت قبل از این سؤال و اقرار بکفر خود و اعمال سیّئه خود که تمام بضرر ما تمام شده کرده ایم ولی منشأ کفر و سوء عمل ما و تکذیب رسل فریب دنیا بوده که گفتند سه دشمن هم دست شده: دنیا و نفس اماره و شیاطین جنی و انسی لذا خداوند میفرماید غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا

این فرمایش الهی است نه کلام آنها زیرا اگر کلام آنها بود میگفتند و غرّتنا و نیز خداوند خبر میدهد و میفرماید شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ

اشاره بهمان شهادت است که خود اقرار کردند و کلام آنها نیست چنانچه بعض مفسرین توهم کردند و خواستند فرق بین دو شهادت گذارند.

َّهُمْ کانُوا کافِرِینَ

زیرا اگر کلام آنها بود میگفتند شهدنا علی انفسنا انّا کنّا کافرین و این آیه منافات ندارد با آیه شریفه الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ یس آیه 65، و با آیه که انکار کنند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23، و آیات دیگر زیرا مقامات قیامت مختلف و متعدد است در بعضی اقرار و در بعضی انکار مثل بوقلمون هر لحظه برنگی در میآید

ص: 207

[سوره الأنعام (6): آیه 131] .... ص : 208

ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ (131)

این است که هرگز پروردگار تو هلاک نمیکند اهل آبادیها را بدون جهت بظلم و حال آنکه آنها غافل باشند، یعنی تا حجت بر آنها تمام نشود و پیغمبران و نمایندگان خدا بر آنها بیان نکنند و آنها را متذکر ننمایند و آنها از روی عمد و عناد مخالفت ننمایند هلاک نمیشوند زیرا ظلم از او صادر نمیشود چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسری آیه 16.

ذلک اشاره بآیات قبل که عذاب کفار و متجاوزین باشد برای کفر و عناد آنها است و أَنْ لَمْ یَکُنْ ان مخففه از مثقله محققا ربّک پروردگار تو که رءوف و عطوف است و عادل و حکیم است و إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44، هرگز هلاک نمیکند بزبان ما همچه خدایی نیست مُهْلِکَ الْقُری که کسی را بدون تقصیر و عناد هلاک کننده باشد بظلم یعنی ظلم کند ببنده ظلم قبیح است و محال است از او صادر شود لذا در بسیار از آیات اشاره دارد باین موضوع فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ توبه آیه 71.

وَ أَهْلُها غافِلُونَ مراد از غفلت بی اطلاعی و بی خبری است باصطلاح فرق است بین قصور و تقصیر، قاصر چه کافر باشد چه مشرک چه غیر مطیع نه در دنیا استحقاق عقوبات دنیویه دارد و نه در آخرت عذاب اخروی مثل اطفال و مجانین و ضعفاء دوردست ها و مضطرین و کسانی که گرفتار تقیه شدند و اشباه آنها و لو اگر مؤمن نباشد بهشت هم نمیرود چون مختص باهل ایمان است ولی فردای قیامت خداوند با آنها چه معامله میفرماید اللَّه یعلم که منافی با عدل نباشد و تمام عقوبات دنیوی و اخروی خاص مقصرین است انسان غافل تقصیر ندارد تا او را متنبه نکنند بلی اگر غفلت از روی تقصیر باشد از باب مسامحه و بی اعتنایی استحقاق عقوبت دارد.

ص: 208

اشکال- عذابهایی که بر امم سابقه مثل قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، قوم شعیب و فرعونیان نازل شد البته در میان آنها اطفال و مجانین و ضعفاء بسیار بودند آنها هم هلاک شدند.

جواب- ما در مجلد اول کلم الطیب در باب عدل فرع ششم صفحه 165 تا صفحه 170 شش صفحه بیان حکم این نوع بلاها را تذکر داده ایم خلاصه بر خداوند است تدارک فرماید بنحوی که آنها خوشنود و راضی شوند مستدعی مراجعه فرمائید بآنجا.

[سوره الأنعام (6): آیه 132] .... ص : 209

وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (132)

و از برای هر فردی درجاتی معین شده از آنچه که عمل کردند و نیست پروردگار تو بغافل از آنچه عمل میکنند.

و لکل مضاف الیه محذوف است یعنی هر فردی از افراد مکلفین از جن و انس درجات یعنی مراتب مختلفه چه در طرف مثوبات باشد که مراتب عالیه است و چه در عقوبات باشد که درکات سافله است، و اما اختلاف درجات در مثوبات از جهت اختلاف در مراتب ایمان است هر چه ایمان قوی تر باشد کمّا و کیفا مرتبه او بالاتر است یا اخلاق هر چه صفات حمیده او بیشتر باشد یا آنکه مراتبش بالاتر باشد درجه اعلای هر صفتی را دارا باشد مثوباتش زیادتر است یا اعمال صالحه یا از جهت کمیت که اعمال صالحه بیشتر باشد یا از جهت کیفیت که مراعات آداب و سنن و شرائط قبول که پسندیده تر باشد البته مقاماتش بهتر و بالاتر است و اما اختلاف درکات در طرف عقوبات آنهم هر اندازه کفر و شرک و ضلالت و عنادش بیشتر یا اخلاق رذیله و صفات خبیثه او شدیدتر یا بیشتر یا معاصی و تعدیات و ظلمهای او شدیدتر یا بیشتر باشد عقوباتش شدیدتر و زیادتر است و بالجمله اعمال

ص: 209

قلبیه که راجع بعقائد است و نفسیه که راجع باخلاق است و جوارحیه که راجع بافعال است از حیث کمیت و کیفیت بیشتر است مثوبت و عقوبتش شدیدتر است و این موضوع در بسیاری از آیات تصریحا و تلویحا ذکر شده.

مِمَّا عَمِلُوا چه عمل قلبی یا نفسی یا جوارحی چنانچه میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8، و تعبیر بمن تبعیضیه است یعنی از کلیه اعمال هر مقدار که باشد.

وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ غفلت از عوارض و حوادث است و واجب الوجود محل عوارض و حوادث واقع نمیشود عَمَّا یَعْمَلُونَ تعبیر بعن بمعنی تجاوز است یعنی از آنها صادر میشود زیرا هر فعلی مصدر است و در اینجا اسم مصدر است البته احتیاج بفاعل دارد که این فعل از او صادر شود و ظاهر فعل افعال اختیاریه است بلکه فعل غیر اختیاری مورد مثوبت و عقوبت نیست.

[سوره الأنعام (6): آیه 133] ..... ص : 210

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ کَما أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ (133)

و پروردگار تو دارنده ایست صاحب رحمت اگر بخواهد شماها را ببرد و جای شما بعد از شما آنچه را که میخواهد قرار دهد همین نحوی که شما را ایجاد فرمود از ذریّه قوم دیگران.

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ نوع حکماء و علماء غنی را از صفات سلبیه و بمعنی بی نیازی گرفتند یعنی عدم احتیاج چنانچه گفتند:

نه مرکّب بود نه جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

و در نصاب گوید

(چون غنی دان بی نیازی ور بمد خوانی سرود)

لکن بعقیده اینجانب غنی از صفات ثبوتیه ذاتیه غیر اضافیه است و اعظم صفات است بمعنی

ص: 210

دارندگی و داراییست شامل جمیع صفات ذاتیه است دارای علم، قدرت، حیات، اراده، عظمت، کبریایی و سایر صفات ربوبی است بلی لازمه غنی بی نیازیست دارنده احتیاج ندارد و دلیل بر این مدعی اینکه فقر و احتیاج امر عدمی است بمعنی نیستی در مقابلش غنی امر وجودیست در آیه شریفه هم میفرماید یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ فاطر آیه 16، زیرا غنی در مقابل فقر داراییست بلکه همین آیه هم دلالت دارد چون توصیف فرموده ذُو الرَّحْمَةِ زیرا صاحب رحمت مناسب با داراییست و همین نحو که در لغت استعمال شده در بی نیازی استعمال در دارندگی هم شده، احکامی که بر غنی و فقیر بار شده اغنیاء و فقراء تمام باین معنا است حتی در نصاب که استشهاد کرده بود در جای دیگر میگوید (غنی مالدار است و مسکین گدا) و امّا رحمت بقدری توسعه دارد که از صفات بارزه حق در بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ است که شرح آن در تفسیر بسمله اول سوره حمد مفصلا ذکر شده و در آیه شریفه وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155، و از قول ملائکه رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7، که بقدر توسعه علم رحمت وسعت دارد در اول دعاء کمیل

(اللهم انّی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ء)

و در حدیث است رحمت صد جزء دارد یک جزء آن را خداوند در دنیا فرستاده که باین یک جزء محبتهای باولاد و آباء و امّهات و ارحام و افراد نسبت بیکدیگر دارند و فردای قیامت باتمام رحمت نسبت بمؤمنین رفتار میشود و تعبیر بصد جزء هم برای کثرت است نه اینکه محدود باشد.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ دنیا دار ممرّ است باید در هر زمانی یک دسته بروند و دسته دیگر جای گیر شوند.

ایکه در پشت زمینی همه وقت آن تو نیست دیگران در رحم مادر و پشت پدرند

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(الدنیا دار ممرّ و الاخرة دار مقرّ فخذوا من ممرکم

ص: 211

لمقرکم و اخرجوا من الدنیا قلوبکم قبل ان یخرج منها ابدانکم)

البته بموقع رسیدن اجل شما باید بروید.

وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ آنچه حکمت اقتضاء کند و اراده حق تعلق گیرد کَما أَنْشَأَکُمْ انشاء ایجاد است و انشاءات حق دو قسم است تکوینی ایجاد مخلوقات و تشریعی جعل احکام و قوانین مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ که آباء و امّهات و اجداد و جدات تا حضرت آدم و حوّاء و از این طرف اولاد و احفاد تا آخر دنیا و بالجمله دنیا سرائیست دو درب مثل گمرکات از درب رحم وارد میشوند و از درب قبر خارج میشوند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(و السیر بکم سریع)

که مفصلا این حدیث را در مقدمه کتاب در باب وجوب تمسک بقرآن شرح کردیم.

[سوره الأنعام (6): آیه 134] ...... ص : 212

إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (134)

محققا آنچه بشما وعده داده شده از آمدن روز قیامت و روز جزاء هرآینه آمدنیست و شما قدرت بر جلوگیری از آن ندارید.

قضایایی که خبر از آینده داده شده دو قسم است یک قسم حتمیات است مثل ظهور حضرت بقیّة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، و علائم حتمیه ظهور و دوره رجعت ائمه طاهرین علیهم السّلام و بعث قیامت و صراط و میزان و دخول جنت و نار و تطایر کتب و حساب و سایر خصوصیات اینها البته واقع شدنی است و تخلف پذیر نیست لذا بنون تأکید میفرماید إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ و بلام تأکید، و یک قسم غیر حتمی است مثل بسیاری از خصوصیات زمان ظهور یا زمان رجعت و بسیاری از علائم ظهور و بسیاری از خصوصیات صراط و میزان یا خصوصیات عذابها که قابل تغییر است ممکن است حکمت و مصلحت آن تغییر کند یا بشفاعت با قابلیت مغفرت یا بواسطه عمل صالحی و صفت حسنه و امثال اینها، و این خطاب

ص: 212

چون بکفار است و آنها نه قابل مغفرت نه مورد شفاعت هستند آنچه بآنها وعده عذاب داده البته بآنها خواهد رسید لذا تعبیر بماء موصوله کرده که افاده عموم میکند در دعای کمیل میفرماید

(فبالیقین اقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت من اخلاد معاندیک لجعلت النار کلّها بردا و سلاما و ما کانت لاحد فیها مقرّا و لا مقاما لکنّک تقدّست أسماؤک اقسمت ان تملأها من الکافرین من الجنة و الناس اجمعین و ان تخلّد فیها المعاندین)

و البته خداوندی که اصدق الصادقین است و قسم هم یاد کرده قابل هیچگونه تخلف نیست.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ زیرا بشر بلکه جمیع ممکنات هر چه قدرت و نیرو داشته باشند در مقابل قدرت حق اگر بگوئیم قطره مقابل دریا است غلط گفته ایم زیرا دریا هم محدود است و مرکّب از قطرات است و قدرت حق عین ذات او غیر محدود و غیر متناهی است حتی تعبیر باعلی درجه قدرت هم کوتاه است و از باب ضیق عبارت است لذا غیر متناهی درجه بر او تصور نمیشود بعلاوه این قدرت و نیرویی که در ممکنات مشاهده میشود از افاضه او است اراده فرماید آنی گرفته میشود. معجز بمعنی عاجز کننده است و معجزات انبیاء را هم معجزه گفتند برای اینست که بشر عاجز است از آوردن بمثل آن و این را اهل فن بهتر درک میکنند سحره فرعون با آن مهارتی که در فنّ سحر داشتند که خدا میفرماید وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ اعراف آیه 113، فهمیدند که عصای موسی معجزه است، حکماء زمان حضرت عیسی فهمیدند که احیاء موتی معجزه است، فصحاء و بلغاء زمان حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فهمیدند قرآن معجزه است.

ص: 213

[سوره الأنعام (6): آیه 135] ...... ص : 214

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (135)

بگو ای قوم من بکنید بقدر مکنت و توانایی خودتان محققا من هم عمل میکنم پس زود باشد که بدانید کدام یک بر حقیم.

قل خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است یا قوم مراد کفار قریش و مشرکین و سایر کفار که حضرت مبعوث بر آنها شده و ایمان نیاوردند اینها قوم پیغمبر (ص) هستند مثل قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی و سایر انبیاء که تصدیق آنها را نکردند، و کسره قوم دلیل بر اضافه بیاء متکلم است که قومی بوده.

اعملوا امر تهدیدی است چنانچه کسی که بر خلاف دستور شما رفتار کند می گویی هر چه میخواهی بکن آخر خواهی فهمید عَلی مَکانَتِکُمْ از مکنت بمعنی قدرت و توانایی و تمکن است یعنی هر چه میتوانی بکن إِنِّی عامِلٌ محققا من هم بوظیفه خود و دستورات الهی کوتاهی نمیکنم از دعوت و تبلیغ و ارشاد و هدایت وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ سوره آیه فسوف اشاره بروز قیامت است که هر که بجزای عمل خود میرسد

(ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ)

تعلمون روزیست که بواطن ظاهر میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9، بر هر کس معلوم میشود.

مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ که از برای کیست عاقبت سعادت و دار جنت و رستگاری محققا چنین است که رستگاری نیست برای ظالمین و رستگار نخواهند شد.

مَنْ تَکُونُ مفعول تعلمون است و بنظر میآید جزو آیه قبل باشد که هر دو یک آیه باشد لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ مراد دار آخرت است و مراد از عاقبت خیر و سعادت است که ثمره و نتیجه ایمان و تقوی و عمل صالح است بقرینه إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ تعبیر بظالم فرمود نه مشرک و کافر برای تعمیم است شامل مشرک هم

ص: 214

میشود إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12، شامل کافر هم میشود وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ سوره بقره آیه 255، شامل ظالم بغیر هم میشود بلکه شاید بتوان گفت که ظالم بنفس را هم بگیرد زیرا در بسیاری از آیات اطلاق ظلم شده اگرچه منصرف الیه الظالم غیر او است و اللَّه العالم.

[سوره الأنعام (6): آیه 136] ..... ص : 215

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (136)

و قرار دادند مشرکین از برای خدا آنچه که از کشت آنها بدست میآمد و آنچه که از حیوانات انعام استفاده میکردند سهمی و نصیبی پس گفتند این سهم مال خدا بگمان خود که معین کرده بودند و این سهم مال شرکاء خود که انصاب و ازلام باشند پس آنچه که برای بتها قرار داده بودند مصرف بتها میکردند و بمصرف الهی نمیرسانیدند و آنچه برای خدا تعیین کرده بودند بمصرف بتها میرسانیدند بد چیزی است این حکم که مینمودند.

این آیه شریفه در مقام بیان مراتب شرک است که اینها علاوه بر اینکه بت میپرستند و شریک بر خدا قائل هستند و علاوه بر اینکه برای بتها قربانی میکنند که قبلا ذکر شد اینها بت را مقدم بر خدا میدانند و احترام آنها را بیشتر مراعات میکنند اولا بمقتضای شرک آنچه از حاصل کشت برداشت میکنند و آنچه از انعام ثلاثه شتر، گاو و گوسفند بدست میآورند یک سهم از برای خدا منظور میآورند کانّه در راه تقرب بخدا مصرف کنند و یک سهم هم برای شریک خدا که بتها باشد معین میکردند که مصرف آنها کنند یا بتکده بسازند یا بت بخرند یا تعمیر و تزیین بتها کنند یا بواسطه تقرب بآنها ببت پرستان دهند و این همان

ص: 215

زکاتیست که در شرایع سابق بوده چون مسئله صلوة و زکاة در جمیع شرایع بوده حتی حضرت عیسی علیه السّلام میفرماید وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا مریم آیه 32، که بغلات اربعه و انعام ثلاثه تعلق میگیرد لذا میفرماید وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ که غلات باشد و الانعام که انعام ثلاثه باشد زیرا سایر حیوانات را انعام نمیگویند نصیبا که یک قسمت زکاة باشد فَقالُوا هذا لِلَّهِ و این قسمت را بمصارفی که بزعمهم و خیال خود موجب تقرب بخدا باشد میرساندند وَ هذا لِشُرَکائِنا جمله در تقدیر است یعنی و جعلوا لشرکائهم ما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لشرکائنا، و ثانیا باین زعم فاسد خود هم پابرجا نبودند فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ آنچه را که سهم بتها قرار داده بودند بمصارف فاسد خود میرساندند فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ بمصارفی که برای تقرب بخدا بود مصرف نمیکردند اما وَ ما کانَ لِلَّهِ و آنچه که سهم خدا قرار داده بودند بمصارف بتها صرف میکردند فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ بتوهم اینکه مصرف بتها هم موجب تقرب بخدا است چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 و این وجهی که مفسرین گفتند که آنها چون میگفتند که خدا غنی است احتیاج ندارد و بتها فقیر هستند درست نیست زیرا اولا این عقیده نکوهش ندارد و مذموم نیست و آیه در مقام نکوهش آنها است و ثانیا مصرف در راه خدایی مربوط بغنی و فقر نیست نسبت بخدا بلکه این آیه نظیر آیه شریفه است که میفرماید أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی نجم آیه 21 و 22، که ملائکه را دختران خدا میدانستند به اینکه اولا خدا لم یلد و لم یولد است و بر فرض محال اگر ملائکه اولاد خدا هستند چرا پسر نباشند و دختر باشند شما پسر داشته باشید خدا دختر ساءَ ما یَحْکُمُونَ بسیار بد حکمی است و بد قسمتی.

ص: 216

[سوره الأنعام (6): آیه 137] ..... ص : 217

وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (137)

و همین نحو زینت دادند شرکاء آنها جماعتی از مشرکین را بکشتن اولاد خودشان برای آنکه آنها را هلاک کنند و از بین ببرند و دین آنها را بر آنها مشتبه کنند و اگر مشیت حق تعلق گرفته بود همچه عملی انجام نمیدادند پس واگذار آنها را و آنچه که افتراء می بندند.

توضیح کلام اینکه جماعتی از مشرکین عرب اگر دختر پیدا میکردند بسیار غمنده میشدند و آنها را میکشتند بلکه زنده زیر خاک میکردند یا از کبر و نخوتی که در آنها بود که دختران را شوهر دهند و دیگران تصرف کنند که هنوز در میان اعراب بسیار ننگ است که بگویند فلان شوهر دختر اینست یا شوهر خواهر این، یا از جهت فقر که دختر مخارجاتش بگردن و در عهده پدر است و خودش درآمد ندارد و بالعکس اگر پسر پیدا میکردند بسیار خوشنود و فرحناک میشدند چنانچه در بسیاری از آیات اشاره باین دارد إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ نحل آیه 60 و 61 وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً اسری آیه 33، و کبر و نخوت در نظر آنها بسیار جلوه داشت باندازه ای که اگر درب خانه کوتاه بود حاضر نبود سر خود را خم کند باید درب را خراب کرد اگر چیزی از دست آنها روی زمین میافتاد حاضر نبود خم شود بردارد حتی بعضی خدمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض کردند که اگر سجده را از نماز برداری ما بتو ایمان میآوریم و این جلوه یا بواسطه احترام بتها بود که همراه خود داشتند یا بواسطه اغوای شیاطین یا بواسطه تملق و چاپلوسی بود که دیگران از اینها میکردند اینها خود را گم

ص: 217

کرده بودند و توهم بزرگی در خود میکردند بعد از این بیان می گوییم:

و کذلک یک نکوهش دیگری شبیه نکوهشی که در آیه قبل از آنها شده بود زیّن فاعل زیّن شرکاؤهم که بتهای آنها باشند و مراد یا خدام بتکده ها یا شیاطین که بجهت احترام بتها اینها را اغواء کردند یا بعض رؤساء آنها که این موضوع را تزریق نمودند لکثیر کثیر جمعیست و منافی نیست که اکثریت با دیگران باشد و اینها در طرف اقلیت باشند لکن جماعتی هستند مِنَ الْمُشْرِکِینَ مشرکین مکه معظمه قَتْلَ أَوْلادِهِمْ مفعول زیّن و مراد از اولاد بنات است چنانچه ذکر شد شرکاؤهم فاعل زیّن چنانچه بیان شد.

لِیُرْدُوهُمْ لام لام عاقبت است نه اینکه فاعل زیّن قصدش این باشد بلکه عاقبت این عمل باعث هلاکت و از بین رفتن آنها بود زیرا اگر بنات کشته شوند دیگر نسلی از آنها باقی نمیماند و معنای لیردوا هلاکت آنها است ای لیهلکوا وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ ضرر دیگر که بر این عمل سوء مترتب میشود التباس دین آنها است که در ضلالت و گمراهی و سر بگریبان میشوند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ اگر قابل هدایت بودند و بشرف اسلام مشرف میشدند البته این عمل شنیع را ترک میکردند ولی چون قابل هدایت نیستند خداوند آنها را بخود واگذار فرمود و مشیت حق بر خلاف عمل آنها تعلق نگرفته.

فذرهم ای پیغمبر اکرم خود را زحمت مده و کوشش در هدایت آنها نفرما که اینها ایمان نخواهند آورد آنها را واگذار وَ ما یَفْتَرُونَ هر چه میخواهند بخدا و دین افتراء ببندند و تهمت زنند.

ص: 218

[سوره الأنعام (6): آیه 138] .... ص : 219

وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ (138)

و گفتند این انعام شتر، گاو، گوسفند و حرث که کشت کرده بودند نسبت بآن دو سهم که برای خدا و بتها منظور داشتند ممنوع است نباید کسی بخورد مگر کسانی که ما معین کرده ایم که بگمان خود معین کرده بودند و انعامی که حرام شد پشت آنها و انعامی که ذکر اسم خدا بر آنها نشده و این افترایی است که نسبت بخدا داده اند زود باشد جزا دهیم آنها را بآنچه که بودند افتراء میزدند وَ قالُوا هذِهِ اشاره بآیه قبل است که نصیبی برای خدا معین کرده و نصیبی برای بتها انعام که همان انعام ثلاثه باشد و حرث که حاصل برداشته حجر یعنی ممنوع است که هیچگونه تصرفی در آن نمیتوان کرد لا یَطْعَمُها احدی حق ندارد از این دو سهم برداشت کند إِلَّا مَنْ نَشاءُ مراد گفتند خدام کعبه که طائفه بنی شیبه باشند که محارست بتها که در کعبه قرار داده بودند میکردند آنهم بذکور آنها دون اناث بزعمهم یعنی این تحریم و تحلیل را بگمان خود بدون مدرک و دلیل بوده معین کرده اند.

وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها که بر خود حرام کرده بودند که بر آنها سوار نشوند که عبارت از سائبه و بحیره و حام باشد که بامر رکوبی که حمل داشته و در رکوب وضع حمل او شده بچه او را دیگر حرام میدانستند سوار شوند که در سوره مائده آیه 102 تفصیلش گذشت.

وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا یا باسم بتها کشته بودند یا آنها را برای حج همراه خود برده بودند یا بدون ذکر اسم اللَّه کشته بودند میگفتند که اینها را خداوند بر ما حرام فرموده افْتِراءً عَلَیْهِ این کذب محض بود و افتراء

ص: 219

بر خداوند هیچ شریعتی حرام نکرده بود بر آنها.

سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ سه جنبه حرمت داشت: اولا کذب و ثانیا افتراء بر غیر و ثالثا افتراء در دین و بر خداوند و این همان بدعتها است که اهل بدع مثل خلفاء و بنی امیه و بنی العباس و عامه عمیاء و ارباب مذاهب باطله مثل صوفیه و شیخیه و امثال آنها بدین اسلام بستند که این سه جهت حرمت که بسا موجب کفر و لا اقل ضلالت میشود خذلهم اللَّه.

[سوره الأنعام (6): آیه 139] ..... ص : 220

وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (139)

و گفتند آنچه در شکم این انعام که سهم خداوند و سهم بتها قرار دادند اگر زنده بدنیا آمدند فقط برای رجال حلال است و بر نساء حرام و اگر مرده بدنیا آمدند بر مردان و زنان مساویست و هر دو دسته شریک هستند زود باشد جزاء دهد آن وصفی که میگویند محققا خداوند حکیم است علیم است.

وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ بعض مفسرین گفتند مراد شیر آنها است و بعضی گفتند جنین آنها و بعضی گفتند شیر و جنین هر دو لکن ظاهر آیه بقرینه جمله بعد همان جنین است و مراد از هذه الانعام همان انعامیست که در آیات قبل اشاره شده چه انعامی که تعیین کرده بودند نصیب خدا و نصیب بتها و چه انعامی که رکوب بر آنها حرام بود و چه انعامی که ذکر اسم خدا بر او نکرده اند حکم خود آن انعام در آیات قبل بیان شد که چه حکمی بر آنها بار میکنند بگمان خود و افتراء بر خدا می بندند فعلا در این آیه حکم بچه هایی که از آنها متولد میشوند چه افترایی میزنند میگویند خالِصَةٌ لِذُکُورِنا فقط بر ذکور حلال است وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا یعنی علی نسائنا در صورتی که بچه های آنها زنده بدنیا بیایند

ص: 220

و اما اگر مرده بیایند وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً تعبیر بیاء برای رجوع ضمیر یکن بکلمه ما فی بطون است فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ ذکور و اناث هر دو در حلّیة اکل مشترک هستند اختصاص ببعضی دون بعضی ندارد.

سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ جزاء دو مفعولیست هم مفعول به، وصفهم مفعول له است یعنی جزاء دادن آنها را برای این توصیف که بدعت و افتراء است داده میشود

کل بدعة فی النار

یعنی اهل البدعة که مبدع باشد بسبب بدعتش در آتش است إِنَّهُ حَکِیمٌ افعالش تابع حکم و مصالح است علیم عالم بجمیع خصوصیات است هر که را مستحق عذاب میداند بقدر استحقاق عذاب میکند.

[سوره الأنعام (6): آیه 140] ...... ص : 221

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَی اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (140)

بتحقیق زیان کار شدند کسانی که کشتند اولاد خود را از روی حماقت و سفاهت بدون علم و حرام کردند آنچه را که روزی داد آنها را خداوند افتراء بستن بر خدا بتحقیق گمراه شدند و نبودند از هدایت شدگان.

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ تاجر در امر تجارت احتیاج بیک سرمایه دارد که بکار تجارت زند، و این سه قسم تصور میشود: یک قسم نفع میبرد اگر سرمایه هزار باشد دو هزار میشود و یک قسم نه نفع میبرد نه ضرر همان هزار که سرمایه بود باقیست بلسان عوام راست و مایه جسته و یک قسم ضرر میبرد که همان هزار سرمایه هم از دست رفته بلکه ورشکست شده و طلبکار زیادی هم پیدا کرده آن را خسران میگویند اهل ضلالت و کفر و فسق سرمایه عمر را در این تجارتخانه دنیا از دست داده و هیچ نفعی بر آخرت خود نبرده بلکه طلبکاری مثل خالق و سایر مخلوقات که عبارت از حق اللَّه و حق الناس باشد هم پیدا کرده چنانچه قتل اولاد

ص: 221

هم جنبه حق الهی دارد و هم جنبه حق الناسی سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ البته تاجر اگر راه تجارت را نداند و نپیماید سفیه و جاهل باشد بهمین خسران گرفتار خواهد شد وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ هم از منافع و فوائد آنها بهره برداری نکرده و هم بدعت در دین گذارده و کلّ بدعة فی النار، و هم افْتِراءً عَلَی اللَّهِ دروغ بخدا بسته که ضلالت و گمراهی است قَدْ ضَلُّوا گمراه شدند بلکه دیگران را هم گمراه کردند وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ اگر جامه قبول رنگ نمیکند بهیچ لونی ملوّن نخواهد شد روح خبیث و قلب سیاه و نفس اماره کجا قابلیت هدایت پیدا میکند کسی که گوش بفرمایشات الهی نمیدهد و اعتناء بانبیاء نمیکند و از آنها پند نمیگیرد و آنها را کذّاب و ساحر میپندارد بچه وسیله هدایت میشود و مهتدی میگردد.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ مجادله آیه 20.

[سوره الأنعام (6): آیه 141] ...... ص : 222

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (141)

و خداوند خدائیست که ایجاد و انشاء فرمود باغستانهایی که بتوسط داربستها نصب میشود مثل باغستان انگور و باغستانهایی که بتنهایی استقامت پیدا میکند مثل باغستان اشجار و نخلستان و کشت زار که اینها از حیث طعم و خاصیت و شکل و رنگ مختلف هستند خوردن آنها و درخت زیتون و انار که بعضی شبیه بعضی و بعضی غیر شبیه بخورید از میوه آن زمانی که میوه آورد و بدهید حق او را در روزی که حصاد میکنید و ضبط مینمائید و زیاده روی نکنید محققا خداوند کسانی که

ص: 222

زیاده روی میکنند دوست نمیدارد.

هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ انشاء ایجاد و احداث بی سابقه است و جنّات جمع جنّة است که از کثرت اشجار زمین باغ مستور است چنانچه جنین در رحم مستور است و جنّ از نظر انس مستور است.

معروشات از ماده عرش است جای مرتفع مثل درخت مو که باید بتوسط داربست و نحو آنها ارتفاع پیدا کند و بر روی داربست قرار گیرد وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ که بخودی خود رشد و ارتفاع پیدا میکند مثل اغلب میوه جات و النخل تخصیص بذکر برای اینست که ارتفاعش بقدری است که زمین مسطور نمیشود لذا اطلاق جنّة بر او نمیشود تعبیر بنخلستان میکنند و الزرع زمین حاصل خیز که کشت زارش میگویند مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ هم از جهت طعم و هم از جهت خاصیت و الزیتون که اغلب در کنار آب کشت میشود مثل بید و چنار و کبوته و نحو اینها و الرمّان چون اقسام مختلفه دارد بعضی شبیه بعضی و بعضی بر خلاف بعضی، انار شیرین که حلوش گویند و ترش که حامضش نامند و میخوش که حلو و حامض است لذا میفرماید مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ و ذکر این اقسام برای اظهار قدرت که بر همه چیز قادر است و تعداد نعمت که بنده باید شکرگزار باشد و بیان دلیل که هر کدام دلیل بارزی است بر وجود موجد آنها بلکه جزئیات هر یک دلیل متقن است بر معرفت باری.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ امر در مقام توهم حظر ظهور در ترخیص دارد یعنی مانعی ندارد اکل آنها بلکه ممدوح است چنانچه در حدیث است

ان اللَّه یحب ان یؤخذ برخصه کما یؤخذ بعزائمه.

إِذا أَثْمَرَ موقعی که رسید نگذارند ضایع و فاسد شود که تبذیر مال است

ص: 223

و آنهم از گناهان کبیره است إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ اسری آیه 29 لکن مشروط بدو شرط است یکی وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ ظاهرا اشاره بزکوة است که حین انعقاد حبّه تعلق میگیرد و زمان خرمن که یوم حصاد است وجوب اداء لکن در اخبار زیاد داریم که تفسیر شده به اینکه در موقع حصاد بفقراء داده شود مشت مشت و دسته دسته که در آیه دیگر میفرماید وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ حج آیه 37، قانع یعنی قناعت کننده هر مقداری باو داده شود و معترّ کسانی که عبور میکنند از فقراء در صحرا بزبان ما خوشه ورچین و ممکن است شامل هر دو باشد و دیگر وَ لا تُسْرِفُوا که اسراف از معاصی کبیره است أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ سوره غافر آیه 43 و اسراف زیاده رویست و لو در مصارف عقلایی بخلاف تبذیر که در غیر مصرف عقلایی صرف شود و إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ اسری آیه 29.

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ و کسی را که خدا دوست ندارد یعنی با او معامله دوستی نمیکند خردلی رحمت در آخرت شامل حال او نخواهد شد.

[سوره الأنعام (6): آیه 142] .... ص : 224

وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (142)

و نیز خدا انشاء فرمود از انعام و چهارپایان یک قسمت که بر آنها سوار شوید یا بارکش باشند مثل شتر، قاطر، خر و امثال آنها که حموله است و یک قسمت که از پشم و کرک آنها لباس و فرش درست میکنید مثل گوسفند و بز و امثال آنها یا آنکه میخوابانید و ذبح میکنید یا صغار حیوانات علی اختلاف تفاسیر در کلمه فرش، بخورید از آنچه خدا روزی شما قرار داده و متابعت قدمهای شیطان را نکنید محققا او از برای شما دشمن آشکار است.

ص: 224

وَ مِنَ الْأَنْعامِ من تبعیضیه است یعنی بعض انعام و واو عاطفه است بجنّات مدخول انشأ است یعنی و انشأ من الانعام و انعام اقسامی دارند آبی و خاکی وحشی و اهلی، و اهلی هم اقسام زیادی دارند یک قسم حمولة است که بر ظهر آنها حمل میشود یا بر آنها سوار میشوند یا بار بر آنها بار میکنند مثل شتر، اسب، الاغ، قاطر و غیر اینها و یک قسم فرشا ظاهرا برای افتراش زمین است مثل قالی، پتو، نمد، گلیم و غیر اینها، و این نمیرساند که فائده منحصر بحمل و فرش باشد فقط این یکی از فوائد آنها است اکل همه آنها جایز است یا واجب یا مستحبّ یا مباح یا مکروه، و همچنین فوائد دیگر البسه نعل، دلو، قریة، محفظه و غیر اینها لذا میفرماید کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ گفتیم امر برای ترخیص است زیرا در مقام توهم حظر است.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ این جمله در مجلد دوم سوره بقره آیه 168 تفسیر شده که مراد قدمهای شیطان سبل شیطان است که شامل جمیع معاصی میشود بالاخص مورد آیه هم در سوره بقره هم در این مقام اشاره بکسانیست که بعض انعام را بر خود یا بر زنها حرام میدانند یا صوفیه و اهل ریاضات باطله که حیوانی نمیخورند.

إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ عداوت شیطان از اول با حضرت آدم ابو البشر (ع) ظاهر شد و قسمهایی که خورده فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ زمر آیه 83 وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ حجر آیه 39 لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 16، و خداوند هم میفرماید وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ سبأ آیه 19، بالجمله خطوات شیطان همان سبل شیطانیست که میفرماید وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ انعام آیه 154،

ص: 225

[سوره الأنعام (6): آیات 143 تا 144] .... ص : 226

ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (143) وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (144)

هشت زوج از گوسفند دو زوج و از بز دو زوج بگو آیا دو نرها را خدا حرام کرده یا دو ماده یا بچه هایی که در رحم آن دو ماده است خبر دهید مرا بدانایی اگر راست می گویید و از شتر دو زوج و از گاو دو زوج بگو آیا دو نر آنها را حرام کرده یا دو ماده یا آنچه در رحم دو ماده است آیا شما شاهد بودید زمانی که خدا شما را باین حکم وصیت فرموده پس کیست ظالم تر از کسی که افتراء بخدا میزند دروغ را برای اینکه مردم را گمراه کند بدون اینکه علم داشته باشد محققا خدا هدایت نمیکند قوم ستمکاران را.

ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ راجع بآیات قبل است که آیه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً الایة و آیه وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ الایة و آیه وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ الایة و جمله وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ که تفسیر اینها گذشت و این جمله دو احتمال دارد یکی آنکه مراد هشت زوج باشد که شانزده فرد است دو زوج ضأن و دو زوج معز و دو زوج ابل و دو زوج بقر، دیگر آنکه مراد هشت فرد باشد که چهار زوج است یک زوج ضأن و یک زوج معز و یک زوج ابل و یک زوج بقر و معنی تغییر میکند مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ یک زوج یا دو زوج و همچنین وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ.

قل ای رسول محترم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین کفار قریش آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ الف

ص: 226

استفهام یعنی آیا دو نر از ضأن و معز، و فاعل حرّم خداوند است یعنی خداوند نرها را حرام کرده أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ یا ماده ها را أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ که بچه در رحم ماده ها کدام یک از این سه قسمت را حرام فرموده البته آنها جواب میدهند بآنچه در آیات قبلی از آنها نقل شده از آنها مطالبه مدرک فرما که مفاد نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ باشد و چون مدرک علمی ندارند و احدی از انبیاء همچه حکمی نکرده لذا کذب محض است إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ زیرا امتیاز صدق و کذب باقامه دلیل است و مدرک علمی.

وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ بدو احتمال با آنها بفرما آیا نرهای آنها را حرام کرده یا ماده های آنها را أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ چه موقع همچه حکمی صادر شده أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ شهادت میدهید إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا البته چون همچه دستوری از خدا صادر نشده و همچه شهادتی نمیتوانید داد بلکه افتراء محض است.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ هم ظلم بنفس است، کذب بر خدا از معاصی کبیره است و هم ظلم بغیر که دیگران را در ضلالت میاندازد و هم ظلم بدین و شریعت که بدعت در دین گذارده کذبا تأکید است و الّا در مفهوم افتراء کذب مأخوذ است لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ در موضوع احکام تا علم قطعی یا حجة شرعی در دست نباشد نمیتوان تکلم کرد حتی مظنه در احکام شرعیه حجة نیست حتی خبری که حجیتش ثابت نشده نمیتوان مدرک قرار داد و بدون حجة حرام و مورد غضب خداوند است إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ظالم چه مشرک باشد چه کافر چه مضلّ چه مبدع تماما ظالم هستند و قابل هدایت نیستند (بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی)

ص: 227

[سوره الأنعام (6): آیه 145] .... ص : 228

قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (145)

بفرما ای رسول محترم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین که بعض اقسام را حرام میدانند که قبلا ذکر شد که من نمی یابم در آنچه که از جانب حق بمن وحی شده بر خورنده که بخواهد خوراک کند محرمی را مگر میته باشد یا خون ریخته شده یا گوشت خنزیر پس محققا او رجس و نجس است یا حیوانی که ذکر اسم غیر خدا بر او شده که فسق است پس اگر مضطر شد بخوردن این محرمات در صورتی که از روی معصیت نباشد و تعدی هم نکرده باشد پس محققا پروردگار تو آمرزنده مهربان است در این آیه جای چند سؤال است یکی آنکه حیوانات حرام گوشت در شریعت مطهره بسیار هستند از سباع و طیور و وحوش وجه اختصاص بلحم خنزیر چیست جواب- چون سایر حیوانات محرم الاکل معمول نیست نزد احدی اکل آنها بواسطه استقذار طبع و اشمئزاز نفس از اکل آنها بخلاف لحم خنزیر که معمول نصاری و نصاری صفت ها بسیار است و الذّ از تمام لحوم میدانند و بخصوص در این عصر حاضر که قیمت آن بمراتب از سایر لحوم اغلی است و چه اندازه در ممالک اسلامی مورد اهمیت است تقلید از اروپا لذا تخصیص بذکر داده با تصریح به اینکه از سایر حیوانات محرم الاکل اشد است چون نجس العین است مثل کلب.

سؤال دوم- اشیاء نجسه و متنجسه تماما حرام است اکل آن وجه اختصاص بدم مسفوح چیست.

جواب- اولا آیه در مقام بیان محرمات ذاتیه است اشیاء متنجسه حرمت آنها بالعرض است چنانچه خوردن مال یتیم یا بعنوان غصب یا بواسطه ضرر مثل سمّ و نحوه بالعرض حرام است.

و ثانیا ذکر دم مسفوح برای اخراج دم متخلف است که پاکست و در

ص: 228

صورتی که مستهلک شود در لحم و مرق خوردنش مانعی ندارد.

سؤال سوم- در سوره مبارکه مائده آیه 4 میفرماید حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ الایة و در این آیه منحصر میفرماید بچهار اول زیرا در مقام بیان حصر است.

جواب- میته مقابل مذکی است هر حیوانی که شرائط تذکیه در او مراعات نشود میته است چه بموت حتف انف باشد یا او را بکشند و شرائط تذکیه قبلا بیان شده که ذابح باید مسلم باشد، رو بقبله، ذکر بسم اللَّه، با حدید فری اوداج اربعه بشود و در غیر این صورت میته است و او شامل جمیع این اقسام میشود و در سوره مائده برای توضیح است و آنچه معمول زمان جاهلیت بوده.

سؤال چهارم- یکی از شرائط تذکیه قابلیت تذکیه است و خنزیر نیز اصلا قابل تذکیه نیست و لو جمیع شرائط در او موجود شود و همچنین بسمله چنانچه ذکر شد شرط است و ما اهل لغیر اللَّه چون تسمیه ندارد میته است پس ذکر این دو لازم نبود همان لفظ میته کافی بود.

جواب- اما ذکر خنزیر برای اثبات نجاست ذاتیه او است که میفرماید فانّه رجس که بمنزله علت است و از این جهت شامل کلب هم میشود چون علت معمم است بعلاوه آنچه در جواب سؤال اول ذکر شد، و اما اهل لغیر اللَّه برای اینست که این آیه در مقام جواب آیات سابقه بوده که مشرکین ذبح بر اصنام میکردند بالخصوص ذکر شده پس از این بیانات تفسیر آیه واضح میشود فقط اشاره میکنیم قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً اشکال- حکماء گفتند (عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود).

جواب- عدم و جدان نبیّ در ما اوحی الیه دلیل قطعی است بر عدم وجود.

عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ یعنی علی آکل یأکله در باب اصول گفته ایم که احکام

ص: 229

شرعیه بنحو قضایای حقیقیه است بار بر موضوعات مقدرة الوجود است تا موضوع تحقق پیدا نکند حکم فعلیت ندارد در صورتی که طاعم یطعمه نباشد حرمت فعلیت پیدا نمیکند.

إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً یا در حکم میته باشد مثل موارد شک در تذکیه که اماره شرعیه بر تذکیه نداشته باشیم مثل سوق مسلم و ید مسلم اصالة عدم التذکیه جاریست و حکومت دارد بر اصالة الحلیة و اصالة الطهارة.

أَوْ دَماً مَسْفُوحاً و اما دم متخلف اگر خون بنحو متعارف خارج شود و حیوان نفس او برنگردد پاک است ولی خوردن او بتنهایی حرام است مگر اینکه مستهلک شود در طبخ.

أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ که از سه جهت حرام است: یکی جزو حیوانات حرام گوشت است مثل سباع، دیگر نجس العین است مثل سایر نجاسات عینیه، سوم قابل تذکیه نیست و میته است بخلاف سایر حیوانات حرام گوشت که قابل تذکیه هستند و بعد از تذکیه پاک هستند و میته نمیشوند و غیر اکل سایر انتفاعات را از جلد و عظم و سایر اعضاء آنها میتوان برد.

فَإِنَّهُ رِجْسٌ علاوه از نجاست خباثت و پلیدی هم دارد مثل بت پرستی و قمار و امثال اینها چنانچه میفرماید إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ مائده آیه 92، و در حق منافقین میفرماید إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ توبه آیه 126.

أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ اهلّ صدا بلند کردن است و مراد ذکر اسماء بتها است در موقع ذبح و فسق طغیان و سرکشی و تجاوز از حد است زیرا معاصی هم اندازه دارد زیاده روی در آن فسق است و این ذبایحی که بنام اصنام است علاوه بر اینکه میته است و نجس است شرک هم هست.

ص: 230

فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ در سوره بقره آیه 173، تفسیر این جمله بیان شده که اضطرار یکی از آن تسعه است در حدیث رفع

و ما اضطروا الیه

بعلاوه (الضرورات تبیح المحذورات) لکن بمقدار اضطرار که باغی نباشد که بمعنای طاغی و سرکش است، و عادی نباشد که بمعنی تجاوز از حد است.

فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ متفرد بر مورد اضطرار است بدون بغی و عدوان خداوند میآمرزد و ترحم میفرماید.

اشکال- در مورد اضطرار معصیتی نیست که مورد غفران باشد.

جواب- خداوند منت گذارده بر بنده که حکم حرمت را در مورد اضطرار برداشته لذا گفتیم حدیث رفع تسعه در مقام امتنان است که میفرماید

(رفع عن امتی تسعة الخبر)

و خداوند را میرسید که در موقع اضطرار هم حکم را باقی بدارد و لو انسان تلف شود و لو کشته شود لکن برای حفظ نفس از راه مغفرت و رحمت و تفضل برداشته چنانچه در بعض موارد مهمه حکم ثابت است، از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود اگر شما را مجبور کردند بسبّ بر من سبّ کنید و اما اگر بر برائت از من است برائت نجوئید و لو کشته شوید چنانچه میثم رضی اللَّه عنه چنین کرد

[سوره الأنعام (6): آیه 146] ..... ص : 231

وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلاَّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (146)

و بر کسانی که یهود هستند یعنی بنی اسرائیل ما حرام کردیم هر حیوان ناخن و پنجه دار را و از گاو و گوسفند حرام کردیم بر آنها پی و چربی آنها را مگر دنبه که در عقب آنها است یا چربیها که در اطراف روده ها است در شکم یا چربیها که اطراف استخوان است که اینها حرام نبود بر آنها این حکم را بر آنها جزاء

ص: 231

تجاوزات و تعدیات آنها فرمودیم و محققا ما هراینه راستگویانیم.

وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا یکی از ابناء یعقوب یهودا بود بنی اسرائیل را نسبت باو دادند گفتند یهود و بسا یا ساقط میشود هود میگویند یعنی کسانی که مسمی باین اسم شدند که بنی اسرائیل باشند حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ پنجه و چنگال دار چه از سباع باشد یا طیور که این حیوانات مطلقا بجمیع اجزاء آنها بر آنها حرام کردیم وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ و از گاو و گوسفند فقط حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما شحم پی و چربی است که از این دو حیوان بر آنها حرام شده إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما که بر گرده آنها باشد مثل الیه که دنبه باشد أَوِ الْحَوایا پیهایی که بروده ها در شکم اینها است أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ که اطراف استخوانها است که این سه قسم چربی از مطلق شحوم استثناء شده و بر آنها حلال شده و بقیه شحوم بر آنها حرام.

ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ این حکم تحریم یک بار سنگین و تضییق و اصری بود جزای تعدیات و تجاوزات آنها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ کانّه یهود انکار این حکم را کرده بودند که همچه تحریمی بر ما نبوده خداوند بنون تأکید و لام تأکید بیان میفرماید که این حکم صدق و ما راستگو هستیم.

اشکال- احکام تابع حکم و مصالح بنده گان است عقوبت و جزاء منشأ حکم نیست جواب- بسیار اشتباه بزرگی است حکم و مصالح بخصوصیات و بوجوه و اعتبار تغییر میکند چه بسا اخلاق حسنه و سیّئه یا احسان و ظلم منشأ حسن و قبح میشود و حکم تابع حسن و قبح است و احکام شرعیه و مبلغین شرع از انبیاء و اوصیاء و علماء اطباء روح هستند چنانچه اطباء جسم هر مرضی را یک نحو معالجه میکنند اطباء روح هم مختلف میشود معالجه قسیّ القلب با رقیق القلب و یکی از حکم نسخ شرایع هم همین است و خداوند عالم بحکم و مصالح عباد است او باید تعیین کند.

ص: 232

[سوره الأنعام (6): آیه 147] ..... ص : 233

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (147)

پس اگر تکذیب میکنند پس بآنها بگو که پروردگار شما صاحب رحمت واسعه است و کسی نمیتواند بأس او را از قوم گنه کارها رد کند.

فَإِنْ کَذَّبُوکَ مراد یهود است که تکذیب پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمودند هم در این حکم تحریم بلکه جمیع احکام بلکه تکذیب رسالت نمودند فقل در جواب تکذیب آنها ربّکم پروردگار شما که شما را از کتم عدم بوجود آورد و بحدّ کمال عقل رسانید و انبیاء بسیاری برای شما فرستاد و احکامی جعل فرمود برای هدایت شما تماما از روی رحمت و لطف و عنایت بوده برای تربیت شما.

ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ که وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ و لکن شما یهود با انبیاء چه کردید بعضی را کشتید و بعضی را تکذیب نمودید و با احکام الهیه چه کردید همه را زیر پا گذاردید و تغییر دادید و با کتابهای الهی چه کردید همه را تحریف نمودید و از مواضع خود انتقال دادید بلکه توحید را منکر شدید و در شرک بسر بردید و گمان کردید که خدا شما را عذاب نمیکند و خدا را بغضب آوردید بدانید که وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ احدی بفریاد شما نمیرسد و کسی جلوگیری از عذاب او نمیکند هر قومی که نافرمانی او کردند.

سؤال- این آیه دلیل بر انکار شفاعت است با اینکه از ضروریات مذهب است جواب- شفاعت خاص باهل ایمان است غیر مؤمن بالاخص یهود عنود لیاقت شفاعت ندارند و احدی از برای آنها شفاعت نمیکند بلکه انبیاء و اولیاء حتی حضرت موسی علیه السّلام از اینها بیزار است و خصم آنها است چنانچه پیغمبر اسلام با اینکه شفاعت کبری بدست او است خصم این مذاهب باطله است که در اسلام احداث شده است (ویل لمن شفعائه خصمائه).

ص: 233

[سوره الأنعام (6): آیه 148] ..... ص : 234

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (148)

زود باشد که بگویند کسانی که شرک آورده اند اگر خدا میخواست ما شرک نمیآوردیم و پدران ما هم شرک نمیآوردند و نیز ما تحریم بعض حیوانات را نمیکردیم تمام بمشیت اللَّه است و همین نحو پیشیان آنها هم تکذیب انبیاء کردند باستناد شرک و افعال خود را بمشیت اللَّه تا زمانی که چشیدند بأس و عذاب ما را بگو باینها که آیا بر این دعوی مدرکی دارید که موجب علم باشد پس برای ما ظاهر کنید متابعت نمیکنید شما مگر گمان را و نیستید مگر تخمین زده گان.

سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا این مقاله مقاله جبریه است که بسیاری از حکماء و مذاهب باطله از کفار و اهل خلاف و غیر اینها قائل بجبر شدند و گفتند افعال صادره از عباد تماما مستند بمشیئت الهی است عبد هیچگونه اختیاری ندارد و این مقاله علاوه بر اینکه بر خلاف حسّ و و جدان است منافی با دستگاه دین است.

اما مخالف حسّ و و جدان می بینیم که دست آدم رعشه دار با اینکه باختیار دست خود را حرکت دهد تفاوت دارد و سقوط از بام با نزول درج مختلف است و اما با دستگاه دین زیرا بعث رسل و انزال کتب و جعل احکام و دستگاه معاد و ثواب و عقاب تماما لغو میشود و مطیع و عاصی، کافر و مؤمن، ظالم و مظلوم هیچ تفاوتی ندارند پس افعال اختیاریه عبد چه امور اعتقادیه باشد و چه تکمیل اخلاقیه و چه افعال جوارحیه تماما باختیار عبد است (ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل) غایة الامر مستقل نیست که تفویض لازم آید بلکه موافقت با مشیة حق باید بکند که اگر خداوند بخواهد جلوگیری کند قدرت دارد چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام منقول است فرمود

(عرفت اللَّه بفسخ العزائم و نقض الهمم

پس این مقاله مشرکین

ص: 234

باطل است که گفتند.

لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا بلی چون بسوء اختیار خود اختیار توحید و ایمان نمیکنید و خداوند هم شما را مجبور بایمان نکرده بشرک باقی میمانید وَ لا آباؤُنا آنها هم بسوء اختیار خود در شرک زیست کردند وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ که بعضی حیوانات را بر خود حرام کردند یا بر زنهای خود که این هم بدون مدرک است و بدعت در دین است فقط بمجرد خیال و گمان و حدس و تخمین است و این همان قیاس و استحساناتیست که عامه مدرک احکام قرار داده اند.

کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ که قول بجبر نه فقط مقاله مشرکین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود بلکه کفار زمان انبیاء سلف هم این مقاله را داشتند و در اثر آن تکذیب انبیاء کردند که خدا نمیخواهد ما ایمان بیاوریم حَتَّی ذاقُوا بَأْسَنا بأس عذاب و بلیات دنیویست که بر امم سابقه نازل شده مثل غرق قوم نوح و فرعونیان و نزول باد بر قوم عاد و صاعقه بر ثمود و نزول حجاره بر قوم لوط و صیحه بر قوم شعیب و ابابیل بر لشگر ابرهه و غیر اینها و این جمله تخویف و انذار است بر مشرکین که اگر ایمان نیاورید باین نوع عذابها بسا گرفتار خواهید شد چنانچه بقتل و اسارت مبتلا شدند.

قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ کدام پیغمبری و کدام دلیل عقلی بر شرک دارید اگر مدرکی دارید فَتُخْرِجُوهُ لَنا بیان کنید تا ما هم با شما موافقت کنیم ابدا هیچ عقلی حکم بشرک نمیکند با این همه ادله عقلیه بر توحید و هیچ نبیّی دستور نداده اولین مقاله انبیاء توحید و نفی شرک بوده.

إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ که ظن ابدا اعتباری ندارد بخصوص در باب عقائد که تا یقین پیدا نشود عقیده تحقق پیدا نمیکند وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ فقط حدس و تخمین و خیال بافیست.

ص: 235

[سوره الأنعام (6): آیه 149] ...... ص : 236

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (149)

بفرما بمشرکین که از برای خداوند حجت بالغه که راه عذر بر تمام شما بسته شده پس اگر مشیئة او تعلق بگیرد هراینه هدایت میفرماید تمام شماها را قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ خداوند اسباب تکوینیه و تشریعیه را از هر جهة برای بندگانش فراهم فرموده. اما تکوینیه عقل و شعور و ادراک و فهم بهمه عنایت فرموده، حواس ظاهره و باطنه از هر جهت تمام است چشم، گوش، زبان قوّه، قدرت، حیات، سایر نعم تماما موجود. و اسباب تشریعیه ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام آنچه موجب سعادت دنیا و آخرت است و آنچه باعث نجات از مهالک دنیوی و اخروی است عنایت فرموده و راه عذری بر احدی باقی نگذاشته اینست حجت بالغه.

فَلَوْ شاءَ اگر قابلیت هدایت در شما بود و عناد و عصبیت و تقلید آباء ضالّه خود را کنار میگذاردید لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ تمام شما را هدایت میفرمود

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ما است و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

از طرف فاعل کوتاهی نشده هر چه نقص هست در طرف قابل است و البته هدایت باید فاعل تام الفاعلیة باشد و قابل تام القابلیة تا تأثیر بخشد یک طرف که ناقص شده نتیجه تابع اخسّ مقدمتین است.

[سوره الأنعام (6): آیه 150] .... ص : 236

قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (150)

بگو دعوت کنید و بخوانید شهداء خود را آن چنان کسانی که شهادت دهند

ص: 236

که خدا حرام کرده این انعامی که شما می گویید حرام است پس اگر شهادت دادند پس تو شهادت نده با آنها و متابعت هواهای نفسانی آنها را مکن که اینها تکذیب کردند آیات الهی را کسانی که تکذیب میکنند آیات ما را و کسانی که ایمان بروز جزاء ندارند و آنهایی که بر پروردگار خود عدل قرار دادند.

قُلْ هَلُمَّ اسم فعل است بمعنی امر و بر مفرد و جمع هر دو اطلاق میشود چنانچه در اینجا بجمع اطلاق شد و در اصل مرکب از هاء تنبیه است و لمّ که لمم بوده میم در میم ادغام شده یعنی احضروا و هاتوا شهدائکم البته هر دعوی ثباتش احتیاج یشاهد دارد و باید شاهد غیر مدعی باشد زیرا هر مدعی بر دعوی خود شهادت میدهد کانّه خدا میفرماید که شما مشرکین که این انعام را مثل بحیره و سائبه و وصیله و بعض انعام دیگر و حرث را حرام میدانید مدعی هستید باید شاهد از خارج بیاورید الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا و البته شاهد بر تحریم الهی منحصر بانبیاء است یا عدولی که شهادت آنها مستند بفرمایش انبیاء باشد زیرا غیر انبیاء از کجا باو وحی میرسد که خداوند حرام کرده و همچه شاهدی هرگز نخواهند پیدا کرد ناچار میگویند ما خود شهادت میدهیم فَإِنْ شَهِدُوا بشهادت آنها چون مدعی هستند نمیتوان اثبات کرد و بلا مدرک است و چیزی که ثابت و محقق نشد نمیتوان بر طبق آن شهادت داد شهادت زور است.

فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ زیرا این دعاوی از روی هواهای نفسانیه است و کذب محض است وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا مخصوصا مشرکین حجاز که گرفتار دوره جاهلیت بوده و دست آنها از دامان انبیاء و اولیاء و علماء دین بکلی کوتاه است باز یهود و نصاری که جزئی از احکام موسی و عیسی در دست دارند اگرچه آنها هم بسیاری از احکام انبیاء را پامال کردند و از بین بردند.

وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ کسانی که ایمان بآخرت ندارند فقط دهری

ص: 237

و طبیعی و لا مذهب است که منکر مبدء هستند و اما مشرکین خدا را منکر نیستند غایة الامر شرک عبادتی دارند و یک احکامی از روی هوی معتقد هستند و دینی بر خود اتخاذ کرده اند و بنا بر این می گوییم که این جمله راجع بدهری است یعنی متابعت هوای نفس کفار را نباید کرد چه یهود و نصاری و مشرکین باشند که تکذیب آیات الهی را کردند و چه دهری طبیعی باشد که منکر آخرت هستند وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ یعنی از برای خدا عدل قرار دادند چه مشرک باشند که اصنام و خورشید و ماه و ستاره و درخت و گاو را عدل خدا دانستند در عبادت و چه ثنویه باشند که قائل بیزدان و اهرمن شدند و چه یهود باشند که خدا را خدای موسی و موسی را خدای هارون و هارون را خدای فرعون دانستند و عزیر را پسر خدا گفتند بلکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21، و چه نصاری که قائل بتثلیث شدند.

[سوره الأنعام (6): آیه 151] ..... ص : 238

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (151)

بگو بیائید تا بر شما بیان کنم آنچه را که پروردگار شما بر شما حرام فرموده اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید و بپدر و مادر احسان و محبت کنید و اولاد خود را از جهت تنگدستی و فقر نکشید ما شما و آنها را روزی میدهیم و نزدیک کارهای زشت نروید چه آنچه زشتی آن ظاهر است و چه آنچه زشتی آن در باطن است و قتل نفس نکنید نفوس محترمه را که خدا حرام کرده مگر نفوسی که مباح الدم هستند و مهدور الدم چه واجب فرموده باشد قتل آنها را

ص: 238

و چه مباح باشد اینست برای شما که خداوند وصیت و سفارش فرموده شما را بلکه تعقل کنید و درک نمائید و عاقل شوید.

این آیه شریفه بضمیمه دو آیه بعد از آن محرمات الهیه را بیان میفرماید قُلْ تَعالَوْا تعال از علوّ است بمعنی ارتفاع و این در صورتیست که آمر در مرتبه عالیه باشد و مأمور در مرتبه سافله او را امر کند که بیا بالا کانّه این کفار و مشرکین بسیار از حقایق دور افتاده و تنزل پیدا کرده میفرماید قدری بخود بیائید و بحقایق نزدیک شوید تا اینکه أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ تلاوت اخص از قرائت است قرائت بمعنی خواندن است و تلاوت بیان کردن و توضیح دادن، ما موصوله است یعنی آنچه را که حرام فرموده پروردگار شما بر شما اشاره به اینکه این چیزهایی که شما حرام پنداشته اید که در آیات سابقه ذکر شد حرام نیست بلکه حرام چیزهاییست که من برای شما بیان میکنم.

أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً که بزرگترین گناهان کبیره (الشرک باللّه) است و در حکم شرک باللّه است هر کفر و ضلالت و عنادی که منافی با ایمان است در زیارت جامعه است

(و من خالفکم مشرک)

بلکه ردّ حکم مجتهد جامع الشرائط در حکم شرک است چنانچه در مقبوله عمر ابن حنظله است

(الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللّه)

و جمیع مراتب شرک را شامل میشود چه شرک ذاتی که ابن کمونه ابداء کرد و چه شرک صفاتی که اکثر عامه قائل صفات زائده بر ذات شدند، سبزواری میگوید (و الزامهم بالقدماء الثمانیة معروف) و چه شرک افعالی که مفوضه قائل شدند در امر خلق و رزق و چه شرک عبادتی که مفاد مطابقی کلمه طیّبه لا اله الا اللَّه است بلکه شاید بتوان گفت که شرک نظری را هم شامل شود که نظرش و امیدش و توکلش بغیر خدا باشد نه اسباب ظاهریه.

ص: 239

وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً یعنی ترک احسان حرام است و احسان واجب چنانچه ترک شرک واجب و شرک حرام است پس این جمله عطف بالّا تشرکوا است و در حکم والدین است آباء حقیقی که خاندان رسالت باشند چنانچه میفرماید

(انا و علیّ أبوا هذه الامة)

و آباء روحانی که علماء اعلام باشند چنانچه میفرماید

(الآباء ثلاثة اب یولدک و اب یعلمک و اب یزوجک)

و اخبار در مثوبة برّ بوالدین و عقوبة عاق والدین بسیار است بلکه آیات شریفه هم دلالت دارد حتی در سوره اسری آیه 17 و 18، دارد وَ قَضی رَبُّکَ الی قوله تعالی کَما رَبَّیانِی صَغِیراً و در سوره احقاف آیه 16 وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما الایة و آیات دیگر.

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ اینهم عطف بالّا تشرکوا است یعنی قتل اولاد حرام است و لو از جهت املاق که از جهت تنگ دستی و ضیق معیشت باشد چنانچه گذشت که بعض مشرکین بنات خود را میکشتند از جهت خوف از رزق آنها لذا میفرماید نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ امر رزق خداوند بر هر کس آنچه صلاح بوده معین فرموده وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ زاریات آیه 22، از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(روح الامین نفث فی روعی انّه لا تموت نفس حتی تستکمل رزقه)

و از امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال الی قوله قد قسّمه عادل بینکم و سیفی لکم)

وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ نزدیک فحشاء نروید فحشاء اخص از قبیح است جمیع محرمات شرعیه و عقلیه از قبایح است غایة الامر مفهوم قبیح مقول بتشکیک است ذی مراتب است درجات اعلای قبایح فواحش است و غیر معصوم خالی از ارتکاب قبیح نیست حتی بعض قبایح عرفیه و مکروهات شرعیه و منافیات مروت لکن فحشاء که نباید نزدیک آن رفت قبایح است که قبح آن فاحش بر هر صاحب عقلی است حتی نزد مرتکبین بآنها ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مفسرین در فرق بین ظاهر و باطن

ص: 240

وجوهی گفتند تماما بی مدرک است و بعید نیست که بگوئیم بعض فواحش قبحش ظاهر است بر تمام ملیّین عالم حتی طبیعی و بعضی بر بعضی مخفی است حتی بعض فواحش است که در نظر جامعه قبحش ظاهر نیست بلکه بسا حسن میشمارند ولی در نظر شرع فحشاء است ولی صورت ظاهرش خوب نما است قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103.

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ قتل نفس مؤمن از گناهان بسیار بزرگ است در قرآن است وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 95، و نیز میفرماید أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً مائده آیه 35، و قتل نفس هم اقسام زیادی دارد حتی زنها که بچه سقط میکنند حتی اطباء که ندانسته یا برای امتحان معالجه ضدّ میکنند یا سبب قتل کسی را فراهم میکنند یا اعانت قاتل را میکنند یا راضی بقتل مؤمن هستند باصطلاح فاعل بالمباشرة و بالتسبیب و بالرضا تماما در عقوبت شریکند و لو در بعض احکام شرعیه از قصاص و دیه مختلف باشند الّا بالحق یا بقصاص یا بواسطه ارتداد فطری یا ارتکاب زنای محصنه یا لواط یا در باب جهاد و دفاع از دشمنان یا موارد خاصه که شارع ترخیص فرموده.

ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ اینست وصیت الهی و سفارش پروردگار و اندرز ربوبی برای جامعه بشر لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ مکرر گذشت که لعل در مورد خداوند منسلخ از معنای تردید است بلکه بمعنای اینست که مقتضی تعقل است و باید تعقل کنید

ص: 241

[سوره الأنعام (6): آیه 152] ..... ص : 242

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (152)

و نزدیک مال یتیم نروید مگر بطریقی که بهترین طرق باشد تا زمانی که برسد بحد رشد و ایفاء کنید در کیل و وزن زیاد نگیرید و کم نفروشید بعدل داد و ستد کنید ما نفسی را مکلف نمیکنیم مگر بمقدار طاقت و توانایی او و زمانی که گفتید پس بعدل بگوئید و لو در خویشاوندان خود باشد و بعهد و قرارداد الهی وفا کنید اینست که خداوند شما را وصیت فرمود برای اینکه متذکر شوید وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ

یعنی تصرف در مال یتیم نکنید حتی تصرفات جزئی که مفاد لا تقربوا است مثلا اگر زید مرد و اولاد صغیر دارد و قیّمی برای آنها معین نشده جایز نیست بر احدی وارد خانه شود برای حمل جنازه او حتی کسانی که در خانه هستند واجب است فوری از خانه خارج شوند تا نزد مجتهد جامع الشرائط روند و از او اجازه تصرف بگیرند یا قیّم معین کند و باجازه قیّم تصرف کنند و مجتهد و قیم هم تا صرفه صغیر نباشد نمیتوانند اجازه دهند چه رسد بسایر تصرفات.

اشکال- اولا تصرف در مال غیر مطلقا جایز نیست وجه اختصاص بیتیم چیست و ثانیا تصرف در مال یتیم حتی بعد از بلوغ و رشد هم جایز نیست زیرا غصب است و حرام.

جواب- مفسرین گفتند وجه اختصاص بیتیم برای اهمیت و شدت حرمت است لکن این جواب تمام نیست زیرا آیه در مقام بیان محرمات است و همه اینها حرام است بلکه جواب هر دو اشکال اینست که تصرف در اموال دیگران یا در مال یتیم بعد از بلوغ و رشد مطلقا حرام نیست زیرا باذن صریح یا فحوی یا شاهد

ص: 242

حال جایز است تصرف و لو بر مالک نفعی نداشته باشد ولی در مال یتیم مطلقا جایز نیست نه باذن صریح و نه فحوی و نه شاهد حال و آیه مطلق است که هیچگونه تصرفی جایز نیست إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ

که برای یتیم صرفه داشته باشد آنهم هر کسی نمیتواند فقط ولی که جد پدری باشد یا قیم که پدر معین کرده باشد یا منصوب از قبل حاکم شرع باشد، و تعبیر بتأنیث التی هی دون الذی هو با اینکه قرب مذکر است برای اینست که قرب انحایی دارد جمیع انحاء آن حرام است الا انحایی که برای یتیم احسن باشد از حفظ مال و صرف نفقه و کسوه یتیم و برداشت قیّم اگر فقیر باشد بمقدار معروف چنانچه میفرماید وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ نساء آیه 6.

حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ

شدید بمعنی محکم است یعنی بالغ در تصرفاتش محکم باشد صلاح و فساد را بفهمد سفیه نباشد رشید باشد و از برای رشد حدّی معین نشده اشخاص مختلف هستند بسا بمجرد بلوغ رشد هم هست بسا سی سال هم میرسد و هنوز رشد ندارد.

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ

که یکی از معاصی کبیره بخس در مکیل و موزون است و عمل قوم شعیب بوده و عذاب بر آنها نازل شده بلکه مشتمل بر معاصی بسیاری است از اشتغال ذمه و جنبه حق الناسی و عدم جواز تصرف در عوض و امروز معمول بسیاری از کسبه هست هم کم فروشی میکنند، هم زیاد میگیرند باید بقسط داد و ستد کنند بلکه مستحبّ است زیاد بدهد و کم بگیرد و این بخس در مکیل و موزون علاوه از حق اللَّه و حق الناس برکات را هم از مال برمیدارد.

لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها

اشاره به اینکه این محرمات مذکور امر مشکل و صعب نیست و تکلیف شاقی خداوند بر بنده گان قرار نداده مخصوصا دین مقدس اسلام که دین سمحه سهله است اگر مقایسه کنید با تکالیف متوجه بر امم سابقه

ص: 243

خواهید فهمید که دین اسلام چقدر سهل و آسان است الّا اینکه بعضی از روی جهالت کار را بر خود مشکل میکنند در حدیث است از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

انّ الخوارج ضیقوا علی انفسهم بجهالتهم و انّ الدین اوسع من ذلک

در آیه شریفه میفرماید رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا آخر سوره بقره.

وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا

و زمانی که کلامی بگوئید بعدالت رفتار کنید بر خلاف حق کلامی از شما صادر نشود مراعات اشخاص را نکنید آنچه حق است بگوئید وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی

و لو پدر و مادر یا برادر و خواهر یا اولاد و احفاد یا ارحام و اقارب باشند در باب حکم و قضاوت بحق حکم کنید، در باب شهادت بحق شهادت دهید در باب هدایت و ارشاد بحق ارشاد کنید، امر بمعروف کنید، نهی از منکر نمائید، کلام حق بگوئید، زخم زبان نزنید، سعایت و شماتت و نمامی و غیبت نکنید، بندگان خدا را گمراه نکنید، بضلالت نیندازید، سبّ و لعن مؤمن نکنید فحاشی نکنید و غیر اینها.

اشکال- عدالت در همه جا لازم است چرا عدالت در افعال و اعمال را ذکر نفرموده فقط عدالت در اقوال را بیان نموده.

جواب- چون جملات قبل راجع بحقوق الناس است لذا عدالت در اقوال هم از این باب است و اگر ذکر افعال و اعمال شده بود فقط جنبه حقوق اللَّه را شامل میشد بعلاوه جمله بعد شامل عدالت در افعال میشود که فرمود وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا

زیرا عهد الهی یکی اینست که اطاعت شیطان نکنید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ یس آیه 60 و 61، شامل جمیع محرمات و واجبات میشود. و یکی از اقسام عهد الهی باب نذر و عهد و قسم است که وفاء بآنها واجب و خلف آنها حرام بلکه کفاره دارد

ص: 244

و یکی حفظ امانت است و ردّ بصاحبش إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ احزاب آیه 72، و غیر اینها از آیات.

ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ

غافل از عهد الهی نشوید و فراموش نکنید و دائما متذکر باشید در باب وصایای الهی و سفارشات او.

[سوره الأنعام (6): آیه 153] ..... ص : 245

وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (153)

و محققا همین است صراط من که مستقیم است پس متابعت کنید او را و متابعت نکنید راههای دیگر را که شما را از راه خدا متفرق میکند و هر کدام را بیک وادی هلاکت میاندازد و اینست وصایای الهی باشد که بتقوی عمل کنید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً در اخبار بسیار تفسیر شده صراط مستقیم بامیر المؤمنین علیه السّلام و در بعضی بائمه طاهرین علیهم السّلام و در بعضی بقرآن و در بعضی بولایت لکن تمام اینها بیان مصادیق است و آنچه از جانب الهی دستور آید صراط مستقیم است متابعت انبیاء و ائمه و قرآن و قبول ولایت و اعتقاد بعقائد حقه و تصدیق فرمایشات آنها صراط مستقیم است فَاتَّبِعُوهُ باید قدمی بر خلاف برندارید وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ هر طریقی که بر خلاف دیانت باشد سبل شیطان و هواهای نفسانی و متابعت اهل شرک و کفر و ضلالت و بدعت است نباید متابعت کرد فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ هر چه در این سبل بیشتر برود از صراط مستقیم و سبیل الهی دورتر گردد و راه حق را گم کند و بضلالت و جهالت و شقاوت و عذاب ابدی دچار شود ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ در آیه اولی تعبیر فرمود به تعقلون، در ثانیه تذکرون، در این آیه تتقون برای اینست که این امور مرتب است اولین

ص: 245

مرتبه تعقل است که بفهمد و ادراک کند و علم و اعتقاد پیدا کند پس از تعقل غفلت او را نگیرد و نسیان و فراموشی عارض نشود و دائما متذکر باشد و در مرتبه سوم پس از تذکر مخالفت نکند در اتیان بواجبات و ترک محرمات که مرتبه تقوی باشد

[سوره الأنعام (6): آیه 154] ..... ص : 246

ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (154)

پس از این دادیم موسی را کتاب که توریة باشد جهت تمامیة نعمت بر کسی که احسان کند و تفصیل داده شد در آن بر هر چیزی و هدایت و رحمت باشد که ایمان آورند بلقاء پروردگار خود.

ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ اشکال- نزول کتاب بر موسی علیه السّلام قبل از قرآن بود و ثمّ از برای تراخی است.

جواب- این تراخی در کلام است نه در نزول توریة یعنی پس از اینکه بیان کردیم برای تو آنچه در آیات قبل بیان میکنیم آنچه بر موسی نازل فرمودیم و قرینه بر این دعوی کلمه آتینا است که فعل ماضی است و الّا اگر تراخی بود باید بفرماید ثمّ یؤتی موسی و احتیاج بتقدیر ندارد که مفسرین گفتند ثمّ قل یا محمد، یا ثمّ اتل علیکم عطف باتل علیکم ما حرم ربکم یا ثم اخبرکم یا عطف بر و وهبنا له اسحق و یعقوب در قضیه ابراهیم زیرا حذف و تقدیر بر خلاف اصل است و الف و لام الکتاب عطف است که تورات باشد.

تَماماً عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ تماما صفت کتاب است لکن نه بر هر کسی بلکه بر آن کسی که احسان میکند یعنی نیک کاران که ایمان آوردند و اطاعت کردند و اما بر کسانی که مخالفت کردند نقمت بوده و مراد تمامی نعمت است یعنی خداوند بر قوم موسی نعمتهای بسیار عنایت فرمود بارسال موسی و نجات آنها از دست فرعون

ص: 246

و فرعونیان و وفور نعمتها بر آنها چنانچه میفرماید یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ بقره آیه 44، و نیز میفرماید وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ بقره آیه 46، و آیات دیگر در سوره اعراف و غیر آن و تمامی نعمت بر آنها آوردن تورات بر موسی علیه السّلام که چهل شب در میقات موعود شد تا الواح تورات بر او نازل شد لکن این تمامی نعمت بر کسانی است که بر طبق آن عمل کنند چنانچه تمامی نعمت بر این امت ولایت علی و آل علی علیهم السّلام است که فرمود الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً مائده آیه 3، لکن بر کسانی که قبول ولایت کردند اما بر مخالفین باعث شدت عقوبت بود.

وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ آنچه در دین لازم بود برای قوم موسی در تورات بود حتی بشاراتی که راجع بپیغمبر اسلام داده چنانچه آنچه در امر دین بر این امت احتیاج داشتند در نزد امام علیه السّلام بود وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ یس آیه 11 وَ هُدیً وَ رَحْمَةً صفت بعد از صفت، کتاب موسی هدایت میکند بنی اسرائیل را و آنها را مشمول رحمت الهی میکند ای کاش تورات تحریف نشده بود و اسقاط و تبدیل نگشته بود و از بین نرفته بود تا تمام یهود و نصاری از برکات او مشرف بدین اسلام میشدند.

لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ مراد لقاء مثوبات اخروی و فیوضات الهی و نیل بسعادت و رستگاری و وصول ببهشت بشوند ولی متأسفانه پشت پا باین کتاب شریف زدند و از بین بردند و دست از توحید کشیدند و مدتهای مدید در شرک زیست کردند و خود را مخلد در عذاب الهی نمودند چنانچه

(لو اجتمع الناس علی حبّ علیّ ما خلق اللَّه النار)

حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

ص: 247

[سوره الأنعام (6): آیه 155] ..... ص : 248

وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155)

و این قرآن کتابی است که ما نازل فرمودیم که دارای برکات کثیر است پس واجب است او را متابعت کنید و از مخالفت او بپرهیزید تا آنکه مشمول رحمتهای الهی شوید.

وَ هذا کِتابٌ تارة در اشاره بقرآن تعبیر بهذا میفرماید مثل این مورد و تارة تعبیر بذلک مینماید مثل ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ بقره آیه 1، با اینکه هذا اشاره بقریب است و ذلک اشاره ببعید و ذاک اشاره بمتوسط برای اینست که قرآن از نظر به اینکه از مقام بسیار رفیعی از مقام صقع ربوبی نازل شده بسیار بعید است و از حیث اینکه در دسترس عموم امت قرار گرفته بسیار قریب است و حکماء گفتند (لو لا الحیثیات لبطلت الحکمة) و اطلاق کتاب بر قرآن برای اینست که مجموع در دفتین است و بمجرد نزول کتاب وحی مینوشتند و اسامی قرآن را ما در جلد اول در اول کتاب متذکر شده ایم: رحمت، ذکر، کتاب عزیز، حق، میزان، بصائر، احسن الحدیث، متشابه، مثانی، حق الیقین، تذکرة، کتاب حکیم، قیم لا عوج فیه و غیر اینها.

أَنْزَلْناهُ مراتب نزول قرآن در مقدمه گفتار نهم ذکر شده: 1- در لوح محفوظ 2- در بیت المعمور 3- بر جبرئیل (ع) 4- بر قلب نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

مبارک یکی از اسامی قرآن مبارک است معنای برکت نعمتی است که رو بازدیاد است و برکات قرآن بسیار است یکی آنکه میفرماید یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، که راهی است که مستقیم تر و محکم تر و با دوام تر از او نیست و احد ثقلین است که تمسک باو گمراهی ندارد و معجزه باقیه است تا دامنه قیامت و جهات معجزه بودن آن را در جلد اول در مقدمه متذکر شده ایم وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59، و مشتمل بر فنون علمیه، جنبه عقائد

ص: 248

اخلاقی، معاشرت، وظائف عملی، ازدواج، حدود، دیات، معاملات، بشارات، انذارات، اخبار غیبی، جنبه تاریخی، قصص، مواعظ، فنون جنگی و غیر اینها و روز بروز کشفیات آن بیشتر و روشن تر میشود فَاتَّبِعُوهُ البته باید لازم و حتم است که چنین امر با برکت را متابعت کرد که سعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک نشأتین را در بردارد.

وَ اتَّقُوا بپرهیزید از مخالفت او یا اهانت باو یا عدم مراعات احترامات او که باعث خسران دنیا و آخرت است لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ تعبیر بلعلّ برای اینست که قرآن بتنهایی کافی نیست مثل آن ملعون نباشید که گفت (حسبنا کتاب اللَّه) قرآن محکم دارد، متشابه دارد، مطلق، مقید، عام، خاص، رموز کنایات، ظاهر، باطن بلکه هفتاد بطن، ناسخ، منسوخ و غیر اینها دارد احتیاج بمبیّن دارد

ما یعرف القرآن الّا من خوطب به

احد ثقلین است ثقل دوم هم لازم است و از هم جدا نمیشوند اگر تمسک بهردو ثقل شد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید

لن تضلوا ابدا

پس مورد رحمت خواهید شد.

[سوره الأنعام (6): آیه 156] .... ص : 249

أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ (156)

ما اگر قرآن را نازل نکرده بودیم میگفتند اینست و جز این نیست که کتاب بر دو طائفه یهود و نصاری پیش از ما نازل شده بود و ما نظر بآن ترفع و بزرگی که داشتیم از درس خواندن آن غافل بودیم چون زیر بار یهود و نصاری نمیرفتیم این آیه شریفه در مقام اتمام حجت و قطع عذر مشرکین حجاز است که ما بر شما کتابی نازل کردیم که بمراتب از کتاب یهود و نصاری بالاتر است.

أَنْ تَقُولُوا بعضی گفتند تقدیر الا تقولوا است، بعضی گفتند که آیه

ص: 249

ان تقولوا است و ما مکرر گفته ایم تقدیر خلاف اصل است و خلاف ظاهر و معنی اینست که نزول قرآن برای رفع عذر شماها است که بگوئید چرا بر ما کتاب نازل نشده و منحصرا باید کتاب بر یهود و نصاری نازل شود که مفاد إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا است چون انّما از ادات حصر است و مراد از نزول کتاب تورات و انجیل است و مراد از طائفتین یهود و نصاری است که در زمان قبل نازل شده، بعدا برای دفع دخل که کسی بگوید بآنها که شما احتیاج بکتاب نداشتید چرا نرفتید با اینکه میدانستید که کتاب بر آن دو طائفه نازل شده بروید ایمان بیاورید و متابعت کنید اینها جواب بگویند وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ ما شأنمان اجلّ و مقام ما بالاتر و عقل و فهم و ذکاوت ما بیشتر است از یهود و نصاری هرگز نمیرویم متابعت کسانی که بمراتب از ما پست ترند کنیم لذا از فرا گرفتن از آنها ما غافل بودیم، و این دعوی برای صفت کبر و نخوت است که در طائفه عرب هست بالاخص در حجاز و لذا اسم خود را عرب گفتند که معرب عما فی الضمائر است و دیگران را عجم نامیدند بمعنی لال مثل حیوانات معجمه و کمال نزد آنها فصاحت و بلاغت بود و باشعار خود افتخار میکردند و لکن از سایر کمالات بکلی عری و بری بودند که دوره جاهلیت بود لذا خداوند بر خود آنها بلکه بر اشرف طوائف آنها که قریش باشند بلکه بر اشرف طوایف قریش که بنی هاشم باشند کتابی نازل فرمود که دارای این کمال که در نظر آنها اعظم کمالات بود بدرجه اعلا که تمام فصحاء و بلغاء عاجز شدند که یک سوره مثل آن بیاورند که این راه عذر بر آنها مسدود شود و نتوانند چنین عذری بیاورند و از هر جهت حجت تمام باشد.

ص: 250

[سوره الأنعام (6): آیه 157] .... ص : 251

أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (157)

یا میگفتند که اگر محققا نازل میشد بر ما کتاب هراینه ما بیشتر هدایت میشدیم از طائفه یهود و نصاری پس برای رفع عذر شما بتحقیق آمد شما را بیّنه واضحه که قرآن باشد از جانب پروردگار شما و هدایت کننده و رحمت پس کی است ظالم تر از کسی که تکذیب کند بآیات الهی و اعراض کند از آنها و اعتناء نکند زود باشد جزاء دهیم کسانی که اعراض و تکذیب کردند و دفع نمودند آیات ما را ببدترین عذاب بسبب آنچه که بودند اعراض و دفع میکردند.

أَوْ تَقُولُوا عطف است بان تقولوا در آیه قبل یعنی اگر قرآن نازل نشده بود میگفتید لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ ما که فهممان زیادتر، زکاوتمان بیشتر عقلمان کامل تر، ادراکمان بهتر از یهود و نصاری است اگر بر ما نازل میشد کتاب لَکُنَّا أَهْدی مِنْهُمْ ما بهتر هدایت میشدیم از این دو طائفه یهود و نصاری.

اشکال- بنا بر این مفاد لازم میآید که پیشینیان آنها که قبل از نزول قرآن بودند میتوانند باین اعذار معذور باشند و حجت بر آنها نباشد و بعذاب الهی معذب نباشند.

جواب- از زمان خلقت آدم تا آخرین روز دنیا حجت بر خلق تمام است هم حجت باطنیه که عقل باشد که رسول داخل است و هم حجت خارجیه که انبیاء و اوصیاء انبیاء باشند که

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها)

و مخصوصا در اهل حجاز و بنی اسمعیل دین مقدس حضرت ابراهیم علیه السّلام تا زمان بعثت خاتم النبیین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باقی بود حتی مأمور شد پیغمبر (ص) که متابعت کند ملت ابراهیم (ع) را ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً نحل آیه 124

ص: 251

و اوصیاء حضرت ابراهیم علیه السّلام در میانه آنها بودند تا زمان بعثت که آخرین آنها حضرت ابی طالب بود که ودایع انبیاء را سپرد خدمت حضرت رسالت (ص) چنانچه در بنی اسرائیل اوصیاء حضرت عیسی (ع) بودند تا زمان بعثت و این کلمات هم عذرتراشی و بهانه جویی بود عذر موجه نبود بر فرض قرآن هم نازل نشده بود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از بعثت و اقامه معجزه بر آنها واجب بود ایمان بیاورند و این عذر نیست که چرا بر ما کتاب نازل نشده، بسیاری از انبیاء کتاب بر آنها نازل نشده فقط این چهار کتاب است تورات موسی، زبور داود، انجیل عیسی، قرآن محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اگر تعمیم دهیم صحف آدم، شیث، نوح و ابراهیم را هم شامل شود هشت کتاب میشود سایر انبیاء مثل اسمعیل، اسحق، یعقوب، یوسف، لوط، شعیب، سلیمان، یحیی، زکریا و هزارها انبیاء دیگر کتاب نداشتند بلکه اولو العزم هم نبودند و واجب بوده بر آنها متابعت از انبیاء اولو العزم را کنند و اگر این عذر موجه بود هراینه عجم را هم میرسید بگویند چرا بر ما کتاب نازل نشد ما که بمراتب از اعراب دوره جاهلیت در کمالات علمی و صنعتی بالاتریم و هراینه حکماء را میرسید بگویند بخیال خود که ما اعرف کل ناس هستیم چرا بر ما کتاب نازل نشد و بالجمله نزول قرآن یک لطف و عنایتی بود که خدا باین امت داده و جلوگیری از این بهانه جوییها.

فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ که این هم یکی از اسامی قرآن است بیّنه چون حقایق را واضح و بین مینماید و حجت را بر خلق از هر جهت تمام میکند تا قیامت وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ اما هدایتش یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، و اما رحمتش اشتمالش بر جمیع نعم الهیه وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37، نحل آیه 18.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ چون بالاترین ظلمها شرک بخدا است

ص: 252

إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12، بعلاوه ظلم بنفس که خود را مورد سخت ترین عذاب قرار دهد بعلاوه ظلم بغیر که وَ صَدَفَ عَنْها که اعراض و دفع و منع باشد و نگذارند دیگران را که هدایت شوند.

سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا خود را مهیّا کنند برای پاداش روز جزاء سُوءَ الْعَذابِ آن عذاب سخت و شدید که در میان همه عذابهای قیامت سوء است بِما کانُوا یَصْدِفُونَ که معلوم میشود که این صدف آنها عذابش از شرک و تکذیب آیات سخت تر است.

[سوره الأنعام (6): آیه 158] .... ص : 253

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (158)

آیا نظر دارند و انتظار دارند مگر اینکه بیایند آنها را ملائکه یا بیاید پروردگار تو یا بیاید پاره ای از آیات پروردگار تو روزی که میآید پاره ای از آیات پروردگار تو نفع نمی بخشد ایمان نفسی که تا کنون ایمان نیاورده باشد یا کسب خیری در ایمان خود نکرده باشد بگو انتظار داشته باشید محققا ما هم انتظار داریم این آیه شریفه یکی از مشکلات آیات است لذا مفسرین تصرفات و تأویلاتی در آن کرده اند مثلا اتیان ملائکه را بملائکه قابضات ارواح یا ملکین در قبر یا ملائکه عذاب در قیامت حمل کرده اند و اتیان پروردگار را باتیان امر پروردگار یا عذاب او و امثال اینها و اتیان بعض آیات را بمثل ردّ شمس و طلوع از مغرب یا کنده شدن کوه و شکاف دریا و امثال اینها حمل کرده اند و این تمحلات و تصرفات با اینکه تفسیر برأی است خلاف ظاهر بلکه نصّ آیه شریفه است و ما مطابق ظاهر آیه با شواهدی که از قرآن در موارد دیگر داریم بیان میکنیم انشاء اللَّه تعالی.

ص: 253

هَلْ یَنْظُرُونَ نظر دارند یعنی توقع دارند و تقاضا میکنند و انتظار دارند إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ که ملائکه بر آنها بیایند یا رسول ملائکه باشند یا با رسول ملائکه باشند تا ما ایمان بیاوریم چنانچه هر دو قسمت را در آیات دیگر تقاضا کردند وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 8 و 9 فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ زخرف آیه 53 تقاضای فرعون أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ بسیاری از مذاهب باطله مثل یهود و نصاری و مجوس بلکه فرقه ضالّه از مسلمین قائل بتجسم هستند و از برای خدا شکل و مکان و جسم و نزول و عروج معتقد هستند این تورات رائج مزخرف را بردارید در بعد از طوفان نوح میگوید خدا با ملائکه آمدند در شهر بابل و فرمود بملائکه تبلبل السنتهم در موضوع آدم خدا آمد در بهشت برای تفرج و آدم و حوّی در عقب درخت مخفی شدند که آنها را نبیند و خدا از سر شب تا بصبح با یعقوب کشتی گرفت و نصاری قائل بتثلیث شدند و عیسی رفت پهلوی دست پدرش نشست، مجوس قائل بیزدان و اهرمن شدند یزدان خدا عرق کرد و از عرق او اهرمن شیطان پیدا شد، مجسمه مسلمین میگویند فردای قیامت میآید بر تخت خود می نشیند و مؤمنین او را میبینند قرآن در مورد بنی اسرائیل میفرماید وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً بقره آیه 52، پس همچه توقعی از مشرکین بعید نیست که بگویند خدای تو بیاید بما بگوید بتو ایمان آوریم.

أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ بقرینه جمله بعد مراد آثار عذاب است که اگر ما مشاهده کردیم بتو ایمان میآوریم و جواب آنها اینست که پس از آثار عذاب دیگر ایمان فائده ای ندارد چنانچه بفرعون گفتند حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ

ص: 254

وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ

یونس آیه 90 و 91، لذا در جواب این جمله اخیر میفرماید یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ چنانچه بعد از معاینه دیگر جای توبه نیست وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ نساء آیه 22، و اشاره باین موضوع دارد جمله أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً پس مفاد این دو جمله اینست که پس از آثار عذاب نه ایمان فائده دارد و نه توبه از معاصی قبول میشود چنانچه میفرماید إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ نساء آیه 21 قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ بگو شما انتظار عذاب داشته باشید ما هم انتظار داریم مشاهده کنیم کیفر شما را(1) هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقائق کلامه.

[سوره الأنعام (6): آیه 159] ..... ص : 255

إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (159)

محققا کسانی که متفرق شدند در دین و دسته های مختلف بودند شما که شخص پیغمبر هستی نیستی از آنها در هر قسمتی امر آنها منحصرا با خدا است پس از این آگاه میکند آنها را بآنچه که بودند عمل میکردند.

إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ اشاره به اینکه در یک دین مشترک هستند اما در خصوصیات دین متفرق شدند مثل قوم موسی که هفتاد فرقه شدند و قوم عیسی که

ص: 255


1- (1) و اما اخبار وارده در تفسیر آیات ربّک بظهور حضرت بقیة اللَّه (عج) یا بظهور آثار قیامت یا برفع حجت قبل از قیامت بچهل روز یا بظهور ائمه علیهم السّلام و امثال اینها و همچنین تفسیر آمنت من قبل بزمان میثاق و اقرار بتوحید و انبیاء و ائمه بر فرض صحت سند از باب تأویل است که لا یعلمها الّا اللَّه و الراسخون فی العلم مربوط بتفسیر نیست باطن قرآن است، منه غفر له.

هفتاد و یک فرقه و قوم محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که هفتاد دو فرقه فرق اسلامیه چه فرق اهل تسنن که چه اندازه مختلف هستند و چه فرق شیعه چهار امامی حنفی، زیدیه واقفیه، اسماعیلیه و غیرها و چه شیعه اثنی عشریه صوفیه، شیخیه، مفوضه، غلات و غیر اینها که فقط میان اینها یک فرقه ناجیه و بقیه هالکه.

وَ کانُوا شِیَعاً شیعه از مشایعت است یعنی متابعت هر دسته یک رئیس دارند که تابع او هستند لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ ءٍ تو نباید متابعت آنها کنی آنها باید بکلمه واحده تابع تو باشند و بدستور تو رفتار کنند و مخالفت نکنند إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ که فردای قیامت حق را از باطل جدا میکند وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 5.

ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هر کسی را جزاء میدهد

(ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ)

حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

[سوره الأنعام (6): آیه 160] ..... ص : 256

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (160)

کسی که آمد با حسنه یعنی اتیان بحسنه کرد پس برای او است ده برابر آن و کسی که آمد بسیئه یعنی سیئه مرتکب شد پس جزاء داده نمیشود مگر بمقدار سیئه و بآنها ظلم نمیشود.

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ حسنه شی ء حسن را میگویند که در غایت حسن باشد که تا در حسنة دلالت بر شدّت حسن میکند و این شامل جمیع واجبات و مستحبات شرعیه میشود زیرا اسلام از جهت ثمرات و فوائد دنیوی و مثوبات اخروی در غایة حسن است و این افعال واجبه یا مندوبه هم هر کدام ذی مراتب بسیاری هستند

ص: 256

و از سه جهت مراتب آنها مختلف میشود: یکی از جهت ایمان هر چه ایمان و معرفت کامل تر باشد درجات عبادات بالاتر میشود، و یکی از جهت اخلاق هر چه اخلاق حمیده بهتر و زیادتر باشد درجات را بالاتر میبرد، و یکی از جهت مراعات آداب و شرائط قبول و تقوی مثلا یک نماز از حیث اول وقت و از حیث مکان نماز و جماعت و با عمامه و با عطر و با انگشتر و با توجه و با تقوی و با ایمان کامل و علم و معرفت و تزکیه اخلاق و هزارها جهات دیگر چه اندازه تفاوت میکند و بهمین معنی حمل میشود جمع بین اخبار مختلفه مثلا یک زیارت ابی عبد اللَّه علیه السّلام از یک حج و عمره دارد تا هزار حج و عمره بلکه هر قدمی یک حج و عمره و هکذا سایر عبادات.

فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها یعنی یک عبادت را ده عبادت در نامه عمل مینویسند و این مرتبه ادنی است و الّا میشود هفتصد یا مضاعف که هزار و چهارصد بلکه اضعاف مضاعف نوشته شود مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ این از حیث تعداد و اما هر کدام چه درجه مثوبات دارد جز خدا کسی نمیداند، و تمام اینها از باب تفضل است نه استحقاق زیرا اگر کسی عبادت جن و انس را داشته باشد برابری با اندک نعم الهی نمیکند چه رسد جمیع نعم.

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها آنهم چه اندازه تفضل در او شده (نیّة السوء لا تکتب) حدیث نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29، و اگر توبه کرد قبل المعاینه فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 7، و سیّئات هم مختلف است کبائر و صغائر که اگر از کبائر اجتناب کرد صغائر را عفو میکنند إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ نساء آیه 35 و درجات سیّئه هم بزیادتی کفر و عناد و اخلاق رذیله و ازمنه و امکنه شدّت و ضعف

ص: 257

پیدا میکند مثلا در شهر رمضان و ایام متبرکه و سوگواریها و در اماکن مشرفه و غیر اینها تفاوت میکند، از امیر المؤمنین علیه السّلام است

(ویل لمن آحاده اکثر من عشراته)

و جزاء سیّئه موافق با عدل است خردلی زائد بر استحقاق نیست بلکه بسا دون الاستحقاق است وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ زیرا ظلم قبیح است و محال است از خدا صادر شود إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44.

[سوره الأنعام (6): آیه 161] ..... ص : 258

قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (161)

بگو باین مشرکین بلکه بتمام اهل عالم محققا خداوند من مرا هدایت فرموده براه راست که هیچگونه افراط و تفریطی در او نیست و اعوجاج و انحرافی ندارد دینی است پابرجا که تا قیامت باقی است ملّت و شریعت ابراهیم است که ابراهیم حنیف بود و نبود از شرک آورندگان.

قل خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بگو بمشرکین لکن چون مبعوث بر جن و انس هست گوش زد آنها هم میفرماید انّنی با نون تأکید بدانید که هَدانِی رَبِّی هدایت فرموده مرا پروردگار من إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ راه عدل که خردلی نقصان و زیادتی ندارد تام و تمام است خالی از افراط مثل یهود و تفریط مثل نصاری چه در امور اعتقادیه و چه در قسمت اخلاقیه و چه در وظائف دینیه و این صراط مستقیم دِیناً قِیَماً دینی است عهده دار تمام سعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک نشأتین پابرجا کسی نمیتواند کوچک ترین ایرادی بکوچک ترین دستورات او وارد کند.

مِلَّةَ إِبْراهِیمَ ملت بمعنی شریعت است و صفت صراط مستقیم که صراط مستقیم ملّة ابراهیم است لذا مأمور شد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمتابعت ملت ابراهیم علیه السّلام

ص: 258

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً نحل آیه 126 حنیفا حنیف میل بحق و اعراض از باطل است و البته دینی که و شریعتی که صراط مستقیم و دین قیم و حنیف باشد باید متابعت کرد و خداوند حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بهمچه دینی فرستاد که دین مقدس اسلام باشد لذا در حق ابراهیم میفرماید ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً آل عمران آیه 16.

وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نکتة- تمام مشرکین و یهود و نصاری معتقد بحقانیت دین و شریعت حضرت ابراهیم هستند و او را پیغمبر بزرگ میدانند و هر کدام ابراهیم علیه السّلام را نسبت بخود میدهند خداوند در قرآن سلب این نسبت را میفرماید نه مشرک بود و نه یهودی و نه نصرانی بلکه حنیف مسلم بوده بلکه گفتیم که دین اسلام از اول دنیا تا قیامت بوده و هست و تمام انبیاء مأمور بیک دین بوده فقط خصوصیاتش تغییر میکرد إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ آل عمران آیه 79، و تحقیق این بیان سابقا ذکر شده.

[سوره الأنعام (6): آیه 162] ..... ص : 259

قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (162)

بگو باین کفار و مشرکین که محققا نماز من و عبادات من و زندگانی من و مردن من تماما از برای خدا و از جانب او است که پروردگار عالمیان است.

توضیح کلام اینکه افعال الهی دو قسم است تکوینیه مثل احیاء و اماته و تشریعیه مثل ایجاب و تحریم، در این آیه اولا بیان تشریعیه میکند نظر به اینکه غرض از افعال تکوینیه و مقصود اصلی از آنها افعال تشریعیه است چنانچه میفرماید ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ زاریات آیه 56 و ابتداء بیان صلوة میکند قُلْ إِنَّ صَلاتِی چون صلوة اهمّ فرائض است عمود دین، قربان کل تقی

ص: 259

معراج المؤمن است

(ان قبلت قبل ما سواها و ان ردّت ردّ ما سواها)

و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست فرمود

(ما اعرف بعد المعرفة افضل من هذه الصلوات الخمس)

(عنوان صحیفة المؤمن الصلاة)

(اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة الصلاة)

الی غیر ذلک، بعدا نسک و عبادات اعم از واجبات و مندوبات را ذکر فرموده و نسکی و تفسیر بذبیحه یا مناسک از باب احد مصادیق است و عمده چیزی که در عبادات مدخلیت دارد قصد خلوص است و الّا عبادت نیست باید هیچگونه شائبه از ریاء یا جهات دنیویه و مقاصد شخصیه در او نباشد بلکه فقط للَّه باشد.

و محیای و حیات و ابقاء و ادامه آن که این از افعال تکوینیه است و مماتی موت و ابقاء و ادامه آن کلّا للَّه است استناد بغیر او ندارد و اسباب بقاء حیات یا اسباب موت تمام مستند بخدا است رَبِّ الْعالَمِینَ مربّی تمام مخلوقات از مادة المواد تا عقل اول که ایجاد و خلق فرمود و افاضه کمالات هر که را در حد قابلیت او فرموده و بمقام فعلیت رسانده.

[سوره الأنعام (6): آیه 163] .... ص : 260

لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ (163)

نیست شریکی از برای او و بهمین من مأمور شدم و من اول کسی هستم که اسلام آوردم.

لا شَرِیکَ لَهُ نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت یکتای بی همتا وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ بلکه جمیع انبیاء اول مأموریت آنها دعوت بتوحید و نفی شرک بوده وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ در هر جهت اولیت دارد در خلقت

(اول ما خلق اللَّه نوری)

در نبوت

(کنت نبیّا و الادم بین الماء و الطین)

در افاضه کمالات در همان اول خلقت جمیع کمالات باو افاضه شد چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که پس از خلقت نور مقدس نبوی خداوند دوازده حجاب آفرید و حضرتش را

ص: 260

سیر داد در آنها و در هر حجابی ذکری داشت در حجاب اول دوازده هزار سال، دوم یازده هزار سال، سوم ده هزار سال، چهارم نه هزار سال، پنجم هشت هزار سال، ششم هفت هزار سال، هفتم شش هزار سال، هشتم پنج هزار سال، نهم چهار هزار سال، دهم سه هزار سال، یازدهم دو هزار سال، دوازدهم یک هزار سال، پس از آن عرش را آفرید و نور مقدسش در عرش قرار گرفت هفت هزار سال تا آمد در صلب حضرت آدم و رحم پاک حوّاء و صلب شیث و همین نحو در اصلاب شامخه و ارحام مطهره تا در صلب حضرت عبد المطلب و آنجا دو قسمت شد یک قسمت در صلب عبد اللَّه و رحم پاک آمنه و یک قسمت در صلب ابی طالب و رحم پاک فاطمه بنت اسد، و در قیامت فرمود

(آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیمة)

شفاعت کبری که حتی انبیاء هم احتیاج بآن دارند خاص او است، اول شفیع او است، اول کسی که وارد بهشت میشود او است، و لفظ مسلمین اگر بمعنی تسلیم باشد اولویت با او است و اگر بمعنی اسلام باشد آنهم سر سلسله مسلمین است.

[سوره الأنعام (6): آیه 164].... ص : 261

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (164)

بگو باین مشرکین که آیا غیر پروردگار اللَّه را اختیار کنم برای خود رب و پروردگار و حال آنکه او است پروردگار هر چیزی و کسب و تحصیل نمیکند هر نفسی مگر بر نفس خود و حمل نمیکند هیچ حمل کننده حمل دیگری را پس از آن بسوی پروردگارتان بازگشت شما است پس آگاه میکند شما را بآنچه که بودید در آن اختلاف میکردید.

این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است: اول اینکه غیر از اللَّه لیاقت

ص: 261

ربوبیت ندارد و نباید غیر او را بربوبیت اختیار کرد زیرا او است پروردگار تمام ممکنات که مفاد قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ ءٍ است، و دلیل بر این جمله علاوه از ادله عقلیه که بر اثبات وجود او چه از راه وجوب و امکان که طریقه حکماء است و چه از راه قدم و حدوث که طریقه متکلمین است و چه از راه مؤثّر و اثر که طریقه انبیاء و کتب آسمانیست و علاوه از اینکه این موضوع جزو ضروریات است که احتیاج بدلیل و برهان ندارد قاعده عقلیه که تمام عقلاء بر طبق آن حکم میکنند که ترجیح مرجوح بر راجح عقلا قبیح است آیا بتی که یک جمادی بیش نیست آنهم مصنوع بشر است یا گاوی که در بی شعوری و بی ادراکی ضرب المثل است حتی در خوراک اگر او را رها کنند آن قدر میخورد تا هلاک شود یا مثل حضرت عیسی (ع) که گرفتار دست یک ظالمین مثل یهود عنود جهود باشد و امثال اینها را بشر انتخاب کند برای ربوبیت و ذات مقدس الهی را که تام فوق التمام و کامل فوق الکمال مستکمل جمیع کمالات و منزّه از جمیع عیوب و نواقص واجب الوجود غنی بالذات را رها کند کدام عقلی حکم میکند بلی عامه عمیا مثل شیخین و ذی النورین که مدتها در شرک و بت پرستی سیر کردند و منبع جهل و فسق و ظلم بودند حتی نسبت بدختر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خود را ترجیح دهند بر علی علیه السّلام که

(لم یکفر باللّه طرفة عین)

و باب علم نبی (ص) بود که فرمود

(انا مدینة العلم و علی بابها)

و فرمود

(شیعتک علی منابر من نور مبیضّة وجوههم حولی فی الجنة)

و هزارها شئونات دیگر و هکذا بنی امیة و بنی العباس را ترجیح دهند با آن همه رذالت و جنایتی که در آنها بود بر خاندان نبوت که احد ثقلین بودند و فضائل و مناقب آنها را احدی نتوانست انکار کند نعوذ باللّه من الجهل و الحماقة و العناد و العصبیة.

جمله دوم- هر کسی گرفتار عمل خود است بار گناه هر کس بر دوش خود او است پسر را بگناه پدر نگیرند و پدر را بگناه پسر مؤاخذه نکنند زن مسئول

ص: 262

گناه شوهر نباشد، شوهر عهده دار گناه زن نشود هر کس بعمل خود مأخوذ است که مفاد جمله وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری است کسب ارتکاب عمل است دودش در چشم خودش میرود در چشم دیگری نمیرود، وزر بار گناه است بر دوش خود بار میشود کسی دیگر تحمل نمیکند و بر این مطلب در قرآن آیات بسیار وارد شده و حکم عقل و عدل الهی هم بر این مطلب گواه است جمله سوم- کلیه اختلافات بالاخص در امر دین حق و باطل فردای قیامت در محکمه عدل الهی حلّ میشود حق و باطل از هم جدا میشود وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ سجده آیه 18 فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 5، و آیات دیگر که مفاد ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ است که مرجع یوم القیمة و حق و باطل بلکه ظاهر و باطن هر کس آشکار میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است سوره طارق آیه 9، و هر کس را بآنچه در او اختلاف کرده آگاه خواهند کرد

[سوره الأنعام (6): آیه 165] ..... ص : 263

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (165)

و او است خداوندی که قرار داد شما را جانشین دیگران و درجات بعض شما را بر بعض دیگر توفق داد و بلند فرمود تا اینکه هر کدام امتحان شوید در آنچه بشما داده است محققا پروردگار تو زود عقاب خواهد فرمود و محققا او است هراینه آمرزنده و رحم کننده.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ خلیفه بمعنی جانشین است خداوند بحکمت بالغه از زمان خلقت آدم تا زمان انقراض عالم دنیا در هر عصر و زمانی یک دسته را میبرد و یک دسته جایگزین آنها میشوند، یک خانه بسا هزار دست

ص: 263

میگردد، اموال و زخارف دنیوی برجا است ولی هر روز بدست یکیست میگوید مال من است و من مالک هستم لکن فردا از او گرفته میشود و بدست دیگری سپرده میشود، این قافله دائما در حرکت است قومی از اصلاب آباء در ارحام امّهات و قومی از ارحام در دنیا و قومی از دنیا در قبرستان، پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(السیر بکم سریع اما ترون انّ اللیل و النهار یبلیان کل جدید و یقربان کل بعید.)

وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ یکی را غنیّ میکند دیگری را فقیر، یکی را صحیح یکی را عاجز، یکی سالم یکی مریض، یکی مؤمن یکی کافر، یکی عادل یکی فاسق، یکی صالح یکی طالح، یکی قوی یکی ضعیف، یکی عزیز یکی ذلیل، یکی ظالم یکی مظلوم، یکی شریف یکی وضیع، یکی صبیح یکی قبیح، یکی سفید یکی سیاه و هکذا در ایمان، اخلاق، اعمال صالحه و سیّئه که میتوان گفت دو نفر من جمیع الجهات مثل هم نیستند و این اختلاف درجات تماما لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ غنی را بثروت امتحان میکند فقیر را بفقر، او باید شاکر باشد و بذل کند این باید راضی باشد و صبر کند و هکذا هر چه بهر که داد اگر بمصرف مقصود الهی صرف کرد خوب امتحان داده اگر بر خلاف آن صرف نمود بد امتحان داده لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44.

إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقابِ اگر مراد عقوبت دنیوی باشد که بزودی متوجه انسان میشود که وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29، و اگر عقوبت اخروی باشد آنهم نزدیک است إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7.

وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ گنه کار مأیوس نگردد، کافر ناامید نباشد اگر ایمان آورد

(الاسلام یجبّ ما قبله)

اگر توبه کرد خداوند توّاب است زود میبخشد بلکه مشمول رحمتهای غیر متناهیه میشود، این سوره مبارکه از حمد

ص: 264

شروع شد و برحمت ختم شد.

و قد فرقنا من تسویده فی یوم الخمس و عشرین من الرجب یوم وفات موسی الکاظم علیه السّلام سنة الف و ثلاث مائة و تسعین من الهجرة النبویة علی هاجرها الف الف سلام و تحیة بید مؤلفه العبد العاصی السید عبد الحسین المدعوّ بالطیّب غفر اللَّه له و لوالدیه و اقربائه و اصدقائه و اساتیذه و تلامیذه و لجمیع المؤمنین و المؤمنات الاحیاء منهم و الاموات من سلف منهم و من غبر الی یوم القیمة و الصلاة و السّلام علی محمد و آله و یتلوه انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوّته تفسیر سورة الاعراف و الحمد للَّه اولا و آخرا علی جمیع ما انعم و الشکر له علی جمیع ما اعطی و اکرم

ص: 265

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الحمد للَّه ربّ العالمین و صلّی اللَّه علی محمّد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

سورة مبارکة الاعراف .... ص : 266

اشاره

سمیت بذلک لبیان قصّة اصحاب الاعراف فیها علی ما یأتی انشاء اللَّه تعالی فضلها در برهان از ابن بابویه و عیاشی از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند فرمود

(من قرء سورة الاعراف فی کل شهر کان یوم القیمة من الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، فان قرأها فی کل جمعة کان ممّن لا یحاسب یوم القیمة لانّ فیها محکما فلا تدعوا قراءتها فانّها تشهد یوم القیمة لکل من قرأها)

و در روایت عیاشی فرمود

(اما انّ فیها آیة محکمة فلا تدعوا قراءتها و تلاوتها و القیام بها فانها تشهد یوم القیمة لمن قرأها عند ربّه)

و در روایت ابیّ بن کعب از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(من قرء هذه السورة جعل اللَّه یوم القیمة بینه و بین ابلیس ستر و کان لادم رفیقا و من کتبها بماء ورد و زعفران و عقلها علیه لم یقربه سبع و لا عدو ما دامت علیه باذن اللَّه تعالی)

اعوذ باللّه من الشیطان اللعین الرجیم

[سوره الأعراف (7): آیه 1] .... ص : 266

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

المص (1)

در مجلد اول در ابتداء سوره بقره الم گفتیم که این حروف مقطعه قرآن رموزیست بین خدا و رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آنچه در اخبار ضعیفه و روایات عامه و کلمات مفسرین است مخصوصا روایتی که از حیّ و یاسر دو پسران اخطب

ص: 266

در تطبیق این حروف مقطعه و سایر اوائل سور بر حروف ابجد و بیان مدت ملک نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با اینکه کذبش ظاهر است حضرت باقر علیه السّلام رد فرموده فرمود

(ان هذه الآیات انزلت مع آیات محکمات عن امّ الکتاب و اخر متشابهات و هی تجری فی وجوه اخر علی غیر ما تؤل حی و ابو یاسر و اصحابه.

و نیز از آن حضرت در روایت برقی دارد که شخصی از آن حضرت سؤال کرد از المص حضرت جواب او را دادند ابو لبید گفت من فراموش کردم جواب آن حضرت را سپس خدمتش مشرف شدم و سؤال کردم حضرت فرمود

(هذا تفسیر ما فی بطن القرآن قلت و للقرآن بطن و ظهر فقال نعم الحدیث.)

بلی در بعض اخبار تفسیر شده

(بانا اللَّه المقتدر الصادق)

چنانچه از ابن بابویه در خبر سعید ثوری از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده و در بعض اخبار بانقراض دولت بنی امیه تفسیر شده که در سال صد و شصت و یک هجری دولت آنها منقرض شد که آخر آنها مروان حمار بوده و این چهار حرف بحساب ابجد 161 میشود الف 1 لام 30، میم 40، صاد 90 و اللَّه العالم.

[سوره الأعراف (7): آیه 2] .... ص : 267

کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ (2)

کتابیست نازل شده بسوی تو (رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) پس نبوده باشد در سینه تو حرج و ضیقی از او جهت اینکه انذار فرمایی باین کتاب و یادآوری شود برای مؤمنین.

کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ مراد از کتاب مجموع قرآن است بخصوص این سوره و تعبیر بکتاب بواسطه مجموع بین الدفتین است و گذشت اسامی شریفه قرآن در اول سوره بقره که یکی از آنها کتاب است و این جمله خبر مبتداء محذوف است

ص: 267

یعنی هذا کتاب و لذا آیه مستقله است نه اینکه خبر المص باشد زیرا اطلاق بر این حروف فقط مناسبت ندارد و کسانی که خبر این جمله دانسته مجموع را یک آیه گرفته اند أُنْزِلَ إِلَیْکَ فاعل انزال ممکن است خدا باشد که نازل فرموده و ممکن است جبرئیل یا سائر ملائکه باشند چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 193 فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ، بِأَیْدِی سَفَرَةٍ، کِرامٍ بَرَرَةٍ عبس آیه 14 الی 17، و مراتب نزول در مقدمه کتاب بیان شده.

فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ فلا یکن لسان نهی است یعنی البته نباید پس از نزول قرآن در سینه مبارکت تنگی و سختی باشد و مراد از صدر روح مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است تعبیر بصدر شده چنانچه می گویی از فلان کس دلتنگ نباش و حرج بمعنی سختی و مشکلی و تنگی است چنانچه میفرماید وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ حج آیه 77، و دل تنگی حضرت رسالت (ص) از سه جهت بوده که ببرکت قرآن برطرف شده 1- از ایمان نیاوردن قوم و مخالفت آنها قرآن فرمود وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ عنکبوت آیه 17. 2- از جهت غم امّت خداوند وعده شفاعت داد عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسری آیه 81، 3- در بهترین طریق برای هدایت و استقامت مؤمنین نازل شد إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9.

لِتُنْذِرَ بِهِ علت نزول قرآن انذار قوم است از شرک و کفر و عصیان بعذابها و بلیات دنیوی و اخروی و تخویف آنها وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ علت دیگر مؤمنین متذکر شوند و در اطاعت قیام کنند که این دو شأن بزرگ حضرت رسالت (ص) بوده نذیرا و بشیرا و قرآن عهده دار این دو قسمت شده چنانچه میفرماید کِتابٌ فُصِّلَتْ

ص: 268

آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا

بَشِیراً وَ نَذِیراً الایة فصلت آیه 2 و 3.

[سوره الأعراف (7): آیه 3].... ص : 269

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ (3)

متابعت کنید آنچه را که نازل شده بسوی شما از جانب پروردگار شما و متابعت نکنید از غیر پروردگارتان که اولیاء خود قرار دهید چه اندازه قلیل است آنچه متذکر میشوید.

اتَّبِعُوا خطاب بجمیع اهل عالم است تا قیامت زیرا قرآن بر سرتاسر جن و انس تا آخر دنیا نازل شده و وجوب متابعت مثل وجوب اطاعت عقلی است و حسن ذاتی دارد و مترتب نمیشود بر موافقت و مخالفت آن جز آنچه بر موافقت و مخالفت اوامر و نواهی است چون ارشادی است و معنای متابعت طبق دستورات الهی رفتار کردن است که در قرآن مجید نازل فرموده و فرق بین متابعت و اطاعت اینست که اطاعت نسبت بآمر داده میشود خدا و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام علیه السّلام میفرماید أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 62، و متابعت نسبت بدستورات مثل دستورات قرآنی داده میشود که مطابق دستورات الهی رفتار کنید و بر خلاف دستور مشی نکنید و حکم عقل بوجوب اطاعت و متابعت فقط نسبت بولی و صاحب اختیار است و ولیّ بنصّ قرآن منحصر است بخدا و رسول و امام إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة ولایت خدا ذاتی است و ولایت رسول و امام بجعل خداوند است آنهم عین ولایت خدا است

(من والاکم فقد وال اللَّه)

(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه)

جامعه صغیر و کبیر، لذا میفرماید وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ چون غیر از او ولیّ و صاحب اختیاری ندارید نباید متابعت آنها و دستورات آنها را بکنید مثل شیطان و نفس امّاره و رؤساء شرک و کفر و ظلم که بر خلاف دستورات

ص: 269

الهی دستورات آنها است حرام است متابعت آنها.

قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ ممکن است قلیل صفت مکلفین باشد یعنی کسانی که متذکر شوند بسیار کم هستند زیرا مؤمن مطاع نسبت بکافر، مشرک، منافق، مخالف و عاصی مثل قطره است بدریا. و ممکن است ما انزل باشد یعنی کمی از دستورات الهی را متذکر میشوید و در اکثر آنها مخالفت میورزید. و ممکن است نسبت باوقات تذکر باشد یعنی اغلب مدت عمر را بغفلت میگذرانید و تمام اینها صادق است لکن اول اظهر است.

[سوره الأعراف (7): آیه 4] ..... ص : 270

وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ (4)

و چه بسیار از شهرستانهایی که ما آنها را هلاک کردیم بعذاب خود پس عذاب ما آمد آنها را شبانه یا آنها در موقع اشتغال بکارها که قبل از ظهر بوده.

این آیه شریفه تهدید میکند کفار و اهل معاصی را که ایمن از نزول عذاب نباشید که بسا در حال غفلت بغتة عذاب نازل میشود یا در نیمه شب موقعی که در خواب راحت خوابیده باشید یا در موقعی که در بازار مشغول کار یا خواب قیلوله رفته باشید چنانچه سابقین شما گرفتار شدند.

وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ کم در اینجا بمعنی کثرت است یعنی چه بسیار، و من تبعیضیه یعنی بعض، و قریة مراد اهل قریه است یعنی چه بسیار از اهالی شهرستانها را و ممکن است مراد خود شهرستانها باشد مثل نقاطی که بسیل یا بزلزله و خسف یا بطوفان بکلی منهدم شده و اهل آنها نابود شده اند مثل زمان نوح که بغرق تمام عمارات دنیا خراب شد یا زمان هود که بباد منهدم گردید یا زمان لوط که عالیها سافلها شد.

أَهْلَکْناها آن قریه ها را یا اهل آنها را نابود کردیم، اگر مراد هلاکت

ص: 270

دنیوی باشد و اما اگر مراد هلاکت اخروی باشد یعنی گرفتار عذاب ابدی شدند و بعید نیست که هر دو باشد هم در دنیا بعذابهای الهی معذب شدند و هم در آخرت فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً فاء فاء تفریع است و معنی این نیست که بعد از هلاکت بأس الهی آمده باشد بلکه قضیه عکس است بأس که آمد آنها هلاک شدند و لکن این جمله بیان کیفیت هلاکت است یعنی هلاکت آنها دو نحوه بود یا نزول بأس بوده که همه خواب بودند مثل قوم لوط، و کلمه بیات از بیتوته یعنی در مکانی شب را بصبح آوردن و بیت را هم بیت گفتند چون محل بیتوته است.

أَوْ هُمْ قائِلُونَ از ماده قیلوله است کنایه از قبل الزوال است اشاره به اینکه بأس الهی در نهار بوده، و ممکن است از ماده قول باشد یعنی مشغول گفتگو و مقاوله در بازار خرید و فروش بودند که بأس آمد مثل صیحه و صاعقه برای ثمود و قوم شعیب و این دو مورد از باب مثال است و الّا عذاب قوم نوح بغرق و همچنین فرعونیان و عذاب عاد بباد و قوم ابرهه بسنگریزه و خسف قارون و اموالش و غیر اینها بسیار بوده یا روز یا شب.

[سوره الأعراف (7): آیه 5] .... ص : 271

فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاَّ أَنْ قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (5)

پس نبود دعوای آنها زمانی که بأس ما آمد آنها را مگر آنکه گفتند محققا ما ظالم بودیم.

اعتراف بظلم و معاصی و اقرار بشرک و کفر بعد از معاینه عذاب سودی ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ الایة نساء آیه 22، و همچنین اعتراف فرعون إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ الایة یونس آیه 90.

فقط یک مورد را خداوند استثناء فرموده قوم یونس فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

ص: 271

وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ

یونس آیه 98.

فَما کانَ دَعْواهُمْ اشاره به اینکه هیچ راه عذری برای آنها باقی نمانده و حجت بر آنها از هر جهتی تمام شده إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا یعنی آثار عذاب ظاهر شد و الّا بعد از نزول عذاب که آنها هلاک شده اند جای دعوی باقی نمانده إِلَّا أَنْ قالُوا اعتراف بتقصیر و معاصی خود کنند و بگویند إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ چه ظلم در دین که شرک و کفر و عناد و عصبیت و سایر اموری که باعث زوال ایمان شود و چه ظلم بنفس از ارتکاب معاصی و ترک واجبات و کوتاهی در ازاله اخلاق رذیله و در تحصیل علم واجب، و چه ظلم بغیر از غیبت و تهمت و نمّامی و زخم زبان و سبّ و فحش و لعن و سعایت و همچنین اذهاب مال و مقام و آزار جسمی و روحی.

[سوره الأعراف (7): آیه 6] ..... ص : 272

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (6)

پس هراینه البته سؤال خواهیم کرد از کسانی که بر آنها پیغمبران فرستادیم که تمام امم باشند و البته سؤال خواهیم کرد از خود فرستادگان که انبیاء و رسل باشند مسئلة- سؤال در قیامت از ضروریات دین اسلام بلکه جمیع ادیان عالم است و یکی از معتقدات معاد است که واجب است اعتقاد بآن و نصوص قرآن و صراحت اخبار متواتره بر او قائم است و فائده سؤال نه برای استکشاف و تحصیل علم اله است بلکه برای اتمام حجت و قطع عذر مسئول است و ظهور مقام او است نزد دیگران و آنچه از آیات شریفه و اخبار آل اطهار علیهم السّلام استفاده نموده ایم مورد سؤال ده مورد است: 1- سؤال از رسل که آنچه بآنها ارسال شده ابلاغ بامت کردند و بآنها تبلیغ شده چنانچه همین آیه صراحت دارد و در جای دیگر میفرماید یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ مائده آیه 108. 2- سؤال از نعم الهی ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ تکاثر آیه 7

ص: 272

عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ نبأ آیه 1 و 2، و نبأ عظیم تفسیر بولایت حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام شده. 3- سؤال از نماز از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود

(اول ما تسئل عنه العبد اذا وقف بین یدی اللَّه عز و جل الصلوات المفروضات

و در اخبار معتبره دارد

(اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة الصلاة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت ردّ ما سواها).

4- از قرآن از جهت تمسک بآن که احد ثقلین است و عمل بدستورات آن چنانچه در مقدمه کتاب گذشت. 5- از محرمات و معاصی کبار مثل دروغ، غیبت، فحش، نمامی، افتراء، قتل نفس، زنا، لواط شرب خمر و امثال اینها. 6- از اعضاء و جوارح مثل چشم، گوش، زبان، دست پا و قلب چنانچه صریح قرآن است إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا اسری آیه 38 و غیر آن از آیات. 7- سؤال از عهود و قراردادها چه بین خالق و خلق و چه بین خلائق با یکدیگر چنانچه میفرماید وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا اسری آیه 36. 8- سؤال از حقوق الهی که بر بنده واجب فرموده. 9- از حقوق الناس و مظالم عباد مثل والدین و زوجین و اولاد و ارحام و متبایعین و فقراء و سادات و علماء و متعلمین و اجراء و کارفرما و همسایه و غیر اینها چنانچه در حدیث قدسی است

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

و آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ حجر آیه 13 تفسیر باین موقف شده. 10- از عمر و مال و جوانی و فراغت چنانچه صدوق و شیخ طوسی (ره) از حضرت باقر علیه السّلام روایت فرموده اند که

(یسئل عن عمرک فیما افنیت و عن شبابک فیما ابلیت و عن فراغک قبل شغلک و عن مالک مما اکتسبت و فیما انفقت و عن حبّنا اهل البیت)

و این آیه شریفه جمله اولی فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ شامل جمیع این اقسام میشود چنانچه جمله دوم وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ هم شامل ابلاغ جمیع دستورات الهی میشود (نعوذ باللّه من سوء الحساب).

ص: 273

[سوره الأعراف (7): آیه 7] .... ص : 274

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنَّا غائِبِینَ (7)

پس البته برای آنها جزئیات افعال و اقوال آنها را بیان خواهیم کرد که عالم بآنها هستیم و چیزی از ما مستور نخواهد بود و ما غائب از آنها نیستیم.

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ قصه شرح حالات و رفتار گذشتگان چنانچه یک قسمت مهم قرآن شرح حال انبیاء و قوم آنها است در سوره یوسف میفرماید نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ آیه 2، و نیز میفرماید لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ آیه 111، و موارد بسیار دیگر از آیات و مراد در اینجا بیان شرح حالات و افعال و کردار و گفتار بنده است که در دنیا از او صادر شده و سخت ترین مواقف قیامت همین موقف است که بنده از شرم و خجالت میخواهد بزمین فرورود و از عرق خجالت در آب و عرق فرومیرود.

بعلم باء سببیت است یعنی بواسطه علمی که بتمام جزئیات افعال آنها داریم که لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ سبأ آیه 3.

وَ ما کُنَّا غائِبِینَ غیر مطلعین علی احوالهم و افعالهم بلکه همه جا حاضر و ناظر و خبیر و بصیر و سمیع و محیط هستیم.

[سوره الأعراف (7): آیات 8 تا 9] .... ص : 274

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ (9)

و موازنه اعمال در روز قیامت حق و ثابت است پس کسی که سنگین باشد موازین اعمال صالحه او پس اینها کسانی هستند که رستگار شدند، و کسی که سبک باشد موازین او پس آنها کسانی هستند که زیان کار شدند بنفوس خود بسبب آنچه که

ص: 274

بودند بآیات ما ظلم میکردند.

کلام در باب میزان طویل الذیل است: اولا در اثبات و حقیت او، ثانیا در کیفیت و حقیقت آن، ثالثا در رفع اشکال آن، رابعا در چیزهایی که موازنه میشود، خامسا در اشخاصی که برای آنها نصب میشود و کسانی که نصب نمیشود.

اما اثبات و حقیت آن از ضروریات دین اسلام است و واجب است اعتقاد بآن و منکر آن از ربقه اسلام خارج و نصوص قرآن بر طبق آن قائم است مثل همین آیه وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ و آیه شریفه وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ انبیاء آیه 48، و آیه شریفه فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ قارعة آیه 5 و 6، و غیر اینها از آیات و اخبار هم در این باب فوق تواتر است.

و اما کیفیت و حقیقت آن کلمات مفسرین و متکلمین و اخبار مختلف است بعضی گفتند عدل است چنانچه در احتجاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده، و بعید نیست که آیه وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ هم اشاره باین معنی باشد و بعضی گفتند مجازات است چنانچه در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی است که گفتند متون اخبار است و بعضی گفتند مراد قلت حساب و کثرت آن است چنانچه در احتجاج نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده، و بعضی گفتند ظهور قدر مؤمن و خواری کافر است چنانچه می گویی فلان آدم سنگین است و فلان سبک است، و بعضی گفتند مراد انبیاء و اوصیاء هستند چنانچه در کافی و غیر آن از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود

هم الانبیاء و الاوصیاء

و در کفایة الموحدین است که فرمود

نحن الموازین

و بعضی گفتند موازنه نفوس است و اشخاص چنانچه در تفاسیر عامه است و بعضی گفتند ترازو است دارای دو کفه کفه حسنات و کفه سیّئات و بر طبق این هم اخباری داریم.

ص: 275

و تحقیق کلام آنکه میزان هر چیزی مناسب خود او است مثلا میزان در قضایا علم منطق است و لذا تعبیر بعلم میزان میکنند و میزان بنّایی شاقول است و هکذا و از این آیه شریفه استفاده میشود که فرمود وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ الایة اینکه هر انسانی موازینی دارد یک میزان نیست بنا بر این انبیاء و اوصیاء و مخصوصا امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السّلام میزان حق و باطل هستند، قرآن میزان اعمال، عدل میزان اخلاق، دستورات اخبار میزان صحت و فساد و هکذا و باین بیان ممکن است جمع بین اقوال و اخبار و اللَّه العالم.

و اما اشکال در میزان به اینکه عمل فعلی است یا قولی از انسان صادر میشود قابل موازنه نیست و بعضی بوجوهی جواب داده اند بعضی گفتند اعمال مجسم میشود بصورت زیبا و صورت کریه، و بعضی گفتند نامه اعمال را موازنه میکنند و بعضی گفتند بصورت جواهر نورانی و اشیاء ظلمانی میشود لکن حق در مقام اینست که اصلا وقعی از برای این اشکال نیست زیرا این اشکال اولا متوجه میشود بقول اخیر که ترازو باشد نه سایر اقوال، و ثانیا میزان هر چیزی مناسب خود او است و ثالثا افعال و اقوال در ظرف هوی باقی است از بین نمیرود و فردای قیامت ظاهر میشود و اما آنچه موازنه میشود از پاره ای از آیات استفاده میشود که فقط حسنات است زیرا مراد از ثقلت ثقل حسنات است و مراد از خفت خفة آنها که او موجب فلاح و این مورث خسران است مگر آنکه بگوئیم ثقل و خفة نسبی است یعنی ثقلت حسناته علی سیّئاته و خفت حسناته علی سیّئاته چنانچه از بعض اخبار ممکن است استفاده نمود.

و اما کسانی که برای آنها نصب موازین میشود می گوییم اهل محشر چهار دسته میشوند: 1- مشرکین و کفار و مخالفین و ارباب ضلال و بالجمله غیر اهل ایمان از برای آنها نصب میزان نمیشود چون حسناتی ندارند که موازنه شود زیرا

ص: 276

ایمان شرط صحت کلیه اعمال است و در کافی از حضرت زین العابدین علیه السّلام فرمود

اعلموا عباد اللَّه انّ اهل الشرک لا ینصب لهم الموازین و لا ینشر لهم الدواوین و انما یحشرون الی جهنم زمرا

و در احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده فرموده

ائمة الکفر و قادة الضلالة فاولئک لا یقیم لهم یوم القیمة وزنا

دسته 2- اخیار و صلحاء از دوستان اهل بیت علیهم السّلام که بی گناه وارد محشر شوند که آنها هم برای آنها نصب میزان نمیشود چنانچه شیخ صدوق (ره) از ابی سعید خدری از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده که فرمود در دوستی اهل بیت من بیست خصلت است ده خصلت در دنیا و ده در آخرت، اما ده خصلت دنیا: 1- زهد 2- حرص بر عمل خیر 3- ورع در دین 4- رغبت در عبادت 5- توبه قبل از موت 6- نشاط در قیام شب 7- یأس از ما فی ید الناس 8- حفظ اوامر و نواهی الهی 9- بغض دنیا 10- سخاوت. اما ده خصلت آخرت 1- نامه عمل برای او باز نکنند 2- میزان نصب نکنند 3- کتابش بیمین او داده شود 4- برائت از آتش برای او نوشته شود 5- صورتش سفید باشد 6- حلل بهشتی باو پوشانند 7- شفاعت او را در صد نفر از اهل بیتش قبول کنند 8- خداوند باو نظر رحمت کند 9- تاج بهشتی بر سرش گذارند 10- بی حساب داخل بهشت شود دسته 3- کسانی که اعمال صالحه آنها سنگین باشد فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

دسته 4- آنهایی که معاصی آنها غالب و اعمال صالحه سبک باشد وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ تجارت بسا نفع دارد که بر سرمایه افزوده میشود ربحش گویند و اگر از سرمایه نقصان پیدا کند خسرانش گویند و اگر نه نفع و نه خسران داشته باشد باصطلاح راست و مایه جسته، سرمایه انسان عمر است اگر مصرف عبادت کرد ربح و نفع و فلاح است که بهشت و سعادت است و اگر

ص: 277

مصرف معاصی کرد خسران و جهنم است و البته همچه کسی ظالم بنفس خود است و بآیات و احکام و دستورات الهی و همین ظلم سبب خسران او است لذا میفرماید بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ باء سببیت است.

[سوره الأعراف (7): آیه 10] .... ص : 278

وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ (10)

و هرآینه ما شما را متمکن کردیم و مکنت دادیم در زمین و قرار دادیم برای شما اشیایی را که بآنها تعیش و زندگانی کنید بسیار کم است شکرگزاری شما وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ مکنت و تمکن بر فعل منوط بقوت و قدرت و وجود اسباب و معدات و شرائط و رفع جمیع موانع که اگر یکی از آنها مفقود شد تمکن نیست و خداوند تفضلا قوّت و قدرت داده و تمام اسباب و آلات فعل را فراهم فرموده و معدات را برای فعل ایجاد فرموده و رفع جمیع موانع از صدور فعل نموده

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

فِی الْأَرْضِ وجود کره زمین با تمام وسائل از آب، هوی، معادن و غیر اینها که اگر یکی از آنها ناقص بود زندگانی بر بشر ممکن نبود.

وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ از مأکولات، حبوب، فواکه، خضرویات، مشروبات، ملبوسات، مساکن و سایر اموری که زندگانی منوط باو است خداوند جعل فرموده قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ قلیل متعلق بتشکرون است و دو احتمال میرود یکی آنکه قلیلی از شما شکرگزارید چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ آیه 12، دیگر آنکه شکرگزاری شما کم است باید بسیار شکرگزار باشید زیرا از واجبات اولیه عقلیه شکر منعم است و پس از آنکه انسان تأمل کند که چه اندازه مورد نعم خداوند واقع شده از اعطاء

ص: 278

اعضاء و جوارح و عقل و ادراک و طریق وصله بمقاصد و قوه و قدرت بر انجام آنها و وجود ابناء نوع که هر کدام در یک قسمت مساعدت او را نمایند و سایر نعم که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها نحل آیه 18، با اینکه شکر موجب ازدیاد نعم میشود و کفران مورث عذاب شدید میگردد لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7، و تمام اینها راجع بدنیا است و اعظم تمام نعم دین است از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و هدایت و ارشاد و نعم آخرت که پایان ندارد یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17.

[سوره الأعراف (7): آیه 11] .... ص : 279

وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (11)

و هراینه ما شما بشر را خلق کردیم پس از آن بشما صورت انسانی دادیم پس از آن گفتیم بملائکه که سجده کنید برای آدم پس سجده کردند ملائکه مگر ابلیس که نبود از سجده کنندگان.

وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ مراد خلق نوع بشر است که ابتداء بخلقت آدم شده بقرینه جملات بعد نه خلقت فرد فرد و مراد از خلقت اسکلت آدم است از گل قبل از افاضه صورت ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ صورت اقسامی دارد: صورت جنسیه، نوعیه، شخصیه. اما صورت جنسیه صورت جسم است که هر جسمی مرکب است از ماده و صورت و مراد از ماده هیولای اولیه است که مادة المواد گویند که بدون صورت تحقق پذیر نیست که گفتند شیئیت شی ء بصورت است نه بماده ولی صورت بدون ماده قابل تحقق است مثل صور برزخیه که قالب مثالی باشد و مثل افلاطونیه لکن اینها داخل اجسام نیستند و تعبیر از آنها بجواهر فرده میکنند چنانچه عالم

ص: 279

عقول و نفوس و مجردات خالی از ماده و صورت هستند و فقط مرکب از ماهیت و وجود هستند زیرا از ممکنات هستند و الممکن زوج ترکیبی و فقط وجود صرف که خالی از ماهیت باشد وجود واجب الوجود است که صرف وجود و محض وجود و بحت وجود است و حدّی از برای وجود او نیست نه اول دارد نه آخر غیر متناهی است عدّة و شدّة و مدّة.

و اما صورت نوعیه که تعبیر از آن بنوع میکنند که انواع را از یکدیگر ممتاز میکند مثل صورت انسانیه نظیر فصل ممیّز و فرق بین جنس و فصل با ماده و صورت اینست که جنس و فصل در ذهن وجود پیدا میکند ولی ماده و صورت در خارج است لذا جنس و فصل بر یکدیگر حمل میشود می گویی حیوان ناطق و تعبیر بلا شرط میکنند و کلی است و ماده و صورت شخصی و جزئی است و قابل حمل نیست نمی گویی المادة صورة و تعبیر ببشرط لا میکنند.

و اما صورت شخصیه که امتیاز افراد را میدهد از یکدیگر که صورت فردیه تعبیر میشود که گفتند الشی ء ما لم یتشخص لم یوجد و این صور شخصیه از عوارض است داخل در حقیقت نیست مثل صور جنسیه و فصلیه و مراد از صوّرناکم همین صورت شخصیه است که بآدم افاضه شد.

ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ همان زمانی که روح در کالبد آدم دمیده شد چنانچه در جای دیگر میفرماید فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ص آیه 72 فَسَجَدُوا جمیع الملائکة کلّهم اجمعین.

تنبیه- سجده غیر از پرستش است پرستش مختص بخدا است که تعبیر بعبادت میشود و مسئله توحید عبادتی که مفاد کلمه طیّبه شریفه که تعبیر بکلمه اخلاص و کلمه توحید میکنند (لا اله الّا اللَّه) است و مشرکین مثل عبده اصنام و شمس و قمر و گاو و آتش که سجده بآنها میکنند بعنوان پرستش و عبودیت است

ص: 280

اما سجده که بامر الهی باشد مثل سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسران بیوسف عین عبادت و اطاعت خدا است و ما احتیاج نداریم که توجیه کنیم و بگوئیم آدم قبله بود یا سجده سجده شکر بوده غایة الامر در شریعت اسلام سجده بر غیر خدا جایز نیست و لذا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود اگر جایز بود میگفتم زنها بشوهرها سجده کنند نه معنایش این باشد که آنها را بپرستند إِلَّا إِبْلِیسَ که شیطان باشد که زیر بار تعظیم بآدم نرفت و خود را بزرگتر و بهتر از او دانست که حقیقت تکبر همین است لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ و این ملعون علاوه بر تکبر کافر بخدا شد به اینکه العیاذ خدا نفهمیده و بیجا امر کرده و اشتباه کرده باید بآدم بگوید که بمن سجده کند زیرا من اشرف از آدم هستم لعنه اللَّه

[سوره الأعراف (7): آیه 12] .... ص : 281

قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (12)

فرمود خداوند تبارک و تعالی بابلیس چه چیز مانع شد که ترک سجده کردی زمانی که امر فرمودم تو را گفت من بهتر از آدم هستم مرا از آتش خلق فرموده ای و او را از گل.

قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ در سوره ص میفرماید قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ آیه 75، بدون لا، و در این آیه بضمیمه لا ذکر فرموده أَلَّا تَسْجُدَ لذا بسیاری از مفسرین گفتند لا زائده و لغو است، و بعضی تصرف در کلمه منعک کردند و بمعنی ما دعاک الی ان لا تسجد، لکن هر دو کلام باطل است، اما زائد بودن مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست بخصوص تعبیر بلغو بسیار رکیک است، و اما معنای منعک بدعاک خلاف ظاهر بلکه خلاف نص است.

ص: 281

بلکه تحقیق کلام این است که فرق است بین این دو مورد، اما در سوره ص کلمه ان تسجد چون بتأویل مصدر میرود مفادش ما منعک من سجودک است و معنی واضح است و اما در این مقام الا تسجد بیان منعک است یعنی سبب اینکه ممنوع شدی و سجده نکردی چیست بقرینه إِذْ أَمَرْتُکَ یعنی امرتک بالسجود باین معنی که اطاعت امر من واجب سبب مخالفت از امر من و ممنوع شدن از اطاعت من و ارتکاب معصیت بترک سجود چیست قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ عذر بدتر از گناه زیرا این عذر نه مجرد تکبر بر آدم بود بلکه انکار حکمت الهی کرده و خدا را حکیم ندانسته و ترجیح مرجوح بر راجح داده که عقلا قبیح است و خدا را فاعل قبیح دانسته و منکر عدل الهی شده لذا کافر شده چنانچه صریحا میفرماید أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ بقره آیه 32، با اینکه استدلال شیطان از وجوهی باطل است صغرا و کبرا، اما صغرا:

اولا- خیریة نار بر طین ممنوع است جدا زیرا برکات زمین بسیار است محل سکونت جن و انس و جمیع طبقات حیوانات است و جمیع برکات از زمین خارج میشود از معادن و نباتات و حبوب از مأکولات و ملبوسات.

و ثانیا مضارّ آن کم است بخلاف نار که مضار آن بسیار و برکات آن کم.

و اما کبری- خیریة نار بر طین دلیل بر خیریه ابلیس بر آدم نیست زیرا مناط خوبی و بدی در مکلف اطاعت و معصیت است، اخلاق حمیده و رذیله، ایمان و کفر و علم و جهل، و آدم مطیع و متخلق باخلاق حمیده و دارای ایمان و علم و معصوم از معاصی و خطاء بود و ابلیس عاصی و متکبر و کافر و جاهل بوده و ندانسته إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ سوره حجرات آیه 13، بعلاوه قیاس خیریة نار بر طین بر خیر بودن ابلیس بر آدم با اینکه قیاس مع الفارق است در مذهب شیعه باطل است و بس است بر ابطال آن روایت ابان بن تغلب المرویة فی الفرائد عن

ص: 282

الصادق علیه السّلام که سؤال کرد از آن حضرت که اگر کسی قطع کرد یک انگشت زنی را دیه آن چقدر است فرمود ده شتر، دو انگشت بیست شتر، سه انگشت سی شتر، چهار انگشت بیست شتر تعجب کرد سه انگشت بیشتر از چهار انگشت است فرمود قیاس در دین موجب محق دین میشود (انّ المرأة تعاقل الرجل الی ثلث الدیة فاذا بلغ الثلث رجع الی النصف).

(و لیس من مذهبنا القیاس اول من قاس هو الإبلیس)

و عامه عمیا اغلب احکام آنها مبنی بر قیاس و استحسان است.

[سوره الأعراف (7): آیه 13] .... ص : 283

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ (13)

فرمود خداوند بابلیس پس هبوط کن از این مقام پس نباید بوده باشی اینکه تکبر کنی در این مقام پس خارج شو محققا تو از کوچکان و بی اعتبارانی.

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها مفسرین مرجع ضمیر منها را بعضی جنّة گفتند و بعضی سماء و لکن ظاهر اینست که مرجع درجه و رتبه و مقام باشد، و مراد از هبوط تنزل است زیرا شیطان در درجه و رتبه ملائکه بود و این درجه مناسبت با تکبر ندارد لذا میفرماید فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها زیرا مقام ملائکه مقامی است که لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6، که مقام عصمت باشد فَاخْرُجْ از میان ملائکه بیرون شو إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ این جمله در مقابل توهم ابلیس که خود را بزرگ شمرده حتی بر آدم که مسجود ملائکه بود خداوند او را کوچک شمرده که از حیوانات هم پست تر و کوچکتر است زیرا کسی که جایگاهش جهنم باشد چنانچه میفرماید أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ عنکبوت آیه 68 و زمر آیه 33، و نیز میفرماید أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ

ص: 283

سوره زمر آیه 61، و ابلیس بنص قرآن هم کافر شد و هم متکبر و مکانی بدتر از جهنم کجا است چنانچه میفرماید فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ.

[سوره الأعراف (7): آیه 14] ..... ص : 284

قالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (14)

گفت ابلیس پروردگارا مرا مهلت بده زنده بمانم تا روز بعثت.

واقعا مورد تعجب است از حماقت و خریت و جهالت کسی که کافر شد و رانده درگاه الهی و ملعون تا قیامت که فرمود إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ سوره ص آیه 79، دست از کفر و کبر خود برندارد و تقاضای عفو و مغفرت نکند و خود را معذب بداند مع ذلک تقاضا کند که روزبروز معاصی او بیشتر و عذاب او زیادتر و شدیدتر گردد زیرا هر چه در دنیا بماند بارش سنگین تر میشود چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و اعجب از این اینکه جهنم را دیده و عذابهای آن را مشاهده کرده و مع ذلک دست از کفر و فسق و کبر خود برندارد.

[سوره الأعراف (7): آیه 15].... ص : 284

اشاره

قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (15)

خداوند فرمود محققا تو را از مهلت دهندگان قرار دادیم.

در اینجا بنحو اطلاق فرموده و لکن در سوره ص آیه 81 تقیید فرمود به إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ و مراد از وقت معلوم مفسرین گفتند مراد نفخه اولی است که تمام میمیرند و ابلیس تقاضای عدم موت کرده تا قیامت که دیگر موتی نیست لکن در اخبار شیعه دارد که در زمان رجعت امیر المؤمنین علیه السّلام است که با شیاطین جنگ میکند و شیطان کشته میشود و شیاطین بکلی از بین میروند.

ص: 284

اشکال و دفع) ..... ص : 285

اما الاشکال- چرا خداوند او را مهلت داد که این همه بندگان خدا را اغواء کند و بجهنم سوق دهد.

اما الدفع- خداوند احدی را مجبور بایمان و عمل صالح یا کفر و عمل فاسد نمیکند بلکه هر که هر چه میکند بالاختیار است و لذا اسباب اطاعت و معصیت هر دو را فراهم فرموده که حجة تمام باشد لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44، و شیطان هم یکی از اسباب است که وسوسه میکند در مقابل ملک که الهام میکند مثل نفس و عقل و دعات باطله و داعیان حق، خود انسان هر طرفی را بخواهد اختیار میکند چنانچه خود شیطان میگوید فردای قیامت إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ الایة ابراهیم آیه 26 و 27، و بالجمله حق و باطل، آخرت و دنیا همیشه مقابل یکدیگر است.

صالح و طالح متاع خویش نمایند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید

[سوره الأعراف (7): آیه 16] .... ص : 285

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ (16)

شیطان گفت بخداوند تبارک و تعالی بسبب آنکه مرا اغواء کردی من هم البته می نشینم سر راه اولاد آدم و جلوگیری میکنم که در صراط مستقیم تو قدم نگذارند قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی اغواء فریب دادن و تعمیه و اغفال و بد را خوب جلوه دادن است و ساحت قدس پروردگار از اینگونه امور منزّه و مبرّی است و این هم یکی از حماقت و جهالت و عدم معرفت بمقام ربوبی شیطان است که نسبت بخدا داده با اینکه پروردگار همان امری که بملائکه فرمود بشیطان هم فرمود که سجده

ص: 285

بآدم باشد آنها امتثال کردند مقرب درگاه شدند او عصیان و مخالفت کرد بلکه کافر شد رانده درگاه شد بلکه اغواء عمل خود آن ملعون است چنانچه در جای دیگر با تأکید و قسم میگوید فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ص آیه 83 لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ قعود سر راه بستن است و سد شدن است و سد شیطان بسیار و دام های او زیاد است: شهوات نفسانیه، زخارف دنیویه، نساء فاسده، مبلّغهای سوء، دعات باطله، حب جاه و مال و غیر اینها صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ راه مستقیم یکیست که راه حق است ولی راه کج و معوج بسیار است که سبل شیطان است چنانچه میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154، گذشت تفسیر آن مراجعه کنید.

[سوره الأعراف (7): آیه 17].... ص : 286

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ (17)

پس از آنکه صراط مستقیم را بر آنها گرفتم میآیم از مقابل روی آنها و از عقب سر آنها و از طرف راست آنها و از طرف چپ آنها و نمی یابی اکثر آنها را شکرگزار.

کلمات مفسرین در بیان این چهار طرف مختلف است مثل ابن عباس، قتاده سدی، ابن جریح، مجاهد، قمّی و چون اینها مدرکی ندارند و تفسیر برأی است ما از نقل کلمات آنها خودداری میکنیم، و همچنین در سرّ اینکه نگفت من فوقهم و من تحتهم کلماتی گفتند و در مجمع یک حدیثی مرسلا از حضرت باقر (ع) نقل کرده که آن را هم ما در کتب اخبار ندیده ایم.

و ما اولا آنچه بنظر میرسد تذکر میدهیم و سپس علم آن را بخدا وامیگذاریم اللَّه اعلم بمراده، و آن اینکه اولا فوق و تحت را ذکر نکرده برای اینکه کسی

ص: 286

بطرف فوق و تحت حرکت نمیکند فقط ممکن است سر چهارراه بیکی از چهار طرف حرکت کند و لذا یکی را که بخواهند محاصره کنند از چهار طرف باو حمله میکنند و این کلام ابلیس بیان جمله قبل است که گفت لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ یعنی نمیگذارم از هیچ طرفی رو بصراط مستقیم بروند و آنها را محاصره میکنم که راه فرار نداشته باشند و از چنگال من خارج شوند چون در خبر داریم (الطرق الی اللَّه بعدد انفاس الخلائق) هر کسی از راهی قرب پیدا میکند یا از راه معارف یا از راه اخلاق یا از راه اعمال صالحه که هر یک آنها طریق الی اللَّه است شیطان مدعی است که هر که از هر راهی بخواهد رو بتو بیاید که صراط مستقیم است آن راه را بر او می بندم و لذا متفرع میکند بر این جمله که وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ یعنی نعمتهای تو را که بر آنها تفضلا منت گذارده ای و عنایت فرموده ای کفران میکنند چه نعم تشریعیه مثل ارسال رسل، انزال کتب، جعل احکام، ارائه طریق تکذیب انبیاء میکنند، کتابهای آسمانی را عقب سر میاندازند، احکام را مخالفت میکنند، و چه نعم تکوینیه از اعطاء عقل و قوای ظاهره و باطنه و اسباب خارجیه، و بالجمله مقصود و منظور شیطان اینست که از هر راهی بخواهند رو بخدا روند مانع میشوم و جلو و عقب و راست و چپ از باب مثال است و اشاره بجمیع طرق است.

[سوره الأعراف (7): آیه 18] .... ص : 287

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ (18)

فرمود خداوند تبارک و تعالی شیطان را که بیرون رو از این منزلت در حالتی که مذموم باشی که تفسیر شده بذمّ و عیب و لعن و هم مدحور باشی که مطرود و مرجوم باشد هراینه هر کس از جن و انس متابعت تو را بکند البته من پر میکنم جهنم را از شما جمیع شماها را.

ص: 287

قالَ اخْرُجْ مِنْها گذشت بعضی مرجع ضمیر را بهشت و بعضی سماء و گفتیم درجه و رتبه و منزلت است که مقام ملائکه است و خروج تنزل است.

مَذْؤُماً مَدْحُوراً مجرد تنزل رتبه نیست بلکه مورد لعن و طرد و ذمّ و عیب و نقص است لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ ظاهر لفظ تبع فعل اختیاری است یعنی باختیار خود متابعت تو را میکنند زیرا مکرر گفته ایم شیطان تسلطی ندارد با این همه دسیسه ها که احدی را مجبور کند و مراد از تابعین شیطان سایر شیاطین هستند که ذریه او باشند و عدّه آنها اکثر از افراد بشر هستند و کفار جن و انس و ارباب ضلالت و معاندین و مخالفین و مبدعین و منکرین ضروریات مذهب و دین و البته عدّه آنها میتوان گفت هزار برابر عده مؤمنین معتقدین بعقائد حقه است لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ.

اشکال- خداوند در سوره ق آیه 29 میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ و در اینجا میفرماید لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ.

جواب- جهنم مظهر غضب الهی است از برای او حدی نیست اگر هزار برابر این کفار هم کفار و شیاطین باشد جا دارد و لذا میگوید هل من مزید و لکن هر که وارد آن شود آن قدر جا بر او تنگ میشود که قدرت بر حرکت ندارد و این یکی از عقوبات جهنم است که هر که را بطرف او سنگ کبریت و شیطان بسته شده

[سوره الأعراف (7): آیه 19] ..... ص : 288

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ (19)

و ای آدم سکونت پیدا کن تو و جفت تو در بهشت پس بخورید از هر چه میخواهید و نزدیک نشوید این شجره را پس میباشید از ظلم کنندگان.

این آیه شریفه با آیات بعد از آیات مشکله قرآن است و کلمات مفسرین

ص: 288

و اخبار هم اختلاف شدید دارد و در سوره بقره آیه 33 و 34 در مجلد اول بیان شده و ما در اینجا بقدر فهم خود چند جمله متذکر میشویم:

جمله اولی- وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ اولا امر اسکن امر ترخیصی است نه وجوبی و نه استحبابی و مراد سکونت و منزل گرفتن است نه سکون مقابل حرکت و ثانیا تعبیر بزوج دون الزوجة برای اینست که زوج مرد غیر از زن نمیشود نظیر حائض، حامل، مقرب و امثال آنها، و ثالثا ظاهرا بقرینه چند آیه بعد که اهْبِطُوا باشد جنّة آخرت است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شب معراج تشریف برد و مائده بر اهل بیت علیهم السّلام میآمد نه جنة دنیا زیرا امروز تمام کره زمین مشهود است و همچه جنتی در او نیست حتی اگر بگویی زیر آب رفته آنهم مکشوف میشود چنانچه شهر جابلسا و جابلقا شیخ احمد احسائی هم از این قبیل و خبر برید خضری هم از این باب است نباید چیزی گفت که خلافش ظاهر و هویدا باشد فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما این امر هم ترخیص و اباحه است یعنی برای شما ضرری و خسارتی ندارد هر چه بخواهید میل کنید و متمایل باشید.

وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ این نهی ارشادی است نه تحریمی و نه تنزیهی لذا تعبیر بترک اولی میکنیم نه حرام و نه مکروه و سرّ آن اینست که این شجره هر چه بوده گندم یا انگور یا چیز دیگر سفل دارد که باید دفع شود از محل غایت و محل بول و بهشت جای مدفوعات نیست لذا باید از بهشت خارج شوند.

فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ همین جمله دلالت دارد بر اینکه نهی ارشادی است زیرا مراد ظلم بنفس است که خود را از نعم بهشتی و سکونت آن محروم کردند و خود را دچار محنتها و بلیات دنیا نمودند که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید

دار بالبلاء محفوفة.

ص: 289

[سوره الأعراف (7): آیه 20] ...... ص : 290

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ (20)

پس وسوسه نمود برای آدم و حوی شیطان تا اینکه ظاهر کند از آنها آنچه مستور بود از عورتهای آنها و گفت نهی نفرموده شما را پروردگار شما از این شجره مگر اینکه بوده باشید شما دو ملک یا بوده باشید جاویدانی.

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ وسوسه شیطان دو نحوه است یک نحوه خطور بقلب است که تعبیر بخیال میشود در مقابل الهام ملک و اغلب از این بابست و لکن چون قلوب معصومین از انبیاء و ائمه علیهم السّلام مصون است و شیطان راه ندارد از این طریق نمیتواند وارد شود. و نحوه دیگر آنکه بیک صورتی در آید که یتشکل باشکال مختلفه و القاء شبهه کند که باطل را بصورت حق یا بعکس جلوه دهد چنانچه مبلغین سوء از ارباب ضلال میکنند مثل آن پیر مرد نجدی که داخل در دار الندبه مشرکین شد که بر دفع پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تشکیل داده بودند و مثل آن پیر مردی که درب مسجد نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آن مؤمن شیعه را اغفال کرد و خونهای ناحق که بر گردن شیخین مالیده شده بخلوق بهشتی تعبیر کرد و مانع شد او را از لعن شیخین و هزارها مثال دیگر و وسوسه با آدم و حوی از این قبیل بوده.

لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما بعضی توهم کردند که شیطان میدانسته که اکل شجرة موجب ابداء عورتین میشود لکن توهم فاسدیست بلکه لام لیبدی لام غایة است یعنی وسوسه شیطان مورث ابداء شد و این اثر بر او مترتب گردید، و نکته مهمه که میتوان از اخبار هم استفاده نمود اینکه حکمت مهمه که خداوند عورتین را بانسان و سایر حیوانات عنایت فرموده برای دفع اخبثین و خروج منی برای توالد و تناسل است و چون در بهشت نه مدفوعات دارند و نه

ص: 290

تولید و تناسل بلکه جماع در بهشت فقط التذاذ است لذا دوام دارد بنا بر این ممکن است بگوئیم عورت آنها در ظاهر بشره نبوده و چون از شجره منهیه خوردند و احتیاج بدفع پیدا کردند ظاهر شد چنانچه در برهان (عن بعض اصحابنا عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام فی قول اللَّه فبدت لهما سوآتهما قال سوآتهما لا تبدو لهما فبدت یعنی کانت من داخل) بلکه ممکن است از کلمه لهما از خود آیه هم استفاده کرد زیرا اگر در ظاهر بشره بود بر خود آنها ظاهر بود بعد از آنی که لباس بهشتی هم از آنها ریخت احتیاج پیدا کردند که عورت خود را بورقه جنت بپوشانند.

وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ حکمت نهی پروردگار همان بوده که مورث خروج از بهشت میشود چنانچه در سوره بقره آیه 34 میفرماید فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ و تقلب و کذب شیطان این بود که جهت نهی را یکی از دو چیز گرفته بود یکی آنکه ملک میشوید و داخل در سقع ملائکه میگردید و دیگر آنکه ابد الدهر باقی میمانید که معنی خلود است، بعضی عامه باین آیه و بآیه در سوره یوسف ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ تمسک کردند بر افضلیت ملائکه بر انبیاء و این تمسک باطل است.

اما اولا- زنهای مصری یوسف را بپیغمبری و بنبوت نشناخته بودند بلکه بیک غلام کنعانی شناخته بودند و البته ملک در نظر آنها اشرف است و همچنین شیطان که سالهای دراز عبادت کرد تا آنکه در آسمان داخل ملائکه شد و خود را از آدم بهتر میدانست و آدم را بنبوت نشناخته توهم این میکرد که ملک اشرف است و اما آدم و حوی خیال کردند که داخل ملائکه بودن آنها برای آنها بهتر است.

و ثانیا چه دلالتی دارد بر افضلیت بعد از آنکه مسجود ملائکه شد و عالم بعلم اسماء و معلّم ملائکه.

ص: 291

[سوره الأعراف (7): آیه 21].... ص : 292

وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ (21)

و قسم خورد برای آنها که من از باب نصیحت بشما این پیشنهاد را کردم وَ قاسَمَهُما قاسم از باب مفاعله و لو غالبا طرفینی است ولی در اینجا بمعنی اتیان بقسم است برای طرف که متعدی باشد و این مفاد قاسم است و الا نفس قسم فعل لازم است و قسم دروغ که یمین غموسش گویند یکی از گناهان کبیره است و این ملعون علاوه از کذب و قسم دروغ ظلم و فریب و خیانت هم مرتکب شده.

إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ نصیحت ارشاد بامر خیر است مقابل خیانت و اضلال و افساد و حضرت آدم هم باور کرد گمان نمیبرد که شیطان قسم دروغ بخورد با اینکه این ملعون کافر و مطرود و مرجوم شده و البته از کافر معاند هر گونه معصیتی صدورش بعدی ندارد خذله اللَّه تعالی.

[سوره الأعراف (7): آیه 22] ..... ص : 292

فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ (22)

پس شیطان آدم و حوی را فریب داد پس زمانی که چشیدند شجره را ظاهر شد برای آنها عورتهای آنها و چسبانیدند بخود از برگ بهشت و ندا فرمود آنها را پروردگار آنها آیا نهی نکردم شما را از این شجره و نگفتم از برای شما محققا شیطان دشمن آشکار شما است.

فَدَلَّاهُما از تدلی بمعنی نزول است یعنی آنها را تنزّل داد از آن رتبه و مقامی که داشتند بِغُرُورٍ بمعنی فریب و گول است و باء سببیه است یعنی بسبب فریب و بوسیله گول آنها را تنزّل داد که رفتند از آن شجره چشیدند که اول درجه اکل است فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بمجرد چشیدن بَدَتْ ظاهر شد لَهُما

ص: 292

سَوْآتُهُما

یا خود عورت خود را مشاهده کردند یا هر یک عورت دیگری را دید یا هر دو بر هر دو مکشوف شد چنانچه ظاهر همین است که هم خودش مشاهده کرد هم دیگری وَ طَفِقا و شروع و اخذ کردند یَخْصِفانِ عَلَیْهِما بهم دوختند یا چسبانیدند مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ گفتند برگ کدو بود یا برگ دیگری و عورت خود را مستور کردند.

وَ ناداهُما رَبُّهُما پروردگار آنها آنها را ندا در داد أَ لَمْ أَنْهَکُما استفهام تقریری است عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ که فرمود وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ عداوت شیطان با آدم و حوی از جهاتیست حسد کبر که چرا آدم خاکی بر او مقدم شد و رانده شدن او از درگاه الهی بواسطه ترک سجده بآدم و مورد لعن و عذاب شدن او با تصریح به اینکه اولاد آدم را اغواء میکنم و این آیه اشاره بآیاتیست که در سوره طه آیه 116 بیان فرموده فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی

اشکال- خداوند اگر اراده کرده بود که آدم و حوی در بهشت باشند چرا اولا بملائکه خطاب فرمود إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً. و ثانیا در بهشت که جای توالد و تناسل نیست از کجا شیطان میدانست که آدم ذریه پیدا میکند تا قیامت که گفت لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ و گفت لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. و ثالثا شیطان بعد از رانده شدن و مطرود شدن چرا در بهشت داخل شد و اینها را فریب داد.

جواب- فرق است بین اراده تکوینیه و اراده تشریعیه، اما اراده تکوینیه اینکه هیچ امری در عالم واقع نمیشود الّا باراده و مشیت حق تعالی ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و در کافی در باب مشیت از حضرت صادق علیه السّلام روایت فرموده که فرمود

(انّ اللَّه شاء ان لا یسجد ابلیس لآدم و لو شاء ان یسجد لسجد و شاء ان یأکل آدم من الشجرة و لو شاء

ص: 293

ان لا یأکل لم یأکل)

و توهم نشود که این موجب جبر شود زیرا مشیت این نحوه تعلق گرفته که شیطان باختیار خود سجده نکند و آدم باختیار از شجره بخورد و کافر باختیار خود کافر شود و مؤمن و مطیع بالاختیار ایمان آورد و اطاعت کند نه بجبر و انف.

و اما اراده تشریعیه بیان صلاح و فساد عبد است، صلاح شیطان این بود که سجده کند و صلاح آدم این بود که نزدیک شجره نرود و باین بیان دفع بسیاری از شبهات میشود و الّا غرض اصلی از خلقت آدم این بود که تا قیامت خلفاء الهیه روی زمین باشند که سرسلسله آنها آدم (ع) و خاتم آنها که علت غایی بود حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه

[سوره الأعراف (7): آیه 23] .... ص : 294

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (23)

گفتند آدم و حوی پروردگار ما ظلم کردیم ما بجان خود و اگر ما را نیامرزی و ترحم نفرمایی ما میباشیم از زیان کاران.

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا اشاره بچند آیه قبل است که فرمود لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ و مراد ظلم بنفس است که از فیوضات بهشت و نعم الهیه محروم شدند و مرتکب ترک اولی شدند و از مثل آدمی که مسجود و معلم ملائکه شد و عالم بعلم اسماء توقع نبود که بر خلاف صلاح سیّما در منظر ملائکه خود را کوچک کند لذا طلب مغفرت و رحمت کردند و گفتند وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ و جمله و ترحمنا عطف بتغفر لنا است مدخول لم است یعنی و لم ترحمنا، و مراد از خسران همان ممنوع شدن از فیوضات و انحطاط رتبه در ارتکاب ترک اولی است، و مراد از غفران نه غفران از ذنب است

ص: 294

بلکه گذشت از این خطاء است که محروم نشوند از بهشت و نعم آن و مراد از رحمت بهمان درجه باشند و تنزل نکنند.

ان قلت- خداوند که غفار الذنوب است حتی مشرک و کافر اگر توبه کرد پذیرفته میشود چرا از آدم و حوی پذیرفته نشد.

قلت- خداوند قبول فرمود نه تنزل رتبه پیدا کرد و نه مورد مؤاخذه شد و سرّ خروج از بهشت همان بود که گفتیم که احتیاج بمدفوع داشتند و مناسب با بهشت نبود و فردای قیامت این دو نفر را با ملیونها از ذریه آنها از انبیاء و اوصیاء و اولیاء و مقربان از صلحاء و اتقیاء و ابرار و اخیار و مؤمنین حتی عصات از مؤمنین را خداوند داخل بهشت میفرماید که ابد الاباد متنعم باشند حتی از ملائکه بالاتر و مخلد در بهشت باشند از آنچه شیطان فریب داده که أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ بالاتر و بهتر باشد جعلنا اللَّه معهم.

[سوره الأعراف (7): آیه 24] ...... ص : 295

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ (24)

فرمود نزول کنید بعض شما از برای بعض دیگر دشمن هستید و از برای شما در زمین قرارگاهیست و زندگانی تا مدتی.

این آیه شریفه در اوائل سوره بقره آیه 34 بیان شده و خلاصه آن اینست که قالَ اهْبِطُوا خطاب بآدم و حوی و ذراری آنها است که بنی آدم باشند چون هبوط آدم و حوی سبب هبوط بنی آدم است تا قیامت و گفتیم که در آیه 36 هم خطاب اینطور شده که میفرماید قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ لکن بین هبوطین فرق است هبوط اول هبوط قهرآمیز است در اثر اکل شجره منهیه ترک اولی و هبوط دوم هبوط تفضل

ص: 295

و عنایت است بعد از توبه آدم که اسباب هدایت برای شما میفرستم و اگر متابعت کردند غم و خوفی بر آنها نیست محزون نباشند.

بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ عداوت دو قسم است عداوت دینی مثل عداوت کافر و مسلم، مشرک و موحّد، مخالف و موافق، باطل و حق بلکه هر مذهبی با سایر مذاهب. و عداوت دنیوی در موضوع جاه و ریاست و مال و سایر شهوات نفسانیه و صفات خبیثه مثل کبر، حسد، غضب، عناد، عصبیت و غیر اینها.

وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ یعنی علی سطح الارض مُسْتَقَرٌّ محل قرار و سکونت و زیست است وَ مَتاعٌ تعیش و زندگانی از مأکولات و ملبوسات و مشروبات و و مطعومات و غیرها إِلی حِینٍ تا مدتی که اجل برسد و عمر سپری شود و مرگ را دریابد که از حین تولد تا هر چه که در علم الهی گذشته.

[سوره الأعراف (7): آیه 25] .... ص : 296

قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (25)

فرمود در همین زمین زنده میشوید و در همین زمین میمیرید و از همین زمین بیرون میشوید.

و این آیه شریفه کمال دلالت را دارد که خطاب اهبطوا متوجه باولاد آدم است زیرا این امور ثلاثه برای جمیع بنی آدم بلکه بنی الجانّ متوجه میشود و بالجمله انسان مسافر است و قافله دائما در حرکت است از اصلاب آباء و ارحام امّهات بدنیا میآیند روی همین زمین که مفاد قالَ فِیها تَحْیَوْنَ است و پس از انقضاء مدت در خانه قبر میروند که مفاد وَ فِیها تَمُوتُونَ است و روز قیامت از همین قبور بیرون میآیند که مفاد وَ مِنْها تُخْرَجُونَ است که در بسیاری از آیات شریفه در اغلب سور قرآنیه تصریحا و تلویحا اشاره شده.

ص: 296

[سوره الأعراف (7): آیه 26] ...... ص : 297

یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26)

ای فرزندان آدم بتحقیق ما نازل فرمودیم از برای شما لباسی که بپوشاند عورات شما را و چیزهایی که باعث حفظ و آبروی شما باشد و لباس تقوی که نفوس شما را از معایب باطنیه نگاه دارد و این بهتر است و این از آیات خداوند است باشد که شما متذکر شوید.

یا بَنِی آدَمَ خطاب بتمام افراد اولاد آدم از زمان آدم تا زمان قیامت است و توهم اینکه خطاب بمعدوم صحیح نیست و در هر زمانی کثیری از دنیا رفته و کثیری بدنیا نیامده توهم فاسدیست زیرا تمام در ظرف دهر موجود و خطابات قرآنی اغلب این نحوه است.

قَدْ أَنْزَلْنا بعضی گفتند آدم آورد، بعضی گفتند از آسمان آمد، بعضی تصرف در معنای نزول کردند لکن تمام نعم الهیه از جانب حق بر عباد نازل شده چه بواسطه اسباب ظاهریه چه بدون اسباب عَلَیْکُمْ در اینجا بمعنی ضرر نیست مثل صلوات که می گویی اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمد چون احتمال ضرر در اینجا نمیرود، و مثل لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ زیرا احتمال نفع در او نیست، و فرق بین لام و علی در جائیست که قابل طرفین باشد مثل دعاء که هم دعاء بر نفع است دعا له هم ضرر علیه لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ چه از پنبه باشد و چه از پشم و چه از علف و چه از نفت و چه از ابریشم وَ رِیشاً مفسرین در معنای ریش اختلاف کردند و هر یک یک معنایی اختیار کردند و گمان حقیر اینست که این معانی هر کدام مصداق است و معنی عام است و شامل جمیع اینها میشود و معنای عام اینست که چیزی که باعث حفظ از مضار و ناملایمات و باعث حفظ آبرو و شئونات باشد مثل فروش برای جلوس بر آنها و لحاف و امثال آن برای روانداز و درع و مغفر برای حفظ از قتل

ص: 297

در میدان جنگ و البسه برای حفظ بدن و عمامه و کلاه و کساء برای حفظ آبرو و امثال اینها وَ لِباسُ التَّقْوی این برای لباس قیامت است و لباس حفظ از عقائد باطله و اخلاق رذیله و معاصی و اعمال سیّئه است و فردای قیامت احترامات دائر مدار تقوی است هر چه درجاتش بالاتر رود احتراماتش بیشتر گردد إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجر آیه 13، و البته کسی که نزد خدا محترم باشد نزد انبیاء و ائمه علیهم السّلام و صلحاء هم محترم است لذا میفرماید ذلِکَ خَیْرٌ زیرا عیوب باطنیه و معایب اخرویه را از بین میبرد و لباس و ریش دنیوی فقط ستر ظاهر در نزد اهل دنیا میکند.

ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مشار الیه در ذلک دوم تمام ما انزل است، لباس ساتر عورت، ریش حافظ آبرو، و از مضار لباس تقوی تماما از آیات الهی است لکن برای کسانی که متوجه باشند لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ باید متذکر شوند و شکرگزار باشند و معرفت بمنعم خود پیدا کنند.

[سوره الأعراف (7): آیه 27].... ص : 298

یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (27)

ای اولاد آدم گمراه و فاسد نکند شیطان شما را چنانچه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و کند از آنها لباس آنها را تا آنکه عورتهای آنها دیده شود محققا شیطان می بیند شما را هم خودش و هم قبیله های او بحیثی که شما آنها را نمی بینید محققا ما قرار دادیم شیاطین را اولیاء از برای کسانی که ایمان نمیآورند یا بَنِی آدَمَ خطاب بتمام اولاد آدم است از هابیل گرفته تا آخرین مدت بقاء شیاطین لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ تفتین از ماده فتنه بمعنی ضلالت و فساد است

ص: 298

یعنی در ضلالت نیندازد شما را شیطان چنانچه میفرماید وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 187، نه بمعنی امتحان و آزمایش باشد چنانچه میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایة عنکبوت آیه 1 و 2.

سؤال- فتنه عمل شیطان است باید متوجه شیطان باشد توجه ببنی آدم بچه مناسبت مثل اینست که بزید بگویند عمر و شراب نخورد.

جواب- اسباب فتنه شیطان خود بنی آدم است که شهوت و تمایلات نفسانی و هوی و هوس منشأ تسلط شیطان میشود کانّه در این آیه میفرماید متوجه خود باشید فریب شیطان را نخورید و هوای نفس را کنار گذارید که این ملعون بسیار مکار و حیله باز و فریب دهنده است.

کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ جایی که مثل آدم که مسجود ملائکه و معلّم آنها شد فریب شیطان را خورد و از بهشت خارج شد بسیار متوجه خود باشید اشکال- خداوند امر فرمود بخروج از جنت و اینجا نسبت اخراج بشیطان میدهد جواب- شیطان سبب شد از برای خروج چنانچه می گویی فلان ملتفت باش فریب فلان را نخوری تو را در زحمت نیندازد و شیطان فهمیده بود که اکل شجره منهیه باعث خروج از بهشت میشود از آن خطابی که بآدم و زوج او شده بود فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ طه آیه 116.

یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما که سبب نزع لباس هم شیطان شد که این ضرر دیگری است یکی خروج از بهشت و دیگر نزع لباس از آنها لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما که این ضرر سوم است چنانچه شرحش گذشت.

إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ در حدیث از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم

و عدّه شیاطین بیش از عده بنی آدم است

ص: 299

بسا هزار شیطان بر یک نفر اولاد آدم مسلّط میشود چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام بانس بن مالک یا یزید اصبحی فرمود زیر هر موی لحیه تو شیطانیست که تو را اغواء میکند و در خانه سگ توله یا گوساله داری که فرزندم حسین (ع) را میکشد موقعی که سؤال کرد از عدد موهای لحیه خود.

مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ چون شیطان از آتش است و جسم لطیف است و از هوا الطف است دیده نمیشود و چیزی مانع از دیدن او یا دخول و خروج او نیست بلی متمکن است متشکل باشکال حیوانات و انسان بشود چنانچه قبلا اشاره شد.

إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ مکرر گفته ایم یکی از عقوبات کفر و ضلالت و معاصی تسلط شیطان است و اما اهل ایمان را ابدا تسلّطی ندارد إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42.

اشکال- خداوند نسبت جعل را بخود داده با اینکه فعل فعل شیطانست و باختیار خود اغواء میکند.

جواب- معنای جعل اینست که خداوند کسانی که باختیار متابعت شیطان میکنند و فرامین الهی را کنار میگذارند بخود واگذار میکند و حفظ نمیفرماید شیطان بر آنها تسلط پیدا میکند، اما عباد صالح خدا خداوند آنها را حفظ و شیطان را از آنها دور میکند باید دائما پناه بخدا برد از شرّ شیطان که مفاد کلمه استعاذه است (مثال) شیطان سگ گیرنده است باید در قلعه محکم الهی وارد شد تا از شرّ او ایمن گشت جایی که خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اعراف آیه 99 و فصّلت آیه 36 فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ نحل آیه 100 و غیر اینها از آیات.

ص: 300

[سوره الأعراف (7): آیه 28].... ص : 301

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (28)

و زمانی که مرتکب شدند عمل زشتی را گفتند یافتیم پدران خود را بر این کار و خداوند امر فرموده ما را باین عمل بگو محققا خدا امر نمیکند بزشتی آیا می گویید بر خدا چیزی را که نمیدانید.

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً بسیاری از مفسرین گفتند تعریض بر مشرکین است در طواف حج عریان و برهنه میشدند مثل زمانی که از مادر متولد شده بودند زن و مرد بدعوی اینکه با این لباسهایی که معصیت کرده ایم نباید طواف کنیم لکن این تفسیر بنظر بسیار بعید میآید و همچه عملی معلوم نیست از آنها سرزده باشد با آن غیرت عربی، بلی از بعض ابناء عصر حاضر بالاخص مسلک بهایی استبعاد ندارد، و در اخبار مرویه از کافی و عیّاشی و غیر اینها تفسیر شده فاحشه بکسی که بر خلاف حق دعوی امارة و ولایت کند، و بعضی تفسیر بزنا کرده اند.

و لکن تحقیق کلام اینست که فاحشه مطلق اعمال زشت و قبیح است که قبح عقلی دارد و ارباب مذاهب باطله باسم دین مرتکب میشدند مثل عبادت اصنام که گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، یا مثل ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً انفال آیه 35، یا شرب خمر که گفتند در مذهب موسی و عیسی و انبیاء سلف مباح بوده، یا ازدواج با محارم که در مسلک بهاء رواج دارد، یا کشف حجاب که گفتند در شریعت اسلام جایز است یا بدعتهایی که در دین زیاد کردند یا مدعی مقامی مثل خلافت و امامت و ولایت و امارة و رکن رابع و قطب شدند و غیر اینها.

قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا جواب از سؤال مقدر است یعنی از آنها سؤال میکنند که چرا این فاحشه را مرتکب میشوید میگویند پدران ما مرتکب میشدند ما هم

ص: 301

بانها اقتداء میکنیم و هدایت میشویم إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21 إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 22.

وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اینهم جواب از سؤال مقدر است که بآنها بگویند فعل آباء شما که دلیل و حجت نمیشود جواب گویند که حسب الامر الهیست.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ این جمله دلیل واضح و روشن است برای ردّ اشاعره که اکثر عامه هستند و منکر عدل الهی و منکر حسن و قبح اعمال هستند و لذا عدل از اصول مذهب امامیه شمرده شده.

توضیح کلام اینکه عدل سه معنی دارد یکی مقابل ظلم که نصّ آیات شریفه است إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ توبه آیه 71 إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً یونس آیه 44 وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47 و غیر اینها.

دوم- مقابل لغو و عبث که آنهم نصوص قرآنی بر طبقش قائم است وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ انبیاء آیه 16 لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا انبیاء آیه 17 وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ دخان آیه 38 أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً مؤمنون آیه 117، و غیر اینها.

سوم- افعال اللَّه تماما حسن است و موافق با مصالح و فعل قبیح از او صادر نمیشود و اشاعره منکر حسن و قبح عقلی هستند و تبعیت افعال را با مصالح و مفاسد قبول ندارند و مصلحت و مفسده را زیر بار نمیروند و غافل از این هستند که حتی بچه شیرخوار اگر مادرش در روی او خنده کند تبسم میکند و اگر رو ترش کند گریه میکند آن را حسن و این را قبیح میداند، حتی سگ اگر استخوان نزد او بیندازی دم را حرکت میدهد و اگر سنگ بیندازی پارس میکند آن را خوب

ص: 302

و این را بد میشمارد و غافل از اینکه این مسلک باعث عدم وثوق بدستورات الهی میشود زیرا اگر فردای قیامت فرعون و نمرود و شدّاد را بهشت برد و انبیاء را جهنم برد قبحی ندارد مؤمن جهنم رود کافر بهشت، خذلهم اللَّه تعالی.

أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ مسئلة- کذب اعم از این است که علم بخلاف واقع داشته باشد یا شک بلکه ظن و تماما حرام است بالاخص کذب بر خدا و رسول تا انسان یقین بواقع پیدا نکند یا اطمینان که یقین عرفی است یا چیزی که قائم مقام علم باشد مثل خبر ثقة و بیّنه و امثال آنها نمیتواند نسبت دهد.

[سوره الأعراف (7): آیه 29].... ص : 303

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (29)

بگو ای رسول محترم (ص) که پروردگار من امر فرموده بقسط و عدل و برپا بدارید روهای خود را نزد هر مسجدی و خدا را بخوانید در حالی که دین را از برای او خالص کنید همان نحوی که شما را ابتداء فرموده همان نحو عود و بازگشت میکنید در قیامت.

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ در مقابل کسانی که گفتند خدا امر بفحشاء و منکر کرده بگو خدا امر بفحشاء نمیکند و امر بقسط فرموده و قسط بمعنی عدل و از لغات اضداد است بر ظلم هم اطلاق شده در قرآن یک جا میفرماید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ مائده آیه 46، و یک جا أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

سوره جنّ آیه 15، و عدل هم در عقائد و هم در اخلاق و هم در افعال مطلوب است و مورد امر است، اما عدل در عقائد آنکه از حدّ آنها تجاوز نکند که افراط میشود مثل نصارا نسبت بحضرت عیسی علیه السّلام، و غلات نسبت بامیر المؤمنین، و مبدئین که بدعت در دین گذاردند و یا چیزی کم کند که منکر بعضی از عقائد باشد مثل مخالفین که

ص: 303

منکر امامت ائمه علیهم السّلام شدند یا سایر فرق شیعه که نسبت ببعض آنها انکار کردند یا منکر بعضی از ضروریات دین یا مذهب شدند.

و اما در اخلاق تا میتواند ازاله اخلاق رذیله کند چه در طرف افراط و چه در طرف تفریط و اگر نتوانست لا اقل آثار آنها را ظاهر نکند بلکه آثار ضدّ آنها را ظاهر سازد.

و اما در افعال دست اقل در واجبات کوتاهی نکند و مرتکب معاصی کبار هم نشود و اصرار بر صغار هم نداشته باشد و منافیات مروت را هم ترک کند.

وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ بعضی گفتند عطف بلایفتننّکم الشیطان است لکن ظاهرا عطف بالقسط است یعنی امر ربی بالقسط و بان اقیموا وجوهکم عند کل مسجد، بتقدیر ان، و در تفسیر این جمله بعضی گفتند مراد اقامه جماعت است در مساجد و بعضی گفتند مراد توجه بقبله است کعبه معظمه و بعضی گفتند مراد توجه بمساجد است، و لکن آنچه بنظر میرسد توجه بخدا است در حال سجده یعنی بر غیر خدا سجده نکنید چنانچه عبده اصنام و شمس و کواکب و نار متوجه آنها بودند در حال سجده حتی بعض صوفیه که گفتند صورت مرشد را در نظر بیاورید در حال نماز و سجده.

وَ ادْعُوهُ اینهم قرینه میشود بر آنچه عرض شد که خداوند را بخوانید هر چه میخواهید و او را مؤثّر بدانید و از غیر او طلب نکنید و بغیر او امیدوار نباشید و توکل نکنید مگر باو که در حدیث قدسی دارد

و عزّتی و جلالی لاقطعنّ امل آمل غیری.

مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ دین را بر خدا خالص کنید که شائبه ریاء و سمعه در عبادات و اعمال شما نباشد که خلوص در نیّت شرط صحت کلیه عبادات است و ریاء در عمل از معاصی بسیار بزرگ است حتی گفتند شرک خفیست و بدتر از شرک جلیست

ص: 304

کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ بعضی گفتند اشاره بروز قیامت است که عریان و برهنه وارد میشوند لکن ظاهر اینست که اشاره بیوم البعث است که خداوند همین نحوی که قدرت داشت شما را از کتم عدم بوجود بیاورد قدرت دارد که یوم القیامه هم شما را عود دهد و زنده کند که در بسیاری از آیات این مفاد بیان شده.

[سوره الأعراف (7): آیه 30] .... ص : 305

فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (30)

جمعی را خداوند هدایت فرمود و جمعی ثابت و محقق شد بر آنها گمراهی و آنها کسانی هستند که گرفتند شیاطین را اولیاء خود و لازم الاطاعة از غیر خدا و گمان میکنند که آنها هدایت شده اند.

بعضی این آیه شریفه را حمل بر اخبار طینت کرده اند مثل

السعید سعید فی بطن امّه و الشقی شقی فی بطن امّه

و مثل خبری که طینة مؤمن را از علیین و از فاضل طینة ائمه علیهم السّلام اخذ کردند و طینة کافر را از سجین و غیر اینها لکن آیه هیچ دلالتی بر این ندارد و این اخبار علاوه بر اینکه سند ندارد و معارض با اخبار دیگر است که میفرماید

کل مولود یولد علی الفطرة و انما ابواه یهودانه و ینصرانه

و موهم جبر است محمول است بنحو اقتضاء و علیّت تامه ندارد و منافی با اختیار نیست و معنای آیه اینست که اولاد آدم دو دسته هستند یک قسمت اهل ایمان و اعمال صالحه که خداوند بلطف و توفیق خود، آنها را هدایت فرمود و آنها هم قبول هدایت باختیار نمودند که مفاد فَرِیقاً هَدی است و یک قسمت کسانی هستند که قبول هدایت نکردند و ثابت بر آنها ضلالت و گمراهی شد که جمله وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ دلالت دارد و سبب ضلالت آنها این شد که إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ و عبادت شیطان کردند و اطاعت او نمودند بمساعدت نفس امّاره

ص: 305

و حبّ دنیا و هوای نفس از روی اختیار و اعجب از این آنکه در جهل مرکب افتادند و خدا را بکلی کنار گذاردند مِنْ دُونِ اللَّهِ و خیال کردند که راه حق و طریق مستقیم همین است وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ و البته کسانی که در جهل مرکب بیفتند و خود را مهتدی بدانند دیگر قابل هدایت نیستند و اعتناء بانبیاء و ائمه و علماء نمیکنند و پند نمیگیرند.

[سوره الأعراف (7): آیه 31].... ص : 306

یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (31)

ای پسران آدم بگیرید زینت خود را نزد هر مسجد و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید محققا خداوند دوست نمیدارد اسراف کنندگان را.

قریب بیست حدیث در برهان در تفسیر این آیه ذکر کرده مراجعه کنید و ما اولا بتفسیر آیه مطابق ظاهر آیه شریفه میپردازیم و سپس بمفاد اخبار.

یا بَنِی آدَمَ خطاب اگرچه بپسران آدم است لکن مراد اعم از رجال و نساء است و از باب تغلیب تعبیر ببنی آدم شده خُذُوا زِینَتَکُمْ مراد مطلق تزین است بپوشیدن لباس فاخر و جدید و نظیف و طاهر و شانه زدن بلحیه و گیسوان و عطر زدن و انگشتر فاخر در دست کردن و سایر زینتها و معنای خذوا یعنی خود را زینت کنید مخصوصا در مقابل کفار و معاندین که اینها باعث عظمت اسلام و مسلمین میشود و بنظر حقارت بآنها نظر نمیکنند عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ اشاره باوقات صلوة و دخول در مساجد برای اقامه جماعت اعم از نماز عیدین و جمعه و فرائض یومیه و نماز طواف و آیات و غیر اینها بقرینه لفظ کلّ.

وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا از نعم الهی از مأکولات و مشروبات بهره برداری کنید چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد چنانچه بیاید، و امر اکل و شرب ترخیص است

ص: 306

نه وجوب مگر در صورتی که حفظ نفس منوط باو باشد که واجب میشود و نیز از باب مثال است و جمیع نعم الهیه از این باب است ملبوسات و منکوحات و سائر لذائذ نفسانی مشروط بر اینکه از راه حلال باشد نه از ممر حرام.

وَ لا تُسْرِفُوا اسراف زیاده روی در مصرف است مقابل تقتیر که در مصارف لازمه هم کوتاهی کند و صرف نکند و مقابل تبذیر که بیجا و در مصارف غیر عقلایی و غیر مشروع صرف کند و مقابل قصد و اقتصاد که میانه روی که صرف در مصارف مشروعه عقلایی کند و بالجمله چهار عنوان است: اسراف، تقتیر، تبذیر، قصد فقط قصد ممدوح است و مطلوب و آن سه مذموم و مبغوض و حرام است بلکه اسراف از معاصی کبار شمرده شده و آیات شریفه در مذمت او نازل من جمله همین آیه إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ زیرا عدم حب الهی دال بر مبغوضیت است بخصوص در مقام که بمنزله علت تحریم است.

و اما اخبار در بعضی بنماز عیدین و بعضی بنماز جمعه و بعضی بنماز جماعت و بعضی بمطلق نماز در مساجد و بعضی بعطر زدن بعضی بلباس جدید و معلوم است تمام اینها بیان مصداق است و منافات با عموم آیه ندارد و تعارضی هم بین آنها نیست

[سوره الأعراف (7): آیه 32] ..... ص : 307

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (32)

بگو ای رسول اکرم (ص) کیست که حرام کرده باشد زینتهایی که خداوند خارج فرموده از برای بندگان خود و چیزهای پاکیزه از اقسام روزیها بگو اینها از برای کسانیست که ایمان آوردند و مخصوص آنها است شریک ندارند روز قیامت همین نحو ما تفصیل میدهیم آیات خود را برای کسانی که میدانند.

ص: 307

قُلْ مَنْ حَرَّمَ استفهام انکاریست یعنی احدی حرام نکرده در جمیع شرایع از آدم تا خاتم حلال بوده زِینَةَ اللَّهِ چیزهایی که انسان بآنها مزین میشود و موجب حفظ شئونات و احترامات و آبرو میگردد از البسه و جواهرات و غیرها فقط لباس ابریشم خالص و زینت بطلا بر مرد حرام است که مخصص این آیه است بدلیل اخبار الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ که غرض اصلی از خلقت آنها برای بشر است بلکه جمیع ما فی الارض بلکه جمیع ما فی السموات و الارض چنانچه آیات شریفه تقریبا شش آیه بر این قائم است و اخبار در ذیل این آیه و استشهاد باین آیه در باب پوشیدن ائمه علیهم السّلام و اصحاب آنها البسه فاخره بسیار داریم که خلاصه مفاد آنها حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام روز عاشورا جبه خز پوشیده بودند و حضرت صادق علیه السّلام اثواب حسان کثیرة القیمه پوشیده بودند در مسجد الحرام و حضرت یوسف علیه السّلام (کان یلبس البسة الدیباج مزررة بالذهب) و حضرت زین العابدین علیه السّلام در زمستان لباس و جبه و قلنسوه خز می پوشیدند و در تابستان میفروختند و وجه آن را صدقه میدادند و حضرت باقر علیه السّلام لباسهای بسیار فاخر در ایام زفاف پوشیده بودند و در کتاب امیر المؤمنین علیه السّلام برای محمد بن ابی بکر باهل بصره این جمله را دارد فرمود (شارکوا اهل الدنیا فی دنیاهم فاکلوا معهم من طیبات ما یأکلون و شربوا من طیبات ما یشربون و لبسوا من افضل ما یلبسون و سکنوا من افضل ما یسکنون و تزوجوا من افضل ما یتزوجون و رکبوا من افضل ما یرکبون و اصابوا لذّة الدنیا مع اهل الدنیا و هم غدا جیران اللَّه الی آخر الخطبة و حضرت حسین علیه السّلام کساء خز که پنجاه دینار قیمت داشت پوشیده بودند و در تابستان صدقه دادند و غیر اینها از اخبار استشهاد باین آیه فرمودند.

وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ گفتند مراد اشیاء لذیذه از مأکولات و مشروبات بلی البته باید از حلال باشد و ثانیا برای حفظ شئونات و احترامات و اعتبارات

ص: 308

در مقابل دشمنان دین نه از روی کبر و نخوت و خودپسندی و افتخار باشد.

قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا لام اختصاص است یعنی اصل خلقت اینها برای مؤمنین است و کفار و مخالفین که بهره برداری میکنند بطفیل اینها است و الّا قابلیت کوچکترین نعمت را ندارند و سرّ استفاده آنها از جهت معاشرت و مخالطة با اهل ایمان است و چون روز قیامت از هم جدا میشوند وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59، بقدر خردلی از اینها بآنها افاضه نمیشود لذا میفرماید خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ دیگر مشارکت با آنها ندارند.

کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ البته جهال تصور میکنند که تمام بشر در این امور مشترکند بلکه خود را مقدم میدانند و علماء و صلحاء و مؤمنین را کلّ بر جامعه میشمارند.

[سوره الأعراف (7): آیه 33] .... ص : 309

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (33)

بگو ای نبیّ اکرم (ص) اینست و جز این نیست که پروردگار من حرام فرمود کارهای زشت قبیح را آنچه قبحش ظاهر است و آنچه از قبایح باطنیه است و از معاصی الهیه و از ظلم و تعدی بناحق و اینکه شرک بیاورید بخدا چیزی را که خداوند نازل نفرموده باو دلیل و برهانی و اینکه بگوئید بر خدا چیزی را که نمیدانید.

قُلْ خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که باین کفار و مشرکین بفرماید إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ انّما از ادات حصر است یعنی محرمات الهی منحصر است بفواحش جمع فاحشه بمعنی کارهای زشت قبیح که در نظر هر عاقلی قبح و زشتی

ص: 309

آن معلوم است و آنها هم دو قسم است قبایح ظاهریه که افعال قبیحه باشد مثل زنا، فحش، غیبت، ظلم، اذیت، نمامی، سعایت، ساز، آواز، رقص و امثال اینها که عقلاء مذموم میدانند، و یک قسم قبایح باطنیه است که اخلاق رذیله و صفات خبیثه است مثل کبر، عجب، بخل، عناد، عصبیت، حسد و امثال آنها که مفاد ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ است و اینها را تعبیر بقبایح عقلیه میکنند و بقاعده (کلما حکم به العقل حکم به الشرع) شرعا حرام است و مورد نهی شرعی است وَ الْإِثْمَ که معاصی شرعیه است که عقل درک قبح آن را نمیکند فقط از طریق شرع حرمت آنها ثابت شده مثل اکثر معاصی و بعد از ثبوت حرمت شرعیه عقل هم حکم بقبح آنها میکند چون معصیت خداوند عقلا قبیح است بعلاوه نهی شرعی کاشف از وجود مفسده است و چیزی که دارای مفسده باشد عقلا قبیح است لذا گفتند (و کلما حکم به الشرع حکم به العقل) و باصطلاح قاعده ملازمه از طرفین تمام است بمقتضای مذهب عدلیه.

وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ تعدی و تجاوز است نسبت بمال مردم و عرض و ناموس باصطلاح اگر حق تو را از بین بردند حق داری بهر نحوی که بتوانی دریافت کنی این بحق است و اما اگر بخواهی حق دیگران را پایمال کنی و از بین ببری و بدون حق از آنها بگیری این بغیر حق است هم جنبه حق اللهی دارد هم حق الناسی و عقوبتش بسیار سخت است.

وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ که اولین معاصی کبیره و اعظم آنها است (الشرک باللّه) بتمام اقسام شرک ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی و در حکم شرک است جمیع عقائد فاسده که خلاف ایمان است ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً معنی این نیست که شرک دو قسم است یک قسم که از روی دلیل و برهان قطعی از جانب خدا ثابت شده باشد او حرام نیست و یک قسم بدون دلیل و او حرام است بلکه مراد اینست که شرک مطلقا بلا دلیل و برهان و ابدا ترخیصی از جانب حق بر او نرسیده و از محالات

ص: 310

اولیه است و چیزی هست بلا دلیل و برهان که معنی سلطان است.

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ این جمله شامل مرتکبین فواحش میشود که گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها و شامل اهل بدع میشود که بدعت در دین گذاردند و نسبت بخدا دادند و شامل اهل خلاف میشود که بقیاسات و استحسانات و اولویات و مناطات ظنّیه احکام دین را ثابت میکنند خذلهم اللَّه جمیعا.

[سوره الأعراف (7): آیه 34].... ص : 311

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (34)

و از برای هر جماعتی مدتی است پس زمانی که مدّت آنها رسید تأخیر نمیافتد ساعتی و جلو هم نمیافتد از برای آنها.

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ مراد از اجل اگر مرگ باشد که مدت عمر هر کسی در دفتر الهی ثبت است حتی نفس کشیدن آنها محدود و معین است وقتی بانتهاء رسید مرگ او را دررسد و کسی نمیداند جز ذات اقدس ربوبی وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ لقمان آیه 34، چه آجال حتمی باشد و چه معلقی زیرا خداوند میداند معلّق علیه واقع میشود یا نمیشود، چه در لوح محفوظ ثبت شده باشد و چه در لوح محو و اثبات زیرا خدا میداند محو میشود یا اثبات میشود، و اگر مراد مدت ریاست و عنوان باشد مثل مدت سلطنت بنی امیّه و بنی عباس و سایر سلاطین مثل صفویه و قاجاریه زمانی که مدت رسید از این عنوان خواهند افتاد و از این قبیل است سایر امور مثل غنی، فقر، عزت، ذلّت، صحت، مرض، نعمت، بلاء هر چه که بر هر قومی معین شده فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ یعنی انقضاء مدت شد و بسر رسید لا یَسْتَأْخِرُونَ نمیتوانند عقب بیندازند و بر مدت خود اضافه کنند ساعَةً تعبیر بساعت نه بمعنی اینست که کمتر از ساعت بتوانند بلکه آنی نمیتوانند با اینکه کمال جدیت را میکنند در

ص: 311

عقب انداختن و در ابقاء مدت و توهّم میکنند که میتوانند وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اشاره باینست که اگر دیگران بخواهند اینها را از بین ببرند تا مدت اینها باقیست در علم الهی قدرت ندارند خلاصه اینکه اینگونه امور از تحت قدرت ممکنات خارج است حتی مسئله ایمان و کفر إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56، و این موضوع منافات با تکلیف ندارد که قاتل بگوید مدت عمر مقتول تمام شده بود یا کفار بگویند اگر خدا میخواست ما ایمان میآوردیم یا خیام بگوید:

می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود

این عقیده جبریه است احکام تشریعیه تکلیفیه مربوط بامور تکوینیه نیست و سلب اختیار نمیکند خداوند میدانست که این کافر باختیار ایمان نمیآورد و این قاتل باختیار مرتکب قتل میشود و خیّام باختیار می میخورد و چنانچه اینها را میدانست میداند که اینها بجهنم میروند و معذّب میشوند، در جواب خیام باید گفت جهنم رفتن تو را هم حق ز ازل میدانست گر جهنم نروی علم خدا جهل بود.

[سوره الأعراف (7): آیه 35].... ص : 312

یا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقی وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (35)

ای فرزندان آدم اگر زمانی که میآید شما را البته پیغمبرانی از خود شما که بیان میکنند و خبر میآورند بر شما آیات مرا پس هر کس که از مخالفت آنها پرهیز نمود و خود را صالح کرد پس برای آنها خوفی از عذاب نیست و از فوت نعمتهای خدایی محزون نمیشوند یعنی از آنها فوت نمیشود تا محزون شوند.

یا بَنِی آدَمَ خطاب بتمام فرزندان آدم است که شرائط تکلیف در آنها جمع است از بلوغ و عقل که شرط اصل تکلیف است و علم که شرط تنجز تکلیف

ص: 312

است و قدرت که شرط حسن الخطاب است که این چهار شرط را از شرائط عامّه میگویند که در تمام تکالیف شرط است.

إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ امّا ان ما بوده نون در میم ادغام شده و ان شرطیه است و ما زمانیه است و بدون ما هم کلام تمام است که فرموده باشد ان یأتینکم لکن چون قضایای شرطیه تصدق عن کاذبین و دلالت بر ثبوت و تحقق ندارد لکن ذکر کلمه ما بخصوص با نون تأکید یأتینکم اشاره باین است که البته این موضوع تحقق پیدا میکند رُسُلٌ مِنْکُمْ یعنی از همین فرزندان آدم بخصوص از هم زبان شما که میفرماید ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4 یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ قصه بیان قضایا است و در اینجا بیان آیاتِی آیات الهی آیات شریفه قرآن بیان احکام تعیین مراجع از خلفاء و علماء، قصص انبیاء، قضایای قیامت و نحو اینها است فَمَنِ اتَّقی پس از بیان رسل کسانی که مخالفت نکردند و از منهیات انها اجتناب نمودند که معنی تقوی ترک محرمات است وَ أَصْلَحَ یعنی کارهایی که مصلحت بر آنها دارد چه در دنیا و چه در آخرت عمل کردند و بنده صالح شدند فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ ایمن از بلیات در دنیا و از عذاب و سخط در آخرت هستند وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ که هیچگونه تفضلی از آنها منع نمیشود تا موجب حزن آنها بشود و بعبارت دیگر از هیچ عبادتی کوتاهی ندارند تا از مثوبات آن محروم گردند و مرتکب هیچ معصیتی نمیشوند تا گرفتار عذاب آنها شوند خلاصه عدم خوف برای تقوی است و عدم حزن برای اصلاح است.

[سوره الأعراف (7): آیه 36]..... ص : 313

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (36)

و کسانی که تکذیب کردند بآیات ما و طلب بزرگی کردند و تکبر ورزیدند

ص: 313

از آن آیات اینها اصحاب و یاران آتش هستند و آنها در آتش همیشه هستند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا عطف به فَمَنِ اتَّقی است خلاصه فرزندان آدم بعد از آمدن رسل دو دسته هستند یک دسته کسانی که گرویدند برسولان و ایمان آوردند و متقی و صالح شدند خوف و حزنی ندارند و یک دسته کسانی هستند که تکذیب رسل کردند و آیات خداوند را دروغ پنداشتند و گفتند از جانب خدا نیست وَ اسْتَکْبَرُوا زیر بار نرفتند و تکبر کردند عَنْها از آن آیات که قبلا ذکر شد أُولئِکَ این مکذبین و منکرین أَصْحابُ النَّارِ همراه آتش هستند که از آنها جدا نمیشود هُمْ فِیها خالِدُونَ اینها در آن آتش که جهنم باشد ابد الاباد معذب هستند که دیگر خلاصی ندارد، و این جمله رد بسیاری از حکماء و صوفیه و شیخیه که خود را از عرفاء میشمارند و منکر خلود در عذاب هستند است چنانچه بسیاری از آیات صریح در مسئله خلود است.

[سوره الأعراف (7): آیه 37].... ص : 314

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ (37)

پس کیست ظالم تر از کسی که افتراء بندد بر خدا در حال کذب یا تکذیب کند بآیات الهی اینها بعد از اینکه آنچه در کتاب الهی ثبت شده و تقدیر شده از عمر و روزی و زندگانی برای آنها نائل شدند و مدت آنها تمام شد ملائکه قابض ارواح میآیند و آنها را قبض روح میکنند و بآنها میگویند کجایند آنهایی که شما پرستش میکردید از غیر خدا جواب میدهند که ما آنها را مفقود کرده ایم و نمی یابیم آنها را و شهادت میدهند بر ضرر خود که ما کافر بخدا بودیم.

ص: 314

فَمَنْ أَظْلَمُ بطریق استفهام که دلالت دارد بر اینکه ظالم تر از اینها کسی نیست و نخواهید پیدا کنید که هم ظلم بخود کردند و مورد عذاب ابدی شدند و هم ظلم بانبیاء کردند که آنها را تکذیب کردند و بآنها اذیت وارد کردند یا بائمه و خلفاء الهیه و هم ظلم ببندگان الهی که نگذاشتند آنها بیابند و هدایت شوند مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً که دروغهایی در آوردند و نسبت بخدا دادند و افتراء بخدا زدند مثل متنبّیان که بدروغ دعوی رسالت کردند مثل مسیلمه کذّاب و باب و بهاء و امثال اینها یا دعوی خلافت کردند مثل خلفاء سه گانه و بنی امیه و بنی العباس یا دعوای قطبیت و رکن رابعیت و مرشدیت کردند که هم بخود ظلم کردند و مستحق خلود در عذاب شدند و هم مردم را اغواء کردند و هم در حق انبیاء حقّه و ائمه اطهار علیهم السّلام ظلم و اذیت روا داشتند.

أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ انکار نبوت انبیاء و امامت ائمه علیهم السّلام نمودند یا احکام الهیه را زیر پا گذاردند و در مقابل قوانین قرآن قانون جعل کردند.

أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ آنچه از سلطنت و دولت و عزت و عمر و نعمت بر آنها معین شده و سهم و نصیب آنها در کتاب تقدیر و ثبت شده نائل شدند و تمام شد مدت آنها تا زمانی که رسل الهی ملائکه قابضین ارواح بر آنها وارد شدند حَتَّی إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا و قبض ارواح خبیثه آنها را بشدت و سختی نمودند یَتَوَفَّوْنَهُمْ که توفی اخذ بشدت و قوت است و از این باب است توفی دین که از مدیون بشدت دائن اخذ کند.

قالُوا ان ملائکه و رسل الهی از راه توبیخ و سرزنش و استهزاء أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ از بتها پیشوایان خود از متنبّیان و خلفاء جور که بیایند شما را یاری کنند و از دست ما نجات دهند و کجایند عدّه و اتباع شما که بیایند حفظ و حراست شما را بنمایند و خیال میکردند همیشه آنها با شما هستند و از چنگال

ص: 315

ملک الموت و بأس الهی نجات میدهند.

قالُوا این ظلمه و جائرین در جواب ملائکه ضَلُّوا عَنَّا از دست ما رفتند و مفقود شدند و دست از یاری ما برداشتند و ما را اینها در چنگال شما گرفتار کردند وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ و اقرار و اعتراف بضلالت و گمراهی خود نمودند أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ که ما کافر بخدا و انبیاء و ائمه (ع) بودیم و زیر بار احکام خدا نرفتیم لکن این اقرار و اعتراف دیگر بر آنها سودی ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22، شرحش گذشت.

[سوره الأعراف (7): آیه 38].... ص : 316

قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (38)

خطاب قهر آمیز الهی میرسد باین کفار و مخالفین که داخل شوید در جماعت هم مسلک خود که پیش از شما از دنیا بیرون رفتند از جن و انس در آتش جهنم هر زمانی که جماعتی داخل میشوند لعن میکنند جماعتی را که قبل از آنها داخل شده بودند و هم مسلک بودند و اخوّت مسلکی داشتند تا زمانی که تماما یکدیگر را ملاقات نمودند و تمام مجتمع شدند طائفه بعدی در حق طائفه قبلی میگویند پروردگار ما اینها ما را گمراه کردند عذاب آنها را دو برابر کن در آتش خطاب میرسد عذاب همه شما دو برابر است و لکن نمیدانید.

قالَ ادْخُلُوا بعضی گفتند این خطاب در روز قیامت است و مراد از قال جعل است یعنی آنها را داخل میکنند مثل خطاب کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ بقره

ص: 316

آیه 61، و لکن حمل بر قیامت خلاف ظاهر است زیرا در قیامت مجتمعا وارد جهنم میشوند نه طائفه طائفه یکی بعد از دیگری بلکه همان بعد از موت است و مراد عذاب برزخ است و در حدیث داریم از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود

اذا مات ابن آدم قامت قیامته

و در قیامت از آتش برزخ بدون حساب و کتاب وارد آتش جهنم میشوند و حمل قال بر جعل هم صحیح نیست زیرا اگر بگوئیم خطاب ادخلوا مناسب است کلمه قال مناسب نیست با کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ اعراف آیه 166.

فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ طوائفی از کفار که هر طائفه پس از انقضاء مدت خود دنیا را خالی کردند و گرفتار آتش شدند تمام داخل آنها شوید و با آنها در عذاب شرکت نمائید چنانچه دیگران هم که بعد از شما میآیند آنها هم بشما ملحق خواهند شد مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ طوائف جن از شیاطین و کفار آنها که آنها هم بنوبت از دنیا میروند و گرفتار عذاب میشوند و طوائف انس از زمان آدم ببعد که هر طبقه بعد از طبقه دیگر تا دنیا بآخر برسد فِی النَّارِ که گفتیم ظاهرا نار عالم برزخ است و نظر به اینکه هر طائفه ای متابعت طائفه قبل از خود را کردند در شرک و کفر و عناد و خلاف و معاصی و از آنها اتّخاذ کردند تقصیر را گردن آنها میگذارند و میگویند شما ما را بعذاب انداختید هم عذاب خود را دارید و هم سبب شدید که ما را معذب کردید لذا میفرماید کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها یعنی طائفه قبل از خود را و باین موضوع در مواردی از قرآن اشاره دارد الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67، و سرّ اینکه متقین با هم دوست هستند اینست که لاحقین کمال امتنان را از سابقین دارند که شما ما را هدایت کردید و ما بوسیله شما نجات پیدا کردیم و بنعمت بهشت نائل شدیم.

حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً که طائفه اخیره هم وارد شدند و تماما در آتش مجتمع گشتند قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ یعنی هر طائفه در حق طائفه قبل از خود

ص: 317

نه طائفه اخیره بطائفه اولیه رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا که هم خود آنها در ضلالت بودند و هم ما را بضلالت انداختند فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ یکی از جهت ضلالت خود و یکی از جهت اضلال ما قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ زیرا هر دو جهت را شما هم دارید هم خود در ضلالت بودید هم طائفه بعد خود را اضلال کردید وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ زیرا هر کس هر گناهی مرتکب شود تقصیر را گردن دیگری میگذارد چنانچه اهل عذاب شیطان را ملامت میکنند و او میگوید فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ابراهیم آیه 27، و همچنین ضعفاء گردن اکابر بار میکنند فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً الایة ابراهیم 24، و غیر اینها و نمیدانند که تمام عیب با خود آنها است که بتمام میل اطاعت شیطان و متابعت اکابر و موافقت با پیشینیان کردند.

[سوره الأعراف (7): آیه 39].... ص : 318

وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (39)

و میگویند طائفه پیشینیان بطائفه بعدیان که شما بر ما فضیلتی ندارید که باعث تخفیف عذاب شما و تضعیف عذاب ما باشد پس بچشید عذاب را بسبب آنچه که بودید کسب میکردید.

بعد از آنی که لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164 هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ سبأ آیه 32 و غیر اینها از آیات ثابت و محقق میشود که هر کس گرفتار عمل خود است لذا طائفه قبل وَ قالَتْ أُولاهُمْ بطائفه بعد میگویند لِأُخْراهُمْ که ما گرفتار عمل خود هستیم و شما هم بجزای عمل خود گرفتارید شما بر ما فضیلتی ندارید فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ.

ص: 318

[سوره الأعراف (7): آیه 40] ..... ص : 319

إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ (40)

محققا کسانی که تکذیب کردند بآیات ما و تکبر ورزیدند از آن آیات باز نمیشود از برای آنها درهای آسمان و داخل بهشت نمیشوند تا اینکه شتر از سوراخ سوزنی رد شود و همین نحو جزا میدهیم کسانی را که مجرم و گنهکار باشند.

إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آیات الهی انبیاء هستند که آنها را تکذیب کردند و کذاب و ساحر و مجنون دانستند و اوصیاء و ائمه اطهار هستند که انکار وصایت آنها را کردند و قرآن است که او را محجور قرار دادند چنانچه از قول رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً و دستورات و احکام الهیست که تغییر دادند و منکر شدند که این جمله دلالت دارد و شامل جمیع طبقات کفار و مخالفین و اهل بدعتها و منکرین پاره ای از احکام الهی شدند تماما تکذیب آیات الهی را کردند.

وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها کفار بر انبیاء تکبر کردند و ائمه جور بر ائمه هدی (ع) نخوت ورزیدند و ارباب ضلالت بر اهل هدایت و مبدعین بر احکام دین و اعداء دین بر قرآن مبین و مبلغین سوء بر معجزات صادره از هدات مهدیین.

لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ بعضی گفتند مراد ارواح آنها است که بعد از قبض روح آنها بآسمان نمیبرند و درهای آسمان برای آنها باز نمیشود و بر طبق آن اخباری هم داریم که روح مؤمن را میبرند بآسمانها و ملائکه استقبال میکنند و بشارت میدهند آنها را برضای الهی و بهشت و روح کافر را برمیگردانند بوادی برهوت، و بعضی گفتند مراد اعمال آنها است که عمل مؤمن را میبرند بسماء و عمل کافر را بر سر او میزنند، و بعضی گفتند مراد بردن روح است در بهشت چون

ص: 319

بهشت در آسمان است و کافر را میبرند در جهنم که در زمین است لکن ظاهر اینست که کنایه است از عدم شمول رحمت که شایبه ای از رحمت بمشام آنها نمیرسد و مورد هیچگونه احترامی نمیشوند و درهای رحمت بروی آنها بسته میشود بخلاف مؤمن که تمام ابواب رحمت بروی او باز میشود چنانچه وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ نیز کنایه است از اینکه محال و ممتنع است دخول شتر در سوراخ سوزن کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ که از تمام فیوضات و تفضلات محروم میشوند و از قابلیت رحمت بکلی میافتند و ممنوعند.

[سوره الأعراف (7): آیه 41] ..... ص : 320

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (41)

از برای آنها از جهنم دو چیز است یکی جایگاه آنها که زیر پای آنها و فرش آنها است و یکی روانداز و بالای سر آنها است و این نحو ما جزاء میدهیم ستمکاران را و ظالمین را.

از این آیه شریفه بضمیمه آیه قبل استفاده میشود که برای مکذبین بآیات الهی و مستکبرین از آن دو چیز هست یکی محروم شدن از فیض رحمت و بهشت و دیگر دخول جهنم و عذاب، قسمت اول را آیه قبل بیان فرموده و قسمت دوم را این آیه تکفل نموده.

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ مهد چیزی را گویند که بر او قرار می گیرند مثل زمین که بر او قرار و استقرار دارند و مثل گهواره که طفل بر او قرار گرفته و فرش که روی او می نشینند چنانچه میفرماید أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً نبأ آیه 6 و نیز میفرماید الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً بقره آیه 20، اشاره باینست که از زیر پای آنها آتش شعله میکشد و روی آتش می نشینند.

وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ یعنی از بالای سر آنها هم آتش فرومیریزد، اشاره

ص: 320

به اینکه اطراف آنها را آتش احاطه کرده و آنها میان آتش هستند.

وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ممکن است مراد از ظالمین همان مکذبین بآیات و مستکبرین باشند که هم بخود ظلم کردند و هم بانبیاء و هم بمؤمنین و هم باولاد و اتباع خود که نگذاردند بشرف اسلام و ایمان مشرف شوند، و ممکن است مراد مطلق ظالمین باشند که همین نحوی که بمکذبین مستکبرین عذاب متوجه میشود بظالمین هم توجه دارد چنانچه ظاهر آیه همین است بقرینه واو عاطفه و جمع محلّی بالف و لام الظالمین و اللَّه العالم.

[سوره الأعراف (7): آیه 42].... ص : 321

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (42)

و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند تکلیف نمیکنیم نفسی را مگر بمقدار وسع و توانایی او اینها اصحاب بهشت هستند و اینها در بهشت همیشه هستند.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مقابل آن کسانی که تکذیب آیات کردند و استکبار نمودند کسانی که ایمان بآیات الهی آوردند و قبول کردند و زیر بار رفتند و تسلیم شدند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ نظر به اینکه الصَّالِحاتِ جمع محلی بالف و لام است افاده عموم میکند توهم میشود که مراد جمیع اعمال صالحه است و این از قدرت بشر خارج است فقط مختص بمعصوم است لذا میفرماید لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها که گفتند وسع کمتر از طاقت است دون الطاقه یعنی اعمال صالحه را بقدری که حرج و ضیق نباشد بجا آوردند ما فوق این و لو قدرت هم داشته باشند توقع از آنها نیست ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ حج آیه 77 یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ بقره آیه 181، دین مقدس اسلام دین سمحه سهله است

ص: 321

امر مشکلی در دین نیست.

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ مصاحب کسی را گویند که با او باشد و از او جدا نشود هُمْ فِیها خالِدُونَ توهم نشود که مصاحبت با بهشت موقت است و مدت دارد همیشه در بهشت ابد الاباد هستند دار بقاء است نه مثل دنیا که همه چیزش فانی و زائل میشود و از دست میرود.

[سوره الأعراف (7): آیه 43] .... ص : 322

وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

و ما خارج میکنیم از قلوب مؤمنین در بهشت کینه و عداوت و حسد را و جاری میشود از زیر آنها یعنی قصرها و زیر درختهای بهشت نهرهایی از آب و شیر و عسل و خمر و گفتند الحمد للَّه حمد مختص خداوندی است که ما را هدایت فرمود از برای این و ما نبودیم که هدایت شویم اگر نبود اینکه خداوند ما را هدایت میفرمود هراینه بتحقیق آمدند پیغمبران ما بحق و راستی و اینها ندا میشوند اینست آن بهشتی که شما بمیراث نائل شدید بسبب آنچه که بودید عمل میکردید وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ در دنیا چه بسیار میشود که بر زخارف دنیوی یا حیازت مقامی میان دو برادر یا پدر و فرزند یا دو شریک و رفیق کدورتی پیدا میشود که باعث حسد و بغضاء و نقار میگردد و لو مؤمنین بواسطه ایمان آثار آنها را بار نکنند لکن این صفات خبیثه را از قلوب خود نمیتوانند بیرون کنند چون غالبا اختیاری نیست و خداوند هم مؤاخذه نمیفرماید و لکن در بهشت خداوند بقدرت کامله خود این نوع صفات خبیثه را بلکه جمیع اخلاق رذیله را از قلوب اهل بهشت خارج میفرماید تمام با هم رءوف و مهربان و مألوف هستند چون در بهشت

ص: 322

هم لذائذ جسمانی و هم روحانی هست و این یکی از لذائذ روحی است رزقنا اللَّه.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ مراد این نیست که از زیر قصر انهار خارج شود یعنی پای عمارات و وسط اشجار، و شاهد بر این معنی قول فرعون است که خداوند نقل میفرماید أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی زخرف آیه 50، و تعبیر بانهار که جمع است شاید اشاره باشد باین آیه فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی سوره محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 17.

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا در برهان از کافی روایت میکند که مشار الیه هذا ولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السّلام است زمانی که آنها را مشاهده میکنند لکن مکرر گفته ایم که این نوع اخبار بیان مصداق است و این کلام تمام اهل بهشت است از جمیع امم سابقه و این امت بقرینه جمله بعد که لقد جاءت رسلنا بالحق باشد، بنا بر این مشار الیه ایمان است که سبب دخول بهشت میشود وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ البته معلوم است اگر ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام نفرموده بود احدی هدایت نمیشد و مجرد عقل کافی نیست حتّی حکماء بزرگ و دانشمندان سترگ که دست آنها از دامن انبیاء کوتاه بوده در چه ضلالتها افتادند خداوند از لطف و کرمش تمام اسباب هدایت را برای بشر فراهم فرموده چه اسباب تکوینی از اعطاء عقل و قوی و اسباب خارجیه و چه اسباب تشریعی.

لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ از آدم ابو البشر علیه السّلام تا خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تمام حق بودند و آنچه فرمودند از جانب حق بوده چه امور اعتقادیه و چه صفات نفسانیه و چه اعمال جوارحیه.

وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ این آن بهشت است که در دنیا وعده داده شده

ص: 323

بودید و قبل از قبض روح شما بشما نشان داده بودند و ملائکه بشما بشارت دادند أُورِثْتُمُوها ارث عبارت از این است که اختصاص بشما دارد و دیگران حقی ندارند بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ سبب میراث شما ایمان و اعمال صالحه بوده که قابلیت این ارث را پیدا کردید.

[سوره الأعراف (7): آیه 44] ..... ص : 324

وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ (44)

و ندا میکنند اصحاب بهشت اصحاب آتش را که ما یافتیم آنچه را که پروردگار ما بما وعده داده بود حقا راست و محقق بود وعده او آیا شما هم یافتید آنچه را که پروردگارتان بشما وعده داده بود گفتند اهل آتش بلی ما هم یافتیم و اعلام کننده ای بین اهل بهشت و نار ندا درمیدهد که لعنت الهی بر ظالمین است.

وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ این یک نوع سرزنش و بقول ما سرکوفت است که اهل بهشت باهل جهنم میزنند که ما تصدیق انبیاء کردیم و ایمان آوردیم و اعمال صالحه بجا آوردیم و نتیجه آنها را که انبیاء از جانب خدا خبر داده بودند گرفتیم که تمام وعده های الهی حق و صدق بوده أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا آیا شما هم آنچه پیغمبران از جانب خدا خبر داده بودند که کفر و عناد و طغیان و ظلم و مخالفت و معصیت مورث جهنم و عذاب و آتش میشود و شما باور نمیکردید فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا دیدند که فرمایشات آنها همه راست و حق بود قالُوا نَعَمْ اقرار و اعتراف میکنند حال باید بچشیم طعم عذاب را.

فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اخبار بسیاری از تفسیر علی بن ابراهیم و کافی کلینی و من لا یحضر فقیه و تفسیر عیاشی و طبرسی از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و حضرت

ص: 324

باقر علیه السّلام و حضرت رضا علیه السّلام و ابن عباس وارد شده که مؤذّن امیر المؤمنین علیه السّلام است که ندای او را جمیع خلائق میشنوند أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ در بعض اخبار مذکوره ظالمین تفسیر شده بکسانی که تکذیب کردند ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را و استخفاف کردند حق آن بزرگوار را و معلوم است اینها مصداق اتمّ ظالمین هستند و جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد شامل جمیع ظالمین بانبیاء و ائمه اطهار (ع) و غیر آنها از کسانی که استحقاق لعن دارند میشود لعنهم اللَّه، و شاهد بر این دعوی آیه بعد است که تفسیر میفرماید ظالمین را که کیانند.

[سوره الأعراف (7): آیه 45] ..... ص : 325

الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ (45)

کسانی که مانع و جلوگیری میکنند از راه خداوندی و طلب میکند راههای کج را و آنها بآخرت کافر هستند.

الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ شامل کفار و معاندین و مخالفین و مبلغین سوء و مبدعین میشود که تماما مانع میشوند بندگان خدا را که در سبیل الهی و صراط مستقیم دین مشی کنند و ایمان بیاورند و بدستورات انبیاء و ائمه و هدات دین عمل کنند بانحاء مختلفه و القاء شبهات و ستر حقایق که اینها هم بخود ظلم کردند هم بدیگران که مانع آنها شدند هم بانبیاء و ائمه و پیشوایان دین و علماء اعلام وَ یَبْغُونَها عِوَجاً یعنی طریقهای کج را اتخاذ کردند که سبل شیطان انسی و جنّی است که میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154 گذشت تفسیرش وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ معاد، بهشت، جهنم، حساب، نامه عمل، میزان، صراط، ثواب، عقاب همه را منکر و کافر بآن هستند خذلهم اللَّه، و یکی از اقسام کفر اینست که میگویند طریق ما موجب ثواب است و حق است و طریق حق باطل و مورث عقاب است.

ص: 325

[سوره الأعراف (7): آیات 46 تا 49] ..... ص : 326

وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ (46) وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (47) وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ (48) أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49)

چهار آیه است راجع باعراف و از آیات مشکله قرآن است و مفسرین هم حقّ تفسیر اینها را اداء نکردند و برخورد بنکات آنها نکردند و ما در مجلد سوم کلم الطیب توضیح داده ایم و در اینجا هم ناچاریم مقدمة توضیح دهیم سپس بشرح آیات بپردازیم بحول و قوّه و تأیید الهی.

توضیح کلام- اینکه اعراف مکان مرتفعی است بین بهشت و جهنم و مشرف بر آنها که هم اهل بهشت مشاهده میشوند و هم اهل جهنم و آنها هم مشاهده میکنند کسانی را که در اعراف هستند و اصحاب اعراف دو دسته هستند یک دسته فسّاق و عصات مؤمنین هستند که اینها بواسطه ایمانشان در جهنم نرفتند و بواسطه کثرت معاصی داخل بهشت نشدند اینها چون نظر باهل بهشت میکنند بآنها سلام میکنند چون در عقیده با آنها مشترکند و طمع و امیدوار هستند که رحمت و مغفرت الهی شامل حال آنها بشود و شفعائی بیابند و آنها را شفاعت کنند و چون نظر باهل جهنم میکنند میگویند خداوندا ما را با اینها قرار مده زیرا اینها کفار هستند و ما مؤمنین هستیم.

دسته دوم شفعاء هستند مثل ائمه اطهار (ع) مخصوصا امیر المؤمنین (ع) که اینها اهل بهشت و اهل جهنم و اهل اعراف را بسیما و علامات میشناسند که اگر ایمان دارند در صورت آنها ظاهر است و اگر ندارند کفر در صورت آنها

ص: 326

ظاهر است اینها تشریف میآوردند و رو باهل جهنم میکنند و میفرمایند که شما اموالی را که جمع آوری کردید شما را بی نیاز نکرد و آنچه تکبر میورزیدید و ایمان نیاوردید دیدید که گرفتار عذاب شدید و خیال میکردید که این مؤمنین در اعراف هم بواسطه معاصی بهشت نخواهند رفت و قسم بر طبق آن یاد کردید سپس خطاب باین مؤمنین معصیت کار که در اعراف هستند میکنند که ما شما را شفاعت کردیم داخل بهشت شوید که هیچگونه حزنی نداشته باشید که چیزی از نعم بهشتی را از شما دریغ نخواهند داشت و هیچگونه خوفی هم نداشته باشید که از عذاب و جهنم معاف شدید اینست خلاصه مفاد آیات و اللَّه العالم، بپردازیم بشرح آیات:

وَ بَیْنَهُما حِجابٌ بین اهل بهشت و جهنم حجابی است که در جای دیگر میفرماید فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ سوره حدید آیه 13.

وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ اعراف مقام مرتفعی است و از همین معنی است عرف فرس که کاکل اسب است و این مکان بین جنّت و نار است و مراد از رجال انبیاء و ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم هستند چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام مرویست در مجمع و برهان حدیث مفصلی که فرمود

موقف علیها کلّ نبیّ و کل خلیفة نبیّ مع المذنبین من اهل زمانه کما تقف صاحب الجیش مع الضعفاء من جنده و قد سبق المحسنون الی الجنة فیقول ذلک الخلیفة للمذنبین الواقفین معه انظروا الی اخوانکم المحسنین قد سبقوا الی الجنة فیسلّم المذنبون علیهم و ذلک قوله و نادوا اصحاب الجنة ان سلام علیکم ثمّ اخبر سبحانه انّهم لم یدخلوها و هم یطمعون یعنی هؤلاء المذنبین لم یدخلوا الجنة و هم یطمعون ان یدخلهم اللَّه ایّانا بشفاعة النبی و الامام و ینظر هؤلاء المذنبون الی اهل النار فیقولون ربّنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین

ص: 327

ثمّ ینادی اصحاب الاعراف و هم الانبیاء و الخلفاء اهل النار مقرعین لهم ما اغنی عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون به أ هؤلاء المستضعفین الذین کنتم تحقرونهم و تستطیلون بدنیاکم علیهم اقسمتم لا ینالهم اللَّه برحمة و لا یدخلون الجنة ثم یقولون لهؤلاء المستضعفین من امر من اللَّه لهم بذلک ادخلوا الجنة لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون

و از حضرت باقر علیه السّلام مرویست که تفسیر فرمود رجال را بآل محمد (ص) فرمود

هم آل محمد لا یدخل الجنة الّا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الّا من انکرهم و انکروه.

و در روایت اصبغ ابن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال شد از این آیه فرمود

نحن نوقف یوم القیمة بین الجنة و النار فمن ینصرنا عرفناه بسیماه فادخلناه الجنة و من ابغضنا عرفناه بسیماه فادخلناه النار

و مؤیّد این اخبار است اخباری که دلالت دارد که علی (ع) قسیم الجنة و النار است و بدست او است عصای عوج (یسوق قوما الی الجنة و آخرین الی النار).

یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ معلوم است سیماء اهل بهشت بیضاء است و سیماء اهل جهنم سوداء یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ آل عمران آیه 102، یعنی انبیاء و ائمه علیهم السّلام اهل بهشت و جهنم را بسیماء آنها میشناسند بخصوص شیعیان امیر المؤمنین (ع) که در پیشانی آنها نوشته میشود و همچنین دشمنان او، در دعای ندبه

و شیعتک علی منابر من نور مبیضّة وجوههم حولی فی الجنة و هم جیرانی.

وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ یعنی این ضعفاء مؤمنین که در اعراف هستند و بواسطه کثرت معاصی داخل بهشت نشدند دوستان و رفقاء خود را در بهشت مشاهده میکنند آنها را نداء میکنند أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بآنها سلام میکنند لَمْ یَدْخُلُوها این ضعفاء مؤمنین هنوز داخل بهشت نشدند و در اعراف هستند وَ هُمْ یَطْمَعُونَ

ص: 328

لکن امید بهشت را دارند که انبیاء و ائمه علیهم السّلام آنها را شفاعت کنند بواسطه ایمانی که دارند.

وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ و چون این مؤمنین عصات رو میکنند بطرف اصحاب آتش در جهنم و آنها را معذب بعذابهای سخت می بینند قالُوا از خداوند خود درخواست میکنند رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ چون اینها بواسطه کفر و ظلم بخود و بانبیاء و ائمه (ع) و بسایر مردم که نگذاردند ایمان بیاورند در جهنم معذب شدند ما که ایمان داریم غایة الامر گنهکاریم ما را با اینها قرار مده.

وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ انبیاء و ائمه (ع) که تشریف آورده اند برای شفاعت اعرافیها ندا میکنند رِجالًا کسانی را که در آتش هستند و یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ آنها را بعلامت کفر و عناد و ضلالت میشناسند قالُوا بآنها میگویند ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ دیدید که بما ایمان نیاوردید و مخالفت کردید مال و منال و عدّه و عدّه که دور خود گرد کرده بودید بی نیاز نکرد شما را از عذاب جهنم و گرفتار عذاب شدید وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ بزرگی ها و تکبرهای شما که باعث کفر و عناد شما بر انبیاء و ائمه (ع) شد برای شما نتیجه بخش نشد.

أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ آیا این هایی که در اعراف هستند شما اهل جهنم قسم یاد کردید که رحمت الهی شامل آنها نمیشود و با شما در عذاب شرکت میکنند با اینکه ایمان دارند ادْخُلُوا الْجَنَّةَ انبیاء و ائمه علیهم السّلام باین مؤمنین که در اعراف هستند خطاب میکنند که برغم انف کفار و مخالفین ما شما را شفاعت کردیم داخل بهشت شوید لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ دیگر ترس از عذاب و جهنم نداشته باشید که نجات پیدا کردید وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ و محزون نباشید که در بهشت هیچ موهبتی از شما دریغ نخواهد داشت متنعم باشید بجمیع نعم الهیه ابد الاباد.

ص: 329

[سوره الأعراف (7): آیه 50].... ص : 330

وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ (50)

و ندا میکنند اصحاب آتش اصحاب بهشت را که افاضه کنید بر ما از آب بهشتی یا از آنچه خداوند بشما روزی فرموده اصحاب بهشت جواب میدهند که این دو را خداوند حرام فرموده بر کافرین.

مسئلة مشکلة- و آن اینست که بهشت کجاست و جهنم کجاست که یکدیگر را می بینند و با هم تکلم میکنند و صدای یکدیگر را میشنوند و سؤال و جواب دارند جواب- این اشکال فقط مجرد یک استبعادی بیش نیست زیرا اولا با این صنایع امروزه بتوسط تلگراف بی سیم و تلفن از مشرق بمغرب صحبت میکنند و بتوسط تلویزیون یک دیگر را می بینند خداوند قدرت دارد قوّه ای عطاء کند که صدای یکدیگر را بشنوند و همدیگر را مشاهده کنند و در قرآن هم میفرماید فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ق آیه 61.

و ثانیا ما برای رفع استبعاد در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 90 و 150 از مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی از کتاب بزرگ فرانسوی تألیف آلفونس برکت که نقل و ترجمه کرده نقل کرده ایم مراجعه کنید که خلاصه آن اینست که این منظومه های شمسی و سایر کواکب علاوه از حرکات وضعی و انتقالی با خود شمس یک حرکت مستقیمه دارند بطرف ستاره وکاء که در لسان عرب نصر الطائرش نامیدند و بعد این ستاره قابل استکشاف نیست و این حرکت بکمال سرعت است که در هر ثانیه بیست متر حرکت دارند و موقعی که رسیدند بآن ستاره تمام کرات مجتمع میشوند و از حرکت و نور میافتند و قیامت برپا میشود و آن هم آنیست زیرا اتصالات و انفصالات آنی الحصول است و بر طبق این استکشاف میتوان شواهدی از قرآن اقامه کرد مثل وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها سوره

ص: 330

یس آیه 38، که همان ستاره وکاء قرارگاه او است و مثل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ، الی قوله: وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ تکویر آیه 1 تا 6، و مثل وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79، و غیر اینها از آیات، بنا بر این جهنم در هر کره باشد و بهشت در هر کره نزدیک بیکدیگرند و اللَّه العالم.

وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ این نداء و مکالمه بعید نیست که با کسانی از مؤمنین باشد که آنها را در دنیا میشناختند و معاشرت داشتند و از آنها متوقع هستند أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از این جمله استفاده میشود دو موضوع یکی اینکه تشنگی و گرسنگی اهل جهنم بسیار سخت است زیرا آدمی که میان آتش میسوزد بفکر تشنگی و گرسنگی نمیافتد مگر آنکه تشنگی و گرسنگی سخت تر از آتش باشد، دیگر اینکه باندازه ای اینها بهم نزدیک هستند که ممکن است آب و غذا اهل بهشت بر آنها بفرستند که توقع میکنند.

قالُوا اهل بهشت در جواب آنها إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ تحریم تشریعی نیست زیرا دار تکلیف نیست بلکه تحریم تکوینی است یعنی محال است بر کافرین و ما قدرت بر انجام آن نداریم هم عذرخواهی است که از عهده ما خارج است و هم سرزنش است که شما بدست خود خود را محروم کرده اید و منع اکید است از جانب خدا.

[سوره الأعراف (7): آیه 51] ..... ص : 331

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (51)

کسانی که گرفتند دین خود را لهب و لعب بیهوده و بازیگری و فریب داد آنها را زندگانی دنیا پس امروز که روز قیامت است ما آنها را فراموش میکنیم چنانچه

ص: 331

آنها فراموش کردند ملاقات این روز خود را و آنچه بودند که انکار میکردند آیات ما را الَّذِینَ صفت الکافرین است که نعم بهشتی را بر آنها خداوند حرام فرموده اتَّخَذُوا دِینَهُمْ ممکن است مراد از دین دیدن و مشی و رفتار و شعار آنها باشد و ممکن است مراد دین باشد لَهْواً وَ لَعِباً لهو اعمّ از لغو است، لغو کار بیهوده و بی فائده است و لهو مشغولیات است و شامل محرمات هم میشود مثل ساز، آواز، قمار شرب خمر و امثال اینها از امور باطله که تعبیر باباطیل میکنند و لعب بازیگری است که امروز بسیار رواج دارد اگر مراد از دین دین باشد مشرکین چنانچه خدا میفرماید وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً انفال آیه 35، نصاری زنگ و ناقوس، یهود جمع مال و نحوه، و اگر مراد دیدن و مشی باشد واضح است که تمام کفار عمر خود را ببطالت و بیهوده گی و معاصی و نافرمانی میگذرانند وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا که تمام کفار و فساق و مخصوصا ابناء زمان خیال میکنند همیشه در دنیا هستند و در امور دنیوی چه اندازه جدیت میکنند و اما بر آخرت قدمی برنمیدارند.

فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ نسیان در خداوند محال است زیرا محل عوارض نیست چنانچه حبّ و بغض و عداوت و امثال اینها در ساحت قدس او روا نیست بلکه مراد ترتیب آثار این امور است یعنی اعتنایی بآنها نمیشود مثل کسی که آنها را فراموش کرده باشد چنانچه جمله بعد هم بهمین معنا است کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا زیرا مسلّما نسیان نبوده با این مقدار که انبیاء و مؤمنین از احوالات قیامت خبر میدادند بعلاوه هر متدیّن بدینی و لو باطل باشد معاد را معتقد است و خود را اهل نجات و سعادت می پندارد بلکه مراد اینست که ابدا بفکر آخرت نیستند و فرمایشات انبیاء را باور نمیکنند و اثری بر آنها بار نمیکنند و قدمی بر آخرت برنمیدارند و شاهد این معنا است وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ که انکار انبیاء و کتب

ص: 332

آسمانی و امور دینی میکنند، و از شواهد قوی بر اینکه مراد از نسیان حقیقت نسیان نیست بلکه معامله نسیان است آیه بعد است که میفرماید:

[سوره الأعراف (7): آیه 52] .... ص : 333

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)

و هراینه بتحقیق ما آوردیم آنها را بکتابی که در او تفصیل تمام خصوصیات را از مبدء تا معاد و احکام را از واجب تا حرام و مواعظ و نصایح و آنچه در امر دین محتاج بودند دادیم از روی علم و این کتاب هدایت و رحمت بود برای کسانی که ایمان آوردند.

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ این کتاب خصوص قرآن مجید نیست زیرا ضمیر هم باصحاب نار برمیگردد شامل تمام کفار از زمان آدم تا آخر دنیا است بلکه شامل کتب آسمانی میشود از صحف آدم، شیث، نوح، هود، صالح، ابراهیم، موسی، داود، عیسی و قرآن مجید که هر کدام بمناسبت وقت و اقتضاء و استعداد بشر آنچه لازمه سعادت آنها بود تفصیل داده شده و بآنها رسیده و ابلاغ شده.

فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ مکرر ذکر شده که صفات الهیه حقیقة صفتیت ندارد که عارض ذات شود نظیر صفات مخلوق بلکه عین ذات است باین معنی که ذات حق صرف الوجود است بجمیع مراتب وجود، وجود علمی، قدرتی، حیاتی، ابدی سرمدی، کبریایی، عظمتی و سایر مراتب غیر متناهی و غیر محدود پس جهل در ساحت قدسش روا نیست چه جهل بسیط و چه مرکب که تخیّل علم است بنا بر این فرق بین علم و جهل مرکب با اینکه هر دو در نفس شبیه بیکدیگرند اینست که اگر مطابق با واقع شد علم است و اگر بر خلاف واقع تعلق گرفته جهل مرکب است هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ تمام این کتب و احکام برای هدایت سرتاسر بشر است لکن آنهایی که ایمان میآورند هدایت میشوند و این کتب و احکام موجب

ص: 333

مشمولیة آنها است برحمت الهی، اما کسانی که ایمان نیاوردند همین کتب سبب مزید ضلالت و کفر آنها میشود و نقمت و بدبختی آنها چنانچه میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسری آیه 83، و از همین جهت تعبیر بلام اختصاص فرموده.

و نکته دیگر آنکه المؤمنین جمع محلّی بالف و لام است شامل جمیع مؤمنین میشود حتی عصات از مؤمنین هم مشمول رحمت میشوند و نجات پیدا میکنند و از تمام امراض قلبیه باطنیه پاک میشوند و آمرزیده میشوند مشروط به اینکه کثرت معاصی باعث نشود که بی ایمان بمیرند.

[سوره الأعراف (7): آیه 53].... ص : 334

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (53)

آیا انتظار دارند مگر آنکه عاقبت امر خود را مشاهده کنند روزی که میآید نتیجه کار آنها میگویند کسانی که خود را بفراموشی و گوش کری زده بودند پس آیا برای ما شفعائی هستند که شفاعت ما را کنند یا برگردیم بدنیا و بدستورات عمل کنیم بر خلاف آنچه عمل میکردیم بتحقیق اینها خود را بزیان و خسران انداختند و آنچه افتراء می بستند از دست آنها رفته و مفقود شده.

هَلْ یَنْظُرُونَ یعنی ینتظرون و لو اینکه اینها انتظار عقوبت را نداشتند لکن این تعبیر در هر لسانی متعارف است که اگر کسی را پند و اندرز دهند و موعظه و نصیحت کنند و او قبول نکند باو میگویند میخواهی وقتی که گرفتار شدی قبول کنی و باور کنی إِلَّا تَأْوِیلَهُ تأویل در اینجا مآل کار است که حقیقت اعمال

ص: 334

و ثمرات و نتائج آنها مکشوف شود و این روز قیامت است که دیگر نمیشود کاری کرد یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ روز قیامت یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ یعنی قیامت را باور نمیکردند و قبول نداشتند که این نحوه گرفتار عذاب میشوند و فرمایشات انبیاء حق و صدق بوده مِنْ قَبْلُ یعنی در دنیا قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ در قیامت تصدیق میکنند فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا نصاری توقع از مسیح و یهود توقع از موسی و مشرکین توقع از ابراهیم و صابئین توقع از نوح و اهل سنّت توقع از خلفاء سه گانه و غلات توقع از امیر المؤمنین علیه السّلام و فرق شیعه غیر اثنی عشریه توقع از ائمه اطهار (ع) و همچنین هر مذهب باطلی توقع از پیشوایان خود و غافل از اینکه اینها کلّا از اینها بیزار بلکه خصم آنها هستند نه شفیع چنانچه گفتند ویل لمن شفعائه خصمائه.

تنبیه- باید مؤمنین هم متوجه باشند کاری نکنند که خدای نخواسته فردا ائمه اطهار خصماء آنها باشند.

أَوْ نُرَدُّ زنده شویم و در دنیا برگردیم فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ ایمان بیاوریم و اطاعت کنیم و مخالفت و معصیت نکنیم لکن این آرزو محال است با اینکه خداوند میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام آیه 28 قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ سرمایه عمری که در هر ساعت آن میتوانستند چه درجات عالیه و مقامات سامیه را تحصیل کنند از دست دادند و مصرف شرک و کفر و عناد و معاصی نمودند چه خسران بالاتر از اینست.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ از بتها و شمس و گوساله و آتش و آنچه میپرستیدند از غیر خدا و کسانی که اینها در تحت اطاعتشان بودند مثل نمرود، شدّاد، فرعون و دعات باطله و رؤساء و امراء و آنچه افتراء بانبیاء و اولیاء میزدند تمام از دست آنها رفته و یافت نخواهند نمود.

ص: 335

[سوره الأعراف (7): آیه 54] ..... ص : 336

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (54)

محققا پروردگار شما اللَّه است آن خدایی که خلق فرمود آسمانها و زمین را در شش روز پس از آن مرتب فرمود بر عرش عظمت میپوشاند شب روز را طلب میکند او را در عقب او بکمال سرعت میرود و خورشید و ماه و ستارگان تماما در تحت امر او و بامر او مسخر هستند و اطاعت میکنند آگاه باشید مختص بخدا است خلق کردن و امر فرمودن خداوند بسیار برکات و عنایات دارد پروردگار جمیع عالمین است.

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ محققا آنکه شما را تربیت فرموده از ابتداء خلقت ماده اصلی شما و سیر در مراتب وجودیه شما تا نطفه و علقه و مضغه و هکذا تا بدنیا آمدید تا شما را بحد رشد و رجولیت رسانید و تمام وسائل زندگانی را برای شما از داخل و خارج فراهم فرمود و آن بآن افاضه میفرماید اللَّه است ذات مقدس ربوبی اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ در کیفیت خلقت آسمانها و زمین و عرش و کرسی مسالکیست، حکماء که عالم را قدیم میدانند و خدا را علت تامّه میپندارند و انفکاک علت از معلول را محال میگویند دو مسلک دارند یکی مسلک افلاطون که قائل بعقول عشره است میگوید خداوند چون بسیط من جمیع الجهات است فقط از او عقل اول صادر شده زیرا (الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد) و چون خداوند قدیم است و انفکاک هم محال است عقل اول هم قدیم است و فرق بین این دو باختلاف رتبه است خداوند بذاته موجود است و واجب الوجود است و عقل اول ممکن الوجود و بواسطه علتش موجود و قدیم است که گفتند (الممکن فی ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس) و چون عقل اول

ص: 336

مرکب از وجود و ماهیت است از جنبه وجودش عقل ثانی و از جنبه ماهیتش عرش موجود شد و هکذا عقل ثانی که از جنبه وجودش عقل ثالث و ماهیتش کرسی که فلک ثوابتش نام نهاده، و از ثالث عقل رابع و فلک زحل که آسمان هفتم، و از رابع عقل خامس و فلک مشتری، و از خامس عقل سادس و فلک مریخ، و از سادس عقل سابع و فلک شمس، و از سابع عقل ثامن و فلک زهره، و از ثامن عقل تاسع و فلک عطارد، و از تاسع عقل عاشر و فلک قمر که اینها را سبع سماوات گفتند، و عقل عاشر کدخدای عوالم سفلیه مثل کره نار و هوا و آب و خاک که اینها را امّهات اربع نام نهادند و سبع سماوات را آباء سبعه و از اینها موجودات دیگر موجود شده.

و دیگر مسلک ارسطو است که قائل بعقول عرضیه است میگوید از ذات واجب الوجود عقل اول و عقل اول از نورانیت خود یک عقل و از جهت اشراق نور واجب الوجود در او عقل دیگر و هکذا این عقول از جهت خود هر کدام یک عقل و از جهت اشراق نور حق و سایر عقول عقول متعدده و مثل زده به اینکه اگر هزار آینه بلکه دو آینه مقابل چراغی گذارده شود الی غیر النهایه چراغ در این دو آینه مشاهده میشود، حتی اینکه نقل کردند بعض مترفین بستر خود را در میان دو آینه انداخته و مشغول با عیال خود و مشاهده میکرد در آینه تا چشم کار میکرد بستر بود و اشتغال.

لکن تمام اینها مزخرف است و مبتنی بر همان مسلک فاسد است خداوند قادر متعال و فاعل مختار است ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل و افعال او تابع حکم و مصالح و قابلیت محل است و علّت قدرت بر ترک ندارد و اختیار در او نیست و باختلاف حکم و مصالح و قابلیت تعدد میآورد و لطمه ببساطت ذات نمیزند بعلاوه وجدانا و حسّا با این وسائل امروزه مشاهده در این فضای وسیع کرات

ص: 337

جوّیه و منظومه های شمسیه و شموس متعدده و سیارات کثیره بسیار است منحصر بشمس ما نیست و بسیّارات سبعه.

مسلک سوم آنکه بعضی گفتند خداوند امر خلق و رزق را بملائکه واگذار کرده، بعضی گفتند بانبیاء و اولیاء محول شده، بعضی گفتند بدست طبیعت داده شده الی غیر ذلک از مزخرفات.

و این آیه شریفه بلکه سرتاسر قرآن بر توحید افعالی و اینکه تمام باختیار حق و اراده او موجود شده کمال صراحت را دارد لذا منحصر میفرماید بقوله تعالی إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ مربّی و موجد و خالق شما منحصر است باللّه الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ مراد طبقات و فضای وسیع است که لا یعلمها الّا اللَّه و تمام این کرات جوّیه با این بعد طولانی در طبقه اولی است بدلیل قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ صافات آیه 6، و مراد از سماء دنیا طبقه نزدیکتر بزمین و عالم سفلی است که همان طبقه اولی باشد نه اینکه مراد افلاک سبعه که در او سیارات سبعه باشد که یکی از آنها را حکماء شمس گفتند و توهّم کردند که تمام اینها دور کره زمین میگردند با اینکه کره زمین و سایر منظومات شمسی دور کره شمس چرخ میخورند وَ الْأَرْضَ که عالم سفلی باشد از زمین و آب و سایر مواد ارضیه.

فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ اشکال- خداوند متعال قادر ذی الجلال قدرت دارد که در طرفة العین تمام اینها را ایجاد فرماید بدلیل قوله تعالی إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82، خصوصیت شش روز چیست.

جواب- گفتیم که تمام افعال الهی تابع حکم و مصالح است بسا حکمت در ایجاد نیست چنانچه قبل از خلقت عالم مصلحت نبوده و خلق نفرموده و هر کدام در موقع خود که حکمت اقتضاء کند و مصلحت باشد ایجاد میفرماید و کسی عالم

ص: 338

بحکم و مصالح جز ذات اقدس نیست و این اشکال نظیر اینست که بگویی خدا قدرت داشت تمام بشر را در آن واحد ایجاد فرماید چرا باید از آدم تا انقراض عالم نسلا بعد نسل ایجاد فرماید البته هر کدام بموقع خود مصلحت داشته.

اشکال- در سوره فصّلت آیه 8 میفرماید خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ و در آیه 9 میفرماید وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ و در آیه 11 میفرماید فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ و مقتضای این آیات هشت روز میشود و در اینجا شش روز فرموده.

جواب- کلمه اربعة ایّام مجزّی از فی یومین نیست بلکه مفاد اینست که زمین را در دو روز خلق کردیم و جعل رواسی و برکات و تقدیر اقوات با خلقت زمین شد چهار روز و دو روز هم خلقت سبع سماوات شد که مجموعا شش روز میشود نه هشت روز.

اشکال- از این آیه استفاده میشود که خلقت آسمانها قبل از خلقت زمین بوده و خلقت آسمان و زمین قبل از خلقت عرش بوده و در سوره فصلت دلالت دارد که خلقت زمین قبلا بوده بدلیل فاء تفریع.

جواب- امّا این آیه دلالت بر تقدیم خلقت آسمانها ندارد و تقدیم ذکری دلیل نیست زیرا ممکن است برای علوّ رتبه باشد و عظمت قدرت پس منافی با آیه فصّلت ندارد.

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ این جمله مفاد آیه الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی و آیات بسیاری که مفاد این جمله است و همین آیات باعث توهّم مجسمه شده که میگویند خدا بر روی تخت نشسته و حکم میفرماید لکن ما و لو معتقد بوجود عرش هستیم بدلیل وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ حاقه آیه 17، و اخبار بسیار در باب حمله عرش لکن نظر به اینکه عرش احاطه بکرسی و کرسی احاطه

ص: 339

بجمیع سماوات و ارض دارد بدلیل وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ بقره آیة الکرسی، و از آن طرف گفته ایم که ظواهر بعد از آنی که قرینه عقلیه که بمنزله قرینه متصله است اگر بر خلاف ظاهر داشته باشیم نمیگذارد ظهور منعقد شود و مثل قرائن منفصله نیست که بر تقیید یا تخصیص یا معانی مجازیه حمل شود پس بنا بر این اصلا ظهور ندارد بلکه مراد احاطه قدرت و عظمت است که تمام ممکنات در تحت تدبیر او هستند، بناء علی هذا مراد از استوی قیام بکارپردازیست لذا در بعض آیات بعد از این جمله ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ میفرماید یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یونس آیه 3، و نیز میفرماید ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ، الی قوله: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ رعد آیه 2، و قوله تعالی ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الی قوله تعالی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ فصلت آیه 4، و تعبیر بثمّ که از برای تراخی است هم یک دلیل است زیرا قیام بتدبیر امور پس از خلقت آسمانها و زمینها است نه اینکه ایجاد عرش پس از ایجاد زمین و آسمانها باشد، و نیز از شواهد همین جمله بعد است یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ شب روز را محو میکند، اگر بگویی چرا نفرمود یغشی النهار اللیل می گوییم شب بمنزله عدم و سلب است نظیر ظلمت و عدم را نمیشود معدوم کرد و روز بمنزله وجود است نظیر نور و موجود را میتوان معدوم نمود لذا موقعی که روز معدوم شد شب است چنانچه نور اگر معدوم شود ظلمت است یَطْلُبُهُ حَثِیثاً فاعل یطلبه اللیل است و مرجع ضمیر نهار است یعنی سرعت شب طلب میکند روز را اشاره به اینکه عمر بسرعت طی میشود، در حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

ا ما ترون انّ اللیل و النهار یبلیان کلّ جدید و یقربان کلّ بعید.

وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ تمام کرات جوّیه بامر پروردگار در سیر و حرکتند بنحو منظم خردلی تند و کند ندارند بلکه مستفاد

ص: 340

از قرآن است که اینها شعور و ادراک دارند و بطوع و رغبت اطاعت میکنند چنانچه میفرماید ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 10، و نیز میفرماید أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 18، و بسیاری از آیات دیگر که بالصراحه دلالت دارد که تمام موجودات عقل و شعور دارند و عبادت میکنند بتسبیح و سجده و انجام وظیفه و کسانی که اینها را عادم الشعور میدانند این آیات را حمل بر تکوینی میکنند که نفس وجود آنها دلالت بر وجود حق و صفات او دارند، و جواب آنها به اینکه این حمل خلاف نصّ است زیرا تقیید بکثیر من الناس و کلمه طائعین نصّ در مطلب است و کلام شما اجتهاد مقابل نصّ است.

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ لام اختصاص صریح در این است که غیر خدا خالق شی ء نیست و همین است معنی توحید افعالی و امر هم مختص باو است و اینکه اطاعت اوامر رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السّلام و والدین و زوج و مولی واجب است بواسطه امر او است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 62 (من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه) زیارت جامعه.

تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ از مادة المواد تا عالم عقول تماما تحت تربیت او هستند هر کمالی بهر که افاضه میشود و هر نقصی از هر که رفع میشود بعنایت او است او تام است فوق التمام و کامل است فوق الکمال.

[سوره الأعراف (7): آیه 55].... ص : 341

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (55)

بخوانید پروردگار خود را بحالت ذلت و پنهانی محققا او دوست نمیدارد تجاوزکنندگان را.

ص: 341

ادْعُوا رَبَّکُمْ یکی از عبادات بسیار بزرگ دعاء است حتی در حدیث دارد از نماز و قرائت قرآن افضل است و از نیزه و سلاح تیزتر است برای دفع دشمن و برای دفع بلاء و لو هر چه محکم باشد و اگر دعا نباشد مورد عنایت الهی واقع نمیشود قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77، و هر دعائی مقرون باجابت است یا در دنیا و یا در آخرت و اخبار و آیات در اهمیت و فضیلت دعاء بسیار است و از برای دعاء شرائط بسیاری است که از آن جمله این آیه است:

تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً تضرّع اظهار ذلّت و خضوع و خشوع و با حال بکاء و شکستگی است و خفیه در پنهانی و خفض صوت و آهسته دعاء کردن نه با صدای بلند و علنا مگر در موارد لازمه مثل مجامع مؤمنین که آنها آمین بگویند و امثال اینها بلکه هر عبادت پنهانی افضل از علانیه است بالاخص صلوات مندوبه و صدقات مستحبه و نحوه اینها.

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ اعتداء بمعنی تجاوز از حدّ است یا طلب اموری است که از حد او خارج است و از حد قابلیت او بیرون است یا با صدای بلند دعا کردن یا طلب حرامی یا آنچه بر غیر صلاح و صواب باشد یا نفرین در حق مؤمنین یا دعاء برای کفار و معاندین و طلب مغفرت کسانی که قابل مغفرت نیستند و امثال اینها که مذموم است یا حرام است.

[سوره الأعراف (7): آیه 56].... ص : 342

وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (56)

و افساد نکنید در روی زمین بعد از آنی که اصلاح شده است و خدا را بخوانید در حالی که هم خوف داشته باشید هم طمع محققا رحمت خداوند نزدیک از احسان کنندگان است.

ص: 342

لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ افساد در زمین اقسام بسیاری دارد: قسم اول- افساد در دین است تبلیغات سوء که مسلمین را از جاده دین منحرف کنند و کفار را مانع شوند از ایمان آوردن و القاء شبهه در قلوب بندگان.

قسم دوم- جلوگیری از اطاعت و عبادت و اتیان بوظائف دینی و سوق بمعاصی و اشاعه فحشاء و القاء جلباب حیاء قسم سوم- ظلم و ایذاء و قتل و غارت و ذهاب مال و عرض بندگان و نفوس آنها قسم چهارم- القاء نفاق و دوئیت و تفرقه و عداوت و بغضاء بین مؤمنین الی غیر ذلک که تمام اینها فساد فی الارض است.

بَعْدَ إِصْلاحِها که خداوند تبارک و تعالی ارسال رسل مخصوصا وجود مقدس نبیّ خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود و آنچه باعث سعادت دنیا و آخرت بشر بود بیان فرمود از عقائد حقّه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه و دوری از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه و نیز القاء محبت، مودت، اخوت، الفت بین الناس و جعل حقوق هر یک و جلوگیری از تعدی و تجاوز و ظلم و ایذاء که إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9 وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ انفال آیه 65، خلاصه بعد از این همه زحمات که پیغمبر و ائمه و علماء و مؤمنین و مجاهدین تحمل کردند که بساط صلح را در روی زمین بیندازند شما برنچینید و زحمت آنها را از بین نبرید.

وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً بین خوف و رجاء باشید هم بترسید از نزول عذاب در دنیا و گرفتار جهنم در عقبی بواسطه کثرت معاصی و طغیان و هم امیدوار باشید برحمت و مغفرت و خدا را بخوانید بین خوف و رجاء که خداوند مغفرتش و عفوش شامل حال شما شود و اعمال زشت شما را از بین ببرد و رحمت و لطفش شما را سعادت مند نماید.

ص: 343

إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ هر عمل خیری چه عبادات واجبه یا مستحبه باشد احسان بنفس است یا احسان ببندگان خدا است و موجب قرب رحمت است چنانچه هر عمل زشتی ظلم بنفس یا ظلم ببندگان خدا است و موجب بعد از رحمت است لذا قصد قربت در عبادت لازم است.

[سوره الأعراف (7): آیه 57].... ص : 344

وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (57)

و او است آن خدایی که میفرستد بادهایی بشارت دهنده پیشاپیش رحمت خود تا زمانی که بردارد ابرهای سنگین را و راندیم آنها را بطرف بلد مرده و نازل کردیم بآن بلد مرده آب را پس بیرون آوردیم بآن آب از هر نوع میوه ها را و همین نحو مرده ها را بیرون میآوریم باید شما یاد بیاورید.

وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ تولید بادها از تموّج هوا است نظیر موج دریا و در تحت امر الهی میوزد بهر طرفی که مأمور است بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ قراء در این کلمه بشرا اختلاف شدیدی دارند که نون است نشرا یا باء است بشرا و در کیفیت قرائت آن از جهت فتحه و کسره و ضمه متحرکا یا مجزوما و هر کدام ادله اجتهادیه اقامه کرده اند و در مجمع بسط مفصلی داده، لکن مکرر گفته ایم و در مقدمه این تفسیر مشروحا بیان کرده ایم که هیچ اعتباری بآن قرائات نیست و این وجوهی که هر یک بیان کرده اند اجتهاد مقابل نص است و جز سیاهی قرآن که بتواتر بما رسیده سایر قرائات باطل است بلکه نص قرآن در این مقام شاهد بر اینست که بشرا بباء است وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ روم آیه 45، بلکه در خود آیه هم قرینه دارد کلمه بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ یعنی بشارت میدهد

ص: 344

قبلا برحمت الهی و فوائد این ریاح بسیار است: تلطیف هوا میکند، مکربات و کسافات را میبرد و حرارت هوا را تسکین میکند و لواقح است که درختان را آبستن میکند و نطفه نر را در ماده تلقیح میکند و رطوبات را برطرف میکند الی غیر ذلک که در این آیه بیکی از آنها اشاره فرموده.

حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ حمل میکند و برمیدارد و مرتفع میکند سَحاباً ثِقالًا که منشأ سحاب ابخره و ادخنه که بتوسط اشعه شمس از دریاها متصاعد میشود و ثقالت آنها بواسطه مواد مائیه است که در این ابخره موجود است و باد ان ابرها را حرکت میدهد که مفاد سقناه باطراف و نقاط زمین که مفاد لِبَلَدٍ مَیِّتٍ است و میت بودن بلاد خشکی قنوات و آبار و رودخانه ها و انهار و اشجار و صناعاتی که مربوط بمیاه است ابرها را بالای آن بلاد نگاه میدارد مواد مائیه آنها بتوسط سردی هوای بالا خارج میشود باران و برف و تگرگ میبارد بر آن بلد میت بقدرت کامله خداوند اگر هوا ملائم باشد باران میشود و اگر سرد باشد اگر در وسط هوا سردی باشد باران بآن وسط که میرسد تگرگ میشود و اگر حین جدا شدن از ابر سرد باشد برف میشود و پس از باریدن قناتها و رودخانه ها و نهرها جاری میشود و آبار آب در آنها جوشش میکند و درختان سبز و خرّم و بارور میشود.

فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ مراد اعم از باران و برف و تگرگ است زیرا همه آنها ماء است که بآن زمین مرده از ابر میبارد.

فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ در کشت زار ببارد حبوبات روئیده میشود، در باغستانها میوه جات، در نخلستانها رطب و تمر، در کوه ها چشمه های آب بوجود میآید و در دهان صدف مروارید، در اعماق زمین معادن و غیر اینها کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی چنانچه قدرت دارد زمین مرده را زنده کند قدرت

ص: 345

دارد فردای قیامت مرده ها را زنده کند و از خاک بیرون آورد.

لعلکم یعنی سزاوار است و باید متذکر شوید تَذَکَّرُونَ بلکه ذات مقدسش بر هر چیزی قادر است و آثار قدرتش در همه جا ظاهر و هویدا است

مهندسی که بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمتست آن داد

[سوره الأعراف (7): آیه 58].... ص : 346

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ (58)

و بعد از باریدن باران بر بلد میت اگر بلد پاکیزه باشد میوه جات و حبوبات طیبه بقدرت و اذن پروردگارش بیرون میآورد و آن بلد اگر خبیث و شوره زار باشد بیرون نمیآورد مگر اندک چیزهای بی فائده مثل خار و خس و هندوانه ابو جهل همین نحو ما آیات خود را نشان میدهیم و بیان میکنیم برای قومی که شکرگزارند.

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس

همین نحو فیض و رحمت الهی در کالبد بدن انسانی از همین ثمرات و حبوبات تولید نطفه میکند اگر صلب آباء و رحم امهات پاکیزه باشد مؤمن صالح باشند و حرام نخورده باشند اولاد صالح تولید میکنند و اگر خبیث و کافر و فاسق و اکل حرام کرده باشند اولاد فاسق و فاجر تحویل جامعه میدهند

(اشهد انّک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة).

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ زمینی که قابلیت و استعداد کشت و زراعت و غرس اشجار داشته باشد یَخْرُجُ نَباتُهُ گیاه و حبوب و میوه های خوشبو بیرون میآورد بِإِذْنِ رَبِّهِ بقدرت و ایجاد پروردگار، و از این جمله استفاده میشود که قابلیت محل شرط است مجرد فاعلیت فاعل کافی نیست بلی خداوند قدرت دارد که از زمین طیب

ص: 346

هم خار و خس خارج کند در نوع گلزارها خار و خس زیادی هم مشاهده میشود و در بیابانهای لم یزرع گلهای زیبا بوجود آورد و برای نمونه پسر نوح و جعفر کذّاب و محمد ابن ابی بکر.

وَ الَّذِی خَبُثَ شوره زار و غیر قابل زرع لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً قلیل الفائده و متفرقه و متشتته کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لکن استفاده از این قدرت نمائیها مخصوص است لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ که بدانند تمام بید قدرت او است و دست طبیعت در آنها کارگر نیست و همه از راه تفضل و انعام است و پاس نعم خدایی را نگاه میدارند و شکرگزارند.

[سوره الأعراف (7): آیه 59].... ص : 347

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (59)

هراینه بتحقیق ما فرستادیم حضرت نوح را بسوی قوم خود پس فرمود ای قوم من بپرستید اللَّه را نیست از برای شما معبودی غیر از او محققا من میترسم برای شما عذاب روز با عظمتی را.

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً حضرت نوح در اخبار دارد که نام او عبد الغفار و عبد الملک و عبد الاعلی بوده، و در مجمع البحرین از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که عمر نوح (ع) دو هزار و پانصد سال بوده هشتصد و پنجاه سال قبل از بعثت و نهصد و پنجاه سال در میان قوم دعوت میفرمود و هفتصد سال بعد از طوفان و موقع قبض روحش از ملک الموت درخواست کرد از آفتاب بیاید بسایه چون آمد بملک الموت فرمود این عمر بقدر آمدن از آفتاب بسایه است، و او پسر لامک پسر متوشخ پسر اخنوخ که حضرت ادریس باشد که میان نوح و ادریس دو واسطه بوده و میان نوح و آدم ده واسطه بوده و سال ولادتش سال وفات حضرت آدم بوده

ص: 347

بوده و آدم طول عمر او نهصد و سی سال طبق حدیث مروی از حضرت باقر علیه السّلام و موقع وفات آدم اولاد و احفاد او بالغ بر چهل هزار بودند، و نوح اول پیغمبر اولو العزم صاحب دین جدید و ناسخ دین قبل بوده و بعد از حضرت ادریس اول پیغمبر نوح بوده و میان این دو نبی پیغمبری نبوده و عمر او از تمام انبیاء بیشتر بوده لذا او را شیخ الانبیاء گفتند.

الی قومه قوم نوح تمام بت پرست بودند و دستگاه بت پرستی هم در زمان نوح شروع شد بعد از وفات آدم در این مدت هشتصد و پنجاه سال قبل از بعثت نوح ابتداء شیطان آمد نزد بنی آدم و گفت حضرت آدم و سایر آباء شما مثل شیث و ادریس مقرب درگاه خداوند بودند صورت آنها را مقابل خود بگذارید و سجده کنید تا آنها شفیع شوند شما بسعادت برسید چنانچه امروز هم یک صور خیالیه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین و سایر ائمه علیهم السّلام در میان عوام شیعه معمول شده بقدری که احدی از علماء قدرت جلوگیری از آنها ندارد کم کم بت پرستی رواج پیدا کرد و بتهای زیادی باسامی مختلفه در میان آنها بود: ودّ، سواع، یعوث، یعوق، نسر. حضرت نوح علیه السّلام چون مبعوث شد اولین دعوتش دعوت بتوحید بود فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ چنانچه پیغمبر اسلام هم اولین دعوتش میان مشرکین همین بوده

(قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا)

بلکه اکثر انبیاء اولین دعوت آنها همین بود مثل هود، صالح، ابراهیم، شعیب و غیر اینها چنانچه در قرآن ذکر آنها مکررا شده ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ نه خورشید و ماه و ستارگان و نه ملک و جن و انس و نه حیوانات مثل گاو و گوساله و نه نباتات مثل اشجار که می پرستیدند و نه جمادات مثل آتش و اصنام تمام اینها مخلوق حق هستند عبادت و پرستش منحصر بذات مقدس او است و بس.

إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ظاهرا مراد عذاب آخرت باشد و تعبیر

ص: 348

باخاف برای اینست که ممکن است ایمان بیاورند و نجات پیدا کنند و احتمال میرود که مراد از طوفان و غرق باشد.

[سوره الأعراف (7): آیه 60].... ص : 349

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (60)

گفتند جماعتی از قوم نوح که محققا ما تو را می بینیم که در گمراهی آشکارا هستی قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ قوم نوح دو قسمت بودند یک قسمت که ایمان آورده بودند بسیار کم بودند چنانچه میفرماید وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ هود آیه 40، و عدد آنها چه مقدار بود کلمات مفسرین و اخبار مختلف است و شاید بالغ بر هشتاد نفر که اصحاب سفینه بودند، و قسمت دوم که بسیار بودند ایمان نیاوردند و خطاب هم بنوح شده که دیگر کسی بتو ایمان نخواهد آورد وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 36.

إِنَّا لَنَراکَ رؤیت یعنی معتقدیم و یقین داریم و بقلب مشاهده میکنیم فِی ضَلالٍ مُبِینٍ چه ضلالتی بالاتر از ترک اصنام و آلهه آنها است و قول ببطلان آنها و این نسبت که تمام کفار و مشرکین بانبیاء دادند بلکه آنها را کذاب و مفتری و ساحر و مجنون گفتند و خداوند در قرآن مجید در موارد زیادی نقل فرموده بلکه حضرت نوح را اذیت بسیار میکردند و سنگ میزدند تا اندازه ای که ضعف میکرد و در میان جاده میافتاد.

[سوره الأعراف (7): آیه 61] ..... ص : 349

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (61)

در جواب آنها فرمود ای قوم من نیست بمن ضلالت و گمراهی و لکن من رسول هستم از طرف پروردگار عالمیان.

مسلّما اینها منکر خداوند نبودند و اصنام خود را در عبادت شریک خدا

ص: 349

میدانستند و مسلّما رسولان قبل از نوح را هم معترف بودند از آدم و شیث و ادریس غایة الامر میگفتند که آنها دعوت بتوحید نمیکردند و منکر آلهه آنها نبودند و حضرت نوح علیه السّلام پس از اقامه معجزات و اتمام حجت بر آنها بخصوص با این طول عمر با اینکه قوای او همه برجا بوده بزرگترین معجزه است که بعین مشاهده میکردند لذا در جواب آنها قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ دعوت بتوحید و یگانگی حق تبارک و تعالی در نظر عقل ضلالت نیست وَ لکِنِّی رَسُولٌ جمیع شرائط رسالت در او موجود و فاقد جمیع موانع نبوت بود که ما در کلم الطیب مجلد اول بیان کرده ایم مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ چنانچه انبیاء قبل مثل آدم و شیث و ادریس رسول بودند نیز با مدرک و دلیل رسالتش ثابت و محقق میشود.

[سوره الأعراف (7): آیه 62].... ص : 350

أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (62)

بشما میرسانم آنچه خداوند من فرستاده و شما را نصیحت میکنم که بپذیرید و مخالفت نکنید و من از جانب خدا میدانم چیزهایی را که شما نمیدانید.

أُبَلِّغُکُمْ وظیفه رسالت است چون واسطه است بین خدا و بنده گان اینکه برساند ببندگان رِسالاتِ رَبِّی تمام دستورات صادره از پروردگار را چه راجع بقسمت عقائد و اخلاق و اعمال و عبادات و معاملات باشد و چه انذار از عقائد فاسده مثل شرک و غیره و اخلاق رذیله و اعمال سیئه و سوء معاشرت.

وَ أَنْصَحُ لَکُمْ نصیحت پند و اندرز است بآنچه صلاح طرف است چه در دنیا و چه در آخرت و موعظه منع از اموریست که موجب فساد دنیا و آخرت میشود و بیان مضار آنها.

وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ معرفت بخدا و وحدانیت او و صفات کمال و جمال و جلال و عدل و جزاء اعمال خیر و شر و سایر اموری که بانبیاء افاضه شده

ص: 350

و دیگران محروم شدند و بایستی از انبیاء و اولیاء و علماء فراگیرند.

[سوره الأعراف (7): آیه 63] ...... ص : 351

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (63)

آیا تعجب کردید اینکه آمد شما را ذکری از پروردگارتان بر یک نفر مردی از خودتان که شما را انذار کند از مخالفت خدا و شما از معاصی او پرهیز کنید و امید است که شما مورد رحمت او واقع شوید.

توضیح کلام اینکه خداوند چون صرف وجود است و بسیط الحقیقة و جسم و مرکب نیست اگر بخواهد دستوری برای بندگانش دهد که باعث سعادت آنها و نجات از مهالک باشد باید ایجاد کلام کند در جسمی مثل درخت برای حضرت موسی یا القاء در قلب کند چه ملک استماع کند یا بشر یا حیوان یا جماد مثل خطابی که بنحل شد وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً الایة نحل آیه 70، و چون غیر بشر ممکن نیست تماس با افراد بشر بگیرد اما ملک و جن القاء در قلوب کنند معلوم نمیشود که وحی الهی است یا وسوسه شیطانی و هر شیّاد هم میتواند دعوی کند که بمن چنین و چنان وحی شده و صدق و کذب او معلوم نمیشود و حیوانات هم نمیتوانند با بشر تماس گیرند لذا منحصر است به اینکه القاء بقلب بشری بشود که دارای معجزه باشد و متخلق باخلاق حمیده و صفات پسندیده و اعمال صالحه و خالی از جمیع عیوب و نقائص که دلیل بر صدق او باشد و بلسان سایر افراد بآنها ابلاغ کند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیة 4، بنا بر این جای تعجب نیست لذا میفرماید أَ وَ عَجِبْتُمْ استفهام انکاری است یعنی نباید تعجب کنید أَنْ جاءَکُمْ بیاید بر شما ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ که شما بیاد خدا باشید و او را فراموش نکنید و اوامر او را امتثال کنید و از شرک و کفر و معاصی بیرون روید و خدای یگانه را بپرستید و براه سعادت قدم

ص: 351

بردارید و از طریق شیطانی منحرف شوید و این ذکر پروردگار شما عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ بتوسط یک نفر از خود شماها باشد دیده و شناخته با منطق و دلیل و برهان و غرض از ارسال او لِیُنْذِرَکُمْ انذار ردیف بشارت است، بشارت راجع بمثوبات بر اطاعت است و انذار راجع بعقوبات معصیت است وَ لِتَتَّقُوا تقوای از عقائد فاسده شرک، کفر، ضلالت. و از اخلاق رذیله کبر، عناد، عصبیت، حسد و غیرها و از اعمال سیئه که اثر و نتیجه انذار آن رجل تقوای شما باشد.

لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ و تعبیر بلعلّ برای اینست که چه بسیار انبیاء آمدند و بندگان آنها را تکذیب کردند و فرمایشات آنها را نپذیرفتند و گرفتار عذاب دنیوی و اخروی شدند چنانچه مورد هم از این مصادیق است که میفرماید:

[سوره الأعراف (7): آیه 64].... ص : 352

فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ (64)

پس قوم نوح تکذیب کردند نوح را پس ما نجات دادیم او را و کسانی که با او در کشتی بودند و غرق نمودیم کسانی که آیات ما را تکذیب نمودند زیرا آنها قومی بودند که چشم قلب آنها کور بود و حقائق را درک نمیکردند.

چند امر لازم است در اینجا تذکر دهیم: امر اول- در السنه بعضی هست که حضرت نوح العیاذ نبیّ نقمت بوده و در حق قوم نفرین کرده که در سوره نوح خداوند نقل میفرماید وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً نوح آیه 27، بخلاف نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که هر چه باو اذیت کردند عرض میکرد

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

لکن این اشتباه بزرگی است زیرا حضرت نوح علیه السّلام دائما در حق قوم دعاء میکرد تا مادامی که احتمال هدایت در آنها میداد تا آنکه خداوند باو خبر داد که اینها ایمان نمیآورند و دیگر در حق آنها دعا نکن و غم

ص: 352

آنها را نداشته باش وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ هود آیه 38 و 39، و حضرت رسالت هم در حق کسانی که یقین داشت قابل هدایت نیستند نفرین میکرد بلکه مقاتله میفرمود و آنها را بدرک واصل میکرد و این وظیفه تمام انبیاء بوده، در مقام هدایت بودند و بعد از یأس در مقام دفع بودند حتی حضرت نوح در مورد پسرش عرض کرد رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی جواب شنید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ و فرمود فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ هود آیات 47 و 48.

امر دوم- بعضی اشکال کردند که در میان قوم اطفال صغار بی تقصیر بودند وجه اهلاک آنها چه بود.

جواب- اولا در خبر از حضرت صادق علیه السّلام است که چهل سال قوم نوح زنهای آنها عقیم شدند و در میان آنها کوچکتر از چهل سال نبود، مجمع و برهان و ثانیا اهلاک اطفال یک نوع تفضلی بود در حق آنها بعد از آنی که خدا بفرماید بکلمه لن تأبیدی که لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ و حضرت نوح عرض کند لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً پس هلاک شوند و از عذاب قیامت نجات یابند که مسلما اطفال کفار معذب نمیشوند نوع تفضل است چنانچه غلامی که حضرت خضر کشت از این باب بود.

امر سوم- در خبر داریم که قوم نوح بسیار اذیت بنوح میکردند

(فیضربونه حتی یسیل مسامعه دما و حتی لا یعقل شیئا مما یصنع به فیرمی به فی بیت او باب داره مغشیا علیه.)

فَکَذَّبُوهُ هر چه میفرمود انکار میکردند انکار رسالت و انکار توحید و انکار احکام الهی فَأَنْجَیْناهُ خداوند او را از چنگال کفار و اذیتهایی که باو میکردند

ص: 353

نجات بخشید وَ الَّذِینَ مَعَهُ از مؤمنین بنوح که آنها هم مورد اذیت کفار بودند بلکه در نظر کفار اینها را اراذل تعبیر میکردند و میگفتند اگر اینها را طرد کنی و از خود دور کنی ما ایمان میآوریم وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا هود آیه 29، آنها هم نجات پیدا کردند فِی الْفُلْکِ که اینها را با چند جفت از حیوانات در کشتی نشانید قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ هود آیه 42، و گذشت که کشتی را در مدت دویست سال ساختمان کرد و شاید در این طول مدت متنبه شوند و ایمان آورند.

وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و معجزات صادره از آن حضرت را حمل بسحر میکردند و بلاهایی که بآنها میرسید از قحطی و خشکسالی و عقیم شدن زنها و غیره حمل بر اتفاق میکردند بطوری غرق شدند که گفتند آب تا پانزده زراع از سر کوه ها بالا زد و کره زمین بکلی مستور شد و فقط کره آب بود دیگر نه عمارتی باقی ماند و نه اشجاری و نه اندوخته آنها.

إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ عمین از ماده عمی بمعنی کوری است و مراد کوری قلب و باطن است که چشم روح انسانی عقل است و عقل

(ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

است چنانچه گذشت و در کسانی که قابل هدایت نیستند چشم قلب خود را کور کرده دیگر کور بصیر نخواهد شد بلی کسانی که قابل هدایت باشند چشم قلب را دارا هستند ولی در ظلمت و تاریکی جهل گرفتار هستند ممکن است چراغ علم را بر آنها روشن کرد و از ظلمت نجات یابند.

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد

ص: 354

[سوره الأعراف (7): آیه 65].... ص : 355

وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (65)

و بسوی عاد فرستادیم برادر آنها هود را گفت که ای قوم من پرستش کنید خداوند را نیست برای شما الهی غیر از او آیا پس از این متقی نمیشوید و از بت پرستی دست برنمیدارید.

وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً عطف است به لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ یعنی و لقد ارسلنا الی عاد اخاهم هودا و عاد در مجمع دارد (و هو عاد ابن عوص ابن ارم ابن سام ابن نوح) بسه واسطه بنوح میرسد و اولاد و احفاد او در زمان حضرت هود بسیار بودند و بنام جدّ خود عاد معروف بودند و بسیار طویل الجسم و طویل القامه و طویل العمر بودند و زراعت و اشجار بسیار داشتند بلکه از آیه شریفه استفاده میشود که در قوت و مکنت و ثروت از همه اعصار قبل و بعد تقدم داشتند و عمارات بسیار عالیه مرتفعه داشتند أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ حجر آیه 5- 7، و اطلاق اخ بر حضرت هود اخوت نسبی بوده نه اخوت دینی زیرا آنها عباده اصنام بودند و حضرت هود در مجمع البحرین (قیل هو ابن عبد اللَّه ابن رباح ابن خلود ابن عوص ابن ارم ابن سام ابن نوح) بشش واسطه بحضرت نوح میرسد و بنا بر این خلود که جدّ پدر هود باشد برادر عاد هر دو پسران عوص میشوند لذا اطلاق اخ شد، و در مجمع البیان (هود ابن شالخ ابن ارفخشد ابن سالم ابن نوح) بسه واسطه بنوح میرسد و در سام متصل بعاد میشود و گفتند حضرت هود در سن شانزده سالگی مبعوث برسالت شد و عمر شریفش هشتصد و سی سال بوده و هشتصد و چهارده سال دعوت نمود قالَ یا قَوْمِ قومی بوده یاء ساقط شده و کسره بجای یاء است اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ تفسیرش در قصّه حضرت نوح علیه السّلام گذشت، و

ص: 355

معنای تقوی هم بیان شد.

[سوره الأعراف (7): آیه 66] .... ص : 356

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ (66)

گفتند جماعت کسانی که کافر شدند از قوم هود محققا ما تو را می بینیم که در سفاهت و بی عقلی فرورفته ای و محققا ما هراینه گمان میکنیم تو را از دروغگویان قالَ الْمَلَأُ یعنی جماعتی از بزرگان و اشراف که دیگران تابع آنها هستند الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ قوم هود سه قسمت بودند: قسمت اول کسانی که ایمان آوردند، قسمت دوم عوام و ضعفاء از کفار که هر چه رؤساء و بزرگان آنها بگویند میپذیرند که در آیات بمستضعفین تعبیر شده، قسمت سوم رؤساء و بزرگان آنها که بمستکبرین تعبیر شده و در اینجا نفرمود قال الذین کفروا که شامل جمیع کفار قوم باشد و مراد قول این قسمت سوم است که این نوع گستاخانه تکلم کردند.

إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ بسه تأکید کلمه انّ و لام تأکید و تعبیر بفی سفاهة و نگفتند انّا نریک سفیها یعنی فرورفته ای در سفاهت، و سفیه مقابل رشید است که رشد عقلی ندارد و نفع و ضرر و صلاح و فساد و خیر و شرّ و حسن و قبح را درک نمیکند و لذا در قرآن منع فرموده از تصرفات سفیه در مال خود وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الایة نساء آیه 5، و نیز میفرماید فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ نساء آیه 7، و جسارت اینها بحضرت این بوده که تو عقلت بکار خود نمیرسد چه رسد که بخواهی ما را هدایت کنی.

وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ ظنّ اطلاقاتی دارد بسا اطلاق بر علم و یقین میشود مثل قوله تعالی وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً کهف آیه 51، و مثل أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ مطففین آیه 4

ص: 356

و در وصف خاشعین میفرماید الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ بقره آیه 43.

و بسا اطلاق بر شک میشود و اطلاق بر کذب نیز شده مثل قوله تعالی وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ بقره آیه 73، و بر تهمت هم اطلاق شده که گفتند فلان ظنین است یعنی متهم و ظنه بکسر بمعنی تهمت است.

و لکن تحقیق اینست که ظنّ بمعنی ترجیح احد طرفین احتمال است در مقابل وهم که ترجیح طرف مقابل است و مقابل شک که تساوی احتمالین است و مقابل یقین که احتمال خلاف را نمیدهد و مقابل جهل مرکب که قطع بخلاف واقع است مقابل یقین منتهی الامر ظن مراتب زیادی دارد از حیث قوّت و ضعف که اقوای جمیع مراتب اطمینان است که ظنّ متأخم بعلم تعبیر میکنند و علم عرفی نام گذارده میشود و حکم علم بر او بار میکنند، و اضعف جمیع مراتب ظن متأخم بشک است و حکم شک را دارد و بینهما متوسطات، و ظن در باب اصول عقائد حجت نیست حتی اطمینان و در باب شهادت بلکه علم قطعی یقینی لازم است چنانچه از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست که اشاره فرمود بخورشید و فرمود

علی مثل هذا تشهد

و در باب شهادت بزنا تعبیر کردند

(کالمیل فی المکحلة)

و در باب احکام مختلف است ظن حاصل از قیاسات و استحسانات و اولویت ظنیه حجت نیست بر خلاف عامّه که نوع احکام آنها از این راه است و ظنی که بحد اطمینان برسد حجت است و ظنی که از امارات پیدا شود اگر دلیل بر حجیت آن امارات داریم حجت است و حکم یقین دارد مثل ظواهر الفاظ و اخبار معتبره و بیّنه شرعیه و غیر اینها از امارات ظنیه و اگر دلیل بر اعتبار آنها نداریم حکم شک دارد و احکام شک بر او بار میشود و حجت نیست، بنا بر این جمیع موارد اطلاقات بر یک معنی حمل میشود بمراتب مختلفه.

ص: 357

[سوره الأعراف (7): آیه 67].... ص : 358

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (67)

خطاب فرمود حضرت هود بقوم خود کسانی که او را رمی بسفاهت کردند فرمود ای قوم من نیست سفاهتی در من و لکن من فرستاده از پروردگار عالمیان هستم قالَ یا قَوْمِ قومی بود یاء حذف شده کسره بجای یاء است لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ گفتیم سفاهت مقابل رشد است و مراد رشد عقلی است و عقل بمعنی درک حسن و قبح و مصلحت و مفسده و خیر و شر و نفع و ضرر و صلاح و فساد است و این موهبت بزرگی است. از خواجه نصیر الدین که میتوان گفت در علماء شیعه و سنی و حکماء و متکلمین و اهل هیئت نظیر نداشته نقل است که در مناجات خود عرض میکند (پروردگارا هر که را عقل دادی چه ندادی و هر که را عقل ندادی چه دادی) و البته افراد انسان در مراتب عقل مختلف هستند از حیث ضعف و قوت هر که را بمقدار قابلیت باو افاضه شده و اقوای جمیع مراتب عقلی است که خداوند بانبیاء و ائمه اطهار علیهم السّلام افاضه فرموده در همان عالم نورانیت دیگر چه رشدی است بالاتر از رشد انبیاء و بسیار ظلم است که یک همچه پیغمبری را رمی بسفاهت کنند لذا دلیل میآورد برای نفی سفاهت که میفرماید وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ در این جمله دو نکته مهم اعمال شده: یکی مقام رسالت که رشد عقلی او از همه بالاتر و قوی تر است چنانچه اشاره شد، دیگر از طرف مربّی تمام عوالم امکانی هستم که هر ممکنی را بکمال رشد میرساند که معنی تربیت است البته رسول خود را ارشد مخلوقات قرار میدهد نباید همچه رشیدی را سفیه شمرد

[سوره الأعراف (7): آیه 68].... ص : 358

أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ (68)

میرسانم بشما آنچه را که از پروردگارم بمن رسیده و وجود من برای شما موجب ضرر و خسارت نیست بلکه شما را نصیحت میکنم و خیانت بشما نمیکنم

ص: 358

امین شما هستم.

أُبَلِّغُکُمْ تبلیغ پیغام است که از جایی بجایی بردن است و تبلیغ اقسامی دارد، امروزه معمول است بتوسط رادیو یا تلفن یا تلگراف یا کتابت تبلیغ میکنند و اگر بتوسط شخصی باشد که پیغامش میگویند آن شخص پیغام آور که واسطه است رسولش میگویند و در فارسی پیغمبرش مینامند و مرسل بفتح هم میگویند و پیغام دهنده را مرسل بکسر و کسانی که بر آنها پیغام داده شده مرسل الیهم و خود پیغام را رسالت میگویند لذا میفرماید أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی و رسالت اقسام زیادی دارد: امور اعتقادیه، اخلاق فاضله، اعمال صالحه، مواعظ، نصایح عبادات، معاملات، معاشرات، حدود و غیر اینها از احکام و دستورات لذا تعبیر بجمع مضاف فرموده که افاده عموم کند.

وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ علاوه بر اینکه تبلیغ رسالت کردم خود هم دلسوز شما هستم و پند و اندرز میدهم شما را که بپذیرید نصایح مرا و الّا وظیفه من مجرد تبلیغ است وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ بقول حافظ (در بند آن مباش که نشنید یا شنید).

امین بدانید خیانت نمیکنم مثل شیاطین و مبلغین سوء و دعات باطله بلکه شما را براه حق و صراط مستقیم دلالت میکنم و امین هستم.

[سوره الأعراف (7): آیه 69].... ص : 359

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (69)

آیا تعجب میکنید اینکه آمد شما را یادی از پروردگارتان بر یک نفر مردی از خودتان برای اینکه شما را بترساند از مخالفت اوامر الهی و یاد کنید که خداوند

ص: 359

شما را جای گیر قوم نوح قرار داد که آنها بعذاب غرق هلاک شدند و شما جای گیر آنها شدید و زیاد فرمود شما را در بسط خلقت پس متذکر شوید نعمتهای الهی را که بشما عنایت فرموده و شکرگزار باشید باشد که رستگار شوید.

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ یعنی آیا تعجب میکنید و باور نمیکنید اینکه بیاید شما را ذکری از پروردگارتان زیرا خداوند اصلا شما را خلق فرموده برای آن نعمتهای اخروی و آن دار باقیه نه برای دنیای فانیه زیرا دنیا

دار بالبلاء محفوفة و بالقدر موصوفة

از امیر المؤمنین علیه السّلام است بعلاوه بقاء و ثبات ندارد

(خلقتم للبقاء لا للفناء)

بعلاوه زحمت و مرارت بسیار دارد تحصیل نعم در دنیا که این سه عیب بزرگ است پس بمقتضای حکمت لازم است که خداوند یادآور شما کند تحصیل آن دار باقیه را و ما در مجلد اول کلم الطیب در باب نبوت عامه اقامه شش دلیل کردیم بر اینکه بر خدا لازم است ارسال رسل و انزال کتب و جعل قوانین و احکام و بشر هم شدّت احتیاج باین امر دارد.

عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ و البته این ذکر پروردگار باید بتوسط یک نفر که از هر جهت آراسته باشد و قابلیت رسالت را داشته باشد آنهم دیده و شناخته از خود شما و هم زبان شما باشد که وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4، واسطه دیگری توهم نمیشود مگر ملک آنهم وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 لِیُنْذِرَکُمْ برای اینکه شما را بیدار و آگاه کند که اعمال ناپسند را کنار گذارید تا از عقوبات آنها نجات یابید وَ اذْکُرُوا فراموش نکنید و در ذکر شما باشد که قوم نوح چون مخالفت کردند و ایمان بنوح نیاوردند ببلاء غرق هلاک شدند إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ که شما جای گیر آنها شدید بعلاوه وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً بعضی گفتند مراد طول قامت و طول عمر، اما قامت اطولهم مائة ذراع و اقصرهم ستین

ص: 360

ذراعا، و اما طول عمر قریب به هفتصد و هشتصد سال، و در مجمع از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود طول قامت آنها بقدر نخل خرما آنهم نخل طوال و ممکن است مراد از زیاده بسط دولت و ثروت و عمارات عالیه و طول قامت و طول عمر باشد که در قرآن میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ و دلیل بر این عموم جمله بعد است فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ که آلاء جمع است شامل تمام اینها میشود لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ اگر انذار شدید و شکر آلاء الهی نمودید و خدا را فراموش نکردید و برسالات او عمل کردید و رسالت رسول را پذیرفتید رستگار میشوید.

[سوره الأعراف (7): آیه 70] .... ص : 361

قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (70)

گفتند قوم هود که آیا آمده ای ما را که عبادت کنیم خدا را تنها و واگذاریم خدایانی که پدران ما عبادت میکردند آنها را اگر تو راستگو هستی پس بیاور بر ما آن عذابی که بما وعده میدادی.

مدتی بود من متفکر بودم در اینکه طبقات مشرکین برای چه این اندازه پافشاری و جدیت دارند در این اصنام که خود بدست خود میتراشیدند و فرمایشات انبیاء را درباره توحید قبول نمیکردند تا برخورد کردم بعوام شیعه راجع باین علامات دسته جات و این شمائل منسوبه بائمه علیهم السّلام با اینکه تمام علماء اعلام گوشزد آنها کردند که اینها هیچ مدرک و مبنایی ندارد اگر کسی بیک پر این علامات بی اعتنایی کند میخواهند او را بقتل برسانند، اصنام مشرکین هم از این باب است کار که دست عوام بیفتد مثل عاداتی که زنها دارند در مجالس عقد و عروسی ممکن نیست دست بردارند از این جهت قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ

ص: 361

فقط یک خدا را عبادت کنیم و این همه خدایانی که داریم رها کنیم وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا با اینکه پدران و بزرگان و رؤساء ما آنها را میپرستیدند هرگز ممکن نیست ما رها کنیم فَأْتِنا بِما تَعِدُنا پس بیاور برای ما آنچه بما وعده میدادی از عذاب الهی که در صورت مخالفت ما دچار و گرفتار آن میشویم إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ که از جانب خدا آمده ای و دستور توحید آورده ای

[سوره الأعراف (7): آیه 71] ..... ص : 362

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (71)

فرمود حضرت هود بقوم خود که بتحقیق واقع شد بر شما پلیدی و غضب الهی آیا با این باز با من مجادله میکنید در اسماء بتها که شما و پدرانتان اسم گذارده اید که اسم الوهیت باشد و آنها را آلهه خود پنداشته و حال آنکه هیچ مدرکی و برهانی از جانب خداوند درباره آنها نازل نشده پس انتظار بلاء را داشته باشید محققا من هم با شما از انتظار داشته ها هستم و منتظرم.

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ بعض مفسرین گفتند که مضارع محقق الوقوع در حکم ماضی است و مراد از رجس و غضب همان بلائی است که بعدا بآنها متوجه میشود لکن این اشتباه بزرگی است زیرا بعد از وقوع جای مجادله و انتظار نیست بلکه مراد از رجس و غضب قحطی و نیامدن باران بر آنها بود که نقل میکنند که هفت سال یا سه سال بر آنها باران نیامد و مرسوم بین آنها این بود که در ابتلاء سخت میآمدند مکه و دعاء میکردند جماعتی را مبعوث کردند بروند مکه و دعاء کنند و در آن زمان مکه در تصرف امالقه بود و رئیس آنها در مکه شخصی بود بنام معویة ابن بکر و مادرش از قوم عاد بود و در خارج مکه بود اینها

ص: 362

ابتداء بر او وارد شدند و نظر به اینکه مادرش از این طائفه بود از آنها پذیرایی و اکرام و احترام گذاشت آنها چون مورد اکرام او شدند نزد او توقف کردند و شرب خمر میکردند او نمیتوانست آنها را ردّ کند چون ضیف او بودند و از آن طرف هم میدید که قوم مادرش در قحطی گرفتار هستند و اینها نمیروند در مکه دعاء کنند بیک سیاستی اشعاری تعلیم مغنّیان کرد که برای آنها تغنّی کنند و نفهمند این اشعار از کیست که مفاد آن اشعار این است که چرا نمیروید دعاء کنید و قوم خود را از قحطی نجات دهید تا آخر قصّه بناء علی هذا مفاد فرمایش حضرت هود اینست که دیدید گرفتار قحطی و خشکسالی شدید بیائید ایمان بیاورید تا این بلاء از شما برطرف شود مع ذلک أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ در مورد اصنام خود و آنها را میپرستید و آلهه خود قرار دادید سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ که پیش خود و من عندی آنها را باین نام میخوانید ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ کدام پیغمبری بشما گفته، کدام کتابی بشما دستور داده، کدام عقلی بر طبق این حکم کرده که شرک بیاورید و غیر خدا را پرستش کنید.

فَانْتَظِرُوا منتظر آن بلاء هلاک کننده که خداوند بمن خبر داده و من بشما ابلاغ کردم باشید إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ من هم انتظار وعده او را دارم که هر که ایمان آورد نجات یابد و هر که بشرک و کفر باقی ماند هلاک شود:

[سوره الأعراف (7): آیه 72].... ص : 363

فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ (72)

پس نجات دادیم او را و کسانی که ایمان آورده بودند با او بسبب رحمتی از ما و بریدیم دنباله کسانی که تکذیب کردند بآیات ما و نبودند مؤمن بآنها.

دارد بعد از آنی که آن عدّه مذکوره رفتند مکه برای دعاء باران در میان

ص: 363

آنها یک نفر بود باطنا بحضرت هود ایمان آورده بود و در ظاهر با آنها بود عرض کرد پروردگارا اگر هود بر حق است بر ما نازل فرما باران را سه قطعه ابر ظاهر شد سفید و زرد و سیاه و خطاب شد یکی از آنها را اختیار کنند عاد ابر سیاه را اختیار کردند بخیال آنکه باران آن بیشتر است که خداوند از قول آنها نقل میفرماید فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا احقاف آیه 23 و خطاب شد بحضرت هود که با مؤمنین از میان قوم خارج شوند که مفاد فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ است و البته این یک نوع رحمت و تفضل است بِرَحْمَةٍ مِنَّا پس از آن امر شد بباد، و در روایت ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام است که فرمود

(انّ للَّه تبارک و تعالی بیت ریح مقفّل علیه لو فتح لأذرت ما بین السماء و الارض ما ارسل علی قوم عاد الّا قدر الخاتم)

خداوند از آن ابر سیاه بادی ارسال فرمود که مفاد رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلَّا مَساکِنُهُمْ احقاف آیه 24، و این باد هفت شب و هشت روز باتصال وزید که میفرماید وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ حاقه آیه 6- 8، و از این جمله اخیره و از جمله وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا استفاده میشود که از نسل عاد احدی باقی نماند و بکلی قطع نسل آنها شد و بدلالت التزامیه دلالت دارد که در نسل آنها تا قیامت اگر باقی بود یک نفر مؤمن پیدا نمیشد مثل قوم نوح که فرمود لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 28.

وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ از این جمله هم استفاده میشود که اینها دیگر قابل هدایت نبودند و ایمان نمیآوردند چنانچه دارد در مقاتله امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگها و حضرت حسین علیه السّلام هر کدام اعداء در نسل آنها مؤمنی بوجود میآمد او را رها میکردند و از قتل او خودداری مینمودند.

ص: 364

[سوره الأعراف (7): آیه 73] .... ص : 365

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (73)

و فرستادیم بطائفه ثمود برادر آنها صالح را فرمود ای قوم من بپرستید خداوند را نیست از برای شما خدایی غیر از او بتحقیق آمد شما را آیه و معجزه و بیّنه از جانب الهی اینست ناقه خداوند از برای شما آیة و معجزه پس واگذارید او را بخورد در روی زمین خدا و اذیّت باو نکنید پس بگیرد شما را عذاب دردناک.

وَ إِلی ثَمُودَ عطف است به لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ یعنی و لقد ارسلنا الی ثمود و ثمود اسم رجل ابن عاشر ابن ارم ابن سام ابن نوح است سپس اولاد و احفاد و ذراری او را بنام او خواندند و جمعیت آنها بسیار بود و لسان آنها عربیة اولی بود و حضرت صالح هم از این قبیله بود لذا میفرماید أَخاهُمْ صالِحاً که برادر در نسب نه برادر دینی، و از کافی کلینی روایت مفصلی از ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که سؤال فرمود از جبرئیل (ع) که چه نحوه بود هلاکت قوم صالح حدیث بسیار مفصل است خلاصه آن اینکه حضرت صالح در سنّ شانزده سالگی مبعوث برسالت شد و تا سنّش بالغ بر صد و بیست سال شد صد و چهار سال دعوت کرد ضعفاء و فقراء باو ایمان آوردند ولی متکبرین و اعیان و سران اجابت نکردند فرمود هم من از دعوت شما ملول شدم هم شما از دعوت من ملول شدید، بیائید میرویم نزد اصنام شما من حاجت میخواهم اگر اجابت کردند من از میان شما خارج میشوم و از دعوت شما کناره میگیرم و شما هم از خدای من حاجت طلبید و اگر اجابت فرمود ایمان بیاورید قبول کردند و گفتند انصاف دادی روز عید آنها رفتند نزد بتها هر چه حضرت صالح از یک یک اصنام تقاضایی کرد اثری پیدا نشد بعد فرمود شما از خدای من چه تقاضا دارید

ص: 365

گفتند از خدا بخواه که از این سنگ یک ناقه بصفات مخصوصه بیرون آید، درخواست کرد فوری بیرون آمد گفتند درخواست کند بچه بزاید فوری بچه آورد تا آخر حدیث قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ راجع باین مدت صد و چهار سال که دعوت میفرمود قوم را و اجابت نمیکردند قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ بیّنه معجزه و دلیل و برهان بر صدق دعوی از حضرت است.

هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ نسبت ناقه باللّه برای اینکه معجزه فعل الهی است بدست مدعی نبوت جاری میشود که خداوند بقدرت کامله خود از سنگ خارج کرد آنهم بسیار بزرگ و قوی که در خبر است آن قدر شیر میداد که تمام قوم را کافی بود و بهره برداری میکردند لَکُمْ آیَةً معجزه بزرگی بود فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ آزاد بگذارید در صحرا بچرد از هر گیاهی که میخواهد بخورد وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ اذیت باو نکنید فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ که هلاک خواهید شد ببلای سخت و دردناک

[سوره الأعراف (7): آیه 74] .... ص : 366

وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (74)

و یاد کنید زمانی که خداوند بعد از هلاکت عاد که ایمان بحضرت هود (ع) نیاوردند و دست از شرک برنداشتند خدا شما را جانشین آنها قرار داد و زمین را جایگاه شما مقرر فرمود که در سطح زمین قصرهای عالیه و عمارات مرتفعه ساختمان کردید و در کوه ها خانه ها بناء کردید که از گرمی و سردی هوا مصون باشید باصطلاح ییلاق و قشلاق بهار و زمستان زندگی کنید و نعم فراوانی بشما عطاء کرده متذکر و شکرگزار باشید و شتاب نکنید در هلاکت خود بسبب فساد در زمین

ص: 366

شرح حال ثمود و ناقه اینکه حضرت صالح مقرر فرمود که یک روز آب نهر مخصوص ناقه باشد و یک روز مخصوص قوم قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ شعراء آیه 155، روزی که روز ناقه بود تمام آب نهر را میآشامید و بازاء آن شیر میداد بنحوی که تمام ظرفهای قوم مملوّ از شیر میشد و چون این ناقه بسیار عظیم بود مواشی و حیوانات قوم از او فرار میکردند و این باعث شد که کفار در مقام قتل حضرت صالح و پی کردن ناقه برآمدند چنانچه میفرماید در قرآن قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ نمل آیه 50، که در خفاء شبانه او را با اهلش میکشیم سپس می گوییم باولیاء او که ما اطلاعی نداریم و نمیدانیم کی آنها را کشته و ما راستگویانیم خداوند او را و اهلش را حفظ فرمود لذا میفرماید وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ زمان ثمود با زمان عاد چندان فاصله نداشت و از هلاکت عاد کاملا مطلع بودند که بکلی نابود شدند و مساکن و مزارع آنها در تصرف ثمود آمد.

وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ نازل فرمود شما را و جایگیر نمود در کلیه اراضی و صحاری و عمارات و باغستانها تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً سهول جمع سهل بمعنی نرمی و صافی و زلال است یعنی زمینهای سهله را برای عمارت و قصر اتخاذ نمودید وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً که کوه را میتراشیدید و در دل کوه خانه اتخاذ میکردید مثل تنل هایی که امروز معمول است که در زیر کوه را میتراشند و راه باز میکنند فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ که خداوند چه اندازه بشما نعمت داده و تفضل فرموده از طول عمر و قوّه بدن و سعه رزق و تمکن در زمین وَ لا تَعْثَوْا شتاب نکنید و جدیت ننمائید فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ در فساد و طغیان و معاصی یعنی افساد در زمین نکنید و اذیت بغیر ننمائید.

ص: 367

[سوره الأعراف (7): آیه 75] .... ص : 368

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75)

گفتند جماعتی از ثمود کسانی که تکبر ورزیدند از اطاعت صالح از قوم صالح برای کسانی که آنها را ضعیف شمردند از کسانی که ایمان آورده بودند از همان قوم آیا شما میدانید اینکه صالح فرستاده شده از جانب پروردگار خود است جواب دادند مستضعفین که محققا ما بآنچه صالح فرستاده شده ایمان داریم.

قوم صالح دو دسته شدند یک دسته کفار و مشرکین که اطاعت نکردند و اینها اکثر بودند، دسته دوم که ایمان آوردند و آنها را دسته اول ضعیف شمردند که معنای مستضعف است.

دسته اول خطاب بدسته دوم کردند قالَ الْمَلَأُ یعنی جماعت انبوهی که اینها الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بودند استکبار میکردند تکبر و کبر در معنی متفاوت است کبر صفت نفسانیه است و ممکن است در نفس این صفت خبیثه را داشته باشد لکن اظهار نکند، و تکبر اینست که آثار کبر را ظاهر کنند و عقوبت آن اشد است بلکه مورث بسیاری از معاصی میشود مثل ظلم و تعدی و طغیان و سرکشی و نحو اینها، و استکبار اینست که بزرگی را بخود ببندد مثل یزید بن معویه (لع) که علیا علیّه حضرت زینب سلام اللَّه علیها باو فرمود (شمخت بانفک).

من قومه مثل امروزه که بسیار از اعیان و اشراف ما زیر بار نمیروند و شأن خود را بالاتر از این میدانند که خدمت علماء مشرف شوند و در مساجد بجماعت حاضر شوند و اخذ مسائل و احکام و عقائد از آنها کنند و استماع مواعظ و نصایح مخصوصا تربیت شدگان در دبیرستانها و دانشکده ها ویژه دختران مکشوفات.

لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا گفتند به آنهایی که آنها را کوچک کردند مثل کسبه و تهی دستان لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ که اغلب در هر عصر و زمانی ترویج دین و اعلاء کلمه

ص: 368

اسلام بدست همین مستضعفین بوده و هست.

أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ این استفهام توبیخی است و سرزنش میکنند بآنها که شما عقیده دارید که صالح پیغمبر است و از جانب خدا آمده است نه استفهام تحقیقی که بخواهند حقیقت مطلب را دست بیاورند قالوا همین مستضعفین در جواب مستکبرین گفتند إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ بتوحید و یگانگی خداوند و رسالت حضرت صالح و تصدیق بجمیع ما جاء به ایمان داریم و ثابت قدم هستیم و از شرک و کفر بیزاریم.

[سوره الأعراف (7): آیه 76]..... ص : 369

قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (76)

مستکبرین در قبال مستضعفین گفتند که محققا ما بآن کسی که شما باو ایمان آوردید کافر هستیم.

ممکن است مراد انکار توحید باشد که ما دست از شرک و اصنام خود برنمیداریم که گفتند اینها هفتاد بت داشتند هر طائفه یک بت برای خود انتخاب کرده بودند بعین مثل آنها مثل دسته جات عوام است که هر محله یک علامت مخصوص داشتند مثلا هفده محله اصفهان هفده علامت داشتند و تمام محلات بتمام علامات احترام میگذاردند و بسا در یک مرکز اجتماعی تمام آنها را میآوردند و هر علامتی بعلامت دیگر سلام میداد و تعظیم میکرد و فقط اختلاف اگر حادث میشد در تقدم و تأخر بود، و ممکن است انکار رسالت حضرت صالح علیه السّلام بوده که میفرماید قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا از روی تکبر و نخوت و عناد و عصبیت و جهالت و حماقت إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ همان که مورد پرستش آنها بود که حضرت صالح مرسل من ربّه و آنها جواب دادند بعبارت واضح اینکه مرجع ضمائر صالح باشد و لکن ظاهر اینست که ما ارسل باشد که شامل جمیع فرمایشات حضرت صالح است کافرون کفر بمعنی

ص: 369

ستر حق است و اینها حقیّت صالح را معترف نبودند بلکه مراد اینست که حقیّت او بر ما ثابت نیست چنانچه صدق دعاوی او مثل توحید و سایر فرمایشاتش را هم اعتراف نداریم و بر ما ثابت و محقق و معلوم نشده.

[سوره الأعراف (7): آیه 77] .... ص : 370

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (77)

پس پی کردند ناقه را و سرکشی کردند از امر پروردگارشان و گفتند ای صالح بیاور بر ما آن عذاب را که بما وعده داده بودی اگر تو از پیغمبرانی، اشاره بآن فرمایش صالح است که فرمود لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ در خبر است زنی بود بسیار جمیله نامش صدف بود و اموال زیادی از شتر و گاو و گوسفند داشت و بسیار عداوت نسبت بحضرت صالح داشت و مردی بود بنام مصدع ابن مهرج او را خواست و گفت من بتو تزویج میشوم و مهر من پی کردن ناقه صالح است، و نیز زنی بود بنام غنیره مردی را خواست معروف بقدار ابن سالف لکن ولد زنا بود و نسبتش بسالف از جهت فراش بود و باو گفت هر کدام از دخترهای مرا بخواهی بتو میدهم مشروط به اینکه پی کنی ناقه صالح را این دو نفر هفت نفر دیگر از فجار ثمود را با خود همدست کردند و این قدار پی کرد ناقه را بهمدستی آنها، و در اخبار دارد که اشقی الاشقیاء در اولین عاقر ناقه صالح بوده و در آخرین عبد الرحمن ابن ملجم مرادی قاتل امیر المؤمنین علیه السّلام، و در خطبه شعبانیه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این ملعون را توصیف میکند

(باشقی الاشقیاء من الاولین و الاخرین شقیق عاقر ناقه ثمود)

پس از آن گوشت ناقه را میان خود قسمت کردند و چون فصیل ناقه مشاهده کرد که مادرش را بقتل رسانیدند فرار کرد و چنان ناله میزد که تمام بدنها میلرزید و در کوه بالا رفت و غیب شد دیگر

ص: 370

او را نیافتند.

وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ عتوّ بمعنی سرکشی و تجاوز از حد و فساد در زمین و نرفتن زیر بار دستورات الهی است وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا که فرموده بود وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ گفتند پس چرا عذاب الیم نیامد إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ اگر راست می گویی و از مرسلین هستی بیاور آن عذاب الیم را حضرت صالح بآنها فرمود تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ هود آیه 68، در خبر است فرمود روز اول رنگ صورت شما زرد میشود و دوم قرمز و سوم سیاه و این علامات را هم مشاهده کردند در نیمه شب چهارم صیحه جبرئیل بقدری آنها را متزلزل کرد پرده های گوشها پاره شد و طرفة العین تمام هلاک شدند پس از آن صاعقه آمد و تمام آنها را سوزانید.

[سوره الأعراف (7): آیه 78] ..... ص : 371

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (78)

پس آنها را فروگرفت لرزه شدیدی پس صبح کردند در منزل خود خاکستر شده فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ بعضی تفسیر کردند بزلزله زمین، بعضی بصاعقه آتش، بعضی بصیحه و میتوان گفت صیحه موجب تزلزل آنها شد و بصاعقه گرفتار شدند که هر سه عذاب بآنها نازل شد.

فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ یعنی فی منزلهم یعنی هر کدام در بیت خود لذا بلفظ مفرد بیان فرموده، و در سوره هود بجمع فرموده فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ آیه 70 جاثِمِینَ تفسیر شده بخاکستر.

تنبیه- در خاندان عصمت و طهارت علیهم السّلام سه مورد داریم که یاد از ناقه صالح و فصیل او کردند یکی صدیقه طاهره (ع) موقعی که آمد در مسجد و علی علیه السّلام را پای منبر دید، سید بحر العلوم (رض) از لسان فاطمه میفرماید

(ما کان

ص: 371

ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الّا دونی)

دیگر حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام در مورد شهادت طفل رضیعش عرض میکند

(یا ربّ لا یکون اهون الیک من فصیل)

سوم حضرت هادی علیه السّلام روزی که متوکل (لع) آن حضرت را در رکاب خود پیاده میبرد فرمود شصت پای من نزد خدا افضل از ناقه صالح است و سه روز بیشتر متوکل زنده نبود پسرش او را کشت و بدرک واصل شد.

[سوره الأعراف (7): آیه 79] .... ص : 372

فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ (79)

پس رو برگردانید حضرت صالح از قوم و اعراض نمود و فرمود ای قوم من هراینه بتحقیق ابلاغ کردم بشما رسالت پروردگار خود را و شما را نصیحت کردم و لکن شما دوست نمیدارید نصیحت کنندگان را.

اشکال- فاء فَتَوَلَّی عَنْهُمْ فاء تفریع است یعنی پس از هلاکت قوم و اعراض و تخاطب با قوم معنی ندارد پس از هلاکت.

جواب- اولا حضرت صالح با مؤمنین قبل از نزول صیحه از میان قوم خارج شدند چنانچه در سوره هود میفرماید فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ آیه 69 و 70، و از این دو آیه استفاده میشود که نجات حضرت صالح و مؤمنین بعد از مجیئی امر الهی بوده که نزول بلاء باشد و صیحه بعد از نجات بوده و این باین نحو میشود که در آیه قبل بیان شد که حضرت صالح خبر داد و فرمود تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ به اینکه روز اول صورتها زرد شد و روز دوم قرمز شد و روز سوم سیاه و در شب چهارم صیحه آمد، همان روز اول که رنگها زرد شد آثار بلاء ظاهر شد و آن موقع صالح و مؤمنین خارج شدند

ص: 372

و در موقع بیرون رفتن که مفاد فَتَوَلَّی عَنْهُمْ است و قال این فرمایش را بقوم فرمود یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی و حجت را از هر جهت برای شما تمام کردم و یک همچه معجزه ناقه را مشاهده کردید وَ نَصَحْتُ لَکُمْ که گفتم وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ولی پند نگرفتید و خود را در معرض عذاب الهی در آوردید و ناقه را پی کردید وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ و دشمنی کردید و اعتناء نکردید و ثانیا بر فرض این خطاب بعد از هلاکت قوم باشد چه مانعی دارد مگر در قبرستان خطاب بمردگان نمیکنید (السلام علیکم یا اهل الدیار من المؤمنین) (السلام علیکم یا اهل لا اله الّا اللَّه) زیارات ائمه (ع) و امام زاده گان و اصحاب ائمه و غیرها بلکه اخبار بسیار داریم در موارد مختلفه که تکلم با اموات شده.

[سوره الأعراف (7): آیه 80] .... ص : 373

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (80)

و فرستادیم لوط را زمانی که فرمود برای قوم خود آیا مرتکب فاحشه ای میشوید که احدی از اهل عالم تا کنون مرتکب این عمل شنیع نشده است و لوطا ممکن است عطف باشد به نوحا در آیات قبل که فرمود لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ و ارسلنا لوطا، و ممکن است متعلق بفعل محذوف باشد یعنی و اذکر لوطا و اول اظهر است بمناسبت آیات هود و صالح، و لوط اول کسی است که ایمان بحضرت ابراهیم آورد فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ عنکبوت آیه 25 بعضی گفتند لوط پسر هاران برادر ابراهیم بوده و بعضی گفتند برادر ساره عیال ابراهیم بوده و بعضی گفتند پسر خاله ابراهیم بوده و جمع بین اقوال هم ممکن است به اینکه بگوئیم هاران برادر ابراهیم خواهر ساره را گرفته باصطلاح دو برادر دو دختر خاله را ازدواج کردند پس هم پسر برادر میشود هم پسر خاله یعنی نوه خاله و هم برادر ساره.

ص: 373

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ انتساب نسبی با قوم نداشته فقط رسول بر قوم بوده أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ اعمال زشت قوم لوط بسیار بوده در سوره عنکبوت میفرماید أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ آیه 28، در مجمع از حضرت رضا علیه السّلام فرمود

(تتضارطون فی مجالسهم من غیر حشمة و حیاء)

و در تفسیر قمی (یضرط بعضهم علی بعض) و در برهان از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(انّ حلّ الازار فی الصلاة و الحذف بالحصی و مضغ الکندر فی المجالس و علی ظهر الطریق من عمل قوم لوط)

و در بعض اخبار قمار و ضرب آلات ساز و غیر اینها لکن افحش تمام این فواحش لواطه است که در بسیار از آیات ذکر شده که میفرماید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ و منشأ اختراع این عمل شنیع در میان آنها گفتند شیطان بوده چون مرکز اینها در معبر قافله بوده و اینها بواسطه بخلی که داشتند ناراحت بودند از عبور قافله شیطان بصورت پیر مردی آمد و بآنها تعلیم داد که بیرون دروازه شهر بروید و هر مسافری که آمد او را این عمل را با او انجام دهید و اموالش را غارت کنید تا آنها مجبور شوند و راه عبور خود را تغییر دهند سپس خود شیطان بصورت جوان زیبایی بعنوان مسافرت آمد او را گرفتند و با او این عمل را انجام دادند دیدند لذت زیادی دارد کم کم میان آنها رواج پیدا کرد حتی در معابر و مجالس در حضور دیگران مرتکب میشدند و حیاء و حجاب بکلی برداشته شد چنانچه در زمان حاضر جوانهای ما پسران و دختران بکلی حیاء از میان آنها برداشته شده و از هیچ عمل زشتی پروا ندارند و تمام انواع معاصی در میان آنها رواج بسزا پیدا کرده.

[سوره الأعراف (7): آیه 81] ..... ص : 374

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (81)

شما هراینه می آیید رجال را از راه شهوترانی که همین لواط باشد از دون

ص: 374

نساء که دیگر نزد آنها نمیروید و از آنها اعراض کرده اید بلکه شما جماعتی هستید که در معاصی اسراف میکنید.

لواط محقق میشود بمجرد غیبوبت حشفه یا مقدار حشفه و لو انزال نشود و احکام لواط از وجوب غسل و اجراء حدّ بر او بار میشود و حرمت و کبیره بودن آن از ضروریات دین اسلام است و اخبار در عقوبت آن بلکه کفر بخدا متواتر معنوی است و حدّ او قتل است نعوذ باللّه.

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً بیان فاحشه است که در آیه قبل فرمود که این فاحشه سابقه نداشته و اتیان رجال کنایه است از لواط بقرینه شهوة که خداوند تصریح بغیبوبت قبل در دبر نفرمود حیاء و باین عبارت تعبیر فرمود کنایة.

مسئلة- آیا این عمل با حلال خود چه صورت دارد جواب عمل مکروهی است ولی حرمت ندارد، از امام (ع) پرسیدند حضرت جواب فرمود بجواز و استدلال نمود بهمین آیه بکلمه مِنْ دُونِ النِّساءِ که با نساء مانعی ندارد و فقهاء استدلال کردند بر جواز بآیه شریفه نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ بقره آیه 223، که جمیع انحاء التذاذات را شامل میشود لذا اگر با اجنبیه این عمل را انجام داد احکام لواط بر او بار نمیشود بلکه احکام زنا دارد چنانچه اگر با حیوانات باشد تعزیر دارد نه حدّ لواط و نه حدّ زنا دارد و آن حیوان اگر حلال گوشت است حرام میشود و باید اگر آن حیوان متعارف باشد مثل گاو و گوسفند و شتر اکل آنها باید سوزانید بعد از ذبح و اگر مثل حمار و بغل و استر باشد که اکل آنها معمول نیست باید از آن شهر خارج نمود بشهر دیگر و بول و فضله آنها هم نجس میشود مثل محرم الاکل ها.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ اسراف و لو در امور مباحه حرام است و از گناهان کبیره است و آیات قرآنی در حرمتش وارد شده مثل وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا

ص: 375

اعراف آیه 29، و آیه شریفه وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ انعام آیه 142 و آیه وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ سوره آیه چه رسد باسراف در معاصی و زیاده روی در محرمات که البته هر یک یک آنها عقوبت را دارد بعلاوه عقوبت اسراف را هم دارد.

[سوره الأعراف (7): آیه 82] ..... ص : 376

وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (82)

و پس از سی سال دعوت نبود جواب قوم لوط مگر اینکه گفتند خارج کنید لوط و اهل او را از شهرستان خود اینها کسانی هستند که از اعمال ما دوری میکنند و تنزّه مینمایند.

وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ قوم لوط عوض اینکه اجابت کنند دعوت او را و از این عمل شنیع دست بردارند و نصایح و مواعظ و احکام او را بپذیرند جواب دادند إِلَّا أَنْ قالُوا مگر اینکه گفتند باصحاب خود و کسان خود أَخْرِجُوهُمْ بیرون کنید لوط و اهل او را من قریتکم قریه مراد شهر و مدینه است و گفتند هفت شهر در تصرف آنها بود و اطلاق قریه بر شهر در قرآن بسیار داریم مثل وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا الایة قصص آیه 59، و مثل وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 14، و غیر اینها لذا مکه را امّ القری گفتند.

إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ تطهیر تنزیه و کناره گیری است یعنی از این اعمال و کردار ما بخصوص از این عمل شنیع دوری و کناره گیری میکنند باید در شهرستانهای ما نباشند و مزاحم اعمال ما نشوند تنبیه- خطاب بعلماء اعلام و وعّاظ ذوی الاحترام و خطباء کرام چندان دلگیر

ص: 376

نباشید از اینکه در این زمان این جهال از جوانان و دختران ابدا از شما پند نمیگیرند و بفرمایشات شما اعتناء ندارند و مواعظ شما در آنها تأثیر نمیکند و در شهوات و معاصی فرورفته و دست بردار نیستند تمام ازمنه و دوره ها همین نحو بوده، قوم نوح پس از نهصد و پنجاه سال دعوت ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ فقط اصحاب السفینه، قوم لوط پس از سی سال دعوت ملائکه بحضرت ابراهیم گفتند فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ و الذاریات آیه 36، و هکذا قوم هود و صالح و سایر انبیاء بلکه صریحا میفرماید وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ آیه 12، بسیار شکرگزار باشید که شما را از شهر خارج نمیکنند و سنگ بشما نمیزنند و یک عده قلیلی هم اطاعت میکنند و السلام.

[سوره الأعراف (7): آیه 83] .... ص : 377

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (83)

پس نجات دادیم لوط و اهل او را مگر امرأته او را و بود امرأه از باقیمانده گان فَأَنْجَیْناهُ نجات حضرت لوط و اهلش خروج از این هفت شهر بود شبانه مخفیانه چنانچه ملائکه خدمتش عرض کردند فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ هود آیه 81، و نیز میفرماید إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ قمر آیه 34.

در اینجا تعبیر باهل فرموده و در سوره قمر تعبیر بآل نموده و اهل و آل کسان شخص هستند که با او موافق باشند لذا خداوند در مورد فرزند حضرت نوح میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 48، لذا آل پیغمبر و اهل آن سرور صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خصوص امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و حسنین و سایر ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین هستند که از هر جهت با پیغمبر (ص) یکی هستند علما و عملا و اخلاقا و ایمانا و حسبا و نسبا، و اما سایر خویشاوندان نسبی و حسبی

ص: 377

لیاقت اهیلة و آلیّت نداشتند.

إِلَّا امْرَأَتَهُ زن حضرت نوح و حضرت لوط از مخالفین این دو پیغمبر محترم بودند چنانچه عایشه و حفصه از مخالفین حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند که خداوند این دو را بآن دو مثال میزند ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ الایة تحریم آیه 10، و نیز آسیه و مریم را مثال میزند باسماء بنت عمیس زن أبا بکر و صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ الی قوله تعالی وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ تحریم آیه 11 و 12، آسیه مثال اسماء مریم مثال فاطمه (ع).

کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ غبر از لغت اضداد است بمعنی باقی و بمعنی مضارع و نیز بمعنی غبار که گرد باشد آمده در اینجا بمعنی باقین در عذاب است چون ایمان بلوط نیاورده بود و خیانت کرد با لوط بنص قرآن فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً تحریم آیه 10، در مورد امرأه نوح و لوط چنانچه عایشه و حفصه هم خیانت برسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کردند در آیه شریفه در همین سوره وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً، الی قوله تعالی: ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً سه آیه در مورد آنها وارد شده بعلاوه آیات افک در مورد عایشه و تهمت بماریه قبطیه مادر ابراهیم در سوره نور از آیه یازدهم تا نوزدهم إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ، الی قوله تعالی:

لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ بعلاوه قضایای جنگ جمل با امیر المؤمنین علیه السّلام، و جلوگیری از دفن حضرت مجتبی علیه السّلام و غبر بمعنی غبار در آیه شریفه وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ عبس آیه 40

[سوره الأعراف (7): آیه 84] .... ص : 378

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (84)

پس باریدیم بر آنها باریدنی پس نظر کن ببین چگونه بوده است عاقبت گنهکاران مختصرا آنچه استفاده میشود از حدیث مروی از ابی حمزه و ابی بصیر از حضرت

ص: 378

باقر علیه السّلام اینکه جبرئیل امین با جمعی از ملائکه ابتداء نزد حضرت ابراهیم (ع) آمدند برای آنها گوساله کباب کرد و آنها نخوردند و ابراهیم متوحش شد آنها گفتند ما رسولان الهی هستیم و او را بشارت باسحق و بعد از اسحق یعقوب دادند از آنها پرسید برای چه آمده اید گفتند برای هلاکت قوم لوط، ابراهیم (ع) شفاعت کرد که مفاد آیه شریفه یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ است گفتند یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ هود آیه 78، زیرا شفاعت خاص باهل ایمان است کافر و مخالف قابل شفاعت نیستند پس از آن آمدند نزد حضرت لوط مشغول بود در مزرعه خود و بسیار مهمان دوست بود لکن قومش او را منع کرده بودند از آوردن مهمان و گفته بودند که ما تو را نزد مهمان مفتضح میکنیم و با مهمان تو آن عمل شنیع را مرتکب میشویم و این ملائکه گفتند ما مهمان توایم شبانه مخفیانه آنها را آورد منزل و چون امرأه او کافره بود و با کفار قرار داده بود که اگر شب لوط مهمان آورد بالای بام آتش روشن کند رفت روشن کرد قوم فهمیدند دور خانه لوط جمع شدند و اراده این عمل را داشتند جبرئیل پر زد چشم آنها کور شد که مفاد فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ قمر آیه 32 است و بلوط گفتند که شبانه از میان قوم با اهلش خارج شود سوای امرأه او که گذشت و صبح هفت شهر قوم لوط را از زمین کند و آن قدر بالا برد که صدای کلاب آنها و خروسان آنها را ملائکه شنیدند و از بالای سر آنها سنگ بارید و این هفت شهر واژگون گردید و سنگ عظیمی بر سر امرأه لوط آمد و تمام هلاک شدند ملخص حدیث و این جملات در آیات شریفه اشاره دارد مثل جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ هود آیه 84.

در بعض اخبار دارد هر که عمل قوم لوط را مرتکب شود مبتلا باین سنگها میشود در موقع خودش و استشهاد فرمودند بآیه بعد از این آیه مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ

ص: 379

وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ

هود آیه 85.

[سوره الأعراف (7): آیه 85] ..... ص : 380

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (85)

و فرستادیم بسوی مدین برادر آنها شعیب را فرمود ای قوم من عبادت کنید اللَّه را نیست از برای شما خدایی غیر از او بتحقیق آمد شما را بیّنه و دلیل از جانب پروردگارتان پس تمام دهید کیل و وزن را در معاملات و کم فروشی نکنید با مردم در اجناس مردم و افساد در زمین نکنید پس از آنکه اصلاح شده این برای شما بهتر است اگر بودید ایمان میآوردید.

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً عطف بما قبل است یعنی و ارسلنا الی مدین گفتند مدین اسم فرزند ابراهیم بود و جدّ حضرت شعیب بیک واسطه یا بدو واسطه چون شعیب فرزند میکیل فرزند یشحب فرزند مدین بوده و بعضی گفتند یوئب و بعضی گفتند فرزند توته و بر هر تقدیر مدین جدّ شعیب میشود و جدّه شعیب که مادر پدر شعیب میکیل دختر حضرت لوط بوده که شعیب از طرف پدر پدر بحضرت ابراهیم میرسد و از طرف مادر پدر بحضرت لوط منتهی میشود سپس این قبیله را بنام جدّشان مدین نامیدند، و بعضی گفتند شهر خود را بنام مدین نامیدند، و حضرت شعیب هم بر دو قبیله مبعوث شد یکی قبیله خود مدین و یکی اصحاب ایکه، و گفتند ایکه درختی را گویند که قامه ها و شاخه های آن بهم پیچیده شده، و اصحاب ایکه این درخت را میپرستیدند و اصحاب مدین بصیحه هلاک شدند و اصحاب ایکه بعذاب یوم الظلّه، و در مجمع البحرین شعیب را فرزند میکد

ص: 380

فرزند یشخره فرزند مدین شمرده و این اخوة اخوة نسبی است نه دینی چنانچه گذشت قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ اولین دعوت تمام انبیاء دعوت بتوحید است.

تنبیه- اینجا معلوم میشود که امم سابقه معتقد بوجود خداوند بودند فقط توحید عبادتی نداشتند، و اما امروز میتوان گفت که اکثر افراد روی زمین طبیعی و دهری و لا مذهب و منکر وجود حق تبارک و تعالی هستند.

ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ الوهیت مختص بذات مقدس او است پرستش را غیر او لیاقت ندارند چه ملائکه باشند چه انبیاء فضلا از گوساله و بت و درخت و آتش و امثال اینها بلکه توحید افعالی خالقیت و رازقیت و محیی و ممیت و معزّ و مذل و سایر افعال ربوبی چه رسد بتوحید ذاتی و صفاتی جمیع مراتب توحید را باید معتقد باشیم.

قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ در آیات شریفه و اخبار بیانی نیافتیم که معجزه حضرت شعیب چه بوده و لذا بعضی انکار کردند که معجزه نداشته لکن این دعوی فاسد است زیرا یکی از شرائط عقلیه در باب نبوت دارا بودن دلیل قطعی بر صدق دعوی است یا باقامه معجزه یا بنص قطعی باخبار نبیّ ثابت النبوة یا ثابت الوصایة یا ثابت العصمة تا حجت بر خلق تمام باشد و عدم ذکر معجزه دلیل بر نبودن نیست چه بسیار از معجزات صادره از انبیاء حتی از نبیّ ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و از ائمه (ع) ذکر نشده و ضبط نگردیده بعلاوه این جمله نص است که حضرت شعیب بیّنه و معجزه داشته اما چه بوده معلوم نیست.

فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ ایفاء تمام دادن و تمام نمودن است مثلا ایفاء دین آنکه تا دینار آخر از مدیون اخذ شود و وفاء بعقد و عهد و نذر و قسم و شرط آنست که بر طبق قرارداد عمل کنند و ذکر کیل و میزان از باب مثال است و الّا بعضی از اشیاء بعدد مقدارش معین میشود بعضی بمساحت معلوم میشود و بالجمله

ص: 381

هر شیئی که بهر مقداری باید معین کرد بکیل یا وزن یا عدد یا ذرع یا مساحت باید معلوم باشد لذا در شرائط بیع باید عوضین از جمیع خصوصیات معلوم و معین باشد و باید وفاء نمود و تمام داد ناقص نباشد.

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ بخس بمعنی کم فروشی است و یکی از گناهان کبیره است که وعده عذاب صریحا در قرآن و اخبار داده شده وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ مطففین آیه 1 و 2 و 3، بعلاوه اشتغال ذمه و ظلم و جنبه حق الناسی هم دارد.

وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ فساد در زمین قتل و غارت و اذهاب نفوس و اموال و اعراض و اشاعه فواحش و ظلم و اذیت و طغیان و سرکشی و امثال اینها است بَعْدَ إِصْلاحِها که کار انبیاء و اولیاء است که باید فساد را ریشه کن کنند و صلاح را سرتاسر دنیا رواج دهند که یکی از ادله لزوم ارسال رسل و احتیاج بوجود انبیاء همین است که در باب نبوت عامه مذکور است و قید بعد اصلاحها قید توضیحی است زیرا در مفهوم افساد مندرج است زیرا افساد فاسد تحصیل حاصل است تا صلاح وجود نداشته باشد افساد معنی ندارد.

ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ البته بعد از اینکه بحکم عقل و شرع فساد شرّ است صلاح خیر است إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ یعنی اگر می پذیرید و بنبوت من اقرار و اعتراف دارید و خداوند را بوحدانیت ستایش میکنید دستور الهی و فرمان پروردگار شما این است و صلاح شما است، و اما اگر بشرک و کفر باقی هستید هر غلطی میخواهید بکنید عذاب شما زیادتر میشود فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 و معارج آیه 42.

ص: 382

[سوره الأعراف (7): آیه 86] ..... ص : 383

وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (86)

و ننشینید بهر راهی که مواعده کرده اید و جلوگیری میکنید از راه الهی کسانی را که ایمان بخداوند آورده اند و طلب میکنید راههای کج را و یاد کنید نعمتهای الهی را که بشما عنایت فرمود بسیار کم بودید خداوند شما را زیاد فرمود و نظر کنید چگونه بوده است عاقبة کسانی که افساد میکردند.

وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ تفاسیری از برای این جمله کرده اند لکن آنچه از ظاهر آیه بقرینه جمله بعد استفاده میشود آنکه این کفار شبها دور هم جمع میشدند و مواعده و قرار داد میکردند که هر دسته فردا بروند سر جاده ها و طرقی که مؤمنین بحضرت شعیب عبور میکردند سر راه آنها را گرفته نگذارند خدمت شعیب برسند و القاء شبهات بر آنها کنند که از راه حق برگردند و آنها را براههای فاسده باطله سوق دهند و از ایمان برگردانند و آنها را هم کیش خود کنند و حضرت شعیب آنها را از این عمل نهی فرمود که شما خود ایمان نمیآورید چرا مزاحم دیگران میشوید و افساد میکنید.

وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ صد راه حق القاء در باطل است بانحاء مختلفه و حیل متشتته و القاء شبهات و تبلیغات سوء و بالجمله شیطان صفت که گفت لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 16 مَنْ آمَنَ بِهِ مخصوصا از روی عداوت با حضرت شعیب میخواستند این هایی که ایمان آورده بودند برگردانند و از دور شعیب بپاشند و خدمتش نرسند و او را تنها گذارند وَ تَبْغُونَها عِوَجاً راه حق را رها کنند و راههای کج را اتخاذ کنند و ضمیر تبغونها

ص: 383

اگرچه مرجعش سبیل اللَّه است باید مذکر باشد لکن تأنیث آن بمناسبت تبدیل بسبل شیطانی است یعنی سبیل اللَّه را صدّ کنند و سبل شیطانی و باطله اتخاذ کنند و بعبارت اوضح تبغون سبل المعوّجه.

وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلًا هم از حیث نفرات و هم از حیث تهی دستی و کمی مال و هم از حیث عزت و عنوان فَکَثَّرَکُمْ بزیادتی نفرات و کثرت مال و زیادتی نعم الهیه که تمام اینها تفضل الهی است و شکر لازم دارد.

وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ قوم نوح و هود و صالح و لوط چنانچه میفرماید وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ هود آیه 91.

[سوره الأعراف (7): آیه 87].... ص : 384

وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (87)

و اگر طائفه از شما ایمان آوردند بآنچه که من از جانب خدا فرستاده شده ام و طائفه ای ایمان نیاوردند پس صبر کنید تا خداوند میان ما ها حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است.

این آیه شریفه هم بشارت است هم انذار، هم تشویق است هم تهدید زیرا قوم شعیب دو قسمت شدند یک قسمت ایمان آوردند و خدا پرست شدند و تصدیق بنبوت شعیب و رسالت او کردند و بر دستورات و اوامر او امتثال کردند که مفاد وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ است.

و قسمت دوم کفار و مشرکین که تکذیب شعیب کردند و بشرک باقی ماندند و در مقام اذیت باهل ایمان برآمدند که مفاد وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا است.

بهردو طائفه امر میفرماید فَاصْبِرُوا اما مؤمنین باذیّتهای کفار صبر کنند

ص: 384

که فرج میرسد و دشمن نابود میشود و مورد تفضلات الهی واقع میشوند.

و اما کفار صبر کنند تا عذاب الهی آنها را نابود کند و حقانیت شعیب را بفهمند در موقعی که دیگر بر آنها نتیجه بخش نیست و این صبر مدتش بسیار کم است حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا که مطیع را جزای خیر دهد و منکر را بسزای خود برساند و هلاک کند وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ است زیرا خردلی ظلم نمیکند و بعدل حکم میفرماید بلکه تفضلات هم دارد اکرم الاکرمین است فی موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین است فی موضع النکال و النقمة.

[سوره الأعراف (7): آیه 88] ..... ص : 385

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ (88)

گفتند جماعتی از کفار که تکبر میورزیدند از قوم شعیب بحضرتش خطاب کردند که هراینه ما تو را و کسانی که ایمان آورده اند با تو از شهر خودمان که مسکن و مأوای شما بوده خارج میکنیم مگر اینکه دست از کیش خود بردارید و برگردید بکیش ما فرمود شعیب آیا و لو اینکه ما کراهت داشته باشیم.

مسئلة- کره مقابل طوع است چنانچه در قرآن میفرماید طَوْعاً أَوْ کَرْهاً فصّلت آیه 10، طوع عملی است که از روی میل و رغبت انجام گیرد و از همین باب است اطاعت که امتثال اوامر الهی باشد از روی شوق و میل و رغبت.

کره بمعنی اشمئزاز و تنفر و بی میلی باشد و اکراه آنست که کسی را وادار و مجبور کنند بر عملی که رغبت نداشته و کراهت دارد و خداوند میفرماید لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ بقره آیه 257، بعد از آیة الکرسی قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ملاء بمعنی جماعت یعنی جمعی از کفار آنهم نه توده مردم بلکه رؤساء و امراء و سران قوم که خود را با قدرت

ص: 385

و شوکت و بزرگ میشمردند اینها تهدید کردند حضرت شعیب و مؤمنین بآن حضرت را که حضرت شعیب دست از دعوت بردارد و مؤمنین برگردند بهمان کفر اولی و شرک و الّا تمام شما ها را لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اخراج بلد میکنیم شما را که دیگر مزاحم ما نباشید و گفتیم اطلاق قریه بر بلد بسیار داریم.

أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا حضرت شعیب که اصلا داخل در ملت آنها نبود که خارج شده باشد تا عود کند و برگردد و مفسرین در این باب بدست و پا افتادند و تصرف در معنای عود کردند با اینکه آنها توهم کرده بودند که شعیب هم بدوا بکیش آنها العیاذ کافر و مشرک بوده یا اینکه این خطاب متوجه بمؤمنین قوم بوده و چون شعیب هم داخل در مؤمنین بوده خطاب جمعی کردند لکن تمام اینها بی مدرک است و ظاهر این نحو بنظر میرسد که عود شعیب با عود مؤمنین مختلف است، عود شعیب اینست که چنانچه قبل از بعثت دعوت نمیکردی و کاری بکار ما نداشتی حال هم دست از دعوت بردار و ما را بخود واگذار کن و دخالت در کارهای ما نداشته باش، و عود مؤمنین این است که از اطراف شعیب بیرون شوند و بهمان کیش اولی خود برگردند.

قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ چگونه ممکن است من دست از دعوت بردارم با مأموریتی که از جانب خداوند دارم و چگونه ممکن است مؤمنین بعد از آنی که حق برای آنها مکشوف شده و بطلان کفر و شرک را یقین پیدا کردند البته ما در عود کمال کراهت را داریم و ممکن نیست دست بردار باشیم و در موضوع اخراج بلد هم شما همچه قدرتی ندارید و خداوند چنین فرصتی بشما نخواهد داد.

ص: 386

[سوره الأعراف (7): آیه 89] ..... ص : 387

قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ (89)

هراینه بتحقیق ما افتراء زده ایم بر خداوند اگر عود کنیم در ملت شما بعد از آنی که خداوند ما را از ملت شما نجات مرحمت فرموده و هرگز نیست از برای ما که برگردیم در ملت سخیف شما مگر اینکه مشیت الهی تعلق گرفته باشد، توسعه دارد علم پروردگار ما هر چیزی را بر خدا است توکل ما پروردگار ما بازفرما و حکم نما بین ما و بین قوم ما بحق و تو بهترین بازکنندگان و حکم فرمایانی این آیه شریفه مشتمل بر چند مطالب مهمه است: مطلب اول- اینکه توقعی که کفار از انبیاء داشتند که با آنها هم مسلک شوند و در شرک و کفر با آنها موافقت کنند امری است محال چنانچه از قول آنها نقل میفرماید وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا ابراهیم آیه 16 زیرا اگر عود کنند در مسلک کفار هرآینه افتری و کذب بخداوند بسته اند زیرا با یقین قطعی و براهین حسی و وجدانی ثابت و محقق شده توحید پروردگار پس قول بشرک افتراء و کذب بر خداوند است و هکذا مسئله رسالت و دستورات الهی آنچه بر خلافش گفته شود و بالجمله بعد از وضوح حق قول بباطل کذب و افتراء است لذا میفرماید قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ زیرا ملت شما باطل و بر خلاف حق است و نسبتش بخدا چنانچه گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27، افتراء است.

مطلب دوم- بعد از آنی که خداوند تبارک و تعالی بلطف و عنایتش انبیاء را برسالت انتخاب فرمود که اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 و مؤمنین

ص: 387

را هدایت فرمود براه حق و صراط مستقیم چگونه ممکن است انبیاء دست از رسالت بردارند و مؤمنین براه باطل مشی کنند که مفاد بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها است که خداوند از تیه ضلالت آنها را نجات داده و بشاه راه حق و حقیقت هدایت فرموده مطلب سوم- جمله وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا مفسرین نظر به اینکه خداوند نمیخواهد از احدی کفر و شرک و ضلالت را در این جمله وجوهی گفتند و در دست و پا افتادند، بعضی گفتند مراد دخول کفار است در ایمان که تمام یک ملت شوند و این با جمله و ما یکون لنا کمال مباینت را دارد بعضی گفتند مراد شریعت است و احکامی که قابل نسخ و تغییر است نه امور اعتقادیه بعضی گفتند تعلیق بر محال است مثل حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ اعراف آیه 38 بعضی گفتند مراد تسلط شما است که ما را مکرها هم مسلک خود کنید بعضی گفتند مرجع ضمیر فیها قریة است یعنی خدا بخواهد ما داخل در قریه شما شویم نه ملت شما و لکن تمام اینها از باب اینست که فرق بین مشیّت تکوینی و تشریعی نگذارده اند و این موضوع احتیاج بیک توضیح دارد و قبلا هم متذکر شده ایم و آن اینست که مشیئة تشریعی آنست که آنچه صلاح بنده گان است که باختیار انجام دهند از عقائد حقّه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه که در دنیا و آخرت برای آنها نفع دارد خداوند بتوسط ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام بآنها ابلاغ میکند و آنچه بر ضرر آنها است در دنیا و آخرت از عقائد باطله و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه نهی میکند إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً دهر آیه 3، و احدی مجبور باحد طرفین فعل و ترک نیست حتی معصوم که محال است از او معصیتی صادر شود لکن باین معنی که نمیکند نه اینکه نمیتواند چنانچه خداوند تبارک و تعالی محال است از او فعل قبیح یا لغو یا ظلم صادر شود نه اینکه نتواند که نقص در قدرت باشد.

ص: 388

و اما مشیّت تکوینی هیچ امری در عالم اتفاق نخواهد افتاد تا مشیت حق تعلق نگرفته باشد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، حتی افعال اختیاریه عباد و این موجب جبر نیست چون مشیت تعلق گرفته که باختیار از آنها صادر شود و بمقتضای نظام حملی عالم در دنیا باید کافر، مؤمن، فاسق، عادل، ظالم، مظلوم، غنی، فقیر، صحیح، سقیم، عزیز، ذلیل، مطیع عاصی و غیر اینها باشد چنانچه باید سرد، گرم، باران، برف، بهار، خزان، روز، شب، بلاء، نعمت باشد مگر این حدیث از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام نیست از قول جدّش صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود

(اخرج الی العراق انّ اللَّه شاء ان یراک قتیلا)

و در حق عیالش فرمود

(انّ اللَّه شاء ان یراهنّ سبایا)

مگر این فرمایش علیّه عالیه زینب سلام اللَّه علیها نیست که بپسر مرجانه فرمود

(هؤلاء قوم کتب اللَّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم)

و چه بسیار از آیات و اخبار در این باب داریم أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً رعد آیه 31 وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ نحل آیه 9 قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ انعام آیه 150، و غیر اینها بعلاوه حفظ ایمان بدست خدا است اگر آنی خداوند بنده را بخود واگذارد وای بحال او إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ قصص آیه 56.

وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً علم از صفات ذاتیه است عین ذات است محدود بحدی نیست غیر متناهی است عدة و مدة نه اول دارد نه آخر، و تعبیر بکل شی ء از ضیق عبارت است زیرا صفت ذات اضافه است متعلق میخواهد که معلوم باشد و کل شی ء معلوم نزد او است حتی علم ذات بذات هم عالم است هم معلوم و هر دو یکی است که ذات مقدس باشد

و کمال توحیده نفی الصفات عنه

خطبه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام.

ص: 389

عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا توکل از اعتقاد بتوحید افعالی آنهم مرتبه سوم آن پیدا میشود.

توضیح- از برای توحید افعالی چهار مرتبه در اخلاق گفتند: قشر القشر و قشر و لبّ و لبّ اللب نظیر گردو و بادام جوز و لوز، قشر القشر فقط اقرار بزبان است و لکن نظر تمام باسباب است و این توحید منافقین است، قشر قلبا هم معتقد است لکن رسوخ در قلب نکرده و اسباب را هم بی اثر نمیداند و این توحید عوام است، و لبّ رسوخ در قلب کرده و اسباب را هم بدست مسبب الاسباب میداند و هیچگونه نظر بآنها ندارد که توحید خواص است و توکل در این مرتبه حاصل میشود، و لب اللب آنست که غیر خدا نمی بیند و این توحید خاص الخاص است و مخصوص بمقام آل اطهار سلام اللَّه علیهم است.

رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ فتح در اینجا بمعنی گشایش است مثل سوره فتح إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً آیه 1، که از ضیق و گرفتاری قوم نجات پیدا کنند مفاد (خلّصنا و نجّنا) است و تعبیر بحق یعنی آن نحوی که صلاح میدانی و مقتضی است و موافق با حکمت و عدل است وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ زیرا عالم بصلاح و فساد هستی که معنای اراده است چنانچه حکمت علم بمصالح و مفاسد است و هر دو از شئون علم است و عین ذات چنانچه ذکر شد.

[سوره الأعراف (7): آیه 90] .....ص : 390

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (90)

و گفتند جماعتی از سران قوم کسانی که کافر شدند بسایر افراد قوم که ضعفاء قوم بودند و تبعیت از رؤساء میکردند که اگر دست از دین ما بکشید و رو بشعیب کنید و متابعت او را نمائید در این هنگام شما البته خاسر میشوید و سرمایه دین را از دست میدهید.

ص: 390

خسران زیان است مقابل سود که نفع است کسی که سرمایه در دست او باشد و بکار زند از سه حالت بیرون نیست، یا اینست که زیاد میشود نفع و سودش میگویند یا کم میشود و ضرر میدهد خسران و زیانش مینامند و اگر نه سودی برده و نه ضرری سرمایه جسته.

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا همان رؤساء و امراء و بزرگان من قومه یعنی کفار قوم و طرف خطاب آنها ممکن است ضعفاء کفار و تابعین آنها باشند و ممکن است طرف کسانی باشند که ایمان بحضرت شعیب آورده بودند و ممکن است بلکه بعید نیست که جمیع باشند لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ اگر متابعت کنید و گوش فرادهید و ترتیب اثر کنید شُعَیْباً که ایمان بیاورید و موحّد شوید و بتها را رها کنید إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (بر عکس نهند نام زنگی کافور) خسران دنیا و آخرت در اثر شرک و کفر و تکذیب انبیاء و ایمان نیاوردن است الّا اینکه کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ مؤمنون آیه 55 وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ عنکبوت آیه 37 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103، شرک و کفر و ضلالت را نفع میدانند و ایمان و متابعت انبیاء را خسران میشمارند.

[سوره الأعراف (7): آیه 91].... ص : 391

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (91)

پس گرفت آنها را لرزه پس صبح کردند در خانه خود فرود افتادگان.

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ بعضی گفتند صیحه آسمانی بوده طبق روایت منسوب بحضرت صادق علیه السّلام، و بعضی گفتند زلزله بوده، و بعضی گفتند صاعقه بوده و آنها را سوزانید و بعضی گفتند گاز خفه کن بوده و آنها هلاک شدند، لکن اصل رجفه تزلزل بدن

ص: 391

است که آنها بلرزه افتادند و منشأ آن یکی از این امور بوده، و ممکن است چون حضرت شعیب بر دو طائفه مبعوث بود یکی قوم خود اصحاب مدین و یکی اصحاب ایکه و هر دو هلاک شدند بعضی بصیحه و بعضی بزلزله در قرآن میفرماید در مورد اصحاب ایکه میفرماید فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ شعراء آیه 189 و ظاهرا صاعقه باشد و نیز میفرماید وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ راجع باصحاب مدین است بقرینه وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً هود آیه 86.

فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ صبحگاه که معلوم میشود عذاب شبانه بر آنها نازل شد در خانه خود جاثمین افتاده گان بودند تمام مرده و هلاک شده و از بین رفته

[سوره الأعراف (7): آیه 92] ..... ص : 392

الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ (92)

کسانی که تکذیب شعیب کردند گویا نبودند در دار خود، اشاره به اینکه بنحوی هلاک شدند که اثری از آنها باقی نماند و شهر بکلی خالی شد مثل اینکه کسی در آن نبوده اصلا، کسانی که تکذیب شعیب کردند بودند خاسر و زیانکار.

الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً عموم دارد شامل اصحاب مدین و اصحاب ایکه میشود تمام کفار بشعیب را میگیرد و این بعد از هلاکت آنها بوده که میفرماید کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا ضمیر فیها بامکنه آنها که مدین و ایکه باشد راجع است و غنای در مکان قیام و سکونت در او است بنحوی که احتیاج بمکان دیگری نداشته باشند و کلمه لم بر سر فعل مضارع بمعنی ماضی است یعنی مثل اینکه اصلا در این امکنه اینها سکونت نداشتند و قیام نکرده بودند چنانچه می گویی بکسانی که از دنیا بروند و اثری باقی نگذارند مثل اینست که در دنیا نیامده باشند اصلا اشاره به اینکه اثری از آثار آنها باقی نمانده.

ص: 392

الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً تکرار این جمله تأکید است کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ جواب آن جمله است که گفتند لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ به اینکه متابعین شعیب خسران ندیدند شما خاسر شدید.

[سوره الأعراف (7): آیه 93] .... ص : 393

فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرِینَ (93)

پس اعراض فرمود شعیب از کفار و مشرکین و فرمود ای قوم من هرآینه بتحقیق من ابلاغ کردم بشما دستورات پروردگار خود را و نصیحت کردم شما را که بپذیرید فرمان الهی را و شما نپذیرفتید پس برای چه و چگونه محزون باشم از نزول بلا بر قومی که کافر هستند.

فَتَوَلَّی عَنْهُمْ این در موقعی بوده که خبر داده از نزول بلاء و چون باید پیغمبر با مؤمنین از میان قوم بیرون روند که از بلاء نجات یابند موقعی که حضرت شعیب خواست خارج شود و از قوم بیرون رود بآنها فرمود قالَ یا قَوْمِ خطاب بکفار قوم لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی من بوسیله رسالتم عمل کردم و آنچه باید و شاید بشما از دستورات الهی رساندم بعلاوه وَ نَصَحْتُ لَکُمْ شما را هم پند و اندرز دادم و آنچه صلاح شما بود گفتم نپذیرفتید دیگر برای چه و چگونه که مفاد فکیف است آسی متکلم وحده است محزون و غصه دار باشم که شما گرفتار بلاء و هلاکت شوید یعنی نباید کسی محزون باشد عَلی قَوْمٍ کافِرِینَ از این جمله و آیات بسیاری در قرآن استفاده میشود که مؤمن نباید برای کفار که گرفتار هر گونه عذابی در دنیا و آخرت شوند دلسوزی کند و محزون باشد بلکه مخالف و معاند و غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست باید لعن کرد و از خداوند طلب کرد شدت عذاب آنها را و از آنها بیزاری جست چنانچه خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 393

میفرماید وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ حجر آیه 88- بنی اسرائیل آیه 128- نمل آیه 72 و اخبار در مورد لعن و طرد اعداء دین بسیار است حتی گفتیم که لعن آنها بدو درجه ثوابش از صلوات بالاتر است زیرا محبت با اهل ایمان بالاخص انبیاء و اوصیاء ویژه محمد و آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سه درجه دارد: اول فقط آنها را دوست دارد که مفاد صلوات است، دوم دوستداران آنها را هم دوست دارد دوست دوست باشد، سوم دشمنان آنها را دشمن دارد که مفاد لعن و طرد باشد.

[سوره الأعراف (7): آیه 94] .... ص : 394

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ (94)

و نفرستادیم ما در هر شهرستان و آبادی نبیّ مگر آنکه گرفتیم اهل آن شهرستان و آبادی را که اطاعت آن نبیّ را نکردند و مخالفت نمودند بضررهای روحی و جسمی و مالی بلکه آنها متنبّه شوند و تضرّع کنند و ایمان آورند.

وَ ما أَرْسَلْنا بعد از آنی که خداوند برای رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امت قضایای هلاکت قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و اصحاب مدین و ایکه را بیان فرمود بطور کلی میفرماید که در هر جا ما رسولی فرستادیم و اینها مخالفت کردند هلاک شدند که امت شما هم متنبه شوند که معامله ما با بنده گان سرکش و مشرک و کافر همین است چنانچه میفرماید فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42.

و در این آیه میفرماید ما نفرستادیم فی قریة یعنی در هر محلی و مرکزی چون انبیاء بسیار بودند بسا در یک عصر هزار نبی بود که هر کدام بجایی مبعوث شده بودند برای قومی، طائفه ای، آبادی، شهرستانی بلکه گاهی میشد که چند پیغمبر بکمک یکدیگر بر یک طائفه مبعوث میشدند من نبیّ این انبیاء رسول

ص: 394

هم بودند بقرینه ارسلنا نه آن انبیایی که مأمور بدعوت نبودند و اما نسبت بحضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون ختم نبوت شد علماء امت بجای انبیاء هر کدام در یک محلی مأمور بدعوت هستند لذا فرمود

(علماء امّتی کانبیاء بنی اسرائیل)

پس باید بترسند که در مخالفت با علماء و پشت پا زدن بدین همان بلیات را دربر دارد.

إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ مقدمه و گوشزد برای آن عذاب الیم است خداوند آنهایی که مخالفت کردند گرفتار ضررهای جانی و بدنی و مالی فرمود که امروز هم برای این کثرت معاصی و بی حیایی و طغیان و بی اعتنایی بعلماء دین ببینید چه اندازه تصادفات و مرگ سکته و فجأه زیاد شده و چه اندازه مرض فراوان و چه مقدار خسارات و اخذ اموال مستقیم و غیر مستقیم میشود و این بشر خیره سر ابدا متنبه نمیشود چنانچه قوم انبیاء متنبه نشدند.

لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ یتضرعون بوده تاء در ضاد ادغام شده بلکه بخود بیایند و دست از کفر و معاصی بردارند و بدانند که این بلاها در اثر این معاصی و نافرمانی است و اگر دست برنداشتند و با کفر و معاصی هلاک شدند گرفتار آن عذابهای سخت جهنم میشوند و قریب باین مفاد در آیات شریفه بسیار داریم و ما مضرات معاصی را ده قسم کرده ایم که مستفاد از آیات و اخبار است:

1- قساوت قلب 2- سیاهی دل 3- تسلط شیطان 4- بعد از رحمت 5- کوتاهی عمر 6- نزول بلاء 7- زوال نعمت 8- تسلط ظالم 9- ذهاب مال 10- حدوث مرض، بعلاوه ضررهای دینی ضعف ایمان بلکه زوال ایمان، رنجش خواطر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع)، غضب الهی، عذاب قبر و برزخ و قیامت و سختی جان دادن و غیر اینها.

ص: 395

[سوره الأعراف (7): آیه 95] ..... ص : 396

ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (95)

پس از آن بأساء و ضرّاء تبدیل میکنیم بجای آن بلیات نیکی هایی از فراوانی نعمت و کثرت مال و جاه تا اینکه در شهوات فروروند و میگویند دنیا همیشه این نحو بوده پیشینیان ما هم گاهی در شدت بودند و گاهی در نعمت و راحتی پس یک مرتبه دفعة و بغتة آنها را میگیریم ولی متوجه نمیشوند و درک نمیکنند.

ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ مراد از سیئه همان بأساء و ضراء بوده که آنها را خوش نیاید، و حسنه فراوانی و زیادتی نعمت و مال و جاه که محبوب و مطلوب آنها است و غافل از اینکه امتحانات الهی مختلف است غنی و فقر، صحت و مرض، نعمت و بلاء، عزت و ذلت، قوت و ضعف تمام امتحان است مؤمن در هر حالی که هست شاکر و راضی و متوجه انجام تکلیف است ولی غیر مؤمن تمام اینها را پیش آمد دهر و روزگار میداند و میگوید سیب که بالا میرود هزار چرخ میخورد و بغفلت میگذراند و میگوید همین نحو بوده.

حَتَّی عَفَوْا یعنی سیر میشوند از مال و جاه و کثرت اتباع وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ پدران ما هم یک روز ضرر یک روز نفع، یک روز خوش یک روز ناخوش، یک روز فقیر یک روز غنی در هر حال که باشد ما دست از اعمال زشت خود برنمیداریم و گوش بکلمات انبیاء و ائمه و علماء نمیدهیم و مشغول کار خود میباشیم.

فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً یک دفعه زلزله میشود چندین هزار تلفات میدهد، بام میآید چندین هزار هلاک میشوند، وباء و طاعون و مرگ فجأه و سکته و امراض علاج ناپذیر مثل سرطان و فشار و قند و غوره و رماتیسم و تصادفات میآید که دیگر

ص: 396

چاره ای نیست و حال آنکه وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ اصلا درک نمیکنند و توجه ندارند و اینها را تصادفات طبیعت میشمارند و خشم طبیعت نام میگذارند و ابدا متوجه غضب الهی نیستند و مستند باعمال زشت خود نمیدانند.

[سوره الأعراف (7): آیه 96] ..... ص : 397

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (96)

و اگر محققا اهل شهرستانها و آبادیها ایمان آورده بودند و تقوی داشتند ما هم برای آنها باز کرده بودیم برکات از آسمان و زمین را و لکن تکذیب کردند ما هم آنها را گرفتیم بآنچه کسب میکردند.

این آیه شریفه منوط فرموده برکات را بدو امر یکی ایمان و دیگری تقوی و قسمت میشوند مکلفین بچهار قسمت: ایمان و تقوی هر دو باشد و هیچکدام نباشد ایمان باشد و تقوی نباشد و بالعکس، در این آیه شریفه منوط فرموده برکات را بقسمت اول و در معنای برکات بعضی گفتند مراد نزول باران است از آسمان و خروج نباتات است از زمین و بعضی گفتند مراد استجابت دعاء است از آسمان و قضاء حوائج است در زمین و بعضی گفتند تیسیر امور است و زیادی مال و منال، لکن نظر به اینکه ما مشاهده میکنیم که این نعم الهی شامل حال مؤمن و کافر، متقی و فاسق علی السواء است بلکه کفار و فساق بیشتر مشمول میشوند چنانچه میفرماید وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 32 و 33 و 34، و نیز میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و غیر اینها از آیات.

ص: 397

و تحقیق کلام اینست که این نعم الهی را اهل ایمان و تقوی وسیله عبادت و مصرف اطاعت میکنند و شکرگزار هستند و از جانب خداوند میدانند که اسم آن دنیای بلاغ است این نعم برای آنها مبارک است و برکات بر او صادق است و لکن کفار و فساق چون وسیله معاصی و ظلم و تعدیات و فسق و فجور و طغیان و کفر قرار میدهند اینها نقمت است و باعث زیادتی عقوبت و عذاب آنها است پس از این بیان شرح آیه معلوم میشود.

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری لو امتناعیه است زیرا اهل القری در امم سابقه که بعذاب الهی گرفتار شدند نه ایمان داشتند و نه تقوی آمَنُوا وَ اتَّقَوْا گفتیم تقوی مراتبی دارد: تقوای از عقائد فاسده، تقوای از اخلاق رذیله، تقوای از کبار معاصی تقوای از کلیه معاصی، تقوای از اموری که باز میدارد انسان را از عبادات یا از ذکر خدا یا از توجه بخدا و امثال اینها و در اینجا مراد اولی نیست زیرا مفاد آمنوا است نفس ایمان تقوای از عقائد فاسده است بلکه مراد تقوای از معاصی کبیره است زیرا صغار معاصی معفو است بنصّ قرآن إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ نساء آیه 35، لکن درجات مختلف میشود لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ سعادت و آخرت را حیازت کرده بودند نه در دنیا بهلاکت و عذابها گرفتار شده بودند و نه در آخرت بعقوبات میافتادند وَ لکِنْ کَذَّبُوا تکذیب انبیاء کردند و ایمان نیاوردند فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ تقوی نداشتند و فسق و فجور و معاصی الهی و ظلم از آنها صادر میشد و کسب میکردند.

سؤال- در این آیه دو قسمت از چهار قسمت بیان شده که اگر ایمان و تقوی با هم توأم میشد مورد برکات و چون هیچ کدام را نداشتند مورث هلاکت، اما دو قسمت دیگر ایمان بدون تقوی یا بعکس مورد چه معامله میشدند.

ص: 398

جواب- اما تقوای بدون ایمان که غلط صرف است زیرا هیچ عملی بدون ایمان صحیح نیست بلی ترک معاصی موجب تخفیف در عذاب میشود، و اما ایمان بدون تقوی اگر معاصی باعث زوال ایمان نشود و مورد عفو یا شفاعت یا توبه یا مغفرت شود نجات و الّا بمقدار معاصی دنیا و آخرت گرفتار و بواسطه ایمان عاقبت بهشت و نجات است و اللَّه العالم.

[سوره الأعراف (7): آیات 97 تا 99] ..... ص : 399

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (97) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (98) أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (99)

آیا پس از این قضایا و بلیات و عذابهایی که بر مشرکین و عصات امم سابقه وارد شد ایمن هستند کفار و مشرکین و عصات شهرستانها و آبادیها عذاب الهی را که شبانه در بسترهای خواب افتاده اند بگیرد آنها را در حالی که در خواب باشند، و آیا ایمن هستند که بیاید آنها را در روز در حالی که مشغول بلعب و زخارف دنیا باشند، آیا پس از این ایمن هستند از مکر الهی پس ایمن نیستند از مکر خدا مگر قوم زیانکارها.

أَ فَأَمِنَ فاء تفریع است دلالت بر تأخیر میکند. اشاره بآیات سابقه راجعه بقوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب که هر کدام بعذابهای مختلف هلاک شدند آیا با این کیفیت باز ایمن هستند این مشرکین و کفار و فساق امت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که مراد از اهل القری تا دامنه قیامت است زیرا سنة الهی تغییر پذیر نیست وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا احزاب آیه 62، بخصوص بتعبیر لن که برای نفی تأبید است چگونه میتوان ایمن شد أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بأس عذاب است که عبارت از نزول بلاء است مثل غرق، زلزله، صیحه، صاعقه، خسف و امثال اینها

ص: 399

بیاتا عبارت از بیتوته در شب است جایی که شب در آنجا بمانند وَ هُمْ نائِمُونَ در حال خواب چنانچه در بسیاری از امم سابقه عذاب شب نازل شد مثل قوم لوط و شعیب و غیرهما.

أَ وَ أَمِنَ عطف با فامن است لذا بواو عطف داده که ترتیب در او ملاحظه نشده و تقدیم و تأخیر ندارد اهل القری تکرار این کلمه برای تسجیل و تثبیت و تأکید است و الّا میتوان گفت ا و امنوا أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی مثل غرق قوم نوح و فرعونیان و صیحه و صاعقه و غیر اینها بر امم سابقه وَ هُمْ یَلْعَبُونَ لعب بازی گریست و مراد اشتغال بدنیا است و تحصیل متاع چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ انعام آیه 32 إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 38 اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ حدید آیه 19، بالاخره دنیا یک خوابی بیش نیست چنانچه گذشت که حضرت نوح بملک الموت فرمود با اینکه دو هزار و پانصد سال عمر کرد مثل اینست که انسان از آفتاب بسایه رود.

أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فاء تفریع پس از این نوع پیش آمدها که انسان در معرض این بلاها هست چگونه ایمن میشود از مکر الهی و مراد از مکر خدا عقوبت و عذاب است در حال غفلت و اشتغال بدنیا که اصلا در فکر مرگ و این نوع پیش آمدها نیستند با اینکه تمام آنی الحصول است دقیقه ای تأخیر و تقدیم ندارد که مفاد فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ گذشت در آیات قبل.

فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ زیرا اگر کسی ایمن نباشد درصدد علاج برمیآید بایمان و توبه و ترک معاصی و توجه بحق و انابه و دعا و امثال اینها پس کسانی که ایمن هستند خسران دنیا و آخرت نصیب آنها است.

اشکال- مسلما انبیاء و اولیاء و صلحاء و اتقیاء از مکر الهی ایمن هستند

ص: 400

و هیچگونه عذاب دنیوی و اخروی بآنها متوجه نخواهد شد و آیه منحصر میکند ایمنی از مکر الهی را بقوم خاسرین.

جواب- ایمنی از مکر الهی دو قسم است: یکی آنکه کاری نکرده که مستحق عذاب شود و از ترس خدا نزدیک معصیت نمیرود و بلسان عوام میگویند ندزد و نترس، و دیگر هزار گونه معاصی و ظلم و کفر و شرک و طغیان و سرکشی دارد اگر ایمن باشد از مکر الهی این خود یکی از معاصی کبیره مثل یأس من روح اللَّه است و این در معرض هر گونه عذابی دنیوی و اخروی هست و مستحق عذاب و بلا هست این نباید ایمن باشد و اغلب اینها منکر معاد و عذاب بلکه منکر توحید و نبوت و سایر عقائد هستند و چه خسرانیست بالاتر از این.

[سوره الأعراف (7): آیه 100] ...... ص : 401

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (100)

آیا خداوند هدایت نفرمود کسانی که از پیشینیان در زمین سکونت کردند و از آنها گرفته شد و بعذاب الهی هلاک شدند با اینکه آنها اهل زمین بودند و دعوای مالکیت میکردند و خیال میکردند که همیشه هستند بتحقیق اگر مشیت ما تعلق بگیرد که اینها را هم بآن عذابهای امم سابقه بواسطه معاصی و ذنوب گرفتار کنیم و قلوب اینها را مهر کنیم پس از آن اینها گوش شنوا نداشته باشند أَ وَ لَمْ یَهْدِ استفهام تقریری است یعنی هدایت کردیم و قضایای امم سابقه را گوشزد آنها نمودیم و رسول بر آنها فرستادیم و کتاب نازل کردیم و آنچه صلاح دنیا و آخرت آنها بود بیان کردیم و آنچه که باعث هلاکت دنیا و آخرت آنها بود منع فرمودیم و بالجمله تمام اسباب هدایت را برای آنها مهیّا نمودیم.

لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ کسانی که فعلا روی زمین ساکن هستند بجای سابقین

ص: 401

از کفار و مشرکین، و تعبیر بارث بمناسبت اینکه ملکیت آنها زائل شد و فعلا در تصرف اینها است چنانچه مالکیت مورث زائل میشود و بملکیت وارث در می آید و از این باب است وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حدید آیه 10، که تمام ملکیتها از بین میرود و فقط مالک خداوند است لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ سوره مؤمن آیه 16.

مِنْ بَعْدِ أَهْلِها که سابقین هم مثل شما ساکن بودند و خود را مالک میدانستند چه شدند مِنْ بَعْدِ أَهْلِها بعضی توهم کردند که من زائده باشد یعنی بعد اهلها و لکن مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست پس معنی اینست که از بعد از هلاکت آنها بشما رسید.

أَنْ لَوْ نَشاءُ ان مخففه از مثقله است یعنی بدرستی که اگر بخواهیم زیرا نه قدرت ما کاسته شده و نه نظر ما و حکمت ما تغییرپذیر است أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ همان نحوی که آنها را بسبب ذنوب آنها هلاک کردیم شما را هم بگناهانتان بگیریم وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ همان نحوی که آنها بواسطه کثرت معاصی دلهای آنها سیاه شد و قساوت گرفت و ختم شد که کور و کر و لال شدند شما هم چنین شوید که مفاد خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ بقره آیه 16 است که شرحش در مجلد اول گذشت فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ دیگر نمیشنوند که مفاد علی سمعهم بقره آیه 6 است.

[سوره الأعراف (7): آیه 101] ..... ص : 402

تِلْکَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ (101)

این قری و شهرستانها است که ما برای تو قصّه آنها را از خبرهای مهمّ آنها و هلاکت آنها بیان کردیم و هرآینه بتحقیق آمدند آنها را پیغمبران آنها با معجزات و براهین و ادله واضحه و آنها نبودند که ایمان آورند بسبب آنکه

ص: 402

تکذیب نمودند از انبیاء قبل این نحو خداوند قلوب کفار را طبع میکند و سیاه میگرداند و قسیّ میفرماید.

تلک القری اشاره بآیات قبل راجعه بقوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط اصحاب مدین، اصحاب ایکه نَقُصُّ عَلَیْکَ قصّه حکایت گذشتگان است و این دو قسم است یک قسم رومان برای سرگرم کردن طرف مقابل است مثل قصّه رستم و حسین کرد و شاه دخت و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون و امثال اینها که هیچ حقیقت ندارد و مجرد بافتن و پرداختن است، و یک قسم برای تنبه و معرفت و تشویق و تحذیر است که مطابق با واقع و حقیقت است مثل قصص انبیاء و علماء و مؤمنین و کفار و مشرکین که خداوند در کتاب مبین بیان فرموده و ائمه علیهم السّلام ذکر فرموده و علماء ضبط نموده و در کتب خود ثبت فرموده اند و خداوند در بسیاری از سور قرآنی از امم سابقه بیان فرموده مِنْ أَنْبائِها نبأ اخبار مهمه است و از این جهت انبیاء را نبیّ گفتند چون اخبار مهمه از جانب خداوند بآنها رسیده، مرجع ضمیر «ها» القری است که در این سوره مبارکه یک یک را اشاره فرموده وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و غیر اینها و این رسل گاهی اضافه میشود بخدا می گویی رسل اللَّه باعتبار اینکه مرسل خداوند است و گاهی اضافه میشود بامّت: موسی رسول یهود، عیسی پیغمبر نصاری محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر و رسول مسلمین.

بالبیّنات با معجزات باهرات و ادله واضحات و براهین قاطعات و حجج ظاهرات فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا ممکن بود بفرماید فما آمنوا لکن تأکید در اینکه در مقام نبودند و خیال ایمان آوردن در قلوب آنها خطور نمیکرد بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ بسبب آن تکذیب هایی که قبلا از انبیاء کرده بودند کانّه گردن آنها بار شده بود که هر چه معجزات را مشاهده کنند ایمان نیاورند.

ص: 403

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ اعراف آیه 185.

[سوره الأعراف (7): آیه 102] ..... ص : 404

وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ (102)

و نیافتیم ما از اکثر آنها از وفاء بعهد و محققا یافتیم اکثر آنها را هراینه فاسقین وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ مفسرین در معنای عهد اختلاف کردند و معانی زیادی برای عهد کردند که هیچکدام آنها مناسب با مقام نیست بلی هر کدام در مقام خود مناسب است مثل عهد الهی أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ یس آیه 60 وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ بقره آیه 119 وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ طه آیه 114، و امثال اینها و مثل وصیت و دستورات الهی و وعده های انبیاء در اطاعت بمثوبات و در معصیت بعقوبات و غیر اینها ولی مناسب با مقام قراردادهایی بود که کفار و مشرکین با انبیاء مینمودند که اگر فلان معجزه را آوردی یا فلان بلاء را رفع کردی ما ایمان میآوریم پس از آن تخلف میکردند مثل آیه شریفه لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ اعراف آیه 134 و 135، و غیر این از آیات.

وَ إِنْ وَجَدْنا ان مخففه از مثقله است یعنی محققا یافتیم أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ ضمیر هم بهمان کفار و مشرکین راجع است و اینها دو قسم هستند اکثر آنها فاسق و کمی از آنها غیر فاسق و بالجمله کفر و فسق دو صفت خبیثه است متخالفین هستند کفر مقابل ایمان و فسق مقابل عدل قد یجتمعان و قد یفترقان اکثر کفار هم کافر و هم فاسق هستند و قلیلی از کفار کفر دارند ولی عدل فی مذهبه با کسی کاری ندارند و اعمال قبیحه از آنها صادر نمیشود و بکسی ظلم نمیکنند، و اما اهل ایمان اکثر

ص: 404

فاسق و اقل قلیل عادل، و نسبت بین کفر و فسق و ایمان و عدل و کفر و عدل و ایمان و فسق عموم من وجه است.

اشکال- حکماء گفتند (عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود) جواب- عدم و جدان مثل من و شما است نه عدم و جدان خداوند عالم بلکه چون وجود ندارد علة عدم و جدان است زیرا علم او بهمه چیز احاطه دارد وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12، بلکه عین ذات است و غیر متناهی

[سوره الأعراف (7): آیه 103] ...... ص : 405

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (103)

پس از آن انبیاء سلف از نوح تا شعیب که ذکر آنها گذشت فرستادیم و مبعوث کردیم موسی را با معجزات باهرات بسوی فرعون و سران قوم فرعون پس ظلم کردند بآن آیات و معجزات پس نظر کن یا رسول اللَّه چگونه بوده عاقبت فساد کنندگان.

ثُمَّ بَعَثْنا بعث برانگیختن است یعنی فرستادیم چون فرستاده گان خدا برانگیخته میشوند بر امتهای خود می گویی آنها مبعوث برسالت شدند من بعدهم ضمیر هم ممکن است راجع بانبیاء باشد مثل نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، و ممکن است بامم آنها باشد که هر کدام بعذابهای الهی هلاک شدند موسی حضرت موسی را موسی گفتند چون مو در لغت عبرانی بمعنی ماء است که آب باشد و سی بمعنی شجر است چون حضرتش را از روی آب و شجر التقاط کردند موسی نام نهادند و عمر شریفش بعضی گفتند دویست و چهل سال بوده و بعضی دویست و بیست سال و در تیه از دنیا رفت و قبل از او هارون رحلت نمود و فتح بدست یوشع ابن نون وصی حضرت موسی شد و یوشع پسر خواهر موسی بود

ص: 405

و بین موسی و حضرت ابراهیم پانصد سال فاصله بود و موسی و هارون پسران عمران پسر بصهر بوده و این غیر عمران پدر مریم است و بین این دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بوده و پدر مریم عمران پسر ناتان بوده.

بآیاتنا آیات معجزات محیّرة العقول حضرت موسی که میفرماید فِی تِسْعِ آیاتٍ نمل آیه 13، مثل عصاء اژدها شدن، ید و بیضاء، نزول بلیات بر قوم فرعون که در آیه 130 میآید فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ و مثل انفلاق بحر بعصاء دوازده جاده و خروج دوازده چشمه آب از سنگ بضرب عصا، نزول منّ و سلوی و غیر اینها.

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ سلاطین مصر را فرعون میگفتند فراعنه، سلاطین روم را قیصر میگفتند قیاصره، سلاطین ایران را کیسر میگفتند کیاسره مثل:

کیکاوس و کیخسرو و مراد سلطان عصر موسی فرعون است و گفتند نام او ولید بن مصعب بوده و همان فرعون زمان حضرت یوسف بوده و روزی که حضرت یوسف داخل مصر شد تا روزی که حضرت موسی برسالت داخل مصر شد چهار صد سال بوده، و ملاء بزرگان قوم و رؤساء و امراء و دربانان فرعون هستند.

فَظَلَمُوا بِها ظلم بآیات و معجزات اینست که آنها را حمل بسحر کنند و اثر بر آنها بار نکنند چنانچه ظلم بحق انکار حق است و حمل بر باطل و ظلم بانبیاء تکذیب آنها است و آنها را ساحر و جادوگر و مجنون بشمارند.

فَانْظُرْ بنظر عبرت و بچشم قلب کَیْفَ کانَ چگونه بوده است عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ ممکن است مراد از مفسدین همان فرعون و قوم او باشند که بعد از آن بلاها که متوجه آنها شد عاقبت بغرق هلاک شدند، و ممکن است تمام کفار امم سالفه باشند که تماما بعذابهای مختلف هلاک شدن مثل زلزله، خسف، صاعقه، صیحه و غیر اینها وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ در همین سوره آیه 125 و قصص آیه 83

ص: 406

وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی انبیاء آیه 132.

[سوره الأعراف (7): آیه 104].... ص : 407

وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (104)

و فرمود حضرت موسی (ع) خطاب بفرعون ای فرعون محققا من فرستاده و رسولم از طرف پروردگار جمیع عالمیان.

وَ قالَ مُوسی اولین دعوت موسی علیه السّلام دعوی رسالت بود چنانچه تمام انبیاء چنین بودند.

اشکال- تمام انبیاء اولین دعوت آنها دعوت بتوحید بوده و مسلما رسالت دومین عقائد بلکه سومین عقائد است توحید، عدل، نبوت.

جواب- دعوت بتوحید تبلیغ است که باید رسول ابلاغ کند و این فرع ثبوت مبلّغ است تا رسالت او ثابت نشود چگونه تصدیق او را میتوان کرد و تبلیغات او را پذیرفت.

یا فرعون و فرعون اول کسیست که او را دعوت فرمود زیرا اگر او ایمان میآورد قوم هم بمتابعت او ایمان میآوردند إِنِّی رَسُولٌ من برای تو پیغام آورده ام از کجا مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ این جمله مشتمل بر دو دعوی است یکی رسالت خود و یکی از جانب ربّ العالمین، و فرعون منکر وجود ربّ العالمین بوده چه رسد که رسول او را قبول کند چنانچه میگوید وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ شعراء آیه 22، و نیز میگوید فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی طه آیه 51، و نیز میگوید لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28، و نیز میگوید ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی قصص آیه 28، لذا بر حضرت موسی است اثبات هر دو دعوی باقامه معجزه که هم دلیل است بر وجود قادر متعالی که بر هر چیز که از قدرت بشر خارج است توانا است و هم بدست موسی جاری شود که دلیل بر رسالت او است

ص: 407

اشکال- حضرت موسی مبعوث بر تمام قبطیان و بنی اسرائیل و غیر آنها بود و در اینجا فقط میفرماید إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ.

جواب- اولا اثبات شی ء نفی ما عدا را نمیکند و ثانیا ابتداء مأموریت موسی دعوت فرعونیان بوده سپس دیگران لذا میفرماید:

[سوره الأعراف (7): آیه 105] ...... ص : 408

حَقِیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ (105)

سزاوار است بر اینکه نگویم بر خداوند جز حق بتحقیق آمدم شما را با دلیل واضح از پروردگار شما پس رها کن با من بنی اسرائیل را.

حقیق یعنی مثل منی که از ترس از شماها فرار کردم از آنکه میخواستید مرا بکشید و فعلا با این دولت دیکتاتوری و قلدری شما با یک نفر برادر آمده ام بدون اسباب و وسائل که شما را دعوت کنم براه حق و صراط مستقیم سزاوار است عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ و تا امریّه الهیه نبود و از طرف او نیامده بودم جرئت اینکه رو بشما بیایم نداشتم این خود یک دلیل واضحی است بر حقانیت من با اینکه باین اندازه اکتفاء نکردم بلکه قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ با دلیل روشن و حجت قاطع و برهان واضح آمده ام، ببیّنه مراد جنس معجزه و دلیل است نه اینکه تاء وحده باشد تا اشکال شود که حضرت بیش از یک معجزه داشت بلکه با تعدد هم سازش دارد.

توضیح کلام- اینکه بر اثبات مطلب حقی یک دلیل قطعی که قابل هیچ شک و ریبی نباشد کافیست چه دلیل عقلی مستقل یا نصّ کلام اللَّه یا نصّ خبر متواتر یا قطعی الصدور یا ضرورت یا برهان حسّی که یکی از آنها اقامه معجزه است کافی است، و اما ازدیاد ادله باعث این میشود که مطلب واضحتر و حجت تمام تر

ص: 408

و حق روشن تر میشود مثلا علامه حلی (ره) در الفین دو هزار دلیل هزار عقلی و هزار نقلی در باب امامت اقامه فرموده با اینکه معجزات صادره از قبور ائمه هدی و از توسلات بآنها علیهم السّلام از کرور هم میگذراند.

فَأَرْسِلْ خطاب بفرعون است معی که من آنها را با خود ببرم بنی اسرائیل که از دوازده سبط اسحق و فرزندان یعقوب بودند فرعونیان سه قسمت کرده بودند: اطفال آنها را ذبح میکردند و زنهای آنها را بکنیزی میبردند که معنی وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ است و مردان آنها را باعمال شاقه مثل حمالی و بنائی و فعلگی و چوب کنی و کناسی و امثال اینها میگماشتند و این بلاء عظیمی بود.

[سوره الأعراف (7): آیه 106] ..... ص : 409

قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (106)

فرعون گفت بحضرت موسی که اگر تو با بیّنه و دلیل آمده ای پس آیت و برهان خود را اقامه کن اگر هستی از راستگویان.

قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ آیة نشانه است و آن فعلی است از افعال الهی که از تحت قدرت بشر خارج است و از این جهت تعبیر بمعجزه میکنند که دیگران عاجز هستند، و در مفهوم معجزه و فرق بین آن و کرامت اینست که اگر مقرون بدعوی باشد معجزه است و اگر نباشد کراماتش نامند مثل کراماتی که از ذراری ائمه (ع) و اصحاب آنها و از علماء اعلام و از قبور مطهره آنها صادر شده، و تعبیر معجزه بآیة برای اینست که اگر کسی پیغامی برای کسی بدهد بکسی باید یک نشانی که میان آنها هست باو بدهد که معلوم باشد این از جانب او آمده سر خود نیامده فَأْتِ بِها چه نشانی داری إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ پس بیاور آن نشانی را نکتة- باصطلاح معروف است شاهد نطلبیده مجروح است انبیاء در مقابل امة بعد از مطالبه آنها باید اقامه معجزه کنند زیرا بسا اشخاصی که بمجرد دعوی نبوت

ص: 409

قطع بصدق پیدا میکنند از خصوصیاتی که در طرف مشاهده کردند مثل حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و علیا علیّه خدیجه که بمجرد دعوی حضرت رسالت پذیرفتند و احتیاج باقامه معجزه نداشتند بلکه بسیاری بواسطه اخلاق حمیده آن حضرت ایمان آوردند و در انبیاء بوده چنین افرادی مثل لوط نسبت بابراهیم و هارون نسبت بموسی و امثال اینها

[سوره الأعراف (7): آیه 107] ..... ص : 410

فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (107)

پس انداخت موسی عصای خود را پس ناگاه آن عصا اژدهایی بسیار ظاهر و هویدا شد.

فَأَلْقی عَصاهُ در موضوع این عصا گفتند عصائی بود که حضرت آدم از بهشت آورده بود و بمیراث یدا بید در انبیاء سیر داشت تا بحضرت شعیب رسید و جزو ودایع انبیاء بود بضمیمه عصاهای هر یک یک انبیاء که چهل عصا نزد شعیب بمیراث رسیده بود موقعی که حضرت موسی را استیجار نمود برای گوسفندان باو گفت یکی از این عصاها را بردار برای گوسفند چرانی این عصا بدست موسی آمد شعیب از از او گرفت و در میان عصاها گذاشت و گفت یکی را بردار همین عصا آمد تا سه مرتبه و این در دست انبیاء سیر کرد تا بدست پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسید و از او بامیر المؤمنین علیه السّلام و جزو ودایع امامت شد و الآن خدمت حضرت بقیة اللَّه (عج) است و پس از ظهور در دست مبارک آن حضرت است و آثار بسیار از او ظاهر میفرماید، و اصلا درباره عصا دست گرفتن اخبار بسیاری داریم حتی دارد

من بلغ الاربعین و لم یتعصّ فقد عصی

بخصوص از لوز مرّ اگر باشد و بالاخص برای مسافرت که در خبر است از امیر المؤمنین از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(من خرج فی سفر و معه عصا من لوز مرّ آمنه اللَّه من کلّ سبع ضار و من کلّ لصّ

ص: 410

عاد و من کل ذات حمة حتی یرجع الی اهله و منزله و کان معه سبعة و سبعون من المعقبات یستغفرون له حتی یرجع و یضعها)

، فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ اشکال- گفتند ثعبان مار بسیار بزرگیست که تعبیر باژدها میکنند و جانّ مار کوچکی است که تعبیر بحیّه میکنند خداوند در یک جا تعبیر بجانّ فرموده کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً نمل آیه 10، یک جا تعبیر بحیة فرموده فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی طه آیه 20 در اینجا تعبیر بثعبان کرد جواب- مواقع مختلف بوده موقعی که خداوند امر فرمود موسی را بدعوت فرعون و امر بالقاء عصا نمود حیّة و جانّ شد چون غرض اعطاء معجزه بود، و اما در این مقام غرض اظهار معجزه و تهدید و تخفیف و تعجیز فرعونیان بود حتی گفتند بقدری عظمت داشت که شفتین خود را بدو طرف قصر فرعون گذاشت که قصر را با آنچه در قصر است بلع کند چنانچه سحر سحره فرعون را بلعید، و کلمه مبین شاید اشاره بهمین عظمت بوده.

[سوره الأعراف (7): آیه 108] ...... ص : 411

وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ (108)

پس بیرون نمود دست خود را پس ناگاه آن دست روشن شد که تمام نظّار مشاهده کردند.

وَ نَزَعَ یَدَهُ نزع بمعنی اخراج و اظهار است و اخراج و اظهار است و اخراج فرع ادخال است و اختلاف کردند که آیا ادخال در جیب یعنی در بغل خود کرد یا در کمّ که آستین باشد لکن بقرینه آیه شریفه اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ قصص آیه 32، دخول در جیب که گریبان باشد و خروج از جیب است و احتمال کم مدرکی ندارد.

فَإِذا هِیَ ضمیر هی بید برمیگردد لکن مراد کف دست از سر انگشتان

ص: 411

تا بند دست که در باب تیمّم و در باب سجده لازم است نه تا مرفق و عضد زیرا آنها در کم مستور است نمیشود بیرون آورد مگر اینکه آستین را بالا زنند.

بیضاء از ماده بیاض و ابیض است بمعنی سفید لکن در این مقام مراد نور و روشنایی است که گفتند نورانیتش اشدّ از نور شمس بوده که غالب بر نور شمس شد و از شدّت نور نمیتوان در آن نگاه کرد چنانچه در چشم خورشید هم نمیتوان نظر نمود للناظرین مراد جلساء مجلس فرعون و اتباع او بودند که تمام چشمها خیره شد.

[سوره الأعراف (7): آیه 109] ..... ص : 412

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (109)

گفتند بزرگان قوم فرعون محققا این شخص هراینه جادوگریست بسیار دانا.

نظر به اینکه در عصر فرعون سحره و جادوگران بسیار بودند و کارهای غریب و عجیب میکردند و قوم فرعون با اینکه فهمیدند که این عصا و بیضاء معجزه بود و حضرت موسی فرستاده خداوند است چنانچه در حق آنها میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 13، که این را کفر جحودی میگویند مع ذلک قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ نظر به اینکه اگر ایمان بیاورند این دستگاه سلطنتی و دربار دولتی و مکنت و ریاست و تسلط بر بنی اسرائیل از دست آنها گرفته میشود گفتند إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ سحر در شریعت اسلامی بلکه در جمیع شرایع از محرمات و معاصی بسیار بزرگ است حتی دارد

(الساحر کالکافر)

(و اخر عهده الی الاسلام)

و اقسام زیادی دارد یک قسمش شعبده و تمویه است که چیزی را بنظر چیز دیگر مینماید گفتند که حضرت موسی علیه السّلام ساحر است، و یک قسم تفرقه بین زوج و زوجه و احداث ضرر است که سحره در زمان سلیمان شیاطین مینمودند و قضایای هاروت و ماروت، و شرح و اقسام سحر را در سوره بقره مفصلا بیان کردیم

ص: 412

و علیم صفت مشبّهه دلالت بر زیادتی علم دارد.

[سوره الأعراف (7): آیه 110] ..... ص : 413

یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ (110)

اراده دارد که شما را از زمین خود بیرون کند پس در مورد او چه صلاح میدانید و چه رأی میدهید.

یُرِیدُ اگرچه ابتداء بنظر میآید که مقول قول ملاء باشد و جزو کلام لساحر علیم است لکن مقول قول فرعون است که خطاب بقوم میکند بقرینه أَنْ یُخْرِجَکُمْ زیرا اگر کلام ملاء بود میگفتند ان یخرجنا مِنْ أَرْضِکُمْ در تفسیر عیاشی است که از برای آنها هفت شهر بود، مدائن سبع، و گفتند میخواهد شما را از این مدائن بیرون کند و جایگاه بنی اسرائیل قرار دهد با اینکه این غلط و افتراء محض بود بلکه مورد عنایات الهی بیشتر میشدند فَما ذا تَأْمُرُونَ مشورت با ملاء قوم چون اینها گفتند ساحر علیم است مشورت نمود که با او چه معامله باید کرد زیرا حکم بقتل نمیتوانست بکند بواسطه خوفی که از عصا پیدا کرده بود که بسا تمام آنها را هلاک کند و تصدیق هم نمیکرد چون حمل بسحر کرده بودند متحیر شد که چه کند.

[سوره الأعراف (7): آیه 111] ..... ص : 413

قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (111)

گفتند نگاه دار موسی و برادرش را و بفرست در شهرستانها همه مجتمع شوند.

قالُوا کلام ملاء قوم فرعون است در جواب قول فرعون که بآنها گفت چه رأی میدهید و همین دلیل است که آیه قبل گفتار فرعون بوده که اینها جواب دادند بخطاب مفرد ارجه ارج از ماده رجاء است و بمعنی مهلت است نه نگاه داری که بمعنی حبس باشد و در واقع معنا اینست که از موسی مهلت بگیر ولی نظر بعظمت

ص: 413

فرعون تعبیر کردند به اینکه او را مهلت بده نه بگیر و اخاه هارون که برادر موسی بود و باتفاق آمده بودند برای دعوت در واقع شریک حضرت موسی بود در رسالت بعنوان تبعیت و برای کمک بموسی و اعانت او آمده بود چنانچه در پیشگاه احدیت عرض کرد قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی طه آیه 26- 33، و نیز میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً فرقان آیه 37. و در حدیث منزلة که از اخبار متواتره بین الفریقین است فرمود

(علیّ منّی بمنزلة هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدی).

وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ مدائن فرعون هفت شهر بود، از عیاشی حدیث نقل شده مفصل است خلاصه محل شاهد اینست که فرعون هفت شهر بنا کرد و بین هر شهری نیزار و بیشه ها قرار داد و در آنها شیری گذارد موقعی که حضرت موسی آمد شیر نزد موسی تبسبس کرد و کوچکی نمود و هفت قصر تو در تو داشت حضرت موسی چند مرتبه بوّاب را ندا داد که درب قصر را باز کند اعتنایی نکرد حضرت موسی فرمود من رسول ربّ العالمین هستم بوّاب گفت رب العالمین غیر از تو کسی را نداشت که با لباس پشمینه و وضع ناهنجار فرستاده موسی در غضب شد و عصا بدرب زد درب باز شد و یک یک قصرها را بهمین نحو تا نزد فرعون رفت و دعوت فرمود تا آخر حدیث حاشرین که تمام فرعونیان جمع آوری شوند.

[سوره الأعراف (7): آیه 112] ..... ص : 414

یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ (112)

بیاورند نزد تو بهر ساحر دانایی.

یَأْتُوکَ فاعل یأتوک کسانی هستند که فرعون فرستاده بود در مدائن که آنها را جمع آوری کنند که لشکریان و نظامیها و شرطه ها باشند.

ص: 414

بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ که در هر شهری هر چه ساحر دانایی هست بیاورند که گفتند هفتاد نفر بودند و مجموع مجتمعین هشتاد هزار لکن ما مدرکی از اخبار بر شماره آنها نداریم و این مطابق قراردادی بود که فرعون با حضرت موسی کرده بود چون بموسی گفت فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُویً، قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی طه آیه 60 و 61، که روز عید آنها بوده که تمام زینت کرده و آماده باشند آنهم در صحرای صاف زلال که پستی و بلندی نداشته باشد.

[سوره الأعراف (7): آیه 113] ..... ص : 415

وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (113)

و آمدند سحره نزد فرعون گفتند محققا از برای ما اجر و مزدی قرار میدهی اگر بوده باشیم ما غالبین.

از این آیه بضمیمه آیات دیگر استفاده میشود که آمدن سحره و اعمال سحر آنها از روی اکراه و اجبار بوده نه میل و اختیار لذا در صورت غلبه برای این زحمتها که میکشند در اعمال سحر سؤال میکردند که بما اجر و مزدی منظور میداری وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ این آمدن سحره غیر از آوردن آنها بوده اجبار برای اعمال سحر بلکه برای سؤال از اجر بوده بقرینه قالوا زیرا اگر آوردن آنها نزد فرعون بود تفریع بفاء میفرمود فقالوا بود إِنَّ لَنا لَأَجْراً استفهام است یعنی أ إنّ لنا اجرا و سؤال است نه اخبار که خبر دهند که برای ما اجر هست إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قضیه شرطیه که اگر غلبه با ما شد چیزی نزد تو داریم مزد دهی مثل اینکه در صورت مغلوبیت مأیوس بودند از اجر و در صورت غالبیت هم مطمئن نبودند لذا سؤال کردند.

ص: 415

[سوره الأعراف (7): آیه 114] ..... ص : 416

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (114)

در جواب سؤال آنها گفت آری و محققا شما هرآینه از نزدیکان من و جزو درباریان سلطنتی میشوید باضافه اجری که بشما داده میشود.

از این جمله معلوم میشود که فرعون شدت احتیاج بسحره داشته و این را گفته و وعده داده که سحره هر چه قوت و قدرت دارند اعمال کنند بطمع جاه و مال و آنها هم اعمال کردند چنانچه بیانش بیاید.

[سوره الأعراف (7): آیه 115] .... ص : 416

قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ (115)

گفتند سحره بحضرت موسی علیه السّلام آیا شما عصای خود را میاندازی یا ما بوده باشیم که عصاها و ریسمانهای خود را بیندازیم.

از این آیه میتوان استفاده کرد که سحره نظر به اینکه متحیر بودند و نمیدانستند که آیا موسی بر حق است و این القاء عصا معجزه است یا بر باطل است و این سحر است چون موازین معجزه و سحر را کاملا میدانستند و قواعد سحر را در دست داشتند میخواستند که حضرت موسی ابتداء کند که اگر معجزه است آنها دیگر القاء نکنند و ایمان آورند و اگر سحر است اعمال کنند لذا قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ و از آن طرف هم مجبور بودند از جانب فرعون در القاء گفتند وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ.

اشکال- در آیه شریفه إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ توبه آیه 107 بدون حرف ان ناصبه است و در این آیه با ان ناصبه ذکر شده.

جواب- اما در آیه توبه یکی از دو امر است یا عذاب یا قبولی توبه هر دو نیست هر کدام که اراده حق تعالی تعلق بگیرد موافق حکمت و صلاح و اما در این آیه هر دو واقع میشود سؤال در تقدیم و تأخیر است که کدام یک ابتداء کنیم

ص: 416

اول القاء تو باشد یا القاء ما لذا بتأویل مصدر میرود که القائک و القائنا باشد

[سوره الأعراف (7): آیه 116].... ص : 417

قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ (116)

حضرت موسی فرمود شما القاء کنید پس چون القاء کردند سحر کردند چشمهای مردم را و آنها را بترس و خوف انداختند و آوردند بسحر با عظمتی.

قالَ أَلْقُوا اشکال- سحر حرام است چگونه حضرت موسی امر بفعل حرام کرد. مفسرین جوابهایی داده اند که هیچکدام بنظر تمام نیست، بعضی گفتند امر تهدیدی است مثل اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ فصلت آیه 40. بعضی گفتند امر بنحوی است که صلاح باشد و جایز نه بنحو فساد و حرام و بعضی گفتند تقدیر است یعنی اگر حق با شما است القاء کنید.

و تحقیق در جواب اینست که اینها البته القاء میکردند بامر فرعون حضرت موسی اگر ابتداء کرده بود و اینها فهمیده بودند دیگر القاء نمیکردند و ایمان میآوردند چنانچه بعد از القاء موسی فهمیدند و ایمان آوردند و حجت بر سایرین فرعون و فرعونیان و عموم ناس که بعضی گفتند بالغ بر هشتاد هزار بودند تمام نمیشد چنانچه قبلا موسی القاء کرده بود و حمل بر سحر کردند لکن بعد از القاء آنها و بلعیدن تمام دستگاه آنها بر همه ظاهر و روشن شد و بسیاری ایمان آوردند چون گفتند جمعیت برای مشاهده بالغ بر هشتاد هزار بود اگرچه بعضی توهّم کردند که جمعیت سحره بالغ بر این مقدار بوده لکن بسیار بعید بلکه محال عادی است که در مدائن فرعون این اندازه ساحر باشد.

فَلَمَّا أَلْقَوْا عصیّهم و حبالهم که گفتند در جوف عصاها جیفه کرده بودند و ریسمانها را هم ممزوج بجیفه و اینها را بصورت حیوانات در نظرها جلوه دادند

ص: 417

و در میان آفتاب انداختند اینها بحرکت درآمدند.

سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ چنانچه ما مشاهده کردیم که شعبده باز پنبه را عقرب نمود و ساعت را خورد کرد که تعبیر بچشم بندی میکنند بلکه در دهان شتر میرفت و از ما تحت او بیرون میآمد و امثال اینها.

وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ مردم ترسیدند و مضطرب شدند و بقدری مهم شد که سحره قسم خوردند فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ شعراء آیه 44، لذا میفرماید وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ میتوان گفت که همچه سحری از زمان آدم الی کنون در عالم واقع نشده حتی حضرت موسی با آن مقام نبوت و اولو العزمی و با آن معجزه بزرگ که در دست داشت فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی طه آیه 70، که خداوند وحی فرستاد که نترس تو اعلی هستی قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی طه آیه 71.

[سوره الأعراف (7): آیه 117] .... ص : 418

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (117)

و وحی فرستادیم بسوی موسی اینکه بینداز عصای خود را چون انداخت بناگاه بلعید تمام آنچه سحره دروغ بسته بودند یعنی بر خلاف واقع بنظر مردم جلوه داده بودند.

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی وحی القاء در قلب است بتوسط ملائکه در قلوب انبیاء و اما در قلوب مؤمنین الهام میگویند و طرق وحی مختلف است چنانچه میفرماید وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَșҠیُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوری آیه 50 و 51.

أَنْ أَلْقِ عَصاکَ امریّه رسید بموسی که عصا را بینداز پس حضرت موسی انداخت که این جمله در تقدیر است بدلالت جمله قبل یعنی پس از انداختن

ص: 418

فَإِذا هِیَ یعنی بمجرد القاء بناگاه آن عصا ثعبانی شد که تمام سحر سحره را تلقف بلعید که در این جمله معجزاتی ظاهر شد: عصا ثعبان شدن، بلعیدن عصاها و ریسمانها و آنچه سحره آورده بودند و برگشتن بحال عصائی بدون آنکه بزرگ شده باشد و نابود شدن دستگاه سحره.

ما یَأْفِکُونَ افک دروغی است که بصورت صدق است و هر باطلی که بصورت حق درآید افک است چنانچه عصاهای سحره و ریسمانهای آنها بصورت حیوانات و ساکن را متحرک نماید جلوه داده بودند.

[سوره الأعراف (7): آیه 118] ..... ص : 419

فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (118)

پس حق واقع شد و آنچه که آنها بودند عمل میکردند باطل شد فَوَقَعَ الْحَقُّ فاء تفریع یعنی پس از آنکه موسی عصا را انداخت و سحر سحره فرعون را بلعید معجزه بودن عصا و دعوی نبوت موسی ثابت شد، وقوع بمعنی ثبوت است و حق هر امری که مطابق با واقع نفس الامر است حق است که دعوی نبوت و معجزه عصا باشد که بر حق بوده بر کسانی که حاضر بودند حتی بر خود فرعون ثابت شد و انکارش از روی جحود بوده وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14 وَ بَطَلَ بطلان مقابل حق است یعنی بر خلاف نفس الامر که سحر سحره باشد که ما کانُوا یَعْمَلُونَ بطلانش ثابت شد بعلاوه سحر یک علمیست و قواعدی دارد که هر کس تحصیل کند میتواند عمل کند و نزد خود سحره که دارای علم سحر بودند معلوم و مکشوف بود که حقیقت ندارد بلی نزد جهال باین علم یک تخیلاتی در اذهان آنها خطور میکند و یکی از علومی که در شریعت اسلام حرام است علم سحر است مگر برای دفع سحر و معجزه قواعد ندارد و قابل تحصیل نیست و از قدرت بشر خارج است فعل الهیست بدست هر که بخواهد اجراء میفرماید.

ص: 419

[سوره الأعراف (7): آیه 119].... ص : 420

فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ (119)

پس مغلوب شدند فرعونیان و از آن عظمتی که در انظار مردم داشتند افتادند و از آن بزرگی بیرون رفتند و کوچک شدند.

فَغُلِبُوا مغلوبیت بمعنی اینکه دیگر پس از این واقعه نتوانستند عرض اندام کنند در مقابل موسی و حضرت موسی در نظر مردم بزرگ شد و عظمت پیدا کرد هنالک در این موقع زیرا در اول دفعه فرعون و خواص او مشاهده کرده بودند و عموم مردم اطلاع نداشتند و بهمان عقیده که بفرعون داشتند باقی بودند و در این موقع آن عقیده سلب شد.

وَ انْقَلَبُوا انقلاب وارونه شدن است وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ حج آیه 11 صاغرین صغر بمعنی کوچکی است مقابل کبر که بمعنی بزرگی است یعنی در نظر مردم کوچک شدند با اینکه قبلا بزرگ بودند و این معنای انقلاب است مسئلة- یکی از مطهرات در شریعت اسلام انقلاب است که خمر برگردد و خلّ شود و این غیر از استحاله است زیرا در استحاله صورت نوعیه تغییر میکند و لو حقیقة جنسیة باقی باشد مثل سگ در نمکزار نمک شود جنس او تغییر نکرده جسم است ولی نوع آن تغییر کرده کلب با نمک دو نوع هستند، اما انقلاب صورت نوعیه باقیست صفت صنفیه او که صفت خمریت او است تغییر کرده، در اینجا فرعون و اتباعش از نوع آدمیت و بشریت خارج نشدند صفت کبریت و عظمت آنها مبدل شد بصفت حقارت و کوچکی.

[سوره الأعراف (7): آیه 120].... ص : 420

وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ (120)

افتادند سحره در حالی که سجده میکردند اول کسانی که ایمان آوردند بحضرت موسی سحره بودند چنانچه خداوند

ص: 420

از قول آنها نقل فرموده إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ شعراء آیه 51.

وَ أُلْقِیَ یعنی بخاک افتادند السحرة که این خود یک دلیل محکم است که سحره با اینکه قواعد سحر در دست آنها بود و علم آن را داشتند فهمیدند که این معجزه است و از باب سحر نیست چنانچه حکماء معجزات عیسی را فهمیدند که از قواعد طبی خارج است و فصحاء و بلغاء معجزه قرآن را درک زودتر میکنند و یکی از حکمت تنوع معجزات همین است نسبت بهر عصر و زمانی و نسبت باستعداد هر عصری و غیر اینها از حکم.

ساجدین این سجده اقرار عملیست که ما دست از بت پرستی و فرعون پرستی و سایر چیزهایی که مشرکین پرستش میکنند برداشتیم و خداپرست شدیم که اولین دعوت موسی و جمیع انبیاء بوده که توحید عبادتی باشد و افضل جمیع عبادات سجده است چنانچه در قرآن در بسیاری از آیات نهی از سجده بر غیر خدا و امر بسجده بخدا فرمود حتی از شمس و قمر و غیر اینها.

[سوره الأعراف (7): آیه 121].... ص : 421

قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ (121)

گفتند سحره ایمان آوردیم بپروردگار عالمین.

این کلام اقرار لسانیست که اولین کلمه اسلامیست که اقرار بتوحید باشد قالوا گفتند سحره فرعون و جمیع کسانی که در آن مجمع حاضر بودند و نظر آنها نه فقط اظهار ایمان بود بلکه ارشاد و هدایت بود که ما حقانیت موسی را درک کردیم شماها هم ایمان بیاورید چنانچه ما آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ که جمیع عوالم را ایجاد فرموده و هر موجودی را بحدّ کمال خود رسانیده که معنای ربّ است یعنی مربّی.

ص: 421

[سوره الأعراف (7): آیه 122] ..... ص : 422

رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (122)

پروردگار موسی و هارون، تخصیص بذکر با اینکه موسی و هارون جزو عالمین هستند و آیه قبل شامل آنها هم بود برای اینست که هر مخلوقی و مصنوعی دلالت بر وجود خالق و صانع خود دارد و بر علم و قدرت و سایر صفات ربوبی لکن باندازه خود مثلا کاسه و کوزه دلالت میکنند به اینکه سازنده آنها علم و قدرت بر کاسه و کوزه سازی دارد ولی دلالت بر طیّاره و رادیو سازی نمیکند و چون انبیاء و اوصیاء اشرف از تمام مخلوقات حتی از ملائکه و عالم مجردات و کروبیین و مظهر جمیع صفات کمال حق هستند بنحو اتمّ اکمل لذا تخصیص بذکر دادند که خداوندی که همچه قدرتی بموسی عنایت فرموده ما ایمان باین خدا آوردیم بدون پروا و تقیه از فرعون و از خودگذشته گی بالصراحه گفتند و سجده کردند که عملا هم نشان دادند.

[سوره الأعراف (7): آیه 123].... ص : 422

قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (123)

گفت فرعون بسحره که ایمان آوردید پیش از آنی که من اذن و اجازه بدهم بشما محققا این عمل شما هراینه از مکری بود که با موسی قرار داده بودید در مدینه که میخواستید اهل مدینه را از مدینه خارج کنید زود باشد که بدانید.

قالَ فِرْعَوْنُ این کلام فرعون مشتمل بر چند جملة است: 1- اینکه تا من اذن و اجازه نداده بودم چرا ایمان بموسی آوردید و این اعتراض بر حسب ظاهر بسیار فاسد و باطل است زیرا ایمان امریست قلبی بعد از آنی که انسان قطع پیدا کرد بخصوص از روی دلیل و مشاهده معجزه قهرا ایمان پیدا میکند اختیاری نیست که احتیاج باذن داشته باشد لکن بعید نیست که نظر فرعون باین بوده که

ص: 422

حضرت موسی اولا درخواست کرد از فرعون و فرمود أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ شعراء آیه 16، و عدّه بنی اسرائیل هم بسیار بودند متجاوز از صد هزار فرعون هم مطالبه معجزه کرد چنانچه در چند آیه قبل بیان شد بعد از آنی که حضرت فرمود فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ فرعون قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ کانّه ملتزم شد که اگر موسی اقامه معجزه کرد بنی اسرائیل را رها کند و چون اقامه فرمود حمل بسحر کرد اینک که سحره تصدیق کردند معجزه موسی را خواست که مردم را اغفال کند بسحره گفت آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ یعنی پیش از آنی که من تصدیق کنم چرا شما تصدیق کردید و این یک مکری بود که شما با موسی مکر کردید إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ قبلا در مدینه این تقلب و قرارداد را کرده بودید لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها که بنی اسرائیل باشند زیرا اگر جمعیت بنی اسرائیل را رها کند مدینه خالی میشود.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ تهدید است که زود بدانید که با شما چه معامله خواهم کرد بلکه سحره خائف شوند و از ایمان بموسی منصرف گردند سپس بیان میکند که چه خواهم کرد.

[سوره الأعراف (7): آیه 124]....ص : 423

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (124)

هراینه البته جدا میکنم دستها و پاهای شما را بر خلاف یکدیگر دست راست با پای چپ یا دست چپ با پای راست و پس از این البته شما را بدار میزنم همه شماها را.

لَأُقَطِّعَنَّ لام تأکید و نون تأکید که تأکید در تأکید است أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ اگر کلمه بعد نبود مفادش این بود که تمام دست و پاهای شما را قطع میکنم لکن کلمه مِنْ خِلافٍ یعنی دست و پا مخالف یکدیگر باشد یک دست

ص: 423

و یک پا که از جهت یمین و یسار مخالف باشند تا اینجا ممکن بود که اینها زنده بمانند سپس تهدید بقتل میکند آنهم اشدّ انحاء قتل لذا گفت ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ زیرا صلیب در سابق بکمر میبستند و بالای دار از گرسنه گی و تشنه گی باقی بود تا بمیرد چنانچه ابن زیاد ملعون میثم تمّار را دست و پا و زبان او را قطع کرد و بردار زد تا بر سر دار جان داد.

اجمعین بعضی گفتند لفظ اجمعین برای تأکید است لکن بعید نیست که چون ابتداء توجه خطاب فرعون بسحره بود اگر لفظ اجمعین نبود تهدید فرعون فقط بآنها بود این کلمه اجمعین دلالت میکند که تمام شماها که بموسی ایمان آوردید چه سحره و چه غیر سحره که مشاهده کردند که سحره ایمان آوردند از بنی اسرائیل و غیر آنها مثل رجل مؤمن که شرحش در سوره مؤمن است و از آل فرعون بود و مثل آسیه زن فرعون و غیر اینها بلکه خود موسی و هارون را تمام را تهدید کرد و اختلاف شده بین مفسرین که این تهدید نسبت بسحره عملی شد و چنین عمل را نمود یا نتوانست چنین عمل را انجام دهد، در آیات شریفه تصریحی نشده لکن ممکن است شواهدی بتوان استفاده نمود که نتوانسته باشد زیرا بعد از این واقعه بسیاری بموسی ایمان آوردند و نقطه ضعف در فرعونیان ایجاد شد و دچار بلیات سخت شدند و اگر فرعون همچه قدرتی داشت با موسی چنین معامله میکرد و در آیه شریفه وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً طه آیه 79، جمعیت قوم موسی بنی اسرائیل بسیار بودند که دوازده جاده در دریا برای آنها ایجاد شد، و اللَّه العالم.

[سوره الأعراف (7): آیه 125].... ص : 424

قالُوا إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (125)

گفتند سحره بفرعون که محققا ما بسوی پروردگارمان بازگشت کردیم

ص: 424

یعنی از این تهدیدات ما دست از ایمان برنمیداریم.

قالوا جواب فرعون که آنها را تهدید بقتل و صلب و قطع ید و رجل نموده بود با کمال جرئت بدون تقیه و خوف گفتند إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ انقلاب از ماده قلب است بمعنی از حالی بحال دیگر شدن مثل انقلاب خمر بخلّ و قلب انسان را قلب گفتند بواسطه اینکه توجه او بچیزی بوده توجهش بچیز دیگر میشود، ما اول کافر ساحر مشرک بودیم فعلا مؤمن صالح موحّد شدیم از خمر نباید مؤاخذه کرد چرا خلّ شدی، قلب ما متوجه شرک و کفر بود فعلا متوجه بایمان و توحید شده و قلب انسان بین اصبعی الرحمن است او است مقلب القلوب و الأبصار کسانی که قابلیت ایمان داشته باشند قلب آنها را متوجه بایمان میکند و کسانی که لیاقت نداشته باشند از جهت خباثت نفس خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ بقره آیه 6، چون افاضات حق مشروط بقابلیت محل است چنانچه مکرر گفته ایم که صدور فعل دو چیز لازم دارد فاعل باید تام الفاعلیه باشد و قابل باید تام القابلیه.

[سوره الأعراف (7): آیه 126].... ص : 425

وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ (126)

و نیست انتقام تو از ما مگر اینکه ایمان آوردیم ما بآیات پروردگارمان چون که آمد ما را آن آیات، پروردگارا بریز بر ما و عنایت و توفیق عطا فرما صبر بر ظلم فرعون را و ما را مسلمان بمیران.

وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا یعنی هیچگونه ایرادی بر ما نداری ما که اولا اطاعت تو را کردیم و همچه سحر عظیمی را بدستور تو نمودیم و عیب و نقصان و مخالفتی از ما سر نزده و کاری که خلاف میل تو باشد انجام ندادیم و با حضرت موسی سابقه نداشتیم و قراردادی نکرده بودیم و مکر و حیله در کار ما نبود إِلَّا أَنْ آمَنَّا

ص: 425

فقط ایراد تو اینست که چرا ایمان آوردید پیش از اذن من و جهت آن اینست که ما ایمان آوردیم بِآیاتِ رَبِّنا چون دیدیم که این عمل موسی از قواعد سحر خارج است و از قدرت بشر دور است که یک عصای چوبی بدون تصرفی در او اژدهایی شود که تمام دستگاه سحر ما را ببلعد بدون اینکه عصا بزرگ شود و اثری از آثار سحر ما باقی نگذارد و عین حقیقت است و جز خداوند قادر متعال بر این امر محال عادی دیگری قدرت ندارد لَمَّا جاءَتْنا که ما بچشم خود دیدیم و مشهود همه کسانی که حاضر بودند شد و خود هم حاضر بودی و مشاهده نمودی.

رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً سپس سحره متوجه بخداوند شدند و در مقام سؤال و دعاء و توقع و خواهش برآمدند گفتند ربّنا خطاب است یعنی یا ربّنا، افراغ ریختن چیزی است در محلی مثل ظرف یعنی در قلب ما عنایت فرما قوّه صبر بر اذیتها و ظلمهایی که از طرف فرعون بما روا دارد، و از برای صبر سه درجه گفتند صبر بر بلاء و صبر بر اطاعت، و صبر بر ترک معصیت، و ممکن است مراد آنها هر سه قسم باشد صبر بر بلاء از قتل و قطع ایدی و ارجل و صلب و صبر بر ایمان که از دست ندهیم و صبر بر ترک کفر و سحر که رجوع بآن نکنیم بواسطه تهدید فرعون وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ که تا آخر عمر با ایمان از دنیا رویم که معنی موافات است چنانچه قبلا متذکر شدیم که نجات از عذاب و دخول در جنّت، و صحت عبادات منوط است به اینکه با ایمان از دنیا رود و لو در تمام عمر در کفر و عصیان بوده که اول تحفه در موقع احتضار که از جانب خداوند برای مؤمن میآید آمرزش از جمیع گناهان است، و در معالم الزلفی قریب بچهل حدیث نقل فرموده که موت کفاره جمیع گناهان مؤمن است.

ص: 426

[سوره الأعراف (7): آیه 127].... ص : 427

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (127)

و گفتند جماعت درباریان فرعون آیا وامیگذاری موسی و قوم او را تا اینکه فساد کنند در روی زمین و تو و آلهه تو را رها کنند گفت زود باشد که پسران آنها را بکشیم و زنهای آنها را نگاه داریم و ما محققا فوق آنها و مسلط بر آنها هستیم وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ ملاء عبارت از جماعت اشراف و اعیان مثل درباریان و وزراء و امراء و رؤساء و سرلشکریان و امثال اینها که بفرعون گفتند چرا موسی و قوم او را نمیکشی أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ اینها را رها کرده ای آزادانه هر کاری میخواهند میکنند لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ مملکت تو را آشوب کردند و مردم را از تو برگردانیدند که از ابن عباس روایت کردند که گفت ششصد هزار بعد از ایمان سحره بحضرت موسی علیه السّلام ایمان آوردند بخصوص بنی اسرائیل که در چنگال فرعون بودند و گرفتار ظلمها و اذیتهای او بودند و یک همچه موقعی را بدست آوردند البته مملکت او را درهم میکوبند.

وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ مفسرین در تفسیر این جمله در دست و پا افتادند زیرا فرعون دعوی الوهیت داشت حتی گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24 چگونه از برای او آلهه بوده، بعضی گفتند فرعون عبادت بتها میکرد و قومش عبادت او را میکردند بجهت تقرب ببتها و این منافات دارد با کلمه أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی بعضی گفتند قوم آلهه داشتند از بتها و فرعون را هم یکی از آنها میدانستند غایة الامر اعلی از آنها میگفتند این هم با کلمه آلهتک منافیست زیرا باید بگویند آلهتنا، بعضی گفتند در خفاء فرعون بت می پرستید و در ظاهر دعوی الوهیت میکرد اینهم درست نیست زیرا اگر در خفاء بوده قوم نمیدانستند که بگویند آلهتک، و آنچه

ص: 427

بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه مراد از آلهتک نه خدایان تو است بلکه خدائیهای تو که قوم موسی تو را رها کردند و از خدایی تو دست برداشتند که مدّعی بود من شما را خلق کردم و تربیت نمودم که مفاد ربّکم است و من روزی میدهم شما را و امثال این مزخرفات.

قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ فرعون دیگر قدرت بر موسی و قوم موسی نداشت و الّا باید بگوید سنقتّلهم و در مقابل قوم خود هم نمیخواست اظهار ضعف کند گفت همان معامله را که قبل از ولادت موسی با بنی اسرائیل میکردم که موسی بوجود نیاید همان معامله را ادامه میدهم که هر کجا اطفال آنها را که قوّت دفع ندارند و ضعیف هستند میگیریم و بقتل میرسانیم و لو ببزرگان آنها ظفر پیدا نکنیم.

وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ این جمله در بسیاری از آیات شریفه ذکر شده و نوع مفسرین بلکه کل آنها تفسیر کردند که زنهای آنها را نمیکشیم و این تهدیدی نیست بر بنی اسرائیل زیرا اگر زنها را هم میکشتند آن هم اذیت و ظلم بود نه زنده بدارند بلکه مراد اینست که زنهای آنها که ضعیف هستند و قوّه دفع ندارند ما میگیریم برای کنیزی و کلفتی و باعمال شاقّه آنها را وادار میکنیم و این بر بنی اسرائیل از قتل سخت تر است حتی از قتل ابناء وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ زیرا عدّه ما بیشتر از آنها است و نیروی ما زیادتر و قدرت و قوت ما بر آنها بالاتر است چنانچه چنین معامله میکردند که قوم موسی بحضرت موسی عرض کردند در آیات بعد قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا.

ص: 428

[سوره الأعراف (7): آیه 128].... ص : 429

قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (128)

فرمود موسی بقوم خود بنی اسرائیل استعانت بجوئید از خداوند و صبر کنید بر اذیتهای فرعونیان محققا زمین مختص بخداوند است بهر که اراده فرمود بنحو میراث از سابقین میدهد از بندگانش و عاقبت مختص باهل تقوی است.

قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ قوم موسی خویشاوندان او بودند که دوازده قبیله بودند هر قبیله از یک نفر اولاد یعقوب که دوازده فرزند داشت و کسانی که بموسی ایمان آورده بودند اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ عون بمعنی کمک است اعانت کمک نمودن است و استعانت طلب اعانه است و گذشت در مجلد اول در سوره مبارکه حمد در تفسیر وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ که این جمله دلالت دارد بر مذهب شیعه که قائل باختیار هستند و ابطال میکند مذهب جبریه و مفوضه را زیرا اگر جبر باشد که افعال عباد مستند بخدا است و از تحت اختیار عباد خارج است بلکه آنها بمنزله آلت هستند استعانت معنی ندارد، و همچنین اگر تفویض باشد و عباد مستقل باشند احتیاج باعانت خدا ندارند پس امر بین الامرین است فعل فعل عبد است ولی تا اعانت حق نباشد نمیتوانند بجا آورند لکن اعانت حق با اعانت بندگان بیکدیگر تفاوت دارد زیرا اعانت بندگان بیکدیگر بنحو شرکت است مثل اعوان ظلمه که یک قسمت کارها و ظلمهای آنها در دست اعوان است، یا اعانت بر برّ و تقوی یا اثم و عدوان که میفرماید تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ مائده آیه 3، و اما اعانت خداوند این است که عبد و اختیار و قوه و قدرتش در تحت مشیت حق است که اگر مشیت تعلق نگرفته ممکن نیست فعل از عبد صادر شود و با موافقت مشیت فعل از عبد صادر میشود بالاختیار.

وَ اصْبِرُوا مراد تحمل و خودداری کردن است بر اذیتهای فرعونیان که

ص: 429

گفتند

(الصبر مفتاح الفرج).

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ مالک حقیقی نسبت بجمیع مخلوقات ذات مقدس او است لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و این ملکیتهایی که هر کس مدعی میشود مجرد عاریت است هر روز از یکی میگیرد و بدست دیگری میسپارد و همین است معنای یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ زیرا وارث جای مورّث مینشیند یعنی از این میگیرد و بدیگری میدهد و تمام حیثیات از همین باب است ریاست سلطنت، مال، منال، جاه و مقام و سایر جهات دنیوی فقط چیزی که باقی میماند ایمان و عمل صالح است و تقوی و همین است مفاد و معنای وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ بعلاوه خداوند ظالم را هلاک میکند و مظلوم را نصرت میبخشد چنانچه در بسیاری از آیات تصریح باین مفاد فرموده که مؤمنین و متقین را نجات دادیم و کفار و ظالمین را هلاک نمودیم.

[سوره الأعراف (7): آیه 129].... ص : 430

قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (129)

گفتند بنی اسرائیل قوم موسی علیه السّلام بآن حضرت که ما در مورد اذیتهای فرعون از قبل از اینکه شما بیایی نزد ما و از بعد از آمدن شما بودیم و هستیم حضرت موسی (ع) فرمود امیدوار باشید بپروردگار خود به اینکه هلاک میفرماید دشمن شما را و شما را جای گیر آنها میکند در زمین پس نظر میفرماید که شما چگونه عمل میکنید.

قالُوا أُوذِینا اذیتهای فرعون ببنی اسرائیل در هر زمانی مختلف بوده قبل از ولادت حضرت موسی زنهای آنها را شکم پاره میکردند اگر حمل داشتند اگر

ص: 430

پسر بود سر میبریدند که موسی بوجود نیاید که مثنوی میگوید:

صد هزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم اللَّه موسی دیده شد

خداوند نطفه موسی را زیر تخت فرعون منعقد نمود و موسی را در دامن فرعون بزرگ فرمود و بعد از آنی که موسی آن قبطی را کشت و فرار کرد بطرف مدین اذیت فرعون بآنها این بود که آنها را باعمال شاقّه وادار میکرد مثل بنائی و عمله گی و زمین کنی و حمالی و نحو اینها مرد و زن آنها حتی پیره مردان و پیره زنان و ظاهرا اینست مراد از مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا و بعد از آمدن موسی و دعوت او و اقامه معجزه و ابطال سحر سحره و ایمان قوم بموسی اذیت فرعون این بود که ضعفاء آنها را دست گیر میکرد پسران را میکشت و زنها را باسیری میبرد و مراد از وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا این است.

حضرت موسی علیه السّلام بقوم وعده نصرت داد قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ زیرا کلمه عسی نسبت بخداوند آنهم بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر دهد وعده جدّی قطعی است و مراد از هلاکت عدوّ آنها آنکه فرعون و تمام قوم او را در رود نیل غرق فرمود و موسی و قوم او را نجات بخشید چنانچه شرحش بیاید انشاء اللَّه تعالی وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ که بنی اسرائیل تمام منازل و زخارف و اندوخته های فرعونیان را حیازت کردند و تصرف نمودند.

فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ نظر الهی امتحانات بنی اسرائیل بود که چه فسادهایی از آنها ظاهر شد از گوساله پرستی و تقاضای بت و آلهه از موسی و طلب رؤیت خدا و عدم دخول در ارض مقدسه و مخالفت در جهاد با کفار و غیر اینها.

[سوره الأعراف (7): آیه 130].... ص : 431

وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (130)

و هراینه البته گرفتیم آل فرعون و اصحاب و قوم او را بقحطی و خشکسالی

ص: 431

و کمی میوه جات بلکه آنها متذکر شوند.

انسان بالطبیعه اگر در وسعت و ثروت باشد طغیان میکند و غافل میشود کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6، و اما در مورد بلاء و اضطرار بسا متوجه و متذکر شود وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ یونس آیه 12، فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ زمر آیه 50، از این جهت میفرماید وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ مراد از اخذ یعنی مبتلا کردیم و در شکنجه بلاء انداختیم، و آل منسوبون بشخص است که در امور موافق رأی و مسلک او رفتار کنند چنانچه آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ائمه طاهرین علیهم السّلام که موافق طریقه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفتار میکردند که معنای عصمت است و آل فرعون فرعون پرستان هستند.

بالسنین سال قحطی و خشکسالی را گویند که حاصل دست نیاید و اشجار میوه خشک شود که وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ است بلکه اینها بفهمند که فرعون قدرت بر دفع بلاء ندارد و متوجه خدا شوند و ایمان آورند.

لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ مکرر گفته ایم که لعلّ نسبت بخداوند تردید نیست بمعنی شاید نیست بلکه بمعنی باید است و سزاوار است که متذکر شوند لکن قلب که سیاه شد و قساوت پیدا کرد بهیچ صراطی مستقیم نخواهد شد و در هیچ حالی متوجه نمیشود.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

ص: 432

[سوره الأعراف (7): آیه 131].... ص : 433

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (131)

پس زمانی که آمد آنها را خوبی از نعم الهیه گفتند از ما است و بسبب ما است و اگر اصابت کند آنها را بدی از بلیات الهی میگویند از شومی قدم موسی و گروندگان آن آگاه باشند که شومی برای آنها نزد خدا محفوظ است از عقاب اخروی و لکن اکثر آنها نمیدانند.

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ از توسعه رزق و زیادتی مال و بسیاری حبوب و میوه جات و نزول باران و فراوانی اجناس و نحو اینها از نعم الهیه قالُوا لَنا هذِهِ از برکات ما است و حسن عمل ما و خوبی طینت ما و باصطلاح شانس ما چنانچه جمیع طبقات کفار و ظلمه و فساق این توهم را میکنند حتی یزید ابن معویه علیهما اللعنه سلطنت و عزت را دلیل بر خوبی خود قرار داد و تمسک بآیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ الایة نمود و غافل از اینکه اینها باعث زیادتی معاصی و شدت عذاب آنها است چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ از قحطی و نزول بلیات که بعدا بیان میفرماید یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ طیره مقابل تفأل است باصطلاح فال بد زدن مقابل فال نیک و در حدیث رفع تسعة از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دارد که خداوند طیره را از این امت برداشته

(رفع عن امتی تسعة)

و یکی از آنها را طیره فرموده یعنی اثر از آن برداشته و قوم فرعون هر بلائی بآنها متوجه میشد میگفتند که موسی و کسانی که با او هستند شوم هستند و اینها سبب نزول این بلیات شدند چنانچه امروز هم فساق و فجار و ظلمه هر گرفتاری که پیدا میکنند گردن علماء دین بار میکنند أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ بدبختی آنها و گرفتاری آنها و ابتلائات آنها

ص: 433

در دنیا و عذاب آنها در آخرت نزد خداوند است در اثر کفر و عناد و ظلم و تعدیات و فسق و فجور آنها است که خداوند آنها را مبتلا فرموده و میفرماید چنانچه میفرماید وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 94، شرحش گذشت.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ تعبیر باکثر ممکن است این باشد که قلیلی از آنها مثل فرعون و خواصّ آن فهمیدند و علم و یقین پیدا کردند بموسی و کفر خود لکن از روی عناد و حبّ جاه انکار کردند چنانچه در حق آنها میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14، و ممکن است این باشد که قلیلی از آنها فهمیدند و ایمان آوردند مثل مؤمن آل فرعون چنانچه در سوره مؤمن شرح حال او را بیان میفرماید وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ الی آخر الآیات و اللَّه العالم.

[سوره الأعراف (7): آیه 132].... ص : 434

وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (132)

و گفتند قوم فرعون بحضرت موسی (ع) که هر مقدار آیه و معجزه اقامه کنی و بما نشان دهی سحر است و میخواهی ما را سحر کنی پس ما هرگز بتو ایمان نخواهیم آورد.

وَ قالُوا مَهْما بعضی گفتند مهما در اصل مأما بوده و برای اینکه توهم تکرار نشود همزه و الف اول تبدیل بها شده، و بعضی گفتند مه بمعنی ایّ است و ما بمعنی شی ء است یعنی ایّ شی ء و بر هر تقدیر دلالت بر عموم میکند که اگر جمیع معجزات را تَأْتِنا بِهِ بیاوری لِتَسْحَرَنا بِها میخواهی ما را بسحر خود فریب دهی و ما بتو ایمان نمیآوریم فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ دلیل بر اسرار آنها است بکفر زیرا قلوب آنها سیاه و قسیّ شده، در بعض اخبار داریم که میفرماید

(لا یرجی

ص: 434

بخیر)

و در بعض اخبار دارد

(صار قلبه منکوسا)

چنانچه مکرر اشاره شده که بسیاری از ابناء نوع امروزه هر قدر بلا و مصیبت بآنها وارد شود مستند بطبیعت میدانند و ابدا متنبه نمیشوند و دست از کردار زشت خود برنمیدارند و در آیات بسیاری از قرآن اشاره باین مطلب دارد که بعض آنها را متذکر شده ایم قبلا و بعض دیگر بیاید انشاء اللَّه تعالی

[سوره الأعراف (7): آیه 133].... ص : 435

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ (133)

پس فرستادیم بر آنها طوفان و جراد (ملخ) و قمّل (شپش) و ضفادع (وزغ قورباغه) و دم آیات و معجزات مفصل یکی بعد از دیگری پس طلب بزرگی کردند و تکبر ورزیدند و بودند قومی گنهکار.

در سوره بنی اسرائیل میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ آیه 103، و در این آیه پنج آیت میفرماید و چهار آیت دیگر ممکن است عصا باشد و ید بیضاء و انفجار دوازده چشمه آب از سنگ و شکاف دوازده جاده در رود نیل و معجزات حضرت موسی منحصر باین نه آیت نیست قحطی که سنین باشد و نقص ثمرات و نزول منّ و سلوی بر بنی اسرائیل و سایه انداختن ابر بالای سر آنها و جعل کوه بالای سر آنها و هلاک شدن هفتاد نفر از بنی اسرائیل بصاعقه و دو مرتبه زنده شدن آنها و غیر اینها(1) و بیاید اختلاف مفسرین در تسعه انشاء اللَّه تعالی و در اینجا بشرح این پنج آیه مذکوره در این آیه اکتفاء میکنیم.

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ فاء تفریع است یعنی پس از آنکه گفتند ما هرگز ایمان نمیآوریم و لو هر چه آیه و معجزه اقامه کنی و حضرت موسی علیه السّلام مأیوس شد از ایمان آوردن آنها نفرین کرد عرض کرد رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی

ص: 435


1- (1) و ممکن است مراد از تسعه برای فرعونیان باشد و بقیه راجع بخصوص بنی اسرائیل است پس از هلاکت فرعونیان (منه غفر له)

قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ یونس آیه 88، خداوند بر آنها فرستاد طوفان را و در معنای طوفان اختلاف کردند مشهور گفتند طوفان آب بود که آن قدر از آسمان بارید که تا سینه و گردن آنها را آب گرفت و یک قطره بر قوم موسی اصابت نکرد، و بعضی گفتند طوفان آبله بود و بعضی گفتند طوفان مرگ و موت فراوان بود.

و الجراد ملخ گفتند تولید ملخ از عطسه ماهی میشود در دریا و پرواز میکند در زمین و جرادش گفتند برای اینکه زمین را مجرد میکند از گیاه و زرع و اشجار و آن قدر کثرت پیدا کرد که چوب و آهن را هم از بین برد و تمام لباسهای آنها را جوید و درب بیوت و اشجار و سقف عمارات را از بین برد و بر سر و صورت آنها مینشست و القمّل شپش که تولیدش از عرق و چرکی بدن میشود و در بدن و در موهای سر و ریش آنها و در البسه آنها و فراش خواب آنها نه روز آرام بودند و نه شب استراحت میکردند و الضفادع وزغ و قورباغه در غذاها و مطعومات و مطبوخات آنها میرفتند و در زیر لباسهای آنها و فراش خواب آنها.

و الدم خداوند آب رود نیل و نهرها و ساقیه های آنها را خون کرد و خون میآشامیدند حتی اگر قبطی یا اسرائیلی در یک ظرف آب مینوشیدند آنچه ظرف اسرائیلی بود آب بود و ظرف قبطی خون حتی اگر از اسرائیلی آب طلب میکردند در دهان قبطی خون میشد.

آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فصل مقابل وصل است یعنی این آیات از یکدیگر جدا بودند یک مرتبه نبود یکی پس از دیگری.

فَاسْتَکْبَرُوا با این همه آیات مع ذلک دست از نخوت و کبر خود برنداشتند و ایمان نیاوردند و تمام اینها را حمل بر سحر کردند وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ فسق و فجور و ظلم و تعدی و کفر آنها باعث این نوع بلاها شد، و از تفسیر علی ابن

ص: 436

ابراهیم حدیث مفصل از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که هر کدام از این پنج بلاء بترتیب در پنج سال متوجه شد و در هر سالی معاهده میکردند که اگر بلاء رفع شود ایمان بیاورند و پس از رفع مخالفت میکردند و هامان در هر دفعه فرعون را فریب میداد مراجعه کنید بمجمع و برهان.

[سوره الأعراف (7): آیه 134].... ص : 437

وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ (134)

و چون وارد میشد بر آنها عذاب و بلاء میگفتند ای موسی دعاء کن و بخوان برای ما پروردگار خود را بآنچه قرار داده با تو هراینه اگر این عذاب و بلا از ما برداشته شود ما بتو ایمان میآوریم و هرآینه میفرستیم با تو بنی اسرائیل را و آنها را آزاد میکنیم.

وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ اختلاف شد که مراد از این رجز چیست بعضی گفتند همان پنج بلایی که در آیه قبل بیان فرموده و این آیه بیان همان آیه قبل است که نسبت بهریک آنها میگفتند اگر رفع فرمودی ما ایمان میآوریم پس از رفع مخالفت میکردند چنانچه در حدیث سابق بیان شد، و بعضی گفتند مراد مرض طاعون بوده که هفتاد هزار از قوم فرعون را هلاک نمود و این آیه ششم بود بعد از آن پنج آیه، و بعضی گفتند ثلج یعنی برف قرمز بر آنها بارید که هیچ سابقه نداشته و از شدت سردی تلف میشدند و بر طبق این حدیثی از حضرت صادق علیه السّلام طبرسی روایت کرده، و بعضی گفتند قحطی و تلف حبوبات از گرسنگی هلاک میشدند و آنچه بنظر میرسد مراد تمام این بلیات بوده یکی بعد از دیگری که کلمه الرجز جنس باشد نه عهد ذکری با عهد ذهنی یعنی هر موقعی که بلائی بآنها متوجه میشد قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ دعاء بر رفع آن عذاب و بلاء بِما عَهِدَ عِنْدَکَ

ص: 437

ظاهرا مراد از این عهد آنست که در سوره طه آیه 49 و 50 میفرماید از قول موسی بفرعون وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ مناسب این بود که بگوید لئن کشف ربّک عنّا الرجز لکن چون کشف رجز مستند بدعاء حضرت موسی بوده لذا نسبت باو داده یعنی اگر دعا کردی و کشف رجز از ما شد لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ یعنی دست از شرک برمیداریم و بوحدانیت خداوند اقرار میکنیم و برسالت تو ایمان میآوریم و بدستورات تو عمل میکنیم که معنی ایمان بموسی همین است.

وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ یعنی آنها را از قید عبودیت خود آزاد میکنیم و از قتل ابناء آنها گذشت میکنیم و از استخدام زنهای آنها صرف نظر میکنیم و از اعمال شاقه که بر آنها تحمیل میکردیم دست برمیداریم و این جمله در مقابل فرمایش موسی بود که بفرعون گفت فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ در ابتداء دعوت چنانچه گذشت.

[سوره الأعراف (7): آیه 135] .... ص : 438

فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ (135)

پس از آنکه کشف رجز از آنها کردیم تا مدتی که آنها بآن مدت رسیدند در این زمان که از آنها کشف شد و راحت شدند نقض عهد کردند و خلف وعد نمودند نه ایمان آوردند و نه بنی اسرائیل را نجات دادند.

فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ بنا بر آنچه گفتیم که الف و لام الرجز الف و لام جنس است شامل تمام بلیات متوجه بآنها میشود نه عهد چنانچه مفسرین گفتند معنی این میشود که در هر موقعی که بلای سابق الذکر یکی بعد از دیگری بآنها متوجه میشد همین استدعا را از موسی میکردند و خداوند آن بلاء را بر طرف میفرمود إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ ظاهرا مراد تا زمانی که بلاء دیگری بآنها متوجه

ص: 438

میشد در این مدت که بلاء برطرف میشد و نجات پیدا میکردند إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ نکث بمعنی خلف و نقض است خلف وعد و نقض عهد و بهمان کفر و شرک و ظلم و فساد که مرتکب بودند باقی ماندند سپس بلاء دیگری متوجه میشد و هکذا در هر یک از آنها وعده میدادند و عهد میکردند و خلف مینمودند تا اینکه حجت از هر جهت بر آنها تمام شد و راه عذر منقطع و از قابلیت هدایت افتادند.

[سوره الأعراف (7): آیه 136].... ص : 439

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ (136)

پس انتقام کشیدیم از آنها پس غرق کردیم آنها را در رود نیل بسبب آنکه آنها تکذیب کردند بآیات ما و بودند از آن آیات غافل.

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ انتقام از ماده نقمت است و انتقام در موردی است که کسی در حق دیگری خلافی یا ظلمی و اذیتی بکند آن دیگر بخواهد تلافی کند و یکی از اسماء حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه منتقم است

(این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء و این الطالب بدم المقتول بکربلا)

و از این عبارت استفاده میشود که حضرتش مطالبه خون تمام انبیاء و ابناء آنها را میکند از هابیل تا اجداد طیّبین خود و منتقم حقیقی ذات مقدس ربوبی است که از هر ظالمی انتقام مظلوم را میکشد چنانچه در حدیث قدسی است

(و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و از این جمله استفاده میشود که بلاهایی که متوجه میشد بقوم فرعون برای تنبه آنها بود بلکه ایمان آورند و ظلم ببنی اسرائیل نکنند و چون حجت تمام شد و متنبه نشدند و قابلیت هدایت نداشتند خداوند آنها را هلاک فرمود و رفع شرّ آنها را نمود فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ و شرح این جمله را خداوند در بسیاری از سور قرآن بیان فرموده در سوره طه وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً

ص: 439

فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ

79 و 80 و 81، و در سوره شعراء فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ آیه 61- 66، و غیر اینها از سور. و مراد از یمّ ماء کثیر است مثل دریا و رود.

بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بیان علت غرق و سبب آنست که آنچه معجزات باهرات بموسی دادیم حمل بر سحر کردند و ایمان بموسی نیاوردند وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ مراد غفلتی نیست که رافع تکلیف باشد بلکه مراد اینست که با این همه آیات متنبه نشدند و حمل بر سحر کردند غافل از اینکه خداوند خواهد از آنها اخذ بگناه خود آنها نمود چنانچه نوع ظلمه و فساق و فجار تصور میکنند که همیشه سوارند و آنچه علماء آنها را موعظه و نصیحت میکنند تأثیری در آنها ندارد تا آنکه بغتة عذاب بیاید و آنها را نابود کند و باصطلاح غافل گیر شوند (اللهم لا تؤاخذنا بسوء اعمالنا بجاه محمد و آله صلّ علی محمّد و آله).

[سوره الأعراف (7): آیه 137].... ص : 440

وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (137)

و بمیراث دادیم آن قومی را (بنی اسرائیل) آن کسانی که بودند مستضعف و تحت سیطره فرعونیان مشارق زمین و مغارب آن را آن زمینی که برکت داده بودیم در آن و تمام شد کلمه پروردگار تو که بهترین کلمات بود بر بنی اسرائیل بواسطه آنکه صبر کردند بر اذیتهای فرعونیان و از بین بردیم آنچه را که بودند صنعت

ص: 440

میکردند فرعون و قوم او و آنچه را که بودند ساختمان میکردند وَ أَوْرَثْنَا تعبیر بمیراث برای اینست که اموال مورث از منقول و غیر منقول و حقوق بمجرد موت از ملک او خارج میشود و منتقل بوارث میگردد و فرعون و قوم او بعد از غرق و هلاکت آنچه دارا بودند از ملکیت آنها خارج شد و خداوند برای بنی اسرائیل مباح و حلال فرمود جمیع اراضی و عمارات و اندوخته های آنها را بقرینه کلمه و اورثنا که میفرماید ما ارث دادیم آنها را الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ تعبیر باستضعاف برای اینست که بنی اسرائیل بالذات ضعیف نبودند و عدّة و عدّة و قوّة و نیروی آنها برجا بود لکن فرعونیان بواسطه قهر و غلبه که داشتند اینها را ضعیف کردند و بر آنها مسلط شدند چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ قصص آیه 4 مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا مراد تمام صفحه کره نیست زیرا بنی اسرائیل اولا همچه توسعه پیدا نکردند و ثانیا در سیطره فرعون نبود تا بمیراث بآنها منتقل شود بلکه مراد مدائنی بود که فرعون تصرف کرده بود و بیت المقدس و شام بقرینه الَّتِی بارَکْنا فِیها که برکات الهی در آنها زیاد بود از ثمار و حبوب و اشجار و مساعدت هوی و نزول امطار و محل اقامه انبیاء و غیر اینها.

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ ممکن است مراد از کلمه وعده ای بود که بآنها داده شده بوده که در آیات قبل ذکر شد قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ و ممکن است مراد رسالت موسی و نزول تورات و بیان احکام که راه هدایت برای آنها از هر جهت تمام شد چنانچه در وصف تورات میفرماید وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ شرحش بیاید انشاء اللَّه تعالی.

بِما صَبَرُوا صبر بنی اسرائیل این بود که با اینکه در منتهی درجه فشار

ص: 441

و سختی بودند ایمان بفرعون نیاوردند و اقرار بالوهیة او نکردند و تحمل مشاق نمودند چنانچه مؤمن باید در هر حالی که هست دست از ایمان برندارد و لو گوشت بدن او را قطعه قطعه کنند و در آتش بسوزانند إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ نحل آیه 108 راجع بقصه عمار.

وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ دمّر در اصل دخول در منزل غیر است بدون اذن و اجازه چنانچه در حدیث است از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

(من دمّر علی مؤمن فی منزله بغیر اذنه فدمه مباح للمؤمن)

و در اینجا کنایه از هلاکت که بلای غرق دفعة بدون توجه آنها وارد شد و تمام آنها را هلاک نمود و چون هلاک شدند تمام اعمال آنها و ظلمها و اذیتهای آنها از بین رفت و بنی اسرائیل نجات پیدا کردند، و تفسیر ما کان یصنع باندوخته های آنها خلاف ظاهر است زیرا اندوخته های آنها همراه آنها نبود که در دریا غرق شود و از بین رود بلکه در منازل آنها محفوظ بود و بنی اسرائیل تصرف کردند.

وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ از برای عرش معانی است عرش اعظم الهی که باصطلاح حکماء فلک غیر مکوکب و فلک اطلس مینامند و محیط بکرسی است که تعبیر بفلک ثوابت میکنند و کرسی محیط بجمیع سماوات و ارض و ما فیها و ما بینهما است وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و بمعنی داربست است که برای انگور و کرم آن میزنند جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ انعام آیه 42 باین معنی تفسیر شده، و بمعنی سقف عمارات مرتفعه هم آمده است و در اینجا بمعنی ساختمان است.

اشکال- عمارتهای آنها و بیوتات آنها هم در تصرف بنی اسرائیل آمد از بین نرفت.

جواب- فرمود یعرشون بصیغه مضارع نه ماضی یعنی ساختمانها که در مقام بودند و مشغول بودند بهلاکت آنها از بین رفت که یکی از مصادیق آنها دستور

ص: 442

فرعون بود بهامان فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی قصص آیه 38.

[سوره الأعراف (7): آیه 138] ..... ص : 443

وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (138)

و گذرانیدیم بنی اسرائیل را از دریا پس آمدند و وارد شدند بر قومی که بت پرست بودند و ثابت بودند بر بتهای خود بنی اسرائیل گفتند بموسی که قرار ده برای ما هم یک بتی که او را عبادت کنیم چنانچه اینها بتهایی دارند که میپرستند فرمود موسی شما قوم جاهل هستید.

وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ تجاوز بمعنی گذشت است چون فرعونیان غرق شدند و بنی اسرائیل نجات پیدا کردند و از دریا خارج شدند و بیرون رفتند فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ وارد شدند بر جماعتی از بت پرستان و مشرکین یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ عکوف بمعنی ثبات و استقرار بر امریست و از این باب است مسئله اعتکاف در مساجد جامعه که باید سه روز در آن مسجد وقوف کنند و روزها روزه بگیرند و شبها مشغول عبادت باشند و از مسجد خارج نشوند مگر برای قضاء حاجت و دو روز اول مستحبّ است و روز سوم واجب و هکذا چهارم و پنجم مستحبّ و ششم واجب و هکذا و از جماع خودداری کنند یعنی این جماعت بشرک و پرستش بت ثابت و پابرجا بودند.

قالُوا یا مُوسَی بنی اسرائیل از حضرت موسی توقع و خواهش نمودند که اجْعَلْ لَنا إِلهاً این اولین تمایل بنی اسرائیل بود بشرک و بت پرستی بمجرد اینکه از چنگال فرعونیان نجات پیدا کردند با این همه معجزات که از حضرت موسی علیه السّلام مشاهده کرده بودند ثابت قدم بر توحید نبودند و متمایل بشرک بودند چنانچه

ص: 443

ما در کلم الطیب مجلد اول شرح حال آنها را از کتب خود آنها داده ایم که در اطوار متمادیه اینها در کفر و شرک سیر میکردند و از تورات و موسی هیچ نام و نشانی نبود و سه مرتبه بکلی تواتر آنها منقطع شد رجوع کنید کَما لَهُمْ آلِهَةٌ ببینید از موسی توقع کنند که برای آنها بت بتراشد و بشرک آنها را دعوت کند قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ بعید نیست که مراد از جهل اینها مجرد ندانستن نیست که تعبیر بجهل بسیط میکنند بلکه مراد حماقت و کم عقلی است که جهل مرکب باشد الان بردارید تورات رائج آنها را که خدایی که دروغ بآدم و حوی بگوید و در بهشت قدم زند و نداند که آنها از شجره منهیه خورده اند و آنها خود را از خدا مخفی کنند و خدایی که با یعقوب کشتی بگیرد و بالاخره زمین خورد و صدها مزخرفات دیگر آیا دلیل بر حماقت آنها نیست.

[سوره الأعراف (7): آیه 139] ..... ص : 444

إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (139)

محققا این جماعت مشرکین هلاک شده اند و خود را بهلاکت انداخته اند بواسطه این عکوف بر شرک و بت پرستی و آنچه میکنند بر خلاف حق است و باطل و عاطل است.

إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ متبّر از ماده تبار بمعنی هلاکت و نابودیست چنانچه در بسیاری از آیات شریفه دارد وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَباراً نوح آیه 29 وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً فرقان آیه 41 وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً بنی اسرائیل آیه 7، و باب تفعیل آنهم اسم مفعول دلالت دارد که خداوند اینها را هلاک میفرماید بواسطه و سبب این کفر و شرک آنها.

وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ و این عمل اینها باطل است زیرا مسئله توحید از قسم ضروریات و بدیهیات بشمار میرود و ادله توحید از هزارها بیشتر است.

ص: 444

و فی کلّ شی ء له آیة تدلّ علی انّه واحد

دل هر ذرّه را که بشکافی وحده لا شریک له گوید

[سوره الأعراف (7): آیه 140].... ص : 445

قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ (140)

فرمود حضرت موسی ببنی اسرائیل آیا من غیر از خداوند عالم کسی را اختیار کنم یا چیزی را طلب کنم برای معبودیت و پرستش شما و حال آنکه او شما را برتری داد بر عالمین.

قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ از روی تعجب که واقعا جای تعجب است با مشاهده این همه معجزات غیر از ذات مقدس ربوبی را أَبْغِیکُمْ إِلهاً برای شما طلب کنم و جعل کنم جهت پرستش فرعون با آن عظمت و قدرت که بمراتب از یک بت که جماد صرف بود نه حسی نه حرکتی نه شعور و ادراکی که بدست خود میتراشیدند مقدم بود و ما او را بچه طریق فضیحی هلاک کردیم آیا سزاوار است یک جمادی را پرستش کنید وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ اختلاف کردند در وجه تفضیل آنها بر عالمین بعضی گفتند بر عالمین زمان خود، بعضی گفتند دو پیغمبر بر آنها فرستاد موسی و هارون، بعضی گفتند از چنگال فرعونیان نجات بخشید و ظاهر اینست که مراد ازدیاد ادله و براهین و آیات و معجزات باهرات که خداوند برای آنها قرار داد از عصا و ید بیضاء و انشقاق دریا و هلاکت اینهمه دشمنان قوی بیک طرفة العین و تمام اراضی و ذخارف آنها را در دست رس شما قرار داده.

[سوره الأعراف (7): آیه 141].... ص : 445

وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (141)

و هنگامی که نجات دادیم شما را از آل فرعون که میچشانیدند بشما و بذلّت

ص: 445

و خواری میگرفتند شما را بعذاب بسیار زشت و خفة و ذلة پسران شما را میکشتند و زنهای شما را بکنیزی و تحمل اعمال شاقه میبردند و نگاه میداشتند و این بلاء بزرگ از جانب پروردگار بود که آنها را مسلط فرموده بود بر شما و همچه بلائی را از شما برطرف فرمود و شما را نجات بخشید.

وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ کلمه اذ متعلق بمحذوف است مثل اذکروا یعنی یاد کنید از آن زمان و این خطاب ظاهرا متوجه بیهود عصر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که یاد کنید از زمان قبل از بعثت حضرت موسی که شما در چه ذلت و خفت بودید در چنگال فرعونیان و خداوند بفرستادن موسی و هارون شما را یعنی اسلاف و آباء شما را از این حقارت و ذلت نجات بخشید و صدها نعمتهای دیگر که شرحش در سوره مائده گذشت در ذیل آیه 23 وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مراجعه فرمائید.

مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ که قبطیان باشند مخصوصا نزدیکان فرعون که تعبیر بآل فرموده که آنها با شما چه میکردند یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یعنی از روی کره و اجبار عذاب بد و زشت بشما میکردند و در چنگال آنها گرفتار بودید.

یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ یکی از عذابهای سخت آنها این بود که بمجرد تولد اولاد اگر پسر بود سر میبریدند بلکه مفتشهای آنها اگر زنی از بنی اسرائیل حمل داشت شکم پاره میکردند اگر طفل پسر بود میکشتند بلکه میانه زنها و شوهرها جدایی میانداختند که اصلا حمل پیدا نکنند و موسی بدنیا نیاید وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ که بکنیزی و کلفتی برای جمع مزابل و جاروب خاک روبه و امثال آنها وادار میکردند.

وَ فِی ذلِکُمْ و در این عذابها برای شما بلاء بلاء و مصیبت بود که بواسطه

ص: 446

طغیان و سرکشی و معصیت و نافرمانی خداوند آنها را بر شما مسلط فرموده بود من ربّکم چون هیچ امری تا مشیت حق تعلق نگیرد واقع نمیشود چنانچه مکرر گفته ایم عظیم بسیار بزرگ و سخت و شدید بود برای شما و خداوند ببرکت موسی نجات داد شما را، اشاره به اینکه بخود بیائید و با پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ستیزگی نکنید که گرفتار بلاء خواهید شد

[سوره الأعراف (7): آیه 142].... ص : 447

وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ (142)

و وعده گرفتیم ما موسی را سی شب و تمام کردیم بده شب پس موسی تمام نمود میقات پروردگار خود را چهل شب و فرمود موسی از برای برادرش هارون که جانشین من باش در قوم من و اصلاح کن و متابعت نکن راه اهل فساد را، وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً مواعده بین الاثنین یعنی یکی دیگری را دعوت میکند و طرف هم قبول میکند می گویی من با فلانی مواعده کرده ایم یعنی یکی دیگری را دعوت کرده و دیگری اجابت نموده خداوند دعوت فرمود و موسی اجابت نمود اشکال- چرا از ابتداء نفرمود اربعین لیلة چنانچه در سوره بقره فرمود وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً آیه 48.

جواب- دو دعوت بود ابتداء سی شب پس از آن ده شب اضافه شد که فرمود وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ که این اضافه یا برای نزول الواح تورات بوده یا برای امتحان بنی اسرائیل که در این مدت ده شب دستگاه گوساله پرستی و سامری اتفاق افتاد چنانچه بیاید.

سؤال- چرا نفرمود اربعین یوما و فرمود فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً

ص: 447

جواب- مسلّما رفتن موسی بمیقات روز بوده و مراجعت هم روز بوده اگر فرموده بود اربعین یوما دلالت نمیکرد بر چهل روز تمام یعنی چهل شبانه روز لذا لیلة فرمود که چهل شبانه روز کامل باشد و روز چهل و یکم مراجعت نمود و میقات اسم مکان است محلیست که جعل شده برای عبادت مثل مواقیت حج برای احرام چنانچه مسجد برای محل سجده و محراب برای حرب با شیطان و موقف مثل عرفات و مشعر و منی برای اعمال حج و مقام ابراهیم برای نماز طواف و میقات موسی برای عزلت از قوم و فراغت برای عبادت از صیام و صلوة و مناجات با پروردگار خود، و میقات با وقت تفاوت دارد وقت اسم زمان است در مدت معینی وقت چهل شب میقات محلی که در این مدت معین شده.

اشکال- حضرت موسی بقوم خبر داده که من سی شب دعوت شده ام برای عبادت و سپس چهل شب توقف نمود و این باعث سوء ظن بآن حضرت شد.

جواب- موسی نفرمود که من پس از سی شب میآیم بلکه فرمود سی شب دعوت شده ام و ده شب دیگر دعوت ثانوی بود کذبی و سوء ظنی در بین نبود وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی مقام خلافت منافی مقام نبوت نیست چنانچه اکثر اوصیاء انبیاء اولو العزم مثل نوح، ابراهیم، موسی و عیسی بلکه آدم دارای مقام نبوت هم بودند از خود شریعتی نیاوردند حتی مثل داود و سلیمان فقط چون بعد از نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دیگر نبی نخواهد آمد و نیامده اوصیاء آن حضرت مقام نبوت نداشتند چنانچه در حدیث منزلت میفرماید

(علیّ منّی بمنزلة هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدی)

و گفته ایم در مقام خود که مقام ولایت کلیه بر تمام افراد امّت بالاتر از مقام نبوت است و حضرت رسالت و انبیاء اولو العزم مثل نوح و ابراهیم و موسی و عیسی هم دارای مقام نبوت و رسالت بودند و هم دارای مقام ولایت و امامت النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6

ص: 448

(من کنت مولاه فعلی مولاه)

حدیث غدیر، و حضرت هارون قبل از جعل خلافتش دارای مقام نبوت بود ولی دارای مقام ولایت نبود ولایت مختص بموسی بود و پس از جعل خلافت دارای مقام ولایت و امامت هم شد پس اشکالی که بعض مفسرین کردند که هارون دارای مقام نبوت بود چه معنی دارد که موسی بفرماید اخلفنی فی قومی بسیار واهی و فاسد است.

وَ أَصْلِحْ مراد اینست که اصلاح فرما مفاسد بنی اسرائیل را نه اینکه صالح شو که بعضی توهم کردند زیرا صالح بود وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ این هم مراد این نیست که راه مفسدین را نپیما زیرا مسلما هارون براه فساد نمیرود بلکه اینکه مفسدین را بخود وامگذار و جلوگیری کن از فساد آنها و شاهد بر این معنی مؤاخذه حضرت موسی بود که در چند آیه دیگر میآید از هارون که چرا گذاردی بنی اسرائیل گوساله پرست شوند و حضرت هارون عذر خود را بیان کرد که گفتم بآنها میخواستند مرا بکشند.

[سوره الأعراف (7): آیه 143] ...... ص : 449

وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (143)

و زمانی که آمد موسی از برای میقات ما و پروردگارش با او تکلم فرمود عرض کرد پروردگار من خود را بمن بنما تا تو را ببینم خطاب شد هرگز مرا نخواهی دید و لکن نگاه کن بکوه ببین اگر کوه بجای خود قرار گرفت پس مرا خواهی دید پس چون تجلی کرد پروردگارش از برای کوه قرار داد او را ریز ریز

ص: 449

و موسی افتاد و غش کرد و چون بخود آمد عرض کرد پروردگار تو منزهی از هر عیب و نقص من توبه کردم و پشیمان شدم از این سؤال و من اول کسی هستم که بتو ایمان آوردم.

این آیه شریفه یکی از مشکلات آیات است زیرا عدم امکان رؤیت از بدیهیات اولیه است چون لازمه رؤیت جسمیت است و ذات مقدس پروردگار که عری و بری از جسمیت و ترکیب است و این از لوازم امکان است و واجب الوجود نه ترکیب خارجی مثل اجسام و اعراض و نه ترکیب ذهنی مثل جنس و فصل و نه ترکیب وهمی مثل وجود و ماهیت که در مجردات مثل عقول و نفوس تصور میشود دارد بلکه صرف وجود و عین وجود و بحت وجود است و حضرت موسی که دارای مقام نبوت و رسالت و اولو العزمی است چگونه تمنای رؤیت میکند بعلاوه اشکال دیگری هم در اینجا هست که غشوه که شعور و ادراک را از بین ببرد بر انبیاء و ائمه و اوصیاء روا نیست، بعضی مفسرین بر دفع این اشکال گفتند که سؤال موسی (ع) جهت خواهش قوم بوده که گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً بقره آیه 52 و بعضی گفتند مراد رؤیت بقلب است و چشم باطن نه بعین و چشم ظاهر و هر دو این جواب مخدوش است.

اما اول زیرا خواهش امر محال را نباید حضرت موسی قبول کند بخصوص راجع بامر اعتقادی.

و اما ثانی بر اینکه رؤیت بقلب یعنی معرفت امریست ممکن و جواب لن ترانی مناسب نیست و اخباری هم در این باب داریم مخصوصا خبری که مأمون ملعون از حضرت رضا علیه السّلام سؤال کرد و خبر بسیار مفصل است و حقیر فهمم قاصر است از درک آن مراجعه کنید بتفسیر برهان و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم بعد از بیان دو مقدمه: یکی آنکه عوالم متعدد است عالم لاهوت که غیر از ذات مقدس

ص: 450

حق از آن عالم خبری ندارد و عالم جبروت که عالم مجردات از عقول و نفوس و عوالم علویه مثل عالم ملائکه و عرش و کرسی و افلاک و کواکب و ما فیها از کرات جوّیه مثل سدرة المنتهی و بیت المعمور و امثال اینها و عوالم سفلیه مثل کره زمین و آب و هوا و آنچه در آنها موجود است از جمادات، نباتات، حیوانات جنّ و انس.

مقدمه دوم اینکه رؤیت شی ء بسا برؤیت آثار او است رؤیت مصنوع رؤیت صانع است و البته هر چه اثر قوی تر و صنع لطیف تر باشد یعنی ریزه کاری در او بیشتر باشد دلالت او بر صانعش بالاتر است و مراتب فهم و ادراک بشر هم مختلف است هر کس بقدر استعدادش میتواند درک کند چنانچه در معرفت بمقام نبوت و ولایت خاصه نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و الأئمه علیهم السّلام هم مختلف هستند کسی زائد از مقدار استعداد خود اگر بخواهد پرواز کند هلاک میشود و از اینجا است که بسیاری غلوّ کردند در حق ائمه و انبیاء و مقام الوهیت بر آنها قائل شدند.

پس از این دو مقدمه می گوییم حضرت موسی بمقدار استعداد خود معرفت داشت و از آثار مشاهده مؤثر مینمود در این مورد که خداوند با او تکلم کرد و کلیم اللَّه شد تصور کرد که بیش از این استعدادی که داشت که بمقام نبوت و رسالت و کلیمیت رسیده باز هم استعداد مشاهده انوار جلال و عظمت پروردگار را دارد لذا تمنای بیشتری کرد از این جهت میفرماید وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا که مورد دعوت الهی شده وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ که خداوند بدون واسطه ملک ایجاد کلام فرمود و کلیم اللَّه شد.

قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ بیشتر از آنچه مشاهده کرده ام بمن ارائه فرما خطاب رسید که استعداد بیشتر از آنچه بتو عنایت شده نداری و طاقت مشاهده در تو نیست لذا فرمود لَنْ تَرانِی هرگز نمیتوانی و برای اینکه بر او معلوم

ص: 451

شود که طاقت مشاهده ندارد خطاب شد وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ خداوند یک درجه از مراتب فوق طاقت او تجلی فرمود فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ کوه با آن عظمت از هم پاشیده شد فَسَوْفَ تَرانِی گفتند قضیه شرطیه تصدق عن کاذبین و چون جبل استقرار نمیکند پس تو هم طاقت نمیآوری فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا ریز ریز شد و از هم پاشیده شد موسی طاقت نیاورد وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً غشوه نبود که شعور و ادراک را از بین ببرد بلکه سستی بدن و ضعف قوی موسی را انداخت روی زمین و بی حال شد چنانچه غشوه امیر المؤمنین علیه السّلام از خوف خدا و غشوه فاطمه از گریه بر پدر بزرگوارش و غشوه سیّد الشهداء بالای جنازه ابی الفضل یا در وداع با حضرت قاسم و امثال اینها از این باب است.

فَلَمَّا أَفاقَ بخود آمد قالَ سُبْحانَکَ منزهی از جمیع لوازم امکانی و از ترکیب و تجسم و عجز و احتیاج و عیب و نقص وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ اولیت نسبت ببنی اسرائیل است و الّا مقدم بر موسی بسیار بودند.

تنبیه- نظر به اینکه مقام مقدس محمد و آل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالاتر از مقام موسی (ع) بود و استعداد آنها بیشتر میتوان گفت که آنچه موسی طاقت نیاورد آنها مشاهده کردند حتی در معراج مقام قاب قوسین او ادنی لذا میفرماید ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی الی قوله تعالی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری نجم آیه 8 الی 18، و شاید نظر شاعر همین باشد که گفته:

تو باین جمال خوبی سوی طور اگر خرامی

ارنی بگوید آن کس که بگفت لن ترانی

بلکه بسیاری از آثار ربوبی هست که حتی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که افضل از کل است نمیتواند مشاهده نماید و شاید مفاد این حدیث که منسوب بخود حضرت است همین باشد که در مناجاتش عرض میکند

(ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک

ص: 452

حقّ عبادتک)

بلکه از حدّ امکان خارج است فقط ذات مقدس واجب الوجود میداند و بس

[سوره الأعراف (7): آیه 144].... ص : 453

قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (144)

خطاب رسید ای موسی من تو را برگزیدم برسالات خود و بکلام خود پس بگیر آنچه را که بتو دادم و باش از شکرگزارندگان.

قال خداوند عالم یا موسی در همان موقعی که در میقات گاه بود إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ اصطفاء از ماده صفأ یعنی برگزیده و لذا آدم علیه السّلام را صفی اللَّه میگویند و خداوند انبیاء را بر تمام مخلوقات خود برگزید و اختیار فرمود و حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را مصطفی گفتند برای اینکه برگزیده خداوند بود و در زیارت جامعه صغیره در حق ائمه (ع) می گویی السلام علیکم یا اصفیاء اللَّه و در زیارت حضرت رسالت (ص) السلام علیک یا صفی اللَّه.

علی الناس بر جمیع افراد بشر حتی انبیاء زیرا این خصیصه موسی بود که با او بدون واسطه ملک تکلم فرمود بلی بر پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم در معراج آنجایی که نه ملک مقربی راه داشت و نه نبیّ مرسلی این خصیصه بود بلکه بسا بر سایر انبیاء هم اتفاق میافتاد قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا لکن معنون باین عنوان و ملقب باین صفت کلیم اللَّه حضرت موسی بود.

بِرِسالاتِی تعبیر بجمع برای این است که نسبت بهر حکم و دستور رسالت داشت لذا تعبیر بمفرد و جمع هر دو صحیح است و بکلامی که این خصیصه بود فَخُذْ ما آتَیْتُکَ هر چه بیان فرمودم وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ تمام نعم الهی

ص: 453

شکر لازم دارد وجوب شکر منعم بحکم عقل است و لکن هر چه نعمت بزرگتر باشد اهمیت شکرش بیشتر است بالاخص نعمت رسالت و اولو العزمی و اصطفاء و تکلم و غیر اینها که باو عنایت شده بود و این معجزات و آیات بزرگ که آن حضرت داشت

[سوره الأعراف (7): آیه 145].... ص : 454

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ (145)

و نوشتیم از برای موسی در الواح تورات از هر چیزی موعظه و تفصیل دادیم از هر چیزی پس بگیر ای موسی این الواح را بتمام قوی و جدیت و امر کن قوم خود را که بگیرند ببهترین آنها زود باشد که بشما ارائه دهم خانه و محل سکونت فاسقین را.

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ لوح عبارت از صفحه و تخته است که در او نوشته ظاهر و روشن نماید یا از جواهرات مثل یاقوت و زبرجد و زمرّد یا از فلزات مثل طلا و نقره و مسّ و آهن یا از چوب و در اخبار از جواهرات گفتند و از اینجا استفاده میشود که تورات مکتوبا و متفرقا نازل شده چنانچه صحف انبیاء هم مکتوبا نازل شده مثل صحف آدم و نوح و شیث و ابراهیم ولی قرآن مقروا نازل شده لذا مسمی بقرآن شده که جبرئیل بر حضرتش قرائت میکرد.

مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ یعنی من کل ما یحتاجون فی امر دینهم از واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات و مباحات و وضعیات و سایر ما یحتاجون.

موعظة وعظ عبارت از تحذیر است و بیان عواقب وخیمه معاصی و عقائد فاسده و اخلاق رذیله که تعبیر بانذار میکنند در مقابل نصایح که پند و اندرز است بعقائد حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه که تعبیر ببشارت میکنند و وظائف انبیاء است که مبشر و بشیر و منذر و نذیر باشند.

ص: 454

وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ که هر یک از وظائف و دستورات را جدا جدا با شرائط و اجزاء و موانع نوشته شده بود و از این جمله استفاده میشود که تورات بسیار مفصل بوده ولی یهود در دوره های بعد بکلی از بین بردند فقط بعض جملات که در اذهان آنها بوده با تحریفات زیادی بنام تورات ضبط کرده که همین تورات رائج باشد که او را پنج سفر کرده اند.

فَخُذْها بِقُوَّةٍ که تمام این الواح را برداشت با کمال جدیت و اهمیت و از میقات آمد نزد قوم.

وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها اشکال- تورات کل آن حسن است و واجب است اخذ بجمیع آن چه معنی دارد اخذ باحسن.

جواب- اخذ قوم معنای آن این نیست که الواح را از موسی بگیرند و ببرند در منازل خود بلکه مراد عمل بر طبق دستورات آن است که عبارت از عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است و اما محرمات را نباید عمل کرد مباحات هم لازم العمل نیست مراد از احسن آنچه صلاح دین و دنیا و آخرت آنها است عمل کنند و آنچه بر خلاف صلاح است رها کنند سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ تهدید است که نبادا ترک واجب یا مرتکب حرام شوید و فاسق گردید که دار فاسقین جهنم است و خواهید آن را مشاهده کرد، و بعضی تفسیر کردند دار فاسقین را بدولت کفار بنی اسرائیل که بعد از موسی بوجود میآید و این تفسیر بسیار بعید است و مناسبت با جمله قبل ندارد، و اللَّه العالم بمراده من کلامه.

ص: 455

[سوره الأعراف (7): آیه 146].... ص : 456

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ (146)

زود باشد که برگردانم از آیات خود کسانی را که تکبر کردند در روی زمین بدون حق و اینکه هر چه مشاهده کردند از هر آیة ایمان نیاوردند بآن و اگر ببینند راه رشد و صلاح را نمیگیرند آن را راه خود و اگر ببینند راه غیّ و ضلالت را میگیرند راه خود و این عمل برای اینست که تکذیب آیات ما را نمودند و خود را از آن آیات بغفلت انداختند.

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ در معنای مراد از این آیات و کیفیت صرف متکبرین از آنها مفسرین اختلاف زیادی کردند تقریبا پنج وجه گفتند هر کدام یک وجهی اختیار کردند مثل ابی علی جبائی و قاضی و غیر اینها، و آنچه بنظر اقرب و مناسب با ظاهر آیه شریفه است اینست که آیاتی که در این جمله است عنایات و تفضلات و تأییدات و نصرتهائیست که خداوند بمسلمین در عصر نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرحمت فرموده فقیر بودند غنی فرمود، ذلیل بودند عزیزشان کرد، با یکدیگر مخالف و دشمن بودند رءوف و مهربان شدند، با عده کمی بدون اسباب و اسلحه بر کفار و مشرکین غلبه کردند، در ضلالت بودند هدایت فرمود و غیر اینها که در آیات شریفه اشاره دارد و منکرین از مشرکین و اهل کتاب با آن ثروت و عدّه و عدّه و قدرت و عزتی که داشتند ذلیل و مغلوب و هلاک و خوار و خفیف و دشمن با یکدیگر شدند لذا میفرماید آنچه آنها داشتند از آنها گرفتیم و بمؤمنین دادیم.

الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ آن قدر کبر و نخوت داشتند که اگر میخواستند وارد منزلی شوند و باب منزل کوتاه بود حاضر نبودند سر خم کنند و اگر چیزی

ص: 456

از دست آنها روی زمین میافتاد حاضر نبودند خم شوند و بردارند و امثال اینها خداوند آنها را آن قدر ذلیل کرد که مشرکین طلقاء رسول اللَّه شدند در فتح مکه و اهل کتاب حاضر باداء جزیه شدند با کمال خفت.

بِغَیْرِ الْحَقِّ بدون حق تکبر و مدرکی و دلیلی برای عظمت خود نداشتند و غیر از ضلالت و گمراهی و شرک و هزارها عیوب چیزی در آنها نبود.

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها از معجزات و آیات شریفه قرآن و عنایات حق نسبت بمؤمنین هر چه مشاهده میکردند ایمان بآن نمیآوردند.

وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا آنچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنها را راه نمایی و هدایت میفرمود اعتنایی نمیکردند وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا هر راه فساد از فسق و فجور مثل زنا و شرب و قتل و غارت و ظلم و تعدی بود طریقه خود میگرفتند و مشی میکردند ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب انبیاء کردند و معجزات آنها را حمل بسحر کردند و آنها را مجنون و کذّاب و ساحر شمردند وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ به اینکه اعراض کردند و گوش بفرمایشات آنها ندادند و خود را در غفلت و جهالت و ضلالت انداختند.

[سوره الأعراف (7): آیه 147] ..... ص : 457

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (147)

و کسانی که تکذیب نمودند بآیات ما و بملاقات روز قیامت حبط شد و از بین رفت جمیع اعمال آنها آیا جزا داده میشوند مگر بآنچه بودند عمل میکردند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اگر مراد از آیات انبیاء باشند تکذیب آنها باین بود که آنها را کذّاب و مفتری و مجنون و ساحر نامیدند، و اگر مراد معجزات

ص: 457

صادره از آنها بود تکذیب آنها باین بود که آنها را حمل بسحر و جادو کردند و اگر مراد فرمایشات آنها که در آیات تورات و زبور و انجیل و فرقان بوده حمل بر خلاف حق نمودند و بعید نیست که چون کلمه آیاتنا جمع مضاف است شامل جمیع آنها میشود نکتة- مراد از تکذیب آیات این نیست که جمیع آیات الهی را منکر شوند و لو یک آیه از آنها را تکذیب کنند مکذب بآیات الهی شده مثلا یکی از انبیاء یا اوصیاء آنها را منکر شد یا یکی از معجزات صادره از آنها را حمل بسحر کرد یا منکر شد یا یکی از ضروریات دین را منکر شد مشمول این آیه است.

وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ در مسئله معاد اهل ضلالت طوائفی هستند یک طائفه اصلا منکر معاد هستند و میگویند من مات فات که در بسیاری از آیات قرآن اشاره بآنها شده، یک طائفه بسیار از حکماء منحصر میدانند بمعاد روحانی، طائفه سوم بعض متکلمین که اصلا وجود مجرد قائل نیستند و غیر از جسم و جسمانی چیزی را قبول ندارند جز ذات مقدس پروردگار منحصر بمعاد جسمانی میدانند، طائفه چهارم شیخیه هستند که میگویند روح تعلق میگیرد ببدن حور قلیایی، طائفه پنجم بعضی حکماء میگویند روح تعلق میگیرد بقالب مثالی و صور برزخیه که صورت بلا ماده باشد مثل ملا صدرا و اتباعش حتی از کلمات سبزواری هم برمیآید ولی جرئت اظهارش را نمیکند و میگوید:

من قصّر المعاد فی الجسمانی قصّر کمن قصّر فی الروحانی

بعضی اصل معاد جسمانی و روحانی را منکر نیستند ولی پاره ای از ضروریات معاد را تأویل میکنند مثل صراط و میزان و امثال آنها تماما مشمول این جمله هستند حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ مراد این نیست که اعمال آنها صحیحا واقع شده سپس از بین میرود بلکه مراد اینست که اصلا عمل آنها باطل و فاقد شرائط صحت بوده زیرا

ص: 458

همین نحوی که ایمان و اسلام شرط صحت کلیه عبادات است موافات که بقاء ایمان باشد آنهم شرط صحت است و این لازم نمیآید شرط متأخر تا مورد اشکال شود بلکه زوال ایمان و لو در آخر عمر کاشف از اینست که عمل از ابتداء امر صحیح نبوده هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ و لو صورت استفهام است لکن معنی اینست که خداوند هر کسی را که جزاء میدهد بواسطه عمل او است

(ان خیرا فخیر و ان شرا فشر)

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 8. یعنی توقع این نداشته باشند که خداوند بدون تقصیر کسی را عذاب کند.

[سوره الأعراف (7): آیه 148].... ص : 459

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ (148)

و گرفتند قوم موسی از بعد از رفتن موسی بمیقات از زر و زیور خود گوساله که جسد صرف بود بدون روح و از برای او صدایی بود مثل صدای گاو آیا ندیدند که این گوساله با آنها تکلم نمیکند و آنها را هدایت براه نمینماید گرفتند او را و بودند که ظلم میکردند.

این دوم شرکی بود که بنی اسرائیل در زمان موسی آوردند که گوساله پرست شدند و عبادت کردند او را باغوای سامری که گفت ببنی اسرائیل هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی طه آیه 90.

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی اتخاذ بالوهیت و پرستش است و مراد از قوم جمیع قوم نیست بلکه آنها سه قسمت شدند یک قسمت نپرستیدند لکن ساکت بودند و آنها را نهی نکردند و با آنها معاشرت کردند یک قسمت که در طرف اقلیت بودند مثل هارون و اتباع او که نپرستش کردند و آنها را نهی اکید کردند و ترک معاشرت

ص: 459

چنانچه در آیه قبل وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ الایه تمام بنی اسرائیل تقاضا نکردند از موسی که اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ بلکه جماعت کثیری از آنها بودند من بعده مراد بعد از وفات موسی نیست لکن بعد از رفتن موسی بمیقات آنهم در ظرف آن ده شب که زائد بر سی شب شد که سامری گفت موسی از دنیا رفت و خدای موسی در این گوساله حلول کرده.

مِنْ حُلِیِّهِمْ حلی طلا آلات است که از فرعونیان و قبطیان که بعد از غرق شدن و هلاک شدن بدست بنی اسرائیل افتاد و سامری آنها را گرفت و آب کرد و یک گوساله طلا ساخت عجلا جسدا عجل بچه گاو است که تعبیر بگوساله میکنیم، جسدا یعنی بدن بی روح له خوار خوار صدای گاو است که تعبیر ببنک میکنیم.

سؤال- چگونه مجسمه طلا صدا میکند.

جواب- امروزه مشاهده میکنیم که مجسمه هایی از نوع حیوانات سگ، خروس، اردک و غیر اینها میسازند و تکمه قرار میدهند که اگر آن را فشار دهی صدای همان حیوان از دهان او میآید بلکه مجسمه انسان درست میکنند که رقص میکند و راه میرود و دست حرکت میدهد حتی نقل کردند که مجسمه خادم و خادمه ساخته اند که وصل ببرق است اگر سوئیچ را بزنی چاهی و طعام میآورد.

جاروب میکند، درب خانه باز میکند و امثال اینها و این صنایع در ازمنه سابقه بوده و از بین رفته ثانیا تجدید شده و خود سامری علت آن را بحضرت موسی گفت بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها طه آیه 96، و شرحش را چنین گفتند که فرعون با اتباعش موقعی که رسیدند برود نیل و شکاف دریا را مشاهده کردند و بنی اسرائیل را دیدند که عبور کردند ترسید که وارد شکاف شود جبرئیل بر مادیانی سوار آمد پیشاپیش اسب فرعون دیگر نتوانست

ص: 460

مهار اسب را نگهدارد و چون جبرئیل از شکاف دریا گذشت سامری مشاهده کرد که خاک زیر پای مادیان حرکت دارد قبضه ای از آن خاک برداشت و در شکم عجل ریخت این صدا از او ظاهر شد.

أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ یعنی آیا نمیدیدند که عجل با آنها تکلم نمیکند وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا و آنها را راه نمایی نمیکند و یک مجسمه بیش نیست چگونه میشود خدا باشد و معبود گردد مع ذلک با این مشاهده باز اتَّخَذُوهُ او را بالوهیت گرفتند با اینکه براهین عقلیه قائم است که حلول و اتحاد بر ذات اقدس ربوبی محال است وَ کانُوا ظالِمِینَ چنانچه نصارا و بسیاری از ارباب ضلال آنها هم قائل بحلول و اتحاد شدند هم بخود ظلم کردند هم بدیگران که آنها را اغواء کردند و بضلالت انداختند.

[سوره الأعراف (7): آیه 149] .... ص : 461

وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (149)

و چون آن گوساله افتاد در دستهای آنها و در مقابل آنها و دیدند که محققا آنها گمراه شده اند گفتند هراینه اگر خداوند بما رحم نفرماید و ما را نیامرزد ما از زیان کاران میشویم.

وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ سقوط بمعنی از کار افتادن است می گویی فلان از درجه سلطنت و ریاست و امارت و اعتبار افتاد یا اینکه مردم نظری باو داشتند از نظر آنها افتاد و از این باب است سقط جنین که در شکم مادر مرد و از رحم مرده بیرون آمد گوساله را فهمیدند که خدا نبوده و صنعت سامری و تقلب آن بوده و مراد فی ایدیهم یعنی بالعیان مشاهده کردند و در مقابل آنها چنانچه شیطان گفت لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ

ص: 461

أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ

اعراف آیه 16.

وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا رؤیت در اینجا بمعنی درک و فهم است یعنی درک کردند و فهمیدند که بر خطاء رفتند و گمراه شدند و بضلالت افتادند پشیمان شدند و توبه کردند قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا اگر توبه ما را قبول نفرماید و ما را مشمول رحمت خود قرار ندهد وَ یَغْفِرْ لَنا و از گناه بزرگ ما در نگذرد و ما را نیامرزد و باین گناه ما را بگیرد لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران تجارت اینست که تاجر سرمایه بدست بیاورد سپس علاوه بر اینکه نفعی نبرده باشد آن سرمایه را هم از دست داده باشد اینها پس از آمدن موسی سرمایه ایمان بدست آوردند که باید ببرکت ایمان موفق باعمال صالحه و وظائف الهیه منافع بسیاری در دنیا و آخرت بدست بیاورند و بعد از پرستش گوساله علاوه بر اینکه عمل صالحی نکردند سرمایه ایمان را هم از دست دادند و مشرک شدند.

[سوره الأعراف (7): آیه 150].... ص : 462

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (150)

و زمانی که موسی برگشت از مناجات رو بقوم با حال غضب و تأسف و فرمود بد عملی بجا آوردید در نبودن من و بد حفظ کردید زحمات مرا آیا عجله کردید پیش از آنکه دستور الهی بیاید و الواح تورات را انداخت و سر برادرش هارون را گرفت و روبخود کشید هارون گفت ای پسر مادر من محققا قوم مرا تضعیف کردند و نزدیک بود مرا بکشند پس مرا مورد شماتت دشمنها قرار مده و مرا در مؤاخذه در عداد قوم ظالمین مکن.

ص: 462

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی از میقاتگاه که چهل شب طول کشیده بود و مشغول مناجات با پروردگار بود و الواح تورات را آورده بود الی قومه بسوی قوم خود آمد غضبان اسفا از این جمله استفاده میشود که حضرت موسی قبل از آمدن نزد قوم خبر داشت که اینها گوساله پرست شدند و خداوند باو وحی فرموده بود چنانچه صریحا در سوره طه میفرماید که خداوند قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً آیه 87 و 88 که با حال غضب و تأسف آمد، بعضی گفتند غضب و تأسف یک معنا است تأکیدا تکرار فرموده، و بعضی گفتند غضب برای ورود مکروه است و تأسف برای زوال مطلوب است دو معنا است و هر دو از جهت قوم و عمل آنها است، و آنچه بنظر میآید که غضب برای شرک و عبادت گوساله بود و این از صفات حمیده است زیرا در باب اخلاق غضب را دو قسم کردند اگر برای صدور معاصی و کفر و شرک باشد بسیار ممدوح است و علامت قوّت ایمان است و یکی از صفات ربوبی است در دعاء کمیل میخوانی

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانّه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک)

و از صفات بارزه انبیاء و اوصیاء است در مقابل کفار و مشرکین و معاندین مثل غضب امیر المؤمنین علیه السّلام در میدان جنگ و غضب ابی عبد اللَّه علیه السّلام در مقابل اهل کوفه و این غضب برای خدا است و اما برای ناملایمات دنیا مذموم است و آثار وخیمه دارد و موجب زوال عقل و حدوث جنون میشود و بسا خودکشی میکند و مورث صدور افعال قبیحه میشود، و اما تأسف آنهم دو قسم است اگر برای فوت امر دینی از عبادات و اعتقادیات باشد بسیار ممدوح است و حضرت موسی پس از این مقدار زحمت که اینها را از تیه ضلالت نجات داده و از تعدیات فرعونیان خلاص نموده و داخل در ایمان کرده یک مرتبه از ایمان خارج شدند و تمام زحمات موسی را از بین بردند تأسف پیدا

ص: 463

کرد، و اما اگر برای فوت منافع دنیوی باشد مذموم است.

قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی یعنی بسیار بد مراعات کردید دستوراتی که بشما دادم در این مدت قلیل که من در میقات گاه بودم که حتی از خدا هم برگشتید و بیک مجسمه گوساله گرویدید من بعدی یعنی بعد از نبودن من میان شما أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ یعنی تعجیل کردید در مخالفت اوامر الهی باین معنی که مدت زیادی نبود که از توحید دست بردارید هنوز کهنه نشده بود دستورات الهی و الطاف ربوبی نسبت بشما که دشمنان شما را هلاک کرد و اموال آنها و ممالک آنها را تصرف کردید و از ظلم آنها نجات پیدا کردید و از غلامی و کنیزی آنها آزاد شدید.

وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ چون الواح بسیار و بزحمت در دست او بود و میخواست دست رو بآنها دراز کند ناچار الواح را انداخت و دست برد رو بهارون وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ گرفت سر برادرش هارون را بلکه از عبارت بعد ظاهر میشود که محاسن او را گرفت یَجُرُّهُ إِلَیْهِ و رو بخود کشید.

سؤال- هارون چه تقصیری داشت.

جواب- موسی میدانست هارون پیغمبر است و معصوم است و کوچکترین خطایی از او سرنزده لکن برای تنبیه بنی اسرائیل و بزرگی مطلب که بآنها برساند که من با اینکه هارون بدون تقصیر است چون میان شما بود و خلیفه من بود اول باو پرخواش میکنم که ثابت شود بر شما که کار شما بسیار زشت و قبیح بوده چنانچه خداوند فردای قیامت از انبیاء سؤال میکند با اینکه میداند آنها کوچکترین مسامحه در تبلیغ نکرده اند فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ اعراف آیه 5.

توضیح کلام- اینکه بنی اسرائیل منکر خدا نشدند و همچنین منکر نبوت

ص: 464

موسی نبودند و انتظار از آمدن موسی را هم داشتند و حضرت هارون هم آنها را اکیدا نهی فرمود و امر باطاعت خود نمود و آنها را آگاه بخطاء و فریب آنها نمود چنانچه در قرآن میفرماید وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی طه آیه 92، و حضرت هارون میدانست که بزودی حضرت موسی میآید و اگر با آنها مقاتله کند و دو دسته با هم بجنگند و اختلاف و تفرقه بین آنها بیفتد اصلا اساس دین از بین میرود چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام هم همین ملاحظه را نمود که اگر دست بقبضه شمشیر کند صورت اسلام هم از بین میرود چنانچه منسوب بآن حضرت است که همین کلام هارون را مقابل مرقد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض کرد و صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها هم اشاره دارد که بحر العلوم میگوید در اشعارش (ابتاه هذا السامری و عجله تبعا و مال الناس عن هارون) و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم روایت شده که آنچه در امم سابقه واقع شده شبیه آن در این امت واقع میشود.

قالَ ابْنَ أُمَّ تعبیر بام با اینکه برادر ابوینی بودند از جهت رقت و محبت و فرونشاندن غضب است إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی مرا ضعیف شمردند و اعتنایی نکردند وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی میخواستند مرا بکشند که خیلی نزدیک بود که اگر بیش از این آنها تعقیب کرده بودم مرا میکشتند فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ دشمنهای ما که مقصود و منظور شما را نمیدانند فقط همین ظاهر را مشاهده میکنند میگویند این دو برادر که با یکدیگر برابر بودند هم میان آنها تشاجر و تنازع افتاد و مرا شماتت میکنند.

وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ شاید این جمله اشاره باشد بر کار یهود که گوساله را نسبت میدهند بحضرت هارون که او او را درست کرد و بنی اسرائیل را

ص: 465

بپرستش آن دعوت نمود و از این طائفه بعید نیست زیرا هر نسبت ناروایی را بانبیاء میدهند بردارید کتب عهد قدیم را نظر کنید بحضرت لوط و بداود و بسلیمان و غیر اینها چه نسبتهایی داده بالاخص بحضرت عیسی علیه السّلام بلکه یکی از اعتراضات آنها بقرآن همین است که سامرة مدتهایی بعد از زمان موسی بنا شده سامری کجا بود که بیاید گوساله بسازد غافل از اینکه سامری یاء نسبت نیست که اهل سامره باشد بلکه اسم شخص است از همان بنی اسرائیل و ساحت قدس انبیاء از کوچکترین خطایی منزه است.

[سوره الأعراف (7): آیه 151] ..... ص : 466

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (151)

عرض کرد موسی پروردگار من بیامرز مرا و برادر مرا و ما را داخل رحمت خود فرما و تو ارحم الراحمین هستی.

توهم نشود که طلب مغفرت دلیل بر صدور ذنب باشد انبیاء حتی یک ترک اولی را گناه بزرگ میشمارند و شاید ترک اولای موسی همین القاء الواح و تندی با هارون بوده و لو برای خدا بود لکن با ملایمت اولی بود و ترک اولای هارون این باشد که موقعی که دید بنی اسرائیل گوساله پرست شدند و اطاعت او را نکردند حتی اراده کشتن او را داشتند اولی این بود که از میان آنها بیرون رود لذا موسی قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی و بعضی از مفسرین توهم کردند که از این جمله استفاده میشود که تمام قوم گوساله پرست شدند فقط هارون خارج بود لکن این توهم فاسد است بلی آنهایی که گوساله نپرستیدند ساکت بودند و با هارون همراهی نکردند چنانچه در قضیه ابی بکر هم تمام موافقت نکردند که دلیل عمده عامه اجماع است بسیاری که صریحا مخالفت کردند و جماعت زیادی ساکت بودند و امیر المؤمنین را یاری نکردند بعلاوه لازم نیست طلب مغفرت از جهت ترک اولی باشد و لو ترک اولی هم صادر نشده

ص: 466

باشد بلکه برای اینکه نتوانستند حق معرفت و عبادت را اداء کنند چون از حدّ امکان خارج بود، از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است عرض میکند (ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک) حضرت ابراهیم (ع) است عرض میکند رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ ابراهیم آیه 42.

وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ رحمت الهی سرتاسر ممکنات را فروگرفته وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ در چند آیه بعد رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7، فقط موانع شمول رحمت باید برداشته شود تا انسان داخل در رحمت شود وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ تفسیرش واضح است و ما در اول سوره حمد مفصلا در کلمه بسم اللَّه الرحمن الرحیم بیان کرده ایم

[سوره الأعراف (7): آیه 152].... ص : 467

إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ (152)

محققا کسانی که عبادت گوساله را اختیار کردند زود باشد که اصابت کند آنها را غضب پروردگار آنها و خفّت و سبکی در زندگانی دنیا و همین نحو جزاء میدهیم کسانی که افتراء میزنند.

إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ یعنی گرفتند او را الها و معبودا خدای خود دانستند و پرستش نمودند سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ اگر تاریخ احوال یهود را مراجعه کنید و از کتب عهد قدیم خود آنها از زمان موسی تا زمان حضرت عیسی چه سلاطین از کفار و مشرکین بر سر بنی اسرائیل مسلط شدند و چه اندازه از آنها را کشتند و چه اندازه آواره شدند و چه اندازه اسیر و دست گیر شدند که ما در کلم الطیب مجلد اول شرح آن را اشاره کرده ایم مراجعه فرمائید که چه اندازه مورد غضب الهی واقع شدند.

ص: 467

و ذلّة چنانچه میفرماید ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ بقره آیه 58، و نیز میفرماید ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ ما ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ آل عمران آیه 108، و شرح این دو آیه در محل خود گذشت.

وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ این غضب و ذلت اختصاص بیهود ندارد هر که افتراء در دین بزند چه درباره توحید یا نبوت یا امامت یا در احکام مورد غضب و ذلّت خواهد شد اگر امروز نشد دو روز دگر شود چنانچه مشاهده کرده ایم، و افتراء دروغی است که بغیر نسبت دهند بخدا یا برسول یا امام یا علماء یا مؤمنین جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد.

[سوره الأعراف (7): آیه 153] ....... ص : 468

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (153)

و کسانی که اعمال سیّئه بجا آوردند و مرتکب معاصی شدند پس از آن نادم شدند و توبه کردند و ایمان آوردند محققا پروردگار تو از بعد از توبه و ندامت آنها هرآینه البته آمرزنده و مهربان است و رحم کننده.

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ و لو مورد آن بنی اسرائیل است که گوساله پرست شدند لکن مورد مخصص نیست و آیه عام است تمام اهل معاصی را شامل میشود و لو کفر و ضلالت باشد حتی دلیل بر قبولی توبه مرتدّ هم هست زیرا مورد آیه بنی اسرائیل است که شرک آوردند و چه ارتدادی است بالاتر از این.

ثُمَّ تابُوا که حقیقة پشیمان شدند از جهت کفر و فسق و معصیت نه از جهت برخورد بمضار آن مثلا سارق را اگر دست بریدند پشیمان میشود از سرقت یا زانی را حدّ زدند پشیمان میشود از زنا لکن این توبه نیست بلکه از جهت

ص: 468

مخالفت با امر خدا و ارتکاب معصیت پشیمان شود با مراعات شرائط توبه چون هر گناهی توبه آن فرق دارد مثلا توبه از ترک صلوة اتیان بقضاء است و از ترک صوم قضاء و کفاره است و از زکاة و خمس رد کردن است و از حقوق الناس اداء آنست و از شرک و کفر ایمان آوردنست.

من بعدها ضمیر راجع بسیئات است یعنی بعد از ارتکاب سیئه توبه کرد وَ آمَنُوا ممکن است اشاره باهل کتاب که در عصر نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند یا مطلق کفار و مشرکین که ایمان بیاورند خداوند از تمام معاصی آنها صرف نظر میکند

(الاسلام یجبّ ما قبله).

انّ ربّک خطاب بمفرد با اینکه رب العالمین است برای اینست که قرآن بر او نازل شده و او مخاطب گردیده من بعدها بعد از ارتکاب معاصی و توبه و ایمان لغفور با سه تأکید کلمه انّ و لام تأکید و اتیان بصفت مشبهة غفور یعنی محققا البته غفران او ثابت و محقق است مخصوصا در قیامت که حتی شیطان هم بطمع میافتد رحیم غفران گذشت از عقوبت است و پرده پوشی و برطرف کردن آثار وخیمه معاصی است و رحمت مشمولیت فیوضات و الطاف و نعم خداوندیست هم در دنیا و هم در آخرت

(یا رحمن الدنیا و الاخرة و رحیمهما)

حدیث است.

[سوره الأعراف (7): آیه 154].... ص : 469

وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ (154)

و چون فرونشست از موسی غضب گرفت الواح تورات را و در نوشته های او بود آنچه که باعث هدایت قوم بود و موجب شمول رحمت از برای کسانی که خدا ترس بودند.

وَ لَمَّا سَکَتَ بعضی سکوت را بمعنی سکون تفسیر کردند زیرا سکوت

ص: 469

مقابل نطق از مقوله کلام است و بعضی گفتند سکوت خلجان قلب است لکن سکوت کل شی ء بحسبه، سکوت از کلام ترک نطق است و سکوت غضب فرونشستن آثار غضب و خاموش شدن آتش غضب است چون انسان موقعی که غضب کرد یک تأثیراتی در جبهه و رگهای گردن و اعضاء و جوارح او ظاهر میشود و آتش غضب شعله ور میگردد و موقعی که خاموش شد این آثار زایل میگردد پس سکوت بمعنی خاموشی است عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ و سکوت موسی بعد از پشیمانی و توبه قوم بود چنانچه غضب برای مخالفت و پرستش گوساله بود در مقام هدایت و ارشاد آنها برآمد أَخَذَ الْأَلْواحَ تورات را برداشت و برای آنها تلاوت و قرائت نمود وَ فِی نُسْخَتِها یعنی چیزهایی که در آن الواح بود و نوشته شده بود اموری که باعث هدایت و ارشاد قوم از آنچه در امر دین احتیاج داشتند از واجبات و محرمات و قوانین و احکام و اخلاق لکن کسانی که بهره برداری از آنها کردند هدی و هدایت شدند و رحمة و مشمول تفضلات الهی شدند و آنها کیانند لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ اشکال- کتاب و دستورات برای هدایت تمام افراد است وجه اختصاص بکسانی که خداترس باشند چیست.

جواب- در اول سوره بقره در جمله هُدیً لِلْمُتَّقِینَ بدان اشاره کردیم که دو قسمت هدایت داریم یکی بمعنی ارائه طریق این عام است تمام افراد بشر را فروگرفته بمعنی اینکه حجت بر همه تمام و راه عذر منقطع است و باین معنا است آیه شریفه وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فصلت آیه 16 دیگر بمعنی ایصال بمطلوب و این مخصوص باهل تقوی و خداترسان است که آنها بهره برداری میکنند و بر طبق دستورات عمل میکنند و راه حق را طی مینمایند و بفیوضات نائل میشوند و برحمت واصل.

ص: 470

[سوره الأعراف (7): آیه 155].... ص : 471

وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ (155)

و اختیار فرمود موسی قوم خود را هفتاد رجل از برای میقات پروردگار پس چون که گرفت آنها را لرزه گفت موسی پروردگار من اگر میخواستی هلاک فرمایی آنها را و مرا از قبل از آمدن بمیقات آیا هلاک میکنی ما را بواسطه فعل سفیهان از ما این نیست مگر امتحان و آزمایش تو هر که را بخواهی در این امتحان گمراه میکنی و هر که را بخواهی هدایت می فرمایی تویی صاحب اختیار ما پس بیامرز ما را و رحم فرما بما و تو بهترین آمرزندگانی.

و در سوره بقره آیه 52 میفرماید وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و در سوره نساء آیه 152 میفرماید فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ در میان مفسرین در موضوع این آیه از جهاتی اختلاف شدیدی است:

جهت اولی اینکه قضیه رجفة که در این آیه ذکر فرموده با قضیه صاعقه که در آیات بیان شده یک قضیه است یا دو. جهت دوم آیا رجفه منجر بموت شد یا فقط رجفه بوده. جهت سوم آیا این قضیه قبل از اتخاذ عجل بوده یا بعد از آن. جهت چهارم مورد این قضیه در مورد موت حضرت هارون بوده که گفتند موسی او را کشته و او فرمود بمرگ الهی رحلت نموده و ما مدرکی از برای آنها بدست نیاوردیم و آنچه از مجموع این آیات استفاده نمودیم اینکه رجفه و صاعقه یک مورد بوده و رجفه منجر بموت آنها شده و مربوط بموت هارون نبوده

ص: 471

و مدرک هر یک را در شرح آیه بیان میکنیم:

وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا البته این اختیار منشأ و علتی داشته و الا آمدن آنها در میقات چه نتیجه دارد و آن اینست که حضرت موسی چون مدعی شد که خداوند با من تکلم میفرماید و این دعوی بر بنی اسرائیل گران بود چون سابقه نداشته اگرچه بعد از ثبوت نبوت موسی و صدور آن همه معجزات جای تردید در فرمایشاتش نیست لکن بنی اسرائیل قبول نکردند بنا شد چند نفر از بزرگان آنها همراه موسی بیایند و مشاهده کنند و بر آنها خبر ببرند و شهادت دهند تا آنها تصدیق کنند این هفتاد نفر انتخاب شدند و آمدند و کلام الهی را استماع کردند لکن از آنجایی که بنی اسرائیل در هر امری اعتراض داشتند گفتند ما از کجا بفهمیم این کلام خدا است لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً در سوره بقره فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً در سوره نساء و این تقاضا با اینکه امر محالی است زیرا خداوند جسم نیست، مکان ندارد، بحت وجود است حتی ماهیت ندارد دفع اشکال آنها را هم نمیکند زیرا بر فرض محال اگر خدا جسم بود، مکان داشت مشاهده میشد می گفتند بموسی از کجا بفهمیم این خدا است شاید ملک یا جنّ باشد و اینها باین تقاضا مرتد شدند زیرا صریحا گفتند ما بتو ایمان نمیآوریم و قائل بتجسم شدند و مجسمه مسلّم کافرند لذا مورد غضب الهی واقع شدند.

فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ و مراد از رجفه همان صاعقه است زیرا اطلاق بر زلزله میشود و بر صیحه عظیمه یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ نازعات آیه 6 همان صیحه که تمام خلایق میمیرند و تعبیر بنفخه اولی میکنند میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ زمر آیه 68، پس اطلاق رجفه بر نفخه و اطلاق نفخه بر صاعقه بواسطه کلمه فصعق اثبات میکند که رجفه همان صاعقه بوده، و اما دلیل بر اینکه این قضیه قبل از اتخاذ عجل بوده در سوره

ص: 472

آیه که ذکر شد، بعد از بیان این قضیه تعبیر بثمّ میکند که از برای تراخیست ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ.

قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ این جمله دلیل بر هلاکت آنها است که مردند که حضرت موسی عرض میکند که اگر میخواستی قبلا آنها را هلاک فرموده بودی، و اما راجع بموت هارون اولا هارون در تیه از دنیا رفت که بنی اسرائیل سر گردان بودند و یک خبری از طریق عامّه از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکنند و این خبر با اینکه سندش ضعیف است مخالف عقائد شیعه است.

أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا سفیه کسی است که عقلش ناقص باشد واسطه بین مجنون که فاقد عقل است و رافع تکلیف و بین عاقل، سفیه مکلف هست لکن عقل کامل ندارد و مراد از سفهاء از بنی اسرائیل ممکن است آنها باشند که تصدیق موسی نکردند در اینکه فرمود خداوند با من تکلم میفرماید و ممکن است همین هفتاد نفر باشند که گفتند بموسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً و ممکن است هر دو دسته باشند چنانچه بعید نیست زیرا هر دو دعوی سفیهانه است عاقل تصدیق نبی میکند و قائل بتجسم نیست، و استفهام انکاری است یعنی البته بی گناه را هلاک نمیکنی بفعل گنهکار.

إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ فتنه بمعنی امتحان سخت است چنانچه میفرماید الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایه عنکبوت آیه 1، نه بمعنای دوبهمزنی و القاء اختلاف که میفرماید وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 214، زیرا ساحت قدس ربوبی منزه از صفات خبیثه و افعال قبیحه است.

تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ تمام امتحانات الهی از همین باب است کسانی که باطن آنها خراب است و ایمان ندارند در امتحان ضلالت آنها ظاهر

ص: 473

میشود و کسانی که حقیقة ایمان را دارا باشند هدایت آنها ظاهر میشود بلکه میتوان گفت تمام افعال الهیه و دستورات خداوندی امتحان است یکی را بغنی امتحان میکند یکی را بفقر، یکی بمرض یکی بصحت، یکی بعزت یکی بذلت، یکی بنعمت یکی ببلاء، بلکه فقر فقیر امتحان غنی است و غناء غنی امتحان فقیر است، و نسبت اضلال و هدایت بخداوند چون مستند بفعل الهی است لذا میگوید تضلّ بها یعنی باین فتنه و امتحان ضلالت او ظاهر میشود یا هدایت او.

أَنْتَ وَلِیُّنا ولایت ذاتیه نسبت بجمیع مخلوقات مختص بذات مقدس او است و ولایت انبیاء و اوصیاء و علماء و آباء و اجداد و قیمین تمام جعلی بجعل الهی است فَاغْفِرْ لَنا از تقصیرات و نافرمانی ها و مخالفتها وَ ارْحَمْنا بالطاف و عنایات و فیوضات دنیوی و اخروی وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ غفران الهی بنحوی است که از نامه عمل محو میکند و از نظر ملائکه میبرد حتی از خود بنده هم فراموش میشود که احدی جز ذات مقدس او اطلاعی ندارد بلکه بجای معاصی در نامه عمل حسنات ثبت میشود فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70 إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 54.

[سوره الأعراف (7): آیه 156] ..... ص : 474

وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ (156)

حضرت موسی عرض کرد در تعقیب آیه قبل: و بنویس از برای ما در این دار دنیا حسنة و در آخرت محققا ما رجوع کردیم بسوی تو خداوند فرمود عذاب من اصابت میکنم بآن عذاب هر که را بخواهم و رحمت من وسعت دارد هر چیزی را پس زود باشد بنویسم آن رحمت را برای کسانی که پرهیزکار باشند و ایتاء زکاة

ص: 474

کنند و کسانی که آنها بآیات ما ایمان بیاوردند.

وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ در دستگاه دولتی کسانی که از طرف دولت بآنها بهره میرسد دو دسته اند یک دسته کارمندان دولت هستند که اسامی آنها در دفتر دولتی ثبت است بتفاوت درجات با حقوق معین اینها همیشه دائما برج ببرج حقوق آنها بآنها داده میشود حتی موقعی که بازنشست شدند بآنها داده میشود، دسته دوم کسانی هستند که موقّتا برای دولت کار میکنند و یک حقوقی بآنها داده میشود مثل بنّاء، نجار و امثال اینها لکن در دفتر نیست تا کار هست حقوق میگیرد پس از فراغ بهره ندارد. دستگاه الهی هم این دو قسم هست کفار و مخالفین و ارباب ضلالت در دنیا بسا متنعم ببعض نعم الهی تا مدت حیات میشوند بواسطه پاره ای از حکم الهی از اتمام حجت بر آنها و یا آنکه هر قدر بتوانند بر عذاب خود بیفزایند از کثرت معاصی و ظلم و غیرها چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، لکن اسم آنها در دفتر الهی ثبت نشده و جزو کارمندان دولت الهی نیستند، و اما مؤمن متقی مطیع اسم او ثبت و حقوقش ثابت و دائم و باقی است در دنیا و آخرت لذا موسی عرض نکرد اجعل یا اعط بلکه گفت اکتب لنا و مراد از حسنه مقابل سیّئه اگر نسبت بعبادت داده شود اطاعت مقابل عصیان است و اگر نسبت بخدا داده شود انعام و تفضل است مقابل بلیات و عذاب لذا میگوید فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ و سپس علت آن را عرض میکند إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ یعنی توجه و رجوع کردیم بتو که اطاعت فرمان تو را میکنیم و مخالفت نمی نمائیم.

قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ استحقاق عذاب در اثر معاصی و نافرمانی حق است، و تعبیر بکلمه من أشاء برای اینست که مجرد استحقاق موجب اصابه

ص: 475

عذاب نمیشود زیرا بسا عاصی قابلیت عفو و مغفرت و شفاعت پیدا میکند و عذاب باو اصابه نمیکند لذا نفرمود من عصی.

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ نقصی در شمول رحمت نسبت باحدی نیست فقط موانعی که خود عبد ایجاد میکند از کفر و فسق حجاب و سد میشود از اصابه رحمت لذا میفرماید فَسَأَکْتُبُها آنچه در دفتر ثبت میشود برای کسانیست که سدّ و حجابی اتخاذ نکردند و آنها کسانی هستند که لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ کسانی که مرتکب معاصی نمیشوند و مجرد ترک معصیت هم کافی نیست بلکه اتیان بواجبات هم شرط کتابت است و از باب مثال اصعب واجبات را بیان میفرماید که بذل مال باشد وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ و مجرد اینها هم کافی نیست چون شرط صحت کل عبادات ایمان است لذا میفرماید وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ سپس ایمان را در آیه بعد بیان میفرماید.

[سوره الأعراف (7): آیه 157].... ص : 476

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157)

کسانی که متابعت میکنند آن پیغمبری که آن نبیّ امّی است آن کسی که نام مبارکش مکتوب نزد آنها است در تورات و انجیل امر میفرماید آنها را بکارهای نیک و نهی میکند از اعمال بد و حلال میکند بر آنها چیزهای پاکیزه و حرام میکند بر آنها چیزهای پلید را و برمیدارد از آنها تکالیف سنگین و سخت و غلهایی که بر گردن آنها بار بود پس کسانی که باو ایمان آورند و دفع شرّ اعداء را از او بکنند و او را

ص: 476

یاری کنند و متابعت کنند آن نوری که نازل شده با او اینها خود آنها رستگاران هستند.

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ممکن است بلکه بعید نیست که این جمله مستقله باشد مربوط بآیه قبل نباشد و مبتدی باشد و خبرش اولئک هم المفلحون و یا راجع باهل کتاب یهود و نصاری که در عصر نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند و محتمل است صفات باشد از برای جمله اخیره در آیه قبل وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ و جزو بشاراتیست که تمام انبیاء مأمور بودند که خبر بامت خود دهند بنبوت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنانچه مفاد آیه شریفه است وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ، الی قوله تعالی: وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ آل عمران آیه 75 شرحش گذشت در مجلد سوم ولی احتمال اول اقرب است.

الرسول الف و لام عهد است یعنی وجود مقدس محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر اسلام سپس او را معرفی میفرماید النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ مکرر گفته ایم که مقام نبوت دون مقام رسالت است هر رسولی نبی هست ولی هر نبیی لازم نیست رسول باشد که مأمور بتبلیغ نباشد چنانچه پیغمبر (ص) فرمود

(کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین)

که در همان عالم نورانیت مقام نبوت را دارا بود لکن مأمور بدعوت نبود تا پس از چهل سال مبعوث برسالت شد، بنا بر این کلمه الرسول کافی بود نکته اینکه فرمود النبی الامّی چیست و آن اینست که مجرد الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ کافی نبود زیرا معلوم نبود کدام یک از رسولان را اراده کرده لذا معرفی میفرماید آن را باین جمله و لقب امّی برای آن حضرت از باب انتساب بمکه است که ام القری نام نهادند چنانچه می گویی المکی المدنی التهامی و هر کس از هر بلدی باشد انتساب بآن بلد میدهند اصفهانی، طهرانی، شیرازی و غیر اینها نه آنکه بعضی مفسرین توهم کردند یعنی بی سواد و بر طبق آنچه گفتیم خبر هم داریم.

ص: 477

یکی دیگر از معرفیهای او الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ بشاراتی که در کتب عهد قدیم و جدید بوجود مقدس او داده شده متجاوز از 60 مورد است که ما یک قسمت مهم آنها را در مجلد اول کلم الطیب متذکر شده ایم مراجعه فرمائید.

دیگر از معرفیهای او یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ دو رکن بزرگ اسلام امر بمعروف و نهی از منکر است که فرمود

ما اعمال البرّ کلها و الجهاد فی سبیل اللَّه عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الّا کنفثة فی بحر لجی

و معروفی نبود که حضرتش امر نفرموده باشد و منکری نبود که نهی نکرده باشد لکن بدبختانه در دوره ما چنانچه خود حضرتش خبر داد امر بمنکر میکنند و نهی از معروف.

دیگر از معرفیهای او وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ که هر چیز پاکیزه ای را برای آنها حلال فرموده و هر چیز خبیثی را بر آنها حرام نموده غایة الامر در بعض موارد تخطئه عرف فرموده که چیزهایی که در نظر عرف طیب است فرمود خبیث است مثل لحم خنزیر و خمر و دختران ارامنه و مسیحیها و چیزهایی که در نظر آنها پلید است فرمود طیب است مثل آب کر که بقول آنها دارای میکرب است و بعض افراد مسلمین مثل حمال و آشپز و تون تاب که آنها را کثیف میدانند فرمود پاک و طیب است.

دیگر از معرفیهای او وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ اصر بمعنای ضیق و امور طاقت فرسا که تحمل آن بسیار مشکل باشد که در امم سابقه مخصوصا در بنی اسرائیل بوده از کیفیت تطهیر بعض نجاسات و کیفیت ذبایح و اجتناب از زنها در مدت حیض و غیر اینها، و اغلال جمع غلّ بمعنی جلوگیری از بسیاری از نعم و فیوضات چنانچه در مورد تیه فرمود فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ

ص: 478

سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ

مائده آیه 26، و مثل منع از صید در یوم سبت که میفرماید در چند آیه بعد که بیاید إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ و غیر اینها.

فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ نتیجه متابعت او اینست که کسانی که از اهل کتاب و غیر اینها ایمان بیاورند باین رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وَ عَزَّرُوهُ یا بمعنی تعظیم و احترام است یا بمعنی جلوگیری و منع دشمنان آن که باو اذیتی وارد نکنند وَ نَصَرُوهُ و او را یاری کنند در هر حالی در مورد جهاد با کفار و مشرکین و کمک دهند در اجراء احکام اسلام و اعلاء کلمه و سایر وظائف.

وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ مراد از نور ممکن است قرآن مجید باشد که بر او نازل شده که باحکام آن عمل کنند و بهدایت آن هدایت و بانذار آن متقی و پرهیزکار گردند، و ممکن است مراد اوصیاء طیبین او باشند که بجعل الهی منصوب شدند و هر دو معنی برگشتش بیک چیز است زیرا متابعت قرآن متابعت عترتست و متابعت عترت متابعت قرآن است و این دو از هم جدا نمیشوند تا وارد بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شوند سر حوض کوثر چنانچه در حدیث ثقلین متواتر بین فریقین فرمود که این دو امانت آن حضرت هستند أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ خبر الذین است رستگاری دنیا و آخرت را درک خواهند کرد.

الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللَّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین

پایان جلد پنجم

ص: 479

جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 6

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة علی خاتم النّبیّین محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین

بقیة آیات سورة الاعراف ....ص : 2

[سوره الأعراف (7): آیه 158] ....ص : 2

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (158)

بگو ای پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ای گروه مردم محققا من رسول الهی هستم بسوی شما جمیع شماها آن خداوندی که از برای او است مالکیت تمام آسمانها و زمین نیست الهی غیر از او زنده میکند و میمیراند پس ایمان بیاورید بخدا و رسول خدا آن نبیّ امّی که خودش فرد اجلای ایمان را آورده بخدا و بکلمات او که بر انبیاء نازل فرموده و متابعت کنید او را باشد که هدایت شوید.

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ نظر به اینکه آیه قبل [که ختم مجلد پنجم بآن شد] طرف خطاب اهل کتاب بودند توهّم نشود که حضرتش فقط مبعوث بر آنها بوده بلکه مبعوث بر کافّه ناس بوده بلکه بر کافه جن و انس و گفتیم خطابات قرآنی مخصوص بمشافهین یا موجودین در زمان خطاب نیست بلکه شامل جمیع افراد میشود

ص: 2

تا صفحه قیامت مثل تصنیف مصنفین و قوانین مجعوله دول و این جزو خطاب بمعدوم نیست که قبیح باشد.

إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ محققا از روی مدرک و دلیل و برهان قطعی من رسول خدا هستم بسوی شما، و کلمه الیکم متعلق بفعل محذوف است که از کلمه رسول اللَّه استفاده میشود یعنی ارسلنی الیکم و ادله رسالت او بعد از وجود جمیع شرائط رسالت در او و فقدان جمیع موانع اقامه معجزات صادره از آن حضرت است که اعظم آنها همین قرآن است جمیعا تأکید است که هیچ فردی نیست که از تحت عنوان رسالت او بیرون باشد زن و مرد، سیاه و سفید، عرب و عجم، ترک و دیلم از شرق عالم تا غرب از جنوب تا شمال.

الذی صفت خداوند است آن چنان خدائیست که لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اختیار مملکت خود را دارد تمام شما مملوک او هستید هر که را بخواهد برسالت ارسال میفرماید کسی را نمیرسد در کار او تصرفی کند یا نظریه دهد اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 لا إِلهَ إِلَّا هُوَ معبودی جز ذات اقدس او نیست که این اولین قدم در ایمان است مثل کفار و مشرکین نباشید که پرستش غیر او کنید یُحیِی وَ یُمِیتُ نسبت بجمیع مخلوقات از کتم عدم بعرصه وجود آورد حیات بخش نباتات، حیوانات، جن و انس و ملک هر کدام تا مدت مقرر و میمیراند همه آنها را و افناء آنها قبل از قیام قیامت است فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ پس از اثبات رسالت او و اقامه حجت باید ایمان بیاورید بخدا بوجود او و صفات ذاتیه و ذات اضافه از کمالیه و صفات جمالیه و جلالیه و توحید او بمراتب پنجگانه توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری، و عدل او، و برسول او که آنچه بیان فرمود تصدیق کنید و بپذیرید و اطاعت کنید چه

ص: 3

در امور اعتقادیه مثل تعیین اوصیاء و ائمه و معاد و خصوصیات آن و چه در امور اخلاقیه و چه در وظائف عملیه و قوانین شرعیه و ضرورات دینیه.

النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ آن نبیّ امّی که خودش سرسلسله اهل ایمان و دارای اعلا مراتب ایمان است بخداوند متعال و کلماته از آنچه بر انبیاء سلف نازل شده و آنچه بر وجود مقدس او انزال فرموده از قرآن مجید و احکام و بالاترین مراتب عمل را انجام میدهد اعبد و ازهد و اعرف و اعلم و اسخی و اشجع و اصبر جمیع افراد بشر است کمالی نیست که در او فرد اکملش نباشد البته همچه شخص محترمی را باید وَ اتَّبِعُوهُ متابعت کرد علما و عملا و اخلاقا لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ احزاب آیة 21 لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ باشد که هدایت شوید اگر برنگردید و ثابت قدم باشید تا آخر عمر راه هدایت همین است و بس و پیروی از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه نکنید که جز ضلالت چیزی بدست شما نخواهد آمد

[سوره الأعراف (7): آیه 159] .... ص : 4

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (159)

و از قوم موسی جماعتی بودند که هدایت میکردند بحق و عمل مینمودند بحق.

وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ اخبار در تعیین اینها مختلف است عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(هم اهل الاسلام)

مفضل از آن حضرت روایت کرده که آنها بیست و پنج نفر هستند که جزو اصحاب قائم [عج هستند که از ظهر کوفه و در نسخه دیگر از ظهر کعبه خارج میشوند.

مجمع از حضرت باقر [ع روایت کرده که آنها جماعتی بودند که از بنی اسرائیل کناره گرفتند و رفتند ما وراء چین که بین آنها و چین بیابانی است رمل زار، برهان از ابی صحبان بکری از أمیر المؤمنین [ع روایت کرده که فرمود

ص: 4

قوم موسی هفتاد و یک فرقه شدند کلّ آنها در آتش هستند مگر یک فرقه ناجیه و تمسک باین آیه فرموده تحقیق کلام اینکه در هر عصر و زمانی حتی در دوره جاهلیت یک دسته اهل حق بودند و لو در اقلیت باشند و مستور باشند و حجت میان آنها بوده که زمین خالی از حجت نباشد و بواسطه آنها برکات نازل میشده و نیامده زمانی که تمام اهل زمین بر باطل باشند که اگر چنین میشد بکلی هلاک میشدند و البته در قوم موسی چه در زمان خود موسی و چه بعد از آن تا زمان حضرت عیسی [ع انبیایی و اوصیایی و علمایی و عبادی و زهّادی و صلحائی بودند که اینها بحق و صواب هدایت میکردند وَ بِهِ یَعْدِلُونَ که بحق و عدالت رفتار و کردار و گفتار آنها بوده و باین بیان ممکن است جمع بین اخبار و مانعی ندارد که از انبیاء سلف و امتهای آنها در رکاب حضرت بقیة اللَّه حاضر شوند و از اصحاب آن سرور باشند چنانچه در اخبار بسیار ذکر شده.

[سوره الأعراف (7): آیه 160] .... ص : 5

وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (160)

و جدا کردیم ما بنی اسرائیل را بدوازده سبط که هر کدام آنها جماعتی بودند پس وحی نمودیم بسوی موسی زمانی که قومش از او آب طلبیدند اینکه بزن بعصای خود سنگ را پس شکافته شد از آن سنگ دوازده چشمه آب که از برای هر یک از اسباط چشمه معین شد که هر کدام از این جماعت محل شرب

ص: 5

خود را بدانند و سایه انداختیم برای آنها از ابر سایه بانی که از حرارت آفتاب اذیت نبینند و نازل کردیم بر آنها منّ و سلوی را بخورید از پاکیزه هایی که خداوند روزی شما کرده و ما ظلم بآنها نکردیم و لکن خود آنها بودند که بخود ظلم کردند.

توضیح کلام- خداوند در سنّ پیری دو پسر بابراهیم عطاء فرمود الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ ابراهیم آیه 41، و از هر کدام نسل ابراهیم تا قیامت باقی است و سبط اولاد اولاد را میگویند و از این جهت حضرت حسن و حسین را سبطی رسول اللَّه مینامند، و اسحق یعقوب را آورد و سبط اسحق که اسرائیل نام داشت اولاد یعقوب هستند و آنها دوازده نفر بودند و از هر کدام جمعیت زیادی بوجود آمد که دوازده سبط شدند، و اما از اولاد اسمعیل قبائل عرب تشکیل شد و هر طائفه را قبیله نام نهادند مقابل اسباط بنی اسرائیل وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً که این دوازده سبط از یک دیگر جدا بودند و خداوند میان آنها را جدایی انداخت که مزاحم یکدیگر نباشند و از برای هر سبطی رئیسی قرار داد که در تحت اطاعت او باشند و رؤساء در تحت اطاعت نبیّ وقت که در عهد موسی موسی بود باشند که زحمت انبیاء کمتر باشد امما که هر سبطی جماعت کثیری بودند بالغ بر الوفی که هر کدام یک امتی میشدند وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ طلب آب کردند بعضی گفتند در تیه بوده و بعضی گفتند در حال مسافرت بوده که از دریا گذشتند و از فرعونیان نجات پیدا کردند خداوند وحی فرستاد بر موسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ الف و لام الحجر عهد است و سنگ مخصوصی بوده، و در اخبار داریم که این عصا و حجر بآدم عنایت شده و جزو میراث انبیاء و اوصیاء و ودایع نبوت و امامت بوده و الان در خدمت حضرت بقیة اللَّه [عج است و پس از ظهورش اصحابش را بدین وسیله آب

ص: 6

میدهد فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً در اینجا تعبیر بانبجاس فرموده و در سوره بقره بانفجار فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً آیه 57، و فرق بین این دو گفتند که انبجاس ابتداء خروج ماء است از چشمه و قلیل است و انفجار پس از زمانی است که دهنه چشمه باز میشود و آب کثیر خارج میشود قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ یعنی هر امتی از سبطی که برای آنها معین شده مشربهم محل شرب که مزاحم یکدیگر نباشند وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ از تفسیر قمی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده مفادش اینست که موقعی که از دریا گذشتند در بیابانی وارد شدند که حرارت شمس تابیده بود و نه گیاهی و مأکولی داشتند و نه آبی بموسی اعتراض کردند که ما را از آبادیها بیرون کردی میخواهی ما را بیابان مرگ کنی خداوند ابری فرستاد سایبان بر سر آنها بود از حرارت شمس نجات پیدا کردند وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی معروف بین مفسرین منّ را ترنجبین تفسیر کردند، لکن در اخبار دارد شیئی بود حلو و شیرین و خداوند منّت گذارده بر آنها فرستاده لذا او را منّ نامیدند و سلوی مرغ بریان کرده کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ خداوند میفرماید بخورید از چیزهای پاکیزه که منّ و سلوی و آب خارج از حجر و سایه غمامه تماما تفضل الهی بر آنها بوده مع ذلک این همه فساد از آنها صادر میشود لذا میفرماید وَ ما ظَلَمُونا کسی ظلم بخدا نمیکند هر چه میکند بخود میکند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ یعنی یظلمون بانفسهم

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

ص: 7

[سوره الأعراف (7): آیه 161] .... ص : 8

وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ (161)

و یاد کن زمانی که گفته شد برای بنی اسرائیل که ساکن شوید این شهرستان را و بخورید از اثمار و حبوب آن هر اندازه که بخواهید و بگوئید بپروردگار خود که گناهان ما را بریز و داخل شوید در باب و سجده کنید میآمرزیم از برای شما خطاهای شما را زود باشد که که ما زیاد کنیم نعم خود را بر نیکوکاران وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ متعلق بمحذوف است مثل اذکر و نحوه و قائل ممکن است حضرت موسی باشد اگر در عصر او بوده یا یوشع وصیّ موسی اگر بعد از قضایای تیه و رحلت موسی بوده چنانچه اظهر است اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ بعضی گفتند بیت المقدس بوده و بعضی گفتند اریحا که نزدیک بیت المقدس است و بعضی گفتند مصر بوده و ما مدرکی از برای هیچ یک اینها نیافتیم همین اندازه استفاده میشود که وفور نعمت در آن شهرستان بوده وَ کُلُوا مِنْها یعنی از نعم موجوده در آن حَیْثُ شِئْتُمْ هر اندازه که طالب باشید وَ قُولُوا حِطَّةٌ از خدای خود بطلبید ریزش گناهان خود را وَ ادْخُلُوا الْبابَ بعضی گفتند دروازه شهر بوده و بعضی گفتند باب مسجد بوده و این انسب است سُجَّداً نظر به اینکه در حال سجده نمیشود داخل شد بعضی گفتند مراد رکوع است و بعضی گفتند مراد خضوع و خشوع است لکن ظاهر همان سجده است و مراد سجده شکر است پس از دخول یا قبل از دخول نَغْفِرْ لَکُمْ جزای و ادخلوا است که اگر چنین کردید و چنین گفتید ما هم شما را میآمرزیم خَطِیئاتِکُمْ معاصی و مخالفتها و توقعات بیجای شما را سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ اگر دیگر معصیت نکردید و نیکوکار شدید بیش از اینها بشما نعمت عطاء میکنیم.

ص: 8

تنبیه- در اخبار ما دارد که فرموده اند ائمه علیهم السلام

(نحن باب حطّتکم)

یعنی اگر داخل در ولایت ما شدید و اقرار بامامت ما نمودید و اطاعت کردید خداوند گناهان شما را میریزد و پاک میشوید، و این آیه شریفه در سوره بقره آیه 57 گذشت و تفسیرش بیان شد.

[سوره الأعراف (7): آیه 162] .... ص : 9

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظْلِمُونَ (162)

پس تغییر دادند کسانی که ظلم کردند از بنی اسرائیل کلام خدا را غیر آنچه گفته شده بود پس ما فرستادیم بر آنها عذاب از طرف بالا بواسطه آنچه که بودند ظلم میکردند.

فَبَدَّلَ تبدیل بمعنی عوض کردن است و لذا معامله را مبادله میگویند که ثمن و مثمن را عوض میکنند مالک ثمن مالک مثمن میشود و بالعکس الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ظلم بنفس کردند که کافر شدند قولا که گفته شده بود بآنها که بگوئید حطّة غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ که سخریه و استهزاء کردند و داخل باب نشدند و سجده شکر نکردند و مخالفت انبیاء نمودند و البته کسی که انبیاء را استهزاء کند و مسخره نماید کافر میشود بلکه مرتد میگردد که پس از ایمان کافر گردد فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ گفتند رجز مرض طاعون بوده و مراد از سماء طرف بالا است زیرا از مادّه سموّ است بمعنی علوّ چنانچه میفرماید وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً انفال آیه 11، و گفتند این مرض طاعون در یک قسمت از روز صد و بیست هزار آنها را هلاک نمود بِما کانُوا یَظْلِمُونَ و در سوره بقره میفرماید بِما کانُوا یَفْسُقُونَ و گفتیم فسق اطلاق بر کفر در بسیاری از آیات شده مثل فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ کهف آیه 48 در حق شیطان و مثل أَ فَمَنْ

ص: 9

کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً

سجده آیه 18، و ظلم در اینجا همان فسق در آنجا است

[سوره الأعراف (7): آیه 163] .... ص : 10

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (163)

و سؤال کن بنی اسرائیل را از آن شهرستانی که نزدیک دریا بود چون در شنبه ها که یوم سبت بود ماهیها میآمدند کنار دریا روی آب ظاهر و هویدا بودند و در غیر شنبه نمیآمدند بسبب آنچه که حیله بازی و سرکشی میکردند خلاصه مطلب اینکه خداوند صید ماهی را در روز شنبه بر بنی اسرائیل حرام کرده بود روزهای شنبه ماهیها در امان بودند میآمدند روی آب کنار دریا ظاهر میشدند و در غیر شنبه مخفی میشدند در ته دریا حیله بکار زدند بعضی گفتند گودالهایی کنار دریا کنده بودند ماهیها میآمدند در این گودالها راه آب را می بستند روز یکشنبه میآمدند آنها را صید میکردند، بعضی گفتند طور میانداختند آنها در طور میافتادند روز یکشنبه از آب آنها را بیرون میآوردند بعضی حیل دیگری گفتند و این امتحان بزرگی بود و غافل از اینکه همین حیله صید ماهی بود در شنبه مثل حیلی که بسیاری از عوام در معاملات فاسده میکنند که امروزه چه اندازه رواج دارد مثل معامله کالی بکالی و معامله با اطفال و معامله ربوی و اقسام قمار و بیع آلات لهو و لعب و غیر اینها بلکه در مزاوجات و معاشرات و امثال اینها و بدانند مکر با خدا نمیتوان کرد مثل بنی اسرائیل خواهند شد و گرفتار عذاب و بلاء و فقر و ذهاب میوه جات و حبوب و مرضهای تازه بتازه بی سابقه میشوند.

وَ سْئَلْهُمْ سؤال توبیخی است نه استفهامی عَنِ الْقَرْیَةِ در بعض اخبار

ص: 10

از حضرت باقر علیه السّلام است که ایله بوده و بعضی گفتند مدین و بعضی طبریه الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ بندر بوده کنار دریا و در بعض اخبار از حضرت زین العابدین علیه السّلام است که جمعیت آنها بالغ بر هشتاد هزار و چندی بوده إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ هفتاد هزار آنها این معصیت بزرگ را مرتکب شدند به اینکه روز شنبه صید کردند و علت این تجاوز و تعدی و مخالفت این بود إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ ماهیان چون روز شنبه در امان بودند روی آب میآمدند کنار دریا شرعا یعنی ظاهر و هویدا و از همین باب است شریعت که دست رس بآب بوده و شرع مطهر که دین روشن واضح مطابق با عقل سلیم و براهین قطعیه و ادله واضحه بود وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ روز غیر شنبه شش روز دیگر از ایّام هفته لا تَأْتِیهِمْ ماهیان از ترس صیادان ته دریا میرفتند و تمکن از صید آنها نداشتند و آنچه انبیاء آنها و صلحاء و اتقیاء که بالغ بر ده هزار بودند آنها را موعظه و نصیحت کردند و تخویف از نزول عذاب نمودند تأثیری در آنها نکرد و بقیه قوم که چند هزار بودند ساکت بودند نه مرتکب این معصیت شدند و نه آنها را موعظه کردند زیرا احتمال تأثیر نمیدادند و شرط امر بمعروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است و با یأس واجب نیست.

کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ ابتلاء بمعنی امتحان است چون تمام موجودات تحت اراده و مشیت حق هستند ماهیان مأمور شدند که روزهای شنبه ظاهر شوند و غیر شنبه مخفی گردند و مکرر گفته ایم که مفاد آیات شریفه قرآن اینکه تمام مخلوقات و حتی حیوانات و نباتات و جمادات دارای شعور و ادراک هستند و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و تحت اطاعت آنها هستند و این دستور امتحان بنی اسرائیل بود و علت مخفی شدن ماهیان کفر و معاصی آنها بود که سلب این نعمت از آنها شد لذا میفرماید بِما کانُوا یَفْسُقُونَ.

ص: 11

[سوره الأعراف (7): آیه 164] ....ص : 12

وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (164)

و زمانی که گفتند جماعتی از آنها برای چه موعظه میکنید قومی را که خداوند هلاک میکند آنها را یا عذاب میفرماید آنها را عذاب سخت گفتند برای عذر بسوی پروردگار شما و شاید آنها متقی و پرهیزگار شوند.

وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ آن جماعتی که ساکت بودند که مرتکب این معصیت نشدند و دیگران را نهی نمیکردند گفتند بانبیاء و کسانی که آنها را موعظه میکردند چرا موعظه میکنید آنها را زیرا اینها که دست بردار نیستند و کلام شما در آنها تأثیری ندارد لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً که باید اینها هلاک شوند یا بعذاب دچار گردند اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً در جواب آنها انبیاء و واعظین قالُوا مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُمْ زیرا اگر آنها را موعظه نکنیم مسئول پروردگار میشویم که ترک وظیفه خود کرده ایم وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ و شاید کلام ما بآنها تأثیر کند و دست بردارند سؤال- آیا فرمایش انبیاء و واعظین حق بوده و باید موعظه کرد یا سکوت ساکتین جواب- خصوصیات در وعّاظ و متّعظین و ساکتین مختلف است بسا ممکن است یکی احتمال تأثیر بدهد بر او واجب است امر بمعروف و نهی از منکر کند دیگری مأیوس است بر او واجب نیست و بسا بعض اهل معاصی کلام بزرگی مثل انبیاء و علماء در آنها تأثیر دارد و لکن کلام عوام و متفرقه تاثیر ندارد بعلاوه مسئله ارشاد جاهل و اقامه حجت با مسئله امر بمعروف و نهی از منکر تفاوت دارد مثل اتمام حجتها که حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام با لشکر کربلا داشت تا نفس آخر و در قرآن مجید هم موارد زیادی داریم که انبیاء حتی نبیّنا الأکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با اینکه کفار و مشرکین قساوت قلب آنها از حجاره سخت تر بود و صم بکم عمی

ص: 12

بودند مع ذلک حجت را بر آنها تمام میکردند برای اینکه نگویند رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134

[سوره الأعراف (7): آیه 165] .... ص : 13

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (165)

پس چون که فراموش کردند آنچه را که بآنها تذکر داده شده بآن نجات دادیم کسانی که نهی از این عمل زشت که صید ماهی در شنبه باشد مینمودند و گرفتیم کسانی که ظلم میکردند بعذاب سخت بسبب آنچه که بودند فسق میکردند سؤال- کسانی که ساکت بودند که نه موعظه میکردند و نه مرتکب این معصیت میشدند آیا اهل نجات بودند یا معذب بعذاب.

جواب- اگر در ترک نهی از منکر تقصیری از آنها سرزده و با اهل معصیت مداهنه و معاشرت داشته آنها هم ظلم بنفس کرده و فاسق شدند و مشمول جمله اخیره هستند، و از حدیث منسوب بزین العابدین استفاده میشود که آنها هم گرفتار عذاب شدند چنانچه در قوم شعیب دارد که صد هزار بودند شصت هزار ایمان آوردند و چهل هزار بشرک و کفر و معاصی برقرار عذاب بر تمام نازل شد شعیب عرض کرد (ربّنا هذا للاشرار فمال الاخیار) خطاب آمد از جهت سکوت و مداهنه با کفار بوده و بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم بسیاری از اهل ایمان با ابی بکر بیعت نکردند لکن علی علیه السّلام را هم یاری نکردند و همین سکوت باعث ارتداد آنها شد که گفتند

ارتد الناس بعد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم الّا اربعة او خمسة

و همچنین اهل کوفه بسیاری شیعه بودند لکن مسلم [ع را رها کردند و در خانه ها مخفی شدند، و در عصر حاضر هم بسیاری از ماها از جهت سکوت و ترک یاری دین مسئولیت سختی داریم بگذاریم و بگذریم.

ص: 13

فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ این نسیان نسیانی نیست که رافع تکلیف باشد بلکه از باب بی اعتنایی و عدم توجه بفرمایشات انبیاء اصلا متذکر نمیشوند و عقب سر میاندازند أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ در اخبار دارد از میان قوم و از شهر خارج شدند و بقریه دیگری رفتند چنانچه در بعض اخبار است یا در بیابان که مفاد بعض دیگر است و ممکن است جمع بین این دو که یک قسمت بقریه نزدیک آن قریه رفته باشند و یک قسمت در بیابان وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ این عذاب سخت غیر از مسخ است که در آیه بعد اشاره دارد و تعیین نشده که چه عذابی است ممکن است قطع برکات و حبوب و ثمار باشد یا فقر و فاقه و امراض سخت باشد هر چه بوده بسیار ناگوار بوده که بئیس تعبیر میفرماید بِما کانُوا یَفْسُقُونَ که علت اخذ باین عذاب همان فسق و نافرمانی بوده

[سوره الأعراف (7): آیه 166] .... ص : 14

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ (166)

پس چون طغیان و سرکشی و زیاده روی کردند از آنچه بآنها نهی شده بود گفتیم از برای آنها که باشید میمونها دروشده گان.

این آیه شریفه را ما در مجلد دوم این تفسیر صفحه 52 آیه 64 سوره بقره شرح کرده ایم و خبری که در سفینه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حیوانات مسوخ سیزده نوع است و فرمایش مجلسی در مجلد 14 بحار طبع امین الضربی صفحه 787 سی صنف شمرده و گفته که بعضی راجع ببعض است و گفتیم در امم سابقه بسیاری مسخ میشدند بصورت این حیوانات، و حدیث که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود کسانی که مسخ شدند سه روز بیشتر در دنیا باقی نمیماندند و هلاک میشدند نه اینکه این مسوخ از نسل آنها باشند و تعبیر بمسوخ برای اینست که کسانی که مسخ میشدند شبیه این حیوانات میشدند مراجعه فرمائید و در مجلد سوم کلم الطیب

ص: 14

صفحه 44- 47 مذاهب تناسخیه را که پنج مذهب داشتند مسخ و نسخ و رسخ و فسخ و قول پنجم عکس این اقوال بود ذکر کرده ایم بمناسبت رجوع فرمائید شرحش در اینجا موجب تکرار است بعلاوه موجب تطویل میشود ما فقط بشرح آیه اکتفاء میکنیم.

فَلَمَّا عَتَوْا عتوّ سرکشی و سرپیچی از فرمان الهی است عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ از حرمت صید در روز شنبه قُلْنا لَهُمْ یعنی جعلناهم مثل قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 69 کونوا بصورت قردة بوزینه میمون درآئید خاسئین دور افتاده گان سگ را اگر بخواهند دور کنند میگویند اخسأ و در حدیث است که آمرین بمعروف که از این قریه بیرون رفته بودند آمدند که ببینند چه عذابی بر آنها نازل شده درب دروازه بسته بود بتوسط درج و نردبان بالا رفتند دیدند تمام آنها زن و مرد کوچک و بزرگ بصورت بوزینه شدند و بطوری بود که معلوم بود این پسر فلانی و برادر فلان و شوهر و زن فلان و فلانه است بآنها گفتند تو فلان پسر فلان نیستی سر تکان میداد که نعم بلی.

تنبیه- اخبار بسیار داریم که در قیامت بسیاری از کفار و کسانی که متخلق باخلاق رذیله و صفات خبیثه هستند بصورت همین حیوانات محشور میشوند بطوری که اهل محشر آنها را میشناسند کیست پسر کیست.

[سوره الأعراف (7): آیه 167] .... ص : 15

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (167)

و اینکه اعلام فرموده پروردگار تو هر آینه میفرستد و مبعوث میکند بر بنی اسرائیل تا روز قیامت کسی که برساند و بچشاند آنها را عذاب سوء و سخت و محققا پروردگار تو سریع العقاب است و محققا او هر آینه آمرزنده گناهان و

ص: 15

رحمت کننده بندگان است.

نوع مفسرین گفتند مراد این است که در دنیا دولتی از برای آنها نیست و باید جزیه دهند، و در مجمع نسبت بابی جعفر علیه السّلام داده بدون ذکر سند و از کجا اخذ کرده و این تفسیر علاوه بر اینکه خلاف ظاهر آیه است زیرا مجرد نداشتن دولت و اداء جزیه سوء العذاب نیست موجب طعن یهود است بقرآن مجید که الان دولت اسرائیلی با کمال قوّت و قدرت با دول اسلامیه عرب در نبرد است و امروز ثروتمندترین اهل دنیا یهود هستند.

و آنچه بنظر میرسد در بیان آیه شریفه دو وجه است یکی اگر مراد در همین حیات دنیوی باشد مراجعه کنید حال یهود را از زمان بعد از حضرت موسی از کتابهای خود یهود که منسوب بوحی میدانند و عهد قدیم مینامند که چندین مرتبه دچار سلاطین مشرکین شدند و چه اندازه از آنها را کشتند و متواری کردند و اموال آنها را بردند یکی بعد از یوشع ابن نون وصیّ حضرت موسی تا زمان یوشیا که پادشاه مؤمن آنها بود که سلاطین کفار و بت پرستان بیت المقدس را خراب کردند و تمام موقوفات و اموال آن را بردند و محل کثافات قرار دادند حتی تورات و تابوت عهد که تورات در آن بود در جنگ با فلسطینیان بدست آنها آمد و دیگر اسمی از خدا و موسی و تورات حتی یک سفر آن در میان آنها نبود و معلمی که تعبیر بکاهن میکنند نداشتند پس از اینکه سلطنت بیوشیا رسید که مؤمن بود او پس از هشت سال از سلطنت خود مشغول تعمیر بیت المقدس شد و در سال 18 سلطنتش حلقیاء کاهن باتفاق شافان کاتب در بیت المقدس رفتند برای پولهایی که مردم اعانه برای تعمیر داده بودند جمع آوری کرده بسرکاران دادند حلقیابشافان گفت من تورات را در میان کثافات بیت المقدس یافتم که این دعوی هم غلط است زیرا سلاطین کفار و مشرکین ممکن نبود بگذارند تورات در بیت المقدس باشد

ص: 16

و بعد از سلطنت یوشیا بخت النصر که بنو کد نصر است بر یهود غالب شد چشمهای پادشاه آنها را درآورد، پسران او را در مقابلش کشت و تمام خانه های اورشلیم و بیت المقدس و خانه پادشاه را سوزانید و یهود را باسیری ببابل بردند تا زمان عزرای کاهن که از اسیری برگشتند و پس از عزرای کاهن در تاریخ یوسیفس یهودی و سایر کتب تواریخ آنها است که انیطوکس انیراتور فرنگ در تاریخ 160 سال قبل از میلاد مسیح بر آنها مسلط شد و تمام کتابها و نسخه های تورات را سوزانید و سه سال و نیم مفتشین در هر ماهی در خانه ها میریختند و اگر نسخه ای بدست میآوردند میسوزانیدند و پس از میلاد مسیح سی و هفت سال پس از عروج مسیح طیطوس رومی بر آنها یعنی بر یهود غالب شد و یک ملیون و هزار نفر آنها را کشت و هفت هزار اسیر کرد و آنچه بود سوزانید و شرح این قضایا را ما از روی مدرک مقبول نزد یهود در مجلد اول کلم الطیب ص 262- 273 مفصلا بیان کرده ایم مراجعه کنید این حال یهود قبل از اسلام، و اما بعد از اسلام تا چند سال قبل اینها منفور تمام ملل دنیا بودند و تمام دول این چند ساله در زیر سایه امریکا یک جنبشی کردند (و کل ما بالعرض یزول) این چند ساله هم یک روز راحتی برای آنها نبوده وجه دوم اینکه بگوئیم مفاد این آیه وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ عالم برزخ است که ملائکه عذاب تا روز قیامت اینها را بعذاب بد و سخت عذاب میکنند و مراد از جمله إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ روز قیامت است که زود بآنها میرسد إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7، و مراد از حمله وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ راجع بانبیاء و مؤمنین بنی اسرائیل است که در هر عصر و زمانی بودند و لو آنها مسطور و مقهور و قلیل باشند چنانچه در آیه بعد اشاره بلکه صراحت دارد باین معنی.

ص: 17

[سوره الأعراف (7): آیه 168] .... ص : 18

وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (168)

و از یکدیگر جدا کردیم آنها را گروه گروه بعض آنها صالحین هستند و بعض آنها پست تر از صالحین و ابتلاء نمودیم آنها را بحسنات و سیّئات بایستی آنها بر گردند وَ قَطَّعْناهُمْ یعنی دسته دسته هر دسته در یک شهر و یک مملکتی چنانچه امروز در نوع ممالک دنیا جماعتی از یهود هستند بلکه در نوع شهرهای یک مملکت امما جمع امّة است و امة در آیات اطلاقاتی دارد و ظاهرا در اینجا تیره تیره که از حیث عقائد و اخلاق و اعمال و رفتار مختلف بودند مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ بعض آنها از صلحاء هستند که از هر جهت مؤمن متقی مطیع انبیاء و اوصیاء آنها وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ و تعبیر بدون یعنی از هر جهت صالح نیستند و اینها هم گروه گروه هستند از مرتبه صالح مطلق پائین تر ولی مراتب مختلفه دارد تا درجه کفر و فساد و نفاق که اکثریت با اینها است هر چه بالا رود در طرف اقلیت میافتد تا بحد صالحین که اقلّ از کل طوائف و فرق هستند وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ مراد از حسنات نعم و تفضلات از فراوانی نعمتها و ارزانی و وسعت رزق و زیادتی مال و طول عمر و صحت بدن و امنیت و سایر نعمتها که تمام اینها امتحان است اگر شکرگزار شدند و بمصرف خود صرف کردند و طغیان و سرکشی نکردند از نیکان میشوند و اگر بر خلاف آن کردند از بدان و مراد از سیّئات بلاها و مصائب از فقر و ضیق معیشت و گرفتار ظالم و موت و مرض و سایر بلاها که آنها هم امتحان است اگر صبر کردند و دست از وظائف شرع برنداشتند و راضی بقضاء الهی شدند از نیکان و اگر بر خلاف آن کردند از بدان و این دو قسم امتحان از خصیصه یهود نیست خداوند تمام بندگانش را بانحاء مختلفه امتحان میکند بلکه بسا یک نعمت بیک بنده میدهد هزار نفر بندگان را امتحان

ص: 18

میکند یا یک بلاء بیک نفر میرسد هزار نفر امتحان میشوند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ مکرر گفته ایم که لعلّ در این موارد برای ترجی نیست زیرا جهل در مبدء راه ندارد بلکه بمعنی باید که البته باید بندگان در موارد نعمتها و بلاها رو بخدا روند برای اینکه سلب نعمت از آنها نشود و دفع بلیات از آنها بشود و معنای رجوع یعنی دست از اعمال زشت و عقائد فاسده و اخلاق پست بردارند.

[سوره الأعراف (7): آیه 169] .... ص : 19

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169)

پس جایگزین شدند از بعد از رفتن آنها از دنیا جای گزینانی که بمیراث از آنها تورات را ارث بردند و میگرفتند زخارف دنیوی را از هر راهی که بدست آنها میآمد از حلال یا حرام و میگفتند خداوند ما را میآمرزد و اگر باز بدست آنها میآمد از این زخارف و مثل آنچه بدست آورده بودند میگرفتند آیا از آنها عهد و میثاق در تورات گرفته نشده بود که از مال حرام اجتناب کنید و حال آنکه مکررا در تورات خوانده بودند و حال آنکه دار آخرت بهتر است برای کسانی که از حرام اجتناب و پرهیز میکنند آیا پس تعقل نمیکنید.

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ یعنی بعد از بنی اسرائیل که بعذاب الهی یا بمرگ هلاک شدند خلف یک دسته دیگر از بنی اسرائیل یعنی قرن بعد از قرن آنها جای آنها جایگزین شدند و بوجود آمدند و کتاب التوریة از سابقین بلاحقین رسید وَرِثُوا الْکِتابَ لکن اعتنایی بدستورات آن نکردند و حبّ دنیا چنان چشم و گوش آنها را پر کرده بود که بهر وسیله ای که ممکن بود از راه حرام، رشوه،

ص: 19

یا تقلب، غش، سرقت، حیله و تزویر.

یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنی تعبیر بعرض برای اینست که گفتند (کلّ ما بالعرض یزول) دنیا و زخارف آن فانی میشود و از دست میرود، و تعبیر بادنی یا دنائت و پستی است یا از دنوّ و پیش است نسبت بآخرت وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا فقط تمنّای مغفرت دارند بدون آنکه توبه کنند و دست از حرام بکشند چنانچه امروزه قرآن را مکرر میخوانند و احکام آن را مخالفت میکنند و میگویند ما را خدا میآمرزد اگر ما هم جهنم رویم علی میماند و حوضش این معاصی ما که چیزی نیست آن معاصی بزرگ باعث جهنم میشود و عذاب وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ که اصرار بر معاصی دارند و ندامت و توبه در کار نیست هر چه باشد و هر کجا باشد مال دنیا را میگیرند و می بلعند.

أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ مخصوصا حتی در همین تورات رائج اهل کتاب لعن کرده هر که را که باحکام آن عمل نکند لذا نصاری در حق عیسی (ع) میگویند (فدانا من لعنه الناموس).

أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ کجا دارد و در چه کتابیست که اصرار بر معاصی بالاخص معاصی کبار را خدا میآمرزد وَ دَرَسُوا ما فِیهِ مکرر خوانده اند و فراگرفته اند که غیر از حق و واقع نسبت بخدا ندهید وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ تقوای از معاصی که سعادت و رستگاری از برای مؤمن با تقوی است أَ فَلا تَعْقِلُونَ عقل سلیم البته حکم میکند که اوامر الهی باید امتثال شود و از نواهی او باید اجتناب کرد و بهشت از برای مطیع است و استحقاق عذاب از برای عاصی مگر آنکه بیک وسیله اگر با ایمان از دنیا برود مورد عفو واقع شود لکن نباید مطمئن شد و طغیان در معاصی و گناه کرد

ص: 20

[سوره الأعراف (7): آیه 170] .... ص : 21

وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ (170)

و کسانی که تمسک بکتاب میکنند و نماز را برپا میدارند محققا ما ضایع نمیکنیم اجر بندگان صالح را.

این آیه و لو درباره بنی اسرائیل است لکن مورد مخصص نیست بلکه لسان آیه آبی از تخصیص است شامل جمیع بندگان صالح میشود وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ تمسّک بمعنی چنگ زدن است و تمسک بکتاب اینست که باوامر او مؤتمر شود و از نواهی او منتهی گردد چنانچه تمسک بعروة الوثقی را منوط بدو امر معین فرمود فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها بقره آیة الکرسی و مراد بکتاب کتاب آسمانیست که بر هر امتی نازل فرموده تورات، انجیل، زبور، فرقان هر کدام در زمان خود و اگر مراد خصوص تورات باشد آنهم برای ما کافی است زیرا در تورات بلکه در جمیع کتب انبیاء بشارت بوجود مقدس پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده و لزوم ایمان باو و اطاعت اوامر او و منتهی شدن از نواهی او است.

و بالجمله گفتند علت تامه مرکب از سه جزء است: وجود مقتضی و وجود شرط و فقدان مانع تأثیر از مقتضی شرط تأثیر از شرط مانع مانع از تأثیر سعادت و رستگاری منوط بوجود مقتضی است که ایمان باشد، شرط تأثیر عمل صالح، مانع از تأثیر معاصی لذا میفرماید وَ أَقامُوا الصَّلاةَ اقامه نماز باعث ترک کلیه معاصی میشود و سبب اتیان بواجبات چنانچه میفرماید إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ عنکبوت آیه 44، از این جهت اکتفاء فرمود باقامه صلوة چون در بردارد اتیان بجمیع واجبات و ترک جمیع معاصی را و اخبار در فضیلت نماز و اهمیت آن و ثمرات آن را در مجلد اول در ذیل آیه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بقره آیه 3 مفصلا با بیان اقسام صلوات و اجزاء و شرائط و موانع آن بیان

ص: 21

کرده ایم إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ صالح کسی را گویند که تمام کارها و افعال و رفتار و کردار و گفتار او بر طبق صلاح باشد قدمی بر خلاف صلاح برندارد و مصلح کسی را گویند که خیرخواه بندگان باشد و آنها را بطریق صلاح سوق دهد و مفاسد را از میان آنها برطرف کند ارشاد جاهل، امر بمعروف، نهی از منکر، رفع فساد، قضای حوائج بندگان، خدمت بجامعه، اهتمام بامور مسلمین که هر کدام چه اندازه فضیلت دارد که ذکر آنها از طور این کتاب خارج است و هر کدام از آنها را در محل مناسب خود متذکر شده ایم و البته خداوند اجر هر یک از آنها را ضایع نخواهد فرمود، و این جمله مفهوم ندارد که اگر مصلح نباشد اجر او ضایع شود بلکه هر امر خیری از عبادات و اطاعات و لو بمقدار ذرّه باشد اجر او ضایع نمیشود بنص آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8، فقط ایمان شرط صحت کلیه عبادات است و بدون ایمان هیچ عملی مورد قبول و صحت نیست بلی مع ذلک میتوان گفت که بی اثر صرف نیست ممکن است باعث تخفیف در عذاب شود زیرا اهل عذاب بدرجات اعمال عذاب او درکاتی پیدا میکند.

[سوره الأعراف (7): آیه 171] .... ص : 22

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (171)

و یاد کن زمانی که ما کندیم کوه را بالای سر آنها که گویا سایبانی شد بر سر آنها و گمان کردند که کوه بر سر آنها فرود میآید بگیرید آنچه را که ما بشما دادیم بقوّة هر چه تمام تر و یاد کنید آنچه را که در او است باشد که شما پرهیزکار شوید نظیر این آیه در سوره بقره آیه 62 گذشت وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا

ص: 22

ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ نتق بمعنی کندن است بقول ما ریشه کن کردیم و جبل همان کوه طور است که محل مناجات موسی بوده که طور سینا باشد بقرینه سوره بقره که فرمود فَوْقَکُمُ الطُّورَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ فوق طرف بالا است و یکی از جهات شش گانه است که هر جسمی دارا است فوق، تحت، یمین، یسار، قدام، خلف. ظلّه بمعنی سایه است مقابل حرور چنانچه میفرماید وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ فاطر آیه 20، و نیز میفرماید وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ اعراف آیه 160، و تعبیر به کانّه برای این است که حقیقة سایه بآن نبود که موجب راحتی و آسایش آنها باشد بلکه موجب تخویف و تهدید آنها بود شبیه سایبان وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ که گفتند عسکر موسی یک فرسخ در یک فرسخ بود بالای سر آنها کوه قرار گرفت و چنان مضطرب شدند که بر سر آنها خراب میشود و از مفاد آیه استفاده میشود که اینها تورات موسی را نپذیرفتند و قبول نکردند و ردّ کردند این معجزه باهره برای تخویف و تهدید آنها شد که قبول کنند و بگیرند اشکال- این نوع تهدیدات باعث الجاء میشود و منافات با تکلیف و اختیار دارد جواب- ابدا الجائی و سلب اختیاری از آنها نشد چنانچه عصای موسی موجب الجاء فرعونیان نگردید و شاهد بر این دعوی آیه بعد است که با این تهدیدات مع ذلک اعراض کردند خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ مراد از ما آتیناکم تورات است بقرینه وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ و مراد از قوّة طبق حدیث مروی از حضرت صادق علیه السّلام در صافی و برهان و احتجاج طبرسی قوّت ایمان و قوت بدن است که با تمام قوت و قدرت و ایمان

ص: 23

راسخ بگیرند تورات را، و مراد از وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ فرا گرفتن و عمل کردن بر طبق دستورات او است نه فقط بوسیدن و روی مبل گذاردن یا تلاوت کردن باشد چنانچه معمول بسیاری از مسلمین با قرآن آنست نزد اطفال خود گذارند برای حفظ، روی طاق نصرت گذارند برای تشریفات، بالای درب خانه نصب کنند عزیزان آنها اگر بخواهند از خانه بیرون روند یا مسافرت کنند از زیر قرآن رد کنند و بسا پاره ای آیات را هم تلاوت کنند برای حفظ مال از سرقت یا رفع مرضی یا استخاره برای امور دنیوی ولی اینها و لو بی اثر نیست و ممدوح است لکن غرض اصلی عمل کردن بدستورات او است که دارد یکی از شفعاء و خصماء در قیامت قرآن مجید است لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ مکرر تفسیر شده.

[سوره الأعراف (7): آیه 172] .... ص : 24

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ (172)

و یاد کن زمانی که گرفت پروردگار از اولادان آدم از پشت آنها ذریّه آنها را و شاهد گرفت بر نفوس آنها که آیا نیستم پروردگار شما گفتند بلی شهادت میدهیم اینکه می گویید روز قیامت که ما محققا بودیم از این اقرار غافلین این آیه شریفه از مشکلات آیات بلکه از متشابهات قرآنی است و تأویلات و تفسیرات حکماء و متکلمین و مفسرین در این آیه زیاد است و نقل کلمات آنها و رد و ایراد هر یک بر دیگری بسیار و از طور این کتاب خارج و اخبار وارده در این باب کثیر است در برهان 36 حدیث از کافی کلینی و من لا یحضر صدوق و امالی طوسی و سید رضی و عیاشی و غیرهم روایت کرده و در مجمع البیان این احادیث را ردّ کرده بدعوی اینکه اینها بین موقوفه یا مرفوعه است و رد اینها

ص: 24

بعد از اخذ از کتب معتبره و فوق حدّ تظافر من حیث السند بسیار مشکل است بلی من حیث الدلالة میتوان گفت از متشابهات اخبار است و بالجمله اسلم اینست که ردّ علم آن را بخدا و راسخون در علم نمائیم چنانچه میفرماید وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ آل عمران آیه 5، و اگر چیزی در این مورد بگوئیم بنحو احتمال است و اقرب بنظر نه بنحو جزم و یقین.

و خلاصه آنچه بنظر میرسد اینست که خداوند تبارک و تعالی ارواح بندگان را قبل از اجساد آفرید چنانچه مکرر تذکر داده ایم و این ارواح در عوالمی سیر دارند که یکی در همین عالم تعلق باجساد گرفته و مناط تکلیف و ثواب و عقاب در این عالم است و یکی بعالم مثال که صور برزخیه و قالب مثالی صورت بدون ماده چنانچه گذشت بیان آن.

و من جمله از این عوالم عالم ذرّ است که خداوند تمام ذریّه آدم را تا روز قیامت در صلب حضرت آدم قرار داد آنهم نه بنحو عرضی تا مورد بعض اشکالات شود و خلاف ظاهر آیه باشد بلکه بنحو طولی مثلا جنابعالی در صلب پدر و او در صلب جدّ و هکذا پس بیک معنی همه در صلب آدم و بیک معنی هر یک در صلب پدر بلاواسطه خود و میتوان همه را ذریه آدم گفت و نسبت مفرد داد چنانچه از قول شیطان میفرماید لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ و میتوان هر یک را ذریه دیگری گفت و نسبت جمع داد چنانچه در این آیه است و همچنین میتوان گفت همه در ظهر آدم بودند و میتوان گفت هر یک در ظهر دیگری چنانچه در آیه تعبیر بظهورهم و ذریتهم فرموده و علل طولیة هم همین نحو است ممکن است تمام را نسبت بعلة العلل داد و ممکن است بگویی هر یک معلول علت خود است و باین بیان بسیاری از اشکالات که کرده اند حل میشود.

و مطلب دیگر آنکه خداوند قادر متعال پس از اخراج این ذریات ارواح

ص: 25

را که از مجردات بودند هر یک را تعلق بیکی از این ذراری داد که این اولین تعلق ارواح بود اینها دارای عقل و شعور و ادراک شدند چنانچه قبل از تعلق در همان عالم ارواح دارای عقل و شعور و ادراک بودند، بنا بر این قابل خطاب و سؤال و جواب شدند.

و اشکال به اینکه اگر چنین بود باید اقلا بعض آنها متذکر آن عالم باشند نه بکلی غافل شوند اینهم مدفوع است بنقض بعالم ارواح که جنود مجنده بودند و تآلف و تناکر داشتند و در این عالم احدی خبر از آن عالم ندارد و خداوند بتوسط انبیاء و اوصیاء خبر داده و همچنین در عالم قیامت که میفرماید یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ مجادله آیه 7، خداوند بواسطه نامه های اعمال و شهادت اعضاء و جوارح و ملائکه کتبه و انبیاء و ائمه اثبات میفرماید در این مورد هم بشهادت قرآن بیان فرموده و در بعض اخبار دارد که مجرد اقرار بتوحید نبوده بلکه اقرار بنبوت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ولایت ائمه اطهار [ع هم گرفته شده هذا ما عندنا و اللَّه بکل شیئی علیم و باین بیان ممکن است دفع اشکالات وارده و جمع بین مفاد اخبار نمود و آن را در عهده علماء اعلام میگذاریم و میرویم [شرح الفاظ آیه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ اخذ بمعنی اخراج است مِنْ بَنِی آدَمَ از خود حضرت آدم هم اخذ میثاق شد لکن چون او ذریه دیگری نبود لذا از مورد آیه خارج است مِنْ ظُهُورِهِمْ گفتیم هم نسبت بمفرد صحیح است هم نسبت بجمع ذریّتهم الی یوم القیمة هر یک را از ظهر پدران وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ هر نفسی را شاهد گرفتیم برای خود أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ چون دارای عقل و شعور شدند بواسطه تعلق ارواح آنها بآنها اقرار گرفت از آنها قالوا اقرار کردند و گفتند بَلی شَهِدْنا بلی شهادت دادیم لکن فردای قیامت مشرکین دو نحوه اعتذار میجویند یکی آنکه

ص: 26

میگویند أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ خداوند خبر میدهد که فردای قیامت همچه عذری میآورند، و کلمه ان تقولوا متعلق بمحذوف است یعنی لکنّکم تقولوا و لکن این عذر پذیرفته نیست زیرا خداوند بتوسط قرآن بشما خبر داد که همچه اقراری کرده اید و مع ذلک در دنیا مشرک شدید، و دیگر عذر آنها اینست که میگویند

[سوره الأعراف (7): آیه 173] .... ص : 27

أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173)

یا اینکه می گویید پدران ما مشرک شدند پیش از ما و ما هم ذریه آنها بودیم بعد از آنها متابعت آنها را کردیم و آنها ما را مشرک کردند آیا ما را بعذاب هلاک می فرمایی بواسطه فعل آباء ما که بر باطل رفتند و حق را بما باطل نشان دادند و این عذریست که تمام مشرکین در مقابل انبیاء در همین دنیا میآورند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ و این عذر هم مورد قبول نیست نه در این عالم دنیا و نه در آخرت از جهاتی: جهة اولی اینکه خداوند بشما عقل و شعور داده و براهین عقلیه بر توحید بسیار است و فعل آباء سلب اختیار از شما نمیکند چرا در امور دنیویه از معاشرات و معاملات که فعل آباء شما بر خلاف سلیقه شما بود متابعت آنها را نکردید و بر خلاف آنها رفتار نمودید جهة ثانیة اینکه در باب اصول دین و عقائد تقلید جایز نیست حتی از دانشمندان بزرگ چه رسد از عوام جهال مثل آباء شما باید یقین از روی برهان و منطق و دلیل پیدا کرد.

جهة ثالثة اینکه انبیاء با معجزات باهرات و دانشمندان بزرگ از حکماء و متکلمین و علماء اعلام با ادله واضحات و براهین قاطعات بشما رسانیدند امر توحید

ص: 27

را که بزرگترین امور اعتقادیه است قبول نکردید حجت از هر جهت بر شما تمام شد و راه عذر منقطع و منشأ شرک شما از روی هواهای نفسانیه و عداوت با انبیاء و صلحاء و علماء و ممنوع شدن از مشتهیات نفسانیه از فسق و فجور و آزادی در امور و اغوای شیاطین و مبلغین سوء بوده بلی اگر واقعا و حقیقة از روی قصور نه از روی تقصیر باشد خداوند عذاب نمیفرماید.

[سوره الأعراف (7): آیه 174] .....ص : 28

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (174)

و این نحو تفصیل میدهیم آیات گذشتگان را شاید اینها از باطل دست بردارند و رجوع بحق کنند تنبیه- یک قسمت مهم قرآن در بسیاری از سور قرآنیه قضایای واقعه در امم سابقه از قضایای آدم و ابناء آدم و نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و یوسف و یعقوب و شعیب و موسی و فرعون و غیر اینها غرض تاریخ گویی و قصّه سرایی نبوده بلکه برای تنبه بندگان و موعظه و پند و نصیحت آنها است که متذکر شوند که خداوند با اهل ایمان و تقوی و صلحاء چه تفضلاتی داشته و از چه مهالکی و شدائدی آنها را نجات داده و اهل شرک و کفر و فسق و ظلم با چه بلاهایی روبرو شدند و بچه مهالکی افتادند و میفرماید فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42 که این قضایا باعث رغبت مشرکین و کفار و فساق شود بایمان و تقوی و اعمال صالحه و رجاء واثق بوعده های الهی و مورث خوف و انزجار از شرک و کفر و فسق پیدا شود و از این عذابهای دنیوی و خوف از وعیدهای الهی و از عذاب آخرتی پیدا کنند لذا میفرماید و کذلک یعنی و همین نحوی که پیش آمد شده بر امم سابقه نُفَصِّلُ الْآیاتِ فصل بمعنی جدا کردن است دو چیز را از یک دیگر مقابل وصل که بمعنی جمع بین دو چیز متفرق است

ص: 28

و آیات معجزات صادره از انبیاء و قضایای وارده بر امتهای آنها یعنی جدا جدا و یک یک برای این امت بیان میکنیم وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ و باید اینها متنبه شوند و از طریق فاسد خود و مشی در کفر و شرک و معاصی دست بردارند و بتوحید و ایمان و تصدیق انبیاء و اعمال صالحه رجوع کنند لکن خیره سری و خودپسندی و کبر و نخوت و هوای نفس و تقلید آباء موانع قویه است و نمیگذارد بطریق صلاح بیایند و هدایت شوند.

[سوره الأعراف (7): آیه 175] ....ص : 29

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ (175)

و تلاوت فرما بر آنها حکایت آن کسی که ما باو دادیم آیات خود را پس بیرون رفت از آیات ما و جدا شد از آنها و شیطان او را تابع خود قرار داد پس بود از گمراهان.

در موضع این شخص بین مفسرین از چهار جهت اختلاف است یکی در شخصیت او که کیست یکی در چه عهدی و چه زمانی بوده یکی در آیاتی که باو داده شده چه بوده یکی در وجه انسلاخ او از آن آیات و ما مکرر گفته ایم که مدرکی از برای اقوال این مفسرین نداریم و آنچه میگویند تفسیر برأی است لذا ما آنچه در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت داریم که عالم ببواطن قرآن هستند مدرک خود قرار میدهیم و آنچه از ظواهر قرآن و نصوص آن بدست میآوریم دلیل خود میشماریم چون ظواهر قرآن را حجة میدانیم و اگر ظهوری بدست نیاوریم و چیزی از اهل بیت نداشته باشیم علم به آنرا بخدا و این خاندان محول میکنیم و اگر چیزی در این مورد بگوئیم بنحو احتمال می گوییم نه بنحو تنجز، و اخباری که در این باب داریم سه حدیث است یکی از حضرت رضا علیه السّلام و یکی از حضرت صادق علیه السّلام و یکی از حضرت

ص: 29

باقر صلوات اللَّه علیهم اجمعین، اما حدیث منسوب بحضرت رضا علیه السّلام خلاصه مفادش اینست که نام او بلعم باعورا بوده و در عصر فرعون و موسی بود و اسم اعظم را میدانست و مستجاب الدعوه بود سپس متمایل بفرعون شد و موقعی که فرعون در طلب موسی و قوم او میرفت او را خواست که نفرین کند در حق موسی و قومش که حبس شوند تا فرعونیان آنها را دریابند او سوار حماره ای شد برود نفرین کند حماره حرکت نکرد و بزبان آمد و گفت میخواهی بروی نفرین کنی در حق پیغمبر خدا و قوم مؤمنین آن قدر حماره را زد تا کشته شد خداوند اسم اعظم را از لسان او منسلخ فرمود پس حضرت این آیه را تلاوت فرمود سپس فرمود از بهائم داخل بهشت نمیشوند مگر حماره بلعم و کلب اصحاب کهف و گرگی که سلطانی یک نفر از سرکردگان خود را روانه کرد برای اذیت بجماعتی از مؤمنین و این سرکرده پسری داشت از نظرش غائب شد آن گرگ پسر او را پاره کرد آن سرکرده محزون شد خداوند برای اینکه آن را محزون کرد او را بهشت میبرد و اما خبر منسوب بحضرت صادق علیه السّلام که این مثل برای خالد بن ولید است که مثل بلعم باعورا است در عهد ابا بکر مالک بن نویره را کشت و زن او را تصرف کرد و قوم او را اسیر کرد حتی عمر او را تهدید بقتل کرد.

و اما خبر منسوب بحضرت باقر علیه السّلام طبرسی نقل میکند که این مثل بلعم مثل هر کسی است که هوای خود را بر هدایت الهی مقدم دارد، و عیاشی از آن حضرت روایت میکند که مثل برای مغیرة بن شعبه است، باری بپردازیم بشرح آیه شریفه وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ بیان فرما بر همین اصحاب که متنبه شوند مثل بلعم باعورا را که از دین برنگردید نبأ الذی نبأ خبر مهمی را گویند و از این باب است که نبی را نبی گویند و الذی بلعم باعورا است آتَیْناهُ آیاتِنا تعلیم او کردیم اسم اعظم را فَانْسَلَخَ مِنْها انسلاخ کندن چیزی است که چسبیده بچیز دیگر باشد

ص: 30

مثل پوست که ببدن چسبیده باشد و ریشه که باعماق زمین فرو رفته باشد و این ملعون دست از دیانتی که داشت حتی دارای اسم اعظم بود بیرون رفت و مرتد شد و اسم اعظم از او گرفته شد فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ شیطان او را تابع خود قرار داد فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ غوایت ضلالت است که از روی حماقت و خریت باشد.

تنبیه- امثال بلعم در هر عصر و زمانی بسیار بودند که ابتداء در دین محکم و استوار از روی واقعیت بودند نه از روی نفاق و تقلب سپس در کفر و ضلالت محکم و استوار شدند مثل زبیر و جماعتی از اهل کوفه و هزارها دیگر و مثل باب حتی در عصر ما یکی از اوتاد که گفتند در حرم أمیر المؤمنین علیه السّلام یک ساعت و نیم زیارت جامعه میخواند و اشک از اطراف چشمش جاری بود عاقبت مسلک قمام را اختیار کرد و حقیر با قمام تماس گرفتم عقائدش در حق ائمه [ع و غیبت حضرت بقیة اللَّه [عج و اینکه ظاهر میشود تمام بود لکن میگفت دوره غیبت زمان فطرت است و هیچ حکمی نیست و اینها را آخوندها درآوردند، و همچنین یکی از رفقای حقیر در حوضه درس مرحوم آیت اللَّه نائینی در نجف جزو فضلاء بود و عاقبت سگباز شد و اعاذنا اللَّه من سوء العاقبة

[سوره الأعراف (7): آیه 176] .... ص : 31

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (176)

و اگر میخواستیم بلعم را بمقام رفیع بتوسط آیاتی که باو دادیم میبردیم لکن او بدنیا علاقه مند شد و هوای نفس او را تابع خود کرد پس مثل او مثل کلب است اگر او را برانی پارس میکند و اگر هم او را واگذاری پارس میکند اینست مثل قومی که تکذیب آیات ما را میکنند پس این قصّه ها و حکایات را برای

ص: 31

قوم بیان فرما باشد که بفکر بیابند.

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها تفضلات الهی پی در پی ببندگان خود میرسد مشروط به اینکه بنده رو بخدا رود هر چه قربش بیشتر شود عنایات او بیشتر شامل حال بنده میشود و موانعی ایجاد نکند که اگر ایجاد کرد دیگر مورد تفضل نیست، معنای و لو شئنا یعنی اگر خواسته بودیم هر آینه او را یعنی بلعم باعورا را هر آینه بآن آیاتی که باو عنایت کرده بودیم درجه و مقامش را بالا میبردیم یعنی تا مادامی که با ما بود ما هم با او بودیم.

لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ که دنیاپرست شد و علاقة بزخارف دنیا پیدا کرد که این یکی از موانع است زیرا دنیا ضدّ آخرت است و وجود ضدّ مانع از وجود ضدّ آخر است وَ اتَّبَعَ هَواهُ مانع دیگر است که متابعت هوای نفس باشد و او را خدای خود شمارد أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ الایة جاثیه آیه 22.

فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ سگ با سایر حیوانات فرق دارد اگر او را برانی و دور کنی پارس میکند و اگر بخود بگذاری باز پارس میکند، دنیاپرستان هم اگر خداوند بآنها مال و جاه و مقام دهد طغیان و سرکشی میکند إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 7 و 8، و اگر بفقر و بلا و مرض و ذلت مبتلا شوند دست از دین برمیدارند.

ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کسانی که ایمان بانبیاء و قرآن و معجزات صادره از آنها و اوصیاء آنها و مقدسات دین که همه آیات الهی هستند نمیآورند و تمام آنها را تکذیب میکنند اینست مثل آنها فَاقْصُصِ الْقَصَصَ قصه حکایات غریبه و عجیبه است و حکایات قرآن از آدم و ملائکه و شیطان و نوح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی و قوم آنها و قضایای مشرکین و پیغمبر و مسلمین

ص: 32

تمام از عجائب و غرائب است اینها را گوشزد امت نما لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ امید است بفکر بیفتند فکر ترتیب مقدمات و ادله و براهین است برای اخذ نتیجه، سبزواری میگوید (الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المرادی) قصص سابقین دلیل است بر اینکه اگر ما ایمان و عمل صالح داشته باشیم سعادتمند میشویم و اگر کفر و فساد و عصیان داشته باشیم بشقاوت و بلیات دچار میشویم.

[سوره الأعراف (7): آیه 177] .... ص : 33

ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ (177)

بد مثلی است آن قومی را کسانی که تکذیب بآیات ما کردند و بودند که بنفوس خود ظلم میکردند.

ساء مثلا اصل مثل بد نیست حال مکذبین که منطبق با این مثل میشود بد است الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و منکرین تماما مکذّب بآیات الهی هستند.

وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ بدستگاه خداوند لطمه وارد نمیشود

(هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ما است و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست)

البته هر عملی اثری دارد

ان خیرا فخیر و ان شرا فشر

[سوره الأعراف (7): آیه 178] .... ص : 33

مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (178)

هر کس را که خداوند هدایت نماید پس او است هدایت شده و کسی را که گمراه نماید پس آنها آنهایی هستند زیان کاران.

مَنْ یَهْدِ اللَّهُ هدایت دو قسم است یکی ارائه طریق و این نسبت بجمیع مکلفین است و این هم دو قسم است تکوینی و تشریعی، تکوینی اعطاء عقل و شعور و ادراک و اختیار و قوّه و قدرت است نسبت بهمه علی السواء است، و تشریعی ارسال

ص: 33

رسل و انزال کتب و جعل احکام و وجود مبلّغین از اوصیاء و علماء و مبیّنین احکام و واعظین و آمرین بمعروف و ناهین از منکر و مجرد این قسم کافی نیست زیرا از طرف خداوند کوتاهی نشده بلکه قابلیت محل هم شرط است که قبول کند و بپذیرد و قسم دوم ایصال بمطلوب است که خداوند هر محلی که قابلیت داشته باشد یک نوع عنایتهای خاصی نسبت باو میفرماید مثل توفیق و ایجاد میل و رغبت بعبادت و ایمان و رفقای خوب و بیداری در سحر و زیادتی اسباب و مراد از آیه شریفه این قسمت است که کسی را که خداوند این نحو هدایت فرماید فَهُوَ الْمُهْتَدِی لذا همیشه از خدا بخواهید این قسمت را و الّا قسمت اول که خداوند بر حسب حکمت ایجاد فرموده وَ مَنْ یُضْلِلْ خداوند کسی را گمراه نمیفرماید اضلال الهی آنست که بنده اگر قابلیت هدایت ندارد و فرمایشات او را نمی پذیرد خداوند او را بخود واگذار میکند و سلب توفیق و اسباب از او میشود و شیطان و نفس امّاره بر او مسلط میشوند و در ضلالت و گمراهی میافتد و مخذول و منکوب میگردد فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ تعبیر بکلمه هم برای تأکید است چنانچه تقدیم فاولئک بر خاسرون هم اثبات انحصار میکند که خسرانی بالاتر از ضلالت و گمراهی نیست که راه بجایی نبرد مثل منافقین و ضالین است که میفرماید مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا نساء آیه 142.

[سوره الأعراف (7): آیه 179] .... ص : 34

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (179)

و هر آینه قرار دادیم ما از برای جهنم بسیاری از جنّ و انس را از برای اینها

ص: 34

دلهائیست که بآن دلها تفقّه و ادراک و تفهّم نمیکنند و از برای آنها چشمهایی است که بآن چشمها نمی بینند و از برای آنها گوشهایی است که بآن گوش ها نمیشوند مثل چهارپایان هستند بلکه گمراه تر اینها آنهایی هستند که غافل از خدا و دین و احکام هستند.

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا ذرأ قریب المعنی است با خلق و برأ و احدث لجهنم لام عاقبت است مثل

(لدوا للموت و ابنوا للخرابی)

منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام است و مثل قوله تعالی فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً قصص آیه 7.

کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ خداوند برای جهنم خلق نفرمود بدلیل قوله تعالی وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56، بلکه عاقبت کار این کثیر جهنم است و علت و سبب جهنم رفتن آنها اینست که لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها در سوره بقره آیه 7 و 18 خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ و صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ گفتیم مراد از این قلب قلب صنوبری و چشم و گوش جسمانی نیست زیرا با اینها دقائق زخارف دنیوی را درک میکنند بخصوص صنایع امروزه و زرد و سرخ دنیا را مشاهده میکنند و صدا را از آخر دنیا آمریکا میشنوند بلکه مراد قلب و چشم و گوش روح است که برای درک حقایق و بصیرت طرق سعادت و تأثیر مواعظ و نصایح است بکار نمیزنند قلب روحی دارند لکن از روی عناد و حبّ شهوات و قساوت درب قلب آنها بسته شده ایمان و معارف الهیه در او داخل نمیشود وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها درب چشم روح بسته شده معجزه را حمل بسحر میکنند، انبیاء را کذاب میپندارند.

وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها درب گوش روح پنبه گذارده پنبه غفلت مواعظ و نصایح در او تأثیر ندارد.

أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ که آن روح ملکوتی را ندارند مثل انسان و لذا مورد

ص: 35

تکلیف و عذاب و ثواب نیستند بَلْ هُمْ أَضَلُّ مثل معروف است میگویند خر لخت را پالان او را برنمیدارند از فقیری که آه ندارد توقع بذل ندارند، حکماء گفتند فاقد شیئی معطی شیئی نمیشود.

ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش

انعام آن روح ملکوتی که خداوند بجن و انس عنایت فرموده فاقد هستند اگر چه باندازه استعداد خود معرفت دارند و تسبیح و تقدیس و سجده پروردگار خود میکنند حتی جمادات و نباتات چنانچه مکرر گفته شده و آیات قرآنی مشحون است ولی جن و انس که دارای آن جوهر ملکوتی هستند حتی بقدر انعام هم معرفت نداشته باشند البته بمراتب اضل از آنها هستند.

أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ قفل غفلت بر درب قلب روح زده شده و مهر شده، پرده غفلت بروی چشم روح افتاده و بسته شده، پنبه غفلت گوش آنها را پر کرده پس درجات غفلت را دارند نعوذ باللّه.

[سوره الأعراف (7): آیه 180] .... ص : 36

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (180)

و مختص بخداوند است اسمهای بسیار نیک پس بخوانید خدا را بآن اسماء و واگذارید کسانی را که ملحد و مشرک میشوند در اسماء الهی یعنی این اسماء را بر غیر خدا اطلاق میکنند زود باشد که جزاء داده شوند آنچه را که بودند عمل میکردند.

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی اسماء الهی توقیفی است یعنی احدی نمیتواند اسمی بر خدا بگذارد و اطلاق کند مگر آنچه خداوند فرموده در قرآن و سایر کتب آسمانی یا بلسان انبیاء و اوصیاء آنها مثل اینکه حکماء اطلاق علة یا علة العلل بر خدا

ص: 36

میکنند و حال آنکه نه در قرآن و نه در لسان انبیاء و ائمه [ع اطلاق نشده بلکه صحیح نیست زیرا مناسبت بین علة و معلول شرط است و انفکاک بین آنها محال است و حال آنکه (کان اللَّه و لم یکن معه شیئی) بعلاوه لازم میآید قدم عالم و حال آنکه حادث است بعلاوه لازم میآید سلب قدرت و اختیار زیرا علة قدرت بر عدم ایجاد معلول و عدم تأثیر در آن ندارد چون لازم و ملزوم است و این اسمایی که در قرآن و لسان ائمه [ع اطلاق شده باین معانی که در نظر ما است نیست و لذا یکی از صفات سلبیه نفی معانی است که آن شاعر میگوید:

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

بلکه اینها یک مفاهیمی است که منتزع از ذات اقدس میشود نه صفت باشد که عارض بر ذات شود چنانچه مکرر توضیح داده ایم که ذات اقدس ربوبی صرف الوجود با علی مراتبه غیر متناهی و غیر محدود است و بساطته و وحدته دارای جمیع مراتب وجود است و هر یک از این صفات مرتبه ای از مراتب وجود است که مفهوم آن منتزع از نفس وجود است و برای تقریب بذهن مثال میزنیم بمقوله کم و کیف و نور مثلا نور قوی مثل نور شمس یک نور بسیط بیش نیست لکن جمیع مراتب ما دون را دارا است و کیف قوی مثل حلاوت عسل یک حلاوت بیش نیست ولی حاوی جمیع مراتب ما دون است و کذلک کم قوی، و اسماء الهی کل آنها حسن است ولی کلمه الحسنی افعل التفضیل است که احسن است زیرا هر مرتبه از مراتب وجود یا مراتب نور یا مراتب کیف و کم نسبت بمرتبه دون خود احسن است و مرتبه فوق او احسن از او است و این اسماء الهی منقسم بر اقسامی است قسم اول اسماء ذات است و آن سه اسم است: اللَّه، حق، هو. اللَّه علم و اسم ذاتیست که مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع عیوب و نواقص امکان است، و حق اشاره بمقام واجب الوجودیست ثابت است ازلا و ابدا، و هو اشاره

ص: 37

بمقام غیب الغیوبی است که احدی جز او پی نمیبرد.

قسم دوم- اسماء صفات است صفات ذاتیه و آن هم دو قسم است: صفات محضه مثل حیّ، قدیم، ازلی، ابدی، سرمدی، کبیر، علیّ، عظیم و نحو اینها و صفات ذات اضافه مثل قادر، علیم، سمیع، بصیر، مرید، حکیم که تعلق بطرف میگیرد و اینها را صفات کمالیه میگویند.

قسم سوم- صفات فعلیه است یعنی افعال صادره از او مثل رحیم، رحمن، غفور، عطوف، عفو، خالق، رازق، مصور، مبدع، موجد و امثال اینها که اینها را صفات جمالیه مینامند.

قسم چهارم- صفات سلبیه است که صفات جلالیه مینامند که سلب احتیاج و نقص و عیب است مثل سبّوح و قدوس و نحو اینها.

و در اخبار دارد اسماء الحسنی نود و نه اسم است از ابن بابویه بسند خود از حضرت صادق علیه السّلام از آباء طیّبین خود علیهم السلام از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(انّ للَّه تبارک و تعالی تسعة و تسعون اسما مائة الّا واحد من احصاها دخل الجنة) و هی: اللَّه الواحد الاحد الصمد الاول الاخر السمیع البصیر القدیر القادر القاهر العلیّ الاعلی الباقی البدیع البارئ الاکرم الظاهر الباطن الحی الحکیم العلیم الحلیم الحفیظ الحق الحسیب الحمید الخفی الرب الرحمن الرحیم الذاری الرازق الرقیب الرؤف البارّ السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر السیّد السبوح الشهید الصادق الصانع الطاهر العدل العفو الغنی الغیاث الفاطر الفرد الفتاح الفالق القدیم الملک القدوس القوی القریب القیوم القابض الباسط قاضی الحاجات المجید المولی المنّان المحیط المبین المقیت المصور الکبیر الکافی کاشف الضر الوتر النور الوهّاب الناصر الواسع الودود الهادی الوفی الوکیل الوارث البرّ الباعث التواب الجلیل الجواد الخبیر الخالق خیر الناصرین الدیّان الشکور العظیم اللطیف الشافی)

ص: 38

مخفی نباشد که مذکورات در خبر نود و هشت است و یکی از قلم راوی ساقط شده و ممکن است بگوئیم المرید یا المدرک بوده، و در بعض اخبار است که این نود و نه اسم مذکورات در قرآن است و معین فرموده که در هر سوره چه اندازه از آنها ذکر شده.

فَادْعُوهُ بِها مراد این نیست که خدا را بخوانید بجمیع این أسماء الحسنی بلکه بهر یک از آنها خدا را بخوانید خداوند اجابت میفرماید زیرا از کرم او دور است که خدا امر بفرماید مرا باین اسماء بخوانید و بنده بخواند و او اجابت نفرماید وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ نظر به اینکه لام للَّه لام اختصاص است دلالت دارد بر اینکه این اسماء مختص بذات مقدس او است و الحاد در این اسماء این است که بغیر خدا اطلاق کنند بلی این اسماء دو قسم است اسماء مختصه بخدا که اطلاق بر غیر او الحاد و شرک است مثل خالقیت و رازقیت و امثال آنها و اسماء مشترکه مثل عالمیت و قادریت و اشباه آنها که مرتبه اعلاء آنها مختص باو است و نسبت بغیر دادن الحاد است اما مرتبه دون مانعی ندارد آنهم بافاضه او است.

سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ البته هر کس عملی بجا آورد جزای او بنحو اتم داده میشود بخصوص شرک بخدا که الحادش میگویند چه شرک در ذات یا صفات یا افعال یا عبادت یا نظر پنج قسم اقسام شرک است.

[سوره الأعراف (7): آیه 181] .... ص : 39

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (181)

و بعضی از کسانی که خلق نمودیم جماعتی هستند که هدایت میکنند بنده گان را بحق و بحق عدالت میورزند.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا من تبعیضیة است من موصوله یعنی بعض مخلوقات من از افراد بشر امّة بمعنی جماعت است و مراد انبیاء و اوصیاء و علماء و آمرین

ص: 39

بمعروف و ناهین از منکر و مبلغین دین و وعاظ و صلحاء و اتقیاء و مؤمنین هستند یَهْدُونَ بِالْحَقِّ دعوت بدین اسلام و ایمان میکنند و بنده گان خدا را نصیحت و ارشاد مینمایند و جلوگیری از فساد و کفر و ضلالت و اخلاق رذیله و افعال سیّئه تا حدّ مقدور میکنند و به یعنی بحق که طبق آنچه عمل میکنند یَعْدِلُونَ عدالت حدّ وسط بین افراط و تفریط است و این اقسامی دارد عدالت در عقائد خروج از حدّ غلوّ در حق انبیاء و ائمه علیهم السلام مثل نصاری که در حق عیسی علیه السّلام غلوّ کردند و بعض غلات از صوفیه که در حق امیر المؤمنین و ائمه طاهرین بلکه ما دون آنها غلو نمودند و از حد تفریط مثل یهود در مورد عیسی و نواصب و عامه عمیاء در حق ائمه. و عدالت در اخلاق اتصاف بصفات حمیده که حد وسط بین دو دسته اخلاق رذیله است در طرف افراط و تفریط. و عدالت در معاشرت حقوق دیگران را ضایع نکند و حق خود را حفظ نماید. و عدالت در افعال از معاصی اجتناب کند ترک واجبی نشود و فعل حرامی مرتکب نگردد.

[سوره الأعراف (7): آیه 182] ....ص : 40

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (182)

و کسانی که تکذیب کردند بآیات ما آنها را ما بزودی درجه درجه میبریم از آن راهی که نمیدانند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا مکذب بآیات الهی کسانی هستند که انبیاء را تکذیب کردند و آنها را ساحر و مجنون و کذاب و مفتری گفتند و معجزات را سحر و جادو شمردند و قرآن را اساطیر الاولین و رقّی نام نهادند و احکام الهیه را دور انداختند و نحو اینها نسبت بمقدسات دینی.

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ سین برای تراخی نزدیک است یعنی زود باشد و استدراج را معانی بسیار کردند از ماده درج و درجات لکن در این مقام طبق اخبار مرویه

ص: 40

از کافی از حضرت صادق علیه السّلام آنکه کفار و فساق هر چه در کفر و فسق زیاده روی کنند خداوند نعمت را بر آنها میافزاید تا آنکه بکلی خدا را فراموش کنند و خود را نیک پندارند و بنظر حقارت بمؤمنین نظر کنند مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ که این افزودگی نعم عقوبت و بلائی است که باعث ازدیاد عذاب میشود بر آنها و بالعکس مؤمن اگر آلوده بمعصیتی شد فوری دچار یک بلاء میشود تا متنبه شود و استغفار کند و دست از معاصی بردارد و بر طبق این معنی شواهد بسیار در آیات شریفه قرآن داریم یکی کلمه املی در آیه بعد که شرحش بیاید و یکی آیه شریفه وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، شرحش گذشت و دیگر آیات شریفه وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 32- 34 و غیر اینها

[سوره الأعراف (7): آیه 183] .... ص : 41

وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (183)

و مهلت میدهم از برای آنها محققا کید من بسیار محکم است.

وَ أُمْلِی لَهُمْ مهلت الهی اینست که در دنیا تعجیل در عقوبة بر آنها نمیکند و بر اعمال زشت آنها را نمیگیرد مگر در جایی که فساد آنها سرایت بمؤمنین بکند مثل جزء فاسدی در بدن که مسریه باشد آن را قطع میکنند.

إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ مفسرین نظر به اینکه کید و مکر از صفات خبیثه است و ساحت قدس ربوبی منزه است لذا کید و مکر را حمل بر عقوبت و عذاب کردند یعنی عذاب من سخت است، لکن کید و مکری که از صفات رذیله شمرده شده با

ص: 41

مؤمنین است و اما با کفار بخصوص در مقام عقوبت از صفات بارزه است چنانچه گفتند امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگ با عمرو ابن عبد ود بعد از ضربتی که بر فرق علی آمد فرمود با این شجاعتت کمک از برای تو میآید برگشت ببیند کیست بکمک آن آمده حضرت ضربتی بر ران آن ملعون زد که در غلطید و روی زمین افتاد، و همچنین حضرت قاسم علیه السلام در مقابل ازرق شامی فرمود بند رکاب اسبت را ببند خم شد ضربتی بر کمر او زد دو نیم شد و کید و مکر الهی اینست که معامله ای با کفار میکند که بر حسب ظاهر آنها را خوش آید مثل اقبال دنیا از سلطنت و ریاست و جاه و مقام و مکنت و دولت ولی در حقیقت عین عقوبت است لذا میفرماید وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47، و نیز میفرماید إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً وَ أَکِیدُ کَیْداً فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً طارق آیه 15- 17، که تفریع میفرماید بر کید خود که ای پیغمبر من آنها را مهلت ده من آنها را مهلت دادم تا زمان عقوبت و البته کید خدا محکم است و مکر او شدید (حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند

هر که بود تشنه دیدار دوست آب دم نیشترش میدهند

[سوره الأعراف (7): آیه 184] ..... ص : 42

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (184)

آیا این کفار و مشرکین فکر نمیکنند نیست در ساحت قدس صاحب آنها محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از عارضه جنون نیست این وجود مقدس مگر انذار کننده از عذاب الهی با منطق و ادلّه واضحه روشن آشکار.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا تفکر یکی از عبادات بسیار بزرگیست و اخبار در فضیلت بلکه افضلیت او بسیار است، در جامع السعادات نقل میکند

تفکر ساعة خیر من

ص: 42

عبادة ستین سنة او سبعین سنة

و از کافی یک باب در فضیلت تفکر نقل فرموده، سکونی از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(کان امیر المؤمنین [ع یقول نبّه بالتفکر قلبک و جاف من اللیل جنبک و اتّق اللَّه ربّک)

و از حسن صیقل سؤال کرد از حضرت صادق [ع از چگونگی تفکر فرمود

(یمرّ بالخربة او بالدار فیقول این ساکنوک این بانوک ما لک لا تکلمین)

و نیز فرمود

(افضل العبادة ادمان التفکر فی اللَّه و فی قدرته)

و از حضرت رضا [ع فرمود

(لیست العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فی امر اللَّه عز و جل)

و از حضرت صادق [ع فرمود

(قال امیر المؤمنین [ع التفکر یدعو الی البرّ و العمل به)

الی غیر ذلک از اخبار و بهترین فکرها فکر در بی اعتباری دنیا و در این سفر طولانی آخرت و رسوایی در قیامت و شدّت عذاب و محرومیت از بهشت و حشر با اولیاء و در صنایع الهی و قدرت نمایی و ریزه کاری در آنها و در ادله و براهین معتقدات و صحت و قبولی عبادات و عواقب وخیمه معاصی و کفریات و نحو اینها ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ جمله مستقله است مربوط بجمل قبل نیست زیرا جنون آثاری دارد مثل وجود مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که عقل کل و کل عقل است اقوالش، افعالش، دستوراتش، کتابش تمام با بیان روشن مطابق عقل سلیم که تمام عقلاء بزرگ را بحیرت و تعجب آورده چگونه میشود او را رمی بجنون کرد که یک قسمت از کلمات مستشرقین را ما در مجلد اول کلم الطیب در مورد این وجود مقدس و کتابش متذکر شده ایم إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ انذار تخویف از عقوبت است و بشارت ترغیب بمثوبات آنها هم در پرده نیست مثل آفتاب روشن و آشکار است

ص: 43

[سوره الأعراف (7): آیه 185] .... ص : 44

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (185)

آیا نظر نمیکنند در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه خداوند خلق فرموده از هر شیئی و اینکه شاید نزدیک شده باشد مرگ آنها پس بچه حدیثی بعد از قرآن ایمان میآورند أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا نظر دقت در آثار صنع پروردگار و معرفت بوجود موجد آنها و مبقی آنها و مغنی آنها که از امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه)

فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالم ملکوت عالم اجسام است از کرات علویه که تعبیر بسموات میکنند که منقسم بهفت طبقه میشود بمناسبت بعد و قرب این کرات بکره ارض هر چه دورتر باشد طبقه بالاتر است و نزدیک تر باشد طبقه سفلی است و موجودات جویّه مثل هوا و ابر و رعد و برق و باران و باد و سفلیه که کره زمین است و موجودات در آن جمادات و نباتات و حیوانات و معادن، و فوق عالم ملکوت عالم جبروت است که عالم مجردات که عبارت از عالم عقول و نفوس باشد و فوق عالم جبروت عالم لاهوت است که (لا یطلع علیه احد الّا اللَّه) و دون عالم ملکوت عالم ناسوت است که عالم کون و فساد است که تعبیر بعالم دنیا میشود و لذا دنیا گفتند بمعنی دنائت و پستی یا دنوّ و نزدیکی است که دائما در تغییر و تبدل است و بهیچ قسمتش اعتباری نیست نه بغنی و فقرش و نه بعزت و ذلتش و نه بصحت و مرضش و نه بحیوة و موتش وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ آنچه که در این عالم خداوند خلق فرموده از ملائکه و جن و انس و مأکولات و مشروبات و ملبوسات و ادویه جات و غیر اینها که در هر یک یک آنها چه قدرت نمایی کرده و چه اندازه حکمت بکار زده و چه فوائد

ص: 44

و آثاری در آنها قرار داده و چه ریزه کاری در آنها فرموده وَ أَنْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ انسان بمرگ نزدیک است، از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند نزدیک چیست و نزدیک تر چیست گفتند فرمود هر آینده ای نزدیک است و مرگ از همه آنها نزدیک تر است، حتی گفتند از پرده پیاز بپیاز نزدیک تر است یک نفس است بیرون آمد برنمیگردد، داخل میشود بیرون نمیآید و تعبیر بعسی ان یکون برای اینست که عسی استعمال میشود در موردی که رجاء واثق باشد مثل قول زن فرعون که گفت وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً قصص آیه 8، و قول عزیز مصر که بزنش گفت أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً یوسف آیه 21، و اقتراب با قرب تفاوت دارد بمعنی طلب قرب است مثل اکتساب اشاره به اینکه آثار و اسباب موت فراهم شود مثل مرض و ضعف قوی و کبر سن که انسان را نزدیک بمرگ میکند که در این موارد باید بیشتر کوشش کرد در عبادت و تدارک فوائت و توبه و استغفار و تهیّأ از برای موت چنانچه حضرت مجتبی [ع بجناده فرمود (استعدّ لسفرک و حصّل زادک قبل حلول اجلک) فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ حدیث بیان اموریست که سابقه نداشته باشد لذا اخبار صادره از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار [ع را احادیث گفتند چون قبل از بیان آنها کسی خبر نداشت و نمیدانست و باین مناسبت قرآن را حدیث گفتند چون این بیانات قرآن را قبل از نزول کسی نمیدانست تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا هود آیه 51 ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری یوسف آیه 111، یعنی بهتر از قرآن و بیانات آن کجا پیدا میکنید که باو ایمان بیاورید بلی مزخرفات و تناقضات و کفریات که در بیان باب و ایقان بها است بهائیها بهتر از قرآن میشمارند و همین آیه دلیل بر ردّ آنها است که دیگر بعد از قرآن

ص: 45

چیزی نیست که باو ایمان بیاورند.

[سوره الأعراف (7): آیه 186] .... ص : 46

مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (186)

کسی را که خداوند گمراه فرمود یعنی بهدایت الهی هدایت نشد پس هادی دیگری از برای او نیست و وامیگذارد آنها را که در طغیان و سرکشی خود کورکورانه باقی بمانند مکرر گفته ایم که تمام تفضلات الهی در دنیا و آخرت مشروط بقابلیت محل است ماهیت که قابلیت وجود ندارد خداوند ایجاد نمیکند مثل ممتنعات کسی که قابلیت بهشت ندارد که ایمان است هرگز او را بهشت نمیبرد، کسی که قابلیت هدایت ندارد او را هدایت نمیکند

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

زیرا افاضه در محل غیر قابل بی اثر است و لغو است و از خدا لغو محال است صادر شود و معنای مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ همین است یعنی کسانی که قابلیت هدایت ندارند خداوند بگمراهی خود آنها را وا میگذارد و چون قابلیت ندارند فَلا هادِیَ لَهُ کسی قدرت ندارد بتواند آنها را هدایت کند وَ یَذَرُهُمْ بیان یضلل اللَّه است که آنها را بخود وا میگذارد فِی طُغْیانِهِمْ طغیان تجاوز از حدّ و تعدی و تزائد است مثل طغیان ماء بحار و انهار و اینها در شرک و کفر و عداوت و فسق و فجور زیاده روی کردند یَعْمَهُونَ قلب آنها کور است نمی بینند و گوششان کر است نمیشنوند و زبان قلب لال است اعتراف نمیکنند و قلب سیاه است نمی فهمند (بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی)

ص: 46

[سوره الأعراف (7): آیه 187] .... ص :47

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (187)

سؤال میکنند تو را از ساعت که مراد فناء دنیا باشد یا قیام قیامت که چه زمانی وقت او است بگو منحصرا علم او نزد پروردگار من است ظاهر نمیکند او را بوقت او مگر خدا سنگین است در آسمانها و زمین نمیآید شما را مگر بناگاه از تو سؤال میکنند که گویا تو میدانی از وقت آن بگو منحصرا علم بآن نزد خداوند است و لکن اکثر مردم نمیدانند یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ سائل جماعتی از مسلمین بودند که معتقد بودند بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بقیام قیامت و معاد و توهّم میکردند که حضرت میداند، و الف و لام الساعة عهد است، بعضی گفتند مراد وقت فناء و زوال این عالم است و لکن بعید نیست مراد یوم النشور باشد که یکی از اسماء روز قیامت یوم الساعة است و در موارد زیادی در قرآن اطلاق ساعه بر این روز شده وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها جاثیه آیه 31 بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهی وَ أَمَرُّ قمر آیه 46 بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً فرقان آیه 12 وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها زخرف آیه 61، الی غیر ذلک و ما در مجلد سوم کلم الطیب اسامی روز قیامت را که مأخوذ از قرآن و اخبار شده متعرض شده ایم بالغ بر هفتاد اسم مراجعه کنید.

أَیَّانَ مُرْساها ایّان چه وقت و زمانی استفهام از زمان است، مرسیها از ماده رسا بمعنی ثبوت است و لذا جبال را راسیة گویند وَ الْجِبالَ أَرْساها سوره نازعات آیه 32، و اطلاق بر قدر ثابت هم شد وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ سبأ آیه 34 قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی یکی از علوم مختصه بذات اقدس ربوبی علم بزمان

ص: 47

وقوع قیامت است و حکمت اخفاء آن اینست که انسان احتمال قرب بدهد تعجیل در تدارک عقوبت اعمال سیئه خود کند و در اعمال حسنه کوشش زیادتری کند لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ظاهر نمیفرماید از برای وقت قیامت مگر او و موقعی که ظاهر میفرماید بغتة ظاهر میشود وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ قمر آیه 51 ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثقل قیامت در آسمانها و زمین ممکن است از حیث نداشتن علم بوقت آن باشد چون امر مجهول بر جاهل سنگین است و ممکن است از حیث دهشت و وحشت احوال قیامت باشد و ممکن است از خوف از عذاب قیامت باشد و احتمال اول بقرینه جمله قبل و بعد اقرب است لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً بمجرد نفخ صور چون دو نفخه داریم یکی تمام بغتة فانی میشوند دیگر تمام برمیخیزند وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها احفاء بزبان امروزه بمعنی استنطاق و اصرار در سؤال است مثل اینکه توهّم میکردند که حضرت میداند و اخفاء میکند لذا استقصاء میکردند، و نظیر آن کلام منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام است بالای قبر حضرت صدیقه طاهره [ع خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شکایت از ظالمین بفاطمه

(و ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی حضمها حقها فاحفها السؤال و استخبرها الحال الحدیث)

و معانی دیگری هم برای احفاء ذکر شده مناسب با این مقام نیست قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ کلمه انما از ادات حصر است یعنی علم بآن منحصر بخداوند است غیر او هر که و هر چه هست نمیداند وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یا مراد اینست که اکثر علم بوقوع قیامت ندارند چنانچه در بسیاری از آیات تصریح فرموده که منکر معاد هستند یا اینکه

ص: 48

نمیدانند که غیر خدا نمیداند و احتمال اول چون تعبیر باکثر ناس فرموده اقرب است

[سوره الأعراف (7): آیه 188] .... ص : 49

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (188)

بفرما بآنها که من مالک خود نیستم نه جالب نفعی و نه دافع ضرری مگر آنچه بخواهد خداوند و اگر بودم که میدانستم غیب را هر آینه طلب زیادتی در اعمال خیر میکردم و هر آینه هیچ سوء و ضرری بمن اصابه نمیکرد نیستم من مگر انذار کننده از عذاب الهی و بشارت دهنده بمثوبات خداوندی از برای قومی که ایمان میآورند [مسئلة مشکله در موضوع علم غیب آیات بنظر بدوی مختلف است در اینکه غیر از خداوند علم غیب دارد یا نه از بعض آیات استفاده میشود که غیر خدا هم علم غیب دارد مثل آیه شریفه عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جنّ آیه 26 و 27، و بسیاری از آیات منحصر میکند علم غیب را بخدا و در بعض آیات فقط بیان میکند که خداوند عالم بغیب هست ولی انحصار را نمیرساند، و حلّ این مشکل اینست که غیب مقابل شهود است و بر خداوند چیزی غائب نیست چنانچه یکی از اسماء الهی شهید است (لانه لا یغیب عنه شیئی) مجمع البحرین بناء علی هذا مراد از غیب آنچه بر خلق مستور است و علم بآنها ندارند خداوند عالم است و البته علم الهی که بهمه چیز تعلق گرفته اقسامی دارد آن علومی که مختص بذات اقدس او است منحصر باو میباشد آیاتی که دلالت بر انحصار دارد مثل این آیه راجع باین قسمت است و اما علومی که افاضه بخلق شده چند قسم است

ص: 49

یک قسم مستند بحواس ظاهریه است بچشم دیده میشود، بگوش شنیده میشود و سایر قوای ظاهریه. و یک قسم مستند بادله و براهین عقلیه و نقلیه است و این دو قسم از عنوان غیب خارج است چون بر هر کس ممکن است تحصیل علم بآن یا بحسّ ظاهری یا بدلیل و برهان علمی. و اما یک قسم است که باید بطریق وحی و الهام افاضه شود این جزو علم غیب است چون بر دیگران وسائل معرفت بآن فراهم نیست و این علم غیب را انبیاء و ائمه علیهم السلام دارا بودند لذا میفرماید إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ اشکال- ائمه [ع که بآنها وحی منقطع شده بود جواب- آنها هم بطریق غیر عادی خداوند یا بافاضه رسول یا امام سابق افاضه فرموده، پس بناء علی هذا میتوان گفت که انبیاء و ائمه بلکه بسیاری از اوتاد که مورد الهامات ربوبی هستند عالم بغیب نیستند نسبت بآنچه مختص بخدا است زیرا بآنها افاضه نشده و عالم بغیب هستند نسبت بآنچه افاضه شده هذا ما عندنا و اللَّه العالم قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا زیرا از افعال مختصه بخدا است مثل خلق و رزق و اماته و احیاء و عزّت و ذلت و غنا و فقر که در توحید افعالی بیان شده إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ اگر اراده او تعلق گرفته احدی قدرت بر دفعش ندارد و اگر تعلق نگرفته تمام خلق عاجز در انجام آن هستند و ایجاد آن وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ بیش از آنکه بمن وحی فرموده لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ که بشما ابلاغ میکردم و طبق آن عمل مینمودم وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ که خداوند بیش از آنکه حفظ فرموده و دستور داده اگر دستور داشتم جلوگیری میکردم فقط تابع وحی و دستور هستم چنانچه بسیاری از اهل مدینه در مکه از آن حضرت تقاضای تشریف فرمایی بمدینه کردند که آنجا ما شما را یاری میکنیم و از اذیات قریش نجات پیدا میکنی حضرت میفرمود من منتظر وحی الهی هستم

ص: 50

تا امر او نرسد نمیتوانم حرکت کنم إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ فقط مأمور بانذار و تبشیر هستم آنهم لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

[سوره الأعراف (7): آیات 189 تا 191] .... ص : 51

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (189) فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (190) أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (191)

در ترجمه این آیات بین عامه و خاصّه بانحایی ترجمه شده و وجوهی گفتند که احسن و اتم و اکمل از تمام آنها فرمایش منسوب بحضرت رضا علیه آلاف التحیة و الثناء است و ابتداء ما نقل حدیث را میکنیم و بر طبق آن آیه شریفه را ترجمه میکنیم و سپس اشاره بکلمات مفسرین و صحت و سقم آنها را بیان میکنیم حدیث از ابن بابویه بسند معتبر تا منتهی میشود بابی الصلت هروی

(قال لما جمع المأمون لعلی بن موسی الرضا علیه السّلام اهل المقالات من اهل الاسلام و الدیانات من الیهود و النصاری و المجوس و من الصابئین و سائر اهل المقالات فلم یقم احد الا و قد الزمه حجته کانّه القمه حجرا قام الیه علی ابن محمد ابن الجهم فقال یا ابن رسول اللَّه أ تقول بعصمة الانبیاء فقال نعم و ذکر الحدیث الی ان قال فقال له المأمون فما معنی قول اللَّه تعالی فلمّا آتیهما صالحا جعلا له شرکاء فیما آتیهما فقال الرضا علیه السّلام انّ حوّا ولدت لادم خمس مائة بطن فی کل بطن ذکر و انثی و ان آدم و حوّا عاهدا اللَّه و دعواه و قالا لئن آتیتنا صالحا لنکوننّ من الشاکرین فلمّا آتیهما صالحا من النسل خلقا سویّا بریئا من الزمانة و العاهة کانا یأتیهما صنفان صنفا ذکرانا و صنفا اناثا فجعل الصنفان للَّه تعالی ذکره شرکاء فیما آتیهما

ص: 51

و لم یشکراه کشکر ابویهما له عز و جل قال اللَّه تعالی فتعالی اللَّه عما یشرکون فقال المأمون اشهد انّک ابن رسول اللَّه حقا)

خداوند آن خداییست که تمام شما را کلیه بشر را از یک نفس که آدم ابو البشر باشد خلق فرمود و از آن نفس واحده یعنی از فاضل طینت آدم جفت او را که حوا باشد آفرید برای اینکه انیس و مونس او باشد و وحشت تنهایی از او برطرف شود پس موقعی که مجتمع شدند و نزدیک یک دیگر رفتند حوا حمل پیدا کرد حمل سبکی پس مدتی بهمین سبکی گذرانید پس چون حملش سنگین شد آدم و حوا پروردگار خود را خواندند که اگر بآنها اولاد صالح سالم از آفات و نواقص باشند عطا فرماید شکرگزار این موهبت باشند خداوند هزار اولاد بآنها عطا فرمود پانصد ذکور و پانصد اناث در پانصد دفعه در هر دفعه یک ذکر و یک انثی و اینها دو صنف شدند صنف ذکور و صنف اناث و در این دو صنف باغوای شیطان مشرک شدند در این نعمت صحت و سلامتی که بآنها عنایت شده بود و مثل پدر و مادر خود بر توحید باقی نماندند و حال آنکه خداوند بزرگتر و عالیتر است از آنچه باو شرک بیاورند آیا شریک قرار میدهند چیزی را که خلق نمیکند شیئی را و آنها تمام مخلوق خداوند متعال هستند هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ مرجع ضمیر اللَّه است که در آیه قبل ذکر فرموده و خلق از افعال مختصه باو است و لذا نفرمود خلقکم اللَّه و تقدیم هو و الذی دلالت بر اختصاص دارد و اما غیر او و لو مجتمعا قدرت بر خلق یک ذباب ندارند إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ حج آیه 72، و خطبه منسوبه بامیر المؤمنین [ع

(انا خالق السموات و الارض)

از مجعولات و مفتریات شیخ رجب برسی است از غلات و مراد از نفس واحده شخص واحد است که آدم باشد

ص: 52

وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها حوا که از زیادتی گل آدم سرشته شده و تعبیر بزوج دون زوجه برای این است که صفات مختصه بنساء است مثل حائض و حامل و مقرب زیرا زوج مرد غیر زن نمیشود بلی در جایی که هر دو را باین وصف ذکر کنند میگویند زوج و زوجه لِیَسْکُنَ إِلَیْها سکونت آدم برای رفع وحشت تنهایی بود و احتیاج بهم جنس داشت برای دفع شهوت و انس بآن بخصوص اگر طرف زیبا و خوش صورت باشد فَلَمَّا تَغَشَّاها کنایه از مواقعه و جماع و هم بستر شدن است حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً چون اوان حمل یک نطفه یا علقه یا مضغه بیش نیست بسیار سبک است مانع از حرکت و ذهاب و ایاب و حمل و نقل نیست فَمَرَّتْ بِهِ مدتی که در این اطوار بود قبل از صورت بندی و افاضه روح فَلَمَّا أَثْقَلَتْ که افاضه روح شد بخصوص اگر دو فرد باشند چنانچه در خبر حضرت رضا علیه السّلام بود بسیار سنگین میشود آدم و حوّا نمیدانستند یکی است یا دو ذکر است یا انثی انسان است یا حیوان صحیح الاعضاء است یا ناقص صحیح است یا معیب وجیه المنظر است یا قبیح از این جهت دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما این دعاء نه برای این حمل بخصوص بوده بلکه هر چه خداوند بآنها عطا فرماید و لو پانصد مرّه لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً مراد صالح مقابل طالح نیست که مؤمن و متقی باشند بلکه مقابل معیب و ناقص است لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ نه اینکه اگر نباشد صالح ما شاکر نیستیم بلکه برای این نعمت در عبادت و بندگی بیش از پیش کوشش میکنیم که بر هر نعمتی شکری واجب فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً خداوند بآنها هزار اولاد صالح ذکورا و اناثا عنایت فرمود تا این قسمت آیه ضمیر تثنیه راجع بآدم و حوا بود و البته اولاد آدم منحصر باین هزار که از بطن حوا خارج شدند نبود بلکه از آنها هم در این مدت ذکور و اناث بسیاری بوجود آمد بتوسط حوریه و جنیه بطریقی که در سوره بقره در مجلد ثانی این تفسیر ذکر شد که مورث توهم تزویج برادر و خواهر که مجوس

ص: 53

گفتند نباشد و اخبار وارده در این باب را هم متعرض شده ایم بنا بر این عده اولاد آدم بالغ بر چندین هزار شد و اینها دو صنف شدند صنف رجال و صنف نساء جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ این دو صنف دستگاه بت پرستی در آنها شیوعی پیدا کرد باغواء شیطان که اولین مذاهب باطله همین دستگاه بت پرستی بود و دلیل بر اینکه مرجع این تثنیه دو صنف اولاد آدم و حوا است نه خود آدم و حوا لفظ شرکاء است زیرا اگر آدم و حوا بود میفرمود جعلا له شریکا و شرکاء جمع است که شریکهایی هر دسته یک شریک قرار دادند بعلاوه ضمیرهای جمع است در بقیه آیات فِیما آتاهُما در آنچه باین دو صنف خداوند مرحمت فرمود تماما صحیح و سالم فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ و اگر مرجع ضمیر جعلا و آتیهما آدم و حوا بود چنانچه عامه عمیا گفتند باید بفرماید عما یشرکان و همچنین جمله بعد أَ یُشْرِکُونَ بفرماید أ یشرکان و این استفهام انکاری است که نباید شرک بیاورند و دلیل بر بطلان شرک جمله ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ اما کلمات مفسرین- مفسرین عامه مرجع ضمیر جعلا له شرکاء را بآدم و حوا ارجاع میکنند و نسبت شرک بآنها میدهند، و اینکه اسم فرزند خود را عبد الحارث گذاردند باغوای شیطان و حارث اسم شیطان است و این خلاف ضرورت مذهب شیعه است و ادله عصمت انبیاء را ما در مجلد اول کلم الطیب بیان کرده ایم بلکه اولین شرط نبوت و مهمترین شرائط عصمت است اما مفسرین خاصه بعضی گفتند مرجع ضمیر جعلا له نسل صالح است و تعبیر بتثنیه برای این است که در هر بطنی ذکر و انثی بوده و این خلاف ظاهر است مسلما و بعضی گفتند بهمان نفس واحده و زوجها برمیگردد لکن بحذف مضاف یعنی ولد نفس واحده و زوجها و بعضی گفتند هر کدام از افراد آدم نفس واحده و از برای او زوجیست و ذکر تثنیه نفس واحده و زوج آن از اولاد آدم یعنی جنس اولاد آدم

ص: 54

از زوج و زوجه بدلیل قوله تعالی وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً روم آیه 20، این هم

بسیار بعید است.

[سوره الأعراف (7): آیه 192] .... ص : 55

وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (192)

و این شرکایی که برای خدا قرار داده اند قدرت اینکه کوچک ترین نصرتی بمشرکین بکنند ندارند و خود را هم نگاهداری و نصرت کنند ندارند وَ لا یَسْتَطِیعُونَ دلیل بر کمال عجز میکنند که سرتاسر ممکنات را فرو گرفته (الممکن فی حدّ ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس)

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 16 وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ محمد آیه 40 لَهُمْ نَصْراً کسی که خود محتاج است چگونه میتواند دیگری را نصرت دهد

(ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش)

فاقد شیئی معطی شیئی نخواهد شد وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا رعد آیه 17، وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً فرقان آیه 4 فکیف بالنصر.

[سوره الأعراف (7): آیه 193] .... ص : 55

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ (193)

و اگر دعوت کنید آنها را بسوی هدایت و رستگاری متابعت نمیکنند شما را بر شما مساویست چه دعوت کنید آنها را بسوی هدایت و چه ساکت و صامت باشید

ص: 55

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

یکی از شرائط وجوب هدایت و امر بمعروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست مگر برای اتمام حجت و قطع عذر و بر طبق این معنی آیات بسیاری داریم چون قابلیت هدایت ندارند و موضوع جهاد محقق میشود بشرائط آن وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ مورد خطاب مؤمنین هستند و مرجع ضمیر کفار و مشرکین که قبول دعوت نمیکنند و دست از شرک و کفر برنمیدارند الی الهدی هدایت بایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و خروج از کفر و ضلالت. صفات خبیثه و اعمال سیّئه لا یَتَّبِعُوکُمْ متابعت در همان ایمان، اخلاق، اعمال پس بنا بر این دعوت کردن و نکردن مساویست نکنید هدایت نمیشوند بکنید باز هدایت نمیشوند سواء علیکم بر شما مساوی است نتیجه بدست نمیآید أَ دَعَوْتُمُوهُمْ همزه استفهام برای تردید نیست بلکه بیان تساویست یعنی چه دعوت کنید آنها را أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ صمت مرادف با سکوت است مقابل نطق و تکلم پس فعلی که نتیجه ندارد ترکش اولی است

[سوره الأعراف (7): آیه 194] .... ص : 56

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (194)

محققا کسانی را که شما مشرکین میخوانید از غیر از خدا و عبادت میکنید و از آنها حاجت می طلبید اینها هم بندگانی هستند مثل شما پس آنها را بخوانید پس باید اجابت کنند شما را اگر شما از راستگویان باشید مفسرین گفتند مراد از إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ اصنام و بتهای مشرکین است بقرینه آیه بعد أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها الایة لکن با کلمه الذین و کلمه عباد و کلمه امثالکم که راجع بذوی العقول است منافات دارد

ص: 56

لذا تصرف در معنی عباد کردند بمعنی مخلوق یا ذلت و عجز و امثال اینها و تحقیق کلام اینست که مشرکین در شرک مذاهب مختلفه هستند بعضی ملائکه را عبادت میکنند و آنها را مؤثر در عالم میدانند، بعضی انبیاء را عبادت میکنند مثل نصاری که قائل بتثلیث هستند اب و ابن و روح القدس، بعضی جن را عبادت میکنند مثل شیاطین و غیر اینها، بعضی کرات علویه مثل شمس و کواکب را بعضی آتش را، بعضی اصنام را از جمادات، بعضی حیوانات را مثل گاوپرستان بعضی نباتات را از اشجار و غیر اینها حتی بعضی قطب و مرشد را، بعضی امیر المؤمنین و ائمه طاهرین [ع را عبادت میکنند و این خطاب بتمام مشرکین متوجه است و جمع بین ذوی العقول و غیر ذوی العقول تعبیر بالذین عباد امثالکم لاجل التغلیب مانعی ندارد و خداوند میفرماید که تمام اینها مقهور اراده حق هستند و ذلیل و عاجز در پیشگاه الهی فَادْعُوهُمْ جزاء شرط متأخر است که اگر راست می گویید و اینها را مؤثر میدانید پس آنها را بخوانید زیرا گفتند قضیه شرطیه تصدق عن الکاذبین نه اینکه امر بدعوت باشد که امر بشرک لازم آید سپس در مقام ردّ آنها و بطلان عقیده آنها میفرماید فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ که از شئونات الوهیت اینست که بنده اگر اطاعت کند و بخواند پروردگار خود را او را اجابت میکند چنانچه میفرماید أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ نمل آیه 63، و نیز میفرماید ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ مؤمن آیه 62، و یکی از اسماء الهی یا مجیب دعوة المضطرین است إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ و چون اجابت نمیکنند پس دلیل است بر اینکه الوهیت ندارند و شما مشرکین در دعوای الوهیت آنها کاذب هستید

ص: 57

[سوره الأعراف (7): آیه 195] .... ص : 58

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ (195)

آیا از برای این شرکاء که اصنام هستند پاهایی هست که بتوسط آنها راه روند و آیا از برای آنها دستهایی است که بآنها دفع دشمن کنند آیا برای آنها چشمهایی است که بآنها ببینند آیا برای آنها گوشهایی است که بآنها بشنوند بگو بآنها بخوانید شرکاء خود را پس از آن هر کید و مکری که میتوانید نسبت بمن روا دارید پس مرا مهلت ندهید یعنی این اصنام شما از حیوانات هم پست ترند زیرا بسیار از حیوانات دست و پا و چشم و گوش دارند حواس ظاهره آنها بجا است و اینها یک جمادی بیشتر نیستند چه رسد بحواس باطنه عقل و شعور و ادراک و بر فرض که تمام حواس ظاهریه و باطنیه آنها برجا باشد قدرت بر دفع ضرری یا جلب نفعی ندارند چه رسد به اینکه ضرری بر من وارد کنند هر چه میتوانید نسبت بمن روا دارید و بکار زنید و هیچگونه مهلتی بمن ندهید من خدایی دارم که در کنف خود مرا حفظ میفرماید و مرا مسلط بر شما میکند و دمار از روزگار شما برمیدارد و شما را بهلاکت قتل و ذلت میاندازد و در عاقبت بعذاب ابدی گرفتار خواهد فرمود و پس از این توضیح احتیاج بتفسیر یک یک جملات آیه نداریم

[سوره الأعراف (7): آیه 196] .... ص : 58

إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ (196)

محقّقا ولیّ و صاحب اختیار من و حافظ من از شرّ اعداء و ناصر من بر تسلط بر اعداء آن خدایی که نازل فرمود قرآن مجید را و وعده نصرت در آن قرآن بمن داد و او نگاه دارد بنده گان صالح خود را إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ از برای ولیّ اطلاقات و معانی است ولایت کلیه مطلقه ذاتیه

ص: 58

و ولایت مولویة بر عباد و اماء و صاحب امر و نهی و دوست و حافظ و ناصر، و خداوند نسبت بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تمام انحاء ولایت را داده الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ این قرآن را بر من نازل فرموده و در او وعده حفظ و نصرت داده فرموده فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 94 و 95 و غیر اینها از آیات وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ تولّی بمعنی عهده دار است خداوند عهده دار شده که بنده گان صالح خود را در کنف خود از خزی در دنیا و عذاب در آخرت نجات بخشد و با این همچه خدایی چه کسی را قدرت است که بتواند نسبت بمن و مؤمنین بمن کید و مکر کند وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 47

[سوره الأعراف (7): آیه 197] .... ص : 59

وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (197)

و اما خدایان شما که میخوانید از غیر خدای من استطاعت و قدرت ندارند که شما را یاری کنند و نیز خود را هم قدرت ندارند یاری کنند وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هر که باشد و هر چه باشد تمام فقیر و محتاج آنی اگر خداوند نسبت بآنها منع فیض کند نابود میشوند چه رسد بنصرت شما لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ و اگر بلائی بآنها متوجه شود نمیتوانند از خود دفع کنند وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ و خود را یاری کنند چه رسد بتوانند بما بلائی اصابه کنند

[سوره الأعراف (7): آیه 198] .... ص : 59

وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ (198)

و اگر آنها را دعوت کنی بطریق مستقیم هدایت بگوش دل نمیشنوند و نمی پذیرند و می بینی آنها را که بچشم سر بتو نگاه میکنند لکن چشم قلب آنها

ص: 59

کور است و نمی بینند وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی بهر زبانی آنها را دعوت کنی و پند دهی و موعظه کنی و نصیحت فرمایی لا یَسْمَعُوا گوش قلب کر است بدل نمیشنوند با اینکه در مقابل تو و نزدیک تو هستند وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ که تو را مشاهده میکنند و نگاه میکنند لکن چشم بصیرت ندارند وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 66

[سوره الأعراف (7): آیه 199] .... ص : 60

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (199)

بگیر عفو را و امر کن بالعرف و اعراض کن از جهّال و سفهاء خُذِ الْعَفْوَ در اخبار دو معنی از برای عفو شده: یکی اخذ مال بمقدار متوسط و کمی برای فقراء که اشاره بصدقه و زکاة است چنانچه عیاشی مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

(انّ اللَّه ادّب رسوله فقال خذ العفو الایة قال خذ منهم ما ظهر و ما تیسر و العفو الوسط)

شاید اشاره باخذ زکاة باشد که میفرماید خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها الایة توبه آیه 104 ثانی عفو از تقصیرات قوم و معنای خذ یعنی عفو را از شعار خود قرار ده چنانچه از ابن بابویه بسند خود از حضرت رضا علیه السّلام حدیث مفصلی روایت کرده که فرمود مؤمن مؤمن نمیشود مگر آنکه سه خصلت از خدا و رسول و ولیّ یعنی امام در او باشد: کتمان سرّ از خدا، عفو از پیغمبر، صبر از امام و تمسک فرمود بآیه فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً الایة و باین آیه خُذِ الْعَفْوَ و بآیه وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ الایة و از مجالس شیخ مسندا از حضرت باقر علیه السّلام تمسک باین آیه که فرمود

ان تصل من قطعک و ان تعفو عمن ظلمک و تعطی من حرمک

اقول جمع بین دو معنی ممکن است زیرا اخذ زکاة که موجب تطهیر از

ص: 60

معاصی و تزکیه اخلاق است آن هم یک نوع عفو از تقصیر است.

وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ که امر بمعروف است و یکی از واجبات مهمه دین است مثل نهی از منکر که فرمود

(ما اعمال البر کلها فی جنب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنعشة فی بحر لجّی)

و از برای این دو واجب شرائطی مقرر شده که قبلا ما متذکر شده ایم و در فقه مذکور است احتیاج بتکرار نیست وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ مراد جهل مقابل علم نیست بلکه جهل مقابل عقل است که تعبیر از آن بحماقت و سفاهت میکنند و مراد از عقل هم عقل مقابل جنون که رافع تکلیف است نیست بلکه عقل مقابل جهل که در کافی باب مفصلی در جنود عقل و جهل ذکر فرموده و اخبار بسیار در این باب آورده و این همان عقلی است که اول مخلوق الهی است که فرمود

(اول ما خلق اللَّه العقل)

مخصوصا حدیث چهاردهم این باب که هفتاد و پنج از امور اعتقادیه و صفات حمیده و اعمال صالحه را جنود عقل معین فرموده و ضد هر یک از آنها را جنود جهل مقرر داشته و حدیث مفصل است بعلاوه احتیاج بشرح دارد و این کتاب گنجایش ذکر آنها را ندارد هر کس طالب است رجوع بکتاب مرآت العقول مجلد اول نماید صفحه 15 که در حاشیه متن حدیث را ذکر فرموده و در متن شرح آن را بیان نموده و در اواخر حدیث میفرماید

(و لا تجتمع هذه الخصال کلها من اجناد العقل الّا فی نبیّ او وصی نبی او مؤمن امتحن اللَّه قلبه للایمان الحدیث)

خلاصه از آدم احمق و سفیه باید اعراض نمود زیرا تعقیب باو باعث ازدیاد بی احترامی و توهین و هتک میشود

[سوره الأعراف (7): آیه 200] .... ص : 61

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (200)

و هر زمانی که از شیطان نزغ بتو توجه کرد پس پناه ببر بخدا از شرّ شیطان محققا خداوند شنوا و دانا است.

ص: 61

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ نوع مفسرین نزغ را بوسوسه شیطان تفسیر کردند که اگر در قلب شما وسوسه کرد که وادار بامر قبیح و زشت و معصیت و شرّی کند باید پناه ببری بخدا و استعاذه کنی لکن این اشتباه بزرگی است و قلوب مطهره آن حضرت و اوصیاء آن از وسوسه شیاطین خالیست زیرا در مقام خود ثابت کرده ایم که از برای قلوب دو باب است یکی باب ملائکه است و دیگری باب شیاطین و خطورات قلبیه اگر از طرف ملائکه باشد الهامش گویند و از شیاطین وسوسه نام نهند و باب ملائکه اخلاق حمیده است و باب شیاطین صفات خبیثه و کسی که جامع جمیع صفات حمیده باشد و منزه از جمیع اخلاق خبیثه باب شیطان مسدود است بر او و وسوسه در قلب او داخل نمیشود چنانچه بالعکس بالعکس است و این خاندان مستکمل جمیع کمالات و صفات حسنه و خالی از جمیع نواقص و صفات قبیحه هستند شیطان راه بآنها پیدا نمیکند مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ و مراد از نزغ وسوسه شیطان نسبت بقوم آن حضرت است که وادار میکند آنها را بر مخالفت آن حضرت و اذیت بآن بزرگوار.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ و شاهد بر این معنی که نزغ بمعنی افساد است قول خداوند از قول یوسف که فرمود مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی یوسف آیه 110، و نیز قوله تعالی إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ بنی اسرائیل آیه 55 یعنی یفسد بینهم و رفع فساد بید قدرت الهی است و همین بیان در آیه شریفه فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ نحل آیه 100 و 101 دلالت دارد و نظیر این آیه قوله تعالی وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ فصلت آیه 36 و در این آیه میفرماید إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ و المعنی واحد و التفسیر واضح

ص: 62

[سوره الأعراف (7): آیه 201] .... ص: 63

إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (201)

محققا کسانی که پرهیزکار هستند زمانی که با آنها تماس گرفتند جماعتی از شیاطین متذکر میشوند پس اینها بینا میشوند إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا تقوی مراتبی دارد: 1- تقوای از عقائد فاسده و طرق ضلالت و این مرادف با ایمان است. 2- تقوای از معاصی کبار. 3- تقوای از کل معاصی. 4- تقوای از اخلاق فاسده. 5- تقوای از اعمال مکروهه و افعال مذمومه. 6- تقوای از امور لغویه که نه فائده دنیوی و نه اخروی دارد هر کدام بدرجات و مراتب خود.

إِذا مَسَّهُمْ مسّ القاء شبهه و ضلالت است طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ اعم از شیاطین انسی مثل مبلغین سوء از کفار و مشرکین و ارباب ضلالت و شیاطین جنّی از القاء در قلوب که تعبیر بوساوس شیاطین و خیالات سوء میکنند که اولین مقدمه فعل است چون صدور افعال از انسان مقدماتی دارد اولین مقدمه تصور است که همین خطور در قلب سپس تصدیق بنفع و فائده آن بعد عزم و جزم و حرکت عضلات نحو الفعل که تعبیر باراده میشود و الف و لام الشیطان جنس است که شامل مفرد و تثنیه و جمع میشود تَذَکَّرُوا تامّل و تأنّی و فکر است که نظر بعواقب فعل کنند مجرد فائده عاجله مثل هواهای نفسانی و شهوات و لذائذ دنیوی وادار نکند آنها را بر اقدام که گفتند

(العجلة من الشیطان

و التأنّی من الرحمن) (مرد آخر بین مبارک بنده ئیست) باید نظرش دوربین باشد که مبادا این فعل لطمه بدنیا و آخرت و دینش نزند فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ قلب آنها روشن میشود و بمضار آن برمیخورند و از اقدام در صدور فعل خودداری میکنند و اما اگر بدون تأمل و تروی اقدام کردند

ص: 63

کورکورانه در چاه ضلالت میافتند و دچار هلاکت میشوند.

[سوره الأعراف (7): آیه 202] .... ص : 64

وَ إِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (202)

و اخوان این مشرکین و کفار یعنی هم مسلک های آنها در شرک و کفر میکشند آنها را در ضلالت و معاصی پس اینها هم کوتاهی نمیکنند.

از این آیه استفاده میشود که کفار و مشرکین دو قسمت هستند در هر کیش و مذهبی یک دسته اکابر و سردسته ها و اشراف از آنها و یک دسته ضعفاء و زیر دستان، دسته اول علاوه بر اینکه خود در ضلالت و شرک و کفر و معاصی هستند ضعفاء را هم باصرار و تبلیغات سوء روبخود میکشند و جلوگیری میکنند از اینکه اینها رو بهدایت روند و ضعفاء هم یا بطمع استفاده از آنها یا ترس از مخالفت آنها کوتاهی در اطاعت آنها نمیکنند و در بسیاری از آیات محاجّه ضعفاء را با اکابر در فردای قیامت بیان فرموده که ضعفاء میگویند شما ما را نگذاردید ایمان بیاوریم و هدایت شویم اکابر میگویند شما بمیل و رغبت متابعت ما را کردید و جبر و عنفی در کار نبود و اخوانهم یعنی برادران مسلکی آنها و هم قطاران آنها و سردسته های آنها یَمُدُّونَهُمْ مدّ بمعنی کشش است یعنی آنها را میکشند در ازدیاد معاصی و طغیان فی الغیّ غوایت مرادف با ضلالت است و حماقت و طغیان ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ اگر مرجع اکابر و اخوان باشند یعنی کوتاهی در اغواء و اضلال نمیکنند و اگر مرجع تابعین باشند کوتاهی در معاصی و ضلالت نمیکنند و ممکن است هر دو باشند آنها در اضلال و اینها در ضلالت

ص: 64

[سوره الأعراف (7): آیه 203] .... ص : 65

وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (203)

و زمانی که نیاوری از برای آنها بآیه و معجزه ای که تقاضا میکنند میگویند چرا اختیار نکردی تقاضای ما را بگو فقط من متابعت میکنم آنچه وحی شده بمن از طرف پروردگارم این قرآن بینایی ها است از پروردگار شما و هدایت کننده و رحمت است برای قومی که ایمان آورند در باب معجزه در مجلد اول کلم الطیب گفته ایم دستگاه معجزات انبیاء بازیگر خانه و ملعبه نیست که هر چه هر کس تقاضا کند باید انبیاء بیاورند فقط آنچه دلیل قطعی است بر صدق دعوی و خارج از قدرت بشر است کافی است و لو یک معجزه باشد. و نیز گفته ایم که معجزه فعل الهی است که بدست نبی ظاهر میشود از قدرت نبی خارج است اقتراحا نمیتواند اقامه کند. و نیز گفته ایم که اعطاء معجزه بر وفق حکمت و مصلحت است در موقع خود میشود بناء علی هذا توقعات مشرکین را نباید اعتناء کرد مثل اینکه بگویند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسراء آیه 92- 95 و امثال اینها شرح آیه وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ معجزه ای که توقع کردند قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها چرا این معجزه که ما توقع کردیم اختیار نکردی، اجتباء و اصطفاء و انتخاب و اختیار قریب المعنی است قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی اختیار بدست من نیست فقط من متابعت میکنم آنچه را که از پروردگارم بمن وحی شود شما اگر دلیل بر صدق دعوای من

ص: 65

میخواهید همین قرآن کافیست بر شما هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ این قرآن تمام جهات بینایی را دربر دارد چه در امور اعتقادیه از توحید و عدل و نبوت و معاد و صفات ربوبی و ولایت ائمه (ع) و اخلاقیه و وظائف دینیه و مواعظ و نصایح لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59 وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ قرآن برای هدایت جن و انس سر تا سر عالم نازل شده و لکن کسانی که بهره برداری میکنند و هدایت میشوند و مشمول رحمت های غیر متناهیه الهیه دنیویه و اخرویه میگردند فقط مؤمنین هستند وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84.

[سوره الأعراف (7): آیه 204] .... ص : 66

وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (204)

و زمانی که تلاوت میشود قرآن گوش خود را فرا دهید برای شنیدن قرآن و ساکت شوید و دل دهید و توجه کنید باشد که شما مشمول رحمت شوید.

اختلاف بزرگی است بین عامه و خاصه و بین علماء شیعه در مراد از این آیه شریفه و اخبار هم مختلف است و فتاوی، بعضی گفتند مراد اینست که هر موقع که تلاوت قرآن شد و هر کس که تلاوت نمود واجب است گوش دادن و ساکت شدن بر هر کس که بشنود. و بعضی گفتند در مورد خطبه نماز جمعه است. و بسیاری گفتند بر مأموم در صلوة جهریه در رکعتین اولتین اگر صدای امام یا همهمه او را میشنود. و نیز اختلاف دیگری است که آیا امر باستماع و سکوت از برای وجوب است یا مستحبّ است. و آنچه بنظر میرسد اینکه امر و لو ظاهر در وجوب است و ظاهر آیه هم مطلق است لکن نظر به اینکه اجماع بر خلاف آن داریم ناچار حمل میکنیم بر مطلق طلب اعم از وجوب و ندب و موارد مختلف است و بعید نیست که

ص: 66

در مورد نزول قرآن که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ابلاغ میفرمود واجب بود استماع و انصات بلکه ممکن است بگوئیم اصلا مورد آیه همین است بقرینه آیه قبل هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ و جمله بعد که میفرماید لعلّکم ترحمون. و امّا در خطبه جمعه استماع خطبه واجب است چه تلاوت قرآن باشد چه مواعظ و نصایح و احکام. و امّا در جماعت و لو اخباری داریم لکن در بعض آنها رکعتین اخیرتین را هم ملحق فرموده و مسلّما واجب نیست حمل بر استحباب میکنیم لکن در رکعتین اولتین احتیاط ترک نشود چون بسیاری از علماء ما فتوای بوجوب داده اند. و اما در سایر موارد مسلّما مستحبّ است و یک نوع احترام و تأدب است نسبت بقرآن و البته باعث تنبّه و تذکر و بسا توجه بآن موجب هدایت میشود هذا ما عندنا وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فاعل قرائت را ذکر نفرموده و همین منشأ اختلاف شده چنانچه اشاره شد و شامل هر سوره و آیه میشود زیرا صدق قرآن بر او میکند فَاسْتَمِعُوا لَهُ استماع غیر از سماع است که در مفهوم آن توجه و دل دادن بخصوص بمعانی آن وَ أَنْصِتُوا انصات هم غیر السکوت است سکوت مجرد تکلم نکردن است انصات سکوت با توجه است.

لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ که از این استماع و انصات چه اندازه بهره برداری میشود از تذکر در معانی که از نفس قرائت این اندازه استفاده نمیشود و عمده غرض تدبر است أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 26

[سوره الأعراف (7): آیه 205] .... ص :67

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ (205)

و یاد کن پروردگار خود را در نفس خود با حال تضرع و خوف و کمتر

ص: 67

و پائین تر از حد بلندگویی در صبح و عصرها و نباش از کسانی که از ذکر خدا غافلند وَ اذْکُرْ رَبَّکَ شامل تمام اذکار میشود که خداوند را باسماء شریفه یاد کند که تعبیر بذکر لفظی میکنند مثل تهلیل و تکبیر و تحمید و تسبیح و حوقله و سایر اذکار شریفه یا اللَّه یا رحمن یا رحیم و غیر اینها و لکن در اخبار ذکر مخصوصی فرموده اند که ده مرتبه اول آفتاب و ده مرتبه وقت غروب و او

(لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو علی کلّ شیئی قدیر)

و معلوم است که این احد مصادیق است و اما ذکر قلبی یعنی بیاد خدا باشد در هر حالی مخصوصا در حال قصد معصیت چنانچه اخبار بسیاری داریم که تفسیر ذکر را باین معنی کرده اند، و اما ذکری که صوفیه اختراع کرده اند که صورت اذکار را در قلب نقش میبندند، هیچ مدرکی از برای آن نداریم و نیافتیم فی نفسک یعنی فقط خود استماع کنی که با صوت ضعیف ذکر بگویی تضرّعا در لغت تضرع را بمعانی زیادی تفسیر کرده اند: تذلل، تخشع، تحریک اصابع در حال دعاء یمینا و شمالا تحریک سبّابه یمینا و شمالا ارتفاع یدین در حال دعاء و تخضع و اصرار در دعاء و خیفة با حالت خوف چون مؤمن باید در حال توجه بخدا بین خوف و رجاء باشد حال تضرّع کاشف از رجاء است و خیفة از حال خوف دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ صدا را بذکر و دعاء بلند نکنید زیاد که ارتفاع صوت مذموم است مگر در مواضع مخصوص مثل اذان اعلامی و ذکر صلوات و جهر امام در قرائت و اذکار نماز در جماعت بمقداری که مأمومین بشنوند و در منابر بمقداری که مستمعین استماع نمایند و استفاده کنند.

بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ بعضی گفتند کنایه از دوام ذکر است چنانچه ما تعبیر میکنیم بشب و روز و بهمین معنی حمل کردند زیارت منسوبه بناحیه مقدسه

ص: 68

(لاندبنّک صباحا و مساء)

لکن در اخبار تعبیر شده باول طلوع آفتاب و غروب آن و اینهم احد مصادیق است، و غدوّ بمعنی صبح و اصل بمعنی عصر است وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ که بکلی خدا را فراموش کردند نه حال ذکر و نه حال دعاء و نه حال تضرع دارند و بر مخالفت او و ارتکاب معاصی اصرار بلیغ دارند، و در خبر است که اگر خدا مشیتش تعلق بگیرد که بلائی بر قومی نازل فرماید اولا حال دعاء از آنها گرفته میشود

(اللهم لا تجعلنا من الغافلین المبعدین و اجعلنا لک من الذاکرین المقربین الداعین.)

[سوره الأعراف (7): آیه 206] .... ص : 69

إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ (206)

محققا کسانی که نزد پروردگار تو هستند که ملائکه باشند تکبر نمیکنند از عبادت پروردگار و تسبیح و تقدیس او میکنند و در پیشگاه او سجده میکنند عدّه ملائکه ملیاردها زیادتر از افراد جن و انس و جمیع حیوانات هستند، منسوب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود لیلة المعراج در تمام این آسمانها و کرات جوّیه جای یک قدم نبود مملوّ از ملائکه بود یا در قیام یا در قعود یا در رکوع یا در سجود با اینکه این کرات جوّیه بسا چندین هزار برابر کره زمین ما است میخواهد بفرماید که احتیاج ندارد خداوند بذکر و دعاء شما این قدر بنده دارد که او را عبادت کنند.

إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ نه مراد نزد پروردگار تو قرب مکانیست بلکه مراد در تحت اراده و اطاعت پروردگار هستند و قدمی بر مخالفت او برنمیدارند و سستی در عبادت نمیکنند لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ عبادت اطاعت اوامر و امتثال فرامین بداعی تقرب و خلوص است اختصاص بصلاة و امثال آن ندارد در مقابل معصیت که

ص: 69

نافرمانی و ترک اطاعت است و ملائکه بضرورت مذهب شیعه معصوم هستند ذره ای مخالفت نمیکنند و کوچک ترین مسامحه در اطاعت ندارند حتی ملائکه عذاب چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6، و این ملائکه نظر بمعرفت بکبریایی و عظمت پروردگار خاضع و خاشع هستند و خود را کوچک و حقیر میدانند و خردلی تکبر نمیکنند حتی در امر بسجده بآدم بخلاف این آدمهای شیطان صفت که زیر بار احکام و اوامر حق نمیروند و تکبر میورزند در عبادت و کوتاهی در معصیت و طغیان نمیکنند مثل شیطان که بعد از ترک سجده بآدم هر روز و شب چه اندازه معصیت میکند و اغوای بندگان خدا بلکه مقابل دستگاه الهی دستگاهی درست کرده هر چه را خدا امر میکند او نهی میکند و بالعکس او هدایت میکند این اضلال، او ارشاد میکند او افساد، او دوست بندگان است او دشمن آنها است و امروز تمام این شیطان صفتان جامع جمیع این صفات هستند از روی نخوت و تکبر و و و وَ لَهُ یَسْجُدُونَ آنهم بسا سجده هایی که چندین سال طول بکشد که سجده منتهای خضوع است و ائمه اطهار چه سجده های طولانی داشتند مثل حضرت سجاد علیه السلام و حضرت کاظم علیه السّلام در حبس و این آیه شریفه از آیات سجده است و بمذهب شیعه مندوبه و بمذهب حنفیه واجبه است، و ذکر سجده علی المعروف (لا اله الّا اللَّه حقّا حقّا لا اله الّا اللَّه ایمانا و تصدیقا لا اله الّا اللَّه عبودیة و رقّا سجدت لک یا ربّ لا مستکبرا و لا مستنکفا بل انا عبد ذلیل خاضع خاشع لا املک لنفسی نفعا و لا ضرّا و لا موتا و لا حیات و لا نشورا) تمّ بحمد اللَّه و منّته سورة مبارکة الاعراف و یتلوها انشاء اللَّه تعالی سورة مبارکة الانفال و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللَّه علی محمد و آله الطیبین

ص: 70

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه رب العالمین و صلی اللَّه علی محمد و آله اجمعین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

سوره مبارکه انفال .... ص : 71

اشاره

اخبار وارده در فضیلت این سوره مبارکه از ابن بابویه بسند خود از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام فرمود هر کس این سوره را و سوره برائة را در هر ماهی تلاوت کند هرگز نفاق بر او داخل نمیشود و از شیعیان امیر المؤمنین علیه السّلام میگردد و از شیخ طوسی [ره بسند خود از حلبی از آن حضرت فرمود

(سورة الانفال جدع الانف)

جدع بمعنی قطع است و مراد ممکن است قطع دماغ معاندین باشد چون مشتمل است بر خصوصیاتی که در این سوره بر اهل بیت معین فرموده یا احکام مشکله است که بر عامّه سخت است تحمّل آن.

و از عیاشی از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده فرمود هر که قرائت کند سوره انفال را فردای قیامت و شیعیان او از موائد بهشتی میخورند تا خلایق از حساب فارغ شوند. و از کتاب خواص القرآن از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت شده که هر که این سوره را تلاوت کند من روز قیامت او را شفاعت میکنم و شهادت میدهم که او بریست از نفاق و بعدد هر منافقی حسنه برای او نوشته میشود و کسی که بنویسد و پیش خود

ص: 71

گذارد در هر محکمه نزد حاکم برود حق خود را میگیرد و حاجتش برآورده میشود و هر که با او دوری کند و منازعه کند او ظفر پیدا میکند و مسرور میشود و این سوره قلعه محکمی میشود برای او الی غیر ذلک از اخبار.

[سوره الأنفال (8): آیه 1] .... ص : 72

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (1)

سؤال میکنند از تو از انفال بگو انفال مختص بخداوند و رسول او است پس بپرهیزید از مخالفت خداوند و اصلاح کنید میان خودتان و اطاعت کنید خدا و رسول او را اگر شما ایمان دارید یَسْئَلُونَکَ سائل بعض مسلمین هستند که شرفیاب حضور آن حضرت شدند و پرسیدند عَنِ الْأَنْفالِ یعنی از حکم انفال که راجع بکیست، و انفال جمع نفل است بمعنی زیادتی و لذا صلوات مندوبه را نافله گفتند که زائد بر فریضه است و در موضوع انفال اختلافی است بین فقهاء و بین عامه و خاصه و معروف و مشهور بین علماء ما بده چیز تعلق میگیرد:

1- اراضی موات چه اینکه از اول موات بوده یا محیات بوده و بواسطه فقدان آب یا طغیان آب اهلش از بین رفته یا ببلایی هلاک شده باشند و جزو موات شده 2- آبادیهایی که در ید کفار بوده و اهلش از آن بیرون رفته و مخروبه شده چنانچه گفتند بابل و کوفه از این قبیل بوده و اما اگر در ید مسلمین بوده اختلاف است که جزو انفال است یا بملک مالکین باقیست مقتضی استصحاب قول ثانی است و اما اگر در ید کفار بوده ولی مخروبه و موات نشده جزو مفتوح العنوه است و ملک مسلمین است الی یوم القیمة و احکام مفتوحة العنوة بر او جاری میشود مشروط بر اینکه حین الفتح معموره باشد و اما اگر مخروبه و موات بوده جزو انفال است

ص: 72

3- قطایع و صفایای ملوک مثل تاج و تخت و شمشیر قیمتی و لباس سلطنتی و امثال اینها که از خصائص سلاطین است مشروط به اینکه از راه غصب دست نیاورده باشند که باید رد شود بصاحبانش (المغصوب مردود) 4- کنار دریاها و نهرها که قابل انتفاع هست و ید کسی بر او تعلق نگرفته و همچنین جزیره ها که در وسط دریا ظاهر میشود.

5- جنگلها و نیزارها و بیشه ها مشروط بر اینکه سابقه آنها ملک احدی نبوده 6- رؤس جبال و بطون اودیه و آنچه در آنها است از احجار و نباتات 7- معادن که در کوه ها و بیابانها است و اما اگر در املاک شخصی است تابع ملک است و همچنین گنجها که در زیر زمین ظاهر میشود مشروط بر اینکه زمین مالک نداشته باشد والا تابع زمین است و یا در ته دریاها و حیوانات دریایی یا صحرایی و امثال اینها 8- اشیاء نفیسه که در غنائم دار الحرب بدست میآید مثل اسب نجیبی یا کنیز جمیله یا لباس قیمتی یا شمشیر ممتازی یا درع فاخری و امثال اینها 9- غنائمی که بدون اذن امام یا نایب خاص در باب جهاد یا در باب دفاع بدون حکم مجتهد جامع الشرائط باشد 10- ارث من لا وارث له.

قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ و بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مختص بامام وقت است و امروز از مختصات حضرت بقیّة اللَّه است لکن در اخبار بسیاری داریم که ائمه علیهم السلام برای شیعیان مباح فرموده هر کس استخراج کرد یا حیازت کرد یا احیاء نمود مالک میشود بلکه از بعض اخبار و فتاوی استفاده میشود که غیر از شیعه هم مالک میشود و احتیاط در بعض اقسامش اذن مجتهد لازم دارد فَاتَّقُوا اللَّهَ در مخالفت دستورات الهی و تصرف در امور امام علیه السّلام بدون وجه شرعی وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ که اگر میان دو نفر از مؤمنین اختلاف

ص: 73

و تنازع و تشاجر و بغضاء واقع شد مثل زن و شوهر، پدر و فرزند، برادر و برادر، و بایع و مشتری و شریکین و غیر اینها بین آنها را اصلاح کنید و رفع اختلاف نمائید گفتند در خبر است

(اصلاح ذات البین افضل من عامة الصلاة و الصیام)

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ گفتیم امر باطاعت خدا و رسول ارشادی است و وجوب آن عقلی است و همچنین اطاعت امام و نایب امام چه نائب خاص باشد و چه عام که مجتهد جامع الشرائط است در غیبت إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ از این جمله ممکن است دو استفاده نمود یکی آنکه غیر مؤمن تصرف در انفال میکند و مختص بامام نمیداند و از مخالفت خدا پروا ندارد و زیر بار اطاعت نمیرود، دیگر آنکه هر که چنین باشد مؤمن نیست.

[سوره الأنفال (8): آیات 2 تا 4] .... ص : 74

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (2) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3) أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (4)

جز این نیست که مؤمنین کسانی هستند که زمانی که بیاد خدا افتادند دلهای آنها از خوف میلرزد و موقعی که آیات شریفه بر آنها تلاوت شد درجات ایمان آنها بالا میرود و ازدیاد پیدا میکند و در کلیه امور توکل بخدا میکنند، کسانی هستند که نماز را برپا میدارند و از آنچه ما بآنها داده ایم بذل و انفاق میکنند، اینها ایمان حقیقی دارند و سزاوار ایمان هستند از برای آنها درجاتی است نزد پروردگارشان و آمرزش و روزی بسیار محترم و گوارا إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ کلمه انّما از ادات حصر است که مؤمن منحصر است بکسانی که دارای این صفات باشند، و از این جمله تولید اشکالی میشود که کسانی

ص: 74

که جامع این صفات نباشند کلّا ام بعضا مؤمن نیستند و حال آنکه این صفات تحقق پیدا نمیکند مگر در آحادی من الناس که معصوم باشد یا تالی تلو معصوم مثل سلمان و ابا ذر و خواص اصحاب ائمه و بعضی اوتاد از علماء و مسلما مؤمن منحصر باینها نیست.

و لکن جواب اشکال را بدو نحو میتوان داد یکی آنکه مراد این باشد که مؤمن سزاوار است دارای این صفات باشد نه اینکه اگر فاقد باشد مؤمن نیست دیگر آنکه هر که دارای این صفات باشد مؤمن است نه اینکه هر که مؤمن است دارای این صفات است (مثل کلّ انسان حیوان و لا عکس) مثل معروف است هر گردویی گرد است نه هر گردی گردو است.

الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ اشکال- در قرآن میفرماید الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ رعد آیه 28، و در این آیه میفرماید وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و این تناقض و تضاد است.

جواب- مورد آیتین مختلف است در آیه رعد ذکر وعده های الهی و نعم اخروی و مثوبات اعمال صالحه و نحوه اینها است، و در این آیه ذکر عقوبات اعمال سیئه و نقمت و غضب و وعیدهای الهیه است که مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد نه مغرور و نه مأیوس. و معنای وجل تپش قلب است که از صفت خوف پیدا میشود و از آثار او است اگر خوف شدّت پیدا کند حتی بسا منجر بضعف و سستی اعضاء و غشوه میشود چنانچه در حالات اولیاء بسیار تحقق پیدا کرده وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ در اخبار دارد هر آیه از آیات القرآن را باید در موقع تلاوتش حق آن را اداء کرد مثلا بآیات جنّة و مثوبات رسید از خداوند طلب کند، بآیات عذاب رسید استعاذه کند، بآیات توحید و سایر امور اعتقادیه رسید اقرار کند، بآیات اعمال صالحه و عبادات رسید طلب توفیق کند، بآیات قصص

ص: 75

انبیاء سلف و قوم آنها رسید عبرت بگیرد، بآثار قدرت الهیه رسید تفکر کند و تدبر نماید، بمناهی الهیه رسید عزم بر ترک کند و هکذا زادَتْهُمْ إِیماناً مراتب ایمان بسیار است مستقرّ و مستودع، علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین کجا میتوان مقایسه کرد ایمان امیر المؤمنین علیه السّلام را با ایمان اضعف عباد که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید اگر ایمان پسر عمم علی را در یک کفه میزان گذارند و ایمان جنّ و انس را در کفه دیگر بر تمام آنها زیادتی میکند و خود آن حضرت بفرماید

(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)

البته هر چه انسان عقائدش محکم تر شود و اخلاقش نیکوتر و اعمال صالحه اش بیشتر گردد ایمانش زیادتی پیدا میکند وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ تا انسان توحید افعالی او کامل نشود به اینکه قلبا بر او روشن شود که (لا مؤثر فی الوجود الّا اللَّه) و تمام اسباب را مقهور اراده حق بداند مقام توکل بر او حاصل نمیشود بمجرد گفتن توکلت علی اللَّه توکل نیست.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ که صفت بارزه اهل ایمان است زیرا عمود دین و قربان کلّ تقی، و اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة، و ان قبلت قبل ما سواها و ان ردّت ردّ ما سواها، و عنوان صحیفة المؤمن است. وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ شامل جمیع انفاقات واجبه مثل انفاق در حفظ دین، نفقه عیالات واجب النفقه و ارحام اولاد و والدین با فقر آنها و زکوات و اخماس و حج و نذورات و دستگیری مضطرین و حفظ نفوس محترمه و غیر اینها، و مستحبه مثل صله ارحام، اعانت فقراء، دستگیری بیچارگان، قضای حوائج محتاجین، تشرف ببقاع محترمه، ضیافت مؤمنین و غیر اینها أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا حقّ در اینجا بمعنی سزاوار است یعنی سزاوار است که مؤمنین چنین باشند و حقیقة ایمان این است که این آثار از او ظاهر شود اگر چنین باشند لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ درجات مراتب قرب است هر کس بهر

ص: 76

مرتبه نائل شد درجه او زیاد میشود چنانچه در دستگاه دولتی هر کس خدمتش بهتر و بیشتر و عالی تر باشد درجه بالاتری پیدا میکند حقوقش بیشتر میشود احترامش زیادتر میگردد و میتوان گفت که اهل ایمان و لو اینکه تماما اهل نجات و سعادت مند میشوند لکن درجات مختلفه دارند از انبیاء و اولیاء و صدیقین و شهداء و من دونهم و در دستگاه الهی درجه بالاتر از درجه آل عصمت علیهم السلام نیست ثم الامثل فالامثل.

و مغفرة غفران بمعنی ستر است و خداوند ستّار العیوب است حتی از نظر ملائکه و نامه های اعمال و اعضاء حتی از خود انسان بلکه یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70 وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ از روی احترام و تفضل و عنایت و لطف بدون منّت در بهشت روزی میدهد چنانچه میفرماید فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ سوره تین آیه 60.

[سوره الأنفال (8): آیه 5] .... ص : 77

کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ (5)

همین نحوی که خارج فرمود تو را پروردگار تو از خانه و محل سکونت تو و حال آنکه این اخراج بجا و بموقع و بحق بوده و محققا جماعتی از مؤمنین از این خروج شما کمال کراهت را داشتند.

این آیه و آیات بعد راجع بقضیه بدر است و ما در مجلد سوم در ذیل آیه شریفه وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ الی قوله فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ آل عمران آیه 123 الی 128 شش آیه در صفحه 335 الی 348 در چهارده صفحه بیان کردیم تکرار نشود فقط بشرح الفاظ آیه بپردازیم کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ یعنی امر فرمود تو را بخروج و کلمه کما مثال است و تشبیه راجع بآیه اول که انفال را مختص بتو قرار دادیم و جماعتی از مؤمنین

ص: 77

ضعیف الایمان برای این کراهت داشتند و ناگوار بود که چرا برای آنها نصیبی از انفال قرارداد نشده از این خروج شما هم کراهت دارند زیرا عده آنها قلیل بود فقط 313 نفر بودند و آلات حربی در اکثر آنها نبود و همچنین مرکب آنها و پیاده بودند در مقابل مشرکین که عده آنها بسیار و اسلحه کامل داشتند من بیتک که مدینه طیبه باشد که محل سکونت و خانه شما است و حال آنکه این خروج شما بالحق و بجا و بموقع و موافق حکمت و صلاح امت بوده چنانچه جعل انفال هم بجا و عین صلاح بود وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ که ضعیف الایمان بودند لکارهون

[سوره الأنفال (8): آیه 6] .... ص : 78

یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (6)

همین فریق مؤمنین که کراهت داشتند از خروج پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با آن حضرت مجادله میکردند با اینکه خروج آن حضرت بر طبق حق بوده و بامر الهی بوده بعد از اینکه بر آنها مبین بود که حضرتش بدون دستور خداوند خروج نمیفرماید کانه آنها را میکشند رو بمرگ و آنها مرگ را بالعیان مشاهده میکنند توضیح کلام اینکه قضیه بدر بعین شباهت دارد بقضیه موسی و قومش در جنگ با امالقه که شرحش گذشت که قوم موسی گفتند إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها و گفتند فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ ابتداء اصحاب رسول اللَّه اصلا کراهت داشتند در خروج از مدینه بواسطه خوف قتل و جهاد و بعد از اینکه فرمود این خروج بامر پروردگار است و بحق است خارج شدند و احتمال میدادند که برخورد کنند بقافله و عشیره ابی سفیان که از شام با امتعه بسیار میآمدند و غنیمت زیادی بدست بیاورند پس از آنکه از این مأیوس شدند و دیدند که موضوع جهاد است و عسکر مشرکین بسیار و مسلّح هستند و عده اینها که فقط 313 نفر آنها هم بدون

ص: 78

اسلحه مرگ را معاینه کردند که ما یک لقمه مشرکین هستیم با اینکه اصحاب طالوت هم 313 نفر بیش نبودند و با جالوت و جنود آن یا آن قوه و قدرت و کثرت جمعیت آنها جنگیدند و فاتح شدند کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ و این جهاد هم بامر الهی است و خداوند هم وعده نصرت داده مع ذلک یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ و تقاضای رجوع بمدینه و ترک جهاد نمودند و اصرار بر این امر داشتند که معنای مجادله است بَعْدَ ما تَبَیَّنَ که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کاری بدون وحی و فرمان الهی نمیکند کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ مثل اینکه آن حضرت آنها را سوق میدهد رو بمرگ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ و مرگ را مشاهده میکردند و غافل از اینکه بر فرض حضرت اجازه میدادند و برمیگشتند بمدینه جرئت مشرکین بیشتر میشد و وارد مدینه میشدند و آنها را میکشتند.

تنبیه- یکی از اعتراضات یهود و نصاری بدین مقدس اسلام اینست که این دین بضرب شمشیر و قلدری پیش رفت کرده و ما در مجلد اول کلم الطیب جوابهای زیادی از این اعتراض داده ایم: اولا- جهاد در امم سابقه بسیار بوده حتی در امت موسی و یکی از ارکان دین است. و ثانیا- بعد از اینکه اینها قابل هدایت نبودند و عضو فاسد شدند برای اینکه سرایت بسائرین نکند باید قطع کرد.

و ثالثا اغلب مجاهدات حضرت دفاعی بوده ابتدایی نبوده و لذا معاهدات آنها را می پذیرفت و در موضوع جهاد اگر کفار فرار میکردند یا امان می طلبیدند یا اسلحه حرب را رها میکردند متعرض آنها نمیشدند و اگر پناه میآوردند آنها را پناه میداد وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ توبه آیه 6، و از این جهت در مورد فتح مکه با این همه ظلم ها که مشرکین بآن حضرت روا داشتند و این همه کشتارها که نسبت بمسلمین کردند حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همه آنها را عفو نمود و فرمود

(انتم الطلقاء)

الی غیر ذلک.

ص: 79

[سوره الأنفال (8): آیه 7] .... ص : 80

وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ (7)

و یاد کن زمانی که وعده فرمود خداوند شما را که یکی از دو طائفه عیر ابی سفیان یا جیش قریش محققا آن یکی از برای شما باشد و شما دوست میداشتید که آن عیر که عدّه آنها کم بود و چندان قوه و قدرت نداشتند از برای شما باشد و خداوند اراده فرمود اینکه حق که دین مقدس اسلام است بفرمایشات خود ثابت فرماید و ریشه کفار را بر کند خلاصه کلام- مستفاد از تفسیر علی ابن ابراهیم و ابی حمزه و از ارباب سیر و تواریخ اینکه ابو سفیان با جماعتی که بالغ بر چهل نفر بودند از شام مال التجاره برای مکه میآوردند از آن طرف کفار قریش هم انتظار آنها را داشتند حضرت رسالت باصحاب فرمود از مدینه میرویم و بیکی از دو امر نائل میشویم یا غنائمی بدست شما میآید از قافله ابی سفیان که خداوند غنائم کفار حربی را برای مسلمانان حلال فرموده فقط خمس آن را باید رد کنند، یا جهاد با کفار و خداوند وعده نصرت داده و غلبه با شما است، و اصحاب اولا کراهت داشتند از خروج از مدینه زیرا خطر جانی داشت برای آنها و آن ایمان کامل را بوعده الهی نداشتند که در آیه قبل بیان شد و پس از خروج متمایل بودند که برخورد کنند بقافله و غنائم از آنها بدست آورند چون عده آنها کم بود فقط چهل نفر بودند و خطر احتمالش ضعیف بود ولی خداوند اراده فرموده بجهاد با کفار و اعلاء کلمه اسلام و هلاکت کفار و فتح و فیروزی مسلمانان لذا میفرماید:

وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ طائفه ابی سفیان که تعبیر بعیر میکنند که قافله شام باشد یا طائفه کفار قریش که جهاد با آنها باشد أَنَّها لَکُمْ ضمیر

ص: 80

ها مرجعش بکلمه احدی است که یکی از این دو برای شما و بنفع شما باشد یا استفاده مادی غنائم یا غلبه بر کفار و اهلاک آنها.

وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ که عیر و قافله باشد و کراهت داشتید از جهاد با کفار چون عدّه آنها بسیار و با قوّه و قدرت و مکمل و مسلّح بودند که آنها ذات الشوکه بودند و لکن اراده خداوند تعلق گرفته بود بجهاد که مفاد وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ حق دین اسلام است و کلمات الهی قرآن مجید و فرامین الهی است که امر بجهاد فرموده وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ که سرکوبی کفار و ذلت و هلاکت و از بین رفتن آنها است و پس از آنکه پیغمبر با اصحاب خارج شدند از مدینه خبر بابی سفیان رسید فرستاد نزد کفار قریش که حرکت کنند و بیایند بطرف مدینه و مسلمین را بقتل رسانند و بکلی دستگاه اسلام و مسلمین را درهم کوبند و قریش ملحق شدند بعیر ابو سفیان و مقابل شدند با لشکر اسلام و خداوند آنها را مخذول و منکوب نمود چنانچه بیاید و این مفاد آیه شریفه است

[سوره الأنفال (8): آیه 8] .... ص : 81

لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)

تا اینکه حق که دین مقدس اسلام است ثابت بماند و ظاهر میفرماید بطلان باطل را و لو اینکه گنه کاران کراهت داشته باشند.

اشکال- حق حق است و باطل باطل است، حق را حق کردن و باطل را باطل کردن تحصیل حاصل است و محال است.

جواب- درست است حق حق است و باطل باطل لکن بر بسیاری مخفی است حق را باطل می پندارند و باطل را حق خیال میکنند چنانچه تمام کفار و مشرکین و مخالفین و معاندین حتی فسّاق و فجار طریقه خود را حق مینامند با اینکه باطل است و طریقه حقه را باطل میشمارند با اینکه حق است خداوند برای

ص: 81

رفع این اشتباه بآیات قرآنی و معجزات صادره از انبیاء و دلائل عقلیه و حسّیه حقیت حق را بر آنها ثابت و ظاهر میفرماید و بطلان باطل را مکشوف و هویدا میکند و همین قضیه بدر و آمدن ملائکه بمدد مسلمین با این عدّه قلیل بدون اسلحه بر مشرکین با آن قوه و قدرت و عده و عده چیره فرمود چقدر از آنها کشته شدند و چه اندازه اسیر و چه مقدار غنائم بدست مسلمین آمد خود یک دلیل واضح حسّی است بر حقانیت دین مقدس اسلام و بطلان کفر و شرک لذا میفرماید لِیُحِقَّ الْحَقَّ که اسلام است وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ که شرک و کفر باشد وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ که همان کفار قریش باشند که در این جنگ بسیار متأثر شدند و در مقام تدارک برآمدند برای جنگ احد

[سوره الأنفال (8): آیه 9] .... ص : 82

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ (9)

زمانی که طلب فریادرسی کردید پروردگار خود را پس خداوند اجابت فرمود و دادرسی کرد برای شما و فرمود که محققا من کمک میدهم شما را بهزار از ملائکه که در عقب یک دیگر نازل میشوند.

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ استغاثه طلب اغاثه است، مغیث فریادرس است و مستغیث طلب کننده فریادرسی است و استغاثه طلب نجات است از دست دشمن و بلیات و استنصار طلب غلبه است بر دشمن و لذا ابو عبد اللَّه علیه السّلام اولا استنصار کرد فرمود

(هل من ناصر ینصرنی)

که دفع دشمن باشد کسی جواب نداد بعدا استغاثه فرمود که کسی هست مرا از شرّ این دشمنان حفظ کند

(هل من مغیث یغیثنی)

کسی جواب نداد ثالثا اگر یاری نمیکنید و پناه نمیدهید آیا کسی هست حرم رسول را باو بسپارم آنها را بمدینه برگرداند

(هل من ذابّ یذبّ عن حرم

ص: 82

الرسول شرّ اللئام)

کسی جواب نداد فَاسْتَجابَ لَکُمْ خداوند اجابت فرمود شما را هم دفع شرّ دشمن از آنها فرمود هم آنها را یاری و کمک فرمود أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مدد فرمود بهزار ملک مردفین دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه هزار ملک دیگر ردیف این هزار نازل شدند، دیگر آنکه همین هزار ردیف یک دیگر بودند و تفسیر دوم اظهر است و این هزار را مشرکین نمیدیدند تا در نظر آنها مسلمین قلیل باشند و بیایند بمیدان و لکن مسلمین مشاهده میکردند تا قوت قلب پیدا کنند و جدیت در جهاد نمایند فقط سر و گردن قطع میشد و کفار روی زمین میریختند.

سؤال- یک ملک کافی بود چنانچه هفت شهر لوط را جبرئیل کند و روی بال خود قرارداد و وارونه کرد.

جواب- خداوند برای قوت قلب مسلمین هزار فرستاد لذا میفرماید:

[سوره الأنفال (8): آیه 10] .... ص : 83

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (10)

و خداوند قرار نداد این امداد بملائکه را مگر بشارتی باشد برای مسلمین و اطمینان قلب پیدا کنند و نیست نصرت مگر از نزد خداوند محققا خدا عزیز قادر متعال است و حکیم تمام مصالح و مفاسد را میداند که برگشت عزیز بقدرت است و حکیم بعلم است و گفتند تمام صفات الهی برگشت باین دو صفت است علم و قدرت وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْری خداوند قادر متعال قدرت دارد بطرفة العین تمام مشرکین را هلاک فرماید لکن باین نحو نصرت فرمود بر اینکه بنام مسلمین تمام شود و بگویند کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 25.

وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ بکمال اطمینان و قوت قلب حمله کنند بر کفار

ص: 83

و آنها را نابود کنند و لکن بر خود مسلمین مخفی نماند که این نصرت از جانب الهیست وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و الّا این عده قلیل بدون اسباب کجا میتوانستند غلبه پیدا کنند وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی انفال آیه 17 إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذو انتقام حکیم فی ذاته عادل فی فعله.

[سوره الأنفال (8): آیه 11] .... ص : 84

إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11)

زمانی که عارض شد شما را نوم با حال امن از او نازل فرمود از آسمان برای شما باران را تا اینکه پاک کند شما را و برطرف کند رجز و وسوسه شیطان را از شما و برای اینکه محکم کند دلهای شما را و ثابت کند بر شما قدمهای شما را توضیح کلام- اینکه کفار سبقت گرفتند بر مرکز آب و مسلمین آب نداشتند برای تطهیر و وضوء و محتلم شده بودند و وسائل غسل هم نداشتند و نیز زمانی که مسلمین در او بودند شن بود و پاها در او فرو میرفت خداوند باران فرستاد آب پیدا کردند تطهیر کردند و غسل نمودند زمین هم محکم شد ملائکه هم نازل شدند باعث امنیت خواطر آنها شد إِذْ یُغَشِّیکُمُ فرو گرفت حواس ظاهره را که دیگر چشم نبیند و گوش نشنود و هکذا سائر حواس لذا غشوه را غشوه گفتند النعاس اول نوم است امنة منه با کمال امن خواب رفتند یا بواسطه وعده نصرت الهی یا نزول ملائکه برای اینکه فردای جنگ کسالت خواب را نداشته باشند وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فقط در قسمت مسلمین باران شدیدی آمد و در قسمت کفار نبارید لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ تطهیر از اخباث و احداس بواسطه فراوانی

ص: 84

آب و رفع سائر حوائج وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ رجز شیطان ممکن است احتلام باشد زیرا احتلام خواب شیطانی است و از این جهت میان مردم معروف است که محتلم میشوند میگویند شیطانی شدیم که بتوسط باران غسل کردند و رجز احتلام را برطرف کردند و ممکن است وسوسه شیطان باشد که زمین شن است و نمیتوانید جنگ کنید یا از بی آبی از پا در می آیید باران آمد زمین محکم شد آب فراوان شد وسوسه شیطان از بین رفت وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ بخیال راحت و اطمینان قلب مقابلی با کفار کنید وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ یا بمعنی ثبات قدم در میدان جنگ بقرینه و لیربط علی قلوبکم یا بمعنی استحکام زمین که پاها فرو نرود

[سوره الأنفال (8): آیه 12] .... ص : 85

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ (12)

زمانی که وحی شد از جانب خداوند بملائکه که من با شما هستم و شما را یاری میکنم پس محکم کنید قلوب مؤمنین را در امر جهاد زود باشد که در قلوب کفار القاء رعب کنم پس بزنید فوق گردنها را که سرها از بدنها جدا شود و بزنید از آن کفار تمام انگشتان که نتوانند حربه دست بگیرند گفته ئیم ملائکه و معصومین مثل امیر المؤمنین [ع و ابی عبد اللَّه [ع کسانی که در نسل آنها مؤمنی پیدا نمیشود او را بقتل میرسانند و اما اگر در نسل او و لو هفتاد پشت یک نفر مؤمن بوجود بیاید او را نمیکشند فقط ملائکه انگشتان آنها را میزدند که فلج شوند إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ مکرر گفته شده که ممکن در هر حالی که هست احتیاج بواجب بالذات دارد تا مشیّت حق تعلق نگیرد هیچ فعلی از او صادر نشود حدوثا و بقاء محتاج است سیّما بنا بر قول بحرکت جوهری

ص: 85

که آن بآن افاضه وجود میشود.

فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا قلب مؤمنین را محکم کنید با جرئت هر چه تمام تر مقابلی با کفار کنند سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ یکی از نصرتهای الهی و معجزات نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم القاء رعب و ترس است در قلوب که از خود آن حضرت مرویست فرمود

(نصرت بالرعب)

چنان ترسی بر آنها وارد شد که فرار کردند هفتاد نفر کشته، هفتاد مجروح، هفتاد اسیر بقیه فرار کردند فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ بالای گردن که سرها مثل گوی در میدان افتاده وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ ضارب را نمیدیدند ولی سرهای جدا شده و دستهای قطع شده در میدان ریخته شده.

[سوره الأنفال (8): آیه 13] .... ص : 86

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (13)

این نزول ملائکه و قتلی که در قریش واقع شد برای اینست که اینها طرفیت و تقابل و مخالفت کردند با خداوند در اصرار بر شرک و با رسول خدا در تکذیب و جنگ با او و هر کس با خدا و رسول او مخالفت و معاندت کند پس محققا خداوند سخت و شدید است عقاب او.

ِکَ بِأَنَّهُمْ

اشاره بنزول ملائکه و ضرب اعناق و انامل بسبب اینست که قریش بهمان عقیده فاسد خود که شرک باشد و بآن اذیتها که در مکه بپیغمبر و مسلمین وارد کردند قانع نشدند و عده و عده مهیا کردند و بطرف مدینه سوق دادند که تمام مسلمین را قلع و قمع نمایند و اسمی از اسلام باقی نگذارند چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مناجات خود عرض میکند پروردگارا اگر این عده قلیل مسلمین از بین بروند دیگر احدی روی زمین عبادت تو را نخواهد نمود و اینست معنای

ص: 86

اقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

شق بمعنی جداییست مثل شق القمر که از معجزات نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود و مثل انشقاق آسمانها که از علائم قیامت است بمعنی نقطه مقابل و طرفیت و در مقام از بین بردن طرف و همین باعث نزول ملائکه شد و این عذاب دنیای آنها بود.

مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

در آخرت گرفتار عذاب سخت خواهند شدإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

عقاب آخرت بر تمام اهل عذاب سخت و شدید است لکن درکات مختلفه دارد اشدّ تمام این درکات کسانی هستند که با خدا و رسول مشاقه میکنند

[سوره الأنفال (8): آیه 14] .... ص : 87

ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرِینَ عَذابَ النَّارِ (14)

خطاب باین کفار است که فردای قیامت خطاب میشود بآنها که بچشید این عذاب شدید را و محققا از برای جمیع کفار عذاب آتش جهنم است ذلکم خطاب بکسانی است که مشاقه کردند با خدا و رسول فَذُوقُوهُ فاء تفریع است یعنی این عذاب شدید متفرع است بر آن مشاقه وَ أَنَّ لِلْکافِرِینَ عَذابَ النَّارِ کانه دفع دخل است که کسی توهم نکند که این عذاب شدید مخصوص بکسانیست که مشاقه کردند با خدا و رسول و سایر طبقات کفار از عذاب معاف باشند خداوند میفرماید تمام کفار جهنم میروند و بعذاب آتش گرفتارند با تأکید بانّ و لام للکافرین و تقدیم خبر بر مبتداء یعنی بر اسم انّ ولی البته تفاوت دارد از جهت مراتب کفر از حیث شدت و ضعف.

خلاصه قصه- اول صبح بدر فرستاد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نزد قریش که من ابتداء بجنگ نمیکنم بر گردید مرا واگذارید و عرب و عتبة این کلام را پسندید و بقریش گفت برگردید ابو جهل حمل بر جبن کرد و مکالماتی بین او و عتبة واقع شد سپس عتبه با برادرش شیبه و فرزندش ولید آمدند مبارز طلبیدند حضرت سه نفر از انصار

ص: 87

را فرستاد مقابل آنها آنها گفتند هم شأن ما نیستند سه نفر از قریش که هم شأن ما باشند بیاورید حضرت عبیدة ابن حرث ابن عبد المطلب پسر عموی خود و او هفتاد ساله بود و حمزه عموی خود و علی علیه السّلام را روانه کرد بعبیده فرمود تو مقابل عتبه، حمزه مقابل شیبه، علی مقابل ولید. عبیده ضربتی بر فرق عتبه زد شکافت فرقش عتبه هم ضربتی بر ران عبیده زد هر دو افتادند که حضرت فرمود عبیده اول شهید راه خدا است، حمزه با شیبه شمشیر هر دو شکست دست و بغل شدند علی علیه السّلام ضربتی بر عاتق ولید زد از زیر بغل او بیرون آمد با دست دیگر آن دست را بر فرق علی انداخت و بدرک واصل شد علی آمد بحمزه فرمود سر خود را تو ببر و با شمشیر گردن شیبه را زد، قریش دیدند این سه نفر شجاع کشته شدند یک مرتبه حمله کردند حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دعاء کرد عرض کرد پروردگارا اگر این عصابه قلیل هلاک شدند دیگر احدی نیست تو را عبادت کند حالت وحی باو دست داد و عرق بر جبهه مبارک ظاهر شد فرمود اینک جبرئیل با هزار ملک نازل شدند برای کمک بشما خداوند فتح و فیروزی را نصیب مسلمین فرمود تا آخر قصه

[سوره الأنفال (8): آیات 15 تا 16] ..... ص : 88

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (15) وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (16)

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که ملاقات کردید کسانی را که کافر شدند یعنی مقابل کفار شدید در میدان جنگ و با آنها روبرو شدید پشت بآنها نکنید و رو از آنها برنگردانید که فرار از زحف یکی از گناهان کبیره است و پشت بدشمن اگر برای رفتن بمکانیست که تسلط بر آنها بیشتر است یا برای واصل شدن بمسلمین باشد که تنها جنگ نکند مانعی ندارد و اما اگر فرار باشد حرام است و خود را

ص: 88

در معرض غضب الهی در آورده و جایگاه او جهنم است و بد بازگشتی است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا بعضی گفتند این خطاب مختص بمؤمنین در بدر بوده زیرا فرار آنها باعث زوال دین اسلام میشد و در غیر این مورد حرام نیست لکن این توهم فاسد است و لو شأن نزولش در آن موقع بوده و خطاب عام است شامل تمام مؤمنین میشود و مورد مخصص نیست بلکه جملات بعد هم شاهد بر عموم است إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا این هم شامل جمیع کفار میشود و مراد از ملاقات تلاقی فئتین است برای قتال با یکدیگر لذا میفرماید زحفا زحف اجتماع جماعت است که نزدیک شده باشند برای قتال فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ پشت بآنها نکنید کنایه از اینکه فرار نکنید و در مقابل آنها ثابت قدم باشید و ایستادگی کنید وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ کسی که فرار کرد إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ که بخواهد جای دیگری اختیار کند که تسلطش بر آنها بیشتر باشد أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ که خود را بجماعتی از مجاهدین برساند که با هم همدست شوند در جهاد در این دو صورت اشکالی ندارد و او را فرار از زحف نمیگویند اما در غیر این دو صورت که فرار از زحف است فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ باء بمعنی انصراف بطرف شرّ است مثل أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ مائده آیه 32، و توجه بغضب الهی یعنی خود را در معرض غضب درآورده و البته کسی که مشمول غضب الهی شود وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ جایگاه او جهنم است وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ بد جایگاه و بازگشتی است تنبیه- مراجعه کنید بتواریخ و کتب ارباب سیر و غزوات نبیّ اغلب موارد شیخین و من هو مثلهما فرار از زحف داشتند و فقط ایستادگی در حروب مثل علی وجود پیدا نکرده.

ص: 89

[سوره الأنفال (8): آیه 17] .... ص : 90

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (17)

پس شما مؤمنین نکشتید کفار را و لکن خداوند تبارک و تعالی آنها را کشت و ای رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تو رمی نکردی آنها را زمانی که رمی کردی و لکن خداوند رمی فرمود و برای اینکه امتحان فرمود مؤمنین را از این نصرت بامتحان نیکی محققا خداوند شنوا و دانا است.

مکرر گفته ایم که افعال اختیاریه عباد نه جبر است و نه تفویض هم هستند بعبد است و هم مستند بخدا که تا مشیت حق موافقت نکند تأثیری ندارد لکن این بحث نسبت بآثار عادیه است و تحت قدرت بشر است اما آثار غیر عادیه مثل معجزات صادره از انبیاء فعل الهیست و بشر بمنزله آلت و معدات است که خداوند بدست انبیاء ایجاد میکند مثل احیاء موتی عیسی [ع و ثعبان موسی [ع و شق القمر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تخت بلقیس آصف بن برخیا و لین حدید داود و سیر تخت سلیمان و طیّ الارض حضرت رضا علیه السّلام از مدینه ببغداد و حضرت جواد از مدینه بخراسان و امثال اینها و مقام از این قبیل است لذا میفرماید فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ شما مؤمنین بشمشیر میزدید لکن اصابه بآنها نمیکرد لکن میدیدید سرها جدا، دستها مقطوع روی زمین میافتاد وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ اثر شمشیر شما نبود و همچنین پیغمبر اکرم قبضه تراب و حصی بامر الهی پاشید بطرف کفار و همین منشأ حزیمت کفار شد و شکست خورده فرار کردند لذا میفرماید وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ شاید اصلا اصابه بانها نکرده و بر فرض اصابه یک قبضه بیک عدّه قلیل اصابه میکند نه باین جمعیت کثیر و بر فرض اصابه منشأ فرار نمیشود و فقط فرمایش آن حضرت که فرمود

(شاهت الوجوه)

تأثیر در فرار ندارد خداوند آنها را بفرار و حزیمت انداخت وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی و این هم یک معجزه بسیار عظیمی بود وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بلاء بمعنی

ص: 90

اختبار و امتحان است اگر بنعم الهیه باشد بَلاءً حَسَناً است که باید شکرگزار باشند و اگر بتألّمات دهر باشد باید ایمان آنها اکمل شود إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ تمام گفتار شما را میشنود علیم افعال شما را میداند.

[سوره الأنفال (8): آیه 18] .... ص : 91

ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ (18)

این نوع عنایتهایی که بشما شده در این جهاد و بدانید که خداوند محققا سست و نابود میفرماید کید کفار را.

کید یک نوع تمهیداتی است بر علیه خصم بطوری که خصم متوجه نشود و این قریب المعنی است با مکر و حیله و تزویر و پلتیک و تقلب و فریب و بقول امروزیها سیاست لکن این نوع افعال و لو آنکه بسیار حرام است هم جنبه حق اللهی دارد و هم حق الناسی بلکه مستلزم معاصی بسیاری مثل ظلم و اذیت و کذب و امثال اینها میشود علاوه با طرفی این نوع رفتار میکند که طرف متوجه نشود و الّا اگر متوجه شود در مقام دفع او برمیآید اما با خداوندی که عالم السرّ و الخفیات است و قادر بر دفع و رفع مکیده آنها است نمیتوان کید کرد لذا میفرماید ذلکم خطاب بمؤمنین و اشاره بامور قریبه که خداوند ملائکه فرستاد و آنها را بحزیمت داد و مقتول و اسیر فرمود وَ أَنَّ اللَّهَ قادر متعال مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ وهن بمعنی سستی است و لو کید آنها هر چه محکم باشد چنانچه میفرماید وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 47، خداوند مثل تار عنکبوت میفرماید چنانچه فرموده مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ عنکبوت آیه 40.

ص: 91

[سوره الأنفال (8): آیه 19] .... ص : 92

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ (19)

این آیه شریفه دو نحو ترجمه و تفسیر شده یک نحو که نوع مفسرین گفتند اینکه خطاب ان تستفتحوا متوجه بمشرکین باشد و گفتند ابو جهل گفت پروردگارا دین ما دین قدیم و دین محمد حادث است و فتح و فیروزی را نصیب آن دینی که حق است بفرما خداوند فرمود آمد شما را فتح یعنی دین محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حق بود و فتح نصیب آن شد و اگر شما کفار منتهی شدید و متعرض مسلمین نشدید برای شما بهتر است و اگر باز اعاده کردید و مبارزه نمودید ما هم اعاده میکنیم و فتح را بدین حق دین محمد میدهیم و جمعیت شما و لو بسیار باشد خردلی شما را بی نیاز نمیکند و محققا خداوند با مؤمنین است و آنها را یاری میفرماید لکن این ترجمه و تفسیر بسیار اشتباه است و موجب توجه اشکالات زیادی است که در ذیل تفسیر اشاره میکنیم.

و اما نحوه دوم که مطابق با ظاهر آیه و خالی از اشکال است اینکه خطاب متوجه بمؤمنین مجاهدین است که اگر شما طلب فتح و فیروزی کردید چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دعا نمود فتح و فیروزی برای شما آمد و اگر منتهی شدید در موقعی که خداوند نهی فرمود و رسول ابلاغ نمود که متعرض کفار نشوید شما هم متعرض نشدید برای شما بهتر است از زحمت جهاد نجات دارید و اگر عود کردید و دستور جهاد آمد ما هم عود میکنیم و فتح را نصیب شما میکنیم و محققا خداوند در هر حالی حافظ و ناصر مؤمنین است چه در حال جهاد و چه در حال سکون و بکثرت و قلت عده مسلمین اعتماد نکنید متوجه خدا باشید.

شروع کنیم بتفسیر:

ص: 92

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا دلیل بر اینکه خطاب متوجه بمؤمنین است یکی آیه قبل ذلکم و این آیه وصل بآن آیه است. 2- اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دعاء کرد چنانچه گذشت. 3- جمله فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ کلمه کم، فتح برای مؤمنین آمد نه بر کفار. 4- ابو جهل اگر بطلان دین خود را میدانست و حق را برای دین محمد معتقد بود و از روی عناد و عصبیت با پیغمبر [ص جنگ میکرد چنانچه مشرکین را تشجیع میکرد برای قتال همچه دعائی نمیکرد و ظاهر هم همین است زیرا آن همه معجزات که در مکه مشاهده کرده بودند و این همه سور قرآنیه که در مکه نازل شده بود و آنها افصح عرب بودند حق بر آنها مکشوف شده بود و اگر حق را با اصنام خود و شرک میدانست بر فرض دعا کند برای فتح مشرکین میکند و نیامد آنها را فتح و اگر شاک بود و حقیقة احد طرفین را نمیدانست البته کنار میرفت و انتظار میکشید تا فتح نصیب کدام طرف میشود.

وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ انتهاء قبولی نهی و مراد نهی از جهاد است و این دو قسم است یکی در موضوع جهاد مراعات شرائط مقرره در کتب فقهیه در کتب جهاد نمائید که اگر کفار فرار کردند یا القاء سلاح نمودند یا طلب امان کردند یا تسلیم شدند دیگر با آنها مقاتله نکنند یا پناه بحرم آوردند و سایر شرائط دیگر و در غیر مورد جهاد اگر معاهده و قرار داد بین آنها و مسلمین شد یا اهل کتاب قبول جزیه کردند یا پناه بمسلمی آوردند و امثال اینها نباید دیگر با آنها جهاد کرد وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ یعنی اگر باز امر بجهاد رسید و تکلیف بآن شد نترسید و قیام و اقدام کنید ما هم یاری و نصرت خود را برای شما اعاده میدهیم و در هر حال ما حافظ و ناصر شما هستیم.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ انتظار زیادتی عدّه و عدّه نداشته باشید در یاری خدا کمی و زیادتی تأثیر ندارد وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ در هر حال

ص: 93

حال خداوند با مؤمنین است خدا با شما باشد همه چیز دارید کفار که خداوند بر آنها است هیچ ندارند هیچ قدرتی مقابل قدرت الهی تأثیر ندارد.

[سوره الأنفال (8): آیه 20] .... ص : 94

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (20)

ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید پروردگار را و رسول او را و اعراض نکنید از رسول و حال آنکه میشنوید.

در مقام خود مکرر اشاره شده که وجوب اطاعت و حرمت اعراض عقلی است و امر و نهی شرعی ارشادی است و اعمال مولویة در آن نشده و حکم عقل منوط بشرائط تکلیف است و شرائط عامه تکلیف چهار است: بلوغ و عقل شرط اصل تکلیف است، صبی و مجنون اصلا تکلیف بر آنها ثابت نیست و قدرت که شرط حسن الخطاب است زیرا خطاب بعاجز غیر مقدور و قبیح است. و علم شرط تنجز تکلیف است و الّا تکلیف مشترک بین عالم و جاهل است و آیه شریفه راجع باین موضوع است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اشکال- وجوب اطاعت بر عامه مکلفین است از جن و انس، مؤمن و کافر پس چرا خطاب بخصوص مؤمنین است.

جواب- کفار نظر به اینکه اصلا رسول را برسالت معتقد نیستند و احکامی که آورده از جانب خدا نمیدانند خطابات قرآنی در آنها تاثیر ندارد فقط مؤمنین که قرآن را از جانب خدا میدانند و رسول را برسالت میشناسند بآنها خطاب میفرماید أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سؤال- اطاعت رسول عین اطاعت خدا است وجه عطف چیست جواب- آنچه رسول از احکام و تکالیف از واجب و حرام وضع و تکلیف عقائد و اخلاق و افعال و اعمال بیان فرموده از جانب خدا است و اطاعت او است

ص: 94

و آنچه بر حسب ولایت کلیه ثابته بنص آیه شریفه النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 26، است از تصرف در جان و مال و حکومت بین الناس اطاعت رسول است وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ و اعراض از او نکنید و مخالفت ننمائید وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ اشاره به اینکه تا ابلاغ بشما نشده و نشنیده اید یعنی علم برای شما حاصل نشده معذورید در ترک اطاعت و تکلیف بر شما منجز نیست لکن پس از علم و تنجز تکلیف باید اطاعت کنید و مخالفت نکنید تنبیه- این موضوع قبل از صدور احکام است و اما بعد از صدور و علم اجمالی که در هر واقعه حکمی صادر شده جهل بآن عذر نیست باید بمقدار میسور فحص کرد و تحصیل علم نمود یا از طریق اجتهاد و یا از طریق تقلید و اگر بدست نیامد مجتهد میتواند اجراء برائت کند و اما مقلد باید احتیاط کند مگر آنکه مجتهدش فتوی ببراءت دهد.

[سوره الأنفال (8): آیه 21] .... ص : 95

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ (21)

و نباشید مثل کسانی که گفتند شنیدیم و حال آنکه نشنیدند. شنیدن دو معنی دارد یکی استماع بآلʠسمع مثل استماع اصوات و کلمات و یکی ترتیب اثر بر کلام که بدل و گوش قلب بشنوند در آیه قبل بمعنی اول است وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ و در این آیه بمعنی ثانی است یعنی اطاعت نکنید بلکه میتوان گفت در این آیه بهر دو معنی استعمال شده.

وَ لا تَکُونُوا مثل کفار و منافقین نباشید کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ اما کفار گفتار آنها این بود که قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا یعنی فرمایشات شما را شنیدیم و مخالفت میکنیم که کلمه سمعنا بمعنی اول است و جمله و هم لا یسمعون بمعنی دوم است یعنی اطاعت کردیم و حال آنکه اطاعت نکردید و دروغ گفتید که معنی

ص: 95

نفاق است شما مثل آنها نباشید بروید استماع کنید و بر طبق دستورات عمل نمائید

[سوره الأنفال (8): آیه 22] .... ص : 96

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (22)

محققا بدترین جنبنده ها نزد خدا کسانی هستند که گوش دل آنها کر است مواعظ در آنها تأثیر نمیکند و زبان دل آنها لال است اقرار و اعتراف نمیکنند و آنها کسانی هستند که تعقل نمیکنند و عقل ندارند.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ در میان دوابّ بدتر از سگ و خوک که نجس العین هستند نداریم و البته بمراتب کفار و منافقین و غلات و خوارج و نصاب و مرتدین انجس از کلب و خوک و اخبث از آنها هستند.

عند اللَّه این هایی که بدترین جنبنده ها هستند نزد خدا چنین هستند و اما نزد مردم بسا از اشراف و اعیان و بزرگان محسوب میشوند و آنها کیانند الصُّمُّ الْبُکْمُ مکرر گفته ایم همین نحو که خداوند از برای این بدن عنصری چشم قرار داده که محسوسات را مشاهده کند از برای روح انسانی هم چشم قرار داده که عقل باشد که حقایق و معارف الهیه را درک کند و این مشرکین این چشم را ندارند و درک معارف و حقایق را نمیکنند و همین نحو که از برای این بدن زبان قرار داده که اظهار ما فی الضمیر کند از برای روح هم زبان قرار داده که اقرار قلبی بعقائد و معارف الهیه داشته باشند و اینها این زبان را ندارند و ایمان و اعتراف بتوحید و سایر حقائق دینی نمیکنند الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ اینها کسانی هستند که فاقد عقل سلیم هستند زیرا که عقل سالم عبارت از قوّه ای است که خداوند بروح انسانی که عبارت از نفس ناطقه است عنایت فرموده که ممیّز بین حسن و قبح و خیر و شرّ، سعادت و شقاوت، نجات و هلاکت باشد و این مشرکین هر یک را بجای دیگر گمان میبرند، قبیح را بجای حسن، ضرر را بجای نفع، شر را بجای

ص: 96

خیر، شقاوت را بجای سعادت و هلاکت را بجای نجات و بالعکس توهم میکنند پس حقیقة عقل ندارند لذا از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال کردند از عقل فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

گفتند پس اینکه در معاویه است چیست فرمود نکرا و شیطنت.

[سوره الأنفال (8): آیه 23] .... ص : 97

وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23)

و اگر میدانست خداوند در این کفار و مشرکین که قابل هدایت هستند و پی جویی میکنند از دین حق هر آینه گوش قلب آنها را باز میکرد و فرمایشات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و قرآن را میشنیدند و هدایت میشدند و چون قابل هدایت نیستند اگر خدا گوش قلب آنها را باز کند و حق را درک کنند مع ذلک انکار میکنند و اعراض میکنند چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، مکرر اشاره شد که هدایت الهی و جعل احکام دو نحوه است یکی عام است نسبت بکلیه مکلفین از کفار و مسلمین که حجت بر همه تمام باشد و راه عذر بر همه بسته شود و دیگری خاص است نسبت بکسانی که قابلیت هدایت داشته باشند عنایات خاصه و توفیقات مخصوصه نسبت بآنها اعمال میفرماید زیرا قابلیت محل شرط است لذا میفرماید وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ خداوند عالم السرّ و الخفیات از قلوب بندگان با خبر است کسانی هستند که اگر بر آنها از روی برهان عقل و حسّ هزار دلیل اقامه شود از عناد و عصبیتی که دارند دست از کفر و شرک و فساد برنمیدارند حتی بدیهیات را هم منکر میشوند حتّی حاضر میشوند کشته شوند و بجهنم روند و زیر بار حق نروند و میگویند

(النار و لا العار)

البته از اینها سلب توفیق میشود.

وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ و بر فرض محال اگر تمام اسباب موفقیت بر آنها جمع آوری شود

ص: 97

باز هم لَتَوَلَّوْا گوش نمیدهند و بزبان حال میگویند (من گوش استماع ندارم لمن تقول)

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

وَ هُمْ مُعْرِضُونَ اعراض میکنند چنانچه حضرت نوح علیه السّلام عرض کرد وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً الی آخر الآیات نوح آیه 6.

[سوره الأنفال (8): آیه 24] .... ص : 98

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)

ای کسانی که ایمان آوردید خود را مهیّا کنید برای اجابت از برای خدا و برای رسول زمانی که شما را دعوت فرماید از برای آنچه که شما را زنده میکند و بدانید محققا خداوند حائل میشود بین مرد و قلب او و محقق است که شما بسوی او محشور خواهید شد.

از برای حیات اطلاقات بسیار هست بر ذات اقدس ربوبی هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ بر جمادات و نباتات و حیوانات حیات جمادی، نباتی، حیوانی. بر انسان حیات انسانی، بر مؤمن حیات ایمانی، بر ملائکه حیات ملکوتی و حکماء گفتند (الاسماء موضوعة للمعانی العامة) و معنای جامع جمیع اطلاقات منشأیت آثار است لذا گفتند صفت حیات در ذات ربوبی برگشت بعلم و قدرت است چنانچه برگشت جمیع صفات کمالیه ذاتیه باین دو صفت است.

و تحقیق اینست که حیات از صفات ذاتیه حقیقیه است و علم و قدرت از صفات ذات اضافه است و جمیع صفات کمالیه مفاهیم منتزع از ذات است که صرف الوجود باشد و اینها هر کدام مرتبه از مراتب وجود است که وجود واجب اعلی مراتب وجود غیر متناهی ازلا و ابدا دارای جمیع مراتب وجود است.

ص: 98

باری برگردیم بشرح و تفسیر آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا گروندگان بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تصدیق کنندگان آن سرور اسْتَجِیبُوا طلب اجابت و قبولی دعوت است لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ لام اختصاص است که فقط باید اجابت دعوت خدا و رسول نمود و اما دعات باطله را نباید اجابت کرد زیرا از طرف شیطان است لذا گفتند

(من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان من اللَّه فقد عبد اللَّه و ان کان من الشیطان فقد عبد الشیطان)

إِذا دَعاکُمْ داعی حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و دعوتش از جانب خدا است لِما یُحْیِیکُمْ و وجه اختصاص خطاب بمؤمنین برای این است که افاضه وجود قابلیت محل لازم دارد و کفار بر فرض دارای جمیع اخلاق حمیده و اعمال صالحه باشند چون ایمان شرط صحت کلیه آنها است برای آنها نفعی ندارد و لو گفتیم که آنها همین نحوی که مکلف باصول هستند مکلف بفروع هم هستند لکن تا ایمان نیاورند و شرط صحت اعمال را تحصیل نکنند عمل صحیح نمیشود نظیر اینکه بعد از دخول وقت نماز واجب میشود و بر ترکش عقاب هست و لکن تا تحصیل طهارت نکند از او صحیح نیست و این اجابت دعوت نبی باعث حیات ابدی برای جمیع اعضاء انسانی میشود چه اعضاء ظاهریه مثل چشم و گوش و سایر جوارح و چه باطنیه مثل عقل و نفس و سایر قوای باطنیه و چه معنویه حقیقیه مثل معارف الهیه و مراتب علمیه و عملیه و کمالات نفسانیه و صفات ربوبیه که گفتند

(تخلقوا باخلاق اللَّه)

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ تعجیل کنید در اجابت دعوت (خیر الخیر ما کان عاجله) چه بسا انسان همین نحوی که آمال و آرزوهایی در دنیا دارد

(و الموت یأتی بغتة)

و بگور میبرد و مسامحه در اعمال و اخلاق و علم و معرفت و تسویف در آنها باعث فوت آنها میشود و نائل نمیشود از فرمایشات منسوبه بحضرت مجتبی علیه السّلام است بجناده

(کن لدنیاک کانّک تعیش ابدا و کن لآخرتک

ص: 99

کانّک تموت غدا)

مسامحه در امور دنیویه و تأخیر در انجام آنها محبوب و تعجیل در امور اخرویه و انجام آنها مطلوب است.

وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ محققا بازگشت همه بسوی او است و از کلیه اعمال و افعال شما سؤال خواهد شد وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ صافات آیه 24، و سؤالات بسیار است.

[سوره الأنفال (8): آیه 25] .... ص : 100

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (25)

و بپرهیزید فتنه و بلایی که اصابت نمیکند کسانی را که ظلم کرده باشند از شما بالخصوص یعنی بغیر ظالمین هم اصابت میکند مخصوص بظالمین تنها نیست و بدانید محققا خداوند سخت گیر است در عذاب و عقاب.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و در بعض اخبار فتنه را تفسیر فرموده بفتنه خلافت پس از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و در بعض اخبار بطلحه و زبیر و جنگ جمل تفسیر شده و معلوم است اینکه این اخبار بیان اهم مصادیق است و منافی با عموم آیه نیست و لو اینکه بگوئیم در این مورد وارد شده زیرا مورد مخصص نیست و راه اشکال در این آیه اینست که اولا در موضوع نزول بلاء و عذاب خداوند اولا مؤمنین را نجات مرحمت میفرماید سپس کفار و ظالمین را مبتلا و معذب میکند چنانچه در قضایای امم سابقه مکررا بیان فرموده.

و ثانیا گرفتاری بی تقصیر خلاف عدل است و محال است از خداوند صادر شود. و ثالثا بر فرض عذاب آمد و بغیر ظالم هم اصابت کرد اتقاء از آن معنی ندارد زیرا خطاب وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً اگر بظالمین باشد که آنها دربند این نیستند که بغیر آنها نرسد و همه بسوزند و اگر خطاب

ص: 100

بمؤمنین باشد اتقاء از آن معنی ندارد چه کنند که ظالمین ظلم نکنند و حل این اشکالات باین است که معاصی و ظلم و کفر و سایر اموری که موجب عذاب میشود دو قسم است یک قسم فقط مختص باین عاصی و ظالم و کافر است با دیگران کاری ندارد و یک قسم است که در مقام اضلال دیگران و آنها را هم رنگ خود کردن است و وادار کردن دیگران را بتبعیت خود مثل دعات باطله و رؤساء ظلمه چنانچه خلفاء جور بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردم را باجبار و اصرار و تبلیغات سوء تابع خود کردند و همچنین طلحه و زبیر و عایشه اهل بصره را وادار کردند بر جنگ با علی علیه السّلام و هزارها امثال اینها. و خطاب و اتقوا بمؤمنین است که فریب آنها را نخورید و نزدیک آنها نروید و گوش بتبلیغات آنها ندهید و متابعت آنها را نکنید که شما هم در بلاء و عذاب آنها گرفتار خواهید شد (و اندفع الاشکالات بحذافیرها) وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (انّک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمة و اعظم المتجبرین فی موضع الکبریاء و العظمة)

[سوره الأنفال (8): آیه 26] .... ص : 101

وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (26)

و یاد کنید ای گروه مؤمنین زمانی را که عدّه شما قلیل بود و شما را ضعیف میشمردند در روی زمین و میترسیدید به اینکه بغتة کفارگیر شوید و شما را دستگیر کنند خداوند شما را جای گیر کرد و تأیید فرمود شما را بنصرت خود و روزی داد شما را از چیزهای پاکیزه باشد که شما شکرگزار این نعمت بزرگ باشید.

ص: 101

بعضی توهم کردند از مفسرین که این آیه اشاره بدوره قبل از اسلام بوده راجع بانصار در مدینه و بعضی گفتند راجع بمهاجرین قبل از تشرف باسلام لکن این هر دو احتمال خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه است زیرا قبل از اسلام نه مهاجرین و نه انصار قلیل و مستضعف بودند و نه خوف از کفار داشتند زیرا با آنها در مسلک موافق بودند تمام کافر و مشرک بودند بلی اختلاف قبائلی و جنگ و جدال بین آنها بود این آیه اشاره باوائل اسلام است و اواخر آن و راجع بجمیع مؤمنین از مهاجرین و انصار.

اما مهاجرین قبل از هجرت حضرت رسالت در مکه معظمه در شکنجه مشرکین بودند که بعضی هجرت بحبشه و بعضی بیمن و طائف و بعضی در شعب ابی طالب و دائما مورد اذیت مشرکین بودند. و اما انصار پس از هجرت رسول اللَّه اوائل هجرت بفقر و فاقه و قحطی گرفتار یهود عنود بودند لذا میفرماید وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ که عدّه مؤمنین چه مهاجرین و چه انصار بسیار کم بودند مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ کفار و مشرکین بر آنها مسلط بودند مثل بنی اسرائیل در ایادی فرعونیان و تمام بفقر و تنگدستی گرفتار. اما مهاجرین که اصلا پس از هجرت منزل و خانه نداشتند بعضی بخانه انصار و بعضی اصحاب صفه در مسجد، و اما انصار بقحطی و نیستی که حتی بچند دانه خرما و چند لقمه نان جو بسر میبردند و هر زمان خبر بآنها میرسید که کفار و مشرکین در مقام حمله بمدینه و نابود کردن مسلمین هستند که تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ و کفار مدینه از یهود و سایر طبقات اینها هم انتظار داشتند که پس از حمله مشرکین با آنها همدست شوند و اساس اسلام را منهدم کنند فَآواکُمْ در اواخر بعثت تمام ثروتمند شدند و منازلی تحصیل کردند و از غنائم دار الحرب استفاده زیادی کردند حتی آنکه اهل ذمه حاضر بجزیه دادن شدند و همان مشرکینی که از آنها خوف داشتند بغلامی و کنیزی

ص: 102

آنها درآمدند و حاضر بفدیه شدند تا آزاد شدند حتی بسیاری بالطوع و الرغبة آمدند و املاک خود را تقدیم کردند که جزو انفال شد و بسیاری مراکز خود را تخلیه کردند بدون جنگ که مفتوح العنوه باشد و عدّه مسلمین زیاد شدند که در سوره نصر خداوند میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً و خداوند رعبی در قلوب مشرکین انداخت تا آنجا که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کاغذ دعوت بدین اسلام بر خسرو پادشاه ایران و قیصر سلطان روم و نصارای نجران فرستاد دیگر چه نحو وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ باشد و فراوانی نعمت بر آنها از هر جهت فراهم شد وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ با این همه لطف و عنایت باید البته قدردانی کنید و شکرگزار نعمتهای الهی باشید که گفتیم لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ برای تراخی نیست بلکه بمعنی ینبغی است یعنی باید و سزاوار است که شکرگزار باشید

[سوره الأنفال (8): آیه 27] .... ص : 103

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (27)

ای کسانی که ایمان آوردید با خدا و رسول خیانت نکنید و در امانات خود هم خیانت نکنید و حال آنکه شما میدانید.

در مجمع از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام در شأن نزول این آیه روایت کرده مرسلا که در مورد ابی لبابه ابن عبد المنذر انصاری است راجع بطایفه یهود بنی قریظه که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بیست و یک شب آنها را محاصره کرده بود اینها تقاضا کردند که با آنها همان معامله که با بنی نضیر فرموده بکند اجازه دهد اینها بروند باذرعات و اریحا از بلاد شام حضرت حاضر شدند بحکمیت سعد بن معاذ اینها با ابی لبابه که جزو مؤمنین بود لکن عیال و اولاد و اموالش در میان

ص: 103

بنی قریظه بود مشورت کردند که راضی شوند بحکمیت سعد بن معاذ او بدست خود اشاره بگردن نمود که اگر راضی شوید بحکمیت او حکم میکند که تمام شما را سر ببرند این آیه نازل شد ابی لبابه از این اشاره نادم شد و هفت روز اعتصاب اکل و شرب نمود خداوند توبه او را قبول فرمود سپس از حضرت سؤال کرد که من تمام اموال خود را برای کفاره این خیانت صدقه دهم حضرت فرمودند ثلث آن کافی است و همین حدیث را از کلبی و زهری نیز نقل کرده و از عطاء از جابر بن عبد اللَّه انصاری نقل کرده که گفت ابو سفیان از مکه خارج شد جبرئیل به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر داد حضرت با اصحاب بطرف او حرکت فرمود مخفیانه یک نفر از منافقین نوشت برای ابی سفیان خبر خروج حضرت را این آیه در مورد او نازل شد، و از سدی نقل کرده که بعضی بعض اسرار را از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میشنیدند و افشاء میکردند و بمشرکین میرسید.

ما مکرر گفته ایم که مورد مخصص نیست و منافی با عموم آیه نیست لذا می گوییم یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع افراد مؤمنین است تا دامنه قیامت لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ خیانت ضد امانت است خائن و امین ضدّین هستند و متقابلین و خیانت با خدا اینست که احکام الهیه را فرا بگیرند و اخذ کنند و بر خلاف آن عمل کنند واجبات الهیه را ترک کنند، محرمات او را مرتکب شوند قرآن او را بر طبقش عمل نکنند، و خیانت رسول اینست که اسرار او را فاش کنند و وعده هایی که با او مواعده کردند و قراردادهایی که با او قرارداد کردند تخلف کنند وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ کلمه تخونوا مجزوم است عطف به تخونوا اللَّه است مدخول لا است یعنی و لا تخونوا اماناتکم یعنی بامانت یک دیگر خیانت نکنید چه امانت مالی باشد که مالی بدست شما سپرده شده یا امانت حقّی باشد که کسی حقّی بمال شما پیدا کرده مثل سادات و امام علیه السّلام حق خمس و فقراء حق زکاة

ص: 104

و واجب النفقة حق نفقه و امثال آنها مثل حق قصاص و حق دیه و حق کفارات یا امانت عرضی مثل اینکه عیال و بستگان آن بدست شما سپرده شده یا امانت کلامی که اسرار از آنها نزد شما سپرده شده فاش نکنید وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ از این جمله استفاده میشود که اگر از روی جهل یعنی جهل بموضوع نه جهل بحکم تصرف نمود فعل حرامی نکرده لکن جنبه حق الناسی آن محفوظ است مثلا مالی را تصور کرده که ملک خود است یا مأذون از قبل مالک است تصرف نمود بعد کشف شد از غیر است یا زنی را خیال کرد حلیله خود است بعد کشف شد اجنبیه بوده یا شخصی را توهم کرد مهدور الدم است سپس معلوم شد محقون الدم بوده و امثال اینها پس حرمت دائر مدار علم بموضوع است و در مورد شک باید احتیاط کرد که گفتند شک در موضوع حرام مجرای برائت است مگر در اموال و اعراض و نفوس که واجب است احتیاط کرد

[سوره الأنفال (8): آیه 28] .... ص : 105

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (28)

و بدانید ای مؤمنین منحصرا اموال شما و اولاد شما امتحان شما است و محققا خداوند نزد او اجر و مزد بسیار با عظمت است.

امتحانات الهی بسیار است و این انحصار که از کلمه انّما استفاده میشود نه انحصار امتحانات باموال و اولاد باشد بلکه انحصار اموال و اولاد است برای امتحان باصطلاح هر گردو گرد است نه هر گردی گردو است ریاست و جاه و منصب و کلیه نعم الهی و بلیات و طول عمر و صحت بدن و اعضاء و جوارح و مرض و فقر و غیر اینها تماما امتحان است و البته خداوند هر بنده را بنحوی که میداند امتحان میفرماید باید از خدا خواست که این امتحانات موجب اضلال بنده نشود که تعبیر بمضلات الفتن میکنند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ

ص: 105

لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ

عنکبوت آیه 1 و 2، لذا میفرماید وَ اعْلَمُوا

بعلم الیقین که قابل هیچگونه شک و ریبی نباشد انّما از ادات حصر است و شامل جمیع مؤمنین میشود اموالکم جمع مضاف افاده عموم میکند که شامل جمیع اموال میشود و کذا و اولادکم دختر، پسر، بلا واسطه، مع الواسطه، کم و زیاد تماما فتنة و امتحان شما است اگر بدستور الهی و بمصارف مشروعه صرف کردید در تربیت اولاد و صرف مال در طرق مشروعه و خود را نباختید و آنها را وسیله ظلم و تعدی و فسق و فجور قرار ندادید همین اموال و اولاد باعث سعادت و رستگاری شما خواهد شد چنانچه میفرماید وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ

عبادات مالیه بسیار است صله رحم، اعانت فقراء، اداء زکاة و اخماس و کفارات و حقوق و اعلاء کلمه اسلام و ترویج دین و مصارف حج و زیارات و صدقات جاریه و بناء مساجد و مدارس و درمانگاه و غیر اینها تماما اجر عظیم دارد، و همچنین اولاد و احفاد صالحه بسا تا قیامت برای او نفع دارد و مثل نشر کتب دینی و کتابت و طبع آنها و اگر تمکن مالی ندارد بزبان یا قلم یا بدست اعانت در این امور کند و سبب شود که دیگران موفق شوند آنهم در ثواب مباشرین شریک خواهد شد و اجر عظیم دارد.

[سوره الأنفال (8): آیه 29] .... ص : 106

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (29)

ای کسانی که ایمان آوردید اگر پرهیزگار شوید علاوه بر مثوبات ایمان خداوند قرار میدهد از برای شما امتیازاتی و از بین میبرد گناهان شما را و میآمرزد شما را و خداوند صاحب فضل عظیم است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب مختص باهل ایمان است زیرا غیر مؤمن

ص: 106

هر چه با تقوی باشد برای او نفعی ندارد چنانچه در محل خود معین است که مؤمن فقط شیعه اثنی عشری است آنهم مشروط بر اینکه منکر ضروریات دین و مذهب نباشد و اهل بدعت هم نباشد و توهین بمقدسات دینی نکند که از ایمان خارج میشود بناء علی هذا سایر فرق اسلامی غیر از فرقه ناجیه از مورد آیه خارج هستند إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ اگر پرهیز از مخالفت اوامر الهی و ارتکاب معاصی کنید و مراتب تقوی را در مجلد اول در ابتداء سوره بقره هُدیً لِلْمُتَّقِینَ بیان کردیم یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً فرقان را مفسرین بمعانی زیادی تفسیر کردند، از تفسیر علی بن ابراهیم بعلم که فارق بین حق و باطل است تفسیر کرده، و از ابن جریح و ابن زید بنور و هدایت در قلب، و از مجاهد بمخرج که در آیه میفرماید یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً طلاق آیه 2، و از سدی بنجاة، و از فرّاء بفتح و نصر، و از جبائی بعز در دنیا و ثواب در آخرت و بذلّ و خذلان و عقوبت در آخرت برای اعداء و تمام اینها تفسیر برأی است و مدرکی ندارد، و فرقان بمعنی امتیاز است و البته مؤمن متقی با مؤمن غیر متقی امتیازات بسیار دارد آنهم هر چه مراتب تقوی بیشتر باشد امتیازش زیادتر است چه در دنیا بزیادتی نعم و دفع بلیات و چه در آخرت بارتفاع درجات و کثرت مثوبات وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ که گناهان را از بین میبرد چنانچه میفرماید إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود آیه 116 وَ یَغْفِرْ لَکُمْ غفران ستر معاصیست چنان ستر میفرماید که از نامه عمل محو میشود و بجای آن عبادت نوشته میشود که میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70، و از نظر ملائکه کتبه و حفظه میبرد و احدی جز ذات اقدس خودش مطلع نیست وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ کانّه میفرماید این امتیازات و تکفیر و غفران از باب استحقاق اهل تقوی است و اما تفضلات زائد بر اینها نسبت باهل تقوی بسیار عظیم و ارزنده است اللهم اجعلنا من المتقین

ص: 107

[سوره الأنفال (8): آیه 30] .... ص : 108

وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (30)

و یاد کن ای رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زمانی را که مکر کردند در مورد شما کسانی که کافر بودند به اینکه تو را نگاه دارند و حبس کنند یا آنکه بکشند یا آنکه اخراج بلد کنند و مکر می کردند و خداوند هم مکر میفرمود و او بهترین مکر کنندگان است.

این آیه شریفه راجع بقضیه دار الندبه است و ما در جلد دوم در ذیل آیه شریفه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ سوره بقره آیه 207 که راجع بلیلة المبیت امیر المؤمنین علیه السّلام در جای رسول اللَّه و هجرت حضرت بطرف مدینه بود اشاره کردیم و گفتیم بیست حدیث در غایة المرام نقل کرده که نه حدیث از طرق عامه و یازده حدیث از طرق خاصه است مراجعه کنید صفحه 386 و شرح آن انشاء اللَّه بیاید در سوره توبه آیه 40 إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ الایة و خلاصه کلام اینکه کفار قریش دار الندبه تشکیل دادند در مورد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشورت کنند بعضی گفتند یک نفر داوطلب شود او را بقتل رساند و ما دیه آن را ببنی هاشم میدهیم، بعضی گفتند او را میگیریم و حبس می کنیم، بعضی گفتند او را اخراج بلد میکنیم، شیطان بصورت پیر مرد نجدی وارد شد و تمام این آراء را ردّ کرد به اینکه اگر بکشید بنی هاشم تا قاتل را بقتل نرسانند دست برنمیدارند و بدیه راضی نمیشوند، و اگر حبس کنید بنی هاشم بهر وسیله که باشد او را از حبس بیرون میآورند، و اگر اخراج بلد کنید بهر جا رود دور او را میگیرند و برمیگردد و با شما طرف میشوند و خود شیطان رأی داد که از هر قبیله یک نفر انتخاب شود حتی از قبیله بنی هاشم ابی لهب و یک مرتبه بریزید دور بسترش و او را بکشید بنی هاشم با تمام قبائل نمیتوانند طرف شوند راضی بدیه میشوند در قبائل

ص: 108

قسمت کنید و این رأی پسندیده شد و شب اول ربیع دور خانه حضرت را گرفتند و علی علیه السّلام جای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خوابید و حضرت هجرت فرمود این خلاصه مطلب وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ متعلق بفعل محذوف است مثل اذکر و مکر حیله ئیست که طرف متوجه نباشد و غافل گیر شود و در ضرر و خسارت افتد الَّذِینَ کَفَرُوا کفار و مشرکین قریش لیثبتوک یعنی حبس کنند و نگذارند کسی خدمتش مشرف شود و این رأی عروة بن هشام است که گفت نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ أَوْ یَقْتُلُوکَ و این رأی ابو جهل است که گفت یک نفر روانه کنیم او را بکشد سپس دیه آن را تماما میدهیم أَوْ یُخْرِجُوکَ و این رأی ابو البختریست که گفت (اخرجوه عنکم تستریحوا من اذاه) وَ یَمْکُرُونَ مکر شیطان بعنوان شیخ نجدی پس از آنی که آن آراء را ردّ کرد و رأی خود را اظهار کرد و مورد قبول واقع شد شبانه دور خانه حضرت را احاطه کردند که پس از سفیده صبح دور بستر او بریزند و حضرت را قطعه قطعه کنند وَ یَمْکُرُ اللَّهُ مکر الهی این بود که علی علیه السّلام در بستر بخوابد و خواب هم بر آنها مسلط شود و حضرت از میانه آنها بیرون رود و بفرماید

(شاهت الوجوه)

و در غار ثور رود و عنکبوت درب غار را بتند و کبوتر فوری جوجه بگذارد و بر جوجه خود بخوابد و آنها با آن مکر و حیله که جای پای حضرت را تشخیص دهند و تا پای غار بیایند و بگویند اینجا یا بآسمان بالا رفته یا بزمین فرو رفته و آن حضرت را نیابند وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ زیرا تمام از روی حکمت و مصلحت و بجا و بموقع است رسول خود را از چنگال دشمن نجات بخشد و بفاصله کمی بر آنها مسلط فرماید و آنها را بقتل و اسیری و ذلت بیندازد بر خلاف مکر آنها

ص: 109

[سوره الأنفال (8): آیه 31] .... ص : 110

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (31)

و زمانی که تلاوت کنی بر این کفار و مشرکین آیات شریفه قرآن مجید را که ما نازل فرمودیم گفتند محققا ما شنیدیم این آیات را لکن این معجزه بارزه نیست ما هم اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم و میآوریم این قرآن نیست مگر بافته و کلمات پشینیان را جمع کرده ای و برخ ما میکشی.

این کفار قریش نظر به اینکه خود را افصح عرب میدانستند و شعراء بزرگ در بین آنها بودند و در فصاحت و بلاغت در اعلی درجه بودند که قصائد خود را میآوردند و در کعبه میآویختند و افتخار میکردند بر یکدیگر خیال کردند که میتوانند مثل قرآن بیاورند و غافل از اینکه اگر جنّ و انس جمع شوند و دست بدست یکدیگر دهند مثل آن را بلکه مثل ده سوره بلکه یک سوره بیاورند قدرت ندارند چنانچه مضامین آیات است و در مجلد اول در باب مقدمه معجزه بودن قرآن را از جهات عدیده بیان کردیم مراجعه فرمائید لذا فرمود وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا سور قرآنی که در مکه نازل شده بود در مدت یازده سال بلکه بیشتر بر آنها تلاوت میفرمود قالُوا قَدْ سَمِعْنا گفتند بلی شنیدیم و لکن این معجزه مثل عصای موسی و احیای عیسی نیست لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا ما هم میتوانیم بگوئیم مِثْلَ هذا مثل این قرآن را کجا میتوانند مثل یک سوره آن را بیاورند وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ بقره آیه 21، با اینکه معجزه قرآن فقط جنبه فصاحت و بلاغت نیست چنانچه در مقدمه بیان شده ان هذا ان نافیه و مقول قول کفار است إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ سطر بمعانی متعدده استعمال شده بمناسبتی و در اینجا بمعنی اباطیل است که باصطلاح امروزه

ص: 110

رومان میگویند مثل کتاب لیلی و مجنون و قصه رستم و حسین کرد و این هایی که امروزه مرسوم است که میگویند برای سرگرم کردن مردم العیاذ گفتند قرآن هم از این قسمت است و از این نوع کتابها برداشته شده مربوط بخدا و وحی آسمانی نیست چنانچه یزید هم در حال مستی باطن خود را ظاهر کرد و گفت (لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل) لعنه اللَّه و ابواه و جده و جدته و تابعیه

[سوره الأنفال (8): آیه 32] .... ص : 111

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ (32)

و یاد کن زمانی را که گفتند ای پروردگارا اگر این او است حق و از جانب تو است پس ببار بر ما سنگ از آسمان یا بیاور و بفرست بر ما عذاب دردناک مفسرین گفتند این کلام مقول قول کفار و مشرکین است و مرجع هذا و هو قرآن است بمناسبت آیه قبل، بعضی گفتند کلام نظر بن حارثه است از سعید بن جبیر و مجاهد و در مجمع میگوید (و روی فی الصحیحین ان هذا من قول ابی جهل) و مراد صحیح مسلم و بخاریست لکن این کلام خلاف ظاهر آیه بلکه نصّ آیه است و این آیه مربوط بآیه قبل نیست زیرا منافی با آیات بعد است که یقینا مربوط است باین آیه که بفرماید وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ زیرا کفار و مشرکین پیغمبر در میان آنها نبود و آنها هم استغفار نمیکردند بعلاوه دچار عذاب هم شدند از قتل و اسیری و ذلت و غیر اینها و لکن در کافی بسند خود از ابی بصیر روایت میکند که این آیه راجع بنصب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است امیر المؤمنین علیه السّلام را بخلافت و شواهد زیادی در اخبار داریم بر این دعوی که در ذیل آیه بعد اشاره میشود بلکه از این آیه هم میتوان استفاده کرد چنانچه در شرح آیه بیان میشود انشاء اللَّه.

ص: 111

وَ إِذْ قالُوا کسانی که از مسلمین قلبا عداوت با علی [ع داشتند زیرا در جنگها کسان آنها بدست علی علیه السّلام کشته شده بودند یا منافقین که ملبس بلباس اسلام شده بودند بعد از آنی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علی [ع را نصب بخلافت و ولایت و امامت و وصایت نمود اولا سؤال کردند که آیا این نصب دلخواه شما است یا بامر الهی حضرت فرمود بامر الهی است و آیه شریفه بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ را تلاوت فرمود بشرحی که در سوره مائده گذشت، اینها باور نکردند و توهم کردند که فقط میل و نظر آن حضرت بوده با اینکه بر فرض نظر و میل آن حضرت هم باشد واجب است اطاعت کنند و بپذیرند از باب النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 60، و از باب أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ انفال آیه 1، مع ذلک گفتند اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ مثل اینکه فرمایش آن حضرت را قبول نکردند یا از جهت عدم ایمان یا ضعف ایمان فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ و ممکن است که حق بر آنها معلوم شده باشد و از روی عناد حاضر بقبول نباشند جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، و مثل آنکه گفت

(النار و لا العارّ)

أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ مراد بلیات دنیویه که موجب هلاکت شود مثل وباء و طاعون و صیحه و غرق و باد که در امم سابقه بوده

[سوره الأنفال (8): آیه 33] .... ص : 112

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (33)

و خداوند چنین نیست که آنها را عذاب کننده باشد و حال آنکه تو پیغمبر میان آنها باشی و چنین نیست که خداوند عذاب کننده باشد و حال آنکه آنها استغفار و طلب آمرزش میکنند.

این آیه کمال صراحت را دارد که مراد در آیه قبل مشرکین نیستند زیرا نه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میان آنها بود و نه آنها استغفار میکردند بلکه مراد مؤمنین

ص: 112

ضعیف الایمان هستند که اسلام آوردند و احکام اسلام را پذیرفتند لکن زیر بار ولایت علی [ع نرفتند و حکمت اینکه عذاب بر اینها در دنیا نازل نشد با اینکه روح ایمان ولایت است و اسلام بدون ولایت جسم بی روح است برای اینست که صورت اسلام باید محفوظ باشد و اگر این ظاهر مسلمانان هلاک شوند کفار حمله میکنند و یاوران پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کم میشوند و دستگاه اسلام برچیده میشود لذا میفرماید وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ و شواهد بر این معنی اخبار زیادی که در ذیل این آیه وارد شده که حضرت فرمود

(حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم)

سؤال کردند که حیات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خیر بودنش معلوم و اما خیریت ممات برای چه فرمود اما الحیات تمسک باین جمله فرموده اند و اما الممات برای این است که اعمال عباد را میبرند بنظر آن حضرت میرسانند و در بعض آنها دارد که روز دوشنبه و پنجشنبه که این دو روز را روز عرض اعمال گفتند و آن حضرت هر چه قابل شفاعت و مغفرت است شفاعت میکند و طلب مغفرت مینماید وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ زیرا خداوند غفار الذنوب است چنان ستر میکند که حتی از نامه عمل محو میکند و تبدیل بحسنات میفرماید و از نظر کتبه میبرد و حتی فردای محشر شیطان بطمع میافتد لکن بشرط آنکه حقیقت داشته باشد نه اینکه (کالمستهزء باللّه) باشد که در اخبار دارد کسی که مصرّ بذنوب باشد و پشیمان نشود استغفارش استهزاء بخدا است و شرائط توبه را قبلا متذکر شده ایم و این جمله هم دلیل واضح است بر آیه قبل زیرا کفار استغفار نمیکنند و بر فرض اثری ندارد بنصّ قرآن و نیز از شواهد این مدعی فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام است که باصحاب فرمود شما دو امان داشتید یکی از دست رفت بر شما باد باستغفار وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22.

ص: 113

[سوره الأنفال (8): آیه 34] .... ص : 114

وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (34)

و چه چیز باعث شده بر آنها که خداوند آنها را معذّب نفرماید و حال آنکه آنها جلوگیری میکنند از دخول مؤمنین در مسجد الحرام و حال آنکه آنها سزاوار نیستند بر دخول در مسجد و نیست سزاوار مسجد الحرام مگر اهل تقوی مفسرین این آیه را هم مربوط بآیات قبل دانسته لذا در اشکال عویصی افتادند که آیه قبل صریح است در اینکه خداوند عذاب نمیکند آنها را بواسطه بودن پیغمبر در میان آنها و بواسطه استغفار و این آیه صریح است که وجهی بر عذاب نکردن آنها نیست و البته خداوند آنها را عذاب میفرماید و این تناقض است لذا در دست و پا افتادند و سه جواب از این اشکال دادند: بعضی گفتند آیه قبل راجع بعذاب دنیویست و این آیه راجع بعذاب اخرویست، و بعضی گفتند آیه قبل راجع بعذابهای آسمانیست مثل صاعقه و صیحه و امطار حجاره و این آیه راجع بعذاب سیف از قتل و اسارت است، و بعضی گفتند آیه قبل راجع بزمانی بود که هنوز تمام مؤمنین متمکن از هجرت نشده بودند و در میان آنها بودند و استغفار میکردند و این آیه راجع بزمانیست که تمام مؤمنین هجرت کرده بودند و مکه از مؤمنین خالی شده بود، و لکن تمام اینها تخرص بغیب است.

و تحقیق آنست که آیات قبل راجع بمسلمین در موضوع نصب خلافت بود چنانچه بیان شد با شواهد محکم و این آیه راجع بکفار و مشرکین است، و مکرر گفته ایم که نظم در آیات و سور ملحوظ نشده و لذا میفرماید وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ یعنی هیچ راه عذری از برای کفار و مشرکین باقی نمانده و حجت از هر جهت بر آنها تمام شده در ظرف 13 سال از معجزات صادره از آن حضرت و نزول بسیاری از سور قرآنیه و مشاهده اخلاق حمیده حضرت رسالت و کفر و شرک آنها فقط

ص: 114

از روی عناد و عصبیت و کبر و حسد و امثال اینها از منع تشرف مسلمین در مسجد الحرام بلکه از اعمال حج و تشرف بمکه بدعوی اینکه شما مسلمین قابلیت دخول در مسجد الحرام که مرکز بتها و خدایان ما است ندارید لذا میفرماید وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ بتوهم اینکه مسجد الحرام خصیصه آنها است و حال آنکه وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ آنها قابلیت دخول ندارند و نجسند و باید نزدیک مسجد نشوند إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ الایة توبه آیه 38 إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ مراتب تقوی در اول سوره بقره بیان شده که اولین مراتب تقوی ایمان است که تقوای از عقائد باطله و مذاهب مختلفه باشد که مؤمن حق دخول در مسجد الحرام دارد و سزاوار تشرف در او هستند حتی اهل تسنن و لو بر حسب ظاهر اسلام پاک هستند ولی در باطن بخصوص نواصب که انجس از کلب هستند که آنها بر حسب ظاهر هم نجس هستند مثل غلات و خوارج و منکر ضروری و مبدع در دین و مرتدّین.

[سوره الأنفال (8): آیه 35] .... ص : 115

وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (35)

و نبود صلوة این کفار و مشرکین نزد کعبه معظمه مگر صفیر و سوت زدن و تصفیق کف بر کف زدن پس بچشید ای مشرکین عذاب را بسبب آنچه که بودید کافر میشدید وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ صلوة یا بمعنی لغویست بمعنی دعاء خیر چنانچه در ذکر شریف صلوات است یا بمعنی عبادت است عند البیت یعنی اطراف کعبه که مطاف مسلمین است الّا مکاء که معنی صفیر است چنانچه معمول پاسبانان و شب گردان است و تصدیة که معنی تصفیق است که کف بر کف زدن است

ص: 115

تنبیه- نکته این عمل اینست که این مشرکین عبادت بتهای خود میکردند اگر بت را مقابل خود میگذاشتند بآن سجده میکردند که بعقیده فاسد خود بت ببیند که او عبادت میکند و از بت حاجت میخواستند لکن چون بتهای بزرگ خود را در کعبه آویخته بودند و درب کعبه بسته و مقفل بود بتها عبادت آنها را نمیدیدند لذا حاجت که میخواستند سوت میزدند که خدایان آنها که در داخل کعبه هستند صدای آنها را بشنوند و حاجت آنها را برآورند و عبادت آنها را که میکردند کف بر کف میزدند که صدای او بگوش بتها برسد بفهمند که اینها برای عبادت آمده اند و غافل از اینکه این اصنام نه چشم دارند که ببینند و نه گوش دارند که بشنوند و نه شعور دارند که بفهمند چنانچه خداوند میفرماید أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها الایة اعراف آیه 194 گذشت شرح آن.

فَذُوقُوا الْعَذابَ الف و لام جنس است شامل عذاب دنیوی از قتل و اسیری و ذلّت و عذاب اخروی که اشدّ عذاب برای آنها است میشود بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ که سبب عذاب کفر آنها است که منکر توحید شدند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود

(اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده)

و منکر رسالت شدند و رسول خدا را کذّاب و مفتری و ساحر و مجنون خواندند، و در این جمله تقدیر است یعنی بآنها میگویند که بچشید عذاب را و گوینده یا رسول و مؤمنین هستند در موقع جهاد یا ملائکه عذاب هستند در فردای محشر یا خداوند تبارک و تعالی است و این اظهر است.

ص: 116

[سوره الأنفال (8): آیه 36] .... ص : 117

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ (36)

محققا کسانی که کافر هستند انفاق میکنند اموال خود را برای اینکه مانع شوند و ببندند از راه الهی پس زود باشد که انفاق میکنند اموال خود را پس از انفاق میباشد برای آنها حسرت و ندامت پس از آن مغلوب میشوند.

بعضی گفتند که این آیه در مورد ابی سفیان و جماعتی از رؤساء قریش نازل شده که برای تدارک جنگ بدر اموال زیاد صرف کردند و جمعیت بسیاری را جمع آوری کردند بطمع اینکه پیغمبر و این عده قلیل اصحاب را بکشند و راه حق را مسدود کنند که دیگر احدی بفکر و خیال اسلام نیفتد و اساس اسلام برچیده شود لکن خداوند در جنگ بدر آنها را مغلوب فرمود، بعضی مقتول بعضی اسیر بعضی فرار کردند و بذلّت افتادند و این را یکی از معجزات حضرت دانستند که قبلا خبر میدهد که اینها مغلوب میشوند در بدر و لکن ما مکرر اشاره کرده ایم که بر فرض در این مورد هم نازل شده باشد مورد مخصص نیست و آیه عام است شامل جمیع کفار میشود چنانچه از صدر اسلام الی زماننا هذا چه قدر پولها مصرف کردند و نقشه ها کشیدند و حیله ها بکار زدند که اساس دین اسلام را خراب کنند و از بین ببرند خداوند پس از صد سال نقشه کشی آنها بیک آن بکلی نقشه های آنها را باطل نمود و دین خود را حفظ فرمود إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا از مشرکین، یهود، نصاری و سایر طبقات کفار یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ در تنظیم قشون و ازدیاد قوای حربیه و ارسال مبلغین سوء در جمیع نقاط اسلامیه و ایجاد اختلاف بین مسلمین و کارهای دیگر لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ این یکی از مقاصد آنها است و منافات ندارد که مقاصد دیگری هم در نظر داشته باشند

ص: 117

فَسَیُنْفِقُونَها هر چه انفاق کنند باین مقصد نائل نمیشوند و لو بمقاصد دیگر فی الجمله نائل شوند

(چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد)

ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً این ندامت نه توبه از عمل است بلکه حسرت به اینکه چرا نائل بمقصد نشدند ثُمَّ یُغْلَبُونَ علاوه بر اینکه نائل بمقصد نشدند بر ضرر آنها هم تمام شد و مغلوب شدند و روز بروز خداوند علم اسلام را بلندتر و سیطره اسلام را بیشتر و آثار و ادلّه حقانیت او را واضح تر میفرماید مثل شمس در رابعة النهار وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ و کسانی که کافر شدند بسوی جهنم محشور میشوند. بعضی قرّاء این جمله را ضمیمه آیه قبل دانسته و از این جهت در تکرر جمله الذین کفروا اشکالی بآنها متوجه میشود که مناسب این بود که بفرماید و هم الی جهنم یحشرون و در مقام جواب برآمده اند لکن تحقیق اینست که آیه مستقله است میخواهد بفرماید که کفار چه آنهایی که انفاق مال برای صدّ فی سبیل اللَّه کردند و چه آنهایی که در اینمقام نبودند تمام اهل جهنم هستند و اگر بکلمه هم فرموده بود اختصاص بهمان منفقین داشت و مورد توهّم این بود که سایر کفار معاف هستند لذا فرمود بطور عموم وَ الَّذِینَ کَفَرُوا که شامل منافقین و مرتدین و نواصب و غلات و اهل بدعت و منکر ضروری شود و لو اسم اسلام روی خود گذارند لکن کافر و نجس هستند بلکه شامل اهل سنّت و جماعت هم میشود بدلیل زیارت جامعه

(و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من ردّ علیکم فی اسفل درک من الجحیم)

و اخبار بسیار دیگر در موارد مختلفه، و اینکه حکم بطهارت آنها شده برای حشر مؤمنین است که در حرج و مضیقه نیفتند إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ یعنی تمام در جهنم مجتمع خواهند شد

ص: 118

و در عذاب با یکدیگر محشور.

[سوره الأنفال (8): آیه 37] .... ص : 119

لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (37)

برای اینست که جدا میفرماید خداوند خبیث را از طیّب و قرار میدهد خبیث را بعض آن را بر بعض دیگر فوق یکدیگر پس متراکم و وصل میکند مثل طبقات پیاز جمیع آنها را پس از تراکم قرار میدهد او را در جهنم اینها آنهایی هستند که زیان کار شدند لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ تمیز جدا کردن است بعضی را از بعض کانّه در دنیا کافر و مسلم، مؤمن و مخالف، عادل و فاسق، مطیع و عاصی مخلوط و محشور با یکدیگرند ولی در قیامت از هم جدا و ممتاز هستند وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59، و خبیث مقابل طیّب پلید است اطلاق بر هر پلیدی میشود و در قرآن و اخبار اطلاقات زیادی دارد بر کلمه و بر شجره در مقابل طیب أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ الایة ابراهیم آیه 29، وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ الایة ابراهیم آیه 31، بر انسان الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ نور آیه 26، بر بلاد الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً اعراف آیه 59، بر اعمال قبیحه وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ انبیاء آیه 74، و بر شیطان در حدیث خلوة

(اعوذ بک من الخبیث المخبث الشیطان الرجیم)

و بر بول و غائط لذا نهی شده در (باب صلوة عن مدافعة الاخبثین) و بر اولاد زنا در حدیث است

(لا یبغضنا الا من خبثت ولادته)

و بر مأکولات کریه الطعم و الریح در حدیث است

(من اکل من هذه الشجرة الخبیثة فلا یقربن مسجدنا)

ص: 119

در مجمع البحرین (یرید الثوم و البصل و الکراث) سیر و پیاز و گشنیز، و بر نجاست فرمود

(اذا بلغ الماء قلتین لم یحمل خبثا)

و بر حرام در حدیث است

(ثمن الکلب خبیث و مهر البغی خبیث)

و بر خمر و اشباهه در اخبار

(نهی عن اکل دواء خبیث)

یعنی الخمر الی غیر ذلک از اطلاقات و جامع جمیع پلیدی و کثافت و مخالف طبع و کریه است و در این آیه مراد ارباب ضلالت و کفر و شرک است که اصحاب آتش هستند.

وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ چون از برای جهنم هفت طبقه است هر طبقه مخصوص یک دسته است لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44، لکن این طبقات وصل بیکدیگر است مثل طبقات پیاز فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً اینها بهم چسبیده که یکی از عقوبات ضیق جهنم است که جای فرو رفتن یک نیزه نیست فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ تمام آنها را یک مرتبه در آنجا قرار میدهند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ خسران سرمایه از دست دادن است و چه خسرانی است بالاتر از این

[سوره الأنفال (8): آیه 38] .... ص : 120

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ (38)

ای رسول اکرم بفرما از برای کسانی که کافر شدند اگر دست از کفر برداشتند و توبه کردند آمرزیده میشود گناهان آنها که در دوره کفر مرتکب شده اند و اگر عود کنند بهمان حال زمان کفر پس بتحقیق گذشت طریقه اولین که مبتلا بچه عقوباتی شدند.

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اگر ما بودیم و همین آیه شریفه بنظر میآمد که مراد همان کفار قریش باشند بعد از وقعه بدر که اگر توبه کنند و ایمان آورند خداوند

ص: 120

از گناهان و ظلم و اذیتهایی که برسول و مؤمنین کردند چه در مکه معظمه قبل از هجرت و چه در وقعه بدر از محاربه با رسول خدا و مسلمین صرف نظر میشود و میبخشد و میآمرزد لکن بقرینه آیه بعد جمله وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ بضمیمه اخبار وارده که تفسیر بظهور حضرت بقیّة اللَّه شده می گوییم که راجع بجمیع کفار است در هر عصر و زمانی إِنْ یَنْتَهُوا اگر ایمان آورند و از کفر و اعمال دوره کفرشان منتهی شوند و دست بردارند یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(الاسلام یجبّ ما قبله)

و لو هفتاد سال در کفر و فسق بسر برده آمرزیده میشود و اهل نجات است وَ إِنْ یَعُودُوا نه مراد عود از اسلام بکفر باشد بلکه عود در همان اعمال سابقه یعنی بهمان کفر و فسق باقی باشند فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ از زمان نوح و بعد از او که بچه عقوبتها گرفتار شدند و بچه عذابهای الهی چه بدست مسلمین مقتول و اسیر و چه در قیامت بعذاب ابدی.

اشکال- در این اعصار مشاهده میکنیم که کفار نه بعقوبتهای دوره انبیاء سلف و نه بقتل و اسیری بدست مسلمین گرفتار میشوند بلکه روز بروز بر دولت و قوت و نیروی آنها افزوده میشود.

جواب- اولا چون دوره غیبت است و تکلیف جهاد برداشته شده چون مشروط باذن امام یا نایب خاص او است لذا محاربه با آنها جایز نیست مگر بعنوان دفاع و حکم مجتهد جامع الشرائط و ثانیا سنة اولین نه فقط عذاب الهی باشد از غرق و باد و صیحه و صاعقه و امطار حجاره و خسف بلکه یکی از سنّةها امهال است قوم نوح را خداوند نهصد و پنجاه سال مهلت داد و همچنین سایر امم را بمقدار مقدر مهلت داده و ثالثا عذاب دنیوی آنها منحصر بمذکورات نیست مشاهده کنید که این

ص: 121

کفار بهم ریخته و از یک دیگر کرورها و ملیونها تلفات داده اند فقط خداوند این دسته قلیل شیعه و مؤمنین را با این ضعف قوی در کنف خود حفظ فرموده اشکال- الآن دولت اسرائیلی با مسلمین چندین سال است محاربه میکنند و از آنها تلف کرده جواب- اولا این مسلمین کمتر از کفار نیستند بلکه بسیاری از آنها از نواصب هستند دین خدا در دست آنها نیست و لو اسم اسلام روی خود گذارده اند و ثانیا اینها بدستور اسلام رفتار نمیکنند که شرط جهاد را حضور امام بدانند و بر طبق قوانین جهاد رفتار کنند و ثالثا بسیار معاصی داریم که بصریح اخبار بلکه مستفاد از بعض ظواهر قرآن است که موجب تسلط ظالم میشود و مانع از استجابت دعاء

[سوره الأنفال (8): آیه 39] .... ص : 122

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (39)

و مقاتله کنید آنها را تا اینکه فسادی در عالم نباشد و بوده باشد دین بتمامه مختص بدین الهی پس اگر منتهی شدند و دست از فساد برداشتند پس خداوند بآنچه عمل میکنند بینا است.

تنبیه- غرض اصلی الهی از بعث رسل بالاخص حضرت حتمی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هدایت بشر بدین مقدس الهی است که دین اسلام مطابق مذهب شیعه اثنی عشری باشد و عبادت و بندگی و رفع ظلم و فساد از روی زمین است چنانچه میفرماید ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56، و نیز میفرماید در چند موضع قرآن در سوره توبه آیه 33 هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ و در سوره فتح عین این عبارت و بجای و لو کره

ص: 122

المشرکون میفرماید وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً آیه 28، و در سوره صف عین عبارت سوره برائت است در آیه 9، و تا کنون این غرض تحقق نیافته از اول دنیا الی زماننا هذا و نقض غرض هم بر خداوند محال است و این غرض بضرورت مذهب شیعه و اخبار متواتره بین الفریقین پس از ظهور حضرت بقیه اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه و بعقیده دیگران تعبیر بمصلح کل میکنند و البته کسانی که در ظهور آن حضرت بشرف دین حق مشرف میشوند نسل همین کفار و معاندین هستند و برای بوجود آمدن این نسل تکلیف جهاد در دوره غیبت برداشته شده زیرا این معنی علمش مختص بخدا و رسول و امام است و کسانی که در بلیات از امم سابقه هلاک میشدند یا در جهاد کشته میشدند کسانی بودند که در نسل آنها مؤمنی بوجود نمیآمد و شواهد بر این دعوی در آیات و اخبار بسیار داریم و قبلا متعرض شدیم مثلا کلام نوح [ع در سوره نوح عرض میکند وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً و در حرب حضرت امیر [ع با معاویة در لیلة الحریر و فرمایش حضرت بمالک اشتر، و در حرب حضرت ابی عبد اللَّه با لشکر کربلا که قبلا اشاره شد بناء علی هذا می گوییم:

وَ قاتِلُوهُمْ اگر چه بظهور بدوی مرجع ضمیر هم کفار قریش است لکن بقرینه حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ که مراد از فتنه فساد است که شامل کفر و شرک و ضلالت و ظلم و فسق و فجور میشود و باید تمام اینها از روی زمین کنده و ریشه کن شود و این خصیصه حضرت بقیة اللَّه [عج است پس امر و قاتلوهم متوجه باصحاب آن حضرت است و مرجع ضمیر هم تمام کفار و ارباب ضلال و ظلمه و فساق و فجار است وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ که در اخبار متواتره دارد

یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا

و اخباری که در تفسیر این آیه باین معنی شده بسیار است:

ص: 123

1- طبرسی میگوید

(روی زرارة و غیره عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام قال لم یجی ء تأویل هذه الایة و لو قام قائمنا بعد سیری من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الایة و لیبلغنّ دین محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما بلغ اللیل حتی لا یکون مشرک علی ظهر الارض کما قال اللَّه تعالی یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً)

و در برهان قریب بهمین مفاد اخباری نقل میکند از کلبی و عیاشی و عبد الاعلی الحلبی از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام و چون بسیار مفصل است این مختصر گنجایش نقل آنها را ندارد مراجعه کنید فَإِنِ انْتَهَوْا این جمله دلالت میکند که در زمان ظهور توبه قبول میشود لکن اگر از روی حقیقت باشد نه از روی نفاق زیرا حضرت مأمور بباطن است نه ظاهر مثل آباء طیّبین او [ع که مأمور بظاهر بودند لذا میفرماید فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ اگر حقیقت است قبول و اگر نفاق است مردود

[سوره الأنفال (8): آیه 40] .... ص : 124

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ (40)

پس اگر منتهی نشدند و اعراض کردند پس بدانید محققا خداوند مولای شما مؤمنین است خوب مولی و خوب یاری کننده است وَ إِنْ تَوَلَّوْا دست از کفر و شرک و ظلم و فسق و فجور خود برنداشتند وحشت نکنید از کثرت و جمعیت و قوت و قدرت آنها با آنها مقاتله کنید فتح و فیروزی نصیب شما است فَاعْلَمُوا پس بدانید و یقین قطعی داشته باشید أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ دست قدرت الهی بالای سر شما است شما را نگهبان و حافظ است و دشمنان شما را هلاک و مغلوب و منکوب میفرماید نِعْمَ الْمَوْلی قوّت و قدرتش فوق قوی و قدرت آنها است و عدّه لشگر خدا بیش از آنها است ملائکه در رکاب ظفر انتصاب آن حضرت هستند وَ نِعْمَ النَّصِیرُ کسی را که خدا نصرت فرماید کی قدرت

ص: 124

دارد بر او غالب شود إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ الایة آل عمران آیه 154

[سوره الأنفال (8): آیه 41] .... ص : 125

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (41)

و بدانید ای گروه مؤمنین آنچه غنیمت و فائده بدست آوردید پس محققا از برای خدا پنج یک است و برای رسول و برای ذوی القربی که ائمه علیهم السلام باشند و یتیمان و فقراء و ابن سبیل های سادات اگر باشید شما که ایمان آورده باشید بخدا و بآنچه ما نازل کردیم بر بنده خود روزی که حق از باطل جدا شد روزی که تلاقی کردند دو گروه گروه مسلمین با گروه کفار و مشرکین و خداوند بر هر چیزی توانا است.

این آیه شریفه راجع بمسئله خمس است که یکی از کتب فقهیه کتاب خمس است و ما همین آیه شریفه را در مجلد اول این کتاب صفحه 221- 223 در ذیل آیه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ در جمله انفاقات واجبه بیان کردیم که خمس مطابق مذهب شیعه بهفت چیز تعلق میگیرد: 1- معادن ذخائر زیرزمین از فلزات و جواهرات و نفت و نمک و امثال آنها 2- کنز و آن دفینه هائیست که زیر زمین مخفی میکنند و این دو حد نصابش 20 دینار است که 15 مثقال صیرفی طلای سکه دار باشد یعنی قیمت مطابق این مقدار باشد که کمتر از آن خمس ندارد مگر از جهت ارباح مکاسب که بیاید 3- غوص چیزهایی که از ته دریا استخراج میکنند مثل لؤلؤ و مرجان و نحو اینها و نصابش یک دینار است 18 نخود طلای مسکوک 4- زمینی که اهل ذمّه یهود، نصاری، مجوس، از مسلمین خریداری کنند 5- مال حلال مختلط بحرام که مقدار حرامش و صاحبانش معلوم نباشد

ص: 125

6- غنائم دار الحرب مشروط بشرائط مقرره در کتب فقهیه کتاب جهاد 7- ارباح مکاسب از تجارات و صناعات و زراعات و اجارات و غیر اینها از کلیه استفادات بعد از وضع مئونه سالیانه خود و عیالات و مصارف مشروعه مثل زیارات و ضیافات و توسلات و امثال اینها و این چهار چیز حدّ نصاب ندارد.

و مصرف خمس شش سهم است سه سهم آن که سهم خدا و رسول و ذی القربی باشد سهم امامش مینامند و در دوره غیبت در تحت نظر مجتهد جامع الشرائط و اذن آن باید مصرف شود مطابق فتوای مرجع تقلید، و سه سهم که یتامی و مساکین و ابناء سبیل باشد سهم ساداتش مینامند بهر کدام از این سه طایفه داده شود کافیست مراجعه کنید، و ما در این مقام بتفسیر آیه شریفه اکتفاء میکنیم:

وَ اعْلَمُوا خطاب بجمیع مکلفین است تا قیامت چنانچه تمام احکام اسلامی از این باب است أَنَّما غَنِمْتُمْ مفسرین بغنائم دار الحرب تفسیر کردند لکن معنای غنیمت استفاده است و ماء ما غنمتم موصوله عموم دارد بخصوص بقرینه مِنْ شَیْ ءٍ تمام استفادات را میگیرد از مذکورات، معادن، کنوز، غوص، ارباح مکاسب، غنائم دار الحرب فقط شمولش لارض مشترای اهل ذمه و حلال مختلط بحرام معلوم نیست و بدلیل خارج وجوب خمس آنها ثابت شده از اخبار فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ لام اختصاص است و اختلاف شد بین فقهاء که نحوه اختصاص چه نحوه است، بعضی گفتند لام ملکیت است و ارباب خمس بنحو اشاعه مالک هستند، بعضی گفتند نظیر منذور التصدق است ملک مالک است و لکن تصرفش حرام است تا اداء خمس نکرده، بعضی گفتند مجرد حق است که ارباب خمس حقی دارند که باین مال تعلق گرفته مثل حق دیان بمال مفلس بعد الحجر و حق دیان باموال متوفی که تصرفات وارث نافذ نیست و همچنین تصرفات مفلس و حق وجه اخیر است و اما بنحو اشاعه و شرکت مسلما ارباب خمس تا بآنها داده نشود آثار

ص: 126

ملکیت بر آنها بار نمیشود که بتوانند نقل و انتقال نمایند یا مهر عیال قرار دهند یا اگر وفات کنند بوارث منتقل شود چنانچه در مشاعات چنین است، و اما نظیر منذور التصدق آنهم باطل است زیرا ارباب صدقه هیچگونه حقی بمال ندارند و اگر مالک اتلاف نمود خلف نذر کرده و باید کفاره نذر دهد و اگر تلف شد بدون اختیار چیزی بر او نیست، بلکه وجه اخیر که مالک نمیتواند تصرف کند و اگر تصرف کرد تصرفش نافذ نیست و اگر تلف شد یا اتلاف کرد بذمه او تعلق میگیرد و للرسول و البته سهم الهی را باید داد خدمت رسول او میداند که بچه مصرفی صرف کند نه مثل بعض عامه که گفتند مصرف کعبه باید نمود و بعضی مصرف قشون و اسلحه گفتند، و بعضی گفتند حق خدا و پیغمبر یکی است و پنج سهم است آنهم بوفات حضرت رسالت باطل شد بدلیل حدیث مجعول ابی بکر (نحن معاشر الانبیاء لا نورث) وَ لِذِی الْقُرْبی که مذهب امامیه است که بامام وقت باید داد و در غیبت بنایب عامّ مجتهد جامع الشرائط و سهم خدا و رسول را هم باید بامام داد لمکان نیابت و اینکه او میداند بچه مصرفی صرف فرماید و توهّم اینکه باید دفن کرد یا وصیت نمود تا ظهور حضرت بقیة اللَّه (عج) توهّم فاسدی است و تضییع حق خدا و رسول و امام است، و اما عامه گفتند حق ذی القربی هم بعد از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باطل شد زیرا ابا بکر و عمر این دو خلیفه منع کردند و فعل آنها حجت است و بعضی گفتند ذی القربای خود مالک است که صله رحم باشد وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ نکته- در آن سه سهم اوّلی تعبیر بلام فرمود للَّه و للرسول و لذی القربی و در این سه سهم اخیر فرمود و الیتامی و المساکین و ابن السبیل بدون ذکر لام و جهتش اینست که آن سه سهم شخصی است و این سه سهم کلی است یعنی روی عنوان یتیم و مسکین و ابن سبیل است بهر

ص: 127

مصداقی از این عنوان داده شود کافیست بلکه لازم نیست مراعات هر سه عنوان بلکه این سه سهم که عبارت از نصف خمس است بهر یک از این سه عنوان داده شود کافی است.

مسئلة- مجتهد جامع الشرائط که آن سه سهم که سهم امام است باید مصرف کند بمصرفی که قطع برضای امام داشته باشد ولی مالک باید یقین داشته باشد که آن مجتهد مطابق فتوای مرجع تقلید مالک مصرف میکند و میتوان باذن مجتهد خود مالک مصرف کند و اذن لازم نیست از خصوص مرجع تقلید باشد بلکه باذن هر مجتهدی میتوان مصرف نمود.

إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ معنی این نیست که اداء خمس فقط بر مؤمن واجب باشد زیرا احکام الهی بر سرتاسر عالم تا صفحه قیامت ثابت است بلکه مراد این است که غیر مؤمن خمس نمیدهد و قبول ندارد بلکه میگویند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای خویشان خود این حکم را فرمود و نکته دیگر که از صریح این جمله استفاده میشود اینکه خلفاء جور مثل ابا بکر و عمر و عثمان و اتباع آنها از اهل سنّة که منکر خمس شدند مؤمن باللّه نیستند فقط شیعه اثنی عشر است و بسیار تعجب است از آن ملعونی که ترویج مذهب عامه میکند و این دو خلیفه را مؤمن صالح میداند سهم امام علیه السّلام را میگیرد و می بلعد اگر تو معتقد بآنها هستی پس اصلا خمس را باید منکر باشی چه رسد بسهم امام و اگر سهم امام حق است و باید داد پس آنها را باید مؤمن ندانی نعوذ باللّه بعلاوه آنها فقط منحصر میدانند بغنائم دار الحرب و این از ارباح مکاسب میگیرد وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ فرقان جدا کردن حق است از باطل و تفرقه بین این دو و لذا یکی از اسامی قرآن مجید فرقان است تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً فرقان آیه 1، لکن در اینجا مراد

ص: 128

جنگ بدر است که مسلمین با این عده قلیل و فقدان اسلحه بر مشرکین با آن کثرة و زیادتی قوی چیره شدند و آنها را بقتل و اسیری و استرقاق و فرار دادند بمدد ملائکه و نصرت الهی حق از باطل جدا شد و دلیل بر این معنی جمله بعد است که میفرماید یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ دو جمعیت جمعیت مسلمین و جمعیت مشرکین تلاقی کردند، اشاره به اینکه اگر حق و باطل را فهمیدید و ایمان آوردید بآنچه بر پیغمبر نازل شده باید خمس را اداء کنید و معتقد باشید وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ که فئه قلیله غالب بر فئه کثیره شوند کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 220.

[سوره الأنفال (8): آیه 42] .... ص : 129

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ (42)

زمانی که بودید شما در جانب نزدیک و مشرکین بودند در جانب دورتر و قافله بود پائین تر از شما و اگر مواعده میکردید هر آینه در محل مواعده اختلاف میکردید و لکن برای این بود که خداوند قضای او جاری شده بر وقوع امری آن امر تحقق پیدا کند.

توضیح کلام- قشون اسلام در وقعه بدر در موقعی که تلاقی کردند با قشون مشرکین در طرف نزدیک بمدینه بودند و قشون کفر در طرف دورتر بودند و معلوم است که مکه معظمه در مکان مرتفع است و مدینه مکان منخفض است و از مکه بمدینه سراشیب است نظیر نجف بکربلا و قشون کفر مسلط بودند بر قشون اسلام لذا میفرماید إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا و عدوة جانب صحرا است و دنیا تأنیث ادنی است و دنو نسبت بمدینه است وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی قصوی تأنیث اقصی است لذا آنها در طرف علوّ بودند و شما در طرف سفل وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ رکب

ص: 129

قافله است جمع راکب مثل شرب و شارب و صحب و صاحب و مراد قافله ابو سفیان است که از شام میآمدند با مال التجاره زیادی و آنها پائین تر از شما نزدیک بآب و خلاصه کلام اینکه جهات ضعف در مسلمین بود از قلّت عدد و فقدان اسلحه و دوری از آب و تسلط کفار و مشرکین وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ یعنی اگر بنا بود با مشرکین محلی را تعیین کنید برای محاربه لَاخْتَلَفْتُمْ البته همچه محلی را اختیار نمیکردید فِی الْمِیعادِ در محل محاربه و میعادگاه وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا امر الهی نصرت مسلمین بود و چیره شدن بر کفار و این نحوه قرار داد که خیال کنند که از هر جهتی غالب بر مسلمین میشوند و در میدان محاربه وارد شوند و خداوند نصرت فرماید مسلمین را و مدد دهد آنها را بملائکه و کفار را مقتول و اسیر و مغلوب مسلمین قرار دهد و البته اراده الهی تخلف پذیر نیست و خواهد واقع شد.

لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ و این نصرت الهی و غلبه مسلمین دلیل واضح و حجة بالغه است بر حقانیت دین اسلام که هر کس بکفر و شرک باقی ماند و بهلاکت افتاد حجت بر او تمام شود و هر کس هدایت شد از روی دلیل و برهان هدایت شود و محققا خداوند شنوا و دانا است.

لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ ادلّه حقانیت دین اسلام بسیار است بالاخص معجزات صادره از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و خصوصا قرآن مجید که اعظم معجزات است لکن ممکن است بعض جهّال و ضعفاء العقول و عوام بخصوص نساء درک نکنند و راه عذری بر خود درست کنند که ما نفهمیدیم ولی این فتح و غلبه مسلمین با

ص: 130

اینکه هیچ وسیله برای آنها نبود بالحس مشاهده میشود که از جانب خدا و نصرت او بوده و از قدرت بشر خارج بوده پس اگر بکفر و شرک باقی ماند معلوم میشود که از روی عناد و عصبیت بوده نه از روی جهل و نفهمیده گی وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ و کسانی که هدایت شدند و بشرف اسلام مشرف شدند از روی حس و و جدان و مشاهده برهان هدایت شوند تنبیه- مراد از هلاکت مرگ طبیعی نیست چنانچه مراد از حیات حیات طبیعی نیست بلکه حیات روح ایمان است و هلاکت آن در قرآن میفرماید فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ روم آیه 61، و گذشت در چند آیه قبل إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ آیه 24 وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ میشنود و میداند کیست قابل هدایت و کی قابل نیست.

[سوره الأنفال (8): آیه 43] .... ص : 131

إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43)

زمانی که خداوند بشما در خواب نشان داد که مشرکین قلیل هستند و اگر نشان داده بود که آنها کثیر هستند هر آینه شما مسلمین سستی میکردید و در امر جهاد تنازع و اختلاف مینمودید و لکن خداوند تبارک و تعالی سالم نگه داشت شما مسلمین را از سستی و تنازع و اضطراب و اختلاف کلمه محققا او است عالم بقلوب بندگان.

اشکال- کلمه إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ که خداوند ارائه داده البته خدا بر خلاف واقع ارائه نمیدهد بخصوص کلمه فی منامک که خواب انبیاء بمنزله وحی و الهام است خواب شیطانی نیست مثل خواب ابراهیم علیه السّلام قلیلا با اینکه کثیر بودند جواب- بعضی گفتند خواب مسلمین بوده نسبت بپیغمبر داده و این خلاف

ص: 131

ظاهر است بعلاوه دفع اشکال را نمیکند، بعضی گفتند بسیاری از خوابها است که تعبیرش بعکس است مثل ضحک در خواب بکاء در بیداری است و بالعکس و این جواب افسد از اول است مگر آنکه بگویی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تعبیر خواب را نمیداند که قلیل کثیر است العیاذ.

و تحقیق در جواب اینست که مشرکین و لو بحسب ظاهر کثیر بودند لکن در مقابل قشون اسلام و امداد ملائکه و در مقابل قدرت الهی بر حسب باطن و حقیقت قلیل هستند چنانچه میفرماید تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی حشر آیه 14 و خداوند حقیقت و باطن آنها را برسول خود نشان داد نه ظاهر و هیاهوی آنها را لذا میفرماید وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً فقط ظاهر آنها را نشان داده بود و بشما مسلمین خبر داده بود لَفَشِلْتُمْ چون خبر از باطن نداشتید سستی میکردید وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ یک دسته که ایمان قوی داشتید میگفتید باید جهاد کرد و اطمینان بوعده الهی داشتید و نصرت حق مثل طالوت و یک دسته که ضعیف الایمان بودند و ظاهر بین مخالفت میکردید لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ و لکن خداوند شما را سالم نگهداری فرمود و حفظ نمود إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ میداند کی قلبا قوی الایمان است و کی ضعیف الایمان.

[سوره الأنفال (8): آیه 44] .... ص : 132

وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (44)

و زمانی که بشما ارائه داد زمانی که کفار را ملاقات کردید آنها را در نظر شما بسیار قلیل و قلیل نمایش داد شما را در نظر آنها تا اینکه قضای الهی در غلبه شما و مغلوبیت آنها جاری شود که البته قضای الهی جاری شدنی است

(لا رادّ لقضائک و لا معقّب لحکمک)

ص: 132

توضیح- کفار و مشرکین که معتقد بامور باطنیه و حقائق معنویه نبودند فقط ظاهر بین هستند و بر حسب ظاهر جمعیت مسلمین را مشاهده میکردند آنها را قلیل میدیدند فقط سیصد و سیزده نفر حتی فرستادند در اطراف تفتیش کردند که آیا در کمین جمعیت دیگری هست که در موقع جنگ بمدد مسلمین درآیند و اما مسلمین که معتقد بنصرت الهی و مدد ملائکه و وعده حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند مشرکین را حقیقة و باطنا و واقعا قلیل میدیدند، و چه نکته ملیحی در این آیه شریفه بکار برده شده که در جمله اول میفرماید وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا که حقیقت و باطن کفار را مشاهده کردید که واقعا قلیل بودند و در جمله دوم میفرماید وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ که واقعا شما قلیل نبودید بنظر مشرکین چنین آمد که بعبارت یقللکم تعبیر فرمود و این صنع الهی برای این بود که طرفین از یکدیگر وحشت نکنند و اقدام بمبارزه نمایند لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا تا آنچه خدا اراده فرموده از نصرت دین و خذلان شرک و کفر جاری شود و این موضوع را باید امروز اهل ایمان معتقد و مطمئن باشند که دست غیبی امام زمان روی سر آنها است و در کنف حفظ الهی محفوظ هستند و این دشمنان دین داخله و خارجه با تمام قوی و حیل در مقابل دست ید اللهی و حفظ ربوبی ناچیز هستند و لو یک ها و هویی داشته باشند که گفتند (للباطل جولة و للحق دولة) خوش باش که عاقبت نکو خواهد شد و العاقبة للمتقین اعراف آیه 125.

وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ بازگشت تمام کارها بسوی خدا است تا مشیت حق تعلق نگیرد خردلی امری واقع نمیشود و اگر مشیّت تعلق گرفت هیچ مانعی جلوگیری نخواهد نمود ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

ص: 133

[سوره الأنفال (8): آیه 45] ..... ص: 134

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (45)

ای کسانی که ایمان آوردید زمانی که تلاقی کردید با دسته و جمعیت کفار برای محاربه پس باید ثابت قدم باشد در جهاد و بسیار ذکر خدا بگوئید و بیاد خدا باشید باید رستگار شوید.

این آیه شریفه دستور کلی است در مورد جهاد که فرار از زحف یکی از گناهان کبیره است که سابقا تذکر دادیم در همین سوره آیه 16 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا که خداوند نصرت و ظفر را نصیب شما میفرماید إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً مراد مجرد برخورد نیست بلکه تلاقی برای محاربه و مقاتله است و مراد از فئة مطلق است لکن مراد فئه کفار و مشرکین است زیرا آنها برای محاربه مؤمنین میآیند فَاثْبُتُوا ثبات قدم در هر امر دینی واجب و لازم است بخصوص در موقع جهاد وحشت نکنید، فرار نکنید، سستی نورزید با کمال شهامت و شجاعت مقابله کنید وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً (ذکر اللَّه حسن فی کل حال) و عبادت بسیار بزرگی است وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ عنکبوت آیه 44، و ممکن است مراد یاد خدا باشد که از خدا طلب نصرت کنند و متذکر باشند که چنانچه در بدر برای آنها مدد فرستاد از ملائکه و آنها را نصرت بخشید همین نحو باز آنها را منصور میفرماید لَعَلَّکُمْ باشد که شما تُفْلِحُونَ رستگار شوید هم در دنیا معزز و منصور گردید و هم در آخرت رستگار و مغفور گردید.

[سوره الأنفال (8): آیه 46] ..... ص : 134

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (46)

و اطاعت کنید خدا را و رسول خدا را و نزاع با یکدیگر نکنید پس سستی

ص: 134

پیدا میکنید و عزت و شوکت خود را از دست میدهید و صبر کنید محققا خداوند با صبر کنندگان است.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وجوب اطاعت خدا و رسول عقلی است و اوامر شرعیه بآن ارشادی است تابع مرشد الیه است و آیه و لو در مورد جهاد است لکن در جمیع احکام و اوامر الهیه باطلاقه و تنقیح مناط قطعی میآید وَ لا تَنازَعُوا اختلاف داخلی و نزاع دودستگی با هم ایجاد نکنید که هر دو ضعیف میشوید و در امتثال اوامر الهی مخصوصا در امر جهاد سست میشوید فَتَفْشَلُوا و اگر سستی کردید آن عظمت و قدرت و عزت و شوکت و اسم و عنوان که اسلام و مسلمین پیدا کرده از دست میرود که مفاد وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ است و البته باید در شدائد و مصائب بردبار باشید و صبر کنید وَ اصْبِرُوا که از امیر المؤمنین علیه السّلام است در نهج البلاغة میفرماید

(علیکم بالصبر فانّ الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس معه و لا فی ایمان لا صبر معه)

بعلاوه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ خداوند با صابرین است

(الصبر مفتاح الفرج)

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پرمنفعت

[سوره الأنفال (8): آیه 47] ..... ص : 135

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (47)

و نباشید شما مسلمین مثل کفار قریش که از مکه و مرکز خود خارج شدند با زنهای مغنیّه و شرب خمر و ساز و آواز و میخواستند بسائر ناس عظمت و شوکت خود را بنمایند با اینکه قلبا و باطنا بیم و خوف داشتند و دیگران را منع میکردند از راه حق و دین مقدس اسلام و حال آنکه خداوند بتمام کارهای آنها احاطه علمی و قدرتی دارد.

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ راجع بمشرکین قریش است که

ص: 135

از مکه خارج شدند برای حرب مسلمین و بطرف بدر که مرکز قافله های اطراف بود برای آنکه دیگران را هم با خود همراه کنند بطرا بطر خوش گذرانی و مشتهیات نفسانی و اشتغال بملاهی است چنانچه از ابن عباس نقل میکنند که گفت «نقیم بها ای ببدر ثلاثا و ننحر الجرز و نطعم الطعام و نسقی الخمور و تغرف علینا الغنان (یعنی زنهای مغنیه) و تسمع بها العرب» که سایرین هم بهوای ما بیایند وَ رِئاءَ النَّاسِ که بجمیع قبائل نشان دهند و ظاهر کنند که ما هیچ بیم و خوفی از مسلمین نداریم و آنها یک لقمه ما هستند با اینکه باطنا خوف و بیم داشتند که یکی از نصرتهای الهی القاء رعب بود در قلوب کفار و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

نصرت بالرعب

و معنی ریاء همین است که ظاهر بر خلاف باطن باشد وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ جمله مستقله است تا لازم نیاید عطف مضارع بماضی که اینها جلوگیری میکردند از تشرف سایرین بدین مقدس اسلام وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ معنی واضح است.

[سوره الأنفال (8): آیه 48] .... ص : 136

وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ (48)

و زمانی که زینت داد برای این کفار قریش که در مقام حرب با پیغمبر [ص و مسلمین بودند در جنگ بدر شیطان اعمال آنها را و گفت مطمئن باشید احدی بر شما غالب نخواهد شد و من با شما هستم و بشما کمک میدهم پس از آنکه کفار با مسلمین مقابل شدند و شیطان مشاهده کرد عقب عقب فرار کرد و گفت من بیزارم از شما مشرکین محققا من می بینم آنچه را که شما نمی بینید بدرستی که من میترسم از خدا و خدا سخت است در عذاب

ص: 136

وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ در موضوع شیطان بعضی منکر وجود شیطان بلکه وجود ملک بلکه ما وراء حسّ از عالم مجردات، عالم عقول و نفوس شدند و آیات و اخباری که راجع بشیطان است حمل بر نفس اماره و هواهای نفسانیه و قوای شهویه و غضبیه و وهمیه کردند و این قول بسیار فاسد و خلاف نصوص قرآن و اخبار و ضرورت دین است و ما در مجلد اول همین تفسیر در باب مقدمه صفحه 77- 80 بیان کردیم، و بعضی قائل بوجود شیطان شدند و اینکه جسم ناری است چنانچه ملائکه جسم نوری هستند بنصّ آیات قرآن و زینت دادن شیطان را حمل بوسوسه در قلب کردند در مقابل الهام ملک و گفتند جسم ناری ممکن نیست بصورت جسم خاکی متشکل شود بصورت انسان یا حیوان، و بعضی قائل شدند که ممکن است باشکال و صور مختلفه در آید چنانچه حکماء گفتند در موضوع جنّ (جسم ناری متشکل باشکال مختلفه حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاولیاء) و شواهدی بر این دعوی فی الجمله در آیات و اخبار داریم، من جمله اخبار وارده در مورد همین آیه و بعض آیات دیگر:

منها در برهان از امالی مسندا از جابر بن عبد اللَّه انصاری روایت کرده که گفت شیطان در چهار مورد متمثل شده: یکی در بدر کبری بصورت سراقة ابن مالک و باین آیه تمسک نموده که شرحش بیاید. دوم در یوم العقبه بصورت منیة ابن حجاج پس ندا در داد که محمد و بچه ها در عقبه هستند آنها را بگیرید.

سوم در دار الندبه بصورت شیخ نجدی در مشاورت در امر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تمسک کرده بآیه إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ الایة چهارم بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بصورت مغیرة ابن شعبه و ندا در داد که ایها الناس لا تجعلوا کسروانیة و لا قیصریة وسعوا تتّسع فلا تردّوا الی بنی هاشم فینظر بها الحبالی- یعنی نگذارید بنی هاشم سلطنت پیدا کنند مثل کسری و قیصر

ص: 137

و در مجمع از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت کرده در مورد همین آیه که بصورت براقة بن مالک متصور شد، و از ابن شهر آشوب از این دو امام همین را در برهان نقل کرده باندک اختلافی، و از عیاشی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده در موضوع نزول سه هزار ملک و سلام بامیر المؤمنین علیه السّلام در لیلة البدر و شیطان فرار کرد و گفت انّی اری ما لا ترون) باری در مقام تفسیر برآئیم و شرح این موضوع اینست که قریش با قبیله بنی کنانه در محاربه بودند و طایفه بنی کنانه جمعیت زیادی بودند موقعی که قریش برای بدر و محاربه با مسلمین آمدند خائف بودند که بنی کنانه موقع را غنیمت شمارند و بمدد مسلمین بیایند و قریش دیگر نتوانند بر مسلمین ظفر پیدا کنند شیطان بصورت براقة بن مالک درآمد با جمع زیادی از شیاطین و آمد نزد قریش و گفت ما اختلاف داخلی خود را کنار گذاردیم و با شما در این مقصد موافقیم و شما کار بسیار خوبی کردید که مفاد إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ است وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ که مراد از ناس مسلمین است یعنی آنها بر شما غلبه نخواهند کرد عده آنها قلیل و عده شما کثیر است وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ و محققا من هم با قبیله خود بشما کمک میدهیم و یاری میکنم شما را فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ موقعی که فئة قریش با مسلمین مقابل شدند شیطان دید سه هزار ملک در تحت ریاست سه ملک مقرب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بمدد مسلمین آمده اند که شرح آن را ما در مجلد سوم در ذیل آیه 120 آل عمران إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ بیان کردیم.

نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ عقب عقب برگشت روی او بطرف ملائکه بود که باو حمله نکنند و فرار میکرد قریش باو گفتند چرا ما را تنها گذاشتی و در این موقع

ص: 138

حساس فرار کردی وَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ من از شما بیزار شدم زیرا إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ من گروه ملائکه را مشاهده میکنم که اگر تمام اهل عالم با شما هم دست شوند شکست با شما است إِنِّی أَخافُ اللَّهَ این خوف نه خوف ممدوح است که مؤمن باید خوف از خدا داشته باشند بلکه خوف از قتل است که بدست ملائکه کشته شود چنانچه قبلا تذکر دادیم که جبرئیل با شمشیر حمله باو کرد فریاد کرد انی مؤجل خدا بمن مهلت داده وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ کسی در مقابل قشون الهی عرض اندام نمیتواند کند. دارد بعد از هزیمت قریش و ورود بمکه رفتند نزد سراقه بن مالک که این چه عملی بود با ما کردی و ما را بقتل و اسیری و هزیمت دادی قسمهای محکم یاد کرد که من اصلا خبر از خروج شما نداشتم تا کنون که هزیمت نموده اید

[سوره الأنفال (8): آیه 49] .... ص : 139

إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (49)

زمانی که میگویند منافقین و کسانی که در قلوب آنها مرض است فریب داده این مؤمنین را دین آنها و حال آنکه کسی که توکل کند بر خدا پس محققا خداوند عزیز ریزه کاریست حکیم و عالم بحکم و مصالح است.

ما در مجلد اول این تفسیر صفحه 303 در ذیل آیه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ اقسام نفاق را از نفاق در عقائد و نفاق در اخلاق و نفاق در اعمال و اخبار وارده از طرق عامه و خاصه در معنای نفاق و مصادیق آن در ده صفحه بیان کرده ایم مراجعه فرمائید، و نیز در همان مجلد صفحه 363 در ذیل آیه فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً اقسام امراض روحی را در طی نه صفحه بیان کرده ایم. و نیز در کتاب عمل الصالح در آخر جلد سوم

ص: 139

کلم الطیب 70 قسم امراض روحی را متذکر شده ایم مستدعی آنکه باین مواضع مراجعه فرمائید و ما در اینجا فقط اشاره مینمائیم إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ کسانی که بر حسب ظاهر اظهار اسلام کردند ولی باطنا مشرک و کافر بودند و تمام ضررهایی که باسلام و مسلمین وارد شده و بائمه طاهرین از امیر المؤمنین و اولاد طیبین او علیهم السلام از این منافقین بوده و دشمنهای داخلی لعنهم اللَّه وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ممکن است عطف تفسیری باشد که همان منافقین باشند زیرا مرض روحی بزرگتر از نفاق نداریم چنانچه در آیه فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ جزو صفات منافقین شمرده و ممکن است کسانی که ضعیف الایمان باشند که هنوز ایمان در قلوب آنها رسوخ نکرده این دو دسته داخل مسلمین بودند موقعی که دیدند جمعیت مسلمین بسیار کم هستند و بدون سلاح و جمعیت کفار بسیار و مسلّح هستند گفتند غَرَّ هؤُلاءِ یعنی مسلمین فریب داد آنها را دینهم گول پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را خوردند که میفرمود خداوند ناصر و معین ما است و ملائکه بمدد ما آمده اند باور کردند و خود را در معرض هلاکت انداختند و حال آنکه وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ که مؤمنین حقیقی باشند و اعتماد آنها بنصرت الهی و بفرمایشات رسول بود و توکل بخدا داشتند فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ عزیز قریب المعنی است با قدیر بتعبیر فارسی ریزه کاری است و حکیم قریب المعنی است با مرید زیرا اراده علم بصلاح است و حکیم عالم بمصلحت یعنی اگر فعل بمعنی اسم مصدری مصلحت دارد فعل بمعنی مصدری صلاح است و اگر مفسده دارد فساد است.

[سوره الأنفال (8): آیه 50] .... ص : 140

وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ (50)

و اگر مشاهده میکردی زمانی که میگیرند و قبض روح میکنند کسانی را

ص: 140

که کافر شدند ملائکه میزنند صورت آنها و پشت آنها را و بچشید عذاب سوزنده را وَ لَوْ تَری جزاء آن محذوف است یعنی لرأیت منظرا عجیبا عظیما، إِذْ یَتَوَفَّی توفی قبض بشدّت و قوت است و از این باب است توفی دین که دائن از مدیون اتخاذ میکند و باین سبب حضرت ملک الموت را قابض ارواح گفتند، و نسبت توفی در آیات شریفه گاهی بخداوند داده شده اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 43، گاهی نسبت بملک الموت داده شده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 110، گاهی بملائکه مثل همین آیه و اینها طولی است قبض ملائکه بامر ملک عزرائیل، حضرت ملک الموت و او مأمور بامر خدا، و ملائکه اعوان او هم ملائکه رحمت و هم ملائکه عذاب هستند الَّذِینَ کَفَرُوا شامل جمیع کفار و کسانی که در حکم کفار هستند که بر خلاف دین حق هستند میشود نه خصوص مشرکین بدر که بدست ملائکه کشته شدند چنانچه مفسرین توهم کردند بمناسبت آیات قبل، و شاهد بر این عموم علاوه بر ظهور نفس این جمله آیه شریفه فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 29.

الملائکة ملائکه عذاب که اعوان ملک الموت هستند بخلاف اهل ایمان که ملائکه رحمت که دسته دیگر اعوان ملک الموت هستند قبض روح میÙƙƘϠیَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ ضرب با تازیانه آتشی و مراد از وجوه مقابل رو است و از ادبار عقب سر چنانچه میفرماید الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ حجر آیه 10 و 11 و 12.

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ یعنی ملائکه بآنها میگویند بچشید عذاب سوزنده را، در جای دیگر میفرماید وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ

ص: 141

غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ

انعام آیه 93، و بقرینه صدر این آیه وَ مَنْ أَظْلَمُ الایة و ذیل آیه مراد از ظالمین کفار هستند نه مطلق ظالم چنانچه در تفسیر آیه مجلد پنجم بیان کرده ایم.

[سوره الأنفال (8): آیه 51] ..... ص : 142

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (51)

این سختی جان دادن بواسطه طغیان و کفر و شرک و اعمال زشت آنها که بدست خود پیش فرستادند نه از جهت ظلم بآنها زیرا محققا خداوند نیست ظلم کننده ببندگان چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44، و بسیاری از آیات دیگر.

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ در مقام خود مکرر اشاره شده که معاصی و اعمال زشت مخصوصا کفر و شرک و ظلم و فساد آثار و خیمه ای دارد هم در این عالم هم در آن عالم قساوت قلب، سیاهی دل، ضعف ایمان بلکه زوال ایمان، تسلط شیطان بعد از رحمت، سلب توفیق، غضب الهی، سلب نعم، نزول بلیات و امثال اینها و سختی بجان دادن و عذاب قبر و عالم برزخ و سختی حساب و خفّت میزان و لغزش بر صراط و آمدن نامه بدست چپ و از پشت سر و سیاهی صورت و دخول در عذاب جهنم و لعن پروردگار و انبیاء و ملائکه و مؤمنین و غیر اینها که بر طبق همه اینها آیات و اخبار قائم است.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ یکی از اصول دین مسئله عدل است و عدل سه معنی دارد: عدل مقابل ظلم و عدل مقابل لغو و بیهوده و بی فائده که بر طبق این دو صریح آیات است بلکه ضروری دین بلکه جمیع ادیان است و عدل مقابل قبیح که اشاعره منکرند زیرا حسن و قبحی معتقد نیستند و این از ضروریات مذهب شمرده شده و امامیه و معتزله معتقد هستند که آنها را عدلیه مینامند.

ص: 142

[سوره الأنفال (8): آیه 52] .... ص : 143

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ (52)

مثل طریقه و مشی آل فرعون و کسانی که پیش از آنها بودند از امم ماضیه و اقوام انبیاء سلف کافر شدند بآیات الهیه پس گرفت خداوند آنها را بسبب گناهان آنها محققا خداوند سخت گیر است و عقاب او شدید و سخت است.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ یعنی حال این کفار و مشرکین که ایمان بخدا و رسول نیاوردند و در مقام اذیت و مقاتله با مؤمنین برآمدند مثل آنها مثل آل فرعون و خواص او است که ایمان بموسی نیاوردند و در مقام اذیت و قتل بنی اسرائیل بودند و تعبیر بآل خصیصین فرعون و درباریان او است و اینها غیر از اصحاب و قوم فرعون هستند وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کسانی که از قبل فرعونیان بودند مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب که اینها بالتمام کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ کافر بانبیاء و دستورات آنها شدند فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ تهدید شدید است باین کفار و مشرکین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بعد از آن تا قیام قیامت زیرا همان نحوی که آنها گرفتار غرق و صاعقه و صیحه و خسف و امثال اینها شدند این کفار هم گرفتار خواهند شد فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42.

إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ قصص آیه 58 شَدِیدُ الْعِقابِ عقاب و عذاب الهی بسیار سخت است

(و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض) دعای کمیل)

[سوره الأنفال (8): آیه 53] .... ص : 143

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (53)

و این سبب آن این است که خداوند چنین خدایی نیست که تغییر بدهد

ص: 143

نعمتی را که بقومی انعام فرموده تا اینکه آنها تغییر بدهند آنچه بنفوس خود بودند یعنی کفر و عصیان پیدا کنند و بدرستی که خداوند شنوا و دانا است لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند

یکی از احکام عقلیه بلکه از ضروریات اولیه شکر منعم است. شکر بمعنی قدردانی و صرف کردن نعمت در آنچه غرض منعم تعلق گرفته، نعم الهی را صرف در طاعت نمودن، و کفران آن صرف در معاصی است. مثلا صرف نعمت اعضاء بدن مثل چشم و گوش و لسان و دست و پا و سایر اعضاء اگر صرف در عبادات موظفه بر آن اعضاء نمود شکر است و اگر صرف در معاصی نمود کفران است و موجب سلب آن نعمت و تبدیل به نقمت میشود، ارسال انبیاء و انزال کتب و جعل احکام بزرگ ترین نعم الهی است اگر ایمان آوردند و اطاعت کردند و اخذ نمودند سعادت مند و رستگار و مشمول نعم الهی در دنیا و آخرت میشوند و اگر مخالفت نمودند و ردّ کردند و ایمان نیاوردند دچار بلیات دنیوی و عقوبات اخروی میکردند لذا میفرماید ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ این بلیاتی که بر امم سابقه و بر این امت نازل شد برای اینست که خداوند لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ مثل نعمت انبیاء و ایمان و توفیق و نعم دنیویه از صحت و سلامت و وسعت و غیر اینها از نعم حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ایمان را بکفر، اطاعت را بمعصیت، تقوی را بطغیان صرف کردند، اموال و سایر نعمتها را در مصرف حرام البته خدا هم آن نعمت را از او سلب میکند و تبدیل به نقمت و عذاب میفرماید وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ هم کلمات شما را میشنود و هم بافعال و ظاهر و باطن شما آگاه است

ص: 144

[سوره الأنفال (8): آیه 54] .... ص ک 145

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ (54)

مثل دیدن و سلوک آل فرعون و کفاری که قبل از آنها بودند که تکذیب کردند بآیات پروردگار خود انبیاء را ساحر کذاب مجنون گفتند، معجزات آنها را حمل بسحر نمودند پس ما آنها را هلاک کردیم بواسطه گناهان آنها و آل فرعون را در رود نیل غرق نمودیم و تمام اینها ظالم بودند.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تکرار این جمله بعضی گفتند اول راجع بعقوبت اخروی است و دوم راجع ببلیات دنیوی، بعضی گفتند اول راجع بتشبیه در تکذیب انبیاء است و دوم در استیصال، بعضی گفتند اول راجع بعذاب است و دوم راجع بکیفیت عذاب و تمام این وجوه بدون مدرک است و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه اول راجع بشرک و کفر و ارتکاب معاصی است که فقط ظلم بنفس است و مستحق عذاب آخرت و بلیات دنیوی و سلب نعم میشود که حال این کفار و مشرکین شبیه آل فرعون و کفار قبل از آنها است که در عذاب و بلاء و سلب نعم مشترکند چون در شرک و کفر و معاصی شبیه بآنها هستند و دوم راجع بظلم و اذیت بانبیاء و مؤمنین و آیات الهیه است و شاهد بر این دعوی اینکه در آیه قبل فرمود کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و در این آیه فرمود کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ که تکذیب بانبیاء ظلم بآنها است، و نیز در آیه قبل فرمود فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ که اخذ بذنب عذاب آخرت و سلب نعم و نزول بلیات است لذا فرمود إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ عقاب شدید در آخرت و جهنم است و در این آیه فرمود فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ که در حدیث است (الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم).

و نیز شاهد قوی جمله اخیر است که فرمود وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ که

ص: 145

تمام اینها چه مشرکین و کفار مکه و چه آل فرعون و چه قوم انبیاء قبل ظلم در حق انبیاء و مؤمنین بآنها کردند.

و نیز از شواهد قوی اینکه آل فرعون و امم سابقه قبل از بعثت انبیاء و ظلم بآنها گرفتار هلاکت نشدند تمام بعد از ظلم بآنها بود و لکن عذاب آخری مسلّما داشتند و صریح قرآن بر این دعوی قائم است وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ قصص آیه 59 و غیر اینها.

[سوره الأنفال (8): آیه 55] .... ص : 146

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (55)

محققا بدترین جنبنده های روی زمین در پیشگاه الهی کسانی هستند که کافر شدند پس آنها ایمان نمیآورند.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ شر، افعل التفضیل است یعنی بدترین دواب و او جمع دابة و در لغت دابة مخلوقات زمینی هستند که روی زمین راه میروند حتی طیور که در بسیاری از اوقات برای اخذ دانه و آب راه میروند حتی موریانه و مورچه إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ سبأ آیه 13، موریانه

(اخفی من دبیب النمل علی الصخرة الصماء)

در باب ریاء و در باب ربوی عند اللَّه نزد خدا یعنی علم خدا الَّذِینَ کَفَرُوا کفار چند قسم هستند یک قسم که پس از دعوت بشرف ایمان مشرف میشوند، یک قسم دعوت بآنها نرسیده قصورا و تقصیرا، یک قسم دعوت شده اند و اتمام حجت بر آنها شده مع ذلک مصمم بر کفر هستند و تا آخر عمر ایمان نمیآورند فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ و اینها اشد عذاب را دارند.

ص: 146

[سوره الأنفال (8): آیه 56] .... ص : 147

الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ (56)

آن کسانی هستند که با آنها عهد و میثاق گرفتی بعد از آن نقض کردند و این معاهده یک مرتبه نبوده چندین مرتبه معاهده کردند و نقض نمودند و اینها پرهیزگار نیستند.

بعضی گفتند مراد یهود بنی قریظه هستند که با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عهد بستند که هیچگونه ضرری بآن حضرت و مسلمین وارد نکنند و مساعدت با مشرکین هم نکنند و نقض عهد کردند و در جنگ احزاب یوم الخندق اعانه مشرکین کردند و اسلحه بآنها دادند و چندین مرتبه عهد کردند و نقض کردند. بعضی گفتند مراد کسانی بودند که در جنگ احد فرار کردند با اینکه عهد کرده بودند که فرار از زحف نکنند.

در اخبار شیعه دارد از حضرت باقر علیه السّلام که هم عیاشی روایت کرده و هم علی بن ابراهیم در ذیل آیه قبل که مراد بنی امیّه هستند و از تأییدات و شواهد این حدیث یکی کلام معویه است که بعض خواص او از او پرسیدند که آیا دیگر آمال و آرزویی در دل داری که بمقام سلطنت در ممالک اسلامی رسیده ای جواب گفت تا در مأذنه صدای اشهد ان محمدا رسول اللَّه بلند است من بآرزو نرسیده ام، و همچنین کلام یزید علیهم اللعنه که گفت

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل

و ما مکرر گفته ایم که اینها بیان مصادیق است و آیات بعموم خود باقیست بلی اظهر مصادیق همین منافقین هستند مثل اولی و دومی و سومی و اتباع آنها که چه اندازه حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از آنها عهد گرفت در غدیر خم و موارد دیگر و چه اندازه سفارش حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها را کرد و آنها چه کردند بگذاریم و بگذریم.

ص: 147

الذین صفت شر الدواب است عاهَدْتَ مِنْهُمْ خبر الذین است و عهد با خدا و رسول از واجبات مهمه است بخصوص در امر دین و بر نقض آن کفاره است ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ نقض عهد از گناهان کبیره است بلکه در مورد آیه اشدّ مراتب کفر است فِی کُلِّ مَرَّةٍ که بتکرر نقض عهد کفاره متعدد میشود بلکه در این مورد کفر بالای کفر است وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ نفی جمیع مراتب تقوی است حتی تقوای از شرک و کفر و عناد و عصبیت و بالعکس در آیه شریفه إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ مائده آیه 30، فقط اگر تقوای از عقائد باطله پیدا کند که مرادف با ایمان است اعمالش مورد قبول واقع میشود لذا گفتیم شرط صحت کل عبادات ایمان است.

[سوره الأنفال (8): آیه 57] .... ص : 148

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (57)

پس اگر ظفر پیدا کردی در میدان حرب بر مشرکین پس آن کسانی که نقض عهد کردند و بامداد مشرکین آمدند که در خلف آنها هستند متفرق کن پراکنده شوند باشد که متذکر شوند و دیگر نقض عهد نکنند.

فامّا ان شرطیه است و جمله تَثْقَفَنَّهُمْ شرط است است و ثقف غلبه و ظفر باشد و عظمت است یعنی بر آنها غالب شدی و آنها مقتول و اسیر شدند و جمعی فرار کردند فی الحرب در میدان جنگ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ جمله جزائیه است، و شرد تفرقه و تشتت است از روی اضطراب و توحش یعنی متفرق و متشتت و مضطرب و متوحش فرما کسانی را که خلف آنها هستند و آنها کسانی بودند که با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم معاهده کرده بودند که کمک بدشمن نکنند و بیاری آنها نیایند و نقض عهد کردند لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ باشد که متذکر شوند که نقض عهد چه عواقب وخیمه دارد و بترسند که اگر باز خواستند معاهده قرارداد کنند دیگر

ص: 148

خیانت بمسلمین نکنند و بر خلاف معاهده رفتار نکنند.

[سوره الأنفال (8): آیه 58] .... ص : 149

وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ (58)

و اگر خوف پیدا کردی از آن قومی که با تو معاهده کردند که خیانت کنند و نقض عهد نمایند پس بآنها خبر ده که معاهده ما بهم خورد و هر نحوی که رفتار کردند با آنها رفتار نما که معنی عدل است که هم مطلع باشند و هم خیانت از شما نشده باشد خداوند دست نمیدارد خیانت کنندگان را.

إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً خوف حضرت رسالت نه از باب شک و تردید است بلکه از جهت اینست که اینها بعهد خود وفا نمیکنند و در موقعی که بتوانند خیانت میکنند فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ نبذ انداختن چیزی است یعنی دور انداختن یعنی معاهده را بر هم بزن و قرارداد را از بین بردار که خیانتی از طرف شما سر نزند اگر تعقیب بآنها کردی علی سواء یعنی نگاه کن اگر آنها در مقام دشمنی و کمک بمشرکین و مقاتله با مسلمین برآمدند با آنها مقاتله کن و اگر ساکت باشند متعرض آنها نباش که بعدالت با آنها رفتار کرده باشی و تعدی نشده باشد که معنای علی سواء است زیرا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ و لو با کفار باشد چه رسد خیانت با مسلمین بالاخص با رسول خدا و اوصیاء آن.

[سوره الأنفال (8): آیه 59] .... ص : 149

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ (59)

گمان نکنند کسانی که کافر شدند که آنها جلو بیفتند و بر شما ظفر پیدا کنند محققا آنها نمیتوانند شما را بی چاره و عاجز کنند این آیه برای تقویت قلوب مؤمنین و اطمینان به اینکه در جمیع حروب نصرت الهی با شما است و فتح و ظفر

ص: 149

نصیب شما میشود و لو عده شما کم باشد و اسلحه حرب نداشته باشید بمقدار کافی سستی در امر جهاد نکنید فرار از زحف ننمائید ثابت قدم باشید.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا کفار بزیادتی عده و عده و حیل و تزاویر توهم میکنند که بر مؤمنین تفوق پیدا میکنند و این توهم در هر عصر و زمانی حتی زمان حاضر در آنها هست و غافل از اینکه دست الهی بالای سر مؤمنین است و نصرت الهی شامل حال آنها است و قوه و قدرتی فوق قوه و قدرت الهی نیست سَبَقُوا آنها جلو بیفتند هیهات هیهات إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ هرگز نمیتوانند مؤمنین را بیچاره کنند بالاخص شیعیان در دوره غیبت که امام زمان عجل اللَّه تعالی فرجه پشت و پناه آنها است.

[سوره الأنفال (8): آیه 60] .... ص : 150

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (60)

و مهیا کنید و مستعد شوید از برای قتال با کفار بقدری که استطاعت و توانی دارید قوه خود را زیاد کنید و از مرتب کردن اسبان و مهیا داشتن آنها بترسانید باین ازدیاد قوی و باین اسبان دشمن خدا و دشمن خودتان را و دیگران از کفار که فعلا در مقام مبارزه با شما نیستند آنها هم مرهوب شوند و در مقام مبارزه بر نیایند شما آنها را نمیدانید که قلبا با شما کمال عداوت را دارند خداوند میداند و از قلب آنها آگاه است و آنچه از مال که انفاق میکنید هر چه باشد در راه جهاد و در راه الهی خداوند بشما عنایت میکند وافی و کافی و شما ظلم نخواهید کشید و ضرر نخواهید برد.

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ اگر چه در موضوع جهاد با مشرکین در عهد

ص: 150

رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وارد شده و لکن بمناط قطعی شامل میشود جمیع مراتب تقویت را در جمیع طبقات مسلمین که باید آنچه قوه و قدرت دارند در حفظ دین و دفع دشمنان دین کوشش کنند در امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و هدایت ضال و دفع شبهات معاندین و اعلاء کلمه اسلام و از بین بردن معاندین و جلوگیری از فساد و نشر احکام چه بزبان باشد یا بقلم یا بثبات قدم یا بمال یا باعمال قوی هر قدر که ممکن است.

وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ این هم بهمان مناط شامل تدارک اسلحه حرب هر چه مناسب وقت و زمان است میشود آنهم باید بقدری باشد که ایجاد رعب کند در قلوب آنها چنانچه در چندی قبل مشاهده شد یک زن قدرت نداشت روبند یا نقاب را عقب زند یا یک کوچه صدای ساز بلند شود حتی کفار در روز باران نمیتوانستند از منزلهای خود خارج شوند چه رسد داخل در مساجد و معابد مسلمین شوند و امروز در اثر سستی و مسامحه مسلمین قضایا بر عکس شده.

تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ هر کس بر خلاف دین حق باشد مصداق این جمله است و عدوکم کسانی که در مقام اذیت و ظلم و تعدیات بمسلمین برآیند و لو اسم اسلام روی خود گذارند وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ کسانی که فعلا دسترسی ندارند بمسلمین و قدرت بر ایجاد فساد و تعدیات ندارند لکن اگر قدرت پیدا کنند مثل دولت اسرائیلی که تمام یهود در تمام ممالک اسلامی تابع اسلام بودند همین که قدرتی پیدا کردند بواسطه کمک خارجه چه کردند و چه میکنند و منافقین که در میان مسلمین هستند و انتظار فرصت دارند.

لا تَعْلَمُونَهُمُ شما عداوت و عناد آنها را نمیدانید اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ سپس خداوند برای تشویق مؤمنین میفرماید وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ چه انفاق جان باشد یا قوی یا علم یا بیان یا قلم یا مال یُوَفَّ إِلَیْکُمْ خداوند عوضهای

ص: 151

زیادی هم در دنیا و هم در آخرت عنایت میفرماید وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ خردلی از بین نمیرود و حیف و میل نمیشود.

[سوره الأنفال (8): آیه 61] .... ص : 152

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (61)

و اگر کفار حاضر شدند و مایل شدند بصلح و مسالمت پس تو هم حاضر شو و مایل شو بمسالمت و توکل بر خداوند کن بدرستی که خداوند او است شنوا و دانا وَ إِنْ جَنَحُوا جنح بمعنی میل و اقبال است للسلم مسالمت است که آنها متعرض شما مسلمین نشوند شما هم بآنها کاری نداشته باشید بآن نحوی که حاضر شدند بدادن جزیه اهل کتاب یا فدیه یا هر نحوی که تسالم کردند فَاجْنَحْ لَها اشکال- للسلم مذکر است و کلمه لها مؤنث.

جواب- مسلما سلم یک طرفی نیست که این طرف متعرض آن طرف نباشد ولی آن طرف متعرض باشد بلکه طرفینی است پس بمعنی مسالمت است و تأنیث دارد اشکال- این آیه منافی است با آیه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آیه 5، و آیه قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ توبه آیه 29، و غیر اینها پس باید ملتزم شد که این آیه منسوخ شده بآن آیات.

جواب- تا مادامی که جمع دلالی داریم نوبت بمسئله ناسخ و منسوخ نمیرسد آن آیاتی که امر بقتل فرموده مطلق است یعنی سوای اینکه جناح بسلم داشته باشند یا نه و این آیه مقید است و البته اظهر است و حمل ظاهر بر اظهر و مطلق بر مقید جمع دلالیست نظیر اینکه بفرماید اعتق رقبة سپس بفرماید (لا تعتق الکافرة) مقید میشود برقبه مؤمنه، در اینجا بفرماید اقتلوا المشرکین سپس بفرماید لا تقتلوا من جنح للسلم.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ خداوند برای حفظ شما و انجاح مقاصد شما کافی است

ص: 152

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ طلاق آیه 3. إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ هم ظاهر کلمات آنها را میشنود و هم باطن آنها را میداند.

[سوره الأنفال (8): آیه 62] .... ص : 153

وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ (62)

و اگر اراده دارند کفار که با تو خدعه و مکر کنند پس محققا خداوند برای تو کافیست او است خدایی که تو را تأبید فرمود بنصرت خود و بمؤمنین وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ یعنی این جناح آنها از برای صلح و مسالمت از روی مکر و خدعه باشد که فعلا بدست مؤمنین کشته نشوند تا بعد از آنکه قوّة و استعداد خود را تکمیل کنند حمله کنند بمؤمنین فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ زیرا مکر خدا بالای مکر آنها است وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47 وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 47.

هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ بانزال ملائکه در بدر کبری وَ بِالْمُؤْمِنِینَ که بثبات قدم و نیروی ایمان ایستادگی کردند تا لشگر کفر را منهزم ساختند

[سوره الأنفال (8): آیه 63] .... ص : 153

وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (63)

و خداوند الفت و محبت انداخت بین قلوب مؤمنین با یکدیگر که اگر شما انفاق میکردی آنچه که در روی زمین است نمیتوانستی بین آنها الفت بیندازی و لکن خداوند بقدرت کامله خود الفت انداخت بین آنها زیرا خداوند محققا قادر ریزه کار است و عالم بجمیع حکم و مصالح است.

ص: 153

اگر کسی تاریخ زمان جاهلیت قبل از اسلام را در قسمت جزیرة العرب بداند که چه اندازه عداوت بین قبائل عرب بود که گفتند اگر کسی از یک قبیله یک لطمه بصورت یک نفر از قبیله دیگر میزد دو قبیله چه اندازه خون ریزی و قتل و غارت از یکدیگر میکردند و این عداوت و بغضاء را دولت قاهری مثل کسری و خسرو و پرویز نتوانستند برطرف کنند لکن خدایی که مقلّب القلوب است ببرکت تشرف آنها باسلام و ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ و این از اعاظم آیات الهی است و از قدرت بشر خارج است و خود یک معجزه بزرگ و دلیل واضح بر حقانیت دین مقدس اسلام است که لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ از جواهرات و فلزات و حبوبات و فواکه و غیر اینها جمیعا تمام آنها را ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ با آن اخلاق حمیده و صفات پسندیده که در وجود مبارکت بود که میفرماید وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، که گفتند سه چیز باعث ترویج دین شد: مال خدیجه برای طمع بمال، و شمشیر علی علیه السّلام برای ترس، و اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای طالبان حق وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ بتصرف در قلوب حتی دارد هر کدام از آنها اگر احتیاج مالی پیدا میکرد میرفت از جیب برادر مؤمن هر مقدار احتیاج داشت برمیداشت إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ تفسیرش مکرر بیان شده.

[سوره الأنفال (8): آیه 64] .... ص : 154

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (64)

ای پیغمبر محترم کافی است برای تو خداوند متعال و کسانی که متابعت کردند تو را از مؤمنین، در بعض اخبار تفسیر شده بامیر المؤمنین علیه السّلام و معلوم است او مصداق اتمّ این آیه است و آیه بعمومه شامل جمیع متابعین میشود و از این آیه استفاده میشود که مؤمنین بحضرت رسالت دو دسته هستند یک دسته کسانی که حقیقة ایمان آورده اند و از زمره منافقین ظاهر مسلمان نیستند و لکن ثبات قدم

ص: 154

ندارند و در امر جهاد سستی میکنند یا متعذر باعذاری مشوند که حضر نشوند برای جهاد یا اگر حاضر شدند در موقع شدّت فرار میکنند.

و یک دسته باایمان قوی و با شوق هر چه تمام تر از آن حضرت جدا نمیشوند چه بدرجه رفیعه شهادت نائل شوند و چه بدست آنها فتح و فیروزی نصیب اسلام شود کرّار غیر فرّار هستند خداوند مدح اینها را میفرماید و تسلیت خاطر مبارک حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را میدهد که یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ای رسول مکرم حَسْبُکَ اللَّهُ نصرت الهی نصیب شما است و در مقابل قدرت او قدرتی نیست وَ مَنِ اتَّبَعَکَ و کسانی که در جمیع حالات قدمی بر خلاف نظر و دستور و فرمان شما برنمیدارند مِنَ الْمُؤْمِنِینَ از کسانی که بشراشر وجودشان در جمیع مراحل ایمان آورده اند و گرویده اند.

[سوره الأنفال (8): آیه 65] .... ص : 155

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (65)

ای نبیّ اکرم ترغیب و تشویق و تحریض فرما مؤمنین را بر قتال با کفار و جهاد فی سبیل اللَّه و بآنها بشارت بده که اگر از شما فقط بیست نفر ثابت قدم صابر باشد بر دویست نفر از کفار ظفر پیدا میکنید و غالب میشوید و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار آنها غالب میشوید یک بر ده بسبب آنکه این کفار قومی هستند که نمی فهمند.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ بوعده نصرت الهی و مثوبات جهاد و فوائد دنیوی از استرقاق آنها و غنائم آنها و غلبه، و اخروی از ثواب شهید و فضیلت جهاد و اینکه رکن اعظم اسلام است و بآنها خبر ده که اگر شما بیست نفر

ص: 155

صابر باشید إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ بر دویست نفر یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ غالب میشوید وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ اگر صد نفر باشید یَغْلِبُوا غالب میشوید أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا چه مشرکین یا اهل کتاب یا سایر طبقات کفار باشند، و علت غلبه شما اینست که شما معرفت دارید و قوت قلب و پشت گرمی بنصرت الهی و وعده های او و آنها نادان و بی معرفت و بی پناه هستند بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ چنانچه میفرماید بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ حشر آیه 14.

[سوره الأنفال (8): آیه 66] .... ص : 156

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (66)

الآن خداوند سبک فرمود بر شما و برداشت این حکم را که یک بر ده مقابله کنید و میداند که در شما ضعف است پس اگر بوده باشد از شما صد نفر صبرکننده غالب بر دویست نفر آنها میشوند و اگر بوده باشد هزار از شما غالب میشوند بر دو هزار آنها باذن خداوند و خداوند با صبرکنندگان است.

الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ از این جمله استفاده میشود که آیه قبل و لو بلسان خبر است لکن در معنی تکلیف است یعنی باید اگر کفار ده برابر شما باشند با آنها جهاد کنید و خداوند غلبه و ظفر را نصیب شما میکند زیرا تخفیف در مورد تکلیف است نه اخبار و فعلا نظر به اینکه وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً سیاهی بفتحه است و بعضی بضمه خوانده اند، و مکرر گفته ایم معتبر سیاهی است و مناسب هم از حیث معنی همین است زیرا ضعف بضم بمعنی سستی بدن است و کمی قوّة بدنی لذا در آیه شریفه اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ

ص: 156

مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً

روم آیه 53، در هر سه مورد مضموم است مطابق صحائف شیعه بخلاف صحائف عامه که مفتوح قرائت کردند و همچنین در حدیث شریف کساء

انی لاجد فی بدنی ضعفا

مضموم است و اما در این آیه مفتوح است و بمعنی سستی ایمان و روح ایمانی است حکم از ده برابر بدو برابر رسید فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صد نفر باشید صابرة که قوه صابره داشته باشید یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ زیرا ضعیف الایمان قوی تر است بر فاقد الایمان لذا حکماء گفتند وجود ضعیف بهتر از عدم صرف است و در باب صدقه هم خبر از امیر المؤمنین علیه السّلام است که صدقه قلیله بهتر از ترک است.

وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ هزار صابر باشید یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ و بدانید در هر حال نیرو از شما نیست بلکه باذن اللَّه است چون هیچ فعلی در عالم واقع نمیشود مگر باذن اللَّه ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ صبر در هر موردی مناسب همان مورد است در مورد جهاد ثبات قدم و عدم فرار و تحمل مشاق حرب است.

[سوره الأنفال (8): آیه 67] .... ص : 157

ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (67)

نیست از برای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اینکه از کفار و مشرکین اسیر بگیرد تا اینکه سخت نگیرد در زمین و شدت و غلظت بر آنها و آن بشدت در حرب است شما مؤمنین مقصودتان زخارف دنیوی است از غنائم و اسیران و خداوند برای شما مثوبات آخرت را اراده کرده که صبر در جهاد داشته باشید یا بدرجه رفیعه شهادت نائل شوید یا قوّت و عظمت دین را زیاد کنید و خداوند عزیز حکیم است.

این آیه شریفه تأکید و ترغیب در امر جهاد است که مجاهدین تا ثبات

ص: 157

قدم و تحمل مشاق جهاد نکنند و بر کفار سخت نگیرند نائل بغنائم و اسیر گرفتن از کفار نمیشوند که از آنها فدا بگیرند یا بغلامی و کنیزی خود درآورند و این موضوع در جمیع عبادات جاری است تا مکلف تحمل مشاق عبادت را نداشته باشد نه بفوائد دنیوی عبادات نائل میشود و نه بمثوبات اخروی لذا میفرماید ما کانَ لِنَبِیٍّ خداوند قرار نداده برای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و عهده نگرفته أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری یعنی از کفار اسیر گرفتن به اینکه آنها را بگیرند و مشدود کنند و دستگیر نمایند حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ اثخان غلظت و استحکام و غیظ و غضب بر کفار در میدان حرب است که کار بر آنها سخت شود و نتوانند فرار کنند تا دستگیر شوند.

تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا شما مسلمین فقط مقصودتان از جهاد منافع دنیوی است مثل آن مجاهدی که در میدان حرب شهید شد موقعی که نعش او را آوردند نزد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که بر او نماز بخواند فرمود (هذا قتیل الحمار) از حضرت پرسیدند فرمود یک حماری در مشرکین بود این بطمع آن حمار آمد وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ باید در جهاد فقط قصد مجاهدین امتثال امر الهی و تقویت دین و اعلاء کلمه اسلام باشد خواه شهید شوند و خواه بآنها و اموال آنها نائل شوند وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ مکرر تفسیر شده.

[سوره الأنفال (8): آیه 68] .... ص : 158

لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (68)

اگر نبود آنچه خداوند معین فرموده و نوشته برای شما قبلا هر آینه میرسید بشما در آنچه که گرفتید عذاب عظیمی.

از این آیه استفاده میشود که مسلمین از کفار اسیر گرفتند یا اموالی بغنیمت بردند و این جایز نبود مگر بعد از تسلط بر کفار و شکست آنها و بیچارگی آنها و شاید حکمت این باشد که موجب میشود که کفار جریتر میشوند و آنها هم اسیر

ص: 158

و غنیمت از مسلمین میگیرند اما بعد از شکست آنها و تسلط مسلمین دیگر آنها چنین قدرتی ندارند لذا میفرماید لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ اگر خداوند تقدیر و مقرر نفرموده بود که در هر حالی فتح و ظفر برای شما باشد و مقهوریت کفار لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ در این اسیری و غنیمتی که بدوا شما گرفته بودید هر آینه بشما مساس میکرد عَذابٌ عَظِیمٌ ممکن است مراد این باشد که کفار جریتر میشدند و از شما اسیر میگرفتند و اموال شما را می بردند و بالاخره بر شما غالب میشدند و ممکن است مراد این باشد که شما این عملتان چون بر خلاف دستور الهی بود معذب بعذاب عظیم میشدید لکن عفو و غفران الهی شما را نجات بخشید و اللَّه العالم

[سوره الأنفال (8): آیه 69] .... ص : 159

فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (69)

پس بخورید آنچه را که بغنیمت بدست آوردید بر شما حلال و گوارا است و از خدا بپرهیزید محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ شرائط مقرره در باب غنائم مثل اینکه خمس آنها را بدهید و در میان مجاهدین در تحت نظر نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام و منصوب از قبل آنها تقسیم شود و از مختصات نبی و امام نباشد که در کتاب جهاد مسطور است حَلالًا طَیِّباً حلّیة بمعنی اباحه تصرف و ملکیة که مفاد کلوا است زیرا معنی اکل در اینجا هر نوع تصرفی است، و طیبة مراد گوارا و با برکت و پاک و پاکیزه است وَ اتَّقُوا اللَّهَ که بمصارف غیر مشروعه صرف نشود و تعدی از حق معین بر خود نکند و باعث نشود که شما را بمعاصی و طغیان و نافرمانی خدا بیندازد إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ محققا خداوند میآمرزد شما را در آن تقصیرات قبل که از شما صادر شده که معذب نمیفرماید شما را و مورد ترحم خود قرار میدهد بافاضه نعم در دنیا و مثوبات در آخرت.

ص: 159

[سوره الأنفال (8): آیه 70] .... ص : 160

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (70)

ای رسول محترم بفرما بآن کفاری که اسیر شما شدند و از آنها فدا گرفتید اگر خداوند که عالم السرّ و الخفیات است در قلوب شما خیر و خوبی را در شما بداند بشما میدهد بهتر از آنچه از شما گرفته شده و از تقصیرات شما هم میگذرد و میآمرزد شما را و خداوند آمرزنده مهربان است.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ خطاب بحضرت رسالت است که بفرماید قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری یعنی باسیرانی که از کفار در میدان حرب بدست آوردید بگو و دستور اسلامی بود که هر کدام از اسراء اگر خود یا بستگان او فداء دادند آزاد میشدند، و گفتند اقل فداء هزار درهم بوده و اکثر آن چهار هزار و این فداء غیر از غنائم دار الحرب بوده و این آیه شریفه برای تسلیت خاطر اسیران نازل شده که إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً که از روی حقیقت و واقعیت نه از روی نفاق و ترس ایمان آوردید و متعبد بوظائف اسلام شدید و متخلق باخلاق دینی شدید که معنای خیر همین است بمراتب مختلفه یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ خداوند بیشتر و بهتر از آنچه فداء داده اند از برکات اسلام بهره مند میشوید چنانچه از عباس عم حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده اند که گفت از من بیست وقیه طلا گرفتند بعنوان فداء و پس از تشرف باسلام خداوند بیست غلام بمن عطاء فرمود که قیمت ارزانترین آنها بیست هزار درهم بود و زمزم را بمن عطاء فرمود که بهتر از جمیع اموال اهل مکه بود نزد من و امیدوارم که مورد مغفرت واقع شوم وَ یَغْفِرْ لَکُمْ از گناه شرک و معاصی در ایام شرک و محاربه با مسلمین و ظلمهایی که برسول (ص) و اصحابش کردند ببرکت اسلام آمرزیده میشوند که فرمود

(الاسلام یجبّ ما قبله).

ص: 160

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ دو معامله با شما میفرماید یکی مورد عفو و غفران او واقع میشوید، دیگر مشمول عنایات و تفضلات و رحمتهای او میگردید.

[سوره الأنفال (8): آیه 71] .... ص : 161

وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (71)

و اگر اراده میکنند این اسیران که آنها را آزاد کردی که با شما خیانت کنند پس بتحقیق قبلا با خدا خیانت کردند و خداوند شما را مسلط کرد بر آنها و خداوند دانا و حکیم است.

إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ که پس از آزادی و مراجعت بمحل خود بروند و با مشرکین و کفار همدست شوند و قیام بر حرب با مسلمین نمایند یا آنها را بشورانند برای جنگ با مسلمین فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ که با مشرکین آمدند و جنگ بدر کبری را برپا کردند و نسبتهای ناروا بخدا دادند و گفتند خدا امر کرده ما را بعبادت اصنام و ارتکاب فحشاء چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اعراف آیه 28.

فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ یعنی خداوند بر آنها مسلط فرمود مسلمین و ملائکه را در بدر و آنها را مغلوب و منکوب فرمود اشاره به اینکه اگر با شما هم خیانت کردند خداوند باز شما را مسلط میفرماید و آنها را مغلوب و منکوب مینماید.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ بقلوب آنها و اراده آنها و خیانت آنها آگاه است و خذلان و منکوب کردن آنها موافق با حکم و مصالح است.

ص: 161

سوره الأنفال (8): آیه 72] .... ص : 162

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (72)

محققا کسانی که ایمان آوردند و از منازل خود چشم پوشیدند و هجرت کردند بمدینه و جهاد کردند با کفار باموال خود و بنفوس خود در راه الهی و کسانی که جای دادند مهاجرین را در منازل خود و نصرت کردند یعنی مهاجرین و انصار اینها هر یک اولیاء دیگر هستند و اما کسانی که ایمان آوردند لکن هجرت بمدینه نکردند اینها دارای ولایت با مهاجرین و انصار نیستند تا زمانی که هجرت کنند بمدینه و ملحق شوند بمهاجرین و انصار ولی اگر از شما طلب نصرت کردند که آنها را از دست کفار نجات دهید آنها را یاری کنید مگر آن کفاری که با شما عهد و میثاق بسته اند که با شما جنگ نکنند و کمک بمشرکین و سایر کفار ننمایند و خداوند بآنچه که شما عمل میکنید بینا است.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اشاره بکسانیست که در مکه ایمان آوردند چه در زمان بودن حضرت در مکه و چه بعد از هجرت آن حضرت یا در مراکز دیگر سکونت داشتند غیر از مدینه و بشرف اسلام مشرف شدند وَ هاجَرُوا منازل و اوطان خود را رها کردند و هجرت بمدینه نمودند و خدمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشرف شدند وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ بذل مال و جان کردند در امر جهاد یعنی حاضر شدند برای جهاد با کفار و مشرکین و صرف مال خود برای مجاهدین فِی سَبِیلِ اللَّهِ قربة الی اللَّه برای اعلاء کلمه اسلام و تعظیم شعائر اسلامی و نصرت دین مقدس اسلام نه از جهت عداوت شخصیه و منافع دنیویه.

وَ الَّذِینَ آوَوْا اشاره بمؤمنین اهل مدینه است که مهاجرین را جای دادند

ص: 162

و برای آنها منازل و مساکن تدارک کردند وَ نَصَرُوا و آنها را یاری کردند که مسمّی شدند بانصار، این دو دسته مهاجرین و انصار که جمله اولئک اشاره بهر دو طائفه مهاجر و انصار است بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ مهاجرین اولیاء انصار، انصار اولیاء مهاجرین. و اولیاء جمع ولیّ از ماده ولایت است و ولایت اگر بکسر واو باشد بمعنی امارت و سلطنت و اولی الامری و وجوب اطاعت است چنانچه در آیه شریفه أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6، و آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایه مائده آیه 6، از این ماده است، و اگر بفتح واو باشد بمعنی نصرت و وداد و محبت و اتحاد و یگانگی است و اخوت و مساوات و مواسات است چنانچه در این آیه است بقرینه ذیل آیه، و از این جمله استفاده میشود که بین مهاجرین و انصار یک نوع تفاضلی بر یکدیگر داشتند و این منشأ اختلافی شده بود، خداوند میفرماید هر دو طائفه یکی هستند امتیازی بین آنها نیست همه برادر و برابر هستند إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10، و اینکه بعضی حمل بر میراث کردند و بر طبق آن حدیثی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کردند و گفتند این آیه نسخ شده بآیه أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ احزاب آیه 6 بنظر تمام نمیآید و حدیث سند ندارد فقط در مجمع البیان تعبیر به روی کرده بلکه خلاف ظاهر آیه است و التزام بنسخ هم محتاج بدلیل قطعی است.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا کسانی که در مکه و سایر اماکن بشرف اسلام مشرف شدند لکن هجرت بمدینه نکردند و ظاهرا با فرض تمکن از هجرت مسامحه و امتناع از آن کردند ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ آن ولایتی که بین مهاجرین و انصار مقرر فرموده در حق آنها مراعات نشده که اگر با کسی عداوتی یا مخالفتی پیدا شد واجب نیست بر مهاجرین و انصار که از مدینه حرکت کنند بروند مکه و آنها را کمک کنند زیرا بر آنها لازم است چنانچه گرفتار دشمن شوند هجرت

ص: 163

کنند و خود را بمسلمین برسانند.

حَتَّی یُهاجِرُوا بلی اگر طلب نصرت آنها راجع بامر دین باشد باید آنها را نصرت کرد وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ زیرا حفظ دین اهمّ واجبات است مگر کفاری که با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عهد و میثاق بسته اند که نباید با آنها خلاف قرارداد رفتار کرد.

تنبیه- اگر این کفار که بین آنها میثاق بسته شده آنها در مقام اذیت مسلمین غیر مهاجرین برآمدند چون آنها عهد را شکسته اند مانعی ندارد یاری کردن مسلمین و اگر مسلمین بآنها حمله کردند چون خلاف عهد و میثاق است باید مسلمین را منع کرد از حمله بآنها لذا میفرماید (إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ) میثاق قراردادی است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با طائفه کفار معاهده میکرد که آن حضرت متعرض آنها نشود آنها هم در مقام اذیت بمسلمین نباشند و اعانت با سایر کفار و مشرکین نکنند که با مسلمین محاربه دارند و شرائط دیگر که در عهد نامه قرار میدهند وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ از اطاعت و مخالفت آنچه که عمل میکنید چه پنهانی و چه آشکارا بصیر و دانا و مطلع است بر او امری پنهان نیست.

[سوره الأنفال (8): آیه 73] .... ص : 164

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ (73)

و کسانی که کافر شدند بعض آنها اولیاء بعض دیگرند که بیک دیگر وصل میشوند و متحد میگردند و یاری یکدیگر میکنند در مقابل اسلام و مسلمین اگر شما مسلمین آنچه که دستور داده شده بر دفع آنها و جهاد با آنها عمل نکنید فتنه و فساد بزرگی در روی زمین بوجود میآید.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ کفار و مشرکین با اینکه قبل از ظهور

ص: 164

اسلام هر طائفه آنها با طوائف دیگر کمال معاندت و عداوت داشتند و محاربه و خون ریزی میان آنها رواج داشت بعد از ظهور اسلام و مسلمین با یکدیگر متحد شدند در تقابل با مسلمین و ایجاد فتنه و فساد میان مسلمین إِلَّا تَفْعَلُوهُ یعنی شما مسلمین باید کوتاهی و مسامحه در امر جهاد نکنید که اگر مسامحه کردید و طفره زدید تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ مراد در بلاد مسلمین فتنه بوجود میآید که بسیاری از مسلمین را بطرف کفر سوق میدهند و از دین برمیگردانند وَ فَسادٌ کَبِیرٌ و خون ریزی و ذهاب اعراض و اموال میشود البته باید بتمام قوی در مقابل آنها قیام کرد و ریشه فتنه و فساد را از زمین کند و برطرف نمود چنانچه امروزه این سستی و بی همیتی مؤمنین چه اندازه ایجاد فساد و فتنه در میان آنها بدسیسه های کفار باعزام مبلّغ های سوء و ایجاد مراکز فساد از سینماها و تآترها و ترویج مجالس قمار و رقص و ساز و آواز و سایر لهویات شده که رفع آنها بجز بدست حضرت بقیة اللَّه عجّل اللَّه تعالی فرجه بسیار مشکل و صعب و دشوار است

[سوره الأنفال (8): آیات 74 تا 75] .... ص : 165

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (74) وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (75)

و کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد فی سبیل اللَّه نمودند و کسانی که آنها را مأوی و منزل دادند و آنها را نصرت نمودند اینها مؤمن حقیقی هستند از برای آنها مغفرت الهی و روزی با احترام و عزت است و کسانی که بعدا هجرت نمودند و با شما مهاجر و انصار شرکت در جهاد کردند آنها هم از شما هستند مشمول مغفرت و رزق کریم هستند و خویشاوندان بعضی اولی و سزاوارتر

ص: 165

از بعضی دیگرند در کتاب خدا، محققا خداوند بهر چیزی دانا است.

این آیه شریفه راجع باینست که توهّم نکنند مؤمنین که این هایی که بعد از قضیه بدر کبری ایمان آوردند و هجرت کردند مشمول آیه قبل هستند که فرمود وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا زیرا قبلا هجرت نکردند لکن مفهوم حتی یهاجروا دلالت دارد بر اینکه اگر هجرت کردند دارای این ولایت هستند و خصوصیت قبل و بعد در این جهت مدخلیت ندارد و لو در جهت فضیلت امتیاز دارند چنانچه میفرماید لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی حدید آیه 10، و لکن این امتیاز قبل فتح مکه نسبت ببعد الفتح است لذا خداوند اولا بیان فضیلت قبل از بدر کبری را میفرماید سپس دسته دوم را ملحق باول میکند لذا میفرماید:

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا که مهاجرین و انصار هستند و تفسیرش گذشت و آنها کسانی هستند که قبلا هجرت کرده بودند که هنوز دستور جهاد نیامده بود و چون قضیه بدر کبری پیش آمد در رکاب آن حضرت جهاد نمودند أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا البته منافقین که ظاهر مسلمان و باطن کافر بودند از این جمله خارج هستند و در حق آنها باید گفت اولئک لیسوا بالمؤمنین حقا.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ از گناهان قبل از تشرف باسلام و خطاهای بعد از تشرف که ببرکت جهاد از آنها بخشیده شده وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ که نعم بهشتی باشد که بدون زحمت و آلودگی ببلیات با کمال عزت و احترام خداوند بر آنها ارزانی داشته در آخرت وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ بعد از جنگ بدر و فتح مسلمین ایمان آوردند وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ در جنگ خندق و احزاب و سایر سریّه های حضرت

ص: 166

رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فَأُولئِکَ مِنْکُمْ همان نحوی که خداوند با شما معامله فرموده از مغفرت و رزق کریم و مشمول بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ هستند.

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ این جمله را مفسرین گفتند راجع بمیراث است و طبقات ارث و بر طبق آن هم اخبار قائم است لکن ظاهر آیه مطلق است و ارث یکی از مصادیق است و اخبار را هم مکرر گفتیم که در باب تفسیر وارد شده بیان مصداق است.

و این جمله راجع بآیه قبل است که فرمود در حق مهاجرین و انصار بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ میخواهد بفرماید اگر اولوا الارحام نباشند و اما اگر اولوا الارحام هستند بشرائط مقرره که اولین آنها ایمان است آنها اولی هستند در صله رحم و احسان بآنها و یاری آنها و تجهیزات آنها و ارث و غیر اینها از امور.

إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ علم اشرف صفات ربوبی است و در تفسیرش بین حکماء و متکلمین از حیث کیفیت و کمیت اختلافات زیادی است حتی اینکه گفتند بیست و دو قول درباره علم گفته شده:

بعضی گفتند انکشاف الاشیاء عند اللَّه، بعضی صور مرتسمه در ذهن، اشاعره صفة عارضه بر نفس، بعضی قدیم، بعضی حادث میدانند، سبزواری میگوید:

(و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلوماته)

تا آخر اشعارش، بعضی گفتند چون جزئیات داثر و زائل است و علم تابع معلوم است علم بجزئیات ندارد و غیر اینها از مزخرفات و کفریات.

و تحقیق که مستفاد از فرمایشات ائمه اطهار علیهم السلام و محققین از علماء شیعه است اینست که مسلّما علم امر وجودی است مقابل جهل که امر عدمی است عدم العلم است، و همچنین سایر صفات ذاتیه قدرت مقابل عجز که عدم قدرت است و هکذا، و چون ذات اقدس صرف الوجود است و غیر متناهی اعلا مراتب وجود

ص: 167

دارای جمیع مراتب وجود است، وجود علمی، قدرتی و نحو اینها پس بوحدته و بساطته دارای جمیع مراتب است.

و از همین بیان معلوم میشود که علم و قدرت و حیات غیر متناهی است زیرا اگر متناهی باشد فاقد مرتبه اعلا میشود و محدود میگردد، و همین است معنای فرمایش امیر المؤمنین علیه السّلام

(و کمال توحیده نفی الصفات عنه)

و معنای کلام بعض حکماء که تعبیر بسلب السلب کرده اند، هذا تمام الکلام فی تفسیر سورة المبارکة الانفال.

و الحمد للَّه ربّ العالمین، و صلی اللَّه علی محمّد و آله الطاهرین

ص: 168

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه ربّ العالمین، و صلی اللَّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین

سورة البراءة .... ص : 169

ینبغی تقدیم امور .... ص : 169

[امر اول .... ص : 169

از برای این سوره اسامی زیادی گفتند بالغ بر ده اسم: 1- برائه زیرا در صدر سوره اظهار برائة خدا و رسول [ص است از مشرکین. 2- توبه بواسطه ذکر آیات توبه در آن و این دو اسم معروف است. 3- فاضحة بجهت افتضاح منافقین باظهار نفاق آنها. 4- مبعثرة: چون اسرار منافقین فاش شد.

5- مقشقتة: زیرا تأمین از نفاق و شرک میدهد. 6- بحوث: زیرا بحث از اسرار منافقین میفرماید. 7- مدمدمه: یعنی مهلکه. 8- حافرة: زیرا میشکافد قلوب منافقین را. 9- عذاب. 10- منشرة: زیرا قبایح منافقین را کشف مینماید.

[امر دوم .... ص : 169

در بسیاری از اخبار این سوره را با سوره انفال یک سوره شمردند، در مجمع

ص: 169

از حضرت صادق علیه السّلام و از سعید بن مسیّب روایت کرده و در برهان از عیاشی از احد صادقین علیهما السلام و مناسب با دعوای اینکه سور قرآنیه را بر چهار دسته قسمت کرده اند: سور طوال، مآت، مفصلات، قصار. و طوال را هفت شمرده اند بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال با توبه. و ترک ذکر بسم اللَّه هم مؤیّد این مطلب است.

[امر سوم .... ص : 170

در فضیلت این سوره در اول سوره انفال ذکر شد خبر ابن بابویه از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود

(من قرء سورة الانفال و سورة برائة فی کل شهر لم یدخله نفاق ابدا و کان من شیعة امیر المؤمنین)

و از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست

(من قرء هذه السورة بعثه اللَّه یوم القیمة بریئا من النفاق و من کتبها و جعلها فی عمامته او قلنسوته امن اللصوص فی کل مکان و اذ هم رأوه انحرفوا عنه و لو احترقت محلته باسرها لم یصل النار الی منزله و لم یقربه احد ما دامت مکتوبة عنده)

[امر چهارم .... ص : 170

گفتند این سوره در سال نهم هجرت نازل شده و فتح در سال هشتم و حجة الوداع در سال دهم، و در باب فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام دارد که حضرت با اینکه بسیاری از مشرکین را کشته بود بتنهایی این سوره را برد و بر آنها تلاوت فرمود و حضرت موسی [ع یک نفر از قبطیان را کشته بود چون مأمور شد برود برای دعوت فرعون عرض کرد (إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ قصص آیه 33، خبریست که منسوب صعصعه است که از حضرت سؤال کرد شما افضل هستید یا آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و حضرت بیان افضلیت خود را کرد به اینکه آدم از شجره منهیّه که حنطه باشد خورد و من با اینکه مباح بود بشعیر

ص: 170

اکتفاء نمودم، و نوح بقوم نفرین کرد و من بر اذیت قوم صبر کردم، و ابراهیم لیطمئن قلبی گفت و من لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا، و موسی فاخاف ان یقتلون گفت و من برائت را بردم، و عیسی بمریم خطاب شد هزّی الیک بجزع النخلة و بمادر من خطاب شد ادخلی البیت خلاصه حدیث. بعد سؤال میکند از افضلیت نسبت بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت میفرماید

انا عبد من من عبید محمد [ص

[امر پنجم .... ص : 171

در بسیاری از صحائف در حاشیه بعوض بسم اللَّه این جمله را نوشته (اعوذ باللّه من النار و من شرّ الکفار و من غضب الجبّار العزّ للَّه الواحد القهار) و آنچه ما فحص کردیم مدرکی از برای این پیدا کنیم نیافتیم فقط در قرآن میفرماید فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ نحل آیه 100، و ما در باب مقدمه در مجلد اول مفصلا معنای استعاذه و مستعیذ و مستعیذ به و مستعیذ منه را بیان کرده ایم.

[سوره التوبة (9): آیه 1] .... ص : 171

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (1)

بیزاری از خداوند و رسول او بکسانی که از مشرکین با شما مسلمین قرارداد کرده اند اشکال- بعضی گفتند اظهار برائت از کسانی که با آنها معاهده شده از مشرکین نقض عهد است و قبیح.

جواب- گفتند که ممکن است مدت معاهده منقضی شده باشد یا آنکه از مشرکین عملی بر خلاف معاهده صادر شده باشد لکن اشکال و جواب هر دو بر خلاف ظاهر آیه است و درست نیست. اما اشکال، برائت با معاهده هیچ تنافی ندارد زیرا معاهده راجع باین است که متعرض آنها نباشند و آنها آزاد باشند، برائت ترک مراوده و معاشرت و دوستی و وداد است که البته باید مؤمن از غیر مؤمن

ص: 171

بیزار باشد و از مطلق دشمنان دین و این یکی از ارکان ایمان است موضوع تولّی و تبرّی، و این آیه در مقام اینست که توهّم نشود که همین که معاهده شد مؤمنین با آنها وداد و محبت داشته باشند میفرماید بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ که اشاره به اینکه تمام مسلمین حتی آنهایی که در مکه بودند باید هیچگونه تماسی با مشرکین نداشته باشند چنانچه حضرت ابراهیم علیه السّلام فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ توبه آیه 115، نسبت بآذر و آیات در این باب بسیار است حتی نسبت آباء و اقارب و غیر آنها إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وجه اختصاص بذکر با اینکه خدا و رسول از تمام مشرکین و کفار و منافقین بیزارند خصوص کسانی که مورد معاهده بودند چیست برای رفع توهّم است که هم از مشرکین که توقع نداشته باشند که پس از معاهده همه نوع محبتی نسبت بآنها بنمایند و هم از مؤمنین که گمان نکنند با آنها آمیزش و وداد داشته باشند.

[سوره التوبة (9): آیه 2] .... ص : 172

فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ (2)

پس سیاحت کنید و گردش نمائید در نقاط زمین هر کجا که بخواهید چهار ماه از یازدهم ذی الحجة تا دهم ربیع الثانی چهار ماه تمام و بدانید که شما محققا نمیتوانید خداوند عالم را عاجز کنید و قدرت او را بگیرید و محققا خداوند بقدرت کامله خود تمام کفار را سرکوبی خواهد فرمود.

فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ خطاب بکفار است چه آنهایی که مورد معاهده بودند و چه سایر طبقات کفار یعنی آزاد هستید و مسلمین را نمیرسد که متعرض شما باشند چه در مکه و چه در مدینه و چه در سایر بلاد أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ در اخبار بسیار دارد که این اظهار برائت یوم النحر بوده که روز عید قربان باشد که تعبیر بیوم

ص: 172

الحج الاکبر میفرماید و چهار ماه تمام دهم ربیع الاخر میشود، و شرح این قضیه چنانچه از اخبار منسوبه بحضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا و سایر ائمه هدی صلوات اللَّه علیهم است اینست که در دوره جاهلیت عقیده مشرکین این بود که اگر کسی با لباس خود طواف کند دیگر نمیتواند آن لباس را بپوشد و باید تصدق دهد لذا اگر ممکن بود بر آنها یک لباس عاریه کنند یا کرایه کنند و اگر ممکن نبود عریانا طواف میکردند، و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم موقعی که این سوره نازل شده ابا بکر را فرستاد که این آیات اول این سوره را ببرد بر اهل مکه قرائت کند و شاید نظر آن حضرت بانتخاب ابی بکر این بود که مشرکین نظر سویی با ابی بکر نداشتند و از خطر آنها محفوظ بود زیرا کسی از آنها را نکشته بود و در جنگها کناره گیری میکرد و با آنها سابقه داشت مدتهای مدیدی جبرئیل علیه السّلام نازل شد و عرض کرد خداوند میفرماید این آیات را باید یا خود یا یک نفر از اهل بیت تو بروند تلاوت کنند حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت امیر علیه السّلام را روانه کرد و در وسط راه از ابی بکر گرفت و او برگشت، و در بسیاری از اخبار دارد که این امهال مدت برای کسانیست که طرف معاهده نبودند و اما آنها که طرف معاهده بودند امهال آنها مدت انقضاء مجاهده بوده و پس از انقضاء مدت دیگر مشرکین حق ندارند عریانا طواف کنند یا با مؤمنین در مطاف شرکت کنند بلکه حق دخول در مسجد الحرام را ندارند چنانچه در آیه شریفه میفرماید إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا الایة در همین سوره آیه 28، و دیگر در امان نیستند هر کجا بدست آمدند آنها را باید کشت چنانچه میفرماید وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً همین سوره آیه 36، و در آیه 5 میفرماید فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ.

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ زیرا خداوند بر تمام بندگان قاهر و غالب

ص: 173

و قادر است وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ انعام آیه 18 و آیه 61.

وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ خزی بمعنی رسوایی و اهانت و ذلت و خفت و بی اعتنایی است که عقوبت دنیوی کفار است از قتل و هلاکت و نزول بلیات و امثال آنها است که در بسیاری از آیات از برای کفار و مشرکین و منافقین و یهود بیان فرموده و در آخرت عذاب الیم معین شده.

[سوره التوبة (9): آیه 3] .... ص : 174

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ (3)

و آگاهیست از طرف الهی و رسول او بتمام افراد بشر در روز حج اکبر یوم النحر سال نهم هجرت محققا خداوند تبارک و تعالی بیزار است از تمام مشرکین چه آنهایی که طرف معاهده بودند چه غیر اینها و همچنین رسول او هم بیزار است از آنها پس اگر شما مشرکین توبه کردید و بشرف اسلام مشرف شدید پس برای شما بهتر است و اگر اعراض کردید و بر شرک خود ثابت ماندید پس بدانید که شما نمیتوانید خدا را عاجز کنید و بشارت بده ای رسول اکرم بتمام کفار بعذاب دردناک وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ اذان اعلان و اعلام و اخبار است بمطلبی و از این باب است اذان اعلامی که آگاه میکند بدخول وقت صلوة صبح، ظهر، مغرب و یک عبادت بزرگی است که در خبر دارد که صدای او بهر سنگ و کلوخی برسد برای او طلب مغفرت میکنند و هر کس بواسطه او نماز خواند ثواب آن در نامه این هم نوشته میشود و فردای قیامت مؤذنین بر طلی از مشک بالا میروند و اذان میگویند و در هر خانه که اذان گفته شود برکات نازل میشود و فوائد بسیار دیگری و در مواردی هم اذان تشریع شده و از همین باب است اذان و اقامه نماز که دارد

ص: 174

دو صف از ملائکه که طول صف از مشرق تا مغرب است عقب او نماز میگذارند و ثواب آن در نامه عمل مصلی نوشته میشود و مواردی در فقه داریم که اذان و اقامه یا اذان تنها ساقط میشود آنهم بنحو عزیمت یا رخصت علی اختلاف و این آگاهی از طرف خدا و رسول است که هر دو فرموده اند و مؤذن امیر المؤمنین علیه السّلام است الی الناس که جمع محلّی بالف و لام است شامل جمیع افراد بشر میشود تا آخر دنیا همه بدانند مؤمن و کافر یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ که بمقتضای اخبار یوم النحر که روز عید قربان دهه ذی الحجه بوده خلافا لبعض مفسرین که گفتند روز عرفه بوده و از شواهد این دعوی اینست که روز عرفه حاج در صحرای عرفات بودند و این اذان بالای کعبه بوده موقعی که آمده بودند برای طواف و سعی أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ چنانچه در جای دیگر میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ الایة نساء آیه 51.

وَ رَسُولِهِ مرفوع علی الابتداء و خبر آن محذوف شده یعنی و رسوله بری ء، و بعضی بنصب قرائت کرده اند و عطف باللّه داده اند لکن سیاهی معتبر است فَإِنْ تُبْتُمْ خطاب بمشرکین است بعض مفسرین گفتند در این مدت چهار ماه لکن تقیید در آیه نشده و وجهی هم ندارد مشرک و کافر در هر زمانی اگر اسلام آورد و از شرک و کفر توبه کرد از او قبول میشود فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ در دنیا از قتل و ذهاب مال محفوظ میماند و هم از فوائد اسلام بهره مند میشود و هم در آخرت از عذاب الهی نجات پیدا میکنید و هم بسعادت و فیوضات بهشت نائل میشوید وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ تولی در اینجا بمعنی اعراض و پشت کردن است و بشرک باقی بودن فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ توهّم نکنید که دیگر بعد از فتح مکه بتوانید عرض اندامی کنید و جز خاری و خفت و ترس برای شما چیزی نیست و هر کجا دست آمدید کشته خواهید شد چنانچه در آیه پنجم بیاید این نسبت بدنیای

ص: 175

شما است و اما نسبت بآخرت وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا چه مشرک باشند یا سائر طبقات کفر بعذاب الیم مطلق عذاب الیم است لکن درجات و مراتب مختلف دارد هر درجه راجع بیک طبقه است نعوذ باللّه.

[سوره التوبة (9): آیه 4] .... ص : 176

إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (4)

مگر کسانی که از مشرکین که با شما مسلمین معاهده و قرارداد کردند و چیزی از شرائط معاهده را کسر نگذاردند و دیگران را وادار نکردند بر دشمنی با شما پس شما هم تمام کنید برای آنها عهد آنها را و متعرض آنها نشوید تا انقضاء مدت معاهده محققا خداوند دوست دارد پرهیزکنندگان را.

إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ این استثناء از محاربه و مقاتله و معانده است نه آنکه با آنها موافقت و محبت و وداد باشد زیرا مؤمن نباید با کفار محبت داشته باشد حتی پدر و مادر هم اگر باشند چنانچه در همین سوره آیه 23 میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ و لسان آیه آبی از تخصیص است بلکه ملاک عقلی است. و مورد این آیه گفتند جماعتی از بنی کنانه و بنی ضمره بودند که نه ماه بمدت آنها باقی بود و آنها عملی بر خلاف معاهده نکردند.

ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً سیاهی قرآن نقص بصاد است بدون نقطه بعضی قرائت کردند نقض بضاد منقوط، و نقص بمعنی کمی در شرائط معاهده است یعنی هیچگونه عملی جزئی و کلی بر خلاف معاهده از آنها سر نزده باشد و این معنی اعم و انسب است که اگر قدمی بر خلاف معاهده بردارند از مورد آیه خارج میشوند بخلاف نقض منقوط که ظاهر آن اینست که بکلی معاهده را نقض کنند.

ص: 176

وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً خود که مخالفت نکردند دیگران را هم وادار بر مخالفت نکردند حتی یک نفر را که دائره را تضییق میکند فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ شما هم کوچک ترین اقدامی بر خلاف معاهده در حق آنها نکنید تا مدت معاهده منقضی شود إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ و لو این جمله عام است تمام اهل تقوی را شامل است لکن بمناسبت مورد استفاده میشود که نقض عهد و لو با کفار و مشرکین باشد حرام است و بر خلاف تقوی است.

[سوره التوبة (9): آیه 5] .... ص : 177

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

پس زمانی که تمام شد و خارج شد ماههای حرام پس بکشید مشرکین را هر کجا که دست آوردید و بگیرید آنها را و حبس کنید و تمام راهها را بر آنها ببندید که راه فرار نداشته باشند پس اگر توبه کردند و داخل اسلام شدند و بوظائف اسلامی عمل کردند از اقامه صلوة و ایتاء زکاة پس آنها را رها کنید محققا خداوند از تقصیرات آنها میگذرد و مورد تفضلات خود قرار میدهد.

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ انسلاخ خروج از شیئی و تمامیت آنست و لذا یوم سی ام را سلخ میگویند یعنی ماه تمام مقابل ناقص که سی کم گویند و رخت کن حمام را مسلخ گویند و همچنین خروج حیة از جلد، و در آیه شریفه (و آیة لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ) یس آیه 37، در موقعی که تمام ضوء نهار برود و نیز میفرماید وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها اعراف آیه 74، خروج از دین در حق بلعم باعورا، و انسلاخ اشهر حرم بتمامیت آنها و بیرون رفتن از آنها است و آنها چهار ماه است: رجب و ذی القعده و ذی الحجة و محرم

ص: 177

که در رجب برای عمره مفرده و در آن سه ماه برای حج است که قتال با مشرکین در این چهار ماه حرام است چنانچه قتال با آنها در داخل حرم نیز مطلقا حرام است مگر آنکه کفار و مشرکین و معاندین در این چهار ماه یا در داخل حرم ابتداء بقتال کنند دفع آنها لازم است و از این باب است قتال با حضرت سیّد الشهداء علیه السلام در محرم و در قرآن مجید میفرماید یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ الایة بقره آیه 214، شرحش گذشت در مجلد دوم صفحه 411، و نیز میفرماید وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ الایة بقره آیه 187، شرحش گذشت رجوع کنید.

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ بمجرد رؤیت هلال صفر یا شعبان هر کجا آنها را یافتید بقتل رسانید و این حکم مخصوص بمشرکین است اما اهل کتاب اگر بشرائط ذمّه و اداء جزیه حاضر شدند مصون و محفوظ هستند.

وَ خُذُوهُمْ که آنها را اسیر کنید و بغلامی و کنیزی خود درآورید مگر آنکه اداء فدیه کنند وَ احْصُرُوهُمْ حصار دیوار دور شهر یا مرکزی است، محصور کسی را گویند که راه نجات نداشته باشد یعنی اطراف آنها را داشته باشید باصطلاح آنها را محاصره کنید که بدست شما یا کشته شوند یا اسیر شوند و آنها را استرقاق کنید یا فدا بگیرید و رها کنید.

وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ مرصد کمین گاه است یا حدود شهر و مملکت و طرق که فرار نکنند و از سیطره شما خارج نشوند تمام طرق را بر آنها ببندید فقط یک طریق بر آنها باز است فَإِنْ تابُوا توبه از شرک و اذیت بمسلمین اگر تائب شدند و بشرف اسلام مشرف شدند وَ أَقامُوا الصَّلاةَ پنج وقت نماز را مراعات نمودند وَ آتَوُا الزَّکاةَ که باموال آنها تعلق گرفته این دو رکن اعظم اسلامی را عمل کردند فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ دیگر متعرض آنها نباشید زیرا

(الاسلام یجبّ

ص: 178

ما قبله)

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ از تمام تجاوزات و جنایات و تعدیات آنها گذشت میکند رحیم مشمول رحمت واسعه الهی میشوند دنیا از این بلیات و آخرت از عقوبات نجات پیدا میکنند.

[سوره التوبة (9): آیه 6] .... ص : 179

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ (6)

و اگر احدی از مشرکین از شما طلب امان کرد و پناه آورد او را پناه ده که میخواهد بیاید و ادلّه حقانیت اسلام را درک کند و آیات شریفه قرآن را استماع کند اگر حق برای او کشف شد ایمان آورد و اگر حق را درک نکرد از روی جهالت نه عناد و عصبیت او را بمأمن خود و قبیله خود برسانید زیرا اینها نمیدانند وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ از این جمله استفاده میشود که مشرکین و کفار دو دسته اند یک دسته کسانی که از روی عناد و عصبیت با اینکه حقایق را درک کرده اند ایمان نمیآورند اینها قابل هدایت نیستند و عضو فاسد جامعه هستند اینها محکوم بحکم آیه قبل هستند که باید با آنها مقاتله کرد و دستگیر کرد و اسیر نمود و استرقاق کرد. و یک دسته کسانی هستند که جاهل بمعارف الهیه هستند و قابل هدایت هستند و در مقام تحقیق حقایق هستند اینها را باید امان داد و برای آنها بیان نمود و ارشاد کرد و اگر هم حقایق را دست نیاوردند بمأمن خود رسانید چنانچه در قانون طبّ هم همین است اگر عضوی فاسد شد اگر قابل معالجه هست باید علاج کرد و اگر بر فرض علاج هم نشد لکن سرایت بباقی اعضاء ندارد مثلا دست فلج شد یا شل شد، چشم نابینا شد، گوش کر شد، زبان لال شد بحال خود باید گذارد و اگر فساد او مسری است باید قطع نمود حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ چون قرآن مجید اعظم معجزات و اوضح ادلّه

ص: 179

بر حقانیت دین اسلام است و بهترین راه است برای هدایت إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9، لذا باید بکلام الهی آنها را گوشزد نمود بخصوص اهل حجاز که زودتر درک میکنند.

ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ که خیانت و غدر و فریب نباشد کانّه امانت است باید رد کرد از غیر فرق بین برّ و فاجر چنانچه صریح اخبار است ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ از این جمله استفاده میتوان کرد که مشرکین و کفار دو دسته هستند یک دسته کسانی هستند که قابل هدایت نیستند و لو بر آنها هزار معجزه و دلیل اقامه کنی دست از شرک و کفر و عناد و عصبیت و کبر و نخوت خود بر نمیدارند و لو حق بر آنها مثل آفتاب روشن شود جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، اینها یا باید ببلاء آسمانی هلاک شوند مثل امم سابقه یا بضرب شمشیر و اسیری دچار گردند. و یک دسته از روی جهالت و ندانسته گی و مسامحه و تقلید آباء خود بشرک و کفر باقی مانده اند اینها را تا حدّ امکان باید هدایت کرد اگر هدایت نشدند با آنها مقاتله نمود

[سوره التوبة (9): آیه 7] .... ص : 180

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (7)

چگونه از برای مشرکین عهدی است نزد خداوند و نزد رسول خدا مگر کسانی که با شما معاهده کردند نزد مسجد الحرام پس مادامی که برپا میدارند عهد خود را شما هم بر پا بدارید عهد آنها را محققا خداوند دوست میدارد متقین را کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ کیف از باب تعجب است یعنی چگونه میشود مشرکینی که اعدا عدوّ رسول و مسلمین هستند که میفرماید

ص: 180

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا الایة مائده آیه 85، بعهد خود وفاء کنند و نقض عهد نکنند یا ظاهرا یا باطنا و دیگران را وادار نکنند بر عداوت و مبارزه با مؤمنین لکن بر خدا و رسول مخفی نیست نقض عهد آنها و باید با آنها مقاتله نمود البته باطل هیچ موقعی با حق موافقت ندارد نور با ظلمت، شرک و کفر با ایمان فقط إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ که اینها تا زمان نزول آیه نقض عهد از آنها نشده نه علنا و نه خفاء فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ تا مادامی که خلافی از آنها سر نزده شما هم فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ متعرض آنها نباشید خداوند دوست دارد إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ کسانی که وفاء بعهد کنند و نقض عهد نکنند و این وفاء بعهد یکی از اخلاق بزرگ عقلایی است که تمام عقلاء مدح میکنند و نقض عهد را مذموم میدانند و یکی از صفات بارزه مؤمنین در قرآن مجید شمرده شده وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ مؤمنون آیه 8، و الاخبار الواردة فی الکافی و جامع السعادات فی هذا الباب کثیرة جدا

[سوره التوبة (9): آیه 8] .... ص : 181

کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ (8)

چگونه اینها مشرکین بعهد خود وفا میکنند و حال آنکه اگر بر شما مسلط شدند مراعات نمیکنند نه قسم و سوگندهای خود را و نه عهد و پیمان خود را شما را بزبان راضی میکنند ولی قلوب آنها اباء و امتناع دارد از وفای بعهد و قسم و اکثر آنها از حدّ خود خارج میشوند و اهل فساد هستند که معنای فسق خروج از طاعت است یعنی بر هیچ امری ثبات ندارند و تعدّی میکنند.

کیف بیان وجه آیه قبل است که فرمود کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ که حال آنها و قلوب آنها دارای این صفت خبیثه است که وَ إِنْ یَظْهَرُوا

ص: 181

عَلَیْکُمْ

یک قوه و قدرتی در خود دیدند و ضعفی در شما مشاهده کردند لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ هیچ رقبت و عطوفتی درباره شما ندارند الّا از ماده ایلاء بمعنی قسم است که اگر قسمهای مغلظه یاد کرده باشند که بر ضرر شما اقدامی نکنند تمام را کنار میگذارند و نقض میکنند و لا ذمّة و بر عهد و میثاقی که با شما بسته اند صرف نظر میکنند و نقض میکنند.

یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ زبان بازی میکنند ما چنین و چنانیم با شما ولی باطنا اعدا عدوّ شما هستند وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ ابدا قلب آنها با شما نیست و تمام چاپلوسی است وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ فقط قلیلی از آنها که در آیه قبل استثناء شده بعهد و قرارداد خود پابند باشند و چهار صباحی مراعات کنند و لکن اکثر آنها بهیچ امری مستقیم نخواهند شد.

[سوره التوبة (9): آیه 9] .... ص : 182

اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (9)

آیات الهی را از دست دادند ببهاء کمی از زخارف دنیا پس صد شدند از رسیدن بندگان براه حق که دین مقدس اسلام است محققا آنها بد عملی است که مرتکب میشوند.

اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا یعنی آیات الهی را فروختند بمنافع شخصیه دنیویه، و تعبیر باشتری چون متعدی بباء شده در بآیات اللَّه بمعنی خرید دنیا و فروش دین است پس در واقع ثمنا قلیلا مشتراست و دین مبیع میشود و اصل معامله مبادله جنس بجنس و طرفین معامله هر کدام باعتباری بایع و مشتری میشوند دین را فروخت دنیا را خرید، و مراد از آیات اللَّه ممکن است احکام تورات باشد که بهوای نفس خود تغییر دادند و برای منافع شخصیه خود از بین بردند و ممکن است انبیاء باشند که آنها را تکذیب کردند، و ممکن است مراد معجزات آنها

ص: 182

باشد که حمل بسحر کردند، و ممکن است مراد آیات قرآن باشد که زیر بار نرفتند، و ممکن است ائمه اطهار علیهم السلام باشند که قبول ولایت آنها را نکردند و ممکن است مراد مجموع آنها باشد که هر طائفه ای یک قسمت آنها را منکر شدند از مشرکین و اهل کتاب و مخالفین، و مراد از ثمن قلیل منافع دنیویه است که در جنب منافع اخرویه ناچیز است.

فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ صدّ عن سبیل اللَّه منع دیگران است از تشرف باسلام که متکبرین از آنها جلوگیری میکردند مستضعفین و تابعین خود را از تشرف بدین حق که در چند جای قرآن بحث این دو طائفه را در قیامت تذکر فرموده یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً سبأ آیه 30 و 31 و 32.

إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ زیرا علاوه از عقوبت شرک و کفر و سایر معاصی خود عذاب دیگران را هم دارند که مانع آنها شدند

(من سنّ سنة حسنة کان له اجرها و أجر من عمل بها الی یوم القیمه و من سنّ سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة)

و غیر اینها از اخبار.

[سوره التوبة (9): آیه 10] .... ص : 183

لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (10)

نگاهداری نمیکنند نه قسمهایی که یاد کردند و نه عهد میثاقهایی که با مؤمنین بستند و اینها از حدّ خود تجاوز کردند.

لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً قبلا فرمود لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً و سرّ تکرار بعضی گفتند تأکید است و بعضی گفتند آیه قبل راجع بکسانیست که

ص: 183

نقض کردند و این آیه راجع بکسانی که آیات الهی را بثمن قلیل فروختند لکن هر دو وجه تمام نیست، اما تأکید خلاف اصل است و اما وجه دوم ظاهرا هر دو دسته یکی هستند دارای این دو صفت نه دو دسته باشند.

و آنچه بنظر میرسد آنکه آیه قبل راجع بمعاهده بود که با پیغمبر [ص و مؤمنین بسته بودند بقرینه کلمه فیکم، و این آیه راجع بمعاهده با یک نفر از مؤمنین است بقرینه فی مؤمن چون اگر مشرکی در پناه یک مسلمی درآید محفوظ میماند ما دامی که بعهد خود باقیست و اگر نقض کرد جان و مالش مهدور است، و سرّ اینکه مراعات قسم و عهد خود را نمیکنند برای اینست که وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ زیرا شرک و کفر و معصیت هم حدی دارد چنانچه کلیه صفات خبیثه هم محدود است و لکن اینها از حد شرک و کفر هم تجاوز کردند چنانچه حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام باهل کوفه موقعی که حمله بخیام حرم نمودند فرمود

(ان لم یکن لکم دین فکونوا احرارا فی دنیاکم)

چنانچه امروز هم اهل طغیان در ظلم و بی حیائی و ساز و آواز و فسق و فجور از حد گذرانیده اند حتی لا مذهب های دنیا باین اندازه بی حیا و بی باک نیستند آیا بعد از این بکجا بکشد خذلهم اللَّه.

[سوره التوبة (9): آیه 11] .... ص : 184

فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (11)

پس اگر از شرک و کفر توبه کردند و بشرف اسلام مشرف شدند و بوظائف دین از اقامه صلوة و ایتاء زکاة عمل کردند پس برادر دینی شما هستند و خداوند آیات خود را تفصیل میدهد و بیان میفرماید برای قومی که دانشمند هستند.

فَإِنْ تابُوا در معنای توبه بمعنی بازگشت یعنی از عمل سابق دست بردارند و بر خلاف آن عمل کنند توبه از معاصی ترک گناه و فعل طاعت است، توبه از شرک

ص: 184

اعتراف بتوحید است، توبه از کفر اسلام است، توبه از نقض عهد و میثاق وفاء بعهد است، و در این آیه بقرینه ذیل آیه از شرک و کفر است باختیار اسلام و ایمان وَ أَقامُوا الصَّلاةَ که رکن اعظم اسلام است و اول حکمی که اسلام آورد نماز بود که دارد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میایستاد بنماز و علی علیه السّلام خلف آن حضرت و خدیجة کبری [ع خلف علی و احدی جز این دو اسلام نیاورده بودند.

وَ آتَوُا الزَّکاةَ و رکن دوم و مخصوصا دارد تارک زکاة مسلمان نمیمیرد و شرح صلوة و زکاة را در مجلد اول در ذیل آیه شریفه اول سوره بقره وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ آیه 2 داده ایم تکرار نشود.

فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ همین جمله بلکه جملات قبل دلیل است بر اینکه مراد از توبه تشرف باسلام بلکه ایمان است که برادران ایمانی میشوند.

وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ ظاهرا مراد همین آیات شریفه قرآن باشد و این آیات و لو برای تمام جن و انس نازل شده ولی بهره بردار از آنها فقط عقلا و دانشمندان هستند لذا میفرماید لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ و اما جهّال بالاخص جاهل مرکب که اسوء حال است و حمقاء و سفهاء بهره برداری نمیکنند بلکه وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسری آیه 84.

[سوره التوبة (9): آیه 12] .... ص : 185

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ (12)

و اگر بر خلاف قسمها و عهدهایی که بسته بودند رفتار کردند و رخنه کردند و طعنه زدند در دین شما پس مقاتله کنید با پیشوایان کفر محققا آنها پای بند بقسم و عهد خود نیستند شاید در اثر مقاتله منتهی شوند.

اخبار بسیاری از ائمه اطهار علیهم السلام چنانچه در امالی شیخ و امالی مفید

ص: 185

و عیاشی از امیر المؤمنین و از حضرت صادق علیهما السلام و از طرق عامه داریم که مورد و مصداق این آیه راجع بطلحه و زبیر و اهل بصره و اهل شام و خوارج در جنگ جمل و صفین و نهروان تحقق پیدا کرد و البته این مصداق منافی با عموم آیه نیست و بعض مفسرین گفتند راجع برساء قریش مثل ابو سفیان و امثال آن بوده، باری در شرح آیه وارد شویم.

وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ از این جمله استفاده میشود که در حق کسانی که قسمهای مؤکده یاد کردند که موافقت با مسلمین نمایند و معاهده کردند که بر خلاف آنها رفتار نکنند چون ایمان جمع یمین است چنانچه میفرماید وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ نحل آیه 94، و از امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود

(امرت بقتل الناکثین و القاسطین و المارقین)

ناکثین اصحاب جمل که ائمه آنها عایشه و طلحه و زبیر بودند با اینکه اول کسانی که بعد از قتل عثمان با علی علیه السّلام بیعت کردند این دو نفر بودند سپس رفتند عایشه را که خود دستور داده بود بقتل عثمان و گفته بود (اقتلوا هذا النعثل) و نعثل اسم رجل طویل اللحیة است و عایشه تشبیه کرد عثمان را باو.

و قاسطین اصحاب معویه (لع) بودند و قسط از لغت اضداد است بمعنی عدل و ظلم هر دو اطلاق شده در قرآن إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ مائده آیه 46 أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15.

و مارقین اصحاب نهروان هستند که عبد اللَّه ابن وهب و ذی الثدیة که حرقوص ابن زهر است و مارق کسی را گویند که بر خلیفة اللَّه خروج کند و تخلف نماید در دعاء صلوات ماه شعبان دارد

(المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق)

و از این جمله استفاده میشود که خلفاء سه گانه و بنی امیه و بنی عباس تماما

ص: 186

از دین خارج شدند و از اسلام بیرون رفتند زیرا مارق تجاوز از دین و تعدی از دین است.

وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ طعنه نیزه را گویند که سوراخ میکند بدن را و طعن در دین القاء شبهه است در قلوب مؤمنین و رخنه در دین است که امروز مبلّغین سوء نسبت بضعفاء اهل ایمان دارند و از این آیه استفاده میشود که واجب است با اینها مقاتله نمود بالاخص کسانی که در شئونات ائمه القاء شبهه میکنند.

فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ رؤساء کفار که بقیه کفار تابع آنها هستند إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ پای بند بهیچ قرارداد و عهد و قسم نیستند لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ از ترس شمشیر دست از مخالفت بردارند و رخنه در دین نکنند و بر خلاف عهد و یمین قیام نکنند و لو اینکه ایمان نیاورند و اسلام اختیار نکنند و سرگذشت که تعبیر بلعلّ در کلام الهی بمعنی ترجی نیست بلکه بمعنی ینبغی است که سزاوار است که منتهی شوند

[سوره التوبة (9): آیه 13] .... ص : 187

أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (13)

آیا مقاتله نمیکنید قومی را که نقض کردند و خلف قسمهای خود نمودند و در مقام برآمدند که رسول محترم را اخراج بلد کنند و حال آنکه آنها ابتداء کردند در مقاتله با شما اول دفعه آیا از آنها میترسید پس خداوند سزاوارتر است که از مخالفت او بترسید اگر ایمان باو آورده باشید.

أَ لا تُقاتِلُونَ همزه استفهام توبیخ است یعنی نباید ترک مقاتله با آنها کنید که دلیل بر وجوب مقاتله است قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ بعضی گفتند مشرکین بودند که میخواستند حضرت را از مکه خارج کنند، بعضی گفتند یهود بودند که اراده کردند آن حضرت را از مدینه اخراج کنند و هر دو باطل است اما مشرکین

ص: 187

اولا تا مادامی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مکه بود عهد و یمینی نداشتند که نکث و نقض کنند. و ثانیا قصد قتل نبی را داشتند. و ثالثا حضرت خود فرارا یترقب هجرت فرمود. و رابعا مفاد آیه هم باخراج است نه تحقق خروج.

و اما یهود آنها هم قصد اخراج نداشتند بلکه قصد قتل داشتند. و ظاهرا مراد منافقین هستند بعد از هجرت که معاهده و قسم یاد کردند که با حضرت مخالفت نکنند و هم دست با دیگران نشوند و سپس نقض کردند بر حسب باطن و لو بر حسب ظاهر مسلمان نما بودند چنانچه در سوره منافقین آیه 8 میفرماید از قول آنها یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِƙЙʙƙΠوَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ.

وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ که رفتند با مشرکین همدست شدند و قضیه احد را ایجاد کردند أَ تَخْشَوْنَهُمْ که بسیار از مؤمنین فرار کردند و کفار چیره شدند بتوهم اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کشته و حضرت را تنها گذاردند فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ که فرار از زحف و ترک نصرت دین و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از معاصی بسیار بزرگ است بلکه نزدیک بکفر است چنانچه میفرماید إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ و از این آیه ایمان خلفاء سه گانه خوب ظاهر میشود زیرا مسلما جزو فراریها بودند و در باطن با مشرکین هم بی ارتباط نبودند چنانچه از قضیه عثمان نسبت بحکم ابن عاص و مروان و اذیت بزینب و رقیه [ع خوب معلوم میشود.

[سوره التوبة (9): آیه 14] .... ص : 188

قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ (14)

مقاتله کنید با آنها خداوند آنها را عذاب میدهد بدستهای شما و مخذول و منکوب میفرماید آنها را و نصرت میبخشد شما را بر آنها و شفاء عنایت میکند

ص: 188

قلوب جماعت مؤمنین را.

یکی از معجزات باهرات است که خداوند خبر میدهد با اینکه بر حسب ظاهر آن قوت و قدرت مشرکین و کفار و منافقین که داشتند با تمام قبائل همدست شدند و آن ضعف و کمی مؤمنین در جنگ احزاب چگونه نصرت بخشید که امر فرمود قاتِلُوهُمْ شما نترسید و وحشت نکنید و از کمی عده خود باک نداشته باشید و بکثرت جمعیت آنها نظر نکنید با آنها مقاتله کنید یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ چنانچه میفرماید إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ انفال آیه 77.

وَ یُخْزِهِمْ خزی خفت و خواریست که تمام بچه ذلت افتادند و هلاک شدند وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ چه نصرتی خداوند بمؤمنین عنایت فرمود که میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً النصر آیه 1 و 2.

وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ شفاء صدر نه مراد سینه صنوبری است بلکه روح ملکوتی است که تعبیر بصدر و قلب میشود می گویی دلم خنک شد و نفرمود قوم من المؤمنین برای اینکه شامل جمیع مؤمنین شود.

[سوره التوبة (9): آیه 15] .... ص : 189

وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (15)

و خداوند برطرف میکند و از بین میبرد غیظ و غضبی که از کفار در قلوب مؤمنین بود و مع ذلک اگر موفق بتوبه شدند خداوند قبول میفرماید از آنهایی که مشیّت خود تعلق گرفته و خداوند عالم و حکیم است به اینکه کی قابلیت دارد و مصلحت در قبولی توبه او هست و کی لیاقت ندارد.

وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ نظر باذیتها و اهانتها و آزارها که مشرکین در مکه

ص: 189

نسبت بمؤمنین روا داشتند قلوب مؤمنین مملوّ از غیظ شده بود و انتظار داشتند که تلافی کنند خداوند میفرماید با آنها مقاتله کنید بر آنها مسلط خواهید شد و دلهای خود را خالی کنید از آن غیظ و غضب که از آنها در دل دارید.

وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلی مَنْ یَشاءُ کسانی را که مورد توفیق الهی شوند و توبه کنند و بشرف اسلام مشرف شوند خداوند می پذیرد و لو هر قدر اذیت بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بشما مؤمنین کرده باشند شما دیگر کینه آنها را در دل نگیرید.

(الاسلام یجبّ ما قبله).

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ میداند کیست که موفق بتوبه میشود و لیاقت مغفرت دارد و کیست که قساوت قلب او بدرجه ای رسیده که موفق نمیشود و لیاقت ندارد حکیم مصالح و مفاسد را کلیة و حکم و صلاح و فساد هر کس را میداند.

[سوره التوبة (9): آیه 16] .... ص : 190

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (16)

آیا گمان میکنید که شما رها میشوید و هنوز معلوم الهی در خارج تحقق پیدا نکرد کسانی که جهاد میکنند از شما و نمیگیرند غیر از خدا و رسول خدا و مؤمنین را پناهگاه و حال آنکه خداوند آگاه است بآنچه عمل میکنید.

أَمْ حَسِبْتُمْ عطف است بآیه قبل أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً الایه یعنی آیا مقاتله قوم نمیکنید یا گمان میکنید أَنْ تُتْرَکُوا امتحان نمیشوید که امتیاز بین مجاهد و غیر مجاهد را خداوند نمیدهد و بمجرد اظهار ایمان شما را رها میکند و بخود وا میگذارد نظیر آیه شریفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ العنکبوت آیه 1، البته امتحان خواهید شد چنانچه امم سابقه امتحان شدند زیرا امتحانات الهیه البته باید موافق حکمت و مصلحت

ص: 190

واقع شود که امتیاز بین مؤمن و منافق و صالح و طالح و مطیع و عاصی داده شود و فردای قیامت لسان اعتراض بر خدا بسته شود که چرا فلان باید فلان مقام را داشته باشد و فلان فلان درکات عذاب را بچشد با اینکه هر دو اظهار ایمان کرده و در زمره مؤمنین بودند.

وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ علم الهی عین ذات او است ازلا و ابدا تغییری نمیکند و جهل در مبدء راه ندارد و مراد از این جمله اینست که بر شما معلوم نکند الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ کسانی که از روی حقیقت و واقعیت راسخ در ایمان هستند و بوعده های الهی یقین دارند با کمال اطمینان و شوق مقدم در جهاد میشوند.

وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً تمام همّ آنها اینست که داخل در حزب الهی شوند که مشمول أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ مجادله آیه 23، باشند و در حزب رسول و مؤمنین باشند تا مشمول آیه شریفه وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ مائده آیه 61، و کلمه ولیجة دخول در حزب است اینها امتیاز پیدا کنند با کسانی که در حزب کفار و مشرکین باشند که اینها حزب شیطان هستند و مشمول آیه شریفه أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ مجادله آیه 20، وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ چیزی از اعمال شما بر او پوشیده نیست.

[سوره التوبة (9): آیه 17] .... ص : 191

ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ (17)

نباید باشد از برای مشرکین اینکه تعمیر کنند مساجد الهی را با اینکه شهادت بکفر خود میدهند اینها کلیه اعمالشان حبط شده و در آتش اینها همیشه هستند مخلد.

ص: 191

نظر به اینکه مشرکین فرد اجلای نجاست هستند بنص قرآن و نباید اعیان نجسه را در مساجد داخل نمود و اگر هم داخل شده باشد واجب است اخراج کرد و نباید نزدیک مسجد الحرام بروند چنانچه میفرماید إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ برائه آیه 28، چه رسد که بخواهند تعمیر کنند لذا میفرماید ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ و این جمله دلالت میکند بالالتزام که مؤمنین باید جلوگیری کنند از آنها زیرا خود مشرکین که اطاعت این امر را نمیکنند و اگر جلوگیری از آنها نکنند آنها داخل میشوند.

أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ تعمیر مسجد ظاهر در مرمت و رفع خرابیهای او است لکن ممکن است معنای عامّی اراده کرد که عبادت در مسجد و احداث مسجد و تحصیل لوازمات مسجد از فرش و چراغ و تنظیف و هر چه مربوط بمسجد است مراد باشد بدلالت اقتضاء شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ برای اخراج منافقین و لو باطنا مشرک است بلکه عقوبتش از مشرکین بیشتر و خبائثش از آنها زیادتر است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144، لکن تا مادامی که نفاقش ظاهر نشده یا اظهار نکرده محکوم باحکام اسلام است و نباید از آنها جلوگیری کرد أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هر نوع عبادت و عمل خیری از آنها صادر شود باطل و عاطل است زیرا شرط صحت کلیه عبادات ایمان است و لذا بلفظ ماضی اداء فرمود که اصلا اعمال آنها حبط شده است نه اینکه بعد از صدور حبط میشود وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ زیرا علاوه بر شرک و کفر که موجب خلود در نار است همین دخول در مسجد و تعمیر آن فعل حرام است و موجب تنجیس مسجد میشود و بسا هزار معصیت دربر دارد و بعقوبت همه آنها معذب میشود و عبادات آنها معاصی است.

ص: 192

[سوره التوبة (9): آیه 18] .... ص : 193

إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ (18)

منحصرا باید تعمیر مساجد الهی کنند کسانی که ایمان بخدا و روز جزاء دارند و نماز میگذارند و زکاة میدهند و از غیر خدا باک ندارند فقط خدا ترس هستند پس امید است که اینها بوده باشند از هدایت شدگان.

إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ کلمه انما از ادات حصر است یعنی تعمیر مساجد بطور انحصار در عهده کسی است که ایمان بخدا داشته باشد و غیر او نباید تعمیر کند و این جمله مراد این نیست که بعضی توهم کردند که هر که تعمیر مسجد کند مؤمن بخدا است بلکه هر که مؤمن بخدا است باید تعمیر کند و حق او است و معنای مؤمن باللّه معتقد بتوحید و صفات ربوبی و عدل الهی است پس بنا بر این بسیاری از فرق مسلمین از تحت این عنوان خارج میشوند مثل غلات و مجسمه و قائلین بصفات زائده و منکرین عدل که اکثر عامه اشاعره هستند بلکه کل آنها از این عنوان خارج میشوند بواسطه یکی از این جهات.

وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ اعتقاد بقیامت بجمیع خصوصیات آن پس منکرین معاد جسمانی و منکرین شفاعت و منکرین خلود خارج هستند.

وَ أَقامَ الصَّلاةَ که رکن اعظم ایمان است

(الصلاة عمود الدین)

وَ آتَی الزَّکاةَ که باعث حفظ ایمان میشود وَ لَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ در امر دین باید وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ مائده آیه 59، و فقط از مخالفت اوامر الهی و ارتکاب معاصی و عقاب الهی ترسید.

فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ بالقطع و الیقین چنین کسانی هدایت شده اند و از مهتدین هستند و تعبیر بعسی برای یک شرط است و آن بقاء ایمان است تا آخرین نفس که اگر خدای نخواسته زائل شد از عنوان مهتدین خارج میشود

ص: 193

[سوره التوبة (9): آیه 19] .... ص : 194

أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (19)

آیا قرار دادید شما آب دادن حاجیان را و تعمیر مسجد الحرام را مثل کسی که ایمان بخدا و روز جزاء داشته باشد و جهاد در راه خدا بکند این دو مساوی نیستند نزد خداوند و خداوند هدایت نمیکند قوم ستمکاران را.

اخبار زیادی داریم و جماعتی از مفسرین هم گفته اند که شأن نزول این آیه در مفاخره عباس بود که در زمان شرک منصب سقایت حاجّ را داشت و این منصب بزرگی بود زیرا آب در مکه منحصر بود بزمزم و این کفایت خود سکنه را هم نمیکرد چه رسد بحاج که از اطراف میآمدند و شخص شجاع قوی لازم داشته که عدّه و عده ای داشته باشد که بروند از اطراف از آبار آب بیاورند چنانچه حضرت ابا الفضل علیه السّلام هم این منصب را در اردوی ابی عبد اللَّه علیه السّلام در بیابانهای حجاز و عراق داشت که باید برای تمام آب تهیه کند، و در مفاخره طلحه بود که کلید بیت بدست او بود و تعمیرات و تنظیفات مسجد در عهده او بود و در مورد امیر المؤمنین علیه السّلام که اول مؤمن باللّه و اول مجاهد فی سبیل اللَّه بود.

لکن قطع نظر از این اخبار این آیه شریفه طبق برهان عقلی و حسّی است زیرا مکرر گفته ایم که هر عمل عبادی هر چه بزرگ باشد بدون ایمان هیچ ارزشی ندارد لذا میفرماید أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ استفهام انکاری است یعنی چنین نیست وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ که منشأ افتخار عباس و طلحه بود کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ آنهم چه ایمانی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید اگر ایمان جنّ و انس را که شامل ایمان تمام انبیاء میشود جمع کنند برابر نمیشود با ایمان پسر عمم علی علیه السلام وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ آنهم چه درجه که بفرماید خود حضرتش

(لو کشف الغطاء ما زددت یقینا)

وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید

(ضربة علی یوم الخندق

ص: 194

افضل من عبادة الثقلین)

لا یَسْتَوُونَ البته مساوی نیست بلکه اگر نسبت قطره بدریا دهیم صحیح نیست بلکه صفر است نظیر تساوی نور و ظلمت، ایمان و کفر حق و باطل، خیر و شر و هکذا عند اللَّه عدم تساوی نزد خداوند است و الّا در نظر مشرکین شاید قضیه بعکس باشد.

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ آنهم چه ظلمی که لقمان بپسرش بفرماید یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12، و در اخبار داریم که ظلم سه قسم است (ظلم لا یغفر) که شرک باشد زیرا در قرآن میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 116 (و ظلم یغفر) که ظلم بنفس است (و ظلم لا یتجاوز) که ظلم بغیر است. سپس خداوند در آیات بعد بیان عدم تساوی را میکند میفرماید:

[سوره التوبة (9): آیه 20] .... ص : 195

الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (20)

کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند از بلاد کفر و جهاد کردند در راه خدا بمال و جان خود درجه آنها نزد خدا عظیم تر است و اینها کسانی هستند که رستگار شدند.

الَّذِینَ آمَنُوا بیان علت عدم تساوی است که در آیه قبل فرموده لا یَسْتَوُونَ و مصداق اتمّ این آیه امیر المؤمنین علیه السّلام است که اول کسی است که ایمان آورد بلکه بر حسب ظاهر بود و الّا علی [ع در عالم نورانیت ایمان داشت و لذا در شأن او گفته شده (لم یشرک باللّه طرفة عین) وَ هاجَرُوا که پس از هجرت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امیر المؤمنین [ع هجرت فرمود و جمعی از زنان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها و دختران که

ص: 195

در خانه حضرت رسول بودند و مادر خود را همراه برد و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا علی [ع نیامد و ملحق باو نشد وارد مدینه نشد حتی هر چه ابی بکر اصرار کرد حضرت اجابت نفرمود تا آنکه ابی بکر رها کرد حضرت را و سر خود وارد مدینه شد.

وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ جهاد علی [ع ابین من الشمس است در بدر و احزاب و احد و خیبر و غیر اینها بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ هر چه داشت در راه خدا داد حتی سه روز بآب نیم گرم افطار فرمود خود و عیالش و اولادش و خادمه اش و افطار خود را بمسکین و یتیم و اسیر دادند.

أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ کیست بعد رسول اللَّه که درجه او نزد خدا عظیم تر باشد یا مساوی باشد با درجه علی علیه السّلام حتی انبیاء و ائمه علیهم السلام.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ این آیه و لو در شأن علی [ع نازل شده و او مصداق اتمّ است لکن منافی با عموم آیه نیست و البته تمام مؤمنین مهاجرین مجاهدین درجه آنها از بقیه عظیم تر و بفیوضات غیر متناهیه الهیه فائز میشوند.

[سوره التوبة (9): آیه 21] .... ص : 196

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ (21)

پروردگار آنها بشارت میدهد آنها را برحمت غیر متناهیه خود و اینکه از آنها راضی و خشنود است و بهشتهایی از برای آنها است که در آنها نعمتهای پابرجا است دائمیه.

یُبَشِّرُهُمْ بشارت مقابل انذار است بشارت از برای مؤمنین صالح متقیست و انذار از برای کافر و فاسق و مخالف است رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ تنکیر رحمت دلالت بر عظمت و بزرگی او دارد می گویی رحمت و چه رحمتی و رضوان که بالاترین مقامات است چنانچه صریحا در قرآن میفرماید وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ برائة آیه 73، و در حدیث است که

(اذا اشتغل اهل الجنة

ص: 196

بالجنة یقول اللَّه ما تریدون یقولون ربّنا رضاک).

و جنات یک جنة و دو جنة نیست از هشت جنة نصیب دارند لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ که نعمتهای بهشت دائمیست تمام شدن ندارد همیشه هست پابرجا و ثابت

[سوره التوبة (9): آیه 22] .... ص : 197

خالِدِینَ فِیها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (22)

همیشه در این جنّات هستند ابد الاباد که دیگر آخر ندارد محققا خداوند نزد او پاداش بزرگی است.

خالِدِینَ فِیها مسئلة- خلود از ضروریات دین اسلام است و نصوص قرآن است ردّ فلاسفه که میگویند القاء ماهیات میشود و صرف وجود و ملحق بواجب العیاذ باللّه و مثنوی میگوید:

پس عدم کردم عدم چون ارقنون گویدم کنّا الیه راجعون

ابدا تأکید در خلود است إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.

[سوره التوبة (9): آیه 23] .... ص : 197

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23)

ای کسانی که ایمان آورده اید نباید بگیرید پدران خود و برادران خود را دوست و رفیق و موافق اگر اختیار کردند و ترجیح دادند کفر را بر ایمان و کسی که آنها را گرفت اولیاء پس همچه کسان آنها ظالم هستند.

این آیه شریفه بر حسب ظاهر دلالت دارد بر اینکه مؤمن نباید با کفار ولایت و دوستی قلبی داشته باشد و لو پدر و مادر و اولاد و اخوه و اخوات و اقارب و رفقاء باشند و لو بر حسب معاشرت دنیوی نسبت بوالدین باید مراعات کرد چنانچه میفرماید در سوره لقمان آیه 13 وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ

ص: 197

فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً

الایة و لکن بمناط قطعی اگر والدین و اقارب از مخالفین باشند آنهم نباید با آنها دوستی کرد و لذا در اخبار زیادی که تعبیر بتأویل کرده اند این آیه را حمل فرموده بر کسانی که مخالفت نموده اند و زیر بار شیخین رفته اند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع مؤمنین است لا تَتَّخِذُوا اخذ بمعنی گرفتن می گویی فلان را من دوست خود گرفتم یا صاحب اختیار خود یا ولیّ و مطاع خود آبائکم شامل اجداد هم میشود و اخوانکم چه ابی و چه امّی و چه ابوینی بلکه شامل امّهات و اخوات هم میشود و باولویة قطعی شامل سایر اقارب و آشنایان هم میشود اولیاء بجمیع معانی ولایت از محبت و وداد و صاحب اختیاری و اولی بالتصرف و غیر اینها.

إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ استحباب ترجیح دادن است یعنی فعل را بر ترک مقدم بدارند یعنی کفر را بر ایمان اختیار کنند و ترجیح دهند.

وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ قبول ولایت آنها را نمود فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ یعنی آن مؤمنی که قبول ولایت آنها را کرد ظالم است ظلم بخود که مخالفت امر الهی کرده و پشت بایمان و رو بکفر نموده، سپس میفرماید

[سوره التوبة (9): آیه 24] .... ص : 198

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (24)

بگو ای رسول محترم باین کسانی که اظهار ایمان کردند که اگر شما پدران و اولادها و برادران و زنان و عشیره های خود و اموالی که گرد کرده اید و تجارتهایی

ص: 198

که از کسادی آنها خوف دارید و مسکنهایی که مطابق سلیقه خود ساخته اید بیشتر دوست دارید از خدا و رسول و جهاد در راه خدا پس انتظار داشته باشید تا امر الهی در حق شما صادر شود و بدانید که خداوند هدایت نمیفرماید قومی را که فاسق باشند.

خلاصه کلام اینکه مؤمن باید هر چه که بر خلاف ایمانست و بر خلاف دستورات خدا و رسول است جهت جهاد با کفار دور بیندازد و لو از زن و شوهر و پدر و مادر و خانه و فرزند و تجارت و مال و منال دست بکشد و این امتحان بزرگی است که ایمان حقیقی را از ایمان صوری امتیاز میدهد و باصطلاح دین بدنیا فروختن و زخارف دنیوی را بر مثوبات اخروی ترجیح دادن است و این موضوع در عصر حاضر رواج بسزایی دارد بلکه بسیاری دین را بدنیای دیگران میفروشند و لو بر خود هیچ نتیجه و فائده نداشته باشد اینها باید انتظار داشته باشند که معنای فَتَرَبَّصُوا است حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ از عذاب دنیوی و بلاهای خانمان سوز یا مرگ و گرفتاری عذاب آن عالم شوید و بدانید که روز خوشی بر شما نیست زیرا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ مکرر گفته ایم فاسق در قرآن اغلب اطلاق بر کافر میشود و مراد در اینجا کسانی هستند که قساوت قلب آنها مانع از قبولی ایمان باشد و الّا اگر قابلیت داشته باشند ممکن است مورد هدایت واقع شوند.

[سوره التوبة (9): آیه 25] .... ص : 199

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ (25)

هر آینه بتحقیق نصرت فرمود شما مسلمین را در موارد و مواطن بسیاری و در روز حنین زمانی که شما را بعجب در آورد کثرت جمعیت شما پس این کثرت جمعیت بی نیاز نکرد از برای شما شیئی را و تنگ شد بر شما زمین با آن

ص: 199

وسعتی که داشت پس شما پشت کردید بفرار از جنگ.

این آیه شریفه مشتمل بر جملاتی است بضمیمه آیه بعد جمله اولی- لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ در اخبار بسیار از حضرت هادی علیه السّلام که این مواطن هشتاد موطن بوده و مواطن بمعنی امکنه است و لذا مکان سکونت را وطن میگویند و جمع وطن اوطان است و جمع موطن مواطن و غیر منصرف است، و شرح این اخبار اینست که متوکل مریض شد با سمّ یا علت دیگر و نذر کرد که اگر شفاء پیدا کرد دنانیر یا دراهم کثیر تصدق دهد پس از شفاء فرستاد نزد علماء که چه اندازه صدقه دهد اینها اختلاف کردند از ده هزار و صد هزار و هزار هزار برای او بسیار گران آمد فرستاد نزد حضرت هادی علیه السّلام فرمودند هشتاد، علت آن را سؤال کردند حضرت باین آیه تمسک فرمود که مواطن کثیره هشتاد موطن بوده، و اخبار دیگری هم از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام بر طبق این داریم.

جمله ثانیه- وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ حنین مرکزی بود بین مکه و مدینه و بسیار پستی و بلندی داشت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پس از فتح مکه در سال هفتم هجرت مأمور شدند بجنگ با اهل هوازن و ثقیف و جمعیت مسلمین دوازده هزار بودند خبر باهل هوازن رسید آنها با زنها و اطفال و اموال خود حرکت کردند که مزید بر جدیت آنها شود و در این گودالها کمین کردند قشون اسلام که رسید یک مرتبه حمله کردند.

جمله ثالثه- إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ گفتند قشون اسلام که عده ما دوازده هزار است و ما در جنگهای سابق با عدّه قلیل فتح کردیم فعلا که عدّه ما بسیار است البته بر آنها تفوّق پیدا میکنیم.

جمله رابعه- فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ

ص: 200

مُدْبِرِینَ

این کثرت جمعیت بقدر خردلی بر شما تأثیر نداشت و این بیابان وسیع بر شما تنگ شد و تشتت پیدا کردید و فرار نمودید فقط پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام و جمع قلیلی از مسلمین باقی ماندند و با آنها مقاتله میکردند.

[سوره التوبة (9): آیه 26] .... ص : 201

ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ (26)

پس از فرار شما خداوند سکینه و قوت قلب و نیرویی بر پیغمبر و این جماعت مؤمنین که فرار نکردند نازل فرمود و جنودی از ملائکه نازل کرد که شما آنها را نمیدیدید و فتح و فیروزی را نصیب مؤمنین کرد و کفار را بعذاب هلاکت قیامت انداخت و همین است جزای کافرین.

ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ ثم للتراخیست یعنی پس از فرار شما و ادبار شما انزال سکینه شد و سکینه از ماده سکون است بمعنی سکون قلب که اضطراب و توحش و خوف نداشته باشد و قوت قلب که ایستادگی کند و خود را نبازد و این منافات ندارد با اخبار که گفتند سکینه بصورت بشری آمد زیرا ممکن است ملکی بصورت بشر نازل شود و تقویت قلب کند و سکون نفس ایجاد شود.

علی رسوله که احدی بمقدار حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قوی القلب نبود حتی از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست که هر وقت در میدان جنگ کار سخت میشد پناه میبردیم برسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دارد حضرت خاک برمیداشت و بطرف کفار میپاشید و میفرمود شاهت الوجوه اینها فرار میکردند یا کشته میشدند و این قوت قلب از روی قوت ایمان است و لذا در آیه غار میفرماید فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ و نفرمود علیهما زیرا ابی بکر ایمان نداشت ولی در این آیه میفرماید وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ آنهایی که با قوت ایمان و یقین بوعده الهی و اطمینان بنصرت حضرت اله داشتند

ص: 201

ثابت قدم بودند تا فتح و ظفر نصیب آنها شد، و تکرار کلمه علی برای اینست که توهّم نشود که قوت ایمان مؤمنین بپایه قوت ایمان رسول است بینهما بون بعید چنانچه درجه ایمان علی علیه السّلام فوق ایمان جنّ و انس است.

وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها ملائکه نازل شدند کسانی که فرار کردند آنها را نمیدیدند ولی ممکن است کفار مشاهده کرده باشند منشأ خوف آنها شده باشد و فرار کرده باشند وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا بعذاب دنیوی از قتل و ذهاب مال و ذلت و مسکنت و سایر بلیات و بعذاب اخروی که خلود در آتش است.

وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ یعنی کفار مستحق هر گونه عذابی هستند دنیوی و اخروی بخلاف مؤمنین که اگر بواسطه معاصی مبتلای ببلیات دنیوی شدند باعث نجات در آخرت میشود.

[سوره التوبة (9): آیه 27] .... ص : 202

ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (27)

پس از این فتح و فیروزی خداوند قبول توبه فرمود از کسانی که فرار کردند آنهایی که اراده فرمود و مشیتش تعلق گرفته و خداوند آمرزنده گناهان و رحمت بخش است.

از این آیه استفاده میشود که کسانی که فرار کردند دو دسته بودند یک دسته مؤمنین ضعیف الایمان که نادم شدند و برگشتند خداوند قبول توبه آنها را فرمود که مفاد ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلی مَنْ یَشاءُ یعنی بعد از خاتمه جنگ، دسته دوم منافقین که در همه مواقع اهل فرار بودند در باب منافع با مؤمنین شرکت میکردند و در موقع جهاد فرار میکردند اینها قابلیت ندارند پس مانع از طرف اینها است و الّا خداوند وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.

ص: 202

[سوره التوبة (9): آیه 28] .... ص : 203

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (28)

ای کسانی که ایمان آورده اید جز این نیست که مشرکین نجس هستند پس نباید نزدیک مسجد الحرام شوند بعد از این سال آنها و اگر شما مؤمنین خوف فقر و تنگدستی دارید پس زود باشد که خدا شما را بی نیاز کند از فضل خود اگر مشیتش تعلق بگیرد محققا خداوند عالم بوضعیات شما هست و موافق با حکمت و مصلحت شما رفتار میفرماید حکیم است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است یعنی شما مکلف هستید که جلوگیری کنید و ممانعت کنید و نگذارید إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ در معنای نجس و معنای مشرک در کلمات مفسرین اختلاف شدیدی است، بعضی گفتند مراد خباثت باطنیه حسب العقیده است، بعضی گفتند نجاست عارضیه مثل سایر متنجسات برای استعمال و ملاقات اعیان نجسه، بعضی گفتند جنایت است، بعضی گفتند کثافت است مقابل نظافت.

لکن بر طبق اخبار وارده از ائمّه طاهرین و مذهب شیعه و فتاوای علمای اعلام نجاست عینیه ذاتیه است مثل نجاست کلب و خنزیر و سایر اعیان نجسه و مراد از مشرکین مطلق کفار از یهود و نصاری و مجوس است که تمام آنها مشرک هستند، اما یهود لقوله تعالی وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ و قوله تعالی نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ در تورات رائج آنها آدم را ابن اللَّه گفته. و اما نصاری قائل بتثلیث شدند و عیسی را ابن اللَّه گفتند. و اما مجوس قائل بیزدان و اهرمن شدند بلکه فرقی از مسلمین مشرک هستند مثل غلات و مجسمه و مفوضه و بسیاری حکم مشرک دارند مثل خوارج و نواصب که انجس از کلب هستند و مبدع و منکر یکی از ضروریات

ص: 203

دین و مرتد چه ملی و چه فطری. تفصیل اینها و بیان اختلاف فقهاء و ادله هر یک در فقه است آنجا تحقیق شده.

فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ یعنی نگذارید شما مؤمنین که آنها نزدیک مسجد الحرام شوند و الّا خود مشرکین که باین نهی منتهی نمیشوند و در حکم مسجد الحرام است جمیع مساجد مسلمین غیر از مساجد ملعونه در شام و مسجد ضرار، و در حکم مشرکین است جمیع نجاسات عینیه بلکه متنجسات اگر موجب تنجیس مسجد شود چون تنجیس مسجد حرام است و تطهیرش واجب، و در حکم مساجد است حرمهای مطهره و ضرایح منوره ائمه علیهم السلام که نباید کفار داخل شوند و تنجیس آنها حرام و تطهیر آن واجب. و همچنین قرآن مجید و اسامی الهیه و اسامی نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام و تربت مقدسه بلکه مراعات ادب در جمیع مقدسات دین اخبار اهل بیت و حرمهای امام زادگان و منابر و غیر اینها لازم است بَعْدَ عامِهِمْ هذا سال نهم هجرت بوده که سوره برائه نازل شده یک سال قبل از فتح مکه وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً بواسطه منع مشرکین که موجب ترک معاشرت و تجارت و تکسّبات و استفاداتی که از مشرکین میکردید میشود و میترسید بفقر و تنگدستی و عسر معیشت مبتلا شوید و این دردی است که امروز بجان مسلمین افتاده که گمان میکنند که اگر با خارجیان معاشرت و تجارت نداشته باشند بفقر و بیچارگی گرفتار میشوند و غافل از اینکه اشیاء نفیسه شما را بردند و بازاء او اسباب بازی و توالت آوردند.

فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ از برکات آسمانی و زمینی و غنائم دار الحرب و کثرت مسلمین و غیر اینها خداوند شما را غنی و ثروت مند و بی نیاز میفرماید غایت الامر چون افعال الهی باید موافق حکمت و مصلحت باشد میفرماید إِنْ شاءَ زیرا بسا نسبت باشخاصی صلاح آنها در فقر است إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی

ص: 204

علق آیه 6 و 7 إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بجمیع امور حکیم در جمیع کار ما و افعال

[سوره التوبة (9): آیه 29] .... ص : 205

قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29)

مقاتله کنید از اهل کتاب کسانی که ایمان بخدا ندارند و بروز جزا و حرام نمیکنند بر خود آنچه را که خدا حرام کرد و رسول او و متدین بدین حق نمیشوند تا اینکه بدست خود نقدا با خفة و خواری اداء جزیه کنند.

توضیح کلام اینکه کفار دو دسته هستند مشرکین که رسما بت پرست یا آفتاب پرست یا گاوپرست و امثال اینها هستند با اینها باید مقاتله کرد تا ایمان و اسلام اختیار کنند یا کشته شوند و از بین بروند.

دسته دوم اهل کتاب هستند که خود را نسبت بپیغمبری و کتابی میدهند مثل یهود که بموسی و تورات و نصاری بعیسی و انجیل و در حکم آنها مجوس هستند و لو اینکه آتش پرستند و قائل بیزدان و اهرمن هستند لکن آنها هم پیغمبری قائلند و کتابی مثل کتاب زند و پازند و این سه طایفه اگر قرارداد جزیه کنند طبق قرارداد از کشتن معاف میشوند و اما اگر قبول جزیه نکردند و ایمان هم نیاوردند باید با آنها مقاتله کرد لذا میفرماید قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ.

اشکال- یهود و نصاری که ایمان بخدا دارند.

جواب- آن خدایی که اینها قائلند که دارای جسم باشد و بیاید در بهشت قدم زند و آدم و زوج او از او مخفی شوند و دروغ بآنها بگوید و با یعقوب کشتی بگیرد و هزار مزخرف دیگر. یا اینکه بیاید در شکم مریم و بیرون شود و عیسی پسر او باشد و سه خدا باشند یا تناقضاتی که قبلا اشاره شد یا خدایی که غضب کند

ص: 205

و بدنش عرق کند و قطره آن بچکد و اهرمن شود و او خالق خیرات و اهرمن خالق شرور شود همچه خدایی نداریم و نیست، آن خدایی که ما معتقدیم وجود صرف غیر متناهی ازلا و ابدا مستجمع جمیع کمالات و منزّه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاجات وحده لا شریک له که اسم اللَّه وضع شده بر این معنی احدی از اهل کتاب ایمان باو ندارند.

وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ که بگویند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری بقره آیه 105، یا بگویند لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً بقره آیه 74، یا بگویند عیسی (فدانا من لعنه الناموس) و امثال اینها این ایمان بآخرت نیست چنانچه ما معتقدیم.

وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ شرابی که در همه شرایع حرام بوده مینوشند بلکه بلوط نسبت میدهند بلکه عیسی در عروسی باعجاز درست میکند چنانچه در اناجیل آنها است.

وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ با مشاهده معجزات کثیره و قرآن عظیم و بشارات انبیاء سلف مع ذلک ایمان نمیآورند و دین مقدس اسلام را قبول نمیکنند و دست از اعمال زشت خود بر نمیدارند با اینها مقاتله کنید مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یهود و نصاری و کسانی که در حکم آنها هستند که مجوس باشند حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ و این یک تخفیف است و امتیازی است که خداوند برای اهل کتاب معین فرموده دون سایر کفار که از قتل معاف میشوند باداء جزیه که با پیغمبر یا امام و خلیفه یا نایب خاص آنها یا عام آنها در زمان غیبت که مجتهد جامع الشرائط باشد قرار میدهند با مراعات جمیع شرائط که در قرارداد معین میکنند عن ید یعنی نقدا که ما تعبیر میکنیم بدست بدست آنهم در وقت معین که تخلف نکنند.

وَ هُمْ صاغِرُونَ یعنی خفت و ذلت مثل جرمی که دولت بر متخلفین از قوانین

ص: 206

دولتی قرار میدهد نه مثل زکاة و هدایا و عطایا و خمس که از روی محبت و احسان و قصد قربت واقع شود.

[سوره التوبة (9): آیه 30] .... ص : 207

وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (30)

و گفتند یهود عزیر پسر خدا است و گفتند نصاری مسیح پسر خدا است و این گفتار اینها است که تشبّه پیدا کردند بگفتار کسانی که کافر شدند پیش از آنها خداوند بکشد اینها را که چگونه افتراء می بندند.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ شرح حال عزیر گذشت در سوره بقره أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ آیه 261 که با برادرش با هم بدنیا آمدند و پس از پنجاه سال مرد و صد سال مرده بود سپس زنده شد و پنجاه سال دیگر با برادر زنده بود و با هم از دنیا رفتند که او فقط صد سال عمر کرد و برادرش دویست سال و این قول یهود مورد تعجب نیست زیرا در تورات آنها آدم را پسر خدا میگویند بلکه تمام یهود و نصاری را پسر او میدانند گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21 و اگر یهود انکار این قول را کردند که ما در حق عزیر همچه دعوایی نداریم، جواب آنها اینست که اگر بعض آنها در دوره های قبل قائل باشند کافیست بر صدق این دعوی.

وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ که قائل بسه خدا شدند اب و ابن و روح القدس ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ این گفتار از دهان آنها صادر شده که یکی از امور موجب کفر آنها است و لو اسباب کفر آنها بسیار است.

یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ظاهرا مراد کسانی باشند که قائل شدند که ملائکه دختران خدا هستند و در آیات بسیاری باین موضوع اشاره دارد

ص: 207

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ و الصافات آیه 149 أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ طور آیه 39 وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ نحل آیه 59 أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ و الصافات آیه 153 و غیر اینها از آیات قاتَلَهُمُ اللَّهُ خدا بکشد آنها را کنایه از شدت عذاب است نظر به اینکه در دنیا آخرین عذاب قتل است و در آخرت اشدّ عذاب بآنها متوجه میشود.

أَنَّی یُؤْفَکُونَ افک دروغ بستن است آنها بخدا آنهم همچه دروغی اینست که مورد تعجب است بکلمه انّی یعنی چگونه دروغی می بندند بخدای متعال

[سوره التوبة (9): آیه 31] .... ص : 208

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (31)

گرفتند علماء خود و عبّاد خود را پروردگاران خود از غیر خدا و هم مسیح پسر مریم را پروردگار خود و حال آنکه مأمور نشدند مگر بعبادت یک خدا که پروردگاری نیست جز او منزه و مبرّی است از آنچه شرک میآورند بخدا اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ احبار جمع حبر است بمعنی عالم و باصطلاح نصاری قسیس، اسقف، کشیش و رهبانهم رهبان جمع راهب است کسانی که از دنیا گذشته و از مردم کناره گرفته و در مراکز دور دست مثل بیابان مرکزی بر خود تهیه کرده و مشغول بعبادت شده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لا رهبانیة فی الاسلام)

أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ که این یکی از اقسام شرک است که اینها را خالق و رازق و غافر میدانند و روز گناه بخشان باید آنها ببخشند.

وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ که آن را هم یکی از ارباب میشمارند بلکه یکی از خدایان ثلاث بلکه ابن اللَّه و قائل بتثلیث شدند.

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً که اولین وظائف جمیع انبیاء دعوت

ص: 208

بتوحید است بجمیع مراتب توحید: ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی که خداوند شرح یک یک انبیاء را در قرآن خبر میدهد حتی خود مسیح در آخر سوره مائده که خدا میفرماید وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ، الی قوله: ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ الایة 116 و 117، بلکه میتوان گفت بسیاری از طوائف مسلمین مشرک هستند مثل مفوضه که امر خلق و رزق را بدست غیر خدا میدهند مثل انبیاء و ملائکه و ائمه و من دونهم، و مثل غلات و صوفیه و مثل حکماء که عقول طولیه قائلند و میگویند (لا یصدر من الواحد الا الواحد) (و لا یصدر الواحد الا من الواحد) و مثل اکثر عامه که قائل بصفات زائده هستند (و الزامهم بالقدماء الثمانیة معروف) لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تعبیر بهو اشاره بمقام غیب الغیوبی است که احدی بکنه ذاتش پی نمیبرد.

حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا

(اقول)

(بکنه ذاتش نمیبرد پی و لو رسد خس بقعر دریا)

زیرا دریا هم محدود است و ذات غیر محدود سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ منزه و مبراء است از جمیع عیوب و نواقص و احتیاج فضلا عن الشرک بجمیع اقسامه و مراتبه تعالی عما یقولون.

[سوره التوبة (9): آیه 32] .... ص : 209

یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (32)

اراده میکنند که خاموش کنند نور خدا را بدهنهای خود و خداوند اباء میفرماید مگر آنکه تمام فرماید نور خود را و لو اینکه کراهت داشته باشند کفار

ص: 209

یریدون اراده آیا از صفات فعل است بمعنی مشیئت که اراد بمعنی شاء است چنانچه متکلمین گفتند، یا از صفات ذات است بمعنی علم بصلاح که از شئونات علم است چنانچه حکماء گفتند حق ثانی است و در اراده عبد علم به انفع است، کفار همچه توهّم کردند که قول شرک برای آنها انفع است چنانچه در مورد اصنام خود گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی و نصاری بتوهم اینکه مسیح فدای لعنة ناموس (توریة) شد و در جهنم رفت و دیگر آنها بجهنم نخواهند رفت چنانچه گفتند (فدانا من لعنة الناموس) عبادت عیسی کردند و این شرک بر آنها انفع است أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ نور اللَّه توحید است که روز بروز ظاهرتر و آشکارتر میشود هر چه آثار قدرت و علم و حکمت در مخلوقات بیشتر کشف میشود معرفت بتوحید زیادتر میگردد، کفار میخواهند باین مزخرفات و ترهاتی که از دهان خود میبافند نور خدا را خاموش کنند.

وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ خداوند تمام تر میفرماید نور خود را مخصوصا بمعجزات صادره بدست انبیاء وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ و لو اینکه بر کفار خیلی گران تمام میشود زیرا دستگاه شرک آنها درهم پیچیده میشود و عناد و عصبیت و کفر آنها ظاهرتر و واضح تر میگردد.

[سوره التوبة (9): آیه 33] .... ص : 210

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (33)

او است خداوندی که فرستاد رسول خود را براه نمایی و هدایت جن و انس و بدین حق ثابت مطابق با واقع تا اینکه این دین حق را ظاهر فرماید بر تمام ادیان عالم و لو کراهت داشته باشند مشرکین و نخواهند.

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ در زمانی خداوند ارسال فرمود رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

ص: 210

را که سرتاسر دنیا را شرک و کفر و جهالت فرو گرفته بود که دوره جاهلیت گفتند فقط موحد در عالم اوصیاء ابراهیم [ع و عیسی [ع و بعضی از خواص آنها بودند آنهم از ترس قدرت بر اظهار نداشتند مثل آباء حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امّهات آنها که در زیارت وارث میخوانی اصلاب شامخه و ارحام مطهّره چنانچه حضرت ابراهیم [ع هم در همچه عصری مبعوث شده.

بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ هدایت بمعجزات و آیات شریفه قرآن که إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسری آیه 9 که صراط مستقیم و طریق مستوی است برای سعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک نشأتین، و دین حق عقائد حقه است در مقابل ادیان باطله و عقائد فاسده.

لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ اگر مراد اظهار بادله واضحه و براهین ساطعه و حجج ظاهره باشد بحمد اللَّه جزءا فجزءا عقائد مذهب شیعه اثنی عشریه مثل آفتاب روشن است فقط کسانی که چشم قلب آنها کور است یا مبلغین سوء درب چشم آنها را بشبهات بسته اند نور آفتاب ایمان را مشاهده نمیکنند، و اگر مراد از بین رفتن مذاهب فاسده و عقائد باطله باشد بدست ید اللهی حضرت مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه ظاهر خواهد شد وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ کراهت مقابل اراده است بنا بر مذهب متکلمین نکردن و بنا بر مذهب حکماء نخواستن و صلاح ندانستن است.

[سوره التوبة (9): آیه 34] .... ص : 211

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (34)

ای کسانی که ایمان آورده اید بدانید که بسیار از علماء یهود و نصارا و عبّاد و زهاد آنها میخورند اموال مردم را و بناحق تصرف میکنند و جلوگیری میکنند آنها

ص: 211

را از راه خدایی و دین حق اسلامی و کسانی که ذخیره میکنند طلا و نقره را و انفاق در راه خدا و دین حق نمیکنند پس بشارت ده آنها را بعذاب دردناک.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین برای تنبّه آنها است که فریب علماء و زهاد اهل کتاب را نخورید که اینها مقام علمیت آنها و عبادت آنها از روی حقیقت و واقعیت نیست بدانند إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ که مراد کهنه یهود و اساقفه نصاری است و الرهبان که مراد کناره گیری از آبادیها و در بیابانها و کوه ها دیری و مرکزی اختیار میکنند بعنوان اینکه ما میخواهیم فارغ البال مشغول بعبادت باشیم و خود را از اشتغالات دنیوی و معاشرت با اهل دنیا نجات دهیم، و تعبیر بکثیر برای اینست که ممکن است در افراد نادره از آنها یک حقیقت و واقعیتی باشد.

لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ مراد عوام و جهال و فسّاق یهود و نصاری است بالباطل یا بعنوان رشوه در حکم یا بعنوان گناه بخشان یا به عنوان ذبیحه و امثال اینها که اگر با آنها اندک معاشرتی داشته باشید می بینید که ثروت و مکنت اینها از تمام طبقات آنها بیشتر و احترام آنها زیادتر است.

وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بشاراتی که در کتب آنها است بر عوام مخفی میکنند و اگر برخوردی کردند عوام توجیه میکنند و میگویند آن نبی موعود هنوز نیامده و باید از بنی اسرائیل باشد و در آخر الزمان میآید و نمیگذارند مردم بیایند و حقایق اسلام را درک کنند و سعادت مند شوند.

وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ سپس خداوند بنحو عموم که اختصاص باحبار و رهبان نداشته باشد و شامل جمیع طبقات از مشرکین و کفار و مسلمین شود میفرماید کسانی که جمع آوری مال دنیا میکنند بخصوص از طرق غیر مشروعه و تعبیر بکنز و ذهب و فضه از باب مثال است چون سابقا پول رواج طلا و نقره بوده

ص: 212

و از خوف سرقت و عدم امنیت زیر خاک میکردند و الا شامل اسکناس و چک و سپرده ببانکها میشود و لو بتنقیح مناط قطعی.

وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ شامل انفاقات واجبه مثل زکاة و خمس و کفّارات و نذور و دیات و دیون و حج و وصایا و امثال اینها، و مندوبه مثل صله رحم و دست گیری از فقراء و مساکین و شعائر اسلامی و حفظ نفوس مسلمین و اعلاء کلمه اسلام و صرف جهاد فی سبیل اللَّه و امثال اینها که بسا واجب میشود فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ تعبیر ببشارت با اینکه مناسب بود بفرماید فانذرهم یک نوع سرزنش است چنانچه در تعبیرات عرفی بسیار است و مکرر گفته ایم

[سوره التوبة (9): آیه 35] .... ص : 213

یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ (35)

روزی که سرخ میکنند این طلاها و نقره ها را در آتش جهنم و داغ میکنند صورتهای آنها را و پهلوهای آنها را و گرده های آنها را پس بچشید آنچه را که ذخیره و زیر خاک میکردید.

یَوْمَ یُحْمی حمأ شدت حرارت است مثل آهن سرخ کرده و اشاره بروز قیامت است و این حمله بیان عذاب الیم است در آیه سابقه، و مفتوح بودن یوم برای اینست که غیر منصرف است چون بدون الف و لام و تنوین و اضافه است علیها تعبیر بجمع با اینکه مناسب بود بفرماید علیهما که ذهب و فضة باشد برای شمول جمیع طلاها و نقره ها و سایر اموال شود فِی نارِ جَهَنَّمَ که اشدّ جمیع آتشها است حتی در بعض اخبار داریم اگر یک قطره از آتش جهنم را در دریاها بریزند خشک میشود و اگر یک لباس جهنم را در میان زمین و آسمان نگاه دارند تمام اهل آنها را هلاک میکند.

ص: 213

فَتُکْوی بِها داغ گذاشتن است چنانچه بعضی از حیوانات را مثل اسبهای قیمتی را داغ میگذاشتند جِباهُهُمْ جبهه پیشانیست که در باب سجده وضع جبهه میگویند وَ جُنُوبُهُمْ جنب پهلو است پهلوی چپ و راست وَ ظُهُورُهُمْ ظهر کرده است و این سه موضع را خداوند بیان فرموده ظاهرا برای اینست که از هر طرفی بایستند اهل محشر و اهل جهنم آنها را مشاهده کنند که اینها هستند که ذخیره کردند و انفاق نکردند اگر روبرو بایستند از جبهه ظاهر شود اگر از عقب بایستند از عقب ظاهر شود اگر از طرف راست و چپ بایستند از پهلوها ظاهر شود هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ مقول قول است و قائل بآن ممکن است خداوند باشد و این احتمال بعید است زیرا خداوند با آنها تکلم نمیفرماید وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ آل عمران آیه 71، و ممکن است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد بقرینه فبشرهم این هم بعید است زیرا بشارت بعذاب در دنیا است و خطاب فذوقوا بعد از گذاردن بجبهه و جنب و ظهر است، و ظاهر اینست که قائل ملائکه عذاب باشند بقرینه یحمی و تکوی که فاعل آن ملائکه هستند.

فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ نتیجه و ثمره مال دنیا همین است بلی اگر از ممرّ حلال باشد و حقوق واجبه آن را اداء کند و بالاخص اگر انفاق فی سبیل اللَّه کند بهترین وسائل نجات و سعادت است و دنیای بلاغ است.

[سوره التوبة (9): آیه 36] .... ص : 214

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (36)

محققا شماره ماهها نزد خداوند دوازده ماه است از محرم تا ذی الحجه در کتاب خدا ثبت شده روزی که آسمان و زمین را خلق فرمود از این دوازده ماه

ص: 214

چهار ماه آن اشهر حرم است (که رجب الفرد و ذی القعده، و ذی الحجه و محرم باشد) پس ظلم نکنید در آنها نفوس خود را و بکشید مشرکین را بالتمام چنانچه آنها شما را میکشند بالتمام و بدانید خداوند با متقین است.

از برای این آیه شریفه دو تفسیر است یکی تفسیر ظاهر آیه شریفه و یکی تفسیر باطن آیه که گفتند قرآن هفت بطن دارد تا هفتاد بطن، اما تفسیر ظاهر این آیه شریفه:

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً عدّه از ماده عدد است بمعنی شماره از یک الی غیر النهایة، شهور جمع شهر است یعنی واضح و روشن زیرا ماه قمری بر تمام افراد واضح میشود چون دائر مدار رؤیت هلال است بخلاف بروج شمسی زیرا آنها محتاج بحساب و تنجیم است که شمس در چه ساعتی داخل در چه برجی میشود و در چه دقیقه و ثانیه از برج خارج میشود حتی زیجات منجمین اختلاف دارد از حیث ساعات و دقائق بلکه از حیث روز چه بسا مقتضای یک زیج قبل از ظهر داخل برج میشود آن روز را اول برج میشمارند و زیج دیگر بعد از ظهر است آن روز را آخر برج میدانند و همچنین بعض سالها کبیسه دارد و بعضی ندارد و همچنین خمسه مسترقه دارند و بالجمله بر همه واضح نیست، و تعبیر بعند اللَّه بمعنی اینکه احکام شرعیه مثل صوم و ایام مخصوصه در اعیاد و وفیات و ایام شهور و مسئله خمس و حج و عمره مفرده و غیر اینها طبق این شهور است و اگر احیانا در رؤیت هلال شکی شد طرق اثباتش سهل و آسان است شیاع قطعی، بیّنه شرعیه، حکم حاکم، مضی ثلاثین، رؤیت شخصی ثابت میکند و این دوازده محرم است، صفر، ربیعین و جمادیین، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی القعده و ذی الحجه فی کتاب اللَّه یا لوح محفوظ یا فی علم اللَّه چون تمام امور در علم خدا و کتاب او گذشته یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ نظر به اینکه مادامی که خلقت

ص: 215

آسمان و کرات جوّیه و کره ارض نشده بود حرکتی نبود نه وضعیه و نه انتقالیه تا تشکیل روز و شب و هفته و ماه و سال دهد.

مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ که رجب باشد برای اتیان بعمره و ذی القعده و ذی الحجه و محرم برای رفتن بحج و برگشتن باوطان بعیده خود قتال و جدال حرام شد ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین پا برجا که دین مقدس اسلام است باید پایه آن بر این حساب و این اشهر باشد، و اما سایر ادیان فاسده پایه اعمالشان بر حساب دیگری است حتی بهائیه روی پایه 19 قرار داده چون طلوع باب در قرن 19 مسیحی بوده فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ ظاهرا مرجع ضمیر هنّ تمام اشهر است نه خصوص اشهر حرم زیرا ظلم بنفس مطلقا حرام است، تا این قسمت آیه تفسیر ظاهر بود.

و اما تفسیر باطن اخبار بسیاری داریم از نعمانی باسناد مختلفه از ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام و از داود بن کثیر از حضرت صادق علیه السّلام و از زیاد قندی از حضرت کاظم علیه السلام و از غیبة شیخ طوسی از جابر جعفی از حضرت باقر [ع و از شیخ شرف الدین از عبد اللَّه بن سنان اسدی از حضرت صادق و از حضرت باقر علیهما السلام راجع بلوح جابر بن عبد اللَّه از صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها و غیر اینها که تفسیر فرموده اند 12 شهر را بدوازده امام و اشهر حرم را بچهار علی نام امیر المؤمنین، زین العابدین، حضرت رضا، حضرت هادی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و چون این احادیث مبسوط بود لذا نقل نکردیم مراجعه بتفسیر برهان کنید وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً یعنی جمیعا ملاحظه در کار نباشد کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً که ابدا ملاحظه نمیکنند و فرق نمیگذارند وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ظفر و فیروزی و سعادت و رستگاری و نصرت و اعانة خداوند با اهل تقوی است.

ص: 216

[سوره التوبة (9): آیه 37] .... ص : 217

إِنَّمَا النَّسِی ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (37)

جز این نیست که تأخیر انداختن ماه حرام زیادی در کفر است گمراه شده اند باین تأخیر انداختن کسانی که کافر شده بودند حلال میکردند در یک سال و حرام میکردند او را در یک سال دیگر تا اینکه حساب چهار ماه تمام در آید پس حلال میکردند آنچه را خدا حرام کرده بود زینت داده شده بود بر آنها بدی اعمالشان و خداوند هدایت نمیفرماید قومی را که بکفر باقی بودند.

توضیح کلام اینکه حرمت قتال در اشهر حرم از زمان ابراهیم و اسمعیل علیهما السلام در جاهلیت باقی بود و نظر به اینکه سه ماه پی در پی جزو اشهر حرم بود و حقد و عداوت و بغض در سینه ها جمع میشد نمیتوانستند سه ماه متصل خودداری کنند یک سال محرم را قتال میکردند و بعوض او صفر را نمیکردند و سال دیگر بعکس میکردند محرم را حرام میدانستند و صفر را حلال و این موجب ازدیاد کفر آنها میشد لذا میفرماید إِنَّمَا النَّسِی ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یعنی تأخیر انداختن حرمت قتال در ماه محرم بماه صفر غیر از ازدیاد کفر برای آنها نفعی ندارد یضلّ مجهول از باب افعال گمراه شدند به باین نسی ء الَّذِینَ کَفَرُوا کفار دوره جاهلیت یُحِلُّونَهُ عاماً ماه محرم که قتال در شریعت حرام بود اینها حلال کردند و بعوض او وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً صفر را بجای او گذاردند و بالعکس لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ که چهار ماه در سال محفوظ باشد.

فَیُحِلُّوا قتال در ماه محرم را ما حَرَّمَ اللَّهُ که خدا حرام فرموده بود گویا خلیفه ثانی از دوره جاهلیت اخذ کرده بود که گفت (متعتان کانتا محللتان فی عهد رسول اللَّه و انا احرمهما و اعاقب علیهما) یعنی بالعکس حلال

ص: 217

خدا را حرام کرد، و همچنین بنی امیه [لع که در ماه محرم قتال با ابا عبد اللَّه علیه السّلام را حلال دانستند که از حضرت باقر علیه السلام مرویست فرمود

(ازدلف علیه ثلاثون الف کل یتقرب الی اللَّه بدمه)

و تعبیر جبرئیل برای آدم که گفت (یذبح ذبح الشاة) شاید اشاره بهمین باشد.

زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ زینت دهنده یا شیطان بوده یا هوای نفس یا حقد و عناد یا هر سه وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ بواسطه قساوت قلب و عناد و عصبیت از قابلیت هدایت افتادند.

[سوره التوبة (9): آیه 38] .... ص : 218

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ (38)

ای کسانی که ایمان آورده اید چه سبب شده برای شما که زمانی که گفته شود و دعوت شوید برای نفر فی سبیل اللَّه و جهاد با کفار تکان نمیخورید از جای خود و بر زمین می اندازید سنگینی خود را آیا خوشنود هستید بزندگانی دنیا و از آخرت صرف نظر کرده اید پس نیست متاع زندگانی دنیا در قیامت مگر اندکی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین بمناسبت اینست که اقتضاء ایمان بخدا و رسول و قیامت اینست که یقین داشته باشد به اینکه مسئله جهاد فائز شدن باحدی الحسنیین است اگر کشته شود شهید شده و بالاترین مقام انسانیست و مشمول وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 163 هستند و اگر کشتند دشمن بزرگ اسلام را از بین برده اند و عظمت اسلام را زیاد کرده اند.

ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ قائل وجود مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امام و نواب خاص

ص: 218

آنها است و کلمه ماء استفهامیه دلالت دارد که هیچ سبب و موجبی برای ترک جهاد نیست جز ضعف ایمان یا عدم آن انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ نفر برای جهاد است و نفر حرکت جماعتیست دسته دسته اثَّاقَلْتُمْ ثقل بمعنی سنگینی است کنایه از سکون و ترک نفر است الی الارض مکان و محل سکونت خود.

أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا باین زندگانی دنیای دنیه فانیه که محفوف بهزار گونه بلیات است دل خوش داشته اید من الاخرة و از آن حیات طیبه دائمیه آخرت چنانچه میفرماید مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ نحل آیه 99، صرف نظر کردید چه عمل صالحیست بهتر از جهاد فی سبیل اللَّه.

فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا تمام نعم دنیویه از مأکول و ملبوس و منکوح و ریاست و عزت و مسکن و مال و منال و غیرها فی الاخرة در جنب نعم اخرویه و سعادت ابدیه و جنت خلد نیست الّا قلیل بلکه میتوان گفت صفر است و مجرد خیال و وهم و لغو و لعب است وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ عنکبوت آیه 64.

[سوره التوبة (9): آیه 39] .... ص : 219

إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (39)

اگر با این تأکیدات نفر بر جهاد نکردید عذاب میفرماید خدا شما را بعذاب دردناک و تبدیل میکند قوم دیگری غیر از شما که اطاعت کنند در امر جهاد و شما ضرری نمیتوانید بدستگاه الهی وارد کنید هیچگونه ضرری و خداوند بر هر چیزی قادر متعال است.

إِلَّا تَنْفِرُوا تهدید است بر ترک واجب که ترک واجب از معاصی کبار است

ص: 219

مثل ترک صلوة و صوم و زکاة و خمس و حج و امر بمعروف و نهی از منکر و سایر واجبات که از آن جمله جهاد است و اینها را از معاصی ترکیه میشمارند مقابل معاصی فعلیه که ترک آنها واجب است و از واجبات ترکیه میشمارند مثل تقوی و ورع و نحو اینها.

یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً ظاهرا مراد عذاب آخرت است زیرا عذاب دنیوی چنانچه بعض مفسرین گفتند اگر مراد بلاهایی که بر امم سابقه نازل شده باشد این امت مصون از این گونه بلاها هستند و اگر مثل مرض و فقر و نحو اینها باشد خوب و بد همه مبتلا میشوند و عذاب آخرت مطلقا مولم است و لکن تعبیر بالیما برای شدت عذاب و الم است.

وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ بعضی گفتند مراد اهل یمن هستند و بعضی گفتند اهل فارس لکن مراد کسانی هستند که ایمان راسخ پیدا میکنند و ثبات قدم دارند و کوشش در جهاد میکنند وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً زیرا خداوند غنی بالذات است باحدی از مخلوقات احتیاج ندارد إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82، چنانچه رسول خود را چنان نصرت داد و دین اسلام را عظمت داد با اینکه هیچ گونه اسباب ظاهریه نداشت وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ چه رسد بر دفع کفار و نصرت دین.

[سوره التوبة (9): آیه 40] .... ص : 220

إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (40)

اگر شما پیغمبر را یاری نکردید پس بتحقیق خداوند او را یاری فرمود

ص: 220

زمانی که خارج کردند او را کسانی که کافر بودند دو بدو زمانی که این دو در غار بودند زمانی که میگفت بهمراه خود محزون مباش محققا خداوند با ما است پس خداوند نازل فرمود سکینه و اطمینان قلب را بر او و تأیید فرمود او را بلشگری که آن لشگر را نمیدیدند و قرارداد کلمه کسانی که کافر بودند زیر و کلمه خداوندی را بالا و خداوند ریزه کار و دانا بحکم و مصالح است.

شرح قصّه اینکه مشرکین مجلس شوری تشکیل دادند بنام دار الندبه که در مورد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چه عملی انجام دهند، بعضی گفتند یک نفر را معین کنید برود او را بکشد سپس مجموعا دیه آن را باهلش میدهیم، بعضی گفتند او را حبس میکنیم، بعضی گفتند او را اخراج بلد میکنیم، شیطان بصورت پیر مرد نجدی آمد و بعد از آنکه نظریه آنها را رد کرد نظریه داد که از هر قبیله یک نفر انتخاب شود و مجموعا بر بستر او بریزند و او را بقتل برسانند بنی هاشم با تمام قبائل نمیتوانند طرف شوند ناچار بدیه راضی میشوند میان قبائل قسمت میشود و شب اول ربیع دور خانه حضرت را گرفتند، حضرت علی علیه السّلام را بجای خود خوابانید و از خانه خارج شد و فرمود شاهت الوجوه چشم های آنها آن حضرت را ندید، در راه بابی بکر برخورد کرد او را همراه خود برد و در غار سور بیرون مکه مخفی شدند عنکبوت درب غار را تنید و کبوتران خانه ساختند و تخم گذاشتند و بر آن تخمها خوابیدند، مشرکین بعد از طلوع فجر در خانه حضرت بالای بستر آن حضرت آمدند دیدند امیر المؤمنین علیه السّلام بجای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خوابیده آن حضرت را بسیار اذیت کردند و گفتند باید برویم بپی جویی حضرت رسالت [ص شخصی از مشرکین بنام ابی گرز که جای پا را میشناخت برداشتند و آمدند تا آنجا که حضرت بابی بکر ملحق شده بود گفت این جای پای ابی بکر یا ابی قحافه است تا رسیدند پای غار گفت اینجا یا بآسمان بالا رفته یا بزمین فرو رفته زیرا اگر در غار رفته

ص: 221

بود تارهای عنکبوت پاره شده بود و کبوتران پرواز کرده بودند و خداوند ملکی را فرستاد بصورت سواری درب غار بآنها گفت بروید در شکافهای این کوه ها در جستجوی آن حضرت آنها رفتند سه روز حضرت در غار بود تا امیر المؤمنین علیه السّلام وسائل حرکت آن حضرت را مخفیانه از مرکب و اسباب مسافرت را فراهم کرد حضرت از آنجا هجرت فرمود بمدینه طیبه.

تنبیه مهمّ- عامه باین آیه شریفه تمسک کردند بر خلافت ابی بکر به اینکه این آیه مشتمل بر فضائل او است و کسی که دارای این فضائل باشد لایق خلافت است اما فضائل- پنج فضیلت در این آیه هست: 1- إِلَّا تَنْصُرُوهُ عدم نصرت مشرکین واضح و روشن است که در مقام قتل آن حضرت بودند فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ نصرت خداوند باین بود که چشمهای آنها کور شد و آن حضرت را حفظ فرمود تا از چنگال آنها نجات یافت إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا که سبب خروج آن حضرت شدند و نگذاشتند در مکه بماند ثانی اثنین و أبا بکر ثانی آن حضرت شد و کسی که در مراتب ثانی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد لیاقت دارد.

2- إِذْ هُما فِی الْغارِ مصاحب حضرت و معیت با او در غار سبب فضیلت اوست 3- إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ و کسی که صاحب رسول اللَّه باشد لیاقت خلافت دارد 4- لا تَحْزَنْ و کسی که مورد تسلیت حضرت باشد اینهم لیاقت میآورد 5- إِنَّ اللَّهَ مَعَنا و البته کسی که خدا با او باشد دارای لیاقت میشود فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ سکینه از ماده سکون بمعنی سکون نفس و اطمینان قلب بوعده الهی در حفظ آن حضرت و نجات از مشرکین وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ ملائکه حفظه که مأمور شدند بر دفع دشمنان و اغفال آنها لَمْ تَرَوْها که آنها ملائکه و جنود الهی را نمیدیدند.

وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی بنحوی که دستگاه شرک و بت پرستی

ص: 222

از خطه حجاز برچیده شد و بکلی از بین رفت طوعا او کرها وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا کلمه توحید و رسالت تا کجا کشیده شد وَ اللَّهُ عَزِیزٌ عزت مقابل ذلت و چه عزتی است که مقابل عزت الهی باشد با آن قدرت و علم و سایر صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و بمعنی ریزه کاری هم آمده است بقرینه حکیم که عالم بجمیع حکم و مصالح است.

[و اما جواب از وجوهی داده میشود] وجه- اول این جهاتی که ذکر شد بقدر خردلی دلالت بر فضیلت ندارد.

اما وجه اول- ثانی پیغمبر در غار بود نه در فضائل نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و چه بسیار پیغمبران با کفار و مشرکین در یک مکان مجتمع میشدند مثل ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون بلکه ائمه با معاندین و علماء با مخالفین و عدول با فساق و غیر اینها بعلاوه اگر ثانی شدن فضیلتی داشت باید أبا بکر افضل از پیغمبر باشد زیرا خداوند پیغمبر را ثانی ابی بکر فرموده.

و اما وجه دوم- معیت دلیل بر فضیلتی نیست دو نفر با هم در یک مکان بودن دلیل نیست بر اینکه هر دو دارای کمال یک دیگرند.

و اما وجه سوم- صاحب بمعنی مصاحبت در طریق است و کافر و مؤمن هم ممکن است با هم مصاحبت کنند در قرآن مجید میفرماید قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ الایة کهف آیه 35، و در اشعار گفتند:

انّ الحمار مع الحمار مطیة و اذا خلوت به فبئس الصاحب

و اما وجه چهارم- دلیل است بر اینکه أبا بکر اطمینان بوعده الهیه و فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نداشت و الّا محزون نمیشد و احتیاج بکلمه لا تحزن نداشت و اما وجه پنجم معیت خدا نسبت بتمام مخلوقات است میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ

ص: 223

إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ

و اما جواب دوم از این وجوه اینکه بر فرض غمض عین از جواب اول و ثبوت فضیلتی از برای او چه دلالت بر خلافت و امامت و وصایت دارد کدام شرائط امامت در او بود آیا دارای مقام عصمت و طهارت بود آیا عالم بجمیع ما یحتاج الیه الامة بود آیا متخلق بجمیع اخلاق حمیده بود آیا دارای معجزه بود آیا نصّی بر خلافت او بود احدی ادعا نکرده.

و اما جواب سوم این آیه مشتمل بر مثالبی است نه فضائلی، یکی آنکه مورد سکینه نبود و الا میفرمود فانزل اللَّه سکینته علیهما با اینکه در چند آیه قبل میفرماید ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ آیه 26، و کشف میشود که اصلا ایمان نداشته و قابل نزول سکینه نبوده.

دیگر آنکه قابل تأیید بجنود الهی نبود که فرمود ایّده و نفرمود ایّدهما دیگر آنکه اطمینان بوعده الهیه و فرمایش نبی نداشت و الا محزون نمیشد و احتیاج بخطاب لا تحزن نبود.

[سوره التوبة (9): آیه 41] .... ص : 224

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41)

کوچ کنید برای جهاد چه سبک باشید یا سنگین و مجاهده کنید با کفار باموال خود و بنفوس خود و این نفر و جهاد برای شما بهتر است از ترک جهاد و کوتاهی در آن اگر بودید میدانستید.

انْفِرُوا تأکید در امر جهاد است که واجب است کوچ کردن و مسافرت و بیرون رفتن از شهر برای مقاتله با کفار خِفافاً وَ ثِقالًا بعضی گفتند جوان و پیر بعضی گفتند فقیر و غنی، بعضی گفتند عزب و متأهل، بعضی گفتند قلیل العیال

ص: 224

و کثیر العیال، بعضی گفتند موسر و معسر، بعضی گفتند قوی و ضعیف.

و تحقیق اینست که بر تمام افراد مسلمین واجب است کوچ کنند و راه عذری بر احدی نیست چه سبک بار باشد یا سنگین از هر جهتی از جهات مذکوره و لذا بعضی گفتند که این آیه نسخ شده بآیه شریفه لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ الایة احزاب 17، و آیه شریفه لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ همین سوره آیه 92، لکن مسئله نسخ در مورد تباین کلی است بین الایتین و در این مورد تباینی نیست. اولا مسلما این آیه شریفه و لو افاده عموم میکند مشروط بقدرت است که از شرائط عامه کلیه تکالیف است و مورد این دو آیه عدم قدرت است زیرا اعمی و اعرج و مریض و غیر واجد قدرت ندارد بر کوچ کردن و جهاد.

و ثانیا بر فرض قدرت تنافی بالعموم و الخصوص است و این دو آیه مخصص این آیه میشوند نه ناسخ.

و ثالثا بر فرض عدم تخصیص موردا مختلف هستند زیرا این آیه راجع بغزوه تبوک است که رومیها لشگر هرقل با جمعیت کثیری از شام کوچ کردند برای جنگ با مسلمین و مسئله مسئله دفاع بوده نه جهاد و در دفاع هر کس بقدر قدرت خود واجب است برای حفظ بیضه اسلام دفاع کند و آن دو آیه راجع بامر جهاد است که دارای شرائطی است.

وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ اطلاق جهاد بر دفاع مانعی ندارد زیرا فرد خاص جهاد است و مجاهده باموال بذل مال است بمجاهدین که مستضعف هستند و قدرت مالی ندارند و مجاهده با نفس حضور در میدان جنگ است و مقاتله فی سبیل اللَّه بداعی قربت برای اعلاء کلمه اسلام و حفظ بیضه اسلام و نصرت دین و دفع اعداء آن ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ البته فوائد جهاد و مضرات ترک آن و مثوبات مجاهدین

ص: 225

و عقوبات قاعدین ابین من الشمس است إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ بفوائد و مثوبات مجاهده و مضرات و عقوبات ترک آن و الّا گمان میکنید که ترک جهاد موجب حفظ نفس و مال میشود و بهتر است از جهاد

[سوره التوبة (9): آیه 42] .... ص : 226

لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (42)

اگر بود در این نفر و خروج یک غنائم قریب الوصول یا سفر کوتاه مختصری هر آینه متابعت میکردند تو را و خارج میشدند لکن چون سفر دور با مشقتی بود مخالفت کردند و کوچ نکردند و زود باشد که پس از مراجعت شما بیایند و قسم و اللَّه یاد کنند که ما قدرت بر خروج نداشتیم اگر قدرت داشته بودیم با شما همراهی میکردیم و خارج میشدیم اینها نفوس خود را بهلاکت ابدی و عذاب الهی انداختند و خداوند میداند که اینها هر آینه دروغگویانند هم استطاعت داشتند و قسم آنها یمین غموس است و اینها علاوه بر عقوبت ترک جهاد عقوبت کذب و یمین غموس را هم دارند باصطلاح عذر بدتر از گناه همین است.

لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً عرض امتعه و استفادات مادیه و اعراض دنیویه است آنهم قریب الوصول که اطمینان داشته باشند که زود بدست میآید و آنهم متابعت آنها بقصد قربت نمیبود مثل آن قتیلی که حضرت فرمود

(هذا قتیل الحمار)

که بطمع حماری که در مشرکین بود آمده بود برای جهاد.

وَ سَفَراً قاصِداً سفر کوتاه و سهل و آسانی بود لَاتَّبَعُوکَ متابعت میکردند در خروج و نفر وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ چون نفر الی الشام بود و مخارج زیادی باید تحمل نمود بعلاوه بعضی از آنها گفتند که در این مسافرت مسلمین سالم

ص: 226

بر نمیگردند زیرا قوت و قدرت و کثرت جمعیت کفار بسیار است و بر مسلمین غالب خواهند شد.

وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ خداوند خبر میدهد قبلا که پس از مراجعت شما آنها میآیند و قسم و اللَّه یاد میکنند که این یکی از اخبار غیبیه قرآن است لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ که اگر استطاعت داشتیم خارج میشدیم با شما یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ یا بواسطه کفر باطنی که بوعده الهی و اخبار نبی (ص) معتقد نبودند و یا بعقوبت ترک جهاد و نفر یا بمحرومیت از مثوبات اخروی مجاهدین و فوائد دنیوی آنها خود را بهلاکت انداختند وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ چون عالم باسرار و بواطن و قلوب آنها است میداند بتأکیدات زیاد که آنها دروغ میگویند تأکید انّ و لام و جمله اسمیه.

[سوره التوبة (9): آیه 43] .... ص : 227

عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ (43)

خداوند عفو فرمود از تو برای چه اذن دادی بآنها در اقامه و عدم خروج تا آنکه بر تو مبین و ظاهر شود کسانی که راست میگویند و متمکن از خروج نیستند و بدانی دروغگویان را.

اشکال- این آیه شریفه منافی با مذهب شیعه است که معتقد هستند بمقام عصمت انبیاء بالاخص حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که حتی قائلند که ترک اولی هم از آن حضرت صادر نشده و در این آیه نکوهش میکند از اذن در قعود بعضی از منافقین در امر خروج برای جهاد، و کلمه عفو صریح است در اینکه معصیتی از آن حضرت صادر شده که مورد عفو واقع شده.

جواب- بعد از صرف نظر از کلمات مفسرین که لا یسمن و لا یغنی من جوع

ص: 227

است چنانچه مکرر تذکر داده ایم پس از ملاحظه سه آیه از آیات شریفه قرآن جواب اشکال بکلی داده میشود و احتیاج بتمحلات نداریم.

اول- قوله تعالی فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ که خداوند اختیار اذن بآن حضرت داده طبق اراده و مشیت آن حضرت.

دوم- قوله تعالی وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ همین سوره آیه 61 که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از آن فرط حیائی که داشت هر کس میآمد خدمتش عرضی میکرد حضرت تکذیب او نمیکرد و لو دو نفر بر ضد یکدیگر اظهاری کنند حتی گفتند هو اذن یعنی بکلمات و اقوال هر کسی گوش میدهد و قبول میکند بآنها بفرما که این اذن برای مؤمنین خیر است، و نکته مهمه در این آیه اینست که در ایمان بخدا متعدی بباء فرموده و در ایمان بمؤمنین متعدی بلام که در واقع تصدیق قلبی نمیکرد فقط قبول ظاهری.

سوم- قوله تعالی وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً پس از این می گوییم حضرت همین نحوی که اظهار منافقین اسلام را میپذیرفت با اینکه میدانست نفاق آنها را تا مادامی که نفاق خود را ظاهر نکرده باشند، همین نحو کسانی که میآمدند و دعوی عذری میکردند برای خروج جهاد که متمکن از خروج نیستیم و استطاعت نداریم حضرت میپذیرفت با اینکه میدانست که دروغ میگویند از آن فرط حیائی که داشت و از آن طرف اجازه اذن هم داشت خداوند در این آیه میخواهد نفاق اینها را ظاهر کند که راه عذری برای پیغمبرش باز کند که خداوند فرمود من تا تبیّن نکنم و صدق و کذب شما ظاهر نشود نباید اذن دهم و کلمه عَفَا اللَّهُ عَنْکَ معنایش اینست که مؤاخذه نمیکنم که لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ چون اختیار داشتی و مأمور بقبول بودی لکن برای اینکه راه عذری برای

ص: 228

تو باز کنم که بفرمایی خداوند فرموده حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا بآنها اذن بدهم وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ آنها را اذن قعود ندهم که اگر خارج نشدند و ترک جهاد کردند بر همه مسلمین نفاق و کفر آنها ظاهر شود و از مسلمین خارج شوند و نگویند ما باذن آن حضرت قعود کردیم.

[سوره التوبة (9): آیات 44 تا 45] .... ص : 229

لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (44) إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (45)

استیذان نمیکنند از شما کسانی که ایمان بخدا و روز قیامت دارند اینکه مجاهده کنند باموال و نفوس خود و خداوند دانا است باهل تقوی و متقین، منحصرا کسانی که استیذان میکنند از شما کسانی هستند که ایمان بخدا و روز قیامت ندارند و قلوب آنها مشکوک و دارای ریب است و اینها در ریب و شک خود تردید دارند نمیدانند حق است یا باطل.

لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ خداوند اصحاب حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را دو قسمت فرموده یک قسمت آنهایی که قلبا از روی حقیقت و واقعیت فهمیده و رسیده ایمان بخدا و روز جزا دارند و میدانند که جهاد باموال و انفس خود چه مثوباتی دارد و ترک آن چه عقوباتی و مضارّی دارد البته با کمال شوق و رغبت حاضر میشوند و اگر واقعا هم متمکن نباشند بسیار محزون و گریان هستند چنانچه بعدا اشاره میفرماید.

أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ بذل مال و جان میکنند و باحدی الحسنیین نائل میشوند یا مقام شهادت فی سبیل اللَّه یا فتح و ظفر بر کفار و مشرکین وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ که از ترک الجهاد که از معاصی کبیره است و عقوبات

ص: 229

شدیده دارد پرهیز میکنند.

(انّما) از ادات حصر است یعنی فقط و فقط کسانی که یَسْتَأْذِنُکَ میآیند و استیذان از شما میکنند الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ کسانی که هنوز ایمان و یقین بحقانیت اسلام پیدا نکرده نه باللّه و نه الْیَوْمِ الْآخِرِ بلکه شاک هستند چون منافقین دو دسته هستند یک دسته کسانی که باطنا کافر و مشرکند و اظهار اسلام کرده اند و یک دسته شاک و مرددند مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ نساء آیه 142 وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ از ماده ریب است بمعنی شک است در موردی که جای شک نیست باصطلاح شک بیجا چنانچه میفرماید ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ اول سوره بقره زیرا بعد از این همه معجزات و آیات قرآنیه و آثار قدرت و حکمت الهیه باز هم در وجود باری تعالی که ابده بدیهیات است شک کنند و همچنین در روز قیامت و بازگشت که تمام ملیّین عالم معتقد هستند فقط طبیعی لا مذهب که میگوید ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23 منکر است.

فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ تردد رفتن و برگشتن است اشاره به اینکه گاهی میگویند شاید حق باشد و باید اطاعت کرد که گرفتار عذاب نشویم و گاهی میگویند شاید خبری نباشد و بی جهت خود را بکشتن و زحمت ندهیم با اینکه بر فرض شک بقاعده دفع ضرر محتمل واجب است بروند تا گرفتار عذاب محتمل نشوند

[سوره التوبة (9): آیه 46] .... ص : 230

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ (46)

و اگر میخواستند و قصد خروج در جهاد داشتند هر آینه تهیه و تدارک و اسباب خروج را فراهم میکردند و لکن خداوند صلاح نمیدانست خروج آنها را یعنی میدانست که صلاح نیست پس آنها را ثابت قرار داد در مدینه و گفته شد بآنها

ص: 230

که شما با قاعدین قعود کنید.

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لو امتناعیه است یعنی هرگز اینها خیال خروج برای جهاد نداشتند و دلیل بر اینکه ابدا قصد خروج نداشتند اینست که اگر اراده داشتند لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً عدّه تهیه اسباب فعل است اینها تهیه و تدارک اسباب خروج را میکردند، و تعبیر بعدّه اشاره باینست که لا اقل یکی از اسباب خروج را فراهم میکردند اینها هیچگونه تدارکی نکردند فقط برای اینکه در نظر مسلمین نفاق و مخالفت آنها ظاهر نشود آمدند از حضرت استیذان کنند که بگویند ما بر حسب اجازه حضرت توقف کردیم.

وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ چون خداوند میدانست که اگر اینها با مجاهدین خروج میکردند در میدان جنگ فرار میکردند و باعث شکست مسلمین میشد و در اوامر نبیّ تخلف میکردند و هزار مفسده دیگر و معنای کراهت در مقابل اراده است و اختلاف است بین حکماء و متکلمین در اینکه اراده و کراهت از صفات ذات است که حکماء قائلند یا از صفات فعل است چنانچه متکلمین قائلند و حق با حکماء است و معنای اراده علم بصلاح فعل است چنانچه حکمت علم بمصلحت است و فعل چون دارای مصلحت باشد صلاح میشود چنانچه اگر دارای مفسده باشد فساد میشود و خداوند بهمه چیز عالم است، و در مقام خود گفته ایم که بسیاری از صفات الهیه مرجعش بعلم است بصیر علم بمبصرات، سمیع علم بمسموعات، مدرک علم بجزئیات حکیم علم بمصالح، مرید علم بصلاح، کاره علم بفساد، خبیر علم بقضایا و نحو اینها و البته هیچگونه فعلی در عالم واقع نمیشود مگر باراده او ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ الحشر آیه 5، و این منافات با اختیار و تکلیف و ثواب و عقاب ندارد.

فَثَبَّطَهُمْ خداوند آنها را ثابت فرمود که خارج نشوند نظر بمفاسد خروج

ص: 231

آنها و قیل قائل باین قول بعضی گفتند اصحاب و رفقاء آنها که گفتند اقْعُدُوا و بعضی گفتند قائل نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده بر وجه تهدید و اعراض و بعضی گفتند بر وجه اذن، لکن ظاهر آیه بقرینه کره اللَّه و ثبّطهم قائل خداوند است لکن بقول تکوینی نه تشریعی و لفظی مثل قوله تعالی إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ نحل آیه 42 مَعَ الْقاعِدِینَ مراد قاعدین کسانی که علنا مخالفت کردند و خروج نکردند.

[سوره التوبة (9): آیه 47] .... ص : 232

لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (47)

و این منافقین اگر خارج شده بودند در شما مؤمنین برای جهاد زیاد نمیکردند بر شما مگر فساد را و هر آینه میگذاردند در میانه شما یعنی افساد میکردند و طلب میکردند برای شما فتنه و فساد را و در میان شما کسانی بودند که گفته های آنها را منتشر میکردند در اطراف شما و گفته های شما را برای دشمنان شما و خداوند عالم بظلم کنندگان است.

این آیه شریفه بیان علت اینست که در آیه قبل اشاره فرموده که علت اینکه خداوند است اینها با شما خارج شوند این امور است که لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ اگر با شما خارج شده بودند ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا و خبال تفسیر شده بشرّ و فساد و غدر و مکر و عجز و جبن و جامع همه اینها بجز ضرر بر شما نبود یا شما را میترساندند از مشرکین و کفار یا وسائل غلبه آنها را بر شما ایجاد میکردند یا با شما مکر و خدعه مینمودند یا ایجاد شرّ و فساد میکردند بهر طریقی بود بودن آنها برای شما ضرر و مفسده داشت.

وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ هر آینه میافتند میان شماها کنایه از اینکه بین

ص: 232

شما تفرقه میاندازند و شما را با هم بدبین میکنند که یک دسته از شما را فریب می دهند و از لشگر مخالف میترسانند و از جهاد باز میدارند و وحدت شما را بر هم میزنند و قوای شما را ضعیف میکنند.

یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ فتنه و فساد میکنند برای شما و کفار را چیره میکنند بر شما وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ و در میان شما اشخاص ضعیف الایمان هستند که گوش بکلمات آنها میدهند و برای یک دیگر نقل میکنند.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ خداوند چون عالم بافعال آنها و ظلم آنها است لذا آنها را با شما همراه نکرد که این گونه فسادها در شما ایجاد نشود چنانچه در همین سوره آیه 102 میفرماید وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ الایة.

[سوره التوبة (9): آیه 48] .... ص : 233

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ (48)

هر آینه بتحقیق این منافقین ایجاد فتنه کردند از قبل از این واقعه و کارها را منقلب نمودند تا اینکه موقعی که آمد حق و امر الهی ظاهر شد و حال آنها کراهت داشتند.

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ اشاره به اینکه این منافقین عملیات خود را قبلا ارائه دادند و ایجاد فتنه و فساد کردند در واقعه و غزوه احد بعد از آنی که مسلمین غالب شدند و کفار فرار کردند و مسلمین بجمع غنائم مشغول شدند و کسانی که در گردنه و عقبه مأموریت داشتند که گردنه را خالی نگذارند بطمع اخذ غنائم خالی گذاردند و کفار چون گردنه را خالی دیدند از آن طرف حمله بمسلمین کردند و بسیاری از آنها را کشتند و بسیاری فرار کردند فقط معدودی از مسلمین ثابت قدم

ص: 233

با حضرت رسالت مقابله با کفار نمودند و همین است معنای وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ که غلبه مسلمین و ظفر آنها را منقلب کردند بشکست و مغلوبیت تا اینکه خداوند بقدرت کامله خود همین جمع قلیل را باز ظفر بخشید حَتَّی جاءَ الْحَقُّ نصرت الهی شامل حال آنها شد وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ فتح و فیروزی نصیب مسلمین گردید و هم این منافقین کارهون کمال کراهت را داشتند از فیروزی مسلمین و این دلیل است بر اینکه اگر در این غزوه هم همراهی کرده بودند و با مسلمین خارج شده بودند این نوع فسادها از آنها بروز میکرد.

[سوره التوبة (9): آیه 49] .... ص : 234

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (49)

و از این منافقین هست کسی که میگوید بمن اذن ده که بمانم و خارج نشوم و مرا در هلاکت مینداز آگاه باشند که اینها بسبب نفاق باطنی خود در هلاکت افتادند و محققا جهنم آنها را و تمام کفار را احاطه کرده.

چنانچه در آیه دیگر میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 29.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی بعضی گفتند مراد قائل از این افتنان ابتلاء ببنات و دختران رومیست که آنها را بنات اصفر میگفتند نظر به اینکه از دو نژاد از سفید پوست رومی و سیاه پوست حبشی بوجود آمده بودند، و بعضی گفتند مراد اینست که اگر بیائیم میترسیم بفرامین شما عمل نکنیم و بعذاب مخالفت مبتلاء شویم یعنی ما را بمعصیت نینداز. بعضی گفتند نظر به اینکه بر ما میسّر نیست خروج و در عسر و حرج دچار میشویم بما اجازه وقوف بده که در محذور نیفتیم لکن میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ

ص: 234

یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ

عنکبوت آیه 1 و 2، یعنی ما را در معرض امتحان در نیاور بگذار بحال خود باشیم.

أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا بنا بر قول مفسرین یعنی در مخالفت امر بخروج لکن ظاهر اینست که شما امتحان خود را دادید در غزوه احد که قبلا اشاره فرمود و از ایمان ساقط شدید و کفر و نفاق و عدم ایمان خود را آشکار کردید و جایگاه شما معین شد که جهنم است وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ هیچ کافری نیست که از حیطه جهنم خارج باشد طبیعی، مشرک، یهود، نصاری، مجوس، منافق، مرتد و سایر طبقات کفار و البته مراد غیر قاصرین از اطفال و مجانین و امثال آنها است زیرا البته و لو اطلاق کافر بر آنها میشود و احکام کفر بر آنها فی الجمله جاری است لکن مسلّما معذب نخواهند بود.

[سوره التوبة (9): آیه 50] .... ص : 235

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (50)

خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که اگر بشما اصابه حسنه از فتح و فیروزی و غلبه بر دشمن شد این منافقین قاعدین را بد آید و اگر خدای نخواسته اصابه مصیبتی از قتل و ذهاب مال شد میگویند خوب شد که ما فکر کار خود را کردیم قبلا و خارج نشدیم تا گرفتار این مصائب شویم.

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ حسنه هر نعمتی که از جانب خداوند تفضلا افاضه شود دنیوی یا اخروی حسنه نامند و البته فتح و فیروزی و غلبه بر خصم و غنیمت و دفع شرّ کفار و امثال اینها حسنه است و تفضل الهی است تَسُؤْهُمْ چون منافقین از ترس جان و مال خود اظهار ایمان کردند و الّا باطنا اعدا عدوّ مؤمنین هستند

ص: 235

و انتظار این دارند که این اساس ضعف پیدا کند تا آنها از ترس و خوف نجات یابند هر چه عظمت اسلام بیشتر شود آنها را بد آید و بالعکس وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ تعبیر بسیّئه نفرمود هر مصیبتی که بمجاهدین فی سبیل اللَّه بلکه بمؤمنین اصابه کند آنهم حسنه است و اجر کامل دارد چنانچه میفرماید در دو آیه بعد قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ که نصرت و شهادت باشد لذا تعبیر بمصیبت فرمود که چشم زخمی بشما وارد شود این منافقین را خوش آید و یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا یعنی کاری که طالب بودیم که خارج نشویم و توقف کنیم و گرفتار این مصائب نشویم گرفتیم و جان و مال خود را حفظ کردیم من قبل پیش از خروج وَ یَتَوَلَّوْا تولّی برگشتن است و پشت کردن است یعنی یکسان خود توجه کردند وَ هُمْ فَرِحُونَ بسیار خورسند و خوش حال بودند.

[سوره التوبة (9): آیه 51] .... ص : 236

قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51)

بفرما ای رسول اکرم باین منافقین که هرگز ممکن نیست بما اصابه کند مصیبتی مگر آنچه خداوند برای ما تقدیر فرموده و نوشته شده او است مولی و صاحب اختیار ما و لازم و حتم است که مؤمنین بر خداوند توکل کنند.

تنبیه- در باب توحید افعالی بنده گان خداوند که اظهار اعتقاد بتوحید افعالی میکنند بر چهار دسته اند که تعبیر از آن بقشر القشر و قشر و لبّ و لب اللب میکنند و تشبیه بجوز و لوز میکنند که دارای این چهار مرتبه است، قشر القشر آن پوست سبز است که روی پوست بادام و گردو است و چند صباحی که پوست زیر محکم شود دور افتاده میشود و این توحید منافقین است که فقط چند روز دنیا احکام توحید و اسلام بر آنها بار میشود تا مادامی که کشف خلاف نشود یا بمرگ گنده شود.

ص: 236

و قشر پوست بادام و گردو است و آن توحید عوام است که فی الجمله اعتقادی به اینکه افعال مستند بخدا است دارند لکن نظر آنها تماما باسباب و عملیات خود است این فی الجمله قیمتی دارد لکن پوک است و مغز ندارد.

و لبّ عبارت از مغز بادام است و آن توحید خواص است که تمام کارها را منوط بمشیت و اراده حق میداند و اسباب را وسائط و آلات و معدّات میداند و مقام توکل در این رتبه پیدا میشود.

و لبّ اللب عبارت از روغن بادام و گردو است که هیچ سفلی ندارد و آن توحید خاص الخاص است که توحید انبیاء و اولیاء حق است که اصلا نظر باسباب ندارد نمی بیند جز خدا، نمیترسد جز از خدا، امیدوار نیست جز بخدا اینست که غنی و فقر، صحت و مرض، نعمت و بلا، حیات و موت و عزت و ذلّت در نزد او یکسان است و تماما عین صلاح است و بجا و بموقع است لذا میفرماید قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا و همین است مفاد فرمایش عصمت صغری سلام اللَّه علیها در جواب ابن مرجانه لعنة اللَّه علیه که گفت (کیف رأیت صنع اللَّه باخیک) فرمود (ما رأیت الّا جمیلا هؤلاء قوم کتب اللَّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم) هُوَ مَوْلانا دارای ولایت ذاتیه حقیقیه کلیه است بر جمیع ممکنات تماما ملک او است هر سو که اراده کند میگرداند و این ولایت حدّی از برای او نیست بخلاف سایر ولایت ها که جعلیه است بجعل الهی و محدود است بحدّ معین حتی ولایت کلیه مطلقه که نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء دارند بر کافه جن و انس و غیر اینها وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ یعنی مؤمن حقیقی واجب است که بر خدا توکل کند و امور را باو واگذار کند که مرتبه سوم توحید بود.

ص: 237

[سوره التوبة (9): آیه 52] .... ص : 238

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ (52)

بگو ای رسول محترم باین منافقین که شما در حق ما مسلمین مجاهدین چه گمان می برید و انتظار دارید یکی از دو احتمال بیشتر در حق ما نمیرود یا فتح و فیروزی نصیب ما میشود که موجب عظمت اسلام و ترویج شعائر دینی و پیشرفت کلمه حق است بسیار خوب است یا شهادت در راه حق و فی سبیل اللَّه آنهم بسیار مقام بلندی است که دائما آرزوی مؤمنین است چه اندازه در ادعیه دارد (و قتلا فی سبیلک فوفّق لنا) و اما در حق شماها هم دو احتمال میدهیم و دو انتظار داریم یکی آنکه بدست ما کشته شوید و اسیر گردید یا بعذاب الهی و اسفل درکات جهنم معذّب شوید پس شما انتظار بکشید ما هم با شما انتظار میکشیم.

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ اما آنچه مطلوب شما است که ما در موقع جهاد کشته شویم بر ما هیچگونه ضرر و عیب و نقصی ندارد زیرا ما حیات دائمی ابدی را دست آورده ایم وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 163، بلکه ابدان طیبه آنها در قبور تر و تازه تا قیامت باقی است چنانچه معویه ملعون ببهانه اینکه قناتی برای مدینه احداث کند از طریق احد که قبور شهداء احد را از بین ببرد موقعی که رسید بقبر یکی از آنها دیدند تر و تازه است لذا ناچار منصرف شد، و شاه اسماعیل صفوی برای تعمیر قبر حرّ رضوان اللَّه علیه دیدند بدنش تر و تازه و دستمالی که حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام بر سر آن بسته بود طمع کرد چون باز کردند خون تازه جاری شد و همین است فرمایش سر مطهر ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه بابن وکیده بالای نیزه

(یا بن وکیده (اما علمت انّا معاشر الأئمة احیاء عند ربّنا نرزق)

و اما آنچه دماغ شما را بخاک میمالد و فتح و فیروزی نصیب ما میشود آنهم اولا ثواب

ص: 238

مجاهدین را درک کرده ایم چنانچه میفرماید فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً الایة نساء آیه 97 و 98. و ثانیا نصرت دین خدا کرده ایم و شرک و کفر را پایمال نموده ایم و اطاعت امر خدا و رسول نموده ایم و فوائد و غنائم زیادی بدست آورده ایم اینست حال ما.

و اما شما منافقین وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ اگر بهمین حال نفاق بدرک واصل شوید چنانچه میفرماید إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144، و اگر نفاق خود را ظاهر کردید یا ظاهر شد ما مأموریم که شما را بدرک واصل کنیم چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ همین سوره آیه 74 و اینست معنای أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا شما انتظار داشته باشید در حق ما إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ در حق شما.

[سوره التوبة (9): آیه 53] .... ص : 239

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ (53)

بگو ای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین کفار و منافقین که هر چه شما انفاق کنید چه بطوع و رغبت باشد و چه بکره و اجبار هرگز از شما قبول نمیشود زیرا محققا شما هستید قوم فاسقین.

انفاق یکی از عبادات است و شرط صحت کلیه عبادات اسلام و ایمان است پس عبادات کفار و معاندین و اهل ضلالت و مخالفین بکلی باطل است بعلاوه قصد قربت و خلوص هم شرط صحت عبادات است بدون قصد قربت باطل است و انفاق اینها چه بطوع باشد برای اغراض شخصیه و نوعیه است نه بداعی تقرب و خلوص و چه بکره و اجبار باشد که مسلّما منافی با قربت است و فاسق بمعنی متمرد است و در بسیاری از آیات اطلاق بر کفر و عدم ایمان شده مثل آیه شریفه

ص: 239

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ الی قوله تعالی وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ الی قوله تعالی ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ سجده آیه 18- 20 و معلوم است مکذب معاد کافر است.

ان قلت- چه مانع دارد که در اینجا فاسق بمعنی مصطلح باشد مقابل عادل و آیه شریفه متعرض عدم قبول است نه عدم صحت و فسق مانع از قبول است بدلیل قوله تعالی إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ و شرائط قبول غیر از شرائط صحت است قلت- اولا معنا ندارد عملی واقع شود مطابق مأمور به صحیحا جامع جمیع شرائط صحت و قبول نشود بلی مراتب قبول مختلف است و درجاتش بسیار است.

و ثانیا آیه شریفه إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ جمع محلّی بالف و لام مفید عموم است جمیع مراتب تقوی را شامل است و اولین مراتب تقوی، تقوای از کفر و ضلالت که مرادف با ایمان است و عدم قبول مطلبی ملازم با عدم صحت است بنا بر این می گوییم قل ای رسول محترم باینها که برای حاضر نشدن در خروج انفاق میکنند که بگویند ما هم خدمتی کردیم انفقوا و لو بصورت امر است لکن قضیه شرطیه است یعنی اگر انفاق کنید طوعا از روی میل او کرها بدون میل از روی کراهت لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز از شما پذیرفته و قبول نمیشود إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ بچند تأکید کلمه انّ جمله اسمیه، تأکید ضمیر کم در کنتم، قوما شما متمرد و کافر و منافقید و این جمله بیان علت عدم قبول است و از شواهد قویه بر اینکه مراد از فسق کفر و نفاق است آیه بعد که میفرماید:

[سوره التوبة (9): آیه 54] .... ص : 240

وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ (54)

ص: 240

و مانعی نیست از برای آنها اینکه قبول شود از آنها انفاقات آنها مگر اینکه اینها کافر بخدا و رسول شدند و نماز را هم بجا نمیآورند مگر با حال کسالت و انفاق نمیکنند مگر آنکه از روی کراهت.

این آیه شریفه بیان موانع قبول را میفرماید یکی کفر و یکی کسالت در صلوة و یکی انفاق از روی کراهت لذا می فرماید ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ ماء نافیه اشاره به اینکه خداوند که فرمود در آیه قبل که هرگز انفاقات آنها مورد قبول نیست نه از جهت ظلم یا بخل در قبول یا جهات دیگری است بلکه مانع این سه امر است: 1- إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ کفر باللّه شرک است که منکر توحید است و کفر برسول [ص انکار رسالت است. 2- وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالی زیرا اعتقاد بنماز ندارند و فقط برای اینکه خود را در زمره مسلمین محسوب دارند و نفاقشان کشف نشود با کمال بی میلی و کسالت در جماعت مسلمین داخل میشوند و ابدا قصد قربی ندارند و مرائی هستند و ریاء اعظم از شرک است زیرا مشرک ظاهر و باطنش یکی است و مرائی باطنا مشرک و ظاهرا مسلمان که همین معنای نفاق و دو روئیست. 3- وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ این هم بداعی قربت نیست و از روی کراهت است که بگویند ما هم خدمت بدین میکنیم.

[سوره التوبة (9): آیه 55] .... ص : 241

فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (55)

پس بتعجب نیاورد شما را اموال آنها و نه اولاد آنها جز این نیست که اراده فرموده خداوند اینکه آنها را باین اموال و اولاد عذاب فرماید در حیات دنیا و موقعی که اجل آنها سر رسد نفس آنها خارج شود و آنها کافر بمیرند.

مفسرین وجوهی در تفسیر این آیه گفته هر کدام وجهی اختیار کرده و این

ص: 241

وجوه قابلیت نقل ندارد و لا یسمن و لا یغنی من جوع.

و توضیح کلام اینست که چیزهایی که خداوند ببندگان عطا میفرماید اگر بنده مصرف سعادت دنیا و آخرت کرد این نعمت و تفضل میشود و اگر وسیله شقاوت دنیا و آخرت نمود بلاء و عذاب میشود مثلا چشم اگر مصرف خط قرآن و اخبار و کتب علمیه و بصورت پدر و مادر و علماء و امثال اینها صرف شد هر نظرش عبادت و نعمت بزرگی است و اگر بصورت نامحرم و امور محرمه مصرف شد بلاء است و البته کوری بهتر است و هکذا سایر نعم و البته اموال و اولاد آنها از راه حرام تحصیل شده و بمصارف حرام صرف شده تماما بلاء و عذاب است چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، بعلاوه انسان هر چه آلودگی او در دنیا بمال و اولاد و زخارف دنیوی زیادتر باشد گرفتاری و عذابش و همّ و غم و بلیاتش بیشتر میشود لذا میفرماید فَلا تُعْجِبْکَ البته خطاب بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن مقصود جمیع مؤمنین است اموالهم که از چه راهی تحصیل شده و بچه راهی مصرف شده و چه اندازه دشمن و سارق و غارت گر دارد و از اضطراب آنها نه خواب راحت دارد و نه خیال راحت و بالاخره با هزار حسرت میگذارد و میرود (آن مظلمه برد و دیگری زرّ).

وَ لا أَوْلادُهُمْ که تمام انتظار مرگ او را دارند و هر روز یک ابتلاء و مصیبتی و مرضی و مرگی دارند.

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بهمین بلیات وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ میمیرند و میگذارند و میروند وَ هُمْ کافِرُونَ با کمال سخط و غضب که دست از دنیا میکشند و آثار عذاب را مشاهده میکنند مزید بر کفر آنها میشود بر خدا و رسول.

ص: 242

[سوره التوبة (9): آیه 56] .... ص : 243

وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (56)

قسم میخورند قسم جلاله که اینها هر آینه از شما مؤمنین هستند و حال آنکه منافق هستند و جزو مؤمنین نیستند و لکن آنها از روی ترس اظهار میکنند.

وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ البته منافقی که باطنا کافر بخدا و رسول است از هزار قسم دروغ باک ندارد و لو جلاله باشد إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ که آنها هم ایمان بخدا و رسول دارند و معتقد بعقائد حقه هستند و با شما مؤمنین هم مسلک و هم عقیده هستند وَ ما هُمْ مِنْکُمْ خداوند شهادت میدهد که آنها خردلی ایمان ندارند و با شما مؤمنین کمال عداوت را دارند و ابدا با شما نیستند.

وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ و لکن اینها از ترس مال و جان خود که خوف قتل و ذهاب مال دارند که اگر کفر و نفاق آنها ظاهر شود بدست مسلمین بدرک واصل میشوند و اموال آنها جزو غنائم میشود و بدست مسلمین میافتد چنانچه معنای منافق همین است که باشد اظهار اظهار ایمان کند.

[سوره التوبة (9): آیه 57] .... ص : 243

لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ (57)

اگر پیدا کنند پناهگاهی یا مغازه های کوه ها یا طریقی که از مؤمنین محفوظ شوند هر آینه بآنجا توجه میکنند و با کمال سرعت میروند که دسترس مسلمین نباشد لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً ملجأ آنها ملحق شدن بمشرکین و کفار است که دیگر مسلمین دست بآنها نیابند. و تعبیر بلو امتناعیه اشاره باینست که همچه قدرتی ندارند و بالاخره از تحت قدرت مسلمین نمیتوانند خارج شوند و همین که کفر و نفاق و شرک آنها ظاهر شد محکوم بقتل هستند بمقتضای قوله تعالی فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آیه 5، و برای حفظ جان و مال خود طریقی بهتر از دخول در مسلمین و اظهار اسلام نیست که چهار صباح مدت حیات و زندگانی محفوظ

ص: 243

بمانند و پس از مردن بدرک اسفل نار منتقل شوند او مغارات جمع مغاره است که اطلاق بر غار میشود که در دل کوه ها ظاهر میشود و منزلگاه جانوران است اینهم برای آنها نتیجه بخش نیست زیرا آن خدایی که خبر از نفاق آنها میدهد جایگاه آنها را هم مطلع است و بمسلمین خبر میدهد میروند و آنها را بقتل میرسانند او مدّخلا برای این کلمه تفاسیری کردند و مراد محل دخول است، و در خبر منسوب بحضرت باقر علیه السّلام تفسیر بسرب فرموده و بزبان ساده فرارگاه یعنی از هر طریقی که بتوانند فرار کنند از دست مسلمین لَوَلَّوْا إِلَیْهِ رو بآن طریق میکنند و خود را نجات میدهند این هم خیال فاسدی است و مدخول کلمه لو است وَ هُمْ یَجْمَحُونَ و آنها با کمال سرعت شتاب میکنند لکن هیهات هیهات و علی الفرض که نجات یافتند کجا از عذاب الهی فردای قیامت فرار میکنند یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ قیمه آیه 10.

تنبیه- این آیات در مورد منافقین است که از ترس جان و مال اظهار اسلام و ایمان کردند، و اما منافقین که بطمع مال و ریاست اظهار اسلام و ایمان کردند اینها فرار نمیکنند و دشمن داخلی هستند مثل فلان و فلان و فلان و اتباعهم که در آیه بعد اشاره دارد.

[سوره التوبة (9): آیه 58] .... ص : 244

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ (58)

و بعضی از منافقین هستند که عیب بشما میگذارند در تقسیم صدقات مسلمین پس اگر بآنها سهم بدهی راضی میشوند و اگر ندهی از صدقات بآنها سخط و غضب میکنند. در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمودند

(اهل هذه الایة اکثر من ثلثی الناس).

ص: 244

و منهم بعضی از این منافقین که بطمع مال و جاه آمده اند مَنْ یَلْمِزُکَ لمزة و همزه عیب گذاردن است بر کسی که عیب ندارد، این منافقین بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عیب گذاردند که بعدالت تقسیم نمیکند فی الصدقات مثل غنائم و زکوات و اموال بیت المال که مصرفش فقراء مسلمین و سایر طبقات مستحقین که در آیه بعد میفرماید هستند فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا اگر بآنها تقسیم شود و داده شود خوشنود و خورسند میشوند وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ چنانچه حضرت صادق علیه السّلام فرمود نوع ناس همین نحوند حتی نسبت بخداوند عالم که هر چه بآنها نعمت عنایت فرماید و تفضّل نماید راضی بقسمت الهی نیستند و لو بدانند که افعال الهی موافق با حکمت و مصلحت است، و در حدیث قدسی است میفرماید

(انّ من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک و انّ من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک فمن لم یرض بقضایی و لم یصبر علی بلائی فلیطلب ربّا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی)

و همچنین نسبت برسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در تقسیم غنائم و زکوات و سایر اموال بیت المال بهر که هر چه عنایت کند راضی نمیشوند و میگویند قسمت بعدالت نکرده و بعضی را بر بعضی مقدم داشته و هکذا فقراء نسبت باغنیاء و ارحام و آشنایان و منتسبان نسبت بیکدیگر هر کدام توقع بیشتر و بالاتر از یک دیگر دارند و راضی نیستند.

[سوره التوبة (9): آیه 59] .... ص : 245

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ (59)

و اگر اینها راضی بودند بآنچه خداوند بآنها تفضل فرموده و آنچه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآنها عنایت کرده و میگفتند که ما را خداوند کافیست و ما را بس است هر آینه بزودی خداوند بما بیشتر و زیادتر تفضل میفرماید و رسول خدا عنایت مینماید

ص: 245

میگفتند محققا ما بسوی خداوند کمال رغبت را داریم.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ نظر باحاطه علمیه بجمیع حکم و مصالح و بمقتضای نظام جملی عالم در دفتر الهی ثبت و نوشته شده هر چه که باید بهر فردی از افراد بنده گان داده شود و هر چه کوشش کنند بجایی نمیرسند از موت و حیات، صحت و مرض، غناء و فقر، عزت و ذلت، نعمت و بلاء تماما بجا و بموقع است و تغییرپذیر نیست.

مهندسی که بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمت است آن داد

باید بنده در هر حال کمال رضایت را داشته باشد و بخواهد هر چه خدا بر او خواسته و همچنین و رسوله زیرا بواسطه مقام عصمت و اینکه امری از آن حضرت صادر نمیشود مگر بفرمان خدا وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم آیه 3 و 4 و 5، و مجرد نطق نیست لا یفعل عن الهوی باید مسلمین کمال رضایت را بتقسیم او داشته باشند.

وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ لا رادّ لقضائه و لا معقب لحکمه (لا مانع لما اعطیت و لا معطی لما منعت) اگر تفضلی فرماید احدی قدرت بر جلوگیری ندارد و اگر منعی نمود کسی قدرت بر اعطاء ندارد وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ آل عمران آیه 167 نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ.

سَیُؤْتِینَا اللَّهُ امیدوار باشند که خداوند بیشتر و بهتر در دنیا و آخرت بآنها عنایت فرماید و دعاء کنند و شکرگزار باشند وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ مؤمن آیه 62 لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ابراهیم آیه 7، البته خداوند من فضله بآنها عطاء میفرماید و رسوله آنهم مراحمش بیشتر میشود إِنَّا إِلَی اللَّهِ راغِبُونَ نکته- ذکر جواب شرط نشده بواسطه وضوح آن و این یکی از نکات فصاحت و بلاغت است.

ص: 246

[سوره التوبة (9): آیه 60] .... ص : 247

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (60)

منحصرا مصرف صدقات که زکوات اموال است هشت مصرف است از برای فقراء و مستأصلها و کسانی که ضبط میکنند و کفاری که باعث تألیف قلوب آنها شود و خرید بنده گان و آزاد کردن آنها و مقروضین و در راه خیر و ابن سبیل که از وطن دور افتاده و دست رسی ندارد و این از جانب خدا واجب است و خداوند دانا و حکیم است بمصالح امور.

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ مراد صدقات واجبه است بقرینه جمله آخر فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ و مراد زکاة مال است و مسائل زکاة را در مجلد اول در ذیل وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مفصلا بیان کرده ایم، و خلاصه آن اینکه زکاة به نه چیز تعلق میگیرد غلات اربعه گندم، جو، خرما، کشمش. و انعام ثلاثه شتر، گاو، گوسفند. و نقدین دینار و درهم. و هر کدام حدّ نصابی دارد. حد نصاب غلات اربعه بمن شاهی صد و چهل من الّا چهارده مثقال که بحساب کیلو هشتصد و شصت و چهار کیلو الا کسری است و زمان تعلق زکاة موقع انعقاد حبه است و زمان اداء موقع ضبط است و شرائط آن مالک بودن حین انعقاد حبه است و بالغ بودن و عاقل و حرّ و متمکن از تصرف باشد و بر غیر مالک و بر صبیّ و مجنون و عبد و غیر متمکن واجب نیست و مقدار زکاة اگر از انهار و باران و رودها آب میخورد صد ده زکاة است و اگر از چاه و لو بتوسط برق یا فشاری باشد صد پنج و اگر از هر دو مساوی باشد صد هفت و نیم و اگر اکثریت با یک طرف باشد بنحوی که صدق کند عرفا تابع آنست و اداء زکاة پس از وضع مخارج است حتی خراج و مالیات غایة الامر مخارج قبل از انعقاد حبه از حد نصاب کسر گذارده میشود و بعد از انعقاد از مقدار زکاة

ص: 247

و اما زکاة انعام ثلاثه نصابهایی دارد:

امّا شتر 12 نصاب دارد، از پنج شتر تا 25 شتر هر پنجی یک گوسفند.

6- 26 یک شتر ماده که داخل سال دوم شده باشد. 7- 36 یک شتر ماده که داخل در سال سوم شده باشد. 8- 46 یک شتر داخل سال چهارم شده باشد.

9- 61 یک شتر داخل سال پنجم. 10- 76 دو شتر داخل سال سوم.

11- 91 دو شتر داخل سال چهارم. 12- 121 الی بالا در هر پنجاه شتری یک شتر داخل سال چهارم یا در هر چهل یک شتر داخل سال سوم و بین نصابها چیزی نیست و باید آنچه زکاة میدهد ماده باشد.

و اما گاو دو زکاة دارد 1- 30 گاو یک گاو یک ساله نر یا ماده.

2- در چهل گاو یک گاو ماده که داخل سال سوم شده باشد و بهمین حساب سی بسی حساب کند یا چهل بچهل و لو بر هر دو منطبق شود.

و اما گوسفند پنج نصاب دارد. 1- 40 گوسفند یک گوسفند. 2- 121

دو گوسفند. 3- 201 سه گوسفند. 4- 301 چهار گوسفند. 5- از چهارصد ببالا هر صدی یک گوسفند و باید اینها سائبه یعنی صحراچر باشند در بیابان نه مألوفه که علف ملکی بخورند و شتر و گاو هم باید کارگر نباشند بسواری یا آب کشی یا آسیا و نحوه اینها.

مسئلة مشکلة- اگر مال زکوی که بحد نصاب رسیده جزو منافع است و خمس بآن تعلق گرفته اگر خمس آن را رد کند از حد نصاب خارج میشود مثلا 150 من گندم استفاده کرده اگر خمس آن را رد کند 120 من میشود از حد نصاب می افتد آیا باید خمس رد شود تا زکاة تعلق نگیرد یا زکاة دهد تا خمس آن کمتر شود، بعضی گفتند باید زکاة را رد کند و جزو مئونه است و خمس پس از وضع مئونه است، و بعضی گفتند خمس را رد کند زیرا آنهم جزو مخارج است

ص: 248

و زکاة بعد از وضع مخارج است.

و حق اینست که باید زمان تعلق هر یک را ملاحظه کرد مثلا تعلق زکاة پس از انعقاد حبه است و لو وقت اداء موقع حصاد است، و تعلق خمس ظهور ربح است و لو موقع اداء تمامیت سال حساب است و این مختلف میشود مثلا کسی که اول سالش اول شهر صیام است اگر سال رسید و هنوز انعقاد حبه نشده باید همان سبز را حساب کند و خمس دهند و جزو مخارج قبل از انعقاد حبه محسوب میشود و از حد نصاب ساقط میشود، و اگر سالش پس از انعقاد حبه است زکاة تعلق گرفته و مخارج بعد از انعقاد حبه از حد نصاب خارج نمیشود.

و امّا نصاب طلا و نقره سکه دار چه بسکّه اسلامی باشد و چه بسکّه خارجی قدیمی یا جدیدی.

و اما طلا دو نصاب دارد 1- 15 مثقال صیرفی 24 نخودی که بیست مثقال شرعی است 18 نخودی و نصاب آن چهل یک است که 9 نخود میشود. و نصاب دوم هر سه مثقال صیرفی عشر مثقال شرعی است که چهل یک میشود و بین النصابین چیزی نیست.

و اما نقره سکه دار آنهم دو نصاب دارد 1- 105 مثقال صیرفی که 200 درهم است و زکاة آن چهل یک است که پنج درهم میشود. 2- هر چهل درهمی یک درهم مثلا کسی که صد تومان که هزار مثقال صیرفی است 25 مثقال باید بدهد و اما مستحقین زکاة هشت طائفه هستند که این آیه بیان میفرماید إِنَّمَا الصَّدَقاتُ کلمه انما از ادات حصر است که بغیر از این هشت طائفه نمیتوان داد و مصرفش منحصر باین هشت طائفه است و مراد این نیست که قسمت بین این هشت طائفه شود بلکه بهر یک از این هشت دسته داده شود کافی است.

1- للفقراء لام اختصاص است که مختص باین هشت سهم است نه لام

ص: 249

ملکیة زیرا تا بفقیر ندهند مالک نمیشود و مراد فقیر شرعی است و آن کسیست که درآمد سالیانه او وافی بمخارج و مصارف سالیانه او نباشد مثلا اگر درآمد نوزده باشد و مصارف بیست فقیر است بشرط آنکه مصارفش بنحو اقتصاد و توسط باشد زیاده روی نکند.

2- و المساکین در فرق بین فقیر و مسکین مفسرین اختلاف زیادی دارند تقریبا پنج قول است و هر کدام استشهاد بمواردی کردند که اطلاق مسکین شده لکن تحقیق کلام اینست که هر جا فقیر گفتند شامل مسکین هم میشود و بالعکس و هر جا با هم گفته شد مثل این مورد مسکین اسوء حال است از فقیر و باصطلاح (اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا) 3- وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها کسانی که مأموریت پیدا میکنند برای جبایت و اخذ و جمع آوری زکوات و صدقات.

4- وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ از کفار که موجب تمایل آنها بشود باسلام و تألیف قلوب آنها و رغبت بدین مقدس شود.

5- وَ فِی الرِّقابِ بنده خریدن و آزاد کردن بخصوص اگر در مورد اذیت و ظلم موالی واقع شوند یا برای اداء مال الکتابة که متمکن از اداء نباشند تا آزاد شوند 6- وَ الْغارِمِینَ کسانی که مقروض و مدیون باشند و متمکن از اداء نباشند مشروط بر اینکه بر مصارف حرام و لغو و اسراف نباشد.

7- وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ تمام مصارف خیریه را شامل است از بناء مساجد و مدارس و نشر کتب دینی و احداث قنوات و اصلاح طرق و جسر و صدّ و اصلاح بین المؤمنین و اعزام برای حج و زیارت ائمه علیهم السلام و تشکیل مجالس سوگواری و تعلیم معالم دینی و غیر اینها.

8- وَ ابْنِ السَّبِیلِ کسی که از وطن دور افتاده باشد و نتواند تحصیل

ص: 250

وسائل وصله بوطن کند و او در وطن متمکن باشد.

فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ و ایّ فریضة حتی دارد مانع الزکاة بدین اسلام از دنیا نمیرود و در آیات عدل صلوة شمرده شده و از احکامیست که در تمام شرایع بوده و منکر آن کافر است و مرتد وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بافعال و اقوال و اشخاص شما حَکِیمٌ بمصالح و حکم احکام.

[سوره التوبة (9): آیه 61] .... ص : 251

وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (61)

و بعض از اینها کسانی هستند که اذیت میکنند بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و میگویند که این پیغمبر اذن است یعنی زود باور است هر که هر چه بگوید باور میکند بگو این رسول محترم اذن خیر است برای شما و بنفع شما است ایمان و تصدیق فرمایشات الهی را دارد و برای نفع شما مؤمنین هم قول شما را میپذیرد.

وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ مفسرین مرجع ضمیر منهم را بمنافقین که در آیات قبل ذکر شد دانسته که مراد بعض این منافقین هستند و اسامی آنها را هم ذکر کرده اند لکن این تفسیر خلاف ظاهر آیه بلکه نصّ آیه است زیرا ایمان للمؤمنین اذن خیر برای منافقین نیست بلکه مراد بعض از مؤمنین ضعیف الایمان هستند که قعود کردند از خروج بغزوه برای جهاد، پس از مراجعت خدمت حضرت شرفیاب شدند و اعذاری برای ترک خروج اظهار کردند و حضرت از فرط حیائی که داشت عذر آنها را پذیرفت و متعرض آنها نشد اینها رفتند پیش خود گفتند که حضرت رسول را خداوند خبر میدهد که ما از راه عصیان و بدون عذر خارج نشدیم قبول میفرماید و ما میرویم و اعتذار می طلبیم عذر ما را هم میپذیرد وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ هر که هر چه بگوید باور میکند و لو دو قول متضاد

ص: 251

باشد و این کلام اینها اذیّت بآن حضرت بود اذیت قولی.

قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ بفرما بآنها که حضرت برای خیر شما و اینکه سایر مؤمنین بدبین بشما نشوند و با شما ترک معاشرت نکنند و از زمره خود خارج نکنند عذر شما را بر حسب ظاهر پذیرفت و الّا واقعا میدانست که شما دروغ می گویید و عذری نداشتید زیرا خداوند خبر داده بود و او یُؤْمِنُ بِاللَّهِ تصدیق فرمایشات الهی را مینمود وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ و مراد از ایمان للمؤمنین همین پذیرفتن عذر آنها بود که بنفع آنها باشد، و شاهد قوی بر این معنی اینکه در ایمان بخدا متعدی بباء شده و در ایمان للمؤمنین بلام شده که برای نفع آنها است، بلی اخباری هم در برهان دارد که اطلاق منافق بر آنها شده لکن این هم یک نوع نفاق است که در عقب سر حضرت این نوع جسارتها شود و اللَّه العالم.

وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وجود حضرت رسالت رحمت است برای کسانی که از شما حقیقة ایمان آورده باشید و کسانی که اذیت برسول اللَّه میکنند برای آنها عذاب دردناک است.

وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ بلکه وجود مقدسش رحمة للعالمین است وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ و مسمی است بپیغمبر رحمت و مراد رحمت بر مؤمن تمام عیار است که بسعادت در این و فوز نشأتین نائل شود.

وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ چه اذیت لسانی جسارت کنند و چه اذیت فعلی بر او و اصحابش روا دارند لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ از این جمله بضمیمه حدیث متواتر بین الفریقین که فرمود

(فاطمة بضعة منّی من آذاها فقد آذانی الحدیث).

کسانی که این همه آزار و اذیت بفاطمه سلام اللَّه علیها روا داشتند پهلوی او را شکستند، محسن او را سقط کردند، لطمه بصورتش زدند، فدک او را غصب کردند

ص: 252

بازوی او را خستند، بدن او را با تازیانه مجروح کردند و هکذا نسبت بائمه اطهار ابناء رسول اللَّه بلکه بسادات ذراری آن سرور تکلیف آنها معلوم میشود.

[سوره التوبة (9): آیه 62] .... ص : 253

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ (62)

قسم میخورند این جماعت بقسم جلاله باللّه برای اینکه شما مؤمنین را از خود راضی کنند و حال آنکه خدا و رسول سزاوارتر هستند از اینکه راضی کنند اگر بوده باشند مؤمنین.

سه قسم ترضیه داریم 1- ترضیه مؤمنین و آنها چون خبر از نیّات و بواطن اینها ندارند و فقط بظاهر نظر دارند اینها رفتند نزد مؤمنین یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ قسم خوردند بقسم جلاله که ما هم مؤمن باللّه و بالرسول هستیم و معذور از خروج بودیم لِیُرْضُوکُمْ تا مؤمنین معامله ایمان با آنها کنند و بخود راه دهند.

2- ترضیه خداوند است که از بواطن و نیّات آنها خبر دارد باید حقیقة نادم و تائب شوند و این الزم است که از عذاب الهی نجات یابند و توبه آنها را قبول فرماید لذا میفرماید و اللَّه و تقدیرش و اللَّه احق ان یرضوه.

3- ترضیه رسول است که از آن حضرت تمنّی کنند که برای آنها استغفار کند و از خدا تمنّای عفو نماید بعد از آنی که خداوند برسولش از نیات و بواطن آنها خبر داده و نزد آن حضرت مکشوف شده مثل ابناء یعقوب بعد از کشف حال آنها که گفتند اسْتَغْفِرْ لَنا لذا میفرماید وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ نکته- چرا نفرمود ان یرضوهما سرّش تقدیر بود نظیر قول شاعر (نحن بما عندنا و انت بما عندک راض و الرأی مختلف) تقدیرش نحن بما عندنا راضون و انت بما عندک راض، و این اختصار یک نوع از بلاغت است زیرا نحوه ترضیه خدا و ترضیه رسول مختلف است و اگر فرموده بود ان یرضوهما دلالت نداشت چنانچه

ص: 253

در شعر هم بما عندنا و بما عندک مختلف است.

إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ یعنی مؤمنین بآنها بگویند که اگر این اظهاری که میکنید حقیقت دارد و واقعا مؤمن هستید بروید خدا و رسول را راضی کنید ما هم هر که را که خدا و رسول از او راضی باشند راضی هستیم و اگر ایمان ندارید و خدا و رسول از شما راضی نیستند و تائب نمیشوید و طلب استغفار نمیکنید ما مؤمنین هم از کسی که خدا و رسول از او راضی نباشند از او راضی نیستیم و بر این اظهار شما و قسمهای شما قسم جلاله اثر بار نمیکنیم.

[سوره التوبة (9): آیه 63] .... ص : 254

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ (63)

آیا نمیدانند اینکه کسی که از حدود الهی تجاوز کند و از دستور رسول تعدّی کند محققا از برای او است آتش جهنم همیشه در او مخلد است و این عذاب دائمی خواری بزرگیست.

أَ لَمْ یَعْلَمُوا یعنی باید بدانند و چرا نمیدانند، البته چنین است أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ از ماده حدّ است و حد بمعنی اندازه است و احکام الهیه کلا محدود است و حادّ باب مفاعله بمعنی تجاوز از حد است و حکماء گفتند (کل شیئی جاوز عن حدّه انقلب الی ضدّه) و تجاوز از حدود الهیه تخلف از فرامین او است و رسوله از آنچه حضرتش بر حسب فرمان الهی ابلاغ فرموده و معین کرده باید تجاوز نکرد که اگر تجاوز کرد فانّ له فاء تفریع است که متفرع است بر کسی که تجاوز کند بنحو تحقیق که تخلف پذیر نیست نار جهنم که اشدّ حرا است و از غضب الهی افروخته شده که امیر المؤمنین علیه السّلام در مناجاتش در دعاء کمیل میگوید

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول

ص: 254

مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض).

خالِداً فِیها دلیل بر عدم ایمان زیرا مؤمن مسلما مخلد در عذاب نیست بلکه در مقام خود گفته ایم که اگر با ایمان از دار دنیا رفت آمرزیده میرود و بر طبق این دعوی حدود چهل حدیث در معالم الزلفی نقل کرده بلکه در مجلد سوم کلم الطیب بشارات دوازده گانه برای شیعه بیان شده.

ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ خزی هوان و ذلت و خواری و خفت است آنهم بدرجه اعلا که مفاد کلمه العظیم است.

[سوره التوبة (9): آیه 64] .... ص : 255

یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64)

بترسند منافقون اینکه نازل شود در حق آنها بر آنها سوره ای که خبر دهد آنها را بآنچه در قلوب آنها است بگو بآنها استهزاء کنید محققا خداوند ظاهر و خارج میکند آنچه را که میترسیدید.

این آیه بضمیمه دو آیه بعد اخبار بسیاری داریم که در شأن منافقین که قصد قتل حضرت را داشتند در مراجعه از غزوه تبوک، عیاشی از جابر جعفی، طبرسی، علی بن ابراهیم، ابن کیسان، ابن الجارود، برهان تماما از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که این آیات در مورد عدوّی اللَّه و العترة معهما که دوازده نفر بودند که در عقبه کمین کرده بودند در موقع مراجعت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از غزوه تبوک که آن حضرت را بقتل رسانند و گفتند اگر حضرت متفطن نشد که بمقصد خود نائل شده ایم و او را بقتل رسانیده ایم و اگر متفطن شد و نتوانستیم او را بکشیم می گوییم ما قصدمان مزاح و شوخی و ملعبه بود قصد جدّی نداشتیم و حضرت

ص: 255

در آن موقع بر ناقه سوار بود و عمار مهار ناقه را داشت و حذیفه در عقب ناقه بود و او را میراند جبرئیل نازل شد و حضرت را خبر داد حضرت حذیفه را امر فرمود برود آنها را رد کند حذیفه رفت و آنها را متفرق نمود حضرت از او پرسید که آنها را شناختی عرض کرد نشناختم حضرت یک یک آنها را باسم معرفی فرمود اول و دوم و ده نفر از اتباع آن دو، عمار عرض کرد یا رسول اللَّه اجازه فرما برویم آنها را بقتل رسانیم حضرت فرمود کراهت دارم که بگویند عرب که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از اینکه ظفر پیدا کرد اقدام در قتل اصحاب خود نمود

(اکره ان تقول العرب لما ظفر باصحابه اقبل بقتلهم)

و بقیه شرح این واقعه در شرح آیات بیان میشود انشاء اللَّه تعالی.

یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ منافق که معتقد نیست ترسی ندارد و از اینکه خدا خبر برسول دهد نه معتقد بخدا است و نه برسول لذا مفاد آیه بعضی گفتند که این منافقین شاک بودند و احتمال صدق میدادند و همین منشأ خوف آنها شده بود، و بعضی گفتند منسلخ از معنای خبری است و در مقام انشاء است یعنی باید بترسند و تحقیق کلام اینست که این آیات در مقام تهدید است که جای ترس است و مراد از منافقین همان دوازده نفرند که شیخین باشند که در خبر تارة بعدوّی اللَّه تعبیر فرموده و تارة بفلان و فلان و ده نفر همقطاران آنها.

أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ سوره به پیغمبر نازل میشود نه بر آنها و مراد اینست که در مورد آنها نازل شود زیرا خداوند ستّار العیوب است لکن (چون که از حد بگذرد رسوا کند).

تُنَبِّئُهُمْ آن سوره آگاه کند و خبر دهد بِما فِی قُلُوبِهِمْ باطن آنها را ظاهر کند و نفاق آنها را کشف فرماید و مسلمانها را از عداوت آنها آگاه نماید قُلِ اسْتَهْزِؤُا امر در مقام تهدید است یعنی هر چه میتوانید و میخواهید

ص: 256

بدین اسلام و پیغمبر و مسلمین استهزاء و سخریه و متلک و یاوه گویی کنید انّ اللَّه محققا خداوند مخرج ظاهر میفرماید ما تَحْذَرُونَ رسوا خواهید شد و چیزی در پس پرده نمیماند.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

امروز اگر نکرد دو روز دگر کند، چنانچه بعد از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نفاق و کفر و عناد و عداوت هر یک ظاهر شد بلکه در زمان خود حضرت که گفت آن ملعون (ان الرجل لیهجر) و از عجائب و غرائب است که دلیل بر خلافت او را میگویند که اوّلی در حال احتضار بسومی گفت بنویس وصیت نامه مرا که خلیفه بعد از من پس بیهوش شد بعد از آنی که بهوش آمد گفت بخوان خواند که خلیفه بعد از من دومی است باسم گفت نرسیدی من دیگر بهوش نیایم گفت آری آیا در اینجا هزیان نیست و در مورد رسول هست ما تَحْذَرُونَ که از آنچه میترسیدند بسرشان آمد.

[سوره التوبة (9): آیه 65] .... ص : 257

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65)

و هر آینه اگر آنها را حاضر کنی و بپرسی که این چه عملی بود کردید و از گفتارهای آنها بآنها خبر دهی که چرا گفتید هر آینه میگویند ما بازی میکردیم و شوخی و واردی داشتیم بآنها بگو آیا با خدا و آیات الهیه و رسول او استهزاء میکنید.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ که در اخبار سابقه دارد که حضرت آنها را حاضر فرمود و از آنها پرسید از گفتار و رفتار آنها که جبرئیل علیه السّلام خبر داده بود لَیَقُولُنَّ آنها در جواب حضرت گفتند إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ در گفتار خود که مزاح و شوخی

ص: 257

بود نه تصمیم و جدّی وَ نَلْعَبُ در کردار خود بازی میکردیم قصدی و عمدی نبود قل در جواب آنها بفرما که بر فرض محال که راست بگوئید و قصد جدی نداشتید أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ آیا با خدا و آیات شریفه قرآن و با رسول خدا کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ که استهزاء بخدا و قرآن و رسول و سایر مقدسات دین کفر و ارتداد میآورد، بقول مردم شوخی جایی دارد بعضی امور است شوخی بردار نیست میگویند بازی بازی با ریش بابا هم بازی، در نظر دارم با یک نفر از علماء بزرگ در ماشین بودم راننده از آن عالم بزرگ پرسید که من بمادرم گفتم که چرا فلان کلام را با عیال من گفتی قسم خورد من نگفتم باور نکردم او رفت قرآن را آورد که باین قرآن من نگفتم من قرآن را از او گرفتم و پرتاب کردم آیا بر من چیزیست آن عالم فرمود کافر شدی گفت از روی غیظ و غضب بود فرمود چرا سنگ بر سر خود نزدی.

[سوره التوبة (9): آیه 66] .... ص : 258

لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ (66)

نمیخواهد عذرخواهی کنید بتحقیق شما کافر شدید بعد از ایمان خود اگر ما عفو کنیم طائفه ای از شما را عذاب میکنیم طائفه دیگر شما را بسبب اینکه این طائفه بودند مجرم و گنه کار لا تَعْتَذِرُوا یعنی عذرتراشی نکنید و دروغ بافی ننمائید زیرا عذر بدتر از گناه است بعد از آنی که خدا خبر داده از باطن و مقصود و قلب شما و پیغمبر [ص عالم بآن هست و خبر میدهد این اعتذار شما تکذیب خدا و رسول است.

قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ مراد ایمان ظاهریست که اقرار بشهادتین کردید و پس از این اقرار این عمل شنیع بر حسب اقرار بایمان موجب ارتداد شما شده

ص: 258

و باید احکام مرتد بر شما جاری کرد غایة الامر مرتد ملی هستید نه فطری إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ کسانی که آمدند و پس از اعتراف بواقع مقصود حقیقة تائب شدند و اگر قبلا هم منافق بودند و اعتقاد نداشتند همین خبر دادن رسول [ص از باطن و مقصود آنها بتوسط وحی الهی خود یک معجزه و دلیل حقانیت حضرت است حقیقة ایمان آوردند خداوند توبه آنها را قبول فرمود و آنها را عفو نمود نُعَذِّبْ طائِفَةً کسانی که بهمان نفاق باقی بودند و بهمان عداوت برقرار و لو بعد از این عمل هم اقرار ظاهری دارند لکن جایگاه آنها اسفل درکات جهنم است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 و سبب عذاب آنها اینست که بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ مجرم اطلاق بر کافر و منافق و فاسق و عاصی میشود و از این آیه استفاده میشود که توبه مرتد قبول است.

[سوره التوبة (9): آیه 67] .... ص : 259

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67)

رجال از منافقین و نساء آنها بعض آنها از بعض دیگرند امر بمنکرات میکنند و نهی از معروفات و قبض ید دارند خدا را فراموش کردند پس خداوند هم آنها را فراموش میفرماید محققا منافقین آنها فاسقین هستند.

الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ و لو لفظ منافقین شامل رجال و نساء هر دو میشود لکن ذکر منافقات برای اینست که توهم نشود که این احکام مخصوص رجال است مرد و زن آنها شریک هستند.

بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ بعضی گفتند مراد اینست که مجتمع هستند در نفاق و شرک و بعضی گفتند بعض آنها بر دین بعض دیگرند، و بعضی گفتند در عذاب الهی بعضی ملحق ببعضی هستند، لکن تمام اینها تفسیر برأی و خیال بافیست و از جملات

ص: 259

بعد مستفاد میشود که مراد بعضی از بعض دیگر فرا میگیرند کفر و نفاق و اعمال قبیحه را مستضعفین آنها از متکبرین و اعاظم آنها چنانچه در آیات بسیار حکایت تخاصم آنها را با یکدیگر در روز قیامت بیان میفرماید یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً سبأ آیه 30- 32 و نیز میفرماید قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، الی قوله تعالی: وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ اعراف آیه 36 و 37، الی غیر ذلک من الآیات و از شواهد قویه بر این معنی در خود آیه وجه بیان بعضهم من بعض را بیان میفرماید یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ از شرک و کفر و قبایح عقلیه و شرعیه و عرفیه که تمام منکرات هستند وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ ایمان بخدا و رسول و اعمال حسنه و عبادات و سایر محسنات عقلیه و شرعیه و عرفیه وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ که منافقین بذل مال فی سبیل اللَّه نمیکنند از زکاة و خمس و صرف جهاد و صدقات مستحبه.

نَسُوا اللَّهَ خدا را بکلی فراموش کردند و ترک گفتند کانّه خدایی نیست فَنَسِیَهُمْ خدا هم فردای قیامت خردلی بآنها اعتنایی نمیکند مثل اینکه آنها را فراموش کرده زیرا فراموشی بر او محال است ذات اقدس واجب الوجود محل حوادث واقع نمیشود و تغییر در ساحت قدس او روا نیست و معنای سبّوح قدّوس همین است و توضیح کلام در این باب مکرر داده شده که صفات حضرت اله سه قسم است کمالیه و جمالیه و جلالیه:

کمالیه عبارت است از آن صفاتی که در فقدانش نقص و عیب و احتیاج لازم میآید که تعبیر بصفات ذاتیه میکنند که عین ذات است یعنی عین وجود و مرتبه

ص: 260

وجود است چون ذات حضرت حق صرف الوجود است نه ذات ثبت له الوجود و غیر متناهیست شدّة و مدّة و عدّة و بوحدته دارای جمیع مراتب وجود است که اگر فاقد مرتبه باشد محدود میشود و از وجوب وجود منقلب بممکن الوجود میشود، و این صفات کمالیه مراتب وجود است و اینها هم دو قسم است صفات صرفه که ظرف نمیخواهد مثل حیات، قدم، ازلیت، ابدیت، کبریائیت، عظمت، علوّ، سرمدیت و امثال اینها، و صفات ذات اضافه است که متعلق میخواهد مثل عالم بکل معلوم، قادر بکل مقدور، بصیر بکل مبصر، سمیع بکل مسموع، خبیر بکل خبر، مدرک بکل مدرک، حکیم بکل مصالح، مرید بکل صلاح و امثال اینها و اما جمالیه که تعبیر بصفات فعلیه میکنند که افعال الهیه کلّا حسن است خالقیة، رازقیت، احیاء، اماته، افاضه عزت و ذلت، غناء و فقر، صحت و مرض و امثال اینها تماما بجا و بموقع است موافق حکمت و مصلحت که جامع آنها عدل است و اما صفات جلالیه که تعبیر بصفات سلبیه میکنند، و جلالیه گفتند برای اینست که خداوند اجلّ از اینست که متّصف باین صفات باشد خداوند منزه است از آنها که معنای سبّوح قدّوس است مثل ترکیب که دارای اجزاء باشد نه اجزاء خارجیه مثل اجسام و عوارض اجسام و نه اجزاء عقلیه مثل انواع و اجناس که مرکب از جنس و فصل است و نه اجزاء وهمیه مثل جواهر فرده عقل و نفس که مرکب از وجود و ماهیت است و خداوند صرف الوجود است.

(الحق ماهیّته انیّته اذ مقتضی العروض معلولیته)

که گفتند

نه مرکب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

بنا بر اینکه غنی بمعنی سلب احتیاج باشد که در نصاب میگوید:

(چون غنی دان بی نیازی ور بمدّ خوانی سرود)

لکن در مقام خود گفته ایم که غنی اعظم صفات ثبوتیه است بمعنی دارایی که اعلا مراتب وجود است حاوی

ص: 261

جمیع مراتب و در همان نصاب میگوید (غنی مال دار است و مسکین گدا) تنبیه- این صفات ربوبی بعضی مختص بذات اقدس او است احدی از مخلوقات بهره ای ندارد مثل قدیم و ازلی بودن، خالقیة و رازقیت، الوهیت، احیاء، اماته و امثال اینها، و بعضی خداوند بهره ای ببعض مخلوقات افاضه فرموده مثل علم قدرت، بصیریة، سمیعیة. مدرکیة و امثال آنها که گفتند مخلوقات مظهر صفات الهی هستند هر کدام بدرجه خود مظهر بعض صفات هستند و مظهر تام اتم جمیع صفات کمال وجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار که اهل بیت رسالت علیهم السلام هستند.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ فسق سرکشی و سرپیچی است و اعلی مراتب فسق نفاق است تا برسد بدرجه فسق مقابل عدالت شرعیه که مرتکب کبیره و اصرار بر صغیره و منافیات مروت باشد.

[سوره التوبة (9): آیه 68] .... ص : 262

وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ (68)

وعده فرموده خداوند بجمیع منافقین و منافقات و جمیع طبقات کفار را آتش جهنم را که همیشه در آن آتش ابد الاباد باشند و همین وعده آتش آنها را کافی است و آنها را لعن فرموده و از مقام قرب دور انداخته و مختص بآنها است عذاب ثابت غیر زائل.

وَعَدَ اللَّهُ این وعد وعید است زیرا وعده آتش است الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ و لو جمع محلی بلام افاده عموم دارد لکن بقرینه عقلیه و شرعیه مخصوص به آنهایی است که با حال نفاق از دنیا روند از روی تقصیر نه قصور، و همچنین و الکفار که جمیع طبقات کفار را شامل است و ملحق بکفار هستند کسانی که بی ایمان

ص: 262

از دنیا روند و لو اسم اسلام روی آنها باشد بدلیل (و من جحدکم کافر) جامعه کبیره نار جهنّم مجرد نار نیست بلکه عذابهای جهنم بسیار است حمیم، غساق مقامع من حدید، زقوم و غیر اینها که در آیات شریفه قرآن اشاره فرموده خالِدِینَ فِیها که تمام شدن و مدت ندارد هی آن آتش حسبهم برای عذاب آنها کافی و وافی است وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ لعن طرد و دوری از رحمت است که بوی آن بمشام آنها نمیرسد مقابل صلوات است که وعده بمؤمنین داده شده أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ بقره آیه 152 وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ که شامل جمیع انحاء عذاب میشود و مقیم است که میفرماید در جای دیگر وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ فاطر آیه 33

[سوره التوبة (9): آیه 69] .... ص : 263

کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69)

مثل کسانی از کفار که قبل از شما بودند و آنها از شما قوّتشان شدیدتر بود و اموال و اولاد آنها بیشتر پس استمتاع کردند و بهره برداری و شهوت رانی کردند بآنچه از صفات و اخلاق رذیله که در آنها بود و شما هم بهره برداری کردید بشهوات خود مثل آنها که بهره برداری کردند بخلاق خود و صفات خبیثه و اخلاق رذیله و هوی پرستی فرو رفتید شما در معاصی و اعمال سیّئه مثل آنکه آنها فرو رفتند اینها از بین رفت اعمالشان در دنیا و آخرت و اینها خود آنها زیانکار بودند و جز خسارت چیزی نبردند.

کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ خداوند تشبیه میفرماید حال کفار در عصر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بکفار در اعصار انبیاء سلف نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط،

ص: 263

شعیب، موسی و غیر اینها. سپس حال کفار اعصار سابقه را بیان میفرماید که از شما قوت و قدرت و تمکن آنها بیشتر و بالاتر بود و بعذاب الهی هلاک شدند غرق، ریح، صیحه، سائقه، خسف کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً کجا قوت و قدرت و تمکن شما بپایه قدرت نمرود و شدّاد و فرعون میرسد که دعوی خدایی کردند و خواستند با خدا جنگ کنند وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً سلطنت دنیا را اشغال کردند و تمام خلق را بنده خود نمودند و عدّه خود را زیاد کردند.

فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ اخلاق رذیله کبر و نخوت، حرص و شهوت، جهل و حماقت، ظلم و معصیت آنها را وادار کرد بطغیان و سرکشی و شهوت رانی و فسق و فجور و هواپرستی فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ شما هم پیروی آنها را کردید و آنچه که نباید بجا آوردید کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ طابق النعل بالنعل هر غلطی از کفر و شرک و فسق و فجور و ظلم و تعدی که آنها داشتند گذاشتند و رفتند و شما برداشتید و شما هم میگذارید و میروید.

وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا و فرو رفتن شما در معاصی بعین مثل فرو رفتن آنها است ولی غافل از اینکه چه نتیجه بردند شما متنبّه شوید.

أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ اگر عمل خیری از آنها صادر شده باشد از بدنی احسانی بی اثر بود چون کافر و مشرک بودند فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ نه در دنیا بر آنها ثمره داشته و نه در آخرت ثوابی دارند.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ عمر گرانبهای خود را بباد فنا دادند و عذاب دنیوی و اخروی را بر خود خریدند.

ص: 264

[سوره التوبة (9): آیه 70] .... ص : 265

أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (70)

آیا نیامد این کفار و مشرکین و منافقین زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را خبر کفار و مشرکین امم سابقه را قوم نوح و عاد که قوم هود بودند و ثمود که قوم صالح بودند و قوم ابراهیم و اصحاب مدین که قوم شعیب بودند و مؤتفکات که خسف شدند آمد آنها را رسولان آنها با ادلّه و معجزات و حجج بالغه و تکذیب کردند و بعذابهای سخت گرفتار شدند و خداوند بآنها ظلم نکرده آنها بخود ظلم کردند این آیه شریفه تهدید سخت است بتمام کفار و مشرکین عالم که اثر تکذیب انبیاء نزول عذاب شدید است چنانچه در امم سابقه بوده و در آیات بسیار این نوع تهدیدات را دارد یک جا میفرماید فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41- 43، جای دیگر میفرماید سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا اسری آیه 79.

لذا در اینجا میفرماید أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مرجع ضمیر یأتهم جمع کسانیست که تکذیب رسالت حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را کردند و میکنند و مراد از الذین من قبلهم تمام امم سابقه از زمان نوح [ع تا عصر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قوم نوح که بغرق هلاک شدند و عاد که قوم حضرت هود [ع بودند بریح صرصر هلاک شدند و ثمود قوم حضرت صالح [ع به رجفه هلاک شدند و قوم ابراهیم گفتند مراد نمرود است که بیک پشه هلاک شد و اصحابش بنزول بلاء و زوال نعم لکن بعید نیست که مراد قوم لوط باشند که در زمان ابراهیم [ع و مأمور بامر او و تابع او بودند و مقتضای ترتیب همین است چون لوط قبل از شعیب بود و قومش بالحجاره هلاک شدند و بانقلاب شهر وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ که قوم شعیب

ص: 265

بودند که بصاعقه هلاک شدند وَ الْمُؤْتَفِکاتِ ظاهرا مراد کسانی که بخسف یا بابابیل مثل اصحاب فیل و قارون و سایر بلیات هلاک شدند لذا بلفظ جمع آورده یعنی سرنگون شدند چنانچه میفرماید وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی نجم آیه 54 یعنی زیر و زبر شدند و مثل قریه عزیر که میفرماید وَ الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ حاقة آیه 9 و مضایقه نداریم که شامل قوم لوط هم بشود که شهر آنها سرنگون گردید.

أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ یعنی پیغمبرانی که خداوند بر آنها فرستاده بود بالبینات بیّنه دلیل بر صدق است که معجزات ظاهرات و براهین واضحات و ادلّه محکمات آوردند و حجت را بر آنها تمام کردند و راه عذر را بر آنها سدّ نمودند چنانچه میفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسری آیه 16.

فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ چون ظلم قبیح است و محال است از خدا صادر شود إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44، و یکی از اصول خمسه دین عدل است و گفتیم عدل سه معنی دارد: ظلم نمیکند، لغو از او صادر نمیشود و این دو معنی از ضروریات دین است و نصوص قرآنی بر او قائم است و منکر آن کافر است و فعل قبیح هم از او صادر نمیشود و این معنی را اشاعره منکرند نه اینکه بگویند فعل قبیح میکند بلکه منکر حسن و قبح هستند.

وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ یعنی یظلمون انفسهم بواسطه اختیار شرک و کفر و معاصی و خود را بسوء اختیار مستحق عذاب میکنند.

[سوره التوبة (9): آیه 71] .... ص : 266

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71)

و مؤمنین و مؤمنات نسبت بیکدیگر دوستی و محبت و دلبستگی و اطاعت

ص: 266

و فرمان بری دارند امر بمعروف میکنند و نهی از منکر و برپا میدارند نماز را و اداء میکنند زکاة را و اطاعت میکنند خدا و رسول او را اینها هستند که زود باشد مشمول رحمت الهی شوند خداوند محققا عزیز غالب ریزه کار است حکیم عالم بحکم و مصالح امور است.

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ مراد اهل ولایت و معتقد بامامت ائمه اثنی عشر هستند چنانچه از استشهادات ائمه علیهم السلام باین آیه در نصرت شیعه بیک دیگر استفاده میشود بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ بیک دیگر کمک و اعانت و نصرت و دوستی و محبت و همراهی میکنند که فرمودند

(بنی الاسلام علی خمس)

یکی

یأمرون بالمعروف

امر بمعروف واجبات شرعیه الهیه، دیگر

و ینهون عن المنکر

از محرمات شرعیه الهیه سوم

و یقیمون الصلاة

هم نماز میگذارند و هم حفظ حدود نماز را میکنند و نمیگذارند از بین برود چهارم

و یؤتون الزکاة

حقوق فقراء را ادا میکنند و ردّ زکاة میکنند که در حدیث دارد اگر اغنیاء اداء زکاة میکردند یک فقیر باقی نمیماند و اگر زکاة وافی نبود خداوند بیشتر معین میفرمود این چهار رکن رکن پنجم ولایت ائمة اطهار [ع است که فرمودند

(ما نودی بشی ء اعظم من الولایة)

و این رکن پنجم استفاده میشود از جمله وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ که خدا و رسول تعیین خلیفه کردند در غدیر خم و مواقع دیگر و مؤمنین اطاعت کردند و قبول نمودند و مخالفین مخالفت کردند و زیر بار نرفتند و از زمره مؤمنین خارج شدند.

اولئک این مؤمنین و مؤمنات را سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ وعده شمول رحمت است در دنیا و آخرت إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غالب و قادر است بر اضافه رحمت و نزول عذاب حکیم تماما از روی حکمت و عین صلاح است.

ص: 267

[سوره التوبة (9): آیه 72] .... ص : 268

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (72)

وعده داده خداوند مؤمنین و مؤمنات را بهشتهایی که از پای قصرهای آنها نهرهایی جاری است همیشه در آن بهشتها هستند و منزلهای پاکیزه در بهشتهای عدن و خوشنودی خداوند از آنها بزرگتر از بهشت و آن منازل است و این رستگاری عظیمی است.

وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ خلف وعد از قبایح عقلیه است و محال است از خدا صادر شود و نصّ قرآن است إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 7 و مؤمن و مؤمنة کسی را گویند که با عقائد حقّه از دنیا رود و کاری نکند که باعث سلب ایمان شود از انکار ضروری یا اهانت بمقدسات دینی یا ارتکاب عملی که باعث سلب ایمان شود که در اخبار تصریح شده مثل ترک صلوة از روی بی اعتنایی که گفتند کافر است یا تضییع صلوة که بدون ایمان از دنیا میرود یا ترک زکاة و حج و امر بمعروف و نهی از منکر و اعراض از علماء و غیر اینها مگر اینکه موفق بتوبه شود و ما در مجلد سوم کلم الطیب چهارده دلیل از اخبار در باب بشارات شیعه اقامه کرده ایم که اگر کسی با ایمان از دنیا برود اهل نجات است و لو غرق گناه باشد و خطر معاصی اینست که باعث میشود که بدون ایمان از دنیا رود و همین آیه شریفه خود یک دلیل بارزی است زیرا جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد شامل جمیع مؤمنین و مؤمنات میشود (اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا) جنات یک بهشت و دو بهشت نیست جنات عدیدة است تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ معنی این نیست که از زیر قصرها نهر جاری شود مراد پای قصرها است بدلیل قول فرعون که گفت قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ

ص: 268

تَجْرِی مِنْ تَحْتِی

زخرف آیه 50، مسلما از زیر پای او جاری نبوده و انهار بهشت چهار نهر است بدلیل قوله تعالی فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 71 خالِدِینَ فِیها ابد الاباد انتهی ندارد وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً منزلها و قصرهای عالیه فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ که یکی از هشت بهشت جنة عدن است.

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ که راضیة مرضیة باشد اکبر مقامی بالاتر از این نیست حتی دارد که اهل بهشت بعد از آنی که در بهشت متنعم میشوند خطاب میرسد آیا توقع دیگری دارید عرض میکنند (ربّنا رضاک) ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ای فوز اعظم من رضا الرب حتی در خبر است

(اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللّه).

[سوره التوبة (9): آیه 73] .... ص : 269

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (73)

ای نبی اکرم جهاد و مجاهده کن با کفار و منافقین و سخت بگیر با تندی و غلظت با آنها و جایگاه آنها جهنم است و بد بازگشتی است.

اشکال- گفتند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با منافقین جهاد بسیف نمیکرد پس این امر چیست، مفسرین بعضی گفتند مراد جهاد بزبان است وعظ و نصیحت و پند و اندرز بعضی گفتند اقامه حدود است بر آنها، بعضی گفتند بانواع ثلاث اولا بالید و ان لم یتمکن پس بلسان و ان لم یمکن فبالقلب، لکن تمام تفسیر برأی است و ظاهر آیه بقرینه عطف بالکفار همان جهاد بسیف است غایة الامر بعد از ظهور نفاق آنها و کشف نفاق آنها و آیات در این باب بسیار است لذا میفرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ خطاب و لو بحضرت رسالت است لکن شامل جمیع مؤمنین میشود زیرا بتنهایی

ص: 269

جهاد نمیکرد با اصحاب و مسلمین تشریف میبرد.

جاهِدِ الْکُفَّارَ مگر کسانی که معاهده کردند و اهل کتابی که بشرائط ذمه عمل کنند و کسانی که در امان مسلمین باشند و یا پناه بآنها بیاورند وَ الْمُنافِقِینَ که نفاق آنها ظاهر شود به اینکه خود آنها ظاهر کنند یا خداوند خبر دهد یا مسلمین کشف کنند وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ با کمال غلظت و شدت و شجاعت و شهامت بر آنها سخت گیری کن اینها دیگر قابل هدایت نیستند وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ و عذاب سخت آن وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ بازگشت آنها که در قیامت زنده شوند بد جایگاهیست

[سوره التوبة (9): آیه 74] .... ص : 270

یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (74)

قسم میخورند بخداوند متعال که ما همچه کلامی نگفته ایم و هر آینه محققا گفتند کلمه کفر را و کافر شدند بعد از اسلام آوردن و قصد سویی کردند بچیزی که بآن نائل نشدند و کینه نورزیدند یعنی باعث بر کینه ورزیدن آنها نبود مگر آنکه خداوند آنها را بی نیاز فرمود و رسول خدا از فضل الهی پس اگر پشیمان شوند و توبه کنند برای آنها بهتر است و اگر اعراض کنند خداوند آنها را عذاب میکند بعذاب دردناک هم در دنیا و هم در آخرت و نیست از برای آنها در روی زمین کسی که دوست آنها باشد و نه کسی که آنها را یاری کند که از عذاب الهی نجات یابند.

شأن نزول این آیه بمقتضای اخبار بسیاری از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام و از حذیفه (رض) و از ابن جریح و از ابن بابویه و از زمخشری

ص: 270

و از علی بن ابراهیم که این اخبار را در مجمع و برهان ضبط کرده در حق منافقین است که جسارت زبانی بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کردند در موضوع نصب آن حضرت در غدیر خم علی علیه السّلام را و در عقبه قصد رم دادن ناقه حضرت را کردند و قتل آن بزرگوار و تصمیم گرفتند که در مراجعت در مدینه با یاران خود مسلمین و اتباع آن حضرت را اخراج کنند و دستگاه اسلام را برچینند و آنها دوازده نفر بودند هشت نفر آنها از قریش بودند و چهار نفر از عرب، و در خبر حذیفه چهارده نفر ابو الشرور و ابو الدواهی و ابو المغارف و ابوه و طلحه و سعد بن ابی وقاص و ابو عبیدة و ابو الاعور و المغیرة و سالم مولی ابی حذیفه و خالد بن ولید و عمرو بن عاص و ابو موسی الاشعری و عبد الرحمن بن عوف و چون خبر بحضرت رسالت رسید آنها را خواست و از آنها پرسید شما چنین گفتید یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا اینها قسم بخدا یاد کردند که ما همچه کلامی نگفتیم خداوند خبر میدهد وَ لَقَدْ قالُوا محققا بتحقیق گفتند کلمة الکفر توهین و جسارت بحضرت کردند که احمق است و مجنون است و امثال این جسارتها که باعث کفر آنها شد وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ اسلام ظاهری که معنی منافق است.

وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا که میخواستند و هم آنها بر این بود که حضرت را بکشند برم دادن ناقه در عقبه و لکن بمقصد نرسیدند و باین همّ نائل نشدند وَ ما نَقَمُوا و باعث بر دشمنی و کینه ورزی آنها چیزی نبود جز اینکه تفضل بآنها نمود و جز نجات از فقر نسبت بآنها عملی نفرمود إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ که چه اندازه از غنائم و غیر آنها بآنها عنایت فرمود و از ذلت و مسکنت و فقر نجات داد من فضله اشاره به اینکه هیچ نوع استحقاقی نداشتند فقط تفضل خداوند بود فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ زیرا توبه مرتد قبول است و لکن هیهات که اینها موفق بتوبه شوند وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا و اگر اعراض کردند و بهمان عداوت

ص: 271

و کینه و بی ایمانی باقی ماندند یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً عذاب دردناک فِی الدُّنْیا و لو قبل از موت در معاینه که جایگاه آنها را بآنها نشان دهند و سخت قبض روح کنند و ملائکه عذاب بر آنها نازل شوند و بگویند أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 93 وَ الْآخِرَةِ که إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ این اتباع و اصحاب نمیتوانند آنها را حفظ کنند و نه یاری کنند وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی انعام آیه 94.

[سوره التوبة (9): آیه 75] .... ص : 272

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ (75)

و بعضی از این منافقین هستند که با خدا عهد کردند که اگر خداوند بآنها از فضل و کرمش مال عطاء فرمود هر آینه البته صدقه در راه خدا بتهی دستان بدهند و هر آینه البته از بنده گان صالح شوند یعنی عقیده باطنی و ایمان حقیقی بیاورند و بوظائف دینی عمل کنند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ من تبعیضیه است یعنی جمله و ضمیر هم مرجعش منافقین سابق الذکر است یعنی بعض منافقین کسانی هستند که با خدا عهد کردند عهد مثل نذر و قسم است که بصیغه واجب میشود و صیغه آن عاهدت اللَّه است و باید متعلق عهد راجح باشد مثل نذر و اما متعلق قسم فقط جایز باشد کافیست و اختلاف است که آیا کفاره تخلف عهد مثل نذر است که عتق رقبه یا صیام شهرین متتابعین یا اطعام ستین مسکین است یا آنکه مثل کفاره قسم است که اطعام عشرة مساکین یا کسوه آنها یا تحریر رقبه یعنی آزاد کردن رقبه است و اگر متمکن نشد صیام ثلاثة ایام است احوط و اولی بلکه اظهر و اقوی اول است.

ص: 272

لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ نذر و عهد و قسم دو قسم: است مطلق و مشروط، مطلق بمجرد نذر و عهد و قسم واجب میشود مثلا نذر کرده فلان روز روزه بگیرد یا عهد کرده فلان قدر صدقه دهد یا قسم یاد کرده فلان عمل را انجام ندهد. و مشروط قبل از تحقق شرط واجب نمیشود پس از تحقق واجب میگردد مثلا نذر کرد که اگر فرزند پسر پیدا کردم یک ماه روزه بگیرم، یا عهد کرد اگر فرزندم شفاء پیدا کرد یک گوسفند صدقه دهم، یا قسم یاد کرد که اگر فلان کار انجام گرفت دیگر فلان عمل را انجام نمیدهم، و این مورد شرط است که عهد کردند که اگر از فقر نجات پیدا کردند و مال دار شدند و خداوند بآنها ثروت عنایت فرمود صدقه دهند چه واجبه مثل زکاة و چه مندوبه وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ صالح کسی را گویند که معتقد بجمیع عقائد حقّة باشد و بجمیع واجبات الهیه عمل کند و تارک جمیع معاصی باشد.

[سوره التوبة (9): آیه 76] .... ص : 273

فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (76)

پس چنانچه خداوند بآنها عنایت فرمود از فضل خود بخل کردند بآن و پشت کردند و آنها اعراض نمودند.

نوع مردم در زمینه ابتلاء و سختی و شدّت و تنگدستی یک تصمیماتی و نذوری و عهودی میکنند که اگر نجات پیدا کردند چنین و چنان کنند و پس از نجات پشیمان میشوند و عمل نمیکنند چه رسد بمنافقی که اصلا با این همه معجزات و ادله و براهین ایمان نیاورده و از ترس جانش اظهار ایمان میکند کجا بمجرد اینکه یک مالی بدست آورد این بنده صالح میشود و بذل مال در راه خدا میکند و صدقه میدهد قلب که سیاه و قساوت دارد کجا قابل هدایت میشود لذا میفرماید فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ و دنیا بآنها رویی نشان داد طغیان و سرکشی آنها بیشتر

ص: 273

میشود إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6.

بَخِلُوا بِهِ بخل از صفات خبیثه است حتی در خبر دارد

(البخل شجرة فی النار اغصانها متدلیة فمن تمسک بغصن منها یجره الی النار)

و نیز دارد

(شاب سخی مراهق فی الذنوب اقرب الی اللَّه من عابد بخیل)

و البته مراد بخل در واجبات است و در مورد آیه علاوه از عقوبت بخل عقوبت خلف عهد هم دارد مضافا بعقوبات دیگر که تولّوا تولّی پشت کردن است و مراد باحکام دین بلکه باصل دین که حتی نفاق و اسلام ظاهری خود را حفظ نکردند زیرا اگر حفظ میکردند بظواهر اسلام عمل میکردند وَ هُمْ مُعْرِضُونَ اعراض از دین و خدا و رسول و مسلمین که از این دسته خارج شدند و بکفر اولی برگشتند.

[سوره التوبة (9): آیه 77] .... ص : 274

فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (77)

پس این بخل باعث شد که نفاق آنها در قلوب آنها جای گیر شود تا روزی که خدا را ملاقات کنند یا به اینکه جزای بخل را بچشند بسبب اینکه مخالفت کردند خداوند را آنچه را که وعده کرده بودند و عهد کردند و بآنچه بودند دروغ میگفتند تحقیق دقیق- صفات نفسانیه در ابتداء امر عوارض نفس میشود و قابل زوال هستند لکن بترتیب آثار شدت پیدا میکند تا بسر حد ملکه میرسد و زوالش مشکل میشود تا بمقام فعلیت رسیده متحد با نفس میشود و دیگر زائل نمیشود این منافقین که معاهده کردند و لو در ابتداء امر منافق بودند لیکن ممکن بود بتدریج در معاشرت با مؤمنین و مشاهده اخلاق حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله بشرف اسلام مشرف شوند لکن در اثر خلف معاهده و بخل در انفاقات واجبه و تولی و اعراض نفاق آنها بحدی رسید که متحد با نفس آنها شد و دیگر قابل زوال نبود لذا

ص: 274

میفرماید فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ بفاء تفریع این بخل و تولی و اعراض باعث شد که نفاق آنها رسوخ کرد در قلوب آنها و متحد با نفس آنها شده دیگر قابل زوال نیست إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ روز قیامت، و ضمیر یلقونه ممکن است راجع بخدا باشد یعنی الی یوم لقاء اللَّه چنانچه ظاهر همین است، و ممکن است راجع ببخل باشد یعنی جزاء بخل و عقوبت آن و این بعید است و این یکی از معجزات قرآن است که خبر میدهد که اینها دیگر قابل هدایت نیستند و سبب و منشأ اینکه از قابلیت افتادند بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ مخالفت کردند قرارداد با خداوند را ما وَعَدُوهُ که عهد کردند که اگر متمول و متمکن شوند صدقه دهند این یک سبب و سبب دیگر وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ که دروغ گفتند چون یکی از اقسام کذب کذب وعده است که وفاء بوعده نکند

(المؤمن اذا وعد وفی)

و از صفات مؤمنین در قرآن میشمارند وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ مؤمنین آیه 8.

تنبیه- مفسرین در شأن نزول آیه اشخاصی را مثل ثعلبه و امثال آن شمرده اند لکن بر فرض اینها جزو مصادیق هستند منافات با عموم ندارد.

[سوره التوبة (9): آیه 78] .... ص : 275

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (78)

آیا نمیدانند که محققا خداوند عالم باسرار و بواطن آنها و بنجواهای آنها که با یکدیگر دارند هست و محققا او علّام الغیوب است بگذشته و آینده دانا است أَ لَمْ یَعْلَمُوا یعنی باید بدانند و چرا نمیدانند أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ باطن آنها که بر مؤمنین مستور کردند و اظهار ایمان میکنند بر خداوند مکشوف است و نجویهم که با هم مسلکان خود میگویند که مؤمنین مطّلع نشوند خدا میداند حاضر و ناظر است ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا مجادله آیه 8

ص: 275

وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ علم چون عین ذات است و ذات حق غیر متناهیست علم غیر متناهیست حتی علم ذات بذات و این علم غیبی است که مختص بذات است و اما علم بما سوای حق محدود است و مانعی ندارد که وجود حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام داشته باشند از گذشته ابتداء خلق و آینده هر چه که هست و میشود و لو بر دیگران غیب باشد که از یک ساعت بعدش خبر ندارند وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الایة لقمان آیه 34 و ما در مجلد اول ابتداء سوره بقره در ذیل آیه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ بیان مفصلی کرده ایم.

مضافا به اینکه در این آیه الغیوب جمع محلی بلام افاده عموم دارد و این منافی نیست که بعض بنده گانش ببعض غیوب عالم باشند.

[سوره التوبة (9): آیه 79] .... ص : 276

الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (79)

کسانی که ولنگاری میکنند کسانی را که صدقات مندوبه را بالطوع و الرغبة زیاد بذل میکنند و کسانی که بمقدار طاقت خود قلیلی بذل میکنند و این دو دسته را مسخره میکنند خداوند هم آنها را مسخره میفرماید و از برای آنها است عذاب دردناک یک دسته منافقین هستند که مؤمنین را ولنگاری میکنند در باب صدقات اغنیاء مؤمنین که بسیار و مال کثیر در راه خدا انفاق بفقراء میکنند آنها را رمی بریاء و سمعه و معروفیت و اسراف و تبذیر میکنند و فقراء که بمقدار طاقت خود قلیلی از مال خود را انفاق میکنند میگویند که این مال قلیل در دستگاه الهی چه تأثیری دارد و هر دو دسته را مسخره میکنند خداوند هم فردای قیامت آنها را مسخره میفرماید لذا میفرماید الذین ممکن است مبتداء باشد و جمله مستقله

ص: 276

و خبرش یَلْمِزُونَ لمزه همان عیب گویی است که بتعبیر ما ولنگاری است و ممکن است صفت منافقین باشد که در آیات قبل بیان شده المطّوعین در اصل متطوعین بوده تا در طا ادغام شده و تطوع امر عبادیست که فعلش ممدوح است و در ترکش مذمتی نباشد مثل صلوة تطوع مقابل فریضه و تطوعش گفتند برای اینکه بالطوع و الرغبة بجا میآورد بدون الزام و اجبار.

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ که این منافقین مؤمنینی که مطوعین هستند عیب گویی میکنند فی الصدقات مندوبه مثل صله رحم، دست گیری بیچارگان، اعانت مستمندان، نجات درماندگان و امثال اینها میگویند اینها قصدشان ریاء و سمعه و شهرت و معروفیت و خودنمائیست.

وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ و همچنین عیب گویی میکنند مؤمنین تهی دست را که بمقدار طاقت و جهد و جدیت خود شیئی قلیلی بذل میکنند حتی دیگران را بر خود مقدم میدارند وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ حشر آیه 9، به اینکه این اشیاء قلیله چه نتیجه و فائده بر فقراء دارد و چه درد آنها را دواء میکند.

فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ پس اینها را سخریه و استهزاء و متلک میگویند سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ یا مراد جزاء سخریه آنها را فردای قیامت بآنها میچشاند یا ملائکه آنها را مسخره میکنند چنانچه در خبر دارد که آنها را میبرند نزدیک بهشت و یک درب بهشت را باز میکنند و میگویند هلمّوا همین که نزدیک میشوند درب بسته میشود و از درب دیگر آنها را میخوانند و هکذا تا درب هشتم هر چه دعوت میکنند اجابت نمیکنند وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ سپس آنها را در جهنم میاندازند و عذاب الیم را مستحق میشوند.

ص: 277

[سوره التوبة (9): آیه 80] .... ص : 278

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (80)

طلب مغفرت بکنی از برای آنها یا نکنی طلب مغفرت هر دو علی السواء است اگر هفتاد مرتبه طلب مغفرت کنی بر آنها پس خداوند نمیآمرزد آنها را و این نیامرزیدن برای اینست که اینها کافر بخدا و رسول او شدند و خداوند هدایت نمیکند قوم فاسقین را این آیه شریفه مورد اشکال شده که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با اینکه میدانسته اینها منافق و کافر هستند و باید آنها را لعن کرد و طلب عذاب چگونه طلب مغفرت میکند حتی در بعض روایات ضعیفه نسبت دادند که حضرت فرموده باشد که من بیش از هفتاد مرتبه استغفار میکنم، لکن جواب از این اشکال اینست که ابدا حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حق کفار و منافقین استغفار و طلب دعاء خیر نکرده و آیه هم دلالت ندارد بر اینکه حضرت استغفار کرده باشد و نظیر این آیه در قرآن داریم سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ منافقین آیه 6، فقط این آیات در مقام اینست که بعض منافقین بعد از کشف نفاق آنها باز از روی نفاق آمدند خدمت حضرت که ما توبه کردیم و برای ما استغفار کن، و همچنین بعض مؤمنین خدمت حضرت تقاضا کردند که بر پدران و بستگان ما که بکفر از دنیا رفتند استغفار کن این آیات برای قطع طمع آنها نازل شده که اگر حضرت هفتاد مرتبه که اشاره بکثرت است نه مخصوص به هفتاد مثل اینکه بگویی اگر هزار مرتبه بگویی جواب تو را نمیدهم یعنی هر چه باشد و آن روایت هم ضعیف است و هم مخالف قواعد است و مطرود است و چون حضرت از فرط حیائی که داشت در مقابل تقاضای آنها ساکت میشد خداوند برای قطع طمع آنها اولا خبر میدهد که این منافقین تا صفحه قیامت بر نفاق خود باقی

ص: 278

هستند در آیه قبل و ثانیا کافر و منافق قابلیت مغفرت ندارند لذا میفرماید:

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ بطریق امر و بطریق نهی أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ میفرماید اشاره باین است که هر دو قسم مساویست مثل اینکه می گویی بکن یا نکن نتیجه ندارد بعدا تأکید از برای این مطلب میفرماید إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً هر چه استغفار بکند حضرت فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ چون قابلیت مغفرت ندارند و مغفرت الهی در محل قابل باید باشد و شرط قابلیت ایمان است، سپس علت عدم قابلیت آنها را بیان میفرماید ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ چون کافر بخدا و رسول هستند و قابلیت هدایت ندارند وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ و مکرر گفته ایم که در قرآن غالبا اطلاق بر کافر میشود لفظ فاسق و عدم هدایت بواسطه عدم قابلیت است چنانچه در آیه قبل تذکر دادیم.

[سوره التوبة (9): آیه 81] .... ص : 279

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ (81)

خوشحال شدند کسانی که تخلف کردند و قعود نمودند و تخلف کردند فرمایش رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را و خارج نشدند برای جهاد و مایل نبودند اینکه جهاد کنند بمال و جان خود در راه الهی و گفتند کوچ نکنید و نفر نکنید در هوای گرم بفرما بآنها که آتش جهنم اشدّ است حرارت او اگر بودند میفهمیدند فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ همان منافقین که مأمور شده بودند برای جهاد و خروج از مدینه و تخلف کردند و خارج نشدند و خشنود بودند از این عدم خروج بِمَقْعَدِهِمْ یعنی بقعود در مدینه زیر سایه در خانه های خود خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ خلاف دستور حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با آن تأکیدات شدیده مع ذلک اعتناء نکردند و اطاعت

ص: 279

ننمودند وَ کَرِهُوا این معنی کراهت مقابل حرمت نیست بلکه کراهت مقابل اراده است چون انسان در فعل بسا اراده میکند که آخرین مقدمات فعل است اول تصور، بعد تصدیق بفائده، بعد عزم، بعد اراده که محرک عضلات است و منفک از فعل نیست و بسا بعد از تصور تصدیق بضرر و عزم و جزم بر ترک و جلوگیری نفس میشود و این را کراهت میگویند و بسا ضرر و نفعی در آن نمی بیند نه اراده دارد و نه کراهت.

أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بذل مال و جان را در راه خدا ضرر پنداشتند لذا عازم بر ترک شدند حتی دیگران را هم منع از خروج کردند وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ هوا گرم است و علاوه از اینکه مال شما تلف میشود و جان شما در معرض خطر قتل است از گرمی هوا هم اذیت میکشید.

قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا که حرارتش تا پانصد سال راه تأثیر میکند زیرا افروخته شده از غضب و انتقام و سخط الهی است لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ تعبیر بلو امتناعیه اشاره باینست که اینها هرگز تفقه نمیکنند و باور ندارند و معتقد نیستند زیرا کافر و منافق هستند.

[سوره التوبة (9): آیه 82] .... ص : 280

فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (82)

پس باید کم بخندند و بسیار گریه کنند جزاء آنچه که بودند برای خود خریداری کردند که آخرت را بدنیا فروختند و دنیا را گرفتند و آخرت را رها کردند.

فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً این دو جمله و لو در مورد متخلفین وارد شده که بتخلف خود فرحناک شدند لکن نسبت بکلیه اهل معاصی ساری و جاری است که بمعاصی خود فرحناک و خوشحال و خنده و قهقهه بلکه رقص

ص: 280

و طرب و ساز و آواز دارند و غافل از اینکه این معاصی از سمّ قتّال بدتر است زیرا سم فقط آن را میکشد اما وبال معاصی هم در دنیا آنها را مبتلا میکند که فرمود وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 69 و در اخبار دارد حتی چشم زدن، خواب بد دیدن، پا بسنگ گرفتن در اثر معصیت است و در موقع احتضار سخت جان گرفتن که بفرماید أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ الایة انعام آیه 93، و هم در عالم برزخ وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 102، و هم در قیامت اگر شب و روز گریه کنند جا دارد جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ کسب تحصیل و خرید و فروش است آخرت و دین فروختند بدنیا و بهشت را فروختند بجهنم و رضای خدا را بغضب و سخط الهی (الناس مجزیّون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر)

[سوره التوبة (9): آیه 83] .... ص : 281

فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلی طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِینَ (83)

پس اگر رجوع فرمودی از این غزوه تبوک بسوی این طائفه از متخلفین برای ترضیه خاطر شما پس میآیند و استیذان میکنند که در غزوه دیگر اجازه بفرما ما خارج میشویم و مقاتله میکنیم پس بآنها بفرما که شما هرگز خارج نخواهید شد با من ابدا و هرگز مقاتله نمیکنید با من بدفع دشمن شما خشنود شدید بقعود اول دفعه در غزوه تبوک حال پس هم قعود کنید با کسانی که تخلف کردند فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ خداوند فتح و فیروزی را نصیب شما کرد و بسلامتی برگشتید مدینه إِلی طائِفَةٍ مِنْهُمْ بسوی یک طائفه از این منافقین متخلفین اینها برای اینکه شما اعتراض بآنها نکنید میآیند که تدارک گذشته کنند.

ص: 281

فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ میگویند اگر غزوه دیگر پیش آمد شد بما اذن بده برویم برای جهاد در عوض آنها که قبلا رفته بودند فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً اگر هفتاد مرتبه دیگر امر جهاد پیش آمد شما هرگز حاضر نمیشوید و خارج نمیگردید با من برای جهاد زیرا کسی خارج میشود که در دفعه اول که خارج نشده پشیمان و نادم و تائب باشد نه مثل شما که در آیه قبل خداوند خبر داد فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ و در همین آیه هم بیان میفرماید و علت آن را ذکر میکند وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا زیرا اعداء پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم احباء شما هستند و شما با آنها هم مسلکید غایة الامر صورة اسم اسلام روی خود گذارده اید برای یک جهاتی و ملاحظاتی بر فرض محال هم خارج شوید مسلما مقاتله نمیکنید یا فرار میکنید یا با آنها هم دست میشوید یا کناره گیری میکنید، و علت عدم خروج و ترک مقاتله إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ کسی که کمال رضایت را داشته باشد و فرحناک باشد بر قعود و عدم خروج و ترک مقاتله کی خارج میشود و مقاتله میکند.

فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِینَ بعضی مفسرین گفتند مراد از خالفین نساء و صبیان هستند، بعضی گفتند مرضی و عجزه هستند، لکن ظاهر آیه همان متخلفین هستند چون تمام آنها که نیامدند استیذان کنند و اعتذار بجویند بلکه طائفه و یک دسته آنها آمدند چنانچه صریح آیه است لذا میفرماید شما هم با همقطاران خود قعود کنید بحمد اللَّه اسلام و مسلمین احتیاج بشماها ندارند نصرت و فتح و فیروزی بدست خدا است ملائکه برای کمک بمسلمین مأمورند و قدرت الیه از بین نرفته

ص: 282

[سوره التوبة (9): آیه 84] .... ص : 283

وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (84)

و نماز نگذار بر احدی از آنها که از دنیا رفتند و مردند و سر قبر آنها تشریف نبر محققا اینها کافر شدند بخدا و رسول خدا و مردند در حالی که فاسق بودند مسئلة- تجهیزات میت از غسل و کفن و نماز و دفن خاص بمیت مؤمن اثنی عشری است، و اما میت کافر و منافق و مشرک هیچ احترامی ندارد و لذا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در غزوات اجساد شهداء را میآوردند نماز میگذارد و امر بدفن میفرمود ولی چون شهید غسل و کفن لازم ندارد با همان لباس شهادت دفن میشدند، و اما اجساد کفار را در بیابان میگذاردند تا سباع صحرایی و طیور هوایی و حشرات ارضی آنها را پاره کنند و اکل کنند و از بین ببرند، بلی اجساد مسلم غیر مؤمن برای حفظ صورت اسلام غسل و کفن و نماز و دفن دارد لکن در نمازش پس از تکبیر چهارم که باید طلب مغفرت و دعاء در حق میت کرد در اجساد آنها باید لعن و طلب عذاب نمود و از این جهت است که حضرت زین العابدین وقتی چشم مبارکش بجسد پدر بزرگوارش افتاد نزدیک شد روح از بدنش خارج شود و گفتند که فرمود گویا این جماعت ما را مسلمان نمیدانند.

و اما خوارج و نصاب و غلات شیعه که نجس و کافرند همان حکم کافر را دارند لذا خداوند در این آیه میفرماید وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً و این هم برای رفع توقع بعض منتسبین باین منافقین است که ایمان آورده بودند که حضرت بر جنازه آنها نماز گذارد و بالای قبر آنها در حق آنها دعای خیر کند لذا میفرماید وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ و این خطاب اگر چه بآن حضرت است لکن تکلیف عام است بر تمام مؤمنین، سپس علت این حکم را بیان میفرماید إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ و این اگر چه در مورد منافقین متخلفین نازل شده لکن علت

ص: 283

منصوصه هم معمم است و هم مخصص مثل (الخمر حرام لانّه مسکر) دلالت بر حرمت هر مسکری میکند، و این جمله هم دلالت بر جمیع طبقات کفار دارد و برای رفع توهم که کسی نگوید اینها بعد از تخلف محتمل است تائب شده باشند و ایمان آورده باشند میفرماید وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ که با حال کفر مردند و گفتیم فاسق در قرآن غالبا اطلاق بر کافر میشود.

[سوره التوبة (9): آیه 85] .... ص : 284

وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (85)

بعجب در نیاورد شما را اموال و اولاد این منافقین جز این نیست که خداوند اراده فرموده اینکه اینها را معذب فرماید باین اموال و اولاد در دنیا و اینکه نفوس آنها در موقع موت و زهاق روح با حال کفر بمیرند.

وَ لا تُعْجِبْکَ اگر چه خطاب متوجه بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن مقصود دیگران هستند از مؤمنین زیرا تمام دنیا با جمیع مال و منالش بقدر کاهی در نظر حضرتش ارزش ندارد.

قضیة عجیبه- شبی در عالم رؤیای مشرف شدم خدمت حضرت سلیمان علی نبیّنا و آله و علیه السلام عرض کردم یک نفر از علماء ما در مقام بیان افضلیت حضرت خاتم بر سایر انبیاء بیاناتی دارد تا میرسد بشما میگوید (کم فرق بین من عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها و من قال ربّ هب لی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی) فرمود ما هم برای دنیا نخواستیم عرض کردم چرا لا ینبغی لاحد من بعدی فرمود معنی این نیست که بدیگران ندهی بلکه بهر که هر چه میدهی بمن بیشتر ده چنانچه شما در دعاء کمیل میخوانید

(و اجعلنی من احسن عبادک نصیبا عندک)

عرض کردم

و آخرین مقرنین فی الاسفاد

چه نحو شیاطین را در غل و زنجیر میکردید

ص: 284

فرمود غل و زنجیر آنها غیر از این غلها و زنجیرها است.

بالجمله پیغمبری که بفرماید

الفقر فخری

چه اعتنایی بدنیا دارد و این خطاب (ایّاک اعنی و اسمعی یا جارة) است.

أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ اما اموال

(ففی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عتاب)

و اما اولاد

(دشمنی شیرین تر از اولاد نیست شاخ گاوی بدتر از داماد نیست).

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا هر چه انسان بیشتر آلوده بدنیا شود گرفتاری او شدیدتر گردد و از خدا و دین و آخرت غافل تر شود و بلا و مصائبش زیادتر گردد وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ با حال کفر از دنیا بروند (اعاذنا اللَّه من سوء العاقبة)

[سوره التوبة (9): آیه 86] .... ص : 285

وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ (86)

و زمانی که نازل شد سوره ای از قرآن اینکه ایمان آورید بخداوند و جهاد کنید بهمراهی رسول خدا از تو استیذان کردند صاحب ثروتان و صاحب قوه های آنها و گفتند واگذار ما را که قعود کنیم و ترک جهاد با کسانی که قعود کرده اند وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مراد دستور و فرمان الهی بتوسط سور قرآنی و آیات شریفه آن رسید و نازل شد أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ بعضی گفتند خطاب بمؤمنین است و معنای آن یعنی ثابت باشید بر ایمان نظیر آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ الایة نساء آیه 135، بعضی گفتند خطاب بجمیع افراد بشر است چون دستورات الهی شامل جمیع است لکن هر دو معنی خلاف ظاهر آیه است بلکه مراد منافقین ظاهر مسلمان هستند که در آیات قبل ذکر آنها شده و این

ص: 285

منافقین دو دسته هستند یک دسته ضعیف قوه و تهی دست اینها میتوانند یک عذری برای قعود بتراشند که ما قوه و قدرت و توانایی و تمکن نداریم، و اما دسته دیگر که متمکن و متمول و صاحب قوّه و قدرت هستند و هیچگونه عذری ندارند خطاب متوجه بآنها است که حقیقة و واقعا ایمان بیاورید و باین ایمان ظاهری قناعت نکنید وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ و مهیّا شوید برای جهاد بهمراهی حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ که هیچگونه عذری نمیتوانند بتراشند مع ذلک آمدند و از شما اجازه طلبیدند وَ قالُوا و گفتند بشما ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ که ما هم با کسانی که معذور هستند و مکلف بجهاد نیستند و قعود کردند قعود کنیم.

[سوره التوبة (9): آیه 87] .... ص : 286

رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ (87)

راضی و خشنود شدند به اینکه بوده باشند با متخلفین از خروج برای جهاد و مهر خورده بر قلوب آنها پس آنها دیگر نمیفهمند.

مسئلة علمیة- روح انسانی در ابتداء امر خالی است از هر گونه صفتی و عقل که خداوند باو عنایت فرموده بمنزله چشم روح است که بتوسط او درک حقایق کند سعادت و شقاوت، خیر و شر، نفع و ضرر، حسن و قبح، نجات و هلاکت را تمیز دهد. و علم بمنزله چراغ عقل است که در این ظلمات شهوات و هواهای نفسانی روشن کند پس جاهل در ظلمات است و چشم روح که عقل است درک نمیکند و کفر و نفاق و عصبیت روی چشم آنها را بسته و همین است معنای طبع لذا میفرماید رَضُوا کمال خوشنودی و رضایت را دارند بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ خوالف نساء و صبیان و مرضی و مقعدین و معذورین و غیر متمکنین هستند اینها هم خشنود هستند که با آنها قعود کنند و خارج نشوند.

ص: 286

وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ عناد و کفر و نفاق و عصبیت و حبّ جاه و مال و دنیا و هواهای نفسانیه مهر زده و بسته است درب قلب آنها را فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ پس آنها در ظلمت و تاریکی افتادند و دیگر از چراغ علم استضائه نمیکنند مثل کسی که اصلا چشم نداشته باشد که فاقد عقل و شعور است و دیوانه است و دیگر حقایق را درک نمیکنند و نمیفهمند.

و بالجمله کور فاقد چشم و بصیر واقع در ظلمت جهل و مریض چشم معیوب و کسی که روی چشمش بسته شده تماما در یک حکم هستند.

[سوره التوبة (9): آیه 88] .... ص : 287

لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (88)

لکن رسول اکرم [ص و کسانی که حقیقة ایمان آورده اند بهمراهی حضرت رسالت جهاد میکنند هم باموال خود که صرف در جهاد و فی سبیل اللَّه میکنند و هم بجانهای خود که در معرکه قتال با کفار جان بازی میکنند و اینها هستند که مخصوص آنها است جمیع خیرات و اینها هستند که رستگار شدند.

لکِنِ الرَّسُولُ استدراک از سابقین منافقین است که تقاعد کردند حضرت رسالت بنفس نفیس خود در جهاد حاضر میشد با کمال شهامت و شجاعت که از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست که فرمود ما هر وقت که در جهاد سخت میشد امر پناهنده بحضرت رسول میشدیم.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بایمان واقعی باطنی حقیقی نه مثل منافقین که فقط صورة و ظاهر باشد با حضرت رسالت و بهمراهی آن بزرگوار جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ یعنی بهترین مصرف مال را صرف دین میدانستند چه برای تجهیزات جنگی و چه سایر مصارف خیریه و انفسهم میدانستند اگر بکشند یا کشته شوند

ص: 287

سعادتمند میشوند چنانچه در همین سوره آیه 52 گذشت قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ الایة یا فتح یا شهادت.

وَ أُولئِکَ لَهُمُ الْخَیْراتُ الخیرات جمع محلی بالف و لام دال بر عموم است شامل جمیع خیرات دنیوی و اخروی و مثوبات و تفضلات و درجات و مراتب و شئونات میشود و احتیاج بتفسیر بعض مفسرین که حمل بر یک جمله از آنها کرده اند نداریم.

اشکال- اینکه ما نظر میکنیم بعض این مجاهدین مبتلاء ببسیاری از بلیات میشدند حتی مثل امیر المؤمنین که افضل مجاهدین بود چه اندازه بلاء و مصیبت بآن سرور وارد شد که بفرماید

(ما زلت مظلوما منذ قبض رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)

یا بفرماید

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

جواب- تمام این بلیات باعث ارتفاع درجات و ازدیاد مثوبات میشد و عین خیرات است حتی از سیّد ابن طاوس نقل میکنند که فرمود اگر ما دستور نداشتیم که باید برای مصائب این خانواده محزون و عزادار باشیم میگفتیم باید خوشحال باشیم که اینها بچه مقامات و درجات عالیه نائل شدند.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فلاح و رستگاری نصیب کسی میشود که جامع جمیع خیرات باشد از عقائد حقه و علوم الهیه و صفات حسنه و اعمال صالحه و درجات عالیه نکتة- در جمله اولی بلام اختصاص بیان فرمود لهم الخیرات که دیگران جامع جمیع خیرات نیستند و در این جمله فقط بیان فلاح آنها را نمود که فلاح و رستگاری اختصاص بمجاهدین ندارد اعمال صالحه دیگر هم باعث فلاح میشود.

[سوره التوبة (9): آیه 89] .... ص : 288

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (89)

این جمله مکرر ترجمه و تفسیر شده و احتیاج ببیان ندارد فقط ما بیک

ص: 288

کلمه أَعَدَّ اللَّهُ اکتفاء میکنیم که این جمله دلالت میکند بر ردّ کسانی که گفتند بهشت و جهنم هنوز خلق نشده اند و در قیامت خلق میشوند و بر ردّ کسانی که منکر معاد جسمانی شدند و فقط معاد روحانی گفتند و بر ردّ کسانی که منکر خلود هستند و بر طبق این آیه آیات بسیار و اخبار متواتره داریم بلکه از ضروریات دین بشمار میرود و منکر آنها کافر و مرتد میشود و در اخبار هم تصریح باین معنی شده که فرمودند از ما نیست.

[سوره التوبة (9): آیه 90] .... ص : 289

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (90)

و آمدند عذرخواهان از اعراب بادیه نشینان به اینکه بآنها اذن و اجازه دهی در قعود و ترک جهاد و قعود کردند کسانی که دروغ گفتند خدا و رسول او را زود باشد اصابه کند کسانی را که کافر شدند از آنها عذاب دردناک.

این آیه شریفه را مفسرین مختلف معنی کردند و لکن آنچه بنظر میرسد و میتوان از ظاهر آیه استفاده نمود آنکه اعراب بدوی آمدند خدمت حضرت و عذرخواهی کردند که ما معذور هستیم از خروج و جهاد که مفاد جمله وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ است و معذّر در اصل معتذر بوده از باب افتعال که طلب عذر باشد تا در ذال ادغام شد بواسطه قرب مخرج و چون التقاء ساکنین محال است عین را فتحه دادند معذر شد، و این اعراب دو دسته بودند یک دسته واقعا معذور بودند چنانچه در آیه بعد بیان میفرماید و یک دسته تقلب کردند و خود را بصورت معذور درآوردند که باین جهت کافر شدند و هر دو دسته خدمت حضرت اجازه خواستند لِیُؤْذَنَ لَهُمْ حضرت آنهایی که حقیقة معذور بودند اجازه داد و اما غیر معذورین بدون اجازه توقف کردند وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یعنی دروغ بخدا

ص: 289

و رسول گفتند که ما معذور هستیم و اینها کافر شدند و سَیُصِیبُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ یعنی من الاعراب عذاب الیم چه در دنیا و چه در آخرت.

[سوره التوبة (9): آیه 91] .... ص : 290

لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (91)

نیست بر اشخاص ضعیف و نه بر مریضها و نه بر فقراء که ندارند چیزی را که انفاق کنند در راه جهاد حرجی و مؤاخذه ای مشروط بر اینکه از روی خلوص و واقعیت باشد که اگر ضعف مزاجی از زمانه و عجزه و کوری یا مریضی یا نداشتن مخارج سفر و نفقه خروج باشد که اگر نبود خارج میشدند برای جهاد یا انفاق میکردند بمجاهدین نیست بر نیکوکاران ایرادی و بحثی و خداوند غفور است میآمرزد و رحیم است ترحم میفرماید.

لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ شل باشد یا عاجز یا کور یا زمین گیر یا ضعف قوی وَ لا عَلَی الْمَرْضی مرضی که مانع از خروج باشد که حقیقة نتواند و بستری شده باشد وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ تهی دست باشد که وسائل سفر را نتواند تهیه کند و کسی هم تحمل نکند برای آنها حرج یعنی مؤاخذه و عذر آنها پذیرفته است) إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ که بخواهند باین توفیق جهاد موفق شوند و نتوانند و دیگران را ترغیب و تحریص کنند برای جهاد اینها نیکوکارانند ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ نه در دنیا گرفتار عقوبت ترک جهاد میشوند و نه در آخرت از آنها سخت گیری میکنند مثل حضرت زین العابدین علیه السّلام در کربلا.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ آمرزنده است و از آنها مؤاخذه نمیکند و رحیم از فیوضات جهاد هم و از مثوبات جهات محروم نمیفرماید.

ص: 290

[سوره التوبة (9): آیه 92] .... ص : 291

وَ لا عَلَی الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ (92)

و نیز حرجی نیست بر کسانی که از فقراء که نداشتند مرکبی و نه نفقه سفر با کمال عشق بجهاد خدمت شما رسیدند و تقاضا کردند که شما وسائل حرکت آنها را فراهم کنید از حیث مراکب و نفقات و شما فرمودی که من واجد اینکه وسائل شما را فراهم کنم نیستم اینها رفتند با چشم گریان اشگ آنها میریخت و محزون بودند که ما چرا نیافتیم وسائل حرکت را و از این فیض جهاد محروم شدیم وَ لا عَلَی الَّذِینَ عطف بجمله قبل است وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ و احتیاج بذکر نداشت و لکن وجه ذکر آنها اینست که امتیاز داشتند با سایر غیر واجدین به اینکه اینها کمال میل بخروج داشتند و در مقام تحصیل وسائل بودند که خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسیدند إِذا ما أَتَوْکَ و تقاضا کردند لِتَحْمِلَهُمْ و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(قلت لا اجد ما احملکم علیه)

و اینها چون مأیوس شدند و از این فیض محروم گشتند تولّوا اینها برگشتند با دل شکسته و اشگ جاری و قلب محزون و غمناک وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ یعنی میریخت اشک از چشمان آنها حزنا در حالی که محزون و غمناک بودند أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ بلکه میتوان گفت که اینها در مثوبات جهاد با مجاهدین شرکت دارند چنانچه در اخبار داریم

(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)

و قضیه جابر بن عبد اللَّه که در خطاب بشهداء کربلا گفت من هم با شما شریک هستم عطیه اعتراض کرد که آنها نفوس و اموال خود را در راه اسلام صرف کردند جواب داد متمسکا بهمین حدیث، بلکه گفتند سه قسم فاعل داریم: فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا. مثلا قتله حضرت سیّد الشهداء سه قسمت بودند:

لشگر کربلا فاعل بالمباشرة مثل شمر و اشباه شمر [لع یزید پلید و ابن

ص: 291

مرجانه [لع فاعل بالتسبیب، و بنی امیه و اهل شام و نواصب و امثال آنها که باین ظلم راضی بودند حتی امروز که روز عاشورا عید بزرگ آنها است فاعل بالرضاء لعنهم اللَّه جمیعا

(لعن اللَّه امة سمعت بذلک فرضیت به)

و در قیامت میگویند

(این الظلمة و این اعوان الظلمة و این اشباه الظلمة فضرب لهم سرادق من نار حتی یفرق عن الحساب

[سوره التوبة (9): آیه 93] ... ص : 292

إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (93)

منحصرا مسئولیت برای کسانیست که از شما استیذان میکنند برای قعود و ترک جهاد و آنها اغنیاء هستند که همه نوع تمکن دارند خشنود و راضی بودند به اینکه آنها باشند با عجزه و فقراء و نساء و مرضی و صبیان و خداوند دلهای آنها را مهر کرده پس آنها نمیدانند.

إِنَّمَا السَّبِیلُ خداوند تبارک و تعالی بعد از آنی که جمیع اسباب هدایت را برای بنده فراهم فرمود از اعطاء عقل و قوت و قدرت و اختیار و سایر وسائل از مال و منال و پیغمبر فرستاد و دستور نازل فرمود و حجت را از هر جهت بر بندگان تمام کرد و راه عذر بسته شد اگر بنده سرپیچی کرد و مخالفت نمود مسئولیت و مؤاخذه باو متوجه میشود لذا بکلمه انما که از ادات حصر است مسئولیت را که معنای سبیل است منحصر میفرماید عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ بر کسانی که طلب اذن میکنند از حضرت رسول در ترک جهاد که اعظم اعمال برّ است که فرمود

(و ما اعمال البرّ کلها فی جنب الجهاد الا کنعثة فی بحر لجّی)

مثل تخته ای است بر روی دریای عمیقی و آنها کیانند وَ هُمْ أَغْنِیاءُ که هیچگونه عذری ندارند نه جزو ضعفاء هستند و نه عجزه و نه مرضی و نه فقراء که لا یجدون ما ینفقون باشند

ص: 292

رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ راضی شدند که در سلک معذورین باشند که مکلف بر جهاد نبودند وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ گذشت که استناد طبع بخدا از باب اینست که هیچ امری در خارج تحقق پذیر نیست تا اراده حق تعلق نگیرد و این منافی با اختیار نیست که بنده بسوء اختیار خود تارک اعمال خیر و مرتکب شرور شود و قساوت پیدا کند و خود را از قابلیت هدایت بیندازد نظیر هسته خرما و دانه گندم که گندیده شود دیگر قابل اینکه یک نخله خرما یا هفتصد دانه گندم شود نیست، و این جمله کمال دلالت را دارد بر کفر این طائفه زیرا مؤمن هر که باشد و هر چه باشد نور ایمان در قلبش تابش دارد و قلبش طبع نشده فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ظاهرا مراد جهل بسیط نیست بلکه جهل بمعنی حمق است که اصلا درک نمیکنند.

[سوره التوبة (9): آیه 94] .... ص : 293

یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ وَ سَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (94)

عذرخواهی میکنند این منافقین که قعود کردند و با شما برای غزوه تبوک خارج نشدند زمانی که شما از غزوه تبوک برگشتید بمدینه بسوی آنها باباطیل و عذرهای دروغی بآنها بفرما عذرخواهی نکنید هرگز ما بشما ایمان نمیآوریم و تصدیق اکاذیب شما را نمیکنیم زیرا محققا خداوند خبر داده باخبار و کلمات شما بما و زود باشد که اعمال شما نزد خداوند و رسول او مکشوف و مشاهد گردد پس از آن شما را ردّ میکنند و برمیگردید بسوی عالم غیب و شهود پس شما را خبر میدهند بآنچه که بودید عمل میکردید.

یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ کسانی که قعود کردند و خارج نشدند برای غزوه تبوک

ص: 293

چهار دسته بودند دو دسته از مؤمنین و دو دسته از منافقین.

اما دو دسته از مؤمنین یک دسته معذورین بودند از عجزه و مرضی و فقراء غیر قادر، و یک دسته کسانی که خدمت حضرت رسیدند و تقاضای وسائل کردند و محزون و گریان شدند که نتوانستند خارج شوند.

و اما دو دسته از منافقین یک دسته کسانی بودند که آمدند و استیذان کنند باعذار دروغی که خارج نشوند و این سه دسته در آیات قبل ذکر شده و این آیه راجع بدسته چهارم است که دسته دوم منافقین هستند که عذری نداشتند و نیامدند استیذان کنند و پیش خود گفتند ما قعود میکنیم اگر در این غزوه فتح با کفار شد که بر ما بهتر است و اگر فتح با مسلمین شد پس از مراجعه مسلمین بمدینه میرویم و بیک اعذار باطله و اکاذیب اعتذار میجوئیم و پس از مراجعه آمدند و اعتذار جستند إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ غافل از اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوحی الهی از بواطن آنها خبر دارد چون اینها اعتقاد برسالت نداشتند و منکر وحی بودند.

قُلْ لا تَعْتَذِرُوا عذرتراشی نکنید لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ هرگز قبول نمیکنیم دروغها و عذرتراشیهای شما را زیرا قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ خداوند بما خبر داده مِنْ أَخْبارِکُمْ که چه مقصود داشتید و دروغهایی بافته اید وَ سَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ خداوند عالم السرّ و الخفیات است، مراد شاید این باشد که در محضر الهی نامه اعمال و اقوال شما باز میشود و رسوله و حضرت رسالت مشاهده میکند ثُمَّ تُرَدُّونَ رجوع میکنید از دنیا بآخرت که برمیگردید پس از مردن زنده میشوید و رجوع بخدا میکنید که مفاد إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است خداوندی که عالم بغیب و شهود است از ظاهر و باطن و سرّ و علن شما خبر میدهد إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ و تمام جزئیات کارهای شما را بشما خبر میدهد فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ و نامه عمل شما بدست شما میرسد و می گویید

ص: 294

یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها الایة کهف آیه 47

[سوره التوبة (9): آیه 95] .... ص : 295

سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (95)

زود باشد که این منافقین شما مسلمانها را قسم یاد کنند که صرف نظر کنید زمانی که شما آنها را ملاقات کنید و برگردید بسوی آنها و عذر آنها را بپذیرید و از آنها مؤاخذه نکنید پس شما باید از آنها اعراض کنید و باین قسمهای آنها و کلمات آنها اعتناء نکنید زیرا اینها محققا رجس و نجس و پلید هستند و جایگاه آنها جهنم است بازاء آنچه خود برای خود دست میآورند و کسب میکنند سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ یعنی شما را قسم میدهند میگویند شما را بخدا قسم إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ زمانی که شما از جهاد برگشتید و داخل مدینه شدید و آنها را ملاقات کردید لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ به اینکه از گناه آنها چشم بپوشید و اثر بار نکنید و مثل سابق با آنها مراوده و معاشرت را ترک نکنید و عمل آنها را ندیده بگیرید فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ شما گوش بمزخرفات آنها ندهید و بکلی از آنها اعراض کنید زیرا منافق تا نفاقش ظاهر نشده احکام ظاهری اسلام بر او بار میشود اما پس از ظهور نفاق دیگر باید آنها را دور انداخت و ابدا بخود راه نداد، سپس خداوند علت اعراض را بیان میفرماید إِنَّهُمْ رِجْسٌ باطنا که کافر و نجس بودند بر حسب ظاهر هم نجس و خبیث و پلید شدند باید از آنها دوری بجوئید وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ که دیگر راه نجات ندارند اگر با این نفاق بمیرند جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ خود بدست خود خود را جهنمی میکنند و عذاب را برای خود میخرند.

ص: 295

[سوره التوبة (9): آیه 96] .... ص : 296

یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (96)

قسم یاد میکنند برای شما مؤمنین تا اینکه شما از آنها راضی شوید پس اگر شما راضی شوید از آنها پس محققا خداوند راضی نمیشود از قومی که فاسق هستند این آیه شریفه در مقام بیان اینست که مبادا احدی از مؤمنین از کافر و منافق و غیر مؤمن راضی و خشنود باشد زیرا یکی از شرائط ایمان بلکه داخل در ایمان بلکه حقیقت ایمان مسئله تولّی و تبرّی است حتی در خبر است از امام پرسیدند که

(هل الحبّ و البغض من الایمان فقال هل الایمان الّا الحبّ و البغض)

تنبیه- اصل حبّ و بغض امر قلبی است و جزو عقائد است و داخل در ایمان است، دوستی خدا و دوستان خدا از انبیاء و ملائکه و اوصیاء انبیاء و مؤمنین و دشمنی با دشمنان خدا از مشرکین و منافقین و کافرین و معاندین و دشمنی دشمنان دوستان خدا مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 92، و غیر از این از آیات.

و اما ترتیب آثار محبت و عداوت در خارج از فروع دین است و از واجبات شرعی است چنانچه شمردند: نماز، روزه، خمس، زکاة، حج، جهاد، امر بمعروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی.

یَحْلِفُونَ لَکُمْ شما مؤمنین را قسم میدهند لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ که شما از آنها راضی شوید فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ یعنی هرگز از آنها راضی نشوید که اگر از آنها راضی شوید بدانید فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ و کسی را که خدا از او راضی نباشد و عداوت داشته باشد باید مؤمن کمال عداوت را داشته باشد و از او بیزاری بجوید چنانچه در حق ابراهیم علیه السّلام نسبت بعمویش که تعبیر بپدر در قرآن فرموده نظر به اینکه شوهر مادر او بود و در دامن او بزرگ شده بود خطاب پدر

ص: 296

میکرد خداوند میفرماید فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ همین سوره آیه 115، و مکرر گفته ایم که فاسق اطلاق بر مشرک و منافق و کافر و معاند و مطلق غیر مؤمن حتی بر مؤمن عاصی میشود بلی از جهت ایمانش محبوب الهی است و از جهت عمل مبغوض مگر آمرزیده شود.

[سوره التوبة (9): آیه 97] .... ص : 297

الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (97)

عربهای بادیه نشین کفر و نفاق آنها سخت تر و شدیدتر است از عربهای شهرنشین و آنها سزاوارترند به اینکه ندانند حدود آنچه نازل فرموده خداوند بر پیغمبر خود و خداوند عالم است باحوال آنها و حکیم است در جزاء اعمال آنها الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً زیرا قساوت قلب آنها بیشتر است و دست آنها کوتاه تر است از علم و فراگرفتن احکام و مشاهده اخلاق و معجزات نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنانچه رعایا که دست آنها از دامن علماء کوتاه تر است از شهریها بجهالت و حماقت شدیدتر هستند و لذا دعات باطله بیشتر باینها توجه دارند برای اضلال و گمراهی آنها و لذا می گوییم عرب شهرنشین است و اطلاق عرب بر آنها یعنی معرب ما فی الضمیر هستند و حقائق را درک میکنند و بیان میکنند و بادیه نشین اعرابی است و جمع آن اعراب است.

وَ أَجْدَرُ یعنی سزاوارتر و احری هستند که جاهل بحدود الهی باشند أَلَّا یَعْلَمُوا یعنی بان لا یعلموا و ظاهرا مراد جهل مقابل عقل است لذا در کافی ابواب بسیاری در این موضوع ذکر کرده بنام کتاب عقل و جهل و بتعبیر دیگر اطلاق حمق میشود که قوه درّاکه آنها کم است و نمیدانند.

حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ چون تمام دستورات الهیه حدودی دارد

ص: 297

نباید بدون الحد قناعت کرد و نباید از حد تجاوز نمود (الشی ء اذا جاوز عن حده انقلب الی ضده) چه در باب عبادات مثل نماز، روزه، حج، جهاد و امثال آنها و چه در باب معاملات بیع، رهن، اجاره و امثال اینها، چه در باب میراث، دیات قصاص، اجراء حدود و غیر اینها از فروع فقهیه و همچنین در باب اخلاق که اگر در طرف افراط یا تفریط رفت جزو رذائل میشود، و همچنین در باب عقائد کوتاهی یا غلوّ نباید کرد و اکثر ناس عالم بحدود الهی نیستند چه رسد ببادیه نشینان وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ که مکرر در مکرر توضیح شده.

[سوره التوبة (9): آیه 98] .... ص : 298

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (98)

و بعضی از این اعرابی که اشدّ کفرا و نفاقا بودند آنچه که از آنها گرفته میشد مثل زکاة یا سایر اموال برای مصارف بیت المال آن را غرامت و ضرر و خسارت میدانند و انتظار داشتند که بر شما مسلمین یک پیشامدهای سویی بیاید که آنها دیگر از دست شما خلاص شوند غافل از اینکه بر آنها پیش آمد سوء متوجه شده و خداوند میشنود کلام آنها را و میداند اعمال و اخلاق آنها را.

وَ مِنَ الْأَعْرابِ من تبعیضیه است که این بعض از سایر منافقین از اعراب بودند که بدتر و عداوت آنها زیادتر بود و از ترس جان و مال خود اظهار ایمان کردند و ناچار بودند با مسلمین معاشرت داشته باشند البته باید بظواهر اسلام عمل کنند مثلا بدادن زکاة و خمس و مصارف جهاد و امثال اینها.

مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً غرامت جرم و خسارت است که انسان ناچار است مصرف کند، اینها که عقیده باطنی نداشتند و بخل ذاتی آنها با کمال اکراه میدادند و انتظار دارند کی شود که بتوانند ندهند.

ص: 298

وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ جمع دائرة بمعنی پیش آمد سوء که در این غزوات شکستی بمسلمین وارد شود و ضعفی در آنها پیدا گردد که دیگر آنها سلطه و قدرتی نداشته باشند غافل از اینکه خداوند روزبروز علم اسلام را بلندتر و عظمت و قدرت و شوکت مسلمین را زیادتر میکند و فتوحات اسلامی و غلبه بر کفار شدیدتر میگردد عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ که خداوند آنها را رسوا فرمود و مسلمین را آگاه کرد از نفاق آنها که دیگر معامله اسلام با آنها نکنند و معاشرت با آنها را ترک کنند و آنها را بخود راه ندهند و این پیش آمد سوء بر آنها متوجه شد که دستور بیاید جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ که در آیه 74 همین سوره گذشت و در سوره تحریم آیه 9 نیز میفرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ چه دائره سویی بدتر از این پیدا میشود.

وَ اللَّهُ سَمِیعٌ بگفتار آنها علیم ببواطن آنها از نفاق و سایر اخلاق فاسده و باعمال و رفتار و کردار آنها.

[سوره التوبة (9): آیه 99] .... ص : 299

وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (99)

و بعض اعراب بادیه نشین هستند که از روی حقیقت و واقعیت ایمان بخدا و روز قیامت آورده اند و آنچه انفاق میکنند قربة عند اللَّه که تقرّب میجویند و مشمول دعاهای حضرت رسالت میشوند آگاه باشید که همین انفاقات آنها باعث قرب آنها شده زود باشد که خداوند آنها را داخل رحمت خود فرماید محققا خدا آمرزنده و رحم کننده است.

این آیه شریفه برای اتمام حجت برای اعراب منافقین است که نتوانند

ص: 299

فردای قیامت عذری در پیشگاه احدیت بیاورند که بگویند ما نظر به اینکه ناقص العقل بودیم و دور دست از علم و معرفت و معجزات و احکام بودیم لذا ایمان نیاوردیم خداوند این طائفه را حجت بر آنها قرار داده که اینها هم مثل شما بودند و ایمان آوردند چنانچه همین حجت را خدا در جمیع طبقات ناس قرار داده از یهود و نصارا و مشرکین و مخالفین و نساء و فسّاق و اغنیاء و فقراء و ظلمه و سلاطین و متسلطین و امراء که یک قسمت آنها را مؤمن و صالح و متقی قرار میدهد که بر دیگران حجت باشند مثل آسیه زن فرعون و اسماء زن ابی بکر برای زنهایی که شوهرهای فاسد دارند و همچنین امروز خانم امین بر تمام زنها و از این قبیل بسیارند لذا میفرماید وَ مِنَ الْأَعْرابِ از همین بادیه نشینان مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ کسانی که خداوند شهادت بایمان آنها دهد معلوم است چه درجه از ایمان را دارند وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ در مقابل آنهایی که یتخذون ما ینفقون غرامة و جرما وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ که میفرماید خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ شرحش در چهار آیه بعد میآید.

أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ بمقصود و منظور خود نائل شدند و بمقام قرب الهی رسیدند سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ فردای قیامت هم مشمول رحمت الهی میشوند إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ از گناهان قبل از اسلام آنها میگذرد و میآمرزد که فرمود

(الاسلام یجبّ ما قبله)

رحیم و مشمول رحمت خود میگرداند.

[سوره التوبة (9): آیه 100] .... ص : 300

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (100)

و کسانی که سبقت گرفتند در ایمان برسول خدا از مهاجرین و انصار و کسانی که

ص: 300

متابعت کردند سابقین را و ایمان آوردند و باعمال حسنه آنها اقتداء کردند خداوند از همه آنها راضی و خشنود است و آنها هم از خدا راضی و خشنود هستند و مهیّا فرموده از برای آنها بهشتهایی که جاری میشود از پای قصور آنها انهاری و همیشه ابد الاباد در آن بهشت ها ساکن هستند اینست رستگاری و فوز عظیم.

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ در اخبار بسیاری از خاصه و عامّه بلکه از ضروریات مذهب شیعه است که اول کسی که ایمان آورد امیر المؤمنین علیه السّلام بود حتی دارد روز دوشنبه حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث برسالت شد و روز سه شنبه امیر المؤمنین [ع ایمان آورد، و نیز دارد که حضرت آمد در مسجد الحرام و علی علیه السّلام در خلف آن حضرت و خدیجه خلف امیر المؤمنین نماز میگذاردند و هفت سال بدین منوال بود، حتی دارد که پس از ایمان علی [ع پدرش ابی طالب باو گفت (انّ محمّدا لا یدعو الّا الی الخیر فالزمه).

و مراد از سابقین کسانی که قبل از هجرت ایمان آوردند مِنَ الْمُهاجِرِینَ که پس از هجرت هجرت کردند و از خانه ها و اموال خود صرف نظر نمودند و الانصار مطابق سیاهی قرآن که راء مکسور است عطف بمهاجرین است یعنی سابقین از انصار کسانی که از مدینه به مکه مشرف شدند و ایمان آوردند و حضرت را دعوت بمدینه کردند و موقع هجرت استقبال شایانی از آن حضرت کردند و آن حضرت را و مهاجرین را در منازل خود جای دادند. و اما اگر بر خلاف سیاهی قرائت غیر مشهور باشد عطف به و السابقون است و مرفوع است و سابقون مخصوص بمهاجرین است.

وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ کسانی که بعد از هجرت ایمان آوردند چه از مهاجرین که هجرت کردند و چه از انصار که بعد از فتح مکه و نصرت الهی یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً بلکه شامل جمیع مؤمنین الی یوم القیمة میشود

ص: 301

که متابعت اولین را کردند.

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ رضایت خداوند بالاترین مقامات است چنانچه میفرماید وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ همین سوره آیه 73، و در خبر دارد موقعی که اهل بهشت در بهشت مستقر میشوند خطاب میرسد که دیگر مطلبی و توقعی دارید عرض میکنند (ربّنا رضاک).

وَ رَضُوا عَنْهُ آن قدر تفضل در حق آنها میشود که آنها هم راضی میشوند که صاحب نفس مطمئنه میشوند که خطاب برسد یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی حجر آیه 28.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ دلیل بر وجود جنت است که خدا مهیّا فرموده خالِدِینَ فِیها أَبَداً دلیل بر خلود است با تأکید بکلمه ابدا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ چه رستگاری و فوزی عظیم تر از رضای خدا و بهشت جاویدان است

[سوره التوبة (9): آیه 101] .... ص : 302

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ (101)

و از کسانی که اطراف شما مسلمین هستند از اعراب منافق هستند و از اهل مدینه که اینها فرو رفتند بر نفاق و ثابت ماندند بر آن زود باشد که اینها را دو مرتبه عذاب کنیم شما آنها را نمیدانی ما میدانیم پس از آن برمیگردانیم بسوی عذاب عظیمی.

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ یعنی اطراف مدینه و حول و حوش مدینه من الاعراب از همین جهال عرب و بادیه نشینان منافقون که بر حسب ظاهر اظهار ایمان کردند و باطنا بر کفر ثابت بودند وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ از همین شهرنشینان که سکونت در مدینه دارند، و این جمله عطف است بر و ممن حولکم که اینها هم

ص: 302

منافق هستند یعنی شهری و دهاتی جماعتی منافق هستند مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ که این دو دسته دست از نفاق برنداشتند و بر نفاق ثابت و مستقر و باقی بودند لا تَعْلَمُهُمْ خطاب بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است زیرا پیغمبر آنچه میداند بوحی الهی است و الّا تمام منافقین را پس از وحی میدانست، و ممکن است مراد مسلمین باشند که خبر از نفاق اینها نداشتند و با اینها معامله اسلام میکردند نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ بعلم ذاتی الهی سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ مفسرین در مراد از مرّتین مختلف تفسیر کردند اخبار هم بسیار داریم و اغلب بدنیا و قبر تفسیر شده و لکن ذکر قبر از باب بیان مصداق است.

و تحقیق کلام اینکه انسان سه عالم دارد: دنیا و برزخ و قیامت و منافقین در هر سه عالم معذّب هستند، امّا در دنیا بفقر و قحطی و اعراض مسلمین از آنها و سایر بلیات دنیوی و اما در برزخ از سختی جان دادن و عذاب قبر و جهنم عالم برزخ برهوت الی یوم یبعثون چنانچه میفرماید وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 102، و برزخ فاصله بین دو چیز است چنانچه در سورة الرحمن فصل بین دو بحر را میفرماید بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ آیه 20.

و اما در قیامت ثُمَّ یُرَدُّونَ یعنی زنده میشوند و آنها را برمیگردانند إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ که اسفل درکات جهنم است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

[سوره التوبة (9): آیه 102] .... ص : 303

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (102)

و دیگران غیر منافقین یعنی مؤمنین که اعتراف بگناهان خود دارند

ص: 303

و اعمال صالحه و اعمال سیئه هم از آنها صادر شده مخلوط بیک دیگر امید است خداوند آنها را ببخشد محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

این آیه شریفه از آیات رجاء است بلکه بعضی گفتند ارجی آیه است که مؤمن و لو مرتکب بعض معاصی شود در صورتی که باعث زوال ایمانش نشود و خود را مقصر بداند و اعتراف بتقصیر خود کند مورد مغفرت و رحمت میشود.

وَ آخَرُونَ یعنی دیگران که مراد غیر منافقین باشند که باطنا معتقد بعقائد حقه باشند اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ بسا اشخاصی هستند اهمیت بمعاصی خود نمیدهند و چیزی نمیگیرند و گمان میکنند آدم خوبی هستند، و اما کسانی که خود را گنه کار میدانند و پشیمان میشوند که حقیقت توبه است که حضرت فرمود

(کفی فی التوبة الندم)

و اعمال صالحه دارند مثل نماز، روزه، سایر واجبات و مستحبات و اعمال سیئه و معاصی هم از آنها صادر شده که مفاد (خلطوا عملا صالحا و آخر سیّئا) است.

عَسَی اللَّهُ در اخبار داریم که کلمه عسی نسبت بخدا وجوب و لزوم است یعنی البته خداوند أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ قبول توبه آنها را میکند، و از این باب است کلمه توّاب اگر نسبت ببنده داده شد یعنی بسیار توبه کننده و اگر نسبت بخدا داده شده یعنی بسیار قبول توبه میکند إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ در چهار موضع از سوره بقره وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ در دو آیه بعد و در آیه 119 بدون ذکر واو عاطفه، و در علم کلام گفته ایم همین نحوی که واجب است بر بنده توبه کند همین نحو هم بر خدا واجب است قبول توبه زیرا حسن ملزم دارد إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ میآمرزد رحیم تفضلات هم میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70

ص: 304

[سوره التوبة (9): آیه 103] .... ص : 305

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (103)

بگیر از اموال مؤمنین صدقه را پاک کن آنها را از معاصی و خالص فرما آنها را از کثافات باین صدقه و صلوات بفرست بر آنها محققا صلوات تو باعث سکونت و اطمینان قلب آنها است و خداوند میشنود صلوات تو را و میداند صدقه آنها را خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً بعضی گفتند مراد زکاة است و بر طبقش خبری از کافی از حضرت صادق علیه السّلام نقل میکنند که پس از نزول این آیه حضرت فرستاد منادی ندا کند بتکلیف زکاة، و بعضی گفتند مراد صدقات مندوبه است چنانچه اخبار بسیاری داریم که ائمه علیهم السلام در موارد صدقات مندوبه تمسک باین آیه فرموده اند، و بعضی گفتند مراد صدقه کسانیست که در آیه قبل فرموده خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً لکن تحقیق اینست که مراد جمیع و مطلق صدقات است بقرینه من اموالهم که جمع مضاف است شامل جمیع اموال میشود خصوص اموال زکوی و تفسیر بزکوة یا بعض صدقات خاصه بیان مصداق است، بناء علی هذا امر خذ مطلق الامر است اعمّ از امر وجوبی یا ندبی در صدقات واجبه واجب و در مندوبه مستحبّ و این امر اختصاص برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ندارد بلکه بعد از آن حضرت در ائمه علیهم السلام هم جاریست بنص اخبار بلکه در نواب ائمه خاصه و عامه بتنقیح مناط قطعی هم جاریست و مسئله زکاة و صدقات مندوبه و کفارات و مطلق انفاقات را در مجلد اول در ذیل آیه شریفه وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مفصلا بیان کردیم مراجعه فرمائید تُطَهِّرُهُمْ از معاصی که زکاة و سایر صدقات کفاره گناهان است و اخبار در هر موردی بسیار داریم که در محال خود بیان شده وَ تُزَکِّیهِمْ از اخلاق رذیله مخصوصا صفت خبیثه بخل که فرمود

(اسخی الناس من ادّی زکاة ماله)

ص: 305

بها یعنی بدادن صدقه هم از معاصی پاک میشوند و هم از اخلاق رذیله تزکیه پیدا میکنند وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ صلوة از جانب حق نزول رحمت است و از طرف بنده طلب رحمت است و از طرف ملائکه ایصال رحمت است إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب آیه 56 [اللهمّ صلّ و سلّم علی محمّد و آله إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ چون مسلّما دعاء نبی مستجاب است و شفاعت او مقبول و طلب مغفرت او غفران است لذا باعث اطمینان و سکونت نفس میشود وَ اللَّهُ سَمِیعٌ گفتیم اطلاق سمیع بر خداوند دو معنی دارد یکی عالم بمسموعات و یکی ترتیب اثر بر عرائض و دعاء بنده گان و در اینجا مناسب معنای دومی است علیم بافعال بندگان از دادن زکوات و صدقات و انفاقات بلکه بدست او میرسد چنانچه در آیه بعد میفرماید

[سوره التوبة (9): آیه 104] .... ص : 306

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (104)

آیا نمیدانند اینکه خداوند تبارک و تعالی قبول میفرماید توبه را از بندگان خود و میگیرد صدقات را و محققا خداوند تواب است بسیار قبول توبه میکند و مورد رحمت خود قرار میدهد.

أَ لَمْ یَعْلَمُوا یعنی باید بدانند و معرفت داشته باشند که خداوند ذات مقدسش جامع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع عیوب و نواقص است و افعالش تماما حسن است و مطابق حکم و مصالح است و نسبت ببندگانش کمال لطف و تفضل و عنایت را دارد

[چنانش سر لطف با هر تن است که هر بنده گوید خدای من است

و البته قبولی توبه عقلا و شرعا حسن است و أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ

ص: 306

و لو یک ساعت قبل الموت بلکه در حدیث قدسی است

(اغفر و لا ابالی)

که اگر بدون توبه هم از دنیا رود مغفرت او شامل حالش میشود.

وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ که در اخبار دارد صدقه اول بدست خدا میرسد بعد بدست فقیر و لذا ائمه علیهم السلام میبوسیدند صدقه را، و مراد از دست خدا یعنی قبل از رسیدن بدست فقیر مورد قبول میشود و در دفتر ثبت میگردد و اجرش بمعطی داده میشود هفصد بلکه مضاعف مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ بقرة آیه 262 وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ با سه تأکید کلمه انّ و کلمه هو و جمله اسمیه توّاب است صیغه مبالغه ممکن است مراد کثرت قبول باشد

بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ

این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی بازآ

و ممکن است مراد اعلا مرتبه قبول باشد که از نامه عمل محو فرماید و از نظر کرام الکاتبین بیرون فرماید و بجای معاصی حسنات نوشته شود فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70، و علاوه از توابیت رحیم است رحمت های غیر متناهیه الهیه شامل حال آنها میشود.

[سوره التوبة (9): آیه 105] .... ص : 307

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)

و بفرما بامّت هر چه میخواهید عمل کنید پس زود باشد که خداوند عمل شما را میبیند و رسول خدا هم مشاهده میکند و مؤمنون هم نظر میکنند و زود باشد که شما را برگردانند نزد دانای غیب و شهود خدای متعال پس آگاه میکند شما را بآنچه بودید عمل میکردید.

ص: 307

[مسئلة علمیة اعتقادیة] و آن اینست که علم الهی ذاتیست عین ذات است و غیر متناهیست و ازلا و ابدا آنچه واقع شده یا واقع میشود معلوم عند اللَّه است چیزی بر علم او افزوده نمیشود و از علم او محو نمیگردد و هیچگونه احتیاج بنامه عمل یا اقامه شهود ندارد لکن دستگاه سلطنتی او برای تنبه بندگان کتبه اعمال و نامه عمل و اقامه شهود از ملائکه و اعضاء و جوارح و انبیاء و ائمه و ازمنه و امکنه و قرآن مقرر فرموده، و اما حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار و صدیقه طاهره صلوات اللَّه علیهم اجمعین این چهارده نور پاک در همان عالم نورانیت که انوار مقدسه آنها را خلق فرمود افاضه جمیع کمالات و علم ما کان و ما یکون قبل از خلقت عالم و آدم بآنها فرمود.

و شواهد این دعوی از آیات شریفه و اخبار متواتره بتواتر اجمالی داریم و در خلال آیات شریفه تذکر داده ایم و احتیاج بتکرار نیست.

و این آیه شریفه بر طبق جریان قانون سلطنت که ملائکه کتبه کلیه اعمال بنده گان را از حسنات و سیئات مینویسند و میبرند در پیشگاه احدیت و روزهای دوشنبه و پنجشنبه عرضه میدارند بر پیغمبر و ائمه اطهار حیّا و میّتا و فردای قیامت بدست صاحبش میدهند و شهود شهادت میدهند و میزان میکنند و حساب مینمایند تماما روی جریان قانون سلطنتست و الّا همان علم الهی کافیست و احدی را نمیرسد که بگوید العیاذ خدا نمیداند یا اشتباه کرده یا ظلم میکند پس از این بیان مفاد آیه واضح میشود و احتیاج بتمحلات مفسرین نداریم.

وَ قُلِ اعْمَلُوا معنی امر نیست یعنی هر چه میخواهید از عبادت و معصیت بکنید بجزای آن میرسید فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ که کتبه رقیب و عتید مینویسند ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 و میبرند در پیشگاه احدیت

ص: 308

لذا تعبیر بفاء و سین فرموده و رسوله که ایام هفته همه روز صباحا و مساء بنظر مبارک او میرسانند که در اخبار دارد اگر اعمال صالحه باشد مسرور میشود و اگر سیئه باشد غمگین میشود و دارد آن حضرت را مسرور کنید نه غمگین و اگر قابل مغفرت باشد طلب مغفرت میکند که مفاد حدیث

(حیاتی خیر لکم و مماتی خیر لکم)

است وَ الْمُؤْمِنُونَ که در اخبار بسیاری تفسیر بائمه علیهم السلام شده که دو روز عرض اعمال دوشنبه و پنجشنبه بر آنها عرضه میدارند. و میتوان گفت که تفسیر باهمّ مصادیق است و فردای قیامت پس از آنکه نامه های اعمال مکشوف شد تمام مؤمنین مشاهده میکنند.

وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ این جمله راجع بکلام اول است که بیان شد یعنی شما را میبرند روز قیامت نزد آنکه عالم بغیب و شهود است و چیزی بر او مخفی نیست و احتیاج بنامه عمل و شهود و حساب و میزان ندارد فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پس شما را خبر میدهد و آگاه میفرماید بجمیع آنچه که عمل میکردید و هر کدام شما را بجزاء خود میرساند (الناس مجزیّون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ) فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 8، 9.

[سوره التوبة (9): آیه 106] .... ص : 309

وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (106)

و یک جماعت دیگر هستند که کار اینها تأخیر میافتد تا امریّه الهیه صادر شود یا آنها را عذاب میکند یا توبه آنها را قبول میفرماید و خدا داناست و حکیم است در بعض اخبار است که این آیه در مورد کسانیست که مثل حمزه و سایر مجاهدین مسلمین را کشتند سپس داخل اسلام شدند ولی ایمان کامل نداشتند و در

ص: 309

بعض اخبار کسانی هستند که نه اقرار بفضائل علی علیه السّلام کردند و نه انکار، لکن مکرر گفته ایم که این نوع اخبار بیان مصادیق است منافات با عموم و اطلاق آیه ندارد لذا می گوییم اولا مراد این نیست که العیاذ بر خدا معلوم نباشد که اینها را عذاب میکند یا قبول توبه میکند بلکه مراد اینست که یک دسته از ضعفاء اهل ایمان که در این عصر ما بسیار هستند بلکه در همه اعصار بودند که مرتکب بسیاری از معاصی و آلوده بکبائر مثل ترک صلوة و صوم و حج و نحو اینها شدند اگر این معاصی بجایی رسید که باعث زوال ایمان آنها شد هنگام رفتن از دنیا مورد عذاب میشوند و اگر ایمان محفوظ ماند و هنگام رفتن موفق بتوبه شوند خداوند قبول میفرماید ما نمیدانیم کار آنها بکجا میکشد نمیتوانیم معامله کفر با آنها کنیم و نه اطمینان بسلامتی آنها پیدا کنیم تا خاتمه کار آنها بکجا بکشد لذا میفرماید وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ اینها کارشان عقب میافتد تا امر الهی در حق آنها صادر شود إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ اگر بی ایمان از دنیا رفتند چنانچه در بسیاری از معاصی داریم که باعث زوال ایمان میشود مثل ترک صلوة و تضییع آن و ترک زکاة و حج و تضییع آن و اعراض از علماء و غیر اینها.

وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ اگر موفق بتوبه شدند و ایمان آنها باقی ماند وَ اللَّهُ عَلِیمٌ که کدام بی ایمان از دنیا میروند و کدام موفق بتوبه میشوند حکیم کار بیجا نمیکند یکی را بی جهت عذاب کند و یکی را بی جهت بپذیرد.

[سوره التوبة (9): آیه 107] .... ص : 310

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (107)

و کسانی از منافقین مسجدی اتخاذ کردند و بنا نمودند در حالی که قصد آنها

ص: 310

ضرر زدن بمسلمین بود و از روی کفر و تفرقه بین مؤمنین و کمین گاه کسی که قبلا در محاربه با خدا و رسول خدا بوده و هر آینه قسم میخورند که ما قصد سویی نداشتیم و اراده نکرده بودیم مگر احسان و خوبی را و خداوند شهادت میدهد که اینها دروغگو هستند.

این آیه شریفه با سه آیه بعد از آن راجع بمسجد قبا و مسجد ضرار است و شرح قضیه بر حسب استفاده از اخبار مرویه از کافی و علی ابن ابراهیم و طبرسی و عیاشی بنحو خلاصه اینست که جمعی از مسلمین که از قبیله عمرو ابن عوف بودند که بنی عمرو ابن عوف میگفتند از روی خلوص مسجدی بنا کردند که سقف داشت برای موقعی که باران میبارید یا آفتاب میتابید یا عجزه و پیر مردانی که مشکل بود برای آنها آمدن در مسجد مدینه در آنجا نماز گذارند بنام مسجد قبا که هنوز باقی است و مستحبّ است رفتن در آن مسجد و نماز گذاردن در آن که حاج میروند و آن موقع مسجد مدینه سقف نداشت و حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم تشریف بردند و در آن نماز گذاردند.

قبیله بنی غنم ابن عوف که عموزاده های آنها بودند حسد بردند و از منافقین بودند و در نزدیکی مسجد قبا مسجدی بنا کردند که مسمی شد بمسجد ضرار و مقصد و منظور آنها از این بناء چهار چیز بود:

1- اینکه یکی از دشمنان حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ابی عامر راهب بود که خود را براهبیت معرفی کرده بود و مریدهای زیادی داشت و در جنگهای مشرکین بدر و احد و احزاب با آنها مساعدت میکرد و پس از فتح مکه فرار کرد بطائف و پس از اسلام اهل طائف فرار کرد بطرف روم چون جزو رهبانان بود و نوشت بر منافقین که همین قبیله بنی غنم ابن عوف بودند که من جمعیتی از روم و نصاری برمیدارم و برمیگردم شما بنام مسجد کمین گاهی بر ما بنا کنید لکن خداوند او را

ص: 311

مهلت نداد و ببلاء سخت مبتلا شد و بدرک واصل شد.

2- اینکه قصد آنها ضرر بمسلمین بود که هر قدر بتوانند آنها را از دور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دور کنند و بگویند بیائید در این مسجد نماز گذارید.

3- تفرقه بین مسلمین که ضعف در آنها ایجاد شود و قوای آنها کاسته شود 4- کفر که تقویت کفر کنند و پس از بناء آمدند نزد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که تشریف ببرد در آن نماز گذارد و حضرت در آن موقع در جناح سفر بود برای غزوه تبوک فرمود در مراجعت و چون مراجعت فرمود این آیات نازل شد و حضرت فرستاد آن مسجد را خراب کردند و سقف آن را سوزانیدند و محل آن را کثیف و مرکز کثافات قرار دادند. این خلاصه قصّه بپردازیم بشرح:

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا یعنی بناء کردند مسجدا بنام مسجد و الّا حقیقة مسجد نبود زیرا تا در آن نماز گذارده نشود و تصرف مسجدیت نشود مسجد نمیشود و احدی از مسلمین در آن نماز نگذارد و بر فرض خود منافقین یک صورت نمازی کرده باشند نماز نیست بعلاوه اینها نه قصد وقف کردند و نه قصد مسجدیت فقط اسم مسجد روی او گذاردند و باین مناسبت در قرآن اطلاق مسجدیت بر او کرده، و نظیر این مسجد مساجد ملعونه در شام است که بعضی معاندین نذر کردند که اگر حسین علیه السّلام کشته شد و یزید فتح کرد مسجد بناء کنند و پنج مسجد بناء کردند که در اخبار ائمه علیهم السلام تعبیر بملعونه شده و البته حرام است دخول در آن و اقامه صلوة در آن حتی امر آن از بیع یهود و صوامع نصاری کلیسا بدتر است زیرا نماز در آنها مانعی ندارد.

ضرارا صفت مسجد است که نفس بقاء این مسجد برای مسلمین ضرر دارد و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام)

و قاعده لا ضرر از همین حدیث استفاده میشود و این قاعده مثل قاعده لا حرج حکومت دارد بر جمیع

ص: 312

اطلاقات ادله احکام مگر احکامی که در مورد ضرر جعل شده مثل زکاة و خمس آنهم از باب تخطئه در مصداق است و همین نحوی که ضرر و ضرار حرام است دفعش واجب است لذا حضرت امر فرمود خراب کنند و بسوزانند.

و کفرا صفت بعد از صفت است یعنی محل کفر است که کفار و منافقین در آن مجتمع میشوند و بر ضدّ اسلام قیام میکنند وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ صفت سوم مسجد است که موجب تفرقه بین آنها میشود که هر قسمت از آنها در یک محلی بروند و در مرکز واحد مجتمع نشوند مثل مسجد النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ که ابی عامر راهب باشد و شرح حال او گذشت وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی که آمدند خدمت حضرت و قسم یاد کردند که ما جز خیر و خوبی و احسان بمسلمین غرض دیگری نداشتیم.

وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ پس بعد از شهادت حق جایی نمیماند

(چون شهادت داد حق کبود ملک تا شود اندر شهادت مشترک)

مثنوی

[سوره التوبة (9): آیه 108] .... ص : 313

لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (108)

هرگز اقامه نماز نکن در آن مسجد ضرار هر آینه مسجدی که تأسیس آن از روی تقوا باشد از اول روزی که تأسیس شده سزاوارتر است اینکه در او اقامه نماز گذاری که مسجد قبا باشد و در آن مسجد مردانی هستند که دوست میدارند پاکیزه شوند و خدا دوست میدارد پاکیزگان را.

لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً این خطاب و لو بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن شامل جمیع مسلمین بتنقیح مناط قطعی است زیرا ترویج باطل و تضییع حق است.

لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی که مسجد قبا باشد که از روی حقیقت و واقعیه

ص: 313

و تقرب بحق تأسیس شده من اول یوم که از اول روزی که شروع بتأسیس شده از روی تقوی بوده أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ احق افعل تفضیل است لکن نه بمعنی آنکه آنهم حق است بلکه او باطل است نظیر آنکه بگویی العبادة خیر من المعصیة و علیّ افضل من عمر، و الایمان اعلی من الکفر که حضرت تشریف برد و در او اقامه نماز کرد فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا دوست میدارند که با طهارت باشند چه طهارت خبثی که در اخبار دارد که تطهیر بآب میکردند و چه طهارت حدثی وضوء و غسل و تیمم و چه طهارت از معاصی و اخلاق رذیله و عقائد فاسده وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ بجمیع مراتبه و در اصل المتطهرین بوده تاء در طاء ادغام شده.

[سوره التوبة (9): آیه 109] .... ص : 314

أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (109)

آیا پس کسی که تأسیس کند بنائی از روی پرهیزکاری از معاصی الهی و برای خشنودی حضرت حق بهتر است یا تأسیس کند بنایی که در معرض انهدام و خرابیست که در ممرّ سیل است پس سرنگون شود در آتش جهنم و خداوند هدایت نمیفرماید قوم ستمکاران را.

أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ استفهام تقریری است زیرا هر عاقلی حکم میکند که کسی که قربة الی اللَّه و خالصا لوجه اللَّه موجبا لمرضات اللَّه عملی و بنائی از ابتداء تأسیس عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ باشد که بانی متقی باشد و بناء هم باعث جلوگیری از فساد و معاصی باشد و رضوان و موجب خشنودی و رضای خدا باشد خیر البته بهتر است بلکه خوبی بالاتر از این نیست حتی در حدیث داریم که خداوند

ص: 314

چند چیز را در چند چیز مخفی فرموده بواسطه حکمتی:

رضای خود را در عبادات تا بندگان هیچ عبادتی را کوچک نشمارند شاید همان موجب رضا باشد. و غضب خود را در معاصی که هیچ معصیتی را حقیر نپندارند شاید موجب غضب او شود. و اولیاء خود را در مؤمنین که هر مؤمنی را احترام گذارند

(بچشم عجب و تکبر بکس نگاه نکن که بندگی خدا ممکنست

در او باشد) و ساعت استجابت دعا را در جمعه که در جمیع ساعات دعاء کنند، بنا بر این عملی که موجب رضای او است بالاتر از این تصور نمیشود و این قسمت راجع بمسجد قبا است.

أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ مثلی است معروف که میگویند برای عملی که ثبات و بقاء ندارد و فاسد و ضایع میشود که خانه در راه سیل بناء کرده و این مثل کمال انطباق را دارد با مسجد ضرار که از اول تأسیس آن فاسد و ضایع بوده و مؤسسین آن منافقین که جایگاه آنها در اسفل درکات جهنم است بودند فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ اگر ضمیر به راجع بنفس بناء باشد منطبق میشود با آیه شریفه وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25، و اگر راجع بمؤسس باشد البته علاوه از عذاب منافق برای همین عمل هم عذاب سخت تری است زیرا ظلم بدین و رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مسلمین و ترویج باطل و اعانت معاندین است لذا میفرماید وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ چون قابل هدایت نیستند و قلوب آنها قاسیه است و هدایت محل قابل میخواهد.

[سوره التوبة (9): آیه 110] .... ص : 315

لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (110)

و زائل نمیکند این بنایی که بنا کردند که مسجد ضرار باشد ریب را از قلوب

ص: 315

آنها قطعه قطعه شود قلوبشان و خداوند علیم است بکارهای آنها و حکیم است در عذاب آنها لا یزال عبارت از دوام و ثبات است یعنی همیشه تا آخر عمر آنها بُنْیانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا این تأسیسی که کردند و این مسجدی که بنا نمودند ریبة ریب عبارت از شک بیجا و بر خلاف حق و ثواب است چون اینها از نفاق خود و اضرار بمسلمین دست برنداشتند و دائما منتظر بودند که چه موقع بتوانند دستگاه اسلام را درهم بکوبند و باین حسرت ماندند تا بگور رفتند فِی قُلُوبِهِمْ دلهای آنها مضطرب و متوحش بود إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ مگر آنکه قطعه قطعه شود دلهای آنها که بمیرند و بدرک واصل شوند در آن موقع که اجل آنها سر رسد و معاینه کنند عذاب را و پرده ها از روی چشم آنها پاره شود ریب آنها زایل گردد و حق بر آنها مکشوف شود وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بجزئیات کارهای آنها و نیّات آنها حکیم در آنچه که با آنها معامله کند از عذاب همه بجا و بموقع است خردلی بر خلاف حکمت نیست و مثقال ذره ای ظلم بآنها نفرموده.

[سوره التوبة (9): آیه 111] .... ص : 316

إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (111)

محققا خداوند خریداری فرمود از مؤمنین جانهای آنها را و اموال آنها را به اینکه از برای آنها باشد بهشت که ثمن جان و مال آنها است و این مؤمنین جهاد میکنند در راه خدا و مقاتله میکنند با مشرکین پس میکشند مشرکین را و کشته میشوند و این معامله وعده الهی است حق است در تورات و انجیل و قرآن و کیست با وفاتر از خدا بعهد و قرارداد پس بشارت باد شما مؤمنین را باین فروش که نمودید

ص: 316

و با خدا معامله کردید و این معامله نفعش بسیار است و فوز عظیم است إِنَّ اللَّهَ اشْتَری بیع و شری هر دو بمعنی فروختن است و اشتری بمعنی قبول بیع است که بمعنی خریدن تعبیر میکنند و شرط بیع این است که بایع مالک مبیع باشد و جان و مال و ما سوی اللَّه تمام بملکیت حقیقیه ملک خدا است بنا بر این اینجا اشکال متوجه میشود که خداوند که خود مالک است چگونه میخرد ملک خود را و معنی مبایعه تبدیل ملکیة است و معنی ندارد تملیک مالک لذا مفسرین گفتند این اطلاق مجازی است و بنحو من العنایة و همین اشکال را در آیه شریفه مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً بقره آیه 24 حدید آیه 11 هم شده و همین جواب را داده اند.

لکن ما می گوییم بنا بر این اشکال اشکال دیگری هم تولید میشود که بهشت هم که بازاء آن داده میشود از ملک خدا بیرون نمیرد پس مالک مبیع و ثمن یکی است پس مبادله معنی ندارد بلکه اشکال سومی هم متوجه میشود و آن اینست که جمیع معاملات بین عباد از بیع، اجاره، قرض، صلح و سایر انتقالات تماما باطل میشود زیرا عوضین ملک خدا است و معنی ندارد مبادله بین دو چیز که هر دو ملک ثالثی است و طرفین مالک نباشند بلکه معنی ندارد سرقت و غصب و نحوه اینها زیرا از ملک مالک خارج نشده و سلطنت مالک برجا است.

و حلّ جمیع اشکالات اینست که ملکیت ذی مراتب است طولی نه عرضی مالک بالذات خداست لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در بسیاری از آیات و دون او ملکیت پیغمبر و امام است بجعل الهی چنانچه در اخبار داریم

(الارض کلها للامام)

و دون آن ملکیت شخصیه است که خداوند برای اشخاص جعل فرموده و تمام معاملات و معاوضات بر طبق این ملکیت است و انسان مالک نفس خود و ملک خود هست اگر از ملک خود خارج کرد و در راه الهی صرف کرد خداوند بازاء آن

ص: 317

بهشت را بهمین مرتبه از ملکیت باو عنایت میفرماید و این معاوضه هم خاص بمؤمنین است کفار و مشرکین اگر جان و مال خود را صرف کنند ما بازاء ندارد لذا میفرماید مِنَ الْمُؤْمِنِینَ دون غیرهم أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ اما نفوس خود یا در راه جهاد صرف کنند یا در عبادات بدنیه مثل صلوة، صوم، قضاء حوائج مؤمنین و سایر عبادات و اموال خود را در راه جهاد یا عبادات مالیه مثل زکاة، خمس صدقات و حج و سایر عبادات مالیه بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ بازاء آن بهشت را در تصرف آنها میدهد و برای هر یک سهمی از آن مقرر فرموده باختلاف مراتب آنها.

یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مقاتله با کفار و مشرکین و معاندین در صورتی که مراعات شرائط آنها بشود که باذن رسول و امام و در مورد دفاع اذن مجتهد جامع الشرائط بلکه در بعض موارد خاصه احتیاج باذن هم ندارد مثل دفع ظالم و سارق و کسی که اراده قتل او را داشته باشد.

فَیَقْتُلُونَ بکشند دشمنان دین را وَ یُقْتَلُونَ کشته و شهید شوند که حیات ابدی را درک کنند چنانچه میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 163.

وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وعده الهی حق است إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 7، فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ که در تمام شرایع حکم جهاد بوده و در کتب سماویه خداوند این وعده را داده.

وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ کیست باوفاتر بعهد از خدا زیرا بسیاری که خلف عهد میکنند و بسیاری تمکن از وفاء ندارند فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ چه بشارتیست بهتر از اینکه جایی که در معرض زوال است و مالی که وارث میبرد و ما بازایی ندارد انسان چنین معامله با خدا بکند و البته وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ و ایّ فوز و ایّ عظیم رزقنا اللَّه بجاه محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در رکاب

ص: 318

حضرت صاحب الامر عجل اللَّه تعالی فرجه.

[سوره التوبة (9): آیه 112] .... ص : 319

التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (112)

ترجمه واضح است التائبون بیان صفات مؤمنین است که در آیه قبل فرمود إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ و مرفوع بودن این صفات بتقدیر ضمیر است یعنی مؤمنین هم التائبون و توبه اختصاص بمؤمن عاصی ندارد بلکه اعبد و ازهد و اتقای ناس هم باید خود را مقصّر بداند و طلب توبه کند حتی نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از همه انبیاء در همه کمالات افضل بود در مناجاتش عرض کند

(ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک)

العابدون و مؤمنین در عبادت حق دارای مراتب مختلفه از جهات عدیده هستند از حیث کمیات کثرة و قلّة و از حیث کیفیات مراعات جهات واجبه و مندوبه و از حیث معنویات مراعات شرائط قبول و از حیث نیّات و دواعی قربی الحامدون در هر حالی در ضیق و سعه، ضعف و قوّت، بلاء و نعمت، مرض و صحت، فقر و ثروت و غیر اینها دارد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر موقعی که نعمتی متوجه میشد میفرمود الحمد للَّه علی هذه النعمة و هر موقعی بلاء نازل میشد میفرمود الحمد للَّه علی کل حال.

السائحون در بعض اخبار تفسیر شده بصوم لکن بیان مصداق است و از ماده سیاحت است شامل میشود کسی که قدمی در راه دین و حق بردارد چه در طلب علم یا هدایت اهل ضلالت یا حج یا زیارت ائمه علیهم السلام یا قضاء حوائج مسلمین الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ صلوات فرائض و نوافل و سایر صلوات مندوبه الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ که این دو قرین یکدیگرند لذا

ص: 319

بحرف عطف ذکر شده و دو رکن اعظم دین هستند.

وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ تمام امور مربوطه بدین حدودی دارد از عقائد و اخلاق و اعمال و قوانین و احکام تکلیفیه و وضعیه باید از حدّ خود تجاوز نکند و کوتاهی در آن نشود و این صفات فرد اهمّ آن ائمه اطهار [ع هستند چنانچه در بسیاری از اخبار تفسیر بائمه معصومین شده و غیر اینها هر که باشد جامع این صفات نیست وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ کانّه سایر مؤمنین که دارای این صفات نیستند بخصوص صفت اخیره که حفظ حدود اللَّه باشد حالت یأسی بآنها دست داده خداوند برای اینکه آنها مأیوس نشوند امر فرمود نبیّ اکرم را که بشارت دهد آنها را که خداوند شما را هم از فیض و رحمت و بهشت محروم نمیفرماید زیرا کلمه المؤمنین جمع محلی بالف و لام است افاده عموم میکند که اگر با ایمان از دنیا رفتید بالاخره نجات پیدا میکنید و توهّم اینکه بشارت خاص آن مؤمنین است که دارای این صفات باشند که خصوص معصومین علیهم السلام باشد خلاف ظاهر بلکه خلاف بسیاری از آیات و اخبار است.

[سوره التوبة (9): آیه 113] .... ص : 320

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (113)

نیست از برای نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و از برای مؤمنین اینکه طلب مغفرت کنند برای مشرکین و لو خویشاوند باشند بعد از آنی که بر آنها معلوم و مبین شد که اینها اهل جهنم هستند این حکم اختصاص بخصوص استغفار نیست بلکه شامل جمیع دعوات خیریه میشود که هیچگونه دعاء خیری در حق آنها نکنید و اختصاص بخصوص مشرک هم ندارد بلکه مطلق غیر مؤمن از کافر و منافق و معاند و ارباب ضلال میشود

ص: 320

بتنقیح مناط قطعی بلی این حکم بعد از اینست که معلوم شود که قابل هدایت نیستند و اما مادامی که احتمال هدایت در آنها میرود مانعی ندارد چنانچه حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دعاء میکرد

(اللّهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

ما کانَ لِلنَّبِیِّ حق ندارد حتی حضرت نوح علیه السّلام عرض کرد رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی الایة خطاب رسید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ الایة هود آیه 48 وَ الَّذِینَ آمَنُوا احدی از مؤمنین هم حق ندارد أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ زیرا مشرک قابلیت مغفرت ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 51، در صورتی که با شرک از دنیا برود و در حکم مشرک است کافر و معاند و مخالف و ضال

و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من ردّ علیکم فهو فی اسفل درک من الجحیم

جامعه کبیرة، بلکه باید آنها را لعن و طرد و نفرین و طلب عذاب کرد و از آنها بیزاری جست أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ همین سوره آیه 3 وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی پدر باشد یا مادر یا اولاد و اعمام و اخوال و برادر و خواهر و غیر آنها از خویشاوندان زیرا قابل مغفرت نیستند و همچنین فردای قیامت هم شفاعت شامل آنها نیست بهمین ملاک بلکه باید مخاصمه کرد (ویل لمن شفعائه خصمائه) مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ که با حال شرک از دنیا روند اما مؤمن و لو فاسق باشد باید طلب مغفرت برای او کرد (اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات الاحیاء منهم و الاموات من سلف منهم و من غبر الی یوم القیمة)

[سوره التوبة (9): آیه 114] .... ص : 321

وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ (114)

و نبود استغفار ابراهیم از برای پدر خود مگر از مواعده که وعده داده بود

ص: 321

او را پس چون که واضح شد بر ابراهیم اینکه او دشمن خدا است بیزاری جست از او محققا ابراهیم بسیار دعا میکرد و حلیم بود.

کلام در این آیه در چند جمله واقع میشود: 1- اینکه مراد از پدر ابراهیم آزر است چنانچه میفرماید وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ انعام آیه 74، و آزر عمّ ابراهیم بود و اطلاق پدر بر او میکرد بمناسبت این بود که پدرش از دنیا رفت و مادرش را آزر گرفت و ابراهیم علیه السّلام در دامن آزر بزرگ شد و شوهر مادرش بود و بجای پدرش و دلیل بر این مدعی اما از قرآن اینکه این مکالمات ابراهیم با آزر و استغفار و تبرّی بعد از تبین در زمان جوانی و اول بعثت ابراهیم علیه السّلام بوده و در سوره ابراهیم در زمان پیری ابراهیم و پیدا کردن اسمعیل و اسحق الی قوله رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ آیه 42 پس والد ابراهیم غیر از آزر است.

و اما از اخبار- اخبار بسیاری داریم که آباء حضرت رسالت تا آدم تماما پاک بودند از انبیاء و اوصیاء انبیاء و صلحاء که در بحار نقل فرموده و سه قسمت کرده و کفایت میکند ما را از زیارت وارث که در کمال اعتبار است

(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهلیة بانجاسها)

و تعجب اینست که بعض اخباریین که قائل بتحریف هستند تصرف در کلمه والدیّ کردند و گفتند ولدی بوده که اسماعیل و اسحق باشند.

جمله دوم- این آیه در مقام دفع دخل است که معترضی اعتراض نکند که آزر اعمّ از اینکه پدر بوده یا عم جزو اولی القربی است و آیه قبل نهی از استغفار کرده چرا ابراهیم استغفار کرده با اینکه آزر مشرک بوده- جواب اینکه آیه قبل چنانچه اشاره شد نهی از استغفار است بعد از تبین اینکه از اصحاب جحیم هستند که با حال شرک میمیرند یا دیگر قابلیت هدایت نداشته باشند حضرت

ص: 322

ابراهیم بعد از تبین اینکه عدوّ للَّه است تبری جست و این استغفار قبل از تبین بوده.

جمله سوم- اختلاف شد بین مفسرین در کلمه موعدة که آیا وعده آزر بوده بابراهیم که ایمان میآورم یا وعده ابراهیم بوده که برای تو استغفار میکنم تحقیق کلام می گوییم اولا موعدة ممکن است طرفینی باشد آن وعده ایمان داده و این وعده استغفار، و ثانیا وعده ابراهیم بوده بقرینه قوله تعالی از قول ابراهیم علیه السّلام قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا مریم آیه 48 جمله چهارم- اختلاف است بین مفسرین در کلمه اواه که مراد از اینکه کثیر ما بیاد مرگ بوده یا بمعنی مؤمن است بلغت حبشه یا موقن مستیقن یا رحیم بعباد یا عفیف یا فقیه یا متیقن باجابت دعاء یا کثیر الذکر یا متضرع خاشع یا مجتنب از مکروهات الهی یا ملتزم بطاعت لکن در اخبار تفسیر شده بکثیر الدعاء که دعاء بوده پس از این جملات بپردازیم بشرح آیه شریفه بعون اللَّه تعالی وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ یعنی غرض ابراهیم و مقصود و منظور او از استغفار لابیه نبود برای اینکه مشرک بوده بلکه برای موعدة بوده إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها چون حضرتش مأمور بدعوت بود و شرط دعوت احتمال تأثیر است و لذا بعد از آنکه یقین بعدم تأثیر پیدا کرد اعتزال جست و دست از دعوت کشید ایاه ظاهر آیه ضمیر وعد راجع بابراهیم است و ایاه راجع بآزر است و چون آزر مدتها در شرک و کفر و فساد بود حضرت ابراهیم فرمود من از خدا میخواهم که از گذشته ها گذشت کند و این عینا مطابق فرمایش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود

(قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا)

که اگر قائل بتوحید شوید رستگار میشوید و رستگار فرع مغفرت است از گذشته ها.

فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ و اینکه قابل هدایت نیست و دست از شرک برنمیدارد تَبَرَّأَ مِنْهُ تبری و بیزاری ترک معاشرت و مراوده است که معنای اعتزال است

ص: 323

که فرمود وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مریم آیه 49، یعنی کناره میگیرم از شما و خدایان شما.

إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ کثیر الدعاء چنانچه گذشت حلیم در خورد میکرد بتندی و شدت و غضب با آنها رفتار نمیکرد چنانچه خطاب بموسی و هارون شد فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً طه آیه 46، و خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ نحل آیه 126.

[سوره التوبة (9): آیه 115] .... ص : 324

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (115)

خداوند گمراه نمیفرماید قومی را که هدایت فرمود تا آنکه بیان فرماید برای آنها چیزهایی که باید از آنها پرهیز کنند محققا خدا بهر چیزی دانا است.

مسئلة- تا حجت بر خلق تمام نشود و راه هدایت و ضلالت را بآنها نشان ندهد خداوند مؤاخذه نمیفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسری آیه 16 وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا قصص آیه 59، در این آیه هم میفرماید وَ ما کانَ اللَّهُ هرگز خداوند رءوف رحیم لِیُضِلَّ قَوْماً بضلالت و عذاب نمیاندازد قوما قومی را بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ یعنی بعد از فرستادن انبیاء و تشرف آنها بدین حق و تصدیق انبیاء حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ یعنی تا بیان تکالیف نشده و دستور واجب و حرام نیامده مؤاخذه نمیفرماید بر ترک واجب و فعل حرام و لکن بعد از آمدن تکلیف و تمامیت شرائط تکلیف اگر کسی مخالفت کرد مستحق عقوبت میشود و گفتند شرائط تکلیف چهار است: بلوغ، عقل، قدرت، علم لکن اینها مختلف هستند.

اما بلوغ و عقل شرط اصل تکلیف است یعنی صبی و مجنون از مورد تکالیف

ص: 324

خارجند بکلی. و اما قدرت شرط حسن الخطاب است یعنی خطاب بعاجز قبیح است چون قدرت بر امتثال ندارد. و اما علم شرط تنجیز تکلیف است زیرا اگر شرط اصل تکلیف باشد دور لازم میآید چون تکلیف اگر موقوف بر علم باشد علم هم تا تکلیف نیاید حاصل نمیشود دور است پس تکلیف بر جاهل هست لکن منجز نیست که مورد عقوبت باشد مشروط بر اینکه جهلش از روی قصور باشد نه از روی تقصیر جاهل مقصر معاقب است لذا گفتند (الجاهل کالعامد) و فردای قیامت دارد در خبر که سؤال میشوند بخطاب

(هلا عملت)

اگر بگوید نمیدانستم خطاب میشود

(هلا تعلمت)

و شرائط خاصه هم از برای تکالیف داریم مثل اکراه و اضطرار و نسیان و سهو که باید نباشد که اگر باشد مؤاخذه نمیشود چنانچه مفاد حدیث رفع است و اینها غیر از شرائط خصوصیست برای بعض تکالیف که در فقه متعرضند إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ میداند کی استحقاق دارد و کی معذور است تنبیه- این حکم عدم مؤاخذه در غیر مستقلات عقلیه است که عقل حکم بحسن ملزم و قبح ملزم میکند آنجا در مخالفت استحقاق عقوبت هست زیرا یکی از ادله احکام عقل است که چهار دلیل داریم، کتاب، سنّة، اجماع، عقل که ادله اربعه نامند.

[سوره التوبة (9): آیه 116] .... ص : 325

إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (116)

محققا خداوند تبارک و تعالی اختصاص باو دارد ملکیت ذاتیه تمام عوالم علویه و سفلیه زنده میکند و میمیراند و نیست از برای شما غیر از خدا دوستی و ناصری إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کلمه انّ و لام اختصاص دلالت بر انحصار میکند که احدی غیر از خداوند مالک سماوات و ارض نیست مخصوص باو است

ص: 325

و سماوات شامل تمام عالم علوی میشود از مجردات عالم عقول و نفوس و ارواح و مادیات از عرش و کرسی و لوح و قلم و کرات جویه و آنچه در آنها خلق فرموده از ملائکه و غیر آنها و ارض شامل تمام عالم سفلی میشود از جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس، و بعبارت جامع جمیع ما سوی اللَّه تماما مخلوق و مملوک او هستند و بس.

یُحْیِی وَ یُمِیتُ حیات هر چیزی بحسب خود او است، حیات جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی، ملکی حتی بلکه نفس ایجاد شیئی احیاء شیئی است و افناء آن اماته او است و این دو صفت از صفات ده گانه است که مختص باو است در باب توحید افعالی خلق، رزق، احیاء، اماته، غنی، فقر، عزت، ذلت، صحت، مرض و البته هر کدام اسباب و مقتضیاتی دارد بر حسب خود.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ ولیّ اولی بتصرف، صاحب اختیار دوست، نگهبان یعنی غیر از خدا ندارید کسی را که شما را از بلیات نجات دهد و برای شما کاری انجام دهد و بشما عنایتی داشته باشد و نصیر و یاری کننده و معین شما باشد زیرا احدی در مقابل اراده و مشیت حق هیچگونه قدرتی ندارد خود او هم مقهور و محکوم و ملک خدا است.

[سوره التوبة (9): آیه 117] .... ص : 326

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (117)

هر آینه بتحقیق قبول توبه فرمود خداوند بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مهاجرین و انصار آنهایی که متابعت پیغمبر کردند در آن ساعت سخت شدید از بعد از آنی که جماعتی از آنها را زیغ و زنگ گرفت دلهای آنها را پس از آن خداوند توبه آنها

ص: 326

را قبول فرمود محققا خدا بآنها رءوف و رحیم است.

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ اشکال- قبولی توبه متفرع بر توبه است و توبه فرع تحقق معصیت است و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که معصوم بوده و خیال معصیت در قلب مطهرش خطور نداشته چگونه قبول توبه او میشود.

جواب- حضرت تقاضای قبولی توبه برای مهاجرین و انصار نمود و خداوند تقاضای او را قبول فرمود و لذا در اخبار از حضرت زین العابدین و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السلام فرمودند

(لقد تاب اللَّه بالنبی)

و چون ما در اول این تفسیر تحریف را باشدّ انکار منکر شدیم می گوییم این اخبار تفسیر بمعنی است یعنی علی النبی بمعنی اینست که بتوسط نبی و تمنای او خداوند قبول فرمود وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ آنهایی که در غزوه تبوک همراه پیغمبر آمده بودند الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ و مصمم بر جهاد بودند فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ ساعت عبارت از یک برهه از زمان و قسمتی از وقت است و مراد از عسرة از حیث جهاد نیست بلکه از ضیق معیشت است از فقدان مأکول و مشروب و مرکوب حتی دارد یک دانه خرما را او میمکید بدیگری میداد و هکذا چند نفر بیک خرما قناعت میکردند و یک مرکب ناقه هر کدام یک ساعتی سوار میشدند و بقیه پیاده بودند.

مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ که نزدیک بود که جماعتی از اینها برگردند و زیغ در قلوب آنها وارد شود و منصرف از جهاد شوند خداوند آنها را حفظ فرمود و ثابت قدم قرار داد و همین است معنای لَقَدْ تابَ اللَّهُ که بلام قسم تأکید فرموده ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ و آنها جدا قیام بجهاد کردند تا فتح و فیروزی نصیب آنها شد انّه بهم باینها که از روی حقیقت ایمان واقع و ثبات قدم داشتند رءوف رحیم با رافت و مهربان است، رحمت افاضه فیوضات.

ص: 327

[سوره التوبة (9): آیه 118] .... ص : 328

وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (118)

و همچنین خداوند قبول توبه فرمود بر آن سه نفر که عقب افتادند و بجهاد در غزوه تبوک موفق نشدند حتی اینکه زمین برای آنها تنک شد با آن وسعتی که زمین داشت و نفسهای آنها در سینه های آنها تنک شد و یقین پیدا کردند اینکه پناهگاهی نیست از عذاب الهی مگر توجه بحفظ او پس قبول فرمود توبه آنها را تا اینکه موفق بتوبه شوند محققا خداوند بسیار قبول توبه میکند و مشمول رحمت خود میگرداند.

وَ عَلَی الثَّلاثَةِ کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و هلال بن امیّة بودند الَّذِینَ خُلِّفُوا در بعض اخبار خالفوا قرائت نموده اند و استدلال فرموده به اینکه معنای خلفوا یعنی عقب افتادند در جنگ تبوک و این گناهی نیست که احتیاج بتوبه داشته باشد، و اما خالفوا معنای مخالفت است و معصیت سپس توبه کردند و خداوند قبول توبه فرمود و این اخبار دال بر تحریف است، لکن مکرر گفته ایم که این اخبار اگر معتبر باشد تفسیر بمعنی است یعنی معنای تخلف تخالف است زیرا تخلف و عقب افتادن تارة از روی قصور و عدم تمکن است و تارة از روی مسامحه و تقصیر است پس معنای تخلف بقرینه توبه و قبول آن بمعنای تخالف و اخبار باین نکته اشاره دارد.

حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دستور داد بر اینکه مسلمین با آنها مراوده و معاشرت و معامله نکنند اینها هر کجا رفتند کار بر آنها تنک شد و مسلمین از آنها اعراض کردند با اینکه زمین توسعه داشت وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ اینها بواسطه این تخلف دل تنک شدند و پشیمان و فهمیدند

ص: 328

که مورد غضب الهی شدند وَ ظَنُّوا در اینجا ظن بمعنی یقین است یعنی یقین پیدا کردند که باید رفت درب خانه خدا و توبه کرد و اینکه أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ و پناه دیگری ندارند لذا رفتند در بیابان بتضرع و انابه و ترک لذائذ دنیوی از خوراک و غیره از نعم دنیویه ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ خداوند توبه آنها را قبول فرمود لِیَتُوبُوا برای اینکه حقیقة پشیمان شدند و این دستور جامعی است برای اهل معصیت که در هر درجه که هستند بروند درب خانه خدا و توبه و انابه و تضرع کنند خداوند قبول میفرماید إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ هم بسیار قبول توبه میکند هر که باشد و هر چه باشد بعلاوه رحمت خود را هم شامل آنها میکند هم در دنیا و هم در آخرت.

[سوره التوبة (9): آیه 119] .... ص : 329

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (119)

ای گروه کسانی که ایمان بخدا و رسول و روز جزاء آورده اید از مخالفت و معاصی الهی کاملا پرهیز کنید و با صادقین باشید و متابعت آنها را بکنید و دست از دامن آنها برندارید.

این آیه شریفه یکی از آیاتی است که علماء شیعه تمسک کردند برای اثبات مذهب امامیه و امامت ائمه طاهرین علیهم السلام و ما در مجلد دوم کلم الطیب در ضمن آیاتی که دلالت دارد بر خلافت ائمه علیهم السلام و اخباری که از طرف شیعه و سنّی وارد شده مفصلا هشت آیه که دلالتش واضحتر بود بیان کرده ایم من جمله این آیه شریفه و در اینجا بطور اختصار در دو مقام صحبت میکنیم یکی در دلالت نفس آیه و یکی در اخبار وارده در تفسیر آن.

اما مقام اول- صدق مراتبی دارد: صدق در کلام و صدق در افعال و صدق در اخلاق و صدق در عقائد و هر کدام از این مراتب دو قسم است مطلق و فی الجمله

ص: 329

که نسبی میگویند، و آیه صادق مطلق را میگوید که در جمیع مراتب صادق باشند زیرا اگر در یک مرتبه کاذب باشد متابعت او حرام است و منهی عنه است نه مأمور به و صادق مطلق در جمیع مراتب مرادف با معصوم است و باتفاق جمیع فرق شیعه غیر از این چهارده معصوم عصمت آنها ثابت نشده و بر فرض اگر در بعضی درجه عصمت پیدا شده باشد جزو تابعین اینها هستند مثل علیا علیّه زینب [ع و حضرت ابی الفضل و علی اکبر علیهما السلام و سلمان [رض و نحو اینها و اما مقام ثانی- در کتاب غایة المرام اخبار بسیاری از طرق عامه و خاصه روایت کرده و یک قسمت آنها را در برهان ذکر کرده و مرحوم مجلسی رحمة اللَّه علیه در بحار ضبط فرموده که تفسیر صادقین شده بعبارات مختلفه در بعضی (ایّانا عنی) در بعضی (هم الأئمة) در بعضی (الأئمة الصدیقون) در بعضی (علی بن ابی طالب) در بعضی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسلمان فرمود

(اخی علی و الاوصیاء من بعده)

در بعضی محمد و اهل بیته) در بعضی (محمد و آله) در بعضی (الأئمة الطاهرین الی یوم القیمة) الی غیر ذلک من الاخبار).

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است زیرا غیر مؤمن هر چه با تقوی و با صادقین باشد نتیجه ندارد و مراد از مؤمن توحید و نبوت و ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و معاد را تصدیق کند.

اتَّقُوا اللَّهَ در اتیان بواجبات و ترک محرمات وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ اطاعت آنها را کنید و مخالفت نکنید و دوست آنها و دوستداران آنها باشید و دشمن دشمنان آنها و دست از دامن آنها برندارید و از آنها جدا نشوید.

ص: 330

[سوره التوبة (9): آیه 120] .... ص : 331

ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (120)

حق ندارند و نیست از برای اهل مدینه و کسانی که در اطراف مدینه هستند از اهل بوادی از اعراب اینکه تخلف کنند از رسول خدا در خروج در غزوات و جهاد با کفار و راغب بنفس خود نباشند از نفس رسول یعنی راحتی خود نطلبند بزحمت پیغمبر و این حکم را بدانند به اینکه بآنها نمیرسد تشنگی و نه سختی و تعبی و نه گرسنه گی در راه خدایی و پا نمیگذارند در مکانی که بغض و غضب بیاورد کفار را که دار الحرب باشد و از دشمن بآنها نمیرسد آسیبی الّا اینکه نوشته میشود برای آنها عمل صالحی باین زحمات محققا خداوند ضایع نمیکند اجر نیکوکاران را ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ بعد از آنی که در آیات قبل کسانی که تخلف کردند سپس نادم شدند و توبه کردند و خداوند قبول فرمود دستور آمد که دیگر اهل مدینه وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ این نحو نکنند به اینکه أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ و همراهی نکنند با پیغمبر در خروج در غزوات وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ که راحتی و آسایش خود را بگیرند و آن حضرت را در زحمت و سختی بیندازند چنین نکنند و بدانند که هر چه در جهاد و همراهی با رسول اللَّه اذیت بکشند اجر آنها نزد خدا از بین نمیرود ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ که گرفتار تشنگی و بی آبی شوند وَ لا نَصَبٌ دچار زحمت و تعدی و سختی شوند وَ لا مَخْمَصَةٌ که گرفتار گرسنگی و بی توشه ای شوند فِی سَبِیلِ اللَّهِ در راه جهاد وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ که داخل در دار الحرب و امکنه کفار شوید و تصرف کنید که البته مورث غیظ و غضب آنها میشود وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا هر مصیبتی از

ص: 331

طرف دشمن بشما وارد شود از قتل و جراحت و سختی و شدت و ذهاب مال و اسیری إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ تمام اینها در دفتر الهی ثبت و مورد قبول است إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ بلکه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها انعام آیه 161

[سوره التوبة (9): آیه 121] .... ص : 332

وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (121)

و انفاق نمیکنند در راه جهاد کم یا بیش و سیر نمیکنند بیابان و بوادیها را مگر آنکه در نامه عمل آنها ثبت میشود برای اینکه خداوند بآنها جزاء دهد ببهترین جزاهایی که بودند عمل میکردند.

این آیه در تعقیب آیه قبل است آیه قبل راجع بزحمات بدنی و جانی و تعبهای روحی و جسمی بود و این در انفاقات مالی و مرارتهای سفریست که میفرماید وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً چه بذل مال کند در مصارف شخصی خود یا در اعانت بمجاهدین صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً چه کم باشد یا زیاد هر کسی بقدر وسع خود.

وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً زحمتهای سفر که گفتند

(افضل الاعمال احمزها)

إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ برای آنها تماما نوشته و ثبت میشود لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ لام عاقبت است یعنی عاقبت این نفقات و زحمتها اینست که خداوند جزاء میدهد آنها را أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ تمام جزاهای الهی حسن است و احسن از آنها نصیب این طائفه است.

[سوره التوبة (9): آیه 122] .... ص : 332

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122)

و نیست از برای مؤمنین و نباید که تمام آنها کوچ کنند پس چرا کوچ

ص: 332

نمیکند از هر فرقه از مؤمنین طائفه ای تا اینکه تفقه در دین کنند و انذار کنند قوم خود را زمانی که مراجعت کنند بسوی آنها امید است که آنها حذر کنند و مخالفت دین نکنند.

این آیه شریفه بواسطه کلمه نفر توهّم کردند که مربوط بجهاد است لذا در آیات جهاد ذکر کردند لکن ابدا ارتباطی با امر جهاد ندارد بلکه راجع بتحصیل علم و معرفت در عقائد و احکام است که اشخاصی که دوردستند و ایمان آوردند لازم نیست تمام آنها هجرت برای تحصیل معارف و احکام کنند بلکه یک دسته از آنها هجرت کنند و تحصیل معارف و احکام کنند و برگردند و ببقیه تعلیم کنند و آنها را انذار کنند از ارتکاب مناهی و باید آنها هم حذر کنند و لذا اجماع علماء است بر وجوب تحصیل علم و اجتهاد بوجوب کفایی بمقدار ما به الکفایه و سپس در اوطان خود بیایند و بدیگران خبر دهند و بر آنها واجب است اخذ کنند و عمل نمایند.

و دلیل بر این مدعی علاوه از ظاهر آیه که بیان میشود انشاء اللَّه اخبار بسیار شاید حدود بیست حدیث داریم که از ائمه اطهار سؤال میکنند که اگر خدای نخواسته پیش آمدی بر امام علیه السّلام وارد شد یعنی رحلت فرمود مؤمنین از کجا بفهمند که امام بعد از او کیست ائمه [ع تمسک باین آیه میکنند که واجب است بعضی کوچ کنند و بروند امام را بشناسند بعلائم و معجزات و برگردند و دیگران را آگاه کنند، و مخصوصا در اخبار دارد که در این مدت معذورند و اگر آنهایی که کوچ کردند در اثناء راه بمیرند مشمول آیه شریفه وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ نساء آیه 101 میشوند وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ یعنی جمیع مؤمنین که مراد شیعه اثنی عشری است لِیَنْفِرُوا کَافَّةً تماما مکلف نیستند که فردا فرد کوچ کنند و نفر کنند که

ص: 333

واجب عینی باشد و محل خود را خالی بگذارند.

فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ بمقدار کفایت مثل سایر واجبات کفایی و البته مراد عقلاء و دانشمندان که استعداد تحصیل داشته باشند و قابلیت داشته باشند لِیَتَفَقَّهُوا تفقه از فقه بمعنی فهم فِی الدِّینِ آنچه مربوط بدین است از معرفت نبی و امام و مشاهده معجزات و وصیت امام سابق و بودن ودایع امامت نزد او و اینکه دارای شرائط نبوت و امامت هست و فاقد موانع و سایر آثار و از اخذ احکام از نبی یا امام بلاواسطه یا مع الواسطه و اجتهاد در دوره غیبت از اعمال قوی و تحصیل خدمت اکابر و باید جامع شرائط هم باشند تا دیگران بتوانند از آنها تقلید کنند و سایر امور مربوط بدین.

وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ واجب است برگردند در قوم خود و انذار کنند آنها را بفعل واجبات و ترک محرمات و سایر امور محتاج الیها، و این جمله آیه دلیل است بر عدم لزوم تقلید اعلم زیرا هر مجتهدی در قوم خود باید باشد و آنها اخذ کنند لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ لعلّ اینجا بمعنی باید و سزاوار است لکن بسیاری از عصات و لا ابالیها اعتناء بعلماء ندارند و نمیروند وظائف خود را بفهمند و عمل کنند البته حجت بر آنها تمام است و راه عذری ندارند، و بعضی که این آیه را مربوط بجهاد دانستند این نحو تفسیر کردند که طائفه ای بروند برای جهاد و بقیه در خدمت حضرت در مدینه بمانند و اخذ احکام کنند و مجاهدین را که بر میگردند انذار کنند و این معنی با اینکه خلاف ظاهر آیه است زیرا مرجع ضمیر و لینذروا همان ضمیر لیتفقهوا است لغو است زیرا مجاهدین بعد از مراجعت خدمت خود حضرت مشرف میشوند و اخذ میکنند و احتیاج بساکنین ندارند

ص: 334

[سوره التوبة (9): آیه 123] .... ص : 335

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (123)

ای کسانی که ایمان آورده اید مقاتله و مجاهده کنید با کفاری که نزدیک شما هستند و اطراف شما هستند الاقرب فالاقرب و طوری با آنها رفتار کنید که بیایند در شما شدّت و غلظت که با آنها برأفت و مهربانی مشی نکنید و بدانید خدا با اهل تقوی است آنها را یاری و مدد میکند.

این آیه شریفه یکی از قواعد مهمّه جهاد است و در او فوائد بسیاریست زیرا اگر کفار نزدیک را مغلوب کردید کفار دور دست رعب پیدا میکنند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

نصرت بالرعب مسیر شهر

دیگر آنکه اگر با دوردست محاربه کردید از مضار کفار نزدیک ایمن نیستید، و بعبارت دیگر اول باید داخله را اصلاح کرد سپس بخارجه پرداخت ببینید آنچه ضرر باسلام و مسلمین وارد شده از صدر اسلام الی کنون تمام از فساد داخله بوده لذا میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا که مراد مجاهدین از مؤمنین هستند قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ که حول و هوش مدینه هستند از منافقین و یهود و نصاری و مشرکین تا پیش پای خود را صاف کنید آنهم سستی و تسامح نکنید طوری بآنها حمله کنید که وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً سخت گیری کنید و با شدّت هر چه تمام تر با آنها مجاهده کنید و از آنها خوف و وحشتی نداشته باشید زیرا دست خدا بالای سر شما است وَ اعْلَمُوا یقین داشته باشید أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ معیّت حق بنصرت او است و فرستادن ملائکه برای همراهی با شما و القاء خوف در قلوب کفار سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12 وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26 و حشر آیه 2

ص: 335

[سوره التوبة (9): آیه 124] .... ص : 336

وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (124)

و زمانی که نازل شود سوره ای از سور قرآنی پس بعضی از این منافقین از باب سخریه و استهزاء میگویند این سوره چه اثری داشت کی بواسطه این سوره ایمانش زیادتی پیدا کرد در جواب آنها بگوئید اما کسانی که دارای ایمان بودند این سوره باعث زیادتی ایمان آنها شد و بیکدیگر بشارت میدهند که این سوره نازل شده و خورسندند.

مسئلة- در باب ایمان در اخبار بسیار مراتبی ذکر شده مستقر و مستودع علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین، بلکه در بعضی ده درجه و در بعضی زائد بر این ذکر شده، بلکه در کافی بابی عنوان کرده که ایمان مبثوث علی الجوارح است و اخبار زیادی نقل فرموده مخصوصا خبر مفصلی از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده در سهام ایمان سهم قلب سهم عینین سهم سمع سهم لسان سهم وجه سهم یدین سهم رجلین سهم عورت بعدا تشریح فرموده و برای هر یک تمسک بآیات قرآنی کرده بعدا سه قسمت فرموده ایمان تام بیّن تمامه و ناقص بین نقصانه و زائد راجح مراجعه فرمائید. و ما بطور خلاصه اشاره ای میکنیم از حیث کمیت و کیفیت ایمان تام عبارت از ایمانیست که تمام اعضاء و جوارح را کنترل کند ترک واجبی نشود و فعل حرامی مرتکب نشود و این هم درجاتی دارد تا برسد بآنکه بفرماید

(لو کشف الغطاء ما ازدت یقینا)

و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید اگر ایمان پسر عمم علی را با ایمان جن و انس مقایسه کنند بر تمام آنها زیادتی دارد و اما از حیث کیفیت معرفت بمراتب توحید و شئونات نبیّ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و فضائل ائمه علیهم السلام و خصوصیات معاد و امثال اینها.

وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ چون قرآن نجوما نازل شد در ظرف بیست و دو سال

ص: 336

و هر سوره ای مشتمل بر خصوصیاتیست که موجب زیادتی ایمان میشود فمنهم از منافقین (من یقول از باب سخریه و استهزاء أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً خطاب بمؤمنین است و جواب آنها اینست که فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا در هر درجه که هستند فَزادَتْهُمْ إِیماناً و بیک دیگر بشارت میدهند برای نزول سوره وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ

[سوره التوبة (9): آیه 125] .... ص : 337

وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ (125)

و اما کسانی که در قلوب آنها مرض است پس نزول سوره موجب زیادتی رجس و پلیدی آنها بر رجاستی که داشتند و اینها لیاقت ایمان ندارند و میمیرند در حال کفر در مجلد اول آیه 9 از سوره بقره فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ اقسام امراض قلبیه را بیان کردیم و گفتیم مراد قلب صنوبری نیست که اطباء معالجه میکنند، مراد روح انسانیست که تمام عقائد فاسده و تمام طرق ضلالت و تمام اخلاق رذیله امراض روح است.

وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بالاخص مرض نفاق که از تمام امراض سخت تر است فَزادَتْهُمْ رِجْساً نزول سوره عداوت آنها را بیشتر میکند و نفاق آنها شدیدتر میشود وَ ماتُوا تا آخر عمر قابل هدایت نیستند وَ هُمْ کافِرُونَ و این اختصاص بکفار ندارد تمام ارباب ضلال بالاخص مفسرین عامه چنین هستند.

[سوره التوبة (9): آیه 126] .... ص : 337

أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ (126)

آیا نمی بینند این منافقین که محققا آنها امتحان میشوند در هر سالی یک مرتبه یا دو مرتبه و پس از آن توبه نمیکنند و متذکر نمیشوند.

ص: 337

نظر به اینکه ایمان امری است قلبی و باطنی و بسا بر خود انسان هم امر مشتبه میشود لذا البته امتحانات هست تا ایمان حقیقی از ایمان واسمه ای جدا شود هم بر سایرین معلوم شود هم بر خود شخص ممتحن لذا میفرماید أَ وَ لا یَرَوْنَ آیا این منافقین نمی بینند و درک نمیکنند أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ امتحان میشوند فِی کُلِّ عامٍ همه ساله مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ خداوند بیان نفرموده که این امتحان چیست و مفسرین هر کدام پیش خود چیزی گفتند بعضی راجع بامر جهاد، بعضی راجع بامراض و بلیات، بعضی راجع بقحطی و خشکسالی و غیر اینها ثُمَّ لا یَتُوبُونَ پشیمان نمیشوند و دست از نفاق خود بر نمیدارند وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ چنان که غفلت گوش اینها را پر کرده که اصلا متذکر نمیشوند و بهمان کفر و نفاق ثابت هستند.

[سوره التوبة (9): آیه 127] .... ص : 338

وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (127)

و زمانی که نازل شود سوره ای و این منافقین در مجلس نزول هستند خدمت رسول اکرم [ص نگاه میکنند بیکدیگر اگر احدی از مؤمنین متوجه آنها باشند برمیخیزند و از مجلس خارج میشوند و متلک و سخریه میکنند و اگر مؤمنین توجه نداشته باشند بکنایه و اشاره سخریه میکنند و منصرف میشوند خداوند قلوب آنها را صرف فرمود از برخورد ببرکات سوره و فوائد آن زیرا آنها قومی هستند که نمیفهمند و از قابلیت افتاده اند.

وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ شامل بسیاری از سور قرآن میشود که اینها در مجلس نزول حاضر باشند نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ بعض منافقین بعض دیگر آنها را هَلْ یَراکُمْ از شما مؤمنین مِنْ أَحَدٍ احدی از آنها را متوجه هستند ثُمَّ انْصَرَفُوا

ص: 338

از مجلس منصرف میشوند و اعراض میکنند صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ قلب سیاه شده قساوت پیدا کرده بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ اصلا قوّه دراکه آنها از بین رفته

[سوره التوبة (9): آیه 128] .... ص : 339

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (128)

هر آینه بتحقیق آمد شما را رسولی از جنس شما با کمال عزت و قدرت بر او آنچه را که بر شما زحمت و سختی بود و حریص بود بر شما که بتواند هدایت کند و بمؤمنین که هدایت شدند بآنها رءوف و مهربان بود.

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ اگر خطاب بتمام بشر است پیغمبر هم از جنس بشر است، و اگر خطاب بطائفه عرب است پیغمبر هم عرب است و منطبق میشود با آیه شریفه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4، و اگر بخصوص قریش است یا خصوص عشیره پیغمبر هم از آنها است که فرمود وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ شعراء آیه 214.

عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ عناء سختی و شدت است و مخصوصا در دوره بعثت این قریش و مشرکین در سختی شدیدی بودند قتال و جدال و خونریزی رواج داشت فقر و قحطی و ذلت آنها را فرو گرفته بود دوره جاهلیت بود از حق و حقیقت بویی بمشام آنها نرسیده بود حضرت با کمال عزت و شوکت و قدرت تمام این ابتلائات را از آنها برداشت، ذلیل بودند عزیز شدند، فقیر بودند غنی شدند با یکدیگر دشمن بودند دوست شدند.

حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ با کمال جدیت و سرعت شما را هدایت فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ دو صفت از صفات حمیده حق را برای رسولش

ص: 339

فرمود چنانچه فرمود إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ بقره آیه 138.

[سوره التوبة (9): آیه 129] .... ص : 340

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (129)

پس اگر اعراض کردند و ایمان نیاوردند پس بگو خداوند تبارک و تعالی برای من بس است نیست اله و معبود بحقی جز او بر او توکل کردم و اوست پروردگار عرش عظیم.

فَإِنْ تَوَلَّوْا این منافقین اگر ایمان نیاوردند مورد رأفت و رحمت نیستند بلکه باید از آنها تبری جست و مورد آیه شریفه یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ توبه آیه 74 و تحریم آیه 9 فقل که هیچگونه احتیاجی بشما نیست فقط ایمان باعث نجات شما است حَسْبِیَ اللَّهُ کفایت الهی و قدرت او بس است برای رسول خدا زیرا اگر تمام عالم دشمن شوند و خدا حفظ فرماید احدی قدرت بر کوچک ترین آسیبی ندارد.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ که جامع جمیع مراتب توحید است ذاتی، صفاتی، افعالی عبادتی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ توکل از آثار توحید افعالی است آنهم مرتبه اعلا که لب اللب باشد گفتند چهار مرتبه دارد: قشر القشر، قشر، لب، لب اللب وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ که محیط بجمیع عوالم جسمانی است و خالقش احاطه قیومیت دارد، تمت السورة بحمد اللَّه تعالی.

[الحمد للَّه ربّ العالمین و صلی اللَّه علی محمّد و آله الطاهرین

ص: 340

بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد للَّه رب العالمین و صلی اللَّه علی محمد و آله و اللعن علی اعدائهم اجمعین

سورة یونس- عدد آیات 109 .... ص : 341

[سوره یونس (10): آیه 1] .... ص : 341

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ (1)

اخبار وارده در فضیلت این سوره مبارکه از ابن بابویه و از عیاشی از فضیل از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(من قرء سورة یونس فی کل شهرین او ثلاثة لم یخف علیه ان یکون من الجاهلین و کان یوم القیمة من المقربین)

و از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امر فرمود بقرائت این سوره راوی قرائت کرد تا رسید بآیه 26 لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ الایة فرمود

(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انّی لاعجب کیف لا اشیب اذا قرأت القرآن)

تفسیر الر از حضرت صادق علیه السّلام مرویست فرمود

(انا اللَّه الرؤف)

و از علی بن ابراهیم که گفت از حروف اسم اعظم است که ائمه [ع تألیف میکنند و دعاء میکنند مستجاب میشود.

اقول- در مجلد اول ابتداء سوره بقره ما مفصلا حروف مقطعه قرآن را بیان کردیم و خلاصه آن اینکه اینها رموز است بین خدا و رسول و از متشابهات قرآن است که وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ آل عمران آیه 3

ص: 341

تلک ممکن است اشاره بجمیع آیات القرآنی باشد و لکن بعید نیست که اشاره بآیات همین سوره باشد زیرا تلک اشاره بقریب است آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ یعنی آیات این سوره از آیات قرآن مجید است و در اول سوره بقره ذلِکَ الْکِتابُ اسامی قرآن را متذکر شدیم و اطلاق کتاب ممکن است که در لوح محفوظ ضبط شده بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 22، و در کتاب مکنون إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 77، و در نزد کتاب وحی و در مجموع بین الدفتین، و اطلاق حکیم بر آیات بمناسبت محکم بودن آیات آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ آل عمران آیه 3، یا مطابق و موافق حکم و مصالح است.

[سوره یونس (10): آیه 2] .... ص : 342

أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ (2)

آیا برای مردم جای تعجب است اینکه ما وحی فرستادیم بسوی یک نفر از خود افراد انسان اینکه بترسان جمیع افراد انسان را از مخالفت و نافرمانی خداوند و بشارت ده بکسانی که ایمان آوردند اینکه از برای آنها در نزد پروردگارشان یک قدم صدقی هست گفتند کسانی که کافر شدند محققا این آدم هر آینه ساحری است آشکارا [کلام در این آیه در سه مقام واقع میشود] مقام اول- در باب ارسال رسل در مجلد اول کلم الطیب گفته ایم که بر خداوند بمقتضای عدل لازم است برای راهنمایی بشر که اصل خلقت آنها برای این جهت شده ارسال رسل کند و بشر هم شدّت احتیاج بوجود رسول در امور دنیا و آخرت دارند و ادله آن را بیان کرده ایم و اینکه این رسول باید دارای

ص: 342

جمیع شرائط نبوت باشد عقیدة و اخلاقا و عملا و خلقة و فاقد جمیع موانع نبوّت باشد و دارای دلیل قطعی که قابل هیچگونه شبهه نباشد از اقامه معجزه و اخبار نبیّ ثابت النبوة و معصوم ثابت العصمة و البته این موضوع در نظر هواپرستان و خودسران و دنیاطلبان بسیار مشکل است لذا تعجب میکنند و حال آنکه جای تعجب نیست در جنب قدرت الهی لذا میفرماید أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً استفهام انکاری است یعنی نباید تعجب کنند أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ زیرا طریقی از برای هدایت بندگان بسعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک نشأتین بهتر از این نیست زیرا اگر بندگان را فقط بعقل آنها واگذار میکرد اولا عقول مختلف و خطاء و اشتباه در آنها بسیار و ثانیا (الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر) و اگر بتوسط ملک یا جن ابلاغ میفرمود تماس آنها بر بشر ممکن نبود مقام دوم- وظیفه انبیاء فقط انذار و بشارت است که بنده گان را آگاه کنند و بآنها ابلاغ کنند اموری که باعث سعادت آنها باشد از امور قلبیه، عقائد حقه از توحید، عدل، معاد و تصدیق و سایر عقائد و امور نفسیه از اخلاق فاضله و افعال خارجیه از اعمال و اموری که باعث شقاوت آنها باشد از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ سوره انفال آیه 44، لذا میفرماید أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا بعلاوه این بشارت عظمی که أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ بعضی تفسیر کردند بوجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، در بعض اخبار بولایت، بعضی گفتند توحید. و تحقیق کلام اینست که مراد وسیله شفاعت است و شفعاء روز قیامت قدم صدق هستند و آبرومند نزد خدا که قبول شفاعت آنها را میفرماید در حق مؤمنین و وجود حضرت رسالت و ائمه صلوات اللَّه علیهم اجمعین اعظم مصادیق آن است.

ص: 343

مقام سوم- نظر به اینکه کفار زیر بار فرمایشات رسول نمیروند و هیچگونه عذری ندارند و نمیتوانند دست از کفر و صفات خبیثه و اعمال سیئه خود بردارند ناچار معجزات انبیاء را حمل بسحر میکنند و آنها را ساحر میپندارند قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ با اینکه بین سحر و معجزه فرقهای بسیار است. اولا معجزه عبارت از فعلی است از افعال الهی که از قدرت بشر خارج است حتی از قدرت انبیاء و این فعل باراده حق بدست رسول جاری میشود و لذا اسم او آیه و معجزه است و چنین نیست که هر قدر و هر زمان نبی بتواند اجراء کند و سحر یک صنعتی و علمی است که هر که در مقام تحصیل آن باشد میتواند عمل کند مثل سایر صنایع.

و ثانیا سحر حقیقت ندارد و باصطلاح چشم بندی است چنانچه در سحر سحره فرعون میفرماید سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ سوره اعراف آیه 113 و معجزه حقیقت و واقعیت دارد مثل مرده زنده کردن عیسی و بینا کردن کور.

و ثالثا معجزه مقرون بدعوی است و اما سحر اگر ساحر دعوی مقامی کند از او صادر نمیشود.

و رابعا شخص مدعی رسالت باید جامع جمیع شرائط و فاقد جمیع موانع باشد مجرد صدور خارق عادت دلیل نیست و معجزه نیست مثل کراماتی که از بعض اولیاء احیانا صادر میشود.

[سوره یونس (10): آیه 3] .... ص : 344

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (3)

محققا پروردگار شما اللَّه است کسی که خلق فرمود آسمانها و زمین را در

ص: 344

شش روز پس از آن پرداخت بر عرش تدبیر امر فرمود اشکال- اولا قبل از خلقت آسمان و زمین روز و شبی نبود که میفرماید إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ زیرا تشکیل روز و شب بواسطه حرکت زمین است دور خود چنانچه تشکیل سال و بروج بواسطه حرکت او است دور کره شمس.

و ثانیا خداوند تبارک و تعالی قدرت داشت طرفة العین خلق فرماید وجه اینکه در شش روز خلق فرمود چیست.

و ثالثا در بسیاری از آیات این مدت ذکر شده و لکن در سوره فصلت هشت روز بیان فرموده ابتداء میفرماید قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ پس از آن میفرماید وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ تا آنجا که میفرماید فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ آیه 8 الی 11.

جواب- اما از اشکال اول مراد این مقدار مدت بود که اگر روز و شبی بود شش روز میشد.

و اما از اشکال دوم خداوند قادر متعال بر هر چیزی قادر است در امر خلقت دفعی و تدریجی چنانچه مخلوقات دفعی و تدریجی بسیار هست آدم و عیسی علیهما السلام دفعی، بقیه تدریجی و هکذا حیات و موت هر کدام موافق حکمت و مصلحت است و حکم و مصالح هر امری را خود میداند هر چه بگوئیم بیجا گفته ایم.

و اما از اشکال سوم- جمله وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ داخل در جمله اولی است که خلقت زمین و تقدیر اقوات در چهار روز بوده و با جمله اخیره شش روز میشود مطابق سایر آیات.

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ عرش آخرین عوالم جسمانیست که محیط بکرسی و سماوات و ارض است و معنی استوی یعنی تدبیر امور از آنجا میشود تشبیه بجلوس

ص: 345

سلاطین بر عریکه سلطنت که تدبیر امور مملکت میکنند لذا میفرماید یُدَبِّرُ الْأَمْرَ دفع دخل- کانه کفار و مشرکین بگویند که خداوند کارها را بتوسط اسباب میکند و اصنام ما از وسائط بین خالق و مخلوق هستند و از خدا میگیرند و بما میدهند و شفاعت در حق ما میکنند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی جواب آنها ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ و اصنام مشرکین نه شعور و ادراکی دارند و نه حیات و قدرتی و نه آبرو و مقامی و البته شفیع باید دارای این شئون باشد آنهم بعد از اذن و اجازه.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خداوند پروردگار شما چنین است فَاعْبُدُوهُ و عبادت غیر آن نکنید أَ فَلا تَذَکَّرُونَ باید بمقتضای عقل و دلیل و حس متذکر این معنی باشید و دست از عبادت غیر او بردارید.

[سوره یونس (10): آیه 4] .... ص : 346

إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (4)

بسوی او است بازگشت شما جمیع شماها وعده خداوند حق است تخلف پذیر نیست محققا خداوند تبارک و تعالی ابتداء خلق میفرماید پس از مردن باز اعاده میفرماید در روز جزاء زنده خواهید شد برای اینکه جزاء دهد کسانی را که ایمان آوردند و عمل کردند باعمال صالحه بعدل و کسانی که کافر شدند از برای آنها است آب جوشان و عذاب دردناک بسبب آنچه که بودند کافر میشدند إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً خطاب بجمیع افراد بشر بلکه جن و انس که احدی از آنها باقی نمیماند مگر آنکه برگردد در روز جزاء حتی اطفال و مجانین و حتی وحوش و طیور وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً انعام آیه 22 وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ

ص: 346

تکویر آیه 5 وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا خلف وعد قبیح است و محال است از خدا صادر شود إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ در مراحل سیر از نطفه، علقه، مضغه تا در دنیا تا رحلت در عالم برزخ که اصلا غرض اصلی از آمدن باین عالم برای تحصیل ایمان و تکمیل نفوس و اتیان باعمال صالحه بوده ثُمَّ یُعِیدُهُ مرجع ضمیر خلق است و اسم جنس است شامل تمام مخلوقات میشود که تماما عود میکنند و زنده میشوند با همین بدن عنصری لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا که مقصود اصلی از این اعاده در روز بازپسین برای جزاء دادن کسانیست که ایمان آوردند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و اعمال صالحه بجا آوردند بالقسط بمعنی عدل است چون از لغت اضداد است و اشاره باین است که هیچگونه عمل خیری بدون ثواب و اجر نیست فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ زلزال آیه 7.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عطف بالذین آمنوا است مدخول لیجزی است سواء اینکه کفار اعمال خیریه از آنها صادر شده باشد یا نشده باشد زیرا شرط صحت کل اعمال ایمان است لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ حمیم آبی است که در غایت حرارت باشد مثل فلز گداخته که مقابل صورت گرفته شود تمام گوشت صورت میریزد وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ کهف آیه 28 وَ عَذابٌ أَلِیمٌ ردّ بعض صوفیه که میگویند که اهل عذاب پس از مدتی طبیعة آتشی پیدا میکنند و دیگر از آتش متألم نمیشوند بِما کانُوا یَکْفُرُونَ این حمیم و عذاب الیم فقط برای کفر آنها است و عذاب سایر معاصی آنها بجای خود محفوظ است.

ص: 347

[سوره یونس (10): آیه 5] .... ص : 348

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (5)

او است خداوندی که جعل فرمود خورشید را روشن و ماه را تابنده و مقدر فرمود ماه را منازلی تا اینکه بدانید عدد سالها و حساب را خلق نفرمود این را مگر بحق تفصیل میدهد آیات را برای قومی که دانشمند هستند.

تنبیه- حکماء قدیم در باب هیئت معتقد بودند بهفت طبقه آسمان که در هر یک یک ستاره قائل بودند قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری، زحل که سیّارات میگفتند و طبقه هشتم کرسی بود که بقیه ستاره ها در آن ثبت شده و ثوابت نامیدند و طبقه نهم عرش که غیر مکوکب و اطلس و خالی از ستاره و کره زمین را در وسط این طبقات و معتقد بودند که تمام این نه آسمان دور کره زمین چرخ میخورند و غیر این از مزخرفات و این عقیده بحمد اللَّه بالحس و الوجدان فسادش ظاهر شد، و اینکه تمام این کرات جوّیه در این فضاء وسیع بقدرت کامله دارند چرخ میخورند و مخصوصا این منظومه های شمسی دور کره شمس هر کدام بمیزان منظمی حرکت دارند بعلاوه یک حرکت وضعی هم دارند که دور خود میچرخند و تشکیل روز و شب و ماه و سال میدهند.

بناء علی هذا می گوییم در تفسیر این آیه شریفه هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً ضیاء از ماده ضوء روشنایی روز است و کره شمس بالذات نور دهنده و دارای حرارت شدیدی است که هر جسمی نزدیک او شود محترق میگردد و هر فلزی آب میشود وَ الْقَمَرَ نُوراً قمر بالطبیعه سرد است و جسم صیقلی است مثل آینه و از خود نور ندارد و دائما نصف آن مقابل شمس است و بحرکت انتقالی که بطیئی است در یک ماه تقریبا دور زمین میچرخد بخلاف زمین که در یک شبانه روز دور خود

ص: 348

بحرکت وضعی سیر میکند و بحرکت انتقالی یک سال دور شمس حرکت دارد و دور میزند و در هر روزی تقریبا یک منزل ماه طی میکند که وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ و آنچه که از نصف مقابل شمس بر زمین ظاهر میشود نور شمس که در او تابش کرده منعکس میشود از هلال تا بدر و از بدر تا محاق و اگر در دو نقطه رأس و ذنب کره زمین فاصله شد بین شمس و قمر ماه میگیرد و اگر ماه فاصله شد بین شمس و زمین خورشید میگیرد.

لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ تشکیل زمان میدهد از حرکت این کرات سال و ماه و هفته و روز و شب و ساعت و دقیقه بوجود میآید.

ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ این دستگاه را الّا بالحق که فوائد وجودی هر یک ابین من الشمس است احتیاج ببیان نیست فقط طبیعی که مستند بطبیعت میداند معرفت ندارد و الّا

(ففی کل شیئی له آیة تدلّ علی انّه واحد)

لذا میفرماید یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ فقط خداوند بیان و تفصیل میدهد برای تنبیه و تذکر دانشمندان.

[سوره یونس (10): آیه 6] .... ص : 349

إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ (6)

محققا در اختلاف شب و روز و آنچه خلق فرموده است خداوند در آسمانها و زمین هر آینه نشانه هائیست از برای قوم پرهیزکاران.

إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ ممکن است مراد خلف یکدیگر باشد یعنی شب در پی روز و روز در تعقیب شب چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً فرقان آیه 63، و ممکن است مراد اختلاف آثار باشد فوائدی که بنده گان از روز میبرند و نتائجی که از شب دست میآورند چنانچه میفرماید وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا

ص: 349

مِنْ فَضْلِهِ

قصص آیه 73، و هزار فائده دیگر که اگر شب باشد بدون روز و بالعکس یک جنبنده روی زمین نمیماند و یک گیاه از زمین روئیده نمیشود و یک معدن استخراج نمیگردد وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ از ملائکه و جنات و سدرة المنتهی و بیت المعمور و آنچه خود میداند و الارض از جمادات و معادن و نباتات و حیوانات و جنّ و انس و غیر اینها لایات نشانه ها و ادله و براهین است بر وحدانیت حق و حکمت و قدرت و علم و سایر شئونات ربوبی لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ بجمیع مراتب تقوا از تقوای از کفر و شرک و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه زیرا بهره برداری از این آیات که وسیله سعادت دنیا و آخرت آنها شود مخصوص باین طائفه است و غیر اینها باعث ازدیاد درکات و عقوبات و عذاب دنیا و آخرت آنها است

[سوره یونس (10): آیه 7] .... ص : 350

إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ (7)

محققا کسانی که معتقد بقیامت نیستند و امید بملاقات ما ندارند و فقط خوشنود بهمین زندگانی دنیوی هستند و اطمینان و دلبستگی بدنیا دارند و کسانی که آنها از آیات ما غافل هستند، خبر انّ در آیه بعد میآید.

إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فقط طبیعی که منکر مبدء و معاد هستند و غیر این عالم عالمی قائل نیستند و میگویند إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ مؤمنون آیه 39، و نیز میگویند ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23، و اکثر اهل دنیا امروز دارای این مسلک هستند.

وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا و دل خوش داشتند بهمین چهار روزه و تمام فکر و همّ آنها جمع آوری مال و ریاست و سلطنت و عزت این عالم است تا بروند بکره

ص: 350

ماه و مریخ وَ اطْمَأَنُّوا بِها تصور میکنند همیشه در دنیا هستند و برای آنها پایدار است با اینکه هر روز انقلابات دنیا را مشاهده میکنند.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ دسته دوم طبیعی نیست بخدایی را و دینی را معتقد است لکن حبّ دنیا چشمهای آنها را کور کرده و گوشهای آنها را کر و بکلی غافل شدند و اصلا توجهی بآیات الهی ندارند و گوش آنها بدهکار بدین و شریعت و روز جزاء و سعادت و شقاوت نیست اینها هم در قطار دسته اول هستند

[سوره یونس (10): آیه 8] .... ص : 351

أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (8)

خبر انّ است که این دو دسته جایگاه آنها آتش است بسبب آنچه برای خود کسب و تحصیل میکنند.

أُولئِکَ اسم اشاره است بجمیع کفار از طبیعی و کسانی که ایمان نیاوردند و پشت پا بدین و شریعت و احکام زدند و این همه معجزات و آیات الهیه را دور انداختند مَأْواهُمُ النَّارُ جهنم جایگاه آنها است که بدون حساب داخل آتش میشوند و این نه از راه ظلم بآنها است زیرا خداوند إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44، بلکه بِما کانُوا یَکْسِبُونَ باء سببیه است که علت دخول نار آنچه از اعمال سیّئه که از آنها صادر شده از انکار وجود حق که (اول الدین معرفة اللَّه) است و تکذیب انبیاء و ظلم و اذیتها و ترک کلیه واجبات و ارتکاب جمیع محرمات و بالجمله هر یک یک آنها عذاب مخصوص دارد (اللهمّ ثبّتنا علی دینک القویم و اغفر ذنوبنا و احشرنا مع اولیائک بجاه محمد و آله صلّ علی محمد و آله الطاهرین).

ص: 351

[سوره یونس (10): آیه 9] .... ص : 352

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (9)

محققا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند پروردگار آنها آنها را هدایت میفرماید بواسطه ایمان آنها جاری میشود از پای قصرهای آنها نهرهایی در بهشتهای پر نعمت.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا مقابل منکرین معاد و غافلین کسانی که ایمان بخدا و روز جزاء دارند و تصدیق انبیاء نمودند و معتقد بجمیع عقائد حقّه شدند و بر ایمان خود تا بدرود حیات ثابت بودند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا بیاورند زیرا ممکن نیست حتی بر احدی و نیز مراد این نیست که جمیع اعمال آنها صالحه باشد زیرا اعمال مباحه از خورد و خواب و حرکات و سکنات هم از آنها صادر میشود بلکه مراد اینست که اعمال صالحه دارند از واجبات و ترک محرمات که معنی تقوی است.

یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ که هر قدمی رو بخدا بروند توفیق بیشتری بآنها عنایت شود وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 69، چنانچه اهل معاصی هر چه مرتکب شوند خذلان بمعصیت دیگری پیدا میکنند.

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ چهار نهر بهشت فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 17 فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ تمام جنات نعمت پروردگار است لکن از برای هر قسمتی نامی گذارده جنة الخلد، جنات عدن، دار السلام، جنة الفردوس جنة المأوی و یکی جنات النعیم است تنبیه- در این آیات منکرین معاد و غافلین را فرمود مأوای آنها نار است و مؤمنین که عمل صالح داشته باشند جنات النعیم

ص: 352

و اما مؤمن که عمل صالح ندارد بیان نفرمود می گوییم بمقتضای ادله بسیار از آیات و اخبار در تحت چهارده عنوان که در مجلد سوم کلم الطیب ذکر شده اگر با ایمان از دنیا رفتند اهل نجات و اگر خدای نخواسته بدون ایمان رفتند اهل عذاب.

[سوره یونس (10): آیه 10] .... ص : 353

دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (10)

این مؤمنین موقعی که داخل بهشت میشوند ذکر آنها و کلام آنها تسبیح است و یکدیگر را که ملاقات میکنند تحیّت آنها سلام است و موقعی که در محل خود اقامت میکنند ذکر آنها تحمید است.

دَعْواهُمْ فِیها مرجع ضمیر الذین آمنوا و عملوا الصالحات است و دعوی کلام و ذکری است که بمجرد ورود میگویند سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ تسبیح و تقدیس و تنزیه پروردگار است از کلیه عیوب و نواقص ذاتا که دارای جمیع کمالات و فعلا تمام افعالش دارای حکمت و مصلحت و حسن است که از آن جمله وفاء بوعد و عهد است چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ اعراف آیه 42 وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ملائکه و حور العین و غلمان و اهل بهشت در موقع ملاقات تحیت آنها بیکدیگر سلام است وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73، و نیز میفرماید وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ رعد آیه 24، و سلام تحیت اسلام است و بسیار دارای فضائل است بخصوص در باب زیارت بسا صد سلام دارد و در مجلد اول در قسمت سلام نماز مفصلا بیان احکام سلام و معانی سلام و کسانی که نباید بآنها سلام کرد

ص: 353

و جواب سلام و فضائل و مثوبات آن را بیان کردیم مراجعه فرمائید.

وَ آخِرُ دَعْواهُمْ نه معنی این باشد که آخرین دعوای آنها اینست بلکه یعنی دعوای دیگر آنها تحمید است که دائما تسبیح و تحمید میکنند (ان الحمد للَّه رب العالمین) چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ زمر آیه 74.

[سوره یونس (10): آیه 11] .... ص : 354

وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (11)

و اگر خداوند تعجیل کند برای ناس شرا آن نحوی که طلب تعجیل میکنند خیر را هر آینه اجل و مدت آنها منقضی میشود پس وا میگذارد کسانی را که معتقد بقیامت و لقاء پروردگار نیستند که در طغیان و سرکشی خود حیران و سرگردان بمانند.

بسیار مورد تعجب است که بعض مفسرین با اینکه آیات بعد و آیات دیگر در موارد مختلفه داریم و انشاء اللَّه تذکر میدهیم این آیه شریفه را یک تفسیرات بارده در معنای تعجیل و شر و استعجال و خیر و قضی و اجل میکنند و تقدیراتی تحمل میکنند که شرم میآید از نقل کلمات آنها.

و توضیح کلام اینست که خداوند اگر مردم را بعقوبت اعمالشان در دنیا میگرفت تمام هلاک میشدند چنانچه میفرماید وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی نحل آیه 63، و نیز میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و غیر اینها از آیات لذا در این آیه شریفه میفرماید وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ شر عقوبت کفر و اعمال سیّئه است یعنی

ص: 354

اگر خداوند مردم را بعقوبت اعمال زشت آنها میگرفت و تعجیل در عقوبت در همین دنیا میفرمود اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ یعنی همان نحوی که اینها امور خیریه از حیات و صحت و مال و جاه طالب هستند و بفوریت میخواهند نائل شوند و خداوند عنایت میکند لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ مرگ آنها میرسید و ببلاهای عقوبت دنیوی هلاک میشدند و لکن خداوند آنها را برای روز جزاء مهیّا فرموده.

فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا پس آنها را واگذاردیم که منکر معاد هستند فِی طُغْیانِهِمْ هر قدر بتوانند طغیان و سرکشی کنند و مشغول بدنیا شوند یَعْمَهُونَ دنیا آنها را گیج و ویج و حیران و سرگردان کرده در همین سرگردانی بمانند

[سوره یونس (10): آیه 12] .... ص : 355

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (12)

و زمانی که تماس بگیرد انسان را ضرری از مرضی و کسالتی یا بلائی و مصیبتی یا فقری و تنگ دستی ما را میخواند در هر حال بپهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده پس چون ما از او این گرفتاری را و مضرّت را دفع کردیم و نجات پیدا کرد بکلی ما را فراموش میکند میرود مثل کسی که از ما چیزی نخواسته و بلائی باو متوجه نشده همین نحو زینت داده شد برای مسرفین آنچه را که بودند عمل میکردند این آیه شریفه هم شاهد قوی است بر آنچه در آیه قبل ذکر شد که انسان تا زمانی که مبتلا است دعا میکند، نذر میکند، توسل پیدا میکند که رفع بلاء از او بشود لکن چون خداوند رفع فرمود چنان میرود غرق معاصی و اعمال سوء میشود نه با خدا کاری دارد و نه با دین و احکام الهیه سر و کار دارد که گویا ابدا باو بلائی متوجه نشده و خدا در حق او تفضلی نفرموده.

ص: 355

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ مس تلاقی دو چیز است بیکدیگر تلاقی ضرر بانسان و ضرر معنای عامّی دارد مقابل نفع هر امر ناملایمی که بانسان متوجه شود ضرر است چه گرفتار ظالم شده باشد یا ضرر مالی، بدنی، عرضی باو متوجه شده و او را بیچاره کرده و هیچگونه وسیله بر دفع او ندارد بیاد خدا می افتد.

دَعانا لِجَنْبِهِ خوابیده بر پهلو باشد او قاعدا نشسته باشد او قائما ایستاده باشد یعنی در هر حالی باشد ما را میخواند و اصلا یکی از حکم و مصالح این بلیات همین است که انسان متوجه خدا شود و دست از اعمال زشت و عقائد فاسده و اخلاق رذیله بردارد و ایمان و اعمال صالحه بجا آورد لکن انسان خیره سر فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ که یکی از امتحانات بزرگ الهی همین است که دفع بلاء میکند و لکن پس از دفع انسان بهمان کفر و فسق و طغیان خود ادامه میدهد چنانچه در حق آل فرعون چنین کرد و چنان شدند وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ اعراف آیه 130.

مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ یعنی بکلی فراموش میکند که گویا ضرّی بآنها متوجه نشده و خدا در حق آنها عنایتی نفرموده.

کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ مسرف زیاده روی در طغیان و معصیت و کفر و ظلم است و دنیا و هوای نفس و شیطان اعمال او را باو جلوه میدهند و در نظر او زینت داده میشود.

ص: 356

[سوره یونس (10): آیه 13] .... ص : 357

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (13)

و هر آینه بتحقیق ما هلاک کردیم چندین قرن پیش شماها را چون که ظلم کردند و پیغمبران آنها آمدند آنها را با معجزات و براهین و بیّنات و آنها نبودند که ایمان آورند و همین نحو جزا میدهیم قوم گنهکاران را.

این آیه شریفه تهدید شدیدی است برای کفار و مکذبین حضرت رسالت [ص که مشاهده کنند که وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ قوم نوح که بغرق هلاک شدند، قوم هود عاد بریح صرصر هلاک شدند، قوم صالح ثمود بصیحه، قوم شعیب اصحاب مدین بصاعقه، قوم لوط بخسف و نزول حجاره، قوم موسی فرعونیان بغرق در رود نیل و بسیار دیگر بزلزله و رجفه و خسف مثل قارون حتی اصحاب فیل بابابیل، نمرود بپشه، شداد بفجعه و هکذا.

و سرّ هلاکت آنها لَمَّا ظَلَمُوا هم بانبیاء ظلم کردند و هم بمؤمنین و هم بخود وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی علیهم السلام هر کدام با معجزات روشن و ادله و براهین محکم و بینه واضحه وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا و مع ذلک ایمان بانبیاء نیاوردند بلکه اذیت بآنها کردند تا هلاک شدند.

کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ بترسید ای مشرکین و کفار که ایمان برسول اکرم نیاوردید بهمین نوع بلاها هلاک شوید.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

[سوره یونس (10): آیه 14] .... ص : 357

ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (14)

پس از هلاکت قرون سابقه شما را که در عصر این پیغمبر محترم هستید

ص: 357

ما جانشین و جای گیر آنها قرار دادیم در روی زمین بعد از هلاکت آنها تا اینکه نظر کنیم که کدام یک شماها ایمان میآورید و خود را بسعادت نشأتین میرسانید یا مثل آنها بهمان کفر و شرک و تکذیب رسول باقی میمانید و در معرض هلاکت در میآورید چگونه عمل میکنید.

ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ ثم از برای تراخی است و خلیفه بمعنی جانشین است خلیفة اللَّه انبیاء و اوصیاء هستند که واجب است همان نحوی که اطاعت خدا لازم است اطاعت آنها را نمود، امر آنها امر خدا است، نهی آنها نهی خدا است، خلیفة الرسول امامی است که بنصب رسول تعیین میشود و تعبیر بوصی میکنند چون بعد از رحلت رسول جای او می نشیند، و در اینجا تعبیر بخلیفه برای اینست که روی زمین منازل و مساکن آنها را تصرف کردند و بجای آنها جای گیر شدند.

لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ خداوند میداند هر که چه عملی انجام میدهد لکن معنی لننظر اینست که باید از هر کس ظاهر شود آنچه در باطن او است از ایمان اطاعت و معصیت، اعمال صالحه و سیئه یعنی ظاهر شود از شما آنچه که عمل میکنید تا حجت بر خلق تمام باشد و شما هم اگر مثل قرون سابقه رفتار کردید انتظار همان بلاها را داشته باشید و فردا هم در عذاب با آنها شرکت خواهید نمود و اگر ایمان آوردید بسعادت نائل می شوید.

[سوره یونس (10): آیه 15] .... ص : 358

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (15)

و زمانی که تلاوت شود بر این مشرکین و کفار آیات ما که قرآن باشد گفتند

ص: 358

کسانی که امید ندارند ملاقات ما را که بیاور بقرآنی غیر این قرآن یا تبدیل کن او را بگو نیست از برای من اینکه تبدیل کنم قرآن را از پیش خود من متابعت نمیکنم مگر آنچه وحی برسد بمن محققا من میترسم اگر عصیان کنم پروردگار خود را عذاب روز عظیم را تنبیه- قرآن مجید بزرگ معجزه پیغمبر اسلام است و معجزه فعل الهی است و نشانه خداوندی است که بدست و زبان نبی جاری میشود و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمیتواند باختیار خود هر وقت بخواهد اتیان کند چون بشر است و از قدرت بشر خارج است و کفار و مشرکین برای عدم قبول اعذاری میتراشند و بهانه هایی میگیرند من جمله اینکه وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ آیات شریفه قرآن مجید که با بیان روشن و ادله واضحه و احکام متقنه راه سعادت را نشان میدهد و انذار از آنچه موجب شقاوت است میفرماید قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا که اصلا معتقد بمعاد نیستند برای بهانه گیری و عذرتراشی گفتند ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا زیرا این قرآن مذمت از خدایان ما میکند و مفاسد اخلاق ما را نشان میدهد و نکوهش از اعمال ما میکند أَوْ بَدِّلْهُ فرق این دو جمله اینست که اتیان بغیر این قرآن اینست که خداوند کتاب دیگری و آیات دیگری بفرستد که بر خورد به الاهان ما نشود و فضایح اخلاق و اعمال ما را فاش نکند، و اما تبدیل همین قرآن باشد لکن خود این جملاتی که باعث نکوهش ما است از او برداری و بجای او تمجید از خدایان ما و تعریف از کردارهای ما باشد بجای آن بگذاری.

و اما جواب از اتیان بغیر آن از قدرت پیغمبر خارج است چون معجزه است و احدی قدرت بر اتیانش ندارد.

و اما تبدیل اگر چه تحت قدرت پیغمبر است که بعض حملات قرآن را بیان نکند و بجای نعم، لا بگذارد و بالعکس لکن معصیت بزرگ است که دروغ و افتراء

ص: 359

بخدا بستن است و مقام عصمت مانع از آنست لذا در جواب آنها بفرما قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی زیرا منافی با مقام رسالت است و معصیت بزرگ است چنانچه در جای دیگر میفرماید تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ حاقه آیه 43 الی 47، و نیز میفرماید ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم آیه 2 الی 5، لذا میفرماید إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ هر چه او بفرماید بیان میکنم

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم

إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ اشکال- مثل وجود پیغمبری صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چگونه خوف از عذاب دارد با اینکه خیال معصیت در قلب مبارکش خطور نکرده و همچنین سایر معصومین.

جواب- دو قسم خوف داریم یکی آنکه معصیتی از او صادر شده نمیداند آیا با او چه می کنند عفو یا عذاب دیگر خوف دارد که جلوگیر می شود از ارتکاب معصیت که معنای عدالت اینست که خوفی از روی قوّت ایمان در قلب ایجاد می شود که جلوگیر از کبائر و اصرار بر صغائر و منافیات مروّت باشد و این هم درجات بسیار دارد هر چه ایمان قوی تر خوف شدیدتر و جلوگیری بیشتر میشود تا بدرجه عصمت برسد که جلوگیر از خیال معاصی حتی از ترک اولی میشود و این آیه این معنا را نشان میدهد که من محال است معصیت کنم از جهت خوف که میفرماید إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی

ص: 360

[سوره یونس (10): آیه 16] ..... ص : 361

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (16)

بآنها بفرما اگر خداوند میخواست من تلاوت نمیکردم قرآن را برای شما و شما را دانا نمیکردم بقرآن پس بتحقیق مدتی از عمر خود در میانه شما بودم قبل از بعثت آیا پس از این تعقل نمیکنید.

مسئلة اعتقادیة- و آن اینست که مکرر اشاره کرده ایم که وجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در همان عالم نورانیت افاضه تمام علوم و کمالات باو شد و اولین نزول قرآن در همان عالم بقلب مطهر او شده و در این عالم هم بر دین خود عمل میکرد و تابع احدی نبود و مأمور بدعوت احدی هم نبود و حجت خدا در روی زمین عمّ بزرگوارش ابی طالب علیه السّلام آخرین وصی حضرت ابراهیم علیه السّلام بود در بنی اسماعیل و سایر مکلفین غیر بنی اسرائیل، و آخرین وصی حضرت عیسی علیه السّلام هم در بنی اسرائیل که اختلاف است که بوده و هر دو ودایع انبیاء را سپردند بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حین بعثت لذا میفرماید قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ یعنی بعد از بعثت هم اگر امریه الهیه نرسیده بود و مامور بدعوت نبودم ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ آیات و سور قرآنیه را برای شما تلاوت نمیکردم و این جمله دلالت ندارد که نمیدانستم و خبر نداشتم که مفسرین عامه توهّم کردند وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ و بشما تعلیم نمیکردم و نمی فهمانیدم چنانچه چهل سال تلاوت و تعلیم نمیکردم.

فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ یعنی قبل البعثه مدت چهل سال در میان شما بودم حتی دعوت بتوحید که اولین کلمه تمام انبیاء بود نکردم و شما در بت پرستی اصرار داشتید که خانه خدا را بتکده کرده بودید.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ آیا تعقل نمیکنید به اینکه بعد از چهل سال یک نفر در مقابل تمام اهل دنیا که همه مشرک بودند تا قوّه الهیه و مدد پروردگار نبود نمیتوانستم

ص: 361

قیام کنم با فقدان تمام وسائل ظاهریه و این خود یک دلیل محکم است بر حقانیت دین مقدس و خود معجزه بزرگی است.

[سوره یونس (10): آیه 17] .... ص : 362

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17)

پس کیست ظالم تر از اینکه دروغ بخدا ببندد و افتراء زند و تکذیب آیات الهی کند محققا رستگار نخواهند شد گنه کاران مجرمین.

ظلم سه قسم است- ظلم بنفس، و ظلم بغیر بخصوص بانبیاء و ائمه دین [ع و ظلم نسبت بذات اقدس ربوبی که اعظم از همه شرک است چنانچه لقمان بفرزندش فرمود إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12، و این آیه شریفه هر سه قسم ظلم را بیان میفرماید:

1- ظلم بخدا که اعظم از همه اقسام است که می فرماید فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً که گفتند خدا بما امر کرده که شریک برای او قرار دهیم و آنها را پرستش کنیم و باعمال زشت و فحشاء عمل کنیم وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27، و گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4.

2- ظلم بغیر که مفاد أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ آیات الهی انبیاء و اولیاء و آیات شریفه قرآن است که همه را رمی بکذب کردند انبیاء را کذّاب و مفتری شمردند قرآن را سحر و رقّی گفتند.

3- ظلم بنفس که فرمود إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ که ابدا رستگاری ندارند چنانچه در آیه بعد هم اشاره دارد

ص: 362

[سوره یونس (10): آیه 18] .... ص : 363

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (18)

و عبادت میکنند از غیر خدا اصنام و غیر اصنام را چیزهایی که نه میتوانند ضرری بآنها برسانند و نه نفعی بآنها ببخشند و میگویند که این اصنام شفیعان ما هستند نزد خدا که هر معصیتی بکنیم گذشت میکند بآنها بفرما آیا خدا را خبر میدهید بچیزی که خدا نمیداند در آسمانها و نه در زمین یعنی وجود ندارد زیرا اگر وجود داشت البته خدا میدانست منزه است و متعالی است از آنچه شرک میآورند وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ تعبیر بما فرمود که شامل ذوی العقول و غیر ذوی العقول از حیوانات و نباتات و جمادات شود از عبادت ملائکه و جن و انس و گاو و گوساله و اشجار و شمس و ستاره ها و آتش و اصنام شود که هیچکدام آنها بقدر خردلی نه ضرری و نه نفعی برای اینها ندارند.

وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ و اینها را وسائط فیض میدانند که از خدا میگیرند و بما میرسانند خلق میکنند، رزق میدهند، گناه می بخشند، بلاء دفع میکنند، نعمت افاضه میکنند، ما را بمقام قرب الهی میرسانند.

قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ در باب صفات ذاتیه کمالیه حق تبارک و تعالی که عین ذات است و صفت زائده نیست گفتیم دو قسم است صفات محضه و ذات اضافه، محضه طرف لازم ندارد مثل حیّ، حق، وجوب وجود قدیم و امثال اینها. و ذات اضافه آنکه متعلق لازم دارد علم معلوم میخواهد زیرا امر ربطی است بین عالم و معلوم، قدرت بین قادر و مقدور، بصیر بین مبصر بالکسر و مبصر بالفتح و هکذا، و چون معلوم وجود ندارد اطلاق علم بر او نمیشود از این جهت میفرماید بِما لا یَعْلَمُ چون شریک از برای او نیست و محال است

ص: 363

فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ لذا فرمود لا یعلم و بتعبیر دیگر میداند که نیست پس علم بعدم دارد نه علم بوجود.

سُبْحانَهُ وَ تَعالی خداوند منزه و مبرّاء است از شرک زیرا ذات مقدسش صرف الوجود است و در مقابل وجود عدم و ماهیت است و ماهیت هم نیست (الماهیة من حیث هی هی لیست الا هی و الماهیة من حیث هی ان یکون لیس و لها من علّتها ان یکون ایس) عَمَّا یُشْرِکُونَ زیرا شرک ما به الامتیاز و ما به الاشتراک لازم دارد و موجب ترکیب و احتیاج و نقص و عیب میشود.

[سوره یونس (10): آیه 19] .... ص : 364

وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (19)

و نبودند ناس مگر بیک طریقه و یک مسلک و یک تیره پس مختلف شدند و اختلاف ورزیدند و اگر نبود کلمه سبقت گرفته بود از پروردگار تو هر آینه آنها را هلاک کرده بود در آنچه که بودند اختلاف میکردند دین خداوند یک دین است إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ و تمام انبیاء آمدند بر یک مسلک عقائد، اخلاق، احکام تماما یکی است فقط بعض خصوصیات بمقتضای اوقات و ازمنه و اشخاص فی الجملة تغییری پیدا کند لذا میفرماید وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً حضرت آدم علیه السّلام یک دین آورد و تمام اولاد آدم تا زمان خاتم بر همان دین بودند و اول اختلافی که بعد از رحلت آدم در میان اولاد آدم ایجاد شد شیطان اغواء کرد آنها را که صورت آدم و آباء خود را بسازند و عبادت کنند و دستگاه شرک بسیار رواج پیدا کرد تا زمان نوح علیه السّلام که یک دنیا مشرک بودند و فقط معدودی قلیل ایمان آوردند و همچنین هلمّ جرّا تا زمان ابراهیم، موسی، عیسی تا زمان نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آن قدر مذاهب مختلفه در عالم ایجاد شده و همچنین

ص: 364

پس از رحلت حضرت الی زماننا هذا فَاخْتَلَفُوا این اختلاف شدید که هر دسته باغوای شیاطین و هواهای نفسانیه و رنگ آمیزیهای دنیویه بیک راهی رفتند که اقتضای هلاکت آنها را داشت و مستحق بلاهای خانمان سوز بودند فقط وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ که خداوند تفضلا آنها را بهلاکت نینداخت و آنها را مهلت داد تا آنکه از نسل آنها اشخاص صالح بوجود بیایند که بسا هزار طبقه را مهلت دهد برای پیدا شدن یک مؤمن بلی آنهایی که دیگر در نسل آنها مؤمنی بوجود نمیآمد آنها را هلاک فرماید مثل قوم نوح که عرض کرد لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 29 لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ حکم میفرمود بهلاکت آنها و لکن عذاب آنها را برای آخرت مهیّا فرموده فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ هر کدام را بقدر استحقاق او مبتلا میفرماید.

[سوره یونس (10): آیه 20] .... ص : 365

وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (20)

و میگویند چرا آیة نازل نمیشود بر پیغمبر از جانب پروردگارش پس بگو منحصرا غیب مختص بخدا است پس شما انتظار داشته باشید محققا من هم با شما از منتظرین هستم.

وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ مراد آنها از آیة نزول بلاء است بر آنها چنانچه بر امم سابقه نازل شده که اگر این پیغمبر راستگو است ما که باو ایمان نیاوردیم باید بلایی که ما را هلاک کند بر ما نازل شود چنانچه بر امم سابقه نازل شد و هلاک شدند.

فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ خداوند میداند که صلاح در نزول بلاء چه موقع است چنانچه بر قوم نوح پس از هفتصد سال دعوت بلاء نازل شد و همچنین بر سایر امم

ص: 365

پس از مدتی که دعوت کردند انبیاء و اجابت نکردند قوم آنها بلاء نازل شد و بر شما هم هنوز دیر نشده بموقعش خواهید مشاهده کنید.

فَانْتَظِرُوا انتظار بلاء را داشته باشید غایة الامر بلاها مختلف بوده و اینها گرفتار قتل و تسلط مؤمنین و از بین رفتن شدند إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ چون مطمئن و معتقد بوعده های اله خود هستم که فرمود هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ توبه آیه 33 و نیز فرمود یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ حشر آیه 2 و سایر آیات دیگر.

[سوره یونس (10): آیه 21] .... ص : 366

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ (21)

و زمانی که چشانیدیم بافراد انسان رحمتی از بعد از مضرّاتی که بآنها مساس پیدا کرده که دفع بلیات از آنها شد در این موقع از برای آنها مکر هست که در آیات ما می کنند بگو بآنها خداوند مکر او سریع تر است محققا ملائکه کتبه که رسل الهی هستند مینویسند آنچه را که مکر میکنید.

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ مراد از ناس مشرکین و کفار و معاندین و مخالفین و اهل ضلالت است که اینها زمانی که مبتلا ببلاهای سخت شدند و خداوند بلطف و عنایت خود دفع آن بلاها را از آنها نمود و رحمت خود را بآنها چشانید که مفاد رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ است حقیقة حسّ کردند.

إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا مکرهای کفار و مشرکین و اهل باطل بسیار است و اقسام زیادی دارد: یک قسم آنکه بیایند اظهار ایمان و موافقت کنند و داخله مسلمین را بهم زنند، یک قسم القاء شبهات در اذهان ضعفاء ایمان کنند، یک قسم

ص: 366

مانع شوند از تشرف دیگران بدین حق، یک قسم لباس حق بپوشند و گرگ باشند و گرگ بلباس میش در میانه گله و هزارها مکرهای دیگر مخصوصا اولی و دومی و سومی و معاویه و بنی امیه و بنی العباس و من یحذوا حذوهم که در قرآن بفرماید وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 47، و مراد فی آیاتنا در حق انبیاء، ائمه، علماء، قرآن، اخبار احکام دین و امثال آنها.

قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً اما مکرهای آنها هر چه باشد و هر مقدار باشد تا مشیت حق تعلق نگیرد بقدر خردلی اثر ندارد، و اما مکر الهی بطوری آنها را مفتضح و رسوا کند و بعقوبات دنیوی و اخروی گرفتار کند که تصور نمیکردند بلکه بصورت مال و منال و جاه و مقام بآنها دهد که بسیار خوشنود باشند و در عین حال بلاء است و مورث زیادتی عقوبت آنها است وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172 انّ رسلنا ملائکه که مأمور بر کتب اعمال هستند مثل رقیب و عتید یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ جزئی و کلی اقوال و افعال آنها را ثبت و ضبط میکنند ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17.

[سوره یونس (10): آیه 22] .... ص : 367

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (22)

خداوند آن خدایی است که شما را سیر و گردش میدهد در بیابانها و دریاها تا اینکه زمانی که در کشتی باشید بیاید آنها را بباد موافق با کمال سرعت و

ص: 367

فرحناک میشوند باد مخالف وزیدن میگیرد و امواج دریا از هر طرفی برخواسته میشود و کشتی چهار موجه میشود بطوری که اطمینان بهلاکت و غرق پیدا میکنند خدا را میخوانند با کمال خلوص و عقیده خالص که اگر ما را از این هلاکت نجات بخشید ما البته از شکرگزاران میشویم.

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ مرجع ضمیر اللَّه است سیر حرکت و مسافرت است از مرکزی بمرکزی و از برای سیر دو طریق است یکی خاکی که روی خشکی سیر میکنند و یکی آبی که بتوسط کشتی روی دریا حرکت میکنند و این دو وسیله را خداوند برای بندگان مقرر فرموده و امروزه تفضل بالاتر فرموده سیر هوایی هم فراهم نموده فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ برّ شامل سیر زمینی و هوایی و بحر دریایی میشود حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ جای گیر شدند در کشتی وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ ریح طیب باد موافق ملایم که براحتی کشتی حرکت میکند وَ فَرِحُوا بِها باین باد موافق دل گرم میشوند و خوشنود و خرم میگردند.

جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ باد تندی وزیدن میگیرد و کشتی منقلب میشود وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ یعنی از هر چهار طرف که میگویند چهار موجه میشود و نزدیک میشود که کشتی غرق شود و اهلش هلاک شوند بیاد خدا میافتند وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ گمان میکنند که الآن آب آنها را احاطه میکند دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خدا را از روی خلوص میخوانند و متدین بدین حق میشوند و میگویند لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ اطاعت میکنیم و دست از مخالفت بر میداریم و شکرگزار میشویم، و این موضوع اختصاص بدریا و کشتی ندارد انسان در هر بلائی گرفتار شد توجه پیدا میکند بلکه نذورات و معاهداتی با خدا دارد لکن همین که نجات یافت بکلی فراموش میکند.

ص: 368

[سوره یونس (10): آیه 23] .... ص : 369

فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (23)

پس چون خداوند آنها را نجات بخشید ناگاه آنها تجاوزات و تعدیات میکنند در زمین بدون حق ای گروه ناس منحصرا تجاوزات شما بر ضرر خود شما است فریب این چهار روزه دنیا را نخورید متاع دنیا ثبات ندارد پس از این عالم بسوی ما است برگشت شما پس خبر میدهد و آگاه میکند شما را بآنچه که بودید عمل میکردید.

فَلَمَّا أَنْجاهُمْ خداوند نجات داد آنها را از این مهلکه و بسلامت از کشتی خارج شدند إِذا هُمْ یَبْغُونَ بمعنی تعدی و تجاوز یعنی ظلم ببندگان خدا و منع آنها را از حقوق مسلمه آنها و زیاده روی در فحشاء و منکرات و کوتاهی در عبادات برای تحصیل زخارف دنیوی و از هر گونه ظلم و تعدی رو برگردان نیستند فِی الْأَرْضِ در مدت حیات دنیوی بغیر الحق بدون حق داشتن در تعدی و تجاوز.

یا أَیُّهَا النَّاسُ ای گروه مردم إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ جز این نیست که بغی شما در حق خودتان است مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا تنها بهره مند شدن از دنیا است که در جنب بهره آخرت بسیار کم و ناچیز است.

ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ روز قیامت در پیشگاه عرش اعظم الهی فَنُنَبِّئُکُمْ پس شما را آگاه و خبردار میکند بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ نامه های عمل، موازین قسط، حساب، شهادت اعضاء و جوارح و سایر شهود روز جزاء بنحوی که نتوانید انکار کنید.

ص: 369

[سوره یونس (10): آیه 24] .... ص : 370

إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (24)

اینست و جز این نیست مثل زندگانی دنیا مثل آب باران است که ما از بالا نازل میکنیم پس مختلط میشود باو روئیدنیهای زمین از ریاحین و ثمار و حبوب و بقول از چیزهایی که مأکولات انسان و حیوانات باشد تا اندازه ای که صفحه زمین سبز و خرّم شود و زینت یابد که منظره بسیار زیبا پیدا کند و گمان کنند اهل زمین که آنها همه نوع استفاده از اینها میتوانند کنند ناگاه باد سرد یا باد سموم در یک شب یا یک روز بامر الهی بوزد تمام شکوفه ها و سردرختیها را بزند یا بسوزاند فردا که صاحبانش بیابند که خداوند همه آنها را بآفت خشک کرده که گویا اصلا روز قبل نبوده همین نحو ما تفصیل میدهیم آیات خود را برای قومی که تفکر کنند.

این مثل برای بی اعتباری دنیا است که چهار روزی جلواتی دارد و زخارف خود را بآنها نشان میدهد و آنها را فریفته خود میکند بمال و منال و ریاست و جاه و مقام دلبستگی تامی پیدا میکنند که ناگاه باد اجل آنها میرسد و خاموش میشوند مثل شب تاریک و آن مال و منال و جاه و مقام و ریاست از دست آنها گرفته میشود بنحوی که گویا اصلا نبوده یا آنها از دنیا جدا میشوند یا دنیا از آنها رو برمیگرداند لذا میفرماید إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا این زندگانی دنیا که مقرون بانواع بلاها است و مورث هزار گونه زحمت و کش مکش و زد و خورد است و بالاخره ثبات و بقایی ندارد کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ مثل بارانهای بهاری است هوا را تلطیف میکند و صحرا را سبز و خرّم میکند و شکوفه ها و گلها را

ص: 370

باز میکند فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ درختان باغها سر بهم میآورد، گلها در یک دیگر جلوه میکنند، گیاهها بیکدیگر وصل میشود.

مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ چه از مأکولات انسانی باشد وَ الْأَنْعامُ حیوانی حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها زخرف حسن و زیبایی است و زخارف دنیا طلا و جواهرات است وَ ازَّیَّنَتْ زمین را زینت میدهد وَ ظَنَّ أَهْلُها ظاهرا مرجع ضمیر نباتات باشد و مراد از اهل صاحبان آنها، و ممکن است مرجع دنیا باشد و اهل اهل دنیا أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها حساب میکنند امسال چه اندازه میوه و حبوبات داریم و گوسفندان و حیوانات ما آذوقه فراوان دارند و چه اندازه استفاده داریم أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا صبح که سر از خواب برمیدارند او نهارا عصر که بتماشا میروند مشاهده میکنند که امر الهی که آفت باشد متوجه شده فَجَعَلْناها حَصِیداً و تمام آنها را سوزانیده برق زده یا سردی هوا سیاه کرده، یا زنگ و کرم زده یا باد سموم خشک کرده کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ که گویا دیروز وجود نداشته و مجرد خیالی و نومی بوده.

کذلک این نحوه بیان را نُفَصِّلُ الْآیاتِ ما تفصیل میدهیم آیات خود را لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ که متوجه شوند و فکر کنند در بی اعتباری دنیا و اما آنهایی که غافل هستند و اصلا توجه ندارند این امثال برای آنها نتیجه بخش نیست

[سوره یونس (10): آیه 25] .... ص : 371

وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (25)

و خداوند دعوت میفرماید بنده گان را ببهشت که دار السلام است و هدایت میفرماید هر که را که بخواهد براه راست.

وَ اللَّهُ یَدْعُوا دعوت با امر تفاوت دارد از جهاتی: یکی آنکه در امر اعمال مولویت شده بخلاف دعوت، دیگر آنکه در امر استحقاق ثواب نمیآورد زیرا

ص: 371

وظیفه عبد اطاعت و عبودیت است آنچه باو اعطاء شود تفضل است، دیگر در مخالفت امر استحقاق عقوبت دارد اما دعوت اظهار محبت و عنایت و علاقه است چنانچه شما اگر دعوت کردید برای ضیافت دوستان و اقارب و بستگان خود را دعوت میکنید از ابتداء تفضل و عنایت است.

إِلی دارِ السَّلامِ دار السلام ضیافتخانه خدا است و اهل آن ضیف اللَّه هستند و این دعوت نسبت بتمام اهل عالم است غایة الامر کسانی که محبت و علاقه و دلبستگی با خدای مضیف دارند اجابت دعوت میکنند و کسانی که عداوت دارند و بی اعتناء هستند اجابت نمیکنند چنانچه اگر جماعتی را دعوت کردید کسانی که با شما ارتباط و مناسبتی ندارند اجابت نمیکنند.

وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ هدایت خداوند دو قسم است یکی ارائه طریق بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و بشارت و انذار این قسم نسبت بتمام مکلفین از جن و انس مساویست. دیگر ایصال بمطلوب باعطاء توفیق و اسباب هدایت و عنایات شخصیه و این خاص مؤمنین است و مفاد من یشاء است و صراط مستقیم دین قویم اسلام است بتمام خصوصیات آن از عقائد و احکام و وظائف

[سوره یونس (10): آیه 26] .... ص : 372

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (26)

از برای کسانی که نیکویی میکنند نیکویی است و زیادتی و بر صورتهای آنها گردی نمی نشیند و نیست از برای آنها ذلّت و خواری اینها اهل بهشت هستند که آنها در بهشت مخلدند دیگر تمام شدن و بپایان رسیدن ندارد.

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا احسان عمل نیک کردن است چه احسان بنفس اطاعت اوامر الهی و ترک معاصی، و چه احسان بغیر بندگان خدا فقراء، ضعفاء، ارباب

ص: 372

حاجات و غیر اینها که بهترین آنها هدایت و ارشاد آنها است و چه احسان بدین از اعلاء کلمه اسلام و ترویج شعائر مذهبی و نحو اینها الحسنی خداوند هم اختصاصی میدهد خوبیها را باین طائفه از الطاف و عنایات و تفضلات و زیادة چنان رحمت و مغفرت و نعم اخروی شامل آنها شود که خطور نکرده باشد در قلب ملک مقرّبی و نبیّ مرسلی و افراد بشری.

وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ گردی و غباری بر صورت آنها نرسد کنایه از اینکه همّی و غمّی و توهّم سویی بر آنها متوجه نشود و لا ذلّة خفت و خواری و بی اعتنایی بآنها روی نیاورد.

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ تنبیه- مراد از احسنوا اگر این باشد که تمام کارهای آنها حسن باشد این آیه مختص میشود بمقام مقدس معصومین و اگر مراد فقط صدق احسان کند شامل تمام مؤمنین میشود زیرا عملی بالاتر و بهتر از ایمان نیست هُمْ فِیها خالِدُونَ فناء و زوال ندارد که مسئله خلود یکی از ضروریات دین و نصوص قرآنی و اخبار متواتره بر طبق آن داریم و قبلا متذکر شده ایم.

[سوره یونس (10): آیه 27] .... ص : 373

وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (27)

و کسانی که مرتکب معاصی و کارهای بد میشوند جزاء هر سیّئه عذابی است مناسب آن سیئه و دود و غبار ذلت و خاری آنها را فرو میگیرد نیست از برای آنها از عذاب الهی حفظ کننده ای کانّه صورتهای آنها سیاه میشود مثل یک قطعه از شب تاریک اینها اصحاب آتش هستند و آنها در آتش مخلدند.

وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ سیّئه مقابل حسنه است و اعظم سیئات شرک و کفر

ص: 373

و ضلالت است مقابل ایمان و سیئات اقسامی دارد یک قسم سیئاتی است که هر عقل سلیمی حکم میکند بزشتی او که تعبیر بقبایح عقلیه میشود مثل ظلم، کذب، فحشاء و بسیار دیگر و گفتیم در محل خود قاعده ئیست مسلمه بین مشهور حکماء و اعلام (کلما حکم به العقل حکم به الشرع) زیرا بعد از وضوح قبح عقلا إِنَّ اللَّهَ ... یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ سوره نحل آیه 92 و بالعکس (کلما حکم به الشرع حکم به العقل) زیرا تا مفسده و قبحی نداشته باشد شارع نهی نمیفرماید و یک قسم معاصی شرعیه است که عقول کوتاه است از درک مفاسد و معایب آنها فقط بطور اجمال میداند که تا دارای مفسده نباشد شارع نهی نمیکند، و یک قسم قبایح عرفیه است که در نظر نوع زشت و قبیح و موجب سبکی و خفت میشود که تعبیر از آن بمنافیات مروّت میکنیم و ناقض عدالت است.

جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها در باب حسنة هر چه بیشتر داده شود تفضل است لذا فرمود و زیادة در آیه قبل و در باب سیئة زائد بر استحقاق ظلم است مطابق استحقاق عدل است کمتر از آن عفو است و گذشت.

وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ بیان استحقاق که فردای قیامت باعث رسوایی نزد اهل محشر و بی اعتنایی و خفت میԙȘϮ

ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ یعنی من عذاب اللَّه من عاصم دوستان و رفقاء و اقارب و رؤساء و اصنام و ازلام نمیتوانند جلوگیری کنند کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ سیاه میشود صورتهای آنها قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً مثل شب تاریک اولئک این گروه أَصْحابُ النَّارِ که آتش همیشه مصاحب آنها است و از آنها جدا نمیشود کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59 هُمْ فِیها خالِدُونَ بیانش گذشت.

ص: 374

[سوره یونس (10): آیه 28] .... ص : 375

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ (28)

و روزی که محشور میکنیم آنها را بالاجتماع پس می گوییم در حق کسانی که شرک آوردند که جای گیر شوید در مکان خود شما و شرکاء شما پس جدا میکنیم بین مشرکین و شرکاء و گفتند شرکاء آنها که نبودید شما ما را عبادت میکردید مسئلة مشکلة- و آن اینست که شرکاء مثل اصنام و اشجار و نار و شمس و گاو و گوساله و مجسمه ها چگونه محشور میشوند و چگونه نطق میکنند.

جواب- از آیات شریفه قرآن استفاده میشود که خداوند بقدرت کامله خود تمام موجودات را بنطق میآورد مثل شهود روز قیامت ایادی و ارجل و جوارح و اراضی که روی آنها عبادت شده مثل مسجد یا معصیت شده و ازمان مثل شهر صیام و لیالی و ایّام جمعات و امثال اینها حتی قرآن هم شهادت میدهد و شفاعت میکند و مخاصمه دارد و اخبار هم در این باب بسیار داریم، و نیز از آیات استفاده میشود که این معبودات باطله را در جهنم میبرند برای اینکه عبده آنها بفهمند که اینها هیچگونه اثری برای آنها نداشتند و ندارند مثل آیه شریفه إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها الایة انبیاء آیه 98، حتی در خبر دارد سؤال شد از معصوم که مثل ملائکه و حضرت عیسی علیه السّلام هم وارد میشوند، جواب فرمودند که اینها خارج شدند بآیه بعد إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ بناء علی هذا می گوییم وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً حتی وحوش وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5 ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا خطاب بجمیع مشرکین است مکانکم باید در این عرصه محشر توقف کنید تا پرس و سؤال شوید انتم مشرکون و شرکائکم آنهایی را که می پرستیدید فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ در سؤال اولا از شرکاء سؤال میشود و آنها را بنطق میآوریم

ص: 375

آنها نظر به اینکه شعور و ادراکی نداشتند و نمی فهمیدند کسی عبادت آنها کند و برای اینکه در آتش نروند منکر میشوند وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ باین مشرکین ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ.

[سوره یونس (10): آیه 29] .... ص : 376

فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ (29)

و همین شرکاء میگویند بمشرکین پس کفایت میکند شهادت خداوند میان ما و شما اینکه ما بودیم از عبادت شما ناآگاه.

فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً چون خداوند متعال عالم السرّ و الخفیات است وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 89 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121 چون شهادت دهد جای تردید نیست بلکه شهادت معصوم مورث قطع بواقع میشود چه انبیاء و ائمه و چه ملائکه بلکه بسیاری از موارد انسان از قول و شهادت یک عالم عادل یقین پیدا میکند چه رسد بشهادت حق.

چون شهادت داد حق که بود ملک تا شود اندر شهادت مشترک

بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ میان ما شرکاء و شما مشرکین چه شهادتی خداوند میدهد ان کنّا اینکه ما شرکاء بودیم عن عبادتکم از عبادت شما ما را و پرستش شما لغافلین چون شعور و ادراک و عقل نداشتیم یک جمادی بیشتر نبودیم از کجا درک میکردیم که شما ما را عبادت میکنید.

[سوره یونس (10): آیه 30] .... ص : 376

هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (30)

این موقع است که می یابد هر نفسی آنچه را پیش فرستاده و آنها را برمیگردانند بسوی پروردگار که صاحب اختیار آنها است بولایت حقه حقیقیه و نمی یابند

ص: 376

و از دست میدهند آنچه را که بودند افتراء میزدند و تکذیب میکردند و دروغ میگفتند.

هنالک یعنی در این موقع که روز جزاء باشد تبلو بیابد و ظاهر شود و مشاهده کند کلّ نفس هر صاحب نفسی ما أَسْلَفَتْ آنچه پیش فرستاده که در جای دیگر میفرماید وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47، و در کیفیت حضور اعمال بعضی گفتند اعمال مجسم میشود، بعضی گفتند مراد جزای اعمال است، بعضی گفتند مراد نامه عمل است که لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 47.

تحقیق کلام اینست که کلمه تبلوا در این آیه و وجدوا در سوره کهف دلالت ندارد بر رؤیت بچشم و بصر تا محتاج باین تأویلات باشیم بلکه یافتن بمعنی معرفت و علم و ظهور در ذهن است بهر وسیله که باشد بمشاهده نامه عمل یا شهادت اعضاء و جوارح یا مشاهده جزای آنها یا شهادت ملائکه و انبیاء و ائمه علیهم السلام کارهای آنها را برای آنها مکشوف میشود که میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 45.

وَ رُدُّوا آورده میشوند إِلَی اللَّهِ در پیشگاه عرش ربوبی مَوْلاهُمُ الْحَقِّ ولایت کلیه حقّه حقیقیه ذاتیه اختصاص باو دارد که بحق حکم میفرماید و خردلی ظلم و اجحاف در حکم او نیست.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ بتها و رؤساء و آباء و کسانی را که متابعت میکردند و میگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 19 و خیال میکردند که اینها دست گیری میکنند و دفع بلیات مینمایند گم میشوند و آنها را نمی یابند

ص: 377

[سوره یونس (10): آیه 31] .... ص : 378

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (31)

بفرما باین مشرکین کیست که شما را روزی میدهد از آسمان بنزول باران و تابش خورشید و وزیدن باد و زمین باخراج نباتات و حبوب یا کیست مالک قوّه سامعه و باصره است میدهد و میگیرد و کیست زنده را از مرده خارج میکند و مرده را از زنده و کیست تدبیر امر میفرماید پس زود باشد که جواب دهند و میگویند خداوند عالم پس بگو چرا از مخالفت او پرهیز نمیکنید قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ مراد از سماء عالم بالا است که بتوسط ابر و باران و ریاح و اشعه شمس گیاه از زمین میروید و ممکن است مراد همان طبقات بالا باشد که سماوات سبع است زیرا میفرماید وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ذاریات آیه 22، و رزق اگر چه بمعنی عام است هر چه خداوند اعطاء فرماید رزق است لکن ظاهرا مراد همان مأکولات است بقرینه و الارض که روئیدنیها باشد و البته معلوم است که اینها از قدرت بشر خارج است چه رسد باصنام و حیوانات و جمادات که معبود خود میدانند.

أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ از باب مثال است و الّا تمام حواس ظاهره و باطنه و قوای نفسانیه بید قدرت حق بهر که میدهد و از هر که میگیرد و تعبیر بسمع مفردا و ابصار جمعا این است که سمع قوّه شنیدن است و آلت آن آذان است که بجمع تعبیر میشود و هر که چه قوه سامعه داشته باشد یا نداشته باشد اذنین را دارد بخلاف بصر که ممکن است اصلا چشم نداشته باشد.

وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ بعضی گفتند مراد اخراج انسان و حیوانات از نطفه و اخراج نطفه است از انسان و حیوان.

ص: 378

بعضی گفتند مراد مؤمن از کافر و کافر از مؤمن، و لکن ظاهر بنظر اینست که مراد اخراج اشیاء حیه است از نباتات و حیوانات و انسان از تراب و خاک که جماد صرف است بقرینة قوله تعالی یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ الایة حج آیه 5، پس از آن برمیگردید بهمان خاک که از شما حیوانات زنده خاک میشود بقرینه قوله تعالی أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ مؤمنون آیه 27.

وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ تدبیر امور بر وفق نظام جملی عالم گفتند افلاطون از شاگردان خود پرسید که اگر نظام عالم بدست شما بود چه میکردید تا نوبت رسید بخود افلاطون گفت تمام اینها اشتباه است اگر نظامی بهتر از این نظام فعلی بود خداوند آن نحو تدبیر مینمود.

جهان چون چشم و خال و خطّ ابرو است که هر چیزی بجای خویش نیکو است

فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ اعتراف میکند که تمام این امور بید قدرت خدا است و احدی قدرت ندارد فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ پس از این اعتراف چرا از مخالفت او پرهیز نمیکنید.

[سوره یونس (10): آیه 32] .... ص : 379

فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ (32)

پس اینست بر شما خداوند عالم پروردگار شما حقا و واقعا پس نیست چیزی بعد از حق مگر ضلالت و گمراهی آیا پس از این بیان پس چرا رو برمیگردانید فذلکم خطاب بمشرکین است بعد از اعتراف به اینکه امور مذکوره در آیه قبل بدست قدرت الهی است و از قدرت غیر او خارج پس این اللَّهُ رَبُّکُمُ مربی شما و پرورش دهنده شما است الحقّ ربّ حقیقی و واقعی او است باید او را عبادت کرد و غیر او هر چه و هر که باشد باطل است ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ

ص: 379

کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ

محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 3 فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ پس هر چه بعد الحق است متابعت آن نیست مگر ضلالت و گمراهی فَأَنَّی تُصْرَفُونَ بعد از این ادله و براهین که قابل انکار نیست و خود اعتراف دارید پس چرا رو برمیگردانید از عبادت او و عبادت غیر او را میکنید صرف برگشتن و برگردانیدن چیزی است بچیزی می گویی منصرف شدم.

[سوره یونس (10): آیه 33] .... ص : 380

کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (33)

این نحو حق و ثابت است عذاب پروردگار تو بر کسانی که فاسق هستند محققا آنها ایمان نمیآورند.

کذلک بعد از این بیان و برهان و اقرار و اعتراف مع ذلک اثر باینها نبخشد حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ ظاهرا مراد عذاب جهنم است بدلیل قوله تعالی وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ زمر آیه 71، و معنای حق یعنی ثابت و محقق و بجا و بموقع است و مستحق عذاب هستند.

عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا فسق خروج از طاعت است و فساد در ارض و ایذاء و اذیت و لذا حیوانات موذیه را فسقه اطلاق کردند، در خبر است از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(خمس فواسق یقتلن فی الحل و الحرم الغراب و الحداق و الکلب و الحیّة و الفارة)

و فاره را فویسقة نام نهادند و فسق شرعا ضد عدل است فاعل کبائر، مصرّ بر صغائر، مرتکب منافیات مروت و واسطه بین فسق و عدالت هم ممکن است که مرتکب این امور نشده ولی ملکه عدالت هم پیدا نکرده و مراد در این مقام کسانی هستند که زیر بار اطاعت خدا و رسول نمیروند و دست از اعمال زشت خود برنمیدارند.

ص: 380

أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ مسئلة- فاسق اگر منکر وجوب اطاعت شد کافر و نجس است و اگر انکار نمیکنند عاصی هستند و مراد در مقام قسم اول هستند و لذا خبر میدهد که اینها ایمان نمیآورند و بکفر از دنیا میروند.

[سوره یونس (10): آیه 34] .... ص : 381

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (34)

بگو بمشرکین آیا در شرکاء شما کسی هست که خلق کند مخلوقات را در ابتداء امر از عدم بوجود بیاورد پس از آن اعاده دهد و فانی کند بگو اللَّه خداوند ابتداء میکند از عدم بوجود میآورد پس آن موجود را معدوم میکند پس کجا منقلب میشوید و دروغ میبندند.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ بتها و اصنام و معبودات باطله و اطلاق شرکاء بر آنها یا بمناسبت اینست که آنها را شریک خدا میشمارند و بهمین مناسبت آنها را مشرک مینامند، یا اینکه شریک اموال خود میدانند که یک قسمت اموال را مصرف آنها میکنند چنانچه گفتند هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا انعام آیه 137، لکن معنای اول انسب است.

مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ اختلافی است بین حکماء و ملیین عالم که عالم قدیمست یا حادث حکماء بمناسبت اینکه خداوند را علت تامه میدانند و انفکاک معلول از علت محال است عالم را قدیم میدانند چون علة قدیم است، و نظر به اینکه بعض حوادث را بالعین مشاهده میکنند در ربط حادث بقدیم کلماتی گفتند، لکن ملیین چون خدا را فاعل بالاختیار از روی علم و قدرت میدانند و علة تامه فاعل بالاجبار است لذا خداوند را علة فاعلی میدانند و فعلش تابع حکم و مصالح و قابلیت محل است و علة تامة مرکب از علة فاعلی و شرائط و فقدان موانع است و خداوند بسیط است

ص: 381

لذا عالم را حادث و مسبوق بعدم میدانند و آیات و اخبار در این باب فوق حدّ احصاء است لذا میفرماید در این شرکاء شما کسی هست قدرت داشته باشد معدومی را موجود کند ثُمَّ یُعِیدُهُ پس از آن همین موجود را معدوم نماید، البته این سؤال جواب ندارد زیرا چیزی که خود معدوم بوده و موجود شده کجا همچه قدرتی دارد

(ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش)

لذا میفرماید قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ چون هستی ذاتی حق است و تمام هستیها از او هست شده.

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشیند همه کائنات ما بتو قائم چو تو قائم بذات

فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ افک بمعنی انقلاب است یعنی وارونه شدن و باین معنی است وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی نجم آیه 54 که شهر قوم لوط کنده شد و ببال جبرئیل بالا رفت و منقلب گردید و ساقط شد بر زمین و المؤتفکات توبه آیه 71 که هفت شهر قوم لوط است و بهمین معنا است فرمایش امیر المؤمنین باهل بصره در جنگ جمل

(یا اهل البصرة یا اهل المؤتفکة یا جند المرأة و اتباع البهیمة الی آخر الخطبه)

که مفصل است و مفادش اینست که بصره دو مرتبه زیر آب رفته و یک مرتبه دیگر هم در دوره رجعت میرود و منقلب میشود، و مراد از جند المرأة لشگر عایشه است، و اتباع بهیمه ناقه او است و بمعنی دروغ بستن است که تهمت و افتراء میگویند و باین معنی است آیه شریفه إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ الآیات نور آیه 12، راجع بافک عایشه بماریه قبطیه که شرح آن مفصلا گذشت و اختلاف عامه و خاصه در تفسیر این آیات و اخبار وارده در این باب و این معنی هم مناسب با معنی اول است زیرا امری را بر خلاف حق و واقع نشان میدهد و میگوید:

ص: 382

[سوره یونس (10): آیه 35] .... ص : 383

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (35)

بگو بمشرکین آیا از شرکاء شما کسی هست که بنده گان را هدایت کند براه حق بگو اللَّه است که هدایت میفرماید بحق آیا پس کسی که هدایت کند بسوی حق سزاوارتر است اینکه متابعت شود یا کسی که نمیتواند هدایت کند مگر آنکه خودش هدایت شود پس چیست از برای شما که اینچنین حکم میکنید.

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ شرکاء مشرکین دو قسم هستند اما بتها و نباتات و شمس و نار و گاو و گوساله که اصلا قابل هدایت نیستند، و قسم دوم ذوی العقول مثل ملائکه و جن و انس اگر چه قابلیت دارند لکن خود محتاج بهدایت هستند قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ فقط هدایت از جانب پروردگار است حتی وجود حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که اشرف موجودات است در حقش میفرماید در قرآن إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ قصص آیه 56.

أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ که خداوند متعال است و بس أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ سزاوار است که اطاعت او را کنید و متابعت نمائید تا هدایت شوید أَمَّنْ لا یَهِدِّی چه قابل هدایت نباشد و چه احتیاج بهدایت داشته باشد إِلَّا أَنْ یُهْدی که شرائط هدایت در او باشد و موانع در بین نباشد و قابلیت و مقتضیات هدایت در او جمع شود فَما لَکُمْ پس دلیل شما بر متابعت شرکاء بخود چیست کَیْفَ تَحْکُمُونَ چگونه حکم میکنید با این دلیل روشن واضح که هر صاحب حسّ و شعور درک میکند.

ص: 383

[سوره یونس (10): آیه 36] .... ص : 384

وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (36)

و متابعت نمیکنند اکثر این کفار و مشرکین مگر ظن و گمان را و محققا ظن انسان را بی نیاز نمیکند از حق بمقدار خردلی که باید دست آورد محققا خدا عالم است بآنچه میکنند.

وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا از برای انسان نسبت بوجود و عدم شیئی حالاتی است علم، ظن، شک، جهل، وهم، اگر یقین بوجود شیئی داشته باشد و واقعا وجود دارد علم است و اگر واقعا وجود ندارد جهل مرکب است از دو جهل جاهل بواقع است و جاهل بجهل خود، و اگر احتمال خلاف واقع را هم میدهد اگر ترجیح در یک طرف احتمال باشد ظن است و آن طرف مرجوح وهم است و اگر ترجیح در هیچ طرفی نباشد شک است و ظن در باب عقائد اصلا اعتبار ندارد زیرا علم و یقین و قطع لازم دارد بخصوص ظنونی که منشأ آن فاسد باشد مثل تقلید سابقین و آباء و اجداد، و اما ظن در فروع اگر دلیل قطعی بر اعتبارش باشد حجة است مثل ظنون اجتهادیه که از ظواهر آیات و اخبار معتبره و امثال آنها بدست میآید بعد از فحص تام و اما اگر مدرک یقینی ندارد با شک و وهم در یک درجه است و ظنون مشرکین دارای سه عیب است:

اولا در عقائد و اصول دین بالاخص توحید خردلی اعتبار ندارد، و ثانیا مدرک و منشأ آن فاسد و عاطل است که تقلید آباء و اهل ازمنه قبل است

خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

و ثالثا ادله قطعیه و براهین عقلیه و حسّیه و معجزات رسل بلکه مسئله توحید از بدیهیات اولیه است بر خلاف این ظنون قائم است.

إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً مثلا اگر کسی احتمال و ظن بنبودن

ص: 384

سبعی یا لصّی یا عدوی یا غرق و هدم و سمّی داشته باشد و مرتکب شد و هلاک شد (لا یلومن الا نفسه) عقل هر ذی عقلی حکم میکند که محتمل الضرر را چه ظن، چه شک، چه وهم باید ترک کرد بخصوص ضرر آخرتی و عذاب ابدی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ حاقه آیه 18 لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ مؤمن آیه 3، و غیر اینها و البته بعذاب کلیه افعال خود معذب میشوند.

[سوره یونس (10): آیه 37] .... ص : 385

وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (37)

و نمیباشد این قرآن مجید اینکه افتراء و تهمتی باشد از جانب غیر خدا و لکن تصدیق میکند کسانی که قبلا بودند یا پیش آمد شده و کتابی است که جدا میکند بین حق و باطل هیچگونه ریبی در او نیست از جانب پروردگار عالمیان است در مجلد اول در باب مقدمه های ده گانه اهمیت قرآن و معجزه بزرگ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از هشت جهت و فضیلت آن را بیان کرده ئیم مراجعه فرمائید و در اینجا بطور اختصار در شرح این آیه شریفه میپردازیم.

وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ ردّ کفار و مشرکین است که گفتند أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ انبیاء آیه 5، و در بسیاری از آیات حتی آیه بعد أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ خداوند میفرماید این قرآن مجید افتراء بخدا نیست زیرا معجزه بودن قرآن از آفتاب روشن تر است از صدر اسلام الی کنون با این همه زبردستیها و اکتشافات این همه دشمن اسلام نتوانستند یک سوره مثل آن بیاورند إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نجم آیه 5 و 6.

وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ تصدیق جمیع انبیاء سلف آدم، شیث، نوح

ص: 385

هود، صالح، ابراهیم، انبیاء بنی اسرائیل و صحف و تورات و زبور و انجیل آنها را میکند که اگر قرآن نبود ما دلیلی بر نبوت احدی از آنها و صحت کتب آنها نداشتیم وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ راجع بجمیع مصالح عباد از عقائد و اخلاق و احکام از واجبات و محرمات و حدود و دیات و مواریث و مواعظ و آنچه صلاح دنیا و آخرت آنها است و نصایح و از امور آخرت و عواقب و پیش آمدها و نجات و هلاکت خبر داده ببیان روشن و واضح لا رَیْبَ فِیهِ جای شک بر احدی نگذاشته مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ریب عبارت از شکی است که منشأ عقلایی ندارد مثل شک وسواسی و شک کثیر الشک و نحو اینها و قرآن مجید جای همچه شکی در او نیست که حتی وسواسی و کثیر الشک هم در قرآن شک نمیکند برای وضوح آنکه این از جانب رب العالمین است و احدی جز او قدرت بر این ندارد چنانچه میفرماید

[سوره یونس (10): آیه 38] .... ص : 386

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (38)

آیا میگویند که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افتراء بخدا بسته و این قرآن را خود بهم بافته بگو اگر چنین است پس بیاورید شما بیک سوره مثل قرآن و هر قدر میتوانید و استطاعت دارید دعوت کنید کسانی را که با شما کمک کنند در آوردن یک سوره اگر شما هستید راست گویان.

این آیه شریفه تهدیدش از سایر آیات در این باب زیادتر است زیرا در یک جا تعبیر بمثله فرموده قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً بنی اسرائیل آیه 90، و در جای دیگر قناعت بده سوره کرده أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ هود آیه 16، و در اینجا اکتفاء

ص: 386

بیک سوره و لو سور قصار باشد فرموده أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ تردید از خداوند نیست بلکه معنی اینست که مشرکین نسبتهای ناروایی بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زدند کذّابش گفتند، ساحرش نامیدند، مجنونش خواندند یکی از نسبتها اینکه آن قرآن مجید را از مفتریات او شمردند حتی گفتند که دیگران هم او را اعانت و کمک کردند وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان آیه 5.

قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ یک سوره و لو مشتمل بر سه آیه باشد مثل سوره کوثر و سوره عصر وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ هر قدر میتوانید برای آوردن یک سوره از فصحاء و بلغاء و دانشمندان و شعراء زبردست دعوت کنید غیر از خداوند متعال إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ در این نسبت افتراء زیرا پیغمبر یک بشری بیش نیست اگر از خود بافته بود دیگران هم قدرت داشتند و چون تا دامنه قیامت همچه قدرتی بر احدی نیست معلوم میشود که این دعوی کذب محض است و این قرآن کلام حق است و معجزه باقیه رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.

[سوره یونس (10): آیه 39] .... ص : 387

بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (39)

بلکه تکذیب کردند بسبب آنکه احاطه علمی بآن نداشتند و هنوز نیامده بود آنها را تأویل آنچه نمیدانستند و همین نحو بود تکذیب امم سابقه انبیاء خود را پس نظر کن ببین چگونه بوده است عاقبت ظلم کنندگان.

بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ در این جمله مفسرین اختلاف زیادی دارند بعضی گفتند چون قرآن متشابهاتی دارد و اینها احاطه علمی نداشتند بآنها و تأویلش را نپرسیده بودند تکذیب کردند، بعضی گفتند چون قرآن

ص: 387

بواطنی دارد هفت بطن دارد الی هفتاد بطن و خبر از بواطن آن نداشتند و برای آنها بیان نشده بود تکذیب کردند، و بعضی گفتند علم بنظم و ترتیب آن نداشتند بعضی گفتند راجع بامر رجعت است چنانچه در اخبار دارد، بعضی گفتند راجع بامر آخرت است.

و تحقیق کلام اینست که بسیار از افراد بخصوص در زمان حاضر اموری که بنظر آنها بعید میآید و بر خلاف عادت است انکار میکنند مثل اینکه طول عمر حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه و رجعت ائمه اطهار صلوات اللَّه علیهم و معراج حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سؤال قبر و بعث در قیامت را منکر میشوند و از همین باب است که امم سابقه وعیدهایی که انبیاء بآنها میدادند از نزول بلاء در مخالفت آنها تکذیب میکردند تا موقعی که گرفتار میشدند و بهلاکت میافتادند لذا میفرماید بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ که باور نمیکردند و حال آنکه آنچه عقلا ممکن است و لو بر خلاف عادت باشد از قدرت الهی بیرون نیست و نباید تکذیب کرد. از حکیم الهی نقل است که گفت (کلّما قرع سمعک من عجائب عالم الکیان فذره فی بقعة الامکان ما لم نرددک عنا قائم البرهان) مجرد استبعاد و نداشتن علم موجب تکذیب نمیشود با اینکه اگر قرآن خبر دهد قطع بآن حاصل میشود بعد از ثبوت معجزه بودن آن و نباید شک کرد چه رسد انکار و تکذیب نمود.

وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ تأویل از اول و رجوع است یعنی هنوز آثارش بر آنها ظاهر نشده بلی پس از وقوع آن وقت تصدیق میکنند و فائده ندارد مثل تصدیق فرعون پس از غرق کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ که آنچه انبیاء تخویف و انذار میکردند بنزول بلاء باور نمیکردند تا گرفتار میشدند.

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، اصحاب مدین، فرعونیان اینها هم همین نحو هستند.

ص: 388

[سوره یونس (10): آیه 40] .... ص : 389

وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (40)

و بعضی از این مشرکین کسانی هستند که ایمان بقرآن آوردند و بعضی از آنها ایمان نیاورده اند و پروردگار تو عالم تر است بکسانی که افساد میکنند این آیه شریفه را دو نحوه تفسیر کردند یکی آنکه مشرکین دو دسته هستند یک دسته یقین پیدا کردند بحقانیت قرآن ولی از روی عناد و عصبیت و حبّ جاه و مال انکار کردند که مفاد وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، و بعضی بشک و تردید باقی هستند، و دیگر آنکه بعضی از روی حقیقت آمدند و مشرف شدند و ایمان آوردند که مفاد وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ است و این معنی دوم اظهر بلکه ظاهر است بدو قرینه یکی آنکه ایمان بر کسی که یقین داشته باشد و انکار کند و جحد بورزد صادق نیست بلکه آن را کفر جحودی میگویند، قرینه دوم جمله وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ است زیرا از این جمله استفاده میشود که این دو دسته مفسد و غیر مفسد هستند و خداوند داناتر است بآنها و شاهد بر این معنی اینکه کسانی که ایمان آوردند فوج فوج مشرک و کافر بودند که مفاد وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً نصر آیه 2 است.

[سوره یونس (10): آیه 41] .... ص : 389

وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (41)

و اگر تکذیب میکنند تو را و ایمان نمیآورند پس بآنها بفرما از برای من عمل من است نفع و ضررش متوجه بخود من میشود و از برای شما هم عمل شما است نفع و ضررش متوجه بخود شما است نه عمل من نفعی بر شما دارد و نه عمل شما ضرری بمن متوجه میشود شما بیزارید از آنچه من عمل میکنم من هم بیزارم از آنچه شما عمل میکنید.

ص: 389

این آیه نظیر سوره کافرون است که میفرماید لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ بعضی توهم کردند که این آیه منسوخ شده بآیه جهاد لکن توهّم فاسدی است بیزاری جستن از کفار و مشرکین منافی با جهاد و دفع و قلع و قمع آنها نیست مریض تا قابل معالجه است باید معالجه کرد و چون عضوی فاسد شد و از قابلیت افتاد باید قطع کرد که سرایت ببقیه اعضاء نکند این کفار و مشرکین تا مادامی که ممکن است هدایت و ارشاد آنها باید هدایت کرد و چون امکان ندارد باید آنها را از بین برد که بدیگران سرایت نکند فساد آنها.

وَ إِنْ کَذَّبُوکَ و دیگر قابل هدایت نیستند فَقُلْ لِی عَمَلِی من بوظیفه رسالت خود و تبلیغ عمل کردم و اجر خود را بردم و عبادت پروردگار خود را میکنم و شما هم بهمان شرک و کفر و اعمال فاسده مشغول هستید و نتیجه و وبال و عذاب آنها را خواهید چشید.

أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ از اسلام و دین، قرآن و پیغمبر و احکام اسلامی بیزارید وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ من هم از شرک و کفر و اعمال قبیحه شما بیزارم هر کسی نتیجه کار خود را دست میآورد فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

[سوره یونس (10): آیه 42] .... ص : 390

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ (42)

و بعضی از این کفار میآیند فرمایشات قرآن را از شما استماع کنند و لکن گوش قلب آنها کر است آیا پس از این تو میتوانی کسی را که کر است شنوا کنی و لو اینکه اینها تعقل نمیکنند.

در چندین مقام متذکر شده ایم که سمع و بصر دو معنی دارد یکی آنکه بآلت اذن صداها را بشنود و دیگر آنکه کلام بقلب او اثر کند می گویی حرف شنو

ص: 390

است و بعبارت دیگر همین نحو که سر چشم و گوش دارد قلب هم بصیر است حقایق را درک میکند و هم سمیع است اثر میگذارد بلکه این کفار عقل و شعور ندارند از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید یا دیگری از ائمه [ع از معنای عقل فرمود

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان

عرض کردند اینکه در معاویه بود چه بود فرمود نکری و شیطنت بناء علی هذا معنای آیه خوب روشن میشود.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ میآیند فرمایشات شما را استماع میکنند اما غرض آنکه اشکالی متوجه کنند یا در مقام دفع آن برآیند أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ آیا پس از این توقع داری که بفرمایشات تو اثر بگذارند و هدایت شوند با اینکه گوش قلب آنها کر است.

وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ از برای عقل دو معنی است یکی مقابل جنون که رافع تکلیف است و از شرائط عامه است، و دیگر عقل بمعنی درک سعادت و شقاوت خیر و شرّ، نفع و ضرر و این هم دو قسم است عقل نظری و عقل عملی، عقل نظری آنکه بفهمد سعادت دنیا و آخرت او، حق و باطل چیست باصطلاح پیدا کردن راه، و عقل عملی آنکه پس از فهمیدن همان راه را طی کند و این کفار نرفته اند که بفهمند حق و باطل چیست و خیر و شرّ و نفع و ضرر و حسن و قبح چیست و اگر درک کنند بر طبقش مشی نمیکنند.

[سوره یونس (10): آیه 43] .... ص : 391

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ (43)

و بعض آنها میآیند و مشاهده میکنند معجزات صادره از تو را و اخلاق و صفات و رفتار و کردار تو را می بینند و لکن از آن عناد و عصبیت و تقلید آباء چشم قلب آنها کور است پس آیا تو میتوانی کور را هدایت کنی و لو چشم بصیرت ندارند این آیه شریفه مثل آیه قبل است او در موضوع سمع و استماع بود این

ص: 391

آیه در موضوع نظر و بصیرت است و برای توضیح کلام مثلی بزنیم و آن اینست که منشأ اینکه انسان مشاهده نمیکند اجسام و الوان و اشکال را چند چیز است کوری، بسته شدن چشم، آب آوردن، خواب، در تاریکی و ظلمات رفتن، چشم را هم گذاردن، همین نحو است چشم قلب و این کفار تمام این اسباب یا اکثر آنها را راجع بچشم عقل دارند چشم بصیرت که علم است ندارند جهل چشم قلب را کور میکند، شهوات و هواپرستی درب چشم قلب را می بندد، عناد و عصبیت مرض چشم قلب است آب آورده، غفلت خواب است که فرمود

(الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)

کفر و شرک ظلمات است نور ایمان را مشاهده نمیکند.

لذا میفرماید وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ بچشم سر میآیند و مشاهده کمالات و اخلاق و افعال تو را میکنند لکن چشم قلب آنها باین عیوب مبتلا است کور هستند و قابل هدایت نیستند.

أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ کانه میفرماید از تحت قدرت بشر حتی مثل رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خارج است که بتوانند کور باطن را هدایت و راهنمایی کنند و لو کور ظاهر را میشود دست او را بگیرند و براه حق رهسپار کنند.

وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ کور را نمیشود بصیر کرد مگر از راه معجزه که فعل الهی است مثل حضرت عیسی علیه السّلام که فرمود وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران آیه 43 وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی مائده آیه 100

[سوره یونس (10): آیه 44] .... ص : 392

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (44)

محققا خداوند ظلم نمیکند بناس افراد بشر هیچگونه ای و لکن خود ناس بخود ظلم میکنند.

یکی از اصول دین اسلام مطابق مذهب شیعه و معتزله که آنها را عدلیه مینامند

ص: 392

خلافا لاشاعره عدل است و از برای عدل سه معنی است:

1- مقابل ظلم که تفسیر کردند به (اعطاء کل ذی حق حقّه) و ظلم (منع کل ذی حق عن حقّه) و این از نصوص قرآن و مطابق برهان عقلی و ضروری تمام ادیان است و انکارش کفر است و ظلم هم سه قسم است ظلم در دین مثل شرک و کفر و نحو اینها یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12 ظلم بغیر که دارد در خبر

(الظلم ظلمات یوم القیمة)

و گفته میشود فردای قیامت

(این الظلمة این اعوان الظلمة و اشباه الظلمة فضرب لهم سرادق من نار حتی یفرق اللَّه من الحساب)

و ظلم بنفس بارتکاب معاصی و ترک واجبات و اضرار بنفس و آیه شریفه راجع بقسمت دوم است یعنی ظلم بغیر.

2- عدل مقابل لعب و لهو و لغو این هم نصّ قرآن است وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ انبیاء آیه 16 لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ انبیاء آیه 17.

3- عدل بمعنی فعل حسن که تمام افعال الهی حسن است فعل قبیح و زشت از او صادر نمیشود یعنی تمام موافق حکمت و مصلحت و عین صلاح است و اشاعره این معنا را منکرند زیرا حسن و قبح را نسبت بافعال انکار دارند و این از بدیهیات اولیه است حتی در اطفال و بهائم حتی الکلاب اگر چیزی نزد سگ بیندازی دنب خود را حرکت میدهد و خود را باطراف شما میگرداند و اگر سنگی باو زنی پارس میکند، طفل رضیع اگر مادرش انگشت محبت باو زند خنده میکند اگر رو ترش کند جز میزند رجوع کنیم بتفسیر.

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً ذکر ناس از باب مثال است و الّا خدا باحدی جن و انس، حیوانات ظلم نمیکند، و لفظ شیئی یعنی هیچ نه کوچک نه بزرگ جزئی و کلی محال است از او صادر شود و این موضوع مشتمل بر فروع

ص: 393

زیادی است بالغ بر ده فرع که ما در مجلد اول کلم الطیب در بحث عدل متعرض شده ایم و اینجا از وضع تفسیر خارج است مراجعه فرمائید.

وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ بخود ظلم میکنند که خود را در معرض عذاب ابدی در می آورند و مورد غضب و سخت الهی میشوند و گرفتار بلیات دنیوی میگردند.

[سوره یونس (10): آیه 45] .... ص : 394

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (45)

و روزی که محشور میفرماید آنها را مثل اینست که مکث نکردند مگر یک قسمت از روز یکدیگر را ملاقات میکنند و میشناسند بتحقیق زیان کار شدند کسانی که تکذیب کردند بلقاء پروردگار یعنی بحشر و بعث و نشر و قیامت و نبودند که قبول هدایت کنند.

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ سیاهی قرآن که مطابق قرائت حفص است از عاصم بیاء است یعنی خداوند آنها را محشور میفرماید لکن بقیه قراء بنون قرائت کردند یعنی محشور میکنیم آنها را.

کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ بعضی گفتند مراد حیات دنیوی است که بنظر آنها میآید بقدر یک قسمت مختصری از روز چنانچه نقل است از حضرت نوح علیه السّلام که عمر شریفش دو هزار و پانصد سال بود موقعی که ملک الموت آمد در میان آفتاب بود اجازه گرفت برود طرف سایه و فرمود این عمر طولانی بقدر آمدن از آفتاب بسایه است در نظر من، و بعضی گفتند مراد مکث در عالم قبر و برزخ است چنانچه از حضرت عزیر پس از صد سال مردن و زنده شدن پرسیدند کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ سوره بقره آیه 261 و لکن ظاهر هر دو

ص: 394

نشاه است زیرا سؤال یوم الحشر است که دیگر زوال ندارد و دنیا و برزخ هر دو زائل است و نسبت زائل بدوام اگر بگوئیم قطره است بدریا غلط است زیرا دریا هم محدود و زائل است.

یَتَعارَفُونَ معنی این نیست که با هم معاشرت داشته باشند که بگوئیم در دنیا بوده یا در ابتداء حشر چنانچه مفسرین احتمال داده اند، بلکه ظاهرا این باشد که یک دیگر را میشناسند اهل بهشت اهل جهنم را و بالعکس و با یکدیگر مکالماتی دارند چنانچه مفاد آیات شریفه است بینهم یعنی یکدیگر قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ کفار و مشرکینی که حشر و روز جزاء را منکر بودند و میگفتند پس از موت چیزی نیست و تکذیب انبیاء را میکردند و مراد از لقاء الهی جزاء و ثواب و عقاب او است چه خسرانی است بالاتر از عذاب ابدی وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ بهدایت انبیاء و مواعظ الهی و آیات شریفه قرآنی قبول هدایت نکردند تا از مهالک نجات پیدا کنند.

[سوره یونس (10): آیه 46] .... ص : 395

وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ (46)

و یا اینکه بتو نشان میدهیم بعض از آنچه بآنها وعده داده ایم یا بعد از رحلت شما گرفتار خواهند شد پس از آن بسوی ما رجوع میکنند در عالم آخرت پس از رجوع خداوند شاهد است بر آنچه که میکردند.

تهدیدات و انذارات که در قرآن مجید برای کفار و مشرکین است که همان بلاهایی که بر امم سابقه نازل شده شما هم مبتلا خواهید شد غایة الامر وقت معیّن دارد بعض آن بلاها در عصر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآنها وارد شد مثل قضیه بدر و حنین و احزاب و ذهاب اموال و خرابی منازل و ذلت و خواری، و بعض آنها بعد

ص: 395

از رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بید مسلمین و بلاهای آسمانی حتی در زمان ظهور حضرت مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه و دوره رجعت بآنها متوجه خواهد شد و پس از این بلیّات دنیوی و هلاکت آنها در عالم آخرت که رجوع میکنند بعذاب آن عالم گرفتار میشوند لذا می فرماید وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ تردید برای تقسیم است یعنی یک قسم آن را بتو ارائه میدهیم بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ که در قرآن در موارد زیادی آنها را تهدید فرموده أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ و یک قسمت دیگر بعد از وفات و رحلت تو بآنها متوجه میشود، و تعبیر بتوفّی یک نوع تجلیل است نسبت بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیرا توفی اخذ بقدرت است و از این باب است توفی دین از مدیون و در حق عیسی علیه السّلام هم میفرماید إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ سوره آل عمران آیه 48 با اینکه عیسی علیه السّلام نمرد و قبض روحش نشد و عقیده شیعه در حق این خاندان چنانست که اینها را حاضر و ناظر میدانند و در اخبار داریم فرمودند

(میّتنا لم یمت و غائبنا لم یغب)

و اخبار در این باب بسیار داریم مخصوصا در باب زیارات که در محل خود بیان شده فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ پس از انقضاء این عالم و قیام در آن عالم که مرجع جمیع است بسوی پروردگار.

ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ ثم از برای تراخی نیست که پس از رجوع خداوند شهید باشد بلکه بمعنی اینست که علاوه از آن عقوبات دنیویه خداوند هم شاهد افعال آنها هست، و شهید بمعنی حضور است مقابل غیاب یعنی خداوند باحاطه قیومیة و علمیه ناظر است بر افعال و اعمال بنده گان (یا من هو اختفی لفرط نوره الظاهر الباطن فی ظهوره) إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ اسراء آیه 62، وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12.

ص: 396

[سوره یونس (10): آیه 47] .... ص : 379

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (47)

و از برای هر امّتی خداوند رسولی فرستاده پس بعد از آمدن رسول آنها و تبلیغ رسالت و اتمام حجت حکم میشود بین آنها بعدل کسانی که پذیرفتند بسعادت نائل میشوند و کسانی که اعراض کردند بعقوبات و شقاوت گرفتار و ابدا بآنها ظلم نمیشود هر کس بحق خود میرسد.

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ انبیاء بسیار بودند لکن بسیاری از آنها مأمور بدعوت نبودند و جماعتی که مأمور بودند آنها هم دو دسته بودند اولو العزم که پنج نفر بودند نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد علی نبیّنا و آله و علیهم السلام که هر کدام ناسخ سابق و دارای شرع جدید و بقیه مأمور بدعوت شریعت آنها بودند مثل هود، صالح، اسحق، اسماعیل، یعقوب، یونس، یوسف، لوط، شعیب، داود، سلیمان، زکریّا، یحیی و غیر اینها علیهم صلوات اللَّه، و بسا در یک عصر بر هر طائفه و قبیله و شهر و قریه رسولانی بودند و حضرت آدم اگر چه شرع جدید داشت لکن چون ناسخ نبود اولو العزم نگفتند.

فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ و تبلیغ نمود و حجت را بر امّت خود تمام کرد قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ البته کسانی که ایمان آوردند بسعادت دارین و فوز نشأتین و بهشت ابدی خداوند آنها را رستگار فرمود و کسانی که ایمان نیاوردند و تکذیب کردند ببلیات دنیوی هلاک شدند و بعقوبات اخروی و عذاب ابدی گرفتار شدند و هیچکدام از این دو دسته بآنها ظلم نشده مؤمنین از حق خود چیزی کاسته نمیشود و کفار زائد بر استحقاق خود معذّب نمیشوند خداوند بعدل و قسط بین آنها حکم میفرماید وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ بلکه مؤمنین مورد تفضلات الهی واقع میشوند و بسا اهل استحقاق عذاب مثل عصات مؤمنین مورد مغفرت و عفو واقع شوند.

ص: 397

[سوره یونس (10): آیه 48] .... ص : 398

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (48)

و میگویند این کفار و مشرکین چه وقت این وعده تحقق پیدا میکند اگر شما انبیاء راستگو هستید.

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ مشار الیه هذا ظاهرا قیامت است که انبیاء خبر میدادند و البته قائل باین قول کسانی هستند که منکر بعث و نشور هستند و الّا ملّیین عالم معتقد هستند و اختلاف آنها در مصداق ناجی و هالک است یهود خود را اهل نجات و دیگران را اهل هلاکت و هکذا نصاری، مجوس، مشرک، فقط طبیعی دهری لا مذهب که منکر بعث هستند وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23، و کسانی که بعث را در همین عالم میدانند و قائل بنسخ و فسخ و رسخ و مسخ هستند و میگویند روح انسان پس از موت تعلق میگیرد بانسان دیگری یا بحیوانی یا بگیاه و درختی یا بجماد اگر خوب بوده بانسان خوبی یا حیوان خوش الحانی یا بمیوه ها و حبوبات موافق طبع یا بجواهر و معادن تعلق میگیرد، و اگر بد باشد بانسان بدی یا حیوان بد الحان یا گیاه تلخ یا سنگ و ریگ تعلق میگیرد که شرح اقوال آنها را در کلم الطیب مجلد سوم در بحث معاد مفصلا داده ایم، و ممکن است مشار الیه وعده عذاب و هلاکت دنیوی باشد.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اشاره به اینکه شما انبیاء دروغگو هستید و چنین دعوی تحقق پذیر نیست با اینکه قطع نظر از آیات کثیره در موضوع بعث و قطع نظر از اخبار متواتره و از ضرورت جمیع ادیان ادله عقلیه قطعیه بر اثبات معاد داریم.

ص: 398

[سوره یونس (10): آیه 49] .... ص : 399

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (49)

بفرما باین کفار که من مالک نفس خودم نیستم که بتوانم دفع ضرری از خود کنم و نه جلب نفعی نمایم مگر آنچه خداوند تقدیر فرموده و مشیتش تعلق گرفته از برای هر امّتی مدتی مقرر شده چون مدت بسر رسید پس نمیتوانند ساعتی تأخیر بیندازند و نه پیش اندازند قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً در بحث امکان و وجوب گفته ایم که ممکن در باب وجود و عدم دائر مدار علت است اگر علت وجودش باشد موجود میشود و اگر نه نه و سر تا پا احتیاج بوجود واجب دارد و همین نحوی که محتاج بعلت موجده است محتاج بعلت مبقیه هم هست (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها)

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

و همین نحوی که مالک نفس خود نیست مالک هیچگونه حالاتی از برای نفس خود نیست تمام تحت مشیت الهی است نفع و ضرر، حیات و موت، صحت و مرض، غناء و فقر، عزت و ذلّت لذا میفرماید بگو باین کفار که من ممکن الوجود هستم از خود چیزی ندارم نمیتوانم دفع ضرری از خود کنم اگر مشیت تعلق گرفته بتوجه آن و نه جلب نفعی کنم بر خلاف مشیت او.

اگر تیغ عالم بجنبد ز جا نبرّد رگی تا نخواهد خدا

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه از ضرر و نفع مورد تعلق مشیت او باشد ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن.

لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ آجال چند قسم است حتمی قابل تغییر نیست، معلقی توقف بر معلق علیه دارد فردی و اجتماعی، و آجال هم منحصر بموت و هلاکت

ص: 399

نیست بلکه دولت و مکنت و سلطنت و ریاست و غیر اینها تمام مدت معینی فی علم اللَّه دارد آنی تقدیم و تأخیر ندارد.

إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ مدت تمام شد حتی شماره های تنفس هم معیّن است نفس آخر که رسید تمام شد فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً تعبیر بساعت یعنی یک قطعه زمان و این از باب مثال است بلکه آن که طرف زمان است از معصوم است که سؤال میکنند که بعضی اموات چشم آنها باز است و بعضی بسته فرمود مهلت باز کردن و بستن باو نمیدهند وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ کسی را هم اگر بخواهند از بین برند تا اجل او بپایان نرسیده احدی قدرت بر تقدیم و تعجیل آن ندارد.

[سوره یونس (10): آیه 50] .... ص : 400

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50)

بفرما ای رسول محترم آیا می بینید اگر آمد شما را عذاب الهی شبانه یا روزانه چه میکنند استعجال از او گناه کاران.

در روایت ابی جارود و علی بن ابراهیم و مجمع از حضرت باقر علیه السّلام است که این آیه راجع بعذابی است که از آسمان نازل میشود بر مجرمین اهل قبله یعنی مسلمین که رو بقبله نماز میگذارند و ظاهرا مراد مخالفین باشند و کسانی که بنام تشیع هستند لکن افعال و کردار آنها بطوری است که بچیزی عقیده مند نیستند نه نماز، نه روزه نه تحصیل علم دیانتی و اخذ احکام از علماء و اشتغال بلهویات و بی حجابی و هزار مفسده دیگر که امروز رواج بسزا دارد نعوذ باللّه من غضب الجبار قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بنا بر این حدیث خطاب متوجه بمسلمین است نه کفار و مشرکین و معنای أ رأیتم یعنی چه میکنید زمانی که مشاهده کنید ان اتیکم اینکه بیاید و نازل شود از آسمان عذابه عذاب خدا بصاعقه یا صیحه یا نزول باران و برف و امثال اینها که تماما هلاک شوند، و در اخبار داریم که در آخر زمان مردم

ص: 400

بسه موت هلاک میشوند: موت ابیض، موت اصفر، موت احمر. موت ابیض مرگ مفاجات است که بسکته یا تصادفات که امروز بسیار فراوان شده روزی نیست که اتفاق نیفتد. موت اصفر مرضهای مهلکه مثل سرطان و غیر اینها و موت احمر جنگ و قتال که در اطراف ممالک دنیا سرایت کرده و تمام اینها برای همین بی ایمانی و هواپرستی و شهوترانی است بیاتا شبانه او نهارا روزانه یک موقع میشنویم کجا بمباران شده چندین هزار تلفات داده.

ما ذا یعنی چه باعث شده بر این طغیان ها و سرکشیها که سبب شود یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ که زودتر گرفتار این عذاب شوند و روز بروز ازدیاد در معاصی کنند المجرمون جرم یک نوع و دو نوع نیست، یک دسته ظلم و تعدیات دارند یک دسته بدعتها و حکم جور، یک دسته شهوت رانی، یک دسته هواپرستی، یک دسته انکار ضروریات و غیر اینها.

[سوره یونس (10): آیه 51] .... ص : 401

أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (51)

آیا پس از آنکه عذاب واقع شد ایمان میآورید باو بآنها گفته میشود الان در بعد از نزول که دیگر ایمان فائده ندارد ایمان میآورید و حال آنکه بودید شما که بنزول عذاب عجله میکردید.

خداوند تبارک و تعالی باب توبه را بروی بندگان باز کرده حتی یک ساعت قبل از موت لکن بنصّ قرآن و برهان باب توبه بسته میشود و دیگر ایمان و توبه نتیجه و فائده ندارد، در سه مورد: یکی آنکه کافر بمیرد و گرفتار عذاب آخرت شود هر چه بگوید ایمان آوردیم نتیجه بخش نیست، دیگر آنکه آثار موت را مشاهده کند مثل اینکه ملائکه موکلین برای قبض روحش و جای خود را مشاهده کند که معنای محتضر است، و یکی بعد از نزول عذاب فقط قوم یونس

ص: 401

پس از نزول عذاب حقیقة توبه کردند و پذیرفته شد در قرآن میفرماید إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ، الی قوله تعالی وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ الایة نساء آیه 21، و نیز در حق فرعون میفرماید در همین سوره آیه 90 حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ و نیز در همین سوره آیه 98 میفرماید فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ.

أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ استفهام انکاری است یعنی نباید این نحو باشد و فاعل وقع عذاب نازل است آمَنْتُمْ بِهِ یعنی پس از وقوع ایمان میآورید، و مرجع ضمیر به ممکن است قرآن باشد یا اللَّه باشد یا رسول و این اخیر اظهر است که در آیه قبل فرمود و لکل امة رسول الایة.

الان جواب است یعنی بآنها گفته میشود که در این موقع ایمان میآورید وَ قَدْ کُنْتُمْ حال است یعنی و حال آنکه بودید بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ بعذاب یعنی بمعاصی که باعث نزول بلاء بود عجله میکردید که زیاد روی در معاصی و طغیان و هواپرستی و شهوترانی که اسراف در معصیت است.

[سوره یونس (10): آیه 52] .... ص : 402

ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (52)

پس از هلاکت آنها بعذاب دنیوی گفته میشود یکسانی که ظلم میکردند بچشید عذاب ابدی را آیا جزاء داده میشوید مگر بآنچه بودید که کسب میکردید.

ص: 402

ثمّ قیل ممکن است این قول روز قیامت باشد که آنها را جهنم میبرند و ممکن است همان موقع هلاکت و موت باشد زیرا در اخبار داریم که حین الموت جای او را در بهشت یا جهنم نشان میدهند و ملائکه رحمت بمؤمن بشارت میدهند که جای تو اینجا است و ملائکه عذاب بکافر خبر میدهند که جای تو اینجاست و ممکن است از ابتداء موت تا خلود در جهنم زیرا در خبر دارد

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته.)

لِلَّذِینَ ظَلَمُوا در تفسیر علی بن ابراهیم است که ظلموا حق آل محمد و این مناسب با خبری است که قبلا ذکر شد که این عذاب برای اهل قبله است که مراد همین مخالفین باشد لکن علی الفرض بیان مصداق است منافی با عموم آیه نیست که جمیع ظالمین بانبیاء و دین و قرآن را شامل شود بلی ظالم مؤمن که با ایمان از دنیا رود و لو گرفتار باشد تا حق مظلوم اداء نشود عذاب خلد ندارد چنانچه مکرر اشاره شده که مؤمن بالاخره نجات دارد و در کلم الطیب مجلد سوم دوازده باب در این باب نوشته شده.

ذُوقُوا تعبیر بذوق یا برای اینست که ذائقه احساسش از سایر حواس بیشتر است یا برای حمیم و غسّاق و زقوم جهنم است و در دنیا هم هر که گرفتار بلائی میشود بواسطه معاصی میگویند بچش ببین چه طعمی دارد.

عَذابَ الْخُلْدِ عذابی که آخر ندارد و تمام شدنی نیست برای ردّ کسانی که منکر خلود در عذاب هستند از حکماء و عرفاء و شیخیه یکی از اساتید حکمت را دیدم تمسّک میکرد بخبری که دارد گشنیز علف ته جهنم است که اشاره برحمت است و بآیه شریفه خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ سوره هود آیه 109 و این آیه را مخصّص آیات مطلقه میگرفت و در کلمات شیخ احمد است که عذاب را از ماده عذب بمعنی گوارا گرفته و میگوید اهل جهنم پس از مدتی طبیعت آتشی

ص: 403

پیدا میکنند و لذت میبرند و اگر از جهنم آنها را بیرون کنند بر آنها اذیت است با اینکه این مزخرفات خلاف نصوص قرآن و ضرورت دین است و مکررا اشاره کرده ایم هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ جزاء عمل خود شما است که خود برای خود کسب کرده اید.

[سوره یونس (10): آیه 53] .... ص : 404

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (53)

و از تو خبر میگیرند و سؤال میکنند که آیا او حقّ است بگو آری قسم بپروردگارم محققا او حق است و نیستید شما به عاجزکنندگان.

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ در مرجع ضمیر هو بعضی گفتند قرآن است، بعضی گفتند نبوت خود حضرت است، بعضی گفتند اسلام و شریعت است و در اخبار ائمه علیهم السلام است چنانچه کلینی در کافی از حضرت صادق [ع روایت کرده که میگویند (ما تقول فی علیّ) و از ابن شهر آشوب از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده

(قال یستنبئونک یا محمد اهل مکّة عن علی بن ابی طالب علیه السّلام امام)

و از ابن شهر آشوب از حضرت باقر [ع روایت کرده فرمود

(یستنبئونک عن وصیک)

و ما مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر نوعا بیان مصداق است بناء علی هذا بعید نیست که مرجع ضمیر گفتار پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد که شامل قرآن، نبوت خود شریعت اسلام، احکام دین، نصب امیر المؤمنین [ع بخلافت و آنچه از جانب خدا آورده آیا حق است و راست می گویی و از جانب خدا است.

قُلْ إِی وَ رَبِّی بگو بلی قسم بحق پروردگارم إِنَّهُ لَحَقٌّ چنانچه در آیات بسیاری باین موضوع تصریح فرموده بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی الی قوله تعالی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری 18 آیه و مواضع دیگر

ص: 404

نکتة لطیفة- متفطن شدم که این آیه شریفه طبق اخبار مذکوره راجع بنصب امیر المؤمنین [ع است زیرا کفار و مشرکین نمیآیند از حضرت رسالت [ص حقیّت دین اسلام یا قرآن یا نبوت را سؤال کنند و آن حضرت قسمهای زیادی یاد کند او را کذّاب و مفتری میدانند این سؤال از مسلمین است که او را بنبوت شناخته و قرآن را کلام الهی میدانند و دین اسلام را قبول کرده اند در موضوع نصب امیر المؤمنین علیه السّلام تردیدی پیدا کردند که برای دامادی و پسر عمی و محبت شخصی او را نصب کرده یا مأموریت از جانب حق است حتی بعضی باور نکردند و سؤال عذاب کردند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ معارج آیه 1 وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ شما هر چه کنید و دشمنی با او نمائید و ظلم و اذیت باو روا دارید حقّیة آن را از بین نمیتوانید ببرید مثل آفتاب روشن و هویدا است

[سوره یونس (10): آیه 54] .... ص : 405

وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (54)

و لو بر فرض محال از برای هر نفسی که ظلم کرده باشد آنچه که در روی زمین است هر آینه فداء دهد بآنچه که دارد و پنهان کند ندامت خود را از اتباع و مریدان موقعی که می بیند عذاب را و حکم میشود بین آنها بعدل و بآنها ظلم نمیشود.

بسیار این آیه شریفه منطبق میشود بر کلام آنکه گفت

(النار و لا العار)

و بهمین کلام اشاره دارد فرمایش حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام در رجز خود

(الموت خیر من رکوب العار و العار خیر من دخول النار.)

و لو امتناعیه است زیرا احدی ممکن نیست مالک تمام روی زمین باشد از جواهرات و نباتات و حیوانات و معادن بر فرض محال أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ معلوم است مراد ظلم بزرگی است که قابل هیچگونه تدارکی نیست مثل ظلم

ص: 405

در امر ولایت ما فِی الْأَرْضِ آنچه که در روی زمین و اعماق زمین است لَافْتَدَتْ بِهِ تمام اینها را بعنوان فداء بدهد که از عذاب نجات پیدا کند قبول نمیشود وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ پشیمان شده از ظلمی که کرده لکن اظهار پشیمانی نزد اتباع و سفله و مریدان نمیکند و پنهان میکند پشیمانی خود را و این فداء را موقعی بدهد لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ فردای محشر که مشاهده میکند عذاب را جواب شرط محذوف است لوضوحه یعنی ما تقبل منه و جمله بعد دلالت بر آن میکند و آن وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ آنچه عذاب شوند کمتر از استحقاق آنها است و لو بقدر علم خود آنها را عذاب فرماید وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ زائد بر استحقاق عذاب نمیشوند.

تنبیه- مسئله فداء در باب جهاد کفار و مشرکین که اسیر مسلمین میشدند یا محکوم بقتل میشدند یا بغلامی و کنیزی مسلمین بر حسب تقسیم در میآمدند مگر آنکه خود یا کسان خود فداء دهند و آزاد شوند، و مستفاد از اخبار اینست که فداء در قیامت هم هست لکن در حق مؤمنین که بواسطه بعض معاصی استحقاق عذاب دارند کسانی از کفار و مخالفین مخصوصا از نصّاب که در حق مؤمنین ظلم کردند گناه آنها را بر اینها بار میکنند در مقابل ظلم بآنها و مؤمنین را نجات میدهند و اگر مظلوم گناهی ندارد گناه بستگان و دوستان او را بار میکنند و آنها را نجات میدهند.

و از این بیان استفاده میشود که اگر گناه تمام شیعه را بار کنند بر ظالمین بامیر المؤمنین و صدیقه طاهره و ائمه معصومین علیهم السلام مخصوصا حضرت ابا عبد اللَّه را باز تدارک ظلم آنها نمیشود، و در این باب اخبار بسیاری داریم در مجلد سوم کلم الطیب متعرض شده ایم.

ص: 406

[سوره یونس (10): آیه 55] .... ص : 407

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (55)

آگاه باشید محققا مختص بخدا است آنچه در آسمانها و زمین است که مالک جمیع آنها است آگاه باشید محققا وعده خدا ثابت و محقق است تخلف پذیر نیست و لکن اکثر ناس نمیدانند.

مسئلة- ملکیت ذاتی حقیقی نسبت بجمیع موجودات امکانی اختصاص بذات اقدس او است چون موجد و خالق آنها است، و ملکیت بعض نسبت ببعض ملکیت جعلی و اعتباری و عرضی است و تابع جعل جاعل و اعتبار معتبر است حتی ملکیت ولایتی خاندان عصمت و طهارت نسبت بما سوی اللَّه مجعول بجعل الهی است و ملکیت اشخاص نسبت باموالی که درید آنها است مجرد اعتبار است قائم بید معتبر است و این اعتبار هم ما دام الحیوة است بمجرد موت زائل میشود پس این ظالمین در قیامت مالک خود نیستند چه رسد بفلسی که بخواهند فداء دهند.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ لام اختصاص است که نفی ملکیت غیر او میکند ما فِی السَّماواتِ از کرات علویه و ملائکه و آنچه در آسمانها است و الارض آنچه در زمین است از انس و جن و حیوان و نبات و جماد احدی مالک خود نیست چه رسد مالک دیگری أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ خلف وعده یا از جهت عدم قدرت بر انجام است یا از جهت احتیاج است یا از جهت نسیان است و در خداوند این جهات راه ندارد ان قلت- خلف وعید از راه تفضل مانعی ندارد بلکه حسن است قلت- وعده های الهی در عذاب اگر از باب انشاء باشد خلفش مانعی ندارد و اما اگر از باب اخبار باشد چون کذب لازم میآید محال است.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ توهّم میکنند که مالک بعض اشیاء هستند و یا اینکه از این وعده ها خوفی ندارند و معتقد نیستند یا اینکه میگویند باصطلاح

ص: 407

چوب پشت در است برای مترس است یا معتقد بمعاد نیستند.

[سوره یونس (10): آیه 56] .... ص : 408

هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (56)

او زنده میکند و میمیراند و بسوی او است بازگشت شما.

هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ نوع افراد توهّم میکنند که چیزی که بوجود آمد و زنده شد باقی است تا بموانعی برخورد تا او را از بین ببرد غافل از اینکه مثل وجود ممکن و حیات حیّ مثل نور برق و چراغ است آن فآن معدوم میشود و موجود میگردد تا از مبدء باو مدد برسد تمام ممکنات دائما در خلع و لبس هستند تا از مبدء فیّاض افاضه میشود وجود پس از وجود بآنها میرسد و لکن چون افاضه دائمی است و این وجودات متصل بیکدیگر است توهّم میشود که یک وجود است چنانچه در برق و نور این توهّم میرود موقعی که در مدرسه بودیم آتش گردان را بسرعت میگردانیدیم یک دائره آتش بنظر میآمد با اینکه در هر آنی در یک نقطه دائره بود پس بناء علی هذا خداوند دائما افاضه حیات و اماته میکند منحصر بیک حیات و اماته نیست بلکه رشد اشیاء هم از همین باب است مثل نطفه که آن بآن سیر تکاملی دارد تا بحدّ رشد برسد اطوار زیادی طی میکند، و همچنین حبّه و هسته و تمام در تحت قدرت الهی است (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) و همین نحو که در تکامل است در نکث هم هست، و بعبارت اخری یک قوس صعودی دارد و یک قوس نزولی، یک ذهابی دارد و یک ایابی که گفتند (کل شیئی یرجع الی اصله) تمام ممکنات سیر آنها من اللَّه و الی اللَّه است که مفاد وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ است و معنای این کلمه این نیست که عرفاء توهّم کردند و مثنوی میگوید

مردم از حیوانی و انسان شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر سر بر آرم از ملائک بال و پر

ص: 408

پس از آن هم از ملک پرّان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارقنون گویدم انّا الیه راجعون

بلکه معنای رجوع در محشر است برای جزای ثواب و عقاب.

[سوره یونس (10): آیه 57] .... ص : 409

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (57)

ای گروه بشر سرتاسر دنیا بتحقیق آمد برای شما از جانب پروردگار شما موعظه و پند و نصیحت و شفاء امراض باطنی قلبی و هدایت کننده براه حق و رحمت که خاص بمؤمنین است.

این آیه شریفه راجع بصفات و شئونات و آثار قرآن مجید است اول خطاب بسرتاسر دنیا است از زمان نزول قرآن تا آخر دنیا زیرا پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث بر کافه جن و انس بود و شریعت و کتابش و دینش تا سر حوض کوثر باقی است که فرمود

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض الحدیث)

لذا بطور عموم خطاب میفرماید یا أَیُّهَا النَّاسُ که شامل جمیع افراد ناس باشد و گفتند اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند که بر طائفه جن هم آمده باشد چنانچه در سوره جن آیات بسیاری در این موضوع داریم و همچنین در مواضع دیگر قرآن.

قَدْ جاءَتْکُمْ آورنده وجود مقدس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که آخرین مراتب نزول قرآن است پس از طیّ مراتب بالا که در مقدمه جلد اول مراتب نزول آن را یادآور کردیم موعظة وعظ پند و اندرز است که خود را بشقاوت و بدبختی و هلاکت نیندازید و براه سعادت و رستگاری و خوش بختی سیر کنید من ربکم که اولین مرتبه نزول قرآن است و کلام حق است که بقدرت کامله ایجاد فرمود

ص: 409

مثل تکلم با موسی، و تعبیر بربّ یک نوع عنایت است که خداوند مربّی شما است و برای تربیت شما نازل فرموده.

وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ امراض باطنیه از شرک و کفر و نفاق و اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه که تمام امراض روح است و هوی پرستی و شهوترانی و خودخواهی، حسد، کبر، بخل و غیر اینها تماما ببرکت قرآن شفاء پیدا میکند بلکه امراض ظاهریه هم اگر استشفاء از قرآن کنند مخصوصا سوره حمد و پاره ای از آیات که دارد اگر بر مرده بخوانید و زنده شود تعجب نکنید.

و هدی و راه هدایت را کاملا نشان میدهد چه در قسمت عقائد و چه در قسمت اخلاق و چه در قسمت اعمال و افعال تا اینجا نزول قرآن بر سرتاسر عالم بود، و لکن آنچه خصیصه مؤمنین است این قرآن وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ است و اما غیر مؤمن لا یزیده الّا خسارا وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسری آیه 84 و آیات دیگر.

[سوره یونس (10): آیه 58] .... ص : 410

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (58)

بفرما بمؤمنین که بفضل خداوند و برحمت او پس باین باید خشنود باشند این بهتر است از آنچه جمع آوری میکنند از مال و منال و ریاست و عدّه و عدّه و اولاد و احفاد.

اخبار بسیاری داریم از اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام و از ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام، عیاشی کلینی از حضرت رضا علیه السّلام، ابن بابویه از حضرت باقر از پدرش از جدش علیهم السلام تفسیر فرموده اند بنبوت رسول [ص و وصایت امیر المؤمنین [ع ولایت آن بزرگوار و ولایت محمد و آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باختلاف مضامین، و البته معلوم است که بزرگترین فضل و رحمت الهی ایمان است و این

ص: 410

افضل مصادیق است منافی با عموم آیه نیست چون بین حکماء و متکلمین و علماء اختلاف شد که بالاترین نعم الهی چیست بعضی گفتند نعمت وجود زیرا اگر معدوم بود هیچ نداشت، بعضی گفتند نعمت عقل زیرا فیوضات از برکت عقل است لکن تحقیق اینست که ایمان است زیرا وجود غیر مؤمن و عقل بدون ایمان نبودش بمراتب بهتر از بود او است.

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ فضل الهی بسیار بزرگ است وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ حدید آیه 29 و برحمته رحمت الهی وسعت دارد کل شیئی وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155، لکن این فضل و رحمت مخصوص باهل ایمان است شامل غیر مؤمن نیست نه از جهت کوتاهی فضل و رحمت بلکه از جهة موانع و سدود است که خود ایجاد میکنند مثل شمس عالمتاب اگر کسی مانعی و سدّی بین خود و شمس قرار داد از تابش نور شمس محروم میشود و لذا بعد از جمله وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ در همین سوره اعراف میفرماید فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ و بهمین بیان مفاد اخبار مذکوره ظاهر میشود.

فبذلک باین فضل و رحمت فَلْیَفْرَحُوا پس باید خوشنود و فرحناک باشند ایمانی که باعث سعادت دارین و نجات از مهالک نشأتین میشود چیست باعث این گونه موهبت شود و البته ایمان تا ولایت این خاندان نباشد تحقق پیدا نمیکند هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ از زخارف دنیا ذهب، فضّة، جواهرات، املاک و و و زیرا تمام اینها سدّ راه است و مانع سعادت و بالاخره ثبات و بقایی ندارد با هزار حسرت و ندامت باید گذاشت و رفت و فردا حساب دارد دانک و دینار

(فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عتاب)

(یسئل مما اکتسبت و فیما انفقت)

ص: 411

[سوره یونس (10): آیه 59] .... ص : 412

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ (59)

بفرما آیا می بینید آنچه را که خدا نازل فرمود از برای شما از رزق پس قرار دادید از آن رزق حرامی و حلالی بگو آیا خدا بشما اذن داده یا بر خدا افتراء میزنید.

این آیه اشاره بآیاتی است که دلالت دارد بر اینکه مشرکین بعض مأکولات را حلال میدانند و بعضی را حرام که در سوره انعام آیه 139 و 140 و 141 شرحش مفصلا گذشت وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَی اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ مراجعه فرمائید.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یعنی چه تصور میکنید و خیال مینمائید ما أَنْزَلَ اللَّهُ چیزهایی که خداوند نازل میفرماید لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ تعبیر بنزول از جهت اینست که رزق بنده گان را از عالم بالا نزول میفرماید که تعبیر بسماء شده در آیه شریفه وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ذاریات آیه 22، و سماء از ماده سموّ است بمعنی علوّ.

فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا که در آیه مذکوره در انعام و حرث بیان فرموده که بعضی را حرام میدانند و بعضی را حلال و بعضی را بر ذکور حلال و بر اناث حرام قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ مدرکی و دلیلی بر آن دارید کدام پیغمبری بشما خبر داده یا وحیی بشما شده یا عقل حکم میکند بر طبق آن هیچگونه مدرکی

ص: 412

ندارید فقط مجرد تقلید آباء و هوای نفس و خیال بافی است.

أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ البته افتراء بر خدا است زیرا اولا کذب آن هم در دین چه گناه بزرگی است، و ثانیا بدعت است که خود موجب کفر است و ثالثا کذب بر خدا است که افتراء است.

[سوره یونس (10): آیه 60] .... ص : 413

وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (60)

چه گمان میبرند کسانی که افتراء بخدا میزنند دروغ را روز قیامت محققا خداوند صاحب فضل است بر ناس و لکن اکثر آنها شکرگزار نیستند.

وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ صورة استفهام است لکن در مقام تقریر است که افتراء بخدا برای آنها خیر است و بنفع آنها تمام میشود یوم القیمة یا بضرر آنها و برای آنها شر است، البته معلوم است انسان بهر که افتراء ببندد طرف مؤاخذه میکند و انتقام میکشد چه رسد بافتراء علی اللَّه و تعبیر بیوم القیمة شاید این باشد که خداوند اگر در دنیا انتقام نکشید گمان نکنند که گذشت کرده و مؤاخذه نمیکند چنانچه اگر فسّاق و فجار و ظلمه این گمان را میکنند میگویند ما چه کردیم و چه کردیم و هیچ گرفتار نشده ایم غافل از اینکه تأخیر عذاب دارای حکمتهای زیادی است یکی آنکه باشد متنبه شوند و تائب گردند یا دیگران آنها را هدایت و ارشاد کنند، دیگر آنکه عذاب دنیوی چون کوچک است و مدتش قلیل تدارک این معاصی بزرگ را نمیکند، دیگر آنکه بسا وجود این کفار و فساق برای مؤمنین فوائدی دارد بخاطر آنها گرفتار نشدند دیگر آنکه هر قدر بتوانند معصیت کنند تا عذاب آنها سخت تر شود و غیر اینها و بر طبق آنها آیات شریفه ناطق است وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ

ص: 413

إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ

ابراهیم آیه 43 وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و غیر اینها از آیات.

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ تکوینا و تشریعا خداوند خلق فرمود و تمام وسائل زندگی را از برای انسان از عوالم علوی و سفلی مهیا فرمود و انبیاء و رسل و کتب و احکام فرستاد تا انسان خیره سر سعادت دنیا و آخرت را تحصیل کند وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 نحل آیه 18.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ با اینکه شکر منعم بحکم عقل واجب است.

و کافیست در شکر اینکه بداند از جانب خدا است و بهمان مصرف که منظور الهی است صرف کند و اگر از خود یا از غیر خدا دانست و بر خلاف نظر الهی صرف کرد کفران نعمت است لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

[سوره یونس (10): آیه 61] .... ص : 414

وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (61)

و آنچه که شما رسول محترم در وظائف رسالت خود باشی از تبلیغ احکام و مواعظ و نصایح و سائر شئون رسالت و آنچه که تلاوت و قرائت کنی از آیات شریفه از قرآن و شما مؤمنین عمل نمیکنید از هر گونه عملی الّا اینکه ما بر شما شاهد هستیم زمانی که خوض میکنید و فرو میروید در آن عمل و عزوب نمیکند از پروردگار تو از سنگینی مورچه در زمین و نه در آسمان و نه کوچکتر از مورچه

ص: 414

و نه بزرگتر مگر آنکه در کتاب آشکار است.

از علی ابن ابراهیم و در مجمع دارد که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم موقعی که این آیه را تلاوت میکرد گریه شدیدی بر او متوجه میشد.

وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ خطاب متوجه بحضرت رسالت است لکن ملاک در جمیع جاری است که اشتغال بهر عملی و فعلی و شأنی داشته باشند وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ ضمیر منه راجع بما انزل است که کتاب الهی باشد، من القرآن من بیانیه است که آن ما انزل قرآن باشد اشاره به اینکه هر فعل و قولی از تو صادر شود وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ و شخص رسالت و جمیع امّت هیچگونه عملی از شما صادر نمیشود إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً مگر آنکه خداوند تبارک و تعالی و ملائکه حفظه بر شما شاهد هستند که مشاهده میکنند که ما گفته ایم در قرآن آنچه بنحو متکلم وحده ذکر فرموده مختص بذات مقدس او است مثل أَنِ اعْبُدُونِی و جمله بعد در همین آیه در کلمه عن ربک و آنچه بتوسط اسباب از ملائکه و غیر آنها باشد بنحو متکلم مع الغیر مثل همین جمله إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ همان ابتدایی که وارد عمل میشوید پیش از آنکه از عمل فارغ شوید.

وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ ممکن است پاره ای از اعمال از نظر ملائکه حفظه عزوب کند و محو شود لکن ذات مقدس ربوبی نزد او محفوظ است چنانچه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در دعاء کمیل عرض میکند

(ان تهب لی فی هذه اللیلة الی قوله و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الی قوله و کنت انت الرقیب علی من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته)

بلکه در اخبار توبه دارد که از نظر ملائکه کتبه هم محو میشود.

مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ از باب مثال است و الّا هر چیزی که ابدا سنگینی و وزن هم ندارد مثل خطورات نفسیه و خیالات قلبیه هم از علم او بیرون نیست.

ص: 415

فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و نه در تحت ارض و نه در فوق سماء وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ بنده یابد کوچک نشمارد نه عمل خیری را که اهمیت ندهد و ترک کند و نه شرّی را که عمل میکند بگوید چیزی نیست اهمیت ندارد تمام نزد خدا محفوظ است و بجزاء آن میرسیم.

إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ بعضی گفتند لوح محفوظ است و بعضی گفتند نامه عمل است و میتوان گفت در یک جا و دو جا نیست در بسیاری ثبت و ضبط است حتی صورت عمل در عرش هم منعکس میشود و وجود مقدس نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدی علیهم السلام هم شاهد و حاضر هستند چنانچه میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 44.

[سوره یونس (10): آیه 62] .... ص : 416

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (62)

آگاه باشید محققا اولیاء خدا هیچگونه خوفی بر آنها نیست و نیستند آنها محزون و غمناک.

کلام در این آیه در سه جمله واقع میشود: 1- در جمله أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ کیانند اولیاء الهی مقابل اعداء اللَّه مراد دوستان خدا هستند مثل ملائکه و انبیاء و اوصیاء و صلحاء و اتقیاء که ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و از علائم دوستی اینست که قدمی بر خلاف رضای خدا برنمیدارند و آنچه را که خدا دوست دارد آنها هم دوست دارند و آنچه را دشمن دارد آنها هم دشمن دارند، از خدا راضی خدا هم از آنها راضی، صاحب نفس مطمئنه هستند و قبلا در معانی ولی متذکر شده ایم 2- در جمله لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ است اشاره به اینکه در واردات دنیوی هر چه هست میدانند عین صلاح است و راضی بقضاء الهی هستند و میگویند

الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک لا معبود لی سواک

و در امور آخرت ایمن از عذاب

ص: 416

و سخت الهی که معنی ایمانست و نفس مطمئنه هم از همین ماده است و این منافات ندارد از حالت خوف که جلوگیر از مخالفت باشد که معنی عدالت و عصمت است چنانچه مکررا بیان شده.

3- وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ غناء و فقر، عزت و ذات، صحت و مرض، حیات و موت نعمت و بلاء تمام نزد آنها مساویست و تمام از یک منشأ صحیح است و موافق حکمت و مصلحت است بلکه فوق اینها خودیتی در خود نمی بینند و بغیر خدا حتی بخود توجهی ندارند.

[سوره یونس (10): آیه 63] .... ص : 417

الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (63)

اولیاء اللَّه کسانی هستند که ایمان آوردند و بودند متقی و پرهیزگار.

الَّذِینَ آمَنُوا در ایمان چهار امر معتبر است: 1- یقین قطعی بجمیع آنچه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از جانب خداوند آورده از مسئله توحید بجمیع مراتب آن ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی، نظری و عدل الهی بهر سه معنی ظلم نمیکند کار لغو و عبث و بی فائده و لهو از او صادر نمیشود تمام افعالش مطابق حکمت و مصلحت و صحیح و حسن است و فعل قبیح و زشت و ناپسندیده از او محال است صادر شود، و نبوت جمیع انبیاء از آدم تا خاتم و امامت ائمه اثنی عشر [ع و اینکه قرآن کلام حق و معجزه بزرگ حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، و معراج حضرت و اینکه وجود مبارکش و اوصیاء طیّبین او افضل از جمیع ما سوا اللَّه هستند از انبیاء و ملائکه و من دونهم و اینکه وجود مقدس دوازدهمی حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه زنده و روی زمین است و از انظار غائب و ظاهر میشود و زمین را پر از عدل و داد میکند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور و انتقام از ظالمین بآباء گرامش میکشد و پیغمبر و تمام ائمه ثانیا رجعت

ص: 417

میکنند و تا دامنه قیامت سلطنت دارند تا آنکه سر کوثر بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وارد شوند با قرآن مجید و بجمیع امور بعد از حیات از موت و قبر و برزخ و قیامت آنچه خبر داده و بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اینکه بدعتی در دین نگذارد، انکار ضروری نکند، اهانت بمقدسات دین ننماید.

2- اعتقاد که بمعنی عقد قلب است و دلبستگی بجمیع آنچه ذکر شد و دربند بودن. 3- اقرار و اعتراف بجمیع مذکورات.

4- تسلیم و زیر بار رفتن و مراتب ایمان هم بسیار است از ایمان ادنی از افراد شیعه تا ایمان امیر المؤمنین علیه السّلام.

وَ کانُوا یَتَّقُونَ چه تقوای قلبی باطنی از شرک و کفر و نفاق و جمیع اخلاق رذیله و صفات قبیحه و ملکات خبیثه، و چه تقوای ظاهری از کلیه معاصی از ترک واجبات و فعل محرمات و مراتب تقوی هم بسیار است ادنی مراتب آن تقوای از عقائد باطله است و اعلی مراتبش تالی تلو عصمت است که حتی خیال معصیت در قلوب مطهّره آنها خطور نکند و شیطان راه بآنها پیدا نکند، رزقنا اللَّه بحق محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله.

[سوره یونس (10): آیه 64] .... ص : 418

لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (64)

از برای این اولیاء خدا که مؤمن متقی هستند بشارتی است در زندگانی دنیا و در آخرت تغییرپذیر نیست از برای کلمات الهی این بشارت او فوز عظیم است اختلاف زیادی بین مفسرین در این دو بشارت است و اخبار زیادی هم از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و هم از ائمه علیهم السلام وارد شده که در مجمع و برهان و کافی و غیر اینها نقل شده که بشارت در دنیا رؤیای صادقه است که مؤمنین در خواب مشاهده میکنند

ص: 418

یا الهاماتیست که از طرف ملائکه بقلوب آنها میشود یا اجابت دعاهای آنها و قضاء حوائج آنها یا در موقع احتضار وجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام باو بشارت میدهند یا ملائکه جای او را در بهشت نشان میدهند و بشارت در آخرت، بشارت در قبر و دری از بهشت بقبر او باز میشود و همه روز ملائکه برای او تحف بهشتی میآورند و روز قیامت بشارت بهشت و مغفرت و نجات از اهوال محشر باو میدهند و ما مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر بیان مصادیق است منافی با عموم آیه نیست و بشارت بمؤمن متقی در حیات دنیوی منحصر باین مذکورات نیست سرتاسر قرآن مشتمل بر بشارت و انذار است پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بشیر و نذیر است اخبار متجاوز از هزارها در باب اخلاق و عبادات و ذکر مثوبات یک یک آنها و تفضلات خداوند در حق مؤمنین تمام بشارت است و در آخرت در جمیع مواقف که در خبر دارد

انّ للقیمة خمسون موقفا کل موقف مقام الف سنة

پس از تلاوت فرمود فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4 ملائکه بمؤمن خبر میدهند که این اهوال برای تو نیست و با عزّت هر چه تمامتر وارد بهشت میکنند و در آنجا هم بشارت خلود و رضای رب باو میدهند و غیر اینها.

ُمُ الْبُشْری

لام اختصاص است که این بشارت مخصوص اینها است ی الْحَیاةِ الدُّنْیا

که شرحش ذکر شد و فی الاخرة بیان شد.

تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ

در بعض اخبار کلمات اللَّه را تفسیر بائمه کردند و شاهد بر این تفسیر از قرآن آیه شریفه در حق عیسی [ع وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ نساء آیه 169، و خطاب بمریم [ع إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ آل عمران آیه 40، و از اخبار زیارت جامعه در چند موضع و بعضی گفتند مراد وعده بثواب است و بعضی گفتند قول است و لکن چون افعال الهی تکوینا و تشریعا موافق با حکمت و مصلحت است و اشتباه و خطاء آنجا راه ندارد قابل تغییر

ص: 419

نیست مگر مصلحت تغییر کند مثل نسخ و بدائیات پس اگر از حتمیات باشد و بطور اخبار خبر دهد قابل تغییر نیست لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

چه فوزی است بزرگتر از این بشارات در دنیا و آخرت.

[سوره یونس (10): آیه 65] .... ص : 420

وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (65)

و محزون نکند تو را قول کفار و مشرکین محققا تمام عزّت مختص بخدا است او است شنونده دانا.

وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ مزخرفاتی که نسبت بشما گفتند و جسارتهایی که در حق شما روا داشتند مثل اینکه ساحر و کذّاب و مجنونت گفتند و قرآنت را سحر و بافته گی خود شمردند و باعانت دیگران تألیف شده و بدگوئیها نسبت دادند بعلاوه اذیتها بشما و مؤمنین نمودند این امور باعث حزن شما نشود و توکل بر خدا کن إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً عزت بمعنی شرافت، بزرگواری، قدرت، شوکت، عظمت، کبریایی، توانایی است مختص بذات اقدس ربوبی است باعلی درجه بجمیع انحاء عزت بهر که بخواهد میدهد تو را عزیز میکند وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ سوره منافقون آیه 8، قرآنت را عزیز میکند وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ سوره فصّلت آیه 41 امّتت را عزیز میفرماید و للمؤمنین سوره منافقون آیه 8 دینت، شریعتت، اوصیائت و هر چه بتو منتسب است بلکه در دنیا و آخرت و دشمنانت را ذلیل و خوار و خفیف میفرماید پس نباید محزون باشی شما وظیفه خود را انجام ده، تبلیغ رسالت کن و اعتمادت بخدا باشد و بس هو السمیع بدون احتیاج بآلت سمع بلکه بعلم ذاتی و احاطه قیّومی که یکی از اسماء الحسنی سمیع است که بمعنی علم بمسموعات است و برگشت آن بعلم است چنانچه بسیاری از صفات مرجعش بعلم است مثل بصیر، خبیر، مدرک، حکیم، مرید که مکرر اشاره شده.

ص: 420

العلیم ان قلت- همین علیم کافی بود زیرا برگشت سمیع بعلم است.

قلت- لفظ سمیع نسبت باقوال آنها است و علیم نسبت بافعال آنها آگاه است و انتقام خواهد کشید.

[سوره یونس (10): آیه 66] .... ص : 421

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (66)

آگاه باشید محققا مختص بخدا است هر کس در آسمانها است و هر کس در زمین است و آنچه متابعت میکنند کسانی که میخوانند از غیر از خدا شریکهایی متابعت نمیکنند مگر گمان را و نیستند آنها مگر دروغگویان.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ تعبیر بمن از برای ذوی العقول است و ذوی العقول در سماوات مجرد ملائکه نیستند بلکه عالم عقول و عالم نفوس و عالم ارواح بلکه بعقیده بسیاری از حکماء و استفاده بسیاری از آیات و مفاد بسیاری از اخبار اینکه این کرات جوّیه مثل شمس و قمر و کواکب دارای عقل و شعور هستند و تعبیر بنفوس فلکیه میکنند تمام اینها مخلوق خدا و تحت قدرت او و مأمور بامر او هستند و البته غیر ذوی العقول بطریق اولی اختصاص باو دارند.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ که طائفه جنّ و انس هستند و مکرر گفته ایم و از بسیاری از آیات هم استفاده میشود که جمیع طبقات حیوانات در حدّ خود شعور و ادراک و معرفت و ایمان دارند بلکه نباتات و جمادات هم بی بهره نیستند.

وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ ممکن است ما نافیه باشد بمعنی اینکه متابعت نمیکنند فرمایشات خدا و رسول را کسانی که میخوانند از غیر خدا شرکائی را، و ممکن است موصوله باشد یعنی آنچه را ÙǠمتابعت میکنند شرکاء خود را از غیر خدا آنها هم مملوک خدا هستند که عطف باشد بمن.

ص: 421

إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ان نافیه است یعنی این متابعت شرکاء و ترک متابعت خدا و رسول نیست مگر از روی ظن و گمان، تقلید آباء و هوای نفس و تسویلات شیطان و شبهات اهل ضلالت دلیلی برهانی مدرکی ندارند إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً همین سوره آیه 36.

وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ خرص بمعنی کذب است و فرق بین کذب و خرص اینست که خرص دروغی است که پیش خود میگویند و باصطلاح دروغ من دراریست و کذب اعم است شامل آنچه از غیر شنیده باشند یا افتراء بغیر بزنند هم میشود

[سوره یونس (10): آیه 67] .... ص : 422

هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (67)

او است خدایی که قرار داد برای شما شب را جهت اینکه استراحت کنید در آن و روز را روشن محققا در این قرار داد هر آینه نشانه هائیست برای قومی که گوش شنوا دارند هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ فرق است بین جعل و احداث و تبدیل و تغییر احداث ایجاد موجودی است که مسبوق بعدم باشد مثل ایجاد عالم که تمام نابود بودند بود شدند که حادث هستند، جعل ایجاد صفت است برای موصوف و حالت برای ذی الحال و اثر برای مؤثر، تغییر حالتی است بحال دیگر، تبدیل عوض شدن شی ء است بشیئی دیگر یا بانقلاب مثل خمر و خلّ یا باستحاله مثل کلب بملح، خداوند تبارک و تعالی اگر این کره زمین و منظومات شمسیه را ساکن قرار داده بود شب و روز و ماه و سال، شتاء و صیف تشکیل نمیشد دائما بر یک حالت بود لذا اینها را متحرک قرار داد تا این تشکیلات تحقق پذیرد و از برای کره زمین دو حرکت مقرر فرمود وضعی که دور خود بچرخد تا تشکیل شب و روز دهد، و انتقالی که دور کره شمس چرخ خورد تا تشکیل ماه و سال دهد.

ص: 422

لِتَسْکُنُوا فِیهِ شب را برای نوم و استراحت بدن مقرر فرمود وَ النَّهارَ مُبْصِراً برای اینکه روشن باشد چشم ببیند در امر تحصیل معاش و تنظیمات داخلیه و خارجیه باشد.

إِنَّ فِی ذلِکَ در این جعل لیل و نهار و آثار مترتبه بر آنها لایات نشانه های بسیار است از آثار قدرت الهی و جعل این کرات در فضاء عالم بدون عمد و ستون و حرکت معین که آنی تند و کند نشوند و علاوه مقرر فرمود یک حرکت مستقیم از برای شمس و منظومه های آن و جمیع کرات علویه بطرف کره وکاء که نصر الطائرش گفتند که مفاد وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها است در سوره یس که موقعی که وصل شوند بآن کره تمام از حرکت میافتند و دنیا فانی میشود لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ یعنی حرف شنو هستند و تمام اینها را مستند بخدا میدانند و اما طبیعی که مستند بطبیعت میداند ابدا تأثیری در او ندارد.

[سوره یونس (10): آیه 68] .... ص : 423

قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (68)

گفتند این کفار که خداوند اولاد گرفته است خدا منزّه است از گرفتن اولاد او است غنی برای او است آنچه در آسمانها و در زمین است نیست نزد آنها دلیل و برهانی برای این گفتار خود آیا میگویند بر خدا چیزی را که نمیدانند.

قالوا مشرکین و یهود و نصاری اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً اما مشرکین گفتند ملائکه دختران خدا هستند که در بسیاری از آیات بیان فرموده، اما یهود گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18، و در تورات رایج خود آدم را ابن اللَّه گفته، و اما نصاری مسیح را ابن اللَّه گفتند.

سبحانه خداوند وجود صرف منزه از لوازم امکانی است و بسیط الحقیقة

ص: 423

هیچگونه ترکیبی نه خارجی، نه ذهنی، نه وهمی در او راه ندارد و اتخاذ ولد مستلزم هزار گونه اجزاء است.

ان قلت- مراد این کفار از اتخاذ ولد نه زائیدن است بلکه مراد تبنی است یعنی او را ولد خود اتخاذ کند مثل کلام عزیز بزلیخا در سوره یوسف آیه 21 أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً و کلام آسیه بفرعون در سوره قصص آیه 8 قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً و مثل زید و رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که از ادعیاء آن حضرت بود در سوره احزاب آیه 37 لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ.

قلت- تبنی و اتخاذ ولد روی احتیاج است و امید نفع و در ساحت قدس ربوبی روا نیست.

هُوَ الْغَنِیُّ از برای غنی دو معنی کردند یکی سلب احتیاج و باین مناسبت از صفات سلبیه شمردند و دیگری دارایی که اعظم صفات ثبوتیه است و در نصاب بهر دو معنی اشاره کرده (چون غنی دان بی نیازی ور بمد خوانی سرود) (غنی مال دار است و مسکین گدا).

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ اعم از ذوی العقول و غیر ذوی العقول این هم برای نظر بنده گان است و الّا اگر عالم را خلق نکرده بود از خدایی او هیچ کاسته نبود و پس از خلق بر خدایی او چیزی افزوده نشده.

إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ یعنی مدرکی، خبری، آیه ای، پیغمبری که گفته باشد خدا ولد اتخاذ کرده این کتب عهد قدیم و جدید هیچگونه مدرکی برای صحت آن نیست بلکه اشتمال آنها بر کفریات زیادی دلیل بر بطلان آنها است و ما در مجلد اول کلم الطیب در باب دین یهود و نصاری مفصلا متعرض شده ایم خواهشمندم مراجعه فرمائید بهذا باین دعوی نبوّت أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ

ص: 424

ما لا تَعْلَمُونَ

چون مدرکی ندارید قول بدون علم است آن هم نسبت بخدای متعال

[سوره یونس (10): آیه 69] .... ص : 425

قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (69)

بگو ای رسول محترم محققا کسانی که بر خداوند افتراء میزنند و از روی دروغ نسبت میدهند اینها رستگار نمیشوند.

قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ گذشت در چند آیه قبل معنای افتراء و فرق بین او و کذب بعموم و خصوص مطلق احتیاج بتکرار نیست فقط در کلمه لا یُفْلِحُونَ چند کلمه صحبت میداریم:

اولا هر چیزی که دارای اجزاء و شرائطی باشد بفقدان یکی از اجزاء و شرائط آن فاقد میشود، در مرکبات ارتباطیه مثل نماز و امثال آن فلاح و رستگاری منوط و مربوط باموری است از ایمان بجمیع عقائد حقّه و ثبات آن تا زمان فوت و موانعی هم ایجاد نشود از انکار ضروری یا بدعت در دین یا اهانت بمقدسات دینی که موجب زوال ایمان میشود و مقرون شدن باعمال صالحه و تقوای از معاصی کبار چنانچه در بسیاری از آیات شریفه تصریح شده که بفقدان هر یک فلاح فاقد میشود مگر آنکه تدارک کند برجوع و توبه و شفاعت آنهم خاص باهل ایمان است و البته افتراء بخدا و کذب بر خدا هم ایمان را از بین میبرد و هم گناه بسیار بزرگی است و با این وصف هرگز روی فلاح و رستگاری را نخواهد دید سیّما خداوند خبر داده که اینها رستگار نمیشوند وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 89

ص: 425

[سوره یونس (10): آیه 70] .... ص : 426

مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (70)

کسانی که رستگار نیستند یک زندگانی مختصری در دنیا دارند پس از آن بسوی ما مراجعت میکنند پس از آن میچشانیم آنها را عذاب سختی بسبب آنچه که بودند کافر میشدند.

مَتاعٌ فِی الدُّنْیا متاع دنیا همین خورد و خوراک و شهوت رانی و هواپرستی چیز دیگری نیست و این متاع دنیوی اولا مقرون ببلاهای زیادی است زیرا احدی نائل بمطلوب خود نمیشود و لو هر چه بالا رود (فریدون بملک جهان نیم سیر) و دائما در همّ و غم و زد و خورد است بعلاوه بلاهای گوناگون که بانسان از اطراف متوجه میشود و نمیداند یک ساعت بعد چه پیشامدی میشود.

و ثانیا با هزار حسرت و زحمت میگذارد و میرود و بزرگان برای دنیا مثلهای زیادی زده اند مثل اینکه چاهی است که انسان را در وسط آن بطنابی بسته نظر ببالا میکنند دو موش سیاه و سفید دارند نخ نخ این طناب را پاره میکنند و در ته چاه افعی دهان باز کرده برای بلعیدن آن و در اطراف چاه عسل مخلوط بگل و زنبورهای زیاد باطراف چاه باین عسلها ریخته این انسان با این زنبورها زد و خورد کند و این عسلهای مخلوط را جمع آوری کند. چاه بمنزله دنیا، طناب عمر، موش سیاه و سفید شب و روز، افعی قبر، عسل زخارف دنیوی مخلوط ببلاها، زنبورها اهل دنیا و امثله دیگری و در قرآن مجید میفرماید قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ پس از انقضاء عمر و حلول موت در عالم آخرت زنده میشوند و در پیشگاه عظمت پروردگار حاضر میشوند ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ بدون حساب و نامه عمل و میزان و صراط در جهنم میاندازیم آنها را که عذاب شدید دارد ابد الاباد بِما کانُوا یَکْفُرُونَ اهل محشر بعضی بدون حساب داخل بهشت

ص: 426

میشوند و آنها مؤمنینی هستند که بدون گناه وارد محشر شوند یا گناه نکردند یا توبه کردند یا بیک وسائلی آمرزیده شدند، و بعضی بدون حساب داخل جهنم میشوند آنهایی که بدون ایمان از دنیا رفتند زیرا اگر عملی داشته باطل بوده چون ایمان شرط صحت کل اعمال است، و بعضی را رها میکنند مثل قاصرین از کفار، اطفال، مجانین، سفهاء، دوردستان و امثال اینها و کسانی که در معرض حساب و میزان و نامه عمل و صراط در میآیند کسانی هستند که خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ برائه آیه 103 باختلاف مراتب

[سوره یونس (10): آیه 71] .... ص : 427

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ (71)

و تلاوت فرما بر این کفار خبر حضرت نوح را زمانی که فرمود برای قوم خود ای قوم من اگر بر شما گران میآید و بزرگ میشمارید مقام و زنده بودن مرا و اینکه شما را یادآور میشوم بآیات و حجج الهی پس من توکلم بخدا است پس کار خود را جمع آوری کنید و شریکهای خود را مشورت پس از آن نباشد نظریه ای که میدهند در مورد من بر شما مخفی و مستور و موجب همّ و غم شما نباشد پس از آن هر نحوی خواستید رفتار کنید و مرا مهلت ندهید.

قضایای حضرت نوح علیه السّلام را در سوره اعراف مشروحا بیان کردیم احتیاج بتکرار ندارد فقط بتفسیر آیه اکتفاء میکنیم و رد میشویم.

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ یعنی بر قوم خود از مشرکین و کفار که دعوت شما را اجابت نکردند و بهلاکت افتادند و غرق شدند إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ زمانی که قومش باو اذیت میکردند و تصمیم قتل او را داشتند یا قوم ای قوم من إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ

ص: 427

اگر بسیار بزرگ و سنگین است مقامی بودن من بین شما و قاصد کشتن من هستید یا اخراج من وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ و اینکه دعوت میکنم شما را بتوحید و نفی شرک و آیات قدرت الهی را یادآوری میکنم شما را اینهم برای شما دشوار و مشکل و سنگین است.

فَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ پس من اضطراب خیالی ندارم و توکّلم بخدا است و او حافظ و ناصر و معین من هست و اما شما پس بی فکر عملی نکنید و بدون مشورت فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ پس عملی که میخواهید انجام دهید بالاجتماع پس از مشورت وَ شُرَکاءَکُمْ و کسانی که با شما شرکت دارند در کفر و شرک و عداوت با من و دعوت من را اجابت نمیکنند با آنها هم رأی شوید ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً که اگر بدون مشورت کاری انجام دهید باعث پشیمانی و همّ و غم شما میشود یا حقیقة کار بر شما مخفی و مستور است و پس از مشورت و تصمیم بر قتل من دیگر هر چه میخواهید بکنید ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ و دیگر مجال و فرصت بمن نمیدهید وَ لا تُنْظِرُونِ و مهلت بمن ندهید.

[سوره یونس (10): آیه 72] .... ص : 428

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (72)

پس اگر اعراض میکنید بتوهّم اینکه من از شما توقعی داشته باشم من از شما سؤال اجر و مزد نمیکنم نیست مزد من مگر بر خدا که مرا فرستاده و مأمور شده ام اینکه بوده باشم از مسلمین.

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ پس اعراض از من منشأش یکی از دو چیز است یا توهّم میکنید که من با دنیای شما کاری دارم یا از شما توقع اجر و مزدی میکنم بدانید فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ هیچگونه توقعی ندارم چون اهل دنیا نسبت بعلماء و انبیاء و ائمه [ع

ص: 428

سوء ظنی دارند و اینها را توهّم میکنند که گرگ آنها باشند و میخواهند آنها را پاره کند و بلع کنند حتی میگویند

همچه حمال باسباب جهان زاهد شهر پشت کرد است که یک جا همه را بردارد

و اشاره بهمین دارد فرمایش حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود در دوره آخر زمان مردم

(یفرّون من العلماء کما یفر الغنم من الذئب)

سپس فرمود بسه عقوبت مبتلاء میشوند ظالم و اشرار بر آنها مسلط میشوند، دعای آنها مستجاب نمیشود

(یخرجون من الدنیا بلا ایمان).

إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ فرستاده او هستم و او اجر کامل بمن عنایت میفرماید هم در دنیا عزت و شوکت و حفظ از دشمن و هم در آخرت سعادت و فیض بجنّت و مثوبات الهی میشوم وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ تسلیم تقدیرات الهی باشم هر چه صلاح من در آنست خداوند بمقتضای حکمت و لطف و عنایت و تفضل با من رفتار میفرماید.

[سوره یونس (10): آیه 73] .... ص : 429

فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ (73)

پس تکذیب کردند قوم نوح حضرت نوح را پس نجات دادیم او را و هر کس که با او بود و ایمان آورده بود در کشتی و آنها را قرار دادیم جانشین کفار در زمین و غرق کردیم کسانی را که تکذیب نمودند بآیات ما پس نظر کن ببین چگونه بود عاقبة آنهایی که انذار میشدند.

شرح این قضیه مفصلا در سوره هود انشاء اللَّه تعالی بیان میشود فکذبوه در دعوی رسالت و توحید پروردگار و اینکه دستوراتی از جانب خدا آورده و ترک عبادت اصنام و آنچه ابلاغ فرموده و در مقام اذیت بآن حضرت برآمدند حتی

ص: 429

او را سنگسار کردند فنجّیناه او را از چنگال دشمنان نجات دادیم و من معه که گفتند فقط هشتاد نفر بودند و در سوره هود آیه 42 میفرماید وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ و در همان سوره خبر داد بنوح که دیگر کسی ایمان نمیآورد أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فِی الْفُلْکِ در کشتی بتفصیلی که میآید در سوره هود که مأمور شد بساختن کشتی تا آنکه مؤمنین در آن جا گرفتند باران از آسمان بارید و آب از زمین جوشید و تمام صفحه زمین دریا شد حتی کوه ها زیر آب رفت وَ جَعَلْناهُمْ این مؤمنین را خلائف جانشین کفار که گفتند نوح آدم ثانیست.

وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب آیات الهی تکذیب نبوت نوح و معجزات او که اقامه کرده بود و احکامی که آورده بود که نخستین پیغمبر اولو العزم او بود تمام مکذبین بغرق هلاک شدند پس از آن آب فرو نشست و کشتی بکوه جودی قرار گرفت و مؤمنین بیرون آمدند و تمام صفحه زمین بود و این معدود قلیل، بعضی گفتند فقط از کفار یک نفر باقی بود و آن عوج بود که بالای کوهی رفت و تا گردن او را آب گرفت و بود تا زمان موسی [ع که بدست موسی بدرک واصل شد، در حدیث سفینه که از احادیث متواتره است میفرماید

(مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من تمسک بها نجی و من تخلف عنها غرق.)

فانظر ممکن است خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد برای تسلیت خاطر مبارکش که دشمنان تو هم مثل آنها هلاک خواهند شد، و ممکن است خطاب بکسی باشد که این آیه بر او تلاوت شد یعنی ایها السامع کیف کان چگونه است عاقبة المنذرین بفتح ذال یعنی کفار و مشرکین که انذار شدند بانذار حضرت نوح علیه السلام.

ص: 430

[سوره یونس (10): آیه 74] .... ص : 431

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ (74)

پس از هلاکت قوم نوح و تولید و تناسل این معدود باقیه با نوح و ازدیاد و کثرت آنها پیغمبرانی مبعوث کردیم هر کدام بر قوم خود پس آمدند پیغمبران آنها را با معجزات و ادله واضحه پس نبودند آنها که ایمان آورند بسبب آنچه که تکذیب کرده بودند همین نحو ما مهر میزنیم بر دلهای کسانی که تعدی و تجاوز میکنند بعد از طوفان باز جمعیت افراد بشر زیاد شد تمام صفحه زمین را اشغال کردند خداوند در هر عصری انبیایی فرستاد ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ بعد از نوح علیه السّلام رُسُلًا إِلی قَوْمِهِمْ رسل بعد از نوح: هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، شعیب و غیر اینها که هر کدام بر قوم خود مبعوث شدند فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ هر کدام معجزاتی داشتند و ادله و براهین واضحه که معنای بیّنه است یعنی مبیّن و روشن بود فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا ایمان نیاوردند مگر قلیلی و خداوند آنها را هلاک فرمود بباد و صیحه و صاعقه و خسف و امطار و حجاره و نحو اینها بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ مراد من قبل ممکن است قبل از بعثت رسول باشد یعنی بهمان کفر و شرک باقی بودند و تکذیب رسل میکردند و این سبب شد که ایمان نیاوردند یعنی بهمان عاداتی که داشتند دست برنداشتند، و ممکن است مراد این باشد که سبب ایمان نیاوردن تقلید آباء و اجداد پیش بوده همان نحوی که آنها تکذیب رسل کردند اینها هم تکذیب کردند و این معنی بنظر اظهر میآید، و محتمل است تکذیب در عالم ارواح و عالم ذرّ و عالم نفوس باشد، و در برهان دو حدیث نقل کرده که این آیه یعنی این جمله راجع بدوستی و بغض اهل بیت است آنهایی را که طینت آنها از جنّة بوده و خدا آنها را دوست داشته قبول ولایت کردند و آنها که از جهنم بود و مبغوض الهی هستند قبول نکردند،

ص: 431

لکن این معنی خلاف نصّ قرآن است زیرا راجع بما قبل موسی اقوام انبیاء بوده بقرینه آیه بعد ثمّ بعثنا موسی الایة، بعلاوه اخبار طینت هم سند ندارد و هم باید توجیه کرد مثلا در علم الهی کی ایمان میآورد و کی نمیآورد یا مقتضیات و اسبابیست نه بنحو علّت تامه که با اختیار و تکلیف منافات داشته باشد یا وجود دیگری و اللَّه العالم. و ممکن است گفته شود نظر ائمه علیهم السلام تشبیه حال اینها است بحال آنها.

کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ طبع عبارت از قساوت قلب و سیاهی دل و شقاوت و هوای نفس و حبّ دنیا که تمام اینها اسباب عدم ایمان است لکن بنحو اقتضاء نه علت تامه که سلب اختیار کند و مانع از تکلیف باشد چنانچه در اوائل سوره بقره در آیه 6 خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ در مجلد اول مفصلا بیان کردیم، و مراد از معتدین کسانی هستند که تعدی و تجاوز و زیاده روی در طغیان و ظلم میکنند که اشدّ کفار هستند.

[سوره یونس (10): آیه 75] .... ص : 432

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی وَ هارُونَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ (75)

پس از آن رسل فرستادیم از بعد آنها موسی و هارون را بسوی فرعون و جمعیت آن بآیات ما مثل عصاء و ید بیضاء پس آنها تکبر ورزیدند و بودند قوم گنهکار ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ بعد از انبیاء و رسل یا بعد از قوم آنها که آخرین آنها شعیب و اهل مدین بودند موسی و هارون که هارون تابع موسی و وزیر او بود إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ ملاء جمعیت درباری و امراء کشوری و لشگری فرعون بودند که رئیس آنها هامان بود نخست وزیر فرعون و خبیث تر از فرعون (لع) بود بآیاتنا که در آیه دارد فی تسع آیات نمل آیه 12، و لکن عمده و اول بعثت

ص: 432

دو آیة بود یکی القاء عصاء و یکی بیرون کردن دست از جیب مثل خورشید درخشندگی داشت.

فَاسْتَکْبَرُوا کبر بزرگی است، تکبر بزرگی کردن است، استکبار بزرگی بخود بستن است وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ چه جرمی بالاتر از اینکه بگوید أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24، و او را بخدایی پرستش کنند و ظلمهایی که ببنی اسرائیل روا داشتند بغلام و کنیزی بگیرند و بچه های آنها را بقتل رسانند قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ اعراف آیه 124،

[سوره یونس (10): آیه 76] .... ص : 433

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ (76)

پس چون که آمد آنها را حق ثابت از نزد ما گفتند محققا این هر آینه سحر آشکاری است.

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ حق همان آیات الهیه و معجزات صادره از حضرت موسی مثل عصاء و ید بیضاء است، و اطلاق حق بمعنی ثابت و محقق است در مقابل سحر که باطل و تمویه است و حقیقت ندارد.

من عندنا مکرر گفته شده که معجزه فعل خدا است و از قدرت بشر خارج است حتی از قدرت خود انبیاء مثلا حضرت موسی دائما عصاء در ید او بود و مکرر میانداخت و برمیداشت لکن در مقام دعوت انداخت خداوند آن را ثعبان فرمود و مکرر دست خود را در جیب میکرد و بیرون میآورد ولی در این مقام مثل خورشید بقدرت الهی میدرخشید و از این جهت گفتیم معجزه ملعبه ناس نیست که هر که هر چه بگوید باید پیغمبر انجام دهد، درب را دیوار کن، خر را گاو کن، انار را منار کن، آسمان را زمین کن بلکه بمقداری که حجت تمام شود و راه عذر بسته شود کافی است.

ص: 433

قالوا فرعون و ملائه انّ هذا این معجزات باهرات، و مرجع اسم اشاره حق است لسحر مبین سحر آشکار است، حق را باطل گفتند، معجزه را سحر پنداشتند و رسول را کذّاب دانستند و هکذا نام زنگی را کافور گذاشتند.

[سوره یونس (10): آیه 77] .... ص : 434

قالَ مُوسی أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77)

فرمود موسی بفرعون و ملائه آیا می گویید از برای حق ثابت و معجزه باهره موقعی که آمد شما را آیا این سحر است و حال آنکه ساحرین رستگار نیستند و نمیشوند.

معجزات حضرت موسی محیر العقول بود آن عصاء، آن ید بیضاء، آن عصاء بدریا زدن دوازده جاده خشک ظاهر شدن، بسنگ زدن دوازده چشمه آب جاری شدن و غیر اینها مثل طوفان، جراد، قمّل، ضفادع، دم که در سوره اعراف آیه 130 بیان میفرماید و فرعون و ملاء آن هم فهمیدند و یقین پیدا کردند اما بزبان انکار کردند که این کفر جحودیست و در قرآن میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، لکن آنها برای اینکه زیر بار نروند و از آن دستگاه عظیم دست نکشند انکار کردند و راهی نداشتند جز آنکه رمی بسحر کنند لذا حضرت موسی بطور تعجب قالَ مُوسی أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ آیا می گویید که نباید بگوئید زیرا هر عاقل بی غرضی میداند معجزه است و حق است چنانچه سحره تصدیق کردند و ایمان آوردند و بسیاری از بنی اسرائیل لَمَّا جاءَکُمْ مقول قول آنها همان آیه قبل است که گفتند إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ در اینجا محذوف شده بقرینه جمله بعد أَ سِحْرٌ هذا آیا این حق سحر است بسیار مورد تعجب است و حال آنکه وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ سحر از معاصی بسیار بزرگ است تالی تلو کفر است حتی در خبر داریم

(الساحر کافر)

و سحر اقسام بسیاری دارد تعبیر بشعبده

ص: 434

چشم بندی و تردستی و غیر اینها میکنند و ما در مجلد اول کلم الطیب در باب معجزه جمیع اقسام آن و اخبار وارده در حرمت او بلکه تحصیل علم آن مفصلا ذکر کرده ایم و فقهاء در باب مکاسب محرمه بیان فرموده اند.

[سوره یونس (10): آیه 78] .... ص : 435

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَکُما بِمُؤْمِنِینَ (78)

گفتند فرعونیان آیا تو آمده ای ما را برای اینکه ما را منصرف کنی از آنچه ما یافتیم که پدران ما بر او بودند و بوده باشد از برای تو و برادرت هارون بزرگی و عظمت در روی زمین و ما نیستیم بشما دو نفر ایمان بیاوریم.

قالوا قائل ظاهرا قوم فرعون بودند زیرا فرعون دعوی خدایی داشت و تابع عقیده پدرانش نبود أ جئتنا همزه استفهام برای تردید نیست بلکه مقصود آنها بود که مقصد و غرض تو ریاست و سلطنت است نه اینکه حقیقة از جانب خدا آمده باشی و مبعوث برسالت باشی بلکه میخواهی لتلفتنا ما را منصرف کنی و برگردانی از دین آبائی و اجدادی عمّا وجدنا که ما مشاهده میکردیم و می یافتیم که آنها فرعون و امثال او را متابعت میکردند چون فرعون سیصد سال دعوی خدایی میکرد و قومش تابع او بودند نسلا بعد نسل علیه آبائنا و واضح و روشن است که درباریان فرعون و اتباعش از ناحیه آن بهره برداری میکردند و بر بنی اسرائیل مسلط بودند و حضرت موسی اگر او را از بین ببرد و بنی اسرائیل را از چنگال آنها نجات دهد آنها از کار میافتند و از استفاده ها محروم میشدند وَ تَکُونَ لَکُمَا موسی و هارون الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ ارض مصر یا مطلق روی زمین بلکه میتوان گفت مراد جنس ارض است وَ ما نَحْنُ ما فرعونیان هرگز نیستیم لکما بشما دو نفر موسی و هارون بمؤمنین.

ص: 435

[سوره یونس (10): آیه 79] .... ص : 436

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ (79)

و گفت فرعون بدرباریان خود که بروید در اطراف مملکت من و هر که ساحر دانشمند و استاد در سحر است بیاورید نزد من.

در عصر فرعون بخصوص در مملکت مصر سحره بسیار بودند و اینها تا عصر سلیمان کارهای غریب انجام میدادند چوب و ریسمان و جماد را بنظر حیوان شیر، ببر، مار، عقرب و امثال آنها میآوردند و تفرقه بین زن و شوهر میکردند و با شیاطین و طائفه جن ارتباط پیدا کرده بودند و آنها باینها میآموختند که خداوند در سوره بقره آیه 96 میفرماید وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ الی قوله تعالی: یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ الایه که شرح آن در مجلد دوم گذشت فرعون فرستاد اساتید سحره و دانشمندان آنها را که گفتند هفتاد نفر بودند جمع آوری کنند.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ باجزاء کشوری و لشگری خود ائْتُونِی بروید گردش کنید و هر قدر میتوانید از سحره نزد من آورید لکن ملتفت باشید که استاد در سحر باشند بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ درباریها رفتند گردش کردند و هفتاد نفر از آنها را انتخاب کردند و این سحره در ابتداء امر بسیار خوشحال و خرّم بودند که در دربار مقامی حیازت میکنند و مال زیادی بدست میآورند که بفرعون گفتند إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ اعراف آیه 110 و عقیده آنها این بود که آنها غالب هستند و قسم خوردند وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ آیه 43 سوره شعراء، لکن بعد از آنی که مشاهده کردند حضرت موسی را و آثار صلاح در او دیدند و اینکه عملیات سحری که میدانستند از او ظاهر نیست مضطرب شدند و احتمال حق در او دادند چنانچه میفرماید فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوی طه آیه 65.

ص: 436

[سوره یونس (10): آیه 80] .... ص : 437

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (80)

پس چون که آمدند سحره فرعون فرمود بآنها القاء کنید و بیندازید آنچه را که میخواهید القاء کنید.

اشکال- عمل سحر حرام و واجب است نهی از آن و از منکرات بسیار بزرگ است چرا حضرت موسی امر بمنکر فرموده جواب- اولا این امر امر بمنکر نیست زیرا آنها میکردند و برای همین آمده بودند. و ثانیا کلمه ما انتم ملقون قرینه واضحه است یعنی هر غلطی که عازم هستید و میکنید بکنید و آیه بعد هم قرینه است بر این معنی.

و ثالثا باید معجزه حضرتش بر آنها و بر این جمعیت کذا که حاضر شدند واضح و روشن شود زیرا مجرد القاء موسی کافی بر اینها نبود و قبلا هم القاء کرده بود لذا میفرماید فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ پس از آمدن سحره نزد فرعون و اجتماع آنها در یوم الزینة که روز عید آنها بود و اجتماع ناس برای مشاهده و تماشا بحضرت موسی گفتند إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی طه آیه 68، قالَ لَهُمْ مُوسی بآن سحره فرمود أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ پس از آنکه خوب عملیات خود را انجام دادند که در یک جا میفرماید فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی طه آیه 69 و 70 در جای دیگر میفرماید سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ اعراف آیه 113 که تمام ناس ترسیدند حتی حضرت موسی علیه السّلام با آن مقام رسالت و اولو العزمی که خداوند وحی بفرستد و بفرماید قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی طه آیه 71، حضرت موسی با کمال قوت قلب خطاب بسحره فرمود.

ص: 437

[سوره یونس (10): آیه 81] .... ص : 438

فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسی ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ (81)

پس چون که سحره القاء سحر خود کردند حضرت موسی فرمود آنچه آوردید شما باو از راه سحر محققا خدا بهمین زودی باطل میفرماید او را محققا خداوند اصلاح نمیکند عمل کسانی که افساد میکنند.

فَلَمَّا أَلْقَوْا تمام نفوس متوحش و چشمهای خود را متوجه بموسی یک کناری ایستاده یک عصا در دست دارد سحره بسیار خوشحال و خورسند متوجه بموسی که این عملیات ما نوبت شما است میتوانی در مقابل آن عرض اندامی کنی حضرت موسی با کمال بی اعتنایی و بی اهمیتی قالَ مُوسی فرمود بسحره فرعون ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ آنچه که شما آوردید با اینکه در نظرتان بسیار با اهمیت است إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ بهمین زودی خدا از بین میبرد و نابود و باطل و فاسد میفرماید و نسبت فعل را بخود نداد و بخدا داد برای اینکه فعل موسی علیه السّلام فقط القاء عصا بود و اما ثعبان شدن و بلعیدن تمام سحر سحره را فعل الهی است و او است که باطل میکند عملیات آنها را پس در مقام موعظه و نصیحت فرمود إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ زیرا عمل مفسدین عمل فاسد است و عمل فاسد ضدّ عمل صالح است و اجتماع ضدّین محال است و برگشت آن باجتماع نقیضین میشود که از محالات اولیه است، و القاء عصا فرمود و تمام سحر سحره را بلعید باندازه ای که بفوریت سحره درک کردند که این از عنوان سحر خارج است پس بسجده افتادند که میفرمایدأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ

شعراء آیه 45- 47، و آمدند بطرف موسی و جماعتی از بنی اسرائیل هم بشرف ایمان مشرف شدند و قلیلی از آل فرعون مثل مؤمن آل فرعون که یَکْتُمُ إِیمانَهُ فرعونیان مغلوب شدند و بسیار خفت پیدا کردند و برگشتند که میفرماید

ص: 438

فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ اعراف آیه 116، لکن فرعون با اینکه حق برای او مکشوف شد و یقین پیدا کرد خباثت باطنیه او مانع از قبول شد خود را از بزرگی نینداخت و تهدید کرد سحره را که چرا بدون اذن من ایمان آوردید که شرحش گذشت در اعراف.

[سوره یونس (10): آیه 82] .... ص : 439

وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (82)

و ثابت و محقق میفرماید خداوند متعال حق را بکلمات خود و لو اینکه مجرمون کراهت داشته باشند.

وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ ممکن است کلام موسی باشد عطف بجمله اولی که فرمود إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ و ممکن است جمله مستقله باشد کلام الهی.

اشکال- حق حق هست چگونه حق را حق میفرماید.

جواب- معنای و یحقّ اللَّه اینست که بر دیگران ثابت میفرماید و مدلل میکند آنچه در واقع حق است چنانچه معنای یبطل الباطل هم همین است که امری که واقعا باطل و فاسد است بر دیگران بطلان آن را ظاهر و هویدا میکند.

بکلماته گذشت که کلمات الهی اقسام و انواعیست: یک نوع معجزات صادره بدست انبیاء است که دلیل بر صدق دعوی نبوت آنها است و اینهم بمناسبت وقت و زمان و مصلحت و حالات بنده گان مختلف میشود مثلا در زمان موسی علیه السّلام و کثرت سحره عصا و ید بیضاء میشود، در عصر عیسی [ع اطباء بسیار بودند احیاء موتی و ابراء اکمه و ابرص میشود، در زمان نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فصحاء و بلغاء بسیار بودند قرآن مجید میشود و هکذا.

نوع دوم- آیات احکام و دستورات و فرمایشات الهی است که توسط انبیاء نازل فرموده مثل تورات و زبور و انجیل و فرقان.

ص: 439

نوع سوم- آثار قدرت و علم و حکمت پروردگار است که در موجودات و مخلوقات قرار داده که دلیل بر قدرت و علم و حکمت باریست مثل بنایی که دلیل بر علم بنّاء است و صنعتی که دلیل بر صانع و توحید او و علم و حکمت و قدرت او است

(هر گیاهی که از زمین روید وحده لا شریک له گوید)

نوع چهارم- انبیاء و اوصیاء که کلمات اللَّه التامّات هستند که بتوسط آنها حقایق کشف میشود و ثابت میگردد.

وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ مجرمون هم چند دسته هستند: یک دسته طبیعی دهری لا مذهب که تمام آثار را مستند بطبیعت عادم الشعور میدانند نه مبدئی قائلند و نه معادی. دسته دوم کفار هستند که معتقد بنبوت انبیاء نیستند و آنها را کذّاب و مجنون و مفتری میدانند.

دسته سوم- مشرکین که پاره ای از آثار را مستند با صنام خود میگویند دسته چهارم- معجزات را حمل بر سحر میکنند.

دسته پنجم- معاندین که منکر نصب ائمه و اوصیاء هستند تمام اینها کراهت دارند و خداوند رغم الانف آنها حق را ظاهر میفرماید.

[سوره یونس (10): آیه 83] .... ص : 440

فَما آمَنَ لِمُوسی إِلاَّ ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ (83)

پس ایمان نیاوردند از برای موسی مگر ذرّیه از قوم او با خوف از فرعون و اجزاء و رؤساء آنها اینکه آنها را برگردانند و منصرف کنند از دین موسی و بدرستی که فرعون هر آینه علو و بلندپروازی کرد در روی زمین و محققا او هر آینه از زیاده روی کنندگان بود.

فَما آمَنَ لِمُوسی یعنی ایمان بخدا که بنفع موسی باشد کسی ایمان نیاورد

ص: 440

إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ در مرجع ضمیر قومه اختلاف کردند بعضی گفتند حضرت موسی و مراد بنی اسرائیل هستند زیرا اسرائیل حضرت یعقوب بود و دوازده پسر داشت از هر کدام نسل زیادی بوجود آمد که دوازده سبط نامیدند و تعبیر بذریه از قوم اشاره بجوانهای آنها است، و اما بزرگان و آباء آنها هنوز ایمان نیاورده بودند، و ممکن است مراد این باشد نه قوم که ذراری یعقوب بودند ایمان آوردند و این احتمال اقرب است، و بعضی گفتند مرجع ضمیر فرعون است که قبطیان باشند و آنها جوانهایی بودند که پدران آنها از قبطیان بوده و مادران آنها از بنی اسرائیل تابع مادران شدند، و بعضی گفتند سحره بودند که آنها هم از قبطیان بودند. و بالجمله این ایمان در ابتداء امر بوده و الّا بعد از زمانی تدریجا بسیاری از بنی اسرائیل و قبطیان قبل از طوفان ایمان آوردند و اینها که ایمان آوردند هم عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ و مراد از ملاء جمعیت لشکری و کشوری و درباری و رؤساء قبطیان بودند، و تعبیر بضمیر جمع و نفرمود ملائه یعنی ملاء قبطیان أَنْ یَفْتِنَهُمْ یعنی منصرف کنند و برگردانند بشکنجه و ظلم و اذیت تا ناچار شوند و برگردند از این قسمت خائف بودند چون قوت و قدرت با آنها بود.

وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ علوّ بلند پروازی است تا رسید بجایی که گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24، و مراد فی الارض یا ارض مصر بود یا جنس یعنی روی زمین از مصر و آنچه در قلمرو او بوده.

وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ اسراف در ظلم و قتل و طغیان و تعدی و تجاوز که اسراف در مباحات حرام است چه رسد باسراف در معاصی آنهم اینگونه معاصی.

ص: 441

[سوره یونس (10): آیه 84] .... ص : 442

وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ (84)

و فرمود حضرت موسی ای قوم من اگر هستید ایمان آورده اید بخداوند متعال پس بر او توکل کنید اگر هستید مسلمین.

وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ این جمله یکی از شواهدی است که در آیه قبل گفتیم اقرب است که مرجع ضمیر قومه موسی است نه فرعون بلکه شاهد دیگری هم داریم کلام فرعونیان بفرعون أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ اعراف آیه 124، و کسره قوم بجای یاء متکلم است و گفتند سقوط یا در خطاب افصح است إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ که خدا را قادر متعال میدانید که دفع شر فرعونیان را از شما میکند و آنها را هلاک میفرماید و شما را در مساکن و اراضی آنها حکم فرما میکند.

فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا توکل واگذاری و اتکال امر است بخدا و این صفت حمیده از روی ایمان بتوحید افعالی پیدا میشود چون مکرر اشاره شد که پنج قسم توحید داریم: ذاتی که مثل و مانند و عدیل و نظیر و شبیه و ضدی و ندی از برای او نیست و ذات واجب الوجودی صرف الوجود است ترکیب در او راه ندارد نه خارجی و نه ذهنی و نه وهمی.

و توحید صفاتی که صفات کمالیه عین ذات او است صفات زائد بر ذات نیست و توحید افعالی که آنچه در عالم اتفاق افتد تا مقرون بمشیت حق نباشد محال است تحقق پیدا کند و توکّل از این ایمان پیدا میشود که تمام اسباب را کنار گذارده و فقط مسبب الاسباب را مؤثر بدانند.

و توحید عبادتی که شریک بر او در عبادت نگیرد که مفاد کلمه طیّبه لا اله الا اللَّه است.

ص: 442

و توحید نظری امیدش و رجائش و خوفش و نظرش باو باشد و بس.

إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ مسلم از ماده تسلیم تقدیرات و قضاء الهی باشد زیرا هر چه تقدیر شده عین صلاح و موافق با حکمت است و البته خواهی نخواهی میشود

[سوره یونس (10): آیه 85] .... ص : 443

فَقالُوا عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (85)

پس گفتند قوم موسی بآن حضرت که بر خدا توکل کردیم پروردگار ما ما را قرار نده اسباب فتنه برای قومی که ظالم هستند.

فَقالُوا عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا پس از امر موسی که توکل کنید بر خدا گفتند توکل کردیم بر خدا و کسی که توکل کند بر خدا خداوند کفایت امور او را میفرماید بر وفق صلاح چنانچه میفرماید وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3، و محبوب الهی واقع میشود إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ آل عمران آیه 153، و غیر اینها از آیات و اخبار در فضیلت توکل.

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ فتنه در اینجا بمعنی امتحان است و البته خداوند تمام بنده گان را از مؤمن و کافر امتحان میفرماید و بر طبق آن آیات شریفه قائم است أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایة عنکبوت آیه 1، و گفتیم امتحانات الهی نه از جهت این باشد که بر خدا چیزی مجهول باشد که بامتحان معلوم گردد بلکه بر خود شخص و بر دیگران باطن هر کس مکشوف گردد و امتحانات الهیه مختلف است امتحان کفار و ظلمه اینست که بآنها قوه و قدرت و مال و سلطنت و قهر و غلبه میدهد تا هر قدر میتواند طغیان و سرکشی و تعدی و تجاوز کند چنانچه علیا علیّه زینب علیها السلام بیزید لعنت اللَّه علیه فرمود وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172،

ص: 443

بناء علی هذا دعاء قوم موسی این بود که برای امتحان فرعونیان آنها را بر ما مسلط مفرما و ما را وسیله امتحان آنها قرار مده و دفع شرّ آنها را از ما بفرما تنبیه- ممکن است جمیع نعم الهیه و جمیع بلیات امتحان باشد غنی، فقر صحت و مرض و امثال اینها اگر نعم الهیه را در مصرف خود صرف کرد از امتحان خوب در آمده حتی مال و جاه حتی اعضاء و جوارح حتی اولاد و عشیره و اگر بر خلاف آن صرف شد از امتحان بد در میآید، و همچنین در بلیات اگر صبر و تحمل کرد خوب و اگر ناشکری و ترک تحمل کرد بد.

[سوره یونس (10): آیه 86] .... ص : 444

وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (86)

و نجات بخش ما را از قومی که کافر هستند از قبل از ولادت موسی علیه السّلام که کهنه خبر داده بودند که در بنی اسرائیل شخصی بوجود میآید که سلطنت تو را درهم میکوبد فرعون میفرستاد در خانه های آنها هر زن آبستنی بود شکم پاره میکردند و بچه را سر میبریدند و زنهای آنها را از مردان جدا میکردند و بکنیزی زنها را می بردند و مردان را بکارهای سخت وادار میکردند و از همین جهت خداوند نطفه موسی را زیر تخت فرعون منعقد نمود و حمل مادرش مخفی بود چون آنها هم اخبار بآنها رسیده بود که شخصی از این خاندان بوجود میآید که دستگاه ظلم را بر میچیند پس از ولادت موسی وحی بمادرش رسید او را در صندوق گذاشت و در رود نیل انداخت که در سوره قصص میفرماید وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ الایة و بعد هم این ظلمها ادامه داشت حتی بعد از آمدن موسی و دعوت او که بنی اسرائیل خدمت حضرت موسی عرض کردند قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا الایة اعراف آیه 126، لذا از خداوند

ص: 444

نجات خود را طلبیدند گفتند نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ.

نکتة- معلوم میشود و شواهد بسیاری هم از آیات و اخبار داریم که بنی اسرائیل قبل از حضرت موسی شرارتهایی داشتند که مورد غضب الهی شدند و خداوند فرعون را بر سر آنها مسلط فرمود پس از بعثت موسی آثار رحمت را مشاهده کردند لذا طلب نجات کردند بکلمه برحمتک من القوم که فرعون و اتباعش و مطلق قبطیان که جمیعا کافر بودند لذا گفتند الکافرین که اگر در میان آنها یک نفر مؤمن بود مثل مؤمن آل فرعون یا آسیه زن فرعون یا رجلی که جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ آنهم یَکْتُمُ إِیمانَهُ و امروز هم کار جامعه بنحوی شده که اشرار مسلط شده و تا حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف نیاید نجات پیدا نخواهد کرد او است که

(یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا).

[سوره یونس (10): آیه 87] .... ص : 445

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (87)

و وحی فرستادیم بسوی موسی و برادرش اینکه بناء کنید از برای قوم خودتان در شهر مصر خانه ها و بیوتی و قرار دهید بیوت خود را قبله و برپا دارید نماز را و بشارت ده مؤمنین را.

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی وَ أَخِیهِ وحی الهی القاء در قلوب است یا بتوسط امین وحی جبرئیل یا بدون واسطه یا در منام یا نزول ملک بصورتی وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ الایة شوری آیه 5، و از این جمله استفاده میشود که حضرت هارون هم مورد وحی الهی بوده أَنْ تَبَوَّءا بناء کنید و اتخاذ کنید لقومکما که بنی اسرائیل باشند که

ص: 445

ایمان آورده بودند بمصر بیوتا منازلی و خانه ای و ظاهرا بقرینه آیات بعد این دستور قبل از هلاکت فرعونیان بوده و بنی اسرائیل در فشار آنها بودند و گفتند فرعون معابد آنها را خراب کرد مأمور شدند که در خانه های خود بیتی بناء کنند و معبد قرار دهند.

وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً هر خانه آن بیت که برای عبادت بنا شده قبله سکنه آن خانه قرار دهند که توجه بآن بیت کنند در عبادت.

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ از این جمله و آیات بسیاری دیگر استفاده میشود که نماز در تمام شرایع بوده حضرت عیسی علیه السّلام میفرماید وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا مریم آیه 32، و خطاب بابراهیم و اسمعیل علیهما السلام شد أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ بقرینه آیه 191، قوم شعیب بشعیب گفتند أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا هود آیه 89، در مورد زکریّا [ع میفرماید فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ آل عمران آیه 33، الی غیر ذلک از آیات و اخبار در فضیلت و اهمیت صلوة بسیار است، عمود دین است، قربان کل تقی است، شرط قبولی سایر عبادات است، تارک آن کافر است، تضییع آن موجب زوال ایمان است الی غیر ذلک که مفصلا در اول سوره بقره گذشت.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ اگر خطاب بموسی باشد چنانچه ظاهر همین است بشارت بهلاکت دشمن و نجات آنها است، و اگر خطاب برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد چنانچه بعضی گفتند بشارت بنصرت و غلبه بر دشمن چنانچه بر قوم موسی بود برای شما هم هست.

ص: 446

[سوره یونس (10): آیه 88] ... ص : 447

وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (88)

و عرض کرد موسی در پیشگاه احدیت پروردگار ما محققا تو عطا فرموده ای بفرعون و اتباع او زینت و مالهایی در زندگانی دنیا پروردگارا این سبب شده که اینها بنده گان تو را گمراه کنند از راه حق تو پروردگارا از بین ببر اموال آنها را و تغییر ده و سخت کن دلهای آنها را پس اینها ایمان نخواهند آورد تا آنکه عذاب دردناک را مشاهده کنند.

وَ قالَ مُوسی انبیاء و رسل تا مادامی که قوم را قابل هدایت میدانند در مقام هدایت برمیآیند ولی موقعی که مأیوس شدند و یقین پیدا کردند باید در حق آنها نفرین کنند که دعاء شرّ است مثل حضرت نوح، هود، صالح بلکه هر مؤمن باید چنین باشد.

رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ هیچ چیز باحدی نمیرسد از نعم مگر باراده حق و لو کفار گمان کنند که بکوشش خود است مثل قارون و قارون صفتها که گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 77.

زِینَةً وَ أَمْوالًا بعضی گفتند زینت حلی و حلل است که خود را بآنها زینت میکنند لکن اموال شامل اینها میشود بعلاوه زینة مفرد است و اموال جمع و مقتضای عطف مغایرت است، و بعضی گفتند حسن و جمال و صحت بدن و طول قامت و حسن صورت، این قول علاوه بر اینکه صحت ندارد خلاف ظاهر بلکه خلاف واقع است که خداوند قبطیان را خوش صورت خلق کند و بنی اسرائیل را بد صورت بلکه مسلما در هر دو طائفه هر دو قسم بوده، و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم مراد قوت و قدرت و ریاست و عنوان و تسلط بر بنی اسرائیل است و اموال

ص: 447

از جواهرات و ذهب و فضة و املاک و سایر زخارف دنیویه است.

فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در این چهار روزه زندگانی دنیوی رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ لام عاقبت است نه لام غرض یعنی برای این جهت بآنها نعمت ندادی بلکه عاقبت کار آنها به اینجا کشید که این نعمت ها وسیله شد که اینها مردم را گمراه کنند و از صراط مستقیم تو منع کنند که میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154.

رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ طمس از بین بردن و محو کردن است چنانچه میفرماید فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ مرسلات آیه 8، و نیز میفرماید وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ یس آیه 65، و غیر اینها که بمعنی محو است و گفتند اموال آنها سنگ شد ما می گوییم فاسد شد.

وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ شدّ در قرآن بمعانی زیادی استعمال شده در این مورد شدّ قلب بستن دل است که عبارت از قساوت و طبع و ختم است و در مورد سلیمان [ع وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ ص آیه 29 ثبات و بقاء است و در باب ایتام حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ

انعام آیه 153، بلوغ و رشد است یعنی دلهای آنها مثل سنگ یا سخت تر از سنگ که میفرماید در حق منافقین ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً بقره آیه 69.

فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ یا مراد عذاب نازله بر آنها مثل غرق یا عذاب حال احتضار یا عذاب قیامت و تمام اینها عذاب الیم است.

[سوره یونس (10): آیه 89] .... ص : 448

قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما فَاسْتَقِیما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (89)

فرمود خداوند بحضرت موسی و هارون که دعاء شما دو رسول محترم مستجاب شد پس شما بوظائف خود از دعوت بتوحید و ایمان و وعظ و هدایت برقرار باشید

ص: 448

و خوف و وحشتی نداشته باشید و البته متابعت نکنید راه کسانی که نادان هستند.

قال ظاهرا بوحی الهی بوده یا بایجاد کلام از حق بموسی و هارون قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما مجیب ذات اقدس الهی، مجاب موسی و هارون اجابت دعاء آنها و در خبر دارد داعی موسی بود و هارون آمین میگفت اللهم استجب هذا الدعاء، بشارت اجابت بآنها داده شد قلب آنها آرام شد.

فَاسْتَقِیما اشاره به اینکه خوف از فرعونیان نداشته باشد برای آنها بلاء نازل خواهد شد کوشش کنید در تبلیغ رسالت خود و دعوت بدین حق و بیان احکام و دستورات الهیه وَ لا تَتَّبِعانِّ البته گوش بحرفهای آنها ندهید و تقیه نکنید و کوتاهی در امر رسالت ننمائید سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ یعنی جهال بی خبر از دین و خدا و قیامت که فرعونیان باشند یا جهال بنی اسرائیل که امر بخود داری و تقیه میکردند برای حفظ جان خود از ترس فرعونیان که در شکنجه آنها بودند.

[سوره یونس (10): آیه 90] .... ص : 449

وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (90)

و گذرانیدیم ببنی اسرائیل دریا را پس متابعت کرد آنها را فرعون و لشگر او از روی ظلم و عداوت تا زمانی که غرق شد و دید الآن هلاک میشود گفت ایمان آوردم اینکه خدایی نیست جز آن خدایی که ایمان آوردند باو بنی اسرائیل و من از مسلمین هستم.

شرح این قضیه طبق اخبار وارده از ائمه طاهرین مذکوره در برهان اینکه وحی شد بحضرت موسی [ع که بنی اسرائیل که ایمان آوردند بردار و شبانه از مصر خارج شوید چون فرعون جمع آوری کرد لشگر انبوهی که با موسی

ص: 449

و بنی اسرائیل جنگ کند و تمام آنها را بقتل رساند و چون صبح شد دیدند که آنها از مصر خارج شده اند فرعون با جنود خود در تعقیب آنها حرکت کردند بنی اسرائیل رسیدند کنار دریای رود نیل و از آن طرف لشگر فرعون هم دارند میآیند بحضرت موسی گفتند إِنَّا لَمُدْرَکُونَ شعراء آیه 61، الان میرسند و ما را بقتل میرسانند حضرت موسی فرمود کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ شعراء آیه 62، پس خطاب شد بموسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ شعراء آیه 63، پس دوازده جاده در دریا باز شد و بنی اسرائیل گذشتند آخر بنی اسرائیل که از دریا بیرون آمد فرعون و جنودش رسیدند فرعون دید میان دریا جاده ها است فهمید این از روی اعجاز است نه جرئت میکند وارد این جاده ها شود و نه میخواهد خود را در مقابل جنودش کوچک کند متحیر ایستاد جبرئیل بر مادیانی جلو اسب فرعون وارد جاده شد دیگر اسب فرعون نتوانست خودداری کند وارد جاده شد جنودش هم بهمراهی او وارد شدند فرعون رسید بآخر جاده خشنود از اینکه الان خارج میشود و آخر لشگرش وارد جاده شدند یک مرتبه آنها سر بهم آوردند و تمام آنها غرق شدند.

لذا میفرماید وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ یعنی گذرانیدیم بنی اسرائیل را بحر را از بحر گذر کردند فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ در تعقیب بنی اسرائیل آمدند فرعون و لشگر آن که در بعض اخبار متجاوز از دو کرور بودند و در جاده های بحر وارد شدند بَغْیاً وَ عَدْواً بغی ظلم است و عدو تجاوز است یعنی اراده گرفتن بنی اسرائیل و بقتل رسانیدن آنها را داشتند که یک مرتبه آب تمام آنها را گرفت.

حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ فرعون را غرق گرفت قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ اقرار بتوحید نمود لکن در حال الجاء و نزول بلاء و در این حال ایمان بنص آیات پذیرفته نیست فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ

ص: 450

وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا

الایة مؤمن آیه 84، و نیز میفرماید یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً انعام آیه 159، و نیز میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ انعام آیه 12، و در اخبار داریم

(التوبة قبل المعاینة)

وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یعنی تسلیم موسی میشوم و هر چه بفرماید اطاعت میکنم.

[سوره یونس (10): آیه 91] .... ص : 451

آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (91)

آیا در این حال الجاء ایمان میآوری و حال آنکه بودی که معصیت از پیش میکردی و بودی از فساد کنندگان.

بعضی گفتند گوینده خداوند بود و این قول بسیار بعید است زیرا فرعون قابلیت استماع کلام الهی را نداشت، و بعضی گفتند جبرئیل بود چنانچه در خبر منسوب بحضرت صادق علیه السّلام منقول از علی بن ابراهیم است که جبرئیل حین نزول این آیه ضاحک و متبسم بود حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سبب آن را پرسید عرض کرد موقع غرق فرعون مقداری از لجن دریا در دهان فرعون زدم و این کلام را گفتم و نمیدانستم مرضی الهی بوده و امروز که این آیه نازل شد خورسند شدم.

اقول- این حدیث اولا سند ندارد.

و ثانیا با آیه شریفه در حق جمیع ملائکه که بعقیده ما معصوم هستند که میفرماید لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6، البته جبرئیل همچه عملی از او ظاهر نمیشود تا یقین برضای الهی نداشته باشد و ممکن است چون عین کلام جبرئیل را خداوند فرمود مسرور شده.

ص: 451

الان حین الجاء و نزول عذاب ایمان فائده ندارد وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ آنهم چه معصیتی که دعوی الوهیت کند و منکر خدا باشد و بگوید أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24، و بموسی بگوید لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28 وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ آنهم چه فسادی که بچه های بنی اسرائیل را بقتل رساند، زنهای آنها را بخدمت کاری و کنیزی ببرد مردان آنها را باعمال شاقه وادار کند، میان زنها و شوهرها جدایی اندازد و بالاخره قصد قتل آنها را داشته باشد و آنها را از صفحه زمین بر کند فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ اسراء آیه 105.

[سوره یونس (10): آیه 92] .... ص : 452

فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ (92)

پس امروز نجات میدهیم تو را ببدنت تا اینکه بوده باشی از برای کسان بعد از خودت آیه و نشانه و محققا بسیاری از مردان از آیات ما هر آینه غافل هستند شرح این قضیه اینکه موقعی که فرعون و جنودش وارد جاده های دریا شدند فرعون رسید آخر دریا نزدیک ساحل که آخرین جنودش وارد دریا شدند که یک مرتبه آبها سربهم آورد و تمام غرق شدند فرعون چون کنار دریا نزدیک ساحل بود و این ملعون غرق جواهرات بود و کنار دریا هم عمقش کم است و هم آبش سرعت در حرکت ندارد بدن فرعون روی آب افتاد بنی اسرائیل بطمع جواهرات او را از روی آب گرفتند و جواهرات او را اخذ کردند و گفتند که بدن او را مومیا گرفتند که فاسد نشود و بیایند تماشا کنند و میگویند هنوز بدن او در موزه مصر هست و جزو آثار قدیم باقی مانده لذا میفرماید فالیوم پس امروز همان روز غرق نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ جسد مرده تو را روی آب میاندازیم و بنی اسرائیل او را

ص: 452

از آب خارج میکنند و این عمل را خداوند تقدیر فرمود لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیة کسانی که بعد از تو میآیند مشاهده کنند که اینست که دعوی خدایی میکرد و میگفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی عاقبتش بکجا کشید و لکن غفلت چنان بشر را فرو گرفته که ابدا متنبه نمیشود و این قضایا را مستند باتفاق میدانند مگر قلیلی از مؤمنین که اینها را عذاب الهی میدانند و بلاء دنیوی و معجزه انبیاء و عقوبت اعمال زشت و معاصی وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ از کفار و غیر آنها عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ.

[سوره یونس (10): آیه 93] .... ص : 453

وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (93)

و هر آینه بتحقیق ما جا دادیم بنی اسرائیل را جای بسیار خوبی و روزی دادیم آنها را از مأکولات پاکیزه پس اختلاف نکردند تا اینکه آمد آنها را علم پس از آن اختلاف کردند یعنی مخالفت کردند محققا پروردگار تو حکم میفرماید بین آنها روز قیامت در آن چیزی که بودند در او اختلاف میکردند.

شرح آیه- اینکه بنی اسرائیل پس از هلاکت فرعونیان جای گیر آنها شدند و اماکن آنها را تصرف کردند و پس از موسی [ع در زمان یوشع ابن نون وصی حضرت موسی بیت المقدس را هم تصرف کردند و تا مدت مدید سلطنت و ریاست داشتند و انبیاء بزرگ مثل حضرت داود و سلیمان در میان آنها بودند و خبرهایی که انبیاء و بشارتهایی که بآمدن پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده بودند اینها برای دیگران میگفتند و آمدند بسیاری از آنها در مدینه انتظار آمدن پیغمبر را داشتند و باهل مدینه خبر میدادند که پیغمبر در مکه مبعوث میشود و هجرت بمدینه میکند

ص: 453

و ما انتظار مقدم او را داریم لکن پس از هجرت با تمام خصوصیاتی که انبیاء سلف خبر داده بودند مطابق بود و یقین پیدا کردند دیدند که از بنی اسماعیل است و آنها خیال میکردند که از بنی اسرائیل است لذا منکر شدند و ایمان نیاوردند وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ جا دادیم و متمکن کردیم بنی اسرائیل را مُبَوَّأَ صِدْقٍ در مصر و بیت المقدس و شام که از اماکن بسیار عالی و زیبا و با برکت بود و تعبیر بصدق اینست که صدق هر چیزی اگر مطابق با واقع است او را صدق میگویند مثلا صدق مکان مکانیست که براحتی و آسایش بشود در آن تمکن کرد یعنی حقیقة مکان است نه مثل امکنه که نتوان زندگی کرد چنانچه می گویی اینجا که جا نیست، این شهر که شهر نشد، این منزل منزل نیست این کذب مکانست وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ مأکولات موافق با طباع که موجب التذاذ نفوس باشد و تمایل بآن داشته باشند طیّب است مقابل خباثت که موجب تنفر طباع است فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جاءَهُمُ الْعِلْمُ اختلاف در بعثت همچه رسولی نداشتند تا زمانی که آمد آنها را علم که بعین مشاهده کردند و تمام علائم را در او دیدند منکر شدند و مخالفت کردند که غایت خارج از معنی است إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ که با اینکه یقین پیدا کردند از روی عناد و عصبیت انکار کردند چون از بنی اسرائیل نبود فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ که این کفر جحودی است که با علم و یقین انکار کردند و بهمین مناسبت یهود را جحود گفتند.

[سوره یونس (10): آیه 94] .... ص : 454

فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ (94)

پس اگر بودی در شک از آنچه ما نازل کردیم بسوی تو پس سؤال کن کسانی که قرائت میکنند کتاب را از پیش از تو هر آینه بتحقیق آمد تو را حق

ص: 454

از پروردگارت پس نبوده باشی بعد از وضوح از طالبین شک.

این آیه شریفه بعد از وضوح آنکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شک در آنچه بر او نازل شده از جانب پروردگار نداشته و احتیاج بسئوال از اهل کتاب نداشت در تفسیر این آیه و بیان مراد از آن اختلاف شدیدی است بین مفسرین و اخبار و اقوال بسیاری است، بعضی گفتند خطاب فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ خطاب بدیگران است یعنی ایّها السامع و مقصود دیگران است نظیر یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ طلاق آیه 1، بعضی گفتند راجع بمعراج است در فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در بیت المعمور از انبیاء پرسش کند که شما بر چه امری مبعوث شدید بگویند بوحدانیت حق و رسالت شما و ولایت علی [ع و اقوال دیگری است.

لکن تحقیق کلام اینست که آیه ابدا دلالت بر شک رسول ندارد زیرا قضیه شرطیه است مثل ان کانت الشمس طالعة فالنهار موجود که گفتند قضیه شرطیه تصدق عن کاذبین فلم تکن الشمس طالعة و لم یکن النهار موجودا، چنانچه در حدیث از احد صادقین [ع است که فرمودند

قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انا لا اشک

و بعبارت دیگر قضیه فرضیه است و فرض محال محال نیست و خلاصه مطلب آنکه آیه دلالت دارد بر اینکه دلیل بر نبوّت حضرت و آنچه بر او نازل شده منحصر بدعوی نبوت و اقامه معجزه نیست بلکه در کتب انبیاء سلف بشارات باو داده شده، و این کتب اگر چه تحریف شده لکن جسته جسته بشارتهای زیادی بالغ بر شصت مورد در آنها هست و در دست اهل کتاب موجود است و یک قسمت آنها را ما در مجلد اول کلم الطیب عین عبارات آنها را نقل کرده ایم.

مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ از قرآن مجید و احکام الهیه فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ یهود و نصاری الکتاب عهد قدیم و جدید من قبلک قبل از بعثت شما که

ص: 455

آمده بودند در مدینه و باهل مدینه خبر میدادند و انتظار داشتند.

لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ آنچه که نازل شده بر شما تماما حق است و از جانب پروردگار تو است.

فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ مریه شک بی جا و بی محل است و قرآن مجید چون از جهات عدیده که در مقدمه تذکر داده ایم معجزه است لذا در اول سوره بقره میفرماید ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ محلّی برای شک باقی نگذاشته و کسانی که انکار دارند مجرد عناد و عصبیت است.

[سوره یونس (10): آیه 95] .... ص : 456

وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ (95)

البته نباید بوده باشی از کسانی که تکذیب کردند بآیات الهی پس میباشی از زیان کارها.

این آیه شریفه در مقام تهدید است که حتی مثل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که اشرف مخلوقات است اگر تکذیب آیات الهی کند از خاسرین میشود مثل آیه شریفه که میفرماید وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ حاقه آیه 44، و بسیاری از آیات دیگر و این برای قطع طمع مشرکین است که متوقع بودند و تقاضا میکردند که حضرت دست از دعوت بردارد و با آنها موافقت کند در عبادت اصنام میفرماید تو جزو آنها نباش وَ لا تَکُونَنَّ لاء ناهیه و نون تأکید یعنی البته و صد البته مباش مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ گذشت که آیات الهی اعمّ است از انبیاء و اوصیاء و معجزات آنها و آیات شریفه قرآن که تکذیب یکی از آنها موجب کفر و خسران میشود فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران زیان کاری است و سرمایه از دست دادن لذا مؤمن باید معتقد بجمیع عقائد حقه و جمیع انبیاء و جمیع ضروریات دین و مذهب باشد که انکار یکی از آنها

ص: 456

موجب زوال دین میشود، بعبارت دیگر آنکه اسلام و دین مرکب ارتباطی است اگر یک جزئش یا شروطش از بین برود تمامش از بین رفته وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ بقره آیه آخر.

[سوره یونس (10): آیه 96] .... ص : 457

إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (96)

محققا کسانی که ثابت شد و محقق شد بر آنها کلمه پروردگار تو ایمان نخواهند آورد.

مراد از کلمه رب یا خبر دادن خداوند است یا قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و عصبیت که در آنها هست یا ختم قلوب آنها و آذان و اعین آنها که بکلی از قابلیت افتاده اند و این معنی نیست که قدرت بر ایمان ندارند تا سلب تکلیف از آنها بشود بلکه ایمان نمیآورند، ممکن است کسی عملی را انجام ندهد بلکه عادة محال باشد و لکن سلب اختیار از او نشود و قدرت بر فعل داشته باشد مثل معصومین که محال است از آنها معصیت صادر شود ولی قدرت بر آن دارند، و خداوند محال است از او فعل قبیح و لغو صادر شود لکن قدرتش کوتاه نیست لذا میفرماید إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ مراد کفار مشرکین و یهود عنود و سایر طبقات کفار که از روی عناد و عصبیت و قساوت قلوب و سیاهی دلها و کبر و نخوت و امثال اینها خود را از قابلیت هدایت انداخته و منغمر در تقلید آباء خود شده اند که دیگر موعظه بآنها اثر نمیکند، معجزه را سحر، انبیاء را ساحر و کذّاب می پندارند و در این صورت مورد غضب الهی شدند سلب توفیق از آنها شده، ختم قلوب آنها را فرموده البته در این صورت لا یُؤْمِنُونَ مکرر گفته شده که افعال الهی و افاضات ربّانی یکی از شرائط مهمه آن قابلیت محل است و نیز آنچه خیر بانسان میرسد از جانب پروردگار است که بزرگترین خیرات

ص: 457

ایمان است خداوند هر که را قابل بداند افاضه میفرماید یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17 إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56 ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ نساء آیه 81 و غیر اینها از آیات که هر عمل خیری از بنده صادر شود از جانب خدا افاضه شده و مسلّما در غیر محل افاضه نمیشود چنانچه ذکر شد، و اینگونه افراد چون بسوء اختیار خود خود را از قابلیت انداختند ایمان بآنها افاضه نخواهد شد.

[سوره یونس (10): آیه 97] .... ص : 458

وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (97)

اینها ایمان نمیآورند و لو هر آیتی بر آنها بیاید و مشاهده کنند تا آنکه ببینند عذاب دردناک.

امروز ما مشاهده میکنیم بسیاری از ابناء نوع بالاخص جوانان تحصیل کرده دارای تصدیق و دیپلمه رجالا و نساء که بهیچ راهی مستقیم نمیشوند آنچه از آیات شریفه قرآن و اخبار ائمه اطهار و فتاوای علماء اعلام بر آنها خوانده شود بقدر خردلی در آنها اثر نمیگذارد، طریقه ای که از یکدیگر اخذ کرده اند و بیک دیگر نگاه میکنند مشی میکنند مثلا بگویی ریش تراشی بفتوای نوع علماء حرام است مع ذلک میتراشد، یا رفتن سینما یا ساز رادیو یا تشبّه رجال بنساء و نساء برجال یا اختلاف زن و مرد و امثال اینها که امروزه مد شده است حرام است ابدا گوش نمیدهند بلکه اینها را حرام نمیدانند و میگویند علماء از پیش خود درآورده اند جایی که ابناء شیعه مذهب چنین باشند چه توقعی از مشرکین و کفار یهود و نصاری داشته باشیم که دست از عادات جاهلیت بردارند لذا میفرماید وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ چه معجزه صادره از انبیاء باشد و چه بلیات نازله بر آنها

ص: 458

از امراض و تسلط ظالم و غیر اینها تمام را حمل بر پیش آمد و بخت و اتفاق و سحر و شعبده و مستند بطبیعت میکنند تا وقتی که اجل برسد و پرده برداشته شود و مشاهده عذاب الهی بکنند آن وقت میفهمند که آنکه انبیاء و ائمه و علماء فرمودند حق و صدق بوده حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ بلکه آن موقع هم بگویند

(النار و لا العار)

بلکه بنظر حقیر که استفاده کرده ام از پاره ای از آیات و اخبار اینکه غایت هم داخل در مغیی است حتی فردای قیامت هم ایمان نمیآورند و لو در قعر جهنم هم بسوزند وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا اسری آیه 74.

توضیح- اینکه صفات نفسانیه و ملکات قلبیه نقشهاییست که بنفس و روح انسانی وارد میشود از ایمان و کفر، کبر و تواضع، بخل و سخاوت تا مادامی که در این عالم که در عمل است هست ممکن است تغییر پذیر باشد چون هنوز رسوخ نکرده و اما موقعی که از این عالم رفت رنگ ثابت میشود قابل تغییر نیست بلکه بالاتر از این عرض کنم که این صفات و ملکات مراتب نفس است نه صفت عارضه بر آن تعالی و تنزل او در این عالم است موقعی که مرد بهمان مرتبه که هست باقی است الی الابد، و بعبارت اوضح دنیا دار تکمیل است در قبر و برزخ و قیامت تکمیل و تحصیل نیست، دنیا دار عمل است و آخرت دار جزاء.

[سوره یونس (10): آیه 98] .... ص : 459

فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ (98)

پس چرا نبود قریه یعنی اهل قریه شهرستانها و آبادیها که ایمان آورد پس ایمانش بآنها نفع بخشد مگر قوم یونس چون ایمان آوردند برداشتیم و برطرف کردیم از آنها عذاب خوار کننده در حیات دنیوی و آنها را بنعم خود متمتع

ص: 459

ساختیم تا زمان رحلت از این عالم.

مسئلة مشکلة- وجه اختصاص قوم یونس نسبت باقوام انبیاء سلف چیست که پس از نزول عذاب ایمان آنها پذیرفته شد و از دیگران نشد حتی فرعون که گفت آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ و جواب داده شد آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ حلّ اشکال- اینکه امم سالفه در موقع مشاهده آثار عذاب ایمان نیاوردند چنانچه در حق قوم هود که عاد باشند موقعی که آثار عذاب آمد فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ احقاف آیه 23، و در مورد قوم نوح و قوم صالح ثمود و قوم لوط و شعیب هم اظهار ایمان نکردند و فرعون بعد از نزول عذاب و معاینه موت اظهار کرد زیرا میفرماید إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ و صریح قرآن است وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22، و امم سالفه ماتوا و هم کفار و فرعون حضره الموت، و أما قوم یونس بمجرد مشاهده آثار عذاب متنبه شدند و ایمان از روی حقیقت آوردند و توبه کردند از آنها پذیرفته شد و رفع عذاب شد، و در این آیه مذمت میفرماید که چرا دیگران پس از مشاهده آثار عذاب ایمان نیاوردند و توبه نکردند چنانچه قوم یونس کردند که اگر آنها هم ایمان آورده بودند رفع عذاب از آنها هم میشد و ترک اولی حضرت یونس این بود که هنوز مأیوس از ایمان قوم نشده بود دعا کرد بر نزول عذاب اما انبیاء سلف پس از یأس طلب نزول عذاب میکردند.

و شرح قضیه یونس که مستفاد از اخبار مرویه در کافی و فقیه و تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی و مجمع و برهان است بنحو اقتصار اینکه دو نفر باو ایمان آوردند روییل و تنوخی و این دو نفر یکی عابد بود اصرار کرد بیونس که طلب عذاب کند و دیگری عالم بود منع میکرد حضرت یونس طلب عذاب کرد خداوند هم

ص: 460

وعده نزول عذاب داد لکن آنها را هم بعذاب هلاک فرماید وعده نداد حضرت یونس هم خبر داد بقوم و خود و عابد از بین قوم خارج شدند و عالم میان قوم بود هنوز خارج نشده بود موقعی که آثار نزول عذاب ظاهر شد قوم متنبه شدند آمدند حضرت یونس را نیافتند خدمت عالم رسیدند دستور داد بروید خارج شهر در بادیه، زنها یک طرف، اطفال یک طرف، رجال یک طرف، بهائم صغار آنها را از کبار جدا در پیشگاه الهی انابه و توبه و تضرع کنید چنین کردند امر الهی رسید بلاء را زدند بکوه موصل معدن آهن شد، و اما حضرت یونس رسید کنار دریا در سفینه سوار شد نهنگی آمد مقابل کشتی ناخدا گفت باید یک نفر را در دهان آن انداخت و الّا کشتی را غرق میکند قرعه زدند هفت مرتبه بنام یونس در آمد او را در دهان نهنگ انداختند خطاب شد بنهنگ که ما او را طعمه تو قرار ندادیم بلکه سجن او قرار دادیم حضرت یونس در شکم ماهی ذکر یونسیه میگفت لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ حوت آورد کنار دریا او را بیرون انداخت درخت کدو روئیده شد سایه بر بدن او افکند بز کوهی مأمور شد میآمد از شیر آن استرزاق میکرد پس مأمور شد که مراجعت کند و قومش ایمان آوردند و زندگانی وسیعی داشتند تا باجل طبیعی از دنیا رفتند لذا میفرماید فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ مراد اهل قریة است و تأنیث کانت بمناسبت لفظ قریة است و مراد از قریه سایر قری است که اقوام انبیاء قبل بودند غیر از قریه اهل نینوی هستند که قسمت عراق کربلا و نجف و کوفه بودند و الان قبر یونس در کنار شط کوفه است.

آمنت یعنی سایر قری چرا ایمان نیاوردند پس از ظهور آثار عذاب فَنَفَعَها إِیمانُها که عذاب از آنها برطرف شود و متنعم بنعم الهیه شوند.

إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ اهل نینوا و عراق لَمَّا آمَنُوا پس از مشاهده آثار عذاب که ایمان آنها بآنها نفع بخشد کَشَفْنا عَنْهُمْ بر طرف نمودیم از آنها عَذابَ

ص: 461

الْخِزْیِ

خزی خفت و خواری است و مراد عذاب نازله بر امم سالفه است فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا غیر از عذاب اخروی که آنها معذّب هستند و قوم یونس بواسطه ایمان از آن مصون و محفوظ شدند وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یعنی تا مدتی که اجل طبیعی آنها رسید و بمرگ خدایی از دنیا رفتند.

[سوره یونس (10): آیه 99] .... ص : 462

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (99)

و اگر مشیّت حق تعلق گرفته بود هر آینه ایمان میآوردند تمام اهل زمین کلّ آنها جمیعا آیا پس از این تو میخواهی آنها را مجبور و مکروه نمایی که بوده باشند مؤمنین.

ایمان امری است قلبی و از صفات نفسانیه است و حکمت الهی اقتضاء میکند که از روی میل و رغبت و شوق و ذوق ایمان بیاورند بعد از اقامه حجت و دلیل بارسال رسل و انزال کتب و اعطاء معجزه از روی اختیار و این ایمان است که باعث سعادت دنیا و آخرت و رستگاری و نجات از مهالک نشأتین میشود و الّا خداوند قدرت داشت که بنده گان را باجبار و کره وادار کند بایمان و بالای سر هر یک ملکی موکول کند با شلّاق و تازیانه آنها را رو بایمان بکشد لکن همچه ایمانی فائده و نتیجه ندارد چنانچه وظیفه انبیاء هم اینست که دعوت کنند و اقامه معجزه کنند و حجت را بر خلق تمام کنند خواه بپذیرند و قبول کنند یا اعراض کنند و ایمان نیاورند وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ لذا میفرماید وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لو امتناعیه است که محال است خداوند این نحو مشیّتش تعلق بگیرد چون خلاف حکمت است لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ که هر کس که روی زمین است ایمان آورد کرها و جبرا کُلُّهُمْ جَمِیعاً تأکید عموم است که احدی بدون ایمان نباشد

ص: 462

أ فأنت آیا با اینکه صلاح نیست و بر خلاف حکمت است شما میخواهی تُکْرِهُ النَّاسَ باکراه و جبر وادار کنی آنها را حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ نباید خود را بزحمت بیندازی و غم و اندوه بخود راه دهی.

[سوره یونس (10): آیه 100] .... ص : 463

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (100)

و نمی باشد از برای هر نفسی اینکه ایمان آورد مگر باذن خداوند و قرار میدهد پلیدی را برای کسانی که عقل ندارند و تعقل نمیکنند.

مکرر گفته ایم هیچ امری در خارج تحقق پیدا نمیکند مگر باذن الهی حتی افعال اختیاریه عباد چنانچه میفرماید ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، و این منافات با اختیار ندارد زیرا خداوند بر حسب علم ازلی میداند که فلان بنده در فلان وقت فلان فعل از او باختیار صادر میشود و بر وفق نظام جملی هم مشیت و اذن الهی هم موافق باشد تحقق پیدا میکند امیر المؤمنین علیه السّلام در دعاء کمیل دارد

(الهی و مولای اجریت علیّ حکما اتبعت فیه هوی نفسی و لم احترس فیه من تزیین عدوی فغرّنی بما اهوی و اسعده علی ذلک القضاء فتجاوزت بما جری علیّ من ذلک بعض حدودک و خالفت بعض اوامرک الدعاء)

که متابعت هوی و تزیین عدو و تجاوز از حدود و مخالفت اوامر را نسبت بعبد میدهد با مساعدت قضاء الهی پس بناء علی ذلک وَ ما کانَ لِنَفْسٍ نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند یعنی هیچ نفسی نیست أَنْ تُؤْمِنَ اینکه ایمان آورد از روی میل و شوق و اختیار إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر با موافقت مشیئت الهی و اذن تکوینی حق و الا اذن تشریعی که نسبت بتمام نفوس شده و امر به صادر شده وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ ضمیر یجعل باللّه برمیگردد مطابق سیاهی قرآن که

ص: 463

بیاء قرائت شده، و رجس پلیدی است و رجس اقسامی دارد: نجاسات ظاهریه، افعال قبیحه، اخلاق رذیله، عقائد فاسده، عذاب دنیوی و اخروی، غضب الهی و کسانی که از جمیع ارجاس مصون و محفوظ بودند اهل بیت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33، و جمیع مراتب رجس عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ گذشت که عقل دو معنی دارد یکی مقابل جنون که از شرائط عامه تکلیف است و دیوانه رجسی ندارد و دیگر مقابل جهل آن هم جهل مقابل علم بلکه بمعنی حمق و نکری و مکر و شیطنت که جمیع کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و ارباب ضلالت دارند و لو بر حسب ظاهر بعضی از آنها محکوم بطهارت باشند لکن در باطن انجس من الکلب هستند و جعل الهی بواسطه آن خباثت باطنیه و عناد و عصبیت و کبر و نحوستی که در آنها بود.

[سوره یونس (10): آیه 101] .... ص : 464

قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (101)

بگو باین کفار که نظر کنید آنچه را که در آسمانها و زمین است و بی نیاز نمیکند آیات الهی و منذرین از جانب حق از برای قومی که ایمان نمیآورند.

قُلِ انْظُرُوا نظر بچشم نیست بلکه بفکر و تأمل و تدبّر در مخلوقات الهی و ما ذا فِی السَّماواتِ آنچه در آسمانها است از کرات جویّه و اختلاف شب و روز و فصول چهارگانه و ماه و سال و ریاح و غیم و امطار و سلج و غیر اینها وَ الْأَرْضِ از جبال و بحار و اشجار و اثمار و معادن و طیور و وحوش و حیوانات دریایی و صحرایی و جن و انس و غیر اینها که هر کدام دلیل بر وجود صانع آنها است و علم و قدرت و حکمت او لکن کسانی که قلوب آنها سیاه شده و قساوت پیدا کرده و عناد و عصبیت و تقلید آباء مانع از ایمان آنها است.

ص: 464

وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ از کافی کلینی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که تفسیر فرموده آیات را بائمه اطهار علیهم السلام، و النذر را بانبیاء علیهم السلام، و ما مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر قرآن بیان اعظم مصادیق است منافات با عموم آیه ندارد، و مراد از آیات در این آیه تمام آثار قدرت الهی است و نظام جملی عالم بالا و عالم سفلی که تمام مظهر وجود خالق آنها و صفات او از وحدانیت و علم و قدرت و سایر صفات او است و البته ائمه اطهار اعظم آیات الهی هستند چون مظهر تام اتم جمیع صفات کمالیه حق هستند

(من عرفهم فقد عرف اللَّه و من جهلهم فقد جهل اللَّه و من اعتصم بهم فقد اعتصم باللّه و من تخلی منهم فقد تخلی من اللَّه عزّ و جل)

جامعه صغیره.

و مراد از نذر جمع منذر است که انبیاء باشند لکن کسانی که قلوب آنها سیاه شده و قساوت گرفته باشد با مشاهده جمیع این آیات و نذر و با اقامه براهین عقلیه و حسّیه در آنها تأثیر نمیکند و ایمان نمیآورند و این ادله و براهین آنها را بی نیاز نمیکند و ایمان نمیآورند

[سوره یونس (10): آیه 102] .... ص : 465

فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (102)

پس آیا این کفار و مشرکین انتظار میکشند مگر ایام کسانی که پیش از آنها هلاک شدند بگو پس انتظار بکشید محققا من هم با شما از انتظار کشیده گانم.

فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ گفتند هل استفهام بمعنی نفی است یعنی انتظار نمیکشند مگر مثل ایام گذشتگان قبلی.

إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ مثل قوم نوح، هود، صالح، لوط شعیب و قوم موسی- فرعون و فرعونیان بلکه سلاطین ظلمه کفار و فساق که هر کدام

ص: 465

ببلاهای گوناگون هلاک شدند و مؤمنین نجات پیدا کردند و خداوند انبیاء خود را یاری فرمود قُلْ فَانْتَظِرُوا بفرما بآنها که پس از اینکه ایمان نمیآورید انتظار این گونه بلاها را داشته باشید.

امروز هم باید باین فساق و ظلمه و باین جوانها و دختران امروزه که دست از ایمان کشیده و از هیچ گونه معاصی پروا ندارند و در هر کانون فساد داخل میشوند و باهل ایمان و علماء دین نظر حقارت میکنند گفت که منتظر باشید که بغتة عذاب بر شما نازل خواهد شد که دیگر چاره ای نداشته باشید

(لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند)

و مفتضح شوید.

إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ که شما بهلاکت گرفتار شوید و خداوند مرا و مؤمنین را یاری فرماید و بر شما مسلط شویم و از بین ببریم و علم اسلام و مسلمین بلند شود و علم کفر و مشرکین سرنگون گردد چنانچه امروز هم علماء دین و مؤمنین انتظار دارند که بزودیهای زود ظهور موفور السرور حضرت بقیّة اللَّه علیه الصلاة و السلام شود و ریشه ظلم و فساد و کفر و نفاق را برکند و بساط عدل و داد را در زمین پهن کند.

[سوره یونس (10): آیه 103] .... ص : 466

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ (103)

پس از آنکه عذاب نازل کردیم بر کفار و مکذبین انبیاء و آنها را هلاک کردیم نجات دادیم فرستادگان خود را و کسانی که بآنها ایمان آوردند و همین نحو بمقتضای حکمت لازم و حق است بر ما که نجات دهیم مؤمنین را.

ثمّ از برای تراخی است لکن مراد پس از وعده عذاب است و ظهور آثار آن خداوند امر فرمود بانبیاء و مؤمنین که از میان قوم خارج شوند پس از آن عذاب نازل شد بر کفار، و ممکن است مراد بعد این باشد که از هلاکت قوم انبیاء و مؤمنین از

ص: 466

شکنجه و ظلم آنها نجات پیدا کردند نُنَجِّی رُسُلَنا نوح و اصحاب سفینه از غرق، هود و اصحابش را از طوفان صالح و اصحابش را از صیحه، لوط و اهلش از خسف، شعیب و کسانی که باو ایمان آوردند از صاعقه، موسی و بنی اسرائیلیان از فرعونیان و اسیری وَ الَّذِینَ آمَنُوا بانبیاء و اطاعت آنها.

کذلک همین نحو است سنّة الهی وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا اسراء آیه 79 حَقًّا عَلَیْنا بمقتضای حکمت چون دارای مصلحت ملتزمه بوده و ترکش قبیح البته محال است ترک آن بمقتضای عدل الهی نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ در حدیث از حضرت صادق علیه السّلام است بروایت عیاشی و مجمع و برهان که فرمود از برای اصحاب خود

(ما یمنعکم من ان تشهدوا علی من مات منکم علی هذا الامر انه من اهل الجنة ان اللَّه تعالی یقول کذلک حقا علینا ننجی المؤمنین)

از این حدیث شریف چند نکته استفاده میشود:

1- اینکه نجات مؤمنین منحصر بنجات دنیوی از دست کفار نیست بلکه اخروی را هم شامل است. 2- جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد شامل جمیع مؤمنین میشود و لو مرتکب معاصی هم شده باشد آمرزیده میشود بشرط آنکه با ایمان از دنیا برود. 3- اینکه این نجات از امور قطعیه یقینیه است که بر طبقش میتوان شهادت داد (اللهم امتنا علی الایمان مغفورا).

[سوره یونس (10): آیه 104] .... ص : 467

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (104)

بفرما ای رسول محترم خطاب بجمیع ناس از افراد بشر اگر شما هستید

ص: 467

در شک از دین من پس من عبادت نمیکنم کسانی را که شما میپرستید از غیر خدا و لکن عبادت میکنم خداوند را آن خدایی که جان شما را میگیرد بشدّت و مأمور شده ام اینکه بوده باشم از مؤمنین بخداوند.

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ و لو بلسان عموم است لکن مراد مشرکین هستند بقرینه تعبدون من دون اللَّه.

إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی اشکال- شک تساوی طرفین است در مقابل ظن و وهم و یقین و قطع بخلاف و مشرکین قطع بخلاف داشتند.

جواب- اولا شک دو معنی دارد یکی بمعنای اخص که تساوی احتمالین باشد و دیگر بمعنی اعم که خلاف یقین باشد که شامل ظن و وهم میشود و مشرکین قطع بخلاف نداشتند بلکه ظن بخلاف داشتند بدلیل قوله تعالی وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 23.

و ثانیا آیه دلالت ندارد بر اینکه اینها شاک بودند چون قضیه شرطیه است یعنی اگر شک دارید نه فعلا شاک هستید.

و ثالثا اینها بعد از آنی که حضرت را کذّاب و مفتری میگفتند شک داشتند که عقیده قلبی پیغمبر چیست.

فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اشکال- مشرکین عبادت اصنام میکردند و مناسب این بود که بفرماید فلا اعبد ما تعبدون زیرا الذین برای ذوی العقول است.

جواب- اولا اینها بسیاری عبادت ملائکه یا عبادت جنّ کردند و اصنام را بصورت ملائکه بخیال واهی خود تصور میکردند بلکه میگفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4.

و ثانیا تعبیر بالذین باعتبار جمع بین ذوی العقول و غیر ذوی العقول مانعی

ص: 468

ندارد چنانچه ضمیر هم در لا نعبدهم از همین باب است و اگر مجرد اصنام بود مناسب بود بگویند لا نعبدها.

وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ اللَّه اسم و علم است برای ذات مقدس مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع نواقص امکان الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ توفی اخذ بقوت است که یکی از افرادش اماته است و شاید اشاره باین است که بشدت و قوت شما را قبض میکند و بعذاب سخت دچار میفرماید.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بلکه اول المؤمنین چنانچه میفرماید قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُÙЙʠوَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ انعام آیه 163 و 164.

[سوره یونس (10): آیه 105] .... ص : 469

وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (105)

و اینکه باید برپای داری روی خود را از برای دینی که از هر جهت شایسته است و البته نباید باشی از زمره مشرکین.

وَ أَنْ أَقِمْ گفتند عطف است بقوله و بذلک امرت یعنی قیل لی، و آمر و قائل خداوند تعالی است، و اقامه برپا داشتن است چنانچه می گویی قد قامت الصلاة و در آیه شریفه میفرماید أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی طه آیه 14 و اقامه صلوة اتیان بنماز است تام الاجزاء و الشرائط و حفظ نماز است که متروک نشود و باقی ماند چنانچه در زیارت می گویی

(اشهد انّک قد اقمت الصلاة)

در جامعه

(اقمتم الصلاة)

و مراد از وجه در این آیه قصد است یعنی تمام همتت و قصدت وجهک مصروف دین باشد للدین از تبلیغ رسالت و ارشاد و هدایت و بیان احکام و انذار و بشارت حنیفا آنهم دین مقدسی که چیزی در او فرو گذار نشده و خالی از هر عیب و نقص است و از حیث عقائد دینی و اخلاقی و احکامی تماما

ص: 469

موافق حکمت و مصلحت است خدا لعنت کند کسانی را که نگذاشتند ائمه طاهرین علیهم السلام بیان تمام آنچه در دین است فرمایند و درب خانه آنها را بستند و مثل ابی حنیفه و مالک و شافعی و احمد حنبل و هزارها دیگر که بعقل ناقص خود در تمام موارد تصرف کردند و بقیاس و استحسانات و اولویة ظنیه حکم تراشیدند و چه بدعتها در دین گذاردند و آیات شریفه قرآن را برأی خود تفسیر کردند و زیان خارجه را بروی مسلمین باز کردند نگاه کنید در جمیع احکام تصرف کردند در نماز، در حج، در صوم، در وضوء، غسل، تیمم، در باب طهارت و نجاست، در معاملات حتی عدل الهی را منکر شدند حتی بعض آنها قائل بتجسم شدند، بعضی جبریه، بعضی مفوضه الی غیر ذلک که دیگر قابل اصلاح نیست مگر بظهور موفور السرور حضرت بقیة اللَّه (فاظهر اللهم لنا ولیّک و ابن بنت نبیّک المسمّی باسم رسولک حتی لا یظفر بشی ء من الباطل الّا مزّقه و یحق الحق و یحققه و اجعل اللهم مفزعا لمظلوم عبادک و ناصرا لمن لا یجد له ناصرا غیرک و مجددا لما عطّل من احکام کتابک و مشیّدا لما ورد من اعلام دینک و سنن نبیک صلّی اللَّه علیه و آله) وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ البته پیغمبر معصوم افضل تمام انبیاء که پایه ایمانش و توحیدش و معرفتش بجایی رسید که:

همه شاگرد و او مدرّسشان همه مزدور و او مهندسشان

از مشرکین محال است بشود، این جمله برای قطع طمع مشرکین است که گفتند با اصنام ما مخالفت نکن ما تو را بریاست انتخاب میکنیم و با ثروت ترین مرد حجاز قرار میدهیم و امثال این جمله در بسیاری از آیات اشاره شده.

ص: 470

[سوره یونس (10): آیه 106] .... ص : 471

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ (106)

و طلب نکن از غیر خداوند متعال چیزهایی که نه قدرت بر نفع رساندن بتو دارند و نه قدرت بر ضرر تو پس اگر چنین کردی میباشی از ظالمین.

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ صورت خطاب بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است لکن غرض برهان عقل و مناط قطعی عام است شامل جمیع میشود، و نیز صورت قضیه اشاره باصنام مشرکین است ولی بدلیل روشن شامل جمیع ممکنات میشود زیرا (لا مؤثر فی الوجود الّا اللَّه) حتی کسانی که بمال و منال و صنعت و کسب خود توجه دارند مثل قارون که بعلم خود مستند میدانست و امروز نوع مردم نظر باسباب ظاهریه دارند و متدینین آنها میگویند

(ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الّا باسبابها)

و غافل از اینکه اسباب و وسائل همه باراده و مشیت حق است چه بسیار مواردی که بعض اشخاص همه نوع اسباب برای آنها فراهم است و در کمال ضیق و چه بسیار اشخاصی هیچگونه اسبابی بر حسب ظاهر ندارند و در کمال سعه هستند باید معتقد باشیم که اگر حفظ الهی باشد احدی و هیچ امری از مضرات خردلی ضرر نمیزند و اگر بلاء و مضرتی متوجه شد احدی قدرت بر رفع آن ندارد.

فَإِنْ فَعَلْتَ یعنی اگر توجه بغیر خدا پیدا کردی و او را مؤثر دانستی و او را طلب کردی فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ ظلم بنفس خود کرده ای و از فیوضات و نعم الهی و تفضلات او خود را محروم کرده ای و در معرض بلیات و عقوبات او درآورده ای و در آخرت هم بعذاب الهی معذب خواهی شد و از سعادت و نجات و نیل ببهشت ممنوع شده ای.

تنبیه- جماعتی تقلیدا و تبعا لیهود عنود مفوضه شدند و گفتند خداوند پس از خلقت عالم بکنار رفت چنانچه یهود گفتند یکشنبه شروع بخلق عالم کرد و جمعه

ص: 471

فارغ شد و شنبه تعطیل کرد لذا شنبه را تعطیل میکنند.

و دیگر بدتر از این قول حکماء است که گفتند بدلیل (الواحد لا یصدر منه الّا الواحد) (و الواحد لا یصدر الّا عن الواحد) از خداوند فقط عقل اول صادر شده، یا بمسلک افلاطون که قائل بعقول عشره طولیه شده، یا بمسلک ارسطو که قائل بعقول عرضیه شده و غافل از اینکه این دو قاعده در علت تامه غیر قابل انفکاک از مطول بدون اختیار و قدرت جاری است، اما فاعل قادر مختار حکیم هر فعلی که قابلیت وجود داشته باشد و مصلحت در ایجادش باشد از روی قدرت و اختیار ایجاد میکند، و معنای قدرت را گفتند تساوی فعل و ترک، و بعضی گفتند ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل، و این چه مناسبت دارد با علة موجبه که انفکاک معلول از علة محال است فقط تقدم رتبی دارد که معلول اثر علة است و از این جهت عالم را قدیم میدانند و در ربط حادث بقدیم کلماتی دارد، و مثل حکماء علماء نجوم هستند که تمام تأثیرات را مستند بکواکب میدانند در مقابله و مقارنه و تثلیث و تربیع هر یک با دیگری و هنوز در تقاویم مدت تأثیرش را معین میکنند و چه اندازه اخبار در مذمت آنها داریم که فرمودند

المنجم کذّاب.

[سوره یونس (10): آیه 107] .... ص : 372

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (107)

و اگر خداوند ضرری متوجه فرمود بتو و تماس پیدا کردی احدی قدرت بر رفع آن ضرر ندارد مگر خود او و اگر خیری و تفضلی بتو اراده فرمود کسی قادر نیست بر جلوگیری و ردّ آن تفضل و اصابه میفرماید خیر و فضل خود را بهر که بخواهد و حکمتش تقاضا کند از بندگانش و او است آمرزنده گنه کاران و ترحم کننده ببندگان.

ص: 472

این آیه شریفه راجع بمسئله توحید افعالی است که هر چه نفع و ضرر بانسان و غیر انسان متوجه شود از جانب او است و احدی قدرت بر جلب نفعی یا دفع ضرری از خود و غیر خود ندارد

(اگر تیغ عالم بجنبد ز جا نبرّد رگی تا نخواهد خدا)

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ مس الصاق شیئست بشیئی و ضرّ شامل هر آسیبی میشود و هر نوع بلائی که نازل شود از جانب حق البته موافق با حکمت و مصلحت یا بواسطه معاصی و کفر و شرک است چنانچه بر امم سابقه وارد شد یا از باب امتحان که حقیقت ایمانش و واقعیت او و عدم حقیقت و واقعیتش بر خود و دیگران مکشوف گردد، یا بواسطه ارتفاع درجه، یا بسبب تکمیل اخلاق مثل صبر و رضا و تسلیم، یا مصالح دیگری باشد احدی قدرت بر دفع آن یا رفع آن ندارد فَلا کاشِفَ لَهُ به اینکه جلوگیری کند که متوجه نشود که دفعش گویند یا پس از توجه برطرف نماید که رفعش نامند الّا هو مگر خداوند که قدرت بر دفع و رفع دارد و بالعکس.

وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ شامل جمیع نعم الهی میشود و تمام نعم الهی دنیوی و اخروی از روی تفضل است نه استحقاق لذا فرمود فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ احدی قدرت ندارد نه بر دفع و جلوگیری و نه بر رفع و برطرف نمودن.

یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فرق بین اراده در جمله اولی و مشیّت در این جمله اینست که اراده از صفات ذات است که علم بصلاح باشد در خداوند و علم با نفع در عباد و مشیّت از صفات فعل است بمعنی ایجاد مطابق اراده وَ هُوَ الْغَفُورُ آمرزنده گناه الرحیم مهربان و تفضل کننده.

ص: 473

[سوره یونس (10): آیه 108] .... ص : 474

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (108)

بفرما ای گروه ناس مؤمن و کافر آمد شما را حق و حقیقت از جانب پروردگار شما پس هر کس قبول هدایت کرد جز این نیست که نفع هدایت شدنش عائد و واصل خود او میشود و هر کس گمراه کرد خود را جز این نیست که ضرر و خسارت گمراهیش پا پیچ خودش میگردد و بگو من عهده دار شما نیستم که دفع عذاب کنم از شما.

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ اسم جنس محلّی بالف و لام شامل جمیع افراد میشود زیرا حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مبعوث بر کافّه جن و انس است قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ حق دین اسلام است مقابل تمام ادیان باطله، قرآن مجید است مقابل قوانین مجعوله توحید است مقابل شرک، ایمان است مقابل کفر و ضلالت، اخلاق حمیده است مقابل ملکات رذیله، احکام دینی است مقابل دستورات موهومه.

مِنْ رَبِّکُمْ تماما از جانب پروردگار شما آمده این رسول محترم [ص وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی نجم آیه 3 و 4 خلاصه (کلما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) از جانب پروردگار و حق است.

فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر کس معتقد شد بعقائد حقه اسلامی و متخلق شد باخلاق حسنه و عامل شد باعمال صالحه پس بخودش نفع آنها عائد میشود دنیا و آخرت سعادت و نجات.

وَ مَنْ ضَلَّ و کسی که در طریقه ضلالت قدم گذاشت، تکذیب نبی کرد، قرآن را افتراء دانست، احکام دین را زیر پا گذارد، اخلاق رذیله را متخلق شد اعمال صالحه را ترک کرد فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها تمام مضار و عقوبات دنیوی و اخروی این ضلالت متوجه بخود او است دیگری را بگناه این نمیگیرند و عذاب نمیکنند وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ بفرما من عهده دار نشدم که حتما شما هدایت

ص: 474

یابید یا دفع بلاء و عذاب از شما بکنم چنانچه وکیل عهده دار است نه از طرف خداوند همچه تکلیفی بمن متوجه شده و نه از شما همچه وکالتی دارم و نه قدرت بر این امر دارم.

[سوره یونس (10): آیه 109] .... ص : 475

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (109)

و متابعت کن آنچه وحی شده بسوی تو و صبر کن بر اذیتهای قوم تا خداوند بین تو و ظالمین بتو حکم فرماید و خداوند بهترین حاکمین است.

وَ اتَّبِعْ عطف به قل یا ایها الناس است، بآنها آن فرمایشات را بفرما و خود متابعت کن ما یُوحی إِلَیْکَ از تبلیغ رسالت و اقامه حجت و اتیان بمعجزات و تلاوت آیات قرآن و بیان احکام و مواعظ و نصایح و هر دستور که از جانب حق بتو وحی رسیده.

وَ اصْبِرْ بر اذیتها و ظلمها و اعمال زشت کفار و عدم ایمان آنها چه نسبت بخود و چه نسبت بپیروان تو حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ که خداوند تو را یاری میفرماید و آنها را سرکوب میکند و ببلاهای دنیوی از قتل و ذلت و مسکنت و خفت و سایر بلیات و عقوبات اخروی انتقام میکشد وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ موافق حکمت و بعدل رفتار میفرماید.

تمّت بعون اللَّه و توفیقه سورة یونس علیه السّلام و یتلوها سورة هود علیه السّلام انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوّته بید العبد الذلیل الحقیر

السیّد عبد الحسین المدعوّ بطیّب

و الحمد للَّه اولا و آخرا و صلی اللَّه علی محمّد و آله و سلم

و لعنة اللَّه علی اعدائهم الی یوم الدین

ص: 475

جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 7

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه رب العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و اللّعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدّین

سورة هود .... ص : 2

اشاره

امّا کلام در فضیلت قرائت آن و با خود نگاه داشتن آن اخبار بسیاری از طرق خاصه و عامه وارد شده، از ابن بابویه از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(من قرء سورة هود فی کلّ جمعة بعثه اللَّه تعالی فی زمرة النبیین و لم یعرف له خطیئة عملها یوم القیمة.

) و از عیاشی از ابن سنان از جابر از حضرت باقر علیه السّلام فرمود

(من قرء سورة هود فی کل جمعة بعثه اللَّه فی زمرة المؤمنین و النبیین و حوسب حسابا یسیرا و لم یعرف خطیئة عملها یوم القیمة.

) و در برهان از حضرت صادق علیه السلام در روایت سفیان ثوری و روایت خواص القرآن فرمود

(من کتب هذه السورة علی و رق ظبی و یأخذها معه اعطاه اللَّه قوّة و من یحارب معه لنصر علیهم و غلبهم و کل من رایه یخاف عنه.

) و از خواص القرآن عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(من قرء هذه السورة اعطی من الاجر و الثواب بعدد من صدّق هودا و الانبیاء علیهم السلام و من کذّب بهم و کان یوم القیمة فی درجة الشهداء و حوسب حسابا یسیرا)

بعلاوه فضائل و مثوباتی

ص: 2

که از برای مطلق قرائت قرآن داریم شامل این سوره هست و ما در مجلد اول در ذکر بیان مقدمات بیک قسمت آنها اشاره کرده ایم، فعلا شروع کنیم در تفسیر این سوره طبق عدد آیات شریفه 123.

[سوره هود (11): آیه 1] .... ص : 3

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (1)

در اول سوره بقره گفتیم که این حروف مقطعه قرآن رموزی است بین خدا و رسول و فقط اهل بیت میدانند و جزو متشابهات قرآنی است و هر چه گفته شود تفسیر برأی است فقط در برهان از ابن بابویه نقل نموده که گفت

(قال الصادق علیه السّلام الر انا اللَّه الرؤف)

و همین حدیث را از سفیان ثوری از حضرت صادق علیه السّلام نیز روایت کرده و اللَّه العالم.

کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ کتاب قرآن مجید است که یکی از اسامی قرآن کتاب است بمناسبت آنکه در لوح محفوظ ثبت شده إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 76- 78. احکام اتقان و اثبات است مقابل سستی و زوال آیات، آیات کتاب است و اطلاق آیه بر این است که هر آیه دلیل و برهان و حجت قاطعی است برای حق و واقع و معجزه است برای نبوّت.

ثُمَّ فُصِّلَتْ فصل مقابل وصل است یعنی مشتمل بر عقائد حقه و اخلاق فاضله و مواعظ کافیه و احکام متقنه موافق حکم و مصالح لازمه دنیویه و اخرویه و احوال امم ماضیه و غیر اینها که هر کدام مستقل و مجزی از دیگری است.

مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ نظر به اینکه قرآن مجید مشتمل بر دو جمله است انشائیات و اخباریات لذا برای انشائیات صفت حکمت را ذکر فرمود که این قرآن

ص: 3

از جانب خداوندی است که عالم بجمیع مصالح و مفاسد و منافع و مضار و خیرات و شرور و محاسن و مقابح است و تمام دستورات او موافق با حکم و مصالح است که قدر جامع آن حکیم است. و برای اخباریات صفت خبیر ذکر فرمود که عالم بتمام جزئیات و قضایا و وقایعی که از بدو خلقت تا زمان نزول واقع شده و آنچه تا انتهاء خلقت واقع میشود نازل شده که تمام صدق و مطابق با واقع و حقیقت است و کذب و خلاف واقع و سهو و اشتباه و نسیان و جهل و شک در مبدء راه ندارد

[سوره هود (11): آیه 2] .... ص : 4

أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ (2)

اولین دستور آن حکیم خبیر اینست که پرستش نکنید مگر ذات مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص محققا من که رسول از جانب او هستم بر شما سر تا سر عالم جن و انس انذار کننده ام از شرک و کفر و بشارت دهنده ام بتوحید و ایمان.

أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ عبودیت از ماده عبد است و از برای عبد دو معنی است یک معنی مقابل مولویة و از برای این معنی مراتبی است: مرتبه اولی غلام است که از کفار مسلمین میگیرند یا زر خرید است عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77. در مقابل حرّ که بمعنی آزاد است.

و ثانیه- عبودیت نسبت بموالی مثل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السلام که امیر المؤمنین [ع بصعصعه فرمود

(انا عبد من عبید محمد [ص )

و در زیارات ائمه علیهم السلام بسیار داریم بلکه نسبت بپدر فرمود

(انت و مالک لابیک)

و این معنی وجوب اطاعت و ترک مخالفت است تا حد محدودی که شارع مقدس مقرر فرموده، و مولای حقیقی ذاتی خداوند است و بس و بقیه موالی جعلی است بجعل الهی. و شاید اشاره بهمین معنی باشد خطاب الهی بملائکه در سجده بآدم

ص: 4

که در تحت اطاعت او باید باشند و از همین جهت شیطان امتناع کرد و زیر بار اطاعت آدم نرفت.

معنای دوم عبودیت اطاعت و پرستش است در مقابل الوهیت و چون الوهیت اختصاص بذات اقدس ربوبی دارد لذا پرستش مختص باو است و این معنای توحید است و مفاد مطابقی کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است در مقابل مشرکین که بت پرست و آفتاب و آتش و ملائکه و جن و گاو و گوساله و درخت و عیسی [ع و امیر المؤمنین علیه السّلام و غیر اینها را میپرستیدند و برای آنها مقام الوهیت قائل بودند حتی فرعون لعنه اللَّه بحضرت موسی [ع عرض کرد لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28، و آیه شریفه راجع باین قسمت است.

إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ ضمیر منه اللَّه است اشاره به اینکه من هر چه میگویم از جانب خدا است وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی نجم آیه 3، و ضمیر کم خطاب بجمیع افراد جن و انس است تا روز قیامت زیرا حضرتش مبعوث بر کافه جن و انس است، نذیر انذار کننده است از کلیه عقائد فاسده و اخلاق رذیله و قبایح عقلیه و محرمات شرعیه که تماما موجب استحقاق عذاب میشود و در معرض بلیات دنیویه و عقوبات برزخیه و عذابهای اخرویه است، و بشیر بشارت دهنده است بعقائد حقه و ملکات حسنه و محاسن عقلیه و عبادات الهیه از واجبات و مستحبات دینیه، و تقدیم نذیر بر بشیر برای اینست که اول باید تخلیه کرد سپس تحلیه.

منظر دل نیست جای صحبت اغیار دیو چون بیرون رود فرشته در آید

[سوره هود (11): آیه 3] .... ص : 5

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ (3)

و اینکه طلب آمرزش کنید از پروردگار خود پس از آن توبه کنید بسوی

ص: 5

او خداوند بشما عطاء میفرماید زندگانی خوشی تا مدت رسیدن اجلی که معین شده و اتی میفرماید هر صاحب فضلی را فضل خود را و اگر اعراض کردید پس محققا من بر شما میترسم عذاب روز بزرگ را.

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ استغفار نسبت بمعاصی که در زمان قبل از بنده صادر شده خداوند گذشت میفرماید حتی از نامه عمل محو میکند و از نظر ملائکه حفظه میبرد بلکه بجای سیّئات حسنات در نامه عمل ثبت میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70.

ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ پشیمان شوید و عزم بر عدم عود که علامت پشیمانی است انسان از هر شغلی پشیمان شود ترک میکند و دیگر مرتکب نمیشود و سر تأخیر توبه نسبت باستغفار بکلمه ثم همین است که استغفار نسبت بمعاصی صادره است که قبلا مرتکب شده و توبه نسبت بحال و آینده است.

یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً تمتع بهره برداری است در امور زندگی از خوراک و لباس و سلامتی و سعه مال و وسعت رزق و حفظ از آفات و بلیات و دفع شرّ اشرار و ظلمه و حسن معاشرت که تمام اینها متاع حسن است که در اثر استغفار و توبه بانسان متوجه میشود.

إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی تا سر رسد مدت حیات دنیوی و مرگ در رسد که خداوند تعیین فرموده.

وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ راجع بقیامت است و فضل اخلاق فاضله و اعمال حسنه و عبادات صالحه که هر یک بمقدار فضل خود بهره برداری میکند و نتیجه میگیرد، و اما در بعض اخبار که تفسیر شده بامیر المؤمنین علیه السّلام معنای آن از فهم ناقص ما دور است زیرا این موهبت برای مستغفرین و تائبین است و علی [ع ذنبی از او صادر نشده در تمام عمر شریفش مگر آنکه بگوئیم که

ص: 6

یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ عام است و افضل مصادیق امیر المؤمنین (ع) است.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا اعراض کردند از استغفار و توبه و باعمال زشت خود ادامه دادند فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ تعبیر بخوف با اینکه یقین است اهل عذاب هستند برای اینست که ممکن است قبل از رسیدن اجل متنبه شوند و تائب گردند و ایمان آورند و نجات پیدا کنند اگرچه بعید است لذا تعبیر بخوف فرموده و احتیاج باین نداریم که بگوئیم خوف بمعنی یقین است چنانچه مفسرین گفتند عَذابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ تعبیر بکبیر برای اینست که تمام خصوصیات آن روز بزرگ است طول زمانش پنجاه هزار سال، رحمت، مغفرت، شفاعت، نعم بهشت، عذاب جهنم، حساب، میزان، صراط تمام در غایت عظمت و بزرگی است از هر جهت کبیر است

[سوره هود (11): آیه 4] .... ص : 7

إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (4)

بسوی خداوند است بازگشت جمیع شماها و او بر هر چیزی توانا است.

إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ گذشت در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اینکه خداوند احاطه قیومیت دارد بجمیع موجودات امکانیه، قرب و بعد ندارد، مکان و محلی از برای او نیست چنانچه مجسمه گفتند که بر تخت جلوس دارد که عرش الهی است و خلق اولین و آخرین را میبرند پای عرش و مورد سؤال و جواب میشوند، و مراد از رجوع الیه رجوع بمحکمه عدل الهی است که هر کس را بجزای خود میرساند مؤمن و کافر، مطیع و عاصی، عادل و فاسق، صالح و طالح، موحد و مشرک، ظالم و مظلوم.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ قدرتش غیر متناهی است و از صفات ذاتیه ذات اضافه است و عین ذات است هر که را نجات بخشد احدی را نمیرسد جلوگیری کند و اعتراض نماید و هر که را عذاب کند احدی را قدرت نیست بر دفع و رفع آن

ص: 7

و آنچه حکم فرماید طبق حق و عدل است و بجا و بموقع است حتی در موضوع شفاعت تا اجازه او نرسد و محل قابلیت شفاعت نداشته باشد کسی قدرت بر شفاعت هم ندارد فعّال ما یشاء است.

[سوره هود (11): آیه 5] .... ص : 8

أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5)

آگاه باشید محققا این کفار و مشرکین آنچه در قلوب آنها است از شرک و کفر و عناد و عداوت اظهار نمیکنند بتوهم اینکه مخفی بدارند او را آگاه باشید زمانی که لباس خود را بر سرمیکشند و خود را در لباس مستور میکنند که آنها را نشناسید خداوند تبارک و تعالی میداند آنچه را که پنهان میکنند و آنچه را که اظهار میدارند محققا خداوند عالم است بقلوب و آنچه در قلوب است.

أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ ثنی بمعنی طوی پیچیدن است مثل لوله کاغذ که آنچه در آن نوشته شده مستور باشد در قرآن مجید میفرماید یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104 کانه قلوب خود را لوله میکنند که آنچه در او است مستور باشد.

لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ لام غرض است یعنی مقصود و منظور آنها از پیچیدن قلوب استخفاء از آن است که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین مخفی باشد غافل از اینکه عالم السرّ و الخفیات از بواطن آنها با خبر است

یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور

مؤمن آیه 20.

أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ غشاء پوست است که مغزه را احاطه کرده و پوشانیده و استغشاء پوشیده کردن است خود را در ثیاب مثل عباء و لحافی که زیر

ص: 8

آن مخفی شوند بتوهم اینکه کسی آنها را نبیند و نشناسد یا برای اینکه کلمات طرف را نشنود چنانچه حضرت نوح در پیشگاه احدیت عرض کرد وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ نوح آیه 6.

یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ سرّ و علن، بطن و ظهر، جهر و خفیة نسبت بعلم الهی مساوی است غیب و حضور بر او تفاوتی ندارد ازلا میداند آنچه در ابد است و ابدا میداند آنچه در ازل بوده إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.

[سوره هود (11): آیه 6] .... ص : 9

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (6)

و نیست از هر نوع جنبنده در زمین مگر آنکه خداوند متکفل روزی او است و باو میرساند و میداند محل استقرار او را و محلی که بطور ودیعه در آنجا رفته تمام اینها در کتاب بیّن واضح ثبت شده.

وَ ما مِنْ دَابَّةٍ هر ذی روحی را شامل می شود که دارای حرکت و حس باشد باراده و اختیار از انس و جن و طیور و وحوش و هوام و سایر حیوانات که احتیاج برزق و بدل ما یتحلل دارند فی الارض چه در سطح زمین باشد یا در اعماق زمین، برّی باشد یا بحری یا در هوا پرواز کند و آشیانه بسازد.

إِلَّا عَلَی اللَّهِ نه بنحوی که حقی بر خدا داشته باشد بلکه خداوند بلطف و کرمش متکفل شده رزقها از حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست که فرمود

(لا تموت نفس حتی تستکمل رزقها)

و تمام طبق حکمت و صلاح مقرر و معین شده

غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را که یزدان پر کند پیش از ولد پستان مادر را

ص: 9

گفتند مثل روزی مثل سایه است هر کجا برود سایه در عقب او میآید، حتی حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعمّار آخرین روزی او را خبر دادند یک لیوان شیر است که در جنگ صفین بدست او داده شد، و اینکه امر شده برای تحصیل رزق از جهت اینست که بندگان لش و بیعار بار نیایند و حکمتهای دیگر حتی حیوانات هم در مقام تحصیل بر آیند، از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست فرمود

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال لانّ المال قد قسّمه عادل بینکم و سیفی لکم.

) وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها نظر به اینکه نوعا این حیوانات و افراد بشر و جن یک محلی را بر خود مقرر میکنند برای استراحت خانه، محله، شهر، آشیانه، زیر زمین، و محلهایی هم هست که حرکت میکنند و سیر میکنند برای تحصیل روزی و سایر حوائج، خداوند میداند هم مستقر آنها را کجا است و هم جاهایی که سیر میکنند سپس مراجعه میکنند که مستودع است.

کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ که لوح محفوظ باشد هم روزی آنها نوشته شده و هم محلهای آنها تا ملائکه که موکل روزی هستند بدانند و بصاحبانش برسانند و الّا علم الهی احتیاج بکتب و نوشتن ندارد ازلا و ابدا تغییر پیدا نمیکند.

[سوره هود (11): آیه 7] .... ص : 10

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (7)

و اوست آن خدایی که خلق فرمود آسمانها و زمین را در مدّت شش روز و بود عرش او بر آب تا اینکه شما را اختبار و امتحان کند که کدام یک از شما

ص: 10

نیکوتر است عمل او و هر آینه اگر باین کفار بگویی که محققا شما بر انگیخته میشوید از بعد از مرگ هر آینه میگویند کسانی که کافر شدند که نیست این مگر سحر آشکارا.

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ اولا مراد اینست که این مقدار مدت داشته و الّا قبل از خلقت آسمانها و زمینها روز و شبی و زمانی نبود.

و ثانیا خداوند متعال قدرت داشت که طرفة العین بلکه آن واحد ایجاد فرماید لکن (الامور مرهونة باوقاتها) موافق حکمت و مصلحت در موقع خود ایجاد میفرماید مثل اینکه کسی بگوید خداوند قدرت دارد انسان را طرفة العین ایجاد کند چنانچه در قیامت تمام افراد را طرفة العین ایجاد میکند وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79، پس چرا باید نه ماه در رحم مراتبی را طی کنم البته تمام موافق حکمت و مصلحت بموقع خود ایجاد میفرماید وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ در مقام خود گفته ایم که نصوص و ظواهر قرآن حجت است مشروط بر اینکه در باب ظواهر قرینه بر خلاف نباشد چه متصله و چه منفصله غایة الامر قرینه متصله مانع از انعقاد ظهور میشود و منفصله صرف ظهور میکند و قرائن عقلیه در حکم متصله است، بناء علی هذا می گوییم مراد عرش احاطه است چنانچه در آیه شریفه الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی گفته ایم و مراد از ماء، ماء وجود است که خداوند بقدرت کامله خود عرشی که فوق کرسی و محیط بجمیع عوالم جسمانی سماوی و ارضی است بسته بایجاد حق است که حادث و مسبوق بعدم بوده لباس وجود پوشیده بایجاد حق که در لسان حکماء تعبیر بوجود منبسط میکنند که ماهیات بایجاد حق موجود میشوند و ایجاد بنفسه موجود میشود زیرا تسلسل لازم میآید، و بلسان اخبار بمشیت تعبیر شده که گفتند (خلقت الاشیاء بالمشیة و خلقت المشیة بنفسها) و مراد از عرش و کرسی و سماوات سبعه طبقات

ص: 11

این فضاء وسیع است که تمام این کرات جویه در طبقه اولی است بدلیل قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6.

لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا از آیات و اخبار بسیاری استفاده میشود که تمام این مخلوقات برای انسان خلق شده و انسان را خلق فرمود برای اینکه آن روح مجرد ملکوتی تعلق گیرد باین بدن جسمانی ناسوتی تا بتوسط او بتواند تحصیل کمالات کند و مقامات و درجات عالی را طی کند تا مقام قرب پیدا کند و قابلیت فیوضات الهیه را ادراک کند تا در عالم آخرت رستگار گردد و بهمین مناسبت فرمود وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ که باید بآن مقام نائل شوید لکن کافر منکر بعث و نشور لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا که تمام این امور را موهوم میدانند و میگویند إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ تمام دستگاه دین را افسانه میپندارند و سحر میخوانند و موهوم میشمارند خذلهم اللَّه تعالی.

[تنبیه اخبار بسیاری داریم که از ائمه علیهم السلام سؤال میکردند از این جمله

(و کان عرشه علی الماء)

و ائمه علیهم السلام بقدر فهم سائل جواب میدادند که تمام این اخبار دلالت میکند که مراد از عرش تخت سلطنتی نیست و مراد از ماء جسم آب سیال بالطبع نیست، و از خبری که محمد ابن یعقوب و ابن بابویه سند متصل از داود رقّی روایت کرده اند از حضرت صادق علیه السّلام که حمل بر علم و دین فرموده و ردّ فرموده قول مجسمه را از مخالفین به اینکه لازم میآید خداوند محمول باشد و متصف بصفت مخلوقین و اینکه حامل اقوی از محمول باشد شاهد قوی است بر آنچه عرض شد، و مخفی نباشد که وجود منبسط باصطلاح حکماء و مشیئت بلسان آیات و اخبار فعل بمعنی مصدری است و سایر مخلوقات فعل بمعنی اسم مصدری میباشند

ص: 12

[سوره هود (11): آیه 8] .... ص : 13

وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (8)

و هر آینه اگر تأخیر بیندازیم عذاب آنها را تا مدت شمرده شده هر آینه میگویند از روی استهزاء و سخریه چه باعث شده که عذاب نازل نمیشود و چه چیز جلوگیر شده آگاه باشند روزی که میآید آنها را عذاب چیزی و کسی را ندارند که صرف عذاب از آنها کند و میرسد بآنها آنچه را که بودند باو استهزاء میکردند وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ حکمت تأخیر عذاب ممکن است این باشد که در نسل آنها و لو بهزار واسطه مؤمن صالحی بوجود آید چنانچه در جنگهای امیر المؤمنین علیه السّلام با مشرکین و معاندین کسانی که میدانست در نسل آنها مؤمنی بوجود میآید از قتل آنها صرف نظر میکرد کما اینکه بمالک اشتر فرمود در جنگ صفین لیلة الهریریة و همچنین ابی عبد اللَّه علیه السّلام در روز عاشورا و در مورد قوم نوح دارد که در پیشگاه احدیت عرض کرد إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 27.

و ممکن است برای ازدیاد کفر و معاصی آنها باشد تا عذاب قیامت آنها زیادتر شود چنانچه میفرماید إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172، و ممکن است حکم دیگری داشته باشد.

إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ امّة در قرآن اطلاقاتی دارد بر جماعت اطلاق شده وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ قصص آیه 21، ای کل جماعة و بر فرق اطلاق شده فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ نساء آیه 145، ای من کل فرقة. و بر شخص جامع خیرات إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ نحل آیه 121، و بر دین و مذهب إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ زخرف آیه 21، بر

ص: 13

طریقه و مذهب و کیش و بر حین و زمان وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ یوسف آیه 45 و بر انواع حیوانات أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ انعام آیه 38.

و در این آیه شریفه بر زمان معدود و وقت محدود دلالت دارد. و مراد از معدودة اشاره بمدت کمی است که قابل شماره است، و در اخبار ما اخباری داریم که تفسیر بزمان ظهور حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه شده و مکرر گفته ایم که این نوع اخبار بیان اهمّ المصادیق و اعظم المصادیق است منافی نیست با عموم به اینکه بگوئیم هر دسته از آنها بموقع خود گرفتار عذابهای مختلف شوند بلکه چگونه میشود که مشرکین زمان نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تأخیر افتد عذاب آنها تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه [عج با تعبیر بامّة معدودة.

و در بعض اخبار دارد امّة معدودة اصحاب حضرت مهدی صلوات اللَّه علیه هستند که عدّه آنها سیصد و سیزده (313) مطابق اصحاب بدر و اصحاب طالوت یعنی بدست آنها انتقام کشیده میشوند یعنی تا زمان قیام آنها و بنا بر این تفسیر بگوئیم که این کفار و مشرکین که ظلم برسول اللَّه [ص کردند بلکه ظالمین بانبیاء سلف و ظالمین باهل بیت رسول و ائمه هدی رجعت میکنند بدنیا و حضرت مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه از آنها انتقام میکشد و این هم یک دلیل رجعت باشد چنانچه در دعای ندبه است

(این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء این الطالب بدم المقتول بکربلا.

) (لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ) از این جمله استفاده میشود که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وعده عذاب بآنها داده و مفاد بسیاری از آیات هم هست اینها بنحو سخریه و استهزاء میگفتند پس کو این عذاب موعود چه چیز جلوگیری از آن کرده.

أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ همان وقت معین که تخلف پذیر نیست لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ کسی نیست و چیزی نیست و قدرتی نیست که بتواند صرف عذاب از آنها کند

ص: 14

وَ حاقَ بِهِمْ حاق نزول و توجه بلاء است چنانچه میفرماید وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فاطر آیه 41. ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ آنچه را که سخریه و استهزاء میکردند.

[سوره هود (11): آیه 9] .... ص : 15

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ (9)

و هر آینه اگر بچشانیم انسان را از جانب خودمان رحمتی را پس از آن بگیریم آن رحمت را از او محققا او البته مأیوس و کافر میگردد.

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا ذوق یکی از قوای خمسه ظاهریه است باصره، سامعه، شامه لامسه. ذائقه که انسان لذّت مأکولات و مشروبات و طعم آنها را در موقع اکل و شرب در دهان احساس میکند و مدت درک آن بسیار کم است تا در دهان نگذاشته درک نکرده و بمجرد فرو دادن زایل میشود.

الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً رحمت نعم دنیویه است از مال و جاه و مقام و اهل و عیال و اکل و شرب و لبس و مسکن و غیر اینها و چون دنیا و نعم آن ثبات و دوام ندارد باندک زمانی زایل میشود تعبیر بذوق کرده.

ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ پس بمقتضای حکمت و مصلحت آن نعمت را از او گرفتیم و آن رحمت را زائل کردیم، غنی بود فقیر شد، سالم بود مریض شد، عزیز بود ذلیل شد و امثال آنها.

إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ یؤس و کفور صیغه مبالغه یائس و کافر است و یأس ناامیدی است چون عقیده بقدرت الهی ندارد و در خانه خدا نمیرود و دعا نمیکند و دست از اعمال زشتی که باعث زوال نعمت شده بر نمیدارد و اعمال صالحه که موجب نزول رحمت و نعمت میشود بجا نمیآورد لذا قطع پیدا نمیکند که این بلیات از او

ص: 15

بر طرف نمیشود، و کفر در این آیه کفران نعمت است که موقعی که دارای نعمت است مستند بحق نمیداند خیال میکند که بعملیات خود و شانس و بخت و اتفاق است لذا شکر گذار نیست تا برای او ثابت بماند و ازدیاد شود لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7

[سوره هود (11): آیه 10] .... ص : 16

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10)

و هر آینه اگر باو عنایت کنیم و بچشانیم نعمتهای خود را بعد از آنکه در شدت و گرفتاری و بلیات و مضرات بوده توهّم میکند که هیچ عیبی و نقصی در او نیست و فرحناک میشود و افتخار میکند.

بالجمله جامعه امروزه نوعا مثل کفار زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نه نعمت را مستند بخدا میدانند و نه بلاء و شدت را اگر نعمتی بآنها برسد خوش شانسی و خوش بختی میدانند و موجب کبر و نخوت بر دیگران و فیس و افاده میشود و در خود عجب و عظمت و خوبی می بینند و اگر بلاء و مرض و فقر متوجه آنها شد مستند بطبیعت و مقتضای وقت و عیب سایرین که آنها نگذاشتند و جلوگیری کردند بالاخره در خود عیبی نمی بیند باصطلاح احدی نمیگوید دوغ من ترش است.

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ عکس آیه قبل که در نعمت بود ببلاء مبتلا شد و این در بلاء بود نعمت باو عنایت شد او مأیوس میشود و خدا را قادر بر دفع بلاء نمیداند و این متکبّر و فرحناک میشود و عجب میکند این است حال طبیعت انسان، فقط یک دسته مؤمنین معتقد بخدا و رسول که تمام نعمتها و بلاها را موافق حکمت و صلاح میدانند و مستند بحق میدانند در بلا صبر میکنند و در

ص: 16

نعمت شکر گذارند و اینها بسیار کمند وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ آیه 12 لذا میفرماید:

[سوره هود (11): آیه 11] .... ص : 17

إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (11)

مگر کسانی که صبر میکنند و بوظائف عبادی و اعمال صالحه میپردازند اینها هستند که مخصوص اینها است آمرزش گناهها و مزد بسیار بزرگی.

إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مراد بندگان صالح خداوند است و مقام صبر مقام بسیار ارزنده است إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13.

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

(الصبر مفتاح الفرج)

و صفت صبر مولد بسیاری از اخلاق حمیده است: صبر بر حفظ دین ایمان است، صبر در میدان جنگ شجاعت است، صبر بر ترک زخارف دنیوی زهد است، صبر در ترک معاصی تقوی است، صبر بر اکل حرام ورع است صبر بر زحمت عبادت بر مصائب وارده بر مضار دنیویه بر تحمل ظلم ظالمین و غیر اینها لذا فرمود

(لا دین لمن لا صبر له)

(و الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فمن لا صبر له لا ایمان له.

) وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد جمیع اعمال صالحه نیست زیرا احدی قدرت ندارد بلکه مراد اینست که اعمال او صالحه است یا اعمال صالحه را بجا نمیآورد أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ از گناهان سابقه پاک میشوند مثل روزی که از مادر متولد شده و هیچگونه عذابی ندارند وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ بر اعمال صالحه و اخلاق حمیده و افعال حسنه و انسان سعادت و رستگاری او منوط باین دو امر است از عذاب آخرت نجات پیدا کند در اثر مغفرت از گناهان و بمثوبات نائل شود باعمال صالحه

ص: 17

[سوره هود (11): آیه 12] .... ص : 18

فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ (12)

پس شاید شما ترک نمایی بعض آنچه بشما وحی شد و تنگ شده باشد بآنچه وحی شده سینه مبارکت اینکه میگویند چرا نازل نمیشود بر او گنج یا بیاید با او ملک منحصرا شما انذار کننده ای و خداوند بر هر چیزی وکیل و نگهبانست.

فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ لعلّ از برای تردید نیست زیرا خداوند عالم بما فی الضمیر هر کس هست که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم العیاذ باللّه تارک است یا غیر تارک و مسلّما حضرت رسالت [ص هم تارک نیست بلکه خیال ترک هم در قلب مطهّرش خطور نمیکند لمکان عصمت او، پس این جمله برای عذر پیغمبر است در مقابل توقعات مشرکین که گفتند آیاتی که در مذمت مشرکین و عقوبت و عذاب آنها نازل شده بر قوم تلاوت نفرماید تا آنها هم دست از اذیت و آزار او و مسلمین بردارند باصطلاح کار با یک دیگر نداشته باشند بقول عوام میگویند تو آن طرف جوی ما اینطرف جوی و در السنه عوام متعارف است که میگویند موسی بدین خود عیسی بدین خود، در جواب آنها بفرماید من قدرت بر ترک یا انزال ندارم.

وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ دل تنک شدن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز برای توقعاتی است که از آن حضرت داشتند که اگر صادق و مصدقی چرا گنج طلا بر تو نازل نمیشود که بفقر و تنک دستی معیشت میکنی أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ یا چرا ملائکه با تو نیستند که تصدیق تو را بکنند تا ما ایمان بیاوریم أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ خداوند برای تسلیت دل حضرت میفرماید فقط وظیفه شما انذار است إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ آنها هر چه میخواهند بکنند یا بگویند کار آنها با خدا است وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ با آنها هر چه باید بکند میکند.

ص: 18

[سوره هود (11): آیه 13] .... ص : 19

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (13)

یا میگویند که پیغمبر این قرآن مجید را افتراء بسته بخدا از جانب خدا نیست بگو اگر چنین است پس بیاورید شما بده سوره مثل قرآن که افتراء بسته شده و بخوانید و دعوت کنید برای کمک بخود هر قدر که میتوانید از مخالفین قرآن از غیر خدا اگر راست می گویید.

أَمْ یَقُولُونَ ظاهر آیه عطف بجمله قبل است که گفتند لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک، کانّه یک دلیل آنها بر تکذیب پیغمبر عدم نزول کنز و عدم مجیئی ملک است و یک دلیل بودن قرآن مجید افتراء بر خدا افْتَراهُ مرجع ضمیر قرآن مجید است که ما یوحی الیک باشد، و افتراء اخص از کذب است یعنی دروغ بغیر بستن که فلان همچه گفت و همچه کرد با اینکه نگفته و نکرده پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مدعی بود که این قرآن کلام خدا است و از جانب او نازل شده، آنها منکر بودند که از جانب خدا نیست و از او نازل نشده بلکه بافته گی خود پیغمبر است باعانت بعضی از اصحابش مثل سلمان، در جواب آنها بفرما که اگر چنین است پس شما هم عرب هستید و در فصاحت و بلاغت کم نظیرید و هم مسلک شما از کفار هم بسیار هستند از یهود و نصاری و مجوس و بسیار آنها هم عرب فصیح هستند قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ که معنای معجزه اینست که از قدرت بشر خارج باشد و جز خدای متعال بر او قدرت نداشته باشد و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم یک بشر است او هم باراده خود قدرت ندارد.

اشکال- در اینجا میفرماید ده سوره در جای دیگر میفرماید مثل قرآن در جای دیگر یک سوره در سوره اسری میفرماید قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ

ص: 19

عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً آیه 90 و در سوره بقره میفرماید وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ الایة آیه 21.

جواب- معجزه کلّ آن معجزه است بعض هم معجزه، قرآن هر سوره آن معجزه است و این غایة تنزل است سوره اسری در مکه در اوائل بعثت پس از قضیه معراج نازل شده، این سوره نیز در مکه پس از سوره اسری نزول پیدا کرده، سوره بقره در مدینه نازل شده کانّه اولا مثل آن را بیاورید اگر نمیتوانید ده سوره اگر قدرت ندارید یک سوره و اگر یک سوره هم قدرت ندارید بدانید که از جانب خدا است و افتراء نیست مُفْتَرَیاتٍ می گویید این افتراء است شما هم مثل آن از این افتراها بیاورید.

وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ هر کس را که قدرت و استطاعت دارید از حکماء و خطباء و دانشمندان و فصحاء و بلغاء و شعراء را دعوت کنید از غیر خدا زیرا فقط خداوند قدرت دارد غیر او هر که باشد و هر چه باشد جز عجز و ناتوانی چیزی ندارد إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ که می گویید قرآن مجید افتراء است.

[سوره هود (11): آیه 14] .... ص : 20

فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)

پس اگر نتوانستند ده سوره مثل قرآن بیاورند و اجابت نتوانستند بکنند از برای شما یعنی هر که را دعوت کردید و استطاعت داشتید بدعوت آنها و نتوانستند اجابت کنند پس بدانید که منحصرا این قرآن مجید نازل شده بعلم الهی و از جانب او است و اینکه الهی نیست جز ذات مقدس او پس آیا شما با این معجزه بزرگ

ص: 20

اسلام را قبول میکنید.

فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ استجابت قبول اجابت است و قبول فرع توانایی است و کسی که قدرت بر اجابت ندارد نمیتواند قبول کند مثل اینکه اگر شما مریضی که قدرت بر حرکت ندارد دعوت کنی برای قله کوهی نمیتواند قبول کند و اجابت کند.

فَاعْلَمُوا علم یقینی که هیچگونه ریب و شکی در او راه ندارد أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ تعبیر بعلم اللَّه اشاره باینست که جزو مفتریات نیست از روی علم و حکمت و مصلحت نازل شده علاوه از آنکه معجزه است و غیر خدا قادر بر آن نیست دارای جمیع مصالح فردی و اجتماعیست و خالی از هر گونه نقص و عیب است وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ زیرا اگر قادر متعالی و الهی غیر او بود آنهم میتوانست مثل آن را بیاورد فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ پس با این دلیل روشن و برهان محکم و حجت قاطعه ایمان میآورید و تسلیم میشوید یا آنکه باز از روی عصبیت و عناد و تقلید آباء زیر بار نمیروید یعنی باید اسلام بیاورید.

[سوره هود (11): آیه 15] .... ص : 21

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ (15)

کسی که بوده باشد غرض و منظورش زندگانی دنیا و زینتهای دنیوی ما بنحو اتمّ جزاء اعمال آنها را در دنیا بآنها عطا میکنیم یعنی دنیا رو بآنها میکند و برای آنها در دنیا چیزی از زخارف او ناقص نمیماند.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین اختلاف کردند بعضی گفتند مراد مشرکین هستند که از آنها اعمال حسنه صادر شده، بعضی گفتند منافقین هستند

ص: 21

که در غزوات شرکت کردند از غنائم بهره برداری میکنند، بعضی گفتند مرائین هستند در عبادات ریاء میکنند.

و تحقیق کلام اینست که جمله مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا کلمه من عموم دارد یعنی هر کس که تمام همّ او دنیا است و معتقد بآخرت نیست و هر چه میکند برای تحصیل دنیا است خواه صورت عمل خوب باشد یا بد احسان باشد یا ظلم حلال باشد یا حرام دنیاهم رو باو میآورد خداوند هم او را مشغول بدنیا میکند و درها بروی او باز میشود و زینتها مال و جاه و صحت و سلامت و اتباع و عشیره در اطرافش مجتمع میشوند و تحت فرمانش میروند مثل فرعون و نمرود و شداد و اشباه و امثال آنها یا از جهت اینکه هر چه بتوانند معصیت کنند تا عذاب آنها زیادتر شود چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، یا از جهت اجر و مثوبات دنیوی است چنانچه میفرماید مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ شوری آیه 19، یا از جهت امتحان است چون کلیه نعم و بلیات دنیوی ممکن است امتحان بنده باشد غنی، فقر، صحت، مرض، عزت، ذلّت، نعمت، بلاء و غیر اینها هم امتحان خود آن شخص است و هم امتحان دیگران.

نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها ایفاء تمام عیار است که هر چه منظورش باشد باو داده میشود و اعمالش بی نتیجه نمیماند و آثار آنها را میبرد دواء اثرش شفاء است خواه کافر باشد یا مؤمن، کشت اثرش ثمره است، تجارت اثرش نفع است و هکذا وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ بخس نقصان و زیان است یعنی در دنیا نقصان و زیانی بر آنها نیست بقدر اعمال خود نتیجه میگیرند و بهره میبرند.

ص: 22

[سوره هود (11): آیه 16] .... ص : 23

أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (16)

اینها کسانی هستند که نیست از برای آنها در آخرت جز آتش و حبط شده و از بین رفته آنچه عمل کردند در دنیا و صنعت نمودند و باطل شد آنچه را بجا آوردند أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ چون معتقد بآخرت نبودند ایمان نداشتند نظر به اینکه ایمان مرکّب از عقائد حقّه است که یکی از آنها مسئله معاد است و مثوبات اخروی خاص باهل ایمان است غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد طبیعی مشرک، کافر، مخالف، معاند، منکر ضروری تمام مخلد در آتش هستند از روی تقصیر، بلی از روی قصور مثل اطفال و مجانین و عوام دور دست که دعوت بآنها نرسیده در آتش نمیروند و بهره ای از مثوبات هم ندارند.

وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها بر فرض که کارهای خوبی از آنها صادر شده باشد اصلاح طرق کرده باشند، پل زده باشند، طیاره و جت ساخته باشند، تلفن و تلگراف و سایر صنایع ایجاد کرده باشند چون از عنوان عبادیت خارج است و شرط صحت کلیه عبادات قصد قربت است و اینها فقط برای استفاده مادّی اختراع کردند و استفاده بردند پس از مردن دیگر کلیه آنها حبط و نابود میشود در چند موضع از قرآن سوره بقره، آل عمران. نساء، مائده، توبه تصریح به اینکه فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ شده و ما مسئله حبط و تکفیر را مکرر گفته و متعرّض شده ایم که حبط مخصوص بغیر مؤمن است و تکفیر مخصوص بمؤمن است.

وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ کدام یک از شرایط صحت در اعمال آنها است ما در مؤمنین نظر میکنیم صد نود آنها نمازی که از همه عبادات افضل است باطل بجا میآورند یا از جهت فقدان شرائط یا اجزاء یا از جهت اتیان بمبطلات چه رسد

ص: 23

بغیر المؤمنین.

[سوره هود (11): آیه 17] .... ص : 24

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (17)

آیا پس کسی که بوده باشد از روی بیّنه و دلیل از جانب پروردگار خود و تلو او و در اثر او شاهدی باشد از خود او و از قبل او کتاب موسی تورات در حالی که امام و رحمت باشد اینها ایمان باو میآورند و کسانی که کافر شدند از طوائف و احزاب باو پس آتش وعدگاه آنها است پس نباش در ریب و شک از او محققا او حق است از پروردگار تو و لکن اکثر ناس ایمان نمیآورند.

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ من موصوله مراد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و جواب این جمله محذوف است یعنی مثل کسیست که بدون بیّنة دعوی کند و مراد از بیّنة قرآن مجید است که دلالت او و معجزه بودنش واضح و روشن است و میتوان گفت تفسیر در اخبار از باب فرد اجلی است و بیّنة برای حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جمیع معجزات و اخلاق حمیده او و احکام و دستورات متقنه او و اخبار از گذشته و آینده و نصرت خداوند او را در مقابل دشمنهای کثیر تمام بیّنه و دلیل است بر صدق دعوای او.

وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ اخبار بسیار در اغلب کتب از ائمه طاهرین (ع) و از طرق مخالفین که در برهان نقل کرده که مراد از شاهد امیر المؤمنین علیه السّلام است که اوّل مؤمنین بخدا است و رسول و آیات بسیار در شأن او نازل شده مثل آیه انفسنا در مباهله، آیه رکوع، آیه عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ، آیه بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ، آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ، آیه کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ، آیه کُونُوا

ص: 24

مَعَ الصَّادِقِینَ

آیه تطهیر و بسیار آیات دیگر مخصوص بقرینه منه که بمنزله نفس نفیس پیغمبر است و برادر و پسر عم و داماد او است و نسل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تا دامنه قیامت از او بوجود آمده و وصی و خلیفه او است دارای ولایت کلیه الهیه و غیر اینها که اگر پیغمبر [ص هیچ معجزه و دلیلی نداشت فقط شهادت علی علیه السّلام لمکان عصمت و طهارتش کافی بود بر اثبات نبوت او.

وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی که در تورات بشارتهای زیادی در آمدن پیغمبر داده که یک قسمت آنها را ما در مجلد اول کلم الطیب نقل کرده ایم، و این جمله عطف بیتلوه است، پس معنی این میشود کان علی بیّنة من ربه و من قبله کتاب موسی که این هم یک دلیل است بر صدق او.

إِماماً وَ رَحْمَةً حال است از برای أ فمن کان یعنی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیشوا و مقتدا است که باید جن و انس متابعت او را کنند، و رحمت است بدلیل قوله تعالی وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ أُولئِکَ کسانی که از روی بینه و شهادت شاهد و اخبار تورات یُؤْمِنُونَ بِهِ مرجع ضمیر قرآن است بدلیل جمله بعد و بعضی گفتند پیغمبر است.

وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ چه مشرک باشد یا یهودی یا نصرانی یا مجوسی یا صابئی با طبیعی فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ وعده گاه که خداوند وعده داده آتش است.

فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ خطاب ممکن است بکسی باشد که با این بیّنه و این شاهد و اخبار موسی باز شبهه کند میفرماید جای شبهه نیست، و اگر گفتیم خطاب بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است از باب ایّاک اعنی و اسمعی یا جارة است إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ قرآن حق است از جانب پروردگار تو نازل شده، یا پیغمبر حق است از طرف پروردگار تو ارسال شده وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ با این بینه و شاهد و اخبار انبیاء سلف مع ذلک لا یُؤْمِنُونَ.

ص: 25

[سوره هود (11): آیه 18] .... ص : 26

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ (18)

و کیست ظالم تر از کسی که افتراء بزند بر خداوند از راه کذب اینها را عرضه میدارند بر پروردگارشان و میگویند شهداء روز قیامت که اینها هستند که که دروغ بستند بر پروردگار خود آگاه باشید لعنت و بعد از رحمت خداوند بر ظالمین است.

وَ مَنْ أَظْلَمُ گفتیم ظلم سه قسم است: ظلم بنفس بارتکاب معاصی، ظلم بغیر باذیت و آزار مسلمین و منع حقوق آنها، ظلم بدین بشرک و کفر بانبیاء و اولیاء و این قسم اشدّ اقسام ظلم است چنانچه میفرماید إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12.

مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً افتراء دروغ بستن بغیر است بخصوص بخدا و کذبا تأکید است یعنی این دروغ محض است و الّا در معنای افتری دروغ هست چنانچه میفرماید وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اعراف آیه 27.

أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ اشاره بیوم الحشر است که ملائکه عذاب آنها را میآورند در پیشگاه عظمت پروردگار وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ جمع شاهد است و شهداء روز قیامت بسیار هستند:

1- انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 45، و در زیارت جامعه

شهداء یوم القیمة

2- ملائکه حفظه اعمال، کرام الکاتبین، رقیب و عتید ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ فی آیه 17. 3- اعضاء و جوارح انسان شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ

ص: 26

أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فصّلت آیه 19. 4- ملائکه آسمانها و زمین که مشاهده کردند. 5- قرآن مجید. 6- زمینی که روی او عمل شده.

7- زمانی که در آن زمان عمل کردند مثل شهر صیام و غیره، و از همه بالاتر و مهم تر ذات اقدس ربوبی عالم السرّ و الخفیّات در دعاء کمیل

(و کلّ سیّئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منی و جعلتهم شهودا علیّ مع جوارحی و کنت انت الرقیب علیّ من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته الدعاء.

) هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ مقول قول اشهاد است و این جمله شامل جمیع طبقات کفار و مخالفین و مذاهب باطله میشود زیرا مشرکین گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها کذب علی اللَّه است، یهود و نصاری و مجوس و سایر فوق گفتند دین ما بر حق است و از جانب خدا است کذب علی اللَّه است، مخالفین گفتند خلفاء ثلاثه بر حق هستند و دین خدایی است بلکه اهل بدعت که چیزی بر دین افزوده کردند و منکر ضروری چه ضروری دین و چه ضروری مذهب باشد تمام کذب علی اللَّه است فقط طبیعی که منکر خدا است دروغی نسبت بخدا نمیدهد زیرا خدایی معتقد نیست و عصات شیعه هم میگویند خدا نفرموده ما مخالفت و معصیت او را میکنیم.

أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد مخصوص با ظلم نیست ظالم بنفس و ظالم بغیر و ظالم بدین را شامل میشود و مصداق اتمّ ظالمین در حق آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هستند که هم ظلم بدین کردند و چه اندازه مردم را در ضلالت انداختند و هم ظلم بنفس خود کردند خود را در اشدّ عذاب انداختند حتی گفتند

(النار و لا العار)

و اشاره بهمین کلمه دارد فرمایش حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام

(الموت خیر من رکوب العاری و العار خیر من دخول الناری

)بمعنی اینکه شهادت برای من گواراتر است از اینکه زیر بار ذلت پسر مرجانه و هند جگر خوار

ص: 27

بروم و بر شما عار گواراتر است از اینکه از کشتن من صرف نظر کنید و خود را در عذاب آتش نیندازید، و هم ظلم بآل عصمت علیهم السلام که فروگذار نکردند هر چه توانستند اللهم العنهم جمیعا.

[سوره هود (11): آیه 19] .... ص : 28

الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (19)

ظالمین که مورد لعن واقع شدند کسانی هستند که جلوگیری میکنند از راه خداوند که صراط مستقیم باشد و طلب میکنند راههای کج را و اینها بآخرت و قیامت اینها کافر هستند.

الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ صد عن سبیل اللَّه بجلوگیری دیگران است که برای حق نروند یا بالقاء شبهه در اذهان آنها در یکی از معتقدات دینی یا بتهدید بقتل و اسیری اگر بطرق حق روند یا بتطمیع بمال و جاه اگر رو بآنها بروند یا بمکر و حیله و تقلب یا بانکار ضروریات یا بابداع بدعت در دین و بالاخره طرق باطل بسیار است که این صدّ هم ظلم بنفس خود است که در ضلالت افتاده و هم ظلم بغیر است که اضلال کرده و هم ظلم بدین است که بر خلاف آن تصرف کرده بزیاده و نقصان بدعت و انکار.

وَ یَبْغُونَها عِوَجاً تأنیث و یبغونها یا باعتبار طرق مختلفه است که ارباب ضلالت دارند که سبل شیطانی است چنانچه منسوب بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که خطی کشیدند با انگشت مبارک روی زمین و فرمودند

(هذا صراط مستقیم)

و خطوط زیادی در دو طرف آن کشیدند و فرمودند

(هذه سبل الشیطان)

و تمام این سبل کج است یعنی طلب میکنند راههای کج و معوج را، یا باعتبار طرق الهیه است که فرمودند

(الطرق الی اللَّه بعدد انفس الخلائق)

یعنی طرق خداوند را صدّ

ص: 28

میکنند و کج و معوج میکنند مثل مبدعین.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ تکرار کلمه هم برای تأکید و رسوخ کفر در قلوب آنها است چنانچه می گویی اینها نسبت بقیامت خود آنها کافر هستند زیرا اگر کسی معتقد باشد که کفر و ضلالت و اضلال و بدعت و انکار موجب خلود در عذاب است نزدیک آن نمیرود.

[سوره هود (11): آیه 20] .... ص : 29

أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (20)

اینها قدرت ندارند که فرار کنند و پناهگاهی در زمین پیدا کنند که از عذاب الهی جلوگیری کنند و نیست از برای آنها غیر از خدا ناصر و معینی که نگذارد عذاب بآنها تماس کند مضاعف میشود از برای آنها عذاب نیستند اینها که استطاعت شنیدن داشته باشند و نیستند که چشم بصیرت داشته باشند.

اولئک این ظالمین که صدّ از سبیل اللَّه میکنند و راههای کج را سیر میکنند لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ نمیتوانند خدا را عاجز کنند از عذاب که جایی بروند که از قبضه قدرت او خارج باشد و نتواند آنها را عذاب کند.

وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ احدی از اینها که پرستش میکنند یا متابعت آنها را میکنند مثل رؤساء کفر و ضلالت قدرت بر یاری آنها ندارند و نمیتوانند آنها را از عذاب الهی نجات دهند ولایت کلیّه با او است و بس.

یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ یک عذاب برای کفر و ضلالت خود و یک عذاب برای اضلال دیگران و صدّ عن سبیل اللَّه بلکه اضعاف مضاعف میشود هر یک نفری را که اضلال کنند یک عذاب هر چه اتباع آنها بیشتر باشند عذاب اینها زیادتر

ص: 29

میشود ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ طاقت نمیآورند بشنوند فرمایشات قرآن را یا فضائل انبیاء و ائمه علیهم السلام یا فرامین الهیه را وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ چشم قلب آنها کور است حقایق را مشاهده نمیکنند و کور کورانه در ضلالت سیر میکنند

[سوره هود (11): آیه 21] .... ص : 30

أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (21)

اینها کسانی هستند که بخسران انداختند نفوس خود را و از دست آنها رفت و مفقود شد از آنها آنچه را که بودند افتراء میزدند و دروغ بخدا بسته بودند اولئک همان کفار و معاندین و مبدعین و منکرین و ظالمین که قبلا بیان فرموده الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ

خسران سرمایه از دست دادن است و باصطلاح ورشکست شدن و کلّی مدیون دیگران شدن، سرمایه اینها عمر دنیا بود، تجارت آنها اعمال عبادی و تحصیل اخلاق و تکمیل عقائد، اعضاء تجارتخانه اعضاء بدن چشم و گوش و سایر اعضاء، رئیس تجارتخانه نفس ناطقه، منافع تجارتخانه مثوبات اخروی، اینها سرمایه عمر را که بباد دادند و رفتند نه تحصیل اخلاق و نه عمل صالح و نه عقیده حقّه بعلاوه زیان بردند بواسطه کفر و معاندت و بدعت و انکار ضروری و اعمال سیئه و اخلاق رذیله چه خسرانیست بالاتر از این.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ

ضلّ بمعنی گم شدن و مفقود شدن و از دست دادن است ما کانوا یفترون از بتها و کسانی را که متابعت میکردند و اعمالی را که بجا میآوردند و همه را نسبت بخدا میدادند و میگفتند خدا امر فرمود بپرستش بت و متابعت دعات باطله و ارتکاب اعمال سیّئه چنانچه میگفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27، و گفتند اجماع شد بر خلافت ابی بکر و او تعیین کرد خلافت عمر را و بشوری خلافت عثمان ثابت شد و بقهر و غلبه خلافت بنی امیه

ص: 30

و بنی العباس و نصّ فرمایشات رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آیات قرآنیه و ادله عقلیه را تماما دور انداختند، فردای قیامت تمام اینها را مفقود میکنند مگر در قعر جهنم اگر خدمت آنها برسند.

[سوره هود (11): آیه 22] .... ص : 31

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (22)

ناچار و لا بد محققا آنها در آخرت آنها از تمام اهل خسران خاسرترند و خسرانشان زیادتر است.

لا جرم بعضی گفتند بمعنی لا بد و لا محاله است، بعضی گفتند بمعنی لا شک و بعضی گفتند بمعنی قسم است یعنی وجب لهم و حقّ لهم، بعضی گفتند بمعنی کسب لهم کفرهم و کلمه لا ردّ لما قبلها یعنی چنین نیست که توهّم کردند کسب کرده کفر آنها و واجب شده و علی ایّ حال دلالت میکند بر اینکه غیر از این نیست که أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ یعنی عالم غیر از دنیا از همان حین موت الی الابد چنانچه فرمودند

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)

یعنی از همان حین موت معذب هستند و در قبر و عالم برزخ و عقبات یوم الحشر که حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(ان للقیمة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة) ثم تلا فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ

تا وارد دوزخ شوند هم فیها خالدون.

هُمُ الْأَخْسَرُونَ تمام اهل عذاب در خسران و زیان کاری هستند لکن این طائفه خسرانشان از همه بیشتر است زیرا علاوه بر خسران خود خسران تابعین آنها هم بر آنها بار است چنانچه فرمود

(من سنّ سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سنّ سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة.

) تنبیه- از روی منطق و برهان و حس و و جدان میتوان ثابت کرد که غاصبین

ص: 31

خلافت گناه تمام اهل عالم تا قیام قیامت بر آنها بار است زیرا اگر غصب خلافت نکرده بودند و حق در مقرّ خود قرار گرفته بود همان مدینه عادله که انتظار داریم بدست مبارک حضرت بقیّة اللَّه تشکیل شود و سر تا سر دنیا را عدل و داد پر کند بدست مبارک ائمه اطهار علیهم السلام تحقق پیدا میکرد دیگر یک مشرک یک کافر یک یهودی یک نصرانی یک مبدع یک ظالم در تمام صفحه زمین نبود پس عقوبت تمام اینها بر گردن اینها بار است و بر طبق این دعوی استفاده از اخبار زیادی هم میشود که ما در کلم الطیب اشاره کرده ایم و در کتب اخبار مثل بحار و غایة المرام و غیر اینها در ابواب متفرقه تذکر داده شده رجوع کنید.

[سوره هود (11): آیه 23] .... ص : 32

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (23)

محققا کسانی که ایمان آوردند و بصالحات عمل کردند و سکون و اطمینان و خضوع و خشوع پیدا کردند بسوی پروردگارشان اینها اصحاب بهشت هستند که آنها در بهشت مخلد و همیشه متمتع هستند.

این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است که هر کدام یک آثاری و نتائجی بر آن مترتب میشود 1- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان اعتقاد بجمیع عقائد حقّه مطابق مذهب شیعه اثنی عشری خالی از افراط و غلو و از تفریط و انکار و در مقام خود گفته ایم و مکرر در این تفسیر تذکر داده ایم و در مجلد سوم کلم الطیب در باب عمل صالح ثمرات ایمان را مفصلا بیان کرده ایم، خلاصه اگر کسی با ایمان از دنیا رفت مسلّما اهل نجات و اهل بهشت است و لو گناه زیادی داشته باشد مورد مغفرت و عفو الهی و شفاعت خاندان نبوّت [ص میشود.

ص: 32

2- وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اعمال صالحه عبارت از واجبات و مستحبات شرع است که بنحو صحیح با مراعات جمیع شرائط و اجزاء و فقدان موانع و قواطع و مبطلات انجام گیرد و فائده آنها در دنیا نگهبان ایمان و تقویت آن و بعبارت دیگر علت مبقیه ایمانست که اگر در آنها کوتاهی شد بسا باعث زوال ایمان یا ضعف ایمان میشود و در آخرت باعث ارتفاع درجات، هر چه بهتر و بیشتر باشد درجه رفیع تر میشود.

3- وَ أَخْبَتُوا إِلی رَبِّهِمْ بعضی تفسیر کردند بسکون و طمأنینه، بعضی بخضوع و خشوع، بعضی باستقامت چنانچه در ترجمه ذکر شد لکن در خبر از حضرت صادق علیه السّلام بچهار سند روایت کرده اند که اخبات را حضرت تفسیر بتسلیم فرموده و تسلیم بالاترین اخلاق حمیده است حتی از مقام رضا چه نسبت بامور تکوینیه از واردات الهیه نوعیه و شخصیه از نعم و بلیات و پیشامدات

در بلا خوش میکشم لذات او مات اویم مات اویم مات او

و چه در امور تشریعیه و دستورات الهیه و احکام شرعیه.

4- أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ تفسیر واضح است و مکرر بیان شده

[سوره هود (11): آیه 24] .... ص : 33

مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (24)

مثل دو فرقه کفاری که دارای صفات مذکوره باشند با مؤمنینی که دارای این صفات ممدوحه هستند مثل کور و کر است با بینا و شنوا آیا این دو مساوی هستند از حیث مثل آیا پس از این بیان متذکر نمیشوید.

مکرر گفته ایم همین نحو که از برای روح حیوانی قوایی هست قوه باصره

ص: 33

و سامعه و شامه و ذائقه و لامسه که در نوع حیوانات هست و بسا انسان فاقد این قوی میشود کور است نمی بیند، کر است نمی شنود، لال است تکلم نمیکند، زکام است استشمام نمیکند، مریض است طعم طعام را نمیچشد، مرده است حسّ و حرکت ندارد بعض اجزاء بدن از کار افتاده و کره شده درک الم و حرارت و برودت را نمیکند، همین نحو روح ملکوتی انسانی که عبارت از آن لطیفه ربانی و جوهر مجرد سماوی که از عالم امر صادر شده و مسمی بعقل است آنهم دارای این نحوه از قوی هست حقایق را مشاهده میکند، کلمات حق را میشنود و در او تأثیر میکند، طعم عبادت را میچشد، بوی سعادت بمشام میرسد، در امور حقه حس و حرکت دارد رو بسعادت میرود، اهل ایمان که دارای صفات مذکوره در آیه قبل هستند جمیع این قوی بنحو اتم و اکمل در آنها هست و کفاری که در آیات قبل دارای آن صفات و افعال خبیثه هستند بواسطه آفت عصبیت و عناد و کبر و تقلید آباء و حب جاه و مال فاقد جمیع این قوی هستند بلکه روح آنها مرده است فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ روم آیه 51 إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ انفال آیه 51

(الناس موتی و اهل العلم احیاء)

منسوب بامیر المؤمنین علیه السّلام.

لذا میفرماید مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ آن فرقه که فاقد جمیع این قوی هستند با این فرقه که واجد جمیع آنها هستند بنحو اتم کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ بلکه کالموتی و الابکم با این فرقه که واجد هستند وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ بلکه و الحی و المدرک هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا البته بینهما بون بعید اعلا درجات بهشت با اسفلین درکات آتش حق و باطل، نور و ظلمت، سعادت با شقاوت کمال مضادت را دارند.

أَ فَلا تَذَکَّرُونَ آیا پس از این بیان واضح روشن مطابق عقل سلیم و و جدان پاک باز هم متذکر نمیشوید و بخود نمیآئید.

ص: 34

[سوره هود (11): آیه 25] .... ص : 35

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (25)

و هر آینه ما فرستادیم نوح را بسوی قوم او فرمود محققا من برای شما انذار کننده آشکارا هستم.

شرح حال نوح را ما در سوره مبارکه اعراف مجلد خامس این تفسیر در ذیل آیه 59 تا آیه 64 مفصلا بیان کرده ایم از اسامی او و مدت عمر او و اینکه ولادتش مقارن بود با روز وفات آدم و در آن موقع عدد اولاد و احفاد آدم چهل هزار بودند و شرح حال قوم او را و مدّت بعثت او قبل از طوفان و بعد از آن جای تکرار ندارد و او را آدم ثانی گفتند زیرا بعد از طوفان تمام بشر از نسل او هستند و شیخ الانبیاء نامیدند زیرا سنّ او بالغ بر دو هزار و پانصد سال بود و اولین اولو العزم بود که شریعت آدم باو نسخ شد و شرع جدیدی آورد.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ قوم او تمام افراد بشر بودند چون بر سر تا سر دنیا مبعوث بود و دستگاه بت پرستی از زمان او شروع شده بعد از رحلت حضرت آدم إِنِّی لَکُمْ مقول قول نوح علیه السّلام است و متعلق بفعل مقدر است یعنی قال انّی لکم، و لام لکم برای نفع است چون انبیاء برای هدایت و ارشاد و سعادت و نجات از مهالک دنیوی و اخروی مبعوث شدند لکن بشر خیره سر نپذیرفتند و خود را بمهالک نشأتین انداختند.

نَذِیرٌ مُبِینٌ نذیر انذار کننده است از عذاب الهی و مبین واضح و روشن از روی دلیل و معجزه و اقامه حجت که بر احدی مخفی نباشد و حجت بر آنها تمام شود

[سوره هود (11): آیه 26] .... ص : 35

أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ (26)

اینکه عبادت نکنید مگر خدا را محققا من میترسم بر شما عذاب روز دردناک را

ص: 35

أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ زیرا استحقاق عبودیت متفرع بر الوهیت است و الوهیت منحصر بذات مقدّس او است و این اولین دعوت انبیاء است دعوت بتوحید و یگانگی خداوند در مقابل شرک و بت پرستی که در زمان نوح رواج بسزا داشت چنانچه در سوره نوح میفرماید از قول مشرکین وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً آیه 22 و 23، که اینها اسامی بتهای آنها است.

إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ تعبیر بخوف با اینکه محققا مشرک معذب بعذاب میشود برای اینست که ممکن است اینها هدایت شوند و دست از شرک بردارند و سعادت مند گردند عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ الیم صفت عذاب است. و نکته آنکه صفت یوم قرار داده برای این است که روز قیامت چون مشاهده اهوال آن را میکنند و مواقف آن و در محضر پروردگار و ظاهر شدن اعمال آن روز بسیار دردناک است بالاخص برای مشرک.

[سوره هود (11): آیه 27] .... ص : 36

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ (27)

پس از فرمایش حضرت نوح علیه السّلام و دعوت قوم آنها دو دسته شدند یک دسته ایمان آوردند و یک دسته کافر شدند. پس گفتند کسانی که کافر شدند از قوم نوح نمی بینیم تو را مگر یک بشر مثل ما و نمی بینیم تو را کسی متابعت تو را کرده باشد مگر کسانی که آنها از آدمهای پست و رذل ما محسوب میشوند، در ابتداء نظر فقیر و بی اهمیت هستند و ما نمی بینیم از برای شما که بر ما فضیلتی داشته باشید بلکه گمان میکنیم شما را دروغگویان.

ص: 36

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ فاء تفریع است یعنی پس از آنکه نوح علیه السّلام دعوی رسالت کرد و فرمود إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ کفار قوم باو گفتند ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا بتوهّم اینکه رسول باید از جنس غیر بشر باشد یا ملک باشد یا مخلوق دیگری و حال آنکه اگر ملک هم باشد باید بصورت بشر باشد تا بتواند با بشر تماس بگیرد و با زبان آنها تکلم نماید لذا میفرماید وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 بلکه باید بلسان قوم باشد وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ابراهیم آیه 4.

وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ مراد از اراذل آدمهای بی عرضه و بی اعتبار و فقیر که مورد اعتناء و اهمیت نیستند در مقابل اعیان و اشراف و اغنیاء که مورد احترام و اعتناء هستند و خود را بزرگان قوم تصور میکنند کسانی که بحضرتش ایمان آورده بودند دسته اول بودند که آنها را در ابتداء رؤیت که معنی بادی الرأی است اراذل میدانستند و غافل از اینکه همیشه اهل دین و اهل آخرت همین طائفه بودند زیرا آلوده بزخارف دنیا نشده بودند و بالعکس اعیان و اشراف غرق شهوات و هواهای نفسانیه و مرتکب ملهیات حتی در زمان حاضر آنچه در مساجد و مجالس دینی مشاهده میشود همین اشخاص متوسط هستند و در مراکز فساد اعیان و اشراف مشاهده میشوند، بلی فقیر تهی دست که گفتند «الفقر سواد الوجه فی الدارین» از هر دو دسته خارج هستند و در هر دو قسم مراکز برای کلش و گدایی حاضر میشوند و جز بند و کلاشی نظری ندارند.

وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ البته اهل دنیا فضل و کمال را باسم و رسم و عنوان و جاه و مقام میدانند لذا اشخاص متدین متقی را پست میشمارند و حال آنکه خداوند معین فرموده إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13.

بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ تعبیر بظن برای اینست که یقین بکذب ندارند زیرا

ص: 37

هیچگونه مدرکی برای بطلان دعوی رسالت در دست آنها نیست جز تقلید آباء و عصبیت و عناد و اینها منشأ یقین نیست و تمام کفار در جمیع اعصار جز ظن بر خلاف ندارند لذا میفرماید وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ بقره آیه 73، با اینکه بحکم عقل دفع ضرر محتمل حتی موهوم را باید کرد و لازم است فحص کنند تا یقین بعدم ضرر پیدا شود (کلما قرع سمعک من عجائب عالم الکیان فضعه فی بقعة الامکان ما لم تزدک قائم البرهان) و لذا اگر احتمال ضعیف بدهد در اینکه مأکول و مشروب سمّ است البته ترک میکند یا در این بستر حیوان موذی است نمیرود یا در راه قطاع طریق است سیر نمیکند با اینکه غایت ضررش مرگ است چه رسد باحتمال ضرر عذاب ابدی که تمام شدن نداشته باشد و مخلد باشند.

[سوره هود (11): آیه 28] .... ص : 38

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ (28)

فرمود حضرت نوح [ع ای قوم من آیا دیدید اگر بوده باشم بر دلیل و برهان از طرف پروردگارم و آمده است مرا رحمت از نزد پروردگارم پس بر شما مخفی شده آیا ما شما را الزام و اجبار میکنیم بآن بیّنه و حال آنکه شما کراهت از قبول آن دارید.

مسئلة- بر انبیاء آنچه لازم است اقامه حجت است بر قوم باتیان بمعجزه یا برهان قطعی که عذری بر احدی باقی نماند و قوم هم سلب اختیار از آنها نمیشود اگر ایمان آوردند سعادتمند میشوند و اگر مخالفت کردند معذب، الزام و اجباری در کار نیست لذا قالَ یا قَوْمِ کسره دلالت میکند بر سقوط یاء متکلم که یا قومی بوده أَ رَأَیْتُمْ یعنی چنین تصور میکنید که الزام و اجبار کنم شما را

ص: 38

فقط إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ شما توقع بیش از این از من ندارید که مطالبه دلیل کنید که معنای بیّنه یعنی چیزی که دعوی را واضح و روشن و مبین نماید و اطلاق بینه بر دو شاهد عدل در شریعت برای اینست که بحکم شرع حکم یقین دارد و بر طبقش باید رفتار نمود، و بینه حضرت نوح علیه السّلام معجزات و استقامت یک نفر در مقابل یک دنیا مشرک با اینکه چه اندازه او را میزدند تا ضعف میکرد و در کنار جاده میافتاد و دست از دعوت خود بر نمیداشت که در این مدت مدید تقریبا هفتصد و پنجاه سال قبل از طوفان جمعیتی که باو ایمان آوردند بالغ بر صد نفر نشد که در همین سوره خطاب شد باو که أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ مِنْ رَبِّی چون معنای معجزه فعل الهی است که از قدرت بشر خارج است بدست رسول داده میشود که دلیل بر صدقش باشد.

وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ علاوه بر اقامه بیّنة، مشمول عنایتهای بزرگ الهی واقع شدم که مرا نخستین پیغمبر اولوا العزم قرار داد و آدم ثانی که تمام اهل عالم پس از طوفان اولاد او هستند و طول عمر کذایی که بالغ بر دو هزار و پانصد سال باشد بسیار تعجب است از کسانی که در طول عمر حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه شبهه میکنند.

فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ یعنی تدبر نمیکنید و فکر و تأمل ندارید و چشم پوشی میکنید که خود حضرت نوح در سوره نوح عرض میکند بپروردگار خود جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ.

أَ نُلْزِمُکُمُوها با این بینه و ایتاء رحمت باز باید شما را الزام و الجاء کرد که این تکلیف انبیاء نیست.

وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ شما که معجزه را حمل بر سحر میکنید دلیل را حمل بر سفسطه میکنید، نبیّ را کاذب می گویید، اهل ایمان را اراذل میشمارید.

ص: 39

[سوره هود (11): آیه 29] .... ص : 40

وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (29)

و ای قوم من سؤال نمیکنم از شما بر این رسالت و دعوت مالی مزد رسالت از شما نمیخواهم نیست مزد من مگر بر خداوند تبارک و تعالی و من هرگز طرد نمیکنم کسانی را که ایمان آورده اند محققا آنها فردای قیامت در پیشگاه الهی وارد میشوند و لکن من می یابم شما را جاهل نادان.

وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا به تحقیق در کلیه عبادات معتبر است قصد قربت و خلوص اگر کسی عبادتی کرد بطمع مال و جاه و اسم و عنوان باطل و حرام است چه رسد بمسئله رسالت و هدایت و ارشاد بنده گان، توهّم نشود که پیغمبران طمعی بمال مردم داشته باشند فقط غرض آنها بر حسب مأموریت نجات بنده گانست از جهالت و ضلالت و خلاصی از عذاب الهی.

إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ همان که مرا فرستاده و امر فرموده مزد و اجر مرا آنچه مقتضای فضل و کرمش هست عنایت میفرماید.

وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا برای اینکه ایمان موجب قرب الی اللَّه است و فرق بین سیاه و سفید، کبیر و صغیر، غنی و فقیر، شریف و وضیع نیست و طرد آنها موجب غضب الهی میشود و البته کاری که موجب غضب شود از مثل پیغمبر اولوا العزمی محال است صادر شود إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و شکایت کنند که پروردگارا پیغمبر فرستادی ما اجابت کردیم ما را بخود راه نداد چه جوابی دارم و چه عذری بیاورم که مورد قبول گردد.

وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ که ملاک شرف و بزرگی را مال دنیا و ریاست و زخارف آن میدانید با اینکه ملاک سعادت و قرب بخدا و دخول جنت است.

ص: 40

[سوره هود (11): آیه 30] .... ص : 41

وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (30)

و ای قوم من کیست که مرا نصرت کند و نجات دهد از عذاب الهی اگر من این مؤمنین را طرد کنم آیا پس از این متذکر نمیشوید.

فردای محشر هر کس گرفتار عمل خود است و احدی نیست که او را نجات دهد جز خداوند بخصوص ظلم که قسم یاد فرموده

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

حدیث قدسی است، موقعی که مظلوم مطالبه حق کند من چگونه میتوانم در حق این مؤمنین ظلم روا دارم بالاخص هر چه مظلوم ضعیف باشد عقوبت ظلم بآن شدید میشود لذا میفرماید وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ یعنی شما مشرکین که گرفتار اشدّ عذاب شرک هستید می آیید و مرا نجات میدهید إِنْ طَرَدْتُهُمْ اگر اینها را برای کبر و نخوت شما که زیر بار این نمیروید که با این مؤمنین که در نظر شما ضعیف هستند هم مسلک و هم عقیده شوید مگر اینها نبودند که قبل از بعثت و دعوت من با شما در شرک و کفر هم مسلک و هم عقیده بودند حال در توحید و ایمان حاضر نیستید هم مسلک و هم عقیده شوید.

أَ فَلا تَذَکَّرُونَ باید انسان توجه کند، تدبر کند، تأمل کند، متذکر شود که ملاک قرب و بعد و عزّت و ذلّت چیست پیغمبری مثل نوح [ع که بر سر تا سر عالم مبعوث شده اگر راست میگوید باید تمام باو ایمان آورند و اگر فرق گذارد بین بعضی دون بعضی پس کاذب است در دعوی خود نباید باو ایمان آورد شما قوم اگر من اینها را طرد کنم نباید ایمان بیاورید چون در دعوی خود دروغ گفته ام و اگر بر طبق دعوی خود مستقیم و پا بر جا باشم و تمام بنده گان خدا را بیک چشم نگاه کنم با اقامه معجزه و دلیل باید ایمان بیاوردید و بگروید.

ص: 41

[سوره هود (11): آیه 31] .... ص : 42

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (31)

و نمیگویم برای شما که نزد من خزینه های الهی است و نه اینکه علم غیب دارم و نمیگویم محققا من ملک هستم و نمیگویم کسانی را که در نظر شما پست و حقیر هستند که ایمان آورده اند خداوند هرگز بآنها خیری نداده خداوند داناتر است بآنچه در نفوس آنها است محققا من اگر در حق آنها بگویم هرآینه از ظالمین محسوب میشوم.

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ خزائن الهی فیوضاتیست که بنده گان بقدر قابلیت آنها بر وفق حکمت و مصلحت عطاء میفرماید و این خزائن فناء و زوال و تمام شدن و حدّ و حصر ندارد چه از نعم مادیه ظاهریه از خلق و رزق و مال و منال و صحت و سلامت و امثال اینها و چه از نعم معنویه از ایمان و علم و توفیق و اخلاق حمیده و الطاف الهیه چه دنیویه و چه اخرویه و جز او بدست احدی نیست حتی انبیاء و ملائکه و این معنی توحید افعالیست.

وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ یعنی (لا اقول انی اعلم الغیب) در بسیاری از آیات علم غیب را مختص بخدا ذکر فرموده و در بعض آیات استثنایی فرموده عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جن آیه 26.

و تحقیق کلام اینست که احدی از ممکنات از ملک و جن و انس خبر و علمی بامور غیبیه ندارند مگر آنچه از جانب حق بآنها بقدر قابلیت آنها افاضه شود و پس از افاضه بر آنها غیب نیست و لو بر دیگران غیب است، مثلا پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر از امامت دوازده نفر و مصائب وارده بر آنها و غیبت حضرت مهدی و

ص: 42

ظهور آن سرور [عج و وقایع وارده در آخر الزمان که ملاحم میگویند و از قیام قیامت و مواقف آن و غیر اینها داده و همچنین اخباری که در این امور از ائمه علیهم السلام رسیده بلی آنچه که افاضه نشده یا بواسطه فقدان استعداد طرف یا عدم اقتضاء حکمت و مصلحت مختص باو است.

وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ اینها توهّم میکردند که بشر چون مادی است ممکن نیست که مورد وحی الهی واقع شود و ملک چون از عالم نور و مجرد از ماده است قابلیت وحی دارد و این توهّم فاسد است.

اولا خدای قادر متعالی قدرت دارد بر افاضه حتی بر حیوانات و نباتات و جمادات وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ الایه نحل آیه 70 وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ سبأ آیه 10 که خطاب شد بکوه و بطیور که با داود [ع تسبیح کنید.

و ثانیا بر فرض تسلیم ممکن است خداوند بتوسط ملک وحی بفرستد چنانچه جبرئیل برای انبیاء وحی میآورد، و اگر بگویند که ملک هم نمیتواند وحی ببشر برساند پس پیغمبر ملک نمیتواند برای شما وحی الهی بیاورد زیرا شما هم بشر هستید وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً و نمیگویم در حق این مؤمنین که در نظر شما خار و خفیف هستند خداوند بآنها هرگز خیری نمیدهد البته زود باشد که تمام دنیا پس از طوفان در تصرف این مؤمنین باشد پس از هلاکت شما کفار و در آخرت هم متنعم بنعم بهشت شوند و شما در عذاب ابدی گرفتار باشید اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ خداوند بنده شناس است از باطن و ظاهر هر بنده با خبر است مؤمن و کافر و منافق و مشرک، متقی و عاصی، متخلق باخلاق حمیده یا صفات خبیثه، قصد و نیّت و اراده هر کس را میداند.

ص: 43

إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ اگر چیزی در حق آنها بگویم یا نسبت سویی بآنها بدهم یا آنها را از خود دور کنم هر آینه در حق آنها ظلم کرده ام.

[سوره هود (11): آیه 32] .... ص : 44

قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (32)

گفتند قوم بحضرت نوح که با ما مجادله میکنی پس زیاد روی کردی در مجادله با ما پس بیاور برای ما بآنچه از عذاب که بما وعده میدهی اگر راست می گویی و جزو صادقین هستی.

قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا مجادله مخاصمه و مدافعه است که بخواهد کلام و دلیل طرف را رد کند و اقامه حجت کند بر بطلان آن و مجادله اگر بر حق باشد ممدوح است چنانچه میفرماید وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ نحل آیه 126 و اگر بر باطل باشد مذموم است چنانچه میفرماید وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ مؤمن آیه 5، یعنی نوح با ما مخاصمه و محاجه میکنی فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا بیش از مقدار کفایت مجادله میکنی ابدا کلام تو در ما تأثیر ندارد و ما هرگز بتو ایمان نمیآوریم هر قدر دلیل و معجزه و موعظه اقامه و بیان کنی فَأْتِنا بِما تَعِدُنا که ما را میترسانی که اگر ایمان نیاورید بلاء و عذاب بر شما نازل میشود پس بیاور بآنچه وعده میدهی إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ اگر واقعا پیغمبری و از جانب خدا آمده ای و راستگویی.

[سوره هود (11): آیه 33] .... ص : 44

قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (33)

حضرت نوح [ع فرمود این عذابی که مطالبه میکنید خداوند تبارک و تعالی

ص: 44

بموقع خود که مشیّتش اقتضاء کند وفق حکمت و مصلحت میآورد برای شما و شما در آن موقع هیچ چاره ای ندارید.

قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ عذاب و ثواب بمعنی مصدری فعل الهی است یعنی خداوند عذاب میکند و ثواب میدهد از قدرت بشر خارج است و وقت نزولش را میداند و آنی تقدیم و تأخیر ندارد و در موقع نزول هم احدی قدرت بر دفع آن ندارد وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ که بتوانید عذاب خدا را جلوگیری کنید و نگذارید عذاب بشما متوجه شود.

[سوره هود (11): آیه 34] .... ص : 45

وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (34)

و نفع نمی بخشد شما را نصیحت من اگر بخواهم شما را نصیحت کنم اگر خداوند اراده فرموده که شما در ضلالت و غوایت و گمراهی باشید او است پرودگار شما و بسوی او است بازگشت شما.

مکرر گفته ایم که فرق است بین اراده تکوینی حق که هیچ امری در عالم واقع نمیشود تا مادامی که مشیئت و اراده حق تعلق نگیرد و این منافی با اختیار عبد نیست زیرا اراده باین نحو تعلق گرفته که فعل باختیار عبد صادر شود اگر اجبارا باشد اراده تعلق نگرفته از ایمان و کفر و عبادت و معصیت و اراده تشریعی بارسال رسل و انزال کتب و اقامه حجت بر تمام جن و انس که راه عذری بر احدی باقی نماند لذا میفرماید وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی چون قلوب شما سیاه شده و قساوت گرفته و کبر و نخوت و هزار عیب دیگر مانع از قبولی نصایح من است و انتفاع شما از آن إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ هر چه من بخواهم شما را نصیحت کنم نتیجه بدست

ص: 45

نمیآورم إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ باراده تکوینی نظر بعدم قابلیت شما از برای هدایت أَنْ یُغْوِیَکُمْ که بهمان کفر و شرک و ضلالت که گرفتار بودید بمانید و هدایت نشوید هُوَ رَبُّکُمْ میداند هر بنده حد قابلیتش چه اندازه است کی استحقاق عذاب دارد و کی لیاقت ثواب وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بازگشت همه شماها در محکمه عدل الهی است و در حق همه بعدل حکم میشود.

[سوره هود (11): آیه 35] .... ص : 46

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامِی وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)

آیا این کفار قریش میگویند که این حکایات و قصص انبیاء بافته های خود پیغمبر است نسبت بخدا میدهد بآنها بفرما اگر اینها بافته های من باشد و افتراء بخدا پس جرم و عقوبتش بر من بار میشود مربوط بشما نیست و من هم عری و بری هستم از آنچه شما جرم میکنید فقط وظیفه من ابلاغ است مسئولیت دیگری بر من نیست خواه قبول کنید یا رد نمائید.

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ظاهر آیه بقرینه کلمه قل و بدلیل اخبار راجع بکفار مکه و پیغمبر اسلام است در برهان است (الشیبانی فی نهج البیان عن مقاتل قال ان کفار مکة قالوا ان محمدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم افتری القرآن قال و روی مثل ذلک عن أبی جعفر و ابی عبد اللَّه علیهما السلام) قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامِی هر کس عملی مرتکب شود فقط خود مسئول آن عمل است و جرمش بر خود او است بر دیگری بار نمیکنند فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ الرحمن آیه 39.

وَ أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ و من هم گرفتار جرم شما نمیشوم اینکه ایمان نمیآورید و قرآن مجید را افتراء میپندارید و مرا مفتری میشمارید و بمن افتراء

ص: 46

میزنید خود شماها بعقوباتش خواهید رسید من وظیفه خود را انجام دادم که بشما ابلاغ کردم.

[سوره هود (11): آیه 36] .... ص : 47

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (36)

و وحی شد بنوح محققا اینست که هرگز کسی از قوم تو ایمان نمیآورد مگر کسانی که قبلا ایمان آورده بودند پس غمگین و اندوهناک مباش بآنچه که هستند عمل میکنند و بجا میآورند.

وَ أُوحِیَ فعل مجهول فاعل خداوند است إِلی نُوحٍ أَنَّهُ ضمیر شأن لَنْ یُؤْمِنَ نفی تأبید مِنْ قَوْمِکَ که مامور بدعوت آنها بودی إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ همان فقراء که اراذلشان میپنداشتند، قلب که سیاه شد و قساوت گرفت دیگر قابل هدایت نیست در خبر است

(لا یرجی بخیر)

و در حدیث دیگر

(صار قلبه منکوسا)

از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام بلکه خود حضرت نوح عرض کرد إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 28. دیگر بقاء آنها مفید فائده نیست جز ازدیاد کفر و عصیان چنانچه امروز هم مشاهده میکنیم که (هر چه آید سال نو گوئیم دریغ از پارسال) پدران ما چه اندازه از ما بهتر بودند و خود ما در دوره اول چه اندازه بهتر از دوره حاضر بودیم و اولاد ما چه رویی در آمدند انتظار بلاء عمومی داشته باشیم.

فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ اندوه و غم بدل راه نده آنها هر قدر طغیان و سرکشی و ظلم و ستم و فسق و فجور که میتوانند بکنند و وقت رسیده که عذاب بر آنها نازل شود و زمین از لوث کثافت آنها پاک شود و تمام ریشه کن شوند.

ص: 47

[سوره هود (11): آیه 37] .... ص : 48

وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37)

و بساز کشتی را بدستور و نگاه ما و وحی ما و درخواست مکن و از ما در حق کسانی که ظلم کردند توقعی نداشته باش محققا تمام آنها ببلاء غرق هلاک میشوند وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ امر فرمود بساختن کشتی و بین مفسرین اختلاف شد در مقدار سعه کشتی لکن در حدیث مروی از حضرت صادق علیه السّلام کلینی مسندا فرمود

(سمعت ابا جعفر یحدث عطا قال طول سفینة نوح [ع الف ذراع و مأتی ذراع و عرضها ثمانمائة ذراع و طولها فی السماء مأتی ذراع)

و گفتند سه طبقه بوده پائین برای هوام و سباع و و هوش، طبقه وسط برای انعام، و طبقه بالا برای مؤمنین و اخبار در این باب مفصّل است در برهان نقل کرده از وضع این تفسیر خارج است بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا و تعبیر بجمیع در اعین نه برای تعظیم است چنانچه توهّم کردند بلکه برای اینست که امور منتسبه بخداوند دو قسم است یک قسم مختص بذات اقدس او است بدون واسطه و اسباب تعبیر بمتکلم وحده فرموده مثل خَلَقْتُ بِیَدَیَّ وَ أَنِ اعْبُدُونِی إِنِّی أَنَا اللَّهُ و امثال اینها، و یک قسم بتوسط ملائکه و اسباب است بمتکلم مع الغیر تعبیر فرموده مثل إِنَّا أَنْزَلْناهُ إِنَّا أَعْطَیْناکَ أَوْحَیْنا و امثال اینها و در این آیه شریفه هر دو قسم تعبیر شده متکلم مع الغیر همین جمله بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا پس مراد اعین ملائکه هم هست یعنی در تحت نظر ما و بدستور ما و تعلیم ما و وحی ما ساختمان کن، و متکلم وحده وَ لا تُخاطِبْنِی که دعاء در حق ظالمین باشد و در دعاء توجه بذات مقدس او است و بس فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا که کفار و مشرکین باشند زیرا باید در حق آنها نفرین کرد و طلب هلاکت چنانچه حضرت نوح عرض کرد رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ

ص: 48

دَیَّاراً

نوح آیه 26. إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ جمیع آنها بدون استثناء.

اشکال- در میان قوم اطفال رضیع و صغار بودند بی گناه برای چه آنها هلاک شوند.

جواب اولا در اخبار ما دارد که همین اشکال را مخصوصا خدمت حضرت رضا علیه السّلام عرض کردند فرمود چهل سال عقیم شدند زنها و نسلی از آنها بوجود نیامد و ثانیا این لطف و عنایت بود در حق آنها زیرا اگر هلاک نمیشدند اینها بهمان کفر و شرک بودند و بعذاب آخرت معذب میشدند نظیر غلامی که حضرت خضر کشت حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ کهف آیه 73، و شاهد بر این دعوی قول حضرت نوح است که عرض کرد رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 26 و 27.

[سوره هود (11): آیه 38] .... ص : 49

وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ (38)

و حضرت نوح مشغول بساختن کشتی بود و هر زمانی که جماعتی از قومش عبور میکردند بر او مسخره میکردند او را فرمود اگر شما مسخره میکنید ما هم پس از این شما را مسخره میکنیم همان نحو که شما مسخره مʙÙƙʘϮ

وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ ظاهرا اول صنعت نجاری از او بوده و سابقه نداشته بالاخص کشتی نبوده، در نظر دارم در نجف اشرف یک روز در خدمت استاد اعظم مرحوم شیخ جواد بلاغی قدس اللَّه نفسه الشریف که نابغه دهر بود صاحب تألیفات زیادی الهدی نصایح الهدی، انوار الهدی، توحید و تثلیث اعاجیب الاکاذیب شگفت آور دروغ چند جلد تفسیر و غیر اینها بودم فرمود روزی در بغداد میگذشتم رسیدم درب

ص: 49

یک مدرسه دیدم بسیار مفصل گلها و اشجار زیادی دارد از این مدارس جدیده و چند نفر درب مدرسه ایستاده سلام کردند و گفتند شیخنا تفضل گفتم مناسب نیست من در این مدرسه داخل شوم گفتند مسئله دینیه واجب شد بر من وارد شوم، پرسیدند شما می گویید حضرت آدم از بهشت در کوه سرندیب آمد و بین کوه سرندیب تا خشکی دریای عظیمی فاصله است بچه وسیله وارد خشکی شد دیدم با اینها صحبت اعجاز و قدرت الهی همان قادری که از بهشت در کوه سرندیب میآورد قدرت دارد در خشکی وارد کند نمیشود کرد گفتم صفحه جغرافیای کره که در لندن در تاریخ فلان طبع شده در مدرسه دارید گفتند بلی گفتم بیاورید آوردند خطی از کوه سرندیب با پیچ و خم زیادی کشیده شده تا خشکی و روی آن خط نوشته شده سرب آدم تصور کنید اطلاع این مرد بزرگ و احاطه او تا چه پایه بوده وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ چون میدیدند خانه وسیعی از چوب میسازد روی صفحه زمین بدون اینکه نصب در زمین کند و البته قاعده کشتی اینست که باید ته کشتی باریک باشد و هر چه بالا رود وسیع گردد این عمل پر زحمت را بجنون و سفاهت حمل میکردند و او را مسخره میکردند حضرتش با کمال خون سردی بآنها میفرمود قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا اگر امروز شما من و عمله جاتم را که مؤمنین بودند مسخره میکنید روزی هم بیاید فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ که ما در این خانه چوبی سالم روی آب حرکت کنیم و شما در دریا دست و پا زنید و هلاک شوید ما شما را مسخره میکنیم کَما تَسْخَرُونَ.

اشکال- سخریه مطلقا مذموم است.

جواب- مراد جزای سخریه است چنانچه در ردّ منافقین که گفتند إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ میفرماید اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ بقره آیه 14.

ص: 50

[سوره هود (11): آیه 39] .... ص : 51

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (39)

پس زود باشد که علم پیدا کنید کیست که میآید او را عذابی که او را خوار و خفیف کند و بر او وارد شود عذابی که دیگر زوال نداشته باشد.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ موقعی که دیدید تمام صفحه کره زیر آب رفت و تمام عمارات درهم کوبیده شد و کوه ها مفقود شد که در خبر است آب پانزده ذراع بالای کوه ها رسید مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ کیست که ببلاء غرق گرفتار میشود خود و آنچه باو علاقه دارد و هلاک میشود که همین جزای این عالم است و پس از این عالم وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ در آن عالم که دیگر نجات و خلاصی ندارد.

[سوره هود (11): آیه 40] .... ص : 51

حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ (40)

تا زمانی که آمد امر ما بهلاکت قوم و جوشش کرد آب از تنّور گفتیم بحضرت نوح که حمل کن و سوار کشتی کن از هر نوع حیوان یک جفت نر و ماده و اهل خود را مگر آن کسی که سبقت گرفته قول ما بر هلاکت او و حمل کن هر کس بتو ایمان آورده و ایمان نیاوردند باو مگر عده کمی.

حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا همان امری که میفرماید إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82. یعنی اراده تعلق گرفت بهلاکت قوم وَ فارَ التَّنُّورُ فوران جستن آب است چنانچه فوّاره از او آب جستن میکند، و در موضع تنّور اختلاف زیادی هست که چه بوده و کجا بوده و لکن در اخبار مرویه از ائمه اطهار علیهم السلام است که در کوفه در خانه زن مؤمنه در پشت طرف راست قبله مسجد کوفه که الان یکی از مواقف است که نماز و دعا

ص: 51

دارد در مسجد کوفه، و از اخبار استفاده میشود که مسجد کوفه قدیمه است حضرت آدم و سایر انبیاء علیهم السلام در آن نماز بجا آوردند و حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم در لیلة المعراج آنجا نماز کردند، و از آیات قرآن استفاده میشود که خروج آب منحصر بتنور نبوده از چشمه های زیادی در اطراف دنیا آب منفجر میشد وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً قمر آیه 12.

قُلْنَا احْمِلْ فِیها گفتیم یعنی وحی فرستادیم بر حضرت نوح علیه السّلام که حمل کند یعنی سوار کند و داخل کند در کشتی سه طایفه را:

1- من کلّ یعنی از هر نوع حیوان چه هوام الارض و چه حیوانات وحشی و چه اهلی زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یک نر و یک ماده، حضرت نوح [ع ندا داد بقدرت کامله حق تمام آنها حاضر شدند از هر نوعی یک جفت در کشتی قرار داد که نسل آنها قطع نشود، در بعض اخبار دارد سه نوع از آنها تخلف کردند سنور که گربه باشد و فاره که موش باشد و خنزیر که خوک باشد پس از طوفان و آمدن روی زمین اسد که شیر باشد عطسه کرد دو گربه نر و ماده از دماغش افتاد و فیل عطسه کرد دو خوک از دماغش افتاد پس از آن خنزیر عطسه کرد دو موش از دماغش افتاد روایت صفوان است از حضرت صادق علیه السّلام که علی ابن ابراهیم نقل کرده 2- و اهلک عطف بمن کلّ یعنی فاحمل فیها اهلک و اهل حضرت نوح سه پسران او بودند سام و حام و یافث با سه کنیز که بمنزله زن آنها بودند و نسل نوح از این سه در عالم باقی ماند عرب و روم و فارس و اصناف عجم از نسل سام هستند و سودان حبشه و زنگیها و غیر آنها از نسل حام هستند و ترک و چین و یأجوج و مأجوج و صقالبه از نسل یافث هستند و صقالبه اهالی قسطنطنیه و خزربون هستند چنانچه در مجمع البحرین است.

إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ یعنی کسانی که گفته ایم که باید هلاک شوند

ص: 52

و اختلاف است بین مفسرین که این استثناء منقطع است و مراد کفار و مشرکین هستند لکن مکرر گفته ایم که استثناء منقطع در قرآن نداریم و استثناء متصل است از اهلک یعنی از اهل تو اینها مستثنی هستند که امرأة نوح باشد که کافره بوده و خداوند مثل میزند ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ تحریم آیه 10، و در اخبار داریم این مثل برای دو زوجه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است چنانچه مثل برای مؤمنین در همین سوره بامرئة فرعون و مریم میزند برای اسماء بنت عمیس و صدیقه طاهره و پسر نوح کنعان که در همین سوره بیانش میآید.

3- وَ مَنْ آمَنَ یعنی و احمل من آمن بک که همان فقراء بودند وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ که بالغ بر هشتاد نفر بودند در این مدت طولانی.

[سوره هود (11): آیه 41] .... ص : 53

وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (41)

و فرمود باهل خود و مؤمنین سوار شوید در کشتی و تبرّک جویید و بگوئید بنام خدا در حال حرکت کشتی و در حال سکون محققا پروردگار من هر آینه آمرزنده و مهربان است.

وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها امر ارکبوا ارشادی است تابع مرشد الیه است و چون مرشد الیه بحکم عقل واجب است که حفظ نفس باشد از بلای غرق لذا واجب است و متعلق خطاب اهل و مؤمنین غیر اهل هستند و اما حیوانات را خود جمل فرمود بِسْمِ اللَّهِ در اول سوره حمد معنای بسم اللَّه و اخبار وارده در فضیلت آن و موارد ورود این ذکر شریف مفصلا بیان شده و در اینجا استعانت بنام خدا که از خطرات غرق نجات یابند مَجْراها وَ مُرْساها در اعراب این دو کلمه اختلاف

ص: 53

قرائت است لکن مطابق سیاهی قرآن که فقط نزد ما معتبر است مجراها بفتح میم است و مرسیها بضم میم و هر دو جمله بفتح سین است مع الاشباع و هر دو اسم زمان است یعنی زمان حرکت سفینه و زمان سکون آن و قرار گرفتن آن بر زمین، و دارد در اخبار که هفت روز کشتی بر آب سیر میکرد و هفت شوط طواف کعبه معظمه نمود تا موقعی که آب فرو نشست و بر کوه جودی قرار گرفت که نجف اشرف باشد و دارد در اخبار که جسد حضرت آدم را هم در کشتی گذاشت و پس از فرود بر کوه جودی آنجا دفن نمود و قبری هم بر خود حفر کرد و قبری دیگر هم حفر نمود و لوحی در آن گذاشت و بر آن لوح نوشت این قبری است که نوح نبی اللَّه برای وصیّ پیغمبر آخر الزمان حفر کرده که میدانست مرقد مطهر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام اینجا است و در زیارتش میخوانی

(السلام علیک و علی ضجیعیک آدم و نوح و علی جاریک هود و صالح)

که هود و صالح در زمین وادی مدفون هستند.

إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ آمرزنده گناهان رحیم عنایت کننده تفضلات و مراحم است

[سوره هود (11): آیه 42] .... ص : 54

وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ (42)

و آن کشتی روی آب حرکت میکرد در موج دریا که باندازه کوه ها موج میزد و ندا داد نوح پسر خود کنعان را که ای پسرک من و در کنار کشتی بود سوار شو با ما و نباش با کافرین.

وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبالِ امواج دریا بخصوص در موقع جوشیدن آب از زیر دریا و باریدن باران از فوق آن و وزیدن باد از اطراف آب حرکت انیف دارد و امواجش بقدر کوه بلند میشود و کشتی بحرکت بالا و پائین میآید

ص: 54

و خوف شدیدی بر اهلش متوجه میشود که حقیر یک قسمت آن را مشاهده کرده ام که حتی کشتیبانان کشتی مهیای غرق شدند، دارد در بعض اخبار که در این موقع جبرئیل نازل شد و پنج میخ برای نوح آورد که چهار آن را در چهار طرف کشتی بکوبد و یکی را در وسط تا کشتی قرار گیرد، اول بنام محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، دوم بنام علی علیه السّلام، سوم بنام فاطمه سلام اللَّه علیها، چهارم بنام حسن علیه السّلام، پنجم که وسط کوفته شود بنام حسین علیه السّلام و چون پنجم را در وسط کوبید خون جوشش کرد سببش را پرسید جبرئیل مصائب حسین [ع را بر او بیان کرد و بهمین مناسبت حضرت حسین را سفینة النجات امت خوانده و باین پنجمی کشتی قرار گرفت.

وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ این ندا قبل از حرکت کشتی و روی آب افتادن آن بود وَ کانَ فِی مَعْزِلٍ معزل کنار کشتی خارج از آن پسرش ایستاده بود تماشا میکرد یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا حضرت نوح نظر بامری که در آیه قبل شده بود که اهلت را سوار کن و پسر خود را جزو اهل خود میدانست فرمود سوار شو غافل از اینکه او جزو مستثناء است إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ است وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ که باید امروز غرق شوند و از بین روند.

[سوره هود (11): آیه 43] .... ص : 55

قالَ سَآوِی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ (43)

پسر نوح در جواب پدرش گفت زود باشد پناه میبرم بکوه دیگر محفوظ میشوم از غرق فرمود امروز کسی محفوظ نمیماند از اراده خدا مگر کسانی که مورد رحمت او واقع شوند یک مرتبه موجی بر خواست و بین پدر و پسر حائل شد و پسر از

ص: 55

غرق شده کان شد.

قال کنعان در جواب نوح سآوی سین استقبال و آوی پناه آوردن و جاگیر شدن است چنانچه مأوی پناهگاه و منزل و جای سکونت است الی جبل چون توهّم نمیکرد که کوه هم زیر آب میرود و خوف از دخول کشتی داشت چون سکونت ندارد و روی آب تزلزل دارد.

یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ و این کمال جهالت و حماقت است زیرا بر فرض کوه زیر آب نرود سپس بچه وسیله میتوان از کوه بمنزل یا جای تعیش رفت با اینکه مقابل دریا است بعلاوه سباع هم در یک همچه موقعی بکوه میزنند آنجا یک نفر آدم را بیابند و گرسنه هستند با او چه میکنند بعلاوه بادهای سخت بخصوص بالای کوه انسان را پرت میکند در دریا.

قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ این آب آب رحمت نیست آب غضب است و بلای الهی است و راه فرار برای کسی نیست إِلَّا مَنْ رَحِمَ که فقط اهل کشتی باشند وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ کشتی روی آب افتاد و موج دریا کشتی را حرکت داد و بین این دو حائل شد و کنعان را غرق نمود فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردند که افلاطون گفته (الحوادث سهام و الافلاک قصی و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفرّ) حضرت فرمود

ففرّوا الی اللَّه

الذاریات آیه 50.

[سوره هود (11): آیه 44] .... ص : 56

وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (44)

و گفته شد ای زمین آب خود را بلع کن و فرو ده و ای آسمان قطع کن

ص: 56

و تمام شد و از بین رفت و قضاء الهی باهلاک قوم و نجات مؤمنین جاری شد و کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و گفته شد دور باد از برای قوم ستمکاران.

این آیه شریفه از اعاظم آیات قرآنی است که از حیث فصاحت و بلاغت در درجه اعلا است حتی دارد جماعتی از بزرگان قریش که در فصاحت و بلاغت سر آمد تمام عرب بودند در مقام معارضه با قرآن بر آمدند چهل روز تصفیه ذهن کردند و چیزهایی نوشتند و آوردند که مقایسه با قرآن کنند بر خورد کردند باین آیه شریفه و از این خیال منصرف شدند و اظهار عجز کردند.

و قیل قائل خداوند تبارک و تعالی یا ملائکه یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ اولّا این جمله دلالت تام دارد که جمادات هم شعور و ادراک دارند و مورد خطاب و امر و نهی واقع میشوند چنانچه آیات قرآنی بر این معنی بسیار داریم و حمل بر امر تکوینی خلاف نصوص قرآنی است مثل قوله تعالی ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصّلت آیه 10، و مثل وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسری آیه 46 که تسبیح تکوینی را هر کس میفهمد و مثل أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ انعام آیه 38، و مثل حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ نمل آیه 17، و مثل قضیه هدهد و تکلم مورچه که در همین سوره نمل است و غیر اینها که مکررا در این تفسیر تذکر داده شده.

بلع فرو بردن مأکول است در بطن زمین فرو برد آبهایی که روی زمین بود، بعضی بقرینه ماءک گفتند آبهایی که از زمین جوشش کرده بود و اما آب آسمان دریاها شد لکن توهم فاسدی است زیرا دریاها قبل از طوفان بود بلکه آب آسمان از آن دریاها است بتوسط ابخره بلی اگر خبر معتبری از ائمه داشته باشیم البته قبول میکنیم (لانّ اهل البیت ادری بما فی البیت).

ص: 57

وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی قلع جلوگیری و بر طرف شدن است می گویی فلان چیز را قلع و قمع نمودم دیگر باران نبارید.

وَ غِیضَ الْماءُ یعنی مفقود شد آب و از بین رفت دیگر بر روی زمین آبی باقی نماند وَ قُضِیَ الْأَمْرُ بنجات مؤمنین و هلاکت کفار.

وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ گفتند کوه جودی از همه کوه ها کوچک تر بود و شاید استواء بر آن از جهت سهولت خروج مؤمنین است از کشتی و آمدن بر وجه ارض بوده یا از جهت تواضع این کوه بوده چنانچه در خبر است.

وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ بعد از رحمت الهی که معنی لعن است در دنیا که هلاک شدند و در آخرت که بعذاب ابدی معذّب میشوند و قائل یا نوح بوده یا مؤمنین یا ملائکه یا ذات اقدس ربوبی بلکه ممکن است بگوئیم همه آنها.

[سوره هود (11): آیه 45] .... ص : 58

وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ (45)

و خواند حضرت نوح پروردگار خود را پس گفت پروردگار من بدرستی که پسر من از اهل من است و وعده فرمودی اهل مرا نجات دهی و محققا وعده تو حق است و تو احکم الحاکمین هستی.

امری که بر حضرت نوح مشتبه شده بود اینکه جایی که کنیزان حام و سام و یافث داخل در اهل باشند پسرش کنعان بطریق اولی جزو اهل است و از آن طرف یقین قطعی دارد که وعده الهی تخلف پذیر نیست إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ رعد آیه 31 لکن غافل از اینکه در اهلیت مجرد انتساب کافی نیست باید در عقیده و اعمال هم موافق باشند لذا وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ نداء دعاء و تضرع در پیشگاه الهی است (فقال)

ص: 58

بیان دعاء است ربّ ربّی بوده کسره علامت یاء است و تعبیر بربّ با اینکه خداوند ربّ العالمین است برای الطاف و عنایات خاصه است که نسبت بنوح فرموده

چنانش سر لطف با هر تن است که هر بنده گوید خدای من است

إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی زیرا هیچ نسبتی نزدیکتر بانسان از اولاد بلا واسطه نیست وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ یقین دارم که وعده تو حق است یعنی ثابت و محقق است محال است تخلف وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ تمام فرمایشات تو و دستورات و فرامین تو موافق با حکم و مصالح است چه شده با این وصف فرزند من غرق شد و هلاک شد خداوند در جواب او و نکته اینکه جهت هلاکت چه بوده

[سوره هود (11): آیه 46] .... ص : 59

قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (46)

خداوند فرمود ای نوح محققا او یعنی کنعان نیست از اهل تو محققا او عمل غیر صالح است پس از من سؤال نکن چیزی را که نیست برای تو بآن چیز علم محققا من تو را موعظه میکنم اینکه بوده باشی از نادانان.

کلام در این آیه در چند مقام واقع میشود: 1- در معنای اهل و آل دو چیز لازم است یکی انتساب نسبی و سببی، دیگر موافقت دینی و عملی و لذا اهل بیت رسول اللَّه و آل او منحصر است بعلی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه طاهرین علیهم السلام که در تمام شئونات و کمالات و صفات و اخلاق و اعمال مشابه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند حتی در مقام عصمت و طهارت و منتسب بآن حضرت هم بودند، و اما زوجات آن حضرت اما مثل عایشه و حفصه که خیانت بآن حضرت کردند و عداوت با ذوی القربی

ص: 59

که مزد رسالت آن حضرت بود محبت بآنها ظاهر و واضح بود با علی علیه السّلام جنگ با فاطمه شماتت آنها که در روضه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شکایت میکند

و شمت بی عدوی

و در خبر است که خانه علی علیه السّلام بخانه رسول اللَّه [ص روزنه داشت که حضرت رسول میآمد و با دخترش صحبت میفرمود، پس از رحلت فاطمه از امیر المؤمنین درخواست کرد که آن را بگیرد سبب آن را پرسیدند فرمود عایشه میآید و مرا شماتت میکند، و با قطع نظر از این خبر هم معلوم است که عدو فاطمه که شماتت کند مسلّما از رجال نبودند چون تماس با آنها نداشت و نساء هم احدی با فاطمه عداوتی نداشت فقط منحصر باین دو ملعونه است، و عداوت با حضرت مجتبی علیه السّلام جلوگیری از دفن آن حضرت در جوار رسول اللَّه و مسلّما فاطمه و علی و حسنین ذوی القربی بودند پس این دو از عنوان اهلیت و آلیت خارج هستند لذا میفرماید قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ و علت عدم اهلیتش را بیان میفرماید إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ اشکال- پسر نوح که عمل نبود بلکه عامل بعمل غیر صالح بود.

جواب- بعضی گفتند بتقدیر مضاف است یعنی ذو عمل غیر صالح لکن اولا تقدیر خلاف اصل است و ثانیا عمل مضموم است نه مکسور، و تحقیق در جواب اینست که مثل زید عدل است که مبالغه در عدالت است و اینجا هم مبالغه در اعمال فاسده از کفر و مخالفت و سایر اعمال قبیحه است.

مقام دوم- فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اشکال- اصلا سؤال از جهت نداشتن علم است و الّا عالم احتیاج بسئوال ندارد لذا از امیر المؤمنین [ع است که فرمود

(العلم مخزون عند اهله و مفتاحه السؤال

جواب- سؤال در اینجا طلب نجات و دعاء است و باید انسان بداند که طرف و مطلوب قابلیت سؤال در حق او داشته باشد مثلا کسی بگوید پروردگارا اسباب

ص: 60

شرب خمر و زنا و سرقت و ظلم را بر من مهیّا فرما و مرا موفق باین معاصی فرما یا در حق کفار و اهل ضلال طلب نجات کند و حضرت نوح نمیدانست که فرزندش قابلیت دارد یا ندارد لذا میفرماید تا احراز قابلیت نکرده ای چرا سؤال کردی سپس بیان عدم قابلیت را میکند.

مقام سوم- در جمله إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ موعظه پند و اندرز است و مخصوصا نسبت بمقام مقدس انبیاء زیرا جهّال ممکن است یک امور غیر مشروعه یا قبایح عقلیه یا غیر مرضیه عند اللَّه را از خداوند تقاضا کنند لکن انبیاء عظام تا علم بحسن آن و موافقت با مصلحت و حکمت آن نداشته باشند نباید تقاضا کنند حتی در مسئله شفاعت لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی و این جمله دلالت ندارد که العیاذ حضرت نوح از جاهلین بوده این مثل وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ است

[سوره هود (11): آیه 47] .... ص : 61

قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ (47)

گفت حضرت نوح پروردگار من بدرستی که من پناه میبرم بتو اینکه سؤال کنم از تو چیزی را که نیست برای من بآن چیز علم و دانش و اگر مرا نیامرزی و رحم نکنی میباشم از خسران کننده گان.

غفران فرع ذنب است و انبیاء معصوم هستند در تمام عمر حتی خیال معصیت در قلوب آنها خطور نمیکند زیرا از طرف شیطان است و راه بقلب انبیاء ندارد لکن در مقابل عظمت و بزرگی خداوند خود را حقیر و کوچک و مقصر میدانند و خاضع و خاشع هستند از این جهت قالَ رَبِّ و عدم ذکر یا که نگفت یا رب چون نداء تعظیم است بخلاف (یا نوح) که نداء تنبیه است إِنِّی أَعُوذُ بِکَ انسان

ص: 61

هر که باشد و هر چه باشد در هر حال احتیاج بحفظ الهی دارد و پناه گاه او خدا است آن بآن افاضه از او میشود چنانچه گفتند که ممکن همین نحوی که در وجود احتیاج بموجد دارد در بقاء هم محتاج است.

سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد و اللَّه اعلم

و مراد از سیه رویی احتیاج است در مقابل غنیّ بالذات.

أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ خدا باید حفظ کند که چیزی را که صلاح و صواب آن را نمیداند درخواست نکند بالاخص پس از آنکه خدا را حکیم و عادل میداند تقدیرات او تماما بجا و بموقع است و لو بنده حکمتش را نداند و این کلام نوح [ع درسی است که باید همه فرا گیرند و در مقدرات الهی تکلم نکنند (هر چه آن خسرو کند شیرین بود) وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی که همین سؤال را گناه بزرگی دانسته و طلب مغفرت میکند با اینکه یک ترک اولایی بیشتر نیست یعنی بهتر این بود که سؤال نکند وَ تَرْحَمْنِی عطف به تغفر لی است یعنی و ان لم ترحمنی که تنزل رتبه پیدا نکند أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران کل شیئی بحسبه.

[سوره هود (11): آیه 48] .... ص : 62

قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (48)

و گفته شد ای نوح فرود آی بسلامتی از جانب ما و برکتهایی بر تو و بر امّتهایی که با تو هستند و امّتهایی زود باشد که ما آنها را بهره مند کنیم پس از آن برسد آنها را از جانب ما عذاب دردناکی.

قِیلَ یا نُوحُ قائل خداوند و ملائکه خطاب بحضرت نوح اهْبِطْ حبوط

ص: 62

نزول است از بالا بپائین مقابل عروج از پائین ببالا یعنی از کشتی پس از اینکه بکوه جودی قرار گرفت و زمین از آب خالی شد خارج شو و از کوه سرازیر شو روی زمین بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ ممکن است مراد تحیت مبارکه طیبه باشد و ممکن است سلامتی از شر کفار و برکات زمینی و آسمانی باشد.

عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ تعبیر بجمع با اینکه اصحاب سفینه عده قلیلی بودند امت نوح مراد اینها باشند و اصناف و انواع حیوانات که در کشتی سوار کرده بود بقرینه آیه شریفه وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ انعام آیه 38.

وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ کسانی که پس از این بوجود میآیند و چهار روزی در دنیا بزخارف آن لذت میبرند و از نعم الهی بهره برداری میکنند و بکفر و شرک از دنیا بزخارف آن لذت میبرند و از نعم الهی بهره برداری میکنند و بکفر و شرک از دنیا میروند.

ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ عذاب دنیوی مثل قوم عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و فرعونیان و عذاب اخروی جهنم مخلدین فیها.

[سوره هود (11): آیه 49] .... ص : 63

تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ (49)

بزخارف آن لذت میبرند و از نعم الهی بهره برداری میکنند و بکفر و شرک از دنیا این قضایای نوح از خبرهای غیبی است که ما بسوی تو وحی فرستادیم که نبودی تو که آنها را بدانی تو و نه قوم تو از پیش از وحی ما پس باید صبر کنی بر اذیتهای قوم محققا عاقبت از برای اهل تقوی است.

تلک این قصص و حکایات راجعه بنوح و قوم او مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ قضایای گذشته از کتب تواریخ معلوم میشود و هیچ تاریخی از زمان نوح در دست نیست

ص: 63

فقط در تورات رائج یک مزخرفاتی هست که هیچ مدرکی ندارد که انتساب بحضرت موسی داشته باشد چنانچه مکرر گفته ایم که تواتر تورات موسی سه مرتبه بکلی منقرض شده بمقتضای کتب خود یهود که ما در مجلد اول کلم الطیب عین آنها را نقل کرده ایم.

نُوحِیها إِلَیْکَ فقط از راه وحی الهی بدست میآید ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ این جمله دلیل نیست که قبل از نزول این سوره حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمیدانسته زیرا اولا قصه نوح مکرر در سور قرآنی ذکر شده قبل از این سوره و بعد از آن و ثانیا اولین مرتبه نزول قرآن چنانچه مکرر گفته ایم بر روح مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده در همان عالم ارواح و انوار چنانچه مفاد

کنت نبیا و الادم بین الماء و التین

و معنای نبیّ با خبر بودن است و مراد از ماء و تین نه اینست که گل آدم را سرشته بودند بلکه مراد یک آب و خاکی بیشتر نبود و در دعاء ندبه است

و علّمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک

و ادلّه و اخبار بسیار دیگر بلکه مراد این است که بدون وحی الهی و تعلیم او نمیدانستی زیرا ممکن از خود چیزی ندارد وَ لا قَوْمُکَ که قریش باشند مِنْ قَبْلِ هذا یعنی قبل از وحی الهی و بیان رسالت چیزی دست آنها نبود.

فَاصْبِرْ بر اذیّت قوم و تکذیب آنها چنانچه نوح صبر کرد در آن مدت مدید إِنَّ الْعاقِبَةَ فتح و ظفر و فیروزی لِلْمُتَّقِینَ است که دشمنهای آنها هلاک میشوند و ببلاهای این عالم و عذاب آن عالم گرفتار و سعادت دارین نصیب اهل تقوی میشود (اللهمّ اجعلنا من المتقین).

ص: 64

[سوره هود (11): آیه 50] .... ص : 65

وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ (50)

و فرستادیم بسوی قوم عاد برادر آنها هود را فرمود ای قوم من بپرستید اللَّه را نیست برای شما معبودی غیر از او نیستید شما مگر دروغگو و افتراء زننده بخداوند عالم.

شرح حال عاد و هود را مفصلا در سوره اعراف آیه 65 الی 72 متذکر شدیم و در اینجا بنحو اختصار تذکر میدهیم: عاد در مجمع دارد پسر عوص پسر ارم پسر سام پسر نوح بوده و اولاد و احفاد آنها در زمان حضرت هود بسیار بودند که که عاد بسه واسطه بنوح میرسد و اینها بسیار طویل العمر و طویل الجسم و طویل القامه بودند و عمارات بسیار عالیه داشتند که در قرآن مجید میفرماید إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ فجر آیه 6 و 7.

و اما هود در مجمع البحرین (قیل هو ابن عبد اللَّه ابن ریاح بن خلود ابن عوص) بود و خلود جد پدر هود برادر عاد میشود هر دو پسران عوص و در مجمع البیان (هود ابن شالخ ابن ارمشخد ابن سام) بسه واسطه بنوح میرسد بنا بر این ارمشخد برادر ارم میشود، از این جهت میفرماید وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً که اخوت نسبی است نه دینی، و الی عاد عطف به نوحا است یعنی و ارسلنا الی عاد، و دارد حضرت هود علیه السّلام در 16 سالگی مبعوث شد و عمر شریفش 830 سال بود 814 سال قوم را دعوت نمود و پیغمبر بود.

قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ دعوت بتوحید فرمود ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ که قوم عاد بت پرست بودند و اصنام خود را اله میدانستند تا این جمله مطابق با سوره اعراف است و لکن در سوره اعراف میفرماید أَ فَلا تَتَّقُونَ و در اینجا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا

ص: 65

مُفْتَرُونَ

و از این جمله استفاده میشود که اینها در عبادت اصنام نسبتش را بخدا میدادند که خدا امر فرموده بپرستش اصنام و این افتراء محض است آنهم نسبت بخدای متعال.

[سوره هود (11): آیه 51] .... ص : 66

یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (51)

ای قوم من از شما توقع مزد رسالت ندارم و طلب نمیکنم نیست مزد من مگر بر کسی که مرا خلق فرموده آیا پس از این بیان باز تعقل نمیکنید یا سفیه و بدون عقل هستید.

یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً مسئلت اجرت بر واجبات اصلا جایز نیست و لو بنفع دیگران باشد مثل تجهیزات میّت از غسل، کفن، صلوة، دفن و مثل امر بمعروف و نهی از منکر، ارشاد جاهل، هدایت ضالّ، بیان احکام واجبه و امثال اینها و امری واجب تر از دعوت بتوحید نیست میفرماید گمان نکنید که من طمع بمال شما داشته باشم یا خیال ریاستی و سلطنتی بر شما کرده باشم بلکه غرضم جز اطاعت امر الهی و نجات شما از هلاکت و بلاء دنیوی و عذاب اخروی چیزی نیست إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی اجر من با خدا است آنهم نه بعنوان استحقاق که حق مطالبه داشته باشم زیرا بنده هر چه اطاعت کند وظیفه بندگیست و مقابل با کوچکترین نعم الهی نیست بلکه بعنوان تفضل و وعده الهی و میدانم خلف وعده نمیفرماید.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ آیا عقل ندارید تأمّل کنید تدبّر کنید از روی دلیل و مدرک و موعظه حق را از باطل جدا کنید.

ص: 66

[سوره هود (11): آیه 52] .... ص : 67

وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (52)

(و ای قوم من طلب آمرزش کنید از کرده های گذشته خود از پروردگار خود و توبه کنید که دیگر مرتکب نشوید خداوند تفضلا برای شما باران های رحمت میفرستد.

وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ غفر بمعنی پوشیدن است یعنی چیزی که مکشوف است مستور کنند و لذا کلاه خود را مغفر نام کرده اند که سر را میپوشاند و از خطر شمشیر حفظ میکند، و استغفار طلب پوشیدن است و معاصی و اعمال زشت و عقائد فاسده و اخلاق رذیله تماما روز محشر بر تمام اهل محشر مکشوف میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9، و احدی قدرت بر اخفاء آن ندارد جز پروردگار که حتی از نامه عمل محو میکند و از نظر ملائکه کتبه میبرد بلکه یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70، و این راجع باعمال سابقه و عقائد فاسده و اخلاق قبیحه است که انسان واجد آنست.

ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ توبه پشیمانی از آنچه که داشته و عزم بر ترک، توبه از کفر ایمان است، توبه از شرک توحید است، توبه از اخلاق خبیثه اخلاق حمیده است، توبه از معاصی ترک است، توبه از ترک واجبات اتیان است، توبه از حق الناس اداء آنها است کلّ بحسبه.

یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً یعنی پی در پی صحراها سبز میشود، زرع ها بثمر میرسد، درختها بارور میشود، نهرها جاری میشود، هوا لطیف میشود الی غیر ذلک از فوائد باران.

ص: 67

وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ و زیاد میفرماید قوّت شما را فوق قوّه ای که دارید و بر نگردید و اعراض نکنید و رو باعمال زشت و اخلاق قبیحه و عقائد فاسده نروید که مجرم باشید.

دارد قوم عاد قوای بدنی آنها بسیار بوده طول جسم و عمر داشتند و عمارات عالیه و کشت و زرع و جنات مفرّحه داشتند میفرماید اگر استغفار و توبه کردید هم بر طول عمر و هم بر قوه و قدرت و هم بر مال و ثروت هم بر جاه و مقام شما افزوده میشود وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ و اگر اعراض کردید و بهمان عقائد فاسده و اعمال قبیحه و اخلاق رذیله ادامه دادید مجرم میشوید وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ و جرم شما زوال نعم و بلای دنیوی و عذاب اخروی است خواهید گرفتار شد.

[سوره هود (11): آیه 53] .... ص : 68

قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (53)

گفتند قوم ای هود نیاوردی برای ما دلیل واضح روشنی و ما هرگز دست از خدایانمان بر نمیداریم و آنها را ترک نمیکنیم و هرگز بتو ایمان نمیآوریم.

قالوا طائفه عاد یا هود خطاب بهود در جواب دعوت او ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ با اینکه هر پیغمبری بدون حجت و دلیل و معجزه نبوده بعلاوه مسئله توحید از امور بدیهیه بوده و ادله عقلیه بر طبقش قائم است لکن تقلید آباء و اجداد یعنی دین پدری و مادری و تخیلات شیطانی که این اصنام مقرب درگاه الهی هستند و اینها صورت ملائکه بلکه صورت خدا هستند و عادتهای آنها که بشرک خو کرده بودند مانع بود از ادله و معجزات انبیاء که قبول کنند و بپذیرند چنانچه امروز چیزهایی

ص: 68

که باصطلاح مد امروز شده و رواج پیدا کرده مثل ریش تراشی و بی حجابی و اشتغال بساز رادیو و بیع مجسمه و امثال اینها اگر تمام علماء برای آنها اخبار و آیات و دلیل عقلی اقامه کنند حمل بر یک چیزهایی میکنند و نمی پذیرند، بخصوص حضرت هود که بشارتهای حضرت نوح را بآمدن او در دست داشتند.

وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ بمجرد یک نفر مثل هود ما دست از عبادت خدایان خود بر نمیداریم با اینکه باینها کمال امیدواری را داریم که هم ببرکت آنها دنیای ما مأمور شود و آخرت هم سعادت مند شویم.

وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ و ما کسانی نیستیم که بمجرد دعوت تو بتو ایمان آوریم بقول شاعر

برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه

[سوره هود (11): آیه 54] .... ص : 69

إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (54)

نمیگوئیم در حق تو چیزی که سبب شده بر اینکه سب خدایان ما میکنی و منکر خدایی آنها شده ای مگر اینکه از طرف بعض خدایان ما سویی و بلائی بتو متوجه شده میخواهی تلافی کنی فرمود محققا من خدا را شاهد میگیرم و شما هم شهادت دهید که من محققا بیزارم از آنچه شما شرک میآورید.

إِنْ نَقُولُ یعنی منشأ دعوت تو و سبب آن نیست که خدا تو را مبعوث کرده و تو پیغمبر هستی این نیست إِلَّا اعْتَراکَ یعنی اصابه کرده بتو بَعْضُ آلِهَتِنا یکی از بتهای ما بسوء یک بلائی و مصیبتی بتو وارد کرده با آنها بد بین شده ای.

ص: 69

قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ فرمود خدا را شاهد میگیرم و شما هم شاهد باشید وَ اشْهَدُوا و شهادت بدهید انّی که من محققا بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ از جمیع خدایان شما که میپرستید و شریک خدا قرار داده اید.

[سوره هود (11): آیه 55] .... ص : 70

مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ (55)

از غیر خدای یک تای بی همتا که باو معتقد و عبادت را مختص باو میدانم پس هر قدر میتوانید با من کید کنید پس از آن دیگر شما بمن مهلت ندهید و انتظار مرا نداشته باشید خدای من مرا حفظ میکند و شما را در هلاکت میاندازد من دونه یعنی غیر از خدا چون اینها خدا را هم معترف بودند و عبادت میکردند و این استثناء از ما تشرکون است که فقط این یک خدا را معترف هستم فَکِیدُونِی جَمِیعاً ممکن است جمیعا صفت کید باشد یعنی جمیع اقسام کید را در حق من بکنید از ظلم و اذیت و اهانت و بی اعتنایی که در ظرف این مدت طولانی هر قدر توانستید کردید آنچه کردید، و ممکن است صیغه جمع باشد یعنی تمام شماها نه بعضی دون بعضی بمن ظلم کنید.

ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ پس از ظلمها از من توقع نداشته باشید که مورد عذاب واقع میشوید و بهلاکت میافتید و در اذیت بمن کوتاهی نکنید پشتیبان من کسی است که مرا حفظ میکند.

[سوره هود (11): آیه 56] .... ص : 70

إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (56)

محققا من ایکال امر خود را بر خدا میکنم که پروردگار من و شما است.

بالاترین مقامات برای بنده مقام توکل است پس از اینکه میداند لا أَمْلِکُ

ص: 70

لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا

و تمام امور تحت مشیّت الهی است باید خودیت خود را کنار بگذارد و تمام امور را واگذار بخدا کند فقط او را کافیست احتیاج بدیگری و بچیزی نیست وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3، البته هر عسری یسری دارد، هر مشکلی حلیّ دارد، هر سختی راحتی دارد.

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً انشراح آیه 5 و 6

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند در اثر صبر نوبت ظفر آید

لذا میفرماید إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ بایمان آوردن شما و نیاوردن و اذیت کردن و نکردن هیچگونه نظری ندارم نگهبان من خدا است.

گر نگهبان من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

رَبِّی وَ رَبِّکُمْ مربی من و شما او است از کتم عدم بعرصه وجود آورد، از نطفه علقه، مضغه، صورت، ماده، جسم، روح، خلق و رزق، اماته و احیاء، عزت و ذات، صحت و مرض، غنی و فقر، نعمت و بلاء حدوثا و بقاء تمام تحت قدرت او است و او است مربّی عالم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ نیست هیچ جنبنده ای مگر آنکه پروردگار من و شما گرفته است ناصیه و کاکل آن را یعنی در تحت قدرت او است محققا پروردگار من بر راه راست است ما مِنْ دَابَّةٍ از طیور و وحوش و حشرات و انعام و جن و انس و ملک تماما نیستند إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها ناصیه موهای جلو سر را میگویند که اگر کسی با دست گرفت دیگر طرف هیچگونه قدرتی نمیتواند بخرج دهد، امیر المؤمنین علیه السّلام در دعای کمیل عرض میکند

(یا من بیده ناصیتی)

کنایه از اینکه در مقابل

ص: 71

قدرت او احدی نمیتواند عرض اندام کند تمام مقهور تحت اراده او هستند مثل اینکه ناصیه آنها در دست او است اشاره به اینکه اگر عذابی بر شما نازل فرمود شما قدرت بر دفع آن ندارید بترسید از قهر و غضب او.

إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ هیچ یک از کارهای او گزاف و جزاف نیست تمام موافق حکمت و صلاح و درست و بجا و بموقع است ثوابش و عقابش، رحمتش و غضبش، نعمتش و بلایش، اعطائش و منعش تماما صحیح و مستقیم است و همچنین تشریعاتش از امر و نهی و حکم و قضایش تمام بجا است.

[سوره هود (11): آیه 57] .... ص : 72

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً إِنَّ رَبِّی عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفِیظٌ (57)

پس اگر اعراض میکنید از طرف من نیست که کوتاهی کرده ام در هدایت شما پس بتحقیق رساندم بشما و ابلاغ کردم شما را بآنچه که فرستاده شدم بآن بسوی شما و پس از هلاکت شما جانشین شما میکند روی زمین قوم دیگری غیر از شما را و بقدر خردلی ضرر بدستگاه او نمیتوانید وارد کنید محققا او نگهبان هر چیزی هست.

فَإِنْ تَوَلَّوْا ایمان نیاوردید و اعراض کردید عذاب بر شما نازل خواهد شد که باد صرصر از اول روز اول تا آخر روز هشتم هفت شب و هشت روز بطوری وزیدن گرفت که اشخاص عظیم الجثّه را بلند میکرد و بکوهها میزد و هلاک میشدند، تمام عمارات عالیه آنها منهدم شد، درختان قوی از جای خود کنده شد، سنگهای کوه ها بجای دیگری میافتاد فقط حضرت هود علیه السّلام با مؤمنین باو نجات یافتند که از میان قوم خارج شدند چنانچه میفرماید وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ

ص: 72

عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ

حاقه آیه 6 و 7 و 8 فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ حجت را بر شما از هر جهت تمام کردم و راه عذر بر شما بسته شد.

وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ گمان نکنید که پس از هلاکت شما زمین خالی از بنده گان خدا شود قوم دیگری میآیند و جای گیر شما میشوند همان نحوی که پس از طوفان شما جای گیر سابقین شدید.

وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً نه بود شما برای او نفعی دارد و نه از شرک و کفر شما باو ضرری متوجه میشود و نه هلاکت شما بدستگاه او نقصی میرساند.

إِنَّ رَبِّی عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفِیظٌ حفظ تمام اشیاء بید قدرت او است که قدرت دارد من و گروندگان بمن را از شرّ شما حفظ فرماید و از عذاب وارده بر شما نجات دهد و نگهداری کند.

[سوره هود (11): آیه 58] .... ص : 73

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ (58)

و زمانی که آمد امر ما بنزول عذاب نجات دادیم ما هود و کسانی که ایمان آورده بودند با او بسبب تفضل و رحمت از ما و نجات دادیم آنها را از عذاب سخت وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا امر یا بمعنی تقدیر است مثل وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها

اسری آیه 17، یا بمعنی فعل است و جعل است مثل وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79، یا امر بباد است که بوزد بر آنها، یا امر بملائکه موکلین بریاح است.

ص: 73

نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ که از میان قوم خارج شوند و گفتند آنها چهار هزار بودند و همین خروج آنها دلیل است بر اینکه عذاب نازل میشود امر اتفاقی نیست و خشم طبیعت که امروز در السنه بعضی متداول است بِرَحْمَةٍ مِنَّا که آنها را مورد رحمت خود قرار دادیم.

وَ نَجَّیْناهُمْ و آنها را نجات دادیم مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ همان ریح صرصر است که میفرماید فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ فصلت آیه 15 إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ قمر آیه 19.

[سوره هود (11): آیه 59] .... ص : 74

وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (59)

و این قبیله و طائفه عاد انکار کردند بآیات پروردگار خود و عصیان و مخالفت کردند رسولان او را و متابعت کردند هر ظالم جابر عنود را وَ تِلْکَ عادٌ تعبیر بتلک با اینکه عاد مذکر است باعتبار جماعت است و اینها فرقه فرقه بودند.

جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ جحود انکار است با اینکه قلبا یقین داشته باشد جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14 و یهود را جهود گفتند بهمین مناسبت که اغلب آنها حقانیت اسلام را فهمیدند لکن از روی عناد و عصبیت و کبر و نخوت انکار کردند و مراد از آیات پروردگار معجزات صادره از رسولان الهی که حمل بر سحر کردند.

وَ عَصَوْا رُسُلَهُ حضرت هود علیه السّلام یک رسول بیش نبود تعبیر بجمع ممکن است که در زمان انبیاء سلف رسولان بسیاری بودند که تابع آن رسول بزرگ بودند که آنها را میفرستاد باطراف مثل علماء در زمان ائمه علیهم السلام که روات بودند و در دوره غیبت که مجتهدین باشند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود (علماء امتی)

ص: 74

(کانبیاء بنی اسرائیل) وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ ضعفاء و زیر دستان متابعت رؤساء و بزرگان و امراء و اعیان و اشراف خود را میکردند و تابع آنها بودند.

[سوره هود (11): آیه 60] .... ص : 75

وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ (60)

و در تعقیب خود آوردند در این دنیا لعنت الهی را و در آخرت آگاه باشید اینکه قوم عاد کافر شدند پروردگار خود را آگاه باشید دوری از رحمت الهی را از برای طائفه عاد که قوم هود هستند.

وَ اتَّبَعُوا فعل مجهول یعنی در اثر کفر و عناد آنها لعنت الهی را بر خود خریدند فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً گرفتار عذاب و هلاکت شدند و در آخرت وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هم بلعن الهی گرفتار عذاب جهنم خواهند شد بلکه دائما در عذاب هستند أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ کفر باللّه شرک باو است و تکذیب فرستاده او و سایر قبایح که مرتکب میشدند و اذیتها که بحضرت هود و مؤمنین میکردند أَلا بُعْداً لِعادٍ دوری آنها از رحمت و تفضلات الهی بزوال نعم دنیوی و هلاکت آنها زوال و زوال نعم اخروی و عذاب الیم ابد الاباد قَوْمِ هُودٍ که اینها اقوام هود بودند و انتساب نسبی داشتند با او خود را از قابلیت انداختند و مستحق همه نوع عذاب شدند زیرا قابلیت فرع ایمان و تقوی و عمل صالح است و از همه اینها کناره گیری کردند و دور شدند.

ص: 75

[سوره هود (11): آیه 61] .... ص : 76

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ (61)

و هر آینه بتحقیق فرستادیم بسوی ثمود برادر خود آنها صالح را فرمود ای قوم من پرستش کنید خداوند را نیست از برای شما خدایی غیر از او اوست که از همین زمین و خاک ایجاد فرمود شما را و برای شما عمر طولانی و عمّار زمین که عمارتها بنا کردید و سکنی گرفتید قرار داد پس طلب آمرزش کنید از او که بر شرک و معاصی شما مؤاخذه نکند و گذشت فرماید و توبه کنید بسوی او و دست از شرک و کفر و معاصی بردارید محققا پروردگار من نزدیک بشما است و اجابت میکند شما را هم میآمرزد و هم قبول توبه میکند.

وَ إِلی ثَمُودَ عطف است بالی قومه مدخول وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً یعنی و لقد ارسلنا الی ثمود و ثمود ابن عاشر ابن ارم ابن سام ابن نوح و اولاد و احفادش بسیار بودند و آنها را ثمود گفتند باسم جد آنها و گفتند عمر آنها طولانی بود بین سیصد سال تا هزار سال و محل آنها بین شام و مدینه نزدیک یمن بوده و از اعراب اولی بودند لسانشان عرب بود.

أَخاهُمْ صالِحاً که حضرت صالح علیه السّلام هم از این قبیله بوده اخوت نسبی داشت با آنها نه اخوت دینی و حضرت صالح بمقتضای حدیثی که در کافی از ابی حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خلاصه آن را در سوره اعراف در ذیل آیه 71 بیان کردیم که در سن 16 سالگی مبعوث برسالت شد و تا سنش بالغ بر 120 سال رسید 104 سال دعوت کرد ضعفاء و فقراء باو ایمان آوردند و متکبرین و اعیان

ص: 76

و اشراف قوم ایمان نیاوردند فرمود من از دعوت شما ملول شدم شما هم از دعوت من ملول شدید بیائید میرویم نزد خدایان شما من از آنها حاجت می طلبم اگر اجابت کردند دیگر دعوت نمیکنم و از میان شما خارج میشوم و شما هم از خدای من حاجت طلبید اگر اجابت فرمود ایمان بیاورید گفتند بسیار خوب انصاف دادی رفتند نزد بتها هر چه حضرت صالح [ع حاجت خواست أ تری نبخشید و آنها از خدای صالح حاجت طلبیدند که از این سنگ شتری بیرون آید باوصاف کذا و کذا فوری ناقه خارج شد گفتند بزاید فوری بچه آورد و بقدری شیر میداد که تمام قوم را کفایت میکرد معاندین از راه کبر و عصبیت دیدند این معجزه بزرگ باعث این میشود که مردم مشاهده میکنند و ایمان میآورند لذا ناقه را پی کردند تا آخر حدیث.

قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ گفتند هفتاد بت داشتند که پرستش میکردند هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ چون خداوند بشر را از خاک زمین خلق فرمود حضرت آدم از گل خلق شد بعلاوه اصل خلقت انسان از حبوبات و فواکه که انسان تغذیه میکند از زمین روئیده میشود و جزو اعضاء بدن میگردد و تولید نطفه میکند و اطواری سیر میکند تا بدنیا بیاید و بالاخره بمقتضای کل شیئی یرجع الی اصله دو مرتبه خاک میشود و فردای محشر هم همین خاک باز بدون این تطورات انسان میشود یا در بهشت یا جهنم وارد میشود که معاد جسمانی از ضروریات اسلامی است و منکر آن کافر و ضال است.

وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها یا از ماده عمر است یعنی عمر زیادی بشما داده که بالغ بر هزار سال میشود یا از ماده عمران است که عمارات عالیه و بناهای محکمه و مساکن رفیعه بشما در روی زمین عنایت فرموده فَاسْتَغْفِرُوهُ از شرک و بت پرستی و اعمال سیّئه که مرتکب شده اید استغفار

ص: 77

کنید ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ ایمان آورید و عمل صالح بجا آورید و تقوای از معاصی کنید که گفتند توبه هر چیزی مناسب خود او است توبه از شرک و کفر و عناد و عصبیت و کبر در دین ایمان است و توبه از حقوق الناس ردّ آنها است و توبه از ترک واجبات اتیان و تدارک آنها است.

إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ قرب رحمت او است که شامل حال مستغفرین میشود مجیب اجابت ادعیه آنها را میکند.

[سوره هود (11): آیه 62] .... ص : 78

قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (62)

گفتند قوم صالح بآن حضرت در جواب دعوت او که بتحقیق ما پیش از این دعوت امیدوار بتو بودیم یعنی الان مأیوس شدیم آیا ما را منع و نهی میکنی از پرستش بتهایی که آباء و اجداد ما سالهای دراز میپرستیدند و بدرستی که ما در شک هستیم از آنچه ما را دعوت میکنی بآن در ریب و شبهه هستیم.

قالوا مشرکین از قوم یا صالح ای کسی که دین تازه بر ما اختراع میکنی قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا ما تو را گمان میکردیم آدم خوبی هستی دارای اخلاق خوب و اعمال حسنه نمیدانستیم که تو چه اندازه پست هستی که با خدایان ما طرف شده ای.

أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا کارت بجایی رسیده که ما را نهی میکنی از آن خدایانی که ابا عن جدّ عبادت آنها را میکردند مگر پدران ما عاقل و دانشمند نبودند و این خدایان را پرستش نمیکردند چگونه ما دست از دین آبائی و اجدادی خود برداریم و بقول یک نفر دین جدیدی اتخاذ کنیم.

ص: 78

وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ و حال آنکه مدرکی و دلیلی بر صدق دعوی خود نداری و ما احتمال کذب در تو میدهیم مریب ریب شک بیجا است یعنی جایی که نباید شک آورد کسی شک کند ما چگونه دست از دین محکم خود برداریم و این همه خدایان را کنار گذاریم و فقط بیک خدا بگرویم ابدا این کار عقلایی نیست و اینجا جای شک نیست.

[سوره هود (11): آیه 63] .... ص : 79

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ (63)

فرمود ای قوم من آیا مشاهده میکنید و درک مینمائید که اگر بوده باشم بر بیّنه و دلیل و معجزه از جانب پروردگارم و آمده باشد مرا از طرف او رحمت و تفضلی پس کیست مرا یاری کند از عذاب الهی اگر مخالفت او را کنم و عصیان اوامر او را بنمایم پس شما قوم بر من زیاد نمیکنید غیر از خسران و زیان را قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ رؤیت در اینجا بمعنی بصیرت قلب است که درک و تعقل و تدبر و تأمل و تفکر باشد که إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی بینة بر حسب معنی حقیّت چیزی را گویند که مدعی را واضح و روشن کند و مورث قطع و یقین گردد و در مقام خود ادله قطعیه را بر هشت قسم بیان کرده ایم عقل مستقل و عقل غیر مستقل و نصّ قرآن و نصّ خبر متواتر و نصّ خبر محفوف بقرائن قطعیه و اجماع قطعی و ضرورت دین و ضرورت مذهب هر کدام بجای خود و مسئله اثبات نبوت خاصه بحکم عقل غیر مستقل است زیرا بعد از دعوی نبوت و و جدان جمیع شرائط نبوت و فقدان موانع که در مجلد اول کلم الطیب در باب نبوت عامه بیان کرده ایم اگر اقامه معجزه یا اخبار نبی ثابت النبوة یا وصی ثابت الوصایة یا

ص: 79

معصوم ثابت العصمة بر طبق دعوی او شد عقل حکم میکند بوجوب قبول و تصدیق و ایمان بآن و حجت بر امت تمام میشود و راه عذر منقطع میگردد.

وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً که او مرا باین مقام رسالت انتخاب فرموده پس از تفضلات باز توقع دارید که من دست از دعوت خود بردارم و شما را واگذارم که در شرک و معاصی فرو روید و خود را مورد غضب الهی در آورم.

فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ کدام یک از شما میتوانید که مرا از عذاب الهی نجات دهید إِنْ عَصَیْتُهُ اگر معصیت و نافرمانی او کنم بعلاوه از اینکه نمیتوانید مرا یاری کنید فَما تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ زیرا مضافا بمعصیت خود گناهان شما هم پای من نوشته میشود و در عقوبتهای شما هم شرکت دارم.

[سوره هود (11): آیه 64] .... ص : 80

وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ (64)

و ای قوم من اگر مطالبه بیّنه و معجزه میکنید این ناقه الهیه است که بقدرت او از دل سنگ خارج شده از برای شما آیت و معجزه است پس واگذارید او را که بخورد در زمین خدا هر چه بخواهد و باو اذیتی و ناراحتی وارد نکنید پس میگیرد شما را عذاب نزدیک.

وَ یا قَوْمِ بینة و معجزه من و دلیل بر صدق دعوای من هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ اضافه باللّه برای این است که بر خلاف طبیعت از دل سنگ بیرون آمده با آن عظمت و بزرگی او که از شیر او تمام قوم را کفایت میکرد و یک روز آب سهم او بود و یک روز سهم قوم لکم آیة معجزه واضحه ظاهره و بدون فحل و مضی مدت حمل بفوری بچه آورد که فصیلش باشد پس از این حجة بالغه فَذَرُوها

ص: 80

تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ

کسی نگوید این حاصل و کشت و زرع من است و او را منع کند تمام از خداوند است و برای او مباح است حتی آب که یک روز مختص باو است و یک روز برای قوم است چنانچه میفرماید قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ شعراء آیه 155.

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ اذیتی باو نکنید که او را بکشید یا بفصیل و بچه او آسیبی برسانید که اگر چنین کردید فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ که سه روز بیشتر مهلت ندارید که تمام هلاک میشوید چنانچه میفرماید.

[سوره هود (11): آیه 65] .... ص : 81

فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ (65)

پس قوم پی کردند ناقه صالح را پس فرمود در خانه خود سه روز بیشتر زندگانی نخواهید کرد و این وعده منجز است که تخلف پذیر نیست.

فَعَقَرُوها اولا قوم مقابل چشمش فصیل آن را کشتند پس از آن دستها و پاهای او را قطع کردند که بمعنای عقر است و در اخبار دارد که در حق سه نفر از معصومین که یاد از ناقه صالح کردند یکی حضرت صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها سیّد بحر العلوم قدس سره میفرماید از زبان جده خود فاطمه

ما کان ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی

و یکی حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پس از شهادت طفل رضیع خود عرض کرد

یا رب لا یکون اهون الیک من فصیل

و یکی حضرت هادی علیه السّلام روزی که متوکل ملعون حضرت را پیاده در رکاب خود حرکت داد فرمود شصت پای من نزد خدا افضل است از ناقه صالح که گفتند پس از سه روز متوکل را قطعه قطعه کردند برای جسارتی که بصدیقه طاهره سلام اللَّه علیها کرده بود یعنی تقلید فاطمه را در آورده بود پسرش نوشت بر حضرت هادی بعنوان گم نامی

ص: 81

که اگر پسری دید پدرش همچه جسارتی کرده بدختر رسول اللَّه تکلیف او چیست جواب مرقوم فرمود باید او را بکشد لکن عمر خودش کوتاه میشود او یک دسته اتراک را برداشت بر سر بستر متوکل شبانه ریختند و او را قطعه قطعه کردند فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ فقط سه روز زنده بودند و این هم برای این بود که حضرت صالح و مؤمنین از میان قوم خارج شوند.

ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ چون وعده عذاب که مسمی بوعید است قابل تخلف هست چنانچه بر قوم یونس شد و عصات شیعه هم امیدوار بعفو و مغفرت الهی دارند لذا میفرماید این وعده غیر قابل تخلف است برای اینکه رجاء تخلف فقط بر اهل ایمان است و قوم صالح رجاء ایمان در حق آنها نبود که رجاء تخلف باشد.

[سوره هود (11): آیه 66] .... ص : 82

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (66)

پس موقعی که آمد امر ما باهلاک قوم نجات دادیم صالح و کسانی که باو ایمان آورده بودند برحمت و تفضل از جانب ما و از خفّت و ذلّت همچه روزی محققا پروردگار تو آن خدای صاحب قوّت و قدرت است هر چه اراده فرماید تحقق پیدا میکند.

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا امر الهی تقدیر و اراده و مشیّت او بر هلاکت قوم تعلق گرفت اولا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ که وحی شد و امریه صادر شد که از میان قوم بیرون روند که عذاب الهی دامن گیر آنها نشود بِرَحْمَةٍ مِنَّا و نجات آنها بواسطه قابلیت آنها بود که مشمول رحمت الهی واقع شوند بواسطه ایمان، و در اینجا متعلق نجات بواسطه وضوحش تقدیر شده یعنی من امرنا که

ص: 82

اهلاک قوم باشد از این جهت عطف فرموده وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ یعنی از خفّت و ذلّت و بی اعتنایی هم آنها را در آن روز نجات دادیم.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ قوّت بمعنی توانایی است یعنی هیچ امری برای او مشکل نیست و قریب المعنی است با قدرت غایة الامر قوت مقابل ضعف است و قدرت مقابل عجز و ضعف و عجز متلازمین هستند چنانچه قوّه و قدرت هم متلازمین هستند إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ الذاریات آیه 58 إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ نحل آیه 72، و عزّت قریب المعنی است با عظمت و رفعت، عزت مقابل ذلت است و عظمت مقابل حقارت، و رفعت مقابل وضع است و تمام قریب المعنی است.

[سوره هود (11): آیه 67] .... ص : 83

وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ (67)

و گرفت کسانی را که ظلم کردند صدای مهلک مهیب پس صبح کردند در منازل خود برو در افتادگان یا بزانو در آمدگان.

وَ أَخَذَ فاعل اخذ الصیحة است و مفعول آن الَّذِینَ ظَلَمُوا و اینها دارای هر سه قسم ظلم هستند: 1- شرک که میفرماید إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12، 2- ظلم بغیر که بحضرت صالح و مؤمنین ظلم کردند وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً فرقان آیه 21. 3- ظلم بنفس که ایمان نیاوردند و طغیان و سرکشی و پی کردن ناقه و مخالفت نمودن.

الصیحة صدای مهیب است که دفعة ارواح از قوالب خود تهی میشود و هلاک میشوند و این صیحه یا بایجاد حق است در هوا چنانچه تکلم با موسی علیه السّلام در طور و با رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایجاد کلام بوده یا بنفخ ملک است اسرافیل یا جبرئیل چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

ص: 83

اشکال- در اینجا اخذ مذکر ذکر شده و در سوره عنکبوت مؤنث ذکر شده وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ آیه 39.

جواب- جائز الوجهین است و در قرآن موارد زیادی از این قبیل داریم.

فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ تعبیر به فاصبحوا مراد این نیست که صبح چنین شدند با اینکه صیحه در شب واقع شده بلکه مراد اینست که در صبح چنین بودند و بمجرد صیحه چنین شدند، و جاثم بعضی گفتند برو در افتاده و بعضی گفتند بزانو افتاده و هر چه بوده روح از بدن خارج شده و خشک شدند و روی زمین افتادند و البته کسی که بیفتد برو میافتد.

[سوره هود (11): آیه 68] .... ص : 84

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)

مثل اینکه اصلا نبودند در آن منازل آگاه باشید محققا ثمود کافر شدند پروردگار خود را آگاه باشید دوری و بعد از رحمت الهی ثمود راست.

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها غنی دارایی است لم یغنوا عدم و جدان است ضمیر فیها راجع بدیار است گویا اینها مثل اینکه نه داری بوده و نه ساکن دار زیرا بکلی آثار آنها منهدم شد و عمارات ویران گردید بقول آن لر که گفت نه خانی آمده و نه خانی رفته فقط اجساد گندیده متعفّن آنها که نشانه خزی و عذاب است باقی مانده.

أَلا إِنَّ ثَمُودَ قوم صالح کَفَرُوا رَبَّهُمْ بدتر از شرک زیرا که منکر خدا شدند الا بعدا از خدا و از رسول و دین و اخلاق و اعمال صالحه و رحمت و فضل الهی لثمود قوم صالح.

ص: 84

[سوره هود (11): آیه 69] .... ص : 85

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ (69)

و هر آینه بتحقیق آمدند فرستادگان ما ابراهیم را ببشارت گفتند سلام ابراهیم هم در جواب آنها گفت سلام پس تأمل نکرد یعنی فورا رفت تا اینکه آمد با گوساله بریان کرده.

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا رسل الهی ملائکه بودند که مأمور شدند بهلاکت قوم لوط بعضی گفتند سه ملک بودند جبرئیل که موکل وحی است و میکائیل که موکل ارزاق است و اسرافیل که صاحب صور است، و بعضی گفتند چهار ملک بودند و بعضی گفتند نه ملک و اینها بصورت بشریت آمدند نزد ابراهیم نظر به اینکه ابراهیم بسن کهولت رسیده بود و زوجه او ساره هم عقیم بود یعنی نزد او آمدند آنها ابتداء خدمت ابراهیم بالبشری که ابراهیم را بشارت دهند بعضی گفتند بشارت باهلاک قوم لوط بعضی گفتند بشارت بفرزندش اسحق از ساره و پس از اسحق بیعقوب فرزند اسحق، و بعضی گفتند باسماعیل از هاجر و این احتمال اقرب است از جهاتی: 1- اینکه بشارت باسحاق و یعقوب بساره دادند نه بابراهیم چنانچه در دو آیه بعد میآید. 2- اینکه اسماعیل قبل از اسحاق متولد شد و لذا رشک برد ساره بهاجر و ابراهیم مأمور شد که هاجر و اسماعیل را ببرد مکه.

3 آنکه بر طبق این احتمال خبر از ائمه علیهم السلام داریم.

قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ معنی این نیست که کلمه سلام گفته باشند بلکه اینست که سلام کردند البته بیکی از صیغ سلام: السلام علیک، سلام علیک، السلام علیکم، سلام علیکم و حضرت ابراهیم نفرمود سلام بلکه جواب سلام آنها را داد یا بیکی از این صیغ اربعة یا بتقدیم علیک یا علیکم السلام چنانچه میفرماید

ص: 85

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها نساء آیه 88.

و از برای سلام چهار معنی کردند: 1- از اسامی الهیه است هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الایة حشر آیه 23 بمعنی سلامتی از عیوب و نواقص و در اینجا بمعنی اینکه خداوند شما را مورد تفضلات خود قرار دهد.

2- بمعنی دعاء خدا شما را سالم نگه دارد.

3- بمعنی وعد یعنی من خیال سویی ندارم از دست من سالم هستید.

4- بمعنی شکر که بحمد اللَّه شما سلامت هستید که در واقع اخبار است.

فَما لَبِثَ یعنی حضرت ابراهیم درنگ نکرد و بفوری رفت أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ چون بسیار مهمان دوست بود حتی گفتند بدون مهمان چیز تناول نمیکرد.

و حنیذ بمعنی مشوی یعنی بریان شده چون اینها بصورت بشریت با جمال بسیار زیبا بودند حضرت ابراهیم علیه السّلام بعنوان ضیف تلقی کرد.

[سوره هود (11): آیه 70] .... ص : 86

فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ (70)

پس چون که دید حضرت ابراهیم که اینها دست نبردند رو بعجل و تناول نکردند بدش آمد از آنها و خوف پیدا کرد که اینها خیال سویی نسبت باو دارند اینها گفتند مترس ما ملائکه هستیم که خداوند ما را فرستاده برای هلاک قوم لوط فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نظر به اینکه ملائکه و لو صورت جسمانیه دارند لکن بدون ماده جسمانی است مثل صورت برزخیه و غالب مثالی و مثل افلاطونی لذا در تعریف ملک گفتند (الملک جسم نوری یتشکل باشکال مختلفة)

ص: 86

حتی الانبیاء و الاولیاء سوی الکلب و الخنزیر، و الجنّ جسم ناری یتشکل باشکال مختلفه حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاولیاء) و چون ماده ندارند مأکولات مادیه هم ندارند مثل عجل حنیذ و نحوه.

نَکِرَهُمْ یعنی بد بین شد بآنها و خوش نداشت چون نمیدانست آنها ملک هستند و توهّم اینکه بشرند وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً اوجس خیال قلبی است که اضمار کند و اظهار نکند و منشأ خوف ابراهیم چه بوده یا اینکه آمده اند اذیتی باو یا بقوم او و بستگان باو برسانند یا قصد ذهاب مال او را دارند یا خیال سوء دیگری.

قالُوا لا تَخَفْ آنها هم حسّ کردند که حالت خوفی در ابراهیم ایجاد شد و او را بد آمد گفتند واهمه نداشته باش إِنَّا أُرْسِلْنا ما را خداوند فرستاده ملائکه هستیم لذا از طعام شما میل نکردیم، این کلمه برای اعتذار اکل طعام بود إِلی قَوْمِ لُوطٍ این جمله برای رفع خوف که منظور ما هلاکت قوم لوط است که اینها علاوه از کفر و عدم ایمان مرتکب اعمال قبیحه و فحشاء و منکرات بسیاری بودند که اعظم آنها لواط بود که بسیاری از آیات بیان فرموده که سابقه نداشته و منشأ این بود که گفتند مرکز آنها در معبر قافله بود و اینها خوش نداشتند شیطان بصورت پیر مردی آمد گفت اگر مایل هستید که طریق قافله را تغییر دهید هر که وارد شهر شما شد با او این عمل را انجام دهید عاجز شوند و طریق دیگری اتخاذ کنند سپس شیطان بصورت جوان خوش سیما وارد شد با او این عمل را انجام دادند و بسیار لذت بردند لذا کم کم رواج پیدا کرد حتی در مجالس و طرق و از اعمال قبیحه آنها اخراج ضرطه بود در مجالس و محافل که در خبر از حضرت رضا علیه السّلام و در تفسیر قمی این آیه که میفرماید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 28، تفسیر باین فرموده و ما از این خبر و از آیه شریفه

ص: 87

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ نحل آیه 92، ترتیب یک صغری و کبری میدهیم:

(الضرطة فی المجالس منکر بدلیل الخبر و کلّ منکر منهیّ عنه بدلیل الایة فالضرطة منهی عنه) و با بعض اساتید خود عرض کردم بسیار تحسین کردند.

و دیگر از اعمال آنها در خبر از حضرت باقر علیه السّلام در برهان روایت کرده فرمود

(ان حلّ الازار فی الصلاة و الحذف بالحصی و مضغ الکبد فی المجالس و علی ظهر الطریق من عمل قوم لوط)

و دیگر از اعمال آنها بمقتضی بعض الاخبار قمار و ضرب آلات ساز بوده و امروز تمام اینها در جامعه مسلمین رواج بسزا دارد

[سوره هود (11): آیه 71] .... ص : 88

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ (71)

و عیال ابراهیم ساره ایستاده بود پس تبسم کرد و خندید پس بشارت دادیم او را باسحاق و بعد از اسحق یعقوب.

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ گفتند قیام در خدمت میهمان ها و بعضی گفتند ایستاده بود مکالمات ابراهیم و ملائکه را استماع مینمود فضحکت و سبب ضحک او ظاهرا این بوده که آنهم موقعی که دید که اینها دست رو بطعام دراز نکردند خوف پیدا کرد بر شوهرش پس از آنکه فهمید که ملائکه هستند و بر اهلاک قوم لوط نازل شده اند بسیار خوشحال و فرحناک شد و از شدّت فرح خندید.

فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ استفاده میشود که مأموریت ملائکه فقط برای اهلاک قوم لوط نبوده و الا احتیاج بآمدن نزد ابراهیم نبود بلکه سه امر را مأمور بودند یکی بشارت بابراهیم در فرزندش اسمعیل از هاجر، دیگر بشارت بساره در مورد اسحق، دیگر اهلاک قوم لوط وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ یعنی از اسحق یعقوب فرزند او بوجود میآید چون یعقوب هم درک زمان ابراهیم و ساره جد و جده خود را

ص: 88

نمود که از نسل او انبیاء بنی اسرائیل بوجود میآیند.

[سوره هود (11): آیه 72] .... ص : 89

قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجِیبٌ (72)

ساره گفت ای وای بر من آیا من زایش میکنم و حال آنکه پیره زن هستم و این شوهر من پیر مرد شده محققا هر آینه چیز عجیب است.

نظر به اینکه ساره در زمان جوانی عقیم بود و اولاد نمیآورد چه رسد در سن پیری که گفتند نود و هشت سال یا نود و نه سال از سن او گذشته بود و چون خداوند قبلا بابراهیم اسماعیل را عطا فرمود از هاجر، ساره بسیار غمنده شد و تقاضا کرد از ابراهیم که هاجر را ببرد جایی که بسیار دور باشد که نزد او نباشند و حضرت ابراهیم علیه السّلام مأمور شد که تقاضای او را اجابت فرماید آنها را در جنب کعبه معظمه که شرحش در سوره و الصافات بیان شده و در سوره ابراهیم و اختلافی بین مسلمین و یهود است که اسماعیل مقدم بوده یا اسحق و شواهدی از قرآن بر تقدم اسمعیل داریم یکی در مقام وصایای یعقوب که میفرماید بابناء خود إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ الایة بقره آیه 127، و یکی در مقام دعاء ابراهیم و شکر گذاری او) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ ابراهیم آیه 31، و غیر اینها و اخبار ائمه اطهار [ع قالَتْ یا وَیْلَتی از روی تعجب که نمیشود زن عقیم فرسوده مسنّه زایش کند گفت وای بر من أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ چگونه میشود این امر تحقق پیدا کند با اینکه بر حسب عادت محال است.

وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً و شوهرم هم قوای بدنیه اش از دست رفته و قوای او کاسته شده بالاخص قوه تولید و تناسل انّ هذا که از دو طرف مانع موجود است لَشَیْ ءٌ عَجِیبٌ بسیار مورد تعجب است.

ص: 89

[سوره هود (11): آیه 73] .... ص : 90

قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ (73)

گفتند ملائکه رسل اللَّه خطاب بساره آیا تعجب میکنی از کار الهی و حال آنکه رحمت الهی و برکات او پی در پی بر شماها که اهل البیت خلیل اللَّه هستید میبارد محققا خداوند حمید است بلکه حمد مختص باو است و مجید است تمام خوبیها را داراست باید او را بخوبی یاد کرد.

قالُوا أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ با اینکه قدرت کامله الهیه بهمه چیز تعلق میگیرد هم قادر است بتواند اسباب ایجاد کند و بر وفق طبیعت و هم بدون اسباب و بر خلاف طبیعت مثل خلقت آدم و عیسی علیهما السلام و مثل خلقت جمیع افراد فردای قیامت از خاک و عود ارواح و مثل معجزات صادره بدست انبیاء و هزارها امر دیگر.

رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ مخصوصا نسبت بحضرت ابراهیم که آتش برای او گلستان شود و یک نفر موحّد را در میان این همه مشرک حتی عموی خود عظمت و شوکت دهد و مکنت و ثروت عنایت کند.

اشکال- شما شیعیان در آیه شریفه تطهیر می گویید زوجات نبی داخل در اهل البیت نیستند با اینکه در این آیه صریحا ساره را از اهل البیت قرار داده جواب- اهل البیت مجرد انتساب نسبی یا سببی نیست بلکه باید در عقیده و اخلاق و اعمال موافق با ربّ البیت باشند جایی که در حق پسر نوح که بلا واسطه از صلب او خارج شده بفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ که شرحش گذشت و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حق سلمان فارسی عجمی بفرماید

(السلمان منّا اهل البیت)

ملاک اهلیت دست میآید پس چگونه میتوان عایشه را جزو اهل بیت شمرد

ص: 90

و آیه تطهیر را در آیات زوجات قرار داد شما اهل تسنن اگر هزار عیب او را مستور کنید و منکر شوید جنگ جمل را نمیتوانید انکار کنید با اینکه بعقیده خودتان علی علیه السّلام خلیفه چهارم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و شما مالک بن نویره و اصحابش را که فقط زکاة را بعمّال ابی بکر ندادند اهل ردّه میدانید و قتل و اسیری آنها را جایز میدانید و عایشه که با خلیفه رسول اللَّه چنگ کرد ام المؤمنین و افضل از صدیقه طاهره میپندارید با اینکه ساره قطع نظر از زوجیت دختر عموی ابراهیم بود دلیل نیست بر اینکه زوجه جزو اهل البیت باشد؟

إِنَّهُ حَمِیدٌ در اول سوره حمد معنای حمد و مدح و شکر و وجه اختصاص حمد بخدا و سایر خصوصیات آن را بیان کرده ایم مجید گفتند بمعنی کریم است که قبل از استحقاق مبتدء بنعم است تفضلا

(کلّ نعمک ابتداء)

(یا مبتدء بالنعم قبل استحقاقها).

[سوره هود (11): آیه 74] .... ص : 91

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ (74)

پس چون بر طرف شد از ابراهیم ترس و آمد او را بشارت مجادله میکرد با ما درباره قوم لوط فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ اشاره بما قبل است که فرمود وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً و وجه ذهاب خوف معرفت به اینکه اینها ملائکه و رسل الهی هستند و برای اهلاک قوم لوط آمده اند وَ جاءَتْهُ الْبُشْری بشارت باسماعیل و اسحاق یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ مجادله محاجه و مخاصمه است که دو نفر در مقام مباحثه اقامه حجت میکنند بر یکدیگر یعنی در مقابل دلیل طرف اقامه دلیل میکند بر بطلان دلیل آن و بالعکس و این مجادله یعنی اقامه دلیل اگر بر اثبات حقی یا ابطال باطلی باشد حسن است چنانچه میفرماید وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ

ص: 91

نحل آیه 136، و اگر بر ابطال حقّی یا اثبات باطلی باشد حرام و قبیح است چنانچه میفرماید وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ مؤمن آیه 5، و اگر برای کشف مطلب باشد و دست آوردن حق مطلب را مثل ان قلت، قلت در کتب علماء و اشکال و دفع و سؤال و جواب حسن است و مجادله حضرت ابراهیم [ع از این باب بود زیرا در اخبار دارد که پس از خبر دادن ابراهیم را بهلاکت قوم لوط از ملائکه پرسید که اگر میان آنها پنجاه نفر مؤمن باشند هلاک میکنید گفتند نه اگر چهل نفر نه و هکذا کم کرد تا رسید بیک نفر گفتند نه قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ عنکبوت آیه 31، و غرض ابراهیم از این مجادله این بود که بلکه بشود خداوند دفع عذاب از آنها بکند چون رءوف و رحیم و عطوف بود و میخواست دفع عذاب از آنها بشود بامید اینکه بلکه هدایت شوند و ایمان آورند و رستگار و سعادتمند شوند

[سوره هود (11): آیه 75] .... ص : 92

إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ (75)

محققا ابراهیم هر آینه بردبار آه کشنده بازگشت کننده است.

إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ حلم صفت حمیده است که انسان در ناملایمات خودداری کند و در مقام تلافی بر نیاید و بر خود هموار کند هر ناگواری را و از این جهت ابراهیم طالب بود بلکه بشود رفع عذاب از قوم لوط بشود و این صفت حمیده مخصوصا در انبیاء و اولیاء و علماء بیشتر اهمیت دارد زیرا اگر نباشد نمیتوانند تحمل شدائد و آزارهای قوم را بکنند و از مقصد هدایت باز میمانند.

اوّاه تضرع و تخشع در پیشگاه الهی است بناله و گریه و انین و حنین و بکاء و در اینجا دل سوزی برای قوم لوط است که باین عذاب سخت گرفتار میشوند که چرا با خود چنین کنند تا این نحو گرفتار شوند.

ص: 92

منیب انابه بازگشت است و توجه بخدا که خداوند عفو فرماید و مؤاخذه نکند قوم لوط را لکن خداوند تبارک و تعالی حلم و گذشت و لطف و عطوفتش بیش از آنست که بنده درک کند ولی شرطش قابلیت محل است اگر از قابلیت افتاد دیگر موقعیت ندارد.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

ترحّم بر پلنگ تیز دندان ستم کاری بود بر گوسفندان

قوم لوط دیگر قابلیت هدایت نداشتند و اگر باقی مانده بودند اعمال قبیحه آنها بجاهای دیگر سرایت میکرد و حکم عضو فاسدی بود که اگر قطع نشود بسایر اعضاء سرایت میکند لذا ملائکه در جواب حضرت ابراهیم گفتند:

[سوره هود (11): آیه 76] .... ص : 93

یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (76)

ای ابراهیم از این تقاضا در گذر محققا بدان که امر الهی رسیده و این قوم را آمده عذابی که دیگر قابل تغییر نیست و بر نمیگردد و چون ابراهیم فهمید که دیگر جای ترحّم نیست و اینها قابل هدایت نیستند صرف نظر کرد و ملائکه رفتند برای اهلاک قوم و امتثال امر الهی.

[سوره هود (11): آیه 77] .... ص : 93

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ (77)

و چون آمدند رسولان ما نزد لوط بد آمد لوط را و تنگ دل شد و گفت این روز روز بسیار سخت است.

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً گفتند حضرت لوط در خارج شهر مشغول زراعت

ص: 93

بود دید جوانانی خوش صورت خوش سیما خوش قامت خوش لباس آمدند ترسید که اگر اینها وارد شهر شوند قوم دست از اینها بر نمیدارند گفت اینها را دعوت کنم بمنزل خود دعوت کرد آنها هم اجابت کردند آورد آنها را روبخانه در اثناء راه مضطرب شد که قوم اگر اینها را مشاهده کنند ممکن نیست صرف نظر کنند خواست آنها بر گردند گفت شما رو بشهر اشرار میآرید جبرئیل گفت این یکی باز گفت این شهر اشرار است در این شهر داخل میشوید جبرئیل گفت این دو باز تکرار کرد گفت این سه تا داخل خانه شدند و این است معنی سِی ءَ بِهِمْ یعنی خوش نداشت ورود آنها را و چون وارد خانه شدند زن لوط دید اینها بسیار زیبا هستند خواست قوم را خبر کند رفت بالای بام آتش افروخت آنها آمدند گفت جوانهای زیبایی در خانه هستند آنها آمدند درب خانه حضرت لوط بسیار دلتنگ شد که مفاد وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً است یعنی صدرا که بچه وسیله دفع شرّ آنها را از مهمانهای خود کند و حفظ آبروی خود نماید و رسوا نشود.

وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ صعب شدید بسیار دشوار است انسان در موقعی که در یک شدّتی واقع شود و راه بجایی پیدا نکند میگوید روزگار بسیار سخت است یا اینکه خدا همچه روزی بر احدی نیاورد، حضرت لوط علیه السّلام متحیّر شد چه کند از یک طرف میهمان های خود را بچه کیفیت از شرّ اینها نجات دهد، از یک طرف چگونه دفع شر آنها را بکند، از یک طرف مفتش داخلی زن لوط که نمیشود آنها را مخفی کند زیرا خیانت کار بود چنانچه خداوند میفرماید ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما خیانت کار چنانچه عایشه و حفصه چنین بودند و این مثال برای آنها است

ص: 94

[سوره هود (11): آیه 78] .... ص : 95

وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (78)

و آمدند نزد لوط قوم او با شتاب بسوی او و از قبل از این هم بودند که اعمال سیّئه و افعال قبیحه مرتکب میشدند فرمود ای قوم من اینها دختران من هستند و اینها برای شما پاکیزه تر هستند از مردان و غلامان پس از خدا بترسید و پرهیز کنید و خفّت و خزی ندهید مرا در مورد مهمانهای من آیا در میان شما نیست یک مرد عاقل فهمیده.

وَ جاءَهُ قَوْمُهُ پس از اینکه خبر شدند آمدند رو بخانه لوط و بهر وسیله که بود داخل خانه شدند.

یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ بسرعت و شتاب آمدند برای عمل شنیع لواط با مهمانان لوط وَ مِنْ قَبْلُ یعنی قبل از این واقعه کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ اعمال سیئه که قبلا ذکر شد بالاخص این عمل شنیع که سابقه در امم سالفه نداشته چنانچه میفرماید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ اعراف آیه 78. عنکبوت آیه 27، شرحش در سوره اعراف گذشت.

قالَ یا قَوْمِ لوط جلوگیری کرد و برای رفع عذر آنها که بگویند میخواهیم دفع شهوت کنیم فرمود هؤُلاءِ بَناتِی مراد بنت نسبی نبود زیرا اولا تزویج مؤمنه بکافر جایز نیست و بطریق زنا هم مسلّما لوط تجویز نمیکند و ثانیا دختران زیادی نداشت که کفایت قوم کند بلکه بنت قومی و امتی بود چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(انا و علیّ أبوا هذه الامة)

و در اخبار میفرمایند در باب آباء

ص: 95

(اب یولدک و اب یزوجک و اب یعلمک)

و تزویج کافره بکافر مانعی ندارد و احتیاج بتوجیهات باطله نداریم.

هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ معنی این نیست که عمل شما طاهر است و این اطهر یعنی برای شما و دفع شهوت بطریق حلال میشود مثل اینکه بگویی العبادة خیر من المعصیة یا المؤمن خیر من الکافر یا علیّ افضل من عمر و امثال اینها.

فَاتَّقُوا اللَّهَ مرتکب این معصیت بزرگ شنیع نشوید وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی مرا بی آبرو نکنید نزد مهمانهایم أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ عاقل هوشمند با معرفت دانشمند در میان شما نیست که شما را نصیحت و موعظه و هدایت کند.

[سوره هود (11): آیه 79] .... ص : 96

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ (79)

گفتند قوم در جواب لوط که هر آینه بتحقیق میدانی که نیست از برای ما در دختران تو هیچگونه حقی و بدرستی که میدانی آنچه را که ما اراده داریم.

قالُوا قوم لوط در جواب فرمایش او که فرمود هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ لَقَدْ عَلِمْتَ در این مدت مدید که ما را دعوت میکردی که ما هیچگونه اقبالی بزنها نداشتیم چنانچه بعض ابناء امروزه میگویند زن باعث گرفتاری است اولاد میآورد نفقه و کسوت و سکنی لازم دارد و این ابتلائات در ذکر آن نیست بعلاوه آنکه الذّ است نظر بضیق آن و سهل التناول است نه مهر لازم دارد نه زحمت دارد در کوچه و بازار در دست رس است.

ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ ما حقی نسبت بدختران تو که زنهای قوم هستند نداریم و بکلی از آنها معرضیم که گفتند زنهای قوم چون دیدند مردان از آنها اعراض کردند آنها هم برای دفع شهوت خود با یکدیگر مساحقه را رواج دادند وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ که لواط با غلمان باشد و بهتر از مهمانهای تو

ص: 96

در غلمان سراغ نداریم.

تنبیه- فی احکام لواطة، اولا لواط محقق میشود بمجرد غیبوبة حشفه یا بعض آن و لو انزال نشود و جنابت میآورد و وجوب الغسل و احکام جنب بر طرفین فاعل و مفعول جاری است و این لواطه چهار قسم است:

1- اگر با ذکور باشد حکمش قتل است و اثباتش مثل زنا چهار شاهد عادل که شهادت حسّی دهند کالمیل فی المکحلة و بر لاطی حرام میشود مادر و خواهر و دختر ملوط و در حرمتش و کبیره بودنش ضروری دین اسلام است بلکه در بعض اخبار فرمودند کفر باللّه است.

2- اگر با اجنبیه باشد حکم زنا دارد و حدّ زنا بار میشود صد تازیانه یا رجم اگر محصنه باشد یا قتل اگر با محارم باشد.

3- اگر با حیوان باشد آن حیوان حرام گوشت میشود و فضله او نجس است اگر متعارف باشد اکل او مثل گاو و گوسفند و شتر باید سوزانید و اگر متعارف نیست مثل اسب و بغل و حمار باید از آن شهر خارج کرد و بشهر دیگری برد 4- اگر با حلال خود باشد جایز است و مکروه و در خبر استدلال بر جوازش فرموده بکلمه من دون النساء در آیه شریفه إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ اعراف آیه 79، و فقهاء استدلال فرموده بآیه شریفه نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ بقره آیه 223.

[سوره هود (11): آیه 80] .... ص : 97

قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ (80)

گفت لوط بقوم اگر بود از برای من یک قوّت و قدرتی که بتوانم دفع شما را بکنم یا پناهگاهی از عشیره و شیعه داشتم که مرا یاری کنند و دفع شرّ شما را از من نمایند.

ص: 97

لکن نمیدانست که چه رکن شدیدی خداوند برای او قرار داده که همان مهمانها که ملائکه بودند که فرستاده لذا جبرئیل گفت بگذار داخل شوند همین که داخل شدند جبرئیل اشاره کرد بدست خود آنها کور شدند که خداوند میفرماید وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ قمر آیه 37.

قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ چه قوّه و چه رکن شدید بالاتر از پناه بخداوند تبارک و تعالی است، خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردند کلام افلاطون حکیم را که گفته بود (الافلاک قصی و الحوادث سهام و الهدف انسان و الرامی هو اللَّه فاین المفرّ) حضرت فرمود

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ

اشاره بآیه شریفه در سوره ذاریات آیه 50 در قضایای نوح علیه السّلام که بقوم خود فرمود فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ و از این جهت از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مروی است فرمود

(رحم اللَّه اخی لوطا لو کان یأوی الی رکن شدید و هو معونة اللَّه تعالی)

این همان خدایی است که حضرت ابراهیم [ع را از آتش نمرود نجات داد و خود حضرت لوط [ع مشاهده کرده بود، موسی [ع و قومش را از فرعونیان نجات داد و دریا شکافته شد، نوح [ع و اصحابش را نجات داد و تمام قوم غرق شدند.

هود و صالح علیهما السلام را نجات داد که شرحش گذشت، او جار المستجیرین و امان الخائفین است.

گر نگهبان من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارم

و چون حضرت لوط بسیار مضطرب و پریشان شد مهمانهای او پرده را برداشتند

ص: 98

[سوره هود (11): آیه 81] .... ص : 99

قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (81)

گفتند ملائکه بحضرت لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم این قوم هرگز بتو آسیبی نمیتوانند رساند پس شبانه اهل خود را بردار و از میان قوم بیرون رو و احدی از قوم مطّلع از خروج شما نشود مگر زن خود را که همراه مبر که آنهم اصابه میکند عذابی را که قوم اصابه میکنند محقق وعده عذاب آنها صبح است آیا صبح نزدیک نیست.

قالُوا یا لُوطُ نظر به اینکه یکی از طرق وحی ارسال ملائکه است بصورت بشریت مثل اینکه جبرئیل بصورت دحیه کلبی بر پیغمبر نازل شد چنانچه میفرماید وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ شوری آیه 50، این ملائکه بصورت بشریت آمدند و حضرت لوط متوجه نشد که اینها ملک هستند اینها گفتند إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ غایة الامر رسل پروردگار اگѠبرای امّت باشد باید بشر باشد و از جنس همان امت باشد حسب و نسبش معلوم باشد و اگر بر شخص نبی باشد باید از جنس ملک باشد بهر صورتی که حکمت اقتضا کند.

لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ مضطرب مباش وحشت نکن اینها نمیتوانند بتو اذیتی کنند و آسیبی رسانند ما جلوگیر آنها هستیم.

فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ موقعی که تمام بخواب رفته باشند کسی شما را نبیند، و در اخبار دارد فقط دو دختر داشت که با خود برد، و در قرآن کریم

ص: 99

هم دارد فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ و الذاریات آیه 36. که در این مدت مدید احدی ایمان نیاورده بود.

باید علماء و وعاظ چندان نادلگران نباشند از اوضاع امروزه که نوع مردم فرمایشات آنها را نمیشنوند بلکه از آنها معرضند که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود در آخر الزمان

یفرّون من العلماء کما یفر الغنم من الذئب

و از مزخرفات و کفریات این تورات رائج دست یهود که بسیار مورد تعجب است دارد که دو دختر لوط پس از آنی که تمام قوم هلاک شدند شهوت بآنها غلبه کرد و دیدند دیگر مردی نیست شراب بلوط دادند و نزد او رفتند و از نسل این دو دختر هفتاد پیغمبر بوجود آمد وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ بنحو مخفیانه بروید که احدی شما را نبیند و مطلع نشود إِلَّا امْرَأَتَکَ متعلق باسر باهلک است یعنی امرأه خود را همراه نبر، نه متعلق به و لا یلتفت که معنی این باشد که او مانعی ندارد ملتفت شود بخصوص بقرینه إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ مخصوصا در خبر دارد که موقعی که حجاره بر قوم بارید حجاره عظیمی بر سر امرأه لوط آمد و هلاک شد.

إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ مثل اینکه لوط تقاضا کرد که بفوریت اقدام کنید اینها گفتند موقع نزول عذاب صبح است، و ظاهرا سر تأخیر تا صبح برای این بوده که حضرت لوط از آن محل خارج شود چون هفت قریه بود و البته پیاده بود تا خارج شود و تأخیر تا صبح چند ساعتی بیش نیست لذا گفتند أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ

[سوره هود (11): آیه 82] .... ص : 100

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (82)

پس موقعی که امر ما رسید قرار دادیم اعلای مراکز قوم را سافل یعنی

ص: 100

وارونه کردیم و باریدیم بر آن مراکز سنگهایی از سجّیل بهم پیوسته.

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا دستور نزول عذاب و اراده حق بر اهلاک قوم جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها که مأمور شد جبرئیل که این هفت شهر قوم لوط را از زمین بر کند ببال خود یعنی این طبقه زمین که آنها سکونت داشتند از جا کنده شد و آن قدر بالا برد که ملائکه آسمان صدای خروسان و سگهای آنها را میشنیدند و این شهرها را وارونه کردند تمام زیر زمین رفتند که دیگر یک عمارتی و اشجاری و آثاری از آنها باقی نماند.

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً اشکال- بعد از واژگون شدن و تمام زیر زمین رفتن باریدن سنگ چه نتیجه دارد.

جواب- عطف بفاء و ثمّ نداده که دلالت بر تراخی کند بلکه بواو که دلالت بر جمع است می گویی زید و عمرو و بکر آمدند دلیل نیست که باین ترتیب آمده باشند در حدیث کسا خداوند میفرماید

(هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها)

با اینکه فاطمه آخر کسی بود که زیر کسا رفت. بناء علی هذا موقعی که شهر کنده شد و بالا رفت امطار حجاره شد سپس سرنگون شد.

مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ سجیل در مجمع البحرین دارد که طین است که در جهنم پخته شده و از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر و هر دانه بر فرق یکی از آنها میرسید و از دبر آنها خارج میشد، و در مجمع البیان دارد عدّه آنها چهار ملیون بود. و منضود یعنی مرتب پی در پی بترتیب نازل میشد.

[سوره هود (11): آیه 83] .... ص : 101

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ (83)

آن حجاره ها علامت داشت نزد پروردگار تو و نیست این بلا از ظالمین ببعید مسوّمة نشان دار بود، بعضی گفتند اسم هر فردی روی هر یک آنها نوشته

ص: 101

شده بود لکن آن علامت چه بوده معلوم نیست فقط خداوند میدانست لذا میفرماید عند ربّک و بالجمله هدف هر یک حجاره یک نفر معین بوده.

وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ بعضی گفتند مراد از ظالمین کسانی هستند که مرتکب عمل قوم لوط بودند و در خبر دارد که هر لاطی موقع مردنش یک حجاره بر فرقش زده میشود و بعضی گفتند کسانی هستند که ایمان نمیآوردند و لکن جمع محلی بالف و لام برای عموم است شامل جمیع ظالمین میشود و این موارد بیان مصداق است منافی با عموم نیست، و تعبیر ببعید اشاره باستحقاق است که هر ظالمی استحقاق این گونه عذاب را دارد لکن ممکن است مورد عفو الهی و تفضل واقع شود و این تحدید و انذار است برای کلیه ظلمه که بترسند چنانچه آثارش بسا ظاهر شده مثل زلزله و وباء و طاعون و سیل و امراض مهلکه مثل سرطان و خناق و کوفت و امثال آنها و اعظم آنها سکته و فجأه که رواج دارد.

[سوره هود (11): آیه 84] .... ص : 102

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ (84)

و فرستادیم بسوی مدین برادر خود آنها شعیب را فرمود ای قوم من پرستش کنید اللَّه را نیست برای شما الهی غیر از او و کم نکنید کیل و وزن را یعنی کم فروشی نکنید بدرستی که من راه نمایی میکنم شما را بخیر و خوبی و بدرستی که من میترسم بر شما عذاب روزی که بتمام شما احاطه کند.

وَ إِلی مَدْیَنَ عطف است به وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ یعنی و لقد

ص: 102

ارسلنا الی مدین و مدین اسم جدّ شعیب است گفتند فرزند ابراهیم بوده و شعیب فرزند میکیل فرزند شحیب فرزند مدین بوده و بعضی نام پدر او را یوئب گفتند و بعضی تویه و بر هر تقدیر مدین جدّ شعیب میشود و قبیله او را بنام جد او نام نهادند مثل نامهای فامیلی و حضرت شعیب بر اصحاب ایکه هم مبعوث شده و ایکه اسم درختی است که او را میپرستیدند اخاهم شعیبا اخوه نسبی نه دینی چنانچه گذشت و در مجمع البحرین نام پدر شعیب را میکد فرزند شخره فرزند مدین دانسته قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ تنبیه- از زمان نوح تا زمان حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تمام قوم آنها مشرک بودند بشرک عبادتی منکر وجود حق نبودند و شرک ذاتی نداشتند فقط ابن کمونه احتمال شرک ذاتی داده در درس افلاطون که سبزواری میگوید:

(هویتان بتمام الذات قد خالفتا بابن الکمونة استند)

و ثنویه شرک افعالی داشتند، و عشائره شرک صفاتی احدی منکر وجود حق نبوده جز طبیعی دهری وای بحال امروز که اکثر اهل عالم طبیعی هستند و جز محسوسات بچیزی معتقد نیستند نه بخدا، نه بملائکه، نه بجن نه ببهشت نه بدوزخ نه لوح نه قلم، نه عرش، نه کرسی آیا چه میشود و چه باید کرد.

وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ مکیال ظرفی است با او کیل میکنند و آن چیزی که کیل میکنند مکیل مینامند، و میزان چیزی است که باو وزن میکنند مثل ترازو و نحوه آن و آن چیز را موزون گویند و نقص المکیال و المیزان در باب معامله و فروش کم فروشی است چنانچه چیزهایی که بزرع و متر معین میشود نقص کنند و این علاوه بر اینکه گناه کبیره است جنبه حق الناسی هم دارد و متصرف اشتغال ذمّه ببقیه آن دارد و تصرف در ثمن بمقدار آن ناقص هم حرام است و این یکی از اعمال قوم شعیب بوده چنانچه معامله با سنگ مجهول الوزن یا کیل

ص: 103

مجهول المقدار معامله مجهوله است و باطل است بیع مجهول جایز نیست.

إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ یعنی بحمد اللَّه شما از حیث مال و دولت و تفضلات الهی احتیاج بکم فروشی ندارید، یا بمعنی اینکه شما را بخیر دلالت میکنم که این باعث فقر و بیچارگی شما میشود.

إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ یعنی بلای عمومی که سر تا سر شما را میگیرد و احدی از شما نجات پیدا نمیکند.

[سوره هود (11): آیه 85] .... ص : 104

وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (85)

و ای قوم من وفا کنید یعنی تمام دهید و تمام بگیرید بعدل و مساوات و اجناس مردم را کم نکنید و سعی در فساد در روی زمین نکنید.

وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا ایفاء تمام دادن و گرفتن است چنانچه ایفاء دین آنکه تمام دین را رد کند، و وفاء بعقد بتمام لوازم آن عمل کند، وفاء بعهد و نذر و قسم آنکه بتمام خصوصیات رفتار کند.

الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ از باب مثال است و الّا بعضی بعدد معلوم میشود معدود است، بعضی بمساحت، بعضی بمشاهده، بعضی بمقدار طولا و عرضا و نحو اینها هر چیزی را تمام دهید کم ندهید و تمام بگیرید زیاد نگیرید که جزو مطفّفین میشوید که فرمود وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ مطففین آیه 1.

بالقسط قسط از لغات متضاده است بر عدل و ظلم هر دو اطلاق میشود و در اینجا بمعنی عدل است و در سوره جن أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

ص: 104

بمعنی ظلم است.

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ بخس در مکیال و میزان و عدد و مساحت کم دادن است وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ بمعنی سعی در روی زمین و از این باب است سعایت نزد ظالم یعنی افساد در روی زمین نکنید مفسدین در حق یک دیگر کسی را بزحمت نیندازید.

افعال صادره شش قسم است اگر دارای مصلحت باشد و هیچ مفسده نداشته باشد حسن صرف است، و اگر بعکس باشد قبیح صرف، و اگر نه مصلحت دارد نه مفسده لغو صرف، و اگر هم مصلحت دارد هم مفسده اگر مصلحت آن بیشتر باشد حسن مطلق، و اگر مفسده زیادتر باشد قبیح مطلق، و اگر مساوی باشد لغو مطلق است.

[سوره هود (11): آیه 86] .... ص : 105

بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (86)

آنچه خداوند برای شما معین کرده بهتر است برای شما اگر بوده باشید مؤمن و نیستم من بر شما حفظ کننده.

بَقِیَّتُ اللَّهِ آن مقدار حقی که خداوند در باب معاملات و معاشرات برای شما قرار داده از منافع و عوائد بهمان قناعت کنید و تعدی بحق دیگران نکنید از برای شما خَیْرٌ لَکُمْ معنی این نیست که غیر از این هم خیر است و این بهتر است بلکه علاوه بر اینکه هیچ خیری در او نیست دارای شرّ صرف است.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ این هم معنی این نیست که اگر مؤمن نیستید بقیة اللَّه خیر نیست بلکه معنی این است که مؤمن میفهمد و تصدیق میکند و غیر مؤمن قبول نمیکند و میگوید بهر وسیله که بشود مال مردم را تصرف نمود بتقلب و سرقت و ظلم و تعدی باید کرد در بند حلال و حرام نیست چنانچه امروز نوع مردم این نحو

ص: 105

هستند کسبهای حرام رواج بسیار دارد.

وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ خداوند شما را دست من نسپرده فقط مأموریت داده که شما را آگاه کنم با اینکه این نحوه ظلمها را عقل هم حکم بقبح آن میکند حتی نزد خود ظالم، و شاهد بر این اینکه اگر دیگری با او چنین کند بد میداند مثلا این آدم کم فروش اگر جنسی را بخرد و باو کم دهند دادش بلند میشود، بعلاوه آنچه از آیات و اخبار آل اطهار علیهم السلام و تجربه مشاهده شده اینکه برکات الهیه در درستکاری است و تقلب و ظلم جز نکبت چیزی ندارد.

[سوره هود (11): آیه 87] .... ص : 106

قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ (87)

گفتند قوم شعیب بشعیب که آیا نماز تو وادار کرده تو را اینکه ترک کنیم آنچه را که پدران ما عبادت میکردند یا اینکه ترک کنیم آنچه را که عمل میکنیم در اموال خود محققا هر آینه تو عاقل دانایی هستی.

آنچه بنظر میرسد در تفسیر این آیه شریفه اینکه قوم شعیب چون منکر رسالت او بودند و اینکه از جانب خداوند دستور باو داده شده قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ چون تو عبادت خدایان ما نمیکنی میخواهی ما هم مثل تو باشیم و عبادت خدایان خود را نکنیم أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا با اینکه این خدایان را ما از پیش خود عبادت نمیکنیم آباء و اجداد ما هم عبادت میکردند چگونه ما دست از دین آبائی و اجدادی خود برداریم.

أَوْ أَنْ نَفْعَلَ عطف بما یعبد آبائنا است یعنی ترک کنیم آنچه که میکنیم در اموال خود از بخس در مکیال و میزان آیا این گفتار از روی عقل و شعور است

ص: 106

فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا که اختیار مال خود را نداشته باشیم که هر نحوی بخواهیم تصرف کنیم.

إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ بدرستی که هر آینه تو حلیم و رشیدی این حلم است که با ما و دین ما و فعل ما مخالفت میکنی و این رشد است که دین آبائی و و اجدادی ما را باطل میدانی یعنی نه حلم داری نه رشد بلکه سفیه و نادانی و این نوع تعبیر متعارف است کسی که یک حرفی یا عملی بر خلاف سلیقه آنها بزند میگویند خیلی عقل داری بزبان عوام یعنی که کشک.

[سوره هود (11): آیه 88] .... ص : 107

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (88)

فرمود شعیب ای قوم من آیا رؤیت میکنید که اگر من از روی دلیل قطعی و برهان علمی از جانب پروردگارم باشم و روزی داده مرا از جانب خود روزی خوبی و من اراده نکردم با شما مخالفت و ستیزگی کنم بآنچه که شما را نهی میکنم از آن غرضی ندارم جز اصلاح بقدری که توانایی دارم و نیست توفیق من مگر بخداوند بر او توکل کردم و بسوی او انابه میکنم.

این آیه شریفه شاهد قوی است بر آنچه در آیه قبل بیان کردیم بر خلاف آنچه مفسرین گفتند که اعراض از نقل آنها کردیم چون تفسیر برأی بوده که گفتیم قوم شعیب نظرشان این بود که تو از جانب خدا نیامده ای فقط میخواهی ما هم مثل تو باشیم نماز کنیم و بتها را کنار گذاریم و آنچه میخواهیم در اموال خود

ص: 107

تصرف نکنیم و این گفتار با حلم و رشد مناسبت ندارد و از روی هوی و پیش خود است لذا در جواب آنها قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی من بدون دلیل و مدرک با شما نمیگویم و نیامده ام بیّنه و معجزه دارم که فعل الهی است بمن داده شده که دلیل قطعی و حجت بالغه باشد بر صدق دعوای من، در اخبار بما نرسیده که معجزه شعیب چه بوده ولی این جمله دلالت صریح دارد که بدون معجزه نبوده.

وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً اشاره به اینکه طمع بمال شما ندارم آن قدر خداوند بمن عطا فرموده که احتیاج بمال شما ندارم.

وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ نه بجنگ شما آمده ام و نه میخواهم شما را در زحمت بیندازم و نه با شما دشمنی دارم إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ اینکه میگویم پرستش نکنید جز خدای یکتای بی همتا را و در معاملات خود کم فروشی نکنید.

إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مقصدی ندارم جز سعادت دنیا و آخرت شما و اینکه با هم موافقت و مساوات داشته باشید بهم ظلم نکنید به عدالت رفتار کنید نه از کسی زیاد بگیرید و نه بکسی کم دهید که تولید عداوت و عناد میکند بین شما مَا اسْتَطَعْتُ هر قدر که بتوانم اصلاح کنم.

وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ از خدا میطلبم که بمن توفیق دهد که بتوانم شما را سعادت مند کنم و هدایت نمایم و دنیا و آخرت شما را تأمین کنم.

عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ بشما نظر ندارم که بیائید بمن کمک دهید و همراهی کنید اعتمادم و توکّلم باو است و بس وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ هر چه بخواهم در خانه او میروم و از او میطلبم.

ص: 108

[سوره هود (11): آیه 89] .... ص : 109

وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ (89)

ای قوم من گرفتار نکند شما را ستیزگی و دشمنی و مخالفت با من بعذاب و بلائی اینکه اصابه کند بشما مثل آنچه بقوم نوح اصابه کرد از غرق یا بقوم هود از باد یا بقوم صالح از رجفه و قوم لوط از شما بعد زمانی ندارند.

وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ جرم کسب معصیت است، مجرم گنه کار است یعنی باعث نشود و وادار نکند شما را شقاقی شقاق جدایی است که دیگر قابل التیام نباشد مثل قوله تعالی لِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

انفال 13، و بسیاری از آیات دیگر یعنی مخالفت و معادات و افتراق و محاربه و ستیزگی و اختلاف و معاندت شما با من باعث و موجب استحقاق عذاب أَنْ یُصِیبَکُمْ بر شما اصابه کند که تماما هلاک شوید که احدی نجات پیدا نکند چنانچه بر امم سابقه در اثر مخالفت با انبیاء خود اصابه کرد مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ که از آسمان بارید و از زمین جوشید آب بقدری که کوه ها زیر آب رفت و تمام هلاک شدند حتی زن نوح و فرزند او.

أَوْ قَوْمَ هُودٍ که هفت شب و هشت روز چنان ریح عقیم باد سموم تمام آنها را هلاک نمود.

أَوْ قَوْمَ صالِحٍ که گفتند زلزله و صیحه و صاعقه موجب رجفه آنها شد و تمام هلاک شدند.

وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ زمان لوط با زمان شعیب چندان فاصله نداشت و قوم شعیب میدانستند و بآنها خبر رسیده بود که بخسف و امطار حجاره تمام هلاک شدند شما هم بهتر از آنها نیستید.

ص: 109

[سوره هود (11): آیه 90] .... ص : 110

وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ (90)

و طلب آمرزش کنید از گناهان گذشته خود پروردگار خود را پس از آن توبه کنید بسوی او که دیگر مرتکب نشوید محققا بدانید که پروردگار من هم رحیم است رحمت او شامل حال شما میشود و هم ودود است با مودّت و محبّت است نسبت ببندگانش هم میآمرزد و هم قبول توبه میکند.

وَ اسْتَغْفِرُوا غفران پوشیدن است و غفران ذنوب پوشیدن گناه باینست که هیچ اثری از آثار گناه را ظاهر نکند نه در نامه عمل ثبت باشد که بکلی محو کند، نه در نظر ملائکه باشد از نظر آنها ببرد، نه بعقوبات اخروی عقوبت کند نه بآثار وخیمه دنیوی گرفتار نماید ربّکم مربّی شما است که شما را تربیت میکند تا شما را بسعادت و مقامات عالیه برساند.

ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ توبه پشیمانی است چنانچه از رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود

(کفی فی التوبة الندم)

و اثر پشیمانی اینست که دیگر خود را آلوده نکند پشیمانی از شرک توحید است، پشیمانی از کفر ایمان است، پشیمانی از ترک واجبات اتیان و تدارک است، پشیمانی از معاصی ترک است، پشیمانی از ذهاب حقوق ردّ آنها است کلا بحسبه.

إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ دشمنی با کسی ندارد مؤاخذه نمیکند، بنده دوست است، ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و اعطاء عقل و افاضه نعم دنیوی و مثوبات اخروی تماما از روی محبت و لطف و عنایت و تفضل و عطوفت ببندگان است

ص: 110

[سوره هود (11): آیه 91] .... ص : 111

قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراکَ فِینا ضَعِیفاً وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزِیزٍ (91)

گفتند قوم بشعیب که ما بسیاری از این حرفهای تو را نمی فهمیم چه می گویی و ما هر آینه تو را بچشم حقارت در خود می بینیم فقط عشیره تو اشخاص محترم معزز هستند اگر برای خاطر آنها نبود تو را سنگسار میکردیم ولی خودت بر ما شرافتی و عزّتی نداری.

قالُوا یا شُعَیْبُ پس از این مواعظ و نصایح با زبان محبت آمیز و بیان لطف الهی در جواب او گفتند ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ یعنی کلمات تو کلمات بیهوده گویی است قابل فهم و درک نیست که ما دست از خدایان خود برداریم و در اموال خود آنچه میخواهیم تصرّف نکنیم و بیائیم اطاعت تو را بکنیم با اینکه وَ إِنَّا لَنَراکَ فِینا ضَعِیفاً وقعی و احترامی و عزّتی نزد ما نداری یک آدم ضعیف بی اسم بی عنوانی بیش نیستی، و آنچه مفسرین در معنای ضعیف گفتند که العیاذ شعیب کور بوده یا آفت داشته غلط است زیرا در شرائط نبوت گفته ایم که انبیاء اموری که باعث نفرت مردم باشد نباید دارا باشند چنانچه نسبتهایی که بحضرت ایّوب میدهند کذب محض است.

وَ لَوْ لا رَهْطُکَ رهط طائفه و قبیله و عشیره را گویند لَرَجَمْناکَ برای احترام آنها تو را رها کردیم و الّا تو را سنگ سار میکردیم که دیگر این گونه صحبتها را نکنی و مزاحم کارهای ما نباشی.

وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزِیزٍ اهمیتی نزد ما نداری که ما مراعات شخصیت تو را بکنیم هیچگونه عزّتی نزد ما نداری فقط قبیله تو اعتباری دارند ما بآنها عزّت میگذاریم.

ص: 111

[سوره هود (11): آیه 92] .... ص : 112

قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (92)

فرمود ای قوم من آیا عشیره من نزد شما عزیزترند از خداوند عالم که او را گرفتید یعنی فرمایشات او را عقب سر خود انداختید که اعتناء باو نکردید و حال آنکه محققا پروردگار من بآنچه شما عمل میکنید احاطه دارد.

قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ نظر به اینکه گفتند عشیره شعیب هم بمسلک قوم بودند و ایمان نیاورده بودند و هم صاحب اسم و عنوان بودند و بر سایر عشائر مقدم بودند چون شعیب از این فامیل بود ملاحظه میکردند فرمود آیا اینها پیش شما عزیزترند من اللَّه که تمام عزّت و شرف ذاتی او است و هر که هر چه عزت داشته باشد جعلی و اعتباری است و عرضی که خدا باو داده چنانچه میفرماید مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً فاطر آیه 11 و نیز میفرماید وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ منافقون آیه 8، پس اگر کسی عزّت خدایی داشته باشد مثل انبیاء و رسل و مؤمنین آن عزّت است، و اما عشیره و فامیل و دولت و ثروت و حسب و نسب در صورتی که ایمان نباشد موجب ذلّت و خفّت است نه عزت و شرافت وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا ضمیر راجع باللّه است یعنی اعتناء باو نمیکنید چون رسول او را میخواهید رجم کنید و برسالت او عمل نمیکنید و البته کسی که برسل الهی و اولیاء او دشمنی کند باو دشمنی کرده

من احبکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه

جامعه کبیره

الذین من والاهم فقد وال اللَّه و من عاداهم فقد عادی اللَّه

جامعه صغیره.

إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ نه اعمال شما بر او مستور است، نه شما از تحت قدرت او بیرونید لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ

ص: 112

بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً

طلاق آیه 12.

[سوره هود (11): آیه 93] .... ص : 113

وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ (93)

و ای قوم من آنچه تمکن دارید از کفر و شرک و فسق و فجور بکنید من هم آنچه قدرت دارم در تبلیغ و ارشاد شما عمل میکنم زود باشد بدانید کیست که بیاید او را عذاب خوار کننده و کیست او کاذب و دروغ گو و انتظار بکشید و چشم براه باشید من هم با شما انتظار میکشم و چشم براهم.

وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ بعد از آنکه ایمان نیاوردند و دست از اعمال زشت خود بر نداشتند و حضرت شعیب مأیوس شد و اعمال زشت آنها منحصر بکم فروشی، نقص در مکیال و میزان نبود بلکه افساد در زمین میکردند و سر راه بر کسانی که میخواستند خدمت شعیب برسند و ایمان آورند می نشستند و جلوگیری میکردند و آنها را تحدید میکردند چنانچه در سوره اعراف گذشت در آیه شریفه وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ، الی قوله تعالی: وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً الایة آیه 83 و 84، حضرت شعیب وعده عذاب داد فرمود هر چه میتوانید که معنای مکانتکم است یعنی مکنت و تمکن دارید بکنید.

إِنِّی عامِلٌ من هم بوظیفه خود عمل میکنم سَوْفَ تَعْلَمُونَ که من بر حق هستم یا شما مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ که خدایان شما بر من عذاب نازل میکنند یا خدای من بر شما عذاب نازل میکند.

وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ من دروغگو هستم در دعوی رسالت و دعوت بتوحید و اعمال

ص: 113

صالحه یا شما دروغ می گویید در دعوت بشرک و فساد و بزودی بر شما معلوم میشود وَ ارْتَقِبُوا چشم براه باشید و منتظر که هدف عذاب کدام یک از طرفین هستیم إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ من هم این چشم براهی و انتظار را دارم و این آخرین هدف انبیاء است بعد از آنی که بکلی از قوم مأیوس شدند و حجت بر آنها تمام شد و دیگر قابل هدایت نیستند چنانچه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با نصارای نجران کارشان بمباهله کشید که شرحش گذشت و همچنین سایر انبیاء.

[سوره هود (11): آیه 94] .... ص : 114

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ (94)

و موقعی که امر ما رسید بنزول عذاب نجات دادیم شعیب و کسانی که ایمان آورده بودند باو برحمت از ما و گرفت کسانی که ظلم کردند از قوم صیحه آسمانی پس صبح کردند در حالی که اجساد آنها مرده بدون روح زمین افتاده.

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا گذشت معنای امر که مراد عذاب است یا نزول عذاب یا مشیّت و اراده حق بنزول عذاب.

نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ به اینکه از میان قوم خارج شوند که صدای صیحه را نشنوند برحمة منّا زیرا لیاقت شمول رحمت را داشتند و مورد تفضلات الهی بودند و استحقاق عذاب را نداشتند لذا خارج شدند.

وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ اینها هم شرک داشتند که إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12، و هم ظلم بشعیب و مؤمنین و هم بیک دیگر از جهت نقص مکیال و میزان و از جهت افساد فی الارض و هم ظلم بنفس که خود را در معرض عذاب انداختند، و صیحه گفتند صیحه جبرئیل بوده یا صدای آسمانی

ص: 114

که یک مرتبه آنی روحها از قالب خارج شد و تمام شدند.

فَأَصْبَحُوا استفاده میشود که این صیحه شبانه بوده که در صبح یک نفر زنده باقی نماند فِی دِیارِهِمْ جمع دور است بمعنی خانه یعنی در خانه های خود و این هم قرینه که صیحه در شب بوده زیرا اگر روز بود در کوچه ها و بازارها بودند جاثمین جاثم افتاده یعنی جسد آنها روی زمین افتاده، اشاره بهلاکت و موت است.

[سوره هود (11): آیه 95] .... ص : 115

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

گویا اصلا در آن دیار سکونت نداشتند آگاه باشید مدین قوم شعیب مطرود شدند از رحمت الهی همان نحوی که ثمود قوم صالح مطرود شدند.

کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها یعنی لا یقیموا فیها که اصلا در آن دیار سکونت و قیامی نداشته بودند چنانچه در آیه شریفه کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ یونس آیه 24 یعنی اصلا کشت نکرده بود زرع خود را که بکلی آثارش از بین رفته و این عبارت در مورد ثمود گذشت در آیه 70 و شرحش ذکر شد و از همین جهت تشبیه فرموده حال قوم شعیب را بحال قوم صالح.

أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ که قوم شعیب باشند کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ که قوم صالح باشند، و بعد از رحمت که قریب المعنی با لعن است یعنی از قابلیت رحمت افتاده اند دیگر قابل هدایت نیستند و مطرود از درگاه ربوبی شدند و آنها را بخودشان واگذار نمود قلوب آنها سیاه شده و قساوت آنها را فرو گرفته.

[سوره هود (11): آیه 96] .... ص : 115

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (96)

و هر آینه بتحقیق فرستادیم موسی را با معجزات و آیات ما و با دلیل و برهان آشکارا

ص: 115

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی شرح ارسال موسی در بسیاری از سور قرآنی بیان شده و قبلا در سوره اعراف از آیه 101 تا آیه 155 پنجاه و پنج آیه گذشت و در سوره طه و سوره قصص و بسیاری از سور تفصیلا و اجمالا خداوند بیان فرموده و در اینجا مجرد اشاره شده.

بآیاتنا معجزاتی که بدست موسی داده شد بنصّ قرآن نه معجزه که میفرماید فِی تِسْعِ آیاتٍ نمل آیه 12.

وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ سلطان دلیل و برهان است که قابل هیچ گونه اشکال نباشد و طرف مقابل را ملزم کند که نتواند جواب دهد و آشکار باشد که دلیل حسی باشد زیرا ادله عقلیه و لو بسیار محکم و متقن است لکن بر شخص جاهل بخصوص معاند و مخالف چندان تأثیری ندارد و میگوید من درک نمیکنم و از عهده جواب آن بر نمیآیم ولی ممکن است جواب داشته باشد که دانشمندان بتوانند جواب دهند ولی ادله حسّیه که بعین مشاهده میکنند مثل نوع معجزات انبیاء بالاخص حضرت موسی [ع عصا اژدها شود، ید و بیضا، شکاف دریا، خروج آب از دل سنگ و امثال اینها و بسیاری از معجزات حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تکلم سنگ ریزه، ستون حنّانه، شق القمر و نحو اینها فقط در مقابل آنها حمل بسحر کنند با اینکه گفتند (سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار).

[سوره هود (11): آیه 97] .... ص : 116

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ (97)

ارسال موسی بسوی فرعون و گروه او که قبطیان باشند بوده لکن قوم فرعون پس از مشاهده این معجزات باهره متابعت فرعون را کردند و ایمان نیاوردند و بامر فرعون رفتار کردند و حال آنکه امر فرعون بر خلاف عقل و صلاح و حسّ و و جدان بوده احمقانه طبق هوی و هوس و کبر و عناد و عصبیت بوده و هیچ گونه رشدی

ص: 116

در آن نبود.

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ حضرت موسی فقط مبعوث بر آنها نبود بلکه بر بنی اسرائیل هم مبعوث شده بود و دینش ناسخ دین ابراهیم بود نسبت بامّت خود و باقی بود تا زمان عیسی لذا اولوا العزم بود فقط بنی اسماعیل بدین ابراهیم باقی بودند تا زمان بعثت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

فَاتَّبَعُوا ملاء فرعون که قبطیان و لشگریان او بودند فقط مردی از آل فرعون که مخفیانه ایمان آورد که در سوره مؤمن شرح حالش بیان شده و زن فرعون آسیه که فرعون او را کشت بنحو سختی که در قرآن از قول او نقل میفرماید إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ تحریم آیه 11.

أَمْرَ فِرْعَوْنَ که منع شدید کرد از ایمان بموسی آنها هم متابعت کردند و چندین مرتبه در مقام قتل موسی و کسانی که باو ایمان آورده بودند بر آمدند تا خدا دفع شرّ آنها را کرد و تماما در رود نیل غرق شدند.

وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ رشد مقابل سفاهت است سفیه کسی را گویند که افعال و اقوالش عقلایی نباشد چه سفاهتی است بالاتر از اینکه بگوید فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی قصص آیه 38 یا بگوید أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24، یا بگوید یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ مؤمن آیه 38، یک عاقل در اینها نبود که بگوید صرح غایت ارتفاعش چهل متر است آیا خدای موسی در چهل متری در هوا منزل کرده آنهم این طرف که صرح تو بنا شده، یا اسباب سماوات در چهل متری است، یا بگوید تو ربّ اعلا هستی پیش از وجودت کجا بودی و بعد از مردنت کجا هستی، یا بگوید یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی قصص آیه 38 و غیر اینها از مزخرفات

ص: 117

[سوره هود (11): آیه 98] .... ص : 118

یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98)

پیش قافله میشود قوم خود را که او از جلو و آنها از عقب در روز قیامت پس وارد میکند آنها را در آتش و بد جائیست ورد آنها.

یَقْدُمُ قَوْمَهُ چون در دنیا مقدم بود بر کفر و ضلالت در آخرت هم باید مقدم باشد در عذاب و عقوبت و این اختصاص بفرعون ندارد تمام ارباب ضلال و دعات باطله چنین است که آنها جلو میآیند و اتباع آنها در عقب آنها یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ الایة اسری آیه 73 وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41، متبوع هر قومی حق یا باطل مقدم است و اتباع آن در اثر او وارد بهشت یا جهنم میشوند (حشر محبان علی با علی، حشر محبان عمر با عمر)، یَوْمَ الْقِیامَةِ بمجرد اینکه زنده شوند و وارد صحرای محشر شوند زیرا کفار و مشرکین و اهل ضلالت نه دیوانی بر آنها باز میکنند و نه میزانی نصب میکنند و نه حسابی میکنند بدون حساب و کتاب.

فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ چنانچه او در دنیا آنها را اضلال کرد و آنها گمراه شدند در آخرت هم او وارد آتش میشود و آنها را وارد میکند یعنی سبب ورود آنها اینست که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند

(المرء مع من احبّ)

و فرمودند

(من احبّ حجرا حشره اللَّه معه)

وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ آتشی که از غضب الهی افروخته شده که آسمانها و زمین طاقت او را ندارند با این بدنها چه میکند چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام در مناجاتش در دعاء کمیل عرض میکند

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانّه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض الدعاء)

ص: 118

[سوره هود (11): آیه 99] .... ص : 119

وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (99)

و تابع شدند قوم فرعون فرعون را هم در این دنیا لعنت الهی را و هم روز قیامت بد عطیه ای است که بآنها عطا میشود، لعنت دوری از رحمت و مشمول عذاب الهی شدن است.

وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ یعنی فی هذه الدنیا لعنة که چه بلائی بر آنها نازل شد فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ الایة اعراف آیه 130 شرحش گذشت.

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ عطف بهذه یعنی و اتبعوا فی یوم القیمة لعنة بهمین دخول در آتش بدون حساب بلکه عذاب عالم برزخ را هم دارند.

بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ روز اعانة و عطاء می گویی ارفده یعنی اعانه و اعطاه یعنی بد اعانت و عطائی است لعنت الهی و عذاب دنیوی و اخروی.

[سوره هود (11): آیه 100] .... ص : 119

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُری نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ (100)

این قضایا از قوم نوح تا موسی از خبرهای شهرستانهای آنها است که پس از هلاکت اهل آنها بعضی از آن شهرستانها آثاری از آن باقیست که عبرت دیگران باشد مثل مصر و بعضی خراب و ویران شده که هیچ اثری از آنها باقی نمانده.

ذلک اشاره بخبرهائیست که از قوم نوح و عاد و ثمود و اصحاب لوط و قوم شعیب و فرعونیان خداوند خبر داده.

مِنْ أَنْباءِ الْقُری من تبعیضیه است و تاب دو معنی دارد یکی آنکه این قرای آنها خبرهای دیگر هم دارند که در قرآن در سایر سور اشاره فرموده و اینها که خبر دادیم بعض آنها است، دیگر آنکه قرای دیگری هم هست که ظالمین

ص: 119

در آنها هلاک شدند و اینها که خبر دادیم بعضی از قرای است. انباء جمع نبأ است و نبأ بمعنی خبر دادن از قضایای واقعة است، و تعبیر بقری برای اینست که تمام اهل آنها هلاک شدند لکن خود قری بعض آنها بکلی مخروبه شد که هیچ اثری از آنها باقی نماند مثل قرای قوم لوط که سرنگون شد یا مخروبه شد چنانچه میفرماید بعد از ذکر قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم، قوم لوط، اصحاب مدین، تکذیب موسی فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها الایة حج آیه 44، و بعض آنها آثار آنها باقی ماند و پس از هلاکت اهلش بدست مؤمنین افتاد مثل منازل فرعونیان که میفرماید کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ دخان آیه 27، و نیز میفرماید فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ شعراء آیه 57.

نَقُصُّهُ عَلَیْکَ جهت تسلیت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مخالفت قومش و انذار قوم که شما هم عزیزتر از آنها نیستید چنانچه میفرماید أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ قمر آیه 43 مِنْها قائِمٌ مثل منازل فرعونیان وَ حَصِیدٌ مثل قراء قوم لوط.

[سوره هود (11): آیه 101] .... ص : 120

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ (101)

و ما ظلم نکردیم باین امم انبیاء که هلاک شدند و لکن خود آنها بنفوس خود ظلم کردند پس بی نیاز نکرد آنها را خدایان آنها که میپرستیدند غیر از خدای متعال از هیچ گونه عذابی موقعی که آمد امر پروردگار تو و زیاد نکردند بر آنها غیر از هلاکت و فناء و از بین رفتن آنها.

ص: 120

وَ ما ظَلَمْناهُمْ ظلم از قبایح عقلیه است و محال است از خداوند صادر شود و یکی از معانی عدل همین است که ظلم نمیکند و فعل قبیح و لغو از او صادر نمیشود بر کافر و فاسق زائد بر استحقاق عذاب نمیکند و غیر مستحق را عذاب نمیفرماید وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ با اینکه خداوند از راه لطف و رحمت بر آنها انبیاء فرستاد و حجت را بر آنها از هر جهت تمام کرد و راه رستگاری و نجات از مهالک را بآنها نشان داد و آنها علاوه بر اینکه قبول نکردند در مقام اذیت و ظلم بانبیاء و گروندگان بآنها هر قدر توانستند کردند و فسق و فجور و طغیان نمودند و مانع دیگران هم شدند و نگذاشتند آنها بشرف ایمان مشرف شوند.

فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ پس بی نیاز نکرد آنها را از عذاب الهی آلِهَتُهُمُ بتهای آنها و جلوگیری نکردند از عذاب.

الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ خداوند عالم است که قدرت دارد بر دفع شرّ آنها از انبیاء و مؤمنین و اینکه دشمنان آنها را هلاک نماید مِنْ شَیْ ءٍ هیچگونه نفعی و دفع ضرری این آلهه آنها برای آنها ندارند یک جمادی بیش نیستند.

لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ موقعی که مشیّت الهی تعلق گرفت بهلاکت آنها اصنام آنها که جای خود دارند اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند مقابل مشیّت الهی عرض اندام کنند قدرت ندارند.

وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ تتبیب هلاکت است یعنی آلهه آنها سبب شدند بر نزول عذاب الهی این هم باین معنی که پرستش اینها آلهه خود را که شرک باشد سبب استحقاق آنها شد بر عذاب آنها هم در دنیا و هم در آخرت و الّا خود آلهه که یک جمادی بیش نیست و منشأ هیچگونه اثری نیستند.

[سوره هود (11): آیه 102] .... ص : 121

وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ (102)

و همین نحو میگیرد پروردگار تو زمانی که بگیرد اهل شهرستانها که ظلم

ص: 121

کرده باشند محققا اخذ الهی بعذاب بسیار دردناک است و بسیار سخت است.

و کذلک یعنی همین نحوی که امم سابقه را بواسطه شرک و مخالفت انبیاء خود عذاب نازل کردیم این مشرکین و مخالفین تو را هم معذب میکنیم.

أَخْذُ رَبِّکَ این نوع خدا گیر میشوند إِذا أَخَذَ الْقُری یعنی اهل القری از کفار و مشرکین که از قابلیت هدایت افتادند و قساوت آنها را فرو گرفت وَ هِیَ ظالِمَةٌ نفس قری ظالم نیست مراد اهل قری است و مراد از ظالمة همان ظلم بنفس است که ایمان نیاوردند و ظلم بسایر کفار که صدّ عن سبیل اللَّه نمودند و ظلم بنبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مؤمنین در اذیت و آزار.

إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ همین نحوی که خداوند ارحم الراحمین است فی موضع العفو و الرحمة اشد المعاقبین است فی موضع النکال و النقمه) اخذ الهی بسیار دردناک و بسیار سخت است و بسیار عظیم است.

[سوره هود (11): آیه 103] .... ص : 122

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ (103)

محققا در این قضایای انبیاء سلف و امم ماضیه هر آینه آیت و دلیل و برهان است برای کسی که بترسد عذاب آخرت را که آخرت روزیست که جمع میشوند از برای آن روز جمیع الناس مؤمن و کافر و آن روزی که در حق آنها شهود شهادت میدهند یا جمیع ناس خصوصیات آن روز را مشاهده میکنند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً یعنی در این قصص انبیاء که تذکر دادیم، آیة و نشانه است برای امری و دلیل که دلالت میکند بآن امر و برهان که واضح و مبین میکند آن امر را که مخالفت انبیاء چه عواقب وخیمه دارد در این عالم و عالم آخرت

ص: 122

ولی پی بردن باین دلیل و برهان و آیة و ترتیب اثر بر آن مخصوص است لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ که ایمان بمعاد داشته باشد و لازمه آن ایمان بجمیع عقائد حقه و اجتناب از معاصی الهیه و اتیان باعمال صالحه است سپس خداوند توصیف آن روز را میکند.

ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ نفرمود یوم یجمع الناس بصیغه معلوم بلکه بصیغه مجهول اشاره به اینکه آنها باختیار خود اجتماع نمیکنند بلکه آنها را خداوند جمع میفرماید خوب و بد هر که هست و هر چه هست.

وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ نوع مفسرین بمعنی اول تفسیر کردند یعنی تمام بلکه جنّ و انس و ملک آن روز را مشاهده میکنند، لکن لفظ مجموع دلالت بر این معنی داشت که اگر تمام جمع شوند البته آن روز مشهود آنها خواهد بود، و اما بمعنی دوم که بنظر اظهر است یعنی مشهود در حق آنها شهادت میدهند و یشهد علی ذلک تفسیر علی بن ابراهیم که گفت ای یشهد لهم و علیهم الانبیاء و الرسل و ذکر انبیاء و رسل از باب مثل است و الّا شهود قیامت بسیار هستند اعضاء و جوارح، ملائکه، قرآن، شهور مثل شهر رمضان، زمین و زمان و انبیاء و ائمه و مؤمنین و غیر اینها بر کلیه اعمال.

[سوره هود (11): آیه 104] .... ص : 123

وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (104)

و تأخیر نمیاندازیم روز قیامت را مگر آنکه مدّت معینی شمرده شده است که بوقت معیّن فی علم اللَّه آنی تأخیر و تقدیم ندارد وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

وَ ما نُؤَخِّرُهُ از آن که مقدّر شده تأخیر نمیاندازیم إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ مدّت بقاء دنیا بمجرد فناء دنیا آخرت بر پا میشود که میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ

ص: 123

فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

[سوره هود (11): آیه 105] .... ص : 124

یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ (105)

روزی که میآید روز قیامت احدی قدرت بر تکلم ندارد مگر باذن و اجازه خداوند پس بعض از افراد جن و انس دارای شقاوت هستند و بعضی سعادتمند.

یَوْمَ یَأْتِ همان ساعت که تمام خلق زنده میشوند و دستگاه قیامت بر پا میشود و اوضاع محشر مشاهده میشود تمام حیران و سرگردان و مضطرب و پریشان حال یک طرف بهشت زینت کرده، عرش سایه انداخته منبر وسیله نصب شده، لوای حمد بر پا حوض کوثر کنار آنجا انبیاء و اوصیاء و اولیاء مجتمع. نسیم بهشت میوزد و لوای حمد در حرکت و باد میزند بر سر آنها که همین صحرای محشر است، و یک طرف در یسار محشر جهنم افروخته نعره اش گوشها را کر کرده.

شعله او بالا میرود، خورشید یک نی بالای سر آنها سیاه شده، زمین مثل کوره حداد میجوشد، کفار و مشرکین و اهل ضلالت مجتمع مواقف قیامت بر پا که که حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(انّ للقیمة خمسین موقفاً کل موقف مقام الف سنة ثمّ تلا قوله تعالی فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة)

لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ تمام نفوس ساکت و صامت قدرت بر تکلم ندارند الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ یس آیه 65 دهن ها مهر میشود إِلَّا بِإِذْنِهِ مگر کسانی که مأذون بر تکلم باشند پس از اذن بتکلم درآیند حتی اعضاء و جوارح یک جا میفرماید شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ فصّلت آیه 19 یک جا میفرماید وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ یس آیه 65، یک جا میفرماید فَکَیْفَ إِذا

ص: 124

جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً

نساء آیه 45، الی غیر ذلک از آیات و اخبار.

فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ اهل محشر را دو قسمت فرموده یک قسمت سعداء و یک قسمت اشقیاء و مراد مکلفین هستند و الا اطفال و مجانین و قاصرین از کفار خارج از این دو قسمت هستند، و سعادت و شقاوت ببرهان عقل و نصوص قرآنی و صریح اخبار و ضرورت دین و مذهب دائر مدایر ایمان است اگر ایمان باشد و لو با گناه جن و انس باشد بالاخره سعادت مند میشود و اگر نباشد و لو با عبادت جن و انس باشد در شقاوت است و از این جهت تعبیر به فمنهم فرموده که بعض آنها شقی و بعضی سعید، و منافات ندارد که بعضی نه سعادت و نه شقاوت داشته باشند، و وجه تقدیم شقی بر سعید بواسطه کثرت اشقیاء و قلّة سعداء است بلکه یک بهزار است.

[سوره هود (11): آیه 106] .... ص : 125

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ (106)

پس امّا کسانی که شقاوت را اختیار کردند پس جایگاه آنها در آتش است و از برای آنها در آتش فریاد و ناله و زاری است.

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا اهل شقاوت بسیار هستند و درجات عذاب آنها هم مختلف است طبیعی و مشرک بجمیع اقسام شرک و کافر و منافق و معاند و مخالف و فرق شیعه غیر اثنی عشری و منکر ضروری دین و ضروری مذهب و مبدع و ضال و مضل و هر چه نزدیک تر باشد عذابش سخت است، مشرک از طبیعی، کافر از مشرک، منافق از کافر، معاند از منافق، مخالف از معاند، سایر فرق شیعه از از مخالف، منکر ضروری دین از فرق شیعه، منکر ضروری مذهب از منکر ضروری دین، مبدع از منکر ضروری، ضال از مبدع، مضل از ضال و سرّش با

ص: 125

اینکه در ابتداء نظر عکس میآید چون نزدیک تر بحق است لکن چون حجت بر او تمام تر است عقوبتش شدیدتر است.

ففی النار جایگاه آنها آتش دوزخ است که از غضب الهی افروخته شده که هیزمش ابدان آنها است و سنگ کبریت وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ بقره آیه 22، تحریم آیه 6 إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ انبیاء آیه 98 أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جنّ آیه 51.

لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ زفره در مجمع البحرین میگوید (الزفیر اول صوت الحمار و الشهیق آخر صوته لانّ الزفیر ادخال للنفس و الشهیق اخراجه) یعنی مثل حمار صدا میکنند و فریاد میزنند پس از آن ناله میکنند و از صدا میافتند.

[سوره هود (11): آیه 107] .... ص : 126

خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ (107)

همیشه در آتش هستند مادامی که آسمانها و زمین هست مگر آنچه بخواهد پروردگار تو محققا پروردگار تو میکند آنچه اراده کند جلوگیر ندارد.

بعضی از حکماء و عرفاء که منکر خلود شدند تمسّک باین آیه و آیه بعد کردند که پس از طی سماوات و ارض دستگاه بهشت و جهنم برچیده میشود و ماهیات بکلی معدوم و وجود صرف که ذات اقدس حق است باقی چنانچه مثنوی میگوید

(پس عدم گردم عدم چون ارقنون گویدم کنا الیه راجعون

و آیات مطلقه در باب خلود را تقیید میکنند باین آیه.

و اما جواب- آنکه اولا خلود از ضروریات دین است و منکر آن کافر است

ص: 126

و ثانیا اگر مراد از دوام سماوات و ارض بقاء آنها است باین صورت همان ابتداء فناء دنیا و قیام قیامت از این صورت میافتد چنانچه میفرماید یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104 یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ ابراهیم آیه 49، پس باید اصلا دستگاه بهشت و جهنمی نباشد که صریح آیات است حتی همین آیه، و اگر مراد زوال ماده آسمان و زمین است فهو اول الکلام بلکه صریح آیات است که مواد اشیاء باقی است و لو صور آنها تغییر کند کما اینکه مفاد تبدیل و طی کطی السجل هم همین است بلکه بهشت و جهنم هم در همین آسمانها و زمین است که در قرآن میفرماید عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی نجم آیه 14، و گفتند جهنم تخوم زمین است.

و ثالثا این تعبیر کنایه از دوام است چنانچه متعارف در تمام السنه است و بسیار تعجب است از حکماء که در تقسیم قضایا قضیه دائمیه را مثال میزنند به (السماء موجود دائما).

خالِدِینَ فِیها همیشه ابد الاباد معذب در آتش هستند ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ چنانچه آسمانها و زمین همیشه برقرار است و لو تغییراتی در آنها بشود إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ کلمات مفسرین در این جمله بسیار مختلف است و همچنین در آیه بعد نظر به اینکه هر کس داخل بهشت شد مخلّد است و هر کس از اشقیاء داخل جهنم شد مخلد است این استثناء چه معنی دارد اقوال زیادی در توجیه این دو جمله گفته اند و تمام اجتهادی است مدرک خبری ندارد، و آنچه بنظر میرسد که میتوان از خود آیه استفاده نمود در هر دو مورد و اللَّه العالم اینکه از برای خداوند در جهنم عذابهائیست که بمراتب از آتش سخت تر است و در بهشت مثوباتی است که بمراتب از نعم بهشتی بالاتر است و در اخبار اشاره باین دو قسم شده مثل خبری که میفرماید

(اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللّه)

و خبری

ص: 127

که بعضی در جهنم معذب بعذاب میشوند که اهل النار یتاذون من عذابهم بنا بر این استثناء تمام که اشقیاء در آتش معذب هستند و مخلّد دائما الّا آن اشقیایی که عذاب آنها اشدّ از نار است بقرینه جمله بعد إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ که قدرت دارد که فوق آتش هم عذاب کند زیرا اگر فوق آتش عذابی نباشد قدرت محدود میشود.

و اینکه بعضی گفتند که بعض مؤمنین بواسطه کثرت معاصی داخل جهنم میشوند تا مدتی پس از آن نجات پیدا میکنند و ببهشت میروند و بر طبقش هم خبری نقل میکنند و این استثناء راجع بآنها است، این تمام نیست زیرا مؤمن عاصی جزو اشقیاء نیست شقی کسی را گویند که بدون ایمان از دنیا رود، و این استثناء راجع باشقیاء است اولا و ثانیا با استثناء در آیه بعد راجع بسعداء مناسبت ندارد،

[سوره هود (11): آیه 108] .... ص : 128

وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ (108)

و اما کسانی که سعادت مند شدند پس در بهشت همیشه مخلد هستند در آن مادامی که آسمانها و زمین است الا آنچه بخواهد پروردگار تو عطائی است که قطع نمیشود.

وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا سؤال- چرا در آیه قبل بفعل معلوم فرمود فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا، و در این آیه بفعل مجهول سعدوا.

جواب- چون شقاوت بفعل عبد است و سوء اختیار ولی سعادت باعانت حق و توفیق او است.

فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ابد الاباد ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ بیانش

ص: 128

بدو وجه گذشت إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ که خداوند مقام آنها را ببرد فوق جنّة و نعمتهای او بقرینه جمله بعد عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ جذ بمعنی قطع است عطاء الهی در حق آنها غیر متناهی است قطع شدن ندارد کسی که بهشت و حور العین از نور او خلق شده البته عطای الهی در حق او بالاتر از بهشت است چنانچه در حدیث خلقت انوار خمسه از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که از نور او عرش آفریده شد و از نور علی ملائکه و از نور حسن لوح و قلم و از نور حسین بهشت و حور العین و ملائکه در ظلمت بودند از نور فاطمه شمس و قمر و سایر انوار که فاطمه را ملائکه زهرا نامیدند حدیث منقول بمعنی است دیگر احتیاج بتأویلات نداریم و اللَّه العالم بحقایق الامور هذا ما عندنا (هذا جنایتی و خیاره فیه اذ کل جان یده الی فیه)

[سوره هود (11): آیه 109] .... ص : 129

فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ (109)

پس نبوده باش در شک از آنچه از اصنام که این مشرکین آنها را عبادت میکنند عبادت نمیکنند مگر مثل آنچه پدرانشان عبادت کردند پیش از آنها و بدرستی که ما ایفاء میکنیم نصیب آنها را از عذاب و چیزی از عذاب آنها کم نمیکنیم فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ انسان موقعی که مشاهده میکند یک مرسوماتی در میان جامعه هست که هیچ گونه مدرکی ندارد مثل مرسوماتی که امروز در اعراس و زایش ها و وفیات است شک میکند که منشأ اولی آن چه بوده، پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشاهده میکند که این اصنام که یک جمادی بیش نیست و بدست خود مشرکین ساخته شده چه منشأی دارد که این اندازه مشرکین اهمیت بآنها میدهند تا آهن و فلز و چوب بود اهمیتی نداشت موقعی که باین صورت درآمد این مقدار اهمیت پیدا کرد

ص: 129

خداوند میفرماید منشأ آن فقط تقلید آباء چنانچه منشأ آباء آنها هم همین تقلید از آباء خود است نباید شک کنی در منشأ آن کارهای جاهلانه فقط نگاه بیکدیگر است یک زن مثلا یک روز بیک لباسی بیرون میآید دیگران تقلید او میکنند میگویند این فرم امروز است یا یک جوان صورتش را یک نحوی میکند این مد میشود دیگران بآن نگاه میکنند.

مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ اقسام بتها کوچک و بزرگ یک بت بزرگ راجع بتمام قبائل و هر قبیله یک بت مخصوص بآن قبیله و هر فرد یک بت شخصی.

ما یَعْبُدُونَ منشئی ندارد إِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مرسوم آبائی و اجدادی است من قبل که در موارد بسیار در قرآن خبر میدهد از قول آنها در جواب انبیاء که این دین میراثی است از پدران ما.

وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ بطور کامل بمقدار استحقاق آنها نصیب آنها را از عذاب بآنها میچشانیم غیر منقوص چیزی کم نمیکنیم بلی فوق استحقاق خداوند عذاب نمیفرماید بمقتضی العدل و الحکمة.

[سوره هود (11): آیه 110] .... ص : 130

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (110)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را کتاب تورات را پس امّت او اختلاف کردند در آن و اگر نبود تقدیر پروردگار تو در موقعیت عذاب آنها که در علم او سبقت گرفته هر آینه عذاب بر آنها نازل میشد و هلاک میشدند و از بین میرفتند و بدرستی که آنها هر آینه در شک از آن عذاب و در ریب هستند.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ همین نحوی که بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرآن نازل

ص: 130

شد بر موسی هم الواح تورات در میقات پس از چهل شب عبادت که میفرماید وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها الایة اعراف آیه 142 شرحش گذشت نازل فرمودیم.

فَاخْتُلِفَ فِیهِ تسلیت حضرت رسالت [ص که اگر قوم تو میگویند این قرآن افتراء و دروغ است قوم موسی هم تورات را چنان از بین بردند در اطوار متوالیه و فعلا یک مزخرفات و کفریات در دست آنها بنام تورات هست بسیار پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باید شکرگزار باشد که قرآنش تا دامنه قیامت در حفظ پروردگار مصون و محفوظ است.

وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ که بمقتضای حکمت و مصلحت معین شده و سبقت گرفته که عذاب آنها و فناء آنها در چه موقع و چه وقت باشد لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ عملیات آنها استحقاق آن را دارد که خداوند آنی آنها را مهلت ندهد و تمام آنها را هلاک فرماید.

وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ مرجع ضمیر و انّهم ممکن است یهود باشد و مراد این باشد که آنها یقین بنبوت موسی و کتاب او ندارند و شاک هستند آنهم بشک بیجا که ریب گویند، و ممکن است مطلق کفار و مشرکین باشد که در وعده ببهشت و سعادت و وعید بعذاب و شقاوت شاک هستند آنهم شک بیجا که جای شک نیست زیرا مسئله معاد و ثواب و عقاب از واضحات عقلیه است که براهین عقلیه بر آن قائم است که ما در مجلد سوم کلم الطیب بیان کرده ایم که اگر معاد نباشد اصلا دستگاه خلقت لعب و لغو و عبث میشود دستگاه انبیاء و کتب و احکام بکلی برچیده میشود دستگاه ادیان حقه و باطله حتی دستگاه شرک بیهوده میگردد زیرا عبادت بت بطمع اینکه خدا هستند و ما را بسعادت میرسانند و ترک عبادت آنها باعث شقاوت و عذاب میشود و هر صاحب دینی این دعوی را دارد.

ص: 131

[سوره هود (11): آیه 111] .... ص : 132

وَ إِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (111)

و بدرستی که کل از سعداء و اشقیاء را هر آینه البته جزاء میدهد پروردگار تو جزاء تام و تمام اعمال آنها را و محققا خداوند بآنچه عمل میکنند با خبر است وَ إِنَّ کُلًّا چون بیان حال دو فرقه در آیات قبل شد که شقی مخلد در عذاب است و سعید مخلد در بهشت و ثواب است برای تأکید این موضوع چه نسبت باین امّت باشد و چه بامّت موسی بلکه جمیع امم از این دو قسم سعداء و اشقیاء سوای قاصرین و مجانین و اطفال که عنوان سعید و شقی بر آنها صادق نیست خارج نیست بدون استثناء.

لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ جزاء عمل خود را بنحو اکمل و اتم خداوند میدهد ان خیرا فخیر و ان شرا فشر ربّک پروردگار تو که بشارت ده سعداء را و انذار فرما اشقیاء را تا اینکه سعداء دست از سعادت نکشند و اشقیاء از شقاوت بیرون آیند آنها شوقا الی الثواب و اینها خوفا عن العذاب و توهّم نشود که بر خداوند مخفی باشد ممکن است بر انبیاء و ملائکه حتی کتبه اعمال بسی مخفی شود ولی بر خدا محال است در دعاء کمیل دارد

و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین وکلتهم بحفظ ما یکون منی و جعلتهم شهودا علی مع جوارحی و کنت انت الرقیب علی من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته.

أعمالهم جمع مضاف شامل کلیه اعمال میشود چه امور قلبیه از امور اعتقادیه و چه نفسیه اخلاقیه و چه جوارحیه افعالیه تمام دارای اثر و مورد جزاء واقع میشود ثوابا و عقابا.

إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ خبیر علم بجزئیات خارجیه و مصادیق خارجیه است بخلاف علم که اعم است امور عقلیه و کلیه را هم شامل میشود و این جمله رد بر

ص: 132

بعض حکماء است که گفتند العیاذ خدا علم بجزئیات ندارد زیرا جزئیات داثر و زائل است، و جواب آنها اینست که دثور و زوال جزئیات چه ارتباطی بعلم دارد خداوند ازلا میداند آنچه در ابد واقع میشود و ابدا میداند آنچه در ازل واقع شده علم الهی محدود نیست غیر متناهی است عین ذات است و میان حکماء و متکلمین در علم باری اقوال زیادی است بالغ بر بیست و پنج قول که در منظومه سبزواری اشاره میکند

(و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلولاته)

تا آخر اشعارش وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انفال آیه 62 لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ الایة سبأ آیه 3.

[سوره هود (11): آیه 112] .... ص : 133

فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (112)

پس استقامت داشته باش همان نحوی که امر شده بتو و کسانی که تائب شدند با تو و طغیان نکنید بدرستی که خداوند بیناست بآنچه عمل میکنید.

فَاسْتَقِمْ استقامت در دین ثبات قدم است در جمیع دستورات دینی از عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه که اگر در یک امر دینی سستی شد یا بر خلاف آن رفتار شد از استقامت خارج میشود و معوج میشود بعین مثل خط مستقیم است که اگر در یک قسمت آن و لو بسیار اندک باشد بطرف یمین یا یسار منحرف شود از استقامت خارج میشود و این امری است بسیار مشکل که دارد خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض کردند (ما اسرع الشیب الیک) چه قدر زود پیر شدی فرمود

(شیّبتنی سورة هود لمکان فاستقم.

) کَما أُمِرْتَ مأموریت حضرت رسالت [ص فقط عمل شخصی از عبادت و عقیده و اخلاقی نبوده زیرا در عقائد و معارف احدی بپایه او نرسید و نه از انبیاء

ص: 133

و اولیاء و نه از ملائکه در اخلاق که خدا بفرماید إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، در عبادت فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ زخرف آیه 81، بلکه بضرورت دین اسلام حضرتش در جمیع کمالات علمی و عملی و اخلاقی افضل از کل انبیاء و ملائکه و غیر آنها بوده بلکه عمده مأموریت حضرت ارشاد و هدایت و وعظ و تبلیغ آنهم بجمیع جنّ و انس تا قیام قیامت با این همه اختلاف در افراد چه در اعتقادات و چه در صفات و چه در افعال البته انسان پیر میشود و مشکل تر از این وَ مَنْ تابَ مَعَکَ که مراد کسانی که بتو ایمان آوردند و از شرک و کفر و اعمال قبیحه تائب شدند استقامت آنها بسیار مشکل است و البته حضرت غم آنها را هم داشت در خبر از حضرت صادق علیه السّلام است که فرمود

(کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا

وَ لا تَطْغَوْا خطاب بمؤمنین است که طغیان و سرکشی نکنند که از حدّ استقامت خارج شوند و از صراط مستقیم بیرون روند که هر چه دورتر شوند طغیان آنها بیشتر گردد إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ چیزی بر او مخفی و مستور نیست بینا بهر چیز هست.

[سوره هود (11): آیه 113] .... ص : 134

وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (113)

و رکون و اعتماد نکنید بسوی کسانی که ظلم کردند پس تماس میکند شما را آتش و نیست از برای شما از غیر خدا از دوستانی پس از آن یاری نمیشوید کسی شما را یاری نمیکند.

وَ لا تَرْکَنُوا گفتند رکون اندک میلی است إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا سه عنوان است: ظلم، اعانت بظلم، رکون بظالم و هر سه از گناهان کبیره است که وعده آتش

ص: 134

داده شده. صفوان جمال از شیعیان خاصّ حضرت موسی ابن جعفر [ع بوده هارون عباسی شترهای او را کرایه کرد برای رفتن بحج خدمت حضرت رسید حضرت فرمودند

(یا صفوان کل فعل منک جمیل الا اکراؤک هذا الرجل)

عرض کرد من کرایه ندادم برود ظلم کند بلکه برای حج بود حضرت فرمود آیا دوست داری زنده باشد تا برگردد و اجرت کرایه شتران تو را بدهد عرض کرد بلی فرمودند نباید مؤمن راضی باشد ببقاء ظالم.

در حدیث است فردای محشر منادی ندا میکند

(این الظلمة این اعوان الظلمة و اشباه الظلمة، فیضرب لهم سرادق من نار حتی یفرق من الحساب

راوی خدمت حضرت عرض میکند

(انی اخیط للسلطان هل کنت من اعوان الظلمة فقال [ع اما انت فمنهم و اما اعوان الظلمة من یبیعک الإبر و الخیوط)

حتی دارد

(لا تعنهم علی بناء مسجد)

فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ آن آتش ظلم دامن گیر شما هم میشود وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ظلمة خود آنها باشد عذاب گرفتار هستند کجا بفکر شما باشند بلکه دشمن شما میشوند الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67.

ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ احدی نیست که شما را یاری کند لکن اگر قابلیت داشته باشید و با ایمان از دنیا روید و خداوند اجازه و اذن دهد شفعاء محشر شما را شفاعت کنند زیرا میفرماید ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ یونس آیه 3 وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی انبیاء آیه 29.

ص: 135

[سوره هود (11): آیه 114] .... ص : 136

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ (114)

و برپا بدار نماز را دو طرف روز و یک قسمت از شب محققا حسنات و اعمال حسنه از بین میبرد اعمال سیئه را این یادآوری است برای کسانی که بیاد خدا هستند وَ أَقِمِ الصَّلاةَ اقامه نماز اتیان بنماز است بتمام شرائط و اجزاء و وادار کردن مکلفین باتیان آن که تارک نماز نباشند و نگذارند نماز از میان مسلمین برداشته شود مثل زمان حاضر که اکثر جوانها ذکورا و اناثا تارک الصلاة هستند طَرَفَیِ النَّهارِ اخبار در بیان دو طرف نهار مختلف است بعضی بصبح و عصر تعبیر فرموده، بعضی بصبح و مغرب، بعضی بصبح و ظهر لکن مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر آیات بیان مصادیق است و آنچه بنظر میآید و اللَّه العالم اینکه نهار اول ظهر است که شمس در وسط السماء باشد و دو طرف آن یکی از طلوع فجر است که اول روز است شرعا تا زوال شمس و در این قسمت فقط نماز صبح واجب است که در بین الطلوعین است و دیگر از بعد از زوال است تا مغرب که که نماز ظهر و عصر باشد که وقتش باقی است تا مغرب و بنا بر این معنی وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ یک پاره از شب است که مغرب و عشاء باشد که وقتش باقی است تا نصف شب بلکه وقت اضطراری او باقی است تا صبح و این منطبق میشود با آیه شریفه أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً اسری آیه 80 که دلوک شمس اول زوال است و غسق لیل نصفه شب که در این قسمت چهار نماز واجب است و قرآن فجر مراد قرائت قرآن نیست بلکه معنی در آیه خواندن فجر است یعنی خواندن نماز فجر که مشهود ملائکه شب و ملائکه روز است.

ص: 136

إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ مراد مسئله احباط و تکفیر نیست زیرا مختص بایمان و کفر است که اگر کافر ایمان آورد تمام گناهان زمان کفرش تکفیر میشود چنانچه فرمود

الاسلام یجب ما قبله

و اگر مؤمن کافر شد تمام عبادات زمان ایمانش حبط میشود، بلکه مراد اینست که حسنات یکی از مثوباتش آمرزش و عفو از سیّئات او است چنانچه در اخبار مثل زدند این صلوات خمس را بنهر جاری که اگر کسی پنج مرتبه در شبانه روزی خود را در نهر جاری بشوید چرکی در بدن او باقی نمی ماند اینها هم چرکی معصیت را میشوید. و ممکن است مراد از ذهاب سیئات این باشد که حسنات باعث توفیق ترک معاصی میشود چنانچه میفرماید إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ عنکبوت آیه 44، و این جمله اگر چه در مورد صلوات است الا اینکه مورد مخصص نیست این جمله عموم دارد کلیه حسنات را شامل میشود چه از واجبات و چه از مستحبات چه امور قلبیه باشد یا خلقیه یا عملیه.

ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ این بیان یادآوری است که فرمود وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ زاریات آیه 55، و مراد از ذاکرین همان مؤمنین هستند که بیاد خدا باشند که این نوع آیات و مواعظ باعث یادآوری آنها و تنبه آنها میشود. و اما کسانی که غافل از خدا هستند خردلی بآنها تأثیر نمی کند نظیر فرمایشات حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام است که با لشکر کربلا میفرمود و موعظه میکرد آنها را.

[سوره هود (11): آیه 115] .... ص : 137

وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (115)

و صبر کن پس محققا خداوند ضایع نمیفرماید اجر احسان کنندگان را.

و اصبر سه قسم صبر داریم یکی صبر بر مصائب و بلیات و اذیت و آزار قوم

ص: 137

که در اخبار موجب ارتفاع سیصد درجه میشود.

دوم صبر بر مشاق عبادات که موجب ششصد درجه میشود و ظاهرا مراد از صبر در این آیه اینست بقرینه آیه قبل و بقرینه جمله بعد.

سوم صبر بر ترک معاصی که موجب نهصد درجه میشود بلکه در قرآن میفرماید إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13.

و صبر در هر مقامی مسمّی باسمی میشود و مولّد خلقی میگردد، صبر در معاصی تقوی، صبر بر تصرف در اموال محرمه ورع، صبر در باب جهاد شجاعت صبر در باب زخارف دنیوی زهد، بلکه ایمان و عدل و عصمت و امثال اینها تمام مولد صبر هستند و لذا فرمود

(الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فمن لا صبر له لا ایمان له)

و فرمود

(الصبر مفتاح الفرج).

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ فعل حسن فاعلش محسن است و اجر او عند اللَّه از بین نمیرود و فعل حسن فعلی است که دارای مصلحت ملزمه یا مصلحت راجحه باشد و اگر دارای مفسده باشد و لو مفسده راجحه قبیح است و اگر خالی از مصلحت و مفسده باشد یا مساوی لغو است چنانچه مکررا تذکر داده ایم

[سوره هود (11): آیه 116] .... ص : 138

فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کانُوا مُجْرِمِینَ (116)

پس چرا و برای چه نبود از قرون سابقه که هلاک شدند مثل عاد و ثمود و غیر آنها صاحبان عقل و ایمان و فهم و ادراک که قوم خود را نهی کنند و جلوگیری

ص: 138

کنند از فساد در روی زمین تا عذاب بر آنها نازل نشود مگر عدّه قلیل مثل انبیاء و کسانی که ایمان آورده بودند بآنها از کسانی که ما آنها را نجات دادیم و متابعت کردند کسانی که ظلم کردند آنچه را که در او خوش گذرانی میکردند از لذائذ دنیوی و بودند گناه کار مرتکب اعمال قبیحه.

فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ خطاب باین امّت که اگر در میان امم سابقه اشخاصی بودند که امر بمعروف و نهی از منکر میکردند ما عذاب نازل نمیکردیم، اشاره به اینکه اگر از میان شما هم آمرین بمعروف و ناهین از منکر برداشته شوند بر شما هم عذاب نازل خواهد شد که در زمان حاضر هم این دور کن اعظم اسلامی اگر برداشته شود عذاب نازل میشود کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ الایه آل عمران آیه 106 که اگر امر بمعروف و نهی از منکر نباشد امتیازی با سایر امم ندارند همان معامله که بآنها شده با شما هم میشود.

أُولُوا بَقِیَّةٍ کسانی که در میان قوم باقی بودند و خبر از امم قبل داشتند و عقل و ادراک و فهم و شعور داشتند که سبب عذاب امم قبل شرک و فسق و فساد بوده ولی بدبختانه همچه کسانی نبودند که یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ از ظلم و شرک و کفر و فسق و فجور الّا قلیلا که فقط انبیاء و عدّه قلیلی که بآنها ایمان آورده بودند مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ که این عدّه قلیل هم از میان قوم بامر الهی خارج شدند و عذاب نازل بر قوم دامن گیر آنها نشد، و توهّم اینکه این استثناء منقطع است فاسد است زیرا این عده قلیل از همان قوم بودند که بلفظ منهم ذکر شده.

وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا شرک و ظلم بانبیاء و مؤمنین و ظلم بنفس خود و ظلم بیکدیگر ما أُتْرِفُوا فِیهِ آنچه را که فرو رفته بودند در او و متابعت شهوات

ص: 139

و هوای نفس و زخارف دنیوی و لذائذ نفسانی.

وَ کانُوا مُجْرِمِینَ و از هیچ گناه و معصیتی رو برگردان نبودند و این تنبیه بزرگی است برای اهل معصیت که موجب این نوع عذاب ها میشوند.

[سوره هود (11): آیه 117] .... ص : 140

وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117)

و هرگز پروردگار تو خدایی نیست که هلاک کند شهرستان هایی را از روی ظلم و حال آنکه اهل آن شهرستان مصلح باشند.

مسئلة- از اصول مذهب شیعه و معتزله از عامه مسئله عدل است و لکن اشاعره از عامّه و یهود و نصاری منکر عدل هستند و استدلال کردند بر اینکه خدا قدرت بر هر چیزی دارد مثلا اگر اراده کند فردای محشر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و سایر انبیاء و اولیاء را جهنم برد و فرعون و نمرود و شدّاد و سایر اشقیاء را بهشت برد میتواند و احدی حق اعتراض ندارد لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23 و جواب از این شبهه اینکه قدرت حق منافی با ترک فعل قبیح نیست فرق است بین نتوانستن و نکردن چنانچه معصومین علیهم السلام محال است از آنها صدور معصیت نه اینکه قدرت ندارند و الّا فضیلتی نبود کسی نتواند معصیت کند و این آیه هم منافی نیست زیرا عدم سؤال از فعل الهی دلیل نیست بر اینکه فاعل قبیح است و آیات شریفه سر تا سر قرآن ببانگ بلند میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ توبه آیه 71 وَ ما ظَلَمْناهُمْ هود آیه 103 الی غیر ذلک از آیات و مکرر این موضوع را در موارد متعدده تذکر داده ایم لذا میفرماید وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ که اگر اهل صلاح باشند هرگز خداوند عذاب نازل نمیکند و لو اهل صلاح کمتر باشند و اکثریت با اهل فساد باشد و از این آیه شریفه چند نکته استفاده میشود:

ص: 140

1- اینکه اگر آمرین بمعروف و ناهین از منکر میان قوم باشند خداوند عذاب نمیفرستد.

2- آنکه هر بلائی بانسان متوجه میشود در اثر معاصی است مثل معاصی مثل زهر است ممکن است قلیل آن و لو کسالت، و مرض تولید کند لکن قابل معالجه هست که برگرداند و رفع اثر آن بشود، و اما کثیر آن قابل معالجه نیست و موجب هلاکت است، معاصی هم قابل توبه است اما کثیر آن که موجب سیاهی قلب و قساوت شود دیگر قابل علاج نیست و موجب هلاکت میشود و همچنین زخم کم او قابل جرّاحی هست و اما زیاد آن مورث تلف میشود و هکذا سایر مضرّات 3- مثلی که معروف است بین مردم که میگویند آتش که آمد تر و خشک هر دو را میسوزاند تمام نیست تا تر را خشک نکند نمیسوزاند اگر یک نفر صالح میان قومی که اهل فساد هستند باشد عذاب نازل نمیشود یا آن صالح را خارج میکند پس از آن عذاب نازل میفرماید یا آنهم فاسد میشود یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً انفطار آیه 19.

[سوره هود (11): آیه 118] .... ص : 141

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ (118)

و اگر مشیّت پروردگار تو تعلق گرفته بود هر آینه قرار میداد تمام افراد ناس را یک امّت و همیشه این افراد اختلاف بین آنها است و مختلف هستند با یک دیگر.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لو امتناعیه است یعنی هرگز خدا همچه امری را نخواسته که یک امّت باشند و یک ملّت.

اشکال- که این آیه منافی است با آیه شریفه کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ بقره آیه 209.

ص: 141

جواب- اینکه کلمه ناس در این دو آیه مختلف است، اما در آیه کان الناس افرادی که در اول خلقت که امّت آدم بودند و بشریعتش تا زمان نوح [ع باقی بودند و انبیاء قبل از نوح بشریعت او دعوت میکردند مثل شیث و ادریس و اوصیاء او بودند و این آیه تمام افراد ناس از اول خلقت تا قیامت را شامل میشود.

اشکال- قبلا گذشت که تمام انبیاء مبعوث بیک دین بودند و آن دین اسلام بود جواب- بلی یک دین بود لکن امت های مختلف بودند و بعضی از خصوصیات بمقتضیات زمان تغییر میکرد ولی اصل محفوظ بود.

(لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً) بجعل تکوینی بطریق الجاء و اجبار و لکن این منافی با تکلیف و استحقاق مثوبت و عقوبت بود که غرض از اصل خلقت بوده و خلاصه مفاد اینکه اگر مردم باختیار و میل تمام متفقا قبول ایمان میکردند و اطاعت داشتند یک پیغمبر برای آنها کافی بود.

(وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ) در هر زمانی چه اندازه اختلاف داشتند از اقسام شرک و کفر و عقائد فاسده و مذاهب مختلفه و طرق متشتته لذا لازم شد بمقتضای حکمت و مصلحت انبیاء بفرستد که در هر زمانی حجت بر خلق تمام شود و راه عذری بر احدی باقی نماند نگاه کنید با این همه انبیاء و اوصیاء و معجزات و این همه علماء در هر عصر و زمانی مع ذلک چه اندازه اختلاف در جامعه بشریت ایجاد شده همین امروز را مشاهده کنید و بطور قهقرا بروید تا زمان آدم ابو البشر علی نبیّنا و آله و علیه السّلام.

[سوره هود (11): آیه 119] .... ص : 142

إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (119)

مگر کسانی که مورد ترحم پروردگار تو شدند از مؤمنین صالحین که آنها

ص: 142

اختلاف ندارند و برای همین جهت خداوند آنها را خلق فرمود و تمام شد کلمه پروردگار تو هر آینه پر میکنم جهنم را از کفار جن و انس بالتمام همه آنها را إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ استثناء از لا یزالون مختلفین است یعنی اینها چون معتقد بجمیع عقائد حقه هستند اختلاف عقائدی ندارند و در اخبار بسیار تفسیر بشیعه اثنی عشری شده آنهم مشروط به اینکه بدعتی در دین نگذارند، منکر ضروریات دینی و مذهبی نباشند، اهانت بمقدّسات دین نکنند، اعمالی که موجب کفر و ضلالت است مرتکب نشوند.

ان قلت- اینهمه اختلاف در میان علماء اعلام در مسائل فقهیه را چه می گویید قلت- عقیده شیعه و مذهب آنها مخطّئه هستند در احکام واقعیه و اموری که از راه قطع و یقین بدست آورده مثل نص قرآن و خبر متواتر و محفوف بقرائن قطعیه و ضرورت دینیه و مذهبیه و دلالت ادله عقلیه و اجماع قطعی ابدا اختلاف نیست بلی موقعی که دست از این امور قطعیه کوتاه شد بادله قطعیه ظنون اجتهادیه حجة ظاهریه است در احکام فرعیه و این استثناء در امور اعتقادیه است.

وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ اصل غرض از خلقت همین وحدت دین است و اطاعت و بندگی وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56.

وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ چیزی فروگذار نکرد از بیان عقائد و اخلاق و ارسال رسل و انزال کتب و اقامه حجت که راه عذر از هر جهت بر بنده گان بسته شده قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ انعام آیه 15.

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ از کفار و مشرکین و ارباب ضلالات بحدی که میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 29.

ص: 143

[سوره هود (11): آیه 120] .... ص : 144

وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ (120)

و تمام قصص مذکوره در آیات شریفه را ما بیان کردیم برای تو از خبرهای پیغمبران اموری را که باعث ثبات قلب شما گردد و آمد تو را در این قصص حق و صدق و موعظه و یادآوری از برای مؤمنین.

و کلّا مضاف الیه محذوف است یعنی کل قصص ذکر شده نَقُصُّ عَلَیْکَ ذکر کردیم برای تو مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ قصّه نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط شعیب، موسی علیهم السلام چه اندازه اذیت دیدند از قوم خود و خداوند آنها را نجات داد و قوم آنها را هلاک فرمود.

(ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ) که آنچه اذیت از قوم خود می بینی و ظلم میکشی قلبت آرام باشد که خداوند تو را هم نصرت میفرماید و نجات می بخشد و هم دشمنان تو را هلاک میکند و باشد عذاب میاندازد.

(و جاءک فی هذه الحق) آنچه گفتیم تمام حق و صدق بود وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 89 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121.

اشکال- این جمله فقط اثبات میکند که در این قصص صدق و حق است و حال آنکه جمیع فرمایشات الهی و جمیع قرآن حق و صدق است.

جواب- آنکه اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند در وصف قرآن میفرماید وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً اسری آیه 106 (و موعظة) وعظ انذار است از معاصی و قبایح و بیان مضرات آن و عقوبات آن دنیوی و اخروی و اعظم همه آنها شرک و کفر است اگر مستمع متعظ بشود و دست بردارد نجات یابد و الا بهلاکت میافتد.

ص: 144

وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ تذکر نسبت بتمام افراد مکلفین است لکن مؤمنین منتفع میشوند از این جهت بلام ذکر فرموده للمؤمنین یعنی بنفع مؤمنین است چنانچه میفرماید وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ ذاریات آیه 55 چون گفتند (الانسان مساوق للسهو و النسیان) بلکه غفلت بسیار دامن گیر است از این جهت لازم است دائما او را متذکر کنند که خدا و دین و معاد و بهشت و جهنم و مثوبات و عقوبات و وظائف و دستورات و تکالیف خود را فراموش نکند.

[سوره هود (11): آیه 121] .... ص : 145

وَ قُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ (121)

و بفرما باین کفار و مشرکین که قبول ایمان نمیکنند و هدایت نمیشوند که باندازه قدرت و مکنت و توانایی خود هر چه میخواهید از فسق و ظلم و جور بکنید ما هم بر طبق دستور الهی عمل میکنیم تا نتیجه اعمال خود را مشاهده کنیم و قل پس از بیان قصص انبیاء و موعظه و تذکر بمؤمنین مع ذلک این کفار و مشرکین قبول نکردند و نپذیرفتند و از قابلیت هدایت افتادند.

لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ و هرگز ایمان نمیآورند مثل اقوام انبیاء سلف که هر چه معجزه دیدند و هر چه موعظه شنیدند قساوت قلب و سیاهی دل مانع از قبول ایمان شده بود.

اعْمَلُوا امر تعجزیست چنانچه کسانی که شما بآنها هر چه بگویی اثر نمیکند خداوند آنها را رها کرده هر غلطی که میخواهید بکنید بالاخره نتیجه آن را خواهید دید و بجزای خود خواهید رسید.

عَلی مَکانَتِکُمْ یعنی بقدر توانایی و تمکّن خود هر چه بیشتر عقوبتش زیادتر میشود و عذابش سخت تر إِنَّا عامِلُونَ ما هم بوسیله رسالت خود عمل میکنیم و کوتاهی در امر رسالت نمیکنیم و نتیجه خود را میگیریم.

ص: 145

[سوره هود (11): آیه 122] .... ص : 146

وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122)

و انتظار داشته باشید ما هم انتظار داریم.

وَ انْتَظِرُوا انتظار از ماده نظر است بمعنی رؤیت و دیدن چه بچشم ظاهری جسمانی و چه بچشم باطنی قلبی روحانی غایة الامر اگر آن امر مرئی فعلیت داشته باشد تعبیر بنظر میکنند مثل قوله تعالی فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها روم آیه 49، و اگر مدّت داشته باشد تعبیر بانتظار میکنند مثل مقام که وعده الهی که بچه سرعتی عملی شد و وقوع یافت که این کفار و مشرکین مخذول و منکوب شدند و مسلمین بر آنها غالب و مسلط شدند و آنها بهلاکت افتادند لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ ابراهیم آیه 16 و 17.

إِنَّا مُنْتَظِرُونَ که نصرت الهی برسد و فتح و فیروزی نصیب ما مسلمین شود إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ.

[سوره هود (11): آیه 123] .... ص : 146

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (123)

و مختص بخداست آنچه غیب است در آسمانها و زمین یعنی علم غیب که چه واقع میشود در آسمانها و زمین مختص بذات مقدس او است و بسوی او است بازگشت تمام امور کل آنها پس عبادت کن او را و توکل کن بر او و نیست پروردگار تو غافل از آنچه عمل میکنید وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مسئله علم غیب مکرر تذکر داده ایم که از اعتراضات عامّه بر شیعه همین است که نصوص قرآنی صراحت دارد که علم غیب

ص: 146

مختص بخدا است و شیعه در حقّ نبیّ و ائمه قائلند.

و جواب اینکه شیعه قائل است به اینکه علم غیب مختص بخدا است و نبیّ و امام آنچه میدانند بوحی الهی است که او بآنها خبر داده و این مطابق صریح قرآن است میفرماید عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جن آیه 26 و 27.

وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ مرجع تمام جن و انس و تمام افعال و اعمال آنها در روز قیامت بسوی او است در پیشگاه احدیت و مورد سؤال و حساب میشود ان خیرا فخیر و ان شرا فشر إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ نه بمعنی آنکه عرفاء و صوفیه گفتند که ملحق بذات باری شوند بلکه رجوع بحکم الهی و ثواب و عقاب او فَاعْبُدْهُ وظیفه عبد عبودیت است که مقصد اصلی خلقت است ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ مقام توکل از شئونات توحید افعالی است کسی که معتقد باشد که تمام امور تحت مشیّت الهی است نه خود و نه دیگران و نه اسباب ظاهریه کاریست تا مشیّت او تعلق نگیرد، تسلیم میشود و واگذار میکند باو و اعتماد باو پیدا میکند و اینست معنی توکل وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ غفلت از عوارض است و خداوند محل حوادث نیست و علم او عین ذات است و غیر متناهی وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ الایة یونس آیه 61.

تمّت بحمد اللَّه و المنّة سورة هود و یتلوه انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوته سورة یوسف و ما یتلوها الی سورة الناس و صلی اللَّه علی محمّد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین و انا العبد الذلیل المحتاج الی رحمة اللَّه و غفرانه المسمی بالسید عبد الحسین المدعو بالطیب

ص: 147

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه الواحد الاحد و الصلاة و السلام علی رسوله الماجد الممجد المسمی بسمه الشریف احمد [ص و علی آله الطاهرین الامجد و اللعن علی اعدائه و اعدائهم الی الابد

تفسیر سورة یوسف (ع) .... ص : 148

اشاره

من اطیب البیان

[اما الکلام فی فضلها] .... ص : 148

اخبار زیادی داریم از کلینی رحمة اللَّه مسندا الی السکونی از حضرت صادق علیه السّلام و ابن بابویه باسناده عن ابی بصیر و همچنین عیاشی از ابی بصیر جمیعا از حضرت صادق علیه السّلام و نیز از کلینی مرفوعا از امیر المؤمنین علیه السّلام و عیاشی و خواص القرآن از حضرت صادق [ع که خلاصه مفاد اخبار اموری است: یکی آنکه هر کس در هر روز یا شب تلاوت کند با جمال یوسفی وارد قیامت میشود و فزع آن روز باو اصابه نمیکند و از خیار عباد صالحین محسوب میگردد و همسایه عباد صالحین میشود.

دیگر آنکه از حضرت صادق از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود زنها را در غرفه ها مسکن ندهید و کتابت را بآنها تعلیم ندهید و سوره یوسف بآنها یاد ندهید و سوره نور را بآنها تعلیم دهید.

و دیگر آنکه بنویسید سوره یوسف را و سه روز در منزل نگاه دارید سپس

ص: 148

در خارج منزل در دیواری دفن کنید رسول سلطان شما را دعوت میکند بخدمت او و حوائج شما را باذن الهی انجام میدهد.

و دیگر آنکه بنویسد و در آب بشوید و از آن بیاشامد روزی آن آسان شود و حظّی نصیب او شود باذن اللَّه، و این فضائل قطع نظر از فضائل قرائت قرآن است مطلقا.

[سوره یوسف (12): آیه 1] .... ص : 149

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (1)

گذشت در حروف مقطعه قرآن که رموزیست که

ما یعرفه الا من خوطب به

و از متشابهات قرآن است که وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (تلک) اشاره بآیاتیست که در این سوره مبارکه ذکر میفرماید از قصص یوسف [ع و گفتند منشأ نزولش این بود که بعض یهود از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند که آل یعقوب در کنعان سکونت داشتند برای چه در مصر سکونت یافتند که مرکز بنی اسرائیل شد خداوند این سوره را نازل فرمود.

(آیات) که گفتیم آیه معجزه است که دیگران عاجز باشند از آوردن مثل آن (الکتاب) قرآن مجید است که این سوره یکی از سور قرآن است و آیاتش آیات کتاب است (المبین) صفت کتاب است که بیّن و آشکار و واضح و روشن است که از جانب خدا است و او نازل فرموده مثل تورات رائج دست یهود نیست که بدست یک کافر قسیّ القلب نوشته شده، و اناجیل نصاری نیست که بدست یک عدّه شهوت پرست منتشر شده.

[سوره یوسف (12): آیه 2] .... ص : 149

إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2)

محققا ما نازل فرمودیم آن کتاب را بقرائت بلسان عربی که احسن لغات

ص: 149

است باید شما تعقل کنید و درک کنید.

إِنَّا أَنْزَلْناهُ کلمه انّا متکلم مع الغیر برای اینست که بتوسط ملائکه و روح الامین خداوند نازل فرموده و مرجع ضمیر کتاب است لکن نه مثل کتب سایر انبیاء که مکتوبا نازل میشد و بدست آنها داده میشد مثل صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و الواح تورات و زبور داود و انجیل عیسی بلکه مقرؤا نازل شد بر قلب مطهر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192- 194، و لذا میفرماید قرآنا عربیا که مقروء بوده و شاید یکی از حکم آن اینست که بر انبیاء سلف دفعة نازل میشد و بر حضرتش نجوما در ظرف بیست و دو سال ایام بعثتش تا زمان رحلتش آنهم بلسان عرب یکی از جهاتش اینست که قومش عرب بودند و خداوند هر پیغمبری را بلسان قومش میفرستاد ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4 و جهت دیگر آنکه عربی لسان اهل بهشت است که از خود آن حضرت مرویست که فرمود

(احبّوا العرب لثلاث لانّی عربی و القرآن عربی و کلام اهل الجنة عربی)

و جهت دیگر اینکه قرآن بنحو اعجاز نازل شد و معجزه باقیه آن حضرت است تا آخر دنیا از حیث فصاحت و بلاغت و این نکته در سایر لغات پیدا نمیشود یا بسیار کم است ولی در لغت عرب بسیار بودند بخصوص در عصر نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فصحاء و بلغاء بر یکدیگر افتخار میکردند و اشعار و کلمات خود را در کعبه میآویختند، و جهت دیگر اینکه هیچ لغتی بشیرینی و ملاحت لغت عرب فصیح نیست لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ گفتیم لعلّ در خدا بمعنی تردید و احتمال نیست بلکه باید و لا بد تعقل کنید و درک کنید و بفهمید أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً نساء آیه 84 أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها محمّد آیه 26.

ص: 150

[سوره یوسف (12): آیه 3] .... ص : 151

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ (3)

ما بر تو قصه و قضایای گذشته را بیان میکنیم نیکوترین قصه ها بآنچه وحی میفرستیم بسوی تو این قرآن مجید را و اگر بودی تو از قبل از وحی هر آینه از غافلین.

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ ممکن است اشاره باشد بجمیع قصص انبیاء و قوم آنها که در اکثر سور بیان فرموده و ممکن است اشاره باشد بقصه حضرت یوسف که در این سوره بیان میفرماید و این احتمال اقرب است.

أَحْسَنَ الْقَصَصِ بنا بر احتمال اول مراد از احسن القصص بهترین بیان و شیرین ترین کلام در اعلی درجه فصاحت و بلاغت خالی از نقصان مخلّ و تطویل مملّ مثل اینکه بگویی صمت احسن الصیام و قمت احسن القیام، و بنا بر احتمال دوم که اقرب است بلکه میتوان گفت ظاهر همین است اینکه قصه حضرت یوسف در میان قصص سایر انبیاء احسن القصص است زیرا مشتمل بر مطالب شیرین است چنانچه شرحش بیاید.

بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ که این احسن القصص بسبب آنچه که ما این قرآن را وحی فرستادیم بسوی تو وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ و اگر تو بودی از قبل آن هر آینه از غافلین.

اشکال- مکرر در این تفسیر در باب مقدمات در بیان مراتب نزول قرآن و در خلال آیات بمناسبت گفته ایم که اولین مرتبه نزول قرآن در عالم نورانیت بنور مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و استشهاد کرده ایم بآیه شریفه وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ طه آیه 113. و این جمله دلالت دارد بر اینکه

ص: 151

قبل الوحی حضرتش از غافلین بوده و اطلاعی نداشته.

جواب- اولا این جمله همچه دلالتی ندارد زیرا اگر فرموده بود و کنت من قبله لمن الغافلین دلالتش تمام بود لکن فرموده وَ إِنْ کُنْتَ یعنی بر فرض اگر تو بودی از غافلین لکن نبود از غافلین قضیه فرضیه دلالت بر ثبوت و تحقق ندارد.

و ثانیا بر فرض اینکه دلالت داشته باشد قبل از وحی غافل بوده یعنی قبل از افاضه حق در همان عالم نورانیت زیرا در آن عالم هم افاضه بطریق وحی بوده بدون واسطه ملک.

[سوره یوسف (12): آیه 4] .... ص : 152

إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ (4)

زمانی که گفت یوسف از برای پدرش یعقوب ای پدر جان من بدرستی که من دیدم در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم برای من سجده میکردند.

إِذْ قالَ یُوسُفُ اذ متعلق است بقصص در آیه قبل که بیان قصه باشد و او اینست که یوسف شرح خواب خود را بیان کرد و حضرت یوسف بسیار جمیل بود که زنهای مصری گفتند ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ و از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

اخی یوسف اصبح منی و انا املح منه

و فرزند یازدهمی یعقوب علیه السّلام بود و پس از او ابن یامین بود که برادر پدر و مادری یوسف بود و بقیه برادرانش آن ده نفر بزرگتر از یوسف بودند و از مادر جدا بودند و دارای مقام عصمت بود چنانچه در شرائط نبوت اولین شرط اینکه باید از ابتداء ولادت تا رحلت معصوم باشد.

ص: 152

لابیه یعقوب که او هم دارای مقام نبوت بود از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم یوسف بن یعقوب بن اسحق بن ابراهیم)

که هر چهار نفر مقام نبوت و رسالت و عصمت را دارا بودند.

یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ رؤیا صورت اشیاء خارجیه است که در ذهن میآید که تعبیر بصور ذهنیه میکنند و در خواب تصور میکند که در خارج است عکس بیداری در بیداری صورت خارجیه بدون ماده در ذهن نقش می بندد و در خواب صورت ذهنیه در خارج جلوه میکند و این صور ذهنیه اگر از خیالات واهیه باشد خواب شیطانیست حقیقت ندارد و تعبیر باضغاث احلام میکنند و اگر حقیقت داشته باشد خواب رحمانیست که از جانب خداوند الهام بقلب میشود و چون انبیاء و معصومین شیطان در قلوب آنها راه ندارد خواب آنها خواب رحمانی است بمنزله وحی است مثل خواب حضرت ابراهیم در ذبح اسماعیل و خواب حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که بوزینه ها از منبرش بالا میروند و امثال اینها.

أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ از دو آیه بعد استفاده میشود که خود حضرت یوسف علیه السّلام تعبیر خوابش را میدانست از کلمه وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ و حضرت یعقوب هم میدانست بلکه برادرانش هم فی الجمله بی بهره نبودند و مراد از یازده کوکب یازده برادرش بودند و مراد از قمر پدر بزرگوارش بود و مراد از شمس بعضی گفتند مادرش بوده بعضی گفتند خاله اش بوده چون مادرش وفات کرده بود بعضی گفتند که مراد حضرت اسحق جدّش باشد و او حیات داشته رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ بعضی گفتند سجده بمعنی تعظیم و احترام و تکریم بوده بعضی گفتند سجده شکر بوده نظر به اینکه سجده بر غیر خدا جایز نیست.

بلکه تحقیق اینست که آن سجده که مختص بخدا است سجده عبودیت و پرستش است در مقابل عبده اصنام و شمس و نار و گوساله و گاو و سایر آلهه مشرکین و اما

ص: 153

سجده از روی اطاعت و تمکین و تسلیم مانعی ندارد چنانچه ملائکه سجده بآدم کردند غایت الامر در شریعت اسلام مطلقا ممنوع شده چنانچه از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مروی است اگر سجده بر غیر خدا جایز بود میگفتم زنها بشوهرها سجده کنند معلوم است مراد این نیست که پرستش کنند و آنها را آلهه خود دانند و این را در باب سجده ملائکه مشروحا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

[سوره یوسف (12): آیه 5] .... ص : 154

قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (5)

فرمود یعقوب ای پسرک من بیان نکن قصه خواب خود را برای برادرانت پس کید میکنند برای توکید شدیدی محققا شیطان از برای انسان دشمن آشکار است قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ معلوم میشود که یعقوب هم عالم بتأویل رؤیا بوده و همچنین ابناء یعقوب که یازده کوکب یازده برادران یوسف هستند و الا بیان خواب بر آنها مانعی نداشت مگر اینکه بگوئیم میفهمیدند که یوسف عظمتی پیدا میکند و حسد میبردند.

فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً مکر و حیله و تقلب است که صورت ظاهرش محبت و خوبی است و باطنش عداوت و ایذاء است، و کلمه کیدا دلالت دارد بر کید شدیدی إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ بالاخص با هم دستان خود که یکی نفس امّارة باشد که میفرماید در همین سوره از قول یوسف در آیه 53 وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی و دیگر دنیا باشد که خود را جلوه دهد چون مار خوش خط و خال.

ظاهرش چون گور کافر پر حلل باطنش قهر خدا عزّ و جلّ

ص: 154

که گفتند انسان سه دشمن دارد: اول دنیا که خود را جلوه میدهد سپس نفس که تمایل پیدا میکند پس از آن شیطان که راه نمایی میکند لکن با این سه دشمن قوی عیب با خود انسان است.

قلم بد است و مرکب بد است و کاغذ بد گناه بنده چه باشد که دست قابل نیست

انسان اگر عاقل باشد فریب این سه دشمن را نمیخورد.

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

تمام مضار دنیوی و اخروی منشأ اولی او جهل و حماقت و کبر و خود پسندی و سفاهت و سایر اخلاق رذیله است شخص مزکّی از همه اینها محفوظ است که فرمود إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی.

[سوره یوسف (12): آیه 6] .... ص : 155

وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (6)

و یعقوب بیوسف فرمود همین نحو پروردگار تو برمیگزیند و تعلیم میفرماید تو را از تأویل خوابها و تمام میفرماید نعمت خود را بر تو و بر آل یعقوب چنانچه تمام فرمود بر دو پدر تو قبلا ابراهیم و اسحق محققا پروردگار تو عالم بجمیع خصوصیات و حکیم بجمیع مصالح است.

و کذلک یعنی همین نحو که این خواب با عظمت را دیده ای همین نحو یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ اجتباء انتخاب برای نبوت است چنانچه میفرماید وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ آل عمران آیه 174.

ص: 155

وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ که این یک مرتبه دیگری است که علم تعبیر خواب را خداوند بیوسف عنایت میفرماید چنانچه در اواخر همین سوره از قول یوسف نقل میفرماید که عرض کرد در پیشگاه احدیت رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ آیه 102.

وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ از دست برادران و از چاه و از غلامی و از زندان و از مکر زلیخا نجات می بخشد و بمقام سلطنت و نبوت میرساند.

وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ که بنی اسرائیل باشند چون اسرائیل اسم یعقوب است و نبوت و سلطنت بلکه اولوا العزمی در بنی اسرائیل تا زمان حضرت عیسی بود که تمام آل یعقوب بودند.

کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ یعنی جدّ و پدر جدّ خود من قبل پیش از پدرت یعقوب ابراهیم و اسحق خداوند ابراهیم را از آتش نمرود نجات داد، مقام نبوّت، رسالت، اولوا العزمی، خلّة، امامت باو کرامت فرمود قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً بقره آیه 118، که بالاترین مقامات است و اسحق با اینکه پدرش بحدّ شیخوخیت رسید مادرش عجوزه و عقیم بوده خداوند او را بقدرت کامله خود ایجاد و در نسل او چه اندازه انبیاء قرار داد.

إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ میداند که را انتخاب کند اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 حکیم عالم بحکم و مصالح است تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت است عین صلاح است.

[سوره یوسف (12): آیه 7] .... ص : 156

لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ (7)

هر آینه بتحقیق بود در یوسف و برادرانش نشانه های عجیبه و قضایای غریبه که موجب عبرت میشود از برای کسانی که از حال آنها سؤال میکنند.

ص: 156

لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ و شرح حال آنها بنا بر آنچه نقل میکنند اینست که یعقوب ابتداء ازدواج کرد اولا دختر خاله خود مسمّات بلیا بنت لیّان و از او شش پسر آورد: 1- روئیل که اکبر اولاد او بود 2- شمعون 3- لاوی 4- یهودا 5- ریالون 6- یشجر. سپس لیا وفات کرد، یعقوب خواهر او را گرفت مسماة براحیل که او هم دختر خاله یعقوب بود و از او دو پسر آورد:

7- یوسف 8- بن یامین که کوچکترین پسران یعقوب بودند. و دو کنیز داشت مسماة بزلفة و بلهة و از این دو چهار پسر آورد 9- داون (داود- خ ل) 10- تفتالی 11- حاد 12- واشر، دوازده پسر.

(آیات) یکی آنکه آنها با اینکه اولاد انبیاء ابراهیم، اسحق و یعقوب بودند در حق یوسف حسد بردند و حال آنکه حسد از صفات بسیار خبیثه است که در خبر دارد

(الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب).

دیگر آنکه در مقام اذیت و قتل یوسف برآمدند تا آنجا که در چاه انداختند دیگر خداوند او را نجات بخشید تا بمقام سلطنت رسانید.

دیگر آنکه آنها را محتاج و ذلیل در دستگاه یوسف قرار داد.

دیگر گذشت یوسف از تقصیر آنها و عفو نمودن او و بآنها عنایات و تلطفات فرمود و غیر اینها که شرحش بیاید انشاء اللَّه تعالی.

للسائلین که از حال آنها سؤال کنند باید عبرت بگیرند و در شدائد صبر کنند و توکل بخدا کنند تا خداوند آنها را کفایت کند و نجات بخشد که فرمود وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3 و نیز فرمود قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ زمر آیه 39.

ص: 157

[سوره یوسف (12): آیه 8] .... ص : 158

إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (8)

زمانی که گفتند برادران هر آینه یوسف و برادرش ابن یامین محبوب ترند نزد پدر ما و حال آنکه ما جوانان رشید کارزار شجاع دلیر هستیم بدرستی که پدر ما در گمراهی آشکار است.

این کلام از پسران یعقوب مشتمل بر سه صفت خبیثه و معصیت کبیره است بلکه تالی تلو کفر است: اول- حسد که گفتند إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنَّا چون یعقوب این دو پسر را ترجیح میداد و محبت میکرد بالاخص یوسف را که با جمال و وجاهت فوق العاده و دارای اخلاق حمیده و صفات حسنه بود محسود آنها واقع میشد.

دوم- کبر که گفتند وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ که ما دلاورانیم و کارساز بیشتر نفع ما بپدرمان میرسد و برای قضاء حوائج او و اصلاح امور او آماده تریم و یوسف و برادرش کوچک هستند و توانایی ندارند.

سوم- نسبت ضلالت و گمراهی بپیغمبر خدا دادند و گفتند إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ که العیاذ باللّه حماقت او را گرفته و باین دو بچه دل خوش کرده و بما اعتنایی نمیکند و اهمیّتی نمیدهد.

[سوره یوسف (12): آیه 9] .... ص : 158

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ (9)

گفتند بعض آنها بدیگران بکشید یوسف را یا ببرید دور دست در یک

ص: 158

زمینی او را بیندازید که دیگر خالی شود برای شما یعنی خالص شود توجه پدرتان یعنی توجه او فقط بشما باشد پس از این بوده باشید از جماعت و قوم صالح.

اقْتُلُوا یُوسُفَ قائل باین قول بعضی گفتند شمعون بوده و بعضی گفتند روبیل لکن ظاهر آیه اینست که قائل یک نفر نبوده کانّه اینها مشورت کردند در امر یوسف و بیکدیگر گفتند طریقش منحصر بیکی از دو امر است یا کشتن یوسف أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً در بیابانی او را بیندازید یا سباع و درندگان او را پاره میکنند یا بدست کسانی میافتد او را بغلامی میبرند.

یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ خالی میشود و منحصر میشود بعد از یأس از یوسف وجه ابیکم بمعنی توجه قلبی و محبت باطنی پدر شما بشما میشود زیرا انسان اگر بعض اولادش از دست برود علاقه او بباقی ماندگانش بیشتر میشود.

وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ بمعنی اینکه دیگر معصیت و ظلم باحدی نکنیم و باعمال صالحه میپردازیم فقط این یک معصیت بجایی نمیخورد و خداوند گذشت میفرماید چنانچه در نظر بسیاری است که پاره ای از معاصی را مرتکب میشوند و میگویند خدا کریم است ما را باین معاصی نمیگیرد عذاب برای کفار است و مکرر شنیده شده که میگویند اگر ما را هم جهنم برند علی میماند و حوضش و اینکه بعضی گفتند بعد توبه میکنیم این بسیار بعید است زیرا از این عمل مسلّما پشیمان نمیشوند.

و بعضی گفتند اینها غیر بالغ بودند اینهم بسیار دور است بخصوص پسران اولی که از عیال اولی بوجود آمدند، و ممکن است بگوئیم مقصود آنها این بود که بعد از این با پدرمان خوش رفتاری میکنیم و کاری نمیکنیم که قلبش رنجش پیدا کند و نادلگران باشد و او را راضی میکنیم.

ص: 159

[سوره یوسف (12): آیه 10] .... ص : 160

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (10)

گفت گوینده ای از آنها نکشید یوسف را و بیندازید او را در ته چاه التقاط میکنند و میگیرند او را بعضی از قافله که از این راه عبور و سیر میکنند اگر شما هستید بجا میآورید.

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ بیان نفرموده کدام یک از آنها بوده لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ زیرا فقط مقصود ما تفرقه و جدایی است بین او و پدرمان یعقوب دشمنی دیگری با او نداریم که او را بکشیم یا او را در بیابان اندازیم که سباع و درندگان او را پاره کنند و هلاک شود چاهی است که سر راه مسافرین است و هر قافله که میآید از این چاه آب برمیدارند.

وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ غیابة از ماده غیبوبة یعنی مستور و مخفی کنیم که ته چاه باشد و خود نتواند از چاه بیرون آید آنها بیرون آورند و بغلامی همراه خود برند یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ لقطه چیزی را در راه پیدا کردن است و یافتن و احکام لقطه در شرع معیّن شده که اگر قیمتش کمتر از درهم است و نشان ندارد تملک کند و اگر ما زاد از درهم است و نشان دارد یک سال اعلان کند بترتیب معیّن در محالی که احتمال میدهد صاحبش پیدا شود.

هفته اول همه روزه، سپس هفته یک مرتبه، سپس ماهی یک مرتبه و پس از آن از جانب صاحبش صدقه دهد و اگر اتفاقا پس از صدقه صاحبش پیدا شد اگر قبول کرد صدقه او را قبول و الّا عوضش را باو بدهد و صدقه را بر خود قرار دهد، و اگر نشان ندارد تا مادامی که احتمال میدهد صاحبش یافت شود بنحو امانت نگاه دارد و پس از یأس از جانب او صدقه دهد و بهتر آنست که اصلا بر ندارد

ص: 160

و خود را عهده دار نکند مگر بقصد حفظ بر صاحبش که از بین نرود چنانچه فرمودند

(حرمة مال المسلم کحرمة دمه)

و اگر انسان باشد مثل اطفالی که سر راه میگذارند یا بچه هایی که گم شده اند واجب است آنها را نگاه دارند.

و از قضایای غریبه که همین چند روزه اتفاق افتاده در همسایگی یکی از آشنایان که شغل قنادی داشتند جعبه بزرگی بسته درب خانه میآورند بعنوان جعبه گز که از مغازه آورده اند برای حمل بر خارج شهر اهل خانه میگیرند پس از آمدن صاحب مغازه میگویند جعبه گز را که فرستاده بودید آوردند او میگوید من نفرستادم میآیند در جعبه را باز میکنند می بینند یک طفل شش ماهه در جعبه خوابیده و پستانک در دهان او است.

باید آنها را حفظ کرد تا کبیر شوند اگر پدر و مادرشان معلوم شد بآنها ردّ کنند و مخارج و زحماتی که متحمل شدند از آنها بگیرند و اگر معلوم نشد در عهده خود طفل است که پس از کبر بآنها رد کند در صورتی که بقصد تبرّع نباشد إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ یعنی فقط مقصود شما همان جدایی بین یوسف و یعقوب است بهمین مقدار حاصل میشود. دیگر در بیان اینکه این چاه کجا بوده هر کدام از مفسرین چیزی گفتند بعضی گفتند بین مدین و مصر بوده و چند فرسنگی از مدین دور بوده بعضی گفتند در راه شام، بعضی گفتند بیت المقدس، بعضی گفتند اردن و اقرب در نظر همان قول اول است تنبیه- مفسرین عامّه نظر به اینکه عصمت را در انبیاء شرط نمیدانند بلکه نسبتهای ناروا بانبیاء میدهند این دوازده پسران یعقوب را از انبیاء دانسته و تمسک کردند بر نبوت آنها بکلمه اسباط که در آیات شریفه صراحت دارد بر نبوت آنها مثل قوله تعالی قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی الایة بقرة آیه 130، و قوله تعالی أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ کانُوا هُوداً

ص: 161

أَوْ نَصاری

الایة بقره آیه 134، و قوله تعالی قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ الایة آل عمران آیه 78، و قوله تعالی إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ الی آخر الآیات نساء آیه 161.

لکن نظر به اینکه ادله قطعیه عقلیه و نقلیه داریم بر لزوم عصمت انبیاء و اوصیاء که ما در کلم الطیب در مجلد اول در بیان شرایط نبوت عامه و در مجلد ثانی در بیان شرایط امامت عامه مفصلا بیان کرده ایم می گوییم مراد از اسباط اولاد بلا واسطه یعقوب نیست بلکه مع الوسائط تا زمان موسی و عیسی انبیاء بنی اسرائیل بودند بدلیل قوله تعالی وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً الایة اعراف آیه 160، بلکه اطلاق سبط بر اولاد بلا واسطه خلاف ظاهر است و سید مرتضی اعلی اللَّه مقامه میفرماید (لم یقم لنا الحجة بان اخوة یوسف الذین فعلوا ما فعلوا کانوا انبیاء و لا یمتنع ان یکون الاسباط الذین کانوا انبیاء غیر هؤلاء الاخوة الذین فعلوا بیوسف ما قصه اللَّه تعالی عنهم و لیس فی ظاهر الکتاب ان جمیع اخوة یوسف و سائر الاسباط فعلوا بیوسف ما حکاه اللَّه من الکید).

اقول- صدق الاسباط بر اولاد بلا واسطه ممنوع جدّا مضافا به اینکه مسلما جمیع اسباط که کلیه بنی اسرائیل باشند پیغمبر نبودند بلکه مراد در آیات شریفه اینست که در میان اسباط پیغمبرانی بودند.

تنبیه آخر- در برهان خبر مفصل بسیار مبسوطی از ابی حمزه از حضرت سجاد علیه السّلام نقل کرده در حالات یوسف و برادرانش و یعقوب و افعال آنها و در مجمع یک مختصری از آن را نقل کرده لکن حقیر پس از مراجعه دیدم این خبر از حیث سند ضعیف است بعلاوه مشتمل است بر اموری که با قواعد مسلمه شیعه

ص: 162

سازش ندارد و نسبتهایی بیعقوب و یوسف داده که مناسب با مقام انبیاء نیست لذا اعراض از او را اصلح دیدم مراجعه کنید ببرهان.

[سوره یوسف (12): آیه 11] .... ص : 163

قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)

گفتند برادران یوسف بحضرت یعقوب ای پدر بزرگوار ما چه سبب شده که ما را امین نمیدانی بر یوسف و حال آنکه ما برای او هر آینه ناصح هستیم.

قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ از این جمله استفاده میشود که حضرت یعقوب یوسف را از خود جدا نمیکرد و نمیگذاشت با برادرانش خارج شود آنها میرفتند برای گردش و تفریح خارج شهر ولی یوسف نزد پدرش بود و البتّه سرّ این جهت این بود که در گردش و تفریح بچه ها تمام توجه آنها باین قسمت است و بسا پیش آمدهایی میشود از سقوط بر زمین یا تصادف حجاره یا برخورد بیکدیگر یا عیبهای دیگر و اینها توجه بیکدیگر ندارند، حضرت یعقوب قلبش آرام نداشت و مطمئن نبود بعلاوه برادران حضرت یوسف هم عنایتی و محبتی با یوسف نداشتند زیرا حسود هر چه بخواهد خودداری کند و اظهار حسد خود را نکند مع ذلک نمیتواند جلوگیری از نفس کند علاوه بر رؤیای سابقه که مخصوصا بیوسف فرمود برای برادرانت نگو برای تو کید میکنند و پیش از این تصمیم هم یوسف را همراه خود نمیبردند سابقه نداشته لذا گفتند ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ پس از آن برای اینکه قلب یعقوب را مطمئن کنند و آرام کنند گفتند وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ این یکی از معاصی آنها است با اینکه حسود بودند گفتند ناصح هستیم هم کذب بود آن هم به پیغمبر خدا هم نفاق بود که ظاهرشان غیر باطنشان بود هم مکر و حیله در حق شخص بی گناه بی تقصیر.

اما حسد

(الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب)

اما کذب

ص: 163

الکذب شر من الشراب

اما نفاق إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ اما مکر مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ و با این اوصاف چگونه میتوان گفت اینها انبیاء بودند بعلاوه قساوت قلب چگونه انسان طاقت بیاورد با پدر پیر خود چنین کند که وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ آیه 84، و با برادر خود چنین رفتار نماید که گفتند.

[سوره یوسف (12): آیه 12] .... ص : 164

أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)

در کلمه یرتع و یلعب قراء اختلاف کردند با یا در هر دو با نون در هر دو مختلف، لکن مکرر گفته ایم و در مقدمه بیان شده که معتبر فقط سیاهی قرآن است نه قرائت قراء سبع و نه عشر و اینکه میگویند سیاهی قرآن مطابق قرائت حفص است از عاصم گفتیم قضیه عکس است قرائت حفص از عاصم مطابق سیاهی است گفتند اولاد یعقوب بیعقوب که یوسف را بفرست با ما فردا بیاید بچرد و بازی کند و بدرستی که ما برادران او را حفظ میکنیم.

أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً این بچه را بجان خود چسبانیده ای دلش میگیرد بچه باید تفریح گاه برود، از فواکه و مأکولات مختلف اکل کند، قلبش باز شود، دلش شاد گردد، روحش آزاد شود.

یرتع رتع بمعنی چریدن مرتع مکان چراگاه که حیوانات مثل گوسفند و شتر و گاو و سایر حیوانات را میبرند میچرانند و از علفهای صحرا بهره برداری میکنند و افراد جوانها بنام گردش در باغستانها و نخلستانها و تفریح گاهها میروند و امروز بسیار این عمل رواج پیدا کرده زنها سرباز پاها تا ران باز دستها تا کتف باز سینه ها تا پستانها باز آرایش کرده با جوانهای شهوت ران باسم تفریح میروند و هزار گونه معصیت مرتکب میشوند از شرب و قمار و غیر اینها و اعجب از اینها

ص: 164

دست های زنهای خود را میگیرند و مقابل هزار جوان نامحرم شهوت پرست نشان میدهند نه دیگر غیرت در رجال باقی مانده و نه حیاء در نساء البته این معاصی تا در پرده بود خداوند هم ستر میفرمود و مؤاخذه نمیکرد ولی امروز که علنی شده و عمومی انتظار بلاهای عمومی را داشته باشند.

و یلعب لعب و لغو و لهو قریب المعنی است لعب بمعنی بازی است و ملاعبه بمعنی شوخی است، و لغو کار بی فائده است، و لهو بمعنی اشتغال بملاهی است که باطل است و حقیقت ندارد و بعبارت اخر کار غیر عقلایی است. و لعب اگر بآلات موسیقی یا قمار مثل نرد و شطرنج و آس و امثال اینها باشد حرام است حتی توپ بازی، جست و خیزک، الک و دولک و امثال اینها که برد و باخت دارد و لو چیزی نگیرند یا ندهند قمار است و حرام و چون قمار چهار قسم است با آلات معدة و آلات غیر معدة اخذ و اعطاء داشته باشد یا نداشته باشد حرام است و اگر با حلیله خود ملاعبه کند ممدوح است و اگر خود بخود بازی کند لغو است.

وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ یعنی مواظبت میکنیم که آسیبی باو نرسد در بازی و حیوانی باو اذیت نکند و ناراحت نشود.

[سوره یوسف (12): آیه 13] .... ص : 165

قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13)

فرمود محققا من محزون و غمناک میشوم که او را از نزد من ببرید و میترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید، همین کلام بهانه شد برای آنها و درسی شد که آنها باین نحو عذر بیاورند.

قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ چون تمام انس من و دل خوشی من باینست که او نزد من باشد و فراق و جدایی او بر من ناگوار است اگر بردید من محزون میشوم بعلاوه برای او هم بیم دارم چون بچه است و قدرت بر دفع ندارد.

ص: 165

وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ این صحرا گرگ بسیار دارد میترسم باو حمله کند و او را پاره کند و بخورد.

وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ شما هم مشغول مسابقه و شکار و بازی و کارهای دیگر باشید و از او غفلت کنید و حفظ نشود و دفع آن گرگ را نکنید.

[سوره یوسف (12): آیه 14] .... ص : 166

قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (14)

گفتند هر آینه اگر گرگ او را بخورد و حال آنکه ما جوانان با قوّه و قدرت هستیم محققا ما در این صورت زیان کار هستیم، یعنی ممکن نیست با اینکه ما مجتمعا جوانان قوی هستیم گرگ نزدیک او بیاید و باو اذیتی برساند.

در خبر است از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود

(لا تلقّنوا الکذب فیکذبوا)

یعنی دروغ در دهان طرف نگذارید که فرا گیرد و بشما دروغ گوید اولاد یعقوب احتمال نمیدادند که گرگ انسان را بخورد و میشود این عذر را بتراشند یعقوب در دهان آنها گذاشت آنها هم یاد گرفتند که همین را بهانه کنند و لذا نباید حجت تلقین خصم کرد که همان را خصم حجت قرار میدهد.

قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ این چه احتمالی است میدهی گرگ کجا میتواند او را بخورد.

وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ عصبة از ماده عصب بمعنی رگ و پی که اعصاب بدن بیکدیگر متصل است و نمیگذارد اجزاء بدن از هم متلاشی شود یعنی ما با هم متفق و متحد هستیم از هم جدا نیستیم قدرت ندارد گرگ نزدیک ما بیاید اطراف یوسف را داریم و حواس ما جمع او است إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ اگر چنین شود پس ما زیان کار و بی ارزش هستیم که خسران سرمایه از دست دادن است و دلیل بر بی کفایتی است.

ص: 166

[سوره یوسف (12): آیه 15] .... ص : 167

فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (15)

پس چنانچه بردند یوسف را و اتفاق کردند که او را قرار دهند در ته چاه و ما وحی فرستادیم بسوی او هر آینه خبر میدهد آنها را بکار و فعل آنها و آنها ملتفت و شاعر نمیشوند یعنی نمیشناسند و جاهل هستند.

فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ بعضی گفتند پس از بردن یوسف بنا کردند باذیت او و او را آزردند و پناه بهر کدام آنها میبرد پناهش نمیدادند و ناله وا ابتاه او بلند بود وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ ظاهرا الف و لام الجب عهد است یعنی چاه مخصوصی بوده و بقرینه یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ در مسیر قافله بوده، و بقرینه لا تَقْتُلُوهُ قصد اتلاف او را نداشتند چاهی بود که آب زیاد نداشته که غرق شود و گفتند صخره ای در طرف چاه بوده روی آن سنگ قرار گرفت و پیراهن او را از بدنش خارج کردند بقرینه جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ و همه روز میآمدند و یک طعام مختصری بر او میآوردند و انتظار قافله را داشتند تا روزی که قافله رسید و چند روز طول کشیده معلوم نیست و اخباری که در کیفیت القاء او در چاه میکنند تماما ضعیف است و منافی با ظواهر آیات است لذا از نقل آنها خودداری میکنیم و بیش از آنچه از ظواهر آیات یا اخبار معتبره بدست میآید نمیگوئیم.

وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ از این جمله استفاده میشود که دارای مقام نبوت بوده که مورد وحی الهی واقع شده.

لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا بعید نیست که مراد پس از اینکه خدمتش در مرتبه ثالثه رسیدند در مصر فرمود ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ باشد که آنها تعجب کردند

ص: 167

که از کجا عزیز مصر خبر از فعل آنها دارد.

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ که نشناختند یوسف را و ممکن است مراد عدم شعور و ادراک باشد که حماقت است بقرینه إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ.

[سوره یوسف (12): آیه 16] .... ص : 168

وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ (16)

و آمدند نزد پدرشان شبانه با چشم گریان. از این جمله استفاده میشود که گریه دروغی هم ممکن است پس نباید اطمینان پیدا کرد بگریستن بعضی و مخصوصا شب آمدند که حضرت یعقوب متوجه نشود کاملا، و بعید نیست که شبانه با شیون و فریاد آمدند که حضرت یعقوب صدای ناله و شیون آنها را شنید مضطرب و متوحش شد فرمود چه خبر است چه شده شما را چه میشود که این نحو داد و فریاد و ناله میکنید.

[سوره یوسف (12): آیه 17] .... ص : 168

قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ (17)

گفتند ای پدر بزرگوار ما رفته بودیم برای مسابقه تیر اندازی یا دویدن که کدام یک بر باقی سبقت میگیرد که در مسئله سبق و رمایه فقهاء متعرض هستند و یکی از کتب فقهیه کتاب سبق و رمایه است، و گذاشتیم یوسف را نزد اثاثیه و امتعه خود که آنها را حفظ کند پس متوجه نبودیم گرگ باو حمله کرد و او را خورد و شما قول ما را قبول نمی فرمایی و لو اینکه ما راست گو باشیم.

قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ این یک دروغ بپیغمبر خدا که اینها نرفتند برای مسابقه در عدو و تیر اندازی بلکه رفتند برای القاء یوسف در غیابت

ص: 168

الجبّ و اجماع بر این موضوع نبودند.

وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا دروغ دوم بلکه القاء کردند یوسف را در چاه فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ دروغ سوم بلکه جعلوه فی قعر بئر وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا البته حضرت یعقوب برای آثاری که قبلا از آنها نسبت، بیوسف مشاهده کرده بود که حتی بیوسف فرموده بود لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً کمال اطمینان را داشت که آنها کید کرده اند در حق یوسف و دروغ میگویند که یوسف را گرگ پاره کرده.

وَ لَوْ کُنَّا صادِقِینَ لو امتناعیه است و محال است آنها صادق باشند و بر فرض محال اگر صادق بودند حضرت یعقوب بآنها ایمان داشت لکن نبودند و نداشت ایمان بآنها.

[سوره یوسف (12): آیه 18] .... ص : 169

وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (18)

و آمدند نزد یعقوب با پیراهن یوسف که آلوده کرده بودند بخون دروغی یعقوب فرمود بلکه نفوس شما شما را وادار کرد بر اذیت بیوسف پس باید صبر کرد صبر نیکویی و خداوند هم مرا اعانت میفرماید بر آنچه شما توصیف میکنید وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ حضرت یعقوب مطالبه پیراهن کرد باو دادند فرمود چگونه گرگ یوسف را دریده و پیراهنش را پاره نکرده اینها غفلت کرده بودند از اینکه پاره پاره کنند فقط آلوده بخون کردند به اینکه حیوانی را کشتند مثل گوسفند یا آهو و پیراهن را بخون او آلوده کردند و همین دلیل واضح بود بر کذب آنها بعضی گفتند که از قول اولی برگشتند و گفتند دزد و قطاع طریق

ص: 169

برای بردن متاع ما او را کشتند فرمود اگر سارق کشته باشد پیراهنش را با اینکه قیمتی بود چرا نبرده این دروغ هم واضح شد.

اقول- حضرت یعقوب یقین داشت که یوسف کشته نشده و زنده است و اینها دروغ میگویند یکی بواسطه خواب یوسف که بمنزله وحی بود باید تعبیرش ظاهر شود دیگر بفرمایش یعقوب پس از چندین سال با بنائش فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ لذا قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً بیان نفرموده آن امر چه بوده و این هم یک قرینه میشود که یعقوب میدانسته که گرگ او را نخورده و او را هم نکشته اند و فقط کاری کردند که از یعقوب جدا شود زیرا کمال اطمینان بحیات او داشته برای همان رؤیای یوسف که نفوس شما بواسطه حقد و حسدی که داشتید شما را وادار کرد باین امر نه گرگی بوده و نه قتلی فَصَبْرٌ جَمِیلٌ صبر در بلیات و مصائب بسیار ممدوح است و چه اندازه در آیات شریفه ترغیب شده مثل إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 و مثل فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ احقاف آیه 34، و غیر اینها، و جمیل باینست که نزد احدی جز خدا شکایت نکند و درد دل نگوید و بی تابی نکند و خود را نبازد و تحمل کند چنانچه میفرمایدنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

یوسف آیه 84.

وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ مکرر گفته ایم که انسان و لو اینکه افعال او اختیاریه است چه امور قلبیه باشد از تحصیل ایمان و علم و یقین و اعتقاد و غیرها و چه امور نفسانیه باشد از ازاله اخلاق رذیله و تحصیل صفات حمیده و چه امور جوارحیه باشد از اعمال خارجیه و لذا مدح و ذمّ و ثواب و عقاب و حسن و قبح مترتب بر او میشود لکن در کلیه آنها احتیاج شدید دارد باعانت حق از اعطاء توفیق و تهیه اسباب و عنایات مخصوصه لذا بعد از آنکه فرمود من صبر میکنم

ص: 170

صبر جمیل فرمود وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ یعنی طلب اعانت میکنم از خداوند که توفیق صبر بمن عطاء فرماید و ثبات قدم و کاری که منافی با صبر است از من صادر نشود عَلی ما تَصِفُونَ تعبیر بعلی که دال بر ظلم و اذیت و دشمنی که شما در حق پدرتان و برادرتان دارید و این کلمات بر خلاف واقع را اظهار میکنید.

[سوره یوسف (12): آیه 19] .... ص : 171

وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْری هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَعْمَلُونَ (19)

و آمد قافله نزدیک چاه پس فرستادند آن کس را که متحمل خدمات قافله بود که برود از چاه بتوسط طناب و دلو آب بیاورد آمد دلو را در چاه کرد حضرت یوسف آن طناب را گرفت و از چاه خارج شد آن شخص قافله را ندا داد بشارت باد شما را این جوان زیبا در چاه بود اهل قافله آمدند و او را پنهان کردند و گفتند خوب سرمایه است او را میبریم مصر و بقیمت گزاف میفروشیم و خداوند عالم است بآنچه عمل میکنید.

وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ گفتند سه روز یوسف در چاه بود و برادران همه روزه میآمدند و انتظار سیّاره داشتند و یک غذای مختصری در چاه میانداختند تا روزی که آمدند دیدند قافله آمده.

فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ وارد خدمت گذار است او را فرستادند آب بیاورد چون که آمد بالای چاه فَأَدْلی دَلْوَهُ دلو را که انداخت در چاه یوسف طناب را گرفته از چاه بیرون آمد. وارد دید غلامی زیبا و خوش صورت است او را برد نزد قافله و قالَ یا بُشْری بشارت میدهم شما را که این غلام را برای شما آوردم قافله بسیار خوشنود شدند.

ص: 171

وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً او را پنهان کردند که کسی پیدا نشود و بگوید از ماست و او را بگیرد و گفتند خوب سرمایه است میبریم او را در مصر و بقیمت گزاف میفروشیم.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَعْمَلُونَ که نتیجه این عمل چیست و برادران در اطراف و کنار مشاهده میکردند آمدند نزد قافله و برای اینکه نبادا یوسف معرفی خود کند و قافله او را رها کنند و برگردانند بکنعان گفتند این غلام ما بوده و فرار کرده و ما او را میفروشیم بشما و او را خوش نداریم.

[سوره یوسف (12): آیه 20] .... ص : 172

وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ (20)

و فروختند او را بیک ثمن پستی چند درهم شمرده شده و بودند در مورد یوسف بی رغبت و بی میل.

و شروه شری بمعنی فروختن است چنانچه اشتراء بمعنی خریدن است و فاعل شروه اخوه هستند که او را بنام غلامی باهل قافله فروختند.

بثمن بخس ثمن قلیلی و پستی دراهم معدودة در خبر از حضرت صادق علیه السّلام مرویست 18 درهم، بعضی 40 درهم گفتند، بعضی 20 درهم، بعضی 10 درهم، بعضی گفتند فاعل سیاره است که آنها در مصر بقیمت نازلی فروختند لکن این احتمال بسیار بعید است و خلاف ظاهر آیه قبل است مثل یا بشری و مثل بضاعة زیرا این ثمن بخس مناسب با بشارت و آن را سرمایه قرار دادن نیست وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ مرجع ضمیر فیه ممکن است یوسف باشد که آیا دست کی میافتد و چه بسرش میآید، و ممکن است شری باشد که در این فروختن بی رغبت بودند که پسر پیغمبر را فروختند.

باری یوسف را بردند مصر و اهل مصر آمدند برای اینکه مشاهده کنند

ص: 172

که قافله چه امتعه آورده خریداری کنند دیدند عجب متاعی آورده مشتریان زیادی آمدند و اینها قیمت را بالا بردند حتی رسید به اینکه هم وزن او طلا یا ابریشم یا مشک دهند عزیز مصر که نامش قطفیر بود نخست وزیر ملک و رئیس قشون و خزینه دار ملک بود ملقب بعزیز که گفتند هر کس غیر او را عزیز مینامیدند زبانش را قطع میکردند و او انّین بود نمیتوانست مجامعت کند و نزد زنها برود و عیالش که نام او راعیل بود ملقب بزلیخا او خریداری کرد بقیمت گزافی و آورد در خانه بدست زلیخا سپرد.

[سوره یوسف (12): آیه 21] .... ص : 173

وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (21)

و گفت آن کسی که او را خریده بود بعیال خودش که جایگاه او را محترم بدارد امید است که این نفعی بما ببخشد یا او را فرزند خود بگیریم و همین نحو ما مکان دادیم از برای یوسف و تمکن پیدا کرد در روی زمین و هر آینه تعلیم کردیم او را بتأویل خوابها و خداوند بر کار خود غالب است و لکن اکثر مردم نمیدانند وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ عزیز مصر گفتند او را خرید بقیمت گزاف بعضی گفتند هم وزن او طلاء. بعضی گفتند بچهل دینار و دو جفت کفش و دو ثوب سفید، و معنی من مصر اینکه آوردند در آن و آن کسی که از مصر بود که عزیز باشد او را خرید و گفتند بایع و فروشنده او مالک ابن زعیر بوده که جزو قافله بود لامرئته که زلیخا بود اکرمی مثواه یعنی او را محترما نگاه داری کن نظر غلامی و بندگی باو مکن معلوم است این از خاندان بزرگی است صورة

ص: 173

و سیرة مورد احترام است و بزرگ است.

عَسی أَنْ یَنْفَعَنا بعضی گفتند که او را بقیمت اعلایی بفروشیم لکن ظاهر اینست که این چون صاحب عقل و تدبیر است در کارهای مملکتی بکمک ما خدمت های بزرگی میکند و بنفع ما تمام میشود و عسی در اینجا تامه است احتیاج باسم و خبر ندارد أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً نظر به اینکه ما اولادی نداریم و از این موهبت محروم هستیم او را بجای اولاد خود بگیریم.

وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ خداوند عزت و شرافت و بزرگی بیوسف عنایت فرمود که بعد از ملک مصر که نامش ریّان بن الولید بود از قبیله امالقه که سلاطین مصر بودند تا زمان موسی و آنها را فراعنه نام میکردند و بعد از عزیز مصر که او را خریده بود بر تمام اهل مصر و اجزاء دولتی لشکری و کشوری مقدم بود و معزز یک جوان کنعانی.

وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ که علاوه از آن عناوین ظاهریه علوم باطنیه هم باو تعلیم کردیم که علم بتعبیر و تأویل خوابها اضافه بر مقام نبوت وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ که اگر اراده کند کسی را عزیز کند اگر تمام اهل عالم اراده کنند او را ذلیل کنند قدرت ندارند و قدرت او بر آنها غالب است و بالعکس وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ خیال میکنند که عزّت و ذلّت بدست آنها است و فعّال ما یشاء هستند چنانچه این توهّم در مغز اهل دنیا در هر عصر و زمانی هست و فعّال ما یشاء ذات اقدس او است و بس.

[سوره یوسف (12): آیه 22] .... ص : 174

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (22)

و چون بحدّ کمال عقل رسید باو دادیم نبوت را که عالم بحکم و مصالح باشد و دارای علم نبوت و رسالت گردد و همین نحو جزا میدهیم نیکوکاران را

ص: 174

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ یعنی بلوغ حدّ کمال و ظاهرا مراد حدّ تکلیف باشد و بعضی گفتند 18 سال و بعضی گفتند از 18 الی 30 سال، بعضی الی 40 سال بعضی الی 60 سال، و تحقیق اینکه انسان زمانی که رسید بحدّ بلوغ بحدّ کمال رسیده و مورد تکلیف و امر و نهی قرار میگیرد و تا سال چهلم باعلا درجه قابلیت میرسد و از چهل تا شصت حد یقف است و از شصت ببالا در نکس است چنانچه میفرماید وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ یس آیه 68، و نیز میفرماید وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً الایة احقاف آیه 14 استفاده میشود که بلوغ اشد غیر از بلوغ اربعین است غایة الامر حد رشد تا اربعین است و معمّر از شصت ببالا است و بین این دو حد یقف است.

آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً حکم مقام نبوت است که از ماده حکمت است یعنی عالم بمصالح و مفاسد و باین معنی خداوند را حکیم گویند نه بمعنی فصل قضاء که او را حاکم گویند و قاضی نامند، و علم علم باحکام شرع است که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود

(العلم ثلاثة: آیة محکمة و سنّه قائمة و فریضة عادلة)

که باید در درجه اول انبیاء داشته باشند ثم الامثل فالامثل.

وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ از برای محسن درجاتی است بسیار هر درجه بمقدار قابلیت و احسانش خداوند جزا میدهد هم در دنیا و هم در آخرت که درجه اعلای او خاص بانبیاء و اوصیاء آنها است بالاخص وجود مقدس خاتم الانبیاء و اوصیاء او علیه و علیهم السلام و درجه ادنی کسیست که با ایمان از دنیا رود و لو غرق معاصی باشد و اگر بدون ایمان رفت از این عنوان خارج میشود و داخل در عنوان ظالمین میشود.

ص: 175

[سوره یوسف (12): آیه 23] .... ص : 176

وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23)

و اقبال و اظهار تمایل کرد زلیخا که یوسف در اطاق او بود از نفس یوسف که من کمال اشتیاق را دارم بتو و تمام درها را بست کسی وارد نشود و یوسف هم خارج نشود و گفت بیا نزد من که من برای تو مهیّا هستم حضرت یوسف فرمود معاذ اللَّه من پناه میبرم بخداوند که او بمن چه عنایاتی فرموده که مرا از حضیض ذلّت باوج عزّت رسانیده محققا این عمل ظلم است و رستگار نمیشوند ظالمین واقعا تصور کنید که همچه نفس قویه در احدی جز معصوم و تالی تلو معصوم پیدا نمیشود حتی از یکی از علماء اعلام که در قدس و تقوی کم نظیر بود پرسیدند که اگر یک همچه پیشامدی برای شما شد چه میکنید فرمود پناه میبرم بخدا با اینکه حضرت یوسف علیه السّلام میتوانست بنحو مشروع انجام دهد زیرا عزیز مصر عنّین بود زلیخا اختیار فسخ نکاح را داشت و غیر مدخوله بود عدّه نداشت و یوسف او را تزویج میکرد لکن این ظلم در حق عزیز میشد با آن همه سفارشات که در حق یوسف کرده بود.

وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها فاعل راودت التی است که زلیخا باشد و مراوده رفت و آمد است و نزدیک دیگر رفتن و مفعول فعل ضمیر است که مرجعش یوسف است یعنی راودت زلیخا یوسف را یعنی نزدیک یوسف آمد، و تعبیر ببیت دون الدار ظهور در حجره دارد که یوسف در حجره بود.

عن نفسه یعنی نزدیک شده بیوسف که دیگر فاصله چندان نبود و البته با کمال زینت و آرایش آمد وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ جمع باب است و گفتند هفت درب بود ابواب بیوت و ابواب دور تو همتو که کسی وارد نشود و یوسف هم فرار نکند

ص: 176

وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ در قرائت هیت اختلاف زیادی در قرّاء شده لکن نظر به اینکه ما جز سیاهی قرآن هیچ قرائتی را معتبر نمیدانیم و او بفتح ها و تا و سکون یاء است و هیت اسم فعل است بمعنی هلمّ یعنی بشتاب و کلمه لک یعنی بنفع تو است که اگر چنین کنی نزد من بسیار عزیز میشوی و سفارش تو را هم نزد عزیز و نزد ملک میکنم و از من بهره برداری کامل میکنی.

قالَ مَعاذَ اللَّهِ استعیذ باللّه اعاذة و معاذا و فرق بین اعوذ باللّه و معاذ اللَّه اینست که اعوذ باللّه فعل عبد است یعنی من پناه میبرم بخدا و معاذ اللَّه فعل الهی است که او مرا پناه میدهد و من در پناهگاه او هستم.

إِنَّهُ رَبِّی مرا تربیت کرده تا باین مقام رسانیده و مقام نبوت و علم و حکمت بمن عنایت فرموده أَحْسَنَ مَثْوایَ چه اندازه نیکو کرده جایگاه مرا چه اندازه بعض مفسرین اشتباه کاری دارند که مرجع ضمیر انّه را عزیز مصر دانسته و تعبیر بربی یعنی مالک و مولای من است و بمن عزت گذاشته و من غلام او هستم همچه خیانتی باو نمیکنم.

إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ محققا رستگار نمیشوند ظالمین چه ظالم بنفس باشد نافرمانی او را بکند چه ظالم بغیر باشد و این عمل هم ظلم بنفس است معصیت بزرگی است و هم ظلم بعزیز است که متعرض حریم او شده ام و زلیخا توهّم کرده بود که چون یوسف بعنوان غلامی در خانه او است هر چه بگوید باید اطاعت کند و چون دید اباء و امتناع او را.

ص: 177

[سوره یوسف (12): آیه 24] .... ص : 178

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ (24)

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین در تفسیر این آیه اقوال زیادی دارند و ما قبل از ترجمه اشاره بآنها میکنیم:

اما مفسرین عامه که عصمت را در انبیاء قائل نیستند و هر نسبت ناروایی را بانبیاء داده اند حتی بحضرت لوط که شراب خورد و با دو دختر خود زنا کرد و هفتاد پیغمبر از نسل او بوجود آمد چنانچه یهود گفتند و حضرت داود [ع با زن ارمیا و حضرت سلیمان [ع بتکده ها برای زنهای خود ساخت و غیر اینها گفتند وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها زلیخا قصد زنا دادن کرد و مهیا شد و یوسف هم قصد این عمل شنیع را کرد حتی میان دو پای زلیخا نشست و بند ازار خود را باز کرد و پائین کشید و خواست انجام دهد لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ و گفتند برهان ربه صورت یعقوب را دید او را نهی کرد یا جبرئیل دست زد بسینه او او را عقب انداخت یا ندایی شنید که او را منع کرد و از این قبیل مزخرفات.

و اما مفسرین خاصه که عصمت را شرط میدانند آنها هم اختلاف کردند بعضی گفتند برهان ربه مقام نبوت و عصمت است و در آیه تقدیم و تأخیر است یعنی اگر برهان ربّ را نداشت که نبوت و عصمت باشد هر آینه این قصد سوء را میکرد بعضی گفتند همّ یوسف بر قتل زلیخا بود نه بر زنا و برهان رب علم بمضار قتل بود که کسان زلیخا او را قصاص کنند و متهم کنند و قضیه بر خلاف واقع انتشار دهند که بگویند یوسف قصد این عمل را داشت و زلیخا مانعه بود لذا او را کشت.

لکن تحقیق چنانچه قرائن بسیار در آیات داریم اینکه یوسف نه قصد

ص: 178

زنا داشت و نه قصد قتل بلکه همّ یوسف بر دفع زلیخا بود و او را از خود دور میکرد و زلیخا اصرار بلیغ داشت و ممنوع نمیشد و برهان رب وحی الهی بود که فرار کند یوسف فرار کرد و خداوند درهای بسته را بروی او باز کرد و یوسف میدوید و زلیخا در عقب یوسف و اینست مراد کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ که نه قصد سویی داشت که قتل زلیخا باشد و نه فحشاء و وجه صرف این بود که إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ غیر از خدا در نظر یوسف چیزی نبود و البته خدا هم برای بنده گان مخلص خود کلیه سوء و فحشاء را صرف میکند از آنها جعلنا اللَّه من عباده المخلصین بحقهم صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

و شاهد بر این دعوی اموری است: 1- آیه قبل قوله معاذ اللَّه که من در پناه خدا هستم. 2- در آیه بعد قول حضرت یوسف هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی 3- شهادت شاهد وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ که شرحش بیاید 4- قول زلیخا که در چند آیه بعد است الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ بعلاوه بعد از اثبات نبوت و شرائط آن بالاخص عصمت خود قرینه عقلیه میشود و بمنزله قرینه متصله است نمیگذارد ظهور منعقد شود لو سلم که اگر نبود این قرینه ظهور داشت مثل رأیت اسدا یرمی که یرمی قرینه میشود که مراد از اسد رجل شجاع است نه حیوان مفترس که اگر نبود یرمی ظهور در حیوان مفترس داشت.

[سوره یوسف (12): آیه 25] .... ص : 179

وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ (25)

و مسابقه گرفتند یوسف و زلیخا بباب دار و زلیخا پاره کرد پیراهن یوسف

ص: 179

را از عقب و یافتند عزیز مصر شوهر زلیخا را درب خانه، زلیخا سبقت گرفت برای دفع از خود بعزیز گفت نیست جزای کسی که اراده کرده که بعیال تو عمل زشتی مرتکب شود مگر زندان یا عذاب دردناک.

وَ اسْتَبَقَا الْبابَ یوسف میدوید که زودتر درب را باز کند و فرار کند و زلیخا میدوید که نگذارد درب باز شود رسید عقب درب بیوسف خواست او را عقب کشد که درب باز نشود دست انداخت در گریبان یوسف وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ و پاره کرد زلیخا پیراهن یوسف را از عقب ولی یوسف درب را باز کرد عزیز مصر رسید وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ و تعبیر بسیّد برای آنکه صاحب امر و نهی بود بر زلیخا، زلیخا دید آن وضع ناهنجار را عزیز مشاهده کرد برای اینکه از خود دفع کند با اینکه قرائن زیادی بود بر اینکه اراده سوء از او بوده از اینکه یوسف مقدم بود و زلیخا از عقب معلوم میشود او تعقیب بیوسف داشته دیگر آنکه درب را یوسف باز کرد اگر یوسف اراده داشت درب را باز نمیکرد دیگر آنکه حال فرار در یوسف مشاهده میشد نه حال اقبال.

قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً ماء نافیه است و باهلک یعنی بزوجتک و سوءا آن عمل شنیع است إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ مگر اینکه او را زندان ببری أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ او را تأدیب کنی بضرب شدید و عذاب الیم.

[سوره یوسف (12): آیات 26 تا 27] .... ص : 180

قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ (26) وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ (27)

فرمود حضرت یوسف که زلیخا مراوده میکرد مرا از نفس من یعنی او

ص: 180

اراده سوء داشت و شهادت داد شاهدی از خویشان زلیخا اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده پس زلیخا راست میگوید و یوسف از دروغگویان است و اگر پیراهن او از پشت پاره شده پس زلیخا دروغ میگوید و یوسف از راستگویان است.

قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی اگر زلیخا این افتراء را بیوسف نبسته بود حضرت یوسف پرده زلیخا را پاره نمیکرد و او را رسوا نمینمود لکن برای رفع تهمت از خود ناچار شد حقیقت را اطهار کند وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها بعضی گفتند آن شاهد طفلی بود در گهواره سه ماه بود متولد شده بود و پسر خواهر زلیخا بود، و بنحو اعجاز بزبان آمد و شهادت داد و بعضی گفتند رجل حکیمی بود که با عزیز تکلم میکرد و او پسر عمّ زلیخا بود و لکن چون در شهادت حضور و مشاهده لازم است و آن رجل حکیم که حاضر نبوده قضایا را مشاهده کند و بسته بود زلیخا ابواب را و خلوت کرده بود خانه و بیوت را و از کجا آن حکیم میدانست که اصلا پیراهن یوسف پاره شده تا از جلو و پشت آن خبر می دهد و اگر بگویی همان موقع که در باز شد مشاهده کرد که از پیش و پشت آن هم خبر داشت و این البته بنحو اعجاز بوده خداوند برای حفظ پیغمبر خود آن طفل را بزبان آورد نظیر تکلم سنگ ریزه در کف مبارک حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و تکلم سوسمار و شهادت برسالت آن حضرت.

اشکال- اگر این بنحو اعجاز بوده نفس شهادت بصدق یوسف کافی بود استدلال لازم نداشت.

جواب- بلی کافی بود لکن برای بیان اینکه عزیز بالحس مشاهده کند گفت إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ که یوسف چون مشاهده کرد عزیز را از ترس پیراهن خود را پاره کرده فصدقت زلیخا و هو یوسف من الکاذبین و اما إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ چون زلیخا در عقب یوسف میدوید و یخه یوسف را گرفته پیش میکشیده و یوسف امتناع میکرد پیراهن از عقب پاره شده فکذبت

ص: 181

زلیخا دروغ میگوید وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ و یوسف از راستگویان است، بعلاوه اگر شاهد رجل حکیم بود چون از اهل زلیخا بود و گفتند پسر عمّ او بوده همچه شهادتی را نمیداد و لو حق را فهمیده باشد بر فرض آنکه متدین بود و کذب از او صادر نمیشده اصلا شهادت نمیداد غیر از عنایت حق و حفظ او چیزی نبوده.

[سوره یوسف (12): آیه 28] .... ص : 182

فَلَمَّا رَأی قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ (28)

پس چون دید عزیز پیراهن یوسف را که پاره شده از پشت گفت این عمل محققا از کید و مکر شما زنها است محققا کید و مکر شما زنها بزرگ و عظیم است فَلَمَّا رَأی عزیز مصر آمد مشاهده کرد پیراهن یوسف را قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ که از پشت پاره شده فهمید که زلیخا دروغ میگوید و او اراده فحشاء کرده بلکه قرائن حالیه هم بر این قائم است زیرا عزیز عنّین بود و نمیتوانست نزدیک زنان رود و زلیخا جوان بود و در غایت شهوت و هیچگونه وسیله برای دفع شهوت نداشت و از خانه عزیز هم قدرت بیرون رفتن نداشته و یک همچه جوانی را بعنوان غلامی در خانه داشت و تصور میکرد که هر چه بگوید او اطاعت میکند.

قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ زیرا کید زنها بیشتر است از مردان و کید و مکر و حیله و تزویر قریب المعنی است و تمام از شئونات نفاق و دورویی است که ظاهر نحوی جلوه میدهد و باطن بر خلاف آنست و یکی از کیدهای زلیخا نسبت بیوسف این بود که اظهار محبت و اشتیاق میکرد و خردلی محبت نداشت فقط دفع شهوت بود زیرا اگر محبت داشت همچه افترایی نمیزد که یوسف را در زندان بیندازد یا در شکنجه ظلم و اذیت و یکی در حق عزیز که دامن خود را پاک بداند و کمال شوق را بشوهر داشته باشد و یکی بچه حیله دفع تهمت از خود کند إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ قضایایی که از مکر و کید زنها در کتب تواریخ

ص: 182

و قصص نقل میکنند بلکه در عصر حاضر مشاهده میشود از حدّ و حصر خارج است و نقلش در کتب تفاسیر مناسب نیست و بسیار شرم آور است مخصوصا مکرهایی که عایشه در حق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داشت چه در زمان حیات حضرت چه حین وفات آن حضرت و با صدیقه طاهره و با امیر المؤمنین و حضرت مجتبی و حضرت سیّد الشهداء علیهم السلام داشت حتی با قرآن چه تصرفاتی میکرد و در جعل اخبار که شاید بتوان گفت که در میان زنهای دنیا عدیل نداشته.

[سوره یوسف (12): آیه 29] .... ص : 183

یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ (29)

گفت عزیز بیوسف صرف نظر کن از این مطلب و بزلیخا گفت تو هم استغفار کن برای این گناه خود بدرستی که تو هستی از خطاکاران.

نظر به اینکه عزیز مصر عنین بود کانّه غیرت نداشت خطاب بیوسف کرد یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا یعنی چیزی نگیر و اهمیّتی نده و چشم پوشی کن جایی صحبت نکن و بروز نده.

سپس خطاب بزلیخا کرد و گفت وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ نه با او تشددی کرد و نه مؤاخذه و عقوبتی باو نمود فقط استغفار کن آنهم معلوم نیست که از خدا طلب مغفرت کند یا از بت یا اینکه خواهش کن از یوسف که بروز ندهد و پرده پوشی کند إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ خطاکاری از تو سر زده تو تقصیر کاری یوسف بی تقصیر است و خطایی از او سر زده و دامنش پاک است.

[سوره یوسف (12): آیه 30] .... ص : 183

وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (30)

ص: 183

و گفتند جماعتی از زنها که در مدینه مصر بودند که زوجه عزیز زلیخا طلب میکند غلام خود را از نفس آن غلام که نزد او رود و بتحقیق شیفته و عاشق او شده محققا ما می بینیم که او در گمراهی آشکاری است.

وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ تعبیر بنسوه فرمود و نفرمود نساء المدینة برای اینکه جمیع زنهای مدینه نگفته بودند بلکه اطلاعی نداشتند زنهای اعیان کشوری و لشگری که با زلیخا رفت و آمد داشتند و معاشرت میکردند و آشنا بودند و خبر پیدا کردند، و تعبیر بقال و نفرمود قالت برای اینست که فاعلش ظاهر است نه مضمر مثل قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ الایة ممتحنة آیه 10، و گفتند جائز الوجهین است مثل قوله تعالی وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قصص آیه 8.

امْرَأَةُ الْعَزِیزِ زلیخا و تعبیر بامرئة العزیز اشاره به اینکه شوهر محترمی دارد که از تمام شوهرها محترم تر است با وجود این تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ تعبیر بفتیها یعنی جوانی که برسم غلامی نزد او بوده و کنعانی بوده و مورد اهمیتی نبوده مع ذلک عاشق او شده و مایل نفس او شده که با او جمع شود.

قَدْ شَغَفَها حُبًّا فاعل شغف یوسف است یعنی یوسف او را مشغوف خود کرده یعنی عاشق یوسف شده، و حبّا از روی محبت و از برای حب درجاتیست تا درجه ای که عقل را زایل نکند متیّم گویند چنانچه در دعای کمیل دارد

و اجعلنی بحبک متیما

و اگر عقل زایل شد او را عشق گویند که مورث جنون میشود و از اینجا معلوم میشود که این نسبتهایی که بعض اهل منبر و بعض شعراء بمقام مقدس اولیاء میدهند اشتباه بزرگی است که بگویند حسین علیه السّلام عاشق خدا بود یا عاشق جمال پیغمبر و امثال اینها العیاذ نسبت جنون است این نوع تعبیر در هیچ خبری نیست بلی عرفاء یک خبر مجعولی گفتند (من عرفنی فقد عشقنی

ص: 184

و من عشقنی فقد عشقته).

إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ما او را در گمراهی آشکارا مشاهده میکنیم کسی که یک شوهری دارد که تمام ماها حسرت میبریم و بواسطه او بر تمام ماها برتری دارد عاشق یک غلام زر خریدی شده که پست ترین زنها اقبال باو نمیکنند چه ضلالت و گمراهی آشکارتر از این است.

[سوره یوسف (12): آیه 31] .... ص : 185

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ (31)

پس چون شنید مقاله زنها را که در اطراف نزد زنهای دیگر دارند عیب او و مذمّت او را میکنند و لو در ظاهر در حضور او جرئت اظهاری ندارند فرستاد آنها را دعوت کرد بضیافت و از برای آنها تکیه گاه قرار داد و بدست هر یک کارد داد برای قطع فواکه و میوه ها و مرکبات و بیوسف امر کرد که بیاید در مجلس آنها برای خدمت و چون چشم آنها بیوسف افتاد بسیار او را بزرگ از حیث جمال و زیبایی دیدند و گفتند حاش للَّه این بشر نیست این نیست مگر ملک بسیار محترمی و بجای فواکه دستهای خود را بریدند و مات و مبهوت او شدند (دست از ترنج بشناس وانگه ملامتم کن) فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ تعبیر بمکر برای این است که شخص مکّار در ظاهر اظهار محبت و وداد میکند و صورت خوبی جلوه میدهد و در باطن اذیّت میکند و ضرر میزند مثل منافقین که اظهار ایمان کردند و در زمره مؤمنین داخل

ص: 185

شدند و صورت عبادات مثل نماز و روزه و غیر آنها را بجا میآوردند و در باطن اعدی عدوّ دین و مؤمنین بودند و تمام مفاسد که در اسلام پیش آمد از آنها بود این نسوه هم در ظاهر اظهار محبت و وداد میکردند و در باطن عیب و نقص و مذمت و بدگویی میکردند و زلیخا چون خبر شد بمکر آنها که بعض مفتنین بگوش او رسانیدند.

أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ فرستاد آنها را بضیافت دعوت کرد که گفتند چهل نفر را دعوت کرد وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً که یکی از تشریفات مجلس بود که بر هر یک تکیه گاه باصطلاح مختّأ و بالش که باو تکیه دهند مهیّا کرد و از فواکه و مرکبات حضور آنها جلو هر یک قرار داد مخصوصا ترنج که اترجه گویند و در فواکه و مرکبات بهتر از همه بود هم از حیث رنگ و هم از عطر و هم از حیث طعم و هم از حیث کبر.

وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً که پاره کنند و میل کنند آنها مشغول شدند یک دست کارد و یک دست ترنج و در حال اشتغال آنها بیوسف که در مجلس نبود امر کرده و بر یوسف هم لازم بود بمقتضای ظاهر غلامی که اطاعت اوامر او را کند وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ همین که حضرت یوسف وارد شد و چشم آنها بجمال زیبا و صورت مثل ماه شب چهارده افتاد.

فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ بسیار بزرگ آمد و چنان از خود بیخود شدند و شیفته جمال یوسفی شدند که هر کدام بتکیه گاه خود افتادند و بجای ترنج وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ و مراد نه جدا کردن دست بود بلکه جراحتی بر دست وارد کردند که در السنه میگویند دست خود را بریدند و حسّ الم آن را نمیکردند وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ در مقام تنزیه پروردگار که خدا چه قدرت نمایی میکند یعنی از فکر بشر و خیال بیرون است مثل حواشی که برکنار است از متون

ص: 186

و شرح آنها را میکند و قدرت الهی برکنار است از تصورات و تخیّلات بشری ما هذا بَشَراً این بشر نیست زیرا در جمیع افراد بشر هر خوش صورتی بگرد نعل اسب او نمیرسد ان هذا نیست این إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ فرشته و ملک بسیار محترم است چون چنین شدند و چنین گفتند زبان زلیخا باز شد.

[سوره یوسف (12): آیه 32] .... ص : 187

قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرِینَ (32)

گفت زلیخا پس اینست که شما مرا ملامت میکردید در مورد او هراینه بتحقیق من تعقیب کردم او را از نفسش که نزد من آید پس او امتناع کرد و خودداری مینمود و هر آینه اگر اجابت نکند آنچه را که من باو امر میکنم هر آینه البته او را زندانی میکنم و هر آینه میباشد از ذلیل ترین ناس.

قالت زلیخا بزنان مصری که دعوت شده بودند فذلک پس اینست الذی آنکه شما در پشت سر من بدگویی میکردید لُمْتُنَّنِی فِیهِ و مرا ملامت میکردید درباره او گمان کردید یک غلام کنعانی بیش نیست دیدید شما خود را باختید و از هوش رفتید و مات او شدید و بجای ترنج دست خود را بریدید من که قوّت نفسم زیادتر از شما است نه خود را باختم و نه غش کردم و دست بریدم یا اینکه شما بیک نگاه این نحو شدید و این دائما نزد من است من فقط عاشق او شده ام سپس شهادت داد بپاک دامنی یوسف و خودداری او که گفت وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ من مایل شدم و تعقیب و اصرار دارم که او با من هم بستر شود فَاسْتَعْصَمَ پس او خودداری کرد و حفظ نمود که دارای مقام عصمت است که معنی جلوگیری از نفس است.

ص: 187

سپس در مقام تهدید و تخویف یوسف آمد که حضور او بزنهای مصری گفت وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ و هر آینه اگر آنچه باو امر میکنم بجا نیاورد و مرا کامران نکند من هم در مقام برمیآیم که او را لَیَسْجُنُنَّهُ هر آینه در زندان بیفتد و زندانی شود وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرِینَ و هر آینه او خوار و خفیف شود و بذلّت و خواری بیفتد.

اشکال- همین نحوی که بر یوسف حرام بود نزد زلیخا رود و اجابت خواهش او را کند همین نحو در مجلسی که زنهای مصری البته تمام زینت کرده چون در منزل زلیخا مدعوه بودند و رسم زنها است که در اعلا درجه در همچه مجالسی زینت میکنند آمدن یوسف در مجلس نامحرم حرام است باید وارد نشود.

جواب- اولا اشکال اصعب از این اینکه دائما در خانه با زلیخا بود و او هم نامحرم بود بلکه غالبا خلوت با اجنبیه بود آنهم حرام، لکن جواب از کل اینها اینکه حضرت یوسف علیه السّلام چون بعنوان غلامی و زر خریدی آن هم تحت فرمان عزیز مصر اگر اراده میکرد از خانه خارج شود او را در شکنجه میانداختند خود عزیز مصر اگر یک جو غیرت داشت آن وضعی که مشاهده کرده بود دیگر نمیگذاشت یوسف را نزد زلیخا.

و ثانیا حضرت یوسف علیه السّلام مسلما یک نگاه بصورت زلیخا یا نسوه مدعوه نمیکرد یا با آنها یک کلمه تکلم کرده باشد فقط جمله معاذ اللَّه که تبرئه و شاهد بر این دعوی شهادت نسوه مدینه در آیه 51 قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ و لیکونا تنوین بدل از نون خفیفه است و لذا بدل بالف شده مثل رجلا که در وقف می گویی رجلا و لیکونا.

ص: 188

[سوره یوسف (12): آیه 33] .... ص : 189

قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ (33)

گفت یوسف پروردگارا زندان را بیشتر دوست دارم از آنچه زنهای مصری مرا دعوت میکنند باو و اگر تو بر طرف نکنی از من کید آنها را اصابه میکنم بسوی آنها و میباشم از نادانان.

اشکال- شما شیعیان معتقدین که انبیاء معصوم هستند حتی خیال معصیت در قلوب آنها خطور نمیکند و در اینجا یوسف میگوید وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ جواب- ما می گوییم معصوم هستند بهمین معنی که می گویی لکن معصوم اسم مفعول است البته عاصم لازم دارد خداوند عاصم آنها است میگوید اگر عاصمیت تو نباشد اصب الیهنّ هذا اوّلا و ثانیا کلمه و الّا دلالت ندارد بر اینکه خداوند صرف نمیکند البته خدا در حق معصوم صرف میفرماید و ثالثا دواعی شهوت و مشتهیات نفسانی در انبیاء و اولیاء فرد اجلی بوده لکن خوف الهی جلوگیر است که گفتند از برای خوف درجاتی است اعلا درجه آن جلوگیری از کلیه معاصی حتی از خطور در قلب است که معنای عصمت است و از همین جهت یوسف بملک فرمود وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ آیه 52 تمام حفظ الهی است قالَ رَبِّ ربّی بوده راء ساقط شده کسره بجای یاء است السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ معنی این نیست که سجن را دوست میدارم ولی سجن را بیشتر از آن دوست دارم بلکه مراد اینست که در دوران بین محذورین واجب است اقل محذورش را اختیار کرد مثل اینکه کسی را بخواهند بقتل برسانند و باو بگویند چه نحو تو را بکشیم البته اختیار میکند طریقه اسهل را و کانّه زلیخا یوسف را مخیر

ص: 189

کرده که یا مرتکب آن عمل شود یا زندان رود چنانچه گفت لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ یوسف گفت سجن محبوب تر است نزد من مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ ذکر جمع یدعون دو احتمال میرود یکی آنکه نسوه مدینه چون یوسف را دیدند تمام فریفته شدند و هر کدام سرّا در خفای دیگران فرستادند نزد یوسف دعوت کردند برای خود، دیگر آنکه زلیخا بزنها سفارش کرد که یوسف را ملاقات کنند و راضی کنند که دعوت او را اجابت کند. و جمع بین دو احتمال هم ممکن است زیرا مانع نبود که هم اجابت زلیخا کند و هم نسوه و مرجع ضمیر الیه همان عمل شنیع است.

وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی که اگر قدرت تو نباشد که دفع شر آنها را از من بکنی کیدهن که مرا در خانه بجبر و عنف و قهر و غلبه وادار کنند به اینکه دست و پای او را ببندند و او را بیندازند و کام خود را بگیرند.

أَصْبُ إِلَیْهِنَّ لکن در زندان دیگر دست رسی بمن ندارند وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ مراد جهل مقابل علم نیست بلکه جهل مقابل عقل است که سفاهت و حماقت باشد.

[سوره یوسف (12): آیه 34] .... ص : 190

فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (34)

پس قبول اجابت فرمود از برای او پروردگارش پس صرف فرمود از او کید آنها را بدرستی که خداوند او سمیع الدعا است و دانا بطرق رفع آنها است بعض مفسرین اشکال کردند که حضرت یوسف که میدانست خداوند او را حفظ میفرماید و کید آنها را دفع میکند پس برای چه دعا کرد، سپس جواب دادند که ممکن است مصلحت این باشد که پس از دعا صرف شود لکن اشکال و جواب هر دو مخدوش است البته میدانست که خدا او را حفظ میفرماید ولی دعاء

ص: 190

یوسف این بود که قلوب آنها را تصرف کند و آنها منصرف شوند خداوند هم دعاء او را مستجاب فرمود فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ به اینکه آنها بکلی مأیوس شدند و هر چه کید داشتند بکار زدند و اثر نکرد ناامید شدند و دیگر تعقیب نکردند و او از فشار آنها آسوده شد و لذا زلیخا بعد از یأس در مقام برآمد که او را زندانی کند فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ که همان حالت یأس آنها باشد إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ نه بمعنی سمع که بمعنی علم بمسموعات باشد بلکه بمعنی اجابت است یعنی اثر بر دعاء او بار فرمود که یکی از اسامی او سمیع الدعاء است و بهمین معنی است سمع اللَّه لمن حمده می گویی فلانی حرف شنواست العلیم طریق اجابت هم میداند که تصرف در قلوب آنها کند.

[سوره یوسف (12): آیه 35] .... ص : 191

ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حِینٍ (35)

پس تصمیم گرفتند بعد از اینکه مشاهده معجزات کردند اینکه او را زندان کنند تا زمانی و مدّتی.

ثُمَّ بَدا لَهُمْ یعنی ظهر لهم یعنی چنین بنظرشان آمد و بنا گذاشتند و مصمّم شدند و تعبیر بلهم مذکرا اینکه عزیز و ملک و خویشان زلیخا بسعایت زلیخا که بآنها گفت این جوان کنعانی مرا رسوا کرده که در میان اهل مصر اشاعه پیدا کرده که من تمایل باو دارم و باید این نام ننگ از من برداشته شود و او را حبس کنید تا بگویند تقصیر از طرف او بوده که بحبس افتاده، و فاعل بدا محذوف است که سجن باشد که دلالت میکند بر او کلمه لیسجننه آنها تصمیم حبس گرفتند مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ مثل شهادت شاهد از اهل زلیخا که آن طفل باشد و مثل قدّ قمیص یوسف از پشت و مثل قطع نسوه ایادی خود را بجای ترنج که تمام دلالت بر پاکی یوسف و صدق آن داشت مع ذلک لَیَسْجُنُنَّهُ او را زندانی کنند و ممکن

ص: 191

است نظر عزیز این باشد که دیگر زلیخا و سایر نساء نتوانند با او تماس گیرند در حبس باشد الی حین بعضی گفتند هفت سال حکم حبس او درآمد بعضی گفتند تا زمانی که این اشاعه و این قضیه مغفول عنها شود و از نظر مردم برود و بعضی گفتند الی حین موت که حبس ابد باشد لکن ظاهر اینست که تا مدتی که صلاح بدانیم و نظرمان اقتضاء کند که برخورد آنها هم فعلا معلوم نبود تا چه حد او را بردند زندان

[سوره یوسف (12): آیه 36] .... ص : 192

وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (36)

و داخل شد با یوسف در زندان دو جوان یا دو غلام گفت یکی از آن دو بدرستی که من دیدم در خواب که میفشردم شراب را و دیگری گفت بدرستی که من دیدم که روی سر نان حمل داشتم طیور آمدند و نانها را خوردند خبر بده ما را بعاقبت این کار و تعبیر این خوابها بدرستی که ما تو را از نیکوکاران میبینیم وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ فتی جوان را میگویند چنانچه میفرماید سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ انبیاء آیه 61، و اطلاق بر غلام یعنی عبد هم میشود و فتاة هم بر زن جوان و بر اماء میشود و گفتند در حدیث دارد که

(لا تقولن احدکم عبدی و امتی و لکن فتای و فتاتی)

و میفرماید وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً نور آیه 33. یعنی امائکم چنان که غلام هم دو معنی دارد بمعنی جوان وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ واقعه 17، دهر 19، و حضرت ابی عبد اللَّه عرض کرد در مناجات با خدا

(قد برز علیهم غلاما اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک)

و بمعنی عبد هم اطلاق شده.

ص: 192

باری ممکن است مراد دو مملوک ملک باشند یکی مأمور بطعام ملک و دیگری مأمور شراب او و وجه دخول آنها در سجن گفتند که ملک احتمال داد که آنکه مأمور بطعام بود زهر در طعام زده و آنکه مأمور شراب بوده او را اعانت کرده سپس کشف شد که مأمور بطعام زهر داخل در طعام کرده او را بدار زدند و مأمور شراب بی تقصیر بوده او را بر کار خود مقرر کردند، و ممکن است این دو جوان بودند در دستگاه ملک مشغول باین دو شغل بودند.

قالَ أَحَدُهُما آنکه مأمور شراب بود إِنِّی أَرانِی أَعْصِرُ خَمْراً یعنی انگور میفشردم که برای ملک یا آب انگور ببرم که اطلاق خمر بر او میشود یا شراب کنم برای ملک.

وَ قالَ الْآخَرُ آنکه مأمور بطعام بوده إِنِّی أَرانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً که طعام برای ملک میبردم تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ طیور خوردند از آن خبزها نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ تأویل مآل کار و عاقبت و پیش آمد میان دو رؤیا چیست که تعبیر بتعبیر میکنند و از کجا فهمیدند که حضرت یوسف عالم بتأویل است شاید خود حضرت یوسف [ع قبلا فرموده باشد که من علم بتأویل خواب دارم یا آنکه آنها از جلالت و حسن اعمال او استکشاف کرده بودند بقرینه إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ که گفتند حضرتش بزندانیها احسان و محبت میکرد از طعام خود بآنها میداد، اگر جای آنها تنگ بود توسعه میداد، آنها را نصیحت میکرد، با آنها خوش سلوکی مینمود، دلداری میداد، امر بصبر میفرمود، دیدن آنها میرفت.

ص: 193

[سوره یوسف (12): آیه 37] .... ص : 194

قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (37)

فرمود نمیآید شما را طعامی که ارتزاق کنید مگر آنکه شما را خبر دهم بتأویل آن پیش از اینکه بیاید برای شما طعام شما و این دانش از اموری است که پروردگار من بمن تعلیم فرموده محققا من ترک کرده ام طریقه قومی را که ایمان بخدا ندارند و آنها بآخرت و قیامت آنها کافر هستند.

قالَ لا یَأْتِیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ حضرت یوسف نظر به اینکه کراهت داشت از بیان تعبیر خواب آنها چون برای آن صاحب خبر بد بود و بدش میآمد لذا در مقام دیگری با آنها صحبت فرمود ابتداء در مقام اثبات نبوت خود و اقامه معجزه بر صدق دعوای خود برآمد فرمود که نمیآید شما را طعامی که از منازل خود اهل بیت شما برای شما میآورند که بخورید إِلَّا نَبَّأْتُکُما بِتَأْوِیلِهِ ضمیر تأویله بطعام برمیگردد یعنی از صفت آن طعام و چیست و چه مقدار است و چه نحوه است شما را خبر میدهم که بدانید آنچه میگویم صدق است و حق است چنانچه حضرت عیسی [ع هم یکی از معجزات خود را همین قرار داد فرمود وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ آل عمران آیه 43.

قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما بعد از آنی که بیان اوصاف طعام آنها را فرمود و پس از آوردن طعام مشاهده کردند کانّه سؤال کردند یا جای سؤال بود که بگویند این علم را از کجا آموختی لذا در جواب آنها فرمود ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی این علم از افاضات پروردگار من است چه بطریق وحی و چه بافاضه بقلب که از خصایص نبوت است چنانچه میفرماید وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوری آیه 53، جای سؤال دیگری

ص: 194

است که رسیدن باین مقام سببش چیست چه کرده ای که باین مقام رسیده ای.

جواب- إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ یعنی طریقه کسانی که لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ یا طبیعی صرف هستند و منکر وجود حق یا مشرک هستند و منکر توحید حق یا خدا را بصفات ربوبی نشناختند که شامل جمیع ارباب ضلال میشود.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ گذشت تکرار کلمه هم برای تأکید است چنانچه در السنه میگویند آنها خود آنها چنین کردند و کافر بآخرت هم چند طائفه هستند منکر اصل معاد یا منکر معاد جسمانی یا معاد روحانی یا منکر خلود یا صفات ضروری آخرت مثل حساب، نامه عمل، صراط، شفاعت، جنّة، نار و امثال اینها

[سوره یوسف (12): آیه 38] .... ص : 195

وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (38)

و متابعت میکنم طریقه پدران خود را که نامشان ابراهیم و اسحق و یعقوب است نیست از برای ما اینکه شرک بیاوریم بخدا از هیچ قسمتی و این فضل الهیست بر ما و بر عموم ناس و لکن اکثر ناس شکرگزار نیستند.

وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی کانه جواب از سؤال دیگری است که ترک کرده ای طریقه قومی را که ایمان بخدا و آخرت ندارند پس چه طریقه اتخاذ کرده ای جواب متابعت میکنم طریقه پدران خود را که تمام آنها پیغمبران بودند و آنها إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ هستند حضرت ابراهیم دو وصی داشت هر دو از انبیاء بودند یکی اسمعیل بر بنی اسمعیل و شریعتش باقی بود تا زمان پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آن حضرت هم مأمور شد که متابعت ملّة ابراهیم [ع را بکند ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نحل آیه 124، و اوصیاء

ص: 195

ابراهیم [ع دوازده بودند که آخری آنها حضرت ابی طالب [ع بود و دیگری اسحق و پس از اسحق یعقوب و پس از یعقوب یوسف و هکذا شعیب تا زمان موسی علیهم السلام و حضرت یوسف چون از بنی اسرائیل بود بآن طریقه بود.

ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ اول دعوت انبیاء دعوت بتوحید بوده و از ابتداء عمر تا انتهاء لم یشرکوا و لم یکفروا باللّه طرفة عین و همچنین اوصیاء آنها و از این بیان تکلیف خلفاء سگانه و معویه معلوم میشود من شیئی در هیچ قسمتی نه شرک ذاتی نه صفاتی نه افعالی نه عبادتی و نه نظری.

ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا که مقام نبوّت و رسالت بما عنایت فرموده و علی الناس که خداوند انبیاء را فرستاد برای هدایت بشر بلکه جنّ و انس که در باب نبوّت عامّه مفصلا بیان کرده ایم که اصلا خلقت بشر برای منافع دنیوی نیست چون مخلوط ببلیات است و تحصیلش مشتمل بر زحمتهای زیادی است و دوام و بقاء و ثبات هم ندارد بلکه بر نعم اخروی است که خالی از بلاء و زحمت است و ابد الاباد باقی است و راه وصلة بآن مربوط بهدایت و ارشاد و تکمیل ایمان و تزکیه نفوس بکمالات نفسانیه و اخلاق فاضله و اتیان باعمال صالحه و ترک معاصی و افعال قبیحه و ازاله اخلاق رذیله است و این منوط بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام است و این تفضل بزرگی است بر تمام افراد لکن این بشر خیره سر بواسطه هواهای نفسانی و شهوت رانی و حبّ دنیای پست و متابعت شیطان انسی و جنّی و ارباب ضلال قدر این نعمت عظمی را نداشتند و عذاب آخرت را بر خود خریدند.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ در تمام دوران اهل حق بسیار قلیل بودند و اکثریت با اهل باطل بود چون طریق حق یک طریق است و طرق باطله از هزار متجاوز است.

ص: 196

[سوره یوسف (12): آیه 39] .... ص : 197

یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39)

ای دو نفر که با من در سجن مصاحبت کردید آیا این آلهه که شما میپرستید و آنها را ربّ و پروردگار خود میدانید که بتهای متفرّقه هستند بهتر است پرستش آنها یا خداوند متعال یکتا که قدرتش و قهرش بر تمام امور تعلق گرفته یا صاحِبَیِ السِّجْنِ فتیانی که با او در سجن رفتند و هر کدام خواب دیدند و از او تأویل و تعبیر خواستند أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ استفهام تقریری است و اقامه حجت و دلیل است و ارباب جمع ربّ بمعنی مربّی که بفارسی پروردگار مینامیم یعنی پرورش دهنده و مراد از اصنام آنها است که یا از چوب تراشیده یا از سنگ و مصنوع خود آنها است چگونه تربیت میکنند و پرورش میدهند و قدرت بر دفع ضرر از خود ندارند اگر آنها را بسوزانند یا رضاض کنند چنانچه ابراهیم کرد و اینها متفرق هستند هیچ کدام خبر از دیگری ندارند و لو پهلوی یکدیگر نصب شده باشند و هر کدام غیر دیگری است و از هم جدا هستند یا متماثلین این بت چوبی با آن بت چوبی یا متضادین بت چوبی با بت سنگی یا متخالفین در شکل و صورت کوچک و بزرگ و مقدار کمّا و کیفا (خبر) بل لا خیر فیها اصلا لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً.

ام اللَّه (الذات المستجمع لجمیع الکمالات المنزّه عن جمیع النواقص و العیوب) الواحد بالوحدة الذاتیة و الصفاتیة و الفعلیه و العبادتیة و النظریة) که مکرر گفته ایم که مراتب توحید پنج مرتبه است: توحید ذاتی، صفاتی افعالی، عبادتی، نظری.

القهار یعنی قاهر بر جمیع ممکنات و مخلوقات و غالب بر همه آنها و تمام مقهور و مغلوب تحت قدرت او هستند البته هر عاقلی بالبداهه که احتیاج به اقامه دلیل هم نیست حکم میکند که عبادت و پرستش مخصوص بذات مقدّس او است

ص: 197

(ا لغیرک من الظهور ما لیس لک عمیت عین لا تراک)

در دعاء عرفه سیّد الشهداء بعلاوه ادله بر وجود حق و وحدانیت او بجمیع اقسام خمسه توحید ذات و صفات و افعال و عبادت و نظر او بسیار است و آثار قدرت و علم و حکمت او در جمیع موجودات است

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

[سوره یوسف (12): آیه 40] .... ص : 198

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (40)

عبادت نمیکنید شما بت پرستان مگر یک اسمایی که هیچگونه معنی و حقیقت ندارد که خود شما این اسماء را اختراع کرده اید و پدران شما اسم گذارده اید و حال آنکه هیچ پیغمبری از جانب الهی دلیلی و حجتی بر شما نازل نفرموده نیست حکمی مگر مختص بخدا است و او چنین حکم فرمود که عبادت نکنید مگر ذات مقدس او را اینست دین پابرجا و لکن اکثر ناس نمیدانند.

ما تَعْبُدُونَ روی سخن با همان دو نفر صاحبی السجن است لکن مخاطب جمیع مشرکین هستند لذا بلفظ جمع فرمود ما تَعْبُدُونَ.

إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها اسم آلهه و ارباب روی آن بتها گذارده اند و آنها را خدایان خود نامیده اند و حال آنکه نه الوهیت دارند و ربوبیت نه خالقند و نه رازق، نه نافعند و نه ضارّ، نه محیی و نه ممیت، نه علیم و نه قدیر، نه عطاء و منعی دارند و نه رضا و سختی، یک جمادی بیش نیستند.

أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ شما و آباء و اجداد شما از زمان نوح این بتها را باغواء شیطان پرستش کردید و آنها را آلهه خود قرار دادید و حال آنکه ما أَنْزَلَ اللَّهُ

ص: 198

بِها مِنْ سُلْطانٍ

سلطان دلیل و حجّت است و باید اجازه و دستور و امریه از جانب خدا داشته باشید بر پرستش آنها و این هم باید بتوسط انبیاء خداوند انزال فرماید و احدی از انبیاء دعوت بشرک نکرده بلکه اولین دعوت آنها امر بتوحید بوده إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ بسلیقه و هوای نفسانی و دعوت شیطانی و تخیّلات موهومه و استحسانات و قیاسات حکم نمیتوان کرد و این جمله ردّ بر عامه عمیاء است که نوع احکام را بقیاسات و استحسانات و ظنون غیر معتبره و اولویة ظنیه عمل میکنند چون دست آنها از اخبار آل اطهار کوتاه است و حال آنکه قیاس محق دین میکند چنانچه خبر ابان تصریح فرموده پس از اینکه سؤال کرد از آن حضرت که اگر قطع یک انگشت مرأة نمود دیه آن چقدر است فرمود صد دینار، اگر دو انگشت دویست دینار، اگر سه انگشت سیصد دینار، اگر چهار انگشت فرمود دویست دینار، تعجب کرد سه انگشت سیصد چهار انگشت دویست حضرت فرمود قیاس در دین نباید کرد

(اذا قیست محق الدین)

پس از آن سرّ آن را بیان فرمود که

(انّ المرأة تعاقل الرجل الی ثلث الدیة فاذا بلغ الثلث رجع الی النصف).

اینجا هم حضرت یوسف [ع فرمود خداوند حکم بشرک نکرده بلکه (امر أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ) که اصل و پایه دین توحید است و بقیه عقائد از شئونات توحید است.

ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین حق ثابت پا برجا همین توحید است با مراعات جمیع شرائط آن که حضرت رضا علیه السّلام در نیشابور بعد از اینکه فرمود

(کلمة لا اله الّا اللَّه حصنی من قالها دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی)

سکوتی فرمود و گفت

(بشرطها و انا من شروطها).

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یا جاهل بسیط هستند یا جاهل مرکّب که خیال میکنند عالم هستند.

ص: 199

[سوره یوسف (12): آیه 41] .... ص : 200

یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ (41)

ای دو هم ورود من در زندان اما یکی از شما نجات پیدا میکند و ساقی شراب ملک میشود و اما دیگری بدار میرود و پرندگان مغز سر او را میخورند گذشت و ثابت و محقق شد و تغییر پذیر نیست آنچه را که از من استفتاء میکردید یا صاحِبَیِ السِّجْنِ تنبیه- این دو نفر که با یوسف در سجن رفتند مشرک بودند چنانچه در آیات قبل صراحت دارد و مکرر حضرت یوسف بآنها اطلاق صاحب کرده پس عامه عمیی چه میگویند در فضیلت ابی بکر که اعظم دلیل آنها اطلاق صاحب شده إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ برائه آیه 40، بناء علی هذا اگر بگوئیم ابی بکر مشرک بوده باطنا و منافق بوده ظاهرا مانعی ندارد که مقابل قبرش می ایستند و میگویند (السّلام علیک یا صاحب رسول اللَّه) در مقابل این سلام می گوییم (لعنة للَّه علیک یا صاحب رسول اللَّه).

أَمَّا أَحَدُکُما مراد آن ساقی است که گفتند خواب دیده بود که سه خوشه انگور میفشرد که سه روز در حبس میمانی و روز چهارم بیرون میآورند تو را و میروی ساقی ملک میشوی فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً و اطلاق رب بر ملک بواسطه آنکه مالک او بوده مثل ربّ الدار و ربّ الصنیعة.

وَ أَمَّا الْآخَرُ آن صاحب طعام باشد فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ پس از سه روز در حبس روز چهارم بالای دار است چون این را شنید گفت دروغ گفتم همچه خوابی ندیده بودم ملعبه میکردم حضرت یوسف علیه السّلام فرمود قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ که این خبر ظاهرا از جهت وحی بوده که اینکه گفتم تغییر پذیر نیست.

ص: 200

[سوره یوسف (12): آیه 42] .... ص : 201

وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ (42)

و فرمود یوسف بآن کسی که نجات پیدا کرد از آن دو نفر یاد کن مرا نزد سیّد خود ملک پس فراموش کرد او را شیطان یاد نزد سیّدش را پس ماند یوسف در زندان چند سالی.

مسئلة مشکلة- و آن اینست که در تفسیر این آیه از نظر مفسرین و اخبار مختلف است و ما ابتداء بهر طریق تفسیر میکنیم و سپس حق در مقام را بیان میکنیم وَ قالَ یوسف لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا که ساقی باشد و ظن در اینجا بمعنی یقین است مثل آیه شریفه إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ حاقه آیه 20، اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ به اینکه یوسف بی گناه و بی تقصیر گرفتار حبس شده و بخواه که مرا نجات دهد و بیرون آورد.

فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ بعض مفسرین گفتند ضمیر انسیه و ضمیر ربّه بیوسف برمیگردد یعنی شیطان یوسف را از ذکر پروردگارش غافل کرد که توجه بخدا نکرد در خلاصی از حبس و توجه بمخلوق کرد و همین سبب شد که فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ و اخباری بر طبق این تفسیر ذکر کرده اند از حضرت زین العابدین و از حضرت صادق علیهما السّلام و از حضرت رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و از حضرت مجتبی علیه السّلام حتی اینکه جبرئیل [ع آمد یوسف کی تو را خوش صورت ترین خلق قرار داده، کی محبت تو را در قلب پدرت انداخت، کی تو را از قتل نجات داد، کی تو را از چاه بیرون آورد، کی تو را از کید زنها خلاص کرد تمام را بگفت خدا پس چرا از خدا نخواستی و توجه بمخلوق کردی باید در حبس بمانی، یوسف [ع بسیار گریه کرد که او را یکی از گریه کنندگان

ص: 201

عالم شمردند آدم، نوح، یعقوب، یوسف، صدیقه طاهره و زین العابدین علیهم السّلام که اهل زندان از گریه او بتنگ آمدند تا آنکه جبرئیل آمد دعائی تعلیم او کرد موجب خلاصی او شد این یک نحو تفسیر.

و اما نحو دیگر آنکه ضمیر انسیه و ضمیر ربّه بساقی برمیگردد که او فراموش کرد ذکر یوسف را نزد ملک که سیّد او بود و این باعث شد که چند سال در زندان ماند و اینکه یوسف خطایی نکرد پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم از اصحاب طلب نصرت میکرد ائمه اطهار [ع هم حتی از دشمن طلب میکردند و مؤمن اگر در شدّت باشد و طریقی برای تخلص داشته باشد اقدام کند تقصیری نکرده و تحقیق اینکه حضرت یوسف [ع خود از خدای خود طلب حبس کرد برای نجات از دعوت زنها گفت رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ و موقعی که این فرمایش را بساقی کرد سه روز بیشتر از حبس نگذشته بود و باید طوری شود که این قضیه زلیخا و یوسف متروک شود و از نظرها بیرون رود البته اگر صبر کرده بود و اظهاری نکرده بود بهتر بود لکن اظهارش هم خطا و تقصیری نبود و بعبارت اخری یک ترک اولی بیش نبود و گریه یوسف بر همین ترک اولی بوده چنانچه گریه آدم هم از این جهت بوده و باین جمع بین اخبار میشود و تفسیر دوم که ضمیر فانسیه و ذکر ربه راجع بساقی است نه بیوسف بلکه شاهد بر این در دو آیه بعد که میفرماید وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ اینکه نسیان او بوده و در این موقع متذکر شده و مراد از بضع چند سال است که گفتند از سه تا نه اطلاق بضع میشود و مشهور اینکه یوسف هفت سال در زندان بود تا ملک آن خواب را دید که میفرماید:

ص: 202

[سوره یوسف (12): آیه 43] .... ص : 203

وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ (43)

و گفت ملک مصر که من در خواب دیدم هفت گاو فربه که آنها را خوردند هفت گاو لاغر و نیز دیدم هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده ای گروه درباریان فتوی دهید و مرا مطلع کنید در این خواب من که تعبیر آن چیست اگر هستید عالم بتعبیر خواب.

وَ قالَ الْمَلِکُ که ولید بن ریان بود از فراعنه سلطان مصر إِنِّی أَری من محققا در خواب دیدم که گفتند رؤیا دو قسم است رؤیای صادقه تعبیر دارد و علم تعبیر علمی است موهبت الهی و اسباب ظاهریه هم دارد و رؤیای کاذبه که خواب شیطانی است مقابل صادقه که رحمتیست و آن تعبیر ندارد شیطان برای اضطراب خاطر بنظر میآورد و بسا مخلوط هم هست یک جزء رحمانی و یک جزء شیطانی چنانچه نقل کردند که یک نفر از اصحاب حضرت صادق علیه السّلام گفت من عادت داشتم که در تعقیب هر نمازی لعن بشیخین میکردم یک شب جمعه در رؤیا دیدم دو نفر آمدند و دو جنازه از قبر در جوار حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بیرون کردند و شیشه سرخی داشتند و بتوسط خلال در اطراف گردن آن دو کشیدند و در جای خود گذاردند و رفتند آمدم درب مسجد پیر مردی را دیدم بمن گفت مشاهده کردی گفتم آری گفت آن دو نفر ملک بودند و آن دو جنازه شیخین بودند و آن شیشه خلوق بهشت است شبهای جمعه میآیند آنها را معطر میکنند و میروند صبح دیگر نتوانستم لعن کنم شرفیاب خدمت حضرت صادق [ع شدم فرمود یک قسمت این رؤیا صادق از دو ملک و شیخین و اما آن پیر مرد شیطان بود و آن

ص: 203

شیشه خونهای ناحق بود که در آن هفته ریخته میشود گردن این دو بار میشود نه خلوق بهشتی.

سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ که عبارت از هفت سال وفور نعمت است یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ هفت سال که در مضیقه میافتند و میخورند آنچه ذخیره کرده بودند وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ که در هفت سال اول بارانهای نافع میآید و کشت و زراعت زیادی میکنند و اخر یابسات هفت سال خشک سالی میشود.

یا أَیُّهَا الْمَلَأُ یا خطاب بمعبرین یا درباریان یا اشراف و بزرگان و دانشمندان أَفْتُونِی فِی رُءْیایَ بیان کنید و نظر دهید در تعبیر این رؤیا إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ اگر تعبیر رؤیا میدانید.

[سوره یوسف (12): آیه 44] .... ص : 204

قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِینَ (44)

گفتند این خوابهای پریشان است و ما بتأویل این نوع خوابها نیستیم بدانایان قالوا آن ملاء که ملک بآنها خطاب کرد در جواب او گفتند اضغاث احلام ضغث عبارت از یک کف حشیش مختلط رطب و یابس است چنانچه در ایّوب میفرماید وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ ص آیه 43، چون قسم یاد کرده بود که عیالش اگر گیسش بریده صد تازیانه بزند و چون او معصیت نکرده بود برای اینکه حنث قسم نشود این دستور آمد و در حق حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم گفتند که مجنونی زنا کرده بود حضرت این نوع تأدیب فرمود، و تعبیر باضغاث احلام خوابهای مختلط پریشان بی معنی و بی حقیقت چنانچه کفار و مشرکین در فرمایشات حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همین تشبیه را کردند بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ انبیاء آیه 5.

وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ الف و لام الاحلام عهد ذکری است یعنی این

ص: 204

نوع احلام که حقیقت و مغز ندارد مثل یک دسته حشیش مختلط است.

بعاملین نه اینکه مراد آنها این باشد که ما تعبیر خواب نمیدانیم بلکه مراد اینست که این نوع خوابها تعبیر ندارد و لکن در واقع چون درک نکردند و چنین توهمی کردند در حضور ملک اظهار عجز کردند که نمیدانیم.

[سوره یوسف (12): آیه 45] .... ص : 205

وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)

و گفت آن ساقی که نجات پیدا کرده بود از آن دو نفر که با یوسف زندان رفته بودند و متذکر خواب خود و سفارش یوسف شده بعد از این مدت مدید من شما را خبر میدهم بتأویل و تعبیر این خواب مرا بفرستید نزد عالم بتأویل آن وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما چون برای ملک شرح خواب خود و خواب رفیقش را بیان کرد و تأویل و تعبیر یوسف را گفت و اینکه طابق النعل بالنعل واقع شده و خبرهایی که یوسف از طریق وحی بآنها داده بود و مواعظ و نصایحی که بآنها کرده بود ملک را بسیار خوش آمد.

وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ اذتکر بود ذال ادغام در تا و قلب بدال شده چنانچه میفرماید فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ قمر آیه 15 و 22 و 32 و 40، بمعنی متذکر، و مراد از امّة مدّت است یعنی پس از مدت هفت سال متذکر شد و یادش آمد از خواب خود و رفیقش و تعبیر یوسف.

أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ یعنی میدانم و میشناسم کسی را که عالم بتأویل خواب هست از او سؤال میکنم اگر ملک اجازه دهد و مرا مأمور این کار کند.

فارسلون فارسلونی بوده یاء ساقط شده، ملک او را ارسال کرد و رفت در زندان خدمت حضرت مشرف شد و گفت

ص: 205

[سوره یوسف (12): آیه 46] .... ص : 206

یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فِی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46)

حضرت یوسف ای آنکه فرمایشات تو همه صدق است و بسیار راست گویی بیان فرما در تعبیر هفت گاو فربه که آنها را خوردند هفت گاو لاغر ضعیف و هفت خوشه گندم سبز و هفت خوشه دیگر خشکیده تا من برگردم نزد مردم تا اینکه آنها عالم بتعبیر آن شوند.

یوسف خطاب است و حرف ندا ساقط شده یا یوسف بوده ظاهرا.

ایّها الصدیق صدیق مطلق کسی را گویند که در هر حالی صادق باشد و اقسام صدق بسیار است: صدق در کلام که تمام فرمایشات او مطابق با واقع و حقیقت باشد بخلاف کذب که بر خلاف واقع است و قول به اینکه صدق مطابق با عقیده است و لو بر خلاف واقع باشد و کذب بر خلاف عقیده و لو مطابق با واقع باشد غلط و اشتباه است بلی در مسئله صوم و در باب معصیت که کذب بر خدا و رسول و امام گناه کبیره است و مبطل صوم دائر مدار عقیده است یعنی اگر دروغ گفت ولی اعتقاد بصدق داشت معصیت نکرده و صوم آن صحیح است و اگر راست باشد ولی معتقد بکذب یا شاک در صدق و کذب هم گناه کرده بنا بر حرمت تجری و هم صومش باطل است.

و صدق در عهد و وعد چنانچه در حق اسماعیل میفرماید إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ مریم آیه 55.

و صدق در اعتقاد که منافق نباشند یعنی باطنش مطابق با ظاهر باشد چه در عقائد که در حق منافقین میفرماید وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ و چه در اخلاق اظهار صفت حمیده کند مثل عدالت، سخاوت، تواضع، محبت و غیر اینها

ص: 206

و باطنا بر خلاف باشد، و چه در عبادات و اعمال که مرائی باشد بالجمله صدّیق مطلق کسی را گویند که در جمیع مراحل صادق باشد و از باب اینکه (بر عکس نهند نام زنگی کافور) ابا بکر را صدیق گفتند و حال آنکه از القاب مختصّه بعلیّ علیه السّلام است در زیارتش میخوانی

(السّلام علیک ایّها الصدیق الاکبر و الفاروق الاعظم)

أَفْتِنا یعنی تعبیر فرما و تأویل نما فِی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ که در عالم رؤیا دیده شده یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ که سمان مأکول عجاف شدند.

وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ که آنهم در رؤیا دیده شده وَ أُخَرَ یابِساتٍ یعنی سبع سنبلات یابسات که آن سبع خضر مغلوب آن سبع یابسات شدند و از بین رفتند لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ که مرا فرستاده اند از شما جواب بگیرم و بآنها مراجعه کنم لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ تا آنها از این تأویل و تعبیر مطلع شوند و اگر وظیفه ای دارند عمل کنند.

[سوره یوسف (12): آیات 47 تا 49] .... ص : 207

قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلِیلاً مِمَّا تَأْکُلُونَ (47) ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فِیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ (49)

فرمود یوسف کشت میکنید هفت سال بر سبیل عادت و دأبی که دارید پس آنچه حصاد کردید بگذارید در خوشه که فاسد نشود مگر قلیلی که در سال میخورید پس از این هفت سال هفت سال دیگر میآید که بسیار سخت و شدید خشکسالی میشود و آنچه را که ذخیره کرده اید مصرف میکنید مگر قلیلی که نگاه میدارید

ص: 207

پس از آن سال میآید که بارانهای نافع زیادی نازل میشود و کشت و زرع بسیاری و اشجار و فواکه زیادی دست میآید و مردم از قحطی نجات پیدا میکنند.

قالَ تَزْرَعُونَ بمعنی امر است یعنی زراعت بکنید سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً یعنی متوالیة بجد و جهد که مسامحه در امر زراعت نشود و توهم نکنید که بمقدار کفایت سال کشت کنید هر چه میتوانید کشت کنید.

فَما حَصَدْتُمْ و آنچه از حاصل دست آوردید آنها را از سنبل خارج نکنید که نتوانید نگاه داری کنید چون بآفت سوس و فساد نزدیک است و اگر در خوشه بماند هر چه نگاه دارید محفوظ میماند فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ بلی بقدر احتیاج سالیانه خود بردارید و مصرف کنید إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تَأْکُلُونَ آنهم با کمال ملاحظه که زیاده روی نشود.

و پس از این هفت سال ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ که خشکسالی میشود و حاصل عمل نمیآید و اشجار میوه نمیدهد و بسیار بر مردم سخت و دشوار میشود یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ در این هفت سال باید هر سالی بقدر لزوم و احتیاج بردارید که در این هفت سال قحط آنچه در آن هفت سال قبل ذخیره کرده اید مصرف میشود، و تعبیر به اینکه این هفت سال قحط آن هفت گاو عجاف است و آن هفت سنبله یابس میخورند آن هفت سال قبل را که هفت گاو سمان و هفت سنبله خضر بودند مگر مقدار قلیلی که احتیاطا ذخیره کرده اید إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ تا اینجا تعبیر خواب ملک تمام شد.

پس از این از طریق وحی که دلیل بر رسالت و نبوت او است خبر میدهد میفرماید ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ بعد از این چهارده سال که در هفت سال بوده سال پانزدهم عام سال بسیار خوشی میآید فِیهِ یُغاثُ النَّاسُ ممکن است مراد غیث باشد که باران نافعی برای ناس میآید حاصل بسیار دست میآورند

ص: 208

و فواکه و میوه جات زیاد میشود و اشجار سبز و خرّم و بثمر میرسد و ممکن است بمعنای غوث باشد که پناه گاه مردم است که مردم راحت میشوند و از فشار قحطی نجات پیدا میکنند و اضطراب و توحش و تشتت خیال آنها برطرف میشود وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ مثل انگور و انار و سایر فواکه که آب میگیرند و فشار میدهند که از کثرت فواکه آب گیری میکنند پس از این فرمایشات آن شخص ساقی آمد نزد ملک و اجزاء او و آن کسانی که از آنها تعبیر خواسته بود و گفتند اضغاث احلام است و فرمایشات یوسف را تماما بر آنها بیان کرد ملک را بسیار خوش آمد و او را طلبید.

[سوره یوسف (12): آیه 50] .... ص : 209

وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ (50)

و گفت ملک بیاورید از سجن نزد من بیوسف یعنی یوسف را بیاورید نزد من پس چون که آمد رسول ملک نزد یوسف که ملک تو را خواسته گفت برگرد نزد آقای خود ملک پس از او سؤال کن که چه بود شأن زنهایی که قطع کردند دستهای خود را بدرستی که پروردگار من بکید آنها عالم است.

وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ که او را از حبس نجات دهید سزاوار نیست همچه دانشمندی در حبس باشد و بیاورید نزد من که در دربار سلطنتی باو کمال احتیاج را داریم.

فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ فرستاده ملک آمد نزد یوسف بگمان اینکه بشارتی آورده و بفوریت یوسف از حبس خارج میشود لکن حضرت یوسف برای آن تهمت که باو زده بودند بیرون نیامد تا آنکه بر شما معلوم شود که مجرد تهمت بوده

ص: 209

و دامن یوسف پاک بوده.

قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ برگرد برو نزد سید خود ملک تا رفع تهمت از من نشود من از حبس بیرون نخواهم آمد.

فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ اسم زلیخا را نبرد با اینکه انسب بود چون او تهمت زده بود برای احترام عزیز که نخست وزیر ملک بود رسول برگشت و پیغام یوسف را داد، از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده اند که فرمود تعجب میکنم از صبر و کرم یوسف موقعی که آمدند و سؤال تعبیر خواب ملک را کردند نفرمود تا من از حبس خارج نشوم تعبیر نمیکنم و موقعی که آمدند او را از حبس خارج کنند بیرون نیامد تا رفع تهمت از او بشود.

إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ خدای من میداند مکر و حیله آنها را که مرا بی گناه هفت سال گرفتار حبس و زندان کردند و مرا در نظر مردم متهم کردند

[سوره یوسف (12): آیه 51] .... ص : 210

قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (51)

ملک فرستاد نسوه که قطعن ایدیهن را حاضر کرد و از آنها پرسید کار شما و شأن شما چه نحو بوده زمانی که یوسف را خواستید برای ملاقات او که اشاره بمجلس زلیخا بوده آیا یوسف تمایل داشته یا شما او را میخواستید گفتند حاش للَّه ما هیچگونه سویی از یوسف مشاهده نکردیم گفت زلیخا زن عزیز که الان حق واضح و روشن شد و از باطل جدا شد من او را طالب بودم و دعوت میکردم و او از راست گویان بود.

ص: 210

قال ملک پس از اینکه تمام نسوه که مورد دعوت زلیخا بودند حاضر کرد با حضور خود زلیخا و عزیز و درباریان دولتی و رؤساء و امراء که زنها شهادت دهند بآنچه مشاهده کرده اند.

ما خَطْبُکُنَّ خطب بمعنی شأن و امری است که دعوت شده اید برای آن چون آنها ملامت کردند زلیخا را آنها را دعوت کرد برای رفع ملامت او، و وجه اینکه یوسف را دعوت بخود میکرد و مخاطبه یک دیگر را برای امری دعوت میکنند و خطیب کسی را گویند که دعوت کند مردم را بامری دینی یا دنیوی و فصل الخطاب علم بدعوت بحق است و تمیز بین حق و باطل و از حضرت رضا علیه السّلام مروی است فرمود

(اوتینا فصل الخطاب فهل فصل الخطاب الّا معرفة الکتاب)

چون ائمه علیهم السّلام مأمور بدعوت جن و انس بودند عارف بودند بزبان جن و انس بلکه بزبان حیوانات چون آنها هم بسا حاجتی داشتند یا مأموریتی پیدا میکردند مثل هدهد سلیمان و در حق داود میفرماید وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ ص آیه 19، که تفسیر کردند بتمیز در گفتار یعنی بیان روش بی اشتباه.

إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ چون از علامات و نشانه ها فی الجمله برای ملک مکشوف شده بود که زنها تعقیب بیوسف داشتند و برای میل عزیز و زلیخا یوسف را در حبس بردند و در اینجا میخواست بر تمام قضیه روشن شود گفت اذ راودتن یوسف عن نفسه زنها در جواب ملک قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ یعنی ابدا و هرگز خدا شاهد است و پناه میبریم بخدا که ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ نفی کلیه سوء دلیل است بر اینکه در مجلسی که ما بودیم و او را دعوت کردند حتی نگاه باحدی از ما نکرد و با کمال حیا و عفّت وارد مجلس شد.

قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ زلیخا الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ نصیب حق از نصیب

ص: 211

باطل امتیاز پیدا کرد و حصّه حق از حصّه باطل جدا شد حق واضح و روشن شد أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ من او را دعوت میکردم و میخواستم وادار کنم او را بنزدیکی بخود وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ پس از شهادت نسوه و اقرار زلیخا بر تمام حضار واضح و روشن شد که دامن یوسف پاک بوده و بی گناه و تقصیر او را در این مدت مدید در زندان محبوس کرده اند و از این کاملا پشیمان شدند.

[سوره یوسف (12): آیه 52] .... ص : 212

ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ (52)

گفت یوسف این نیامدن من از حبس برای اینست که عزیز مصر بداند که من خیانت باو در موقع غائب بودن او نکردم و بدرستی که خداوند هدایت نمیکند کید و مکر خیانت کاران را.

ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ این کلام یوسف است برای عذرخواهی از ملک که فرستاده بود از حبس خارج شود و یوسف اطاعت نکرده بود و خارج نشده بود برای این جهت بوده و این انصراف از کلام زلیخا که گفت وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ بدون ذکر و قال یکی از محسنات بدیع است چنانچه در قرآن بسیار داریم مثل وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ که جعلوا کلام بالقیس است و کذلک یفعلون کلام الهی است نمل آیه 34.

و ضمیر لیعلم و لم اخنه بعزیز برمیگردد که بر خود عزیز معلوم شود که من خیانتی باو نکردم در مورد زن عزیز، و بعضی گفتند ضمیرین راجع بملک است که او بداند که خیانت در دربار سلطنتی او نکردم که متعرض زنهای اجزاء دولتی شده باشد و ممکن است بلکه بعید نیست که فاعل لیعلم ملک باشد و مرجع ضمیر لم اخنه عزیز یعنی بر ملک معلوم شود که من خیانت بعزیز نکردم.

و بعض مفسرین گفتند این جمله کلام زلیخا است و مرجع ضمیر لیعلم

ص: 212

و لم اخنه بیوسف برمیگردد یعنی این اقرار من برای اینست که یوسف بداند که در غیبت او که در حبس بود من خیانت باو نکردم و لو در زمان حضورش خیانت کرده باشم و این احتمال بسیار سخیف است و جمله بعد نصّ بر خلاف او است که جمله وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ زیرا مسلّما او از خائنین بوده، و معنای این جمله اینکه شخص خیانت کار عاقبت رسوا میشود و کید و مکر و حیله او بخود او برمیگردد چنانچه میفرماید وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ انعام آیه 123 خیانت اقسامی دارد: یکی خیانت در امانت است و از معاصی کبیره است هم خیانت حق اللَّه است و هم حق الناس، و یکی خیانت با خدا و رسول و امام است که اظهار اطاعت کند و باطنا مخالفت کند چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ انعام آیه 27، یکی اگر عیبی در برادر دینی دید بازگو کند نزد دیگران، یکی اگر مطلبی کلامی از کسی شنید و سرّی از او باو سپرده شد فاش کند که ائمه اطهار علیهم السّلام اسراری برای شیعیان گفتند و آنها نزد دشمنان فاش کردند و ظلمهایی که بائمه اطهار وارد شد در اثر کشف آن اسرار بوده که شیعه نتوانست خودداری کند.

[سوره یوسف (12): آیه 53] .... ص : 213

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (53)

و من تبرئه نمیکنم نفس خود را بدرستی که نفس هر آینه بسیار امر میکند ببدی مگر آنکه رحم فرماید پروردگار من بدرستی که پروردگار من آمرزنده مهربان است.

ص: 213

وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی کلام در نفس بسیار طویل الذیل است: نفس نباتی، نفس حیوانی، نفس انسانی، نفس ملکوتی و از برای نفس انسانی مراتبی است نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس مطمئنّه، نفس راضیه، نفس مرضیه و از برای هر یک از اقسام قوایی است و نیز کلام در اینکه مجرد است یا مادی و بیان ادله بر هر یک و ما یک قسمتی در مجلد سوم کلم الطیب در این باب متعرض شده ایم و در اینجا قناعت میکنیم بذکر یک حدیث که کمیل از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده:

(قلت یا امیر المؤمنین ارید ان تعرفنی نفسی قال ایّ نفس ترید قلت هل هی الانفس واحدة فقال یا کمیل انما هی اربع النامیة النباتیة و الحسیة الحیوانیة و الناطقة القدسیة و الکلمة الالهیّة و لکل واحدة من هذه خمس قوی و خاصّتان فالنامیة النباتیة لها خمس قوی ماسکة و جاذبة و هاضمة و دافعة و مربیة و لها خاصّتان الزیادة و النقصان و انبعاثها من الکبد و هی اشبه الاشیاء بنفس الحیوان و الحیوانیة الحسیة لها خمس قوی سمع و بصر و شمّ و ذوق و لمس و لها خاصّتان الرضا و الغضب و هی اشبه الاشیاء بنفس السباع.

و الناطقة القدسیة و لها خمس قوی فکر و ذکر و علم و حلم و نباهة و لیس لها انبعاث و هی اشبه الاشیاء بنفس الملائکة و لها خاصتان النزاهة و الحکمة.

و الکلمة الالهیة و لها خمس قوی بقاء فی فناء و نعیم فی شقاء و عزّ فی ذلّ و فقر فی غناء و صبر فی بلاء و لها خاصتان الحلم و الکرم و هذه التی مبدءها من اللَّه و الیه تعود لقوله تعالی فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا، و اما عودها فلقوله تعالی یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً و العقل وسط الکل لکیلا یقول احدکم شیئا من الخیر و الشر الا لقیاس معقول.

) اقول- این حدیث شریف احتیاج بشرح مبسوطی دارد هر جزء جزء آن و

ص: 214

از وضع تفسیر خارج است و آن را در عهده علماء اعلام میگذاریم و رد میشویم إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اشکال- نفس امّاره در نفوس جهّال و فسّاق و فجره و کفره است نفوس انبیاء با آن مقام عصمت و طهارت و علم و اخلاق حمیده دارای نفوس قدسیه هستند نه نفس امّاره و نفوس آنها مبراء و منزه است بچه مناسبت فرمود وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ جواب- منظور حضرت یوسف این بود که من قوای حیوانیه شهویه و غضبیه دارا هستم فرد اجلاء آن را بالاخص در عنفوان جوانی که اگر نبود مقام عصمت و نبوت کمتر از دیگران نبودم و این مقام موهبت الهیست که آنکه مورد این تفضل و رحمت الهی میشود دیگر نفسش اماره بالسوء نیست و خلاصه مطلب اینکه مراد از این نفس نفس حیوانی است که دارای قوه شهوت و غضب و وهم است که قوه بهیمیه و سبعیه و شیطانیه مینامند و جمیع افراد بشر دارای آن هستند باختلاف شدّت و ضعف و اینها موجب بقاء است در حیات دنیویه و هیچ جلوگیری ندارد مگر قوه الهیه قدسیه که از ایمان حاصل میشود و هر چه ایمان قوت پیدا میکند بیشتر میتواند جلوگیری کند تا برسد بایمان انبیاء و اولیاء که مقام عصمت است.

إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ هم میآمرزد کسانی را که مرتکب سوء شدند اشاره به اینکه زلیخا چنانچه توبه کرد و پشیمان شد مورد مغفرت میشود و یوسف که نگه داری کرد مورد رحمت واقع میشود.

ص: 215

[سوره یوسف (12): آیه 54] .... ص : 216

وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ (54)

و گفت ملک بیاورید نزد من یوسف را من او را برای خود نگه داری کنم پس چون که یوسف را آوردند با او تکلم کرد و پاره ای از سؤالات نمود و جواب وافی کافی شنید و پی برد بمقام علم و عقل و دیانت و اهانت او گفت محققا امروز شما نزد من مکانت و جاه بزرگی داری و امین مملکت و سلطنت هستی تمام امور بشما سپرده میشود.

وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ گفتند چون ملک پس از تعبیر خواب و اقرار زلیخا و شهادت نسوان علاقه مفرطی بیوسف پیدا کرد و خداوند محبت او را در قلب او قرار داد فرستاد او را بیاورند نزد ملک و چون یوسف از حبس بیرون آمد او را تنظیف کردند و لباسهای فاخر باو پوشانیدند.

أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی یعنی خالص میگردانم یوسف را برای خود که تمام امور مملکتی را باو واگذار میکنم و در کلیه امور او را طرف مشورت قرار میدهم و بدستور و رأی او انجام میدهم پس چون یوسف آمد نزد ملک سلام کرد بلسان عربیه پرسید این چه زبانی است گفت زبان عمویم اسماعیل سپس با زبان عبرانی صحبت کرد گفت زبان پدرانم اسحق و یعقوب سپس ملک با زبانهای مختلف که میدانست تکلم کرد دید یوسف تمام زبانها را میداند بسیار تعجب کرد سپس گفت دوست دارم تعبیر خواب مرا مشافهه بیان کنی حضرت یوسف ابتداء شرح خواب او را بتمام خصوصیات بیان کرد که ملک فهمید که این علم لدنی است سپس دستوراتی که نتیجه تعبیر خواب بود بیان نمود که مفاد فَلَمَّا کَلَّمَهُ است.

قال الملک انک الیوم یعنی امروز لدینا در نزد ما نگفت در

ص: 216

نزد من یعنی نسبت بکلیه اعضاء مملکتی نسبت باجزاء درباری و لشگری و کشوری مکین جایگاه رفیعی داری که بر همه برتری داری و تمام تحت فرمان تو باشند و اطاعت اوامر تو را بکنند باصطلاح نائب السلطنه و نخست وزیر باشی امین تمام امور مملکتی بدست تو سپرده میشود چون عقل و علم و تدبیر تو از همه بالاتر و دیانت و درستی تو از همه بیشتر است.

[سوره یوسف (12): آیه 55] .... ص : 217

قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (55)

فرمود یوسف بملک قرار ده مرا بر تمام خزینه های زمین بدرستی که من هم حفظ میکنم و هم میدانم کجا باید مصرف کرد و کجا باید نگاه داشت.

قال یوسف بملک اجعلنی نصب کن و اختیار ده مرا عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ یعنی تمام استفاده های مملکتی از کشت و زرع و سایر عواید در تحت نظر من باشد و بدست من سپرده شود.

إِنِّی حَفِیظٌ من نمیگذارم تفریط و تلف شود و بیجا مصرف گردد علیم میدانم که کجا باید مصرف کرد و چه اندازه باید صرف شود اسراف و تبذیر نشود و در محل لازم مصرف شود ملک هم پذیرفت و یک همچه ریاست و نظارتی بیوسف داد حتی گفتند یوسف عزیز مصر شد و آن عزیز سابق بر کنار رفت و شاهد بر این خطاب اخوه یوسف در چند آیه بعد یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ الایة و شاهد دیگر آیه بعد

ص: 217

[سوره یوسف (12): آیه 56] .... ص : 218

وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (56)

همین نحو ما تمکن دادیم از برای یوسف در زمین هر جا که بخواهد جای گیر شود اصابه میکنیم برحمت خود هر که را اراده کنیم و ضایع نمیکنیم اجر نیکوکاران را.

وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ اخبار و کلمات مفسرین در باب تمکن یوسف بسیار است و ما اکتفاء میکنیم بنقل یک حدیث که طبرسی از کتاب النبوة بالاسناد از احمد بن محمد بن عیسی از حسن بن علی بن بنت الیاس از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرده که خلاصه مفادش اینکه در آن هفت سال که حاصل خیز بود بمقدار مصرف سالیانه مصر مصرف کرد و بقیه را ذخیره نمود در سنبل پس از آن در هفت سال قحطی در هر سالی مقداری لازم از آنها را فروخت باهل مصر سال اول بدرهم و دینار که باقی نماند برای مصر درهم و دیناری؟ سال دوم بحلیّ و جواهرات، سوم بدواب و مواشی، چهارم بعبید و اماء، پنجم بخانه ها و مغازه ها و کاروانسراها، سال ششم باراضی و باغستانها، سال هفتم بنفوس آنها که خود را فروختند بیوسف پس تمام عبید و اماء یوسف شدند و تمام آنچه در مصر و اطراف از منقول و غیر منقول بود ملک حضرت یوسف شد پس از آن هفت سال که نعمت فراوان شد بزرگی حضرت یوسف علیه السّلام تمام آنها را آزاد کرد و آنچه از آنها از منقول و غیر منقول گرفته بود بآنها ردّ کرد.

یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ هر نوع تصرفی که اراده میکرد میتوانست بکند چون تمام ملک طلق او بود.

نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ رحمت الهی غیر متناهی است هر محلی که قابل

ص: 218

باشد بمقدار قابلیتش اصابه میشود و این در دنیا است که مورد نظر الهی نیست و اما در آخرت وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ که حدّی و اندازه ای از برای شمول رحمت نیست الی غیر النهایة.

اشکال- دخول در دیوان ظلمه از بزرگترین معاصی است و جزو اعوان ظلمه است حتی دارد

لا تعنهم علی بناء مسجد

و نیز سؤال میکند از امام علیه السّلام که

(انی اخیط للسلطان فهل کنت من اعوان الظلمة فقال [ع اما انت فمنهم و اعوان الظلمة من یبیعک الإبر و الخیوط)

پس چرا حضرت یوسف فرمود اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ جواب- اولا نقض بموارد زیادی مثل قبول سلمان حکومت مدائن را که بر تمام ایران و عراق حکومت داشت، و علی بن یقطین در دستگاه هارون، و حضرت رضا علیه السّلام قبول ولایت عهد مأمون و امثال اینها در هر عصر و زمانی از علماء اعلام مثل شیخ بهایی و سید داماد و علامه مجلسی و غیر اینها.

و ثانیا دلیل بر حرمت اخباری است که شارع مقدس حرام کرده اگر شرع مقدس واجب کند یا تجویز نماید دیگر حرمت ندارد خداوند متعال در مقام بیان تفضلات نسبت بیوسف است و تمجید او حتی نسبت بخود میدهد وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ.

و ثالثا بامر الهی و وحی او همچه تقاضایی کرد حفظ نفوس تمام اهل مصر و ما حول آن منوط باین است که اگر او نبود تمام در این هفت سال هلاک شده بودند و رابعا برای رفع ظلم مانعی ندارد و نجات مظلوم.

[سوره یوسف (12): آیه 57] .... ص : 219

وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (57)

و هر آینه اجر آخرت بهتر از این نوع نعم دنیوی است که مختص است آن

ص: 219

اجر آخرتی برای کسانی که ایمان آوردند و بودند که از معاصی الهیه پرهیز میکردند.

وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ زیرا نعم الهیه هر چه باشد و لو سلطنت مثل داود و سلیمان خالی از سه عیب و نقص نیست: اولا مشوب بآلام و اسقام است و ثانیا منوط و مربوط بزحمتهای زیادی است و ثالثا فانی و زائل است، و اما اجر آخرت خالی از این سه عیب است آلامی و اسقامی ندارد و بدون زحمت است و فنا و زوال در او نیست بعلاوه طرف مقایسه نیست نسبت با نعم دنیویه از هر جهتی لکن آن اجر آخرت مخصوص است لِلَّذِینَ آمَنُوا که لام اختصاص است و غیر اهل ایمان هر که باشد و هر چه باشد محروم از اجر است اگر مقصر است مخلد در عذاب و اگر قاصر است و لو عذاب ندارد لیاقت اجر هم ندارد.

وَ کانُوا یَتَّقُونَ اشکال مفاد این جمله این است که مؤمن غیر متقی که فساق از اهل ایمان باشند آنها هم لیاقت بهشت ندارند و محروم از اجر هستند.

جواب- فساق مؤمنین اگر با ایمان از دنیا روند مشمول عفو و مغفرت و شفاعت میشوند و پس از پاک شدن مشمول میگردند.

[سوره یوسف (12): آیه 58] .... ص : 220

وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (58)

و آمدند برادران یوسف پس وارد شدند بر او پس یوسف آنها را شناخت ولی آنها او را نشناختند.

گفتند در آن هفت سال قحطی و نیامدن باران سرایت کرد باطراف مصر حتی بمحل یعقوب که فاصله بین آن و مصر 18 روز بوده و خبر رسید که سلطان مصر دارد گندم میفروشد بقیمت نازلی و از اطراف میروند و میخرند اولاد خود را خواست گفت بروید مصر بلکه بشما عنایتی بشود آنها حرکت کردند و خدمت

ص: 220

حضرت یوسف شرفیاب شدند.

وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ ده فرزند یعقوب غیر از ابن یامین که برادر پدر و مادری یوسف بود و از همه اولاد یعقوب کوچک تر بود فَدَخَلُوا عَلَیْهِ و مذاکراتی بین آنها و یوسف شد که گفتند یوسف از آنها پرسید از کجا می آیید گفتند از طرف شام گفت شما جاسوس نباشید گفتند ما تمام برادریم و پدران ما انبیاء بودند ما فرزندان یعقوب فرزند اسحق فرزند ابراهیم که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد هستیم گفت مگر پدر شما چند پسر داشت گفتند دوازده پسر گفت شما که ده نفر هستید گفتند یکی از برادران ما را گرگ پاره کرد و خورد گفت یک نفر دیگر شما چرا نیامد گفتند او کوچک تر از ما بود و از مادر از ما جدا بود و پدر ما برای حزن آن فرزند این را نزد خود نگاه داشته که یادگار او است و باو انس گرفته از خود جدا نمیکند و اینست مفاد فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ گفت شغل شما چیست گفتند زراعت میکنیم و چون چند سال است خشک سالی شده ما از کشت محروم شده ایم و شنیدیم شما گندم فروشی میکنید آمدیم یک مقدار خریداری کنیم، و سرّ اینکه یوسف را نشناختند چون قریب چهل سال گذشته و ابدا در مخیّله آنها خطور نمیکرد که یوسف را که بدراهم معدوده فروخته بر عریکه سلطنت نشسته و لباس سلطنتی پوشیده و تاج پادشاهی دارد و مخصوصا حضرت یوسف با آنها با زبان عبرانی تکلم نکرد و مترجم خواست که آنها متوجه نشوند که او عارف بزبان عبرانیست.

ص: 221

[سوره یوسف (12): آیه 59] .... ص : 222

وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (59)

پس چون بار گندم آنها را بر شترها بار کرد و خواستند مرخص شوند گفت بیاورید نزد من آن برادر خود را او را هم ملاقات کنم که از مادر جدا باشد و فقط برادر پدری شما است آیا نمی بینید که من چه اندازه کیل شما را وافی و کافی قرار دادم و من بسیار مهمان دوست هستم کاملا از شما پذیرایی میکنم.

فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ بهر یک یک بار شتر گندم داد که شاید بهر کدام یک خروار گندم داده باشد بقیمت بسیار نازلی.

قالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ اینها برای تخلص از یوسف گفتند ما میآوریم حضرت یوسف گفت من از شما یک نفر بعنوان گرو و رهن نگاه میدارم که اگر آوردید آن یک برادر خود را رها میکنم آنها در میان خود قرعه زدند بنام شمعون درآمد و بعضی گفتند که آنها بیوسف گفتند هر کدام ما را اختیار میکنی نگاه دار یوسف شمعون را اختیار کرد چون اعقل آنها بود.

أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ دیدید که من نظر ببضاعت شما نداشتم و کیل شما را کافی و وافی قرار دادم وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ یعنی هر که بر من وارد شود کمال احترام و پذیرایی را از او میکنم و دوست میدارم که بر من وارد شوید لکن مشروط بر آوردن برادر خود را.

[سوره یوسف (12): آیه 60] .... ص : 222

فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لا تَقْرَبُونِ (60)

پس اگر نیاورید او را پس دیگر کیلی نزد من ندارید و نزدیک بمن نشوید شما را بخود راه نمیدهم.

ص: 222

در قرآن مجید در بسیاری از آیات شریفه وعد و وعید را مخلوط فرموده که اگر ایمان آوردید و عمل صالح بجا آوردید و تقوای از معاصی جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ نصیب شما است خالدا فیها و اگر ایمان نیاوردید و بکفر و شرک و ظلم و فسق و فجور باقی ماندید ناراً خالِداً فِیها داخل خواهید شد حضرت یوسف اولا وعده داد که اگر برادر خود را آوردید بشما کیل کامل میدهم و ضیافت میکنم و پذیرایی مینمایم و ثانیا تهدید و تخویف به اینکه فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ اگر نیاوردید و با عذاری که پدرش نگذارد یا بچه بود طاقت مسافرت نداشت یا خود او راضی نشد و حاضر نشد بیاید یا اعذار دیگر آوردید و او را همراه خود نیاوردید فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی دیگر جنس بشما نمیفروشم بهر قیمتی که بخواهید و دانه ای بشما نمیدهم وَ لا تَقْرَبُونِ بلکه جلوگیری میکنم که شما را در شهر مصر که معنی قرب است راه ندهند چون حضرت یوسف علیه السّلام میدانست که آنها احتیاج شدید دارند در این چند ساله خشک سالی بگندم و محلّی جز نزد یوسف نیست که بتوانند از آنجا تحصیل کنند و ناچار هستند که باز برگردند و بدون برادر آنها را راه نمیدهند بهر قیمتی تمام شود او را خواهند آورد

[سوره یوسف (12): آیه 61] .... ص : 223

قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61)

گفتند به همین زودی مطالبه میکنیم پدر او را در مورد او و محققا ما هر آینه اطاعت میکنیم فرمایش شما را و عملی میکنیم.

قالوا برادران یوسف بحضرت یوسف علیه السّلام سنراود مراوده رفت و آمد و گفت و گو است و در این مورد یعنی تعقیب میکنیم و اصرار میکنیم (عنه) در مورد برادرمان ابن یامین (اباه) پدر او یعقوب را بهر وسیله که ممکن باشد او را راضی میکنیم که با ما بیاید وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ و محققا ما

ص: 223

عملی خواهیم کرد و او را خواهیم آورد، حضرت یوسف تمهیدی بنظر آورد که حضرت یعقوب بداند که سلطان مصر نسبت بآنها عنایت و محبت دارد و راضی شود که برادرش را اجازه دهد که با برادران بیاید مصر.

[سوره یوسف (12): آیه 62] .... ص : 224

وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62)

و گفت یوسف بکسانی که امر کیل را بدست آنها داده بود بغلمان و عبید خود که بضاعت آنها که داده بودند بازاء کیل های خود در خفاء آنها در بارهای آنها بگذارید بلکه آنها بشناسند و معرفت پیدا کنند موقعی که باز میکنند متاع خود را در نزد اهل خود و این وسیله شود برای مراجعت آنها.

و قال یوسف علیه السّلام لفتیانه فتیان جمع فتی بمعنی جوان یعنی بجوانان خود که غلامان و عبید او بودند و آنها را بر این کار گماشته بود که اخذ کنند وجوهی که میآورند و تحویل دهند متاع را و گندم را و متکفل این عمل بودند.

اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ آنچه آورده بودند برای خرید اجناس و اینها تحویل گرفته بودند فی رحالهم دربار آنها بنحوی که آنها متوجه نشوند لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها بلکه آنها معرفت پیدا کنند و بدانند که من نسبت بآنها کمال محبت و لطف را دارم و از آنها توقع عوض ندارم.

إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ در منازل خود وارد میشوند و رحال خود را باز میکنند تا اینکه سبب شود برای مراجعت آنها لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ و مراجعت کنند.

ص: 224

[سوره یوسف (12): آیه 63] .... ص : 225

فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)

پس موقعی که اولاد یعقوب برگشتند خدمت یعقوب رسیدند گفتند ای پدر بزرگوار ما منع شده از ما کیل پس بفرست با ما برادر ما را کیل میدهند و محققا بدان که ما او را هر آینه حفظ خواهیم کرد.

فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ گفتند موقعی که اخوه یوسف برگشتند خدمت یعقوب رسیدند با حال حزن سلام کردند سلام ضعیفی فرمود شما را چه میشود گفتند موقعی که ما را بردند نزد سلطان مصر بسیار سلطان عادل عالم رءوف مهربانی بود کمال شباهت اخلاقی و عملی بشما داشت از ما معرفی خواست ما معرفی خود را کردیم و خود را بشما شناسانیدیم و شرح حزن و اندوه و ضعف و پیری و نابینایی و حسب شما را باسحق و ابراهیم بیان کردیم جهت آن را از ما پرسید گفتیم برادری داشتیم بسیار مورد علاقه پدر ما بود گرگ او را ربود و پاره کرد و خورد پرسید مگر شما چند برادر بودید گفتیم دوازده گفت پس چرا آن یک برادر دیگر را نیاوردید گفتیم او از همه ما کوچک تر است و پدر ما او را نزد خود نگاه داشته برای تسلیت خاطر در فراق آن برادر که طعمه گرگ شده و تمام حزن پدرمان برای او است از ما قبول نکرد و گفت اگر آن برادر دیگرتان را آوردید و شهادت داد که شما راست می گویید باز من بهتر و بیشتر برای خاطر پدرتان بشما میدهم و الّا دیگر نزد من نیائید وکیلی بشما نخواهم داد که مفاد قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ است یعنی کیل ثانوی غیر از این کیل که آورده ایم یعقوب فرمود چرا صدای شمعون را نمیشنوم گفتند او را بعنوان رهن نگاه داشت که ما حتما با ابن یامین برگردیم نزد او وکیل زیادی بگیریم

ص: 225

فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ پس شما برادرمان را با ما بفرست تا کیل زیادی دست بیاوریم و اگر خوف دارید که زحمتی و مصیبتی بر او متوجه شود مطمئن باشید که وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ ما بتمام جهت او را حفظ خواهیم کرد.

[سوره یوسف (12): آیه 64] .... ص : 226

قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَما أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (64)

حضرت یعقوب [ع فرمود چگونه مطمئن بشوم بشما که همان نحوی که در مورد یوسف اطمینان دادید قبل از این پس خداوند بهتر حفظ میفرماید و رحمتش بر بندگان بیشتر و بالاتر از رحمت رحم کنندگان است.

قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ با این امتحانی که شما دادید در مورد یوسف که من گفتم إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ شما گفتید قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ همین کلام مرا گرفتید و گفتید ما غافل بودیم و گرگ او را خورد آیا همین نحو من ایمن باشم بر ابن یامین که شما او را حفظ میکنید إِلَّا کَما أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخِیهِ با اینکه حضرت یعقوب میدانست که دروغ میگویند و گرگ او را نخورده چنانچه در آیات بعد بیاید که یعقوب فرمود عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً و نیز فرمود یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ پس از چهل سال میدانست یوسف زنده است و بیعقوب برمیگردد.

من قبل که همان معامله که با یوسف کردید با برادرش هم بکنید فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً خداوند هم یوسف و هم برادرش را حفظ میفرماید، از این جمله استفاده میشود که وحی بر یعقوب آمد که یوسف و برادرش را ما حفظ

ص: 226

میکنیم وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ و او بمن رحیم است و مرا از این فراق نجات میدهد و بوصال آنها میرسم چنانچه خودش میفرماید أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

[سوره یوسف (12): آیه 65] .... ص : 227

وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمِیرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ (65)

پس موقعی که باز کردند اوعیه متاعی که آورده بودند یافتند که ثمنی که بازاء آن داده بودند در آن اوعیه بآنها برگردانیده شده گفتند پدر بزرگوار ما دیگر چه میخواهیم و چه توقع داریم اینست ثمنی که بازاء متاع داده ایم بما برگردانده که این متاع مجانی داده شده اگر برادرمان را که خواسته ببریم بیشتر بما و باو احسان میکند و باعث این میشود که اهل ما بیشتر استفاده کنند و البته ما برادرمان را محافظت میکنیم این مقدار کیل که آورده ایم نسبت بآنچه بعدا بما عطاء میشود یسیر و بار شتر بیشتر بما میدهند حضرت یعقوب [ع چون فهمید محبت ملک مصر را نسبت بآنها و از آن طرف هم عده زیادی اهل بیت او هستند که هر کدام آنها اولاد زیاد و خانواده دارند و این مقدار وافی نیست قلب او رام شد بر فرستادن ابن یامین را همراه آنها وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ نفس متاع که باز کردن ندارد مراد ظرف متاع که دربسته بوده موقعی که باز کردند که متاع را بمصرف رسانند وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ بضاعة ثمن است که بازاء طعام داده بودند عوض مثمن که طعام باشد سؤال- اگر مقصود دادن متاع بلا ثمن بود چرا از ابتداء بعنوان هدیه

ص: 227

و هبه و صلح بلا عوض نداد و بعنوان بیع داده با اینکه بیع بلا ثمن باطل است جواب- اگر بآن عناوین داده بود اظهار یک منتی بر آنها بود و مورث یک خفتی بر آنها میشد و بیع بلا ثمن نبوده و او منت هم ندارد سپس ثمن را بآنها هبه کرده بنحوی که متوجه نشوند که موجب خفت باشد.

قالُوا یا أَبانا ما نَبْغِی یعنی چه میخواهیم و چه طلب میکنیم و چه توقع داریم.

هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا ثمنی که برده بودیم برای خرید متاع بما برگشته و طعام برای ما مجانا واقع شده و این نیست مگر محبت و احسان و بزرگی ملک مصر.

وَ نَمِیرُ أَهْلَنا یعنی اگر برادرمان را همراه خود بردیم و اظهار خدمت و اطاعت و تمنّای او را کردیم برای مصرف اهل و عیال خود و توسعه بر آنها طعام وافی کافی میآوریم و همین ثمنی که بضاعت ما بوده میبریم و ثانیا خریداری میکنیم وَ نَحْفَظُ أَخانا که بر فرض شما تصور کنید که ما محبتی ببرادرمان نداشته باشیم و مراعات حال شما را هم نکنیم برای نفع خودمان او را محافظت میکنیم وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ بار شتر هم ببرادرمان داده میشود هم بما بیشتر میدهند ذلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ معنی این نیست که بما کیل یسیر داده شده بلکه چون امور نسبی است یعنی نسبت بآنچه که بعدا بما داده میشود این یسیر است و قلیل و احتیاج بتفسیر بعضی نداریم که بمعنی سهل و آسان تفسیر کردند و این خلاف ظاهر بلکه صریح قرآن است در مقابل نَزْدادُ کَیْلَ بَعِیرٍ یعنی این قلیل است در مقابل کثیر و ناقص است در مقابل زائد حضرت یعقوب [ع چون این را مشاهده کرد قلبا راضی شد ولی از آنها عهد و میثاق گرفت که آنها در محافظت او کوتاهی نکنند.

ص: 228

[سوره یوسف (12): آیه 66] .... ص : 229

قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ (66)

فرمود هرگز نمیفرستم او را با شما تا اینکه عهد و قسم یاد کنیم بعهد الهی هر آینه او را برگردانید بمن مگر تقدیر الهی و پیش آمدی شود که از قدرت و اختیار شما خارج باشد پس موقعی که عهد و قسم یاد کردند نزد یعقوب و خواستند او را ببرند یعقوب گفت خداوند بر آنچه من با شما قرارداد کردیم و گفتیم وکیل باشد.

قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ لن برای نفی تأیید است یعنی ممکن نیست و محال است بمحال عادی که من او را بفرستم معکم با شما که حکماء گفتند چهار قسم محال داریم: محال ذاتی، محال وقوعی، محال شرعی، محال عادی.

محال ذاتی که محال عقلی هم گویند مثل شریک باری مقابل واجب و ممکن. محال وقوعی آنکه معلول بدون علت تحقق پیدا نمی کند مثل ماهیات ممکنه در مقابل طبیعی و دهری و مصنوع بدون صانع و فعل بدون فاعل.

محال شرعی افعالی که شرع و عقل حکم بقبح آن کرده مثل فحشاء و منکر و بغی و سایر معاصی که محال است شارع ترخیص کند و عقل تجویز کند.

محال عادی به اینکه بر حسب عادت و اسباب ظاهریه هنوز واقع نشده مثل عنقا و کوه قاف و غول بیابانی که علماء از این نحو امور تعبیر می کنند بانیاب اغوال و در اینجا یعنی بر حسب عادت محال است او را بفرستم با شما حَتَّی تُؤْتُونِ که تؤتونی بوده کسره دلالت بر سقوط یاء متکلم می کند مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ یعنی با خدا عهد و میثاق ببندید در حضور من که واجب شود بر شما که بعهد و نذر و قسم واجب میشود و نقضش حرام و موجب کفاره علی

ص: 229

اختلاف می شود.

لَتَأْتُنَّنِی بِهِ که او را باندازه قدرت خود حفظ کنید و برگردانید بمن إِلَّا أَنْ یُحاطَ بِکُمْ که در زمینه عدم قدرت تکلیف ساقط و مؤاخذه قبیح و خلف و نقض حرام نیست و کفاره تعلق نمی گیرد.

فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ عهد و قسم یاد کردند حضرت یعقوب خدا را بر این قرارداد وکیل گرفت.

قال یعقوب اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ که مشاهده و قسم باشد که بین من و شما گفته شد وکیل که توکلم و اعتمادم و امیدم بخدا است که او حفظ فرماید و بمن برگرداند.

[سوره یوسف (12): آیه 67] .... ص : 230

وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67)

و فرمود یعقوب ای فرزندان من داخل نشوید در مصر از یک دروازه و داخل شوید از دروازه های مختلف و من بی نیاز نمی کنم شما را از تقدیرات الهی در هیچ قسمتی نیست حکم مگر مختص بخدا است بر او توکل کردم و بر او توکل کنند متوکلون.

وَ قالَ یا بَنِیَّ چون آنها مجهز شدند بر حرکت و مسافرت و البته همه آنها با جمال زیبا و لباس فاخر و تمام برادر و از یک پدر بودند و اراده داشتند که نزد ملک مصر مشرف شوند حضرت یعقوب ترسید که مبادا در نظر بعضی جلوه

ص: 230

کنند و آنها را نظر بزنند باصطلاح چشم و نظر یا حسد ببرند فرمود لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ محققا بخصوص اهل مصر که در آن موقع گرفتار قحطی شده بودند و هر چه داشتند از ملک و مال و عبید و اماء برای اخذ طعام از ملک فروخته حتی خود را عبید و اماء او قرار داده اند بسیار بنظرشان میآید همچه اجتماعی با این زیبایی.

وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ که گفتند هر دو نفر از یک باب وارد شدند وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ غنی بمعنی بی نیازی است یعنی شما را بی نیاز نمیکنم از تقدیرات الهیه که البته هیچ امری در خارج تحقق پیدا نمیکند مگر بمشیت او اگر تقدیر شده باشد مصیبت و بلائی بر شما چشم و نظر بتنهایی تأثیر ندارد و اگر مقدر شده باشد بدون نظر هم متوجه میشود لکن ممکن است تقدیر چنین باشد بنحو تعلیق که اگر مورد نظر واقع شد تأثیر کند و الّا فلا لذا باید انسان خود را از نظر مردم حفظ کند.

إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ ان نافیه است نفی حکم میکند از غیر خدا فقط اختصاص باو دارد که لام للَّه لام اختصاص است تا حکم او صادر نشود امری واقع نمی شود باید توکل باو کرد.

عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ایکال امر باو که مقام توکل تحقق پیدا نمی کند مگر باعتقاد بتوحید افعالی و مردم در باب توحید افعالی بر چهار طائفه هستند:

طائفه اولی- نوع مردم و اکثر آنها که امور را مستند باسباب ظاهریه میدانند و تمام نظر آنها باسباب است و بس.

طائفه ثانیه- ایمان به اینکه کارها مستند بخدا است دارند لکن رسوخ در قلب نکرده و توجه ندارند مگر باسباب.

طائفه ثالثه- متوجه هستند و ایمان راسخ دارند لکن از باب اینکه

ابی اللَّه

ص: 231

ان یجری الاشیاء الّا باسبابها

در مقام تهیه اسباب برمیآیند و گفتند مقام توکل در این مرتبه حاصل میشود.

طائفه رابعه- بکلی نظر از اسباب منقطع است و لا یری الا اللَّه که مقام تسلیم است و باصطلاح علماء اخلاق و عرفاء مقام فناء فی اللَّه است.

وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ حتم و لازم است بر ناس که آنها هم متوکل باشند و بر او توکل کنند اشاره به اینکه شما ابناء من هم مطمئن بحفظ خود باشید توکل کنید بخدا که او شما را از هر گزندی و حسدی و نظری حفظ فرماید [مسئلة مهمة] اختلاف است بین حکماء و علماء و دانشمندان که آیا چشم و نظر تأثیر دارد یا نه، بعضی بکلی منکر هستند و این مطلب را موهوم صرف میدانند بالاخص محصلین امروزه که جز اسباب ظاهریه حسیه بامری معتقد نیستند بخصوص محصلین اروپا رفته و خارجه تحصیل کرده. و بسیاری معتقد هستند و این امر علاوه از حس و و جدان که چه بسیار مشاهده شده حتی باشجار و حیوانات بعض عیون تأثیر قوی دارد درخت خشک می شود، کشت زرد می شود، حیوان میمیرد انسان سقوط می کند که خود حقیر چندین مورد را مشاهده کرده ام. اخبار بسیاری در این باب داریم حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمعوذتین حسنین را تعویذ فرمود، اولاد جعفر طیار را بواسطه تقاضای اسماء بنت عویس تعویذ فرمود باین رقیه که جبرئیل علیه السّلام تعلیم کرد

(بسم اللَّه ارقیک من عین کل حاسد اللَّه یشفیک)

و از آن حضرت است که فرمود

(لو کان شیئی یسبق لسبقته العین)

و نیز از آن حضرت است که فرمود

(انّ العین حق و العین یستنزل الخالق)

و خالق در اینجا مکان مرتفعی است مثل بالای کوه.

و نیز حسنین را تعویذ فرمود باین کلمات

(اعیذ کما بکلمات التامة من)

ص: 232

(کل شیطان و هامّة و من کل عین لامّه)

و از حضرت ابراهیم علیه السّلام در روایت است که دو فرزندش اسمعیل و اسحق را تعویذ نمود بهمین عوذه، و حضرت موسی نیز تعویذ کرد اولاد هارون را بهمین کلمات، و حضرت رضا علیه السّلام تعویذ فرمود حضرت جواد را بحرز جوادیه و غیر اینها.

[سوره یوسف (12): آیه 68] .... ص : 233

وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (68)

و چون که داخل شدند ابناء یعقوب در مصر بهمان نحوی که یعقوب آنها را امر فرمود که گفتند مصر چهار دروازه داشت آنها متفرقا دو نفر دو نفر وارد شدند و نبود این دخول متفرق بی نیاز کند از آنها از تقدیرات الهی مگر برای حاجتی که یعقوب داشت و آن حاجت میخواست برآورده شود و یعقوب میدانست بآنچه ما او را تعلیم کرده بودیم و لکن اکثر ناس نمیدانند.

وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ چون یکی از واجبات در جمیع شرایع اطاعت والدین است در جمیع مباحات مادامی که ضرر بر او متوجه نشود و فوق طاقت نباشد و موجب حرج نشود و آیات شریفه در این باب و اخبار بسیاری داریم حتی عقوق والدین یکی از گناهان کبیره شمرده شده حتی عدل شرک بشمار رفته ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ با اینکه قضاء حاجت یعقوب جلوگیر

ص: 233

از تقدیرات الهیه نمیکند اگر اصابه عین یا حسد حاسدین تقدیر شده بتفرقه در دخول هم میشود و ممکن است در نظر یکی از آنها بیایند و اصابة کند.

إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها فقط برای تسکین قلب یعقوب که تفرقه در دخول ابعد از اصابه عین است بخصوص عیون عامّه ناس نسبت بعیون جمعی محدود.

وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ میدانست که تقدیرات الهی تغییر پذیر نیست و لکن ممکن است تقدیر این نحوه باشد که اگر مجتمعا وارد شوند اصابه عین بشود و متفرقا نشود و البته این معرفت بواسطه وحی الهی بوده بیعقوب.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ نوع مردم که خالی از ایمان و معرفت هستند این نوع پیش آمدها را نه مستند بتقدیر الهی میدانند و نه مستند بچشم و نظر بلکه مستند به بخت و اتفاق و شانس میپندارند فلانی شانس او گفت یا نگفت شانس داشت یا نداشت.

[سوره یوسف (12): آیه 69] .... ص : 234

وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (69)

پس چون که داخل شدند بر یوسف خلوت کرد و ابن یامین را دعوت کرد بسوی خود و گفت من محققا برادر تو هستم پس باکی نباشد تو را بآنچه که آنها بودند عمل میکردند.

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ وارد شهر مصر شدند بسیار احترام بآنها گذاشت و آنها را ضیافت کرد و حضور هر دو نفر که از مادر یکی بودند بر مائده نشانید

ص: 234

و چون ابن یامین یک نفر بود او را خواست و بر مائده خود نشانید و با او هم غذا شد سایر برادران حسد بردند که ابن یامین بر مائده ملک نشست پس از احترامات در خفاء برادران آوی إِلَیْهِ أَخاهُ طلب کرد بسوی خود برادرش را و با او خلوت کرد.

قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فرمود محققا بدان که من خودم برادر تو هستم تأکید بانّ و تکرار متکلم وحده در جمله انّی انا برای این است که ابن یامین باور کند چون احتمال اینکه برادرش یوسف ملک مصر باشد ابدا نمیداد حتی بعضی گفتند که یوسف گفت من جای برادرت هستم» فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ حزن و اندوه و غم در دل راه نده بآنچه که اینها بودند عمل میکردند، شاید اشاره بآن اذیتها که از آنها نسبت بیوسف و ابن یامین میکردند چون در آیات بعد اشاره دارد که بآنها فرمود ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ که بابن یامین هم اذیت میکردند حضرت یوسف برای تسلیت قلب برادرش این فرمایش را فرمود و شاید این جمله اشاره باشد بآن تمهید که برای حفظ و نگاه داری ابن یامین بکار میزد که قلبش مضطرب نشود.

[سوره یوسف (12): آیه 70] .... ص : 235

فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ (70)

پس چون بست بار آنها را قرار داد کیلی که با او متاع و طعام را کیل میکردند دربار برادر او پس ندا داد و اعلان داد ندا کننده ای قافله بدرستی که شما هر آینه دزدانید.

فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جهاز مال التجاره را گویند و تجهیز حمل

ص: 235

مال التجاره است که کار آنها تمام شد و هر کدام طعام خود را حمل کردند و عازم بر حرکت شدند، و فاعل جهّز یوسف است لکن مسلّما بمباشرت او نبوده بلکه آنهایی که عامل بودند متاع آنها را حمل کردند و استناد بیوسف از جهت امر و دستور او بوده زیرا سه قسم فاعل داریم: فاعل بالمباشرة. فاعل بالتسبیب فاعل بالرضا لذا استناد قتل ابی عبد اللَّه علیه السّلام بشمر و سنان و خولی داده میشود از جهت مباشرت و بیزید و ابن مرجانه و ابن سعد بالتسبیب و باهل شام و کوفه بالرضا و مهیّای حرکت شدند و از شهر خارج شوند.

جَعَلَ السِّقایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ استناد جعل هم بیوسف بهمین مناسبت است و سقایه آن کیلی است که طعام را باو کیل میکردند و تعبیر بسقایت از جهت اینکه با او شرب ماء میکردند و بسیار قیمتی بود بعضی گفتند مکلل بجواهرات بوده، بعضی گفتند طلا بوده و هر چه بوده نفیس بوده ولی ممکن است از خود جواهرات باشد مثل ظرف فیروزج که الان نظیرش در خزینه قم موجود است تا دچار باشکال استعمال ظرف طلا و نقره نشویم و لو ممکن است بگوئیم در آن شریعت حرام نبوده.

ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اذان اعلام است بدخول وقت یا باتیان صلوة و مؤذّن گوینده اذان را گویند و در اینجا بمعنی اعلام است یعنی جار زد جارچی.

أَیَّتُهَا الْعِیرُ عیر خصوص اخوه یوسف نبوده بلکه قافله سنگینی بوده متفرقه بقرینه چند آیه بعد که پسران یعقوب بپدر خود گفتند وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ.

إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ بناء علی هذا ما احتیاج بتأویل نداریم که بگوئیم یعنی سرقوا یوسف عن ابیه یا بگوئیم بطریق استفهام است که حرف استفهام ساقط شده کانّه سؤال از اینکه شما سارق هستید یا تأویل به اینکه دروغ مصلحت آمیز

ص: 236

به از راست فتنه انگیز است، یا حمل بر توریه کنیم که خلاف ظاهر را اراده کرده باشد یا تقیه باشد و بر طبق اینها اخبار هم داریم چنانچه در مورد ابراهیم [ع هم که فرمود بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ یا آنکه فرمود إِنِّی سَقِیمٌ و بالجمله انبیاء و معصومین محال است دروغ از آنها صادر شود بخصوص افتراء و تهمت بغیر و البته اگر لفظ ظهوری داشته باشد همین قرینه عقلیه است که مراد ظاهر نیست بلکه حکم قرینه متصله دارد که مانع از انعقاد ظهور است مضافا به اینکه این کلام یوسف نبوده کلام مؤذن است و ما برای توضیح مسئله توریه یک حدیثی نقل میکنیم که یک نفر از علماء عامّه شرفیاب حضور حضرت صادق علیه السّلام شد در موقعی که جمعی از اصحاب خدمتش مشرف بودند و عرض کرد ما تقول فی شیخین أبا بکر و عمر، حضرت فرمود

(هما امامان عادلان قاسطان کانا علی الحق و مضیا علیه علیهما رحمة اللَّه)

موقعی که بیرون رفت اصحاب عرض کردند شما بسیار تمجید از شیخین کردید حضرت فرمود امّا از جهت اینکه گفتم هما امامان از جهت قول خداوند که میفرماید أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41، و گفتم عادلان لانهما عدلا عن الحق و حق امیر المؤمنین علیه السّلام است، و گفتم قاسطان لقوله تعالی أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15، و گفتم کانا علی الحق حق امیر المؤمنین [ع است کانا علی عداوته و مضیا علیه با همین عداوت از دنیا رفتند علیهما رحمة اللَّه رحمة اللَّه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است یعنی کان الرسول خصمهما اگر این توضیح را حضرت نداده بود احدی توجه نمیکرد.

[سوره یوسف (12): آیه 71] .... ص : 237

قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71)

گفتند غیر و متوجه شدند بکارمندان طعام که ندا داده بودند چه چیز را

ص: 237

گم کرده اید و پیدا نیست.

قالُوا ممکن است قائل فرزندان یعقوب باشند و ممکن است اهل قافله باشند وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ اشکال- انسب این بود که اقبال مقدم بر قول باشد به اینکه بفرماید اقبلوا علیهم و قالوا جواب- اولا عطف بواو برای جمع است می گویی جاء زید و عمرو و بکر دلیل نیست که اول زید آمده باشد سپس عمر و سپس بکر ممکن است بالاتفاق آمده باشند و فرق است بین عطف بواو با عطف بفاء و ثم، در همان موقع که گفتند اقبال کردند.

و ثانیا اگر اقبلوا علیهم مقدم بود توهّم میشد که کارمندان و اجزاء ملک اقبال بآنها کرده باشند و حال آنکه قضیه بر عکس است فاعل اقبلوا همان فاعل قالوا است و ضمیر علیهم اجزاء ملک هستند.

ما ذا استفهام است بمعنی ایّ شیئی است ذا اشاره بشیئی مفقود است و ما استفهامیه یعنی بفهمانید بما آن شیئی مفقود را.

تفقدون تعبیر بفقدان برای اینست که اعتراف بسرقت نشده باشد به اینکه شاید در همان موقع کیل را جایی گذارده باشید و فراموش کرده باشید فحص کنید امید است پیدا شود و ما را متّهم بسرقت نکنید و افتراء بما نزنید

[سوره یوسف (12): آیه 72] .... ص : 238

قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ (72)

گفتند متکفلین امر اعطاء طعام در جواب آنها که پرسیدند چه چیز مفقود شده که ما مفقود کرده ایم صواع ملک را که همان سقایه باشد و هر آینه هر کس بیاورد و پیدا کند او را بار یک شتر طعام میدهیم و گفت آن مؤذن که اعلام

ص: 238

کرده بود و من هم بدادن یک بار شتر طعام عهده دار هستم.

قالوا اجزاء و کارمندان که بقافله و غیر اطعام طعام میکردند بآن قافله که عیر بودند که در آنها ابناء یعقوب بودند نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ ظرفی است که یک صاع طعام ظرفیت دارد و او را پیمانه قرار داده بودند و صاع چهار مدّ است از طعام که تقریبا یک من تبریز میشود و کسری و مدّ برطل عراقی نه رطل است و برطل مدنی شش رطل و مکی چهار و نیم رطل که رطل مکی دو برابر عراقی است و مدنی یک رطل و ثلث عراقی، و صاع بحساب دراهم معموله در زمان ائمه هزار و صد و هفتاد درهم است و بر حسب مثقال شرعی هیجده نخودی هشت صد و نوزده مثقال و من تبریزی ششصد چهل مثقال صیرفی بیست و چهار نخودی است و در اخبار داریم

(الوضوء بمدّ و الغسل بصاع)

و این إسباغ در وضوء و غسل است و الّا باقل آن هم اکتفاء میتوان کرد.

و این صواع همان ساقیه است که در رحل ابن یامین گذارده بودند و مرسوم نیست مکیال طعام را برای خرید و فروش یک همچه ظرف قیمتی قرار دهند مخصوصا این را جعل کردند که مورد نظر و طمع واقع شود و فقدانش مورد اهمیت باشد.

وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ از اهمیت او و اینکه ما مسئول ملک واقع میشویم و از ما مؤاخذه میکند لذا حاضر هستیم که هر که برده بیاورد ما یک حمل شتر باو طعام میدهیم.

وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ ضمیر به مرجعش حمل است و قائل باین قول همان مؤذن که گفت أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ و زعیم بمعنی عهده دار است یعنی باین وعده که داده من عهده دارم.

و مسئله ضمان ما لم یجب لزوم نمیآورد و در این مقام چون واجب است

ص: 239

بر کسی که برده برگرداند و حقی ندارد که مطالبه اجرت کند لکن چون همچه قولی داده شد برای اطمینان طرف عهده دار شد.

و ممکن است بگوئیم که غرض او اینست که تعمدا نبوده بر سبیل اتفاق بوده که نسبت دزدی هم باو ندهیم که موجب بدنامی شود لذا بفقدان تعبیر کرده نه بسرقت که بترسد که مورد مؤاخذه شود.

[سوره یوسف (12): آیه 73] .... ص : 240

قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقِینَ (73)

گفتند برادران یوسف بخدا قسم هر آینه بتحقیق میدانید ما نیامدیم در شهر شما برای اینکه فسادی در روی زمین بکنیم و ما نیستیم دزدان.

قالوا خطاب و لو بعیر بود لکن برادران یوسف برای تبرئه خود از این تهمت قسم یاد کردند گفتند تاللّه قسم جلاله سه قسم است باء و تاء و واو باللّه تاللّه و اللَّه و در باب مرافعه که فرمود

البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر

اگر بینه اقامه نکرد حاکم حکم قسم صادر میکند بر منکر و منکر باید بیکی از این سه قسم قسم یاد کند یا ردّ قسم کند و مدعی قسم یاد کند بر طبق دعوای خود.

لَقَدْ عَلِمْتُمْ هر آینه بدانید که جهت آمدن ما برای تأکیدات ملک بود که حتما بیائیم و برادر خود را بیاوریم ملک ملاقات نماید حتی یک نفر ما شمعون را بعنوان رهن و گرو گرفت که ما بیائیم حسب الامر ملک آمدیم.

ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ نه جاسوس بودیم و نه بخیال جنگ آمده بودیم حتی گفتند دهان مراکب خود را بسته بودند که نبادی بکشت و زراعت آنها آسیبی وارد شود و مورد قسم و متعلق علم تا این اندازه بود که بر آنها معلوم بود وَ ما کُنَّا سارِقِینَ جمله دیگر است که خبر میدهند که ما دزد نیستیم

ص: 240

و این جمله از مورد قسم و مورد علم آنها خارج است و مجرد دعوی است لذا همین جمله را گرفتند و گفتند اگر ما تفتیش کردیم و دربارهای شما پیدا کردیم جزاء و پاداش شما چیست.

[سوره یوسف (12): آیه 74] .... ص : 241

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ (74)

گفتند متصدیان طعام پس چیست جزاء او اگر بوده باشید دروغگویان از قرار معلوم جزاء سرقت اخذ سارق بوده بمعنی استرقاق چنانچه اخذ کفار مشرکین بعنوان استرقاق در شریعت اسلام است و در شریعت بنی اسرائیل سارق این حکم را دارد.

قالوا جواب دعوای آنها که گفتند و ما کنّا سارقین متصدیان گفتند اگر ما تفتیش کردیم و در امتعه شما پیدا کردیم و یافتیم فَما جَزاؤُهُ پس جزاء آنکه در متاع او یافت شد چیست خواستند که آنها اقرار و اعتراف کنند بجزاء آن که سپس نتوانند انکار کنند.

إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ اگر شماها دروغ گو باشید که می گویید ما سارق نیستیم چون نفس کذب هم حرام است و مؤاخذه دارد اینها وحشت پیدا کردند که اگر در عیر پیدا شود تمام آنها مأخوذ گردند بواسطه این دعوی که بطور کلی نفی سرقت کردند از جمیع افراد قافله و این دعوی کذبش ظاهر شود.

[سوره یوسف (12): آیه 75] .... ص : 241

قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (75)

گفتند برادران یوسف جزاء سرقت آن کسی که یافت شود متاع سرقت شده در رحل او پس خود او جزاء عمل خود هست دیگران مسئول او نیستند این نحو

ص: 241

جزا میدهیم ظالمین را.

قالوا ظاهرا قائل پسران یعقوب باشند و ممکن است تمام عیر که خطاب شده بود بآنها باشند جزاؤه بعضی گفتند جزاء سرقت در آن زمان استرقاق سارق بوده، بعضی گفتند یک سال خدمت بوده لکن ظاهر اینست که جزاء نگاه داشتن و حبس سارق باشد آنهم بمقدار سرقت اگر امر عظیمی و مهمی باشد مدتش زیاد میشود و اگر کم باشد و مختصر مدتش قلیل میشود چنانچه امروز هم مرسوم تمام دول دنیا حتی دول اسلامی همین است فقط دین مقدس اسلام و نص قرآن قطع ید است آنهم طبق مذهب شیعه بنص اخبار فقط چهار انگشت غیر از ابهام آنهم شرائطی دارد که بحد نصاب برسد و از حرز باشد و شرائط دیگر که در باب حدود مذکور است که در قرآن میفرماید وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما مائده آیه 42.

مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فقط آن کسی که عین مسروقه در رحل و بار او باشد مسئول است با اینکه مجرد و جدان در رحل اثبات سرقت نمیکند زیرا ممکن است دیگران عمدا یا غفلة در رحل او گذارده باشند چنانچه واقعش هم همین بوده و اقامه شهودی هم نشده و اقرار بسرقت هم نکرده و غرض بهانه بوده که خود آنها اعتراف باین حکم کنند.

فَهُوَ جَزاؤُهُ مرجع ضمیر هو صاحب رحل است و مرجع ضمیر جزاؤه عین مسروقه که ما وجد باشد که صواع ملک است و معنی این نیست که خود او جزاء باشد بلکه مراد اینست که جزاء سرقت هر چه هست متوجه باو است و این جمله زیاده بیان است و الا جمله قبل کافی بود.

کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ سه احتمال در این جمله میرود: 1- کلام پسران یعقوب باشد که در شریعت ما چنین است که جزاء هر ظالمی بخود آن

ص: 242

ظالم متوجه میشود.

2- کلام متصدیان و کارمندان یوسف باشد که آنها گفتند که ما هم این نحو است عمل ماها فقط همان ظالم که وجد فی رحله جزاء میدهیم با دیگران کاری نداریم.

3- آنکه فرمایش خداوند که ظالمین را عقوبت میکنیم کسی را بواسطه ظلم دیگری مأخوذ نمیکنیم و این احتمال بنظر اقرب است و نظائرش در قرآن بسیار است مثل آیه إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ نمل آیه 34، و البته بمقتضای عدل هم همین است هر کسی جزای عمل خود را می بیند غایة الامر فاعل ظلم سه قسم هستند فاعل بالمباشرة فاعل بالتسبیب فاعل بالرضا هر کدام بعقوبت خود گرفتار هستند مثل اینکه در قتل ابی عبد اللَّه و ظلم باین خاندان عصمت یک دسته مباشرت داشتند مثل لشکر کربلا- یک دسته سبب شدند از ابی بکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و ابن مرجانه و یک دسته راضی باین ظلمها بودند مثل اهل شام بلکه تمام فرق عامه و تمام در عقوبت شریک هستند کل بحسبه و مقدار ظلمه.

[سوره یوسف (12): آیه 76] .... ص : 243

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (76)

پس ابتداء کرد یوسف بظروف و بارهای آنها پیش از بار برادرش پس از آن استخراج کرد و بیرون آورد از بار برادرش همین نحو تمهید زدیم برای یوسف نبود که بگیرد برادر خود را در آئین ملک مگر آنکه مشیت الهی تعلق

ص: 243

گرفته باشد ما بلند میکنیم درجات هر که را اراده کنیم و فوق هر صاحب علمی عالمی است.

فبدء فاعل بدء یوسف است با اینکه مسلما یوسف مباشر نبوده لکن چون بامر او و دستور او بود استناد فعل باو داده شده و الّا فاعل بالمباشره همان شخص است که مأمور بتفتیش بوده.

بِأَوْعِیَتِهِمْ مرجع ضمیر هم ممکن است سایر برادران یوسف باشند و ممکن است تمام عیر باشند برادران و غیر برادران، و سرّ ابتداء باوعیه آنها این بود که متوجه نشوند که یک سرّی در این عمل باشد اگر ابتداء بوعاء برادرش کرده بود آنها متوجه میشدند که اینها میدانستند کجا است و متعمد بودند.

قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ بلکه این ابتداء دلالت دیگری هم دارد که مفتش هر جا که بیشتر احتمال میدهد زودتر تفتیش میکند میخواستند ببرادران برسانند که احتمال بودن دربار ابن یامین در میان احتمالات از همه ضعیف تر بوده بلکه شاید بتوان گفت که ابتداء بسایر اوعیه عیر بوده پیش از اوعیه برادران از این جهت ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ ضمیر تأنیث در استخرجها بمناسبت ساقیه بوده چنانچه ضمیر مذکر در آیه قبل بمناسبت صاع بوده و باب استفعال چنین هست که بیرون آورده شده بعبارت اخیر یعنی اخراج بیرون آوردن است و استخراج بیرون آورده شده و مستخرج یوسف است بهمان معنی که ذکر شد که بامر او بوده گفتند برادران متوجه شدند بابن یامین که آبروی ما را بردی و ما را بدنام کردی که صاع ملک را در وعاء خود گذاردی گفت من چنین نکردم همان نحوی که بضاعة شما را در رحال شما گذاردند و شما متوجه نشدید منهم متوجه نشدم بلکه ممکن است شما برای آن محبتها که ملک نسبت بمن کرد و حسد بردید شما چنین کردید که مرا نزد ملک بی آبرو کنید و از نظر آن بیندازید

ص: 244

کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ از این جمله استفاده میشود که این تمهید و مکیدة بوحی الهی بوده بیوسف برای نگاه داشتن برادرش و الا خود یوسف متوجه این قسمت نبود چنانچه حمله بعد هم شاهد بر اینست.

ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ ما نافیه است یعنی نبود و نمیتوانست که برادرش را نگاه دارد و تعبیر بدین ملک برای اینست که حکم ملک مصر و قضاوت او این نبوده که سارق را استرقاق کند یا نگاه دارند برای خدمت تا مدتی و این حکم و قضاوت در طریقه یعقوب و فرزندانش بود لذا اول از آنها پرسید جزاء سارق چیست آنها گفتند اخذ سارق و استرقاق آن یا حبس و استخدام آن و آنها را بقضاوت خود آنها مأخوذ کرد بعلاوه اگر بدون این مکیده میخواست نگاه دارد در نظر آنها ظلم بود و خلاف عدالت.

إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ که مشیت الهی این نحو تعلق گرفت که از این راه اخذ کند و معنای کید اینست که مقصدی داشته باشد انجام دهد بنحوی که طرف متوجه نشود مثل همان وضع بضاعة آنها در رحال آنها پس کید مطلقا مذموم نیست.

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ خداوند هر کس را بقدر قابلیت و استعداد آن افاضه میفرماید انبیاء را بتفاوت مراتب آنها، اولیاء را باندازه قابلیت آنها و هکذا الامثل فالامثل.

وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ حتی مثل نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل طاهرینش که علّمهم علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه و فوق آنها ذات مقدس او است هو العلیم الخبیر.

ص: 245

[سوره یوسف (12): آیه 77] .... ص : 246

قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77)

گفتند پسران یعقوب بیوسف اینکه اگر ابن یامین سرقت کرده برای اینست که برادرش یوسف هم از قبل سرقت کرده بود پس یوسف این قول اینها را مستور کرد و در نفس خود سرّ قرار داد و روی خود نیاورد و برای آنها ظاهر نکرد بقول ما نشنیده گرفت و پیش خود گفت که شما شریرتر بودید که با پدر و برادرتان چه کردید و بآنها گفت و اللّه داناتر است بآنچه شما توصیف میکنید و نسبت میدهید.

قالُوا إِنْ یَسْرِقْ سرقت ابن یامین امر عجیبی نیست ارث است که از برادرش یوسف باو رسیده که او هم فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ در وجه نسبت سرقت بحضرت یوسف بعضی گفتند دجاجه ای باجازه پدر گرفت و بسائل داد و بعضی گفتند بیضه دجاجه را بسائل داد نسبت سرقت باو دادند.

و لکن در اخبار دارد که علی بن ابراهیم از ابی الحسن علیه السّلام روایت کرده و ابن بابویه از حضرت رضا علیه السّلام و ظاهرا یک روایت باشد و خلاصه مفادش آنکه حضرت یوسف [ع پس از وفات مادرش حضرت یعقوب علیه السّلام او را سپرد بعمه یوسف که اکبر اولاد اسحق بود و او محبتی شدید بیوسف داشت برای تربیت او و چند سالی نزد عمه خود بود حضرت یعقوب طلب کرد از خواهرش که یوسف را رد کند بیعقوب او بسیار غمنده شد و مایل بود که یوسف نزد او باشد کیدی کرد و آن این بود که منطقه کمربندی بود از اسحق که نزد عمه او بود یا بواسطه اینکه اکبر اولاد اسحق بود چنانچه از ابن عباس مرویست یا اینکه یعقوب باو اعطاء کرده بود که لسان خبر است او کیدی کرد و این منطقه را زیر لباس بکمر

ص: 246

یوسف بست و آورد نزد یعقوب سپس آمد و گفت منطقه مفقود شده تفتیش کردند بکمر یوسف بسته شده از این جهت که در مذهب آنها باید سارق را نگاه دارند نسبت سرقت بیوسف داد و او را نزد خود نگاه داشت و این بعین همان تمهید است که یوسف در حق ابن یامین کرد گویا از عمه خود فرا گرفته بود.

فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ یعنی این سرّ را مخفی کرد و فاش نکرد زیرا اگر فاش شده بود میفهمیدند که او یوسف است و میگفتند که قضیه ابن یامین هم همین نحو بوده در دل گذارد و بروز نداد.

قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً این جمله را هم پیش خود گفت نه اینکه علنا بآنها گفته باشد که آنها را خوش نیاید، و مراد از مکان کردار و رفتار آنها است که با یوسف و یعقوب چه کردند البته هزار برابر بدتر بوده، و ممکن است بآنها گفته باشد از باب نهی از منکر که اگر گفته شما راست باشد غیبت است و اگر دروغ باشد کذب و تهمت است و حال آنکه

(الغیبة اشدّ من الزنا)

(و الکذب شرّ من الشراب)

و افتراء دارای هر دو قسم است.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ خداوند بهتر میداند و عالم تر باین نسبت که ببرادرش میدهید و توصیف میکنید.

[سوره یوسف (12): آیه 78] .... ص : 247

قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (78)

گفتند برادران یوسف بعزیز مصر یوسف ای عزیز بدرستی که از برای ابن یامین که مأخوذ شده یک پدری است پیر مرد بزرگ و بسیار باین پسر علاقه

ص: 247

دارد و یادگاران برادرش هست که گرگ آن را ربود یک نفر از ما را بجای او بگیر محققا ما شما را میبینیم و میدانیم که از احسان کننده گانی این احسان را هم در حق ما بفرما.

قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ دارد پسران یعقوب موقعی که غیظ و غضب میکردند موهای بدن آنها راست میشد و از سر آنها عرق زرد که تعبیر بدم زرد میکنند میریخت و موها از لباس آنها بیرون میآمد مخصوصا یهودا که حضرت یوسف دید بسیار غضبناک شده فرزند کوچکی داشت که یک گوی طلا در دست داشت و با او بازی میکرد از او گرفت و انداخت در دامن یهودا آن طفل رفت از یهودا بگیرد دستش بدست یهودا تماس کرد عرق رحمیت غیظ و غضب او را فرو نشاند سه مرتبه این عمل را یوسف کرد و این حقیر شاهدی بر این دعوی یافتم شبی که منصور دوانقی بسیار بر حضرت صادق علیه السّلام غضب کرده بود بواسطه نامه های زیادی که دشمنان بنام حضرت صادق [ع نوشته بودند که حضرت آنها را بخود دعوت کرده و این نامه را فرستاده بودند نزد منصور و او شبانه حضرت را بنحو فضیحتی نزد خود حاضر کرد و این نامه ها را نزد حضرت ریخت و آن حضرت انکار فرمود که ابدا از جانب من نبوده حضرت پیش آمد و فرمود دست خود را بده حضرت دست منصور را گرفت و فشار داد گفت این چه عملیست حضرت از جدش رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل فرمود که دو نفر رحم اگر بر دیگری غضب کردند اگر دست او را فشار دهد غضبش فرو می نشیند منصور غضبش فرو نشست و حضرت را رها کرد، اینها باین حال بیوسف گفتند إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً پدر این پیر مردیست کبیر یا بمعنی سالمند یا بمعنی بزرگی و شرافت است نمیتواند فراق او را ببیند چون بفراق برادرش گرفتار شده آن قدر محزون و گریان شده که چشمش نابینا شده.

فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ پس بما محبت کن و یک نفر ما را بجای او بگیر که

ص: 248

بیشتر از این پدرش محزون و گریان نشود و فراقی روی فراقش نیاید.

إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ بما بسیار محبت کردی بضاعت ما را بما برگردانیدی ما را ضیافت نمودی کیل زیادی بما عطا کردی این هم یک احسان و محبتی باشد فوق همه آنها هم ابن یامین نجات پیدا میکند و هم ماها بسیار خوشنود میشویم و هم ترحّم بزرگی است که بپدر او میکنی و البته ما شرح قضایا را خدمتش عرض میکنیم و می گوییم عزیز مصر بواسطه مراعات حال شما ابن یامین را رها کرد و یکی از ما را بجای او گرفت در حق شما دعا میکند و خوشنود میشود.

[سوره یوسف (12): آیه 79] .... ص : 249

قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79)

حضرت یوسف فرمود پناه میبرم بخدا از این ظلم که یک بی گناهی را بگیرم بجرم دیگری فقط آنکه متاع را نزد او یافتیم او مأخوذ است اگر چنین کنم من در زمره ظالمین محسوب میشوم.

قالَ مَعاذَ اللَّهِ باید در هر امری که بر خلاف حکم عقل و شرع باشد پناه برد بخداوند که نگهبان بنده است و او را حفظ میفرماید چنانچه خداوند هم فردای قیامت احدی را بجای احدی نخواهد جزاء داد نه پدر را بجای پسر و نه برادر را بجای برادر وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164.

أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ محال است ما بگیریم مگر آنکه متاع ما نزد او پیدا کردیم، نفرمود مگر سارق را یا مجرم را چون ابن یامین نه سارق بود و نه مجرم فقط متاع در رحل او پیدا شده انّا اذا یعنی اگر دیگری را بجای او بگیریم لظالمون هر آینه باو ظلم کرده ایم.

اشکال- در اخبار معتبره دارد فردای قیامت بسیاری از نواصب و عامه

ص: 249

عمیا را بازاء گناه شیعیان میگیرند و عذاب آنها را بر آنها بار میکنند بنام فدی که آنها فدای اینها میشوند و این با صریح آیه و حکم عقل سازش ندارد جواب- در اخبار زیادی داریم در باب ظلم و غیبت و غصب مال و امثال اینها از ذوی الحقوق که فردای قیامت پس از آنکه ظالم و مظلوم، غیبت کننده و غیبت شده، غاصب و مغصوب عنه را حاضر میکنند اولا اگر ظالم عبادتی دارد باندازه ظلمش بمظلوم میدهند تا حقش ادا شود و اگر عبادت نداشته باشد یا بمقدار کافی نباشد از گناهان مظلوم بر او بار میکنند تا اداء حق او بشود و اگر مظلوم گناهی ندارد یا بمقدار اداء حقش نیست بمظلوم میگویند که هر که از مؤمنین از ارحام و دوستان خود گناهی دارند بیاور تا بر ظالم بار کنیم تا اداء حق تو بشود زیرا خداوند قسم یاد فرموده در حدیث قدسی

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

و ما از این حدیث یک استفاده ای کرده ایم و آن اینست که ظالمین بآل عصمت و مخصوصا ظالمبن بفاطمه (ع) را موقعی که بیاورند اگر بگویند عبادات خود را بدهید بآل عصمت آنها عبادت ندارند زیرا شرط صحت کل عبادات ایمان است که آنها فاقد هستند و اگر با آل عصمت بگویند معاصی خود را بر آنها بار کنید اینها معصیت نداشتند زیرا معصوم بودند ناچار قسم سوم عملی میشود که بآنها بگویند بروید گناهان شیعیان و دوستان و ذراری خود را بیاورید و بر آنها بار کنید تا اداء حق شما بشود و اگر گناهان تمام شیعه و دوستان این خاندان را بر آنها بار کنند باز هم اداء حق نمیشود و این معنای فدی است و هیچ منافی با آیه شریفه وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ندارد و منافی با حکم عقل نیست و ابدا سر سوزنی ظلم نشده بلکه بمقتضای عدل و داد عمل شده و حلّ اشکال شد بحمد اللَّه.

ص: 250

[سوره یوسف (12): آیه 80] .... ص : 251

فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (80)

پس چون مأیوس شدند اخوه یوسف از یوسف خالص شدند و با هم نجوی کردند گفت بزرگ آنها آیا نمیدانید اینکه پدر شما عهد. میثاق الهی گرفت از شما و از قبل چه اندازه کوتاهی کردید در مورد یوسف پس هرگز من از زمین حرکت نمیکنم تا اینکه اذنی برای من از پدرم نرسد یا حکمی از خدا در حق من صادر نشود و او بهترین حکم کنندگان است.

فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ استیئاس طلب ناامیدی است باب استفعال از ماده یئس است یعنی برای آنها یقین حاصل شد که به هیچ وجه عزیز مصر ابن یامین را رها نمیکند که استیئاس قبولی یأس است.

خَلَصُوا نَجِیًّا یعنی خلوت کردند بنحوی که دیگران مذاکرات آنها را متوجه نشوند و با هم نجوی کردند آهسته آهسته بین خود صحبت کردند بزرگ آنها گفت قالَ کَبِیرُهُمْ که روبیل پسر خاله یوسف باشد بسایر برادران و از سایرین عاقل تر بود و همان بود که مانع از قتل یوسف شد که قبلا ذکر شد قالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا تماما حاضر بودید که پدرم ابن یامین را نمیگذاشت با شما بیاید ان اباکم تا اینکه قسم یاد کردید و با خدا از شما عهد و میثاق گرفت که او را بپدرم برگردانید و این پیش آمد مزید شد بر آنچه وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ تفریط مقابل افراط است که کوتاهی و بی ملاحظگی کردید فی یوسف که او را در چاه انداختید و بثمن بخس دراهم معدوده او را بسیّاره فروختید و دروغ گفتید بپدرم که گرگ او را ربود

ص: 251

و پیراهن خون آلود او را بر پدرم بردید.

فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ من که خجلت میکشم و حیا میکنم نزد پدرم بیایم من حرکت نمیکنم و از این موضع خارج نمیشوم مگر آنکه اذنی از پدرم برسد حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی که اجازه حرکت دهد أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی یا دستوری از پروردگار خداوند متعال بتوسط وحی بر پدرم برسد در مورد من که من بر خلاف دستور الهی و اذن پدرم رفتار نکنم وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ چون حکم او بر وفق صلاح مطابق مصلحت است و عالم بجمیع حکم و مصالح است و بر خلاف حکم نمی فرماید و فرق بین صلاح و مصلحت اینست که مصلحت فائده و نتیجه و ثمره است که بر فعل مترتب میشود و در تصور مقدم بر فعل است و در وجود مؤخر و بواسطه او فعل متصف بصلاح میشود چنانچه مفسده هم خسارت و ضرری است که بر فعل مترتب میشود و بواسطه او فعل متصف بفساد میشود.

[سوره یوسف (12): آیه 81] .... ص : 252

ارْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ (81)

شما برگردید بروید بسوی پدرتان پس بگوئید ای پدر ما بدرستی که پسر تو ابن یامین دزدی کرد و ما شهادت نمیدهیم الّا بآنچه دانا شدیم که صواع ملک را در بار او یافتند و بیرون آوردند و ما دیگر از باطن این عمل که بر ما غیب است حافظ و مطلع نیستیم که حقیقة دزدی بوده یا بهانه بوده که او را نگاه دارند ارْجِعُوا إِلی أَبِیکُمْ گویند این کلام همان روبیل که بزرگ آنها است بود خطاب بنه نفر دیگر که برادرانش بودند که شما مصر نمانید و برگردید بمدین شهر خود و این حمل های طعام را ببرید برای مدین که شدت احتیاج دارند

ص: 252

پس خدمت پدرتان برسید فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ و چون احتمال سرقت در ابن یامین بسیار بعید است و حضرت یعقوب تصدیق نمیکرد گفتند وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا نظر به اینکه ملک بسیار بما محبت کرد و احترام گذاشت و ضیافت کرد و مخصوصا با ابن یامین هم خوراک شد ما هم بعید میدانیم لذا ما شهادت نمیدهیم الا بآنچه مشاهده کردیم که صواع ملک را از حمل ابن یامین بیرون آوردند بعد از آنی که تمام ما و قافله که با ما بودند تفتیش کردند و آخر کار حمل او را باز کردند و استخراج کردند.

وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ زیرا احتمال میرود که این یک بهانه و تمهیدی باشد که او را نگاه دارند یا خود ابن یامین میخواسته نزد ملک بماند یا ملک میخواسته او را نگاه دارد سر مطلب معلوم نیست.

تنبیه- از این جمله استفاده میشود که کلیه امور یک ظاهری دارد که مشاهده عموم است و ما هم مکلف بهمان ظاهر هستیم و یک باطنی دارد که بر عموم مخفی است مثلا اشخاصی که شهادتین میگویند ما مأموریم حکم اسلام بر آنها بار کنیم و لو باطنا منافق باشند تا مادامی که نفاق آنها ظاهر نشود اشخاصی که ظاهر الصلاح هستند معامله عدالت کنیم و لو باطنا فاسق باشند قرآن مجید ظواهرش حجت است و لو بواطن آن مخفی و تأویل و تفسیرش برأی جایز نیست مگر از اهل بیت عصمت و طهارت برسد افعال الهی هم دارای دو جنبه است بسا ظاهرش نعمت است مثل دولت و ثروت و عزّت و ریاست و بطور کلی اقبال دنیا و در باطن عین عقوبت و بلاء است و بسا بر عکس فقر، ذلّت، مرض، صورت ظاهرش بلا است و در باطن عین تفضل و عنایت است و علام الغیوب از ظاهر و باطن هر چیزی مطلع است و کسانی که از جانب او افاضه علم غیب بآنها شده باشد و افعال ائمه علیهم السّلام از این باب است آنها مأمور بظاهر هستند نه بباطن و لو اینکه از باطن

ص: 253

خبر داشته باشند و این بحث طولانیست فعلا موقعیت ندارد.

[سوره یوسف (12): آیه 82] .... ص : 254

وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82)

و بپرس از اهل مصر که مشاهد این قضیه بودند و فعلا آمده اند مدین و قافله که با ما بودند که برای خرید طعام و تجارت آمدند مصر و فعلا مراجعت کردند از همسایگان و سایر اهل قافله و محققا ما راست گویانیم.

وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ پس از اینکه از مصر آمدند پسران یعقوب و بارهای طعام را باز کردند و مشرف شدند خدمت یعقوب و شرح قضایا را حضورش عرض کردند و برای رفع تهمت از خود که حضرت یعقوب بآنها بد گمان بود نظر به اینکه درباره یوسف کذب آنها را میدانست که گفتند گرگ او را خورد و میدانست که یوسف زنده است چنانچه در آیات قبل اشاره شد در این مورد هم بدگمان بود که اینها گفتند ابن یامین سرقت کرد و آنچه مشاهده کرده بودند برای پدرشان ذکر کردند برای رفع تهمت از خود و اثبات صدق خود دو دلیل اقامه کردند یکی سؤال از قریه یعنی از اهل قریه و مراد شهر مصر است و مکرر گفتیم که در قرآن مجید اطلاق قریه بر شهرستانهای بزرگ شده و حضرت یعقوب که در شهر مصر نبود که از آنها سؤال کند مراد کسانی از مصر آمده بودند همراه قافله برای تجارت و مقاصد شخصیه خود ممکن بود آنها را حاضر کنند نزد یعقوب و شهادت دهند.

الَّتِی کُنَّا فِیها که همان شهر مصر باشد که آنها در آن شهر بودند، وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها مراد همسایگان و آشنایان و قافله که پسران یعقوب در آن قافله بودند از آنها هم سؤال کنید که آنها هم حاضر بودند و قضایا را مشاهده کردند و مطلع هستند یعنی این مطلب نظیر قضیه یوسف نیست که ما

ص: 254

شاهدی جز پیراهن خون آلود یوسف نداشتیم این قضیه فاش و علنی بود و جماعت زیادی حاضر بودند و مشاهده کردند وَ إِنَّا لَصادِقُونَ و ما آنچه خدمت شما عرض کردیم مشاهده کردیم و در این دعوی هر آینه راستگویانیم.

[سوره یوسف (12): آیه 83] .... ص : 255

قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (83)

فرمود یعقوب بلکه زینت داد برای شما نفوس شما کار شما را پس من صبر میکنم که ناشکیبایی در او نباشد و ناشکری نمیکنم که معنای جمیل است و برحمت خدا امیدوارم که تفضل فرماید و یوسف و ابن یامین و فرزند دیگرم که در مصر توقف کرده بمن برگرداند محققا او هم عالم است هم حکیم قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً یعنی من اطمینان بقول شما ندارم چنانچه در حق یوسف گفتید آنچه گفتید، بل اضراب است یعنی امر شما و گفته و کردار شما امری است که نفوس شما در نظر شما جلوه داده چون سه چیز زینت میدهد در نظر انسان خلاف حق و حقیقت را دنیا و نفس اماره و شیطان، دنیا خود را زینت میدهد و جلوه میدهد و نفس مایل میشود و شیطان اغوی میکند و وادار بر عمل.

فصبر جمیل صبر دو قسم است یک قسم از راه بیچارگی و عجز و ناتوانی است این صبر ارزش ندارد مثل صبر اهل عذاب در عذاب هر چه جزع و فزع کند نتیجه ندارد (آنچه البته بجایی نرسد فریاد است) قسم دوم تسلیم امر الهی باشد و بداند که هر چه باو وارد شود عین صلاح است و شکایت و جزع نزد این و آن نکند و خودداری کند و این صبر جمیل است و در هر موطنی مسمی باسمی است

ص: 255

در میدان جنگ شجاعت است، در ترک دنیا زهد است، در ترک معاصی عفت است بر زحمت عبادت رغبت است، در ترک مال حرام ورع است بلکه بسیاری از اخلاق فاضله و صفات حسنه و اعمال صالحه از مولدات صبر است و نظر به اینکه

(الصبر مفتاح الفرج).

صبر تلخ آمد و لکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

فرمود عَسَی اللَّهُ امیدوارم و انتظار دارم که خداوند أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً هم یوسف و هم ابن یامین و هم روبیل که در مصر توقف کرده و نیامده تماما بمن برگرداند.

إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ میداند که بچه های من در کجا و در چه حالت هستند الحکیم و آنچه پیش آمد بوده عین صلاح بوده راضی بتقدیرات او هستم و امیدوار بدرگاه او.

[سوره یوسف (12): آیه 84] .... ص : 256

وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ (84)

و اعراض کرد از ابناء خود و گفت چه اندازه حزن من طولانی شد بر یوسف و سفید شد هر دو چشم یعقوب از شدت حزن و اندوه پس او کظم غیظ میکرد و بخود می پیچید و نزد کسی ابراز نمیکرد و در مقام تلافی نبود وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ آنها را بخود واگذار کرد و گوشه خلوتی بر خود اختیار کرد و ترک مراوده با خلق کرد و مشغول بگریه و ناله شد باندازه ای که یکی از گریه کنندگان عالم شمرده شد.

تنبیه- اگر میدانست که یوسف تلف شده پس از مدتی اندوه او زائل

ص: 256

میشد لکن چون میدانست یوسف زنده است اما نمیدانست در چه حالی هست آیا در چنگال چه ظالمی گرفتار است و انتظار داشت که باو برمیگردد بتوسط وحی الهی و چشم براه بود و مبتلی بفراق از این جهت وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ تأسّف از اینکه یوسف از نزد او رفته و هیچگونه خبری از او پیدا نکرده و مدت فراق سر نیامده.

وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ آن قدر گریه کرد تا چشمش نابینا شد و سفید شد مخصوصا کسی که حزن و اندوه خود را در دل بگذارد و با کسی درد دل نگوید لذا ائمه علیهم السّلام چون حزن آنها شدّت میکرد میآمدند سر روضه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با آن حضرت درد دل میکردند چنانچه صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها چنین میکرد و امیر المؤمنین علیه السّلام پس از دفن فاطمه متوجه شد بمرقد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و درد دل نمود و علیا علیه زینب سلام اللَّه علیها صبح یازدهم با جدّش پیغمبر درد دل کرد و در بازار کوفه با سر مطهر برادرش و بسا میامدند قبرستان با مرده ها و دارد امیر المؤمنین علیه السّلام سر در چاه میکرد و درد دل مینمود اگر حضرت یعقوب [ع هم چنین کرده بود چشمش نابینا نمیشد.

فَهُوَ کَظِیمٌ کظم غیظ میکرد و در دل میگذاشت و باصطلاح خون میخورد که بسا موجب دق میشود و انسان هلاک میگردد چنانچه همین معنی را بیعقوب گفتند.

[سوره یوسف (12): آیه 85] .... ص : 257

قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ (85)

گفتند پسران یعقوب بپدرشان یعقوب بخدا قسم تو همیشه یاد یوسف میکنی تا آنکه مریض شوی و ناتوان یا آنکه تلف شوی و از بین روی.

قالُوا تَاللَّهِ صیغه قسم است و آن سه قسم است و اللّه باللّه تاللّه و در باب ترافع

ص: 257

اگر مدعی اقامه بینه نکرد حاکم بر منکر حکم قسم میدهد که باید بیکی از این سه صیغه قسم یاد کند بر بطلان دعوی مدّعی و اگر رد قسم کرد مدّعی قسم یاد کند بر اثبات دعوی و در باب عهود و نذور و ایمان اگر کسی بیکی از این سه صیغه اجراء قسم کرد بر اتیان فعلی یا ترک آن لازم میشود بشرط آنکه آن فعل فی نفسه جایز باشد اعم از واجب و مستحبّ و مباح فقط بر فعل حرام تعلق نمیگیرد و لازم نمیشود غایة الامر اگر بر فعل واجب قسم یاد کرد وجوبش مؤکد میشود و اگر بر ترک فعلی قسم یاد کرد اعم از حرام و مکروه و مباح ترکش لازم میشود فقط بترک واجب تعلق نمیگیرد و بر ترک حرام حرمتش مؤکد میشود و در خلف قسم کفاره لازم میشود چنانچه میفرماید فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ الایة مائده آیه 91 تفتؤ بمعنی نزول جواب قسم لاء مضمره است یعنی لا تفتؤ، می گویی ما فتاة اذکره یعنی ما زلت و ما افتاء یعنی ما ازول.

تَذْکُرُ یُوسُفَ یعنی دائما یاد یوسف میکنی و یوسف یوسف می گویی حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً حرض بالتحریک آب شدن قلب است از عشق و حزن و فراق بطوری که مشرف بر موت شود.

أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ خود را هلاک میکنی یعنی این حزن و اندوه تو ضعف و پیری و سستی قوی میآورد و روز بروز شدت میکند تا منجر بهلاکت شود و بالاخص از مثل انبیاء که باید قوه صبر آنها زیاد باشد و خودداری کنند در بلیات که دارد در خبر

(البلاء موکل بالانبیاء ثم الاوصیاء ثم الامثل فالامثل)

هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند

هر که بود تشنه دیدار دوست آب دم نیشترش میدهند

ص: 258

در بلا خوش میکشم لذات او مات اویم مات اویم مات او

[سوره یوسف (12): آیه 86] .... ص : 259

قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86)

فرمود یعقوب بپسران خود جز این نیست که من شکایت میکنم پریشانی و حزن خود را بسوی خداوند و میدانم از طرف خداوند چیزی را که شما نمیدانیدالَ إِنَّما أَشْکُوا

شکایت نزد مخلوق مذموم است و باعث ناامیدی است چنانچه در حدیث قدسی است

(و عزّتی و جلالی لاقطعنّ امل آمل غیری)

و اما شکایت در پیشگاه الهی بسیار ممدوح است.

دست حاجت چه بری نزد خداوندی بر که کریم و است و رحیم است غفور است و ودود

نعمش نامتناهی کرمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

و انّما از ادات حصر است یعنی منحصرا شکایت من ثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ

بث پراکنده گی است و انتشار است میفرماید وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً نساء آیه 1 وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ بقره آیه 159 فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا واقعه آیه 6 و غیر اینها. و در اینجا پریشانی خیال و پراکندگی احوال است و حزن بمعنی اندوه و غم است یعنی من پریشانی خیال و پراکندگی احوال و غم و اندوه خود را در پیشگاه الهی عرضه میدارم و از خدا میطلبم که بحاجت خود برسم و بمقصود خود نائل شوم.

اینجا جای یک اعتراض است که پسران یعقوب باو بگویند بعد از آنی که یوسف هلاک شده و گرگ او را از بین برده دیگر محال است بتو برگردد و دیدار بقیامت افتاده.

لذا جواب از این اعتراض میدهد که عْلَمُ مِنَ اللَّهِ

و من میدانم بتوسط وحی الهی نه باخبار خارجی که یوسف زنده است و هلاک نشده و خداوند قدرت

ص: 259

دارد که او را بمن برگرداند.

لا تَعْلَمُونَ

آنچه را که شما خبر ندارید و خیال میکنید که یوسف هلاک شده غایة الامر من اجازه ندارم که نزد کسی اظهار کنم و لذا بواسطه این علمی که داشت یعقوب بوحی الهی فرمود بفرزندان خود

[سوره یوسف (12): آیه 87] .... ص : 260

یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (87)

ای پسران من بروید و احساس و تفتیش کنید از حال یوسف و برادرش و مأیوس نباشید از روح خداوند محققا کسی مأیوس نمیشود از روح الهی مگر قومی که کافر باللّه باشند.

یا بَنِیَّ اذْهَبُوا بطرف مصر چون یوسف را بردند بمصر نظر به اینکه وحی شد بیعقوب که یوسف را گرگ نبرده و نخورده بلکه بعنوان غلامی بقافله مصریها فروختند و زنده است و ابن یامین را هم ملک مصر گرفت و نگاه داشت فَتَحَسَّسُوا حسّ درک شیئی است بتوسط اسباب و آلات، چشم درک مبصرات میکند، اذن درک مسموعات و هکذا سایر حواس خمسه ظاهره و همچنین حواس باطنه. قوه عاقله، حافظه، ذاکره، حس مشترک خیال پس بعد از رفتن بمصر در مقام تجسس برآئید و خبر بگیرید از حال مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ آیا یوسف بغلامیست یا آزاد در حبس است یا در حال سعه است یا ضیق و ابن یامین در نزد ملک مصر در چه حالت است.

وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ یکی از گناهان کبیره یأس من روح اللَّه است چنانچه امن من مکر اللَّه آنهم گناه کبیره است که پس از شرک و کفر و ضلالت

ص: 260

این از کبائر شمرده شده، و مراد از روح اللَّه تفضلات و عنایات و نجات از مهالک و خلاصی از بلیات و شمول مراحم الهی است.

إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ کافر باللّه یا منکر وجود حق است یا منکر قدرت او یا منکر عنایات و تفضلات او است لذا مأیوس میشود حتی در باب خوف و رجاء گفتند ممدوحش تا حدی است که یأس از رحمت پیدا نکند و امن از مکر نداشته باشد بلکه بین خوف و رجاء باشد و اخبار در این باب دو دسته است یک دسته دلالت دارد بر تساوی خوف و رجاء و یک دسته بر ترجیح رجاء بر خوف و وجوهی بر جمع این دو دسته گفته شده و لکن آنچه بنظر ارجح است اینکه نظر بخداوند متعال رجائش بیشتر باشد و نظر بخود مساوی باشد و اللَّه العالم بحقائق الامور.

[سوره یوسف (12): آیه 88] .... ص : 261

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (88)

پس چنان که وارد شدند پسران یعقوب بر یوسف گفتند ای عزیز مصر تماس کرده بر ما و کسان ما ضرر قحطی و نداشتن آذوقه و آمدیم با یک مختصر بضاعة ناچیزی پس امر فرما کیل وافی کافی دهند و تصدق فرما بر ما محققا خداوند جزا میدهد کسانی را که تصدق میکنند.

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ پس از اینکه یعقوب امر فرمود بفرزندانش که بروید مصر و از حال یوسف و برادرش تجسس کنید در حدیث است چنانچه از کتاب نبوت مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت یعقوب [ع مکتوبی نوشت برای عزیز مصر

(بسم اللَّه الرحمن الرحیم الی عزیز مصر و مظهر العدل)

ص: 261

و موفی الکیل من یعقوب بن اسحق ابن ابراهیم خلیل الرحمن صاحب نمرود الذی جمع له النار لیحرقه بها فجعلها اللَّه علیه بردا و سلاما و انجاه منها اخبرک ایها العزیز انا اهل بیت لم یزل البلاء الینا سریعا من اللَّه لیبلونا عند السرّاء و الضرّاء و ان المصائب تتابعت علیّ عشرین سنة اولها انه کان لی ابن سمیته یوسف و کان سروری من بین ولدی و قرة عینی و ثمرة فؤادی و ان اخوته من غیر امه سألونی ان ابعثه معهم یرتع و یلعب فبعثته معهم بکرة فجاءونی عشاءا یبکون و جاءوا علی قمیصه بدم کذب و زعموا ان الذئب اکله فاشتد لفقده حزنی و کثر علی فراقه بکایی حتی ابیضت عینای من الحزن و انه کان له اخ و کنت به معجبا و کان لی انیسا و کنت اذا ذکرت یوسف ضممته الی صدری فسکن بعض ما اجد فی صدری و ان اخوته ذکروا لی انّک سألتهم و امرتهم ان یأتوک به فان لم یأتوک به منعتهم المیرة فبعثته معهم لیتماروا لنا قمحا فرجعوا الیّ و لیس هو معهم و ذکروا انه سرق مکیال الملک و نحن اهل بیت لا نسرق و قد حبسته عنی و فجعتنی به و قد اشتد لفراقه حزنی حتی تقوس لذلک ظهری و عظمت به مصیبتی مع مصائب تتابعت علیّ فمنّ علیّ بتخلیة سبیله و اطلاقه من حبسک و طیّب لنا القمح و اسمح لنا فی السعر و اوف لنا الکیل و عجّل سراح آل ابراهیم)

پس بعد از اینکه اینها وارد شدند و نامه پدر را بیوسف دادند بوسید و بر چشم گذاشت و گریست حتی پیراهنش تر شد.

قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ از جهت نداشتن آذوقه و قحطی که مبتلا شده بودند وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ مختصر وجهی آورده ایم فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ کیل ما را بمقدار کافی و وافی عنایت فرما و تصدق علینا بزیادة الکیل و ردّ اخینا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ خداوند جزای کثیر عنایت میفرماید بکسانی که تصدق کنند.

ص: 262

[سوره یوسف (12): آیه 89] .... ص : 263

قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89)

یوسف فرمود ببرادرانش آیا فهمیدید و دانستید چه کردید با یوسف و برادرش زمانی که بودید نادانان.

قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ استفهام تقریری است اشاره بعظمت فعل قبیح است چنانچه اگر کسی کار بسیار قبیحی از او سر زند می گویی فهمیدی چه کردی.

ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ او را بحیله از پدرش جدا کردید و اراده قتل او را داشتید و در چاه انداختید و بثمن بخس دراهم معدوده او را فروختید.

و اخیه او را تنها گذاردید و میان او و برادرش جدایی انداختید و بفراق برادرش محزون و غمناکش کردید و بنظر ذلت و خفت و بی اعتنایی باو نگاه میکردید سؤال- چرا و بابیه نفرمود با اینکه بیعقوب بیشتر اذیت کرده بودند.

جواب- برای احترام یعقوب بوده و شأن مقامش چنانچه مفسرین گفتند لکن ظاهر اینست که او را اعتراف داشتند و خود آنها قبلا اظهار کردند حزن یعقوب را و سفید شدن چشمهایش و در مورد یوسف و برادرش انکار میکردند إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ مفسرین گفتند یعنی بچه بودید یا در عنفوان جوانی و این تعبیر یک نوع لطفی بود که تلقین آنها کند عذر خود را که ما بچه بودیم و اول جوانی چندان توقعی از ما نباید داشته باشید لکن معنای جهل را درک نکردند چون جهل دو معنی دارد یکی جهل مقابل علم دانا و نادان و یکی جهل مقابل عقل بردارید کتاب عقل و جهل کافی را و اخبار وارده در جنود عقل و جهل و این جهل بمعنی حمق است چنانچه عقل هم دو معنی دارد عقل مقابل جنون و عقل مقابل جهل و این همان عقل است که فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

و همان عقل است که در قرآن میفرماید أَ فَلا تَعْقِلُونَ یا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

و این همان عقل است خداوند از نور عظمت خود خلق فرمود

ص: 263

و اعمال صالحه و اخلاق حمیده از جنود عقل است چنانچه جهل را از بحر اجاج ظلمانی خلق فرمود و تمام اعمال سیّئه و صفات رذیله از جنود جهل است.

[سوره یوسف (12): آیه 90] .... ص : 264

قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (90)

گفتند برادران یوسف آیا محققا شما خودت یوسف هستی فرمود من یوسف هستم و این ابن یامین برادر من است بتحقیق منت گذاشت خدا بر ما بدرستی که کسی که دارای تقوی باشد و صبر در بلیات کند پس محققا خدا ضایع نمیفرماید اجر نیکوکاران را.

قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ در وجه معرفت آنها به اینکه عزیز مصر یوسف است بعضی گفتند تبسم کرد دندانهای او ظاهر شد دیدند شبیه دندانهای یوسف است بعضی گفتند تاج از سر برداشت شناختند لکن اینها خیال بافی است بلکه ظاهر آیه همان کلمه یوسف بود که فرمود هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ زیرا احدی از افعالی که آنها بیوسف و برادرش کردند خبر نداشت جز خود یوسف لذا فهمیدند و بنحو سؤال با تأکید بان و لام و کلمه انت عرض کردند شما یوسف هستی و الا ممکن بود بگویند انت یوسف.

قالَ أَنَا یُوسُفُ نفرمود انا هو بلکه انا یوسف اشاره به اینکه همان همان یوسف مظلوم که در چنگال شما که از پدر و برادرش جدا کردید و در چاهش انداختید و بثمن بخس فروختید من هستم وَ هذا أَخِی که گمان کردید در حبس عزیز مصر گرفتار است بدانید که در کمال عزت بوصال برادرش رسید و نزد او محترم است.

ص: 264

قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا منّتهای الهی بر یوسف بسیار است: نجات از چاه و حبس و غلامی و رساندن آن بمقام سلطنت مصر و بر برادرش که بچه وسیله که احدی مطلع نشود بوصال برادرش نائل شود.

إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ از معاصی الهیه و یصبر بر بلیات وارده فان اللَّه پس محققا خداوند منان اجر متقین و صابرین را لا یضیع ضایع از بین بردن است اجر المحسنین که دارای صفت صبر و تقوی باشند.

[سوره یوسف (12): آیه 91] .... ص : 265

قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ (91)

گفتند برادران پس از شناختن یوسف بخدا قسم هر آینه محققا برگزید خداوند بر ما تو را و اگر چه بودیم ما از خطاکاران و زیان کاران.

قالُوا تَاللَّهِ یکی از صیغ قسم است باللّه و اللّه تاللّه و قسم دو قسم است یک قسم بر ایجاد فعلی یا ترک آن مثل نذر و عهد که آن فعل واجب میشود یا حرام و بر مخالفتش کفاره دارد تحریر رقبه یا اطعام عشرة مساکین یا کسوه آنها و با عدم تمکن سه روز صیام. و قسم دیگر بر وقوع فعلی یا لا وقوع مثل قسمی که در باب ترافع منکر قسم یاد کند بر بطلان دعوای مدّعی یا مدعی پس از ردّ منکر قسم یاد کند بر اثبات دعوی مثل قسمهایی که در قرآن مجید باد فرموده فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ حجر آیه 92 و 93 و بسیار دیگر و این قسم از این باب است.

لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا اثر در اینجا بمعنی فضل است یعنی فضیلت داد خداوند تو را بر ما اولاد یعقوب و تفضیل الهی هم از جهت ظاهری بمقام سلطنت و مالکیت یوسف بود که گفتند تمام اهالی مصر رجالا و نساء خود را فروختند بیوسف برای اخذ طعام بعد از آنی که تمام اموال از منقول و غیر منقول را داده

ص: 265

بودند در این هفت سال قحطی و هم از جهت معنوی که بمقام نبوت و رسالت نائل شد و هم از جهت صفات و اخلاق حمیده مخصوصا صفت سخاوت که در خبر دارد

(السخی ابن السخی ابن السخی ابن السخی یوسف ابن یعقوب ابن اسحق ابن ابراهیم علیهم السّلام)

وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ خطاء در اینجا بمعنی عصیان است متعمدا چنانچه میفرماید لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ حاقه آیه 37، و نیز میفرماید إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً بنی اسرائیل آیه 33 نه خطاء مقابل عمد که در باب قتل عنوان دارند قتل عمد و قتل خطاء و شبه عمد و شبه خطاء که میفرماید وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ الایة نساء آیه 94

[سوره یوسف (12): آیه 92] .... ص : 266

قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (92)

یوسف فرمود ببرادران سرزنش و توبیخ و مؤاخذه نیست بر شما امروز خداوند شما را بیامرزد و از گناه شما صرفنظر کند و او است ارحم الراحمین قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ ثرب بمعنی توبیخ و تعییر و ذکر عیوب است یعنی من از شما گذشت کردم و هیچ اثری بر فعل شما بار نمیکنم و دست از محبت برادری برنمیدارم چنانچه دیدید و مشاهده کردید در این چند مرتبه که آمدید مصر من همه نوع محبتی بشما کردم بضاعت شما را رد کردم، ضیافت کردم، کیل وافی دادم این از جهت حق الناس و اما از جهت حق اللَّه در حق شما دعا میکنم و طلب مغفرت یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ آنهم اطمینان داشته باشید که خداوند هم از شما مؤاخذه نمیفرماید زیرا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ است جایی که مثل من بنده گذشت میکنم البته آنکه ارحم الراحمین است علاوه از مغفرت و گذشت و عفو عنایت و لطف و رحمت خود را هم شامل حال شما میکند و در اول این تفسیر در تفسیر

ص: 266

بسمله بیان مفصلی در معنای رحمت و رحیم و رحمان گذشت.

[سوره یوسف (12): آیه 93] .... ص : 267

اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ (93)

فرمود یوسف ببرادران ببرید این پیراهن من را پس بیندازید بر صورت پدرم میآید بینا و بیاورید تمام اهل خود را نزد من همه آنها را.

اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا اخبار بسیاری از کافی کلینی و بصائر الدرجات و ابن بابویه و علی ابن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که خلاصه مفادش اینست که موقعی که حضرت ابراهیم علیه السّلام را انداختند در آتش جبرئیل پیراهنی از بهشت برای او آورد از آتش نجات پیدا کرد پس از آنکه خداوند باو اسحاق را عطاء فرمود در یک لوله نقره گذاشت که تمیمه میگویند و برای چشم زخم بر گردن اطفال میاندازند که از آفات و آلام محفوظ باشد و در گردن اسحق انداخت و او هم پس از آنکه یعقوب را آورد بگردن او انداخت و یعقوب هم پس از ولادت یوسف بگردن یوسف، و در بعض اخبار ببازوی او بست و موقعی که در چاه او را انداختند او را حفظ کرد و این پیراهن و لوله جزو میراث انبیاء است و رسید بحضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و از آن حضرت باوصیاء طیبین و الان نزد حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه است و چون یوسف این پیراهن را از آن تمیمه و لوله بیرون آورد بوی او بمشام یعقوب رسید و فرمود إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ و پرسید از برادران کدام یک پیراهن خون آلود مرا نزد پدرم بردید و او را محزون کردید همان پیراهن مرا ببرد نزد پدرم و بشارت سلامتی مرا باو بدهد و او را مسرور کند، یهودا گفت من بودم پیراهن را بیهودا داد و امر شد بباد صبا

ص: 267

که پیش از رسیدن بشیر بیعقوب بوی یوسف را بیعقوب برسان.

فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً چون این پیراهن را بر هر ذی آفتی بیندازند فوری رفع آن آفت میشود و حضرت یوسف بوحی الهی و معجزه میدانست از این جهت خبر داد که پدرم بینا میشود.

وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ نظر به اینکه هر کدام از برادران اولاد و احفاد و ازواج داشتند و جمعیت آنها زیاد بودند و نظر یوسف این بود که جلاء وطن کنید و هر که را دارید بیاورید و مصر را وطن خود قرار دهید و همین سبب شد بر اینکه بنی اسرائیل توطن در مصر کردند تا زمان موسی که عده آنها بالغ بر چندین هزار شده و اوصیاء حضرت ابراهیم که انبیاء بنی اسرائیل بودند تا زمان موسی و اوصیاء موسی تا زمان عیسی و اوصیاء عیسی تا زمان بعثت حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تمام انبیاء بودند و بسا در یک عصر هزار نبیّ بود و اما اوصیاء حضرت ابراهیم در بنی اسمعیل منتهی شد بحضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که آخرین آنها حضرت ابی طالب بود پس از هر دو طرف رسید بحضرت خاتم (ص) و بنی اسرائیل در قسمت مصر و فلسطین بودند و بنی اسمعیل در قسمت حجاز.

[سوره یوسف (12): آیه 94] .... ص : 268

وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)

و چون قافله از مصر خارج شد حضرت یعقوب که در فلسطین بود فرمود من می یابم بوی یوسف را اگر شما (یعنی اولاد اولاد یعقوب) مرا رمی بکم عقلی و سفاهت نمی کنید.

وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ فصل مقابل وصل است بمعنای جدایی و از این جهت در کتب فقهیه فصولی معین میکنند اشاره به اینکه مطالبی که در این فصل گفته میشود مربوط بمطالب قبل نیست و از آنها جداست و در سال شمسی: ربیع،

ص: 268

صیف، خریف، شتاء را فصول اربعه میگویند که آثار هوی و حرارت و برودت و حالات اشجار و نباتات و حیوانات و انسان مختلف میشود و نزول امطار و ثلج و زیادتی و نقصان میاه تفاوت پیدا میکند. و قاضی و حاکم و رافع اختلافات را فصیل میگویند و بالجمله تفرقه بین دو شیئی فصل است و جمع بین آن دو وصل است و در مفهوم هر دو مأخوذ است سبق ضدّ مثلا وصل بعد از آنکه جدا بودند اجتماع پیدا میکنند و فصل پس از آنکه مجتمع بودند جدا میشوند، و عیر که برادران یوسف باشند و کسان دیگر که در خدمت او بودند جدا شدند و حرکت کردند و از مصر خارج شدند.

قالَ أَبُوهُمْ که حضرت یعقوب باشد بکسان آنها از اولاد و احفاد و اهل و عیال آنها که در نزد یعقوب بودند إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ که همان بوی پیراهن که نزد یوسف بود و شرحش گذشت که از بهشت بوده و در اخبار دارد که بوی بهشت پانصد سال راه میرود و بعضی از عصات و کفار آن قدر دورند که بمشام آنها نمیرسد. و از ابن عباس مرویست که گفت باد صبا از خداوند استجازه کرد که قبل از آمدن عیر و بشیر خبر یوسف را بیعقوب بشارت دهد و بوی او را بمشام یعقوب برساند و از این جهت باد صبا فرحناک و لطیف شد و در لسان شعراء و در خطب ضرب المثل شده لکن کسان یعقوب که سالهای دراز خبری از یوسف نداشتند و یوسف را تلف شده و هلاک شده میپنداشتند ابدا این کلام را باور نکردند و حمل بر پیری و سفاهت و خرافت کردند لذا میفرماید لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ از برای فند در لغت معانی ذکر کرده اند. حماقت- سفاهت- ضعف رأی- پیری- کذب و غیر اینها لکن مناسب در این مقام اینست که کلمه لاجد دلالت دارد بر قطع و یقین زیرا و جدان بدون قطع صدق نمیکند مراد حمل بر اشتباه و مجرد خیال فاسدی است نظر به اینکه همیشه یوسف در نظر یعقوب بود

ص: 269

همچه توهمی در حق او کردند و لکن این از باب عدم معرفت بمقام مقدس انبیاء است زیرا معصومین از خطاء و اشتباه و ضعف رأی و سفاهت منزه هستند و بعین این نسبت مشابه با آن نسبت است که ثانی برسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داد موقعی که فرمود قلم و دوات بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید گفت (دعوه ان الرجل لیهجر) لعنه اللَّه.

[سوره یوسف (12): آیه 95] .... ص : 270

قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ (95)

گفتند کسان یعقوب که نزد او حاضر بودند از ذراری و اهل بیت آنها بحضرت یعقوب قسم بخداوند متعال محققا شما در همان گمراهی سابق هستید که معتقد بودی یوسف زنده است و گرگ او را از بین نبرده.

قالوا پسران یعقوب که هنوز نیامده بودند که بشارت بیوسف را بدهند ولی اولادهای آنها و زنان آنها و بستگان آنها نزد یعقوب بودند و اینها نظر بآنکه خبر داده بودند که فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ و مدتهای مدید گذشته و اثری از یوسف پیدا نشده یقین داشتند که یوسف هلاک شده لذا قسم یاد کردند و گفتند تاللّه که قسم جلاله است و یکی از صیغ قسم است (باللّه تاللّه و اللّه) انّک با تأکید بانّ و لام لفی ضلالک القدیم ضلالت گمراهی و خطا و اشتباه است که باطل را حق پندارد لذا ضلالت در دین آنست که دین حق را باطل بداند و باطل را حق پندارد که شرح آن را در مجلد اول در سوره مبارکه حمد مفصلا بیان کرده ایم و در اینجا مراد در امر یوسف است که گمان میکنی زنده است و حال آنکه سالهای دراز است که هلاک شده و تلف شده است. و مراد از قدیم همان فرمایشات قبلی یعقوب بود أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

و فرمود یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ

ص: 270

و از برای قدیم دو اطلاق است یکی مقابل جدید که هر سابق بر شیئی را قدیم نامند مثل قدیم الایام و لاحق را جدید گویند. و دیگر مقابل حادث که از صفات ذاتیه حق است یعنی مسبوق بعدم نبوده همیشه بوده و حادث یعنی مسبوق بعدم. و طریقه متکلمین بر اثبات صانع همین طریقه است که از راه قدم و حدوث که هر حادثی محتاج بمحدث است تا منتهی شود بقدیم که احتیاج بمحدث نداشته و اگر غیر النهایة برود تسلسل لازم آید و اگر برگردد دور و هر دو محال است و لکن حکماء نظر به اینکه ذات مقدس حق را علت تامه میدانند و انفکاک معلول از علت هم محال است و عالم عقول و نفوس را هم قدیم میدانند و در ربط حادث بقدیم در اشکال عریضی افتادند لذا طریقه متکلمین را باطل میشمارند حتی سبزواری میگوید،

و نقمة الحدوث فی الطنبوری قد زادها الخارج عن مفطوری

لکن در مقام خود گفته ایم که حضرت باری علت فاعلی است نه علت تامه و یکی از شرایط علت تامه وجود مصلحت است بر فعل اگر مصلحت نباشد ایجاد نمیفرماید و طریقه متکلمین تام و تمام است بلکه طریقه حکماء باطل است زیرا اگر علة تامه باشد و انفکاک معلول هم از علت محال است سلب قدرت و اختیار میشود و بایستی بسیار از صفات را منکر شد زیرا معنای قدرت را بعضی کردند تساوی فعل و ترک و بعضی ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل و همچنین اراده و مشیت با علت و معلول مناسبت ندارد. بناء علی هذا می گوییم تمام ممکنات مسبوق بعدم و حادث هستند حتی عقل اول باصطلاح حکماء و نور مقدس محمدی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بلسان اخبار لذا تعبیر بصادر اول میکنیم و مخلوق اولی.

ص: 271

[سوره یوسف (12): آیه 96] .... ص : 272

فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (96)

پس چون که آمد بشیر انداخت قمیص یوسف را بر صورت یعقوب پس برگشت بینا برادران یوسف پس از آنکه شناختند یوسف را بسیار فرحناک شدند و بسرعت هر چه تمام تر از مصر حرکت و نزد یعقوب رسیدند یهودا که پیراهن باو سپرده شده بود سبقت گرفت و پیراهن را بر صورت یعقوب انداخت که مفاد فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ است و چون او بشارت یوسف را داد بشیرش گفتند پیراهن را باز کرد که بوی او هوا را معطر کرد.

القیه القی یهودا پیراهن را علی وجه یعقوب پیش از آنکه خبر یوسف را باو بدهند فارتدّ ارتداد برگشتن چیزی از حالتی بحالت ضدّ آن است. ارتداد در دین برگشتن مسلم است از اسلام بکفر و این دو قسم است:

فطری و ملی.

فطری آنست که نطفه آن در اسلام منعقد شده سپس کافر شود مثل بسیاری از این جوانان عصری رجالا و نساء بالاخص محصلین و محصلات و ارتداد منحصر باین نیست که یهودی شود یا نصرانی بلکه اگر یکی از ضروریات دین را منکر شد مرتد میشود مگر آنکه لشبهة باشد که باید رفع شبهه آن را کرد و حکم مرتد فطری اعدام است بیکی از انحاء ثلاثة.

و ملّی آنست که نطفه آن در کفر منعقد شده باشد سپس اسلام آورد بعدا بحالت کفر برگردد و حکمش حبس است تا بمیرد یا اسلام اختیار کند و از برای مرتد پنج حکم گفتند:

1- نجاست بدن 2- بطلان ازدواج 3- ممنوعیت از ارث 4- قتل 5- که محل اختلاف است عدم قبول توبه و تحقیق آنست که توبه او قبول میشود و ازدواج او بعقد جدید صحیح است و اگر قبل از ثبوت نزد حاکم توبه

ص: 272

کرد قتل هم برداشته میشود و لکن ارث اگر مورث او در حال ارتداد بمیرد باو برنمیگردد و اگر پس از توبه بمیرد ارث میبرد.

و مراد در اینجا اینست که یعقوب از حالت عمی و بیاض عین برگشت بصیرا بینا شد سپس بشارت یوسف را که عزیز مصر شده با آن عظمت و عزت و ریاست که تمام اهل مصر رجالا و نساء و تمام اموال آنها منقولا و غیر منقول مملوک او شده اند بیعقوب دادند، و در بعض اخبار دارد که این پیراهن را بر هر ذی آفتی بیندازند بکلی رفع آن میشود و حضرت یعقوب نه فقط بصیر شده باشد حالت شکستگی و ضعف و انحناء و همّ و غمّ آن مبدّل شد بصحت و سلامت و استقامت و فرح و سرور و سجده شکر کرد سپس استفسار از ابن یامین کرد گفتند نزد یوسف معززا ماند و او را نگاه داشت نزد خود و انتظار دارد که تمام ما با اهل و عیال در خدمت شما و بالاتفاق جلاء وطن کنیم و برویم مصر نزد یوسف و شما بوصال او برسید و خدمت گذار شما باشد.

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ حضرت یعقوب فرمود باولاد و احفاد و کسان خود آیا من نگفتم بشما که محققا من میدانم از جانب وحی الهی چیزی را که شما نمیدانید.

چون وحی الهی باو رسیده بود که یوسف زنده است و وعده وصال هم باو داده بودند که بالاخره بوصال او میرسید بلکه از همان رؤیای یوسف حضرت یعقوب عزت و برتری او را بر برادرانش میدانست و لذا فرمود لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ بلی محل یوسف و در چه حالی است او را نمیدانست و همین انتظار و فراق باعث حزن و اندوه او بود اگر بکلی مأیوس بود این نحو نمیشد که گفتند (الیأس احدی الراحتین) لذا قال یعقوب بآنها أَ لَمْ أَقُلْ استفهام تقریری

ص: 273

است که اعتراف کنند که شما چنین فرمودی نظیر آیه شریفه أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی و بسیاری از آیات دیگر مثل أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ و غیر اینها.

لکم خطاب بجمیع اولاد و احفاد و اهل و کسان آنها است إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ تقیید من اللَّه از جهت اینکه بطرق عادی نبوده که اگر وحی الهی نبود من هم مثل شماها مأیوس بودم و دروغ شما را باور میکردم و این هم یکی از معجزات انبیاء است بکوری چشم کسانی که بکلی منکر معجزه هستند یا منکر علم غیب برای انبیاء و ائمه علیهم السلام میشوند بتوهّم اینکه ظواهر آیات دلالت دارد بر اینکه علم غیب مختص بخدا است و مکرر گفته ایم که اگر ما میگفتیم از پیش خود اینها علم غیب دارند حق بجانب شما است لکن پس از وحی الهی و اخبار خداوند دیگر بر آنها غیب نیست بر ما غیب است و ما می گوییم آنها بآنچه نزد ما غیب است چنانچه خداوند علم دارد بآنچه بر بندگان حتی الانبیاء غیب است لکن بر ذات مقدس او غیب نیست و بعین مثل اینست که ما خبر از فردا نداریم وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ لقمان آیه 34، لکن باخبار خداوند در قرآن مجید و باخبار انبیاء و ائمه علیهم السلام از بسیاری از خصوصیات آتیه خبر داریم از ظهور حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه و علائم حتمیه ظهور و کیفیات ظهور و دوره رجعت و عوالم عالم برزخ و قیامت و بسیاری از خصوصیات آنها دیگر بر ما غیب نیست پس چه مانعی دارد بگوئیم خداوند تعلیم فرمود علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه بآنها) چنانچه در دعاء ندبه در پیشگاه الهی عرض میکنی

و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک

و اخبار در این باب متواتر است بتواتر معنوی منحصر بدعاء ندبه نیست.

ص: 274

ما لا تَعْلَمُونَ شما نمیدانستید حتی خود پسران یعقوب که بدروغی گفتند که اکله الذئب آنها هم نمیدانستند حیات یوسف و بازگشت یعقوب با عزت تمام.

[سوره یوسف (12): آیه 97] .... ص : 275

قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ (97)

گفتند پسران یعقوب ای پدر بزرگوار ما طلب مغفرت کن بر ما گناهان ما را محققا ما بودیم خطاکاران.

قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا مسئله استغفار با توبه از گناه فرق دارد توبه مختص بفاعل ذنب است که حقیقة بین خود و خداوند پشیمان شود که فرمود

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

و فرمود

کفی فی التوبة الندم.

و لکن استغفار دعاء است بمعنی طلب مغفرت و مغفرت پرده پوشی است و غفران الهی آنست که از نامه عمل محو میفرماید و تبدیل میکند بحسنات و از نظر ملائکه حفظه و کتبه محو میکند و در قیامت هم اظهار نمیکند و البته دعاء دیگران سریع الاجابه در حق مذنب است بخصوص اگر داعی مقرب درگاه الهی باشد و اقرب در این درگاه انبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل هستند ثم الملائکة المقربین بالاخص اگر مراعات شرائط دعاء بشود از حیث مکان و زمان و ساعات استجابت دعاء و بهترین ساعات وقت سحر است بالاخص در قنوت وتر که گفتند چهل مؤمن را طلب مغفرت کنید و بهترین ایام و لیالی شب و روز جمعه است و بهترین شهور شهر رمضان و بهترین اماکن مساجد و مشاهد مشرفه و بهترین حالات حال تضرع و بکاء و با طهارت و تعقیب فرائض و غیر ذلک من الشرائط.

و تعبیر بذنوبنا بنحو جمع دلالت دارد بر جمیع گناهان زیرا جمع مضاف دلالت بر عموم دارد و گناهان آنها در حق یوسف و یعقوب بسیار بود و مخصوصا

ص: 275

ظلم بدو پیغمبر خدا بعلاوه قطع رحم و ظلم بپدر و برادر لذا گفتند إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ خطاء در اینجا مقابل عمد نیست که اشتباه باشد چنانچه در باب قتل عنوان دارند قتل عمد و قتل خطاء و شبه عمد و شبه خطاء بلکه مراد تجاوز از حدّ خود و متابعت هوای نفس و مخالفت اوامر الهی و ارتکاب معاصی است که از روی جهالت و حماقت مرتکب شوند و مستحق عقوبت و عذاب شوند. و بعبارت دیگر خطاء مقابل با صواب است فلانی مصیب و فلانی مخطئ است و لذا مذهب شیعه را مخطئه گویند که ممکن است ادله اجتهادیه بر خلاف واقع باشد لذا گفتند للمصیب اجران و للمخطئ اجر واحد بخلاف عامه که منکر احکام واقعیه هستند و حکم را تابع رأی مجتهد و حاکم میدانند و آنها را مصوبه گفتند حتی نقل کردند که شخصی را در همدان بیّنه اقامه شد بر موت او و حاکم حکم کرد او را گرفتند غسل و کفن و نماز گذاردند هر چه صدا میزد من زنده ام میگفتند حاکم حکم بموت تو کرده باید تو را دفن کنیم و اموالت را بین ورثه تقسیم کنیم و تو را مرده پنداریم.

[سوره یوسف (12): آیه 98] .... ص : 276

قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (98)

فرمود یعقوب که زود باشد که برای شما طلب مغفرت میکنم از پروردگار خود محققا پروردگار من آمرزنده و مهربان است نسبت ببندگان.

اشکال- چرا حضرت یوسف فورا ببرادرانش گفت لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ و حضرت یعقوب وعده داد که پس از این برای شما طلب مغفرت میکنم.

بعضی جواب دادند که حضرت یوسف نظر بجوانیش دل رحم تر بود تا یعقوب چون پیر شده بود، و این جواب با اینکه توهین بمقام نبوّت است مسلما محبت

ص: 276

یعقوب بپسرانش زیادتر از محبت یوسف بود ببرادرانش و سر تأخیر برای این بود که انتظار سحر داشت که تأثیرش بیشتر است بعلاوه دعاء و استغفار در حق دیگران در ظهر غیب بهتر است تا در حضور لذا قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی و یقینا پیغمبر دروغ نمیگوید و طفره نمیزند و خلف وعد نمیکند بخصوص بقرینه إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ با تأکیدات زیادی کلمه ان تکرار ضمیر انّه هو کلمه الغفور که صفت مشبهه است دلالت بر دوام و ثبات دارد، و در خبر دارد سعه مغفرت الهی باندازه ایست که انبیاء و ملائکه هم تصور نمیکردند، و کلمه الرحیم که آنهم صفت مشبهه که بدانید علاوه بر اینکه خداوند از گناه شما درمیگذرد و میآمرزد و پرده پوشی میکند مورد تفضلات و عنایات و مراحم خود هم قرار میدهد چنانچه میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70.

[سوره یوسف (12): آیه 99] .... ص : 277

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ (99)

پس چون که داخل شدند بر یوسف آورد بسوی خود ابوین خود را و گفت داخل شهر مصر شوید ان شاء اللَّه با کمال امنیت.

از این آیه استفاده میشود که دخول بر یوسف قبل از دخول در مصر بوده و این باین نحو میشود که حضرت یوسف باستقبال آنها از مصر خارج شده و در نزدیکی مصر یکدیگر را ملاقات کردند و شرحش باین نحو است که گفتند حضرت یوسف دویست مرکب با جمیع وسائل مسافرت فرستاد بر یعقوب و آنها بفوریت با تمام اهل و عیال در ظرف نه روز خود را بنزدیکی مصر رسانیدند با کمال فرح

ص: 277

و سرور که گفتند

(وعده وصل چون شود نزدیک آتش عشق تیزتر گردد)

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ یعنی وارد شدند و قافله یعقوب رسید حضرت یعقوب چون چشمش بیوسف افتاد با آن جلال و عظمت که با یک جمع کثیری از درباریان و قشون باستقبال آمده اند پیاده شد و تمام قافله هم پیاده شدند و حضرت یوسف هم با اجزاء خود پیاده شد و چون پیشاپیش قافله یعقوب بود و حضرت یوسف هم مقدم بر اجزاء بود این پدر و پسر زودتر بهم رسیدند و یکدیگر را ملاقات کردند یوسف پدر خود را در بر گرفت که معنی آوی الیه یعنی بخود چسبانید ابویه اختلاف است که آن دیگری که بوده بعضی گفتند خاله یوسف بوده که مادر ابن یامین که مادر یوسف باشد در همان ایام نفاس از دنیا رفته بود و خاله یوسف را یعقوب بجای خواهرش اختیار کرد و اطلاق امّ بر خاله میشود چنانچه اطلاق اب بر عمّ شده در مورد ابراهیم إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ و آذر عم ابراهیم بوده و همچنین در مورد یعقوب إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ بقره آیه 127 و حال آنکه اسمعیل عم یعقوب بود.

لکن این خلاف ظاهر است بلکه مراد مادر خود یوسف است و ابن یامین با یوسف برادر ابوینی بودند چنانچه هر دو فرزند یعقوب بودند با هم از یک مادر بودند و در ضیافت یوسف گذشت که ابن یامین تنها ماند یوسف او را طلبید و با هم تناول کردند و در آیات قبل اشاراتی و قرائنی بر این دعوی گذشت و یوسف مادر خود را هم در بر گرفت.

وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ مثل اینکه تعارف و احترام باشد که صاحب منزل موقعی که وارد میشود بضیف میگوید بفرمائید و آنها را مقدم بر خود وارد منزل میکند (ان شاء اللَّه) تعلیق بر مشیت الهی در هر امری بسیار خوب است چنانچه

ص: 278

میفرماید وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ کهف آیه 22 آمنین نظر به اینکه کسانی که از خارج مصر داخل در مصر میشدند.

اراده توطن در او میکردند از اهالی مصر در امان نبودند و آنها را بخود راه نمیدادند حضرت یوسف گفت که سکونت و توطن نمائید در مصر انشاء اللَّه تعالی در امان هستید لکن این تأمین تا زمانی بود که یوسف در قید حیات بود پس از رحلت یوسف مملکت مصر در دست فراعنه قرار گرفت مخصوصا فرعون موسی که سیصد سال سلطنت داشت و از زمان یوسف تا زمان موسی چهارصد سال بود و موقعی که یعقوب با اهلش و اولادش وارد مصر شدند هفتاد و سه نفر بودند و در ظرف این چهارصد سال موقعی که بنی اسرائیل با موسی از مصر خارج شدند ششصد هزار و پانصد و هفتاد و کسری بودند با اینکه فرعون ملعون پسران آنها را میکشت و زنهای آنها را بکنیزی میبرد و میان رجال و نساء آنها جدایی می انداخت.

[سوره یوسف (12): آیه 100] .... ص : 279

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (100)

و بالا برد یوسف ابوین خود را بر تخت سلطنتی و ابوین او و برادرانش برای او افتادند بسجده و گفت یوسف ای پدر بزرگوار این است تأویل رؤیای من که قبلا خدمت شما گفتم بتحقیق خداوند قرار داد او را حق و ثابت و بتحقیق

ص: 279

احسان فرمود بمن زمانی که مرا از حبس نجات داد و شما را آورد نزد من از بعد آنکه شیطان بین من و برادرانم جدایی انداخت بدرستی که پروردگار من لطف و عنایت دارد نسبت بهر چه که مشیتش تعلق گیرد بدرستی که او است عالم بهر چیزی و حکیم است بجمیع مصالح و حکم.

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ عرش عریکه سلطنت است و مختص بشخص سلطان است مثل تخت سلطنت بلقیس که هدهد گفت وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ نمل آیه 23 و حضرت سلیمان فرمود أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها نمل آیه 38 و خداوند تشبیه فرمود عظمت و کبریایی و قدرت و احاطه خود را بعرش که فرمود ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ اعراف آیه 52. و این فوق احترام بود که یوسف بابوین خود گذارد که جایگاه شما عریکه سلطنت است.

خَرُّوا لَهُ سُجَّداً در باب سجده ملائکه بآدم گفتیم دو نحو سجده داریم سجده عبودیت و پرستش این مختص بخدا است در مقابل عبده شمس و اصنام و کواکب و غیر اینها که مشرکین داشتند. و سجده تعظیم و احترام که نسبت بملوک و سلاطین و انبیاء و سایر اعاظم و بزرگان و این تابع امر و نهی الهی است در شریعت اسلام نهی اکید فرموده حرام است نه اینکه شرک باشد در مورد آدم امر اکید فرموده واجب است و عین اطاعت خدا است و لذا شیطان مطرود شد بر مخالفت و در شریعت ابراهیم و انبیاء بنی اسرائیل جایز بلکه ممدوح بوده و احتیاج بتأویلات و تصرفات بعض مفسرین نداریم و شاهد بر این دعوی فرمایش خود حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که اگر سجده بر غیر خدا جایز بود میگفتم زنها بشوهرها سجده کنند معنی این نیست که شوهرها را بپرستند بلکه این نحو تعظیم و احترام ملحوظ دارند.

وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ البته خود یعقوب میدانست که

ص: 280

فرمود لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ و خود یوسف هم میدانسته که میفرماید وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ آیه بعد و هر دو انتظار آن را داشتند که موقع ظهورش چه موقع است زیرا رؤیای انبیاء و معصومین شیطانی نیست و لو مدت زیادی بین رؤیا و ظهورش طول کشیده باشد مثل رؤیای حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که بوزینه ها بر منبرش بالا میروند که بنی امیه و بنی مروان باشند، شمس پدر بزرگوارش. قمر مادر مهربانش، یازده ستاره برادرانش.

قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا مقابل رؤیای شیطانی که باطل و عاطل است چنانچه الهامات ملکی در مقابل وساوس شیطانی و وحی الهی بر قلوب انبیاء و وحی شیطانی بر قلوب اشقیاء که در قرآن میفرماید شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً انعام آیه 112.

وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ با چه عزّت و احترام و اقرار زنهای مصری و زن عزیز مصر و ظهور مقام علمی و عملی او بر تمام اهل مصر بالاخص ملک مصر.

وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ بدو بادیه است چون یعقوب و پسرانش بادیه نشین بودند بواسطه اغنام و گله گاو و گوسفند که آنها را در بیابان بچرانند چه احسانی است بالاتر از اینکه تمام آنها با بسته گانشان مصری و شهرنشین در دربار سلطنتی نزد او باشند.

مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی نزغ بمعنی افساد و اغوای شیطان است حضرت یوسف برای احترام برادران نسبت این تفرقه و جدایی را بشیطان داد آنهم نه بگوید که آنها فریب شیطان را خوردند گفت میان من و برادرانم افساد کرد و ما را از یکدیگر جدایی انداخت إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ از برای لطف معانی کردند و لکن ظاهر اینست

ص: 281

که مراد علم بدقائق امور باشد و بعبارت فارسی ریزه کاری کانّه یوسف میخواهد اظهار کمال رضایت را کند که تمام این پیش آمدها لطف و احسان و مقدمه بود برای رسیدن باین عزت و سلطنت و مقام.

إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ علمش بهر چیزی احاطه دارد الحکیم مصالح و مفاسد هر چیزی را میداند، سپس در مقام شکرگزاری برآمد و اظهار امتنان.

[سوره یوسف (12): آیه 101] .... ص : 282

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (101)

پروردگار من بتحقیق دادی بمن از ملک و سلطنت و تعلیم فرمودی مرا از تأویل خوابها خالق آسمانها و زمین هستی بدون سابقه تو ولیّ من هستی در دنیا و آخرت بمیران مرا در حالت اسلام و ملحق فرما ببندگان صالح.

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ پس از آنکه حضرت یوسف برای پدر و مادر و برادران و سایر بستگان شرح تفضلات الهی را نسبت بخود بیان کرد در مقام شکر گذاری و مناجات با پروردگار خود برآمد که چه اندازه تفضلات تو شامل حال من شده که کسی را که برسم غلامی بچند درهم قلیلی بفروشند بمقام سلطنت مصر برساند آنهم به اینکه مالک رقاب تمام مصریها باشد و تمام آنها در تحت عبید و امام و اطاعت او باشند و تمام مصر از منقول و غیر منقول در ملکیت او درآید این از جهت ظاهری و اما از جهت معنوی علاوه از مقام نبوت و افاضه علم و حکمت تأویل رؤیا را هم علمش را بمن افاضه فرمود وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ.

پس از شکرگزاری پروردگار خود را ستود که فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

ص: 282

هستی، فاطر ایجاد بدون نقشه و سابقه است و مراد جمیع عوالم علوی و سفلی است آنهم هر جزء جزء او بجا و بموقع موافق حکمت و مصلحت باشد اشاره به اینکه آنچه بر من پیش آمد شده از حسد برادران و اذیت آنها و در چاه انداختن و بچند درهم فروختن و در مصر زندانی شدن تمام عین صلاح و لطف و بجا و بموقع بوده و اسباب و وسائل رسیدن بمقام سلطنت و عزت و ریاست بوده.

سپس در مقام دعاء و اظهار حاجت برآمد که همین نحوی که در دنیا مشمول این نوع تفضلات فرمودی در آخرت هم باعلا درجه سعادت برسان که دو چیز باعث سعادت است یکی با ایمان و مسلمان از دنیا رفتن که مفاد تَوَفَّنِی مُسْلِماً هست و دیگر موفق شدن باعمال صالحه که بنده صالح تو باشم و با انبیاء و صلحاء محشور گردم که مفاد وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ است.

قضایای حضرت یوسف علیه السّلام و قصص آن بآخر رسید. پس از بیان آنها خداوند خطاب بپیغمبرش رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرماید:

[سوره یوسف (12): آیه 102] .... ص : 283

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (102)

این شرح قضایا و قصص یوسف یک قسمت از خبرهای غیبی است که ما وحی فرستادیم بسوی تو و نبودی تو نزد آنها آن موقعی که اجماع و اتفاق کردند بر کار خود که یوسف را در چاه اندازند و آنها بچه نحو مکر و حیله بکار بردند که او را از یعقوب ربودند و کردند آنچه کردند.

ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ غیب اموری است که از علم بشر بیرون است چه راجع بامور گذشته مثل قضایای انبیاء: آدم بچه نحو خلق شد و سجود ملائکه

ص: 283

و از بهشت خارج شدن، نوح چه اندازه دعوت کرد و قومش هلاک شدند، هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی کیفیت ولادتش و قوم آنها، عاد و ثمود و فرعون و غیر آنها.

و چه نسبت بحال مثل کرات علویه و اسرار مخفیه و عرش و کرسی و سماوات و بهشت و جهنم و آنچه خداوند در آنها خلق فرموده از ملائکه و حور العین و غیر اینها از عالم آینده و قضایایی که بعد از پیغمبر در امت و در عالم اتفاق می افتد و دوره غیبت و زمان رجعت و عالم برزخ و قیامت که تمام اینها خبرهایی است که احدی جز ذات پروردگار اطلاع ندارد.

نُوحِیهِ إِلَیْکَ که دلیل بر نبوت و رسالت تو باشد و معجزه و حجت بر صدق دعوای تو که از جانب حق بتو وحی رسیده.

وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ و الّا تو نبودی نزد اولاد یعقوب و مشاهده نکرده بودی که بگویند مشرکین که آنجا بودی و دیدی و خبر میدهی از راه وحی نیست إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ که گفتند اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ الی آخر الآیات.

وَ هُمْ یَمْکُرُونَ که بحضرت یعقوب گفتند ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ الی آخر الآیات که شرح آنها مفصلا گذشت.

[سوره یوسف (12): آیه 103] .... ص : 284

وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (103)

و نیستند اکثر مردمان و لو اینکه هر چه تو اصرار و ابلاغ کنی بایمان آورندگان از صدر اول دنیا الی زماننا بلکه تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه اکثریت با اهل باطل بوده و هست در قرآن مجید موارد زیاد دارد أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ أَکْثَرُهُمْ

ص: 284

لا یُؤْمِنُونَ

در باب توحید اکثریت با مشرکین است. در باب نبوت اکثریت با کفار است، در باب امامت اکثریت با مخالفین است در باب عدالت اکثریت با فسّاق است در باب اطاعت اکثریت با عصات است لذا میفرماید وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ ماء نافیه است بطور کلی نفی میفرماید وَ لَوْ حَرَصْتَ حرص اصرار بر امری است مثلا بسیاری حرص برای جمع مال و جاه و تحصیل زخارف دنیوی میزنند و مراد در اینجا حرص بر دعوت و تبلیغ و مواعظ و نصایح و ارشاد و هدایت است و آیه دلالت ندارد بر اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حریص در این امور بوده زیرا بکلمه لو که امتناعیه است بیان فرموده که بر فرض محال اگر شما حریص در این امر باشی مع ذلک اکثر این کفار و مشرکین ما یکونوا بِمُؤْمِنِینَ نظیر آیه شریفه در خطاب بحضرت نوح که فرمود أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 38.

زیرا در ایمان دو چیز شرط است یکی دعوت و ارشاد و هدایت و اقامه معجزه و تبلیغ و موعظه و نصیحت و بشارت و انذار و نحو اینها از این جهت تام و تمام است و چیزی فرو گذار نشده.

دیگر قابلیت محل که قلب آمادگی داشته باشد برای قبول و اما قلوبی که کالحجارة است او اشد قسوه و سیاه شده و غرق هوی و هوس و عناد و عصیبت باشد مثل نمرود، شدّاد، فرعون، هامان، قارون و ملیاردها امثال آنها ابدا تأثیری ندارد نگاه کنید مثل أبا بکر و عمر و یاران آنها چه اندازه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سفارش اهل بیت علیهم السّلام بالاخص حضرت صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها را شنیدند و پس از وفاتش چه کردند حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام چه اندازه با لشکر کربلا خودش و اصحابش موعظه و نصیحت کردند چه تأثیری بخشید وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسری آیه 84 وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً

ص: 285

وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً فاطر آیه 37.

و ما در ابناء نوع امروزه بعین مشاهده میکنیم که چه اندازه علماء اعلام و وعاظ ذوی العزّ و الاحترام بالای منبرها در مساجد و مجالس سوگواری راجع بحجاب و ساز و آواز و موسیقی و سایر وظائف دینی صحبت میکنند که میتوان گفت کمتر منبری است که اشاره باین امور نداشته باشد و مع ذلک خردلی در قلوب سیاه آنها تأثیر نمیکند بلکه کلماتی در مقابل آنها میگویند که موجب کفر و نجاست میشود (اعاذنا اللَّه من شرور آخر الزمان).

[سوره یوسف (12): آیه 104] .... ص : 286

وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (104)

و سؤال نمیکنی شما از این قوم بر این دعوت و تبلیغ اجر و مزدی این نیست مگر یادآوری از برای جمیع عالمین از اول زمان بعثت تا آخر دنیا مسئلة- اجرت بر واجبات چه واجب عینی باشد و چه واجب کفایی جایز نیست و لو هزار گونه نفع برای دیگران داشته باشد و دعوت و ابلاغ بر انبیاء واجب عینی است و بر علماء اعلام واجب کفایی که اگر بمقدار کفایت قیام کردند تکلیف از دیگران ساقط میشود حتی اجر بر تجهیزات میت هم بمقدار واجب جایز نیست بلی برای زائد از مقدار واجب مانعی ندارد حتی آیه شریفه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22 برای نفع امت است که بدون مودت ذوی القربی کلیه اعمال و عبادات باطل و موجب زوال ایمان میشود و باعث خلود در عذاب اشد از عذاب کفار و مشرکین میگردد چنانچه در حدیث است که اول عذاب و حکم دخول در نار میشود در حق همین مخالفین و معاندین این خاندان نبوت اینها اعتراض میکنند که ما اقرار بتوحید و نبوت داشتیم و بقبله نماز بجا میآوردیم هنوز مشرکین و کفار در حق آنها حکم نشده

ص: 286

چرا در حق ما حکم فرمودی خطاب میرسد لیس من یعلم کمن لا یعلم و شاهد بر این دعوی آیه شریفه است قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ سبأ آیه 47. لذا میفرماید وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ تو سؤال نمیکنی بطریق نفی فرمود نه بطریق نهی اشاره به اینکه از لطف و عنایتی که بامّت داری از آنها توقعی نداری بلکه آنها را از فقر بغناء آوردی، از ذلّت بعزّت رسانیدی، از فرقت بوصال کشانیدی، از ضلالت بهدایت رسانیدی، از عداوت بوداد بردی، از کفر و شرک و ضلالت و جهالت بشاه راه ایمان و هدایت و معرفت تبدیل فرمودی و از آنها مزدی طلب ننمودی.

ان هو این عمل تو از تبلیغ و وعظ و بیان احکام و بشارت و انذار نیست الّا ذکر که از غفلت بیرون آیند خدا را فراموش نکنند بسعادت و رستگاری نائل شوند وظیفه شناس شوند بفکر عالم آخرت افتند متذکر اهوال قیامت باشند نجات از مهالک دنیوی و اخروی پیدا کنند دست از باطل بشویند و راه حق را بگیرند و مشمول تفضلات الهی شوند.

للعالمین در اول سوره حمد در جمله الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ بیان عوالم را نمودیم: عالم عقول، عالم نفوس، عالم ارواح، عالم علوی، عالم سفلی از مجردات و مادیات از سماوات و ارض از جمادات و نباتات و حیوانات و جنّ و انس و ملک از ذوی العقول و غیر آنها.

و از این جمله استفاده میشود که رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر ما سوی اللَّه سرتاسر ممکنات مبعوث و تمام باید تحت اطاعت او باشند و مکرر گفتیم که آیات بسیاری در قرآن بالصراحه دلالت دارد که جمادات و نباتات و حیوانات هم شعور و ادراک و تکلیف دارند که ذکر آنها موجب تطویل میشود.

ص: 287

[سوره یوسف (12): آیات 105 تا 106] .... ص : 288

وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (105) وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106)

و چه بسیار از آیات الهیه چه آیات سمائی و چه آیات ارضی که بر این مشرکین و کفار میگذرد و مشاهده میکنند و لکن آنها از این آیات غافل هستند و توجه نمیکنند و بر آنها تأثیر نمیگذارد.

وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ آیة دلیل و برهان بر وجود حق و وحدانیته و قدرته و حکمته و سائر صفات او است و تمام مخلوقات حق از عوالم علوی و سفلی دلیل است

(و فی کل شیئی له آیة تدلّ علی انه واحد)

فی السموات از خلقت کرات جوّیه کره شمس و منظومه های شمسیة و کواکب علویه و نظم در حرکت هر یک که دقیقه تخلف نمیکند در سرعت و بطاء و آثار مترتبه بر آنها و نزول باران و برف و تشکیل فصول اربعه و شب و روز و غیر اینها از آنچه مشاهده میشود که هر یک دلیل بارزی است.

و الارض از بحار و انهار و جبال و معادن مستخرجه از آن و نباتات و حیوانات برّی و بحری از طیور و انعام و سباع و وحوش و هوام و انسان و غیر آنها که در هر یک چه اندازه آثار قدرت و علم و حکمت وجود دارد

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

یَمُرُّونَ عَلَیْها که برخورد میکنند بآنها بالاخص حالات مختلفه که در خود مشاهده میکنند از غنا و فقر، صحت و مرض، عزت و ذلت، حیات و موت نعمت و بلاء که تمام دلیل است که مدبر خداوند است. چه بسیار بر امری تصمیم قطعی گرفته میشود و تمام اسبابش را فراهم میکند و بنتیجه نمیرسد و تمام اینها امور حسبیه مشهود کل است. و اما امور غیر محسوس از عوالم مجردات

ص: 288

و ما ورای طبیعت و ملائکه و جنّ و غیر اینها الی ما شاء اللَّه.

وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ مرجع ضمیر هم تمام مشرکین چه شرک عبادتی یا افعالی باشد و تمام کفار چه کفار جحودی باشد یا انکاری بلکه حتی بسیاری از طبقات مسلمین که توجه بخدا ندارند و تمام نظر باسباب ظاهری و مسلک قارونی دارند که قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78، و اعراض پشت کردن و ندیده گرفتن است کانّه هیچ یک از این آیات را مستند بخدا نمیدانند یا مستند بطبیعت یا ببخت و پیش آمد یا خشم طبیعت میشمارند.

وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ اخبار بسیاری داریم که مراد از مشرکین شرک طاعت است نه شرک عبادت لکن مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند منافی با عموم ندارد بلی البته شرک ذاتی و صفاتی مناسبت با آیه ندارد و لکن شرک افعالی و عبادتی را یقینا شامل است بقرینه وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ که یا مستند بطبیعت یا باسباب و وسائط میدانند یا مستند بآلهه خود از اصنام و شمس و غیر اینها می پندارند و اخبار مذکوره شرک طاعت را هم میفرماید شامل است و این از اقسام شرک خارج است زیرا اطاعت غیر خدا اگر بامر الهی باشد عین اطاعت خدا است مثل اطاعت رسول و اولی الامر و اطاعت والدین و اطاعت زوج و امثال اینها و اما اگر مورد نهی الهی باشد مثل اطاعت شیطان، هوای نفس، ارباب ضلال این هم یک نوع شرک عبادتی است چنانچه میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ یس آیه 60، و نیز میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 22، که هوای نفس را اطاعت میکند کانّه اله خود می پندارد و اطاعت شیطان میکند کانه عبادت او را میکند.

إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ بر تمام اینها شرک بمعنی اعم صادق است و اللَّه العالم و رسوله و اوصیائه.

ص: 289

[سوره یوسف (12): آیه 107] .... ص : 290

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (107)

آیا پس این کفار و مشرکین و اهل ضلال ایمن هستند اینکه بیاید آنها را عذابی از جانب خداوند که فرو گیرد تمام آنها را یا بیاید آنها را قیامت بناگاهی و آنها هیچ متوجه نباشند و ملتفت نشوند.

أَ فَأَمِنُوا یکی از معاصی کبار امن من مکر اللَّه است چنانچه یأس من روح اللَّه هم گناه بزرگی است أَنْ تَأْتِیَهُمْ عذاب دنیوی اثر طغیان و سرکشی مثل غرق، خسف، صیحه، صاعقه، امطار حجاره و امراض مثل وباء، طاعون.

زلزله، ریح که بسیار اتفاق افتاده.

غاشیة از غشاء بمعنی احاطه که تمام اطراف را بگیرد و مستور کند چون عذاب الهی دو قسم است خصوصی و عمومی در اثر معاصی هر کسی باندازه استحقاق مبتلا میشود این خصوصیت بر شخص عاصی است و اما اگر معاصی شایع شد و عمومیت پیدا کرد و رواج گرفت عذاب هم عمومیت پیدا میکند سرتاسر را فرو میگیرد و یک مرتبه تمام را هلاک میکند مثل غشاوت بصر که تمام نور او را میگیرد و مثل شب که تمام نور روز را از بین میبرد یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ مِنْ عَذابِ اللَّهِ عذاب عالم گیر که یک مرتبه تمام را هلاک کند و از آیات بسیار استفاده میشود که اهل ایمان را خداوند نجات میدهد و ما بقی را هلاک میکند مگر اینکه آنها هم مقصر باشند در مداهنه با اهل معاصی و ترک امر بمعروف و نهی از منکر مثل قوم شعیب که در خبر دارد صد هزار بودند چهل هزار اشرار بقیه ابرار تمام هلاک شدند راوی سؤال کرد گفت (هذا للاشرار فما بال الأبرار) حضرت فرمود از جهت مداهنه با آنها و ترک امر بمعروف و نهی از منکر

ص: 290

أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً که دارد میفرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 آنی الحصول است.

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ بمجرد نفخ صور اول تمام روحها از قالب تهی میشود و دوم تمام قیام میکنند چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 و در خبر است که مردم در بازار مشغول کار هستند که یک مرتبه صور دمیده میشود و تمام میمیرند.

[سوره یوسف (12): آیه 108] .... ص : 291

قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (108)

بفرما ای رسول محترم باین مشرکین و کفار این است راه من دعوت میکنم بسوی خداوند از روی دانش و بینایی من و کسی که متابعت مرا میکند و منزه است خدای متعال و نیستم من از مشرکین.

قُلْ هذِهِ مشار الیه هذه مجموعه دین مقدس اسلام از عقائد حقه و اخلاق فاضله و احکام شرعیه و دستورات الهیه است و تعبیر بهذه دون هذا بواسطه اشتمال بر جمیع مذکورات که گفتند دین مقدس اسلام عبارت است از امور دینیه و صفات قلبیه و ملکات نفسانیه و اعمال جوارحیه و عقائد و اخلاق و افعال.

تنبیه- انسان دارای سه جزء است نفس انسانی که جوهر مجرد است که تعبیر بعقل و لطیفه ربانی و جوهر ملکوتی میکنند و در لسان آیات و اخبار بقلب تعبیر فرموده و این چون مجرد است قابل عروض عرض نیست بلکه علم و معرفت موجب توسعه او میشود و عین ذات او است و شاید اشاره باین باشد که فرمودند

ص: 291

من عرف نفسه فقد عرف ربه

که صفات زائد بر ذات ندارد و جز ذات چیزی نیست. و نفس حیوانی و حیات جسمانیست که صفات حمیده و ملکات حسنه و اخلاق فاضله راجع باوست. و اعضاء بدن که افعال صادره راجع بآنها است.

سبیلی طریقه و مسلک و مشی من اینست أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ مأمورم که تمام بشر و طائفه جن را تا قیام قیامت دعوت کنم بسوی توحید و صفات و عدل الهی و احکام صادره از او و دستورات و فرامین او.

علی بصیرة از روی بینایی و یقین و اطمینان، و از برای بصیر دو معنا است یکی مقابل عمی و دیگری دانای بحقایق امور و باین اطلاق بر خداوند میشود هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ یعنی از روی مدرک و دلیل و برهان نه از راه تقلید و هوای نفس و عصبیت که در شماها است.

أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی دو احتمال در این جمله میرود یکی آنکه متعلق بادعو الی اللَّه باشد یعنی من و کسانی که متابعت مرا میکنند دعوت الی اللَّه میکنیم و باین راه دلالت و هدایت مینمائیم. دیگر آنکه متعلق ببصیرت باشد یعنی از روی بصیرت دعوت میکنیم و احتمال دوم اقرب است.

سبحان اللَّه خداوند منزه و مبرّاء است از آنچه شما نسبت میدهید از شرک که شریک ندارد امر بقبیح نمیکند و صفات زائده ندارد عیب و نقص و احتیاج در ساحت قدس او روا نیست فعل لغو از او صادر نمیشود.

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ نه شرک ذاتی و نه صفاتی و نه افعالی و نه عبادتی و نه نظری در جمیع اینها یک و یگانه است.

ص: 292

[سوره یوسف (12): آیه 109] .... ص : 293

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُری أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109)

و نفرستادیم از پیش از تو مگر مردانی که وحی فرستادیم بسوی آنها از اهل شهرستانها و آبادیها پس سیر نمیکنند در روی زمین پس نظر کنند چگونه بوده عاقبت کسانی که از پیش از آنها بودند و هر آینه دار آخرت بهتر است از برای کسانی که متقی باشند آیا پس تعقل نمیکنید.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا اشاره بانبیاء سلف است از آدم و شیث و نوح و ابراهیم و هود و صالح و لوط و شعیب و ذا الکفل و موسی و هارون و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و عیسی و اسحق و یعقوب و غیر اینها از پیغمبران نُوحِی إِلَیْهِمْ که بر آنها وحی فرستادیم برای هدایت و ارشاد بندگان مِنْ أَهْلِ الْقُری که هر کدام در یک قسمت زمین بر قوم خود از شهرستانها و آبادیها که آنها را سوق دهند بسعادت دارین و نجات از مهالک نشئتین و تکمیل عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و رفع مفاسد و مضار و جلوگیری از عقائد باطله و صفات خبیثه و افعال قبیحه و اعمال سیئه.

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا این قوم شما از مشرکین و کفار و مؤمنین بسیر تاریخ و پرسش از حالات سابقین که ما در هر قومی مؤمنین بانبیاء را نجات دادیم و کسانی که ایمان نیاوردند و مخالفت انبیاء را کردند بعذابهای گوناگون هلاک کردیم فی الارض در هر نقطه از زمین.

فَیَنْظُرُوا بنظر علمی و فکری و تذکری کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ از طوفان قوم نوح و ریح قوم هود و صیحه قوم صالح و خسف قوم لوط

ص: 293

و صاعقه قوم شعیب و غرق قوم موسی و ارسال ابابیل بر اصحاب فیل و غیر اینها بخود بیایند و بترسند که سنّة الهی با کفار و مشرکین چه بوده و با مؤمنین چه بوده وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا احزاب آیه 62 فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42.

وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ بهشت و نعمتهای او و سعادت و رستگاری و حیات ابدی بهتر است از زخارف دنیوی و حیات موقّتی که کفار و مشرکین علاقه مند بآنها هستند.

لِلَّذِینَ اتَّقَوْا که مراتب تقوی را تحصیل کند از ترک عقائد فاسده و اخلاق رذیله و معاصی الهیه.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ خداوند بانسان عقل افاضه کرده که درک حسن و قبح و خیر و شرّ و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت و حق و باطل را کند و متنبه شود.

[سوره یوسف (12): آیه 110] .... ص : 294

حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (110)

تا زمانی که انبیاء مأیوس شدند از ایمان آوردن قوم و مشرکین و کفار قوم گمان بردند که این رسل و انبیاء دروغ بستند بخدا و خداوند آنها را نفرستاده و دستوری بر آنها نیامده آمد آن رسل را نصرت ما پس نجات داده شد هر کس که ما خواستیم که مؤمنین باشند و بأس و عذاب ما برداشته نمیشود از قوم گنه کاران دعوت انبیاء و رسل حتم و لازم است تا مادامی که احتمال تأثیر میرود که قوم ایمان آورند و پس از قطع بعدم تأثیر دعوت نتیجه ندارد و حجة بر آنها تمام شده چنانچه در خطاب بحضرت نوح میفرماید وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ

ص: 294

مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ

هود آیه 38 و چنانچه یکی از شرائط امر بمعروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است و مکرر گفته ایم مجرد فاعلیت فاعل کافی نیست قابلیت قابل هم شرط است.

حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ یعنی انبیاء دعوت میکنند تا زمانی که مأیوس شوند از ایمان قوم پس از یأس آنها را رها میکنند چنانچه میفرماید فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 معارج آیه 42 وَ ظَنُّوا و یقین پیدا کردند که ظن در اینجا بمعنی یقین است بقرینه لفظ بأس أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا که قوم آنها را تکذیب کردند و فرمایشات آنها را دروغ پنداشتند و تصدیق نکردند.

جاءَهُمْ نَصْرُنا نصرت الهی برای رسل آمد فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ که مؤمنین باشند نجات پیدا کردند باراده و مشیّت الهی چنانچه مکررا در آیات شریفه درباره قوم نوح، هود، صالح و غیر اینها میفرماید فنجینا الذین آمنوا و کفار و مشرکین دچار عذاب شدند وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عذاب و بلیات دنیوی مثل غرق، خسف، صیحه، صاعقه و سایر بلیات و عقوبت اخروی خلود در آتش.

عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ جرم تقصیر کاریست مجرم تقصیر کار است شامل مشرک و کافر و مخالف و ارباب ضلال و مبدع و معاند و منکر ضروریات و جاحد و مرتاب و شاک و اهل معاصی که هر کدام در حدّ خود مقصر هستند بلی عصات مؤمنین ممکن است بشفاعت و شمول رحمت و مغفرت ردّ بأس از آنها بشود و اینها مسلما در این آیه مشمول نیستند و مراد غیر اینها است.

ص: 295

[سوره یوسف (12): آیه 111] .... ص : 296

لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111)

هر آینه در شرح حالات انبیاء و امتهای آنها عبرت است بر صاحبان عقل نیست این قرآن مجید و آنچه نازل فرمودیم بر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم احادیث کاذبه که افتراء بسته باشد بخداوند مجید و لکن تصدیق فرموده انبیاء سلف و رفتار آنها را با قوم خود و بیان و تفصیل جمیع ما یحتاج الیه الامة در امر دین از عقائد حقه و اخلاق فاضله و وظائف عملیه از واجب و حرام و حلال و حرام از تکلیفیه و وضعیه و صحت و فساد و غیر اینها و هدایت و ارشاد و تفضلات و رحمتهای غیر متناهیة که اختصاص دارد باهل ایمان.

لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ مفسرین گفتند مراد قصص یوسف و اخوه او است که در این سوره بیان فرموده لکن وجهی از برای اختصاص نیست بلکه شامل قصص تمام انبیاء از آدم و نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و هارون و داود و سلیمان و عیسی و ادریس و اسمعیل و ذا الکفل و عزیر و شرح قوم هر یک که مؤمنین نجات پیدا کردند و منکرین بانحاء مختلف معذب شدند که سرتاسر قرآن مکررا بطور تفصیل یا اجمال بیان شده که تمام اینها عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ تمام بشر را خداوند عقل افاضه کرده لکن عقل بمنزله چشم روح است و بسیاری بواسطه موانعی حقایق را مشاهده نمیکنند نظیر چشم سر و موانع بسیار است: 1- ظلمت و تاریکی جهل است چون علم بمنزله چراغ عقل است و نور است. 2- بستن درب چشم است که عصبیت و عناد و کبر و نخوت باشد.

3- وجود حاجب است بین عقل و حقایق بشهوت و هواپرستی و حبّ جاه و مال و دنیا از اینها عبرت نمیگیرند مثل اینکه کور هستند و عقل ندارند زیرا

ص: 296

این موانع با جنون که فقدان عقل است در یک ردیف هستند و اولی الالباب کسانی هستند که این موانع را بکلی برطرف نمایند آنها عبرت میگیرند.

ما کانَ ظاهرا مراد قرآن است حَدِیثاً یُفْتَری افتراء دروغ بستن بغیر است که العیاذ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این قرآن مجید را افتراء بخدا بسته چنین نیست قرآن بنفسه دلیل بر حقانیت خود هست چون اعظم معجزات است و از شش جهت معجزه است که در مقدمه این تفسیر بیان شده.

وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ که اگر قرآن نبود دلیلی بر حقانیت انبیاء سلف و وقایع گذشته نداشتیم.

وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ که فرمود لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59 وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ پس آیه 11، البته شارح و مبین که عالم بمحکم و متشابه و نصّ و ظاهر و عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل و مبین و حقیقت و مجاز و اشاره و کنایه و تصریح و تلویح قرآن باید باشد وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ که فقط مؤمنون از این قرآن بهره برداری میکنند وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 83.

تمّت بحمد اللَّه سورة یوسف و یتلوه سورة الرعد انشاء اللَّه تعالی بید العبد الذلیل السید عبد الحسین المدعو بالطیب. و کان الفراق فی یوم السابع عشر من شهر جمادی الثانیة الف و ثلاث مائة واحدی و تسعین من الهجرة الموافق لیوم من برج الخامس من سنة 1351 شمسیة و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللَّه علی محمد و آله و لعنة اللَّه علی اعدائهم اجمعین آمین آمین یا رب العالمین

ص: 297

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید المرسلین و علی سادات اهل الجنة اجمعین و اللعن علی اعدائهم من اللَّه و خلق السموات و الارضین

سوره مبارکه رعد .... ص : 298

[سوره الرعد (13): آیه 1] .... ص : 298

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (1)

[اما کلام در فضیلت این سوره مبارکه .... ص : 298

حدیثی ابن بابویه از حضرت صادق علیه السّلام مسندا روایت کرده فرمود

(من اکثر من قراءة سورة الرعد لم یصبه اللَّه بصاعقة و لو کان ناصبیا و اذا کان مؤمنا ادخله اللَّه الجنة بغیر حساب و یشفّع فی جمیع من یعرفه من اهل بیته و اخوانه)

و قریب بهمین مفاد عیاشی از آن حضرت روایت کرده و اخبار دیگری هم داریم لکن چون سند ندارد از نقلش خودداری کردیم.

المر مکرر گفته ایم که این حروف مقطعه قرآن رموزی است بین

ص: 298

خداوند و رسول اکرم و تأویلات مفسرین اعتبار ندارد و تفسیر برأی است لکن از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(المر معناه انا اللَّه المحیی و الممیت الرازق)

و عیاشی از حضرت باقر حدیث مفصلی در باب حروف مقطعه قرآن بحساب ابجد نقل کرده که خلاصه آن ابتداء خروج حسین (علیه السّلام) الم خروج بنی عباس المص، ظهور حضرت بقیة اللَّه (عجل اللَّه تعالی فرجه) المرا، لکن حقیر نتوانستم تطبیق کنم.

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ بعضی گفتند اشاره بآیات توریة و انجیل است و جمله وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ اشاره بقرآن است بعضی گفتند هر دو جمله اشاره بقرآن است هم کتاب است هم منزل من عند اللَّه و لکن آنچه بنظر میرسد چون ظاهر عطف مغایرت است و اسم اشاره تلک بنزدیک است مراد از تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ همین آیات قرآنی است و مراد از وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ دستورات و احکام و اموری که بتوسط وحی بر حضرتش نازل شده بقرینه الّذی موصوله که افاده عموم میکند که آنچه بر تو نازل شده تمام الحق و ثابت و مطابق با واقع و حقیقت است.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ نه ایمان بقرآن میآورند و او را افتراء و کذب میپندارند و نه بما انزل زیر بار احکام نمیروند و اطاعت نمیکنند

[سوره الرعد (13): آیه 2] .... ص :299

اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (2)

خداوند آن خدائیست که بالا برده آسمانها را بدون ستون که مشاهده

ص: 299

میکنید پس از آن احاطه قدرت فرمود بر عرش و مسخر فرمود خورشید و ماه را تمام اینها در جریان هستند تا مدت معینی تدبیر امر میفرماید و آیات قدرت خود را تفصیل میدهد باشد که شما بملاقات پروردگار یعنی رحمت و عذاب قیامت یقین پیدا کنید.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و هر دسته بمذاق خود تفسیر کرده اند و اخبار بسیاری در ذیل این آیه وارد شده که از فهم حقیر خارج است و باید بگوئیم که اهل البیت ادری بما فی البیت و آنچه بنظر میرسد اکتفاء میکنیم اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ اصلا سماء بمعنی ارتفاع است که سموّ یعنی مرتفع و ارتفاع سماوات بمناسبت اهل زمین است که در هر نقطه زمین باشند آسمان بالای سر آنها است و اینها هفت آسمان است بنصّ قرآن که قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ مؤمنون آیه 88 تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ اسراء آیه 46، و تمام این کرات جویه کواکب و ستاره ها در آسمان اول هستند بدلیل قوله تعالی فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ فصلت آیه 11 إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6 بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها بدون ستون تمام این کرات حتی کره زمین و آب در این فضاء وسیع بحفظ الهی نگاه داشته شده نه پایه دارد که بر جایی قرار گیرد و نه بند و علاقه دارد که بجایی بسته شده باشد و نه تکیه گاهی دارد که بجایی تکیه داده باشد نه مثل میخ در آسمان کوبیده شده باشد که حکماء قدیم میگفتند و این جمله را تفسیر کردند که عمد دارد لکن شما نمی بینید لکن معنی ظاهرا اینست که عمد ندارد که شما ببینید.

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ این جمله را مجسمه گفتند خداوند روی عرش

ص: 300

نشسته و حکم میکند لکن معنی قیام بتدبیر است و عرش محیط بعالم جسمانیست که می فرماید ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یونس آیه 3 و در همین آیه تصریح دارد.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ شمس و قمر از باب مثال است تمام این کرات مسخر امر الهی هستند چنانچه میفرماید وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ نحل آیه 12 وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ اعراف آیه 52 أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ نحل آیه 81 و غیر اینها از آیات.

کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی کل یعنی این کرات جویه از شمس و قمر و نجوم و کره ارض و جریان اینها سه قسم جریان است یک قسم وضعی دور خود میچرخد مثل کره زمین در شبانه روز یک دور میزند، یک قسم انتقالی مثل منظومه های شمسی که دور کره شمس میچرخد، یک قسم استقامتی که تمام این کرات بطرف کره وکاء که نصر الطائرش گویند سیر میکنند.

لِأَجَلٍ مُسَمًّی فناء دنیا و قیام قیامت که تمام از حرکت و سیر میافتند یُدَبِّرُ الْأَمْرَ تدبیر امور تنظیم تمام کارها است بر وفق حکمت و مصلحت بنحو مرتب و منظم که ذره ای تخلف پذیر نیست تمام بجا و بموقع و عین صلاح است یُفَصِّلُ الْآیاتِ تمام مصنوعات الهی و مخلوقات ربوبی و افعال و دستورات حق آیات حق است

(و فی کل شیئی له آیة تدل علی انه واحد)

چه آیات تکوینی و چه آیات قرآنی و چه فرامین تشریعی لکن چشم بصیرت میخواهد و قلب روشن کور و کر و تاریک دل مشاهده نمیکند خداوند تمام آنها را تفصیل داده و بیان فرموده لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ لعل برای تردید نیست بلکه باید است و لقاء

ص: 301

ربّ نه اینست که مجسمه قائل هستند بلکه لقاء عظمت و رحمت و سعادت و بهشت و جهنم و عالم آخرت است که بازگشت تمام بسوی او است و غرض اصلی از خلقت عالم همان رجوع بعالم آخرت است و الّا دستگاه خلقت لغو میشود أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ مؤمنون آیه 17

[سوره الرعد (13): آیه 3] .... ص : 302

وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3)

و او است خداوندی که کشید زمین را و پهن نمود و بسط داد و قرار داد در زمین کوه ها و نهرها و از هر قسم ثمرات از حبوب و فواکه و قرار داد در آنها زوجین نر و ماده دو قسم میپوشاند از شب روز را محققا در این قدرت نمایی هر آینه آیاتیست برای قومی که اهل فکر باشند و فکر میکنند وَ هُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ مکرر گفته شده که کره زمین را آب احاطه کرده بود و بتوسط امواج دریا یک قسمت از کره زمین از آب خارج شد که ابتداء زمین مکه بود سپس بتدریج از آب یک ربع کره زمین خارج شد که ربع مسکونش گفتند و اینست معنای مدّ الارض.

و نظر به اینکه امواج دریا زمین را متزلزل نکند وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ کوه هایی (و تصور نشود که فقط این جبال است که بر سطح ظاهر زمین قرار داده) بلکه آن سه ربع کره زمین که در آب است کوه های بسیاری دارد که بمنزله لنگر کشتی مقرر فرمود.

و انهارا و چون این ربع ظاهرا از آب خارج است و وسیله آب بر ساکنین در زمین فراهم نیست خداوند بتوسط اشعه شمس بخاراتی از دریا بالا

ص: 302

میبرد و در هوی بصورت ابر در میآورد و بتوسط ریاح این ابرها را حرکت میدهد بالای این قسمت بارز زمین و از آنها باران و برف و تگرگ میبارد و از این کوه ها آب جاری میشود و انهاری تشکیل داده میشود و در اعماق زمین فرو میرود و چاهها و چشمه ها وسیله بقاء این آبها است که در اطراف زمین باختلاف فصول دست رسی بآب داشته باشند.

وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ از اشجار و ریاحین و حبوبات و ادویه و آنچه محل احتیاج سکنه است از انسان و حیوانات مقرر فرمود.

زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ بعضی گفتند اثنین بیان زوجین است یعنی از هر ثمره زوجین قرار دادیم نر و ماده که اینها دو قسم آثار دارند آثار نر این است که گرد آنها را بتوسط ریاح بماده میرساند و آثار ماده اینست که ثمره از او خارج میشود. و بعضی گفتند مراد از زوجین همان نر و ماده است و مراد از اثنین دو صنف مختلف مثل حلو و حامض، ابیض و اسود، صیفی و شتوی: رطب و یابس احمر و اصفر، عذب و مالح. بعضی عکس این گفتند لکن بنظر معنای اول اقرب میآید زیرا اصناف مختلفه بسیار است دو صنف نیست.

یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ شب را پرده قرار داده برای روز که روز مستور میشود بشب روز برای استفاده و شب برای استراحت.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ در معنای فکر گفتند (الفکر حرکة من المبادی و من مبادی الی المرادی) فکر ترتیب مقدمات است مثل صغری قضایا و کبرای آنها برای اخذ نتیجه مثلا می گویی (العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث) و در اینجا از این آثار پی میبری بوجود مؤثّر که تمام اینها دلیل بر وجود حق است

(و فی کل شیئی له آیة تدل علی انه واحد)

و اما کسانی که درک نمیکنند و غافل هستند انکار میکنند.

ص: 303

[سوره الرعد (13): آیه 4] .... ص : 304

وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (4)

و قرار داد در زمین قطعاتی پهلوی یک دیگر و باغاتی از انگورستانها و نخلستانها شبیه بیک دیگر و غیر متشابه سیراب میشوند بآب واحد و تفضیل دادیم بعض آنها را بر بعض دیگر در اکل و خوراک بدرستی که در این قرار داد هر آینه آیاتیست برای قومی که تعقل کنند و عقل خود را بکار بیندازند.

وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ عطف بآیه قبل و هو الذی مد الارض و قدرت نمایی حق اینکه قطعات زمین با اینکه وصل بیک دیگر است و مجاور یک دیگر یک قطعه صلب است یک قطعه رخوه، یک قطعه شوره زار است یک قطعه حاصل در او عمل میآید، یک قطعه فاسد میشود یک قطعه برای ریاحین است، یک قطعه برای اشجار یک قطعه برای حبوب، یک قطعه برنج عمل میآورد یک قطعه چغندر قند، یک قطعه برای بطیخ خربوزه یک قطعه هندوانه و هکذا هر قطعه یک حاصلی بعمل میآورد.

وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ باغستانها و کشت زارها و اشجار هر کدام یک نوع عمل دارد مثلا در گرمسیرها خرما عمل میآید یک نوع میوه هایی که حتی نسبت بفصول تفاوت میکند بعضی صیفی است بعضی شتوی، موقع کشت هر یک موقع مخصوصی است و موقع زرعش و برداشت حاصلش معین است شهرستانها قریه ها تفاوت بسیاری دارد.

صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ مشابه یک دیگر و غیر مشابه مثل دو نخله خرما لکن رنگ و طعم و کوچکی و بزرگی مختلف و مخصوصا توت و انگور این همه

ص: 304

اختلاف دلیل بر قدرت خالق آنها است با اینکه یک زمین است و یک هوا و یک فصل یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ یک آب تمام آنها را مشروب میکند.

وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ یکی شیرین است، یکی میخوش یکی تلخ، یکی خوش بو است یکی بدبو، یکی ثقالت دارد یکی تلیین میکند مخصوصا در مرکبات چقدر تفاوت هست.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ از امیر المؤمنین از معنای عقل سؤال کردند فرمود

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان

پرسیدند پس اینکه در معاویه بود چه بود فرمود نکری و شیطنت در قرآن هم میفرماید أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ حج آیه 45.

حکماء عوالمی قائلند: عالم عقول و عالم نفوس و عالم اجسام و قائل بعقول عشره هستند و میگویند عقل اول صادر از حضرت اله خداوند متعال و از عقل الاول از جهت وجودش عقل دوم و از جهت ماهیتش عرش و هکذا بترتیب که از جهت وجودش عقل آخر و از جهت ماهیتش فلکی مثل کرسی و افلاک سبعه و عقل عاشر را کدخدای عوالم سفلی میدانند و از این قبیل خیالات در ذهن آنها رسوخ کرده لکن صادر اول نور مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود و همچنین انوار مقدسه ائمه طاهرین و انبیاء و اولیاء و ارواح جمیع بنده گان که فرمود

(الارواح جنود مجندة)

و فرمود

(خلقت الارواح قبل الاجساد بالفی عام)

و عقل موهبت الهی است که بانسان مرحمت فرموده و دائر مدار تکلیف است و لذا دیوانه تکلیف ندارد لکن این عقل بسا تاریک میشود در ظلمت جهل یا بکوری قلب از شهوات نفسانی و صفات خبیثه یا پرده روی او میافتد از معاصی و لهویات مثل فاقد عقل میشود و عقل مدرک کلیات است چنانچه نفس مدرک جزئیات است و این جمله

ص: 305

بسط بسیط لازم دارد لکن از وضع تفسیر خارج است.

[سوره الرعد (13): آیه 5] .... ص : 306

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (5)

و اگر شما تعجب میکنی از این کفار بجا است جای تعجب است قول آنها که میگویند آیا زمانی که ما خاک شدیم آیا البته هر آینه خلقت تازه ای پیدا میکنیم.

توضیح کلام اینکه تغییر شیئی بشیئی سه نحوه است: 1- تغییر اوصاف و اعراض با حفظ حقیقت مثل اینکه صحیح مریض شود، جاهل عالم گردد. کافر مؤمن شود، سفید سیاه شود و امثال اینها.

2- انقلاب است که نوع تغییر کند با حفظ جنسیت مثل اصحاب سبت که میفرماید فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ بقره آیه 61 اعراف آیه 166. بلکه بسیاری در باطن بصورت حیوانات هستند و لو در ظاهر بصورت انسان و در بسیاری از مواقع بتوسط ائمه اطهار پرده برداشته میشد و بواطن آنها ظاهر میگردید و فردای قیامت هم یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است طارق آیه 9. و مثل خمر خلّ شود و غیر اینها، 3- استحاله است که حقیقت شیئی بکلی حقیقت دیگری شود مثل نطفه علقه شود، علقه مضغه شود، مضغه لحم و استخوان شود و امثال اینها خداوندی که قدرت دارد خاک را انسان کند و انسان را خاک کند باز قدرت دارد خاک را انسان کند چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ الحج آیه 5 و میفرماید هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ مؤمن آیه 66.

ص: 306

وَ إِنْ تَعْجَبْ از اینکه با این همه آیات و معجزات ایمان نمیآورند فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ از اینکه این همه آثار قدرت را مشاهده میکنند که از خاک و نطفه و علقه و مضغه انسان شدند باز میگویند أَ إِذا کُنَّا تُراباً که پوسیده شدیم و خاک شدیم مع ذلک أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ دو مرتبه انسان میشویم و مبعوث میگردیم و ما را زنده میکنند.

أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ اینها کسانی هستند که کافر شدند بپروردگار خود و اینها غلهایی در گردنهای خود دارند و اینها اصحاب آتش هستند.

أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ممکن است مراد از کافر بپروردگار دهریة و طبیعیین باشند که منکر وجود حق هستند و تمام موجودات را مستند بطبیعت میدانند چنانچه منکر معاد هم همین ها هستند و لکن کافر باللّه اقسام زیادی دارد مشرکین منکر توحید حق هستند، مجسمه که خدا را جسم میدانند مثل یهود و نصاری و بعض فرق عامه کافر باللّه هستند، کسانی که صفات زائد قائلند کافر باللّه هستند، منکرین عدل که خدا را عادل نمیدانند کافر باللّه هستند، حکمایی که خدا را علت میدانند و انفکاک معلول را از علت محال میدانند و لذا عالم را قدیم میدانند و سلب قدرت و اختیار میکنند کافر باللّه هستند و این آیه شریفه و لو بیان قسمت اول باشد لکن در حکم و عقوبات تمام شرکت دارند بلکه کافر برسول و مبدع در دین و منکر ضروریات دین و انکار امامت ائمه اثنی عشر و لو اسم کفر بر آنها صادق نباشد قطعا ضلالت است بلکه بعض آنها کافر و نجس هستند

ص: 307

مثل نواصب و اشباه آنها و تمام مشمول هستند.

أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ ممکن است مراد از اغلال موانع قبول ایمان باشد مثل تقلید آباء، عصبیت، عناد، کبر، حب جاه، هوای نفس، حب دنیا، ملهیّات و امثال اینها. و ممکن است مراد اغلال آتشی فردای قیامت باشد که میفرماید خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ الحاقه آیه 30 الی 33. و نیز میفرماید إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 73. و غیر اینها از آیات.

وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ تفسیرش گذشت.

[سوره الرعد (13): آیه 6] .... ص : 308

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ (6)

و طلب تعجیل میکنند از شما بدی را پیش از خوبی و بتحقیق گذشت از پیش از آنها امثالی و بدرستی که پروردگار تو هر آینه شدید است عقاب او وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ سیئه مقابل حسنه است و استعجال سیئه طلب عذاب است چنانچه میفرماید وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ انفال آیه 32.

و حسنه مغفرت الهی و مثوبات آخرتی است یعنی اینها بعوض اینکه ایمان بیاورند و از خدا طلب مغفرت کنند نسبت باعمال گذشته آنها از شرک و کفر و معاصی، طلب عذاب میکنند. در قضیه غدیر آن ملعون برخواست و گفت اگر این نصب علی بر خلافت از جانب خداست صاعقه بیاید و مرا بسوزاند صاعقه آمد

ص: 308

و او را سوزانید و مثل آنکه گفت

(النار و لا العار)

و بر عکسش ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمود

(الموت خیر من رکوب العاری و العار خیر من دخول النار)

و بعضی گفته اند سیئة کفر و شرک و معاصی است و حسنه ایمان و تقوی و عمل صالح است اینها اختیار اولی را کردند و ترک ثانوی و بعضی گفتند سیئه تعجیل در عذاب است و حسنه انظار و مهلت است مثل انظار مدیون در مطالبه دین که میفرماید وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ بقره آیه 28.

وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ امم سابقه مثل قوم نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی که در اثر کفر و شرک و تکذیب انبیاء و معاصی بچه عقوباتی گرفتار شدند و ضرب المثل شد بر دیگران.

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ خداوند واسع المغفرة است لکن در محل قابل که ایمان باشد و لو قبل الموت بر فرض که هفتاد سال در شرک و کفر ظلم معاصی بسر برده باشد که فرمود

(الاسلام یجبّ ما قبله)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ است بر کسی که بی ایمان از دنیا رفته باشد و لو هفتاد سال در عبادت و اطاعت سیر کرده باشد که میفرماید أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ، آل عمران آیه 21، و بسیاری از آیات دیگر.

[سوره الرعد (13): آیه 7] .... ص : 309

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ (7)

و میگویند کسانی که کافر شدند چرا نازل نمیشود بر این مدعی رسالت از طرف پروردگارش آیه و نشانه ای خدا میفرماید تکلیف تو انذار است و از برای

ص: 309

هر قومی هدایت کننده ای هست.

یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ مراد آنها از آیة توقعاتیست که بهانه میکنند مثل وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسراء آیه 92 الی 95 و امثال این توقعات و ما در مجلد اول کلم الطیب مفصلا بیان کرده ایم که معجزات انبیاء نباید ملعبه ناس باشد که هر چه هر که بگوید انجام دهد بلکه همین اندازه کافیست که حجت تمام شود و لو بیک معجزه آنهم در تحت اختیار نبی نیست فعل الهی است که بدست او ظاهر میشود که بمنزله نشانی و مهر و امضاء است که از جانب او آمده.

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ فقط باید نبیّ انذار کند و بشارت دهد لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44.

وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ از اول دنیا زمان آدم تا انقراض عالم باید حجت روی زمین باشد (اما ظاهرا مشهودا او غائبا مستورا)

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها)

و این جمله دلیل محکم و متقن است بر اینکه خلفاء حضرت رسالت باید تا دامنه قیامت باشند که حجت بر خلق تمام شود و در این باب اخبار بسیاری داریم بالغ بر بیست و شش حدیث مفصّل و مختصر در تفسیر این جمله که لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ تفسیر شده بائمه طاهرین هر کدام در زمان خود و در بعض این اخبار حسب و نسب و اسم هر یک را معین فرموده حتی غیبت حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف را و ظهور آن بزرگوار و پرکردن زمین را از عدل و قسط بیان فرموده اند.

ص: 310

[سوره الرعد (13): آیه 8] .... ص : 311

اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ (8)

خداوند میداند آنچه را که حمل میکنند و حامله و آبستن میشوند هر انثایی و چه موقع وضع حمل او میشود چه مدت حمل کم باشد و چه زیاد از متعارف و هر چیزی در نزد خداوند بمقدار معینی است.

اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی یکی از علوم خمسه که در قرآن فرموده همین حمل در ارحام است که میفرماید إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ لقمان آیه 34. میداند ذکر است یا انثی تام الاجزاء است یا ناقص رنگ و شکل او زیبا است یا زشت وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ تفسیرات زیادی بر این جمله شده 1- اینکه مدت حمل غالبا نه ماه است ولی اقل مدت شش ماه است چنانچه یحیی و حضرت ابی عبد اللَّه علیهما السلام شش ماهه متولد شدند و اکثر مدت یک سال است و بینهما متوسطات تغیض راجع باقل است و تزداد راجع باکثر.

2- اینکه تغیض بمعنی سقط است که قبل المدت بدنیا میآید و تزداد راجع به اینکه زائد بر یکی است باصطلاح دو قلو.

3- تغیض بمعنی ناقص الخلقه و تزداد بمعنی عضو زائد مثل شش انگشتی و نحو او و مانعی ندارد که شامل جمیع اینها شود زیرا تمام آنها را خداوند عالم است وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ قبل از خلقت و بعد، ازلا و ابدا تمام نزد خدا معلوم است و محدود خردلی تخلف نمیکند آنی جلو و عقب نمیافتد

ص: 311

[سوره الرعد (13): آیه 9] .... ص : 312

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ (9)

خداوند متعال عالم است بآنچه بر شما غیب است و بآنچه ظاهر و هویدا است و بزرگ و رفیع و اعلی من کل شیئی.

عالِمُ الْغَیْبِ در موضوع علم غیب بعضی مثل عامّه گفتند علم غیب مختص بخداوند است احدی عالم بغیب نیست جز ذات مقدس او، و بعضی مثل خاصّه گفتند پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السلام هم عالم بغیب هستند توضیح کلام- اینکه علم غیب امر نسبی است آنچه مختص بذات مقدس او است و ممکن نیست احاطه باو منحصر است بپروردگار مثل علم ذات بذات و بصفات ذاتیه چون غیر متناهیست و محدود نیست و ممکن هر چه علمش بالا رود محدود است و محدود احاطه بغیر محدود ندارد لذا میفرماید

(ما عرفناک حق معرفتک)

حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا اقول- رسیدن خس بقعر دریا محال عادی است و بالاخره قعر دریا هم محدود است ولی نسبت محدود بغیر محدود اگر بگویی مثل قطره است نسبت بدریا غلط گفته ای زیرا دریا هم محدود است و امّا نسبت بقضایای آینده آنچه از جانب حق افاضه شود بانبیاء و ائمه علیهم السلام بر دیگران غیب است حتی بر مؤمنین که علم دارند بظهور حضرت بقیة اللَّه [عج و برجعت ائمه طاهرین علیهم السلام و بقیام قیامت علم غیب است بر منکرین در قرآن مجید هم میفرماید عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جن آیه 26.

وَ الشَّهادَةِ آنچه که واقع شده و بمحل ظهور رسیده إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ آل عمران آیه 4 وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ

ص: 312

فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ

ابراهیم 41 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی اعلی آیه 7 الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ کبریایی حق در حدیث است میفرماید

اللَّه اکبر من ان یوصف

هر چه بگویی کم گفته ای و علوّ رتبه سبحان ربی الاعلی رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ مؤمن آیه 15.

[سوره الرعد (13): آیه 10] .... ص : 313

سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)

و مساوی است و تفاوتی نمیکند در علم الهی از افعال شما بندگان کسی که در سرّ و پنهانی قولی بگوید یا در ظاهر و علنی بآن اظهار کند و کسی که او طلب خفاء کند بشب و کسی که در روز ظاهر و آشکار سیر در مقاصد خود کند.

سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ شبانه مخفیانه یک تصمیماتی بگیرند یا روز آشکارا علنا اظهار کنند در علم الهی که عالم بما فی الضمیر است و لا یخفی علیه خافیة فی السماء و الارض تفاوتی ندارد.

وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ شب طلب خفاء کند که بر دیگران پنهان باشد یا در ضمیر خود تصمیمی بگیرد یا با هم مسلکهای خود وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ در روز در بازار علنا اظهار کند.

تنبیه- این مقدار زیاد که در قرآن مجید در بسیاری از آیات خداوند تذکر میدهد که علم الهی أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً چیزی بر او مخفی نیست عالم بغیب است برای اینست که تمام فرق باطله حتی حکماء و متکلمین از قبل از اسلام و بعد از اسلام درباره علم الهی اختلافات زیادی دارند حتی گفتند بیست و پنج قول در علم الهی گفتند و سبزواری هم در منظومه اشاره دارد که میگوید:

ص: 313

(و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلولاته)

الی آخر ابیاته برای اینست که علم را زائد بر ذات میدانند و صفت زائده میگویند و عارض بر ذات یا مسئله علت و معلول که علت علم بمعلول ندارد یا مزخرفات دیگر لکن بعد از آنکه ثابت شد که ذات اقدس حق صرف الوجود و محض الوجود و بحث الوجود غیر متناهی عدّة و شدّة و مدة البته بوحدته جمیع مراتب وجود را دارا است و علم و قدرت و حیات و عظمت و کبریایی و سایر صفات ذاتیه از مراتب وجود است و همین نحو که ذات غیر متناهی است این مراتب هم غیر متناهیست محدود نیست علم، قدرت، حیات و غیر اینها و تعبیر بکل شیئی یا بما فی الضمیر و نحوها از ضیق عبارت است و اللَّه العالم.

[سوره الرعد (13): آیه 11] .... ص : 314

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (11)

از برای انسان پیش آمد و وارداتی است از بلیات و تصادفات چه از جلو روی او و چه از عقب سر او و خداوند ملائکه حفظه برای هر فرد معین فرموده که او را حفظ کنند بامر و اجازه حضرت حق محققا خداوند تغییر نمیدهد نعمتها و تفضلات خود را بهیچ قومی مادامی که آنها تغییر ندهند و چون تغییر دادند آنچه بخود آنها است خداوند هم تغییر میدهد و زمانی که اراده فرمود برای آنها بلاء سویی پس احدی نیست که بتواند جلوگیری کند و نیست از برای آنها ناصر و حافظ و معینی.

در دنیا بلاهای گوناگون دارد که فرمودند درباره دنیا

دار بالبلاء محفوفة

ص: 314

خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردند که افلاطون حکیم کلامی گفته (الحوادث سهام و الافلاک قسیّ و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفرّ) حضرت فرمود فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ ذاریات آیه 50.

بالجمله تا مادامی که انسان بوظائف دینی خود عمل میکند خداوند هم او را در کنف خود حفظ میفرماید و ملائکه حفظه جلوگیری میکنند از بلیات و واردات بلکه نعمتهای خود و تفضّلاتش بر آنها زیادتر میشود اما اگر تغییر داد شکر نعمتها را نکرد طغیان و سرکشی و بی حیایی و بی عفتی و ظلم و تعدی و تجاوزات او زیاد شد خداوند هم تغییر میدهد.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

آیا فکر نمیکنید که خداوند اقوام سابقه را پس از طغیان و سرکشی بچه بلاهایی هلاک کرد قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم، لوط، شعیب، موسی و غیر اینها.

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

[سوره الرعد (13): آیه 12] .... ص : 315

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ (12)

او است خداوندی که بشما ارائه میدهد برق را هم موجب خوف میشود و هم مورث طمع و انشاء میفرماید ابر را با ثقالت و سنگینی.

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ برق ظاهر میشود از شکاف ابرها خَوْفاً وَ طَمَعاً بعضی گفتند خوف صاعقه که بسا یک قسمت را برق میزند و میسوزاند و طمع نزول غیث و باران بعضی گفتند خوف از نزول باران برای مسافر که سدّ طریق میشود و طمع برای کشت و زرع و تلطیف هوا و جریان انهار و زیادتی آب چاهها

ص: 315

و چشمه ها، بعضی گفتند خوف از شدت باران و خرابی عمارات و طغیان سیل و طمع برای رشد اشجار و زرع و ریاحین و امثال اینها.

ما می گوییم تمام این برقها و ابرها و بارانها و برفها هم منافع زیادی دارد و هم مضاری دارد حتی مثل برودت هوی و شدّت سرما نسبت ببلاد و قری حتی نسبت بمنازل و نسبت باشخاص مختلف میشود هم موجب خوف است و هم موجب طمع وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ ابرها بسا رقیق است یا باران نمیدهد و در هوی از هم میپاشد و بسا تیره و محکم است که میبارد. سحاب جمع سحابة است و ثقال جمع ثقیل و این جمله عطف بیریکم است مدخول هو الذی.

[سوره الرعد (13): آیه 13] .... ص : 316

وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ (13)

و تسبیح میکند رعد با حمد الهی و ملائکه از خوف الهی و ارسال میشود صاعقه ها پس اصابت میکند بآن صاعقه ها کسی که مشیّت الهی تعلق گرفته و با این همه آیات این کفار مجادله میکنند درباره خداوند متعال و او است سخت گیر.

وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ مفسرین گفتند تسبیح رعد و حمد پروردگار دلالت است بر تنزیه پروردگار و جامع بودن بر جمیع صفات حمیده و بعبارت دیگر تسبیح و حمد تکوینی است و ما مکرر گفته ایم و صریح آیات و نصوص اخبار است که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات و غیر اینها شعور و ادراک دارند و تسبیح میکنند و حمد الهی بجا میآورند چنانچه صریحا میفرماید:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ

ص: 316

وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ

اسراء آیه 46، اگر مراد تسبیح تکوینی بود می فهمیدیم چون دلالت بر وجود صانع دارند سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حدید- حشر- صف آیه 1.

جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم

حتی همین آیه شریفه صراحت دارد زیرا عطف میدهد و الملائکة و معلوم است تسبیح ملائکه تشریعیست بلکه قرینه دیگر هم دارد کلمه من خیفته تسبیح تکوینی از روی خوف نیست بلکه قهری است و بدون اختیار.

و از برای خوف گفتند سه قسم خوف داریم خوف از معاصی و کفر و شرک و ظلم و امثال آنها که بچه عقوباتی دنیوی و اخروی گرفتار میشود و این در اثر ایمان است. و خوف در کوتاهی در بندگی. و خوف از عظمت و کبریایی خداوند که خوف ملائکه از این راه است.

و از برای خوف ممدوح سه درجه است: 1- جلوگیری کند از معاصی کبار 2- از کلیه معاصی. 3- از خطور معصیت در قلب که مقام عصمت است و بالاتر از عصمت حتی از ترک اولی که خاصّ محمد و آل او است.

وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ صاعقه آتش است که از طرف بالا نازل میشود و یک قسمتی را میسوزاند مثل صاعقه ثمود و قوم شعیب و بسیار دیگری از امم ماضیه فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ هر که استحقاق این نوع از عذاب را داشته باشد وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ یا منکر وجود حق است یا مشرک است یا تکذیب رسولان حق میکند یا در ضلالت است و مجادله بحث و لجاج است که حق را باطل کند و باطل را اثبات کند.

وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ از برای محال تفاسیری کرده اند لکن در اخبار

ص: 317

بشدید الغضب و شدید العقاب و شدید العذاب تفسیر شده.

[سوره الرعد (13): آیه 14] .... ص : 318

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ إِلاَّ کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلالٍ (14)

از برای خداوند است دعوت حق و کسانی که میخوانند از غیر از خدا آلهه خود را اجابت نمیکنند آلهه آنها را و آنها اجابت نمیشوند از برای خود بشیئی مگر مثل کسی که دست دراز کند بسوی آب برای اینکه برساند بدهان خود و سیراب شود و حال نیست او برساندن آب بدهان و نیست دعوت کفار مگر در ضلالت.

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ چند نحوه میتوان تفسیر کرد 1- اینکه آنچه خداوند دعوت فرموده بتوحید و تصدیق انبیاء و ایمان و سعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک نشأتین حق است و تخلف نپذیرد.

2- دعاء و طلب حوائج باید از جانب خدا باشد بغیر او توجه نباشد دعوتی که نتیجه دارد و بهدف اجابت میرسد از خداوند متعال است که میفرماید وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 62.

3- کلمه اخلاص لا اله الّا اللَّه حق است که حضرت رضا علیه السّلام در حدیث سلسلة الذهب فرمود خداوند متعال میفرماید

(کلمة لا اله الّا اللَّه حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی)

لکن بجمیع دلالاتش مطابقی التزامی اقتضایی مطابقی توحید عبادتی است التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی اقتضایی تصدیق جمیع فرمایشات او درباره عقائد که حضرت رضا [ع فرمود

(انا من شروطها)

ص: 318

وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ مفسرین گفتند مراد اصنام هستند که دعوت آنها لا ینفع است ولی آیه عموم دارد هر کس بغیر خدا توجه کرد ناامید میشود چنانچه در حدیث قدسی است که فرمود

(و عزّتی و جلالی لاقطعنّ امل آمل غیری).

دست حاجت چه بری پیش خداوندی بر که کریمست و رحیمست و غفور است و ودود

کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

إِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ مثل توجه و حاجت بغیر خدا مثل کسی است که تشنه باشد و دست دراز کند که آب بردارد و شرب کند ولی نمیتواند یا برای دوری آب یا برای سستی دست یا برای وجود مانعی از برای او بالاخره تشنه میماند.

وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ بهر چه و بهر که توجه کند و از او حاجت طلبد جز گمراهی و ضلالت برای او چیزی نیست و مأیوس میشود.

[سوره الرعد (13): آیه 15] .... ص : 319

وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (15)

و از برای خداوند سجده میکند هر کس که در آسمانها و زمین است یا بالطوع و الرغبة یا بالکره و الاجبار و سایه آنها در اول صبح و در آخر روز است وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ ملائکه مقربین و عالم ارواح و نفوس و ملائکه رحمت و غضب و حور و غلمان بهشت.

و الارض جن و انس و بقرینه کلمه من که برای ذوی العقول است و الا جمیع موجودات از شمس و قمر و کرات علویه و حیوانات و نباتات و جمادات

ص: 319

سجده میکنند چنانچه میفرماید وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ نحل آیه 51 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 18 و بسیاری از آیات دیگر و مراد از سجده خضوع و خشوع و تمکین و ارادت و تسلیم به قضا و قدر الهی است.

طوعا و کرها طوع برغبت و میل تسلیم جمیع واردات میشوند و میدانند تمام موافق با حکمت و مصلحت است و ایکال امر بخدا میکنند و راضی بقضاء حق هستند. و کره کراهت از این واردات دارند و تمکین نیستند ولی خواهی نخواهی قضاء الهی جاری میشود و چاره ای ندارند و این اختصاص بکفار ندارد بسیاری از مسلمین و عوام کالانعام بمجرد یک پیش آمدی بسا کافر میشوند و خدا را عادل نمیدانند و راضی نیستند و کلمات زشت میگویند و جسارت میکنند در حدیث قدسی است

(من لم یصبر علی بلائی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربّا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی.

) وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ مفسرین بعضی گفتند انسان که سجده میکند سایه او هم سجده میکند بعضی گفتند بدنش سجده میکند و قلبش نمیکند چون بر غیر خدا است بعضی گفتند سایه او متمایل میشود از جانبی بجانبی صبح سایه بطرف مغرب است شام بطرف مشرق.

لکن آنچه بنظر میرسد اینکه سایه هر چیزی روی زمین افتاده و این جمله در مقام مدح اهل عبادت است که مثل سایه در صبح و شام بخاک میافتند در حال نماز و بعید نیست که مراد بالغدو و الاصال روز و شب باشد که شامل تمام اوقات صلوات شود و اللَّه العالم.

ص: 320

[سوره الرعد (13): آیه 16] .... ص : 321

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16)

بفرما باین مشرکین کیست پروردگار آسمانها و زمین بفرما اللَّه است بگو بآنها آیا پس از این گرفتید شما از غیر خداوند عالم اولیائی مثل اصنام و غیر آنها که مالک نیستند از برای نفوس خود نفعی و نه ضرری بگو آیا مساوی هستند کور و بینا یا آیا مساوی هست تاریکی ها و نور آیا قرار دادند از برای خدا شریکهایی که خلق کنند مثل آنچه خلق فرمود خداوند پس تشابه کند خلق بر آنها بفرما خداوند خالق هر چیزی است و اوست یکتای بی همتا قاهر بر تمام مخلوقات.

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ البته آنها اقرار میکنند که خداوند متعال است چنانچه در آیات دیگر تصریح دارد باقرار آنها که میفرماید وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ عنکبوت آیه 61 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 63 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ لقمان آیه 24- زمر آیه 39 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ زخرف آیه 8 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ زخرف آیه 87 و غیر اینها از آیات.

ص: 321

قُلِ اللَّهُ اگر آنها اقرار نمیکنند شما بفرما بآنها که خالق آسمانها و زمین اللَّه است و پس از آنکه نتوانند انکار کنند قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ استفهام انکاری است بفرما بآنها پس از اینکه خالق منحصر باو است پس چرا شما اتخاذ کرده اید از غیر خدا اولیائی را مثل بتها و مثل ظلمه و ارباب حاجات که اینها لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا اینها نسبت بخود قدرت بر ایصال نفعی و دفع ضرری ندارند چه رسد نسبت بشماها که بشما نفعی رسانند یا دفع ضرری کنند.

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ البته کور راه را گم میکند و بسا در پرتگاهها میافتد و تصادفاتی بر او پیش میآید و اما بصیر در جاده مستقیم سیر میکند و بزودی بمقصد میرسد و از تصادفات مصون میگردد و کوری قلب هزار درجه بدتر از کوری سر است بخصوص هر شیّادی و دزدی و دشمنی او را براههایی بی راهه میکشد چه شیاطین جنّی و چه انسی و اما قلب بینا حق را مشاهده میکند و رو بباطل نمیرود.

أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ ظلمت جهل و هوای نفس و حبّ دنیا و سیاهی قلب و کثرت معاصی کجا مساویست با نور علم و ایمان و نور عقل که تمام حقایق بتوسط آن مشاهده میشود بالاخره سعادت منوط بنور ایمان و بینایی قلب است هر کدام نباشد شقاوت و هلاکت است.

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ آیا اینها برای خدا شریک قرار داده که اینها هم چیزی را خلق کرده باشند مثل آنچه خدا خلق فرمود.

فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ که معلوم نباشد که این مخلوقات مخلوق کی هستند اینها که قدرت بر خلق یک مورچه و پشه ندارند چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً

ص: 322

لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ

حج آیه 72.

قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ افعال مختصه بذات اقدس حق: خلق و رزق و اماته و احیاء و صحت و مرض و عزّت و ذلّت و غنی و فقر است وَ هُوَ الْواحِدُ بوحدة ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری در هیچ مرتبه شریک، عدیل، مثل ندارد القهّار قاهر بر هر چیزی کسی نمیتواند عرض اندام کند در مقابل او.

[سوره الرعد (13): آیه 17] .... ص : 323

أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)

خداوند نازل فرمود از طرف بالا آب را پس سیل پیدا کرد رودخانه ها باندازه خود پس سیل برداشت بر خود کف بسیار بلندی و از چیزهایی که آب میکنید از معادن مثل طلا و نقره و سایر فلزّات و کثافات آنها خارج میشود و خالص آن باقی میماند برای زینت یا متاع اوانی که آنها کثافات آنها مثل کف های رودخانه ها است همین نحو مثال میزند خداوند حق و باطل را پس آنچه کف و کثافات است از بین میرود و آنچه موجب نفع بشر است باقی میماند همین نحو خداوند مثالهایی میزند.

خداوند در این آیه شریفه دو نحوه مثال میزند برای تمیز حق و باطل یک نحوه اینکه أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً خداوند ارسال رسل کرد، انزال کتب،

ص: 323

جعل احکام از عالم بالا توسط وحی و ملائکه مثل اینکه باران را از عالم بالا نازل میفرماید فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها در هر شهرستانی و قریه ای انبیاء و مبلّغین دین فرستاد باندازه استعداد آنها دعوت کنند و ارشاد و هدایت نمایند چنانچه در رودخانه ها و انهار بقدر احتیاج اهل آن آب و سیل فرستاد.

فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً همین نحوی که روی آب کفهای بسیار ظاهر میشود که بسا روی آب را میپوشاند همین نحو دعات باطله و مبلّغین سوء از مشرک و کافر و ضالّ روی حقایق و فرمایشات انبیاء و دستورات الهی را میپوشاند لکن مثل کف روی آب هستند باندک زمانی زایل میشوند همین چهار روز دنیا نحوه دیگر مثال میزند وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ این فلزات را که از معادن اخراج میکنند ابتداء مخلوط بکثافات است آن را بتوسط آتش آب میکنند و دور میاندازند و فلز خالص آن را بکار میزنند همین نحو حق و باطل مخلوط بیک دیگر است خداوند باطل را از حق جدا میکند و دور میاندازد و حق را خالص میفرماید.

ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ بعض این معادن و جواهرات برای حلی و زیور و زینت بکار میآید و بعضی برای اسباب دست از آنچه بشر احتیاج دارد مثل آهن مسّ، برنج، ورشو و نحو اینها.

زبد مثله این کثافات مثل کف دریاها است از بین میرود و خالصش بمصرف میرسد.

کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ باطل نابود میشود و حق بر جا و مستقر میماند فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً جفاء دور انداخته است یعنی از بین میرود و اثری از او باقی نمیماند چنانچه باطل چنین است که میفرماید قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً اسراء آیه 83 و زهوقا بمعنی ناچیز شده

ص: 324

وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ از جواهر و معادن فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ همین نحو که حق برای دنیا و آخرت نافع است باقی و ثابت است.

کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ چنانچه گفتند (من دأب المحصلین اعطاء الحکم بالمثال).

[سوره الرعد (13): آیه 18] .... ص : 325

لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)

از برای کسانی که قبول اجابت کردند از برای پروردگار خود خوبی بسیار خوبیست و کسانی که اجابت نکردند اگر بر فرض محال مالک جمیع آنچه در زمین است باشند از جواهرات و معادن و عمارات و نباتات و اراضی و مثل آنها را هم داشته باشند و فداء دهند که از عذاب نجات پیدا کنند پذیرفته نمیشود و سخت از آنها حساب کشیده میشود و جایگاه آنها جهنم است و بد منزلگاهیست.

لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی اجابت دعوت الهی ایمان و تقوی و عمل صالح است، و حسنی افعل التفضیل است که از همه خوبیها بالاتر است و یک قسمت آن را در چند آیه بعد بیان میفرماید و بالجمله خداوند دنیا و آخرت آنها را معمور میفرماید و بالاترین آنها رضای حق است که میفرماید وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 73 و نیز میفرماید قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ

ص: 325

تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ

آل عمران آیه 14.

وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ که ایمان نیاوردند و بکفر و شرک و ضلالت باقی ماندند، تکذیب انبیاء کردند، قرآن را مهجور کردند وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 32، احکام الهی را زیر پا گذاردند.

لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً تمام دنیا را بر فرض مالک شوند و یک دنیای دیگری را هم داشته باشند وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ که از عذاب الهی نجات پیدا کنند.

أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ مجرد ترک ایمان نیست از جمیع جزئیات اعمال آنها مؤاخذه میشود چنانچه میفرماید وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ انبیاء آیه 48.

وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ پس از عقبات قیامت و سختیهای آنها عاقبت جهنم است که در حدیث فرمود

(ان للقیمة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة) ثم تلا آیة شریفة فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ

معارج آیه 4.

[سوره الرعد (13): آیه 19] .... ص : 326

أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (19)

آیا پس از این بیان کسی که علم پیدا میکند که محققا آنچه نازل شده بسوی تو از پروردگار تو حق است مثل کسی است که او کور است فرق بین

ص: 326

این دو را جز این نیست که متذکر میشوند صاحبان عقل و قلب روشن.

أَ فَمَنْ یَعْلَمُ استفهام انکاری است یعنی البته مساوی نیستند کسی که علم و یقین پیدا کند ایمان بیاورد و تصدیق کند و زیر بار رود.

أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ قرآن مجید دستورات اسلامی وظائف دینی و آنچه خبر داده ای از احوال قیامت و آنچه تعیین فرموده ای در امر خلافت و دوره غیبت و زمان رجعت و سایر فرمایشات که تمام از جانب پروردگار تو بوحی بر تو نازل شد الحقّ حق است و خردلی تخلف ندارد.

کَمَنْ هُوَ أَعْمی چشم قلب او کور است که تعبیر میکنیم بکور باطن چنانچه میفرماید أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ حج آیه 45 إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ صاحبان لبّ کسانی هستند که قلب آنها آینه حق نما است و بنور علم روشن است و هوی و هوس چشم باطن آنها را کور نکرده و حبّ دنیا درب چشم آنها را نبسته و معاصی روی آینه قلب آنها را سیاه نکرده اینها متذکر میشوند که چه اندازه فرق است بین این دو طائفه که اگر بگوئیم بین آسمان و زمین است کم گفته ایم.

[سوره الرعد (13): آیه 20] .... ص : 327

الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ (20)

کسانی که وفاء میکنند بعهد الهی و نقض نمیکنند میثاق را.

خداوند صفات اولوا الالباب را بیان میفرماید در این چند آیه، 1- الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ عهد الهی اینست که میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 6 عبادت شیطان اطاعت او است و عموم دارد: طبیعی، مشرک، کافر، مخالف، ضال، مضلّ، فاسق، فاجر را

ص: 327

میگیرد تمام اطاعت شیطان است، اولوا الالباب بعهد الهی وفاء میکنند و از تمام این فرق خارج هستند.

2- وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ میثاق الهی اینست که میفرماید وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی الایة اعراف آیه 171 و میفرماید أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِیهِ اعراف آیه 168، اولوا الالباب نقض میثاق نمیکنند.

[سوره الرعد (13): آیه 21] .... ص : 328

وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (21)

و کسانی هستند که صله میکنند آنچه امر فرمود خداوند بصله آنها و میترسند از مخالفت اوامر الهی و خوف دارند از سوء حساب فردای قیامت یعنی بوظائف خود عمل میکنند صله ارحام میکنند. صله خدا و رسول و ذی القربی که سهم امام است میکنند، صله ذراری رسول که سهم سادات است میکنند صله فقراء زکاة میدهند، صله مؤمنین و مصارف دین مثل بناء مساجد و مدارس و طبع کتب دینی و نشر قرآن و ضیافت و صدقات جاریه و امن من مکر اللَّه ندارند که از گناهان کبیره است و خوف و خشیت دارند دائما از خوف الهی میلرزند و میترسند و اشک میریزند مشاهده کنید احوال پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرین با اینکه کوچکترین معصیتی از آنها صادر نشده بود و از سوء حساب فردای قیامت وحشت و خوف دارند.

ص: 328

[سوره الرعد (13): آیه 22] .... ص : 329

وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ (22)

و اولوا الالباب کسانی هستند که صبر میکنند قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه و بر پا میدارند نماز را و انفاق میکنند از آنچه روزی دادیم آنها را و در مقابل سیّئه حسنه میکنند دفع میکنند سیئه را بحسنه اینها از برای آنها عقبی الدار است وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ سه قسم صبر داریم: صبر در بلاء و مصائب، صبر بر زحمت عبادت و بندگی، صبر بر مخالفت هوای نفس و ترک معاصی الهیه که میفرماید إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 وَ أَقامُوا الصَّلاةَ اقامه صلوة مجرد اتیان بفرائض و نوافل نیست بلکه حفظ نماز است که از بین نرود نه مثل امروزه که اکثر ابناء نوع تارک الصلاة هستند آنها هم که نماز میگذارند اکثر جاهل باحکام و مسائل نماز هستند یا قرائت آنها صحیح نیست یا طمأنینه نماز را مراعات نمیکنند.

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً انفاق مجرد انفاق مالی نیست انفاق علم بجهّال و انفاق قوی در حوائج مؤمنین و در حفظ بیضه اسلام هم در خفاء و پنهانی و هم در علانیة.

وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ کسانی که بآنها عداوت و اذیت و جسارت میکنند آنها در مقابل بآنها احسان و محبّت میکنند.

أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ دار آخرت که بهشت باشد از برای آنها است و جزاء آنها و اجر آنها اینست که توصیف آن در آیه بعد شده

ص: 329

[سوره الرعد (13): آیات 23 تا 24] .... ص : 330

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ (23) سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ (24)

بهشتهایی که همیشه در آن مخلد هستند که معنی عدن است داخل میشوند در آنها و هر که را هم شفاعت کنند و صالح باشد یعنی قابلیت دخول بهشت داشته باشد که اهل ایمان باشد از پدران و زوجات و ذراری قبول میشود و با آنها داخل میشوند و ملائکه بر آنها نازل میشوند و سلام میکنند و بشارت سلامتی میدهند و میگویند سلام علیکم بواسطه آنکه صبر کردید پس خوب جائیست عقبی الدار شما، بعد از آنکه صفات کسانی که وفاء بعهد الهی کردند و نقض میثاق نکردند جزاء آنها را معین میفرماید که از برای آنها عقبی الدار چیست.

جنات عدن جنات جمع جنة است شامل میشود جنات ثمانیه را و عدن بمعنی ثبوت و استقرار است اشاره بخلود که با جنة الخلد قریب المعنی است و باین مناسبت معادن را معادن گفتند که در تخوم ارض و در دل سنگ کوه استقرار دارند.

یَدْخُلُونَها در تمام جنات آزاد هستند و از تمام آنها بهره مند.

وَ مَنْ صَلَحَ کسی که صلاحیت دخول جنت را داشته باشد و قابلیت داشته باشد که با ایمان از دنیا رفته باشد و لو آلوده بمعاصی باشد شفاعت اینها را میکنند مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ از باب مثال است و الّا هر که مناسبت نسبی یا حسبی داشته باشد مثل امّهات و اخوان و اخوات و اعمام و عمات و اخوال و خالات و ابناء آنها از ارحام و مثل ازواج ابناء و بنات و اب الزوجه و ام الزوجه و از اب الزوج و ام الزوج و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است میفرماید

(کل حسب و نسب منقطع یوم القیمة الّا حسبی و نسبی)

و این موفون بعهد اللَّه و غیر ناقضین

ص: 330

عهد اللَّه در این حکم با پیغمبر شرکت دارند بلکه میتوان گفت که اکثر مؤمنین با پیغمبر یا از حیث نسب یا از حیث حسب شرکت دارند، سادات که ذراری آن حضرت هستند بسیار از غیر سادات از طرف امهات در یک طبقه جزو ذراری میشوند و بسیار که از این جهت انتساب ندارند از حیث حسب داخل میشوند چون عیال سیده دارند یا جهت دیگر.

وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ کل باب جمیع ابواب جنة است که هشت باب دارد از جمیع ابوابش ملائکه بر آنها داخل میشوند با تحف و هدایا و تحیت آنها و بشارت آنها اینست که سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ سلام ملائکه بشارت است که در این جنات هیچ ناراحتی و خستگی و ملالی ندارید بواسطه اینکه در دنیا دارای صفت حمیده صبر بودید هم صبر بر قضاء و تقدیرات و بلیات و هم صبر بر مشقت عبادت و هم صبر جلوگیری از نفس اماره و شیاطین و فریب نخوردن از آنها پس خوب جایگاهی است بهشت از برای شما اینست این جزای اولوا الالباب است که دارای صفات مذکوره بودند.

اما جزای آنها که نقض عهد کردند و وفای بمیثاق نکردند:

[سوره الرعد (13): آیه 25] .... ص : 331

وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (25)

و کسانی که شکستند عهد الهی را از بعد از اخذ میثاق خداوند و قطع کردند آنچه را که خداوند امر فرموده بود بصله آنها و فساد کردند در زمین اینها اختصاص دارند بلعنت الهی و از برای آنها است جایگاه بدی دار جهنم.

وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ که عبادت و اطاعت شیطان و هوای نفس و متابعت

ص: 331

اهل ضلال از کفار و مشرکین و ضالین و مضلین و فاسقین و فاجرین کردند مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ که شریک بر خدا قرار دادند در عبادت و افعال و نظر بغیر او وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ نه صله رحم کردند و نه مراعات حقوق الهی و رسول و امام و ذراری رسول و فقراء و مؤمنین نمودند.

وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ بارتکاب معاصی و ملهیات و ظلم و تعدی و سایر مفاسد أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ بعد از رحمت و تفضلات الهی دنیا و آخرت وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ ص آیه 56.

[سوره الرعد (13): آیه 26] .... ص : 332

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ (26)

خداوند تبارک و تعالی بسط میدهد و توسعه رزق هر که را مصلحت باشد و حکمت اقتضاء کند و مشیّتش تعلق بگیرد و تنگ میگیرد و تضییق میفرماید هر که را اصلاح داند و اهل دنیا فرحناک میشوند باین امتعه دنیوی و توسعه آن و حال آنکه نیست این حیات دنیوی در جنب آخرت مگر یک مایه تعیشی تا مدت قلیلی چنانچه میفرماید وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ بقره آیه 34 اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ بسط رزق حکم و مصالحی دارد بسا در اثر عبادت و بندگی و توجه بخدا بسط میدهد که یکی از مثوبات دنیوی آنها است و بسا برای امتحان است که در توسعه دست از وظائف دینی خود برمیدارد یا عمل میکند و بسا توسعه یک نفر امتحان صد نفر میشود و بسا از راه غضب و عقوبت است لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

وَ یَقْدِرُ و همچنین ضیق معیشت حکمی دارد یکی آنکه آلوده بزخارف

ص: 332

دنیوی نشوند و متوجه حق گردند یکی عقوبت معاصی که موجب ضیق میشود یکی امتحان و غیر اینها.

وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا نوع بشر علاقه بزندگانی دنیا دارند و حال آنکه صد سال با یک روز تفاوتی ندارد بالاخره باید رفت گفتند حضرت نوح علیه السّلام دو هزار و پانصد سال عمر کرد موقع قبض روحش بملک الموت فرمود مثل اینست که از آفتاب آمدم بسایه.

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ حیات فانیه با حیات باقیه چه نسبتی دارد اگر بگوئیم مثل قطره است بدریا کم گفته ایم زیرا دریا هم فانی میشود تمام عمر دنیا با یک نفس برابر است فقط حیات دنیا برای تحصیل آخرت خوب است و الّا هر چه کمتر باشد بهتر است.

[سوره الرعد (13): آیه 27] .... ص : 333

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (27)

و میگویند کسانی که کافر شدند چرا نازل نمیشود بر او آیة که ما طلب میکنیم از او از پروردگارش بگو بدرستی که خداوند گمراه میکند هر که را بخواهد و هدایت میکند بسوی خود کسی را که بازگشت کند.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ آیات و معجزاتی که اقتراح میکردند چیزهایی بود که در آیات اشاره فرموده مثل وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی

ص: 333

تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ

اسراء آیه 92 الی 95 و مکرر گفته ایم که معجزه ملعبه کفار نباید باشد همین اندازه که حجت تمام شود و راه عذر بسته شود کافی است.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ مکرر گفته ایم که اضلال الهی اینست که چون بنده مخالفت کرد و از قابلیت هدایت افتاد و قساوت قلب پیدا کرد و سیاه دل شد و امید هدایت دراز نیست خداوند او را رها میکند و از خود دور میکند و دست لطف و عنایت را از سر او بر میدارد و از رحمت خود مأیوس میفرماید.

وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ انابه رجوع است از کفر و شرک و ضلالت بایمان از فسق و فجور و فحشاء باطاعت و عبادت از توجه بغیر خدا و توبه و پشیمانی از کرده های گذشته و هدایت خداوند توفیق و الهامات ملائکه در قلوب آنها و سهولت اسباب هدایت و القاء میل و رغبت بعبادت و بندگی و غیر اینها

[سوره الرعد (13): آیه 28] .... ص : 334

الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28)

کسانی که ایمان آوردند و قلوب آنها مطمئن شده بذکر خدا آگاه باشید که بذکر خداوند دلها مطمئن میشود.

از برای اطمینان دو معنی است یکی بمعنی ظن متاخم بعلم که او را علم عرفی میشمارند و ملاک احکام اغلب بر این اطمینان است که احتمال خلاف آن ضعیف است بحدی که عقلاء اعتناء بآن نمیکنند حجیه اخبار در نزد متقدمین که قریب العهد بودند بزمان ائمه علیهم السلام بر این اطمینان بود و خبر مطمئن الصدور نزد آنها صحیح بود و غیر آن ضعیف چون باحوال روات آشنا بودند لکن متأخرین چون از این بهره محروم بودند اخبار را چند دسته کردند اگر تمام روات عدل امامی باشند صحیح، اگر در بین آنها عدل غیر امامی باشد موثّق

ص: 334

اگر امامی غیر ثابت العدل باشد حسن، اگر ذکر روات نشده مرسل، اگر بین روات فاصله واقع شده مقطوع، اگر بعض روات فاسد باشند ضعیف و اصطلاحات دیگری هم دارند و اگر در اخبار مخالف نص قرآن یا ضرورت یا دلیل معتبر باشد مردود. و اگر اخبار معتبره معارض یکدیگر باشد باید رجوع کرد بباب مرجحات و ارجح را گرفت.

معنای دوم اطمینان فوق علم است چون علم هم ذی مراتب است بسا علم هست لکن خلجاتهایی و خطوراتی و خیالاتی و وساوسی در قلب خطور میکند لکن اطمینان از این عوارض مصون و محفوظ است و بهمین معنا است آیه شریفه در حق ابراهیم علیه السّلام وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی بقره آیه 262.

اقول- کم فرق بین هذا و بین من قال

لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا

و لذا یقین را سه مرتبه برای او گفتند: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین.

لذا میفرماید الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ که اطمینان قلب فوق ایمان است و راه تحصیل اطمینان ذکر خداست که میفرماید أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ و مراد فقط ذکر لسانی نیست بلکه ذکر قلبی که در هیچ حال خدا را فراموش نکند لذا میفرماید إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ اعراف آیه 200.

[سوره الرعد (13): آیه 29] .... ص : 335

الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)

کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند خوشا بحال آنها و نیکو بازگشتی دارند.

الَّذِینَ آمَنُوا معتقد بجمیع عقائد و ضروریات دین بدون اینکه چیزی

ص: 335

از آن را منکر شود یا چیزی بر او بیفزاید و در ایمان چهار امر معتبر است:

1- علم که شک و مظنّه کافی نیست. 2- اعتقاد و دلبستگی و دربند بودن 3- اقرار و اعتراف که جحود و انکار نباشد. 4- تسلیم.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اعمال صالحه عبارت از اتیان بواجبات شرعیه و مندوبات بر وجه صحیح جامع جمیع اجزاء و شرائط و خالی از موانع و منافیات هر چه بیشتر بهتر و اگر شرایط قبول را هم مراعات کنند عالی تر میشود.

طُوبی لَهُمْ طوبی دو طوبی داریم وصفی و اسمی: وصفی یعنی خوشی حال و آن باینست که بقدر خردلی ناراحتی نداشته باشد از حین موت الی الابد که آخر ندارد.

و اسمی شجره طوبی است که در قصر امیر المؤمنین است و شاخه های آن در تمام قصور مؤمنین سایه انداخته و هر چه متمایل باشند از آن شاخه بیرون میآید و تناول میکنند.

وَ حُسْنُ مَآبٍ چه بازگشتی است بهتر از اینکه بفرماید یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 28 الی 30، هم خدا از بنده راضی هم بنده خوشنود محشور با انبیاء و ائمه (ع) و صلحاء، و غیر این از آیات بسیاری که مشتمل بر بشارات زیاد هست برای مؤمنین رزقنا اللَّه.

[سوره الرعد (13): آیه 30] .... ص : 336

کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (30)

همین نحو فرستادیم تو را در یک امتی که گذشت از آنها از قبل از آنها

ص: 336

امت هایی برای اینکه تلاوت فرمایی بر آنها آنچه وحی نمودیم بسوی تو و آنها کافر میگردند بخدای رحمن بگو او است پروردگار من الهی نیست مگر او بر او توکل کردم و بسوی او است بازگشت جمیع افراد.

کذلک همین نحوی که انبیاء سلف نوح: هود، صالح، ابراهیم، لوط شعیب، موسی و عیسی را فرستادیم أَرْسَلْناکَ تو را هم فرستادیم فی امة زمان جاهلیت که سرتاسر دنیا را کفر گرفته بود از طبیعی، دهری، لا مذهب و مشرکین و مجوس و یهود و نصاری که تمام مشرک بودند بانحاء مختلفه.

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ امة آدم الی امة عیسی و علة ارسال تو برای اینست که لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ برای اینها تلاوت فرمایی و بیان کنی الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ آیات شریفه قرآن و دستورات دینی و وظائف شرعیه را.

وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ رحمن از اسماء خاصه خداوند است مثل اللَّه بخلاف رحیم که اطلاق بر غیر او هم میشود و کفر اینها شرک اینها است که سجده باصنام و آلهه خود میکنند که میفرماید وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً فرقان آیه 6.

قُلْ هُوَ رَبِّی بفرما رحمن پروردگار من است لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الوهیت مختص بذات اقدس او است جز او الهی نیست.

عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ من بر او ایکال امر کردم تمام امور بدست او است و بدون مشیت او هیچ امری تحقق پیدا نمیکند وَ إِلَیْهِ مَتابِ متاب از ماده توبه است بمعنی بازگشت یعنی بسوی او است بازگشت تمام جن و انس.

ص: 337

[سوره الرعد (13): آیه 31] .... ص : 338

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (31)

و اگر بدرستی که قرآن بنحوی بود که کوه ها باو از جا کنده میشد یا زمین پاره پاره میشد یا مرده ها باو بزبان می آمدند این کفار و مشرکین ایمان نمیآوردند و از قابلیت افتاده اند بلکه از برای خدا است و در تحت قدرت او است جمیع امور آیا پس از این مأیوس نشدند هنوز کسانی که ایمان آوردند اینکه اگر خداوند مشیّتش تعلق گرفته بود که باجبار تمام ناس را هدایت کند قدرت داشت.

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اشاره بآیه شریفه است که میفرماید لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ حشر آیه 21، که قلوب این کفار از سنگ و جبال سخت تر است چنانچه میفرماید ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً الی قوله تعالی وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ الایة بقره آیة 74، یعنی این قرآن مجید اگر بر کوه ها نازل میشد از جا کنده میشدند و دلهای اینها از جا کنده نشد و خوفی در دلهای آنها وارد نشد.

أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ اگر بر زمین قرائت میشد قطعه قطعه میشد و در دلهای آنها اثر نگذاشت.

أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی اگر بر مرده ها نازل میشد زنده میشدند و تکلم میکردند و اینها یک مرده هایی هستند که قرآن بر آنها نازل شد و زنده نشدند چنانچه میفرماید إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ

ص: 338

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ

نمل آیه 82 و 83، جواب لو در تقدیر است بواسطه وضوحش که این کفار و مشرکین دیگر قابل هدایت نیستند بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً تمام امور در تحت قدرت الهی است تا مشیت او تعلق نگیرد واقع نمیشود خداوند لطف و عنایتش نسبت بتمام بنده گان مساویست انبیاء بر همه آنها فرستاد و دستورات بر تمام داده شد عقل و قوّه و قدرت بجمیع آنها عنایت فرموده لکن مکرر تذکر داده ایم که تأثیر شیئی در شیئی مشروط بدو امر است باید فاعل تامّ الفاعلیه باشد و قابل هم تام القابلیة باشد خداوند در امر هدایت کوتاهی نکرده ولی این کفار و مشرکین از قابلیت هدایت افتاده اند بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و تقلید آباء و معایب دیگر.

أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا هنوز مأیوس نشده اند مؤمنین که این کفار و مشرکین ایمان نمیآورند اگر قابلیت داشتند هدایت میشدند.

أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً اگر قابلیت داشتند مشیت الهی هم تعلق میگرفت تمام ناس را هدایت میفرمود.

وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ و لا یزال یعنی همیشه و دائما کسانی که کافر شدند اصابه میکند بانها بواسطه افعال خبیثه و عقائد فاسده و عناد و اذیت بانبیاء و مؤمنین قارعة بلاء و مصیبت و عذابی بر خود آنها یا بر همجوار آنها تا زمانی که وعده الهی بیاید محققا خداوند خلف نمیکند وعده گاهی را که وعده داده.

ص: 339

وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا از زمان آدم ابو البشر الی زمان پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا از کفر و شرک و تکذیب انبیاء و اعمال خبیثه که از آنها صادر شده قارعة عذابهای مهلکه یا بدست مؤمنین از قتل و اسیری یا بنزول عذاب مثل صاعقه، صیحه، غرق، خسف و امطار حجاره و نحو اینها.

أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ یا بر قومی که نزدیک آنها بودند که موجب خوف آنها شود.

حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ وعده الهی یا فتح و فیروزی مسلمین و قلع و قمع کفار که میفرماید وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً نور آیه 55 و گفتیم مصداق اتم این آیه دوره رجعت ائمه اطهار است یا میعاد قیامت که در بسیاری از آیات تصریح فرموده مثل قوله تعالی قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ سبأ آیه 30 إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ چون خلف وعده قبیح است و از او صادر نمیشود بعلاوه خبر داده و کذب از او محال است صادق الوعد است.

[سوره الرعد (13): آیه 32] .... ص : 340

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (32)

هر آینه بتحقیق استهزاء شد بپیغمبران از قبل از تو پس مهلت دادیم برای کسانی که کافر شدند پس از آن گرفتیم آنها را پس چگونه است عقاب پروردگار لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ این جمله برای تسلیت خواطر مبارک حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که اگر این کفار و مشرکین شما را استهزاء میکنند مجنونت

ص: 340

میگویند، کذّاب و مفتری میپندارند، ساحر میشمارند چنانچه میفرماید وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً انبیاء آیه 36 همین معامله را کفار و مشرکین امم سابقه نسبت بانبیاء قبل داشتند بحضرت نوح استهزاء میکردند و همچنین سایر انبیاء که میفرماید وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ انعام آیه 10.

فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا املاء مهلت است و این املاء از راه لطف و عنایت نیست بلکه از راه عقوبت و عذاب است چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 179.

ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ اخذ شدید یا بعذابهای دنیوی هلاک میشوند چنانچه در امم سابقه بود یا بسختی جان دادن که در خبر دارد سخت تر از آنست که گوشت بدنش را مقراض کنند یا میل آسیا در تخم چشم بگردانند.

فَکَیْفَ کانَ عِقابِ از جان دادن که میفرماید وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 93، و پس از مردن فشار قبر و تاریکی و عذاب عالم برزخ الی یوم القیمة که در حدیث است میفرماید

اذا مات بن آدم قامت قیامته

و در قرآن میفرماید وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 100 و عذابهای صحرای محشر و خلود در جهنم وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا نساء آیه 84.

ص: 341

[سوره الرعد (13): آیه 33] .... ص : 342

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)

آیا پس از اینکه آن خداوندی که قیام قدرتی و احاطه قیمومی و علمی دارد بر تمام نفوس بآنچه کسب میکنند و عمل میکنند و این کفار و مشرکین قرار دادند از برای خداوند متعال شریکهایی بفرما بآنها که این شرکاء الهی را نام ببرید کیانند و در چه قسمتی شرکت دارند یا بشما خبر دهند بچیزهایی که هیچ مدرک علمی نیست برای آنها در روی زمین یا فقط بظاهر قول است دعوی بی دلیل بلکه زینت داده شده از برای کسانی که کافر شدند مکرها و حیله های آنها و بسته شده بر آنها راه حق و سعادت و کسی که خداوند او را گمراه بداند پس نیست از برای او هدایت کننده ای.

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بتمام خصوصیاتش از باطن و ظاهر و اعمال و کردار او وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

بِما کَسَبَتْ از امور قلبیه از عقائد و صفات نفسیه و افعال صادره از او وَ جَعَلُوا این مشرکین و کفار لِلَّهِ شُرَکاءَ مثل اصنام و شمس و قمر و کواکب و ملک و جن و گاو و آتش و شجر و غیر اینها قُلْ سَمُّوهُمْ بفرما این شرکاء شما چه اسمی دارند و چه سمتی بر آنها میتوان گذاشت خالقیت: رازقیت، اماته کننده، احیاء کننده، حافظیت، منعمیت، دافعیت و غیر اینها از صفات الهیه در این شرکاء شما هست.

أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ آیا خبر میدهند بخدا بچیزی که خداوند

ص: 342

نمیداند در زمین یعنی خدا میفرماید شریکی از برای من نیست اینها میگویند شریک هست آیا اینها میدانند آنچه را که خدا نمیداند خداوندی که وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ یونس آیه 61.

أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ سر زبانیست بدون معنی و حقیقت مثل کسانی که بیهوده سخن میگویند.

بل زیّن زینت دهنده شیطان است و هوای نفس و زخارف دنیوی و تقلید پیشینیان چنانچه میفرماید وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ انعام آیه 43 و آیات دیگر.

لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ مکر اظهار خوبی و باطن بر خلاف حیله و تزویر و پلتیک و تقلب و نفاق تمام اقسام مکر است.

وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ راه حق بر آنها بسته شده و صاد سبیل همین امور مذکوره است.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ اضلال الهی بخود وا گذاشتن است پس از آنکه قابل هدایت نباشد بواسطه قساوت قلب، سیاهی دل، حب جاه و مال و کثرت معاصی پس اگر تمام انبیاء بخواهند او را هدایت کنند ممکن نیست چون از قابلیت افتاده باید او را رها کرد هر چه میخواهد بکند چنانچه میفرماید وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ انعام آیه 68 فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 معارج آیه 43، ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3 و غیر اینها از آیات بلکه معامله با اینها اینست که:

[سوره الرعد (13): آیه 34] .... ص : 343

لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (34)

از برای آنها است عذاب در زندگانی دنیوی و هر آینه عذاب آخرت

ص: 343

سخت تر و شدیدتر است و نیست از برای آنها از خدا دافع و رافع از آن عذاب لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

ببلاها و مصائب و امراض یا بنزول عذاب از غرق و خسف و صاعقه و صیحه و غیر اینها یا بدست مؤمنین از قتل و اسارت و غیر اینها و روزگار بر آنها سخت و هم و غم و کرب متوجه آنها میشود و غیر اینها وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُ

جهنم آتش سلاسل اغلال حمیم غسّاق زقّوم و غیر اینها آنهم دوام داشته باشد و تمام شدنی نباشد ابد الاباد.

وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ

و نیست از جانب خدا برای آنها کسی که بتواند جلوگیری از عذاب کند.

[سوره الرعد (13): آیه 35] .... ص : 344

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرِینَ النَّارُ (35)

مثل بهشتی که وعده داده شده باهل تقوی جاری میشود از زیر آنها نهرهایی و خوراک آن بهشت دوام دارد و سایه های بهشت اینست عاقبت کسانی که دارای تقوی باشند و عاقبت کفار آتش است.

مثل الجنة گفتند مثل بمعنی صفت و صورت است یعنی صورت بهشت و صفت او اینست که لکن مثل بمعنی تشبیه است چون اوصاف بهشت و جهنم را نمیشود بیان کرد لذا باید برای تقریب بذهن بآنچه در دنیا مشاهده شده مثل زد پس اگر کسی در دنیا باغستانی بسیار وسیع داشته باشد و تمام مشجر باشد که سایه انداخته باشد تمام صفحه آن را و نهرها در خلال آنها جاری باشد و در تمام فصول پر از فواکه و میوه ها باشد و دائما سبز و خرّم باشد آن بهشتی است که الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ این نحوه است و بدین صورت و خصوصیات است که

ص: 344

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یعنی از پای اشجار نهرها جاریست که انهار بهشت را بیان میفرماید مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 5.

أُکُلُها دائِمٌ که تمام میوه ها و سایر مأکولات تمام شدنی نیست هر چه بردارند باز جای خود هست الی الابد و ظلها سایه های اشجار هم دوام دارد تغییر نمیکند بلکه زیر سایه عرش الهی هستند.

تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا مراتب تقوی مکرر ذکر شده: تقوای از عقائد فاسده، از اخلاق رذیله، از معاصی کبار، از کلیه معاصی، از مکروهات از خطورات شیطانی، از زخارف دنیوی، از ما زاد از مقدار ضرورت از توجه بغیر خدا وَ عُقْبَی الْکافِرِینَ النَّارُ آتش جهنم و سایر عذابها.

[سوره الرعد (13): آیه 36] .... ص : 345

وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (36)

و کسانی که دادیم آنها را کتاب خوشنود و فرحناک شدند بآنچه نازل شده بسوی تو و بعض احزاب کسانی هستند که انکار میکنند بعض ما انزل را بگو جز این نیست که من مأمور شده ام اینکه بپرستم و عبادت کنم خداوند متعال را و شریک قرار ندهم و شرک نیاورم باو بسوی او است دعوت من و بسوی او است بازگشت من.

در این آیه شریفه پس از صرف نظر از کلمات مفسرین می گوییم وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ که یهود و نصاری باشند که توریة و زبور و انجیل بر آنها

ص: 345

نازل شده و بشاراتی که در آنها بوجود مبارک شما داده شده و انتظار مقدم شما را داشتند و بشما ایمان آوردند یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ از قرآن مجید و دستورات دینی و فرامین الهی چون در قرآن تصدیق انبیاء سلف را مخصوصا موسی و عیسی را فرموده و معجزات آنها را بنحو اتم بیان کرده و ایمان بآنها را واجب فرموده و کتابها و صحف آنها را از جانب خدا دانسته بسیار فرحناک و خوشنود شدند.

اما آنهایی که عناد و عصبیت و کبر و نخوت و شرک و کفر ورزیدند وَ مِنَ الْأَحْزابِ یعنی بعض احزاب از مشرکین و یهود و نصاری که بکفر خود باقی ماندند مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ زیرا در قرآن کفریات آنها را و مزخرفاتی که در این تورات رائج آنها بوده و فسادهایی که روی زمین کردند از قتل انبیاء و شرک بخدا و افتراء بخداوند متعال و اعمال زشت آنها و بدعتهای آنها در دین اینها را انکار کردند و گفتند کذب است و چنین نبوده.

قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ بآنها بفرما فقط من مأمور هستم اینکه پرستش کنم خداوند را وَ لا أُشْرِکَ بِهِ نه آدم را پسر خدا میدانم و نه عزیر را و نه عیسی را و نه سائر افراد بشر را و نه گوساله را و نه سایر آلهه شما را پرستش کنم و نه ملائکه را دختران خدا میدانم.

إِلَیْهِ أَدْعُوا فقط دعوت بتوحید میکنم وَ إِلَیْهِ مَآبِ بازگشت من بسوی او است توجه باو نظر باو توکّل باو میگویم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 37] .... ص : 346

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ (37)

و همین نحو ما نازل کردیم قرآن را مشتمل بر حکم و مصالح بلسان عربی

ص: 346

و هر آینه اگر متابعت کردی هواهای نفسانیه آنها را و توقعات و خواهشهای آنها را نیست از برای تو بعد از آنکه آمده است تو را از علم ولیّی و ناصری و نه نگهبانی.

و کذلک یعنی همین نحوی که کتب و صحف انبیاء سلف را نازل کردیم مشتمل بر حکم و مصالح بلسان قوم آنها همین نحو أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا مشتمل بر حکم و مصالح بلسان عرب که میفرماید وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ابراهیم آیه 4، و حکم در این آیه بمعنی حکمت و مصلحت است مثل آیه شریفه أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ انعام آیه 89 وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ برای دفع خواهش کفار از پیغمبر اکرم [ص که متابعت هوای نفس آنها کند و این خطاب اگر چه پیغمبر است لکن تکلیف جمیع مسلمین است که نباید متابعت کفار و مشرکین کنند و مقاصد آنها را اجراء کنند و رفتار آنها را اخذ کنند چنانچه امروز بسیار رواج پیدا کرده بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ که جایی برای شبهه باقی نگذاشته و تمام حقایق را مکشوف و روشن و واضح فرموده.

ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ توقع نداشته باش که خداوند تو را نصرت فرماید یعنی خداوند تو را نصرت نمیفرماید و لا واق و نگهداری نمیکند کسی که متابعت اینها را کند خداوند بخودش وا میگذارد.

[سوره الرعد (13): آیه 38] .... ص : 347

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ (38)

و هر آینه بتحقیق فرستادیم رسولانی از پیش از تو و قرار دادیم از برای

ص: 347

آنها زوجه هایی و ذریّه ای و نیست از برای هیچ رسولی که بتواند اقامه معجزه کند مگر باذن الهی از برای هر مدتی دفتری است که ثبت شده.

توضیح کلام اینکه کفار و مشرکین یکی از ایرادهای آنها این بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باید مثل سایرین شهوت ران نباشد: زن اختیار نکند، اولاد پیدا نکند که مکرر میگفتند ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ یونس آیه 34 وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ فرقان آیه 8 و غیر اینها از توقعات آنها.

خداوند میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً گفتند حضرت سلیمان سیصد زن مهریه داشت و هفتصد سریّه، و حضرت داود صد زن داشت بلکه تمام انبیاء غیر از عیسی و یحیی و بعضی دیگر زن داشتند:

آدم، نوح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی، اسحق، یعقوب و غیر اینها بسا زوجات متعدده داشتند حضرت یعقوب هر دو پسرش از یک زن بودند تعجب میکنند که حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نه زن داشته باشد و نوع انبیاء ذراری بسیاری داشتند تمام بشر ذریّه آدم هستند و ذریه نوح بنی اسرائیل و بنی اسمعیل ذریه ابراهیم و هکذا سادات کلا بلکه بعض غیر سادات از طرف امّهات و جدّات ذراری پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هستند که سر سلسله آنها ائمه اطهار علیهم السلام هستند.

وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مکرر گفته شده که معجزه فعل الهیست بدست انبیاء جاری میشود باندازه ای که حجت بر خلق تمام شود نباید معجزه ملعبه ناس باشد و توقعات بیجای آنها.

لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ خداوند تبارک و تعالی در لوح محفوظ جمیع امور را که واقع شده و میشود ثبت فرموده و از برای هر یک مدت قرار داده تغییر پذیر نیست ساعتی پیش و پس نمیافتد بلی لوح محو و اثبات را جز ذات اقدسش کسی

ص: 348

نمیداند لذا میفرماید:

[سوره الرعد (13): آیه 39] .... ص : 349

یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (39)

محو میفرماید خداوند آنچه مشیتش تعلق بگیرد و اثبات میکند و نزد او است اصل کتاب.

در این آیه شریفه مفسرین اقوال زیادی دارند 1- بعضی گفتند راجع بناسخ و منسوخ است در احکام 2- بعضی گفتند راجع بارزاق است در ضیق و توسعه 3- بعضی گفتند راجع بآجال است در قصر و طول 4- بعضی گفتند راجع بمباحات و محرمات و واجبات است 5- بعضی گفتند راجع بذنوب است در مغفرت و عذاب 6- بعضی گفتند راجع بدفع بلیات و مصائب است بصدقه و دعاء 7- بعضی گفتند راجع بتوبه است در محو سیّئات و تبدیل بحسنات 8- بعضی گفتند راجع بقرون است قرنی از بین میرود و قرن دیگری میآید ولی آنچه از اخبار استفاده میشود اینکه اموری که خداوند در ازل تقدیر فرموده الی الابد دو قسم است یک قسم مصلحتش دائمیه است و قابل تغییر نیست اینها در لوح محفوظ ثبت شده و ممکن است ملائکه و انبیاء و ائمه علیهم السلام بر آنها اطلاع پیدا کنند چنانچه میفرماید کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ مطففین آیه 20 و نیز میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21. و محفوظ گفتند برای اینست که قابل تغییر نیست.

و یک قسم مصلحتش قابل تغییر است در لوح محو و اثبات ثبت شده واحدی جز ذات اقدس او مطلع نیست مثل احکام و شرایع که قابل نسخ است و مثل تعجیل و تأخیر در ظهور حضرت بقیّة اللَّه [عج و توسعه و تضییق و طول و قصر اعمار و امثال اینها که بسا بدعا و صدقه و توبه با بعکس بظلم و فسق و فجور تغییر ناپذیر است فقط خداوند میداند تغییر میکند لذا میفرماید یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ

ص: 349

چون مصلحتش تغییر کرده.

وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ که میداند تغییر میکند یا نمیکند از امیر المؤمنین علیه السّلام منقول است که فرمود اگر این آیه نبود خبر میدادم از آنچه واقع میشود تا قیامت چون محو و اثبات بدست او است.

[سوره الرعد (13): آیه 40] .... ص : 350

وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (40)

و یا اینکه بتو مینمائیم بعض از عقوباتی که بکفار و مشرکین وعده داده ایم یا قبض روح شما میکنیم پس جز این نیست که تکلیف شما ابلاغ است و بر ما است که بحساب آنها رسیدگی کنیم و هر کسی را بجزای خود برسانیم وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ وعده های خداوند برای کفار و مشرکین دو قسم است یک قسم بلیات دنیویست از مغلوبیت و قتل و اسیری و ذهاب مال و تسلط و غلبه مسلمین که میفرماید هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ توبه آیه 33، و القاء عداوت بین آنها و اختلاف که میفرماید فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مائده آیه 14 وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مائده آیه 64 تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی حشر آیه 14 و غیر اینها و این قسمت بعضی در حیات پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم واقع شد مخصوصا در حجاز و اطراف آن و بسیاری پس از رحلت آن بزرگوار که خداوند چه عظمتی باسلام و مسلمین داده بسیاری پس از ظهور حضرت بقیّة اللَّه [عج و دوره رجعت واقع میشود که میفرماید أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ و یک قسم عذابهای اخروی از خلود در آتش و شدّت عذاب که در سرتاسر قرآن

ص: 350

خداوند خبر داده و تهدید فرموده.

وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ ما بحساب یکی یکی آنها میرسیم و جزاء هر یک را میدهیم چه در دنیا و چه در آخرت.

[سوره الرعد (13): آیه 41] .... ص : 351

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ (41)

آیا مشاهده نمیکنند و نمی بینند که محققا ما میائیم زمین را که نقص میکنیم آن را از اطراف آن و خداوند حکم میفرماید و کسی نیست که روی حکم او و بر خلاف حکم او حکم کند و نقض حکم او را بکند و خداوند سریع الحساب است زود بحساب بندگان میرسد.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ یعنی فرمان میدهیم و دستور و حکم میکنیم در زمین نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها مفسرین برای این جمله تفسیرات مختلف دارند تمام تفسیر برأی است و مدرک ندارد و اخبار زیادی داریم در کافی مسندا از جابر از حضرت باقر از حضرت زین العابدین (ع) تفسیر فرمود بفقد علماء در مجمع از حضرت صادق علیه السّلام بذهاب علمائها و فقهائها و خیارها، صدوق در فقیه از حضرت صادق (ع) بفقد العلماء، علی بن ابراهیم در تفسیر بموت العلماء و در اخبار دارد که

(اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها شیئی ما اختلف اللیل و النهار)

توضیح کلام اینکه یکی از عقوبات بر اهل زمین پس از آنکه طغیان و سرکشی و فسق و فجور و ملهیات رواج پیدا کرد خداوند علماء را از آنها میگیرد و جهّال را بر آنها مسلط میکند که هر چه بتوانند بآنها ظلم و شکنجه وارد کنند و جلوگیری نداشته باشند.

ص: 351

وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ یعنی پس از حکم الهی احدی قدرت ندارد بر خلاف آن حکمی کند که اگر حکم کرد ببردن کسی در جهنم احدی نیست جلوگیری کند و کذا سایر احکامش.

وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ قدرت دارد در طرفة العین بحساب تمام بندگانش رسیدگی کند زیرا

لا یشغله شأن عن شأن

إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ نحل آیه 40.

[سوره الرعد (13): آیه 42] .... ص : 352

وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ (42)

و بدرستی که مکر کردند کسانی که قبل از این کفار و مشرکین بودند پس اختصاص دارد بخداوند جمیع مکرها میداند آنچه کسب میکند هر نفسی و زود باشد که بدانند کفار که از برای کیست عاقبت جنّت و سعادت.

در بسیاری از آیات اطلاق مکر شده بر خداوند مثل آیه شریفه وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 54 وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ نمل آیه 50 و مفسرین گفتند مراد جزاء مکر مکّار است ولی آنچه بنظر میآید خداوند نحوی باین کفار رفتار میکند که خیال میکنند بسیار خوب است و حال آنکه عین غضب و عذاب است چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172، و مثل وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ اعراف آیه 181 و غیر اینها لذا میفرماید وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کفار و مشرکین امم سابقه

ص: 352

با انبیاء و مؤمنین و مکر و حیله و خدعه و نکری و تلبیس و غش و غدر و نفاق متقارب المعنی است و تمامش در آتش است چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمود

(لولا انّ المکر و الخدیعة فی النار لکنت امکر الناس)

فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً که آنها را مهلت دادیم و بناگاه بعذاب هلاک نمودیم بصاعقه، صیحه، خسف، غرق، امطار حجاره و غیر اینها.

یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ از قلوب و باطن آنها و از اعمال و کردار آنها با خبر است چیزی بر او مخفی نیست.

وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ فردای قیامت مشاهده میکنند که مؤمنین در چه درجات عالیه بهشت متنعم هستند و باین کفار میخندند و سخریه میکنند و اینها در چه عذابی گرفتار.

[سوره الرعد (13): آیه 43] .... ص : 353

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (43)

و میگویند کسانی که کافر شدند که نیستی تو پیغمبر و رسول از جانب خدا بفرما بانها که کافیست بر اثبات رسالت من بخداوند تعالی که شاهد است بین من و بین شما کفار و کسی که نزد او است علم کتاب.

کلام در این آیه شریفه در چند جمله واقع میشود: جمله اولی در اینکه کفار و مشرکین منکر رسالت حضرت بودند و حضرت مدّعی رسالت بود و البته مدعی باید اقامه حجت و دلیل بر دعوای خود کنند که گفتند وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا اعمّ از مشرکین و یهود و نصاری و مجوس و سایر فرق کفار لَسْتَ مُرْسَلًا بلکه کذّاب و مفتری و مجنونش شمردند حضرت اقامه دلیل بر دعوای

ص: 353

خود نمود که من دو شاهد بزرگ دارم خدا و کسی که نزد او است علم کتاب.

جمله ثانیه- شهادت خداوند را از چه راهی میتوان اثبات کرد که میفرماید قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ معجزات صادره از آن حضرت که اعظم آنها همین قرآن است و سایر معجزات چه معجزات بدنی آن حضرت و چه خارجی که بسیار است و قبلا تذکر داده ایم و ذکر آنها از وضع تفسیر خارج است حواله میدهیم بمجلد اول کلم الطیب صفحه 304 و نقل کلام کاشف الغطاء در باب جهاد مراجعه کنید.

جمله ثالثه- وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ اخبار قریب بتواتر داریم که مراد امیر المؤمنین علیه السّلام است و در بعض آنها و ائمه طاهرین هستند، و می گوییم اگر مراد از کتاب قرآن مجید باشد عالم بظاهر و باطن بلکه هفتاد بطن و عالم بتأویلات قرآن منحصر باین خاندان است چنانچه میفرماید وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ آل عمران آیه 7، و اگر مراد لوح محفوظ است اینها عالم بآن هستند و لکن نظر به اینکه در بسیاری از اخبار مذکوره قضیّه وصیّ حضرت سلیمان علیه السّلام که تخت بلقیس را طرفة العین حاضر کرد خدا میفرماید قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ نمل آیه 40 ذکر فرموده و تقابل انداخته با این جمله وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ مناسب با قرآن و لوح محفوظ نیست بلکه ممکن است بگوئیم اسم اعظم الهی است که من عنده علم من الکتاب یک جزء از اسم اعظم را میدانست و امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السّلام تمام آن را میدانستند مگر آنچه خدا برای خود نگاه داشته که در اخبار دارد نسبت من الکتاب با علم الکتاب مثل قطره است نسبت بدریای اخضر.

هذا آخر ما ذکر فی هذه السورة المبارکه و یتلوه سورة ابراهیم علیه السّلام و الحمد للَّه اولا و آخرا و صلّی اللَّه علی محمد و آله- و انا الاقل الطیّب

ص: 354

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم

سوره مبارکه ابراهیم (ع) .... ص : 355

[سوره إبراهیم (14): آیه 1] .... ص ک 355

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (1)

امّا کلام در فضل سوره- از ابن بابویه باسناده از عنبسة بن مصعب از حضرت صادق علیه السّلام فرمود

(من قرء سورة ابراهیم و الحجر فی رکعتین جمیعا لم یصبه فقر ابدا و لا جنون و لا بلوی)

و عیاشی هم روایت کرده بهمین مفاد.

و روایتی از حضرت صادق علیه السّلام مرسلا نقل کردند که فرمود

(من کتبها علی خرقة بیضاء و جعلها علی عضد طفل صغیر امن من البکاء و الفزع و التوابع و سهّل اللَّه فطامه علیه باذن اللَّه تعالی.

) الر مکرر گفته شده رموزی است بین اللَّه و رسوله کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ قرآن مجید است که خداوند نازل فرموده که یکی از اسامی قرآن کتاب است چون مجموع بین الدّفتین شده و مراتب نزول هم مکررا بیان شده تا بر قلب مطهر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که مفاد الیک است.

ص: 355

لِتُخْرِجَ النَّاسَ جمیع افراد بشر بلکه جنّ و انس تا قیام قیامت و لام لتخرج لام عاقبت نیست زیرا لازم میآید جمیع افراد بشر مؤمن شوند بلکه علیة است که خداوند اراده فرموده باراده تشریعی یعنی تکلیف و فرض فرموده بر جمیع ناس و حکمت نزول قرآن اینست مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ از ظلمت جهل بنور علم، از شرک بتوحید، از کفر بایمان، از ضلالت بهدایت، از معاصی بعبادت و طاعت، از صفات رذیله بملکات حسنه، از علائق بزخارف دنیوی بمثوبات اخروی از توجه بغیر خدا بخداوند متعال، از آتش جهنم بنعم بهشت و بالجمله از کلیه شرور بکلیه خیرات.

بِإِذْنِ رَبِّهِمْ که مشیت او هم موافقت کند و محل هم قابل باشد و توفیق هم شامل شود إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ صراط مستقیم که او را مشمول رحمتهای خود و عنایات و تفضلات و قرب بمقام ربوبی نماید که هر یک از اینها طریقی است بسوی او که فرمود

الطرق الی اللَّه بعدد انفاس الخلائق

جمیع عقائد حقه و اعمال صالحه و اخلاق حمیده طرق الی اللَّه است و صراط الهی است که صراط مستقیم است.

الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ عزیز شامل جمیع صفات ذاتیه میشود: علم، قدرت، حیات، کبریایی، عظمت، علوّ و غیر اینها. و حمید شامل جمیع صفات فعلیه افعال الهی از خلق و رزق و اماته و احیاء و اعطاء و غنی و فقر و صحت و مرض و تمام افعال تشریعیه از ارسال رسل و جعل احکام و انزال کتب و نصب خلیفه و غیر اینها تمام موافق حکمت و مصلحت و بجا و بموقع پسندیده است.

[سوره إبراهیم (14): آیه 2] .... ص : 356

اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ (2)

آن عزیز حمید اللَّه است که از برای او است آنچه در عالم بالا است و

ص: 356

آنچه در عالم سفلی است و ویل از برای کفار است از عذاب شدید سخت.

اللَّهِ الَّذِی بدل العزیز الحمید است و علم است و اسم خداوند متعال است و اسماء الهی بسیار است لکن بسیاری اسماء صفات است ولی سه اسم است که اسم ذات است اللَّه، حق، هو و اینها غیر اسم اعظم است که مخزون عند اللَّه است و بسا اجزاء آن اسم اعظم افاضه میشود ببعض انبیاء و اوصیاء و آثار غریبه از آنها ظاهر میشود مثل عاصف که گفتند یک جزء از هزار داشت تخت بلقیس را طرفة العین نزد سلیمان حاضر کرد.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ از عالم انوار و ارواح و ملائکه و تمام کرات جویّه و عرش اعظم و حمله عرش و لوح و قلم و بهشت و حور العین و غیر اینها که خالق تمام آنها است و مالک کل و نگهبان آنها و قاهر بر همه آنها.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از جنّ و انس و حیوانات و نباتات و جمادات آنچه خلق فرموده و میفرماید وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ شامل تمام کفار میشود از طبیعی دهری و یهود و نصاری و نواصب و غلات و مرتدّین و مبدعین و منکرین ضروریات دین و ملحق بآنها است ارباب ضلالت و مخالفین و معاندین و اشباه آنها مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ تفسیرش واضح است.

[سوره إبراهیم (14): آیه 3] .... ص : 357

الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (3)

کافرین کسانی هستند که اختیار کردند و محبت و علاقه پیدا کردند بزندگانی دنیا بر آخرت و جلوگیری کردند از راه حق راه الهی و طلب کردند راه کج را اینها در ضلالت و گمراهی بسیار دوری هستند.

ص: 357

الذین صفت کفار است یستحبّون طلب محبت است یعنی دلبستگی و علاقه الحیوة الدنیا از عزّت و جاه و منصب و مقام و مال و منال و سایر زخارف دنیوی و کبر و نخوت و عجب و امثال اینها علی الاخرة بکلی از آخرت و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و ثواب و عقاب غفلت کردند یا منکر شدند یا چیزی نگرفتند یا خود را معاف دانستند یا مثل آنکه گفت

(النار و لا العار)

یا آنکه گفت (و ما عاقل باع الوجود بدین) تمام همّ آنها صرف دنیا شده چنانچه امروز در جامعه بسیار هستند میتوان گفت صد نود و نه این نحو هستند.

وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ صدّ راه مثل قطّاع طریق مانع میشوند از ایمان و اعمال صالحه و سوق میدهند بکفر و ضلالت و فسق و فجور و ملاهی و معاصی و بی غیرتی و بی عفتی و بی دینی و و و.

وَ یَبْغُونَها عِوَجاً راههای کج و سبل شیطانی و القاء شبهات و تشکیک در واضحات و ایجاد اختلافات که تمام اعوجاج از صراط الهی است.

أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ بقدری از حق و حقیقت دور افتاده اند که برگشتن آنها بسیار مشکل و در شماره محالات بشمار میرود قلب که سیاه شد، قساوت پیدا کرد، چشم قلب کور شد، گوش قلب کر شد، زبان قلب لال شد از قابلیت هدایت میافتد کانّه عقل از آنها گرفته شده صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166 قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ بقره آیه 69

ص: 358

[سوره إبراهیم (14): آیه 4] .... ص : 359

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (4)

و نفرستادیم رسولی را مگر بزبان قوم خود تا اینکه بیان فرماید برای آنها پس گمراه میفرماید خداوند هر که را بخواهد و هدایت مینماید هر که را مشیتش تعلق بگیرد و او است عزیز حکیم.

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ نظر به اینکه انبیاء اولا مأمورند بدعوت قوم خود و پس از آن دعوت سایر ناس بمقتضای لطف و حکمت باید رسول بلسان و لغت قوم خود باشد که احتیاج بمترجم نداشته باشند و فرمایشات او را درک کنند و بفهمند سپس آنها بر سایر اقوام بیان کنند و بالاخص وجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون قرآن اعظم معجزات او بود از حیث فصاحت و بلاغت و درک این معنی جز عرب آنهم فصحاء و بلغاء حجاز که افتخار میکردند و قصائد خود را در کعبه قرار داده بودند که سایرین مشاهده کنند باید قرآن بلسان آنها باشد که بفهمند از قدرت بشر خارج است چنانچه میفرماید وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ شعراء آیه 197، نه عجم درک فصاحت و بلاغت آن را میکرد و نه عرب، و لو پیغمبر مبعوث بر تمام بود.

لِیُبَیِّنَ لَهُمْ غرض از ارسال بلسان قوم اینست که بیان فرماید احکام و عقائد و اخلاق و مواعظ و نصایح و انذار و بشارت و قضایای امم سابقه و انبیاء سلف و غیر اینها را تا حجت بر آنها تمام تر و راه عذر بر آنها بسته شود.

فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ گفتیم اضلال خداوند اینست که پس از آنکه اتمام حجت فرمود و مع ذلک بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و حب شهوات و کبر و نخوت و عداوت و تقلید آباء و سایر موانع از قابلیت هدایت افتادند خدا آنها را

ص: 359

بخود وا میگذارد چنانچه میفرماید ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3.

وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ هدایت الهی توفیق و الهامات ملکی و سهولت اسباب هدایت و عنایات و تفضلات او است.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ معنای عزیز گذشت و حکیم آنکه کارهای او از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا است.

[سوره إبراهیم (14): آیه 5] .... ص : 360

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (5)

و هر آینه بتحقیق ما فرستادیم موسی را بآیات خود و معجزات باهرات و دستور دادیم که بیرون آور قوم خود را از ظلمت و تاریکی بنور و روشنایی و بیاد بیاور آنها را بایام الهی نسبت بامم سابقه و انبیاء سلف بدرستی که در این ارسال موسی و آیات و معجزات او هر آینه آیاتیست از برای هر صبر کننده شکرگزار.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا آیات موسی بسیار بوده مثل عصا که حیّه و ثعبان و جانّ میشد مار و افعی و اژدها، بدریا میزد دوازده جاده پیدا میشد، بسنگ میزد دوازده چشمه آب بیرون میآمد و ید و بیضا و ارسال منّ و سلوی و اظلال غمامه و غرق فرعونیان و احیاء هفتاد نفر که برجفه هلاک شده بودند و احیاء موسی در ذبح بقره و غیر اینها که میفرماید فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ نمل آیه 12.

أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ بنی اسرائیل را من الظلمات ظلمت کفر و شرک

ص: 360

و تسلط فرعونیان که ابناء آنها را ذبح میکردند و زنهای آنها را بکنیزی میبردند و آنها را باعمال شاقه وادار میکردند.

الی النور نور ایمان و هدایت و نجات از فرعونیان.

وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ غرق قوم نوح، هلاکت عاد بباد و ثمود بصیحه و صاعقه و قوم لوط بامطار حجاره و خسف و قوم شعیب بصیحه و رجفه.

إِنَّ فِی ذلِکَ ممکن است مشار الیه ارسال موسی باشد چنانچه در ترجمه گذشت و ممکن است ایام اللَّه باشد لایات و ادله و براهین و حجت باشد لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ گفتیم سه قسم صبر داریم: صبر بر بلاء و مصائب، صبر بر زحمت و مشقت عبادت، صبر بر جلوگیری نفس از ارتکاب معاصی و صبّار ثابت الصبر است که هر چه بلاء و مصائب سخت شود و هر چه تحصیل ایمان و علم و عبادات مشقت پیدا کند و هر چه اسباب معاصی و کفر و ضلالت زیاد شود دست از صبر برندارد، و شکور هم بسیار شاکر باشد نسبت بجمیع نعمتهای الهی چه تکوینیات باشد نعمت حیات، صحت اعضاء و جوارح، نعمت عقل و قوای نفسانیه و نعمت ارزاق از نباتات و حیوانات و شمس و قمر و باران و غیر اینها که در همین سوره آیه 36 میفرماید وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها و در سوره نحل آیه 18 هم دارد و چه تشریعیات از ارسال رسل و نصب خلیفه و جعل احکام و غیرها

[سوره إبراهیم (14): آیه 6] .... ص : 361

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (6)

و یاد کن زمانی که موسی فرمود از برای قوم خود بنی اسرائیل را که یاد

ص: 361

کنید نعمة الهی را بر شما زمانی که نجات داد شما را از دست آل فرعون که میرسانیدند بشما عذاب بدی و سر میبریدند پسران شما را و اتخاذ میکردند زنهای شما را برای کنیزی و کلفتی و در این نوع بلیات بلائی بود از جانب پروردگار شما که آنها را بر سر شما مسلط کرده بود بلاء بزرگی بود.

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ متعلق بفعل محذوف است یعنی و اذکر اذ قال موسی و غرض تذکّر امّت است نعم الهیه را و این کلام موسی پس از هلاکت فرعون و قوم او بود و قوم موسی بنی اسرائیل هستند که در شکنجه فرعونیان گرفتار بودند.

اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ نعم الهیه بر بنی اسرائیل بسیار بود که تمام دیار فرعونیان و اموال و زخارف و زینتهای آنها نصیب بنی اسرائیل شد و رهایی آنها از ظلم و اذیت و عذاب فرعونیان إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ که تمام آنها را غرق کردیم و احدی از آنها را باقی نگذاشتیم.

یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ که آنها را باعمال شاقه وادار میکرد و میان رجال و نساء آنها تفرقه و جدایی میانداخت.

وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ هر زنی که آثار حمل در او بود شکمش را پاره میکردند و طفلی که در رحم او بود سر میبریدند که مثنوی میگوید (صد هزاران طفل سر ببریده شد) وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ استحیاء اخذ للاسترقاق است.

وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ یکی از عقوبات معاصی در دنیا تسلّط ظالم است که میفرماید

سلط اللَّه علیکم شرارکم فتدعون و لا یستجاب لکم

و یکی سلب نعم است و یکی نزول بلاء و مصائب از قتل و مرض و فقر و خوف و غیر اینها از مصائب که میفرماید وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ

ص: 362

شوری آیه 29، و میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ رعد آیه 12 غیر از مضار دیگری که در اثر معاصی است از ضعف ایمان، سیاهی قلب، سلب توفیق، بعد از حق، تسلط شیطان و غیرها.

[سوره إبراهیم (14): آیه 7] .... ص : 363

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (7)

و یاد کن موقعی که اعلام فرمود پروردگار شما که هر آینه اگر شکر کردید من برای شما زیاد میکنم و هر آینه اگر کفران کردید محققا عذاب من شدید و سخت است.

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ اذان اعلام است و از این باب است اذان اعلامی در اوقات ثلاث ظهر، مغرب، صبح و اذان نماز قبل از شروع و خطاب ربکم بجمیع افراد مکلفین است و اعلام پروردگار شما اینست که لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ شکر نعم پروردگار اقسام و مراتبی دارد: اول شکر قلبی که بداند این نعمت از جانب پروردگار است نه مثل کسانی که مستند بشانس و خوشبختی میکنند یا مستند باقدام و عملیات خود یا بطبیعت یا برؤساء و فرمان فرمایان یا باسباب ظاهریه وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ نحل آیه 55.

دوم- شکر لسانی الحمد للَّه که اخبار زیادی داریم که تمام شکر است و شرحش در سوره حمد مجلد اول بیان شده.

سوم- سجده شکر که در چهار مورد وارد شده هر موقع که نعمتی افاضه شد یا موفق بعبادتی و عمل خیری شد یا متذکر نعم الهی شد یا دفع بلائی از او شده چهارم- صرف نعمت است در آنچه خداوند فرموده و در رضای الهی.

پنجم در مقابل نعمت یک عمل خیری و یک عبادتی بجا آورد و نعمتهای الهی بسیار است که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها که گذشت و میفرماید وَ سَخَّرَ

ص: 363

لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ

جاثیه آیه 12 و غیر اینها از نعم دنیویه و اخرویه و دینیه و بدنیه و روحیه و غیر اینها.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

خداوند بازاء هر شکری یک نعمتی زیاد میفرماید.

وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ کفران نعمت اینکه مستند بغیر خدا بداند یا صرف در غیر منظور الهی کند یا وسیله طغیان و معاصی قرار دهد یا بغفلت بگذراند و مضارّ دیگر.

[سوره إبراهیم (14): آیه 8] .... ص : 364

وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ (8)

و فرمود موسی بقوم خود اگر کافر شوید شما و هر که در روی زمین است تمام شما پس محققا خداوند بی نیاز است و از شئوناتش کاسته نمیشود کامل فوق کمال است.

وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ خطاب بقوم خود بنی اسرائیل که بسیار نزدیک بکفر بودند و هر صباحی یک راه کفر را اتخاذ میکردند یک روز گوساله پرست شدند یک روز گفتند بموسی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ یک روز گفتند أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً و غیر اینها پس از موسی در هر عصری در شرک و کفر سیر کردند که شرح آن را در کلم الطیب مجلد اول از صفحه 262 الی 274 در 13 صفحه بیان کرده ایم مراجعه کنید.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً که بر فرض یک مؤمن در روی زمین نباشد بقدر خردلی در ذات اقدس او تغییر و نقصی وارد نمیشود چنانچه اگر تمام مؤمن و موحد و مطیع باشند بقدر ذره ای بر خدایی او افزوده نمیشود نفع و ضرر ایمان

ص: 364

و کفر و اطاعت و معصیت بخود انسان متوجه میشود.

فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ در معنای غنی بسیاری گفتند بمعنی سلب احتیاج است که جامع جمیع صفات سلبیّه میشود که در نصاب میگوید.

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریکست و معانی تو غنی دان خالق

و ما گفته ایم که غنی بمعنی دارایی است و در همان نصاب میگوید (غنی مال دار است و مسکین گدا) و شامل جمیع صفات کمالیه ذاتیه میشود از علم قدرت، حیات، کبریایی، عظمت، رفعت، علوّ و غیر اینها، و لازمه آنها سلب احتیاج و نقص است. و حمید شامل جمیع صفات فعلیه میشود که تمام افعال الهی از خلق و رزق و اماته و احیاء و صحت و مرض و نعمت و بلاء و ثواب و عقاب و غنی و فقر و توسعه و تضییق و تشریع احکام و ارسال رسل و جعل خلیفه و جعل تکلیف و سایر افعال او تمام موافق حکمت و مصلحت و صحیح و بجا و بموقع است که معنی عدالت است که از اصول مذهب شیعه است خلاف اشاعره که منکر عدل هستند.

[سوره إبراهیم (14): آیه 9] .... ص : 365

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (9)

آیا نیامد شما را خبر کسانی که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که از بعد آنها بودند که نمیداند آنها را غیر از خداوند تبارک و تعالی آمد آنها را پیغمبران آنها با معجزات و ادله و براهین واضحه روشن پس گردانیدند دستهای خود را در دهان خود و گفتند بدرستی که ما کافر هستیم بآنچه شما فرستاده

ص: 365

شده اید باو و بدرستی که ما هر آینه در شک هستیم بآنچه ما را دعوت میکنید بسوی آن تردید و ریب داریم.

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ جزو کلام موسی است ببنی اسرائیل و استفهام تقریری است یعنی البته خبر پیدا کرده اید و اقوام قبل از شما (قوم نوح) که در مخالفت نوح بعذاب غرق گرفتار شدند و عاد که در مخالفت هود بعذاب باد هلاک شدند (و ثمود) که در مخالفت صالح بصیحه و صاعقه و رجفه از بین رفتند.

وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مثل قوم لوط که بخسف و امطار حجاره تلف شدند و قوم شعیب که در مخالفت شعیب بصاعقه نابود شدند و اقوام بسیاری از انبیاء که اکثر آنها را لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ که در قرآن میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ الایة مؤمن آیه 78 البته انبیاء که معروف است صد و بیست و چهار هزار بودند و اکثر آنها مرسلین بودند و غیر از خدا کسی نمیداند نه اسماء آنها را و نه اقوام آنها را و نه معجزات آنها را.

جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ البته تمام با معجزه و ادله واضحه و براهین قاطعه بودند لکن اکثر قوم آنها ایمان نیاوردند.

فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ در این جمله اقوال مفسرین بسیار است بالغ برده قول است و همچنین در مرجع ضمیر ایدیهم و افواههم که هر دو بکفار برمیگردد یا برسل یا مختلف است و همچنین در اینکه معنای حقیقی است یا کنایه و آنچه بنظر اقرب میآید و اللَّه العالم اینکه موقعی که انبیاء آنها را دعوت میکردند اینها دستهای خود را مقابل دهان خود میآوردند اشاره به اینکه ساکت شوید و تکلم نکنید و دعوت ننمائید.

ص: 366

وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ ما شما را برسالت نمی شناسیم و بآنچه می گویید کافر هستیم و نمی پذیریم.

وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ که دعوت بتوحید میکنید یا باطاعت خود ما دست از آلهه خود و تقلید آباء خود برنمیداریم و در گفتار شما شاکیم مریب احتمال میدهیم که شما برای اینکه ریاست بر ما پیدا کنید افتراء میزنید که ما را خدا فرستاده اصلا ما خدایی غیر از الهه خود قبول نداریم.

[سوره إبراهیم (14): آیه 10] .... ص : 367

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (10)

گفتند رسولان آنها آیا در خداوند متعال هم شک است که موجد آسمانها و زمین است دعوت میفرماید شما را بر اینکه بیامرزد شما را از گناهان که مرتکب شده اید و شما را باقی بدارد و مرگ شما را عقب بیندازد تا مدت معینی که تعیین فرموده گفتند کفار که نیستید شما مگر یک فردی مثل ما اراده دارید که جلوگیری کنید ما را از آنچه که بودند عبادت میکردند پدران ما پس بیاورید ما را بیک دلیل محکم دندان شکن واضح روشن.

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ ادله وجود حق و وحدانیت او و صفات او از حدّ و حصر خارج است ادله عقلیه و نقلیه و حسیه و وجدانیه بسیار است اگر شما قابلیت درک ادله عقلیه را ندارید و بادله نقلیه هم اعتماد نمیکنید و و جدان هم ندارید لا اقل بادله حسیه که بعین مشاهده میکنید درک کنید.

فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آثار قدرت او را که این کرات جویه که از

ص: 367

حدّ و حصر خارج است از کجا پیدا شده و باین نظم منظم در سیر و حرکت هستند در این فضاء وسیع و این کره زمین که در جوّ هوا حرکت دوری دارد دور کره شمس در یک سال شمسی و دور خود میچرخد در یک شبانه روز با آثاری که در آنها مشاهده میکنید کافی نیست بر اثبات وجود او و علم و قدرت و وحدانیت او و عدل و حکمت و سایر صفات او با این همه آثار دیگر جایی برای شک باقی نمیماند.

یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ میخواهد شما را از بدبختی و کثافات معاصی و از عذاب و آتش نجات دهد و گناهان شما را پاک کند و از بین ببرد وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی از این بلاهای گوناگون و تصادفات و امراض مهلکه حفظ فرماید و طول عمر عنایت کند تا مدت سر رسد.

قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا چه امتیازی دارید بر ما شما هم یک بشر بیش نیستید با خدا و عالم بالا چه ربط و ارتباطی دارید غرضی ندارید جز اینکه تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا ما دست از دین آباء و اجدادی خود برنمیداریم بگفتن یک بشر مثل خودمان اگر راست می گویید فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ سلطان مبین آنها توقعاتیست که از انبیاء تقاضا میکردند که چرا ملائکه را نازل نکرد، یا چرا کنز از زخرف ندارید یا باغ و نخلستان ندارید یا قطعه از آسمان نمیآید که در بسیاری از آیات دارد و جواب آنها ذکر شده.

ص: 368

[سوره إبراهیم (14): آیه 11] .... ص : 369

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)

گفتند از برای آن کفار رسولان آنها که درست است ما نیستیم مگر بشری مثل شما لکن خداوند منّت میگذارد بر هر که مشیّتش تعلق بگیرد از بندگانش که بآنها رسالت دهد و نیست از برای ما اینکه بتوانیم سلطان و معجزه ای که شما توقع میکنید بیاوریم مگر باذن خداوند و بر خداوند باید پس توکل کنند مؤمنین.

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ در جواب تقاضاهای آنها که ما هم إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ولی مکرر در باب نبوت گفته شده که نبی باید از بشر باشد نه ملک و نه جن و نه سایر مخلوقات و شرائط نبوت را هم دارا باشد هر بشری قابلیت نبوّت و رسالت ندارد.

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ او میداند کی لیاقت این منصب را دارد و منّت گذارده بر هر که اراده فرموده بلکه منّت بر سر تمام بنده گانش گذارده بارسال رسل چنانچه میفرماید لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران آیه 164 وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ زیرا معجزه فعل الهی است و از قدرت بشر خارج است خداوند بدست رسولش جاری میکند که نشانی باشد که از جانب او آمده.

توضیحا حضرت موسی فقط فعلش القاء عصا است ولی افعی و جان و مار شدنش فعل الهی است فقط دست خود را در جیب کردن فعل موسی است ولی بیضاء شدن فعل الهی است. عیسی فعلش گفتن قم باذن اللَّه است ولی مرده زنده

ص: 369

شدن فعل خداست و خداوند هم بمقتضای حکمت و مصلحت باندازه لزوم جاری میفرماید که حجت تمام شود و دلالتش تام گردد.

وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ مؤمن میداند که آنچه مشیّت حق تعلق میگیرد تحقق پیدا میکند و اگر تعلق نگیرد جنّ و انس جمع شوند قدرت بر ایجاد ندارند لذا ایکال امور را باو میکند و هر چه او میکند عین صلاح است

[سوره إبراهیم (14): آیه 12] .... ص : 370

وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (12)

و چه باعث میشود از برای ما که توکل نکنیم بر خداوند و حال آنکه هدایت فرمود ما را براههای خودمان که از چه طریق باید مشی کنیم تا سعادت پیدا کنیم پس بر خداوند باید توکّل کنند کسانی که توکل میکنند.

وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ این کلام مؤمنین است که بکفار میگویند و ممکن است کلام رسل باشد بکفار بلکه شاید اظهر باشد که وجهی ندارد و دلیلی ندارد که ما توکل نکنیم بخداوند با اینکه میفرماید وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً طلاق آیه 3 و مکرر اشاره شده که مقام توکل از معرفت بتوحید افعالی است.

وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا از امور اعتقادیه و اخلاقیه و اعمال صالحه که تمام طرق الی اللَّه است و اعطاء عقل و علم و قوی و سایر اسباب بما عنایت فرموده وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا هر چه شما میتوانید بما اذیت و آزار کنید ما بوظیفه خود عمل میکنیم و بر اذیتهای شما صبر میکنیم

(الصبر مفتاح الفرج)

صبر تلخ آمد و لکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

ص: 370

إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 10.

وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ کسانی که دارای صفت توکل باشند در کلیه امور ایکال امر میکنند بخداوند متعال و قلب آنها آرام است و هیچ اضطرابی و وحشتی ندارند.

[سوره إبراهیم (14): آیات 13 تا 14] .... ص : 371

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ (13) وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ (14)

و گفتند کسانی که کافر شدند برای رسولان خود هر آینه ما خارج میکنیم شما را از زمین خودمان یا اینکه باید شما برگردید در ملت و دین ما پس وحی فرستاد بسوی رسولان پروردگار آنها هر آینه ما هلاک میکنیم البته ظالمین را و هر آینه جا میدهیم شما را در زمین آنها از بعد از هلاکت آنها و این برای کسیست که خوف داشته باشد مقام مرا و خوف از وعید من داشته باشد.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا در مقابل دعوت پیغمبران کفاری که دست در دهان میزنند که ساکت شوید و دعوت نکنید لرسلهم پیغمبران خود که اگر دست از دعوت برنداشتید لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا اخراج میکنیم شما را از اراضی خود و در بدر بیابانها و کوه ها و درّه ها میکنیم تا حیوانات بیابانی شما را بدرند و پاره پاره کنند.

أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا یا آنکه اگر میخواهید ما بشما اذیت نکنیم برگردید بدین ما و مشرک شوید و آلهه ما را بپرستید و با ما هم مسلک شوید پس از این تحدیدات فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ خداوند وحی فرستاد بر آن رسولان

ص: 371

که از این تحدیدات کفار وحشت نکنید ما شما را حفظ میکنیم و کفار را هلاک میکنیم لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ کسانی که هم بشما ظلم کردند هم بخود و هم بدین حق ایمان نیاوردند و با شرک و کفر و معاصی خود را در معرض بلاء انداختند و بانبیاء و مؤمنین ظلم کردند چنانچه قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و شعیب را هلاک کردیم.

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ انبیاء و مؤمنین بآنها را در زمین سکنی میدهیم و نجات می بخشیم من بعدهم پس از هلاک شدن کفار و ظالمین.

ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی که خوف انبیاء و صلحاء و اتقیاء که آلوده بمعاصی نشده اند و مسلما فردای قیامت هم از عذاب الهی ایمن هستند بواسطه معرفت بمقام ربوبی و عظمت و کبریایی او که در مقابل این همه الطاف و نعمش کوتاهی در بندگی و معرفت کرده باشند که بفرماید

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک

و خود را ناچیز بدانند در پیشگاه او که بفرماید

(انا اقل الاقلین و اذل الاذلین مثل النملة بل دونها)

از زین العابدین علیه السّلام است.

وَ خافَ وَعِیدِ وعید وعده عذاب است و وعد وعده ثواب هم امید بثواب و وعده های الهی دارند و هم خوف از عذاب و وعیدهای او که مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد نه امن من مکر اللَّه و نه یأس من روح اللَّه و در بسیاری از اخبار دارد رجاء او بیشتر از خوف باشد و بعبارت دیگر نظر بخداوند متعال امیدوار و نظر بذلت و حقارت و کوتاهی خود خائف باشد.

[سوره إبراهیم (14): آیه 15] .... ص : 372

وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (15)

و طلب فتح و پیروزی میکردند و ناامید و مأیوس شد هر جبار متکبر معاند وَ اسْتَفْتَحُوا این کفار و ظلمه و جبابره بلند پروازی میکردند و دیگران

ص: 372

را سرکوب میکردند و باین چهار روزه دنیا مغرور میشدند و فریب خوردند و غافل از اینکه خداوند چنان آنها را بر زمین میزند و بهلاکت میاندازد (فوّاره چون بلند شود سرنگون شود).

وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ چه شدند نمرود و شداد و فرعون و بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس و هزارها امثال آنها تا چه رسد بآخرت آنها.

[سوره إبراهیم (14): آیات 16 تا 17] .... ص : 373

مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ (16) یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ (17)

از پیشآمد آن جبار عنید جهنم است و آب داده میشود از آب چرک و خون که از زخم و جراحت و دمل بیرون میآید جرعه جرعه در دهانش میریزند و نمیتواند فرو دهد و از هر مکانی مرگ برای او میآید و نمیمیرد و پس از آن عذاب غلیظی باو متوجه میشود.

مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ اوصاف جهنم و آیات وارده و اخبار مرویه آن را ما در مجلد سوم کلم الطیب مقصد چهارم از صفحه 160 الی 178 در شانزده صفحه بیان کرده ایم مراجعه فرمائید و در اینجا اکتفاء میکنیم بیک جمله دعاء کمیل

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین الدعاء)

وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ مشروبات جهنم چند قسم است یکی صدید که چرک و خون است که از زخم و جراحت و سوزه و عقده بیرون میآید، یکی حمیم

ص: 373

است که مثل مسّ آب شده. یکی غساق است یَتَجَرَّعُهُ تجرع از باب تفعل است و گفتند فرق باب افعال و تفعیل و تفعل اینست که افعال دفعی است و تفعیل تدریجی یعنی جرعه جرعه دائما در حلقش ریخته میشود.

وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ نمیتواند فرو دهد گلوگیرش میشود و بزحمت فرو میدهد وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ هر یک نوع از عذاب جهنم اگر در دنیا بیاید تمام اهل دنیا را هلاک میکند ولی چون در آخرت مرگ نیست و خلود است نمیمیرند مِنْ کُلِّ مَکانٍ یعنی از جمیع اطراف باو متوجه میشود که هر چه آرزوی مرگ میکنند وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ نمیمیرند حتی میفرماید وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ فاطر آیه 35 حتی از مالک تقاضای مرگ میکنند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 76.

وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ گاهی بشدت تعبیر میشود عذاب شدید گاهی بعظمت عذاب عظیم گاهی بالم عذاب الیم.

[سوره إبراهیم (14): آیه 18] .... ص : 374

مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (18)

مثل کسانی که کافر شدند بپروردگار خود اعمال آنها مثل خاکستری است که باد شدید بآن بوزد در روزی که باد تند میوزد که تمام اعمال آنها پراکنده در هوا میشود که دیگر قدرت ندارند از جمع آوری و بهره برداری از آنچه کسب کردند بر شیئی اینست آن گمراهی بسیار دور در جای دیگر میفرماید وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً

ص: 374

مَنْثُوراً

فرقان آیه 24.

مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ کافر بربّ فقط طبیعی نیست که منکر وجود حضرت اله باشد مشرکین که منکر توحید هستند هم کافر بربهم هستند مجسّمه و منکرین توحید صفاتی یا افعالی و منکرین عدل الهی و منکرین رسالت رسولهای خداوند و منکر فرامین او مثل قرآن و نصب خلفاء اللَّه و مبدع در دین و منکر ضروریات دین هم کافر بربهم هستند یا ملحق بآنها.

و بالجمله غیر مؤمن چون ایمان اولین شرط صحت اعمال است و لو بخیال خود عبادت باشد مثل عبادت اصنام و اطاعت خلفاء جور که از حضرت باقر یا صادق علیهما السلام مرویست در حق قتله ابی عبد اللَّه علیه السّلام که فرمود

ازدلف علیه ثلاثون الفا کل یتقرب الی اللَّه بدمه.

أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ خاکستر اولا از بین بردن شیئی است می گویی فلان چیز خاکستر شد یعنی بکلی از بین رفت فقط اثری از او باقی مانده که خاکستر باشد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ باد بآن خاکستر بوزد آنهم فِی یَوْمٍ عاصِفٍ که باد تند شدید دامنه داری باشد که ذره ای از آن خاکستر باقی نگذارد و او را کان لم یکن کند و پس از این لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ چگونه قدرت داشته باشند بر جمع آوری آن خاکسترها و برگردانیدن آنها بصورت اولی ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ انسان که از جاده مستقیم خارج میشود در ضلالت میافتد هر چه دورتر شود ضلالتش بیشتر میشود که دیگر ممکن نیست راه را پیدا کند انسان اگر ایمانش از دست نرود و لو مرتکب معاصی باشد در ضلالت است و لکن ممکن است بتوبه و استغفار و اسباب دیگر برگردد ولی اگر تمام صفحه قلب سیاه شد و قساوت او را گرفت دیگر ممکن نیست برگشتن چنانچه در خبر است

لا یرجی بخیر

و در خبر دیگر

صار قلبه منکوسا.

ص: 375

[سوره إبراهیم (14): آیه 19] .... ص : 376

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (19)

آیا نمی بینی اینکه خداوند تبارک و تعالی خلق فرمود آسمانها و زمین را بحق درست و بجا اگر مشیتش تعلق بگیرد میبرد شما را و میآورد بخلق تازه ای أَ لَمْ تَرَ و لو خطاب بپیغمبر است لکن مراد جمیع است و استفهام تقریری است که البته می بینی أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ که تمام از روی حکمت و مصلحت است خداوند کار قبیح و لغو محال است از او صادر شود تمام کارهای او حسن است و این معنای عدل است چون افعال کلیه از شش قسم خارج نیست: حسن صرف، حسن مطلق، قبیح صرف. قبیح مطلق، لغو صرف، لغو مطلق حسن صرف آنست که مصلحت و فائده داشته باشد و هیچگونه مفسده در او نباشد. حسن مطلق اینکه مصلحت دارد و لکن خالی از مفسده هم نیست لکن مصلحت آن غالب بر مفسده آنست. قبیح صرف اینکه مفسده دارد و هیچگونه فائده و مصلحتی در او نیست. قبیح مطلق اینکه فائده هم دارد لکن مفسده او غالب بر مصلحت او است. لغو صرف اینکه هیچگونه مصلحتی یا مفسده ای در او نیست. لغو مطلق هم مصلحت دارد هم مفسده و هر دو مساوی هستند.

معنای عدل اینست که خداوند فعل قبیح و لغو محال است از او صادر شود چه صرف و چه مطلق و تمام کارهای او حسن است چه صرف و چه مطلق و اشاعره که منکر عدل هستند اصلا حسن و قبح عقلی را منکر هستند و میگویند أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

جواب آنها اینکه حسن و قبح عقلی را حتی طفل شیرخوار درک میکند اگر در صورتش تبسم کردیم متبسم میشود اگر رو ترش کردی جز میزند حتی

ص: 376

سک درک میکند اگر استخوانی یا نانی نزد او انداختی دم حرکت میدهد اگر سنگی انداختی پارس میکند.

و اما مسئله قدرت فرق است بین توانستن و بین نکردن خداوند میتواند لکن نمیکند چنانچه معصوم قدرت بر معصیت دارد لکن محال است از او صادر شود و نظائر بسیار داریم جناب عالی میتوانید لخت مکشوفا در بازار بیائید لکن محال است چنین کنی، جمیع مخلوقات الهی علوی و سفلی از روی حکمت و مصلحت است چه ما درک کنیم یا نکنیم و تمام حق است.

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ مشیت او تابع حکم و مصالح است بسا مصلحت اقتضاء میکند اعدام را و بسا ایجاد را هر دو بجا و بموقع است (آنچه آن خسرو کند شیرین بود).

[سوره إبراهیم (14): آیه 20] .... ص : 377

وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ (20)

و نیست این اذهاب و ایتاء بر خداوند امر مشکل صعبی.

افعالی که از انسان از روی اختیار صادر میشود منوط بمقدماتی است: اول تصور سپس تصدیق بفائده ثم عزم ثم جزم ثم حرکت عضلات با حفظ قدرت و نبودن مانعی از صدور. و اما افعال الهی احتیاج باین مقدمات ندارد نه تصور نه تصدیق نه عزم نه جزم نه حرکت عضلات فقط وجود مصلحت و ایجاد که تمام افعال الهی موجود میشود بایجاد که باصطلاح حکماء بوجود منبسط تعبیر میکنند که تمام موجودات بایجاد حق است و بلسان آیات و اخبار بمشیت تعبیر میفرمایند که گفتند خلقت الاشیاء بالمشیه و خلقت المشیة بنفسها و بیان دیگر ایجاد فعل بمعنی مصدری است و موجودات فعل بمعنی اسم مصدری است ایجاد کردن و موجود شدن بمجرد ایجاد موجود میشود وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ یعنی بر خدا امتناعی

ص: 377

ندارد که بعضی تصور میکنند که این ریاست و دولت و قدرتی که دارند احدی نیست که بتواند از آنها بگیرد خداوند بضعیف ترین خلقش قوی ترین آنها را هلاک میکند یک پشه نمرود را هلاک کرد و هکذا.

[سوره إبراهیم (14): آیه 21] .... ص : 378

وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ (21)

و ظاهر و حاضر میشوند در پیشگاه الهی فردای قیامت جمیعا بدون استثناء پس میگویند ضعفاء که زیر دستان رؤساء و تابع آنها بودند برؤساء که بزرگی میکردند و امارت داشتند بر آنها که ما در دنیا تابع و مطیع شما بودیم پس آیا شما میتوانید ما را بی نیاز کنید و نجات دهید از عذاب الهی و لو یک مقدار، رؤساء و بزرگان آنها میگویند اگر ما را خداوند هدایت فرموده بود ما هم شما را هدایت میکردیم و مساویست و تفاوتی نمیکند چه ما جزع و فزع کنیم یا آنکه صبر کنیم هیچ راه چاره نداریم و نجات پیدا نمیکنیم.

وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً خلق اولین و آخرین تمام در صحرای محشر مجتمع میشوند و در محکمه عدل الهی محاکمه میکنند و از کوچک و بزرگ اعمال آنها سؤال میکنند و بحساب آنها رسیدگی میشود چنانچه قرآن مشحون است باین موضوع در اکثر سور قرآنی و آیات بسیاری.

فَقالَ الضُّعَفاءُ تابعین رؤساء و اکابر که برای طمع دنیوی متابعت آنها را کردند و اطاعت آنها را نمودند و سبب شدند که آنها قوّت و قدرت پیدا کنند و ظلم و اذیت بانبیاء و ائمه و مؤمنین کنند چنانچه در حدیث است فردای

ص: 378

قیامت منادی ندا میکند

(این الظلمة و اشباه الظلمة و این اعوان الظلمة حتی من لاقی لهم دوانا او ربط لهم کیسا فیؤمر بهم الی النار)

حتی سؤال میکند از امام علیه السّلام

(انّی اخیط للسلطان فهل کنت من اعوان الظلمة)

جواب میفرماید

(اما انت فمنهم و اعوان الظلمة من یبیعک الإبر و الخیوط)

حتی دارد

(لا تعنهم علی بناء مسجد)

لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا برؤساء و بزرگان و پیشوایان خود میگویند إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً ما که کوتاهی نکردیم در متابعت شما حتی حاضر شدیم اولاد انبیاء و ذراری آنها را بکشیم و اسیر کنیم و حبس کنیم برای خوشنودی شما حال که گرفتار شدیم فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ در مقابل خدماتی که بشما کرده ایم.

آنها جواب میدهند قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ اگر اطاعت انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام را کرده بودیم و موفق بایمان و اعمال صالحه شده بودیم و خداوند ما را هدایت فرموده بود لَهَدَیْناکُمْ ما هم شما را براه حق و سعادت هدایت میکردیم فعلا گرفتاری ما بیشتر از شما است عذاب خود را که داریم عذاب هر یک از شما را هم داریم که اضلال کرده ایم، چون گفتیم سه قسم فاعل داریم:

فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا.

سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ همه مقهور و ذلیل و خوار و خفیف نه دادرسی داریم و نه فریاد رسی نه شفیعی نه معینی نه ناصری.

ص: 379

[سوره إبراهیم (14): آیه 22] .... ص : 380

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (22)

و گفت شیطان باین کفار و ظلمه و فسّاق پس از اینکه کار گذشت که بدرستی که خداوند وعده داد بشما وعده حقی که هیچ تخلف پذیر نبود و من وعده دادم بشما و تخلف کردم و نبود از برای من سلطه و قدرتی که بتوانم شما را باجبار و زور رو بفساد بکشم مگر همین که شما را دعوت کردم شما بمیل و رغبت اجابت کردید مرا پس مرا ملامت نکنید، خود را ملامت کنید که بوعده های حقه خداوند اعتناء نکردید وعده باطل مرا اجابت کردید من نیستم فریادرس شما شما هم نمیتوانید از من فریادرسی کنید محققا من کافر هستم بآنچه شما مرا در اطاعت شریک گردانیدید از قبل، محققا ظالمین از برای آنها عذاب دردناک است وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ فردای قیامت که تابعین آن بآن متوجه میشوند که تو ما را اغواء کردی میگوید إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ این همه انبیاء و اوصیاء و علماء و وعاظ با دلیل روشن و بیان شیوا شما را دعوت بتوحید و عقائد حقه و اعمال صالحه و اخلاق فاضله کردند اجابت نکردید و رو بسعادت نرفتید وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ و من شما را دعوت بشرک و کفر و ظلم و فسق و فجور و فساد کردم و تمام وعده های من دروغ و تقلب و غشّ و فریب بود.

وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ من نه قوت داشتم نه قدرت که شما را باجبار رو بفساد ببرم فقط یک وسوسه بود در قلوب شما مقابل الهامات ملکی

ص: 380

خود بخود بواسطه قساوت قلب و حب جاه و ریاست و هواهای نفسانی خود اطاعت مرا کردید إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ بهمان وسوسه قلبی فَاسْتَجَبْتُمْ لِی بمیل و رغبت رو بمن آمدید و کردید آنچه کردید از ظلم و معاصی و کفر و شرک و سایر مفاسد بعین وسوسه شیطان مثل دعوت دعات باطله و ارباب ضلال است که شیاطین انسی باشند انسان باختیار و رغبت رو بآنها میکند و پشت بحق و حقیقت.

فَلا تَلُومُونِی مرا ملامت نکنید چه اندازه خداوند بشما خبر داد فرمود أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ، الی قوله تعالی: أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ یس آیه 59 و 60 و فرمود وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ سبأ آیه 20.

وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ نفس شما دشمن داخلی شما بود و شما را وادار میکرد بفساد و مسلط بر عقل شما شد إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53.

ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ هر کدام گرفتار عمل خود هستیم جهنم را پر میکنیم چنانچه خطاب بشیطان شد لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 85.

إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ نظر به اینکه اینها شرک طاعتی قرار داده بودند شیطان را که اطاعت او را میکردند چنانچه میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60، عبادت شیطان همان اطاعت او است میگوید من کافر شدم بآنچه مرا شریک قرار دادید در اطاعت و عبادت از قبل در دنیا من از روی دشمنی با شما میگفتم شما نباید بدشمن خود بگروید و اطاعت او را بکنید تقصیر با شما است.

إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ جمله مستقله است خدا میفرماید چه ظالم شیطان باشد یا تابعین او.

ص: 381

[سوره إبراهیم (14): آیه 23] .... ص : 382

وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ (23)

و داخل میشوند کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند بهشتهایی که جاری میشود از زیر آنها نهرهایی همیشه هستند در آن بهشتها باذن پروردگار خود تحیّت آنها در آن بهشتها سلام است.

وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا داخل کننده ملائکه رحمت هستند که داخل میکنند مؤمنین را وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ عبادت و بندگی پروردگار میکنند که اصل ایمان قابلیت دخول دارد و اعمال صالحه موجب ارتفاع درجات میشود جَنَّاتٍ تمام هشت بهشت تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یعنی از پای بهشتها و انهار چهار نهر است مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی همیشه در آن بهشتها هستند خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ بامر پروردگار خود.

تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ که میفرماید وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73، سلامتی از کل بلیات و آفات و موت که همیشه ابد الاباد متنعم هستند.

[سوره إبراهیم (14): آیات 24 تا 25] .... ص : 382

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (24) تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (25)

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رؤیت در اینجا بمنزله علم است که رؤیت

ص: 382

قلب باشد یعنی آیا پیغمبر اکرم نمیدانی و درک نمیکنی که چگونه خداوند حقایق را با مثال بیان میفرماید که یک قسمت مهم قرآن بیان امثال است چون درک حقایق بمثل روشن تر میشود.

کلمة طیّبة کلمه طیّبه لا اله الّا اللَّه است که کلمه اخلاصش هم میگویند و کلمه توحید هم نام میگذارند لکن بتمام معنی چون این کلمه شریفه سه دلالت دارد مطابقی توحید عبادتی است در مقابل مشرکین که عبده اصنام و غیر آنها بودند. تضمّنی توحید ذاتی و افعالی و صفاتی زیرا اگر واجب الوجودی غیر او بود یا خلق و رزق بدست غیر او بود مستحق عبودیت و پرستش بود.

التزامی اعتقاد بجمیع عقائد حقه و تسلیم جمیع فرمایشات و دستورات و واردات کشجرة طیبة در اخبار بسیاری داریم که شجره طیبه اصل آن و ریشه آن وجود مقدس پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که میفرماید

اصلها ثابت

الی یوم القیمة وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ ائمه اطهار علیهم السلام هستند، و فی السماء اشاره بارتفاع درجه و مقام آنها است و غصن و قامه آن صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها است و برگها و اوراق آنها شیعیان هستند که در بسیاری از اخبار دارد که هر شیعه که از دنیا میرود یک برگ آن ساقط میشود و هر شیعه که بدنیا میآید جای آن برگ برگی روئیده میشود.

تُؤْتِی أُکُلَها اکل و میوه های آن علوم ائمه علیهم السلام است.

کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها که در هر زمانی روز بروز و عصر بعصر بقلم و بیان علماء شیعه روشن تر و شیرین تر و واضح تر میشود بتوفیق پروردگار آن شجره و کلمه طیبه لا اله الّا اللَّه هم در هر عصر و زمانی آثار قدرت و کبریایی او بیشتر و زیادتر و روشن تر میشود.

وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ این مثل تطبیق حقایق و معنویات اسلام است با

ص: 383

ظواهر اسلام که وجود مقدس این خانواده و علوم آنها و شیعیان آنها باشند و این امثال را خداوند میزند للناس تمام اهل عالم لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ گفتیم لعلّ از خداوند متعال بمعنی تردید نیست که خداوند نداند که اینها متذکر میشوند یا نمیشوند بلکه بمعنی باید است که باید متذکر شوند.

[سوره إبراهیم (14): آیه 26] .... ص : 384

وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (26)

و مثل کلمه خبیثه مثل درخت خبیثه است که کنده شده روی زمین که هیچگونه ثبات و قراری ندارد و باندک زمانی از بین میرود.

وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کلمه خبیثه شرک، کفر، ضلالت، معاصی الهیه و صفات رذیله است کشجرة خبیثة در بعض اخبار بنی امیّه هستند و در بعض اخبار اعداء آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و البته اینها مصداق اتم آن هستند و الّا شامل جمیع اهل ضلال از کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و ظلمه و فساق و فجار میشود اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ریشه ندارد فقط چهار صباحی یک جلوه دارد پس بتوسط باد بلاها کنده میشود و اثری از آن باقی نمی ماند.

ما لَها مِنْ قَرارٍ مشاهده کنید چه اثری از بنی امیه و بنی العباس و سایر ظلمه باقی ماند جز لعن و طرد همین نحو شرک و کفر و ضلالت بکلی نابود میشود حتی بر خود مشرکین و کفار و ظالمین و ضالّین که فردای قیامت قسم میخورند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23، و رؤساء انکار میکنند اضلال تبعه را قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ ق 26، فقط و بال و عذاب و سخط و غضب الهی بر آنها باقی میماند.

ص: 384

[سوره إبراهیم (14): آیه 27] .... ص : 385

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ (27)

نگاه میدارد و حفظ میفرماید خداوند تبارک و تعالی کسانی را که ایمان آوردند بقول ثابت و دین قویم اسلام و ایمان آنها را در دوره زندگانی آنها در دنیا و در آخرت و اضلال میفرماید ظالمین را و میکند خداوند آنچه را که مشیّتش تعلق میگیرد آنچه بخواهد.

یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا اشکال- بسیاری از مؤمنین را مشاهده شده که پس از ایمان کافر شدند و پس از هدایت در ضلالت افتادند و بسیاری را که بی ایمان از دنیا رفتند یا بتوسط شیطان جنی یا باضلال مضلّین یا بالقاء شبهه و شک و امثال اینها و مسئله ارتداد فطری و ملی بیان شده و در اخبار بسیاری از معاصی و ترک واجبات را گفتند موجب زوال ایمان میشود و لو در حال نزع.

جواب- دو قسم ایمان داریم یک قسم که از روی دلیل محکم و برهان متقن باشد و رسوخ در قلب کند و قلب را روشن کند این در کنف الهی مصون و محفوظ است و قابل زوال نیست. و یک قسم ایمانی است که از سر زبان دیگران و تقلید پیشینیان باشد این در معرض زوال است چنانچه گفتند (من اخذ دینه من افواه الرجال ردت الرجال) این ایمان و لو تا باقیست احکام ایمان بر او بار است لکن ریشه در قلب نکرده مثل چوبی که در زمین فرو برند و ریشه نداشته باشد بخشک شدن و فاسد شدن خیلی نزدیک است، مؤمنین در آیه همان قسم اول است بقرینه بالقول الثابت که ثابت و باقی و راسخ باشد همان مؤمنین که میفرماید وَ فِی الْآخِرَةِ در اخبار بسیاری داریم تفسیر شده بسئوال قبر و آمدن

ص: 385

ملکین و پرس و سؤال از عقائد و از پاره ای از اعمال و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند انحصار را دلالت ندارد و کلمه فی الاخرة در مقابل حیات دنیا، پس از حیات است چنانچه دارد

اذا مات ابن آدم قامت قیامته

میتوان گفت از حین نزع و قبر و برزخ و صفحه محشر و الی الابد خداوند مؤمنین را ثابت میدارد بالقول الثابت، و نیز گفتیم که انسان پس از مردن هر چه دارد از اخلاق خوب و بد ملکه میشود و قابل تغییر نیست.

تنبیه- در کفایة الموحدین دعوی تواتر اخبار میکند که همین روح حیوانی است برمیگردد در قبر و زنده میشود و این دعوی اسباب دست مشککین شده که میگویند ما آرد در دهان مرده کردیم پس از آن بجای خود باقی بود و ابدا تصریح در اخبار باین معنی ندارد چه رسد بدعوی تواتر و روحی که بر میگردد در قبر همان روح انسانیست که ملک الموت قبض میکند و میبرند در عالم بالا و از او سؤال میکنند که در اخبار تعبیر بهول مطّلع میکند و علاقه او از بدن جدا میشود و در قبر دو مرتبه تعلق پیدا میکند و روح حیوانی یک بخاری است تمام میشود و قابل قبض نیست و توضیح این مطلب را در کلم الطیب مجلد سوم صفحه 70 داده ایم.

وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ مکرر گفته ایم که اضلال خدا بنده را بخود وا گذاشتن است پس از آنکه دیگر قابل هدایت نباشد بسبب قساوت و سیاهی قلب و کثرت معاصی و معایب دیگر وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ هر چه بخواهد لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23.

ص: 386

[سوره إبراهیم (14): آیات 28 تا 29] .... ص : 387

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (28) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ (29)

آیا نمی بینی بکسانی که تبدیل دادند نعمت الهی را بکفر و حلول دادند قوم خود را بدار هلاکت که آن دار هلاکت جهنم است که واصل میشوند او را و بد جایگاهی است.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً در اخبار بسیار تفسیر شده نعمت اللَّه بوجود مقدّس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام و تبدیل کنندگان را ببنی مغیره که در بدر کشته شدند و بنی امیّه که مدت کمی زیست کردند، ولی مکرر بیان شده که اخبار بیان مصداق میکند و آیه عموم دارد شامل جمیع نعم الهیه میشود چه نعم تشریعیه ارسال رسل که بآنها کافر شدند و محاربه کردند و جعل خلفاء حقّه ائمه طاهرین علیهم السلام که بآنها خلفاء سه گانه و بنی امیه و بنی العباس کردند آنچه کردند و قرآن مجید که آن را مهجور کردند و بدستوراتش عمل نکردند و دین مقدس اسلام که ترک کردند و مرتد شدند و احکام دین که تغییر دادند و بدعت در دین نهادند یا منکر شدند و اطاعت اوامر که تبدیل بمخالفت و معصیت کردند.

و چه نعم تکوینیه عقل را سرکوب نفس کردند. روزی را و مال و منال و جاه را مستند بغیر خدا دانستند و بلکه سایر نعم الهیه را کفران کردند که میفرماید در همین سوره آیه 7 لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ.

وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ حلول شیئی در شیئی دخول در او است حالّ و محلّ اینها که تبدیل نعمت بکفر کردند قوم خود و اتباع خود را حلول دادند

ص: 387

و داخل کردند در دار هلاکت که از دار سعادت آنها را مانع شدند و جلوگیری کردند و بدار هلاکت سوق دادند و آن دار هلاکت جهنم است یصلونها و اصل بجهنم شوند، وصل مقابل فصل است خداوند و انبیاء و قرآن و ائمه و علماء دین میخواهند اینها را از جهنم دور کنند و فاصله بیندازند و اینها وصل میکنند و بئس القرار بد جایگاهی است.

از جهنم خبری میشنوی دستی از دور بر آتش داری

[سوره إبراهیم (14): آیه 30] .... ص : 388

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ (30)

و قرار دادند اینها از برای خدا مثل و مانند برای اینکه اینها را گمراه کنند از سبیل و راه خداوند، بفرما بآنها که این چهار روز دنیا هر چه می خواهید متمتع شوید و بهره برداری کنید پس محققا مصیر شما بسوی آتش است.

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً بعضی در الوهیت ندّی بر خدا اتخاذ کردند طبقات مشرکین، عبده اصنام، عبده شمس و قمر و کواکب و گاو و گوساله و آتش و ملک و جنّ و بشر و شجر و غیر اینها، بعضی در امر رزق و اماته و احیاء و سایر افعال الهی ندّی قرار دادند و مستند بغیر دانستند یا بطبیعت، شانس، خوشبختی یا بعملیات خود یا برؤساء و فرمان فرمایان و غیر اینها که منکر توحید افعالی شدند، بعضی در صفات که زائد بر ذات دانستند و قدیم شمردند: بعضی در ذات مثل ابن کمونه، بعضی قائل بیزدان و اهرمن شدند خالق خیرات و شرور.

لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ سبیل الی اللَّه توحید او است در جمیع مراحل ذاتی صفتی، افعالی: عبادتی، نظری و بسیاری از افراد را در ضلالت انداختند.

قُلْ تَمَتَّعُوا و این تمتع نه لطفیست از جانب الهی بلکه یک نوع از عقوبت است که باعث مزید عذاب الهی میشود چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ

ص: 388

کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ

آل عمران آیه 178.

فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ انسان در دنیا در این مدت عمر دائما در سیر است و دو سیر داریم یک رو ببهشت تمامش زحمت است باید جلوگیری کند از هواهای نفسانی و طلب جاه و مال و ریاست و لذائذ معاصی، صبر بر بلیات و زحمت عبادات و جلوگیری از معاصی، و دیگر رو بآتش است تمامش هواهای نفسانی و زخارف دنیوی و لذائذ جسمانی و حبّ شهوات که انسان فریب آنها را میخورد و بسرعت هر چه تمام تر رو بجهنم میرود که گفتند انسان سه دشمن دارد: دنیا خود را جلوه میدهد، نفس مایل میشود، شیطان راه نشان میدهد.

[سوره إبراهیم (14): آیه 31] .... ص : 389

قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ (31)

بفرما برای بندگان من کسانی که ایمان آورده اند بپا دارند نماز را و انفاق کنند از آنچه ما روزی آنها کرده ایم هم سرا در پنهانی و هم علانیة و آشکارا از پیش از آنی که بیاید روزی که نه بیعی در او هست و نه دوستی و خلّتی.

قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا که بایمان تنها قناعت نکنید ایمان درختی است در قلب کشت میشود و مقدمات و مؤخّراتی دارد مقدماتش آنکه زمین قلب باید آماده باشد، از اخلاق خبیثه و صفات قبیحه پاک باشد و متخلق بصفات حمیده و اخلاق حسنه شود تا درخت ایمان در او رشد کند و فاسد نشود. و مؤخّراتش اینکه باید آبیاری شود باعمال صالحه و عبادات صحیحه که اعظم آنها نماز است یُقِیمُوا الصَّلاةَ نماز در ایمان بسیار مدخلیت دارد که در حدیث است

ص: 389

حدیث معتبر

(الصلاة عمود الدین)

اگر عمود نباشد دین از بین میرود

(الصلاة خیر موضوع ان قبلت قبل ما سواها و ان ردّت ردّ ما سواها)

(عنوان صحیفة المؤمن الصلاة)

(الصلاة معراج المؤمن)

(اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة الصلاة)

و غیر اینها که در آیات بسیار سفارش نماز شده و امروزه اکثر یا تارک الصلاة هستند یا ضایع الصلاة، و اقامه نماز نگاهداری او است که در جامعه مؤمنین از بین نرود و مراعات شرایط و اجزاء و منافیات و مبطلات و شکیات و سهویات آن بشود.

وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ زکاة اموال را بدهند که عقوبت مانع الزکاة قبل از موت در همان حال نزع میرسد که میگوید لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقون آیه 10.

سِرًّا وَ عَلانِیَةً موارد مختلف است در جایی که شبهه ریاء و سمعه است سرا و در جایی که تشویق دیگران میشود علانیه و بعضی گفتند در فرائض علانیه لدفع التهمة و در نوافل سرّا لدفع شبهة الریاء و در حکم زکاة است سایر انفاقات واجبه خمس، واجب النفقه، اعلاء کلمه اسلام، دفع شر اشرار و غیر اینها حتی انفاق علم و انفاق قوی در قضاء حوائج مؤمنین.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ که روز قیامت باشد لا بَیْعٌ فِیهِ یعنی مبادله نیست که احدی را بجای دیگر تبدیل کنیم و مؤاخذه کنیم کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ مدثر آیه 37 وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164.

و لا خلال دوستی نیست که میفرماید الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67.

ص: 390

[سوره إبراهیم (14): آیات 32 تا 34] .... ص : 391

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ (32) وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ (33) وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ (34)

ترجمه واضح است و مضامین این آیه شریفه مکررا بیان شده و ما بنحو اختصار اشاره میکنیم و رد میشویم.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ سماوات عالم بالا است که تمام این کرات جویّه در آنها است و هفت طبقه است و مطروس از ملائکه که از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرویست که فرمود در لیلة المعراج تمام این طبقات مطروس از ملائکه بود که جای یک قدم نبود و تمام اشتغال بعبادت داشتند بعضی در حال قیام، بعضی در سجود، بعضی در رکوع، بعضی در قعود و خداوند میداند که در هر یک از این کرات چه اندازه خلق فرموده و بسا بعضی این کرات هزارها برابر این کره زمین است و ارض این کرات سفلیه مثل کره ماه و هوی که کره زمین در جنب آنها بسیار کوچک است و در کره زمین چه اندازه از معادن و و جمادات و نباتات و حیوانات خلق فرموده و از طائفه جن که طائفه انس در جنب آنها بسیار قلیل هستند و در طائفه انس اشکال مختلف و رنگهای متشتت است که میتوان گفت دو نفر در جمیع جهات مشابه یکدیگر نیستند (جلّ الخالق) وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً که ابخره از دریاها بطرف بالا میرود و بصورت

ص: 391

ابرها میشود و باد آنها را سیر میدهد بهر نقطه که مأمور هستند و باران نازل میشود بامر الهی.

فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ از فواکه و خضرویات و حبوب و اقسام بطیخ و دابوقه و یقطین و غیر اینها از مأکولات.

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ که روی آب بتوسط باد از یک قسمت زمین بیک قسمت دیگر سیر دهد یا بوسائل امروزه بلکه امروز بتوسط هواپیما در هوا سیر دهد این قوه بنزین و نفت را خداوند عنایت فرموده و همچنین تخته چوبی زیر آب نرود.

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ که باران از کوه ها سرازیر شود و رودخانه ها و نهرها جاری شود و مراکز کشت را مشروب سازد و همچنین در تخوم الارض فرو رود و تشکیل نهرها و چشمه ها دهد.

وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ دائب بمعنی دوام است یعنی همیشه شمس برای ضوء نهار و قمر برای نور لیل که میفرماید هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً یونس آیه 5 و برای رشد اشجار و نضج ثمار و فوائد بسیار دیگر وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لیل را برای استراحت و فراغت برای عبادت و توجه بحضرت باری بالاخص در وقت سحر، و نهار را برای تحصیل معاش و اصلاح امور و قضاء حوائج.

وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ هر چه خواستید بشما عنایت فرمود.

دست حاجت چه بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود

کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

چنانچه میفرماید وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً نساء آیه 32 وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها زیرا نعم الهیه انتهاء ندارد بالاخص

ص: 392

نعم اخرویه و اما دنیویه نعمت حیات، نعم ظاهریه و باطنیه، دینیه و دنیویه الی ما شاء اللَّه.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ محققا انسان هم بسیار ظلم کننده است بنفس خود و غیر کفران کننده است نعم الهیه را.

اشکال- بسیاری از افراد انسان مثل انبیاء و اوصیاء و صلحاء و اتقیاء و مؤمنین نه ظالم بنفس هستند و نه بغیر و نه کفران نعمت میکنند.

جواب- مراد طبیعت انسان است که بمقتضای قوای شهویه و غضبیه و اسباب ظاهریه اقتضاء این صفت خبیثه را دارد مگر اینکه مانعی مثل ایمان و خوف جلوگیر شود چنانچه ملائکه هم این اقتضاء را درک کردند و گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ بقره آیه 29، و خدا هم میفرماید إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ عصر آیه 2 و 3.

[سوره إبراهیم (14): آیه 35] .... ص : 393

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35)

و یاد کن زمانی که ابراهیم در پیشگاه احدیت استدعا کرد که پروردگار من مقدر فرما این شهرستان مکه معظمه را محل امان و مانع شو و جلوگیری کن مرا و اولادهای مرا اینکه عبادت کنیم بتهای مشرکین را.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ این کلام ابراهیم پس از بنای کعبه بود چنانچه در سوره بقره میفرماید وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً، الی قوله تعالی وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ، الی قوله: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا

ص: 393

مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ

الایة آیه 121 و 122.

رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً بحدی امان بود که اگر قاتل پدر پناه میبرد او را قصاص نمیکردند حتی حیوانات، طیور در حرم در امان هستند فقط بر ابی عبد اللَّه امان نبود که اراده قتل او را داشتند و برای احترام حرم خارج شد و حج را بدل بعمره مفرده کرد.

وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ اشکال- بسیاری از اولادهای ابراهیم علیه السّلام مشرک شدند مثل قریش که از نسل اسمعیل بودند و بنی اسرائیل که از نسل اسحق بودند.

جواب- مراد انبیاء و اوصیاء آنها که از نسل ابراهیم بودند مثل انبیاء بنی اسرائیل و پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء او و آباء او تا اسماعیل و کلمه بنی عموم ندارد بلکه اطلاق هم ندارد که شامل جمیع اولاد او باشد بعلاوه آنهایی که عبده اصنام بودند از اهلیت ابراهیم خارج شدند چنانچه در حق پسر نوح میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 43، و شاهد بر این معنی آیه بعد است.

[سوره إبراهیم (14): آیه 36] .... ص : 394

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (36)

پروردگار من بدرستی که این اصنام و بتهای مشرکین گمراه کردند بسیاری از ناس را پس کسی که متابعت مرا بکند پس محققا او از من است و کسی که مخالفت مرا کند و معصیت مرا کند پس بدرستی که تو بسیار آمرزنده و رحم کننده ای رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ اشکال- اصنام که شعور و ادراک

ص: 394

ندارند چگونه اضلال میکنند.

جواب- یعنی سبب ضلالت ناس شدند چنانچه می گویی فلان نشانی و فلان علامت و فلان جاده مرا گمراه کرد.

فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام است

(من احبّنا فهو منا اهل البیت)

و در حدیث دیگر است

«من اتقی اللَّه منکم و اصلح فهو منّا اهل البیت»

راوی سؤال میکند (من آل محمد) حضرت میفرماید

(ای و اللَّه من آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

) وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ نظر به اینکه حضرت ابراهیم علیه السّلام بسیار رءوف و مهربان بود راضی نمیشد که کفار و مشرکین هم عذاب شوند چنانچه در حق قوم لوط هم تمنی داشت نجات پیدا کنند گفت فانک غفور از تقصیرات و شرک آنها درگذر، رحیم مشمول رحمت خود فرما.

[سوره إبراهیم (14): آیه 37] .... ص : 395

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37)

پروردگار ما بدرستی که من سکنا دادم بعض ذریه خود را بیک بیابانی که هیچ کشت زار ندارد نزد خانه تو که او را محترم داشته ای پروردگار ما برای اینکه بپا دارند نماز را پس قرار ده جماعتی از ناس را که بزودی بیایند از روی میل و رغبت بسوی آنها و روزی ده آنها را از ثمرات باشد که آنها شکرگزار شوند شرح این جمله در سوره بقره مفصلا گذشت و خلاصه آن اینکه حضرت ابراهیم علیه السّلام اسماعیل و هاجر را مأمور شد بیاورد نزد کعبه گذارد و زمین مکه

ص: 395

یک وادی بود که هیچ کشت و زرعی در او نمیشد و آب در آن نبود خداوند از پاشنه پای اسماعیل چشمه آب زمزم را ظاهر فرمود و قافله ها بیکدیگر خبر دادند که در این نقطه آب پیدا شده آمدند و از تحف و هدایا از انواع مأکولات از گوسفند و غیره برای اینها آوردند و از دعاء ابراهیم برکات الی کنون در مکه از نوع مأکولات و غیر مأکولات بسیار فراهم شده.

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی ذریه ابراهیم نه فقط اسماعیل بود چون میدانست از نسل ابراهیم تا دامنه قیامت باقیست لذا تعبیر بذریه کرد.

بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ چون اطرافش تمام کوه بود و ریشه های کوه ها در این زمین فرو رفته بود زراعت نمیشد.

عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ که محل امن قرار ده که الان حاجیان که محرم میشوند سی چیز بر آنها حرام میشود که بعضی از آنها مثل صید تا از حدّ حرم خارج نشوند حلال نمیشود بعلاوه بی احترامی بکعبه بسا موجب کفر میشود.

لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ که از زمان آدم تا آخر دنیا نماز در تمام شرایع بوده و امروز ابناء نوع خیلی بی اعتناء بامر نماز هستند تا بچه بلائی گرفتار شوند فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ مشاهده کنید که در هر سالی چه اندازه حاجی و معتمر تشرف پیدا میکنند.

وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ چه اندازه نعمت در مکه فراهم است که با این جمعیات هیچ تفاوتی نمیکند.

لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ باشد که شکرگزار باشند ولی افسوس که چه بسیار کفران نعم الهی میکنند.

ص: 396

[سوره إبراهیم (14): آیه 38] .... ص : 397

رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (38)

پروردگار ما محققا تو میدانی آنچه ما مخفی میکنیم و آنچه علانیه بجا میآوریم و نیست مخفی بر خداوند عالم هیچ شیئی چه در زمین باشد یا در آسمان رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ نظر به اینکه علم از صفات ذاتیه است و عین ذات است باین معنی که ذات اقدس حق صرف الوجود است اجزاء ندارد نه اجزاء خارجیه که مجسمه گفتند و نه اجزاء ذهنیه که جنس و فصل باشد که نوع مرکب از جنس و فصل است و نه اجزاء وهمیه که وجود و ماهیت باشد که گفتند ماهیت حدّ وجود است یعنی وجود محدود بحدی باشد که فوق او را دارا نباشد و وجود حق محدود نیست غیر متناهی ازلا و ابدا و علم هم از مراتب وجود است و غیر متناهی لذا چیزی بر او مخفی نیست یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 19.

وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ کوچک و بزرگ فِی الْأَرْضِ حتی فی تخوم الارض وَ لا فِی السَّماءِ حتی ما فوق العرش حتی ما فوق عالم جسمانی عالم لاهوت و جبروت و عالم مجردات حتی علم ذات بذات.

[سوره إبراهیم (14): آیه 39] .... ص : 397

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ (39)

جنس حمد مختص آن خدائیست که بمن بخشید در سنّ پیری اسماعیل و اسحاق را محققا پروردگار من اجابت میفرماید دعاء دعوت کنندگان را که معنی سمیع الدعاء است.

الحمد للَّه شرح معنی حمد و فرق آن با مدح و شکر و وجه اختصاص

ص: 397

بذات اقدس او و معنای مقام محمود و وجه تسمیه حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به احمد و محمود را مفصلا در سوره حمد مجلد اول بیان کرده ایم.

الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ اسمعیل را از هاجر و اسحق را از ساره و شرح هر دو گذشت تکرار نشود.

إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ سمیع دو معنی دارد یکی علم بمسموعات و دیگر اجابت دعوات.

[سوره إبراهیم (14): آیه 40] .... ص : 398

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40)

پروردگارا قرار بده مرا برپا دارنده نماز و قرار بده بعض ذریه مرا و پروردگار ما قبول فرما دعاء را.

دعاء حضرت ابراهیم مستجاب شد چنانچه در زیارت حسین ابن علی علیهما السّلام میخوانی

اشهد انک قد اقمت الصلاة

و چون علم داشت بتعلیم الهی که بین ذریه او کفاری بوجود میآیند تعبیر کرده مِنْ ذُرِّیَّتِی.

[سوره إبراهیم (14): آیه 41] .... ص : 398

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (41)

پروردگار ما بیامرز از برای من و از والدین من و از برای مؤمنین روزی که برپا میشود حساب روز قیامت.

تنبیه- اختلافی است بین سنّی و شیعه در اینکه والد ابراهیم چه کسی بوده، عقیده اهل سنّت اینست که آزر بوده که بت پرست بوده زیرا در بسیاری از آیات دارد که اطلاق اب بر او کرده مثل وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً و غیر این آیه از آیات و لذا لازم نمیدانند که آباء انبیاء مؤمن

ص: 398

باشند حتی العیاذ مثل عبد اللَّه پدر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و عبد المطّلب و ابی طالب والد امیر المؤمنین [ع را مشرک میدانند. و لکن عقیده شیعه اینست که آباء انبیاء تا حضرت آدم علیه السّلام تمام یا نبیّ بودند یا وصی انبیاء یا مؤمن صالح متقی چنانچه در زیارت وارث می گویی

(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمّات ثیابها)

و می گوییم آزر عموی ابراهیم و شوهر مادر ابراهیم بود بعد از رحلت پدر بزرگوارش و چون در دامن آزر بزرگ شده بود اطلاق اب بر او میکرد و این دعوی را ما از چند آیه شریفه قرآن استفاده میکنیم یکی آیه شریفه کلام اولاد یعقوب أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ بقره آیه 133.

با اینکه اسماعیل عمّ یعقوب بود و اطلاق اب بر عمّ کرده اند، دیگر آیه شریفه وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ توبه آیه 116، و این مسلّما در سنّ جوانی ابراهیم [ع بوده که از آزر تبرّی جسته و این آیه شریفه رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ در سن پیری ابراهیم بود پس معلوم میشود والد ابراهیم غیر از آزر است.

یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ این جمله هم یک شاهد قویست که طلب مغفرت یوم الحساب با تبرّء منه سازش ندارد.

[سوره إبراهیم (14): آیات 42 تا 43] .... ص : 399

وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ (42) مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43)

و گمان نکنی البته که خداوند غافل است از آنچه عمل میکنند ظلم کنندگان

ص: 399

جز این نیست که خداوند اینها را عقب انداخته برای روزی که چشمها خیره میشود البته پیغمبر همچه گمانی نمیکند این برای تنبه خود ظالمین است که گمان نکنند که این چهار روزه دنیا جلو اینها باز است هر چه میتوانند ظلم کنند خداوند از ظلم نمیگذرد فردای قیامت انتقام خواهد کشید چنانچه قسم یاد کرده در حدیث قدسی

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

و در حدیث است

(الظلم ظلمات یوم القیمة)

هر چه مظلوم قرب و مقامش در پیشگاه احدیت بیشتر باشد انتقام از ظالمین او سخت تر میشود و هر چه ظلم شدیدتر باشد عقوبتش زیادتر میگردد آیا خدا چه میکند فردای قیامت با ظالمین آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و چه میکند با کسانی که ظلم میکنند با ضعفاء و بیچارگان و بی تقصیران بخصوص امروزه که سرتاسر دنیا را ظلم پر کرده که این مهمترین علائم ظهور است که در حق امام زمان میفرماید

(یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا)

وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ خداوند از این عوارض بیرون است، محل عوارض نیست بالاخص غفلت.

إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ و این تأخیر یک نوع عذاب است که هر چه میخواهند و میتوانند ظلم کنند و بار خود را سنگین کنند و عذاب خود را شدیدتر و زیادتر کنند.

مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ خیره میشود چشم آنها با گردن کشیده بطرف بالا که چشمهای آنها از این طرف و آن طرف میافتد و ساکن میشود که حتی جای قدم خود را نمی بینند و قلبهای آنها از شدّت فزع و خوف خالی میشود از طمع و سرور مثل هوای بین آسمان و زمین یعنی بکلی ناامید میشوند.

ص: 400

مهطعین اهطاع اسراع است یعنی بسرعت هر چه تمام تر وارد صحرای محشر میشوند و از اوضاع محشر چشمهای آنها خیره میشود و از حرکت میافتد و وحشت آنها را میگیرد.

مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ اقناع توجه بیک طرف است که مقابل او است و طرف راست و چپ خود را نمی بیند حتی جای قدم خود را هم مشاهده نمیکند و بزبان ما گیج و بیج میشود.

لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ چشم آنها بر نمیگردد وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ فؤاد قلب است انسان موقعی که اضطراب پیدا میکند حواسش پرت میشود تمام امور از نظرش میرود حال خود را نمی فهمد قلبش ضربان پیدا میکند حال ظالمین چنین است در روز قیامت.

[سوره إبراهیم (14): آیه 44] .... ص : 401

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ (44)

و انذار فرما تمام ناس را و بترسان از روزی که میآید آنها را عذاب پس میگویند کسانی که ظلم کردند پروردگار ما عقب بینداز و تأخیر فرما ما را تا مدت نزدیکی اجابت میکنیم دعوت تو را و متابعت میکنیم پیغمبران را آیا نبودید شما که قسم یاد میکردید پیش از اینکه اجل شما برسد که نیست از برای شما زوال همیشه در دنیا هستید و فانی نمیشوید.

وَ أَنْذِرِ النَّاسَ انذار مقابل بشارت است که وظیفه انبیاء بوده که مبشر و منذر باشند، بشارت به اینکه ایمان و عمل صالح و تقوی و اتصاف بصفات حمیده

ص: 401

موجب رستگاری و سعادت و فیوضات الهی و نیل ببهشت میشود و انذار به اینکه شرک و کفر و ضلالت و معاصی و صفات خبیثه باعث بدبختی و شقاوت و غضب الهی و عقوبات و عذابهای دنیوی و اخروی میگردد.

یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ ممکن است مراد یوم القیمة باشد لکن بعید نیست که همان حین موت و حالت احتضار باشد بقرینه جمله بعد فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا چه ظلم بنفس کرده باشند یا بغیر یا بدین رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ زیرا اگر روز قیامت بود میگفتند ما را برگردان بدنیا نه اینکه اجل و مرگ ما را تأخیر انداز و بهمین قرینه گفتیم آیه شریفه لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقون آیه 10، عذاب زکاة و حج همان پیش از موت میرسد.

نُجِبْ دَعْوَتَکَ بتوحید و ایمان و عقائد حقّه وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ آنچه فرمودند از فعل واجبات و ترک محرمات.

أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ استفهام تقریری است در جواب ظالمین، مگر شما نبودید که قسم یاد کردید و میگفتید که این دستگاه ما همیشه هست و اعتناء بانبیاء و دستورات الهی نکردید و بکفر و فسق و ظلم خود ادامه دادید.

[سوره إبراهیم (14): آیه 45] .... ص : 402

وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ (45)

و سکونت پیدا کردید و جای گیر شدید در مساکن ظالمین پیشینیان و بر شما واضح شد که چگونه با آنها معامله کردیم و بچه عذابهایی هلاک شدند و

ص: 402

ضرب المثل برای شما زدیم که متنبّه بشوید و بخود بیائید و بترسید.

وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا عطف به ا لم تکونوا است و مراد مشرکین و کفار قبل است: قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، قوم شعیب: فرعونیان قوم ابرهه و غیر اینها که آنها رفتند و زوال پیدا کردند شما هم میروید و زائل میشوید و دیگران میآیند و جای گیر شما میشوند.

وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ قوم نوح بغرق هلاک شدند، عاد بباد، ثمود و قوم شعیب بصیحه و صاعقه، قوم لوط و ابرهه بامطار حجار، فرعونیان بغرق و هکذا.

وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ که عاقبت شرک و کفر و ظلم و طغیان و فسق و فجور اینست با شما هم این نوع معامله میشود.

[سوره إبراهیم (14): آیه 46] .... ص : 403

وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (46)

و محققا مکر کردند آن ظالمین قبل مکر خود را و نزد خداوند مکرهای آنها محفوظ است و در دفتر الهی ثبت شده و انتقام از آنها کشیده شده و میشود و بر فرض اینکه مکر آنها آن قدر بزرگ باشد که کوه ها را از جا بکند انتقام الهی بزرگتر و عظیم تر است.

وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ مکر با انبیاء و مؤمنین کردند هر چه توانستند از سخریه و استهزاء و اذیت و ظلم و جسارت و توهین و کلمات زشت مثل ساحر و مجنون و کذّاب و مفتری ولی در مقابل قدرت الهی نمیتوان عرض اندام کرد خداوند وعده داده پیغمبران خود و مؤمنین بآنها را نصرت فرماید و دشمنان بآنها را هلاک کند و از بین ببرد چنانچه در همین سوره آیه 14 گذشت که فرمود فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ الایة

ص: 403

و این جمله برای تسلیت خاطر مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که صبر کن بر اذیتهای قوم ما تو را نصرت میکنیم و دشمنان تو را هلاک میکنیم.

وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ یعنی جزاء و عقوبت مکر آنها نزد خدا محفوظ است بموقع خود بآنها خواهد رسید.

وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ مکر آنها هر چه بزرگ باشد نمیتواند در کوه اثر ببخشد چه رسد در اراده الهیه تأثیر کند و بر فرض که کوه را از جا بکند قدرت الهی را نمیتواند جلوگیری کند.

[سوره إبراهیم (14): آیه 47] .... ص : 404

فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقامٍ (47)

پس البته گمان مبر که خداوند خلف وعده کند که بپیغمبران خود داده محققا خداوند عزیز قادر قاهر است و صاحب انتقام که انتقام کشنده است.

فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ خلف وعد از قبایح عقلیه است حتی در نظر کفار و مشرکین و محال است از خداوند متعال صادر شود بالاخص بانبیاء و رسولان خود که مقرّب ترین بندگان او هستند و فرستادگان او، غایت الامر آنکه حکیم است میداند که مصلحت و حکمت در چه موقع است و چه موقع اقتضاء دارد بموقع خود عملی میشود.

إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقامٍ عزّت: قهر و غلبه و قدرت و عظمت و کبریایی است بر همه چیز قادر و قاهر و غالب است بخلاف ممکنات مخصوصا افراد بشر که در پیشگاه عظمت پروردگار خار و ضعیف و ذلیل هستند هر چه بخواهند بزرگی کنند نسبت بزیر دستان خود است با خداوند نمیتوانند، جنگ با خدا فتح ندارد هر چه میخواهند بکنند ذو انتقام انتقام خواهد کشید هم در دنیا وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ حشر آیه 6، و در آخرت باشد انتقام.

ص: 404

[سوره إبراهیم (14): آیه 48] .... ص : 405

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (48)

روزی که تبدیل میشود زمین و تغیر پیدا میکند بغیر وضع امروزه و همچنین آسمانها و بارز و ظاهر و حاضر میشوند جمیع ملائکه و جن و انس در پیشگاه خداوند یگانه قهّار.

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ کوه ها از هم پاشیده میشود، دریاها خشک میگردد عمارات خراب میشود، اشجار از بین میرود، زمین قاعا صفصفا میگردد.

غیر الارض یعنی غیر این زمینی که فعلا در او ساکن هستید.

و السموات عطف بالارض، یعنی آسمانها هم تبدیل و تغییر پیدا میکند که میفرماید یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104، تمام این کرات جوّیه از حرکت و دور میافتند و قرب هم مجتمع میشوند.

و برزوا جن و انس و ملک بلکه حیوانات و وحوش مجتمع میشوند للَّه الواحد بوحدت ذاتیه و صفاتیه و افعالیه و الوهیّة و نظریّه القهّار تمام در قبضه قدرت او و محکوم بحکم او.

[سوره إبراهیم (14): آیه 49] .... ص : 405

وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ (49)

و می بینی مجرمین را که کشیده شده اند در غل ها که میفرماید:

إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 71 و 72، و نیز میفرماید خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ حاقه آیه 29 الی 31.

وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ اعم از طبیعی و مشرک و کافر و ضال و مضل و ظالم و معاند و مخالف بلکه لفظ مجرم شامل فاسق و فاجر هم میشود مگر آنکه اگر

ص: 405

با ایمان باشد نجات پیدا کند.

یومئذ روز قیامت مقرّنین بسته شده اند فی الاصفاد که همان اغلال و سلاسل باشد و لو در لسان ما صفود را کند می گوییم که بپامیزند و غل را بگردن و سلسله را بدست.

[سوره إبراهیم (14): آیه 50] .... ص : 406

سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50)

سرابیل لباسی است و بعضی گفتند قمیص یعنی پیراهن و هر دو قریب المعنی است سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ لباس آنها از قطران است و از برای قطران چند معنی کرده اند و اقرب در نظر مس سرخ کرده بآتش است.

وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ غشوه پوشیده شده روی چیز است که آتش صورت آنها را فرو میگیرد بحدی که صورت پوشیده میشود و دیده نمیشود.

[سوره إبراهیم (14): آیه 51] .... ص : 406

لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (51)

این نوع عذابها جزای عمل آنها است خداوند هر نفسی را بجزای عملش میرساند (الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ) فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ خداوند

(لا یشغله شأن عن شأن)

بمجرد اراده در آن واحد قدرت دارد بحساب جمیع رسیدگی کند.

ص: 406

[سوره إبراهیم (14): آیه 52] .... ص : 407

هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (52)

این بیانات و آیات برای تبلیغ ناس است برای اینکه انذار شوند و بترسند از مخالفت و عذاب الهی و برای اینکه دست از شرک بردارند و بدانند که اله و سزاوار پرستش یکی است خداوند متعال و برای اینکه متذکر شوند و یادآور شوند صاحبان خرد و عقل.

هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ مشار الیه هذا قرآن مجید است، مبلّغ وجود حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که باین قرآن تبلیغ میفرماید آنچه بشر در امر دین احتیاج دارد از معارف حقّه و اعمال صالحه و اخلاق حمیده، و للناس دلالت دارد بر جمیع افراد بشر سر تا سر دنیا الی یوم القیمة.

وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وعیدهای عذاب که بر عقائد فاسده و اعمال سیّئة و اخلاق رذیله داده شده.

وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ بجمیع اقسام توحید ذاتا و صفة و فعلا و پرستش و نظر.

وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ که باید صاحبان عقل و خرد تدبّر کنند در این قرآن لکن مشروط است ببیان مبیّن که ائمه طاهرین هستند صلوات اللَّه علیهم و الحمد للَّه و الشکر علی نعمائه تمّ بحمد اللَّه سورة ابراهیم و یتلوه سورة الحجر و انا العبد الذلیل المدعو بالطیب

ص: 407

جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 8

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه و الحمد اللَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه من الیوم الی یوم لقاء اللَّه، سورة الحجر:

امّا فضلها اخباری در فضیلة آن وارد شده لکن سند ندارد و نمیتوان اعتماد کرد در برهان از خواص القرآن قال:

(قال الصادق علیه السّلام: من کتبها بزعفران و سقاها امرأة قلیلة اللین کثر لبنها، و من کتبها و جعلها فی فرشه أو جیبه و غدا و خرج و هی فی صحبته فانّه یکثر کسبه و لا یعدل احد عنه بما تکون عنده مما یبیع و یشتری و یحسّب معاملته)

و قال:

روی عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم (انه قال: من قرأها اعطی من الحسنات بعدد المهاجرین و الانصار الحدیث).

[سوره حجر) .... ص : 2

[سوره الحجر (15): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ (1)

(الر) مکرر گفته شده که از رموز است و هر چه بگوئیم تفسیر برأی است (تلک) اشاره باین سوره مبارکه است (آیات الکتاب) یعنی یک قسمت از کتاب الهی که قرآن مجید است آیات این سوره مبارکه است که 99 آیه است و در اول سوره بقره مجلد اول اسامی قرآن را ذکر کردیم و وجه اطلاق کتاب بر قرآن را بیان نمود رجوع کنید (و قرآن) عطف بآیات است و لذا مضموم است نه عطف بالکتاب باشد

ص: 2

و الا مکسور بود و مدخول آیات بود یعنی آیات قرآن بلکه نفس آیات قرآن مجید است و عطف بیان است، پس اشکالی که بعضی کردند که قرآن همان کتاب است تکرار برای چه وارد نیست، می گوییم آیات کتاب قرآن است زیرا آیه آیه نازل شده و روح الامین قرائت کرده بلکه الفاظ آنها را خداوند ایجاد فرموده لذا کلام الهی است و از این جهت یکی از اسماء الهی متکلّم است و موسی را کلیم اللَّه گفتند و در لیلة المعراج خداوند بدون واسطه ملک با پیغمبرش تکلّم فرمود (مبین) زیرا قرآن مبین تمام وظائف دینی است، اما مطالب اعتقادی را بادله واضحه و منطق صحیح بیان فرموده، و اما قصص انبیاء را برای تنبیه بندگان مکرر بیان کرده و دستورات علمیّه را هم نشان داده بالجمله (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) انعام آیه 59 وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ یس آیه 11 و بالجمله تمام علم قرآن نزد امام است و تمام علم امام در قرآن است

[سوره الحجر (15): آیه 2] .... ص : 3

رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ (2)

بسا دوست میدارند کسانی که کافر شدند اگر بودند مسلمان (ربما) بعضی اشکال کردند که کفار دائما این آرزو را میکنند چرا تعبیر به ربما کرده که دلالت بر قلت میکند جواب اما در دنیا که همچه آرزوئیرا ندارند و نمیکنند بلکه با اسلام کمال عداوت را دارند فقط در موقع معاینه قبل الموت که پرده برداشته میشود و ثمرات اسلام و مضرات کفر را مشاهده میکنند یک همچه آرزویی دارند و این آرزو برای آنها باقیست الی الابد و یک آرزو بیش نیست، چنانچه میگویند لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقین آیه 10.

(یودّ) و داد و دوستی نه از جهت اینست که اسلام را دوست دارند زیرا وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا اسری آیه 74 بلکه گفته ایم که صفات نفسانیه و اخلاق روحیّه و عقائد قلبیّه تا مادامی که در دنیا هستند قابل تغییر هست و اما پس از این عالم ملکه میشود و عین روح میگردد توسعة و ضیقا قابل

ص: 3

تغییر نیست، بلکه این وداد اینست که ای کاش این معامله که با مسلمین میکردند با ما هم چنین معامله میشد و ما هم در زمره آنها وارد میشدیم مثل اینکه یک عامی که با علماء کمال عداوت را داشته باشد اگر در یک مجلسی یک نفر از علماء وارد شود اهل مجلس احترام میگذارند بالای مجلس مینشانند دست او را میبوسند این عامی هم آرزو میکند که ای کاش با منهم چنین معامله میکردند.

الَّذِینَ کَفَرُوا و کسانی که در حکم کفر هستند مطلق اهل ضلالت و معاندین و ناصبین و خوارج و مبدعین و منکر ضروریات دین و مذهب و بالجمله غیر مؤمنین.

لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ لو امتناعیه است و مراد از مسلمین کسانی نیستند که فقط اسم اسلام روی خود گذارند و حقیقة نداشته باشد که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله مرویست که فرمود

(سیاتی زمان لا یبقی من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا درسه)

که امروز بعین مشاهده میکنیم، بلکه مسلم کسی را گویند که دارای چهار خصوصیت باشد (1) یقین قطعی بجمیع اصول دینی (2) اعتقاد و دلبستگی و در بند بودن (3) اقرار و اعتراف قلبا و لسانا (4) تسلیم جمیع دستورات الهی و فرمایشات انبیاء و اوصیاء و- از خود تصرفی نکند و اعتراضی نداشته باشد و نظری ندهد.

[سوره الحجر (15): آیه 3] .... ص : 4

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3)

واگذار آنها را بخورند مثل انعام و از لذائذ دنیوی لذت ببرند و بآمال و هواهای نفسانی مشغول شوند پس زود باشد که بر آنها معلوم گردد دنیادار غرور است و مکرر گفته شده که انسان سه دشمن دارد که هم دست شده اند برای فریب انسان دنیا و هوای نفس و شیطان دنیا ابتداء خود را جلوه میدهد بزخارف خود از مال و منال و مساکن عالیه و فرش قیمیّه و طلا و نقره و مأکولات لذیذه و ملبوسات شیک و اشباه آنها و انسان غافل از اینکه ماریست خوش خط و خال لکن در باطن زهر قتال است و گرگیست بلباس میش و کمال مضادّه دارد با آخرت، چنانچه مثل زده اند بمشرق و مغرب هر چه بمشرق نزدیک شود از مغرب دور میشود و بالعکس و بضرّتان دو هو ترضیه هر یک موجب خشم

ص: 4

دیگری میشود سپس هوای نفس مایل و فریفته میشود و کمال علاقه باین دنیا پیدا میکند و بکلی از آخرت غافل میشود و تمام آمال و آرزوی او وصله بآنها است، سپس شیطان راه وصله به آنرا نشان میدهد از طرق محرّمه و ظلم و تعدی و تجاوز از حد و نحو آنها چون چنین شد خداوند او را بخود واگذار میکند لذا میفرماید: (ذرهم) تو هم که پیغمبر هستی آنها را واگذار زیرا فرمایشات تو بآنها اثر نمیکند (یأکلوا) چه از حلال باشد و چه از حرام (و یتمتّعوا) بلهویات و ساز و آواز و تفریح و هزار گونه فسق و فجور (وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ) بآرزوهای دراز و آمال دور مشغول شوند (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ) سوف از برای آینده نزدیک است همان وقت احتضار و جانکندن پرده ها برداشته میشود و هر کسی جای خود را مشاهده میکند و بر آنها معلوم میشود که با خود چه کرده اند و پشیمان میشوند و پشیمانی سودی ندارد و نجاتی نیست.

[سوره الحجر (15): آیه 4] .... ص : 5

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ (4)

و هلاک نمیکنیم از هر شهرستانی اهل اشرا مگر آنکه برای آن شهرستان کتابی است نوشته شده که معلوم و محقق است چون علم الهی عین ذات است و غیر متناهی است لذا میداند هر فعلی بر طبق حکمت و مصلحت موقع صدورش چه موقعیست که وقوع پیدا کند و چه موقعی از بین برود و از برای کلیه امور دو لوح قرار داده لوح محفوظ راجع باموری که تغییرپذیر نیست و از امور حتمیه است و مصلحت ذاتی دارد لا یتغیر و لا یتبدل مثل فناء این عالم و قیام قیامت و عود ارواح باجساد و ظهور بقیة اللَّه و رجعت ائمة علیهم السلام و غیر آنها و لوح محو و اثبات راجع باموریست که مصلحت بوجوه و اعتبارات است ذاتی نیست بر تقدیری مصلحت دارد و بر تقدیری ندارد مثلا زید اگر صله رحم کند مصلحت او در طول عمر او است و اگر قطع رحم کند در قصر عمر او است و اینکه صله میکند یا قطع احدی جز ذات اقدس حق نمیداند، و اما لوح محفوظ را ممکنست انبیاء و ملائکه و اولیاء بلکه بسا مؤمنین هم تا حدّی بدانند و هر دو قسم آنی تقدیم و تاخیر ندارد زیرا آن قبل از مصلحت صدورش صلاح نیست و همچنین آن بعد و البته تابع مصلحت است لذا میفرماید: (وَ ما أَهْلَکْنا

ص: 5

مِنْ قَرْیَةٍ)

ممکن است مراد اجل مرگ باشد که هر ذی روحی انفاس او هم شماره دارد چون بآخر رسید هلاکت است چنانچه میفرماید (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ) الرحمن آیه 26.

و ممکنست مراد هلاکت بنزول عذاب باشد (الا و لها) ضمیر بقریه برمیگردد و مراد اهل قریه است (کِتابٌ مَعْلُومٌ) تمام امور متوجه بانسان وقت معینی دارد غنی و فقر عزّت و ذلت ریاست و مرءوسیّت صحت و مرض مخصوصا ملک که هر زمانی در یک طائفه است و پس از انقضاء مدت منتقل بطائفه دیگر (سر شب سر تخت و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت) و تمام امتحان بندگان است در هر حالتی که هست آیا شکر گذار است یا صابر آیا بوظائف خود عمل میکند یا نمیکند مطیع است یا عاصی و این بر خود او معلوم شود و بر دیگران، و اما نزد خداوند معلوم است فقط حجة بر بنده تمام میشود بلکه بسا جماعتی امتحان میشوند

[سوره الحجر (15): آیه 5] .... ص : 6

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (5)

سبقت نمیگیرد از هر امتی مدت خود را و تاخیر هم نمیاندازد اجل بمعنی مدت است که سر رسد چنانچه در باب معاملات در معامله نسیه و معامله سلف باید مدت اداء ثمن یا مثمن معین و معلوم باشد که قبل از مدت حق مطالبه ندارد و بانقضاء مدت وجوب اداء میآورد اگر طرف مطالبه کند و این آیه شریفه برای تسلیة قلوب مؤمنین است و برای دفع توهم کفار است چون نوعا خیال میکنند که بقاء و ثبات آنها باختیار و دست آنها است و لذا، میروند خود را بیمه میکنند در اداره بیمه بتوهم اینکه اداره میتواند آنها را نگاه داری کند و آنی مهلت ندارد حتی دارد از ملک الموت تقاضای تأخیر یک سال یا یک ماه و هفته و روز و ساعات بلکه دقائق میکنند و میگوید آنات عمر تمام شد دیگر در دنیا روزی نداری.

و از پیغمبر اکرم است فرمود:

(روح القدس نفث فی روعی ان لا تموت نفس حتی تستکمل رزقه)

حتی بعمار خبر داد آخر روزی تو یک جام شیر است و در جنگ صفین پس از اینکه ضربت برداشت و او را آوردند در خیمه تقاضای شیر کرد

ص: 6

پس متذکر شد فرمایش رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله را ولی دارد در اخبار که مؤمن تا اجازه ندهد قبض روح او را نمیکنند و دارد مؤمنین دو دسته هستند یک دسته موقع آمدن ملک الموت و کسب اجازه فوری اجازه میدهند که از این محنت کده دنیا نجات پیدا کنند و یک دسته اجازه نمیدهند ملک الموت عرض میکند پروردگارا مدت این منقضی شده ولی اجازه نمیدهد خطاب میرسد که جای گاه او را باو نشان دهید چون مشاهده میکند فوری اجازه میدهد و نیز در خبر است که حضرت رسالت لیلة المعراج ملک الموت را دید لوحی مقابل او است از او پرسید عرض کرد اسامی بندگان در این لوح ثبت است هر اسمی که محو شد من درک میکنم که اجلش رسیده لذا میفرماید:

(ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها) حتی یک آن (وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ) حتی یک آن.

بلی آجال دو قسم است حتمی و معلّقی و معلقی را هم خداوند میداند معلق علیه واقع میشود یا نه و در واقع آنهم برگشت بحتمی میکند مثل لوح محو و اثبات و لوح محفوظ که ذکر شد، لکن خداوند ممکن است طول عمر و کوتاهی او را تقدیر فرماید لذا یکی از دعاها طلب طول عمر است (اللهم طول اعمارنا).

[سوره الحجر (15): آیه 6] .... ص : 7

وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6)

و گفتند کفّار و مشرکین بحضرت رسالت ای آن کسی که نازل شده بر او ذکر که قرآن باشد محققا تو دیوانه هستی نظر به اینکه کفار و مشرکین باور نمیکردند که بشر تماس گیرد با وحی الهی و عالم مجردات چنانچه در بسیاری از آیات اعتراض آنها بانبیاء همین بود که شما هم بشرید مثل ما و باید ملائکه بر ما نازل شوند چنانچه در آیه بعد تصریح میکنند، پس اگر بشری مدّعی شد او را نمی پذیرند (و قالوا) باو میگویند که یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ) یعنی مدعی هستی که بر من ذکر که قرآن باشد که یکی از اسامی او ذکر است نازل شده نه اینکه قبول داشته باشند که قرآن بر او نازل شده (انّک) بتأکید ان و کاف خطاب و لام تأکید (لمجنون) زیرا آدم عاقل همچه دعوایی نمیکند چون امر محال است و دعوی امر محال علامت جنون است با اینکه این دعوی از

ص: 7

جهاتی باطل و عاطل است که در قرآن اشاره دارد (جهة اولی) اینکه خداوند قادر متعال (عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ) قدرت دارد و حتی بر جمادات و نباتات و حیوانات فرستد چه رسد بانسان کامل من جمیع الجهات چنانچه خطاب بکوه میکند یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10 و خطاب بنحل میفرماید وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا الآیة نحل آیه 70.

و بآسمانها و زمین خطاب می فرماید فقال: لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 10 الی غیر ذلک (جهة ثانیه) اینکه بر فرض ملائکه شوند لا بد باید بصورتی نازل شوند که مشاهده آنها ممکن باشد و از کجا معلوم میشود که این ملک است یا شیطان یا انسان چنانچه میفرماید: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9.

(جهة ثالثه) اینکه مدعی نبوت اگر فقط صرف ادّعا باشد ممکنست کاذب باشد، و اما اگر با اقامه دلیل محکم و برهان متقن و اقامه معجزه باشد نمیتوان رد کرد

[سوره الحجر (15): آیه 7] .... ص : 8

لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (7)

چرا نمی آوری بر ما ملائکه اگر تو هستی از راستگویان نظر به اینکه حضرت رسالت میفرمود: بر من نازل میشوند و جبرئیل امین وحی میاورد چنانچه در قرآن میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 19.

لذا تقاضا کردند که این ملائکه که می گویی بر من نازل میشوند بما نشان بده تا باور کنیم لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ اگر آن ملائکه که مدعی هستی چرا ما نمی بینیم مگر ما با تو فرق داریم همه بشر هستیم اگر بشر ممکنست تماس بگیرد با ملائکه چرا بما نشان نمیدهی و اگر ممکن نیست پس چرا مدعی میشوی إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ پس چون نشان نمیدهی تو کذّاب و دروغگویی.

(جواب) اولا لزوم ندارد که ملائکه بصور جسمانی بر انبیاء نزول کنند بلکه

ص: 8

ارواح آنها با ارواح انبیاء تماس گیرد چنانچه در آیه مذکور فرمود: (علی قلبک) و مراد از قلب همان روح مقدس حضرت است و این امریست ممکن و خطورات قلبیه چه آنها الهام ملکی باشد و چه وساوس شیطانی از همین باب است زیرا خطور قلبی اختیار بشر نیست بغتة میآید و البته منشأ دارد و منشأ آن یا إلهام ملک است یا وسوسه شیطان (و ثانیا) در مواقع نزول بلاء یا بشارت بنعم بصورت بشری نازل میشدند و مشاهده میشد مثل حدیث ضیف ابراهیم هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ذاریات آیه 24 در بشارت باسحق و مثل نزول بر لوط و خیال سویی که قوم لوط در حق آنها کردند و مثل نزول بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بصورت دحیه کلبی و نزول محمود ملک در بشارت بتزویج فاطمه بعلی علیه السّلام و مثل نزول ملائکه در جنگ بدر برای نصرت مسلمین و امثال اینها و این امر در تحت اختیار انبیاء نبوده هر موقعی بنحوی که صلاح بود خداوند نازل میفرمود و (ثالثا) بر فرض ملائکه هم نازل میشدند میگفتند از کجا که اینها ملک باشند شاید شیاطین باشند یا بعض افراد بشر که ما آنها را نمی شناسیم (و رابعا) بر فرض معلوم میشد که اینها ملک هستند و مع ذلک ایمان نمیآوردند مستحق عذاب دنیوی میشدند و دیگر مهلتی از برای آنها نبود چنانچه در آیه بعد تصریح باین موضوع نموده.

[سوره الحجر (15): آیه 8] .... ص : 9

ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ (8)

ما نازل نمیکنیم ملائکه را مگر بموقع لزوم که موافق با حکمت و مصلحت باشد و در موقع نزول ملائکه دیگر نیست از برای آنها در این موقع انتظاری یعنی آنها را دیگر مهلت نمیدهیم و بعذاب هلاک میکنیم.

(مسئلة) مسئله ایمان و توبه از معاصی در زمینه اختیار و میل قلبی نتیجه دارد و از روی کره و اجبار و اضطرار و مشاهده بحسّ فائده ندارد، چنانچه میفرماید:

ص: 9

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ الایة) نساء آیه 32.

و در مورد فرعون میفرماید: حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ جبرئیل مشتی لجن بر دهان او زد و گفت آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ یونس آیه 90 و 91.

اگر خداوند بهشت و جهنم را در مرئی و منظر بندگان قرار داده بود احدی رو بجهنم نمیرفت و خوب و بد از هم تمیز داده نمیشد خداوند همین اندازه که حجت را بر بندگان تمام کند و تمام وسائل سعادت را در دست رس آنها قرار دهد چه وسائل تکوینی و چه تشریعی اگر کسی بمیل و رغبت رو باو رفت سعادت مند و اگر اعراض کرد شقاوت و اسباب امتحانات را هم مهیا کرده لذا میفرماید: (ما ننزّل) ما نافیه ننزل متکلم مع الغیر، و مکرر گفته ایم آنچه مختص بخدا است بدون اسباب و وسائل و وسائط متکلم وحده تعبیر میفرماید: مثل (أَنِ اعْبُدُونِی) (وَ أَنَا رَبُّکُمْ) (إِنِّی أَنَا اللَّهُ) و امثال اینها و آنچه باسباب و وسائط است متکلم مع الغیر تعبیر میفرماید: مثل مقام (الملائکة) معلوم میشود که این کفار معتقد بوجود حق و ملائکه بودند، فقط منکر توحید و نبوّت بودند میگفتند خداوند که این همه ملائکه دارد چرا یک ملک برای ما نمیفرستد که بشر روانه میکند خداوند میفرماید: ما نازل نمیکنیم ملائکه را (الا بالحق) موقعی که دیگر قابل هدایت نیست و مستحق نزول بلاء شدید ما نازل میکنیم و در آن موقع دیگر مهلتی نیست وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).

[سوره الحجر (15): آیه 9] .... ص : 10

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (9)

(مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این نسق

من کتاب و معجزت را حافظم بیش و کم کن راز قرآن رافضم)

ص: 10

محققا ما او را هر آینه البته حفظ میکنیم نظر به اینکه پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله خاتم انبیاء بود، باید شریعتش و دینش تا قیامت باقی باشد، لذا باید کتابش و اوصیائش هم تا قیامت باقی باشند تا حجت بر تمام عباد تمام باشد و با پیغمبران سلف فرق دارد، زیرا آنها اگر کتابشان تحریف شود و دین آنها از دست رود این پیغمبر خبر از نبوت آنها میدهد و تصدیق آنها را میکند، لذا لازم شد بمقتضی حکمت و مصلحت که معجزه باقیه باو عنایت فرماید و أهم و أعظم معجزات آن حضرت همین قرآن مجید است که تا قیامت فریاد میزند که إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ الایة بقره آیه 21.

لذا باید در کنف حفظ الهی محفوظ باشد تا آخر دنیا و مثل کتب انبیاء سلف نباشد، اما صحف آدم و نوح و ابراهیم که اثری از آنها باقی نیست، و امّا توراة موسی و زبور داود که سه مرتبه از بین رفته و سپس یک محفوظاتی از آن منتظم بیک مزخرفاتی باسم توراة و زبور منتشر شده، و اما انجیل چهار نسخه معارض مختلف بنام انجیل مستند بچهار نفر مثل متی و یوحنا و مرقس منتشر شده با کفریاتی که در آنها است.

و دیگر از معجزات باقیه حضرت رسالت ملاحم است که خبر از وقایع دوره آخر الزمان داده که الآن بعین مشاهده میشود و خبر از مصائب اهل بیتش که با هر یک از آنها چه میکنند و تعیین خلفاء خود تا حضرت مهدی و غیبت آن و دیگر از معجزات باقیه احکام و دستورات او است که روز بروز حکم و مصالح آنها بر دانشمندان اروپا و آمریکا و دیگران روشن تر میشود، لذا میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ بتوسط امین وحی الهی روح القدس جبرئیل بر حضرتش نازل فرمودیم (وَ إِنَّا لَهُ) با سه تاکید (لَحافِظُونَ)

[سوره الحجر (15): آیه 10] .... ص : 11

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ (10)

و هر آینه بتحقیق فرستادیم از پیش ارسال تو یا رسول اللَّه در اقوام و امتهای اولین (مسئله) خداوند تبارک و تعالی حکمت

ص: 11

خلقت بشر را بنصّ آیه شریفه که میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56.

عبادت فرموده و عبادت هم فرع معرفت است و البته معرفت و عبادت توقف بر ارسال رسل دارد که بنده گان را طریق معرفت و عبادت را بآنها ابلاغ کنند زیرا مجرد عقل کافی نیست، چنانچه بعضی حکماء قدیم قائل شدند، اما (اولا) عقول بشر متفاوت است تفاوت فاحش (و ثانیا) درجه اعلای عقل درک تمام محسنات و مقبّحات و مصالح و مفاسد را بالاخصّ در باب معرفت الهی و صفات ربوبی و افعال خداوندی نمیکنند و شاهد بر این آنکه میان حکماء بزرگ در هر بابی چه اندازه اختلاف است مثل افلاطون و ارسطو و غیر آنها که خدا را علت تامّه دانسته و انفکاک معلول از علت را محال دانسته و او را فاعل بالاختیار که معنای قدرت است ندانسته و عالم را قدیم دانسته و یک فعل بیشتر در حق او قائل نشده بقاعده الواحد لا یصدر منه الّا الواحد و قاعده لا یصدر الواحد الّا عن الواحد و عقول عشره طولیه، یا عقول عرضیّه این دو بزرگ حکیم مختلف شدند.

و در علم باری بیست پنج قول گفتند که در منظومه میگوید (و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلوماته) تا آخر اقوال چه رسد در باقی اصول دین و این همه مسالک باطله جبریّه تفویضیّه در وجود ملائکه و کرات علویّه و وجود جنّ و غیر اینها چه رسد بحکم و مصالح و کیفیت عبادات و مضار معاصی و هکذا، لذا لازم است ارسال رسل و از بدو خلقت باید رسول باشد تا انتهاء از این جهت میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ از آدم تا عیسی صد و بیست و چهار هزار رسول فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ جیلا بعد جیل هر قومی و قبیله ای و امتی و طائفه ای و این آیه برای تسلیت حضرت رسالتست که میفرماید:

ص: 12

[سوره الحجر (15): آیه 11] .... ص : 13

وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (11)

و نمیامد آنها را از پیغمبری مگر آنکه بودند با و استهزاء میکردند وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند شامل جمیع رسولان میشود حتی آدم ابو البشر که سر سلسله انبیاء بود آنهم گرفتار استهزاء قوم بود، زیرا عمر حضرت آدم تا زمان ولادت حضرت نوح گفتند باقی بود و هزار اولاد آورد و هر کدام از آنها در این مدت هزارها اولاد آوردند علی التعاقب و مسلما قبل از نوح دستگاه بت پرستی رواج داشت، چنانچه از آیات وارده در قضایای نوح استفاده میشود و البته آدم و انبیاء از ذریه او تا زمان بعث نوح بر دین حضرت آدم بودند و مشرکین از ذریّه آدم آنها را استهزاء میکردند، بلکه صورت انبیاء که رحلت کرده بودند میگذاشتند و عبادت میکردند و این اساس شرک و استهزاء تا زمان حضرت رسالت بود (إِلَّا کانُوا بِهِ) بآن رسول که آمده بود آنها را (یَسْتَهْزِؤُنَ) گاهی میگفتند مجنون گاهی ساحر گاهی کذاب، گاهی مفتری، گاهی جن زده، گاهی دست بر دهان میزدند و هو میزدند غیر از اذیتهای بدنی چه اندازه آنها را کشتند و چه اندازه حبس کردند و چه اندازه تبعید کردند و چه اندازه آنها را میزدند تا ضعف میکردند و این آیه شریفه اولا تسلیت قلب مطهّر حضرت رسالت است که ظلمها و اذیتهایی که از مشرکین بآن بزرگوار وارد شد تحمل کند که سنگ بقدمهای او میزدند خاکروبه و شکمبه شتر به سرش میریختند عبا بگردن مبارکش فشار میدادند تا نفس حبس میشد دور خانه اش را احاطه کردند که او را بقتل رسانند حتی بنا گذاشتند که دیگر با او و اصحابش نان و آب نفروشند که سه سال حضرتش در شعب ابی طالب با مؤمنین باو پناه برده بودند تا اینکه از میانه آنها فرار کرد پس از آمدن بمدینه لشکر کشی کردند و جنگ بدر و احزاب و احد را بپا کردند و یک عده آنها بصورت ظاهر ایمان آوردند و باطنا منافق بودند و چه اذیتهایی بآن بزرگوار کردند تا از میانه

ص: 13

آنها رحلت فرموده سپس با اهل بیت او صدیقه طاهره امیر المؤمنین حسن و حسین کردند آنچه کردند و آثار ظلم و نفاق آنها تا امروز بلکه تا ظهور حضرت بقیة اللَّه باقیست و تابعین آنها نسبت بهر یک از ائمه طاهرین چه کردند و در دوره غیبت چه اندازه بعلماء شیعه و بمؤمنین بآنها ظلم روا داشتند که آنها سوختند و ساختند و میسوزند و میسازند

(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمّد و آل محمّد و آخر تابع له علی ذلک)

و بی جهت نیست که پیغمبر اکرم فرمود:

(ما اوذی نبی مثل ما اوذیت).

[سوره الحجر (15): آیه 12] .... ص : 14

کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (12)

همین نحو ما سلوک میدهیم او را در قلوب مجرمین اختلاف شد بین مفسرین در مرجع ضمیر نسلکه بسیاری گفتند مرجع آن قرآنست که ذکر باشد که در آیه قبل اشاره شده بود که فرمود: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ یعنی آیات قرآن را گوشزد آنها میکنیم و مطالب او را در قلب آنها وارد میکنیم و این تفسیر از جهاتی بعید میاید زیرا اولا با کلمه (کذلک) مناسبت ندارد، و ثانیا سلوک در قلوب اختصاص بمجرمین ندارد البته در قلوب مؤمنین بهتر و بیشتر وارد میشود، و ثالثا با آیات دیگر منافات دارد که میفرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178.

و بعضی گفتند مرجع استهزاء است عقوبة لکفرهم اینهم مناسبت ندارد که خداوند در قلب آنها سلوک دهد استهزاء بانبیاء را، و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه همان معامله که با کفار دوره انبیاء سلف کردیم با مجرمین زمان حضرت رسالت میکنیم چنانچه میفرماید: وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً الایة مائده آیه 16 و نیز میفرماید: وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ انعام آیه 110 و میفرماید: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ بقره آیه 14 و غیر اینها و مکرر گفته ایم که هیچ فعلی در خارج حتی افعال اختیاریه عباد تحقق پیدا نمیکند تا موافق با مشیت حق نباشد و این موجب جبر نمیشود، زیرا معنی این نیست که چون مشیت حق تعلّق

ص: 14

گرفته آنها بجا میاورند تا جبر لازم آید بلکه بعکس است چون خداوند میدانست که آنها باختیار کفر و شرّ و معصیت میکنند مشیت تعلق گرفت تا عقوبت آنها زیادتر و عذاب آنها سخت تر گردد سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 181 (کذلک) یعنی همان نحوی که با مستهزءین برسل قبل از تو کردیم از مهلت دادن و واگذاردن و قساوت قلب و استدراج و غیر اینها با قلوب مستهزءین بتو میکنیم نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ همان کفار و مشرکین هستند که پیغمبر اکرم را استهزاء میکردند و اذیت مینمودند.

[سوره الحجر (15): آیه 13] .... ص : 15

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ (13)

این مجرمین ایمان نمیاورند برسول خود و حال آنکه بتحقیق گذشت بر آنها طریقه پیشینیان (لا یُؤْمِنُونَ) مراد مجرمین هستند که کفّار و مشرکین زمان حضرت رسالت است که ایمان نیاوردند (به) مرجع ضمیر رسول است بنا بر آنچه ما احتمال دادیم یا قرآن است بنا بر آنچه مفسرین گفتند و مفاد هر دو یکیست، زیرا عدم ایمان برسول عدم ایمان بقرآن است و بالعکس چون قلوب آنها را را قساوت و عناد و عصبیت و تقلید آباء چنان سیاه کرده که ابدا تأثیر در آنها ندارد (وَ قَدْ خَلَتْ) یعنی گذشت بر آنها قضایای سابقین معنای خلا مضی است چنانچه در آیه شریفه وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ فاطر آیه 22 و قوله تعالی وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی احقاف آیه 16 یعنی مضت (سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ) که کفار و مشرکین ازمنه سابقه نسبت بانبیاء سلف که خداوند آنها را بچه عذابهایی هلاک فرمود و مؤمنین بآنها را نجات مرحمت فرمود مثل قوم نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی که مکرر در مکرر در سور قرآنیه شرح آنها تذکر داده و بدانند که سنة الهی تغییر پذیر نیست چنانچه میفرماید: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ

ص: 15

اللَّهِ تَحْوِیلًا

فاطر آیه 41 و 42

[سوره الحجر (15): آیه 14] .... ص : 16

وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ (14)

و اگر بر فرض محال باز کنیم بر آنها دری از آسمان پس نظر میکنند در آن درکه عروج میکنند وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ یعنی پرده از مقابل آنها برداشته شود و ملکوت آسمان را مشاهده کنند، چنانچه بر حضرت ابراهیم مفتوح شد که میفرماید: وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ انعام آیه 75 و لکن اینها بعکس از مکذبین و کافرین میشوند (فظلّوا) که نظر کنند عالم بالا را که بمنزله ظلّ است برای آنها که زیر آن هستند مثل وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ اعراف آیه 160 (فیه) مرجع ضمیر سماء است (یعرجون) یعنی میخواهند بآسمان صعود کنند و عروج کنند یا مشاهده میکنند که ملائکه صعود و نزول دارند ولی با این انفتاح مع ذلک ایمان نمیآورند و حمل بر خیالات و سحر و شعبده بازی میکنند و انبیاء را ساحر میگویند چنانچه میفرماید:

[سوره الحجر (15): آیه 15] .... ص : 16

لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)

هر آینه میگویند اینست و جز این نیست که چشمهای ما بسته شده (یعنی چشم بندی کرده پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله) بلکه ما قومی هستیم که با ما سحر کرده اند (لقالوا) این کفار و مشرکین که مجرمین هستند اگر باب آسمان بر آنها باز شود و ملکوت آسمان را مشاهده کنند میگویند این مجرّد خیال است و حقیقت ندارد و بنظر چنین میآید إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا یکی از اقسام سحر چشم بندی است، چه بسیار آنکه یک ساعت را خورد میکند سپس صحیحا ردّ میکند یک قطعه کاغذ را کبوتر میکند پرواز میکند یک پنبه را عقرب میکند و امثال اینها و این نوع عملیات در شرع مطهّر حرام است و

الساحر کالکافر

اینها آنچه مشاهده میکنند حمل بر سحر میکنند چشم ما را بسته، چنانچه سکر روی عقل را میپوشاند و آدم مست مثل صاحب جنون

ص: 16

اعمال دیوانگی میکند و فرق سکر با جنون اینست که مجنون عقل ندارد و مست پرده روی عقلش کشیده شده بعین مثل کور و کسی که روی چشمش پرده باشد که هر دو نمیبینند ولی او چشم ندارد و او چشمش بسته شده بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ بلکه چشم تنها نیست ما خود مسحور شده ایم سحر در ما اثر کرده و از این جهت انبیاء را ساحر گفتند و معجزات را سحر شمردند.

(تنبیه) ممکن است این دو آیه شریفه اشاره بمطلب دیگری باشد که مراد از باب آسمان که بروی آنها مفتوح میشود اقبال دنیا باشد که اگر مالی یا ریاستی نصیب آنها شد و مراد از فظلّوا غرق دنیا شده و پروایی هم ندارند و در مقام زیادتی و تعالی و ترقی برمیآیند (فریدون بملک جهان نیم سیر) و چون چنین شدند و درجه درجه بالا رفتند که مفاد یعرجون است بکلی دین و خدا و قیامت را فراموش میکنند و منکر میشوند و میگویند که انبیاء میخواهند روی چشم ما را ببندند و ما را از ترقی و تعالی در دنیا محروم کنند و وعده های قیامت را که بما میدهند که بهشتی و جهنمی و ثوابی و عذابی هست ما را فریب دهند و سحر کنند و معجزاتی که اقامه میکنند سحر و جادو و شعبده است، چنانچه بسیاری از اهل زمان ما چنین هستند جز زخارف دنیا چیزی در نظر ندارند و ابدا گوش آنها بدهکار بفرمایشات انبیاء و ائمه و علماء نیست بلکه مخل بآسایش خود و ترقیات میدانند.

[سوره الحجر (15): آیه 16] .... ص : 17

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ (16)

و هر آینه بتحقیق ما قرار دادیم در آسمان برجهایی و زینت دادیم آنها را بر نظر کنندگان دائره هایی که کره زمین دور کره شمس در یک سال شمسی سیر میکند منطقة البروج نامند و این دائره را بدوازده قسمت تقسیم نمودند و مطابق هر قسمتی کواکب و ستاره ها و کرات جویه خداوند قرار داده که هر قسمتی ستاره ها بیک شکلی هستند که آن قسمت را برج مینامند که در هر ماهی یک برج طی میکند و در

ص: 17

لسان عرب هر برجی را نامی نهاده اند بمناسبت شباهت ستارگانی که در آن برج نمایانست، حمل ثور جوزا سرطان اسد سنبله میزان عقرب قوس جدی دلو حوت.

و در لسان فرس فروردین اردیبهشت خرداد تیر مرداد شهریور مهر آبان آذر دی بهمن اسفند از این جهت میفرماید: وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ مراد طبقه بالا از فضاء عالم است که هفت طبقه است و لذا سماوات سبع مینامند نه آنکه حکماء قدیم گفتند که جسم ضخیم است و در هر یک طبقه ستاره ایست کوبیده شد در آن قمر عطارد زهره شمس مرّیخ مشتری زحل و بقیه ستاره ها را در فلک هشتم دانسته که فلک ثوابت نام نهاده و گفتند مراد از کرسی این فلک است و فوق آن فلک نهم که گفتند فلک اطلس و غیر کوکب است و مراد از عرش اینست لکن تمام این کواکب در طبقه اولی است بدلیل قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6 وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ فصلت آیه 11 (بروجا) که دوازده برج است (وَ زَیَّنَّاها) ستارگانی که در این بروج نمایانند و مشاهده میشوند (لِلنَّاظِرِینَ) تمام افراد روی کره زمین از مشرق عالم تا مغرب از جنوب تا شمال.

(تنبیه) این ستارگان فقط برای زینت جعل نشده، بلکه هر کدام آنها فوائد بسیار دارند که جز خداوند کسی پی بجمیع فوائد آنها نبرده فقط بعض آنها را استفاده کرده اند و تمام اینها را برای بشر خلق فرموده که در آیات بسیاری تصریح فرموده که آنچه در آسمانها و زمین است برای شما خلق شده.

[سوره الحجر (15): آیه 17] .... ص : 18

وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ (17)

و حفظ کردیم سماء را از هر شیطان رانده شده شیطان از طایفه جنّ است کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ کهف آیه 48 و طایفه جنّ از آتش خلق شده وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ حجر آیه 27.

و البته جنس لطیف و سیر سریع دارد در مدت قلیلی از مشرق بمغرب از

ص: 18

زمین بآسمان سیر میکند لکن خداوند آسمانها را حفظ فرموده از کلیه شیاطین که میفرماید: وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ رجیم بمعنی رانده شده فعیل بمعنی مفعول است یعنی مرجوم، چنانچه خطاب بشیطان شد در همین سوره آیه 34 فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ و نیز میفرماید: وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ ملک آیه 5.

و بسیار آیات دیگر که اینها بکلّی ممنوع شدند از دخول در آسمانها و در اخبار دارد که قبل از ولادت عیسی علیه السّلام داخل آسمانها میشدند پس از ولادت مسیح ممنوع شدند از آسمان چهارم که بیت المعمور و مسجد ملائکه بود ببالا و پس از ولادت حضرت رسالت از کلیه آسمانها ممنوع شدند که یکی از معجزات و آثار ولادت حضرت این بود حتی شیطان خواست بالا رود ممنوع شد از جبرئیل سؤال کرد سبب آن را گفت پیغمبر آخر زمان متولد شده پرسید ایا من در او تصرفی دارم گفت نه پرسید در امة او گفت آری گفت بهمین راضی هستم و آثار دیگری هم ظاهر شد طاق کسری شکاف برداشت چهارده کنگره او سقوط کرد آتشکده فارس که هزار سال روشن بود خاموش شده دریاچه ساوه خشک شد دریاچه نجف آب آورد تمام سلاطین در آن روز لال شدند تخت آنها سرنگون شد و غیر اینها اخبار در برهان مسطور است.

[سوره الحجر (15): آیه 18] .... ص : 19

إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ (18)

مگر کسی از شیاطین استراق سمع کند پس شهاب او را متابعت میکند شهاب آشکارا استراق از ماده سرقت است بمعنی دزدی یعنی مال کسی را ببرند بطور خفا که طرف متوجه نشود و استراق سمع دزدی کلام است که دو نفر با هم صحبت میکنند آهسته و میخواهند کسی متوجه نشود شخصی در خفای آنها گوش فرا دهد بکلام آنها و این یکی از معاصی بزرگست.

ص: 19

شیاطین پس از ممنوع شدن از دخول در آسمانها میرفتند و گوش فرا میدادند در نزدیک آسمان بکلام ملائکه و خبرهایی میگرفتند و بکهنه خبر میدادند و آنها برخ مردم میکشیدند خداوند تیر شهاب که باصطلاح امروز سقوط بعضی کرات جویه است میفرستاد و آنها را میسوزانید یا دور میکرد لذا میفرماید: إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ یعنی پس از اینکه آسمان محفوظ شد از دخول شیاطین میآمدند و استراق سمع میکردند از این هم ممنوع شدند فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ که او را سوزاند یا برگرداند (مبین) که شهاب را همه مشاهده میکنند و پس از این سحر سحره و کهانت کهنه باطل شد.

[سوره الحجر (15): آیه 19] .... ص : 20

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ (19)

و زمین را کشیدیم و القاء کردیم در آن کوه ها و روئیدیم در او از هر چیزی وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها اول زمینی که خداوند آفرید زمین کعبه بود که میفرماید:

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً آل عمران آیه 90 و از این جهت ام القری نامیدند. وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها أنعام آیه 93 پس از آن روز دحو الارض 25 ذی القعده از زمین مکه بسط داده شد و کره زمین کشیده شد که معنای مددناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ رواسی جمع راسیه بمعنی کوه و جبل است که بمنزله لنگر زمین است مثل لنگر کشتی که زمین در گردش وضعی و انتقالی خود متزلزل نشود و از هم نپاشد و معنی القاء جعل است که در اعماق زمین فرو رفته و بر سطح زمین مرتفع شده و معادن جواهرات و فلزات شد وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ مفسرین اشکال کردند که بسیاری از اشیاء مکیل است چرا فقط موزون فرموده، سپس از این اشکال سه جواب داده اند یکی آنکه مکیل هم برگشت بموزون میکند، دیگر آنکه وزن أضبط از کیل است سیم آنکه جواهرات و فلزات موزون است نه مکیل و مراد آنها است.

ص: 20

لکن این اشکال و جواب تماما مخدوش است، زیرا مراد موزون مقابل مکیل نیست، بلکه بمعنی و زین و سنگین یعنی بجا و بموقع و موافق حکمت و مصلحت است زیاد روی نشده که بیجا و بی موقع و بی فائده خلق شده باشد که لغو باشد و محال است از خداوند صادر شود و کوتاهی در خلقت هم نشده که چیزی که مصلحت و فائده دارد البته از خداوند صادر میشود که معنای عدل است و مراد از إنبات روئیدنی ها است از اشجار و حبوبات و بالعنایة و المجاز صدق بر معادن و حیوان هم میکند و مراد جمیع اشیاء است بقرینه لفظین کل شی ء نه خصوص معادن جواهرات و فلزات بعلاوه ضمیر فیها به الارض برمیگردد نه برواسی و اگر مراد جواهرات و فلزات باشد باید برواسی برگردد حتی انسان کامل را وزین میگویند و هر امر ثابت محقق را که بر وفق حکمت باشد وزین مینامند و حد وسط بین افراط و تفریط را وزین گویند و حد وسط اخلاق که صفات حمیده است موزون میشمارند مقابل افراط و تفریط که اخلاق رذیله است.

[سوره الحجر (15): آیه 20] .... ص : 21

وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ (20)

و قرار دادیم برای شما در این زمین وسائل زندگانی و تعیش شما را و کسی که نیستید شما از برای او برزق دهندگان اموری که باعث تعیّش و زندگانی است یکی هوای مجاور زمین است که میتوان تنفس کرد که اگر قدری بالاتر رود هوای بالا قابل تنفس نیست حتی کسانی که بکره ماه رفتند هوای مناسب با تنفس را همراه خود بردند و یکی از اشکالات منکرین معراج هم همین است ولی غافل از اینکه خداوند قادر است که هوای مناسب همراه حضرت ببرد بعلاوه مسئله معراج امریست بر خلاف عادت و معجزه است مثل سایر معجزات، چنانچه ادریس و عیسی را هم برد بعالم بالا و دیگر آب است که میفرماید:

ص: 21

وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ انبیاء آیه 31.

و دیگر نباتات است. از حبوبات و فواکه و ادویه و البسه و دیگر معادن است برای تجارت و عمارت و معاشرت و دیگر حیوانات از برای أکل و رکوب و غیر اینها لذا بنحو عموم میفرماید: وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ تمام اسباب تعیش دنیوی را در دست رس شما قرار دادیم و این موهبت مخصوص بشما نیست بلکه وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ مثل طایفه جنّ و وحوش صحرایی و بیابانی و سباع و گزنده گان و طیور و هوام که هر جنبنده روزی خود را میخورد و تعیّش میکند.

بلی در اخبار دارد که خداوند روزی بندگان را از ممّر حلال معین فرموده لکن اگر بنده از ممر حرام بدست آورد کسر میگذارد و هر بنده روزی او موافق حکمت معیّن شده سعه یا ضیق و تا آخر روزی خود را صرف نکند نمیمیرد و حرص و زیاد روی نتیجه ندارد (گر زمین را بآسمان دوزی ندهندت زیاده از روزی)

[سوره الحجر (15): آیه 21] .... ص : 22

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)

و نیست از هر چیزی مگر اینکه نزد ما خزینه های او هست و ما نازل نمیکنیم او را مگر بقدر معلوم معین خزینه اشیاء معنای او این نیست که خداوند محلی معین فرموده و اشیاء در آن محل قرار داده و بتدریج نازل میفرماید بلکه خزینه تقدیر الهیست گه در ازل معین بوده موافق حکمت و مصلحت آنچه باید تحقق پیدا کند إلی الابد غایة الأمر هر یک را در موقع خود ایجاد میفرماید نه زیادتی پیدا میکند نه نقصان زیرا علم و قدرت او تغییر پذیر نیست وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ شامل تمام اشیاء میشود نه آنکه مفسرین تفسیر بماء آسمان و مطر کردند.

إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ گفتند زیر عرش آب است و بتدریج نازل میشود بآسمان اول و از آنجا بر زمین بقدر معین نازل میشود و نباتات روئیده میشود و بر طبق این دعوی اخباری هم نقل کرده اند لکن این دعوی بالوجدان باطل است، زیرا مسلما باران از أبخره و أدخنه

ص: 22

که از دریا و زمین متصاعد میشود و تشکیل ابر میدهد و باد ابرها را بآن طرفی که مأمور است حرکت میدهد و موادّ مائیّه آن بر زمین نزول میکند باران برف تگرگ میشود و مواد ناریه آن متصاعد میشود و چون این دو مواد از هم جدا میشود صدای رعد و رؤیت برق میشود و چه بسیار امروز مشاهده شده که بسیار طیّاره ها فوق ابر حرکت میکند آفتاب است و قطره ای باران ندارد و ابر زیر آن میبارد و اخبار یا سند ندارد یا قابل تأویل است چنانچه حکماء در آیه شریفه وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ تفسیر کردند بماء وجود که تعبیر بمشیت میکنند، چنانچه در خبر است خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها که گفتند اشیاء بایجاد موجود میشوند و نفس ایجاد که بمعنی مصدریست بنفسه موجود میشود و نام او را وجود منبسط گذاردند و شاهد بر این دعوی علاوه از و جدان حدیث مروی از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایة کرده فرمود:

(لما صعد موسی علیه السّلام الطور فنادی ربّه قال ربّ ارنی خزائنک قال: یا موسی انما خزانتی إذا أردت شیئا أن اقول له کن فیکون).

وَ ما نُنَزِّلُهُ ایجاد نمیکنیم و نازل نمیفرمائیم إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ بمقداری که صلاح میدانیم.

[سوره الحجر (15): آیه 22] .... ص : 23

وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ (22)

و فرستادیم ما بادهایی آبستن کننده پس نازل کردیم از آسمان آب را پس سقایت کردیم شما را از آن آب و نیستید شما از برای آن نگاه دارندگان.

وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ تموج هواء است که باطراف حرکت میکند و کثافات هوا را میبرد و هوا را تلطیف میکند و بسا ممکن است شدّت پیدا کند و بلاء باشد و بسا عماراتی و اشجاری را از جا بکند و بسا باعث هلاکت قومی بشود، چنانچه قوم عاد بباد هلاک شدند.

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ حاقه

ص: 23

آیه 6- 8 (لواقح) تلقیح گرد نخل نر را میگیرند و بنخل ماده میزنند شکوفه میدهد و رطب و ثمر می آورد و این قسم ریاح که در فصل بهار و زنده می شود و گرد اشجار نر را باشجار ماده میزند ثمره می بخشد، نظیر نطفه نر که در رحم ماده قرار گیرد و حمل پیدا کند این قسم باد را لواقح گویند بر خلاف باد فصل خزان که برگها را زرد میکند و میریزد.

فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مکرر گفته ایم که مراد از سماء طبقه بالا است که ابرها متراکم میشوند و باران میبارند فَأَسْقَیْناکُمُوهُ بلکه تمام حیوانات و اشجار و مزارع از آب باران سقایت میشوند حتی صدف در دریا دهن باز می کند قطره باران در دهان او می افتد مروارید می شود حتی تولید معادن در اعماق زمین میکند وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ باران در زمین فرو می رود و چشمه ها و قنات ها تشکیل میدهد و بر کوه ها میبارد و رودخانه و نهرها جاری می شود جز قدرت الهی قدرتی نیست در نگاهداری آن.

[سوره الحجر (15): آیه 23] .... ص : 24

وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (23)

و محققا ما خود ما زنده میکنیم و میمیرانیم و مائیم وارثون (وَ إِنَّا لَنَحْنُ) با سه تأکید ان و لام و تکرار نحن و نا (نُحْیِی وَ نُمِیتُ) ده فعل است که از افعال مختصه بخداوند است خلق و رزق احیاء و اماته عزت و ذلت غنی و فقر صحت و مرض و افعال الهی دو نحو است یکی بدون اسباب و وسایط تعبیر بمتکلم وحده میکند مثل الوهیت و ربوبیت أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ کهف ایه 110 إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ نحل آیه 23 و چون احیاء هر ذی حیاتی و إماته آن بتوسط اسباب است و وسایط مثل ملائکه تعبیر بمتکلم مع الغیر فرموده وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ یعنی جمیع موجودات سماوی و ارضی فانی میشوند فقط ذات مقدس او باقی میماند کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

[سوره الحجر (15): آیه 24] .... ص : 24

وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ (24)

و هر آینه بتحقیق ما میدانیم پیشینیان از شما را و میدانیم آخرین شما را.

ص: 24

مفسرین در بیان اینکه مستقدمین کیان هستند و مستأخرین کیان اقوال زیادی بالغ بر شش قول گفتند و دو حدیث هم در این باب نقل کرده اند و منشأ این اقوال اینست که توهم کردند که خطابات قرآن مخصوص زمان خطاب است بلکه مخصوص بمشافهین و حاضرین است و شمول احکام بر معدومین و غائبین باشتراک در تکلیف است و لکن تحقیق اینست که خطابات قرآنی مثل تصنیف مصنفین است بلکه تمام افراد جن و انس از اول دنیا تا آخر همه در علم الهی و حضور نزد پروردگاری مساوی هستند و مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفاسیر بیان مصداق است منافی با عموم آیه ندارد و در این مقام هم می گوییم که تقدم و تأخر امریست نسبی مثلا زید نسبت باولاد و احفادش مقدم است و نسبت بآباء و اجدادش مؤخر است، بناء علی هذا می گوییم وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ شامل از اول خلقت از مومنین و کافرین می شود تا زمان نزول قرآن و کلمه (المستقدمین) هم جمع محلی بالف و لام است عموم دارد وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ از زمان نزول الی یوم القیامة خداوند عالم علم بهمه آنها و افعال آنها و بواطن آنها و ظواهر آنها دارد.

وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 62 و هر کرا بجزای خود میرساند و یکی از شواهد برای عموم آیه بعد است که میفرماید.

[سوره الحجر (15): آیه 25] .... ص : 25

وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (25)

و محققا پروردگار تو او محشور میفرماید آنها را محققا او حکیم است و علیم.

مسئله حشر یوم القیامة از ضروریات جمیع ادیان است و براهین عقلیه و نقلیه قرآنیه و اخباریه فوق حد و حصر بر او قائم است و کانه معاد ملازم با مبدء است و فقط منکر معاد منکر مبدأ است که او را طبیعی و دهری و زندیق و لا مذهب مینامند وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ با سه تأکید جمله اسمیه کلمه إن ضمیر هو (یحشرهم) یکی از اسامی قیامة یوم الحشر است که خلق اولین و آخرین جن و انس حتی وحوش مجتمع می شوند در صحرای قیامت (إِنَّهُ حَکِیمٌ) بعدل حکم میفرماید غیر

ص: 25

مستحق عذاب را عذاب نمی کند و مستحق ثواب را منع نمی کند بلکه تفضلات و عنایات با شرط قابلیت شامل حال بندگان میشود (علیم) میداند با هر که چه معامله باید کرد.

[سوره الحجر (15): آیه 26] .... ص : 26

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (26)

و هر آینه بتحقیق خلق کردیم انسان را از گل ورزیده از آب سیاه گرم مخلوط شده.

اخبار در کیفیت خلقت آدم ابو البشر مختلف است و بظواهر آنها نمیتوان اخذ کرد کنایات و اشارات و محاملی دارد و جزء متشابهات است که لا یعلمها الا القائل بها و بقدر فهم راوی فرمایش فرموده اند از اخبار طینة علیین و سفلیین و غیر اینها و ما بقدر فهم خود در این آیه شریفه چند جمله صحبت میکنیم.

جمله اولی مواد اصلیه انسان تراب و خاک است مخلوط با آب که گل میشود و او را طین میگویند و از هوی که داخل گل می شود و از حرارت که بتوسط اشعه شمس این گل ورزیده می شود و لذا نسبت ایشان را بهر کدام از اینها میتوان داد فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ حج آیه 5 إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ و الصافات آیه 11 أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ مرسلات آیه 20 جمله ثانیه اینکه قدرت الهی اگر تعلق بگیرد که خاک طرفة العین انسان تمام عیار شود فوری می شود، چنانچه روز قیامت یک مرتبه از قبر بیرون می آیند وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ یس آیه 51 وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 و یکی از معجزات عیسی أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران آیه 42 جمله ثالثه وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بدو خلقت ماهیة انسان در مقابل خلقت جن که در آیه بعد میفرماید:

(مِنْ صَلْصالٍ) گل کوفته ورزیده غیر مطبوخ (مِنْ حَمَإٍ) آب گرم جوش نیامده که بتوسط حرارت زمین و اشعه شمس گرم شده باشد (مَسْنُونٍ) لجن زار که آن

ص: 26

آب رنگین شده باشد متمایل بسیاهی و این آیه اشاره باینست که شرافت إنسان باین جسم بدنی و این صورت ظاهری نیست بلکه بآن روح ملکوتی و جوهر سماوی و لطیفه ربانی است که اگر متصف بایمان و تقوی و صفات حمیده و اعمال صالحه شد شرافت پیدا می کند و از این جهت خطاب بملائکه شد که فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ در چند آیه بعد شیطان سر حکمت را نفهمید و خیال کرد همین بدن خاکی است امتناع کرد و گفت أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ أعراف آیه 11 و بر خود انسان هم امر مشتبه شده خیال می کند شرافتش بهمین بدن عنصری است و تکبر می کند و حال آنکه این بدن مثل سایر حیوانات بلکه پستتر إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ

[سوره الحجر (15): آیه 27] .... ص : 27

وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (27)

و طایفه جن را خلق کردیم پیش از خلقت انس از آتش افروخته حدیث بسیار مفصلی بالغ بر چندین صفحه درباره خلقت جن و انس در برهان نقل کرده که از وضع کتاب خارج است مراجعه کنید.

و الجان جن بمعنی مستور است و لذا بچه در رحم را جنین گویند و چون طائفه جن از نظرها مستور است بمقتضای قوله تعالی: إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ أعراف آیه 26.

جنّ گفتند و حکما تعریف کردند گفتند الجن جسم ناری یتشکل باشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاوصیاء مقابل ملک که گفتند جسم نوری یتشکل باشکال مختلفة حتی الانبیاء سوی الکلب و الخنزیر خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ یعنی قبل از خلقت آدم و جمعیت آنها چندین هزار برابر جمعیت إنس است.

چنانچه میفرماید: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ أنعام آیه 128 و در اخبار دارد که صفحه زمین و طبقات آسمانها را پر کرده بودند از کثرت جمعیت و آنها هم ذوی العقول هستند و مکلف بتکالیف که میفرماید وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 و اینها هم طوائفی هستند و میانه آنها هم مؤمن و کافر

ص: 27

صالح و طالح مطیع و عاصی هست و آیات شریفه بر این ناطق است در سوره جنّ که طایفه از جنّ شرفیاب حضور پیغمبر شدند و کلماتی بسمع مبارکش عرض کردند من جمله وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ آیه 11 و من جمله وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ آیه 4.

و از قاسطون کفار آنها هستند. بقرینه آیه بعد أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

و شیطان و ذریه و قبیله او یکی از طوائف جن هستند و اکثریت دارند نسبت بسایر طوائف (مِنْ نارِ السَّمُومِ) سموم بزبان فارسی شعله آتش است که تعبیر به الو میکنند و در لغة ریح است که از آتش برخاسته میشود و چون ماده اصلی جنّ لطیف است و شعله آتش یک قسم از هوای لطیف است غیر از خود آتش که ماده او هیزم است که میفرماید: الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ یس آیه 80.

[سوره الحجر (15): آیه 28] .... ص : 28

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (28)

این آیه شریفه احتیاج بترجمه و تفسیر ندارد زیرا در سوره بقره آیه 28 و آیه 32 مفصلا و مبسوطا شرح کردیم احتیاج بتکرار ندارد و معنای صلصال من حمأ مسنون را هم قبلا در دو آیه قبل بیان شده فقط در اینجا بیک تنبیه اشاره میکنیم که ذکر شیطان و تمرّد او در بسیاری از سور قرآن برای چند تذکر است.

یکی اینکه مؤمنین بدانند که تمرّد از امر الهی چه عواقب وخیمه دارد مغرور باعمال صالحه و عبادات خود نشوند که شیطان چندین هزار سال عبادت کرد برای یک تمرّد رانده درگاه شد.

دیگر آنکه عجب و کبر و حسد انسان را بچه عواقب وخیمه میاندازد، دیگر اینکه متوجه باشند فریب این دشمن بزرگ حیله باز را نخورند جایی که مثل آدم و حوی را فریب دهد با دیگران چه میکند، دیگر آنکه وجود شیطان امتحان بزرگیست که تابعین بآن یا مخالفین یا آن امتیاز داده شوند، چنان که خودش گفت:

ص: 28

فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ابراهیم آیه 27 و تمام این جهات و نکات در آیات شریفه قرآن بیان شده.

[سوره الحجر (15): آیه 29] .... ص : 29

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (29)

پس موقعی که اسکلت آدم تمام شد و دمیدم در او از روح خود، پس بیفتید در مقابل او سجده کنید (فَإِذا سَوَّیْتُهُ) تسویه صورت بندیست که تمام اعضاء و جوارح و لوازم آن درست شود و حد وسط است بین زیاده و نقصان نه زیاده از مقدار لازم در او قرار دهد و نه چیزی از مقدار لازم کسر گذارد مطابق با حکمت و مصلحت که معنای عدل است و تمام افعال الهی این نحوه است.

وَ نَفَخْتُ فِیهِ نفخ الهی دمیدن نیست زیرا منزّه از تنفس و جسم است بلکه تعلق روح ببدن است که یک قدرة کامله است ارتباط امر مجرد از ماده و صورت با امر مرکب از ماده و صورت که تمام عقلاء را حیران کرده، زیرا مجرد مکان ندارد جسم محتاج بمکانست بعضی گفتند تعلق مثل تعلق آبست بگل و نور بجسم شمس و اشباه اینها و تمام باطل است، بلکه تعلق تدبیر است که جسم در تحت تدبیر روح قرار گیرد بلا تشبیه نظیر تعلق خداوند بمخلوقات که تمام در تحت تدبیر او هستند مِنْ رُوحِی مراد روح مخلوق خداوند است که در خبر دارد

خلقت الأرواح قبل الأجساد بالفی عام

و نیز دارد الأرواح جنود مجندة فما تآلف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف فَقَعُوا لَهُ پس بخاک بیفتید که گفتند فقعوا بمعنی فخروا است ساجِدِینَ بعضی نظر به اینکه سجده بر غیر خدا جائز نیست گفتند مراد اینست که آدم را قبله قرار دهید مثل کعبه معظمه و بعضی گفتند سجده شکر بر این نعمت عظمی که جعل خلیفه باشد در زمین که فرمود:

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً بقره آیه 28.

لکن سجده که مختص بخداوند است سجده عبودیت است مثل غیر سجده از سایر عبادات و امّا سجده تعظیم دائر مدار جواز تعظیم یا وجوب تعظیم یا حرمت

ص: 29

تعظیم است سجده ملائکه بآدم واجب بود که این نحو تعظیم بآدم کنند و سجده یعقوب و پسران بیوسف جائز بود که میفرماید: وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً یوسف آیه 101.

و در شریعت اسلام این نحو تعظیم بر احدی جائز نیست حتی بر نبی صلّی اللَّه علیه و اله و الأئمة علیهم السّلام، چون شبیه عبده شمس و آتش و اصنام بود و سجده ملائکه تعظیم بآدم بود و عبادت خداوند که امر فرمود و اطاعت امر او کردند و لذا شیطان تمرّد کرد که مثل من که از آتش خلق شده أشرف از آدم هستم که از خاک خلق شده و غافل از اینکه شرافت آدم نه بر جسم خاکی او بود، بلکه برای روح او که أشرف از تمام ملائکه است مخالفت امر الهی نمود چنانچه بیاید.

[سوره الحجر (15): آیه 30] .... ص : 30

فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

پس سجده کردند ملائکه کل ملائکه جمیع آنها.

(حکایة) در زمان سلطان محمود غزنوی گفتند یک روز در حضور تمام وزراء و امراء و اجزاء دولتی یک دانه گوهر از جواهرات خزینه درآورد و بدست یکی از وزراء داد و گفت قیمت این چه قدر است یک قیمت سنگینی روی او گذارد گفت بر زمین زن او را بشکن گفت من همچو خیانتی بدولت نمیکنم گفت بدیگری ده او قیمت بیشتری تعیین و در شکستن بهمان عذر متعذر شد و همین نحو گردش کرد تا بدست أیاز رسید او قیمت را بسیار بالا برد و گفت گوهر بی قیمت است سلطان گفت بشکن محکم بر زمین زد و شکست تمام اعضاء مملکت باو برگشتند که چرا چنین کردی جواب داد آنچه را که شما شکستید بیش از این قیمت داشت گفتند چیزی نشکستیم گفت: امر سلطان را شکستید بیش از این قیمت داشت گفتند چیزی نشکستیم گفت: امر سلطان را شکستید فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ سجده ملائکه از جهاتی بود.

یکی آنکه معصوم بودند و خردلی مخالفت أمر الهی را نمیکردند، دیگر آنکه خلقت آنها از نور بود و مطلع بعالم انوار بودند و انوار مقدسه انبیاء و اوصیاء آنها را مشاهده کرده بودند که چه بسیار از انوار ملائکه بالاتر است و حق

ص: 30

تعظیم دارد، دیگر آنکه خداوند را حکیم علی الاطلاق و عادل من جمیع الجهات میدانستند لذا سجده کردند کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ از حمله عرش و سادات ملائکه مثل چهار ملک جبرائیل میکائیل اسرافیل عزرائیل و من دونهم بدون استثناء احدی از آنها.

[سوره الحجر (15): آیه 31] .... ص : 31

إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (31)

مگر ابلیس که اباء و امتناع کرد که بوده باشد با سجده کنندگان (الا ابلیس) که همان شیطان رجیم است و در مجمع البحرین روایت میکند از حضرت رسالت روایت مفصلی که خلاصه مفادش اینست که ابلیس از طایفه جن که روی زمین فساد میکردند ملائکه مأمور شدند آنها را کشتند و ابلیس را اسیر کردند و بردند بآسمان و در جزو ملائکه عبادت میکرد و عبادتش بیشتر از ملائکه بود تا آنکه آدم را خداوند خلق فرمود و مأمور سجده شدند حسد ابلیس ظاهر شد بر ملائکه و رانده درگاه شد و لغة إبلیس از ماده بلس بمعنای یاس است چنان که در قرآن میفرماید: فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ أنعام آیه 47 إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ مؤمنون آیه 79 یعنی مأیوسون از رحمت الهی و ابلیس پس از رانده شدن و لعن مأیوس از رحمت شد و نامش ابلیس شد چنانچه میفرماید: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ ص آیه 79 و قبلا نامش عزازیر بود و کنیه اش ابو مرّة چنانچه اسم شیطان هم بعد از تمرّد او بود بمعنی بعد از رحمت است أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ.

اشکال خطاب اسجدوا بملائکه بود و شیطان جزو ملائکه نبود پس چرا ملعون شد؟ جواب داخل ملائکه بود و با آنها عبادة میکرد و لو از جنس آنها نبود و ذکر ملائکه از باب تغلیب است و مسلما عقل شیطان از مستشکل بیشتر بود اگر مخاطب نبود خودش متعذر باین عذر میشد.

ص: 31

[سوره الحجر (15): آیه 32] .... ص : 32

قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (32)

فرمود خداوند تبارک و تعالی خطاب بابلیس ای ابلیس چه باعث شد و سبب شد که نبودی با ملائکه که سجده کردند این پرسش الهی نه از باب جهل بود که خداوند نمیدانسته که باعث ترک سجده شیطان چه بود بلکه برای اقرار شیطان بود که بر خود شیطان و بر ملائکه بلکه بر اهل عالم از جن و انس معلوم شود خباثت و ملعنت و صفات خبیثه او از کبر و حسد و عداوت و قساوت و سایر ملکات قبیحه و بعلاوه بدانند که این صفات چه عواقب وخیمه دارد.

اما کبر در جامع السعادات از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله روایت کرده که فرمود

لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر

و در قرآن مجید میفرماید:

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 31.

و اما حسد در خبر دارد

الحسد یأکل الایمان کما یأکل النار الحطب

حسد آتشی میشود که ریشه ایمان را میسوزاند و خاکستر میکند زیرا حسود خدا را عادل نمیداند و عدل یکی از اصول ایمان است و اما عداوت با اولیاء خدا عداوت با خدا است در زیارت جامعه دارد

من عاداکم فقد عاد اللَّه و من أحبّکم فقد احبّ اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه.

و اما قساوت قلب و سیاهی دل باعث این میشود که نور ایمان در او تابش نمیکند و موعظه در او اثر نمیگذارد و شاهد بر این دعوی در حق شیطان میفرماید: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ قالَ: یا إِبْلِیسُ بمجرد ترک سجده و تمرّد ترک سجده و تمرّد از امر الهی خطاب ابدی باو شد که دیگر مأیوس باش از رحمت حق که هرگز شامل حال تو نمیشود، چنانچه بسیاری از معاصی داریم که توبه پذیر نیست و بکلی از قابلیت رحمت میاندازد مخصوصا طرفیت و اذیت و قتل با اولیاء الهی حتی دارد که حضرت ابا عبد اللَّه پس از آنکه تمام اصحابش شهید شده بودند بلشکر خطاب فرمود که هنوز در توبه

ص: 32

بشما بسته نشده اگر دست از من غریب بردارید و اما پس از کشتن من دیگر باب توبه بسته میشود أ ترجو امة قتلت حسینا شفاعة جدّه یوم الحساب فلا و اللَّه لیس لهم شفیع و هم یوم القیامة فی العذاب (مالک) چه نفعی برای خود تصور کردی (ألّا تکون) اینکه نبودی (مع الساجدین) ساجدین ملائکه بودند کلّهم اجمعین و معیت با آنها موافقت در سجده بر آدم بود که چرا موافقت نکردی؟.

[سوره الحجر (15): آیه 33] .... ص : 33

قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33)

گفت شیطان نیستم من هر آینه سجده کنم از برای بشری که خلق کرده او را از گلی که از آب سیاه خمیر شده.

قالَ لَمْ أَکُنْ بسیار کلمه زننده است که من نیستم یعنی هرگز سجده نمیکنم و لو رانده درگاه تو شوم و مشمول لعن تو و گرفتار عذاب دائمی تو و این نظیر کلام آن کسست که گفت

(النار و لا العار)

که از ابن عباس روایت شده که گفت: رفتم بملاقات او در حال موت بمن گفت صاحبت را بمن برسان آمدم علی علیه السّلام را بردم گفت نظر داری که پیغمبر فرمود در چاه ویل تابوتیست در آن چهارده نفر معذب هستند هفت از پیشینیان و هفت از این امت الان تابوت را آورده اند و رفیقم در او است و منتظر من هستند آیا میتوانی مرا نجات دهی فرمود بلی بشرط آنکه نزد مهاجر و أنصار إقرار کنی که ما حق علی را غصب کردیم گفت این موضوع بر من میسر نیست جمع آوری مهاجر و أنصار حضرت فرمود همین اشخاصی که درب خانه حاضر هستند گفت

(النار و لا العار)

و بهمین مطلب اشاره دارد فرمایش ابی عبد اللَّه در جواب این کلمه در موقع رجز خوانی

(الموت خیر من رکوب العاری و العار خیر من دخول النار)

ضکه مرگ و شهادت برای من گوارتر است از اینکه دست بیعت و ذلت بدهم بیزید و ابن زیاد و زیر بار ننگ و عار بروم ولی بر شما عار و ننگی که تصور میکنید اگر دست از من بردارید و اعتراف بحقانیت من کنید بهتر است از دخول در جهنم عکس قول او (لأسجد) مثل منی که

ص: 33

از جنس لطیف آتش خلق شده ام و چندین هزار سال عبادت ترا کرده ام بحدی که ملائکه حسرت عبادت مرا میخوردند بیایم و کرنش کنم و سجده کنم (لبشر) ببشری که خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ مثل سایر حیوانات زمینی از سباع و بهائم که آنها هم از همین خاک خلق شده اند چه امتیازی دارد بشر با سایر حیوانات غافل از اینکه (آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و از حیوان گر کند میل این شود پس از این ورکند میل آن شود به از آن).

(الإنسان مرکب من سرّ و علن و ظهر و بطن و روح و بدن) از امیر المؤمنین (ع) مرویست فرمود:

(من غلب عقله علی شهوته فهو أشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم).

خلاصه ملائکه عقل بلا شهوت دارند بهائم شهوت بلا عقل إنسان عقل و شهوت هر دو را دارد اگر شهوتش تابع عقل شد از ملائکه بالاتر میرود زیرا ملائکه مزاحم عقل ندارند و اگر عقلش تابع شهوت شد از بهائم پستتر میشود، زیرا آنها عقل که راه خیر و شر را نشان دهد ندارند شیطان همین جنبه مادّیت آدم را دید.

[سوره الحجر (15): آیه 34] .... ص : 34

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (34)

خداوند فرمود بابلیس پس بیرون برو از اینجا پس محققا تو رانده شده ای قالَ فَاخْرُجْ مِنْها بعضی گفتند ضمیر منها راجع بجنّة است یعنی از بهشت بیرون رو و بعضی گفتند راجع بسماء است از آسمان بزمین فرود آی و بعضی گفتند از صفحه خاک بیرون رو بصفحه آب و آمدنش روی خاک بنحو سرقت است و تمام اینها تخرص است و مراد رتبه و منزله است و در خبر است که تنزل پیدا کرد از إیمان بکفر از عبادت بمعصیت از حشر با ملائکة بحشر با کفّار جنّ و فساق و فجار از قرب بمقام ربوبی ببعد از رحمت الهی.

ص: 34

(فَإِنَّکَ رَجِیمٌ) رجیم اطلاق بر معانی میشود یکی گمان و ظن و خیال بدون مدرک، چنانچه میفرماید:

وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ.

و بزبان فارسی حرف را میرانند بدون مدرک دیگر بمعنی تازیانه و سوط است که در حدود شرعیه مثل زنا و شرب و قذف معین شده و در اینجا بمعنی دور انداختن است إنسان یک چیزی را که هیچگونه فائده ندارد دور میاندازد و شیطان در دستگاه ربوبی هیچ نحوه خیری در او نبود خداوند او را دور انداخت، زیرا منکر حکمت و عدل الهی شد که العیاذ باللّه خدا اشتباه کرده و مرجوح را بر راجح ترجیح داده و از این جهت کافر شد و تعجب است که از این عقیده هم برنگشت و تا قیامت بر این عقیده باقی است.

و ابن ابی الحدید بعد از اینکه معترف است با فضیلت علی علیه السّلام بر خلفاء سه گانه میگوید:

(الحمد للَّه الذی فضل المرجوح علی الراجح).

چون عامه منکر حسن و قبح هستند و خدا را عادل نمیدانند و میگویند اگر فردای قیامت خدا حسین را جهنم برد و شمر را بهشت کار قبیح نکرده و حال آنکه حسن و قبح امریست که حتی حیوانات پست هم درک میکند سگ را اگر سنگی زنی پارس میکند و اگر لقمه نانی نزد او انداختی دم میجنباند حتی بچه شیر خوار اگر مادرش رو باو ترش کند گریه میکند و زار میزند و اگر در صورتش خنده کند تبسّم میکند.

[سوره الحجر (15): آیه 35] .... ص : 35

وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ (35)

(و محققا بر تو لعنة است تا روز جزا) لعن مقابل صلوات است صلوات شمول و قرب برحمت است و لعن منع و بعد از رحمت و صلوات و لعن دائر مدار ایمان و کفر و دوستی دین و عداوت آن است، چنانچه در حق مؤمنین صابرین میفرماید:

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ بقره آیه 152

ص: 35

و لعن خصوص کفار و معاندین دین است.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ بقره آیه 156.

و یکی از لوازم ایمان دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا حتی در خبر دارد از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردند.

(هل الحب و البغض من الإیمان).

حضرت فرمود

(هل الإیمان الّا الحب و البغض).

و در مقام خود گفته ایم که نفس حب و بغض امر قلبیست و جزء عقائد و إیمان است و اظهار حب و بغض امر جوارحیست و جزء فروع است که تعبیر بتولّی و تبرّی میکنند و در زیارت جامعه دارد

(من احبّکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه).

[سوره الحجر (15): آیات 36 تا 38] .... ص : 36

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (36) قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (37) إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (38)

(گفت شیطان پروردگارا حال که من رانده شدم و مشمول لعن تو تا قیامت شدم، پس مرا مهلت ده و نمیران تا روزی که بنده گان برانگیخته میشوند خداوند فرمود، پس محققا تو از مهلت دهندگان هستی تا روز معین و وقت معلوم) در شرح این آیات دو أمر باید متذکر شویم (أمر اول) حکمت امهال شیطان چیست؟ (جواب) امتحان بندگان که در مقابل انبیاء و ائمه و علماء و دعات حق فرمایشات الهی را ترک کنند و اطاعت شیطان کنند که کاشف از خبث سریره آنها است، چنانچه مؤمنین و مطیعین و عباد مخلصین اعتناء باو نکردند و بوظیفه خود عمل کردند، چنانچه خداوند میفرماید: از قول شیطان.

وَ قالَ: الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ

ص: 36

وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ

ابراهیم آیه 26 و 27.

و خداوند اسباب عبادت و معصیت را در دست رس بنده گان قرار داده حافظ میگوید

(صالح طالح متاع خیش نمودند گروهی این گروهی آن پسندند).

(امر دوم) در بیان مراد از وقت معلوم اخبار مختلف است در بعض اخبار دارد بین نفختین که در قرآن میفرماید:

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

و در بعض اخبار دارد بدست حضرت بقیة اللَّه در صخره بیت المقدس کشته میشود در بعضی اخبار دارد در دوره رجعت در کرة آخر امیر المؤمنین جنگ با شیاطین میکند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از آسمان میآید و نیزه حواله شیطان میکند و کشته میشود و ما چون نمیتوانیم ترجیح بین این اخبار دهیم می گوییم معلوم عند اللَّه.

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ نظر به اینکه میدانست که یوم بعث دیگر مردن ندارد تقاضای حیات ابدی نمود و این تقاضا کمال دلالت را دارد بر حماقت شیطان با اینکه میدانست لعن ابدی و عذاب دائمی و اینکه هر چه بماند عقوبتش بیشتر میشود تقاضای عفو نکرد نادم نشد توبه نکرد.

قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ گمان نکنید که ابن إمهال الهی لطفی بود در حق شیطان، چنانچه مفسرین گفتند که بازاء عبادات شیطان بود بلکه عذاب بود بر او چنانچه میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 72.

(و اما عبادات شیطان أولا روی تقلب بود، و ثانیا پس از کفر او حبط شده،

ص: 37

چنانچه میفرماید:

أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا الایة آل عمران آیه 21.

(إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ) که بر خود شیطان مجهول بود و نمیدانست اجلش کی میرسد همین اندازه میدانست که مدة مدیدی زنده است.

[سوره الحجر (15): آیات 39 تا 40] .... ص : 38

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (39) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (40)

(گفت: شیطان پروردگار من بسبب آنکه تو مرا اغوی کردی و فریب دادی من نسبت باولاد آدم زینت میدهم برای آنها در زمین و هر آینه تمام آنها را فریب میدهم و اغوی میکنم جمیع آنها را مگر بنده گان خالص از آنها را).

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی یکی از اسباب کفر ابلیس همین است که نسبت اغوی بخدا داده خداوند همان امری که بملائکه فرموده بابلیس هم فرموده ملائکه اطاعت کردند سعادت پیدا کردند شیطان مخالفت کرد غاوی شد سبب غوایتش کبر و عجب و حسد و عداوت و خباثت او شد نه أمر الهی بلی بنا بر مذهب جبریه که افعال عباد را هم نسبت بخدا میدهند ترک سجده شیطان را هم خدا نگذارد سجده کند پس شیطان از جبریه بود لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ کفر و شرک و کلیه معاصی را بنظر آنها جلوه میدهم و زینت میدهم که خوب پندارند در مقابل ایمان و اطاعت که او را زشت و قبیح میشمارند، چنانچه در خبر است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله باصحاب فرمود: میآید زمانی که ترک امر بمعروف و نهی از منکر میکنند سلمان تعجب کرد فرمود: بدتر از این هم میشود که امر بمنکر میکنند و نهی از معروف تعجبش بیشتر شد فرمود: بدتر از این هم میشود که منکر در نظر آنها معروف میشود و معروف منکر میگردد و امروز ما بعین مشاهده میکنیم که بمعاصی مثل ساز و آواز و بی حجابی و ظلم افتخار

ص: 38

میکنند و خوب میپندارند و عبادت مثل نماز و روزه و حج و غیر اینها را پست و بد میشمارند او مد است و این دمده مخصوصا زخارف دنیوی و هواهای نفسانی را وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ هر که را بهر درجه که برایم میسور باشد و خداوند میفرماید:

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ سبأ آیه 19.

اغوای شیطان وسوسه است که خیال سویی که اولین مقدمه فعل است همان وسوسه شیطان است، چنانچه خیال خوب الهام ملک است.

إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ چون بنده صالح خدا متخلّق باخلاق حمیده است درهای ملائکه بقلب او باز است و إلهامات ملکی دائما باو میشود و چون منزه از صفات خبیثه است درهای إبلیس بقلب او بسته و خیال سویی در قلب او راه ندارد هر چه صفات خبیثه بیشتر باشد راه شیطان بازتر است و خیالات سوء زیادتر و بالعکس هر چه صفات حمیده بیشتر راه ملائکه بازتر و خیالات حسنه و الهامات ملکی زیادتر و مجرد خیال تأثیر ندارد دنیا هم جلوه میکند و هوای نفس امّاره هم طلب میکند انسان را بفعل سوء، چنانچه ایمان و فیوضات اخروی و نفس مطمئنه هم طلب میکند انسان را باعمال صالحه بتوفیق الهی.

[سوره الحجر (15): آیه 41] .... ص : 39

قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (41)

(خداوند فرمود اینست راهی که بر من بمقتضای حکمت و عدل لازم و واجب است و راه مستقیم است) در برهان اخباری نقل کرده که صراط علی بنحو اضافه صراط بعلی مستقیم یعنی راه مستقیم راه علی امیر المؤمنین است لکن این اخبار بر فرض صحت سند محمول بر اینست که صراتی که بر خداوند لازم بود بیان فرماید صراط علیست و او صراط مستقیم است لذا می گوییم: اصلا خلقت جن و انس برای

ص: 39

عبادت و معرفت است چنانچه میفرماید:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56.

و البته عبادت خدا فرع ایمانست و گفته ایم که معنای عدل الهی آنست که هر فعلی که حسن صرف باشد یا حسن مطلق بر خدا لازم است زیرا ترکش قبیح است و محال است از خدا صادر شود چون شش قسم فعل داریم حسن صرف قبیح صرف لغو صرف حسن مطلق قبیح مطلق لغو مطلق اگر مصلحت دارد و مفسده ندارد حسن صرف است و اگر مفسده دارد و مصلحت ندارد قبیح صرف است و اگر نه مصلحت دارد و نه مفسده لغو صرف است و اگر هم مصلحت دارد هم مفسده اگر مصلحت غالب باشد حسن مطلق و اگر مفسده غالب باشد قبیح مطلق و اگر مساوی باشد لغو مطلق و دو قسم قبیح و لغو محال است از خداوند صادر شود و خلاف عدل است ولی دو قسم حسن لازم است چون ترکش قبیح است.

لذا (قال هذا) یعنی دین حق از معارف و اخلاق و اعمال که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلم آورد و سایر انبیاء و اوصیاء آنها بیان فرمودند و بر طبقش رفتار نمودند (صراط) راه سعادت و رستگاری و نجات از مهالک دنیوی و اخروی و نائل شدن بتفضلات الهی (علی) بر خداوند بمقتضی المصلحة و الحکمة و العدل لازم است ببندگان ابلاغ فرماید بتوسط ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام (مستقیم) است و اعوجاجی ندارد، و در خبر داریم که هر که در راه دیانت منحرف نشد و مشی کرد قیامت هم از صراط مستقیما عبور میکند و هر که غیر دیانت رفتار کرد سبل شیطان است و معوج است و در صراط لغزش دارد چنانچه میفرماید:

وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154.

[سوره الحجر (15): آیه 42] .... ص : 40

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ (42)

(محققا بندگان مرا نیست برای تو بر آنها سلطه و قدرتی مگر کسانی که

ص: 40

متابعت ترا کنند از فریب خوردگان) این استثناء ممکن است استثناء منقطع باشد بنا بر این مراد از (إِنَّ عِبادِی) بندگان خالص باشند مثل انبیاء و اوصیاء و صلحاء و اتقیاء که شیطان راه بقلب آنها ندارد و درهای شیطان که صفات خبیثه است بروی قلب آنها بسته است یا اگر راه پیدا کند و وسوسه کند میدانند از شیطانست و اعتناء نمیکنند لذا میفرماید: لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ.

و ممکن است استثناء متصل باشد، چنانچه بعید نیست حتی ممکن است بگوئیم استثناء منقطع نداریم و اصلا صدق استثناء نمیکند و بناء علیه مراد از عبادی مطلق بندگان هستند غایة الامر اینها دو قسم هستند یک قسم که شیطان بر آنها تسلط ندارد و آنها بندگان صالح خداوند هستند و یک قسم کفار مشرکین هستند که وسوسه شیطان در آنها اثر میگذارد و قبول میکنند و میپذیرند و متابعت او را میکنند که اینها داخل در مستثناء هستند و مصداق إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ هستند و اینها فریب شیطان را میخورند و هوای نفس آنها را وادار میکند بکفر و شرک و فسق و فجور و آنها (مِنَ الْغاوِینَ) هستند، و در اخبار ائمه علیهم السلام تفسیر فرمودند کسانی که شیطان بر آنها سلطه ندارد شیعیان و این فرقه ناجیه هستند و بس، و بعضی روات اعتراض کردند که در میانه شیعیان اهل معاصی بسیار هست جواب فرمودند که متابعت او را در کفر و ضلالت و ترک ایمان نمیکنند.

و توضیح کلام در بیان این اخبار اینست که سلطان بر رعیت قاهر و غالب است بنحوی که نمیتوانند تمرد یک دستور آن کنند و سلطه شیطان فقط بر کسانیست که ایمان ندارند، چون مقصد اصلی شیطان همان زوال ایمان است که موجب خلود در عذاب میشود، دیگر با آنها کاری ندارد هر چه میخواهند عبادت کنند یا معصیت بحال او فرق نمیکند ریشه را زده با شاخه و برگ کاری ندارد و اینکه فسّاق شیعه را وسوسه میکند برای اینست که بآنجا برسند و بی ایمان از دنیا بروند و اگر چنین شدند از حزب شیعه و مؤمنین خارج میشوند و جزو غاوین میشوند، و اما اگر با ایمان از دنیا رفتند البته مورد عفو و مغفرت و شفاعت میشوند و شیطان بمقصد خود

ص: 41

نائل نشده، و ما در مجلد سیم کلم الطیب در آخر کتاب دوازده عنوان در بشارات شیعه ذکر کرده ایم که یک عنوانش بیان همین اخبار است مفصلا مراجعه فرمائید.

[سوره الحجر (15): آیه 43] .... ص : 42

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ (43)

(محققا جهنم محلیست که بآنها یعنی غاوین و عدد داده شده بالتمام که تمام آنها در آن داخل میشوند) یکی از عقائده حقه وجود بهشت و جهنّم است که الآن موجود است و آیات و أخبار بر وجود این دو بسیار داریم أمّا محلّ آنها کجا است، اما بهشت بنص قرآن در سدرة المنتهی که میفرماید:

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی و النجم آیه 14) لکن سدرة المنتهی کجا است معلوم نیست، و اما جهنّم بعضی گفتند در تخوم أرض است، و یکی از شواهد آن را استکشافات جدیده قرار دادند که زمین را هر چه حفر کنند حرارتش زیاد میشود تا برسد بجایی که هر فلز را آنجا ببرند بفوری آب میشود و وعده إلهی تخلّف پذیر نیست إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 7.

و افراد بشر چند قسم هستند مؤمن صالح متقی میعادش بهشت است، و غیر مؤمن که مقصر باشد جهنم است خواه مشرک باشد یا کافر یا ضال یا منکر ضروری یا شاک در دین که بالتمام از غاوین هستند و غیر مؤمن قاصر نه قابلیت بهشت دارد نه استحقاق جهنم و مؤمن غیر صالح و غیر متقی اگر با إیمان و آمرزیده مرد یا مورد شفاعت شد أهل بهشت و إلّا بمقدار معاصی گرفتار است و بالاخره بواسطه ایمانش بهشت میرود و در این آیه وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ که همیشه در جهنم هستند غاوین را میفرماید: که دسته دوم هستند که غیر مؤمن باشد عن تقصیر.

ص: 42

[سوره الحجر (15): آیه 44] .... ص : 43

لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ (44)

از برای جهنم هفت در هست از برای هر دری از این کفار یک دسته قسمت شده اند (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ) معنی این نیست که یک جهنم اطرافش دیوار باشد و در کار گذارده باشند بلکه هفت جهنم است که عذابهای آن مختلف است از حیث شدت و ضعف و هر دسته بمقدار استحقاق آنها معذّب هستند و تعبیر بهفت طبقه هم بهمین معنا است، چنانچه هشت در بهشت هم این نحوه است که هشت بهشت است و هر دسته بمقدار قابلیت تفضّل خود در هر یک آنها وارد میشوند و همین نحو که منافقین از در هفتم وارد میشوند که أسفل السافلین و در قرآن میفرماید:

فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

همین انبیاء و أوصیاء و من یحذوا حذوهم در بهشت أعلی که هشتم بهشت است وارد میشوند و همین نحو که در بهشت دو قسم مثوبات هست جسمانی و روحانی حتی در خبر دارد.

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل أهل اللَّه باللَّه.

در جهنم هم دو قسم عذاب است جسمانی و روحانی و ما در مجلد سیّم کلم الطیب اقسام جسمانی و روحانی هر دو را بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

[سوره الحجر (15): آیه 45] .... ص : 43

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (45)

محققا متقین در بهشتها و چشمه ها هستند (إِنَّ الْمُتَّقِینَ) جمع محلّی بألف و لام است دلالت بر عموم دارد شامل جمیع أهل تقوی میشود و از برای تقوی مراتب بسیاری هست که در مجلّد اول آیه اولی سوره بقره در کلمه (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ) مفصلا بیان شد که مرتبه اولی تقوی از عقائد فاسده و مذاهب باطله است که مرادف با ایمانست، و مرتبه اعلی تقوی از توجه بغیر خدا است فی جمیع الأحوال که خاص بمعصومین است، و بینهما متوسطات.

ص: 43

(فِی جَنَّاتٍ) یعنی هر قسمتی از متقین در یکی از این جنات بمقدار قابلیت مورد عنایات حق میشوند چنانچه اشاره شد (وَ عُیُونٍ) مراد این نیست که در چشمه ها باشند برای آنها چشمه هاییست که از پای قصرهای آنها نهرهایی از آن چشمه ها خارج میشود و جاری میگردد و آنها چهار است، چنانچه میفرماید:

فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد صلّی اللَّه علیه و اله آیه 17.

[سوره الحجر (15): آیه 46] .... ص : 44

ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ (46)

خطاب بمتقین است (که داخل شوید در آن بهشت ها با سلامت و ایمن باشید از عذاب الهی) این خطاب در روز قیامت موقعی که تمام در صحرای محشر جمع میشوند بتمام متقین بجمیع درجات تقوی میشوند که (ادخلوها) و این امر نه وجوب دخول را دلالت دارد نه استحباب و لو اینکه در اصول معین شده که ظاهر امر وجوبست، بلکه مراد اجازه در دخولست چون مادامی که اجازه صادر نشده احدی حق دخول ندارد و فقط اجازه مختص بأهل تقوی است یعنی غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد مقصر، یا قاصر حق دخول ندارد چه استحقاق عذاب داشته باشد چه نداشته باشد، فقط اطفال مؤمنین همین نحوی که در دنیا تابع اشرف ابوین هستند و احکام مؤمن بر آنها جاری میشود در قیامت هم بتبع اشرف أبوین داخل در بهشت میشوند ولی اطفال کفار چون تکلیف نداشتند بتبع پدر و مادر داخل جهنم نمیشوند بلی در دنیا تابع آنها هستند در أحکام کفر (بسلام) ممکن است مراد سلامتی از کلیه آفات و بلیات حتی موت باشد که دلیل بر خلود است، و ممکن است تحیة و درود باشد چنانچه میفرماید:

تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ إبراهیم آیه 23.

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ احزاب آیه 43.

(آمنین) از عذاب الهی و غضب پروردگاری و سخط خداوندی.

ص: 44

[سوره الحجر (15): آیه 47] .... ص : 45

وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ (47)

و بیرون کردیم ما از آنچه در قلوب و سینه های آنها از غش و عیب بود برادروار بر تختها مقابل یک دیگر مینشینند (وَ نَزَعْنا) نزع بمعنی إخراج و قلع و جدا کردن است (ما فِی صُدُورِهِمْ) ما ماء موصوله است عموم دارد و صدر و قلب عبارة از روح انسانیست و نفس ناطقه (من غل) غل شامل جمیع صفات خبیثه میشود از حسد و کبر و کینه و عداوت و بغضاء و مکر و حیله و غیر اینها و تعبیر بغل بر اینست که این صفات نفسانیه مثل غل میماند که در گردن انسان انداخته باشند و میکشند او را بهر جایی که اراده کنند بعکس کند که او را نگاه دارد و نتواند حرکت کند و این صفات خبیثه انسان را میکشد باعمال سیئه و افعال قبیحه از غیبت و تهمت و ظلم و شتم و فحش و ضرب و اذیت و امثال اینها و أهل بهشت خالی از جمیع این صفات نسبت بیکدیگر هستند و رءوف و مهربان و عطوف و دوست و رفیق یکدیگرند و با یکدیگر مراوده و معاشرت و مجالست و رفت و آمد دارند (اخوانا) حال است یعنی در حالی که با هم برادرند چنانچه میفرماید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10.

مسئله اخوة در دین یکی از مسائل مهمه است که باید مؤمنین نسبت بجمیع مؤمنین معامله برادری کنند و تعبیر باخوة دون ابوة و بنوت برای اینست که أب بر ابن برتری دارد و ابن باید نسبت بأب کوچکی کند، چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله فرمود

انا و علی أبوا هذه الامة.

و برادر با برادر برابر و مساوی هستند و اهل بهشت و لو اینکه مقامات آنها متفاوت است و لکن هیچ یک آنها بر دیگری تقدم نمیجوید و برابر خود میشمارد لذا میفرماید عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ بر روی سریرها مقابل یک دیگر جلوس میکنند بعضی مقدم بر بعضی جلوس نمیکند کانه تمام در یک درجه و مقام هستند.

ص: 45

[سوره الحجر (15): آیه 48] .... ص : 46

لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ (48)

تماس نمیکند آنها را تعب و مرضی در آن بهشتها و نیستند آنها در آن بهشتها بخارج شدگان (لا یمسهم) مسّ إلصاق شیئیست بشی ء (فیها) مرجع ضمیر جنات است که در آیه قبل ذکر شده (نصب) نصب در آیات شریفه و أخبار بمعانی بسیاری اطلاق شده فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ انشراح آیه 7 بمعنی اقبال و توجه در دعاء است وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ غاشیه آیه 19 بمعنی برافراشته شده (بنصب و عذاب) ص آیه 40 بمعنی رنج و تعب و در این آیه بهمین معنی اطلاق شده وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ- الآیة مائدة آیه 92 بمعنی بتهای مشرکین أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ بقره آیه 198 بهره و سهم است.

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ غاشیة آیه 3 رنج کشنده.

و اما در اخبار ناصبی کسی را گویند که عداوت علی علیه السّلام یا ائمه اطهار را داشته باشد که سه طبقه از مسلمین کافر و نجس هستند نواصب و خوارج و غلات و در بعض أخبار نواصب را گفتند کسانی که عداوت شیعیان را داشته باشند در مجمع البحرین از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده فرمود:

لیس النّاصب من نصب لنا أهل البیت لأنّه لا یجد رجلا یقول: أنا أبغض محمّدا و آل محمّد و لکن النّاصب من نصب لکم و هو یعلم انکم تولّونا و انتم من شیعتنا)

(و ما هم) نیستند متقین بجمیع مراتبهم پس از دخول در جنة (منها) در آن بهشتها که داخل شده اند (بمخرجین) دلیل بر خلود است که هر که داخل بهشت شد دیگر مرگ ندارد و نعم بهشتی هم زوال ندارد و ابد الآباد متنعّم هستند، چنانچه کفار هم در عذاب و جهنم مخلّد هستند و خلود از ضروریات دین و نصوص قرآنست.

[سوره الحجر (15): آیه 49] .... ص : 46

نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (49)

خبر ده ای رسول اکرم بندگان مرا محققا من که خدای شما هستم من بسیار

ص: 46

پرده پوشی و ستر میکنم عیوب و معاصی شما را و دائما مشمول رحمتهای من هستید (نبئی) نبأ بمعنی خبر است، لذا انبیاء را انبیاء گفتند چون از جانب خداوند بآنها خبر میرسید بتوسط وحی و رسول هستند چون اخباری که بآنها رسیده ابلاغ ببندگان خدا و امة میکنند که مفاد نبئ است که بآنها خبر ده (عبادی) جمیع بندگان را شامل میشود آنچه مأمور بدعوت هستند از جنّ و إنس مؤمن و کافر (إنی أنا) با سه تأکید کلمه ان تکرار متکلم وحده جمله اسمیّه (الغفور) غفور دلالت بر أعلی مراتب غفران میکند، چنانچه غفّار دلالت بر دوام و کثرت دارد، خداوند غافر و غفور و غفار است، و غفر بمعنی ستر است، چنانچه می گویی خداوند ستار العیوب است و باندازه ستر میفرماید که از نامه عمل محو میکند از نظر کتبه میبرد جای سیئات حسنات ثبت میفرماید:

فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70.

(الرحیم) نیز دلالت دارد بر شمول جمیع انحاء رحمت و خداوند رحمن و رحیم است، لکن غفران و رحمة إلهی در قیامت مخصوص بأهل إیمان، چنانچه میفرماید:

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 155.

[سوره الحجر (15): آیه 50] .... ص : 47

وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ (50)

و بدرستی که عذاب من او عذاب دردناک است لکن بقدر استحقاق، و أمّا زائد بر استحقاق عذاب نمیفرماید، چون ظلم است و بر خدا محالست.

إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44.

(وَ أَنَّ عَذابِی) عذاب خداوند منحصر بعذاب جهنم نیست در دنیا بلاها و مصائبی که در اثر کفر و معاصی بر إنسان وارد میشود حتی نزول صاعقه و بلاهای مهلکه حتی

ص: 47

تسلط شیطان و گرفتار ظالم و امراض و فقر و فراق احبّه و أمثال اینها بلکه بسا صورت ظاهر نعمت است مثل کثرة مال و جاه و اولاد و عشیره و أمثال اینها در موقع نزع روح و عذاب قبض روح در قبر عالم برزخ صفحه محشر تماما عذاب است.

هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ تمام دردناک و شدید و سخت و عظیم است حتی در دعاء کمیل دارد.

و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض).

[سوره الحجر (15): آیه 51] .... ص : 48

وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ (51)

و خبره بده ای نبی اکرم از مهمان ابراهیم (و نبئهم) نبأ بمعنی خبر است و از این جهت نبی را نبی گفتند چون از خداوند باو وحی میرسد بأسباب غیر عادی و رسولش گفتند چون برای امة بیان میفرماید، و لذا هر رسولی نبی هست، ولی ممکن است نبی باشد و مامور بدعوت نباشد و از پیغمبر اکرم است که فرمود:

(کنت نبیا و ادم بین الماء و الطین)

و این جمله دلالت بر هر دو قسم دارد، زیرا مأمور است حضرت بابلاغ بامت (عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ) ضیف ورود شخصی است بر شخصی یا شیئی بر شیئی و از باب اضافه در نحو مثل غلام زید که یکی از ادات تعریف است، و این جمله دو احتمال دارد چون ضیف ممکن است اسم مصدر باشد بمعنی مهمان إبراهیم و اطلاق بر مفرد و جمع میشود، چنانچه در این مورد جمع است بقرینه آیه بعد، و ممکن است مصدر باشد بمعنی مهمانی کردن إبراهیم و معنی أول أظهر است.

[سوره الحجر (15): آیه 52] .... ص : 48

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (52)

زمانی که ملائکه بصورت مهمان وارد شدند بر إبراهیم و سلام گفتند، در موضوع

ص: 48

ملائکه بین ارباب مذاهب اختلاف است طبیعیین منکر وجود آنها شدند چون ما وراء طبیعت را قائل نیستند، حکماء عالم عقول و مجردات میدانند که خالی از صورت و ماده باشند و إفاضات آنها اشراقیست، و یک دسته از کفار دختران خدا میدانند، چنانچه در بسیاری از آیات إشاره دارد متکلمین اجسام لطیفه میدانند و تعریف کردند بأنه جسم لطیف نوری یتشکل بأشکال مختلفة حتی الانبیاء سوی الکلب و الخنزیر در مقابل جن بانه جسم ناری یتشکل باشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر سوی الأنبیاء و آنچه بنظر میرسد آنها صورت بلا ماده که تعبیر بقالب مثالی و صور برزخیه میشود که ارواح جنّ و إنس پس از رهایی جسم مادی تعلق بآن قالب پیدا میکند و بصور مختلفه مشاهده میشوند، چنانچه جبرئیل بصورة بشر سوی بر مریم ظاهر شد که میفرماید:

فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا

مریم آیه 17.

و ممکن است بدون صورت بر قلب نازل شوند که تعبیر بوحی و الهام میشود، چنانچه میفرماید:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192.

و در این آیه بصورة انسان صالح بر ابراهیم نازل شدند (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ) و چون حضرت ابراهیم بسیار مهمان دوست بود بعنوان ضیافت وارد شدند که أخبار بسیاری در مدح این صفت وارد شده (فَقالُوا سَلاماً) اول کلمه آنها سلام بود که تحیة اسلامست، و ما در مجلد اول در ذیل آیه شریفه:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ الایة سوره بقره آیه 2.

در بیان سلام نماز معنای سلام که سه معنی دارد و اخبار فضیلة سلام و وجوب جواب سلام را مفصلا بیان کردیم.

قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ فرمود: ابراهیم بملائکه که ما از شما خائف هستیم نظر به اینکه حضرت

ص: 49

ابراهیم در موقع بعثت در تمام دنیا یک نفر موحد نبود، فقط لوط باو ایمان آورده بود و مشرکین سرسخت دشمن او بودند که حتی اراده کردند او را بسوزانند و این واردین هم ناشناس بودند و لو بلباس صلحاء وارد شدند و بعنوان ضیافت لکن محتمل بود که بمکر و حیله باو اذیتی وارد کنند بخصوص که از طعام او هم نخوردند فرمود: (انّا) تعبیر بمتکلم مع الغیر چون ساره عیال او هم با او بود و بر او هم ترسناک بود (منکم) از شما جماعت (وجلون) وجل مرادف با خوف است، و لذا در سوره هود تعبیر بخوف فرموده:

وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ آیه 70.

[سوره الحجر (15): آیه 53] .... ص : 50

قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (53)

گفتند ملائکه مترس ما بشارت میدهیم ترا بفرزند دانشمند از آیات شریفه استفاده میشود که از برای ابراهیم در سن پیری در بشارت آمد یکی در مورد اسماعیل از هاجر، چنانچه در سوره و الصافات میفرماید:

فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ آیه 99.

و در این آیه بشارت باسحق از ساره و در سوره ابراهیم از قول او میفرماید:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ آیه 42.

و اختلاف است بین یهود و مسلمین که ذبیح اسمعیل بود، یا اسحق فقط در این آیه اسحق را بصفت علیم یاد فرموده و در آن آیه اسمعیل را بصفت حلیم، و علم با حلم توأم است، در اخبار دارد علم معه حلم هر یک بدون دیگری نتیجه بخش نیست، زیرا جهّال البته با أهل علم مخالف هستند و إهانت و بی اعتنائیها میکنند اگر عالم حلم نداشته باشد مفاسد زیادی مترتب میشود و اخبار بسیار در مدح این دو صفت داریم در آیه شریفه دارد.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران آیه 159.

ص: 50

[سوره الحجر (15): آیه 54] .... ص : 51

قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54)

ابراهیم فرمود: آیا بشارت باولاد بمن میدهید با اینکه رسیده است مرا پیری و هرم که بر حسب طبیعت محال است اولاد پیدا کنم، پس بچه مدرکی بمن بشارت میدهید حضرت ابراهیم انتظار یک همچه موهبتی داشت، چنانچه در سوره صافات عرض میکند.

رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ آیه 98 و 99.

لکن بر حسب قواعد طبیعی چون محال عادی بود قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ با اینکه عیالش هم عاقر و نازا بود مانع در طرفین بود (فبم تبشرون) استفهام از حقیقة امر است که خداوند بقدرة کامله خود بر خلاف عادت و طبیعت إفاضه میفرماید، چنانچه آتش نمرود را سرد و سلامت فرمود یا باسباب ظاهریه و قواعد طبیعیه است لذا جواب دادند.

[سوره الحجر (15): آیه 55] .... ص : 51

قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ (55)

گفتند بشارت دادیم ترا بحق پس البته نباش از ناامیدان.

(توضیح کلام) اینکه قادر متعال انحاء ایجادش مختلف است یک نحو بدون اسباب و وسائط مثل خلقت آسمانها و زمین و ملائکه و عرش و امثال اینها که از کتم عدم بعرصه وجود میآورد.

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82.

و گفتیم بمجرد اراده ایجاد میفرماید و نحوه دوم با اسباب و وسائط غیر عادی مثل خلقت آدم از خاک و عیسی بدون پدر و نحوه سوم با اسباب عادی مثل خلقت نوع افراد بشر و این بشارت بابراهیم و همچنین بزکریا، از این سه خارج بود، بلکه اعطاء قوه و قابلیت بود که بر وفق طبیعت ایجاد فرماید و این موجب حیرت و تعجب

ص: 51

ابراهیم شده بود زیرا اگر بدو نحوه اولی بود انتساب بابراهیم پیدا نمیکرد و نحوه سیم هم نبود، زیرا قوی از بین رفته بود، لذا ملائکه گفتند که همین نحوه سیم است لکن خداوند قوه و قابلیت عطا میفرماید:

قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ خداوند همه نحوه قدرت دارد (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ) زیرا یأس من روح اللَّه یکی از معاصی بزرگ است.

[سوره الحجر (15): آیه 56] .... ص : 56

قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56)

فرمود: و کیست ناامید باشد از رحمة پروردگار خود مگر گمراهان، زیرا کسی که خدا را بصفات کمال و جمال و جلال شناخته باشد و قادر و عالم بر همه چیز بداند و حکیم علی الاطلاق حتی بجبرئیل بفرماید (امّا إلیک فلا) و بفرماید (علمه بحالی حسبی من سؤالی) چگونه میشود ناامید باشد و او را رب خود نداند لذا (قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ) بلی گمراهان که خدا را نشناخته و یا قادر بر همه چیز ندانسته یا در صفات إلهی کوتاهی کرده ممکن است مأیوس و ناامید باشند (إِلَّا الضَّالُّونَ) ضلالت بمجرد اعوجاج از صراط مستقیم تحقق پیدا میکند چه در باب توحید باشد یا عدل یا نبوت انبیاء، یا امامت ائمه، یا در خصوصیات معاد، یا در انکار ضروریات دین، یا مذهب حقه اثنی عشریه، با بدعت در دین، باشد یا شک در یکی از این امور و لو اسم اسلام یا شیعه بر او بگذارند.

[سوره الحجر (15): آیه 57] .... ص : 52

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57)

فرمود مقصد و منظور شما چیست؟ و برای چه امر مهمی فرستاده شده اید؟

خطب امر مهمی و بزرگی را گویند که تعبیر بأمر جلیل میکنند و از همین باب است خطبه و خطیب و پس از آنکه ابراهیم شناخت که اینها ملائکه هستند آنهم

ص: 52

بزرگان ملائکه و غرض آنها مجرد بشارت باسحق نیست و اینها بامر پروردگار آمده اند و البته برای امر مهمی آمده اند سؤال کرد (قالَ فَما خَطْبُکُمْ) چه امر مهمی است که شما فرستاده شده اید از جانب پروردگار (أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

[سوره الحجر (15): آیه 58] .... ص : 53

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (58)

گفتند محققا ما ملائکه فرستاده شده ایم برای هلاکت قوم گنه کاران که قوم لوط باشند.

شرح قوم لوط را در سوره اعراف آیه 80 الی 84 در هشت صفحه از صفحه 373 الی 380 در مجلد پنجم مفصلا بیان کردیم از نسب لوط و اعمال قوم لوط و نزول عذاب بر آنها و سایر خصوصیات و تنبیهات مستفاد از آیات قرآنی و حدیث مفصلی از حضرت باقر علیه السلام و استشهاد بآیات شریفه و احکام لواطه و حد آن و حکم لواط با زوجه و امه و غیر اینها احتیاج بتکرار ندارد بآنجا مراجعه فرمائید فقط مختصرا بتفسیر آیات قناعت میکنیم.

قالوا ملائکه إِنَّا أُرْسِلْنا مرسل بکسر خداوند و بفتح ملائکه إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ تعبیر بقوم برای اینست که لوط از حیث نسب و حسب با قوم مناسبتی نداشته إِلی قَوْمِ لُوطٍ بسبب کثرة معاصی و اسراف در معصیة و اعظم آنها لواط بود در سر جاده ها و معبر ناس بدون شرم و حیا و یکی از معاصی آنها اخراج ضرطه در محافل و مجالس بدون شرم و حیا، چنانچه در دو حدیث از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام است که تفسیر فرمودند آیه شریفه را.

وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 29.

باین عمل شنیع و ما از این دو حدیث بضمیمه آیه شریفه.

وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ نحل آیه 92.

استفاده کردیم حرمت این عمل شنیع را بترتیب صغری و کبری به اینکه (هذا منکر للخبرین و کل منکر منهی عنه للآیة فهذا منهی عنه).

ص: 53

[سوره الحجر (15): آیه 59] .... ص : 54

إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ (59)

مگر آل لوط را که ما آنها را نجات میدهیم تمام آنها را آل و اهل بیک معنی است کسانی را گویند که نزدیک بانسان باشند نسبا و حسبا و دنیا و اخلاقا و عملا حتی پسر نوح را فرمود:

إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 48.

(الا آل لوط) که پس از سی سال دعوت فقط یک بیت از این هفت شهر اهل ایمان بودند آنهم باستثناء عیال لوط چنانچه میفرماید:

فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ و الذاریات آیه 36.

إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ که شرح نجات آنها بیاید در چند آیه بعد.

[سوره الحجر (15): آیه 60] .... ص : 54

إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ (60)

مگر زن لوط که چنان قرار و مقدّر کردیم که او در میان قوم باز بماند و جزء مهلکین باشد، چند نفر از زنهای انبیاء و ائمه علیهم السّلام از معاندین و مخالفین و کفار بودند زن حضرت نوح و لوط دو نفر از زنهای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلم عایشه و حفصه و أسماء بنت اشعث زن حضرت مجتبی و ام الفضل عیال حضرت جواد، و این زن لوط با کفار هم دست و دشمن داخلی بود و با آنها قرار داد کرده بود که اگر کسی مخفیانه بر حضرت لوط وارد شود او بر بام خانه آتش روشن کند آنها مطلع شوند و بیایند ممانعت کنند. و چنین کرد موقعی که ملائکه بر لوط وارد شدند شبانه که شرحش بیاید.

[سوره الحجر (15): آیه 61] .... ص : 54

فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61)

پس چون ملائکه بر آل لوط وارد شدند و کیفیت ورود آنها این بود که حضرت

ص: 54

لوط در خارج شهر بود در صحرا مشغول زراعت ملائکه بر او وارد شدند خواست آنها را ضیافت کند از قوم وحشت داشت شبانه مخفیانه آنها را آورد در خانه زن لوط بالای بام آتش افروخت و قوم را خبر کرد در خانه لوط اجتماع کردند و میخواستند آن عمل شنیع را با آنها انجام دهند حضرت لوط ناراحت شد.

[سوره الحجر (15): آیه 62] .... ص : 55

قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (62)

حضرت لوط بملائکه فرمود: من شما را نمیشناسم چون سابقه ملاقات نداشته ملائکه خود را معرفی کردند و گفتند ما ملائکه هستیم و از جانب خدا آمده ایم برای هلاکت قوم و نجات شما.

[سوره الحجر (15): آیه 63] .... ص : 55

قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ (63)

گفتند ملائکه بلکه ما آمده ایم بآن عذابهایی که بآنها وعده میدادی و آنها باور نمیکردند و قبول نداشتند که معنای (بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ) است و چون این ملائکه بصورة جوانهای خوش صورت و زیبا و خوش لباس بودند حضرت لوط وحشت کرد که قوم نسبت بآنها بی احترامی کنند و خوش نداشت که آنها را ضیافت کند آنها گفتند ما ملائکه هستیم.

[سوره الحجر (15): آیه 64] .... ص : 55

وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64)

از جانب خداوند بر طبق حق و حقیقة نزد شما آمدیم و محققا ما هر آینه از راست گویانیم وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ حق بمعنی ثابت و برقرار است مقابل باطل که زائل و بی قرار است میفرماید: لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ أنفال آیه 8.

و یکی از اسامی ذاتیه پروردگار حق است و اشاره بمقام واجب الوجودیست،

ص: 55

چنانچه هو بمقام الغیوبیست، و اللَّه اشاره بذات مستجمع جمیع کمالات است و این جمله اشاره باینست که آمدن ما برای إهلاک قوم قابل تغییر نیست و بفوریت عملی میشود چنانچه میفرماید:

إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ هود آیه 83.

وَ إِنَّا لَصادِقُونَ نظر به اینکه ملائکه دارای مقام عصمت هستند محال است از آنها کذب صادر شود و ما در مقام صدق و کذب مراتبی برای صدق ذکر کرده ایم صدق در کلام صدق در عقائد صدق در اخلاق صدق در افعال صدق در کتابت صدق در کنایات صدق در اشارات پس از آنکه بر لوط ثابت شد که اینها ملائکه هستند و برای اهلاک قوم آمده اند و قابل تغییر نیست گفتند:

[سوره الحجر (15): آیه 65] .... ص : 56

فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (65)

پس حرکت کن شبانه با اهل خود بقسمتی از شب و پشت کن بآنها و آنها را عقب سر انداز و احدی از شما رو برنگرداند و توجه نکند بآنها و بروید آنجایی که مأمور شده اید که گفتند شام بوده (فأسر) اسراء سیر در شب است چنانچه میفرماید:

سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الآیة بنی اسرائیل آیه 1.

(باهلک) یعنی اهل خود را همراه خود ببر در آیات تعیین نفرموده که اهل او کیانند و عدّه آنها چند نفرند همین اندازه کسانی که از بستگان لوط در خانه او بودند که میفرماید:

فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ الذاریات آیه 36. (بقطع من اللیل) که گفتند قسمت آخر شب بوده وقت سحر که تمام چشمها خواب باشد.

ص: 56

(اشکال) اسراء سیر در شب است دیگر احتیاج بذکر لیل نیست.

(جواب) بقطع من اللیل برای تعیین قسمت معیّن از شب است، چنانچه در سوره اسراء برای تعیین شب بخصوصیت مخصوص است وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ متابعت دبر پشت کردنست و رفتن یعنی رو بآنها نرو و بر خلف آنها سیر کن وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ یعنی احدی از شما برنگردد و رو بآنها نرود و توجّه بآنها نکند وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ بآن راهی که مأمور شده اید بروید.

[سوره الحجر (15): آیه 66] .... ص : 57

وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ (66)

و گذارش دادیم بحضرت لوط این هلاکت قوم را که ریشه آنها کنده میشود صبح گاه که صبح میکنند گویا حضرت لوط پس از آنکه معلوم شد که اینها برای هلاکت قوم آمدند تقاضا کرد که تعجیل کنند در اهلاک قوم بخلاف ابراهیم که تقاضای عفو نمود که میفرماید:

یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ هود آیه 77.

وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ یعنی گفتند که همین اول صبح عملی میشود خیالت راحت باشد، چنانچه در سوره هود آیه 83 میفرماید: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ.

(ذلِکَ الْأَمْرَ) هلاکت قوم را (أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ) هفت شهر لوط رجالا و نساء با جمیع اموال و زخارف و حیوانات آنها (مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ) قطع دابر بکلی از بین رفتنست و ریشه کن شدن.

[سوره الحجر (15): آیه 67] .... ص : 57

وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (67)

و آمدند اهل شهر و بیک دیگر بشارت میدادند که جوانهای خوش صورت و زیبا در خانه لوط آمده اند برویم آنها را بگیریم و تصرف کنیم و آن عمل شنیع را

ص: 57

با آنها بنمائیم و لذت ببریم زن لوط رفت بالای بام و آتش افروخت قوم لوط خبر شدند ریختند در خانه لوط (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ) حضرت لوط بسیار مضطرب شد دید آنها بیکدیگر بشارت میدهند (یستبشرون) و حمله کردند بطرف ملائکه حضرت بآنها

[سوره الحجر (15): آیه 68] .... ص : 58

قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ (68)

اینها مهمانهای من هستند مرا مفتضح و رسوا و شرمنده نکنید.

[سوره الحجر (15): آیه 69] .... ص : 58

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69)

و از معاصی الهی بپرهیزید و مرا خوار و خفیف نکنید.

(سؤال) حضرت لوط میدانست که اینها ملائکه هستند و برای اهلاک قوم آمده اند البته قوم قدرت به اهانت بآنها ندارند پس این اضطراب و توحش و این نحو مکالمه با قوم برای چه بوده.

(جواب) اولا ممکن است که این قبیل از معرفت به اینکه ملائکه هستند و برای اهلاک قوم آمده اند و بعنوان ضیف تلقی کرده، چنانچه تصریح کرد و ترتیب آیات باین نحو نبوده مقدم و مؤخر شده (و ثانیا) بر فرض اینکه میدانسته از ملائکه خجلت کشید که قومش همچه اراده ای دارند.

(و ثالثا) وظیفه انبیاء إتمام حجت و هدایت و ارشاد است و بلکه تا عذاب بر آنها نازل نشده موفق بتوبه بشوند و نجات پیدا کنند.

[سوره الحجر (15): آیه 70] .... ص : 58

قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ (70)

گفتند قوم بلوط مگر ما ترا نهی نکردیم از عاملین یعنی کسی بخود راه نده و ضیافت مکن و واسطه کسی نشو و کاری بکار ما نداشته باش و جلوگیری از عملیات

ص: 58

ما نسبت بعالمین و رجال عالم نکن و پناگاه آنها نباش.

[سوره الحجر (15): آیه 71] .... ص : 59

قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (71)

فرمود اینها دختران من هستند اگر شما قصد دفع شهوت کنید نوع مفسّرین گفتند مراد بنات صلبی او است لکن بنات صلبی چند عدد قلیلی بیش نبودند و البته بنحو مشروع و ازدواج صحیح منظور او بود و این جواب گویی از قوم با آن کثرت نیست بلکه مراد بنات قوم او است که از روی رأفت نسبت بخود داده و (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی) و جمله (إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ) برای اینست که مجبور و ملزم نیستید باختیار خود هر کرا خواستید ازدواج کنید.

[سوره الحجر (15): آیه 72] .... ص : 59

لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (72)

بجان خودت قسم که این قوم لوط هر آینه در مستی خود در ضلالت و گمراهی و حیرانی و تردید و راه بجایی نبرند افتاده اند (لعمرک) خطاب الهیست بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و برای تأکید مطلب قسم یاد فرموده که لام قسم است آنهم بجان پیغمبر که عزیزترین جمیع مخلوقات است در پیشگاه الهی (إنّهم) این هم تأکید بإنّ از حروف مشدّده (لَفِی سَکْرَتِهِمْ) سکر مستیست که بسا از شرب مسکرات پیدا میشود و بسا از فرط شهوت که دیگر چشم نمی بیند و گوش نمیشنود و بسا از جهل و حماقت که برخورد بمفاسد نمیکند (یعمهون) عمه حیرت و تردد است و بزبان ما گیج و هیچ نمیفهمد چه میکند و چه میشود و بکجا منجر میشود.

[سوره الحجر (15): آیه 73] .... ص : 59

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ (73)

پس گرفت قوم لوط را صدای عظیمی در اول طلوع آفتاب سه عذاب بر آنها متوجه شد:

ص: 59

1- صیحه بود که فریاد فوق الطاقة و منتهی الغایة مثل رعد که از ابرها در موقعی که از هم پاشیده میشوند و قوای ناریّه از قوای مائیّه جدا میشود و برق جستن میکند و بسا یک قسمتی را محترق میکند و قوای مائیّه ریزش میکند و تشکیل أمطار و برف و تگرگ میدهد و رعد قبل از برق است خارجا لکن حسّا عکس مینماید چون سرعت سیر نور بیشتر است از سیر صوت در هوا و بسا صیحه پرده گوش را پاره میکند و بسا سکته میآورد و هلاک میکند این اولین عذاب آنها بود که میفرماید:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ در حال اشراق شمس و ظهور آن از تحت دائره افق بطوری که کسانی که در خواب بودند از خواب پریدند اطفالی که در گهواره بودند ساقط شدند لرزه باندام رجال و نساء افتاد انعام و طیور پراکنده شدند.

2-

[سوره الحجر (15): آیه 74] .... ص : 60

فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (74)

در جلد پنجم صفحه 379 سوره اعراف آیه 84 حدیث مفصلی از ابی حمزه و ابی بصیر هر دو از حضرت باقر علیه السّلام در این باب نقل کرده ایم مراجعه فرمائید خلاصه هفت شهر قوم لوط را جبرئیل از زمین کند و آن قدر بالا برد که صدای کلاب و خروسان آنها را ملائکه شنیدند.

3- وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ و این جمله را به واو جمع بیان فرموده در همین حال که شهرهای آنها بالا رفته بود باران سنگ بر آنها بارید و شهرهای آنها واژگون گردید وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ تعبیر بمطر برای اینست که مثل باران سنگ میبارید و هر دانه سنگی بر فرق یکی وارد میشد و هلاک میشدند و این حجاره از سجیل بود که فرمود: حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ گفتند حجارة طین بود که بآتش جهنّم طبخ شد، و بسیار صلب و سخت بود و از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر و اسم هر فردی بر او نوشته شده و بر منقار هر طیری

ص: 60

بالای سر صاحبش و بر فرق او زده شد و از دبرش خارج شده.

فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها تمام هفت شهر سرنگون شد بطوری که دیگر از عمارات و اشجار و کوه ها اثری باقی نماند چه رسد از انسان و حیوان و اندوخته های آنها.

[سوره الحجر (15): آیه 75] .... ص : 61

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ (75)

محققا در این سه نحو عذاب هر آینه نشانهائیست و دلیل هایی از برای هوشمندان (إنّ فی ذلک) یعنی معامله ای که با قوم لوط شد (لآیات) آیه دلیل و برهانست بر وجود حق و صفات او و صدق انبیاء و سایر عقائد.

و فی کلّ شی ء له آیة تدل علی انّه واحد.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفة کردگار

و تعبیر بجمع برای اینست که سه نحوه عذاب بر آنها نازل شد صیحه حجارة واژگون شدن (للمتوسمین) هوشمندان و هوشیاران که تعبیر بفراست میکنند و زیرکی که حقایق را درک میکنند و ببواطن امور برخورد میکنند بخلاف عوام سطحی که یک سطح ظاهری را بیش درک نمیکنند.

و در خبر است از ائمه علیهم السّلام فرمودند

(نحن المتوسمون)

و معلوم است مراد مصداق اتم است و الا در مؤمنین افراد با فراست بسیار هستند و لذا در خبر از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و سلم است که فرمود:

(اتقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور اللَّه)

و نیز فرمود

(إنّ للَّه عبادا یعرفون الناس بالتوسم).

و این همان نور ایمانست که نشانه و داغیست که بر قلب مؤمن گذارده میشود که فرمود:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

ص: 61

و وسم همان نشانه و علامة و داغ است که بر اسبهای عربی میگذارند و روح انسانی دارای علامت هست از کفر و ایمان و اطاعة و عصیان که از جبهة او ظاهر و هویداست و متوسمین مشاهده و حسّ میکنند و هر که را میشناسند حتی مرده آنها را هم درک میکند.

[سوره الحجر (15): آیه 76] .... ص : 62

وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (76)

و بدرستی که این آیات هر آینه براهیست ثابت و محقق این آیه شریفه تحدید و تحذیر است و انداز و تخویف برای کسانی که مرتکب این اعمال شنیعه قبیحه قوم لوط میشوند، چنانچه در حدیث داریم که میفرماید: هر که عمل قوم لوط را مرتکب شود در وقت زوال روح بآن حجارة مبتلا میشود، بلکه تعبیر بکفر باللّه در أخبار شده و حدّ آن هم قتلست العیاذ باللّه و فرقی بین فاعل و مفعول نیست و از کتب أهل سنت هم نقل شده که خلیفه ثانی مبتلی بود از ابن اثیر نقل میکنند در لغة ابنه که (إنّها کانت فی الجاهلیة فی جماعة منهم سیّدنا عمر) و از سیوطی نقل میکنند که گفت (زعمت الروافض أنّ سیّدنا عمر کان مخنثا کذبوا و لکن به داء دوائه ماء الرجال) (و إنّها) اشاره بآیات مذکوره و عذابهای نازلة (لبسبیل) راه است (مقیم) ثابت و محقق، چنانچه در آیات شریفه میفرماید:

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا سورة فاطر آیه 41 و 42.

[سوره الحجر (15): آیه 77] .... ص : 62

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (77)

محققا در این عمل الهی با کفار و مشرکین هر آینه آیت و دلیل است از برای مؤمنین اختصاص دادن آیه بمؤمنین برای اینست که أهل ایمان میفهمند و عبرت میگیرند و درک میکنند و متنبّه میشوند که این نوع بلاها از جانب خداوند است در اثر کفر و شرک و معاصی و مخالفت انبیا و تکذیب رسل و ارتکاب قبائح و اما غیر مؤمن هستند بطبایع و بخت و اتفاق میپندارند و ابدا متنبّه نمیشوند، بلکه تطیر میزنند

ص: 62

بأنبیاء و مؤمنین، چنانچه میفرماید:

فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أعراف آیه 131.

لذا اختصاص میدهد و میفرماید: (إِنَّ فِی ذلِکَ) اشاره، بآیات قبل است (لایة) و دلیل و تنبه است (للمؤمنین).

[سوره الحجر (15): آیه 78] .... ص : 63

وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ (78)

أصحاب ایکه قوم شعیب هستند، چنانچه أصحاب مدین هم قوم شعیبند و ایکه اسم درخت است که بهم پیچیده و اینها با آنکه آن درخت را می پرستیدند و یا آنکه شهر آنها را بنام آن درخت گذارده بودند و أصحاب ایکه بصاعقه هلاک شدند در یوم الظلّة، چنانچه در سوره شعراء آیه 176 الی 190 شرح آن را بیان فرموده من قوله تعالی:

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ.

الی قوله تعالی فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.

و گفتند ابری آمد بالای سر آنها تصور کردند که بروند زیر سایه ابر استراحت کنند و از حرارت آفتاب نجات یابند.

و چون تمام مجتمع شدند در زیر سایه سحاب یک مرتبه صاعقه و آتش از سحاب خارج شد و تمام آنها را سوزانید و تا هفت روز این صاعقه ادامه داشت و ما در مجلد پنجم در سوره اعراف آیه 85 إشاره کردیم مراجعه کنید صفحه 380 و أصحاب مدین که از فامیل خود شعیب بودند چون مدین نام جدّ شعیب بود و به رجفه هلاک شدند، چنانچه میفرماید: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ اعراف آیه 78 و رجفه را بعضی گفتند زلزله بود بعضی گفتند صیحه بود بعضی گفتند صاعقه بود و جمع بین هر سه معنی ممکن است صیحه صدای رعد بطوری که زمین را بلرزاند و زلزله واقع شود و برق جستن کند و بسوزاند که صاعقه باشد.

ص: 63

وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ هم ظالم بنفس بودند که تکذیب شعیب کردند و هم ظالم بغیر که بخس در مکیال و میزان میکردند و هم شرک آوردند که إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12.

[سوره الحجر (15): آیه 79] .... ص : 64

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ (79)

پس انتقام کشیدیم از آنها و محققا این دو قوم لوط و اصحاب ایکه هر آینه بطریقیست واضح (فانتقمنا) انتقام از نقمة است مقابل نعمة و انتقام مقابل انعام است إعطاء نعمت و أخذ بنقمة که بلاء باشد و چون نعمت از راه تفضّل است نه استحقاق از باب افعال آمده ولی نقمة از راه استحقاق است در اثر اعمال سیئة از باب افتعال آمده و فرق بین نعمت و بلاء و ثواب و عقاب اعم و اخص است ثواب و عقاب اختصاص بقیامت دارد و نعمة و بلاء اعم است و نعمة و بلاء بسا امتحانست و ثواب و عقاب عنوان پاداشت و اجر نعمة و بلاء بسا برای عبرت دیگران و تنبه آنهاست و ثواب و عقاب مربوط باین قسمت نیست (منهم) قوم لوط و أصحاب أیکه و تعبیر بجمع بلحاظ افراد است (و إنّهما) تعبیر بتثنیه بلحاظ طائفتین است و قبیلتین (لبامام مبین) یکی از معانی إمام بمعنی طریق است چون أمّ بمعنی قصد است و مردم قصد طریق میکنند مبین بمعنی ظاهر و واضع و آشکار است، و بعید نیست که مراد طریق معامله خداوند با کفار و مشرکین و اهل فساد باشد.

[سوره الحجر (15): آیه 80] .... ص : 64

وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ (80)

و هر آینه بتحقیق تکذیب کردند أصحاب حجر پیغمبران را حجر بکسر، دیار و شهر ثمود قوم صالح است و ثمود اسم شخصی است که بسه واسطه بنوح میرسد ثمود پسر عاشر پسر ارم پسر سام پسر نوح و قبیله آنها بسیار بودند، و حضرت صالح هم از این قبیله بود و در میان آنها از زمان نوح تا زمان صالح انبیاء بودند که میفرماید:

وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ و تمام آن پیغمبران را تکذیب کردند که بطور جمع میفرماید: و حجر محل سکونت است، و لذا دامن را حجر گویند:

ص: 64

وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ الآیة. نساء آیه 27.

و بیت را هم حجره مینامند إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ حجرات آیه 4.

و در مجلد پنجم سوره اعراف آیه 73 صفحه 365 شرح حال آنها و حدیث شریفی از کافی از أبی حمزه از حضرت باقر علیه السلام از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و اله نقل کرده ایم مراجعه فرمائید، و بالجمله حضرت صالح در سن 16 سالگی مبعوث برسالت شد و صد و چهار سال دعوت کرد فقط فقراء و ضعفاء إیمان آوردند و متکبّرین و اعیان تکذیب کردند تا بالاخره مطالبه معجزه کردند ناقه از سنگ بیرون آمد و بچه گذارد و شیر فراوانی که تمام قوم را کافی بود میداد.

[سوره الحجر (15): آیه 81] .... ص : 65

وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (81)

و دادیم آنها را آیات خود را و بودند از آن آیات إعراض کننده ظاهر ضمیر جمع در (و آتیناهم) ثمود است که برای آنها حجة و دلیل و برهان از هر جهت تمام کردیم و بعضی گفتند مرجع انبیاء هستند و آیات معجزات است که بدست آنها جاری شده فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ و همین جمله دلیل است بر آنچه استظهار کردیم زیرا انبیاء إعراض نکردند بلکه قوم از انبیاء و ادلّه و براهین و معجزات اعراض کردند حتی فصیل ناقه را کشتند و ناقه را پی کردند.

[سوره الحجر (15): آیه 82] .... ص : 65

وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ (82)

و بودند که میتراشیدند از کوه ها خانه ها و مسکنها در حالی که با کمال أمنیت در آنها سکونت میکردند بقدری با قوّه و نیرو و استعداد بودند که از کوه ها منازل تهیّه میکردند و در دل سنگ خانه میساختند و وسط سنگ را میتراشیدند بصورة بیت و حجره که مفاد و معنی وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً است بواسطه قدرت و نیروی خود و طول عمر و استحکام بیوت خود در کمال أمنیت بودند (آمنین) از

ص: 65

خرابی منازل خود و از فناء و زوال و ضعف و ناتوانی و نزول بلیّات و عقوبات غافل از اینکه.

[سوره الحجر (15): آیه 83] .... ص : 66

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (83)

پس گرفت آنها را صیحه و صدای آسمانی که یک مرتبه در حال صبح تمام هلاک شده بودند که گفتند جبرئیل بصدای بلندی عظیم و ندای شدید و صوت بر آنها زد که مفاد فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ چنانچه بر قوم لوط و قوم شعیب متوجّه شد (مصبحین) همان اوّل صبح تماما هلاک شده بودند فقط صالح و مؤمنین نجات پیدا کردند، چنانچه میفرماید: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ هود آیه 69 و 70.

[سوره الحجر (15): آیه 84] .... ص : 66

فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (84)

پس بی نیاز نکرد از آنها آنچه را که بودند کسب میکردند و بدست میآوردند فَما أَغْنی عَنْهُمْ از برای غنی دو معنی کردند یکی سلب احتیاج و بی نیازی در نصاب میگوید:

(چون غنی دان بی نیازی ور بمدّ خوانی سرور) و از این جهت صفت غنی را از صفات سلبیّه شمردند و گفتند: (نه مرکّب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق) دوم دارایی در جای دیگر میگوید:

(غنی مال داراست و مسکین گدا) و از این جهت غنی را از صفات ثبوتیه ذاتیّه حقیقیّة صرفه شمردند و تحقیق کلام آنکه بمعنی دوم است و لازمه دارایی سلب احتیاج است، چنانچه لازمه قدرت سلب عجز است، و لازمه علم سلب جهل و در این آیه شریفه اشاره بهر دو لازم و ملزوم فرموده: فَما أَغْنی عَنْهُمْ جلوگیری و دفع عذاب و بلاء نکرد از ثمود قوم صالح ما کانُوا یَکْسِبُونَ از تحصیل قدرت و قوت و ثروت

ص: 66

و کثرت و عبادت اصنام و اعمال سیئة و اخلاق فاسده که إطلاق کسب بر همه اینها میشود.

[سوره الحجر (15): آیه 85] .... ص : 67

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ (85)

و خلق نکردیم ما آسمانها و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است مگر بحق و بجا و بموقع سابقا مکرر در موضوع خلقت صحبت کرده ایم، اوّلا خداوند تبارک و تعالی حکیم علی الإطلاق است عالم بجمیع حکم و مصالح و عادل است تمام افعالش مطابق حکمت و مصلحت است فعل قبیح و لغو محال است از او صادر شود چه قبیح و لغو صرف و چه قبیح و لغو مطلق بلکه کل افعالش حسن است چه حسن صرف و چه حسن مطلق.

توضیح کلام هر فعلی در عالم تصوّر خالی از شش قسم نیست و قسم هفتم ندارد، یا حسن صرف است که مصلحت دارد و مفسده ندارد، یا قبیح صرف است که مفسده دارد و مصلحت ندارد، یا لغو صرف است نه مصلحت دارد نه مفسده این سه قسم و سه قسم دیگر آنکه هم مصلحت دارد و هم مفسده اگر مصلحتش غالب باشد حسن مطلق است چون ترکش قبیح است، و اگر مفسده او غالب باشد قبیح مطلق است و اگر مساوی باشد لغو مطلق است، و چهار قسم اخیر محال است از خداوند صادر شود بمقتضای عدل.

و در حکمت خلقت آسمانها و زمین آیات بسیاری داریم که برای بشر خلق شده و بشر برای تکمیل و نیل بسعادت، لذا میفرماید: ما خَلَقْنَا ما نافیه و تعبیر بمتکلم مع الغیر بواسطه اینست که اگر اختصاص بخدا دارد بدون واسطه و اسباب بمتکلم وحده تعبیر میفرماید. مثل:

وَ أَنَا رَبُّکُمْ وَ أَنِ اعْبُدُونِی و اگر اسباب و وسائط دارد مع الغیر تعبیر میفرماید مثل مقام (السموات) سماوات هفتگانه طبقات این فضای وسیع است که در جوّ آنها منظومه های شمسی و کرات علویه است که بعد آنها بکره شمس و کره

ص: 67

زمین معین شده و تمام این ستاره ها در طبقه اولی است بدلیل زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6 (و الارض) کره زمین از تخوم أرض تا سطح أرض که دور خود و دور کره شمس حرکت دارد وضعی و انتقالی وَ ما بَیْنَهُما که کره ماه که سه ربع کره زمین را احاطه کرده و کره هوا و کره نار که عناصر اربعه مینامند و امهات اربعه میخوانند، چنانچه طبقات آسمان را آباء سبعه میگویند و فوق تمام اینها کرسی است که میفرماید: وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیة الکرسی و فوق آن عرش است که منتهای آن را که سطح محدّب او است جز ذات اقدس ربوبی کسی نمیداند إلّا بالحق بجا و بموقع و موافق حکمت و مصلحت خلق شده چه حکم و مصالح آنها را بشر بفهمد کلّا ام بعضا و چه نداند.

وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ و محققا ساعت که قیامت باشد آینده است پس در گذر در گذشتنی نیکویی وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ قیامت البته خواهد آمد با تأکید بانّ و لام تأکید و جمله اسمیّه و تمام این اوضاع درهم کوبیده میشود، چنانچه در آیات بسیار دارد.

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ إلی قوله تعالی:

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ سورة تکویر.

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ سوره انفطار یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ الایة ابراهیم آیه 49 و غیر اینها از آیات فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ صفح إعراض است که آنچه کفّار و مشرکین اذیّت و جسارت میکنند عقوبت خود را در قیامت میچشند شما صبر و تحمل کنید و اعراض نمائید و صفح جمیل غمض عین است و در مقام تلافی و انتقام نبودن است، چنانچه در فتح مکه از تمام مشرکین از ابو سفیان و اتباعش و سایر سران مشرکین گذشت کرد با آن همه اذیتهایی که بحضرتش و اصحابش کرده بودند و آنها را آزاد کرد فرمود:

اقول: لکم ما قال: اخی یوسف فی اخوته لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ

ص: 68

یوسف آیه 92.

[سوره الحجر (15): آیه 86] .... ص : 69

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ (86)

محققا پروردگار تو او خلّاقست که تمام ما سوی اللَّه مخلوق او هستند و علم بخصوصیات آنها دارد میداند با هر که در هر موقعی چه نحو رفتار کند (اشکال) امر بصفح و گذشت منافی با امر بجهاد است و فرمایش وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً توبه آیه 36.

فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آیه 5 فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ نساء آیه 91 و غیر اینها.

(جواب) مکرر گفته ایم که مواقع مختلف است تا مادامی که رجاء اینست که بشرف إسلام مشرف شوند یا در نسل آنها مؤمنی پیدا شود جای صفح است، و أمّا اگر یأس پیدا شد باید عضو فاسد را قطع کرد جای جهاد است إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ تمام را میشناسد و طریقه معامله با آنها را میداند و عقوبت آنها را بموقعش بآنها متوجّه میکند.

[سوره الحجر (15): آیه 87] .... ص : 69

وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (87)

و هر آینه بتحقیق آوردیم برای تو سبع مثانی را و قرآن عظیم را در مجلد اول صفحه 83 اسامی سور مبارکه حمد را بیان کردیم (1) فاتحة الکتاب (2) الحمد (3) ام الکتاب (4) وافیه (5) کافیه (6) شافیه (7) أساس (8) امّ القرآن (9) الصلاة (10) سبع المثانی، و این سوره را سبع المثانی گفتند چون مشتمل بر هفت آیه است، اما بمذهب شیعه که بسم اللَّه یکی از آیات است، بلکه در اخبار با عظم آیه فی کتاب اللَّه تعبیر فرموده: از صراط الذین تا آخر یک آیه است، و اما بمذهب عامه که بسم اللَّه را خارج از قرآن میدانند آخرین آیه را غیر المغضوب شمردند، و اما مثانی گفتند وجوهی بیان شده: یکی آنکه این سوره مبارکه دو مرتبه نازل شده

ص: 69

یکی در مکّه و دیگر در مدینه، دیگر آنکه در نماز دو مرتبه واجب است قرائت شود در رکعتین اولیتین، دیگر آنکه کلمات مکرّره در او است اللَّه. الرحمن. الرحیم إیّاک. صراط. علیهم، دیگر آنکه مشتمل بر ثناء و دعاء است، دیگر آنکه دو قسمت است بین خدا و بندگان، دیگر آنکه مشتمل بر عبادت و استعانت است، دیگر آنکه کفّار را دو قسمت فرموده المغضوب علیهم یهود، و الضالین نصاری.

وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ عطف عام بخاص و عظمت القرآن چون مشتمل است بر جمیع ما یحتاج العباد فی دینهم من العقائد و الاخلاق و الاعمال و اعظم همه آنها چون عین الفاظ و کلماتش صادر از مصدر جلال و عظمت خداوند متعال است و چون أعظم معجزات است زیرا سایر معجزات انبیاء مشروط است بدعوی نبوّت و واحد بودن شرائط رسالت و فاقد بودن موانع نبوت که قبلا احراز شود، پس از آن اقامه معجزه کند که دلیل بر صدق دعوی باشد، لکن قرآن مجید بنفسه مشتمل بر جمیع این امور است و احتیاج بخارج ندارد.

[سوره الحجر (15): آیه 88] .... ص : 70

لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (88)

چشم مینداز بآنچه ما داده ایم که تمتع و التذاذ ببرند باو از مال و اولاد و محزون نباش بر اینکه ایمان نمیاورند و ایذاء میکنند و بال خود را پهن کن برای مؤمنین.

لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ.

این جمله مفادا منطبق و مطابق است با آیه شریفه.

فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 55.

و نیز میفرماید: وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 85.

ص: 70

مدّعین چشم انداختن و چشم دوختن کنایه از تعجّب است و تمتع عبارت از مشتهیات امور زندگانیست و ازواج بعید نیست که مراد اموال و اولاد باشد که باین دو چیز کفّار و مشرکین افتخار میکردند و میبرازیدند، اگر چه معانی دیگر هم کردند لکن بعید است.

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ حزن پیغمبر برای این بود که اینها هدایت نمیشدند و دست از اعمال ناشایسته خود بر نمی داشتند و خود را جهنمی میکردند میفرماید: اینها قابلیت هدایت ندارند و زحمت بیجا در مورد اینها متحمل نشو که مفادا مطابق است با قوله تعالی:

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 معارج آیه 42 وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ.

خفض جناح کنایه از تواضع و فروتنی و ترک استطاله و افتخار و تکبّر و نحو اینها است البته با تواضع رغبت بآنها بیشتر میشود عقیده آنها محکمتر میگردد ایمان آنها کاملتر میشود این آیه شریفه و لو خطاب به پیغمبر است و مورد آیه است لکن دستور کلی بر جمیع است که نباید چشم داشته باشند باموال و اولاد و ها و هوی کفّار و نباید محزون باشند بفسق و فجور آنها و نسبت بجمیع أهل إیمان متواضع باشند و بچشم حقارت نگاه نکنند.

[سوره الحجر (15): آیه 89] .... ص : 71

وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ (89)

و بفرما بآنها محققا من إنذار کننده آشکارا هستم بعد از اینکه خفض جناح نمودی نسبت بمؤمنین و تواضع و فروتنی کردی نسبت بآنها و افتخار و تکبّر نکردی معرفی خود را بکن که فرستاده از جانب خداوند هستم برای اینکه شما را آگاه کنم و خبر دهم از اموری که برای شما ضرر دنیوی و عقوبت اخروی دارد مرتکب نشوید وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ.

(اشکال) در باب شرائط عامة تکلیف گفتند چهار شرط دارد: بلوغ. عقل.

ص: 71

قدرت. علم پس مادامی که علم ندارند عقوبت ندارند انذار معنی ندارد.

(جواب) در مذهب شیعه مسلم است که اوامر و نواهی الهی تابع حکم و مصالح و مفاسد است البته افعال عباد یک فوائد و مضرّاتی دارد ذاتا که بواسطه آنها امر و نهی میفرماید و انبیاء آمدند که بندگان را آگاه کنند که آنچه برای آنها نفع دارد و بعقل درک نمیشود بجا آورند که معنای بشیر است، و آنچه ضرر و مفسده دارد ترک کنند که معنای نذیر است و عالم و جاهل در احکام مشترک هستند بر عالم واجبست عمل و بر جاهل واجبست تحصیل علم و بر خداوند بمقتضای حکمت لازم است اعطاء عقل که رسول باطنیست و ارسال رسول که عقل خارجیست، بلی بعد از فحص اگر دست نیامد حکم هست لکن منجّز نیست، لذا گفتند علم شرط تنجز است و قدرت شرط حسن الخطاب است بعاجز نمیشود خطاب کرد و قبیح است و بلوغ و عقل شرط اصل تکلیف است.

[سوره الحجر (15): آیه 90] .... ص : 72

کَما أَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمِینَ (90)

چنانچه نازل کردم بر قسمت کنندگان یا اشاره بقسمت کنندگان بین کتب آسمانی که میفرماید: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ. الایة بقره آیه 85 یا اشاره بقسمت کنندگان بین آیات و احکام است، چنانچه میفرماید: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ الایة بقره آیه 79.

[سوره الحجر (15): آیه 91] .... ص : 72

الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ (91)

مقتسمین کسانی هستند که قرآن را تجزیه و تفریق و از هم جدا کردند که بعض آن را گرفتند و بعض آن را رها کردند.

(تنبیه) ممکن است، بلکه بعید نیست بلکه میتوان گفت که ظاهر این دو آیة شریفه راجع بمخالفین باشد که تصرف در آیات قرآنی کردند.

ص: 72

اولا مراعات ترتیب نزول را نکردند.

و ثانیا آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیه بَلِّغْ ما أُنْزِلَ را که در غدیر نازل شده از هم جدا کردند و یکی را در آیات راجعه بحلّیت و حرمت انعام داخل کردند و آیه تطهیر را در آیات زوجات نبی داخل کردند و آیات راجعه بامر ولایت را تأویلات بارده کردند، و بعبارة دیگر قرآن را محجور کردند، چنانچه میفرماید:

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً.

و شاهد بر این دعوی اینکه یهود و نصاری نه ایمان به پیغمبر و نه ایمان بقرآن داشتند که مقتسم قرآن باشند و قرآن را از هم جدا کنند.

[سوره الحجر (15): آیه 92] .... ص : 73

فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (92)

پس قسم بپروردگار تو البته هر آینه سؤال میکنیم از آنها جمیع آنها یکی از ضروریات معاد سؤال است و از چند چیز سؤال میشود:

عن عمرک فیما أفنیت، و عن شبابک فیما أبلیت، و عن مالک مما اکتسبت و فیما أنفقت، و عن صحتک قبل سقمک.

و نیز سؤال میشود از رسل در موضوع تبلیغ و از امّة در موضوع اجابت.

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ انعام آیه 5 و نیز از نعم إلهی سؤال میشود ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ تکاثر آیه 8.

و نیز از نبأ عظیم که تفسیر شده بولایة أمیر المؤمنین علیه السّلام.

عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ نبأ آیه 1.

و نیز از کلیه افعال و اعمال قلبی و روحی و جوارحی چنانچه میفرماید:

[سوره الحجر (15): آیه 93] .... ص : 73

عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (93)

از تمام وظائف دینی، زیرا افعال و اعمال بر پنج قسمت منقسم میشود: واجب حرام، مستحبّ، مکروه، و مباح مورد سؤال دو قسم اول است از ترک واجب و فعل

ص: 73

حرام، و نیز سؤال میشود از مظالم عباد که تفسیر شد آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ بمظالم و حدیث قدسی دارد.

و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم تا حق مظلوم گرفته نشود ظالم رها نمی شود و دارد در أخبار اولا اگر ظالم عباداتی دارد بمظلوم میدهند بمقدار حقش، و اگر ندارد و مظلوم گناهانی دارد بار بر ظالم میشود، و اگر ندارد بمظلوم میگویند که هر که از دوستان تو و بستگان و أرحام و رفقاء که میخواهی نجات پیدا کنند بیاور و گناهان آنها را بر ظالم بار کن.

(بشارت) اگر ائمه اطهار گناهان تمام شیعه را بار کنند بر ظالمین خود جا دارد چون آنها عبادت ندارند و اینها گناه ندارند و اگر گناه تمام شیعه را بر آنها بار کنند تدارک ظلمهای آنها نمی شود.

[سوره الحجر (15): آیه 94] .... ص : 74

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (94)

پس علنا و جهارا بآنچه امر شده ای آشکارا کن و از مشرکین کناره گیری و إعراض نما.

(مسئلة) أخبار بسیاری داریم در باب تقیّه حتی از حضرت صادق علیه السّلام است فرمود:

التقیة دینی و دین آبائی

و در کتب فقهیه وجوب تقیه در باب وضوء و نماز و سایر ابواب فقه را بیان فرموده اند و عمل بر خلاف تقیه را باطل شمرده اند و قضیه تقیه عمّار نزد مشرکین معروف است، و از أمیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود بعد از من اگر شما را اجبار کردند بسبّ بمن سبّ کنید، و بالجمله باب تقیّه بسیار وسعت دارد، لکن بر انبیاء و رسل جایز نیست و آنها علنا باید بآنچه ارسال شده اند قیام کنند، یک إبراهیم مقابل یک دنیا مشرک، لذا میفرماید: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ علنا بدون خوف و ملاحظه مأموریت خود را انجام بده.

حتی مثل موسی و هارون در مقابل دستگاه فرعون و حتی حضرت رسول 13 سال در

ص: 74

شکنجه های مشرکین و اذیتهای آنها باید تبلیغات خود را بامّت برساند.

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ اینها دیگر قابل هدایت نیستند، با آنها معاشرت و مراوده و مخاصمه و مخالطه نکن و در مقام تلافی اذیتهای آنها نباش و صرف نظر کن.

[سوره الحجر (15): آیه 95] .... ص : 75

إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (95)

محققا ما کفایت میکنیم ترا کسانی که ترا استهزاء میکنند جادوگر مجنون ساحر کذّابت میخوانند، و بالجمله هم اذیتهای روحی و جسمی میکنند إِنَّا کَفَیْناکَ ما ترا از شر آنها نجات میدهیم و ترا حفظ می کنیم و بر سر آنها مسلط می نمائیم الْمُسْتَهْزِئِینَ و آنها را بقتل و اسیری و ذلت میاندازیم.

[سوره الحجر (15): آیه 96] .... ص : 75

الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (96)

مستهزءین کسانی هستند که قرار دادند با پروردگار خدای دیگری پس زود باشد که بدانند با خود چه کرده اند و بچه عذابی انداخته اند، مراد موردا مشرکین مکه هستند لکن مناط حکم در مستهزءین به قرآن و بأئمه اطهار و به علماء دین و بأحکام إلهی مثل صلوة و صوم و حج و سایر واجبات و به قواعد إسلامی و مقدسات دینی موجود است، زیرا برگشت به استهزاء به نبی اکرم است، و در همه طبقات بخصوص دوره حاضره این نمره افراد بسیار هستند از یهود و نصاری و مخالفین و جوانهای امروزه و لو اسم توحید یا اسلام یا شیعه روی خود گذارند.

[سوره الحجر (15): آیه 97] .... ص : 75

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (97)

و هر آینه بتحقیق ما میدانیم که سینه مبارک شما تنگ شده بواسطه این جسارتها و این کلمات ناشایسته که بشما میگویند وَ لَقَدْ نَعْلَمُ علم الهی به همه چیز تعلق گرفته چون عین ذات است و غیر متناهی است و از باطن و ظاهر گذشته و آینده

ص: 75

خبر دارد و از قلوب بندگان مطلع است أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ ضیق صدر رسول اللَّه به واسطه جهاتیست: ایمان نیاوردن اینها، و مانع شدن از ایمان دیگران، و اذیت و آزاری که بوجود مقدسش، بلکه بکسانی که باو ایمان آورده اند روا دارند، و اهانت هایی که بقرآن مجید میکنند که در آیات شریفه إشاره فرموده و کلمات زشت و جسارتها که بحضرتش میکنند که میفرماید:

بِما یَقُولُونَ خداوند برای تسلیت قلب آن حضرت میفرماید وظیفه شما فقط تبلیغ است.

وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ نور آیه 53.

هر کس قابلیت هدایت داشته هدایت میشود و هر که قابل نباشد مزید بر کفر و شقاوت و ضلالت او میشود.

[سوره الحجر (15): آیه 98] .... ص : 76

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (98)

پس تسبیح کن بواسطه حمد پروردگارت و باش از سجده کنندگان (فسبح) پس از اینکه وظیفه خود را نسبت بامّت انجام دادی و تبلیغ رسالت کردی بپرداز بوظائف شخصی خود:

(1) تسبیح پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هر عیب و نقص و احتیاج ذاتا و صفة و فعلا

(گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد)

(2) بحمد ربک تحمید پروردگار مستجمع جمیع صفات کمالّیه و جلالیه و جمالیه.

(3) وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ سجده در شریعت اقسامی دارد: سجده نماز. سجده فراموش شده. سجده سهو. سجده تلاوت. سجده شکر. سجده خضوع و خشوع و تعظیم پروردگار در مقابل مشرکین و بعید نیست که مراد همین آخر باشد که سجده عبودیت است چنانچه میفرماید:

ص: 76

لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فصلت آیه 37.

[سوره الحجر (15): آیه 99] .... ص : 77

وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (99)

و عبادت کن پروردگار خود را تا بیاید ترا یقین معروف و مشهور بین مفسرین و علماء اعلام تفسیر کردند یقین را بموت و مرگ یعنی تا نفس آخر باید عبادت کرد و همین معنی را در زیارت وارث گفتند.

و اطعت اللَّه و رسوله حتی اتاک الیقین

و اطلاق یقین بر موت بواسطه اینست که حین الموت پرده برداشته میشود و نتائج اعمال مشهود میگردد و بهمین معنا تفسیر شده آیه شریفه وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ مدّثر آیه 48.

و یک دسته از دراویش و صوفیه یقین را بمعنی شهود گرفتند و گفتند ما بحدّ یقین رسیده ایم دیگر نباید عبادت کنیم و اسم خود را عارف گذاردند، و کلمات خود را بعرفان معرفی کردند، چنانچه در نظر است درویشی میامد در مدرسه چهار باغ سلطانی و قصائدی میخواند مرحوم سید العراقین قدّس سرّه از او پرسید نماز میخوانی؟ گفت: خیر نمیخوانم فرمود: چرا؟ گفت: بحدّ یقین رسیده ام فرمود: مولای شما علی علیه السّلام نماز میخواند؟ گفت: او هم أهل حقیقت بود هم أهل طریقت لکن ممکن است گفته شود که غرض و علّت غایی عبادت وصول بمقام یقین است که اعظم مراتب إیمان است و از برای او سه مرتبه است: علم الیقین عین الیقین حق الیقین و در قرآن بهر سه اشاره فرموده:

کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ تکاثر آیه 5 و 7 وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ الحاقة آیه 51.

إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ واقعه آیه 95.

و گفتند علم الیقین یقینی است که از روی برهان و دلیل و آثار یقین بمطلوب

ص: 77

پیدا کند و عین الیقین از روی حسّ و و جدان درک کند و حق الیقین حقیقت را دست آورد از روی مشاهده قلب مثل أحکام ضروریّه اجتماع نقیضین و ارتفاع آنها که احتیاج بدلیل ندارد و حسّ مدخلیّت ندارد، هذا آخر الکلام و الحمد للَّه و صلی.

اللَّه علی محمّد و آله و یتلوه ان شاء اللَّه سوره مبارکه النحل.

ص: 78

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم

[سورة النحل .... ص : 79

اشاره

و الحمد و الشکر للَّه الکریم الحلیم و الصلاة و السلام علی محمد صاحب الخلق العظیم و علی آله و أهل بیته سادات الجنة النعیم و اللعنة علی أعدائهم من الآن الی الدخول فی العذاب الالیم.

سورة النحل و هی مائة و ثمان و عشرون آیه ..

در برهان از ابن بابویه در فضیلت این سوره مبارکه روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام فرمود:

(من قرء سورة النحل فی کل شهر کفی المغرم فی الدنیا و سبعین نوعا من انواع البلاء أهونه الجنون و الجذام و البرص و کان مسکنه فی جنة عدن و هی وسط الجنان).

و قریب بهمین مفاد از عیاشی از آن حضرت روایت کرده و از خواص القرآن از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و اله و سلم روایت کرده فرموده:

(من قرأ هذه السورة لم یحاسبه اللَّه تعالی بما أنعم علیه و ان مات یومه او لیلته و تلاها کان له من الاجر کالذی مات و احسن الوصیة الحدیث)

و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود

(من کتبها و جعلها فی حائط البستان لم یبق شجرة تحمل الا و سقط حملها و تنثر، و ان جعلها فی منزل قوم بادوا و انصرفوا من أولهم الی آخر هم فی تلک السنة فاتق اللَّه یا فاعله و لا تعمله الا لظالم).

ص: 79

[سوره النحل (16): آیه 1] .... ص : 80

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (1)

آمد امر الهی پس طلب تعجیل او را نکنید خداوند منزّه و مبرّی است از هر عیب و نقصی و بالاتر است از آنچه برای او شریک قرار میدهند.

أَتی أَمْرُ اللَّهِ مستقبل محقق الوقوع حکم ماضی دارد چنانچه علی اکبر علیه السّلام خدمت پدر بزرگوارش عرض کرد (العطش قتلنی) و امر الهی مفسّرین معانی مختلف کردند عذاب الهی قیامت أحکام دین نزول بلاء و در أخبار بظهور حضرت بقیة اللَّه تفسیر فرموده اند.

تحقیق کلام آنکه خداوند در ازل تقدیر امور إلی الأبد فرموده و علمش بتمام آنها تعلّق گرفته و ذات مقدسش منسلخ از زمان و زمانیات است تماما نزد او موجود است چنانچه حکماء گفتند دهر محیط بر زمان است و سرمد محیط بر دهر است و معنای سرمد آنکه ازلی و ابدی است لذا میفرماید: أَتی أَمْرُ اللَّهِ و أمر إلهی همان إیجاد او است و احتیاج بکلمه کن هم ندارد و تعبیر باین کلمه از ضیق عبارت است، زیرا افعال إلهی دو مقدمه بیش ندارد علم بصلاح و ایجاد موجود میشود، و بین حکماء و متکلمین اختلاف است که آیا اراده همان علم بصلاح است، چنانچه حکمت علم بمصالح است و از صفات ذات است و برگشت بعلم است که حکماء گفتند یا إیجاد است و از صفات فعل است، و حق قول حکماء است که متکلمین گفتند و ایجاد بمعنی مصدری تعبیر بمشیئت میشود، چنانچه در خبر است فرمود: خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها چنانچه می گوییم: تمام موجودات امکانی بایجاد حق موجود میشوند و إیجاد بنفسه موجود میشود إیجاد دیگری نمیخواهد و إلّا تسلسل لازم میآید، فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ هر فعلی بموقع خود تحقق پیدا میکند و تفسیر اینکه برای أمر کردند بیان مصداق است و منافی با اطلاق ندارد ظهور حضرت بقیة اللَّه رجعت ائمه اطهار قیام قیامت مثوبات و عقوبات نعم و بلیّات کلّا واقع شد نیست.

ص: 80

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ در تسبیحات أربعه ترتیب مقرر شده تسبیح تحمید تهلیل تکبیر.

(1) تسبیح ذات مقدسش منزّه و مبرّی از هر عیب و نقص و احتیاج است، زیرا محدودیت لازم میآید و ذات مقدسش غیر محدود است ذاتا و صفة و فعلا.

(2) تحمید که مستجمع جمیع کمالات است، زیرا لازمه تسبیح است که اگر فاقد یک کمالی باشد نقص و عیب لازم میآید.

(3) تهلیل است و تهلیل از لوازم تسبیح و تحمید است زیرا دوائیت مستلزم ترکیب است ما به الاشتراک و ما به الامتیاز لازم میآید و ترکیب مستلزم احتیاج است هر جزئی احتیاج بجزء دیگر دارد و مرکب احتیاج بهر دو جزء دارد و احتیاج بمرکب بالکسر دارد.

(4) تکبیر است نه بمعنی آنچه مفسرین گفتند که (اللَّه اکبر من کل شی ء) زیرا کبریایی او ذاتی است موقعی که شی ء در عالم نبود کبریاء بود، بلکه بمعنی آنچه معصوم علیه السّلام فرموده

(اللَّه اکبر من أن یوصف)

زیرا محدود ممکن نیست پی بغیر محدود برد قاآنی بحکماء خطاب میکند:

حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا

و من میگویم که و لو رسد خس بقعر دریا مع ذلک محال است پی بردن بکنه ذات، زیرا قعر دریا هم محدود است و محدود نسبت بغیر محدود طرف نسبت نیست.

[سوره النحل (16): آیه 2] .... ص : 81

یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ (2)

نازل میفرماید خداوند ملائکه را بهمراهی روح از أمر پروردگار بر هر کس که بخواهد از بندگان خود به اینکه انذار کنید بدرستی که شأن چنین است که نیست

ص: 81

الهی و معبود بحقی مگر من پس پرهیز کنید از مخالفت من یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ از برای روح در قرآن مجید اطلاقاتیست بر نفس ناطقه اطلاق شده یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا البراءة آیه 87.

بر جبرئیل علیه السّلام إطلاق شده نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 193.

(بر ما فوق الملائکة جوهر مجرد از ماده و صورت تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ قدر آیه 4 و در این آیه شریفه تفسیراتی کردند لکن بعید نیست که در اینجا مراد عقل کامل باشد که خداوند بانبیاء و اوصیاء عنایت فرموده که درک میکنند ملائکه را و میشناسند و با آنها تماس میگیرند و لذا در اینجا بباء تعبیر فرموده و در سوره قدر بواو (من امره) هر نوع دستوری که معین فرموده و قرآن مجید مشتمل است از احکام و مواعظ و نصائح و قصص.

عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ که لیاقت مقام رسالت داشته باشند و واجد شرائط نبوت و فاقد موانع آن باشند.

أَنْ أَنْذِرُوا انذار کنید امّت خود را و بندگان خدا را و بترسانید که شریک بر خدا قرار ندهند و غیر او را نپرستند که موجب خلود در عذاب الهی میشود (انّه) ضمیرشان است و در مقام تأکید است (لا إِلهَ إِلَّا أَنَا) و گفتیم این کلمه شریفه سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی.

اما المطابقی توحید عبادتیست که معنی الوهیت باشد یعنی پرستش.

و اما التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و نظری، زیرا اگر غیر از او باشد آنهم استحقاق پرستش دارد.

و أمّا اقتضایی لزوم اطاعت و امتثال و فرمان بری در کلیه دستورات و فرامین آن فَاتَّقُونِ بپرهیزید از مخالفت و معصیت و نافرمانی او اللهم اجعلنا من الموحدین المتقین.

ص: 82

[سوره النحل (16): آیه 3] .... ص : 83

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (3)

خلق فرمود آسمانها و زمین را بحق و بجا و بموقع بالاتر است از آنچه برای او شریک قرار میدهند خَلَقَ السَّماواتِ این فضای وسیعی که منتهای او را احدی جز ذات اقدس حق نمیداند و بهیچ وسیله نتوانستند پی بمنتهای او برند و در این فضاء کرات بسیاری خلق فرموده و این فضاء وسیع را ده قسمت کرده یک قسمت کرات سفلیه است مثل کره خاک و آب و هوا و نار و هفت قسمت آن سماوات سبع است و قسمت نهم کرسی است که محیط بتمام این هشت قسمت است، چنانچه میفرماید:

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بقره آیة الکرسی، و قسمت دهم عرش است که محیط بکرسی است و الأرض که عالم سفلی نام نهاده اند و تمام اینها از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا و بموقع است که معنای (بالحق) است، چه عقول بشر پی بحکم و مصالح او ببرد یا نبرد و تمام این عوالم عالم اجسام و ناسوت است.

و اما عالم مجردات چه مجرد از ماده باشد دون الصورة که عالم مثال نامند، یا مجرد از ماده و صورت باشد ذاتا دون فعلا که عالم نفوسش گویند، یا مجرد از ماده و صورت ذاتا و فعلا که عالم عقول نامند و فوق تمام اینها عالم لاهوت و عالم جبروتست همچه خدایی با این قدرت و علم (تعالی) بالاتر است از عَمَّا یُشْرِکُونَ در مقابل او یک قطعه سنگ یا فلز یا گاو یا گوساله یا خورشید و ماه و امثال اینها را بپرستند و شریک او قرار دهند.

[سوره النحل (16): آیه 4] .... ص : 83

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (4)

خلق فرمود انسان را از نطفه پس گردید او صاحب طرفیت آشکارا خَلَقَ الْإِنْسانَ یکی از آیات بزرگ الهی خلقت انسانیست که از أمیر المؤمنین مرویست فرمود:

أ تزعم أنّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الأکبر

که گفتند انسان عالم صغیر است، که آنچه خداوند در عالم کبیر خلق فرموده نمونه او را در انسان قرار داده، بلکه مظهر صفات ربوبی است هر چه کاملتر شود مظهریتش تام تر میگردد تا برسد بجایی که مظهر تام اتم جمیع صفات ربوبی گردد، مثل خاندان محمّد و آل محمّد

ص: 83

صلّی اللَّه علیه و اله، و لذا انسان را تعبیر باعجوبة الکون کردند و حکماء الهی اعضاء و اجزاء خارجی و داخلی بدن انسان را تطبیق بر جمیع عوامل جسمانی از عرش تا فرش و جمیع کرات علوی و سفلی کردند و روح انسان را تطبیق بر عوالم روحانی از عقول و نفوس نفس اماره و لوامه و مطمئنه و روح نباتی و حیوانی و ملکی و روح ایمانی وا عجب از همه اینها اینکه انسان کارش در تعالی و تنزّل بجایی میرسد که از ملک پرّان شود و از سگ پستتر گردد با اینکه بدو خلقت او یک آب متعفّن نجس بوده و آخر او یک مردار گندیده که گفتند

اوّله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة

لذا میفرماید:

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آن تحولاتی دارد علقه مضغه کسوه لحم و عظم تا آنجا که بفرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14.

فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ این جمله را دو نحوه تفسیر کرده اند یکی آنکه انسان در این دنیا رو بترقی و تعالیست علما و عملا و رو برشد است عقلا و بدنا تا بحدی که قدرت دارد دفع مزاحمات و منافیات از خود و بستگان خود کند و رد مخالفین دین خود نماید علنا و آشکارا بقوای علمی و بدنی و طرفداری از حق و حقیقت کند و اینست معنی خصیم، دیگر آنکه مراد این باشد که مکابره و مجادله و معارضه میکند با حق و حقیقت و با انبیاء و اولیاء و علماء و صلحاء و مؤمنین، و لکن تفسیر اول اظهر است، چنانچه از تفسیر علی بن ابراهیم که گفتند، بطون اخبار است که تفسیر کرده خصیم را

متکلما بلیغا

بلکه مناسبت با آیات قبل و بعد دارد

[سوره النحل (16): آیه 5] .... ص : 84

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (5)

و انعام گاو و گوسفند و شتر خلق فرمود برای شما در این انعام استفاده و منفعت هایی هست و از اینها میخورید (و الانعام) اینها را انعام گفتند جمع نعم است بمعنی نرمی چون اینها در مشی و راه رفتن بنرمی راه میروند بخلاف حافر،

ص: 84

مثل خر و قاطر و اسب که حفر میکنند و بسختی راه میروند خَلَقَها لَکُمْ بلکه کل ما فی الارض خلق شده برای انسان میفرماید:

خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فِیها دِفْ ءٌ دف ء را تفسیر کردند بنتائج و به اینکه شما را حفظ میکند و منافع از جمیع آنها انتقاع می برید از شیر آنها روغن سر شیر کره ماست پنیر کشک قارا از پوست آنها از پشم آنها از گوشت آنها از دنبه آنها از استخوان آنها از روده آنها حتی از فضله آنها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ که بسیاری از مأکولات لحوم این انعام است که انسان دائما احتیاج دارد اگر یک روز کشتار نشود چه اندازه در زحمت میافتند، و از عجائب قدرت آنکه گوسفند در موقع زایش یا یک بچه میآورد یا دو و سگ هفت بچه میزاید، اگر یک روز آن قدر گوسفند که ذبح میشود سگ بکشند دیگر یک سگ روی زمین باقی نمیماند.

[سوره النحل (16): آیه 6] .... ص : 85

وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ (6)

و از برای شما در این انعام لذّت و کیفیست موقعی که آنها را بچراگاه میبرید و موقعی که آنها را بجای گاه بر میگردانید وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ از برای جمال اطلاقاتیست شتر را جمل گویند و شتر دار و ساربان را جمّال نامند جمیل خوش سیماء و زیبا و خداوند را جمیل نامند چون افعالش تمام حسن و درست و بجا و بموقع است و صفات جمال خالق رازق محی و ممیت غافر عطوف رءوف و غیر اینها از صفات فعل چنانچه صفات ذات را صفات کمال گویند و صفات سلبیه را صفات جلال نامند و در اینجا مراد منظره آنها موجب التذاذ است بالأخصّ بر مالک حِینَ تُرِیحُونَ حرکت دادن آنها است در اوّل روز برای چراگاه صحرا و بیابان که مرتع نامند وَ حِینَ تَسْرَحُونَ برگردانیدن آنها از مرتع بجای گاه آنها.

[سوره النحل (16): آیه 7] .... ص : 85

وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (7)

ص: 85

و حمل میکند بارهای سنگین شما را از این شهر بشهر دیگری که نبودید شما بتوانید حمل کنید مگر بسختی نفوس خود وَ تَحْمِلُ مراد شتر است که ناقه میگویند:

اثقالکم که گفتند شتر شصت من بار میبرد که سایر حیوانات مثل اسب و قاطر و حمار نمیتوانند که سیصد و شصت کیلو است و قبل از گاری و ماشین و طیاره منحصر بود مال التجارة بحمل بر شتر بلی در دریا با کشتی میبردند الی بلد بقرینه الی در تقدیر من بلد هست یعنی من بلد الی بلد لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ انسان هر چه قدرت داشته باشد مثل حمال ده من بار نمیتواند یک فرسخ ببرد و مثل حمار و استر و یابو بزحمت زیادی می برند که هر چند فرسخی باید استراحت کنند یا تبدیل شوند چنانچه در اسبهای گاری بر سه فرسخی مال بند داشتند که مفاد إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ است که بسیار مشقت داشت.

إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ خداوندی که شما را تربیت کرد از نطفه چه مراحلی و منازلی طی کردید تا بحد کمال رسیدید و معاش زندگانی شما را تأمین فرمود و وسائل استفادات شما را در دسترس شما قرار داد تماما از روی رأفت و مهربانی و ترحم و تفضل بوده طلبی از او نداشتید و استحقاقی در شما نبود، چنانچه فردای قیامت هم آنچه از مثوبات و درجات عالیه عنایت فرماید از روی تفضل است بلی قابلیت محل شرط است و در آخرت فقط ایمانست که قابلیت دارد ولی در دنیا حیات است که هر ذی روحی ما دام الحیوة قابلیت دارد مگر آنکه بواسطه کفر و فسق مستحق بلا باشد، چنانچه در آخرت مستحق عذاب میشود.

[سوره النحل (16): آیه 8] .... ص : 86

وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)

و خلق فرمود برای شما اسب ها و قاطر و الاغ ها را برای اینکه بر آنها سوار شوید و اسباب زینت و افتخار شما باشد و خلق میکند آنچه را که شما نمیدانید و الخیل عطف است بما سبق و اسب های عربی، چنانچه بقیمت های زیادی با قباله که داشتند فروش میرفت و برای جهاد با دشمن و کفار چه اندازه مدخلیت

ص: 86

داشت حتی حضرت رسالت ذو الجناح و براق و یعفور داشت و گفتند هر مرکبی که حضرتش سوار میشد بهمان سن و قوه باقی بود و البغال که بسیار محکم است در سواری و الحمیر که اینها مرکب سواریست و بارکشی و سابقا چهار وادارها و چاووش ها بسا متجاوز از هزار داشتند و کرایه میدادند برای مسافرت مکه و اعتاب مقدسه و سایر مسافرتها و زینة و موجب عزت و شرافت صاحب خود بودند و سابقا هم هر خانه طویله داشت و چند مرکب داشتند مخصوصا اعیان و اشراف.

وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ یکی از معجزات بزرگ قرآن امروزه همین جمله است که مثل ماشین باقسام مختلفه و ریل و هواپیما خلق فرمود که چه اندازه مسافر و بار می برد و دلیل بر اینکه مفاد آیه اینست گه در آیات سابقه بلفظ ماضی بیان فرموده و در این جمله بلفظ مضارع نه آنچه مفسرین گفتند از انواع حیوانات و نباتات و جمادات زیرا اولا آنها را میدانستند، و ثانیا خلق فرموده بود.

[سوره النحل (16): آیه 9] .... ص : 87

وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (9)

و بر خداوند بمقتضای حکمت و عدلش لازم است بیان راهنمایی و از این راه اعوجاج هست و اگر خداوند بخواهد هر آینه هدایت میفرماید شما را بالتمام وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ نظر به اینکه اصل خلقت بشر برای عبادت و تحصیل کمال و نیل بسعادت و فیوضات الهیست.

ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 5.

و البته عبادت و نیل بسعادت و تحصیل کمال موقوف بر دانستن این راه است لذا خداوند عقل را عنایت فرموده ممیّز حسن و قبح و خیر و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت باشد و انبیاء و کتب و احکام و دستورات فرستاد و اینست مراد قصد سبیل یعنی بیان و موعظه و ارشاد نماید که بنده گان قصد آن راه کنند و نائل شوند.

ص: 87

وَ مِنْها جائِرٌ یعنی بعضی راه هایی هست که مانع از راه سعادت است که تعبیر بسبل شیطانی می کنند بر خلاف صراط مستقیم وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ به اینکه جلوگیری کند از سبل شیطانی و مردم را خواهی نخواهی در صراط مستقیم سیر دهد لکن این بر خلاف حکمت است، زیرا باید باختیار سیر کرد تا بسعادت نائل شد.

و این دو مقدمه لازم دارد یکی دانستن راه و دیگری سیر در آن که تعبیر ببال علم و بال عمل می کنند بدون بال یا بیک بال پرواز نمیتوان کرد، لذا در خبر است گه افراد انسان چهار دسته هستند عالم عامل جاهل تارک عالم تارک جاهل عامل سه دسته اخیر اهل نار و دسته اول اهل نجات و اسباب این دو بال را خداوند در دسترس بندگان قرار داده تشریعا و تکوینا و در تحت اختیار آنها گذارده.

اما علم در قلوب علماء دین و کلید آن سؤال است باید رفت و پرسید، و فهمید.

و اما عمل قوای انسانی که بتواند انجام تکلیف کند، خلاصه مطلب دو قسم هدایت داریم: ارائه طریق نسبت بجمیع افراد علی السواء است و ایصال به مطلوب خاصه کسانی که سیر در این طریق کنند و هدایت در این آیه ثانیست.

[سوره النحل (16): آیه 10] .... ص : 88

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ (10)

خداوند آن خدائیست که نازل فرمود از طرف آسمان آب بلکه یک قسمت آن را می آشامید و یک قسمت آن اشجاریست که حیوانات خود را می چرانید هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ نظر به اینکه یک ربع کره زمین از کره آب خارج است و مرتفع از آب مشروب نمی شود و این ربع مسکون احتیاج شدید بآب دارد خداوند بقدرت کامله خود بتوسط اشعه شمس از کره ماه بخار متصاعد می شود و در فضاء بالا متراکم می شود و تشکیل ابر میدهد و بتوسط تموج هوا تشکیل باد میدهد و ابرها

ص: 88

را حرکت میدهد بالای این ربع مسکون و هوایی که در ابرها محبوس شده میخواهد خارج شود تشکیل رعد و برق می دهد و آبهای آن نازل می شود در هر نقطه که مأموریت دارد میبارد.

مِنْهُ شَرابٌ من تبعیضیه است یعنی یک قسمت از این آب باران برای شرب انسان بلکه جمیع حیوانات از انعام و طیور و وحوش محفوظ می ماند و در اعماق زمین تشکیل چاهها و چشمه ها می دهد و بر سطح زمین تشکیل رودخانه ها و نهرها میدهد بلکه نوع مأکولات هم احتیاج بضمیمه آب دارد مثل مطبوخات و خبوز و غیرها، وَ مِنْهُ شَجَرٌ و یک قسمت از این آب در اصول اشجار و ریشه های نباتات فرو میرود و آنها بقوه جاذبه خود آن را جذب می کنند و باعث رشد و نمو آنها می شود (فیه) یعنی در شجر و نبات (تسیمون) مأکولات حیوانات میشود و انعام خود را می چرانید بعلاوه فوائد دیگر که بر باران مترتب میشود ساختمانها تلطیف هوا دفع امراض ازاله میکربات و غیر اینها جل الخالق.

[سوره النحل (16): آیه 11] .... ص : 89

یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (11)

میرویاند از برای شما بآن آب نازل شده کشت را و درخت زیتون و نخل خرما و انگور و از تمام میوه ها و در این تفضلات هر آینه آیه است برای قومی که اهل فکر باشند و تفکر کنند یُنْبِتُ لَکُمْ انبات حبوبات و خضرویات و دواجات و قطن و کتان جهت البسه و امثال اینها (به) بتوسط باران که نازل میفرماید الزرع که اطلاق زرع بتمام اینها میشود و الزیتون که چه اندازه مورد استفاده است از بسرش تا روغنش و در طرف شامات بسیار فراوانست کنار نهرها و باغات و النخیل در گرمسیرها نخلستانها و عمده معاش آنها از همین نخل است حتی از چوب و برگ آن چه رسد ببسر و رطب و تمر حتی از هسته آن و الاعناب درخت انگور از

ص: 89

برگش و غوره و انگور و سرکه و شیره آن اینها بیان مصادیق است سپس بطور کلی میفرماید: (وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ) اقسام میوه ها از مرکبات نارنج لیمو پرتقال لیمونات و فواکه گلابی هولو زردآلو آلوچه گوجه آلو انار انجیل سیب سبزی و غیر اینها و سایر ماکولات هندوانه خربوزه کدو چغندر زردک و بسیار دیگر.

(إِنَّ فِی ذلِکَ) در این قدرت نمایی حق که چه فوائد بزرگ از نزول باران برای بشر مقرر فرموده: (لآیة) نشانه و دلیل است بر وجود حضرت حق و علم و قدرت و سایر صفات ربوبی لکن استفاده از آیات مختص است.

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ فکر ترتیب مقدمات صغری و کبری است برای اخذ نتیجه و از آثار پی بمؤثر بردن است (الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المراد) و جمیع ممکنات دلیل و آیه است بر وجود واجب (الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون لیس) و جمیع ما سوی اللَّه حادث و مسبوق بعدم است.

(و الحادث محتاج الی المحدث) (و الممکن محتاج الی الواجب) (و المخلوق الی الخالق) (و المعلول الی العلة).

[سوره النحل (16): آیه 12] .... ص : 90

وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (12)

و مسخر فرمود برای شما شب و روز و شمس و قمر را و تمام ستاره ها مسخر هستند بامر الهی محققا در این تسخیرات هر آینه آیاتیست از برای قومی که عقل و شعور دارند و تعقل میکنند وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ در آیات بسیار تذکر این دو نعمت عظمی را داد. شب را برای استراحت و روز را برای تحصیل امر معاش وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ مفسرین بر طبق عقیده حکماء قدیم که تشکیل شب و روز را منوط بحرکت شمس دور کره زمین میدانستند چنین تفسیر کرده اند که تسخیر شب و روز بالعنایة و المجاز است، و بالحقیقة تسخیر شمس است تحت الارض و فوق الارض و این تفسیر خلاف ظاهر آیه بلکه صریح آنست، زیرا عطف دلیل بر مغایرت است، و از همین

ص: 90

جمله میتوان استفاده عقیده امروزی را کرد که تشکیل شب و روز مستند بحرکت کره زمین است است دور خود بحرکت وضعی، چنانچه تشکیل ماه و سال مربوط بحرکت زمین است دور کره شمس در یک سال بحرکت انتقالی، و همین جمله یکی از معجزات قرآنیست که در زمان نزول خبر میدهد و امروز کشف میشود، چنانچه ماههای قمری هم بواسطه حرکت قمر است دور کره شمس در هر یک ماهی تقریبا.

وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ یکی از نکات این جمله اینست که تسخیر شب و روز و شمس و قمر را مقدر فرمود: بکلمه لکم که برای شما تسخیر فرموده ولی سایر نجوم را مسخر امر خود فرموده: که هر کدام این کرات جویه سکنه دارند و فوائدی و در تحت اراده او هستند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در این جمله تعبیر بجمع فرمود و در آیه قبل تعبیر بمفرد چون آیات قبل راجع بکره زمین و فوائد و نتائج برای بشر است، و اما این آیه راجع بجمیع کرات علویه است که بسا کراتی که چندین برابر کره زمین است و در هر یک چندین هزار برابر فوائد زمین فوائد دارد که لا یعلمها الا اللَّه لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ از برای عقل دو اطلاق هست یکی مقابل جنون که از شرائط اصل تکلیف است و جزو شرائط عامه است، و دیگر عقل مقابل حمق که اکثر ناس احمق هستند، زیرا قبیح را بر حسن ترجیح میدهند شر را بر خیر شقاوت را بر سعادت دنیا را بر آخرت معصیت را بر عبادت ضرر را بر نفع، و مراد از این آیه این معنای دوم است، و نیز دو قسم عقل داریم عقل نظری و عقل عملی عقل نظری فهم و شعور و ادراک و تذکر است، و عقل عملی بر طبق عقل نظری عمل کردن است، چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمود:

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان.

[سوره النحل (16): آیه 13] .... ص : 91

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (13)

و آنچه واگذارد از برای شما در زمین برنگهای مختلف بدرستی که در این هر آینه آیه است برای قومی که یاد آور باشند وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ ذرء گذاردن چیزیست در محلی مثل وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ الایة اعراف آیه 178

ص: 91

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ عموم دارد شامل ملابس و مطاعم و مناکح و معادن از حیوانات و نباتات و جمادات چه در سطح زمین و چه در تخوم آن میشود آنچه انسان احتیاج بآن در زندگانی دنیا دارد فی الارض و لو در قعر دریا باشد یا در جوّ هوا مثل طیور هوایی و ماهی دریایی و غیر اینها مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ بلکه آثاره و فوائده و ثمراته هم در مطاعم و هم در ملابس و هم در معادن اختلاف الوان هست، بلکه در مناکح سیاه و سفید و سبزه و سرخ هست و هم در حیوانات و طیور و ماهیان دریایی اختلاف رنگ و شکل دارند جل الخالق.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً و دلیلا و برهانا از برای وجود خالق آنها و علم و قدرت او و سایر صفات او اما لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ نه کسانی که غفلت گوش و چشم و قلب آنها را گرفته و تمام اینها را مستند بطبیعة میدانند.

لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 78.

ادراک نمیکنند فقط کسانی که بیاد خدا باشند با قلب روشن و عقل کامل و فهم عمیق در هر یک از این آثار قدرة حق نظر کنند معرفت آنها بیشتر و عقیده آنها محکمتر میگردد و مراد ذکر قلبیست که توجه کنند، و اما ذکر لسانی بدون توجه چندان تأثیری ندارد.

[سوره النحل (16): آیه 14] .... ص : 92

وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (14)

و خداوند آن خدائیست که مسخر فرمود دریا را برای اینکه تناول نمائید گوشت بسیار لطیف و خوش طعم و استخراج کنید و بیرون آورید زینتهایی که خود را متلبس و زینت کنید بآنها و میبینی کشتیهایی که در سواحل باشد و در دریا و برای اینکه استفاده کنید از فضل الهی و باشد که شما شکر گذار باشید.

وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ تسخیر بحر باینست که انسان بتواند از هر نقطه زمین

ص: 92

بنقطه دیگر که بین این نقاط دریا فاصله شده سیر کند و بتواند از دریا چیزهایی که در آن خلق شده استخراج کند که از جمله آنها مأکولات است لِتَأْکُلُوا مِنْهُ برای اینکه طعام خود قرار دهید.

لحما طریا اقسام ماهیان که صید می کنند که با طراوت و خوش طعم و لذیذ باشند و شرط حلیت سمک آنست که زنده از آب خارج کنید وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً مرواریدتر که در جوف صدف خداوند خلق فرموده و سایر چیزهایی که از ته دریا استخراج می شود.

تَلْبَسُونَها یعنی خود را بآنها زینت می کنید مخصوصا برای نساء و معنای تلبس اینست که در گردن بیندازند یا در دست کنند یا گوشوار نمایند.

وَ تَرَی الْفُلْکَ خطاب بانسان است که شامل جمیع افراد باشد نه خصوص نبیّ اکرم و فلک کشتی است مواخر فیه مواخر بر وزن فواعل است میم فاء الفعل است نه بر وزن مطالب که میم خارج باشد مثل تفاعل و بمعنی بندرات که کنار دریاهاست که بتوان از روی خاک در کشتی داخل شوند و روی آب حرکت کنند و از مرکزی بمرکز دیگر سیر کنند.

وَ لِتَبْتَغُوا ابتغاء تحصیل منافع است که از محلی بمحل دیگر انتقال دهند و أمر معاش خود را تأمین کنند من فضله که تمام نعم الهیه از راه تفضل است بنده استحقاق هیچ ندارد تمام فضل و کرم الهی است.

و لعلکم گفتیم لعل نسبت بخدا تردید نیست. بلکه بمعنی باید است یعنی باید تشکرون چون شکر نعمت بحکم عقل واجب است و البته شکر منعم توقف بر معرفت او دارد.

[سوره النحل (16): آیه 15] .... ص : 93

وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (15)

و انداخت در زمین کوه هایی از جهت اینکه زمین اگر این کوه ها نبود متزلزل میشد و موجب هلاکت شما میگردید و نیز نهرهایی در زمین قرار داد و راه هایی باشد

ص: 93

که شما هدایت شوید.

توضیح کلام اینکه کره زمین مثل یک کشتی است روی کره آب سه ربع کره زمین را آب گرفته و کره زمین و آب در جوّ هوا است و البتّه تموّجات آب و وزیدن بادها در هوا موجب تکان دادن کره زمین میشود و باعث این میشود که اهلش هلاک شوند یا در آب غرق شوند یا از هم پاشیده شود یا در زمین خسف شوند یا در هوا سقوط کنند خداوند بقدرة کامله خود این کوه ها را در اطراف زمین فرو برده، چه در این قسمت خارج از آب که ربع مسکون است: و چه در قسمت داخل در آب سه ربع دیگر بمنزل لنگرهای کشتی که از تموّجات آبها و وزیدن بادها زمین را نگاه دارند لذا میفرماید:

وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ رواسی جمع راسیه بمعنی جبل و کوه است و القاء انداختن است بمعنی نصب و جعل است و فرمود فی الارض که ریشه آن در زمین فرو رفته و باندازیی که در خارج ظاهر است در داخل زمین است و نفرمود علی الارض أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ ماد بمعنی حرکت و تکان است و معنی اینست که اگر القاء رواسی نکرده بود زمین متحرک میشد و تکان میخورد و برای حفظ آن القاء رواسی شد، پس معنی این میشود که ارض که تمید بکم است القاء رواسی شد، لذا مفسرین گفتند مفاد آن لا تمید بکم است و أنهارا و نهرها در زمین قرار دادیم که بساتین و مزارع را آب دهید و استفاده در مراکز و مساکن خود کنید و در موقع سیل از خطر سیل شما و مساکن شما محفوظ باشد و سیلاب از رودخانه ها و انهار خارج شود و سبلا جمع سبیل است بمعنی طریق است که از جایی بجایی بخواهید بروید از این طرق بتوانید مساکن و خانه ها مانع از سیر شما نباشد.

لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ یا مراد هدایت بوصول بمقاصد شما باشد که هر نقطه که بخواهید سیر کنید از این طرق بتوانید، یا مراد هدایت بدین مقدّس است که اگر بخواهید تشرف بخدمت رسول و امام و علماء پیدا کنید یا بحج و زیارت موفق شوید، یا بمساجد و مراکز عبادت بروید بوسیله این سبل و طرق نائل شوید، یا

ص: 94

مراد هدایت است که از این آثار پی بوجود حضرت حق و معرفت باو برید.

و بالجمله بهر چه بنگری خدا میبینی، چنانچه از امیر المؤمنین است که فرمود:

ما رأیت شیئا الا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه

موجد و خالق او خدا است مفنی و مزیل او خدا است حافظ و نگهبان او خدا است با او خدا است.

[سوره النحل (16): آیه 16] .... ص : 95

وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (16)

در این آیه اختلاف بسیار است، بعضی گفتند علامات عطف بجمله قبل است وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ جمله مستقله است، بعضی گفتند علامات جاده ها و سبل است، و نجم جنس ستاره ها، بعضی گفتند علامات جبال است در روز و نجم ستاره ها در شب راه نما هستند، لکن در بعض اخبار علامات را بائمه تفسیر کرده اند و نجم را بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و اله، و در بعض اخبار میفرماید مائیم علامات و نجوم که بما هدایت میشوند.

[سوره النحل (16): آیه 17] .... ص : 95

أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (17)

آیا پس کسی که خلق میکند مثل کسی که خلق نمیکند آیا پس متذکر نمیشوید.

پس از اینکه خداوند در آیات قبل بیان یک قسمت از آنچه خلق فرموده از آسمانها و زمین و انسان و انعام و سایر حیوانات و نزول باران و انبات اشجار و زروع و تسخیر شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان و تسخیر دریاها و حیوانات دریایی و جواهرات ته دریاها و آنچه زرع و غرس میکنید و نصب کوه ها و احداث نهرها و سبل تفریع میفرماید. أَ فَمَنْ یَخْلُقُ خداوندی که این همه مخلوقات دارد و تمام آنها را موافق حکمت و مصلحت خلق فرموده کَمَنْ لا یَخْلُقُ مثل خدایان مشرکین است بت و گوساله و گاو و آتش و شمس و قمر و شجر و أمثال اینها که قدرت بر خلقت یک مورچه ندارند، بلکه شعور و إدراک هم ندارند و خود هم مخلوق خالق و مصنوع صانع هستند هرگز مثل هم نیستند، آیا با این بیانات روشن و ادله واضحه

ص: 95

و براهین قاطعه باز هم متذکر نمیشوید أَ فَلا تَذَکَّرُونَ کسی که فرق میان حق و باطل و نور و ظلمت و خیر و شرّ و حسن و قبح و نفع و ضرر نگذارد و با این همه آثار از خواب غفلت بیدار نشود و بچشم قلب مشاهده نکند و بگوش قلب نشنود و دست از باطل خود بر ندارد و رو بحقّ نرود البتّه بسیار مورد تعجّب است.

[سوره النحل (16): آیه 18] .... ص : 96

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (18)

و اگر شماره کنید نعمت خدا را احصاء نمیتوانید کنید محققا خداوند هم آمرزنده گناهانست و هم رحم کننده بنده گانست اگر کوچکترین نعمتهای الهی را تصور کنید میلیونها نعمت در او مندرج است، مثلا یک قرص نان در سفره انسان تناول کند تصوّر کنید که این گندم از زمان حضرت آدم چه اندازه رجال پشت یکدیگر و چه اندازه گندم در قفای یکدیگر کشت شده چه قدر باران باریده آفتاب تابیده تا این دانه گندم بوجود آمده و چه مقدار سیر کرده و تصرفات در او شده تا درب دکان خبازی قرار گرفته و چه اندازه دست ها ثمن آن گشته تا بدست شما رسیده و بخبّاز داده و نان گرفته و پس از تحصیلش چه اندازه وسائل فراهم فرموده از دست و زبان و دهن و دندان و حلق و امعاء و سایر اجزاء داخل بدن و چه اندازه قوی در بدن قرار داده جاذبه، هاضمه، ماسکه و این یک قرص نان چند قسمت شده و بتمام اعضاء بدن سهمی رسیده از ناخن تا فرق سر خون شده لحم استخوان صفری بلغم سوداء تا فضولاتش با چه وسائلی دفع شده جلّ الخالق چه رسد بسائر نعم ظاهریه و باطنیّه سماویه و ارضیّه دینیّه و دنیویه جسمانیه و روحانیه اخلاقیه و افعالیه قلبیه و نفسیه و غیر اینها لذا میفرماید: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ آمرزنده گناهان و ستاریت آنها (رحیم) رحمت دنیوی و اخروی رحمتی که وسعت کل شی ء.

ص: 96

[سوره النحل (16): آیه 19] .... ص : 97

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19)

و خداوند میداند آنچه مستور و مخفی میکنید و آنچه ظاهر و هویدا و علنا بجا میآورید از باطن و ظاهر شما خبر دارد، تفسیر این آیه واضح است و مکرر بیان شده، لکن جمیع طبقات کفّار و ارباب ضلالت معتقد این جمله نیستند حتی حکماء بزرگ که در منظومه بیست و پنج قول در باب علم باری نقل میکند.

و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلولاته.

تا آخر کلام و یهود و نصاری و مجوس که معتقد بتجسم هستند و علم را از عوارض ذات میدانند و بسیار اهل سنت که صفات را زائد بر ذات قائلند، یا صور مرتسمه میگویند، یا قائل بتجسّم هستند باین عموم معتقد نیستند، حتی میان طبقات شیعه هم بسیاری مخالف هستند، و بالجمله مذهب حق اخذا از ائمه طاهرین و دلیل عقلی و نقلی اینکه صفات عین ذات است و غیر متناهیست و محدود نیست.

توضیح کلام گفتند الممکن زوج ترکیبی مرکب از ماهیت و وجود است، مثلا انسان را تصور میکنیم با جمیع خصوصیاتش و می گوییم مفهوم انسان و این مفهوم را ماهیت میگویند: محدود بحدود و الماهیة لیست الاهی سپس حکم میکنیم بوجود یا عدم او می گوییم الانسان موجود و العنقاء معدوم و این حکم در عالم تصور است که گفتند:

ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة.

و در مقام خود گفته ایم اصل وجود است نه ماهیت خلافا للقائلین باصالة الماهیة ان الوجود عندنا اصیل و قول من خالفنا علیل لکن ذات اقدس ربوبی صرف الوجود است یعنی در ذهن در نمی آید از امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود:

کلما میزتموه باوهامکم فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم.

و لکن واجب الوجود صرف وجود است غیر محدود بحدی شدة و مدة و عدة و صرف وجود در ذهن نمیآید، زیرا هر مفهوم متصوری باید سلب وجود خارجی از او کرد

ص: 97

و وجود ذهنی باو داد تا متصور شود و صرف وجود را اگر سلب وجود از او کنی عدم صرف است و هیچ مفهومی بوجود خارجی ممکن نیست در ذهن در آید، و لذا صفات الهی امور انتزاعیست از نفس وجود، زیرا مراتب وجود است، لذا امیر المؤمنین علیه السّلام است فرمود:

و کمال توحیده نفی الصفات عنه

الخطبة پس حدی از برای صفات نیست لذا میفرماید: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ بل وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12.

[سوره النحل (16): آیه 20] .... ص : 98

وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (20)

و کسانی را که مشرکین میخوانند از غیر خدا از بتها و معبودات آنها قدرت ندارند خلق کنند چیزی را و حال آنکه خود آنها مخلوق شده اند.

مسئله خلقت از خصائص پروردگار است و احدی شرکت در آن ندارد لکن بسیاری از طبقات در این موضوع در ضلالت افتادند طبیعیها هستند بطبیعت میدانند حتی گفتند وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23 حکماء قائل بعقول طولیه و عرضیه شدند و از خدا فقط عقل اول صادر شده بقاعده الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد و لا یصدر الواحد الا عن الواحد بتوهم اینکه علت و معلول تصور کردند و غافل از اینکه قاعده در علة موجبه تمام است.

لکن در فاعل مختار که انشاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل و فعل و ترک مساویست که معنای قدرت است، و بسیار هستند بشمس یا ملائکه یا کرات علویه میدانند، مجوس قائل بیزدان و اهرمن شدند خالق خیرات و شرور، و نصاری قائل بتثلیث، و یهود قائل شدند که خداوند در شش روز آسمانها و زمین را خلق کرد از یکشنبه تا جمعه و شنبه تعطیل کرد و کنار رفت و خلقت اشیاء مستند بهمین آسمان و زمین مثل ساعتی که کوک کند و کنار رود و ساعت بکار افتد و لکن تمام اینها از عالم عقول و مجردات تا مادة المواد اجسام مخلوق باری هستند و قدرت بر ایجاد ذره

ص: 98

ندارند، لذا میفرماید:

و الذین مفعول یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ است و شامل تمام مذکورات میشود چه رسد بجمادات که حس و حرکت ندارند مثل اصنام مشرکین لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً بل لا یقدرون علی ذلک و کلمه شیئا نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند کلما یصدق علیه شی ء فقط افعال اختیاریه عباد آنهم قوه و قدرت و اختیار آنها در تحت مشیّت او است وَ هُمْ یُخْلَقُونَ آنهم چه مخلوقی که بفرماید:

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 197.

[سوره النحل (16): آیه 21] .... ص : 99

أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (21)

مردگانی هستند غیر از زندگان و هیچ گونه شعور و ادراک ندارند (اموات) از برای موت درجاتیست مقابل حیات حیات جمادی نباتی حیوانی انسانی ایمانی ذاتی حیات ذاتی مختص بخداوند است عین ذات است و منتزع از علم و قدرت است حیات ایمانی اختصاص دارد باهل ایمان که قابلیت هدایت داشته باشند.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا یس آیه 70 و تمام ارباب ضلال موتی هستند و حیات انسانی بر انسان عاقل رشید و دیوانه و سفیه فاقد آنست حیات حیوانی حس و حرکت بالاختیار نباتی رشد و خرمی جمادی مثل جبال که بسا تولید معادن و اخراج آب میکند و این اصنام مشرکین فاقد جمیع مراتب آن هستند غیر احیاء منشأ هیچ گونه اثری نیستند زیرا معنی جامع حیات در جمیع مراتب منشأیت آثار است، و چیزی که منشأ هیچ اثری نیست فاقد جمیع مراتب حیات است وَ ما یَشْعُرُونَ.

از برای این ماده اطلاقاتیست (1) ابیاتی که تنظیم میکنند با مراعات قوافی در قرآن مجید میفرماید: وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ یس آیه 69 و نیز

ص: 99

میفرماید: وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ شعراء آیه 224 (2) شعائر اسلام و دین میفرماید: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ بقره آیه 153 (3) شعور و ادراک مثل مقام و معنای جامع اینها اینست که یک امور مهمه غامضه را واضح و روشن میکنند و نشان میدهند شعراء باشعار زیبای خود مطالب بزرگی که در نظر دارند اظهار میکنند شعائر دینی علامات و نشانه ایمان است که ایمان است که ایمان امر قلبی باطنی است و علامات و نشانه های آن عمل باعمال و ارکان او است شعور قوه مدرکه است که مطالب غامضه را درک میکند و میفهمد و البته کسانی که مرده هستند و حیات ایمانی بلکه انسانی ندارند و مثل حیوانات فقط حیات حیوانی دارند که میفرماید: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178 زیرا انعام هم یک درجه و شعور و ادراکاتی دارند.

(تنبیه)این عدم شعور اینها نه از جهت اینست که قوه مستشعره نداشته باشند تا مانع از تکلیف باشند بلکه از جهت پرده غفلت است که روی قلب کشیده شده و منشأ آن عناد و عصبیت و کبر است.

أَیَّانَ یُبْعَثُونَ چه زمانی مبعوث میشوند؟ (اشکال) بعض مفسرین بمقتضای ظاهر آیات قبل جمله أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ را راجع باصنام دانسته، پس این جمله أَیَّانَ یُبْعَثُونَ که متعلق بهم لا یشعرون است هم مراد اصنام است و اینها که مبعوث نمیشوند بلکه عبده آنها مبعوث میشوند که مشرکین باشند؟ (جواب) اولا آلهه مشرکین منحصر باصنام نبود بسیاری عبده ملائکه و عیسی و انبیاء و فرعون و نمرود و شداد و جن از ذوی العقول بودند و اینها هم نمیدانند چه موقع مبعوث میشوند.

(و ثانیا) بنص قرآن اصنام و سایر آلهه هم مبعوث میشوند إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ

ص: 100

دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ

الی قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ انبیاء آیه 98 الی 101 در روایت از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد که مثل عیسی و ملائکه هم داخل در آلهه هستند جواب فرمود: که آیه إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی آنها را خارج فرموده (و ثالثا) ممکن است آیه شریفه أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ و این آیه راجع بعبده باشد نه بآلهه، چنانچه تفسیر شد و اللَّه العالم.

و اما مسئله بعث علمش بنص قرآن منحصر است بخداوند میفرماید إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ لقمان آیه 34 و بعث یکی از عقائد و اصول دین اسلام است و براهین عقلیه و نقلیه بر وقوعش قائم است.

اما عقلا اگر معاد و بعث نباشد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام بکلی لغو میشود و فرق بین مؤمن و کافر و ظالم و مظلوم و مطیع و عاصی و عادل و فاسق گذارده نمیشود بلکه آنها مقدم بر اینها میشوند زیرا بلذائذ نفسانیه و مقاصد دنیویه خود نائل شدند و ضرری نبردند و اینها بصبر بر بلیات و ترک لذائذ و اذیت اعداء تحمل کردند و نتیجه ای بدست نیاوردند و این خلاف عدل است، و بالجمله مسئله عدل و نبوت و امامت منوط بمعاد است و هر که قائل بمبدء باشد قائل بمعاد هم هست فقط طبیعی دهری لا مذهب منکر معاد میشود و لذا ضروری جمیع ادیانست.

و اما نقلا نصوص قرآنی، بلکه جمیع کتب آسمانی متجاوز از هزار مورد بر ثبوتش قائم است و اخبار آل اطهار، بلکه اخبار انبیاء فوق حد تواتر است، در بسیاری از ادعیه و بسیاری از زیارات ائمه و تعقیبات صلوات اشاره و بیان معاد شده.

[سوره النحل (16): آیه 22] .... ص : 101

إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (22)

پروردگار و معبود شما یکیست، پس کسانی که ایمان بآخرت ندارند و نیاوردند

ص: 101

قلبهای آنها انکار کننده است و آنها تکبر کنندگان هستند إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ در خبر است که در جنگ جمل موقعی که آتش جنگ افروخته شده بود یک اعرابی شرفیاب خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام شد و سؤال کرد از معنای واحد بعضی باو برگشتند و گفتند که در یک همچه موقعی جای همچه سؤالی نیست با این اضطراب جنگی.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود من از برای همین معنی جنگ میکنم و در مقام جواب سؤال او فرمود: واحد چهار معنی دارد دو معنای او در حق خداوند غلط و کفر است و دو معنی صحیح و حق است، اما دو معنی غلط و باطل یکی وحدت عددیه است که بگویی خدا یکی و فلان یکی و فلان یکی و هکذا یک دو سه الی آخر که خداوند را در شماره بنده گان بیاوری، دوم وحدت نوعیه است مثل اینکه می گویی یک فرد از نوع انسانست و انسان یک نوع از انواع حیوان و حیوان یک جنس از اجناس نامی و نامی یک جنس از اجناس جسم است، زیرا ترکیب لازم میاید، و اما دو قسمی که صحیح است و حق است یکی آنکه بگویی خدا یکیست یعنی بسیط است مرکب از اجزاء نیست نه اجزاء خارجیه دارد مثل زید که مرکب از اجزاء خارجیه است و نه اجزاء ذهنیه مثل انواع و اجناس انسان مرکب از جنس و فصل است حیوان ناطق و حیوان مرکب از جسم نامی متحرک بالارادة و جسم مرکب از جوهر ذی ابعاد ثلاثه طول و عرض و عمق و نه اجزاء وهمیه دارد مثل مجردات که مرکب از وجود و ماهیة است، بلکه صرف الوجود و محض الوجود و بحت الوجود است، دوم یکیست یعنی مثل و مانند و شبیه و عدیل و نظیر ندارد یکتای بی همتا است. فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ که فقط طبیعی دهری است چنانچه گذشت. قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ قلوب آنها ناشناس است و باصطلاح نکره مقابل معرفه، زیرا قلب مرکز علم و معرفت و فهم و ادراک است و اینها نه علم نه معرفت نه فهم و نه ادراک دارند لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178 وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ تکبر بزرگی کردن و خودنمایی و از صفات خبیثه است

ص: 102

و استکبار بزرگی بخود بستن است با اینکه هیچ اسباب بزرگی در او نباشد و اخبث از کبر است و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله روایت شده فرمود:

لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر.

[سوره النحل (16): آیه 23] .... ص : 103

لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (23)

هیچ بدّی و چاره ای نیست محققا خداوند میداند آنچه را که پنهان میکنند و آنچه را که اظهار میکنند (لا جرم) گفتند بمعنی لا بد و لا محالة مثل لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ نحل آیه 64 و لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ هود آیه 24 و لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ نحل آیه 110 و لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ مؤمن آیه 43 و غیر اینها و این کلمه گفتند جمله مستقله است، لکن آنچه بنظر میرسد معنی در اینجا بمنزله تاکید است و وارد مورد قسم است که قابل تغییر نیست و بزبان ما یعنی نخورد ندارد و البته واقع و محقق است که أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ یعنی هیچ امری را نمیتوان از خداوند مخفی کرد و لو در هزار پرده باشد حتی بسا بر خود انسان هم مخفی باشد حتی بر ملائکه حفظه هم مخفی باشد ولی بر خداوند مخفی نیست، در دعاء کمیل میخوانی.

(الهی و سیدی فاسئلک بالقدرة التی قدرتها و بالقضیة التی حتمتها و حکمتها و غلبت من علیه اجریتها ان تهب لی فی هذه اللیلة و فی هذه الساعة کل جرم اجرمته و کل ذنب اذنبته و کل قبیح أسررته و کل جهل عملته کتمته او اعلنته اخفیته او اظهرته و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین وکلتهم بحفظ ما یکون منی و جعلتهم شهودا علی مع جوارحی و کنت انت الرقیب علی من ورائهم ما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته)

(ما تسرّون) که گفتند امور قلبیه است از امور اعتقادیه مثل منافقین که کفر باطنی خود را مستور و مخفی نمودند و اظهار اسلام و ایمان کردند.

ص: 103

چنانچه میفرماید: وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ توبه آیه 102 و از اخلاق رذیله که بر خلافش اظهار عدالت میکند فاسق اظهار میکند بخیل دعوی سخاوت حسود ابراز نصیحت جبان دعوی شجاعت و غیر اینها (و از وساوس شیطانی و خیالات سوء که تمام اینها مصداق ما تسرون است وَ ما یُعْلِنُونَ از اظهار کفر و شرک و عناد و فسق و فجور و سایر اعمال قبیحه و افعال سیئة که علنا مرتکب میشوند مخصوصا امروز که بسیار متجاهر بفسق شدند آن زنها که به چه وضع فجیع بیرون میایند آن ساز و آواز که در نوع مغازه ها و خانه ها مینوازند آن بیع محرمات مثل مجسمه و مسکرات و آلات قمار و تغنی و هزار دیگر و تجاهر بمعصیت عقوبتش بسا صد مرتبه از خود معصیت بزرگتر است و گناه دیگران را هم دارد از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله است فرمود:

(من سن سنّة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنّة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة).

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ محققا خداوند دوست نمیدارد کسانی را که بخود تکبر میبندند (إِنَّهُ لا یُحِبُّ) مسئله حب و بغض و عداوت و غضب و رضایت و سخط و غیض و فرح و سرور و غم و امثال اینها از حالاتیست که بر نفس حادث میشود و بعبارت دیگر حالات نفسانیه است و البته هر کدام از اینها یک آثار خارجیه دارد که در خارج ظاهر میشود در صورت و در اعضاء بدن و مستلزم یک افعالی میشود که از صاحب آن صادر میشود و اطلاق این حالات باین معانی بر ذات اقدس ربوبی محال و غلط است، بلکه موجب کفر میشود، زیرا ذات مقدسش محل حوادث نیست و تغییر در ساحت قدس او روا نیست چون صرف الوجود است.

(زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم تو چه قائم بذات

ص: 104

آنکه نمرده است نمیرد تویی آنچه تغیر نپذیرد تویی)

و وجود حضرتش روح و نفس و بدن ندارد که بگویی این حالات عارض نفس ربوبی میشود و آثارش در جسم بدنی ظاهر میشود پس اطلاق اینها بر خداوند بعنایت و مجاز است یعنی معامله میکند معامله دوست بدوست و دشمن بدشمن که عبارت از نعمت و بلا و ثواب و عقاب و اعطاء و منع و توفیق و خذلان و نحو اینها است هر کدام بمقتضای حکمت و مصلحت پس معنای لا یحب یعنی هیچگونه عنایتی و لطفی و رحمتی شامل حال طرف نمیشود (المستکبرین) گفتیم سه کلمه است قریب المعنی کبر تکبّر استکبار کبر از صفات نفسیه است که خود را بزرگ پندارد و در حدیث نبوی است

(لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر)

بلی علماء اخلاق گفتند این صفات خبیثه اگر در قلب باشد و لو بحد ملکه رسیده اگر صاحبش در مقام معالجه و ازاله آنها بر آید عقوبت ندارد و طریق معالجه اخلاق رذیله دو نحوه است معالجه علمی بر خورد بمفاسد آن و فوائد ضد آن از راه عقل و شرع کتاب و سنة و از راه و جدان و حس و معالجه علمی بترتیب آثار ضد آنها چون ملکات نفسانی بکثرت اعمال خارجی حاصل میشود، و اما تکبر اخبث از کبر است و آن اینست که آثار کبر را علمی کند که از صفات فعل است، و اما استکبار آنست که اسباب مورث کبر در او نباشد ولی بخود ببندد که اخبث از تکبر است.

(تنبیه) معالجه اخلاق رذیله منحصر باین عالم است علما و عملا و لذا پس از این عالم دیگر قابل معالجه نیست و مثل رنگ ثابت و ملکه راسخه میشود که دیگر قابل تغییر نیست.

[سوره النحل (16): آیه 24] .... ص : 105

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (24)

و زمانی که گفته شد برای آنها چه نازل فرموده پروردگار شما گفتند افسانه- های پیشینیان وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل را ذکر نفرموده و مسلما از مؤمنین نبوده چون

ص: 105

مؤمن همچه سؤالی نمیکنید و بعید نیست که سائل ضعفاء مشرکین یا کفار خارج از مکه بودند که خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله نرسیده بودند و همین اندازه شنیده بودند دعوی رسالت او را و اینکه قرآنی آورده و دعوی اینکه از جانب خدا آورده آمدند نزد مشرکین مکه و سران و بزرگان آنها و همچه سؤالی کردند (ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ) اینها نه سائل و نه مسئول عنه معتقد بانزال از پروردگار نبودند، بلکه مراد اینست که این قرآن که مدعیست که از جانب پروردگار است یا باطل و کذب است (قالوا) این مشرکین در جواب آنها (أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ) اساطیر افسانه های و قصص و حکایات که برای سرگرم کردن جوانان و بچه ها تألیف شده مثل قصه رستم و حسین کرد و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون و امثال اینها و مراد از اولین یعنی شبیه آنها است یا از آنها برداشت کرده، و حال آنکه ما در مقدمه همین تفسیر عظمت و معجزه بودن قرآن مجید را از جهات بسیار بیان کرده ایم مراجعه فرمائید از صفحه 40 تا صفحه 158.

1- از جنبه فصاحت و بلاغت.

2- از جنبه استدلالات عقلیه.

3- از جنبه تشریع احکام.

4- از جنبه تاریخ و قصص انبیاء سلف و امم ماضیه.

5- و از جنبه اخبار غیبیّه.

6- از جنبه سلامتی از تناقض.

7- از جنبه عدم ملالت از تلاوت و این گفتار مشرکین نیست مگر از روی عناد و عصبیّت و اضلال دیگران و الاحق از هر جهت بر آنها معلوم و حجت از هر جهت بر آنها تمام و از خصوصیات این قرآن اینست که معجزه باقیه است تا دامن قیامت بر تمام اهل دنیا از جن و انس و با اینکه در هر عصری دشمنان دین و قرآن چندین برابر مسلمین بودند و هستند و نتوانستند مثل این قرآن یا ده سوره مثل آن یا یک سوره مثل آن بیاورند با اینکه فریاد میزند أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ

ص: 106

فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ در سوره بنی اسرائیل و سوره هود و سوره بقره.

[سوره النحل (16): آیه 25] .... ص : 107

لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (25)

برای اینکه حمل کنند بارهای سنگین خود بالتمام روز قیامت و نیز حمل میکنند از بارهای سنگین کسانی که آنها را گمراه کردند بدون علم آگاه باشند بد است آنچه بر خود بار میکنند (لیحملوا) متعلق است بآیه قبل که در جواب سایر مشرکین گفتند (اساطیر الاولین) (اوزارهم) وزر بار سنگین است و در آیات شریفه اطلاق بر معاصی و اخلاق رذیله و عقائد فاسده میشود که عقوبت و عذاب هر یک طاقت فرسا و قدرت بر تحمل ندارد، و وزیر را وزیر گفتند برای اینست که یک قسمت مشاق مملکت که در عهده سلطان است تحمل میکند و اعانت مینماید، و او زار مشرکین بسیار است از کفر و شرک و ظلم و تعدی و اعمال سیئه و اخلاق فاسده که مورث أشد عذابها در قیامت و بلیات در دنیا میشود تمام اینها را بر خود حمل کردند که مفاد کلمه (کامله) است بنحوی که از کوچکترین آنها خلاصی و نجات ندارند (یَوْمَ الْقِیامَةِ) این جمله دلالت ندارد بر اینکه در غیر یوم القیامة عقوبت و عذابی نداشته باشند، بلکه در دنیا ببلیات مبتلا میشوند و در عالم برزخ هم معذب هستند بلی عقوبت کامل و عذاب دائم فردای قیامت است وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ البته عقوبت کسانی که اینها اضلال کردند بدون اینکه خردلی از عذاب ضالین کم شود مطابقش بر اضلال کننده هست

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة)

فی الحدیث.

(تنبیه) کسانی که غصب خلافت کردند علاوه از عقوبات خود عقوبات بنی امیه و بنی العباس و تمام اهل تسنن و تمام ظلمها که در اسلام شده و خونهایی که بناحق ریخته میشود و معاصی که از فساق و فجار سرمیزند، بلکه عقوبت کفار از یهود

ص: 107

و نصاری و غیرهم را دارند، زیرا اگر حق بذی الحق داده شده بود همان انتظاری که داریم پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه که زمین پر از عدل و داد شود ائمه اطهار انجام داده بودند (بِغَیْرِ عِلْمٍ) از روی جهالت و حماقت و عناد و عصبیت (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ) بدی این حمل اوزار واضح و روشن است.

[سوره النحل (16): آیه 26] .... ص : 108

قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (26)

و بتحقیق مکر کردند کسانی که از پیش از اینها بودند پس آمد امر الهی بناهای آنها را از این عمارات و ستونهای آنها پس سقف بناء بر سر آنها خراب شد و پائین آمد و آمد آنها را عذاب از حیثیتی که توجه نداشتند این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر کرد:

یکی اخذ بظواهر الفاظ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و موسی و غیر اینها از کفار و مشرکین امم سابقه که مکرهایی با انبیاء و مؤمنین کردند فَأَتَی اللَّهُ یعنی امر الهی و بلاهای ارضی و سمائی آمد بُنْیانَهُمْ عمارتها و بناها و قصرهای محکمی که ساخته بودند و در آنها سکونت داشتند و استراحت میکردند (مِنَ الْقَواعِدِ) قواعد پی عمارات و ریشه آنها و استوانهائیست که عمارات بر روی آنها قرار گرفته آن بلاها ریشه عمارات آنها را کند مثل آب که بر سر قوم نوح ستونها و پی های عمارات آنها را اولا خراب کرد و باد بر عاد آن قواعد را کند (فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ) طاق عمارت ریخته شد موقعی که اینها برای حفظ خود در آن عمارات رفته بودند که از بلای طوفان و باد مصون باشند (مِنْ فَوْقِهِمْ) بر سر آنها و تمام زیر آنها رفتند سپس وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ غرق شدند و از باد زیر و زبر شدند مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ مثل ثمود که بصاعقه و قوم لوط با مطار حجارة و قوم شعیب بصیحة و امثال اینها بغتة در خواب بودند یا مشغول لعب و لهو بودند، و تفسیر دوم کنایه و اشاره باشد بمفاد.

ص: 108

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.

حبله ها و تزویرهایی که نسبت بانبیاء و مؤمنین داشتند و ضرر و فسادش بخود آنها برگشت و به بلاهای ارضی و سماوی و بدست مؤمنین و ملائکه بذلت و خفت و قتل و اسیری مبتلا شدند بنحوی که تصور نمیکردند، چنانچه همین نحو با مشرکین زمان نبی شد مخصوصا در جنگ بدر تا موقع فتح مکه و پیش از ان.

[سوره النحل (16): آیه 27] .... ص : 109

ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرِینَ (27)

پس از بلاها و عقوبات دنیوی و عالم برزخ روز قیامت خداوند مفتضح و رسوا میکند علی روس الاشهاد و بآنها میفرماید: کجا هستند آنهایی که شما شریک من قرار دادید در عبادت و با انبیاء و مؤمنین دشمنی و مخالفت میکردید درباره آنها میگویند کسانی که بآنها علم داده شده بود محققا رسوایی و خفت امروز و عذاب بد بر کافرین است (ثم یوم القیمة) عطف بر آیه سابقه است برای دفع توهم که خیال نکنند که بهمین بلاهای دنیوی و هلاکت دیگر گرفتاری ندارند بدانند که عذابهای اخروی بمراتب سخت تر و شدیدتر است که یکی از آنها رسوایی روز قیامت است (یخزیهم) خداوند آنها را مفتضح و رسوا میکند چون روز قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ سوره طارق آیه 9 است باطن هر کسی ظاهر میشود کافر کفرش مشرک شرکش منافق نفاقش فاسق فسقش متکبّر کبرش و غیر اینها تمام ظاهر میشود، و همین اسباب خجلت و رسوایی و خفت و ذلت است وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ عقوبت دوم اینکه از آنها سؤال میفرماید: کجا هستند کسانی که و اصنامی که شریک من قرار داده بودید و میگفتید: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18 کجایند بیایند و شما را از این ذلت و عذاب نجات دهند الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ آن قدر سنگ آنها را بسینه میزدید و جان و مال خود را در راه آنها صرف میکردید و با اهل حق جنگ و جدال

ص: 109

و دشمنی و ظلم و اذیت میکردید.

قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ که ملائکه و انبیاء و مؤمنین هستند که معرفت بتوحید و عقائد حقه و بخصوصیات قیامت داشتند إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ محققا خفت و ذلت و رسوایی امروز (و السوء) که عذابهای سخت است مخصوص است. عَلَی الْکافِرِینَ.

[سوره النحل (16): آیه 28] .... ص : 110

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

کسانی را که ملائکه قبض روح آنها را میکنند در حالی که ظلم کردند بنفوس خود پس خود را تسلیم و منقاد کردند که ما نبودیم که مرتکب عمل زشتی باشیم بلی بودید که مرتکب میشدید محققا خداوند عالم است بآنچه بودید عمل میکردید الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ توفی بمعنی اخذ بقوت است، چنانچه در حق عیسی علیه السّلام میفرماید: إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ الایة آل عمران آیه 48.

و از همین بابست توفی دین و اغلب در آیات اطلاق بر قبض روح شده اینهم تارة نسبت بخدا داده شده اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 43 و تارة نسبت بملک الموت داده شده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11 و تارة نسبت بملائکه همین آیه شریفه و تمام درست است چون ملائکه اعوان ملک الموت هستند و تحت امر آن و ملک الموت هم تحت امر الهی است، لذا تعبیر بوکل بکم کرده و موکل خداوند است و مراد از توفی و اخذ و قبض اخذ روح انسانیست که مجرد است و قابل بقاء است و پس از قطع علاقه از این بدن عنصری تعلق میگیرد بقالب مثالی و بدن برزخی و مثل افلاطونی تا روز قیامت که تعلق بگیرد بهمین بدن عنصری و مبعوث شود و اما روح حیوانی یک بخاریست و وقتی که تمام شد

ص: 110

فانی میشود، بلکه بنا بر کم منفصل آن بآن فانی میشود و موجود میشود مثل زمان و حرکت و سیر ظالمی انفسهم خبر الذین و ظلم بغیر هم ظلم بنفس است و ظلم در دین هم ظلم بنفس است، پس شامل شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور میشود فَأَلْقَوُا السَّلَمَ القاء سلم اظهار تسلیم است که مدعی میشوند که ما تسلیم اوامر الهی بودیم و قدمی بر مخالفت بر نداشتیم ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ هیچگونه سویی از ما سر نزده و عمل زشتی نکرده ایم (بلی) کلمه بلی نفی ما قبل میکند بخلاف نعم که اثبات ما قبل میکند وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی اعراف آیه 171 أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ شعرا آیه 41 إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ بعد از علم الهی و نامه اعمال و شهادت ملائکه حفظه و جوارح و رؤیت رسول و مؤمنین جای انکار نیست.

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ توبه آیه 105.

[سوره النحل (16): آیه 29] .... ص : 111

فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (29)

پس داخل شوید درهای جهنم را همیشه در آن جهنم هستید، پس بد جای گاهیست جایگاه تکبر کنندگان فادخلوا نه اینکه باختیار بروند جهنم، بلکه باجبار آنها را داخل میکنند ابواب جهنم بنص قرآن هفت در دارد و هر دری بیک طبقه از طبقات هفتگانه جهنم است میفرماید: لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44 و معنای این جمله این نیست که از تمام درها وارد شوند، بلکه هر دسته از شما از یک در وارد میشوند بمقدار شرک و کفر و عناد و ضلالت و فسق و فجور و ظلم و نحو اینها مثلا یهود از یک در نصاری از در دیگر مشرکین از در مخصوص بخود مخالفین از در دیگر و هکذا و در طبقه هفتم مخصوص بمنافقین و ظالمین بآل رسولست.

ص: 111

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 خالدین فیها همیشه دائما معذب در دعاء کمیل میفرماید:

(و هو بلاء تطول مدّته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله)

(فلبئس) باس مقابل نعم یعنی بد است مقابل وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ در دو آیه بعد (مثوی) مثوی جایگاه است و منزل و مأوی و محل سکونت، و بالجمله جهنم زندان تاریک خدا است و همه نوع عذاب در او هست آتش، غل، سلسله، عمود، تازیانه حمیم، غسّاق، زقوم و غیر اینها الْمُتَکَبِّرِینَ از برای تکبّر مراتب زیادی است که اعلا مراتبش تکبّر در دین و بر انبیاء است که تکذیب انبیاء کنند و زیر بار دین حق نروند، مثل مشرکین و طبقات کفّار و تالی تلو آن تکبّر بر ائمه هدی کنند و خود را مقدم بر آنها دارند و دون آن تکبر بر علماء دین از آنها اعراض کنند و اخذ احکام نکنند و ترک تقلید از آنها کنند و در امور دین بآنها مراجعه نکنند و دون آن تکبّر بر صلحاء و اتقیاء و مقدسین و اهل عبادت و اطاعت کنند و دون آن تکبر بر بزرگتران کنند پدر مادر اعمام اخوال و سایر اکابر و دون آن تکبر بر مسلمین بر فقراء و ضعفاء و امثال آنها و آیه شریفه چون جمع محلی بالف و لام است شامل جمیع این مراتب میشود.

[سوره النحل (16): آیه 30] .... ص : 112

وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ (30)

و گفته شد و پرسیدند از کسانی که اهل تقوی و پرهیزکار بودند چه چیز است این قرآن که نازل فرمود پروردگار شما؟ جواب دادند و گفتند بسیار خوبست از برای کسانی که کارهای نیک بجا آورند در همین دنیا جزای خوب دارند و هر آینه خانه آخرت بهتر است و هر آینه خوبست خانه صاحبان تقوی و قیل قائل کفّار و مشرکین هستند که از روی سخریه و استهزاء سؤال کردند للذین یعنی از کسانی که اتّقوا که ایمان آورده بودند و از مخالفت خدا و رسول پرهیز داشتند

ص: 112

ما ذا اشاره بقرآن و دستورات الهی است أَنْزَلَ رَبُّکُمْ که خدای شما که قائل به توحید هستید و خدایان ما را منکرید نازل کرده قالُوا خَیْراً گفتند تمامش صحیح و درست و بجا و بموقع و خوب از راه تفضّل و رحمت و عنایت نازل فرموده لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا چه احسان بنفس باشد از ایمان و اطاعت و اعمال حسنه و صالحه و چه احسان بغیر، و بالجمله کارهای نیک از آنها صادر شده فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ ممکن است فی هذه الدنیا متعلق باشد باحسنوا یعنی کسانی که در این دنیا اعمال نیک داشتند و کلمه حسنة خبر للذین احسنوا باشد، و ممکن است متعلق بحسنة باشد یعنی کسانی که اعمال حسنه بجا آوردند در همین دنیا برای آنها حسنه است مشمول تفضلات الهی میشوند وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ امتیازات دار آخرت نسبت بدار دنیا بسیار است.

1- خلود که دیگر فناء و زوال ندارد و دار دنیا فانی و زائل میشود.

2- مقرون ببلاء و مصیبت و هموم و غموم و مرض و سقم نیست و دنیا مقرون است.

3- زحمت تحصیل ندارد نعم اخروی تمام موجود و مهیا است.

4- خالی از هر گونه نجاست و کثافت و چرکی و پلیدیست بخلاف دنیا.

5- حشر با انبیاء و ائمه و صلحاء و اتقیاء بخلاف دنیا حشر با کفّار و فسّاق و ظلمه در قرآن میفرماید:

فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً نساء آیه 71 الی غیر ذلک از لذائذ روحی و جسمی که هیچ یک قابل مقایسه با دنیا نیست وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ البته جایی را که خداوند تعبیر بنعم کند معلوم میشود که چه اندازه خوب است.

[سوره النحل (16): آیه 31] .... ص : 113

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (31)

بهشتها که در آنها اقامت میکنند داخل میشوند آن بهشتها را که جاری

ص: 113

میشود از زیر آنها نهرهایی و از برای آنها در این بهشت ها هر چه بخواهند موجود است همین نحو جزاء میدهد خداوند اهل تقوی را جنات عدن بیان جمله قبل در آیه قبل فرمود:

وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ که دار متّقین جنات عدن است عدن محل اقامت است که در آنها دائما مقیم هستند و فناء و زوال ندارند و از همین باب است معادن که محل جواهرات و فلزات است و در حدیث است

الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة

یعنی از حیث صفات و اخلاق و فهم و ادراک و زکاوت و شرافت و نحو اینها مختلف هستند، چنانچه معادن از حیث جیّد وردی مختلف هستند و یکی از اسامی جنات جنات عدن است، مثل جنة الفردوس جنة المأوی جنة الخلد و نحوها یَدْخُلُونَها بلکه متقین که بی گناه وارد محشر شوند عقبات قیامت را هم ندارند و در مواقف وقوف نمیکنند که فرمود:

ان للقیمة خمسون موقفا کل موقف مقام الف سنة.

پس از آن تلاوت فرمود:

فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4 و بدون حساب داخل بهشت میشوند تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یعنی از پای قصرها و عمارات نهرهای زیادی جاریست نهر سلسبیل کوثر انهار اربعة فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم آیه 17 لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71 کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ نه از روی استحقاق، بلکه از راه تفضّل و عنایت و وعده الهی خلف ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 7 رعد آیه 31.

لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ روم آیه 5.

ص: 114

[سوره النحل (16): آیه 32] .... ص : 115

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)

متقین کسانی هستند که موقعی که ملائکه قبض روح آنها را میکنند پاک و پاکیزه هستند و ملائکه میگویند سلام بر شما باد داخل شوید بهشت را بسبب آنچه که بودید عمل میکردید الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ صفت متقین است که در آیات قبل بیان فرموده: طیّبین پاک و پاکیزه هستند از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه با ایمان و آمرزیده از دنیا میروند و ارواح آنها در ملکوت اعلا جای میگیرند طاهر مقابل نجس است و طیب مقابل خبیث است و از برای طهارت مراتبی هست طهارت بدن و لباس و امور خارجیه از نجاسات شرعیه طهارت عمل از معاصی طهارت نفس از اخلاق رذیله طهارت روح از توجه بغیر خدا و اعلا مراتب طهارت خاص اهل البیت است إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33 که فوق مقام عصمت است و طیّب خالی بودن از خباثت و کثافت و چرکی و پلیدی است و اهل تقوی هیچگونه پلیدی ندارند حین الموت، یا اصلا مرتکب معاصی نبودند و خالی از صفات خبیثه، یا موفق بتوبه و ازاله رذایل شده، یا باعمال صالحه و بلیات نازله یا اجابت دعوات مؤمنین و بالجمله حین الموت بدون خباثت از دنیا میروند یقولون ملائکه و ظاهر این قول روز قیامت باشد بمتقین سلام علیکم که تحیّة اهل بهشت است تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ابراهیم آیه 23 و تحیّة اسلامی هم سلام است و معنای سلام و فضیلت آن و کیفیّت آن و وجوب رد آن را مفصّلا در مجلد اول این تفسیر در ذیل یُقِیمُونَ الصَّلاةَ آیه 2 بقره متعرض شده ایم مراجعه کنید ادْخُلُوا الْجَنَّةَ ظاهرا بمناسبت این جمله سلام روز قیامت است نه حین الموت بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ جزای ایمان و عبادات و تقوی شما است.

ص: 115

[سوره النحل (16): آیه 33] .... ص : 116

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)

آیا این کفّار و مشرکین انتظار دارند مگر اینکه ملائکه عذاب بر آنها نازل شود؟

یا امر الهی بهلاکت آنها صادر شود همین نحو بود فعل کسانی که از پیش از اینها بودند، خداوند بآنها ظلم نفرمود و لکن خود آنها بخود ظلم میکردندلْ یَنْظُرُونَ

این کفّار و مشرکین هر چه بآنها حجّت تمام شود و دلیل و برهان بر آنها بیان شود و اقامه معجزه بر آنها شود دست از شرک و تکذیب رسول اکرم و اعمال سیئه خود بر نمیدارند.

َّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ

مگر اینکه ملائکه عذاب بر آنها نازل شوند چنانچه بر قوم لوط نازل شدندوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ

چنانچه امر شد بآب که قوم نوح و فرعونیان را هلاک کند و بباد که عاد را از بین برد یا بزمین که آنها را خسف کند مثل قوم لوط، یا صاعقه و صیحه که ثمود و قوم شعیب را تلف کند بنا بر این مشرکین و کفّار هم متوجّه شوند از کجا ایمن از این بلاها هستند مگر عمل سابقین که باین بلاها گرفتار شدند غیر از اعمال این کفار و مشرکین بودذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

.از شرک بخدا و تکذیب انبیاء و طغیان در معاصی که اینها هم مرتکب هستند مثل آنها ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ

ظلم از قبایح عقلیه است تمام ادیان عالم حتی طبیعی حکم بقبح آن میکنند و محال است فعل قبیح از خداوند صادر شود که معنای عدل است و از اصول مذهب است فقط اشاعره که منکر حسن و قبح عقلی هستند منکر عدل هستند.

لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

در حدیث است که سه قسم ظلم است یک ظلم که لا یغفره اللَّه و هو الشرک إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 13 دو

ص: 116

ظلمی است که یغفره اللَّه ان تاب و آن ظلم بنفس است سه ظلم لا یدعه اللَّه ظلم بعباد.

[سوره النحل (16): آیه 34] .... ص : 117

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34)

پس اصابه کرد بآن کفّار و مشرکین امم سابقه گناهان و سیئات آنچه عمل میکردند و احاطه کرد بانها بواسطه آنچه که بودند بان استهزاء میکردند فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا هر عمل خیر و شرّی علاوه بر مثوبات و عقوبات اخروی یک آثار دنیوی هم دارد ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و باصطلاح اعمال سیئه دودش در چشم صاحبش میرود و پا پیچ خودش میشود این کفّار و مشرکین مشاهده کنند اقوام سابقه را که شرک و تکذیب انبیاء چه نتائج وخیمه داشته و بترسند از اینکه باینها هم متوجّه شود و اصابه کند وَ حاقَ بِهِمْ و فرو گرفت بآنها آثار وخیمه ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ که انبیاء و کتب نازله و احکام الهیه و اهل ایمان را مورد استهزاء خود قرار دادند و بچه بلاها مبتلا شدند وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41.

(تنبیه) ما نباید چندان گله از کفّار و مشرکین داشته باشیم جایی که رجال و نساء خودمان امروزه چه اندازه بی حیایی و بی عصمتی و بی عفّتی و طغیان و سرکشی و اشاعه فحشاء در میانه ما رواج پیدا کرده و امراض و بلیات و گرفتاریها در مقابلش بما متوجه شده و روز بروز بدتر میشوند تا بکجا برسد و چه بشود.

[سوره النحل (16): آیه 35] .... ص : 117

وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (35)

و گفتند کسانی که مشرک شدند اگر خدا اراده کرده بود ما عبادت نمیکردیم غیر او را نه ما نه پدران ما و حرام نمیکردیم از غیر او از چیزی همین نحو کردند کسانی که از پیش از آنها بودند پس آیا بر رسولان غیر از ابلاغ آشکار تکلیف

ص: 117

دیگریست، عقیده مشرکین این بود که عبادت اصنام و اوثان بر حسب دستور و امر الهی بوده، چنانچه در جای دیگر میفرماید: از قول آنها وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 28 و نیز میفرماید: وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18 و الحاصل اینکه مشرکین بتهای خود را از مقربان درگاه خداوند میدانند و بامر الهی عبادت آنها را میکنند و این عقیده از پدران خود یدا بید و جیلا بعد جیل اتخاذ کردند، چنانچه دارد ابتداء رواج شرک شیطان آمد و بآنها گفت این انبیاء شما که از دار دنیا رفتند مقرب درگاه الهی بودند، چنانچه ملائکه هم مقرّب هستند و مجسمه هایی بصورت انبیاء و ملائکه درست کردند و بآنها سجده کردند عبادت آنها را میکردند و این دستگاه روز بروز رواج و زیادتی پیدا کرد، لذا در اینجا میفرماید: وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا مشرکین زمان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر خدا امر نکرده بود بعبادت این اصنام و نهی فرموده بود و نمیخواست ما عبادت آنها بکنیم ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ ما عبادت نمیکردیم غیر او را اینکه عبادت میکنیم خواسته الهی و بامر او است نَحْنُ وَ لا آباؤُنا نه ما عبادت آنها را میکردیم و نه پدران ما تمام بامر او و خواست او است و همچنین حیواناتی که ما حرام یا حلال میدانیم که میفرماید: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ مائده آیه 102 و در بسیاری از آیات سوره انعام اشاره دارد مثل جمله وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها و مثل وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ آیه 140 الی 145 شرحش گذشت وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ تمام بدستور و امر او است ذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

از همین نوع افتراءات فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ فقط حجة باید تمام شود و راه عذر باید بسته شود بابلاغ آشکارا لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44.

ص: 118

[سوره النحل (16): آیه 36] .... ص : 119

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (36)

و هر آینه بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.

و هر آینه بتحقیق ما مبعوث کردیم در هر طایفه و امّتی پیغمبرانی را که عبادت کنید خداوند را و دوری کنید عبادت طاغوت و باطل را وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا انبیاء الهی بسیار بودند و مقتضای بعضی اخبار صد و بیست و چهار هزار و صاحبان شریعت فقط شش نفر آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و اولو العزم که ناسخ شریعت سابقه باشد پنج نفر نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و اله که میفرماید: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ احقاف آیه 34 و بسیاری از انبیاء مأمور بدعوت نبودند و بسیاری از انبیاء مامور بدعوت شدند بر طبق شریعت زمان خود و هر کدام بیک شهری یا مملکتی یا قصبه ای یا طائفه و یا قومی مبعوث شدند، و شریعت اسلام چون خاتم شرایع بود و تا قیامت باقیست و اوصیاء پیغمبر اسلام باید تا قیامت باشند و دوازده بیش نیستند، لذا دوازدهمی در پس پرده غیبت مصون و محفوظ شد خداوند بجای آن رسولان علمایی مقرّر فرمود که هر کدام در شهری و مملکتی و طایفه و قبیله و قصبه دعوت میفرمایند بر طبق دستوری که دارند، و لذا از پیغمبر اکرم است فرمود:

علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل

و بالجملة حجّة باید تمام شود و اولین دعوت رسل دعوت بتوحید بوده أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ توحید عبادتی که مستلزم توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و نظری است و پس از آن نهی از عبادت و اطاعت و متابعت طاغوت وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ هر باطلی طاغوت است لذا اطلاق بر شیطان و دعوت کنندگان بباطل و رؤساء کفر و ضلالت میشود.

فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ پس در هر امتی بعض از آنها که در طرف اقلیت بودند کسانی بودند که قابل هدایت بودند و هدایت فرمود آنها را خداوند و بعضی از آنها ثابت و محقق شد بر آنها ضلالت و گمراهی خداوند اسباب هدایت را تکوینا و تشریعا بر تمام

ص: 119

افراد فراهم فرموده و قوه و اختیار هم بآنها عنایت کرده، لکن موانع قبول در افراد بسیار است شیطان نفس امّاره هوای نفس قساوت قلب عناد عصبیّت حسد کبر نخوت و سایر صفات خبیثه و حبّ دنیا حبّ مال حبّ ریاست و غیر اینها کسانی که این موانع در آنها نباشد توفیق الهی شامل حال آنها میشود و مشمول فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ میشوند و کسانی که این موانع کلّا یا بعضا در آنها باشند مورد وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ هستند، و چون این موانع در افراد بسیار هست، لذا اهل ضلالت بمراتب اکثر از اهل هدایت هستند.

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ پس سیر کنید و گردشی نمائید در اطراف زمین، پس نظر کنید ببینید چگونه بوده عاقبت کسانی که تکذیب انبیاء میکردند بچه بلاها هلاک شدند فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ ممکن است مراد سیر تاریخیست که رجوع کنید بتاریخ احوال انبیاء سلف و امم سابقه قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و قوم موسی فرعونیان بلکه اصحاب فیل که بسیار نزدیک بآنها بودند، و ممکن است سیر در مساکن و شهرستان های آنها باشد که بکلّی خراب و ویران شده (فَانْظُرُوا) بنظر فکری و درک قلبی و چشم باطنی یا بنظر عینی بمراکز آنها کیف کان چگونه بوده است عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ قوم نوح بغرق هلاک شدند عاد بباد ثمود به رجفه قوم لوط بخسف و امطار حجارة قوم شعیب بصیحه و صاعقه فرعونیان بغرق و سایر بلیّات.

[سوره النحل (16): آیه 37] .... ص : 120

إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (37)

اگر ای رسول اکرم هر چه شما تحریص و جدیت و اصرار کنی بر هدایت آنها، پس محققا خداوند هدایت نمیکند کسانی که در ضلالت و گمراهی فرو رفته اند و نیست از برای آنها احدی که آنها را یاری کند و از ضلالت بیرون آورد و از

ص: 120

عذاب الهی نجات دهد، مکرّر گفته ایم افاضه فیض از طرف فیّاض علی الاطلاق تام تمام است فقط قابلیت محل شرط است، چه در دنیا و چه در آخرت اما در آخرت ایمان است که غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست قابلیت دخول بهشت ندارد و لو فرض کنی که مقصر نباشد، مثل اطفال کفار و مجانین و قاصرین که استحقاق عذاب هم ندارند، و امّا در دنیای صفای قلب است که خالی از قساوت و عناد و عصبیت و کبر و حسد و غیر اینها از اموری که مانع از قابلیّت هدایت است باشند، لذا میفرماید: إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ حریص کسی را گویند بر امری اصرار داشته باشد اصرار بلیغی مثل کسانی که حریص بر مال دنیوی باشند و حضرت رسالت اصرار بلیغی بر هدایت قوم داشت بمواعظ و نصایح و اقامه معجزات و تبشیر بنعم و فیوضات اخروی و تخویف و انذار از عقوبات الهی میفرماید: نظر به اینکه اینها از قابلیت هدایت افتاده اند این اصرار فائده ندارد فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ خداوند دست عنایت و لطف و توفیق را از سر آنها برداشته چون خود را در ضلالت و گمراهی انداخته و از قابلیت انداخته اند وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ و چیزی که آنها را نصرت کند و از بلیّات دنیوی و عقوبات اخروی نجات دهد از برای آنها نیست مثل بتهای آنها و بزرگان آنها که متابعت آنها را میکردند یا شیاطین که آنها را وسوسه میکردند یا مال و جاه آنها.

[سوره النحل (16): آیه 38] .... ص : 121

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (38)

و قسم خوردند این کفّار و مشرکین با جدّ و جهد و اصرار در قسمتهای خود که خدا مبعوث نمیکند کسانی را که بمیرند بلی البته مبعوث میفرماید وعده ایست که خداوند بحق وعده داده قابل تخلف نیست و ثابت و محقق است و لکن اکثر افراد ناس نمیدانند و معتقد نیستند وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ یکی از معاصی بسیار بزرگ یمین غموس است قسم دروغ بخصوص قسم باللّه و تاللّه و و اللّه که سه صیغه قسم است که در باب ترافع بر منکر

ص: 121

متوجّه میشود که فرمود:

البیّنة علی المدعی و الیمین علی من انکر

و اصل قسم برای تاکید و اثبات مطلب است، چنانچه در قرآن مجید قسمهای زیادی یاد فرموده برای تأکید در اثبات آنچه بیان فرموده با اینکه فرمایشات الهی احتمال خلاف در آنها کفر است و العیاذ باللّه نسبت دروغ بخدا دادن است وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 89 و 121 و این کفار برای انکار بعث قسم یاد کردند آنهم جَهْدَ أَیْمانِهِمْ جهد مبالغه در اثبات دعویست، و لذا مجتهد کسی را گویند که استفراغ وسع کند در أخذ احکام از مدارک معتبره که ادله اربعه باشد کتاب سنة اجماع و عقل و اینها مبالغه میکردند در قسم بر انکار معاد لذا در جواب آنها و ردّ مقاله آنها میفرماید: (بلی) البته و صد البته مبعوث میشوید تخلف پذیر نیست و قابل بدا و تغییر نیست، زیرا وعده الهی تخلف ندارد وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا خلف وعدهم قبیح است از خداوند صادر شود، بلکه ادله عقلیه و نقلیه بر اثبات معاد فوق حد احصی است اگر معاد نباشد بعث رسل و انزال کتب و جعل احکام تمام لغو میشود بلکه با عدل الهی نمیسازد، زیرا فرق بین ظالم و مظلوم و مطیع و عاصی و عادل و فاسق و صالح و طالح و مؤمن و کافر و حق و باطل و صدق و کذب و هکذا گذارده نمیشود وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ با اینکه تمام ملیین عالم معتقد بمعاد هستند لکن اکثریت با کسانیست که زیر بار هیچ دینی نیستند حتی بسا منکر وجود حق میشوند دهری طبیعی لا مذهب.

[سوره النحل (16): آیه 39] .... ص : 122

لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ (39)

تا اینکه واضح فرماید و مبیّن کند برای آنها آنچه را اختلاف میکردند در او و تا اینکه بدانند کسانی که کافر شدند محققا آنها بودند دروغ گویان (لیبین) ظاهرا لام لیبیّن متعلق است بجمله (بَلی وَعْداً عَلَیْهِ) بیان علت بعث است که خداوند آنها را مبعوث میفرماید:

تا اینکه بیان فرماید و ظاهر کند (لهم) بر این کفّار (الذی) آنچه یَخْتَلِفُونَ

ص: 122

فِیهِ

در باب توحید و شرک و تصدیق و تکذیب انبیاء و تحلیل و تحریم اشیاء و کیفیت عبادات و معاملات و حدود و دیات و سایر احکام و انکار بعث و غیر اینها و حمل معجزات بر سحر و نسبت ساحر و مجنون بانبیاء دادن فردای قیامت بر آنها مکشوف میشود حق و باطل و بعضی گفتند لام لیبیّن متعلق است بجمله وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا در چند آیه قبل که علّت بعث رسل باشد که انبیاء را فرستادیم تا اینکه بیان کنند و واضح کنند بر کفار و مشرکین آنچه را که در او اختلاف میکردند از امور مذکوره در همین دنیا لکن این معنی بنظر بعید میآید و خلاف ظاهر آیه شریفه است.

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا عطف است به لیبیّن بهر دو معنی اما بمعنی اول فردای قیامت بمشاهده مثوبات مؤمنین و عقوبات کفار و مشاهده بهشت و جهنم بر آنها معلوم میشود که أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ آنچه میگفتند دروغ بوده و نیز خلاف حق بوده و آنچه انبیاء فرموده حق و صدق و مطابق واقع بوده.

(تنبیه) در موضوع صدق و کذب دو معنی گفتند یکی مطابق واقع و مخالف واقع که مشهور گفتند دیگر مطابق با عقیده قلبی و مخالف آن و در قرآن مجید در هر دو معنی استعمال شده در مثل مقام بمعنی اول است که دروغ آنها بر خود آنها مکشوف میشود و در مورد منافقین که باطنا عقیده ندارند و لکن اظهار عقیده میکنند، چنانچه در سوره منافقین.

قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ و در باب صوم هم بمعنی دوم است

[سوره النحل (16): آیه 40] .... ص : 123

إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)

اینست و جز این نیست گفتار ما از هر چیزی زمانی که اراده کردیم که آن شی ء وجود پیدا کند اینکه می گوییم بآن شی ء که بود شو پس بود میشود (توضیح کلام) اینکه افعال اختیاریه عباد پس از آنکه تمام اسباب و وسائل آن مهیا باشد و موانع مفقود باشد احتیاج به مقدماتی دارد.

ص: 123

1- تصور آن که خطور در قلب می کند و در عالم خیال مصور می شود یا بالهام ملک یا بوسوسه شیطان.

2- تصدیق بفائده و نتیجه آن.

3- عزم بر صدور آن.

4- جزم بر آن.

5- حرکت عضلات و اما افعال الهی هیچ کدام از این مقدمات را لازم ندارد نه تصور نه تصدیق نه جزم نه حرکت عضلات بلکه دو چیز لازم دارد، یکی علم بصلاح که ازلی است و عین ذات است که تعبیر باراده میکنیم و از صفات ذاتیه میشماریم چنانچه حکماء گفتند و علم بصلاح غیر از علم بمصالح است که تعبیر بحکمت میکنیم پس هر فعلی که دارای مصلحت باشد میداند که موقع ایجادش صلاح هست، دوم نفس ایجاد که تعبیر بمشیت می کنیم و باصطلاح حکماء بوجود منبسط تعبیر می کنند و می گویند تمام اشیاء بایجاد موجود می شود که فعل بمعنی اسم مصدریست و نفس ایجاد بنفسه موجود می شود و ایجاد دیگری نمی خواهد زیرا تسلسل لازم می آید و در خبر هم داریم که فرمود:

خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها.

و لکن باید آن شی ء قابلیت وجود داشته باشد اگر محال ذاتی باشد مثل اجتماع نقیضین و ضدین یا قبیح عقلی باشد یا دارای مفسده باشد یا لغو باشد محال است از خداوند صادر شود که معنی عدل است و این نه از باب نقص در قدرت باشد فاعلیت فاعل تام تمام است نقص در قابلیت قابل است لذا می فرماید: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ تعبیر به قول از باب ضیق عبارتست و الا احتیاج به قول هم ندارد إِذا أَرَدْناهُ کان ایجاده صلاحا در علم الهی أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ که عبارت از ایجاد بمعنی مصدریست فیکون موجود می شود که فعل بمعنی اسم مصدریست یعنی بایجاد حق موجود می شود.

ص: 124

[سوره النحل (16): آیه 41] .... ص : 125

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41)

و کسانی که هجرت کردند از مکّه به مدینه برای تشرف خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه بعد از اینکه بآنها از طرف کفار و مشرکین ظلم وارد شده بود و بسیار ظلم کشیده بودند جا میدهیم آنها را در جایگاه بسیار نیک در دنیا و هر آینه اجر آخرت بسیار بزرگتر است اگر بودند میدانستند.

(توضیحا) مسلمین مکه پس از هجرت حضرت رسالت بمدینه بیشتر گرفتار ظلم مشرکین شدند، بعلاوه دست آنها از دامن حضرت رسالت کوتاه شد و دست رسی باحکام دین و وظائف شرعیه خود نداشتند کسانی که متمکن از هجرت بودند از منازل و اموال و بستگان خود چشم پوشیدند و هجرت کردند بمدینه و این بر آنها واجب بود و آنها را مهاجرین گفتند و در فقه هم متعرض هستند کسانی که در محلی باشند که دست رس باحکام دین نباشند واجب است مسافرت کنند بمحلی که دست رس آنها باشد اخذ احکام، مثل کسانی که امروز در بلاد کفر یا بعض بلاد که عالم ندارند حرام است توقف آنها و واجبست با فرض تمکن مسافرت بمحلی که دست رس آنها باشد اخذ احکام و تکالیف لازمه و آیات و اخبار در وجوب آن بسیار داریم مثل قوله تعالی:

الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها الی آخر الآیات نساء آیه 99 شرحش گذشت لذا میفرماید:

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا از مراکز خود بسوی مدینه فی اللَّه جهت اطاعت امر الهی و اخذ احکام دین مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا از اذیتها و تعدیات مشرکین بر آنها لَنُبَوِّئَنَّهُمْ.

در مدینه بهترین مکانها فی الدنیا در همین دار دنیا حسنة جایگاه بسیار خوب و لاجر الاخرة بهشت و حور و قصور و سایر نعم الهی و مثوبات (اکبر)

ص: 125

بلکه قابل مقایسه نیست با دنیا و جمیع ما فیها چون زائل و دائر وفا نیست هیچ ثباتی و بقایی از برای او نیست و آخرت دار باقی است ابد الآباد لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لکن نوع بشر آخرت را نسیه میدانند و دنیا را نقد مثل عمر سعد.

[سوره النحل (16): آیه 42] .... ص : 126

الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (42)

این مهاجرین کسانی هستند که بر اذیتهای مشرکین صبر کردند و بر خدای خود توکل میکنند دو صفت بزرگ که از آثار ایمانست در این مهاجرین که هجرت آنها برای خدا بوده بیان میفرماید.

اما صبر در قرآن مجید میفرماید: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 و در حدیث است

الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فمن لا صبر له لا ایمان له

و از برای صبر سه درجه بیان کردند (1) صبر بر بلیات و مصائب 300 درجه (2) صبر بر عبادت و اطاعت 600 درجه (3) صبر بر ترک معاصی و مخالفت هوای نفس 900 درجه و اما توکل در قرآن مجید است.

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3 و از لوازم توحید افعالیست و از برای توحید افعالی چهار مرتبه گفتند (1) بزبان اقرار می کند که تمام امور تحت مشیت الهیست و لکن قلبا مستند باسباب و وسائط میداند و این توحید منافقین است.

(2) قلبا هم معتقد است لکن رسوخ در قلب نکرده و متوجه باسباب است و این توحید عوام است.

(3) رسوخ در قلب کرده و اسباب را بمنزله آلات میداند و توکل در این مرتبه پیدا می شود و این توحید خواص است.

(4) بکلی نظر باسباب ندارد نمیخواهد جز خدا نمی بیند جز خدا و میگوید لا مؤثر فی الوجود الا اللَّه و این توحید انبیاء و اولیاء است که تعبیر خاص الخاص می کنند.

ص: 126

(تنبیه) تمام مهاجرین این نحو نبودند میان آنها منافقین و ضعفاء ایمان بسیار بودند مشایخ ثلاثه و بنی امیه و اتباع آنها هم جزو مهاجرین بودند الَّذِینَ صَبَرُوا آن مهاجرین که مورد آیه قبل بودند که میفرماید هجرت آنها للَّه بوده و مشمول لنبوئنهم فی الدنیا حسنة و از برای آنها در آخرت اجر اکبر هست کسانی هستند که دارای مقام صبر هستند وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

[سوره النحل (16): آیه 43] .... ص : 127

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43)

و ما نفرستادیم از قبل ارسال تو مگر رجالی که بآنها وحی می نمودیم پس سؤال کنید از کسانی که متذکر هستند و میدانند اگر شما نمیدانید، در باب نبوت عامه در مجلد اول کلم الطیب هشت امر متعرض شده ایم معنای نبوت و رسالت و اولی الامر و لزوم ارسال بر خداوند و اینکه حسن ذاتی دارد و شدة احتیاج بشر بانبیاء و اینکه ترکش بر خلاف عدل است و مورث لغویت خلقت بشر بلکه خلقت عالم میشود و دستگاه قیامت بهشت و جهنم و سایر خصوصیات آن تمام لغو و بر خلاف عدل است و بیان شرایط نبوت از رجولیت و عصمت و اکملیت از تمام امت در جمیع صفات حمیده و ملکات پسندیده و اعمال صالحه و کمالات نفسانیه و بیان موانع نبوت و لزوم اقامه برهان و دلیل قطعی بر رسالت باتیان بمعجزه یا اخبار نبی ثابت النبوة یا معصوم ثابت العصمة و غیر آنها مستدعی است مراجعه فرمائید، و ما در این آیه، فقط بتفسیر آیه شریفه قناعت می کنیم وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ ما نافیه و خطاب بحضرت رسالت است که ما نفرستادیم پیش از تو رسولی الا رجالا مثل آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایر مرسلین را نُوحِی إِلَیْهِمْ و طریق وحی را در قرآن مجید معین فرموده:

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوری آیه 50.

ص: 127

نظر به اینکه کفار و مشرکین انکار میکردند رسالت حضرت را به اینکه تو هم یک بشری مثل ما هستی خدا اگر پیغمبر میفرستاد چرا از ملائکه نفرستاده و غافل از اینکه تماس ملک با بشر ممکن نیست مگر به لباس بشریت در آید که میفرماید:

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 و علی الفرض اگر بصورت بشر بیاید همین اشکال را می کنند که انت بشر مثلنا بلکه شدیدتر چون حسب و نسب او را نمیدانند و اگر بصورت دیگری در آید از کجا ملک باشد شاید شیطان باشد و اگر بگویند سابقه نداشته فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ سؤال کنید کسانی را که خبر بدهند شما را از انبیاء سلف و در مراد از اهل ذکر بعضی گفتند علماء یهود بعضی گفتند علماء تاریخ در اخبار شیعه تفسیر بائمه شده، مکرر گفته ایم که این اخبار بیان مصداق اتم می کند منافات با عموم آیه ندارد و مراد اهل اطلاع است هر که باشد إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ حکم عقلیست و ارشاد بحکم عقل است که رجوع جاهل به عالم باشد.

(اشکال) این مشرکین نه پیغمبر را قبول دارند نه ائمه را و نه ارباب تاریخ را نه یهود و نه نصاری را (جواب) تمام ملیین عالم و ارباب مذاهب معتقد ببعض انبیاء سابق بودند و اخبار آنها فوق حد تواتر است و مورث قطع میشود به اینکه نبی از رجال انسی بوده.

[سوره النحل (16): آیه 44] .... ص : 128

بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (44)

با معجزات و کتابها و نازل کردیم بسوی تو ذکر را که قرآن مجید باشد برای اینکه بیان فرمایی برای جمیع افراد بشر آنچه از تکالیف برای آنها نازل شده و باشد که آنها فکر کنند و غرض الهی را دست آورند و بفهمند بِالْبَیِّناتِ

ص: 128

وَ الزُّبُرِ

متعلق است بما ارسلنا در آیه قبل که ارسال رسل بمجرد دعوی رسالت نبوده، بلکه با ادله محکمه و معجزات فرستادیم که قاطع عذر و اتمام حجت باشد که: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44 و تعبیر بزبر برای اینست که شامل صحف و کتب شود مثل صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و کتب آسمانی توریة و زبور و انجیل.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ مراد از ذکر قرآن است که یکی از اسامی قرآن ذکر است چون بنده را از غفلت و جهالت بیرون میاورد و بشاه راه هدایت سوق میدهد لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ سرّ نزول قرآن بینا کردن مکلّفین است و آشکار کردن آنچه دستور دارند و موظف هستند ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ از عقائد و اخلاق و واجبات و محرمات و سایر اموری که در امر دین بآن احتیاج دارند لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ البته قرآن بر این امور نازل شده لکن تاثیرش در قلوب موقوف بر فکر و تدبّر و تأمّل است، چنانچه میفرماید:

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

آفتاب عالم تاب است لکن بر شخص کور تأثیر ندارد ما اکثر العبر و اقل الاعتبار البته باید فکر کرد و غرض الهی را از ارسال رسل و انزال کتب، بلکه خلقت انسان را بدست آورد وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 53.

و عبادت موقوف بر ارسال رسل و انزال کتب و ارائه طریق است.

[سوره النحل (16): آیه 45] .... ص : 129

أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (45)

آیا پس از این بیانات باز ایمن هستند کسانی که مکر و حیله بازی می کنند در اعمال سیئه این که خداوند خسف کند آنها را در زمین یا بیاید آنها را عذاب از حیثیتی که ابدا متوجه نباشند (أ فأمن) آیا پس از آنکه بآنها خبر رسید و فهم و درک کردند که امم سابقه بواسطه تکذیب انبیاء سلف و ترک ایمان و بقاء بر شرک و ارتکاب

ص: 129

اعمال سیئه و مکر با انبیاء و مؤمنین بچه عذابهایی هلاک شدند قوم نوح عاد ثمود قوم لوط فرعونیان قوم شعیب بغرق صاعقه صیحه خسف امطار حجارة مع ذلک ایمن هستند الَّذِینَ مَکَرُوا کسانی که مکر می کنند با وجود مقدس حضرت رسالت و با مؤمنین (السیئات) از شرک و کفر و ظلم و اذیت و فسق و فجور و کبر و نخوت و عناد و عصبیّت که کلمه السیئات جمع محلی بالف و لام شامل همه اینها میشود و غافل از مکر الهی هستند که میفرماید:

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47 اینکه بغتة أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ یک مرتبه زلزله شود و زمین شکاف بردارد و تمام آنها فرو روند در زمین و هلاک شوند أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ صیحه آسمانی صاعقه ریح عقیم و غیر اینها از بلاهای مهلکه مثل وباء و طاعون و امراض غیر قابل علاج مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ یا در خواب باشند در شب، یا مشغول کار باشند در روز بدون توجه و التفات، چنانچه بر امم سابقه هم همین نحو بود.

(تنبیه) باید امروز هم که فسق و فجور و اعمال سیئه در میان ابناء نوع رواج پیدا کرده بی دینی ترک صلوة و صوم و سایر واجبات شرب مسکرات اشتغال بملاهی ساز آواز قمار رقص بی حجابی بی عفتی بی حیایی ظلم و اذیت و کسب حرام و سایر معاصی ایمن نباشند که باین نوع بلاها هلاک شوند چنانچه آثارش هم ظاهر شده تسلّط ظالم امراض غیر قابل علاج ذهاب بسیاری از نعم الهی و و و چون سنّة الهی تغییر پذیر نیست.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42.

[سوره النحل (16): آیه 46] .... ص : 130

أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (46)

یا اینکه خداوند بگیرد آنها را در قلب و انقلابات آنها پس نیستند آنها بتوانند از خود دفع کنند (أَوْ یَأْخُذَهُمْ) عطف بان یخسف اللَّه است.

یعنی آیا ایمن هستند از اینکه خداوند بگیرد آنها را به اینکه قبض روح

ص: 130

آنها را بکند بغتة بموت فجئة بدون مقدمات مرگ بناگاه (فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ) یعنی جلوگیری کنند از مرگ مثل کسانی که امروز خود را بیمه می کنند که نمیرند و حال آنکه قرآن می فرماید:

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ انعام آیه 32.

بلکه بنا بر حرکت جوهریّه انسان آن بآن میمیرد و زنده می شود هر نفسی افاضه جدید است و چون متصل بیک دیگر است یک حیات بنظر میاید، مثل حرکت دوری که تشکیل یک دائره میدهد در بادی نظر و حال آنکه هر آنی در یک نقطه است و باصطلاح خلع و لبس است، بلکه ممکن همین نحوی که در حدوث محتاج بمحدث است در بقاء هم محتاج بمبقیست و معنی معجز سلب قدرت است از طرف و لذا معجزات انبیاء را معجزه گفتند سلب قدرت می کند از بشر، بلکه جن و انس که نتوانند مثل او بیاورند و این کفّار و مشرکین نمیتوانند سلب قدرت کنند از خداوند که نتواند اخذ آنها کند و مراد از تقلّب اشتغال بامور است سفرا حضرا تجارة کسبا در حال اکل و شرب و لبس و سایر اشتغالات.

[سوره النحل (16): آیه 47] .... ص : 131

أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (47)

یا بگیرد آنها را بالقاء خوف در قلوب آنها و تعجیل در اهلاک آنها نکند، بلکه متنبّه شوند و ایمان آورند یا دست از اذیت و ظلم بمؤمنین بردارند پس محققا پروردگار شما هر آینه رءوف و مهربان است، یکی از نصرتهای الهی القاء رعب است در قلوب کفار و مشرکین و معاندین چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده مثل قوله تعالی:

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ آل عمران آیه 14.

سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12.

ص: 131

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26.

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ حشر آیه 2.

و از پیغمبر اکرم است فرمود

(نصرت بالرّعب)

(أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ) اخذ بر تخوّف تارة به اینکه در جنگهای سابق مغلوب می شدند با جنگ مسلمین یا یک دسته آنها موجب خوف بقیّه می شد یا نزول بلا بر بعضی باعث خوف دیگران می شد یا بذهاب مال یا جان سبب خوف می شد یا انحاء دیگر و حکمت اینکه بسا سبب شود ایمان آورند یا دست از ظلم بردارند یا در حرب مغلوب شوند و فرار کنند و نصرت و فیروزی نصیب مسلمین شود یا حکم دیگری و ممکن است امهال اینها و عدم تعجیل در افناء آنها برای این باشد که در نسل اینها افرادی بوجود آیند که اهل ایمان شوند، چنانچه حضرت نوح علیه السّلام موقعی که نفرین کرد در حق قوم عرض کرد.

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 28.

و حضرت امیر بمالک اشتر اگر در هفتاد پشت او یک مؤمن بوجود آید من از قتل او صرف نظر میکنم، و همچنین ابی عبد اللَّه علیه السّلام در یوم عاشوراء فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ این امهال و عدم تعجیل در اهلاک از باب رأفت و مهربانی حق است.

[سوره النحل (16): آیه 48] .... ص : 132

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلی ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ (48)

آیا نمی بینند این کفار و مشرکین بچیزهایی که خداوند خلق فرموده از هر- چیزی که سایه بر او بر میگردد بطرف راست و چپ در حالی که سجده میکنند در پیشگاه الهی و آنها خوار و خفیف و ذلیل هستند، مفسّرین تفسیر کرده اند باشیاء که دارای جسم باشند، مثل انسان و حیوان و اشجار و جبال و عمارات و نحو اینها که ذی ظل هستند که در موقع طلوع شمس سایه آنها بطرف مغرب بسیار طولانیست و هر چه

ص: 132

شمس ارتفاع پیدا کند سایه کوتاه میشود بطرف شمال حرکت میکند تا زوال که منتهای نقصان پیدا میکند یا معدوم میشود و چون شمس بطرف مغرب میرود سایه بطرف مشرق سیر میکند و تزائد پیدا میکند تا نزدیک غروب بطرف یمین سایه بسیار طولانی میشود، و این نقصان و تزائد اظهار مقهوریت تحت اراده حق است و این معنی سجده است و اینها ذلیل و ضعیف هستند و تحت قدرة او هستند و آیه کنایه از دو امر است (یکی) آنکه این مخلوقات از نباتات و حیوانات و انسان و غیر اینها هر کدام یک آثاری دارند که در ابتدای امر بسیار ضعیف هستند یک نطفه یا یک حبّه یا یک هسته بیش نیستند و خداوند آنها را تربیت میکند و رشد پیدا میکنند و آثار خود را ظاهر میکنند سپس رو بضعف میروند تا فانی و زائل شوند و در تمام این حالات تحت اراده و مشیت خداوند خود هستند و مقهور قدرت او و این دلیل بر وحدانیت حضرت ربوبیست استدلال فرموده خصوصا و عموما.

(امر دوّم) اینکه در بسیاری از آیات و اخبار صریحا دلالت دارد که تمام این موجودات حتی جمادات شعور و ادراکات دارند و تسبیح و تمجید و تحمید حق میکنند.

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسری آیه 46 و سجده پروردگار میکنند و معرفت بخدا و رسول و امام دارند و دارای ولایت هستند پس بناء علی هذا شروع کنیم بتفسیر آیه شریفه أَ وَ لَمْ یَرَوْا آیا این کفّار و مشرکین نظر نمیکنند بالحسّ و العیان إِلی ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ شامل جمیع اشیاء امکانیه میشود که مخلوق الهی هستند و موجود بایجاد او یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ بر میگردد آثار آنها و تشبیه بظلّ برای اینست که ظلّ اثر ذی ظل است پس از آنکه بحد کمال رسید تنزّل میکند عن الیمین بطرف رشد سیر میکند و الشمائل بطرف ضعف برمیگردد تا اینجا قسمت اوّل را بیان فرموده که تحت قدرت و مشیّت او و مقهور اراده تکوینیه او هستند که و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد سُجَّداً لِلَّهِ راجع بقسمت دوّم که در جمیع این احوال و طواری عبادت خالق خود میکنند و تسبیح و تمجید میکنند و معرفت و شعور و ادراک دارند و در پیشگاه الهی سجده

ص: 133

میکنند وَ هُمْ داخِرُونَ خاضع و خاشع و ذلیل در پیشگاه او هستند هذا ما عندنا و اللَّه العالم بحقائق الامور.

[سوره النحل (16): آیه 49] .... ص : 134

وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (49)

و از برای خدا سجده میکنند آنچه در آسمانها و در زمین از جنبندگان و جمیع ملائکه و اینها استکبار نمیکنند وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ لام اختصاص است یعنی سجده آنها اختصاص دارد بخدا برای غیر خدا سجده نمیکنند، چنانچه مشرکین برای اصنام خود سجده میکنند ما فِی السَّماواتِ شامل شمس و قمر و سایر کواکب میشود بدلیل قوله تعالی: وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ الرحمن آیه 5 و قوله تعالی:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 16.

(اشکال) بسیاری از حکماء و مفسّرین نظر به اینکه غیر از جنّ و انس و ملک را ذی شعور نمیدانند این نمره آیات را حمل میکنند بر سجده تکوینی یعنی تمام تحت قدرت الهی و مقهور مشیّت او هستند جواب این حمل با اینکه خلاف ظاهر لفظ است خلاف صریح آیه مذکوره است که میفرماید:

وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ.

زیرا مقهوریت و تحت قدرت نسبت بکفّار و مشرکین هم هست اختصاص ببعض دون بعض ندارد و آیه صریح است آن سجده که مشرکین امتناع میکنند این مذکورات حتی جمادات دارند که سجده تشریعی باشد، و همین دلیل است بر اینکه تمام شعور و ادراک و تکلیف دارند و آیات در این باب بسیار داریم مثل آیه شریفه تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ بنی إسرائیل آیه 44 و آیات دیگر.

(اشکال) اگر سجده اختصاص بخدا دارد که لام اختصاص در للَّه دلالت داشت پس سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسران بیوسف چه معنی دارد؟ (جواب) سجده

ص: 134

أیکه اختصاص بخدا دارد سجده عبودیت و پرستش و امّا سجده خضوع و خشوع و تعظیم دائر مدار امر الهیست و ترخیص او است وَ ما فِی الْأَرْضِ شامل جمیع جمادات و نباتات و حیوانات میشود مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ من تبعیضیه است بیان بعض مصادیق است منافی با عموم آیه نیست وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ گذشت معنای کبر و تکبّر و استکبار در چند آیه قبل.

[سوره النحل (16): آیه 50] .... ص : 135

یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (50)

می ترسند پروردگار خود را از بالای سر خود و عمل میکند آنچه را که مأمور شده اند یَخافُونَ رَبَّهُمْ دو قسم خوف داریم ممدوح و مذموم و خوف ممدوح سه قسم است، خوف از معاصی که مرتکب شده که آیا آمرزیده میشود یا معذّب، و خوف از خطر خاتمه، و خوف عن اللَّه، و دو قسم اوّل در حق ملائکه و معصومین غلط است بواسطه مقام عصمت که نه معصیتی از آنها صادر شده و نه خطر خاتمه دارند، فقط قسم سیّم است یعنی از خدا میترسند نزدیک معصیت نمیروند و کوتاهی در تکلیف نمیکنند که معنی عصمت است و محال است صدور معصیت از آنها بواسطه این خوف مِنْ فَوْقِهِمْ نه معنی این باشد که خدا بر عرش قرار گرفته بالای سر تمام مخلوقات، چنانچه مجسمه گفتند، بلکه مراد احاطه قیومیت و قاهریّت بر تمام ممکنات ارضی و سماوی دارد وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ خردلی کوتاهی در اوامر او ندارند و خوف مذموم خوف از غیر خدا و از نرسیدن روزی و ادبار دنیا و امثال اینها است.

[سوره النحل (16): آیه 51] .... ص : 135

وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (51)

و فرمود خداوند نگیرید دو اله خدا و غیر خدا منحصرا او خدای یکتای بی- همتا است پس از من بترسید، این آیه شریفه ممکن است اشاره بمذهب قائلین بیزدان و اهرمن که شیطانست که مذهب مجوس است باشد، و یزدان را خالق خیرات

ص: 135

میدانند، و اهرمن را خالق شرور و هر چه موافق طبع است خیرات میدانند و هر چه بر خلاف طبع است شرور می پندارند، مثلا حیوانات نافعه و حیوانات موذیه گیاههای نافعه و مضره اشجار مثمره و اشجار ممرضه اراضی مستعدّه و غیر قابله معادن مطلوبه و وهمیه نساء وجیه و قبیحه رجال طیّبه و خبیثه و هکذا و غافل از این هستند که شرّی در خلقت نیست تمام موافق حکمت و مصلحت است با حسن صرف که مصلحتش غالب بر مفسده است الشّر اعدام فکم قد ضل من یقول بالیزدان ثم الاهرمن.

(اشکال) مجوس آتش پرستند و آتشکده های آنها هنوز آثارش باقیست (جواب) پرستش آتش آنها از این باب است که میگویند: خدا دیده نمیشود و پرستش باید نسبت بشی ء مرئی باشد و در اجسام مرئیه آتش اشرف از خاک و آب و هوا است و- بیشتر است و یکی از کفریات آنها اینست که میگویند: یزدان غضب کرد و عرق بدن او چکید و اهرمن شد.

و ممکن است مراد از اثنین خدا و غیر خدا باشد تا شامل جمیع مشرکین شود.

زیرا اصنام و گاو و گوساله و شمس و کواکب و ملک و عیسی و هر چه میپرستند مصداق غیر خدا است. و ممکن است اشاره باشد بمذهب ابن کمونه که شرک ذاتی قائل شد.

هویتان بتمام الذات قد خالفتا بابن الکمونة استند.

و غافل از اینکه دوئیت مستلزم ما به الاشتراک و ما به الامتیاز میشود و ترکیب لازم میاید و لازمه ترکیب احتیاج بمرکّب و احتیاج هر جزئی بجزء دیگر و احتیاج کل باجزاء است وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ الوهیت راجع بپرستش است که مفاد کلمه طیّبه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ است توحید عبادتی إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ و این جمله سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضائی.

امّا المطابقی توحید عبادتیست غیر از او را نپرستند.

و اما التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالیست زیرا اگر دو خدا باشد یا صفات زائد بر ذات باشد یا خالق رازق غیر او هم باشد استحقاق پرستش دارند.

ص: 136

و اما الاقتضایی توحید نظریست که باید توجه و توکل و امیدواری و خوف از مخالفت فقط باو باشد و بس، لذا میفرماید: فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ از مخالفت او بپرهیزید و بترسید و نظر بغیر او نداشته باشید.

[سوره النحل (16): آیه 52] .... ص : 137

وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52)

و از برای او است و اختصاص باو دارد آنچه در آسمانها و زمین و مختص باو است دین با دوام ثابت پس آیا غیر خدا را پرهیز میکنید وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خالق و موجد و محدث و مبقی و رازق و حافظ همه آنها او است و بس اختصاص باو دارد قادر و محیط بر همه آنها او است غیر او هیچگونه قدرتی ندارند إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حجر آیه 72 وَ لَهُ الدِّینُ دین اختصاص باو دارد کسی دینی نمیتواند اختراع کند ادیان باطله و مذاهب مختلفه که از روی هواهای نفسانیه اختراع شده که بعض ارباب ضلال جعل کردند و دیگران متابعت کردند و استدلال کردند که إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21 و 22 (واصبا) ثابت و باقی و دائم است إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ آل عمران آیه 79.

و تحقیق کلام اینکه از زمان آدم تا قیام قیامت یک دین بوده دین اسلام و مسئله نسخ شرائع در پاره ای از خصوصیات فروع بوده أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ غیر خدا از سایر آلهه مشرکین که قدرت بر دفع ضرری یا جلب نفعی ندارند وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً فرقان آیه 3 و 4 پس باید فقط از مخالفت خدا پرهیز نمود و متقی شد.

ص: 137

[سوره النحل (16): آیه 53] .... ص : 138

وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53)

و آنچه بشما نعمت واصل میشود و دارا میشوید، پس بدانید که از طرف خداوند است پس از آن هم اگر ضرر با شما تماس پیدا کرد بسوی او تضرّع و انابه و استغاثه کنید وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ نعم الهی بسیار است وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 نعم ظاهریه و باطنیه داخلیه و خارجیه دنیویه و اخرویه حتی نعمت ایمان و توفیق و هدایت فمن اللَّه مثل قارون نباشید.

قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78 و مثل کسانی که یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17.

ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ چه ضرر جانی مالی عرضی آسمانی زمینی بشری حیوانی و امثال اینها فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ جرء بمعنی ارتفاع صوت است اشاره بتضرّع و استغاثه و انابه و دعاء درب خانه خدا او است کاشف الضرّ و دافع النقم و رافع الهموم و الغموم و کاشف الکروب أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ نمل آیه 63.

[سوره النحل (16): آیه 54] .... ص : 138

ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)

پس از آنکه خداوند بر طرف فرمود از شما ضرری که بشما متوجه شده بود ناگاه یک دسته از شما بپروردگار خودشان شریک میاورند ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ پس از اینکه گرفتار ضرّ شدید و رفتید درب خانه و تضرّع و الحاح و استغاثه کردید و خداوند بلطف و کرمش آن گرفتاری را بر طرف فرمود و رفع آن مضرّت را از شما کرد إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ جماعتی از شما این رفع ضرّ و کشف کرب را مستند بخدا نمیدانند یا مستند نیروی خود یا باسباب ظاهریه یا بخت و اتفاق میدانند.

ص: 138

بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ و این شرک بسیار مذموم و قبیح است مثلا کسی در دریا غرق شده باشد یا در میان آتش بسوزد و فریاد زند و استغاثه کند که یکی مرا نجات دهد شما بروید او را نجات دهید و از آب و آتش بیرون آورید پس از نجات و خلاصی بگوید شما کاری نکردید من خودم خارج شدم و یا آب مرا بیرون انداخت یا باد مرا از آتش خارج کرد چه اندازه بشما بر میخورد و مخصوصا امروز نوع افراد نعمی که بآنها داده شده یا بلاهایی که از آنها دفع شده مستند باسباب ظاهریه میدانند و ابدا قدردانی و شکر گذاری از خدا نمیکنند حتی اشخاصی که بزبان اظهار میکنند الهی شکر ولی قلب آنها متوجه باسباب است بلکه بعضی مقدسین استدلال هم میکنند به اینکه

ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها

و غافل از این هستند که اسباب مقهور اراده حق هستند و تأثیر هم بدست او است و این عین شرک است.

[سوره النحل (16): آیه 55] .... ص : 139

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)

چون مستند بغیر میدانند و مشرک میشوند اثر آن کافر شدن بآنچه ما بآنها داده ایم پس این چهار روز دنیا بهره برداری کنید پس زود باشد که بدانید که عاقبت این کفر و شرک چیست و بچه عذابی گرفتار خواهید شد لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ کفر اقسامی دارد کفر انکاری انکار وجود حق کند مثل طبیعی و دهری و لا مذهب یا انکار نبوت یا ضروریات دین کفر جحودی که یقین قلبی دارد ولی تصدیق و اقرار نمیکند وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14.

کفر شاکی که شک و تردید در یکی از عقائد حقه داشته باشد حتی ظن بآن کافی نیست و کفر نعمت که نعم الهی را استناد بغیر خدا دهد که در آیه شریفه لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

و این جمله این نحو کفر را دلالت دارد فَتَمَتَّعُوا تمتع بهره برداری و التذاذ از امور موافق با طبع است فقط این چهار روزه دنیا از خورد و مسکن و لبس و ریاست ثروت

ص: 139

و تناکح و لذّة نظر و سمع و روح و امثال اینها لکن عواقب وخیمه آنها را نمیدانید پس از مردن فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.

[سوره النحل (16): آیه 56] .... ص : 140

وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56)

و قرار میدهند از برای بتهای خود نصیبی و سهمی از آنچه که بودند افتراء میزدند و دروغ می بستند این آیه شریفه یک کفر دیگری از مشرکین و عمل آنها را بیان میفرماید که در سوره انعام میفرماید: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ شرحش در مجلد خامس گذشت.

وَ یَجْعَلُونَ مشرکین که اینهم یکی از اقسام شرک و کفر آنها است لِما لا یَعْلَمُونَ بتها و آلهه آنها که مدرکی ندارند و از روی جهالت و حماقت برای آنها سهم قرار میدهند نصیبا که یک نوع عبادت آنها است چنانچه صرف مال در راه خدا عبادت او است که صرف فی سبیل اللَّه است و در باب زکاة گفته ایم که مصارفی که مرضی الهیست مثل بناء مسجد و مدارس و پل و صرف اعلاء کلمه اسلام و ترویج دین بداعی قربت فی سبیل اللَّه است و اینها بداعی تقرب باصنام خود یک قسمت از اموال خود را بمصارف بت کده ها و بت تراشها و خدّام بتکده و چراغ و فرش بتکده و بت پرستان رسانیدند مِمَّا رَزَقْناهُمْ که خداوند بآنها عنایت فرموده و روزی آنها قرار داده و آنها صرف بتها میکنند تاللّه خداوند بذات مقدس خود قسم یاد فرموده چنانچه در بسیاری از احادیث قدسیه و در بسیاری از آیات شریفه برای تاکید در امر قسم بذات مقدسش یاد فرموده مثل فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ حجر آیه 92 و مثل حدیث

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

و بسیار موارد دیگر عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ افترا دروغ بستن بغیر است باصنام و نحوه.

ص: 140

[سوره النحل (16): آیه 57] .... ص : 141

وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (57)

و قرار میدهند از برای خداوند دخترانی خداوند منزه و مبری است از اتخاذ بنات و از برای خود قرار میدهند آنکه دوست میدارند و میخواهند که بنین باشند پسران این آیه شریفه هم یکی از کفریات مشرکین را بیان میفرماید که ملائکه را دختران خدا میدانند که در آیات بسیار باین مطلب اشاره دارد مثل أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً بنی اسرائیل آیه 49.

و قوله تعالی فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ صافات آیه 49 الی 153.

و قول تعالی أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ زخرف آیه 16 وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ مستلزم اینست که العیاذ باللّه خدا را جسم بدانند و اولاد داشته باشد آنهم دختر آنهم چند ملیون بعدد ملائکه و نمیدانم اینها میگویند خدا زائید پس خدا هم زن است و مادر ملائکه یا مرد پدر ملائکه مثل نصاری که میگویند پدر عیسی و یهود که پدر عزیر مینامند و در توریة رائج پدر آدم و تمام اولاد آدم پسران خدا هستند چنانچه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18 اگر پدر باشد مادر ملائکه کیست که زوج خدا باشد (سبحانه) خداوند منزه و مبری است از جمیع عوارض امکانی و از جمیع نواقص و عیوب و در ساحت قدسش احتیاج نیست مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3.

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ توحید آیه 4 وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ نظر به اینکه مشرکین پسر را بسیار دوست میداشتند و لو از زنا بوجود آمده باشد چنانچه زیاد از کثرت زنا دادن مادرش سمیّه معلوم نشد پدرش کیست که گفتند

ص: 141

زیاد ابن ابیه موقعی که عمرو بن عاص شهادت داد که ابو سفیان با سمیّه زنا کرده معاویه گفت زیاد برادر من است و بدخترانش گفت زیاد عموی شما است و همچنین ابن مرجانه که چهل نفر مدعی شدند که پسر من است چون با مرجانه زنا کرده بودند بالاخره اشخاص قیافه شناسان را آوردند آنها گفتند چون شصت پای او شبیه بزیاد است شد ابن زیاد و امّا از دختر بسیار بد میداشتند لذا میفرماید:

[سوره النحل (16): آیات 58 تا 59] .... ص : 142

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (58) یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (59)

و زمانی که بشارت داده شد احدی از این مشرکین را بزن یعنی دختر پیدا کرده ای تاریک میشود صورت او بطرف سیاهی و او در شدت غیظ و غضب میشود و از قوم خود پنهان میشود بواسطه این بشارت سویی که باو داده شد خود را از آنها مخفی میکند یا آن را نگاه میدارد بخفت و خواری یا زیر خاک میکند او را بواسطه این بشارت بدی که باو داده شده آگاه باشند بسیار بد است آنچه اینها حکم میکنند (اشکال) انثی مؤنث است و تمام ضمائر در به و یمسکه و یدسه مذکر (جواب) مرجع ضمائر ما است در ما بشر و او مذکر است و لو مقصود از ما انثی است (تنبیه) سرّ اینکه مشرکین از دختر بسیار مشمئز میشدند چند چیز است.

1- آنکه باید متکفّل روزی آنها باشند و این بسیار برای آنها مشکل بود لذا در قرآن میفرماید:

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ انعام آیه 151.

2- عصبیّت و کبر و نخوت زیر بار این نمیرفتند کسی دختر آنها بگیرد و با او جماع کند یا خواهر آنها و این نخوت هنوز در عرب باقیست.

3- اینکه چون در جاهلیت دائما بین قبائل عرب جنگ و خونریزی بود اولاد ذکور میخواستند شجاع و دلیر باشد و این از عهده نساء خارج بود.

ص: 142

4- اینکه زنها در تحت فشار مردان بودند و آنها بر زنها کمال سلطنت و قهرمانی داشتند و زیر بار نمیرفتند کسی بر دختر آنها یا خواهر آنها این نحو سلطنت داشته باشد.

5- اگر کسی دختر آنها را میگرفت توقعات زیادی داشت و منّتهای زیادی بر سر آنها میگذاشت و این بر آنها ناگوار بود و تمام این موهومات را دین اسلام برداشت حتی اینها ارث برای دختر قائل نبودند از این جهت میفرماید:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا صورت آنها سیاه میشود از شدت خجلت و غیظ و غضب وَ هُوَ کَظِیمٌ خود را میخورد و تاب تحمل نداشت یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مخفی میشد از قوم که او را توبیخ و سرزنش میکردند که دختر پیدا کرده مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ و این بشارت بسیار در نظر آنها بد بود أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ یا اینکه آنها را نگاه میداشتند با کمال بی میلی و بی رغبتی و خفت و ذلت و سستی أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ زنده زیر خاک میکردند قساوت قلب آنها چنان بود که ابدا متأثر نمیشدند هر چه آن دختر گریه و ناله و التماس کند آیا ظلمی بالاتر از این است که شخص با اولاد خود چنین کند أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ.

[سوره النحل (16): آیه 60] .... ص : 143

لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (60)

از برای کسانی که ایمان بآخرت ندارند از کفار و مشرکین مثلهای بدیست و صفات خبیثه و اعمال سیئه و از برای خداوند مثلها و صفات کمال و جمال و جلال است و او عزیز و حکیم است تمام کارهای او از روی حکمت است لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ کفّار دو دسته هستند یک دسته کسانی که بکلی منکر معاد هستند که گفتند إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ مؤمنون آیه 37.

ص: 143

وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 24.

و دسته دیگر بکلی منکر نیستند و خود را اهل نجات می پندارند ولی نحوی که انبیاء خبر دادند منکرند اینها هم صدق میکند که ایمان بآخرت ندارند مثل السوء یعنی دارای صفات خبیثه و افعال قبیحه و عقائد فاسده از شرک و کفر و نسبت بخدا که اولاد دارد و نسبت بملائکه که انثی هستند و قتل بنات و غیر اینها از اخلاق عقائد افعال وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی ذاتا وجود غیر متناهی عدّة و مدّة و شدّة متصف بجمیع صفات کمال علم قدرت حیات کبریایی عظمت علو ابدی ازلی سرمدی و غیر اینها و منزه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاج سبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح و تمام افعالش حسن و بجا و بموقع است وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ریزه کار عالم بجمیع حکم و مصالح رءوف عطوف رحیم غفور.

[سوره النحل (16): آیه 61] .... ص : 144

وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (61)

و اگر مؤاخذه فرماید خداوند افراد انسان را بسبب ظلم آنها نمیماند بر روی زمین جنبنده و لکن خداوند تأخیر انداخته اجل آنها را تا وقت معینی پس زمانی که اجل آنها رسید نمیتوانند تأخیر بیندازند ساعتی و نمیتوانند جلو بیندازند وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ لو امتناعیه است البتّه خداوند مؤاخذه نمیکند و سرّ عدم مؤاخذه ممکن است برای این باشد بلکه متنبّه شوند و توبه کنند و دست از ظلم بردارند و هدایت شوند و ممکن است برای این باشد که در نسل آنها بنده گان صالح بوجود آیند و ممکن است برای این باشد که هر قدر بتوانند ظلم کنند و عذاب خود را زیاد کنند و بر طبق تمام اینها آیات و اخبار بسیاری داریم.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

ص: 144

و غیر این از آیات و اخبار و مکرّرا تذکر داده ایم و کلمه الناس بعمومه شامل جمیع افراد میشود بظلمهم چه ظلم بنفس بفسق و فجور و ترک واجبات و اتیان بمحرمات یا ظلم بغیر یا ظلم در دین از شرک و کفر و ضلالت (اشکال) کسانی که ظلم نکردند و صالح بودند چه تقصیری داشتند که بفرماید ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ (جواب) اولا میفرماید: در قرآن.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً انفال آیه 25.

و ممکن است عدم نزول بلاء از جهت بودن صلحاء در میانه آنها باشد چنانچه در حدیث است

لو لا شیوخ رکع و اطفال رضع و بهائم رتع لصب علیکم العذاب صبّا

و گذشت در موضع نزول ملائکه بر حضرت ابراهیم برای بشارت باسحق و اهلاک قوم لوط از آنها پرسید حتی اگر یک مؤمن میانه آنها باشد؟ گفتند عذاب نازل نمیکنیم فرمود لوط میانه آنها است گفتند او و اهل او را نجات میدهیم غیر از زن او را.

و ثانیا ابتلاء مؤمن ببلّیات از راه تعذیب نیست بلکه ارتفاع درجه است و حکم دیگر

البلاء موکّل بالانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل

وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی هر کسی مدتی در جمیع مراحل دارد که من جمله بقاء در دنیا است وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ اعراف آیه 32.

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ.

تعبیر بساعة مراد قطعه از زمان است بلکه آنی مهلت نیست از معصوم پرسیدند بعض اموات چشم آنها باز است و بعضی بسته سرّ او چیست فرمود در موقع رسیدن اجل چشمش اگر باز بود مهلت نداشت که بر هم گذارد و اگر بر هم بود مهلت نداشت باز کند لکن این اجل حتمیست.

و أمّا غیر حتمی بدعاء و توسّل و عبادت و اخلاق قابل تأخیر و تقدیم است.

[سوره النحل (16): آیه 62] .... ص : 145

وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)

ص: 145

و قرار میدهند از برای خداوند چیزی را که خود آنها بد میدانند و کراهت طبع دارند که بنات باشند و زبانهای آنها متّصف بدروغ میشود که میگویند که اختصاص دارد بما خوبیها چنین نیست محقّقا از برای آنها است آتش و محقّقا آنها پیش فرستادگان هستند برای آتش یعنی قبل از بقیه اهل جهنم اینها داخل جهنم میشوند وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ که گفتند ملائکه دختران خدا هستند و مراد از کراهت چیزیست که خلاف میل نفس و خلاف طبع و هواهای نفسانی باشد و آن دختر داشتن است در نظر آنها ولی مکروه در باب فقه فعلیست مذموم لکن منع از ترک نشده و ترخیص در فعل شده استحقاق عقوبت ندارد لکن مسلّما انحطاط درجه دارد بخلاف حرام که منع از فعل شده که استحقاق عقوبت دارد وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ یعنی زبانهای آنها دارای صفت دروغ میشود چون معاصی زبان بسیار است کذب غیبت فحش سبّ سعایت نمّامی افتراء تفتین دو بهم زنی کلمات کفر آمیز و غیر اینها که گفتند بیست پنج معصیت زبان است و اینها از صفات لسانست أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی بعض مفسّرین گفتند مراد از حسنی بنین که اولاد ذکور هستند بقرینه جمله قبل که وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ باشد بعضی گفتند مراد مثوبات اخرویست بقرینه جمله بعد لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ لکن تفسیر اول ظاهر آیه است که حسنی در نظر آنها همان اولاد ذکور است و توصیف لسان آنها بکذب برای اینست که خداوند اولاد ندارد نه ذکور و نه اناث و ملائکه هم اناث و ذکور نیستند چون ذکور و اناث در انسان و حیوانات برای تولید و تناسل است و ملائکه تولید و تناسل ندارند بلکه عورت دبر و قبل ندارند زیرا آن دو برای دفع اخبثین است و آنها مدفوعات ندارند چون اکل و شرب ندارند و نیز دعوی اینکه ذکور حسنی هستند و اناث مکروه و قبیح اینهم کذب است زیرا ملاک حسن و قبح در آخرت ایمان و کفر است و در دنیا وجاهت و زشتی است چنانچه در قرآن میفرماید:

لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ احزاب آیه 52.

ص: 146

بلکه اولاد ذکور و اناث اگر باعث سعادت انسان در دنیا و آخرت باشند بسیار خوبست و اگر موجب شقاوت باشند بسیار بد هستند و اولاد و اموال امتحان بزرگیست وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28.

لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ هیچ حسنی برای کفار و مشرکین نیست نه در دنیا و نه در آخرت بلکه برای آنها آتش مهیّا شده که خود آنها برای خود اسباب آتش را فراهم میکنند بلکه الان در آتش هستند و میسوزند منتهی الامر خواب غفلت آنها را گرفته نمیفهمند موقعی که اجل میرسد و بیدار میشوند می بینند در چه آتشی بوده و میسوختند

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

لیلة المعراج از پیغمبر است که بالای جهنم صدای عظیمی از قعر جهنم بلند شد از جبرئیل پرسیدم گفت سنگی از لب جهنم رها شد هفتاد سال قبل الآن رسید بته جهنم و اشاره بیک یهودی بود که هفتاد سال در کفر سیر داشته و الآن مرد وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ این پیش فرستاده اند آتش را برای خود.

[سوره النحل (16): آیه 63] .... ص : 147

تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (63)

قسم بخدا هر آینه بتحقیق ارسال فرمودیم بسوی امتهای پیش از پیغمبر پس زینت داد از برای آنها شیطان اعمال آنها را پس او است ولی آنها امروز و از برای آنها عذاب دردناک است تاللّه خداوند قسم یاد میفرماید برای تاکید که مشرکین باور کنند لَقَدْ أَرْسَلْنا رسولانی فرستادیم مثل نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی و غیر اینها إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ بسوی امتهای از قبل از امت تو امت هر یک از این رسولان فَزَیَّنَ لَهُمُ پس زینت داد از برای آنها الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ.

از تکذیب انبیاء و شرک بخدا و بقاء بر کفر و حمل معجزات آنها را بر سحر و ظلم و اذیت بآنها و ارتکاب معاصی و طغیان و سرکشی و کبر و عجب و عناد و عصبیت

ص: 147

و تقلید آباء و غیر آنها از قبائح فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ یعنی شیطان را صاحب اختیار خود قرار دادند و اختیار خود را بدست او دادند و اطاعت او را کردند و مراد از (الیوم) اگر یوم القیامة باشد معنی این میشود که خدا وامیگذارد آنها را بشیطان چنانچه در جواب شیطان که گفت فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.

فرمود قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 85 وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.

[سوره النحل (16): آیه 64] .... ص : 148

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (64)

و نازل نکردیم از برای تو این کتاب را مگر برای این کفار و مشرکین بیان فرمایی آن کسی که اختلاف میکردند در مورد آن و هدایت و رحمت باشد برای قومی که ایمان میاورند وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ماء نافیه و کتاب قرآن مجید و بیان سر نزول قرآن را میفرماید: که ما نازل نکردیم مگر برای دو امر الا اثبات در نفی است لِتُبَیِّنَ لَهُمُ مرجع ضمیر تمام کفار از طبیعی و مشرک و یهود و نصاری و مجوس و غیر اینها الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ از وجود حق و توحید بجمیع اقسامه و عدل بجمیع معانیه و نبوت جمیع انبیاء از آدم تا خاتم و بیان حلال و حرام و سایر احکام و اثبات معاد و سایر امور دینیه اعتقادیه اخلاقیه تکالیفیه فروعیه که در هر یک آنها هر طایفه از این کفار انکار کرده و با طوائف دیگر اختلاف داشته این قرآن بیان حق را میکند و اثبات میفرماید و باطل را رد میکند و ابطال مینماید و دیگر از سر نزول قرآن مجید هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ اختصاص بمؤمنین برای اینست که بهره برداری از این کتاب فقط مؤمنین هستند و از برای آنها دو بهره است یکی در دنیا هدایت شدند ببرکة قرآن بدین حق علما و عملا باطنا و ظاهرا قلبا و لسانا و دیگر بهره آنها شمول رحمت الهی است در قیامت از سعادت رستگاری و فیوضات الهی و نجات از مهالک و سر اینکه اختصاص داد باهل ایمان برای اینکه سایر طبقات حتی طبقات

ص: 148

مسلمین سوای مؤمنین معتقدین بجمیع عقائد حقه از این دو بهره محرومند نه هدایت شدند و نه مشمول رحمة.

[سوره النحل (16): آیه 65] .... ص : 149

وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (65)

و خداوند نازل فرمود از آسمان آب را پس زنده فرمود باین آب زمین را بعد از مردن زمین محققا در این هر آینه آیة و دلیل است برای قومی که گوش قلب آنها باز است و میشنوند وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً خداوند در مقام بیان ادله توحید است که یکی از ادله انزال آب است از عالم بالا بقدرة کامله خود که آب را از دریا بتوسط بخارات و اشراق شمس میگیرد و در جوّ هوا که برده است منجمد میکند و تشکیل ابر میدهد و بتوسط باد ابرها را بجمیع نقاط زمین حرکت میدهد و مواد مائیّه آن بطرف زمین میبارد و مواد هوائیّه بطرف بالا میرود و مراد از سماء عالم بالا است فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ زمین که در فصل زمستان خزان میشود و بتوسط باران در اعماق زمین فرو میرود و گیاه و حبوب و اشجار روئیده میشود که حیات زمین است بعد موتها که خزان میشود گیاهها خشک میشود گلها از بین میرود برگها ریزش میکند و در بسیاری از آیات بعث و حیات در آخرت را و موت در دنیا را بهمین مثال تنظیر فرمود ولی آن قدر چشم قلب را کور کرده و گوش قلب را کر که نمی بیند و نه میشنود و نه درک میکند لذا میفرماید إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ بگوش قلب و اما آنهایی که گوش قلب کر شده این قضایا را حمل بر طبیعت میکنند و مکرر گفته ایم کسانی که کفر و شرک و عناد و فسق و فجور آنها بحدی رسید که روح عقلانی آنها مرد در حق آنها صادق است لا یعقلون لا یبصرون لا یسمعون لا یعلمون و کسانی که بنور ایمان و اخلاق فاضله و اعمال حسنه روح انسانی خود را تکمیل کردند در حق آنها صادق است یعقلون و یسمعون و یبصرون و یعلمون دسته اول را میفرماید أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178 و دسته دوم را میفرماید

ص: 149

إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ رعد آیه 19.

[سوره النحل (16): آیه 66] .... ص : 150

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (66)

و بدرستی که از برای شما در انعام شتر گاو و گوسفند و بز هر آینه باعث عبرت است سقایت میکنیم ما شما را از آنچه در بطون هر یک از آنها است بشیر خالص گوارا از برای آنهایی که میل مینمایند که شیر از میان فرث که معده باشد محل ریختن و جدا کردن است و خون که در کبد است شیر خالص گوارا از برای کسانی که میآشامند اینهم یکی از دلائل بزرگ بر توحید حضرت حق و قدرت و علم و حکمت او که میفرماید وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ انعام چهارپایان هستند و آنچه معمول است گاو و شتر و گوسفند و بز است و الا حیوانات حلال گوشت مثل آهو حمار مادیان و غیر اینها بسا از شیر آنها بهره برداری میشود بخصوص در موقع معالجه (لعبرة) باید عبرت بگیرند از قدرت نمایی خداوند (نسقیکم) سقایت آشامیدن است غیر از لحوم آنها که مأکولات شما است مشروب هم دارند که شیر آنها باشد (مما فی بطونه) تعبیر بضمیر مفرد یعنی کل واحد من الانعام که این مشروب شما (مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ) که در طرف پائین است و قسمت کننده است بلحم و سایر اعضاء بدن و دفع فضولات (دم) که در کبد خون را بتمام اعضاء و جوارح میرساند که جگرها دم دارد بین این دو (لَبَناً خالِصاً) شیر خالص که هیچ گونه داخلی ندارد که گفتند همان زیادتی خون است تبدیل بشیر میشود و از غرائب قدرت تا حمل پیدا نکند و وضع حملش نشود همان بحالت خون است پس از وضع تبدیل بشیر میشود (سائغا) گوارا و خوش طعم با تأثیرات کامله (للشاربین) برای کسانی که میل مینمایند و استفاده میکنند.

[سوره النحل (16): آیه 67] .... ص : 150

وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (67)

ص: 150

و از میوه های درخت خرما و درخت انگور میگیرند از آن شیرینیها و روزیهای نیک محققا در این هر آینه آیتیست برای قومی که صاحبان عقل هستند (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ) از زمانی که شکوفه دهد و بسر دهد و رطب شود و تمر حتی هسته خرما (و الاعناب) از زمان غوره و عنب و زبیب (تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً) شیره خرما و شیره انگور (وَ رِزْقاً حَسَناً) از عنب و زبیب و بالجمله اقسام مأکولات و مشروبات از این دو قسم شجره بدست میاید و این هم یکی از آیات بزرگ خداوند است لکن (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) کسانی که دارای عقل هستند و اهل فکر و تدبر و تأمل باشند و آثار قدرت الهی را در آنها مشاهده کنند و اما کسانی که تمام اینها را مستند بطبیعت میدانند کانه عقل ندارند.

[سوره النحل (16): آیات 68 تا 69] .... ص : 151

وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (68) ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (69)

و وحی فرمود پروردگار تو بسوی زنبور عسل اینکه برای خود منازل و خانه هایی اتخاذ کن از کوه ها و از درختها و از آنچه بنا میکنند از جدار و سقف ها پس از آن بخور از جمیع میوه ها پس سلوک کن راههای پروردگار خود را از روی اطاعت و تسلیم خارج میشود از شکم زنبور عسل شراب یعنی مشروبی که رنگهای مختلف دارد و در آن مشروب که عسل باشد شفاء است از برای ناس محققا در این قدرت نمایی هر آینه آیة و دلیل بر وجود خداوند است لکن برای قومی که فکر و تأمل داشته باشند وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ مکرر در آیات شریفه قرآن تصریحاتی دارد که جمیع موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات در حد خود شعور و ادراک و فهم و معرفت بالوهیت حق و رسالت رسول و ولایة ائمه اطهار دارند مثل تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسری آیه 44 و مثل یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10 و مثل أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ

ص: 151

یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ

حج آیه 18 و غیر اینها از آیات و در اخبار بسیاری داریم که عرض ولایت ائمه بر جبال و میاه و اشجار و حیوانات شده و اخباری که بسیاری از حیوانات خدمت اینها عرض حاجت میکردند و غیر اینها پس مانعی ندارد که نحل مورد وحی الهی شود و مکلف بتکلیف باشد أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً از عجائب قدرت اینکه خانه های زنبور مسدس است بدون آنکه زاویه پیدا کند که مهندسین را حیران کرده آنهم در امکنه مرتفعه مثل کوه ها و من الشجر در اشجار طوال وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ امکنه مرتفعه در دیوارها و سقفها وا عجب از این دستور ثانوی برای نحل آمد ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ از ریاحین معطره و فواکه حلوه وا عجب از این اینکه امیر آنها در درب کند و با دو نیش طویل ایستاده اگر یکی از آنها روی نجاست یا شی ء کثیفی نشسته نمیگذارد وارد کند و شود و او را دو نیم میکند فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ خطاب سیم که طریق مشی و سلوک آنها را هم معین فرموده و امر فرمود یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها از طرف دهان شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ چه بسیار مشاهده شد که عسل ها الوان مختلفه دارند و شاید منشأ آن اختلاف ریاحین و فواکه باشد که تغذی کردند چنانچه در مومها هم اختلاف لونی هست (فیه) در آن عسل شِفاءٌ لِلنَّاسِ علاوه بر اینکه شفاء بسیاری از امراض است چه طعم شیرینی دارد بخصوص اگر با مسکه تناول کنید چه اندازه لذت دارد و بس است در شرافت عسل که خداوند یکی از چهار نهر بهشت را عسل قرار داده إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ یکی از عبادات بزرگ تفکر در صنایع الهی و اسرار خلقت و غرض الهی از خلقت اشیاء و در صحت و سقم اعمال صالحه و در آیات و اخبار و احکام الهیه است که فرمود

تفکر ساعة خیر من عبادة سنة

بلکه ستین سنة و بنظر سطحی قناعت نکند و بنظر عمقی با تأمل و تدبر نظر کند که اجتهاد و استفراغ وسع تعبیر میشود.

ص: 152

[سوره النحل (16): آیه 70] .... ص : 153

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (70)

و خداوند خلق فرمود شما را پس از آن قبض فرمود و میراند شما را و بعض شما را کسانی را که رد فرمود تا رذلترین عمرها را بسن پیری تا اینکه نداند بعد آنکه دانسته بود چیزی را بدرستی که خدا عالم بجمیع حکم و مصالح است و قادر بر جمیع افعال است وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ از کتم عدم بعرصه وجود آورد از نیستی بهستی رسانید از ابتدایی که ارواح شما را خلق نمود پس از آن ماده اصلیه شما را در صلب آباء قرار داد و نطفه شدید و در رحم امهات قرار گرفتید و علقه و مضعفه و لحم و عظم و صورت بندی و افاضه روح و بدنیا آمدید و مدتی در دنیا زیست کردید و متنعم بنعم الهی شدید دینیه و دنیویه ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ توفی اخذ بقوة است که اشاره بقبض روح است و زوال حیات و اماته وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ سن پیری که از امیر المؤمنین علیه السلام مرویست هفتاد و پنج سال و بعضی گفتند نود سال لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً که آنچه میدانسته فراموش میکند و نسیان عارض میشود و قوای ظاهریه و باطنیه کاسته میشود چشم از دیدن گوش از شنیدن بدن از حرکت و بالجمله برمیگردد بحال طفولیت إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ صلاح هر بنده را میداند چه موقع بوجود آید و چه موقع بمیرد و چه اندازه زیست کند (قدیر) قدرتش بهمه چیز تعلق گرفته (تنبیه) این آیه نسبت باغلب بندگانست و الا بسیاری عمر طولانی دارند و تمام قوی آنها بر قرار بلکه بزیادتی حضرت نوح دو هزار و پانصد سال ادریس خضر الیاس عیسی هنوز زنده در کنف الهی زیست دارند حضرت بقیة اللَّه در حفظ الهی مصون و محفوظ است معمرین در دنیا بسیار بودند و شاید جمله إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ اشاره باین باشد که تمام امور تحت اراده و مشیت او است.

ص: 153

[سوره النحل (16): آیه 71] .... ص : 154

وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (71)

و خداوند تبارک و تعالی بر حسب حکمت و مصلحت تفضیل داده بعض شما را بر بعضی در رزق که بعضی در توسعه و بعضی در مضیقه پس نیستند کسانی که در توسعه هستند به اینکه رد کنند رزق خود را بر کسانی که در مضیقه هستند که در تحت عبودیت و سلطه آنها هستند پس آنها در رزق مساوی باشند آیا پس از این نعمت بزرگ انکار میکنند نعمت الهی را وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ یکی را غنی و ثروتمند میکند یکی را فقیر و تهی دست میفرماید و تمام موافق حکمت است چنانچه در حدیث قدسی است

ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک فمن لم یرض بقضایی و لم یصبر علی بلائی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی

فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ این جمله را دو نحوه میتوان تفسیر کرد.

1- اینکه اغنیاء حاضر نیستند یک قسمت از رزق خود را بعبید وزیر دستهای خود بدهند تا با هم برابر شوند.

2- توهم نکنند که آنها روزی میدهند بزیر دستان و عبید خود خداوند روزی دهنده است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58.

أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ مثل قارون که گفت قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78 گمان میکنند بکوشش خود بدست آورده اند و شکر گذار نعمت الهی نیستند و غافل از اینکه آنکه داده میتواند پس بگیرد.

ص: 154

[سوره النحل (16): آیه 72] .... ص : 155

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (72)

و خداوند قرار داد از برای شما زوج هایی که از نفوس و جنس خود شما هستند که بعقد دائمی یا انقطاعی یا ملک یمین در آورید و قرار داد از این زوجات برای شما پسرانی و نوه و نتیجه هایی و روزی داد شما را از مأکولات پاک و لذیذ و خوش طعم و خوش بو آیا پس از این آیات شما بباطل ایمان میاورید و بنعمة الهی کافر میشوید وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً در ابتداء خلقت بشر که خداوند آدم را آفرید از بقیّه گل آدم حوی را خلق فرمود جَعَلَ مِنْها زَوْجَها اعراف آیه 189 که انیس و مونس آن باشد لِیَسْکُنَ إِلَیْها اعراف آیه 189.

و هزار مرتبه برای او زایش کرد در هر مرتبه دو فرزند آورد و هزار و اندی سال زیست کرد که گفتند روز وفات حضرت آدم روز تولد حضرت نوح بوده و از این اولادهای آدم رجال و نسایی زیاد در عالم بوجود آمد وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً نساء آیه 1.

و هکذا تا دامنه قیامت و این اعظم آیات الهی است

ا تزعم انک جرم ثقیل و فیک انطوی العالم الاکبر

(آدمی زاده طرفه معجونیست، کز فرشته سرشته و از حیوان، گر کند میل این شود پس از این، ور کند میل آن شود به از آن).

وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً قبیله ها و سلسله ها و فامیلها بالوان مختلفة و السنة متشتتة که روز بروز در تزاید و تا کنون چندین ملیارد جمعیت اولاد آدم است وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ از مأکولات و مشروبات از حبوب و فواکه و بقول لبنیات و حلویات و غیر اینها پس از اینهمه تفضلات و نعم أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ شرک بخدا و تکذیب انبیاء و حمل معجزات بر سحر و متابعت شیطان و انکار معاد و مخالفت دستورات الهیه و متابعت هواهای نفسانیه و غیر اینها از اباطیل وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ و تمام این نعم را مستند بطبیعت میدانند و کفران نعم الهی میکنند.

ص: 155

[سوره النحل (16): آیه 73] .... ص : 156

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطِیعُونَ (73)

و عبادت میکنند از غیر خداوند چیزهایی که مالک نیستند از برای اینها رزقی از آسمانها و زمین چیزی را و استطاعت و قدرت ندارند وَ یَعْبُدُونَ این مشرکین پس از اینهمه آیات و آثار قدرت مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً بتهایی که یک جماد تراشیده انسان بیش نیستند که حضرت ابراهیم بآنها خطاب میفرماید قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ و الصافات آیه 95 بلکه جمیع مخلوقات از ملائکه و جن و انس مالک رزق احدی نیستند چه رسد بحیوانات مثل گاو و گوساله و نبات مثل اشجار و جمادات مثل اصنام که هر دسته از مشرکین عبادت بعض آنها را میکنند حتی عبده شمس و آتش و کواکب و غیر اینها که هیچ یک از آنها مالک رزق احدی نیستند مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ چه اهل سماوات و مخلوقات سماوی باشند یا ارضی (شیئا) بقدر خردلی مالکیت ندارند وَ لا یَسْتَطِیعُونَ استطاعت توانایی و قدرت است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58 و این جمله راجع بتوحید افعالیست که هیچ فعلی در عالم واقع نمیشود تا مشیّت حق تعلق نگیرد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 و توهم نشود که موجب جبر میشود زیرا مخالف با اختیار نیست چون میداند بنده اختیار میکند مشیت تعلّق گرفته لا بالعکس و جمله اولی راجع بتوحید عبادتیست.

[سوره النحل (16): آیه 74] .... ص : 156

فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)

پس نزنید از برای خداوند مثل ها و شبیه ها بدرستی که خدا میداند که شبیه و عدیل و مثل و مانندی از برای او نیست و شما نمیدانید و توهّم میکنید مثلی از برای او نظر به اینکه خداوند صرف الوجود و بحت الوجود است و محض الوجود است و

ص: 156

در مقابل صرف الوجود ماهیت و عدم است.

اما ماهیّت معروض وجود است آنهم در عالم تصور می گویی الانسان موجود و لکن در حقیقت حدّ وجود است یعنی وجودش محدود باین حدّ است انّ الوجود عارض الماهیّة تصوّرا و اتّحدا هویّة لذا گفتند الماهیة من حیث هی لیست الاهی.

پس قطع نظر از وجود معدوم صرف چنانچه تمام ماهیّات ممکنه از جواهر خمسه عقل و نفس و ماده و صورت و جسم و اعراض تسعه کم و کیف و اضافة و فعل و انفعال و این و متی و لون و طعم تماما قبل از اضافه وجود معدوم صرف بودند و اما عدم که نیستی صرف است دیگر در مقابل صرف الوجود که محدود بهیچ حدّی نیست از لیست ابدی غیر متناهی مثل از برای او محال است بعلاوه جمیع عوالم امکانی مرکب است یا ترکیب خارجی مثل اجسام و عوارض اجسام یا ترکیب ذهنی مثل اجناس سافله و انواع الانسان حیوان ناطق مرکب از جنس حیوانی و فصل عقلانی و حیوان جسم نامی ذو الحسّ و الحرکة و نباتات جسم نامی و جمادات جسم ذی الأبعاد الثلاثة طول عرض عمق یا ترکیب و همی که شامل جمیع ممکنات میشود مثل وجود و ماهیت که گفتند الممکن زوج ترکیبی که شامل مجرّدات مثل عقل و نفس هم میشود با اینکه ترکیب خارجی و ذهنی ندارند و لکن واجب تعالی که منزّه از جمیع این اقسام ترکیبی است چگونه میشود برای او مثل و مانند قرار داد لذا میفرماید فَلا تَضْرِبُوا یعنی لا تجعلوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ.

چه قدر خوب گفته حکیم قاآنی در باب توحید.

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشینت همه کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

هستی تو هستی پیوند نه تو بکس و کس بتو مانند نه

حتی در وحدت و بساطت و احدیت و سایر صفات ذاتیه حق مثل علم و قدرت و حیات، و سایر صفات را منتزع از ذات میدانند و جز صرف وجود هیچگونه ضمیمه ندارد إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

انت کما اثنیت علی نفسک

(حکیم نازی بعقل

ص: 157

تا کی، بفکرت این ره نمیشود طی، بکنه ذاتش خرد برد پی، اگر رسد خس بقعر دریا) بلکه رسیدن خس بقعر دریا محال عادی است و پی بذات حق محال عقلیست.

[سوره النحل (16): آیه 75] .... ص : 158

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (75)

مثل میزند خداوند تبارک و تعالی دو فرد انسان را که یکی از آنها غلام مملوک است که مولای او جلوگیری کرده و قدرت بر هیچ امر ندارد و دیگری در کمال آزادی متنعم بنعم الهی است و رزق واسع حلال طیّب باو عنایت فرموده و انفاق میکند ببندگان خداوند هم در خفاء و سرّ و هم علنا و جهرا آیا این دو نفر مساوی هستند البته مساوی نیستند حمد مختصّ بخداوند است که هر که را باندازه قابلیت موافق حکمت عنایت میکند بلکه اکثر ناس نمیدانند، این مثال ممکن است برای فرق بین مؤمن و کافر باشد که مؤمن مشمول الطاف الهیّه هدایت بدین حق و توفیق باعمال صالحه و اخلاق فاضله در دنیا و بمثوبات اخرویه و فیوضات الهیه در آخرت و کافر مبتلای بشرک و کفر و اعمال سیئه و اخلاق رذیله در دنیا و عقوبات و عذابهای اخرویه در آخرت و ممکن است برای فرق بین عبادت خداوند متعال که مستجمع جمیع کمالات و منزّه از جمیع عیوب و نواقص و مفیض علی الاطلاق است و الهه مشرکین از اصنام و جمادات و نباتات و حیوانات و شمس و کواکب و آتش و غیر اینها که لا یضرّ و لا ینفع و لا یقدر علی شی ء باشد ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا برای تشبیه معقول بمحسوس عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ حتی در افعال مختصه بخود از خواب و خوراک و ازدواج تمام در تحت اراده مولی است وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً که با کمال وسعت و عزّت و مکنت و ثروت زندگانی میکند یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً بزیر دستان و فقراء و ارباب حاجات هم در سرّ بنحوی که طرف متوجّه نشود و هم در علن که سؤال کند یا مشاهده شود یا منفق را بشناسد هَلْ یَسْتَوُونَ در عزت و احترام در نزد مردم الحمد للَّه حمد

ص: 158

و ثنا مخصوص بخداوند متعال است که تمام خوبیها و تفضلات و عنایات از جانب او است بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ نه فرق بین حق و باطل میگذارند و نه شکر گذار نعم الهیه میشوند و نه نظر باو دارند و تمام آنچه دارند مستند باسباب ظاهریه میپندارند.

[سوره النحل (16): آیه 76] .... ص : 159

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (76)

و مثل دیگری خداوند زده است که دو نفر یکی از آنها لال است قدرت بر تلفظ ندارد و او و بال و کلّ است بر ولی و صاحب اختیار خود بهر کاری توجّه کند خر- دلی نفع ندارد آیا مساوی است با کسی که امر بعدل میکند و او بر صراط مستقیم است ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا این یک مثال دیگر است برای فرق بین مؤمن و کافر موحد و مشرک عادل و فاسق مصلح و مفسد رجلین دو نفر احدهما یکی از آنها ابکم مشرک اقرار بتوحید نمیکند کافر ایمان نمیاورد فاسق تن بعبادت و اطاعت نمیدهد مثل آدم لال که زبان ندارد لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ چنان موانع از تقلید آباء و عنا دو عصبیّت و هوای نفس و حب شهوات و حب دنیا برای او سدّ شده کانه قدرت ندارد وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ هر چه موالیان او را نصیحت و ارشاد و هدایت کنند تأثیری در آن ندارد و باعث زحمت و اذیت آنها میشود أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ جز فسق و فجور و ظلم و تعدّی و فساد از او عمل خیری صادر نمیشود هَلْ یَسْتَوِی هُوَ استفهام انکاریست هیچ عاقلی حکم بتساوی نمیکند با کسی که وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ بهدایت و ارشاد امر بتوحید و ایمان و اطاعت و امتثال و امر بمعروف و نهی از منکر و پند و اندرز میدهد وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ عملا و اخلاقا و عقیدة بر صراط مستقیم دیانت سیر میکند و قدمی بر طرق شیطانی بر نمیدارد.

ص: 159

[سوره النحل (16): آیه 77] .... ص : 160

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (77)

و مختص بخداوند است علم بغیب آنچه در آسمانها و زمین است و نیست امر ساعت و قیامت الامثل چشم بهم زدن بلکه اقرب از آن محققا خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در موضوع علم غیب آیات و اخبار مختلف است در بسیاری از آیات اختصاص میدهد بخدا و در بعضی آیات نسبت بغیرهم میدهد مثل قوله تعالی عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جن آیه 26.

و غیر اینها و اخبارهم در این باب مختلف است و ما مکرر در تفسیر آیات راجعه باین موضوع توضیح داده ایم و در این آیه اشاره میکنیم و خلاصه آن اینکه غیب مقابل حضور است هر چه از نظر مستور است غیب گویند یعنی حضرت بقیة اللَّه را غائب گویند و دوره و زمانه ما را دوره غیبة میگویند و این ذی مراتب است اما نسبت بذات مقدس حق چون علمش عین ذات است و غیر متناهی ازلا و ابدا چیزی بر او مستور نیست و از او غائب نیست و اما غیر او از ممکنات و مخلوقات علم آنها محدود است و نسبة محدود بغیر محدود اگر بگویی مثل قطره بدریا است غلط گفته ای زیرا دریا هم محدود است پس آنچه بر جمیع ممکنات مستور است مختص باو است و اما در ممکنات مراتب مختلفه دارد مثلا اگر بگوئیم اهل بیت محمّد و آل او صلوات اللَّه علیهم عالم بجمیع ما کان و ما یکون هستند چنانچه اخبار بسیاری داریم بر آنها غیب نیست و هکذا تنزل کنیم تا مثل اهل ایمان که علم دارند بظهور حضرت بقیة اللَّه و قیام قیامت و بهشت و جهنم و عقبات آن و دوره رجعت و امثال آن بر آنها غیب نیست و باز تنزل کنیم علماء نجوم که خبر میدهند از طلوع و غروب و تقارن و تقابل و تثلیث و تربیع کواکب و ساعات و رؤیت هلال و بروج و امثال اینها بر آنها غیب نیست و نیز رجال بر اطفال و هر درجه بالا بر درجه پائین پس در حق همه آنها میتوان گفت علم غیب

ص: 160

ندارند نسبت ببالاتر از خود و دارند نسبت بزیر دست خود و باین بیان هیچ تنافی و تعارضی در اخبار و آیات نیست و اللَّه العالم وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ افعال الهی آنی الحصول است احتیاج بمقدمات و اسباب ندارد بمجرد اراده موجود میشود و لمح بصر فعل عبد است و زمانیست و آن، طرف زمان است و لذا میفرماید او هو اقرب و کلمه او بمعنی تردید نیست بلکه بمعنی بل است إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

[سوره النحل (16): آیه 78] .... ص : 161

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (78)

و خداوند بیرون آورد شما را از شکم های مادرانتان نمیدانستید چیزی را و قرار داد برای شما شنوایی و چشمها و قلبها باشد که شما شکر گذار باشید وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ این هم یکی از آیات بزرگ الهی است چنانچه از امیر المؤمنین مرویست

ا تزعم انک جرم صغیر، و فیک انطوی العالم الاکبر

و در قرآن مجید مراتب خلقت انسان را مکررا بیان فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 12 تا 15 و نیز میفرماید:

وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ مؤمن آیه 64.

و غیر اینها از آیات و خلاصه کلام اینکه انسان مرکب است از روح و بدن و ظهر و بطن و سر و علن اما بدن اصل آن از خاک است که فرمود مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ و حکماء گفتند کل شی ء یرجع الی اصله لذا این بدن خاک میشود و قدرت کامله حق این خاک را در مأکولات انسان قرار داده و از آنها نطفه استخراج فرموده و در صلب پدران و از آنجا بغریزه شهوت در رحم مادران قرار داده که میفرماید:

ص: 161

فِی قَرارٍ مَکِینٍ و در جای دیگر میفرماید یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ زمر آیه 8.

ظلمت رحم مشیمه بطن پس از آن اطواری در رحم دارد که میفرماید: خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ از علقه مضغه عظام لحم که در آیه مذکوره بیان میفرماید پس از آن صورت بندی میکند که میفرماید وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ پس از آن از عالم ارواح روح هر فردی تعلق میگیرد ببدن آن که میفرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ پس از آن رشد میکند و تکمیل میشود از رحم بیرون میآید که میفرماید: وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ و چون در دنیا آمد هیچگونه علمی نداشت حتی از جوجه مرغ پس تر است زیرا جوجه تا از تخم در آید تک بر زمین میزند و دانه برمیدارد که میفرماید:

لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً پس از آن افاضه قوای ظاهره و باطنه باو میشود سامعه باصره ناطقه شامه لامسه خیال حس مشترک حافظه متفکره ذاکره عاقله که میفرماید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و سر اینکه سمع را مفرد بیان فرموده و ابصار و افئدة را جمع اینست ابصار مراد اعین است که آلت دیدنست و همچنین افئدة که محل قوای باطنه است ولی آلت سمع اذن است اگر بغیر آن فرموده بود بجمع بیان کرده بود چنانچه میفرماید وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 178 ولی تعبیر بسمع فرموده و شنیدن مفرد است لعلکم برای تردید و شک نیست بلکه بمعنای ینبغی است که باید و لازم و واجب است تشکرون قدر این نعم کلیه الهیه را بدانید و شکر گذار باشید که بحکم عقل شکر منعم واجب است و این فرع شناختن منعم است و در قرآن میفرماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

ص: 162

[سوره النحل (16): آیه 79] .... ص : 163

أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (79)

آیا نمی بینید و نگاه نمی کنید بسوی پرندگان در وسط هوای بالا نگاهداری نمی کند آنها را مگر خداوند تبارک و تعالی محققا در این امر هر آینه آیاتیست از برای قومی که ایمان می آورند أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ از پشه و مگس تا سیمرغ و عنقاء که خداوند بقدرت کامله بآنها در حد خود دو بال مرحمت فرموده با اینکه جسم خاکی هستند و باید میل بمرکز داشته باشند.

مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ در وسط هوا سیر می کنند و بسا از شهری بشهری میروند مثل هدهد سلیمان و بلکه ملائکه از آسمان بزمین و از زمین به آسمان سیر می کنند ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ نگاهداری آنها در جوّ هوا بقدرت کامله او است نه مستند بطبیعت عادم الشعور که وجودش محتاج بایجاد حق است.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ هر جزء آنها دلیل بارزیست بر وجود صانع یک پشه دارای جمیع آنچه در فیل است بعلاوه دو بال که فیل ندارد هست و هکذا شعور و ادراک و بینایی آن که در وسط هوای خون وسط رگ را می بیند و روی رگ مینشیند و با خرطوم کسافت را پاک می کند و با نیش بآن تیزی وسط آن مجوف است میمکد و پرواز می کند و صدای حرکت دست را میشنود و بمجرد حرکت فرار می کند جل الخالق لکن این آیات لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ است و الا غیر مؤمن توجه باین امور ندارد.

[سوره النحل (16): آیه 80] .... ص : 163

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ (80)

و خداوند جعل فرمود برای شما منازلی که از سنگ و چوب و شن و سمند

ص: 163

و خاک و گچ که خلق فرمود ساختمان کنید و در آنها استراحت نمائید و قرار داد از پوست حیوانات منازلی که در روی آنها سکونت کنید که براحتی و سبکی قابل حمل و نقل باشد روز مسافرت که از این شهر بآن شهر در بیابان ها منزل می کنید و در آن شهرها اقامت مینمائید و نیز قرار داد از پشم ها و کرکها و موهای آنها از اثاث البیت از فروش و ظروف و پرده ها و لباس ها تا مدتی که کهنه شود و فاسد گردد و از بین برود.

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً اولا خداوند کره زمین را روی آب قرار داد که سه ربع کره را آب گرفته و یک ربع بیرون آبست که ربع مسکونش نامند و این کره زمین و آب را در جو هوا بقدرت کامله خود نگاهداشته و دو حرکت وضعی و انتقالی بر خلاف یکدیگر قرار داده یکی دور خود میچرخد و تشکیل شب و روز میدهد بر توالی از مشرق بمغرب طبق دائره معدل و یکی انتقالی دور کره شمس طبق دائره منطقة البروج بر خلاف توالی تشکیل سال و ماه میدهد و طول و قصر شب و روز از این حرکت است و این دو دائره در دو نقطه تقاطع دارند اول حمل و مهر روز شب مساوی میشود سپس فصل پیدا میکند بطرف شمال روزها اطول میشود تا منتهای فصل که بیست و چهار درجه است که اول تیر است و سرطان روز در تزائد است پس از آن رو بنقیصه میگذارد تا اول مهر پس از آن بطرف جنوب شب در تزائد است تا اول دی که جدی باشد باز رو بنقیصه میگذارد تا اول فروردین که حمل باشد پس از آن وسائل ساختمان بیوت را در زمین قرار داده از سنگ و چوب و مواد زمینی و تعلیم آدم نمود طرز ساختمان را و اول بیتی که در عالم وضع شد کعبه معظّمه بود إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً آل عمران آیه 90 که حضرت آدم بنا کرد و حضرت ابراهیم و اسمعیل باتمام رسانیدند وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً ظاهرا مراد پوست انعام است که زیر پا میاندازند و استراحت می کنند زیرا مراد از بیت ما یبیت علیه است و الان از پشم و کرک همین جلود قالی بافته میشود و رواج بسزا دارد تَسْتَخِفُّونَها برای حمل و نقل در مسافرت و مراکز مختلفه

ص: 164

بسیار سهل و آسان است حتی ممالک خارجه یَوْمَ ظَعْنِکُمْ روزی که در مسافرت هستید وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ روزی که در محلی اقامت می کنید وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ از پشم گوسفندان و کرک شترها و موی اسبان اثاث البیت مثل طناب و رشتهایی برای لباس و بسیاری از ضروریات زندگانی فراهم میکنید تا مدتی که ریسیده و پوشیده و فرسوده شود و از بین برود.

[سوره النحل (16): آیه 81] .... ص : 165

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (81)

و خداوند قرار داد از برای شما از آنچه خلق فرموده سایبانی و قرار داد از برای شما از کوه ها جایگاهی و قرار داد از برای شما لباسهایی که حفظ کند شما را از حرارت شمس و لباسهایی که حفظ کند شما را از آسیب دشمن در میدان جنگ همین نحو تمام میفرماید نعمت خود را بر شما باشد که شما اسلام بیاورید وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا از اشجار و عمارات و أبنیه که بتوانید ساختمان کنید و در سایه آنها سکونت کنید و در بیشه ها و باغ ها و اطراف نهرها سایبان شما باشد.

وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً که گفتند این کوه ها بمنزله میخ است که زمین را محکم و بمنزله لنگر کشتی است که کشتی متلاتم نشود که اگر اینها نبود زمین متزلزل می شد و بسا بسیاری خسف میشدند و عمارات خراب میشد و قابل سکونت نبود که مفاد اکنانا است بمعنی سکونت وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ پیراهن وزیر جامه و سایر البسه از قطن و کتان و پشم و کرک تَقِیکُمُ الْحَرَّ البته هم از حرارت حفظ می کند و هم از برودت و سر عدم ذکر البرد شاید این باشد که مورد خطاب کفار و مشرکین حجاز بودند و در مناطق حاره تعیّش داشتند وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ مثل زره و کلاه خود که مانع از تیر و نیزه و شمشیر می شود کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ

ص: 165

که جمیع اسباب و وسایل و احتیاجات زندگانی شما را تأمین فرموده که قدردان این نعم باشید و شکر گذار و دست از شرک و کفر بردارید و اقرار بتوحید و رسالت رسل کنید که مفاد لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ است با اینکه میدانید که اصنام آنها قدرت کوچکترین این نعم را ندارند.

[سوره النحل (16): آیه 82] .... ص : 166

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (82)

پس اگر اعراض کردند و اسلام نیاوردند پس فقط تکلیف شما پیغمبران اتمام حجة است برای قوم ببیان ادله توحید و اتیان بمعجزات که دلیل بر صدق دعوای آنها باشد و بیان وظایف دین و بشارت و انذار و نصیحت و موعظه و اما اسلام آوردن و نیاوردن قوم مربوط بآنها نیست خود اینها مسئولند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44 فَإِنْ تَوَلَّوْا پس از این همه آیات قدرت و تذکر بنعم الهی باز ایمان نیاورند و بکفر و شرک خود باقی و ثابت ماندند بر انبیاء جز ابلاغ چیزی نیست و راه عذر بر احدی باقی نماند چنانچه وظیفه علما هم بیان احکام است و تالیف رسائل عملیه و در دست رس عموم گذاردن لکن عمل آنها و تقلید از علماء در عهده خود مکلفین است.

فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ

[سوره النحل (16): آیه 83] .... ص : 166

یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (83)

میشناسند نعمت خداوند را پس از آن انکار می کنند آن را و اکثر آنها کافر هستند یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ چون غرق نعمت هستند از نعمت وجود و عقل و قوای ظاهریه و باطنیه و اعضاء و جوارح و نعمة حیات و نعم خارجیه سماویه و ارضیه جمادیه و نباتیّه و حیوانیه از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و غیر اینها حتی نعم دینیه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و معامله با امم سابقه از نجات اهل ایمان و هلاکت کفار و غیر اینها ثُمَّ یُنْکِرُونَها که مستند بخداوند نمیدانند یا

ص: 166

مستند بطبیعت و شانس و خوش بختی و اتفاق و پیش آمد می شمارند یا استناد باصنام و کواکب و شمس و سایر آلهه خود میدهند و اگر از طرف آلهه هم نگویند آلهه خود را واسطه و شفیع میدانند و بالجمله انکار می کنند که مستند بخدا وحده لا شریک له باشد.

وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (اشکال) جمیع اینها کافر نیستند وجه تعبیر باکثر چیست؟ (جواب) بعض مفسرین گفتند برای خروج اطفال و نواقص العقول و کسانی که دعوت بآنها نرسیده است لکن این جواب تمام نیست زیرا از عنوان کفر و احکام کفر بیرون نیستند غایة الامر قاصرند نه مقصر و بعضی گفتند برای اخراج کسانیست که در علم الهی گذشته که ایمان می آورند این جواب هم تمام نیست.

زیرا قبل از ایمان از عنوان کفر بیرون نیستند و بعد از ایمان انکار نعمت الهی نمی کنند و ظاهر آیه اینکه اکثر منکرین کافر هستند و حال آنکه انکار و کفر متلازمین هستند و بعضی گفتند ذکر خاص و اراده عام است پس مراد از از اکثر جمیع است و این جواب افسد است بلکه خلاف نص است و تحقیق در جواب اینکه منکرین دو دسته هستند یک دسته که اکثریت با آنها است اصلا مستند بخدا نمیدانند و مستند باسباب ظاهریه طبیعیه یا اسباب سماویه و ارضیه یا بقدرت و توانایی خود یا اشخاص بالا دست خود میدانند اینها کافر بخدا هستند و یک دسته مستند بخدا میدانند بتوسط آلهه و شفاعت آنها یا ملائکه و انبیاء میدانند که آنها از خدا میگیرند و به سایرین میدهند اینها و لو از جهت انکار توحید افعالی کافر هستند و اما از جهت اینکه مبدء آن از جانب خدا است کافر نیستند و اینها در طرف اقلیت هستند هذا ما عندنا و اللَّه العالم بمراده.

[سوره النحل (16): آیه 84] .... ص : 167

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (84)

و روزی که مبعوث می کنیم از هر امتی شهیدی را پس از آن اذن داده نمی

ص: 167

شود از برای کسانی که کافر شدند و قبول نمی شود از آنها تقاضای رجوع را در دنیا وَ یَوْمَ نَبْعَثُ یعنی روز قیامت که تمام جن و انس محشور می شوند ما مبعوث می کنیم مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً از هر امتی و طایفه و اهل زمانی یک نفر شاهد که شهادت میدهد بر کردار و افعال آن امة و در جای دیگر میفرماید در چند آیه بعد وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ آیه 91 و مراد انبیاء و اوصیاء هستند هر کدام نسبت باهل زمان خود چنانچه در زیارت جامعه در دو مورد دارد در حق ائمه هدی (ع) و

شهداء علی خلقه

و شهداء دار الفناء

و در اخبار بسیاری در تفسیر همین آیه و آیه بعد که فرمودند.

لکل زمان امام نبعث کل امة مع امامها

و در سوره بنی اسرائیل میفرماید یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ آیه 73 و نظر به اینکه درباره شهادت حس معتبر است بخصوص در مقام حکومت که در خبر است از حضرت رسالت که اشاره بخورشید نمود و فرمود (علی مثل هذا تشهد) و در باب شهادت بزنا دارد

کالمیل فی المکحلة

پس از این آیات و اخبار استفاده میشود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و ائمه اطهار انوار مقدسه آنها و ارواح مطهره آنها همه جا حاضر و ناظر هستند و تمام اعمال و گفتار و کردار ما را مشاهده میکنند می بینند و میشنوند و این مرتبه فوق مقام علم است که عالم بجمیع ما کان و ما یکون باشند زیرا در شهادت حس معتبر است شهادت علمی کافی نیست بلکه در مفهوم شهادت حضور معتبر است مقابل غائب ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اجازه تکلم بکفار داده نمیشود چنانچه میفرماید الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ یس آیه 65 و نیز میفرماید.

قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 110 بلکه از این جمله استفاده میشود که قدرت بر تکلم ندارند زیرا هیچ امری بدون اذن الهی ممکن نیست وقوع پیدا کند.

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ استعتاب تقاضای اقاله و رجوع است و کفار هر چه

ص: 168

تقاضای رجوع کنند پذیرفته نمی شود چنانچه در بسیاری از آیات اشاره باین موضوع دارد مثل.

قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها الایة مؤمنون آیه 102.

و مثل وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام 27 و 28 و غیر اینها از آیات شریفه.

[سوره النحل (16): آیه 85] .... ص : 169

وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (85)

و زمانی که دیدند کسانی که ظلم کردند ظلم کردند عذاب را پس تخفیف نمیشود از آنها و مهلت هم بآنها داده نمی شود آنچه از آیات شریفه و اخبار اهل بیت استفاده میشود اینکه اهل محشر از این حیث سه دسته میشوند یک دسته بی حساب داخل جهنم می شوند نه بر آنها نصب میزان میشود و نه از صراط عبور میدهند دسته دوم آنکه بدون حساب و میزان داخل بهشت میشوند.

و دسته سیم در تحت حساب و پای میزان، و نصب صراط بر آنها میشود و بحساب آنها رسیدگی میشود و اینها هم دو دسته هستند.

یک دسته ثقلت موازینهم اهل نجات و یک دسته خفت موازینهم مورد عتاب و خطاب و گرفتار عذاب می شوند نکته دیگر اینکه جهنم در طرف یسار محشر است و بهشت در طرف یمین و نکته دیگر آنکه جهنم فاصله بین صحرای محشر است و بهشت که اهل بهشت باید از صراط عبور کنند که جسر جهنم است تا داخل بهشت شوند.

اما دسته اول کفار و مشرکین و منافقین و معاندین هستند که هیچگونه عمل صالحی ندارند که مفاد این آیه است که میفرماید: وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ که بمجرد اینکه سر از خاک بردارند ملائکه عذاب آنها را با غلهای آتشی و تازیانه

ص: 169

میآورند در طرف یسار محشر که جهنم واقع شده و اولین نظر آنها بجهنم می افتد آنها را وارد جهنم می کنند که مراد از الَّذِینَ ظَلَمُوا ظلم بنفس که ایمان نیاوردند و ظلم بغیر که نگذاردند ایمان بیاورند و ظلم بانبیاء و مؤمنین که آنها را اذیت و آزار بقتل و جرح و حبس و شکنجه میانداختند و ظلم بدین که شرک باشند و ظلم، عظیم است فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ حتی یک روز که دارد وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ مومن آیه 52 و 53 وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ساعتی بآنها مهلت داده نمیشود.

اما دسته دوم کسانی هستند که با ایمان کامل و بدون گناه آمرزیده از دنیا رفتند وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ مؤمن آیه 40 و اما دستم سیم وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً اگر با توبه از دنیا روند امید نجات هست و الا در تحت حساب وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ اعراف آیه 7 و 8

[سوره النحل (16): آیه 86] .... ص : 170

وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ (86)

و زمانی که مشاهده کردند کسانی که شرک آوردند شرکاء خود را در قیامت گفتند پروردگار ما اینها شرکاء ما بودند کسانی که بودیم با آنها میپرستیدیم از غیر تو پس القاء میشود بآن شرکاء که در جواب مشرکین میگویند که شما مشرکین محققا بودید دروغگویان وَ إِذا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکُوا اشاره به اینکه فردای قیامت محشور میشوند تمام مشرکین با آلهه خود در صحرای محشر چنانچه دارد إِنَّکُمْ

ص: 170

وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ

انبیاء آیه 98 که دلالت دارد که آنچه اینها پرستش میکردند با آنها وارد جهنم میشوند و لذا خدمت معصوم اشکال کردند که بعض مشرکین پرستش ملائکه یا عیسی علیهم السّلام میکردند پس مثل عیسی و ملائکه هم داخل جهنم میشوند حضرت جواب فرمود بخوان آیه بعد که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ انبیاء آیه 101 پس بناء علی هذا جمیع اصنام و شمس و قمر و سایر الهه آنها در جهنم وارد میشوند و مشرکین آنها را مشاهده می کنند و لذا در همان سوره انبیاء پس از آیه قبل می فرماید:

لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ آیه 99 (شرکائهم) بعض مفسرین در جهت اضافه شرکائهم چنین گفتند یعنی آنها را در اموال خود شریک قرار میدادند بقرینه آیه شریفه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا الایه انعام آیه 137 لکن این توهم فاسد است بلکه مراد از شرکائهم یعنی شریک خدا قرار دادند در الوهیت و عبادت چنانچه در همان آیه سوره انعام اضافه بخود کردند وَ هذا لِشُرَکائِنا و هم چنین در همین آیه قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا اینها هستند که ما آنها را شریک قرار دادیم در الوهیت الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ و عبادت آنها را میکردیم و آنها را بالوهیت میخواندیم.

فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ همان اصنام و سایر آلهه آنها بزبان میایند و بمشرکین میگویند.

إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ مفسرین چنین تفسیر کردند که شما دروغ می گویید که ما شما را اضلال کرده ایم و بشرک انداخته ایم خود باختیار خود در ضلالت و شرک افتاده اید لکن این تفسیر بنظر تمام نیست زیرا اینها همچه دعوایی نداشتند تا تکذیب کنند آنها را بلکه تکذیب آنها را به اینکه ما را الهه و شریک خداوند میدانستند دروغ میگفتند ما هیچگونه قدرتی نداشتیم و یک جمادی بیش نبودیم و این تکذیب اینها

ص: 171

بزرگ ترین حجة است بر بطلان مذهب آنها که خود طرف اقرار کند که من آنچه میگویند نیستم مثلی است معروف گفتند قاضی بر حسب شهادت دو شاهد حکم داد بموت زید مثلا و بر حسب مذهب عامّه حکم قاضی واقع را ثابت میکند هر چه زید فریاد زد که من زنده ام گفتند مرده ای و باید ترا غسل و کفن و دفن کنیم (اشکال) چگونه بتها و شمس و قمر و امثال اینها تکلّم میکنند؟ (جواب) همان نحوی که اعضاء و جوارح شهادت میدهند که بآنها میگویند وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فصلت آیه 20

[سوره النحل (16): آیه 87] .... ص : 172

وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (87)

و این مشرکین و الهه آنها در این روز که یوم القیامة باشد خود را تسلیم امر الهی میکنند بدون اختیار و از دست آنها میرود آنچه را که بودند افتراء میبستند (و القوا) ضمیر جمع بر میگردد بمشرکین و الهه آنها و معنای القاء یعنی قهرا و بدون اختیار إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ عالم آخرت غیر از عالم دنیا است زیرا در دنیا باید باختیار و میل و رغبت ایمان بیاورند و تسلیم اوامر الهی باشند.

لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ بقره آیه 251.

و امّا دار آخرت دار جزا است اختیاری بر احدی باقی نیست آنچه حکم الهی در حق هر یک صادر شود قدرت بر خلافش ندارند و قهرا تسلیم میشوند وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ یعنی از دست میدهند آنچه را که در دنیا بودند و افتراء میزدند که میگفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 3 یا میگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18 یا میگفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 28.

ص: 172

[سوره النحل (16): آیه 88] .... ص : 173

الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ (88)

آن کسانی که کافر شدند و بستند برای دیگران راه وصول بخداوند را ما زیاد میکنیم بر آنها عذابی بالای عذاب نسبت بآنچه که بودند فساد میکردند دو نحوه عذاب از برای این دسته کفّار هست (یک) برای کفر آنها که خلود در جهنم باشد که جهنم مهیا شده از برای کفّار.

فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 22 (دوم) صد شدن و مانع شدن دیگران را از تشرف باسلام و دین که عذاب هر یک از آنها را بر اینها هم بار میکنند لذا میفرماید الَّذِینَ کَفَرُوا و بکفر تنهایی خود اکتفاء نکردند وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ که نگذاشتند دیگران را که ایمان آورند بالقاء شبهات و تهدید و اسباب دیگر زِدْناهُمْ عَذاباً عذاب خود را که داشتند عذاب آنها را زیاد میکنیم بعدد کسانی را که مانع شدند از ایمان آوردن آنها (فَوْقَ الْعَذابِ) عذاب روی عذاب تا حدی که لا یعلمها الا اللَّه بِما کانُوا یُفْسِدُونَ چه فسادیست بالاتر از فساد در دین و اضلال بنده گان خدا مثل خدا شیطان زیرا شیطان فقط اغوی میکند قدرت بر جلوگیری ندارد و اینها کاملا جلوگیری میکنند و این اختصاص بکفّار ندارد هر ضال و مضلّی را شامل بتنقیح مناط و منصوص العلة که افساد باشد چنانچه بنحو عموم میفرماید الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ الی قوله تعالی یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ الایة هود آیه 20.

[سوره النحل (16): آیه 89] .... ص : 173

وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ (89)

و روزی که مبعوث میکنیم در هر امّتی شهیدی بر آن امّة از نفوس خود آنها یعنی از بشر که از جنس آن امّة باشند و میآوریم ترا که شهید باشی بر اینها و نازل

ص: 173

کردیم بر تو کتابی که بیان میکند از برای هر شی ء و هدایت میکند و رحمة است و بشارت میدهد از برای مسلمین وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ یوم قیامت انبیاء و رسل و خلفاء الهی که در هر زمانی خالی از حجة معصوم نیست و شهادت آن مقبول است و احتیاج ببیّنه نیست بر اهل زمانش شهادت بر اعمال آنها میدهد که نتوانند انکار کنند.

و این جمله دلیل بر مذهب شیعه است طبق اخبار معتبره که

(ان الارض لا یخلوا من حجّة اما ظاهر مشهود او غائب مستور)

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها).

و نیز دلالت دارد بر اینکه حجج الهی عالم بجمیع افعال و اعمال بنده گان هستند و چیزی بر آنها مستور نیست و نیز دلالت دارد بر مقام عصمت آنها زیرا غیر معصوم شهادتش قابل خطاء و اشتباه هست و مراد از امّة اهل زمان هر یک از آنها است و باید حجة و شاهد از جنس بشر باشد که مراد من انفسهم است.

وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هؤُلاءِ بعضی گفتند مراد تمام امّت است تا قیامت بعضی گفتند اهل زمان خود در بعض اخبار دارد شهادت بر ائمه اطهار و اینها شاهد بر اهل زمان خود هستند.

لکن ظاهر آیه شریفه بنظر میآید مشار الیه هؤلاء شهداء باشند از آدم تا حضرت بقیة اللَّه که آنها شهداء بر خلق هستند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله شهید بر آنها است و مکرّر گفته ایم که اخبار در تفسیر قرآن بیان مصداق است و منافی با عموم ندارد و از این جمله استفاده میشود که حضرت رسالت باتمام انبیاء بوده و از اعمال آنها با خبر بوده و مشاهده میکرده چنانچه در حق امیر المؤمنین هم دارد که فرمود

کنت مع الانبیاء سرا و مع محمد صلی اللَّه علیه و اله جهرا

و نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ همین قرآن مجید که دارای چند خصوصیت است.

اوّل (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ) که میفرماید وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ

ص: 174

انعام آیه 59 غایة الامر از برای قرآن ظاهریست که بفهم بنده گان نزدیک است و باطنی تا هفتاد بطن که علم آن مختص بائمه علیهم السّلام است که راسخون در علم هستند که میفرماید وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ الایة آل عمران آیه 5.

دوّم (و هدی) که میفرماید:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9.

سیّم (و رحمة) چه رحمتی بالاتر از اینکه بر جمیع سعادات دنیویه و اخرویه و نجات از مهالک نشئتین باشد.

چهارم وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ چنانچه میفرماید وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً بنی اسرائیل آیه 9 و 10.

[سوره النحل (16): آیه 90] .... ص : 175

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (90)

خداوند تبارک و تعالی بسه چیز امر فرموده عدل و احسان و إیتاء ذی القربی و از سه چیز نهی نمود فحشاء و منکر و بغی باید شما بنده گان متذکر شوید و فراموش نکنید إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ عدل در عقائد خالی از افراط و تفریط یعنی نه چیزی در دین اضافه کند که بدعت بگذارد یا غلو کند و نه منکر یکی از ضروریات شود که مرتد میشود و هر دو از اقسام کفر است و عدل در اخلاق که از صفات حمیده است، و دو طرف آنها از صفات خبیثه افراط و تفریط و عدل در احکام باتیان واجبات و ترک محرمات و نیز عدل بمعنی اعطاء کل ذی حق حقه و صاحبان حقوق بسیارند حق اللَّه و حق الرسول و الأئمه و العلماء و ابوین و اولاد و اقارب و هم جوار بلکه مؤمن که فرمود.

للمؤمن علی اخیه ثلاثون حقا لا برائة لها الا بالاداء او العفو

(و الاحسان) بذل مال و الجاه و خدمت ببندگان خدا زائد بر مقدار واجب و اتیان باعمال صالحه

ص: 175

و افعال مستحبه و هدایت و ارشاد خلق و اصلاح امور بندگان و قضاء حوائج آنها و کلّ حسن که نفعش عائد بغیر شود بلکه احسان بنفس هم ممکن است شامل شود و مفسّرین در عدل و احسان هر کدام وجهی گفتند که تمام بدون مدرک و تفسیر برای است.

وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی اگر مراد ذی القربی مؤتی باشد مراد صله رحم است از آباء و امّهات و اجداد و جدات و ان علوا و اولاد و احفاد و ان نزلوا و اخوه و اخوات و اولاد آنها و اعمام و عمّات و اخوال و خالات و اولاد آنها که در طبقات ارث هستند تمام ذی القربی هستند و اگر مراد ذی القربی حضرت رسالت باشد چنانچه اخبار بسیاری داریم هم در ذیل همین آیه و هم در آیه خمس که در سوره انفال مفصّلا بیان کردیم ائمه اطهار هستند که یک سهم خمس راجع بآنها است (وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ) فحشاء افعال قبیحه که در نظر عرف و عقلاء زشت است و از همین باب است فحش که با سبّ فرق دارد مثل نسبت لواط و زنا نسبت بغیر یا زن یا مادر و خواهر و دختر او بعبارات رکیکه (وَ الْمُنْکَرِ) معاصی که در نظر شرع منکر است و از این باب است نهی از منکر که شامل جمیع معاصی میشود صغیره و کبیره ظاهریه و باطنیه قولیه و فعلیه (وَ الْبَغْیِ) تجاوز از حد است و لذا اطلاق بر زنا میشود زانیه را بغیّ میگویند و بر ظلم میشود و بر خروج بر امام مثل اصحاب جمل و صفین و غیر اینها فئة باغیه بر حسود میشود و امثال اینها (یعظکم) مواعظ الهیه ارائه طریق بصراط مستقیم و انذار از سبل شیطانی و عقوبات اخروی و بلیّات دنیوی (لعلکم) یعنی باید و شاید (تذکرون) متذکر شوید و پند بگیرید (تنبیه) اخبار بسیاری در ذیل این آیه و آیه قبل داریم که تفسیر کردند بمصادیق خاصه مثلا عدل را بتوحید و الاحسان بپیغمبر و ذی القربی بامیر المؤمنین و فحشاء بابی بکر و منکر بعمر و بغی بعثمان و در بعض آنها ذی القربی را بائمه اطهار و در آیه قبل در ذیل تبیانا لکل شی ء بیان علم ائمه علیهم السّلام از گذشته و آینده مثل رؤیت کف دست و البته مصادیق اتم عدل و احسان و ذی القربی و فحشاء و منکر و بغی را بیان میفرماید و البته علم

ص: 176

بظاهر و باطن قرآن تا هفتاد بطن اختصاص باین خاندان دارد و این اخبار چون مفصل است و در برهان نقل کرده لذا خودداری کردیم از نقل آن به آنجا رجوع کنید.

[سوره النحل (16): آیه 91] ... ص : 177

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (91)

و وفاء کنید بعهدی که با خدا عهد کرده بودید و نقض و خلف قسمهای خود نکنید و حال آنکه خدا را کفیل قرار دادید محققا خدا میداند آنچه بجا میآورید وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ عهد قرار داد بین طرفین است و عهد با خدا واجب است وفاء بآن و نقض عهد از معاصی کبیره است و در آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ مائده آیه 1 تفسیر شده بالعهود و مکرر گفته ایم که تفسیرات صادره از معصومین علیهم السّلام بیان اتم مصادیق است یا مورد نزول آیه است و مورد مخصّص نیست و منافی با عموم آیه نیست و لذا وفاء بعقد مثل بیع اجاره صلح نکاح مضاربه مساقات و نحو اینها واجب الوفاء است حتی معاهده با کفار و مشرکین چه رسد بمعاهده با خدا و فرد اجلای معاهده با خدا عهد ولایت است که روح ایمان است إِذا عاهَدْتُمْ و در موارد زیادی این عهد بسته شد یکی در غدیر خم که شرحش مفصلا گذشت در سوره مائده در ذیل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ الایة و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الایة که برخواست و گفت بخّ بخّ لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و هفتاد هزار بیعت کردند و یکی در روزی که امریه صادر شد که سلام کنند بعلی با مرة المؤمنین که این لقب از مختصات علی است و یکی در مورد نزول آیه رکوع إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة و موارد بسیار دیگر إِذا عاهَدْتُمْ زمانی که با خدا عهد کردید که نقض عهد یکی از گناهان بسیار بزرگ و خلف آن کفاره دارد و اختلاف است در اینکه کفاره عهد مثل

ص: 177

کفاره نذر است چنانچه مشهور گفتند و خالی از قوت نیست یا مثل کفاره یمین است چنانچه بعضی قائل شدند و احتیاط در جمع است و در مورد آیه زوال ایمانست که عهد ولایت باشد وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها یمین شرعی احتیاج بصیغه دارد و اللَّه باللَّه تاللَّه و کفاره یمین إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ الایة مائده آیه 89 وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا خود قرار دادید بر خود خداوند را کفیل بعضی گفتند حسیب یعنی حساب کارهای شما را دارد یا نگهبان که خلف عهد و یمین نکنید إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ بتمام افعال شما علم الهی احاطه دارد.

[سوره النحل (16): آیه 92] .... ص : 178

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (92)

و نبوده باشید در نقض عهد و قسمهای خود مثل آن زنی که غزل میکرد بتمام قوة و پس از غزل نقض میکرد غزل خود را و آنها را از هم میپاشید گرفتید قسم های خود را مکر و حیله و خدعه در میانه خود اینکه بوده باشد گروهی که اکثر و زیادتر و بهتر باشد از گروه دیگر جز این نیست که خداوند شما را امتحان میکند باو و هر آینه ظاهر میفرماید برای شما روز قیامت آنچه که بودید در او اختلاف میکردید و مخالفت میکردید.

(توضیح) کلام طبق استفاده از اخبار منقوله از کافی و علی ابن ابراهیم و عیاشی از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام بلکه از نفس آیه شریفه اینکه این آیات راجع بنقض بیعت امیر المؤمنین است که پس از رحلت حضرت رسالت

ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة

و خداوند در این آیه مثل میزند بآن زنی که حمقاء بود در قریش نامش

ص: 178

ریطه بنت کعب بن سعد ابن تیم بن کعب بن لوی ابن غالب و جواری داشت از صبح تا شام از شعر و پشم غزل میکرد بسیار محکم پس از آن تمام آنها را از هم میپاشید که دلیل بر حماقت او بود و نظیر آن در اطفال بسیار مشاهده شد بزحمت زیادی باغچه درست میکنند و درختکاری و آبیاری می کنند تا شام موقعی که فارغ میشوند از بازی یک پا میزنند و تمام آنها را خراب می کنند یا خانه یا حمام میسازند سپس منهدم می کنند بلکه بسیاری از اهل دنیا چه عماراتی محکم بنا می کنند سپس می گویند دمده شده خراب می کنند Ƞطرز دیگر که مد روز باشد بنا می کنند لذا میفرماید وَ لا تَکُونُوا نباشید شما (کالتی) مثل آن زن که ریطه بود از قریش (نَقَضَتْ غَزْلَها) که بافته های خود را نقض میکرد (مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ) شما هم ولایت علی علیه السّلام را که خدا و رسول چه اندازه محکم کردند چه در آیات شریفه و چه در اخبار متواتره بلکه ادله عقلیه که هیچ امری در دین محکم تر از این نیست که مثل علامه کتاب الفین و میر حامد حسین هندی عبقات و امینی در الغدیر و غیر اینها از بزرگان علماء نوشته اند نقض کنید (انکاثا) که از هم میپاشید شما هم آیات و اخبار را تأویلات بارده کنید و عقب سر اندازید تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ از این جمله استفاده می شود که از اول بیعت آنها و عهد و یمین آنها از روی مکر و حیله و خدعه بوده چنانچه در عقبه قصد قتل رسول اللَّه کردند و در سقیفه بنی ساعده کردند آنچه کردند (أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ) آیا گروهی مثل بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه و بنی عباس بهتر از خاندان نبوت و اهل بیت عصمت و طهارت و ائمه راشدین بودند که هر فسادی در عالم اسلامی پیدا شد در اثر همان نقض عهد و پیمان بود که گفتند یک نفر از علماء سنّی که در باطن شیعه بود در شام منبر رفت و جمعیت زیادی هم پای منبر او حاضر شدند گفت حسین پسر فاطمه را که کشت گفتند شمر گفت الا فالعنوه لعن کردند سپس گفت شمر بامر که حسین را کشت گفتند پسر سعد گفت (الا فالعنوه) لعن کردند گفت عمر سعد بامر که بود گفتند پسر مرجانه گفت (الا فالعنوه) لعن کردند گفت ابن زیاد را که امر کرد گفتند یزید

ص: 179

گفت (الا فالعنوه) لعن کردند گفت یزید را که نصب کرد گفتند اگر بالاتر نمی روی می گوییم و در اخبار بجای امة تعبیر بائمه فرموده و این را قائلین بتحریف دلیل گرفته فاسد است زیرا مراد از اخبار اینست که مراد از امة ائمه است نه اینکه لفظ قرآن ائمه بوده إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ این عهد و دستور و فرمان الهی برای امتحان شما است که لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42 وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ مقام قرب ائمه اطهار و بعد ائمه ضلالت معلوم شود که میفرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41.

[سوره النحل (16): آیه 93] .... ص : 180

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93)

و اگر مشیت الهی بمقتضی حکم و مصالح تعلق گرفته بود قدرت داشت بر اینکه و لو باجبار شما را قرار دهد بر یک طریقه باشد و لکن نظر به اینکه باید بنده مختار باشد اگر طریقه ضلالت را اختیار کرد او را بضلالت سوق دهد و اگر هدایت را پسندید او را توفیق و راه نمایی میکند بهدایت و هر آینه البته فردای قیامت از شما سؤال میشود از آنچه بودید عمل میکردید این آیه شریفه نظیر آیه شریفه است که میفرماید وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی انعام آیه 35.

(توضیح کلام) اینکه افعال اختیاریه عبد نه بنحو اجبار است که خدا بنده را اجبار کند بفعل و بنده حکم آلت داشته باشد و نه بنحو تفویض که بنده مستقل باشد بلکه بنحو اختیار است که اگر بنده اختیار کرد و مشیت تعلق گرفت صادر میشود زیرا اختیار بنده هم بعنایت الهی است

(لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین)

ص: 180

لذا میفرماید وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لو امتناعیه یعنی هرگز مشیت الهی تعلق باجبار بنده نمیگیرد (لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً) بجعل تکوینی که تمام بر یک طریقه و یک دین باشند زیرا بکلی دستگاه دین برچیده می شود نه احتیاج بارسال رسل و انزال کتب و جعل امام و خلیفه و دستگاه ثواب و عقاب داشتند و نه استحقاق ثواب و عقاب وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ کسانی که اختیار کفر و شرک و فسق و فجور نمودند و از قابلیت هدایت خود را انداخته اند و خذلان الهی آنها را گرفته وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ کسانی که اختیار ایمان و تقوی و اطاعت امر الهی نمودند و از هر جهت تام القابلیه شدند توفیق و تایید الهی شامل حال آنها شده و در هر دو صورت چون باختیار بوده وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8

[سوره النحل (16): آیه 94] .... ص : 181

وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (94)

و نگیرید قسمهای خود را مکر و حیله که نقض کنید و مخالفت نمائید میانه خودتان پس لغزش پیدا میکند قدم بعد از آنی که ثابت و محکم شده بود و هر آینه میچشید بسیار مفاسد و مضاری بواسطه آنکه مانع شدید از ایمان دیگران و از راه مستقیم الهی و هر آینه از برای شماست عذاب عظیم این آیه هم مربوط بآیات قبل است و در اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام و حضرت سلمان (رض) داریم که راجع بولایت علی علیه السّلام است موقعی که مأمور شدند بتسلیم بعلی بإمرة المؤمنین و بیعت با او بولایت و خلافت از همان موقع قصد مخالفت داشتند و کردند آنچه کردند وَ لا تَتَّخِذُوا خطاب بکسانی که داخل در دین اسلام شدند چه بر حسب ظاهر مثل منافقین یا بر حسب حقیقة مثل نوع مسلمین نهی اکید میفرماید که نگیرید (ایمانکم) قسم هایی که یاد کردید در مورد ولایت علی علیه السّلام در غدیر خم و در امارة او بر تمام مؤمنین روزی که مأمور شدند بسلام باو بلقب امیر المؤمنین (دَخَلًا بَیْنَکُمْ)

ص: 181

که عزم بر مخالفت باشد و با یکدیگر قرار داد می کردید که نگذارید این امر برای علی ثابت بماند (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها) که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم قدمهای شما را استوار کرد و فرمود در حدیث ثقلین

انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تزلوا ابدا و انهما لا یفترقان حتی یردا علی الحوض

چنانچه پس از رحلت آن حضرت قدمهای شما در این امر لغزش پیدا کرد و از جاده مستقیم الهی منحرف شدید وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ خود که منحرف شدید مانع هم شدید دیگران را (عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ) و خواهید چشید. و بال این امر را که برای چهار روزه ریاست دنیوی چه اندازه ملیاردها بندگان خدا را در ضلالت و گمراهی انداختید که عقوبت تمام آنها بر گردن شما هم بار میشود وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ که از تمام عذاب های آخرت بزرگتر است (تنبیه) این آیه و لو بواسطه اخبار در این مورد وارد شده لکن مکرر گفته ایم مورد مخصّص نیست عموم آیه شامل جمیع ارباب ضلال که هم خود در ضلالت افتادند و هم در مقام اضلال سایرین کوشش دارند و در عصر حاضر در تمام شهرها و قصبه ها متفرق شدند و مردم را از جاده مستقیم بانحاء مختلف منحرف می کنند خذلهم اللَّه و اهلکهم و اذلهم.

[سوره النحل (16): آیه 95] .... ص : 182

وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95)

و نفروشید عهد الهی را بیک ثمن قلیلی محققا آنچه نزد خدا است او بهتر است از برای شما اگر بودید میدانستید وَ لا تَشْتَرُوا بیع و شری بمعنی فروش است چنانچه میفرماید وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ یوسف آیه 20 یعنی فروختند یوسف را بثمن کمی و اشتراء بمعنی خرید است چنانچه مشتری یعنی قبول کننده بیع و شراء مقابل بایع و اینجا ابتداء بنظر می آید که مناسب این بود که بفرماید و لا تبیعوا لکن چون مقصد این منافقین خریداری متاع دنیویست از حب ریاست و مال و جاه و دنیا و دست از دین و ایمان برداشتند در واقع خریدند متاع دنیا را

ص: 182

بزوال دین یعنی دین را فروختند بمتاع دنیا و نکته این مطلب اینست که اگر متاعی را بازاء نقدینه بدهند صاحب متاع را بایع گویند و صاحب وجه را مشتری و اما اگر متاعی را بازاء متاعی دهند که بزبان فارسی سودا میگویند مثلا خانه را بدهد بازاء خانه دیگر هر دو را هم بایع میگویند چون هر دو صاحب متاع هستند و هر دو را مشتری نامند چون عوض متاعش متاع میگیرد و مورد از این باب است بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا مبادله نکنید که عهد ولایت را بدهید و متاع دنیا را بگیرید چون عهد ولایت روح ایمانست و باعث نجات از عذاب و وصول بمثوبات اخروی است و متاع دنیا قلیل و فانی است و گفتند قلیل باقی بهتر است از کثیر فانی چه رسد کثیر باقی نسبت بقلیل فانی إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ آن مثوبات اخروی و جنات دائمی بهتر است برای شما از این چهار روز دنیا و ریاست و منال او إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ معتقد بقیامت باشید و ثواب و عقاب او را و از این جمله استفاده میشود که اینها ابدا معتقد بروز جزا نبودند.

[سوره النحل (16): آیه 96] .... ص : 183

ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (96)

آنچه نزد شما است فانی و از بین رفتنی است و آنچه نزد خداست باقیست و هر آینه البته جزا می دهیم کسانی که صبر کردند اجر آنها را ببهترین آنچه که بودند عمل می کردند ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ زخارف دنیوی از ریاست و جاه و مال و منال همین چهار روز دنیا است بلکه نفس دنیا و حیات دنیوی دار فانیست صد سال با یک روزش تفاوت ندارد پس از فنا کان لم یکن بوده وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ جنات عالیه و درجات متعالیه و مقامات سامیه و فیوضات دائمه در عالم آخرت فنا و زوال ندارد برای کسانی که اهل ایمان و تقوی و عمل صالح باشند و هم چنین عقوبات و عذاب ها و درکات و جهنم هم فنا و زوال ندارد برای کفار و معاندین و مخالفین و

ص: 183

مشرکین و منافقین و من یحذوا حذوهم (وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا) چه صبر بر بلیات و مصائب و اذیت های دشمن و چه صبر بر عبادات و جهاد فی سبیل اللَّه و چه صبر بر ترک معاصی و مخالفت او امر الهی و محرمات أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ آن قدر فیوضات الهی شامل حال آنها می شود که هیچ ملک مقربی و نبی مرسلی تا این اندازه تصور نمی کردند

(فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین و ما خطر علی قلب بشر).

[سوره النحل (16): آیه 97] .... ص : 184

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (97)

کسی که عمل صالح بجا آورد چه مرد باشد و چه زن و ایمان هم داشته باشد هر آینه او را زنده میداریم زندگانی بسیار خوش و پاکیزه و هر آینه جزا میدهیم مزد آنها را ببهترین اجرها که بودند عمل می کردند مَنْ عَمِلَ صالِحاً عمل صالح مراتب زیادی دارد درجه اولش اینست که صحیح باشد مستجمع جمیع اجزاء و شرائط و فاقد جمیع موانع و هر چه بهتر و بالاتر و مراعات آداب و سنن و اسباب قبول بیشتر باشد درجاتش بالاتر می رود مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی در بنده گی سیاه و سفید عرب و عجم ذکر و انثی شیخ و شاب سید و غلام غنی و فقیر عزیز و ذلیل تفاوت ندارد از حضرت زین العابدین است فرمود

خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیّدا قرشیا

(وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) معتقد بجمیع عقائد حقه و جمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم باشد که ایمان شرط صحت کلیه عبادات است (فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً) مفسرین در معنی حیات طیبه اختلاف کردند بعضی گفتند رزق حلال بعضی رضای بآنچه خداوند بر او تقدیر فرموده بعضی گفتند اشتغال به عبادت و ترک معاصی و تمام اینها خلاف ظاهر بلکه نص آیه شریفه است زیرا کلمه (فلنحیینه) جواب (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ)

ص: 184

و کلمه لنحیینه احیاء است و احیاء بعد الموت است پس مراد آن حیات ابدیست چه در عالم برزخ و چه در قیامت چنانچه در آیه شریفه وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ بقره آیه 154 و آیه شریفه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 167 و این آیه شریفه یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی فجر آیه 25 اشاره باین موضوع است وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ معنی واضح است و مکرر توضیح داده شده.

[سوره النحل (16): آیه 98] .... ص : 185

فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (98)

پس زمانی که تلاوت کردی قرآن را پس پناه ببر بخداوند از شیطان رانده شده در مجلد اوّل این تفسیر در باب مقدمات ده گانه که مقدمه دهم آن در استعاذه قبل القراءة است از صفحه 72 الی صفحه 80 مفصلا بیان کردیم در مستعیذ و مستعاذ به و مستعاذ منه و حقیقة شیطان و جنّ و فرق بین وسوسه و الهام و استعاذه از شرور و مضار و مفاسد رجوع فرمائید و در اینجا فقط بترجمه آیه قناعت میکنیم (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ) خطاب بپیغمبر اکرم است و لکن حکم عام است شامل جمیع مکلفین میشود و قرائت قرآن هم اعم است از تمام قرآن یا یک سوره بلکه یک آیه که قبل از شروع باید استعاذه کرد و معنای اذا قرأت القرآن یعنی اذا اردت ان تقرء القران نظیر إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ مائده آیه 8 یعنی اذا اردتم اقامة الصلاة فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ باید بنده در جمیع حالات پناه ببرد بخداوند متعال خدمت امیر المؤمنین عرض کردند که آن حکیم الهی گفته الأفلاک قسیّ و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر پس حضرت فرمود فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ ذاریات آیه 50 و بالجمله انسان بسیار نزدیک است بحوادث و بلیات و آفات و عاهات اگر آنی حفظ الهی نباشد

ص: 185

نابود صرف است بالاخص دشمنهای داخلی و خارجی انسی و جنّی خصوصا (مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ) که قسم یاد کرده فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 83 و خداوند هم عداوت او را اعلام فرموده أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60 دشمنی است که دیده نمیشود و صاحب مکر و خدعه و حیله است و راههای بسیار دارد که فرمود إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اعراف آیه 27.

[سوره النحل (16): آیات 99 تا 100] .... ص : 186

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99) إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (100)

محققا شیطان تسلط ندارد بر کسانی که ایمان آوردند و بر پروردگار خود توکل میکنند منحصرا تسلّط آن بر کسانیست که او را تولی میکنند و کسانی که باو شرک میاورند (مثال) اگر سلطانی باهل مملکت خود اعلام کرد که از سر حدات مملکت خارج نشوید و تمام احتیاجات شما را من تأمین میکنم زیرا که در خارج مملکت دشمنهایی دارید که شما را در شکنجه عذاب میاندازند و تمام حیثیات شما را از بین میبرند لکن آنها قدرت بر دخول در این مملکت ندارند و خردلی آسیبی بشما نمیتوانند وارد کنند اگر بعضی از افراد رعیت مخالفت کردند و خارج شدند و گرفتار شکنجه های دشمن شدند سلطان حق دارد هم از آنها مؤاخذه کند که چرا از سرحدات خارج شدید و هم از آنها که چرا رعیت مرا در شکنجه انداختید قضیه این آیه بعین همین است خداوند اعلام فرمود بتمام بندگانش که از سر حدات ایمان خارج نشوید که دشمنان شما قدرت دخول ندارند و بشما خردلی آسیب نمیرسانند که مفاد إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا است و تمام احتیاجات شما را من که پروردگار شما هستم تامین میکنم بمن واگذار کنید که مفاد وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ است و اگر از حدود ایمان خارج شدید که برویم آنجا چه خبر است و دوست

ص: 186

خارجه شدید بر شما دشمن مسلط میشود و در شکنجه میاندازد که مفاد (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ) است یا بعض احتیاجات خود را خواستید از خارج تأمین کنید که مفاد وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ است هم شیطان مورد مواخذه میشود که چرا بندگان مرا اغوی کردی و در عذاب و بلاء انداختی و هم بنده مورد مؤاخذه میشود که چرا از ایمان خارج شدی و در احتیاجات بمن رجوع نکردی.

[سوره النحل (16): آیه 101] .... ص : 187

وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (101)

و زمانی که ما تبدیل کردیم آیه ای را بجای آیه دیگر یعنی نسخ کردیم حکمی را و بجای او حکم دیگری گذاردیم و خداوند میداند بآنچه نازل میفرماید گفتند کفّار و مشرکین برسول محترم صلّی اللَّه علیه و اله که جز این نیست که افتراء بخدا میزنی بلکه اکثر آنها حکمت و سبب نسخ را نمیدانند مسئله نسخ اینست که احکام و دستورات الهی دو قسم است یک قسمت مصلحت یا مفسده او دائمیه است و قابل تغییر نیست این از مورد نسخ خارج است مثل عقائد حقه و اصول دینیه و اخلاق حمیده و صفات خبیثه و بسیاری از احکام شرعیه مثل نماز و زکاة و امثال آنها که حسن ذاتی یا قبح ذاتی دارد مثل زنا و شرب خمر و نحو اینها این نوع در جمیع شرایع بوده و تا قیامت باقیست و قابل نسخ نیست و یک قسم حسن و قبح او بوجوه و اعتبار است و بسبب خصوصیات تغییر پذیر است یا از جهت زمان یا از جهت حالات مختلفه مکلّفین یا خصوصیات دیگر که عالم بجمیع حکم و مصالح ذات اقدس ربوبی میداند البتّه باید تغییر دهد مثل نسخ شرایع شریعت نوح ناسخ شریعت آدم و هم چنین ابراهیم نسبت بنوح و موسی و عیسی و شریعة اسلام که انبیاء اولی العزم بودند بلکه نسخ در شریعت واحده نسبت بحالات مکلفین و خصوصیات ازمنه و قرآن مجید ناسخ و

ص: 187

منسوخ عام و خاص مطلق و مقیّد مجمل و مبین حقیقة و مجاز نص و ظاهر صراحت و کنایه بسیار دارد تمام بجا و بموقع و عالم بجمیع آنها ائمه اطهار هستند لذا میفرماید (وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ) بواسطه تغییر حکم و مصالح آن (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ) که تمام خصوصیات و مصالح آن را میداند (قالوا) کفار و مشرکین و منافقین و معاندین إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ افتراء دروغ بستن بغیر است که العیاذ باللّه پیغمبر بخدا دروغ بسته از پیش خود جهت منافع و مضار شخصیه تغییر داده و نسبت بخدا میدهد بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ که حسن و قبح همین نحوی که ذاتی است بوجوه و اعتبار هم هست و از این جهت نسخ را بکلّی منکرند و حکم قابل تغییر نیست (تنبیه) پس از رحلت رسول دیگر حکمش قابل تغییر نیست مگر برسول دیگر که اولی العزم باشد و چون پس از نبی اکرم دیگر نبی نیست تا قیامت لذا

(حلال محمّد حلال الی یوم القیمة و حرامه حرام الی یوم القیمة).

[سوره النحل (16): آیه 102] .... ص : 188

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ (102)

بفرما ای رسول محترم باین کفار و مشرکین که این قرآن مجید را از باء بسم اللَّه تا سین و الناس را نازل نمود روح القدس امین وحی الهی جبرئیل از جانب پروردگار تو خداوند متعال و علّة غایی نزول برای اینست که ثابت بدارد کسانی را که ایمان آوردند بر دین حق تا آخرین نفس و هدایت فرماید و بشارت دهد مسلمین را (قل نزّله) ضمیر راجع بقرآن است و امتیاز قرآن بر سایر کتب سماویه اینست که عین عبارات و الفاظ قرآن را خداوند ایجاد فرموده جبرئیل امین استماع نمود و مأمور شد که بر قلب مطهّر حضرت رسالت نازل کند با اینکه در لوح محفوظ ثبت شده بود و حضرت رسالت میدانست و لذا میفرماید وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ طه آیه 113 و میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج

ص: 188

آیه 21 و 22 (رُوحُ الْقُدُسِ) که امین وحی الهی است و جزو آن چهار ملک مقرّب میکائیل موکّل ارزاق عباد اسرافیل موکل ارواح عباد عزرائیل موکّل قبض ارواح جبرئیل موکل علم و الهام بقلوب که دارد

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

(من ربک) از جانب پروردگار تو (بالحق) بجا و بموقع نجوما در ظرف بیست و دو سال (لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا) که عمده غرض ثبات ایمان مؤمنین است زیرا معجزه باقیه است تا دامن قیامت و مثل معجزات انبیاء نیست که مخصوص بوقت مشاهده باشد و باید بنقل تواتر بر دیگران اثبات نمود (و هدی) که میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ بنی اسرائیل آیه نهم در این آیه میفرماید وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ و مراد همان مؤمنین است که در آیه مذکور است زیرا غیر مؤمن نجات ندارد و مورد انذار است نه بشارت.

[سوره النحل (16): آیه 103] .... ص : 189

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (103)

و هر آینه ما میدانیم که این کفّار و مشرکین میگویند جز این نیست که این قرآن را پیغمبر اکرم تعلیم گرفته از بشر که او تعلیمش داده و حال آنکه لسان آن کسی که اینها الحاد میکنند باو یعنی آن کسی که می گویید که پیغمبر را یاد داده عجمیست و این قرآن لسان عرب فصیح واضح و روشن است عرب نام خود را عرب گذارده به اینکه کلام او معرب عمّا فی الضمیر است و سایر لغات را عجم نام کرده که بمعنی گنگ که قادر بر تکلم نیست چون کلمات آنها را نمیفهمیدند چنانچه حیوانات را مثل انعام حیوان عجم نامیدند و حروف منقوطه را که بتنهایی معنی ندارد حروف معجمه گفتند و فرق بین عجم و اعجم اینست که عجم کسی را گویند که نسلش از عجم باشد لکن ممکن است مدتی در عرب بوده و زبان عربی را فرا گرفته و بتواند بعربی تکلّم کند و اعجم آن کسی است که قدرت بر تکلم بعربی نداشته باشد از این جهت میفرماید (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ) چون

ص: 189

علم الهی احاطه دارد بکلّ شی ء (انّهم) این کفار و مشرکین (یقولون) این نسبت را بحضرت رسالت میدهند (إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ) این قران از جانب پروردگار نازل نشده بلکه بشری تعلیم حضرت رسول کرده از قصص انبیاء و اخبار سماوی و حال گذشتگان و نحو اینها خداوند برای دفع توهم آنها و تکذیب مقال آنها میفرماید (لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ) البته اینها شخص معینی را که با پیغمبر تماس داشته و از طوائف عرب نبوده یا از فارس یا از روم بوده در نظر داشتند خداوند میفرماید این شخص را که شما الحاد میکنید یعنی شریک قرار میدهید اصلا قدرت بر تکلم عربی ندارد مفسّرین در تعیین این شخص هر کدام کسی را گفتند و چون مدرکی ندارند اعتبار ندارد فقط می گوییم خداوند نام او را ذکر نفر ده چون خود مشرکین میدانستند کرا میگویند میفرماید آن کس که شما می گویید اصلا قدرت بر تکلم بلسان عرب ندارد (و هذا) یعنی این قرآن مجید لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ شما که خود را افصح عرب میدانید قدرت بر اتیان بیک سوره آن ندارید چه رسد شخص اعجمی که قدرت بر تکلّم عربی نداشته باشد.

[سوره النحل (16): آیه 104] .... ص : 190

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (104)

محققا کسانی که ایمان نمیاورند بآیات خداوند خدا هم اینها را توفیق هدایت نمیدهد و هدایت نمیفرماید و از برای آنها است عذاب دردناک هدایت الهی دو قسم است یکی ارائه طریق این شامل جمیع افراد مؤمن و کافر میشود بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و اعطاء معجزات با یاری انبیاء و بیان آیات قدرت و آنچه نسبت بامم سابقه رفتار فرموده که از هر جهت حجة بر تمام افراد تمام شود و راه عذر بر احدی باقی نماند دیگر ایصال بمطلوب بتوفیق و عنایت و الطاف خاصه که این خاص باهل ایمان است زیرا غیر مؤمن قابلیت ندارد و این آیه شریفه راجع بمعنی دوّم است که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ آیات الهی حجتهای خداوند و معجزات صادره از

ص: 190

انبیاء و اولیاء و ارسال رسل و انزال کتب و جعل خلفاء و علماء و مبلّغین که تماما آیات خدا هستند کسانی که ایمان بآنها نمیاورند انبیاء را ساحر و کذاب میگویند معجزات را سحر میشمارند و کتب را تکذیب میکنند و خلفاء الهی را انکار میکنند و از علماء اعراض میکنند و احکام الهی را دور میاندازند (لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ) قابل هدایت نیستند و بسعادت نائل نمیشوند (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ) مستحق عذاب دردناک جهنم هستند و گرفتار آن میشوند.

[سوره النحل (16): آیه 105] .... ص : 191

إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ (105)

جز اینست که افتراء میزنند کسانی که عادت آنها دروغگوئیست کسانی که ایمان نمیاورند بآیات الهی و آنها خود دروغگو هستند إِنَّما یَفْتَرِی افتراء دروغ بستن است بغیر (الکذب) که بدروغ عادت کرده هر چیزی را خلاف آن میگوید حق را باطل و بالعکس معروف را منکر و بالعکس دوست را دشمن و بالعکس صادق را کاذب و بالعکس حسن را قبیح و بالعکس و نحو اینها و اینها کیانند الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ جمیع طبقات غیر مؤمن را شامل میشود چه جمیع آیات خدا را قبول نداشته باشد و چه بعض آنها را حتی یک آیه خدا را منکر شود صدق میکند که مکذّب آیات الهی است وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ خداوند شهادت بدروغ گویی آنها داده نباید هیچ قولی از آنها قبول کرد و پذیرفت تا از راه حق دست نیاید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ حجرات آیه 6.

(تنبیه) ابناء نوع امروزه اگر خبری یا مطلبی یا نظریه ای از اروپا و سایر بلاد کفر برسد آن را وحی منزل میدانند و اگر از علماء و حجج اسلام برسد میگویند اینها را آخوندها در آورده اند و تکذیب میکنند این آیه معرّفی این نوع را فرموده.

ص: 191

[سوره النحل (16): آیه 106] .... ص : 192

مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (106)

کسی که کافر شد بخداوند از بعد آنکه ایمان آورده بود مگر کسی که اکراه کردند او را و قلبش مطمئن بایمان باشد و لکن کسی که سینه او بکفر منشرح شده پس بر اینها غضب الهی متوجه میشود و از برای آنها عذاب عظیم است این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است.

جمله اولی راجع بمرتدّ است و مرتدّ کسی را گویند که پس از اسلام کافر شود و این دو قسم است مرتد فطری و مرتد ملّی امّا فطری کسی را گویند که نطفه او در اسلام منعقد شده باشد و این محکوم باحکام خمسه پنج حکم دارد.

(1) نجاست بدن.

(2) انتقال جمیع اموالش بوراث مسلمان و اگر در هیچ طبقات ارث وارث مسلمی ندارد منتقل بامام میشود چون

(امام وارث من لا وارث له)

است.

(3) بینونت زوجه او باید چهار ماه و ده روز عده نگه دارد که عدّه وفات است بنصّ قرآن أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً پس از آن شوهر کند، (4) محکوم بقتل است.

(5) که محل خلاف است بین علماء که توبه او قبول میشود یا نمیشود مشهور قائل بعدم قبول هستند جماعتی قائل هستند بقبول توبه او و جماعتی قائل به اینکه بر حسب باطن قبول است و نجات از عذاب آخرت دارد ولی بر حسب ظاهر قبول نیست و احکام مرتد بر او بار میشود و تحقیق کلام اینست که توبه او قبول است غایة الامر اگر قبل از ثبوت نزد حاکم توبه کرد قبول و احکام مرتد بر او بار نمیشود باین معنی که اگر مالی تحصیل کرد مالک میشود و اگر زنی را تزویج کرد عقدش صحیح است و حکم قتل هم از او برطرف میشود نه اینکه اموال سابقه باو برگردد و زوجه او زوجه او شود و اگر بعد از ثبوت توبه کند احکام بر او جاریست و امّا ملّی آنکه کافر بوده

ص: 192

ایمان آورد پس از ایمان کافر شد در احکام مشترک است جز در قتل که او را باید حبس کنند تا آنکه در حبس بمیرد یا توبه کند و نجات یابد و این جمله مفاد مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ است.

جمله دوم راجع بتقیه است که اگر کسی گرفتار کفار یا مخالفین شد و جان و مال و عرض آن در خطر است باید بزبان اظهار کفر یا سنی گری کند و حفظ جان و مال و عرض خود کند ولی قلبا مطمئن بایمان باشد مثل عمار که با پدر و مادرش گرفتار کفار شدند و گفتند باید از پیغمبر بیزاری بجوئید پدر و مادرش اباء کردند آنها را کشتند عمار بیزاری اظهار کرد و نجات پیدا کرد که مفاد (إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ) است و در اخبار بسیار تمسک بهمین جمله کردند برای صحت فعل عمار حتی در بعضی اخبار اشاره دارد که چرا میثم تبری از امیر المؤمنین نکرد و خود را در معرض قتل در آورد مثل عمار نکرد حتی در بعض اخبار این حدیث منسوب بامیر المؤمنین را تکذیب کردند که فرموده باشد:

(ان دعیتم الی سبّی فسبّونی و ان دعیتم الی البراءة منّی فلا تبرؤا منّی).

بلکه فرموده:

(و ان دعیتم الی البراءة منّی فانّی علی دین محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم).

چنانچه عمار اظهار برائت از رسول اللَّه نمود و اخبار در باب تقیه بسیار است چنانچه میفرماید:

(التقیة دینی و دین آبائی).

حتی گفتند حضرت صادق علیه السّلام در مقابل منصور فرمود:

(السلام علیک یا امیر المؤمنین)

و لو در نیّت و قصدش حضرت علی علیه السّلام بوده.

حتی دارد شخصی خدمت حضرت صادق در حضور اصحاب آن حضرت عرض کرد (ما تقول فی شیخین).

حضرت فرمود:

(هما امامان عادلان قاسطان کانا علی الحق و مضیا علیه علیهما رحمة اللَّه).

پس از رفتن آن شخص اصحاب عرض کردند همچه عقیده ای خود اهل تسنن در حق شیخین ندارند.

ص: 193

حضرت فرمود اما اینکه گفتم هما امامان بواسطه آیه شریفه أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ و اما قاسطان بآیه شریفه أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

چون قسط از لغة اضداد است و اما عادلان برای اینکه عدول کردند از امیر المؤمنین و اینها بر عداوت او بودند که علی بر ضرر است و مضیا علیه بهمین عداوت از دنیا رفتند علیهما رحمة اللَّه و رحمة اللَّه پیغمبر است و بر علیه آنها است.

(جمله سیم) عذاب مرتد دو عذاب است یکی غضب الهی که در دعاء کمیل میفرماید

(و هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض)

و دیگر عذاب عظیم که در میانه عذابهای الهی عظمت دارد که مفاد (وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).

[سوره النحل (16): آیه 107] .... ص : 194

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (107)

علت این غضب و عذاب عظیم اینست که این مرتدین اختیار کردند و برتری دادند و طلب دوستی کردند و برگزیدند حیات دنیوی را بر زندگانی آخرت و محققا خداوند هدایت نمیفرماید قومی را که کافر هستند (ذلک) اشاره بغضب الهی و عذاب عظیم است که سبب این اینست که (بانّهم) این هایی که برگشتند از اسلام و کافر شدند نه از جهت اینست که بطلان اسلام و حقانیت کفر را بدست آورده باشند بلکه برای اینست که (اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ) چون دیدند در اسلام حکم جهاد هست و دستور نماز و روزه و خمس و زکاة و جلوگیری از محرمات و بالجمله آزاد نیستند ولی کفر آزادی مطلق است هم جانشان محفوظ است و هم شهوات نفسانیه را آزادند و هم تکلیف بعبادات ندارند و غافل از اینکه

(حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

بخصوص

(افضل الاعمال احمزها)

و چون این کفار از قابلیت هدایت افتادند و مثل قوم ثمود (استحبوا العمی علی الهدی) وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ شرحش گذشت.

ص: 194

[سوره النحل (16): آیه 108] .... ص : 195

أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (108)

اینها کسانی هستند که خداوند مهر کرده بر دلهای آنها و گوش آنها را و چشم های آنها و اینها آنهایی هستند که بکلی غافل از خدا و دین و آخرت هستند شرح این آیه شریفه را در مجلد اول این کتاب صفحه 276 الی 282 در 7 صفحه در ذیل آیه شریفه خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ بقره آیه 6 مفصلا بیان کرده ایم از معنای ختم و وجه استناد بخدا و بیان اینکه چرا قلوب و ابصار را جمع آورده و سمع را مفرد و شبهاتی که در این آیه و اشکالاتی که کرده اند و جواب آنها و بیان اخباری که از ائمه در این باب شده تماما مفصلا ذکر کرده ایم مستدعی هستم لطفا بآنجا مراجعه فرمائید احتیاج بتکرار نیست فقط به اختصار قناعت میکنیم.

(أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ) سیاهی دل است که در اثر کثرت معاصی پیدا میشود چنانچه در اخبار دارد هر معصیتی یک خال سیاه در قلب حادث میشود اگر بحدی رسید که هنوز یک خال سفید باقی است امید هدایت در او هست موفق بتوبه شود و تمام سیاهی را زائل کند و امّا اگر تمام صفحه سیاه شد در بعض اخبار دارد

(لا یرجی بخیر)

و در بعضی دارد

(صار قلبه منکوسا)

و مراد از قلب قلب روحانی است نه قلب صنوبری مثل زهر است که در بدن اثر میکند و استناد بخداوند جعل این اثر است و منافی با تکلیف نیست مثل زهر که انسان باختیار میخورد ولی تأثیر زهر بجعل الهی است آنهم نفس ایجاد است ما جعل اللَّه المشمشة مشمشة بل اوجدها (و سمعهم) همان شنوایی روحیست باطنی قلبی و سرّ مفرد آوردن آنکه فرق بین شنیدن سمع و اذن اذن آلت سمع است و لذا تعبیر بجمع در اذن فرموده وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 178) (و ابصارهم) عطف بر قلوبهم مدخول طبع است قلب حقایق را درک نمی کند سمع مواعظ و نصایح تأثیر نمیگذارد بصر آثار و

ص: 195

آیات را مشاهده نمی کند صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 66 وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ غفلتی که تذکر پیدا نکند خوابی که بیداری ندارد جز حین الموت

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

[سوره النحل (16): آیه 109] .... ص : 196

لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109)

لا بد محققا اینها در آخرت اینها زیان کاران هستند (لا جرم) یعنی نخورد ندارد بمعنی هیچگونه وسیله نجات از برای آنها نیست نه رحمت الهی شامل حال آنها میشود و نه پر مغفرت آنها را می گیرد و نه بشفاعت شفعاء نائل می شوند (انهم) کسانی که پس از ایمان کافر شدند و مرتد چه ملی و چه فطری از تمام فیوضات محروم و تمام وسائل از آنها گرفته میشود و تمام اسباب را از دست میدهند فِی الْآخِرَةِ فی یوم القیمة که یوم الحساب و یوم الدین و یوم الجزاء است هُمُ الْخاسِرُونَ خسران تجارت نه مجرد سرمایه از دست دادن است بلکه طلب کارهای زیادی پیدا کرده و از عهده آنها برنمی آید ورشکست شده و راه فرار از دست طلبکار هم ندارد لذا محکوم بحبس می شود طلب کاران اینها خدا و رسول و مؤمنین هستند یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ قیمة آیه 10 در دعاء کمیل

(و لا یمکن الفرار من حکومتک).

[سوره النحل (16): آیه 110] .... ص : 196

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (110)

پس از آن محققا پروردگار تو برای کسانی که هجرت کردند از بعد آنچه برگشتند و مرتد شدند و کافر گشتند تائب شدند پس از آن جهاد در راه خدا نمودند و صبر کردند محققا پروردگار تو از بعد از این هر آینه آمرزنده رحم کننده است این صریح است در قبولی توبه مرتد چه ملی باشد و چه فطری که میفرماید ثُمَّ

ص: 196

إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا

فتنه در آیات شریفه اطلاقاتی دارد بر امتحان و بر بلاهای دنیوی و بر عذاب اخروی اطلاق شده و در اینجا بر شرک و کفر اطلاق شده یعنی بعد از اینکه کافر و مشرک شدند یعنی از اسلام برگشتند و مرتد شدند و بکفار و مشرکین ملحق شدند تائب شدند و رجوع باسلام کردند و از کفر و شرک دست برداشتند و هجرت کردند و ملحق بمسلمین شدند ثُمَّ جاهَدُوا پس از هجرت و الحاق بمسلمین در مقام جهاد با کفار و مشرکین بر آمدند (و صبروا) بر اذیت های کفار و مشرکین از قتل و ذهاب مال و جاه صبر کردند خداوند عالم از راه لطف و عنایتش از آنها قبول فرمود و الطافش و تفضلاتش شامل آنها گردید إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ بیان علت قبولی آنها و پذیرفتن آنها اینست که با اینکه مرتد شدند و از اسلام خارج شدند چون رجوع کردند خداوند هر آینه هم آمرزنده است از عقوبت شرک و کفر آنها صرف نظر می کند و آنها را عفو می کند و می بخشد و هم مشمول تفضلات خود و مثوبات دنیوی و اخروی قرار میدهد.

[سوره النحل (16): آیه 111] .... ص : 197

یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (111)

روزی که می آید هر نفسی که مجادله میکند از نفس خود و میگیرد هر نفسی آنچه را که عمل کرده و آنها ظلم نمی شوند یعنی بآنها خداوند ظلم نمیکند آنچه مستحق است باو میدهد ثواب یا عقاب (یوم) روز قیامت و رستخیز تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ جمیع افراد جن و انس که تمام زنده می شوند وارد صحرای محشر میگردند تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها مجادله مخاصمه و محاجه است که میخواهد بیک عذری و بهانه ای عذاب را از خود برطرف کند تارة میگوید وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23 تارة گردن اکابر میگذارد و میگوید هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ

ص: 197

اعراف آیه 36 تارة میگوید رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 108 و امثال این اعذار لکن پذیرفته نمیشود بلکه خداوند خبر میدهد وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ نساء آیه 28 وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ آنچه عمل کرده چه اعمال قلبیه از شرک و کفر و ضلالت و چه نفسیه از اخلاق رذیله و صفات خبیثه کبر نخوت عصبیت عناد و غیر اینها و چه جوارحیه از افعال قبیحه و اعمال سیئه و ارتکاب معاصی جزاء آنها را خواهد چشید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 ظلم از قبائح عقلیه است و محال است از خداوند صادر شود و منافی با عدل است.

[سوره النحل (16): آیه 112] .... ص : 198

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (112)

و مثل میزند خداوند از برای این کفار و مشرکین شهرستانی که اهل آن در کمال امنیت و اطمینان قلبی از دشمنان خارجی و آفات و امراض بودند و روزی آنها بکمال فراوانی از تمام اطراف و امکنه میآمد پس کفران کردند بنعمت های الهی پس خداوند چشاند بآنها لباس گرسنگی و خوف و ترس را بسبب آنچه بودند بجا می آورند، اخبار از کافی و عیاشی و زید شحام و علی ابن ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردند که خلاصه مفاد آنها اینست که شهرستانی بود از بنی اسرائیل در آن شهر با عظمت سکونت داشتند و فواکه و حبوبات بسیار فراوان داشتند و از هر جهت براحتی و امنیت زندگانی میکردند پس از این فراوانی کفران نعمت های الهی کردند حتی بانان ما تحت خود و بچه های خود را پاک و استنجا مینمودند و میگفتند نرم تر از سنگ است حتی یک کوه عظیمی شد از این نانهای آلوده بنجاست پس از این کفران هفت سال قحطی و خشکسالی و خداوند حیوانی

ص: 198

را که کوچکتر از ملخ بود مسلط کرد تمام درخت ها و حاصلهای آنها را اکل نمود و از بین برد بقدری محتاج شدند که همان نانهای آلوده را مصرف کردند و بمیزان مرتبی تقسیم میکردند و خوف و جوع بر آنها متوجه شد نه روز راحت بودند نه شب استراحت میکردند لذا میفرماید: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا و این ضرب مثل برای تنبیه مؤمنین و تحذیر کفار است که (شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند) (قریة) قریه بر شهرستان های بزرگ هم اطلاق میشود و مراد اهل قریه است (کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً) با کمال امنیت و اطمینان خواطر و خیال راحت زندگی میکردند یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ تمام وسائل زندگی بنحو تام اتم برای آنها از اطراف و اماکن بکمال سهولت بر آنها فراهم میشد (فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ) کفران نعمت چند قسم است یکی آنکه از جانب خدا نداند مستند بقدرت خود و اسباب ظاهریه بداند دیگر آنکه قدر دانی نکند دیگر بی اعتنایی کند دیگر آنکه در غیر مورد صرف کند و البته این کفران باعث زوال نعمت میشود و شکر منعم عقلا واجب است (فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ) تعبیر بلباس برای اینست که جوع و خوف از آنها برداشته نمی شد دائما گرسنه و ترسان بودند بِما کانُوا یَصْنَعُونَ آن بی احتراماتی که بنعمت های الهی میکردند امروز باید این آیه را گوشزد ابناء نوع کرد و آنها را ترسانید از همچه پیشامدی و روزگاری

[سوره النحل (16): آیه 113] .... ص :199

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (113)

و هر آینه بتحقیق آمد آنها را پیغمبری از خود آنها پس او را تکذیب کردند پس گرفت آنها را عذاب و آنها ظالم بودند (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ) مرجع همان اهل قریه بودند که مبتلاء بجوع و خوف شدند بواسطه کفران نعم الهی (رَسُولٌ مِنْهُمْ) خداوند پیغمبری از خود آنها مبعوث فرمود که آنها هدایت شوند و از بلاء جوع و خوف نجات یابند و کفران نعمت نکنند و شکر گذار شوند آنها بعکس

ص: 199

فکذبوه تکذیب آن پیغمبر کردند و ایمان نیاوردند فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ مثل صاعقه و صیحه و نحو اینها عذاب مهلک و از بین رفتند و هلاک شدند و هم ظالمون حال است یعنی در حالی که آنها ظالم بودند هم بخود ظلم کردند که از نعم الهیه محروم شدند و خود را بهلاکت انداختند و هم برسول الهی ظلم کردند و او را تکذیب کردند و مستحق عذاب ابدی در قیامت شدند و از فیوضات اخروی محروم شدند سپس خداوند مؤمنین را گوشزد میفرماید و پند میدهد که شما مثل اهل آن قریه نباشید که کفران نعم الهی کنید و تکذیب پیغمبر خود را کنید که هم سلب نعم از شما میشود و هم ببلا هلاک میشوید و هم مستحق عذاب اخروی میگردید و بخود و برسول خود ظلم نکنید لذا میفرماید:

[سوره النحل (16): آیه 114] .... ص : 200

فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)

پس تناول کنید از آنچه خداوند بشما روزی فرموده آن هم از راه حلال نه از راه حرام و از مأکولات طیبه نه از خبائث اگر از شرک بیرون آمده اید و خدای یگانه را عبادت میکنید فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ که خداوند مکه را بدعاء حضرت ابراهیم مرکز وفور نعمت قرار داده وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً الی قوله فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ابراهیم آیه 39 و 40.

و نیز میفرماید أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا قصص آیه 57 (حلالا) در خبر داریم خداوند بر هر که روزی مقدر فرموده از حلال معین شده و لکن اگر از ممر حرام دست آورد کسر گذارده می شود و زیاده از روزی بدست نمیآورد.

(طیبا) مقابل خبیث و فرق بین خبیث و حرام اینست که خبیث بذاته حرامست مثل خمر و نجاسات و متنجسات و حیوانات حرام گوشت و اشیاء مضره و نحو اینها

ص: 200

و حرام بذاته حرام نیست لکن از راه حرام بدست میاورد از راه سرقت غصب ظلم کسب حرام و امثال اینها وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ شکر نعمت بدانی از جانب او است و بمصرفی که او خواسته صرف کنی و بزبان شکر گذار باشی و سجده شکر کنی شکر قلبی لسانی جوارحی و در مقابلش بنده گی کنی که میفرماید إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ شرک نیاوری بجمیع اقسام شرک ذاتی صفتی افعالی عبادتی نظری.

[سوره النحل (16): آیه 115] .... ص : 201

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (115)

جز این نیست که خداوند حرام فرموده بر تمام شما میته و خون و گوشت خوک و آنچه برای بتها و بنام آنها میکشید پس کسی که از روی اضطرار و حفظ نفس اکل نمود بشرط آنکه تجاوز و تعدی نکرده باشد پس محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ خطاب بجمیع مکلفین است که تمام افراد بشر را شامل میشود زیرا پیغمبر مبعوث بر کافه جن و انس است.

(المیتة) میته مقابل مذکّی است که دارای جمیع شرائط تذکیه باشد اولا قابل تذکیه باشد حیوانات حرام گوشت مثل سگ گربه موش شیر ببر پلنگ روباه شغال و امثال اینها قابلیت تذکیه ندارند فقط حیوان حلال گوشت قابل تذکیه است و ثانیا شرایط تذکیه را باید مراعات کرد.

(1) تذکیه کننده مسلم باشد.

(2) رو بقبله باشد.

(3) حین تذکیه بسم اللَّه گوید.

(4) فری اوداج اربعه بشود که ذبح گویند در مثل گاو و گوسفند یا نحر کنند در شتر.

ص: 201

(5) با آهن باشد مثل کارد و چاقو و خنجر و شمشیر و در شتر نیزه هم کافیست و این لفظ میته شامل جمیع مذکورات در سوره مائده آیه 5 میشود وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ بلکه هر چه فاقد شرائط باشد مثل ذبیحه کفار تمام میته است.

وَ الدَّمَ مطلق خون چه از حلال گوشت باشد و چه از حرام گوشت حتی متخلف در ذبیحه که محکوم بطهارت است اکلش حرام است حتی خون غیر صاحب نفس سائله که حکم بطهارت شده وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ ذکر خصوص خنزیر با اینکه حیوانات محرمة الاکل بسیار است برای اینکه معمول نصاری است و امروز هم در جامعه مسلمین بسیار رواج دارد وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ اینهم لفظ میته شامل بود لکن چون معمول مشرکین بود بالخصوص ذکر شده فَمَنِ اضْطُرَّ اضطرار مجوّز تمام مذکورات میشود الضرورات تبیح المحظورات و جزو نه چیزیست که از این امت برداشته شده

و ما اضطروا الیه

لکن بشرطی که غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ باشد باغ بمعنی طلب کننده است چنانچه میفرماید:

ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ بقره آیه 274 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 79 و بسیاری از آیات و عاد از عدو است بمعنی دویدن اشاره به اینکه سگها را روانه کنند و آن حیوان حرام گوشت را صید کند یا میته شود که میفرماید:

وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ مائده آیه 4 فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ میامرزد و عفو میکند و گذشت میفرماید رحیم مورد عنایات و مشمول رحمتهای خود میگرداند.

[سوره النحل (16): آیات 116 تا 117] .... ص : 202

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (116) مَتاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (117)

بعد از اینکه میزان حلال و حرام را در شریعة اسلام معین فرمود میفرماید:

ص: 202

و نگوئید از برای چیزهایی که زبان شما متصف شده بدروغگویی این حلال است و این حرام که افتراء می بندید بخدا دروغی را محققا بدانید کسانی که افتراء می زنند بخدا دروغی را هرگز رستگار نمیشوند فقط چهار روز دنیا تمتع می کنند و از برای آنها عذاب دردناک است.

وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ اتصاف السنه بکذب عادة زبان است و دروغگویی بخصوص کذب بر خدا که اعظم کبائر است هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ که حلال خدا را حرام بگوید و حرام خدا را حلال بشمارد که بدعت در دین است و مبدع کافر است مثل آنکه گفت متعتان محللتان فی عهد رسول اللَّه انا احرمهما و اعاقب علیهما متعة النساء و متعة الحج لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ سه عقوبت دارد یکی دروغ گفتن دیگر افتراء که نسبت بغیر دادن سه افتراء علی اللَّه إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ ایمان ندارد و کافر می شود زیرا مؤمن یقینا رستگار است مَتاعٌ قَلِیلٌ برای استفاده این چهار روزه دنیا و متابعت شهوات نفسانیه وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مطلق عذاب های آخرت مولم است لکن اختصاص باین طایفه دارد عذابی که میانه عذاب های آخرت شده الم را دارد که مفاد صفت مشبه است.

[سوره النحل (16): آیه 118] .... ص : 203

وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (118)

و نیز بر کسانی که یهودی هستند حرام کردیم آنچه را که قبلا قصه آنها را بر شما بیان کردیم و ما بآنها ظلم نکردیم و لکن خود آنها بودند که بنفوس خود ظلم میکردند این آیه اشاره بآیه شریفه است که فرمود:

وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوایا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ انعام آیه 146 شرحش گذشت در مجلد پنجم صفحه 231 و 232

ص: 203

مراجعه فرمائید (تنبیه) احکام شرعیه بر طبق مذهب امامیه تابع حکم و مصالح است و حکم و مصالح اگر ذاتیه باشد حکم تغییر پذیر نیست و قابل نسخ هم نیست در جمیع شرایع ثابت است و اگر بوجوه و اعتبار باشد قابل تغییر است و مورد نسخ هم وارد می شود و اختلاف مکلفین و اختلاف ازمنه و اختلاف حالات و نیات و غیر اینها تغییر می کند مثلا ضرب یتیم للتادیب حسن و للتشفی قبیح تکبر بر متکبّرین حسن و بر متواضعین قبیح چنانچه فرمود

تکبروا مع المتکبرین

احکام مسافر با حاضر مختلف می شود احکام رجال با نساء مختلف است مریض و سالم حاضر و غائب غنی و فقیر عالم و جاهل عامد و ناسی مطیع و عاصی مؤمن و کافر و غیر اینها الی ما شاء اللَّه و عالم باین وجوه و اعتبارات خداوند تبارک و تعالی است و همچنین در افعال تکوینیه الهیه که میفرماید:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 94 و یهود برای قساوت قلوب آنها و طغیان و سرکشی خداوند احکام شدید بر آنها قرار داد چنانچه در آیه شریفه آمن الرسول آخر سوره بقره از قول مؤمنین نقل میفرماید رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا لذا میفرماید: وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا چون اکثر آنها از نسل یهودا فرزند یعقوب بودند آنها را یهود گفتند و معنای هادوا اشاره بیهود است حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ که اشاره بآیه سوره انعام که قبلا ذکر شد وَ ما ظَلَمْناهُمْ برای رفع توهم است که چرا فرق بین بنده گان گذارده شده سببش را بیان میفرماید وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ که این هم یک نوع عقوبت است مثلا بلاهایی که بر امم سابقه نازل شده و عقوباتی که در آخرت برای کفار هست که تمام برای ظلم بنفس است چنانچه در بسیاری از آیات تصریح فرموده.

ص: 204

[سوره النحل (16): آیه 119] .... ص : 205

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (119)

پس از این طغیان ها و معاصی محققا پروردگارت از آن رأفت و مهربانی که نسبت ببندگان دارد برای کسانی که از راه نفهمیده گی و حماقت اعمال بدی مرتکب شدند سپس متنبه شدند و توبه کردند و تدارک کردند اعمال سوء خود را باعمال صالحه محققا پروردگار تو هر آینه هم آمرزنده است از تمام اعمال سوء آنها گذشت میفرماید و هم رحیم است مشمول رحمت های غیر متناهیه قرار میدهد مسئله توبه را در بسیاری از آیات و در اخبار الی ما شاء اللَّه بلکه برهان عقل هم بر او قائم است و یأس از رحمت الهی خود یکی از گناهان بسیار بزرگ است که میفرماید قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 59 بلکه قنوط از رحمت ضلال است قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ حجر آیه 56.

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ گفتیم جهل دو معنی دارد جهل مقابل علم و جهل مقابل عقل چنانچه عقل هم دو معنی دارد عقل مقابل جنون و عقل مقابل جهل و باین معنا است فرمایش امیر المؤمنین

العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان

و در بسیاری از آیات که میفرماید لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ همین معنی اراده شده و این جهل را تعبیر به حمق و کم عقلی و خریت می کنند مراد اینست که از روی عمد و عناد نباشد ثُمَّ تابُوا که گفتند

التائب من الذنب کمن لا ذنب له

أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ توبه آیه 105 وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ شوری آیه 25 و غیر اینها مِنْ بَعْدِ ذلِکَ یعنی بعد از آنکه اعمال سوء را مرتکب شدند موفق بتوبه شدند و اصلحوا اصلاح بعد الفساد باینست که اگر حقوق الناس یا خمس و زکاة است رد کند و اگر مثل نماز و روزه است قضا کند و اگر ظلم و اذیت است ترضیه کند یا طلب مغفرت و اگر مخالفت است اطاعت

ص: 205

کند و اگر کفر و شرک و ضلالت است ایمان آورد إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها بعد از توبه و اصلاح لغفور رحیم حتی از نامه عمل محو می کند و تبدیل بحسنات میفرماید فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.

[سوره النحل (16): آیه 120] .... ص : 206

إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (120)

بدرستی که ابراهیم بود امتی که متوجه بخداوند در دعاء و عبادت بدین مستقیم خالی از هر عیب و نقص و نبود از شرک آورندگان إِنَّ إِبْراهِیمَ حضرت ابراهیم دارای مقام نبوت و رسالت و اولوا العزمی و خلّت و امامت بود وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا نساء آیه 124 إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً بقره آیه 118 کانَ أُمَّةً تعبیر بامت در اخبار بسیاری داریم چون در زمان ابراهیم فقط حضرت ابراهیم بر دین حق بود بتنهایی و تمام صفحه زمین بر شرک و کفر بودند لذا امّت حقه حقیقیه او بود و بس تا خداوند اسمعیل و اسحق را باو عنایت فرمود سه نفر شدند و امّا وجوهی که مفسّرین گفتند تمام تفسیر برأی است اعتبار ندارد و ما از نقل آنها خود داری میکنیم و این اخبار کلینی بسند متّصل از عبد صالح موسی بن جعفر و از ابی عبد اللَّه حضرت صادق و علی بن ابراهیم از ابی جعفر حضرت باقر و عیاشی چهار حدیث بطرق مختلف از حضرت صادق روایت کردند و چون نقل آنها طولی داشت مراجعه ببرهان کنید قانِتاً لِلَّهِ گذشت قنوت بتاء منقوط بمعنی دعاء و عبادت است و از این باب است قنوت در نماز و قنوط بطاء مؤلف بمعنی ناامیدیست و یأس از رحمت و در اینجا بمعنی توجه بخداست دائما اشتغال بذکر و عبادت و دعاء دارد حَنِیفاً حنیف دین مستقیم و صراط مستوی و پاک و پاکیزه از هر عیب و نقص لذا امر شد بحضرت رسالت أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً در دو آیه بعد شرحش انشاء اللَّه بیان میشود وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ توحید ابراهیم بحدی بود که موقعی که او را در آتش انداختند بملک باد و آب اعتناء نکرد حتی بجبرئیل که گفت

ا لک حاجة قال اما الیک فلا

جبرئیل گفت از آنکه حاجت داری بخواه فرمود علمه بحالی حسبی من سؤالی.

ص: 206

[سوره النحل (16): آیه 121] .... ص : 207

شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (121)

حضرت ابراهیم شکر گذار بود از نعمتهای پروردگار خود خداوند هم او را برگزید و هدایت فرمود او را بسوی راه راست شاکِراً لِأَنْعُمِهِ شکر اقسامی دارد شکر زبانی الحمد للَّه شکرا للَّه شکر قلبی که از جانب او بداند شکر عملی بمصرف آنچه مرضی او است برساند شکر اخلاقی خود را در تحت اطاعت و فرمان برداری و ترک مخالفت و نافرمانی او قرار دهد و البته نعمتهای الهی غیر محدود است (از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید) اجتبیه بعد از حضرت خاتم و اوصیاء طیّبین حضرت ابراهیم افضل از تمام انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی بوده بلکه اخباری داریم از حضرت رسالت که بفرماید من و پسر عمّم علی و ابراهیم اول کسی هستیم که داخل بهشت شویم و یهدیه الی صراط مستقیم هدایت ایصال بمطلوب آنهم راه مستقیمی که پیغمبر اکرم مأمور شد بمتابعت بآن.

[سوره النحل (16): آیه 122] .... ص : 207

وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (122)

و دادیم باو در دنیا خوبیهایی و محققا او در آخرت از صالحین و شایستگانست وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً پس از مقام نبوّت و رسالت و خلّت و امامت الطافی خداوند در حق او فرموده چه لطفی بزرگتر از اینکه مثل وجود مقدس حضرت ختمی و اوصیاء طیّبین او را از نسل ابراهیم قرار داده که اخباری داریم که ما از دعاء ابراهیم که گفت وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی منظور بودیم بلکه دعاء که عرض کرد رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ بقره آیه 133 و ملّة او را تا قیامت بر قرار فرمود که میفرماید: وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ بقره آیه 124 و جمیع انبیاء بعد از او را از نسل او قرار داد و ذریة او را تا قیامت نگاه داشت وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ کسی را که خداوند او را

ص: 207

صالح بشمارد البته بقدر خردلی خلاف صلاح در او نیست.

[سوره النحل (16): آیه 123] .... ص : 208

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (123)

پس از آن مقامات وحی نمودیم بسوی تو اینکه متابعت کن ملّة ابراهیم را که حنیف بود و نبود از زمره مشرکین در حدیث دارد که ده چیز ابراهیم آورد که ملة حنیف است پنج در بدن و پنج در سر امّا پنج در بدن فرمود

فالغسل من الجنابة و الطهور بالماء و تقلیم الاظفار و حلق الشعر من البدن و الختان و امّا الّتی فی الرأس فطمّ الشعر و اخذ الشارب و اعفاء اللحی و السواک و الخلال فهذه لم ینسخ الی یوم القیامة

باید این حدیث را برای جوانان امروزه بلکه بر مردان که ریش میتراشند و برای صوفیه که شارب میگذارند تلاوت کرد و تفسیر آیه شریفه قبلا اشاره شد احتیاج بتکرار ندارد.

[سوره النحل (16): آیه 124] .... ص : 208

إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (124)

جز این نیست شنبه قرار داده شد و جعل شد بر کسانی که اختلاف کردند در او و محققا پروردگار تو هر آینه حکم میفرماید بین آنها روز قیامت در آنچه که بودند در او اختلاف میکردند یکی از امتحانات قوم یهود این بود که خداوند بر آنها حرام کرد صید ماهی را در روز شنبه و امّا سایر ایّام هفته حلال و برای امتحان آنها روزهای شنبه ماهی ها میامدند کنار دریا فراوان و روزهای دیگر نزدیک نمیآمدند یک دسته از یهود حیله بکار زدند روز شنبه که ماهی ها میآمدند کمند و سدی بستند که ماهی ها فرار نکنند و روز یک شنبه میآمدند و آنها را صید میکردند دسته دیگر آنها منع میکردند و نهی از عمل که همین سدّ بستن صید ماهی است و اینها میگفتند صید نیست و روز یکشنبه صید است خداوند آنهایی که این عمل

ص: 208

را میکردند مسخ فرمود ببوزینه که قرده باشد و در سوره اعراف آیه 163 الی 166 چهار آیه شرح حال آنها را بیان میفرماید: از قوله تعالی وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ الی قوله کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ و در اینجا باشاره بیان میفرماید إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ یعنی جعل حکمی برای روز شنبه شد که حرمت صید ماهی باشد عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ امتحان کسانی که در او اختلاف کردند که بستن سد صید است یا صید نیست که دسته مؤمنین آنها را نهی میکردند و میگفتند این حرام است و جماعتی اعتناء نمیکردند و عمل کردند خداوند آنها را مسخ فرمود بقرده که میفرماید: فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ و مسخ یکی از عقوبات است و حیوانات مسوخ بسیارند یعنی کفار بصورت این حیوانات مسخ شدند و در اخبار دارد سه روز بیشتر زنده نبودند و هلاک شدند نه اینکه بعضی توهم کردند که این اخبار دارد سه روز بیشتر زنده نبودند و هلاک شدند نه اینکه بعضی توهم کردند که این حیوانات فعلا هستند انسان بودند و ما در مجلّد سیم کلم الطیب صفحه 44 تا صفحه 47 چهار صفحه در بطلان تناسخ مفصلا بیان کردیم نسخ و مسخ و رسخ و فسخ که قائلین بآنها را نسوخیه مسوخیه رسوخیه فسوخیه گویند که گفتند انسان پس از مردن روحش تعلق میگیرد بانسان دیگر یا بحیوانی یا بنبات یا بجمادات و قول پنجمی هم دارند که عکس این اقوال است که انسان در ابتداء جماد یا نبات یا حیوان بود سپس انسان شد و این حیوانات مسوخ همان است که گفتیم یکی از عقوبات است که بصورة باطنی ظاهر میشود چنانچه در قیامت یوم تبلی السرائر بسیاری بصورت حیوانی ظاهر میشوند بلکه در همین عالم اگر پرده از روی چشم بردارند و باطن اشخاص را مشاهده کنند آنها را بصور مختلفه میبینند چنانچه ابی بصیر در خدمت حضرت صادق مشاهده کرد و یک نفر از علماء بمن فرمود که من در کسالتم یک روز یک توجه غریبی پیدا کردم و اشخاصی که بعیادتم میآمدند بصور مختلفه میدیدم.

إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ حق از باطل مؤمن از کافر مطیع از عاصی جدا میشوند و هر کدام بجزای خود میرسند.

ص: 209

[سوره النحل (16): آیه 125] .... ص : 210

ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (125)

ای رسول محترم دعوت کن قوم را براه خداوندی دین حق و صراط مستقیم بحکمة بادله واضحه و براهین محکمه از روی منطق صحیح و بموعظه حسنه از راه نصیحت و پند و بیان مصالح و مفاسد با کمال رأفت و مهربانی و دلسوزی و مجادله کن یعنی دفع شبهات آنها و اشکالات آنها را از طریق حسن بنما با بیان شیرین و صحیح محققا پروردگار تو بهتر میداند و عالم تر است بکسانی که گمراه شده اند از راه حقه الهیه و او داناتر است بکسانی که قبول هدایت میکنند ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ در مجلّد سیّم این تفسیر صفحه 51 در ذیل آیه شریفه یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ بقره آیه 269 بیان اقوال مفسرین را در معنای حکمت کرده ایم که تمام بی مدرک و تفسیر برأی است و در اخبار بقرآن و فقه و طاعة اللَّه و معرفه الامام و اجتناب الکبائر تفسیر شده و مکرّر گفته ایم که اخبار بیان مصادیق میکند و منافی با عموم آیه ندارد و تحقیق کلام اینست که حکمت یکی از صفات خدا است و از شئون علم است بمعنای علم بمصالح و مفاسد امور و لذا حکماء تعریف کردند (بمعرفة الاشیاء بقدر الطاقة البشریة) لذا می گوییم شامل جمیع علوم میشود علم باصول دین علم اخلاق فقه اصول تفسیر حتی علم طب علم طبیعی علم کلام منطق حتی نحو صرف معانی بیان و غیر اینها و البته این مراتبی دارد هر کس باندازه استعداد و قابلیت خود بهره برداری میکند بلکه انتهاء از برای او نیست که خداوند بجمیع حکم و مصالح و فوائد و مضار اشیاء تکوینی و افعال عبادی و حسن و قبح هر شی ء عالم است لذا میفرماید دعوت کن عباد و امة خود را براه حق از روی دلیل و برهان صحیح باقامه معجزات و بیانات شیوا و ادلّه عقلیه و براهین حسنیه که حجة بر همه تمام شود و راه عذری

ص: 210

بر احدی باقی نماند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 44.

وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وعظ پند و اندرز و نصیحت و ترغیب و ارشاد و هدایت بطریق لطف و عنایت و محبّت و وداد نه تندی و خشونت که در قرآن میفرماید فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران آیه 152.

وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مجادله بباطل حرام است بحث و ردّ و ایراد اما دفع شبهات و اشکالات که اهل باطل بدین حق یا بقرآن یا بافعال انبیاء و ائمه بلکه بعلماء اعلام بلکه بسا بافعال الهیه میکنند باید با لسان خوب و بیان ادلّه و برهان نمود بحدّی که جا برای شبهه نماند و از قلوب اهل شبهه خارج شود چنانچه در جای دیگر میفرماید: وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ عنکبوت آیه 45.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ که قابل هدایت نیست و عناد و عصبیت او مانع است وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ که در مقام هدایت هستند.

[سوره النحل (16): آیه 126] .... ص : 211

وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (126)

و اگر کفار و مشرکین بشما مسلمین اذیت و آسیبی رساندند شما در مقام تلافی زیاد روی نکنید بهمان اندازه که آنها کرده اند عمل کنید و اگر اصلا گذشت کنید و صبر کنید پس او بهتر است بر صبر کننده گان در حدیث عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در جنگ احد مشرکین حضرت حمزه را مثله کردند و مثله شق انف و اذن و قطع مذاکیر است دماغ و گوش و لبهای او را بریدند و پهلوی او را شکافتند و جگرش را بیرون آوردند حضرت رسالت چون این منظره را مشاهده نمود فرمود

لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن

این آیه شریفه نازل شد پس حضرت رسول فرمود

(اصبر اصبر)

و آیه شریفه اطلاق دارد و دستور است برای

ص: 211

مسلمین که هر نوع اذیّتی از مشرکین بشما متوجه شد شما هم بهمان مقدار بآنها مجازات کنید زیاد روی نکنید چنانچه در باب حرم میفرماید وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ بقره آیه 187 و نیز در باب جهاد میفرماید وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا بقره آیه 186 لذا میفرماید وَ إِنْ عاقَبْتُمْ اگر آنها مقاتله کردند یا اذیتی بشما رساندند بهمان اندازه با آنها رفتار کنید فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ و زیاد روی نکنید و اگر گذشت کنید بهتر است برای شما وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ و در احکام جهاد اگر امان آوردند یا اسلحه جنگ را انداختند یا فرار کردند تعقیب آنها نباید کرد (تنبیه) یکی از اشکالات یهود و نصاری بدین مقدس اسلام اینست که میگویند دین اسلام بضرب شمشیر پیش رفت کرده و دفع این اشکال را ما در مجلد اول کلم الطیب بدو نحو کرده ایم یکی آنکه تمام غزوها و سریه های پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله دفاعی بوده که آنها حمله میکردند مسلمین جلوگیری می نمودند دیگر آنکه جهاد در جمیع شرائع بوده بعلاوه در قانون طب اگر عضوی فاسد شد اگر قابل علاج است معالجه میکنند و اگر قابل نیست اگر سرایت بسایر اعضاء ندارد او را وا میگذارند و اگر مسری شد او را قطع میکنند امر جهاد هم از این باب است.

[سوره النحل (16): آیه 127] .... ص : 212

وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (127)

ای رسول محترم باید صبر پیشه خود قرار دهی و نیست صبر تو الا بتوفیق و تایید الهی و غم بدل راه نده بر این کفار و مشرکین و دل تنگ نباش از آنچه اینها مکر و حیله می کنند (وَ اصْبِرْ) امر بصبر دلیل بر وجوب صبر است و صبر حضرت رسالت از جهاتی بود از جهة اذیتهایی که بوجود مقدسش و باصحابش وارد کردند تا در مکه بود خاکروبه و شکمبه شتر بر سرش میریختند سنگ بقدمهای او میزدند عبا بگردنش فشار میدادند ساحر و کذابش می نامیدند تا اندازه ای که سه سال در

ص: 212

شعب ابی طالب گرفتار بود پس از رجعتش بمدینه قضایای بدر احزاب احد و غیر اینها پیش آمد که خودش فرمود

ما او ذی نبی مثل ما اوذیت

دیگر صبر بر مشاق بتبلیغ رسالت و احکام و دعوت باسلام و اعراض آنها و عدم اعتناء دیگر صبر بر افعال منافقین ظاهر مسلمان نمیتوانست آنها را رد کند و نه تحمل کند بلکه میدانست پس از او با اهل بیتش چه می کنند (وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ) بتوفیق الهی و حفظ خداوند و تأیید پروردگاری این مقام صبر را خداوند بشما عنایت فرمود (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ) که چرا ایمان نمیآورند و اجابت نمی کنند و خود را از عذاب الهی نجات نمی دهند اینها قابل هدایت نیستند ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3 وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ زیرا مکر آنها بخود آنها برمیگردد وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47.

وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ انفال آیه 30

[سوره النحل (16): آیه 128] .... ص : 213

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)

محققا خداوند با کسانیست که پرهیزکارند و کسانی که آنها نیکوکارند (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا) معیت خداوند نگهبانی و عنایت و تفضل است و جزاء دهنده است و الا خداوند با تمام ما سوی اللَّه معیت دارد یعنی خبیر و بصیر و سمیع است چنانچه میفرماید ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ مجادله آیه 8 و مکرر گفته ایم که تقوی مراتبی و درجاتی دارد تقوای از عقائد فاسده از شرک و کفر و ضلالت تقوای از معاصی که موجب زوال ایمان میشود و لو حین الموت تقوی از معاصی کبار تقوی از کلیه معاصی تقوی از زخارف دنیوی تقوای از اموری که باعث بر ترک ذکر خدا می شود تقوای از توجه بغیر خدا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ محسن فاعل فعل حسن است و احسان تارة احسان بنفس است اشتغال بعبادت و اطاعت و تحصیل علم و تزکیه اخلاق و تارة

ص: 213

بغیر است چه احسان در امر دین از هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر و اعانت در امر دین از هدایت و ارشاد و امر بمعروف و نهی از منکر و اعانت در امر دین و چه در امور دنیوی از بذل مال و دستگیری از ضعفاء و غیر این ها که اقسام زیادی دارد هذا آخر ما اردنا ایراده فی تفسیر سورة النحل و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة بنی اسرائیل و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللَّه علی محمّد و آله و اللعنة علی اعدائهم اجمعین

ص: 214

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی خاتم النبیین و آله الطیبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الجنة و الناس الی یوم الدین.

سورة مبارکه بنی اسرائیل مسمّی بسورة الاسراء .... ص : 215

[سوره الإسراء (17): آیه 1] .... ص : 215

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (1)

منزه است آن خداوندی که سیر داد در شب ببنده خود شبی از شب ها از مسجد الحرام بسوی مسجد اقصی آن مسجدی که ما برکت دادیم اطراف و حوالی او را برای اینکه نشان دهیم آن بنده خود را از آیات قدرت خود محققا خداوند سمیع و بصیر است کلام در این سوره و این آیه شریفه در چند مقام واقع می شود مقام اول- در فضیلت این سوره مبارکه ابن بابویه مسند از حسین ابن ابی العلاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود

(ما من عبد قرء سورة بنی اسرائیل فی کل لیلة جمعة لم یمت حتی یدرک القائم علیه السّلام و یکون من انصاره)

و همین حدیث را عیاشی هم روایت کرده و قابل توجیه است و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده فرموده

(من کتبها فی خرقة حریر اخضر و تحرز علیها و علّقها علیه و یرمی بالنشاب (بمعنی سهام) اصاب و لم یخط ابدا و ان کتبها لصغیر تعذر علیه الکلام یکتبها بزعفران و سقی مائها انطق اللَّه لسانه باذنه و تکلم)

و غیر اینها و این فضایل غیر از فضایل

ص: 215

تلاوت قرآن است که در تمام سور و آیات هست.

مقام دوم- این آیه شریفه راجع بمعراج حضرت رسالت است و کلام در معراج طویل الذیل است و ما در مجلد اول کلم الطیب صفحه 374 الی 380 بیان کرده ایم و در اینجا بطور خلاصه اشاره می کنیم در تحت چهار مطلب (1) در اثبات معراج.

(2) در رد شبهات آن.

(3) در رد شیخ احمد احسائی.

(4) در تقسیم اخبار معراج.

(اما مطلب اول) معراج جسمانی حضرت از ضروریات دین اسلام است و تمام فرق اسلامی بر او اتفاق دارند و آیات شریفه قرآن بر او ناطق است مثل همین آیه و یازده آیه سوره و النجم از قوله تعالی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی الی قوله تعالی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری و اخبار متواتره بتواتر اجمالی و در زیارات و ادعیه وارده الی ما شاء اللَّه و منکر او کافر است و در اخبار تصریح دارد به اینکه از ما نیست (مطلب دوم) در دفع شبهاتی که در معراج کرده اند و این پنج شبهه است (1) هر جسمی متمایل بمرکز است بر خلاف آن نمیتواند حرکت کند.

(2) و بین کره زمین و کرات علویه مسافت بسیاری است در یک شب نمیتوان سیر کرد.

(3) موجب خرق و التیام میشود.

(4) در هوای لطیف تنفس نمیتوان کرد.

(5) این لغو و بی فایده است.

اما الجواب تمام این شبهات واهی و پوچ است اما حرکت جسم بر خلاف مرکز بحرکت قسری مانع ندارد مثل سنگ در فلاخن و تیر از کمان و فشنگ از تفنگ و هزار خروار با بخار هواپیما تا کره قمر و قدرت پروردگار فوق این ها است و اما مسافت زیاد جایی که قدرت آصف ابن برخیا تخت بلقیس را بطرفة العین

ص: 216

نزد سلیمان حاضر کند و باد تخت سلیمان را غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ و طی الارض حضرت جواد از مدینه بخراسان و نزول ملائکه و حرکت کره زمین و سایر کرات علویه و هزارها دیگر رفع این استبعادات می کند.

و اما مسئله خرق و التیام از موهومات هیئت قدیم که آسمان ها را مثل طبقات پیاز تصور کرده بودند و اما بنا بر هیئت جدید تمام این کرات جویه در این فضای وسیع سیر دارند و اما تنفس در هوای لطیف.

اولا ممکن است با هوای مجاور حرکت کند.

و ثانیا قدرت الهی حفظ کند چنانچه در حق عیسی و ادریس اجراء فرموده و اما لغویت بسیار توهم فاسدیست زیرا اولا در قرآن مجید میفرماید در همین آیه لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا و در سوره و النجم می فرماید لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری و ثالثا نفهمیدن حکمت دلیل بر نداشتن نیست چنانچه بسیاری از افعال الهی حکمتش بر ما مخفی است (مطلب سیم) در اخبار وارده در معراج و آنها بر چهار قسم است.

قسمت اوّل فقط دلالت بر معراج جسمانی دارد و این قسمت چون مطابق با نصوص قرآنی و ضرورت دینی است مجال انکار ندارد.

قسمت دوم اخباریست مشتمل بر اینکه کجا رفت و چه دید و چه کرد و چه گفت و چه شنید که در بحار مجلد ششم صفحه 366 الی 399 ضبط فرموده و در برهان در ذیل این آیه و در سوره و النجم نقل کرده و اخبار چون قطعی نیست نمیتواند یقین پیدا کرد و چون بر خلاف عقل و شرع نیست انکار نمیتوان کرد بلکه تصدیق اجمالی لازم است.

قسمت سیم اخباریست که ظاهرش مخالف موازین شرعیه و عقلیه است لکن قابل تاویل هست اینها را باید علم بآنها را محول بأئمه اطهار کرد و پیش خود نمیتوان تأویل کرد.

قسمت چهارم اخباریست که صریحا بر خلاف عقل و شرع است اینها را مجسمه

ص: 217

و غلات و اهل ضلالت جعل کردند این نوع اخبار را دارد

(فاضربه الی الجدار)

مطلب چهارم در کلام شیخ احمد احسائی در باب معراج چنانچه مرحوم استاد شیخ جواد- بلاغی قدس سرّه در مجلد سیم رحلة ص 158 از کتاب رساله وظیفه شیخ احمد نقل فرموده خلاصه کلامش اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم عنصر خاکی را در کره خاک گزارد و عنصر آبی را در کره آب و هوایی را در کره هوا و ناری را در کره نار گذاشت و با بدن حور قلیایی بکرات علویه و طبقات سماویه سیر کرد و این کلام با اینکه هیچ مدرکی از عقل و نقل ندارد و بمجرد خیال بافی که اسم او را کشف میگذارد است و با اینکه خلاف ضرورت دین و نصوص قرآنی و اخبار متواتره است مبنی بر مذاق هیئت قدیم است که کره زمین را مرکز گرفتند و 13 کره تو در تو قائل شدند خاک آب هوا آتش افلاک سیارات سبع فلک ثوابت فلک اطلس و مبنی بر مسئله خرق و النیام است که فساد این مسلک امروز بالحسّ و الوجدان ثابت شده.

(مقام سیم) در تفسیر آیه سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ سبحان یعنی منزّه و مبرّی از هر عیب و نقص و احتیاج و عوارض امکانیست (الذی) آن خداوندی که واجب الوجود یکتای بیهمتا است (اسری) سیر در شب است چنانچه بحضرت لوط گفتند فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ هود آیه 81 (بعبده) مقام عبودیّت فوق مقام رسالت است و لذا در تشهد مقدم ذکر شده و از برای عبودیت درجات بسیار است تا برسد بمقام فنی که از خود چیزی نبیند و جز باو توجه نداشته باشد عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77 و از مناجات امیر المؤمنین علیه السّلام است میگوید

(کفانی فخرا ان تکون لی ربّا و کفانی عزّا ان اکون لک عبدا

(لیلا) گفتند شب هفدهم ربیع یک سال قبل از هجرت بوده مطابق شب ولادت آن حضرت مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ظاهر آیه از خود مسجد الحرام بوده و لکن در بعضی اخبار دارد و در کلمات مفسّرین که حضرت در منزل شوهر خواهر امیر المؤمنین بهیرة ابن ابی وهب مخزومی در حالت خواب بوده که جبرئیل بابراق و میکائیل و اسرافیل آمدند و آن حضرت را بر براق سوار کردند یک طرف جبرئیل و یک طرف میکائیل و اطلاق الْمَسْجِدِ الْحَرامِ برای اینست که تمام حرم

ص: 218

و مکه حکم مسجد الحرام دارد إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی نوع مفسّرین گفتند بیت- المقدس بوده و حضرت در آنجا دو رکعت نماز کرد و از آنجا بطرف بالا سیر فرمود و لکن ممکن است مراد بیت المعمور بوده که مسجد ملائکه است و نسبت بمسجد- الحرام اقصا المساجد است و تمام ارواح انبیاء در خدمتش مشرف شدند و از آنجا حرکت فرمود تا سدرة المنتهی که در سوره و النجم میفرماید وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی آیه 13 و 15 پس از آن رفت بجایی که نه ملک مقرب و نه نبی مرسل بآن نائل شده باشد که میفرماید ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی و النجم آیه 5 و 6 الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ صفت مسجد اقصا است اگر بیت المقدس باشد برکات فواکه و حبوبات و میاه و لطافت هوا است و اگر بیت المعمور باشد تمام برکات از آنجا نازل میشود لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا علّة عروج حضرتش مشاهده آثار قدرت پروردگار فوق عوالم مادی از عالم مجردات عالم عقول و نفوس و ارواح و لا یدرک الّا اللَّه إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ و گفتیم از برای این دو صفت دو معنی است یکی عالم بمسموعات و مبصرات که از شؤن علم است و دیگر اجابت دعوات و دانای بحکم و مصالح.

[سوره الإسراء (17): آیه 2] .... ص : 219

وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلاً (2)

و فرستادیم و عنایت کردیم موسی را کتاب توریة را و قرار دادیم آن کتاب را هدایت کننده از برای بنی اسرائیل اینکه نگیرید از غیر من خدای متعال از برای خود وکیلی خداوند از ابتداء خلقت بشر که حضرت آدم باشد برای هدایت آنها انبیایی فرستاد و بآنها دستوراتی نازل فرمود غایة الامر در حق آدم و شیث و نوح و ابراهیم تعبیر بصحف میکند صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و در حق موسی و داود و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و اله) تعبیر بکتاب فرموده کتاب توریة و زبور انجیل قرآن و اوّل کتابی که فرستاد توریة بوده برای حضرت موسی و این توریة مشتمل بر الواحی بوده و در آنها از هر- چیزی که باعث هدایت بنی اسرائیل بود از مواعظ و تفصیل امور دینیّه نوشته شده

ص: 219

بود چنانچه میفرماید: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 142 لذا میفرماید: وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ الف و لام عهد است یعنی کتاب توریة را وَ جَعَلْناهُ یعنی غرض از انزال توریة این بود که در او نوشته شده بود آنچه موجب سعادت و رستگاری بنی اسرائیل بود هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ و مهمترین دستور بر تمام انبیاء مسئله توحید بوده أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَکِیلًا این جمله راجع بتوحید افعالی است و بیان مقام توکل که تمام امور در تحت مشیت خداوند است و تمام اسباب مقهور اراده او است و چون بنی اسرائیل از زمان خود اسرائیل حضرت اسحق گرفتار دولت فراعنه بودند و اینها را منشأ آثار و وسائط امور میدانستند تمام اعتماد و توکل بآنها داشتند میفرماید بغیر من اعتماد و توکلی نداشته باشید اینها قدرت بر جلب نفعی یا دفع ضرری ندارند و توحید افعالی مستلزم توحید ذاتی است و صفاتی و عبادتی، زیرا اگر غیر او خدایی بود آنهم منشأ اثری بود و چون غیر او منشأ اثری نیست عبادت هم مختص باو است.

[سوره الإسراء (17): آیه 3] .... ص : 220

ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً (3)

ذریّه کسانی هستند که با حضرت نوح در کشتی سوار نمودیم محققا نوح بود بنده بسیار شکر گذار ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ (اشکال) بنی اسرائیل ذریه خود نوح بودند چون اولاد اسحق و یعقوب هستند باید بفرماید ذریه نوح چرا فرمود ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ (جواب) تمام اهل عالم ذریة نوح هستند زیرا نوح را آدم ثانی گفتند لکن ذریة چه از طرف پدران باشد صدق و چه از طرف مادران و لذا ائمه اطهار ذراری پیغمبر هستند بلکه جمیع سادات فاطمی و البته پسران نوح بعد از طوفان خواهران خود را نگرفتند بلکه دختران کسانی که با نوح در کشتی بودند ازدواج کردند پس تمام ذراری نوح ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ هستند إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً در اخبار بسیاری سرّ شکوریت حضرت نوح را بیان میفرماید که هر صبح و شام عرض میکرد

اللّهم انّی اشهدک انّه ما امسی و اصبح فی نعمة او عافیة فی دین او

ص: 220

دنیا فمنک وحدک لا شریک لک لک الحمد و لک الشکر بها علی حتی ترضی و بعد الرضی

و قریب بهمین مضامین باندک تفاوتی در اخبار دارد و از برای شکر اقسامیست (1) بداند از جانب حق است (2) بداند از راه تفضّل است نه استحقاق (3) صرف در منظور الهی کند (4) هر وقت نعمتی افاضه شد یا بلایی رفع شد یا متذکر نعم سابقه و دفع بلیّات شد سجده شکر کند (5) لسانش ذاکر باشد بحمد و شکر (6) در عوض این نعم و دفع بلیّات ازدیاد در عبادت و بندگی کند (7) هر چه باو میرسد بداند عین صلاح است و لو هر چه بلاء سخت باشد (8) صبر در بلیّات کند (9) تمام اعضای بدنش شاکر باشد نه زبان فقط.

[سوره الإسراء (17): آیه 4] .... ص : 221

وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً (4)

و خبر دادیم و اعلام نمودیم بسوی بنی اسرائیل در کتاب توریة که هر آینه شما فساد میکنید در روی زمین دو مرتبه و هر آینه طغیان و سرکشی و بلند پروازی میکنید بسیار بلند پروازی بزرگی مفسّرین در بیان مرتین فساد هر کدام چیزی گفتند تمام بی مدرک و تفسیر برأی است و خیال بافی و خداوند بیان نفرموده ما نمیتوانیم بدون مدرک صحبت کنیم لکن فساد بنی اسرائیل از سیر در شرک و بت پرستی و قتل انبیاء و خرابی بیت المقدس و از بین بردن توریة چندین مرتبه و سلاطین مشرک آنها و خون ریزیهای زیاد بسیار بوده و ما در مجلد اوّل کلم الطیب از صفحه 262 الی صفحه 274 در 12 ص شرح فسادها و ظلمها و شرکهای آنها را از کتب خود یهود که تعبیر بعهد قدیم میکنند و کتب وحی میشمارند بیان کرده ایم از زمان بعد از موسی تا زمان عروج مسیح مستدعی هستم لطفا مراجعه فرمائید وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ قضی الهی فعل حق است و در اینجا بمعنی فرستادیم و خبر دادیم بسوی بنی اسرائیل (فی الکتاب) که ظاهرا توریة باشد لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ فساد در زمین شرک و ظلم و تعدی و تجاوز و امثال اینها است مرتین چه اندازه از انبیاء را کشتند سوزانیدند در دیگ

ص: 221

جوشانیدند زنده زیر خاک کردند محتمل است بگوئیم مره اولی بعد از زمان حضرت موسی بوده تا زمان حضرت داود و سلیمان و مره ثانیه بعد از زمان سلیمان بوده تا زمان مسیح و اللَّه العالم وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً هر سلطان کافر مشرکی از آنها چه اندازه اخراج بلد کردند چه اندازه اسیر کردند چه اندازه کشتند و بیت المقدس را خراب کردند و در تمام کوچه های اورشلیم بت نصب کردند و دیگر اسمی از موسی و تورات نبود.

[سوره الإسراء (17): آیه 5] .... ص : 222

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5)

پس زمانی که رسید اولین وعده فساد آنها ما مبعوث کردیم بر سر آنها بنده گانی که بنده گی ما میکردند و صاحبان بأس شدید بودند که در هر جا تفتیش می کردند از این مشرکین و مفسدین بنی اسرائیل را کشتند حتی دارد در یک مورد یک ملیون و صد هزار از آنها کشته شدند و البته وعده الهی عملی میشود.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما در آیه شریفه تعیین نمی فرماید که این وعده الهی چه موقع بوده و لکن احتمال قوی می رود که بعد از وفات یوشع ابن نون وصّی حضرت موسی بوده تا زمان طالوت که بر حسب امر نبی آن زمان با جالوت جنگ کردند و جالوت بدست داود علیه السّلام کشته شد و فتح نصیب بنی اسرائیل شد و فساد بنی اسرائیل در این مدت بسیار بوده که بسیاری از انبیاء خود را کشتند و بسیاری از آنها را اخراج بلد کردند و در شرک و بت پرستی و خون ریزی و هزار مفاسد دیگر فرو رفته بودند چنانچه کتب عهد قدیم آنها مشحون است اگر چه این کتب بقدر خردلی اعتبار ندارد و لکن برای الزام یهود کافیست و در قرآن مجید هم اشاراتی دارد باین نوع مطالب بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً شاید اشاره بسلاطین فلسطین و عمون و غیر اینها باشند که در کتب آنها مسطور است و عین آنها را در کلم الطیب نقل کردیم و کتب عهدین فعلا نزد حقیر موجود است أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ قدرت و سلطنت و

ص: 222

قهر و غلبه داشتند فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ در اطراف شهرها گردش میکردند و هر که از بنی اسرائیل بدست میآوردند بقتل میرساندند وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا البته وعده الهی عملی شد و تخلف پذیر نبود.

[سوره الإسراء (17): آیه 6] .... ص : 223

ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6)

پس برگردانیدیم برای شما سلطنت و قدرت را دفعه دیگر بر اعداء شما و زیاد کردیم و ادامه دادیم برای شما اموال و اولاد بسیار و قرار دادیم شما را جمعیت بسیاری بعید نیست مراد دوران سلطنت داود و سلیمان و سایر سلاطین بنی اسرائیل باشد که پس از آن ذلت ها و قتل و اسیری ها دو مرتبه قوت و شوکت و سلطنت بشما دادیم و بر دشمنان ظفر پیدا کردید که مفاد ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ است ثم از برای تراخی است یعنی پس از این مدت مدید از زمان یوشع تا دوره داود که در ذلت و خواری و شرک و کفر و قتل و اسیری بودید برگردانیدیم برای شما سلطنت و دولت و عزت و غلبه بر خصم وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ و شما را امداد کردیم به کثرت مال و اولاد وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً نفرات شما را بسیار کردیم و جمعیت شما را زیاد نمودیم و این امتحان بزرگی بود بر شما که از شرک و فساد دست برمیدارید یا بهمان شرک و کفر و فساد مراجعه میکنید.

[سوره الإسراء (17): آیه 7] .... ص : 223

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً (7)

اگر نیکی کردید بایمان و اعمال صالحه و اخلاق حمیده و احسان بدیگران بخودتان احسان کرده اید و مثوبات دنیوی و اخروی بخودتان واصل میشود و اگر اسائه کردید شرک و کفر و اعمال سیئه و اخلاق رذیله و ظلم و تعدی بدیگران ضرر و عقوبت دنیوی و اخروی آنها بخودتان متوجه می شود زمانی که وعده دیگر

ص: 223

که وعده ثانوی باشد که فساد در ارض کردید مسلط می شوند بر شما اعداء شما و سلاطین و بزرگان شما را میکشند و شما را اسیر می کنند که معنای اسائه وجه است و چون پناه بردید به بیت المقدس مسجد اقصی داخل مسجد میشوند چنانچه در مره اولی داخل شدند و شما را بقتل و اسیری و ذلت و مسکنة میاندازند و هر آینه هلاک میکنند شما را با کمال تسلط چه هلاک کردنی بعید نیست که این آیه اشاره بتولد بخت النصر بوده باشد که مسلط شد بر یهود و چه کرد.

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ احسان بدین و احسان بانبیاء و صلحاء و مؤمنین و احسان بزیردستان تمام احسان بنفس است وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها لام بمعنی علی است چون اسائه احتمال نفع ندارد مثل لَهُمُ اللَّعْنَةُ چنانچه بالعکس جایی که احتمال ضرر ندارد بعلی تعبیر می کنند مثل صل علی محمّد و آله و این طغیان و سر- کشی و بت پرستی و خونریزی بعد از سلیمان بود تا زمان عیسی که چه اندازه از انبیاء را کشتند و چه فسادها کردند.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ مقابل اولی که خداوند وعده هلاکت داده مسلط فرمود بخت النصر را بر آنها و چه اندازه از آنها را کشت و اسیر کرد و خانه های آنها را خراب کرد لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ صورت های شما را سیاه می کنند اشاره بذلت و خفت و حقارت و فقر و مسکنة است وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ بیت- المقدس را محل قاذورات و نجاسات قرار میدهند و تمام آنچه در مسجد بود بغارت بردند و هر که پناه برده بود کشتند وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً بهلاکت انداختند هر که را که بر او تسلط پیدا کردند آنهم بهلاکت سخت و شدید.

[سوره الإسراء (17): آیه 8] .... ص : 224

عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً (8)

امید است پروردگار شما شما را مشمول رحمت خود قرار دهد و اگر شما عود کردید بکفر و شرک و فساد ما هم عود می کنیم بتسلط بر شما همان نحوی که در آن دو کرة کردیم و بتحقیق جهنم را ما حبسگاه کفار قرار دادیم عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ

ص: 224

اگر ایمان آوردید و تصدیق پیغمبر کردید و دست از فساد برداشتید البته مشمول رحمت الهی میشوید و از اعمال سابقه شما عفو میفرماید و میآمرزد چنانچه فرمودند

الاسلام یجب ما قبله

وَ إِنْ عُدْتُمْ و اگر تکذیب نبی کردید و قبول اسلام نکردید و فساد در زمین کردید و مرتکب اعمال سیئه شدید عدنا ما هم مسلط میکنیم کسانی را که شما را در شکنجه عذاب بیندازند از قتل و اسیری و سایر بلیات و این عقوبات دنیوی شما است و اما در آخرت در محبس الهی محبوس میشوید وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً حصر بمعنی احاطه است که تمام اطراف بسته میشود و راه فرار ندارد چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ برائة آیه 49 و از حضرت صادق علیه السّلام است که روز تاسوعا را میفرماید:

یوم حوصر فیه الحسین

که لشکر یزید محاصره کردند و تمام اطراف خیام حرم را احاطه کردند و این حبس الهی حبس تاریک و نمره یک با اعمال شاقه است که آرزوی مرگ میکنند و نمی میرند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ احزاب آیه 77

[سوره الإسراء (17): آیه 9] .... ص : 225

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً (9)

محققا این قرآن مجید راهنمایی می کند راهی را که آن راه محکمترین راهها است و بشارت میدهد مؤمنین را إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اولا قرآن بنفسه بزرگترین معجزات باقیه است تا صبح قیامت و ما در مجلد اول در مقدمه جهات معجزه قرآن را از شش جهت بیان کردیم.

و ثانیا امتیاز قرآن با سایر معجزات اینست که سایر معجزات باید مقرون بدعوت مدعی رسالت باشد و باید مدعی رسالت دارای جمیع شرایط رسالت و فاقد جمیع موانع باشد ولی قرآن بنفسه حاوی جمیع اینها هست.

و ثالثا قرآن مشتمل بر جمیع عقاید حقه از توحید و صفات ربوبی و عدل الهی و نبوت و رسالت جمیع انبیاء و رسل و خصوصیات معاد و امامت ائمه هدی

ص: 225

که مادر مجلد دوم کلم الطیب قریب هشتاد آیه ذکر کرده ایم و هفت آیه که دلالتش واضحتر بود شرح کرده ایم و مشتمل بر جمیع اخلاق حمیده و تنزیه از اخلاق رذیله و وظائف دینیه از عبادات و معاملات و معاشرات و مواریث و حدود و دیات و غیر اینها است و فارق بین حق و باطل و صدق و کذب و نفع و ضرر و حسن و قبح و سعادت و شقاوت و خیر و شر و بالجمله عقل خارجیست چنانچه عقل شرع داخلیست و اینکه در بعضی اخبار تفسیر بایمان و ولایت و امام شده بیان مصداق است چنانچه مکرر اشاره شده وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ سر تا سر قرآن بشارات بسیار دارد در بعضی بشارت بمؤمنین در بعضی بشارت باهل ایمان و تقوی در بعضی بشارت باهل ایمان و اعمال صالحه اللهم بحق هذا القرآن اجعلنا من اهله الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً کسانی که عمل نمایند اعمال صالحات را محققا از برای آنها است اجر بزرگی الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ این جمله را چند نحو ممکن است تفسیر نمود.

اولا کلمه الذین ممکن است صفت مؤمنین باشد یعنی قرآن بشارت میدهد مؤمنینی که اعمال صالحه بجا می آورند بنا بر این جمله أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً بشارت قرآن باشد یعنی قرآن بشارت میدهد مؤمنینی که یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ اینکه از برای آنها اجر بسیار بزرگی است و ممکن است جمله مستقله باشد یعنی کسانی که اعمال صالحه دارند از برای آنها اجر بزرگیست و این اظهر است زیرا بمعنی اول مناسب این بود که بفرماید بان لهم.

و ثانیا مراد از یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا بیاورند زیرا بر احدی میسور نیست مثلا در زمان واحد بسا صد عمل صالح است انسان یکی از آنها را میتواند بجا آورد نماز کند قرآن قرائت کند دعا کند ارشاد جاهل کند امر بمعروف کند قضاء حاجت مؤمن کند و امثال اینها و نیز مراد این نیست که تمام اعمال آنها صالحه باشد زیرا انسان اعمال مباحه بسیار دارد

ص: 226

از مأکولات مشروبات مکالمات نوم و امثال اینها بلکه مراد اینست که اعمال صالحه دارد و لو بعض از آنها.

[سوره الإسراء (17): آیه 10] .... ص : 227

وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (10)

و محققا کسانی که ایمان بروز جزا ندارند برای آنها مهیا کرده ایم عذاب دردناکی وَ أَنَّ الَّذِینَ عطف بالذین آیه قبل است و این یکی از شواهد معنای دوم است زیرا این جمله بشارت نیست بلکه انذار است لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عدم ایمان بآخرت مستلزم تکذیب جمیع انبیاء است زیرا تمام انبیاء خبر داده اند و انکار جمیع ادیان است زیرا هر متدین بدینی اعم از حق و باطل معتقد بآخرت هست بلکه مخالف عقل سلیم است و ما در مجلد سیم کلم الطیب در باب اثبات معاد ادله عقلیه آن را بیان کرده ایم أَعْتَدْنا لَهُمْ این جمله رد کسانیست که میگویند بهشت و جهنم بعد از این خلق می شود خداوند بفعل ماضی خبر میدهد که ما مهیا کرده ایم عذابا الیما جمیع عذاب های جهنم مولم است در درجه اعلا

[سوره الإسراء (17): آیه 11] .... ص : 227

وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (11)

و میخواند انسان بامور شریه همان نحوی که میخواند بامور خیریه هست انسان عجول مفسرین وجوهی گفتند در مراد از شر و خیر هر کدام وجهی و اخباری هم در برهان در این باب نقل کرده لکن این وجوه تفسیر برأی است اخبار بیان مصداق میکند.

و توضیح کلام اینست که انسان نظر به اینکه عالم بحکم و مصالح و عواقب امور نیست و بسیار خطا و اشتباه دارد خیر را شر میپندارد و شر را خیر توهم میکند چنانچه در آیه شریفه میفرماید:

وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ

ص: 227

بقره آیه 213.

و نیز انسان بسا ظاهر امری را در بدو امر خوب بنظر دارد لکن خبر از عاقبت آن ندارد که بضررش تمام می شود لذا تعجیل میکند و فکر عواقب آن را نمی کند و این آیه شریفه اشاره به هر دو مطلب دارد وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ تصور می کند که خیر است مثل اکثر ناس طلب مال و جاه و زخارف دنیوی و لذائذ نفسانی میکنند و حال آنکه برای آنها سم قاتل است.

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة

غافل از اینکه این مال و منال او را از دین خارج میکند و از خدا دور می کند.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الایة آل عمران آیه 172 و 175 دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ همان نحوی که دعاء خیر میکند دعاء سعادت و رستگاری و مغفرت و ازدیاد ایمان و تقوی و امثال اینها وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا

العجلة من- الشیطان

و التأنی من الرحمن باید انسان در هر امری فکر و تأمل و مشورت کند و اگر در شرعیت آن مشکوک شد سؤال کند تا مطمئن نشود اقدام نکند و الا پشیمان می شود و پشیمانی سودی ندارد چه اندازه در اخبار سفارش به فکر و تدبر شده.

[سوره الإسراء (17): آیه 12] .... ص : 228

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلاً (12)

و قرار دادیم ما شب و روز را دو آیة و نشانه قدرت پروردگار پس تاریک کردیم شب را برای استراحت شما و قرار دادیم آیة روز را برای روشنایی و بینایی که بتوانید تحصیل امر معاش کنید و از فضل الهی بهره مند شوید از پروردگار خود و برای اینکه

ص: 228

دست بیاورید عدد سالها را و حساب داری و هر چیزی را تفصیل دادیم تفصیل دادنی وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ این کره زمین با آنچه که بر او است از دریاها و کوه ها و هوای مجاورش یک حرکت وضعی دارد دور خود میچرخد مطابق دائره معدّل النهار و چون دائما نصف آن مقابل کره شمس است تشکیل شب و روز میدهد نصف مقابل روز است و نصف دیگر شب است و لذا در نقاط زمین شب و روز مختلف میشوند مثلا در یک نقطه روز است و در یک نقطه شب بلکه در هر ساعت و دقیقه طلوع و غروب متفاوت است بتفاوت قرب و بعد مثل اینکه اصفهان با تهران دو دقیقه با خراسان سه ربع ساعت با حجاز یک ساعت و ربع و هکذا با امریکا دوازده ساعت تقریبا و یک حرکت انتقالی دارد دور کره شمس در یک سال تشکیل سال و ماه میدهد و این حرکت در دائره منطقة البروج است و چون این دائره با دائره معدّل در دو نقطه تقاطع میکنند اول فروردین و مهر شب و روز مساوی میشوند و غایت بعد این دو دائره بیست و چهار درجه است.

اوّل تیر و اوّل دی و از این جهت شب روز کوتاه و بلند میشوند اوّل تیر غایت بلندی روز و کوتاهی شب است و اول دی بالعکس و تشکیل سال و بروج میدهد.

فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ آن قسمتی که مقابل شمس نیست وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً آن قسمتی که مقابل شمس است.

لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ غرض از ابصار نهار برای تحصیل امر معاش و معاشرات و نحو اینها این نسبت بحرکت وضعی وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ نسبت بحرکت انتقالی وَ کُلَّ شَیْ ءٍ از امور محتاج الیه انسان را فصّلناه بیان فرمودیم و آثار قدرت خود را نشان دادیم تا باعث زیادتی معرفت حق باشد تفصیلا آنهم چه تفصیلی که هیچگونه کوتاهی نشده باشد.

[سوره الإسراء (17): آیه 13] .... ص : 229

وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)

و هر انسان را ملزم کردیم نامه عمل او را و بر گردن او بار کردیم که نتواند انکار

ص: 229

کند و بیرون میاوریم روز قیامت این نامه عملش را که ملاقات میکند باز شده بدست او داده میشود یمینا و یسارا یا از عقب سر وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ.

یکی از ضروریات دین اسلام و نصوص قرآنی و تواتر اخبار نامه عمل است که رقیب و عتید مینویسند و در آیات بسیار اشاره دارد ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ یونس آیه 21.

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 7 الی 12 و غیر اینها از آیات و تعبیر بطائر بمناسبت پرواز کردن نامه ها است و بدست صاحب آن داده میشود و معنی الزام در عنق یعنی گردن آنها بار میکنیم کنایه از اینکه نتوانند انکار کنند بواسطه شهادت اعضاء و جوارح و انبیاء و ائمه و ملائکه حفظه و سایر شهود وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً باز میشود و تمام مشاهده میکنند و خود صاحبش مشاهده میکند و میگوید یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 48.

[سوره الإسراء (17): آیه 14] .... ص : 230

اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (14)

خطاب میرسد که بخوان و قرائت کن کتاب خود را و کفایت میکند ترا امروز اینکه بوده باشی بر نفس خود حساب کننده اقْرَأْ کِتابَکَ امر اقرء ممکن است خطاب الهی برسد یا ملائکه خطاب کنند که نامه عمل خود را قرائت کن ببین چیزی بر او افزوده نکرده ایم از اعمال شرّ و چیزی از اعمال خیر ترا اسقاط نکرده ایم وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 48 گویا تمام اعمالش را در همین ساعت مرتکب شده کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ انصاف بده و خود حساب خود را رسیدگی کن عَلَیْکَ حَسِیباً.

احتیاج به اینکه دیگران رسیدگی بحساب تو کنند نیست چه اندازه خوبست انسان در دنیا رسیدگی بحساب کند اگر واجبی ترک شده تدارک کند و اگر حرامی مرتکب شده توبه و طلب استغفار کند لذا گفتند

حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا

ص: 230

چنانچه کسبه و تجّار همه روزه اگر رسیدگی بدخل و خرج و نفع و خسران کنند مراقب کارها باشند کسر نمیکنند ورشکست نمیشوند بلکه در کلیه معاشرتها و در امور معاشیه اگر مراقب باشند بیچاره نمیشوند باید در پیشگاه احدیت اقرار و اعتراف بتقصیرات خود و اینکه مستحق همه گونه عذاب است و از او طلب عفو و مغفرت کند.

[سوره الإسراء (17): آیه 15] .... ص : 231

مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً (15)

هر کس قبول هدایت کرد قبول هدایت میکند و مهتدی میشود بنفع نفس خود و هر کس گمراه شد گمراه میکند بر ضرر نفس خود واحدی و زر و بال دیگری را تحمّل نمیکند و ما نیستیم عذاب کننده تا اینکه بفرستیم و مبعوث کنیم رسول و پیغمبری را شرح این آیه شریفه محتاج ببیان چند امر است.

(امر اوّل) اینکه تا حجة بر خلق تمام نشود و راه عذر بسته نشود خداوند از احدی مؤاخذه نمیکند نه در دنیا و نه در آخرت و از این جهة می گوییم اطفال کفّار و مجانین آنها فردای قیامت معذّب نمیشوند و لو لیاقت بهشت را هم ندارند.

(امر دوّم) از ابتداء خلقت بشر تا آخر دنیا زمین خالی از حجة نبوده و نمیشود که اوّل آنها آدم علیه السّلام بوده و آخر آنها حضرت بقیّة اللَّه.

(امر سیّم) حجة الهی دو قسم است یکی عقل است که رسول در باطن است و دیگر رسول است که عقل در ظاهر است و لکن عقل بتنهایی کافی نیست زیرا قبائح عقلیه بیش از ذمّ دلالت ندارد که این عمل مذموم است.

و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر ولی بضمیمه قاعده کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس یکی از ادلّه شرعیه شمرده شده کتاب سنّة اجماع عقل و بعبارة دیگر اوامر شرعیه دو قسم است یک قسم مولویه که اعمال مولویه در او شده استحقاق عقوبت بر مخالفت او دارد و یک قسم ارشادیه که ارشاد بحکم عقل میکند و-

ص: 231

تابع مرشد الیه است که حکم عقلی باشد و بالجمله تا اعمال مولویت نشود استحقاق عقوبت ندارد پس از این بیان بپردازیم بشرح آیه شریفه.

مَنِ اهْتَدی کسی که قبول هدایت کرد مجرّد هدایت که بمعنی ارائه طریق باشد کافی نیست بلکه آنچه موجب سعادت میشود قبول هدایت است و پذیرفتن فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ یعنی نتیجه و فائده اهتداء عائد خود مهتدی میشود وَ مَنْ ضَلَّ که خود را در ضلالت انداخت و قبول هدایت نکرد.

فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها ضرر و عقوبت ضلالت متوجّه بخود ضالّ میشود دیگری را بواسطه او عقوبت نمیکنند مثل معروفست خر خرابی میکند گوش گاو را نمیبرند بلی اگر دیگران را هم اضلال کرد عقوبت آنها را هم دارد بدون آنکه از آنها کسر گذارده شود چنانچه اگر دیگران را هدایت کرد مثوبت آنها را هم دارد بدون آنکه از مثوبت آنها کم کنند و اینهم عقوبت و مثوبت فعل خود او است که اضلال و هدایت باشد لذا میفرماید:

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری هر کسی گرفتار عمل خود است بسا پدر در جهنم پس در بهشت مثل أبا بکر و محمّد ابن ابی بکر بسا برادر در جهنم برادر دیگر در بهشت مثل ابی لهب و حمزه بسا پدر در اعلی درجه سعادت پسر در ادنی درکات جهنم مثل حضرت هادی و جعفر کذّاب شوهر جهنم عیال بهشت مثل فرعون و آسیه یا بالعکس مثل پیغمبر و عایشه.

وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا که بشارت بمثوبات و انذار از عقوبات فرماید تا حجة بر خلق از هر جهتی تمام شود (تنبیه) این مثوبات و عقوبات راجع بمعاد است و لذا گفته ایم که دلیل بر خصوصیات معاد از راه شرع است عقل پی نمیبرد و اما نعم و بلاهای دنیوی اثر بخاصیة اعمال است زهر کشنده است ظلم پا پیچ خود ظالم میشود احسان نفعش عائد محسن میشود و هکذا.

ص: 232

[سوره الإسراء (17): آیه 16] .... ص : 233

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (16)

و زمانی که بدانیم اینکه اهل شهرستانی بواسطه کفر و فسق و فجور بهلاکت میافتند وسائل و لذائذ و تعیّشات را بر آنها تمام میکنیم پس آنها بطغیان و سرکشی و فسق و فجور میافتند پس بر آنها حجة تمام میشود و هلاکت لازم میشود پس یک مرتبه بهلاکت میاندازیم و آنها را تلف میکنیم چه هلاکتی.

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً

اراده گفتیم از شئون علم است یعنی علم بصلاح چنانچه کراهت علم بفساد است یعنی زمانی که میدانیم که صلاح در اهلاک قومیست و اهل شهرستانی که کفر و شرک و معاصی و فساد آنها بحدّی رسیده که باید هلاک شوند و صلاح در اهلاک آنها است أَمَرْنا مُتْرَفِیها

مترف خوش گذران و هوا پرستان و و علاقه مندان بلذائذ دنیوی و لهویّات از ساز و آواز و رقص و طرب و مرجع ضمیر قریه است یعنی مترفین آن قریه و معنای امرنا یعنی اسباب معاصی را بر آنها فراهم میکنیم و در دسترس آنها قرار میدهیم تا هر مقدار که بتوانند معصیت کنند.

فَفَسَقُوا فِیها

آنها هم هر چه توانستند کردند که إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172 فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ

کمال استحقاق را پیدا کردند بر هلاکت که مراد از قول است فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً

آن قریه را با تمام اهلش زیر و بالا میکنیم که دیگر اثری از آنها باقی نماند.

[سوره الإسراء (17): آیه 17] .... ص : 233

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (17)

و چه بسیار هلاک کردیم ما از قرون سابقه از بعد نوح و کفایت میکند بپروردگار تو بگناهان بنده گان و با خبر بودن و بینا بودن او وَ کَمْ أَهْلَکْنا ببلاهای گوناگون مِنَ الْقُرُونِ قرون سابقه مِنْ بَعْدِ نُوحٍ بعد از هلاکت قوم نوح قوم عاد و ثمود

ص: 233

و قوم لوط و اصحاب مدین و فرعون و هامان و قارون و اتباع آنها و اصحاب فیل و غیر اینها وَ کَفی بِرَبِّکَ یعنی پروردگار تو احتیاج بشاهد و بیّنه ندارد بذنوب عباده باثبات گناهان بنده گان خود خبیرا از باطن و ظاهر هر که با خبر است بصیرا بینا است افعال و کردار و رفتار آنها وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ تهدید بزرگیست برای کفّار و مشرکین که پیشینیان شما چون تکذیب انبیاء کردند بشرک و کفر باقی ماندند هلاک شدند شما هم مثل آنها بترسید که بهلاکت خواهید افتاد.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 42 مِنْ بَعْدِ نُوحٍ بعد از هلاکت قوم نوح امم سابقه وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ فردای قیامت اقامه شهود از اعضاء و جوارح و ملائکه و انبیاء و ائمه و غیر اینها میفرماید که مجال انکار نباشد امّا در بلیّات دنیوی و هلاکت مذنبین همان خبیر بودن و بصیر بودن خود کافیست خبیرا بصیرا نه اقامه شهود میکند و نه اقرار لازم دارد.

[سوره الإسراء (17): آیه 18] .... ص : 234

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18)

کسی که اراده او تعلّق بهمین دنیای فعلی و ابدا نظر بآخرت ندارد ما هم برای او تعجیل میکنیم این نعم دنیویه را هر که را که صلاح بدانیم و بخواهیم پس از آن قرار میدهیم جهنم را از برای او میافتد در آن جهنم در حالتی که مورد مذمّت و خفت و خواریست مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عاجله دنیا است که مشرکین و کفّار و اهل ضلالت او را نقد میشمارند و آخرت را نسیه چنانچه ابن سعد لعنه اللَّه گفت (و ما عاقل باع الوجود بدین) و بسیاری از اهل دنیا را می بینیم میگویند خدا دنیا را بما بدهد آخرت پای خودمان یا حالا تا قیامت عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ این کفار و مشرکین و اهل ضلالت و فسّاق و فجّار دو قسم هستند یک قسم که نه دنیا دارند و نه آخرت.

خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ حج آیه 11 و یک قسم در دنیا آلوده شدند که إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172.

ص: 234

ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ در آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد جز خلود در جهنم آنهم یصلیها وصل مقابل فصل است که از جهنم جدا نمیشوند و جهنم هم از آنها جدایی ندارد آنهم مذموما که تمام اهل محشر آنها را مذمّت میکنند مدحورا با خفّت و خواری و ذلّت در جهنم واصل میشوند.

[سوره الإسراء (17): آیه 19] .... ص : 235

وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (19)

و کسی که اراده کرده آخرت را و کوشش کرده برای تحصیل آخرت و او ایمان هم دارد پس هست کوشش او در پیشگاه الهی مقبول و پذیرفته وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ که چشم از دنیا پوشیده و علاقه باین چهار روز دنیا ندارد و دل بزخارف دنیوی نبسته و طلب سعادت و فیوضات آن نشأ را میکند وَ سَعی لَها سَعْیَها مشغول بعبادت و اطاعت و ترک معاصی و اجتناب از محرمات که مفاد اعمال صالحه و تقوی و ورع است وَ هُوَ مُؤْمِنٌ نه مثل عباد یهود و رهبانان نصاری و خلصه صوفیه و اشباه اینها باشد بلکه ایمان بجمیع عقائد مطابق مذهب شیعه و بدعتی در دین نگذارد و اهانت بمقدسات دینی نکند و منکر ضروریات دین و مذهب نشود که تمام اینها باعث سلب ایمان میشود و شرط صحت جمیع عبادات ایمان است فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً معنی این نیست که خداوند شکر گذار او باشد بلکه او باید شکر این توفیق را بکند بلکه خداوند او را مورد عنایات و تفضلات خود قرار میدهد و پسندیده او میشود.

[سوره الإسراء (17): آیه 20] .... ص : 235

کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (20)

هر یک از دو طایفه طالبین دنیا و طالبین آخرت را دوام و کشش میدهیم عقوبات و مثوبات طایفه ثانیه از عطا و انعام پروردگار تو است و نمیباشد از برای عطاء پروردگار تو مانع و محظوری کُلًّا نُمِدُّ یعنی کل واحد من اصحاب جهنم و اصحاب جنّت کشش میدهیم که اشاره بدوام و خلود است هؤلاء مشار الیه نعم

ص: 235

الهیه است نعم دنیویه بر کسانی که دنیا طلب هستند و نعم اخرویه بر کسانی که اهل آخرت هستند مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ تمام از جانب پروردگار تو است وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً چیزی که جلوگیری و مانع باشد از فعل الهی نیست و هیچ محظوری ندارد.

[سوره الإسراء (17): آیه 21] .... ص : 236

انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً (21)

نظر کن چگونه ما بعضی را بر بعضی تفضیل دادیم و هر آینه آخرت بزرگترین تفضیلات است انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ یکی را غنی یکی را فقر عزت ذلت صحت مرض بزرگی کوچکی و غیر اینها

(یکی را دهی تخت تاج کلاه یکی را نشانی بسنگ سیاه

یکی را باو تاج شاهی دهی یکی را بدریا بماهی دهی)

این نسبت بامور دنیوی و همچنین نسبت بامور اخروی یکی مؤمن یکی کافر یکی مطیع یکی عاصی یکی عادل یکی فاسق یکی با تقوی یکی متمرّد بلکه درجات ایمان و تقوی و اخلاق مختلف و درکات و مراتب کفر و شقاوت هم متفاوت وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ زیرا در دنیا بهر درجه نائل شود هم بلاء و مصیبتش و هم نعمت و لذّتش کم و کوتاه است و هم بالاخره فانی میشود اما در آخرت هر چه درجاتش بالا رود قرب و منزلتش در پیشگاه عظمت الهی بیشتر میشود و خالی از هر گونه بلائی و دوستان او زیادتر میشوند وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا تفضیلات و عنایات حق زیادتر میگردد و تمام اینها بر وفق حکمت و مصلحت بجا و بموقع است.

[سوره الإسراء (17): آیه 22] .... ص : 236

لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)

قرار مده با پروردگار اللَّه، اللَّه دیگری که پس از آن بنشینی مذموم و مخذول لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ خطاب متوجّه بنبی اکرم است لکن معنی این نیست العیاذ پیغمبر احتمال شرک در او راه پیدا کند بلکه برای رفع توقع مشرکین است است که تقاضا میکردند که اگر بخواهی از اذیّتهای ما نجات پیدا کنی باید هم مسلک

ص: 236

ما شوی و برای تهدید مشرکین است که مثل پیغمبری اگر مشرک شود چنین و چنان میشود چنانچه در آیات بسیاری قریب باین مفاد داریم قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ زمر آیه 64- 66.

و گفتیم شرک اقسام خمسه دارد شرک ذاتی مستند بابن کمونه شرک صفاتی مستند باکثر عامه که صفات زائده قائلند شرک افعالی مثل مجوس که قائل بیزدان و اهرمن هستند و مثل غلات که افعال الهیه را مستند میکنند بانبیاء و ائمه و ملائکه و اقطاب و مراشد و غیر اینها شرک عبادتی که غیر او را پرستش میکنند بشرک نظری که نظر باسباب و وسائط دارند فتقعد معنی جلوس نیست بلکه بمعنی قصر است یعنی دستت از همه جا کوتاه میشود مثل قعود در جهاد و قعود در تجارت و زراعت و کسب مذموما تمام عقلاء از ملائکه و انبیاء و مؤمنین تو را مذمّت میکنند مخذولا خفت و ذلة و خواری و خسارت متوجه تو میشود.

[سوره الإسراء (17): آیه 23] .... ص : 237

وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً (23)

و حکم فرمود پروردگار تو و دستور داد برای جمیع مکلفین اینکه عبادت نکنید مگر او را و بوالدین پدر و مادر احسان کنید و هر آینه اگر نزد تو یکی از آنها بپیری و بزرگی رسیدند یا هر دو آنها پس نگو بآنها کلمه اف را و آنها را دور از خود نکن و بگو از برای آنها کلام محترمانه وَ قَضی رَبُّکَ کلمه قضی در آیات اطلاق بر معانی شده من جمله بمعنی امر است مثل این مورد یعنی امر فرمود و چنین دستور از مقام ربوبی صادر شد أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ یعنی او را پرستش کنید لا غیر که مفاد کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است که اولین دستور جمیع انبیاء بوده و گفتیم این کلمه توحید سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی امّا مطابقی توحید عبادتیست که پرستش نکنید جز ذات مقدس او را و التزامی توحید

ص: 237

ذاتی و افعالی و صفاتی است زیرا اگر غیر او واجب الوجودی بود یا خالق و رازقی بود آنهم سزاوار پرستش بود و اقتضایی آنکه بجمیع فرمایشات او باید معتقد باشند و باور کنند و عمل نمایند از عقائد و اخلاق و وظائف دینی وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً اولا اطاعت والدین از واجبات مهمّه شرعیه است در جمیع امور مباحه و مستحبه و مکروهه که اگر امر کردند واجب میشود و اگر نهی کردند حرام میشود بلی اگر امر آنها بر ترک واجبی یا فعل حرامی است نباید اطاعت کرد چنانچه میفرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما عنکبوت آیه 7.

و نیز میفرماید وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً الایة لقمان آیه 14.

و ثانیا غیر از عنوان اطاعت باید بآنها احسان کرد چه در امور دنیوی و چه اخروی حیا و میّتا.

إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ.

معنی این نیست که اگر بپیری نرسیده اند جائز باشد گفتن افّ بلکه مراد اینست که انسان در پیری بهانه زیاد دارد و توقعات بسیار و اولاد را خسته و ناراحت میکند اگر بخواهد تمام توقعات آنها را انجام دهد میفرماید اظهار خستگی و ناراحتی نکن و بزبان فارسی ایش نگو چون آدم پیر زود دل شکسته میشود در اخبار دارد اگر از کلمه افّ چیزی کمتر بود خداوند از او نهی میفرمود وَ لا تَنْهَرْهُما نهر کلمه زجر یعنی لا تزجرهما آنها را زجر نکن و ناراحت نکن که از تو منزجر شوند وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً با احترام با آنها صحبت کن حرف سبک بآنها نزن باصطلاح معروف است بنشین و بفرما و بتمرگ یک معنی دارد لکن بسیار تفاوت میکند.

ص: 238

[سوره الإسراء (17): آیه 24] .... ص : 239

وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً (24)

متواضع شو و فروتنی کن نزد والدین از روی رحمت و محبت و در حق آنها دعا کن و بگو پروردگار من پدر و مادر مرا رحمت فرما چنانچه مرا تربیت کردند در حالی که صغیر بودم وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ کنایه از اینکه چون کبوتر و دجاجه وقتی که صاحبش یا همسرش باو متوجه میشود بالهای خود را جمع میکند و روی زمین پهن میشود اشاره بتسلیم است باید نسبت بوالدین کوچکی کرد و تسلیم اوامر آنها شد و خود را نسبت بآنها ذلیل دانست من الرحمة از روی محبت و مهربانی نه از روی کره و اجبار وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما در حق آنها طلب مغفرت و عفو و رحمت نما حیّا و میتا.

کَما رَبَّیانِی صَغِیراً هر چه خدمت کنی تدارک حقوق آنها نمیشود که تا چه درجه زحمت در تربیت تو کشیدند بالاخص مادر که میفرماید حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً احقاف آیه 14 حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ لقمان آیه 14.

[سوره الإسراء (17): آیه 25] .... ص : 239

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً (25)

پروردگار شما داناتر است بآنچه در باطن و قلب و نفس شما است اگر بوده باشید از بنده گان صالح نظر به اینکه احدی از باطن احدی خبر ندارد جز خود شخص انسان که میفرماید: الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ

قیمة آیه 14 میفرماید رَبُّکُمْ أَعْلَمُ از خود انسان داناتر است بِما فِی نُفُوسِکُمْ بآنچه در باطن و سرّ سرّ دارید از عقائد و اخلاق و نیّات و محبّت و عداوت إِنْ تَکُونُوا صالِحِینَ صالح را از طالح مؤمن را از کافر خوب و بد تمام را میشناسد و میداند و هر کرا بجزای خود میرساند.

فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً پس محققا خداوند هست از برای توبه کننده گان آمرزنده فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابِینَ

ص: 239

اوّاب از ماده اوب بمعنی رجوع است چنانچه میفرماید إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ غاشیة آیه 25 یعنی رجوع آنها در قیامت بسوی ما است و در زیارت وارث است

انّی بکم مؤمن و بایابکم

مراد رجعة ائمه علیهم السّلام است بدنیا و در جامعه

مؤمن بایابکم موقن برجعتکم

و رجعة این ائمه پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه است و از ضروریات مذهب شیعه است و کتبی که علماء شیعه در باب رجعت نوشته اند متجاوز از هفتاد کتاب است و اخبار وارده در ابواب متفرقه از ادعیه و زیارات و کتب عقائد متجاوز از دویست خبر است مراجعه کنید در بحار مجلسی قده و در این آیه رجوع از کفر و شرک بایمان و رجوع از معاصی بطاعات و از اخلاق رذیله بحمیده و البتّه خداوند میپذیرد و این مرادف با توبه است غفورا غفران پرده پوشی است یعنی از کفر و شرک و معاصی که قبل از رجوع داشتند میبخشد و میگذرد و ستر میکند و میآمرزد حتی از نامه عمل محو میکند و از نظر ملائکه کتبه و حفظه میبرد بلکه بجای سیئات حسنات مینویسد فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 71.

[سوره الإسراء (17): آیه 26] .... ص : 240

وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً (26)

و بده ای رسول اکرم بذی القربی حق او را و بمسکین و ابن سبیل و تبذیر مکن تبذیر کردنی وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ اخبار بسیاری داریم در کافی و برهان و مجمع که مراد از ذا القربی فاطمه علیها السّلام است و حق او فدک است که بدون خیل و رکاب بدست پیغمبر رسید و ملک شخصی او بود و نحله فاطمه قرار داد و در زمان حضرت رسالت در تصرف فاطمه بود و أبا بکر غصب کرد و در زمان عمر ابن عبد العزیز او باولاد فاطمه برگردانید و باز غصب کردند تا زمان مأمون او باز باولاد فاطمه برگردانید سپس باز غصب کردند و اخبار در این باب از طریق سنی و شیعه بسیار است در بحار و تفسیر برهان و مجمع البیان و سایر کتب مسطور است.

و البته این مصداق اتم ذی القربی است و منافی با عموم آیه نیست که تمام ائمه علیهم السلام ذا القربی هستند و حق آنها خمس است چنانچه در آیه خمس میفرماید:

ص: 240

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی الایه انفال آیه 42.

که تعبیر بسهم امام میشود و اخبار در اطلاق ذی القربی بر ائمه علیهم السّلام و تمسک باین آیه بسیار داریم در باب زیارات و ادعیه و غیر اینها وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ نسبت بفقراء و ابناء سبیل غیر سادات حق آنها از زکاة است و نسبت بفقراء و ابناء سبیل سادات حق آنها از خمس است که سهم سادات باشد وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً تبذیر صرف مال است در غیر مصرف عقلایی و مصارف شرعی مثل صرف در معاصی و لهویات و در قرآن میفرماید:

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ در آیه بعد بیاید و اسراف صرف مال است زائد بر مصرف عقلایی و در قرآن میفرماید:

أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ انعام آیه 141 و هر دو از معاصی کبیره است.

[سوره الإسراء (17): آیه 27] .... ص : 241

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً (27)

اگر چه ظاهر در تبذیر مال است و لکن شامل جمیع نعم الهیه میشود که بنده صرف کند در غیر مصرف خود مثلا چشم نگاه بنا محرم کند گوش بساز و آواز دهد زبان بدروغ غیبت و هکذا شامل تمام معاصی میشود و اعظم آنها شرک و کفر است که روح خود را آلوده بآنها کند و این دعوی اگر گفتیم که اطلاق مبذر بر تمام اینها میشود پس شامل همه میشود و اگر منصرف بتبذیر مال است بتنقیح مناط قطعی تمام را شامل است بدلیل جمله بعد کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ معلومست اخوت نسبی نیست بلکه اخوت مسلکی و عملی است چنانچه در حق مؤمنین میفرماید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجر آیه 10.

و حضرت رسالت در مورد انبیاء سلف مکرر تعبیر باخی یوسف و اخی موسی فرمود بلکه حضرت علی علیه السّلام را برادر خود قرار داد و مؤمنین آخر الزمان را اخوانی تعبیر فرمود و البته تمام کفار و فساق هم مسلک شیاطین هستند عقیدة و اخلاقا

ص: 241

و عملا بلکه در قرآن مجید اطلاق شیاطین بر آنها شده وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ انعام آیه 112.

و در سوره و الناس مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ آخر قرآن.

وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً این جمله اشاره به اینکه تبذیر کفر باللّه یا در درجه کفر و برادر کفر است بترتیب صغری و کبری و اخذ نتیجه مبذر برادر شیطان بسبب تبذیر شیطان هم کافر باللّه پس مبذر برادر کافر است و در درجه او است.

[سوره الإسراء (17): آیه 28] .... ص : 242

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً (28)

و اگر اعراض کردی از والدین و اقارب و مساکین و ابناء سبیل بسبب نداشتن مال که نتوانی اجابت کنی توقعات آنها را و انتظار داشته باشی رحمت الهی و تفضلات او را پس بگو بآنها کلام ملایمی و آسانی خلاصه کلام اینست که انسان مسلمان باید اگر والدین یا اقارب یا فقراء یا ابناء سبیل و بالجمله ارباب حاجات توقع احسان داشته باشند مهما امکن باید انجام داد و اگر ممکنش نیست با زبان خوشی با آنها صحبت کند که ان شاء اللَّه در مقام هستم بلکه بتوانم از خجالت شما در آیم و اگر نتوانستم بدانید از روی بی اعتنایی نیست بلکه از روی عدم تمکن است.

وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ که نتوانستی احسان بآنها کنی ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ که خداوند ترا مورد رحمت خود قرار دهد و بتوانی انجام مقصد آنها را بکنی ترجوها که امیدوار باشی و در مقام برائی فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُوراً کلامی نگویی که باعث رنجش خواطر آنها باشد زیرا بسا موجب عقوق و قطع رحم و اهانت فقیر و غریب میشود بلکه با کمال رأفت و مهربانی و وداد از آنها عذر خواهی کنی بلکه اگر احتمال میدهی که بعدا بتوانی تدارک کنی بآنها وعده بده که ان شاء اللَّه در فکر شما هستم.

ص: 242

[سوره الإسراء (17): آیه 29] .... ص : 243

وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)

و قرار مده دست خود را غل بگردن خود کنایه از اینکه هیچ بذل و احسانی نکنی و باز مکن تمام باز کنایه از اینکه هر چه داری بذل کنی و طلب کن و اختیار کن بین این دو را که حد وسط بین این دو باشد مسئلة علمیة علماء اخلاق، اخلاق حمیده را حد وسط بین افراط و تفریط قرار داده که هر دو طرف اخلاق رذیله است پس صفات خبیثه دو برابر صفات حمیده است مثلا علم بین وسوسه و سفسطه و بین جهل و نادانیست تواضع بین کبر و ذلت است سخاوت بین اسراف و تبذیر و بین بخل و شح است و هکذا و در حدیث داریم فرمودند: «

خیر الامور اوسطها»

و تحقیق کلام اینست که فرق است بین واجب و ممکن واجب بالذات چون حدی از برای او و کمالات او نیست هر چه انسان در حق او بگوید باز ناقص است حتی پیغمبر اکرم که اشرف ممکنات است اعتراف میکند که «

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک».

و اما ممکنات چون بالتمام محدود هستند اگر از حد آنها تجاوز دادی یا کوتاهی کردی غلط و باطل است و این موضوع در عقائد و اخلاق و افعال جاریست مثلا اشرف مخلوقات مثل انبیاء و ائمه اطهار نباید از مقام عبودیت آنها را بالاتر برد بمقام الوهیت و ربوبیت رسانید که در حدیث است میفرماید

نزلونا عن الربوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم

نه مثل نصاری در حق عیسی یا بعض عرفاء در حق ائمه علیهم السّلام که گفت:

در مذهب عارفان آگاه اللَّه علی، علی است اللَّه

باید در جواب او گفت:

در مذهب جاهلان گمراه اللَّه علی، علی است اللَّه

یا بگوید:

ص: 243

باز دیوانه شدم زنجیر کو من حسین اللّهیم تکفیر کو

یا مزخرفات دیگر و نیز نباید در معرفت آنها کوتاهی کرد مثل کفار در حق انبیاء و مخالفین در حق ائمه و جهال در حق علماء و فساق در حق عدول و امثال اینها و در عبادات هم نباید زیاد روی کرد و بکلی ترک دنیا نمود و نه کوتاهی کرد و غرق دنیا شد چنانچه فرمودند:

«لیس منا من ترک آخرته لدنیاه و لا من ترک دنیاه لاخرته».

و نیز فرمود: «

لا رهبانیة فی الاسلام»

بناء علی هذا «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ» به اینکه حتی در واجبات مثل زکاة و خمس و حقوق واجب النفقه و مصارف حج واجب و حفظ نفس محترمه و اداء دین و دیات و کفارات و عمل بنذر و عهد و قسم و غیر اینها کوتاهی کرد و ترک نمود.

«وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» که بیچارگی و فقر و فاقة و ذلّت و خفت و خواری و گدایی مبتلا شوی.

فَتَقْعُدَ مَلُوماً هم خودت خودت را ملامت کنی هم دیگران ترا ملامت کنند.

«محسورا» که تمام راهها بر تو بسته شود و چاره ای نداشته باشی.

[سوره الإسراء (17): آیه 30] .... ص : 244

إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (30)

بدرستی که پروردگار تو بمقتضای حکمت و صلاح بنده گان هر چه تقدیر فرموده عنایت میفرماید توسعه یا ضیق چنانچه در حدیث قدسی دارد.

«ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لا فسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک الحدیث».

محققا او ببندگان خود با خبر و بینا است.

«ان ربّک یبسط الرزق لمن یشاء»

بسط رزق ممکن است از جهاتی باشد که در آیات شریفه اشاره دارد.

ص: 244

«جهت اولی» لطف و عنایت باشد چنانچه میفرماید:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اعراف آیه 94.

«جهت ثانیه» امتحان بنده باشد بسا میشود غناء یکی امتحان صد نفر باشد خود و اهل بیت و بستگان و خویشان و دیگران که البته هر بنده باید امتحان شود و امتحانات الهی مختلف است.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عنکبوت آیه 2.

«جهت ثالثه» بلا و عقوبت است که میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 174.

«و یقدر» فقر و تهی دستی هم جهاتی دارد یا اینکه دنیا را قابل آنها نمیداند چنانچه دارد از فقراء روز قیامت عذر خواهی میکند که بشما در دنیا ندادم بر این جهت بود که قابلیت نداشت و امروز بعوض آن بشما چه تفضلاتی مشاهده کنید که میدهم فقراء آرزو میکنند ای کاش در دنیا کسی یک لقمه نان و یا یک شربت آب نداده بود بما و یا اینکه امتحان فقیر است و بسا فقر یک نفر امتحان صد نفر بشود خود و دیگران و یا اینکه عقوبت اعمال آنها باشد که ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29.

إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً.

مهندسی که بگل نکهت و بکل جان داد بهر آنچه سزاوار حکمت است آن داد

دو تاجر متساوی المتاع در بازار یکی بنفع رساند و یکی بخسران داد

دو کشتی متساوی الاثاث در دریا یکی رساند بساحل یکی بطوفان داد

ص: 245

[سوره الإسراء (17): آیه 31] .... ص : 246

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً (31)

نکشید اولاد خود را از ترس تنگ دستی ما روزی میدهیم آنها را و شما را محققا قتل آنها خطاء بزرگیست قتل نفس یکی از گناهان کبیره است و باعث خلود در جهنم است چنانچه میفرماید:

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 93.

و این آیه بدلالت التزامیه دلالت دارد که بدون ایمان از دنیا میرود زیرا مؤمن مخلد در جهنم نیست مگر تائب شود و امروز این معصیت بسیار رواج دارد زیرا بچه ها را در رحم مادر سقط میکنند یا از ترس مخارج آنها یا برای اینکه از زیبایی نیفتند یا برای اینکه بزحمت شیر دادن یا خشک و تر و بچه داری نیفتند بعلاوه دیه هم دارد بعد از انعقاد نطفه یا علقه یا مضغه یا صورت بندی تا روح تعلّق بگیرد باختلاف و در جاهلیت دخترها را زنده زیر خاک میکردند از همین ترس املاق که در آیات شریفه تصریح فرموده:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ. آیه 60 و 61 وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ بتجربه حتی بر خود حقیر معلوم شده و از اخبارهم استفاده میشود که اولاد بخصوص دختر باعث سعة رزق میشود نه ضیق نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ نوع بشر توهم میکنند که رزق منوط باقدام و جدیت خود بشر است غافل از اینکه إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58.

غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را که یزدان پر کند پیش از ولد پستان مادر را

و رزق بجمیع اقسام رزق از حیات و علم و توفیق و امور معیشتی از اکل و شرب و لباس و غیر اینها بید قدرت او است.

و ایاکم شما قدرت بر جلب نفعی یا دفع ضرری از خود ندارید.

ص: 246

لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً.

إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً بعلاوه از اینکه معصیت بزرگیست و خلود در عذاب دارد جنبه حق الناسی هم دارد بسا از این اولاد هزارها بشر دیده شود.

مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً مائده آیه 32.

بالاخص اگر در نسل او مؤمنی بوجود آید بعلاوه دستور پیغمبر است که فرمود:

(تناکحوا تناسلوا تکثروا فانی اباهی بکم الامم یوم القیامة و لو بالسقط)

که غرض از نکاح کثرت نسل و کثرت امت رسالت است بلکه بسا همین نسل باعث مغفرت آباء و امهات میشوند.

[سوره الإسراء (17): آیه 32] .... ص : 247

وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلاً (32)

و نزدیک عمل زنا نروید محققا زنا عمل بسیار زشت و قبیح است و راه بسیار بدیست زنا بجمیع اقسامش از معاصی کبار است بعلاوه حد شرعی دارد پس از ثبوت نزد حاکم شرع زنای با محارم حدش قتل است و محصنه که با زن شوهر دار باشد یا مرد زن دار رجم است و با اجنبیه صد تازیانه اگر حرّه باشد یا پنجاه اگر امه باشد و اثبات آن چهار شاهد عادل میخواهد آنهم شهادت آنها

کالمیل فی المکحلة

باشد چنانچه حضرت رسالت اشاره فرمود بخورشید و فرمود (علی مثل هذا تشهد) حتی اگر سه شاهد باشند حد قذف دارند و فاسق می شوند یا غیر عادل باشند یا بنحو مذکور شهادت ندهند بلی اگر فقط شوهر شهادت بزنای زوجه داد باید لعان کند طبق دستور قرآن و الاحد قذف دارد و آن زن اگر منکر شد باید لعان کند و الاحد زنای محصنه دارد که رجم باشد.

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ وَ یَدْرَؤُا

ص: 247

عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ

سوره نور آیه 6.

وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی حتی خیال زنا هم در قلب نکنید چه رسد که مقدمات او را تهیه کنید در اخبار داریم که تمام اعضاء انسانی زنا دارد زنای چشم دیدن است و گوش شنیدنست و لب بوسیدنست و دست و بدن لمس است إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً فرق است بین سب و فحش سب دشنام است و فحش کلمات رکیکه مثل زن فلان مادر فلان و امثال اینها که بسا حد قذف دارد و زنا عمل بسیار رکیک و زشت است حتی در جمیع مذاهب یک ازدواجی هست و زنا را بد میدانند وَ ساءَ سَبِیلًا که اگر اولادی پیدا شد دشمن اهل بیت میشود مثل زیاد که گفتند زیاد ابن ابیه که پدرش معلوم نبود و مادرش از فواحش ذوات الاعلام بود و مثل عبید اللَّه ابن مرجانه که چهل نفر مدعی شدند از ما است و چون ابهامش شبیه ابهام زیاد بود گفتند ابن زیاد و از عجایب اینکه عمر عاص شهادت داد که ابو سفیان با مادر زیاد زنا کرد معاویه گفت که زیاد برادر من است و برد نزد دخترهای خود که این عم شما است بشما محرمست.

سوره الإسراء(17): آیه33] .... ص : 248

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً (33)

و نکشید نفسی را که خداوند حرام فرموده قتل او را مگر آنکه قتل او بحق و امر الهی باشد و کسی که مظلومی را بکشد پس بتحقیق ما قرار دادیم و جعل فرمودیم از برای ولی مقتول سلطه بر قاتل پس اسراف نکند در قتل محققا آن مقتول منصور است خداوند برای او ناصر قرار داده وَ لا تَقْتُلُوا خطاب بجمیع مکلفین است النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ قتل مؤمن و مسلم و اهل ذمه که بشرائط ذمه عمل کنند و کفار مشرکین که تحت معاهده باشند یا در امان مسلم باشند یا در حرم که تمام اینها حرام است «إِلَّا بِالْحَقِّ» یا مشرک یا کافر یا منافق یا مرتکب زنای با محارم

ص: 248

یا زنای محصنه یا مرتد یا قاتل یا مرتکب لواط یا دفع کسی که قاصد قتل طرف هست و غیر اینها که محکوم بقتل هستند.

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً قتل مظلوم همان قتل بغیر حق است و ولی مقتول وارث مقتول هستند و سلطنت آنها اینست حق دارند قصاص کنند یا دیه بگیرند یا عفو کنند «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» اسراف زیاد رویست که بخواهد مثله کند قاتل را یا کافر محقون الدم ولی آنها بخواهد مسلم قاتل را قصاص کند بلکه باید دیه بگیرد یا مرد را برای قتل زن بخواهند قصاص کنند یا حر را برای قتل عبد قصاص کنند و موارد دیگر که قصاص نمیشود کرد.

«مسئلة» اگر جماعتی یک نفر را کشتند ولی مقتول میتواند تمام آنها را بکشد مشروط بر اینکه دیه آنها را بدهد مثلا ده نفر یکی را کشتند باید بهر یک از وراث این ده نفر نه عشر دیه بدهد و هکذا بر حسب سهام إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً خداوند ولی مقتول را ناصر مقتول قرار داده «تنبیه» اخبار بسیار داریم که این آیه شریفه در مورد قتل ابی عبد اللَّه علیه السّلام است و ولی او حضرت قائم است و اگر بکشد جمیع آنها را اسراف در قتل نشده و ما مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق اتم می کند منافی با عموم آیه نیست و در بعض اخبار روات سؤال کردند که کسانی که در زمان حضرت بقیة اللَّه هستند که قاتل نبودند برای چه آنها را میکشد؟ جواب دادند که چون راضی بفعل آنها هستند «

و الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم»

و از اینجا بعض اشکالاتی متوجه میشود باید حل شود.

اولا راضی بقتل را نباید قصاص کرد فقط در عقوبت شریک فاعل است.

و ثانیا این جمعیت کثیر را نمی شود برای قتل یک نفر یا چند نفر کشت.

و ثالثا باید سهم دیه آنها را رد کرد و حل تمام این اشکالات باینست که حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام مسلما جزو اهل بیت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم بوده و جزو ذوی القربی

ص: 249

و محبت آن از ضروریات دین است و کسانی که راضی بقتل او هستند منکر ضروری دین هستند و کافر و مرتد و واجب القتل هستند و انتقام از خود قتله در دوره رجعت پس از رجعت حضرت حسین علیه السّلام آنها را زنده میکند و حضرت از آنها انتقام می کشد و در قیامت خداوند از تمام آنها انتقام خواهد کشید حتی دارد در اخبار که هر فردی از شیعه از آنها انتقام می کشد باز زنده می شود فرد دیگر و بالاخص نصاب که محکوم بکفر هستند.

[سوره الإسراء (17): آیه 34] .... ص : 250

وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً (34)

و نزدیک مال یتیم نروید مگر بوجه احسن که صلاح یتیم باشد تا زمانی که بحد بلوغ و رشد برسد و بعهد خود وفا کنید محققا مخالفت عهد مسئولیت دارد وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ تخصیص بیتیم با اینکه تصرف در مال احدی نمیتوان کرد و اگر صغیر یا سفیه یا مجنون باشد پدر و جد پدری میتواند تصرفاتی که ضرر بر آنها نداشته باشد بنمایند و لو احسن نباشد و اما یتیم که پدر و جد پدری ندارد قیم یا حاکم شرع یا منصوب از طرف حاکم نمی توانند هیچگونه تصرفی بکنند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ که صرفه یتیم باشد حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ بلوغ طفل بسه چیز محقق می شود یکی باحتلام دیگر بانبات شعر بر عانه و ببلوغ پانزده سال تمام و در دختر بتمامیت نه سال یا حیض و تعبیر باشدّه برای رشد است که سفیه و مجنون نباشد و الا محتاج بقیم منصوب از قبل حاکم شرع است وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ عهد با خدا واجب- الوفاء است به اینکه صیغه عهد بخواند عاهدت اللَّه و لو بلسان فارسی بلکه احتیاط اینست که اگر قصد کرد وفا کند و لو صیغه نخوانده باشد و متعلق عهدهم باید راجح باشد مثل نذر و اگر تخلف کرد کفاره دارد بعضی گفتند کفاره نذر و بعضی کفاره قسم و احوط اول است و همچنین واجب است عهد با پیغمبر و امام و مسلم بلکه معاهده با کفار و مشرکین هم بسا واجب میشود بشرائط خود إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا فردای

ص: 250

قیامت مواخذه دارد بلکه علاوه از جنبه حق اللهی جنبه حق الناسی هم دارد.

[سوره الإسراء (17): آیه 35] .... ص : 251

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (35)

در باب معاملات اگر مکیل باشد باید کیل تمام باشد و اگر موزون باشد باید میزان استقامت داشته باشد سنگین و سبک نباشد این برای شما بهتر است و عاقبتش خوب تر است وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ اشیایی که طرف معامله واقع میشود اقسام زیادی دارد بعضی مکیل در قوطی یا جعبه یا کیسه یا شیشه یا گاله بفروش میرسد باید تمام باشد کم نباشد و بعضی موزون هستند باید بوزن صحیح باشد و بعضی بمشاهده است باید کاملا مشاهده شود و اینکه میفرماید:

وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ از باب مثال است و- بالجمله تقلب نباید کرد که هم فعل حرام و معصیت کبیره است و یکی از جهاتی که قوم شعیب هلاک شدند همین بود و هم حق الناس است باید از عهده برآید و الا قیامت گرفتار است ذلک خیر نه اینکه غیر اینهم خوب باشد و این بهتر باشد بلکه شر است چه شر دنیوی و اخروی وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا و نیکوتر است عاقبتش نه در دنیا گرفتار میشود و نه در آخرت.

[سوره الإسراء (17): آیه 36] .... ص : 251

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36)

و پیروی مکن چیزی را که نیست از برای تو بآن چیز علم محققا گوش و چشم و قلب تمام آنها از او سؤال میشود و مسئول واقع میشوند وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ انسان باید تا حجّة بر او تمام نشود و دلیل قطعی پیدا نکند چه در امر دین از عقائد و اخلاق و احکام نسبت ندهد و بظنّ و شکّ و وهم عمل نکند و دلیل قطعی منحصر است بنصّ قرآن و نصّ اخبار متواتره و قطعی الصّدور و اجماع علماء اعلام که قطع برأی معصوم پیدا کند و عقل مستقل حتّی ظواهر آیات و اخبار و ظنّ در رکعات نماز و امثال اینها که معتبر میدانیم تا دلیل قطعی بر اعتبارش نداشته باشیم نمیتوانیم عمل

ص: 251

کنیم و همچنین قول ذی الید یا سوق مسلمین یا حجّیت بیّنه یا فعل مسلم باید دلیل قطعی بر اعتبارش باشد گمان بد نباید برد و چه در امور دیگر بالجمله علم لازم دارد إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا این سه از باب مثال است و الّا تمام اعضاء و جوارح مسئولیت دارند دست و پا و زبان و شکم و عورت و بدن و نفس تمام فردای قیامت اگر کوچکترین خطایی بدون تصویب شرع و عقل از آنها صادر شود مورد مؤاخذه است مگر مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء شامل حال او شود بلکه خود آنها شهادت باعمال خود میدهند و کتبه و ملائکه و انبیاء و ائمه تمام شهادت میدهند چنانچه از بسیاری از آیات استفاده میشود و شهادت حق کافیست.

[سوره الإسراء (17): آیه 37] .... ص : 252

وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37)

و در میان بندگان روی زمین از راه تکبّر و نخوت و فیس و افاده مشی نکن محققا نمیتوانی زمین را بشکافی و نه ببلندی کوه برسی وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً یکی از صفات بسیار خبیثه صفت کبر است در خبر است:

لن یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر

و در قرآن فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 31.

إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ براه رفتن متکبر روی زمین زمین شکاف برنمیدارد هر چه خود را سنگین کند چنانچه بعض اکابر قریش اگر درب خانه کوتاه بود سر خم نمیکردند تا در را خراب کنند و وارد شوند اگر چیزی از آنها روی زمین بود خم نمیشدند بردارند و امروز هم در میانه ما همچه اشخاصی که نمیتوان با آنها تکلّم کرد هستند وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا.

معنی این نیست که بالای کوه نمیتوانی بروی بلکه معنی اینست که کوه با اینکه یک جمادی بیش نیست از تو بزرگتر است هر چه بزرگی کنی باین درجه نمیرسی و تعجّب اینست که انسان بسیار ضعیف است.

ص: 252

وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 32 و مع ذلک حتی بر انبیاء و ائمه علیهم السّلام تکبر میکند حتی بر خداوند متعال زیر بار فرمایشات او نمیرود حتی دعوی خدایی میکند مثل نمرود شدّاد فرعون و امثال آنها حتی باب که گفت (انا اللَّه الذی آمن به البقالون) الی آخر مزخرفاته حتی گفت (اول من آمن بی محمّد ثم علی).

[سوره الإسراء (17): آیه 38] .... ص : 253

کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (38)

تمام اینها میباشد بدی و خباثت و ضررش در پیشگاه الهی مذموم و ناخوش در این آیه چند جمله متذکر میشویم یکی قاعده ئیست نزد حکماء و علماء اعلام (کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و کلّما حکم به الشرع حکم به العقل) و چون این امور نزد عقل بسیار مذموم است لذا شرعا هم حرام است.

جمله ثانیه اینکه کراهة نزد خدا مقابل اراده است و از صفات ذاتیه است و مرجعش بعلم است چنانچه مکرّر گفته ایم که حکمت علم بمصالح و مفاسد است و اراده علم بصلاح فعل است زیرا هر فعلی که دارای مصلحت باشد آن فعل صلاح است و کراهت علم بفساد است هر فعلی که دارای مفسده باشد آن فاسد است و خداوند علم بفساد آن دارد چون دارای مفسده است.

جمله ثالثه امور مذکوره در آیات سابقه از شرک باللّه و بی احترامی بوالدین و تبذیر مال و بخل و اسراف و قتل اولاد و نزدیک زنا رفتن و قتل نفس محترمه و اکل مال یتیم و خلف وعد و کم فروشی و متابعت ظنّ و شک بدون علم و تکبّر تماما عقلا مذموم و شرعا حرام لذا میفرماید (کُلُّ ذلِکَ) تمام این مذکورات (کانَ سَیِّئُهُ) بدی و خباثت و مضار دنیوی و اخروی آنها (عِنْدَ رَبِّکَ) در علم الهی و در پیشگاه ربوبی (مَکْرُوهاً) دارای مفسده است و نباید از انسان صادر شود چون فاسد است.

مسئله فرق بین حکم عقل و شرع اینست که عقل فقط مذموم میدارد و گفتند بزرگان الانسان یستسهل الذم فی قضاء الوتر یعنی چیزی نمیگیرد در رسید بمقصود

ص: 253

خود مذمت عقلاء را و اما شرع در مخالفت او عقوبت است هم در دنیا ببلاهای گوناگون مبتلا میشود و هم در آخرت بعذاب های الهی معذب میگردد غایة الامر بتفاوت معاصی و اشخاص و مراتب بقدر استحقاق چنانچه در اطاعت بمراتب قابلیت تفضل میشود و بمثوبات میرسد.

[سوره الإسراء (17): آیه 39] .... ص :254

ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)

این از چیزهاییست که وحی فرمود بسوی تو پروردگار از مصالح و حکم و قرار مده با خداوند خدای دیگری که شریک برای او قرار دهی پس ملاقات می کنی و افتاده میشوی در جهنم و ملامت می شوی و رانده می شوی (ذلک) اشاره بهمان آیات قبل است و دستورات (مما) من تبعیضیه است زیرا وحی های الهی بسیار است یک قسمت آنها این آیات شریفه است أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ وحی الهی اقسامی دارد.

(1) ایجاد کلام چنانچه با موسی تکلم فرمود و در لیلة المعراج با نبی اکرم.

(2) القاء در قلب نظیر الهام باولیاء.

(3) در خواب بنظر آوردن مثل خواب ابراهیم در ذبح اسمعیل و خواب یوسف در سجده شمس و قمر و یازده ستاره و خواب حضرت رسالت.

(4) بتوسط ملائکه مثل جبرئیل و تمام اینها چون از مصدر جلال الهی صادر شده صدق میکند جمله الیک ربک من الحکمة بیان حکم و مصالح اشیاء چون انسان هر چه معرفتش و علمش بالا رود عالم بجمیع حکم و مصالح نیست باید از جانب خداوند افاضه شود (وَ لا تَجْعَلْ) و لو خطاب به پیغمبر است و محال است پیغمبر العیاذ شریک بیاورد و این خطاب یا از برای رفع طمع مشرکین بود که تقاضا کردند که متعرض اصنام آنها نباشد و بآنها ایمان آورد و یا از باب ایاک اعنی و

ص: 254

اسمعی یا جارة است مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ شرک اقسامی دارد شرک ذاتی منسوب بابن کمّونه شرک عبادتی مثل طبقات مشرکین شرک صفاتی مثل بعض عامه که صفات زائده قائل شدند شرک افعالی که امر خلق و رزق را مستند بملائکه و انبیاء و ائمه و بخورشید و ماه و کواکب و غیر اینها میدانند و شرک نظری که امورات را مستند باسباب ظاهر میپندارند (فتلقی) فاء تفریع است که القاء (فی جهنم) مستند باین شرک است که قابل مغفرت هم نیست إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 48 (ملوما هم خودت خود را ملامت میکنی هم ملائکه و هم اهل جنت و نار (مدحورا) رانده شده از درگاه ربوبی و مقام قرب الی اللَّه و از جنت و از عنایات و تفضلات الهی چنانچه شیطان رانده شد و مورد لعن الهی واقع شد که معنای لعن همان دوری از رحمت الهی است.

[سوره الإسراء (17): آیه 40] .... ص : 255

أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً (40)

آیا برگزید خداوند شما را بپسران و گرفت از ملائکه دختران محققا شما هر آینه می گویید گفتار بزرگی أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ نظر به اینکه مشرکین بسیار از دختر بدشان می آمد حتی اگر خبر بآنها میرسید که دختر پیدا کرده صورتش سیاه میشد و غیظ و غضب میکرد وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ نحل آیه 40 حتی میبردند زنده زیر خاک میکردند و خود را از مردم مخفی می کردند از روی خجلت.

یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ نحل آیه 59 ولی بپسر بسیار علاقه مند بودند و لو از زنا باشد چنانچه در حق ابن زیاد چهل نفر مدعی شدند که از من است چون با مرجانه زنا کرده بودند و چون ابهام پای او شبیه بزیاد بود گفتند ابن زیاد وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً چون

ص: 255

تمام طبقات کفر حتی بعض فرق مسلمین خدا را جسم میدانند و مشرکین ملائکه را دختران خدا میگویند چنانچه در آیات بسیار اشاره دارد أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی النجم آیه 22 و غیر این چنانچه در توراة رائج آدم را پسر خدا میداند بلکه یهود و نصاری گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ مائده آیه 18 و یهود عزیر را پسر خدا و نصاری عیسی را وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30 إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً زیرا این کلام مشتمل بر کفریات بسیاری است.

اولا مستلزم قول بتجسم است.

و ثانیا مستلزم ترجیح مرجوح بر راجح است.

و ثالثا مستلزم احتیاج است.

و رابعا مستلزم شرک است.

و خامسا افتراء علی اللَّه است.

و سادسا اهانت بملائکه است که آنها را اناث میدانند و غیر این ها از کفریات.

[سوره الإسراء (17): آیه 41] .... ص : 256

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41)

و هر آینه بتحقیق ما مکرر در مکرر بیان توحید و نفی شرک و اتیان باعمال صالحه و ترک قبائح را در این قرآن بیان فرمودیم لکن بدبختانه این مشرکین و کفار این آیات شریفه مزید بر نفرت و عداوت و شرک و کفر آنها شد غرض اصلی از انزال قرآن و سایر کتب سماوی و ارسال رسل و جعل احکام هدایت و ارشاد بنده گان بوده بصراط مستقیم و طریق مستوی و سعادت و رستگاری و نجات از مهالک دنیوی و اخروی لکن بدبختانه روز بروز شرک و کفر و فسق و فجور زیادتر می شود بواسطه خباثت باطنی و عدم قابلیت هدایت و ارشاد (باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس) لذا در همین سوره آیه 84

ص: 256

میفرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا علم صرف را گفتند چون تمام صیغ صرف می شود بمصدر اگر چه ما گفتیم مصدر هم یک صیغه و مرجع ماده اصلیه است که ضاد و راء و باء باشد در ضرب و بعبارت دیگر صیغ صورت هائیست که عارض ماده می شود و در اجسام که مرکب از هیولا و صورت است هیولا که ماده اصلیه است بدون صورت تحقق پیدا نمی کند ولی صورت بلا ماده وجود پیدا میکند مثل صور برزخیه و مثل افلاطونیه و صور خیالیه و آنچه در خواب مشاهده می شود لذا مراد از این جمله اینست که فِی هذَا الْقُرْآنِ خداوند ببیانات مختلفه و قضایای امم سالفه و بیان احکام شرعیه و عقاید حقه و اخلاق فاضله بیان فرموده و مقصد و منظور یک چیز است هدایت بینایی سعادت رستگاری نجات از مهالک که جامعش لیذکروا است و لکن ایمان و هدایت دو چیز لازم دارد باید فاعل تام الفاعلیة باشد و قابل تام- القابلیة خداوند بواسطه ارسال رسل و انزال کتب بالاخص دین اسلام و قرآن مجید چیزی فروگذار نکرده از طرف فاعل تام الفاعلیة حجت بر همه تمام شد ولی مشرکین و کفار و فساق قابلیت هدایت ندارند بلکه مزید بر شرک و کفر و فسق میشود وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ گذشت در همین سوره آیه 9.

[سوره الإسراء (17): آیه 42] .... ص: 257

قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً (42)

بفرما باین مشرکین که بر فرض محال اگر با خداوند خدایانی بودند چنانچه اینها میگویند هر آینه این خدایان راهی طلب می کردند بخداوند متعال که صاحب عرش اعظم است کفار و مشرکین منکر وجود حضرت حق نبودند و از این جهت مشرک

ص: 257

گفتند یعنی شریک بر خداوند قائل شدند فقط طبیعی دهری لا مذهب منکر است آنها هم منکر آلهه مشرکین هستند.

لذا میفرماید (قل) باین مشرکین (لو کان) بر فرض محال چون لو امتناعیه است (معه) یعنی با خداوند متعال (آلهة) الهه دیگری هم بود (کَما یَقُولُونَ) چنانچه مشرکین قائل هستند البته اینها آلهه خود را هم مخلوق خدا میدانند و واسطه میپندارند و رابطه بین خلق و خالق میگویند چنانچه گفتند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 و گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27.

و نیز اگر سؤال کنی وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 61 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 63 و غیر اینها از آیات شریفه پس باید یک برهانی و دلیل منطقی داشته باشید که این آلهه شما یک رابطه با خدا داشته باشند ما مسلمین در حق انبیاء تا اقامه معجزه نکنند یا اخبار نبی ثابت النبوة یا معصوم ثابت العصمه نباشد تصدیق نمی کنیم شما مشرکین چه مدرک و برهانی دارید با اینکه اصنام شما یک جمادی بیش نیستند که بدست خود میتراشید أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 93.

أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها اعراف آیه 195 إِذاً لَابْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا ذی العرش ذات ربوبی که خالق عرش است که محیط بجمیع عالم جسمانیست باید این اصنام شما یک راهی و ربطی باو داشته باشند و دستوری گرفته باشند که بیائید ما را پرستش کنید و چون ندارند و نمیتوانند پس آلهه نیستند و الوهیت مختص باو است.

ص: 258

[سوره الإسراء (17): آیه 43] .... ص : 259

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً (43)

خداوند منزه و مبری و بالاتر از اینست که در معبودیت شریک داشته باشد و بلندی و بزرگی او بلا نهایت است که ذاتا و صفتا و فعلا و الوهیت منحصر باو است شریک عدیل نظیر مثل و ندّ و ضدی از برای او محال است (سبحانه) تسبیح تنزیه حق است از جمیع عیوب و نواقص و احتیاج لذا می گوییم.

(نه مرکب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است معانی تو غنی دان خالق)

زیرا مرکب احتیاج باجزاء و مرکب بالکسر دارد جسم احتیاج بمکان و ماده و صورت دارد جوهر مرکب از وجود و ماهیت است عرض محتاج بمعروض است شریک احتیاج بسایر شرکاء دارد و نقص قدرت است معانی صفات زائده است و عارض موصوف می شود و احتیاج لازم میاید غنی جامع جمیع کمالات و خالی از جمیع نواقص است (و تعالی) علو شامل جمیع کمالات از علم قدرت حیات اراده ادراک سمیع بصیر کبیر عظیم می شود چه رسد به (عَمَّا یَقُولُونَ) که شریک یک جمادی باشد (عُلُوًّا کَبِیراً) غیر متناهی ذاتا عدّة و مدة و شدة لیس له اول و لا آخر که معنای واجب الوجود است.

[سوره الإسراء (17): آیه 44] .... ص : 259

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (44)

تسبیح پروردگار را میکنند کسانی که در هفت طبقات آسمان هستند که ملائکه باشند و کسانی که در زمین هستند که جن و انس باشند و نیست شیئی از موجودات سماوی و ارضی مگر آنکه تسبیح و حمد الهی می کند و لکن شما نمیفهمید تسبیح آنها را.

مسئلة دو نحوه تسبیح داریم تکوینی و تشریعی تکوینی اینکه هر مخلوقی بذاته دلالت دارد بر وجود خالق و مصنوعی بر وجود صانع و فعلی بر وجود فاعل و بر علم و قدرت او و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد و تشریعی اینکه بزبان

ص: 259

خود و سراسر وجودش از روی اختیار و علم و شعور تسبیح و تحمید حق کند مفسرین این آیه و آیات دیگری که در این باب نازل شده حمل بر تسبیح تکوینی کردند چون تشریعی منوط بعقل و شعور و معرفت است و ذوی العقول منحصر بملائکه و جن و انس است چنانچه حکما هم همین عقیده را اتخاذ کردند لکن این خلاف صریح آیات و اخبار است حتی همین آیه شریفه ببیانی که می آید و آیات دیگر مثل قوله تعالی:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 18 زیرا اگر مراد تکوینی بود جمیع الناس میفرمود نه کثیر و قضیه هدهد و سلیمان و تکلم مورچه و وحی بنحل و بسیار آیات دیگر و اخبار عرض ولایت بر آسمان ها و کوه ها و دریاها و حیوانات که تمام دلالت بر این دارد که با شعور و ادراک و مکلف هستند پس مراد همان تسبیح تشریعی است که میفرماید (تُسَبِّحُ لَهُ) یعنی للَّه السَّماواتُ السَّبْعُ هیئت قدیم سماوات سبع را مرکز سیارات سبع میدانستند قمر عطارد زهره شمس مشتری زحل و فلک هشتم را مرکز ثوابت سایر ستارگان میگفتند و او را کرسی نام نهادند و فلک نهم عرش نام نهادند و اطلس و غیر مکوکب گفتند لکن قرآن مجید تمام این کواکب را با تفاوت بعدشان آسمان اول فرموده إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصّافات آیه 6 و بقیه آسمانها را احدی اطلاع ندارد که در آنها چیست جز خدا و الارض بما فیها از جبال و دریاها و نباتات و حیوانات و معادن و من فیهن از ملائکه و جن و انس از مؤمنین وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ شامل جمیع ما سوی اللَّه میشود که اطلاق شی ء بر او صحیح باشد و تسبیح راجع بصفات سلبیّه است عیب و نقص و احتیاج در او نیست تحمید تمجید حق است ذاتا و صفة و افعالا دارای جمیع صفات حمیده و افعالش مطابق حکمت و مصلحت وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ همین جمله دلیل بر اینست که مراد تسبیح تشریعیست زیرا اگر تکوینی بود میفهمیدند زیرا وجود اثر دلیل واضح است بر

ص: 260

وجود موثر چنانچه اشاره شد إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً حلم عبارت از اینست که در مخالفت اوامر و نواهی او خودداری کند و غیظ و غضب نکند ولی شرط آن ایمان و قابلیت است و الا غضب الهی سخت است بر کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و غفران عبارت از گذشت است از تقصیرات و دستگاه مغفرت الهی بقدری توسعه دارد که حتی انبیاء و ملائکه تصور نمیکردند.

[سوره الإسراء (17): آیه 45] .... ص : 261

وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (45)

و زمانی که تلاوت فرمایی قرآن را بر مشرکین و کفار قرار دادیم بین تو و کسانی که ایمان بآخرت ندارند و نمی آورند حجاب و پرده ای که پوشیده می شود این آیه شریفه دو نحوه میشود تفسیر کرد یکی آنکه این کفار نظر بقساوت قلب آنها و خباثت باطنی آنها این قرآن را حمل بسحر می کنند و ترا کذّاب و ساحر می شمارند که آن قساوت قلب آنها و خباثت آنها پرده می شود میانه تو و آنها و درک نمیکنند.

و دیگر آنکه چون قابلیت ندارند و شرط هدایت دو چیز است فاعلیت فاعل باید تام الفاعلیه باشد و قابلیت قابل هم تام القابلیه باشد و اینها قابلیت ندارند لذا قرآن اسباب ضلالت آنها می شود عکس هدایت چنانچه میفرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً بنی اسرائیل آیه 84 وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ که آخرین مرتبه نزول قرآنست و غرض اصلی از انزال است که ابلاغ فرمایی بامت تدریجا سوره بسوره و آیه بآیه و جعلنا مکرر گفته ایم که هیچ فعلی در عالم اتفاق نمی افتد تا مشیت حق تعلق نگیرد و این منافات باختیار ندارد چون خداوند میداند که اینها بالاختیار ایمان نمی آورند.

لذا آنها را بخود واگذار میکند تا بعقوبت خود گرفتار شوند و احدی را

ص: 261

مجبور بایمان نمیکند.

بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً که نتواند بتو و بمؤمنین تسلط پیدا کنند بلکه مقهور و منکوب میشوند و قساوت قلب آنها مانع از قبول میشود (بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی).

[سوره الإسراء (17): آیه 46] .... ص : 262

وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (46)

و قرار دادیم روی قلب های آنها پوشش هایی که درک نمی کنند و نمی فهمند و در گوش های آنها پنبه غفلت که گوش فرا نمیدهند و تعقل نمی کنند بالجمله مفاد این دو آیه شریفه اینکه اشخاصی که قابل هدایت نیستند گوش و چشم و قلب آنها باطنیه و ظاهریه بسته شده.

اما قلب آنها پوشش قساوت و سیاهی کفر و عناد روی آن را گرفته نمیفهمند که مفاد وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً است و اما گوش آنها را کبر و نخوت و عناد و عصبیت کر کرده گوششان بدهکار این فرمایشات نیست که مفاد وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً است.

و اما چشم آنها بسا خداوند رسول خود را از نظر آنها حفظ می کند چنانچه در موقع هجرة حضرت خاک پاشید بصورت آنها و فرمود شاهت الوجوه حضرت را ندیدند و چشم قلب کور می شود حق را مشاهده نمی کند چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178.

زیرا انعام و سایر حیوانات و نباتات و جمادات مکرر گفته شده که دارای شعور و معرفت بوحدانیت حقه و نبوت انبیاء و امامت ائمه هدی دارند در حد خود و از ذکر خدا غافل نیستند ولی اینها چنان غفلت آنها را گرفته که خدا را هم فراموش کردند.

ص: 262

وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً در زمانی که یاد کردی پروردگار خود را در قرآن مجید بوحدانیت و یگانگی پشت کردند و رفتند و متنفر شدند وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ ذکر توحید در قرآن مجید شاید متجاوز از هزار موضع شده بلکه تمام قرآن بدلالت مطابقی یا التزامی یا اقتضایی دلالت بر وحدانیت حق دارد بلکه تمام موجودات امکان دلالت دارد (دل هر ذره را که بشکافی وحده لا شریک له گوید) و اولین دعوت تمام انبیا دعوت بتوحید است و حضرت رسالت اولین دعوتش میفرمود

قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا

و مخالف با توحید فقط مشرکین و کفار و بعض فرق مسلمین هستند یا مشرک هستند یا توحید صفاتی یا افعالی یا نظری را مخالف هستند و اینها یعنی مشرکین موقعی که آیات توحید بر آنها قرائت میشد وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ پشت میکردند و فرار میکردند چون بطلان آلهه آنها میشد نفورا و تنفر آنها و اذیتهای آنها بحضرت رسالت بلکه بسایر انبیاء سببش همین کلمه بود.

[سوره الإسراء (17): آیه 47] .... ص : 263

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (47)

ما عالمترین بآنچه اینها استماع میکنند باو زمانی که می شنوند و گوش فرا میدهند بفرمایشات تو و زمانی که با هم مسلکان خود نجوی میکنند زمانی که میگویند ظالمین که متابعت نمی کنید مگر مرده جن زده که او را سحر کردند نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ بعلم ذاتی ببواطن و مقاصد آنها که مفاد کلمه ما است یعنی خداوند از قلب آنها خبر دارد که غرض آنها از استماع فرمایشات شما چیست سپس بیان میفرماید: که اولا میآیند إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ فرمایشات ترا استماع می کنند وَ إِذْ هُمْ نَجْوی در پرده و در خفای تو و مسلمین و با آنها مشورت میکنند

ص: 263

که ما بپذیریم فرمایشات این پیغمبر را و متابعت کنیم او را و ایمان بیاوریم رؤساء آنها که هم بخود ظلم کردند و هم بتابعین خود بآنها میگویند إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ بآنها جواب میدهند که اگر بخواهید متابعت کنید.

إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً متابعت نکرده اید مگر مردی را که او را سحر کرده اند نسبتهایی که بحضرت میدهند کذاب مفتری ساحر مجنون جن زده و امثال این مزخرفات (تنبیه) از این آیه استفاده میشود که این هایی که میآمدند خدمت حضرت و استماع آیات شریفه و فرمایشات او را میکردند شاک بودند در تصدیق و تکذیب و پس از استماع میرفتند و با بزرگان خود مشورت میکردند آنها اینها را منع میکردند و نسبت مسحوریت بحضرت رسالت میدادند.

[سوره الإسراء (17): آیه 48] .... ص : 264

انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (48)

نظر کن ببین که چگونه نسبت بشما مثلهایی می زنند پس اینها گمراه شدند پس از آن استطاعت ندارند که راهی بحق پیدا کنند انظر بنظر باطنی و قلبی که درک کنی و از مقصد آنها با خبر شوی کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ از این نسبت ها و افتراءات که بتو نسبت میدادند پس اینها گمراه شدند و دیگر قابل هدایت نیستند فضلوا عناد و عصبیت و خباثت و ملعنت آنها بجایی رسیده.

فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا چنانچه غرق ضلالت شدند که هیچ راهی از برای آنها نیست و دیگر قابل هدایت نیستند (بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی) بعین مثل اینها مثل قوم انبیاء سلف است قوم نوح هود صالح لوط شعیب موسی که هر معجزه مشاهده کنند حمل بر سحر کنند و هر چه موعظه و نصیحت بآنها شود عقب سر میاندازند بلکه در مقام اذیت و ظلم بانبیاء و مؤمنین برمیآیند و بالاخره خود را بهلاکت و عذاب ابدی میاندازند و مقهور و منکوب میشوند.

ص: 264

[سوره الإسراء (17): آیه 49] .... ص : 265

وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (49)

گفتند آن ظالمین که رؤساء باشند آیا ما زمانی که استخوان شدیم و بدن ما از هم پاشیده شد دو مرتبه ما برانگیخته می شویم و تازه خلق میشویم این کلام از روی تکذیب پیغمبر است که خبر از قیامت داده که تمام زنده میشوند و صحرای محشر وارد میشوند از روی تعجب که همچه چیزی محال است و این پیغمبر قضیه باور نکردنی را خبر میدهد.

و قالوا عطف است بجمله قبل در آیه قبل إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ الایة که رجل مسحور علامت و نشانه دروغ او اینست که دعوی محال میکند أَ إِذا کُنَّا عِظاماً که بعد از آنکه استخوان پوسیده شدیم و رفاتا از هم پاشیده شدیم أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ آیا ما هر آینه برانگیخته میشویم و ما را زنده میکنند خلقا جدیدا خلقت تازه هرگز چنین نیست و این نشدنیست (تنبیه) مسئله معاد از مسائل مشکله است و حکماء و ملیین و متکلمین هر کدام مسلکی اختیار کردند بعضی فقط قائل بمعاد روحانی شدند که ارواح بعد از رها کردن بدن متنعم به نعم روحانی میشوند یا معذب بعذاب روحی بعضی قائل شدند به اینکه روح تعلق میگیرد بقالب مثالی که صورت بلا ماده باشد که بصور برزخیه و مثل افلاطونیه تعبیر کردند و عالم قیامت و بهشت و دوزخ هم مثال بلا ماده است بعضی منکر اصل روح شدند و فقط معاد جسمانی را اختیار کردند بعضی مثل شیخیه بدن حور قلیایی قائل شدند بعضی منکر اصل معاد شدند و لکن تمام ǙʙƠمسالک باطل و کفر است.

(من قصّر المعاد فی الروحانی قصّر کمن قصّر فی الجسمانی)

مطابق نصوص قرآنی و صراحت اخبار متواتره و ضرورت تمام ادیان حقه سابقه اینکه هم معاد جسمانی داریم هم روحانی به اینکه روح بعد از رها کردن این بدن عنصری تعلق میگیرد بقالب مثالی و صور برزخیه و روز قیامت آن صورت را رها میکند و این بدن خاکی زنده میشود و باو تعلق پیدا می کند و اهل سعادت هم

ص: 265

لذائذ روحانی دارند در بهشت و هم جسمانی و اهل شقاوت هم آلام روحی دارند و هم جسمی و تفصیل این مقام را ما در جلد سیم کلم الطیب در اثبات معاد بادله عقلیه و نقلیه ثابت کرده ایم مراجعه فرمائید ورد این مقالات هم شده.

[سوره الإسراء (17): آیات 50 تا 51] .... ص : 266

قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً (50) أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَرِیباً (51)

در جواب این منکرین معاد بفرما اگر مثل سنگ خارا یا آهن و فولاد باشید یا هر چه در نظر شما بزرگ باشد مثل کوه یا اشجار قویه یا فیل و کرگدن یا بالاتر مثل خورشید و افلاک باشید البته مبعوث می شوید پس میگویند کیست قدرت داشته باشد بگو آن کسی که اول دفعه که هیچ بودید خلق فرمود خداوند قادر متعال پس سرهای خود را بزیر میاندازند مقابل تو و میگویند این بعث چه موقعی تحقق پیدا میکند بگو امید است که نزدیک باشد، در بحث قدرت در مجلد اول کلم الطیب گفته ایم که قدرت بمحالات عقلیه تعلق نمی گیرد آن هم نه از جهت نقص در قدرت بلکه از جهت عدم قابلیت محل از برای وجود زیرا اگر ممکن باشد وجودش از فرض محال خارج است و هر چه ممکن الوجود باشد قدرت بر ایجادش دارد و لو محال عادی باشد و البته موافق با حکمت و مصلحت زیرا بدون آن لغو یا قبیح است و محال است از خداوند صادر شود بواسطه صفت عدل آنهم نمیکند نه آنکه نمیتواند و نظیر آن در حق معصومین که محالست از آنها معصیت صادر شود نه اینکه قدرت نداشته باشند بلکه بواسطه صفت عصمت محال است از آنها صادر شود.

قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً ذکر حجارة و حدید از باب مثال است یعنی هر چه محکم و متقن باشید.

أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ هر چه تصور کنید خداوند بزرگتر است از آن و قدرت بر ایجاد و اعدام و تفرقه و تألیف دارد و چون اینها باور نمی کنند

ص: 266

همچه قدرتی میگویند فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا در جواب آنها بفرما آن قادر متعالی که هیچ را چیز میکند و نیست را هست می کند قدرت دارد که صورت خاکی را صورت لحمی دهد و مرده را زنده کند.

قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ و چون این بیان دندان شکن است دیگر جایی برای اشکال ندارد سرهای خود را بزیر انداختند و مجاب شدند.

فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ و زیر لب میگفتند چه وقت این بعث واقع میشود چنانچه عوام میگویند حالا تا قیامت بنظر آنها دور میآید.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7 وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ در جواب آنها بفرما قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَرِیباً تمام عمر دنیا را از اول خلقت تا قیام قیامت اگر بگوئیم مثل قطره است نسبت بدریای عمیق غلط گفته ایم زیرا دریای عمیق هم محدود است و آخرت نامحدود و کلمه عسی نه بمعنی رجاء باشد و احتمال خلاف هم داده شود بلکه بمعنی تحقق و وقوع است البته قریب است.

[سوره الإسراء (17): آیه 52] .... ص : 267

یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً (52)

روزی که شما را دعوت میکند پس ناچار اجابت میکنید بحمد الهی و گمان می کنید که لبث نکرده اید مگر زمان قلیلی یَوْمَ یَدْعُوکُمْ روز قیامت است که تمام جن و انس محشور میشوند و مراد از دعوت احیاء آنها است و بعث آنها که بامر الهی تمام زنده میشوند فَتَسْتَجِیبُونَ بفوریت اجابت می کنید که مکرر گفته ایم افعال الهی فقط اراده نمود ایجاد می شود إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 بحمده تمام افعال الهی موافق حکمت و مصلحت است و لیاقت حمد دارد در خبر است که حضرت اگر نعمتی باو متوجه می شد میفرمود:

(الحمد للَّه علی هذه النعمة)

و اگر

ص: 267

مصیبتی وارد میشد میفرمود:

الحمد للَّه علی کل حال

در نظر دارم موقعی که مرحوم سیدنا الأستاد از استر افتاده و تمام اعضاء او کوبیده شده بود و در بیمارستان او را بسته بودند یکی از شاگردان که بعیادت رفته بود و پرسش از حال ایشان کرد فرمود انسان در موقعی که ببلاهای سخت دچار شود اگر فکر کند آن قدر نعمت باو عنایت فرموده که از عهده شکر کوچکترین آنها برنمیآید وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا چنانچه میفرماید:

قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ مؤمنون آیه 115.

و در مورد عزیر علیه السّلام میفرماید فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ الایة بقره 259 پس تمام زمان حیات در دنیا و طول عالم برزخ در نظر یک روز یا بعض روز می آید و تعبیر به ظن برای اینست که یقین بمقدار ندارند.

[سوره الإسراء (17): آیه 53] .... ص : 268

وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً (53)

و بفرما ببندگان من که در گفتارهای خود بگویند کلماتی که بهترین کلمات باشد محققا شیطان بین شما جدایی و فساد میکند محققا شیطان میباشد برای انسان دشمن آشکارا کلام در این آیه شریفه در سه جمله واقع می شود (جمله اولی) در قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مراد از احسن چیست؟ اقوال زیادی مفسرین گفتند تمام بی مدرک و دلیل شهادتین اذکار امر بمعروف و نهی از منکر ارشاد نصیحت و غیر اینها و لکن آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم بقرینه جملات بعد و بقرینه آیات دیگر اینکه مراد بین مسلمین هر کدام در حق دیگران کلمات نیک گفته شود چه در حضور و چه در غیاب مثلا در مقام اصلاح بین دو فرد که با هم کدورتی پیدا کردند

ص: 268

حتی کذب در این مورد را تجویز کردند که در اخبار دارد کلام سه قسم است صدق و کذب و اصلاح و بیکدیگر حسن ظن پیدا کنند و افعال صادره از آنها را حمل بصحت کنند و تمجید و تعریف دیگران را کند و امثال اینها کلمات زشت نگوید غیبت نکند سعایت نکند سرّ کسی را فاش نکند تهمت نزند نمامی نکند و فحش و سب نکند و ندهد و چیزهایی که موجب تفرقه و عداوت و بغضاء می شود از او صادر نشود إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ یکی از کارهای بزرگ شیطان اینست که بین افراد انسان تفرقه بیندازد و عداوت و بغضاء بین آنها ایجاد شود إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ الآیة مائده آیه 93.

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ الی قوله تعالی ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ الایة بقره آیه 96 و غیر اینها إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً.

و نیز میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60.

و بالجمله منظور انبیاء و کتب آسمانی و امریه خداوندی تألیف و محبت و وحدت و اتفاق بین افراد بشر است و منظور شیاطین و شیطان صفتان تفرقه و جدایی است بین افراد بین مؤمن و کافر عالم و جاهل عادل و فاسق مشرک و موحد سنی و شیعه بایع و مشتری همسایه و همسایه شهر و شهر مملکت و مملکت محله و محله قبیله و قبیله برادر و برادر زوج و زوجه پدر و فرزند و هکذا.

[سوره الإسراء (17): آیه 54] .... ص : 269

رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (54)

پروردگار شما داناتر است بشما اگر مشیت او تعلق بگیرد بشما رحم کند می کند و اگر تعلق بگیرد عذاب کند می کند و ما نفرستادیم ترا بر آنها وکیل و عهده دار رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ بعلم ذاتی که عین ذات اقدس اوست و غیر متناهی ازلا و ابدا لا یزید و لا ینقص از باطن و ظاهر و گذشته و آینده شما خبر دارد

ص: 269

إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ مشیت الهی تابع حکمت و مصلحت و قابلیت محل است که اگر با ایمان از دنیا رفتید و مورد عفو و تفضل او و شفاعت شفعاء قرار گرفتید مشمول رحمت او میشوید أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ اگر بدون ایمان رفتید و خود را از قابلیت انداختید و مستحق عذاب شدید بمقتضای عدل شما را عذاب میکند.

ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا فقط وظیفه انبیاء تبلیغ و ارشاد و نصیحت است دیگر عهده دار نیست که شما حتما هدایت شوید حجت بر شما تمام شده و سلب اختیار از شما نفرموده اگر بحسن اختیار قبول کردید هدایت شده اید و اگر بسوء اختیار رد کردید بضلالت افتاده اید خداوند هم احدی را مجبور بهدایت و ضلالت نفرموده فقط اسباب هدایت را در دست رس شما گذارده چه اسباب تکوینی از افاضه عقل و شعور و قوه و قدرت و چه اسباب تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و مواعظ و نصایح و جعل خلفاء انبیاء و علماء اعلام و مبلغین و آمرین بمعروف و ناهین از منکر.

[سوره الإسراء (17): آیه 55] .... ص : 270

وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (55)

و پروردگار تو داناتر است بکسانی که در آسمانها و زمین هستند و هر آینه بتحقیق فضیلت دادیم بعض انبیاء را بر بعض دیگر و دادیم داود را زبور وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ از عالم عقول و نفوس و ملائکه از عالم جبروت عالم انوار و نفوس فلکیه و عالم لاهوت که لا یعلمه الا هو و الارض از جن و انس و خداوند مقرر فرمود انبیاء و اوصیاء آنها را اشرف از جمیع ملائکه و جن و انس بدلیل امر بجمیع ملائکه بسجده بآدم فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ حجر آیه 30 با اینکه میانه ملائکه هم مراتب زیادی است در فضیلت از حمله عرش و چهار ملک مقرب و حور العین و غلمان بهشتی تا آخر که تمام معصوم هستند و در میان انبیاء هم

ص: 270

مراتب فضل بسیار است.

وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ اولوا العزم افضل از تمام انبیاء و مراتب فضل بسیار است نبی که مأمور برسالت نباشد و مأمور برسالت بر قریه و طائفة تا مأمور برسالت بر جن و انس و در میان اولوا العزم تا عیسی علیه السّلام حضرت ابراهیم افضل و وجود مقدس خاتم النبیین و اوصیاء طیبین و طاهرین او افضل از جمیع انبیاء و ملائکه حتی خلیل اللَّه بلکه در خبر دارد فرمود:

الملائکة خدامنا و خدام شیعتنا

و در میان ائمه اطهار با اینکه

کلهم نور واحد

امیر المؤمنین علیه السّلام افضل از سایر ائمه بلکه خمسه طیبه افضل از بقیه و البته این مراتب فضل بواسطه مراتب علمی و عملی است.

از امیر المؤمنین علیه السّلام مرویست فرمود

من غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم

زیرا ملائکه شهوت ندارند که جلوگیر عقل باشد و بهائم عقل ندارند که مانع از شهوت شود وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً خداوند بر تمام انبیاء کتاب نازل فرمود و تعبیر بصحف شده صحف آدم شیث ابراهیم و غیر اینها و در میان این صحف چهار کتاب موسوم باسمی شد توراة موسی زبور داود انجیل عیسی قرآن محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و امتیاز زبور برای اینست که حضرت داود بر دین موسی بود دستور جدیدی نیاورد و شرع تازه تشریع نشد و زبور او مواعظ و نصایح بود لذا تخصیص بذکر داده شد زیرا تمام صحف و کتب آسمانی مشتمل بر تشریع و احکام و تکالیف بود فقط زبور مواعظ و نصایح بود.

[سوره الإسراء (17): آیه 56] .... ص : 271

قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلاً (56)

بگو باین مشرکین که بخوانید کسانی را که گمان میکنید از غیر خداوند پس اینها مالک نیستند برطرف کنند ضرری را از شما یا تبدیل بنفع کنند یا بدیگر متوجه کنند قُلِ ادْعُوا بکسانی که توجه آنها در امور بغیر خدا باشد حتی انبیاء و ملائکه چه رسد برؤساء و کار فرماها و مشتری و کاسب و زن و شوهر و کارفرما و

ص: 271

کارگر و قوه و قدرت و مالیه و توانایی خود که جامعش الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ است سرتاسر ممکنات در مقابل مشیت الهی کوچکترند از اینکه بتوانند کوچکترین مضرتی از شما دفع کنند یا تغییری دهند.

فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلًا.

در حدیث قدسی است

و عزتی و جلالی لاقطعن امل آمل غیری الحدیث

(تو کار خود بخدا واگذار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند) مکرر تذکر داده ایم که مقام توکل مولد از توحید افعالیست و مراتب توحید افعالی چهار مرتبه است (1) فقط بزبان ولی قلب متوجه بغیر (2) قلب هم معتقد لکن راسخ نیست و نظر بغیر هم دارد (3) اعتقاد راسخ و قطع نظر از غیر و مقام توکل در این مرتبه حاصل می شود (4) تفویض صرف خودیتی در خود نبیند چه رسد بغیر و اسباب.

[سوره الإسراء (17): آیه 57] .... ص : 272

أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً (57)

اینها کسانی هستند خدا را میخوانند و طلب می کنند بسوی پروردگار خود وسیله که کدام یک از آنها نزدیکتر است و امید برحمت الهی دارند و خوف از عذاب او محققا باید از عذاب الهی حذر کرد این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر کرد یک نحوه که مفسرین گفتند که أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مراد مشرکین هستند که ملائکه و عیسی علیه السّلام و سایر الهه آنها را مقرب درگاه الهی میدانند و خدا را میخوانند یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ چنانچه در جای دیگر گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4.

و نیز گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27 أَیُّهُمْ أَقْرَبُ هر کدام آلهه خود را اقرب میدانند یک دسته ملائکه را یک دسته انبیاء را یک دسته اصنام را که میگویند اینها صورت ملائکه است یک دسته خورشید و ماه و ستارگان را یک دسته

ص: 272

آتش و گاو و گوساله و غیر اینها وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ باین عبادة الهه وَ یَخافُونَ عَذابَهُ در ترک عبادت آنها إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً نحوه دوم اینکه أُولئِکَ اشاره بانبیاء باشد در آیه سابقه که فرمود وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ این انبیاء الَّذِینَ یَدْعُونَ خدا را میخوانند و میپرستند یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ بعبادت و بنده گی و اعمال حسنه ایهم کدام یک از اعمال و عبادات اقرب برحمت الهی و افضل است چنانچه از امیر المؤمنین است که فرمود هر وقت که دو امر بر من پیش آمد شد آنکه افضل بود اختیار کردم وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ اینها امیدشان برحمت الهی از همه بیشتر است وَ یَخافُونَ عَذابَهُ خوف آنها از همه بالاتر است إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً و بنظر این تفسیر انسب و اقرب و اظهر است و اللَّه العالم بمراده.

[سوره الإسراء (17): آیه 58] .... ص : 273

وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (58)

و نیست شهرستانی مگر آنکه ما آنها را هلاک می کنیم قبل از روز قیامت ببلاهای مهلکه یا عذاب میکنیم آنها را عذاب شدیدی و این هلاکت و عذاب در کتاب الهی نوشته شده و سطر شده وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ ان نافیه است و مراد از قریه اهل قریه است و اطلاق قریه در قرآن شامل شهرستان های بزرگ هم می شود چنانچه بر مکه معظمه اطلاق فرموده وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلم آیه 13.

إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ بسبب کفر و شرک و فسق و ظلم أَوْ مُعَذِّبُوها در قیامت عَذاباً شَدِیداً و تحذیر و تهدید بزرگیست بکفار و مشرکین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم که قوم انبیاء سلف مثل قوم نوح و عاد و ثمود و فرعون و فرعونیان و قوم لوط و اصحاب مدین که بعذابهای مختلف هلاک شدند و آنهایی که بلای

ص: 273

دنیوی بر آنها نازل نشده بعذاب قیامت معذب میشوند شما هم گرفتار این دو نوع عذاب میشوید و نخورد ندارد زیرا کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً تخویفات و تحذیراتی که در قرآن هست دو قسم است یک قسم بنحو انشاء و توعید است این نحو ممکن است مورد عفو و مغفرت واقع شود چون خلف وعید قبیح نیست بخلاف خلف وعد که قبیح است و قسم دوم بنحو اخبار است این تخلف پذیر نیست زیرا کذب لازم میاید.

[سوره الإسراء (17): آیه 59] .... ص : 274

وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْوِیفاً (59)

و باز نداشت ما را از اینکه بفرستیم بآیات و علامات مگر آنکه تکذیب کردند امم سابقه پیشینیان و دادیم ثمود را ناقه بینا کننده پس ظلم کردند بآن ناقه و ما ارسال نمی کنیم به آیات مگر برای ترسانیدن در باب معجزات مقدار لازم اتمام حجت است ما زاد بر این مثل تقاضاهایی که از انبیاء می کنند و کفار قریش هم تقاضا می کردند اگر خداوند اجابت کند و مع ذلک ایمان نیاورند بر آنها عذاب نازل میشود چنانچه ثمود تقاضای ناقه کردند که از سنگ خاره حضرت صالح بیرون آورد و اجابت شد و مع ذلک ایمان نیاوردند و پی کردند ناقه را و فصیل آن را و بعذاب هلاک شدند و سر اینکه خداوند اجابت نفرمود تقاضاهای آنها را چون میدانست ایمان نمی آورند و بعذاب هلاک میشوند و در نسل آنها تا دامنه قیامت مؤمنین و صلحاء باید بوجود بیایند لذا اجابت نفرمود تا بعذاب هلاک نشوند و عذاب آنها را در قیامت خواهد فرمود.

وَ ما مَنَعَنا و منع نمی کند ما را أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ که قوم تقاضا می کنند مثل اینکه گفتند وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ الایة در همین سوره آیه 90 الی 93 تفسیرش می آید ان شاء اللَّه إِلَّا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ

ص: 274

چنانچه اولون که قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی تکذیب کردند و بعذاب هلاک شدند و اینها هم تکذیب می کنند و هلاک میشوند و برای نمونه میفرماید حال ثمود را که قوم صالح بودند.

وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ که تقاضا کردند از صالح و خداوند از سنگ کوه خارج فرمود سپس تقاضای فصیل او را کردند آنهم خداوند به آنها عطا فرمود معذلک ایمان نیاوردند با اینکه (مبصرة) بود و مشاهده کردند و آن قدر شیر میداد که قوم را کافی بود بلکه او را عقر کردند فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً چنانچه حضرت صالح خبر داد به آنها و فرمود قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ اعراف آیه 73 پس شما هم اگر ایمان نیاوردید هلاک میشوید.

[سوره الإسراء (17): آیه 60] .... ص : 275

وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبِیراً (60)

و موقعی که گفتیم از برای تو محققا پروردگار تو باحاطه قیومیه احاطه بر تمام ناس دارد و ما قرار ندادیم رؤیای ترا که رؤیت فرمودی مگر امتحان از برای ناس و شجره ملعونه را در قرآن و میترسانیم آنها را پس زیاد نمی کند آنها را مگر طغیان و سرکشی بزرگی، این آیه شریفه را مفسرین عامه این نحو تفسیر کردند بعضی گفتند رؤیا بمعنی رؤیت است در لیلة المعراج و فتنه امتحان است که مؤمنین تصدیق کردند و کفار انکار کردند و بعضی گفتند رؤیا خوابی بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله دید که داخل مکه میشود و فتح میکند و فتنه امتحان مؤمنین که رفتند برای فتح مکه و در حدیبیه مشرکین مانع شدند و حضرت برگشت بعضی متزلزل شدند که خبر پیغمبر دروغ بود و این مراد از فتنه است سپس در سال بعد تشریف برد و فتح فرمود و صدق رؤیا ظاهر شد، لکن اخبار بسیاری داریم متظافر بلکه قریب بتواتر از ائمه طاهرین بلکه اخبار از طرق عامه هم داریم که رؤیای پیغمبر این بود که جمعی از

ص: 275

قرده میمونها از منبر او بالا میروند یکی بعد از دیگری و آنها بنی امیه بودند و در بعضی اخبار دوازده نفر و در بعض اخبار چهارده نفر بضمیمه بنی تیم و عدی یعنی اولی و دومی و فتنه امتحان ناس بود که پس از رحلت حضرت بسیاری در ضلالت افتادند جز خواص و بر طبق این اخبار که قابل انکار ورد نیست، بپردازیم بتفسیر آیه شریفه وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ خداوند احاطه علمی و قدرتی و قیومتی دارد بر جمیع ممکنات هم میداند هم میتواند هم نگاهداری می کند و چیزی از تحت قدرت او خارج نیست.

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ آن خوابی که دیدی که یک دسته میمون از منبر تو بالا میروند و فرود میآیند و منبر تو ملعبه آنها شده ما قرار ندادیم مگر بر امتحان مسلمین که بر حسب ظاهر اسلام آورده بودند که ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة تا رسید بآخر آنها مروان حمار و چه فسادها و ظلمها مخصوصا باهل بیت و مؤمنین شد وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ که بنی امیه باشند فی القرآن که لعن در قرآن بنص آیه شریفه راه نجاتی در او نیست وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً نساء آیه 55 وَ نُخَوِّفُهُمْ چه آیاتی که در شان اهل بیت نازل شده و چه اخبار متواتره مثل حدیث ثقلین و حدیث منزله و حدیث غدیر خم و غیر آنها لکن فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً چه طغیانی و چه اندازه بزرگ بود.

[سوره الإسراء (17): آیه 61] .... ص : 276

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً (61)

و زمانی که گفتیم از برای ملائکه که سجده کنید از برای آدم پس سجده کردند مگر ابلیس گفت آیا من سجده کنم بکسی که او را خلق کرده از گل، قضایای سجده ملائکه و مخالفت شیطان را در سوره بقره مفصلا بیان کرده ایم و در اینجا بطور اشاره چند مطلب را بیان میکنیم.

(1) اینکه چون آدم افضل از ملائکه و جن بود چون مرکب از عالم عقل و جسم بود هم قوای عقلیه داشت هم قوای جسمیه شهویه و غضبیه که در خبر دارد

ص: 276

که

ان غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة و ان غلب شهوته علی عقله فهو اخسّ من البهائم.

(آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

(2) شیطان نه فقط ترک سجده کرد بلکه منکر عدل الهی و حکمت باری تعالی شد که بیجا و بر خلاف عدل حکم کردی و از این جهت کافر شد.

(3) تکبر کرد که خود را بهتر و بالاتر از آدم دانسته لذا بمجرد امر الهی که وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ جمیع ملائکه بواسطه مقام عصمت و معرفت اطاعت کردند فسجدوا و اما شیطان نظر به اینکه مجرد خاکی بودن آدم را دیده بود و آتش را افضل از خاک میدانست و خبر از مقام نورانیت آدم نداشت ابا کرد الا ابلیس و دلیل اقامه کرد که ترجیح مرجوح بر راجح قبیح است و خاک مرجوح و آتش راجح است گفت قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً لذا رانده درگاه الهی شد و مشمول لعن و تعجب اینست که توبه نکرد و خود را بیشتر در معرض عذاب انداخت.

[سوره الإسراء (17): آیه 62] .... ص : 277

قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلِیلاً (62)

گفت آیا می بینی یعنی البته خواهی دید آدمی را که بر من مقدم داشتی و گرامی داشتی هر آینه میگیرم و میکشم ذریه او را بطرف دوزخ مگر قلیلی که من حریف آنها نمیشوم قالَ أَ رَأَیْتَکَ استفهام تردیدی نیست یعنی مشاهده و میبینی و این کلمه هم دلالت بر کفر ابلیس میکند زیرا خداوند علمش احاطه دارد چیزی بر علم او افزوده نمی شود که احتیاج برؤیت داشته باشد و نیز خدا را میترساند که من هم ذریه او را اغوی میکنم هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ که من تعظیم و تکریم کنم او را و سجده و تواضع و خاضع و خاشع شوم در مقابل او لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ که مرا زنده داشتی و اجل مرا عقب انداختی تا روز قیامة که همچو تقاضایی کرد

ص: 277

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ص آیه 79.

لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ احتکان یا بمعنی قطع و جدایی است مثل کلاغی که حاصل را از ریشه بیرون میآورد یا بمعنی افساریست که بگردن حیوان میاندازند و او را میبرند چنانچه شخصی خدمت سید بحر العلوم گفت خواب شیطان را دیدم طناب های زیادی بر دوش داشت پرسیدم اینها چیست؟ گفت میخواهم گردن بندگان بیندازم الا قلیلا که بندگان خالص باشند از انبیاء و اولیاء و صلحاء و اتقیاء و شهداء از مومنین.

[سوره الإسراء (17): آیه 63] .... ص : 278

قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63)

خداوند فرمود بشیطان دور شو پس کسانی که متابعت ترا کردند از اولاد آدم پس محققا جهنم جزای شماست آنهم جزای وافر کافی قالَ اذْهَبْ دوری از رحمت و مقام قرب است که معنای لعن است که فرمود وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ ص آیه 79.

فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ مراد غاوین هستند که فرمود إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42.

فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ خطاب کم بشیطان و تابعین آن از جن و انس است که بدون ایمان از دنیا روند آنهم جَزاءً مَوْفُوراً و فر بمعنی تمام و کمال است جزاء آنها جزاء تام کامل است چون خداوند ارحم الراحمین است در موضع عفو و رحمت و اشد المعاقبین است در موضع نکال و نقمة غایة الامر مراتب عذاب مختلف است باختلاف مراتب شقاوت و عصیان و شیطان علاوه بر عقوبت کفر خود عقوبت تمام تابعین خود را هم دارد زیرا فاعل بالتسبیب است و گفتگوی او را با تابعین خود در قیامت خداوند در قرآن فرموده.

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ الایة ابراهیم آیه 26.

ص: 278

[سوره الإسراء (17): آیه 64] .... ص : 279

وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)

و بسرعت بگیر و جدا کن از طریق ثواب هر قدر که میتوانی کسانی را که بتوانی از اولاد آدم بصوت خود و بربا آنها را بلشکر خود سواره و پیاده و شرکت کن با آنها در اموال و اولاد و بآنها وعده بده و وعده نمیدهد شیطان مگر فریب وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ امر تهدیدیست چنانچه کسی را که قابل هدایت نیست و اطاعت نمیکند می گویی برو هر غلطی که میخواهی بکن و استفزاز بمعنی اخذ بسرعت است و قطع چیزی از چیزی مثل اینکه پارچه را قطعه قطعه کنی و در اینجا قطع از طریق حق و صواب است و من استطعت کسانی هستند که شقاوت آنها را گرفته و مخالفت انبیاء و تکذیب آنها را میکنند که شیطان بر آنها تسلط پیدا کرده چنانچه میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیه 101 و 102.

بصوتک صدای شیطان بزبان مبلغین سوء و آمرین بمنکرات و ناهین از معروفات است چنانچه دارد

من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان من اللَّه فقد عبد اللَّه و ان کان من الشیطان فقد عبد الشیطان

پس اینها عبده شیطان هستند و در قرآن میفرماید.

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه- 60 و نیز میفرماید یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ الی قوله تعالی إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 27 وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ جلب آنست که کسی را بگیرند و ببرند در حبس می گویی فلانی را جلب کردند و شیطان جلب میکند چنانچه گفت لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 35 و 36.

بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ سواره های شیطان و پیاده های او کسانی هستند راکبا و

ص: 279

ماشیا میروند رو بمعاصی و کفر و ظلم وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ اموال محرمه بطرق غیر مشروعه باغوای شیطان و شرک او است (وَ الْأَوْلادِ) کسانی که از طریق زنا یا در حال حیض و نفاس یا بدون بسم اللَّه بدنیا آیند (وَ عِدْهُمْ) وعده شیطان بقاء در دنیا و جمع مال و خطر فقر و امر بفحشاء است الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ بقره آیه 273.

وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً تمامش فریب و اغواء است.

[سوره الإسراء (17): آیه 65] .... ص : 280

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلاً (65)

محققا بندگان مرا نیست از برای تو بر آنها سلطه و قدرتی و کفایت میکند بپروردگار تو وکیل باشد (إِنَّ عِبادِی) اضافه تشریفیه آنهایی که بندگی مرا پذیرفتند و بوظایف بندگی عمل می کنند از امیر المؤمنین علیه السّلام است

کفی لی عزا ان تکون لی ربا و کفی لی فخرا ان اکون لک عبدا

لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ عدم سلطه شیطان بایمان و تقوی و عمل صالح است که در پناه گاه الهی هستند و شیطان قدرت بر نزدیک شدن بآنها ندارد و لذا بنده دائما باید پناه بخدا ببرد از شر شیطان و شیطان صفتان و این بمجرد گفتن اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم نیست باید رو بخدا برد و خود را در حصن حصین الهی داخل کرد مثل کسی نباشد که سگ گیرنده در قفای او باشد و بگوید پناه بردم بقلعه کدخدا باید داخل در قلعه بشود تا محفوظ ماند و طرق الی اللَّه بسیار است و اعظم آنها ولایت و توسل است وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا کسی که توکل داشته باشد و ایکال امور خود و مخصوصا ایمان خود را کند البته خداوند او را پناه میدهد و از شرور شیاطین انسی و جنی مصون و محفوظ میدارد بلکه او را کافیست وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3.

[سوره الإسراء (17): آیه 66] .... ص : 280

رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (66)

ص: 280

پروردگار شما خداوندیست که میراند از برای شما کشتیها را در دریا برای اینکه طلب کنید از فضل الهی محققا او میباشد بشما رحم کننده رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ یکی از ادله توحید و خداشناسی اینست که بقدرة کامله خود دریاها را که مملو از آب است نحوی قرار داده که اخشاب روی آب نگاهداده شود و فرو نرود و از آنها کشتی ها بسازید و در آنها بروید که از غرق شدن محفوظ مانید و این کشتیها بتوسط باد یا مکینه از بندر ببندر حرکت کند و بسا از دریاها بسیار عمیق و بسیار طولانی شما را بممالک بعیده مثل امریکا برساند و بارهای سنگین را شما بآن طرف دریا بتوسط کشتی ببرید لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ که استفاده کنید اجناس این مملکت را بآن مملکت برسانید و اجناس آنها را باین مملکت وارد کنید و فواید بسیاری دیگر در این مسافرت دریا بهره برداری کنید و این تفضل برای اینست که إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً رحمت الهی توسعه دارد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155.

وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7 غایة الامر رحمت الهی در دنیا شامل مؤمن و کافر صالح و طالح نیک و بد میشود. زیرا احتیاج بیکدیگر دارند و برای مؤمن نعمت است و برای کافر بلاء است ولی در آخرت مخصوص بمؤمن است چنانچه در آیه مذکوره در سوره اعراف میفرماید:

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

[سوره الإسراء (17): آیه 67] .... ص : 281

وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً (67)

ص: 281

و زمانی که متوجه شد بشما ضرری در دریا از دست میدهید و رها می کنید آنچه را که میپرستید از خدایان خود مگر خداوند متعال را پس چون نجات داد شما را از دریا و بساحل رسیدید اعراض میکنید از خدا و همان الهه خود را می پرستید و انسان هست کافر و کفور وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ به اینکه دریا متلاطم شد و کشتی ملما شد و چهار موجه شد و بادها از اطراف وزیدن گرفته و مشرف بر هلاکت شدید ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ الهه خود را از نظر میاندازید و بآنها توجه نمیکنید چون میدانید که آنها نجات بخش نیستند (إِلَّا إِیَّاهُ) فقط توجه بخداوند متعال میکنید و او را میخوانید و استغاثه می کنید فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ پس چون خداوند شما را نجات داد و بخشکی رسانید اعرضتم باز اعراض می کنید و بهمان شرک اولی برمیگردید وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً کفور ثبات بر کفر است که دست از کفر خود برنمیدارند در خبر دارد زندیقی یعنی لا مذهب که هیچ دینی اختیار نکرده و طبیعی صرف و دهری محض بود خدمت حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شد و عرض کرد (ما الدلیل علی ربک) حضرت چون از حال او با خبر بود فرمود آیا کشتی سوار شده ای گفت مکرر کشتی سوار شده ام فرمود آیا کشتی ملما شده گفت یک مرتبه غرق شد فرمود تو چه کردی گفت خود را بپاره تخته رساندم و بر او قرار گرفتم فرمود آیا در آن وقت متوجه شدی کسی هست که تو را نجات دهد گفت بلی فرمود همان پروردگار منست که گفتند در حال اضطرار هر نفسی متوجه خدا میشود حتی حیوانات.

چنانچه نقل کردند از یک شکارچی گفت در سال خشکسالی بشکار بودم بز- کوهی از دور گودالی بنظر آورد که در او آب است بسرعت آمد دید خشک است سر بلند کرد بطرف بالا و اشک از چشمش جاری شد فورا ابری آمد و باران شدیدی گودال پر از آب شد آشامید و رفت.

[سوره الإسراء (17): آیه 68] .... ص : 282

أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً (68)

ص: 282

آیا پس از این باز ایمن هستید اینکه خداوند فرو ببرد بشما طرف خشکی را که در زمین فرو روید یا بفرستد باد تندی که شما را هلاک کند و نیابید برای خود کسی را که حفظ کند شما را (جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حقند گاه امتحان آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد).

یکی از معاصی بزرگ امن من مکر اللَّه است و بخصوص در اخبار داریم که بعض معاصی عقوبتش تعجیل میشود در همین دنیا اگر فاحشه علنی شد یعنی فحشاء مثل زنا لواط ساز آواز و امثال اینها مبتلا بطاعون و امراض تازه که سابقه نداشته میشوند اگر کم فروشی دچار بقحطی و سختی مئونه و جور سلطان میشوند اگر منع زکاة شد جلوگیری از باران میشود فقط برای بهائم قدری میبارد اگر نقض عهد خدا و رسول شد دشمن مسلّط میشود اگر حکم بغیر ما انزل اللَّه شد جنگ در میانه تولید میشود یکدیگر را می کشند اگر زنا ظاهر شد موت فجأه و منع زکاة برکات زمین برداشته میشود از زرع و ثمار و معادن اگر قطع رحم شد اموال بدست اشرار میرود و اگر ترک امر بمعروف و نهی از منکر شد اشرار مسلط میشوند و دعاء اخیار مستجاب نمیشود و امروز نوع این معاصی رواج بسیار دارد و نوع این عقوبات هم مشاهده میشود ولی متنبه نمیشویم.

(أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ) چنانچه بر قوم لوط متوجه شد و تمام فرو رفتند بعد از آنکه حجارة بر سر آنها بارید أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً چنانچه بر عاد قوم هود و زید که میفرماید:

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ حاقه آیه 6 و 7 ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا در مقابل اراده و مشیت حق کیست بتواند عرض اندام کند نه شفیعی دارند و نه ناصر و معینی بلی اهل ایمان باید هم امیدوار باشند که با ایمان از دنیا روند مأیوس نباشند و هم خوف داشته باشند که مبادا معاصی باعث سلب ایمان شود بین خوف و رجاء و البته رجاء باید بیشتر باشد.

ص: 283

[سوره الإسراء (17): آیه 69] .... ص : 284

أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَةً أُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً (69)

آیا ایمن هستید اینکه برگرداند شما را دفعه دیگر در کشتی که سوار شوید پس بفرستد بر شما تند بادی پس غرق کند شما را بسبب آنچه کافر شدید پس از آن نیابید از برای خود بر ما بسبب غرق شما کسی را که مطالبه خون شما را بکند و شما را نصرت کند.

أَمْ أَمِنْتُمْ بعد از آنی که در دفعه اولی کشتی شما متلاتم شد و خداوند شما را نجات داد و بخشکی رسانید باز کافر و مشرک شدید آیا ایمن هستید که بواسطه عقوبت کفر شما أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَةً أُخْری باز احتیاج پیدا کنید و دفعه دیگر بر کشتی در دریا سوار شوید فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ خداوند بفرستد بر شما قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ تند بادی که موجب درهم شکستن کشتی شود و از هم پاشیده شود که گفتند تند باد که موجب هلاکت شود اگر در زمین باشد حاصب نامند مثل بادی که بر عاد آمد و اگر در دریا باشد قاصف گویند فَیُغْرِقَکُمْ پس غرق شوید و هلاک گردید بِما کَفَرْتُمْ بسبب آنکه در مرّه اولی نجات پیدا کردید باز بکفر اولی برگشتید ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ پس از غرق شدن کسی را ندارید که با خدا طرف شود عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً و مطالبه خون شما را بکند یا تلافی کند و بجنگد با او خلاصه کلام اینکه انسان در معرض بلاهای گوناگون است.

الدنیا دار محنة و بلیة

در خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کردند که افلاطون حکیم چنین گفته که الافلاک قسی و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر حضرت باین جواب دادند فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ ذاریات آیه 50 و گذشت که بسیاری از معاصی داریم که عقوبتش در دنیا بانسان متوجه میشود بالاخص شرک و کفر و ضلالت و عناد و عصبیت و تجاهر بفواحش و منکرات و ظلم و اذیت.

ص: 284

[سوره الإسراء (17): آیه 70] .... ص : 285

وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً (70)

و هر آینه بتحقیق ما گرامی داشتیم و محترم قرار دادیم اولاد آدم را و حمل کردیم آنها را در بر و بحر و روزی دادیم آنها را از پاکیزه مأکولات و برتری دادیم آنها را بر کثیری از کسانی که خلق کردیم برتری بسیار مهمی وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ تفضلاتی که خداوند در حق اولاد آدم فرموده بسیار است عقل و ادراک و فهم و علم و قدرت باو عنایت شده صورت زیبا قامت رسا حسن و جمال که میفرماید در حق خود در خلقت بشر فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14 و نیز میفرماید وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ مؤمن آیه 64 و استعدادی که بتواند از تمام ملائکه بالا زند و درجات اعلای بهشت را حیازت کند و قرب بپیشگاه احدیت پیدا کند.

وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ انعام را مسخر خود کند و سوار شود مثل شتر اسب قاطر حمار و نحو آنها بلکه ماشین و طیاره و مثل اینها (و البحر) کشتی و فلکه و طراده وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ از حبوب و لحوم و ثمار و فواکه و مشروبات وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا بعضی باین جمله تمسک کردند که ملائکه افضل از بنی آدم هستند، زیرا اگر بنی آدم افضل بود میفرمود علی جمیع من خلقنا و بعضی جواب دادند به اینکه مراد از کثیر جمیع است باین بیان که من خلقنا کثیر هستند و اولاد آدم بر آن کثیر افضلیت دارد لکن تحقیق در مقام اینست که خداوند علاوه از ملک و جن و انس که مخلوقات جسمانی و دارای صور و مشخصات هستند عالم دیگری خلق فرموده عالم عقول و مجردات و البته آنها از نوع بنی آدم افضل هستند و این منافات ندارد که انبیاء و اوصیاء افضل باشند چون خلقت اولیه آنها در عالم انوار از همان عالم عقول و مجردات بوده و از این جهت گفتیم که تنافی نیست بین اینکه بگوئیم اول ما خلق اللَّه العقل چنانچه حکماء گفتند و بین حدیث

ص: 285

(اول ما خلق اللَّه نوری)

که همان نور مقدسش همان عقل اول است.

[سوره الإسراء (17): آیه 71] .... ص :286

یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (71)

روزی که میخوانیم هر اناسی را با پیشوای آنها پس کسی که داده شود کتاب او بدست راست او پس اینها قرائت می کنند کتاب خود را و ظلم نمیشود بآنها و لو بمقدار فتیل بسیار قلیلی یَوْمَ نَدْعُوا روز قیامت که تمام جن و انس را میخوانند و دعوت میکنند در صحرای محشر کل اناس دسته دسته بامامهم باء بمعنی مع یعنی مع امامهم اهل باطل با پیشوای خود که میفرماید وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41.

و اهل حق با امام حق «حشر محبان علی با علی حشر محبان عمر با عمر» فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ مؤمنین نامه عملشان بدست راست آنها داده میشود فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ با فرح و انبساط میخوانند بر اهل محشر نامه عمل خود را که مملو از اعمال صالحه است بلکه از آنها هم تقاضا میکنند که بیائید نامه اعمال ما را بخوانید که میفرماید:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ حاقه آیه 19.

وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا خداوند باحدی ظلم نمی کند نه بمؤمن و نه بکافر و مشرک و ضال و گمراه نه باهل حق و نه باهل باطل نه در دنیا و نه در آخرت مؤمن چیزی از مثوبات و فیوضات را کسر نمیگذارد و کافر و اهل باطل را زائد بر استحقاق خود عذاب نمیکند فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ توبه آیه 70.

و ظلم یکی از معانی عدل ترک ظلم است و یکی ترک لغو و یکی ترک فعل قبیح توضیحا مسئله عدل یکی از اصول خمسه است توحید عدل نبوت امامت معاد و مسئله عدل و امامت از اصول مذهب شیعه و اهل خلاف منکر هستند ولی توحید و نبوت و معاد معتقد جمیع فرق مسلمین است و عدل هم سه قسم عدل است بمعنی

ص: 286

ترک ظلم و بمعنی ترک لغو نص قرآنست و تمام فرق مسلمین معترف هستند و اما بمعنی ترک قبیح را اشاعره منکرند نه اینکه بگویند خدا فعل قبیح بجا میآورد بلکه اصل حسن و قبح را عقلا منکر هستند حتی اگر خدا بخواهد پیغمبر خود را جهنم ببرد و ابو جهل و ابو لهب را بهشت فعل قبیحی نکرده و جواب آنها اینست که حسن و قبح از ضروریات اولیه است حتی اطفال رضیع اگر مادر آنها بصورت آنها بخندد تبسم می کنند و اگر رو ترش کند زجّه می زنند حتی حیوانات حتی سگ اگر لقمه عظیمی نزد او بیندازی دم خود را حرکت میدهد و اگر سنگ بیندازی پارس میکند بگذاریم و بگذریم.

[سوره الإسراء (17): آیه 72] .... ص : 287

وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (72)

و کسی که در این دار دنیا کور است پس او در آخرت هم کور است و گمراه- تر است براه حق «تنبیه» مسئله مشکله اختلافیست که آیا کفار و فساق پس از مردن که حقایق مکشوف میشود و در قیامت که مشاهده می کنند جهنم و بهشت را آیا ایمان میآورند یا بهمان کفر باقی هستند بعضی توهم کردند که ایمان پیدا میکنند چون پرده های اوهام عقب میرود و حقایق را درک میکنند لکن این توهم فاسد است، زیرا افراد انسان تا مادامی که در دنیا هستند ممکن است تغییر در عقائد و اخلاق و اعمال بدهند لکن در عوالم دیگر مثل برزخ و قیامت قابل تغییر نیست مثل اینکه انسان در دوره جوانی و در سعه و فراوانی میتواند تحصیل مال و جاه و علم و کمال کند لکن پس از پیری و زمین گیری میفهمد که اگر در جوانی اقدام و جدیت کرده بود بجایی رسیده بود لکن دیگر قدرت ندارد و حسرت میخورد و پشیمان میشود و میگوید ای کاش جوان میشدم و تحصیل میکردم امر دنیا و آخرت هم این نحو است لذا تقاضا می کنند و میگویند رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ مؤمنون آیه 101 و بسیار آیات دیگر لذا میفرماید:

وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ یعنی فی الدنیا اعمی مراد کوری قلب است که حق را

ص: 287

درک نمیکند فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی بهمان کفر و نفاق و صفات خبیثه باقیست وَ أَضَلُّ سَبِیلًا بلکه گمراه تر میشود چون مشاهده میکند که اهل حق بمثوبات بهشت نائل شدند عناد او بیشتر میشود حتی دارد موقعی که امیر المؤمنین علیه السّلام با شیعیان خود از صراط عبور می کنند دومی از قعر جهنم و چاه ویل فریاد میزند که در های جهنم را ببندید که من مشاهده نکنم و همین است کلام او بعد از مشاهده تابوت

النار و لا العار

و بهمین مطلب اشاره دارد فرمایش ابی عبد اللَّه در رجز خوانی جواب این ملعون که فرمود

الموت خیر من رکوب العار و العار خیر من دخول النار.

[سوره الإسراء (17): آیه 73] .... ص : 288

وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذاً لاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً (73)

و بدرستی که نزدیک بود که ترا فریب دهند و منصرف کنند از آن چیزی که ما وحی فرستادیم بسوی تو که افتراء بزنی بر ما غیر آنچه وحی نمودیم ترا و در این افتراء ترا دوست خود بگیرند این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین هر کدام چیزی گفتند که تمام باطل و خلاف عقیده در حق رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و سلم است زیرا حضرتش بواسطه مقام عصمت و طهارت نه خیال رکون بکفار و مشرکین میکند و نه غیر آنچه باو وحی رسیده میگوید و نه افتراء بخداوند می زند و نه با کفار خلت و رفاقت و محبت میکند و ما اولا اشاره بگفته های مفسرین می کنیم سپس آنچه بنظر میآید تذکر میدهیم و اما گفته های آنها بعضی گفتند راجع باین بود که حضرت اراده داشت استلام حجر کند مشرکین مانع شدند که تا استلام اصنام ما را نکنی نمیگذاریم استلام حجر کنی حضرت برای دفع آنها خیال کرد استلام اصنام را سپس منصرف شد بعضی گفتند راجع بشتم اصنام بود که گفتند اگر شتم نکنی ما ترا دوست خود میگیریم.

بعضی گفتند چون حضرت اصنام آنها را شکست که در کعبه بود آنها تقاضا

ص: 288

کردند که صنمی که در مروه هست نشکند بعضی گفتند راجع ببنی ثقیف است که تقاضای ترک صلوة و کسر اصنام تا یک سال کردند بعضی گفتند راجع بترک کسر اصنام بود تا وجوهی که بنام اصنام میگرفتند وصول کنند تمام این مزخرفات علاوه بر اینکه تفسیر برأی است خلاف مقام عصمت است که هرگز حضرت همچه خیالاتی در ذهن مبارکش خطور نمیکند مضافا به اینکه خلاف ظاهر آیه شریفه است زیرا اگر این ها بود میفرمود عما اوحینا الیک نه اینکه بفرماید عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ.

اما آنچه بنظر میرسد و بر طبق آن اخباری داریم از حضرت باقر و از حضرت کاظم علیهما السّلام از پدر بزرگوارش اینکه راجع به امیر المؤمنین علیه السّلام است شرحش در بیان تفسیر آیه بیان می شود چون حضرت رسول میدانست که بسیاری از همین مسلمین بالاخص منافقین با علی علیه السّلام عداوت دارند زیرا در جنگ ها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته و امر الهی رسید به نصب امیر المؤمنین علیه السّلام بر خلافت حضرتش برای اینکه این ها دست از اسلام برندارند قدری خیال توقف کردند خداوند برای اینکه بدانند که حضرتش در اوامر الهی کوتاهی نمی کند این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت امر الهی نبود زیرا وقت وسعت داشت تا موقع غدیر خم که دیگر متفرق میشدند و لذا در آیه شریفه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ الایه در سوره مائده بیانش مفصلا گذشت وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ ان مخففه از مثقله است و فاعل کادوا همان جماعت مسلمین است که آنها نزدیک بوده که نسبت به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم تفتین کنند و حضرتش را منصرف کنند عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ الذی امیر- المؤمنین است و وحی تبلیغ خلافت و نصب علی علیه السّلام است لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ توقع و تقاضای آنها بود که غیر علی را بر خلافت نصب کند بر خلاف وحی الهی وَ إِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا که می گفتند که اگر چنین کنی ما ترا دوست خود اتخاذ میکنیم و غافل از اینکه آن حضرت ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و النجم آیه 3- و 4 و غافل از اینکه میفرماید وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ

ص: 289

لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ الحاقة آیه 44.

[سوره الإسراء (17): آیه 74] .... ص : 290

وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً (74)

و اگر نبود که ترا نگهداری کنیم هر آینه نزدیک بود که مقدار قلیلی رکون و اعتماد کنی بسوی آنها وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لو امتناعیه است یعنی البته خداوند انبیاء و اولیاء خود را نگاه میدارد بواسطه افاضه مقام عصمت و علم و ایمان راسخ که حتی خیال مخالفت در قلوب آنها خطور نمیکند و سهو و خطاء و اشتباه از آنها سر نمی زند و در مقام خود گفته ایم که قول و فعل و تقریر آنها حجة است لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا جزاء لولا است البته بر فرض محال اگر دارای مقام عصمت نبود با این مکرهای کفار و مشرکین که میفرماید وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم 47 هر آینه نزدیک بود که رکون کند و متمایل بمساعدت آنها کند بمقدار شی ء یسیری و لو نفس ایمان مانع از مساعدت با کفر و شرک است.

[سوره الإسراء (17): آیه 75] .... ص : 290

إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً (75)

در این زمانی که بر فرض محال اگر رکون بآنها کرده بودی و لو جزئی ما میچشانیدیم ترا دو برابر عقوبات زمان حیات تو و پس از ممات تو انسان هر چه عقل و علم و کمالش بیشتر باشد عباداتش مثوبات بیشتر دارد و عقوباتش در مخالفت بیشتر، چنانچه دارد در خبر که

اشد الناس حسرة یوم القیمة العالم التارک لعلمه

و نیز دارد

ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه

و در مقام خود ثابت شده که نجات منوط بعلم و عمل است یکی بدون دیگری موجب هلاکت است چنانچه از حضرت رسالت مرویست که فرمود

قصم ظهری رجلان العالم الهاتک و الجاهل الناسک

«اذا» در این هنگام لاذقناک بتو طعم عذاب را میچشانیدیم

ص: 290

ضعف الحیوة دو برابر عقوباتی که بسایر کفار و فساق وارد میشد از بلیات وَ ضِعْفَ الْمَماتِ عقوبات پس از مرگ از حین موت تا قیامت ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصِیراً کسی را نداری که جلوگیری کند از عقوبات و بلیات دنیوی و عذاب های اخروی ما.

[سوره الإسراء (17): آیه 76] .... ص : 291

وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً (76)

و اینکه نزدیک بود به اینکه شما را بزحمت بیندازند و ناچار بر خروج از زمین کنند تا اینکه ترا خارج از زمین کنند و در این صورت لبث نمی کنند مگر زمان کمی وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ بعضی گفتند لیقتلوک که اصلا روی زمین نباشی.

بنا بر این معنی کادوا ضمیرش راجع بجمیع کفار میشود که در مقام قتل آن حضرت بر آمدند و بعضی گفتند مراد اخراج از مکه است که مرجع ضمیر مشرکین هستند و بعضی گفتند مراد اخراج از مدینه است و مرجع یهود هستند و بعضی گفتند اخراج از ارض عرب و حجاز است، و لکن ظاهر بنظر میآید که مراد اخراج از مکه است بقرینه آیه شریفه در سوره انفال وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آیه 30.

و بقرینه کلمه کادوا که اراده داشتند ولی نتوانستند خداوند حفظ فرمود نه آن را حبس کردند و نه کشتند و نه اخراج کردند بلکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله بامر الهی هجرت فرمود و از مکه خارج شد موقعی که تصمیم قتل او را داشتند لیخرجوک که ترا اخراج بلد کنند و اذا یعنی بواسطه همین تصمیم لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ کسانی که با تو مخالفت کردند درنگ نمی کنند الا قلیلا مگر مدت کمی یا اجل آنها زود میرسد یا ببلاهای الهی تلف میشوند یا بقتل بایادی مسلمین هلاک میشوند و شرح این قضیه چنانچه قبلا هم متعرض شده ایم اینست که در دار الندوة مجتمع

ص: 291

شدند رؤساء مشرکین و شیطان بصورت پیر مرد نجدی وارد شد که مشورت کنند در امر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله بعضی گفتند او را حبس می کنیم شیطان رد کرد که بنی هاشم بهر قیمتی باشد او را از حبس بیرون می آورند بعضی گفتند یک نفر برود و او را بقتل رساند و دیه او را قسمت می کنیم شیطان رد کرد که بنی هاشم تا قاتل را نکشند دست بردار نیستند بعضی گفتند اخراج بلد می کنیم این را هم رد کرد که هر جا برود دور او را میگیرند و برمیگردد و شما را منکوب می کند گفتند رأی تو چیست؟ گفت از هر قبیله یک نفر معین کنید یک شبانه در خانه او او را بقتل رسانند بنی هاشم باتمام قبائل نمیتوانند طرف شوند راضی بدیه میشوند رای او را پسندیدند لیلة المبیت آمدند و حضرت بامر الهی هجرت فرمود.

[سوره الإسراء (17): آیه 77] .... ص : 292

سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً (77)

طریقه و مشی خداوند است در حق کسانی که قبل از تو فرستادیم از پیغمبران و نمی یابی از طریقه و مشی خداوند تغییر و تبدیل و تحویلی سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا قوم نوح در مخالفت او بغرق هلاک شدند قوم هود عاد بباد قوم صالح ثمود بصیحه قوم لوط بخسف و حجارة قوم شعیب بصیحه قوم موسی فرعونیان بغرق خداوند چون میدانست که در نسل این ها مؤمن بوجود نمی آید آنها را بعذاب دنیوی از بین میبرد و همین است سنت الهی و البته قابل تغییر نیست فقط قوم یونس آن هم ایمان آوردند خدا بفضل و کرمش عذاب را از آنها برداشت که میفرماید إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 98.

وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا بلکه نفی ابد میکند میفرماید فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 43 قوم شما هم باید انتظار این نوع بلاها را داشته باشند چنانچه میفرماید فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فاطر آیه 40.

و این امهال الهی برای اینست که یا خود آنها بشرف اسلام مشرف میشوند

ص: 292

یا در نسل آنها مؤمن بوجود می آید چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام و ابی عبد اللَّه علیه السّلام هم در میدان جنگ در نسل آنها مؤمنی باشد از قتل او خود داری می کردند.

[سوره الإسراء (17): آیه 78] .... ص : 293

أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً (78)

بر پایدار نماز را از ابتداء دلوک آفتاب که وسط النهار است تا انتهاء غسق لیل که نیمه شب است و نیز برپادار قرآن فجر را محققا قرآن فجر مشهود ملائکه است أَقِمِ الصَّلاةَ اقامه صلوة بجا آوردن و حفظ نماز است که از بین نرود چنانچه در حق ائمه در باب زیارات مثل زیارت وارث میخوانی

اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر.

و این جمله زیارات اشاره بدو آیه شریفه است یکی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ مائده آیه 55 دیگر کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ الایة آل عمران آیه 106 که اشاره بمقام ولایت است لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ اشاره بچهار نماز است ظهر که اول زوال شمس است که معنای دلوک است و عصر که بعد از اداء ظهر است تا مغرب شرعی و مغرب که اول مغرب است و عشاء که باقیست تا نیمه شب که غسق لیل است اما ظهر و عصر چهار وقت دارد وقت مختص و مشترک و فضیلت و اجزاء اما وقت مختص ظهر اول زوال است بمقدار چهار رکعت و وقت مختص بعصر بمقدار چهار رکعت است بمغرب و بین این دو وقت مختص، مشترک است بین ظهر و عصر و برای مسافر وقت مختص دو رکعت است و اما وقت فضیلت ظهر از اول زوال ظهر است تا سایه شاخص بحد مثل برسد و بعد از آن وقت اجزاء است و وقت فضیلت عصر بعد از اداء ظهر است تا سایه دو برابر شود و بعد وقت اجزاء

ص: 293

است تا مغرب و اما مغرب و عشاء شش وقت دارند مختص و مشترک فضیلت اجزاء اختیاری اضطراری اما مختص بمغرب سه رکعت اول مغرب است و مختص بعشاء چهار رکعت است بنصف شب و بین این دو وقت مشترک است و بر مسافر وقت مختص دو رکعت بنصف شب است و مراد شب شرعی است که از مغرب تا طلوع فجر است نه شب عرفی که از غروب شمس است تا طلوع آن و وقت فضیلت مغرب از اول مغرب است تا ذهاب شفق و وقت فضیلت عشاء بعد از ذهاب شفق است تا ثلث شب شرعی و بقیه وقت اجزاء است و از برای عشاء دو وقت اجزاء است قبل از ذهاب شفق و بعد از ثلث شب و اینها تمام وقت اختیاری است و اما اضطراری بعد از نصف شب است تا طلوع فجر وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ تفسیر شده بنماز صبح و از برای نماز صبح دو وقت است فضیلت و اجزاء وقت فضیلت از طلوع فجر صادق است تا ظهور حمره در طرف مشرق و وقت اجزاء از ظهور حمره است تا طلوع شمس إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً مشهود ملائکه شب و ملائکه نهار است چون ملائکه شب تا طلوع آفتاب نمیروند و ملائکه نهار طلوع فجر میآیند و بین الطلوعین هر دو دسته هستند و در دو دفتر نوشته میشود و از برای این پنج نماز نوافلی هست سی و چهار رکعت هشت رکعت نافله ظهر قبل از صلوة ظهر و هشت رکعت نافله عصر قبل از صلوة عصر و چهار رکعت نافله مغرب بعد از مغرب و دو رکعت نافله عشاء بعد از عشاء نشسته که وتیره نامند و یک رکعت حساب میشود و یازده رکعت نماز شب و شفع و وتر که وقتش از نصف شب است تا طلوع فجر و دو رکعت نافله صبح است قبل از صلوة صبح و وقت آن از طلوع فجر کاذب است تا ظهور حمره که میفرماید:

[سوره الإسراء (17): آیه 79] .... ص : 294

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (79)

و از قسمتی از شب پس تهجد کن که همان نماز شب است بآن قسمت شب که از نصف شب است تا طلوع فجر نافله که زائد بر آن پنج فریضه است از برای تو امید

ص: 294

است که پروردگار تو ترا مبعوث فرماید مقامی پسندیده که مورد تمجید تمام باشد و این نماز شب بر پیغمبر واجب بود و تفضلا بر امت مستحبّ شد و اخبار در فضیلت نماز شب بسیار است متجاوز از سی فضیلت رجوع به لئالی الاخبار کنید و من اللّیل من تبعیضیه یعنی بعض از شب که مراد نصف آخر است بقرینه فتهجد به زیرا معنای تهجد ایقاض است و این بعد از نوم است (نافِلَةً) نفل بمعنی زیاده است یعنی زائد بر صلوات خمس و بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم واجب بود چنانچه ظاهر امر هم وجوبست (لک) لام اختصاص است که این وجوب اختصاص باو دارد عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ عسی از جانب خداوند حتم و لازم است که البته ترا مبعوث میفرماید یعنی میرساند و عطا میکند بتو مَقاماً مَحْمُوداً اخبار بسیاری داریم که مراد مقام شفاعت است و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند یعنی یکی از شئون مقام محمود شفاعت کبری است و الا مقام محمود مقامیست که تمام ملائکه و انبیاء و تمام خلق ستایش میکنند در جمیع شئون که یکی از آنها مقام شفاعت است که حتی انبیاء احتیاج بشفاعت آن حضرت دارند و انحاء شفاعت او مختلف است.

اما در دنیا بواسطه توسل بآن بزرگوار و باهل بیت طاهرین و بمنسوبین بآنها در پیشگاه احدیت شفاعت میکنند برای قضاء حوائج دفع بلیات اصلاح امور و ثانیا در حین احتضار سفارش بملک الموت و در قبر سفارش بملکین و در عالم برزخ حشر با انوار مقدسه آنها در قیامت تقاضای رسید بحساب اهل محشر و نجات مؤمنین از عذابهای قیامت و در بهشت ارتفاع درجات برای انبیاء و سایر اهل بهشت و بالجمله ما احتیاج شدید داریم بشفاعت آنها در جمیع این مراحل و البته باید یک ارتباطی تحصیل کنیم تا مشمول شفاعت شویم.

[سوره الإسراء (17): آیه 80] .... ص : 295

وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً (80)

و بگو پروردگار من داخل فرما مرا در مدخل محل دخول صدق و خارج

ص: 295

فرما مرا در محل خروج صدق و قرار ده مرا از جانب خود سلطه و قدرتی و ناصر و معینی وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ بعضی گفتند مراد دخول در مکه معظمه برای فتح و خروج از مکه با عزت هر چه تمامتر بعضی گفتند دخول در مدینه در هجرت و خروج از مدینه برای فتح مکه بعضی گفتند دخول در قبر و خروج از قبر یوم البعث لکن ظاهر اطلاق آیه شریفه اینکه در هر امری از امور دنیوی و اخروی و دینی که اراده کردم از طریق صحیح و مقدمات منتجه وارد شوم و توفیق انجام آن امر را کاملا و صحیحا و تاما انجام دهم و باتمام برسانم و بیرون روم وَ اجْعَلْ لِی و قرار ده مرا مِنْ لَدُنْکَ از جانب تو سُلْطاناً قوة و قدرت و سلطه و قهر و غلبه بر اعداء دین از کفار و مشرکین و معاندین نصیرا نصرت دین و نصرت مسلمین و مؤمنین بلکه نصرت الهی چنانچه میفرماید إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمّد صلّی اللَّه علیه و اله آیه 8 و نصرت خدا نصرت دین خدا و رسول و خلفاء الهی و مؤمنین است.

[سوره الإسراء (17): آیه 81] .... ص : 296

وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (81)

و بفرما باین کفار و مشرکین آمد حق و از بین رفت باطل محققا باطل از بین رفتنی است وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ دین مقدس اسلام قرآن مجید رسالت حضرت رسول ولایت ائمه اطهار احکام شرع مطهر تمام اینها حق است و حق بمعنی ثابت و باقی است و زوال و فناء ندارد چنانچه یکی از اسماء ذات حق است بمعنی وجوب وجود و یکی هواست اشاره بمقام غیب الغیوبی و یکی اللَّه ذات مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص و دولت حقه در زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه ثابت میماند تا دوره رجعت تا قیامت وَ زَهَقَ الْباطِلُ باطل بر خلاف حق است هر چه بقاء و ثبات ندارد باطل است ادیان باطله از شرک و کفر و مذاهب سخیفه و طرق شیطانی و سلطنت ظالمانه و قوانین مخترعه و عادات رذیله و اخلاق فاسده و اعمال

ص: 296

قبیحه تمام مصادیق باطل است و در مقابل حق عرض اندام نمیکنند و چهار روزی جلواتی دارند و بکلی زائل می شوند للحق دولة و للباطل جولة إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً لازمه ذاتی باطل است از بین رفتن و فاسد شدن و همین نحو که باطل از بین می رود اهل باطل هم ثبات و بقایی ندارند و امروز اهل باطل زیاد شده اند و بترسند و انتظار داشته باشند که بزودی زود از بین میروند ولی اهل حق باقی هستند ببقاء اللَّه چه در عالم دنیوی یا برزخی یا اخروی و حتم و واجب است متابعت حق و ترک باطل طرق الهیه حق است و سبل شیطانیه باطل صراط مستقیم حق است طرق اهل ضلالت باطل ایمان حق است شرک و کفر و عناد و خلاف باطل عبادت حق است و معاصی باطل اخلاق حمیده حق است صفات رذیله باطل و هکذا حق و باطل دو نقطه متقابل هستند و اجتماع ندارند انسان باید در جمیع امور قلبیه و نفسیه و جوارحیه داخلیه و خارجیه نظر کند حق را بگیرد و باطل را رها کند و ممیز بین حق و باطل سه چیز است عقل و شرع و مشورت با عقلا و دانشمندان.

[سوره الإسراء (17): آیه 82] .... ص : 297

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَساراً (82)

و ما نازل کردیم از قرآن چیزی را که آن چیز شفاء امراض است و رحمت است برای مؤمنین.

و زیاد نمیکند ظالمین را مگر خسران و زیانکاری وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ و استشفاء بقرآن انحاء کثیره است.

«1» امراض روحی ببیانات روشن و ادله متقنه شرک و کفر و ضلالت را میبرد و ایمان و تصدیق و اقرار و اعتراف بعقاید حقه میآورد و این بالاترین امراض است که میفرماید فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بقره آیه 9 و ما در جلد اول در ذیل همین آیه مفصلا امراض قلبی را متعرض شدیم رجوع فرمائید.

ص: 297

(2) امراض نفسانی که عبارت از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه ببرکت قرآن زائل می شود و اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ملکات حسنه جای گیر میشود.

(3) بتوسل بآیات شریفه و سور قرآنیه امراض جسمی و بدنی زائل میشود و این یک باب مفصلیست.

(4) نگاه داشتن قرآن یا بعض آیات شریفه نزد خود یا کتابت آن یا قرائت آن باعث حفظ از آفات و بلیات میشود.

(5) موجب حفظ مال از سرقت و زیان و کسر و نقصان میشود و باعث برکت و زیادی میشود.

(6) برای قضاء حوائج و اصلاح امور استجابت دعا و انجاح مقاصد بسیار نافع است و رحمة تمسک بقرآن و عمل بوظایف آن و احترام بآن چه اندازه مثوبات و اجر در دنیا و آخرت دارد و همچنین تلاوت و قرائت لکن این شفاء و رحمة خصیصه مؤمنین است للمؤمنین و مؤمن کسی را گویند که معتقد بجمیع عقائد حقه باشد و منکر ضروریات دین و مذهب نباشد و اهل بدعت نباشد وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ چه ظلم بدین کنند یا باولیاء الهی یا بمؤمنین یا بخود که ظالم بنفس باشد لا یزیده الا خسارا خسارت خسران در دین و در جان و در مال و اولاد روز بروز زیاد میشود.

[سوره الإسراء (17): آیه 83] .... ص : 298

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً (83)

و زمانی که ما نعمت عنایت کردیم بر انسان متنعم شد بنعمت های ما اعراض میکند از ما و میرود بطرف خود و زمانی که شر و بلائی باو متوجه شد ناامید و مأیوس میشود طبیعت انسان چون غریزه شهوت و غضب دارد موقعی که غرق شهوات نفسانیه شد مخصوصا مال و جاه و مقام دیگر دین و خدا و وظایف دینیه را فراموش میکند و دست برمیدارد چنانچه میفرماید:

ص: 298

إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6 وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ اغلب نعمت های الهی برای امتحان است که موقعی که بنده غرق نعمت میشود باید بر هر یک از نعم الهی شکر گذاری کند و اقسام شکر بسیار است.

(1) آنکه بداند از جانب خداوند است مثل قارون نباشد که گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78.

(2) صرف کند در مصارف شرعیه که منظور اولیه است.

(3) شکر لسانیست بذکر حمد و شکر.

(4) بازاء هر نعمتی یک عبادتی بر خود زیاد کند لکن بدبختانه چون غریزه شهوت و حب جاه و مقام و زخارف دنیویه دارد (أَعْرَضَ) اعراض از خدا و دین و وظایف حتی مجال دو رکعت نماز را هم ندارد چنانچه امروز نوع مجالس دینی خالی از اغنیاء و اعیان و اولیاء امور است وَ نَأی بِجانِبِهِ یعنی خود پسند و خود نما میشود تکبر و تجبر و عجب و طغیان و هزار گونه معاصی و مخصوصا ظلم بزیر دستان مینماید.

وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ تعبیر بشر برای اینست که بر خلاف هواهای نفسانی است از بلیات و فقر و امراض و اسقام و مصائب و الا اینها هم امتحانات است که صبر و تحمل و توجه بدرگاه احدیت پیدا کند و از خدا دفع آنها را طلب نماید لکن بدبختانه کان یؤسا بکلی از درب خانه خدا دور می شود و مأیوس و ناامید می- گردد و بسا بکفر منجر میشود که گفتند

کاد الفقران ان یکون کفرا

فقط مؤمن متقی شکرگزار نعم و صابر در بلیات است.

[سوره الإسراء (17): آیه 84] .... ص : 299

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلاً (84)

بفرما که هر فردی عمل میکند بر طریقه و عادت و طبیعة و خلیقة خود و سلیقه خود که صواب و حق میپندارد پس پروردگار شما داناتر است بکسانی که طریقه آنها بهتر است و بهدایت نزدیکتر است قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ اموری که از

ص: 299

اسباب و مقتضیات افعال و عادات است بسیار است.

اول نطفه که اگر پاک باشد توفیق اعمال خیر پیدا میکند و اگر خراب باشد اعمال شر.

(نطفه پاک بباید که شود قابل فیض و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود)

دوم لقمه حرام در حال نطفه و در حال حمل و در حال ارضاع و سپس در زندگانی دنیوی.

سیم پدر و مادر و استاد و معلّم اگر خوب باشند طفل خوب میشود و اگر بد باشند بد میشود.

چهارم رفقاء که

«هم نشین تو از تو به باید تا ترا عقل و دین بیفزاید»

«المرء مع جلیسه» «المجالسة مؤثرة».

پنجم اخلاق حسنه و اخلاق سیئه سخاوت بخل کبر تواضع حسد و نصح و هکذا ششم عادات که بهر طریقه و عملی عادت کرد تغییر آن مشکل است.

هفتم دوره و زمان و مملکت که میگویند (خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو) و غیر اینها و لکن تمام بنحو اقتضاء است علیة ندارد قابل تغییر هست فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبِیلًا هر کسی میگوید مشی من صحیح و حق است و غیر آن باطل و فاسد است یهودی نصرانی مشرک مخالف، مؤمن، کافر، عادل، فاسق و لکن خداوند که عالم بظاهر و باطن است و خوب و بد را میداند او داناتر است بکسانی که بطریقه حقه مشی میکنند و بهترین راه را اتخاذ کردند و آن طریقه ایست که خود بتوسط انبیاء تعیین فرموده.

[سوره الإسراء (17): آیه 85] .... ص : 300

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (85)

سؤال میکنند از تو از حقیقة روح بفرما روح از امر پروردگار من است و بشما داده نشده از علم مگر مقدار قلیلی یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ در مراد از روح

ص: 300

بین مفسرین اختلاف شدیدیست و بین حکماء و متکلمین نیز اختلافست و تحقیق کلام اینکه برای روح اطلاقاتیست روح جمادی نباتی حیوانی انسانی جبرئیل ملک مقرب در قرآن میفرماید در حق قرآن مجید وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192 و نیز میفرماید یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا نبأ آیه 38 و میفرماید تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ قدر آیه 4 و مراد از روح در این آیه همان روح انسانیست و آن مجرد از ماده است و تعلقش ببدن تعلق تدبیریست و پس از زوال روح حیوانی که بخار است تعلقش قطع میشود و در قبر همین روح تعلق میگیرد بدون روح حیوانی و پرسش و سؤال میشود از او، و چون کسانی که سؤال کردند درک معانی مجرد را نمی کنند لذا جواب اینها قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی است حتی یکی از اساتید ما که از علم جفر بی بهره نبود گفت از علم جفر سؤال کردم جواب آمد الروح من امر ربی و لذا مجرد را عالم امر میگویند و حقیقة آنها بدست نمی آید و جز خالق آنها خبر ندارد لذا میفرماید:

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا چون انسان هر چه علمش بالا رود از محسوسات تجاوز نمی کند و مجرد قابل حس نیست نه بحواس ظاهریه و نه بحواس باطنیه فقط تصدیق اجمالی میکند بوجود روح چنانچه بذات مقدس ربوبی در مقام غیب الغیوبی ممکن نمیتواند پی برد حتی در و هم.

[سوره الإسراء (17): آیه 86] .... ص : 301

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلاً (86)

و هر آینه اگر بخواهیم هر آینه میبریم و اخذ میکنیم بآن چه وحی فرستادیم بسوی تو پس از اخذ نمییابی بارجاع آن بر ما وکیلی که عهده دار باشد، خداوند همان نحوی که قدرت بر اعطاء دارد و بر اتیان همین نحو قدرت بر اخذ و اذهاب هم دارد هر ممکنی وجود و عدمش ابقاء و افناءاش در جنب قدرت حق مساویست بلکه خلقت مورچه و ایجاد عرش اعظم یکسانست لذا میفرماید:

ص: 301

وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ از مقام نبوت و رسالت و قرآن مجید و احکام الهیه و دستورات دینیه بخواهیم ببریم قدرت داریم لکن چون افعال الهیه موافق با حکم و مصالح است و اشتباه و خطاء در او نیست لذا آنچه مرحمت فرموده بحضرتش در کنف خود حفظ میفرماید.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 بلکه روز بروز افاضاتش نسبت بآن حضرت بیشتر و بالاتر میشود و دین مقدسش تا صفحه قیامت باقی و برقرار است ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلًا پس از اخذ و اذهاب نمییابی احدی را از جمیع مخلوقات که تکفل کند و بتواند از ما پس بگیرد و ایکال امر باو بکنی و این خطاب بحضرت رسالت تنبه است بجمیع بندگان که اگر خداوند بآنها چیزی مقامی دولتی مکنتی علمی کمالی عنایت فرموده مغرور نشوند و تکبر و تنفر و تجبر نکنند و بترسند که خدا قدرت دارد پس بگیرد و آنها را با خاک یکسان کند مشاهده کنید حال شیطان را که در زمین چه اندازه عبادت کرد حتی ملائکه تقاضا کردند بیاید در آسمان و آنها بعبادت آن شوق عبادت بیشتر پیدا کنند ولی برای ترک یک سجده و تکبر و اعتراض بخدا إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ در حقش نازل شد.

[سوره الإسراء (17): آیه 87] .... ص : 302

إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً (87)

مگر رحمتی از پروردگار تو محققا تفضلات او بر تو هست بسیار بزرگ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ استثناء از آیه قبل که فرمود لا تجد الا اینکه پروردگار تو وکیل تمام امورات تو هست برحمت و فضل خود رحمة الهی توسعه دارد تمام اشیاء را میگیرد وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155 و نیز وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7 و لکن همین نحوی که علم قابلیت محل لازم دارد

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

همین نحو رحمت هم قابلیت محل لازم دارد لذا در همین آیه مذکوره میفرماید:

ص: 302

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156 و البته قابلیت حضرت رسالت از تمام انبیاء و ملائکه بیشتر و بالاتر بود و لذا تفضلات الهی هم در حق او بیشتر و بالاتر است لذا میفرماید إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً چه فضیلت بزرگتر از اینکه نور مقدسش اولین مخلوقات الهی و سیر در حجب دوازده گانه و در عرش اعظم و در اصلاب شامخه و ارحام مطهره و جعل او را افضل از جمیع انبیاء و ملائکه و تعلیم بآن علم ما کان و ما یکون و کتاب او را افضل کتب و اوصیاء او را افضل اوصیاء و امت او را افضل امم و دین او را افضل ادیان و اعطاء مقام شفاعت و مقام محمود که قبلا متعرض شدیم و دخترش را سیدة نساء عالمین.

[سوره الإسراء (17): آیه 88] .... ص : 303

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً (88)

بفرما هر آینه اگر اجتماع کنند جن و انس بر اینکه بیاورند بمثل این قرآن نمیتوانند بیاورند بمثل آن و لو بوده باشند بعض آنها بر بعضی کمک کننده و با هم متفق شوند و بیکدیگر کمک دهند معجزه قرآن کلام در آن طویل الذیل است ما در مجلد اول کلم الطیب از صفحه 307 الی صفحه 335 بیست و هشت صفحه بیان کرده ایم و در مقدمه اطیب البیان جلد اول از صفحه 40 الی 58 هیجده صفحه و در آیه شریفه در سوره بقره آیه 21 وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ الایة و در سوره هود آیه 13 أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ الایة و همین آیه شریفه بیان مفصل کرده ایم و جهات اعجاز قرآن را هم مبسوطا ذکر کرده ایم از جهت فصاحت و بلاغت و حسن اسلوب و از جنبه تاریخی و مقایسه با کتب عهد قدیم و جدید یهود و نصاری و از جهت اخبار غیبی و از جهت عدم تناقض و اختلاف و از جهت احکام و غیر اینها احتیاج بتکرار ندارد مراجعه فرمائید فقط اشاره بمفاد آیه شریفه میشود (قل) بکفار و مشرک که منکر رسالت شما هستند لَئِنِ اجْتَمَعَتِ

ص: 303

الْإِنْسُ وَ الْجِنُ

با دعاوی علمی و صنعتی و کمالی عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ کلا او بعضا حتی یک سوره لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ بلکه تا دامنه قیامت قدرت ندارند بیاورند وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً که تمام متفق شوند و بیکدیگر کمک دهند و در سوره بقره میفرماید:

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ آیه 22.

[سوره الإسراء (17): آیه 89] .... ص : 304

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (89)

و هر آینه ما صرف کردیم برای انسان در این قرآن از هر مثلی پس اباء کردند اکثر افراد انسان از قبول و کافر شدند وَ لَقَدْ صَرَّفْنا صرف چیزی را برگردانی بچیز دیگر بواسطه مناسبت و مشابهت با یکدیگر چنانچه علم صرف آنست که صیغه ها را برمیگرداند بیکدیگر بمناسبت شرکت در ماده اصلیه مثلا ضاد وراء و باء مصدرش ضرب در صیغ ماضی و مضارع و امر و اسم فاعل و مفعول و صفة مشبّهه و صیغه مبالغه و باب مجرد و مزید فیه باب افعال و تفعیل و افتعال و انفعال و و استفعال مشترک است.

(للناس) برای هدایت و ارشاد و تنبیه و تذکر انسان و عبرت گرفتن و تفکر و نحو اینها فِی هذَا الْقُرْآنِ در این کتاب مجید من کل مثل از احوالات انبیاء و امم ماضیه و تغییرات در دنیا از فصول و لیل و نهار و باران و نباتات و اشجار و احجار و حالات مختلفه انسان از تراب تا موت و پیشامدهای روزگار و غیر اینها لکن فقط مؤمنین متنبه می شوند و نتیجه میگیرند و اینها در طرف اقلیت هستند و اما فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ از مشرکین و کفار و ضالین بهره برداری که نکردند الا کفورا مزید بر کفر و عناد آنها شد چون قلب که سیاه شد حق را باطل میپندارد و باطل را حق معجزه را سحر صادق را کاذب بد را خوب خوب را بد انبیاء را ساحر و کذاب

ص: 304

و هکذا و حق بر او پوشیده میشود که مفاد کفور است و باطل جلوه میکند.

[سوره الإسراء (17): آیات 90 تا 93] .... ص : 305

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً (90) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلاً (92) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)

و این اکثر ناس که کفور هستند در مقابل این قرآن بتو میگویند ما هرگز ایمان بتو نمی آوریم تا اینکه از زمین برای ما چشمه ها بیرون آوری یا برای تو باغستانی باشد از نخلستان و انگورستان و در خلال آنها نهرهای آب جاری باشد یا یک قطعه از آسمان بر سرما بیندازی یا خدا و ملائکه را بما نشان دهی قبیله قبیله یا بیتی داشته باشی مملوّ از زخارف دنیوی یا بروی بطرف آسمان و هرگز باین گفته های تو ایمان نمی آوریم تا کتابی بر ما نازل کنی که ما قرائت کنیم بگو منزه است پروردگار من آیا من جز بشر رسول هستم، در باب معجزه مکرر گفته ایم که.

اولا معجزه فعل الهی است از قدرت بشر حتی قدرت انبیاء خارج است.

و ثانیا ملعبه دست مردم نیست که هر که هر چه بگوید عمل کند.

و ثالثا مقدار لازم اثبات حجة است که حجة بر خلق تمام شود و عذری بر احدی باقی نماند.

و رابعا قلبی که سیاه باشد و لو هزار معجزه اقامه شود ایمان نمی آورد و حمل بر سحر میکند.

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز بتو ایمان نمیآوریم حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً که اشاره بزمین کنی چشمه های آب جوشش

ص: 305

کند برای ما أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ باغستانی داشته باشی از نخل خرما و انگور که سلاطین و اعیان و اغنیا دارند و هیچ مناسبتی با معجزه و مقام نبوت ندارد مگر اینکه بگویند اشاره بزمین کنی نخلستان و انگورستان شود آنهم فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً نهرهای جاری در آنها پای درختها سیر کند أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً یک قطعه آسمان پاره شود و بر سر ما بیفتد چنانچه تو ما را تخویف میکنی که در قیامت آسمانها پاره میشود إِذَا السَّماءُ- انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ انفطار آیه 1 و 2 و 3 و 4 و گمان میکنی که من بر هر امر قادرم أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا اینها علاوه از شرک و کفر قائل بتجسّم هم بودند که خدا از آسمان بیاید و شهادت برسالت تو بدهد و ملائکه هم قبیله قبیله بیایند و شهادت دهند أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ عمارتی داشته باشی مزیّن بطلا و نقره و جواهرات أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ یا اینکه صعود کنی و بالا روی در آسمان که در لیله معراج تشریف برد بآسمان وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ و هرگز ایمان بقرآن تو نمیآوریم حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً مثل اسفار توراة که نازل شد نقرؤه که بدست ما بدهی آن را قرائت کنیم در جواب این مزخرفات و این درخواست های بیجا قُلْ سُبْحانَ رَبِّی بفرما بآنها که منزه است پروردگار من از هر عیب و نقصی پیغمبر خود را ملعبه ناس نمی کند همین اندازه که او را بفرستد با دلیل قاطع و برهان ساطع و معجزه باهره که حجة بر تمام تمام شود و راه عذر بسته شود که فردا نگوئید لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134 و نگوئید که رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص آیه 47 هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا شما باید بیائید مشاهده کنید اگر شرائط رسالت در من دیدید و موانع نبوت در من نباشد و تدبّر در قرآن کنید و معجزه آن را درک کنید ایمان آورید و این بهانه ها را دور اندازید.

ص: 306

[سوره الإسراء (17): آیه 94] .... ص : 307

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)

و مانع نشد افراد ناس را اینکه ایمان آورند زمانی که آمد آنها را هدایت الهی مگر اینکه گفتند آیا خدا بشر را میفرستد برسالت چرا ملائکه را نفرستاد در بسیاری از آیات این عذر تراشی را از کفار بیان فرموده در جواب آنها باید گفت که ملائکه اگر بصورت اصلی خود بیایند که صورت بلا ماده است قابل مشاهده نیست چنانچه کتبه اعمال و ملائکه حفظه و ملائکه موکلین بقطرات باران و نازلین در شب های قدر و غیر اینها تمام روی زمین هستند و مشاهده نمیشوند چنانچه ارواح مؤمنین که تعلق بقالب مثالی گرفته مشاهده نمیشوند مگر در خواب و اگر بصورت انسانی یا حیوانی بیایند از کجا معلوم میشود که ملک است شاید انسان یا شیطان باشد لذا میفرماید:

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 8 و 9 بلکه میگویند این یک انسان مجهول الحال است ما باو ایمان نمیاوریم و قطع نظر از همه اینها قلب که سیاه شد و قساوت پیدا کرد بهیچ صراطی مستقیم نمی شود ملک باشد رسول یا انسان بلکه اگر مشاهده کند عذاب را میگوید

النار و لا العار

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا یعنی چیزی مانع و جلوگیر این کفار و مشرکین نیست از اینکه ایمان بیاورند و از آنها اختیار سلب نمیشود إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی موقعی که تمام اسباب هدایت تکوینا و تشریعا برای آنها مهیا شده إِلَّا أَنْ قالُوا مگر برای بهانه و عذر تراشی بگویند:

أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا مگر میشود و ممکن است که بشر هیچ گونه تماسی با خدا ندارد رسول باشد و غافل از اینکه در دستگاه خلقت بهتر و بالاتر از بشر نیست که دارای مقام ولایت و رسالت و خلافت باشد که هم جنبه ملکوتی دارد که اخذ کند و هم جنبه ناسوتی دارد که ابلاغ کند واسطه بین خلق و خالق.

ص: 307

[سوره الإسراء (17): آیه 95] .... ص : 308

قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)

بفرما بآنها که اگر بود در زمین ملائکه که در جامعه رفت و آمد داشتند و مطمئن بودند هر آینه نازل میکردیم بر آنها از آسمان ملک که رسول باشد بر آنها مفسرین تفسیرهای باردی برای کلمه مطمئنین کرده اند که ما از نقل آنها خودداری می کنیم رجوع کنید بمجمع البیان و فقط اکتفاء میکنیم بآنچه بنظر میآید و میتوان از ظاهر آیه استفاده نمود و اللَّه العالم.

قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ گفتیم ملائکه اگر بنا شد بیایند در زمین و با اهل زمین تماس بگیرند باید بصورت بشری متصور شوند چنانچه برای حضرت ابراهیم نازل شدند و بشارت باسحق و یعقوب دادند و ساره عیال ابراهیم آنها را مشاهده کرد و با او تکلّم کردند و همچنین بر لوط وارد شدند و زن لوط آنها را مشاهده کرد و بقوم لوط خبر داد و آنها هم آمدند و مشاهده کردند و اراده سویی در حق آنها کردند لذا میفرماید بگو اگر چنین بود که ملائکه در زمین بصورت بشری در آیند و با شما تماس بگیرند و با شما مشی کنند رفت و آمد کنند اگر اطمینان داشتند که شما تصدیق آنها را میکنید و رسالت آنها را میپذیرید و در مقام اذیت و آزار آنها برنمیائید ما هم لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولًا لکن چنین نیست شما نه تصدیق آنها را میکنید و نه رسالت آنها را می پذیرید و در مقام اذیت و آزار آنها برمیآئید.

چنانچه با انبیاء و رسل الهی کردید و میکنید زیرا اگر حقیقتا و واقعا قصد شما پاک بود و چون یقین پیدا میکردید و میگرویدید و اطاعت میکردید و دست از شرک و اعمال سیّئه و اخلاق رذیله برمیداشتید بوجود همین انبیاء و رسل با اقامه معجزه و دلیل واضح روشن ایمان می آوردید و این اندازه اذیت بآنها نمی کردید ولی شما چه اندازه از آنها را کشتید و چه اندازه بآنها اذیت روا داشتید

ص: 308

و چه اندازه آنها را تبعید کردید با ملائکه هم همین نحو معامله میکردید مگر عقل شما شما را از این مزخرفات منع نمی کند مگر عقلاء شما را پند نمی دادند مگر این همه علماء و دانشمندان و صلحاء شما را متذکر نمیکردند با آنها چه کردید با ملائکه هم همین رفتار را میکنید.

[سوره الإسراء (17): آیه 96] .... ص : 309

قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (96)

بفرما باین کفار و مشرکین که منکر رسالت تو هستند کفایت میکند میانه من و شما اینکه خداوند شاهد و حاضر و ناظر است محققا او بجمیع بندگانش خبیر و بینا است (اشکال) شما در کلم الطیب در مجلد اول در رد نصاری و بطلان اناجیل اربعه یکی از اشکالاتی که کرده اید اینست که یهود اعتراض کردند بمسیح که ما از کجا بفهمیم که تو از جانب خدا آمده ای در جواب آنها گفت مگر در توریة شما نیست که هر دعوایی بدو شاهد اثبات میشود گفتند آری گفت من خود یک شاهد و پدرم خدا هم یک شاهد شما گفته اید که این دعوی را هر مدعی میتواند بگوید که خود شاهد باشد و بگوید خدا هم شاهد است و این اشکال باین آیه هم وارد میشود که میفرماید:

قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ (جواب) در اینجا حضرت نمی خواهد شاهد اقامه کند بلکه مراد اینست که من بهمین خشنودم که خداوند حاضر و ناظر است که من بوظیفه خود در تبلیغ رسالت عمل کردم و شما انکار کردید فردای قیامت من بجزای خود نائل میشوم و شما هم بسزای خود میرسید و دلیل بر این دعوا اینست که إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ آل عمران آیه 5 وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم آیه 41 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی اعلی آیه 7 و غیر اینها از آیات شریفه و براهین عقلیه و اخبار ائمه طاهره و کلمه خبیر دلالت دارد بر جمیع جزئیات واقعه در عالم و کلمه بصیر دو معنی دارد یکی بینایی که خداوند حاضر و ناظر به جمیع امور

ص: 309

است و دیگر آنکه عالم و دانا است بذاته بر جمیع ما سوی اللَّه بلکه علم ذات بذات که غیر متناهی است و عین ذات اقدس ربوبی است.

[سوره الإسراء (17): آیه 97] .... ص : 310

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً (97)

و کسی را که خداوند هدایت فرماید پس او هدایت شده است و کسی را که گمراه نماید پس هرگز نمییابی از برای آنها اولیاء از غیر از خداوند و محشور می کنیم آنها را روز قیامت بر صورت های خود کور و لال و کر جایگاه آنها جهنم است هر چه آتش آنها خاموش گردد ما زیاد میکنیم افروختن آن را در موضوع هدایت و ضلالت که دو اسم از اسامی الهیه است هادی و مضل گفته ایم که خداوند اسباب هدایت که بمعنی ارائه طریق است بر تمام افراد علی السواء فراهم فرموده چه اسباب تکوینی از عقل و شعور و ادراک و اعضاء و جوارح و اختیار و چه تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام و بشارات بسعادت و اطاعت و انذار از مخالفت و معصیت اگر بنده رو باین اسباب باختیار خود رفت خداوند هم توفیق و تأیید و اعانت میفرماید تا نائل شود و این ایصال بمطلوبست و این معنی هدایت الهی است که میفرماید:

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ و اگر باختیار خود پشت کرد بآنها و رو بباطل و هوا پرستی و کفر و ضلالت رفت خداوند او را بخود واگذار می کند و شیطان بر او مسلط میشود و قلبش سیاه میشود و این معنای کلمه و من یضلل است البته هیچ امری تحقق پیدا نمیکند بدون مشیت الهی و کلیه افعال اختیاریه عباد هم استنادش بعبد داده میشود چون در تحت اختیار او است هم استناد بخدا چون بدون مشیت او واقع نمیشود چون عبد و اختیار او و قوای او در تحت اختیار او است و برای تقریب بذهن شما اگر گوشتی مقابل گربه گذاردید برای امتحان گربه و او ربود

ص: 310

هم استناد بگربه داده میشود چون باختیار خود ربوده و هم استناد بشما داده میشود که میتوانستی جلوگیری کنی و گربه را بخود واگذار کردی.

فلن تجد لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز نمیابی لهم برای این گمراهان (اولیاء) که بتوانند مضرات معاصی را از آنها دفع کنند یا مثوبتی بآنها برسانند من دونه فقط خداوند اگر قابلیت عفو دارد عفو و اگر مستحق عذاب است عذاب میفرماید و چون غیر مؤمن قابلیت عفو ندارد بلکه مورد غضب او واقع شده وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ که جمیع اولین و آخرین مجتمع میشوند اهل ضلالت محشور میشوند علی وجوههم صورتها روی خاک حتی در خبر دارد که اهل محشر پا روی متکبرین میگذارند و میروند عمیا و بکما و صما چشم قلب آنها کور است حقایق را مشاهده نمیکند زبان قلب لال است اقرار و اعتراف بحق نمیکند گوش قلب کر است استماع حق نمیکند میفرماید:

مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی

طه آیه 124 الی 126 و نیز میفرماید:

قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 110 و از همین جمله استفاده میشود که در قیامت هم بحال شرک و کفر و ضلالت باقی هستند مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد اگر از روی تقصیر ایمان نیاورده جایگاه او جهنم است کُلَّما خَبَتْ آتش جهنم خموشی ندارد لکن بهر درجه که هست بآن درجه باقی نمیماند زِدْناهُمْ سَعِیراً شدت پیدا میکند.

[سوره الإسراء (17): آیه 98] .... ص : 311

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (98)

اینست جزاء آنها بسبب اینکه آنها کافر شدند بآیات ما و گفتند که آیا

ص: 311

زمانی که ما استخوان و خاک پاشیده شدیم آیا محققا ما هر آینه برانگیخته میشویم خلق تازه ای ذلک این عذاب جهنم و کوری و لالی و کری و حشر بر صورت جزاؤهم جزای آنها است که گمراه شدند بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا انبیاء را ساحر و مجنون و کذاب گفتند معجزات آنها را سحر دانستند آیات قرآن را منکر شدند بعلاوه منکر معاد و حشر قیامت شدند وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً پس از مردن و طول زمان که ما استخوان پوسیده و اعضاء پاشیده از هم شدیم و از بین رفتیم باز أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ زنده میشویم و مبعوث میشویم در قیامت خلقا جدیدا مخلوق تازه ای برای رسیدگی بجزای خود یعنی هرگز چنین نیست و دیگر روی زندگی را نمیبینیم و دروغ محض است.

[سوره الإسراء (17): آیه 99] .... ص : 312

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلاَّ کُفُوراً (99)

آیا نمی بینند این کفار اینکه خداوندی که این آسمانها و کرات جوّیه و این زمین موسّع را خلق فرموده قادر است بر اینکه خلق فرماید یک دسته دیگری را مثل آنها طبقاتی که بعدا بوجود میآیند و قرار دهد برای آنها مدت زمانی که جای شک و ریب نیست پس از این بیان واضح اباء و امتناع کردند ظالمین مگر کفر و انکار خداوندی که انسان و سایر حیوانات را از یک نطفه متعفن خلق میفرماید بلکه ناچیز را چیز میکند قدرت دارد استخوان پوسیده و اعضاء از هم پاشیده را جمع فرماید و صورت انسانی باو بدهد و روح را برگرداند و او را زنده کند اگر این را مشاهده نکرده اند نظائر او را که می بینند أَ وَ لَمْ یَرَوْا یعنی البته همه روز مشاهده می کنند.

أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این عالم وسیع بالا و این کرات جوّیه که بسا چندین هزار برابر کره زمین است و همین کره زمین که با این ثقالت روی آب قرار گرفته و هر دو در جوّ هوا و نیز مشاهده میکنند که خدا قادِرٌ عَلی أَنْ یَخْلُقَ

ص: 312

مِثْلَهُمْ

طبقات بشر نسلا بعد نسل را خلق میفرماید و از برای هر طبقه مدتی معین فرموده أَجَلًا لا رَیْبَ فِیهِ که یک ساعت پس و پیش نمی افتد وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32 اما خیره سر کافر ظالم فَأَبَی الظَّالِمُونَ با این مشاهده زیر بار نمیروند ظالمین الا کفورا مگر زیر بار کفر و ضلالت بکمال شدّت.

[سوره الإسراء (17): آیه 100] .... ص : 313

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)

بفرما بآنها که اگر شما مالک میشدید خزینه های رحمت الهی را در این حال هم امساک میکنید از بذل و احسان از جهت ترس اینکه انفاق کنید نقص پیدا می کند مال شما و بفقر و فاقه دچار میشوید فریدون بملک جهان نیم سیر در خبر دارد

منهومان لا یشبعان طالب العلم و طالب المال

چنانچه بقارون گفتند وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ الی قوله قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی الایة قصص آیه 77 و 78 و نیز میفرماید:

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ یس آیه 47 و غیر اینها از آیات قُلْ لَوْ أَنْتُمْ شما کفار و مشرکین اگر تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی آنهم رحمت واسعه که انتهاء ندارد و تمام نمیشود بالاخص تمام جواهرات روی کره زمین و معادن و اشجار و اراضی و انهار و غیر اینها إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ آنهم امساکی که خردلی از آن انفاق نکنید خشیة الانفاق وعده شیطانیست که میفرماید:

الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ الایة بقره 271 با اینکه انفاق فی سبیل اللَّه موجب زیادتی و برکت مال میشود (زکاة مال بدر کن که فضله رز را، چه باغبان ببرد بیشتر دهد انگور) وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً قتور بمعنی فتور و تضییق است اشاره ببخل که سستی میکند در انفاق و تنگ میگیرد در بذل و بخل می کند در اعطاء

ص: 313

و تعبیر بقتور برای مبالغه است (اشکال) بعضی گفتند که بسیاری از افراد انسان دارای سخاوت وجود هستند و این جمله بطور کلی میفرماید.

(جواب) چون طبیعت انسان اقتضای جلوگیری دارد چون سر تا پا احتیاج دارد که گفتند:

(سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم)

أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 16 وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلم آیه 40 و سخاوت وجود بر خلاف طبیعة است باید بزحمت تحصیل کرد چنانچه نوع اخلاق رذیله از این باب است و ازاله آنها احتیاج بمعالجه علمی و عملی دارد علمی برخورد بفوائد سخا و مضار بخل دنیوی و اخروی که گفتند

الجنة دار الاسخیاء

شاب سخیّ مراهق فی الذنوب اقرب الی اللَّه من عابد بخیل

السخاء شجرة فی الجنة اغصانها متدلیة فمن تمسک بغصن منها یجرّه الی الجنة و البخل شجرة فی النار و من تمسک بغصن منها یجرّه الی النار

و غیر اینها و معالجه عملی بذل است تا بدرجه ملکه برسد.

[سوره الإسراء (17): آیه 101] .... ص : 314

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً (101)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را نه آیه واضح روشن پس سؤال کن بنی اسرائیل را زمانی که آمد آنها را پس گفت فرعون بموسی محققا من گمان میکنم ترا موسی سحر شده ای و نظیر این آیه در بیان آیات موسی در سوره نمل آیه 12 است فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ مفسرین اختلاف کردند در این نه آیه و مدرکی اقامه نکردند بر دعوای خود و اخبار هم فی الجمله اختلاف دارد بلکه در بعضی تمام تسعه را نقل نکرده اند و تفسیر برأی هم باطل و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه آیات و معجزات موسی علیه السّلام بیش

ص: 314

از 9 معجزه بوده و از آیه هم انحصار استفاده نمیشود زیرا اثبات شی ء نفی ما عدا را نمی کند و از آیه سوره نمل هم استفاده میشود که معجزاتی که بعد از هلاکت فرعون و قوم او صادر شده از این تسعه خارج است مثل اینکه عصا بزند بر سنگ دوازده چشمه آب ظاهر شود یا کوه طور را بالای سر بنی اسرائیل قرار دهد یا منّ و سلوی بر آنها نازل شود هفتاد نفر آنها که هلاک شدند زنده شوند یا ابر سایه بر آنها بیندازد و امثال اینها چون میفرماید:

إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ و اما آیاتی که فرعون و قوم او مشاهده کردند.

(1) عصا ثعبان شد.

(2) ید و بیضاء و این دو در ابتداء دعوت فرعون بود که میفرماید فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ قصص آیه 32.

(3) طوفان.

(4) جراد.

(5) قمّل.

(6) ضفادع.

(7) دم که این پنج را میفرماید فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ اعراف آیه 130.

(8) سنین قحطی.

(9) نقص ثمرات که این دو را میفرماید وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ اعراف آیه 127 فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ سؤال حضرت نه برای کشف صدق باشد بعد از خبر دادن خدا بلکه برای اینست که قوم مطلع شوند که این آیات را که خداوند بیان فرموده بنی اسرائیل هم اقرار و اعتراف دارند و در کتب عهد قدیم آنها ثبت است و این آیات پس از آمدن موسی بود بر بنی اسرائیل و مع ذلک.

فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسی مَسْحُوراً مسحور بمعنی اینکه ترا

ص: 315

سحر کردند نیست بلکه بتو تعلیم سحر کردند یا اینکه مفعول بمعنی فاعل است مثل مشموم و میمون بمعنی شائم و یا من، لکن بنظر مناسب میآید بمعنی مخدوع یعنی ترا فریب دادند و وادار کردند که بیایی و این سحرها را بکنی گول خورده ای بقرینه آیه بعد.

[سوره الإسراء (17): آیه 102] .... ص : 316

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102)

فرمود موسی علیه السّلام در جواب فرعون که هر آینه بتحقیق تو میدانی و یقین داری که این آیات و معجزات مرا احدی نازل نکرده مگر پروردگار آسمان ها و زمین و محققا من هر آینه گمان می کنم که در اثر انکار هلاک شدنی هستی، فرعون و فرعونیان یقین پیدا کردند که حضرت موسی از جانب خدا آمده و پیغمبر است و معجزات او فعل الهی است لکن حبّ ریاست و دنیا و زخارف آن باعث جحود و انکار آنها شد چنانچه میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14 لذا میفرماید:

قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ این آیات الهیه را و این معجزات را إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و این انکار تو کفر جحودیست چنانچه بسیاری از یهود و نصاری بالاخص علماء آنها علی الخصوص کسانی که با مسلمین حشر و تماس بحثی دارند یقین بحقانیت دین اسلام دارند لکن عناد و عصبیت و حب جاه و مال سبب انکار آنها است.

بصائر که این آیات برای تنبّه و بینایی و هدایت و ارشاد نازل شده وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً تعبیر بظن با اینکه قطعا او هلاک شد برای اینست که احتمال و لو ضعیف میداد که هدایت شود و متذکر شود و بترسد چون خداوند وعده قطعی بحضرت موسی نداده بود بلکه میفرماید فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 46 و گفتیم تعبیر بلعلّ با اینکه بر خداوند چیزی مخفی نیست

ص: 316

بمعنی ینبغی است یعنی سزاوار است.

[سوره الإسراء (17): آیه 103] .... ص : 317

فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً (103)

پس اراده کرد فرعون و تصمیم گرفت که موسی و کسانی که باو ایمان آوردند از مملکت خود خارج کند پس ما او را و کسانی که با او بودند غرق کردیم جمیع آنها را فاراد فرعون جمع آوری کرد لشکر خود را لشکر انبوهی و حضرت موسی قوم خود را شبانه از مصر برداشت و رفتند تا کنار رود نیل رسیدند و فرعون با لشکر خود در تعقیب آنها آمدند چنانچه میفرماید:

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ شعراء آیه 53 الی 56.

أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ و چون لشکر فرعون نزدیک شدند اصحاب موسی بسیار ترسیدند مقابل آنها رود نیل و در تعقیب آنها لشکر فرعون لذا بحضرت موسی گفتند إِنَّا لَمُدْرَکُونَ حضرت مأمور شد عصی بدریا بزند دوازده جادّه خشک در دریا ظاهر شد قوم موسی رد شدند و لشکر فرعون رسیدند و در این جاده ها وارد شدند چون تمام آنها داخل شدند فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً یک مرتبه آب سر بهم آورد و تمام هلاک شدند.

[سوره الإسراء (17): آیه 104] .... ص : 317

وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرائِیلَ اسْکُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً (104)

و گفتیم از بعد از هلاکت فرعون و قوم او از برای بنی اسرائیل که ساکن شوید و تصرف کنید تمام اراضی فرعون را و مملکت مصر را زمانی که وعده آخرت آمد تمام شما و آنها زنده میشوید و در محشر شما را میاوریم وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ ممکن است مرجع ضمیر فرعون باشد یعنی بعد از هلاکت فرعون و ممکن است غرق باشد

ص: 317

و این اقرب است زیرا بنا بر احتمال اوّل انسب بنظر میاید ضمیر جمع من بعدهم (لبنی اسرائیل) بتوسط وحی الهی بحضرت موسی و الّا بلا واسطه بنی اسرائیل قابلیّت خطاب ندارند و ممکن است مراد از قول اراده باشد که چنین اراده کردیم چنانچه میفرماید إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 80.

و در مقام خود گفته ایم که بمجرّد اراده ایجاد میفرماید و احتیاج بکلمه کن هم ندارد و مراد از اراده علم بصلاح است چنانچه حکمت علم بمصلحت است اسْکُنُوا الْأَرْضَ با کمال اطمینان که از چنگال فرعونیان نجات پیدا کردید چنانچه میفرماید وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ اعراف آیه 141.

و میفرماید یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ طه آیه 82 فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ دنیا فانی شود و آخرت برپا گردد روز رستخیز جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً لفّ بمعنی پیچیده شده است و جمع متفرق که تمام جنّ و انس و ملک در یک صحرا جمع میشوند و هر یک بجزاء خود میرسند.

[سوره الإسراء (17): آیات 105 تا 106] .... ص : 318

وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (105) وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً (106)

و این قرآن مجید را ما بحقّ نازل کردیم او را و بحق نازل شد و ما نفرستادیم ترا مگر بشارت دهنده بمؤمنین و مطیعین و انذار کننده کافرین و عاصین را و این قرآن را ما متفرّقا نازل کردیم سوره سوره و آیه آیه تا اینکه تلاوت کنی بر بندگان بآرامی جزء فجزء و نازل کردیم او را نازل کردنی وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ حقّ مقابل باطل بمعنی ثابت و محقّق و صواب و درست و بجا و بموقع است و لذا یکی از اسامی الهی حق است اشاره بمقام واجب الوجودی و باطل زائل و فانی و از بین رفتن و بر خلاف صواب است چنانچه گذشت در آیه 83 إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ تمام قرآن بر وفق حکمت و مصلحت از برای هدایت و ارشاد و سعادت بشر

ص: 318

است وَ ما أَرْسَلْناکَ و ما ترا نفرستادیم إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً بشارت به اینکه ایمان کامل و اعمال صالحه و اخلاق فاضله موجب سعادت دنیا و آخرت و مثوبات و تفضّلات الهی و مشمول رحمت واسعه میشود و انذار به اینکه شرک و کفر و عناد و ضلالت و فسق و اعمال سیّئه و ظلم و صفات رذیله مورث بلاء و عذاب و سخط و غضب حق در دنیا و آخرت میشود وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ سوره سوره آیه آیه در ظرف بیست و سه سال نازل شد مثل توریة و انجیل نبود که دفعتا نازل شده و سرّ تفریق و علة آن لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ زیرا باید این امّت یکی یکی احکام و دستورات را بآنها ابلاغ کرد اگر یک دفعه تمام بآنها متوجّه شود زیر بار نمیروند چنانچه امروز هم اگر کافری بشرف اسلام مشرف شد باید بتدریج احکام اسلام را باو تعلیم و تزریق کرد وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا و ما نازل کردیم نازل کردنی که گفتیم مراتب نزول قرآن.

اولا در عالم نورانیّت بر نور مقدس حضرت رسالت.

و ثانیا در لوح محفوظ.

و ثالثا در شب قدر در آسمان اوّل.

رابعا بر ملائکه و مخصوصا امین وحی جبرئیل.

و خامسا بر قلب مطهّر حضرت.

و سادسا بر امّت هر جزئی بموقع خود.

[سوره الإسراء (17): آیات 107 تا 108] .... ص : 319

قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً (107) وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108)

بفرما باین منکرین شما چه ایمان بیاورید بقرآن مجید و چه ایمان نیاورید محققا کسانی که بآنها علم افاضه شده از پیش از قرآن زمانی که تلاوت شود بر آنها آیات شریفه قرآن میافتند بذقن های خود بحال سجده و میگویند منزّه است پروردگار ما البتّه میباشد وعده پروردگار ما عملی شده یعنی بوعده خود وفا میفرماید قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا ایمان شما بقرآن بنفع خود شما است و عدم ایمان شما

ص: 319

بضرر خود احدی احتیاج بایمان شما ندارد نه خداوند احتیاج دارد و نه دیگران هر کس بعمل خود نتیجه خوب باید میگیرد لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری زمر آیه 9 إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ یعنی قبل از نزول قرآن علم بنبوّت و صدق رسول داشتند بواسطه مشاهده اخلاق حضرت رسالت و معجزات صادره از آن بزرگوار ایمان آورده بودند چه از کسانی که بر طبق عقائد حقه بودند مثل حضرت ابی طالب و بسیاری که از ترس مشرکین و کفار اظهار نمیکردند و چه از مشرکین و اهل کتاب از یهود و نصاری که در کتب انبیاء سلف دیده بودند و انتظار داشتند إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ پس از نزول و تلاوت قرآن بر آنها یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً که این سجده دلالت میکند بکمال تصدیق و تواضع و قبول و تشکّر و تعبیر باذقان برای اینست که سجده کامل آن است که جبهه و ذقن روی خاک گذارده شود و صورت بخاک گذاردن است و در باب سجده اخباری داریم که اگر جبهه مانعی دارد طرف راست و اگر آنهم مانع دارد طرف چپ و اگر تمام وجه مانع دارد ذقن که تمام اینها صدق سجده میکند وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا پروردگار ما منزّه و مبرّی از هر عیب و نقصانست آنچه بفرماید صدق و بجا و بموقع است إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا وعده های بهشت و مثوبات بر اهل ایمان و اهل تقوی و عاملین بصالحات و وعده های بعذاب بر غیر مؤمن و غیر صالح و غیر متقی تمام واقع شدنی است حتّی وعده بتوابین و مشمولین عفو و مغفرت و شفاعت.

[سوره الإسراء (17): آیه 109] .... ص : 320

وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (109)

و این اهل علم موقعی که آیات شریفه را استماع میکنند میافتند بخاک و ذقن خود را بر خاک میگذارند با حال گریان و خشوع آنها زیاد میگردد وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ بکاء ممدوح سه قسم است یکی بکاء از خوف عذاب و یکی بکاء بشوق ثواب که گفتند مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد و اخبار در این باب دو دسته است.

ص: 320

یکی آنکه خوف و رجائش مساوی باشد که در کفّه ترازو هیچکدام بر دیگری ترجیح نداشته باشد دیگر اخباری که باید رجاء آن بیش از خوف باشد و جمیع بین این دو دسته امریست بسیار مشکل و وجوهی گفته اند لکن آنچه بنظر میرسد اینکه دو نظر است بنده نظر بخود و اعمال خود کند باید مساوی باشد نه مأیوس از رحمت و نه اطمینان بآن و اگر نظر بخدای خود کند البته رجائش بیشتر باید باشد از خوف او و قسم سیّم بکاء در مقابل عظمت و کبریایی الهی و حقارت و صغارت خود که بکاء انبیاء و ائمه از این باب بوده.

وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً هر چه انسان معرفتش بخدا و دین بیشتر باشد خشوع آن قلبا و خضوع آن عملا بیشتر میشود هر چه آیات قرآنی نازل شود خشوع آنها بیشتر میشود و شوق آنها ببهشت و خوف آنها از جهنم زیادتر میگردد نظر کنید حال انبیاء و ائمه اطهار و صلحاء را در حال نماز و عبادات دیگر اللّهم ارزقنا.

[سوره الإسراء (17): آیه 110] .... ص : 321

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً (110)

بفرما بخوانید خداوند تبارک و تعالی را باسم اللَّه یا بخوانید باسم الرحمن بهر اسمی بخوانید از برای خدا اسماء حسنی هست و جهر نکن بنماز و اخفات هم نکن و طلب کن بین جهر و اخفات راهی را که نه جهر باشد و نه اخفات قُلِ ادْعُوا اللَّهَ بنده در هر حالی که باشد باید توجه او بخدا باشد و بذکر خدا که گفتند

ذکر اللَّه حسن فی کل حال

چه باسم اللَّه بخوانید یا اللَّه یا اللَّه که در حدیث داریم که هر که خدا را باین اسم بخواند جواب میآید که ای بنده من ما حاجتک بکلمه لبّیک أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ بگوید یا رحمن یا رحمن و ذکر این دو اسم از باب مثال است و چون این دو اسم از اسامی مختص بذات است است بر غیر خدا اطلاق نمیشود این دو را ذکر فرمود أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی از برای خدا هزار اسم است که در جوشن کبیر در صد فصل بیان فرموده و گفتند و در اخبار داریم که اسماء حسنی

ص: 321

نود و نه اسم است که در قرآن مجید ذکر شده و در حدیث معیّن فرموده که در هر سوره خود اسم ذکر شده که نقل حدیث طویل است بمحل آن رجوع کنید شرح اسماء الحسنی و خداوند را بهر اسمی بخوانید اجابت میفرماید چنانچه میفرماید وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ الایة مؤمن آیه 62.

وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها مسئله جهر و اخفات در فقه بیان شده صلوات جهریّه مغرب و عشاء و صبح و اخفاتیه ظهر و عصر و در سایر صلوات مخیر است و حدّ جهر آنست که بحدّ داد و فریاد نرسد و از استماع کسانی که در جنب مصلّی هستند کمتر نباشد و حدّ اخفات آنست که خود مصلّی اگر آفت در گوشش نباشد استماع کند و بعبارت اوضح جهر جوهر صوت است و اخفات بدون جوهر و اینست مراد از وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا و مراد از جهر منتهی فریاد و داد است و از اخفات منتهی اینکه خود مصلّی هم نشنود.

[سوره الإسراء (17): آیه 111] .... ص : 322

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً (111)

و بگو حمد مختص بخدا است آن خداوندی که برای خود اولادی اتخاذ نفرموده و نیست از برای او شریکی در ملک و مملکت و نیست از برای او ولّی و صاحب اختیاری از راه ذلّت و ببزرگی یاد کن آنهم چه بزرگی وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ حمد ثناء جمیل است بر فعل اختیاری و با شکر و مدح فرق دارد و لذا مختصّ بذات مقدس اللَّه است زیرا غیر او اگر صفات خوبی داشته باشند مثل جواهرات و حسن و زیبایی و امثال اینها اختیاری نیست او را مدح میشمارند و اگر از انسان عمل خیری صادر شود بالاختیار آنهم برای نفع خود انجام میدهد آنهم مقدمات بسیاری دارد که در تحت اختیار او نیست مثل حیات، قدرت، اعضاء و جوارح حتّی نفس اختیار و توفیق و اعانت و موافقت با مشیّت الهی الذی صفت اللَّه است لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً نه مثل یهود که گفتند عزیر ابن اللَّه است بلکه در توریة رائج آنها

ص: 322

آدم را ابن اللَّه گفته بلکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ و نه مثل نصاری که عیسی را ابن اللَّه شمردند و نه مثل مشرکین که ملائکه را بنات اللَّه گفتند وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ نه مثل مجوس که اهرمن را خالق شرور دانسته و نه مثل حکماء که عقول طولیّه و عرضیّه گفتند و هر ما فوقی را خالق و علة ما دون شمردند و نه مثل یهود که شنبه را تعطیل خدا دانستند و کارخانه خود بخود در کار است و نه مثل حکماء طبیعی که مستند بشمس و کواکب از مقارنه و مقابله و تربیع و تثلیث میپندارند وحده لا شریک له نه شرک ذاتی و نه صفاتی و نه عبادتی و نه افعالی و نه نظری وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ احتیاج در ساحت قدس او نیست عزیز است ذلیل نیست ولّی است احتیاج بولیّ ندارد ناصر و معین در افعالش نمیخواهد یَفْعَلُ ما یَشاءُ و یَحْکُمُ ما یُرِیدُ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً خدا را ببزرگی یاد کن بذکر (اللَّه اکبر) در خبر است حضرت پرسیدند از یکی از علماء از معنی (اللَّه اکبر) گفت اللَّه اکبر من کل شی ء فرمود شی ء نبود تا اینکه خدا بزرگتر از او باشد عرض کرد پس معنی چیست؟ فرمود

اللَّه اکبر من ان یوصف

پی بردن بکنه ذات و صفات از برای ممکن از محالات اولیّه است (حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی بکنه ذاتش خرد برد پی، اگر رسد خس بقعر دریا) و من بحکیم قاآنی اعتراض دارم که رسیدن خس بقعر دریا از محالات عادیّه است ولی پی بردن بکنه ذات از محالات عقلیه است محدود ممکن نیست پی بنا محدود ببرد تمام شد بحمد اللَّه سوره مبارکه بنی اسرائیل و یتلوه ان شاء اللَّه سوره مبارکه کهف و الحمد للَّه اوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلی اللَّه علی محمّد و اله الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین بید الاقل العاصی السید عبد الحسین المدعو بالطیّب.

ص: 323

بسم اللَّه و باللّه و الصلاة و السّلام علی رسول اللَّه و علی اله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

[سوره مبارکه کهف .... ص : 324

[سوره الکهف (18): آیه 1] .... ص : 324

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1)

حمد مختص بخداوندیست که نازل فرمود بر بنده خود رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله کتاب را و قرار نداد از برای او منحرف و معوج و غیر مستقیم اخبار بسیار از طرق خاصّه و عامّه در فضائل و ثمرات این سوره مبارکه رسیده.

(1) اگر بنویسند و در خزائن حیوانات بگذارند از آفات و حیوانات موذیه محفوظ میماند.

(2) اگر در شیشه که درب تنگ باشد بگذارند و در خانه قرار دهند از فقر و بلاها محفوظ میشود.

(3) اگر قرائت کنند نوری ساطع شود تا مسجد الحرام و از آنجا تا بیت المقدس و ملائکه در آن نور برای او طلب مغفرت کنند.

(4) آیه آخر این سوره را در وقت خواب تلاوت کند هر موقعی که اراده کرد بیدار شود بیدار میشود.

(5) قرائت در هر جمعه این سوره را باعث حفظ از بلیّات میشود تا جمعه دیگر و غیر اینها از فوائد و ثمرات (الْحَمْدُ لِلَّهِ) لام اختصاص است که حمد مختص بخدا است و غیر او لیاقت حمد ندارد و ما در اول سوره حمد مفصلا بیان کردیم و فرق بین حمد و شکر و مدح را بیان نمودیم مراجعه فرمائید الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ مقام عبودیت حضرت رسالت بالاتر از مقام رسالت است بلکه یکی از شئون عبودیت رسالت است چنانچه در تشهد مقدم ذکر شد وه مقام عبودیت اینست که از خود هیچ ندارد و هیچ نظر ندارد فقط متوجه بمولی باشد عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77

ص: 324

(الْکِتابَ) قرآن مجید را وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً معوج بزبان فارسی کج چوله یعنی غیر مستقیم بنحوی که نتوانند استفاده کنند یا بر خلاف صلاح باشد یا مشتمل بر اباطیل باشد.

[سوره الکهف (18): آیات 2 تا 3] .... ص : 325

قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2) ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (3)

این قرآن مجید عهده دار است بر اینکه انذار کند و بترساند باس و عذاب شدید را از جانب خود و بشارت میدهد مؤمنین را آن کسانی که عمل میکنند اعمال صالحه را به اینکه از برای آنها است اجر و جزاء نیکویی که مکث میکنند در او همیشه ابد الآباد (قیّما) صفت کتابست در آیه قبل بعضی گفتند تقدیم و تأخیر دارد باین عبارت انزل علی عبده الکتاب قیما و لم یجعل له عوجا لکن بسیار ضعیف است در علم اخلاق متعرض هستند که اول تخلیه است بعد تحلیه یعنی باید اولا اخلاق رذیله را زائل کرد سپس محلّی نمود بصفات حمیده کاسه که مملوّ از آب کثیف است باید خالی کرد بعدا از آب لطیف پر کرد اولا باید از کفر و شرک بیرون رفت بعد داخل در اسلام و ایمان شد عمارت شکسته را اولا باید خراب کرد بعد ساختمان نمود پس اولا میفرماید وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً پس میفرماید (قیّما) و شاهد بر این اینکه اولا انذار میفرماید لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً بکفّار و مشرکین و منافقین و ضالّین و عصاة و بأس شدید عذاب جهنم است که ابد الآباد بانحاء عذاب معذّب هستند علاوه از بلیّات دنیوی و عقوبات عالم برزخ و صحرای محشر من لدنه مرجع ضمیر اللَّه است یعنی من عند اللَّه که این قرآن مجید از جانب خداوند است که انذار میکند وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ بشارات قرآنی بر اهل ایمان بسیار است کمتر سوره ایست که در آن بشارت نباشد الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ مراد این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا آورد زیرا ممکن نیست و مراد این نیست که تمام اعمالش صالحه باشد زیرا مباحات بسیار است بلکه مراد اینست که اعمال صالحه داشته باشد پس مؤمن غیر صالح بخطر خیلی نزدیکتر است که خدای نخواسته معاصی باعث زوال ایمان بشود أَنَّ لَهُمْ

ص: 325

أَجْراً حَسَناً

اجر حسن اجریست که بهر گونه نعمتی نائل شود و از جمیع بلیّات محفوظ باشد دنیوی و اخروی و بالاخص بهشت جاوید ماکِثِینَ فِیهِ در آن اجر حسن (ابدا) که دوام و خلود دارد که یکی از ضروریات دین مسئله خلود است و آیات شریفه و اخبار آل اطهار مشحونست و منکر آن کافر و مرتد است.

[سوره الکهف (18): آیه 4] .... ص : 326

وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)

و این قرآن انذار میکند کسانی که گفتند خداوند متعال اخذ ولد کرده اولاد پیدا کرده کسانی که این قول را اتخاذ کردند سه طایفه هستند مشرکین که گفتند ملائکه دختران خدا هستند و یهود که آدم را پسر خدا میدانند و گفتند عزیر ابن اللَّه است.

و نصاری که گفتند مسیح ابن اللَّه است بلکه یهود و نصاری گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ البته وقتی که آدم ابن اللَّه باشد تمام اولاد او ابناء اللَّه میشوند و این قول مستلزم کفریّات زیادی میشود باید خدا را جسم و ذی اجزاء بدانند و محل حوادث بدانند و برای او مکان و انتقال قرار دهند و او را محتاج بدانند و شریک قائل شوند این قرآن مجید در بسیاری از آیات شریفه باین مطلب تذکر داد.

وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً که این قول کفر محض است و عذاب مخلّد دارد بلکه چندین جهة عذاب متوجه آنها میشود بعلاوه از آن کفریات تکذیب جمیع انبیاء است زیرا تمام مأمور بدعوت بتوحید و یگانگی حق بودند و دعوت می کردند و تکذیب قرآن مجید و منکر ضروریات و مفاسد دیگر هم هست چنانچه می فرماید:

[سوره الکهف (18): آیه 5] .... ص : 326

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً (5)

نیست از برای آنها در این قول علمی و مدرکی و نه از برای پدران آنها

ص: 326

بسیار بزرگ است این کلمه که از دهان آنها خارج میشود نمیگویند مگر کذب بلکه افتراء بخداوند عالم است و اهانت بمقام قدس.

[سوره الکهف (18): آیه 6] .... ص : 327

فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً (6)

پس شاید تو جان خود ترا بهلاکت میاندازی بر آثار این کفار و مشرکین اینکه ایمان نیاوردند باین قرآن مجید و فرمایشات آن از روی تأسف که چرا ایمان نمی آورند با این بیانات شریفه حضرت رسالت فوق العاده علاقه مند بود بهدایت و ارشاد قوم و تأسف میخورد بر اینکه چرا ایمان نمی آورند چنانچه در جای دیگر می فرماید إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56.

خدا میداند کی قابل هدایت است و قلبش پاک است و کی قابلیت ندارد و قلبش سیاه و قساوت دارد کانّه این آیه شریفه اشاره باینست که تو بوظیفه رسالت و تبلیغ خود عمل کن هر که قابل هدایت است هدایت می شود و هر که لیاقت ندارد بکفر و شرک خود می افزاید.

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

لذا میفرماید خود را بهلاکت نینداز فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ لعل از جانب خدا تردید نیست بلکه اشاره باینست که نزدیک است خود را بهلاکت بیندازی حفظ الهی ترا نگاه داشته علی آثارهم شرک و کفر و تکذیب رسول و او را ساحر و مجنون گفتند و قرآن را گفتند بافته او است و از دیگران فرا گرفته وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً فرقان آیه 4.

إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ مراد از حدیث قرآن مجید است که مشتمل بر قضایا و حوادث واقعه در امم سابقه است و یکی از اسماء قرآن حدیث است و این جمله دلالت دارد بر رد کسانی که قرآن را قدیم میدانند قرآن کلام الهی است که بقدرة کامله خود ایجاد می فرماید و البته حادث است و مسبوق بعدم مثل سایر

ص: 327

مخلوقات و مثل کلامی که با موسی تکلّم فرمود و با حضرت رسالت لیلة المعراج اسفا البته جای تأسف است چون مشتمل بر چندین معجزه که جهات او را در مقدمه در مجلّد اول بیان کردیم و با اینکه مشرکین و کفار عرب بهتر میفهمیدند جهات معجزه بودن او را لکن قساوت و حبّ جاه مانع قبول بود.

[سوره الکهف (18): آیه 7] .... ص : 328

إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7)

محققا ما قرار دادیم آنچه بر روی زمین است زینت از برای زمین برای اینکه امتحان کنیم اهل زمین را کدام یک از آنها عملش بهتر است إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ از معادن و جمادات و نباتات و حیوانات و میاه زینة لها اسباب زینت و محل استفاده اهل زمین از مؤمن و کافر خوب و بد مطیع و عاصی عادل فاسق لنبلوهم برای امتحان آنها که جمیع آنها را امتحان قرار دادیم غنی بغناء خود امتحان میشود فقیر بفقر خود اگر بر طبق دستور الهی مصرف کرد و غافل نشد و علاقه مند باین زخارف نشد و از خدا و دین و احکام دینیّه دست برنداشت بلکه اینها را وسیله سعادت و رستگاری قرار داد و بتوسط اینها تحصیل آخرت کرد از بذل و احسان و اعمال صالحه این مشمول أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا هست و امّا اگر غرق دنیا شد و طغیان و سرکشی و وسیله فسق و فجور قرار داد و بمال و جاه مغرور شد و دست از دین و آخرت برداشت حتی دعوی خدایی کرد و در مقام ظلم و تعدّی و کفر و ضلالت افتاد بعقوبت دچار می شود و مکرر گفته ایم که امتحانات الهی برای این نیست که بر خدا چیزی مخفی باشد بلکه بر خود بنده و بر دیگران معلوم شود و همین نحو که خدا باین نعم امتحان میفرماید ببلاها و مصائب و گرفتاریها هم امتحان میکند لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ.

انفال آیه 38 و حجة بر همه تمام شود

ص: 328

[سوره الکهف (18): آیه 8] .... ص : 329

وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً (8)

و محققا ما قرار میدهیم آنچه که بر روی زمین است ساده بدون گیاه و خشک بدون آب این آیه شریفه اشاره بمسئله معاد است که این زمینی که مزیّن بود بانواع گل های الوان و میوه های شیرین و خضرویّات و اشجار و غیر اینها برمی گزیند گردانیم صاف و ساده بیابان بدون گیاه و خشک که اصلا باران بر او نازل نشده باشد و آب در او نباشد شما هم چهار روز در این زمین خرّم و خندان مشغول لهو و لعب لکن بکلّی فانی می شوید و خاک می شوید و از بین میروید چنانچه اوضاع دنیا بکلّی تغییر می کند خورشید و ستارگان گرفته میشوند.

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ تکویر آیه 1 و 2 آسمان ها پیچیده می شود یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104 کوه ها از هم پاشیده می شود و بحرکت می آید و از جا کنده می شود و زمین و دریاها خشک می شود.

وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ الی قوله وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ تکویر آیه 3 و 6 و صفحه زمین با کوه ها صاف می شود وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً طه آیه 105 و 106 لذا میفرماید وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ گفتیم هیچ امری در عالم تحقق پیدا نمی کند تا مشیت الهی تعلق نگیرد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 و گفتیم امور مخصوصه بحضرت باری بمتکلم وحده بیان می فرماید مثل أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ یس آیه 61 و بسیار موارد دیگر و اما آنچه باسباب یا توسط ملائکه انجام میفرماید بمتکلم مع الغیر تعبیر میفرماید مثل همین جمله ما علیها از اموری که در آیه قبل بیان فرمود که باعث زینة زمین میشود از معادن و جبال و نباتات و حیوانات و آبها صعیدا جرزا بلکه دنیا فانی و زائل میشود و ثبات و بقایی برای او نیست.

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26

ص: 329

و 27 چه رسد بنعمت های او و بلیّات او و آنچه خداوند خلق فرموده از ملائکه و جنّ و انس و حیوان و نبات و جماد چه در عالم علوی و چه در عالم سفلی تا روز بعث و نشور.

[سوره الکهف (18): آیه 9] .... ص : 330

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (9)

هیجده آیه در این سوره مبارکه در قصّه اصحاب کهف از آیه هشتم تا آیه بیست و پنجم بیان فرموده و ما در سه جمله تذکر میدهیم یک جمله در شرح آیات شریفه و تفسیر آنها جمله دوّم در خلاصه مطلب و نتیجه و ثمرات و فوائد آن جمله سیّم در آنچه از اخبار آل اطهار استفاده کرده ایم در این باب.

اما جمله اولی أَمْ حَسِبْتَ و لو خطاب بپیغمبر است لکن غرض کسانی هستند که اموری که بر خلاف عادت است تعجب می کنند بلکه شاید منکر هم میشوند مثل معراج و شق القمر و بقاء حضرت بقیّة اللَّه و امثال اینها ان اصحاب الکهف کهف مغاره کوه است و اصحاب آن کسانی هستند که رفتند در آن مغاره مخفی شدند و الرقیم بعضی گفتند از ماده رقم است بمعنی کتابت چنانچه می گویی رقیمه شریفه و این بواسطه لوحی بود که اسامی آنها در او نوشته شده بود بعضی گفتند اسم شهر آنهاست بعضی گفتند نام کوه است که در او کهف بود و ما مدرکی برای هیچکدام دست نیاوردیم و علم او را بخدا واگذاشتیم کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً افعال الهی مورد تعجب نیست زیرا قدرت او بر امر بزرگ و کوچک مساوی است ایجاد عرش اعظم با ایجاد پشه ضعیف تفاوت ندارد چه بر طبق عادت باشد و چه بر خلاف عادت بعلاوه رفتن اینها در کهف بر خلاف عادت نبوده بلی خصوصیات آنها مقداری بر خلاف عادت بود لذا میفرماید:

[سوره الکهف (18): آیه 10] .... ص : 330

إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (10)

ص: 330

زمانی که جای گرفتند این فتیه بسوی کهف پس گفتند پروردگار ما عنایت فرما از جانب خودت رحمت واسعه شامل حال ما شود و مهیّا فرما از برای ما از امر ما راه رشد و نجات و سعادت را إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ تعبیر بفتیه جمع فتی بمعنی شاب و جوانست که اینها یک دسته جوانها بودند لکن در اخبار دارد که مراد جوان در ایمان است و الا در سنّ آنها پیر بودند و مشیب و اذ اوی بمعنی مأوی گرفتن و جای گیر شدن است که رفتند بسوی کهف الی الکهف و در آن سکونت کردند و جهت رفتن آنها اینکه سلطان آنها دقیانوس بود بعضی گفتند مجوسی بود و بعضی گفتند بت پرست بود و هر که بر خلاف طریقه او بود بقتل میرسانید و اینها در تقیّه بودند اظهار موافقت میکردند لکن در باطن ایمان کامل داشتند و خداوند برای تقیّه آنها دو اجر بآنها عنایت فرمود چنانچه ما هم اگر گرفتار شدیم واجب است تقیّه کنیم حتی در نماز اگر موافق با واقع بجا آوریم باطل است و در خبر است که فرمود

التقیّة دینی و دین آبائی

و بسیار این جهّال شیعه در مقابل اهل تسنن مهر میگذارند و بسم اللَّه میگویند و اشهد ان علیا ولی اللَّه در اذان میگویند و حیّ علی خیر العمل در آن میگویند و این بسیار غلط است و امثال اینها حضرت صادق علیه السّلام در مقابل منصور امیر المؤمنین خطاب میکرد و روز ماه رمضان را افطار کرد برای اینکه منصور عید فطر قرار داده بود و فرمود

لان افطر یوما من- الرمضان احب الی من ان یضرب عنقی

فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً که نجات از شرّ سلطان و اتباع او پیدا کنیم و محفوظ بمانیم وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً راهی از برای ما قرار ده که راه رشد باشد بتوانیم دین خود را حفظ کنیم و براه صواب و رشد برویم.

[سوره الکهف (18): آیه 11] .... ص : 331

فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً (11)

پس زدیم بر گوشهای آنها و نوم را مسلط کردیم بر آنها بخواب رفتند چندین سال در کهف در مسئله نوم اگر بر گوش و چشم مسلط شد حدث است و مبطل

ص: 331

وضوء و اگر بر چشم تنها مسلط شد ضرر ندارد و این جمله فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ کنایه از نوم است فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً در اینجا معیّن نمیفرماید چند سال لکن در آیه بعد میآید سیصد سال و زیاد کردند نه سال از امیر المؤمنین پرسیدند چرا اولا میفرماید سیصد سال بعدا میفرماید وَ ازْدَادُوا تِسْعاً حضرت فرمود سیصد سال شمسی بود و سیصد و نه سال قمری.

[سوره الکهف (18): آیه 12] .... ص : 332

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)

پس از این نوم آنها را برانگیختیم و بیدار کردیم تا اینکه معلوم ما ظاهر شود که کدام یک از دو حزب قوم آنها مؤمنین و کافرین کدام یک بهتر شماره کردند مدت مکث آنها را در کهف و بعضی گفتند خود اصحاب کهف اختلاف در مدت داشتند بیدار شدند که بیایند و تحقیق کنند که مدت مکث چه اندازه بوده ثُمَّ بَعَثْناهُمْ بعث اشاره بایقاظ است کانه این نوم مدید بمنزله موت است و بیداری بمنزله حیات بعد الموت مثل بعث یوم القیامة که حیات بعد از موت است لنعلم خداوند چیزی بر او مخفی نیست تا ببعث آنها معلوم شود بلکه مراد معلوم شدن بر اصحاب کهف یا بر قوم آنها گویا اختلافی واقع شد بین کفار قوم و مؤمنین در مدت مکث آنها یا اختلافی در خود اصحاب کهف واقع شد که چه اندازه نوم آنها و مکث آنها طول کشیده أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی کدامیک از این دو حزب مؤمن و کافر یا این دو دسته بین خود اصحاب کهف بهتر شماره کردند لِما لَبِثُوا أَمَداً امد مدت است و لبث کون در کهف است خداوند این مدت اینها را مستور کرد تا سلطان آنها و اتباع آن و اهل زمان آن بکلی فانی شوند و طبقه بعد از آنها جایگیر آنها گردند که اصلا از آنها خبری و اطلاعی نداشته باشند بلکه عمارات آنها خراب شود و بناهای جدید بنا کنند و اوضاع شهر منقلب شود.

[سوره الکهف (18): آیه 13] .... ص : 332

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً (13)

ص: 332

ما شرح قصّه آنها را برای تو رسول محترم میدهیم بر طبق حق و حقیقة اینها فتیانی بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و هدایت آنها را زیاد کردیم نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ معلوم میشود چنانچه از آیات بعد استفاده می شود که قصّه اصحاب کهف در بین اهل کتاب معروف بوده و مختلف نقل کردند تمامش اشتباه بوده خداوند میفرماید ما حق مطلب را برای تو بیان می کنیم إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ در بیان مراد از فتیة مفسرین اختلاف کردند بعضی گفتند قوة الایمان که ایمان آنها جوان و رشید بوده بعضی گفتند بذل می کردند و باحدی اذیت نمی کردند بعضی گفتند ترک شکوی بعضی گفتند اجتناب محارم و تحصیل مکارم و جامع همه اینها مفاد اخبار است که اهل ایمان بودند حقیقة البته مؤمن حقیقی بذل دارد و ترک اذی و ترک شکایت از پیش آمدها و اجتناب از معاصی و محرمات و دارای مکارم اخلاقی و عمل صالح و ممکن است که جوان باشند سنّا آمَنُوا بِرَبِّهِمْ اهل توحید و مصدّق انبیاء و معتقد بجمیع عقائد حقه وَ زِدْناهُمْ هُدیً البته مراتب ایمان و هدایت مختلف است درجات بسیار دارد از ایمان انبیاء و اوصیاء و اولیاء تا ادنی درجه ایمان هر چه انسان کوشش کند علما و عملا و اخلاقا درجه بالا میرود و هر چه کوتاهی کند تنزّل پیدا می کند.

[سوره الکهف (18): آیه 14] .... ص : 333

وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (14)

و ما محکم کردیم دل های آنها را زمانی که قیام کردند بر رفتن بکهف پس گفتند پروردگار ما همان پروردگار آسمانها و زمین است و ما غیر او را نمی خوانیم بالوهیّت هر آینه بتحقیق اگر غیر او را اله بگوئیم این گفته بسیار غلط و باطل و تجاوز از حق است.

وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ مؤمن که توکل بحق داشته باشد قلبش محکم میشود از میدان در نمیرود بر تمام واردات صبر دارد از کسی خوف ندارد حق میگوید حق

ص: 333

میجوید بر طبق حق عمل می کند قلبش آرام است اذ قاموا قیام بر کناره گیری از قوم و وطن و زخارف دنیوی و حشر با کفّار و مشرکین فقالوا علنا با کمال شجاعت در مقابل مشرکین رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدای ما و مربی ما همان خالق آسمانها و زمین است که جمیع عوالم در تحت قدرت و تربیت او است لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً نه شمس و ستارگان نه ملک و جن و انس نه بت و گاو و گوساله تمام اینها شرک و کفر و باطل است لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً که اگر الهی غیر از آن بخوانیم قول بسیار فاسد و باطلی گفته ایم.

[سوره الکهف (18): آیه 15] .... ص : 334

هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً (15)

این جمعیت قوم ما گرفتند از غیر خداوند عالم خدایانی چرا بر این اتخاذ دلیل و برهانی نمی آورند بر خدایی این خدایان آنها دلیل واضح روشنی؟ پس کیست ظالمتر از کسی که افتراء بزند بر خداوند عالم از روی کذب و دروغ (هؤلاء) اشاره باهل شهرستان اصحاب کهف از سلطان آنها دقیانوس و رعیت او که تعبیر به (قومنا) کردند و این جمله تتمه کلام اصحاب کهف است اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اخذ یعنی معتقد شدند و متعبد شدند از غیر خدا آلهة یک شریک قائل نشدند شریک هایی را بر خدا اتخاذ کردند معلوم می شود که اینها فرقه فرقه بودند هر دسته یک خدایی بر خود گرفتند مثل مشرکین مکه و اطراف که هر قبیله و طایفه یک بت بزرگی بر خود قرار دادند و یک بت که از همه بزرگتر بود برای همه مقرر کردند و هر فرد یک بت کوچک بر خود تراشیده و نگاه داشت از فلزّات و چوب حتی از رطب و تمر لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بر این آلهه خود (بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ) چه اثری از این آلهه مشاهده کردند آیا جلب نفعی یا دفع ضرری یا قضاء حاجتی یا شفاء مرضی فقط دلیل آنها تقلید آباء آنها است فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً ظلم درجاتی دارد ولی درجه اعلای آن همین شرک و نفی توحید است که

ص: 334

این افترا بخداوند است و کذب بر خدا است.

(سؤال) در مفهوم افتراء کذب داخل است که دروغ بغیر بستن است و لفظ کذبا زائد است.

(جواب) این تاکید است کانّه آنها در این افتراء خود را صادق می پندارند ولی چون دلیل و مدرکی ندارند جای این توهم نیست و کذب محض است زیرا هر دعوایی محتاج بشاهد و دلیل است حتی مؤمنین که قائل بتوحید هستند باید ادله بر توحید اقامه کنند که سرتاسر قرآن بیان ادله توحید بلکه بر وجود حضرت ربوبی فرموده و ادله عقلیّه و نقلیّه و وجدانیّه بر این بسیار است.

[سوره الکهف (18): آیه 16] .... ص : 335

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (16)

بعض اصحاب کهف بسایرین هم مسلک خود گفتند چون شما عزلت و جدایی پیدا کردید از قوم و از آلهه آنها پس جایگیر شوید بسوی کهف پروردگار شما نشر رحمت میفرماید بشما و مشمول رحمت های او میشوید و مهیّا میفرماید از برای شما از کار شما رفق بسهولت و آسانی وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ از قوم جدا شدند و از میانه آنها رفتند وَ ما یَعْبُدُونَ بت های آنها را دور انداختند و کناره گیری کردند و بر توحید ثابت قدم شدند إِلَّا اللَّهَ که بتهای آنها باشند فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ مخفی شوید در کهف که دست بشما پیدا نکنند و شما را در شکنجه و اذیّت نیندازند یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ رحمت الهی و لو وسعت دارد هر چیزی را لکن قابلیّت محلّ میخواهد فقط قابل مشمول رحمت الهی اهل ایمان هستند چنانچه میفرماید:

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156.

وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً خداوند برای اینکه از میانه کفار بیرون

ص: 335

رفتید و ترک معاشرت کردید امورات شما را برفق و سهولت و راحتی انجام میدهد خیالتان راحت باشد.

[سوره الکهف (18): آیه 17] .... ص : 336

وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً (17)

و می بینی یعنی اگر مشاهده کنی کهف را مییابی که خورشید در وقت طلوع بطرف راست باب کهف طلوع می کند و در وقت غروب از طرف چپ کهف غروب می کند و آنها در وسعت و راحتی هستند اذیّت از آفتاب نمیکشند این از آیات الهی است کسی را که خداوند هدایت فرماید پس او هدایت شده است و کسی را که در ضلالت انداخته پس هرگز نمییابی از برای او ولّی و ناصری و نه ارشاد کننده ای وَ تَرَی الشَّمْسَ یعنی لو رأیتها تری که خورشید إِذا طَلَعَتْ وقت طلوع تَتَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ یعنی میل میکند بطرف راست کهف ذاتَ الْیَمِینِ چون در کهف مقابل نقطه شمال بود باصطلاح طرف شرق که خورشید در ابتداء طلوع بطرف راست کهف طلوع میکرد پس از ارتفاع شمس دیگر در کهف سایه بود تا نزدیک غروب بطرف چپ غروب می کرد وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ قرض بمعنی قطع است و لذا قیچی را مقراض میگویند چون قطع می کند و در اینجا بمعنی فرو رفتن خورشید و غروب او است وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ فجوه سعه و راحت است که اذیت از آفتاب نشوند و باد خنک بآنها بوزد ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ قدرت نمایی حق که قوم آنها را نیابند و کهف را مشاهده نکنند و اینها در کمال راحتی باشند و حفظ شوند نه گرسنه شوند و نه تشنه مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ کسی که رو بخدا رود و توکل باو کند خداوند تمام کارهای او را آسان میکند وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ طلاق آیه 3.

وَ مَنْ یُضْلِلْ کسی که اعراض کند و رو بهوا و هوس و شیطان رود خدا هم

ص: 336

اسباب ضلالت در دسترس او قرار میدهد که بسوء اختیار در ضلالت بیفتد فَلَنْ تَجِدَ هرگز نمییابی لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً نه ناصر دارند و نه ارشاد کننده.

[سوره الکهف (18): آیه 18] .... ص : 337

وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً (18)

و گمان می کنی آنها بیدارند و حال آنکه در خواب هستند و بسا بر دنده راست می غلطند و بسا بر دنده چپ و سگ آنها پهن کرده دو زراع خود را روی خاک اگر مطلع شوی بر آنها هر آینه پشت می کنی بآن ها و فرار می کنی و رعب و ترسی از آنها پیدا میکنی و پر میشوی از ترس وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً چون چشمهای آنها باز است و لب های آنها متبسّم است مثل اینکه با هم تکلّم می کنند و بیکدیگر نگاه می کنند وَ هُمْ رُقُودٌ گوش های آنها و قلب آنها خواب است که نمی شنوند و درک نمی کنند فقط نفس میکشند وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ مثل آدم خواب که گاهی به پهلوی راست می غلطد و چون خسته می شود به پهلوی چپ بر میگردد.

وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ.

در خبر دارد از حیوانات سه حیوان در بهشت می روند یکی سگ اصحاب کهف است که با آنها تکلّم کرد و برای حفظ آنها از حیوانات موذیه و آفات در خلف آنها آمد و اختلاف کردند که کجا نشست بعضی گفتند درب غار بعضی گفتند قدری دورتر از غار بعضی گفتند در غار نزدیک درب و این اقرب است چون کفّار آمدند برای پیدا کردن آنها تا درب غار هم آمدند اگر بیرون غار بود آنها را پیدا می کردند و احتمال ندادند که آنها در غار باشند و از آیات قدرت اینکه این سگ بیدار بود نه گرسنه بود و نه تشنه و دو ذراع خود را بر زمین پهن کرد لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً خداوند یک عظمت و بزرگی به آنها داد که هر که مشاهده کند فرار کند.

ص: 337

وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً چنانچه خداوند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله را یاری فرمود بالقاء رعب در قلوب کفار و مشرکین چنانچه میفرماید:

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ آل عمران آیه 144.

و نیز میفرماید سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ انفال آیه 12 و نیز می فرماید وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ احزاب آیه 26 و حشر آیه 2 و از حضرت رسالت که فرمود

نصرت بالرعب.

[سوره الکهف (18): آیه 19] .... ص : 338

وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً (19)

و همین نحو که قدرت نمایی کردیم و آنها را در این مدت طولانی در خواب کردیم همین نحو آنها را بیدار کردیم برای اینکه از یکدیگر بپرسند از مقدار خواب آنها گفت قائلی از آنها که چه مقدار در اینجا درنگ کردیم دیگران گفتند یک روز یا بعض روز و چون اختلاف کردند گفتند پروردگار شما داناتر است بمقدار درنگ ما در این کهف، پس گفتند یکی از شما نشناس برود بدرهم شما در شهر پس نظر کند که کدام یک از کسبه آنها طعامش بهتر است بگیرد و بیاورد برای شما بروزی شما و باید با کمال تلطف و آرامی باشد که احدی از اهل شهر نفهمند و نشناسند شما را کذلک چنانچه آنها را حفظ کردیم و کسی مطلع نشد همین نحو آنها را بَعَثْناهُمْ بیدار کردیم و بر انگیختیم لِیَتَسائَلُوا از یکدیگر بپرسند که چه اندازه مدت خواب و بودن در این کهف بوده قالوا در جواب گفتند یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ چون موقعی که آمدند اوائل آفتاب بود و موقع بیداری آخر روز بود گفتند یک روز یا بعض روز لکن آیا همان روز بوده یا روز دیگر قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ خدا بهتر میداند چه اندازه لبث کرده اید فَابْعَثُوا بزرگ آنها گفت بفرستید احدکم یک نفر از خود را بِوَرِقِکُمْ هذِهِ پولی که

ص: 338

بسکه آن زمان که آمده بودند در کهف که تعبیر بدرهم می کنند إِلَی الْمَدِینَةِ داخل شهر شود فلینظر نظر کند ایّها کدام یک از کسبه شهر أَزْکی طَعاماً جنس او بهتر است چون مؤمنین در شهر بودند که ایمان خود را مخفی کرده بودند و تقیّه میکردند و البته جنس آنها پاک و پاکیزه بود فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ روزی بیاورد جهت خوراک شما و لیتلطف باید با تلطف و مهربانی با آنها رفتار کند در قیمت سخت گیری نکند کلام درشت نگوید آنها را بغضب نیاورد وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً متوجه باشد احدی از آنها پی نبرد و نشناسد که در تعقیب شما بیایند و اذیت کنند چون در مقام هستند.

[سوره الکهف (18): آیه 20] .... ص : 339

إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (20)

محققا این کفار و مشرکین اگر شما را پیدا کردند و شما بر آنها ظاهر شدید شما را سنگ سار می کنند یا برمیگردانند بکیش خود و اگر چنین شد هرگز رستگاری ندارید و رستگار نمیشوید.

إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ چون در تعقیب شما آمدند تا باب کهف هم رسیدند و شما را نیافتند اگر بیابند محققا شما را یرجموکم رجم در شرع مطهر برای زنای محصنه است که لباس از بدنش خارج کنند و اگر زنست در یک پارچه بپیچند و در گودالی بیندازند و آن قدر سنگ بر او بزنند تا زیر سنگ ها هلاک شود که سخت ترین انحاء قتل است أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ دست از توحید و ایمان بردارید و بشرک و کفر آنها داخل شوید و در این صورت وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً لن برای نفی تأبید است بالاخص با تأکید کلمه ابدا یعنی هرگز رستگار نمی شوید چون ارتداد پیدا می کنید و مرتد میشوید.

(سؤال) مرتد اگر توبه کند توبه او قبول است یا قبول نیست.

(جواب) مسئله اختلافیست مشهور قائلند بعدم قبول بواسطه ظواهر این آیات لکن تحقیق اینست که قبول می شود ولی نفع آخرتی دارد و اما احکام دنیوی

ص: 339

که مالش بوارث منتقل می شود وارث مسلم و قتلش هم واجب می شود و عیالش هم از او جدا می شود اگر بعد از ثبوت نزد حاکم باشد و اما اگر قبل از ثبوت باشد اگر مالی بعد از توبه پیدا کند مالک می شود و عیالش هم بعقد جدید میتواند ازدواج کند و قتلش هم برداشته می شود.

[سوره الکهف (18): آیه 21] .... ص : 340

وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (21)

و همین نحو که ما آنها را در این مدت متجاوز از سیصد سال خواب کردیم و سپس بیدار نمودیم و یک نفر آنها رفت برای تدارک غذا همین نحو بر اهل شهر و قوم آنها مطّلع کردیم قدرت خود را برای اینکه بدانند که ما قدرت داریم مرده را هم زنده کنیم و اینکه وعده الهی ببعث و نشور حق است و اینکه قیامت بر پا خواهد شد هیچ شکی در او نیست زمانی که اهل شهر اختلاف و نزاع داشتند بین خود در امر اصحاب کهف پس گفتند بنا کنیم بر آنها عمارتی مثل مقبره که اینها مرده اند بعضی گفتند خواب هستند پروردگار آنها بر آنها داناتر است بامر آنها رفتند کسانی که مطلع شدند بر امر آنها هر آینه می گیریم برای اینها یعنی قرار می دهیم بر آنها مسجدی که در او عبادت شود وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ خلاصه کلام اینکه موقعی که آن یک نفر آمد برای تحصیل معاش دید اوضاع شهر تغییر کرده و اهل آن بکلی از شاه و گدا از بین رفتند و سلطان صالحی بر اهل شهر سلطنت دارد و تمام اهل شهر غیر از آنها هستند و معلوم شد مدت مکث آنها متجاوز از سیصد سال بوده و بسیاری فهمیدند که این ها این مدت در خواب بودند و چون اهل شهر دو دسته بودند مؤمن که معتقد بمعاد بودند و کافر که منکر بودند این قضیّه اینها دلیل شد لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فهمیدند که وعده الهی بمعاد حق است و خداوند قادر است بر احیاء موتی وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها قیامت جای شک برای آن نماند.

ص: 340

إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ که اختلاف داشتند در امر معاد یا در امر اصحاب کهف که مرده بودند زنده شدند یا خواب بودند بیدار شدند هر کدام باشد دلیل بر معاد هست کسانی که گفتند آنها مرده هستند فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً مقبره بنا کنند درب غار که بروند بزیارت آنها رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ جمله مستقله است نه مقول قول آنها که خداوند داناتر است بحال آنها که مرده اند پس زنده می شوند یا خواب هستند سپس بیدار می شوند.

قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ مؤمنین کسانی که درک کردند که آنها زنده هستند و در حفظ الهی محفوظ هستند گفتند لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً که بتوانند بوظائف عبادی خود عمل کنند و انجام دهند.

[سوره الکهف (18): آیه 22] .... ص : 341

سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً (22)

زود باشد که بگویند جماعتی از اهل کتاب که اصحاب کهف سه نفر بودند و چهارمی آنها سگ آنها بود و جماعت دیگری می گویند پنج نفر بودند و ششمی آنها سگ آنها بود لکن بدون مدرک و حجت فقط توهم و خیالست و جماعت دیگر میگویند هفت نفر بودند و هشتمی آنها سگ آنها بود بفرما به آنها که پروردگار من داناتر است بعدّه آنها کسی اطلاع بآنها و علم بخصوصیات آنها ندارد مگر قلیلی از مؤمنین پس مجادله نکن با این ها در امر اصحاب کهف مگر با دلیل روشن واضح و نپرس و استفتاء مفرما در امر اصحاب کهف از اهل کتاب احدی را باید آنچه وحی از جانب حق برسد قبول کرد.

سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ گفتند نصارای نجران موقعی که شرفیاب حضور حضرت رسالت شدند صحبت اصحاب کهف پیش آمد بعض آنها گفتند سه نفر بودند و چهارمی آنها کلب آنها بود و بعض دیگر وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ

ص: 341

کَلْبُهُمْ

لکن مدرکی بر این قول ندارند فقط رَجْماً بِالْغَیْبِ است و بعض دیگر وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ در جواب آنها بفرما تمام این اقوال بدون علم و مدرک است مجرد تخمین و حدس و ظن است قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ آنچه وحی برسد مورد قبول است ما یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ یا مراد قلیلی از اهل کتاب میدانند خصوصیات آنها را یا مراد اینست که شما بقلیلی از خصوصیات آنها مطلعید تمام خصوصیات آنها از عدّه و کیفیات آنها خبر ندارید فَلا تُمارِ فِیهِمْ در مورد اصحاب کهف با این اهل کتاب مجادله نفرما زیرا بر فرض شما هم بوحی الهی عدّه و حالات آنها را بیان کنی آنها قبول نمیکنند الامراء ظاهرا که برداری آنها را بحسّ و و جدان مشاهده کنند و نتوانند انکار کنند وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً از احدی از آنها سؤال نکن در مورد اصحاب کهف.

[سوره الکهف (18): آیات 23 تا 24] .... ص : 342

وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً (23) إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (24)

و البته نباید بگویی برای هر چیزی محققا من بجا می آورم فردا این عمل را مگر اینکه معلق کنی بر مشیّت الهی که بگویی انشاء اللَّه و یاد کن پروردگار خود را زمانی که فراموش کردی و بگو امید است اینکه هدایت فرماید مرا پروردگار من بنزدیکترین از این از حیث رشد و صلاح، در تفسیر این آیه مفسرین اختلاف زیادی دارند هم در جمله الا ان یشأ اللَّه که تعلیق بر جمله سابقه بوده و پیغمبر بدون این تعلیق گفته که از او سؤال کردند فرموده فردا جواب میدهم بطور تنجّز یا جمله مستقله است و هم در جمله اذا نیست که پیغمبر نسیان کرد ذکر انشاء اللَّه را و هر کدام یک نحوی بیان کرده اند تمام باطل و عاطل است و ما تفسیر این آیه را بعد از بیان دو مقدمه بنظر مبارک شما میرسانیم.

(1) اینکه مسلّما پیغمبر اکرم هر عملی که وعده دهد موکول بر مشیّت حق میکند.

ص: 342

(2) اینکه حضرتش نسیان و فراموشی ندارد چون معصوم است وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ خداوند نهی فرمود از اینکه در امور مستقبله بنحو تنجّز نفرما مگر معلّق کنی بر مشیّت الهی و این جمله دلیل نیست بر اینکه پیغمبر بدون این تعلیق ذکر فرموده باشد این دستور الهی است مثل سایر اوامر و نواهی مثلا کلمه لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ دلیل نیست که العیاذ حضرت شرک آورده باشد یا لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا دلیل بر صدور مخاطبه ندارد و هکذا سایر مناهی البته پیغمبر هر چه وعده دهد موکول بر مشیّت الهی میکند بواسطه همین نهی وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ این هم دلیل نیست بر اینکه حضرت نسیان کرده باشد زیرا قضیّه شرطیّه تصدق عن کاذبین و بعبارت دیگر فرض محال محال نیست که بفرماید بر فرض محال که اگر نسیانی عارض شد باید متذکر خداوند شوی و بگویی انشاء اللَّه لکن چون معصوم هستی نسیانی عارض نمی شود بر شما وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی کلمه عسی از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله دلیل قطعیست که خداوند هدایت میفرماید هر چه را که حضرت امید داشته باشد لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً البته خداوند بالاخص با این جمله رسول خود را هدایت میفرماید ببهترین راه ها و هر چه صلاحش بیشتر باشد.

[سوره الکهف (18): آیه 25] .... ص : 343

وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (25)

و درنگ کردند در کهف خود از ابتداء ورود تا زمانی که بیدار شدند و بر اهل شهر معلوم شد سیصد سال و زیاد کردند نه سال که 309 سال که مدت خواب آنها این مقدار بوده در خبر دارد از امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال کردند که چرا خداوند نفرمود ثلاث مائة و تسع سنین بلکه فرمود وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ پس از آن فرمود وَ ازْدَادُوا تِسْعاً حضرت فرمود سیصد سال شمسی مطابق با سیصد و نه سال قمریست یعنی کسانی که از اهل کتاب گفتند سیصد سال بحساب شمسی بود ولی به حساب قمری که سال شرعیست و در حجاز باین سال تاریخ میگذاردند سیصد و نه

ص: 343

سال میشود.

[سوره الکهف (18): آیه 26] .... ص : 344

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً (26)

بفرما که خداوند داناتر است بآن مقدار که اینها درنگ کردند از برای او است آنچه غیب است در آسمان ها و زمین بینا است بدرجه اعلای بینایی به آن و شنوا است بدرجه اعلی شنوایی نیست از برای آنها از غیر خدا ولی و نیست شریک در حکم او احدی قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا کانه بعضی انکار کردند این مدترا بفرما که خداوند خبر داده و او داناتر است بمقدار لبث آنها در کهف لَهُ غَیْبُ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در موضوع علم غیب گفتیم غیب مراتبی دارد آنچه که ممکن نمیتواند پی ببرد علمش مختص بذات حق است مثل علم ذات بذات و بصفات و آنچه بر ما مخفی و غیب است لکن ممکن است که خداوند علم آن را بملائکه یا انبیاء و ائمه افاضه فرماید مثل علم بما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه بر آنها غیب نیست و بر ما غیب است أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ از روی تعجب خداوند بصیر است بتمام مبصرات و سمیع است بتمام مسموعات ازلا و ابدا که گفتیم برگشت بصیر و سمیع بعلم است علم بمبصرات و بمسموعات مثل حکیم علم بمصالح و مفاسد و مرید علم بصلاح و فساد و مدرک علم بجزئیات ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ غیر از ذات مقدّس پروردگار مِنْ وَلِیٍّ که بتواند نفعی بآنها بخشد یا دفع ضرری از آنها بکند وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً و در احکامش و تقدیراتش و افعالش احدی را شریک و کمک نگرفته و نیست و احتیاج به احدی ندارد فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ و یحکم ما یشاء.

(جمله ثانیه) خلاصه مطلب اینکه جماعتی که دارای ایمان محکم بودند و در فشار مشرکین قرار گرفتند که آنها یا برگردند بشرک یا کشته شوند و اینها فرار کردند و سگ آنها هم همراه آنها آمد تا رسیدند درب کهف خود را در کهف مخفی کردند که مشرکین آنها را نیابند و مشرکین هم در تعقیب آنها آمدند تا درب کهف و لکن خداوند چشم

ص: 344

آنها را کور کرد آنها را نیافتند و برگشتند چنانچه حقیر همین نحو را بعین مشاهده کردم در مسجد نبی صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم در مدینه مشرف بودم بین محراب و منبر و یکی از رفقاء پهلوی من کتاب مناسک شیخ انصاری را باز کرده بود و زیارت صدیقه طاهره را تلاوت میکرد شرطه رسید و کتاب را گرفت و این صفحه که زیارت داشت انگشت گذارد و کتاب را هم گذاشت و رئیس شرطه ها را صدا زد او آمد و از رفیق ما پرسید چه قرائت می کردی گفت مناسک حج رو بشرطه کرد و گفت شوف یعنی مشاهده کن اگر زیارت فاطمه است جلب کن او را بشرطه خانه و اگر مناسک است باو رد کن این شرطه از اول کتاب صفحه صفحه مشاهده کرد تا صفحه پشت انگشت و از آخر هم مشاهده کرد تا صفحه پشت انگشت و صفحه که انگشت گذارده بود ندید و کور شد و کتاب را رد کرد، و خداوند آنها را بنوم انداخت سیصد و نه سال در حال نوم بودند و اعجب از این سگ آنها بیدار بود و پاسبان آنها بود تا موقعی که بیدار شدند یک نفر از آنها را بطریق ناشناس فرستادند در شهر برای تحصیل امر معاش پس از اینکه اهل شهر فهمیدند و قضایایی که در آیات شریفه بیان شده خداوند آنها را در کهف مخفی فرمود و تا کنون در کهف هستند.

(جمله ثالثه) در اخبار داریم که اینها پس از ظهور حضرت بقیّة اللَّه از کهف خارج میشوند و خدمت حضرتش مشرف می شوند و داخل در اصحاب آن حضرت می شوند و نیز داریم در زمان حضرت رسالت امیر المؤمنین و جمعی از اصحاب را بتوسط ابر و باد روانه فرمود درب کهف حضرت امیر علیه السّلام فرمود سلام کنید باصحاب کهف سلام کردند جواب نشنیدند خود امیر علیه السّلام سلام کرد جواب صریح آمد و شهادت دادند بوصایت و ولایت و امامت آن حضرت.

[سوره الکهف (18): آیه 27] .... ص : 345

وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)

و تلاوت فرما آنچه وحی شده است بسوی تو از کتاب پروردگار تو قرآن مجید نیست احدی که بتواند تغییری در کلمات پروردگار دهد و عوض کند و تبدیل

ص: 345

نماید و نمی یابی از غیر خدا ملجأ و پناه و حفظ و حرزی وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ.

اصلا غرض از انزال قرآن برای هدایت بشر بوده ببهترین راهها إِنَّ هذَا- الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9 و اولین اسباب هدایت آنست که حضرت رسالت برای امت قرائت و تلاوت فرماید پس از آن بدستورات عمل به نمایند که این قرآن ثقل اکبر است در حدیث ثقلین و البته چنانچه فرمود:

ما ان تمسکم بهما لن تضلوا ابدا

و البته قرآن مبیّن لازم دارد و آن عترت است و ما شرح حدیث ثقلین را در مقدمه جلد اول بیان کرده ایم رجوع فرمائید لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ کیست بتواند مثل قرآن بیاورد حتی یک سوره و این معجزه بزرگ حضرت رسالت است و معجزه باقیه تا قیام قیامت که با عترت نزد حوض کوثر وارد شود.

وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مرجع ضمیر پروردگار است مُلْتَحَداً لحد بمعنی میل بسوی او است و توجه باو که پناه دهد و از شرور و آفات حفظ کند و بمقصد و مرام برساند و این اختصاص بذات اقدس ربوبی دارد غیر او هر که باشد و هر چه باشد احتیاج بپناه دارد تا مشیّت الهی و حفظ پروردگار نباشد قدرت بر کوچکترین امری ندارند.

الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس

[سوره الکهف (18): آیه 28] .... ص : 346

وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (28)

و صبر بده نفس خود را با مؤمنینی که میخوانند خدای خود را در هر صبح و شام و قصد و اراده آنها فقط قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه است و چشم های خود را از آنها برنگردان و توجّه باشراف و اعیان کنی، اراده کنی زینت های زندگانی دنیوی

ص: 346

را و اطاعت مکن کسی را که ما او را غافل از یاد خود کرده ایم و قلبش متوجه بما نیست و متابعت می کند هوای نفس خود را و کارهای او افراط و اسراف و تجاوز از حدّ است، مفسرین گفتند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم با اشراف و اعیان و بزرگان کفار و مشرکین مجالسة داشت برای تألیف قلوب آنها و اتباع آنها که تمایل بایمان پیدا کنند این آیه نازل شد که با آنها مجالست نکند و با فقراء از مؤمنین مجالست نماید لکن این غلط صرف است بلکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم با فقراء کمال رأفت را داشت حتی فرمود:

(انا فقیر احبّ الفقراء)

حتی دارد

(عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها)

و فرمود دوست دارم یک روز داشته باشم شکر کنم و یک روز نداشته باشم صبر کنم و تمام مطابق دستور الهی بود لذا میفرماید وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ عادت بده نفس خود را بصبر مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ با مؤمنین که همیشه اشتغال بعبادت دارند و خدای خود را می خوانند که فقراء مؤمنین هستند که اشتغالی جز بعبادت ندارند بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ صبح و شام کنایه از دوام است روز و شب مشغول بنماز و دعا و ذکر و بیاد خدا هستند یُرِیدُونَ وَجْهَهُ.

در باب عبادت علاوه از آنکه قصد قربت معتبر است قصد خلوص هم لازم است که عمل قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه باشد اینها قصد ریاء و سمعه و خودنمایی ندارند فقط محضا للَّه عبادت می کنند وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ چشم از آنها نپوش کناره گیری نکن ترک معاشرت و مجالست با آنها نفرما تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا دنیا با جمیع زخارف او و زینت های او بقدر پر کاه ارزش ندارد وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ- الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ عنکبوت آیه 64.

قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ

دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة

بقاء و ثباتی ندارد فانی و زائل میشود مؤمن دلبستگی بدنیا ندارد چه رسد بانبیاء و اولیاء بالأخص حضرت رسالت و اوصیاء آن حضرت و اهل بیت طاهرین او وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا البته حضرت اطاعت آنها را نمی کند این جمله برای رفع طمع آنها است که می

ص: 347

آمدند و اصرار بلیغ داشتند که حضرت با آنها موافقت کند و او را بزرگ و امیر خود قرار دهند و از اموال و زینت های دنیا باو بدهند خداوند میفرماید اینها از خدا غافل شدند و از ذکر او دور شدند و توجّه ببتهای خود کردند نباید اطاعت آنها را نمود و با آنها موافقت کرد وَ اتَّبَعَ هَواهُ.

و همچنین کسانی که هوا پرستند نباید اطاعت کرد أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ جاثیه آیه 22 وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً.

فرط از افراط است بمعنی زیاده روی و اسراف و تجاوز یعنی کسانی که در شرک و کفر و معاصی زیاده روی می کنند و از حد گذرانیده اند با آنها هم نباید معاشرت و مجالست نمود و اطاعت آنها را کرد و این یک تکلیف بزرگی است که مؤمن بداند با که مجالست کند و با که ترک مراوده کند.

[سوره الکهف (18): آیه 29] .... ص : 348

وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (29)

و بفرما حق از طرف پروردگار شما است پس هر کس بخواهد پس ایمان می آورد و هر کس که بخواهد پس کافر می شود محققا ما مهیا کرده ایم از برای ستمکاران آتشی را که احاطه کرده است بآنها خیام و پرده های آن و اگر استغاثه کنند از عطش و سوزندگی بآنها داده می شود به آبی که مثل فلز آب شده که مقابل صورت که می آید گوشت صورت را پخته و بریان می کند بدتر آبیست و بد پشتگاه و متکائیست آن آتش وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ آنچه از طرف پروردگار است حق و ثابت و مطابق با واقع و موافق با حکمت و صلاح و درست و بجا است چه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و وعد و وعید و غیر اینها باشد یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ.

ص: 348

در مقابل طاغوت شیطان و اولیاء او که هر چه از طرف آنها باشد باطل و عاطل و فساد و ضلالت است یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ هر که رجوع بعقل کرد و طالب حق شد پس ایمان می آورد و می پذیرد و قبول می کند و بصراط مستقیم بسعادت و رستگاری نائل می شود وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ و هر که تابع شهوت و هوا پرستی و متابع؟ شیاطین انسی و جنی شد پس کافر می شود و زیر بار نمی رود و در سبل شیطانی سیر می کند إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ چه ظلم در عقائد باشد شرک و کفر و چه ظلم بغیر باشد بانبیاء و اوصیاء و مؤمنین و چه ظلم بنفس باشد از صفات خبیثه و اعمال سیّئه ما برای آنها قبلا مهیا کرده ایم ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها از این جمله چند نکته استفاده میشود، یکی آنکه جنت و نار قبلا خلق شده خلافا بکسانی که میگویند روز قیامت خلق می شود، دیگر آنکه اهل نار آتش بآنها احاطه دارد از شش جهت که تعبیر بسرادق فرموده، دیگر آنکه راه فرار بر آنها بسته می شود مثل کسی که در خیمه او را حبس کرده باشند وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا و هر چه استغاثه کنند و فریاد رس طلب کنند یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ بفریاد آنها می رسند با یک آبی مثل مس آب شده یا سایر فلزات که تعبیر بمهل فرموده یَشْوِی الْوُجُوهَ مقابل صورت که می آید صورت گداخته می شود و پخته میگردد.

بِئْسَ الشَّرابُ بسیار آب بدیست یکی از آب های جهنم مهل یکی صدید یکی غساق یکی حمیم وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً مرتفق تکیه گاه و پناهگاهست آتش جهنم تکیه گاه آنها است از هر طرفی توجّه کنند آتش است اعاذنا اللَّه.

[سوره الکهف (18): آیه 30] .... ص : 349

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (30)

محققا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند محققا ما ضایع نمی کنیم اجر کسی که عمل نیک بجا آورد چه عمل قلبی ایمان چه نفسی اخلاق چه جوارحی افعال.

ص: 349

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان چهار چیز لازم دارد.

(1) یقین بتوحید و نبوت و بجمیع ما جاء به النبی صلّی اللَّه علیه و اله بدون انکار ضروری دین و مذهب حقه شیعه اثنی عشری ظن و شک کافی نیست یقین قطعی لازم دارد.

(2) اعتقاد بمعنی عقد قلب که تعبیر بدل بستگی و در بند بودن، بسا میشود انسان چیزی دارد ولی دل بستگی باو ندارد از بین برود چیزی نگیرد.

(3) اقرار بزبان و قلب بتمام خصوصیات ایمان.

(4) تسلیم زیر بار رفتن و این ایمان باعث نجات است و لو غرق معاصی باشد اگر با ایمان از دنیا رود و معاصی باعث زوال ایمان نشود وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد جمیع اعمال صالحه نیست، زیرا اعمال مباحه بلکه مکروهه بسیار است و ضرر نمی زند بلکه مراد اینست که اعمال صالحه بجا بیاورد و هر عمل صالحی باعث ارتفاع درجه می شود.

إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا چه کوچک باشد یا بزرگ کم باشد یا زیاد چنانچه میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ زلزال آیه 7.

[سوره الکهف (18): آیه 31] .... ص : 350

أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)

این مؤمنینی که با عمل صالح از دنیا رفتند برای آنها بهشت های عدن که جاریست از پای آنها نهرهایی خود را زینت می کنند از دستبندهای طلا و میپوشند لباس سبز از سندس و استبرق و تکیه می دهند در آن بهشت ها بر تختها خوب ثوابیست و حسن دارد جایگاه آنها و مجلس و رفقاء آنها از هر جهت امتیاز دارد أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ گفتند بمعنای ثبات و بقاء است که همیشه در آن متنعّم هستند ببقاء اللَّه زوال ندارد و در وسط سایر جنّات واقع شده که اطرافش باقی

ص: 350

جنات مثل فردوس و نعیم و دار الخلد و غیر اینها که هشت بهشت است و مثوباتی که خداوند در این جنات عدن قرار داده یکی تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یعنی از پای قصرهای آن نهرها جاریست که چهار نهر است فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد صلّی اللَّه علیه و اله آیه 17.

(دوّم) یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ زینت طلا بر مردها در دنیا حرام است و نماز با آنهم باطل است لکن در بهشت یکی از مثوبات آنها است بانحاء زینتها (سیّم) وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً لباس سبز علامت بزرگی و شرافتست مخصوصا عمامه و شال که از مختصات سیادت است و در بهشت لباس اهل بهشت است آنهم نه از قطن و کرک و پشم بلکه مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ که گفتند سندس دیباج لباس حریر و ابریشم است و استبرق لباس زری طلا باف است و بعضی گفتند سندس لباس نازک و رقیق است و استبرق لباس غلیظ است.

(چهارم) مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ اریکه تخت سلطنتی است بر روی آنها تکیه میدهند.

نِعْمَ الثَّوابُ خوب ثوابیست وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً و زیبا است جایگاه آنها اللهم ارزقنا بجاه محمّد و آله صلّی اللَّه علیه و اله.

[سوره الکهف (18): آیات 32 تا 33] .... ص : 351

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (32) کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33)

و مثال بزن برای آنها دو مرد که ما قرار دادیم از برای یکی از آنها دو باغستان از انگور و اطراف آنها نخل خرما و بین این دو باغ کشت زاری و این دو باغ میوه فراوان از انگور و خرما آورده و چیزی از آن کسر نگذاشته از میوه که تناول شود.

ص: 351

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا خداوند مثل می زند برای کافر و مؤمن که کفار مغرور به زخارف دنیوی می شوند و خیال می کنند که همیشه برای آنها باقی می ماند و حال آنکه بزودی فانی می شود و مؤمن امید بخدا دارد و خداوند باو عنایت هایی دارد رَجُلَیْنِ یک کافر و یک مؤمن جَعَلْنا لِأَحَدِهِما که کافر است جَنَّتَیْنِ دو باغستان مِنْ أَعْنابٍ از انگور که دو انگورستان دارد که بین این دو فاصله است وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ که چهار طرف این دو باغ نخل خرما است وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً که در فاصله این دو باغ کشتزار است زراعت می کنند مثل گندم و جو و سایر حبوبات کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها که هر دو باغ سبز و خرم و پر از انگور و خرما است وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً تمام اشجارش بارور شده هیچکدام خشک و بی بار نمانده چنانچه نوع کفار دارای مکنت و ثروت از املاک و اموال و زینتهای دنیوی هستند.

وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً و در اواسط این دو باغ نهر آبی جاری بود که تمام این باغ را و تمام این کشتزار را مشروب میکرد کلمه و فجّرنا اشاره بچشمه آبست که سر چشمه در همان باغ بود و دو سرچشمه بوده یکی در این باغ و دیگری در باغ دیگر و چشمه آب هم دو قسم است یک قسم واقف و یک قسم جاری که جوشش میکرد خلالهما در وسط هر دو باغ و تشکیل میداد نهرا یک نهر در این و دیگری در آن.

[سوره الکهف (18): آیه 34] .... ص : 352

وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)

و بود از برای او ثمر پس از برای صاحبش که آن رجل آخر که مؤمن بود گفت من بیشتر از تو مالیه دارم و نفرات من عزیزتر از نفرات تو هستند همه متمکن متمول هستند وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ مرجع ضمیر له سه احتمال میرود.

(1) خود آن شخص باشد و مراد از ثمر سایر اموال از ذهب و فضّه و دار و

ص: 352

اثاث البیت است که بعلاوه از این اراضی اموال دیگری هم دارد.

(2) مرجع بستان باشد که دارای ثمر ولی این دو احتمال و لو مفسّرین گفتند بعید بنظر میآید زیرا اطلاق ثمر بر سایر اموال بعید است و ثمرات بستانها را هم قبلا تصریح فرموده بود و احتمال سیم اقرب بنظر می آید که مرجع همان نهر باشد که در کنار آن اشجار مثمره بوده فَقالَ لِصاحِبِهِ بآن یک رجل دیگر که مؤمن بود از روی افتخار و تکبر و سرزنش و اهانت وَ هُوَ یُحاوِرُهُ که با هم بحث داشتند در باب ایمان و کفر أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا این دو باغ و این کشتزار و سایر اموال وَ أَعَزُّ نَفَراً عدّة و عدّة و اصحاب و اتباع من همه عزیز و محترم هستند بخلاف تو که ایمان داری نه مالی داری و نه اصحابی.

[سوره الکهف (18): آیه 35] .... ص : 353

وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً (35)

و داخل باغستان خود شد و حال آنکه بخود ظلم کرده که شرک و کفر ظلم عظیم است گفت گمان نمی کنم اینکه این مکنت و ثروت از بین برود همیشه برای من ثابت و باقیست وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ همه روزه برای تفریح و تماشا می آمد در باغ و کیف و لذّت میبرد.

وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ در مقام کفر و فسق و کبر و نحو اینها و سایر امور که تمام ظلم بنفس است و از جمله آنها قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً منکر معاد شد و خیال کرد همیشه باقیست و با این ثروت زندگانی می کند چنانچه امروز نوع اهل دنیا همین توهّمات فاسده را دارند و معتقد بنشئه دیگری نیستند و بر فرض اگر عالم دیگری باشد خیال می کنند که در آنجا هم اینها مقدّم هستند چون اعمال زشت خود را زشت نمیدانند در قرآن میفرماید در همین سوره آیه 103 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً.

ص: 353

[سوره الکهف (18): آیه 36] .... ص : 354

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)

و گمان نمی کنم که ساعت قیامت بر پا شود و بر فرض من برگردم بسوی پروردگار خودم هر آینه مییابم بهتر از آنچه در دنیا دارم از حیث انقلاب و برگشتن وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً تکذیب تمام انبیاء و تمام کتب سماویه و آیات قرآنیه و ضرورت تمام ادیان است و کفری بالاتر از این نیست که انکار معاد یا شک در آن داشته باشد وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی بر فرض که معادی باشد و ما بسوی پروردگار خود رجوع کنیم نزد او عزیزتر و محترم تر هستیم چنانچه در دنیا عزیز و محترم هستیم لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً هر آینه مقام ما و عزّت و شوکت و مال و منال ما بیشتر و بهتر و بالاتر از اینست که در دنیا داریم و ما منقلب می شویم بجای بهتر و مقام عالیتر.

[سوره الکهف (18): آیه 37] .... ص : 354

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً (37)

گفت از برای این رجل کافر صاحبش که آن رجل مؤمن بود و با او مباحثه و مکالمه میکرد آیا کافر شدی بآنکسی که ترا از یک نطفه گندیده خلق فرمود پس از آن صورت رجولیّت بتو عنایت کرد، بزرگترین آیات الهیّه یکی خلقت انسان است که میفرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.

مؤمنون آیه 12 الی 14 و در حدیث است

من عرف نفسه عرب ربّه

خداوند آنچه در عالم اکبر خلق فرموده نمونه آن را در انسان قرار داده عقل از عالم عقول

ص: 354

نفس انسانی از عالم نفوس روح از عالم ارواح روح بخاری از عالم حیوانیت نشو و نما از عالم نباتیّه ثقالت از عالم اجسام درک علم و معرفت از عالم ملائکه درک جزئیّات از عالم حسّ شهوت و غضب از بهائم و سباع مغز و دماغ از عالم سماوات اعضاء صورت از عالم کواکب و شمس و قمر اعضاء بدن از عالم خاک و آب تنفّس از عالم هوا حرارت بدن از عالم نار.

(هر چه خوبان همه دارند تو تنها داری) قالَ لَهُ صاحِبُهُ گفت باین رجل کافر صاحبش که آن رجل مؤمن باشد وَ هُوَ یُحاوِرُهُ و او با او بحث و مذاکره داشت أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ که آدم از گل و طین خلق شد بلکه جمیع افراد انسان ابتداء از تراب خلق می شوند همین خاک است که داخل حبوب و اشجار می شود و زرع و ثمره می گردد و مأکول پدر می شود و یک قسمت آن نطفه می گردد و مراحلی طیّ میکند تا صورت انسانی پیدا کند (سؤال) این رجل کافر بخدا نبود و لذا گفت وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی (جواب) همان شک در معاد و تکذیب انبیاء و کتب سماویه و ضروریات جمیع ادیان کفر بخدا است ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ بلکه گفتند نطفه بسیار افراد دارد یکدیگر را میخورند تا یک یاد و باقی بماند ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا این نطفه چه اندازه مراحلی طی کند تا یک انسان بشود.

[سوره الکهف (18): آیه 38] .... ص : 355

لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38)

لکن من معتقدم به اینکه آنکه مرا خلق فرموده اللَّه تبارک و تعالی است پروردگار خود لکنّا لکن انا بود یعنی لکن من همزه ساقط شده هو اللَّه یعنی معتقدم و ایمان دارم که او یعنی آن کسی که مرا خلق فرموده اللَّه است ربی مرا تربیت کرده که معنای ربّ مربّی و تربیت کننده است که در این مراحل عدیده از تراب بانسانیت رسانده بلکه آن بآن افاضه وجود و قوی میفرماید و باصطلاح حکماء علة موجده علة مبقیه هم هست (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها)

ص: 355

وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً شریک برای او قرار نمیدهم نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت و نه در نظر که شرک اقسام خمسه دارد شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری که مکرر توضیح داده ایم.

[سوره الکهف (18): آیه 39] .... ص : 356

وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39)

و چرا نبود زمانی که داخل بستان خود شدی گفته باشی ما شاء اللَّه آنچه خداوند مشیّت او تعلق گرفته که همچو بستانی و مالیّه بمن عطا فرموده من از خود چیزی ندارم نیست قوة و قدرتی مگر باعانت خداوند، اگر تو می بینی که من کمتر از تو هستم از حیث مال و اولاد و مرا کوچک و حقیر شمرده و خود را بزرگ و عظیم پنداشته و بر من تکبر و نخوت می کنی و سرزنش می نمایی انتظار داشته باش الطاف او را بمن وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ در باب توحید افعالی گفته ایم که ده فعل است که مختص بخداوند است احدی شرکت در آنها ندارد خلق و رزق اماته و احیاء عزّت و ذلّت صحت و مرض غناء و فقر باید انسان هر نعمتی که باو افاضه شده نه مستند بخود بداند و نه بغیر و نه باسباب بلکه مستند بخدا بداند و شکر گذار باشد و بگوید ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن و اگر بعض مقدّمات و معداتش منوط به فعل انسان یا به اسباب ظاهر است آن را هم منوط بقوّه و حول الهی بداند و بگوید:

لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.

سیّما مبنیّا علی القول بحرکت جوهریّه که آن به آن افاضه وجود می شود إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً چه اشخاصی یک روز در کمال عزّت و ثروت بودند و فردا در کمال ذلّت و فقر و بالعکس (سر شب سر تخت تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سرتاج داشت) من را که بچشم حقارت و فقر و بی کسی نگاه می کنی ممکن است خداوند عزت و شوکت و مال و منال بمن عطا فرماید و خود را با کمال عزت و دولت و ثروت و عدّة و عدّه میپنداری ممکن است بذلّت و تهی دستی

ص: 356

مبتلا شوی.

[سوره الکهف (18): آیه 40] .... ص : 357

فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً (40)

پس امیدوارم که پروردگار من بمن عنایت فرماید بهتر از بستان تو و بفرستد بر بستان تو تیرهای آتشی صاعقه که بسوزاند تمام اشجار و کشت و زراعت ترا که صبحگاه بر وی و نظر کنی زمین ساده خشک و پست و بلند که انسان بر او لغزش پیدا می کند فعسی رجاء و امیدواری بخداوند عالم ربّی که پروردگار من است.

أَنْ یُؤْتِیَنِ اینکه بمن بدهد خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ بهتر و بالاتر و خوبتر از بستان تو و زرع تو وَ یُرْسِلَ عَلَیْها و بفرستد به بستان و کشت زار تو حُسْباناً مِنَ السَّماءِ حسبان تیرهای زیادیست که یک مرتبه متوجه شود و طرف و هدف را از بین ببرد و مراد در اینجا صاعقه و تیر شهاب است که بکلی می سوزاند هر چه هست روی زمین از اشجار و زرع و غیر اینها فتصبح صبح کنی و نظر کنی که تمام بستان و زرع تو صعیدا زمین ساده زلقا پست و بلند که ذهاب بر روی او باعث لغزش باشد نه شجری و نه نهری و نه کشتی داشته باشی.

[سوره الکهف (18): آیه 41] .... ص : 357

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً (41)

یا اینکه صبحگاه آب نهرهای تو خشک گردد و فرو رود پس هرگز دیگر نتوانی طلب کنی و تحصیل آب کنی که تمام اشجار و زراعت تو خشک گردد و از بین برود.

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً سرچشمه نهر بستان خشک شود و چه بسیار اتفاق افتاده چشمه های آب بکلی خشک شده و هر چه حفر کنند آب در آن یافت نمیشود

ص: 357

فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً لن برای نفی تابید است یعنی هرگز نمیتوانی تحصیل آب کنی و بکلّی از بین میرود چنانچه قارون با آن ثروت کذایی که کلیدهای خزینه های او را بار شتر قوی می کردند یک مرتبه بزمین فرو رفت و خسف شد فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ قصص آیه 81.

[سوره الکهف (18): آیه 42] .... ص : 358

وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (42)

و رفت گردش کند اطراف بستان به بیند آیا ثمری در بعض آن درختها باقی مانده دید بکلّی از بین رفته پس صبح کرد در حالی که دو کف دستها را بهم میمالید به اینکه چه اندازه خرج ساختمان بستان کرده که تمام روی هم ریخته و میگوید ای کاش من شرک نیاورده بودم به پروردگار خود احدی را وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ صاعقه و آتش تمام ثمرات را سوزانیده و بتمام احاطه کرده فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ آثار ندم و پشیمانیست که دست میمالید و این پشیمانی نه از جهت ایمان باشد که ایمان آورده باشد بلکه از جهت تأسف بر اینکه این نحو شده از جهت علاقه و دلبستگی عَلی ما أَنْفَقَ فِیها بعضی گفتند برای ساختمان که در باغ کرده بود و بعضی گفتند جدران و دیوارهای باغ بود که بکلّی خراب شده بود وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها اگر بنا بوده اوّل طاق فرو می ریزد سپس جدران روی طاق و اگر جدران بوده از سر برمی گردد و ریزش می کند سپس پائین جدران روی آن ریخته می شود وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً کلام صاحب خود را شنیده بودم و کافر بخدا نشده بودم اینهم ایمان نیست فقط برای ذهاب مال است که چرا چنین شده و از دست رفته.

[سوره الکهف (18): آیه 43] .... ص : 358

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (43)

پس از زوال اموالش و خرابی بستانش آن عدّه و عدّة که اطرافش بودند

ص: 358

رفتند و نیست از برای او فئه و کسانی که یاری کنند او را غیر خداوند متعال و نیست او یاری شده بقول عوام (تا پول داری رفیقتم) اهل دنیا البته توجه آنها بجائیست که محبوب آنها آنجا است هر جا که مال و منال باشد رو باو میروند چنانچه اهل آخرت و ایمان و دین هم توجه آنها بخداوند متعال است زیرا جمیع خیرات دنیوی و اخروی آنجا است و بدست قدرت او است و کسانی که محبوب آنها ذات مقدّس اوست تمام توجّه آنها باوست چنانچه در حدیث است

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللَّه.

(گر بشکافند سر و پای من جز تو نجویند در اعضای من)

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ فئة جمعی از اشخاصی که جند و بسته باو هستند دیگر حتّی برادر و اولاد از او دوری می کنند و در هیچ امری او را یاری نمی کنند یَنْصُرُونَهُ حتی نزد زن خود هم مهجور می شود وَ ما کانَ مُنْتَصِراً کیست بتواند از بلیّات دنیوی و عقوبات اخروی او را نجات دهد چنانچه تمام کفار و مشرکین و ضالّین چنین هستند نه مشمول شفاعت هستند و نه قابلیت رحمت دارند صریحا میفرماید:

فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156.

[سوره الکهف (18): آیه 44] .... ص : 359

هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً (44)

در این موقع ولایة مختص بخداوند متعال است ولایة حقّه حقیقیّة مختص بذات اقدس حق تبارک و تعالی است و او بهتر ثواب و اجر عنایت می کند و بهترین عاقبت است.

هنالک اشاره باین است که در هر حالی چه در نعمت باشی و چه در بلا در تحت قدرت او هستی الولایة ولیّ اطلاقاتی دارد بر دوست بر ناصر بر صاحب اختیار و غیر اینها اطلاق می شود و ولایة کلّیه ذاتیّه مختص است (للَّه) و سایر ولایات مثل

ص: 359

ولایة نبی و امام و اب و جدّ و حاکم شرع و قیّم جعلیست بجعل الهی (الحق) ممکن است حق صفت للَّه باشد که یکی از اسامی الهیه حق است بمعنی ثبات و بقاء و اشاره بمقام واجب الوجودیست و ممکن است صفة ولایت باشد که ولایة حقّه حقیقیّة مختص باو است در مقابل ولایات باطله ظالمانه که سلاطین و جبابره و متکبران بر زیر دستان خود دارند هُوَ خَیْرٌ ثَواباً.

مثوبات الهی بهتر است از زخارف دنیوی و مشتهیات نفسانی چه در دنیا هر نعمتی افاضه فرماید از روی حکمت و مصلحت و بجا و بموقع است و چه در آخرت آن تفضلات و عنایات و مثوباتی که باهل ایمان افاضه میشود وَ خَیْرٌ عُقْباً آن بهتر است چون دوام و ثبات دارد بخلاف این زخارف و مشتهیات نفسانی که فنا و زوال مقرون باو است یا از دست می رود یا انسان میگذارد و میرود.

[سوره الکهف (18): آیه 45] .... ص : 360

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً (45)

و بزن از برای این متکبّرین و متموّلین و کفّار و مشرکین مثل حیات دنیوی را مثل آبی است که ما نازل کنیم او را از طرف بالا، پس آمیخته شود بآن گیاه های زمین. پس صبح می کند خشک و در هم شکسته پراکنده میکند آنها را بادها و هست خداوند بر هر چیز مقتدر.

توضیح کلام: اینکه در بیابان ها که وسیله آب از نهر و چشمه و چاه نیست و زمین خشک و ساده است موقعی که باران می بارد گیاه های خود روی در آنها می روید و زمین سبز و خرّم می شود، پس از آن باران قطع شود بفاصله کمی زمین خشک می شود و این علف ها چون ریشه ثابتی ندارد و آب بآنها نمی رسد خشک میشود و بتوسط بادها پراکنده بیابان می شود خداوند حیات دنیوی را تشبیه باین گیاهها فرمود چهار صباحی تر و تازه و خرّم میشود، سپس رو بنکس میگذارد تا اجل میرسد خشک میشود، پس از آن خاک می شود چون ریشه ثابت ندارد، مثل

ص: 360

حیات اخروی نیست که ابد الآبادتر و تازه نه نکس دارد و نه خشک می شود و نه پراکنده لذا میفرماید:

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مرجع ضمیر هم، کسانی هستند که مغرور بدنیا شدند و علاقه مند به مال و جاه و ریاست آن شدند یا من بدنیا اشتغل- قد غرّه طول- الأمل- و الموت یأتی بغتة- و القبر صندوق العمل مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا که تمام لذائذ و نعم آن مخلوط و مقرون بهزار گونه بلا و مصیبة است

دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة

دار محنة و بلیة کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ ماء، آن ماء الحیوة است که آن بآن افاضه می شود مثل باران که قطره قطره نازل می شود فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ نبات روح مال و بنون و عشیره و قبیله و ریاست و غلبه است فَأَصْبَحَ هَشِیماً که اجل رسید تمام آنچه داشت پراکنده صحرای دنیا شده مالش ریاستش نصیب دیگران شد تَذْرُوهُ الرِّیاحُ تمام را باد برد و بهر گوشه ای انداخت وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً قدرة توانایی است، اقتدار تسلط و غلبه است، تمام تحت سلطه او هستند، تمام اینها عاریه است، یک روز میدهد و یک روز پس میگیرد.

[سوره الکهف (18): آیه 46] .... ص : 361

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46)

مال و پسران زینة حیات دنیا هستند، ولی اعمال صالحه که بر انسان باقی می ماند بهتر است نزد پروردگار توهم از حیث ثواب و هم باعث امیدواری است.

انسان سه چیز دارد که در دنیا باو عنایت شده که موقعی که بدنیا آمد هیچ نداشت، یکی مال است که بدست آورده تا حین موت است، بلکه قبل الموت که گفتند منجزات مریض از ثلث خارج می شود، و تعبیر بمال از باب مثال است بلکه مطلق دارایی از جاه و مقام و ریاست و عنوان دوّم بنون و اینهم از باب مثال

ص: 361

است و مثل بنون و نبات و ذراری و ارحام و قبیله و عشیره و اتباع و لشکر و عسکر و غیر اینها، و اینها تا لب گور است و بسیار احترام گذارند مجلس ترحیم مردانه و زنانه و هفته و چهله و سال است.

سوّم عمل است که با خود در قبر می برد و از او جدا نمی شود، اما مال دارد در حدیث که میفرماید

یؤتی بصاحب المال یوم القیامة فیسئل عنه عما اکتسبت و فی ما انفقت

اگر از ممّر حلال بدست آورده و مصرف عبادات مالیه کرده بهترین مال است، و اگر از راه حرام بدست آورده و مصرف حرام کرده

یؤمر به الی النار

و اما اولاد اگر صالح باشند در تمام اعمال صالحه آنها شرکت دارد، و بعلاوه خیرات و مبرات و طلب مغفرت برای او می کنند، لذا میفرماید:

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا نظر به اینکه انسان در دنیا شدّة احتیاج باین دو امر دارد در طلب تمایلات از خانه منزل لباس رزق احتیاج بمال دارد، و در دفع منافرات دفع دشمن و سارق و ظالم احتیاج باولاد و انصار دارد، خداوند باین دو نعمت بزرگ زندگانی او را تأمین، و اما در آخرت احتیاجش از این دو بریده میشود.

یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ شعراء آیه 88، و شدّت احتیاج باعمال صالحه و عقاید حقّه و اخلاق فاضله دارد، میفرماید:

وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ که ایمان و صفات حمیده و عبادات صحیحه است.

خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ هم مورث مثویات می شود و هم امیدوار ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا.

[سوره الکهف (18): آیه 47] .... ص : 362

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)

و روزی که سیر میدهیم کوه ها را و می بینی که زمین ظاهر شده و محشور می کنیم آنها را پس وا نمی گذاریم از آنها احدی را این اشاره بروز محشر است که تمام خلق اوّلین و آخرین محشور می شوند و احدی باقی نمی ماند و در این آیه مسئله مشکلی است باید حلّ شود.

ص: 362

توضیح اینکه حکماء قدیم معتقد بودند که کره زمین ساکن و نقطه مرکزیست و تمام آسمانها از سیّارات و ثوابت حتی عرش اعظم دور کره زمین سیر دارند عرش تمام آسمانها را بر خلاف توالی در یک شبانه روز سیر می دهد و تشکیل شب و روز میدید و هر کدام از آسمانها حرکت مخصوصی بر توالی سیر می کنند آسمان قمر قریب بیکماه شمس یک سال لکن این عقیده فسادش ظاهر شد و اینکه کره زمین دو حرکت دارد حرکت وضعی دور خود میچرخد در یک شبانه روز و حرکت انتقالی دور کره شمس در یک سال با منظومه های شمسی و در قرآن مجید هم اشاره باین موضوع دارد.

وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ نمل آیه 90 و کره شمس با منظومه های شمسی یک حرکت دیگری دارند مستقیما بطرف کره وکاء که بلسان عرب نصر الطائرش مینامند و شاید مراد عرش اعظم باشد و موقعی که به آن کره رسیدند تمام از حرکت می افتند و کرات نزدیک بهم میشود که روز قیامت باشد دیگر نه شب هست نه روز نه ماه نه سال بنا بر این اشکالی متوجه میشود که خداوند میفرماید در این آیه شریفه که روز قیامت وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ با اینکه تمام کرات از حرکت میافتند و سکونت پیدا می کنند، لکن جواب اینکه جبال از جای خود کنده می شود و از هم میپاشد و این غیر از حرکت کره است چنانچه در آیه دیگر میفرماید:

یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا مزمّل آیه 14.

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً الحاقة آیه 14 وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً دیگر نه عمارتی نه کوهی نه شجری نه دریایی نه زرعی روی زمین نیست فقط صفحه ساده وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً که جن و انس و ملک و هر ذی حیاتی حتی حیوانات حتی وحوش وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5.

[سوره الکهف (18): آیه 48] .... ص : 363

وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (48)

ص: 363

در معرض پیشگاه پروردگار تو در می آیند و محشور می شوند صف در صف و بآنها می گوییم که هر آینه بیائید در پیشگاه خداوند متعال همان نحوی که خلق کردیم شما را در اول دفعه بلکه گمان کردید که ما هرگز برای شما موعد و وعده- گاهی قرار نمی دهیم.

عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ

ملائکه می آیند و آنها را از قبور خود بیرون میکشند و میبرند در صحرای محشر که در حدیث از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله داریم فرمود

(یحشر- الناس من قبورهم یوم القیامة حفاة عرات)

(صفا).

در خبر است صد و بیست صف کشیده می شود یک طرفش مشرق است و یک طرف مغرب هشتاد صف امت پیغمبرند از اول بعثت تا آخر رجعت و چهل صف امم سالفه هستند.

َدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ

موقعی که بدنیا آمدید نه قدرت داشتند نه مال و منال و نه عدّة و عدّة نه خدم و حشم عریان برهنه همین نحو وارد قیامت می شوند بلی اهل ایمان با لباس وارد می شوند و اینها هم سه قسم هستند یک قسم که اکثر باشند با کفن و لذا در اخبار دارد کفن خود را سنگین و حلال و پاک کنید باعث آبروی شما می شود در قیامت و نیز دارد ما بهترین اموال خود را بر سه مصرف صرف می کنیم مهر عیال لباس احرام کفن قسم دوم لباس بهشتی می آورند و آنها را می پوشانند قسم سیّم شهداء که با لباس شهادت وارد می شوند و اما غیر مؤمن عریان و برهنه حتی سؤال کردند که از یکدیگر خجلت نمی کشند و حیا نمی کنند فرمود لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 37.

ْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً

و منکر حشر و نشر شدید و گفتید إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا مؤمنون آیه 37 و گفتید ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 24.

ص: 364

[سوره الکهف (18): آیه 49] .... ص : 365

وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (49)

و گذارده می شود نامه عمل هر کس پس می بینی که مجرمین ترسان و لرزان هستند از آنچه در نامه عمل خود نوشته شده و میگویند وای بحال ما فروگذار نشده در این کتاب کوچک و بزرگی از اعمال مگر اینکه تمام آنها را احصاء کرده اند و مییابند تمام اعمال خود را حاضر و ظلم نمی کند پروردگار تو احدی را وَ وُضِعَ الْکِتابُ نامه عمل مؤمنین بدست راست آنها میدهند بسیار مشعوف می شوند فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ الحاقه 25 و 26 و اما مجرمین که مراد غیر مؤمنین از کفار و مشرکین و ارباب ضلالت هستند بدست چپ آنها داده می شود از عقب سر آنها و طوق میشود بگردن آنها فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مراد غیر مؤمنین از طبقات کفار طبیعی مشرک اهل کتاب و سایر فرق کفار و اهل ضلال است مشفقین شفقة بمعنی رقة است و مشفق خوف از وقوع مکروه است با احتمال اینکه واقع نشود و در اینجا خوف از مؤاخذه و عقوبت افعال و اعمال مکتوبه در نامه عمل و کتاب آنها است مما فیه از آنچه در کتاب است وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ای وای بر ما ویل مقابل طوبی است و هر دو دو قسم هستند اسمی و وضعی اما طوبی اسمی در خبر است

شجرة فی الجنة اغصانها متدلیة فمن تمسک بغصن منها یجرّه الی الجنة و الویل شجرة فی النار اغصانها متدلیة و من تمسک بغصن منها یجرّه الی النار

و اما وصفی طوبی بمعنی خوش بحال است و ویل بد بحالیست ما لِهذَا الْکِتابِ چه چیز است از برای این کتاب لا یُغادِرُ فرو گذار نکرده صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کوچک و بزرگ افعال و اقوال و رفتار و کردار ما را احصاء نموده در خبر است حتی نفخ بآتش نوشته می شود در قرآن مجید است.

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً

ص: 365

بعضی گفتند اعمال مجسّم میشود بعضی گفتند جزای عمل را مشاهده می کنند از مثوبات و عقوبات بعضی گفتند در نامه عمل ثبت شده مشاهده میشود لکن بعید نیست که اعمال آنها در ذهن و خیال میآید مثل اینکه الآن مرتکب شده اند وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً مؤمن را چیزی از مثوبات او کسر نمی گذارد و کافر را بر عقوباتش نمی افزاید.

[سوره الکهف (18): آیه 50] .... ص : 366

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً (50)

و زمانی که گفتیم از برای ملائکه سجده کنید از برای آدم پس سجده کردند مگر ابلیس شیطان بود از جن پس متمرّد شد از امر پروردگارش آیا شما میگیرید او و ذرّیه او را اولیاء خود از غیر من و حال آنکه آنها برای شما دشمن هستند بسیار بد است از برای ظالمین این مبادله که خدا را رها کنند و شیطان را بگیرند وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ در مجلد اول بیان این موضوع مفصلا شده و اجمالش اینکه سه قسم سجده داریم سجده عبودیت مختصّ بذات اقدس حق است و بر غیر او شرک و کفر است و سجده تواضع در شرایع سابقه جایز بود مثل سجده یعقوب و پسران او از برای یوسف وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً یوسف آیه 101 ولی در شریعت مطهّره ممنوع است و لو معمول بسیاریست در مقابل سلاطین و بسیاری از عوام در اماکن مشرفه مقابل مراقد مطهّرة و سجده اطاعت و فرمان بری مثل سجده ملائکه بر آدم زیرا اولا خداوند عالم خبر داد بملائکه اینکه آدم خلیفة اللَّه است که فرمود:

إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً بقره آیه 28 و این نه مخصوص بآدم باشد بلکه در زمین تا قیام قیامت باید خلیفه باشد که اوّل آنها آدم بود و آخر آنها حضرت بقیّة اللَّه و معنای خلیفه وجوب اطاعت است چنانچه اطاعت خدا واجب است

ص: 366

اطاعت خلیفه خدا هم واجب است که اطاعت اولی الامر را قرین اطاعت خود و رسول قرار داده و شیطان زیر بار اطاعت آدم و جمیع خلفاء اللَّه نرفت و از این جهت کافر شد.

فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ که جن از آتش خلق شده اند و آنها هم مؤمن دارند هم کافر کفّار آنها جهنم می روند که میفرماید:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ اعراف آیه 178 اما مؤمنین آنها بهشتی دارند مناسب خود غیر از بهشت انس فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ فسق خروج از طاعت و سرکشی است أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ و اطاعت و عبادت آنها را میکنید که میفرماید:

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60 من دونی و اطاعت خدای متعال را نمی کنید وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ عداوت شیطان با ذریه آدم ابین من الشمس است و در چند موضع قرآن بیان شده بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا چه ظالم بدین باشد یا ظالم بغیر یا ظالم به نفس تمام اطاعت شیطانست.

[سوره الکهف (18): آیه 51] .... ص : 367

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (51)

من آن شیاطین و عبده مشرکین را حاضر نکردم و شاهده نگرفتم در خلقت آسمانها و زمین و نه در خلقت خود آنها و نبودم بگیرم گمراه کنندگان را کمک و ناصر و پشت بانی ما أَشْهَدْتُهُمْ مرجع ضمیر هم شیطان و ذریّه او است و بتنقیح مناط جمیع الهه مشرکین را که در مورد خلقت آسمانها و زمین حاضر و شاهد باشند که شرکتی کنند در خلقت چون معدوم صرف بودند و خداوند هم احتیاج به کمک و اعانت ندارد و نه داشت.

خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ چون خلقت آسمان ها و زمین پیش از خلقت

ص: 367

جن و انس و شیاطین و اصنام بوده بعلاوه بر فرض که بودند بمقدار ذرّه قدرت بر ایجاد آسمان ها و زمین نداشتند و خداوند هم بمقدار خردلی بآنها احتیاج نداشت وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ و همچنین در خلقت نفوس خود هم هیچگونه دخالتی نداشتند و این جمله برای ردّ طبیعی که گفتند طبیعت هر شیئی اقتضاء وجود دارد و موجودات بالطبیعه موجود میشوند، جواب نفس طبیعت را کی ایجاد فرمود؟ خود طبیعت که معدوم بود معدوم در ایجاد چه دخالتی دارد؟.

وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً مضلّین همان شیاطین و ارباب ضلال از متکبّرین و رؤساء هستند و عضد بمعنی پشت بانی است یعنی خداوندی که هیچگونه احتیاجی بناصر و معین و هم دست ندارد چگونه مضلّین را کمک بر خود می گیرد (اشکال. اولا در قرآن میفرماید إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمّد آیه 8.

و ثانیا بالوجدان مشاهده می کنیم که در خلقت بسیاری از افراد جن و انس و حیوانات و نباتات اسبابی لازم است که بدست بشر بسته مثل پدر و مادر و زارع و غارس و امثال اینها جواب مراد از نصرت الهی نصرت دین خدا و رسول خدا و خلیفه خدا است و اما اسباب معدّات هستند هیچگونه مدخلیّت در خلقت ندارند افعال الهی دو قسم است بدون اسباب و با اسباب.

[سوره الکهف (18): آیه 52] .... ص : 368

وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)

روزی که میفرماید خداوند تبارک و تعالی بمشرکین که ندا کنید شریکهایی که از برای من قرار داده بودید آنهایی که گمان میکردید پس ندا می کنند آنها را پس اجابت نمی کنند برای آنها و ما قرار دادیم بین آنها فاصله و جدایی وَ یَوْمَ یَقُولُ.

ص: 368

روز قیامت که تمام در صحرای محشر جمع می شوند و قائل خداوند تبارک و تعالی است و خطاب بمشرکین است نادُوا شُرَکائِیَ از ذوی العقول مثل ملائکه و حضرت عیسی و شیاطین و غیر ذوی العقول از بتها و اشجار و حیوانات مثل گاو و گوساله و شمس و قمر و کواکب و غیر اینها که هر طایفه شریکی در عبادت قرار داده بودند آنها را ندا کنید بیایند شما را از عذاب الهی نجات دهند و سعادتمند کنند الَّذِینَ زَعَمْتُمْ همان شرکایی که گمان می کردید در گرفتاری ها بفریاد شما میرسند و نجات میدهند فدعوهم هر که آلهه خود را ندا میدهد و آنها را دعوت میکند فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ.

اما مثل ملائکه و حضرت عیسی علیه السّلام که از آنها بیزاری میجویند چنانچه در حق ملائکه میفرماید وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ سبأ آیه 39 و 40 و در حق عیسی علیه السّلام میفرماید:

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ الی قوله ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ الایة مائده آیه 116 و 117 و اما شیطان میفرماید از قول شیطان وَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ انفال آیه 48 و اما غیر ذوی العقول آنها را با عبده آنها در جهنم میبرند میفرماید:

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 98 وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً در کلمه موبق مفسرین اقوالی دارند بعضی گفتند تفرقه بین اهل هدایت و اهل ضلالت بعضی گفتند بین آلهه و مألوهین بعضی گفتند وادیست در جهنم بعضی گفتند عبادت آنها منشأ عذاب قیامت می شود لکن آنچه بنظر اقرب می آید آنست که تفرقه بین آنها میاندازند عبده شمس و عبده ملائکه و جن و انس و کواکب و حیوانات و اصنام هر دسته بیک نحو معذّب میشوند و از هم متفرق میشوند بلکه میتوان گفت هر فردی یک عذاب مخصوص دارد غیر از عذاب سایر افراد

ص: 369

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ مدّثر آیه 41.

[سوره الکهف (18): آیه 53] .... ص : 370

وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53)

و دیدند مجرمین آتش را و فهمیدند که در آن واقع می شوند و نمییابند از آن آتش صرف شدگان وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ مراد از مجرمین کفار و مشرکین و مخالفین و معاندین و ارباب ضلال است و در صحرای محشر جهنم ظاهر و بارز است در طرف چپ چنانچه میفرماید:

وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ فجر آیه 23 وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ شعراء آیه 91 فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها مراد از ظن در اینجا علم و یقین است زیرا از برای ظن اطلاقاتیست من جمله علم و یقین پیدا کردند که در نار واقع می شوند و مواقع از باب افعال یعنی آنها را می اندازند در جهنم وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً اموری که موجب صرف آتش می شود ایمان است و مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء و غیر اهل ایمان قابلیت هیچگونه مصرفی ندارند.

[سوره الکهف (18): آیه 54] .... ص : 370

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلاً (54)

و هر آینه بتحقیق ما صرف فرمودیم در این قرآن از هر مثلی برای انسان و هست انسان بیشتر چیزی در مجادله وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ مثالهایی که در قرآن زده شده تمام برای تنبّه و تذکر و پند بندگانست که از مثل پی بممثّل ببرند چنانچه گفتند من دأب المحصلین اعطاء الحکم بالمثال و معنای مثال اینست که یک امری که بر انسان مخفیست بیک امر واضح روشن بیان کنند که جای شبهه در آن نباشد مثلا احیاء موتی بر بسیاری مخفی است و منکر هستند باحیاء میوه ها و اشجار و حبوب که در هر سال مشاهد می شود و قابل انکار نیست مثال می زند ولی انسان خیره سر از این مثالها متنبّه نمی شود و مجادله می کند وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلًا مراد منکرین معاد و فضائل و شئونات و امتیازات هستند

ص: 370

و این امثال را حمل بر طبیعت و اتفاق و سعی انسانی می کنند و میگویند ممثّل مربوط بمثل نیست.

[سوره الکهف (18): آیه 55] .... ص : 371

وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً (55)

و مانعی نیست برای ناس اینکه ایمان بیاورند موقعی که آمد آنها را راه هدایت و طلب مغفرت کنند پروردگار خود را مگر اینکه بیاید بر آنها آنچه بر امم سابقه وارد شده یا مشاهده کنند در مقابل خود عذاب را وَ ما مَنَعَ النَّاسَ یعنی هیچ عذری و مانعی برای آنها نیست أَنْ یُؤْمِنُوا که دست از شرک و کفر و ضلالت بردارند و بشرف ایمان مشرّف شوند چون حجّة از هر جهت تمام است إِذْ جاءَهُمُ- الْهُدی که خداوند ارسال رسول فرمود با معجزات کافیه و انزال کتاب مثل قرآن مجید نمود و راه سعادت و شقاوت و خیر و شرّ و نفع و ضرر و حسن و قبح را نشان داد و بیان احکام از واجب و حرام و صحّت و فساد و حلال و حرام آنچه باید و شاید فرمود جای عذری باقی نگذاشت وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ از اعمال زشت و معاصی که مرتکب شده اند تا خداوند بلطف و عنایتش گذشت کند و عفو فرماید و بیامرزد و نجات بخشد.

إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ فقط مانع آنها دو چیز است یکی انتظار معاملاتی که خداوند با کفار و مشرکین امم سابقه قوم نوح عاد ثمود قوم لوط قوم شعیب فرعونیان نموده با آنها هم معامله کند چنانچه گفتند وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ انفال آیه 32.

أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا بامراض گوناگون و ذلّت و خواری و فقر و پریشانی و قتل و امثال این بلیّات.

ص: 371

[سوره الکهف (18): آیه 56] .... ص : 372

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)

و ما نفرستادیم پیغمبران را مگر به اینکه بشارت دهند اهل ایمان و تقوی و اعمال صالحه را ببهشت و سعادت و بترسانند اهل شرک و کفر و فسق و فجور و ضلالت را از آتش جهنم و مجادله می کنند کسانی که کافر شدند بباطل خود که حق را پایمال کنند و از بین ببرند و آیات ما را گرفتند سخریّه و استهزاء و آنچه را که ما آنها را انذار کرده بودیم وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ از آدم سر حلقه انبیاء تا خاتم سیّد اصفیاء تمام آنها بدو امر مأمور بودند إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ در فقه علماء شیعه متعرّض شدند که احکام شرعیّه تابع حکم و مصالح است بخلاف اکثر اهل سنت و جماعت و یک اختلاف مختصری هم در میانه علماء هست که آیا مصلحت در مأمور به است یا در امر و حق اول است بلکه جمیع افعال الهی تابع حکم و مصالح است که معنای عدل است و لذا می گوئیم خداوند حکیم است عالم بجمیع حکم و مصالح است و عادل است ظلم نمی کند فعل لغو از او صادر نمی شود کار قبیح از ساحت قدس او دور است بخلاف اشاعره که منکر حسن و قبح هستند و این مصالح اگر ملزمه باشد امر ایجابی میفرماید و اگر غیر ملزمه باشد امر استحبابی و اگر مفسده ملزمه دارد نهی الزامی و غیر ملزمه نهی تنزیهی و اگر مصلحة و مفسده ندارد یا مساویست اباحه و این مصالح و مفاسد راجع ببندگانست.

لذا انبیاء مأمورند که بندگان را آگاه کنند اموری که برای آنها مصلحت دنیوی و اخروی دارد امر کنند و فواید و نتایج آنها را گوشزد بنده گان و امّت کنند و این معنای مبشّر است و اموری که مفسده دنیوی و اخروی دارد نهی کنند و این معنای منذر است چه امور قلبیه عقاید حقه و باطله و چه امور نفسانیه اخلاق حمیده و رذیله و چه امور جوارحیه احکام شرعیه وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ مطالب باطله خود را جلوه می دهند و بصورت حق نشان می دهند و قلوب جهال را جلب می کنند.

ص: 372

لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ حق را بصورت باطل نشان می دهند و باطل را بصورت حق در میآورند چنانچه عمل شیطان هم همین است.

وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً معجزات انبیاء را سحر میگویند انبیاء را ساحر و کذاب و مجنون میشمارند قرآن مجید را افک می نامند وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان آیه 5.

[سوره الکهف (18): آیه 57] .... ص : 373

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)

و کیست ظالمتر از کسی که متذکر شود بآیات پروردگارش پس اعراض کند از آنها و فراموش کند آنچه را که در دوره عمر خود از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه بجا آورده محققا ما قرار دادیم بر قلوب آنها سرپوش هایی اینکه بفهمند و درک کنند و در گوش های آنها کری را که نشنوند وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها ظلمی بالاتر از این نیست که انسان را انبیاء و عقل سلیم او را متذکر کنند به آیات پروردگار او و راه نمایی کنند بصراط مستقیم و از سبل شیطانی و هواهای نفسانی و شهوات دنیوی جلوگیری کنند مع ذلک اعراض کند از آنها و اعتناء نکند و گوش ندهد وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ از فسق و فجور و اعمال قبیحه و ظلم بدین و به نفس خود و بغیر و آنها را بد نداند و دست بر ندارد إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً مثل اینکه روی قلب آنها پرده های شهوت و تقلید آباء و اغوای شیاطین انسی و جنّی افتاده و عقل خود را از دست داده أَنْ یَفْقَهُوهُ اصلا نمی فهمند و درک نمی کنند و متنبه نمی شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمیدارند وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً گویا اصلا توجه نمی کنند و گوش فرا نمی دهند مثل آدم کر نشنیده می گیرند این ها از قابلیت هدایت افتاده و در ضلالت غرق شده اند.

ص: 373

وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً و اگر آنها را دعوت کنی بسوی هدایت و رستگاری پس هرگز اینها هدایت نمی شوند در این هنگام ابدا، مکرر گفته شده که بیان هدایت و سعادت مربوط بدو امر است باید فاعل هدایت کننده تامّ الفاعلیّه باشد و مفعول هدایت شونده تامّ القابلیّه باشد و این مشرکین و کفّار فاعل که خدا و رسول و امام و قرآن و علماء اعلام از هر جهتی تام الفاعلیه هستند بقدر خردلی کوتاهی نشده تمام اسباب هدایت را فراهم کردند ولی این کفار و مشرکین بلکه فسّاق و مخالفین و عصاة و معاندین قابلیت ندارند بسبب هوا و هوس و حب شهوات و تقلید آباء و غیر اینها اینها را از قابلیت انداخته و ممکن نیست قبول هدایت کنند لذا میفرماید در این آیه شریفه وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی

آنچه پیغمبر اقامه معجزه کند و موعظه و نصیحت نماید و ادلّه و براهین اقامه کند فَلَنْ یَهْتَدُوا لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز اینها هدایت نمیشوند بخصوص با تأکید إِذاً أَبَداً انتظار هدایت آنها را نداشته باش بیش از این بخود زحمت مده ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3.

[سوره الکهف (18): آیه 58] .... ص : 374

وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58)

و پروردگار تو آمرزنده صاحب رحمت است اگر اینها را مؤاخذه کند بآنچه عمل کردند هر آینه عذاب از برای آنها تعجیل میشود، بلکه خداوند از برای آنها وعده گاهی قرار داده که در آنجا هرگز نمی یابند کسی را غیر از خدا پناهگاهی وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ صفة مشبّهه دلالت دارد بر دوام و ثبات غفران و غفران الهی در دنیا شامل مؤمن و کافر می شود خداوند مهلت میدهد بسا موفق بتوبه و بایمان بشوند مگر کسانی که ایمان نمی آورند، بلکه اضلال دیگران را می کنند مثل قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی چنانچه میفرماید:

ص: 374

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 38.

و در سوره نوح حضرتش نفرین کرد وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً آیه 27 و 28.

و اما در آخرت مخصوص باهل ایمان است چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً نساء آیه 116.

و بمناسبت ذیل، آیه شامل تمام اهل ضلالت می شود چون علة معمّم است ذو الرحمة رحمت الهی هم در دنیا سر تا سر عالم را گرفته از افاضه نعمت های بی شمار الهی که وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 بلکه بسا بکفار بیشتر میدهد چنانچه میفرماید وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ الی قوله تعالی وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 33 الی 35.

و لکن در قیامت مخصوص بمؤمن صالح است وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 156 لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ اگر خداوند مؤاخذه میفرمود آنها را باعمال زشت آنها و بآنچه کسب کردند هر آینه تعجیل می شد بر آنها عذاب، خداوند بنده گان را مهلت میدهد تا اندازه ای که یا موفق بتوبه شوند یا در نسل آنها مؤمنی بوجود آید و برای این جهة تعجیل در عذاب آنها نمیفرماید لذا میفرماید لَوْ یُؤاخِذُهُمْ اگر بر فرض محال آنها را مؤاخذه میفرمود و گرفتار مینمود بِما کَسَبُوا بآنچه از کفر و شرک و اعمال سیّئه بدست آوردند و تحصیل کردند و کسب نمودند کسب عملی است که ما بازاء دارد و مزد دارد مثل ارباب صنایع و این غیر از بیع و تجارت است، بیع مبادله مال بمال است، و کسب اجرة بر عمل است اعمال حسنه

ص: 375

اجرتش نزد خداوند بهشت و نعمت های خداوند است و اعمال سیّئه ما بازائش جهنّم است و بلاهای الهی خداوند لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ اگر مبتلا ببلیات شوند تعجیل در عذاب می شود و عذاب اینها را خداوند برای آخرت آنها معیّن فرموده بلکه اگر طغیان کنند آنها را بدنیا مشغول میکند تا عذاب آنها بیشتر شود و بناگاه آنها را میگیرد چنانچه میفرماید بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ میعاد روز محشر است و روز جزا که هر کس جزاء عمل خود را مشاهده میکند لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا هیچ پناهگاهی جز خدا ندارند.

[سوره الکهف (18): آیه 59] .... ص : 376

وَ تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (59)

و این شهرستانها ما آنها را هلاک کردیم چون ظلم کردند و قرار دادیم برای موقع هلاکت آنها زمان و وقت معینی وَ تِلْکَ الْقُری اشاره بمحل عاد و ثمود و قوم نوح و لوط و شعیب و فرعونیان است و غیر اینها اهلکناهم ضمیر راجع باهل قری است بعض مفسرین گفتند که نفس قریه قابل هلاکت نیست و مراد اهل قریه است و لذا ضمیر مذکر ذکر شده کلمه هم و لکن هلاکت هر چیزی بحسب خود او است و مناسب او هلاکت قریه بخرابی اوست چنانچه میفرماید:

فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ حج آیه 45 و نیز میفرماید:

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا نمل آیه 53 هم نسبت ظلم بقریه داده در آیه اولی و باهل قریه در ثانیه غایة الامر هلاکت قریه و خرابی آن بهلاکت اهل قریه است چون اهل قریه هلاک شدند و منازل آنها بی صاحب شد آنها هم خراب می شود و از بین میرود و نظر به اینکه اهل قری و نفس قری تمام هلاک شدند ضمیر جمع مذکر آورده لَمَّا ظَلَمُوا علة هلاکت قریه و اهل آن بسبب ظلم آنها بود که بدین و بانبیاء و بمؤمنین و بخود کردند و در شرک و کفر و فسق و فجور فرو رفتند.

ص: 376

وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً صبر الهی بسیار است تا زمانی که اینها بکلّی از قابلیّت هدایت افتادند و بودن آنها مفسده دارد آنها را هلاک میفرماید قوم نوح را هفتصد سال خدا مهلت داد و همچنین عاد و ثمود را مدتی مهلت داد فرعون سیصد سال مهلت داشت ولی موقعی که اجل آنها رسید دیگر مهلت ندارند فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34.

[سوره الکهف (18): آیه 60] .... ص : 377

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (60)

و زمانی که فرمود حضرت موسی از برای جوان خود که گفتند یوشع بن نون وصیّ موسی بود که من استراحت نمی کنم تا برسم به محل اجتماع دو دریا یا بگذرم چندین سال شرح این آیه شریفه و آیات مربوطه باین قضیّه توقّف دارد بر بیان اموری.

(امر اول) اینکه انبیاء مراتب مختلفه دارند بعضی فقط علم بظواهر دارند و مأمور بظاهر هستند مثل حضرت موسی و بعضی علم بباطن دارند و مامور بباطن هستند مثل حضرت خضر و الیاس و بعضی بهر دو علم دارند و مامور بهر دو هستند و بسا مامور بظاهر و بسا مامور بباطن مثل پیغمبر اسلام و همچنین اوصیاء آن حضرت (امر دوم) در موضوع حضرت خضر در میان مفسّرین از حیث نسب و اسم و وجه تسمیه بخضر اختلاف شدیدیست و اخبار بسیار مبسوطی در این باب ذکر شده که در تفسیر برهان نقل کرده و آنچه بنظر اقرب می آید حدیث مروی از کافی کلینی است و چون مبسوط بود نقل نکردیم مراجعه ببرهان کنید.

(امر سیم) غرض از این حکایت اینست که انسان در هر مرتبه و مقامی باشد خود را کوچک و حقیر بشمارد و ناچیز مثل حضرت زین العابدین علیه السّلام که در دعا و مناجاتش بفرماید:

انا اقل الاقلین و اذل الاذلین مثل الذرة بل دونها

و مثل اشرف مخلوقات در پیشگاه احدیت عرض کند

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک

ص: 377

و امثال اینها بپردازیم بتفسیر آیات وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ یوشع بن نون وصی حضرت موسی که در خدمت موسی بود لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ چون حضرت موسی پیغمبر اولوا العزم بود و مأمور بدعوت و خداوند باو عنایاتی فرموده بود مثل توریة که در او تبیان کل شی ء بود و مثل مقام کلیمیت که بدون واسطه با خداوند تکلّم میکرد و معجزات محیّر العقول مثل عصا و ید و بیضا و انفلاق دریا دوازده جاده و انفجار حجره دوازده چشمه و سایر معجزات لکن علم ببواطن نداشت خداوند باو وحی فرستاد که در مجمع البحرین کسیست که عالم ببواطن هست حضرت موسی اراده ملاقات او کند و از علم او بهره برداری کند لذا بیوشع فرمود من خودداری نمی کنم تا اینکه بروم مجمع البحرین که دو دریا بهم وصل می شود أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً سالهای درازی و در معنای حقب بعضی گفتند هفتاد سال بعضی هشتاد سال بعضی سالهایی که هر روز او هزار سال است و در آیه شریفه در حق اهل نار میفرماید:

لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً نبأ آیه 23 یعنی روزگارهایی که آخر ندارد و شاید در اینجا اشاره باشد بمدة مدیدی تا پیدا کند آنکه را که طالب است گفتند حضرت موسی خطبه بسیار بلیغی بیان نمود اصحابش گفتند آیا خداوند کسی را خلق فرموده که داناتر از شما باشد فرمود نمیدانم جبرئیل نازل شد که در مجمع البحرین کسی هست داناتر از شما حضرت موسی عاشق ملاقات او شد مسئلة ممکن بهر مقامی نائل شود محدود است و بالاتر از آن ممکن است حتی در حق نبیّ اکرم که افضل از جمیع ممکنات است در جمیع کمالات خطاب میرسد باو وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً طه آیه 113.

[سوره الکهف (18): آیه 61] .... ص : 378

فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (61)

پس چون رسیدند مجمع البحرین واگذاشتند ماهی خود را پس گرفت ماهی راه خود را در دریا سیر کننده فلما بلغا موسی و مصاحب خود یوشع رسیدند

ص: 378

بمجمع البحرین نسیا حوتهما نظر به اینکه موسی و یوشع هر دو معصوم بودند و نسیان و فراموشی بر معصوم روا نیست چنانچه در معنای عصمت گفته ایم که محفوظ از شک و نسیان و شبهه و غفلت و از خیال معصیت چه صغیره و چه کبیره است لذا کلمه نسیا واگذاریست و وجه او گفتند ماهی که ذخیره کرده بودند برای تغذی زنده شد چون آب حیات باو اصابت کرد و حرکت کرد از کنار دریا فاتخذ حوت سبیله کنار دریا فی البحر در دریا و حکمت اینکه ماهی حرکت کرد و سیر کرد برای اینکه راه نمای موسی باشد بصخره که در آنجا خضر مشغول به عبادت بود سربا سرب سیر سریع است که حضرت موسی و یوشع متوجّه نبودند لذا موسی بیوشع فرمود:

[سوره الکهف (18): آیه 62] .... ص : 379

فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)

پس چون از مجمع البحرین تجاوز کردند فرمود حضرت موسی علیه السّلام بیوشع بیاور نهار ما را که آن ماهی بود تغذّی کنیم هر آینه بتحقیق ما ملاقات کردیم از این مسافرت خستگی و زحمتی گفتند یوشع در مجمع البحرین وضوء گرفت آب وضوء او پاشیده شد بماهی چون آب حیات بود ماهی زنده شد و در آب سیر کرد و رفت حضرت موسی و یوشع بطرف صخره مجمع البحرین حرکت کردند سیر طویلی که خسته شدند که مفاد فَلَمَّا جاوَزا است قالَ لِفَتاهُ حضرت موسی گرسنه شد خواست آن ماهی را تناول کند فرمود بیوشع بیاور آنچه برای خوراک ذخیره کرده ایم آتِنا غَداءَنا چون مرسوم بود غذای نهار را قبل از ظهر تناول می کردند او را غدا می گفتند که بزبان ما صبحانه می گویند و غذای شب را موقع عشاء او را شام می گوییم:

لَقَدْ لَقِینا یعنی احساس گرسنگی و ضعف و خستگی نمودیم مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً.

در این مسافرت طولانی از برای نصب اطلاقات زیادی در قرآن مجید

ص: 379

شده و در این آیه بمعنی تعب و خستگی است ولی در موارد دیگر اطلاق بر سهم شده نصیب بر حد زکاة نصاب بر آلهه مشرکین انصاب بر استقرار بر زمین نصب جبال و غیر اینها از معانی.

[سوره الکهف (18): آیه 63] .... ص : 380

قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (63)

گفت یوشع بحضرت موسی آیا دیدی زمانی که ما جا گرفتیم بر صخره مجمع البحرین پس محققا من جا گذاشتم ماهی را و نبود جا گذاشتن من او را مگر از شیطان اینکه متوجه باشم و آن ماهی گرفت راه خود را و در دریا و این امر عجیبی بود که ماهی مرده زنده شود و در دریا سیر کند قالَ أَ رَأَیْتَ البته حضرت موسی هم مشاهده کرده بود که یوشع چون اراده وضو داشت ماهی را بر صخره گذاشت إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ چون در راه خسته شده بودند حضرت موسی بر صخره قرار گرفت رفع خستگی و تعب خود کند یوشع در این موقع ماهی را گذاشت بر صخره لکن موسی متوجه نشد ولی یوشع مشاهده کرد که ماهی بحرکت آمد و در دریا سیر کرد فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ گذشت که نسیان در اینجا بمعنی فراموشی نیست بلکه بمعنی جا گذاشتن بود که پس از وضوء بردارد و این یک ترک اولی بود که بسا از انبیاء صادر میشد و خداوند در آیاتی نسبت نسیان را بخود هم داده مثل فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ سجده آیه 14.

وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا جاثیه آیه 34 و غیر اینها از آیات وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ چون ترک اولی هم باغوای شیطانست چنانچه با حضرت آدم و حوّا در اکل شجره نمود وَ اتَّخَذَ حوت سَبِیلَهُ راه خود را که آب حیات از وضوء یوشع باو اصابت کرد و زنده شد و خود را انداخت در دریا و سیر کرد فِی الْبَحْرِ عَجَباً و این امر چون بر خلاف طبیعت بود موجب تعجّب یوشع شد.

ص: 380

[سوره الکهف (18): آیه 64] .... ص : 381

قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (64)

حضرت موسی دانست که بمقصد رسیده فرمود همین است که ما میطلبیدیم پس در مقام پیدا کردن مقصود خود بر آمدند و پیدا کردن آثار خود که ملاقات خضر باشد گردش کردند.

قالَ ذلِکَ موسی فرمود اینست ما کُنَّا نَبْغِ آنچه که ما طلب میکردیم چون بحضرتش وحی رسیده بود که در یک همچه موقعی در مجمع البحرین بنده ایست عالم ببواطن امور حضرت موسی پی جوری میکرد از او چون موضع را شناخت بنا کرد گردش کردن فارتدا در اطراف صخره علی آثارهما پیدا کردن مطلوب و مقصود و منظور خود قصصا در مجمع البحرین قصص را تتبع امر تفسیر کرده که حضرت موسی با دقّت گردش میکرد.

[سوره الکهف (18): آیه 65] .... ص : 381

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65)

پس موسی و یوشع یافتند بنده ای از بندگان ما که داده بودیم او را رحمتی از جانب خود و تعلیم کرده بودیم او را از نزد خود علم خاصی فوجدا موسی و یوشع عَبْداً مِنْ عِبادِنا.

حضرت خضر را که مشغول نماز بود و عبادت، حضرت موسی سلام کرد حضرت خضر جواب سلام داد بعنوان اینکه تو پیغمبر بنی اسرائیل موسی هستی موسی گفت از کجا مرا شناختی گفت همان کس که ترا دلالت کرد بمن تعلیم من فرمود:

آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا بعضی گفتند این رحمت طول عمر بود که زنده است تا در رکاب حضرت بقیة اللَّه ظاهر شود چون از آب حیات در ظلمات آشامیده بود با حضرت الیاس و بعضی گفتند آثار وجودیه او بود که در هر موضعی عبادت می کرد اطرافش سبز و خرم میشد بر هر زمین جلوس میکرد سبز و خرم میشد و از اینجهة خضر نام نهاده شد.

ص: 381

وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً علم غیب که خداوند ببعض بندگانش افاضه فرموده چنانچه بآصف ابن برخیا وزیر حضرت سلیمان عطا فرمود قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ نمل آیه 40.

راجع بعرش بلقیس و چنانچه آصف ابن برخیا اعلم از سلیمان نبود فقط علم غیب داشت آنهم یک قسمتی خضر هم اعلم از موسی نبود تا مورد اشکال شود و در حق امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید:

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ رعد آیه 43.

(تنبیه) چه اندازه فرق است بین من عنده علم من الکتاب و بین مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ اول من تبعیضیه است دلالت میکند بعض علم کتاب را آصف داشته دوم مطلق است، شامل جمیع علم کتاب را امیر المؤمنین علیه السّلام داشته و مع ذلک دلالت ندارد بر اینکه اعلم از پیغمبر بوده.

[سوره الکهف (18): آیه 66] .... ص : 382

قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)

گفت از برای خضر موسی آیا متابعت کنم ترا بر اینکه تعلیم کنی مرا از آنچه که بتو تعلیم شده از رشد و صلاح انسان بهر مرتبه که نائل شود محدود است و بالاخره قابل زیادتی هست حتی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و اله که در همه کمالات بالأخص در کمال علمی از تمام انبیاء افضل و اشرف است در قرآن مجید میفرماید خطاب بآن حضرت وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً طه آیه 113.

از این جهة مانعی ندارد که حضرت موسی علم ببواطن بعض امور نداشته باشد از این جهت قالَ لَهُ مُوسی که از علم او بهره برداری کند هَلْ أَتَّبِعُکَ مراد متابعت در امور دینیه نیست بلکه مصاحبت در طریق است آنهم عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ بر اینکه از اسرار کارهای تو مطّلع شوم مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً آن اسراری که بتو سپرده

ص: 382

شده و تعلیم تو نموده اند و مورث رشد تو شده من هم بهره برداری کنم.

[سوره الکهف (18): آیه 67] .... ص : 383

قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (67)

خضر گفت بموسی محققا شخص شما هرگز نمیتوانی با من صبر و تحمّل کنی توضیحا بسیاری از امور حتی افعال الهی بر حسب ظاهر خوش نما نیست در نظر جاهل لکن بحکمت و مصالح او بر خورد کنی عین صلاحست مثلا یکی فقیر میشود یا مریض میشود یا ببلایی دچار میشود بسیار بد بنظر میآید یا اینکه برف باران و سردی زیاد در نظر بسیار بد می آید یا حرارت شدید یا مرگ و امثال اینها با اینکه عین صلاح او است لذا چون حضرت مأمور بامور باطنه بود و موسی مکلف بظاهر بود مصاحبت با یکدیگر بسیار مشکل بود لذا قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً بلکه تکلیف تو اینست که تحمل نکنی.

[سوره الکهف (18): آیه 68] .... ص : 383

وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68)

و چگونه میتوانی صبر کنی بر چیزی که احاطه علمی ببواطن آن نداری مؤمن باید اگر ناملایمی مشاهده کند خودداری کند و روی خود نیاورد بخصوص معاصی بزرگ باید امر بمعروف کند نهی از منکر ارشاد جاهل جلوگیری از ظلم و تعدّی بالأخص انبیاء که اصلا برای این امور ارسال شده اند خصوصا انبیاء اولوا العزم لذا خضر گفت وَ کَیْفَ تَصْبِرُ چون تو وظایفی داری باید تو بوظایف خود عمل کنی نمیتوانی خودداری کنی عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً چون بواطن امور بر شما مکشوف نشده و حکم و مصالح آن را بشما خبر نداده اند و ظاهر بدنمایی دارد شما نمیتوانی صبر و تحمّل کنی.

[سوره الکهف (18): آیه 69] .... ص : 383

قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً (69)

ص: 383

گفت موسی زود باشد که بیابی مرا صبر کننده اگر خدا بخواهد و مخالفت نمی کنم با شما در هیچ امری، مؤمن بعد از آنکه معرفت پیدا کند که خداوند و انبیاء و اوصیاء انبیاء و ملائکه و معصومین کار بیجا نمی کنند اگر عملی و فعلی از آنها مشاهده می کند که حکمت و مصلحت آن را نمیداند لکن بطریق اجمال یقین دارد که بی حکمت و مصلحت نبوده چون محالست از آنها عملی صادر شود بر خلاف مصلحت و حکمت لذا موسی قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً چون میدانم که شما کار بدون حکمت نمیکنی و این صبر من هم منوط بمشیّت خداوند متعال است که مرا نگهداری فرماید و توفیق صبر عنایت کند وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً پس از توفیق صبر و مشیّت حق دیگر مخالفت با شما نمیکنم در هیچ امری و میدانم که عملیّات شما صحیح و بجا و بموقع است.

[سوره الکهف (18): آیه 70] .... ص : 384

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)

گفت خضر بموسی پس اگر همراه من آمدی پس از این سؤال نکن از هر چیزی تا خود من برای شما سرّ آن را بیان کنم (مسئلة) اگر انسان امری را مشاهده کرد بر خلاف ظاهر و لو بداند که بدون حکمت و مصلحت نیست لکن سؤال از حکمت و مصلحت او مانعی ندارد غایة الامر طرف اگر صلاح میداند حکمت آن را بیان کند میکند و اگر صلاح نمیداند خودداری می کند تا بموقع خود که مصلحت اقتضاء کند و این تکلیف که خضر بحضرت موسی کرد و قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً واجب نبود بر موسی قبول این امر و ندارد هم که موسی قبول کرده باشد البتّه باید موسی بتکلیف خود عمل کند.

[سوره الکهف (18): آیه 71] .... ص : 384

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71)

پس هر دو حرکت کردند تا آنکه رسیدند کنار دریا کشتی سوار شدند خضر

ص: 384

شروع کرد کشتی را سوراخ کردن و پاره نمود موسی گفت آیا کشتی را شکستی برای اینکه اهل کشتی را در دریا غرق کنی هر آینه کار بسیار ناپسندی کردی (تنبیه) کشتی را خراب کردن چندین معصیت بزرگی را در بردارد.

(1) تصرّف در مال غیر بدون اجازه مالک حرامست.

(2) اضرار بمالکین که کشتی آنها را معیوب کردن.

(3) ضمان که واجبست از عهده برآید.

(4) اتلاف نفوس که غرق میشوند.

(5) اضرار بنفس که خود هم با آنها تلف میشود لذا بمجرد اینکه فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها حضرت موسی طاقت نیاورد و وعده عدم سؤال هم بخضر نداده بود و اعتراض هم نکرد حتی اینکه میدانست که حکمت و مصلحت داشته استفهام کرد که آیا مأموری اهل کشتی را غرق کنی قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها و این عمل بر طبق قواعد شرع منطبق نمیشود لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً این عمل ناشایسته است و مناسب مقام شما نیست.

[سوره الکهف (18): آیه 72] .... ص : 385

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)

خضر گفت آیا من نگفتم بشما که محققا نمیتوانید و استطاعت ندارید با من صبر کنید چون میدانست خضر که حضرت موسی مکلف بتکالیفی هست و نمیتواند خودداری کند در ترک انجام تکالیف لذا قالَ أَ لَمْ أَقُلْ یعنی البته گفتم و تعیین بالف استفهام نه برای تردید و شک است بلکه برای اخذ اقرار طرف و تاکید در اثبات مطلب است چنانچه خداوند میفرماید:

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ یس آیه 60.

أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً طه آیه 88.

و بسیاری از آیات إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً استطاعت تواناییست که از عهده بتواند برآید و لن نفی تأبید است یعنی هرگز نمیتوانی با من صبر کنی من و

ص: 385

شما دو تکلیف متضاد داریم جمعش ممکن نیست.

[سوره الکهف (18): آیه 73] .... ص :386

قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (73)

گفت موسی مؤاخذه نکن و نگیر مرا بسبب آنچه بر خلاف صبر رفتار کردم و سخت مگیر بر من و بزحمت مینداز قالَ لا تُؤاخِذْنِی مؤاخذه اخذ بعقوبت و پاداش عمل است چنانچه خداوند کفّار و فسّاق را فردای قیامت مؤاخذه میکند بعذاب جهنم در قبال افعال و اقوال آنها و مؤاخذه خضر ترک مصاحبت با موسی است بِما نَسِیتُ گذشت نسیان در حق موسی فراموشی نیست بلکه بر خلاف قرار داد که صبر بود رفتار کردم چون مفاسد زیادی در آن مشاهده کرده بودم وَ لا تُرْهِقْنِی سخت مگیر مرا من امری بواسطه این سؤال و اعتراض که کردم عسرا کار را بر من مشکل نکن ترک مصاحبت (توضیح) چون مخالفت اگر از روی عدم توجّه باشد یا بواسطه اداء تکلیف یا بتخیل امر حسّی باشد مورد مؤاخذه نیست.

[سوره الکهف (18): آیات 74 تا 75] .... ص : 386

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (74) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (75)

پس باتفاق حرکت کردند و از کشتی پیاده شدند و رفتند تا رسیدند بغلامی که با سایر غلمان مشغول لعب بود پس او را خضر کشت موسی گفت آیا کشتی نفس زکیّه را بدون اینکه او کسی را کشته باشد هر آینه بتحقیق مرتکب شدی امر منکری را زیرا قتل نفس یکی از معاصی کبیره است هم حق الناس است که اولیاء مقتول حق دارند قصاص کنند.

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ بقره آیه 179 یا دیه کامله بگیرند هزار دینار یا هزار گوسفند یا هزار حله یا صد شتر و هم حق اللَّه است وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها نساء آیه 93.

ص: 386

(مسئله) مهمّه و آن اینست که حضرت موسی در موضوع متحیر بود یکی آنکه طالب بود با خضر مصاحبت کند و از علم او استفاده کند دیگر آنکه امری که بر خلاف دستورات الهی دارد نمیتواند صرف نظر کند لذا فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ.

حضرتش نتوانست خودداری کند قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً چون حفظ نفس از اوجب واجبات است و قتل او اعظم عقوبات است بغیر نفس کسی را نکشته بود یا اینکه صغیر بود و تکلیف نداشت و مورد مؤاخذه نبود لذا گفت لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً منکر باین بزرگی قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً خضر همان کلام اول را تکرار کرد گفت آیا نگفتم بشما که شما نمیتوانی با من صبر کنی زیرا تکلیف شما غیر از دستورات من است با هم سازش ندارد جمع بین این دو ممکن نیست مرا مأمور کرده اند باموری و شما مأمور بامور دیگری هستی طالب هستی با من باشی و صبر کنی لکن قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ چند مرتبه بشما گفتم که إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً حضرت موسی علیه السّلام.

[سوره الکهف (18): آیه 76] .... ص : 387

قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (76)

گفت اگر دیگر سؤال کردم از چیزی از شما بعد از این معلوم میشود که نمیتوانم صبر کنم پس شما مصاحبت نکنی با من محققا از جانب من شما بالغ بعذر شده ای و معذور هستی دیگر از هم جدا میشویم قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها این دو سؤالی که شده صرف نظر نما و ترک مصاحبت نکن و مورد مؤاخذه قرار مده پس از این اگر سؤالی کردم فَلا تُصاحِبْنِی یعنی توقع مصاحبت دیگر از شما ندارم نخواهی مصاحبت کنی معذوری قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً شما تا حد ممکن با من مساعدت کرده ای من هم عذر شما را می پذیرم و ترک مصاحبت میکنم.

[سوره الکهف (18): آیه 77] .... ص: 387

فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (77)

ص: 387

پس باتفاق یکدیگر حرکت کردند تا رسیدند باهل قریه ای طلب طعام کردند از آنها برای رفع جوع پس آنها اباء و امتناع کردند آنها را ضیافت کنند پس یافتند دیواری که نزدیک بود برگردد پس خضر دیوار را راست کرد موسی گفت اگر میخواستی اجرت این دیوار را از اینها میگرفتی فَانْطَلَقا یعنی از آن موضع که آن غلام را قتل نمود حرکت و مسافرت کردند حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ بعضی گفتند انطاکیه بوده بعضی گفتند ایله بوده لکن در خبر از حضرت صادق علیه السّلام است که ناصریّه بوده و باین مناسبت اهل آن را که مسیحی بودند نصاری گفتند (استطعما) مطالبه طعام کردند برای رفع جوع و خستگی (اهلها) اهل آن قریه را احدی بآن ها طعام نداد فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما در خبر است که اهل قریه لئیم بودند که بدتر از بخل است پست فطرت بودند و تا قیامت این صفت خبیثه در آنها هست.

فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ معنی اراده قرب است یعنی نزدیک بود سقوط کند چنانچه بزبان خود می گوییم دیوار میخواهد بیفتد یعنی مشرف بر افتادن شده (فَأَقامَهُ) پس دیوار را برپا داشت ولی بچه کیفیت بوده معلوم نیست بعضی گفتند دست خود را بدیوار گذاشت و او را برپا داشت یا نحوه دیگر هر چه بوده بر خلاف عادت بوده زیرا طبق عادت باید اولا خراب کرد و پی ریزی نمود و ساخت و این مسلما نبوده زیرا آن مقصدی که داشت که گنج زیر او ظاهر نشود انجام نمیگیرد قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً اینها که اباء کردند از اطعام ما لا اقلّ مزد عمل خود را از آنها دریافت کنیم.

[سوره الکهف (18): آیه 78] .... ص : 388

قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (78)

خضر بموسی گفت این سؤال آخری بر طبق قراردادی که خود شما دادید که اگر سؤال دیگری شد مصاحبت نکنیم و از هم جدا شویم، در خبر دارد اگر

ص: 388

حضرت موسی صبر کرده بود و اعتراض نکرده بود متجاوز از هزار امر مشاهده می کرد.

قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ بر خودت معلوم شد که دیگر نمیتوانی با هم مصاحبت کنیم باید از هم جدا شویم لکن این سه اعتراض که نمودی جواب آن را اخذ کن.

[سوره الکهف (18): آیه 79] .... ص :389

أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (79)

اما کشتی پس بود از برای مساکین کار میکردند در دریا پس اراده کردم اینکه معیوب کنم آن را و بود در وراء آنها پادشاهی میگرفت هر گشتی را غصبا و ظلما أَمَّا السَّفِینَةُ یعنی آنچه مشاهده کردی که من تخته آن را پاره کردم برای این بود که این کشتی فَکانَتْ لِمَساکِینَ یک دسته آدم های بی بضاعت که ممّر معاش آنها همین کشتی بود که اگر از آنها گرفته میشد امر معاش آنها مختل و بی چاره می شدند یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ مسافر و بار میبردند و از اجرت آنها امرار معاش میکردند.

فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها نظر به اینکه این عیب بسهولت رفع میشد بیک پارچه تخته که باو کوبیده میشد رفع عیبش میشد وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً سلطانی بود قشون کشی میکرد از این طرف دریا بآن طرف و کشتی های روی دریا را بظلم و جور بدون اجرت غصب میکرد چون باین کشتی برخورد کردند عمال سلطان و قشون آن و این عیب را مشاهده کردند از او صرفنظر کردند و برای صاحبانش باقی و برقرار ماند.

[سوره الکهف (18): آیه 80] .... ص : 389

وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً (80)

و اما غلام پس بود پدر و مادر او دو مؤمن پس ترسیدیم آنکه آنها را فرو

ص: 389

ببرد در سرکشی و کفر (وَ أَمَّا الْغُلامُ) آن غلامی که مشاهده کردی من او را کشتم برای اینکه او کافر بود و در مقام این بود که پدر و مادر خود را بمسلک خود درآورد و آنها از فرط علاقه که باو داشتند در معرض این بودند فَکانَ أَبَواهُ پدر و مادر از باب تغلیب بابوین تعبیر میشود (مُؤْمِنَیْنِ) دارای ایمان کاملی بودند (فَخَشِینا) خشیة در این مورد بمعنی علم است یعنی مسلما اینها را (أَنْ یُرْهِقَهُما) ارهاق در قرآن مجید اطلاقاتی دارد ذلت ضعف سفاهت ظلم طغیان و در بسیاری از آیات بمعنی تغشّی فرو گرفتن است و بهمین معنا است این مورد مثل آیه وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ یونس آیه 27.

و آیه سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً مدّثر آیه 17 و غیر اینها (طُغْیاناً) سرکشی (وَ کُفْراً) طغیان سرکشی در معاصی و ظلم و تعدی و کفر بزوال ایمان و مخصوصا مؤمن اگر کافر شود مرتدّ می شود و احکام ارتداد بر او جاری میشود از نجاست و قتل و خروج اموالش بملک و ارث مسلم و جدایی از عیالش بدون طلاق و بعضی گفتند عدم قبولی توبه اش اگر فطری باشد لکن حق اینست که قبول است لکن زوجه او محتاج بعقد جدید است و اگر مالی بعد از توبه پیدا کند مالک میشود و اگر توبه او قبل از ثبوت نزد حاکم باشد قتل او هم برداشته میشود و اما مرتد ملی باید حبس شود تا آخر عمر تا در حبس از دنیا برود.

[سوره الکهف (18): آیه 81] .... ص : 390

فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)

پس اراده کردیم اینکه پروردگار آنها عوض و تبدیل فرماید از برای ابوین او بهتر از این غلام از زیادتی و نزدیک از رحمیت، در خبر است خداوند بعوض آن غلام دختر بآنها عنایت فرمود که از نسل آن دختر هفتاد پیغمبر بوجود آمد (تنبیه) در قضیه کشتی بمتکلم وحده تعبیر کرد گفت.

(فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها) چون عنوان عیب بود نخواست بغیر خود نسبت دهد و اما در مورد غلام تعبیر بمتکلم مع الغیر نمود گفت فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما

ص: 390

چون تبدیل فعل الهی است و قتل غلام حسن داشته و تفضّل بوده در حق ابوین او که کافر و طاغی نشوند و این بحفظ الهی بوده و خضر یکی از اسباب این تفضّل بوده خَیْراً مِنْهُ زَکاةً خیر افعل التفضیل است لکن در این نمره موارد دلالت ندارد بر اینکه غلام هم خوب بوده و تبدیل بهتر بوده بلکه هیچ خیریتی در او نیست مثل اینکه بگویی.

الایمان خیر من الکفر یا بگویی الطاعة خیر من العصیان و بهمین معنی در وَ أَقْرَبَ رُحْماً می گوییم که غلام قرب رحم نداشته بواسطه کفر چنانچه در حق پسر نوح میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 44.

[سوره الکهف (18): آیه 82] .... ص : 391

وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (82)

و اما دیوار که من برپا کردم ملک دو بچه یتیم در این شهر بود و بود در زیر دیوار گنجی برای آنها و بود پدر آنها بنده صالح پس اراده فرمود پروردگار تو اینکه بحدّ بلوغ و رشد برسند و بیرون آورند گنج خود را و این رحمتی بود از جانب پروردگار تو و من نکردم این عمل را برای خود و پیش خود اینست سرّ اموری که شما بر او استطاعت و تحمل صبر نداشتید و اما الجدار دیواری که نزدیک بود منهدم شود و من او را برقرار کردم دیوار خانه بود.

فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ پدر آنها برحمت الهی واصل شده بود و از دنیا رفته بود و بر حسب ارث منتقل باین دو طفل صغیر شده بود و پدر آنها نظر به اینکه اینها صغیر بودند مالیّه آنها را زیر این دیوار پنهان کرده بود وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما.

در خبر دارد لوحی بود از طلا و در آن لوح نوشته شده بود

عجبا لمن یؤمن

ص: 391

بالقدر کیف یحزن عجبا لمن ایقن بالرزق کیف یتعب عجبا لمن ایقن بالموت کیف یفرح عجبا لمن یؤمن بالحساب کیف یغفل عجبا لمن اری الدنیا و تقلبها باهلها کیف یطمئن الیها لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه

و در بعضی اخبار بعض این فقرات نقل شده و این منافات ندارد که چیزهای دیگری هم ذخیره کرده باشد وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً عبد صالح کسی را گویند که دارای ایمان کامل و مطیع جمیع اعمال صالحه و تارک جمیع معاصی و افعال قبیحه باشد و خداوند حفظ اولاد را می کند بصلاح آباء چنانچه از حضرت رسالت مرویست فرمود:

ان اللَّه لیصلح بصلاح الرجل المؤمن ولده و ولد ولده و اهل دویبته و دویرات حوله فلا یزالون فی حفظ اللَّه لکرامته علی اللَّه

بلکه باصلاح او باعث صلاح آنها هم میشود.

فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما دو چیز شرط است در جواز تصرف یکی بلوغ که در مرد بتمامیت سال 15 قمری و بخروج منی و روئیدن موی خشن به عانه و در زن بتمامیت نه سال و برویة خون حیض بر کسی که سن آن مجهول باشد، و دیگر رشد که سفیه نباشد و صلاح و فساد امور را درک کند تنبیه در این جمله نسبت بخداوند داده که گفت فَأَرادَ رَبُّکَ زیرا بلوغ رشد از تحت اختیار بنده خارج است وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما از این جمله استفاده می شود که بوصیتی یا نوشته ای یا طریق دیگری بآنها معلوم کرده که تحت جدار کنز است و الا دو طفل صغیر از کجا میدانستند کنزی دارند مگر آنکه در زمان بلوغ و رشد آنها جدار برگشته خراب شده باشد رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ این جمله دو احتمال دارد یکی آنکه راجع بهمین جمله اخیره که استخراج کنز باشد و دیگر که بنظر اقرب میآید راجع بهر سه جمله سفینه غلام کنز باشد.

وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی همین جمله دلیل بر نبوة خضر است که از جانب حق باو وحی میرسد و فرمان صادر میشود ذلِکَ تَأْوِیلُ سر افعال من بوده که ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً طاقت نیاوردی و تحمل نکردی و صدق گفتار اولی من بر شما

ص: 392

معلوم و محقق شد.

[سوره الکهف (18): آیه 83] .... ص : 393

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (83)

و زود باشد که بیایند و از شما سؤال می کنند از ذی القرنین بگو زود باشد که برای شما از او ذکر کنم وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ در موضوع ذی القرنین در کلمات مفسرین و در اخبار آل اطهار از جهات زیاد اختلاف شدیدی دارد.

(1) از اسم او (2) از وجه تسمیه او بذی القرنین.

(3) از اینکه نبی بود یا عبد صالح.

(4) از زمان او و مدّت عمر او.

(5) از توسعه مملکت و سیر او: اما اول مشهور بین مفسرین اینکه نامش اسکندر بود آنهم اسکندر رومی یا غیر آن و اما وجه تسمیه او بذی القرنین بعضی گفتند دو قرن سلطنت کرد و در قرن هم بعضی گفتند سی سال بعضی هفتاد سال بعضی هشتاد سال و از همین جهت ناصر الدین شاه را هم صاحب قرآن نامیدند چون متجاوز از سی سال سلطنت کرد بعضی گفتند دو برآمده گی در دو طرف پیشانی او بود بعضی گفتند دو قرن شمس را سیر کرد مطلع شمس و مغرب شمس را بعضی گفتند دو ضربت بر فرقش از قوم رسید و از امیر المؤمنین علیه السّلام که در میان شما هم مثل او هست اشاره بخود بزرگوارش که یک ضربت در احد از عمرو بن عبد ود و یکی در محراب از پسر مرادی که این ملعون از آن نه نفر بود که در جنگ خوارج فرار کرد و عاقبت بدسیسه قطامه حضرت را شهید کرد و یکی از آن نه نفر شمر بود که در کربلا حضرت سید الشهداء را شهید کرد.

و اما سیّم بعضی گفتند نبی بود مأمور بظاهر و باطن بعضی گفتند مأمور بدعوت بود قوم او را اجابت نکردند ضربت بر فرق او زدند از میان قوم بیرون رفت پانصد سال بعضی گفتند از دنیا رفت و پس از پانصد سال زنده شد و مأمور بدعوت شد.

ص: 393

و اما چهارم در زمان او و مدت عمر او هم اختلاف شدید است بعضی گفتند قبل از موسی بود که با خضر پیغمبر پسر خاله بود بعضی گفتند بعد از عیسی علیه السّلام بود در دوره جاهلیت و در زمان عمرش هم اختلافست.

و اما پنجم توسعه مملکت گفتند تا شهر ظلمات که آخر ربع مسکون است و در آنجا آب حیات بود و خضر و الیاس آشامیدند و عمر آنها باقی ماند و ما چون نمی توانیم ترجیحی در این اقوال و اخبار دهیم لذا علم آن را بذات اقدس حق و خاندان رسالت محول می کنیم و فقط بتفسیر آیات قناعت میکنیم قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً شرح حال آن را بیان می کنیم برای شما.

[سوره الکهف (18): آیات 84 تا 85] .... ص : 394

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)

محققا ما بسط و توسعه دادیم از برای او در صفحه زمین و باو دادیم از هر چیزی سبب رسیدن و نائل شدن بآن إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ در خبر است از امیر المؤمنین علیه السّلام که خداوند ابر را مسخّر کرد بر او بهر نقطه زمین که اراده داشت بر ابر سوار میشد بآنجا نزول میکرد و مالک میشد و استیلاء پیدا میکرد و بمصالح آن اقدام و قیام مینمود و نوری از برای او قرار داده بود که شب و روز بر او مساوی بود وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً تمام اسباب وصول بمقاصد او را برای او فراهم فرمودیم و باو عطا کردیم بکمال سهولت نائل بمقاصد خود میشد بدون زحمت و مرارت از امور کشوری و لشکری فَأَتْبَعَ سَبَباً.

پس او متابعت میکرد آن اسباب را بنظر میآمد که مراد این باشد که هر امری را اراده میکرد سبب آن را متابعت میکرد آن سببی که خداوند باو عنایت فرموده بود از همان سبب Ƞطریق وارد میشد لکن بعضی چنین تفسیر کردند فَأَتْبَعَ سَبَباً یعنی در میانه اسباب یک سبب را اختیار میکرد و آن سیر در روی زمین بود.

ص: 394

[سوره الکهف (18): آیه 86] .... ص : 395

حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً (86)

حتی زمانی که رسید بطرف مغرب زمین یافت که خورشید فرو رفت در چشمه سیاه گل آلود و یافت در آن قسمت قومی را گفتیم ای ذی القرنین یا آنها را معذّب و مؤاخذه کن و یا اینکه اتخاذ کن در آنها خوبی را حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ نظر به اینکه سه ربع کره زمین در آب است و یک ربع بیرون آنهم یک قسمت اطراف آب قابل سکونت نیست ذی القرنین رسید در آن قسمت طرف مغرب زمین که قابل سکونت هست و چون کره زمین و آب بحرکت وضعی خود دور خود میچرخد تصوّر میشود که خورشید در آب فرو میرود و آب دریا از دور که مشاهده می شود سیاه و گل آلود بنظر میآید.

وَجَدَها تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ و مراد از عین همان قسمت دریا که بنظر چشمه میآید تعبیر بعین فرموده وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً که کافر و مشرک بودند که فعلا هم اهل مغرب زمین کافر بسیار در آنها هست.

قلنا بطریق وحی خطاب فرمودیم باو یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ اگر هدایت نشدند آنها را بقتل برسان یا در شکنجه بینداز وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً اگر قابل هدایت هستند و بشرف ایمان مشرف میشوند آنها را مورد احسان قرار ده تنبیه بعضی از کلمه قلنا استفاده کردند که ذا القرنین نبی و رسول بوده چون غیر نبی مورد وحی و تکلم نمیشود و بعضی گفتند بطریق الهام بود و دلالت بر نبوة او ندارد لکن هر دو کلام مخدوش است زیرا وحی بغیر نبی هم ممکن است چنانچه بمادر موسی وحی فرمود وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی قصص آیه 6 بلکه بزنبور عسل هم وحی نمود وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ نحل آیه 70 و الهام هم اطلاق قول بر او بعید است.

[سوره الکهف (18): آیه 87] .... ص : 395

قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (87)

ص: 395

ذو القرنین گفت اما کسی که ظلم کرد پس بزودی عذاب میکنیم او را پس او را رد می کنیم بسوی پروردگارش پس عذاب میفرماید او را عذاب منکری قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ ظلم سه قسم است شرک که ظلم عظیم است و ظلم بنفس که قبول ایمان نکردند و ظلم بغیر تعدی و تجاوز بر مال و جان دیگران فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ بقتل او و شکنجه او عذاب میکنیم.

ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ پس از رفتن از این عالم بعالم آخرت فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً عذاب کفر و شرک و ارتکاب قبائح و تعدیات و تجاوزات.

[سوره الکهف (18): آیات 88 تا 89] .... ص : 396

وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89)

و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح بجا بیاورد پس از برای او است جزای نیکی و زود باشد که بگوئیم از برای او از کار خود کار سهل و آسانی وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ ایمان بجمیع امور دینی مطابق مذهب حقه شیعه اثنی عشری و در ایمان چهار چیز معتبر است یقین اعتقاد اقرار؟ تسلیم وَ عَمِلَ صالِحاً عمل صالح اتیان باو- امر الهی از واجبات و مستحبات طبق دستور شرع از مراعات اجزاء و شرایط و رفع منافیات و موانع و مراعات حالات از علم و شک و سهو و ظن طبق دستور و از همه بالاتر شرایط قبول که درجاتش بالاتر میشود.

فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی جزاء حسنی در دنیا افاضه نعم و رفع و دفع بلیّات و اجابت دعوات و غفران ذنوب و رفع هموم و امثال اینها و در آخرت نیل بمثوبات و نجات از عقوبات وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً خداوند متعال برای بندگان صالح خود امری را مشکل نمیکند.

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ بقره آیه 181 و مخصوصا دین مقدس اسلام که دین سمحه سهله است بعلاوه در امور دنیوی هم اسباب سهولت برای او فراهم میفرماید و موانع را برطرف مینماید و چون ذی القرنین از جانب خداوند مأموریت داشته که با اهل ایمان محبّت و عنایت داشته باشد و از کفار انتقام

ص: 396

کشد لذا این کلام را فرمود ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً پس از آنکه از مغرب زمین سیر کرد تا رسید بطرف مشرق زمین که خورشید طلوع میکرد و از این جمله ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً استفاده میشود که تمام ربع مسکون در تحت تصرف و سیطره ذی القرنین درآمد از مغرب تا مشرق جنوب شمال.

[سوره الکهف (18): آیه 90] .... ص : 397

حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)

تا زمانی که رسید بمحل طلوع شمس طرف مشرق زمین یافت که آفتاب طلوع می کند بر قومی که قرار ندادیم از برای آنها از طرف شمس ساتری حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ البته نزدیک دریای طرف مشرق ممکن نیست سکونت در آن و مراد محلیست که قابل سکونت باشد وجدها مشاهده کرد که خورشید تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ یک جماعت وحشی بیابانی که لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ نداشتند سایه بانی مثل عمارتی یا کوهی یا اشجاری که خود را بتوانند از تابش آفتاب حفظ کنند علم ساختمان و غرس اشجار و کشت و زراعت نداشتند و البته در اثر تابش آفتاب سیاه پوست بودند مِنْ دُونِها سِتْراً کوهی هم نبود که در سایه کوه زیست کنند و در حدیث از حضرت باقر علیه السّلام دارد اول پیغمبری که دارای مقام سلطنت شد ذی القرنین بود که بعد از نوح بوجود آمد و نامش عیّاش بود و مالک شده ما بین مشرق و مغرب که تمام کره زمین در تحت تصرف او در آمد.

[سوره الکهف (18): آیه 91] .... ص : 397

کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (91)

همین نحو بود و حال آنکه بتحقیق ما احاطه دادیم بآنچه نزد او بود خبیر و بینا را کذلک یعنی این نحوه که ذی القرنین مشی میکرد از سیر در اطراف زمین از مشرق تا مغرب از جنوب تا شمال تمام صفحه زمین را و تصرف و ترتیب و تنظیم مملکت و ترتیب قشون و اجراء احکام همین نحوه ادامه داشت مشی او تا آخر عمر وَ قَدْ أَحَطْنا این مشی او بواسطه این بود که باو تعلیم نمودیم و احاطه دادیم

ص: 397

و وحی نمودیم.

بِما لَدَیْهِ خُبْراً بآنچه نزد او بود خبر داشت و بر طبق سیاست و صحت و قوت و قدرت بامور مملکت و اصلاح امور رعیت و هدایت و ارشاد عباد رفتار مینمود.

[سوره الکهف (18): آیه 92] .... ص : 398

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92)

پس از سیر از مغرب زمین تا مشرق زمین در اطراف مملکت سیر و گردش داشت که از حالات تمام بنده گان و اوضاع آنها خبر پیدا کند.

[سوره الکهف (18): آیه 93] .... ص : 398

حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (93)

تا زمانی که رسید ذی القرنین بین دو سد یافت از پشت این دو سد قومی را که نزدیک نبود بفهمند کلامی را حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ از اخبار استفاده میشود که مراد سد یأجوج و سد مأجوج بوده و این دو سد کوهی بود و بقدری مرتفع بود که ممکن نبود بر او بالا روند وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً جماعتی از افراد بشر که در پای آن کوه بودند لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا بزبان احدی اطلاع نداشتند.

اشکال امروز که بتوسط هواپیما تا کره قمر سیر کردند همچه اشخاصی و همچه سدی در صفحه زمین مشاهده نشده کیان بودند و در چه نقطه زندگی میکردند؟

جواب بسیاری از موجودات عالم از نظرها مخفیست مثل وجود مبارک حضرت بقیة اللَّه و حضرت خضر و الیاس و دجال و طایفه جنّ و شیاطین و ملائکه و غیر اینها خداوند از نظرها مخفی فرموده تا زمانی که ظاهر شوند.

بعلاوه ممکن است پس از معاشرت با سایر طبقات دارای زبان و علم و عارف بلغات شده باشند.

ص: 398

[سوره الکهف (18): آیه 94] .... ص : 399

قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (94)

گفتند کسانی که در پای این دو کوه سکونت داشتند بذی القرنین که محقّقا یأجوج و مأجوج افساد میکنند در زمین پس آیا اجازه میدهی ما یک اندازه خراج دهیم خدمت شما بر اینکه قرار دهی بین ما و بین یأجوج و مأجوج سدی که نتوانند بیایند و افساد کنند.

قالوا اشکال اینها که در آیه قبل فرمود زبان احدی را نمیدانستند چه نحوه با ذی القرنین تکلم کردند؟

جواب ممکن است ذی القرنین زبان آنها را میفهمید بتعلیم الهی چنانچه سلیمان زبان طیور را میدانست یا ذا القرنین چون دیدند که ذا القرنین قدرت و قوه و مکنت زیادی دارد تقاضا کردند از او و گفتند إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ این دو طایفه از چه قبیله بودند؟ و چه نحوه بودند؟ در میان مفسرین و اخبار مخصوصا خبر منسوب بحضرت رسالت اختلاف است و ما انشاء اللَّه در خاتمه این آیات فی الجمله تذکر می دهیم.

مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ از کوه پائین می آمدند و مردم را میگرفتند و میکشتند و میخوردند حتی حیوانات و گیاهان و اشجار را از بین میبردند و عمارات را خراب می کردند.

فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً ما بقدر طاقت خود کمک مالی کنیم بشما.

عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا یک سدی بین ما و آنها قرار دهی که نتوانند بالا بیایند و بر ما مسلط شوند.

[سوره الکهف (18): آیه 95] .... ص : 399

قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (95)

ذی القرنین فرمود آنچه را که مکنت داده بمن پروردگار من بهتر است پس

ص: 399

شما اعانت کنید بقوة و قدرت قرار میدهم بین شما و بین یأجوج و مأجوج سدّی محکم قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ قدرتی که خداوند بذی القرنین عنایت فرمود که ربع مسکون در تحت سیطره او وارد شد از مغرب تا مشرق از جنوب تا شمال ساختن یک سدّ برای او بسیار سهل است احتیاج باعانت مالی ندارد فقط فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ کمک یدی و بدنی بکنید آنهم بقدر قوة و طاقت خود أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ که در پای کوه مسکن دارید در طرف مشرق و بینهم بین شما و بین یأجوج و مأجوج ردما دیوار محکمی که نتوانند باین طرف شما بیایند و بشما اذیت و آزار رسانند.

[سوره الکهف (18): آیه 96] .... ص : 400

آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (96)

بیاورید نزد من پارچه و قطعات آهن را تا وقتی که رویهم گذارده شود بین دو طرف دو کوه گفت بدمید بتوسط آتش تا آنکه سرخ شود مثل آتش پس از آن مس آب کرده بر آن قطعات بریزید که خلل و فرج آن گرفته شود و یک پارچه شود آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ چون یأجوج مأجوج از دو شکافی که بین این دو کوه بود بر اینها حمله میکردند و اذیت مینمودند قطعات آهن را رویهم گذاشتند که تمام دهنه کوه گرفته شد در واقع این قطعات بمنزله آجر است که در عمارت بنا میشود.

حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ صدف طرف کوه است و صدفین دو طرف کوه است که مثل دیوار صاف بالا رود که نتواند بر شما وارد شود.

قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً بتوسط نفخ آتش تا تمام این قطعات یک پارچه شود مثل آتش سرخ شود.

قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً قطر مس آب شده که بمنزله گچ و طین که خلل و فرج قطعات آهن گرفته شود و مانع از ورود آنها شود.

ص: 400

[سوره الکهف (18): آیه 97] .... ص : 401

فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97)

پس از این دیگر قدرت ندارند بر بالای آن بروند و نمیتوانند رخنه در آن پیدا کنند.

فَمَا اسْطاعُوا فرق است بین طوع و استطاعت طوع بمعنی قدرت و تواناییست که برغبت و میل و شوق انجام مقصد دهد و از این جهت اطاعت اوامر الهی و رسول و ائمه اطهار و نوّاب خاص آنها و نوّاب عام علماء اعلام و پدر و مادر و زوج و مولی واجب است و استطاعت اینکه طلب قدرت کند و وسائل رسیدن بمقصود را فراهم کند تا نائل بمقصود خود گردد و اینها نه قدرت دارند از این سدّ و دیوار بالا روند و نه وسائلی دارند که روزنه و سوراخ در او احداث کنند وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً.

[سوره الکهف (18): آیه 98] .... ص : 401

قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (98)

ذو القرنین گفت این قدرت و توانایی که علم بآن دارم و تمام اسباب برای من فراهم است از خود من نیست و تفضل از جانب پروردگار من است در باب شکر گذاری از نعم الهی مراتب شکر را بیان کرده ایم اوّلین مرتبه آن اینست که نعمت را از جانب پروردگار خود بداند مثل قارون نباشد که مستند بخود توهّم کند موقعی که باو گفتند وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ.

در جواب آنها گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 77 و 78.

و گفته ایم ده فعل است که بنده باید مستند بخدا بداند خلق رزق امانه احیاء عزّت ذلت غناء فقر صحة مرض.

مرتبه دوّم اینکه نعمت را مصرف همان منظور الهی کند بر خلاف آن صرف نکند.

مرتبه سیّم سجده شکر بجا آورد که گفتند در پنج مورد سجده شکر وارد شده موقع افاضه نعمت موقع دفع بلیّات موقع تذکّر نعم سابقه موقع تذکّر دفع بلیّات سابقه موقع موفق شدن بعمل خیری و عبادتی.

ص: 401

مرتبه چهارم شکر لسانی حمد الهی بجا آورد الحمد للَّه حمدا للَّه الشکر للَّه شکرا للَّه و امثال آنها.

مرتبه پنجم در مقابل هر نعمتی یک عبادتی بجا آورد ذو القرنین این سدّ باین محکمی را که بنا کرد از خود ندانست قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی یا بتوسط وحی یا بطریق الهام متوجه این قسمت شد و باذن و اجازه پروردگار و اعانت حق بنا کرد و قوة و قدرت خود را از جانب او میداند.

فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا پس زمانی که آمد وعده پروردگار من و قیامت بر پا شد خداوند این سدّ باین محکمی را ریز ریز میکند و وعده الهی حق است تخلّف پذیر نیست البته و صد البته خواهد آمد مسئله معاد از ضروریات جمیع ادیان است هر کس قائل بمبدء باشد قائل بمعاد است.

فقط طبیعی دهری لا مذهب منکر مبدء و معاد است و در آیات و اخبار علامتهای بسیاری ذکر شده از آن جمله کوه ها از هم پاشیده وضعیّات زمین تغییر میکند دریاها خشک میشود اشجار از بین میرود عمارات خراب میشود زمین قاعا صفصفا میگردد لذا ذو القرنین گفت فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی که عالم دنیا فانی شود و عالم قیامت بر پا شود جَعَلَهُ دَکَّاءَ این سدّ محکم را از هم میپاشد وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا تخلف پذیر نیست البته تحقق پیدا میکند (توضیح کلام) ما در مجلد سیّم کلم الطیب در باب علائم قیامت آیات راجعه بذی القرنین را در ده صفحه بیان کرده ایم رجوع کنید از صفحه 80 تا 89 و خلاصه کلام اینکه در موضوع سدّ ذی القرنین پنج اشکال کرده اند:

1- سلطانی که تمام روی زمین را سیر کرده از مشرق تا مغرب و فتح کرده کیست و از چه سلسله است که دارای دو شاخ باشد؟.

2- زمین کرویست مشرق و مغرب معنی ندارد؟

3- چشمه لجن زار که خورشید در او فرو رود کجا است؟ با اینکه خورشید

ص: 402

چندین برابر کره زمین است؟

4- یأجوج و مأجوج کیانند و از چه قبیله و سلسله هستند؟.

5- سدّ ذی القرنین کجا است؟

و اما جواب بعد از آنکه کلمات مفسرین اعتبار ندارد و تفسیر برأی است سید هبة الدین در رساله ذی القرنین او را از سلسله آل حمیر معروف بآل اذواء است و چندین قرن قبل از اسکندر رومی بوده و نام او شمر یرعش و وجه تسمیه او به ذی القرنین در دو طرف پیشانی او دو دسته موی سفید پیچیده بود تعبیر بقرنین کردند و سدّ او را دیوار چین و یأجوج و مأجوج را اقوام وحشی دانسته و شرحی از کتاب شمس العلوم امیر نشوان بن سعید از مؤلفین قرن ششم در باب فتوحات او نقل کرده شرح مفصلی.

و بعض محققین او را کورش دانسته از سلاطین هخامنشی و وجه تسمیه او را بذی القرنین مستند بخواب دانیال که در سفر دانیال از کتب عهد قدیم دانسته که ابو الکلام آزاد و زیر فرهنگ هندوستان در مقاله ذی القرنین که در مجله الثقافه هند منتشر گشته و غلامرضا سعیدی از تفسیر مولوی محمّد علی هندی رئیس مبلّغین مسلمین مقیم انگلستان در مقاله خود نقل کرده و استاد دهخدا در لغتنامه خود در حرف ذال هم نقل کرده و تمام اینها را در مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی سال 1323 شمسی نقل کرده بآن رجوع فرمائید.

و امّا مشرق و مغرب مراد این قسمت کره زمین که قابل سکونت هست بلاد شرقی و غربی دارد و امّا چشمه لجن زار دریای سیاه است که در طرف مغرب است از دور بنظر لجن زار میآید چنانچه در قرآن تعبیر بوجد فرموده و یأجوج و مأجوج ممکن است اقوام وحشی که در طرف شمالی دریای سیاه سکونت داشتند و بزبان اروپایی کوک و ماکوک نامیده شده و ممکن است اقوام وحشی تا تاری که بنام خزر و تتر و ترک خوانده شده اند و امّا سدّ ممکن است دیوار چین و ممکن است دیوار در بند باشد و مسلما قبل از اسکندر بوده و تاریخ قبل از اسکندر بسیار تاریک است اعتنایی بقول

ص: 403

مؤرخین نیست فقط باستان شناسان از روی باستان شناسی و نوشته سنگها مقدار مختصری چیزی بدست آورده باشند و اللَّه اعلم بها.

[سوره الکهف (18): آیه 99] .... ص : 404

وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)

و وامیگذاریم روزی که سدّ و تمام کوه ها مندکّ میشود و ریز ریز میگردد یأجوج و مأجوج و سایر خلق از انس و جنّ که موج میزنند در بعض دیگر یعنی بهم میریزند مثل موج دریا و مختلط میشوند و دمیده میشود در صور پس جمع میکنیم تمام آنها را جمع کردنی و ترکنا ترک خلاف اخذ است یعنی رها میکنیم و جلو گیری نمیکنیم بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ آن روزی که اشراط ساعت ظاهر میشود و زمین قاعا صفصفا میشود بعض آنها گفتند ضمیر هم راجع بیأجوج و مأجوج است لکن بقرینه جمله اخیره تمام جنّ و انس و یاجوج و مأجوج و جمیع طبقات یَمُوجُ فِی بَعْضٍ بهم میریزند و تمام صفحه زمین منقلب میشود و بیکدیگر تعدّیات و تجاوزات دارند و اضطراب شدید در جامعه رو میاورد وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ مراد نفخه اخیره است بقرینه جمله بعد زیرا نفخه اولی را میفرماید فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً یکی از اسامی روز قیامت یوم الجمع است که ملائکه و جن و انس بلکه حیوانات زنده میشوند و در صحرای محشر مجتمع میگردند برای جزاء اعمال خود ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و در آیات شریفه آثار غریبه بر قیام قیامت بیان فرموده و ما در مجلّد سیّم کلم الطیب صفحه 92 با انکشافات جدیده منطبق کرده ایم مثل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ الی قوله وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ و مثل إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ و مثل إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ و مثل إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها و غیر اینها از آیات مراجعه کنید.

ص: 404

[سوره الکهف (18): آیه 100] .... ص : 405

وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً (100)

و ظاهر و بارز کردیم جهنم را در روز قیامت از برای کفّار ظاهر کردنی در این آیه شریفه میفرماید:

وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ فجر آیه 24 و میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 29.

و از این آیات استفاده میشود که جهنم روح دارد و حسّ و حرکت و مورد خطاب و جواب واقع میشود و او را میآورند صحرای محشر که تمام مشاهده میکنند و بر کفار و کسانی که اهل جهنم هستند عرضه میدارند که اینها انحاء عذاب های آن را مشاهده میکنند لذا میفرماید وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً سپس معرفی میفرماید: کافران را.

[سوره الکهف (18): آیه 101] .... ص : 405

الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً (101)

کسانی هستند که چشمهای آنها در پرده است از یاد خداوند و هستند که استطاعت شنیدن فرمایشات را ندارند کانّه گوش ندارند الذین صفت الکافرین که در آیه قبل ذکر شده کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی از برای انسان دو قسم چشم و گوش هست چشم و گوش سر و چشم و گوش قلب و مراد چشم قلب است والا بچشم سر انبیاء و معجزات آنها را مشاهده میکردند و مراد از غطاء چشم قلب سیاهی دل قساوت قلب عصبیة حمیة جاهلیت که روی قلب را پوشانیده ابدا توجه نمی کنند و متنبه نمی شوند و مراد از ذکری اینکه بیاد خدا نمی افتند بدستورات او عمل نمی کنند معجزات انبیاء را سحر میشمارند آنها را مجنون و کاهن و کذاب و مفتری می پندارند وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً هوی و هوس و شهوات نفسانیه و حب زخارف دنیوی گوش قلب آنها را کر کرده ابدا تاثیری در قلوب آنها ندارد و این

ص: 405

صفات اختصاص بکفّار ندارد هر که دارای آنها باشد در حکم کفّار محسوب میشود از مخالفین و معاندین و ضالّین و مضلّین و امثال اینها.

[سوره الکهف (18): آیه 102] .... ص : 406

أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلاً (102)

آیا پس از این همه ادلّه و براهین و معجزات انبیاء گمان میکنند کسانی که کافر شدند بگیرند بنده گان مرا اولیاء خود از غیر من محقّقا ما مهیّا کرده ایم جهنم را از برای کافرین که منزلگاه آنها باشد و در آن نازل شوند أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا ادلّه توحید بجمیع مراتب از توحید ذاتی صفاتی افعالی عبادی نظری آن قدر زیاد است که از ابده بدیهیّات بشمار میرود چنانچه گفتند (دل هر ذرّه را که بشکافی وحده لا شریک له گوید) مع ذلک دستگاه شرک بسیار وسعت پیدا کرده مسیحیها قائل بتثلیث شدند جماعتی از مشرکین عبده ملائکه شدند جماعتی عبده انبیاء شدند باغوای شیطان صورت انبیاء را میگذاردند و بآنها سجده میکردند گبرها قائل به یزدان و اهرمن شدند خالق خیرات و شرور بسیاری از اهل سنت و جماعت قائل بصفات زائده شدند عرفاء صوفیّه گفتند صورت مرشد را باید در نظر گرفت جمعی از شیعه در حق امیر المؤمنین و ائمه طاهرین مقام الوهیت قائل شدند حتی در اخبار دارد که فرمود

ادنی الشرک ان تقول للحصات نواتا

یعنی یک چیزی در دین تغییر دهد حرامی را حلال داند و واجبیرا حرام شمارد أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی کسانی که سر تا پا احتیاج بخدا دارند و طوق بنده گی را بر گردن انداختند من دونی غیر از پروردگار خود آنها را اولیاء و توجّه بآنها بلی واسطه قرار دادن و شفاعت در پیشگاه الهی مربوط بشرک نیست إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ دلیل بر اینکه بهشت و جهنّم قبلا خلق شد و تهیّه شده است بهشت بر اهل ایمان و تقوی و عمل صالح و جهنّم لِلْکافِرِینَ نُزُلًا بجمیع اقسام کفر و کسانی که در حکم کفر هستند.

ص: 406

[سوره الکهف (18): آیه 103] .... ص : 407

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً (103)

بگو بجمیع اهل عالم آیا شما را خبر دهم که کیانند که خسران و زیان آنها از همه طوائف جنّ و انس بیشتر است و اعمال آنها کلّا هباء منثورا است در باب تجارت اگر سرمایه نفع پیدا کرد او را ربح میگویند و اگر کسر پیدا کرد خسران میگویند و اگر بکلّی سرمایه از دست رفت خسرانش زیادتر میشود و اگر ورشکست شد که علاوه از رفتن سرمایه مدیون خلق شد این اخسر از کلّ است و چون ایمان شرط صحت کلّ عباداتست و کسانی که ایمان نداشته باشد کلیه عباداتش هباء منثورا میشود بدتر از این اینکه قبایح و معاصی را عمل خوب بداند و اعمال حسنه و عبادات را بد بشمارد لذا میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا که اینها کیانند؟

[سوره الکهف (18): آیه 104] .... ص : 407

الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً (104)

کسانی هستند که سعی آنها در زندگانی و اعمال آنها در ضلالت و گمراهی است ولی آنها گمان میکنند آنها خوبی میکنند و کارها و اعمال آنها صحیح و بجا و خوبست مصداق این آیه شریفه امروز در جامعه بسیار است مردان ریش میتراشند زلف میگذارند کسب حرام میکنند تنزیل میگیرند آلات ساز و آواز در منازل و مغازه ها کوک میکنند سینما و تماشاخانه میروند ظلم و تعدّی و تقلّب رواج دارد زنها مکشوفه بیرون میآیند و و و و تمام اینها را عمل خوب میشمارند و اگر کسانی که از این امور اجتناب میکنند آنها را سفیه و جاهل و کهنه پرست و امل میشمارند و در باب اصول گفته ایم که علّة بسا معمّم میشود و بسا مخصّص مثلا اگر گفتند الخمر حرام لانه مسکر شامل هر مسکری میشود و اگر بر فرض خمری باشد که مسکر نباشد خارج است لذا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بمنزله علّت است شامل غیر کفّار هم میشود کسانی که مصداق وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً هستند.

ص: 407

[سوره الکهف (18): آیه 105] .... ص : 408

أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً (105)

اینها کسانی هستند که کافر شدند بآیات پروردگار آنها و بلقاء فردای قیامت و اثار قدرت او را پس حبط شد اعمال آنها پس ما برای آنها روز قیامت بر پا نمیکنیم و زنی و میزان عملی اولئک آن کسانی که در آیه قبل گفتیم که سعی آنها در ضلالت است و اعمال خود را خوب میدانند الذین کسانی هستند کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ بانبیاء و معجزات آنها و کتب آسمانی بالاخص قرآن مجید و باوصیاء آنها و بدستورات الهی کافر شدند انبیاء را کاذب ساحر مفتری و معجزات را سحر شمردند و لقائه مراد لقاء در قیامت است که آثار عظمت و کبریایی و مثوبات و عقوبات بارز و ظاهر میشود نه آنچه مجسّمه میگویند که خدا را مؤمنین می بینند که بر تخت جلوس کرده و کفّار محجوبند فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ چون اسلام و ایمان شرط صحت کلّ اعمال است و بدون او باطل و عاطل است و همین معنای حبط است فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً کسی که عمل ندارد و کلیه اعمالش حبط شده چه میزانی بر او نصب شود شود بدون میزان و حساب و صراط و نامه عمل در جهنم و عذاب وارد میشوند، چنانچه مؤمنینی که بدون گناه وارد محشر میشوند بدون حساب و میزان داخل بهشت میشوند بلی حساب و میزان برای کسانیست که هم عمل صالح دارند و هم معاصی و با ایمان وارد میشوند بتفاوت درجات و مراتب.

[سوره الکهف (18): آیه 106] .... ص : 408

ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (106)

این کفر بآیات و لقاء پروردگار سبب این میشود که جزاء آنها جهنم است بسبب آنکه کافر شدند و گرفتند آیات مرا و رسولان مرا سخریه و استهزاء ذلک جزائهم یکی از اسامی روز قیامت یوم الجزاء و البته هر کس بجزاء عمل خود میرسد الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و این کفار جزاء آنها (جهنم)

ص: 408

است چون غیر مؤمن اگر از روی تقصیر باشد نه قصور جزاء آن جهنم است بِما کَفَرُوا و بعلاوه از کفر وَ اتَّخَذُوا آیاتِی آیات شریفه قرآن و معجزات انبیا را و رسلی انبیاء فرستادگان مرا گرفتند هزوا سخریّه میکردند و استهزا مینمودند و نسبتهای زشت و قبیح بانبیاء میدادند حتی آنها را مجنون و بی شعور و ساحر و کاذب میشمردند که این موجب زیادتی و شدّت عذاب آنها در جهنّم میشود.

[سوره الکهف (18): آیه 107] .... ص : 409

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً (107)

محققا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند میباشد از برای آنها بهشت های فردوس منزلگاه آنها مکرر گفته ایم که نجات و سعادت منوط بسه امر است ایمان تقوی عمل صالح و در آیات شریفه بسا یکی از آنها را عنوان فرموده مؤمن متقی عامل باعمال صالحه بسا دو تای از آنها ذکر شده ان الذین آمنوا و اتقوا و مثل همین آیه ایمان و عمل صالح که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و بسا هر سه را اشاره فرموده و مراد از عَمِلُوا الصَّالِحاتِ این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا آورند، زیرا بر احدی امکان ندارد و نیز مراد این نیست که جمیع اعمال آن صالحه باشد، زیرا مباحات بسیار صادر میشود، بلکه مراد اینست که اعمال صالحه از آنها صادر میشود و اعمال قبیحه محرّمه را ترک میکنند که مفاد تقوی است کانَتْ لَهُمْ خداوند بفضل و کرم خود قرار داده برای آنها از روی استحقاق جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ که یکی از اسامی هشت بهشت فردوس است آنهم یک جنّة و دو جنّت نیست جنّات بسیار است که بقدر قابلیت تفضل و درجات ایمان و اعمال صالحه بآنها عنایت میفرماید نزلا منزل آنها و جایگاه آنها

[سوره الکهف (18): آیه 108] .... ص : 409

خالِدِینَ فِیها لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً (108)

همیشه ابد الآباد در آن جنّات فردوس هستند و طلب نمیکنند از آن جنّات

ص: 409

فردوس تغییر و تحویلی که بجای دیگری بروند و منزل کنند خالِدِینَ فِیها مسئله خلود مکرر در آیات شریفه بیان شده که از ضروریات دین مقدّس اسلام است و منکر آن کافر است و روح انسانی چون از مجرّدات است فنا و زوال ندارد از زمانی که خلق شده قبل از اجساد که میفرماید خلقت الأرواح قبل الاجساد بالفی عام و نیز میفرماید

الارواح جنود مجنّدة فما تآلف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف

تا آنکه تعلّق گرفت باجساد آنهم تعلّق تدبیری تا زمان موت سپس این تعلّق قطع میشود و تعلّق میگیرد بقالب مثالی تا قیامت سپس تعلّق میگیرد بهمین بدن بعد از عود و دیگر بیرون برده نمیشود چه در بهشت متنعم باشد یا در جهنّم معذّب لذا میفرماید خالدین فیها اشاره به اینکه چون جنّات فردوس بهترین و بالاترین جاها است آنها همیشه در آن منزل میکنند لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا تغییر مکان نمیدهند و تبدیل بجای دیگر نمیکنند و تحویل بمقام دیگری نمیشوند.

[سوره الکهف (18): آیه 109] .... ص : 410

قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109)

بفرما اگر دریا مرکب شود برای نوشتن کلمات پروردگار من هر آینه تمام میشود دریا پیش از اینکه کلمات پروردگار من تمام شود و لو اینکه بیاوریم بمثل دریا مدد و کمکی که مضاعف شود، این مثال برای اینست که کلمات پروردگار محدود نیست و امّا دریاها هر چه باشد و هر مقدار باشد محدود است و نسبت محدود بغیر محدود نسبت متناهیست بغیر متناهی حتی نسبت واحد بالف هم نمیتوان داد زیرا الف هم متناهیست قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی کلمات پروردگار شامل جمیع موجودات امکانی از مجرّدات و مادیّات است که اطلاق شی ء بر او میشود که مشمول آیه شریفه میشود إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس 82 بلکه احتیاج بکلمه کن هم ندارد زیرا بمجرد اراده ایجاد میفرماید و مراد از اراده هم علم بصلاح است و از صفات ذات چنانچه حکماء گفتند نه ایجاد که تعبیر بمشیّت

ص: 410

میشود که متکلمین گفتند و هم چنین شامل جمیع تشریعیّات میشود از کتب سماوی و احکام الهی و دستورات پروردگاری و سرّ اینکه غیر متناهیست مسئله خلود است در قیامت که فناء و زوال ندارد، لذا میفرماید قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مراد جنس بحر است که شامل جمیع بحار میشود مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی حتی اگر جنّ و انس نویسنده شوند لَنَفِدَ الْبَحْرُ تمام دریاها خشک میشود قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی که بآخر برسد زیرا آخر ندارد وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً بلکه بامثاله الف الف مددا.

[سوره الکهف (18): آیه 110] .... ص : 411

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (110)

بفرما باین کفار و مشرکین که جز این نیست که من هم یک بشری هستم مثل شما فقط از جانب پروردگار وحی میشود بسوی من که جز این نیست که پروردگار شما یکیست شریک نظیر مثل مانند شبیه عدیل ضدّی ندّی ندارد نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ در باب نبوّت و رسالت شرط است که باید از جنس بشر باشد زیرا غرض ابلاغ و ارشاد است باید بتواند تماس بگیرد با افراد امّت و ملک و جنّ نمیتوانند افراد بشر با آنها تماس بگیرند مگر آنکه بصورت بشریّت ظاهر شوند آنهم بشر نشناس و اشکال آنها عود میکند چنانچه میفرماید وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9 یُوحی إِلَیَّ طریق وحی را در قرآن مجید بیان فرموده وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوری آیه 51 انّما منحصر است إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ باید تمام توجّه باو باشد و او را پرستش کرد و بس.

فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً پس کسی که امید دارد لقاء رحمة پروردگار خود را پس باید عمل کند باعمال

ص: 411

صالحه و شرک نیاورد و شریک قرار ندهد بپروردگار خود احدی را و رسیدن بمقام قرب الهی و جنة المأوی و فردوس برین منوط و مربوط بدو امر است اوّل فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً اعمال صالحه عبارت از واجبات و مستحبات الهیّه مطابق دستورات حق و تزکیه اخلاق بتخلّق باخلاق حمیده و ازاله صفات خبیثه و ترک اعمال قبیحه و محرّمات الهیّه وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً نه شرک جلی مثل بت پرست آفتاب پرست عیسی پرست ملک پرست جن پرست گوساله پرست و در حکم شرک است هر معتقد بعقائد فاسده در نبوّت و خلافت و عدل و معاد و ضروریات و مسلمیّات دین مقدس اسلام و نه شرک خفی مثل ریاء خودنمایی، عبادت معتبر است در او قصد قربت و قصد خلوص و الا باطل و فاسد است اللّهم ثبّتنا علی دینک القویم و وفقنا للتقی و طلب العلم و اجعل عاقبة امرنا خیرا و سعادة بحق محمّد و اله صلّی اللَّه علیه و اله و الحمد للَّه رب العالمین هذا آخر ما کتبنا فی سورة الکهف و یتلوها انشاء اللَّه تعالی تفسیر سورة مریم.

ص: 412

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الصلاة و السّلام علی رسول اللَّه و اله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه

سوره مریم .... ص : 413

اشاره

ص: 413

[سوره مریم (19): آیه 1] .... ص : 414

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

کهیعص (1)

کلام در این جمله در دو مقام واقع میشود.

اوّل در فضیلة این سوره مبارکه در برهان از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السّلام

(قال من ادمن قراءة سورة مریم لم یمت حتی یصیب منها ما یغنیه فی نفسه و ماله و ولده و کان فی الاخرة من اصحاب عیسی بن مریم و اعطی من الاجر مثل ملک سلیمان ابن داود فی الدنیا

و نیز از آن حضرت روایت کرده فرموده

(من کتبها و جعل فی زجاج ضیّق الرأس و جعلها فی منزله کثر خیره فی منامه کما یری اهله فی منزله و اذا کتبت علی حائط البیت منعت طوارقه و حرمت ما فیه و اذا شربها الخائف امن باذن اللَّه تعالی

و از خواص القرآن از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله حدیث مفصّلی نقل کرده و چون سند نداشت ما نقل نکردیم.

اما مقام دوّم در اول سوره بقره گفتیم که این حروف مقطّعه قرآن رموزیست بین خداوند و رسولش و هر چه بگوئیم تفسیر برأی است و در بعض اخبار اشاره بقضایای کربلا است کاف کربلاء ها هلاک عترت یا یزید عین عطش ابی عبد اللَّه صاد صبر ابی عبد اللَّه و در بعض اخبار اشار باسماء مقدسه الهیه کافی هادی ذو الایادی عالم صادق الوعد و غیر اینها از اخبار و ما باید علم آن را بخداوند متعال و رسول اکرم و ائمه اطهار محول کنیم مسلما این حروف از متشابهات قرآن است و هر چه هر که بگوید مصداق فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ میشود.

ص: 414

[سوره مریم (19): آیه 2] .... ص : 415

ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (2)

این سوره مبارکه یاد آوریست رحمة پروردگار تو بنده خود را زکریّا ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ خبر مبتداء محذوف است اشاره به اینکه این سوره مبارکه یک قسمت تفضلاتی که خداوند در حق زکریّا فرموده اولا در نسب زکریّا در مجمع البحرین از نسل یعقوب ابن اسحق شمرده و در برهان از علی بن ابراهیم او را رئیس احبار دانسته و عیال او را اخت مریم مادر عیسی علیه السّلام دانسته و او را از رؤساء بنی اسرائیل و بنو ملوک آنها گفته و مشمول تفضلات الهی و یکی از انبیاء بزرگ بنی اسرائیل بود و از اولاد سلیمان بن داود علیه السّلام بود و سن مبارکش نود و نه سال رسید عَبْدَهُ زَکَرِیَّا مقام عبودیت بالاترین مقام است حتی از مقام نبوت و رسالت بالاتر است چنانچه در تشهد نماز اول شهادت بعبودیت میدهی سپس شهادت برسالت و اشهد ان محمّدا عبده و رسوله بلکه رسالت یکی از شئون عبودیت است و از امیر المؤمنین است که در مقام مناجات عرض کرد.

کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزا ان تکون لی ربا

و کسی باین مقام نائل نمیشود مگر آنکه هیچگونه اختیاری بر خود و دیگران قائل نشود و در تحت اختیار مولای خود باشد و تحت اوامر او.

عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77 و بنده اگر بوظائف عبودیت خود رفتار کرد البته مولی هم بوظایف مولویة خود عمل میفرماید.

در حدیث قدسی است

عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا اقول لشی ء کن فیکون و انت تقول لشی ء کن فیکون

و البته انبیاء و اوصیاء و مقربان درگاه ربوبیت این مقام را بیشتر و بهتر حیازت کرده اند حتی بجایی میرسند که در حق آنها میفرماید نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ص آیه 30 در حق سلیمان و آیه 44 در حق ایوب علیهما السّلام.

ص: 415

[سوره مریم (19): آیه 3] .... ص : 416

إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (3)

زمانی که پروردگار خود را ندا کرد ندای مخفیانه دون الجهریه یکی از عبادات بزرگ دعاء است در پیشگاه احدیت حتی در قرآن مجید است میفرماید قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77 و در حدیث دارد افضل از نماز های مستحبّی است.

و در حدیث دیگر افضل از تلاوت قرآن است بلکه سه مرتبه قسم میخورد و اللَّه هو الافضل بالاخص اگر مخفیانه باشد و در دل شب وقت سحر که خالی از ریاء و سمعه بالاخص در امور مشکله که بر حسب عادت محال است تحقق پیدا کند مثل همین دعاء زکریّا که بسن پیری رسیده بود و عیالش هم عاقر و نازا بود طلب اولاد کرد آنهم در خفاء که میفرماید إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا.

[سوره مریم (19): آیه 4] .... ص : 416

قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (4)

گفت پروردگار من محققا من سست شده است استخوان از من و روئیده شده است بر سر من پیری موی سفید یعنی بر حسب عادت از قابلیت تولید و تناسل افتاده ام لکن از درگاه تو مأیوس نیستم چون قدرت تو بر امور غریبه و امور خلاف عادت تعلّق گرفته قال رب اضافه بیای متکلم است و کسره علامة سقوط یاء است ربی بوده إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی در آیه شریفه دارد.

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ یس 68 تمام قوای انسان کاسته میشود که از آن جمله عظم است که استخوانها سست میشود و موهای بدن سفید میشود موی محاسن موی سر موی عانه و سایر موهای بدنی که معنای وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً است و ابتداء موهای سر و محاسن سفید میشود.

وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا ولی با این پیری و نازا بودن عیالم نیستم در درگاه تو مأیوس و ناامید و بدعاء

ص: 416

در پیشگاه تو محروم، زیرا خداوند وعده داده که اجابت فرماید دعای بندگانش را اگر شرائط آن موجود باشد و موانع از اجابت در بین نباشد وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 62.

و در دعاء کمیل امیر المؤمنین علیه السّلام عرض میکند

(فانّک قضیت علی عبادک بعبادتک و امرتهم بدعائک و ضمنت لهم الاجابة)

امّا شرایط اموریست.

اوّل توجّه و صرف نظر از مخلوقات.

دوّم صلاح بنده باشد در اجابت.

سیّم امری که محالست عقلا یا ممنوع است شرعا تقاضا نکند.

چهارم امید اجابت داشته باشد که در خبر دارد موقعی که دعاء می کنی (ظنّ حاجتک بالباب).

پنجم در مجمع مؤمنین که اگر یک نفر از آنها مستجاب الدعوه باشد بواسطه آن خداوند حوائج همه را برمیآورد.

و امّا موانع اجابت یکی لقمه حرام است که تا چهل روز دعاء مستجاب نمی شود یکی عصیان و طغیانست که در دعاء کمیل می گویی

(اللّهم اغفر لی الذنوب الّتی تحبس الدعاء)

یکی دعائی باشد که بر بنده ضرر و مفسده داشته باشد و غیر اینها و چون دعای حضرت زکریّا جامع جمیع شرایط بود و خالی از جمیع موانع عرض کرد

(و لم اکن بدعائک رب شقیّا).

شقاوت مقابل سعادت است معنای سعادت عاقبت بخیری است و شقاوت بد عاقبتیست و سعادت در دنیا همان امید کامل است باجابت و شقاوت در دعا یأس و ناامیدیست و سعادت بنده مشمول تفضّلات و عنایات الهیّه در دنیا و آخرت بودن است که سعادت نشئتین گویند و شقاوت مورد عقوبات دنیوی و اخروی شدنست.

ص: 417

[سوره مریم (19): آیه 5] .... ص : 418

وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (5)

زکریّا در مناجاة با پروردگار بعد از اظهار ضعف و پیری و اینکه عیال او عقیم و ناز است.

عرض کرد و محققا من خوف دارم که پس از من میراث منرا ارحام دور ضبط کنند و من اولاد ندارم و عیالم عاقر است پس بمن عنایت فرما از جانب خود اولاد که وارث من باشد و ولیّ من پس از فوت من وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ انسان پس از رحلت از این عالم یکی از احکام شرعیه اینست که فرمودند:

اولی بمیراثه اولی باحکامه و طبقات ارث در ارحام سه طبقه است که در قرآن میفرماید:

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ طبقه اوّل و الدین و اولاد و هر چه پائین آیند از نوه ها طبقه دوّم اجداد و جدّات و اخوه و اخوات سیّم اعمام و عمّات و اخوال و خالات و اولاد آنها و حضرت زکریّا از طبقه اول و دوم کسی را نداشت فقط طبقه سیم بنی اعمام بودند و گفتند آنها هم اشرار بودند و در طبقه اول و دوّم ممکن نبود کسی را پیدا کند فقط ممکن بود خداوند بقدرة کامله خود باو فرزندی عطا فرماید که اولی بمیراث او باشد لذا گفت وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی که ارث من را آنها نبرند وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً که امید اولاد از او ندارم مگر بقدرة کامله پروردگار فَهَبْ لِی بلطف و کرم خود مِنْ لَدُنْکَ از جانب تو و لو بر خلاف عادت باشد ولیّا که اولاد پسری بمن عنایت فرمایی که هم میراث نبوّت و علم و تقوی را لیاقت داشته باشد و هم اولی باحکام من باشد و هم وارث اموال من باشد و تمام نعم الهیّه هبة اللَّه است و تفضّل الهی.

[سوره مریم (19): آیه 6] .... ص : 418

یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (6)

که آن ولی وارث من باشد و وارث آل یعقوب و قرار ده او را پروردگار من مرضیّ خود که بنده صالح متقی مطیع اوامر تو عالم عامل عادل معصوم دارنده مقام نبوّت

ص: 418

باشد.

توضیح آنکه حضرت زکریّا نسب او منتهی میشود بلاوی فرزند حضرت یعقوب و عیال او خواهر مریم مادر عیسی نسب آن منتهی می شود بحضرت سلیمان و از سلیمان بیهودا پس یعقوب پس از هر دو طرف یحیی نسبش بآل یعقوب میرسد لذا گفت:

یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ و مراد از ارث همان اموال زکریّا است و اگر فرزند نداشته باشد اموال او را بنی اعمامش اشغال می کنند و چون از اشرار هستند صرف معاصی و مفاسد می کنند و اعانت اهل فساد و معصیت نباید کرد و بعضی توهم کردند که مراد میراث نبوت است و این توهم از جهاتی فاسد و باطل و عاطل است.

یکی از جهت اینکه اشخاص فاسد فاسق مسلما لیاقت نبوت ندارند و زکریّا خوف از این جهت نداشت دیگر آنکه مناسبت با جمله وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ندارد، زیرا مقام نبوت و رسالت اعظم افراد مرضیّ الهی است دیگر این جمله تکرار میشود بلکه لغو میگردد.

(تنبیه) تحصیل مقام رضا مضاعف از ایمان و تقوی و عمل صالح باید در جمیع و ارادت و بلیّات خشنود باشد بقضای الهی و طلب کند آنچه خداوند بر او تقدیر فرموده چنانچه از ابی عبد اللَّه علیه السّلام مرویست که در مقتل عرض کرد

الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک

و هم چنین از روی میل و رغبت انجام تکالیف الهی دهد و لو هر چه مشقّت داشته باشد بیشتر رغبت داشته باشد که گفتند

افضل الاعمال احمزها

در قرآن میفرماید قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ مائده آیه 119 بلکه در خبر است موقعی که اهل بهشت در بهشت قرار میگیرند و متنعّم بجمیع نعم الهی میشوند خطاب میشود که آیا آرزوی دیگری دارید عرض میکنند

ربنا رضاک

که مقام رضا بالاترین مقام بهشت است.

ص: 419

[سوره مریم (19): آیه 7] .... ص : 420

یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (7)

خطاب فرمود ای زکریّا محققا ما بشارت میدهیم ترا بفرزندی که نام او یحیی باشد خداوند قادر متعال همین نحوی که آدم علیه السّلام را بدون پدر و مادر خلق فرمود و از فاضل طینت او حوّی را خلق نمود و عیسی را بدون پدر خلق کرد و همچنین ملائکه را بدون تناکح و تناسل خلق نمود، بلکه بسیاری از حیوانات که خلقت آنها تکوینیست نه تولیدی، بلکه جمیع حیوانات در ابتداء خلقت. قادر است از پدر سالخورده و از مادر عقیم فرزندی عنایت فرماید لذا میفرماید یا زَکَرِیَّا این خطاب بتوسط ملائکه بوده چنانچه تعبیر بمتکلّم مع الغیر فرموده لذا میفرماید: فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ آل عمران آیه 39 إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ مراد از غلام فرزند است و اطلاق غلام بر اولاد در قرآن بسیار است مثل وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ کهف آیه 82 و همچنین وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ کهف آیه 80 و غیر اینها از آیات اسْمُهُ یَحْیی که خداوند او را مسمّی باین اسم خاص فرموده بلکه دارد

الاسماء تنزل من السماء.

لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا قرار ندادیم از برای یحیی از قبل او از زمان آدم تا زمان یحیی همچو اسمی برای احدی در اخبار دارد که حضرت ابی عبد اللَّه الحسین از جهات بسیاری شباهت بیحیی داشت.

(1) همین جهت که حسین نام از زمان آدم تا زمان حضرتش نبوده.

(2) اینکه آسمان برای یحیی و حسین چهل صباح گریه کرد در وقت طلوع و غروب قرمز بود.

ص: 420

(3) سر یحیی را بردند نزد زنا زاده سر حسین را هم بردند نزد زنا زاده و دارد حضرت حسین مکرّر یاد از یحیی میکرد اشاره به اینکه منهم مثل یحیی هستم چنانچه یحیی را بدون سبب و علة کشتند مرا هم میکشند.

[سوره مریم (19): آیه 8] .... ص : 421

قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (8)

گفت زکریّا پروردگار من چه نحوه میباشد از برای من غلام و فرزندی و حال آنکه زوجه من نازا و عقیم است و منهم رسیدم بسنّ شیخوخیت و پیری بحال یبس و جفاف مفاصل (اشکال) حضرت زکریّا اولاد خود تقاضا کرد و در خواست نمود که خداوند باو فرزندی عنایت فرماید پس از بشارت بیحیی این کلام که قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ چه مناسبت دارد بعلاوه در بشارت خداوند جای شک و سؤال نیست؟ (جواب) آنکه سؤال او از کیفیت است نه از اصل مطلب که چه نحوه بمن اولاد عنایت می فرمایی آیا من و عیالم بر میگردیم بحال جوانی و یا آنکه در سنّ پیری و عاقریت بقدرة کامله خود لطف می فرمایی یا بنحو دیگر وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً و هست عیال من که از زمان جوانی حمل پیدا نمیکرد چه رسد بحال یأس و پیری که کلیه زنها از عادات زنانه حمل یائسه میشوند وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا انسان بحال پیری که میرسد مفاصلش خشک میشود و دیگر نطفه از او خارج نمیشود که معنای عتیّا است.

[سوره مریم (19): آیه 9] .... ص : 421

قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (9)

خداوند فرمود همین نحوی که گفته شد پروردگار تو میفرماید و این بر من بسیار سهل و آسانست و ترا خلق کردم با اینکه هیچ بودی خداوندی که قدرت دارد معدوم صرف را ایجاد فرماید و خاک بدرجه نطفه و علقه تا بانسانیت برساند و عرش و کرسی و آسمان و زمین و سایر مخلوقات را خلق فرماید قدرت دارد که قوّه جماع

ص: 421

بتو دهد و رحم عیال ترا باز کند که نطفه در او قرار گیرد و حمل پیدا کند قالَ کَذلِکَ اشاره است باین نحوی که بتو بشارت داده ایم در همین حال شخیوخیت و عاقر بودن زوجه ات قالَ رَبُّکَ پروردگار تو که ترا تربیت کرده و آن بآن افاضه وجود میکند که گفته ایم بنا بر حرکت جوهریّه تمام موجودات امکانیه خلع و لبس دارند مثل نور چراغ و برق که آن بآن مدد باو میرسد و روشن میشود و چون اتّصال دارد بنظر یک نور میآید فرمود هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ زیرا بمجرد اراده ایجاد میفرماید که گفتیم اراده علم بمصالح است و کراهت علم بمفاسد و از صفات ذات و از شئون علم است و ایجاد از صفات فعل وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ چنانچه ترا قبلا خلق کردیم با اینکه وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً و مثل تو تمام موجودات امکانیّه که گفتند الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس.

[سوره مریم (19): آیه 10] .... ص : 422

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (10)

زکریّا عرض کرد پروردگار من قرار ده از برای من یک آیه و نشانی که بدانم آن وقتی که این ولد را چه موقعی عنایت می فرمایی خداوند فرمود نشانی تو اینکه تکلّم نمیکنی با مردان سه روز با اینکه صحیح و سلیم بدون مرض و آفتی باشی قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً تقاضا کرد که موقع ولادت یحیی را بداند که آیا در همین موقع است یا طولی دارد و مدتی لازم دارد خطاب شد باو قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا که این امریست خارق عادت که انسان با اینکه هیچ آفتی در لسانش نباشد و هیچگونه مرضی و کسالتی نداشته باشد نتواند تکلم کند با اینکه نماز میکرد و قرائت زبور میکرد و تسبیح و تحمید الهی می نمود لکن با دیگران نمیتوانست تکلّم کند سه روز با اینکه همه روزه میآمد موعظه و نصیحت و بیان احکام میکرد و این نشانه موقع ولادت یحیی قرار داده شد.

ص: 422

[سوره مریم (19): آیه 11] .... ص : 423

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (11)

پس بیرون رفت زکریّا از محراب عبادتش بسوی قومش و بنحو اشاره بآنها وحی نمود و بآنها رسانید اینکه تسبیح پروردگار کنید هر صبح و شام فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ بزرگترین تکلیف انبیاء هدایت و ارشاد و موعظه و تبلیغ است پس زکریا آمد برای موعظه قوم من المحراب پس از اداء تکالیف شخصیه از نماز و اذکار و دعاء و عبادت که در محراب بجا میآورد از محراب خارج شد بر قوم خود و نتوانست تلفّظ و تکلّم کند با قوم فَأَوْحی إِلَیْهِمْ اقسام وحی را قبلا متذکر شدیم و در اینجا بالقاء بقلب است باشاره بید و سر بر آنها اعلام و ابلاغ کرد أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا و مراد از تسبیح بمعنای اعم است شامل نماز و دعاء و ذکر میشود از تهلیل و تحمید و تکبیر و تسبیح و سایر اذکار میشود و مراد از بکرة اول صبح است و مراد از عشیّ اوّل شب است.

[سوره مریم (19): آیه 12] .... ص :423

یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (12)

خطاب بیحیی پس از ولادتش در حال صباوت که بگیر کتاب را بتمام قوّة دادیم او را نبوّت در حال صباوت سه نفر از انبیاء در حال صباوت بمقام نبوّت نائل شدند سلیمان در سنّ هفت سالگی یحیی در سن سه سالگی عیسی در گهواره در اوان ولادت و سه نفر از ائمه بمقام امامت نائل شدند حضرت جواد در سن هفت سالگی و حضرت هادی نه ساله و حضرت بقیة اللَّه چهار ساله، زیرا مقام نبوّت و امامت افاضه حق است، بلکه انبیاء و ائمه اطهار در همان عالم نورانیت افاضه جمیع کمالات و علوم بآنها شده و از این جهت در ارحام امّهات و در گهواره و حین ولادت تکلّم میکردند و حلّ مشکلات میفرمودند و اخبار در این باب بسیار داریم حتی صدّیقه طاهره با اینکه نه نبیّ بود و نه امام دارای این مقام بود یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ تقدیر اینکه یحیی متولّد شد و بسنّ سه سالگی رسید خطاب شد باو یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ کتاب توریة بود چون تا زمان عیسی شریعت موسوی بود و انبیاء مکلّف بآن شریعت بودند

ص: 423

و مراد از اخذ عمل بآن کتاب و تلاوت است (بِقُوَّةٍ) با تمام استعداد و جدیت و همت وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ حکم نبوت است که دارای مقام نبوت شد و لو مأمور بابلاغ و رسالت نبود (صَبِیًّا) صباوت قبل البلوغ است و این سه ساله بود که باین مقام نائل شد و مکلف باین تکالیف شد (اشکال) در مورد یحیی و عیسی که در طفولیت بمقام نبوت و رسالت نائل شدند آیا حجة بر زکریّا بودند یا زکریّا بر آنها حجت بود.

(جواب) در یک عصر بسا انبیاء بسیار بودند و تمام مکلف بتکالیف اولوا العزم بودند و حجة بودند بر قومی که مبعوث بر آنها شدند و مخصوصا در این مورد حدیث مفصّلی دارد از حضرت باقر علیه السّلام که عیسی در مهد مقام نبوت داشت و در آن وقت حضرت زکریا حجة بر خلق بود و پس از زکریّا یحیی حجة بر خلق شد و چون عیسی بسن هفت سالگی رسید مبعوث برسالت شد و ناسخ شریعت موسی و حجة بر تمام خلق شد تا آخر حدیث و خلاصه آنکه زکریّا حجة بود تا موقعی که او را بقتل رسانیدند پس از او یحیی در سن سه سالگی بمقام رسالت نائل شد و دو سال حجة بر خلق بود و چون عیسی بسن هفت سالگی رسید حجت بر خلق و حجة بر یحیی شد.

[سوره مریم (19): آیه 13] .... ص : 424

وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیًّا (13)

و مورد عطوفت الهی شد و بود دارای مقام تقوی و حنانا در معنای حنان مفسرین پنج قول گفتند عطوفت و رحمت الهی نسبت باو و لکن در خبر از حضرت باقر علیه السّلام است که هر موقع که میگفت یا رب جواب از عالم بالا میشنید لبیک یا یحیی و از حضرت صادق علیه السّلام است که هر موقع میگفت یا اللَّه یا رب جواب میآمد

یا یحیی سل حاجتک.

من لدنا این تفضل از جانب حق باو عنایت شده و زکاة مزکّی بود از جمیع اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه وَ کانَ تَقِیًّا باعلا مراتب

ص: 424

تقوی که خیال معصیت هم در قلبش خطور نمی کرد که معنای عصمت است.

[سوره مریم (19): آیه 14] .... ص : 425

وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (14)

و احسان کننده بپدر و مادر و نبود جبر و ظلم کننده و مرتکب معاصی وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ

.یکی از واجبات مهمه اطاعت والدین است و یکی از معاصی بزرگ عاقّ والدین است.

و خداوند عدل توحید قرار داده احسان بوالدین را و عدل شرک قرار داده عقوق آنها را لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً بقره آیه 83 و در اخبار سه قسم والد معین فرموده

اب یولدک و اب یزوجک و اب یعلمک

و اطاعت تمام آنها را باید نمود بلکه بالاتر از همه آنها انبیاء و اوصیاء انبیاء هستند چنانچه در حدیث از پیغمبر اکرم است فرمود:

انا و علی أبوا هذه الامة

پدر حقیقی که اصل وجود کلیه ممکنات طفیل آنها بوده چنانچه در حدیث کساء دارد.

ما خلقت سماء مبنیّة و لا ارضا مدحیّة و لا شمسا مضیئة و لا قمرا منیرا و لا فلکا یدور و لا بحرا یجری الا لهؤلاء الخمسة

وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً

جبر ظلم و تعدی و منع حقوق و تکلیف شاق است و گفتیم ظلم سه قسم است ظلم در دین و ظلم بغیر و ظلم بنفس عصیّا.

شقاوت مقابل سعادت است سعید عاقبت بخیریست و شقاوت عاقبت بشریست سعید مؤمن صالح است و شقی کافر فاسق و ضال معاند سعادت دارین تنعّم بنعم دو عالم و شقاوت نشئتین عقوبت در دو عالم دنیا و آخرت است و معصیت موجب شقاوت میشود و اطاعت مورث سعادت میشود.

[سوره مریم (19): آیه 15] .... ص : 425

وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (15)

ص: 425

و سلام بر او روزی که متولد شد و روزی که میمیرد و روزی که مبعوث میشود و زنده میگردد، تحیة اسلامی سلام است و بسیار عبادت بزرگیست سبقت بسلام که دارد از برای سلام و جواب آن صد حسنه است نود و نه آن از برای سلام کننده است و یک حسنه برای جواب دهنده و جواب سلام واجب است حتی اگر در نماز باشد باید جواب دهد ولی در حال نماز سلام نکند و صیغه سلام چهار است سلام علیک السّلام علیک سلام علیکم السّلام علیکم و صیغه جواب مضافا باین چهار صیغه تقدیم علیک و علیکم است و این افضل است که در جواب بگوید علیک السّلام یا علیکم السلام و در قرآن مجید میفرماید:

وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها و تحیة اهل بهشت سلام است چنانچه میفرماید تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ابراهیم آیه 23.

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ احزاب آیه 43 وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس آیه 10 و از برای سلام دو معنی شده یکی آنکه از اسماء الهیّه است هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ حشر آیه 23 یعنی خداوند با تو باشد در هر حال دیگر دعاء و طلب سلامتی دنیا و آخرت است و در بسیاری از موارد که جبرئیل بر پیغمبر وارد میشد سلام خداوند را بر او میرسانید و میگفت

ان اللَّه یقرأ علیک السلام

و آخرین اجزاء نماز است

اولها التکبیر و آخرها التسلیم

مطلب دیگر آنکه انسان در سه حال بسیار بر اوامر سخت میشود در حال وضع و در حال نزع و در حال بعث خداوند در حقّ یحیی میفرماید وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ

حال وضع وَ یَوْمَ یَمُوتُ

حال نزع وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

حال بعث و نشور.

[سوره مریم (19): آیه 16] .... ص : 426

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (16)

و یاد کن در قرآن مجید مریم را زمانی که دوری کرد از اهل و عشیره خود

ص: 426

برای اشتغال بعبادت در مکانی که طرف مشرق شمس بود وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ

یکی از زنان دنیا که دارای مقام عصمت و طهارت بودند مریم بود بلکه میتوان گفت در قبل از اسلام زنی بمقام مریم نرسید و این خواهر زن زکریّا بود که یحیی و عیسی پسر خاله یکدیگر بودند و چون مادرش نذر کرده بود در حال حمل که او را محرّر قرار دهد که در بیت المقدس مشغول عبادت باشد و آلوده بدنیا و اهل دنیا نشود و چون زائیده شد دختر بود لذا ذکریا مقرر داشت که مریم در گوشه خارج از جامعه بعبادت اشتغال داشته باشد و شرح این قصّه را در سوره آل عمران آیه 131 الی 134 مفصلا بیان شده إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها

نبذ دور انداختن است انتباذ قبول دوریست که گوشه برود که رفت و آمد نباشد و بعبادت ذکر نماز و سایر عبادات اشتغال داشته باشد و باحدی توجه نداشته باشد بنظرش آمد مکانا شرقیا از برای شرق و غرب دو معنا کردند یکی طلوع و غروب شمس دیگر تابش آفتاب و این دو اصطلاح عکس یک دیگر است.

[سوره مریم (19): آیه 17] .... ص : 427

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (17)

پس مریم اختیار کرد و قرار داد از نزد قوم حجابی که مانع باشد بین خود و قوم که او را مشاهده نکنند پس ما فرستادیم بسوی او روح خود را که حضرت جبرئیل باشد که او را روح الامین نامند پس خود را در مقابل مریم متمثل شد بصورت بشری تمام جوان خوش سیما فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً

نظر به اینکه در مقام این بود که دائما در بیت المقدس مشغول عبادت باشد یک حجابی بر خود اتخاذ کرد که دیگران که در بیت المقدس می آیند او را نظر نکنند و محجوب باشد که احدی نتواند بر او وارد شود فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا

.خداوند قدرت نمایی کرد که میتوان با وجود حجاب ما بفرستیم بسوی او روح الامین خود را فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا

بصورة انسان جوان خوش سیما بسیار مضطر به شد و ترسید که پناه بخداوند خود برد.

ص: 427

[سوره مریم (19): آیه 18] .... ص : 428

قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (18)

و گفت محققا من پناه میبرم بخداوند رحمن از تو اگر بوده باشی با تقوی (اشکال) استعاذه باللّه از شر فساق و کفار و فجار و شیاطین میبرند نه از اهل ایمان و تقوی پس این جمله که قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا

چه معنی دارد (جواب) اگر انسان عمل غیر مناسبی از کسی مشاهده کرد میگوید اگر تو مؤمن مقدّسی هستی این عمل از تو چرا سر میزند کانه میگوید مناسبت با تقوی ندارد این عمل کار فساق و فجار است نه مؤمن با تقوی کانه فریب شیطان و هوای نفس و حب شهوت ترا وادار باین عمل کرده بیایی مقابل زن اجنبیّه.

(تنبیه) مسلما مریم خود را در لباس پوشانیده بود و حجاب قرار داده که قد و بالای او را مردان اجنبی مشاهده نکنند و امروز زنها بچه کیفیّت میان مردان سیر میکنند بالاخص نصاری که معتقد بمریم هستند چه می کنند؟.

[سوره مریم (19): آیه 19] .... ص : 428

قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (19)

گفت روح الامین جز این نیست و مقصد دیگری در نظر ندارم من فرستاده پروردگار تو هستم که ببخشم از برای تو غلامی که پاک و پاکیزه باشد قالَ إِنَّما

کلمه حصر است یعنی غرض سویی ندارم فقط أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ

رسالت حق دو نحوه است یکی رسالت بر بندگان باید بشر باشد از جنس آنها تا بتواند با آنها تماس بگیرد و اگر هم ملک باشد باید بصورت بشر باشد چنانچه ساره زوجه ابراهیم مشاهده آنها را کرد و دارد در اخبار که بر صدّیقه طاهره پس از رحلت پیغمبر نازل میشدند و خدمت میکردند و او را تسلیت میدادند بلکه در زمان حضرت رسول چنانچه سلمان میگوید وارد شدم دیدم گهواره حسین علیه السّلام در حرکت است و یکی ذکر خواب میگوید.

ص: 428

ان فی الجنة نهرا من لبن لعلی و حسین و حسن کل من کان محبا لهم یدخل الجنة من غیر حزن

و آسیاب میگردد و یکی مشغول خدمات است و صدیقه طاهره بخواب رفته خدمت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله رسیدم فرمود ملائکه برای خدمت فاطمه نازل میشوند جبرئیل ذکر خواب میگفت میکائیل آسیاب میگردانید اسرافیل ذکر میگفت و تسبیح در دست فاطمه گردش میکرد لذا بر مریم هم بصورة بشری نازل شد و گفت لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا

حضرت مریم دانست ملک است و فرستاده پروردگار است و برای این بشارت آمده لکن تعجب کرد که چگونه میشود او اولاد پیدا کند با اینکه شوهر ندارد لذا.

[سوره مریم (19): آیه 20] .... ص : 429

قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (20)

از چگونگی سؤال کرد که چگونه از برای من اولادی بوجود آید با اینکه بشری تماس نگرفته با من و نبودم اهل بغی و زنا میدانست فرمایش خداوند حق است لکن افعال الهی دو قسم است یک قسم بدون اسباب مثل تکوینیّات از آسمانها و ملائکه و لوح و قلم و عرش و هزارهای دیگر و یک قسم بتوسط اسباب است که گفتند.

ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها

و اولاد پیدا کردن از قسم دوّم است که باید مرد نزد زن برود و نطفه منعقد شود و مراحلی را طی کند تا ولد متولد شود لذا قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ که بازدواج و بطریق مشروع تحقق پیدا کند یا العیاذ باللّه بطریق زنا و غیر مشروع باشد لذا گفت وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا و الا میدانست که حضرت آدم از گل خلق شده ولی عنوان ولادت و زایش نداشت نه پدر داشت نه مادر ولی غافل از اینکه خدا قدرت دارد به اینکه بدون پدر از زن متولّد شود که مادر داشته باشد و پدر نداشته باشد لذا جبرئیل گفت خداوند بر هر چه باشد قدرت دارد و همین توهم باعث این شد که یک قسمت از کفار ملائکه را دختران خدا گفتند که در بسیاری از آیات اشاره شده و یهود در این توراة رائج آدم را ابن اللَّه

ص: 429

گفتند و عزیر ابن اللَّه و نصاری مسیح را ابن اللَّه بلکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ چون اولاد آدم هستیم و او ابن اللَّه است.

[سوره مریم (19): آیه 21] .... ص : 430

قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (21)

جبرئیل گفت همین نحو است فرمود پروردگار که این عمل بر من بسیار آسانست و حکمتش اینست که او را هر آینه قرار میدهیم آیه و دلیل بر ناس و رحمتی است از ما و این امر البته شدنی است.

قالَ کَذلِکِ درست است گفتار شما که نه بشری تماس گرفته با شما و نه شما اهل بغی و زنا هستی لکن قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ خلقت عرش اعظم با خلقت مور بر او مساویست بمجرد اراده ایجاد میفرماید مقدمات ندارد وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ که خداوند تبارک و تعالی قدرت دارد که بدون پدر خلق کند و بطفولیت بمقام نبوت و رسالت بلکه اولوا العزمی رساند و در مهد سخن بگوید و سایر معجزاتی که از او صادر شده که شرحش میآید.

وَ رَحْمَةً مِنَّا که بسیاری از مشکلات و اغلالی که بر بنی اسرائیل بود بر دارد و بالا رود در ایمان و زنده بماند تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه فرجه و مقام رفیعی باو عنایت شود و غیر اینها.

وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا مانع و رادعی از برای خداوند نیست هر چه اراده کند البته شدنی است بلی اگر بلائی متوجه شود اگر درب خانه او روند و دعا کنند و دست از اعمال زشت بردارند و توبه کنند و باعمال صالحه بپردازند خداوند عفو میفرماید.

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 94.

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ رعد آیه 12 ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ

ص: 430

لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ

انفال آیه 55 قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77.

[سوره مریم (19): آیه 22] .... ص : 431

فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا (22)

پس حمل پیدا کرد یعنی پس او را برد در یک دوری که قوم مطلع نشوند (فَحَمَلَتْهُ) این جمله تقدیر دارد که روح الامین نفخ کرد و دمید در بعض اخبار دارد در جیب آن یعنی در یخه مریم و بعضی گفتند در آستین مریم و بعضی گفتند در جای دیگر و بمجرّد نفخ حمل پیدا کرد و مدت حمل او در بسیاری از اخبار دارد نه ساعت که هر ساعتی بازاء یک ماه بود که نوعا نه ماه طول حمل است و اقل حمل شش ماه است و اکثر یک سال و گذشت که حضرت یحیی و حضرت حسین شش ماهه متولد شدند و در یک خبر دارد عیسی در شش ماه و حسین و لکن ظاهر اینست که راوی عیسی را اشتباه بیحیی کرده و بعضی گفتند یک ساعت و بعضی سه ساعت و بعضی هشت ماه لکن معتبر خبری است که 9 ساعت است و آثار حمل ظاهر شد مریم از حیا و خوف از حال خود و قوم فَانْتَبَذَتْ بِهِ یعنی بسرعت با این حمل سنگین رفت مکانا قصیّا جای دوری که کسی نباشد درد مخاض و زائیدن بر او مستولی شد.

[سوره مریم (19): آیه 23] .... ص : 431

فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (23)

پس موقعی که درد مخاض باو متوجّه شد خود را بنخله خرما رسانید و باو تکیه داد و گفت ای کاش مرده بودم پیش از این حمل و بودم ناچیز و متروک و مفقود فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ زن در موقع وضع حمل احتیاج شدید دارد بزنها که او را کمک کنند و مریم احدی را نداشت ناگاه مشاهده کرد نخله خرمای یابس خشکیده رفت بطرف نخله إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قامه درخت خرما و باو تکیه داد قالَتْ

ص: 431

یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا

آرزوی مرگ کرد که قبل از این پیشامد مرده بودم وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا که اصلا بدنیا نیامده بودم و باین بلیّه دچار نشده بودم و مرا ترک کرده بودند که گرفتار تهمت زنا نمیشدم و بسیار غم گین و محزون بود از این پیشامد جبرئیل برای تسکین قلب مریم و تسلیت او.

[سوره مریم (19): آیه 24] .... ص : 432

فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (24)

او را ندا کرد از زیر پای او که محزون نباش بتحقیق قرار داد پروردگار تو در زیر پای تو نهری برای تطهیر و شرب فَناداها مِنْ تَحْتِها بعضی گفتند ندا کننده خود عیسی علیه السّلام بود پس از تولد از زیر پای او ندا در داد أَلَّا تَحْزَنِی تمنای مرگ نکن و مطمئن باش که خداوند حفظ میکند و نمیگذارد متهم باشی و رفع تهمت از تو میکند بمعجزاتی که از عیسی علیه السّلام ظاهر میشود که یکی از آنها همین چشمه آبست که بیک قدم جبرئیل یا عیسی علیه السّلام ظاهر شد که قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا هم آشامید هم تطهیر کرد و دیگر معجزه اینکه او را ندا در داد که.

[سوره مریم (19): آیه 25] .... ص : 432

وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (25)

حرکت ده شاخه نخله را که سالهای دراز خشک بود فوری تر و تازه میشود و رطب میدهد و رطبهای او سقوط میکند وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ الف و لام نخله عهد است نه جنس نخله مخصوصی بود که مریم برای پیدا کردن آن حرکت کرد و یافت و او را تکان داد بفوریت تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا کأنه خداوند اراده فرمود که مثل تو و عیسی مثل این نخله و رطب است که خداوند قدرت دارد بر اینکه از نخله یابسه رطب تازه تساقط کند و از زمین ساده آب استخراج کند قدرت دارد که از رحم زن بدون شوهر در ظرف چند ساعت انسان تمام و کمال خارج فرماید

ص: 432

بر مریم این موضوع کاملا روشن شد که این ولد آیت بزرگ الهیست و تفضّل او است بر مریم لکن متحیره بود که جواب قوم را چه بگوید و از خود رفع اتهام کند دستور آمد از جانب حق.

[سوره مریم (19): آیه 26] .... ص : 433

فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (26)

پس تناول کن از این رطبها و بیاشام از این آب و چشم خود را روشن کن که همچو نعمتی خداوند منت گذارده بر تو و همچو پسری بتو عنایت فرموده و اما از جهة وحشت از قوم پس هر گاه رؤیت کردی از بشر احدی را و از تو سؤال کردند باشاره بآنها برسان که من نذر صوم کرده ام با احدی تکلّم نمیکنم تا خود عیسی علیه السّلام حجة را بر آنها تمام کند (فکلی) در خبر دارد از حضرت صادق علیه السّلام که بهتر چیزی که بزنهای نفساء میدهند رطب است مخصوصا رطب مدنیه و اگر میسّر نشود رطب محال دیگر و اگر او هم میسّر نشود تمر یعنی خرما باو بدهند وَ اشْرَبِی از آب مخصوصا آب فرات وَ قَرِّی عَیْناً چه قرة العینی بالاتر از اینکه خداوند باو عنایت فرماید فرزندی که دارای مقام اولوا العزمی باشد و در اول ولادت تکلم کند و معجزات بزرگ مثل احیاء موتی و شفاء کور و امثال اینها فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً اگر بشری را برخوردی و از تو سؤال کرد که این طفل را از کجا آوردی فقولی باشاره بدست و سر و بعضی گفتند اجازه این کلام را داشت إِنِّی نَذَرْتُ البته بعد از این دستور نذر کرده بود که کذب لازم نیاید لِلرَّحْمنِ صَوْماً که در شرائع سابقه مشروع بود صوم صمت که از تکلم با ناس امساک کنند چنانچه از اکل و شرب امساک میکنند فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا ولی از دعا و ذکر و نماز و تلاوت ممنوع نبودند.

[سوره مریم (19): آیه 27] .... ص : 433

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (27)

ص: 433

پس آمد مریم بعیسی قوم خود را که او را در بغل گرفته بود گفتند ای مریم هر آینه آمده ای امر غریبی و زشتی فَأَتَتْ بِهِ گفتند عیسی را در یک پارچه سفیدی بست و او را در بر گرفت و آورد قومها نزد قوم بستگان و خویشان تحمله که در بر گرفته بود قالُوا یا مَرْیَمُ قوم او بسیار تعجب کردند و توهم کردند که از راه حرام و زنا او را بدست آورده چنانچه تا کنون یهود همین عقیده را دارند و عیسی را حرام زاده میدانند گفتند ای مریم هر آینه لَقَدْ جِئْتِ آمده ای در حالتی که شَیْئاً فَرِیًّا عملی بسیار قبیح و زشت و عجیب و بعضی گفتند فرّی از افتراء است بمعنی کذب.

[سوره مریم (19): آیه 28] .... ص : 434

یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (28)

ای خواهر هارون نبود پدر تو آدم بدی و نبود مادر تو اهل بغی و فساد یا أُخْتَ هارُونَ در کلمه هارون در میان مفسرین اختلاف شدیدیست بعضی گفتند برادر مریم بود از طرف پدر نه از طرف مادر چون مادرش فقط مریم را آورد و بسیار آدم خوبی و صالحی بود بعضی گفتند برادر نسبی نبود یک نفر از بنی اسرائیل بود که بسیار اهل عبادت و صالح بود و تعبیر باخت یعنی در عبادت و صلاح مثل او بودی بعضی گفتند آدم فاسد فاسقی بود یعنی تو هم مثل آن شدی اهل فساد و فسق گشتی لکن احتمال رابعی میرود که برادر رضاعی مریم بوده باشد و از مادر مریم شیر خورده باشد ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ پدر مریم عمران بود و از اوتاد و احبار و ابرار بود بلکه ممکن است مقام نبوّت هم داشته باشد وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا یعنی عمل زشت قبیح مثل زنا و بی عفتی و بی حیایی و امثال اینها است یعنی پدر و مادر و برادر تو تماما صالح و نیک بودند چون شد که تو این پسر را بدون شوهر آوردی و اهل بغی شدی.

[سوره مریم (19): آیه 29] .... ص : 434

فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (29)

ص: 434

پس اشاره کرد مریم بسوی عیسی علیه السّلام یعنی من چون صائمه هستم و با کسی تکلّم نمیکنم از خود عیسی سؤال کنید چگونه تکلّم کنیم با کسی که در گهواره بچه کوچک است فَأَشارَتْ إِلَیْهِ سرّ اینکه مریم چگونگی خصوصیّات را بیان نکرد و روزه صمت گرفته بود برای اینست که اگر او شرح خصوصیات را بیان میکرد از او پذیرفته نمیشد و باور نمیکردند، لذا اشاره کرد که از این طفل سؤال کنید تا بر آنها تمام شود و ساحت قدس مریم بر آنها معلوم گردد و نتوانند انکار کنند قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا آنهم طفل یک روزه که بکمال اشکال پستان بگیرد میتواند تکلم کند و چگونه متوجّه میشود و میفهمد کلام دیگران را طفلی که باید او را در گهواره بگذارند و بتوسط حرکت گهواره او را بخوابانند حضرت عیسی بقدرة کامله حق بزبان آمد.

[سوره مریم (19): آیه 30] .... ص : 435

قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (30)

فرمود عیسی علیه السّلام محققا من بنده خدا هستم بمن عطا فرموده کتاب را و قرار داده نبیّ و پیغمبر قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ اشاره به اینکه میدانست که جماعت نصاری او را ابن اللَّه میگویند و مقام الوهیت بر او قائل میشوند لذا گفت من بنده خدا هستم مثل سایر بنده گان غایة الامر بدون پدر خلق شده ام چنانچه آدم بدون پدر و مادر خلق شده بعلاوه این کلام ساحت قدس مادرش را هم حفظ فرموده که تهمت یهود نسبت باو رفع شود آتانِیَ الْکِتابَ انجیل که یکی از کتب اربعه است بمن عنایت شده توریة و زبور و انجیل و قرآن مجید و اما بر سایر انبیاء صحف نازل شده صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و غیر اینها و اینکه بعضی توهم کرده اند که مراد بعد از این بر من کتاب نازل میشود توهم فاسدیست و خلاف ظاهر بلکه نصّ آیه شریفه است که بماضی تعبیر فرموده وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا مقام نبوت غیر از مقام رسالت است میداند و بدستور الهی عمل میکند چنانچه در آیه بعد تصریح میفرماید ولی هنوز مأمور بدعوت و تبلیغ نشده و این تعجب ندارد که طفل یک روزه دارای مقام نبوّت و وحی

ص: 435

الهی باشد پیغمبر اکرم فرمود

کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.

[سوره مریم (19): آیه 31] .... ص : 436

وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (31)

و قرار داد مرا محل برکات خود در هر حالی که باشم و سفارش فرمود و دستور صادر کرد مرا بنماز و بزکوة مادامی که زنده هستم وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً برکات الهیه الطاف و عنایات و نعم و تفضلات او است خداوند بحضرت مسیح برکات زیادی غیر از مقام نبوّت و رسالت و اولوا العزمی عنایت فرمود.

اما برکت عمر تا کنون بلکه تا بعد از ظهور حضرت بقیّة اللَّه عجل اللَّه فرجه زنده آنهم مدتی در رکاب حضرت الی ما شاء اللَّه زنده است.

امّا برکت تابعین آن حضرت میفرماید وَ جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ سوره آل عمران آیه 55.

و امّا برکت حفظ در همان آیه 48 میفرماید وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا که یهود اراده قتل او را داشتند خداوند او را حفظ فرمود و یکی از آنها را شبیه عیسی قرار داد او را بدار زدند وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ نساء آیه 156 و غیر اینها از تفضّلات أَیْنَ ما کُنْتُ در هر حالی و در هر جایی و در هر مقامی وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ نماز و زکاة در جمیع شرائع از زمان آدم بوده الی یوم القیمة حتی ملائکه دائما اشتغال بنماز دارند یا در رکوع یا در سجود یا قیام یا قعود چنانچه از حضرت رسالت است که در شب معراج تمام آسمانها مملو از ملائکه در حال نماز بعلاوه اینکه نماز مشتمل بر جمیع عبادات قلبیه و نفسیه و بدینه است و زکاة بر عبادات مالیه زکاة بدن زکاة مال صدقات واجبه و مستحبه ما دُمْتُ حَیًّا معلوم میشود که حضرتش در آسمانها هم اشتغال باین عبادات دارد.

[سوره مریم (19): آیه 32] .... ص : 436

وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا (32)

و احسان بوالده خود مریم و قرار نداد مرا جبّار با شقاوت وَ بَرًّا بِوالِدَتِی

ص: 436

بارّ نیکی کننده بغیر و یکی از اسامی الهیه است که خداوند ببندگان صالح خود تفضلات و مراحم بسیار دارد (سؤال) چرا نفرمود بارّا بوالدتی و فرمود وَ بَرًّا بِوالِدَتِی (جواب) چون عطف بالصلاة و الزکاة بود و مدخول اوصانی یعنی اوصانی بالبرّ بوالدتی و اگر بر بمادرش کرد میشود بار چنانچه اگر نماز بجا آورد میشود مصلّی اسم فاعل بارّ بر اسم مصدر وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا جبر بمعنی تسلط بر غیر است و از برای او اطلاقاتیست و معانی.

یکی جبر مقابل اختیار مثل افعال عباد یک قسمت افعال اختیاریّه عباد و یک قسمت از اختیار عبد خارج است و فعل الهی است که گفتند افعال الهیه ده قسم است خلق رزق احیاء اماته صحت مرض عزت ذلّت غناء و فقر و قدرت حقّ فوق جمیع ممکنات است و باین مناسبت یکی از اسماء الهیّه جبّار است.

دوّم بمعنی کبر و بزرگی که یکی از صفات ذمیمه است در عباد از انسان و جنّ و این صفت مختص بذات اقدس کبریائیست بزرگی باو می برازد بس هو الکبیر المتعال (سیّم) بمعنی ظلم و تعدّی و تجاوز است از اقویاء بر ضعفاء و این جمله مراد از این معنی است که خداوند مرا ظالم و متجاوز و متعدّی قرار نداده و شقاوت بمعنی بد عاقبتی است مقابل سعادت که انسان بواسطه عقائد باطله و صفات رذیله و و اعمال سیّئه شقی و بد عاقبت میشود و بسبب عقائده حقّه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه سعید و خوش عاقبت میگردد.

[سوره مریم (19): آیه 33] .... ص : 437

وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)

و سلام بر من روزی که متولد شدم و روزی که از این عالم میروم و روزی که مبعوث و زنده میشوم (وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ) سلامتی از جانب حق است حضرت عیسی علیه السّلام ولادتش با تمام اولاد آدم فرق داشت، زیرا از نطفه گندیده نبود چون پدر نداشت و نیز در رحم از علقه مضغه و سایر مراحل را طی نکرد در ظرف یک روز متولد شد وَ یَوْمَ أَمُوتُ که پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه که زمین پر از عدل و داد

ص: 437

میشود و ریشه ظلم و جور کنده میشود و دوره رجعت ائمه اطهار که تمام صفحه زمین اهل ایمان و اعمال صالحه و مشمول برکات الهی هستند در یک همچو زمانی از دنیا میرود وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا روز قیامت که تمام زنده مبعوث میشوند و بجزاء خود میرسند اهل بهشت درجات مختلف دارند بقدر ایمان و اخلاق حمیده و اعمال حسنه و درجه اعلای از همه درجه انبیاء و اوصیاء انبیاء است آنهم بمراتب مختلفه چنانچه اهل عذاب هم درکات مختلفه دارند در جهنّم بقدر کفر و عناد و ظلم و صفات خبیثه و اعمال سیّئه و بهمین معنی گذشت در حق حضرت یحیی که فرمود در آیه 15 وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

[سوره مریم (19): آیه 34] .... ص : 438

ذلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (34)

این است عیسی پسر مریم کلام حق است آن عیسی ای که در او مریه و شک آوردند ذلک یعنی اینست کلام عیسی که گفت إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا تا آخر آیات (عیسی ابن مریم) که باید او را نسبت بمریم داد و پدر از برای او نیست و او را پیغمبر دانست و صاحب کتاب قول الحق همین است قول حق مطابق با واقع و حقیقة مثل سائر انبیاء که بزرگترین افتخار آنها اینست که خود را بنده خدا بدانند و در تحت فرمان او باشند چنانچه اشرف آنها در مورد او شهادت میدهی و اشهد أن محمدا عبده و رسوله الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ از برای مریه دو معنا کردند یکی مجادله چنانچه میفرماید أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری نجم آیه 12 و نیز میفرماید فَلا تُمارِ فِیهِمْ کهف آیه 17 و بسیار آیات دیگر و دیگر بمعنی شک و شبهه مثل فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری نجم آیه 55 و مثل فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ هود آیه 17 و غیر اینها و در این آیه شریفه بهر دو معنی میتوان تفسیر کرد الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ یعنی در مورد عیسی مجادله میکنند یهود او را حرامزاده و ساحر و کذّابش میدانند نصاری جماعتی او را خدا میگویند و جمعی قائل بتثلیث هستند و بعضی دیگر در مورد او شک میاورند قول حقّ همان است که گفتیم.

ص: 438

[سوره مریم (19): آیه 35] .... ص : 439

ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (35)

و نیست از برای خداوند عالم اینکه اتخاذ اولاد کند منزّه و مبرّی است زمانی که اراده کند تحقق امری را و حکم فرماید بوجود او پس جز این نیست میفرماید از برای او باش پس میباشد بگوید موجود شو موجود میشود.

ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ نظر به اینکه تولید و تناسل از لوازم ماهیت و جسم است چه در انسان و چه در جن و چه در حیوانات و چه در نباتات اشجار و گیاه- ها و ذات مقدّس او صرف الوجود است بدون ماهیّت و وجودش عین ذات است و محال است تغییر و تغیر و تحویل و تحول و محل حوادث بر او و کسانی که نسبت ولد میدهند ناچار باید العیاذ خدا را جسم بدانند چه مشرکین که ملائکه را بنات خدا میدانند و چه یهود که عزیر را پسر خدا میگویند و آدم را ابن اللَّه گفتند و چه نصاری که عیسی را ابن اللَّه شمردند بلکه تمام اهل کتاب گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ (سبحانه) تسبیح و تقدیس و تنزیه حق است از جمیع عوارض و نواقص و عیوب ذاتا و صفة و افعالا و این موجودات عالم چه علوی و چه سفلی چه عالم مجردات و چه مادّیات چه عالم عقول و نفوس و ارواح و چه عالم اجسام از ثری تا ثریّا از هیولای صرفه تا صور مثالیّه هر چه لباس امکان در بر دارد إِذا قَضی أَمْراً که صلاح در ایجادش باشد و حکمت اقتضاء کند و قابلیت وجود داشته باشد که از زمره محالات نباشد فانّما پس جز این نیست که یقول له آنهم نه قول لفظی بلکه فعلی که معنی ایجاد و مشیت است کن موجود شو فیکون موجود میشود و آنی الوجود است.

[سوره مریم (19): آیه 36] .... ص : 439

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (36)

و محققا خداوند اللَّه پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت او را کنید اینست صراط مستقیم.

ص: 439

وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ اختلاف زیادی بین مفسرین است در اینکه این جمله معطوف بکجا است.

اولا سیاهی قرآن کلمه ان بکسر است ولی بعض مفسرین بفتح قرائت کرده اند و بنا بر فتح بعضی گفتند معطوف بجمله أَوْصانِی بِالصَّلاةِ و کلام عیسی علیه السّلام است و بعضی گفتند معطوف بجمله وَ إِذا قَضی أَمْراً یعنی و قضی ان اللَّه ربی و ربکم، بعضی گفتند جمله مستانفه است بعضی گفتند متعلق به فاعبدوه است مدخول لام خبر یعنی فاعبدوه لان اللَّه ربی و ربکم لکن چون معتبر سیاهی قرآنست چنانچه در مجلّد اول در باب اختلاف قرءات بیان کردیم در مقدمات ده گانه می گوییم این جمله معطوفست بجمله ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ و مربوط به کلام عیسی نیست و دستور الهی است به نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم که باین کفار و مشرکین و یهود و نصاری بفرما که خداوند اتخاذ ولد نکرده و محققا پروردگار من و شماست.

فاعبدوه عبادت بتها و ملائکه و جن و گوساله و گاو و شجر و ستاره و عیسی علیه السّلام و غیر اینها را نکنید پروردگار من و شما اللَّه است و بس باید در عبادت فقط او را عبادت کرد که توحید عبادتیست و مفاد کلمه لا اله الا اللَّه و گفتیم بدلالت التزامیّه دلالت بر توحید ذاتی و صفاتی و افعالی دارد و بدلالة اقتضایی دلیل بر جمیع امور اعتقادیّه و اخلاق اسلامیّه و وظایف دینیّه دارد و بیانش مفصلا گذشت.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ اگر یک ˜ϙŠدر غیر طریق اسلامی بردارند سبل شیطانیست.

[سوره مریم (19): آیه 37] .... ص : 440

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ (37)

پس اختلاف کردند حزبها از بین آنها پس ویل از برای آنها آن کسانی که کافر شدند از محل شهادت روز با عظمت فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ حزب عبارت از جمعیتی است که دارای یک مسلک و طریقه و مذهب خاصی باشند و کفار دارای

ص: 440

مسالک مختلفه هستند مخصوصا نصاری که یک دسته عیسی را خدا میدانند و آنها را یعقوبیّه میگویند و یک حزب ابن اللَّه میدانند و آنها را نسطوریه میگویند و یک حزب قائل بتثلیث شدند اسرائیلیّه میگویند یهود یک حزب دیگر بلکه در خبر داریم از پیغمبر اکرم که امت موسی 71 فرقه شدند یک فرقه اهل نجات و هفتاد اهل عذاب و امت عیسی 72 فرقه شدند یک فرقه اهل نجات و هفتاد و یک اهل عذاب و امت من 73 فرقه می شوند یک فرقه اهل نجات و بقیّه اهل عذاب من بینهم در میانه خود که هر کدام دیگران را لعن می کنند و تبرّی میجویند.

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا گفتیم از برای ویل دو معنی است اسمی و وصفی، اما اسمی چاهی است در قعر جهنم و اما وصفی یعنی وای بحال کسانی که کافر شدند من مشهد یعنی محل شهادت و لذا مشاهد شریفه را مشهد گویند چون محل شهادت امام علیه السّلام بود و روز قیامت را مشهد مینامند.

چون شهود روز قیامت بسیار هستند اعضاء و جوارح ملائکه انبیاء و رسل و ائمه اطهار و از همه بالاتر ذات اقدس ربوبی یوم عظیم روز قیامت روز بسیار با عظمتی است آثار غضب الهی ملائکه عذاب نفیر جهنم نامه اعمال زمین مثل کوره آهن گران خورشید یک نی بالای سر و غیر اینها.

[سوره مریم (19): آیه 38] .... ص : 441

أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (38)

شنوا کن آنها را و بینا نما روزی که میآیند ما را لکن ظلم کنندگان در ضلالت و گمراهی آشکار هستند.

(أَسْمِعْ بِهِمْ) دو قسم سمع داریم یکی گوش سر است که صدا را میشنود و یکی گوش قلب است که تأثیر در قلب می کند و توجه دارد و نیز از برای سمع دو معنی است یکی بتوسط گوش صدا را استماع می کند دیگر بمعنی ترتیب اثر است می گویی فلانی حرف شنو است و ظاهرا در اینجا مراد اینست که آنها را بدار بر اطاعت فرمایشات خدا و رسول.

ص: 441

(وَ أَبْصِرْ) این هم دو معنی دارد یکی دیدن بچشم سر اشکال و الوان را مشاهده می کند دیگر بچشم قلب که حقایق را درک کند می گویی فلان در امور تجارتی یا زراعتی یا امور سلطنتی و امور دینی بصیر است یعنی آنها را بینا کن که حقائق را درک کنند.

یَوْمَ یَأْتُونَنا روز قیامت که تمام خلق اولین و آخرین جن و انس میآیند در محکمه عدل الهی.

لکِنِ الظَّالِمُونَ چه ظلم در دین از شرک و کفر و نفاق و چه ظلم بغیر مالی و بدنی و عرضی و چه ظلم بنفس از ترک واجب و فعل حرام الیوم روز قیامت فی ضلال مبین که یوم تبلی السرائر است و حقایق مکشوف میشود میفهمند در چه ضلالت و گمراهی بودند و راه بجایی نمیبرند.

[سوره مریم (19): آیه 39] .... ص : 442

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ (39)

و بترسان آنها را از روز حسرت و ندامت زمانی که گذشته کار و آنها در غفلت بودند و آنها ایمان نمی آورند و انذرهم که اولین تکلیف پیغمبران بشارت و انذار است بشارت باهل ایمان و تقوی و اعمال صالحه و انذار از شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور و اعمال سیّئه و اخلاق رذیله و صفات خبیثه.

یوم الحسرة که یکی از اسامی یوم القیامة یوم الحسرة است حتی اهل بهشت حسرت میبرند که ای کاش بیشتر و بهتر عمل کرده بودیم تا درجات آنها بیشتر و بالاتر میشد.

إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ پس از مردن دیگر نه ایمان قبول میشود و نه توبه.

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 18.

وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ تصور میکنند و خیال می کنند همیشه در دنیا هستند و پس از موت خبری نیست و بکلّی منکر معاد میشوند وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ بیوم القیامة

ص: 442

و یوم البعث.

[سوره مریم (19): آیه 40] .... ص : 443

إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ (40)

محققا ما خودمان ارث میبریم زمین را و هر کس بر روی زمین باشد و بسوی ما است بازگشت آنها کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26.

(آنکه نمرد است و نمیرد تویی آنچه تغیّر نپذیرد تویی)

تمام میمیرند و فقط وارث کل خدای متعال است وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حدید آیه 10 انا نحن تاکید است که البته البته ما خود ما نَرِثُ الْأَرْضَ عنوان مالکیت از کل افراد بشر زائل میشود، زیرا بمجرد ذهاب روح سلب مالکیت میشود و تعبیر بمیراث که مالکیت حق باقی است بملکیت حقّه حقیقیّة و من علیها از جن و انس چون بازگشت روح آنها در عالم مثال و برزخ در تحت قدرت حق است و بس وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ یوم البعث تمام اوّلین و آخرین از جن و انس و ملک بلکه حیوانات از وحوش و طیور زنده میشوند و بجزای اعمال خود جزا داده میشوند ان خیر فخیر و ان شرا فشر.

[سوره مریم (19): آیه 41] .... ص : 443

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)

پس از فراغ از قضایای زکریا و یحیی و مریم و عیسی خداوند قضایای ابراهیم را بیان میفرماید:

و یاد کن در قرآن مجید ابراهیم را محققا بود ابراهیم صدیق و نبی ذکر احوال سابقین از انبیاء و مؤمنین و صلحاء و متقین و از کفار و مشرکین و فجار و فاسقین در قرآن مجید برای تنبیه و تذکر این امت است که خداوند با آنها چه معامله فرموده چه الطاف و عنایاتی با دسته اوّل و چه عقوباتی با دسته دوّم.

ص: 443

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ در موضوع ابراهیم بین شیعه و سنی و مشرکین از جهاتی اختلاف شدیدی است.

اولا در نسب ابراهیم اهل تسنن او را فرزند آزر که مشرک و بت پرست بود میدانند بواسطه ظواهر آیات که اطلاق اب بر او کرده مخصوصا در این آیات بعد که چهار مرتبه خطاب یا ابت کرده و در جای دیگر میفرماید:

إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ و لکن شیعه مأخوذ از اخبار آل اطهار معتقد هستند که پدر ابراهیم تاریخ بوده مؤمن صالح و آزر عموی او بوده و شوهر مادر او و در دامن او بزرگ شده و باین مناسبت اطلاق اب بر او می کرد و دلیل شیعه قطع نظر از اخبار دو آیه شریفه در قرآنست یک آیه در سوره توبه و یک در سوره ابراهیم علیه السّلام اما در توبه وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ آیه 114.

و البته این در زمان جوانی ابراهیم بود که تبرّی جست و عزلت اختیار کرد و از آنها جدا شد.

و اما در سوره ابراهیم در زمان پیری ابراهیم که خدا اسمعیل و اسحق را با عنایت کرده بود میگوید:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ الی قوله رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ آیه 41.

پس معلوم می شود که والد ابراهیم غیر آذر است که از او تبرّی جسته (و ثانیا) در عقیده ابراهیم یهود گفتند هم عقیده ما است نصاری گفتند در مذهب ما است مسلمین گفتند مذهب اسلام است خدا میفرماید:

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ آل عمران آیه 60 و در جای دیگر خطاب بپیغمبر میفرماید ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ نحل آیه 124.

و نیز میفرماید: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ

ص: 444

وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

آل عمران آیه 65.

(و ثالثا) در ذبیح ابراهیم یهود گفتند اسحق بوده و عقیده مسلمین اسمعیل بوده إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا از برای صدق اطلاقاتیست صدق در کلام صدق در کتابت صدق در وعد صدق در ایمان که نفاق نباشد صدق در اخلاق صدق در افعال و صدّیق صیغه مبالغه است و ابراهیم بتمام اطلاقات صدق صدّیق بوده و این دلیل بر مقام عصمت است چنانچه در آیه شریفه وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ.

مفصلا بیان کردیم و اما نبوت حضرت ابراهیم مقام نبوت و رسالت و اولوا العزمی را داشت، بلکه بعد از حضرت رسالت افضل از جمیع انبیاء بود.

[سوره مریم (19): آیه 42] .... ص : 445

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً (42)

زمانی که گفت از برای پدرش ای پدر برای چه عبادت می کنی چیزی را که نمی شنود و نمی بیند و بی نیاز نمی کند ترا چیزی را إِذْ قالَ لِأَبِیهِ

آزر که گفتم عمّ ابراهیم و شوهر مادر ابراهیم بود و باو اطلاق اب میکرد چون در دامن او بزرگ شده بود یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ

چون بت پرست بود و در آن زمان بت پرستی بسیار رواج داشت و بت های بزرگ خود را در بتکده گذارده بودند و هر کدام بت کوچکی میتراشیدند و در نزد خود نگاه داشته بودند و پرستش می کردند.

ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ

نه گوش دارند که دعاهای شما را بشنوند و نه چشم دارند که عبادات شما را مشاهده کنند یک چوب خشک یا یک فلز آب کرده بیش نیستند.

وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً

نه قدرت دارند بر اینکه نعمتی بشما دهند و نه دفع بلائی از شما کنند و نه حاجت شما را برآورند بلکه بت پرستی از گاو و گوساله و درخت و ماه و ستاره و خورشید و ملائکه و انبیاء و اولیاء پست تر هست زیرا یک جمادی مصنوع بشری بیش نیست.

ص: 445

[سوره مریم (19): آیه 43] .... ص : 446

یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا (43)

ای پدر من بتحقیق آمده است مرا از علم آنچه نیامده ترا پس متابعت کن مرا هدایت می کنم ترا راه مستوی که هیچگونه انحراف و اعوجاجی در او نباشد یا ابت بجای یا ابی است تا بجای یا است از برای تاکید قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ انسان نسبت بهر شیئی تارة یقین بوجود او دارد، و تارة یقین بعدم او، و تارة احتمال وجود و عدم را هر دو را میدهد و یقین هم اگر مطابق با واقع باشد او را علم مینامند و اگر بر خلاف واقع باشد جهل مرکب میگویند و احتمال هم سه قسم است اگر احتمال وجود بیشتر است ظن میگویند و اگر احتمال عدم زیادتر است و هم می شمارند و اگر هر دو مساویست شک مینامند و اگر از جهات باطنیه مثل الهام و وحی بدست بیاید علم موهوبی میگویند و علوم انبیاء از این قسمت است و چون از این جهت است احتمال خطاء و اشتباه در او نمی رود ولی اگر از ادلّه استفاده شده باشد ممکن است در یکی از مقدماتش خطا رفته باشد و علم ابراهیم از قسمت اوّل است هیچگونه خطایی در او نیست.

ما لَمْ یَأْتِکَ معلوم است آزر که بت را می پرستید اولا یقین ندارد که میفرماید:

ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ.

و ثانیا بر فرض یقین داشته باشد جهل مرکب است نه علم فاتبعنی اطاعت انبیاء و اوصیاء معصومین بحکم عقل و شرع واجب است چون احتمال خطاء در او نمیرود اهدک هدایت راه نمایی است صراطا سویّا راه راست که از ابتداء خط تا انتهاء او جزئی انحراف ندارد از قدم اول انسان را بمقصد میرساند، که صراط مستقیم است و بعلاوه از رساندن بمقصد اقصر طرق است.

[سوره مریم (19): آیه 44] .... ص : 446

یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا (44)

ای پدرک من عبادت شیطان نکن محققا شیطان هست از برای خداوند رحمن

ص: 446

معصیت کار، هر امر باطلی عبادت شیطان است چه در امور اعتقادیه باشد یا در صفات اخلاقیّه یا در اعمال جوارحیّه، زیرا شیطان قسم یاد کرده که گفت: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ و خداوند هم میفرماید:

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ و تسلط شیطان بر اولاد آدم بسیار روشن است جایی که مثل حضرت آدم و حوّا را از بهشت خارج کند با اینکه دارای مقام عصمت بود و خلیفة اللَّه بوده با اولاد او چه می کند و عده و عدّه او هم بسیار است حتی باندازه ای که در دوره رجعت با امیر المؤمنین جنگ میکند و لشکر او بیشتر هستند تا پیغمبر اکرم میآید و او را بقتل میرساند، لذا فرمود: یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ و چه عبادت شیطان بزرگتر از شرک و بت پرستی تا چه رسد باعمال سیئه و افعال قبیحه و صفات رذیله.

إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا گفتند رحمن از صفات خاصه خداوند است اطلاق بر غیر او صحیح نیست، مثل اسم اللَّه ولی صفات دیگر مانعی ندارد، مثل رحیم کریم و غیر اینها و عداوت شیطان با خداوند از امور بسیار واضح است، و هم چنین عداوت او با بنی آدم.

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فاطر آیه 6- و بدتر از شیطان شیاطین انسی و هوای نفس.

[سوره مریم (19): آیه 45] .... ص : 447

یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا (45)

ای پدرک من محققا من میترسم این که بتو متوجه شود عذابی از خداوند رحمن پس تو میباشی از برای شیطان ولی و تالی تلو و قرین او، معاصی الهی علاوه از استحقاق عذاب اخروی بسا بعذاب های دنیوی هم گرفتار می کند، چنانچه بر قوم نوح و لوط و موسی و شعیب و غیر اینها نازل شده و گفتیم عقوبات دنیوی معاصی بسیار است ضعف ایمان سواد قلب قساوت بعد از رحمت حق سلب نعمت نزول بلا و غضب الهی قرب بشیطان بعد عن اللَّه رنجش قلوب نبی و ائمه اطهار عقوبات ده گانه

ص: 447

لذا میفرماید:

یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ چنانچه بر کفار و مشرکین و اهل معاصی نازل شده. فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا داخل میشوی در حزب شیطان لعین چنانچه میفرماید:

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ مجادله آیه 20.

و ولّی شیطان دوست و ناصر و قرین و حزب شیطان میشود.

[سوره مریم (19): آیه 46] .... ص : 448

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا (46)

گفت: آزر آیا اعراض می کنی تو از خدایان من ای ابراهیم اگر منتهی نشوی هر آینه تو را سنگسار می کنم و دور شو و هجر کن از من.

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی رغبت اگر متعدی بالی شد مفادش میل و اقبال باو است، و اگر متعدی به عن شد بمعنی اعراض و دوری از او است و آلهه جمع اله است و معلوم می شود که آزر بتهای زیادی داشته و می پرستید. «یا ابراهیم» و حضرت ابراهیم باتمام آنها طرف بوده یعنی هر چه غیر خدای متعال است عبادتش شرک و کفر و عبادت شیطان و باطل و عاطل است.

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ رجم سنگسار است، و یکی از احکام اسلام رجم است در زنا محسنه زن شوهر دار زنا دهد، یا مرد زن دار زنا کند. وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا و دور شو از من و از شهر من بیرون رو تا سالم بمانی و من تو را نه بینم، اگر نزد من باشی رجم می کنم تو را، و اگر از نزد من بروی سالم می مانی، و کلمه ملیّا گویا اشاره باشد بمدت طولانی که دیگر هرگز تو را نبینم.

[سوره مریم (19): آیه 47] .... ص : 448

قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا (47)

ص: 448

ابراهیم فرمود: سلام بر تو زود باشد من طلب مغفرت می کنم برای تو از پروردگار خود محققا او می باشد بمن رءوف و مهربان، انبیاء تا مادامی که احتمال تأثیر میدهند با رأفت و مهربانی و ملایمت با کفار و مشرکین رفتار می کنند که موجب رغبت آنها شود و تمایل بایمان پیدا کنند، لکن بعد از آنکه از قابلیت هدایت افتادند در مقام دفع آنها و بی زاری از آنها برمی آیند. چنانچه در همین مورد میفرماید:

وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ توبه آیه 115.

قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ از برای سلام دو معنی کرده اند، یکی آنکه سلام اسم خداوند است یعنی خدا نگهبان تو باشد که از شرک خارج شوی و بتوحید که سلامتی دنیا و آخرت است برساند، دیگر طلب سلامتی از جمیع بلیات و عقوبات دنیوی و اخروی که آنهم شرطش ایمان است.

سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی که اگر موفق بتوحید و ایمان شدی از خداوند طلب می کنم که از گناهان قبل بگذرد و بیامرزد تو را.

إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا از برای حفی دو معنی کردند، یکی بمعنی بارّ که نسبت بمن برّ احسان و مهربانی دارد که در این جا مراد همین معنی است، دیگر بمعنی استقصاء در سؤال که در کلام امیر در خطاب به پیغمبر بر سر قبر فاطمه می گوید:

فاحفها السؤال.

[سوره مریم (19): آیه 48] .... ص : 449

وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)

و من از شما مشرکین اعتزال می جویم و از آنچه را که می خوانید از غیر از خداوند متعال و می خوانم پروردگار خود را امید است این که نباشم بدعاء پروردگار خود شقّی و بد عاقبت.

ص: 449

و اعتزلکم اعتزال از مشرکین دور شدن از آنها و بیرون رفتن از میانه آنها و خارج شدن از شهر آنها که قصد بیت المقدس کرده بود که مسافرت کند بآن طرف.

وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اعتزال از آلهه آنها از اصنام ترک عبادت آنها و توجّه بآنها است.

وَ أَدْعُوا رَبِّی عبادت پروردگار و توجه باو و اطاعت و امتثال باوامر او و منتهی شدن از منهیّات او و رفتن بدرب خانه او و طلب حوائج از او و نجات از مهالک.

عَسی أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا تعبیر بعسی بمعنی امیدواری و رجاء است چون باید مؤمن بین خوف و رجاء باشد نه مطمئن بقبول و نه مأیوس از قبول که گفتند دو معصیت از معاصی کبیره امن من مکر اللَّه و یأس من روح اللَّه است، چه بسا اشخاصی که در عبادت در اوّل امر به مقام بسیار بلندی نائل شدند و لکن در عاقبت بی ایمان و بدبخت گشتند، مثل شیطان و بلعم باعوری، و چه بسیار در شرک و کفر و فسق و فجور مدتی از عمر خود را طیّ کردند لکن عاقبت موفق بایمان و توبه و با سعادت از دنیا رفتند، و اخبار خوف و رجاء دو قسمت است، یک قسمت دلالت دارد بر تساوی و یک قسمت دلالت دارد که رجاء بیشتر باشد از خوف و جمع بین این دو در نظر بخود تساوی و نظر بخدا ترجیح رجاء.

[سوره مریم (19): آیه 49] .... ص : 450

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (49)

پس چون از آنها اعتزال نمود و از اصنام آنها ما باو عنایت فرمودیم اسحق و یعقوب را و تمام آنها را قرار دادیم نبی.

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ از بین آنها بیرون رفت بطرف بیت المقدس. وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ که از بتهای آنها و آلهه آنها و توجه بذات اقدس ربوبی خداوند

ص: 450

برای آنکه وحشت تنهایی باو اثر نگذارد.

وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ که ملائکه نازل شدند بر ابراهیم و بشارت دادند بعیالش چنانچه میفرماید:

وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ هود آیه 71 «یعقوب» که فرزند اسحق باشد و در زمان ابراهیم بدنیا آمد که فرزند ابراهیم بود.

وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا یعنی کل واحد منهما که اسحق و یعقوب باشد، و ممکن است معنی کل واحد منهم باشد که ابراهیم و اسحق و یعقوب باشد.

«تنبیه» اختلاف شد بین یهود و بین مسلمین که خداوند ابتداء اسحق را بابراهیم داد یا اسمعیل را و مسلمین معتقد باین هستند که ابتداء اسماعیل را از هاجر باو عنایت فرمود عیال ابراهیم ساره حسد برد که خود عقیم بود، گفت: این بچه را با مادرش ببر جایی که من مشاهده نکنم مأمور شد آورد آنها را بمکّه معظمه که شرحش در قرآن مجید دارد.

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ ابراهیم آیه 40 و اوست ذبیح اللَّه و اهل کتاب اسحق را معتقدند.

[سوره مریم (19): آیه 50] .... ص : 451

وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (50)

و عنایت کردیم از برای آنها از رحمت خودمان و قرار دادیم از برای آنها زبان صدق بسیار بلند و عالی و مرتفع. وَ وَهَبْنا لَهُمْ ابراهیم و اسحق و یعقوب را مِنْ رَحْمَتِنا غیر از کثرة اولاد و اعطاء نبوت و رسالت رحمت های دنیوی و اخروی از نعم الهیّه که احصاء نه میتوان کرد.

وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا تمام ملل تمجید و اظهار خلوص و ارادت نسبت بآنها دارند، قریش افتخار میکردند که ما از اولاد اسمعیل فرزند ابراهیم هستیم، یهود افتخار می کنند که ما از بنی اسرائیل که اسحق باشد هستیم، حتی

ص: 451

امروز اسم دولت خود را اسرائیل گذاردند مشرکین دین خود را نسبت بابراهیم میدهند، یهود ابراهیم را هم دین خود میدانند نصاری هم کیش خود می پندارند که در قرآن مجید میفرماید:

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.

آل عمران آیه 60 که معلوم می شود مشرکین و یهود و نصاری او را از خود می دانند و عقیده مسلمین این است که اسلام طبق ملة ابراهیم است چنان چه میفرماید:

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً نحل آیه 124 و نیز میفرماید:

إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آل عمران آیه 61 و دین مقدّس ابراهیم در بنی اسماعیل باقی بود تا زمان پیغمبر اکرم که آخرین وصیّ ابراهیم حضرت ابی طالب بود، و در بنی اسرائیل تا زمان موسی و دین موسی تا زمان عیسی و دین عیسی تا زمان پیغمبر اسلام.

[سوره مریم (19): آیه 51] .... ص : 452

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (51)

و یاد کن در قرآن مجید موسی را محققا او بود بنده خالص و بود رسول نبی. وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی شرح قصّه موسی را خداوند در قرآن مجید در بسیاری از سور و آیات شریفه بیان فرمود از شرح حمل او و مخفی بودن آثار حمل و وضع حمل مادرش و القاء در رود نیل و گرفتن فرعون و اراده قتل آن و مانع شدن زن فرعون و در دامن فرعون بزرگ شدن تا بحد رشد و ارجاع بمادرش و قتل قبطی و فرار بطرف مدین و خدمت شعیب رسیدن و مشاهده نار و تکلّم خداوند با او و اعطاء نبوت و رسالت و مامور شدن بدعوت فرعون و فرعونیان تا زمان هلاکت آنها بغرق در

ص: 452

دریای نیل و پس از هلاک آنها و ایرادات بنی اسرائیل و گوساله پرستی آنها و تقاضای رؤیت حق جهرة و سایر عملیات آنها. و پس از موسی چه کردند بنی اسرائیل از تحریف توریة و از بین بردن او و قتل انبیاء، و در اخبار بسیار شرح حالات آنها مفصلا بیان شده، فقط در این آیه شریفه اشاره به مقام موسی میفرماید:

إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً خداوند او را خالص گردانید برای نبوت و رسالت و عبادت و بنده گی و امتیاز داد او را بمقام کلیمیت.

وَ کانَ رَسُولًا فرستاده شد بر فرعون و اتباعش و بر بنی اسرائیل و ناسخ شریعة ابراهیم شد در بنی اسرائیل. (نبیا) مقام نبوت و اولوا العزمی و غلبه بر دشمن باو عنایت شد.

[سوره مریم (19): آیه 52] .... ص : 453

وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا (52)

و ندا دادیم او را از طرف طور ایمن و نزدیک کردیم او را در مناجات که با خداوند مناجات هایی داشت. وَ نادَیْناهُ اشاره بآیه شریفه است.

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ الی آخر الآیات. قصص آیه 30 تا 36.

مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ طور نام کوهی است جانب طرف کوه است ایمن طرف راست کوه که شجره زیتون بود صدا بلند شد. إِنِّی أَنَا اللَّهُ باین معنی که موسی در جانب طور ایمن نزد شجره بود که نداء الهی را شنید و ندا از جمیع اطراف باو میرسید.

بافلاطون گفتند: ان تلمیذک موسی یزعم انه یتکلم مع علة العلل گفت:

از او به پرسید از کدام طرف صدا می شنوی پرسیدند فرمود: از جمیع اطراف گفت: بروید و باو ایمان بیاورید. وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا مراد قرب مکانی نیست چون ذات اقدسش حق مکان ندارد احاطه قیومیّه بجمیع عوالم امکانیّه دارد قرب و بعد

ص: 453

ندارد، بلکه قرب معنوی است بعنایات و تفضلات و الطاف ربوبی، چنان چه اطاعت قرب می آورد و معصیت بعد دارد و انبیاء بالاخص اولوا العزم آنها قرب از جمیع مقربان هستند تا برسد بجایی که بفرماید:

فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی سوره نجم در حق رسول محترم، و موسی با خدای خود مناجات داشت که مفاد نجیّا است. و بهترین عبادات مناجات با پروردگار خود است بالاخص در وقت سحر در جای خلوت، بلکه از جمیع نعم بهشتی مناجاة با پروردگار الذّ است از امیر المؤمنین علیه السّلام مروی است که فرمود:

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللَّه

و این موهبت کبری نصیب حضرت موسی شد که هر موقع می رفت در مقام مناجات با خدای خود تکلم میکرد و خداوند با او تکلم میفرمود، چنانچه میفرماید: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً نساء آیه 162.

[سوره مریم (19): آیه 53] .... ص : 454

وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا (53)

و موهبت کردیم از برای موسی از رحمت خود برادرش هارون را نبی قرار دادیم اشاره به آیات شریفه در سوره قصص موقعی که مأمور شدند بدعوت فرعون.

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ آیه 33 تا 35.

و در سوره طه قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی الی قوله تعالی قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی

ص: 454

آیه 26 تا 37 و غیر این موارد از آیات شریفه در سور قرآنیه لذا میفرماید: وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا هارون دارای مقام نبوت بود لکن تابع موسی بوده چنانچه انبیاء بعد از آدم تا زمان نوح تابع آدم بودند و تبلیغ شریعة او را می کردند و انبیاء بعد از نوح تابع نوح بودند تا زمان ابراهیم، و انبیاء بعد از ابراهیم در بنی اسرائیل تابع دین ابراهیم بودند تا زمان حضرت خاتم و در بنی اسرائیل تا زمان موسی و بعد از موسی تابع موسی تا زمان عیسی و بعد تابع عیسی تا زمان محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و بسا می شد در یک عصر هزار نبی هر کدام بناحیه مأموریت داشتند مثل علماء اعلام در هر عصر و زمان در نقاط مختلفه و اماکن کثیره مأمور بدعوت بدین مقدس اسلام لذا فرمود:

[سوره مریم (19): آیه 54] .... ص : 455

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (54)

و یاد کن در قرآن مجید اسماعیل را محققا او بود صادق الوعد، بوعده های خود وفا میکرد، و بود فرستاده خدا و رسول بر قوم خود، اختلاف شد بین مفسرین که این اسمعیل که بوده اکثر مفسرین گفتند اسماعیل فرزند ابراهیم بوده که ملقب بذبیح اللَّه شد، چون حضرت ابراهیم اسماعیل را از هاجر آورد بر حسب تقاضای ساره و امر مبارک الهی او را آورد مکّه معظمه نزد بیت اللَّه الحرام، چنانچه عرض میکند.

رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ.

ابراهیم آیه 40 و اخبارهم بر طبق این داریم از خاصه و عامه، و بعضی گفتند اسمعیل ابن حزقیل بود که خداوند او را مبعوث کرد بر قومش پوست صورت او را کندند و سر او را مجروح کردند خداوند فرستاد نزد او که آنها را چه نحوه عذاب کنم، درخواست عذاب نکرد، بلکه تقاضای عفو نمود، و لکن بعید نیست همان فرزند ابراهیم باشد که بفرماید:

ص: 455

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ برای تنبیه قوم که إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ که یکی از واجبات شرعی وفاء بوعد است و خلف وعد یکی از گناهان بزرگ است، چنانچه میفرماید:

وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ انفال آیه 43 بلی وعده هایی که از معاصی و اعمال قبیحه است واجب است تخلف کردن و حرام است وفاء بآن، و خداوند هم خلف وعد نمی کند.

إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9 اگر وعده احسانی کردی باید وفا کنی، ولی خلف وعید مانعی ندارد که وعده عقوبت باشد، بلکه حسن دارد.

وَ کانَ رَسُولًا الی قومه نبیا من اللَّه.

[سوره مریم (19): آیه 55] .... ص : 456

وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (55)

و بود اسماعیل که امر می کرد اهل خود را بنماز و زکاة و بود در نزد پروردگار خود راضی شده، یعنی خداوند از او راضی و خوشنود است.

وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بعضی گفتند مراد از اهل قوم و عشیره و عترت بودند، و بعضی گفتند امة او، و ما می گوئیم بکسانی که خداوند او را مأمور فرمود بدعوت آنها، لکن ظاهر لفظ اهل بستگان نزدیک است سه عنوان است اهل و آل و عترت قریب المعنی است ولی بشرط آنکه با او در عقیده و اخلاق و افعال موافق باشند نه مثل پسر نوح که بفرماید:

إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ نوح آیه 48 و این عناوین نسبت برسول اکرم صادق بر صدیقه طاهره و ائمه اثنی عشره می شود و بس. بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ که این دو امر واجب در جمیع شرایع از زمان آدم تا قیام قیامت بوده و هست فقط خصوصیاتش تغییر می کند نسبت بحکم و مصالح.

وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ و بود در پیشگاه پروردگار خود. مرضیّا خداوند از او راضی بود و او مرضیّ خدا و این دلیل می شود بر اینکه جمیع افعال و اعمال

ص: 456

و اقوال و اخلاق و امور اعتقادیه او مطابق دستور الهی بوده و هیچگونه عملی که بر خلاف رضای حق است از او صادر نشده و مقام رضا فوق جمیع مقامات است حتی در خبر داریم که میفرماید:

پس از آنکه اهل بهشت در او جای گرفتند و جمیع نعم بهشت در دست رس آنها بود خطاب میرسد که آیا حاجت دیگری دارید میگویند:

ربنا رضاک.

[سوره مریم (19): آیه 56] .... ص : 457

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (56)

ادریس یکی از اجداد نوح بود، و در زمان حیاة آدم بدنیا آمد چون آدم تا زمان ولادت نوح حیاة داشت و ادریس در روی زمین سیصد و شصت و پنج سال 365 عمر کرد، و بعد از این مدت بعالم بالا رفت و تا کنون زنده است و زمان ظهور حضرت بقیّة اللَّه نازل می شود در زمین و از انصار حضرت بقیة اللَّه می شود که چهار از انبیاء سلف در رکاب حضرتش حاضر می شوند ادریس عیسی خضر الیاس، و اوّل کسی است که علم خیاطی باو افاضه و لباس چرمی می پوشید و اوّل کسی است که علم خط و کتابت را تعلیم نمود و سی صفحه بر او نازل شد، و نیز اول کسی که علم نجوم و حساب را دارا بود و نظر می نمود و دعوت بشریعت آدم میکرد و نام او در توریة اخنوخ است.

إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا گذشت معنای صدّیق و مراتب و اقسام آن صدق در کلام در کتابت در اخلاق در افعال در عقائد و نبیّ که مورد وحی الهی واقع میشود و همین علوم معجزات او بود که سابقه نداشته.

[سوره مریم (19): آیه 57] .... ص : 457

وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا (57)

بالا بردیم او را در مکان بسیار بلندی، اختلاف زیادی در معنای مکان علیّ

ص: 457

بین مفسرین شد، بعضی گفتند مراد شأن و مقام است، و بعضی گفتند بردند او را بآسمان اوّل، و بعضی بآسمان چهارم، و بعضی بآسمان ششم، و بعضی گفتند او را بردند ببهشت و این قول اقرب است، چنانچه مکرر اشاره کرده ایم که او را بردند در آسمانها و چون بهشت را باو نمودند تقاضا کرد که در آن ساکن باشد اجازه دادند تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه- عج- باشد، و چون در بهشت مرگ نیست آنجا هست، پس از ظهور نازل می شود و از یاور آن حضرت است که چهار از انبیاء زنده هستند و از یاوران آن حضرت میشوند.

ادریس، عیسی، خضر، الیاس.

[سوره مریم (19): آیه 58] .... ص : 458

أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (58)

این انبیاء که در این آیات شریفه بیان شد کسانی هستند که خداوند بآنها انعام فرمود مقام نبوت و رسالت و عصمت و طهارت و سایر نعم دنیویّه و اخرویّه از پیغمبران که از ذریّه آدم بودند و از کسانی که با نوح در کشتی نجات پیدا کردند، و آنها را بر کشتی سوار کردیم و از ذریّه ابراهیم و اسرائیل که اسحق باشد و از کسانی که هدایت کردیم آنها را و برگزیدیم که هر موقع تلاوت شود بر آنها آیات خداوند رحمن میافتند بسجده و اشک میریزند.

«اشکال» تمام اینها ذرّیه آدم بودند همان کلمه من ذریة آدم کافی بود وجه بیان بقیّه چیست؟ (جواب) برای بیان فضیلت فوق فضیلت است، زیرا اگر اکتفاء بذریّه آدم فرموده بود می گفتند این فضیلت برای تمام بنی آدم هست امتیازی با دیگران ندارند.

«اولئک» کسانی که از ابتداء سوره بیان فرموده زکریّا و یحیی و عیسی و ابراهیم و اسحق و یعقوب و موسی و هارون و اسمعیل و ادریس که ده نفر از انبیاء را

ص: 458

ذکر فرمود.

الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ نعمت های خداوند بر انبیاء فوق جمیع نعم الهی است که آنها را مقدم بر جمیع ملائکه و مقربان درگاه الهی است و مقام خلافة اللّهی بآنها عنایت فرمود و درجه اعلای بهشت را بر آنها مقرر داشت و غیر اینها از نعم دنیوی و اخروی حتی طاعت آنها را قرین اطاعة خود مقرر فرمود.

من النبیّین انبیاء منحصر باین ده نفر نبودند این ده نفر بعض انبیاء هستند کلمه من تبعیضیّه است.

مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ نوع مفسرین بلکه جمیع آنها این جمله را با جمل بعد بیان این مذکورات در آیات قبل که انبیاء مذکورین میدانند، چنانچه قبلا هم بنظر میآید که در ترجمه بیان کردیم، لکن فعلا کأنه الهام شد که بیان جمیع انبیاء باشد- یعنی- النبیین که انبیاء کلا از ذریه آدم هستند، شیث و ادریس تا نوح علیهم السّلام.

وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ که سام ابن نوح باشد تا حضرت ابراهیم و لوط.

وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ که اسماعیل و اسحق هستند. «و اسرائیل» یعنی از ذریه اسرائیل یعقوب و یوسف و داود و سلیمان و زکریا و یحیی و عیسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل.

وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا که وجود مقدس رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و اله و ائمه اطهار علیهم السّلام هستند که آنها را برگزید بر جمیع ممکنات از انبیاء و ملائکه و این جمله مستقله است.

إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ مخصوص بهمین جمله آخر است، و آیات رحمن آیات شریفه قرآن است، زیرا در زمان انبیاء سلف قرآن نازل نشده بود فقط این خاندان هستند.

خَرُّوا سُجَّداً بمعرفت عظمت پروردگار و سجده های آنها بسیار طولانی مخصوصا زین العابدین و موسی بن جعفر علیهما السّلام.

ص: 459

و بکّیا ترسهای این اهل بیت، امیر المؤمنین را تاج البکّائین و سایر ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

[سوره مریم (19): آیه 59] .... ص : 460

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (59)

پس جای گیر شدند بعد از آنها جای گیرهایی که ضایع کردند نماز را و متابعت کردند شهوات نفسانیّه را پس زود باشد که ملاقات کنند غیّ را. فخلف از برای این مادّه اطلاقاتی است، خلیفه مخالفت اولاد و احفاد و غیر اینها و قدر جامع آنها تبدیل شی ء به شیئی است تبدیل موافقت به مخالفت ذهاب آباء باولاد و احفاد قرنی بعد قرنی و در اینجا پس از رفتن انبیاء و ائمه اطهار یک جماعت اشرار و فسّاق و فجار آمدند.

مِنْ بَعْدِهِمْ بعد از اهل هدایت و اجتباء «خلف» که این فجّار و اشرار جای گیر آنها شدند در روی زمین. أَضاعُوا الصَّلاةَ اضاعه نماز از بین بردن نماز است، چه ترک نماز باشد یا بتاخیر نماز از وقت مقرر او، یا بفقدان شرائط و اجزاء آن به اینکه باطل شود که امروز صد نود افراد مضیّع نماز هستند غیر مؤمنین از مخالفین چون ایمان شرط صحت کلّ عبادات است نماز آنها باطل و ضایع است، و در میان مؤمنین کسانی که تقلید نمیکنند و احتیاط ندارند باطل است عبادات آنها و کسانی که مراعات شرائط و اجزاء نمی کنند مثل طهارت حدثی و خبثی و اباحه مکان و لباس و موالات و غیر اینها.

و بالجمله نماز صحیح بوقت مقرر بسیار قلیل است. وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ از زنا و لواط و شرب و قمار و ساز و آواز و بی حجابی و کسب حرام و هزار گونه معاصی دیگر طبق هوای نفس.

فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا غیّ گفتند: بلاهای دنیویست، و بعضی گفتند: عذاب های اخروی است، و بالجمله جامع آنها عقوبات معاصی است در دنیا و آخرت.

ص: 460

[سوره مریم (19): آیه 60] .... ص : 461

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً (60)

مگر کسانی که توبه کنند از معاصی و ایمان آورند بجمیع عقائد حقّه و اعمال صالحه از واجبات و مستحبات بجا آورند، پس آنها داخل میشوند بهشت را و خردلی بآنها ظلم نمی شود هم بفیوضات عبادات نائل می شوند و هم از عقوبات معاصی نجات پیدا میکنند.

إِلَّا مَنْ تابَ از اعمال و افعال سابقه که مشتمل بر معاصی و کردار زشت، و در توبه چند امر شرط است.

اوّل: پشیمانی از افعال سابقه.

دویّم. اینکه پشیمانی از حیث معصیت باشد نه از حیث مضارّ دنیوی.

سوّم: عزم بر ترک در آینده.

چهارم: اگر قابل تدارک است تدارک کند مثل قضاء صلاة و صوم و اداء زکاة و خمس و حج و ردّ حقوق الناس و ترضیه کسانی که بآنها ظلم کرده از غیبت و تهمت و افتراء و ضرب و شتم و امثال اینها، و اگر متمکن نیست در حق آنها طلب مغفرت کند و محبت بآنها و اعمال خیریّه در حق آنها.

و آمن دست از شرک و کفر و ضلالت و عناد بر دارد و معتقد بجمیع عقائد حقّه شود.

وَ عَمِلَ صالِحاً از عبادات صحیحه واجبه و مندوبه. فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ- الْجَنَّةَ بفضل الهی نه بنحو استحقاق. وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً ذرّه ای از اعمال او کسر گذارده نمیشود و بمثوبات آنها نائل میشود.

[سوره مریم (19): آیه 61] .... ص : 461

جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (61)

بهشت های عدن آن بهشتهایی که وعده فرموده خداوند رحمن بنده گان خود را بغیب محققا او هست وعده او آمدنی است بوعده خود وفا میفرماید.

جَنَّاتِ عَدْنٍ آن بهشتی که فرمود: یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ جنات عدن است

ص: 461

و عدن بمعنی اقامه است، چنانچه معادن جواهرات و فلزات مرکز اقامه آنها است حدیث: «

الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»

صفات و ملکات و اخلاق حمیده یا رذیله که در قلوب آنها است و استعدادات و فهم و عقول آنها متفاوت است و بهشت محل اقامه مؤمنین است که الی الابد در آن مقیم هستند.

الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ که در بسیاری از آیات خداوند وعده فرموده که اهل ایمان و اعمال صالحه را در آن مقیم فرماید، و مراد از عباده عباد صالحین و متّقین هستند چنانچه میفرماید:

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 28- بالغیب نظر به اینکه نعم بهشت قابل درک نیست تعبیر بغیب فرموده، چنانچه در خبر میفرماید:

فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر

و در قرآن می فرماید: وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71 إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا.

مأتی اسم مفعول بمعنی فاعل است- یعنی- آتیا، و دو چیز که بهم میرسند هر دو را آتی و مأتی میگویند: مؤمنین و بهشت هر دو آتی و مأتی و وعده الهی تخلف پذیر نیست.

إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران آیه 9 رعد آیه 31 وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ روم آیه 5 وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ زمر آیه 21.

[سوره مریم (19): آیه 62] .... ص : 462

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (62)

نمی شنوند در آن جنات کلام لغوی فقط کلام آنها سلام است و از برای آنها است رزق آنها در هر صبح و شام.

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً لغو حرف بیهوده و بی فائده است و این دو قسم است یک قسم که ضرر هم دارد مثل غیبت و کذب و فحش و افتراء و کلمات کفر آمیز و

ص: 462

تهمت و سعایت و امثال اینها، و یک قسم لغو و لهو و بی جا و امثال اینها هیچگونه اینها در بهشت نیست. إِلَّا سَلاماً استثناء منقطع است نه اینکه یک فرد لغو باشد خارج شده باشد، و سلام در جنت دو قسم است یکی آنکه ملائکه بر آنها سلام می کنند، دیگر آنکه اهل بهشت بملاقات یکدیگر سلام میکنند.

وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ رعد آیه 23 دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

یونس آیه 10 و مراد این نیست که فقط کلام آنها سلام باشد، البته پس از ملاقات با یکدیگر صحبت میکنند حمد الهی تسبیح تهلیل تکبیر و کلمات زیبا و حسن بسیار دارند.

وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا یعنی شب و روز دائما، زیرا غذاهای بهشتی و میوه جات و مأکولات و مشروبات بهشت سیرایی ندارد و دائما التذاذ میبرند، چنانچه میفرماید:

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرِینَ النَّارُ رعد آیه 35.

[سوره مریم (19): آیه 63] .... ص : 463

تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا (63)

این بهشت که بیان شد بهشتی است که بمیراث به بندگان خود کسی را که بوده باشد با تقوی و پرهیزکار. تلک اشاره بجنات عدن است که قبلا فرموده الجنة بهشتی است که الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا تعبیر بمیراث برای این است که ارث انتقال ملکیت است بغیر بلا عوض و خداوند بفضل و کرم خود بآنها عنایت می فرماید که مکرر بیان شده که انسان هر چه در دنیا عبادت کند تقابل با نعمتی که باو عنایت شده نمی کند استحقاق بهشت را ندارد و هر که بهشت رود بتفضل است حتی انبیاء فقط قابلیت تفضل را داشته باشد.

ص: 463

ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک

و ممکن است که خداوند برای تمام بندگانش در بهشت مکانی و مقامی و جای گاهی قرار داده، و کسانی که بجهنّم می روند جایگاه آنها را خداوند باهل بهشت می دهد کانه ارث حساب می شود و کلمه من تبعیضیّه است یعنی بعض عباد. مَنْ کانَ تَقِیًّا تقوی مراتبی دارد.

1- تقوای از عقائد فاسده که مرادف با ایمان است.

2- از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و تخلّق باخلاق حمیده و صفات حسنه 3- از کبار معاصی.

4- از کلیه معاصی.

5- از مشتبهات که مرادف با ورع می شود.

6- از زخارف دنیوی و لذائذ نفسانی که معنای زهد است.

7- از توجّه بغیر حق در کلیّه امور و احوال، و آیه باطلاقها شامل جمیع مراتب میشود.

[سوره مریم (19): آیه 64] .... ص : 464

وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (64)

ما نازل نمی کنیم مگر بأمر پروردگار تو از برای او است آنچه در نزد ماست و قبل از ما و آنچه پس از ما خواهد آمد، و آنچه بین اینها است، و نیست پروردگار تو فراموش کننده.

وَ ما نَتَنَزَّلُ کلام ملائکه است که مأمور بنزول کتب و صحف و احکام هستند بر انبیاء که ما نازل نمیکنیم.

إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ خطاب به پیغمبر اکرم است که تا امریّه پروردگار تو نرسد حق انزال نداریم که این آیات شریفه قرآن در ظرف بیست و دو سال بر حضرتش نازل شده. لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا لام ملکیت است، و مراد از ما بَیْنَ أَیْدِینا اموریست که پیش خلق شده از عالم انوار و نفوس و عقول و لوح و قلم و عرش و

ص: 464

و کرسی و سماوات و ارضین وَ ما خَلْفَنا از آن چه پس از این میآید از مخلوقات از جن و انس و احوال قیامت و خصوصیات معاد و دوره رجعت و ظهور و غیر اینها. وَ ما بَیْنَ ذلِکَ بین گذشته و آینده که هر روز و هر ساعت و دقیقه که میفرماید:

کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ الرحمن آیه 29. وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا نسیان از عوارض و طواری نفس است که حالات مختلفه بر او عارض می شود، ظن و شک و نسیان و سهو و وهم و خداوند محل عوارض نیست حتی علم که در حق او قائلیم عین ذات است نه اینکه حالت نفسانی و صفت عارضه بر ذات باشد، چنان چه بعضی توهم کردند.

[سوره مریم (19): آیه 65] .... ص : 465

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (65)

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین آسمان و زمین است، پس باید او را عبادت کنی و خود را صابر گردانی از برای عبادت او آیا میدانی از برای او هم اسمی که مقام ربوبیت داشته باشد و لو در خلقت یک مورچه و پشه.

رَبُّ السَّماواتِ این فضای عالم هر قسمت او که در او یکی و زیادتر از کرات علویّه مثل قمر و شمس و کواکب باشد او را بسماء تعبیر می کنند که او را بیک نامی می خوانند (قمر است و عطارد و زهره و شمس و مرّیخ و مشتری و زحل) و ثوابت که کرسی نام شده و عرش که فلک غیر مکوکب میگویند.

وَ ما بَیْنَهُما که هوای بین آسمان و زمین است و رعد و برق و غیم و باران و ریاح و برف و تگرگ و امثال اینها. فاعبده که اصل خلقت جن و انس برای عبادت پروردگار عالمیان است.

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و الذاریات آیه 56 و اقسام عبادت بسیار است از امور قلبیه و نفسیه و بدنیه و خارجیه و اجنبیه و مستحبیه.

وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ البته عبادت زحمت و مرارت دارد و بر خلاف هوای نفس است،

ص: 465

باید انسان دشمن های خود را دور کند که دنیا و هوای نفس و شیطان هستند و کنار گذارد و خود را مهیّا نماید برای بندگی و اطاعت و فرمان برداری پروردگار خود.

هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ذات مقدس پروردگار عالمیان یکی است مثل و مانند و شبیه و عدیل و ضدی و ندی از برای او نیست ذاتا و صفة و فعلا و عبادة و نظرا که شرح آنها را مکرر بیان کردیم آن هم بتوحیدی که امیر المؤمنین بیان می فرماید:

در جنگ صفین که بدو معنی صحیح است و بدو معنی غلط و باطل است و شرحش در مجلّد دوم در آیه شریفه شهد اللَّه بیان شده، توحید بمعنی نفی اعضاء و اجزاء حتی وجود و ماهیت، و بمعنی نفی صفات و عوارض، نه توحید عددی و نه جنسی و نوعی ..

[سوره مریم (19): آیه 66] .... ص : 466

وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (66)

و میگوید انسان آیا زمانی که من مردم هر آینه زود باشد که خارج میشوم زنده، این کلام انکار معاد است و رد انبیاء که خبر از معاد می دهند. در واقع انکار و تکذیب است بصورت استفهام.

وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ مراد انسان کافر است و الا انسان مؤمن معتقد بمعاد هست بلکه تمام ملیین عالم مؤمن و کافر معتقد بمعاد هستند، فقط طبیعی لا مذهب منکر معاد است. و تعبیر بانسان اشاره باین است که انسان صاحب عقل و شعور چرا منکر معاد می شود با اینکه ادله عقلیّه بر ثبوت معاد هست و هر کس قائل بمبدأ شد قائل بمعاد هست و انکار معاد انکار بمبدأ است و مبدأ از ضروریات اولیّه عقل است احتیاج بدلیل ندارد.

أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 10 در دعاء عرفه سید- الشّهداء علیه السّلام

الغیرک من الظهور ما لیس لک عمیت عین لا ترک.

أَ إِذا ما مِتُّ در بسیاری از آیات این اشکال را از کفار منکر معاد نقل فرمود مثل إِذا مُزِّقْتُمْ

ص: 466

کُلَّ مُمَزَّقٍ

سبأ آیه 7 و مثل مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ یس آیه 78 و غیر اینها که انسان بعد از آنکه پوسیده شد و خاک شد و درهم کوبیده شد نمی توان دیگر زنده شود.

لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا که انبیاء و مؤمنین می گویند زنده می شویم و از قبور بیرون می آئیم. (تنبیه) قائلین بمعاد چهار طایفه هستند، بعضی گفتند فقط روحانی است که روح مؤمن التذاذ دارد بلذائذ روحی، بعضی گفتند فقط جسمانی است چون روح مجرد را منکر هستند و روح را همان بخار میدانند و آنهم تمام شد، بعضی گفتند روح تعلق می گیرد بقالب مثالی شبیه این بدن که بعالم مثال تعبیر می کنند صورت بدون مادّه، و تعبیر بمثل افلاطونیه می کنند، و لکن مذهب حق مطابق نصوص قرآنی و ضرورت مذهب و اخبار آل اطهار هم معاد روحی داریم هم جسمی- یعنی- همین بدن زنده می شود و روح باو تعلق می گیرد و هر دو قسم لذائذ و آلام را دارد.

[سوره مریم (19): آیه 67] .... ص : 467

أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً (67)

آیا متذکر نمی شود انسان که ما او را خلق کردیم از قبل و نبود شیئی، خداوند عالم قبل از ایجاد موجودی ذات او بود و بس تا آنکه ارواح بشر را خلق فرمود در عالم ارواح که عالم مجردات بود، عالم عقول و نفوس تا آنکه عالم اجسام را خلق فرمود و کره زمین و آدم را از همین خاک زمین خلق فرمود، و از همین خاک حبوبات و فواکه و مأکولات را خلق فرمود، و از همین ماکولات نطفه را استخراج کرد و در منازلی سیر داد و علقه مضغه عظام لحم صورت انسانی تا روح باو تعلق گرفت و در دنیا آمد، و پس از مردن خاک و پوسیده و ریسیده شد. همین خدا قدرت دارد که دو مرتبه از همین خاک انسان آورد، و همین روح بآن تعلق پیدا کند و در عالم قیامت وارد شود، و این موضوع را خداوند مکررا در سور قرآنی گوش زد بندگان فرموده یک جا میفرماید:

ص: 467

قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ یس آیه 79 یک جا میفرماید: مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری طه آیه 57 و غیر اینها لذا میفرماید أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ فکر نمی کند و تدبیر نمی نماید و تأمل ندارد انسان کافر جاحد منکر معاد. أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ چه صورت هایی بخود گرفت صورت خاکی را رها کرد صورت حبوبی و فواکهی گرفت او را رها کرد بصورت نطفه در آمد او را رها کرد صورت علقه و مضغه و عظام تا بصورت انسانی در آمد، این را هم رها میکند و بصورت ترابی در میآید بالحس و الوجدان.

پس چه مانع دارد که صورت ترابی را دو مرتبه رها کند و بصورت انسانی در آید، بلکه این امر بسیار سهل است، زیرا ماده در تمام این مراحل محفوظ است فقط تبدیل بصور مختلفه می شود، اعجب از اینکه زمانی که نه صورت بوده نه ماده.

وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً معدوم صرف بود خداوند متعال بقدرة کامله خود موافق حکمت و مصلحت از کتم عدم بعرصه وجودش آورد.

[سوره مریم (19): آیه 68] .... ص : 468

فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (68)

پس قسم به پروردگار تو هر آینه محشور میکنم این کفاری که منکر معاد شدند با شیاطین که کفار جن هستند، پس از آن حاضر می کنیم آنها را اطراف جهنّم در حالی که بزانو در آمده باشند.

فو ربک و او قسم است مثل با و تا که سه صیغه قسم است باللّه و تاللّه و و اللَّه که فرمایش خداوند حق و صدق است.

وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 89 و آیه 121- احتیاج بقسم ندارد و این قسم برای تاکید است، بلکه قسم بسیار بزرگی است، زیرا در قرآن آیات مشتمله بر قسم بسیار داریم لکن اغلب مشتمل بر مخلوقات است مثل.

ص: 468

وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ تین آیه 1 و 2 و 3 و مثل وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ و مثل وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و مثل وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ و مثل وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها و مثل وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی و مثل وَ الضُّحی وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی و امثال اینها که در سور صغار در آخر قرآن بیان فرموده، ولی در این مورد قسم به پروردگار تو یاد کرده لنحشرنهم این کفار منکر معاد را در صحرای محشر که جمیع خلق اولین و آخرین از جن و انس محشور می شوند این کفار.

و الشیاطین و او جمع است که با شیاطین هستند.

ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ که اینها طرف جهنم با شیاطین محشور هستند جثیا بزانو در آمده از شدة خوف و وحشت، و در حدیث داریم که هر فرد از جهنمی بیک طرفش سنگ کبریت بسته و بیکطرفش یک شیطان که او را می سوزاند و این اذیّت میکند.

[سوره مریم (19): آیه 69] .... ص : 469

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا (69)

پس از این جدا می کنیم و بیرون می آوریم از هر جماعتی و هر دسته ای کدام شدیدتر و سخت تر است بر خداوند رحمان عتوّ و سرکشی او در معاصی و مخالفت.

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ ثم از برای تراخی است، یعنی پس از آنکه آنها را با شیاطین در طرف جهنم پس از حشر آنها قرار می دهیم جدا میکنیم از هر جماعة آنها.

مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ جماعتی که تابع یک مسلک و طریقه باشند و پیشوایی داشته باشند که متابعت او را کنند، که میفرماید:

یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ الایة اسری آیه 73 وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ قصص آیه 41.

ص: 469

أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا عتو سرکشی و طغیان و تعدی و تجاوز و روی در کفر و معاصی است، و البته طغیان کفار و اهل معاصی در کفر و معصیت شدة و ضعف دارند هر کدام شدة آنها بیشتر است عذابش سختر است بالاخص رؤساء و امراء آنها که هم عذاب خود را دارند و هم عذاب تابعین خود را، آنها را اولا از میانه کفار و فساق جدا می کنند و بعدا سخت معذب می شوند، و مکرر گفته شده که سه قسم فاعل داریم بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا چه در افعال خیریه و چه در شریه.

مثلا اگر شما سبب شدید یک نفر یا چند نفر را هدایت بایمان و اعمال صالحه کردید علاوه از اعمال خود مثوبات آنها را مطابقش بشما می دهند، و اگر اضلال کردید بکفر و عناد و ترغیب بمعاصی عقوبات آنها را هم مطابقش بشما می کنند و از اینجا معلوم میشود که عقوبات جمیع کفار و ضالین و فساق را در دوره اسلامی باولی و دومی بار می کنند، زیرا اگر حق را باهل حق داده بودند زمین مملو از عدل و داد می شد یک کافر و فاسق و ظالم روی زمین باقی نبود.

[سوره مریم (19): آیه 70] .... ص : 470

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلی بِها صِلِیًّا (70)

پس هر آینه ما داناتریم بکسانی که آنها سزاوارترند بجهنم و عذابهای آن از حیث احتراق و سوختن بآتش.

ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ چون علم الهی ذاتی و عین ذات و غیر متناهی و غیر محدود است از باطن و ظاهر هر که با خبر است. (بالذین) از کفار و منافقین و مخالفین و معاندین و اهل معاصی. هُمْ أَوْلی بِها آنهایی که استحقاق عذاب بیشتر و زیادتر و سخت تر دارند. صلیّا احتراق و سوزش آنها زیادتر است چنانچه می فرماید:

در سوره اعلی وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی الَّذِی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری آیه 11 و 12

ص: 470

وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 12- وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً نساء آیه 11 ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ حاقه آیه 31 الی غیر ذلک از آیات شریفه، و از برای این ماده معانی دیگری است مثل صلوة بمعنی نماز که در قرآن موارد بسیاری امر نماز را بیان فرموده و بمعنی دعاء وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ و بمعنی شمول رحمت و طلب رحمت.

أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ بقره 153 إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب آیه 56.

(تنبیه) نعم بهشتی و عذاب های جهنمی ذی روح هستند اهل بهشت به مقدار قابلیت خود از نعم بهشتی التذاذ می برند یک درجه دو درجه الی هزار درجه بسا التذاذ می برند هر کدام بتفاوت درجات ایمان و مراتب اخلاقی و زیادتی اعمال صالحه، و اهل عذاب هم بتفاوت درکات مفر و عناد و صفات خبیثه و اعمال سیئه معذّب می شوند، مثلا در بهشت یک ماکول مامور است باین یک درجه لذت بخشد، و بدیگری هزار درجه و یک عذاب مثل آتش مأمور است باین یک مرتبه بسوزاند، و بآن هزار مرتبه، چنانچه در دنیا هم ایمان و کفر اخلاق حسنه و سیئه اعمال صالحه و سیئه تفاوت درجات زیاد دارد، و قیاس ایمان علی علیه السّلام را و صفات حمیده و عبادات و اعمال صالحه او را با ادنی درجه اهل ایمان و هکذا انفاق اوّلی و دومی را با ضعیف ترین کفار و معاندین.

[سوره مریم (19): آیه 71] .... ص : 471

وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (71)

و نیست احدی از شما مگر اینکه وارد می شوید جهنم را هست پروردگار تو حتم و شدنی که البته این ورود نخورد ندارد، اختلاف زیادی در کلمات مفسرین و اخبار منقوله از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و اله در معنای ورود اهل ایمان در جهنم با این که در آیه شریفه دارد.

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها

ص: 471

انبیاء آیه 101 و 102 بعضی گفتند ورود اهل ایمان اشراف بر او است نه دخول در آن بدلیل آیه شریفه.

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ- امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ.

قصص آیه 22 و آیه شریفه. وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ یوسف آیه 19 با این که مسلّما موسی داخل آب مدین نشد، و رسول سیاره داخل جب نشد، بلکه مشرف بر آن شدند لکن این معنی باطل است، زیرا منافی با آیه بعد است که فرمود:

[سوره مریم (19): آیه 72] .... ص : 472

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا (72)

زیرا این معنی فرع دخول است، و بعضی گفتند تمام داخل می شوند لکن آتش بر اهل ایمان برد و سلامت میگردد، چنانچه بر ابراهیم شد در آیه شریفه.

قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 69 بعضی گفتند سهم اهل ایمان از آتش جهنّم تب است که در دنیا عارض او می شود، زیرا در خبر است که فرمود:

الحمی من قیح جهنم

و لکن آنچه بنظر میرسد و اخبار بسیار داریم و از ضروریات دین است مسئله صراط است که جسر جهنم است و باید اهل بهشت از این صراط عبور کنند ورود در این صراط ورود در جهنم است و گذشتن از آن نجات است، پس معنای وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها ورود بر صراط است، و در اخبار هم داریم که صراط سه قسمت است، یک قسمت سراشیب، و یک قسمت مساوی، و یک قسمت سربالا، و البته در قسمت سراشیب وارد جهنم می شود، و در قسمت سربالا نجات پیدا می کند، و این صراط هفت قنطره دارد در هر قنطره سؤال از امری می کنند. قنطره اول که اول صراط است سؤال از ایمان تا قنطره آخر که آخر صراط است سؤال از مظالم و این ورود بر صراط.

ص: 472

کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا.

ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا پس از ورود نجات میدهم کسانی را که دارای تقوی باشند و وامیگذاریم ظالمین را در جهنم زانو درآمده. ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا از برای تقوی مراتبی است، مرتبه اولی تقوا، تقوای از عقاید فاسده است و مذاهب باطله و معاصی که باعث سلب ایمان می شود و لو حین رحلت از دنیا که مرادف با ایمان است که انسان با ایمان از دنیا رود، و مرتبه اعلای تقوا، تقوای از توجه بغیر خدا در کلیه امور و حالات و بین هما متوسطات از حیث مراتب ایمان و از حیث اخلاق و از حیث اعمال و آیه شریفه باطلاقها شامل جمیع مراتب میشود که بالاخره اهل ایمان کلّا نجات پیدا می کنند و لو در مراحل قبل گرفتاریهایی داشته باشند بسعه رحمت الهی و شفاعت شفعاء نجات مینمایند.

وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا و مراد از ظالمین غیر اهل ایمان هستند از کفار و مشرکین و معاندین و منکر بعض ضروریات دین، یا ضروریات مذهب حقه اثنی عشری، یا اعمال و اقوالی که موجب زوال ایمان میشود که هم ظلم بدین کردند و هم ظلم بنفس و هم ظلم بغیر از مسلمین که ظالم مطلق است.

[سوره مریم (19): آیه 73] .... ص : 473

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا (73)

و زمانی که تلاوت شد بر آنها آیات شریفه قرآن که واضح و روشن و از روی منطق و دلیل است گفتند کسانی که کافر هستند برای کسانی که ایمان آوردند که کدامیک از دو فرقه فرقه کفار و فرقه مؤمنین مقام و شأن آنها بهتر است و مجالس اجتماعی آنها نیکوتر است کفار نظر باین که مال و اولاد زیاد داشتند و در مجالس

ص: 473

محترم بودند و از آن طرف بسیاری از مؤمنین فقیر و ضعیف و مورد اعتناء نبودند خداوند میفرماید:

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا آیات شریفه قرآن که مشتمل بر توحید و رسالت حضرت رسول و احوال سلف از انبیاء و مشرکین، و از معاد از مثوبات و عقوبات و دستورات اسلامی از واجبات و محرمات و غیر اینها. بیّنات بود مبین و مبرهن طبق عقل سلیم از روی دلیل و برهان.

قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا از مشرکین و کفار از روی سخریه و استهزاء نه از روی استفهام و استعلام. لِلَّذِینَ آمَنُوا که در ضعف و فقر بودند. أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ فرقه ما مشرکین و کفار و فرقه شما مؤمنین و موحدین. خیر مقاما از مال و ثروت و جاه و مقام بهتر هستیم.

وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا ندی مجالس اجتماعی است که یک عدّه ای دور هم جمع گردند. چنانچه در حق قوم لوط می فرماید: وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 28 و در اخبار تفسیر شده که در مجالس خود اخراج ریح می کردند با صدا، ولی غافل از اینکه همین اموال و اولاد باعث زیادتی عذاب و عقوبت آنها می شود چنانچه میفرماید:

أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28 و نیز می فرماید. إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 127- لذا در جواب آنها می فرماید:

[سوره مریم (19): آیه 74] .... ص : 474

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً (74)

چه بسیار هلاک کردیم پیش از این از قرن، آنها که بهتر از اینها دارایی و عنوان داشتند قرون سابقه، مثل زمان قوم نوح و نمرود و شدّاد و فرعون در زمان هود و صالح و ابراهیم و شعیب و موسی بقدری عظمت و شرافت در خود می دیدند که دعوی خدایی می کردند و بسا تمام ممالک دنیا در تصرف و تحت

ص: 474

سلطنت آنها بود خداوند بچه بلای سخت آنها را هلاک کرد بصیحه و خسف و امطار حجاره و غرق و صاعقه و امثال اینها هلاک فرمود، بر خدا مانعی ندارد که این مشرکین و کفار را باین نوع بلاها و امثال اینها هلاک فرماید، و پس از هلاکت بعذاب ابدی سخت معذب فرماید. وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ.

کم بمعنی چه بسیار است یعنی یکی و دو تا نبودند گروه گروه بودند و در اثر مخالفت انبیاء و شرک و کفر باین نوع عذابها هلاک شدند.

من قرن قرن را گفتند عبارت از صد سال است، بعضی سی سال گفتند، لکن مراد طبقات و طوائف قبل است از زمان نوح تا زمان موسی، بلکه تا زمان حضرت رسالت که اصحاب فیل بودند چون حضرتش در سال عام الفیل عالم را بنور جمالش منوّر فرمود. هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً از مساکن و ذخائر و اموال شاید هزار برابر اینها بودند. و رءیا جمال و زیبایی و خودنمایی و خوش سیمایی آنها بهتر از اینها بود.

[سوره مریم (19): آیه 75] .... ص : 475

قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)

بگو ای رسول محترم کسی که بوده باشد در ضلالت و گمراهی، خداوند رحمن در عمر و مال و جاه و ثروت او را کشش میدهد، یعنی زیاد می فرماید، کشش دادنی.

مکرر بیان شده که این ثروت و زخارف دنیوی که کفار و فجار و ظلمه دارند و بسیار خوشحال و خشنود هستند بآنها، بلای بزرگی است بر آنها که هر قدر بتوانند ظلم و تعدی به ضعفاء روا دارند و فسق و فجور و طغیان و تعدّی و تجاوز کنند و بار گناه خود را سنگین کنند لکن بالاخره با هزار حسرت می گذارند و می روند یا ببلاهای سخت گرفتار می شوند، یا از دست آنها می رود و به نکبتهای آن دچار می شوند، یا بهلاکت و عذاب دچار می شوند.

قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ ضلالت بمعنی گمراهی و سیر در سبل شیطانی است و راه کج است اعم از کفر و شرک و عناد و خلاف و فسق و فجور و ترک واجبات و اشاعه

ص: 475

فحشاء و بی عفتی و بی حیایی و طغیان و سرکشی. فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا پس این چهار روزه دنیا را خداوند بآن ها مهلت می دهد و حکمت مهلت خدایی اموری است.

1- هر مقدار به توانند در اعمال زشت خود ادامه دهند و عذاب خود را زیاد کنند.

2- شاید در آخر عمر پشیمان شوند و موفق بایمان و اعمال صالحه گردند.

3- شاید در نسل آنها و لو بصد واسطه مؤمن صالحی پیدا شود و اگر هیچ از اینها نباشد بعذاب دنیوی یا بدست مسلمین یا بالقاء خلاف در بین خود هلاک می شوند.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

خیال می کنند که این مال و منال خیر است غافل از اینکه دنیا و نفس امّاره و شیطان سه دشمن بزرگی هستند دنیا جلوه می دهد نفس امّاره مایل می شود شیطان راه نشان می دهد.

حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً تا زمانی که مشاهده کنند آنچه را که بآنها وعده داده شده، یا عذاب و بلا- های مهلکه، و یا ساعت قیامت پس زود باشد بدانند کی است او بدترین از حیث مکان و ضعیف ترین از حیث لشکری و عده و عده و اعوان و انصار حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ که خداوند در آیات بسیار برای کفار و مشرکین و ارباب ضلالت از بلیّات دنیوی و مضرات آن و از عقوبات اخروی و عذاب های آن. إِمَّا الْعَذابَ مراد عذاب دنیوی است که بر امم سابقه نازل شد و آنها را هلاک کرد، بلکه جمیع مصائب که بآنها متوجه می شود اثر اعمال آنها است که میفرماید:

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29. وَ إِمَّا السَّاعَةَ

ص: 476

پس از آنکه زنده شوند و وارد صحرای قیامت شوند و مشاهده احوال قیامت را نمایند که یکی از اسماء قیامت ساعت است. فَسَیَعْلَمُونَ می فهمند و درک میکنند که این اموال و این عده و عده بقدر خردلی برای آنها نفع ندارد که می فرماید:

یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ شعراء آیه 88. مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً جای مؤمنین را در بهشت مشاهده می کنند و جای خود را در جهنم، و هم چنین در بلیات مهلکه دنیا که خداوند نجات میدهد مؤمنین را و هلاک می کند کفار را که در بسیاری از آیات بیان فرموده.

وَ أَضْعَفُ جُنْداً که مؤمنین با هم رءوف و مهربان و کفار یک نفر یاور و صدیق ندارد. لیس له ناصر و لا معین.

[سوره مریم (19): آیه 76] .... ص : 477

وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا (76)

و زیاد می فرماید خداوند کسانی را که در طلب هدایت هستند هدایت آنها و اعمال باقیه صالحه بهتر است نزد پروردگار از حیث ثواب و بهتر است بازگشت آنها. وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا اهتداء قبول هدایت است، یعنی کسانی که ایمان آورند و بدین حقه اسلامی هدایت شدند و پذیرفتند خداوند متعال هدایت آنها را زیاد میفرماید نظر باین که مراتب ایمان بسیار است که یک جا تعبیر می کند.

بمستقر و مستودع، یک جا بعلم الیقین عین الیقین حق الیقین، یک جا بقشر- القشر و لب و لب اللب یک جاده درجه برای ایمان گفتند بلکه اگر مقایسه کنی ایمان اضعف مؤمنین را با ایمان امیر المؤمنین علیه السّلام اگر هزار درجه گفتی کوتاهی کرده ای و درجات ایمان بمعرفت بادله عقلیه و نظر و تدبر در آیات شریفه قرآنیه و مراجعه باخبار و بیانات ائمه اطهار علیهم السّلام و تکمیل اخلاق حسنه و عبادات مقبوله و توجه بذات اقدس ربوبی نورانیت قلب زیاد می شود که فرمودند:

ص: 477

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

توفیق شامل حال او می شود استحکام دین پیدا میکند مشمول عنایات حق می شود.

وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ گفتند عمل از انسان جدا نمی شود، یعنی آثار آن که دارد در وقت نزع روح. از مال طلب اعانت می کند می گویند: ما بوارث منتقل شدیم، از اهل طلب می کند می گویند: ما تا دفن کمک می کنیم، از عمل طلب می کند میگوید من با شما هستم تا داخل بهشت یا جهنم شوی در این صورت اگر این اعمال باقیات صالحات باشند.

خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً هر چه بیشتر صالح باشد بیشتر مثوبت دارد. وَ خَیْرٌ مَرَدًّا بهتر بازگشت می شود که نامه عملش بدست راستش می آید که می فرماید:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قُطُوفُها دانِیَةٌ کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ الحاقة آیه 19 تا 24.

[سوره مریم (19): آیه 77] .... ص : 478

أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالاً وَ وَلَداً (77)

آیا پس از این بیان می بینی کسی که کافر شد بآیات قرآن مجید و گفت هر آینه بما داده می شود مال و اولاد. أ فرأیت از راه تعجب مشاهده می کنی که پس از این همه آیات و ادلّه و حجج و بیانات واضحه که مشتمل بر مضرات شرک و کفر و عقوبات و بلیّات دنیوی و اخروی و به حس و و جدان حالات امم سابقه را درک کرده و مع ذلک.

الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا بعضی مفسرین گفتند عاص بن وایل بوده، بعضی گفتند ولید بن مغیره بوده، لکن مکرر گفته ایم که مفاد آیات عام است یعنی کسی که این صفت را داشته باشد که از روی عناد و عصبیت با این همه بیانات کافر به آیات ما باشد و منکر شود.

وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً که من بر کفر و شرک و عبادت آلهه و متابعت

ص: 478

اسلاف خود کنم هر آینه هم مال و منال پیدا می کنم و هم اولاد و هیچ گونه عقوبت و عذابی ندارم نه در دنیا و نه در آخرت همیشه خوش و خرّم هستم. و این دعوی ادعاء تمام طبقات و ملیین عالم است که خود را اهل سعادت و نجات توهم میکنند و دیگران را اهل هلاکت تصور می کنند، لکن هیچگونه مدرکی و دلیلی بر این دعوی ندارند، فقط مدرک آنها تقلید آباء و اجداد آنها است که گفتند ما متابعت میکنیم آنها را و از دین آبائی و اجدادی دست برنمی داریم.

[سوره مریم (19): آیه 78] .... ص : 479

أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (78)

آیا غیب دارد که مال و اولاد پیدا می کند، یا اینکه از خدا عهد و میثاق گرفته که باو مال و اولاد دهد.

أَطَّلَعَ الْغَیْبَ همزه استفهام است که در اصل اطلع بوده و از باب افتعال است تاء منقوط در طاء مؤلف ادغام شده و چون همزه وصل است ساقط شده و همزه استفهام بر او وارد شده و علم غیب مختص بذات اقدس ربوبی است. چنانچه صریح آیات است و احدی خبر از آینده ندارد مگر بافاضه حق و اخبار او، حتی پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله خود را میفرماید:

قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ احقاف آیه 8 و نیز می فرماید:

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ الایة جن آیه 25. أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً وحی بر تو نازل شده یا پیغمبری خبری داده که خدا عهد و میثاق داده که بکفار و مشرکین مال و اولاد عنایت بفرماید، و بر فرض اگر مال و اولاد هم بدهد برای مزید اثم و معصیت و زیادتی عذاب است. چنانچه میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178. و نیز میفرماید:

ص: 479

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28. و فتنه در اینجا بمعنی بلاء است.

- تنبیه- جمیع نعم الهیّه در دنیا از عمر و جوارح و مال و اولاد و صحت و سلامت و غیر اینها اگر بمصرف الهی صرف نعمت است، و تفضل و موجب مزید مثوبات و درجات می شود، و اگر بمصرف شیطانی و هوای نفسانی صرف شود بلاء و مصیبت است، چنانچه عکس آن هم مختلف است، اگر بلائی و مصیبتی و مرضی بر مؤمن متوجه شد کفاره گناهان و موجب ارتفاع درجات و مزید بر مثوبات است.

و اگر بر کفار و اهل ضلالت شد عقوبت دنیوی آنهاست تا رسد باخروی.

[سوره مریم (19): آیات 79 تا 80] .... ص : 480

کَلاَّ سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (79) وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً (80)

هرگز چنین نیست که می گوید زود باشد که می نویسم آن چه را که می گوید.

و کشش می دهید از برای او از عذاب کشش دادنی و بارث می بریم آن چه را که می گوید و میآید نزد ما تنها یک نفره.

(کلّا) یعنی آنچه خبر می داد که در آیه قبل ذکر شد که قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً چنین نیست نه مال و نه اولاد او برای او میماند. سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ در نامه عملش نوشته می شود آن چه را که میگوید که در آیه شریفه می فرماید:

ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 و در خبر داریم که حتی نفخ بآتش را مینویسند.

وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا که ابد الآباد مخلد در عذاب و آتش می شود و آخر ندارد و نجاتی از برای او نیست. وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ هر چه دارد از مال و منال و اولاد و عشیره و اسم و عنوان و عزت و ریاست می گذارد و می رود، یا بعذاب دنیوی هلاک می شود، یا بدست مسلمین کشته می شود، یا بمرگ الهی می میرد، و فقط خدا

ص: 480

میماند و بس، چنانچه میفرماید:

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26.

و نیز میفرماید:

کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88- و می فرماید: وَ لِلَّهِ مِیراثُ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آل عمران آیه 180 حدید آیه 10- و غیر اینها از آیات.

وَ یَأْتِینا فَرْداً در روز قیامت که جن و انس تمام مبعوث می شوند هر فرد از افراد جن و انس تنها وارد محشر می شوند حتی فریاد وانفساه آنها بلند است نه پدر بفکر اولاد است و نه مادر بفکر فرزند و نه اولاد بفکر پدر و مادر و نه برادر بفکر برادر. بلی مؤمنین پس از نجات خود در مقام شفاعت دیگران برمیآیند از بستگان.

[سوره مریم (19): آیه 81] .... ص : 481

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81)

و گرفتند از غیر خداوند عالم خدایانی را که بوده باشند این خدایان برای آنها اسباب عزّة.

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً هر دسته یک خدایی برای خود اتخاذ کردند، یک دسته که اولین مشرکین بودند صورت هایی باسم صور انبیاء تراشیدند یا نقشه کشیدند باغوای شیطان که بآنها الغاء کرد که این انبیاء مقربان درگاه الهی هستند صورت آنها را به پرستید تا آنها در نزد خدا شفیع شوند.

یک دسته صوری به تخیل صور ملائکه پرستش می کردند، و این خیال فاسد در صوفیه هم آمد که بعض آنها گفتند باید صورة مرشد را در حال نماز در نظر گرفت.

یک دسته آفتاب پرست شدند اول طلوع آفتاب و حین غروب سجده شمس می کردند، یک دسته ماه پرست. یک دسته ستاره پرست شدند، یک دسته بت پرست، یک دسته گاو پرست، یک دسته گوساله پرست، یک دسته درخت پرست یک دسته

ص: 481

علی را خدا می دانند، و لذا تعبیر بآلهه فرموده.

لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا به توهّم و خیال این که اینها باعث شرافت و عزت آنها می شوند در دنیا حوائج آنها را برمیآورند از عمر و صحت و سلامت و سایر امور حتی در بسیاری از عوام می گویند عمر و عزت و حوائج بدست ائمه طاهرین است، می گویند:

علی عمرت دهد و امثال این ها، و غافل از این که امر خلق و رزق و اماته و احیاء و غنا و فقر و عزت و ذلت و صحت و مرض از افعال مختصه به خدای متعال است، بلی خاندان در پیشگاه الهی شفاعت می کنند و دعا می کنند و از خدا طلب میکنند خداوند هم در دنیا اجابت میفرماید و هم در آخرت.

اما غیر خاندان عصمت و طهارت که مشرکین پرستش می کنند که هیچگونه اثری و نفعی و نتیجه ای بر آنها ندارند، و این خاندان و بستگان آنها و سایر شفعاء حق شفاعت بآن ها داده می شود شفاعت میکنند.

[سوره مریم (19): آیه 82] .... ص : 482

کَلاَّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (82)

هرگز چنین نیست که این عبادت الهیه باعث عزت آنها شود. بلکه باعث ذلة و خاری آنها می شود، زود باشد که کافر شوند بعبادت آنها پس بوده باشند بر آنها ضد و مخالف کلا فردای قیامت موقعی که وارد می شوند در صحرای محشر و مشاهده می کنند اهوال یوم القیامة را خطاب می رسد. وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ قصص آیه 64. سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ این جمله قابل دو معنا است و بهر دو معنی در قرآن اشاره دارد، یک معنی این که مرجع ضمیر سیکفرون آلهه باشد و مرجع بعبادتهم آلهه مشرکین که آلهه آنها باشد.

دوم این که مرجع سیکفرون مشرکین باشد و مرجع بعبادتهم آلهه که مشرکین منکر میشوند که ما عبادت آنها را نمی کردیم.

ص: 482

وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا آلهه ضد مشرکین و مشرکین ضد آلهه مخالف یکدیگر و بی زار از یکدیگر، و لکن آلهه و مشرکین هر دو دسته داخل جهنم می شوند، چنان چه میفرماید:

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ انبیاء آیه 98 و 99- اشکال- مثل حضرت عیسی و روح القدس و ملائکه داخل در آلهه هستند و این ها برای چه وارد جهنم شوند؟.

جواب- همین سؤال را از امام علیه السّلام کردند. جواب فرمودند در دو آیه بعد میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ و همین اشکال و جواب در مورد امیر المؤمنین علیه السّلام هم می آید.

[سوره مریم (19): آیه 83] .... ص : 483

أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83)

آیا نه می بینی که ما محققا می فرستیم شیاطین را بر کافرین و وادار میکنند آنها را باعمال زشت و معاصی وادار کردنی کأنه آنها را میکشند و می ربایند بسوی معاصی و طغیان و کفر و زندقه. الم یعنی البته می بینی و مشاهده میکنی به صورت استفهام بیان فرموده.

أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ ارسال شیاطین عدم حفظ و منع و جلوگیری از آنها است بمعنی این که شیطان مسلط می شود بر آنها و آنها را تحت اطاعت خود در میآورد و منشأ آن تمایل نفس است باعمال قبیحه و عقاید فاسده و صفات ذمیمه که گفتند انسان سه دشمن دارد.

1- دنیا است که خود را جلوه می دهد بالاخص امروز این زن های مکشوفه که بتمام آرایش در جامعه سیر می کنند و این عمارتهای عالیه و این زخارف دنیویه

ص: 483

و این آلات لهویه و این مناصب ظلمیه و امثال اینها.

2- نفس شهویه و غضبیه و وهمیّه که تعبیر بنفس امّاره میکنند متمایل و عاشق و فریفته آنها میشود.

3- شیاطین که راه وصله بان ها را نشان میدهد کجا برود و چه بکند تا نائل شود، و اما کسانی که دنیا در نظرشان حکم میته گندیده متعفن باشد و معرفت به مضار آن داشته باشند نفس آنها از دنیا و زخارفش منزجر می شود و شیطان راه بآن ها پیدا نمی کند، چنانچه میفرماید:

إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیه 101 و 102 عَلَی الْکافِرِینَ و کسانی که در حکم کافرین هستند. تَؤُزُّهُمْ أَزًّا از الزام و اجبار و امثال این ها است که تعبیر می کنند باز عاج من الطاعة الی المعصیة و باغراء الی الشر و ما تعبیر کردیم به وادار و تسلط و تمام این ها بیک معنا است.

[سوره مریم (19): آیه 84] .... ص : 484

فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84)

پس عجله نکن در عذاب بر آنها این است و جز این نیست که ما شماره کرده ایم بر آنها شماره ای. فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ که عذاب بر آنها نازل شود و هلاک شوند، چنانچه بر امم سابقه نازل شد.

إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا خداوند متعال هر ذی نفسی را برای او اجلی مقرر فرموده که فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34.

بلی آجال دو قسم است حتمی و معلّقی حتمی قابل تغییر نیست و اما معلّقی قابل تغییر هست، ممکن است خداوند طول عمر عنایت فرماید یعنی مصالح و مفاسد تغییر پیدا کند مفسده ای که موجب تعجیل در اجل باشد بر طرف شود و مصلحتی که باعث طول شود ایجاد گردد، مثلا قطع رحم باعث تعجیل و صله رحم

ص: 484

باعث تطویل در اجل شود و امثال این حتی توسل به خاندان عصمت و طهارت و صدقه دفع هفتاد نوع از بلا می کند، بلکه مطلق اعمال خیریه و شریه ولی تمام این ها در علم الهی است حتی عدد نفس های انسان شماره دارد و مقدار روزی که در خبر دارد:

لا تموت نفس حتی تستکمل رزقه

ولی کلمه (عدا) دلالت می کند بر اینکه زود به پایان می رسد دنیا بقاء و ثباتی ندارد بزودی فانی میشود.

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 7 حضرت عزیر صد سال مرده بود چون زنده شد از او پرسیدند.

کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ بقره آیه 259.

و اصحاب کهف گفتند سیصد سال بخواب بودند چون بیدار شدند.

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ کهف آیه 19 و بالجمله صد سال و یک روز مساوی است فانی میشود و قیامت برپا میشود.

[سوره مریم (19): آیات 85 تا 86] .... ص : 485

یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً (85) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً (86)

روزی که محشور می کنیم اهل تقوی را که می آیند بسوی خداوند رحمن سواره و سوق می دهیم گنهکاران را بسوی جهنم وارد میشوند وارد شدنی.

یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ صفت روز قیامت است که تمام خلق محشور می شوند و آنها سه دسته اند اصحاب یمین و اصحاب شمال و اصحاب اعراف متقین اصحاب یمین هستند و به درجات تقوی درجات آنها مختلف می شود، و مکرر گفته ایم که کلمه المتقین جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد جمیع مراتب تقوی را شامل می شود و اولین درجات تقوی مرادف با ایمان است که تقوای از عقاید فاسده و مذاهب باطله است و تمام مؤمنین را شامل میشود.

الی الرحمن در پیشگاه عظمت پروردگار خداوند مهربان. وفدا وفد سواره را میگویند که ناقه های بهشتی می آورند ملائکه بر سر قبور آنها و

ص: 485

بر آنها سوار می شوند و با عزت و شرافت آنها را وارد صحرای محشر می کنند و در طرف راست محشر آنها وارد می شوند زیر سایه عرش الهی کنار حوض کوثر پای منبر وسیله پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله زیر لوای حمد امیر المؤمنین علیه السّلام در خدمت انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی.

وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ مراد ارباب ضلالت و کفر و شرک هستند غیر مؤمن و لو اسم شیعه و مؤمن روی خود گذارند لکن از زمره مومنین خارج هستند، زیرا انکار به یکی از ضروریات دین از اسلام خارج می شود، و ضروریات مذهب از ایمان بیرون میرود، اینها را می کشند. با زنجیرها و غلهای آتشی و با تازیانه های آتشی می رانند.

إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً بعد از اینکه در طرف یسار محشر با شیاطین و کفار جن آنها را نگاه میدارند و حجة را بر آنها تمام می کنند و نامه های آنها را به دست چپ از عقب سر به آنها می دهند و صورت های آنها را به عقب سر برمیگردانند.

[سوره مریم (19): آیه 87] .... ص : 486

لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (87)

مالک نمیشوند شفاعت را مگر کسی که گرفته باشد نزد خداوند رحمن عهد و پیمانی:

لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ نه کسی آنها را شفاعت میکند به هر جا پناه به برند آنها را راه نمیدهند و قابلیت شفاعت ندارند. و نه می توانند شفاعت اتباع و اولاد و بستگان خود را بکنند.

إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً که خداوند هم قابلیت شفاعت بآن ها داده که شفعاء روز قیامت آنها را شفاعت کنند، و هم اجازه شفاعت بآن ها داده که شفاعت اهل و اولاد و رفقاء و بستگان و اتباع خود را کنند، و این عهد و پیمان مخصوص اهل ایمان است، زیرا شفعاء روز محشر انبیاء و اوصیاء و قرآن و مؤمنین هستند

ص: 486

که هر مؤمنی پس از نجات حق هفتاد نفر را دارد که شفاعت کند، و شفاعت عامه مخصوص بحضرت رسالت و صدیقه طاهره و ائمه اطهار علیهم السّلام است که حدی بر آن ها قرار نداده هر کس را بخواهند شفǘ٘ʠمی کنند، و آنها غیر مؤمنین و دوستان خود را شفاعت نمیکنند، و شفاعت خاصّه شفاعت سایر شفعاء است کسانی که بآنها خدمت کردند و منتسب شدند. قرآن کسانی که تلاوت کردند و به دستورات آن عمل کردند، ایام مثل شهر رمضان لیالی متبرکه هر که را که در آنها عبادت کردند و به وظایف آن عمل کردند، اطفال مؤمنین پدر و مادر خود را، مؤمنین عیال و فرزندان و کسانی که بآنها احسان کردند، علماء کسانی که احترام آنها را نگاه داشتند و بآنها خدمت کردند و به دستور آنها عمل کردند.

و از امور مهمه این است که جمیع این شفعاء حق مخاصمه هم دارند کسانی را که به آنها ظلم کردند و مخالفت کردند و حق آنها را مراعات نکردند.

ویل لمن کان شفعائه خصمائه.

[سوره مریم (19): آیه 88] .... ص : 487

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88)

و گفتند خداوند رحمان اخذ ولد کرده، این جمله شامل تمام مشرکین و یهود و نصاری و غیر این ها میشود، زیرا مشرکین ملائکه را دختران خدا گفتند، یهود آدم را ابن اللَّه گفتند. نصاری عیسی را ابن اللَّه دانستند. بنی اسرائیل و اهل کتاب گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم و به تمام این ها در قرآن مجید بیان شده.

أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً اسری آیه 42- فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ صافات آیه 149 و غیر اینها از آیات، و اما اهل کتاب. وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ توبه آیه 30 وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21 چون در این توریة رایج آدم را

ص: 487

ابن اللَّه دانسته.

و بالجمله این ها از حیث معرفة اللَّه از جهات بسیاری ناقص هستند.

1- خدا را جسم می دانند و در بهشت آمد برای تفریح و آدم و حوی چون عریان بودند و از شجره عقل اکل نموده بودند و شعور پیدا کرده بودند رفتند مخفی شدند در عقب درختی که خدا آنها را نبیند، خدا فهمید به ملائکه فرمود اینها از شجره عقل تناول کردند و عقل پیدا کردند فردا می روند و از درخت حیات تناول می کنند و یک خدای می شوند مثل ما، و یک شمشیر آتش بار دور درخت حیات قرار داد و به ملائکه فرمود آنها را از بهشت بیرون کنند.

2- خدا را جاهل می دانند که خبر نداشت که آنها از درخت عقل تناول کرده پس از مخفی شدن آنها خبردار شد.

3- خدا را عاجز می دانند که اگر از درخت حیات تناول کنند یکی می شوند مثل ما.

4- مشرک میشوند که مثل بر خدا قائلند.

[سوره مریم (19): آیه 89] .... ص : 488

لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا (89)

هر آینه به تحقیق آمده اید به چیز بسیار منکری. ادّبه معنی فضیح شنیع منکر عظیم است.

لَقَدْ جِئْتُمْ به تقدیر جمله خطاب به پیغمبر که به آنها که هر آینه آمده اید روی این عقیده فاسده که از برای خدا ولد قائل شده اید و این قول و عقیده شیئا ادا بسیار منکر است، بلکه در جمیع قبایح عقلیه قبیحی بدتر و زشت تر و شنیع تر و فضیح تر از این عقیده و قول نیست، زیرا خداوند متعال یکی از صفات سلبیه او این است که مرکب از اجزاء نیست.

(نه مرکب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق)

ص: 488

و ترکیب سه قسم ترکیب داریم، ترکیب خارجی مثل عالم اجسام که مرکب از اجزاء خارجیه، و این اجسام سه نحو احتیاج لازم دارد هر جزء احتیاج بسایر اجزاء دارد و مرکب احتیاج به جمیع اجزاء دارد و مرکب و اجزاء احتیاج به مرکب بالکسر دارند و احتیاج از لوازم امکان است و با وجوب وجود مناسبت ندارد و ترکیب عقلی که در انواع است که مرکب از جنس و فصل است که می گویی نوع انسان مرکب از حیوان و ناطق و جنس بدون فصل موجود نمی شود و فصل در تشخص محتاج به جنس است.

(هیولا در بقاء محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار)

و ترکیب و همی که در عالم مجردات عالم عقول و نفوس باشند که نه ترکیب خارجی دارند و نه ترکیب عقلی، بلکه وهمی دارند که مرکب از وجود و ما هیه هستند و ماهیة حد وجود است و ذات اقدس محدود نیست صرف وجود است غیر متناهی.

(ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة).

[سوره مریم (19): آیه 90] .... ص : 489

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90)

نزدیک است که آسمانها از هم به پاشند از این قول و زمین شکافته شود و کوه ها ریز ریز گردد.

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ تنبیهان 1- این که خداوند عالم تمام آسمان ها و زمین را برای انسان خلق فرمود.

خلق لکم ما فی السموات و ما فی الارض.

2- این که تمام مخلوقات حتی جمادات و نباتات شعور و ادراک و معرفت دارند.

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 44

(جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

ص: 489

و چون انسان فاسد شد و فسادش عظیم شد تمام این ها از هم پاشیده میشود اگر حفظ الهی نباشد، و چون این قول و اعتقاد در اعلا درجه فساد بود نزدیک بود که اینها از هم پاشیده شوند خداوند برای یک جماعت مؤمنین موحدین آنها را نگاهداری کرده، چنانچه در روز عاشورا پس از شهادت سید الشهداء علیه السّلام انقلاب در عالم افتاد بادهای مخالف وزیدن گرفت هوی تیره و تار شد قرص خورشید گرفته شد زمین لرزید.

از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردند که چرا در رحلت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام و صدیقه طاهره و حضرت مجتبی این انقلاب نشد و در شهادت ابی عبد اللَّه اتفاق افتاد؟ فرمود:

تا روز عاشورا از این پنج آل عبا و لو یک نفر باقی بود و پس از شهادت او احدی از این پنج نفر نبودند.

وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ که در خبر دارد.

لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها.

وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا و لذا تعبیر به تکاد کرد که اگر حجت، خدا و مؤمنین نبودند مسلما اتفاق افتاده بود، برای آنها حفظ شد.

[سوره مریم (19): آیه 91] .... ص : 490

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91)

اینکه به خوانند و دعوی نمایند که از برای خداوند رحمان ولد هست.

توضیح آنکه اصول دین مقدس اسلام و دین حق پنج است، توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد. و اصل اولی توحید است و از برای توحید مراتب پنجگانه است، توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری، و اصل اولی توحید، توحید ذاتی است.

و قول به اینکه از برای خداوند رحمان ولد هست انکار توحید ذاتی است، و این در باب کفر و شرک از انکار سایر مراتب توحید درجه اعلای کفر و شرک است

ص: 490

و نیز کفر و شرک و سایر عقاید فاسده و معاصی همین نحوی که آثار دنیوی و اخروی برای صاحب خود دارد قلب را سیاه میکند توفیق را سلب میکند اصابه مصائب می شود، شیطان تسلط پیدا میکند بعد از رحمت می آورد موجب نزول بلا میشود بعقوبت اخروی معاقب میشود همین نحو در خارج هم آثاری دارد و این انکار توحید ذاتی که بیانش در آیه قبل شد که موجب تجسّم و ذی اجزاء و احتیاج می شود، قول باین که از برای او اولاد است اعلا درجه کفر و شرک و این اقتضاء دارد که آسمانها پاره پاره شود و زمین شکاف بردارد و کوه ها از هم پاشیده شود به نحو اقتضاء، لذا در آیه قبل بلفظ تکاد تعبیر فرمود که اگر حفظ الهی و نگاهداری او نبود مقتضی اثر خود را می بخشد حفظ او مانع از تأثیر شده لذا میفرماید:

أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً که این دعوی اقتضای این آثار را دارد، و این حفظ الهی نه برای عنایت بآن ها است، بلکه جهات دیگری دارد یکی آنکه شاید این ها موفق به توبه شوند و از این عقیده برگردند، دیگر آنکه شاید در نسل آنها و لو به هزار واسطه مؤمن پیدا شود، دیگر بواسطه وجود امام و مؤمنین و بقاء دین تا دامنه قیامت و اطفال رضیع و امثال این است.

[سوره مریم (19): آیه 92] .... ص : 491

وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (92)

و سزاوار نیست از برای خداوند رحمان اینکه بگیرد ولد و بچه پیدا کند، زیرا اخذ ولد متوقف بر این است که زن اختیار کند.

زن خدا کیست که آدم را زاییده باشد، یا ملائکه را زایش کند، و نیز متوقف بر این است که این اولادها در ابتداء وجود کوچک باشند و شیر خوار باشند تا رشد کنند، و یا بگویند العیاذ باللّه خودش زائیده پس او زن است و شوهر او کی است.

بعلاوه لوازمی که در آیه قبل اشاره شد که موجب ترکیب و تجسیم و احتیاج و حدوث و امکان است، و از وجوب وجود می افتد، مسئلة اختلافی است بین

ص: 491

حکما و متکلمین و لسان آیات و اخبار در اثبات وجود واجب الوجود، حکماء از راه وجوب و امکان وارد شدند که هر ممکنی وجود و عدم نسبت باو مساوی است اگر علت تامه بر وجودش باشد موجود می شود و الا معدوم است و چون موجودات در عالم هست البته باید منتهی شود بواجب الوجود، و لکن این طریق باطل است، چون اطلاق علت بر خداوند غلط صرف است، زیرا انفکاک معلول از علت محال است.

و کان اللَّه و لم یکن معه شی ء بعلاوه موجب سلب اختیار و قدرت می شود، و طریقه متکلمین از راه قدم و حدوث وارد شدند که حادث مسبوق بعدم است و وجودش احتیاج بموجد و محدث دارد تا منتهی شود بقدیم، و این طریق هم خالی از اشکال نیست، زیرا اثبات قدم اثبات وجوب وجود نمی کند، چنان چه گفتیم که علت و معلول از یکدیگر انفکاک ندارند، و اگر علت قدیم باشد معلول هم قدیم است با اینکه مسلما معلول با امکان مرادف است اثبات وجود نمیکند، اما طریقه آیات و اخبار از راه اثر و مؤثر است که هر اثری محتاج بمؤثر است تا منتهی شود بواجب که احتیاج بمؤثر نداشته باشد لذا میفرماید:

وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ واجب الوجود بالذات أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً

[سوره مریم (19): آیه 93] .... ص : 492

إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (93)

نیست هر کس که در آسمانها است که ملائکه باشند، و در زمین که جن و انس باشند مگر اینکه در پیشگاه خداوند طوق عبودیت بر گردن دارد.

إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ مراد ذوی العقول است پس مثل کرات جویّه و کواکب خورشید و ماه و ستارگان خارج از این عنوان هستند، و الا تعبیر به ما فی السموات می فرمود. و الارض که جن و انس باشند، پس مثل جمادات و نباتات و حیوانات خارج هستند.

إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ فردای قیامت تمام در پیشگاه عرش اعظم حاضر می شوند.

ص: 492

عبدا که با خضوع و خشوع و تحت فرمان ربوبی و محکوم بحکم پروردگاری با ذلّت و خفت و خواری وارد میشوند، و اعتراف بعبودیت حق دارند.

عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77 و نیز میفرماید:

وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ نمل آیه 89- و فرزندی پسر یا دختر عنوان عبدیت نسبت به پدر ندارند، بلکه آزاد هستند، بلی اگر پدر آن خود عبد غیر باشند اولاد آنها هم عبد مولای هستند نه عبد پدر، و لو واجب باشد بر اولاد اطاعت پدر و مادر و برّ بآن ها، و حرام باشد عقوق و مخالفت آنها، و لو در خبر باشد

انت و مالک لابیک

ولی عبد نیست، پس ملائکه عنوان بنات اللَّه بر آنها کفر، و عزیر و عیسی و آدم تمام عبد ذلیل الهی هستند، و عنوان عبودیت بالاتر است از مقام رسالت، در تشهد می گویی اشهد ان محمّدا عبده و رسوله عبودیت را مقدم بر رسالت ذکر میکنی، لکن امروز جامعه اکثر، بلکه صد هشتاد خود را از تحت عبودیت حق خارج کردند و خود را آزاد می دانند و هر فسق و فجوری را که هوای نفس مایل باشد مرتکب میشوند.

[سوره مریم (19): آیه 94] .... ص : 493

لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94)

هر آینه بتحقیق ما احصاء کرده ایم آنها را و شماره کرده ایم شماره کردنی اشاره باین که علم الهی احاطه کرده بجمیع افراد ملائکه و جن و انس مؤمن و کافر عادل و فاسق قاصر و مقصر مطیع و عاصی کوچک و بزرگ مرد و زن و تمام آنها در دفتر الهی ثبت و بتمام اعمال آنها و افعال آنها و اقوال آنها و نفس های آنها در پیشگاه الهی شماره دارد.

مسئلة- در موضوع علم الهی بین حکماء قدیم اختلاف شدید است بالغ بر بیست و دو قول که ما در مجلد اول کلم الطیب در باب صفات متعرض شده ایم.

و قیل لا علم له بذاته- و قیل لا یعلم معلولاته الی آخر مزخرفاته، و تحقیق کلام این است که علم از صفات ذاتیه است و عین ذات است و گفتیم که ذات

ص: 493

اقدس ربوبی حق صرف الوجود است و محدود نیست غیر متناهی است ازلا و ابدا زیرا حد از لوازم ماهیة است و خداوند ماهیة از برای او نیست، چنان چه گذشت که موجب ترکیب میشود، و گفتیم صفات ذاتیه عین ذات است، و چون وجود غیر متناهی است جمیع مراتب وجود را دارا است. و صفات ذاتیه مراتب وجود است، علم مرتبة من الوجود، قدرة حیات عصمت کبریایی و سایر صفات ذاتیه که برگشتش باین ها است، و این صفات هم غیر متناهی است و غیر محدود، زیرا اگر محدود باشد وجود محدود میشود و از وجوب وجود خارج می شود و مستلزم امکان و احتیاج و ترکیب است، لذا میفرماید:

لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا و این اختصاص بآنها ندارد جمیع موجودات امکانیّه همین نحو که در تحت قدرت او است، مکشوف و معلوم نزد اوست ازلا و ابدا.

[سوره مریم (19): آیه 95] .... ص : 494

وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً (95)

تمام ملائکه و جن و انس محشور می شوند و می آیند در روز قیامت در پیشگاه احدیت تک تک و فرد فرد، بلی بعد از بعث و حشر و ورود در محشر مؤمنین از جن و انس و ملائکه در طرف یمین عرش مجتمع می شوند و کفار جن و انس در طرف یسار و در یک آن قیامت بر پا میشود.

وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79. و کلهم مرجع ضمیر هم ملائکه و جن و انس ذوی العقول. آتیه یعنی در محضر پروردگار برای سؤال و رسیدگی بحساب هر یک و جزای عمل آنها.

یَوْمَ الْقِیامَةِ که طول پنجاه هزار سال است.

تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4 فردا تنها منفرد ناصر و معینی ندارند و خبر از حال یکدیگر ندارند، نه پدر خبر از اولاد و نه اولاد از پدر هر یک بفکر خود هستند.

ص: 494

[سوره مریم (19): آیه 96] .... ص : 495

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (96)

بدرستی که کسانی که ایمان آورده بودند و اعمال صالحه بجا آورده بودند خداوند رحمان زود باشد که قرار دهد از برای آنها مودت و محبت دوستی و وداد مؤمنین در دنیا یکی از امور مهمه اسلام است و آیات شریفه در قرآن در این باب بسیار است.

و بالعکس بغض و عداوت کفار و معاندین هم یکی از امور مهمه اسلام است، اما نسبت به خاندان نبوت ائمه اطهار از ارکان ایمان است حتی سؤال شد از امام علیه السّلام.

که هل الحب و البغض من الایمان جواب فرمود:

هل الایمان الا الحب و البغض

نفس دوستی این خوانواده و بغض اعداء آنها جزو عقاید است که بدون آن از ایمان خارج میشود، و اما آثار حب و بغض از فروع مهمه واجب است، که گفتند فروع دین ده است.

صلاة زکاة خمس صوم حج جهاد امر بمعروف نهی از منکر تولی تبری و اجر رسالت است.

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22 و نیز فرمود قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ سبأ آیه 46- و اما مودة مؤمنین و بغض اعداء دین، آیات بسیاری در تأکید آن داریم. و بالعکس بغض مؤمنین و مودت کفار و معاندین نهی اکید در آیات شریفه است، و در خبر داریم

من احب حجر احشره اللَّه معه

فردای قیامت مؤمنین با هم محشور میشوند در بهشت.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا و کفار و اهل عذاب در جهنم با هم محشور می گردند که گفت

حشر محبان علی با علی است حشر محبان عمر با عمر.

ص: 495

[سوره مریم (19): آیه 97] .... ص : 496

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (97)

پس جز این نیست که ما سهل و آسان کردیم قرآن را بزبان تو برای اینکه بشارت دهی به این قرآن اهل تقوی را و انذار فرمایی باین قرآن قوم شدید- الخصومه را.

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ به زبان عرب آن هم با کمال فصاحت و بلاغت، زیرا شخص نبی صلّی اللَّه علیه و اله افصح عرب بود و فصاحت و بلاغت قرآن هم از قدرت بشر بیرون است و از معجزات قرآنی است.

لتبشّر به به این قرآن مجید المتقین اهل تقوی را به جمیع مراتب تقوی از شرک و کفر و ضلالت و معاصی کبار و صفات خبیثه و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه با بشارت ها از تفضلات الهی بآن ها در دنیا و حین الموت و در قبر و عالم برزخ و از اهوال قیامت و به دخول در بهشت و نجات از مهالک و خلود در بهشت و نعم بهشتی که سر تا سر قرآن مشتمل بر جمیع این بشارت ها است بر مؤمنین و صلحاء و اتقیاء.

وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا به آنها انذار از بلاهای مهلکه دنیویه و عقوبات حین النزع و در قبر و برزخ و اهوال قیامت و دخول نار، و انحاء عذاب و خلود در آنها، و قوم لد کسانی که خصومت آنها شدید است، ولّد جمع الدّ است، مثل کفار قریش که چه اندازه با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و اله و با مسلمین خصومت کردند و اذیت نمودند، چه در مکه، و چه در طائف و چه در مدینه، و قوم یهود که اعلا درجه خصومت را تا کنون با مسلمین اعمال می کنند که در قرآن میفرماید:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا الایة مائده آیه 82- و امروز در این متجددین بسیار مشاهده می شود نسبت بمؤمنین و اهل تقوی و ظلمه نسبت بضعفاء.

[سوره مریم (19): آیه 98] .... ص : 496

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً (98)

ص: 496

و چه بسیار هلاک کردیم ما قبل از این از قرن های سابقه آیا حس می کنی از آنها احدی را، یا می شنوی برای آنها صدای ضعیفی.

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و فرعونیان و امثال آنها. هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ به حواس خمسه ظاهره باصره سامعه شامه ذائقه لامسه. أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً رکز صدای خفیفی است که تعبیر به ناله می کنیم. این مشرکین و کفار بترسند از این نوع مشاهده ها و دست از شرک و کفر و ظلم و اذیت و خصومت بردارند، لکن هیهات با این قساوت قلب و سیاهی دل و تقلید از آباء و عناد و عصبیت اینها هدایت شوند، بلکه در قرآن می فرماید:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84- وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ- الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً فاطر آیه 37.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة مریم و الحمد للَّه رب العالمین و صلّی اللَّه علی محمّد و اله الطاهرین المعصومین و یتلوه ان شاء اللَّه المجلد التاسع من ابتداء سورة طه.

ص: 497

جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 9

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

جلد نهم

سوره مبارکه طه .... ص : 2

[سوره طه (20): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

طه (1)

اما کلام در فضیلت آن اخبار بسیاری از طرق عامّه و خاصّه داریم از جمله آنها خبریست که صدوق مسندا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده فرموده:

(لا تدعوا قراءة سورة طه فان اللَّه یحبّها و یحبّ من یقرئها و من ادمن قراءتها أعطاه اللَّه یوم القیمة کتابه بیمینه و لم یحاسبه بما عمل فی الاسلام و اعطی فی الآخرة من الاجر حتّی یرضی).

و در برهام از آن حضرت روایت کرده فرموده:

(من کتبها و جعلها فی خرقة حریر خضراء و راح إلی قوم یرید التزویج منهم تمّ له ذلک و وقع و ان قصد فی صلاح قوم تمّ له ذلک و لم یخالفه أحد منهم و إن مشی بین عسکرین افترقا و لم یقاتلوا بعضهم بعضا و إذا شرب مائها المظلوم من السلطان و دخل علی من ظلمه من أیّ السلاطین زال عنه ظلمه بقدرة اللَّه تعالی و خرج من عنده مسرورا و إذا اغتسلت بمائها من لا طولب لعرسها خطبت و سهل عرسها باذن اللَّه).

(طه) در اوّل سوره بقره گفتیم که این حروف مقطّعه قرآن از متشابهات است.

(وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) آل عمران و لکن در برهان از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده مفصّلا که مفادش اینست که خداوند در قرآن اسامی پیامبر اکرم ذکر فرموده (محمّد احمد عبد اللَّه طه یس ن و القلم مدّثر

ص: 2

مزمّل ذکر) اقول در قرآن و در اخبار اسامی دیگری هم برای آن حضرت هست رسول نبیّ خاتم النّبیّین حبیب اللَّه امین اللَّه صفوة اللَّه صفیّ اللَّه و غیر اینها ولی در زیارت أمیر المؤمنین دارد

(السلام علیک یا طه و یس)

و اولی اینست که ما واگذار کنیم علم آنها را بخاندان نبوّت و رسالت و از پیش خود تفسیر برأی نکنیم.

[سوره طه (20): آیه 2] .... ص : 3

ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی (2)

ما نازل نکردیم بر تو قرآن را که خود را بمشقّت و زحمت بیندازی گفتند مشقت حضرت رسالت این بود که تمام شب را سر پا میایستاد و عبادت میکرد مشقّت حضرتش منحصر باین نبود عمده مشقّت حضرت طلب ایمان مشرکین بود حتّی آنچه باو اذیّت میکردند نفرین نمیکرد بلکه در حق آنها دعا میکرد

(اللّهم اهد قومی فانّهم لا یعلمون)

که آیات شریفه در این باب نازل شد (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ) زخرف آیه 39.

(فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ) (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ الآیة) روم آیه 51 و 52 (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ) (أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ) یونس آیه 42 و 43 (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ) حجر آیه 88 (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ) نحل آیه 128 و در سوره نمل همین آیه بعبارت و لا تکن ذکر شده آیه 72 إلی غیر ذلک از آیات لذا میفرماید:

(ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی بلکه ترا برسالت فرستادیم و قرآن را بر تو نازل کردیم که تبلیغ کنی و اقامه معجزه و تلاوت قرآن بر آنها که حجّت بر آنها تمام کنی هر که قابل هدایت است خداوند او را هدایت میفرماید و هر که قابلیت ندارد بر شقاوتش افزوده میشود (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ) حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ

ص: 3

شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً

) اسری آیه 84 (و لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ) مائده آیه 72.

[سوره طه (20): آیه 3] .... ص : 4

إِلاَّ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی (3)

مگر اینکه تذکره و یادآوری باشد از برای کسی که از خدای تبارک و تعالی بترسد که مراد علّت نزول قرآن برای یادآوری او است و کسی که از خدا بترسد فقط مؤمن که معتقد بجمیع عقائد حقه است چنانچه در جای دیگر میفرماید:

(وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ) ذاریات آیه 55 و در آیه قبل از آن میفرماید:

(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ) ذاریات آیه 54 که مفادش با این دو آیه مطابق میشود که از کفّار و مشرکین و معاندین اعراض فرما و اهل ایمان را یادآوری کن پس برای کفّار خود را بمشقت میانداز و کسانی که از خدا می ترسند این قرآن تذکره آنها است که بدستورات آن عمل کنند واجبات او را بجا آورند و از محرمات آن اجتناب کنند لذا میفرماید ما قرآن را نازل نکردیم.

(إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی که گفتند مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد امر از مکر اللَّه و یأس از روح اللَّه دو معصیت کبیره است و اخبار خوف و رجاء دو دسته است یک دسته دلالت دارد که مؤمن خوف و رجائش باید مساوی باشد هیچ کدام بر دیگری زیادتی نداشته باشد و یک دسته دلالت دارد بر اینکه رجاء آن باید بیشتر از خوف باشد و در جمع بین این دو دسته اخبار وجوهی گفته اند وجهی که بنظر تمام میآید آنکه دو نظر است مؤمن اگر نظر بخود و اعمال خود کند باید خوف و رجاء آن مساوی باشد بسا باشد که عباداتش مقبول درگاه الهی نشود زیرا فاقد شرائط قبول باشد یا بواسطه بعضی از معاصی حبط شود یا العیاذ باللّه در آخر عمر ایمانش از

ص: 4

دست برود و بدون ایمان از دنیا رحلت کند و بسا باشد ببرکت اعمال صالحه و توفیق توبه گناهانش محو شود چنانچه میفرماید:

(فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) فرقان آیه 71.

و اما نظر بسعه رحمت و عفو و مغفرت الهی در جنب معاصی رجائش بیشتر باشد.

[سوره طه (20): آیه 4] .... ص : 5

تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی (4)

این قرآن مجید نازل شده از کسی که خلق فرموده زمین و آسمانهای بالا را در خلقت آسمانها و زمین بین هیئت قدیم و جدید اختلافست اهل هیئت قدیم قائل بودند که کرات عالم اجسام سیزده است.

(1) کره زمین که مرکز عالم اجسام است.

(2) کره آب که سه ربع کره زمین را احاطه کرده و یک ربع از آب بیرون است که ربع مسکون مینامند.

(3) کره هوا که احاطه بکره زمین و آب دارد.

(4) کره نار محیط بکره هوا و این چهار کره را امّهات اربعه نام گذارده بودند که نوع جنّ و انس و جمیع انواع حیوانات از این مواد اربعه و هم چنین نباتات خلق شده.

(5) آسمان اوّل مثل نقره خام شفّاف محیط بکره نار و در او ماه مثل میخ فرو رفته.

(6) آسمان دوم در او عطارد است.

(7) آسمان سوّم در او زهره است.

(8) آسمان چهارم در او خورشید است و در آن بیت المعمور که مسجد ملائکه است مطابق کعبه معظّمه.

ص: 5

(9) آسمان پنجم در او مریخ است.

(10) آسمان ششم در او مشتری است.

(11) آسمان هفتم در او ستاره زحل است.

(12) آسمان هشتم که تعبیر بکرسی میکنند محیط بتمام این کرات و فلک ثوابت مینامند که سایر ستارگان در او ثابت است.

(13) عرش که فلک غیر مکوکب و فلک اطلس مینامند محیط بتمام این کرات و سطح مقعر هر یک از اینها مماس با سطح محدّب دیگریست و تمام اینها را عالم اجسام تعبیر میکنند که تمام مرکّب از ماده و صورت است و عرش تمام این کرات را در یک شبانه روز دور میدهد بحرکت متوالی و افلاک هفتگانه بر خلاف آن یک دوری دارند بر خلاف توالی قمر در بیست و هشت روز و کسری شمس در یک سال سائرین در مدت معیّنی و فلک ثوابت در مدّت طولانی که تعبیر بثوابت کردند و آن افلاک سبعه را بسیّارات نام نهادند و هیئت جدید قائل بیک فضای وسیعی هستند و تمام این کرات در آن فضای وسیع حرکت معیّنی دارند و از برای کره زمین دو حرکت قائلند وضعی و انتقالی اما وضعی دور خود چرخ میزند تشکیل شبانه روز میدهد و انتقالی دور کره شمس با سایر منظومات شمسی و تشکیل سال و فصول میدهد و این مسلک هم بتوسط حسّ و هم از لسان آیات و اخبار استفاده میشود که بیانش را تذکر داده ایم قبلا (اشکال) اوّلا در آیات شریفه دارد که خداوند خلقت آسمان و زمین را در مدّت شش روز آفرید و لکن در سوره فصّلت استفاده میشود که در مدت هشت روز بوده.

اوّلا میفرماید: (خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ) بعد میفرماید: (وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ) بعد میفرماید: (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ) و ثانیا خداوند قادر متعال قدرت دارد در آن واحد آنها را خلق فرماید این مدّت برای چه بوده؟

(جواب).

اما از اول کلمه أربعة أیّام راجع بخلقت أرض و تقدیر اقوات و جعل رواسی است که یومین أرض داخل در أربعه است و با یومین سماوات شش میشود و اما از

ص: 6

ثانی آنکه افعال الهی دو قسم است یک قسمت دفعی الوجود مثل امر ساعة که (کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ) است و یک قسمت تدریجی الحصول است مثل فواکه و حیوانات و بنی آدم و بنی جان و امثال آنها و هر دو موافق با حکمت است و مصلحة و خود عالم بحکم و مصالح است تمام بجا است.

[سوره طه (20): آیه 5] .... ص : 7

الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی (5)

آن خداوندی که خلق فرمود زمین و آسمانها را رحمن است بر عرش قرار گرفته بسیاری از عامّه که قائل بتجسّم هستند میگویند خدا روی عرش نشسته و مخلوقات خود را مشاهده میکند فردای قیامت هم بر تخت می نشیند و مؤمنین او را می بینند و کفّار مشاهده نمیکنند لکن گذشت که این کفر محض است بلکه معنی.

(الرَّحْمنُ) رحمت رحمانیه شامل جمیع مخلوقات مؤمن و کافر خوب و بد عادل و فاسق مطیع و عاصی میشود از افاضه حیات و اعطاء رزق و سایر نعم الهیه در دنیا ولی در قیامت مخصوص باهل ایمان است (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ) اعراف آیه 55.

(عَلَی الْعَرْشِ) عرش عظمت و کبریایی نه عرش جسمانی.

(اسْتَوی استواء قدرت و توانایی و احاطه بجمیع چنانچه در السنه متعارف است که فلان بر اریکه سلطنت نشسته فلان بر کرسی حکومت قرار گرفته فلان بر تخت تاج داری تکیه داده و امثال این تعبیرات و از باب تشبیه معقولات بمحسوسات است.

ص: 7

[سوره طه (20): آیه 6] .... ص : 8

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری (6)

از برای او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه ما بین زمین و آسمان است و آنچه در زیر زمین است.

(لَهُ) لام ملکیّت حقّه حقیقیّة و لام اختصاص که هر گونه تصرّفی اراده کند در آنها میکند و مزاحم و مانعی از برای او نیست چون خالق و موجد و نگهبان و حافظ و محیی و ممیت آنها است.

(ما فِی السَّماواتِ) از جمیع کرات علویّه و ملائکه و آنچه در آنها خلق فرموده از بیت المعمور و سدرة المنتهی و بهشت و حور العین و جمیع نعم بهشتی و لوح و قلم و غیر اینها.

(وَ ما بَیْنَهُما) از هوا و رعد و برق و ابر و باران و برف و تگرگ و امثال آنها.

(وَ ما تَحْتَ الثَّری از معادن و جواهرات و میاه و غیر اینها (تنبیه) ملکیة ذاتیه اختصاص بذات اقدس او دارد نسبت بجمیع موجودات عالم از عالم عقول و نفوس و ارواح از مجردات و از مادیات از عرش تا هیولای صرفه و امّا ملکیة جعلیه منوط بجعل او است چه ملکیة مطلقه که از برای پیغمبر و امام است که تصرّف در جمیع ممکنات عالم باذن خدا و اجازه او دارند

(الارض و ما فیها کلّها للامام)

و ملکیة مقیّده که برای افراد باسباب ملکیة قرار داده است بحیازة وارث و بیع و شری و صلح و هبه و هدیه و زکاة و خمس و سایر اسباب.

[سوره طه (20): آیه 7] .... ص : 8

وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی (7)

و اگر بلند کنی صدا را و بلند بگویی پس محققا خداوند میداند سرّ و پنهانی را و مخفی تر از آن را در میان مفسّرین اقوال زیادی است در معنای سرّ و در اخفای از

ص: 8

سرّ ولی در حدیث از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت شده که فرمودند

(السرّ ما اخفیته فی نفسک و اخفی منه ما خطر ببالک ثمّ انسیته)

و در باب صلوات یومیه در قرائت حمد و سوره در ظهرین اخفاء واجب است و در عشائین و صبح جهر واجب است و میزان جهر و اخفا را گفتند اگر صدا جوهر داشته باشد جهر است و اگر جوهر نداشته باشد اخفاء است و تحقیق کلام اینست که مراتب جهر بسیار است تا برسد با علا صوت که فریادش گویند و مستحبّ است در اذان اعلامی که دارد صدا بهر سنگ و کلوخی برسد برای او استغفار میکنند و هر که صدای او را بشنود و برخیزد و نماز کند در نامه عمل او نوشته میشود و نیز مستحبّ است در صلوات بر محمّد و آل و نیز اخفاء هم مراتبی دارد تا برسد بحدیث نفس و خطورات قلبی و خیالات نفسانی و در باب صلوات جهریّه میفرماید بحدّ فریاد نرسد و در اخفاء بحدّی نرسد که خود هم نشنود و این آیه شریفه در مقام اینست که لازم نیست صدا را بلند کنی خداوند عالم بخفیّات هم هست حتی بخطورات نفسانی و خیالات قلبی حتّی و لو فراموش کنی که چه خیالی و خطوری بوده چون علم حقّ محدود نیست و چیزی از علم او بیرون نیست عالم السرّ و الخفیّات از باطن و ظاهر هر کس خبر دارد لذا میفرماید:

(وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ) بهر مرتبه جهر که باشد برای دعا و مناجات و دعوت و قرائت و بیان احکام لزوم ندارد مخفی او هم مکشوف عند اللَّه است.

(فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ) از اسرار و بواطن بندگان با خبر است و میداند.

(وَ أَخْفی و از سرّ خفی تر که همان خیالات باشد و خطورات قلبی هم دانا است (لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ) آل عمران آیه 5.

[سوره طه (20): آیه 8] .... ص : 9

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی (8)

اللَّه نیست الهی مگر او از برای او است اسماء نیکویی در آیه دیگر میفرماید:

ص: 9

(قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی بنی اسرائیل آیه 110.

(اللَّهُ) اسم ذات مقدّس جامع جمیع صفات کمال و منزّه از جمیع عیوب و نواقص و از برای او سه اسم است که در اسامی ذات است اللَّه و حقّ که دلالت بر وجوب وجود دارد و هو که دلالت بر غیب الغیوبی او دارد و بقیه اسماء الهی اسماء صفات و اسماء افعال است اسماء صفات هم دو قسم است یک قسم صفات محضه مثل حیّ عظیم کبیر علی عزیز و امثال اینها و یک قسم ذات اضافه مثل علیم قدیر مدرک مرید که طرف دارد عالم بکلّ شی ء قادر علی کلّ شی ء مرید لما أراد مدرک کلّ شی ء و اسماء افعال که تعبیر بصفات فعلیه میکنند مثل خالقیّت رازقیّت محیی و ممیت معطی و منعم منیب و معذّب غفور و شکور عفو و عطوف و امثال اینها.

(لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) کلمه توحید اخلاص طیّبه و گذشت که این و گذشت که این کلمه بدلالت مطابقی دلالت بر توحید عبادتی دارد و بدلالت التزامی بر سایر مراتب توحید و بدلالت اقتضایی بر جمیع عقائد حقّه.

(لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی جمیع أسماء الهیّه که بالغ بر هزار اسم است در جوشن کبیر مذکور است اسماء الحسنی است لکن در حدیث است که نود و نه اسم است که در قرآن ذکر فرموده اسماء الحسنی است و حدیث بسیار مفصّل است که بیان میفرماید در هر سوره چند اسم ذکر شده از سوره حمد تا آخر قرآن و یک یک آیات را ذکر فرموده که در کتاب شرح اسماء الحسنی بیان این اسماء شده و شرح شده و چون از طور این کتاب خارج است حواله میدهیم بشرح اسماء الحسنی رجوع کنید.

[سوره طه (20): آیه 9] .... ص : 10

وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی (9)

آیا آمده است ترا حدیث و قصه موسی خداوند تبارک و تعالی در بسیاری از سور

ص: 10

قرآن حدیث موسی را بیان فرموده مفصلا و اشارة چون قضایای موسی از قبل از ولادتش تا زمان رحلتش بسیار امور عجیبه دارد و برای تنبیه بسیار مفید است اوّلا قبل از ولادت کهنه خبر دادند بفرعون که فرزندی از بنی اسرائیل بوجود میاید که دستگاه سلطنت و خدایی ترا در هم میکوبد او اوّلا میان زنهای بنی اسرائیل و مردان آنها جدایی انداخت و مردان آنها را باعمال شاقه وادار نمود و زنهای آنها را باسیری و کنیزی برد و ثانیا جاسوسان زیادی مقرر نمود که در خانه های بنی اسرائیل دائما وارد میشدند و هر زنی که آثار حمل در او بود شکم او را پاره میکردند اگر پسر بود سر میبریدند که مثنوی میگوید (صد هزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم اللَّه موسی دیده شد) خداوند حمل مادرش را تا حین ولادت مخفی فرمود چنانچه در مورد حضرت بقیّة اللَّه هم از بنی عباس نظیر آن بود و حمل او مخفی شد تا حین ولادت و شرح ولادتش تا زمان رسالتش در چندین آیة بعد در همین سوره میاید.

(وَ هَلْ أَتاکَ) استفهام تقریریست یعنی آمده است ترا و با خبر شده؟

(حَدِیثُ مُوسی و بعضی گفتند چون حدیث موسی مفصلا اوّلا در این سوره بیان شده و آنچه قبل از نزول این سوره بوده فقط اشاره بوده و بر هر تقدیر استفهام تردیدی نیست چون خداوند میدانست که حدیث موسی را برای پیغمبر بیان فرموده یا نفرموده بتقدیر اوّل بیان فرموده و بتقدیر دوم بیان نفرموده و لکن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم در همان عالم نورانیت تمام قرآن باو افاضه شد که مراتب نزول قرآن را در مجلد اول بیان کردیم که اول مرتبه نزول در همان عالم بروح مقدس رسول بوده.

[سوره طه (20): آیه 10] .... ص : 11

إِذْ رَأی ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً (10)

زمانی که دید آتش را پس گفت باهل خود شما مکث کنید در اینجا محققا من

ص: 11

درک میکنم آتش را شاید بیاورم از آن آتش یک قسمتی یا پیدا کنم بر آن آتش راه هدایتی حضرت موسی پس از اینکه از مدین با اهل خود حرکت کردند رسیدند در بیابانی که راه را کم کرده و جاده پیدا نبود و هوا هم سرد بود و بر عیالش دختر شعیب هم آثار وضع حمل ظاهر شد بسیار مضطرب شد ناگاه.

(إِذْ رَأی ناراً) آتشی را مشاهده کرد در یک طرف کوه و صحرا گفت البته یک عده در آنجا هستند هم ممکن است یک قسمت از آتش بیاورم برای رفع سردی و برودت هوا و هم ممکن است طریق را بما بنمایانند ولی متوجه نشد که این آتش را فقط او مشاهده میکند اهلش نمی بیند.

(فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا) فقط عیالش بود و بس برای چه خطاب جمع مذکر فرمود گفتند بمناسبت حمل و ذکور بودن طفل و اثنین بودن آنها بعلاوه گوسفندان خود هم همراه آورده بود.

(إِنِّی آنَسْتُ ناراً) یعنی بنظر میاید نفرمود رایت چون روشنایی مشاهده میکرد (لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ) که یک قسمت از آتش باشد و تعبیر بلعل برای اینست که ممکن است صاحبان آتش مانع شوند یا ممکن نشود آوردن آن (أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً) که اگر ممکن نشد آوردن آتش ممکن است بتوسط آتش جاده و طریق پیدا شود و راه بجایی پیدا کنیم و پناه گاهی برای وضع حمل بدست بیاید و بالجمله بوسیله این آتش هدایت شویم.

[سوره طه (20): آیه 11] .... ص : 12

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی (11)

پس چون آمد نزد نار ندایی شنید خطاب باو باسم یا موسی حضرت موسی بمجرد آنکه نزدیک آتش شد امور غریبه مشاهده کرد.

(1) اینکه دید این آتش از درخت سبز خرّم مشتعل است نه آتش درخت را می سوزاند و نه درخت آتش را فرو می نشاند چنانچه در جای دیگر میفرماید:

(فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ).

ص: 12

(2) اینکه احدی نیست که این آتش را افروخته باشد.

(3) صدا از درخت بصدای بلند که تعبیر به نودی ندا باشد تعبیر فرموده.

(4) اینکه موسی را می شناسد و او را باسم ندا میدهد که میفرماید (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی .

[سوره طه (20): آیه 12] .... ص : 13

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً (12)

محققا من خود پروردگار تو هستم پس بیرون کن نعلین خود را بدرستی که تو بوادی مقدّسی هستی که نام او طوی است.

(إِنِّی أَنَا رَبُّکَ) با سه تاکید ان و تکرار متکلم انّی انا و جمله اسمیه ربک رب تربیت کننده که مربی بکسر باشد ترا که مربی بفتح باشد و اطلاق بر مالک هم میشود می گویی ربّ الدار و رب الاهل خداوند مالک کل است (لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خالق آنها موجد آنها نگهبان آنها تربیت کننده آنها است.

(فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ) یک نوع تواضع است که انسان در اماکن متبرکه مثل مساجد و اعتاب ائمه اطهار و حضور بزرگان خلع نعلین کند و حافیا برود ماشیا و شاید تأویلش قطع علاقه زن و فرزند باشد.

(إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ) قدس خالی از عیب و نقص است می گویی سبوح قدوس و انسان تارک معاصی را مقدّس میشماری و اراضی که خالی از کثافات باشد و روی او معاصی نشده باشد و خار و خس در او روئیده نشده باشد و برکات الهی در او نازل شده باشد مقدس است.

(طُویً) وادی است که فعلا بیت المقدس نام نهاده اند.

ص: 13

[سوره طه (20): آیه 13] .... ص : 14

وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی (13)

و من ترا اختیار کردم و برگزیدم برای رسالت و نبوّت پس خود را مهیا کن برای استماع آنچه وحی میشود بتو.

(وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ) خداوند میداند کی قابلیّت رسالت و نبوت دارد (اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) انعام آیه 124 (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ) آل عمران آیه 30 (مهندسی که بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمت است آن داد) و چون حضرت موسی قابلیت نبوت و رسالت و اولو العزمی داشت لذا خداوند اختیار فرمود او را برای رسالت بلکه کلیمیت (وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً) نساء آیه 162 بلکه حین ولادتش بمادرش خبر داد (فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ) قصص آیه 6.

(فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی استماع غیر از سماع است سماع شنیدن است استماع تهیّأ برای شنیدن است یعنی تمام توجهت بشنیدن کلام حق باشد سایر امور را از قلب خارج کن نبادا توجهت بعیال و اولاد و اهل باشد (لِما یُوحی وحی اگر القاء بر قلب باشد توجه قلبی لازم دارد چنانچه در حق رسول اکرم میفرماید:

(إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ) شعراء آیه 191 و نیز میفرماید در حق جبرئیل علیه السلام (فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ) بقره آیه 91 و اما اگر بایجاد لفظ و کلام باشد باید گوش فرا دهد و تمام حواس ظاهره را رها کرد فقط حس سمع باشد (تنبیه) از برای قلب انسان دو باب است یکی باب ملائکه که الهام و وحی است و یکی باب شیاطین که اغواء و وسوسه است و اوصیاء و معصومین باب شیطان را بسته فقط باب ملک مفتوح است و بسیاری باب ملک را بسته ابدا بخیال خیری نیست و باب شیاطین باز و بعضی هر دو باز است گاهی ملک و گاهی شیطان.

ص: 14

[سوره طه (20): آیه 14] .... ص : 15

إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی (14)

محققا من انا اللَّه هستم که نیست الهی الّا من پس باید عبادت کنی مرا و بر پاداری نمازا برای یاد آوری من.

(إِنِّی أَنَا اللَّهُ) با سه تاکید نون مشدده تکرار کلمه انی و انا جمله اسمیه و گفتیم اللَّه از اسماء مختصه بذات مقدس مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص است.

(لا إِلهَ إِلَّا أَنَا) الوهیت مختص بذات مقدس او است در مقابل مشرکین که از برای خود آلهه قرار دادند مثل اصنام و ملائکه و عیسی و روح القدس و شیاطین و گوساله و گاو و شجر و نحو اینها و چون الوهیت مختص بمن است.

(فَاعْبُدْنِی) پس باید عبادت کنی مرا و شریک در عبادت من قرار ندهی که گفتیم مفاد مطابقی کلمه لا اله الا اللَّه است و مفاد التزامی او نفی سایر اقسام شرک است ذاتی صفاتی افعالی نظری و مفاد اقتضایی سایر امور اعتقادیه از عدل ارسال رسل و جعل- ولی و مسئله معاد و غیر اینها.

(وَ أَقِمِ الصَّلاةَ) مسئله وجوب صلوة در جمیع شرایع از زمان آدم علیه السلام تا قیام قیامت بوده و هست غایة الامر خصوصیّات و کیفیّات آن مختلف است از حیث شرائط و اجزاء و حتی در شریعت اسلامی صلوة رجال و نساء حاضر و مسافر قائم و قاعد صحیح و مریض در سعه وقت و ضیق اداء و قضاء فرادی و جماعت واجب و مستحبّ و غیر اینها مختلف است و سر وجوب صلوة.

(لِذِکْرِی) که در نماز باید توجه باو که عبارت از قربت و خلوص است و مشتمل بر تهلیل و تکبیر و تحمید و تسبیح و رکوع و سجود و قیام و قعود و قرائت و تسلیم است.

ص: 15

[سوره طه (20): آیه 15] .... ص : 16

إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی (15)

محققا ساعت که قیامت باشد میاید اراده کردم که آمدن ساعت را پنهان کنم یا مشاهده اهوال آن و بهشت و جهنم را بر بنده گانم برای اینکه جزا داده شود هر نفسی بآنچه سعی و کوشش دارد.

(إِنَّ السَّاعَةَ) یکی از اسامی قیامت ساعة است یوم الساعة (یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) اعراف آیه 186.

(آتِیَةٌ) البته خواهد آمد یکی از اصول دین مسئله معاد است و ادله عقلیّه و نقلیّه قرآنیه و اخباریه و ضروریة جمیع مذاهب عالم بر طبقش قائم است بلکه اگر معاد نباشد خلقت جن و انس و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام کلّا لغو میشود.

(أَکادُ أُخْفِیها) اکاد بمعنی ارید و گفتیم اراده بمعنی علم بصلاح است و صلاح در اخفاء آن است زیرا اگر وقت آن را میدانستند میگفتند بسیار طولانی است تا چه شود الآن که نمیدانند میگویند کو تا قیامت و غافل از این حدیث هستند که فرمود:

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته).

(لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی

(ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ)

(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) البته باید بین مؤمن و کافر و ضال و معاند و مطیع و عاصی و عادل و فاسق فرق گذارده شود هر که را بجای خود بمقدار عملش جزا میدهند بلی کسانی که لیاقت عفو و مغفرت و شفاعت دارند مشمول میشوند (إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً).

[سوره طه (20): آیه 16] .... ص : 16

فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی (16)

پس جلوگیر نشود ترا از او کسی که ایمان باو ندارد و متابعت میکند هوای

ص: 16

خود را پس به هلاکت میافتی.

(فَلا یَصُدَّنَّکَ) خطاب بحضرت موسی است لکن از باب (ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره) خطاب بجمیع مکلّفین است و فرد اجلی را در نظر گرفته و مقصود جمیع افراد ما دون است در حدیث دارد که بعضی خدمت امیر المؤمنین شرفیاب شدند عرض کردند که خداوند امر فرمود بملائکه که سجده کنند بآدم و شیطان از ملائکه نبود چرا در ترک سجده رانده درگاه شد با اینکه امر باو نشده بود؟ حضرت جواب دادند که در قرآن خطاب بمؤمنین شده راجع به بسیاری از تکالیف با اینکه تمام جنّ و انس مکلّف بآن ها هستند برای این که پیغمبر مبعوث بر کافّه جنّ و انس بوده فرد اجلی را خطاب فرموده که ما بقی افراد بدانند که بطریق اولی مکلّف هستند خداوند ملائکه را با آن مقام قرب که گفتند (نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ) بقره آیه 28 که تکلیف را ما دون بدانند مثل شیطان که بطریق اولی مکلّف بسجده است.

(عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها) در بین مفسّرین اختلاف شد در مرجع ضمیر عنها و بها بعضی گفتند راجع بصلاة است یعنی کسانی که ایمان بنماز ندارند مانع نشوند ترا از اقامه نماز بعضی گفتند راجع بساعة است یعنی کسانی که اعتقاد بقیامت ندارند مانع نشوند ترا از ایمان بقیامت بعضی گفتند ضمیر عنها راجع بصلاة است و ضمیر بها راجع بساعة است بعضی گفتند راجع بهر دو است و لکن ظاهرا بملاحظه اقربیت راجع به ساعت است و اشاره بفرعون و فرعونیان است که معتقد بمعاد نیستند.

(فَتَرْدی ردی مقابل جید است انسان جیّد انبیاء و اولیاء و اتقیاء و اهل ایمان بدرجات مختلفه و ردی کفّار و منافقان و مشرکین و کلیه ارباب ضلالت بدرکات مختلفه و امور نسبی است بسا انسان از بعض جهات جید و از بعض جهات ردی است مثل مؤمن فاسق فاجر عاصی.

ص: 17

[سوره طه (20): آیه 17] .... ص : 18

وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی (17)

و چیست اینکه بدست راست گرفته ای موسی؟ غرض از این سؤال اینست که اقرار کند به اینکه یک چوبی بیش نیست و لکن در اخبار بسیاری توصیف این عصا را کرده اند که مفاد آنها اینست که او را جبرئیل برای آدم آورد و جزو میراث انبیاء بود و از بهشت آورده بود تا بشعیب رسید و حضرت موسی برای چرانیدن گوسفندان شعیب گرفت و میفرماید فعلا هم نزد ما است و از ودایع نبوت است تا برسد بدست قائم ما و همان آثاری که برای موسی داشت برای او هم دارد و ده ذراع طول او بود مطابق قامت موسی و دو شعبه داشت و آثار بسیاری از او ظاهر شده.

[سوره طه (20): آیه 18] .... ص : 18

قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری (18)

عرض کرد حضرت موسی این عصای من است بآن تکیه میدهم و با او گوسفندان خود را می چرانم و از برای من در این عصا مقاصد و مطالب دیگری است.

(قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها) الوکاء تکیه گاه است و از این باب متکاء است که بآن تکیه میدهند و مستحبّ است برای انسان مخصوصا اگر مسن باشد عصا در دست گیرد و بخصوص در حال مسافرت آنهم از چوب بادام تلخ باشد در خبر است

(من بلغ اربعین سنة و لم یتعصا فقد عصی).

(وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی) راندن گوسفندان و زدن باشجار برای سقوط اوراق آنها جهت گوسفندان و جلوگیری آنها از دخول در مزارع و بردن آنها در مراتع و منابع میاه و غیر اینها.

(وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری در مجمع البحرین (مآرب ای حوائج واحدها مأربة مثلثة الراء) و از کلینی و ابن بابویه و بصائر صفار قریب باین مفاد روایت شده که عصای آدم بوده تا بموسی رسیده و این سبز است مثل زمانی که از درخت بریده میشود و نطق میکند و بهرچه امر باو شود انجام میدهد و دو شعبه دارد یکی

ص: 18

بطرف بالا و دیگری بطرف زمین و در شب تاریک نور میدهد و نعمانی از حضرت صادق روایت کرده که از قضیب او از غرس بهشت بوده و در اخبار دارد قمیص آدم و الواح توراة و عصای موسی و خاتم سلیمان علیهم السلام نزد ائمه است و در مجمع دارد نقل میکند که مآرب اخری حمل زاد و سقایة میکرد و با موسی مکالمه می نمود و بر زمین میزد آنچه برای اکل میل داشت خارج میشد و فرو می برد در زمین چشمه آب ظاهر میشد و با هر دشمنی مقابل میشد بر او غالب میشد و جانوران بیابان را دفع میکرد و دلو میشد از چاه آب بیرون میاورد و دو شعبه آن مثل دو شمع روشن می شد و در زمین فرو می برد درخت میشد و برگ و میوه میداد.

[سوره طه (20): آیه 19] .... ص : 19

قالَ أَلْقِها یا مُوسی (19)

خطاب شد بیند از عصا را ای موسی.

[سوره طه (20): آیه 20] .... ص : 19

فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی (20)

پس انداخت عصا را پس ناگاه آن عصا ماری شد بحرکت آمد با اینکه موسی آثار غریبه از این عصا مشاهده کرده بود این اثر را از او ندیده بود لذا خطاب شد باو.

(قالَ أَلْقِها یا مُوسی آثار قبلی که مشاهده کرده بود عصا در دست او آن آثار ظاهر شده بود ولی این اثر بعد از القاء عصی بود.

(فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی در این آیه تعبیر بحیه فرموده برای اینکه موسی این آیة را مشاهده کند و اما در مقابل فرعون و فرعونیان تعبیر بثعبان فرموده که عبارت از مار عظیم الجثّه که بزبان ما او را افعی می گوییم که بمراتب از مار بزرگتر و مخوفتر و معروف است که مار را تا نکشند نمیمیرد بلکه در هر سالی پوست عوض میکند که گفتند (صد ساله شوی مار تا نکشندت نمیری مار) و زهر مار

ص: 19

کشنده است و انسان راه بحالش پیدا نمیکند و از این طرف و آن طرف بخود می پیچد و لذا در حق سه نفر از ائمه علیهم السلام دارد که مثل مار گزیده بخود می پیچیدند حضرت مجتبی علیه السلام موقعی که از آن آب زهرآلود آشامید حضرت سید الشهداء علیه السلام در گودال قتلگاه حضرت رضا علیه السلام از اثر انگور زهر آلود حضرت موسی ترسید و در جای دیگر دارد تعبیر بجان میکند در سوره قصص (کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ) حضرت موسی فرار کرد و بسیار ترسید و جانّ یک نوع از حیّات است و ظاهرا حیّه باشد که ما تعبیر باژدها میکنیم و بالجمله حیّه و ثعبان و جانّ سه نوع از حیّات هستند.

[سوره طه (20): آیه 21] .... ص : 20

قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی (21)

فرمود بگیر عصا را و نترس زود باشد که ما او را برگردانیم بصورت اولی که عصا باشد.

(قالَ) خداوند تبارک و تعالی که قادر بر هر چیز است.

(خُذْها) و لو بصورت حیة است و حرکت و سیر دارد.

(وَ لا تَخَفْ) معلوم است که حضرت موسی ترسید که این حیه باو اصابة کند خطاب شد نترس زیرا در تحت فرمان من است و بدون اجازه من اصابة نمیکند.

(سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی همان عصای اوّلی است.

[سوره طه (20): آیه 22] .... ص : 20

وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْری (22)

و بچسبان و وصل کن دست خود را بپهلوی خود بیرون میاید دست تو روشن و نور دهنده از غیر بدی این آیة دیگری و معجزه دیگری است.

(وَ اضْمُمْ یَدَکَ) ضم شی ء بشیئی الصاق بدیگری است.

(إِلی جَناحِکَ) جناح پهلو است و البته مراد دست راست است و حضرت

ص: 20

موسی هم برهنه نبوده و اراده کند که دست راست خود را بپهلوی خود گذارد باید دست زیر لباس کند و بپهلوی چپ گذارد که محل قلب است و لا بد باید از راه یخه پیراهن که جیبش گویند داخل کند پس این عبارت منطبق میشود با (وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ) نمل آیه 12 غایة الامر مجرد دخول کافی نیست باید بپهلو هم الصاق کند و وضع نماید و هم چنین منطبق میشود (اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ) قصص آیه 32 (اشکال) در این جمله این آیه صدق میکند اگر از روی لباس هم دست گذارد (وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ) و با کلمه (و ادخل و اسلک) تنافی دارد بتنافی عام و خاص و مطلق و مقید (جواب).

اولا ظاهر جناح پهلو است که باید دست روی پوست بدن بگذارد چنانچه گفتیم:

و ثانیا بر فرض تفاوت بین آنها باید حمل عام بر خاص و حمل مطلق بر مقید نمود.

و ثالثا جمله:

(تَخْرُجْ بَیْضاءَ) دلیل قطعی و قرینه متصله است زیرا خروج فرع دخول است تا داخل نشود خارج نمیشود و بیضاء مقابل سوداء است و بمعنی سفید است و البته سفید نورانی است که درخشنده باشد که گفتند مثل خورشید درخشنده گی داشت.

(مِنْ غَیْرِ سُوءٍ) سوء بدی و پلیدی و زشتی است.

(آیَةً أُخْری معجزه اول عصا و دوم ید بیضاء.

[سوره طه (20): آیه 23] .... ص : 21

لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری (23)

هر آینه بتو نشان میدهیم از آیات خود که بسیار بزرگ باشد گفتند آیات الهی که بحضرت موسی عنایت شده بعلاوه از این دو آیة بلعیدن سحر سحره فرعون عصا را بدریا زند دوازده جاده برای بنی اسرائیل باز شود غرق فرعون و فرعونیان بسنگ زند دوازده چشمه آب ظاهر شود و غیر اینها که میفرماید (فِی تِسْعِ آیاتٍ

ص: 21

إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ) نحل آیه 13 بعض مفسرین گفتند اگر فرموده بود الکبر بلفظ جمع شامل جمیع آیات شود جایز بود و از این جهت حمل کردند بر دلالت که در میان دلالات این دلالت کبری است بلفظ مفرد اداء فرموده لکن این اشتباه است زیرا کلمه.

(لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری من تبعیضیه یعنی در میانه آیات و معجزات که انبیاء داشتند و اقامه میکردند آیاتی که بموسی عنایت فرمودیم هر کدام از آنها و هر یک از آنها آیة کبری است و این جمله برای اطمینان قلب حضرت موسی که فقط معجزه تو برای دعوت فرعون و فرعونیان این دو آیة نیست که عصا باشد و ید بیضاء بلکه معجزات محیّر العقول دیگری هم بتو عنایت میکنیم که بر آنها غالب شوی و آنها هلاک شوند و بنی اسرائیل از چنگال آنها نجات پیدا کنند و مساکن و اموال آنها را تصاحب کنند و سلطنت و دولت و مکنت بآنها عطا شود.

[سوره طه (20): آیه 24] .... ص : 22

اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (24)

برو بسوی فرعون محققا او طغیان و سرکشی کرده بعد از آنکه خداوند بحضرت موسی مقام نبوّت و رسالت عنایت فرمود و این دو معجزه بزرگ را باو عطا نمود مأموریت داد باو برود مصر برای دعوت فرعون فرمود:

(اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ) پس از آن بیان سر این ارسال را بیان میفرماید و حکمت آن را به اینکه.

(إِنَّهُ طَغی طغیان تجاوز از حدّ است زیرا در معاصی و کفر و شرک و اخلاق رذیله مثل کبر و تجبر و عجب هر کدام مراتب زیادی دارد مرتبه اعلای آن طغیان است و فرعون در شرک و کفر بجایی رسید که گفت (أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و گفت (ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی) و بموسی گفت (لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ) شعراء آیه 28 و در ظلم کارش بجایی رسید که از بنی اسرائیل چه مقدار ابناء آنها را سر برید و زنهای آنها را به کنیزی گرفت و مردان آنها

ص: 22

را باعمال شاقه و بغلامی در آورد که حضرت موسی باو فرمود (أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ) شعراء آیه 21 و میفرماید (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ) قصص آیه 3 (نکتة) حضرت موسی نه فقط مبعوث شد بر فرعون بلکه بر تمام فرعونیان و بنی اسرائیل و از انبیاء اولوا العزم بود ناسخ دین ابراهیم لکن مبعوث بر کافه جن و انس نبود چنانچه ابراهیم و نوح و آدم مبعوث بودند و هم چنین بر تمام انبیاء بنی اسرائیل تا حضرت عیسی امّا بر بنی اسماعیل دین ابراهیم باقی بود تا زمان بعثت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و سلم.

[سوره طه (20): آیات 25 تا 28] .... ص : 23

قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (25) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی (26) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی (28)

گفت موسی پروردگار من شرح صدر بمن عطا فرما و امر رسالت و تبلیغ بر من آسان فرما و گره از زبان من باز فرما تا اینکه بفهمند آنچه که بآنها میگویم و دعوت میکنم.

(قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی) شرح بمعنی توسعه در بیان است که بتواند ما فی الضمیر خود را بیان نماید و صدر اطلاق بر سینه و قلب میشود لکن در اینجا مراد آن روح عقلا نیست که مرکز توجّه او قلب است یعنی قلب قابلیّت افاضه علم و درک پیدا کند که گفتند

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

و در حق رسول محترم میفرماید (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ) شرح آیه 1 و میفرماید (فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ) انعام آیه 125 و شرح مقابل ضیق است چنانچه در همین آیه میفرماید (وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ).

(وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی) امر رسالت و تبلیغ مثل فرعون متکبر و متجبّر بسیار مشکل است که گفتند قصر فرعون هفت در بند داشت حضرت موسی بهر دری میرسید

ص: 23

باز می شد و پاسبانهای آنها در خواب بودند تا رسید مقابل تخت فرعون و با کمال قوّت و شجاعت او را دعوت نمود.

(وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی) گفتند موقعی که موسی در دامن او بود خواست فرعون امتحان کند یک دانه جواهر و یک قطعه آتش مقابل او گذاشت موسی خواست دانه جواهر را بر دارد جبرئیل دست او را برد آتش را برداشت در دهان گذاشت زبانش لکنت پیدا کرد در خواست کرد که این عقده از زبانش برداشته شود تا اینکه.

(یَفْقَهُوا قَوْلِی) کاملا بیان واضح و روشن نماید تا آنها بفهمند و درک کنند و راه عذری نباشد.

[سوره طه (20): آیات 29 تا 32] .... ص : 24

وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی (29) هارُونَ أَخِی (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی (31) وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی (32)

و قرار ده از برای من وزیری از اهل من هارون برادر مرا محکم فرما باو پشت مرا و شریک من قرار ده در رسالت و تبلیغ و دعوت فرعون و فرعونیان در حدیث منزلت که از احادیث متواتره است بلسانهای مختلف که در بعض آنها میفرماید

(علی منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنه لا نبیّ بعدی)

و در بعض آنها است از اسماء بنت عمیس که گفت دیدم پیغمبر در دعاء میگفت

(اللهم انی اسئلک ما سألک اخی موسی ان تشرح لی صدری و ان تیسّر لی امری و ان تحلل عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی و ان تجعل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی علیّا أَخِی اشْدُدْ بِهِ أزری وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً)

و از طریق مخالفین مسندا از ابن عباس که گفت

(اخذ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم بید علی بن ابی طالب علیه السلام و بیدی و نحن بمکة و صلی اربع رکعات ثم رفع یدیه الی السماء و قال اللّهم ان نبیّک موسی ابن عمران سألک فقال رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی الایة و و انا محمّد نبیّک اسئلک رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا

ص: 24

قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی

علیّا أَخِی اشْدُدْ بِهِ ازری وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی)

ابن عباس گفت (فسمعت منادیا ینادی قد أوتیت ما سئلت) الی غیر ذلک من الاخبار.

(توضیح کلام) اینکه هارون نسبت بموسی چندین مقام داشت.

(1) مقام وزارت علی علیه السلام در جمیع امور رسالت مقام وزارت داشت نسبت بحضرت رسالت چنانچه نخست وزیر تمام امور مملکت و سلطنت در تحت نظر او است.

(2) مقام اهلیت و امیر المؤمنین جز و اهل بیت رسالت است که در آیه تطهیر میفرماید (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) احزاب آیه 33 که دلالت بر مقام عصمت دارد و شامل جمیع مراتب طهارت میشود.

(3) مقام اخوت و حضرت رسالت عقد اخوت با او بست که یکی از القاب امیر المؤمنین اخ الرسول است.

(4) شدّ ازر که امیر المؤمنین چه اندازه پشتیبانی کرد از رسول اکرم بخصوص در امر جهاد که اگر علی نبود حضرت را کشته بودند و اساس اسلام را بر چیده بودند بخصوص در جنگ خندق و مبارزه با عمر ابن عبد ود و در احد که فقط علی بود و بس و خواب در فراش حضرت لیلة المبیت و سایر موارد.

(5) شرکت در امور رسالت که گفتند سه چیز باعث ترویج دین اسلام شد خلق پیغمبر که میفرماید (إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ) قلم آیه 4 مال خدیجه که تمام اموالش را بخشید بحضرت رسالت و تمام آنها را صرف دین نمود که کسانی که بطمع مال بودند بشرف اسلام مشرف شدند و تألیف قلوب آنها را نمود حتی خداوند یک سهم زکاة برای مؤلفة قلوبهم قرار داد در آیه (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ الایة) توبه آیه 60 و فقهاء در باب تألیف قلوب اقسامی بیان فرموده اند.

(1) دفع اذیت آنها.

(2) همراهی با مسلمین در جهاد با سایر کفار و مشرکین.

(3) رغبت و میل باسلام.

ص: 25

(4) عدم همراهی با کفار در جهاد با مسلمین و غیر اینها، و شمشیر علی در جهاد با کفار چنانچه گذشت بعلاوه بعد از رحلت حضرت رسالت در دوره خلافت خلفاء ثلاث و خلافت خود علم علی و دفع شبهات کفار چه اندازه حقانیّت اسلام و ترویج دین نمود.

(6) مقام خلافت (وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ) اعراف آیه 138 پیغمبر هم در غدیر خم فرمود

(من کنت مولاه فعلی مولاه)

و در بسیاری از موارد که تعیین خلفاء خود را نمود فرمود اول آنها علی است.

(7) مقام عصمت و طهارت که هارون داشت علی فوق آن را دارا بود فقط فرق بین این دو مقام نبوت است که فرمود

(الا انه لا نبیّ بعدی)

آنهم نه از جهت عدم قابلیت علی باشد زیرا علی افضل از تمام انبیاء قبل از حضرت رسالت بود حتی بر اولی العزم آنها بلکه از جهت خاتمیّت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم و اینکه فوق دین اسلام دینی نیست و فوق قرآن کتابی نیست (اشکال) هارون فقط در زمان موسی خلیفه بود پس از موسی یوشع خلیفه بود (جواب) اینکه اگر هارون پس از موسی زنده بود قطعا مقدّم بر یوشع بود در خلافت و کلمه

(لا نبیّ بعدی)

صریح در اینست که بعد از آن حضرت تمام مقامات را علی دارد سوای نبوّت.

[سوره طه (20): آیات 33 تا 35] .... ص : 26

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً (33) وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً (34) إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً (35)

تا اینکه تسبیح کنیم ترا بسیار و یاد کنیم ترا بسیار محققا تو بما بینا و بصیر هستی.

(کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً) تسبیح تنزیه حق است از جمیع عیوب و نواقص ذاتا و صفة و فعلا اما ذاتا ذات اقدسش صرف وجود ازلا و ابدا و مثل و ضد و ندی از برای او نیست واجب الوجود است مرکب از اجزاء نیست نه جزء خارجی مثل اجسام و نه جزء ذهنی مثل جنس و فصل و نه جزء و همی مثل وجود و ماهیت که مکرر توضیح داده ایم و اما صفة صفات نقص در او نیست مثل جهل و عجز و احتیاج و امثال اینها و اما فعلا افعال قبیحه مثل ظلم و لغو و امثال اینها از او صادر نمیشود محلّ عوارض نیست

ص: 26

حلول در شی ء نمیکند محل شی ء واقع نمیشود حالات مختلفه بر او عارض نمیشود حتی این عباراتی که در آیات و اخبار داریم مثل حب و بغض و رحمت و غضب و رضا و سخت معنایش ترتیب این آثار است نه عروض این حالات بر ذات مقدسش.

(وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً) دو قسم ذکر داریم ذکر لسانی مثل تحمید و تهلیل و تکبیر که زبان باید دائما بذکر خدا مشغول باشد و ذکر قلبی در هر حالی خدا را در نظر داشته باشد و از خدا غافل نباشد میفرماید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا احزاب آیه 41 و نیز می فرماید: (وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا) دهر آیه 25 (إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً) بصیر عالم بمبصرات است سمیع عالم بمسموعات است مدرک عالم بمدرکات است حکیم عالم بحکم و مصالح است مرید عالم بصلاح و فساد است تمام از شئونات علم است نه حالات مختلفه چنانچه علم و قدرت هم از شئونات ذات است که صرف وجود است در مجمع از حضرت صادق علیه السلام از پدرش از جدش از امیر المؤمنین حدیثی روایت کرده که فرموده

(کن لما لا ترجو ارجی منک لما ترجو فان موسی بن عمران خرج یقتبس لاهله نارا فکلمه اللَّه فرجع نبیا و خرجت ملکة سبا کافرة فاسلمت مع سلیمان و خرج سحرة فرعون یطلبون العزّة لفرعون فرجعوا مؤمنین)

و خداوند میفرماید (وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) طلاق آیه 2 و بنا بر آنچه گفتیم که رزق فقط مأکولات و مشروبات نیست بلکه آنچه خداوند عنایت فرماید از ایمان و علم و صحت و سلامت و مال و اولاد و سایر نعم الهیّه تمام صدق رزق میکند و آیات قرآنی بر او ناطق است مقام نبوّت بموسی و اسلام ببلقیس و ایمان بسحره تمام رزق است با اینکه امید نداشتند مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.

[سوره طه (20): آیه 36] .... ص : 27

قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی (36)

فرمود بتو داده شد آنچه سؤال کردی ای موسی در قرآن میفرماید (وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ) مؤمن آیه 62 و نیز میفرماید (فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ

ص: 27

الدِّینَ

) مؤمن آیه 14 و اخبار در فضیلت سؤال از خداوند و دعا و اهمیت آن بسیار داریم دارد

(الدعاء کهف الاجابة)

حتی افضلیت دعاء از تلاوت قرآن و اقامه صلوة داریم (قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ) فرقان آیه 77.

در اخبار داریم که در جمیع حوائج از خداوند بخواهید و سؤال کنید و دعا کنید اگر صلاح شما باشد خداوند اجابت میفرماید و اگر صلاح نباشد در قیامت عوض آن باضعاف مضاعف ثواب میدهد بالجمله یک نوع عبادت دعاء است بخصوص ادعیه مأثوره از ائمه اطهار مثل دعاء کمیل و دعاء سمات و دعاء صباح و ادعیه صحیفه سجادیه و ادعیه وارده در لیالی و ایام خاصه و در تعقیبات نماز و ادعیه شهر رمضان و غیر اینها و بهترین ادعیه دعاء در حق برادران دینی احیاء آنها و اموات آنها در ظهر و غیب بالاخص در مجمع مؤمنین که اگر چهل نفر باشند و دعاء یکی از آنها مورد اجابت باشد بواسطه او دعاء بقیه هم مستجاب میشود و از جمله ادعیه و مهمترین آنها در حق پیغمبر و ائمه طاهرین بذکر صلوات بالاخص در تعجیل فرج و دعاء عافیت که سؤال شد از معصوم که اگر کسی یک دعاء مستجاب داشته باشد چه دعائی کند فرمود عافیت آنهم عافیت در دین و دنیا و آخرت و افضل از صلوات لعن اعداء دین است زیرا محبت سه درجه دارد.

1- او را دوست دارد.

2- دوستان او را دوست دارد.

3- دشمنان او را دشمن دارد لعن کاشف از مرتبه سیّم است و صلوات از مرتبه اول.

[سوره طه (20): آیات 37 تا 39] .... ص : 28

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْری (37) إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی (38) أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی (39)

و هر آینه بتحقیق منت گذاردیم بر تو دفعه دیگری زمانی که وحی نمودیم

ص: 28

و فرستادیم بسوی مادر تو آنچه باو وحی شد اینکه بگذارد. موسی را در تابوت (صندوق) پس بینداز در دریا رود نیل میگیرد او را دشمن من و دشمن او و القاء میکنم در قلب او برای تو محبتی از جانب من و برای اینکه تو در نظر ما مصون و محفوظ بمانی در جای دیگر میفرماید (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ) قصص آیه 6.

(و لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْری جمیع نعم الهیه دنیویه و اخرویه منتیّه است احدی استحقاق ندارد تمام تفضل است فقط قابلیت داشته باشد یا حکمت اقتضاء کند افاضه میفرماید ولی بلیات تا استحقاق نباشد مبتلا نمیشود و بسا بر انسان مشتبه میشود بلا را نعمت می پندارد و نعمت را بلا مثل اینکه بکفار مال و جاه و اولاد و مهلت میدهد تصور میکنند نعمت است لکن بلاء است (لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ) آل عمران آیه 172 و غیر این از آیات و مثل اینکه مؤمنین بسا بفقر و مرض و امثال اینها گرفتار میشوند و بلا تصوّر میکنند و حال اینکه نعمت است ارتفاع درجه و استکمال نفس بصفات حمیده و نحو اینها و نعم الهیه دو قسم است عامه که شامل جمیع میشود و نعم خاصه که در مورد خاصی عنایت میفرماید مثل همین مورد که حمل مادر موسی مخفی میشود تا حین ولادت و بمجرد تولد او بمادرش وحی میشود که در سوره قصص میفرماید:

(وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ) آیه 6.

(إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی بعضی گفتند این وحی الهام بقلب است بعضی گفتند در خواب دید لکن القاء در قلب بتوسط ملائکه بنحوی که مورث علم شود چنانچه میفرماید (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ) شعراء آیه 192- 194.

و در حدیث است میفرماید

(روح القدس نفث فی روعی انه لا یموت نفس

ص: 29

حتی تستکمل رزقه)

و این یا الهام ملک یا القاء در قلب است یا بصورت بشری نازل میشود چنانچه بر ابراهیم و لوط و مریم ظاهر شد.

(أَنِ اقْذِفِیهِ) یعنی فی حفظ موسی و در باره او.

(فِی التَّابُوتِ) تابوت صندوقی بود که آب در داخل او وارد نشود و در آب فرو نرود.

(فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ) آن تابوت را با موسی بینداز در دریا که رود نیل باشد و از پای قصر فرعون آب جاری بود این صندوق را مشاهده کرد گفت بروید از روی آب بگیرید آوردند درب صندوق را باز کردند طفلی تازه متولد شده در آوردند اراده کرد که او را بقتل رساند آسیه مانع شد گفت (وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً) قصص آیه 8.

(یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ) امّا عداوت فرعون با خدا چون دعوی الوهیّت میکرد و امّا عداوت با موسی چه اندازه از اطفال بنی اسرائیل را کشت که موسی بوجود نیاید.

(وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی) خداوند محبّت را در قلب او انداخت و از قتل او در گذشت و در مقام بر آمد که برای او مرضعه پیدا کند هر که را آوردند موسی پستان او را نگرفت تا خواهر موسی از دور مشاهده کرد و شناخت و گفت اجازه میدهید من هم یک مرضعه در نظر دارم او را بیاورم اجازه گرفت مخصوصا آمده بود برای اینکه مشاهده کند که امر بکجا منجر میشود که در آیه شریفه میفرماید (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ) قصص آیه 10 (وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی) صنع بمعنی فعل و عمل است چنانچه میفرماید (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ) نمل آیه 90.

و نیز میفرماید (وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً) کهف آیه 104 و در اینجا بمعنی تربیت و تغذیت است یعنی امر ترا بکسی واگذار نکردیم و اتکال بغیر ننمودیم خود ترا نگاهداری کردیم و از شر دشمن حفظ نمودیم.

ص: 30

[سوره طه (20): آیه 40] .... ص : 31

إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی (40)

زمانی که رفت خواهر تو پس گفت آیا شما را دلالت کنم بر کسی که کفالت کند این طفل را پس برگردانید ترا بسوی مادرت تا چشم او روشن شود و محزون نباشد و کشتی نفسی را پس نجات دادیم ترا از غم و گرفتاری و آزمودیم ترا آزمودنی.

(إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ) چون بعد از گرفتن صندوق موسی در دامن فرعون قرار گرفت این قضیه چون امر عظیمی بود منتشر شد در مصر و خبر رسید بمادر موسی او دانست که موسی در دامن فرعون است بخواهر موسی گفت برو مشاهده کن که کار موسی بکجا می کشد که میفرماید (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ) قصص آیه 10 خواهرش آمد و از دور مشاهده میکرد که از اطراف مرضعه میآوردند و موسی اعراض میکرد که مفاد (حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ) است پیش رفت و گفت من یک مرضعه در نظر دارم میخواهید او را بیاورم که مفاد.

(هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ) گفتند بیاور رفت مادر موسی را آورد پستان او را گرفت فرعون خشنود شد و با حقوق زیادی موسی را بدست مادرش سپرد.

(فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ) مادرش بسیار خشنود شد.

(کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ) تا موسی بزرگ شد و در دستگاه فرعون عظمتی پیدا کرد و مورد اهمیّتی شد تا یک روز که مشاهده کرد که یک نفر از بنی اسرائیل با یک نفر از فرعونیان مقاتله میکنند آن بنی اسرائیلی مغلوب شد و فرعونی مسلط شد و در مقام قتل بنی اسرائیلی بر آمد و چون دفع ظلم از مظلوم واجب است و او استغاثه کرد موسی حمله کرد بر فرعونی.

(وَ قَتَلْتَ نَفْساً) و او را کشت و در سوره قصص تفصیل این قضیه را بیان میفرماید

ص: 31

(وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ) آیه 14 و قصد کشتن او را نداشت یک مشت بر آورد که دفع شر او را بکند بهمان مشت کشته شد خبر رسید بفرعونیان که موسی یکی از آنها را کشت تصمیم گرفتند که موسی را بکشند موسی فرار کرد و بطرف مدین روانه شد.

(فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ) از آنها نجات پیدا کرد تا موقعی که نزد شعیب آمد و شرح قصّه خود را بیان نمود و شعیب گفت نجات پیدا کردی (قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) قصص آیه 25 و ده سال نزد شعیب بود.

(وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً) و ابتلاآتی از او شد که اشاره بآن میشود.

فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی پس مکث کردی سالهایی در میان اهل مدین پس از آن آمدی بر قابلیت و استحقاق مقام نبوّت و رسالت و کلیمیّت و نزول الواح توریة اما فتون قبل از لبث در مدین حمل مادرت در سالی که فرعون ذبح اطفال میکرد و القاء در دریا و منع از ارتضاع از ثدی غیر مادرت و گرفتن ریش فرعون و همّ او بر قتل تو اخذ آتش بجای درّه که موجب انصراف از قتل شد پس قتل قبطی و آمدن رجل شیعه تو و خبر دادن باراده قتل تو و فرار کردن و نجات یافتن از دست آنها و امّا فتون بعد از آمدن مدین سقایت دختران شعیب و بردن ترا نزد شعیب و ده سال شبانی کردن در دشت و صحرا برای گوسفندان شعیب و سایر ابتلائات و خداوند هم باو عنایت فرمود:

اوّلا بمجرد بلوغ و رشد حکمت و علم را که میفرماید (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ) قصص آیه 13 تا اینکه پس از آنکه.

ص: 32

(فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ) و تحمّل جمیع این شدائد و مشکلات.

(ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی استعداد و لیاقت و قابلیت مقام رسالت و اولی العزمی و اعطاء معجزات محیّر العقول پیدا کردی که از هر جهت از صفات حمیده و مقام صبر و تحمّل و اعمال صالحه مورد این موهبت عظمی شدی حال باید بوظایف رسالت خود عمل کنی.

[سوره طه (20): آیه 41] .... ص : 33

وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (41)

بسیار مقام بلندی است که خدا بفرماید من ترا برای خودم بر گزیدم و لذا یکی از صفات رسالت مصطفی است و در حق حضرت آدم صفی اللَّه و اصطناع و اصطفی متقارب المعنی است (اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) انعام آیه 124.

(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ) آل عمران آیه 30 اصطناع اتّخاذ و اختیار است ترا برای خود گرفتم و اختیار کردم (مهندسی که بکل نکهت و بکل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمت است آن داد) و مراد نفسی بمعنی شخص معیّن نه اینکه خداوند دارای نفس باشد نه نفس ملکوتی و نه نفس انسانی و نه حیوانی چون ذات مقدّس او منزّه از ترکیب و اجزاء است صرف وجود و محض وجود و بحت وجود است و اطلاق نفس بر واحد شخصی در قرآن بسیار داریم (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً) مائده آیه 35 و غیر این و وحدت حقّه حقیقیّة مختص بذات مقدس او است.

[سوره طه (20): آیه 42] .... ص : 33

اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی (42)

برو تو و برادرت با این آیات من و معجزاتی که بدست تو جاری میکنیم و سستی نکنید در یادآوری من نظر به اینکه حضرت موسی تقاضا کرده بود که برادر

ص: 33

مرا همراه من روانه فرما که باعث قوّة و پشتیبانی من باشد خداوند هم اجابت فرمود تقاضای او را و هارون در این موقع نزد موسی نبود لذا خطاب بموسی تنها شد فرمود:

(اذْهَبْ أَنْتَ) یعنی اوّل برو بطرف مصر و نزد برادرت هارون و باو خبر ده که خداوند حسب تقاضای من بتو هم اعطاء مقام نبوت و رسالت عنایت فرموده بهمراهی من.

(وَ أَخُوکَ) هر دو با هم بروید و دست خالی هم ترا نفرستادم معجزات بسیاری بتو عنایت کردم از عصا و ید بیضاء و سایر آیاتی که قبلا تذکر دادیم و لذا بصورت جمع فرمود.

(بِآیاتِی) و در بعض آیات فقط بهمان دو آیة اکتفاء فرموده (فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ) قصص آیه 32.

و در بعض آیات تعبیر بتسع فرموده (فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ) نمل آیه 12 و در اینجا بنحو جمع فرموده که شامل جمیع معجزات صادره از موسی باشد که قبلا اشاره کردیم که ما فوق تسع هست.

(وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی) خوف از فرعون و قوم او باعث نشود که ضعف و سستی در امر دعوت کنید خداوند حافظ و ناصر شما میشود و با شما است چنانچه در چند آیه بعد میفرماید (قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری شرحش میآید انشاء اللَّه و مراد از ذکری دعوت بتوحید و نفی شرک و ارسال بنی اسرائیل است.

[سوره طه (20): آیه 43] .... ص : 34

اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (43)

بروید شما دو نفر موسی و هارون بسوی فرعون محقّقا او طغیان و سرکشی نموده طاغی و سرکش شده هم در امر دین و هم در صفات رذیله و هم در افعال قبیحه و اعمال سیّئه امّا در امر دین حتی از مشرکین بالاتر رفته زیرا مشرکین خداوند

ص: 34

عالم را منکر نیستند فقط برای او شریک در عبادت قرار داده بلکه میتوان گفت توحید ذاتی و صفاتی و افعالی را معتقد هستند فقط توحید عبادتی را منکرند چنانچه گفتند (ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4.

و نیز میفرماید (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ) (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ) عنکبوت آیه 61 و 63 و حتی از طبیعی لا مذهب بالا زده زیرا طبیعی منکر وجود اللَّه است تمام را مستند بطبیعت و دهر میداند و لکن فرعون خود را خدا میداند و منکر وجود حضرت او است و میگفت بموسی (لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ) شعراء آیه 28 و گفت (یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی) قصص آیه 38.

و امّا طغیان در صفات مخصوصا در کبر و عجب کارش بچنین دعوایی رسید که میفرماید (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ) قصص آیه 3.

(اذْهَبا) بهمراه یک دیگر برای دعوت فرعون بتوحید حضرت حق.

(إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی نکته فرعون باین ملعنت و خباثت را خداوند موقعی که مأمور میفرماید موسی و هارون را برای دعوت او مع ذلک سفارش میکند که باو بتندی و خشونت و شدّت صحبت نکنید بلکه با کمال ملایمت او را دعوت کنید و این یک درسی است که برای هدایت کفّار و فسّاق چه نحوه رفتار شود میفرماید:

[سوره طه (20): آیه 44] .... ص : 35

فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی (44)

پس او را دعوت کنید و مکالمه کنید و بگوئید با او کلام و قول نرم و ملایم باشد که متذکّر شود یا بترسد و خائف شود.

(فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً) لیّن مقابل خشن است و در هر جا به مناسبت خود

ص: 35

اطلاق میشود در لباس لباس لیّن و خشن در پوست بدن لیّن و خشن نرم و زبر در اخلاق صفات حمیده و اخلاق رذیله در فواکه و مأکولات و غیر اینها و من جمله در کلام بالاخصّ در تعلیم و در باب هدایت و ارشاد و دلالت چنانچه کفّار و مشرکین در زمان حضرت رسالت آنهایی که از روی حقیقت و واقعیّت مشرّف بشرف اسلام شدند مشاهده اخلاق و رفتار آن حضرت را کردند غیر از آنهایی که بطمع مال و ریاست یا خوف و دهشت ایمان آورده بودند.

(لَعَلَّهُ) گفتیم تردید در حق باری تعالی روانیست میداند که فرعون متذکر و خوف پیدا میکند یا نمیکند بلکه بمعنی اتمام حجّت است که باید متذکر شود و بترسد و راه عذری بر او باقی نماند.

(یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی فرق بین تذکر و خشیة تذکر رو بخدا رفتن است در تحصیل عقائد حقّه و تکمیل اخلاق حسنه و اطاعت اوامر الهیّه و خشیه موجب ازاله عقائد فاسده و اخلاق قبیحه و اعمال سیئه است.

اولا فرمود یتذکر بلکه ایمان بیاورد و اطاعت کند و تسلیم اوامر الهیه شود و اگر ایمان نیاورد لا اقل دست از ظلم و تعدی و دعوی الوهیت بر دارد مثل بسیاری از کفّار و بالجمله باید اهل ارشاد از انبیاء و اولیاء و علماء و آمرین بمعروف و ناهین از منکر و هدایت کنندگان با کمال ملایمت با طرف صحبت کنند که حجّت از هر جهت بر او تمام شود که خداوند در حق رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و سلم میفرماید (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ) آل عمران آیه 153.

[سوره طه (20): آیه 45] .... ص : 36

قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی (45)

گفتند موسی و هارون پروردگار ما محقّقا ما میترسیم اینکه فرعون پیش دستی کند بر ما و نگذارد ما بر او حجّت را تمام کنیم و حکم بقتل ما دهد یا اینکه

ص: 36

بر کفر و ظلم خود زیادتی نماید.

(قالا رَبَّنا) بعد از اینکه موسی و هارون با هم همدست شدند و مورد خطاب الهی واقع شدند و مأمور بدعوت فرعون شدند که این جملات کاملا استفاده میشود که هارون هم مقام کلیمیّت را پیدا کرد و طرف مکالمه با خداوند شد که هر دو اینها در پیش گاه احدیّت عرض کردند.

(إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا) به اینکه نگذارد ما با او تکلّم کنیم چه رسد اقامه حجّت کنیم بر او چنانچه دأب رؤساء و امراء و ظلمه چنین است بمجرّد احتمال مخالفت و لو باحتمال ضعیف میگیرند میکشند حبس میکنند به بینید بنی امیّه و بنی عباس با ائمّه اطهار و شیعیان آنها چه کردند با اینکه اینها گوشه گیری و سکوت را اختیار کرده بودند که شرح این قضایا بسیار مفصّل است بلکه در هر عصر و زمانی چنین بوده.

(أَوْ أَنْ یَطْغی که بر فرض متعرّض ما نشود بر کفر و زندقه و ظلم و تعدّی خود بیفزاید و زیاد روی کند چنانچه بسیار مشاهده شد که اهل ضلالت بیش از پیش بر فسق و فجور و کفر و ضلالت خود اضافه میکنند (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً) اسراء آیه 84 (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ) توبه آیه 125.

[سوره طه (20): آیه 46] .... ص : 37

قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری (46)

خداوند فرمود بموسی و هارون نترسید هیچگونه اذیّتی بشما نمیتواند برساند محقّقا من با شما هستم هم گفتار شماها را میشنوم و هم کردار شما را مشاهده میکنم.

(قالَ لا تَخافا) خداوند مقلّب القلوب است قلب آن را منصرف میکند از

ص: 37

ایذاء بشما و قدرت او را میگیرد نمیتواند کوچکترین اذیّتی بکند چنانچه مشورت کرد با جلساء خود در امر موسی و هارون گفتند بفرست سحره بیایند تا سحر موسی را باطل کنند (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ) شعراء آیه 33- 36 و نگفتند باو که آنها را بقتل برسان یا حبس کن یا در شکنجه بینداز و از این جهت بود که حضرت باقر (ع) با اینکه طفل چهار ساله بود در مجلس یزید موقعی که یزید از جلساء پرسید و مشورت کرد در حق زین العابدین علیه السلام گفتند او را بقتل برسان فرمود جلساء مجلس تو از جلساء مجلس فرعون بدتر و خبیث ترند چون فرعون با آنها مشورت کرد حکم بقتل موسی نکردند و جلساء مجلس تو حکم بقتل علی بن الحسین کردند و سرّش اینست که تمام حرامزاده هستند.

(إِنَّنِی مَعَکُما) خداوند مع کلّ شی ء است (نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ) ق آیه 15 احاطه قیومیّه بجمیع ممکنات دارد و شما را از شرّ او حفظ میفرماید.

(أَسْمَعُ) علم بجمیع مسموعات دارم.

(وَ أَری علم بجمیع مبصرات دارم (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ) شوری آیه 9 و تمام موجودات مقهور تحت قدرت او هستند (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) بلکه مکرّر بیان شده که تمام ممکنات همین نحوی که در وجود احتیاج بموجد دارند در بقاء هم احتیاج بمبقی دارند و حکماء در اقسام حرکت قائل بحرکت جوهری هستند که باین ممکنات آن بآن افاضه وجود میشود و چون این وجودات متّصل بیک دیگر هستند تصوّر میشود یک وجود است.

ص: 38

[سوره طه (20): آیه 47] .... ص : 39

فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی (47)

پس بروید شما دو برادر نزد فرعون پس از آن بگوئید ما دو موسی و هارون دو رسولیم از جانب پروردگار تو خداوند متعال پس بفرست بنی اسرائیل را با ما و آنها را در شکنجه و عذاب مینداز بتحقیق ما آمدیم نزد تو با دلیل و نشانه و آیة از طرف پروردگار تو و سلامت و رستگاری و نجات از برای کسی است راه هدایت را متابعت کند.

(فَأْتِیاهُ فَقُولا) جمله در تقدیر است بدلالت کلام یعنی پس از امر به اینکه بروید و بگوئید رفتند و گفتند و رفتن آنها نزد فرعون باین نحو بوده که گفتند قصر فرعون هفت در بند داشت و بر هر در بندی پاسبانها قرار داده بود و چون موسی و هارون آمدند درها باز شد و پاسبانها بخواب رفته بودند تا وارد قصر فرعون شدند و فرعون با اجزاء دولتی و جلساء مجلس نشسته بودند گفت اینها کیانند گفتند ما دو نفر رسولیم از جانب پروردگار تو.

(إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ) آمده ایم برای دعوت بتوحید و ازاله شرک و ایمان بحق و دین مستقیم و اینکه (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ) و آنها را از عبودیت خود نجات ده و از اعمال شاقه رها نما.

(وَ لا تُعَذِّبْهُمْ) بکشتن ابناء آنها و کنیزی زنهای آنها و اگر باور نمیکنی که ما از جانب پروردگار تو آمده ایم ما با دلیل و برهان قطعی که معجزه و نشانه است که از جانب او است.

(قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ) و بشارت میدهیم بکسانی که ایمان آورند و هدایت شوند سلامتی از عذاب الهی و نجات از مهالک.

(وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی این سلام تحیّتی نیست بلکه خبر از نجات

ص: 39

از عذاب اخروی و بلیّات دنیویست.

[سوره طه (20): آیه 48] .... ص : 40

إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (48)

بدرستی بما بتحقیق وحی شد اینکه عذاب آخرت بر کسی است که تکذیب کند و اعتراض نماید و قبول ایمان نکند.

(إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا) ممکن است در همان موقع که مأمور بدعوت شدند این وحی بآنها رسیده باشد و ممکن است پس از این بوده که مورد وحی شدند که پس از مقام رسالت و دعوت و تبلیغ دستور رسید.

(أَنَّ الْعَذابَ) ممکن است الف و لام عهد باشد که عذاب قیامت باشد که غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد از مشرک و کافر و ضال و معاند مخلّد در عذاب ابدیست و نجاتی از برای او نیست و ممکن است الف و لام جنس باشد تا شامل بلاهای دنیوی هم بشود که بر امم سابقه نازل شده مثل غرق و صاعقه و امطار حجاره و صیحه و خسف و امثال اینها و اینها بنظر اقرب میآید.

(عَلی مَنْ کَذَّبَ) تکذیب انبیاء باعث کفر میشود چه تکذیب در دعوت بتوحید که اوّلین وظیفه انبیاء بوده یا تکذیب رسالت آنها یا تکذیب کتاب آنها یا احکام آنها و لو یک حکم و بدعت در دین یا انکار ضروری دین بلکه شکّ در آنها یا ظنّ بر خلاف یا ظنّ بر صدق تمام اینها مورد عذاب میشوند زیرا در ایمان یقین قطعی لازم است بآنچه مدخلیّت در ایمان دارد.

(وَ تَوَلَّی) تولّی پشت کردن و اعراض نمودن است و بی اعتنایی و اهمیّت بدین ندادن که امروز در سر تا سر دنیا حتّی کسانی که دعوی اسلام و ایمان میکنند چه بسیاری هستند که بجهت هوای نفس و زخارف دنیوی و رسیدن بمقامی و منصبی دست از دین و ایمان بر میدارند.

(باع دینه بدنیاه) بلکه بدنیای غیر دست بر میدارد (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ

ص: 40

هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ) جاثیه آیه 22.

[سوره طه (20): آیات 49 تا 50] .... ص : 41

قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی (49) قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی (50)

گفت فرعون پس کیست پروردگار شما دو نفر ای موسی؟ موسی فرمود پروردگار ما آن خداوندیست که اعطاء فرمود بهر چیزی خلق او را پس از آن هدایت فرموده.

(قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی اولا حضرت موسی که در آیه قبل دعوت فرمود فرعون را در دو موضع تعبیر بربّک فرمود یکی (إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ) دیگر (قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ) مناسب بود فرعون بگوید فمن ربی کیست پروردگار من؟ لکن زیر بار این نرفت که فرض ربّی بر خود کند گفت فمن ربّکما.

و ثانیا کلمه فمن ربکما خطاب بموسی و هارون است و کلمه یا موسی خطاب بموسی فقط است سرّ این تعبیر چیست؟ و آن اینست که طرف خطاب حضرت موسی بوده میگوید ای موسی پروردگار شما دو نفر کیست مثل اینکه جمعی مطلبی داشته باشند نزد کسی بروند بزرگ آنها از جانب همه آنها تکلم کند که ما آمده ایم و فلان تقاضا را داریم طرف بان بزرگ آنها میگوید تقاضای شما چیست؟

و ثالثا فرعون توهّم کرد که پروردگار آنها از جنس بشر است یا جن یا ملک یا جنس دیگریست حضرت موسی نظر به اینکه خداوند را بذاته نمیتوان شناخت زیرا صرف وجود است ماهیّت ندارد و غیر متناهی است سبزواری میگوید (وجوده من اعرف الاشیاء و کنهه فی غایة الخفاء) حضرت رسالت عرض میکند

(ما عرفناک حقّ معرفتک و ما عبدناک حقّ عبادتک)

لذا خدا را بافعال او باید شناخت از این جهت موسی فرمود:

(قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی چون فرعون گفته بود (فَمَنْ رَبُّکُما) حضرت موسی بافتخار بعبودیت خود و ربوبیّت حضرت حق فرمود (رَبُّنَا) چنانچه امیر المؤمنین در مناجاتش عرض میکند

(کفانی فخرا ان اکون لک

ص: 41

عبدا و کفانی عزّا ان تکون لی ربّا).

(الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ) تمام موجودات عالم امکان که اطلاق شیئی بر او می شود از عالم مجرّدات و مادیّات از جمادات و نباتات برّی و بحری از طیور و هوام و انعام و جنّ و انس هر که بمقدار لیاقت و احتیاجات خود موافق حکمت و صلاح پس از خلقت آنها بآنها اعطاء فرموده (مهندسی که بکل نکهت و بکل جان داد بهر که آنچه سزاوار حکمت است آن داد) (ای کریمی که از خزانه غیب کبری ترسا وظیفه خورداری دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری).

(ثُمَّ هَدی پس از آن راه نمایی کرد آنها را بطریق تحصیل روزی و امر معاش و تحصیل مسکن و منکح و تولید و تناسل و جلب منافع و دفع مضار و آنچه در امر زند. گانی محلّ احتیاج آنها است.

[سوره طه (20): آیه 51] .... ص : 42

قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی (51)

گفت فرعون پس چه بود حال امم سابقه و قرنهای ماضیه؟ کانّه فرعون اعتراض کرد بموسی که آمده اید مرا دلالت کنید بمعرفت بپروردگار خود پس چرا قرون سابقه مثل قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و غیر اینها با اینکه بت پرست و مشرک و کافر بخدای شما بودند در دنیا زندگانی کردند و تمام وسائل بر آنها فراهم بود و سالهای دراز برپاست و عزّت و دولت گذرانیدند و رفتند ما هم مثل آنها ولی غافل بود از بلاهایی که بر آنها متوجّه شد در اثر تکذیب انبیاء خود قوم نوح بغرق هلاک شدند قوم هود بیاد از بین رفتند قوم صالح بصیحه و صاعقه قوم لوط با مطار حجاره و خسف و قوم شعیب بنزول عذاب اشاره به اینکه گمان کرد که با این عزّت و دولت و ریاست باقی میماند و چون عمر طولانی داشت سیصد سال دعوایی خدایی داشت گمان بلاء و هلاکت در خود نمیبرد (لطف حق با تو مداراها کند

ص: 42

چون که از حدّ بگذرد رسوا کند).

[سوره طه (20): آیه 52] .... ص : 43

قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی (52)

حضرت موسی فرمود علم باحوال قرنهای سابقه نزد پروردگار من است در کتابی گمراهی و اشتباه در حق پروردگار من نیست و فراموشی ندارد.

(قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی) حضرت موسی میدانست که امم سابقه بچه بلیّاتی گرفتار شدند جایی که مؤمن آل فرعون میدانست البته بطریق اولی حضرت موسی خبر داشت لکن چون مأمور بود که بقول لیّن با فرعون تکلم کند حواله داد علم باحوال آنها را بخداوند پروردگار در سوره مؤمن میفرماید در جمله آیاتی که مؤمن آل فرعون میگوید (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ) آیه 32 و 33 و چون علم الهی عین ذات و غیر متناهی است قابل زیادتی و نقصان نیست حتی نفسهای بندگان شماره دارد در علم آن.

(فِی کِتابٍ) آنچه مقدّر فرموده در لوح ثبت است و از برای او دو لوح است لوح محفوظ و لوح محو و اثبات لوح محفوظ تقدیراتیست که قابل تغییر نیست و ممکن است انبیاء و ملائکه مطّلع شوند و از حتمیات است که اگر خبر دادند بر خلاف آن نمیشود که موجب تکذیب آنها شود که میفرماید (کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ) مطففین آیه 20 و 21 و لوح محو و اثبات که قابل تغییر است باین معنی که مثلا اگر صله رحم کرد عمرش زیاد شود و اگر قطع رحم کرد کوتاه شود اگر ایمان آورد دفع بلا شود اگر کافر شد مبتلا گردد و هکذا که میفرماید (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ) رعد آیه 39 و این لوح علمش مختص بخداوند است که میداند چه تغییراتی پیدا میکند و امّ الکتاب همان لوح محفوظ است.

ص: 43

(لا یَضِلُّ رَبِّی) خطا و اشتباه در ساحت قدس او نیست.

(وَ لا یَنْسی فراموشی و سهو و نسیان در او راه ندارد و محل عوارض نیست.

[سوره طه (20): آیه 53] .... ص : 44

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّی (53)

پروردگار من خداوندیست که قرار داد از برای شما زمین را مثل گهواره و قرار داد از برای شما در این زمین راهها و سبلی که بتوانید از هر نقطه بنقطه دیگر بروید و نازل فرمود از طرف بالا آب را پس بیرون آوردیم بتوسط آب روئیدنیها زوج نر و مادّه انواع مختلفه متشتّته.

(الَّذِی) صفت ربّی است که در آیه قبل فرموده.

(جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً) کره زمین با کره آب در وسط هوا بدون عمد و ستونی قرار دارد و از برای او دو حرکت وضعی و انتقالی قرار دارد تا تشکیل شب و روز و سال و ماه داده شود و چون سه ربع کره زمین را آب احاطه کرده و یک ربعش از آب بیرونست که ربع مسکون نام گذارده شده و آب باین سطح بارز نمیرسد خداوند بتوسط ابخره و ادخنه این آب را از آن سه ربع گرفته و تشکیل ابر داده و بتوسط تموّج هوا بادها این ابرها را بهر نقطه میبرد در طرف بالا و پس از سرد شدن آن آبها را نازل میفرماید.

(وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ) یعنی از بالای سر.

(السَّماءِ) که باران میبارد و از باطن زمین اشجار و فواکه و حبوبات میرویاند.

(فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً) که تمام این نباتات نر و ماده دارد تا تلقیح نشود دانه و میوه از او تولید نمیشود.

(مِنْ نَباتٍ شَتَّی) هر کدام از این حبوبات و فواکه و اشجار خواص مخصوصه

ص: 44

دارند از حیث طعم و رنگ و شکل و فوائد خاصّه دارند حتی گیاه های بیابانها و کوه ها که هر کدام برای شما و حیوانات شما نتیجه بخش است.

[سوره طه (20): آیه 54] .... ص : 45

کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی (54)

بخورید و بچرانید انعام و حیوانات خود را محققا در این قدرت نمائیها نشانه های بسیار است از برای صاحبان عقل و ادراک.

(کُلُوا) یک قسمت مهمّ این نباتات مأکولات انسان است مثل حبوبات گندم برنج عدس ماش و غیر اینها و فواکه و میوه ها و بقول و غیر اینها و یک قسمت مأکولات حیوانات است.

(وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ) مثل شتر گاو گوسفند حمر فرس بغول و غیر اینها که مرکوب شما و مأکول شما هستند حتی طیور و سمک های دریاها.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ) هر یک یک آنها آیات و نشانه های قدرت و علم به پروردگار است لکن کسانی که تمام اینها را مستند بطبیعت میدانند و منکر وجود حق هستند درک نمیکنند فقط:

(لِأُولِی النُّهی است که فکر کنند و آثار قدرت الهی را مشاهده کنند و بدانند که طبیعت عادم الشعور باین نظم و ترتیب نمیتواند ایجاد کند خالقی که فاعل مختار باشد و از روی حکمت و مصلحت ایجاد فرماید و این آثار را در آنها بقدرة کامله خود قرار دهد او است پروردگار من (جلّ الخالق) و در اخبار زیادی قریب پنج حدیث تفسیر شده اولی النهی بائمه اطهار علیهم السلام یعنی بآنها منتهی شده علم و معرفة و مکرّر گفته ایم که تفسیرات در اخبار بیان افضل مصادیق است منافات با عموم آیه ندارد.

ص: 45

[سوره طه (20): آیه 55] .... ص : 46

مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری (55)

از همین خاک خلق کردیم شما را و در همین خاک برمیگردانیم شما را و از همین خاک بیرون میآوریم شما را در اخبار دارد هر کس تربت او را از موضعی که خداوند معین فرموده ملائکه میگیرند و داخل در نطفه میکنند و پس از مردن آن نطفه را از او خارج میکنند و از این جهت میت را باید غسل داد و لکن اصل نطفه از همین مأکولات والدین است که از خاک خارج میشود و آدم و حوّا هم از همین خاک خلق شدند و تفسیر اخبار را هم میتوان با این معنی تطبیق کرد که مفاد.

(مِنْها خَلَقْناکُمْ) باشد و پس از ذهاب روح از برای میّت سه حالت است تا بدنش گرم است نجس است ولی غسل مسّ میّت ندارد و چون سرد شد هم نجس است و هم غسل مسّ میّت لازم میشود و چون میّت را غسل دادند هم بدن پاک میشود و دیگر غسل مسّ میّت هم ندارد و چون دفن شد بدن خاک میشود.

(وَ فِیها نُعِیدُکُمْ) صدق میکند و در قیامت همین خاک بدن میشود و روح در او دمیده میشود و از قبر بیرون میاید که مفاد.

(وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری است (تنبیهان) تنبیه اوّل اینکه ظاهرا این آیه جزو کلام موسی با فرعون نباشد این کلام الهیست که خداوند خبر میدهد زیرا اگر کلام موسی بود مناسب بود مثل آیات قبل باشد بطور غیاب که بفرماید منها خلقکم و فیها یعیدکم و منها یخرجکم تارة اخری نه بنحو متکلّم مع الغیر تنبیه دوّم در آیات شریفه هر جا که اختصاص بخداوند دارد و واسطه در بین نیست بنحو متکلّم وحده تعبیر میفرماید مثل (إِنِّی أَنَا اللَّهُ) و مثل (فَاعْبُدْنِی) و امثال اینها و هر کجا که بتوسط ملائکه باشد بنحو متکلّم مع الغیر ادا فرموده مثل (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ) و امثال اینها.

ص: 46

[سوره طه (20): آیه 56] .... ص : 47

وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبی (56)

و هر آینه بتحقیق نشان دادیم فرعون را آیات قدرة خود را بتمامه پس تکذیب کرد و ابا و امتناع نمود و زیر بار نرفت و قبول نکرد و ایمان نیاورد.

(وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها) مراد جمیع آیات الهیه نیست که حدّ و حصر ندارد و بشر پی بآنها نمیبرد بلکه جمیع آیاتی که بدست موسی جاری کردیم که تسع آیات باشد که میفرماید (فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ) نمل آیه 12.

(فَکَذَّبَ) تمام آنها را حمل بسحر کرد حتّی بسحره گفت (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ) در همین سوره آیه 74 و سوره شعراء آیه 48.

(وَ أَبی امتناع کرد از تصدیق موسی و ایمان بخداوند و لکن در قلب خود فهمید و یقین پیدا کرد و لکن بر حسب ظاهر تکذیب و ابا نمود چنانچه میفرماید (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ) نمل آیه 14.

[سوره طه (20): آیه 57] .... ص : 47

قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی (57)

گفت فرعون ایا آمده نزد ما برای اینکه ما را بیرون کنی از زمین خود ما بسبب سحر خود ای موسی موسی نفرموده بود که از مصر خارج شوید فرمود ایمان بیگانگی خداوند بیاورید و بنی اسرائیل را از قید اسارت و شکنجه نجات دهید و با ما رها کنید و گویا غرض فرعون این بود که میخواهی ما را از سلطنت و ریاست و عزّت و دولت و دعوی الوهیت بیرون بری که.

(قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا) و مراد از ارض همان مصر و اطراف آن بود که در قلمرو سلطنت فرعون بود.

(بِسِحْرِکَ) که مثل عصا ثعبان شدن و دست مثل خورشید درخشنده شود سحر شمرد و انکار معجزه کرد (یا مُوسی .

ص: 47

[سوره طه (20): آیه 58] .... ص : 48

فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُویً (58)

پس هر آینه ما میاوریم در مقابل سحر تو بسحری مثل او پس قرار ده میانه ما و تو یک وعده گاهی که ما مخالفت نکنیم نه ما و نه تو در محلی که زمین راه وار باشد.

(فَلَنَأْتِیَنَّکَ) میاوریم سحره را که در زمان فرعون سحره بسیار بودند و سحرهای غریب و عجیب داشتند و از این جهت خداوند معجزات انبیاء خود را مطابق آنچه در عصر آنها رواج داشته قرار داده و همین باعث این شد که سحره فرعون فهمیدند که کار موسی معجزه است و ایمان آوردند چنانچه بیاید و همین نسبت برسول اکرم که در عصر او در مکّه و مدینه عرب فصحاء و بلغاء و شعراء بسیار بودند حتی در کعبه نصب میکردند لذا در مقابل آنها قرآن نازل فرمود و در عصر عیسی اطباء و حکماء مثل ارسطو و امثال او بودند خداوند احیاء موتی و ابراء ابرص و اکمه بعیسی عنایت فرمود.

(بِسِحْرٍ مِثْلِهِ) همین نحوی که تو عصا را بصورة افعی در آوردی آنها هم عصاهای خود و ریسمان های خود را بصورت حشرات و حیوانات در میاورند.

(فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً) یک میعاد گاهی قرار ده که ما حاضر شویم و تو هم حاضر شوی که هیچ کدام تخلّف نکنیم.

(لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ) جمله لا نخلفه اعمّ از فرعون و اتباعش و موسی است و جمله نحن فقط فرعونیان هستند بقرینه و لا انت.

(مَکاناً سُویً) آن میعادگاه در یک قطعه زمین باشد که پستی و بلندی و خسّ و خوار نداشته باشد و هوای صافی داشته باشد.

[سوره طه (20): آیه 59] .... ص : 48

قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی (59)

حضرت موسی فرمود میعادگاه ما در روز عید شما که تمام زینت میکنند

ص: 48

و تعطیل عمومیست و برای تفریح و تفرّج از شهر خارج میشوند در وقت ضحی که تمام جمع شده باشند و مشاهده کنند.

(قالَ مَوْعِدُکُمْ) نفرمود و موعدی برای ظهور و دلالت کلام چون فرعون تقاضای میعاد کرد میفرماید این تقاضای شما.

(یَوْمُ الزِّینَةِ) باشد و تعبیر بیوم الزینة با اینکه مناسب بود بفرماید یوم العید بر اینست که آن روز را فرعونیان عید میگرفتند ولی حقیقتا عید نبود یا روز میلاد فرعون بوده یا روز تاجگذاری او یا روز دعوی الوهیت او بوده زیرا عید باید یا بجعل الهی باشد مثل فطر واضحی و جمعه یا بواسطه ولادت پیشوایان دین حقّ یا رسالت انبیاء و نصب اولیاء باشد لذا فرمود (یَوْمُ الزِّینَةِ) که عموم اهل مصر طوعا او کرها عید میکردند و شغل خود را تعطیل میکنند و خود را زینت میکنند و چنین روزها میروند برای لهو و لعب و هزار گونه فسق و فجور و گردش و این دستگاه تماشائیست و سابقه نداشته تمام حاضر میشوند.

(وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی) مخصوصا پس از چندی از آفتاب برآمده که از خواب و خوراک خود فارغ شده باشند و دید و بازدید تمام شده باشد.

[سوره طه (20): آیه 60] .... ص : 49

فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتی (60)

پس رجوع کرد فرعون بسوی اجزاء و درباریان خود پس جمع نمود از سحره که کید او بود و تمام آنها را در روز موعود در مکان معیّن که تعیین شده بود حاضر نمود و آمد ببیند کار بکجا میکشد.

(فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ) رجوع بوزراء و رؤساء مملکت خود کرد چنانچه در سوره شعراء میفرماید (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ) آیه 33- 37.

ص: 49

(فَجَمَعَ کَیْدَهُ) هر چه کید و حیله داشت بکار زد و سحره را جمع نمود و بآنها وعده اجر و قرب بدرگاه سلطنتی داد که بعد از آنکه سحره باو گفتند (أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ) شعراء آیه 40 و 41.

(ثُمَّ أَتی پس از اینکه تمام اینها را جمع کرد از سحره و تماشائیان حتّی از خارج مصر که آمده بودند خود فرعون با عظمت و شکوه آمد دید حضرت موسی فقط با برادرش و یک عصا در دست دارد آمده گوشه صحرا ایستاده با کمال بی اهمیتی و بی اعتنایی و سحره با کمال عظمت و آن دستگاه عظیمی که فراهم کرده بودند که قسم یاد کردند بعزّة فرعون (وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ) شعراء آیه 42.

[سوره طه (20): آیه 61] .... ص : 50

قالَ لَهُمْ مُوسی وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری (61)

حضرت موسی بسحره فرمود وای بر شما که اگر فهمیدید که عمل من معجزه است و از دستگاه سحر خارج است و من از جانب خدا آمده ام دروغ بر خدا نگوئید افترا نزنید و اقرار بحق کنید.

(قالَ لَهُمْ مُوسی مرجع ضمیرهم سحره هستند چون آنها میدانند که سحر حقیقت ندارد و آنها در جوف چیزهایی که بصورة حیوانات ساخته بودند جیوه ریخته بودند و چون آنها را در وسط آفتاب انداخته بودند حرارت شمس آن جیوه ها را بخار کرده بود و میخواست از جوف آنها خارج شود آن صورت حیوانات را بحرکت در آورده بود و دیدند موسی یک عصائی بیشتر در دست ندارد آنهم مجوّف نیست موسی بآنها خطاب کرد و فرمود:

(وَیْلَکُمْ) ویل دو ویل است ویل وصفی و ویل اسمی ویل وصفی بمعنی بدابر شما که شامل همه بلاها و عذابهای دنیوی و اخروی میشود و ظاهرا مراد در این

ص: 50

آیه بهمین معنی باشد و ویل اسمی عبارت است از چاهی که در قعر جهنّم است و عذاب جهنم از آن چاه خارج میشود که می گوییم چاه ویل مقابل طوبی که آنهم وصفی بمعنی خوشا بحال شما که شامل جمیع نعم و تفضّلات الهی دنیوی و اخروی میشود و اسمی که شجره طوبی است که در بهشت اصلش در خانه امیر المؤمنین است و اغصانش هر غصنی در منزل یکی از اهل بهشت است و هر چه طالب شوند از آن خارج میشود.

(لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ) که بگوئید معجزه سحر است و خدا موسی را نفرستاده.

(کَذِباً) دروغ نگوئید زیرا عقوبت این دروغ و افتراء بمراتب از عقوبت کفر و شرک شدیدتر است بسا مشرک و کافر حقیقت را دست نیاورده ولی دروغ و افتراء انکار حقیقت است پس از دست آوردن بلکه موجب اضلال گروهی میشود در این نمره موارد؟

فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری پس بیچاره میکند و مستاصل میشوید بعذاب سخت و بتحقیق ناامید و مأیوس از رحمت و ثواب میشوند کسی که افتراء بخدا بندد و دروغ بر خدا گوید:

(فَیُسْحِتَکُمْ) فاء تفریع بر آیه قبل است که فرمود بسحره.

(وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً) یعنی پس اگر افتراء زدید و کذب بر خدا گفتید و سحت بمعنی کسب حرام است و در خبر از امیر المؤمنین مثال زدند برشوه در حکم و مهر زانیه و ثمن کلب و ثمن خمر و ثمن میته و استعمال در معصیت و از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

(السحت انواع کثیرة فامّا الرشاء فی الحکم فهو کفر باللّه)

و در این آیه بمعنی یهلککم و یستاصلکم و اکل حرام را سحت گفتند چون بعذاب الهی هلاک و مستاصل میشود.

(بِعَذابٍ) بنحو تنکیر بیان فرموده که عذابیست که بسیار سخت است و حدّی از برای او نیست و قابل درک نیست.

ص: 51

(وَ قَدْ خابَ) خیب ناامیدی و یأس و قطع رحمت است.

(مَنِ افْتَری البتّه افتراء علی اللَّه و علی الانبیاء اعظم افراد است لکن کلمه من عموم دارد و لفظ افتراء اطلاق دارد شامل هر مفتری میشود و بهر کس افتراء بزند و از برای کذب و افتراء مراتب و درجاتیست امّا مطلق در اخبار دارد که تمام معاصی باب آن شرابست

(و الکذب شرّ من الشراب)

و از گناهان کبیره است و گناه بیست و شش زنا دارد که کوچکتر آنها زنا با محارم است در جوف کعبه و امّا کذب علی اللَّه اشدّ انواع کفر است و نفس لسان فردای قیامت شهادت میدهد در حق صاحبش بآنچه گفته که در آیه شریفه میفرماید (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) نور آیه 24 و غیر این از آیات.

[سوره طه (20): آیه 62] .... ص : 52

فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوی (62)

پس سحره میانه خود مشاوره کردند و هر کدام رای خود را اظهار کردند و پنهان نمودند نجوای خود را.

(فَتَنازَعُوا) نزع بمعنی اخراج و جدایی شی ء است از شی ء دیگر چنانچه میفرماید (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ) اعراف آیه 41 در اوصاف اهل بهشت است که غلّ و پلیدی را از قلوب آنها خارج نمودیم (وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً) انبیاء آیه 76 هر قومی را از آن قوم خارج میکنیم در حق آنها شهادت دهند باعمال آنها (تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ) قمر آیه 20 قوم عاد بباد صرصر از جا کنده شدند با آن قامت طویل مثل نخل خرما که از ریشه کنده شود و بر زمین ساقط گردد و غیر اینها از آیات شریفه و در صفات امیر المؤمنین است

(الانزع البطین)

که بطن آن مملو از ایمان و علم و کمالات است و از او جدا شده تمام پلیدیها و صفات رذیله و اعمال سیّئه و در اینجا یعنی رأی باطن خود را هر کدام از سحره اظهار کردند.

ص: 52

(أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ) بین خود سحره در خفاء فرعون و موسی و هارون و قوم فرعون.

(وَ أَسَرُّوا النَّجْوی سرّ بیکدیگر میگفتند که اگر ما غالب شدیم متابعت فرعون میکنیم و معلوم میشود که موسی بر باطل است و اگر او غالب شد معلوم میشود حقّ است و باو ایمان میآوریم و نجوی بعضی گفتند که گفتار سحره بنحوی بود که فرعون و فرعونیان نفهمند و مخفی از آن کردند و بعضی گفتند مخفی از موسی و هارون بود ولی نجوی از هر دو قسمت بوده فقط بین خود سحره بوده زیرا اطلاق سرّ و نجوی شامل هر دو قسمت میشود و نجوی اگر در امر باطل باشد حرام است میفرماید (إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا الایة) و میفرماید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ) و اگر در امر حقّ باشد ممدوح است (وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی مجادله آیه 10 و 11.

[سوره طه (20): آیه 63] .... ص : 53

قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلی (63)

گفتند فرعون و فرعونیان خطاب بسحره که محققا این دو نفر موسی و هارون هر آینه دو ساحر هستند و اراده دارند که شما اهل مصر را از مصر بیرون کنند از زمینی که اختصاص بشما دارد بسحر خودشان و از دست شما بگیرند آن طریقه و مشی که بهترین طریقه ها است.

(قالُوا) نظر به اینکه سحره نجوی کردند و مخفیانه با یک دیگر صحبت میکردند فرعون و اجزاء آن حسّ کردند که سحره متزلزل شدند خواستند قلوب آنها را محکم کنند که توهم نکنند که اینها از جانب حق آمده اند و فعل آنها معجزه است گفتند بسحره (إِنْ) مخفّفه است که انّ بوده یعنی محققا.

(هذانِ) موسی و هارون.

(لَساحِرانِ) با تأکید ان و تاکید لام و جمله اسمیه اینها دو ساحر زبردستند

ص: 53

خود را مهیّا کنید و سحر عظیمی در مقابل آنها انجام دهید که بر آنها غالب شوید چنانچه سحره قسم یاد کردند و گفتند (بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ) شعراء آیه 43.

(یُرِیدانِ) در مقام بیان مضرات وارده از این دو نفر که غرض اینها نه مجرد غلبه و اقامه سحر است بلکه اراده دارند.

(أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما) که بنی اسرائیل را جای گیر کنند در منازل شما و بر شما مسلط کنند و شما را بذلت و خفّت از مصر خارج کنند و بفقر و تهی دستی بیندازند.

(وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ) و عقیده و کیش و مذهب شما را از قلوب شما بیرون کنند که دست از خدایی فرعون که با این عظمت و جلال است بردارید و بخدای نادیده که اینها میگویند معتقد شوید و بر شما سلطنت و ریاست پیدا کنند با اینکه طریقه شما.

(الْمُثْلی است مثلی افعل تفضیلی است مؤنث امثل است یعنی بهترین طرق است از حیث عقیده و اخلاق و افعال حسنه.

[سوره طه (20): آیه 64] .... ص : 54

فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی (64)

پس فراهم کنید آنچه کید دارید در سحر پس از آن بیائید بالاتفاق مجتمعین در حالی که صف کشیده باشید و بتحقیق رستگار میشود و سرفراز میگردد کسی که مستعلی شده باشد.

(فَأَجْمِعُوا) تفریع بر آیه قبل است که فرعونیان گفتند بسحره که این دو نفر موسی و هارون اراده دارند شما را از مصر خارج کنند و از طریقه مثلی بیرون برند پس شما آنچه قدرت و توانایی دارید باید بکار زنید.

(کَیْدَکُمْ) کید همان سحر است چون سحر حقیقت ندارد و یک صورتی

ص: 54

بیش نیست و باطنش بر خلاف ظاهر است اطلاق کید و مکر و حیله و خودنمایی بر او میشود.

(ثُمَّ ائْتُوا) پس بیائید در مرکز موعود و بیاورید عصا و حبال خود را.

(صَفًّا) مجتمعین فردا فرد اقامه سحر نکنید مجتمعا صف کشیده اتیان کنید که عظمت آن بیشتر باشد.

(وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی که اگر بر سحر موسی و هارون غالب شدید و بر آنها استعلاء پیدا کردید فلاح و رستگاری نصیب شما است هم اجر کامل دارید نزد فرعون و هم مقرّب در گاه او میشوید چنانچه سحره گفتند بفرعون (قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ) شعراء آیه 40 و چه فلاحی بالاتر از این است پس سحره دستگاه عظیمی برپا کردند که خداوند آن را بعظمت ذکر کرده که فرمود: (فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ) اعراف آیه 113.

[سوره طه (20): آیه 65] .... ص : 55

قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی (65)

گفتند سحره بحضرت موسی ای موسی آیا اینکه تو ابتداء القاء عصا میکنی و یا بوده باشیم ما اوّل کسی که القاء میکند موسی را مخیّر کردند در تقدیم و تأخیر که اگر اراده داری که اظهار عمل خود را قبلا بنمایی.

(قالُوا) سحره مخاطبا لموسی علیه السلام.

(یا مُوسی با اینکه هارون هم با موسی بود چرا فقط خطاب بموسی کردند با اینکه قبلا فرعون هر دو را ساحر شمرده بود و گفته بود (هذانِ لَساحِرانِ) چون عصا بدست موسی بود و در مقابل فرعون هم موسی القاء نموده بود.

(إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ) استفهام است که نظر موسی چیست مایل است او ابتداء کند اولا.

ص: 55

(وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی یا اینکه ما شروع باعمال خود کنیم و القاء نمائیم.

[سوره طه (20): آیه 66] .... ص : 56

قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی (66)

حضرت موسی فرمود بلکه شما ابتداء کنید و القاء سحر خود نمائید پس چنان نمایش دادند از ریسمانهای خود و عصاهای خود که بنظر میآید که آنها بحرکت افتادند و براه افتادند (اشکال) سحر حرام است چه گونه موسی امر بفعل حرام کرد؟ بلکه حرمت آن فی الجمله از ضروریات دین است و اخبار بر حرمتش متظافر است و مستفیض است در بعض اخبار میفرماید

(الساحر کالکافر)

و نیز میفرماید

(من تعلم شیئا من السحر قلیلا او کثیرا فقد کفر و کان اخر عهده بربّه وحّده ان یقتل الّا ان یتوب)

و از حضرت صادق علیه السلام از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و سلم فرمود

(ساحر المسلمین یقتل و ساحر الکفّار لا یقتل قیل یا رسول اللَّه لم لا یقتل ساحر الکفّار قال لان الشرک اعظم من السحر لان السحر و الشرک مقرونان)

و در خبر دیگر میفرماید

(ثلاثة لا یدخلون الجنة مدمن خمر و مدمن سحر و قاطع رحم)

و غیر اینها از اخبار (جواب) سحره القاء میکردند چه موسی بفرماید یا نفرماید بلکه اگر میفرمود که القاء نکنید معجزه او ثابت نمیشد و قبلا هم بسحره فرمود (وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً) فقط سؤال در تقدیم و تأخیر بود و البته تأخیر موسی ابلغ در معجزه عصا بود که سحر سحره را بکلی ببلعد و اثری باقی نگذارد لذا:

(قالَ بَلْ أَلْقُوا) در مجمع البحرین دارد (قیل عددهم اثنی عشر الفا کلّهم اقرّ بحقّ عند آیة موسی) اگر چنین باشد معلوم میشود که چه مقدار از زمین تحت سحر آنها بوده که بعضی گفتند چهار فرسخ در چهار فرسخ بود.

(فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ) یک جمله در تقدیر است بواسطه وضوح و دلالت این

ص: 56

جمله یعنی بعد از آنکه موسی فرمود (بَلْ أَلْقُوا) (فالقوا) و پس از القاء آنها.

(فَإِذا حِبالُهُمْ) ریسمانها و طنابهای آنها.

(وَ عِصِیُّهُمْ) چوب های آنها که تمام مجوف بوده و باشکال مختلفه در آورده بودند و در جوف آنها جیوه داخل کرده بودند و چون آفتاب بر آنها تابید بحرکت در آمدند.

(یُخَیَّلُ إِلَیْهِ) بعضی گفتند ضمیر الیه راجع بموسی است که او همچه تخیّلی کرده و بعضی گفتند راجع بفرعون است بنظر او چنین آمد و بعید نیست که راجع بناظر باشد یعنی هر که نظر کند چنین توهّم میکند.

(أَنَّها تَسْعی و تعبیر بتخیّل برای اینست که حقیقة ندارد مجرد توهّم و تخیّل است فقط بنظر میآمد که مثل حیّات مشی بر بطن میکردند و بزبان ما تعبیر بچشم بندانک میکنیم چنانچه حقیر مشاهده کردم که یک قطعه پنبه را بصورت عصفور کرد و پرواز نمود پس از آن در دست او همان پنبه بود و بصورت عقرب در آورد حرکت کرد نیز همان پنبه بود لذا حالت خوفی بر موسی عارض شد خطاب رسید نترس.

[سوره طه (20): آیه 67] .... ص : 57

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی (67)

پس احساس کرد موسی در نفس خود حالت خوفی.

(فَأَوْجَسَ) وجس بمعنی تکان است که انسان بغتة صدای مهیبی میشنود مثل صیحه آسمانی یا رعد و برقی یا صدای توپ یا امر غریبی مشاهده میکند یک حالت غریبی در خود مشاهده میکند میگوید از جا جستم ترسیدم چنانچه در قوم ثمود میفرماید (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ) اعراف آیه 76 و رجفة صدای مهیب است و همچنین در اصحاب مدین آیه 89 و نیز میفرماید (وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ) هود آیه 70 (وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ

ص: 57

ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ

) آیه 96 و در مورد زلزله قیامت میفرماید (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ

) حجّ آیه 2 و غیر اینها و بالجمله حضرت موسی از مشاهده سحر سحره یک حالت وحشتی.

(فِی نَفْسِهِ) در نفس خود مشاهده نمود.

(خِیفَةً مُوسی خوف موسی نه از جهت سحر سحره یا از جهت غلبه آنها باشد چون میدانست که (سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار) بلکه از جهات دیگری بود مثل اینکه مردم متفرّق شوند و درک نکنند معجزه او را یا توهم کنند که معجزه او هم شبیه سحر سحره است یا آنکه نمیدانست که عصا سحر سحره را میبلعد بلکه آن قدر مشاهده کرده بود که بصورت مارافعی و اژدها میشود و مردم توهم مساوات میکنند بالاخصّ دولت با آنها موافق است لذا خداوند خطاب فرمود:

[سوره طه (20): آیه 68] .... ص : 58

قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی (68)

گفتیم مترس محققا تو شخصا بتنهایی بر آنها علوّ پیدا میکنی و بر آنها غالب میشوی و حقّ ظاهر میشود و باطل از بین میرود.

(قُلْنا) گفتیم ما بطریق وحی بتوسط ارسال ملائکه بموسی علیه السلام که مکرّر اشاره شده که افعال الهیّه اگر بدون واسطه باشد بمتکلّم وحده بیان میفرماید مثل تکلم الهی با موسی در کوه طور (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ) (وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ) (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی) که در همین سوره آیه 12 و 13 و 14 گذشت و اگر بواسطه ملائکه باشد بمتکلم مع الغیر بیان میکند.

(لا تَخَفْ) نه این جمعیت فرار میکنند و نه عصای تو شبیه سحر سحره میشود که آنها در شبهة بیفتند بلکه این دستگاه بر سحره و این اجتماع اهل مصر اثبات معجزه ترا میکند زیرا قبلا فقط بر فرعون و جلساء آن عصی و ید بیضاء اقامه

ص: 58

شد و آنها بواسطه قساوت قلب و حبّ جاه حمل بسحر کردند و لو در قلب آنها یقین بحقّانیّت تو پیدا کردند و انکار کردند چنانچه میفرماید (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا) نمل آیه 14 ولی در این موقع تمام اهل مصر و سحره که از شهرها آورده بودند و در میان آنها اشخاص بسیار هستند که قلوب آنها قابلیّت هدایت و نور ایمان دارد و ایمان میآورند.

(إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی چنان میشود که فرعون و اهلش خفیف و سربزیر میشوند و از آن عظمت میافتند.

[سوره طه (20): آیه 69] .... ص : 59

وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتی (69)

و بینداز آنچه که در دست تو است میخورد بلع میکند آنچه را که سحره بجا آورده بودند زیرا جز این نیست که کار سحره کید ساحر است و رستگار نمیشود و توفیق و استعلا پیدا نمیکند ساحر هر چه که کید کند و بیاید.

(وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ) جمله در تقدیر است که (فلمّا القی موسی).

(تَلْقَفْ ما صَنَعُوا) لقف اکل بسرعت است یعنی بلعید عصی آنچه را که سحره صنعت کرده بودند.

(إِنَّما صَنَعُوا) زیرا صنعت آنها از روی مکیده بود کید مکر و حیله و تزویر و تقلّب است.

(کَیْدُ ساحِرٍ) چون سحر همان خدعه است و خدعه یک صورت ظاهری در وقت قلیلی بیش نیست فوری منقلب میشود و طرفدار رسوا میکند.

(وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتی رسوایی و خفّت و بدبختی میآورد از این جهت پس از اینکه مشاهده این آیه کبری و این معجزه عظمی را مشاهده کردند تمام سربزیر و رسوا و پشیمان شدند.

ص: 59

[سوره طه (20): آیه 70] .... ص : 60

فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی (70)

پس برو افتادند سحره بحال سجده که سجده تعظیم بود و گفتند ما ایمان آوردیم بپروردگار هارون و موسی.

(فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ) القاء انداختن چیزیست بر روی زمین و القاء سحره افتادن سحره است و مفعول آن محذوف است بدلالت لفظیه و او نفسهم است یعنی القی السحرة نفسهم.

(سُجَّداً) بحال سجده سجده اقسامی دارد سجده نماز که در هر رکعت دو سجده واجب است و مجموعا رکن است که بزیادتی که در هر رکعت چهار سجده کند یا نقصان که هر دو را ترک کند که پس از رکوع مشغول رکعت بعد شود مبطل نماز است مگر اینکه محل تدارکش نگذشته باشد و برکن بعد نرسیده باشد باید تدارک کند و قضای سجده که اگر یک سجده فراموش شده و محلّ تدارکش گذشته باشد بعد از نماز قضا کند و سجده سهو که در پنج مورد یا شش مورد یا هفت مورد علی الاختلاف واجب میشود کلام بیجا قیام بیجا سجده فراموش شده تشهّد فراموش شده شک چهار و پنج پس از اکمال سجدتین سلام بیجا فعل زیادتی یا نقصان و سجده تلاوت در چهار مورد واجب و یازده مورد مستحبّ و سجده شکر پس از افاضه نعمت و توفیق یا رفع بلیّه یا تذکر نعم سالفه و رفع بلاهای سابقه و سجده تعظیم مثل سجده ملائکه از برای آدم و سجده عبودیّت مثل سجده موحّدین للَّه و حرمت سجده لغیر اللَّه که مشرکین داشتند و در اینجا سجده تعظیم است نسبت بموسی و هارون یا سجده شکر است.

(قالُوا) سحره بفرعون و فرعونیان.

(آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی تقدیم هارون برای مراعات قوافی آیات است چون آنها اهل فن بودند و فهمیدند که این معجزه از عنوان سحر خارج است و

ص: 60

ایمان بموسی منحصر بآنها نبود بلکه بسیاری از بنی اسرائیل و بعضی از آل فرعون که میفرماید (فَما آمَنَ لِمُوسی إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ) یونس آیه 83 (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ) مؤمن آیه 29 و آسیه زن فرعون و غیر اینها.

[سوره طه (20): آیه 71] .... ص : 61

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی (71)

گفت فرعون خطاب بسحره که شما ایمان آوردید از برای موسی و او را تصدیق کردید پیش از اینکه بیائید از من اذن بگیرید و استجازه کنید محققا موسی هر آینه بزرگ شما سحره است که بشما سحر آموخته پس هر آینه شما را دست و پا بر خلاف یکدیگر قطع میکنم و هر آینه شما را بدار میزنم بجذع نخله های خرما که بسیار بلند است و هر آینه خواهید فهمید و بر شما معلوم میشود که کدام یک از ما و خدای موسی و هارون شدیدتر است از حیث عذاب و دوامش بیشتر است.

(قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ) حماقت و جهالت و کبر و نخوت تا چه اندازه است که گمان میکند تصدیق و ایمان قلبی منوط باذن و اجازه او است و این از دو جهت حماقت است یکی آنکه ایمان و تصدیق بامری پس از اقامه دلیل امر قهریست اختیاری نیست و چون سحره معجزه موسی را دیدند از قواعد سحری خارج است قهرا یقین پیدا کردند و ایمان آوردند و دیگر آنکه ایمان شخصی مربوط باذن و اجازه دیگری نیست (سؤال) چرا فرعون نگفت: قبل أن آمرکم به و گفت: قبل ان آذنکم له؟ (جواب) فرق است بین امر و اذن امر در مخالفتش

ص: 61

استحقاق عقوبت دارد مثل (أَقِیمُوا الصَّلاةَ) ولی اذن مجرّد ترخیص است یعنی منع برداشته شده مثل (إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا) که پس از تقصیر محرّمات احرام حلال میشود بتفصیل مذکور در محل خود.

(إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ) این کلام برای اغفال قوم بود که ترسید آنها هم متابعت سحره کنند و ایمان بموسی آوردند و الّا موسی با سحره تماسی نداشته زمانی که در مصر بود در دستگاه فرعون بود چنانچه خود فرعون اعتراف باین امر کرد (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ) شعراء آیه 17 و پس از آنکه اراده کشتن او را کردند خائفا یترقب فرار کرد و مدّت ده سال در مدین بود نزد شعیب که تفصیل آن را در سوره قصص از آیه 20 (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ) تا آیه 29 (فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ) ده آیه بیان میفرماید و سحره در اطراف مصر بودند هیچگونه ملاقاتی با موسی نکرده بودند و اصلا او را نشناخته بودند که تعلیم سحر بآنها کند و آنها از شاگردان او باشند بعلاوه اگر علم سحر احتیاج بتعلیم و تعلّم داشت معلّم موسی که بوده؟

(فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ) دست راست و پای چپ شما سحره را قطع میکنم.

(وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ) یعنی بر بالای جذوع که بسیار مرتفع است و اختلاف شد در اینکه این معامله نسبت بآنها واقع شد یا نتوانست و ظاهرا واقع نشده و سحره با جماعتی از بنی اسرائیل ملحق بموسی شدند و از دریا عبور کردند که شرح آن میآید.

(وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا) من و خدای موسی (أَشَدُّ عَذاباً) من برای ایمان بموسی و خدای موسی بر ترک ایمان باو.

(وَ أَبْقی دوام عذاب و مدّت آن بیشتر است چون صلب در سابق این نحوه بوده که کمر او را می بستند بدار و از گرسنگی و تشنگی مدّتی بالای دار بود تا از دنیا برود بخصوص کسی که یک دست و یک پای او را قطع کرده باشند و لکن

ص: 62

غافل از اینکه عذاب او منتهای طولش سه روز بیش نیست و عذاب خدای موسی ابد الآباد است چنانچه میفرماید (وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ) مؤمن آیه 49.

[سوره طه (20): آیات 72 تا 73] .... ص : 63

قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (73)

گفتند سحره با کمال شهامت و شجاعت بفرعون که ما هرگز ترا اختیار نمیکنیم و ترجیح نمیدهیم بر آنچه که آمد ما را از ادلّه روشن و معجزات واضحه قسم بآن خداوندی که ما را آفرید پس تو هر چه میخواهی بکن و هر حکمی درباره ما جاری میکنی بکن اینست و جز این نیست که این حیات دنیوی سپری خواهد شد دو روز پیش و پس دارد محققا ما ایمان آوردیم بپروردگار خود برای اینکه بیامرزد ما را از خطاهای سابقه و از آنچه که تو ما را وادار کردی بر مقابله و تعارض با پیغمبر اکرم او به اتیان بسحر در مقابل معجزه و خداوند بهتر است و تفضّلات او بقاء بیشتر دارد.

(قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ) در تقابل حقّ و باطل کمال حماقت و جهالت است حق را رها کردن و باطل را اتّخاذ نمودن زیرا (للحق دولة و للباطل جولة).

(وَ الَّذِی فَطَرَنا) و او قسم است قسم یاد میکنند بآن کسی که ما را از کتم عدم بعرصه وجود آورد و تربیت فرمود و بنعم غیر متناهیه خود نگاهداری کرده

ص: 63

(فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ) اگر ما را قطعه قطعه کنی و بآتش بسوزانی ما دست از حق بر نمیداریم و باطل را نمیگیریم.

(إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا) دنیا فانی و گذشتنی است چه بهتر آنکه در راه دین کشته شود و از دنیا برود.

(إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا) آنهم چه ایمانی که بهر بلائی صبر کند مثل اصحاب ابی عبد اللَّه علیه السلام که گفتند اگر هزار مرتبه کشته شویم و زنده شویم دست از یاری تو بر نمیداریم.

(لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا) چنانچه حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و سلم فرمود

(الإسلام یجبّ ما قبله).

(وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ) نه مراد اکراهی باشد که سلب اختیار کند زیرا او استحقاق عقوبت ندارد چنانچه در حدیث تسعه فرمود

(رفع عن امّتی تسعة)

و یکی از آن تسعه را

(ما استکرهوا علیه)

شمرده بلکه مراد تعقیب و تشویق و اصرار و تأکید نمودی.

(وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی مراد این نیست که در دین باطل خیریّتی باشد ولی حق بهتر است یا بقایی باشد ولی بقاء حقّ بیشتر و زیادتر است روزگار باطل از هر چه بگویی بدتر و عقوبت اهل باطل زیادتر و شدیدتر است بخصوص مثل فرعون و اتباعش چنانچه میفرماید در سوره هود آیه 99 (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ)

[سوره طه (20): آیه 74] .... ص : 64

إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی (74)

شان چنین است محقّقا کسی که بیاید فردای محشر نزد پروردگارش در حالتی که مجرم و گنه کار باشد پس محقّقا از برای او جهنّم است نه میمیرد در جهنم

ص: 64

و نه زنده میشود.

(إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً) بعضی گفتند کلام سحره است و بعضی گفتند کلام سحره تمام شد این جمله مستقله است خداوند خبر میدهد و مراد از یات ربّه آمدن در صحرای محشر پای محکمه سؤال و جواب نه آنچه مجسّمه گفتند که خدا میآید و بر تخت خود می نشیند و مؤمنین او را مشاهده میکنند و کفّار محروم هستند و مراد از مجرم غیر مؤمن است که از قابلیّت تفضّل افتاده چه مشرک باشد یا کافر یا معاند یا ضالّ یا مبدع یا منکر بعض ضروریات دین یا مذهب باشد و بالجمله بی ایمان از دنیا رود و اما مؤمن گنه کار اگر چه استحقاق عذاب دارد لکن قابل تفضّل و مغفرت و شفاعت هست و امید نجات در او هست.

(فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ) لام اختصاص است که جهنّم اختصاص دارد بغیر مؤمن مقصّر و امّا قاصر از کفّار مثل اطفال و مجانین و کسانی که دست رس ندارند استحقاق جهنّم ندارند و لیاقت بهشت که خاص اهل ایمان است هم ندارند آنها را خداوند در محلّی قرار میدهد و زندگانی مختصری برای آنها فراهم میکند.

(لا یَمُوتُ فِیها) دیگر مرگ نیست مخلّد در عذاب ابد الآباد هستند حتی تمنّای مرگ میکنند چنانچه دارد بمالک جهنّم میگویند (وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ) زخرف آیه 77 (وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ) مؤمن آیه 52 و 53.

(وَ لا یَحْیی حیاتی که از او لذّت برند و افعال آنها تحت اختیار آنها باشد و قدرت داشته باشند.

[سوره طه (20): آیه 75] .... ص : 65

وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی (75)

و کسی که بیاید در قیامت در پیشگاه خداوند در حالی که ایمان داشته باشد و

ص: 65

محققا عمل صالح نموده باشد پس اینها از برای آنها درجات بلندی است.

(وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً) در مقابل (مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً) و ایمان چیست؟ بعضی گفتند اقرار بلسان، بعضی گفتند تصدیق بجنان، بعضی گفتند عمل بارکان بعضی اقرار بلسان و تصدیق بجنان که هر دو معتبر است. بعضی اقرار و عمل با هم، بعضی هر سه را معتبر دانستند: و تحقیق کلام این است که اصل ایمان و حقیقت آن تصدیق بجنان و قلب است و اقرار بلسان دلیل و مثبت ایمان است و عمل بارکان نگهبان و حافظ ایمانست.

(قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ) مراد این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا آورد زیرا ممکن نیست و نیز مراد این نیست که جمیع اعمال او صالحه باشد، زیرا مباحات بسیار است بلکه مراد این است که اعمال صالحه داشته باشد هر چه بیشتر بهتر.

(فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی درجات بسیاری در بهشت و مقام قرب الهی داریم که از حدّ و حصر خارج است هر چه ایمان کاملتر باشد و اعمال صالحه بهتر باشد و تقوی زیادتر درجات عالیتر میشود تا برسد بدرجه اعلی که خصیصه خاندان محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم و آل طیّبین او است.

(سؤال) اگر ایمان دارد ولی عمل صالح ندارد چه دارد؟

(جواب) اوّلا این فرض محال است، زیرا ایمان بدون عمل صالح ممکن نیست.

و ثانیا بر فرض بواسطه ایمانش عاقبت نجات پیدا میکند بعفو و مغفرت الهی و بشفاعت شفعاء لکن آن درجات عالیتر را ندارد.

(سؤال) اگر ایمان دارد ولی عمل صالح ندارد چه دارد؟

(جواب) اوّلا ممکن نیست، زیرا شرط صحّت کلیّه اعمال صالحه ایمان است.

و ثانیا باعث تخفیف در عذاب او است، زیرا درکات جهنّم هم بسیار است.

ص: 66

[سوره طه (20): آیه 76] .... ص : 67

جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی (76)

آن درجات اعلی در جنّات عدن است که جاری میشود از پای قصرهای آنها نهرهایی و همیشه در آن جنّات مخلّد و باقی هستند و اینست جزاء کسی که تزکیه نفس کرده باشد.

(جَنَّاتُ عَدْنٍ) جنّت بمعنی بستان است که از کثرت اشجار سربهم آورده که تمام صفحه زمین را سایه انداخته، عدن بمعنی اقامه است و لذا جواهرات و فلزات را معادن میگویند:

و در حدیث دارد

(النّاس معادن کمعادن الذهب و الفضّة)

و جنّات عدن یکی از جنّات ثمانیه است.

(تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) یعنی از پای قصرها، چنانچه فرعون گفت:

(هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی) و انهار بهشت بسیار است کوثر سلسبیل أنهار من عسل مصفّی و أنهار من لبن لم یتغیّر طعمه و أنهار من خمر لذّة للشاربین و أنهار من ماء غیر آسن رزقنا اللَّه و ایّاکم بحمد و آله صلی اللَّه علیهم.

(خالِدِینَ فِیها) مسئله خلود از ضروریات دین و نصوص قرآنی و اخبار متواتره است.

شخصی بود از فلاسفه منکر خلود بود و استدلال میکرد باین آیه شریفه در سوره هود آیه 109 و 110 در حقّ اهل نار و اهل جنّت (خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ) و مدّعی بود که این آیه مقیّد مطلقات است که در سایر آیات است، لکن غافل از این بود که تصریحاتی در قرآن هست بر دوام خلود که قابل تقیید نیست بعلاوه مثبتین تنافی ندارند تا احتیاج بتقیید داشته باشد.

و ثالثا کلمه ما دامت السموات و الارض کنایه از دوام است.

ص: 67

(وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی) تزکیه مراتبی و اقسامی دارد، تزکیه روح از عقاید فاسده و مذاهب باطله، تزکیه نفس از اخلاق رذیله و صفات خبیثه، تزکیه فعل از اعمال سیّئه و معاصی الهیّه، تزکیه بدن از احداث و اخباث، تزکیه لباس از انجاس و بالجمله تمام اعضاء و جوارح باید مزکّی باشد.

[سوره طه (20): آیه 77] .... ص : 68

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی (77)

و هر آینه بتحقیق وحی فرستادیم بسوی موسی اینکه شبانه حرکت کن بهمراهی بندگان من از سحره و بنی اسرائیل و کسانی که ایمان آوردند از مصر خارج شوید و چون بدریا (رود) مصر برخوردید بزن بعصای خود بدریا طریق خشک ظاهر میشود از دریا بیرون روید نظر به اینکه پس از قضیّه سحره و ظهور معجزات بسیار دیگری که میفرماید: (فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ) نمل آیه 12 از عصای موسی و ید بیضاء (وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ) اعراف آیه 130 و سایر آیات مثل سنین و نقص ثمرات که میفرماید: (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ) اعراف آیه 127 که اینها هشت آیه است و نهمی آنها طوفانست که پس از این آیات ظاهر میشود، قوم فرعون گفتند به فرعون (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ) اعراف آیه 124 فرعون دست ظلم و تعدّی نسبت به بنی اسرائیل و قوم موسی دراز کرد و آنها در فشار ظلم فرعون بودند که بحضرت موسی گفتند: (قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا) اعراف آیه 126 خداوند امر فرمود بموسی.

(وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی اینکه شبانه مخفیانه از فرعون و قوم او حرکت کنند و از مصر خارج شوند.

(أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی) که اسراء سیر در شب است که میفرماید:

ص: 68

(سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الایة) بنی اسرائیل آیه 1 حضرت موسی با قوم حرکت کردند خبر رسید بفرعون او با قومش و قشون خود در تعقیب آنها آمدند قوم موسی رسیدند بدریای مصر نه راه گریز داشتند و لشکر فرعون هم ظاهر شدند بموسی عرض کردند (فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ) شعراء آیه 61 و 62.

(فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً) ضرب طریق حرکت در طریق است مثل ضرب فی الارض و این پس از آنی بود که حضرت موسی بعصای خود بدریا زد و دوازده جاده خشک در دریا ظاهر شد که میفرماید: (أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ) شعراء آیه 63 قوم موسی در این جادها دارند میروند فرعون رسید با قومش ترسید وارد جادّه شود چون میدانست این معجزه موسی بود متحیّر شد که اگر برگردد قومش می گویند این ها، بنی اسرائیل دارند در این جادّه ها می روند و تو با دعوای خدایی ترسیدی و برگشتی متحیّر ماند جبرئیل بر مادیانی مقابل اسب فرعون آمد اسب چشمش به مادیان افتاد در تعقیب آن وارد جادّه شد قومش هم همراه او وارد شدند چون تمام آنها وارد شدند قوم موسی خارج شدند یک مرتبه دریا بهم وصل شد و تمام غرق شدند که این آیه نهم است که به طوفان تعبیر فرموده در آیه قبل خداوند بموسی فرمود.

لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی نمیترسی از درک فرعونیان که قومت گفتند:

(إِنَّا لَمُدْرَکُونَ) و خوف نمیبری از غرق در دریا و بسلامت عبور میکنی.

(لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی بعضی قراء لا تخف قرائت کردند جزاء لجمله و اضرب لکن لا تخاف نتیجه و فائده و ثمره است از برای جمله قبل یعنی چون ضرب در بحر واقع شد و طریق یا بس بوجود آمد دیگر نمیترسی از اینکه فرعونیان

ص: 69

شما را درک کنند و بشما دست بیابند.

(وَ لا تَخْشی نوعا خوف و خشیت را بمعنی واحد تفسیر کردند، لکن محقق طوسی قدّس اللَّه سرّه بین این دو فرق گذارده که خلاصه فرمایش او اینست که خوف تألم نفس است از امر متوقّع مثل خوف از عذاب بسبب ارتکاب منهیّات و خشیت حالت حاصله است پس از معرفت بعظمت پروردگار و کبریایی او و لذا میفرماید:

(إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) آیه 25.

و از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده شیخ طوسی

(یعنی بالعلماء من صدّق قوله فعله و من لم یصدّق قوله فعله فلیس بعالم)

با اینکه علماء بواسطه ارتکاب معاصی خوف ندارند چون مرتکب نشده اند، و بالجمله خشیت یک نوع خاصّ است از خوف و کلمه و لا تخشی از غرق است که خداوند بقدرة کامله خود آب را نمیگذارد پیش برود و بهم وصل شود، چنانچه متوکّل آب را بست بحرم حسینی و آب پیش نرفت (عدو بمرقد او آب بست و پیش نرفت).

[سوره طه (20): آیه 78] .... ص : 70

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ (78)

پس متابعت کرد بنی اسرائیل و قوم موسی را فرعون با لشکریانش در رود در (دریا) پس فرو گرفت آنها را آب دریاچه فرو گرفتنی که تمام غرق شدند و هلاک شدند.

(فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ) چون فرعون را خبر رسید که موسی با قومش و کسانی که باو ایمان آورده بودند شبانه از مصر خارج شدند با لشکر انبوهی در تعقیب آنها حرکت کرد که تمام آنها را دست گیر کند و بقتل رساند و باندازه نزدیک شدند که یک دیگر را مشاهده میکردند و چون موسی با قوم در طرق باز شده دریا میرفتند فرعونیان رسیدند و دیدند که آنها دارند در این طرق سیر میکنند آنهم بشرحی که ذکر شد وارد این طرق شدند با کمال اطمینان حرکت میکردند تا آنکه

ص: 70

فرعون رسید بآخر طریق که الآن از دریا خارج میشود آخرین قوم موسی از دریا خارج شد و آخرین قوم فرعون وارد شد که سرتاسر دریا قوم فرعون بودند یک مرتبه آب تمام آنها را فرو گرفت.

(فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ) فرعون دید الآن هلاک میشود که میفرماید:

(حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ) جبرئیل کفی از لجن بدهان او زد و گفت: (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیة) یونس آیه 90 الی 92 و چون فرعون لب دریا بود و روی آب افتاد فوری بنی اسرائیل او را از روی آب گرفتند و جواهراتی که با خود داشت ضبط کردند و بدنش را مومیایی زدند که فاسد نشود و میگویند: تا کنون در خزینه مصر موجود است.

[سوره طه (20): آیه 79] .... ص : 71

وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی (79)

و گمراه کرد فرعون قوم خود را و هدایت نشد و گمراه شد در مورد قتل قابیل هابیل را میفرماید:

(مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً) مائده آیه 35.

و در اخبار دارد نظیر این موضوع که کسی که گمراه کند تفسیرا مثل کسی است که گمراه کند جمیع ناس را و کسی که هدایت کند تفسیرا مثل کسی است که هدایت کرده باشد جمیع نفوس را بعلاوه فاعل بالسبب در عقوبت مثل فاعل بالمباشرة است.

(وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ) سیصد سال سلطنت چه اندازه از نفوس را بضلالت انداخت عقوبت تمام آنها را دارد بعلاوه عقوبت خود که: سبب انحلال آنها شده

ص: 71

(وَ ما هَدی هدایت نشد ولی بعد از هلاکت خود و قومش از نسل آنها باقی نماند، چنانچه قوم نوح و هود و صالح و لوط هم از نسل آنها باقی نماند که بضلالت آنها در ضلالت بیفتند، و امّا اوّلی و دوّمی تا امروز چه اندازه از افراد را در ضلالت انداختند، بلکه تا زمان ظهور حضرت بقیّة اللَّه گناه تمام آنها را بگردن این دو نفر بار میکنند حتّی گناه بنی امیّه و بنی عبّاس و قتله سیّد الشهداء علیه السلام و و و بلکه گناه یهود و نصاری و سایر فرق باطله بر گردن آنها بار است، زیرا اگر حق را گذارده بودند بصاحب حقّ تمام این فرق هدایت شده بودند حتّی از حضرت صادق علیه السلام است سؤال شد چه روزی حسین را کشتند؟ فرمود:

(فی یوم الجمعة او الاثنین)

عاشورا جمعه بود و سقیفه دو شنبه.

[سوره طه (20): آیه 80] .... ص : 72

یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی (80)

ای بنی اسرائیل بتحقیق که ما شما را نجات بخشیدیم از دشمن شما فرعون و فرعونیان به اینکه آنها را هلاک کردیم و شما را دعوت کردیم بطرف طور ایمن برای اخذ توریة و نازل کردیم بر شما در تیه منّ و سلوی را.

(یا بَنِی إِسْرائِیلَ) طرف خطاب بنی اسرائیل است لکن بتوسّط وحی بر حضرت موسی، چنانچه در قرآن خطاباتی بمؤمنین داریم (یا ایها المؤمنون) بمشرکین بیهود بنصاری بکفّار داریم توسط قرآن مجید نازل بر رسول اکرم.

(قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ) که (یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ) و شما را بر اعمال شاقّه میگماشت.

(وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ) همان مواعده چهل شب است (وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً) بقره آیه 50.

ص: 72

و میفرماید: نیز (وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ) اعراف آیه 142 و این مواعده چندین حکمت داشت.

(1) برای اخذ الواح توریة.

(2) اثبات خلافت هارون.

(3) امتحان بنی اسرائیل که جماعتی گوساله پرست شدند.

(وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی موقعی که موسی مأمور شد برود بجنگ عمالقه و دخول بیت المقدس و بنی اسرائیل مخالفت کردند و گفتند: (إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ) مائده آیه 27 خداوند غضب کرد بر آنها و در بیابان تیه چهل سال گرفتار شدند هر مقدار که میرفتند باز جای اولی بودند که حضرت هارون و حضرت موسی هم در تیه از دنیا رفتند و اینها شکایت کردند نزد موسی از گرمی هوا و حرارت شمس و از گرسنگی و تشنگی خداوند ابری فرستاد سایه بر سر آنها و سنگی که موسی عصا زند دوازده چشمه آب جاری شود و منّ و سلوی برای اطعام آنها نازل فرمود که میفرماید:

(وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی بقره آیه 54 و میفرماید:

(وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً) اعراف آیه 160.

و اختلاف شد در مراد از منّ و سلوی مشهور مفسّرین گفتند: ترنجبین و مرغ بریان شده و در مجمع البحرین (قیل: المنّ شی ء حلو کان یسقط من السماء علی شجرهم فیجتنونه).

لکن شیخ استاد مرحوم بلاغی در آلاء الرحمن میفرماید: مستند صحیحی در اخبار نداریم که مراد از منّ ترنجبین باشد، و ممکن است منّ طعامی بوده که بانعام و انزال آن خداوند بر آنها منّت گذارده و از این جهت منّ نامیده شده، و ممکن است متعدّد بوده و باین بیان میتوان جمع بین اخبار و اقوال نمود

ص: 73

و اللَّه العالم.

و در اخبار دارد بین الطلوعین نازل میشد و هر که در خواب بود محروم میشد.

[سوره طه (20): آیه 81] .... ص : 74

کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی (81)

تناول کنید از پاکیزه هایی که روزی شما کردیم از اطعمه و طغیان و سرکشی نکنید در آن پس حلول میکند بر شما غضب من و کسی که حلول کند بر او غضب من پس بتحقیق نزول کرده در اسفل السافلین و هلاک شده.

(کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ) و لو بمناسبت آیات خطاب به بنی اسرائیل است، لکن حکم عام است شامل جمیع افراد میشود، و امر کلوا برای ترخیص و اباحه است نه امر وجوبی و مولوی و مراد از طیّبات جمیع مأکولات است که موافق با طبع انسانی است از حبوب و فواکه و لحوم و سایر مأکولات.

(ما رَزَقْناکُمْ) که خداوند بفضل و کرمش آنها را روزی بندگان خود قرار داده.

(وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ) از طریق حرام دست نیاورید و اشیاء محرّمه را تناول نکنید و تعدّی و تجاوز بحقوق دیگران نکنید و اسراف و تبذیر نکنید که تماما حرام و موجب طغیان و سرکشی میشود که امروز اغلب ناس مرتکب میشوند گوشت خوک میته و از طریق کسب حرام و شغل حرام و از راه ظلم و تعدّی دست میآورند که حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام فرمود:

(ملئت بطونهم من الحرام)

که نتیجه حرام اینست که: حسین کش میشوند.

(فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی) و مراد از غضب الهی عذاب است نه اینکه حالت غضب بر خدا دست دهد چون محلّ حوادث نیست و تغییر در ساحت قدس او روا نیست،

ص: 74

چنانچه در اخبار هم تصریح شده از حضرت باقر علیه السلام سؤال کردند و سائل عمرو ابن عبید بود از قوله تعالی:

(وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی (ما ذلک الغضب

فقال علیه السلام: هو العقاب)

و در بعض اخبار فرمود:

(غضب اللَّه عقابه)

سپس فرمود:

(و من ظنّ انّ اللَّه یغیّره شی ء فقد کفر)

و در بعض اخبار فرمود:

(من زعم ان اللَّه قد زال من شی ء الی شی ء فقد وصفه بصفة مخلوق و انّ اللَّه عزّ و جلّ لا یستفزّه شی ء فیغیّره)

و مراد از هوی سقوط از علوّ است بطرف اسفل و اشاره بهلاکت است و بمناسبت اخبار مذکوره سقوط از علوّ ایمان است بکفر.

[سوره طه (20): آیه 82] .... ص : 75

وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی (82)

و هر آینه بدرستی که من پروردگار شما هستم بسیار آمرزنده هستم برای کسی که توبه کند از گناهان گذشته و ایمان آورد و عمل صالح بجا آورد پس از آن قبول هدایت کند.

(وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ) سعه مغفرت الهی باندازه ایست که حتّی انبیاء و ملائکه تصوّر نمیکردند، و یکی از گناهان کبیره یأس و قنوط از روح اللَّه است (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) زمر آیه 54 (وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ) یوسف آیه 87.

(لِمَنْ تابَ) توبه پشیمانیست و در او چهار امر معتبر است (1) ندامت از گذشته (2) عزم بر عدم عود (3) اگر قابل تدارک است تدارک نماید، مثل قضاء صلوات متروکه و صیام شهر رمضان و ردّ حقوق الناس و اداء زکوات و اخماس و امثال اینها (4) در مقابل آن معاصی عباداتی بکند که تدارک آنها بشود و وجوب توبه عقلیست و اوامر شرعیّه ارشادیست.

ص: 75

(وَ آمَنَ) که ایمان فقط قابلیّت میآورد غیر مؤمن قابلیّت و لیاقت هیچگونه تفضّلی ندارد.

(وَ عَمِلَ صالِحاً) عوض شود فاسق عادل شود طالح صالح گردد عاصی مطیع شود بخیل سخیّ گردد متکبّر متواضع شود حسود ناصح گردد الی غیر ذلک.

(ثُمَّ اهْتَدی پس از ایمان برگشت بضلالت نکند مثل کسانی که بعد از رسول خدا برگشتند که فرمود:

(ارتدّ الناس بعد رسول اللَّه الّا اربعة او خمسة)

و از طریق هدایت تا آخر عمر خارج نشود (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ) آل عمران آیه 84 (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا) نساء آیه 136 و اخبار بسیار داریم که تفسیر فرموده کلمه (ثُمَّ اهْتَدی بولایت ائمه اطهار علیهم السلام اللّهمّ ثبّتنا علی دینک القویم بجاه محمّد و آله صلّی اللَّه علیه و سلم.

[سوره طه (20): آیه 83] .... ص : 76

وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی (83)

و چه چیز باعث شد که تو عجله کردی و تنها آمدی در میقاتگاه و با قوم نیامدی، مثل این که مواعده شده بود که موسی با بنی اسرائیل بیاید در میقات گاه و چون بنی اسرائیل تکاهل و تسامح کردند و گفتند: ما می آییم حضرت موسی ترسید که اگر صبر کند و با آنها برود موقع مواعده عقب افتد و مخالفتی شده باشد، لذا عجله کرد و تنها رفت در محل مواعده در میقات گاه خطاب رسید.

(وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی و حال آنکه واجب بود بر بنی اسرائیل که حسب المواعده که در چند آیه قبل گذشت که فرمود: (وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ) آنها هم همراه موسی حرکت کنند ولی مسامحه کردند و گفتند: بموسی شما بروید ما هم در اثر شما می آییم لذا موسی.

ص: 76

[سوره طه (20): آیه 84] .... ص : 77

قالَ هُمْ أُولاءِ عَلی أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی (84)

گفت: آنها کسانی که بنا بود با من بیایند بر اثر من میآیند و اینکه من عجله کردم بواسطه شوق آمدن بسوی تو پروردگار من برای خشنودی تو (مسئلة) تکالیف موقّته مثل صلوات یومیّه و لو وقت وسعت دارد لکن تعجیل در اوّل وقت موجب رضای الهی میشود و تأخیرش فقط اسقاط تکلیف میکند و رفع عقوبت مخالفت، چنانچه از حضرت رسالت مرویست فرمود:

(اوّل الوقت رضوان اللَّه و آخر الوقت غفران اللَّه)

لذا موسی.

(قالَ هُمْ أُولاءِ عَلی أَثَرِی) خواهند آمد در اثر من و متابعت کنند مرا در آمدن بمیقات.

(وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی و تعجیل من برای این بوده که اوّل وقت را درک کنم که وقت فضیلت است و صبر نکنم تا وقت فضیلت بگذرد و در وقت اجزاء عمل کنم برای رضای تو (تنبیه) از برای صلوات یومیّه شش وقت هست وقت فضیلت و وقت اجزاء و وقت مختصّ و وقت مشترک و وقت اختیاری و وقت اضطراری، از برای نماز صبح دو وقت است فضیلت از طلوع فجر صادق تا ظهور حمره مشرقیّه و اجزاء از ظهور حمره تا طلوع شمس، و از برای ظهر و عصر چهار وقت است وقت مختصّ بظهر چهار رکعت یا دو رکعت یا دو رکعت اگر مسافر باشد اوّل وقت و مختصّ بعصر چهار یا دو رکعت اگر مسافر باشد آخر وقت و بین این دو وقت مختصّ وقت مشترک است، و وقت فضیلت ظهر از اوّل وقت است تا سایه شاخص بقدر شاخص زیاد شود، و فضیلت عصر از بعد از اداء ظهر است تا سایه شاخص دو برابر شاخص شود و بقیه وقت اجزاء است و از برای مغرب و عشاء شش وقت است، مختصّ بمغرب سه رکعت اوّل وقت، و مختصّ بعشاء چهار رکعت یا دو رکعت اگر مسافر باشد بنصف شب شرعی که از مغرب است تا طلوع فجر صادق نه شب عرفی که از غروب است تا طلوع آفتاب، و وقت فضیلت مغرب از اوّل مغرب است تا ذهاب شفق مغربیّه و فضیلت عشاء پس از

ص: 77

ذهاب شفق است تا ثلث شب، و وقت اجزاء مغرب پس از ذهاب شفق است تا رسیدن بوقت مختصّ عشاء، و وقت اجزاء عشاء دو وقت است (1) بعد از مغرب تا ذهاب شفق (2) از ثلث شب تا نصف شب، و وقت اختیاری این دو از مغرب است تا نصف شب که تأخیرش حرام و معصیت است و وقت اضطراری آنها پس از نصف شب است تا طلوع فجر و در اینجا یک مسئله مشکله است بر شخص مسافر که اگر بمقدار سه رکعت بنصف شب باقیست اگر مغرب را بجا آورد وقت اختصاصی عشاء از بین میرود و اگر عشاء را مقدّم دارد هنوز وقت اختصاصی او نرسیده مرحوم استاد آیة اللَّه نائینی (ره) میفرمود: بایستد بمغرب یک رکعت مغرب را بجا آورد سپس مشغول بعشاء شود و پس از عشاء دو رکعت دیگر مغرب را بجا آورد که نماز عشاء در وسط مغرب واقع شود، لکن این فرمایش بنظر تمام نیست، زیرا اگر فرضا پنج رکعت برای شخص حاضر بوقت باقیست در ظهر و عصر میگویند: ظهر مقدم است و لو سه رکعت ظهر در وقت مختص عصر باشد بقاعده

(من ادرک رکعة من الصلاة فقد ادرک الصلاة)

و همچنین در مغرب و عشاء و لو دو رکعت مغرب در وقت مختصّ عشاء واقع شود بناء علی هذا در فرض مزبور باید 3 رکعت مغرب را بجا آورد که یک رکعت از مغرب در وقت مختص واقع شود و اللَّه العالم.

[سوره طه (20): آیه 85] .... ص : 78

قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ (85)

فرمود: خداوند تبارک و تعالی بموسی پس بدرستی که ما بتحقیق امتحان کردیم قوم تو را از بعد از تو و گمراه کرد آنها را سامری ملعون این آیه مربوط بآیه قبل نیست و مواعده مذکوره، بلکه مربوط است بآیه شریفه (وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ) اعراف آیه 138 زیرا در مواعده سابقه حضرت موسی با قوم مواعده شده بود که میفرماید: (وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ)

ص: 78

و قضیّه سامری در مواعده موسی تنها بود چهل شب چون ابتداء سی شب مواعده شده بود و حضرت موسی بقوم فرموده بود و خداوند برای امتحان بنی اسرائیل ده شب اضافه فرمود و در این ده شب قضیّه سامری اتفاق افتاد، لذا.

(قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ) یعنی بعد از آمدن تو در میقات برای اخذ الواح تورات و امتحانات الهی بسیار است و تمام بنده گان خود را امتحان میکند چنانچه میفرماید: (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ) عنکبوت آیه 1 و 2 و امتحانات الهی نه برای اینست که امری بر او مخفی باشد و بامتحان کشف شود، بلکه برای خود ممتحن بفتح است که درجه ایمان او بر خود او کشف شود و امتحانات الهی بسیار است یکی را بغنا امتحان میکند یکی را بفقر یکی بعزّت دیگری بذلّت یکی بصحت دیگری بمرض و بنی اسرائیل در جمیع اعصار معرفت آنها در حقّ خداوند بسیار ناقص بود بردارید این توریة رائج را مطالعه کنید در قضیّه حضرت آدم و نوح و لوط و عزیز اینها که خدا را جسم میدانند و العیاد نسبت جهل و عجز باو میدهند و تولید و تولّد و شرک و سایر کفریّات و شرح آنها را حقیر در مجلّد اوّل کلم الطیّب داده ام مراجعه کنید.

(وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ) که شرحش در چند آیه بعد میآید و از رسول محترم مروی است فرمود: آنچه در امم سابقه واقع شده در این امّت واقع میشود سامری این امّت دوّمی و گوساله اوّلی.

[سوره طه (20): آیه 86] .... ص : 79

فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی (86)

پس موقعی که موسی الواح توراة را در میقات گرفت و بر بنی اسرائیل رجوع کرده و این وضع آنها را مشاهده کرد بسیار غضبناک شد و تأسف خورد و گفت

ص: 79

ای قوم من آیا وعده نداده بود شما را پروردگار شما وعده نیک آیا پس از این وعده طول کشیده بود عهدی که قرار داد یا آنکه اراده کردید اینکه بشما متوجّه شود غضبی از پروردگار شما پس مخالفت کردید وعده مرا که داده بودم.

(فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً) باندازه غضب کرد که میفرماید: در سوره اعراف آیه 149 (وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) که شرحش گذشت و چه اندازه مشابه است با کلام منسوب بصدیقه طاهره که بپدر بزرگوارش عرض کرد

(ابتاه هذا السامری و عجله تبعا و مال الناس عن هارون).

(قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً) بعضی گفتند: وعده حسن آوردن توراة بود، و بعضی گفتند نجات از فرعونیان، و بعضی گفتند سعادت دنیا و آخرت و مغفرت از ذنوب وعده های الهی تماما حسن است لکن بقرینه جمله بعد.

(أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ) همان احتمال اوّل اقرب است زیرا مدّت ده روز بیشتر طول نکشیده بود چون ابتداء فرموده بود سی شب خداوند وعده فرموده بروم در میقات پس از انقضاء سی شب وحی رسید ده شب اضافه کند و در این ده شب چون بنی اسرائیل دیدند که حضرتش نیامد سامری فرصت را غنیمت شمرد و دستگاه عجل را فراهم کرد.

(أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ) گذشت که غضب پروردگار عذاب او است نه آنکه حالت او تغییر کند، چنانچه محبّت او هم تفضّلات او است تغییر در ساحت قدسش روا نیست و محل حوادث واقع نمیشود.

(فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی) بعضی نظر به اینکه این آیه را مربوط بآیه قبل دانستند این جمله را تفسیر کردند بمخالفت بنی اسرائیل در رفتن به میقات، و لکن هیچگونه مناسبت ندارد زیرا غضب موسی برای این نبوده، بلکه برای قضیّه سامری بوده،

ص: 80

چنانچه گذشت پس خلف وعده بنی اسرائیل این بود که موسی هارون را خلیفه خود قرار داده بود و بر بنی اسرائیل واجب فرمود اطاعت هارون را و متابعت او را و بنی اسرائیل مخالفت کردند حتّی اراده قتل او را کردند، بلکه آیه بعد هم شاهدی قوی است بر این تفسیر.

[سوره طه (20): آیه 87] .... ص : 81

قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ (87)

گفتند ما مخالفت نکردیم وعده ترا باختیار خود در متابعت هارون و لکن برداشتیم و زرهایی از زینت های قوم فرعون پس انداختیم در آتشی که سامری افروخته بود و همین سامری هم انداخت، بنی اسرائیل دو فرقه شدند، یک دسته متابعت هارون را کردند و آنها عده کمی بودند، و یک دسته مخالفت کردند و آنها بسیار بودند گفتند وعده تابعین دوازده هزار بودند وعده مخالفین ششصد هزار و این کلام کلام متابعین بود.

(قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا) یعنی باختیار اراده و قصد مخالفت نداشتیم و دست از متابعت هارون بر نداشتیم.

(وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها) (اشکال) زینت فرعونیان آنچه که با خود داشتند که در دریا غرق شدند و از بین رفت و آنچه که در منازل گذارده بودند که بنی اسرائیل برنگشتند بمصر تا آنها را اشغال کنند (جواب) بعضی گفتند که از آنها عاریه کرده بودند برای روز عید خود، و بعضی گفتند دریا بیرون انداخت و بعید نیست که پس از آنکه غرق شدند اجساد آنها روی آب افتاد بنی اسرائیل گرفتند و زینت های آنها را از آنها خارج کردند و بر داشتند و تعبیر باوزار شاید برای این بوده که فرعونیان آنها را مالک نبودند و

ص: 81

از طریق حلال دست نیاورده بودند تا بر بنی اسرائیل جزو غنائم باشد و حلال، بلکه از ظلم و تعدّی بوده و باید بنی اسرائیل تصرف نکنند، لذا القاء کردند سامری آنها را جمع کرد و القاء در آتش کرد و آب کرد گوساله طلایی ساخت که مفاد.

(فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ) است که این نحوه القاء کرده در آتش و آب کرده، و ممکن است تعبیر باوزار بمعنی اثقال باشد که آلوده به زخارف دنیوی شوند، لذا قذف کردند و قذف بمعنی رمی است و از این باب است قذف محصنه که رمی بزنا است (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ) احزاب آیه 26 حشر آیه 2

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء).

[سوره طه (20): آیه 88] .... ص : 82

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی فَنَسِیَ (88)

پس بیرون آورد سامری از برای بنی اسرائیل مجسّمه گوساله که جسد بلا روح بود از او صدای گاو که خوارش گویند و بزبان فارسی بنگ نامند پس گفتند: این است خدای شما و خدای موسی پس فراموش کرد (اشکال) چگونه مجسّمه صدای گاو میکند؟ (جواب) اولا امروز مجسمه هایی از نوع حیوانات ساخته اند که تکمه او را به زنند صدای همان حیوان میکند و حرکت میکند، بلکه مجسمه انسان ساخته اند که رقص میکند یا جاروب میکند یا مشروب و مأکول میآورد و استبعاد ندارد که این گونه صنایع در ازمنه سابقه هم بوده سپس از بین رفته، چنانچه تخت جمشید پاره از صنایع جدیده را نشان میدهد.

و ثانیا جهت آن را خود سامری بیان میکند، چنانچه بیاید.

(فَأَخْرَجَ لَهُمْ) سامری برای بنی اسرائیل.

(عِجْلًا جَسَداً) گوساله که جسد بی روح بود که تعبیر بمجسمه میکنیم

ص: 82

(لَهُ خُوارٌ) خوار صدای گاو است.

(فَقالُوا) تعبیر بجمع فرموده برای اینکه بنی اسرائیل سه دسته شدند یک دسته اتباع سامری که گفتند خدا در این گوساله حلول کرده و این چندان تعجب ندارد امروز گاو پرست در هند بسیار هستند، گاو ماده و یک دسته قبول نکردند و لکن ساکت بودند و با آنها معاشرت و مراوده داشتند و یک دسته اتباع هارون که جدا مخالفت کردند و ترک معاشرت با آنها نمودند اتباع سامری باغوای او گفتند بدسته دوم که معاشر بودند.

(هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی و این دوّم شرک آنها بود در زمان حضرت موسی و اوّل شرک آنها این بود که میفرماید: (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ) اعراف آیه 134.

(فَنَسِیَ) در مرجع ضمیرش اختلاف کردند مفسرین و لکن ظاهر آیه سامری است و نسیان سامری از جهاتی است (1) مواعده موسی که الواح تورات را در میقات اخذ کند و بیاورد برای هدایت قوم (2) ساختن مجسمه ذوات ارواح که حرام است بیع و شراء آن و نگاهداری آن تماما حرام (3) خدا را برای او محل قرار داده که حلول در گوساله مجسمه کرده (4) شرک در پرستش گوساله (5) که خدا میفرماید:

[سوره طه (20): آیه 89] .... ص : 83

أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89)

آیا پس از این خوار نمی بینند این که برنمیگردد بسوی آنها کلامی و مالک نمیشود از برای آنها ضرری و نه نفعی، بعضی گفتند: سامری از اهل کرمان بوده، بعضی گفتند: از بلدی بوده که عبادت گاو میکردند گاوپرست بودند و قلبا متمایل باین عقیده بودند. و بعضی گفتند: از بنی اسرائیل بوده و

ص: 83

منافق بوده و چون بنی اسرائیل بحضرت موسی گفتند: در موقعی که رسیدند بقریه بت پرستان (اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ) سامری موقع را غنیمت شمرد و حلی و حلل فرعونیان را از بنی اسرائیل گرفت و مطاع بود در بنی اسرائیل و در مدت این ده روز که آمدن موسی عقب افتاده بود عجل را ساخت و آنها را بعبادت او دعوت نمود.

(أَ فَلا یَرَوْنَ) یعنی درک نمیکنند و نمی فهمند که ساخته سامری بمجرد یک خوار خدا نمیشود و هر چه با او تکلم کنند جواب نمیدهد.

(أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا) و قدرت بر اینکه دفع ضرری از شما بکند یا جلب نفعی.

(وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً) ندارد بسیار تعجب است از اینها با آن معجزات محیّر العقول که دریا شکاف بردارد و فرعونیان غرق شوند و از سنگ چشمه آب خارج شود و عصای موسی سحر سحره فرعون را ببلعد و غیر آنها از معجزات بمجرد اینکه چند روز از آمدن موسی تأخیر شد مشرک شوند و گوساله پرست شوند با اینکه حضرت موسی امر فرموده بود باطاعت هارون و او را خلیفه خود قرار داد و هر چه هارون آنها را منع کرد مخالفت کردند حتی قصد کشتن او را نمودند و فریب سامری را خوردند و بضلالت افتادند.

[سوره طه (20): آیه 90] .... ص : 84

وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی (90)

و هر آینه بتحقیق گفت هارون از قبل از آمدن موسی از میقات ای قوم من جز این نیست که شما امتحان شدید به پرستش عجل و بدرستی که پروردگار شما رحمن است پس متابعت کنید مرا و اطاعت کنید امر مرا چون حضرت موسی هارون را خلیفه خود قرار داد واجب و لازم بود بر بنی اسرائیل متابعت او را کنند

ص: 84

و اطاعت اوامر او نمایند و پس از اغوای سامری و پرستش آنها عجل را حضرت هارون با عده که با او بودند که گفتند: دوازده هزار بودند و در طرف اقلیت بودند در مقام هدایت و ارشاد آنها بر آمد.

(وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ) با این عده قلیل (مِنْ قَبْلُ) مضاف إلیه آن محذوف است یعنی من قبل مجی ء موسی از میقات پس از پرستش آنها عجل سامری را.

(یا قَوْمِ) چون هارون از بنی اسرائیل بود آنها هم از بنی اسرائیل بودند و با هم اقوام بودند تعبیر بقوم کرد و مضاف إلیه قوم هم محذوف است که قومی بوده و کسره دلالت بر آن دارد.

(إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ) امتحان الهی است که هر که را امتحان می کند تا خوب و بد از هم ممتاز شود، چنانچه در چند آیه قبل فرمود: خطاب بموسی (قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ) و شرحش گذشت و گفتیم امتحانات الهی نسبت بجمیع افراد عباد هست بانحاء مختلف تا بر خود آنها و بر دیگران معلوم شود درجه آنها از کفر و ایمان و مراتب آنها.

(وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ) گفتند: کلمه الرحمن از اسامی مختص بذات اقدس ربوبی است و بر غیر او اطلاق نمیشود بخلاف رحیم که بر غیر اطلاقش صحیح است در کلمه بسم اللَّه شرحش بیان شده.

(فَاتَّبِعُونِی) دست از پرستش عجل بردارید که موجب ارتداد شما میشود و احکام مرتد بر شما بار میشود.

(وَ أَطِیعُوا أَمْرِی) توبه کنید و فریب سامری را نخورید که در عذاب ابدی گرفتار میشوید.

[سوره طه (20): آیه 91] .... ص : 85

قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی (91)

گفتند: بنی اسرائیل بحضرت هارون ما مفارقت نمی کنیم و دست بردار

ص: 85

نیستیم از عبادت عجل و بر او پا برجا هستیم تا اینکه برگردد بسوی ما موسی (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ) برح بمعنی مفارقت است، چنانچه در قضیه موسی و خضر (لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ) یعنی لا یزال در سیر هستم کهف آیه 59 (فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی) یوسف آیه 80.

(عاکِفِینَ) عکوف بمعنی اقامه است، چنانچه میفرماید: (وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ) بقره آیه 119 و غیر اینها از آیات.

(حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی از میقات برگردد اگر تصدیق کرد عمل ما را که بر طبقش رفتار می کنیم و اگر رد کرد ما بر میگردیم بسیار تعجب است بنی اسرائیل که حضرت موسی بفرماید خداوند با من تکلم میفرماید از او نپذیرند تا اینکه هفتاد نفر از بزرگان آنها را بیاورد در میقات و کلام الهی را بشنوند مع ذلک قبول نکنند و بگویند: ما خدا را بچشم باید به بینیم، چنانچه میفرماید:

(وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ) بقره آیه 53 و نیز میفرماید:

(فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ) نساء آیه 152 و نیز میفرماید: (وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ) اعراف آیه 154 و در مورد سامری بمجرد یک خوار قبول می کنند و می پذیرند و قطع نظر از این از این آیه استفاده می شود که اینها شاک بودند در دعوی سامری که منوط کردند عکوف را بر رجوع موسی، بلکه بر فرض شک باید بسامری بگویند: ما بر طبق فرمان هارون و اطاعت او باقی میمانیم.

(حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی و این نیست مگر تمایل آنها بشرک که بعد از حضرت موسی تا زمان عیسی مدت های مدید در شرک بودند و سه مرتبه تواتر توراة موسی بکلی منقطع شد، چنانچه در کلم الطیب مفصلا از کتب وحی خود یهود نقل کرده ایم در مجلد اول صفحه 262 الی صفحه 270 در نه صفحه مراجعه کنید.

ص: 86

[سوره طه (20): آیات 92 تا 93] .... ص : 87

قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی (93)

فرمود: موسی خطاب ببرادرش هارون چه مانع شد ترا زمانی که دیدی بنی اسرائیل گمراه شدند اینکه متابعت نکردی مرا آیا پس امر مرا مخالفت کردی (اشکال) حضرت موسی که میدانست برادرش هارون پیغمبر است و معصوم است و بقدر خردلی معصیت نمیکند، بلکه خیال معصیت در قلبش خطور نمی کند این چه عبارتی است که باو میگوید؟ (جواب) اینکه موسی نسبت مخالفت و معصیت باو نداده، بلکه سؤال از عذر او کرده بلفظ استفهام که سببش چه بوده و مانع چه بوده؟ لذا.

(قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ) چه مانعی داشتی؟

(إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا) که متابعت سامری را کردند و گوساله پرست شدند و این کلام باصطلاح امروزه جنگ زرگری بود که بنی اسرائیل بدانند که غلط بسیار بزرگی کردند و مرتد شدند و حکم ارتداد که قتل باشد بر آنها بار شده).

(أَلَّا تَتَّبِعَنِ) که با آنها جنگ کنی و آنها را یا برگردانی توبه کنند و دست از پرستش گوساله بردارند یا آنکه آنها را بقتل رسانی.

(أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی) اینهم بطریق استفهام است نه نسبت معصیت است العیاذ بهرون دادن، لذا هارون جهت مانعیّت را برای موسی بیان میکند، اما اینکه با آنها جنگ نکردم برای این بود که من در طرف اقلیت بودم و اگر جنگ می کردم این عده قلیل که همراه من بودند کشته میشدند و ترسیدم که شما بیایی و مؤاخذه کنی که میخواستی این دو روز را صبر کنی من میآمدم و آنچه وظیفه آنها بود با آنها عمل میکردم. و اما موعظه و نصیحت و امر بباز گشت آنها بقدری که میتوانستم کردم بآنها اثر نکرد و گفتند: ما دست برنمیداریم و بازگشت نمیکنیم

ص: 87

تا حضرت موسی مراجعت کند و تکلیف معلوم شود.

[سوره طه (20): آیه 94] .... ص : 88

قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (94)

گفت: هارون بموسی ای پسر مادر من نگیر بمحاسن من و نه برأس من محققا من ترسیدم اینکه بگویی متفرق کردی و تفرقه انداختی بین بنی اسرائیل و مراقبت نکردی قول مرا.

(لَ یَا بْنَ أُمَ

) تعبیر به یا بن ام برای فرو نشاندن غضب موسی بود اشاره به اینکه من و تو از یک پستان شیر خورده ایم و در یک دامن پرورش یافته ایم نباید بیکدیگر این نحوه غضبناک شویم.

(تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی

) اشاره بآیه شریفه است (وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) اعراف آیه 149 و سرّ این قضیّه اینست که بر بنی اسرائیل معلوم شود که امر عظیمی مرتکب شدند که با برادرش این نحو تندی و غضب میکند و سرّ جواب هارون که گفت:

(ِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ

) اینست که باید تمام افراد بنی اسرائیل با هم متفق باشند و یک دله و یک جهت دست در دست یک دیگر تا بتوانند با دشمنان دین مبارزه کنند، چنانچه دارد که صدیقه طاهره (ع) به امیر المؤمنین علیه السلام عرض کرد

(اشتملت شملة الجنین و قعدت حجرة الظنین)

تا بیایند حق فدک مرا غصب کنند و مرا از حقم محروم نمایند، حضرت در جواب فاطمه علیها السلام قریب باین مفاد فرمود: که اگر بروم و حق شما را پس بگیرم تفرقه در مسلمین می افتد و دشمنان دین مسلط میشوند و دستگاه اسلام برچیده میشود و نام پدر شما دیگر برفعت در مناره ها برده نمیشود، چنانچه عمل ائمه اطهار علیهم السلام بر این

ص: 88

بوده هر کدام بمقتضای وقت که در خبر دارد

(لولا صلح الحسن و حرب الحسین لاندرس الدین).

(لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی

) قول نگهبانی بنی اسرائیل که مفاد (هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی) است سپس موسی متوجه بسامری شد.

[سوره طه (20): آیات 95 تا 96] .... ص : 89

قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی (96)

فرمود: بسامری پس چه باعث شد و این امر عظیم را احداث کردی ای سامری گفت: سامری بینا شدم بآنچه که دیگران بینا نشدند باو پس گرفتم یک قبضه خاک از زیر قدم فرستاده خدا پس ریختم در گوساله طلا که ساخته بودم و این نحو نفس من مرا وادار کرد و فریب داد مرا از اثر رسول اثر سمّ مادیان جبرئیل بود که مشاهده کرد که حرکت دارد برداشت (سؤال) سامری از قوم موسی بود و از دریا گذشته بود و فرعون این طرف دریا بود که جبرئیل آمد مقابل اسب فرعون بشرحی که گذشت کجا دست رسی پیدا کرد بخاک زیر سمّ مادیان جبرئیل؟

(جواب) مادیان جبرئیل مقابل اسب فرعون همین نحو میرفت تا آخر دریا و مادیان از دریا خارج شد و اسب فرعون رسید بما قبل آخر دریا که آب ها بهم وصل شد و تمام غرق شدند و بنی اسرائیل آمدند کنار دریا تماشا میکردند این قسمت که مادیان جبرئیل بیرون دریا آمده بود چشم سامری دید خاک جنبش دارد گفت: بی اثر نیست و این خاک دائما متحرک بود و چون گوساله را ساخت و این خاک را در جوف آن ریخت هوای داخل جوف را بحرکت درآورد و چون میخواست این هوا خارج شود آن صدای خوار از او ظاهر میشد این وسیله شد برای سامری و آن دعوی را نمود، لذا حضرت موسی علیه السلام.

ص: 89

(قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ) خطب شأن و فعل عظیم را گویند و پرسش موسی نه از این بود که عمل تو چه بوده چون معلوم بود و مشاهد بود سؤال از این بود که چه باعث شد که این فساد عظیم را در بنی اسرائیل ایجاد کردی.

(قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ) بر حسب اتفاق چشمش افتاد دید این خاک متحرک است.

(فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ) که شرحش گذشت.

(فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی).

[سوره طه (20): آیه 97] .... ص : 90

قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً (97)

حضرت موسی فرمود: بسامری پس دور شو از میانه بنی اسرائیل پس محققا از برای تو همین بس است که در زندگانی دنیا بگویی کسی مسّ نکند بدن مرا و محققا برای عذاب تو خداوند میعادی قرار داده که تخلف پذیر نیست و نظر کن باین اله خود عجل آن الهی که تو بخود بستی و بر او عکوف و ثابت شدی هر آینه او را میسوزانیم پس از آن در دریا میاندازیم ریز ریز میکنیم.

(قالَ فَاذْهَبْ) در خبر است که حضرت موسی اراده قتل او را کرد خطاب رسید او را بقتل نرسان لکن در بدن او اثری قرار دادیم که هر که تماس کند طرفین مبتلای بتب میشدند و الآن هم در نسل او در مصر و شام هستند.

(فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ) زیرا اگر مسّ میکرد تب عارض میشد و از این جهت ترک مجالست و معاشرت و مؤاکله با او شد و از تمام قری و آبادیها خارج شد و در بادیه ها با هوام و وحوش بسر میبرد (وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً) یوم المیعاد که معذّب بعذاب ابدی شوی (لَنْ تُخْلَفَهُ) هرگز تخلف نمیکند.

(وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً) عجل او را آوردند و در مقابل

ص: 90

او و تمام گوساله پرستان و سایرین.

(لَنُحَرِّقَنَّهُ) احراق عجل ساخته شده از طلا بقرینه کلمه نسفا اینست که در آتش نرم شود.

(ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً) نسف ریز ریز شدن که با آلات معدّه او را ریز ریز کردند بدلیل قوله تعالی:

(وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً) در همین سوره در چند آیه بعد سپس ریزه های او را در دریا ریختند که بنی اسرائیل نتوانند آنها را اخذ کنند و ذخیره نمایند و کسی توهم نکند که حضرت موسی طمع بآن داشته.

[سوره طه (20): آیه 98] .... ص : 91

إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً (98)

منحصرا اله شما اللَّه است آن خداوندی که نیست الهی مگر او فرو گرفته است هر چیزی را علم او.

(إِنَّما) از ادات حصر است که غیر او هر که هست و هر چه هست سزاوار پرستش نیست.

(إِلهُکُمُ) معبود بحق.

(اللَّهُ) اسم مختص بذات اقدس واجب الوجود است که اسامی مختصّه اللَّه هو حق است، اللَّه اسم ذات مقدس مستجمع جمیع کمالات و منزّه از جمیع عیوب و نواقص، هو اشاره بمقام غیب الغیوبیست که ممکن محالست پی بذات او ببرد چون ممکن محدود است و ذات او غیر متناهی و نامحدود است، و حق بمعنی ثبوت و بقاء است ازلا و ابدا نه اول دارد نه آخر.

(الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) غیر او تماما محتاج و مخلوق و حادث و مسبوق بعدم است سزاوار الوهیّت نیستند.

(وَسِعَ کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً) چون علم از صفات ذات و عین ذات و منتزع از ذات

ص: 91

است غیر محدود است مثل سایر صفات ذاتیه قدرت حیات عظمت کبریایی عزّت ازلیّت ابدیّت سرمدیّت و بسیاری از صفات ذاتیه که از شئون علم است، مثل بصیر سمیع مدرک حکیم مرید خبیر عالم بمبصرات و مسموعات و جزئیات و مصالح و صلاح و جمیع آنچه واقع شده و میشود و اینها را صفات کمالیّه گویند بخلاف صفات فعلیّه رحیم رحمن غفّار تواب خالق رازق ممیت محیی معزّ مذلّ کافی شافی و سایر صفات فعلیّه که افعال صادره از اوست و اینها را صفات جمالیّه نامند و بخلاف صفات سلبیّه و آن هر صفتی که موجب نقص و عیب و احتیاج می شود باید از او سلب کرد که مفاد سبّوح قدّوس است که مرکب از اجزاء نیست نه اجزاء خارجیّه مثل اجسام و نه اجزاء ذهنیّه مثل اجناس و انواع و نه اجزاء وهمیّه مثل مجردات عالم عقول و نفوس و منزّه از لوازم آنها مثل حال و محلّ و اعراض کم و کیف.

[سوره طه (20): آیه 99] .... ص : 92

کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً (99)

همچنین مثل قصّه موسی و فرعون و سامری ما برای شما بیان می کنیم قصّه های از خبرهای آنچه بتحقیق سبقت داشته از انبیاء سلف و امم آنها و بتحقیق دادیم ترا از جانب خود ذکر، قرآن مجید را.

(کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ) قصّه حکایت احوال واقعه و امور صادره است نسبت باشخاص و وقایع یعنی چنانچه برای شما قضایای موسی و قومش و فرعون و اتباعش و سامری و اصحابش را بیان کردیم بیان میکنیم.

(مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ) از قصه آدم و ملائکه و ابلیس و نوح و قومش و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب با اهل زمان خود، چنانچه مکرر در سور قرآنی و آیات شریفه بیان شده و قصّه طالوت و جالوت و داود و سلیمان و یعقوب و یوسف و ذکریّا و یحیی و عیسی و مریم و غیر اینها که تماما در قرآن برای تنبّه و تذکر امت بیان فرموده:

ص: 92

(وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً) یکی از اسامی شریفه قرآن ذکر است چون متذکر میفرماید افراد امت را باحوال دنیا و آخرت و سعادت و شقاوت و منافع و مضار و مصالح و مفاسد و عقائد و اخلاق و احکام شرعیه از واجبات و محرمات و غیر اینها، چنانچه میفرماید:

(وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ) نحل آیه 91 و میفرماید: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) انعام آیه 59 و اسامی قرآن را ما در مجلد اول در بیان مقدمات تذکر داده ایم و در آیات شریفه اشاره شده مثل کتاب قرآن فرقان تبیان نور ذکر و غیر اینها (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ) بقره آیه 1 (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ) یس آیه 69 (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ) فرقان آیه 1 (وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ) انعام آیه 156 و غیر اینها از اسامی شریفه قرآن.

[سوره طه (20): آیات 100 تا 101] .... ص : 93

مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً (100) خالِدِینَ فِیهِ وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلاً (101)

کسی که اعراض کند از این ذکر که قرآن مجید باشد پس بدرستی که آن کس بار سنگینی که نمیتواند حمل کند بر خود حمل کرده روز قیامت از گناه و معصیت که عقوبت آنها و عذاب آنها در جهنم است که در آن عذاب مخلد هستند ابد الآباد و پایان ندارد و بد چیزی است از برای آنها این بار سنگین که حمل کرده اند.

(مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ) اعراض باصطلاح پشت پا زدن است و ترک عمل بآن و این صادق است بر کسی که یک دستور قرآن را عمل نکند زیرا لفظ قرآن و ذکر بر یک آیه آن هم صادق است، مثلا یکی از دستورات قرآن حجاب است بی حجابی اعراض از او است یکی نماز است یکی روزه است یکی خمس است یکی زکاة

ص: 93

است یکی اعراض از لهو و لغو است یکی احکام طلاق است یکی اجزاء حدود است حدّ قتل عمدی و خطایی حد زنا یکی احکام دیات است و غیر اینها، و اعظم آنها ولایت و محبت اهل بیت عصمت و طهارت است در قرآن از لسان پیغمبر بیان میفرماید:

(وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) فرقان آیه 32 و در زیارت ابی عبد اللَّه علیه السلام دارد

(لقد اصبح کتاب اللَّه فیک مهجورا و رسول اللَّه فیک موتورا).

(فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً) و زر بار سنگین است که طاقت فرسا است و در روز قیامت با این بار سنگین گناه وارد میشود و بعقوبت آنها و عذاب دردناک آنها گرفتار میشود.

(خالِدِینَ فِیهِ) در آن عذاب و عقوب مسئله از ضروریات دین و مذهب این است که مؤمن مسلما مخلد در عذاب نیست و گناهانش بقدر کوه ها و دریاها و ستارگان و ریگهای بیابان باشد بالاخره پس از مدتی نجات پیدا می کند و از این آیه استفاده می شود که اعراض از قرآن موجب سلب ایمان میشود.

(وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلًا) بسیار سخت و بد باری است برای آنها در روز قیامت که بر خود حمل کرده اند و گرفتار عذاب آن شده اند.

[سوره طه (20): آیات 102 تا 103] .... ص : 94

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103)

روزی که نفخ صور میشود و محشور می کنیم گنهکاران را در آن روز ازرق چشم پنهانی با یکدیگر صحبت میکنند که ما درنگ نکردیم پس از مردن مگر ده روز.

(یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ) دو نفخه صور داریم یکی روز آخر دنیا که تمام ارواح

ص: 94

جن و انس و انواع حیوانات برّی و بحری غالب تهی میکنند و میمیرند و در نفخه دوّم تمام زنده میشوند و در صحرای محشر وارد میشوند.

چنانچه میفرماید: (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ) زمر آیه 68 و بعید نیست که استثناء من شاء اللَّه اشاره باشد بوجود حضرت بقیة اللَّه که با قرآن وارد شود نزد کوثر خدمت جدش رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم بواسطه حدیث ثقلین که فرمود:

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یرد اعلی الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا)

از احادیث متواتره است.

(وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً) مراد از مجرمین همان غیر مؤمن است از کفار و ارباب ضلالت که معرض از قرآن بودند، و مراد از اعراض هم مجرّد ترک عمل نیست، بلکه انکار است که بگوید: قبول ندارم یا آنکه بنحو دلخواه خود تفسیر کند و تأویل نماید.

(وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) آل عمران آیه 5 و زرق، بعضی گفتند: کبود چشم، بعضی گفتند: کور، بعضی گفتند صورت سیاه خدا میفرماید:

(وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ) زمر آیه 61 و در همین سوره در آیه 123 میفرماید: (مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی

) شرحش میآید انشاء اللَّه تعالی.

(یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ) بطور مخفیانه با هم صحبت میکنند میگویند:

(إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً) مراد ده شب است چه در دنیا و چه در عالم برزخ و چه بین النفختین چون بسرعت میگذرد بنظر قلیل میآید چنانچه الآن معروف است قضایای هفتاد سال قبل را میگویند: انگار دیروز بوده در مقابل قیامت که گذشتنی نیست.

ص: 95

[سوره طه (20): آیه 104] .... ص : 96

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ یَوْماً (104)

ما داناتریم بآنچه آنها سرّا با هم میگویند: که چه مقدار بوده مدت لبث آنها زمانی که میگویند: آن کسانی که بهترین آنها بودند در مشی و طریقت که لبث نکردید مگر یک روز و در جای دیگر میفرماید: (کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها) نازعات آیه 46 انسان پس از مشاهده احوال قیامت چنان وحشت و اضطرابی باو دست میدهد که بکلی فراموش میکند عالم دنیا و عالم برزخ را و بنظرش ناچیز می آید گاهی میگوید ده روز گاهی یک روز گاهی نصف روز کانّه در عالم خواب بوده، چنانچه در خبر است

(الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)

بلکه عالم برزخ هم بنظر کوتاه میآید حضرت عزیر پس از صد سال مردن چون زنده شد از او پرسیدند (کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ) بقره آیه 261 لذا خداوند میفرماید:

(نحن اعلم بما یقولون)

که مفاد یتخافتون است یعنی خداوند داناتر است باسرار آنها عالم السرّ و الخفیّات است سر و علن نزد او مساوی است اینها تصور می کنند که العیاذ خدا از اسرار آنها مطلع نیست.

(اذ یقول امثلهم طریقة)

آنکه در میانه آنها طریقه و مشی او بهتر بوده از حیث عقاید و اخلاق و اعمال و نزدیک تر بحق بوده از سایر طبقات چون طبقات کفار مختلف است میفرماید: (لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری مائده آیه 85.

(إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً) بنظر آنها تمام عمر دنیا و برزخ یک روز بیشتر نمی آید بالاخص با مقایسه روز قیامت که میفرماید: (فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ) معارج آیه 4.

ص: 96

[سوره طه (20): آیه 105] .... ص : 97

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً (105)

و سؤال میکنند از شما از کوه ها پس بفرما که پروردگار من آنها را از هم میباشد پاشیدنی نظر به اینکه پیغمبر اکرم یکی از وظایف بزرگش انذار قوم بود از احوال معاد و انقلاباتی که در قیامت بر پا میشود که در آیات شریفه قرآن در موارد زیادی بیان فرموده که تمام جن و انس و وحوش پس از مردن و از بین رفتن زنده میشوند و در محکمه عدل الهی بحساب آنها رسیدگی میشود و اهل سعادت رستگار و داخل بهشت و اهل شقاوت بد عاقبت و داخل جهنم و اوضاع عالم تغییر میکند.

(یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ) حجر آیه 49 (یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ) انبیاء آیه 104 (یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) قیمة آیه 6- 9 (إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ) تکویر آیه 1 و 2 و غیر ذلک از آیات آمدند و از حضرتش سؤال کردند از کوه ها که با این عظمت و صلابت بالاخص جبال حجاز مثل جبل ابی قبیس و نحوه بچه حالت میشوند.

(وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ) در جواب آنها همین بس است جایی که خورشید با آن عظمت تکویر شود و این کرات جویه نجوم که بسا چندین برابر کره شمس هستند منکدر شوند و آسمانها مثل طومار در هم پیچیده شوند امر جبال بر خداوند متعال بسیار سهل و آسانست.

(فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی) پروردگار من آنها را از هم میپاشد و ریز ریز میکند و از جای خود کنده میشوند و بتوسط باد آنها در دریاها که خشک شده می ریزند.

(نَسْفاً) چه پاشیدگی که دیگر زمین صاف می شود دیگر پستی و بلندی

ص: 97

ندارد تمام عمارات مخروبه میشود تمام اشجار از ریشه کنده میشود تمام گیاهها از بین میرود زمین مسطح میگردد.

[سوره طه (20): آیات 106 تا 107] .... ص : 98

فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106) لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)

پس وا میگذارد زمین را مستوی که هیچگونه بلندی و پستی نداشته باشد زمین خشک یا بس نه گیاهی بر روی او روئیده شده و نه شجری بر او باشد و نه آبی بر او جاری باشد.

(فَیَذَرُها) آن کوه ها را مثل رمل هباء منثورا.

(قاعاً) ارتفاعی در آن نیست.

(صَفْصَفاً) انخفاضی و پستی ندارد که مفاد (یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ) ابراهیم آیه 49 (وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً) حج آیه 2.

(لا تَری فِیها عِوَجاً) هیچگونه عمارتی و شجری و گیاهی و کوهی در او دیده نمیشود.

(وَ لا أَمْتاً) پستی و انخفاض و گودی در او نیست تمام صفحه زمین صاف و ذلال و متساوی هیچگونه آثاری در او مشاهده نمی شود و چون تمام کرات جویّه در یک جا جمع و نزدیک بیکدیگر میشود، چنانچه میفرماید:

(وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ) قیمة آیه 9 و 10 آفتاب یک نی بالای سر اهل محشر و زمین مثل کوره حدّادی میجوشد و بالجمله احوال قیامت بسیار هولناک است در بعض اخبار دارد که ملائکه هفت آسمان هفت طبقه دور اهل محشر را احاطه میکنند و آتش دور آنها را میگیرد و حلقه میزند خطاب میرسد (یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ) الرحمن آیه 33 از امیر المؤمنین علیه السلام

ص: 98

سؤال کردند باید چه کرد؟ حضرت فرمود:

(ففروا الی اللَّه)

اشاره بآیه شریفه (فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ) ذاریات آیه 20 لکن آیه راجع بدنیا است که باید رو بخدا رفت و دست از شرک و کفر و عناد و ضلالت و فسق و فجور و طغیان و معاصی الهیّه برداشت و به ایمان و اعمال صالحه و تقوی رو بخداوند عالم رفت و اما بعد از مردن دیگر فایده ندارد.

(اذا مات ابن آدم انقطع عمله)

و در آیه شریفه میفرماید: (وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً) نساء آیه 22 بلی ممکن است اگر با ایمان از دنیا رفته باشد بیک اسبابی مورد مغفرت واقع شود مثل دعاء دیگران و شفاعت.

[سوره طه (20): آیه 108] .... ص : 99

یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108)

روز محشر روزی است که متابعت میکنند صدای منادی حق را که آنها را دعوت میکند که هیچگونه انصرافی از او نمیتوانند بکنند که اجابت نکنند و بطرف دیگر بروند، طرف راست و چپ و صداها آن قدر خاشع و ضعیف میشود در پیشگاه خداوند رحمن پس نمیشنوی مگر مثل پای شتر که همس گویند بعضی گفتند داعی الهی نفخه ثانیه اسرافیل است که تمام زنده میشوند و بسرعت در صحرای محشر حاضر میشوند چنانچه میفرماید (ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ) زمر آیه 68 و نیز میفرماید:

(وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً) کهف آیه 99 و در برهان حدیثی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده که فرمود:

(الداعی امیر المؤمنین)

علیه السلام است.

ص: 99

(یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ) قهرا و اجبارا متابعت و در عقب این دعوی می روند.

(لا عِوَجَ لَهُ) از طرف دیگری نمیتوانند سیر کنند.

(وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ) صداها خاضع و خاشع میشود.

(لِلرَّحْمنِ) در پیشگاه خداوند رحمن.

(فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً) گفتند همس صدای قدم است آنهم مثل صدای پای شتر، در برهان حدیث مفصلی بسه سند از تفسیر علی بن ابراهیم و از امالی شیخ طوسی و از امالی شیخ مفید از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که خلاصه مفادش اینست که فردای قیامت خداوند جمع میفرماید: تمام ناس را در صعید واحد پس توقف می کنند پنجاه سال و عرق شدیدی می کنند و نفس ها تنگ می شود و اینست قول تعالی:

(وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً) پس آن ندا میرسد کجا است امّی بندگان؟ میگویند: اسمش چیست؟ خطاب میرسد کجا است نبیّ رحمة محمّد بن عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم حضرت میرود تا سر حوض که طولش ما بین ایله و صنعا است پس صاحب شما را ندا میدهند، امیر المؤمنین علیه السلام او هم ملحق به حضرت رسالت می شود، سپس سایر ناس را ندا می دهند بعض آنها را میگذارند بروند نزد حوض و برخی را جلوگیری میکنند حضرت برای دوستان ما که جلوگیری شدند گریه میکند خداوند آنها را بحضرت میبخشد الی آخر حدیث.

[سوره طه (20): آیه 109] .... ص : 100

یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (109)

روز قیامت نفع نمی بخشد شفاعت احدی در حق احدی مگر کسانی که خداوند رحمن اجازه و اذن دهد شفعاء روز قیامت را در حق او و راضی باشد برای او قول و گفتار را.

ص: 100

(توضیح) کلام اینکه اهل محشر سه طائفه میشوند، یک طایفه کسانی که بدون ایمان از دنیا رفته باشند یا اصلا ایمان نداشته باشند مثل مشرکین و کفار و اهل ضلالت از مخالفین و معاندین و ناصبین و شاکّین و کسانی که منکر یکی از ضروریات دین یا ضروریات مذهب شیعه اثنی عشری باشند یا اگر ایمان داشته بواسطه کثرت معاصی سلب ایمان از او شده و لو عند الموت باغواء شیاطین انسی و جنّی اینها قابل شفاعت نیستند و مورد.

(یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ) هستند نه احدی در حق آنها شفاعت میکند نه بر فرض اگر شفاعت کند شفاعت او در حق آنها نفع ندارد، طایفه دوّم کسانی که با ایمان و عمل صالح و آمرزنده از دنیا رفتند یا اصلا معصیت از آنها صادر نشده یا موفق بتوبه شدند یا باعمال صالحه و بلیّات وارده تدارک معاصی آنها شده اینها هم احتیاج بشفاعت ندارند و اهل سعادت و نجات هستند مگر برای ارتفاع درجات آنها در بهشت محتاج بشفاعت باشند.

طایفه سیّم کسانی که با ایمان از دنیا رفته و آلوده بمعاصی شده و تدارک نشده اینها جزو مستثنی منه.

(إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ) خداوند برای ایمان آنها اذن میدهد بشفعاء که در حق آنها شفاعت کنند.

(وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا) و لو بافعال آنها رضایت نداشته باشد چون معاصی مورد رضای حق نیست و لکن بقول آنها که ایمان و اقرار بآنچه مدخلیّت در ایمان دارد راضی است و شفعاء روز قیامت هم دو دسته هستند و شفعاء عامّه که شفاعت آنها شامل جمیع میشود خاندان محمّد و آل او صلّی اللَّه علیه و سلم که حتی انبیاء هم محتاج بشفاعت آنها هستند در ارتفاع درجات و شفاعت خاصّه مثل شفاعت انبیاء در حق امّت خود قرآن در حقّ اهلش و مؤمنین در حق یکدیگر و ایّام متبرکه مثل شهر رمضان.

ص: 101

[سوره طه (20): آیه 110] .... ص : 102

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً (110)

میداند خداوند آنچه پیش از روی آنها و مقابل آنها از احوال گذشتگان از انبیاء و امم سابقه و ما قبل آنها ازلا و آنچه عقب سر آنها است تا قیامت و احوال اهل محشر و اهل سعادت و شقاوت ابدا و آنها احاطه بخداوند ندارند احاطه علمیّه.

(یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ) مکرر بیان شده که علم الهی عین ذات او است و ذات او صرف وجود است و محدود بحدّی نیست یعنی ماهیّت ندارد چون ماهیّت حدّ وجود است ازلا و ابدا و سرمدا حدی از برای علم او قدرت او سایر صفات ذاتیه او نیست ازلا میداند آنچه در ابد است و ابدا میداند آنچه در ازل بوده و بعبارت دیگر علم ذات بذات.

(وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً) چون ممکن هر چه باشد و هر که باشد و لو صادر اوّل نور مقدّس محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم محدود است اوّل دارد و حادث است و محدود محال است احاطه علمی بغیر محدود پیدا کند و این عقیده مطابق عقل و برهان و آیات شریفه قرآن و اخبار متواتره از آل اطهار (علیهم السلام) و ضرورت مذهب شیعه است، و لکن عامّه عمیاء و طبقات کفّار که قائل بتجسّم هستند و خدا را جسم پنداشتند قائل هستند که خدا روز قیامت دیده می شود و بر عرش و تخت خود مینشیند و مؤمنین او را مشاهده می کنند و کفار ممنوع هستند و سایر مزخرفاتی که در کتب عهدین و در کتب عامّه است که قبلا تذکر داده شده و در برهان حدیثی از حضرت رضا علیه السلام نقل کرده از کلینی مسندا از صفوان ابن یحیی که ابو قرّه محدث از من تقاضا کرد که او را خدمت حضرت رضا علیه السلام ببرم از آن حضرت استیذان کردم اجازه داد او را خدمت حضرت بردم پس از سؤالات از حلال و حرام و احکام سؤال از توحید کرد گفت:

روایاتی بما رسیده که خدا رؤیت را قسمت کرده و کلام را بین انبیاء کلام را

ص: 102

بموسی و رؤیت را به محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم حضرت فرمود:

پس کیست که تبلیغ کرده از جانب خدا که فرمود: (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ) و فرمود: (وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً) پس بگوید: من بچشم خود دیدم او را آیا حیا نمی کنند زنادقه اینکه حضرت تناقض بگوید: و بر خلاف قرآن دعوی رؤیت کند ابو قرّه گفت: در این آیه چه می گویی؟: (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری حضرت فرمود:

مراد رؤیت آیات کبری است که بعدا میفرماید: (لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری و رؤیت آیات غیر از رؤیت اوست ابو قرّه گفت: پس این روایات را تکذیب کنیم فرمود: هر روایت که مخالف قرآن است باید تکذیب کرد (اقول) مخالف برهان و عقل و اجماع هم هست بعلاوه سند معتبر هم ندارد.

[سوره طه (20): آیه 111] .... ص : 103

وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111)

و خاضع و خاشع میشود تمام وجوه در پیشگاه خداوند حیّ قیّوم و بتحقیق مأیوس و ناامید می شود کسی که بار ظلم بر گردن خود بار کرده.

(وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ) عنی خضوع و ذلّت است و کلمه الوجوه جمع محلی بالف و لام افاده عموم میکند تمام وجوه ممکنات در پیشگاه احدیت خاضع و خاشع و و ذلیل و حقیر هستند.

(سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم)

همه فقیر و محتاج و او است غنیّ بالذات (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) فاطر آیه 16 (وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ) محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم آیه 40 شاه و گدا وضیع و شریف عزیز و ذلیل، و وجهی ندارد تفسیر بصاحبان وجوه کرد از اعیان و اشراف.

ص: 103

(لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ) خداوند زنده پاینده ازلا و ابدا حتی اشرف ممکنات میفرماید:

(الفقر فخری)

و از مولی الموالی نقل است عرض میکند

(کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزّا ان تکون لی ربا).

(وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً) در حدیث قدسی است فرمود:

(و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و ظلم اقسامی دارد ظلم بنفس

(ظلمت نفسی)

دعاء کمیل ظلم بغیر ظلم در دین و مصداق اتمّ هر سه قسم ظالمین بآل محمد علیهم السلام است ظلم بنفس خود را مورد اشدّ عذاب قرار دادند ظلم بغیر بمقربان درگاه الهی از قتل و اسیری و سایر ظلمهای نگفتنی ظلم بدین بنده گان خدا را در ضلالت و گمراهی انداختند تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه که از آنها و اتباع آنها انتقام بکشد دیگر خیبت و حسرت و ناامیدی و خسران و زیان و ذلّت و عذاب و غضب الهی بالاتر از این میشود که برای چهار روز دنیا خود را باین مهلکه بیندازند.

[سوره طه (20): آیه 112] .... ص : 104

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)

و کسی که بجا آورد از اعمال صالحه و او ایمان داشته باشد پس نمیترسد زیرا باو هیچگونه ظلمی متوجّه نمیشود و هیچگونه حقی از او از بین نمیرود.

(وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ) اعمال صالحه شامل واجبات و مندوبات میشود و صلاح آن اینست که صحیحا بجا آورده شود یا مراعات اجزاء و شرایط و فقدان موانع و البته اگر مراعات شرائط قبول هم بشود اصلح میشود و کلمه من- الصالحات من تبعیضیّه است دلالت دارد که تمام اعمال صالحه را لازم نیست و شرط نیست که بجا آورد بلکه ممکن نیست هر قدر بیشتر البتّه اجرش زیادتر میگردد یعنی هیچ عمل صالحی بدون اجر نیست.

(وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) که ایمان شرط صحت کلیّه عبادات است واجب و مستحبّ و

ص: 104

بدون ایمان هیچ عملی صحیح و صالح و مقبول نیست و همین نحو که ایمان شرط است بقاء ایمان تا آخرین نفس هم شرط است که اگر فرض کنیم که هفتاد سال اعمال صالحه با ایمان بجا آورده باشد و نزدیک موت ایمان از او سلب شود کلیّه اعمالش حبط میشود و مصداق (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ) میشود و صدق (وَ هُوَ مُؤْمِنٌ) بر او نمیکند بلکه و هو کافر بر او صادق است.

(فَلا یَخافُ ظُلْماً) یعنی مطمئن باشد در کمال امن که بمقدار خردلی باو ظلم نمیشود که گفتند نکره در سیاق نفی مفید عموم است.

(وَ لا هَضْماً) هضم نقصان و ذهاب حق است که بداند جزئی از اعمال صالحه او در نزد پروردگار از بین نمی رود چنانچه میفرماید (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً- یَرَهُ) آنهم اجر کامل باو داده میشود لکن از روی تفضّل نه استحقاق زیرا مکرر گفته ایم که عقوبات از روی استحقاق است بیش از استحقاقش او را عذاب نمی کنند ولی مثوبات از راه تفضّل است احدی طلبی از خدا ندارد حتی الانبیاء و الاولیاء بلی چون وعده فرموده البته باو تفضل می شود و خلف وعده بر خدا محالست.

[سوره طه (20): آیه 113] .... ص: 105

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (113)

و همین نحوی که بر امم سابقه و انبیاء گذشته دستورات فرستادیم نازل کردیم کتاب را که این قرآن مجید باشد بلسان عرب و مکرر در مکرر در او و عدو و عیدهایی دادیم باشد که این امّت بپرهیزند از معاصی یا اینکه متذکّر شوند بامور آینده و پیشامدهای مترتب بر اعمال و کردارشان.

(وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا) خداوند هر پیغمبری که ارسال میفرمود

ص: 105

بزبان قومش میفرستاد، چنانچه میفرماید: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) ابراهیم آیه 4 و چون قوم پیغمبر در قسمت حجاز عرب فصیح بودند و قرآن بزرگترین معجزات حضرت بود بلسان عرب فصیح نازل فرمود که نتوان مثل او یا ده سوره یا یک سوره بیاورند که از هر جهت حجة بر آنها تمام شود و راه عذری بر آنها باقی نماند.

(وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ) کمتر سوره ای است در قرآن که خداوند خبر از امم سابقه و بلیّات نازله بر آنها و از عقوبت قیامت و عذاب جهنم و خلود در آن نداده باشد.

(لَعَلَّهُمْ) لعل برای تردید نیست خداوند میداند کی متقی می شود و کی نمی شود، بلکه بمعنی باید است که البتّه باید.

(یَتَّقُونَ) بمراتب تقوی تقوای از شرک و کفر و ضلالت و صفات خبیثه و اعمال سیّئه و ترک واجبات پیدا کنند.

(أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً) که میفرماید: (فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری اعلی آیه 9 و نیز میفرماید:

(وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ) ذاریات آیه 55 و بالجمله انسان در غفلت است باید او را از خواب غفلت بیدار کرد بداند (من کجا بودم از بهر چه من آمده ام بکجا میروم و آمدنم بهر چه بود)

(رحم اللَّه امرأ علم من این و فی این والی این).

[سوره طه (20): آیه 114] .... ص : 106

فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً (114)

ص: 106

پس بلند مرتبه است اللَّه پادشاه حق ثابت و تعجیل مفرما بقرائت قرآن پیش از آنکه منقضی شود بسوی تو وحی آن و بگو ربّ من زیاد فرما مرا از علم.

(فَتَعالَی اللَّهُ) تعالی الهی از جمیع جهات بر جمیع ممکنات است ذاتا و صفة و فعلا.

ذاتا واجب الوجود. ازلا و ابدا و ممکنات ممکن الوجود الحادث بعد العدم نیست صرف بودند هست شدند، صفة صفات عین ذات غیر متناهی لا یزید و لا ینقص و صفات ممکنات زائد بر ذات و یزید و ینقص، و فعلا تمام افعالش از خلق و رزق و اماته و احیاء و عزّت و ذلّت و افاضه صحت و مرض و غنا و فقر تماما موافق حکمت و مصلحت و خالی از هر عیب و نقص است.

(الْمَلِکُ الْحَقُّ) مالک الملوک الثابت الذی لا یزول بخلاف ممکنات که مالکیت و سلطنت و عزت و غنی و صحّت آنها تمام عرضی است و موقتی و در معرض زوال و فناء است.

(وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ) وجوهی مفسرین گفتند در معنای این جمله که تماما باطل و از نقل آنها خودداری می کنم، و ما در مجلّد اوّل در بیان مقدمات ده گانه گفتار نهم مراتب نزول قرآن را متذکر شده ایم و مرتبه اوّل آن را در عالم انوار بر نور مقدس محمّدی صلّی اللَّه علیه و سلم دانسته و لوح محفوظ و امّ الکتاب را بر همین معنای نور مقدس او اشاره کرده ایم و آیه شریفه (وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ) نمل آیه 6 بر همین معنی اشاره دارد که بدون واسطه ملک تلقی فرموده سپس بر انوار مقدسه ائمه اطهار نازل شده و آیه شریفه (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) واقعه آیه 77 و 78 و 79 بر این معنی حمل شده و شاهد بر این دعوی آنکه دارد امیر- المؤمنین علیه السلام روز اوّل ولادتش سوره مبارکه (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) را خدمت پیغمبر قرائت کرد و حضرت فرمود:

(قد افلحوا بک یا علی)

قبل از بعثت

ص: 107

حضرتش به 13 سال بناء علی هذا معنای این جمله بخوبی واضح میشود که پیش از آنکه جبرئیل نازل کند تعجیل در قرائت آن نکن و احتیاج باین تأویلات مفسّرین نداریم که با جبرئیل جمله جمله قرائت میکرد فرمود صبر کن تا وحی منقضی و تمام شود زیرا بسا جمله های بعد قرینه صارفه از ظواهر بعضی جملات قبل میشود یا پس از وحی تدبّر نماید و تأمل کند به حقایق آیات یا تاویلات دیگر (اشکال) سر این نهی چه بوده؟ (جواب) برای صدق آیه شریفه (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ) شعراء آیه 192- 194 و ممکن است سرّش این باشد که قرآن مجید دو مرتبه نازل شده یک مرتبه جملة واحدة در شهر رمضان در لیلة القدر که میفرماید: (شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ) بقره آیه 181 و میفرماید: (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) آیه 1 و یک مرتبه تدریجا از اول بعثت تا حین وفات و رحلت حضرت و ممکن است حکمت های دیگری داشته باشد.

(وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً) حضرتش و لو عالم بما کان و ما یکون بود که در دعاء ندبه

(و علّمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه)

لکن بالاخره محدود است و علم الهی غیر محدود و نسبت محدود بغیر محدود اگر بگویی مثل قطره است نسبت بدریا غلط گفته ای. زیرا دریا هم محدود است.

[سوره طه (20): آیه 115] .... ص : 108

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)

و هر آینه قرار داد و عهد کردیم بسوی آدم یعنی با او عهد کردیم از قبل پس نسیان کرد و نیافتیم از برای او عزم و ثباتی این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسّرین اختلاف زیادی کردند، بعضی گفتند: راجع به شجره منهیّه است بعضی گفتند: راجع به اغوای شیطان است بعضی گفتند راجع بوعید خروج از جنّت است، و اخبار زیادی در برهان نقل کرده که راجع بمقام محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم و ائمه

ص: 108

اطهار علیهم السلام و حضرت قائم (عج) فرجه است، و ما پس از بیان چند مقدّمه آنچه بنظر میرسد بیان میکنیم و اللَّه العالم.

(1) انبیاء و اوصیاء کلا شرط اوّلی آنها عصمت است هم از معاصی در تمام عمر و هم از خطا و نسیان و سهو و شک و نحو اینها.

(2) لفظ نسی دلیل بر نسیان بمعنی فراموشی نیست در قرآن نسبت نسیان را بذات مقدّس خود هم داده در آیه شریفه در همین سوره آیه 123- 126 (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی الی قوله وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی .

(3) آیه شریفه (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ) آل عمران آیه 76 شرحش در مجلّد سیّم صفحه 266 بیان شده مراجعه فرمائید پس از این مقدمات می گوییم:

(وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ) راجع بشجره منهیّه نیست، زیرا نهی از شجره نه تحریمی بود و نه تنزیهی نه فعل حرامی مرتکب شدند و نه مکروهی، بلکه ارشادی بود و اعمال مولویّة در او نشده بود فقط ظلم بخود کرده اید که میفرماید: (فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ) که از بقاء در جنت محروم شده اید و راجع باغوای شیطان هم نیست، زیرا شیطان قسم یاد کرد که من محض نصیحت ارشاد می کنم (وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ) و راجع بخروج از جنت هم نیست، زیرا اکل شجره بقصد خلود در جنّت بوده که شیطان گفت (أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ) بلکه راجع بهمان اخذ میثاقست آدم هم ایمان بحضرت رسالت داشت لکن در نصرت او اقرار نکرد و انکار هم نکرد و نصرت انبیاء در زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه است که رجعت کنند بدنیا و در کابش نصرت دین محمّدی صلّی اللَّه علیه و سلم کنند، و بعید نیست که عدم اقرار آدم هم از این جهت بوده که بسیار محزون بود از خروج بهشت متأثر بود که بعد از رجعت بدنیا باز طول کشد زندگانی و گرفتار زخارف

ص: 109

دنیوی شود بناء علی هذا هم مفاد اخبار واضح میشود هم مفاد آیه شریفه.

اما اخبار در کافی از حضرت باقر علیه السلام است فرمود:

(عهدنا الیه فی محمّد و الأئمة من بعده فترک)

و همین حدیث از علیّ بن ابراهیم از آن حضرت روایت شده و همچنین از ابن بابویه و از کافی از حضرت صادق علیه السلام فرمود:

(فی کلمات فی محمّد و علی و الحسن و الحسین و الأئمه من ذرّیتهم)

و از مفید از حضرت باقر علیه السلام حدیث مفصل است شاهد مطلب این جمله که در آیه شریفه (أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ الایة) فرمود: اخذ میثاق نمود از انبیاء

(انّی ربکم و محمّد رسولی و علی امیر المؤمنین و الاوصیاء من بعده ولاة امری و خزّان علمی و انّ المهدی انتصر به لدینی و اظهر به دولتی و انتقم به من اعدائی قالوا اقررنا و شهدنا و لم یجحد آدم و لم یقرّ- الحدیث)

و اما آیه شریفه.

(وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ) عهد همان میثاق است که در آیه (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ) بیان شد.

(فَنَسِیَ) یعنی فترک که مفاد

(و لم یجحد و لم یقر)

در حدیث مفید است (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) عزم بر یاری پیغمبر و نصرت دین او در دولت حقه بقیة اللَّه و از مفاد حدیث مفید استفاده میشود که مثل نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم را اولی العزم گفتند و آدم را ندانستند باین معنی است هذا ما عندنا و اللَّه العالم.

[سوره طه (20): آیه 116] .... ص : 110

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی (116)

شرح این آیه و ترجمه او در مجلّد اوّل این کتاب صفحه 508 الی صفحه 514 مفصلا بیان کرده ایم در حقیقت سجده و معنای آن و اباء شیطان و اینکه او مورد خطاب بوده یا نبوده و اینکه آدم اشرف از ملائکه بود در چهار موضع ذکر کرده ایم احتیاج بتکرار نیست مراجعه فرمائید و اللَّه العالم.

ص: 110

[سوره طه (20): آیه 117] .... ص : 111

فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی (117)

پس گفتیم: ای آدم محققا این شیطان دشمن تو و دشمن زوج تو است پس شما را از بهشت بیرون نکند پس بمشقت و زحمت میافتی.

(فَقُلْنا یا آدَمُ) بطریق وحی بتوسط ملائکه خطاب بآدم شد چنانچه مکرر ذکر شد که هر کجا بنحو متکلم مع الغیر بیان فرموده بتوسط اسباب و وسائط بوده.

(إِنَّ هذا) اشاره بابلیس است که تکبّر کرد و زیر بار اطاعت آدم نرفت.

(عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ) جهت عداوتش این بود برای ترک سجده بآدم رانده درگاه الهی شد و مورد لعن خداوند و خطاب (فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ) باو شد حجر آیه 34 و 35 (اشکال) با اینکه خداوند خبر داد بآدم که این دشمن شما است چرا آدم فریب او را خورد؟ (جواب) همین نحوی که خداوند بجمیع اولاد آدم خبر داد و عهد گرفت که فرمود: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) یس آیه 6 (سؤال) آدم معصوم بود ولی بنی آدم مقام عصمت نداشتند؟ (جواب) معصوم از معاصی و خطا و نسیان بود ولی از ترک اولی چنانچه قبلا اشاره شد که نهی از شجره ارشادی بود اولی این بود که نزدیک آن نروند و ترک اولی در انبیاء سلف بوده بلی پیغمبر أکرم و اوصیاء طاهرینش از ترک اولی هم مصون بودند (سؤال) آدم در بهشت بود شیطان که از بهشت بیرون بود کجا تماس گرفت با آدم؟ (جواب) شیطان از کجا وارد قلب بنی آدم میشود از راه منافذ بدن آیا تصور می کنید جسمی است داخل در قلب میشود؟ راه شیطان بقلب بتوسط قوه شهوت و غضب و وهم است، چنانچه راه ملک بتوسط قوه عقل است آدم و زوجش بشجره منهیّه متمایل شدند

ص: 111

قوه شهوت وسیله شیطان شد بوسیله او راه بقلب پیدا کرد نه داخل بهشت شد و نه از منافذ بدن آدم وارد قلب شد و نه بصورت جسمیّت مقابل آدم آمد.

(فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی شیطان سبب شد و الا قدرت بر اخراج نداشت، چنانچه أکل شجره هم سبب بود و قوه شهوت هم سبب شد که گفتند انسان سه دشمن دارد دنیا اول جلوه میدهد قوه شهوت ثانیا متمایل می شود شیطان ثالثا راه نمایی می کند شجره جلوه کرد شهوت مایل شد شیطان اغوی کرد و مراد از فتشقی بمشقت افتادن است در دنیا نه شقاوت مقابل سعادت.

[سوره طه (20): آیه 118] .... ص : 112

إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْری (118)

محققا از برای تو اینست که نه گرسنه می شوی در بهشت و نه برهنه میگردی چون در بهشت هیچگونه المی نیست اهل بهشت نه گرسنه می شوند که الم جوع باشد و نه سیر می شوند که دیگر میل نداشته باشند میفرماید: (أُکُلُها دائِمٌ) فقط التذاذ است و البسه بهشتی هم مختصّ ببهشت است با لباس دنیوی و مأکولات دنیا مناسبت ندارد.

(إِنَّ لَکَ) و هر که در بهشت باشد مثل زوج او و غیر اینها.

(أَلَّا تَجُوعَ فِیها) زیرا مأکولات آن تحلیل نمی شود که محتاج ببدل ما یتحلل شود مدفوعات ندارد پیری و ضعف قوی در آنجا نیست تمام (جرد مرد) هستند فنا و زوال ندارد دار خلود است.

(وَ لا تَعْری برهنگی هم یک بلائی است در آنجا نیست البسه بهشتی نه چرک و کثیف میشود و نه کهنه و پوسیده نه ثقل و سنگینی دارد صد لباس روی هم خردلی ثقالت ندارد، بلکه بشره از زیر آنها نمایان است.

ص: 112

[سوره طه (20): آیه 119] .... ص : 113

وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحی (119)

و محققا تو تشنه نمیشوی و حرارة آفتاب را درک نمیکنی چنانچه در باب مأکولات گفتیم در مشروبات هم همین نحوه است نه تشنگی دارد و نه سیرابی که دیگر متمایل نباشد مشروباتش هم دائمی است و انهار بهشت چهار است، چنانچه میفرماید:

(فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی) محمّد آیه 17.

(وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها) و حرارت شمس هم ندارد گرمی و سردی در آنجا نیست چنانچه میفرماید: (لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً) دهر آیه 13 در بهشت روز و شب نیست ماه و سال نیست زمستان ندارد شمس و قمر و کواکب و آسمان و زمین کرات جوّیه تمام از بین میرود (إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ) تکویر آیه 1 و 2 (یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ) انبیاء آیه 104 (وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ) زمر آیه 76 و غیر اینها از آیات.

[سوره طه (20): آیه 120] .... ص : 113

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی (120)

پس وسوسه کرد بسوی آدم شیطان و گفت: ای آدم آیا دلالت کنم ترا بر درختی که اگر از آن درخت اکل کنی همیشه باقی هستی و فناء ندارد و بر سلطنت و مالکیّتی که کهنه شدن ندارد.

(فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ) وسوسه شیطان خطورات قلب است چون مقدّمات فعل انسان تمامش اختیاری است غیر از خطور قلبی که تعبیر بتصوّر میکنند که

ص: 113

بدون اختیار در قلب خطور میکند پس از خطور تصدیق بفائده و ثمره آن میکند پس از تصدیق عزم و جزم و اراده که تعبیر بعلم که محرّک عضلات میشود نحو الفعل و آن خطور قلبی اگر از ناحیه ملک باشد الهامش گویند: و اگر از ناحیه شیطان باشد وسوسه اش نامند.

(قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ) چنین تصوّر کرد که این شجره باعث بقاء ابدی میشود.

(وَ مُلْکٍ لا یَبْلی عبارة اخری جمله اولی است که این مقام و رتبه را که واجد است تنزّل ندارد و کهنه نمیشود و برای او باقی میماند و حضرت آدم هم نمیدانست این خیال و تصوّر از ناحیه شیطان است، بلکه ممکن است از ناحیه ملک باشد و خداوند در آیه قبل فرمود: شیطان دشمن شما است و میآید شما را از بهشت بیرون کند اگر آدم میدانست از ناحیه او است البته مخالفت میکرد و اشتباه آدم همین بود که خداوند که نهی از شجره کرده حکمت و مصلحت داشته و این خیال تصوّر بر خلاف صلاح او است و این مسلّما از ناحیه شیطان است.

[سوره طه (20): آیه 121] .... ص : 114

فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی (121)

پس تناول کرد آدم و زوجش از آن شجره پس ظاهر شد بر آنها عورتهای آنها پس چون برهنه شدند رفتند و از برگ درختان بهشت قطع کردند و عورت خود را پوشانیدند و مخالفت کرد آدم پروردگار خود را پس بی بهره شد از بهشت.

(فَأَکَلا مِنْها) نظر به اینکه انسان باید بمجرد خطور قلبی و تصوّر شی ء اقدام بر عمل نکند و تعجیل در انجام فعل ننماید باید تأمل و تفکّر و تدبّر کرد و عواقب و آثار آن فعل را بنظر آورد اگر بصلاح و فساد آن بر خورد کرد انجام

ص: 114

دهد یا منصرف شود و اگر درک صلاح و فساد آن را نکرد خودداری کند آدم و حوّا تامّل نکرده بمجرّد خطور قلبی که وسوسه شیطان بود اقدام بر اکل شجره کردند که فاء تفریع دلالت دارد که اکل آنها متفرّق بر همان وساوس شیطانی بود که خیال کردند شجره خلد است و بقاء ملک بخصوص مقرون به قسم که (وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ) اعراف آیه 21.

(فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما) اوّلین اثر این فعل این بود که البسه بهشتی از آنها سلب شد بمجرد اکل و عورة آنها ظاهر شد ناچار.

(وَ طَفِقا) بمعنی جعل بفعل، فوری رفتند و از برگ بهشت که گفتند و رق زیتون بوده.

(یَخْصِفانِ) چسبانیدند.

(عَلَیْهِما) بر خود که عورت خود مکشوف نباشد.

(وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ) گفتیم: این عصیان معصیت نبوده حتی مکروه هم نبوده و نهی ارشادی بوده یعنی بر خلاف صلاح خود اقدام نمودند بخصوص بقرینه.

(فَغَوی غوی خلاف رشد است بر ضرر خود اقدام کرد (تنبیه) بعد از بیان این جملات بر خورد کردم بحدیث شریفی از حضرت رضا علیه السلام در جواب علی بن الجهم در اعتراضاتی که بر انبیاء داشت از آیات شریفه و حدیث مفصل است و شاهد عرائض گذشته این جمله حدیث است فرمود:

(امّا قوله: وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی فان اللَّه تعالی خلق آدم حجة فی ارضه و خلیفة فی بلاده و لم یخلقه للجنّة و کانت المعصیة من آدم فی الجنّة لا فی الارض لیتمّ مقادیر امر اللَّه فلما اهبط الی الأرض و جعل خلیفة عصم بقوله: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ الحدیث).

[سوره طه (20): آیه 122] .... ص : 115

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی (122)

پس از خروج از بهشت برگزید خداوند پروردگار آدم آدم را پس قبول

ص: 115

فرمود توبه او را و هدایت نمود او را در مجلّد اوّل این تفسیر صفحه 502 در ذیل آیه شریفه (فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ) مفصلا بیان شده مراجعه فرمائید.

(ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ) برگزیده گان خداوند برای رسالت و خلافت اللَّه انبیاء هستند که میفرماید: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ) آل عمران آیه 30 و مراد از آل عمران انبیاء بنی اسرائیل، و از آل ابراهیم خاندان عصمت و طهارت است، و از عالمین جمیع عوالم امکانیست.

(فَتابَ عَلَیْهِ) کلمه تاب اگر متعدی بالی شود فعل عبد است مثل (إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ) احقاف آیه 14 و اگر متعدی بعلی شود مثل همین آیه فعل الهی است یعنی قبول توبه فرمود و در باب توبه گفتیم: که وجوب توبه عقلی و ارشادیست اعمال مولویّة در او نشده و الا ترک توبه در هر آن یک معصیت میشود و ملیونها معصیت است و منافیست با آیه شریفه (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها) انعام آیه 161 و امّا قبول توبه بر خداوند، بعضی گفتند: وجوب عقلی دارد چون حسن است لکن هر فعل حسنی تا ترکش قبیح نباشد بر خداوند واجب نیست، بعضی گفتند:

چون وعده قبول داده و خلف وعده قبیح است، لذا واجب است اینهم تمام نیست، زیرا وعده قبول منوط بشرائطی است که غالبا فاقد آنها است و بعقیده ما قبولی توبه از راه تفضّل است، چنانچه تمام نعم الهیه دنیویّه و اخرویّه نسبت به بنده گان صالح از راه تفضّل است فقط بنده باید قابلیّت تفضّل داشته باشد باندازه قابلیّت تفضّل میشود.

(وَ هَدی آدم را هدایت فرمود: نخستین انبیاء خود قرار داد مقام رسالت باو عنایت فرمود انبیاء را از نسل او قرار داد و سایر تفضّلات و عنایات.

[سوره طه (20): آیه 123] .... ص : 116

قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی (123)

ص: 116

فرمود: بآدم و حوّا هبوط کنید از بهشت پس از هبوط و کثرت نسل جمیعا در روی زمین بعض شما با بعضی دیگر عداوت میورزید پس زمانی که میآید شما بنی آدم را از جانب من هدایت کننده پس کسی که متابعت کرد هدایت مرا پس گمراه نمیشود و بد عاقبت نمیگردد.

(قالَ اهْبِطا) هبوط تنزّل است از بهشت که هیچگونه عیب و نقصی در او نبود و هیچگونه بلا و مصیبتی نداشت نزول در دنیا که دار محنت و بلیّة است و دار فناء و زوال است و دار مجاز است باید از دروازه رحم وارد شد و از دروازه قبر خارج شد.

(مِنْها) از آن بهشتی که فرمود: قبلا (إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْری وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحی .

(جَمِیعاً) جمله در تقدیر است یعنی پس از هبوط و تناکح و تناسل و کثرت نسل در اولاد آدم جمیع شما در زمین و دنیا هستید حافظ میگوید:

(من ملک بودم فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم).

تمام ولد آدم تا دامنه قیامت در صلب آدم بودند و خداوند تمام آنها را اخراج فرمود و از آنها عهد و میثاق گرفت بدلیل آیه شریفه (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی الآیة) اعراف آیه 171 و از این جهت پس از این جمله خطاب جمعی میفرماید:

(بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ) عداوت در اولاد آدم از زمان خود آدم شروع شد قضیّه هابیل و قابیل که میفرماید: (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ الآیات) مائده آیه 30 و تا انقراض عالم باقیست چه عداوت دینی مسلم و کافر موافق و مخالف موالی و معاند مؤمن و ضال متّقی و عاصی عادل و فاسق و غیر اینها و چه عداوت دنیوی غنی و فقیر ظالم و مظلوم رئیس و مرءوس متکبّر و متواضع و غیر اینها بسیار است.

ص: 117

(فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً) بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و ارائه طریق و ارشاد و دلالت بسعادت و انذار از شقاوت.

(فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ) بایمان و تقوی و عمل صالح و اطاعت انبیاء و اوصیاء و نماینده گان آنها از علماء اعلام.

(فَلا یَضِلُّ) گمراه نمیشود.

(وَ لا یَشْقی شقی و بد عاقبت نمیگردد در دنیا و آخرت سعادتمند و رستگار میشود.

[سوره طه (20): آیه 124] .... ص : 118

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی (124)

و کسی که اعراض کند از یاد آوری من پس محقّقا از برای او است زندگانی تنگ، سختی.

(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی) اعراض پشت پا زدن و قبول نکردن و زیر بار نرفتن است و ذکر دستورات الهی که بتوسط انبیاء و کتب آسمانی و بالاخصّ قرآن مجید و دین مقدّس اسلام که جامعترین ادیان و مشتمل بر جمیع ما یحتاج انسان در امر دنیا و آخرت است که حضرت رسالت در خطبة الوداع فرمود:

(ما من شی ء یقرّبکم الی الجنّة و یبعّدکم عن النّار الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یبعّدکم عن الجنّة و یقرّبکم الی النّار الّا و قد نهیتکم عنه)

و در قرآن مجید میفرماید: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) انعام آیه 59 و میفرماید:

(وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ) یس آیه 11.

(فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً) مبتلی میشود بحرص و بخل و امساک و غرق دنیا میشود و بکلّی از آخرت محروم میگردد و فرصت و مجالی برای خود قرار نمیدهد و با اهل دنیا دائما در زد و خورد است بخلاف کسانی که بدستورات دین رفتار میکنند بقناعت زندگانی میکنند و راضی بمقادیر الهی هستند و توکّل بر خدا میکنند و

ص: 118

بامور آخرتی میپردازند و بکمال راحتی طی میکنند و سعادت دارین را تحصیل میکنند و دنیا در نظر آنها مثل مردار گندیده است که بدست آدمهای پست افتاده نظر کنید حالات ائمه طاهرین و صلحاء مؤمنین با حالات جبابره و اکاسره.

وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی و محشور میکنیم او را روز قیامت کور چون روز قیامت (یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ) طارق آیه 9 است جمیع بواطن ظاهر میشود متکبّر کبرش ظاهر میشود فاسق فسق او نمایان میشود کافر کفرش بارز میشود و هکذا چیزی از صفات و افعال و عقائد او مخفی و پنهان نیست، و نیز مکرّر اشاره شده که همین نحو که از برای بدن قوای ظاهریّه مثل باصره سامعه لامسه ذائقه شامّه و قوای باطنیّه مثل شهویّه غضبیّه وهمیّه عقلیّه متخیّله متفکّره متصرّفه متصوّره هست، از برای روح انسانی که تعبیر بقلب میکنیم همین نحو قوی است و چون روز قیامت تمام این قوی ظاهر میشود اگر قلب قوه باصره نداشته و کور بوده حقایق ایمان را درک نمیکرد کوری آن ظاهر میشود اگر طعم ایمان و عبادات را نمیچشیده اگر فرمایشات انبیاء و دعاة دین را نمیشنیده اگر بوی حقیقت بمشامش نرسیده آثارش نمایان میشود کور و کر و لال وارد صحرای محشر میشود، لذا میفرماید: (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ) بقره آیه 17 (فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ) بقره آیه 166 (صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ) انعام آیه 39، لذا میفرماید:

(وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی کور بوده بهمان نحو محشور شده (تنبیه) انسان عوالمی دارد و منازلی که باید طی کند ظهر آباء رحم امّهات عالم دنیا و عالم آخرت و فقط در عالم دنیا این چهار روزه زندگانی دنیوی میتواند تغییر صفات و اخلاق و تحصیل عقائد و اعمال صالحه و تکمیل اخلاق حمیده کند، لذا دار تکلیف است و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام برای همین عالم است از این جهت فرمودند:

(اذا مات ابن آدم انقطع عمله) اگر کور کورانه در این عالم مشی کرد و اعراض

ص: 119

از ذکر الهی نمود و اعتناء بدین و عقائد و احکام آن نکرد بهمین نحو دائما باقیست.

[سوره طه (20): آیه 125] .... ص : 120

قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً (125)

گفت: پروردگار من برای چه مرا محشور کردی کور و حال آنکه بودم در دنیا بینا و بصیر.

توضیح این کفّار و مشرکین و فسّاق و فجّار تصور میکنند که در دنیا صاحبان عقل و شعورند همه چیز را ادراک میکنند و میفهمند و علم دارند، بلکه انبیاء و مؤمنین را جاهل می پندارند میگویند: اینها موهوم پرستند آدم عاقل نمیرود گوشه مسجد نماز بخواند یا گوشه مدرسه ضرب یضرب بگوید باید کار کرد صنعت پیدا کرد ترقّی و تعالی نمود نمی بینید اروپا امریکا ممالک خارجی چه صنایع غریبه احداث کردند؟ طیّاره تلفن و سایر صنایع و چه دولتی تحصیل کردند این علماء ما، ما را از کلّیه این فوائد محروم کردند و به بدبختی انداختند از اینجهت نزدیک علماء نمیروند، نه امور اعتقادیه، و نه مسائل دینیّه از آنها اخذ میکنند، و نه بواجبات الهیّه عمل میکنند، و نه از هیچگونه فحشایی اجتناب میکنند لکن غافل از اینکه غرق دنیا شدن جز زحمت و گرفتاری و پس از مردن جز و بال و عذاب چیز دیگری ندارد، لذا میگوید:

(قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً) و نمیداند که کور باطن بوده و این راه هایی که رفته همه طرق شیطانی بوده کور کورانه رفته از امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند عقل چیست؟ فرمود:

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان).

[سوره طه (20): آیه 126] .... ص : 120

قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی (126)

ص: 120

فرمود: همین نحوی که آمد ترا آیات ما پس خود را بنسیان انداختی و همین نحو امروز بنسیان انداخته شدی (بیان) نسیان در این آیه بمعنی فراموشی نیست که رافع تکلیف باشد، چنانچه در حدیث شریف رفع از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و سلم است که فرمود:

(رفع عن امّتی تسعة اشیاء الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطرّوا الیه الحدیث)

مروی از خصال صدوق بسند صحیح، بلکه رفع مؤاخذه از اکثر این امور از مستقلّات عقلیّه است، بلکه مراد از نسیان ترک است بزبان ماندیده میگیرد خود را بگوش کری میاندازد، چنانچه حضرت نوح در پیشگاه احدیّت عرض کرد (وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ الآیة) نوح آیه 6 و بعبارت دیگر نفهمیده میگیرد، و بالجمله مراد تعمّد از اعراض است و امروز هم میان بعض عوام معروفست که عذر تراشی میکنند که در خدمت علماء نمیروند و پای بیان مسائل دینی نمی نشینند و گوش بفرمایشات آنها نمیدهند میگویند: تکلیف ما زیاد میشود.

(قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا) که انبیاء و رسل فرستادیم و کتب نازل کردیم و جعل احکام نمودیم و بتو ابلاغ کردیم که (ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ).

(فَنَسِیتَها) تو اعراض کردی با اینکه واجب بود بروی فحص کنی حق را دست آوری بی اعتنایی کردی گوش بفرمایشات آنها ندادی از آنها دوری کردی.

(وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی جزای آن بی اعتنائیها این بی اعتنائیست که بواطن ترا ظاهر کردیم و کوری باطنی تو ظاهر شد و اما چشم ظاهری او باز است عذاب را مشاهده میکند.

[سوره طه (20): آیه 127] .... ص : 121

وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقی (127)

و همچنین جزا میدهیم کسی که زیاده روی کند و ایمان نیاورد بآیات پروردگارش و هر آینه عذاب آخرت شدیدتر است و بقاء آن بیشتر است.

ص: 121

(وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ) اسراف و تبذیر در مال دو معصیت کبیره است اسراف زیاد مصرف کردنست در مصارف عقلایی زائد بر آنچه عقل و شرع حکم میفرماید و تبذیر صرف مال است در مصارف غیر عقلایی و غیر مشروع و اسراف در عمل زیاده روی در معاصی که از هیچگونه معصیتی باک نداشته باشد و کوتاهی نکند و اسراف در دین کفر و شرک و عناد و نصب عداوت با اولیاء حق از انبیاء و اوصیاء و دعاة دین و ضلالت و اضلال دیگران و ترک فرائض و اوامر اعراض از حق و سیر در طرق باطله است و جزاء آنها را هم در دنیا و هم حین الموت و هم در قبر و هم در عالم برزخ و هم در دوره رجعت و هم در صحرای محشر خواهند دید.

(وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ) آیات ربّ انبیاء و حجج الهیّه و کتب سماویّه و دستورات دینیّه و علماء امامیّه و دعاة حقّه است بهر کدام از اینها ایمان نداشته باشد مشمول این جمله است.

(وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ) محشر بلکه هر چه بگذرد عذابش بیشتر میشود (عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ).

(وَ أَبْقی بقاء و دوام آن ابدی و دائمی است دار خلود است انتهاء ندارد (تنبیه) اخبار بسیاری از ائمّه اطهار در ذیل این آیات رسیده ببیانات مختلفه، و مکرّر گفته ایم که اخبار در تفسیر آیات بیان مصادیق است منافی با عموم آیات ندارد، در بعضی تعبیر بنصّاب کرده، در بعضی تعبیر به ترک ولایة أمیر المؤمنین، در بعضی بشرک، در بعضی آیات را ائمّه اطهار شمرده، در بعضی بکثرت معاصی و این اخبار در برهان نقل شده و آنچه مذکور شد شامل جمیع آنها است و دوست داشتم یک جمله مختصری از خبر منسوب بأمیر المؤمنین علیه السلام که مکاتبه فرمود به محمّد ابن ابی بکر بر اهل بصره راجع بعذاب قبر نقل کنم خلاصه مفادش اینکه قبر برای مؤمن روضة من ریاض الجنّة و یمدّ له مدّ البصر و برای کافر حفرة من حفر النار و آن قدر ضیق میشود که اضلاعش در هم کوفته میشود و نود و نه تنّین بر او مسلّط میشوند که اگر یکی از آنها در روی زمین نفخی کند تمام هوامّ هلاک میشوند و قبر همه روزه صاحبش

ص: 122

را ندا میکند انا بیت الوحشة انا بیت الظلمة انا بیت الغربة انا بیت الدود و الهوامّ تا آخر حدیث که میفرماید:

(فان استطعتم ان تجزعوا لأجسادکم و أنفسکم مما لا طاقة لکم به فاعملوا بما أحب اللَّه و اترکوا ما اکره اللَّه)

و از این جمله أخیره استفاده میشود که عذاب قبر بر کلّیه ترک واجبات و فعل محرّمات است.

[سوره طه (20): آیه 128] .... ص : 123

أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی (128)

آیا پس مبیّن نشد و هدایت نیافتند کفّار و مشرکین و عبرت نگرفتند که چه بسیار ما هلاک کردیم اقوام قبل از آنها را در قرون متمادیه که آنها در مساکن خود میرفتند و تعیّش میکردند محقّقا این قضایا آیاتی است برای صاحبان عقل خداوند مکرّر در مکرر قضایای امم سابقه را گوشزد این امّت فرمود که در مخالفت انبیاء خود و عدم ایمان بآنها بعد از تمامیّت حجّة بر آنها بچه عقوبات و مهالک از بین رفتند (آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد) قوم نوح قوم هود قوم صالح قوم ابراهیم قوم لوط قوم شعیب قوم موسی حتّی اصحاب فیل باید عبرت گرفت لکن قلب که سیاه شد و قساوت پیدا کرد و هوی و هوس و دنیا او را غرق نمود کجا عبرت می گیرد و متنبّه می شود و به خود می آید. (أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ) یعنی باید هدایت شوند و از این قضایا عبرت گیرند.

(کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ) با آن ثروتهای زیاد و آن ریاستهای مهمّ که بسا تمام دنیا در تحت تصرّف آنها بود مثل نمرود شدّاد قارون فرعون هامان و امثال آنها از کیاسره و أکاسره و جبابره بسیار بودند.

(یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ) و چه اندازه بلند پروازی میکردند چه شدند و بچه عذابها هلاک شدند امروز هم باید در همین امّت عبرت بگیریم حال بنی امیّه و بنی عباس و اشباه آنها را (لطف

ص: 123

حق با تو مداراها کند چون که از حدّ بگذرد رسوا کند) باید انتظار بلاهای دوره آخر الزّمان را داشته باشیم این وضع که از جوانها و دخترها مشاهده میشود نه ایمان نه عمل صالح نه نماز نه روزه نه خمس نه زکاة نه تحصیل علم دیانت با همه گونه فسق و فجور و بی حیایی و بی عفّتی و و و چه میشود (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی تفسیر بأئمّه طاهرین مصداق اتمّ است و الّا هر صاحب عقل و شعور و ادراک عبرت میگیرد و بخود میآید و متنبّه میشود.

[سوره طه (20): آیه 129] .... ص : 124

وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی (129)

و اگر نبود کلمه از پروردگار تو در تأخیر عذاب هر آینه نزول عذاب بر آنها لازم و حتم بود و اگر نبود اجل و مدّتی که خدا بر آنها معیّن فرموده بمجرّد طغیان آنها عذاب نازل میشد.

(وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ) خداوند وعده فرمود پیغمبر خود را که آن نحوه که عذاب بر امم سابقه نازل میشد و بکلّی از بین میرفتند بر این امّت نازل نفرماید لذا این امّت را امت مرحومه نام نهادند و سرّ آن اینست که دین مقدّس اسلام آخرین ادیان عالم است و باید تا دامنه قیامت باقی باشد و روز بروز علم اسلام بلندتر میگردد لکن عذاب آنها را خداوند مقرر فرمود از حین موت سختی جان دادن و گودال قبر و برزخ و حشر در قیامت و عذاب جهنّم لذا میفرماید:

(وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ) اگر این حکمت و مصلحت نبود و این وعده الهی.

(لَکانَ لِزاماً) البتّه بر اینها هم عذاب ها نازل میشد، و لازم میشد، بلکه عذاب آنها بمراتب سخت تر بود از عذابهای امم سابقه زیرا آنها بعض انواع معاصی را داشتند و این امّت بتمام انواع معاصی از کفر و شرک و ضلالت و ظلم و فسق و فجور مبتلی هستند نظر کنید از صدر اسلام خلفاء جور و بنی امیّه و بنی العبّاس و هکذا تا دوره

ص: 124

حاضر این هایی که اسم خود را شیعه گذاردند چه میکنند و چه کردند.

(وَ أَجَلٌ مُسَمًّی) مدتی که بر هر فرد و جامعه مقرّر فرموده شخصا و نوعا از بلاهای دنیوی و اخروی اعاذنا اللَّه منها مثل تسلّط ظالم قحطی گرانی امراض مستحدثه کوتاهی عمر پریشانی حال و نحو اینها.

[سوره طه (20): آیه 130] .... ص : 125

فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی (130)

پس صبر کن بر آنچه میگویند و مشغول بوظایف شخصیّه خود باش و تسبیح و تحمید پروردگار خود کن پیش از طلوع شمس بین الطلوعین و پیش از غروب شمس وقت عصر و از ساعات شب مغرب و عشاء و بعد از نصف شب تا طلوع صبح و اطراف روز پس تسبیح کن باشد که خشنود شوی.

(فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ) از اینکه ترا تکذیب میکنند و نسبت جنون و کذب و افتراء میدهند و اذیّت و آزار بتو میرسانند پس باید صبر کنی صبر از صفات بارزه است و در هر مقامی اسمی دارد صبر بر طاعت صبر بر ترک معصیت صبر بر بلاء صبر در میدان جنگ صبر بر ترک زخارف دنیوی و در اینجا صبر بر اذیّت قوم لسانا.

(وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ) بعضی گفتند: مراد صلوات یومیّه است بر طبقش اخبار هم رسیده که فرائض و نوافل شبانه روز باشد پنجاه و یک رکعت که از علائم مؤمن شمرده شده بنا بر این تفسیر.

(قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ) فریضه صبح است.

(وَ قَبْلَ غُرُوبِها) فریضه عصر.

(وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ) فریضه مغرب و نوافل آن و فریضه عشاء و

ص: 125

و نافله آن و یازده رکعت نافله شب بعد از نصف شب تا قبل از طلوع و نافله صبح.

(وَ أَطْرافَ النَّهارِ) نوافل ظهر و فریضه آن و نوافل عصر و نوافل جمعه قبل از ظهر.

(لَعَلَّکَ تَرْضی لعلّ بمعنی باشد که البتّه خداوند رضایت بنده را در اثر این صلوات بدست میآورد از نعم دنیویّه و رفع شرّ اعداء و فیوضات اخرویّه و اخبار و آیات در فضیلة این صلوات بسیار داریم و نافله شب هم بر حضرت رسالت واجب و بر امّت مستحبّ است و بعضی تفسیر کرده اند باذکار وارده در اوقات شبانه روز و آنها هم بسیار است ولی آنچه بنظر میرسد به اینکه این صلوات و اذکار مصادیق آیه است و آیه شامل تمام اذکار میشود باید انسان غافل از خدا نباشد و فراموش نکند و دائما زبانش بذکر خدا مشغول باشد حتی موقع خواب که دارد تسبیح بگوید و زیر سر بگذارد و ملائکه تا مادامی که در خوابست برای او ثواب تسبیح مینویسند مخصوصا ذکر شریف لا اله الا اللَّه که کلمه توحید و کلمه اخلاص و کلمه طیّبه نام نهاده اند و ذکر شریف صلوات و الحمد للَّه و سبحان اللَّه و اللَّه اکبر که تهلیل و تحمید و تسبیح و تکبیر نام نهاده اند و سایر اذکار تمام مشغول این آیه شریفه است.

[سوره طه (20): آیه 131] .... ص : 126

وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی (131)

و چشم های خود را میانداز بآنچه ما از زخارف دنیویّه باصنافی از این کفار داده ایم تا آنکه آنها را امتحان کنیم و آزمایش نمائیم در آن و روزی پروردگار تو بهتر و با دوام تر است.

ص: 126

(وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ) از قبیل ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره است خطاب به پیغمبر است ولی مقصود امّت است زیرا تمام دنیا در نظر او و اهل بیت طاهرین او پست تر از گوشت گندیده است در دست کسی که مبتلی بمرض خوره و کوفت است و با تأکید بنون مشدّده البته باید مؤمنین چشم داشت نداشته باشند بدنیا و ما فیها که در دست بعضی از کفار و مشرکین میباشد

(حلاوة الدنیا مرارة الآخرة و مرارة الدنیا حلاوة الآخرة)

حتی دارد که خزائن دنیا را بر حضرتش عرضه داشتند قبول نفرمود و فرمود یک روز طالبم سیر باشم شکر کنم و یک روز گرسنه صبر کنم حتّی بسا سه روز بسه روز بگرسنگی صبر میکردند و از عجائب اینکه حقیر در چندی قبل در عالم رؤیا خدمت حضرت سلیمان مشرّف شدم عرض کردم که یک نفر از علماء ما در بیان افضلیت حضرت خاتم الانبیاء بر تمام انبیاء سلف بیاناتی دارد تا باسم مبارک شما میرسد میگوید: (کم فرق بین من عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها و بین من قال هبنی ملکا لا ینبغی لأحد من بعدی) فرمود ما هم برای دنیا نخواستیم عرض کردم چرا لا ینبغی لاحد من بعدی فرمودی بدیگران عطا شود چه مانعی دارد؟ فرمود نه اینکه بدیگران ندهی بلکه بهر که هر چه میدهی بمن بیشتر ده چنانچه شما در دعاء کمیل میخوانید و می گویید

(و اجعلنی من احسن عبادک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک و اخصّهم زلفة لدیک).

(إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ) اشاره به اینکه بتمام کفّار داده نشد میان آنها هم فقراء و ضعفاء بسیار هستند یک اصنافی از آنها بزبان ما دسته هایی از آنها را دولت ثروت مکنت عزت ریاست دادیم آنهم نه از روی لطف و عنایت.

(زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا) همین چهار صباح دنیا.

(لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ) هر قدر بتوانند ظلم و تعدّی و طغیان در معاصی و فجور نمایند تا بعذاب سخت آنها گرفتار شوند.

(وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی خداوند تبارک و تعالی بمقتضای حکمت و مصلحت بهر بنده آنچه باید عنایت کند لطف میفرماید بنده باید کمال رضایت

ص: 127

بتقدیرات الهی داشته باشد همین برای او بهتر و پاینده تر است.

[سوره طه (20): آیه 132] .... ص : 128

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی (132)

و امر فرما اهل خود را بنماز و بر خود هموار کن و تحمل صبر نما بر آن ما از تو طلب روزی نمیکنیم ما روزی میدهیم ترا و عاقبت و سعادت و رستگاری برای اهل تقوی است.

(وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ) اخبار بسیاری از حضرت باقر علیه السلام از پدرش زین- العابدین علیه السلام و از حضرت رضا علیه السلام رسیده که مفادش اینکه حضرت رسالت پس از نزول این آیه شریفه همه روزه وقت سحر و صبح و شام میآمد درب خانه علی و فاطمه و حسن و حسین سلام میکرد و میفرمود:

(الصلاة رحمکم اللَّه انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا)

و این امر خصوصی بود و منافی با امر عمومی که نسبت بتمام امّت داشت نیست.

(وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها) اصطبار از باب افتعال بمعنی قبولی صبر است تاء منقوط قلب بطاء مؤلّف شده بواسطه ص یعنی صبر را بر خود لازم دار بر این امر بصلاة یا بر خود صلوة که باهل خود امر می فرمایی.

(لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً) یعنی (غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را که یزدان پر کند پیش از ولد پستان مادر را).

(نَحْنُ نَرْزُقُکَ) خداوند رزق تمام بنده گان بلکه تمام حیوانات و طوائف جن را بمقتضای حکمت معیّن فرمود.

(وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ) ذاریات آیه 22 و در حدیث از حضرت رسالت است که فرمود:

(لا یموت نفس حتی تستکمل رزقه)

و خبر داد بعمّار

ص: 128

که آخرین روزی تو یک ظرف شیر است و رزاقیّت از صفات خاصه حق است (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ) ذاریات آیه 51 و در بعض اخبار دارد که رزق حکم سایه دارد هر کجا برود او میآید و روزی احدی را بدیگری نمیدهند لکن بنده جاهل تصوّر میکند که روزی بدست خود اوست باید برود و هزار گونه تقلّب کند تا دست بیاورد و اینکه امر بکسب شده برای اینست که حوائج یکدیگر را انجام دهند ولش و بیعار بار نیایند یک روز جمعه که تعطیل است چه اندازه فسق و فجور زیادتر میشود یا ایّام عید.

(وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی پرهیز از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه (تنبیه) ترک معاصی فعلی نیست و صدق عبادت نمی کند لکن کفّ نفس از ارتکاب معاصی از افضل عبادات است که او را ورع میگویند و حضرت رسول به امیر المؤمنین علیه السلام در فضایل شهر صیام فرمود:

(افضل الاعمال فی هذا الشهر الورع عن محارم اللَّه).

[سوره طه (20): آیه 133] .... ص : 129

وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی (133)

و گفتند: کفّار و مشرکین چرا نمیآورد این مدّعی رسالت از برای ما بآیه و نشانی از پروردگارش آیا نیامد آنها را بیّنه و دلیل روشن آنچه در صحف اولی، انبیاء سلف بوده.

(وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ) غرض آنها از آیة آیات اقتراحیّه آنها بود و الا آیات الهیّه و معجزات نبی بسیار بود مثل اینکه (وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ الآیة) اسراء آیه 92 الی 95 شرحش گذشت و گذشت که این

ص: 129

اقتراحات را اگر انبیاء اجابت کنند و خداوند بآنها عنایت فرماید دستگاه معجزات ملعبه میشود هر روز یکی میگوید چنین کن دیگری میگوید چنان کن و معجزه فعل الهی است بدست نبی ظاهر می شود در تحت اختیار نبی نیست بمقتضای حکمت و مصلحت باندازه که حجة تمام شود صادر میشود بعلاوه اگر پس از اظهار باز ایمان نیاوردند عذاب نازل میشود چنانچه بر ثمود قوم صالح عذاب نازل شد بعد از اینکه ناقه صالح و فصیل آن را کشتند لذا میفرماید:

(أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی که در قرآن مجید مکرر در مکرر قضایای انبیاء سلف و قوم آنها را گوشزد کفّار فرموده نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی و قوم آنها را عاد ثمود فرعون و اصحاب مدین و غیر اینها.

[سوره طه (20): آیه 134] .... ص : 130

وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی (134)

و اگر محققا ما هلاک کرده بودیم آنها را از قبل از فرستادن رسول هر آینه میگفتند پروردگار ما چرا نفرستادی و ارسال نکردی بسوی ما رسولی پس متابعت میکردیم آیات ترا از پیش اینکه بذلت و خزیان بیفتیم (تنبیه) یک قسمت عقاید و اخلاق و افعال احتیاج بآمدن رسول نیست بحکم عقل ثابت میشود مثل شرک و کفر چون ادله عقلیّه بر توحید و صفات الهیّه قائم است و هم چنین بسیاری از صفات رذیله قبح آنها و حسن صفات حمیده و همچنین بسیاری از افعال قبیحه مثل ظلم و کذب و تقلب و نفاق و امثال اینها اگر خداوند مؤاخذه کند قبل از ارسال رسل خلاف عدل نیست و استحقاق عقوبت را دارد لکن تفضلا میفرماید: (وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا) اسری آیه 16 لذا میفرماید این عذر را ما برطرف کردیم و ارسال رسول کردیم و حجة را تمام کردیم.

ص: 130

(وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ) پیش از ارسال رسول و انزال کتاب و جعل احکام.

(لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ) با اینکه قلب موقعی که سیاه شد و قساوت گرفت اگر هزار پیغمبر بیاید و هزار کتاب نازل شود و هزار حجة اقامه شود از قابلیت هدایت افتاده چنانچه مشاهده میشود بالاخص در دوره حاضره که این همه علماء آمدند و این همه کتاب ها نوشتند و این همه بیانات فرمودند خردلی تاثیر در بسیاری از قلوب ندارد.

(مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی فردای قیامت خطاب میرسد (هلّا عملت) اگر بگوید نمیدانستم خطاب میرسد (هلا تعلمت) عذری بر احدی باقی نمیماند.

[سوره طه (20): آیه 135] .... ص : 131

قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی (135)

بفرما بکفار که تمام ما و شما انتظار میکشیم که چه پیش آمدی برای کدام یک پیش آید پس منتظر باشید پس معلوم میشود بزودی بر شما کیست اهل صراط مستقیم و کیست که قبول هدایت کرده؟

(قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ) تربّص اخص از انتظار است از دو جهت یکی آنکه انتظار شامل امری بر خود و بر غیر میشود و اعمّ از امر خیر و امر شرّ است و تربص انتظار در حق غیر است آنهم در پیشامد شر و بلاء ما در حق شما انتظار داریم که در دست مسلمین بقتل و اسیری و ذلّت بیفتید و در آخرت بعذاب ابدی گرفتار شوید و شما هم در حق ما انتظار دارید که بر ما مسلّط شوید و ما را بهلاکت اندازید که مفاد (وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ) توبه آیه 99 دائره، گردش روزگار است.

ص: 131

(فَتَرَبَّصُوا) پس انتظار داشته باشید که چه پیش آمدهایی دارید.

(فَسَتَعْلَمُونَ) پس زود باشد که بر شما معلوم شود همان وقت مرگ پرده ها برداشته میشود و حقایق مکشوف میگردد و بر شما معلوم میشود.

(مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی اهل حق و راه راست کیست؟

مائیم یا شما و نیز معلوم می شود کی قبول هدایت کرده و هدایت شده و کی در ضلالت و گمراهی افتاده (هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه انشاء اللَّه تفسیر سورة الانبیاء و الحمد للَّه اولا و آخرا و الصلاة علی النبیّ و آله).

ص: 132

بسم اللَّه الرحمن الرحیم (الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، و اللعن علی أعدائهم اجمعین الی یوم الدین.)

سورة المبارکة الانبیاء (صلوات اللَّه علیهم) .... ص : 133

[سوره الأنبیاء (21): آیه 1] .... ص : 133

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1)

نزدیک شده است از برای جمیع افراد ناس حساب آنها و آنها در غفلت هستند و اعراض میکنند.

(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ): نوع مفسرین تفسیر کردند بروز قیامت که یوم- الحساب است. بنا بر این تفسیر چون انسان هر چه پیش رود نزدیکتر می شود بروز باز پرس، و این جمله رد کسانی است که میگویند: کو تا روز قیامت، امام زمان ظاهر شود، دوره رجعت پیش آید، عالم برزخ طی شود تا روز قیامت بر پا گردد.

ولی جواب از این، یکی فرمایش منسوب به پیغمبر است که فرمود:

اذا مات ابن آدم قامت قیامته. و موت نزدیک ترین اشیاء است بانسان چنانچه از امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند: نزدیک چیست و نزدیکتر چیست؟- فرمود:

ص: 133

هر چه آینده است نزدیک است، و مرگ از همه نزدیکتر است، و همان شب اوّل قبر از او سؤال می کنند، که یکی از ضروریات مذهب سؤال قبر است، و از همان وقت مردن جای او را در بهشت یا جهنّم نشان میدهند، و از همان وقت یا متنعم به نعم الهی یا معذّب بعذاب او میشود.

و ثانیا: دنیا و عالم برزخ بنظر بسیار کوتاه می آید حتی پس از بعث میگویند چنانچه گذشت در سوره قبل (طه آیه 102) (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً، نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً».

(وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ): غفلت مقابل توجه است، مردم اصلا بفکر قیامت و حساب نیستند. پرده غفلت چشم آنها را بسته، پنبه غفلت گوش آنها را کر کرده. جز دنیا و زخارف آن چیزی در نظر ندارند- مرد آخر بین مبارک بنده ای است.

انسان باید در کلیه امور عواقب آن را مشاهده کند لذا اعراض میکنند و گوش بفرمایشات انبیاء و ائمه و علماء نمی دهند. و از آنها دوری میکنند. اینها دیگر قابل هدایت نیستند. بگذارد تا بمیرد در عین خودپرستی.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 2] .... ص : 134

ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (2)

نمی آید آنها را از ذکر از پروردگار آنها تازه بتازه مگر آنکه استماع می کنند نه برای یاد آوری و پند و اندرز بلکه ملعبه و استهزاء می کنند.

(ما یَأْتِیهِمْ) ما نافیه است.

(مِنْ ذِکْرٍ) برای تذکّر و پند و تنبّه و به خود آمدن.

(مِنْ رَبِّهِمْ) آیات شریفه قرآن و مواعظ الهی و فرمایشات نبی اکرم و

ص: 134

ائمه هدی و دعاة دین.

(مُحْدَثٍ) یکی بعد از دیگری از سور قرآنی و آیات شریفه آن در ظرف بیست و دو سال، و مواعظی از حضرت رسالت، و ائمه اطهار، و علماء اعلام، و وعاظ محترم می آیند و می نشینند و استماع میکنند لکن خردلی در قلوب آنها اثر نمی کند.

زیرا قلب که سیاه شد دیگر نور ایمان در آن تابش ندارد بلکه مزید بر کفر و فسق آنها میشود چنانچه میفرماید:

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ. وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ» توبه آیه 125.

(إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ): سخریّه و استهزاء می کنند و ملعبه خود قرار میدهند.

تنبیه: مشاهده کنید بسیاری از جامعه امروز که با احکام الهیّه و فرایض دینیّه چه میکنند. و علماء دین را و اهل ایمان را مسخره می کنند و استهزاء می کنند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 3] .... ص : 135

لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3)

دلهای آنها مشغول بلهویات و امور باطله است و پنهانی نجوی می کنند کسانی که ظلم کردند آیا اینکه دعوی رسالت میکند نیست مگر بشری مثل شما، آیا پس قبول میکنید سحر او را و حال آنکه شما بصیر و بینا هستید؟

ص: 135

(لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ) قلوب آنها تمام توجه به این حیات دنیوی و زخارف او است و بکلّی از دین و آخرت غافل هستند که میفرماید:

«وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» عنکبوت آیه 64. و نیز میفرماید:

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی- الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» حدید آیه 19 و نیز میفرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ- الْغُرُورِ» حدید آیه 20 و غیر اینها.

و بالجمله قلوب آنها غرق شهوت، و هواهای نفسانی و لهویّات است.

(وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی): این هایی که قلوب آنها لاهیة است بین خود نجوی و پنهانی بیک دیگر میگویند. سپس میفرماید اینها کیانند.

(الَّذِینَ ظَلَمُوا): و مراد بعید نیست که اکابر و رؤساء مشرکین باشند که هم ظلم به نفس کردند ایمان نیاوردند، و هم ظلم به غیر که مانع ضعفاء شدند، و هم ظلم به دین شرک و کفر و هزار مفسده دیگر که بالحسّ و الوجدان مشاهده می کنیم.

(هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ): آیا این مگر بشری مثل شما نیست؟- تصور می کردند که رسول باید ملک باشد. از جهت اینکه بشر تماسّ با خداوند ندارد.

جواب: اولا- خداوند قدرت دارد با بشر بلکه با حیوانات تکلّم فرماید. و ثانیا بر فرض عدم تکلّم بتوسط ملک باو وحی می شود. و اگر آن هم بگوئید: ممکن نیست پس رسول ملک هم با شما ممکن نیست تماس گیرد.

(أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ): آیا می آئید سحر را یعنی فریب سحر او را می خورید؟

(وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ): و حال آنکه شما با شعور و عقل و بصیرت هستید یک نفر مثل خود را رسولش می دانید و به سحرش می گروید خلاف عقل است.

ص: 136

[سوره الأنبیاء (21): آیه 4] .... ص : 137

قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (4)

فرمود پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم که: پروردگار من میداند هر کلام و قولی در آسمان باشد یا در زمین، و او است شنوا و دانا.

(قالَ): فرمایش پیغمبر است که به مشرکین که نجوی می کردند و سرّا با یک دیگر صحبت داشتند فرمود:

(رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ): امری بر او مخفی نیست:

«لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ» الحاقة آیه 18. از سرّ و علن و ظهر و بطن تمام پیش از وقوع آن و بعد از فناء آن، قول باشد یا فعل تمام بر او معلوم است.

«وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً» طلاق، آیه 12.

(فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ): جمیع عوالم از عالم لاهوت و جبروت، و عالم عقول و نفوس و ناسوت حتی علم ذات بذات احاطه علمیه دارد.

(وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ): تعبیر به این دو وصف برای این است که مخصوصا کسانی که سرّا با یکدیگر نجوی می کنند دو مقصد دارند آهسته صحبت میکنند که دیگری نشنود بگو: پروردگار من سمیع است علم بجمیع مسموعات دارد. دیگر مخفیانه صحبت میکنند که دیگران نفهمند بگو: پروردگار من دانا است چیزی بر او مخفی نیست.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 5] .... ص : 137

بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)

بلکه گفتند: اینها خواب های پریشان است بلکه افتراء او است، بلکه او شاعر است. پس اگر راست میگوید بیاورد برای ما به آیة و نشانه و معجزه ای همان نحوی که رسولان اوّلی آوردند.

(بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ): اولا نسبت سحر دادند و حضرت را ساحر پنداشتند،

ص: 137

پس از این تجاوز کردند و گفتند: خوابهای پریشان است نظر به اینکه خواب دیدن دو قسم است: رحمانی که ملائکه در قلب وارد میکند که الهام ملکی گویند مثل خواب ابراهیم و یوسف و امثال آنها. و یک قسم شیطانی است که شیطان وسوسه می کند و تعبیر ندارد چنانچه به ملک مصر گفتند:

«أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِینَ» یوسف، آیه 44.

العیاذ باللّه قرآن را خوابهای شیطانی گفتند، و این کلام با کلام قبل که سحر شمردند کمال مضادّه دارد.

(بَلِ افْتَراهُ): دعوی سوم که: این قرآن بافته های خود پیغمبر است نسبت به خدا می دهد، این هم با آن دو مضادّ است.

(بَلْ هُوَ شاعِرٌ): ظاهرا مراد آنها از این نسبت بیهوده گو است.

العیاذ باللّه قرآن مجید را مزخرفات و بیهوده شمردند. و تمام این دعاوی با هم تنافی و تخالف دارد و متفاوت است، و اینها را دو نحو میتوان حمل کرد.

یکی دسته های مشرکین بعضی گفتند سحر، بعضی خواب پریشان، بعضی افتراء، بعضی بیهوده گویی. و ممکن است حمل بر اوقات و ازمنه کرد که یک روز این، و یک روز آن.

و بالجمله همه گونه نسبت ناروایی به حضرتش دادند، پس از این نسبتها دلیل بر دعوی خود اقامه کردند گفتند:

(فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ): ممکن است مراد آنها آیات اقتراحیّه خود آنها باشد چنانچه گذشت در سوره بنی اسرائیل آیه 92- 95، و ممکن است مراد مثل ناقه صالح و عصای موسی، و ملک سلیمان و امثال اینها باشد، و ممکن است مراد آیات مهلکه مثل آب نوح، و باد هود، و صیحه صالح و خسف لوط، و غرق فرعونیان و نحو اینها باشد و به تمام اینها در آیه شریفه اشاره دارد.

ص: 138

[سوره الأنبیاء (21): آیه 6] .... ص : 139

ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ (6)

ایمان نیاوردند امم سابقه که پیش از این کفّار بودند از شهرستانها که برای آنها آیاتی که طلب می کردند فرستادیم مع ذلک ایمان نیاوردند آنها را هلاک کردیم، آیا پس اینها ایمان می آوردند؟

از این آیه شریفه چند جمله استفاده می شود.

1- اینکه بر فرض ما آیات اقتراحیّه آنها را فرستادیم اینها ایمان نخواهند آورد.

2- اینکه بر أمم سابقه فرستادیم و ایمان نیاوردند، حال اینها هم حال آنها است. زیرا اگر کسی در مقام هدایت باشد یک معجزه بر او کافی است، و دلیل قطعی است بر نبوّت و رسالت آورنده او، و اگر در مقام نباشد و بهانه گیری کند هزار معجزه هم در او تأثیر ندارد.

3- پس از آمدن آیات مقترحه، و ایمان نیاوردن هلاک و استیصال دارد چنانچه در أمم سابقه بود.

4- اینکه در حق این امّت تقدیر هلاکت و استیصال و نزول عذاب نشده.

لذا این آیات مقترحه را بر آنها نمی فرستیم فقط وظیفه رسول است که حجّت را از هر جهت تمام کند و راه عذر بسته شود.

(ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ): مثل نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی.

(أَهْلَکْناها): بانواع عذابها از طوفان، خسف، صاعقه، صیحه، غرق، أمطار حجارة، و نحو اینها.

(أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ): اگر ایمان می آوردند این همه معجزه کافی نبود؟ مسلّما هزار دیگر هم اقامه شود ایمان نمی آورند.

ص: 139

[سوره الأنبیاء (21): آیه 7] .... ص : 140

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7)

و ما نفرستادیم قبل از تو پیغمبر پیغمبرانی مگر رجالی که از جنس بشر باشند، و بر آنها وحی فرستادیم. پس سؤال کنید از اهل ذکر اگر هستید نمی دانید.

(وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ): انبیاء و رسل قبل را از آدم، شیث، نوح، هود، صالح، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، یوسف، موسی، هارون، شعیب، داود، سلیمان، زکریّا، یحیی، عیسی و غیر اینها.

(إِلَّا رِجالًا): تمام از جنس بشر بودند و در تمام اینها یک ملک رسول نبود. این جمله جواب آن کلمه است که گفتند: «هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» تمام بشر بودند مثل قوم خود.

(نُوحِی إِلَیْهِمْ): بأنحاء وحی بفرستادن ملائکه، یا القاء در قلب، یا تکلّم بلا واسطه و نحو اینها.

(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) بعضی گفتند: اهل ذکر علماء یهود و نصاری هستند لکن در اخبار ردّ این قول را فرموده که علماء یهود و نصاری دعوت به دین خود می کنند، و أخبار بسیاری داریم که أهل ذکر ائمّه اطهار سلام اللَّه علیهم هستند. و در بعض أخبار دارد، ذکر دو اطلاق دارد- یک رسول محترم.

«الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ» طلاق آیه 11.

دو: قرآن مجید. و ائمّه اطهار هم اهل رسول هستند و هم اهل قرآن.

ص: 140

[سوره الأنبیاء (21): آیه 8] .... ص : 141

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ (8)

و ما قرار ندادیم انبیاء را جسد و بدنی که طعام أکل نکند و نبودند انبیاء که در دنیا همیشه باقی باشند.

البته انبیاء هم بشراند احتیاج به طعام و شرب آب دارند، آنها هم حالات بشری دارند گرسنه می شوند، تشنه می کردند، مریض می شوند جهت شهوت و غضب در آنها هم هست. احتیاج به ازدواج و تولید نسل و معاشرت بانواع خود دارند.

و این اشاره به کلام مشرکین است که گفتند:

«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً» فرقان، آیه 8 و گفتند:

«ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ» مؤمنون، آیه 34. و مکرّر گفته ایم که: انبیاء اگر ملک باشند تماسّ با بشر ندارند مگر آنکه به صورت بشری در آیند.

«وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ» انعام، آیه 9، لذا میفرماید:

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ: مثل سایر افراد بشر.

(وَ ما کانُوا خالِدِینَ): البته باید رحلت نمایند، باقی فقط ذات اقدس ربوبی است. تمام أهل آسمانها و زمین می میرند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 9] .... ص : 141

ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ (9)

پس از ارسال انبیاء وعده ای که به آنها داده بودیم عمل کردیم و صدق وعده نمودیم. پس آنها را از شرّ دشمن نجات و آن کسانی که مشیّت ما تعلّق گرفته بود که مؤمنین بآنها بودند، و هلاک کردیم دشمنان آنها را که زیاده روی کرده

ص: 141

بودند در شرک و کفر و ظلم و اذیّت بآنها.

(ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ)، وعده هایی که خداوند به انبیاء داده بود از نصرت و ظهور بر أعداء و نجات از مهالک، و عزّت و غلبه بر دشمن، و مثوبات دنیوی و اخروی و سعادت دارین و هلاک دشمن های آنها و نزول عذاب بر آنها و عقوبات اخروی تمام آنها را منجّز کردیم و به وعده خود عمل نمودیم.

(فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ): که مؤمنین به آنها بودند که مکرّر در مکرّر گوش زد تمام فرموده در حقّ نوح علیه السلام می فرماید:

«فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ» یونس آیه 74. در حقّ لوط می فرماید:

«فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ» شعراء آیه 170. و هکذا در حقّ هود، صالح، ابراهیم، شعیب، موسی، و غیر اینها.

و این جمله برای تسلیت حضرت رسالت و کسانی که ایمان آورده بودند و در شکنجه مشرکین مکّه بودند در مدّت سیزده سال که چه اندازه اذیّت کردند خاکروبه بر سرش ریختند، سنگ به قدمهایش زدند، عبا به گردنش انداختند، ساحر و جادوگر، و کذّاب و مفتری و مجنون دانستند و پس از هجرت حضرتش چه عزّت و شوکت و عظمت باو عنایت شد فوج فوج شرفیاب می شدند و به شرف اسلام مشرّف می گشتند که در سوره نصر می فرماید:

«إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً ...

السورة».

(وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ): بترسند کفار قریش که در چه مهالک گرفتار می شوند چنانچه امم سابقه هر کدام به چه نوع عذابها هلاک شدند و از بین رفتند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 10] .... ص : 142

لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (10)

هر آینه بتحقیق نازل کردیم به سوی شما کتابی را که قرآن مجید باشد

ص: 142

در او است یادآوری شما، آیا تعقّل نمی کنید؟

(لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً): این قرآن مجید که می فرماید:

«وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» شعراء آیه 192. و می فرماید: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا» بنی اسرائیل آیه 107. و غیر اینها از آیات که در مدّت بیست و دو سال بتدریج نازل فرموده.

(فِیهِ ذِکْرُکُمْ): خطاب به جمیع امّت است تا صفحه قیامت که در حدیث ثقلین می فرماید:

«لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا»

و در این قرآن مجید پند و اندرز برای جمیع امّت است که متذکر شوند و بیدار گردند و مشتمل بر سعادت دنیا و آخرت، و نجات از مهالک نشأتین است.

(أَ فَلا تَعْقِلُونَ): باز هم به خود نمی آئید و مثل مجانین و دیوانگان که هیچ نمی فهمند و درک نمی کنند هستید؟- با اینکه در این کتاب چیزی فرو گذار نشده از معارف الهیّه و حقایق دینیّه، و اصول اعتقادیّه، و اخلاق فاضله و اعمال حسنه، و حکایات أمم سالفه و طرق سعادت نشأتین، و نجات از مضارّ دینیّه از عقاید فاسده، و صفات خبیثه: و اعمال سیّئه، و بیان نعم الهیّه و مثوبات اخرویّه، و عقوبات دنیویّه و برزخیّه و اخرویّه، و کلّما یحتاج الیه الأمة در کلیّه امور دینی و دنیوی و غیر اینها.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 11] .... ص : 143

وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ (11)

و چه بسیار در هم کوبیدیم از شهرستانهایی که بودند ظلم کننده، و انشاء و ایجاد کردیم بعد از کوبیدن آنها قومهای دیگری.

ص: 143

(وَ کَمْ قَصَمْنا): نوعا تفسیر کردند به أهلکنا لکن کنایه و اشاره به هلاکت آنها است، و معنای لغوی قصم بمعنای حطم چنانچه در سوره نمل می فرماید:

«قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ ...»

آیه 18. و بمعنای هشم است که چوب خشک و مجوّف را بشکنند و خورد کنند و در هم بکوبند چنانچه در حقّ ثمود قوم صالح می فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ» قمر آیه 31. و تمام اینها کنایه از هلاکت و از بین رفتن است.

(مِنْ قَرْیَةٍ): مراد أهل قریه است بقرینه (کانَتْ ظالِمَةً): و مراد از قریه شهرستانها و ممالک بزرگ را هم شامل است مثل مملکت عاد که می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» فجر آیه 5 و 6 و 7. و مراد از ظالمة کفر و شرک و عدم ایمان به انبیاء است که ظلم بتمام معنی ظلم بنفس، ظلم بغیر که انبیاء و مؤمنین باشند، و ظلم بدین. و کلمه کم اشاره به چه بسیار است که شامل قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و غیر اینها مثل أصحاب فیل که نزدیک به زمان حضرت رسالت بودند که می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ (الی قوله تعالی): فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» سورة الفیل.

(وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ): بعد از هلاکت آنها و از بین رفتن خداوند از نسل انبیاء و مؤمنین آن قدر خلق و ایجاد فرمود که جای گیر هلاک شدگان شدند.

و بالجمله در هر زمان که طغیان و شرک و کفر و اعراض از انبیاء و دعات دین کردند انتظار همین نوع بلاها را داشته باشند. خداوند رحم فرماید به عصر حاضر.

ص: 144

[سوره الأنبیاء (21): آیه 12] .... ص : 145

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ (12)

پس چون که آن أهل قری که هلاک شدند احساس می کردند آثار عذاب ما را بناگاه از آن عذاب آنها فرار می کردند و می گریختند و غافل از اینکه از عذاب الهی کسی نمی تواند بگریزد. اگر بر فرض گریز گاهی باشد باید رو به خدا بیاورند و ایمان آورند بلکه نجات پیدا کنند مثل قوم یونس که می فرماید در سوره یونس آیه 98: «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ» از این آیه استفاده می شود که اگر آنها هم رفته بودند و ایمان آورده بودند خداوند رفع عذاب از آنها می فرمود که می فرماید: چرا نرفتند ایمان آورند تا ما از آنها رفع کنیم؟ مثل قوم یونس و مطابق همین مفاد فرمایش أمیر المؤمنین است که خدمتش عرضه داشتند که افلاطون حکیم گفته: (الحوادث سهام و الأفلاک قسیّ و الانسان هدف و الرّامی هو اللَّه فأین المفرّ) حضرت تمسّک به این آیه شریفه فرمود و فرمود: (فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ) ذاریات آیه 50.

اشکال: پس چرا فرعون موقعی که گفت از او پذیرفته نشد؟ که می فرماید:

«حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ» یونس آیه 50.

جواب: این بعد از نزول عذاب بوده چنانچه توبه هم قبل از معاینه مرگ است پس از معاینه نتیجه ندارد: «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ ... الآیة» نساء آیه 22.

(فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا): احساس بأس مشاهده آثار عذاب است.

(إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ): رکض گریختن است. نه از غرق و نه از باد و نه از صیحه و نه غیر اینها راه گریز نیست.

ص: 145

[سوره الأنبیاء (21): آیه 13] .... ص : 146

لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ (13)

فرار نکنید و نگریزید، و مراجعت کنید و برگردید بسوی آن خوش گذرانیهایی که در دنیا می کردید و برگردید بسوی منازل خود.

این خطاب از روی سرزنش به همان کسانی است که از بلای الهی موقع مشاهده آثار آن تصوّر می کردند که می توانند نجات پیدا کنند و فرار کنند خطاب می رسد به آنها که فرار نکنید اگر می توانید.

(لا تَرْکُضُوا): یعنی چه فرار کنید، و چه نکنید نجاتی از برای شما نیست.

(وَ ارْجِعُوا): و برگردید به همان اشتغالاتی که در دنیا داشتید، و غرق زخارف دنیا شده بودید.

(إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ) بسوی همان خوش گذرانیها و شهوت رانیها و هوی و هوسهایی که داشتید، و لهو و لعب ها و بی اعتنائیها که به انبیاء می کردید، و تصوّر می کردید که همیشه باین حالات باقی هستید، و هر چه شما را انبیاء از عذاب الهی می ترسانیدند آنها را مسخره می کردید و می گفتید: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» اعراف آیه 68، و هود آیه 34. راجع به قوم نوح و به حضرت صالح می گفتید: «یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» اعراف آیه 75. و به حضرت هود گفتید: «أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» احقاف آیه 21.

(وَ مَساکِنِکُمْ) عطف بما اترفتم است مدخول «وَ ارْجِعُوا إِلی است یعنی برگردید بسوی مساکن خود مشغول به زن و فرزند، و ساز و آواز، و ساختمانهای جدید، و اثاثیّه مد امروزه و سایر اشتغالات باشید.

(لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ) البتة مورد سؤال در قیامت خواهید شد از کلّیه نعم الهی و زخارف دنیوی، و از کلیّه افعال و اقوال و اعمال شما (مما اکتسبت و فیما انفقت)

ص: 146

«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ».

[سوره الأنبیاء (21): آیه 14] .... ص : 147

قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (14)

گفتند: موقعی که مشاهده عذاب کردند و راه فرار نداشتند: ای وای بر ما محقّقا ما بودیم ظلم کنندگان. ظلم سه قسم است.

اوّل: ظلم به نفس و این هم مراتبی دارد، مرتبه أعلی آن عدم ایمان با اینکه حجّت از هر جهت بر آنها تمام شده بود خداوند تبارک و تعالی همه نوع اسباب هدایت را در دسترس آنها قرار داده از افاضه عقل و شعور و ادراک که گفتند: عقل رسول باطنی است، و ارسال رسول و انزال کتاب، و بیان أحکام و ارائه طریق و غیر اینها.

دوّم: ارتکاب معاصی که هر معصیتی استحقاق عذاب دارد بعلاوه آثار معاصی در دنیا بسیار است سیاهی قلب که در خبر است: هر معصیتی یک خال سیاه در قلب احداث می کند، اگر رسید بجایی که تمام صفحه قلب سیاه شد می فرماید: (لا یرجی بخیر و صار قلبه منکوسا) تسلّط شیطان بعد از رحمت، گرفتاریهای گوناگون در دنیا، تسلّط ظالم بر سر آنها سلب نعم الهی، کوتاهی عمر و غیر اینها.

سوّم: ظلم به غیر بالاخصّ به انبیاء و مقرّبان درگاه الهی که در حدیث قدسی می فرماید:

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

و در خبر است:

«الظلم ظلمات یوم القیامة»

، و دارد، گناهان مظلوم را بر ظالم بار می کنند، و عبادات ظالم را به مظلوم می دهند، و اگر ظالم عبادت ندارد و مظلوم هم گناهی ندارد خطاب می رسد به مظلوم که: هر که را از دوستانت و بستگانت آلوده به معاصی شدند بیاور و بر ظالم حمل کن تا تدارک ظلم آن شود. و از همین باب است ظلم به اهل بیت عصمت و طهارت که گناهان شیعیان و دوستان خود را بر ظالمین به آنها حمل

ص: 147

می کنند.

(قالُوا یا وَیْلَنا): ویل هلاکت و عذاب و بدبختی و محرومیّت از مثوبات است.

(إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ): هم ظلم به نفس هم ظلم به غیر هم ظلم به دستورات الهیّه و کتب سماویّه و حجج الهیّه.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 15] .... ص : 148

فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ (15)

پس این دعوی را ادامه می دهند تا موقعی که قرار دهیم آنها را کوبیده شده و خاموش شده، اشاره باین که هلاک شوند و از بین بروند.

(فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ): از زمانی که آثار عذاب را مشاهده می کنند تا از بین می روند این دعوی را دارند که می گویند: انّا کنّا ظالمین.

(حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً)، حصاد راجع به زرع است که پس از آنکه خشک شد می کوبند که در باب زکاة می گویند: بمجرد انعقاد حبّه تعلق می گیرد و موقع حصاد وجوب أداء می آورد. و در آیات شریفه اطلاقاتی دارد: (مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ) هود آیه 102. راجع به مساکن أقوام هلاک شده که بعض عمارات آنها باقی مانده و بعضی خراب شده، (وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ) انعام آیه 142 راجع به زکاة و در این مقام به معنی هلاکت است.

(خامِدِینَ): خمود هر چیزی به حسب خود آن چیز است، خمود آتش:

حرارت و روشنایی او از بین برود خاکستر شود یا زغال سیاه خمود انسان، موت اوست، خمود کلام، سکوت است و نحو اینها، و بالجمله هر چیزی آثار او اگر از بین رفت خامد می شود، چشم از دیدن افتادن زبان از گفتار، گوش از استماع پا از حرکت. و مراد در این آیه شریفه این است که آثاری از آنها باقی نماند،

ص: 148

قوم نوح غرق شدند بکلّی نه از آنها نسلی باقی ماند نه عمارتی نه اندوختنی، و همچنین عاد به باد در هم کوفته شدند تمام عمارات آنها خراب شد حتّی گفتند: سنگهای عظیم را باد بلند می کرد و به کوه می زد و ریز ریز میشد، مردان قوی را بدامنه کوه ها می زد و اجزاء بدن آنها را پراکنده می کرد، ثمود را صاعقه می سوزانید خاکستری می شدند، صیحه تمام روحها را از قالب تهی می کرد، خسف تمام آنها را در قعر زمین فرو می برد، سنگ ریزه آنها را کعصف مأکول می نمود و هکذا.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 16] .... ص : 149

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (16)

و خلق نکردیم آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست از روی لعب و لهو و بیهوده بدون حکمت و مصلحت و فائده.

آنچه از آیات شریفه و أخبار کثیره و براهین عقلیّه استفاده می شود این است که تمام این مخلوقات را خداوند برای انسان خلق فرموده: (خلق لکم ما فی السماوات و ما فی الارض) تمام برای رفع احتیاجات بشر بوده از کرات علویّه و سفلیّه، و حیوانات و نباتات و غیر اینها، و بشر را هم برای این عالم فانی خلق نفرموده بلکه برای عالم باقی چنانچه از أمیر المؤمنین است فرمود:

«خلقتم للبقاء لا للفناء»

از مرحوم شیخ بهایی است فرمود: «الانسان مسافر و منازله ستّة:

(1)- أصلاب آباء (2)- أرحام امّهات (3)- عالم دنیا (4)- عالم برزخ (5) یوم القیامة (6)- بهشت یا جهنّم».

و البتّه باید انسان قابلیّت آن عالم را پیدا کند تا تفضّلات الهی در محلّ غیر قابل نباشد، و تحصیل قابلیّت منحصر است باین عالم دنیا که در تحت اختیار عبد است، در سایر عوالم ممکن نیست نه در اصلاب آباء و نه در أرحام امّهات و نه در عالم برزخ و نه در قیامت.

ص: 149

و ما در مسأله نبوّت عامّه در مجلّد أوّل کلم الطّیّب گفتیم: که راه تحصیل قابلیّت منحصر است به اینکه خداوند انبیاء بفرستد و کتب نازل فرماید و دستورات بیان کند که راه را به بشر و جنّ نشان دهند و جنّ و انس هم شدّت احتیاج را دارند به رسل و انبیاء، و الّا تمام این دستگاه لغو و لعب می شود لذا می فرماید:

(وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ): عالم بالا از کرات علویّه مثل شمس و قمر و سایر کواکب و کرسی و عرش.

(وَ الْأَرْضَ): عالم سفلی از کره زمین و ماء، و آنچه در آنها است از جنّ و انس و حیوانات و نباتات، و جمادات از جواهرات و فلزّات و معادن.

(وَ ما بَیْنَهُما): از هوای مجاور و ریاح و أمطار و ابرها.

(لاعِبِینَ): تمام از روی حکمت و مصلحت بوده.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 17] .... ص : 150

لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ (17)

اگر بر فرض محال ما اراده داشتیم که اخذ لهو کنیم هر آینه اتخاذ میکردیم از نزد خود اگر بودیم از فاعلین لهو.

نوع مفسرین تفسیر کردند لهو را به اختیار زوجه و ولد چنانچه نصاری در حق مریم و عیسی گفتند و یهود در حق عزیر، و در این تورات مجعوله آدم را ابن اللَّه شمرده. و استدلال کردند به آیه شریفه: «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» که کثرت أولاد و أزواج و اموال است. و لکن این تفسیر بسیار غلط و باطل است بلکه مراد از لهو کارهای باطل است، ملاهی أباطیل است که انسان را از حق غافل میکند.

چنانچه امروز مشاهده می شود این هایی که مشغول به آلات لهو هستند بکلی از

ص: 150

حق غافل میشوند نه بفکر دین و نه بفکر فردای محشر و نه توجه بخدا، و نه بدستورات الهی و و و بالاخص این آیه شریفه مربوط به آیه قبل است که فرمود «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ» و محال است از خداوند فعل لعب و لهو و لغو صادر شود لذا تعبیر به لو امتناعیه فرموده:

(لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً): این دستگاه باین منظمی که تمام به مقتضای حکمت و مصلحت و بجا و بموقع است ایجاد نمی کردیم بلکه یک دستگاه بازیگری و ملعبه ایجاد می کردیم، نه ارسال رسول می کردیم نه دستگاه ثواب و عقاب فراهم می کردیم، و اگر بشر را هم خلق می کردیم عقل و شعور باو نمی دادیم مثل سایر حیوانات.

(لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا): قدرت داشتیم و احتیاج به این مخلوقات نداشتیم و به أباطیل اشتغال داشتیم. لکن این با علم و حکمت و صفات ربوبی که مستجمع جمیع صفات کمال، و منزّه از جمیع عیوب و نواقص است سازش ندارد.

(إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ): مثل اکثر شماها که نوع افعال و اقوال و رفتار آنها لغو و لعب و لهو است (تعالی اللَّه عن ذلک علوا کبیرا).

[سوره الأنبیاء (21): آیه 18] .... ص : 151

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (18)

بلکه می اندازیم و می کوبیم و می شکافیم بتوسط حق بر باطل پس شکسته می شود باطل پس در این شکستگی از بین می رود و فانی و هلاک میشود و از برای شما اهل باطل هلاکت و عذاب است از آنچه وصف میکنید از اباطیل.

(بَلْ نَقْذِفُ): قذف انداختن است چنانچه میفرماید: «وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ

ص: 151

الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً»

احزاب آیه 26 و نیز می فرماید: «وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ» حشر آیه 2.

(بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ): حق مثل شمشیر است که بر فرق باطل می خورد و می شکافد و از بین می برد، حق ایمان است باطل کفر و ضلالت است، حق از روی دلیل و برهان قطعی است باطل از روی هوی و هوس و عناد و عصبیّت و تقلید آباء و امثال اینهاست، حق ثابت و بر قرار است باطل زاهق و عاطل است «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» اسراء آیه 83. باطل چهار صباحی یک جولانی دارد و از بین می رود «للحق دولة و للباطل جولة».

(فَیَدْمَغُهُ) دماغ مغز سر است که ابتداء محل توجّه است و گفتند: سه مرحله دارد.

اوّل- تخیّل است. دوّم- تفکّر است. سوّم تذکّر است.

از جالینوس حکیم است، پس از آن داخل قلب می شود یا تصدیق می کند یا ردّ می کند. و معنای یدمغه ضربت حق است که بر باطل می خورد و تا مغز سر باطل را می شکافد، و ضربت اگر به مغز رسید دیگر قابل علاج نیست چنانچه ضربت پسر مرادی بر فرق امیر المؤمنین علیه السلام به مغز رسید و طبیب گفت: دیگر قابل علاج نیست.

(فَإِذا هُوَ زاهِقٌ) باطل از بین می رود و هلاک می شود و نابود.

و اخبار بسیاری داریم که تفسیر شده به دولت حقّه پس از ظهور حضرت بقیّة اللَّه عجّل اللَّه فرجه، و مکرر گفته ایم که: أخبار وارده در تفسیر آیات نوعا بیان مصداق اتمّ می کند تنافی با اطلاق و عموم آیه ندارد.

(وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ): مکرّر تفسیر ویل شده اسمی و وصفی، و مراد مما تصفون نسبت هایی که به خدا میدهند از شرک و اتخاذ ولد و صاحبة و تجسّم و نحو اینها، و نسبت هایی که به انبیاء میدهند از کذب و جنون و أمثال

ص: 152

اینها. و نسبت هایی که به دین می دهند از بدعت ها و نسبت هایی که به ائمه هدی و عادت دین و علماء شریعت و به مؤمنین میدهند تمام مشمول ویل هستند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 19] .... ص : 153

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ (19)

و از برای او است خداوند متعال، و اختصاص به او دارد هر کس در آسمانها و زمین و کسانی که در پیشگاه عظمت پروردگار و مقام قرب هستند تکبر نمیکنند از عبادت او و سستی ندارند.

(وَ لَهُ): لام اختصاص است که مخلوق او هستند و خالق دیگری ندارند و تحت قدرت او هستند.

(مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ): گفتند: من از برای ذوی العقول است به خلاف ما که شامل غیر ذوی العقول هم میشود. و ذوی العقول ملائکه و جن و انس است، لکن مکرر گفته ایم، و آیات شریفه صراحت دارد بر این که تمام موجودات از عالم عقول و نفوس و عالم أنوار تا عالم ناسوت از حیوانات و نباتات و جمادات تا عالم مادة المواد تماما عقل و شعور و ادراک دارند، و تسبیح و تحمید و عبادت دارند.

(تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ... الایة) اسری آیه 46. و غیر این از آیات بسیار.

(وَ مَنْ عِنْدَهُ): مراد قرب مسافتی نیست بلکه قرب منزلت و رتبه و درجه است چنانچه اجزاء دولتی مراتب و درجات آنها مختلف است از نخست وزیر تا پاسبان.

(لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ): با کمال خضوع و خشوع و میل و رغبت بنده گی

ص: 153

میکنند و عبادت.

(وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ) سستی و فتور ندارند و خستگی پیدا نمیکنند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 20] .... ص : 154

یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ (20)

تسبیح می کنند شب و روز فترت ندارند. یعنی آنی از تسبیح غافل نمی شوند.

(یُسَبِّحُونَ): همان کسانی که نزد پروردگار هستند به همان معنی که ذکر شد و تکبّر از عبادت ندارند و سستی و خستگی ندارند، و تسبیح پروردگار می کنند- تسبیح تنزیه پروردگار است از کلّیه عیوب و نواقص و قریب المعنی است با تقدیس- و دو اسم از اسماء الهیّه است «سبّوح قدّوس رب الملائکة و الروح» و فرق بین این دو اسم تسبیح سلب صفات رذیله و عیوب و نواقص امکانیه است، و تقدیس طهارت از جمیع کثافات و پلیدی های امکانیّه است، و بعبارت آخری مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمع عیوب که مفاد و معنای واجب الوجودی است. زیرا بزرگترین نقص امکان است که ممکن سر تا پا محتاج است چه در وجود و چه در بقاء آن به آن احتیاج به افاضه دارد و عیب و نقص ملازم فقدان است، و واجب الوجود صرف وجود به أعلی مراتب وجود است غیر متناهی و غیر محدود، و فقدان از لوازم ماهیّات است که عبارت از محدودیت است که ماهیة حدّ وجود است، و نسبت محدود به غیر محدود اگر بگوئیم: نسبت قطره است بدریا غلط گفته ایم زیرا دریا هم محدود است.

(اللَّیْلَ وَ النَّهارَ): کنایه از دوام است حتی اگر بگوئیم آن بآن هم به اندازه فهم ما است. زیرا آن ظرف زمان است و پیش از آنکه لیلی و نهاری و زمانی باشد تسبیح پروردگار می کردند که گفتند: دهر فوق زمان است و سرمد فوق دهر.

ص: 154

(لا یَفْتُرُونَ): توهّم نشود چنانچه مفسرین توهّم کردند که مراد ملائکه هستند، بلکه عالم انوار بالاخصّ نور مقدّس محمّد و آل فوق ملائکه بود چنانچه از أمیر المؤمنین علیه السلام است که: اول مخلوق الهی نور مقدّس نبوی بوده پس از آن دوازده حجاب آفرید و این نور در هر حجابی ذکری داشت، در حجاب اول دوازده هزار سال تا حجاب دوازدهم هزار سال سپس در عرش هفت هزار سال. تا در صلب آدم قرار گرفت.

و از امیر المؤمنین علیه السلام است که میفرماید:

«کنت مع الانبیاء سرّا و مع محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم جهرا».

و در حدیث است که میفرماید: «ما تسبیح کردیم ملائکه از ما فرا گرفتند

(فسبّحنا فسبّحت الملائکة الحدیث)

». (لا یَفْتُرُونَ): فترة فاصله انداختن است چنانچه میفرماید: «یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ... الایه) مائده آیه 22 که از زمان عیسی علیه السلام بود تا زمان حضرت رسالت که فاصله افتاد و دیگر رسولی نیامد، فقط اوصیاء عیسی بودند در بنی اسرائیل و اوصیاء ابراهیم در بنی اسماعیل و نیز در عذاب جهنّم میفرماید: «لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ» زخرف آیه 75 فاصله نمی اندازند در ذکر پروردگار کسانی که عند اللَّه هستند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 21] .... ص : 155

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ (21)

آیا استفهام بمعنی جحد است یعنی نگرفتند کسانی که نزد پروردگار بودند خدایان دیگری از روی زمین که آن خدایان زنده کنند پس از مردن یا پس از نبودن.

(أَمِ اتَّخَذُوا): رد بر مشرکین است که هر طایفه از آنها خدایانی اتخاذ کردند، اما بت پرستان بت های زیادی از فلزات و سنگ و چوب و غیر آنها

ص: 155

تراشیدند حتی هر نفری بتی در بغل داشت، و اما گاوپرستان هر گاو مادّه را خدا می دانستند، و اما ستاره پرستان تمام کواکب از خورشید و ماه و زهره و سایر کواکب را خدا میگرفتند و هکذا مثل نمرود و شدّاد و فرعون و باب و بهاء را خدا پنداشتند، و لکن اهل حق نگرفتند.

(آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ): از روی زمین بخصوص تراشیده و صنعت خود را که ابراهیم علیه السلام فرمود: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» صافات آیه 93.

(هُمْ یُنْشِرُونَ): نشر احیاء است بعد از موت، منتشر کسانی که زنده میشوند پس از موت که میفرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» روم آیه 19.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 22] .... ص : 156

لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (22)

اگر بر فرض محال بود در آسمان و زمین خدایانی غیر از اللَّه هر آینه آسمان و زمین فاسد می شدند پس منزّه است خداوند متعال پروردگار عرش از آنچه که شما مشرکین توصیف میکنید.

مسألة: حکماء در باب توحید گفتند: توارد علتین بر معلول واحد محال است، زیرا علت اگر تام التأثیر باشد معلول از او منفک نمی شود، و معلول این علت احتیاج به علت دیگر ندارد. زیرا بر فرض نبودن آن علت موجود می شود و چون وجود معلول بدون علت محال است پس دیگری علت نیست. و این کلام فی حدّ نفسه تمام است لکن مکرر گفته ایم: اطلاق علت بر خداوند غلط است.

زیرا لازم می آید قدم عالم و سلب قدرت، زیرا معنای قدرت تساوی فعل و ترک است چنانچه بعضی گفتند:

ان شاء فعل و ان شاء لم یفعل. و این در علّت تامّه محال است. زیرا انفکاک

ص: 156

معلول از علّت محال است.

متکلمین استدلال کردند به دلیل تمانع که اگر این یک اراده کند ایجاد شب را و دیگر اراده کند ایجاد ضدّ او را یا موجود نمی شوند ارتفاع ضدّین لا ثالث لهما می شود، یا هر دو موجود می شوند اجتماع ضدّین لازم می آید. این دلیل هم تمام نیست. زیرا چون افعال الهی از روی حکمت و مصلحت است البته هر دو موافق هستند، و با فرض توافق نه ارتفاع ضدّین و نه اجتماع آنها لازم می آید.

بلکه دلیل بر توحید این است که، اگر دو باشند ما به الامتیازی لازم می آید تا دوایّت تحقق پیدا کند، و ما به الاشتراکی در الوهیّت پس ترکیب لازم می آید و لازمه ترکیب احتیاج است. زیرا این فاقد ما به الامتیاز اوست و او فاقد ما به الامتیاز این است، و ترکیب موجب احتیاج می شود هم احتیاج این جزء بآن جزء و بالعکس، و هم احتیاج کل به هر دو جزء، و هم احتیاج به مرکّب بالکسر و احتیاج از لوازم امکان است پس از واجب الوجودی می افتد. و بعبارت دیگر ذات اقدس حق صرف الوجود است و در مقابل وجود یا عدم است یا ماهیّت، و ماهیّت هم بدون ایجاد معدوم است لذا فرض شریک بر خداوند محال است، و لکن مشرکین منکر توحید ذاتی نیستند فقط ابن کمّونه آن هم به نحو امکان فرض کرده.

(هویّتان بتمام الذات قد خالفتا بابن کمّونة استند)

و منکر توحید صفاتی هم نیستند فقط اشاعره که قائل به صفات زائده بر ذات هستند منکراند. بلکه در توحید افعالی و عبادتی مشرک شدند و آیه شریفه در این موضوع است و بیانش این است که: فعل محال است دو فاعل مستقل داشته باشد، عبد محال است دو مولای مستقل داشته باشد، ملک محال است دو مالک مستقل داشته باشد. زیرا استقلال این دلیل بر نفی او است و بالعکس، و موجب اجتماع وجود و عدم می شود و از محالات اولیّه اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین است بلکه هر امر محالی تا برگشتش باجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین نشود

ص: 157

محالیتش ثابت نمی شود لذا میفرماید:

(لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا): چون موجب اجتماع و ارتفاع نقیضین می شود.

(فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ): عرش محیط به جمیع آسمان ها و زمین است و خداوند ربّ و مربّی و نگهبان عرش به جمیع آنچه عرش به او احاطه کرده.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 23] .... ص : 158

لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (23)

سؤال نمی شود از خداوند از آنچه می کند و بنده گان از آنها سؤال می شود در افعال آنها. نظر به اینکه خداوند حکیم است یعنی عالم به جمیع حکم و مصالح است و عادل است یعنی تمام افعالش از روی حکمت و مصلحت است فعل قبیح و فعل لغو و ظلم محال است از او صادر شود نه بمعنی این که قدرت نداشته باشد بلکه بمعنی این است که نمی کند چنانچه در حق معصوم می گوئیم محال است کوچکترین معصیت کند نه اینکه نمی تواند بلکه نمیکند. و از این جهت یکی از ارکان ایمان تسلیم است که گفتند:

ایمان چهار رکن دارد.

1- علم قطعی یقینی به جمیع امور دینی.

2- اعتقاد و عقد قلب و دلبستگی بعقاید حقّه.

3- اقرار قلبی که کفر جحودی نباشد.

4- تسلیم به جمیع تقدیرات الهیّه از امور تکوینیّه و تشریعیّه لذا (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ): پس کسانی که اعتراضاتی به افعال الهیّه دارند چرا مریض شد یا فقیر شد، یا گرفتار بلیّات شد، یا فردای محشر گرفتار عذاب مخلّد

ص: 158

شد ایمان ندارند و منکر عدل یا حکمت الهی میشوند.

(وَ هُمْ یُسْئَلُونَ): چون علم به صلاح و فساد خود ندارند یا افعال قبیحه از آنها بسیار صادر می شود و البتّه از آنها یوم الحساب سؤال می شود و مؤاخذه میکنند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 24] .... ص : 159

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24)

آیا گرفتند از غیر خدای متعال خدایانی بگو: بیاورید دلیل و برهان قطعی بر خدایان خود، این است پند و یاد آوری کسانی که با من هستند و جزو امّت من هستند و متابعت مرا می کنند و پند و یادآوری کسانی که قبل از من بودند از انبیاء سلف و امم ماضیه بلکه اکثر این مشرکین جاهل به حق هستند و نمی دانند پس آنها اعراض از حق میکنند و قبول نمیکنند.

(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً): استفهام انکاری است یعنی نباید اتخاذ کنند چنانچه کسانی که مرتکب عمل قبیحی یا فعل حرام می شوند می گویی: چه باعث شد که این عمل را بجا آوری؟- کی تو را به این عمل وادار کرد؟ یعنی نباید این عمل را مرتکب شوی.

(قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ): چه آثاری از این بت ها مشاهده کرده اید:

«قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ» شعراء آیه 72، هیچگونه برهان و دلیلی ندارند جز تقلید آباء لذا در جواب ابراهیم گفتند:

«قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ» شعراء آیه 74.

(هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ): در مشار الیه هذا بعضی گفتند: قرآن است.

(وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی): کتب انبیاء سلف است مثل تورات و انجیل لکن این

ص: 159

خلاف ظاهر آیه شریفه است. زیرا مشار الیه در هر دو جمله یکی است و ذکر من قبلی عطف به ذکر من معی است مدخول هذا.

و تحقیق این است که مشار الیه توحید و نفی شریک و آلهة است، و شاهد بر این دعوی آیه بعد است که میفرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» و مراد من معی کسانی هستند که ایمان به پیغمبر آوردند تا قیامت که امت او هستند، و مراد و من قبلی انبیاء سلف و مؤمنین به آنها است.

(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ): اکثر افراد امم سابقه و همین امت حق- شناس نیستند و نمی دانند، و مراد از حق فقط توحید نیست بلکه جمیع عقاید حقه امروز بلکه از زمان حضرت رسالت تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه طبقات کفار از طبیعی و مشرک و یهود و نصاری، و منکرین بعض ضروریات دین، و مبدعین و ارباب ضلالت از عامه عمیاء، و طبقات شیعه چهار امامی واقفیه فطحیه، و کسانی که منکر بعض ضروریات مذهب هستند چه اندازه هستند، و مؤمن خالص چه بسیار کم هستند.

(فَهُمْ مُعْرِضُونَ): اعراض از حق کردند و در ضلالت افتادند جایی که پیغمبر در زمان خود نسبت به قوم خود بگوید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی- اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» فرقان آیه 32. دیگر بعد از رحلتش چه شد و چه ها می شود.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 25] .... ص : 160

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)

و ما نفرستادیم از پیش از تو پیغمبری مگر این که وحی فرستادیم بسوی او محققا شأن چنین است که نیست الهی مگر من که ذات اقدس ربوبی است، پس واجب و حتم است که مرا پرستش کنید.

ص: 160

فقط وظیفه پیغمبران راجع به امر توحید نبوده تمام امور دینیه که باعث سعادت جن و انس است و نجات از مهالک است باید ابلاغ و ارشاد و هدایت کنند چنانچه در حق رسول محترم می فرماید: «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ- السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» مائده آیه 18. لکن اولین وظیفه دعوت به توحید بوده، در مورد نوح که فرمود: «أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ ... الایه) هود آیه 28، در مورد هود: «قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ... الایه» هود آیه 50. در مورد صالح:

«قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ... الآیه» هود آیه 61. و عین این عبارت در مورد شعیب آیه 86. در مورد ابراهیم: «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (الی قوله) أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» صافات آیه 83 الی 93. بلکه تمام انبیاء و رسل، لذا میفرماید بطور کلی: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ». و رکن اول دین توحید است ذاتی صفاتی أفعالی عبادتی نظری.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 26] .... ص : 161

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ (26)

و گفتند مشرکین و کفّار که: خداوند رحمن ولد گرفته اولاد پیدا کرده منزّه هست پروردگار رحمن از اتخاذ ولد بلکه آنها را که میگویند بنده گان محترم الهی هستند.

اما مشرکین گفتند: ملائکه دختران خدا هستند چنانچه در بسیاری از آیات شریفه دارد: «أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً» اسری آیه 42. «أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ» صافات آیه 150 الی 153. «وَ جَعَلُوا-

ص: 161

الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً»

زخرف آیه 18. «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ» صافات آیه 149. «أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ» طور آیه 39.

«أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی النجم آیه 21 و 22 الی غیر ذلک من الآیات.

و اما نصاری: «مسیح را پسر خدا گفتند: و یهود عزیر را: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» توبه آیه 30.

(سُبْحانَهُ): خداوند منزّه و مبرا است از اتخاذ ولد، زیرا معایب بسیاری لازم دارد جسمیت، مکان، احتیاج و غیر اینها که مکرر بیان شده (بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ): ملائکه و عزیز و مسیح بندگان محترم نزد پروردگار هستند، معصوم از خطا و از معاصی، مقرب در درگاه الهی عبادت و بندگی میکنند و مأمور به أوامر او هستند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 27] .... ص : 162

لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (27)

پیشی نمی گیرند بر پروردگار خود در قول یعنی از پیش خود چیزی نمی گویند آنچه میگویند طبق فرمایشات او است و آنها به أوامر الهیّه عمل می کنند.

اگر مراد ملائکه باشند هر دسته آنها بر حسب دستورات الهی مشغول بیک نوع عبادت هستند. از رسول محترم حدیث کردند فرمود: در لیله معراج تمام آسمان های هفت گانه مطروس به ملائکه بود، بعضی در قیام بعضی در قعود بعضی در رکوع بعضی در سجود مشغول به عبادت بودند، یک دسته حمله عرش یک دسته خزّان بهشت یک دسته ملائکه غلاظ و شداد در تعذیب أهل نار، یک دسته جنود الهی برای یاری انبیاء و ائمه طاهرین و اهلاک اعداء، یک دسته حفظه مؤمنین،

ص: 162

یک دسته رقیب و عتید، یک دسته قابض أرواح، یک دسته رسل الهی برای انبیاء، یک دسته الهام کننده به قلوب مؤمنین مقابل وساوس شیاطین و سایر أوامر الهیّه، و عدّه آنها بسیار است «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ».

و اگر مراد مثل عزیر و عیسی انبیاء و أوصیاء انبیاء باشند چنانچه در تورات مجعوله یهود آدم را ابن اللَّه گفته، و غلات امیر المؤمنین و بعضی ائمه را خدا می دانند که میگوید:

باز دیوانه شدم زنجیر کو من حسین اللّهیم تکفیر کو

اینها بنده گان خاص الهی هستند.

(لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ): چیزی از پیش خود نمی گویند آنچه می گویند کلام الهی است.

(وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ): آنچه میکنند بأمر اوست.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 28] .... ص : 163

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (28)

خداوند میداند آنچه پیش آنها بوده و آنچه بعد از آنها، و اینها شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خدا از او راضی باشد و تحصیل رضای الهی کند و اینها از خوف و خشیت الهی در حذراند.

(یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ): علم الهی عین ذات اول و آخر ندارد پیش از خلقت عالم حتی خلقت انوار مقدّسه که فرمود:

«أوّل ما خلق اللَّه نوری»

خداوند عالم بود تا آخرین مخلوقات و پس از آن، زیرا مخلوقات الهی محدود هستند و علم الهی نامحدود، و نسبت محدود به غیر محدود اگر بگویی قطره به دریا است غلط گفته ای. زیرا دریا هم محدود است طرف نسبت نیست مثل نسبت

ص: 163

ممکن بواجب مخلوق به خالق و نحو اینها.

وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی مسأله شفاعت یکی از ضروریات دین است و منکر آن کافر است و غیر مؤمن قابلیت شفاعت ندارد بلکه خاص به أهل ایمان است چنانچه در بسیاری از أخبار در تفسیر.

«لِمَنِ ارْتَضی دارد لمن ارتضی دینه. و شفعاء دو دسته هستند، دارای شفاعت خاصّه و شفاعت عامّه.

اما شفاعت خاصه قرآن لیالی متبرکه، ماه های شریفه، مؤمنین، ملائکه حمله عرش، انبیاء، اولیاء، علماء، سادات، أولادهای صغار مؤمنین و غیر اینها.

و اما شفاعت عامه خاص محمّد و آل محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم است و شفاعت آنها هم مختلف است.

درجه اوّل شفاعت گنه کاران مؤمنین که بواسطه ارتکاب معاصی استحقاق عذاب دارند که فرمود:

«ادّخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی»

زیرا أهل صغایر به نص آیه شریفه معفوّ هستند که فرمود: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» نساء آیه 35. و معاصی کبار معاصی است که وعده آتش یا عذاب داده شده، یا در نظر شرع بزرگ شمرده شده، یا تصریح به به کبیره بودن آن شده، یا اشدّ از بعضی کبائر گفته شده، یا اصرار بر صغایر شده.

اشکال: بنا بر این پس مؤمنین خوفی از معاصی ندارند، زیرا مشمول شفاعت می شوند.

ص: 164

جواب- عمده خطر معاصی باعث زوال ایمان می شود و لو حین الموت بعلاوه سیاهی قلب و تسلّط شیطان و زوال نعم و سلب توفیق و نزول بلیّات و مفاسد دیگر.

درجه دوّم تقاضای دفع بلیات و قضاء حوائج و انجاح مقاصد و قبولی اعمال در اثر توسلات باین خاندان در همین دنیا.

درجه سوم ارتفاع درجات و مقامات در بهشت حتی در حق انبیاء و اولیاء فضلا از مؤمنین و اهل سعادت، و نظر به اینکه هر عنایتی مشروط به قابلیت محل است تا أذن الهی و اجازه حق نرسد شفاعت نمیکنند چنانچه میفرماید: «ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» یونس آیه 3. و تا قابلیت نداشته باشد اذن داده نمیشود در حق او.

(وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ): خوف انبیاء و ائمه اطهار و ملائکه نه از جهت معاصی است. زیرا معصوم هستند بلکه از عظمت پروردگار و معرفت به شئون الهی و کبریایی او خود را در مقابل عظمت پروردگار ناچیز و مقصّر و قاصر، در عبادت می دانند چنانچه از پیغمبر اکرم است در مناجاتش عرض می کند:

«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک».

و خدمت زین العابدین علیه السلام عرض کردند بواسطه کثرت عبادات که زین العابدین اش گفتند، و شدت بکاء که تاج البکّائین نام نهادند و آن قدر سجده کرد که سیّد الساجدین اش خواندند که:

شماها که أهل عالم بواسطه شماها رستگار می شوند چرا این نحو تحمل می کنی؟- فرمود: صحیفه جدم أمیر المؤمنین را بیاورید کیست بتواند مثل آن عبادت کند؟

[سوره الأنبیاء (21): آیه 29] .... ص : 165

وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (29)

ص: 165

و کسی که بگوید و لو از انبیاء و ملائکه باشد که: من خدایی هستم غیر از خدا همین قول باعث میشود که او را جزا دهیم جهنّم و همین نحو جزا می دهیم ظالمین را.

جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد.

خدا چه می کند با نمرود شدّاد فرعون باب بهاء؟ و اشباه اینها که در بیانش بگوید: «انا اللَّه الذی آمن به البقّالون، انا اللَّه الذی آمن به القصّابون».

و هکذا بلکه بگوید: «اوّل من سجد لی محمّد ثم علیّ».

و این جمله رد نصاری است که گفتند: عیسی دعوی الوهیّت کرده و این که پسر خدا است چنانچه در اناجیل خود گفتند، و در کتب عهد جدید که عیسی پس از آنکه به دارش زدند گفته بود که من پس از سه روز زنده میشوم و به آسمان می روم و پهلوی پدرم می نشینم خذلهم اللَّه.

(وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ): از این کسانی که شما إله میدانید خود آنها همچه دعوایی نداشتند و اعتراف به بنده گی خدا می کردند چنانچه عیسی علیه السلام گفت: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» مریم آیه 31، اگر بگوید و دعوی الوهیّت کند:

(إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ): مشرک می شود و شرک اعظم افراد و انواع کفر است (فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ): و عذاب مخلّد، و گمان نکنید که عذاب جهنم اختصاص به مدعی الوهیّت باشد بلکه.

(کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ): کسانی که در حق آنها دعوی الوهیّت می کنند و برای خدا شریک قائلند که بزرگترین ظلمها شرک به خدا است.

«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» لقمان آیه 12، چون ظلم سه قسم است. ظلم بنفس به ارتکاب معاصی، ظلم به غیر که در حدیث قدسی است:

«و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم».

ظلم به دین از شرک و کفر و ضلالت که اعظم اقسام ظلم است چون ظلم به نفس قابل عفو است، ظلم به غیر قابل تدارک هست امّا ظلم به دین هیچ گونه قابلیتی ندارد.

ص: 166

[سوره الأنبیاء (21): آیه 30] .... ص : 167

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ (30)

آیا نمی بینند کسانی که کافر شدند این که عوالم علوی و زمین بودند بسته و وصل پس ما آنها را شکافتیم و قرار دادیم از آب هر چیزی را زنده آیا پس از این ایمان نمی آورند؟

مفسرین در معنای رتق و فتق تفسیراتی کردند که خلاف ظاهر آیه شریفه بلکه خلاف واقع و حق است. بعضی گفتند: آسمان ها و زمین به هم وصل و چسبیده بودند خداوند این دو را از هم جدا فرمود و بین آنها را شکاف داد. بعضی گفتند: آسمان ها به هم چسبیده بود از هم جدا فرمود هفت طبقه قرار داد سماوات سبع، و زمین هم از هم جدا نمود هفت زمین قرار داد أرضین سبع، بعضی گفتند بین آسمان و زمین هوا نبود بواسطه هوا بین این دو فاصله شد، و تمام این اقوال خلاف ظاهر آیه است. زیرا کفار همچه رتق و فتقی را مشاهده نکرده بودند چنانچه غیر کفار هم مشاهده نکردند و منافی با جمله.

(أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما) است، بخصوص بلفظ مضارع که الآن و بعد می بینند.

و امّا خلاف و جدان و حقیقت است به اینکه سماوات یک فضای وسیعی است که تمام این کرات جویّه در آن فضای هستند، و کره زمین و آب هم یک کره در این فضای سفلیّه واقع شده چنانچه امروز به توسط آلات مشاهده می کنند، و بعد هر کره را نسبت بیکدیگر معین کرده اند. بلکه مراد این است که در سال خشک سالی از آسمان یعنی از عالم بالا باران نمی بارید و از زمین چیزی نمی روئید- و این در هر عصر و زمانی مشاهده می شود خداوند باران را از طرف بالا فرستاد چنانچه می فرماید:

ص: 167

«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً» فرقان آیه 50. و از زمین گیاه و نباتات را اخراج فرمود که بعد از این آیه میفرماید: «لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً» فرقان آیه 51. و بر طبق این تفسیر اخبار بسیاری از ائمه علیهم السلام رسیده و مناسب با جمله بعدهم هست که میفرماید:

(وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ).

اشکال: گفتند: لفظ کل شی ء افاده عموم می کند سرتاسر ممکنات را شامل می شود حتی عالم ملائکه و عالم ارواح و نفوس، و عالم مجردات و حیات آنها بستگی به ماء ندارد.

جواب: حکماء تصرّف در معنای ماء کردند و گفتند: ماء الوجود است که تمام ممکنات بایجاد حق موجود میشود. لکن این کلام از عنوان تفسیر خارج است و داخل در عنوان تأویل است «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» آل عمران آیه 5، بلکه تحقیق در جواب این است که: حیات اقسامی دارد. حیات جمادی، نباتی، حیوانی، ملکوتی، علمی، روحانی، و در آیه نفرمود چه حیاتی مراد حیات نباتی و حیوانی است. یعنی هر شیئی که احتیاج به حیات نباتی و حیوانی دارد حیات او بسته به ماء است چنانچه در آیه شریفه که اشاره شد در سوره فرقان بیان می فرماید: و علّت نزول باران را تذکر می دهد: «لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً ... الایه».

(أَ فَلا یُؤْمِنُونَ): پس از این مشاهده و این آثار غریبه مع ذلک ایمان نمی آورند و برای او شریک قرار می دهند یا مثل طبیعی منکر اصل وجود حق می شوند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 31] .... ص : 168

وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (31)

ص: 168

و قرار دادیم ما در زمین کوه های عظیم اینکه تزلزل پیدا نکند و مورث هلاکت شما نشود و قرار دادیم بین آن جبال فاصله هایی که راه باز باشد برای بشر که بتواند در مسافرت ها بمقاصد خود نائل شوند.

خداوند نظر به اینکه برای کره زمین دو حرکت مقرّر فرموده وضعی و انتقالی اما وضعی دور خود می چرخد و تشکیل شب و روز میدهد و انتقالی دور کره شمس می گردد و تشکیل ماه و سال و فصول چهارگانه میدهد، و این دو حرکت بسیار سریع است و مورث تزلزل می شود و در اثر آن اضطراب شدیدی به افراد بشر و سایر حیوانات احداث میشد بلکه عمارات خراب می شد، اشجار از هم پاشیده میشد خداوند این جبال را قرار داد که بمنزله میخ زمین باشند که حرکت آن منظم باشد، بعلاوه فوائد زیادی که از این جبال بهره برداری میکنند لذا میفرماید:

(وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ): و از آن طرف اگر این جبال بهم وصل بود وسائل مسافرت در بلاد مسدود بود خداوند به قدرت کامله خود بین آنها فاصله های زیادی قرار داد که بتوانند از هر نقطه به نقطه دیگر سیر و سفر کنند و به مقاصد خود نائل شوند.

(وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ): بمقاصدهم و حوائجهم جلّ الخالق.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 32] .... ص : 169

وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ (32)

و قرار دادیم آسمان را سقف و طاق حفظ شده و این کفار از آیات و قدرت نمائیها اعراض میکنند و رو برمیگردانند.

(وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً): حکماء قدیم تا چندی قبل معتقد بودند که سماوات سبع مثل فلزات ملاصق به یکدیگرند سطح مقعّر بالا مماسّ با سطح محدب

ص: 169

پائین است و کواکب سبعه در هر کدام مثل میخ کوبیده شده که تعبیر به سیارات میکنند قمر عطارد زهره شمس مریخ مشتری زحل، و سطح محدب فلک زحل مماسّ با مقعّر فلک ثوابت که تعبیر به کرسی می کنند، و سطح محدب کرسی مماسّ با مقعّر فلک اطلس و غیر مکوکب که تعبیر به عرش میکنند. لکن این عقیده بحمد اللَّه در این اعصار بکلی باطل شد، و تمام این کواکب کراتی هستند در این فضای وسیع که لا یعلمه الا اللَّه، و این کرات در حرکت به نظم منظّم در سیر هستند.

مفسرین در کلمه محفوظ گفتند: محفوظ هست از دخول شیاطین برای استراق سمع که در آیه شریفه میفرماید: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ» الحجر آیه 17 و 18- و نیز میفرماید:

«وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (الی قوله تعالی) إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ» صافات آیه 7 الی 10. لکن آنچه به نظر أقرب می آید و اللَّه العالم اینکه:

این کرات جویّه محفوظ از خرابی و سستی و کندی هستند، از ابتداء ایجاد و خلقت آنها بطور منظم تا زمان انقراض به مقدار خردلی تغییر در آنها داده نشد و محفوظ به حفظ الهی هستند، کم و زیاد تند و کند در آنها نیست، و این معنی چون مشاهد است داخل در آیات قدرت الهی است که درک باید کرد و میفرماید:

(وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ): و تمام اینها را مستند به طبیعت و اتفاق می دانند و تفکّر و تدبر نمی کنند. و تعبیر به سقف برای این است که به طرف بالا است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 33] .... ص : 170

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (33)

و او است خداوندی که خلق فرمود شب و روز را، و شمس و قمر را کل

ص: 170

آنها در فلکی سیر میکنند.

مفسرین نظر به اینکه شب و روز را مستند به سیر شمس و قمر می دانستند لذا در دست و پا افتادند که چه معنی دارد خلقت شب و روز. لکن چون این عقیده فسادش معلوم شد چنانچه گذشت می گوییم: شمس اصلا سیر دوری ندارد نه وضعی و نه انتقالی.

بلی یک سیر مستقیم با جمیع این کرات دارند که بطرف کره وکاء که نصر الطائرش گفتند سیر میکنند، و تمام آنجا مجتمع می شوند حتی کره أرض و تمام از حرکت می افتند و قیامت بر پا میشود و آیات شریفه مشحون باین معنی است: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها» یس آیه 38. از محل قرار خود جریان دارد «یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ» قیامت آیه 6 الی 10. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ (الی قوله) عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ» تکویر چهارده آیه و غیر اینها. و در أخبار هم داریم: شمس یک نی بالای سر أهل محشر قرار می گیرد و غیر اینها. لذا می گوئیم:

(وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ) مراد جعل است که در اثر حرکت دوری زمین است که دور خود می چرخد به حرکت وضعی چنانچه مکرر گفته شده هر قسمت آن که مقابل خورشید است روز و قسمت مخالف شب و لذا روز و شب در اطراف زمین مختلف می شود.

مثلا روز نقطه آسیا شب امریکا و بالعکس، و کوتاهی و بلندی شب و روز در اثر حرکت انتقالی او است دور کره شمس چون هر چه دائره منطقة البروج بدائره نزدیک شود یا دور شود تفاوت میکند و این دو دائره در دو نقطه مقارن می شوند، اوّل حمل و اوّل میزان شب و روز مساوی میشوند و در دو نقطه غایت بعد پیدا

ص: 171

می کنند اوّل سرطان غایت ارتفاع روز است و اوّل جدی غایت ارتفاع شب است.

(وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ) فوائد شمس بسیار است مربی تمام ما فی الارض از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان، تشکیل بخار از دریا تا تولید ابرها نزول باران و غیر اینها که اگر نبود تمام این ها فاسد میشد. و فوائد قمر هم بسیار است بلکه تمام کواکب و کرات جویه که تمام برای انسان خلق شده و انسان خیره سر مع ذلک ایمان نمی آورد.

(کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ): سیر منظّم به ترتیب مرتب هر کدام در مرکز خود شناورند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 34] .... ص : 172

وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ (34)

و ما قرار ندادیم از برای بشری پیش از تو از زمان آدم و من دونه خلد که همیشه در دنیا زنده و باقی باشد تمام مردند آیا پس از آنکه تو از دنیا رحلت فرمودی پس این کفار و مشرکین باقی میمانند آنها هم می میرند: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» زمر آیه 31.

«کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» الرحمن آیه 26. از أبی عبد اللَّه الحسین علیه السلام است فرمود:

«خطّ الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة».

مشرکین انتظار موت پیغمبر را داشتند که پس از رحلتش دستگاه اسلام را برچینند و همچنین منافقین که اطراف پیغمبر بودند «نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ الطور آیه 30. لذا میفرماید:

(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ): تمام مردند و لو عمر نوح باشد (أَ فَإِنْ

ص: 172

مِتَ

): تعجب این است که اگر تو رحلت فرمایی (فَهُمُ الْخالِدُونَ): آنها هم می میرند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 35] .... ص : 173

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (35)

تمام نفوس می چشند طعم مرگ را و مبتلا می کنیم شما را به اعمال زشت و اعمال خیر امتحانا و بسوی ما بر میگردید.

(کُلُّ نَفْسٍ): شامل جمیع ملائکه و جن و انس و جمیع حیوانات میشود چنانچه در حدیث است

«اهل الارض یموتون و أهل السماء لا یبقون».

(ذائِقَةُ الْمَوْتِ):

باید از این عالم کوچ کرد بعالم برزخ و این دستگاه بکلی برچیده میشود و دستگاه قیامت بر پا میگردد.

(وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً): دنیا دار امتحان است هم در بلاها و هم در نعم، فقر و غنی، صحت و مرض، ضیق و سعة، شدت و رخاء که باید بنده در سختیها و بلاها صبر کند و در نعمتها شکر کند.

«الدنیا دار بالبلاء محفوفة و بالقدر موصوفة دار محنة و بلیة» و تمام اینها برای امتحان است آنهم نه اینکه بر خدا مجهول باشد بلکه بر خود بنده و سایرین معلوم گردد.

یکی را دهی تخت و تاج و کلاه یکی را نشانی به سنگ سیاه

یکی را به او تخت شاهی دهی یکی را به دریا به ماهی دهی

مراد از شر و خیر این است که گفتند: «ما تکرهون و ما تحبون» و لسان أخبارهم در تفسیر این جمله همین است نه اینکه شرّ معاصی باشد و خیر عبادت:

زیرا خداوند کسی را وادار به معصیت نمی کند بلی راه بر اهل معصیت باز است که

ص: 173

بواسطه غلبه هوای نفس باختیار خود رو به معصیت بروند و اسباب از هر جهت برای آنها فراهم شده، چنانچه راه بر اهل عبادت هم باز است و اسباب فراهم.

گروهی این گروهی آن پسندند این هم امتحان است.

(وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ): بازگشت تمام به سوی اوست برای جزاء.

«الناس مجزیّون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ»

[سوره الأنبیاء (21): آیه 36] .... ص : 174

وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ (36)

و موقعی که کفار شما را مشاهده می کنند شما را می گیرند به سخریّه و استهزاء و می گویند: آیا این است که خدایان شما مشرکین را به بدی و زشتی یاد می کند که اینها یک جمادی بیش نیستند و هیچ نفع و ضرری به شما نمی توانند عطا و دفع کنند، و حال آنها از یاد خدا غافل و کافر به خدای یکتای بی همتا هستند. بسیار تعجب است قادر متعال و خالق ما یشاء را منکر و کافر می شوند، و جماد بی شعور و ادراک و مصنوع خود را می پرستند.

(وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا): شما را به یکدیگر نشان می دهند و اشاره می کنند به مسخره و استهزاء که این کاذب و مفتری و مجنون و ساحر است.

(إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً): ان نافیه یعنی نمی گیرند تو را مگر به استهزاء، معجزات تو را حمل به سحر و جادو می کنند، فرمایشات تو را حمل به کذب و افتراء می نمایند، افعال و اعمال تو را و عبادت تو را بازی گری می پندارند و میگویند:

(أَ هذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ): بدگویی در حق بتهای شما می کند و آنها را یک جمادی بیش نمی داند و حال آنکه آنها به خداوند متعال کافر می شوند.

ص: 174

وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ).

[سوره الأنبیاء (21): آیه 37] .... ص : 175

خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (37)

خلق شده است انسان از عجله زود باشد که نشان دهیم شما را آیات خود را پس طلب تعجیل نکنید.

(خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ): اقوال زیادی در مفاد این جمله پیش مفسرین است. بعضی گفتند:

مراد از انسان آدم است که هنوز روح در بدن او تمام نشده همین که به زانو رسید خواست برخیزد و نتوانست و بر طبق این قول حدیثی از حضرت صادق علیه السلام نقل کردند، بعضی گفتند: مراد این است که آدم را بتعجیل خلق کردیم مثل سایر اولاد آدم نبود که نطفه علقه مضغه و سایر مراحل را طی کند، بعضی گفتند: مراد نوع انسان است و مراد از عجل طین و گل است چنانچه می فرماید: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ» سجده آیه 6. بعضی گفتند: به مجرد اراده انسان خلق شده مثل آیه شریفه: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» نحل آیه 42، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» یس آیه 82. لکن تمام این وجوه مخدوش است بلکه مفاد این آیه مطابق است با آیه شریفه: «وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» اسری آیه 12. و مراد این است که در کمون انسان است که بدون فکر و تأمل بمجرد آنکه نفس متمایل شد عمل می کند و فکر عواقب و خیمه آن را نمی کند که گفتند:

«العجلة من الشیطان و التأنّی من الرحمن».

(سَأُرِیکُمْ آیاتِی): کفار و مشرکین به انبیاء که وعده عذاب می دادند می گفتند چنانچه در آیه بعد می آید: «مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» در جواب آنها می فرماید: «سَأُرِیکُمْ آیاتِی» بزودی به شما می رسد عذابهای الهی هلاکت

ص: 175

دنیوی و عقوبت اخروی.

(فَلا تَسْتَعْجِلُونِ) عجله نکنید و طلب عذاب نکنید می رسد به شما. و حدیث مروی از حضرت صادق علیه السلام که نقل شد هم شاهد بر این معنی است که آدم عجله کرد در برخواستن.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 38] .... ص : 176

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (38)

و می گویند: چه زمانی می آید این وعده اگر هستید شما راستگویان.

(وَ یَقُولُونَ): کفار و مشرکین (مَتی کلمه استفهام است از برای زمان یعنی چه زمانی و وقتی و موقعی است؟

(هذَا الْوَعْدُ): چون وظیفه انبیاء بشارت و انذار است به کسانی که ایمان آورند و عمل صالح بجا آورند، و تقوی از قبایح و محرمات داشته باشند و انذار کنند از کفر و عناد و ضلالت و اعمال قبیحه و اخلاق رذیله و صفات خبیثه و افعال سیّئه که سرتاسر فرمایشات آنها این است که سعادت دنیا و آخرت و رستگاری و نجات از مهالک و عذاب دنیوی و اخروی منوط به سه امر است: ایمان، عمل صالح، تقوی و در فقدان هر یک عقوبات و عذابهای مخصوصی دارد لذا می گویند: این وعده ها چه زمانی عملی می شود ما که همیشه در سعه و خوشگذرانی هستیم.

(إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ) یعنی شما انبیاء کذّاب هستید و تمام این وعده ها کذب و افتراء به خدا است، یک دسته می گویند: «وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ ... الایة» جاثیه آیه 23. یک دسته صریحا تکذیب می کنند:

«فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنِیرِ» آل عمران آیه 181. و آیات بسیار دیگری، و منشأ تکذیب آنها تقلید آباء و عناد و عصبیّت و کبر و نخوت و سایر صفات خبیثه و سیاهی قلب و امثال اینها است.

ص: 176

[سوره الأنبیاء (21): آیه 39] .... ص : 177

لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (39)

اگر می دانستند کسانی که کافر شدند زمانی که نمی توانند جلوگیری کنند از روهای خود آتش را و نه از پشت ها و گرده های خود، و احدی را هم ندارند که آنها را یاری کند.

(لَوْ یَعْلَمُ) لو امتناعیّه است اشاره به اینکه این کفار و مشرکین محال است علم پیدا کنند و دیگر قابل هدایت نیستند مثل قوم نوح که خطاب شد: «وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ» هود آیه 38.

(الَّذِینَ کَفَرُوا): تمام طبقات کفار را شامل می شود از طبیعی و مشرک و یهود و نصاری و کسانی که در حکم کفّار هستند، یا داخل در کفر مثل ناصبی و مرتد و مبدع و معاند و مخالف و أمثال اینها.

(حِینَ لا یَکُفُّونَ): کفّ جلوگیری است از واردات چنانچه کفّ نفس جلوگیری از مشتهیات نفسانی است یعنی زمانی که نمی توانند جلوگیری کنند.

(عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ): که آتش از مقابل صورت آنها حمله می کند.

(وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ): از عقب سر آنها اشاره به این که اگر آتش فقط از جلو رو می آمد می توانستند فرار کنند و رو را از او برگردانند و همچنین اگر از عقب سر بود یعنی اگر از یک طرف آتش بود به اطراف دیگر فرار میکردند و جلوگیری می نمودند لکن چون از جمیع اطراف احاطه کرده راه فرار و جلوگیری ندارند چنانچه می فرماید:

«إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» کهف آیه 28.

(وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ): نه بتها و آلهه آنها به فریاد آنها می رسند، و نه موسی علیه السلام به فریاد یهود می رسد، و نه عیسی علیه السلام به فریاد نصاری و نه ملائکه به فریاد عبده

ص: 177

آنها، و نه شمس و قمر و کواکب و نه گاو و گوساله و نه شیطان که می گوید:

«إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ» انفال آیه 50.

و بالجمله ناصری ندارند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 40] .... ص : 178

بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (40)

بلکه می آید آنها را آن وعده و عذاب و آیات الهیّه بنا هنگام پس مبهوت و متحیّر می کند آنها را، پس دیگر استطاعت و قدرت ندارند که دفع آنها را از خود کنند و مهلت هم بآنها داده نمی شود.

(بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَةً): اگر مراد از وعده که گفتند: «مَتی هذَا الْوَعْدُ» قیامت و ساعت باشد بغته که تعبیر به آن می کنیم که گفتند أن، ظرف زمان است آنها را می آید که فرمود: «وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» نحل آیه 79. «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» القمر آیه 50. و اگر مراد اجل مرگ باشد آن هم می فرماید:

«وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» اعراف آیه 32 و یونس آیه 49 و نحل آیه 63. و مراد از ساعت ساعت اصطلاحی نیست بلکه مراد قطعه ای از زمان است، و چون نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند نفی جمیع قطعات زمان را می کند حتی یک ثانیه و مفادا با آن یکی می شود.

و اگر مراد عذابهای دنیوی مهلکه باشد که بر أمم سابقه نازل شد آن هم آنی و بدون تأخیر بغتة نازل می شود مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و فرعونیان.

(فَتَبْهَتُهُمْ): بهت حیران شدن و گیج شدن است.

(فَلا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّها): اما در قیامت هر چه بگویند:

ص: 178

«رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» مؤمنون آیه 101. و همچنین حین الموت که آیه شریفه اشاره به آن دارد و هر چه بگوید: «لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ» می فرماید: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها» منافقون آیه 10. و اگر عذابهای دنیوی باشد هر چه بگوید: إِنِّی آمَنْتُ ...

الایه» جواب می شنود: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ» یونس آیه 90.

(وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ): مهلت داده نمی شوند نفسها شماره اش تمام شد روزی به آخر رسید، مدت منقضی شد:

[سوره الأنبیاء (21): آیه 41] .... ص : 179

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (41)

و هر آینه به تحقیق استهزاء شده به رسولان از قبل از تو ای رسول محترم، پس متوجه شد و وارد شد به کسانی که مسخره می کردند انبیاء خود را از آنچه که بودند به او استهزاء می کردند.

این آیه شریفه برای تسلیت حضرت رسالت است که کفار و مشرکین آن حضرت را استهزاء می کردند و مسخره می نمودند که این اختصاص به تو ندارد رسولان قبل هم گرفتار این نوع کفار و مشرکین بودند: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» مطففین آیه 29. و در مورد موسی علیه السلام می فرماید:

«فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ» زخرف آیه 46. و در حق نوح علیه السلام می فرماید: «وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ» هود آیه 40. و عین همین آیه شریفه را در سوره انعام آیه 10 بیان فرموده و در مجلّد پنجم تفسیر آن گذشت و در اینجا بطور اختصار رد می شویم.

ص: 179

(وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ): معجزات آنها را حمل به سحر می کردند، و فرمایشات آنها را حمل به کذب و افتراء می نمودند اعمال و افعال آنها را حمل بر جنون و جهالت. حتی دارد حکم بن عاص پدر مروان در عقب سر پیغمبر مثل پیغمبر راه می رفت و مضحکه می نمود حضرت نفرین کرد او را و فرمود:

«کن کما تکون»

تا آخر عمر رعشه در بدنش ظاهر شد و لقّه راه می رفت. لکن بدانند کسانی که شما را استهزاء می کنند که سوء عاقبت آن چیست؟

(فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ): بالاخره خود آنها به سخریه و استهزاء گرفتار می شوند چنانچه نوح فرمود:

«إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ» هود آیه 40. و در حق مطلق کفار می فرماید: «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ» مطففین آیه 34 الی 36.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 42] .... ص : 180

قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42)

بگو: به این کفار کیست که شما را نگاه دارد و حفظ کند در شب و روز از واردات الهیه و بلاهایی که از طرف پروردگار رحمن بر شما متوجه می شود بلکه اینها از ذکر پروردگار خود اعراض کننده اند:

(قُلْ): خطاب به پیغمبر است که به کفار و مشرکین بفرما:

(مَنْ یَکْلَؤُکُمْ): من استفهامیه است در مقام نفی است یعنی احدی نیست از این آلهه شما با کسانی که مورد نظر شما هستند چه انبیاء سلف مثل موسی و عیسی و سایر انبیایی که مورد قبول شما هستند، یا کسانی که از رؤساء و اکابر شما که شما را اضلال می کنند و به آنها اعتماد دارید مثل نمرود و شداد و فرعون و آباء متقدمین شما که تقلید آنها را می کنید، و به عقیده آنها باقی

ص: 180

هستید که بتواند شما را حفظ و حمایت کند. کلاء بمعنی حفظ و حمایت است چنانچه در دعا می گوئید:

«اللهم اجعلنی فی کلائتک»

یعنی (فی حفظک و حمایتک).

(بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ): چون انسان دائما در معرض حوادث و بلیّات است شب باشد یا روز چنانچه نقل از افلاطون است که گفته بود: (الحوادث سهام، و الأفلاک قسیّ و الانسان هدف، و الرامی هو اللَّه فأین المفر» خدمت أمیر المؤمنین نقل کلام او را کردند فرمود: «فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ» الذاریات آیه 50.

(مِنَ الرَّحْمنِ) یعنی بلیات و حوادث و آفات و عاهات و عذابها که از جانب خداوند رحمن بر شما متوجه شود که باید مورد رحمت او شوید خود را در مورد غضب او در می آورید.

(بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ): بعضی گفتند: از قرآن، بعضی گفتند از مواعظ و نصایح و لکن ذکر عام است. اینها از خدا غافل هستند و از فرمایشات او و انبیاء و رسل او و از کتابهای او و از دستورات او کلا اعراض می کنند و اعتناء نمی کنند و توجّه ندارند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 43] .... ص : 181

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ (43)

آیا برای این کفّار و مشرکین خدایانی هستند غیر از ما که بتوانند منع کنند و جلوگیری از عذاب الهی و بلاهای وارده، این آلهه آنها قدرت و استطاعت بر دفع بلا و نصرت نفوس خود ندارند چه رسد به نصرت عبده خود، و نیستند این آلهه پناه دهنده مشرکین و همراهی با آنها از آنچه ما اراده در حق آنها کنیم.

(أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ): استفهام انکاری است یعنی ندارند مشرکین آلهه که بتوانند.

(تَمْنَعُهُمْ): جلوگیری از بلاهای مشرکین کنند، و مانع شوند از نزول

ص: 181

عذاب و بلیّات.

(مِنْ دُونِنا): متعلق به أم لهم آلهة است یعنی آلهه غیر از ما ندارند که منع کنند کانه میفرماید: ام لهم آلهه من دوننا تمنعهم.

(لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ): امّا أصنام آنها قدرت نداشتند به حفظ خود موقعی که حضرت ابراهیم علیه السلام تمام آنها را شکست که فرمود:

«تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ» در همین سوره شرحش می آید حتی آنها اراده کردند که آلهه خود را یاری کنند: «قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» و همچنین رسول اکرم با امیر المؤمنین بتهای کعبه را شکستند.

اما مثل نمرود که به یک پشّه هلاک شد، و شدّاد بصاعقه و فرعون به غرق و گوساله سامری به احراق و و و.

(وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ): صاحب همراه را گویند که در خطرات انسان را حفظ کند چنانچه زوجه را صاحبه گویند: «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً» جنّ آیه 3.

صحابه کسانی که درک خدمت حضرت رسالت را کردند، و گفتند: مجیر صاحب الجار است، و صاحب بن عبّاد وزیر فخر الدولة اسم او اسماعیل بود و تشیّع أهل اصفهان از برکات و بیانات او است. و بالجمله صاحب همراه است و همراهی می کند و آلهه مشرکین هیچ گونه همراهی از آنها نمی کنند بلکه بسا خصم آنها می شوند مثل عیسی خصم نصاری و موسی خصم یهود و نحو اینها.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 44] .... ص : 182

بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44)

و نظیر این آیه در سوره مبارکه رعد آیه 41 که فرمود: «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا

ص: 182

نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها

... الآیة) گذشت تفسیر و شرحش و أخبار وارده در ذیل آن شروع به ترجمه و تفسیر.

بلکه ما این کفّار را متمتّع و بهره مند کردیم به نعم دنیویّه آنها را و آباء آنها را تا اینکه طول کشید بر آنها عمر، عمر طولانی پیدا کردند، آیا پس از این نمی بینند که ما محقّقا قدرت و اراده ما متوجّه زمین می شود و کم می کنیم از اطراف زمین، آیا پس از این آنها بر ما غالب می شوند؟

(بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ): از زمان آدم أبو البشر تا امروز مشاهده کنید چه اندازه از کفّار و مشرکین بودند و أرباب ضلال که أهل حقّ در میانه آنها بسیار کم بودند.

(وَ آباءَهُمْ): نسلا بعد نسل و جیلا بعد جیل با چه ثروتها و دولتها و چه عمارتها و ریاست ها که در حقّ عاد و غیر آنها می فرماید: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ» فجر آیه 5 الی 11.

(حَتَّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ): با عمرهای طولانی که بسا بالغ بر هزار سال می شد.

(أَ فَلا یَرَوْنَ): رؤیت بسا به چشم سر است و بسا به چشم دل، و در اینجا بهر دو هم به چشم سر زمان خود را مشاهده می کردند و به چشم دل پیشینیان خود را.

(أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها): در اخبار تفسیر شده به ذهاب علماء و انبیاء از بین آنها، مفسّرین به تخریب بلاد و موت أهل آن. و به تسلّط انبیاء و مؤمنین و مقهوریّت کفّار و مشرکین. و مکرّر گفته ایم أخبار وارده در تفسیر آیات غالبا بیان مصادیق می فرماید، منافات با عموم آیات ندارد.

نقص زمین در هر زمانی به نحوی بوده بسا به نزول عذاب که در همان سوره فجر می فرماید: «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»

ص: 183

آیه 12 و 13. و بسا به سلب توفیق و ذهاب علماء و انبیاء از میان آنها، و بسا به غلبه مسلمین بر آنها.

(أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ): در مقابل قدرت پروردگار کیست بتواند عرض اندام کند؟

[سوره الأنبیاء (21): آیه 45] .... ص : 184

قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ (45)

بفرما به این کفّار که: من شما را انذار می کنم از عذاب الهی دنیوی و اخروی و از پیش خود نمی گویم بلکه به وحی الهی که به من می رسد، ولی کسی که گوش قلبش کر است هر چه او را دعوت کنند نمی شنود و اجابت نمی کند زمانی که انذار شوند و به آنچه انذار شوند.

(قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ): وظیفه أولیه انبیاء و رسل انذار و تبشیر است انذار از شرک و کفر و ضلالت که باعث خلود در عذاب می شود و از معاصی الهیّه که مورث ده عقوبت می شود، قلب را سیاه می کند، شیطان را مسلط می کند، سلب توفیق میکند بعد از حق دارد ایمان را ضعیف می کند، سلب نعم الهیه می شود، نزول بلیّات دنیویّه می کند، موجب سخط الهی می شود، باعث رنجش انبیاء و ائمّه علیهم السلام می گردد، شقاوت می آورد. بعلاوه عذابهای عالم برزخ و قیامت. و بشارت به ایمان و تقوی و اعمال صالحه که باعث سعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک نشأتین می شود.

(بِالْوَحْیِ): آنچه بفرماید از جانب خدا است و وحی پروردگار.

(وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ)

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

بلکه باعث مزید کفر و عناد می شود.

(إِذا ما یُنْذَرُونَ): هر چه انذار شوند. (لا یزیدهم الا بغیا و کفرا و عنادا).

ص: 184

[سوره الأنبیاء (21): آیه 46] .... ص : 185

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (46)

و هر آینه اگر تماس بگیرد آنها را بویی از عذاب پروردگار تو هر آینه می گویند وای بر ما محقّقا ما بودیم ظلم کنندگان.

(وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ): آثار عذاب را مشاهده کردند ممکن است مراد عذابهای دنیوی باشد که بر أمم سابقه نازل می شد که دیگر فائده نداشت که می فرماید: «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ»: یونس آیه 98. و در مورد فرعون می فرماید: «حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ (الی قوله تعالی) آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ ... الایة) یونس آیه 90. و ممکن است آثار عذاب اخروی باشد در حال احتضار که می فرماید: «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ ... الآیة» نساء آیه 22. و دارد در أخبار که در حال احتضار جای خود را در بهشت یا جهنّم می بیند، ملائکه رحمت و ملائکه عذاب را مشاهده می کند، ملک الموت با صورت خوبی یا مهیبی می آید أهل سعادت را براحتی قبض روح می کند مثل گلی که بدست او دهد بو کند و أهل عذاب را سخت تر از آنکه میخ آهنی در چشمش بکوبند و با مقراض گوشت بدنش را قطعه قطعه کنند.

(لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ) چون آثار عذاب را مشاهده می کنند و راه فرار ندارند و دست آنها از همه جا کوتاه است و فریاد رس ندارند می گویند: ای وای بر ما که عذاب ظلمهای ما که به ما می گفتند و باور نمی کردیم به ما متوجّه شد، و ما بودیم که ظلم می کردیم هم ظلم به نفس که ایمان نیاوردیم و دست از اعمال زشت خود بر نداشتیم و هم ظلم به غیر به انبیاء و أولیاء و مقرّبان درگاه خداوند و مؤمنین نمودیم، و هم ظلم به دین که شریک بر خداوند قرار دادیم و پشت پا به کتابهای او و أحکام او زدیم که ظلم به دین است.: «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» لقمان

ص: 185

آیه 12. و از برای ویل دو معنی است اسمی و وصفی اسمی چاه ویل است در قعر جهنّم، و وصفی شامل همه گونه عذاب می شود دنیوی و اخروی.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 47] .... ص : 186

وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ (47)

و ما قرار می دهیم و نصب می کنیم میزانهای عدل را از برای روز قیامت پس ظلم نمی شود به هیچ نفسی هیچ گونه ظلمی و اگر بوده باشد به سنگینی یک حبّه از خردل می آوریم بآن حبّه و کفایت می کند به ما حساب کننده که حساب کنیم.

یکی از ضروریّات دین اسلام میزان اعمال است که انکار آن موجب کفر می شود. و کلام در میزان از چند جهت گفته می شود و ما در مجلّد سوّم کلم الطّیّب از صفحه 121 الی 127 در پنج مقصد بیان کرده ایم.

1- در اثبات و حقیّت میزان.

2- در حقیقت میزان.

3- در دفع اشکالاتی که شده.

4- چیزهایی که موازنه می شود.

5- بر کسانی که میزان نصب می شود و کسانی که نصب نمی شود. مستدعی است مراجعه فرمائید و در اینجا فقط به تفسیر آیه شریفه اکتفاء می کنیم.

(وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ): از این جمله استفاده می شود که میزان متعدّد است، میزان عقاید، میزان اخلاق، میزان اعمال بلکه ممکن است بر هر یک یک عقاید و اخلاق و اعمال میزان خاصّ بخود باشد، بلکه از آیه شریفه: «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ

ص: 186

فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ...

الایة» اعراف آیه 7. استفاده می شود که هر فردی موازینی دارد. و مراد از قسط عدل است به اینکه خردلی از حسنات کسی فرو گذارده نمی شود و خردلی بر سیّئات افزوده نمی شود.

اشکال: عقاید و اخلاق و اعمال را چه نحو موازنه می کنند؟

جواب: کلمات مفسّرین و أخبار در این باب مختلف است و جامع تمام آنها این است که میزان هر چیزی مناسب خود اوست چنانچه علم منطق میزان قضایا است و لذا علم میزانش گفتند، و میزان بنّایی شاقول است، و میزان درجات علم امتحان است حتّی انسان کامل را آدم و زین می گویند و بی اعتبار را سبک می شمارند.

و به این بیان جمع بین اقوال و أخبار می توان کرد.

اشکال: خداوند تبارک و تعالی که عالم به جمیع افعال بندگان است و عادل است و به احدی ظلم نمی کند جعل موازین چه فائده دارد؟

جواب: همین اشکال در حساب و کتبه اعمال و شهادت شهود در قیامت از جوارح و أرض و ملک و غیر اینها هم متوجه می شود و جوابش این است که بر خود انسان و دیگران هم معلوم شود و جای انکار و اعتراض باقی نباشد.

مطلب دیگر این که: کفّار و مشرکین و معاندین برای آنها نصب میزان نمی شود.

چون حسناتی ندارند و برای مؤمنین هم که بیگناه وارد قیامت می شوند نصب نمی شود.

زیرا سیّئات ندارند یا معصیت نکرده یا به توبه تدارک کرده یا به یک وسائلی مورد مغفرت و عفو الهی شده. فقط برای کسانی است که: «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً» آنهم خداوند وعده فرموده: «عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» توبه آیه 103.

(لِیَوْمِ الْقِیامَةِ): که یکی از مواقف قیامت است و در خبر است فرمود:

«انّ للقیامة خمسین موقفا کلّ موقف مقام الف سنة»

پس استشهاد فرمود به آیه شریفه: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» معارج آیه 4.

ص: 187

(فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً): خداوند به احدی ظلم نمی کند: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ» نساء آیه 44.

(وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ): چه از امور اعتقادیّه باشد یا صفات نفسانیّه یا اعمال جوار حیّه.

(أَتَیْنا بِها): ظاهر می کنیم که: «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ» است طارق آیه 9.

(وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ): بعضی را «یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً» انشقاق آیه 8. و بعضی را سختگیری در حساب می فرماید حتّی مثقال حبّه من خردل که اشاره شد، احتیاج به محاسب ندارد.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 48] .... ص : 188

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ (48)

و هر آینه بتحقیق دادیم ما موسی و هارون را کتابی که فارق بین حقّ و باطل است و روشنایی و یادآوری از برای أهل تقوی و پرهیز کاران (وَ لَقَدْ آتَیْنا): اعطاء فرمودیم. کتابهایی که خداوند بر انبیاء نازل فرمود از زمان آدم تا زمان موسی علیه السلام تعبیر به صحف می کنند، صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم، و از زمان موسی تا خاتم تعبیر به کتب تورات موسی زبور داود انجیل عیسی قرآن محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم.

(مُوسی وَ هارُونَ). تورات بر موسی نازل شد لکن چون هارون شرکت داشت در أمر نبوّت و رسالت بر حسب تقاضای موسی: «و أشرکه فی امری» طه آیه 37. در اینجا هارون را شریک موسی قرار داد.

(الْفُرْقانَ): کتاب تورات که فارق بین حقّ و باطل است و سعادت و شقاوت، و توحید و شرک، و ایمان و کفر چنانچه تمام کتب و صحف آسمانی دارای این وصف هستند و یکی از اسامی قرآن فرقان است.

ص: 188

(وَ ضِیاءً) چراغی است که قلوب مؤمنین را روشن می کند و آنها را به سعادت سوق می دهد و از شقاوت و بدبختی نجات می دهد.

(وَ ذِکْراً)، و آنها را متذکّر می کند به مصالح و اعمال حسنه و صفات حمیده و عقاید حقّه لکن فقط.

(لِلْمُتَّقِینَ) و پرهیزکاران که از عذاب الهی خائف و به مثوبات راغب هستند و امّا برای کفّار و عصاة جز مزید بر خسران ندارد که در وصف قرآن می فرماید:

«وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» اسراء آیه 84.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 49] .... ص : 189

الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (49)

متّقین کسانی هستند که از عذاب پروردگار خود می ترسند پیش از این که مشاهده کنند از راه غیب به تصدیق انبیاء و أخبار آنها در عالم آخرت، و آنها از ساعت قیامت لرزان و بیم دارند.

(الَّذِینَ): صفت متّقین است که در آیه قبل فرمود که قلبهای آنها روشن شده و متذکّر شده اند.

(یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ): خشیت خوف است و مراتبی دارد انسان در دنیا از چیزهایی که یقین به ضرر آنها دارد خودداری می کند حتّی مظنّه به ضرر حتّی احتمال ضرر و لو موهوم باشد، و فرمایشات انبیاء و کتب آسمانی مورث یقین می شود بأحوال قیامت چه رسد به ظنّ و احتمال و البتّه انسان عاقل از معاصی و مخالفت أوامر الهی پس از ایمان و یقین دوری می کند و نزدیک آنها نمی رود و همین است معنی تقوی که درجه اعلای آن حتّی خیال معصیت در قلوب آنها خطور نمی کند که معنای معصوم است.

اشکال: ممکن است با یقین و ایمان هم مرتکب شود به امید مغفرت و عفو الهی

ص: 189

و شفاعت شفعاء.

جواب: درست است مغفرت و عفو بسیار توسعه دارد و همچنین شفاعت لکن شمول آنها از برای این فرد معلوم نیست.

(وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ): از قیامت وحشت و اضطراب دارند و بر فرض معاصی باعث زوال ایمان نشود و بالاخرة برای ایمانش نجات پیدا کند، لکن مضرّات معاصی منحصر به عذاب جهنّم نیست مضرّات بسیاری در همین دنیا و در حال قبض روح و در عالم برزخ و در احوال محشر و مواقف و عقبات آن دارد خداوند حفظ فرماید.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 50] .... ص : 190

وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (50)

و این قرآن یاد آورنده با برکات بسیاری ما نازل فرمودیم او را، آیا پس از این شما انکار می کنید او را و نمی پذیرید؟

(وَ هذا): اشاره به قرآن مجید است که یکی از اسامی آن ذکر است.

(ذِکْرٌ): اموری که قرآن بنده گان را متذکّر می فرماید از احوال گذشتگان از انبیاء و قوم آنها. و نجات مؤمنین و هلاکت کفّار، و از بیان مصالح و مفاسد و بشارات و انذارات، و بیان احکام و غیر اینها.

(مُبارَکٌ): برکات قرآن بسیار است می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» بنی اسرائیل آیه 84. هم شفاء امراض جسمانی به تلاوت بعض سور و آیات او و تعلیق و با خود داشتن آن و حفظ از خطرات، و شفاء امراض روحی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و مذاهب باطله و عقائد سخیفه و اعمال سیّئه و نجات از مهالک و عقوبات و عذاب ابدی، و رحمت و مغفرت و عفو و گذشت پروردگار و نیل به سعادت و رستگاری و نعم دنیوی و اخروی. و بالجمله

ص: 190

حاوی جمیع برکات است با اینکه معجزه بزرگ پیغمبر است، و معجزه بودن آن از جهات بسیاری است که در مجلّد اوّل در باب مقدّمات بیان شده.

(أَنْزَلْناهُ): مراتب نزول قرآن:

1- در عالم نورانیّت بر نور مقدّس نبوی.

2- در لوح محفوظ: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» بروج آیه 21 و 22.

3- در کتاب مکنون: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».

4- در آسمان أوّل لیلة القدر: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» جملة واحدة که لیله مبارکه هم اطلاق شده «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» دخان آیه 2.

5- بر روح الامین جبرئیل.

6- بر قلب مطهّر حضرت رسالت: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ» شعراء آیه 193 و 194.

7- بر لسان نبیّ صلّی اللَّه علیه و سلم و تلاوت آن بر امّت.

8- بر کتابت کتبه و در دسترس بنده گان تا دامنه قیامت و نزد حوض کوثر.

(أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ): با این همه برکات و جهات اعجاز آن راهی بر انکار باقی نگذاشته جز سیاهی قلب و عناد و عصبیّت و تقلید آباء.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 51] .... ص : 191

وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ (51)

و هر آینه بتحقیق ما عطاء فرمودیم ابراهیم را رشد او را از پیش و بودیم به او دانایان.

(وَ لَقَدْ آتَیْنا): یعنی اعطاء و بذل نمودیم (إِبْراهِیمَ): حضرت ابراهیم را.

(رُشْدَهُ): یعنی رشد را به ابراهیم دادیم و رشد ابراهیم از جهاتی است.

ص: 191

یک: شجاعت که یک نفر در مقابل ألوف قیام کند آنهم در باب توحید مقابل ألوف مشرکین و خردلی خوف و وحشت پیدا نکند حتی در مقابل نمرود با او بحث کند و اثبات توحید کند و ابطال شرک و دعوی الوهیت او.

دو: در ایمان حتّی بجایی برسد که بفرماید: «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» انعام آیه 75.

سه: در اطاعت حتّی در ذبح اسماعیل.

چهار: در نبوّت و رسالت و امامت که بعد از رسول محترم أفضل از جمیع انبیاء و رسل بود و پیشوای جمیع افراد ناس که بفرماید: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ... الایة» بقرة آیه 118. و مقام امامت بالاتر از مقام رسالت و نبوّت است و انبیاء بعد از ابراهیم با اینکه مقام رسالت و اولو العزمی هم داشتند مثل موسی و عیسی لکن امامت بر جمیع ناس نداشتند، پس از ابراهیم فقط پیغمبر أکرم و ائمّه اطهار این مقام را داشتند.

پنج: در خبر دارد: از حضرت صادق علیه السلام سؤال کردند که: چرا حضرت موسی مشاهده سحر سحره را کرد: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً» و حضرت ابراهیم چون مشاهده آتش نمرودیان کرد خوفی پیدا نکرد؟- حضرت فرمود: ابراهیم چون در صلب او أنوار مقدّسه محمّد و آل بود و در موسی نبود.

(مِنْ قَبْلُ): ممکن است قبل از موسی و هارون باشد، یا قبل از محمّد (ص) باشد، یا قبل از مقام بلوغ و رشد بدنی باشد.

(وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ): که لیاقت این مقامات را داشت باو عنایت شد. زیرا هر کسی که به اندازه قابلیّت به او افاضه می شود.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 52] .... ص : 192

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ (52)

زمانی که گفت به پدرش آذر و قوم او مشرکین: چیست این بتها که

ص: 192

بتمثالهای مختلف تراشیده اید و بر آنها عکوف کرده اید.

(إِذْ قالَ لِأَبِیهِ): آزر پدر نسبی او نبود بلکه عموی او بود و شوهر مادر او بود که بعد از وفات پدرش او را گرفت و ابراهیم در دامن او بزرگ شد لذا اطلاق پدر می کرد، بزبان ما پدر خوانده بود، و دلیل بر این مطلب زیارت وارث است که می گویی:

«اشهد أنّک کنت نورا فی الاصلاب الشّامخة و الارحام المطهّرة»

که آباء آنها تا حضرت آدم تمام بر طریقه حقّه بودند که گفتند: نسب حضرت رسالت تا آدم پنجاه و یک واسطه سه هفده، یک هفده انبیاء بودند، و یک هفده أوصیاء، و یک هفده صلحاء.

(وَ قَوْمِهِ): مرجع ضمیر ظاهرا أبیه باشد که آزر است، و مراد از قوم نمرودیان و مشرکین که هم مسلک آزر بودند در بت پرستی.

(ما هذِهِ التَّماثِیلُ): که هر بتی را شبیه یک ستاره یا شبیه ملکی یا شبیه انبیاء تخیّل می کردند و می تراشیدند.

(الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ): عکوف اقامه و وقوف بر شی ء است «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ» حج آیه 25. و از همین باب است مسأله اعتکاف در مساجد.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 53] .... ص : 193

قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ (53)

در جواب ابراهیم گفتند: ما یافتیم پدران خود را که از برای این بتها و تمثالها عبادت و پرستش می کردند، و این جواب را به تمام انبیاء حتی خاتم انبیاء می دادند که تقلید آباء سلف آنها بود، و مسأله تقلید در باب اصول دین حتّی از علماء أعلام جایز نیست و معنی ندارد بالأخصّ در باب توحید باید از روی دلیل و برهان و منطق یقین پیدا کرد.

و امّا در فروع اگر از ضروریات باشد یا دلیل قطعی عقلی یا شرعی بر طبقش

ص: 193

قائم باشد آنهم تقلید ندارد. بلی در أحکامی که باب علم منسدّ باشد باید یا به اجتهاد دست آورد یا احتیاط نمود و بر کسانی که قوه اجتهاد ندارند تقلید کنند آنهم با شرائط زیادی که باید مقلّد بفتح مجتهد مطلق باشد تقلید متجزّی جایز نیست، عادل باشد تقلید فاسق یا غیر معلوم العدالة جایز نیست، کثیر السهو و النّسیان نباشد، از طریقه مألوفه خارج نباشد بلکه بعضی اعلمیت را هم شرط دانسته اگر چه دلیلی ندارد و تشخیص اعلم هم نوعا میسور نیست.

(قالُوا): مشرکین (وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ): از زمان آدم تا زمان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد (ص) در هر طبقه مشرکین بسیار بودند و اکثریت با آنها بود و مؤمنین در قلّت بلکه غایت قلّت بودند، و بقول عوام دین آبائی و أجدادی خود را رها نمی کنیم و لو بر خلاف آن هزار معجزه و دلیل اقامه شود، و امروز قضیّه نحوه دیگر شده تقلید اروپا و کفّار رواج پیدا کرده و دست از دین حقّه که پدران و اجداد آنها داشتند برداشته و آنها را کهنه پرست و امّل شناخته.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 54] .... ص : 194

قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (54)

حضرت ابراهیم فرمود: هر آینه بتحقیق هستید شما و آباء شما در گمراهی آشکار.

ضلالت دو قسم است: یک قسم اینکه حقّ بر انسان مخفی می شود و امر مشتبه می شود مثل کسی که راه را گم کند و بیراهه رود این قابل هدایت است که اگر راه نمایی او را متذکّر کند بر میگردد، و اینها آن کفّار و مشرکین و مخالفین هستند که به راهنمایی انبیاء و أوصیاء و علماء پس از اقامه معجزه و دلیل بر می گردند و در طریق حقّ وارد می شوند. انبیاء و ائمّه برای هدایت این دسته و همچنین علماء أعلام آمده اند.

ص: 194

و یک قسم ضلالت هست که اینها با هزار معجزه و دلیل از طریق ضلالت خود بر نمی گردند.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

و این است مفاد فرمایش ابراهیم (ع): «قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» اینها قابل هدایت نیستند. لذا می فرماید: «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ» زخرف آیه 83. و به نوح خطاب شد: «أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ» هود آیه 38. و به رسول محترم می فرماید: «أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» زخرف آیه 39. و نیز می فرماید: «أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ» یونس آیه 42 و 43.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 55] .... ص : 195

قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبِینَ (55)

گفتند مشرکین: آیا تو آمده ای ما را به هدایت حق یا آنکه تو از لعب کننده گانی؟

سه عنوان داریم: لعب و لغو و لهو، و اینها قریب المعنی هستند و در مذمت آنها و قبح آنها بلکه حرمت بسیاری از مصادیق آنها آیات و اخبار بسیاری داریم مثل ساز و آواز و رقص و ضرب و تار حتّی بر دائره و طشت و تصفیق (کف بر کف زدن) و قمار و لو بدون مراهنه چه به آلات معدّه باشد مثل نرد و شطرنج و عاس، و چه بغیر معدّه که چهار قسم قمار است: «ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» انعام آیه 91.

«فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ» زخرف آیه 83.

«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» مؤمنون آیه 3. «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» قصص آیه 55. «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» حجر آیه 3. و بسیاری دیگر از آیات.

ص: 195

و اما الأخبار: در روایت تحف العقول:

«ما یکون منه و فیه الفساد محضا و لا یکون فیه شی ء من وجوه الصلاح فحرام تعلیمه و تعلمه و العمل به و اخذ الاجرة علیه».

و در روایت اعمش و روایت عیون گفتند: حسنة کالصحیحة بل صحیحه است اشتغال به ملاهی را از کبائر شمرده، و در روایات قمار فرموده:

«کلما الهی عن ذکر اللَّه فهو میسر».

و در بعضی روایات:

«کل لهو المؤمن من الباطل ما خلا ثلاثة المسابقة و ملاعبة الرجل اهله.

.. الخ» و مرحوم شیخ انصاری می فرماید:

آنچه موجب شدة فرح می شود که بطرش می گویند اقوی حرمت او است بعد می فرماید: «و یدخل فیه الرقص و التصفیق و الضرب بالطست بدل الدف و کلما یفید فایدة آلات اللهو». و معنای تصفیق کف بر کف زدن است. و بالجمله اقسام اینها مختلف است بعضی حرام، بعضی قبیح، بعضی مکروه و تفصیل آن در فقه میباشد.

(قالُوا) مشرکین به ابراهیم: (أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ): که دعوت به توحید و نفی شرک می کنی حق است و صحیح و مطابق با واقع است.

(أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ): یا آنکه ملعبه است و بازیگری است اراده داری ما را از خدایان خود برگردانی و سرگرم کنی و به اصطلاح سر بسر ما میگذاری و فریب میدهی و خدایان ما را از ما می رنجانی و به ضلالت می اندازی.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 56] .... ص : 196

قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (56)

فرمود ابراهیم: بلکه پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است آن پروردگاری که آنها را از کتم عدم به عرصه وجود آورد و خلق فرمود، و من هم بر این خدای شما از شهادت دهنده گان هستم.

دلیل بر وجود حضرت باری چهار طریق دارد:

ص: 196

1- طریق عرفاء است که بداهت دارد و از ضروریات اولیه است و به همین طریق اشاره دارد در دعاء عرفه حضرت سید الشهداء علیه السلام:

«الغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یستدل به علیک الدعاء».

2- طریق حکماء است از راه وجوب و امکان که هر ممکنی در وجود محتاج به موجد است تا منتهی شود به واجب.

3- طریق متکلمین است از راه حدوث و قدم که هر حادثی محتاج به محدث است تا منتهی شود به قدیم.

4- طریق آیات و اخبار است از راه آثار پی به مؤثر بردن چنانچه در همین آیه دلالت دارد.

(قالَ بَلْ رَبُّکُمْ): بعد از ابطال الوهیت اصنام مشرکین در آیات قبل اضراب می کند که رب شما منحصر است بآن خدایی که.

(رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) است، سماوات کرات جویه مثل شمس و قمر و کواکب، و ارض کرات سفلیه زمین و آب و هوا.

(الَّذِی فَطَرَهُنَّ): فطر بمعنی مخترع و مبتدع و خالق است یعنی بی سابقه (وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ): یعنی شهادت به وحدانیت حضرت حق می دهم که اوّل کلمه اسلام است چون در اسلام سه جزء شرط است و مدخلیت دارد.

اعتقاد قلبی که ریشه و اصل دین است و اقرار به زبان و لسان که مثبت و دلیل است، و عمل به ارکان که حافظ و نگهبان دین است، و لازمه دین اسلام نفی اضداد است لذا فرمود:

[سوره الأنبیاء (21): آیه 57] .... ص : 197

وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ (57)

و قسم به خداوند متعال هر آینه البته تدبیری می کنم بتهای شما را بعد از

ص: 197

آنکه پشت کردید و بیرون رفتید.

این کلام از ابراهیم خطاب به مشرکین است لکن بنحوی که آنها نشوند مثل اینکه پیش خود فرمود با سه تأکید. قسم، لام تأکید، نون مؤکده.

(وَ تَاللَّهِ): یکی از صیغ قسم است که موجب وجوب فعل می شود و تخلّف آن حرام و موجب کفاره می شود. و این قسم به ذات اقدس ربوبی است چون اللَّه اسم ذات است که مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص است بخلاف حق که اشاره به مقام واجب الوجودی است و به خلاف هو که اشاره به مقام غیب الغیوبی است. و این سه اسم اسامی ذات است و بقیه اسماء الهی اسماء صفات است چه صفات کمالیه ذاتیه مثل عالم و قادر وحی و نحو اینها، و چه صفات جمالیه فعلیّه مثل خالق و رازق و نحو این ها، و چه صفات جلالیه سلبیّه مثل سبوح و قدوس و نحو اینها.

(لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ): کید تدبیر و نقشه است بطوری که طرف متوجه نباشد بر ضرر و این کید بر کفار و معاندین بسا واجب می شود بخصوص مقرون به قسم باشد و بسا ممدوح است مثل کید امیر المؤمنین با عمر و بن عبد ود و کید حضرت قاسم با ازرق شامی و امثال اینها ولی با مؤمن حرام است از دو جهت. یکی نفس اضرار به مؤمن، و یکی کید با او بدون توجه.

(بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ): که گفتند: اینها در روز معینی عیدی داشتند که نمرود با تمام مشرکین رجالا و نساء صغارا و کبارا بیرون می رفتند برای تفریح و تفرج و چون بر می گشتند می رفتند در بتکده و سجده به اصنام می کردند و حضرت ابراهیم را هم همراه خود بردند. لکن در اثناء طریق به بهانه کسالت و خستگی برگشت و رفت در بتکده و تبری همراه خود برد بنحوی که احدی از آنها مطلع نشود و برخورد نکند که مفاد لاکیدن است. و تولی رو برگردانیدن است، و ادبار پشت کردن.

ص: 198

[سوره الأنبیاء (21): آیه 58] .... ص : 199

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (58)

پس قرار داد آنها را قطعه قطعه مگر بزرگ آنها را بامید آنکه شاید اینها به او رجوع کنند.

اشکال: شکستن بت بزرگ که اولی بود چرا او را نشکست؟

جواب: بعضی گفتند: برای آنکه فلز قوی بود که تبر ابراهیم به او کارگر نمی شد. لکن این کلام باطلی است بلکه حکمتش این بود که اگر او را هم شکسته بود سپس می فرمود: از آنها سؤال کنید جواب می دادند حال که قطعه قطعه شده اند و از بین رفته اند جای سؤال نیست خواست که به آنها برساند که خدای بزرگ شما که از بین نرفته و سزاوارتر به سؤال هست نمی تواند تکلم کند چه رسد به خدایان کوچک شما.

(فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً): جذاذ متفرق کردن اجزاء مجتمعه از یکدیگر مثلا اگر قومی اجتماعی داشتند یک نفر از میان آنها خارج شد می گویند: مجزا شد، اجزای این اصنام را از یکدیگر جدا کرد که استفاده می شود آنها را بطوری در هم کوبید که ریز ریز شدند مثل گندمی که آرد می شود در آسیا و سنگی که نرم می شود در مکینه.

(إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ): ضمیر لهم به اصنام بر می گردد و معلوم می شود که مشرکین چنانچه معمول آنها بود هر یک نفر یک خدای کوچکی داشت از فلزات یا از چوب یا از گل که همراه خود داشت، و هر قبیله و طایفه یک خدای بزرگتری داشتند که مخصوص این قبیله بود مثل علامتی که هر محله مخصوص به خود آنها است سایر قبایل او را نمی پرستیدند چنانچه بت خاص این فرد را فرد دیگری نمی پرستید، و یک بت بزرگی بود که تمام قبائل او را پرستش می کردند. حضرت ابراهیم آن بت بزرگ را باقی گذاشت که تمام به خدایی او اعتراف دارند که حجت بر همه تمام شود.

ص: 199

(لَعَلَّهُمْ): لعلّ ترجی است که مقطوع الوصول یا مظنون الوصول است یا بمعنی باید است و ینبغی است مثل: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 46.

(إِلَیْهِ): بعضی گفتند: مرجع ضمیر الیه ابراهیم است. لکن ظاهر اینکه مرجع کبیرا است که اینها پس از مراجعه از عید چون تمام قبائل بودند به آن خدای بزرگ (یَرْجِعُونَ).

[سوره الأنبیاء (21): آیه 59] .... ص : 200

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ (59)

گفتند مشرکین: کی چنین عمل نموده به خدایان ما محققا او از ظلم کننده گان است.

(قالُوا) جمله در تقدیر است یعنی پس از آنکه مراجعت کردند و رفتند در بتخانه و مشاهده کردند که چه بر سر بتهای آنها آمده گفتند به یکدیگر این از آن می پرسید او از دیگری.

(مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا): واقعا حماقت و خریت تا چه پایه است اگر اینها الهه هستند کی را قدرت که نسبت به آنها کوچکترین المی وارد کند. همین فعل ابراهیم خود یک دلیل حسّی وجدانی است که اینها یک جمادی بیش نیستند که بدست یک نفر ریز ریز می شوند إله آن کسی است که به آتش بفرماید: برد و سلامت شو، و به کارد بفرماید: نبر نتوانند تخلف کنند.

(إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ): آن هم چه ظلمی که از ظلم به نفس، و ظلم به غیر، و ظلم در دین بالاتر است ظلم به آلهه. خاک بر سر آنها که آلهه خود را مظلوم و گرفتار دست ظالم می دانند حتی میتوان گفت که این عمل ابراهیم مهم تر از عمل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام بود. زیرا آنها پس از فتح مکه و مقهوریت

ص: 200

مشرکین که قدرت بر نفس کشیدن نداشتند و خود را در معرض قتل میدانستند این عمل را انجام دادند که امیر المؤمنین پا بر شانه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم گذاشت و بتهای مشرکین را در هم کوبید ولی ابراهیم یک نفر در میان الوف الوف مشرکین برود و چنین عملی انجام دهد آنهم با چه نیرویی. زیرا هر که بود و هر قدر نیرو و شجاعت داشت پس از این عمل تا مشرکین مراجعت نکرده بودند و مطلع بر این امر نشده بودند فرار میکرد و مخفی می شد چنانچه حضرت موسی یک نفر از آنها را کشته بود فرار کرد حتی پس از چندین سال که در مدین بود و مأمور شد به دعوت فرعون عرض کرد: «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» شعراء آیه 13. «قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» قصص آیه 33.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 60] .... ص : 201

قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ (60)

گفتند در جواب یکدیگر که: می شنیدیم جوانی بود که آلهه ما را به بدی یاد می کرد و به آنها بد می گفت و منکر الوهیت آنها بود، گفته می شد از برای او یعنی می گفتند نامش ابراهیم است. چون قبلا به آزر و قوم او از مشرکین گفته بود در آیات قبل: «ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» و نیز «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ». و نیز: «بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» از این جهت گفتند:

(قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ): حضرت ابراهیم در زمان جوانی بود که به مقام رسالت و نبوت و امامت رسید و در سن پیری خداوند به او اسماعیل و اسحاق را عنایت فرمود لذا تعبیر به فتی کردند.

(یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ»: که نام او را ابراهیم می گفتند: نمرود آزر را طلبید که این جوان را تو وادار کردی باین عمل؟- گفت من با او کمال مخالفت را

ص: 201

داشتم مادرش با او موافق است، مادرش را خواست گفت: چون تو اطفال مردم را بقتل می رسانیدی این باعث شد که این عمل از او صادر شد. نمرود پسندید و دست از قتل اطفال برداشت لکن در مقام برآمد ابراهیم را گرفتند آوردند و از او سؤال کردند و تمام مشرکین جمع شدند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 61] .... ص : 202

قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (61)

گفتند: باید او را بیاورید مقابل چشم تمام مردم که همه حاضر باشند و مشاهده کنند در استنطاق او که اگر فعل اوست تمام شریک باشند در قتل او، و اگر بی تقصیر باشد او را رها کنند. مردم اجتماع کردند و حضرت ابراهیم را آوردند مقابل نمرود و نمرودیان، و شجاعت ابراهیم بنحوی بود که ابدا وحشتی در خود راه نداد و با کمال شجاعت آمد.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 62] .... ص : 202

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ (62)

گفتند: آیا تو این عمل را بجا آوردی و این فعل از تو صادر شده ای ابراهیم؟

[سوره الأنبیاء (21): آیه 63] .... ص : 202

قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ (63)

فرمود: بلکه این فعل را آن خدای بزرگ آنها کرده که تبر بر دوش اوست پس سؤال کنید از خود آنها اگر تکلم می کنند و نطق دارند.

ص: 202

سؤال: این کلام کذب است و حضرت ابراهیم علیه السلام شأن او اجل است از کذب.

جواب: اولا- در بعض اخبار جواب داده اند که این قضیه شرطیه است که فرمود: «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» یعنی اگر نطق می کنند فعله کبیر هم و گفتند:

قضیه شرطیه تصدق عن کاذبین مثل: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» و لکن لم یکن فیهما آلهة الا اللَّه و ما فسد تا و در اینجا هم ما کانوا ینطقون و ما فعل کبیرهم. چنانچه از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

«و اللَّه ما فعله کبیرهم و ما کذب ابراهیم علیه السلام فقیل له کیف ذلک؟- فقال: انما قال: فعله کبیرهم هذا ان نطق و ان لم ینطق فلم یفعله کبیرهم».

و ثانیا- در بسیاری از موارد کذب واجب می شود و صدق حرام مثل اصلاح بین دو نفر مؤمن و بین زوج و زوجه، و برای حفظ نفس محترمه، و دفع شر اشرار و حفظ مال مسلم و غیر اینها حتی در خبر است: بواسطه کذب داخل در جنت می شود و به صدق داخل در نار.

و ثالثا- باب توریه بسیار وسیع است و در اینجا می توان گفت که مشرکین معتقد به خدا بودند بلکه به وحدانیت او ذاتا و صفة و فعلا فقط توحید عبادتی را منکر بودند و اصنام را شریک در عبادت و پرستش قرار داده بودند. بناء علی هذا ممکن است ابراهیم علیه السلام توریه کرده باشد و مراد از کبیرهم خدای متعال باشد اشاره به اینکه من پیش خود نکردم بامر الهی بوده و فعل او است. چنانچه سبزواری گفته:

«و الفعل فعل اللَّه و هو فعلنا» یعنی طولا و منافی با اختیار هم نیست چنانچه مکرر اشاره شده و در آیات شریفه بسیار بیان فرموده، و بالجمله حسن صدق و قبح کذب برای این است که صدق دارای مصلحت است و کذب ذی مفسده اگر کذب دارای مصلحت ملزمه شد واجب می شود و اگر مصلحت غیر ملزمه ممدوح می شود، و صدق اگر

ص: 203

موجب مفسده ملزمه شد حرام می شود و غیر ملزمه مذموم می گردد، و اگر خالی از مفسده و مصلحت هر دو شدند یا مصلحت و مفسده آن مساوی شد مباح می گردد.

پس هر کدام محکوم به احکام خمسه می شوند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 64] .... ص : 204

فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64)

پس این مشرکین عاجز شدند از جواب ابراهیم و به خود فرو رفتند و رجوع به نفوس خود کردند و به یکدیگر می گفتند: البته خود شما ظالم هستید.

(فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ): به فکر فرو رفتند که این کلام ابراهیم جواب ندارد زیرا این اصنام که نطق نمی کنند و دفع ضرر از خود نمی توانند بکنند و جلب نفع ندارند.

(فَقالُوا) بعض آنها به بعض دیگر یعنی با هم به هم می گفتند:

(إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ): با تأکید کلمه ان و تکرار خطاب کم و انتم و جمع محلی به الف و لام یعنی البته جمیع شما مشرکین ظالم هستید هم به خود ظلم کردید که پرستش کنید خدایی که نه نطق دارد نه جلب نفع می کند و نه دفع ضرر نه از خود و نه از دیگران، و هم ظلم به غیر کردید که یک جوان بی گناهی را اذیت کردید، و هم ظلم به دین کردید که برای خدای متعال شریک قائل شدید.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 65] .... ص : 204

ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ (65)

پس سر را به زیر انداختند و متوجه به ابراهیم شدند و به او گفتند:

هر آینه میدانی که این اصنام ما نطق نمی کنند و پس از اینکه این اصنام ما نطق

ص: 204

نمی کنند و پس از اینکه این حجت بر آنها تمام شد بهانه بدست ابراهیم افتاد.

[سوره الأنبیاء (21): آیات 66 تا 67] .... ص : 205

قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ (66) أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67)

فرمود: آیا پس از این که دانستید این اصنام و آلهه شما نطق نمی کنند عبادت می کنید و می پرستید از غیر خداوند متعال اللَّه چیزی را که به شما نفعی نمی رسانند و ضرری به شما وارد نمی کنند اف بر شما و بر آنچه عبادت می کنید از غیر اللَّه آیا پس از این تعقل نمی کنید و درک نمی نمائید؟

(قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ): پرستش مختص به خداوندی است که قادر بر همه چیز باشد: «أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ و بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» خدایی که به توسط یک تبر از بین برود و ریز ریز شود و نتواند از خود دفع ضرر کند چه لیاقت خدایی دارد.

(ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ): تا کنون به مقدار خردلی نفعی از پرستش آنها نبرده اید یا ضرری در ترک عبادت آنها به شما متوجه شده؟

(أُفٍّ لَکُمْ): اف گفتند: «کلمة لما تنضجر به» بدا به حال شما و بر شما لذا دارد در خبر:

«اذا قال الرجل لاخیه: اف انقطع ما بینهما من الولایة».

(وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

سؤال: یک جمادی که هیچ گونه حس و حرکت ندارد به او اف گفتن چه معنی دارد؟

جواب: اولا- مکرر تذکر داده ایم که تمام موجودات شعور و ادراک دارند و آیات شریفه بر آن کمال دلالت را دارد.

ص: 205

و ثانیا- به مقتضای آیه شریفه در همین سوره آیه 98: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ». و نیز دارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ ... الایة» تحریم آیه 6.

و نیز می فرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ ... الایة» بقره آیه 22.

(أَ فَلا تَعْقِلُونَ): بلکه دیوانه و سفیه هم پس از این که فهمید و دانست که یک جمادی هیچ گونه اثری ندارد به آن توجّه نمی کند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 68] .... ص : 206

قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (68)

گفتند: ابراهیم را بسوزانید و یاری کنید خدایان خود را اگر هستید بجا آورندگان.

(قالُوا حَرِّقُوهُ): در موضوع قتل ابراهیم مشاوره کردند چه نحوی او را به قتل برسانند رأی بر این قرار گرفت که او را بسوزانند از دو جهت یکی آنکه أشدّ انحاء قتل سوزانیدن است، دیگر آنکه تمام مشرکین رجالا و نساء در قتل او شرکت داشته باشند حتّی مرضی وصیّت می کردند که از مال آنها هیزم خریداری کنند، و زنها رشته می رشتند و اجرت آن را هیزم می خریدند. و گفتند: بنائی ساختند که طول آن سی ذراع بود و عرض آن بیست ذراع. و بعضی گفتند: یک فرسخ در یک فرسخ هیزم ریختند و آتش زدند که از یک میل راه نزدیک آن نمی توان رفت، متحیّر شدند که چه نحو ابراهیم را در این آتش بیندازند شیطان آمد و منجنیق را ساخت و سنگی در فلاخن گذاشت و پرتاب کرد میانه آتش انداخت و اوّل منجنیق بود که تأسیس کرد، و ابراهیم را در فلاخن گذاشتند و پرتاب

ص: 206

کردند در میان آتش.

(وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ): حماقت آنها تا چه پایه بود. نصرت آلهه باین است نگذارند آسیبی به آنها برسد و امّا پس از بین رفتن آنها انتقام است نه نصرت.

(إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ): و البتّه این عمل مدّتها طول کشید تا انجام گرفت و از برای نمرود مکان مرتفعی تأسیس شد که تماشا کند چه نحوه ابراهیم را می سوزانند، ملائکه به خروش آمدند ملک باد آمد آتش را در نمرودیان بریزد، ملک آب آمد خاموش کند، جبرئیل آمد. فرمود: به شما حاجت ندارم گفت:

به آنکه حاجت داری بگو. گفت: «علمه بحالی حسبی من سؤالی» این کلام مفادش این نیست که حاجت خود را از خدا سؤال نکند. زیرا حوائج زیادی ابراهیم از خدا تمنّا کرد مثل موقعی که به مقام امامت رسید عرض کرد:

«وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» بقره آیه 118. و موقعی که اسماعیل را در مکّه جنب کعبه گذاشت عرض کرد: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ» و نیز عرض کرد: «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ» ابراهیم آیه 40 و 42، بلکه مقام تسلیم است که اگر صلاح میداند بسوزم من هم کمال تسلیم را دارم.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 69] .... ص : 207

قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ (69)

گفتیم خطاب به آتش که: ای آتش باش سرد و سلامت بر ابراهیم.

بعضی گفتند: یا نار بمعنی جعل است یعنی جعلنا النار بردا و سلاما مثل «کُونُوا قِرَدَةً» در أصحاب سبت یعنی جعلناهم قردة زیرا آتش قابل خطاب نیست لکن مکرّر گفته ایم و آیات شریفه ناطق است به این که تمام موجودات دارای عقل و شعور و معرفت هستند: «إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ

ص: 207

تَسْبِیحَهُمْ»

اسری آیه 46. و خطاب به نحل شد در آیه شریفه: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً ... الایة» نحل آیه 70. و قضیّه هد هد سلیمان و تکلّم مورچه در سوره نمل آیه 7 و 20.

جمله ذرّات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم

بعضی گفتند: اثر حرارت از آتش برداشته شد. اینهم اشتباه است. زیرا قطع نظر از این که حرارت از لوازم ذاتیّه آتش است منافی با لسان أخبار است که گلستان شد.

بعضی گفتند: حائلی بین ابراهیم و آتش شد. این هم خلاف صریح آیه است بلکه می گوئیم: قلب ماهیّت شد آتش به گل و ریاحین و سبزه مبدّل شد چنانچه خاک و گیاه نطفه ثمّ علقه ثمّ مضغه ثمّ عظم و لحم ثمّ خلق آخر. و خداوند قادر است آب را هوا می کند، از خاک نباتات می رویاند الی غیر ذلک که دیدند نمرودیان گلخن گلشن شد، تخت مرصّعی ابراهیم بر روی تخت نشسته با جبرئیل صحبت می فرماید:

(قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ): برد مقابل حرّ است و سلام مقابل هلاکت است که به راحتی از منجنیق مثل مرغی که از هوا به زمین آید.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 70] .... ص : 208

وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ (70)

پس اراده کردند به ابراهیم مکرر و حیله و تدبیری، پس ما قرار دادیم آنها را در درجه اعلای خسران و زیانکاری.

(وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً): اراده در بشر مقدمه أخیره مقارن با فعل است چون افعال بشر افعال اختیاری است و مقدّماتی دارد أوّل تصوّر سپس تصدیق ثمّ عزم ثمّ

ص: 208

جزم ثمّ ارادة که مقارن با فعل است ثمّ ایجاد که فعل بمعنی مصدری است فیصیر موجودا. و لکن بسا بعض مقدّمات تحقّق پیدا می کند ولی فعل تحقّق پیدا نمی کند.

لکن افعال الهیه احتیاج به این مقدمات ندارد نه تصور و نه تصدیق و نه عزم و نه جزم بلکه به مجرد اراده ایجاد (که فعل بمعنی اسم مصدری است) تحقق پیدا می کند که بمعنی اسم مصدری است، و اراده حق به مذاق حکماء از صفات ذاتیه است و از شئون علم که تعبیر به علم بصلاح می کنند و به مذاق متکلّمه همان نفس ایجاد و فعل بمعنی مصدری است که تعبیر به مشیت می کنند و حق با حکماء است. و فرق بین اراده و حکمت این است که: حکمت علم به مصالح و مفاسد است، و اراده علم به صلاح است مقابل کراهت که علم به فساد است مرید و مکره، و اراده اینها مقارن ایجاد است که القاء در نار باشد که فعل بمعنی مصدری است لکن به ایجاد آنها تحقق پیدا نکرد و محترق نشد و موجود نشد که فعل بمعنی اسم مصدری است.

و کید در اینجا بمعنی تدبیر و نقشه است که به چه نحو احراق حاصل شود به تعلیم شیطان که شرحش بیان شد.

(فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ): خسران در مقابل سعادت است و بزبان امروز بد شانسی و بدبختی مقابل خوش شانسی و خوشبختی است، و تمام کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین در خسران و زیانکاری به هلاکت ابدی و عذاب دائمی گرفتار هستند، لکن این مشرکین که نمرودیان باشند اخسر از همه آنها شدند چون اینها به سخت ترین انحاء هلاکت که احراق باشد نسبت به ابراهیم اقدام کردند. خداوند به ضعیف ترین مخلوقات خود آنها را هلاک فرمود که بعوض آن پشه را مسلّط بر آنها کرد خون آنها را مکیدند تا به هلاکت افتادند، حتی یک پشه نزدیک دماغ نمرود رسید نفس بالا کشید پشه وارد مغز نمرود شد بنا کرد نیش زدن هر چه بر سر او می زدند ساکت می شد سپس نیش می زد، تا دو نفر را مقرر داشت که دائما با عمود بر سرش می زدند تا هلاک شد.

ص: 209

[سوره الأنبیاء (21): آیه 71] .... ص : 210

وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ (71)

و نجات دادیم ابراهیم و لوط را به طرف زمینی که برکت دادیم در آن زمین از برای تمام اهل عالم.

این ایران ما در آن زمان مرکز مشرکین بود سپس در زمان کیاسره آتش پرست شدند که هنوز آثار آتشکده ها و مناره ها که بر سر آنها آتش می افروختند باقی است. تا زمان خلفاء و بنی امیه و بنی عباس سنی خانه شد، و بحمد اللَّه و المنّه از زمان هلاکو و خواجه نصیر الدین طوسی مملکت شیعه اثنی عشری شد پس از زوال دولت بنی عباس.

خداوند امر فرمود ابراهیم را که خارج شود از میانه آنها و نجات پیدا کند.

(وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً): حضرت لوط سه نسبت داشت با ابراهیم.

1- پسر برادر ابراهیم بود پدرش هاران برادر ابراهیم هر دو پسر تارخ بودند چنانچه قبلا گفتیم آزر پدر ابراهیم نبود بلکه عم ابراهیم بود.

2- پسر خاله ابراهیم که مادر ابراهیم خواهرش عیال هاران بود که دو برادر دو خواهر را ازدواج کردند.

3- ساره عیال ابراهیم خواهر لوط بود لوط برادر زن ابراهیم بود و قبل از ابراهیم بر دین حقه نوح بود و به مجرد بعثت ابراهیم به او ایمان آورد: «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» عنکبوت آیه 25.

(إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ): بعضی گفتند: ارض شام بوده که برکات زمینی و هوایی بسیار دارد. بعضی گفتند: مکه بوده به دلیل قوله تعالی: «بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ» آل عمران آیه 90. و لکن ظاهر این است که بیت المقدس بوده که مرکز انبیاء بنی اسرائیل بوده و قبله بوده که مورد توجه بوده حتی در

ص: 210

اوائل بعثت قبله مسلمین بوده تا زمانی که تحویل قبله شد که می فرماید: «قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ...

الایه» بقره آیه 139.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 72] .... ص : 211

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ (72)

و بخشیدیم از برای او اسحاق و یعقوب که نافله بود یعنی از اسحاق یعقوب را دادیم و یعقوب هم درک زمان جدش ابراهیم را کرد و هر سه را ابراهیم و اسحاق و یعقوب را صالح قرار دادیم که صلاحیت نبوت و رسالت را داشتند و به آنها عنایت شد، موقعی که ملائکه آمدند برای اهلاک قوم لوط ابتدا مشرف شدند خدمت ابراهیم و او را بشارت باسحق دادند: «وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ» صافات آیه 112. و ساره ایستاده بود و شنید و خندید به او هم بشارت دادند که می فرماید:

«وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً ... الایه» هود آیه 74.

و اختلافی است بین اهل کتاب و مسلمین که اوّل اسحاق را از ساره پیدا کرد چنانچه یهود گفتند، یا اسماعیل را از هاجر چنانچه مسلمین معتقد هستند و در همین سوره صافات آیه 99 قبلا می فرماید: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ (الی آخر الآیات)» سپس بشارت باسحاق را می دهد چنانچه ذکر شد. و شرح این جمله این است که ساره عقیم بود و نازا نمی زائید و چون ابراهیم از هاجر اسماعیل را آورده ساره را خوش نیامد به ابراهیم گفت: این مادر و بچه را از نزد من ببر، خطاب رسید ساره را اجابت کن. حضرت ابراهیم آنها را آورد در مکه معظمه جنب کعبه که عرض کرد: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ ... الایه» ابراهیم آیه 40. پس از آن بشارت باسحق داده شد از ساره.

ص: 211

(وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ) بخشیدیم به او اسحاق را.

(وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً): یعنی پس از اسحاق از اسحاق یعقوب را بخشیدیم به ابراهیم که می فرماید: «وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ» هود آیه 74.

(وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ): ابراهیم و اسحاق و یعقوب را ما قرار دادیم صالحین برای نبوت و رسالت و مقام عصمت و طهارت که از شرایط اولیه انبیاء است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 73] .... ص : 212

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ (73)

و قرار دادیم و جعل فرمودیم آنها را پیشوایان دین هدایت می کردند امت را به أمر ما و وحی فرستادیم بسوی آنها بجا آوردن جمیع خوبی ها و بر پا داشتن نماز و دادن زکاة، و بودند آنها که از برای ما عبادت و بنده گی می کردند.

(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً): گذشت که مقام امامت و پیشوایی بالاتر از مقام نبوت و رسالت است و بر امّت واجب است اقتداء به آنها در جمیع افعال و اقوال و تقریرات که قول و فعل و تقریر معصوم چه نبی باشد چه رسول و چه امام حتی غیر اینها مثل صدیقه طاهره نه پیغمبر بود و نه امام حجت است.

(یَهْدُونَ بِأَمْرِنا) از پیش خود چیزی نمی فرمودند: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی النجم آیه 5 و 6 و 7.

(وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ): جمع محلی به الف و لام افاده عموم میکند شامل جمیع خوبی ها می شود از عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه بالاخص امر صلوة و زکاة.

ص: 212

(وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ) که در جمیع شرایع سابقه بوده و لو خصوصیاتش تفاوت داشته.

(وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ): عبادت اصنام و آلهه مشرکین نمی کردند فقط اختصاص به ذات اقدس ربوبی داشت.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 74] .... ص : 213

وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ (74)

و لوط را دادیم او را حکم و علم، و نجات دادیم او را از شهرستانی که بود عمل می شد اعمال خبیثه، محققا آنها بودند از اقوام بسیار بد فاسق و فاجر بودند.

(وَ لُوطاً) یکی از انبیاء بود و بر شریعت ابراهیم بود پس از شریعت نوح، و معصوم بود بر طبق عقیده شیعه بخلاف یهود و نصاری و مخالفین که همه نوع نسبتی به انبیاء می دهند در همین تورات رایج بین یهود دارد که: پس از هلاک قوم لوط دخترهای لوط بیکدیگر گفتند که: ما احتیاج به مرد داریم و مردی جز پدر ما باقی نمانده شراب دادند به لوط و نزد آن رفتند و با او زنا نمودند و از نسل آنها هفتاد پیغمبر بوجود آمد، و نسبت های دیگر.

(آتَیْناهُ حُکْماً): مقام نبوت و رسالت است چنانچه در حق یحیی می فرماید:

«وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا».

(وَ عِلْماً) که یکی از شرائط نبوت و رسالت این است که عالم به جمیع ما یحتاج الیه الامة باشد در امر دین و دنیا.

(وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ) که خطاب شد به حضرت لوط که شبانه با اهلش از میان قوم بیرون رود چنانچه می فرماید: «قالُوا یا لُوطُ

ص: 213

إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ

... الایه» هود آیه 83.

و مراد از قریه اهل قریه که اراده سویی داشتند به قرینه «کانت تعمل الخبائث» زیرا نفس قریه عمل خبیث نمی کند. و خبائث کارهای زشتی و قبایحی و ناپسنده است که گفتند: سه قسم قبیح داریم شرعی عقلی عرفی.

اما شرعی: محرمات و معاصی و ترک واجبات چه کبیره و چه صغیره.

و اما عقلی: آنچه که به عقل درک قبح آن می شود که آن حرام شرعی است به قاعده ملازمه «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل» و لذا یکی از ادله احکام عقل است تعبیر به ادله اربعه کتاب سنت اجماع عقل می کنند، مثل بسیاری از اخلاق رذیله و عقاید فاسده و اعمال قبیحه.

و اما عرفی: اموری است که منافی با مروّت باشد و در نظر جامعه سبک و خفیف باشد که ناقض عدالت است و این نسبت به اماکن و اشخاص و ازمنه تفاوت می کند. مثلا روحانی لباس جندی بپوشد یا به عکس و امثال اینها.

(إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ): بد قومی بودند مخصوصا عمل لواط که هیچ سابقه نداشته چنانچه می فرماید: «أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ» اعراف آیه 78. و نیز می فرماید: «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ» عنکبوت آیه 27. و این عمل شنیع حدّ او قتل است. و در حدیث است که فرمود: لواط آن است که دخول نشود و اگر دخول شد کفر باللّه است. و یکی از خبائث آنها ضرطه بود در مجالس و حکم عطسه را داشت که در آیه شریفه می فرماید: «أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ» عنکبوت آیه 28. و در دو حدیث تفسیر شده منکر به همین معنی، و مراد از نادی مجالس و انجمنهای آنها است که مجتمع می شدند.

و مراد از فاسقین کفر است چنانچه در بسیاری از آیات مقابل ایمان قرار داده: «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ» سجده آیه 18. و در حق

ص: 214

شیطان می فرماید: «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» کهف آیه 48 و بسیاری دیگر از آیات.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 75] .... ص : 215

وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (75)

و داخل کردیم ما لوط را در رحمت خود محققا او بود از صالحین.

(وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا): فرق است بین شمول رحمت و بین دخول در رحمت از دو جهت، یکی آنکه شمول رحمت می آید شامل او می شود، و دخول این می رود در رحمت، دیگر آن که شمول رحمت ممکن است از یک طرف و یک جهة باشد ولی دخول غرق رحمت می شود، و رحمت الهی شامل هر نعمت و تفضلی می شود چه نعم دنیویه و چه اخرویه لکن شرط شمول رحمت قابلیت محل می خواهد.

ترحّم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان

خداوند علت ادخال لوط را در رحمت خود بیان می فرماید:

(إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ): صالح اطلاقاتی دارد:

یکی آنکه: افعال صالحه از او صادر شود و از افعال قبیحه و از لغویّات و لهویّات و مشتهیات نفسانی شیطانی بکلی اجتناب کند که درجه اعلی آن عصمت است که در انبیاء و اوصیاء شرط اولیه است.

دوّم: متخلق به اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ملکات حسنه باشد که در خبر است فرمود:

«تخلقوا باخلاق اللَّه»

و دوری از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه.

سوّم: معرفت و علم به جمیع مصالح و مفاسد است که انبیاء به تفاوت مراتب عالم به حکم و مصالح بودند به درجات مختلفه.

تنبیه: حقیر در مورد ابراهیم علیه السلام بسیار متعجب هستم که بسیاری از انبیاء موقعی که قوم آنها ایمان نیاوردند و اذیّت کردند در حق آنها نفرین کردند حتی مثل نوح که عرض کرد: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً» نوح آیه

ص: 215

27، و طلب نجات کردند که در آیات شریفه بیان شده، و نداریم یک جا که ابراهیم نفرین کرده باشد با آن همه اذیت ها، یا طلب نجات کرده باشد حتی بگوید: «علمه بحالی حسبی من سؤالی» بلکه موقعی که خبر اهلاک قوم لوط را به او دادند توسط کرد نجات آنها را که در قرآن می فرماید: «یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا ... الایه» هود آیه 77.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 76] .... ص : 216

وَ نُوحاً إِذْ نادی مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (76)

و نوح زمانی که خدای خود را خواند از قبل از ابراهیم و لوط پس اجابت کردیم ما از برای او دعای او را پس نجات دادیم او را و اهل او را از غم و گرفتاری عظیمی.

(وَ نُوحاً): عطف بر (وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ) است که گذشت معنای رشد که به نوح هم دادیم.

(إِذْ نادی : که گفت: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً» نوح آیه 27. و نیز: «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» قمر آیه 10.

(مِنْ قَبْلُ): قبل از ابراهیم و لوط بلکه قبل از هود و صالح.

(فَاسْتَجَبْنا لَهُ): به اینکه تمام قوم او را به غرق هلاک کردیم مگر نوح و مؤمنین به او را.

(فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ) در کشتی (مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ): کرب ابتلایی است که به قلب اثر می کند و ناراحت می شود و مهموم و مغموم می گردد و چون نوح در این مدّت طولانی که نهصد و پنجاه سال دعوت کرد و به او ایمان نیاوردند مگر قلیلی حدود هشتاد نفر که می فرماید:

«فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً» عنکبوت آیه 13. و می فرماید:

ص: 216

«وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» هود آیه 38. و در خلال این مدت طولانی چه اندازه اذیت و ظلم به او و به مؤمنین به او وارد کردند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 77] .... ص : 217

وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ (77)

و یاری کردیم نوح را از اذیّتهایی که از قوم به او وارد شده بود آن قومی که تکذیب کردند به آیات ما محققا آنها بودند قوم سوء پس غرق کردیم آنها را بالتمام جمیع آنها غرق شدند.

(وَ نَصَرْناهُ): خداوند تبارک و تعالی رؤوف و عطوف و حلیم و صبور است بنده گان را به اعمال سوء خود تعجیل در عذاب نمی کند بلکه مهلت می دهد، حتی کتبه سیئات ساعاتی را صبر می کنند بسا توبه کند، حتی اگر بنده قبل از موت به یک ساعت موفق به توبه شد می بخشد بلکه اگر با ایمان از دنیا رفت امید نجات و مغفرت در او هست، و بسا مشمول شفاعت می شود. و اما اگر از حد گذشت مورد غضب واقع می شود.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

قوم نوح را نهصد و پنجاه سال قبل از طوفان مهلت داد تا کردند آنچه کردند و خود را از قابلیت رحمت انداختند، و در غضب الهی وارد شدند. خداوند نوح و اهلش را نصرت فرمود.

(مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا): از چنگال آنها نجات داد، و سبب غضب الهی این بود که اینها تکذیب آیات الهی کردند انبیاء را ساحر و کذاب و مفتری و مجنون شمردند و به آنها هر چه توانستند ظلم و اذیت کردند، و برای خدا

ص: 217

شرکائی قرار دادند که می فرماید:

«وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً» نوح آیه 22. که این اسامی الهه آنها بود، احکام الهی را زیر پا گذاردند و فساد در زمین بسیار کردند و معجزات انبیاء را سحر شمردند.

(إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ): هم عقاید سویی که شرک باللّه باشد و تکذیب انبیاء، هم اخلاق سوء از کبر و نخوت و سایر صفات خبیثه، و هم اعمال سوء را دارا بودند.

(فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ): حتی عمارات آنها و مواشی آنها و زخارف آنها تمام از بین رفت و هلاک شدند.

[سوره الأنبیاء (21): آیات 78 تا 79] .... ص : 218

وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلِینَ (79)

و داود و سلیمان زمانی که حکم نمودند در مزرعه که شبانه گوسفندان قوم حمله کردند بر زراعت های مزرعه و فاسد کردند آنها را، و بودیم ما برای حکم آنها از شاهدین، پس فهمانیدیم مزارع را سلیمان را و هر دو را دادیم حکم و علم را.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است حتی در اخبار بسیاری از ائمه اطهار سؤال از تفسیر آن کرده اند، و تو هم کرده اند که حکم حضرت داود مخالف و منافی با حکم حضرت سلیمان بوده، و ائمه علیهم السلام جواب شبهه آنها را بیان فرموده اند.

و توضیح کلام مستفاد از مجموع اخبار این است که صاحب مزرعه با صاحب اغنام منازعه داشتند که شبانه گوسفندان حمله به مزرعه کردند و زرع آن را از بین بردند. آیا صاحب اغنام ضامن است و ضمانش چه نحوه است؟- بر طبق شرایع

ص: 218

سابقه نظر به اینکه حفظ زراعت در روز در عهده صاحب زرع است، و حفظ اغنام در شب در عهده صاحب اغنام است. و چون شب بوده به قرینه کلمه نفشت لذا صاحب اغنام ضامن است، و ضمان او اگر زرع بکلی از بین رفته اغنام را باید به صاحب زرع بدهد چنانچه داود حکم فرمود و مسأله را ارجاع فرمود به سلیمان برای اینکه بدانند سلیمان هم دارای مقام نبوت و وصایت هست که گفتند: قبل از بلوغ به مقام رسالت رسید مثل عیسی و یحیی، و مثل حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت بقیة اللَّه (عج) که قبل از بلوغ به مسند امامت نائل شدند، و حضرت سلیمان هم مخالف حضرت داود حکم نفرمود بلکه توضیح او را فرمود به اصطلاح تقیید بعد از اطلاق بوده که اگر زرع بکلی از ریشه کنده شده که دیگر نمی روید باید اغنام را به او بدهد، و اگر فقط سبز آن را که روئیده شده اغنام خورده اند آنچه در شکم اغنام است از بچه و شیر آنها. این تفصیل در مقابل اجمال، و تقیید در مقابل اطلاق است و هر دو بر حسب احکام شرعیه شرایع قبل صحیح و بجا بوده.

لکن در شریعت اسلام ضمان در این نوع موارد قیمی است باید زرع را در موقع سبز بودن قیمت کنند و در حال فساد هم قیمت کنند تفاوت قیمت را ضامن است اگر تقصیر با صاحب اغنام باشد، و اگر تقصیر و کوتاهی نکرده ضمانی نیست. پس از این توضیح در مقام تفسیر بر آئیم.

(وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ) عطف به انبیاء سابق.

(إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ): حرث کشتزار است، و مراد از یحکمان حکم حضرت داود که بطور مطلق بوده که اغنام را باید به صاحب حرث بدهد، و حکم سلیمان بود که تفصیل داد پس از ارجاع داود به سلیمان.

(إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ): یعنی شبانه در آن حرث آمدند.

(غَنَمُ الْقَوْمِ): گوسفندان قوم و زرع او را خوردند.

ص: 219

(وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ): ذکر جمع در ضمیر هم با این که داود و سلیمان دو نفر بودند بعضی گفتند: اقل جمع دو است مثل: «فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ» نساء آیه 12. که شامل دو برادر می شود. لکن مراد جمع بین حاکم و محکوم له و محکوم علیه است و خداوند بر همه چیز شاهد و ناظر و خبیر و بصیر و علیم است.

(فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ): که بیان تفصیل در مسأله فرمود و توضیح فرمایش داود که بطور مجمل بود.

(وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً): هر دو بحکم الهی و وحی پروردگار و دستور الهی بود.

وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلِینَ و مسخر کردیم با داود کوه ها را که تسبیح می کردند و پرنده ها را، و بودیم ما قادر و توانا بر این امور.

(وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ): مکرر گفته ایم که در آیات بسیار و اخبار اهل بیت دارد و استفاده می شود که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات و خورشید و ماه و ستارگان و آسمان و زمین دارای عقل و شعور و معرفت هستند و تسبیح و تمجید و سجده و عبادت دارند: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» اسراء آیه 46. «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ» الرحمن آیه 5 «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» نور آیه 41 «یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». حشر آیه 24 یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» جمعه آیه 1. «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» صف آیه 1. الی غیر ذلک از آیات. سنگ ریزه در کف مبارک رسول

ص: 220

و سوسمار شهادت به توحید و رسالت دادند، مورچه در سوره نمل و هدهد در مورد سلیمان.

«قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ ... الایه» و هدهد گفت:

«إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ ... الایه» و غیر اینها. و با این تصریحات جای تأویل و تردید نیست فقط معجزه حضرت داود این بود که صدای جبال و طیور را می شنیدند که با داود تسبیح می کنند و همین است معنای تسخیر.

(یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلِینَ): فعل الهی آن است که چنین معجزه ای به داود عنایت فرمود.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 80] .... ص : 221

وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ (80)

و تعلیم کردیم او را ساختن زره برای شما تا آنکه حفظ کند شما را بأس دشمنان، پس آیا شما شکر گذار هستید. در جای دیگر می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ».

سبأ آیه 10.

یکی دیگر از معجزات داود آهن در دست او نرم شد و احتیاج به کوره و آتش و کارخانه آهن ذوب کنی نداشت.

(وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ): مراد زره است که در جنگ باعث حذر می شود مثل کلاه خود.

(لَکُمْ) بنفع مسلمین در مقابل کفار.

(لِتُحْصِنَکُمْ): شما را از شمشیر و نیزه و تیر حفظ کند.

(مِنْ بَأْسِکُمْ): که سابقه نداشته و داود مبتکر بود.

(فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ): یک همچه نعمت بزرگی را.

ص: 221

[سوره الأنبیاء (21): آیه 81] .... ص : 222

وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْ ءٍ عالِمِینَ (81)

و مسخر کردیم از برای سلیمان باد را که به سرعت و تندی وزیدن می کرد و جریان داشت به امر سلیمان بسوی آن زمینی که برکت داده بودیم در آن و بودیم ما به هر چیزی دانا و عالم.

(وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ): عطف به مع داود است مدخول و سخّرنا و ریح تموّج هوا است که هوا را از جایی بجایی حرکت می دهد.

(عاصِفَةً): مقابل رخاء است، اگر به شدّت بوزد عاصفه گویند و اگر سبک و ملایم باشد رخاء گویند.

(تَجْرِی بِأَمْرِهِ): در این آیه عاصفه فرموده و در جای دیگر می فرماید:

«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ» ص آیه 35. هر دو قسمت در تحت امر او بود به شدت بوزد یا ملائم و سبک شود بمنزله طیاره و هواپیمای، سلیمان بود بر تخت خود می نشست با خدم و حشم خود هر که را اراده داشت و به باد امر می فرمود: تخت را بلند کند به ملایمت چون بطرف بالا می رفت امر می فرمود به شدّت و تندی حرکت کند و جریان داشته باشد تا آن مقصدی که داشت امر می فرمود سبک شود و فرود آید تا تخت روی زمین قرار گیرد.

(إِلی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها): گذشت که بعضی گفتند شام و بعضی بیت المقدس و لکن اثبات شی ء نفی ما عدا نمی کند، چنانچه در سوره ص فرمود: حیث اصاب یعنی هر کجا که اراده داشت.

(وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْ ءٍ عالِمِینَ): علم الهی عین ذات است چنانچه صفات ذاتیّه

ص: 222

عین ذات است و منتزع از ذات صفات زائده نیست، چنانچه بعضی توهم کردند امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

«و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصف اللَّه فقد قرنه (الی آخر الخطبة)».

و چون ذات غیر متناهی است لذا علم هم غیر متناهی و غیر محدود است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 82] .... ص : 223

وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ (82)

و از شیاطین کسانی بودند که برای سلیمان غواصی می کردند از ته دریا جواهرات بیرون می آوردند، و اعمال دیگری هم داشتند غیر از غواصی و بودیم ما نگهبان آنها که تخلف نکنند.

جنود سلیمان بسیار بودند از انس و جن و طیور که می فرماید: «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ» نمل آیه 17. و طائفه جن هم دو دسته بودند مؤمنین جنّ و کفار جن که تعبیر به شیاطین می فرماید و اینها اگر از اوامر او تخطّی می کردند آنها را حبس می فرمود زیر غل و زنجیر چنانچه می فرماید:

«وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ» ص آیه 36 و 37.

و نیز می فرماید: وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ» سبا آیه 11 و 12. و گفتند: مراد از محاریب مساجد است، و تماثیل قصور است، و جفان کالجواب کاسه هایی که بقدر حوض بوده، و قدور راسیات دیگ هایی که از بزرگی قابل نقل و انتقال نبود.

(وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ): که از ته دریا برای او جواهرات بیرون

ص: 223

می آوردند.

(وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ): از مذکورات از بناء مساجد و قصور و از ساختن جفان و قدور.

(وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ): که تخلف نکنند و اگر تخلف می کردند آنها را می سوزانیدند که مراد از عذاب سعیر است یا زنجیر می کردند که مقرّنین فی الاصفاد باشد.

قضیّه غریبه: در عالم رؤیا حقیر مشرف شدم خدمت حضرت سلیمان بالای تخت با عظمتی نشسته بود سلام کردم پس عرض کردم: یا نبی اللَّه یک نفر از علماء ما در بیان افضلیت حضرت خاتم بر سایر انبیاء بیاناتی دارد تا می رسد به اسم مبارک شما می گوید: «کم فرق بین من عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها، و بین من قال: هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی) فرمود: ما هم برای دنیا نخواستیم. عرض کردم: چرا.

(لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی) فرمود: معنا این نیست که به دیگران ندهی بلکه به هر که هر چه می دهی بمن زیادتر ده چنانچه شما در دعاء کمیل می خوانید:

«و اجعلنی من احسن عبادک نصیبا عندک، و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک».

عرض کردم: در قرآن می فرماید: شما شیاطین را غل و زنجیر می کردید چه نحوه بوده؟- فرمود: غل و زنجیر آنها غیر از این غلها و زنجیرها است.

مسألة: طایفه جن و شیاطین چه نحوه غوّاصی و بنّایی و ساختن دیگ و ظروف می کردند؟

جواب: آنکه آنها و لو جسم لطیف هستند و از آتش خلق شده اند.

چنانچه می فرماید: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ». حجر آیه 27 «وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» الرحمن آیه 14. و آیات دیگر و لکن

ص: 224

یتشکل باشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاوصیاء بعکس ملائکه که از نور خلق شده و لکن یتشکل باشکال مختلفة حتی الانبیاء سوی الکلب و الخنزیر مثل عفریتی که راجع به تخت بلقیس خدمت سلیمان عرض کرد: «قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ» نمل آیه 39.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 83] .... ص : 225

وَ أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (83)

و حضرت ایوب زمانی که خواند پروردگار خود را محققا مرا مسّ کرده و اصابت کرده ضرر، و تو ارحم الراحمین هستی.

قضایای ایّوب را خداوند در چندین آیه ذکر فرموده مثل همین سوره و در سوره ص: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (الی قولی تعالی:) إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» آیه 40 الی 44 پنج آیه.

و در تفسیر برهان در ذیل این آیات اخبار بسیاری مبسوط در چندین صفحه نقل کرده، و این اخبار با یکدیگر تعارض و تنافی دارند و بسیاری از آنها با عقیده شیعه در مورد انبیاء مخالف هستند، و ما بطور خلاصه آنچه که موافق با مذهب و مطابق با بعض اخبار هست بیان می کنیم بحول اللَّه و قوّته.

اولا: انبیاء مبتلا به بلاهایی که موجب تنفّر ناس باشد نمی شوند زیرا بر خلاف غرض الهی است، و اخباری که دلالت دارد بر اینکه بدن ایّوب تمام قرحه و کرم افتاد و متعفن شد و العیاذ باللّه او را در مزبله خارج شهر انداختند بکلی مطرود است چنانچه صدوق قدس سره مسندا روایت کرده از حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش که فرمود:

(انّ ایّوب مع جمیع ما ابتلی به لم ینتن له رائحة و لا قبحت له صورة، و لا خرجت منه مدّة من دم و لا قیح، و لا استقذره احد راه و لا استوحش منه احد شاهده، و لا تدوّد شی ء من جسده الحدیث)

بلی بلاء متوجه

ص: 225

انبیاء می شود از امراض و ذهاب مال و اهل و امثال آنها چنانچه کلینی از حضرت صادق علیه السلام مسندا روایت کرده که فرمود:

«ان اللَّه عز و جل یبتلی المؤمن بکل بلیّة و یمیته بکل میتة و لا یبتلیه بذهاب عقله، الا تری ان ایوب کیف سلّطه علیه ابلیس علی ماله و ولده و علی اهله و علی کل شی ء منه و لم یسلطه علی عقله ترکه له لیوحد اللَّه به».

و ثانیا: شیطان همچو تسلّطی ندارد و قدرتی که بتواند مال کسی را ببرد یا کسی را تلف کند یا ضرر بدنی وارد کند اگر چنین بود یک نفر مؤمن را روی زمین باقی نمی گذاشت فقط کار شیطان وسوسه است مقابل الهام ملک، و ابتلاهای ایّوب از شدّت مرض و ذهاب مال و اولاد و اهل فعل الهی است چنانچه مکرر بیان شده در باب توحید افعالی خلق و رزق و احیاء و اماته و صحت و مرض و غنا و فقر و عزّت و ذلت مختص به خدا است شریک ندارد. شیطان وسوسه می کرد بلکه بتواند ایوب را از شکر الهی باز دارد و هر چه بلا شدّت می کرد ایوب شکر گزاریش بیشتر می شد چنانچه انسان اگر در منتهی درجه بلا افتد نظر کند که آن قدر نعمت به او افاضه شده که از عهده شکر کوچکترین آنها بر نمی آید حتی نفس شکر هم به توفیق الهی است و آن هم شکری لازم دارد و هکذا الی غیر النّهایة.

و ثالثا: ابتلاهای ایّوب نه از جهت تقصیری باشد حکمت بلاها بسیار است که یکی از آنها ارتفاع درجه است، و یکی امتحان است و حکمتهای دیگر «البلاء موکّل بالانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل».

هر که در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیشترش می دهند

هر که بود تشنه دیدار دوست آب دم نیشترش می دهند

از ابی عبد اللَّه علیه السلام است فرمود:

«و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف الا انه خیر لی موضعا انا لاقیه (الخطبه)».

ص: 226

و رابعا: حضرت ایّوب در عصر خود در عزّت و شرافت و حسب و نسب و ثروت و دولت عدیل و نظیر نداشت، اما حسب و نسب او به سه واسطه به یعقوب می رسید، و عیالش نامش رحمة بود به یک واسطه به یوسف می رسید، و در حسن و جمال شبیه ترین خلق بود به یوسف چون پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به این دختر رحمة پوشانید و گفت این حسن و جمال من است بتو پوشانیدم و پدرش از انبیاء بود، و ایّوب هم پدرش نبی بود و ثروت زیادی داشت که به میراث به ایّوب رسید.

و در خبر از حضرت صادق علیه السلام بروایت تحفة الاخوان از ابی بصیر است که:

ایوب هزار اسب و هزار مادیان و هزار بغل و هزار بغله و سه هزار شتر و هزار و پانصد ناقه، و هزار بقره، و ده هزار گوسفند و پانصد میش و سیصد خر ماده داشته و هر مادیانی یک یا دو یا سه کرّه داشته و هر ناقه فصیل داشت و همچنین جمیع مواشی او، و بر هر پنجاه از این حیوانات یک راعی که مملوک او بود و هر مملوکی اهل و اولاد داشت. این یک قسمت از حدیث بود نقل کردیم، و اولاد زیادی پسر و دختر داشت که در عدد آنها و اسامی آنها اخبار مختلف است و تمام این دولت و ثروت و اولاد آن هلاک شدند و از بین رفتند و مفاد:

«أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» این است که شیطان در پیشگاه احدیت عرض کرد که این شکر گزاری ایّوب برای این وفور نعمت است، خداوند برای اظهار مقام ایّوب مبتلای به این بلاها نمود و هر چه بلای او زیادتر می شد، شکر گزاری او زیادتر میشد، ولی در این آیه شریفه نسبت به شیطان نداده بلکه عرض کرد:

(أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).

ص: 227

[سوره الأنبیاء (21): آیه 84] .... ص : 228

فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدِینَ (84)

پس ما اجابت کردیم از برای او و بر طرف نمودیم آنچه که به او بود از ضررها، و دادیم به او اهل او را و مثل اهل او با اهل او از روی رحمت از نزد ما، و یادآوری از برای عبادت کننده گان.

(فَاسْتَجَبْنا لَهُ): در آیه قبل و لو به صورت دعا نبوده بنحو اخبار بوده مثل کسی که نزد بزرگی در دل می کند و غرضش این است که رفع گرفتاری او را بکند لذا می فرماید ما اجابت دعاء او را کردیم که البته هر دعائی اجابت دارد چنانچه می فرماید: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» مؤمن آیه 62. و البته وعده الهی تخلف پذیر نیست بلکه از حکم بلیّات مؤمنین این است که بروند در خانه خدا و دعاء و تضرّع نمایند، و اگر هم صلاح در اجابت او نیست در قیامت به اضعاف مضاعف به او عنایت می فرماید که آرزو می کند ای کاش یک دعاء من اجابت نشده بود.

(فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ): چه ضرر بدنی که بکلی رفع امراض او شد و چه ضرر مالی که تمام اموالش به او برگشت با زیاده حتی دارد در خبر:

جبرئیل آمد و چشمه آبی بود که از برف سفیدتر و از عسل شیرین تر و از کافور خوشبوتر از آن آب نوشید و در آن چشمه غسل کرد و بکلّی امراض او زایل شد، و حسن و جمالی پیدا کرد که صورتش مثل ماه لیلة البدر شد، و دو حلّه بهشتی آورد و به او پوشانید و بر او ملخ طلا بارید، و دو چاه عظیم داشت یکی مملوّ از طلا شد و دیگری از نقره، و چهل هزار شتر و بیست هزار ناقه، و چهل هزار گاو ماده و چهل هزار گاو نر و چهار هزار میش و چهار هزار بز، و پنج هزار بنده و پنج هزار کنیز و چهار هزار وکیل داشت بر ضیاع او که اجرت هر کدام در

ص: 228

هر ماهی صد مثقال طلا بود تماما به او عطا فرمود خداوند.

(وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ): چه آنهایی که قبلا از دنیا رفته و چه آنهایی که در این بلیّات هلاک شدند تمام زنده شدند.

(وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ): و مطابق عمر گذشته او به او عمر عنایت فرمود و مطابق اولادهای زنده شده به او اولاد مرحمت فرمود که گفتند دوازده پسر و دوازده دختر داشت و مالک تمام شام شدند.

(رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا) که به بنده صابر عنایت می فرماید:

صبر تلخ آمد و لکن عاقبت میوه شیرین دهد پسر منفعت

(وَ ذِکْری لِلْعابِدِینَ) که بدانند اثر بنده گی و بردباری چنین است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 85] .... ص : 229

وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ (85)

و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل تماما از صبر کننده گان بودند.

اما صبر اسماعیل زندگانی او در زمین مکه که وادی غیر ذی زرع بود و بنای کعبه معظّمه از زمان ولادت تا حین رحلت.

و اما صبر ادریس گفتند: نامش اخنوخ بود و یکی از اجداد نوح بود و سیصد و شصت و پنجسال در روی زمین دعوت نمود و قومش ایمان نیاوردند و هلاک شدند. و اوّل کسی بود که خیاطی کرد و لباس دوخت و قبل از او با پوست حیوانات خود را می پوشانیدند، و اوّل کسی بود که خطّ و کتابت را نوشت، و اوّل کسی بود که علم نجوم را فرا داد و سپس به آسمانها سیر کرد و در آسمان ششم یا هفتم مقیم است و پس از ظهور حضرت مهدی می آید به زمین و از یاوران او می شود بر او سی صحیفه نازل شد.

ص: 229

و اما ذا الکفل گفتند: کفالت هفتاد نفر از انبیاء می کرد، و بعضی گفتند:

نامش الیاس بود، و بعضی یسع گفتند و زمانش پس از سلیمان و قبل از عیسی بود، و صبر او در زمانی بود که یهود در شرک سیر داشت به اندازه ای که بکلّی اسمی از تورات موسی در میانه آنها نبود که ما در کلم الطّیّب شرح شرک آنها را بیان کرده ایم که سه مرتبه تواتر تورات منقطع شده و این تورات رائج مزخرفاتی است که بعدا بافته شده و بنام اسفار تورات نام نهاده شده.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 86] .... ص : 230

وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ (86)

و داخل کردیم ما این انبیاء را در رحمت خود. زیرا آنها از بنده گان صالح ما بودند.

امّا اسماعیل را خداوند چه دولت و مکنت و عزّت عنایت کرد که بالاترین آنها این است که در نسل او محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم و آل او را قرار داد و تا دامنه قیامت ذراری پیغمبر از نسل اوست بالاخص حضرت مهدی (عج).

و امّا ادریس که می فرماید: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا» مریم آیه 57 و 58.

و امّا ذی الکفل که شرحش گذشت. و از سیاق آیه استکشاف می شود که نبیّ بوده چنانچه از آیات بعدهم میتوان استفاده کرد.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 87] .... ص : 230

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (87)

و یاد کن در کتاب صاحب ماهی را زمانی که از میان قوم بیرون رفت و یقین پیدا کرد که ما بر او تنگ نمی گیریم، پس ندا کرد و خواند در ظلمات،

ص: 230

ظلمت شب، و ظلمت دریا، و ظلمت بطن حوت:

این که نیست الهی مگر تو پروردگارا منزّهی از کلّیه عیوب و نواقص محققا من بودم از ظلم کننده گان.

(وَ ذَا النُّونِ): یونس ابن متّی است، و نون اسم حوت و ماهی است و شرح حالش را خداوند در سوره و الصّافّات بیان می فرماید:

«وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ

فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ» آیه 139 الی 148 ده آیه.

و در سوره یونس می فرماید: «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ» آیه 98.

و شرح حال یونس طبق حدیثی که از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از جمیل از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده، و حدیث بسیار مفصل است خلاصه آن با توضیح مختصری این که:

حضرت یونس مدّتی در میان قوم دعوت فرمود و ایمان نیاوردند فقط دو نفر به او ایمان آوردند یکی ملیخا بود و دیگر روبیل، یکی عابد بود و دیگری عالم و چون یونس مأیوس شد از ایمان قوم در حق آنها نفرین کرد، بر حسب تقاضای عابد و خداوند وعده فرمود که در فلان سال در فلان ماه در فلان روز عذاب نازل می کنم و نفرمود که آنها را به عذاب هلاک می کنم، حضرت یونس خبر داد قوم را و چون باید مؤمنین قبل از نزول عذاب از میان قوم خارج شوند چنانچه انبیاء سلف خارج می شدند.

حضرت یونس با عابد از میان قوم خارج شد ولی هنوز امر به خروج نیامده

ص: 231

بود که مفاد:

(وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً) است، و نون اسم حوت یعنی صاحب ماهی و غضب یونس از قوم بود که ایمان نیاوردند.

(فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ): و ظنّ در اینجا بمعنی یقین است، و قدر بمعنی تضییق است نه بمعنی قدرت. زیرا بمعنی قدرت کفر است یعنی یقین داشت که ما بر او تنگ نمی گیریم و مسئولیتی در خروج ندارد و الّا مسلّما اگر احتمال مسئولیت می داد خارج نمی شد و تقدیر بمعنی ضیق در قرآن داریم چنانچه می فرماید:

«اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ» رعد آیه 26. و نیز می فرماید: «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» فجر آیه 16. و چون خارج شد با عابد رسیدند به دریا کشتی عازم حرکت بود و مشحون از جمعیّت که می فرماید: «إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ»

تقاضا کرد که او را سوار کنند، رفت در کشتی و چون در وسط دریا رسید حوت که به زبان ما نهنگ می نامیم آمد مقابل کشتی دهن باز کرد به طرفی که یونس نشسته بود یونس به طرف دیگر نشست حوت هم آمد به آن طرف کشتیبان گفت:

یک نفر آبق (فراری) در کشتی است باید او را در دهن ماهی انداخت و الّا کشتی بر می گردد و تمام هلاک می شوند. حضرت یونس فرمود:

آن یک نفر من هستم اهل کشتی قبول نکردند چون آثار صلاح در او دیدند، بنا بر این شد که قرعه زنند سه مرتبه قرعه زدند بنام یونس در آمد خود را انداخت یا او را انداختند در دهان نهنگ، خطاب رسید به ماهی که ما او را طعمه تو قرار ندادیم باید او را نگاهداری کنی.

(فَنادی فِی الظُّلُماتِ): سه ظلمت بود ظلمت شب، ظلمت دریا، ظلمت شکم ماهی.

(أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ): که معروف به ذکر

ص: 232

یونسیّه است و هر که بگوید از هر غمّ و همّی که دارد نجات پیدا می کند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 88] .... ص : 233

فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ (88)

پس مستجاب کردیم دعاء او را و نجات دادیم او را از غمّ، و همین نحو نجات می دهیم مؤمنین را.

(فَاسْتَجَبْنا لَهُ): امر رسید به حوت آمد کنار دریا و یونس را از دهان خود انداخت روی زمین در حالی که بسیار ضعیف شده بود و قدرت بر حرکت نداشت، فورا خداوند درخت کدو خلق فرمود سایه بر بدن او انداخت، و بز کوهی مأمور شد می آمد و از پستان خود به او شیر میداد تا قوّت و قدرت پیدا کرد که می فرماید:

«فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» صافات آیه 144 و 145.

(وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ): غمّ یونس این بود که مبادا مورد بی اعتنایی درگاه ربوبی شود و پس از این عنایات مشعوف شد که مورد الطاف خداوند واقع شده قیام پیدا کرد و رو به طرف قوم نمود دید تمام در ناز و نعمت هستند سبب پرسید گفتند: به هدایت آن عالم پیش از نزول بلا رفتیم در صحرا و به دستور او بچّه ها را از مادرها جدا کردیم حتّی بچّه های حیوانات را و تضرّع در پیشگاه ربوبی کردیم و بلا بر طرف شد و به کوه موصل واصل شد، قوم دور او را گرفتند و ایمان آوردند.

اشکال: در سوره و الصافات می فرماید:

«وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ» این تردید چه معنی دارد با این که در حقّ خداوند تردید نیست؟

جواب: بعض مفسّرین گفتند: او بمعنی بل است یعنی بل یزیدون و بعضی

ص: 233

گفتند: بمعنی و او است یعنی و یزیدون. لکن هر دو خلاف ظاهر است و آنچه به نظر می رسد و اللَّه العالم این که ابتدا که یونس آمد در میان قوم صد هزار بودند لکن چون مدّت زیادی مکث کردند اولاد و احفاد آنها زیاد شد بر صد هزار افزوده شد و آنها هم ایمان آوردند.

(وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ) مؤمن باید در هر شدّت و المی بیفتد در خانه خدا را رها نکند حتّی در شکم ماهی برود قادر متعال او را نجات می بخشد.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 89] .... ص : 234

وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادی رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ (89)

و یاد کن زکریّا را زمانی که خواند پروردگار خود را پروردگار من مرا تنها و بی فرزند قرار مده و تو بهترین وارث ها هستی.

(وَ زَکَرِیَّا): یعنی یاد کن حضرت زکریّا را که از انبیاء بزرگ بنی اسرائیل بسیار بود و نسبش به حضرت یعقوب منتهی می شد، و در زمان او انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند و زهّاد و عبّاد در بیت المقدس مجتمع می شدند و بعبادت مشغول بودند و حضرت زکریّا آنها را مواعظ کافیه می فرمود، و سنّ مبارکش گفتند:

نود و نه سال بود و عیالش عقیم بود و اولاد پیدا نکرد، و خداوند شرح حال او را در مواضعی از قرآن بیان فرموده در سوره مریم از آیه یک تا دوازده از قوله تعالی:

«ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (الی قوله تعالی:) أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» بیان فرموده، در آل عمران آیه 33 الی 36 چهار آیه، و در انعام آیه 85. و شرح آنها گذشت.

(إِذْ نادی رَبَّهُ): در مقام مناجات و راز و نیاز خداوند را خواند و دعا نمود و گفت: «رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً» از خداوند استدعای فرزند کرد و لو اینکه بر حسب

ص: 234

طبیعت محال بود. زیرا خود در سنّ پیری و زوجه او عقیم بود لکن می دانست که خداوند قدرت دارد چنانچه به ابراهیم اسماعیل و اسحاق را عنایت فرمود، و نظر زکریّا این بود که میراث انبیاء که در دست او بود بسپارد به او چنانچه عرض کرد:

«یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» مریم آیه 6. و می ترسید که این مواریث به دست نااهل بیفتد چنانچه گفت: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی» مریم آیه 5.

(وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ) چون تمام امور بازگشت به خداوند دارد چنانچه می فرماید: «وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آل عمران آیه 176 حدید آیه 10.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 90] .... ص : 235

فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ (90)

پس مستجاب کردیم دعاء او را بخشیدیم باو یحیی را و صالحه نمودیم زوج او را محققا اینها کسانی بودند که سرعت می کردند در خوبی ها و می خواندند ما را در حالت رجاء و خوف، و بودند در پیشگاه ما خاشع و فروتن و متواضع.

(فَاسْتَجَبْنا لَهُ) خداوند وعده داده که اجابت فرماید دعوت داعین را: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» مؤمن آیه 62. سیما دعاء انبیاء را.

(وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی : عیالش حمل پیدا کرد و شش ماهه یحیی به دنیا آمد، و در خبر دارد: هیچ مولودی نیست که شش ماهه متولّد شود و زیست کند مگر یحیی و حضرت ابی عبد اللَّه الحسین علیه السلام.

و مکرر دارد حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام یاد از یحیی می فرمود چون شباهت داشت با یحیی در ولادت و در شهادت نظر به اینکه سر یحیی را بریدند و نزد سلطان

ص: 235

جائر بردند که گفتند: سلطان اراده داشت زنی اختیار کند عیالش دختری داشت از شوهر دیگری گفت: او را اختیار کن از حضرت یحیی سؤال کرد فرمود:

دختر زن حرام است چنانچه در قرآن هم می فرماید: وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» نساء آیه 27. عیالش دختر خود را زینت کرد و فرستاد نزد سلطان، سلطان شیفته آن شد گفت: تا مهر مرا ندهی دست به تو نمی دهم.

گفت: مهر تو چیست؟- گفت: سر یحیی. فرستاد یحیی را کشتند و سرش را نزد سلطان بردند، خواست با آن دختر نزدیکی کند سر یحیی تکلّم کرد و گفت:

دختر زن حرام است، و سر ابی عبد اللَّه را هم بردند نزد یزید جائر و در مجلس یزید تکلّم فرمود به آیه شریفه:

«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» شعراء آیه 228. یا کلمه حوقله، و خون حضرت یحیی هم جوشش داشت تا بخت النصر آن قدر از بنی اسرائیل را کشت تا خون ایستاد، و در شهادت ابی عبد اللَّه هم خون از آسمان بارید هر کلوخی را که بر میداشتند از جای او خون می جوشید، هر برگ و شاخه درخت را قطع می کردند جای او خون خارج می شد.

(وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ): به اینکه عقیم بود ولود شد عجوز بود جوان شد.

(إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ): ظاهر این است که ضمیر هم به انبیاء مذکورین در سوره راجع باشد از موسی و هارون و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و لوط و نوح و داود و سلیمان و ایّوب و اسماعیل و ادریس و ذی الکفل و یونس و زکریّا و یحیی نه خصوص آخرین، و مسارعت در خیرات امور عبادی است که خیریّت آن معلوم است و بسیار ممدوح است. زیرا ممکن است اجل برسد یا موانع پیدا کند و از فیض محروم گردد ولی در امور دنیوی و اموری که خیریّت او معلوم نیست عجله در آن مذموم است که گفتند: «العجلة من الشیطان و التانّی من الرحمن».

ص: 236

(وَ یَدْعُونَنا رَغَباً): رجاء به وصول مقامات عالیه و درجات متعالیه و مراتب سامیه.

(وَ رَهَباً) یعنی در حالت خوف و گفتند: سه قسم خوف داریم خوف از ارتکاب معاصی، خوف از عذاب، و خوف در مقابل عظمت پروردگار، و خوف انبیاء از قسم اخیر است.

(وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ): خشوع و خضوع و فروتنی و کوچکی در پیشگاه احدیّت.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 91] .... ص : 237

وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ (91)

و آن زنی که حفظ کرد عورت خود را پس دمیدیم ما در او از روح خود و قرار دادیم او را و پسرش را آیت بر جمیع عالمین.

اشاره به حضرت مریم است و فرزندش عیسی علیه السلام که خداوند در چندین موضع بیان فرموده در سوره آل عمران از آیه 31 تا آیه 50 در بیست آیه بیان فرمود، و در سوره مریم از آیه 16 تا آیه 37 در بیست و دو آیه ذکر فرموده و در موارد دیگر و چون شرح و تفسیر آنها گذشت تکرار نمی کنیم فقط به تفسیر آیه اکتفاء می کنیم.

(وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها): که بر حسب نذر مادرش او را در بیت المقدّس مقرّر داشتند و متکفّل حال او زکریّا بود و موائد بهشتی بر او می آمد و دارای مقام عصمت بود و اختیار شوهر نکرده بود.

ص: 237

(فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا) که جبرئیل مأمور شد و نفخ روح کرد و بفوری حمل پیدا کرد و عیسی متولد شد.

(وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها): عیسی علیه السلام را (آیَةً لِلْعالَمِینَ): که بدون فحل و بدون مضیّ مدّت حمل عیسی علیه السلام متولّد شد و در همان زمان ولادت تکلّم فرمود و گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» الی آخر الآیات مریم آیه 31.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 92] .... ص : 238

إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (92)

محققا این امّت شما انبیاء یک امّت هستند، و من خداوند پروردگار شما هستم پس باید عبادت و بنده گی مرا بکنید.

مکرّر تذکّر داده ایم و در آیات شریفه تصریحاتی دارد که دین حقّ و حقیقت یک دین است دین اسلام: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» آل عمران آیه 17.

«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» آل عمران آیه 79. اما از حیث عقاید از توحید تا معاد که تماما یکی است، و همچنین در قسمت اخلاقیات ملکات حسنه و صفات رذیله، و همچنین در عبادات که حسن ذاتی دارد مثل نماز صوم زکاة و سایر اعمال حسنه از ادعیه و غیر اینها، و در معاصی و سایر قبایح عقلیّه مثل زنا و لواط و غنا و ساز و آواز و سایر لهویّات، و همچنین در باب معاملات و غیرها، فقط در باب نسخ شرایع بعض خصوصیّات که به مقتضای زمان و اشخاص و حالات فی الجمله تغییراتی پیدا می کند که بسا در شریعت واحده هم نسخ واقع می شود چنانچه می فرماید: «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها» بقره آیه 100. مثل بدا در تکوینیات پس تمام امم امّت واحده هستند و تمام انبیاء به به منزله بنی واحد تماما از جانب حق آمده اند و باید به تمام آنها معتقد باشیم:

ص: 238

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ... الایه» بقره آیه 285. و لذا می فرماید:

(إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً): و لو باعتبار وجوب متابعت متعدّد می شوند، امّت آدم نوح ابراهیم موسی عیسی محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم.

(وَ أَنَا رَبُّکُمْ): تمام یک پروردگار دارند.

(فَاعْبُدُونِ): نون مکسوره است نی بوده کسره بجای متکلم وحده بجای یاء است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 93] .... ص : 239

وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ (93)

و جدا کردند امر خود را بین خود تماما بسوی ما رجوع کننده گان هستند.

(وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ): هر دسته و طائفه و فرقه یک مسلکی اختیار کردند و یک دینی اتخاذ کردند، و یک طریقه ای اختراع نمودند.

به بینید این مذاهب باطله چه اندازه با یکدیگر اختلاف دارند به اندازه ای که یکدیگر را لعن می کنند و از یکدیگر تبرّی می جویند چه در امور دینی و چه در امور زندگانی از مأکولات و ملبوسات حتّی در اخلاق و افعال، و با یکدیگر عداوت و بغضاء دارند که میفرماید:

«وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ» مائده آیه 65.

و نیز می فرماید: «بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی» حشر آیه 14. و از رسول اکرم است که امّت موسی هفتاد و یک فرقه شدند، و امّت عیسی هفتاد و دو فرقه،

«و ستفترق امتی علی ثلاث و سبعین فرقة کلهم فی النار الا واحدة».

ص: 239

(کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ): تمام خوب و بد مؤمن و کافر و مخالف و معاند عادل و فاسق مطیع و عاصی بازگشت همه بسوی او است در محشر «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بقره آیه 151 و حکم می فرماید در حق هر فرد فرد از آنها.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 94] .... ص : 240

فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ (94)

پس کسی که عمل می کند از اعمال صالحه و او مؤمن باشد پس از بین نمیرود آنچه سعی کرده، و محققا ما از برای او نویسنده ایم.

(فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ): مراد این نیست که تمام اعمال صالحه را بجا آورد زیرا ممکن نیست، و نیز مراد این نیست که تمام اعمال او صالح باشد زیرا افعال مباحه بسیار است بلکه همین اندازه که واجبات الهیه و پاره ای از مندوبات بمقدار همت و وسع او بجا آورد و از محرّمات اجتناب کند که تعبیر به من فرموده.

(وَ هُوَ مُؤْمِنٌ): که شرط صحّت کلّ عبادات ایمان است، و محسّنات عقلیّه مثل قضاء حوائج بنده گان و احسان به آنها و دستگیری بیچارگان و امثال اینها هم اگر از غیر مؤمن صادر شود لیاقت مثوبت ندارد و فقط باعث تخفیف در عذاب می شود.

و مراد از مؤمن معتقد به جمیع عقاید حقّه از مبدء تا معاد بدون انکار ضروری دین و مذهب و قطعیّات و اجماعیّات باشد.

(فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ): کفران از بین بردن و نابود کردن است، جزئی و کلّی ثبت است و اجر و مثوبت دارد چنانچه می فرماید:

(وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً» حجرات آیه 14.

و می فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» زلزله آیه 8.

(وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ): کرام الکاتبین ملائکه موکّله بر اولاد آدم کلّی و جزئی

ص: 240

اعمال را می نویسند: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» ق آیه 17. «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ» انفطار آیه 10، و در خبر دارد که حتی نفخ به آتش را می نویسند، با اینکه خداوند امور قلبیّه و خطورات نفسانیّه و خیالات فاسده و نیّات کاذبه را بر آنها مخفی فرموده فقط آنها افعال ظاهره را می نویسند چنانچه در دعای کمیل دارد

«و کنت انت الرقیب علیهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته».

[سوره الأنبیاء (21): آیه 95] .... ص : 241

وَ حَرامٌ عَلی قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ (95)

در ترجمه و تفسیر این آیه شریفه مفسّرین اختلاف کردند بعضی کلمه لا را در لا یرجعون گفتند: زائده است و معنی این است که حرام است بر هر اهل قریه که بعذاب الهی هلاک شدند این که برگردند به دنیا و زندگانی کنند.

و این قول بعلاوه از اینکه مکرّر گفته ایم کلمه زایده در قرآن نیست خلاف ظاهر قرآن است. زیرا تمام اهل عالم می دانند کسی که مرد و هلاک شد دیگر زنده نمی شود و این امر واضح و روشن را خداوند توضیح واضح نمی دهد.

و بعضی گفتند: حرام در اینجا بمعنی واجب است یعنی واجب است این که رجوع نکنند در دنیا. این هم در اشکال نظیر سابق است.

بعضی گفتند: حرام این که در قیامت رجوع نکنند، البتّه در قیامت رجوع می کنند و به عذاب قیامت معذّب می شوند. این هم به نظر تمام نیست. زیرا رجوع در قیامت اختصاص به اینها ندارد خلق اوّلین و آخرین مؤمن و کافر همه رجوع می کنند و به پاداش عمل خود جزاء داده می شوند.

و آنچه بنظر می رسد این آیه یکی از ادلّه رجعت است که ضروری مذهب

ص: 241

شیعه است، و اخبار متواتره بتواتر اجمالی بر او قائم است و در اخبار دارد: کسانی که در دوره رجعت رجوع به دنیا می کنند:

«من محّض الایمان محضا و من محّض الکفر محضا»

تا مؤمنین خدمت ائمّه طاهرین به نعم الهی متنعّم شوند، و کفّار به عقوبات دنیوی از آنها انتقام کشیده شود.

این آیه شریفه بیان می فرماید که آن کفّار محض که رجوع می کنند در دوره رجعت کفّاری هستند که بعذاب الهی هلاک نشده باشند و بمرگ طبیعی از دنیا رفته باشند، و امّا کفّاری که بعذاب الهی هلاک شدند مثل قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و فرعونیان و اشباه آنها دیگر در دوره رجعت بر نمی گردند چون عذاب دنیوی را درک کرده اند فقط در قیامت بازگشت دارند برای عذاب آن عالم، و بر طبق این معنی هم خبری داریم از حضرت صادق علیه السلام فرمود:

«کل قریة اهلک اللَّه اهلها بالعذاب لا یرجعون فی الرجعة، فیرجعون من محّض الایمان و غیرهم من لم یهلکوا بالعذاب و محّض الکفر».

[سوره الأنبیاء (21): آیه 96] .... ص : 242

حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ (96)

حتّی زمانی که فتح کردند یأجوج و مأجوج، و آنها از هر بلندی فرود آیند، قضیّه یأجوج و مأجوج را در سوره کهف بیان کردیم و خلاصه آن این که نتوانستیم بفهمیم که اینها کیایند آیا از افراد وحشی انسان هستند، یا از حیوانات وحشی؟ و کلمات مفسّرین که بعضی می گفتند:

که از طوائف اتراک هستند، و بعضی گفتند که: از نطفه آدم که در خاک ریخته شد بوجود آمدند که از پدر با انسان شریک هستند و از مادر جدا،

ص: 242

بعضی گفتند که: یک نوع حیوان هستند تماما بی مدرک است، و با اکتشاف جدید که از تمام نقاط ارض با خبر هستند سازش ندارد، و با اخبار کمال تنافی را دارد که می فرماید:

«یملأ الارض قسطا و عدلا».

و بالجمله فتح یأجوج و مأجوج از اشراط ساعت و قیامت شمرده شده چنانچه از همین آیه هم استکشاف می توان کرد، و لازم نیست که مقارن با قیامت باشد.

بلی از اشراط ساعت- و لو هزاران سال قبل از قیامت باشد- شمرده می شود، و آنچه فعلا در نظر می آید اینکه همین بعض دول جدیده باشند که متمدّنه و مترقّیه می شمارند و از حیوانات وحشی وحشی ترند که حتّی حیوانات وحشی را می بلعند و از بین می برند و در این آیه شریفه تعبیر به فتح فرموده.

(حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ) و فتح غیر از شکستن سدّ است چنانچه تصوّر کردند، و جمله (وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ) شاید به توسّط هواپیماها و طیّاره ها پائین می آیند و بنده گان خدا را نابود می کنند که الآن آثارش ظاهر است و مسلّما قبل از ظهور واقع می شود. و ممکن است ضمیر هم راجع به خلق باشد در:

(وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ): یعنی از قبور خارج می شوند و در صحرای قیامت پراکنده می شوند، و اللَّه العالم.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 97] .... ص : 243

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ (97)

و نزدیک شد وعده الهی که ثابت و محقّق است و قابل تغییر نیست که قیامت باشد پس در روز قیامت چشمهای کفّار مضطرب می شود اهوال قیامت را که مشاهده

ص: 243

می کنند و می گویند: ای وای بر ما که بودیم در غفلت همچه روزی بلکه بودیم که به خود ظلم کردیم و ایمان نیاوردیم.

(وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ) جایی که در زمان بعثت حضرت رسالت بفرماید که روز بعثت نزدیک شده چنانچه در جای دیگر می فرماید در سوره قمر: (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) و در سوره معارج می فرماید: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً» در زمان ما چه اندازه نزدیک شده بلکه به مقتضای حدیث شریف که می فرماید:

«من مات قامت قیامته»

از پلک چشم به چشم نزدیکتر است.

(فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا) که چشم ببالا می افتد و از وحشت محشر جایی را نمی بیند بلکه در آیه شریفه دارد: «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی اسراء آیه 74. و نیز می فرماید:

در سوره طه: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی آیه 124. و می گویند:

(یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا): هر چه بما می گفتند باور نمی کردیم تا رسیدیم به آن.

(بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ): در شرک و کفر و ضلالت بسر بردیم عمر خود را.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 98] .... ص : 244

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (98)

محققا شما و آنچه را که عبادت می کردید هیزم جهنّم هستید، و شما در جهنّم وارد و داخل هستید.

اشکال: مثل حضرت عیسی علیه السلام و ملائکه و امیر المؤمنین که نصاری و مشرکین و غلات عبادت می کردند مشمول این آیه می شوند؟

جواب: اوّلا تعبیر به ما فرموده که غیر ذوی العقول هستند که فرمود:

ص: 244

«إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و تعبیر به من نفرمود پس اینها خارج هستند و مراد اصنام و اشباه آنها از جمادات و نباتات هستند.

و ثانیا در دو آیه بعد می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ».

و ثالثا خطاب به اهل مکّه است که بت می پرستیدند.

(حَصَبُ جَهَنَّمَ): حصب وقود جهنّم است به زبان ما گیرانه چنانچه در جای دیگر می فرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» بقره آیه 22.

و نیز می فرماید در سوره تحریم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ ... الآیه».

اشکال: چه فایده دارد جمادات را مثل اصنام را در جهنّم بردن؟- جواب: اوّلا برای زیادتی حسرت عبده آنها.

و ثانیا وقود خود سوزنده آنها است که همین بتها که امید به آنها داشتید شما را می سوزانند.

(أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ): که آنهایی که در حکم مشرکین هستند مثل مخالفین که در جامعه می فرماید:

«و من خالفکم مشرک»

وارد می شوند بلکه غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست وارد می شوند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 99] .... ص : 245

لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ (99)

اگر بر فرض محال بودند این اصنام و چیزهایی که شما می پرستید آلهه هر آینه وارد جهنّم نمی شدند و کلّ شما و آلهه شما در جهنّم همیشه مخلّد هستید تمام شدن و به پایان رسیدن ندارد.

ص: 245

(مسألة: خلود از ضروریّات دین اسلام است و منکر آن کافر است مثل بسیاری که منکر خلود شدند، یهود گفتند: «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً» بقره آیه 74. و مثل بعض حکما که گفتند:

آیات دالّه بر خلود مطلق است و مقیّد شده به آیه شریفه: «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ ...

الایه» هود آیه 108.

لکن جواب اوّلا: این جمله اشاره به خلود است و کنایه باو.

و ثانیا: سماوات و ارض هم همیشه باقی هستند و لو صورت آنها تغییر کند چنانچه می فرماید:

«وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ» زمر آیه 67. و می فرماید:

«یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» ابراهیم آیه 49. و غیر اینها مثل: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ... الآیات» و امثال اینها.

و بالجمله موادّ اصلیّه آنها باقی است و لو صور شخصیّه و نوعیّه آنها تغییر کند، و مثل شیخیّه که گفتند: پس از چندی طبیعت آنها آتشی می شوند و از آتش لذّت می برند، و اگر آنها را خارج کنند اذیّت می شوند، و مثل عرفاء که گفتند: تمام برمی گردند چه اهل بهشت و چه اهل جهنّم به ذات اقدس حقّ که مثنوی می گوید:

از جمادی مردم و نامی شدم و از نموّ مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بعد از آن هم من بمیرم از بشر سر بر آرم از ملائک بال و پر

بعد از آن هم از ملک پرّان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم اللَّه انا الیه راجعون

ص: 246

[سوره الأنبیاء (21): آیه 100] .... ص : 247

لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ (100)

از برای آنها است در جهنّم صدایی مثل صوت حمار نعره می زنند از شدّت عذاب و طلب نجات می کنند، و آنها در آن آتش نمی شنوند جواب مساعدی.

(لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ): زفیر اوّل صوت حمار است که از قلب و سینه خارج می شود، و شهیق آخر صوت حمار است که از حلق و گلو بیرون می آید چنانچه می فرماید: «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ» هود آیه 108.

(وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ): هر چه ناله کنند و فریاد زنند جواب نجاتی نمی شوند بلکه آنچه می شنوند جواب یأس است چنانچه تکلّم آنها با ملائکه عذاب در بسیاری از آیات بیان شده مثل: «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ» زخرف آیه 77.

و مثل قوله تعالی: «وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ» مؤمن آیه 52.

و مثل اینکه می گویند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» مؤمنون آیه 110.

و مثل مکالماتی که بین اکابر کفّار و ضعفاء آنها واقع می شود چنانچه می فرماید: «وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ» ابراهیم آیه 24.

و قوله تعالی: «وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ

ص: 247

اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ»

مؤمن آیه 50.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 101] .... ص : 248

إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ (101)

محققا کسانی که سبقت گرفته از برای آنها از طرف ما خوبیها اینها از آتش و جهنّم دوری پیدا می کنند.

مخصوصا شاهد بر عرض سابق این که در خبر دارد: آمد عبد اللَّه بن زبعری خدمت حضرت رسالت عرض کرد: آیا شما نمی گویی این که عزیر و عیسی و مریم صالح بودند؟- فرمود: چرا. عرض کرد: پس اینها را عبادت می کردند از غیر خدا پس اینها در آتش هستند پس خداوند این آیه را نازل فرمود.

(إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی : از برای حسنی درجات بسیاری است درجه اعلی آن را انبیاء و اوصیاء انبیاء دارا بودند که در مقام معرفت درجه اعلای ایمان را داشتند، و در صفات جامع جمیع اخلاق حمیده و منزّه و مبرّا از جمیع رذائل، و در اعمال دارای مقام عصمت و طهارت بودند آن هم بمراتب مختلفه که مرتبه اعلای آن خاص محمّد و آل صلّی اللَّه علیه و سلم بود ثمّ اولو العزم من الرّسل، ثمّ المرسلین، ثمّ سائر الانبیاء. و دون درجه آنها اصحاب خاصّ که تالی تلو مقام عصمت بودند، و پس از آنها علماء اعلام در هر عصر و زمان، و پس از آنها سایر مؤمنین از صالحین و متقین، و پس از آنها کسانی که با ایمان از دنیا رفتند و آلوده به بعض صفات پست و اعمال زشت باشند ولی باعث نشده باشد که حین رحلت بدون ایمان از دنیا رفته باشند که امید مغفرت و عفو و شفاعت در حقّ آنها هست و لو در حین رحلت سخت جان داده باشند یا در قبر و عالم برزخ به بعض عقوبات گرفتار شده باشند بالاخره در قیامت نجات پیدا می کنند.

ص: 248

(أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ): و امّا کسانی که بدون ایمان از روی تقصیر از دنیا روند مشمول آیات قبل هستند و لو اعمال صالحه و اخلاق حسنه داشته باشند، غایة الامر درکات عذاب آنها در جهنّم مختلف باشد.

و امّا اگر از روی قصور باشد نه اهل جنّت و نه اهل نار.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 102] .... ص : 249

لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (102)

نمی شنوند این هایی که سبقت لهم منّا الحسنی صدای جهنّم را و آنها در آنچه نفوس آنها مایل است و لذّت می برند همیشه مخلّد هستند.

(لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها): حسیس صوت مخفی و سبک را گویند اشاره به این است که اهل بهشت بقدری از جهنّم دور هستند با این که جهنّم نعره ها دارد که می فرماید: «إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ». ملک آیه 7.

و در مجمع البحرین می گوید: الشهقة الصّیحة، و تفور بمعنی جوشش است که صدای جهنّم و لو بنحو سبک باشد نمی شوند چون صدا هر چه بلند باشد هر چه دورتر انسان باشد سبک بگوش او می رسد تا اندازه ای که دیگر صدا را نمی شنود مثل اینکه صدای توپ و طیّاره و لو تا چند فرسخ برود و اگر دورتر باشند نمی شنوند.

(وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ): شهوت بمعنای لذّت است چنانچه قوّه شهویّه جلب لذائذ می کند، و قوّه غضبیّه دفع منافرات می کند و لذّات بهشت دو قسم است لذائذ جسمانی و لذائذ روحانی و به اندازی است که نمی توان درک نمود که می فرماید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ» سجده آیه 18. و از رسول اکرم است که فرمود:

«فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر»

ص: 249

و ما در مجلّد سوّم کلم الطّیّب از صفحه 151 تا صفحه 165 شانزده صفحه آنچه در خور استعداد خود بود از استفاده از آیات شریفه و اخبار آل اطهار از نعم بهشتی هر دو قسمت را بیان کرده ایم مستدعی است رجوع بآنجا بفرمائید از وضع تفسیر خارج است.

(خالِدُونَ): نه فقط خلود اهل بهشت در بهشت باشد بلکه جمیع نعم بهشتی همیشه باقی است کم نمی شود بلکه می فرماید: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ» ق آیه 36: اللهمّ ارزقنا.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 103] .... ص : 250

لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103)

محزون نمی کند آنها را فزع بزرگتر و ملاقات می کنند آنها را ملائکه و به آنها می گویند این است روزی که بودید وعده داده شده.

(لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ): بعضی گفتند: صیحه ثانیه که تمام زنده می شوند بدلیل قوله تعالی: «وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» نمل آیه 89.

لکن این خلاف نصّ قرآن است زیرا من فی السّماوات ملائکه هستند و مشمول سبقت لهم منّا الحسنی هستند، بعضی گفتند موقعی که ذبح موت میشود که اشاره به خلود اهل جنّت و نار است بعضی گفتند: دخول اهل نار فی النّار است.

و بعضی گفتند: زمانی که درهای جهنّم به روی اهلش بسته می شود و در آن حبس می شوند. لکن تمام اینها تفسیر به رأی است و خلاف ظاهر آیه است که می فرماید:

(وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ): که مراد فزع روز محشر است موقعی که مشاهده می کنند اهوال روز قیامت را، و محزون نشدن آنها باین است که اهل محشر دو دسته می شوند یک دسته طرف راست محشر زیر

ص: 250

سایه عرش پای منبر وسیله که حضرت رسالت بر عرشه آن نشسته، و زیر لواء حمد که بدست امیر المؤمنین است و کنار نهر کوثر و وزیدن نسیم بهشت که تمام انبیاء و اولیاء و ملائکه و مؤمنین که «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی هستند اینها خردلی از اهوال قیامت محزون نیستند بلکه مسرور و فرحناک می شوند.

و فزع اکبر و حزن و اندوه برای کسانی است که در طرف چپ محشر هستند، زمین مثل کوره حدّادی می جوشد، خورشید یک نی بالای سر آنها می تابد، آتش دور آنها را حلقه می زند، هفت طبقه ملائکه عذاب دور آنها را میگیرند.

و اینها کفّار و مشرکین و اهل ضلالت و غیر مؤمنین هستند و معاندین، ملائکه مؤمنین را ملاقات می کنند و سلام می دهند، و بشارت بدخول جنّت و تحف و هدایا برای آنها می آورند چنانچه می فرماید: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ» زمر آیه 73.

بلکه همان موقع که از قبر خارج می شوند ملائکه می آیند با ناقه های بهشتی و حلل بهشتی و بشارت بآنها می دهند رزقنا اللَّه.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 104] .... ص : 251

یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ (104)

روزی که طیّ می کنیم آسمان را مثل طیّ کردن سجلّ از برای کتابها همین نحوی که ابتداء کردیم اوّل خلقت اعاده می دهیم وعده ای است که بر خود وعده دادیم محققا ما هستیم بجا آورندگان.

در این آیه نظریّات مختلف است، هیئت قدیم تصور کردند که طبقات

ص: 251

آسمانها مثل نقره است و کواکب در آنها مثل میخ کوفته شده و تمام آنها دور کره زمین چرخ می خورند لذا می گویند:

آسمان مثل لوله کاغذ می شود کنار صحرای محشر می افتد. و چون این قول بسیار سخیف و با استکشافات امروزه سازش ندارد و باطل است، و مفسّرین هم وجوهی گفته اند که بنظر تمام نیست، تحقیق مطلب که هم از این آیه استفاده می شود و هم از آیات دیگر، و هم از اخبار اینکه آسمانها یک هوا و فضای لطیف است که از هوای ما و فضای ما لطیف تر است، و در ابتداء امر بصورت دخان و دود بود چنانچه می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ» فصّلت آیه 10.

و در قیامت هم بر می گردد به همان حالت دخانیّت چنانچه می فرماید:

«فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ» دخان آیه 9.

و ممکن است بلکه بعید نیست که تعبیر به دخان کنایه و اشاره باشد به تاریکی و ظلمت که قبل از خلقت شمس و قمر و سایر کواکب این فضای وسیع تاریک بوده مثل دود بنظر می آید، و در قیامت که شمس و قمر و سایر کواکب نور آنها گرفته می شود نیز تاریک می شود مثل دود.

(یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ)، طوی بمعنی فناء و تغییر است که این فضا بصورت دخانیّت در می آید چنانچه در تفسیر علی بن ابراهیم می گوید: «نطویها نفنیها و تتحوّل دخانا».

(کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ): در تفسیر علی بن ابراهیم می گوید:

«السجلّ اسم الملک الّذی یطوی الکتب»

و این مأخوذ است از خبری که در برهان مسندا از زراره نقل نموده از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: ملکی است نامش اسماعیل و سیصد هزار ملک در تحت فرمان او هستند، و اعمال بنده گان را می نویسند و می برند بالا، ملکی است نامش سجلّ است می گیرد و فقط اعمال خیر و شرّ را ثبت می کند و بقیه را رها می کند.

ص: 252

(کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ): ظاهرا اشاره به همان خلقت سماء است که در اوّل دخان بود و سپس هم دخان می شود، و ممکن است اراده تمام مخلوقات باشند که گفتند: «کلّ شی ء یرجع الی اصله».

انسان و حیوان از خاک خلق شدند و در خاک می روند و از خاک بیرون می آیند، «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری طه آیه 57.

(وَعْداً عَلَیْنا): تخلّف پذیر نیست (إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ): البته تحقّق پیدا می کند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 105] .... ص : 253

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (105)

و هر آینه بتحقیق نوشتیم در زبور از بعد ذکر این که زمین را ارث می برند بنده گان من که صالح باشند.

(وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ): زبور کتابی است که خداوند برای داود فرستاد که کتب آسمانی چهار است تورات انجیل زبور قرآن و امّا بر انبیاء قبل از موسی صحیفه نازل می شد صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و تمام اینها نوشته نازل می شد، و لذا نسبت به قبل از موسی تعبیر به صحف کردند و بر موسی هم اطلاق الواح و صحف شده می فرماید: «صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی اعلی آیه 19.

و نیز می فرماید: «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی» نجم آیه 37.

و نیز می فرماید: «وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ».

و نیز می فرماید: «أَخَذَ الْأَلْواحَ» اعراف آیه 149 و 153.

و زبور بر داود نازل شد: «وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» اسراء آیه 57، و نساء آیه 16.

ص: 253

و زبور بمعنی نوشته است چنانچه می فرماید: «وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ» قمر آیه 52.

و انجیل که همان زمان طفولیّت عیسی علیه السلام نازل شد که می فرماید: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» مریم آیه 31.

فقط قرآن بنحو تلاوت و قرائت بر پیغمبر نازل شده که صدق کلام می کند لذا می گویی: کلام اللَّه و لو اسم کتاب بر او صادق است و اسم لوح: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ» واقعه آیه 76.

«بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» بروج آیه 76.

(مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ): بعضی گفتند: تورات بوده، بعضی گفتند: کتب و صحف انبیاء سلف، بعضی گفتند: لوح محفوظ. لکن بنظر می رسد که بیان انبیاء بوده که بشارت به وجود پیغمبر اسلام و ائمه اطهار و خروج مهدی و دوره رجعت باشد به امم خود چنانچه در آیه شریفه: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ (الی قوله) وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ» آل عمران آیه 75 شرحش گذشت.

(أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ): این آیه یکی از آیات دالّه بر ظهور مهدی (عج) و رجعت ائمه است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 106] .... ص : 254

إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ (106)

بدرستی که در این کتاب زبور هر آینه ابلاغ است به قومی که عبادت کننده اند این آیه برای تسلیت مؤمنین است که اگر شما مؤمنین گرفتار ظلم و کفّار مشرکین و ظلمه و فسّاق و فجّار هستید این وعده الهی نزدیک است و به شما ابلاغ می فرماید

ص: 254

که خداوند دشمنان شما را هلاک می کند و زمین را از لوث کفّار و فسقه و ظلمه پاک می کند و سر تا سر دنیا را در اختیار شما می گذارد.

(إِنَّ فِی هذا): اشاره به آیه قبل است که در کتاب زبور و در اخبار انبیاء وعده فرموده که: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» که در قرآن مجید و لسان نبی و ائمّه علیهم السلام به شما ابلاغ فرموده.

(إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ): مراد از عابدین مؤمنین هستند که اعمال صالحه و عبادت پروردگار و تقوای از معاصی دارند.

اشکال: مؤمنین که در ظهور حضرت مهدی وارث زمین می شوند که:

«یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا»

غیر این مؤمنین زمان نبیّ و ائمّه و دوره غیبت هستند که گرفتار ظلم کفّار و فسّاق و ظلمه هستند.

جواب: همین دلیل بر رجعت است که آنها زنده می شوند و از ظالمین به آنها انتقام می کشند که در اخبار رجعت داریم که:

«من محض الایمان محضا»

برمی گردند، ائمّه و اصحاب آنها و سایر مظلومین زنده می شوند و تمام دنیا را مالک و متصرّف می شوند، و عمر طولانی دارند حتی دارد کسانی که کشته شده اند بمرگ طبیعی از دنیا می روند و کسانی که بمرگ طبیعی مرده اند بدرجه رفیعه شهادت نائل می شوند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 107] .... ص : 255

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ (107)

و ما تو را نفرستادیم مگر اینکه رحمت باشی برای تمام عالمین، لذا او را پیغمبر رحمت می گویند.

اشکال: در آیه می فرماید: للعالمین با اینکه برای کفّار و مشرکین نقمت بود

ص: 255

جواب: مکرّر گفته ایم که: رحمت الهی وسعت کلّ شی ء چنانچه صریح آیه است ولی قابلیّت محلّ هم شرط است پس کسی که قبول رحمت نکند و خود را از این فیض محروم کند خود به خود ظلم کرده. بعبارة دیگر مقتضی از هر جهت تمام است ولی مانع از طرف مشمول است وجود مقدّس نبوی بر سر تا سر عالم جنّ و انس تا قیامت مبعوث شده و آنچه صلاح دنیا و آخرت آنها بوده ابلاغ فرمود که می فرماید: «ما من شی ء یقربکم الی الجنّة و یبعّدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یقرّبکم الی النّار و یبعدکم عن الجنة الا و قد نهیتکم عنه».

بعلاوه بلاهایی که بر امم سابقه نازل می شد از این امّت برداشته شده بلکه مسأله شفاعت او و اهل بیتش دنیا و آخرت و برزخ و توسّلات به آنها چه اندازه توسعه دارد و خداوند چه اندازه تفضّل بر بنده گان خود کرده که همچو پیغمبری برای آنها فرستاده که بفرماید:

(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ) بلکه بمقتضای اخباری که داریم

«لو خلت الارض طرفة عین عن الحجّة لساخت باهلها و لماجت بأهلها»

الآن این زندگانی کفّار و مشرکین و بهره برداری از دنیا تصدّق سر این خاندان است.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 108] .... ص : 256

قُلْ إِنَّما یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108)

بگو باین مشرکین که این است و جز این نیست که إله شما اله واحد است شریک و عدیل و نظیر و مثل و مانند و ضدّی و ندّی از برای او نیست پس از این وحی آیا شما اسلام می آورید؟

(قُلْ إِنَّما یُوحی إِلَیَّ): اوّل چیزی که بر تمام انبیاء وحی شد و مأمور بدعوت شدند امر به توحید بود. و معلوم می شود که تمام قوم انبیاء مشرک بودند

ص: 256

مثل قوم نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی عیسی محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم. و از امیر المؤمنین است که می فرماید: «اوّل الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده ... (الی آخر الخطبة)».

و از حضرت رضا علیه السلام در حدیث سلسلة الذهب در نیشابور فرمود:

«کلمة لا اله الا اللَّه حصنی و من قالها دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی».

و از این حدیث استکشاف می شود که اصل دین همین است و باقی عقاید حقّه از شرائط او است که فرمود:

«بشرطها و انا من شروطها»

: و گفتیم: توحید پنج قسم است ذاتی صفاتی افعالی عبادی نظری.

(أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ): انّما از ادات حصر است یعنی منحصر است اله و معبود شما به اله واحد که مفاد کلمه طیّبه (لا اله الا اللَّه) است. و گفتیم:

این کلمه سه دلالت دارد مطابقتی توحید عبادتی، التزامی سایر اقسام توحید، اقتضایی سایر امور اعتقادیّه و تکالیف دینیّه که مفاد.

(فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ): است که باید تسلیم او امر و دستورات او باشید.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 109] .... ص : 257

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلی سَواءٍ وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ (109)

اگر روی گردانند پس بفرما به این مشرکین که من شما را آگاه کردم و اعلام نمودم بنحو تساوی و مواسات و نمی دانم آیا قریب است یا بعید است آنچه وعده داده شده اید.

(فَقُلْ آذَنْتُکُمْ): اذان اعلام است و اعلان (عَلی سَواءٍ) دین مقدّس اسلام فرق بین غنی و فقیر و سیاه و سفید و قوی و ضعیف و عرب و عجم نمی گذارد تمام در احکام و تکالیف مساوی هستند، و پیغمبر مبعوث بر تمام جنّ و انس شده.

(وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ): ما توعدون از عذاب دنیوی و عقاب اخروی از قتل و اسارت و سایر بلیّات و از قیامت کی واقع می شود.

ص: 257

اشکال: شما شیعیان می گوئید: پیغمبر و ائمّه علیهم السلام عالم بما کان و ما یکون هستند و در دعای ندبه می خوانید:

«و علّمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه».

جواب: مکرّر گفته ایم که دو لوح داریم محفوظ و محو و اثبات آنچه تغییر پذیر نیست در لوح محفوظ است و اینها میدانند مثل اصل قیامت و ظهور مهدی و رجعت و بعض خصوصیات آن و آنچه قابل تغییر است مثل زمان ظهور و رجعت و قیامت که قابل تعجیل و تأخیر است و امثال اینها در لوح محو و اثبات است و علم آن مختص به خدا است.

لذا می فرماید: اصل ما توعدون را می دانم ولی قرب و بعدش معلوم نیست چه موقع وقوع پیدا می کند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 110] .... ص : 258

إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ (110)

محققا خدا می داند آنچه علنا گفته می شود و میداند آنچه کتمان می کنید و اظهار نمی دارید چون عالم السرّ و الخفیّات است به همه چیز علم او احاطه دارد.

«وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً» طلاق آیه 12.

جهر و اخفات، ظاهر و باطن، سرّ و علن نزد او یکی است بلکه علم ذات بذات چون حدّی از برای صفات او نیست چنانچه ذات مقدّسش محدود نیست لذا می فرماید:

(إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ) از نفاق و کفر باطنی شما و عداوت قلبی شما با خبر است و لو اظهار اسلام و دوستی کنید: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ (الی قوله تعالی) لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» توبه آیه 102.

ص: 258

باید با این منافقین معامله اسلام کرد تا ما دامی که نفاق آنها ظاهر نشود.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 111] .... ص : 259

وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ (111)

و نمی دانم تأخیر ما توعدون آیا برای امتحان شما است یا امهال شما تا زمانی که او می داند.

خداوند عالم نعم و تفضّلاتی که نسبت به کفّار و مشرکین می دهد حکم بسیاری دارد یکی برای ازدیاد معاصی آنها که می فرماید: «إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً» آل عمران آیه 172.

یکی امتحان آنها که به فتنه تعبیر می فرماید، یکی برای اجر اعمال خیریّه که از آنها در دنیا بسا ظاهر می شود که مثوبات آنها در دنیا داده شود چون در آخرت لیاقت ندارند، و حکم دیگر که خود میداند لذا می فرماید: من نمی دانم که این امهال شما حکمتش چیست؟

(وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ): امتحان شما است یا برای ازدیاد معاصی شما و عقوبت شما.

(وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ): تا مدتی که حکمت اقتضا کند.

[سوره الأنبیاء (21): آیه 112] .... ص : 259

قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (112)

پیغمبر عرض کرد در پیشگاه احدیّت: پروردگار من حکم فرما میانه من و این قوم بالحق طبق حکمت و صلاح، سپس خطاب بقوم فرمود: و پروردگار ما صاحب رحمت و اعانت کننده است بر آنچه شما توصیف می کنید.

ص: 259

نظر باین که قبلا تذکّر دادیم که حضرت رسالت پیغمبر رحمت بود و نفرین در حقّ قوم نمی کرد در اینجا که مشرکین در مقام اذیّت باو و مؤمنین برآمدند، و گفتیم: جهادهایی که حضرت با آنها داشت تماما دفاعی بود آنها حمله می کردند و در همچه موقع امر را به خدا واگذار نمود.

(قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ): یعنی هر چه صلاح میدانی و حکمت اقتضا میکند با اینها معامله فرما اگر قابل هدایت هستند آنها را هدایت فرما که مکرّر دعا می کرد:

«اللّهمّ اهد قومی فانّهم لا یعلمون»

و اگر قابل نیستند دفع شر آنها را از أهل ایمان به هر نحوی میدانی بفرما.

(وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ) این جمله بقرینه (عَلی ما تَصِفُونَ) کلام با قوم است بلکه آنها هدایت شوند که پروردگار ما رحمن است در دنیا و آخرت و بنده گان خود را اعانت می فرماید به نعم و تفضّلات، و تا قابلیّت هدایت داشته باشند آنها را عذاب نمی کند.

(عَلی ما تَصِفُونَ): یعنی بالاتر و بزرگتر است از آنچه که شما توصیف می کنید که برای او شریک قرار می دهید، و ملائکه را دختران او می دانید و عزیر و عیسی را پسران او می شمارید و هزارها کفریّات دیگر در حقّ او می گوئید.

تم بحمد اللَّه سورة المبارکة الانبیاء و الحمد للَّه أولا و آخرا، و صلی اللَّه علی محمّد و آله، و اللعن علی أعدائه و أعدائهم.

ص: 260

سورة الحج.... ص : 261

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. الحمد للَّه ربّ العالمین، و الصّلاة علی سیّد المرسلین، و علی آله سادات أهل الجنّة أجمعین، و اللّعن علی اعدائهم من الاولین و الاخرین أبدا الآبدین، و دهر الدّاهرین، علیهم لعنة اللَّه و ملائکته و الناس أجمعین.

أخبار بسیاری در فضیلت این سوره وارد شده که خلاصه آنها این که، هر کس قرائت کند ثواب تمام حاجّ و معتمرین از سابقین و لاحقین باو عنایت می شود، و موجب توفیق تشرّف به حجّ می شود و اگر بنویسد و در کتیبه دشمنان بگذارد تمام هلاک می شوند، و اگر در موضع سلطان جائر گذارد ملکش زائل می شود.

[سوره الحج (22): آیه 1] .... ص : 261

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ (1)

ای گروه ناس بپرهیزید از معاصی الهیّه محقّقا زلزله روز قیامت شی ء بسیار عظیم است.

(یا أَیُّهَا النَّاسُ): خطاب به جمیع افراد بشر است از زمان بعثت تا قیام قیامت (اتَّقُوا رَبَّکُمْ): از خدا بترسید و پیرامون مخالفت او نروید و نافرمانی نکنید که

ص: 261

مراتب تقوی را مکرّر تذکّر داده ایم:

1- تقوی از ادیان باطله و عقاید فاسده و مذاهب سخیفه و طرق ضالّه که مرادف با ایمان است و شرط صحّت کلّ عبادات است.

2- از معاصی کبیره که مورث استحقاق عذاب و موجب زوال ایمان یا ضعف ایمان و تسلّط شیطان و سیاهی قلوب و مفاسد دیگر می شود.

3- از کلیّه معاصی صغارها و کبارها.

4- از لهویّات و لغویات و زخارف دنیوی و اشتغال باموری که باعث سلب توفیق می شود.

5- از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه.

6- از اشتغال و توجّه بغیر خدا.

(إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ): اخبار بسیاری در أوضاع قیامت و زلزله آن- روز از أمیر المؤمنین و حضرت صادق (ع) و از پیغمبر أکرم (ص) در برهان و مجمع و غیر اینها نقل کرده اند که أکثر مطالبش مأخوذ از آیات شریفه است مثل:

«یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» دهر آیه 10 «یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً، دهر آیه 7: «یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا» مزمّل آیه 14 «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ الی آخر الآیات» نازعات آیه 6- 14 و: غیر اینها از آیات راجعه باحوال قیامت، و از این آیات استفاده می شود که دو زلزله داریم یکی آنکه موجب می شود که دنیا آخر شود و تمام أرواح از قالب خارج شوند، و دیگر آنکه تمام زنده شوند و مبعوث گردند و هر دو را در این آیه شریفه اشاره دارد، و هر دو از أشراط قیامت است، و صدق می کند زلزله ساعت و خداوند به عظمت یاد فرموده.

امّا زلزله أولی یک مرتبه تمام می میرند کوه ها از هم پاشیده می شود تمام کرات جوّیّه از حرکت می افتند و بیکدیگر نزدیک می شوند و نور خورشید و ماه و کواکب گرفته می شود و دریاها خشک می شود و سایر آثار دیگر که می فرماید:

ص: 262

[سوره الحج (22): آیه 2] .... ص : 263

یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ (2)

روزی که خواهید دید هر زن شیرده بچه شیرخوار خود را رها می کند و هر زن حامل بچّه خود را سقط می کند.

و امّا زلزله ثانیه که تمام از قبر خارج می شوند و در صحرای قیامت وارد می شوند قسمت دوّم این آیه بیان می فرماید:

(وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ

و می بینی مردم را بحال مستی پریشان حال ولی نیستند آنها مست و لکن عذاب الهی شدید است. و باین دو اشاره دارد آیه شریفه که اشاره شد: «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ» و آیه شریفه: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ» زمر آیه 68.

(وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری

) خطاب به پیغمبر است که بنظر تو می آید این هایی که از قبور خارج می شوند مثل آدمی که مست شراب شده عقل و شعور و ادراکش را از دست داده و گیج و بیج شده از شدّت احوال قیامت، و کلمه النّاس و لو جمع محلّی بلام است و افاده عموم دارد لکن مراد أهل عذاب هستند بقرینه جمله بعد.

و أما أهل سعادت از قبر که خارج می شوند با کمال اطمینان و بشارتها وارد می شوند و حمد الهی بجا می آورند که می فرماید: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» زمر آیه 73 و 74.

(وَ ما هُمْ بِسُکاری

): مست نیستند، و شراب و مسکر نخورده اند.

ص: 263

(وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ

): زمین مثل کوره حدّادی، شمس یک نی بالای سر آنها، آتش اطراف آنها را احاطه کرده، ملائکه عذاب دور آنها حلقه زده اند، سرائر آنها ظاهر شده با صورت سیاه وارد شده اند و غیر اینها از احوال روز محشر.

[سوره الحج (22): آیه 3] .... ص : 264

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ (3)

و بعض ناس کسی است که مجادله می کند درباره خداوند بدون علم و مدرکی و متابعت می کند هر شیطان رانده شده را.

(وَ مِنَ النَّاسِ): من تبعیضیه است که اشاره ببعض کفّار است یعنی در میانه کفّار کسانی هستند.

(مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ): مباحثه و معارضه است و کلمه فی اللَّه دعاوی است که بسیاری از کفّار داشتند، شریک برای او قرار دادند، ملائکه را دختران خدا گفتند، عزیر و عیسی را پسران خدا پنداشتند، خدا را جسم دانستند، و سایر مزخرفات که در مذاهب باطله است حتّی کسانی که در توحید صفاتی و أفعالی مخالفت کردند.

(بِغَیْرِ عِلْمٍ): از برای علم دو اطلاق است یکی مقابل جهل دانا و نادان، و دیگر مقابل ظنّ و شکّ و وهم، و جهل هم دو اطلاق دارد بسیط و مرکّب. جهل مرکّب آنکه: نداند و نداند که نداند، و بسیاری از این طبقات جاهل مرکّب هستند خیال می کنند که عالم هستند و نمی دانند که جاهل هستند و بر مدّعای خود دلیلی ندارند فقط تقلید آباء، و بالاخصّ در این عصر حاضر بسیاری هستند که أصل وجود خدا را منکرند و غیر از محسوسات به هیچ أمیر معتقد نیستند.

(وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ): شیاطین بسیار هستند شیاطین جنّی و انسی و

ص: 264

مبلّغین سوء و هر کدام دستوراتی دارند و توابع آنها هم بسیارند.

[سوره الحج (22): آیه 4] .... ص : 265

کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلی عَذابِ السَّعِیرِ (4)

نوشته شده و تقدیر شده بر آن شیطان که هر که او را اطاعت کند و متابعت نماید پس او آن را گمراه می کند و هدایتش می کند بسوی عذاب افروخته.

(کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ): اشاره به آیه شریفه است خطاب به شیطان «قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً» اسراء آیه 65 و 66. و شرحش گذشت. و معنای کتب علیه این که خداوند سلب اختیار نکرده نه از شیطان و نه از (مَنْ تَوَلَّاهُ) اگر باختیار خود متابعت کردند شیطان مسلّط می شود بر آنها و گمراه می کند که مفاد:

(فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ) است شیاطین جنّی و انسی هر که را بیک نحوی اضلال می کنند و آنها را رو به جهنم می کشند.

(وَ یَهْدِیهِ إِلی عَذابِ السَّعِیرِ): سعیر بمعنی شعله آتش است که می فرماید در سوره تکویر آیه 12: «وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ» و هدایت بمعنی راهنمایی است خداوند بنده گان را راهنمایی می کند به بهشت و سعادت و رستگاری بارسال رسل و انزال کتب و افعال نیک و اخلاق حمیده و عقاید حقّه، و شیاطین انسی و جنّی راهنمایی می کنند به متابعت شهوات نفسانی و صفات رذیله و اعمال سیّئه به جهنّم و عذاب الهی.

گروهی آن گروهی این پسندند.

ص: 265

[سوره الحج (22): آیه 5] .... ص : 266

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (5)

ای گروه ناس اگر شما در شکّ و شبهه و ریب هستید در أمر بعث و نشور پس بدرستی که ما شما را خلق کردیم اوّلا از خاک، سپس از نطفه، سپس از علقه یک قطعه خون، سپس از مضغه گوشت جویده مخلقه صورت بندی تامّه و غیر مخلقه ناقصه تا اینکه مبین شود بر شما قدرت ما و قرار دهیم در رحم آنچه را که بخواهیم تا زمان معین، سپس از أرحام أمّهات بیرون آوردیم شما را طفل رضیع که هیچگونه قدرتی نداشتید، پس از آن شما را به حدّ رشد و بلوغ و جوانی رساندیم با کمال قدرت و توانایی و بعضی از شما را در حال جوانی وفات عارض شد، و بعضی را بسنّ پیری که أرذل عمر باشد رساندیم تا اندازه ای که علم و شعور و ادراک خود را از دست دادید، و می بینی زمین را ساده و خشک پس نازل فرمودیم آب را بتوسّط باران پس زمین زنده شد و گیاه از او خارج شد، و اشجار و نباتات بحدّ کمال رسید و از آنها حبوبات و فواکه بسیار زیبا و خوش طعم و خوش منظر از هر صنفی.

این آیه شریفه در مقام اثبات معاد است به ادله حسّیّه که قابل هیچگونه انکار و شبهه نباشد. زیرا ادله معاد بسیار است ادله عقلیّه و ادله شرعیه داریم لکن ممکن است که ادلّه عقلیّه را ردّ کنند که ما تعقل نمی کنیم و ادلّه شرعیّه را قبول نداریم ولی حسّ را نمی توان انکار کرد لذا می فرماید:

(یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ): ریب شکّ ضعیف است در موردی که جای شکّ و شبهه نباشد، نظر کنید بحال خود و تطوّراتی که بر شما روی

ص: 266

داده، و قدرت نمایی که خداوند در مورد شما فرموده که أوّلا (فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ): که آدم پدر بزرگ شما را و حوّا مادر بزرگ شما را از خاک که یک جمادی بیش نبود خلق فرمود، و طینت شما را از علّیّین یا از سجّین گرفته و این حبوبات و فواکه از خاک بیرون آمده نطفه شما را خلق فرموده در صلب آباء و ارحام امّهات که اصل تمام شما از خاک است.

(ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ): که نطفه پدر و مادر را مخلوط و ممزوج نمود در رحم مادر که می فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ» دهر آیه 2.

(ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ): که خون بسته است.

(ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ): که گوشت جویده است.

(مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ): بعضی را در همان حال مضغه سقط می فرماید و بعضی را صورت انسانیّت می دهد.

(لِنُبَیِّنَ لَکُمْ): بر این انقلاب صور.

(وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ): مدّتی در رحم منزلگاه شما قرار دادیم.

(إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی) أقل آن شش ماه و أکثر یک سال و نوعا نه ماه.

(ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا): و روز بروز رشد و قوّت به شما دادیم.

(ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ): در کمال رشد و قوّت و عقل و شعور رسیدید.

(وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی): در همان حال کمال حدود چهل سالگی.

(وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ) که از شصت ببالا روز بروز در ضعف و تنزّلات جسمانی و روحانی سیر می کنید، و از حضرت صادق (ع) است فرمود:

«أرذل العمر مائة سنة».

(لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً): فراموشی زیادی پیدا می کند، دانستنی ها را از دست می دهد، اشتباهاتی می کند عقلش ضعیف می شود، ادراکاتش کم می شود، چشم نمی بیند گوش نمی شنود، زبان تکلّم نمی کند، دست قوّت حرکت ندارد،

ص: 267

پا از سیر می افتد، امراض باو متوجّه می شود. لکن بعضی عقل و شعور آنها کاملتر می گردد.

خداوندی که این تبدّلات مادّی و معنوی و صورت نوعیّه و جنسیّه را قدرت فرمایی کرده قدرت ندارد که از خاک و استخوانهای پوسیده دو مرتبه شما را زنده کند؟ این نسبت بحال خود شماها.

دلیل دیگر: نظر به زمین کنید چگونه زنده می شود مرده شما هم دو مرتبه زنده می شود.

(وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً) ساده و خشک و مرده.

(فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ): که بمنزله نطفه در رحم زمین باران قرار می گیرد و از این آب و خاک.

(اهْتَزَّتْ): زمین به حرکت می آید و تکان می خورد و حمل پیدا می کند.

(وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ): مثل طفلی که از رحم خارج شود.

(مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ): بحدّ رشد و کمال می رسد هر صنفی بنحو مخصوصی بعضی به گلها و ریاحین، بعضی حبوب، بعضی فواکه، بعضی ادویه جات.

[سوره الحج (22): آیه 6] .... ص : 268

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (6)

این تطوّرات دلیل است بر این که خداوند متعال اوست حقّ و ثابت واجب- الوجود و تمام ممکنات در تغیّرات و تبدّلات هستند و محقّقا او زنده می کند مرده ها را و محقّقا او بر هر چیزی قدرت دارد.

(ذلِکَ): اشاره به ادلّه آیه متقدّمه است که ممکن آن بآن در تغیّر و تبدّل است.

ص: 268

و (بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ): اشاره به مقام واجب الوجودی است.

آنکه نمرده است و نمیرد تویی آنچه تغیّر نپذیرد تویی

(وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی دو صفت از صفات فعلیّه محیی و ممیت است.

وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ): نسبت به تمام ممکنات از ثری تا ثریّا.

[سوره الحج (22): آیه 7] .... ص : 269

وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ (7)

و محقّقا ساعت که یکی از اسامی قیامت است خواهد آمد جای شکّ و ریب نیست، و محقّقا خداوند مبعوث می فرماید هر کس را که در قبرها بودند.

(وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ): مراد از ساعت قیامت است که یکی از اسماء آن روز ساعت است و الف و لام آن عهد است اشاره به آن ساعت مخصوص که می فرماید:

«وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» نحل آیه 79. و منکر قیامت کافر است، و مسأله معاد از اصول دین است حتّی کسانی که معاد جسمانی را منکر شوند لذا می فرماید:

(لا رَیْبَ فِیها): بلکه اگر معاد نباشد دستگاه خلقت و ارسال رسل و انزال کتب تمام لغو می شود، بلکه انکار عدل الهی، و بعبارت دیگر تمام اصول دین و فروع دین و اخلاق منوط به معاد است و هر کس قائل به مبدء شد قائل به معاد هم هست فقط طبیعی منکر مبدء و معاد است.

(أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ)، بلکه جمیع انس و جنّ و وحوش و حیوانات مبعوث می شوند: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» تکویر آیه 5.

ص: 269

[سوره الحج (22): آیه 8] .... ص : 270

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (8)

تفسیر این آیه در آیه سوّم بیان شد فقط تفاوت این دو آیه این است که در آیه سوّم می فرماید: «وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ» و در این آیه می فرماید:

(وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ): که هیچگونه مدرکی ندارند، هیچ یقینی و هیچ کتاب آسمانی در دست ندارند و هادی ندارند.

[سوره الحج (22): آیه 9] .... ص : 270

ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ (9)

و برمی گرداند صورت خود را از روی تکبّر و نخوت و بی اعتنایی به خدا و رسول و عقاید حقّه و احکام الهیّه برای اینکه گمراه کند بنده گان را از راه الهی، از برای او است در دنیا خفّت و خواری و می چشانیم او را روز قیامت عذاب سوزنده را.

(ثانِیَ عِطْفِهِ): در خبر از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

«و من النّاس من یجادل فی اللَّه هو الاوّل، و ثانی عطفه الثّانی ... الخبر».

در مجمع ثانی عطفه را می گوید: اعراض از شی ء از روی تکبّر. اکثر این کفّار و مشرکین از روی تکبّر و نخوت اعراض از انبیاء کردند، و مخالفین اعراض از ائمّه طاهرین، و اکثر افراد امروزه اعراضشان از علماء تمام از روی تکبّر بوده که زیر بار احکام دین و کتب آسمانی و مبیّنین آنها نرفتند.

(لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ): حتّی دیگران را هم مانع شدند و تابع خود قرار دادند و گمراه کردند.

ص: 270

(لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ): ذلّت و خفّت و خواری از قتل و سایر بلیّات چنانچه در امم سابقه و در همین امّت بسیار مشاهده شده.

(وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ).

[سوره الحج (22): آیه 10] .... ص : 271

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (10)

این نوع عذابهای دنیوی و اخروی در اثر اعمال و افعال بنده است که مفاد.

(ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ): یعنی بما کسبت یداک که در دنیا پیش انداختی و در آخرت بجزاء آن رسیدی: «الدّنیا دار عمل و لا جزاء و الاخرة دار جزاء و لا عمل» «النّاس مجزیّون بأعمالم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر» «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» شوری آیه 29.

(وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ): زاید بر معاصی عقاب نمی کند و از عبادات کسر نمی گذارد حتّی (لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ) نساء آیه 44.

[سوره الحج (22): آیه 11] .... ص : 271

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (11)

و بعضی از ناس کسانی هستند که عبادت خدا را می کنند در یک صورت پس اگر اصابت کرد به آنها خیری از کثرت مال و جاه و صحت و سلامت و نعمت آرام می گیرد قلب او، و اگر اصابت کند باو فتنه و بلا و مصیبتی از فقر و مرض و آفت بر می گردد و رو بر می گرداند به شرک و کفر و شکّ و شبهه این آدم هم خسران دنیوی دارد و هم اخروی (مثل گدای ارمنی)، و این است آن خسران آشکار

ص: 271

واضح و روشن، بسیاری هستند یک روز مسلمان و یک روز کافر، یک روز دوست و یک روز دشمن پا بند به دین نیستند.

(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ): حرف بمعنی طرف و جانب است تا باو احسان و محبت می کنی مرید و مخلص و بنده است همین که کوتاهی کردی دشمن و بدبین می شود و برمی گردد.

(فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ): احسان و تفضّل و انعام باو فرمود:

(اطْمَأَنَّ بِهِ) قلب او آرام می گردد و بنده گی و عبادت می کند.

(وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ): امتحان فرمود به انحاء امتحانات برمی گردد.

(انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ): البته خداوند بنده گان را امتحان می کند: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ» مثل امتحاناتی که بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم شد که فرمودند:

( «ارتدّ النّاس بعد رسول اللَّه الّا اربعة او خمسة».)

و مثل امتحان اهل کوفه با حسین علیه السلام و امتحان اصحاب حضرت حسن (ع) و هزارهای دیگر چون ایمان در آنها رسوخ نکرده و از ترس یا طمع ایمان آورده بودند و امروز هم امتحانات بسیار است.

(خَسِرَ الدُّنْیا): که بی ایمان از دنیا می روند.

(وَ الْآخِرَةَ): که بعذاب ابدی گرفتار می شوند.

(ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ): و اینها که بر می گردند دو قسم هستند یا مشرک و کافر می شوند، یا شاکّ و متحیّر می گردند چنانچه در اخبار از ائمّه دارد.

[سوره الحج (22): آیه 12] .... ص : 272

یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (12)

می خواند از غیر خدا چیزی را که هیچگونه ضرری باو نمی رساند و هیچگونه

ص: 272

نفعی باو نمی دهد، این است آن گمراهی بسیار دوری.

(یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ): شامل تمام کفّار می شود از مشرکین که توجّه بغیر خدا دارند و عبادت آنها را می کنند و می گویند: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4. و یهود که آدم و عزیر را ابن اللَّه گفتند، و نصاری که قائل به تثلیث شدند، و کسانی که ملائکه را بنات اللَّه دانستند، و غلات که انبیاء و اوصیاء را پرستش کردند، و کسانی که در حکم با آنها شرکت دارند از اهل ضلال، و کسانی که به باب و بهاء و امثال آنها توجّه کردند یا خدا گفتند یا پیغمبر شمردند.

(ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ) چون امری در عالم اتّفاق نمی افتد تا مشیّت حقّ تعلّق نگیرد: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» نساء آیه 80. ضرر و نفع بدست او است و اینها یا جماد صرف هستند یا حیوان یا ممکن محتاج، بلی آنچه در تحت اختیار عبد است افعال اختیاریه از عبادات و معاصی و امور مباحه و دعاء و طلب حاجت و شفاعت آن هم باذن الهی.

(ذلِکَ): این عبادت و دعوت به غیر خدا.

(هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ): در حدیث قدسی است فرمود:

«و عزّتی و جلالی لا قطعن امل آمل غیری»

اینها یا منکر توحید عبادتی یا منکر توحید افعالی شدند و ضلالت آنها بسیار دور از رحمت است.

[سوره الحج (22): آیه 13] .... ص : 273

یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ (13)

می خواند هر آینه کسی را که ضرر او نزدیک تر از نفع او است، هر آینه

ص: 273

بد مولی و ناصری است، و هر آینه بد صاحب و معاشر و رفیق است.

اشکال: در آیه قبل فرمود: نه ضرر دارد و نه نفع و از این آیه استفاده می شود که هم ضرر دارد هم نفع و لکن ضررش اقرب من نفع او است.

جواب: در آیه قبل تعبیر به ما کرده و در این آیه تعبیر به من، و مشرکین دو دسته هستند یک دسته عبده اصنام و حیوانات و غیر ذوی العقول هستند مثل آتش و شمس و قمر و کواکب و امثال اینها این قسمت هیچگونه نفعی و ضرری در آنها نیست، و یک دسته عبده مثل فرعون و شدّاد و کسانی که دعوی الوهیّت کردند مثل اینکه گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24. یا گفت: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ» شعراء آیه 28. و امثال اینها و لو یک نفع جزئی در دنیا برای عبده خود داشته باشند از حیث مال و جاه لکن ضرر آنها در دنیا به نزول بلیّات و در آخرت بعذاب شدید اقرب و اشدّ و عظیم تر است که در دنیا بفرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ» اعراف آیه 130. و سایر بلیّات، و در آخرت بفرماید: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ» هود آیه 100 یا بفرماید:

«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (الی قوله) وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» اسراء آیه 73 و 74. و امثال اینها لذا می فرماید: (یدعوا لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولی): که تصوّر کردند که این آلهه آنها را یاری می کنند و نجات می دهند.

(وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ): هم صحبت و معاشرت و محبّت می کنند و با آنها محشور می شوند:

«من احبّ حجرا حشره اللَّه معه»

«إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» انبیاء آیه 97 و گذشت تفسیر آن.

ص: 274

[سوره الحج (22): آیه 14] .... ص : 275

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ (14)

محققا خداوند داخل می فرماید کسانی را که ایمان آوردند و عمل بصالحات نمودند بهشت ها و باغاتی که جاری می شود از زیر آنها یعنی از پای عمارات نهرهایی، محققا خداوند آنچه را اراده نماید بجا می آورد.

این وعده الهی تخلّف پذیر نیست چون خلف وعد قبیح است و محال است از خدا صادر شود. بلی خلف وعید مانع ندارد بلکه حسن دارد لکن این وعده از راه تفضل است نه استحقاق. زیرا مؤمن هر چه ایمانش کاملتر باشد و اعمال صالحه او زیادتر باشد اداء شکر کوچکترین نعم الهی را نمی کند، لکن وعید از راه استحقاق است و زائد بر استحقاق عذاب نمی کند بلکه بسا عفو می فرماید و می آمرزد و گذشت می کند لذا می فرماید در مقابل کفّار و مشرکین و ضالّین:

(إِنَّ اللَّهَ): بفضل و کرمش (یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ):

ایمان به جمیع عقاید حقّه و فعل واجبات و ترک محرّمات که تقوی نام دارد.

(جَنَّاتٍ): هر مؤمنی جنّاتی دارد از هشت جنّت، فردوس، عدن، جنة المأوی، جنّة الخلد و غیر اینها.

(تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) چهار نهر (مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی، مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ، مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ، مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ).

(إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ): اراده او علم بصلاح است مقابل کراهت که علم بفساد است، و از صفات ذات است و از شئون علم مثل حکمت که علم به مصلحت و مفسده است و سمیع علم به مسموعات و بصیر علم به مبصرات و مدرک علم به جزئیّات، و فعل بمعنی مصدری ایجاد است که به مجرّد اینکه صلاح بداند ایجاد می فرماید، و کلمه ما فعل بمعنی اسم مصدری است که موجود می شود.

ص: 275

[سوره الحج (22): آیه 15] .... ص : 276

مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ (15)

این آیه شریفه را دو نحوه تفسیر کردند.

نحوه اولی: اینکه ضمیر لن ینصره به حضرت رسول برگردد بنا بر این معنی این می شود کسی که گمان می کند که خداوند رسول خود را یاری نمی کند در دنیا و آخرت پس خود را به ریسمان و طنابی ببندد بطرف بالا مثل دار و به گردن خود بیندازد پس نظر کند که آیا آنچه غیظ کرده به کید و حیله خود برطرف می شود. اشاره به این که هر چه کند و حیله کند و غیظ و غضب کند حتّی از غیظ خود را هلاک کند جلوگیری از نصرت الهی برسول محترم خود نمی تواند کند، و بر طبق این معنی حدیثی در برهان که: از حضرت کاظم علیه السلام از پدرش حضرت باقر نقل کرد که پیغمبر روزی فرمودند: که خداوند به من وعده نصرت داد به ملائکه و به علی کسانی که با امیر المؤمنین عداوت داشتند غیظ کردند و در مقام حیله بر آمدند که چرا اختصاص به علی داده؟- این آیه نازل شد.

و امّا نحوه ثانیه: این که ضمیر راجع به من باشد. پس معنی این می شود کسی که گمان کند که خداوند او را یاری نمی کند نه در دنیا و نه در آخرت و مأیوس از رحمت حقّ باشد و در مقام حیله و کید باشد که به وسائل و اسباب دیگری بتواند کاری بکند اگر به آسمان هم برود وسیله و سببی جز در خانه خدا ندارد. و بر طبق این معنی حدیثی در تفسیر علیّ بن ابراهیم تفسیر شده، و لکن آنچه بنظر می رسد و اللَّه العالم این که آیه اشاره بمشرکین و کفّار است

ص: 276

که در خلال این مدّت رسالت حضرت چه در مکه بود و چه هجرت به مدینه فرمود چه اندازه حیله ها و نقشه ها کشیدند که حضرت را بقتل رسانند در مکّه و در جنگ بدر و حنین واحد و غیر اینها و اساس اسلام را از بین ببرند خداوند روز بروز عظمت اسلام را زیادتر می فرمود و بر نصرت حضرت می افزود و غیظ آنها بیشتر می شد خدا می فرماید: اگر از غیظ خود را هلاک کنید تمام حیله های شما بر ضرر و ضعف شما افزوده می شود در مقابل قدرت خدا نمی توانید عرض اندام کنید.

[سوره الحج (22): آیه 16] .... ص : 277

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ (16)

و همین نحو نازل کردیم قرآن مجید را آیات واضحه روشن، و محققا خداوند هدایت می فرماید هر که را اراده نماید.

(وَ کَذلِکَ): همین نحوی که خداوند بقدرت کامله خود انبیاء را نصرت فرمود و دشمنان آنها را نابود کرد و دفع شرّ آنها را فرمود و حقّ را ظاهر نمود به ادلّه و حجج، و باطل را زاهق و محو نمود: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» اسراء آیه 83.

(أَنْزَلْناهُ): قرآن مجید را نازل فرمودیم، و مراتب نزول قرآن مکرّرا اشاره شد بر روح مقدّس نبوی، در عالم انوار، در لوح محفوظ، در آسمان اوّل، لیلة القدر، بر جبرئیل، بر قلب مطهّر حضرت رسالت، بر لسان مبارک او، بر امّت.

(آیاتٍ بَیِّناتٍ): آیات شریفه قرآن چند قسم است نصوص قرآنی مبیّن و واضح است و انکارش کفر است ظواهر آن حجّت است تا مادامی که قرینه از

ص: 277

آیات و اخبار بر خلاف آن نباشد و اینها را محکمات می نامند و امّ الکتاب: «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ».

و اما متشابهات تأویل آنها باید از معصومین و راسخین در علم برسد.

(وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ): و بالجمله مطالب حقّه ادلّه واضحه روشن دارد چه در باب عقاید و اخلاق و فروع از عقل و نقل از قرآن و اخبار و ضرورت و اجماع و حجّت از هر جهت تمام است. لکن هر که قابلیّت هدایت دارد خداوند او را هدایت می فرماید و هر که از قابلیّت افتاد او را به خود واگذار می کند چنانچه معامله خداوند نسبت بجمیع مخلوقات همین است حتی در نباتات هر چه قابلیّت رشد دارد باو افاضه می شود، و هر چه از قابلیّت افتاد او را رها می کند.

[سوره الحج (22): آیه 17] .... ص : 278

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (17)

محققا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهود شدند و صابئین و نصاری و مجوس و کسانی که مشرک شدند محققا خداوند آنها را از هم جدا می فرماید روز قیامت، محققا خدا بر همه چیز شاهد و گواه است.

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا): ایمان به خدا و جمیع انبیاء و اوصیاء آنها و روز جزاء و جمیع ما جاء به النّبیّ صلّی اللَّه علیه و سلم از قرآن و احکام آوردند و بدعتی در دین نگذاشتند، و تغییری در احکام شرع ندادند حلالی را حرام نکردند و حرامی را حلال و منکر ضروریّات دین و مذهب نشدند اینها مؤمنین هستند.

(وَ الَّذِینَ هادُوا): که یهود باشند.

(وَ الصَّابِئِینَ): اختلاف شد که اینها کیانند بعضی گفتند: خود را نسبت

ص: 278

به صائب بن شیث بن آدم می دهند و بر دین او هستند بعضی گفتند: بر دین نوح هستند و بعد از او احدی از انبیاء را قبول ندارند و از نوح هم برگشتند، بعضی گفتند: عبده ملائکه هستند. لکن از حضرت صادق علیه السلام حدیث نقل شده که فرمود: تعطیل انبیاء و رسل و کتب نمودند احدی را معترف نشدند و بلا شریعت و لا کتاب و لا رسول بودند.

تنبیه: اکثر اهل امروزه در اطراف دنیا و ممالک متعدّده صاحب این مسلک هستند.

(وَ النَّصاری : که نسبت به عیسی می دهند.

(وَ الْمَجُوسَ): که خود را منسوب به ابراهیم می دانند و آتش پرست و خورشید و ماه پرست هستند.

(وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا): بت پرستان و گوساله و گاو و درخت پرستان هستند.

(إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ): و لو در دنیا مختلط هستند و مراودات و معاشرات و واردات و صادرات و معاملات با یکدیگر دارند ولی در قیامت از هم جدا و هر کدام به جزاء خود نائل می شوند.

(إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ): خدا حاضر و ناظر و علیم و خبیر بتمام اینها است و شاهد بر افعال و اقوال و بواطن و ظواهر آنها است.

تنبیه: مذاهب باطله منحصر به مذکورین غیر مؤمنین نیست الآن در میانه مسلمین چه اندازه مذاهب مختلفه است بلکه در یهود و نصاری و مجوس هم مسالک مختلفه دارند، حق یکی است و باطل هزار.

ص: 279

[سوره الحج (22): آیه 18] .... ص : 280

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (18)

آیا نمی بینی خداوند تبارک و تعالی را که سجده می کنند او را هر کس که در آسمانها و کسانی که در زمین هستند و خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درخت و دوابّ جنبنده ها و بسیاری از انسان و کثیری ثابت و حقّ شده بر او عذاب.

این آیه شریفه یکی از آیاتی است که دلالت صریح دارد بر اینکه تمام موجودات عالم حتّی حیوانات و جمادات و نباتات عقل و شعور دارند و عبادت پروردگار خود می کنند و در پیشگاه احدیّت سجده می کنند چنانچه می فرماید:

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» اسری آیه 46.

و آیات دیگر، و کسانی که این آیات را حمل بر سجده تکوینی کردند که وجود اینها دلیل بر وجود صانع و خالق آنها است خلاف نصّ آیات است. زیرا کثیری از ناس که حقّ است بر او عذاب سجده تکوینی را دارند باین معنی و تسبیح تکوینی آنها تفقه می شود، و این سجده و تسبیح تشریعی است که عبادت پروردگار می کنند و عقل و شعور دارند، و قضیّه هدهد و مورچه در سوره نمل و قضیه خطاب به آسمانها و زمینها که فرمود: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» فصلّت آیه 10. و غیر اینها تماما صریح در این موضوع است و اخبار دالّه بر این مطلب هم بسیار است مثل تسبیح سنگ ریزه و سوسمار، و اخبار مشتمل بر ذکر حیوانات و غیر اینها.

(أَ لَمْ تَرَ): خطاب بحضرت رسول است لکن بتمام مکلفین که البتّه می بینند اگر معرفت داشته باشند، و این که خطاب مخصوص آن حضرت شد چون او عالم

ص: 280

است و مشاهده می کند و افعال و اقوال آنها را می فهمد.

(أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ): ملائکه و روحانیّون و حمله عرش و حوران و غلمان بهشتی تماما.

(وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ): اهل ایمان از جنّ و انس.

(وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ): یعنی جنس شجر که شامل تمام اشجار شود.

(وَ الدَّوَابُّ): از طیور و وحوش و انعام و حشرات.

(وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ): از انبیاء و اولیاء و اهل ایمان.

(وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ): از مشرکین و کفّار و من فی حکمهم، غایة الامر سجده هر کدام بنحو مناسب خود او است، و در شریعت سجده نماز و شکر و سجده تلاوت و سجده سهو و سجده فراموش شده و سجده خضوع و خشوع تشریع شده وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ و کسی را که خداوند خوار کند پس نیست برای او کسی که اکرام کند او را.

(وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ): اهانت خدا انحایی دارد امّا در دنیا بسا بنده را به خود وا می گذارد: «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ) زخرف آیه 83.

و بسا آلوده به مال و جاه و زخارف دنیوی می کند: (إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ) آل عمران آیه 172. و بسا به ابتلائات دنیوی از فقر و مرض و گرفتار ظالم و فراق احبّه و سایر ابتلائات: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ)

ص: 281

کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ) شوری آیه 49.

«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» رعد آیه 12. بسا به عذابهای مهلکه چنانچه بر امم سابقه نازل شده.

و امّا در آخرت بعد از رحمت، لعن، عدم تکلّم با آنها، سختی جان دادن، عذاب قبر، عالم برزخ، اهوال قیامت، عذاب جهنّم، و سایر عقوبتها.

(فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ): که او را از این نوع گرفتاری ها نجات دهد نه در دنیا و نه در آخرت و باو عنایتی نماید.

(إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ): کسی را قدرت نیست در مقابل خدا عرض اندام کند هر چه حکمتش تقاضا کند از رحمت و عذاب نجات و هلاکت می کند.

[سوره الحج (22): آیات 19 تا 20] .... ص : 282

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ (19) یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (20)

این دو دو خصم هستند با یکدیگر در موضوع دین و خدا مخاصمه می کنند پس کسانی که کافر هستند بریده می شود بر آنها لباس از آتش ریخته می شود از بالای سر آنها حمیم جهنّم پخته می شود و آب می شود آنچه در درون آنها است و پوستهای آنها.

(هذانِ خَصْمانِ): کفّار و مؤمنین.

(اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ): در ایمان و کفر توحید و شرک، در بعض اخبار داریم راجع به جنگ بدر است که امیر المؤمنین و حمزه و عبیدة بن حارث بن عبد المطّلب مقابل شدند با عتبة بن ربیعه و ولید بن عتبه و شیبه از مشرکین، امیر المؤمنین ولید را کشت حمزه عتبه را بقتل رسانید و عبیده شیبه را بدرک وارد کرد، و در بعض اخبار

ص: 282

دارد که در مورد مخاصمه دو دسته بعد از رحلت پیغمبر درباره امیر المؤمنین دوستان او با دشمنان او، در بعض اخبار دارد کفار یهود با مسلمین در حقّانیّت دین اسلام و بطلان آن. و مکرّر گفته ایم که اخبار بیان مصادیق می کند منافی با اطلاق نیست، مراد اهل حقّ و اهل باطل هستند چه از مشرکین و سایر کفّار و اهل ضلالت با موحدین و مؤمنین و ارباب هدایت دائما خصم یکدیگر هستند و با یکدیگر مخاصمه می کنند و جمله بعد هم قرینه بر این دعوی است که می فرماید:

(فَالَّذِینَ کَفَرُوا) و ضلّوا.

(قُطِّعَتْ لَهُمْ): یعنی بریده و دوخته شده است برای آنها.

(ثِیابٌ مِنْ نارٍ): که اگر یکی از آن لباس ها را در دنیا بیاورند تمام هلاک می شوند.

(یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ): آب می شود آنچه در شکم آنها است از امعاء و غیر آنها.

(وَ الْجُلُودُ): پوست بدن آنها سوخته و در هم کشیده می شود.

[سوره الحج (22): آیه 21] .... ص : 283

وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ (21)

و از برای آنها است عمودهایی از آهن که بر فرق آنها می زنند، فرو می روند در قعر جهنّم شعله آتش آنها را به بالا می اندازد تا سطح جهنّم باز عمود بر سر آنها زده می شود پائین می روند دائما در سیر هستند از سطح تا قعر فرو می روند و بالا می آیند، و اخبار در شدّت عذاب جهنّم بسیار است از حمیم و غسّاق و زقّوم و سلاسل و اغلال و مقامع و سیاط و ملائکه عذاب و افعی ها و حیّات و

ص: 283

عقارب و غیر اینها بلکه گفته شده که این نحو تشبیهات برای این است که زائد بر این را درک نمی کنیم، لکن عذاب الهی شدید و الیم و مهین است لا یدرک و لا یوصف چنانچه نعمای الهی در بهشت هم همین نحو است لا یدرک و لا یوصف.

[سوره الحج (22): آیه 22] .... ص : 284

کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ (22)

هر چه اهل جهنّم اراده کنند این که بیرون آیند از آن و از غمّ خلاص شوند بر می گردانند آنها را در جهنّم و می گویند بچشید عذاب سوزنده را.

(کُلَّما أَرادُوا): اراده آنها نجات از عذاب است گاهی می گویند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» مؤمن آیه 109.

گاهی می گویند به خزنه جهنّم: «وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ (الی آخر الآیات)» مؤمن آیه 52.

گاهی با مالک تکلّم می کنند: «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ» زخرف آیه 77.

گاهی خود اراده می کنند که بیرون آیند:

(أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها): برای اینکه از این غم و زحمت نجات پیدا کنند.

(مِنْ غَمٍّ): ملائکه با عمودهای آتشی.

(أُعِیدُوا فِیها) و بآنها می گویند:

(وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ): در بعض آیات تعبیر به عذاب عظیم و در بعضی به مهین و در اینجا به حریق فرموده، هم دردناک است هم بسیار بزرگ است، هم خوار کننده است هم سوزاننده، نعوذ باللّه من النّار و من غضب الجبار.

ص: 284

تنبیه: در جمله قبل بلفظ مجهول فرمود: (أُعِیدُوا) و در جمله بعد بلفظ امر (وَ ذُوقُوا): برای این است که بر گردانیدن آنها بتوسّط مقامع من حدید است تکلّمی با آنها نمی شود، و در این جمله خطاب است و قائل را ذکر نفرموده.

زیرا از ظاهر آیه استفاده می شود که ملائکه در دست آنها عمود است بر فرق آنها می زنند و می گویند: بچشید عذاب سوزنده را این آیات راجع به یکی از خصمان است که اهل عذاب هستند از کفّار و سایر طبقات و امّا خصم دوّم می فرماید:

[سوره الحج (22): آیه 23] .... ص : 285

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (23)

محققا خداوند متعال داخل می فرماید کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند بهشتهایی که جاری می شود از پایه قصرهای آنها نهرهایی زینت می شوند در آن جنّات به بازوبند و دستبند از طلا و لؤلؤ و درّ و مروارید و لباس آنها در بهشت ها حریر و ابریشم است.

مکرّر گفته ایم که اوصاف بهشت از خور استعداد بشر بیرون است «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ و ما خطر علی قلب بشر» اخبار در اوصاف نعم بهشتی بسیار است حتّی دارد، بدنهای زنهای بهشتی از زیر هفتاد لباس پیدا است حتّی مخ ساق، و کمترین اهل بهشت آن قدر نعمت دارد که اگر تمام جنّ و انس را ضیافت کند چیزی از آنها کم نمی شود.

(إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ): استناد فعل به خداوند برای این است که اهل بهشت و نجات استحقاق بهشت را ندارند بخلاف اهل جهنّم که استحقاق عذاب دارند،

ص: 285

بلکه مجرّد قابلیّت را دارند و خداوند بفضل و کرمش به آنها تفضّل می فرماید حتّی الانبیاء و الاولیاء. زیرا اگر عبادت جنّ و انس را داشته باشند تقابل با نعم الهیّه نمی کند و از اداء شکر آنها بر نمی آیند چه رسد طلبکار هم باشند.

(الَّذِینَ آمَنُوا): به جمیع عقاید حقّه و ضروریّات دین و مذهب و ثبات ایمان تا آخر عمر.

(وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ): از اتیان به واجبات و عمل به وظایف شرعیّه.

(جَنَّاتٍ) از تمام جنت های ثمانیه.

(تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) انهار اربعه.

(یُحَلَّوْنَ فِیها): زینت می کنند خود را در بهشت.

(مِنْ أَساوِرَ): گردن بند، بازوبند، دستبند.

(مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً): از طلا و جواهرات مثل مروارید، زبرجد، زمرّد، یاقوت، درّ، فیروزه، عقیق و امثال آنها.

(وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ): البسه استبرق، سندس، حریر، ابریشم و غیر این ها از نعم بهشتی سریر بهشت، قصرهای بهشت، فرش آنها فواکه ریاحین اطعمه اشربه و ما فوق اینها رضای الهی، حشر با انبیاء حوران بهشتی غلمانهای آنها الی ما شاء اللَّه- اللّهمّ ارزقنا-.

[سوره الحج (22): آیه 24] .... ص : 286

وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الْحَمِیدِ (24)

و هدایت شده اند بسوی پاکیزه ترین گفتار و هدایت شده اند به راه پسندیده.

بعض مفسّرین این آیه را به قرینه آیه قبل از خصوصیّات بهشت شمرده اند و مراد از.

(وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ) تحیّات و تحیّت های خداوند متعال و ملائکه اینکه

ص: 286

به اهل بهشت می فرماید چنانچه در آیات شریفه دارد مثل: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ» حجر آیه 46. و: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ» ق آیه 33. و: «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ» ابراهیم آیه 28. و: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ» احزاب آیه 43. الی غیر ذلک از آیات.

لکن ظاهر این است که راجع به دنیا است و از صفات مؤمنین است به قرینه لفظ هدوا که اینها هدایت شده اند بقول طیّب که دین حقّ باشد، و بر طبق این معنی اخباری از ائمّه داریم. از حضرت باقر علیه السلام است در جمله.

(وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الْحَمِیدِ): می فرماید:

( «هو و اللَّه هذا الامر الذی انتم علیه»)

و از حضرت صادق علیه السلام است در جمله:

«و هدوا الی الطیب من القول الی امیر المؤمنین».

و در تفسیر علیّ بن ابراهیم است در جمله اوّل الی التوحید و در جمله دوّم الی الولایة. بناء علی هذا مراد از طیّب قول شهادت به توحید و نبوّت و ولایت و سایر عقاید حقّه مطابق مذهب اثنی عشریّه و مراد از صراط حمید اعتقاد و مشی بر این طریقه مستقیمه است.

[سوره الحج (22): آیه 25] .... ص : 287

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (25)

محققا کسانی که کافر شدند و جلوگیری می کنند دیگران را از راه الهی که ایمان باشد و از تشرّف به مسجد الحرام آن مسجدی که ما قرار دادیم برای جمیع ناس مساوی هستند در دخول مسجد الحرام کسانی که در مکّه عکوفت دارند و سکونت کرده اند و کسانی که از خارج و بوادی می آیند فرقی بین آنها نیست.

ص: 287

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا): کفّار مکّه که مشرکین باشند و مراد رؤساء آنها هستند که.

(وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ): که ضعفاء و زیردستان خود را جلوگیری کردند از تشرّف به اسلام و دین حقّ یا تهدید به قتل و اسارت یا تطمیع به مال و جاه یا بالقاء شبهات.

سؤال: ان الذین کفروا به صیغه ماضی است و یصدّون به صیغه مضارع است و عطف مضارع به ماضی چه معنی دارد؟

جواب: بعضی گفتند: مضارع در اینجا بمعنی ماضی است بدلیل قوله تعالی «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ» رعد آیه 33. لکن کفر اینها سابقه دارد قبل از بعثت ولی صدّ سبیل پس از بعثت و دعوت باسلام بود.

(وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ): یعنی صدّ می کنند از دخول مؤمنین در مسجد الحرام از نماز در مسجد و طواف کعبه و اعتکاف در آن و سایر عبادات.

(الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ):

اشکال: اسلام هم جلوگیری کرده از دخول کفّار و مشرکین چنانچه می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا» توبه آیه 28.

جواب: منع آنها برای نجاست آنها است و لذا کلّیه نجاسات عینیّه را نباید داخل کلّیه مساجد کرد مثل کلب و خنزیر و اعیان نجسه چنانچه جنب و حائض و نفساء هم ممنوع هستند از دخول در مسجد الحرام و مسجد النّبی و از مکث در سایر مساجد. و این از احکام مسجد است چنانچه تنجیس مساجد هم حرام است و تطهیر آنها واجب است و از واجبات فوری است.

ص: 288

(وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ و کسی که اراده کند در مسجد الحرام بالحاد بظلم می چشانیم او را از عذاب دردناک.

(وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ): الحاد میل از حقّ است و معنای عامّی دارد کفّار و مشرکین و لا مذهب را ملحد می گویند چون از خدا و رسول برگشتند، و کسانی که اجتماع کردند در مسجد الحرام یا در مدینه برای اعراض از امیر المؤمنین در اخبار ملحد نامیده شده، اسماعیلیّه که در غیبت امام می گویند تکلیف نیست ملاحده شمرده شده مثل قمامیّه که صریحا بحقیر قمام گفت در غیبت تکلیف نیست، و فرق اینها با اسماعیلیّه این است که آنها اسماعیل را امام غایب می دانند اینها حضرت بقیة اللَّه را غایب می گویند.

و الحاد در مسجد الحرام به مراعات نکردن احترام مسجد است به اینکه بزاق در مسجد بیندازند، یا تنجیس کنند، یا ادخال نجاست در آن کنند، یا بدون احرام در مکّه وارد شوند، یا ظلم در مسجد کنند حتّی بحیوانات حتّی بخادم خود بلکه در مکّه معظّمه و لذا بسیاری از علماء سکونت در مکّه را مذموم می دانند برای این که آلوده به بی احترامی نشود. و بر طبق این مذکورات اخبار رسیده در برهان نقل کرده.

(نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ): تمام اینها به عذاب دردناک گرفتار می شوند.

[سوره الحج (22): آیه 26] .... ص : 288

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (26)

و زمانی که جای دادیم از برای ابراهیم مکان بیت الحرام را، دستور دادیم

ص: 289

باو این که شرک نیاورد به خداوند متعال هیچ شیئی را و تطهیر کند کعبه معظّمه را برای کسانی که طواف حول کعبه می کنند و قیام به نماز در مقام ابراهیم می کنند و در پیشگاه احدیّت رکوع و سجود دارند.

(وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ): بوّأ بمعنی جای دادن و جاگیر شدن و منزل نمودن است چنانچه می فرماید: «وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ» یونس آیه 93.

«وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» نحل آیه 43.

«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً» عنکبوت آیه 58 الی غیر ذلک از آیات.

بعد از آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام اسماعیل و هاجر را آورد نزد بیت و عرض کرد: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» ابراهیم آیه 43. خداوند امر فرمود ابراهیم را به بناء بیت که حضرت آدم پی ریزی آن را کرده بود که مفاد:

(مَکانَ الْبَیْتِ) امر آخر آمد:

(أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً): حضرت ابراهیم در زمان جوانی شرک نداشت و در مقابل مشرکین دنیا قیام فرمود چه معنی دارد در سنّ پیری خطاب لا تشرک باو بشود؟- ممکن است چون مشرکین مکّه مخصوصا قریش خود را منتسب به ابراهیم می دانستند و می گفتند که دستگاه شرک را از او داریم خداوند بفرماید که: ابراهیم لم یشرک باللّه طرفة عین، و ممکن است مراد شرک در بنای کعبه باشد که بتنهایی بنا کند.

(وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ): در این امر خطاب به اسماعیل هم شد در آیه شریفه: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ» بقره آیه 127. «وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» بقره آیه 125 (لِلطَّائِفِینَ): که از اطراف عالم می آیند برای طواف کعبه

ص: 290

(وَ الْقائِمِینَ) ظاهرا مراد همان عاکفین در سوره بقره باشد، و ممکن است قیام بعبادت و صلوة باشد که یکی از مصادیق آن عکوف است.

(وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ): در پیشگاه عظمت ذات باری تعالی.

[سوره الحج (22): آیه 27] .... ص : 291

وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ (27)

و اعلان ده و ندا کن در جمیع ناس بیایند تو را به حج بیت اللَّه پیاده ها و بر شتران لاغر سواره ها بیایند از هر راه دوری.

یکی از فروع مهمّه اسلام بلکه از زمان ابراهیم مسأله حجّ است که واجب است بر هر که استطاعت داشته باشد و منکر آن کافر است، و تارک آن از سال استطاعت کبیره موبقه، و اگر ترک شد در اخبار دارد که در صفّ یهود محشور می شود کنایه از این که بی ایمان از دنیا می رود. و ثواب حجّ بسیار است به هر قدمی هفتصد حسنه و اگر سواره بیاید به هر خطوه هفتاد حسنه، و خداوند مسی ء آنها را به محسن آنها می بخشد و آنچه بخواهند بآنها عطا می شود و چون برگردند مثل این که از مادر متولّد شده اند هیچ گناهی برای آنها نیست، و مثوبات دیگر.

و امّا واجبات حجّ، بیست واجب دارد پنج راجع به عمره تمتّع و پانزده راجع به حجّ تمتّع.

امّا عمره: 1- احرام از مواقیت لباس احرام بپوشد نیّت احرام کند تلبیه بگوید. 2- طواف عمره هفت شوط دور کعبه. 3- نماز طواف خلف مقام ابراهیم. 4- سعی صفا و مروه هفت شوط از صفا شروع کند بمروه ختم کند.

5- تقصیر بأخذ شارب و قطع ناخن.

ص: 291

و امّا حجّ: 1- احرام از مسجد الحرام حجر اسماعیل یا خلف مقام. 2-

وقوف عرفات از ظهر تا مغرب روز عرفه. 3- بیتوته بمشعر شب عید. 4- رمی جمره عقبه روز عید. 5- ذبح. 6- تقصیر حلق رأس. 7- طواف حج. 8- نماز طواف. 9- سعی صفا و مروه. 10- وقوف شب یازدهم به منی. 11- رمی جمرات ثلاث روز یازدهم. 12- وقوف بمنی شب دوازدهم. 13- رمی جمرات ثلاث روز دوازدهم. 14- طواف نساء. 15- نماز طواف.

(وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ): تمام ناس تا دامنه قیامت صدای ابراهیم را در اصلاب آباء شنیدند هر که لبّیک گفت مشرّف شود هر چه زیادتر گفت زیادتر مشرّف می شود، و تلبیه در حال احرام جواب ابراهیم است.

(یَأْتُوکَ رِجالًا): یعنی پیاده بأرجلهم.

(وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ): عطف به رجالا است یعنی سواره، و ضامر شتر لاغر است یعنی بر شتر سوار. و البتّه این موضوع پیاده و سواره از میقات است و امروز با مراکب دیگر مشرّف می شوند.

(یَأْتِینَ): بیایند از اطراف.

(مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ): راه دور از جنوب و شمال مشرق و مغرب شهری و دهاتی و بادیه نشین به شرایطی که در کتاب حجّ مذکور است.

[سوره الحج (22): آیه 28] .... ص : 292

لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ (28)

برای این که مشاهده کنید منافعی که خداوند برای آنها قرار داده و یاد کنند اسم خداوند را در ایّام معلومات بر آنچه خداوند روزی آنها فرموده

ص: 292

از بهیمه که انعام باشند پس بخورید از آنها و اطعام کنید بیچاره فقیر را.

(لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ): منافع حجّ بسیار است دنیوی و اخروی از توسعه مال و حفظ از آفات و سلامتی از بلیّات و مغفرت از معاصی و عفو الهی و ارتفاع درجات و زیادتی حسنات و قضاء حوائج و غیر اینها.

(وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ) و در جای دیگر می فرماید: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ» بقره آیه 199. در اخبار مختلف ذکر شده در بعض اخبار هر دو را به یک معنی گفتند، در بعضی ایّام معلومات رادم ذی الحجّه و معدودات را ایام تشریق و در بعضی عکس این، چنانچه مجلسی می فرماید: اخبار معتبره دلالت دارد که ایّام معلومات ایّام تشریق است. و بالجمله اذکار دهه ذی الحجّه تهلیلات است:

«لا اله الا اللَّه عدد اللیالی و الدهور الی یوم ینفخ فی الصور»

روزی ده مرتبه و اذکار ایام تشریق تکبیر است:

«اللَّه اکبر اللَّه اکبر- الی قوله- و الحمد للَّه علی ما ابلانا».

در منی عقیب پانزده نماز ظهر روز عید تا صبح سیزدهم و در سایر بلاد عقیب ده نماز تا صبح دوازدهم.

(عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ) بهیمه مطلق حیوانات را بهایم می گویند:

و انعام شتر و گاو و گوسفند و بز است که در منی واجب است نحر و ذبح کردن و یکی از واجبات منی است و در سایر بلاد مستحبّ مؤکّد است.

(فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ): که گفتند: واجب است سه قسمت کند یک قسمت خود خورد، یک قسمت هدیّه کند، یک قسمت بفقرا دهد. و بائس فقیری را گویند که عاجز باشد از سؤال.

[سوره الحج (22): آیه 29] .... ص : 293

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ (29)

پس از نحر رفع کنند و بر طرف نمایند پلیدیهای خود را و باید وفا کنند

ص: 293

به نذرهای خود و باید طواف بکنند به دور خانه عتیق.

(ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ): بسیاری از مفسّرین گفتند: مراد حلق رأس و قصّ شارب و ظفر و حلق عانه و امثال آن که بر محرم حرام بود دیگر حلال می شود مگر سه تا از محرّمات احرام که باقی است. بعضی گفتند: رفع کثافات بدنیّه است به غسل در روز عید. بعضی گفتند: رمی جمرات است در ایّام تشریق و لکن مطلق است شامل جمیع کثافات می شود حتّی کثافات معنویّه به توبه و انابه و اداء حقوق النّاس و حقوق الهیّه و نحو اینها.

(وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ): بعضی گفتند: نذر اضحیّه است زاید بر قربانی، بعضی گفتند: مطلق نذرهایی که کرده است. لکن ظاهر این است که مراد بقیه اعمال حجّ است که حاجی به مجرّد احرام متعهد شده که اعمال حجّ را با تمام رساند از رمی جمرات، بیتوته در منی در لیالی و ایّام تشریق، و آمدن بمکّه برای طواف زیارت و نماز طواف، و سعی صفا و مروه.

(وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ): نوع مفسّرین همان طواف حجّ که طواف زیارتش گویند می گویند: لکن اخبار اهل بیت بلکه ظاهر خود آیه مراد طواف نساء است. زیرا طواف حجّ داخل در «وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» بود.

و چون عامّه طواف نساء ندارند و حجّ تمتّع را منکراند حمل بر طواف حجّ کردند، و این از بدع ثانɠاست که گفت: متعتان کانتا فی عهد رسول اللَّه محلّلتان و انا احرّمهما و اعاقب علیهما متعة النّساء و متعة الحجّ».

و ممکن است بگوئیم بر این که حرام زاده دشمن علی امیر المؤمنین است نظر به این بود که متعه نساء برداشت که کسانی که متمکّن از ازدواج نیستند ناچار دفع شهوت خود را بزنا کنند و کسانی که به حجّ می روند زن بخانه آنها حرام می شود و اولاد آنها حرام زاده می شوند. (المعنی فی بطن الشّاعر) لا یخفی لطفه.

و بیت را عتیق گفتند برای این است که: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ

ص: 294

مُبارَکاً»

آل عمران آیه 90. چون آدم بنا کرد و در طوفان خراب شد و ابراهیم تجدید کرد.

[سوره الحج (22): آیه 30] .... ص : 295

ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30)

این است وظایف حجّ و مناسک آن و کسی که معظّم بدارد حرمات الهیّه را پس او برای او خیر است، و حلال شد برای شما انعام مگر آنچه تلاوت می شود برای شما پس اجتناب کنید رجس و پلیدی بتها را و اجتناب کنید قول باطل را.

(ذلِکَ): اشاره به دستورات حجّ است که در آیات قبل بیان فرموده که اینها تعظیم شعائر الهیّه است یعنی سرسری نشمارید و کور کورانه بجا نیاورید مثل بسیاری نه مراعات شرایط و خصوصیّات طواف و سعی و رمی جمرات را می کنند مثل عامّه عمیاء، و بسیاری از جهّال شیعه فقط یک اسمی بیشتر نیست.

خر عیسی گرش بمکّه برند چون که آید هنوز خر باشد

(وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ): در خبر است حرمات الهیّه هتک آن حرام است که سه قسم است: 1- هتک حرمت الهی در بیت اللَّه الحرام. 2- هتک حرمت کتاب در تعطیل و ترک عمل بآن. 3- هتک حرمت کسانی که واجب الاطاعة هستند از رسول و امام. و مکرّر گفته شد که اخبار بیان مصادیق اتمّ می کند، تعظیم حرمات الهیّه اطاعت فرامین او است و ترک کلّیّه معاصی و اطاعت واجب الاطاعة.

(فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ): معنی این نیست که ترک تعظیم هم خوب است و این بهتر است بلکه خیریّت منحصر به تعظیم حرمات الهیّه است.

(عِنْدَ رَبِّهِ): از مثوبات و نجات از مهالک.

ص: 295

(وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ): حیوانات حلال گوشت در صورتی که شرایط تذکیه عمل شود مسلم باشد، رو بقبله، تسمیه فری اوداج اربعه با حدید.

(إِلَّا ما یُتْلی عَلَیْکُمْ): مثل صید در حال احرام و میته و خون و گوشت خنزیر و قربانی بتها و منخنقه و موقوذه و متردّیه و نطیحه و مأکول سباع و حیوانات حرام گوشت و غیر اینها که در سوره مائده بیان می فرماید.

(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ): تفسیر شده در اخبار زیادی به شطرنج.

(وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ): تفسیر به غنا شده لکن اینها مصادیق هستند مطلق محرّمات الهیّه رجس است، و مطلق اقوال باطله و محرّمه زور است باید اجتناب کرد.

[سوره الحج (22): آیه 31] .... ص : 296

حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ (31)

تمام قصد آنها برای امر الهی است و به خدا شرک نمی آورند و کسی که شرک به خدا بیاورد پس مثل این است که از طرف بالا پرتاب شود و تلف شود و طیور او را بربایند و طعمه خود قرار دهند یا باد او را بیندازد در مکان بسیار دوری.

(حُنَفاءَ لِلَّهِ): در بسیاری از اخبار تفسیر فرمودند حنیف را بدین حقّ که فطرت ناس بر او بوده چنانچه در آیه شریفه می فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» روم آیه 29. و در حدیث دارد می فرماید:

«کلّ مولود یولد علی الفطرة و انما ابواه یهودانه و ینصرّانه»

و در مورد ابراهیم می فرماید: «ما کانَ

ص: 296

إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

، آل عمران آیه 60. و نیز می فرماید: «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» نحل آیه 121. و نیز می فرماید: «ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» نحل آیه 124.

و بالجمله حنیف دین حقّ است که آلوده به هیچگونه کثافتی نباشد و همین است فطرت که خداوند انسان را بر آن خلق فرموده، و همین است صراط مستقیم که هیچگونه اعوجاجی در او نباشد.

(غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ): به جمیع مراتب شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری.

(وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ) به هر مرتبه از شرک.

(فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ): مراد طرف بالا است مکان بلندی که پرتاب شود و هلاک شود که شرک موجب هلاکت است.

(فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ): خطفه اخذ بسرعت است که بمجرّد سقوط طیور او را می ربایند و طعمه خود قرار می دهند.

(أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ): باد تندی او را بلند کند و پرتاب کند.

(فِی مَکانٍ سَحِیقٍ): مکان دوری که هیچ اثری از او باقی نماند. اشاره به عذاب ابدی است که هیچ بوی نجاتی در او نباشد.

[سوره الحج (22): آیه 32] .... ص : 297

ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ (32)

این است دستور الهی و کسی که بزرگ بداند شعائر الهی را پس محققا بزرگ داشتن شعائر الهی از روی تقوای قلوب است.

تقوی دو قسم است، تقوای جوارح و تقوای قلوب.

ص: 297

تقوای جوارح این است که اعضاء و جوارح را انسان از معاصی باز دارد چشم از نظر بنا محرم، گوش از استماع ملاهی و غیبت، زبان از کذب و سایر معاصی لفظیّه و هکذا بقیه اعضاء.

و تقوای قلوب این است که قلب خالی باشد از عقائد فاسده و اخلاق رذیله.

عمل به شعائر اسلامی داخل در تقوای جوارح است و تعظیم شعائر داخل در تقوای قلب است لذا می فرماید:

(ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ): باین که بزرگ بشمارد و بداند تمام از روی حکمت و مصلحت است و باعث نجات دنیا و آخرت و مورث سعادت و نیل به فیوضات الهیّه است.

(فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ): زیرا تعظیم شعائر امر قلبی است و غیر از عمل بآنها است بسا انسان عمل بوظائف می کند لکن اهمیّتی بآنها نمی دهد و از روی بی میلی و اکراه یا از روی خوف یا رجاء می کند، و بسا نظرش فقط خدا است و بس چنانچه از امیر المؤمنین است:

«ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک»

و این معنی این نیست که خوف و رجاء ندارم بلکه عبادت را بر این دو جهت نمی کنم. و کلمه ذلک جمله مستقلّه است اشاره بدستورات قبلی است.

[سوره الحج (22): آیه 33] .... ص : 298

لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ (33)

از برای شما در این منافع هست تا مدّت معیّنی پس محل آن سوی خانه قدیمی است.

(لَکُمْ فِیها): در مرجع ضمیر فیها اختلاف است بعضی گفتند: مراد بدنه

ص: 298

است بدلیل قوله تعالی در چند آیه بعد: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» و مراد از.

(مَنافِعُ) شیر و رکوب او است و مراد از.

(إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی): محلّ هدی است در منی، و بعضی گفتند: جمیع مناسک حجّ است والی أجل مسمّی تا موقع فراغ از اعمال است، و مراد از منافع مثوباتی است که بر هر یک از اعمال حجّ مترتّب می شود، بعضی گفتند: مطلق محرّمات الهی است که معنی تقوی باشد که فرمود: تعظیم شعائر از تقوای قلوب است و لکم فیها منافع فوائد دنیوی است و مثوبات اخروی، و مراد الی اجل مسمّی تا ما دامی که مراعات تقوی می کنید که اگر خدای نخواسته ترک تقوی شد و آلوده بمحرّمات شدند این منافع از دست می رود، بلکه بسا مثوبات اخروی هم از بین می رود و حبط می شود و ظاهر همین است و حمل بر بدنه یا مناسک حج از مصادیق آن است.

(ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ): بعید نیست که مراد اعمال حجّ است و آخر آنها طواف نساء و نماز طواف است که نزد کعبه است و اگر مراد بدنه بود محلها منی است نه بیت عتیق، و اللَّه العالم.

[سوره الحج (22): آیه 34] .... ص : 299

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ (34)

و از برای هر امّتی از امم انبیاء سلف قرار دادیم و جعل فرمودیم منسکی برای اینکه ذکر کنند اسم الهی را بر آنچه روزی کردیم آنها را از بهیمه انعام پس اله شما اله یکتا است بوحدت ذاتیّه پس برای او تسلیم شوید و بشارت ده مخبتین را که بنده گی حقّ می کنند و خائف هستند.

ص: 299

(وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ): از امم ماضیه امّت آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی.

(جَعَلْنا مَنْسَکاً): از برای منسک اطلاقاتی است، اطلاق بر ذبیحه می شود که قربانی باشد، و منسک محلّ ذبح است که در این شریعت منی می باشد. و اطلاق بر افعال حجّ می شود می گویی: مناسک حجّ می فرماید: «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ» بقره آیه 196، اطلاق بر کلّیه عبادات و وظائف شرعیّه هم می شود، و بر مذهب و طریقت چنانچه در همین آیه 66 می فرماید: «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ» و اهل عبادت را ناسک می گویند: «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» انعام آیه 166.

«لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ» ممکن است مراد تسمیه باشد در موقع ذبح که بدون تسمیه حرام است و میته، و ممکن است مراد شکر این نعمت است که خداوند حلال فرموده لحوم انعام را باین که همیشه بیاد خدا باشید و او را عبادت کنید بقرینه جمله بعد که می فرماید:

(فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ): به وحدت حقّه حقیقیّة ذاتیّه که صرف الوجود است اجزاء ندارد بسیط صرف است صفات عین ذات است شریک و عدیل و مثل و ضدّی و ندی ندارد غنی بالذات است، نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت، و این عقیده مخصوص به شیعه است و غیر آنها یک نوع شریک را توهّم کرده اند که مکرّر اشاره شده.

(فَلَهُ أَسْلِمُوا): باید تسلیم جمیع اوامر و نواهی او باشید در تشریعیّات و و تسلیم جمیع مقدّرات در تکوینیّات.

(وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ) اخبات سکونت قلب و نفس و خشوع و تواضع است چنانچه در آیه بعد صفات مخبتین را بیان می فرماید.

ص: 300

[سوره الحج (22): آیه 35] .... ص : 301

الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (35)

مخبتین کسانی هستند که زمانی که بیاد خداوند متعال آمدند قلوب آنها در مقابل عظمت پروردگار مضطرب می شود و ضربان پیدا می کند و بر آنچه از مصائب بآنها میرسد صبر و شکیبایی دارند، و نماز را برپا می دارند و از آنچه ما به آنها روزی کردیم انفاق می کنند.

(الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ): دارد ضربان قلب مطهّر پیغمبر را در حال نماز کسانی که نزدیک بودند می شنیدند، رنگ صورت حضرت مجتبی در حال نماز تغییر می کرد، امیر المؤمنین در مناجات در شبها مثل چوب خشک از خوف الهی روی زمین می افتاد که توهّم موت می کردند و خوف اینها از عظمت پروردگار و حقارت خود در پیشگاه او بود نه از معاصی چون معصوم بودند.

(وَ الصَّابِرِینَ عَلی ما أَصابَهُمْ): چنانچه انبیاء و ائمّه در مصائب شدیده که از قوم بآنها وارد می شد تحمّل می کردند و صبر می نمودند که امیر المؤمنین را اصبر الصابرین گفتند: و در حقّ سیّد الشّهداء گفتند: لقد عجبت من صبرک ملائکة السماوات.

(وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ): اقامه صلوة دو نحوه بوده یکی آنکه نماز می کردند بسا در یک شب هزار رکعت، پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم فرمود:

«قرّة عینی فی الصلاة»

افضل عبادات و خیر موضوع و قربان کلّ تقیّ و معراج المؤمن و شرط قبولی ما بقی عبادات نماز است دیگر آنکه حفظ صلوة می کردند که از بین نرود و از میانه مسلمانان برداشته نشود که در اغلب زیارات شهادت میدهی: «اشهد انک قد اقمت الصلاة» یا «اقمتم الصلاة» در جامعه.

(وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ): مجرّد انفاق مالی از انفاقات واجبه و مندوبه

ص: 301

نبود بلکه انفاق علم می کردند و ابدان خود را در خدمت به جامعه و قوای خود را صرف می کردند، اینها مخبتین هستند.

[سوره الحج (22): آیه 36] .... ص : 302

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (36)

و البدن: شترهای قربانی را قرار دادیم آنها را برای شما از شعائر اللَّه، از برای شما در شترهای قربانی خیر است پس ذکر اسم اللَّه کنید در موقع نحر در حالی که ایستاده باشد پس زمانی که افتاد بطرف پهلو اشاره به زوال روح است پس تناول کنید از آنها و اطعام کنید فقراء را چه آنهایی که اهل سؤال هستند و چه آنهایی که نمی کنند چه آنهایی که قناعت می کنند و چه نمی کنند، این نحو ما مسخّر کردیم آن شترها را برای شما که شما شکر گزار باشید.

(وَ الْبُدْنَ): جمع بدنه شتر چاق سمین را می گویند که در باب قربانی منی شرایطی از برای شتر و گاو و گوسفند و بز مقرّر شده که یکی از آنها این است لاغر نباشد.

(جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ): شعائر علامت و نشانهای بنده گی و فرمان برادری است، و قربانی یکی از شعائر است.

(لَکُمْ فِیها خَیْرٌ): و لو در آن زمین فوق العاده علاقه به شتر داشتند بخصوص سمین باشد می فرماید: اگر قربانی کنید برای شما نفعش بیشتر و بالاتر است در دنیا و آخرت که از سنن ابراهیم است بازای ذبح اسماعیل و این قربانی هم بعوض قربانی فرزندان شما است و باعث حفظ آنها است.

ص: 302

(فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها): در موقع نحر تسمیه لازم است و لو بکلمه بسم اللَّه باشد.

(صَوافَّ): شتر را باید ایستاده نحر کرد یک پای او را بزانو ببندند و روی یک پا بایستد.

(فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها): که بمیرد و بطرف پهلو بیفتد.

(فَکُلُوا مِنْها): که باید اضحیّه را سه قسمت کرد یک قسمت و لو اندک باشد برای خود و یک قسمت بفقراء و یک قسمت بمؤمنین.

(وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ): که مؤمنین باشند و قناعت دارند هر چه بآنها داده شود.

(وَ الْمُعْتَرَّ): فقراء چه سؤال بکنند چه حال آنها شهادت دهد که اسمش را شاهد حال میگذارند.

(کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ): این نحو ما بدن را مسخّر شما قرار دادیم.

(لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ): لعلّ از جانب خدا بمعنی شاید نیست بلکه بمعنی باشد است که باید شکر گزار باشید.

[سوره الحج (22): آیه 37] .... ص : 303

لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ (37)

هرگز خدا نائل نمی شود و نمی رسد باو گوشتهای بدنه و قربانی ها و نه خونهای آنها و لکن می رسد او را تقوی شماها همین نحو خداوند مسخّر فرمود این انعام را برای شما جهت اینکه تکبیر بگوئید به کلمه اللَّه اکبر بر آنچه که هدایت فرموده شما را و بشارت ده احسان کننده گان را.

(لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها): غرض الهی از امر بقربانی گوشت و خون

ص: 303

آنها نیست، این جمله ردّ بسیاری است از حجّاج که از آنها شنیده می شود که این چندین هزار گوسفند که بالغ بر یک کرور می شود چه فایده ای دارد که در بیابان منی کشته شود و متعفّن گردد و از بین برود حتّی بعضی گفتند: که در وطن خود می کشتیم که نفعش بفقراء و بستگان برسد خداوند می فرماید غرض گوشت و خون نیست.

(وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ): که باید امریّه الهیّه را اطاعت کنید و تا قربانی نکنید از احرام خارج نمی شوید و از این مقدار مال صرف نظر کنید حکم اوامر الهیّه را خود می داند حتّی اگر امر رسید از جانب خدا و رسول و امام که باید فرزند خود را ذبح کنی یا خود را سر ببری یا در دریا بیندازی یا از کلیه اموالت خارج شوی واجب است اطاعت و حق سؤال نداری.

«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» انبیاء آیه 23.

(کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ): این نحو خدا منّت گزارده و اینها را بر شما حلال فرموده و شما را بر آنها مسلّط کرده و آنها را مسخّر شما فرموده.

(لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ)، بدین اسلام و بیان احکام و ارشاد شما، اشاره به تکبیرات ایّام تشریق است عقیب صلوات.

(وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ): نیکوکاران که بفرامین الهی عمل می کنند مقابل مسیئین که مخالفت می کنند.

[سوره الحج (22): آیه 38] .... ص : 304

إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (38)

محقّقا خداوند دفع می فرماید از کسانی که ایمان آوردند، محقّقا خداوند دوست نمی دارد هر خیانت کننده و خیانت کار ناسپاس را.

(إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا): دفع بلاهای مهلکه که بر أمم سابقه نازل

ص: 304

می شد از کلّیّه ناس بواسطه وجود مؤمنین در بین آنها، در اخبار دارد که خداوند بواسطه وجود نمازگزاران کان بلاها را دفع می فرماید که اگر تمام تارک الصّلاة شدند عذاب نازل می شود، و همچنین بواسطه اداء زکاة دهنده گان که اگر تمام مانع الزّکاة شدند عذاب نازل می شود، و همچنین حاجیان که اگر تمام تارک حجّ شدند عذاب نازل می شود، بلکه دارد در موقعی که ملائکه به حضرت ابراهیم خبر دادند که ما مأموریم بر قوم لوط عذاب نازل کنیم: «إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ» هود آیه 73. حضرت ابراهیم سؤال کرد که اگر در میان آنها چهل نفر مؤمن باشد عذاب نازل می کنید؟- گفتند: نه. همین نحو کم کرد تا این که اگر یک مؤمن باشد گفتند: نه پس فرمود: «قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ» عنکبوت آیه 31. از این جمله استفاده می شود که برای خاطر یک نفر مؤمن خداوند عذاب را از کلّیّه بر می دارد حتّی در امم سابقه هم که عذاب نازل می شد اوّل پیغمبر آنها با مؤمنین بیرون می رفتند و خارج می شدند و خدا نجات می داد آنها را سپس عذاب نازل می شد، و در خبر از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

نحن الّذین یدافع اللَّه عنها ما اذاعت شیعتنا».

(إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ): خیانت به خدا شرک و کفر است خیانت به انبیاء خیانت به ائمّه خیانت به مؤمنین، و خوّان صیغه مبالغه است بسیار خیانت کننده، و کفور بمعنی الجحود نسبت بخدا انکار توحید، نسبت بأنبیاء انکار نبوّت، نسبت بائمّه انکار امامت، نسبت بمؤمنین انکار حقّ چه خیانت مالی باشد یا جانی یا دینی و امثال اینها.

ص: 305

[سوره الحج (22): آیه 39] .... ص : 306

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (39)

اذن داده شد از برای کسانی که کفّار و مشرکین و اهل ضلالت با آنها مقاتله می کنند به اینکه اینها مظلوم شدند، و محققا خداوند بر نصرت اینها هر آینه قدرت دارد.

در اخبار بسیار داریم به تفسیرات مختلف در بعضی بوجود رسول و امیر المؤمنین و حمزه و جعفر تفسیر شده، در بعضی بحضرت حسن و حسین، در بعضی بائمّه علیهم السلام در بعضی بحضرت قائم (عج). و مکرّر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر بیان مصداق اتمّ می کند و همین اختلاف اخبار هم شاهد بر این مدّعا است و منافات با عموم آیه ندارد.

و گفتند: این اوّلین آیه است که در امر جهاد وارد شده.

(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ) حضرت رسالت تا مادامی که در مکّه تشریف داشت مأمور به جهاد نبود و مشرکین بسیار باو و بمؤمنین اذیّت و ظلم می کردند که مفاد:

(بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا): است پس از هجرت بمدینه و فرار از دست مشرکین مأمور بجهاد شد آنهم مشرکین حمله می کردند که اکثر جهادهای آن حضرت دفاعی بوده و خداوند بمؤمنین در موضوع جهاد وعده نصرت داده.

(وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ): که در این جهادها غلبه و نصرت با مؤمنین بود تا فتح مکّه. و از این اخبار استفاده می شود که این وعده مصادیق بسیاری دارد تا زمان حضرت قائم (عج) سپس خداوند بیان صفات آنها را در آیه بعد می فرماید:

ص: 306

[سوره الحج (22): آیه 40] .... ص : 307

الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (40)

کسانی که اذن داده شدند در مقاتله کسانی هستند که آنها را بیرون کردند از دیار و منازل خود بدون حقّ فقط سبب اخراج آنها این بود که می گفتند پروردگار ما اللَّه است ما بتهای شما را نمی پرستیم، و اگر نبود که خداوند دفع می فرمود بعض ناس را ببعض هر آینه خراب می شد و از بین می رفت صومعه های یهود و کلیساهای نصاری و نمازگاههای مسلمین و مساجد آنها که در آنها ذکر خدا می شد بسیار، و هر آینه خداوند یاری می فرماید هر که را بخواهد یاری کند محققا خداوند قادر متعال و قاهر بر انتقام است.

(الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ): مصادیق بسیاری دارد. امّا در امم سابقه خداوند انبیاء و مؤمنین بآنها را از میانه کفّار و مشرکین که در اذیّت و فشار آنها بودند بیرون نمود که در واقع سبب خروج آنها أذیّتها و ظلمهایی که از طرف کفّار و مشرکین بآنها می شد سپس عذاب نازل می فرمود قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و فرعونیان و امثال آنها.

و در این امّت پیغمبر و مؤمنین را از مکّه و دیارشان اخراج کردند و هجرت بمدینه نمودند که مهاجرین باشند چون باشند چون مشرکین تصمیم قتل آنها را داشتند، بعد از پیغمبر امیر المؤمنین را از مدینه بکوفه اخراج کردند مثل طلحه و زبیر و عائشه و معاویه که جنگ جمل و صفّین واقع شد، و مثل حضرت مجتبی را از کوفه خوارج از اصحابش خارج کردند بمدائن و بالاخره بمدینه، و مثل سید الشهداء که در مدینه تصمیم قتل او را داشتند فرار کرد بمکّه در آنجا تصمیم گرفتند

ص: 307

فرار کرد بطرف کوفه که یکی از اسامی او غریب الاوطان شد، و حضرت سجّاد را بشام بردند، موسی بن جعفر را ببصره و بغداد، حضرت رضا را بخراسان، حضرت جواد را ببغداد، حضرت هادی و عسکری را بسامرّاء، و حضرت بقیة اللَّه را بغیب تا زمان ظهور. و همچنین علماء شیعه را از مراکز آنها حتی عصر حاضر بزرگان علماء شیعه را از اعتاب عالیات اخراج کردند.

(بِغَیْرِ حَقٍّ): هیچگونه بهانه نداشتند.

(إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ): فقط بهانه آنها ایمان اینها بود که چرا با ما هم مسلک نمی شوید و تابع ما نمی شوید و زیر بار حکم ما نمی روید.

(وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ): در مجاهدت نبوی دفع کفّار و مشرکین بمؤمنین یا القاء خلاف بین خود آنها چنانچه می فرماید: «وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ» مائده آیه 69. و می فرماید: «بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی» حشر آیه 14. بنی امیّه را ببنی عبّاس بنی عبّاس را بهلاکو و هکذا که اگر نبود این مدافعات.

(لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ): که در امم سابقه مرکز عبادت مؤمنین بود.

(وَ بِیَعٌ): که مرکز عبادت امّت حضرت عیسی علیه السلام بود.

(وَ صَلَواتٌ): یا مراد اصل نماز از بین می رفت یا بقرینه هدّمت مراکز عبادت که اعتاب مقدّسه و اماکن مشرّفه باشد.

(وَ مَساجِدُ): که مرکز عبادت مسلمین است.

(یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً): که محال عبادات اهل حقّ و اهل ایمان بوده و هست.

(وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ). البته خداوند یاری می فرماید هر که دین خدا را یاری کند در هر عصر و زمانی حتّی بظهور حضرت بقیة اللَّه انتقام از اعداء انبیاء و ابناء انبیاء و مقتول بکربلا خواهد کشید:

«این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء

ص: 308

الانبیاء، این الطالب بدم المقتول بکربلا»

دعاء ندبه.

(إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ): قوی توانا است بر هر چیزی عزیز غالب و مسلّط بر هر چیزی است.

[سوره الحج (22): آیه 41] .... ص : 309

الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)

کسانی هستند این هایی که از دیارشان خارج کردند اگر خداوند مکنت و قدرت دهد آنها را و بر کفّار و مشرکین غالب شوند برپا میدارند نماز را و أداء می کنند زکاة را و أمر می کنند به معروف و نهی می کنند از منکر و از برای خداوند است عاقبت امور.

(الَّذِینَ): اشاره بأنبیاء و ائمّه طاهرین و مؤمنین که آنها را از دیارشان خارج کردند.

(إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ): چنانچه انبیاء سلف را بعد از هلاکت قوم خداوند مکنت داد، و پیغمبر أکرم و مهاجرین را بعد از فتح مکّه، و أمیر المؤمنین را بعد از ذهاب ثلاثه، و مؤمنین را بعد از ذهاب بنی عبّاس.

(أَقامُوا الصَّلاةَ): هم بجا می آورند و هم نگاهداری می کنند که از بین نرود.

(وَ آتَوُا الزَّکاةَ): و کلیّه انفاقات واجبه.

(وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ): که این چهار رکن اسلام است، و در خبر است که می فرماید:

«بنی الاسلام علی خمس»

و پنجمی آنها را ولایت شمرده و می فرماید:

«و ما

ص: 309

نودی بشی ء مثل ما نودی بالولایة».

(وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ): در دنیا چهار روزی باطل یک جولتی دارد و لکن می فرماید: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» اعراف آیه 125. و نیز می فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ (الی قوله تعالی) وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی طه آیه 132. و نیز می فرماید، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» قصص آیه 83.

[سوره الحج (22): آیات 42 تا 44] .... ص : 310

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسی فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (44)

و اگر این کفّار و مشرکین تو را تکذیب می کنند نسبت بأنبیاء سلف هم همین معامله را داشتند قوم نوح نوح را تکذیب کردند، عاد هود را تکذیب نمودند، ثمود صالح را تکذیب کردند، نمرودیان قوم ابراهیم او را تکذیب کردند، قوم لوط لوط را تکذیب نمودند، أصحاب مدین شعیب را تکذیب کردند، فرعونیان موسی را. ولی در اثر تکذیب آنها پس از تکذیب بعذابهای سخت گرفتار شدند پس از مدتی که آنها را مهلت دادیم پس چگونه بود انکار آنها.

این آیه شریفه برای تسلیت خاطر مبارک پیغمبر است که.

(وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ): سیزده سال در مکّه آنها را دعوت فرمودی و ده سال در مدینه مشرکین و یهود و نصاری تو را ساحر و کذّاب و مفتری و مجنون می گفتند دأب کفّار از صدر أوّل چنین بوده.

(فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ): که نهصد و پنجاه سال دعوت کرده و ایمان

ص: 310

نیاوردند مگر قلیلی.

(وَ عادٌ): که چه اندازه خداوند بآنها مهلت داد که می فرماید: «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» فجر آیه 6.

(وَ ثَمُودُ): که می فرماید: «الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ» فجر آیه 8.

(وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ) که چه کردند تا او را در آتش انداختند.

(وَ قَوْمُ لُوطٍ) که در فساد کوتاهی نکردند که شرحش مکرّر بیان شده همچنین.

(وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ) و أصحاب الأیکة.

(وَ کُذِّبَ مُوسی : هم فرعونیان و هم در بسیاری از موارد بنی اسرائیل و در جای دیگر می فرماید: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ» ص آیه 12 و 13.

(فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ): خداوند مهلت داد برای کافرین مدّتهای مدید پس از انقضاء مدّت آنها.

(ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ): عذاب گیر شدند بغرق و باد و صیحه و خسف و أمطار حجارة و نحو اینها.

(فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ): پس چگونه بود عاقبت کار آنها در اثر تکذیب و انکار شما هم غم نداشته باش اینها هم بعذاب الهی گرفتار خواهند شد.

ص: 311

[سوره الحج (22): آیه 45] .... ص : 312

فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (45)

و چه بسیار از شهرستانها و آبادیها که هلاک کردیم و از بین بردیم و خراب کردیم و این شهرستانها ظالم بودند یعنی اهل آنها پس آن شهرستانها کوبیده شد بر سقف آنها یعنی سقف آنها ریخته شد و عمارات آنها خراب شد چون أهل آنها هلاک شده بودند و چه بسیار چاه ها که معطّل مانده کسی نبود از آنها آب بردارد و چه بسیار قصرهای مشیّدة و عمارات ملوکانه که تمام بی مالک و بی صاحب افتاده.

(فَکَأَیِّنْ): یعنی چه بسا.

(مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها): هلاک قری یا بتوسط خسف است و زلزله، یا بتوسط آب است و سیل، یا بتوسط باد است و باران، یا بتوسط بی صاحبی و بی پرستاری است.

(وَ هِیَ ظالِمَةٌ): یعنی أهل آن قری که در حقّ انبیاء و مؤمنین ظلم کردند که در خبر است:

«الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظّلم».

(فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها): بزبان ما طاق عمارتها سقوط کرده و پائین آمده.

(وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ): در تفسیر أهل بیت علیهم السلام بئر معطّلة امام صامت است که نمی روند از او أخذ أحکام کنند. و بعض مفسّرین گفتند: بئری بوده در زمان صالح که چهار هزار از آن بئر آب برمی داشتند تمام هلاک شدند لکن اینها مصداق است نوع شهرستانها آبهای بسیاری دارد که پس از هلاکت أهل آنها این آبار معطّل می ماند، و تفسیر ائمّه تأویل و تشبیه است، و آن هم مصادیق زیادی دارد مثل علماء اعلام در هر عصر و زمان که بسیاری از ناس اعتنایی بآنها ندارند تقلید نمی کنند استفاده نمی برند بلکه توهین و هتک می کنند.

(وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ): قصور ملوک و اعیان و اشراف که بدون مالک و صاحب افتاده

ص: 312

مثل آثار باستانی در مملکت ما و در تفسیر ائمّه علیهم السلام است بامام ناطق تفسیر فرموده.

[سوره الحج (22): آیه 46] .... ص : 313

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (46)

آیا پس از این بیانات این مشرکین و کفّار سیر نمی کنند در اطراف زمین پس بوده باشد برای آنها قلوبی که بآن تعقّل کنند مراکز امم سابقه را که در اثر تکذیب انبیاء به چه عذابهایی گرفتار شدند، یا گوشهایی که قضایا و أخبار أمم سابقه بشنوند پس محققا أبصار آنها کور نیست می بینند و لکن قلوب آنها کور است درک نمی کنند.

(أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ): سیر در ارض دو نحوه است یک نحوه مسافرت است و مشاهده نقاط زمین هر کجا چه نحوه است، و یک نحوه بتوسّط اسباب و کتابها و مقاله ها و رادیوها و تلفنها و تلگرافات و روزنامه ها از تمام صفحه کره خبردار می شوند.

(فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها): قلب مرکز توجّه روح انسانی و عقل بشری است که در آیات و اخبار بسیار ذکر شده بخلاف امروزی ها که مرکز توجّه عقل را دماغ می گیرند و غافل از این هستند که دماغ مرکز قوّه متخیّله است و قلب مرکز قوّه عاقله است و چون اینها روح مجرّدی قائل نیستند و همان قوه متخیّله که در بسیاری از حیوانات هم هست بتفاوت درجات و در انسان فرد اجلای او هست تصوّر کردند و جز محسوسات چیزی را قبول ندارند نه ملائکه و نه جنّ و نه عالم ارواح و عالم انوار حتّی بسیاری منکر وجود حقّ هستند تمام را مستند به طبیعت

ص: 313

می دانند، و فرق این دو قوّه این است که عقل مدرک کلّیات است و متخیّله مدرک جزئیّات است. از امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند: عقل چیست؟- فرمود:

«العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان»

عرض کردند: پس در معاویه چیست؟- فرمود نکری و شیطنت.

این کفار قلب دارند که مرکز روح انسانی است و محلّ توجّه او است لکن همین نحوی که از برای بدن چشم و گوش و زبان هست از برای روح هم هست اینها قلب آنها کور و کر و لال است چنانچه می فرماید:

(أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ): چشم سر آنها باز است مبصرات را می بینند.

(وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ): چشم قلب کور است حقایق را نمی بیند، گوش او کر است مواعظ و نصایح را نمی شنود، زبانش لال است اعتراف بحقایق نمی کند. و این کوری و کری و لالی نه در أصل خلقت است بلکه در اثر آفت است به کثرت معاصی و طغیان که تعبیر بسیاهی قلب و قساوت می شود.

[سوره الحج (22): آیه 47] .... ص : 314

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (47)

و طلب عجله می کنند این کفّار و مشرکین تو را بعذابی که وعده داده ای بآنها و هرگز خدا وعده خود را تخلّف نمی کند، و محققا یک روز نزد پروردگار تو مثل هزار سال است از آنچه شما می شمارید.

(وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ): می گویند که: این عذابی که بما وعده داده ای بیاور اگر راست می گویی چنانچه امم سابقه بأنبیاء سلف مثل نوح و هود این

ص: 314

استعجال را داشتند می گفتند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» اعراف آیه 68، هود آیه 34، احقاف آیه 21.

(وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ): هرگز وعده الهی تخلّف پذیر نیست البته به آنها می رسد.

(وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ): مفسّرین در این جمله اختلاف کردند. بعضی گفتند: روزهای قیامت هزار سال دنیا است و روایتی نقل کردند که فقراء پیش از اغنیاء وارد بهشت می شوند به نصف روز که پانصد سال باشد، بعضی گفتند عذاب یک روز آخرت مطابق عذاب هزار سال دنیا است، بعضی گفتند: عذاب یک روز با عذاب هزار سال در جنب قدرت الهی مساوی است. تمام این تفسیرات خلاف ظاهر آیه است که توهم کرده اند یک روز خدا هزار سال بنده گان است ولی در آیه شریفه مثال زده که یک روز با هزار سال در نزد پروردگار مساوی است تعجیل فرماید در عذاب فورا در همان روزی که طلب کردند یا هزار سال آنها را مهلت دهد.

بالاخرة معذّب می شوند و وعده الهی تخلّف ندارد، و در مثال می گویند: ادنی مناسبت کافی است و این آیه قریب المفاد است با آیه شریفه: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً» معارج آیه 6.

سؤال: سرّ تأخیر عذاب با اینکه استحقاق آن را داشتند چیست؟- جواب: اوّلا حکم و مصالح افعال الهیّه را خود می داند بنده نمی تواند پی ببرد الّا قلیلی.

و ثانیا آنچه از آیات و أخبار استفاده می شود سه چیز است:

1- اینکه بسا بعضی از آنها متنبّه شوند و ایمان آورند.

2- ممکن است در نسل آنها مؤمنی بوجود بیاید چنانچه خطاب شد به نوح: «أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» هود 38. و حضرت نوح عرض کرد: «وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً» نوح آیه 28. و مقاتله أمیر المؤمنین با کفّار

ص: 315

و معاندین روی همین پایه بود که اگر در نسل آنها مؤمنین بوجود می آمد صرفنظر می کرد، و همچنین ابی عبد اللَّه علیه السلام با لشکر کربلاء.

3- امهال آنها لیزدادوا اثما چنانچه در آیه است.

[سوره الحج (22): آیه 48] .... ص : 316

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (48)

و چه بسیار آبادیها که مهلت دادیم آنها را و آنها ظالم بودند پس از آن گرفتیم آنها را و بسوی من است مصیر و بازگشت آنها.

(وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ): بجای کم من قریة یعنی موارد زیادی داشته مثل منازل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و أهل مدین و ایکة و قوم فرعون.

(أَمْلَیْتُ لَها): یعنی أهلها. و املاء مهلت است و سرّ مهلت را در آیه قبل بیان کردیم.

(وَ هِیَ ظالِمَةٌ): یعنی أهل آن قری ظالم بودند و مستحقّ نزول عذاب بودند هم ظلم بدین کردند مشرک شدند که:

(إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» لقمان آیه 12. و هم بأنبیاء و مؤمنین ظلم کردند و هم بخود که در معرض عقوبت واقع شدند.

(ثُمَّ أَخَذْتُها): گرفتیم آنها را یعنی اهل آنها را بعذابهای مهلکه از غرق و باد و صیحه و خسف و أمطار سنگ ریزه.

(وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ): فردای قیامت و بعذاب ابدی دچار خواهند شد.

ص: 316

[سوره الحج (22): آیه 49] .... ص : 317

قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (49)

بفرما بجمیع ناس الی یوم القیامة که جز این نیست که من برای شما انذار کننده آشکار هستم.

(قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ) چون حضرتش خاتم انبیاء بود و شریعتش تا قیامت باقی است. و کلمه النّاس جمع محلّی بلام است افاده عموم دارد شامل جمیع افراد بشر می شود.

(إِنَّما): از ادات حصر است (أَنَا لَکُمْ): برای نفع شما و هدایت شما و نجات شما (نَذِیرٌ مُبِینٌ): همین نحوی که بشیرند بسعادت نذیر از مهالک دنیوی و اخروی با بیانات واضح و روشن.

[سوره الحج (22): آیه 50] .... ص : 317

فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (50)

پس خبر می دهم شما را که کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند از برای آنها آمرزش و روزی با عزّت و احترام است.

[سوره الحج (22): آیه 51] .... ص : 317

وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (51)

و کسانی که سعایت کردند در آیات ما در حالی که تعجیز می کردند اینها أصحاب جحیم هستند.

(فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ): ایمان به جمیع عقاید حقّه و به جمیع ما انزل علی الرسول و به جمیع ضروریّات دین و مذهب که به انکار یکی از آنها از ایمان خارج می شوند. و اعمال صالحه اعمال نفسیّه اخلاق حمیده و جوارحیّه

ص: 317

واجبات الهیّه که مصداق أتمّ آنها خاندان عصمت و طهارت هستند که از حضرت موسی بن جعفر از پدر بزرگوارش که فرمود:

«اولئک آل محمّد علیهم السلام»

و مصادیق بسیار دارد تا قیامت بمراتب مختلفه و درجات متفاوته.

(لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ): اشکال: آل محمّد علیهم السلام که گناه نداشتند احتیاج بمغفرت ندارند.

جواب: مغفرة آنها غفران شیعیان و دوستان و بستگان به آنها است در دعاء ابی حمزه

(ان ادخلتنی النار ففی ذلک سرور عدوّک و ان ادخلتنی الجنة ففی ذاک سرور نبیک و انا و اللَّه اعلم ان سرور نبیّک احب الیک من سرور عدوّک.

(وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا): سعایت جدّیّت و سعی و کوشش است در ابطال آیات الهیّه و آیات الهی منحصر بآیات قرآن نیست تمام معجزات انبیاء و ائمّه آیات الهی است شخص انبیاء و ائمّه بلکه علماء أعلام آیات الهی هستند، دستورات و فرامین خداوند آیات او است.

(مُعاجِزِینَ): که در مقام هستند پیغمبر و ائمّه طاهرین و علماء دین و مؤمنین را عاجز کنند که آنها بمقاصد دینی خود نائل شوند:

(أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ): در خبر مصداق أتمّ آنها را بیان می فرماید:

«قال: هی الأربعة النّفر التّیمیّ و العدویّ و الأمویّین»

و این هم مصداق بسیار دارد که شرحش خالی از محذور نیست.

[سوره الحج (22): آیه 52] .... ص : 318

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (52)

و ما نفرستادیم از قبل تو از رسولی و نه نبیّی مگر اینکه زمانی که آرزو کند القاء می کند شیطان در آمال و آرزوی او پس خداوند برطرف می فرماید

ص: 318

آنچه را شیطان القاء کرده پس از آن محکم می فرماید خدا آیات خود را و خداوند عالم و حکیم است.

این آیه شریفه یکی از مشکلات آیات است مفسّرین عامه یک مزخرفاتی گفتند که حقیر شرم می کنم از نقل آنها و اخباری هم نسبت به ائمه داده اند و بفرمایش سیّد مرتضی در تنزیه الأنبیاء قال: «و أمّا الأحادیث المرویّة فی هذا الباب فهی مطعونة مضعّفة عند أصحاب الحدیث». أقول: بلکه مخالف با اصول مذهب شیعه است که معصوم سهو و نسیان و اشتباه ندارد بلکه در بعض این أحادیث نسبت تحریف در قرآن داده و کلمه (و لا محدث) از او ساقط شده. و ما اکتفاء می کنیم بآنچه اخذ کرده ایم از استاد أعظم مرحوم آیة اللَّه بلاغی قدّس سرّه.

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ): بعضی گفتند: کلمه من در من رسول زایده است، و این خلاف حقّ است کلمه زایده در قرآن نیست و مفاد آیه این است: چه رسول باشد چه نبیّ کانّه میفرماید: ما أرسلنا من رسول او نبیّ، و در فرق بین رسول و نبیّ جهاتی گفتند: بعضی گفتند: مرادفین است، بعضی فرق بین اولوا العزم که رسول باشند و انبیاء تابع شرایع آنها هستند، بعضی گفتند: أعمّ و أخصّ هستند کلّ رسول نبیّ و لا عکس، و آنچه بنظر می رسد و اللَّه العالم بلکه از خود لفظین استفاده می شود آنکه: رسول بمعنی فرستاده از جانب حقّ است که خداوند مرسل بکسر و رسول مرسل بفتح و مرسل الیه بنده گان خدا اولوا العزم باشد چه غیر، چه متبوع باشد یا تابع، چه بر جمیع ناس مبعوث باشد چه بر بعض، چه مدّتش محدود باشد یا غیر محدود تا آخر دنیا، و نبیّ آنکه از جانب خدا بر او وحی می رسد یا بدون واسطه یا بواسطه ملک، یا در بیداری یا در خواب، یا بصورت ظاهر یا بر قلب مطهّر او چه مأمور بدعوت باشد و چه نباشد.

(إِلَّا إِذا تَمَنَّی): تمنّی انبیاء و رسل هدایت و ارشاد و بشارت و انذار است نسبت بآنچه مأمور هستند.

ص: 319

(أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ): شیطان بر قلوب ناس القاء و وسوسه می کند که تکذیب انبیاء کنند و ساحر و مفتری و مجنون بگویند و اذیت و آزار کنند و نگذارند که انبیاء بمقصود خود رسند و مأموریت خود را انجام دهند و نگذارند که بنده گان تشرّف پیدا کنند و هدایت شوند لکن خداوند.

(فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ) و فرستاده گان خود را یاری می فرماید:

«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ» مؤمن آیه 54.

(ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ): گفتیم: آیات الهی بسیار است آیات قرآن، و کتب انبیاء، معجزات آنها، شخص انبیاء و اوصیاء و علماء حقّه بلکه

و فی کلّ شی ء له آیة تدلّ علی أنّه واحد

(وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ): مکرّر تفسیر شده و هر دو از صفات ذاتیّه است.

[سوره الحج (22): آیه 53] .... ص : 320

لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (53)

این القاء شیطان و بر طرف نمودن خداوند و محکم کردن آیات خود را برای این است که جعل فرمود آنچه را شیطان القاء می کند امتحان و ابتلاء باشد برای کسانی که در قلوب آنها مرض است و کسانی که قلب آنها قساوت دارد و محقّقا ظالمین در شقاق و مخالفت بسیار دوری هستند.

[سوره الحج (22): آیه 54] .... ص : 320

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (54)

ص: 320

و برای اینکه بدانند کسانی که بآنها علم داده شده که این حقّ است از طرف پروردگار تو پس ایمان میآورند باو پس قلوب آنها مطمئن و خاشع و خاضع می شود برای او و محقّقا خداوند هر آینه هدایت کننده است کسانی که ایمان آوردند بسوی راه راست صراط مستقیم.

خلاصه مفاد این دو آیه این است که: دستگاه الهی از ارسال رسل و انزال کتب و آیات الهی و القاء شیطان و رفع آن و محکم کردن آیات برای امتحان بندگان است که خوب و بد آنها از هم تمیز داده شود کافر و مؤمن، و جاهل و عالم، قسیّ القلب و منوّر القلب، مریض القلب، و صحیح القلب، ضلالت و هدایت که البتّه امتحان میشوند چنانچه می فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ» عنکبوت آیه 1 و 2.

تفسیر.

(لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً): متعلّق است بآیات قبل و بیان حکمت آن که فرمود «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» که ارسال رسل و جعل أحکام و نزول آیات و در مقابل القاء شیطان و نفس امّاره و حبّ دنیا تماما برای امتحان است.

(لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ): در مجلّد أوّل در سوره بقره آیه 9 ما اقسام امراض قلبیّه را مفصّلا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید تکرار نشود.

(وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ): قساوت قلب سیاهی دل است بواسطه کثرت معاصی و شرک و کفر و عناد و تقلید آباء و حب به ریاست و مال و کبر و نخوت و هزار عیب دیگر که دیگر موعظه و نصیحت أثری نمی کند و از قابلیّت هدایت افتاده مثل مخالفین و معاندین در عصر ائمّه و امروز در بسیاری از جوامع.

(وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ): که هم بخود ظلم کردند و خود را مستحقّ عذاب ابدی

ص: 321

نمودند، و هم بدیگران که مانع شدند، و هم بدین.

(لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ): شقاق جدایی است، اینها از حقّ جدا شدند و رو بباطل رفتند آنهم نه مقدار کمی که قابل برگشتن باشد بسیار دور که دیگر با حقّ هیچ تناسبی ندارند و بالعکس.

(وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ): که قلب آنها بنور علم روشن و در مقام پیدا کردن حقّ هستند و تمیز حقّ و باطل را می دهند.

(أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ): می دانند که انبیاء و رسل از جانب خدا آمده اند و معجزات آنها را مشاهده می کنند و أحکام الهیّه را موافق حکمت و مصلحت میدانند و تمام را حقّ و صدق میدانند.

(فَیُؤْمِنُوا بِهِ): ایمان می آورند و ثبات قدم دارند و فریب شیطان و نفس اماره را نمی خورند و عناد و عصبیت ندارند.

(فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ): با کمال اطمینان قلب و خضوع و خشوع توجّه بحقّ می کنند.

(وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا): خداوند هم نور ایمان را در قلوب آنها القاء و قذف می فرماید و اسباب هدایت را برای آنها فراهم می کند.

(إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ): که هیچ اعوجاجی و انحرافی نداشته باشد از حیث عقاید و اخلاق و اعمال صالحه.

[سوره الحج (22): آیه 55] .... ص : 322

وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ (55)

و همیشه کسانی که کافر هستند در شبهه و شکّ هستند در أمر نبوّت و قرآن

ص: 322

و اسلام تا بیاید آنها را مرگ و قیامت، یا بیاید آنها را عذابی که مثل نداشته باشد.

(وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا): مراد آن کفّاری هستند که در آیه قبل اشاره شد که در قلوب آنها مرض است و قساوت گرفته و دیگر قابل هدایت نیستند و در شقاق بعید هستند بکفر باقی می مانند تا اینکه بیاید آنها را ساعت که مرگ باشد و أوّل عذاب قیامت که فرمود: «اذا مات ابن آدم قامت قیامته».

(فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ): مرجع ضمیر ممکن است قرآن باشد یا اسلام یا شخص نبیّ و اینها تلازم دارد زیرا منکر قرآن منکر اسلام و منکر رسالت هم هست و کذا العکس.

(حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ): ممکن است أجل باشد یا قیامت کبری یعنی تا آخر عمر بکفر باقی می مانند.

(بَغْتَةً): که می فرماید: «وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» نحل آیه 79.

(أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ): گفتند: عذاب یوم بدر بوده که ملائکه بیاری اسلام آمدند که این روز عقیم بود دیگر مثل پیدا نکرد، و این تردید به کلمه او برای این است که أین کفّار دو قسمت شدند یک قسمت در بدر کشته شدند و یک قسمت بکفر تا آخر عمر باقی ماندند.

[سوره الحج (22): آیه 56] .... ص : 323

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (56)

سلطنت و مالکیت در روز قیامت مختصّ بذات اقدس او است حکم می فرماید بین بندگانش پس کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح دارند در بهشتها متنعّم بنعم

ص: 323

الهی می شوند.

(الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ): همیشه مالکیّت ذاتیّه مختصّ بذات او است لکن در دنیا بسیاری دعوی ملکیّت میکنند یکی سلطنت یکی ریاست یکی دولت یکی ثروت و نحو اینها لکن در قیامت تمام ضعیف «لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ) هستند.

(یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ): حکم حکم او است احدی اختیار ندارد: «یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً» انفطار آیه 19.

(فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ): تفسیرش واضح مکرّر بیان شده.

[سوره الحج (22): آیه 57] .... ص : 324

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (57)

و کسانی که کافر شدند و تکذیب بآیات ما کردند پس برای آنها است عذاب خوار کننده.

(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا): کفر منحصر بکسانی نیست که داخل در دین اسلام نشدند مثل مشرکین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و امثال آنها بلکه بسیاری از فرق مسلمین را هم شامل می شود مثل نصاب که نصب عداوت کردند با خاندان رسالت، و خوارج مثل طلحه و زبیر و عائشه و أهل بصره که خروج بر امام زمان امیر المؤمنین کردند در جنگ جمل، و معاویه و اهل شام در جنگ صفین، و خوارج نهروان و لشگر کربلا، و مثل کسانی که بدعت در دین گذاردند یا منکر ضروری دین شدند و أشباه آنها تمام صدق کفر بر آنها می کند و أحکام کفر بر آنها بار می شود.

(وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا): مراد تکذیب قرآن فقط نیست اگر یک آیه از قرآن را تکذیب کرد مکذّب بآیات الهی شده مثل آیه ربا: «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ

ص: 324

الرِّبا»

بقره آیه 276، یا آیه میراث که بر غیر قرآن تقسیم ارث کنند، یا آیه «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» مائده آیه 42، یا آیه حدّ زنا: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» نور آیه 2، یا آیه قصاص و دیات:

«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ» بقره آیه 175، یا آیات أحکام آیه زکاة صوم حجّ خمس حدود و أمثال اینها بلکه اگر آیات را تعمیم دهیم بأنبیاء و ائمّه و علماء کار بسیار مشکل می شود.

(فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ): عذابهای الهی فردای قیامت دو قسم است عذاب جسمانی آتش زقوم حمیم غساق تازیانه عمود مار عقرب و امثال اینها و عذاب روحی مثل: «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» مؤمنون آیه 110، بعد از رحمت حشر با شیاطین لعن الهی و أمثال اینها که یکی از آنها اهانت و بی اعتنایی بآنها است و رسوایی پیش خلایق و جدایی از حشر با أولیاء و محرومیت از بهشت و شهادت شهود و غیر اینها.

[سوره الحج (22): آیه 58] .... ص : 325

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (58)

و کسانی که هجرت کردند در راه خداوند متعال پس از آن کشته شدند یا بمرگ طبیعی از دنیا رفتند هر آینه خداوند روزی می دهد آنها را روزی نیکویی و محقّقا خداوند هر آینه او بهترین روزی دهندگان است.

(وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ): عامّ است شامل جمیع کسانی که از أوطان خود هجرت می کنند در راه خدایی مثل مهاجرین که از مکّه هجرت کردند بمدینه طیّبه، و مثل حاج که از أوطان خود برای حجّ و زیارت بیت اللَّه خارج می شوند، و مثل زوّار أعتاب مقدّسه، و مثل علمای أعلام که برای تحصیل علوم

ص: 325

دینیّه مسافرت می کنند، و مثل کسانی که برای اعلای کلمه اسلام و شعائر دینی و هدایت و ارشاد مؤمنین و اقامه صلوة و أمر بمعروف و دفع کفّار و أشرار و سایر طرق الهیّه که فرمود: «الطّرق الی اللَّه بعدد انفاس الخلائق» تمام را شامل می شود.

(ثُمَّ قُتِلُوا): مثل أصحاب بدر و حنین و اصحاب امیر المؤمنین و أصحاب سید الشهداء و بسیاری از ذراری رسول اللَّه، و از علماء شیعه و از مؤمنین که بدست کفّار و معاندین و مخالفین کشته شدند.

(أَوْ ماتُوا): در غربت از دنیا رفتند.

(لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً): چه در عالم برزخ و چه در قیامت که این جمله قریب المفاد است با آیه شریفه، «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» آل عمران آیه 162.

(وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ): اشکال: خداوند رزّاق است و بس و رزق یکی از افعال مختصّه بخدا است رازق دیگری نداریم که خیر الرّازقین باشد غیر از خداوند.

جواب- اسباب و وسائطی که خداوند برای رزق معیّن فرموده مثل آباء نسبت به اولاد صغار و زوج نسبت بزوجه و موالی نسبت بعبید و ارباب نسبت به نوکر و کارفرما نسبت به کارگر بلکه ملائکه موکّل بارزاق هستند مثل میکائیل تمام صدق رازق می کند که خداوند در این جمله با سه تأکید کلمه انّ کلمه لام ذکر هو فرموده خیر الرازقین چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت.

[سوره الحج (22): آیه 59] .... ص : 326

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (59)

هر آینه خداوند داخل می کند آنها را محلّی که آنها را خشنود و رضایت مند آنها باشد، و محققا خداوند هر آینه دانا و دارای حلم و بردباری است.

ص: 326

(لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ): نوع مفسّرین تفسیر کردند به بهشت بدلیل قوله تعالی: «وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ» زخرف آیه 71. لکن بنظر تمام نیست.

امّا اوّلا: بهشت اختصاص بآنها ندارد جمیع مؤمنین داخل بهشت می شوند و مخلّد در آن هستند.

و ثانیا آیه قبل این دلالت را داشت و ظاهر عطف مغایرت است و آنچه بنظر می رسد مقام رضا است بدلیل قوله تعالی بعد از توصیف بهشت که می فرماید:

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ (میفرماید) وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» توبه آیه 73. و بدلیل قوله (ع) که میفرماید: بعد از دخول اهل بهشت در بهشت خطاب می رسد: آیا توقع دیگری دارید؟- عرض می کنند: «ربنا رضاک» و قوله (ع) که می فرماید:

«اذا اشتغل أهل الجنة بالجنة اشتغل اهل النار بالنار».

(وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ): میداند هر که چه لیاقتی دارد.

(حَلِیمٌ): حلم الهی فوق آنچه تصور شود است حتی بکفار فضلا از این نوع مهاجرین.

[سوره الحج (22): آیه 60] .... ص : 327

ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)

همین نحو است و کسی که عقوبت کند بمثل آنچه باو عقوبت شد پس از آن

ص: 327

بر او بغی و ظلم کردند هر آینه خداوند او را نصرت می فرماید. محققا خداوند هر آینه عفو می فرماید و می آمرزد و از بین می برد گناهان را.

(ذلِکَ): جمله مستقله است اشاره بآیات قبل که این نحو بوده معامله خداوند با مؤمنین و مهاجرین.

(وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ): دستور الهی است برای انبیاء و مؤمنین و کسانی که گرفتار ظلم ظالمین شدند که در مقام انتقام بیش از آنچه بآنها وارد شده انتقام نکشند چنانچه میفرماید: «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ» بقره آیه 190 و نیز می فرماید: «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ مائده آیه 49.

(ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ): پس از آن اگر تعدی کردند در ظلم و اذیت و آزار و نتوانست مظلوم قصاص کند بداند که خداوند.

(لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ): خداوند او را نصرت عطا میکند و از ظالم انتقام میکشد مگر آنکه مظلوم گذشت کند و عفو نماید زیرا.

(إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ): خداوند هم عفو می فرماید و گذشت می کند چنانچه میفرماید: «فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ» مائدة 45 و نیز میفرماید: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» تغابن آیه 14.

و از این جهت حضرت یعقوب از پسران، و یوسف از برادران انتقام نکشیدند بلکه بر آنها طلب مغفرت کردند. و حضرت رسالت پس از فتح مکه و تسلط بر مشرکین فرمود: با شما معامله ای می کنم که برادرم یوسف با برادرانش کرد

(انتم الطلقاء)

با آن همه اذیتهایی که چه در مکه و چه در جنگها کرده بودند.

ص: 328

[سوره الحج (22): آیه 61] .... ص : 329

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (61)

این نصرت الهی باین است که خداوند متعال داخل می فرماید شب را در روز و روز را در شب، و محققا خداوند شنوا و بیناست.

اشکال: چه مناسبت دارد نصرت الهی با دخول شب در روز و بالعکس؟

جواب: اشاره باین است که خداوندی که قدرت دارد شب ظلمانی را روز روشن کند و بالعکس قدرت دارد عزیز را ذلیل و ذلیل را عزیز کند فقیرا را غنی غنی را فقیر غالب را مغلوب مغلوب را غالب فرماید ضعیف را قوی و قوی را ضعیف کند پس قدرت دارد که انبیاء و مؤمنین را نصرت فرماید و بر کفار و مشرکین مسلط کند.

(ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ): بواسطه حرکت کره زمین بحرکت وضعی دور خود تمام ساعات و دقایق روز و شب موجود است چنانچه بحرکت انتقالی او دور کره شمس فصول دوازده گانه تحقق پیدا می کند.

جلّ الخالق.

(وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ): مکرر گفته ایم که این دو صفت با بسیاری از صفات کمالیه مرجعش علم است یعنی علم بمسموعات و مبصرات دارد چنانچه حکمت علم بمصالح و مفاسد است و اراده علم بصلاح و فساد است، و ادراک علم بجزئیات است، و علم عین ذات است و غیر متناهی چنانچه قدرت هم همین نحو است و مرجع جمیع صفات این دو صفت است و از این دو انتزاع می شود، و این دو صفت علم و قدرت هم از نفس ذات انتزاع می شود چون أمر وجودی است و ذات اقدس او صرف الوجود است غیر متناهی، جمیع مراتب وجود را بوحدته و

ص: 329

بساطته دارا است و از امیر المؤمنین است:

«کمال توحیده نفی الصفات عنه»

چنانچه صفات سلبیّه هم چون عدم و فقدان است و در ذات او عدم راه ندارد لذا سلب می شود.

[سوره الحج (22): آیه 62] .... ص : 330

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (62)

این نصرت مؤمنین و خذلان کفار و مشرکین برای این است که خداوند او است حق، و محققا کسانی را که می خوانند از غیر از خدا اوست باطل، و محققا خداوند علی است کبیر است.

(ذلِکَ): اشاره بآیات قبل که خداوند انبیاء و مؤمنین را نصرت و غلبه عنایت می فرماید و کفار و مشرکین را مخذول و منکوب می کند علتش این است که.

(بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ): بعضی گفتند: یعنی ذو الحق است، بعضی گفتند:

کسانی که اهل ایمان هستند أهل حق هستند. لکن حق یکی از اسامی ذات است اشاره بمقام واجب الوجودی همیشه بوده و هست نه اول دارد نه آخر ثابت است که گفتیم:

اسامی ذات سه است، هو اشاره به مقام غیب الغیوبی است ممکن پی بذات اقدسش نمی برد چون محدود است پی بغیر محدود نمی برد، اللَّه اشاره بذات مستجمع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص. حق اشاره بمقام واجب الوجودی است و بقیه أسماء الهیه أسماء صفات است.

ص: 330

(وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ): آلهه مشرکین از أصنام و غیر آنها.

(هُوَ الْباطِلُ) از بین رفتنی است و هیچ نفع و ضرری ندارد.

(وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ): بلند مرتبه علی اعلاء علو ذاتی علوّ صفاتی علوّ أفعالی که علوّ او حد و اندازه ندارد غیر متناهی است.

(الْکَبِیرُ): کبریایی مختص بذات اوست و هر ممکن در پیشگاه او حقیر و صغیر است اگر دعوی بزرگی کند خوار و ضعیف و از بین رفتنی است حدیث قدسی است:

«الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی خذلته»

بزرگی بتو می برازد و بس، جل جلاله.

[سوره الحج (22): آیه 63] .... ص : 331

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (63)

آیا نمی بینی محققا خداوند متعال نازل می فرماید از طرف بالا آب را پس صبح می کنی زمین را سبز و خرم محققا خداوند دقیق است کارهای او و خبیر است بتمام خصوصیات امور.

(أَ لَمْ تَرَ): استفهام تقریری است یعنی البتّه مشاهده می کنی و معاینه می نمایی که- (أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً): قدرت نمایی الهی این است که چون ربع کره زمین از کره آب بیرون است که ربع مسکونش می نامند و آب بسطح این قسمت نمی رسد خداوند بتابش خورشید بر کره آب آب را بخار می کند و بطرف بالا می برد. و ادخنه هم از روی کره زمین بصورت دخان بالا می رود، و چون طرف بالا هوای سرد است این أبخره و أدخنه بهم ملصق می شوند تشکیل ابر می دهند در واقع آب و نار و هوا بهم التصاق پیدا می کنند و بواسطه تموج هوا این غمام و

ص: 331

ابرها را حرکت می دهد بهر نقطه که مأمور است، و این سه عنصر از هم جدا می شوند عنصر ناری بطرف بالا می رود و عنصر هوایی در مرکز وسط که کره هوایی است داخل میشود و عنصر آبی بطرف سفلی نازل می شود و حین نزول اگر هوا سرد باشد تشکیل برف می دهد و اگر در وسط سرد باشد تشکیل تگرگ می دهد و اگر ملایم باشد تشکیل مطر باران می دهد، و اینها در اعماق زمین وارد می شوند که آب چاهها و چشمه ها از این قسمت است، و دانه ها و اصول اشجار که در زیر خاک پنهان شده اند از این آب بهره برداری می کنند و رشد می کنند، و از زمین خارج میکنند اشجار و اثمار را.

(فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً): سبز و خرم و فواکه و حبوبات و سایر ما یحتاج انسان را تولید میکنند.

(إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ): ریزکار است با أعلا درجه دقت (خَبِیرٌ): بتمام جزئیات موافق حکمت با خبر است.

[سوره الحج (22): آیه 64] .... ص : 332

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (64)

اختصاص دارد بذات اقدس او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و محققا خداوند هر آینه او غنی بالذات است و ستایش مختص باو است.

(لَهُ): لام اختصاص است که غیر از او خالق و رازق شیئی نیست: «إِنَّ- الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» حج آیه 72.

(ما فِی السَّماواتِ): سماوات عالم بالا که عبارت از این کرات جویّه باشد شمس قمر کواکب که بسا بسیار از این کرات چندین هزار برابر کره زمین

ص: 332

است و خود میداند که در هر یک آنها چه اندازه خلق فرموده و ملائکه هستند تمام مشغول بعبادت که حضرت رسول فرمود: در لیلة المعراج جای یک قدم نبود از کثرت ملائکه و در عالم بالا عرش أعظم و کرسی که احاطه بر جمیع آسمانها و زمینها دارد: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ- السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» بقره آیة الکرسی، و بیت المعور و سدرة المنتهی و جنة الماوی و لوح و قلم و عالم ارواح و مالا یعلمه الا اللَّه.

(وَ ما فِی الْأَرْضِ): از جمادات جواهر و فلزات و معادن و جبال و حجارة و تراب، و نباتات از اشجار و حبوبات و فواکه و ادویه جات و گیاه، و حیوانات از حشرات و سباع و وحوش و طیور و انعام و جن و انس و غیر اینها.

(وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ): با سه تاکید کلمه ان و لام تاکید و جمله اسمیّه و غنی را اکثر تفسیر کردند به بی نیازی و از صفات سلبیه شمردند که گفتند:

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

و لکن ما گفتیم: غنی از اعظم صفات ثبوتیه است بمعنی دارایی که لازمه او سلب احتیاج است و همین جمله قبل شاهد بر این معنی است.

(الْحَمِیدُ): حمد مختص بذات مقدس او است که کامل است فوق الکمال و تمام است فوق التمام ذاتا و صفة و فعلا. الحمد للَّه رب العالمین.

[سوره الحج (22): آیه 65] .... ص : 333

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (65)

آیا نمی بینی که خداوند متعال مسخر فرمود از برای شما آنچه در زمین است و کشتیها را که در دریا حرکت می کند بأمر پروردگار، و نگاه داری کرده

ص: 333

آسمان را که سقوط نکند بر زمین مگر باذن پروردگار بدرستی که خداوند نسبت بأفراد ناس رءوف و مهربان است.

(أَ لَمْ تَرَ): البته می بینی.

(أَنَّ اللَّهَ): اینکه خداوند متعال.

(سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ): از قعر دریا جواهرات بیرون می آورید و از دل کوه ها عقیق و فیروزج و یاقوت و زبرجد و معادن اخراج می کنید و تمام حیوانات حتی سباع و درندگان را مسخر میکنید، خود حقیر دیدم در میدان شاه خرس را آورده بودند و با انسان کشتی میگرفت، و در سابق معمول بود در مجالس عزای أبی عبد اللَّه شیر را زنجیر کرده می آوردند و پای منبر زنجیر از گردن او برمیداشتند و چون در یک مجلس یک زنی از ترس ضعف کرد و مرد دولت جلوگیری کرد.

آیه شریفه سوره فیل:

«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ «الایه» که فیل بآن عظمت را تسخیر کرده بودند و برای جنگ آورده بودند و باو تعلیم داده بودند، و جمیع طیور حتی تسخیر جن که در شریعت حرام است و هر چه در زمین است.

(وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ): که خداوند چوب را قرار داده که روی آب بماند و فرو نرود و کشتی از آن ساخته شود و جمع کثیری در آن قرار گیرند و از این طرف دریا بطرف دیگر سیر کنند و صادرات و واردات را نقل نمایند.

(بِأَمْرِهِ): که بتوسط باد و نار در روی دریا حرکت دهد.

(وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ): این کرات جوّیه در این مراکز خود بدون عمد برقرار که سقوط نکند: «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» لقمان آیه 9.

(إِلَّا بِإِذْنِهِ) که از علایم قیامت است.

(إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ): با رأفت و مهربانی و ترحم و تفضل با

ص: 334

بندگان رفتار میفرماید.

[سوره الحج (22): آیه 66] .... ص : 335

وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ (66)

و اوست خداوندی که زنده کرد شما را پس از آن می میراند شما را پس از آن زنده می کند شما را بدرستی که انسان هر آینه جحد و انکار میکند.

(وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ) مراتبی از برای حیات هست.

اولا عناصر أربعه از خاک و آب و هوا و نار را از کتم عدم بعرصه وجود آورد، ماهیات صرفه بودند لباس وجود پوشیدن پس از آن حیات نباتی پیدا کردند و مراتبی را سیر کردند تا نطفه انسان شدند و مراحلی را طی کردند تا انسان شدند که دائما در خلع و لبس بودند تا انقضاء مدت و أجل شد (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ): و در مدت عالم برزخ مرده بودند و روح به قالب مثالی تعلق گرفت: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» مؤمنون آیه 192 (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ): روز قیامت روز بعث و نشور.

(إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ): با اینکه این قدرت نمایی ها را مشاهده می کنند مع ذلک منکر بعث می شوند و می گویند: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ» یس آیه 78.

تنبیه: حیات اقسامی دارد: حیات جسمانی بمراتبی که ذکر شد، و حیات علمی که فرمود:

«الناس موتی و أهل العلم أحیاء»

و حیات ایمانی که میفرماید «فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» روم آیه 51.

حیات اخلاقی، حیات عملی، و بالجمله هر چیزی که توقع و قابلیت اثری از او هست اگر آن آثار را داشته باشد حی است و اگر نداشته باشد مرده است.

ص: 335

در تفسیر آیه شریفه: «وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» آل عمران آیه 26، گفتند: مؤمن از کافر و کافر از مؤمن مثل محمّد بن ابی بکر و پسر نوح، و حیات ذاتی مختص بذات اقدس او است «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» آیة الکرسی، و حیات جعلی راجع به سرتاسر ممکنات است که بافاضه وجود حی است و بسلب وجود میت است: «الممکن فی حد ذاته أن یکون لیس، و له من علّته أن یکون أیس».

[سوره الحج (22): آیه 67] .... ص : 336

لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلی هُدیً مُسْتَقِیمٍ (67)

از برای هر امتی ما قرار دادیم و جعل نمودیم منسک و طریقه ای را که باید بآن طریقه عمل کنند پس منازعه نکنند با تو در امری که ما دستور دادیم و دعوت فرما آنها را بسوی پروردگار خود محققا تو هر آینه بر طریقه هدایت استقامت داری و بطریق مستقیم هدایت می فرمایی.

(لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً): بعضی گفتند: مراد از منسک محل عبادت است که معابد باشد مثل بیع و کنائس و مساجد، بعضی گفتند: مناسک حج است که در امم سابقه بوده. لکن ظاهر این است که مراد دستورات و فرائض که انبیاء مأمور بودند به ابلاغ بامت مثل صلوة و صوم و زکاة و امثال اینها.

(هُمْ ناسِکُوهُ): یعنی باید عمل کنند نه اینکه عمل کرده باشند زیرا اکثر افراد امم مخالفت انبیاء کردند فقط قلیلی که بآنها ایمان آوردند.

(فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ): یعنی در دستوراتی که ما برای امت تو قرار دادیم

ص: 336

و جعل کردیم منازعه و محاجه نباید بکنند که این دستورات اسلامی مخالف با دستورات انبیاء سلف هست، هر کدام بمقتضای زمان و اشخاص و حکم و مصالح جعل شده و لذا نسخ در شرایع بوده شریعت نوح ناسخ شریعت آدم و کذلک ابراهیم و موسی و عیسی تا دین اسلام که ناسخ جمیع شرایع قبل بود، و در خبر دارد که مراد از الامر أمر وصایت و ولایت امیر المؤمنین است. حدیث منسوب بموسی بن جعفر از پدر بزرگوارش علیهما السلام است خلاصه مفادش این که: پس از نزول این آیه حضرت رسول مهاجر و انصار را جمع فرمود، و فرمود هر نبیی منسک داشته تا نبیّ آخر و علی علیه السلام منسک است باید او را اطاعت کنید و لزوم امام و اطاعت او دین است لکن آنها منازعه و مخالفت کردند. و مکرر گفته ایم که أخبار بیان مصداق اتم را میکند البته وجود امام و اطاعت او أعظم فرائض الهیه است که بدون او ایمان تحقق پیدا نمیکند منافی با عموم آیه نیست که شامل جمیع دستورات الهیه باشد.

(وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ): دعوت بتوحید و لزوم اطاعت اوامر او و ترک نواهی او.

(إِنَّکَ لَعَلی هُدیً مُسْتَقِیمٍ): هدایت و ارشاد بصراط مستقیم.

[سوره الحج (22): آیه 68] .... ص : 337

وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68)

و اگر با شما جدال می ورزند پس بآنها بفرما که خداوند داناتر است بآنچه عمل میکنید.

(وَ إِنْ جادَلُوکَ): مجادله این است که بخواهند باطل خود را ثابت کنند و حق را ابطال کنند مثل اینکه در أمر توحید مشرکین استدلال کنند بتقلید آباء و اجداد خود که در بسیاری از آیات تصریح شده، و در امر نبوت او را ساحر

ص: 337

و مجنون و کذاب و مفتری بگویند، و معجزات او را حمل بسحر کنند، در امر ولایت تمسک باجماع بعضی و بشوری و بقهر و غلبه کنند، و نصوص قرآن و أخبار متواتره و حدیث غدیر را کنار گذارند، در امر قیامت استبعاداتی که چه نحوه خاک پوسیده زنده می شود، در موضوع احکام تصرفاتی که باستحسانات خود و بدعتهایی که گذاردند و تغییراتی که دادند عمل کنند.

(فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ): تکلیف پیغمبر ابلاغ است و چیزی فرو گذار نکند که بفرماید:

(انی تارک فیکم الثقلین ...)

«الحدیث» و بفرماید:

( «ما من شی ء یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یقربکم الی النار و یبعدکم عن الجنة الا و قد نهیتکم عنه»).

و خدا بفرماید «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» اسری آیه 9. و بفرماید: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» انعام آیه 59. اخذ کنند یا رد کنند خداوند داناتر است بعمل آنها.

[سوره الحج (22): آیه 69] .... ص : 338

اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (69)

خداوند حکم می فرماید بین شماها روز قیامت در آنچه بودید در او اختلاف می کردید.

(اللَّهُ یَحْکُمُ): محکمه عدل الهی روز قیامت بر پا می شود و خداوند حاکم قاضی است قضاوت می فرماید. و قانون حکومت این است که باید مدعی و مدعی علیه هر دو حاضر باشند و مدعی اظهار دعوی خود را بکند و بر طبق دعوی شهودی را اقامه کند که فرمود:

«البیّنة علی المدعی و الیمین علی من انکر» خداوند مدّعی را حاضر می کند

ص: 338

که انبیاء و رسل و ائمه و دعاة الی الحق هستند چنانچه میفرماید: «یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ الایه» مائده آیه 108. و چنانچه انبیاء میگویند: «اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ» شوری آیه 14، و شهود روز قیامت شاهد قوی شخص حاکم و قاضی ذات اقدس حق است «قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» رعد آیه 43، «قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً» عنکبوت آیه 51، و از جمله شهود ملائکه کرام الکاتبین و ملائکه حفظه و اعضاء و جوارح و قرآن و ازمنه و اماکن.

و منکرین را هم حاضر می کند از کفار و مشرکین و منافقین و معاندین «وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ» قصص آیه 65. اینها بکلی منکر می شوند و میگویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ» انعام آیه 23. چون قسم با منکر است لکن در صورتی که مدعی شاهد نداشته باشد و با این شهود بلکه با اقرار جای قسم نیست که در بسیاری از آیات اقرار آنها را نقل میفرماید:

(بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ): چه در امر توحید و چه در امر رسالت و چه در امر خلافت خلفاء و چه در امور دینیه از احکام اسلامیه و وظایف شرعیه و ظلم ظالمین و بدعت های در دین و انکار ضروریات دین و ضروریات مذهب.

[سوره الحج (22): آیه 70] .... ص : 339

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (70)

آیا نمی دانی که محققا خداوند میداند آنچه در آسمان و زمین است محققا این در کتاب الهی ثبت شده است و محققا این بر خداوند سهل و

ص: 339

آسان است، (أَ لَمْ تَعْلَمْ): استفهام تقریری است البته پیغمبر و من دونه حتی مؤمنین می دانند که:

(أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ): چون علم او ذاتی است و عین ذات است و غیر محدود به همه چیز تعلق گرفته و احاطه کرده: «وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً».

طلاق آیه 12، و مراد ما فی السماء عالم بالا است عالم جبروت لاهوت عالم أنوار و ارواح و ملائکه و کرات علویه و آنچه در آنها است. و الارض از جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس به اقوال و افعال و أنفاس آنها «عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ».

سبأ آیه 7. «وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» یونس آیه 61.

(إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ). لوح محفوظ و لوح محو و اثبات که ثبت شده قبل از خلقت آسمان و زمین و تقدیر شده.

و گفتیم: که لوح محفوظ آنچه در او ثبت است قابل تغییر نیست و ممکن است که انبیاء و ائمه علیهم الصلاة و السلام بآنها افاضه شود که علم ما کان و ما یکون باشد

«و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک»

دعاء ندبه، ولی محو و اثبات مختص بذات مقدس او است «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» رعد آیه 39.

(إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ): چه تقدیر امور باشد چه ثبت در لوحین باشد چه ایجاد ما فی السماء و ما فی الارض باشد احتیاج بمقدمات و اسباب ندارد بمجرد اراده ایجاد می شود: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» یس آیه 82.

ص: 340

[سوره الحج (22): آیه 71] .... ص : 341

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (71)

و عبادت می کنند از غیر خداوند متعال چیزی را که هیچگونه دلیل و حجتی بر او ندارند و چیزی را که نیست از برای آنها باو علم، و نیست از برای ظالمین ناصر و معینی.

(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) شامل تمام کفار می شود از مشرکین تمام اقسام شرک بت پرست، آتش پرست، گاو پرست. گوساله پرست، آفتاب پرست، ماه پرست، ستاره پرست، درخت پرست حتی یهود که گفتند: خدا خدای موسی و موسی خدای هارون، و هارون خدای فرعون، و نصاری که قائل بتثلیث شدند اب و ابن و روح القدس، و غلات که انبیاء و اوصیاء را مقام الوهیت بلکه دون آنها را بالوهیت شناختند.

(ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً) سلطان دلیل و حجت است که بر خصم اقامه کنند و تسلط پیدا کنند، و اینها دلیلی ندارند جز تقلید آباء.

خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

و ممکن است منشأ آن زیادی محبت باشد و هیچکدام دلیل نیست.

(وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ): که بگویند ما یقین قطعی داریم بالوهیت اینها همچو علم هم ندارند «وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» جاثیه آیه 23، (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ): تمام این طبقات اطلاق ظالم بر آنها می شود از جهاتی از جهت شرک «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» لقمان آیه 12. از جهت اغوای دیگران ظلم بغیر، از جهت عقوبت و عذاب ظلم بنفس.

ص: 341

تنبیه: مقام و شئونات أهل بیت عصمت و طهارت از خور استعداد بشر خارج است لکن دارای مقام الوهیت نیستند، از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

نزّلونا عن الربوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم».

هر چه بگوئید کم گفته اید.

[سوره الحج (22): آیه 72] .... ص : 342

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (72)

و زمانی که تلاوت بشود بر این کفار آیات بینات ما مشاهده می کنی در صورت کفار منکر را که عبوس می شوند و غیظ و غضب می کنند که نزدیک است حمله کنند بشتم و ضرب بر کسانی که بر آنها تلاوت آیات ما را کردند بفرما باین کفار که آیا پس خبر بدهم شما را به بدتر از این که غیظ و غضب و عبوسیت شما بیشتر و سخت تر از این باشد؟- و آن آتش جهنم است که خداوند وعده داده او را کسانی را که کافر شدند، و بد بازگشتی است برای آنها.

(وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ): شامل می شود آیات شریفه قرآن مخصوصا بشاراتی که برای مؤمنین، و عقوبت و مذمتهایی که برای کفار بیان فرموده، و بیاناتی که پیغمبر اکرم در فضائل و مناقب اهل بیت و مثالب مخالفین و منافقین و معاندین فرموده و شاهد بر این عموم حدیث مروی از حضرت صادق است که ذیلا اشاره میشود.

ص: 342

(تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ): صورت های آنها سیاه میشود چشم آنها قرمز می شود صورت درهم کشیده می شود عبوسا قمطریرا میگردد، غیظ و غضب میکنند.

(یَکادُونَ یَسْطُونَ): حمله کنند، و بر آنهایی که.

(بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا) که مؤمنین باشند که این آیات را بر آنها تلاوت میکنند.

(قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ): که بیشتر غیظ و غضب کنید، او (النَّارُ) آتش دوزخ که ابد الآباد در آن مخلد هستید.

(وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا) در بسیاری از آیات.

(وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ): حدیث مسند از موسی بن جعفر از پدر بزرگوارش در تفسیر این آیه فرمود:

«کان القوم اذا نزلت فی أمیر المؤمنین علیه السلام آیة فی کتاب اللَّه فیها فرض طاعته أو فضیلة فیه أو فی أهله سخطوا و کرهوا حتی همّوا به و أرادوا به العزم، و أرادوا برسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم ایضا لیلة العقبة غیظا و غضبا و حنقا و حسدا».

[سوره الحج (22): آیه 73] .... ص : 343

یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73)

ای گروه ناس زده می شود مثلی پس استماع کنید آن مثل را محققا کسانی که می خوانید از غیر از خدا از أصنام اینها قدرت ندارند خلق کنند یک مگس را

ص: 343

را و لو تمام مجتمع شوند و بیکدیگر کمک دهند بلکه اگر مگس چیزی از آنها را ربود و سلب کرد قدرت پس گرفتن از او را ندارند ضعیف است طالب و مطلوب.

(یا أَیُّهَا النَّاسُ): خطاب بجمیع ناس است تا قیامت.

(ضُرِبَ مَثَلٌ): ضرب مثل این است که چیزی که شبیه بامر دیگری است بیان کنند که از او پی برند بشبیه آن، کسی که قدرت بر خلقت یک مگس ندارد حتی اگر مگس از او چیزی بر باید قدرت پس گرفتن از او را ندارد چگونه مقام الوهیت دارد.

(فَاسْتَمِعُوا لَهُ): یعنی متوجه شوید و بخود آئید و از این مثل پی به ممثل ببرید.

(إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ): از اصنام و اشجار و حیوانات و شمس و قمر و کواکب و ملائکه و جن و انس.

(لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً): هرگز نتوانستند و نمی توانند یک مگس خلق کنند.

با این صنایع غریبه که امروز مشاهده می شود زیرا خالقیت منحصر به ذات مقدس او است.

(وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ): تمام دست بدست یکدیگر دهند بلکه ضعف آنها بیشتر از این است که.

(وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ): چه رسد خلقت ذباب کنند.

(ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ). اشکال: این جمله ذکر مثل بود و ممثل آن ذکر نشده مثل برای چه بوده؟

جواب: مفسرین توجیهاتی دست و پا کرده اند و لکن ممثل او در خود این

ص: 344

جمله از کلمه (تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) استفاده می شود که کسانی که قدرت بر خلقت یک ذباب ندارند و اگر از آنها ذباب سلب کند چیزی قدرت پس گرفتن ندارند چگونه مقام الوهیت دارند که از شما دفع مضار کنند یا برای شما جلب منافع نمایند، و آنها را مستحق عبودیت قرار داده اید مگس که ضعیف است و حقیر طالب آن ضعیف تر و حقیرتر است.

[سوره الحج (22): آیه 74] .... ص : 345

ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (74)

قدر خداوند را و معرفت او را ندانستند آن نحوی که حق معرفت و قدر و منزلت اوست و باید بشناسند، محققا خداوند دارای قوت و قدرت است و عزیز و غالب و قاهر بر هر چیزی است.

(ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ):

حکیم نازی بعقل تا کی بفکرت این ره نمی شود طی

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا

بلکه و لو خس بقعر دریا هم برسد بکنه ذات او خرد نمی تواند پی ببرد، جایی که پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و سلم عرض کند:

«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک».

جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد

با اینکه از پیغمبر است فرمود: خدا را نشناخت جز من و علی، و مرا نشناخت جز خدا و علی، و علی را نشناخت جز خدا و من. در این صورت یک فلزّ تراشیده خود را یا یک مخلوق ضعیفی را مماثل خدا قرار دهند، و میتوان گفت: تمام فرق آن نحوی که باید معرفت پیدا کنند نشناختند نه فرق یهود و نصاری و نه فرق مسلمین، یا او را جسم دانستند و مکان برای او قرار دادند

ص: 345

یا در صفات صفات زائده گفتند، یا در افعال مثل خلق و رزق شریک قرار دادند، یا برای او دختر و پسر قائل شدند ملائکه را دختران او و آدم و عزیز و عیسی را پسران او. فقط از برکت فرمایشات ائمه بعضی از مؤمنین تا اندازه ای معرفت پیدا کردند.

(إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ): قوت مقابل ضعف است.

(عَزِیزٌ): مقابل ذلیل ذلت و ضعف و فقر و احتیاج خاص ممکنات است هم در حدوث و هم در بقاء و قوت و عزت و غنی خاص مقام ربوبی است.

[سوره الحج (22): آیه 75] .... ص : 346

اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (75)

خداوند متعال برگزید از ملائکه رسولانی و از افراد ناس محققا خداوند شنوا و بینا است.

(اللَّهُ یَصْطَفِی): اصطفاء برگزیده، البته خداوند حکیم عادل تا لیاقت رسالت نداشته باشند اختیار نمیفرماید و شرایط رسالت اموری است.

1- عصمت هم از کلیه معاصی در تمام عمر و هم از خطا و اشتباه و سهو و نسیان.

2- افضلیت از تمام امت در جمیع اخلاق و اعمال دینیه.

3- دارنده دلیل قطعی بر رسالت خود.

4- نقص خلقی نداشته باشد.

5- امراضی که موجب تنفر ناس شود در او نباشد.

6- عالم بجمیع ما یحتاج الیه الامة فی امر دینهم باشد.

7- نسبش تا آدم أبو البشر پاک باشد.

ص: 346

(مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا): مثل جبرئیل امین وحی، و ملائکه که بر ابراهیم و لوط نازل شدند، ملک محمود که بر پیغمبر نازل شد، و ملائکه که بر صدیقه طاهره و ائمه هدی نازل میشدند و أمثال اینها.

(وَ مِنَ النَّاسِ) از آدم ابو البشر تا خاتم الانبیاء صد و بیست و چهار هزار کم و بیش.

(إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ): دو وصف منتزع از علم که عالم بمسموعات و بمبصرات است نه اینکه احتیاج بآلات سمع و بصر باشد گوش و چشم داشته باشد گوشش بشنود و چشمش ببیند، و این علم ازلی است و ابدی عین ذات، ازلا عالم بجمیع مسموعات و بجمیع مبصرات بوده و ابدا هست نه اینکه حین کلام علم پیدا کند یا زمان وجود ببیند.

تنبیه: افضلیت که ذکر شد نسبت به امت خود است منافی نیست که در امم دیگر أفضل از او باشند چنانچه ائمه و اوصیاء پیغمبر اسلام و صدیقه طاهره أفضل از جمیع انبیاء سلف بودند.

[سوره الحج (22): آیه 76] .... ص : 347

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76)

خداوند می داند آنچه را که قبل از آنها بوده و آنچه که بعد از آنها بود می شود و بسوی او است بازگشت امور.

(یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ): ضمیر جمع ممکن است برسل باشد از ملائکه و انبیاء بقرینه آیه قبل، و ممکن است بأفراد انس باشد از مؤمن و کافر. و ممکن است بجمیع ذوی العقول باشد از ملائکه و جن و انس، و ممکن است بجمیع مخلوقات باشد از پیش از خلقت آنها و آنچه بعد از فناء آنها.

(وَ ما خَلْفَهُمْ): از احوالات عالم برزخ و قیامت و بهشت و جهنم و احوال

ص: 347

روز محشر از صراط و میزان و تطایر کتب و حساب و سایر خصوصیات، و بعید نیست که این أخیر أظهر باشد، و بر هر تقدیر گفتیم علم الهی زیادتی و کمی ندارد أزلا و ابدا عالم بجمیع مخلوقات و افعال و اقوال و ظواهر و بواطن امور است «لا یعزب عن علمه شیئی».

(وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ). اما رجوع ناس بخداوند که مفاد «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بقره آیه 151، بعث در قیامت است برای ثواب و عقاب نه آنچه عرفا، گفتند بزوال ماهیات و صرف وجود و ملحق بباری شدن است که مثنوی میگوید:

از جمادی مردم و نامی شدم از نما مردم بحیوان سرزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

بعد از آن هم من بمیرم از بشر سر بر آرم از ملائکه بال و پر

بعد از آن هم از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کنا الیه راجعون

و أما رجوع سایر امور از افعال و اقوال و غیر اینها به معنای بازپرس است در محکمه عدل الهی.

[سوره الحج (22): آیه 77] .... ص : 348

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (77)

ای کسانی که ایمان آوردید رکوع کنید و سجده کنید و عبادت کنید پروردگار خود را و بجا آورید کارهای خیر را باشد که رستگار شوید.

ص: 348

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا): به ایمان تنها قناعت نکنید بلکه مقرون با عمل صالح باشد.

(ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا): نوع مفسرین حمل کردند بر نماز که مشتمل بر رکوع و سجود است لکن امر بنماز در آیات شریفه بسیار است قریب به دویست آیه، و رکوع و سجود خود یک نحو عبادت است از پیغمبر اکرم است که فرمود در لیلة المعراج آسمان ها مطروس به ملائکه بود بعضی دائما در رکوع بودند بعضی، در سجود بعضی قیام بعضی قعود، بالاخص در مقابل مشرکین که سجده می کردند برای آلهه خود چنانچه هدهد بسلیمان گفت: «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» نمل آیه 24. و از برای سجده اقسامی هست سجده نماز. سجده فراموش شده، سجده سهو، سجده قرآن، سجده شکر، سجده تواضع که ظاهرا آیه این نوع رکوع و سجود را بیان می فرماید. و سجده ملائکه بر آدم و سجده یعقوب و پسران بر یوسف از این باب بوده، و سجده های انبیا و ائمه طاهرین در پیشگاه عظمت پروردگار نوعا از این باب بوده که سید الساجدین گفتند و سید سجاد نام نهاده شد.

(وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ): عبادت مختص پروردگار است نوع مشرکین شرک عبادتی داشتند که تعبیر بآلهه می کردند و معنی اله استحقاق عبادت که مفاد مطابقی کلمه توحید است، و در عبادت قصد خلوص و قربت لازم است و باید اختراعی نباشد دستور باید از طرف الهی برسد و کیفیت آن را بیان فرماید، و اقسام عبادات بسیار است عبادت قلبی، نفسی، جوارحی، مالی، بدنی.

(وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ): فعل خیر هم اقسامی دارد خیر عقلی که عقل حکم بخیریتش میکند مثل عقاید و اخلاق و بسیاری از افعال، و خیر شرعی از واجبات و مستحبات و بقاعده ملازمه تلازم بین این دو است «کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما

ص: 349

حکم به الشرع حکم به العقل».

و اما اموری که در نظر جامعه خوب می آید بسا از قبایح عقل و شرع بشمار میرود.

(لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ): لعل به معنای لکی تفلحون است که فلاح و رستگاری منوط باین امور است.

[سوره الحج (22): آیه 78] .... ص : 350

وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ (78)

و جهاد کنید در راه خداوند آن نحوی که باید جهاد کنید که حق جهاد است او برگزید شما را و اختیار فرمود، و جعل نفرمود بر شما در دین حرج و ضیق را این دین مقدس ملت پدر شما ابراهیم است او شما را مسمی کرد باسم مسلمین از پیش از دین اسلام و در همین دین اسلام تا بوده باشد رسول اکرم شاهد بر افعال شما و بوده باشید شما شاهد بر افعال ناس پس بر پا بدارید نماز را و ادا کنید زکاة را و چنگ زنید بریسمان محکم الهی او است مولی و صاحب اختیار شما پس خوب مولایی است و خوب نصرت کننده ای است.

نوع مفسرین گفتند: این خطابات متوجه بجمیع مؤمنین است بقرینه آیه قبل و بواو عطف لکن در اخبار بسیار که بالغ بر حد تظافر است در کتاب کافی کلینی و شیخ طوسی و تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیر برهان و غیر اینها که دلالت

ص: 350

تامه دارد بر این که این آیه اختصاص دارد به اهل بیت عصمت و طهارت ائمه اثنی عشر، و خطاب متوجه بآنها است و قرائن زیادی در خود آیه هست بر این معنی که در تفسیر کلمات آن اشاره میشود.

(وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ): جهاد فی دین اللَّه است که دفع اعداء دین باید کرد، و أعداء دین بسیار هستند، و جهاد با آنها اقسامی دارد:

اول- جهاد با کفار و مشرکین جهاد با سیف.

دوم- دفع شر آنها از مسلمین در دوره غیبت بلکه در ازمنه ائمه نامش دفاع است.

سوم- جهاد با فساق و فجار بأمر بمعروف و نهی از منکر به مراتب آن.

چهارم- جهاد با جهال و عوام بارشاد و هدایت و دلالت و بیان أحکام و وظایف.

پنجم- جهاد با نفس بترک هوای نفسانی باطاعت أوامر و ترک معاصی.

ششم- جهاد با شیطان که: «ان الشیطان لکم عدو مبین» یس آیه 60.

هفتم- جهاد با ظلمه بدفع شر آنها از مظلومین.

هشتم- جهاد با دنیا بترک زخارف آن و زهد در آن و توجه بأمر آخرت و این است.

(حَقَّ جِهادِهِ): و تمام این اقسام از خصائص آل محمّد علیهم السلام است.

(هُوَ اجْتَباکُمْ): اجتباء قریب المعنی است با اصطفاء بر گزیدن و اختیار کردن.

(وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ): دین مقدس اسلام دین سمحه سهله است حکم حرجی در او نیست، و ممکن است این جمله اشاره به اقسام جهاد مذکوره باشد که در حد قدرت و توانایی باشد اگر موجب ضرر و حرج می شود واجب نیست مخصوصا با کفار و فساق و فجار و ظلمه.

ص: 351

(مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ): مفسرین گفتند که: اطلاق أب بر ابراهیم از باب اطلاق امهات است بر ازواج نبی و اطلاق أب است در فرمایش حضرت رسالت:

«أنا و علی أبوا هذه الامة»

لکن در أخبار همین را از قرائن این که مراد ائمه طاهرین هستند گرفتند.

(هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ): اشاره بآیه شریفه است: «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» بقره آیه 122.

(وَ فِی هذا): در این قرآن و این دین که دین اسلام است و متدین بآن مسلم است و این اسلام تسلیم جمیع وظایف است.

(لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ): که بر ائمه طاهرین شهادت میدهد روز قیامت چنانچه مفاد اخبار است. و اما بنا بر تفسیر مفسرین شاهد بر مؤمنین است لکن قرینه بعد دلیل بر اول است.

(وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ): چنانچه در زیارت جامعه و سایر زیارتها و در اخبار بسیار دارد که: ائمه شهداء روز قیامت هستند.

(فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ): اقامه صلوة دو قسم است یکی أداء صلوات است دیگر نگاه داری نماز است که از جامعه برداشته نشود که در بسیاری از زیارات است.

(وَ آتُوا الزَّکاةَ): شامل زکوات واجبه و صدقات مندوبه می شود بلکه زکاة کل شی ء بحسبه زکاة علم، زکاة بدن، زکاة جوارح، زکاة قوت و قدرت و غیر اینها.

(وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ): بحبل اللَّه المتین.

(هُوَ مَوْلاکُمْ): تمام اختیارات شما تحت قدرت او است.

(فَنِعْمَ الْمَوْلی : رءوف رحیم غفور عطوف است «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ بقره آیه 138.

(وَ نِعْمَ النَّصِیرُ): «یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ» روم آیه 4.

ص: 352

تم بحمد اللَّه سورة الحج و یتلوه انشاء اللَّه سورة المؤمنون و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا. و الصلاة و السلام علی محمّد و آله، و اللّعن علی أعدائه و أعدائهم تم بید العبد المذنب السیّد عبد الحسین المدعوّ بالطیّب غفر له

ص: 353

سورة المبارکة المؤمنون .... ص : 354

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم، و الحمد للَّه لولیه و الصلاة علی رسوله و آله و اللعن علی اعدائه.

[سوره المؤمنون (23): آیه 1] .... ص : 354

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)

اما اخبار در فضیلة این سوره مبارکه بسیار است، در بعض اخبار دارد از ابی بن کعب از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم که فرمود:

(من قرء سورة المؤمنین بشرته الملائکة یوم القیامة بالروح و الریحان و ما تقربه عینه عند نزول ملک الموت)

و از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

(من قرء سورة المؤمنین ختم اللَّه له بالسعادة اذا کان ید- من قراءتها فی کل جمعة و کان منزله فی الفردوس الاعلاء مع النبیین و المرسلین)

و از آن حضرت مروی است فرمود: کسی که بنویسد در شب او را و بر کسی که شارب نبیذ است معلق کند مبغوض می شود بر او شرب نبیذ باذن اللَّه و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم است فرمود:

(من کتبها و علقها علی شارب الخمر بغضه و لم یشربه ابدا)

و در روایت دیگر

(لم یقرّ به ابدا)

و دارد امیر المؤمنین علیه السلام اول ولادتش این قسمت سوره را برای پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم تلاوت نمود قبل از بعثت حضرت رسالت به 13 سال. و حضرت فرمود:

(قد افلحوا بک یا علی)

و از این حدیث و اخبار بسیار دیگری استفاده می شود که این ها در همان عالم نورانیت تمام علوم و قرآن بآنها افاضه شده.

ص: 354

(تنبیه) در باب مستحبات چندان دقتی در صحت و سقم اخبار لازم نیست بواسطه اخبار من بلغ که میفرماید:

(من بلغه ثواب علی عمل فعمله رجاء لادراک هذا الثواب یعطیه و لو لم یکن کما بلغ).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.

فلاح به معنی سعادت و رسته گاری و نیل بفیوضات دنیوی و اخروی است، و این خصیصه مؤمنین است غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد فلاح و رسته گاری ندارد چه مقصر باشد که معذب بعذاب ابدی است و غیر مقصر متروک است بلی اطفال مؤمنین بتبع مؤمنین رسته گار می شوند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 2] .... ص : 355

الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2)

این جمله و جملات بعد را چهار نحوه می توان تفسیر کرد.

1- این که کسانی که دارای این صفات باشند مؤمن هستند که بدون این صفات ایمان نیست نظیر صفاتی که در انبیاء و اوصیاء شرط است که بدون آن نبی و وصی نیست، و صفاتی که در عبادات شرط است که بدون آن باطل است، و صفاتی که در امام جماعت و مراجع تقلید و مجتهد نافذ الحکم و قاضی و شاهد شرط است لکن این معنی خلاف ظاهر است.

2- این که ایمان بدون این صفات هم تحقق پیدا می کند ولی فلاح و رسته گاری مخصوص به مؤمنین است که دارای این صفات باشند این هم خلاف ظاهر است، زیرا اخبار بسیاری داریم که مؤمن و لو با گناه جن و انس باشد اگر با ایمان از دنیا رود رسته گار خواهد شد.

ص: 355

3- این که مؤمن رستگار است ولی به تبعیت کسی که با این صفات باشد این هم خلاف ظاهر آیات است.

4- این که این صفات باعث حفظ ایمان می شود و اگر نباشد خطر بزرگ دارد که بدون ایمان از دنیا رود چنانچه مفاد بسیاری از اخبار است و این معنی بنظر اقرب میباشد و اللَّه العالم.

خشوع دو قسم است خشوع قلب که تمام توجه او در به نماز خداوند بی نیاز باشد خیالات متفرقه در قلب راه ندهد، و خشوع جوارح چشم در حال قیام به محل سجوده باشد و در حال رکوع به میان پاها و در حال جلوس بدامن و در حال سجود به دو طرف بینی، و دستها در حال قیام بر دو پا باشد و در حال رکوع بر زانو و در حال تشهد و سلام بر دامن و در حال سجده مقابل محل سجده باشد، در خبر است شخصی نماز می کرد و با لحیه خود بازی می کرد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و سلم فرمود:

(لو خشع قلبه لخشعت جوارحه)

و دارد که حضرت سر مبارکش را به زیر می انداخت و بزمین نگاه می کرد.

و نیز در تفسیر خشوع خبر دارد که ملتفت نشود که کی است بر طرف راست او و کی است بر طرف چپ او.

[سوره المؤمنون (23): آیه 3] .... ص : 356

وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3)

و کسانی که از لغو اعراض می کنند، لغو اقسامی دارد و درجاتی.

1- الدنیا (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ). عنکبوت آیه 64 باید مؤمن زهد در دنیا و ترک علاقه باو و اعراض از او داشته باشد.

2- در اخبار تفسیر بغناء و ملهیات کرده اند.

3- تفسیر بکذب شده است.

ص: 356

4- تفسیر بکلیه معاصی شده.

5- تفسیر باموری که لغو و بی فائده است.

و بالجمله لغو شامل جمیع این اقسام می شود و این اقسام بیان مصادیق آن است مؤمن باید دائما بفکر آخرت و عاقبة کارها بر آید بعبادت و بنده گی و تحصیل سعادت و رستگاری مشغول باشد و هر چه او را از خدا و دین و بنده گی باز میدارد غفلت نکند حتی امور دنیوی از تحصیل معاش و دستگیری از افتاده گان و احسان به بندگان را بقصد قربت و نیل به سعادت بجا آورد و این معنی به معنی اتم آن در خاندان نبوت بوده، لذا در اخبار بسیار تفسیر باین خاندان شده و تعبیر بمسلمین شده که تسلیم صرف باشد به جمیع واردات و جمیع عبادات و ترک کلیه معاصی و ملهیات.

در اخبار زیادی در کافی دارد قریب باین معنی که هر روز و شبی با انسان تکلم می کند که من شاهد اعمال امروز و امشب تو هستم دیروز نبودم و فردا هم نیستم. (ما فات مضی و ما سیأتیک فاین- قم فاغتنم الفرصة بین العدمین).

[سوره المؤمنون (23): آیه 4] .... ص : 357

وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ (4)

زکاة به نه چیز تعلق می گیرد غلّات اربعه انعام ثلاثه نقدین و هر کدام حد نصابی دارد و وقت اداء و مقدار اداء که در فقه متعرض شده اند، بلکه بیک عنایتی می توان گفت که شامل جمیع صدقات واجبه و مندوبه، بلکه جمیع احسان های مالی از اطعام و کفارات و دست گیری از بیچارگان و بذل در راه دین و اعلاء کلمه اسلام و صرف مجاهدین و طلاب علوم دینیه و نجات مظلومین میشود بلکه بالاتر از این زکاة جوارح است زکاة چشم و گوش و زبان و دست و پا و قوه و قدرت و کلیه نعم الهیه حتی بذل علم زکاة علم است.

ص: 357

[سوره المؤمنون (23): آیه 5] .... ص : 358

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5)

حفظ فروج ستر از نامحرم است و این هم مصادیق زیادی دارد، اما نساء از موی سر تا ناخن یا باید مستور باشد فقط وجه و کفین و ظهر رجلین مستثنی شده آن هم بدون ریبه و شهوت حتی در قرآن مجید می فرماید در سوره مبارکه نور آیه شریفه 3 و 31 (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ الی قوله تعالی وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ الایة) نه میدانم خانمهای امروز با این آیات چه می کنند؟ آیا نمی دانند یا منکر قرآن هستند یا معرض از قرآن، گمان می کنم فقط تقلید اروپا و نصاری باشد باری بگذاریم و بگزریم، بلکه انسان باید کلیه معایب خود را مستور کند اشاعه فاحشه نشود تجاهر بفسق نکند و اشد تمام این ها در مورد این آیه شریفه مسئله زنا است که در اول سوره نور آیه 2 میفرماید:

(الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ) نظر کنید نوعا در قرآن در ذکر رجال و نساء رجال را مقدم ذکر فرموده (وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ) مائده آیه 42 و غیر آن و در این جا زانیه را مقدم داشته. و نیز در باب میراث و بسیار موارد دیگر حکم نساء نصف رجال بود یا کمتر و در این جا متساوی ذکر فرموده، بلکه این شامل زناهای با اجانب است.

و اما زنای با محارم و زنای محصن و محصنه حکمش قتل و رجم است بلکه گفتند این قتل و رجم باید بعد از مائة جلده باشد که آیه شامل جمیع اقسام هست و این حد دنیوی است ولی عقوبت هر یک از امور تا چه اندازه است و اخبار در بیان هر یک چه مقدار است بعلاوه بر همه این ها چه اندازه انسان مخصوصا زنها باید عفت داشته باشند حتی صدای آنها را نامحرم نشنود مگر در امور لازمه حتی

ص: 358

دارد نماز را در صندوق خانه بکنند که بیت مخدع گفتند، حتی دارد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و سلم از صدیقه طاهره علیها السلام پرسیدند چه صفتی برای زن بهترین صفات است عرض کرد در مدت عمر چشمش به نامحرمی نیفتد و چشم نامحرمی باو نیفتد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 6] .... ص : 359

إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (6)

مگر بر زوج های خود یا کسانی که به ملک یمین مالک شده اند که کنیزان باشند، بعضی گفتند، این آیه و آیه قبل اختصاص دارد به رجال نظر به اینکه رجال اگر به ملک یمین مالک شدند می توانند نزد کنیزان خود بروند و اما نساء اگر مالک عبید شدند نزد غلام خود نمیتوانند بروند و این اشکال در این صورت هم وارد است زیرا رجال هم نمی توانند نزد غلام خود بروند که با آنها لواط کنند و ما می گوییم که آیه قبل مطلق است.

غایة الامر این آیه فقط استثناء می کند که زنها و کنیزان نباید حفظ فروج کنند از شوهرها و موالیان خود از رجال حتی اگر مالک آنها زن باشد کنیز هم میتواند نزد مالکه خود برود، بلی زن مطلقا بزن تا اندازه محرم است که صورت و بدن را نباید حفظ کنند همین نحوی که بزنهای دیگر باشد، و اما عورت را فقط به شوهر و مولای خود محرم هست که نباید حفظ کند، و اما بزنهای دیگر حتی مادر و دختر و خواهر و سایر اقوام حتی از کنیز خود باید حفظ کند بناء علی هذا می گوئیم زن و شوهر هر دو بعورت دیگری محرم هستند که نزدیک دیگر بروند و همچنین مولی و کنیز هر دو بیک دیگر محرم هستند مشروط باین که کنیز شوهر نداشته باشد، یا در عده شوهر نباشد، بلکه بسا شوهر و زن هم حرام است نزدیک هم بروند مثل حال حیض و نفاس و در حال احرام و در مورد لعان تا

ص: 359

کفاره نداده و از این جهت می گوئیم در موضوع حج تا طواف نساء و نماز آن نشده نزد زنهای خود حرام است و اولاد حرام زاده می شود، و عامه طواف نساء ندارند چون خلیفه ثانی گفت: (متعتان کانتا فی عهد رسول اللَّه محلّلتان و انا احرّمهما و اعاقب علیهما).

[سوره المؤمنون (23): آیه 7] .... ص : 360

فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (7)

پس کسی که طلب کند سوای آنچه ترخیص شده پس او متجاوز است و تعدی کرده.

(فَمَنِ ابْتَغی ابتغاء طلب شیئی است که غرض و داعی آن باشد چنانچه در باب عبادات مطلقا باید ابتغاء مرضات اللَّه باشد حتی در امر جهاد که میفرماید:

(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ) بقره آیه 203 و در باب صدقه می فرماید: (وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ) بقره آیه 274 و بسیار موارد دیگر.

(وَراءَ ذلِکَ) غیر از آنچه ترخیص شده که زن و شوهر و کنیز و مولی باشد آن هم در موارد مذکوره.

(فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ) تعدی و تجاوز از حد است انسان در کلیه امور محدود است شرع مطهر برای هر یک از افعال و اقوال و عقائد و اخلاق و اموال حدی قرار داده که نباید در آنها کوتاهی کند و نباید در آنها تجاوز کند در باب معارف از مبدء تا معاد در باب اخلاق حد وسط نه تجاوز و افراط و نه تقصیر و تفریط در باب عبادات مطابق دستور نه چیزی بر آنها بیفزاید و بدعتی در دین بگذارد و نه چیزی کم کند و از دین بر دارد و هکذا در اموال نه افراط و نه تفریط در باب افعال نه ترک واجب نه فعل حرام در امور دنیوی نه ترک آن و نه غرق

ص: 360

دنیا شود.

(إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ) بقره آیه 186 مائده آیه 89 (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ اعراف آیه 53 (کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ) یونس آیه 74 و البته عدم حب الهی و طبع قلوب متجاوز کاشف از این است که بوی نجات بمشام او نمیرسد و مخلد در عذاب است و این کاشف از عدم ایمان است که بی ایمان از دنیا می رود.

[سوره المؤمنون (23): آیه 8] .... ص : 361

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (8)

و یکی از صفات مؤمن کسانی هستند که آنها از برای امانات خود و عهد خود مراعات می کنند، امانت اقسام زیادی دارد امانات الهی احکام و دستورات اوست از فرائض مثل نماز روزه خمس زکاة حج جهاد امر بمعروف نهی از منکر ارشاد جاهل و غیر این ها باید تماما مراعات کرد امانت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم قرآن مجید و عترت طاهره که در حدیث ثقلین بیان فرمود امانت ائمه اسرار و اموری که سپرده شده بشیعه که نباید فاش کنند، امانات ناس اموالی است که از آنها بدست شما داده می شود به عنوان ودیعه یا عاریه یا اجاره یا لقطه یا و لو بعنوان غصب که واجب است بصاحبش رد کنند، و اقوالی است که نباید فاش کنند و اعراض است که نباید خیانت کنند و کشف کنند.

بالجمله امانات بسیار است باید مراعات کرد. و اما عهد آن هم اقسامی دارد عهد الهی (أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ) یس آیه 60 و 61 (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی اعراف آیه 171

ص: 361

و عهد رسول (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22 (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ) سبأ آیه 46 و فرمود:

(فاطمة بضعة منی من اذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه)

و فرمود:

(حسین منی و انا من حسین)

و غیر این ها از فرمایشات آن حضرت.

و عهد با خدا از نذورات و عهود و ایمان و عهد با بنده گان در معاملات و معاشرت و قراردادات و بالجمله مراعات تمام لازم است و مصداق آیه شریفه است.

[سوره المؤمنون (23): آیه 9] .... ص : 362

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ (9)

دیگر از صفات مؤمنین کسانی هستند که بر نمازها محافظت می نمایند اولا در فروع اسلامیّه بعد از عقائد حقّه اهمّ از نماز نداریم قربان کل تقی معراج مؤمن است خیر موضوع است شرط قبولی سایر عبادات است ردّ او باعث ردّ بقیّه است تارک آن در حکم کافر است تضییع او مورث زوال ایمان است عمود دین است الی غیر ذلک که مفاد اخبار است و اقسام بسیاری دارد فرائض یومیّه صلاة طواف عمره و حجّ و نساء صلاة آیات صلواتی که باجاره یا وصیّت واجب می شود صلوات پدر بلکه مادر علی قول بر پسر بزرگتر که از آنها فوت شد قضاء صلوات صلاتی که بنذر و عهد و یمین واجب می شود و صلوات مندوبه که بسیار است نوافل یومیّه و لیلیّه نماز هدیّه نماز زیارات نمازهای شبهای ماه مبارک رمضان و ایّام و لیالی متبرّکه در دوره سال و نمازهای اهل البیت علیهم السلام، بلکه نوافل مبتدئه که فرمود:

(من شاء استقلّ و من شاء استکثر).

و حفظ صلوات اولا بادائها فی اوقاتها بلکه فی أوّل وقتها. ثانیا بارشاد مسلمین

ص: 362

و هدایت آنها و بیان احکام آنها و تصحیح آنها که مسائل و فروع آنها بالغ بر چهار هزار مسئله است.

و ثالثا امر به معروف که دیگران تارک آن نباشند حتی بر تارک آن تعزیراتی در شرع معیّن شده که بسا منتهی بقتل می شود و البتّه پس از این امور واجبه مراعات شرائط قبول هم بشود تا اندازه ای که می تواند فضائل آنها را درک کند باتیان باول وقت در مساجد و مشاهد مشرّفه با خشوع و خضوع و توجّه به معانی آنها و لبس بهترین لباس و زینت و با اذان و اقامه و طول رکوع و سجود و تعقیبات و اتیان به جماعت بالاخصّ با عالم سیّد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 10] .... ص : 363

أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ (10)

این مؤمنین که دارای این صفات باشند آنها هستند وارثین که در آیه بعد میراث آنها را معیّن می فرماید- توضیح- ملک که بانسان منتقل می شود انحایی دارد یک نحوه در اثر زحمت و دست آوردن است مثل حیازت و استخراج معادن و غواصی و نحو این ها و اجرة عمل و کارگری این نحوه از روی استحقاق است بازاء زحمت و عمل او و یک نحوه باب معاوضات است مثل بیع و اجاره و نحو اینها این نحوه بازاء عوض است یک نحوه مجّانی است و بلا عوض مثل همه و هدیّه و امثال آنها این نحوه و لو مجانی است لکن خالی از منّت نیست.

نحوه چهارم- میراث است که بلا عوض و بدون منّت منتقل بوراث می شود.

مسئلة: دخول مؤمنین را در جنّت تشبیه به میراث فرموده زیرا مالکیّت ابناء آدم اما در دنیا و لو مشمول این عناوین بین النّاس می شود لکن فی الحقیقة عاریه است و بالاخرة از او پس گرفته می شود.

ص: 363

و امّا دخول در بهشت نه بازاء عمل و زحمت است زیرا هر چه عمل کند تقابل با نعم الهیّه نمی شود پس از روی استحقاق نیست و از عنوان معاوضات هم خارج است زیرا بنده چیزی ندارد که بعوض آن بهشت بگیرد و از عنوان هبه و هدیّه نیست چون خالی از منّت نیست و در قرآن می فرماید: (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) انشقاق آیه 35 و تین آیه 6- و نیز می فرماید (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) فصّلت آیه 7- و ممکن است به بیان دیگر توضیح دهیم که در لسان اخبار است در تفسیر همین جمله که هر کس از افراد بشر در قیامت دو منزل برای او معیّن شده یکی در بهشت و یکی در جهنّم اهل بهشت منازل بهشتی اهل جهنم را به میراث می برند و أهل جهنّم منازل جهنّمی اهل بهشت را به میراث می برند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 11] .... ص : 364

الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ (11)

مؤمنینی که دارای این صفات باشند و وراث شوند بارث می برند فردوس را آنها در آن فردوس مخلد هستند فردوس یکی از بهشت های هشت گانه است.

1- دار السلام 2- جنة الخلد 3- فردوس 4- جنة المأوی 5- جنة العدن 6- دار النعیم 7- دار الجلال 8- دار الضیافة و هر کدام از اینها درجاتی و مراتبی دارد که اهل بهشت بواسطه درجات ایمان و علم و تقوی و عمل صالح در آن درجات سکونت دارند و تمام اهل بهشت از هر هشت بهشت سهم و نصیب دارند، لذا در بسیاری از آیات تعبیر بجمع فرموده.

(جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ) و در بسیاری از آیات تعبیر به مفرد کرده مثل همین آیه که فرمود:

ص: 364

(الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ) و مثل آیه شریفه (قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ) فرقان آیه 16 و آیه شریفه (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی نجم آیه 15 و آیه شریفه (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ) انعام آیه 127 و آیه شریفه (لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ) توبه آیه 210- و غیر این ها از آیات، و باصطلاح اهل علم که گفتند اثبات شی ء نفی ما عدا را نمی کند تمام اهل ایمان به تفاوت درجات از هر هشت بهشت سهم و نصیب دارند، چنانچه از مجموع آیات استفاده می شود و درجه اعلاء آن مقام انبیاء و ائمه هدی است که تعبیر بعلیین میکنند (إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ) مطففین آیه 18 الی 21.

(هُمْ فِیها خالِدُونَ) دنیا دار فناء و زوال است بالاخص برای اهل دنیا که بیش از مدت قلیلی زیست ندارند و آخرت دار بقاء و خلود است مسیر جمیع افراد چه ابرار باشند و چه اشرار بهشت باشد یا جهنم از امیر المؤمنین علیه السلام مروی است فرمود:

(خلقتم للبقاء لا للفناء)

و اصلا اگر دار بقاء نباشد دستگاه خلقت لغو می شود.

[سوره المؤمنون (23): آیه 12] .... ص : 365

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ (12)

و هر آینه به تحقیق خلق کردیم انسان را از خلاصه از گل، قدرت نمایی خداوند در خلقت انسان که او را اعجوبة الکون قرار داد و از جمیع عوالم امکان نمونه ای در او قرار داد از عالم عقول و عالم ارواح و عالم نفوس از مجردات و از عالم ملک و صور برزخیه صورت بلا ماده و از عوالم جسمانی عالم علوی شمس و قمر و کواکب و عالم سفلی از جن و نار و هوی و آب و خاک جل الخالق، از امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود:

الانسان مرکب من سرّ و علن و ظهر و بطن

ص: 365

و روح و بدن)

اما از عالم عقول عقل انسانی و مراد از عالم عقول نه بر مسلک افلاطون که عقول عشره قائل شد عقول طولیّه و عقل عاشر را که خدای عالم اجسام قرار داده، و نه بر مسلک ارسطو که عقول عرضیه قائل شد این ها تخیلات است که اطلاق علّة بر خدا کردند و گفتند انفکاک علة از معلول محال است و عالم را قدیم دانستند و سلب قدرت و اختیار از خداوند نمودند، بلکه خدا خالق و فاعل باراده و اختیار است و عالم حادث و مسبوق بعدم بوده و معنی اراده علم بصلاح است همین که مصلحت در ایجاد باشد ایجاد میکند.

و از عالم نفوس و ارواح ارواح انسانی که فرمود:

(خلقت الارواح قبل الاجساد بالفی عام)

نیز فرمود:

الارواح جنود مجندة فما تآلف منها ائتلف و ما تخالف منها اختلف)

و از عالم اجسام از عناصر اربعه آتش هوی آب و خاک که می فرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ سلاله خالص شی ء را گویند که کدورات و کثافات و فضولات آن را خارج کنند و تعبیر بطین برای این است که خاک و آب مخلوط یک دیگر کنند تعبیر بگل می کنند و در اخبار اجزاء بدن انسان را تشبیه بجمیع عوالم جسمانی کرده اند از آسمان و شمس و قمر و کواکب و دریا و هوی و نار و نباتات و حیوانات و جبال و غیرها. سپس خداوند تطوّرات خلقت انسان را و قدرت نمایی خود را بیان می فرماید:

[سوره المؤمنون (23): آیه 13] .... ص : 366

ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ (13)

پس از آن که انسان را از سلاله طین قرار دادیم. آن سلاله طین را قرار دادیم و جعل فرمودیم نطفه و آن نطفه را قرار دادیم در یک مکان محفوظ خداوند آن خالص طین را در زیر خاک با این که یک جمادی بیش نبود مبدل فرمود به

ص: 366

نبات حبوبات و فواکه و سایر مأکولات انسانی و حیوانی و نیز بسیاری از حیوانات که خالی از مضرات بودند مأکول انسان قرار داد و آن مأکولات را فضولات آن را اخراج فرمود و خالص آن را تبدیل بصور مختلفه نسبت باعضاء بدن انسان فرمود دم و صفری و بلغم و سودی و از خالص آنها قسمت باجزاء عنصری از فرق سر تا ناخن پا از لحم و استخوان و امعاء و احشاء و چشم و گوش و سایر اجزاء بدن داخلیه و خارجیه و از خالص آنها نطفه را اخراج فرمود، لذا دارد غذای حرام نخورید که نطفه اگر از غذای حرام منعقد شود فاسد می شود و همچنین در حال حیض و حال احرام و مواردی که جماع حرام است اگر نطفه منعقد شود حرامزاده می شود و همچنین از زنا اگر منعقد شود، و لذا نوع عامه که طواف نساء ندارند حرام زاده هستند، آنهم بقدرة کامله در رحم مخلوط به نطفه زن که امشاج گویند که می فرماید:

(إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ) دهر آیه 2 و رحم را خدا مقر نطفه قرار داد و تمام وسائل رشد و نیرو را در آن مقرر فرمود مثل دانه که در زیر زمین قرار دهد و از مواد غذائیه مادر سهمی برای او جعل فرمود که مادر در ایام حمل اگر حرامی اکل کند در جنین اثر میگذارد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 14] .... ص : 367

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ (14)

سپس خلق فرمودیم نطفه را علقه خون بسته، پس خلق کردیم علقه را مضغه مثل غذای جویده که مراتبی از هزم را طی کرده باشد، پس خلق نمودیم مضغه را عظام استخوان که به منزله ستون بدن باشد، پس پوشانیدیم عظام را لحم گوشت که بر اطراف عظام روئیده شود و بدن تام و تمام شود از اجزاء خارجیه ظاهریه

ص: 367

و داخلیه و باطنیه که از سر تا پا تمام شود مثل جسم بی روح، پس از آن انشاء فرمودیم انسان را خلق دیگری که از این مواد جسمانی خارج است و از عالم روحانی باو روح افاضه نمودیم؟ پس بسیار است برکات الهیه که انسان را بهترین مخلوقات قرار داد و خداوند بهترین خلق کننده گان است.

(ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً) مراحلی را طی کرد تا نطفه مبدل بخون بسته شد ماده همان ماده است صورت تغییر کرد که جسم را گفتند مرکب از ماده و صورت است، و صورت سه قسم داریم، صورت جنسیه که تمام اجسام دارند جمادی و نباتی و حیوانی، و صورت نوعیه که در انواع جمادات و نباتات و حیوانات موجود است، در جمادات مثل جواهرات و فلزّات و احجار و غیرها، و در نباتات مثل انواع حبوبات و اثمار و اشجار و خضرویات، و در حیوانات مثل انواع حیوانات از طیور و وحوش و سباع و بهائم و حشرات که یک نوع آن انسان است و دیگر صورت شخصیه که مختص بر فرد از هر نوع است و افراد را از یکدیگر متمایز میکند (فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً) صورت نوعیه خون مبدل شد به صورت مضغه (فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً) صورت مضغه مبدل به صورت عظم شد لکن صورت عظمی دیگر تغییر نکرد، بلکه رشد پیدا می کند، عطف آن را تغییر داد و فرمود:

(فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً) تا اینجا راجع بسلاله طین بود به حفظ ماده و تبدیل صور جنسیه و نوعیه و شخصیه لکن قدرت کامله این است که می فرماید:

(ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ) که از عالم مجردات آن روح انسانی که نه ماده دارد و نه صورت و نه مکان دارد و نه مناسبت با عوالم جسمانی خداوند چنان علاقه بین آن و بین جسم قرار داد که علاقه تدبیری است که عقلاء در حیرت هستند لذا می فرماید:

ص: 368

(فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ). (اشکال) خالقی غیر از خداوند نداریم که او احسن الخالقین باشد.

(جواب) گذشت اولا معنی این است که خداوند خلق می فرماید به بهترین خلق که موافق با حکمت و صلاح و به جا و نیکو است که بر فرض اگر امر خلقت بغیر او واگذار شده بود باین خوبی نبود. بلکه فاسد بود نظیر آیه شریفه (لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا) انبیاء آیه 22. و ثانیا- در باب خلقت اشیاء بسا مربوط بیک مقدماتی و معداتی و اسبابی است مثل این که به توسط باران و و کشت زارعین و آبیاری و مغارست آنها و تابش خورشید و هوای مساعد و نحو اینها حاصل بدست می آید یا قبض ارواح و یا افاضه علم یا نزول وحی به توسط ملائکه است و هکذا، و اما ارتباط بروح ملکوتی یا جسم ناسوتی فقط باراده او است بدون مقدمات و اسباب و معدات و این روح غیر روح حیوانی است که به توسط بخار افاضه میشود.

[سوره المؤمنون (23): آیه 15] .... ص : 369

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ (15)

پس بعد از انقضاء مدت حیات و بلوغ اجل هر آینه میت می شوید موت بذهاب بخار است که حیات حیوانی است و بدن از کار میافتد و این بخار از بین می رود و قابل فیض نیست و روحی که قابض الارواح قبض می کند همان روح ملکوتی است روح انسانی و قبض او بقطع علاقه او است از این جسم و تعلق می گیرد بقالب مثالی و بدن برزخی که صورت بلا ماده است، چنانچه در خواب دیده می شود که گفتند:

(النوم اخ الموت)

تا قیامت که بدن بخار پیدا میکند این روح انسانی باز

ص: 369

تعلق باو پیدا می کند، و از این بیان رفع یک شبهه می شود چون در اخبار و به ضرورت دین ثابت شده که در قبر روح بر می گردد به همین بدن و از او سؤال می کنند و این را بعضی اهل ضلال اشکال کردند که ما آرد در دهن مرده ریختیم و صبح آمدیم همان نحو که بود تغییر نکرده بود، حقیر میگویم: اگر بالای سر او هم نشسته بودید بدن حرکت نداشت زیرا روح حیوانی که منشأ حس و حرکت بود فانی و زائل شد همان روح انسانی است که تعلق میگیرد و از او سؤال می شود و ما در مجلد سیم کلم الطیب طبع اول توضیح داده ایم.

[سوره المؤمنون (23): آیه 16] .... ص : 370

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ (16)

پس از مردن روز قیامت زنده می شوید و مبعوث می گردید که یکی از اسامی آن روز یوم البعث است که اسامی آن روز بالغ بر پنجاه اسم است هر کدام به مناسبتی یوم القیامة چون قیام میکنند (فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ) زمر آیه 68 معاد به مناسبت عود روح به بدن، بعث به مناسبت مبعوث شدن برای رسیدگی یوم الحساب برای محاسبه یوم الحشر چون جن و انس محشور می شوند، یوم التغابن چون تمام غبن دارند، و هکذا اسامی که در قرآن و در اخبار ذکر شده که ما در همان جلد سیم کلم الطیب ذکر کرده ایم، و این روز از اصول دین مقدس اسلام، بلکه جمیع ادیان عالم است، چنانچه قبلا ذکر شد که فقط طبیعی دهری که به هیچ مذهب و دینی معتقد نیست منکر است، بلکه گذشت که اگر معاد نباشد دستگاه خلقت بعث رسل انزال کتب جعل دین بیان احکام و غیر اینها تمام لغو و عبث می شود و محال است فعل قبیح و لغو و ظلم از خدای متعال صادر شود.

ص: 370

[سوره المؤمنون (23): آیه 17] .... ص : 371

وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ (17)

و هر آینه به تحقیق خلق کردیم فوق شما برطرف بالا هفت طریقه و نیستیم ما از خلق غافلین، در موضوع خلقت عالم بالا مسالک مختلف هست، و نه طبقه حکماء و منجمین و هیویین سابق قائل شدند که این آسمان ها هفت آسمان است هر کدام فوق دیگری و سطح محدب زیرین ممّاس با سطح مقعّر فوق است مثل پرده های پیاز و مثل نقره خام است و در هر کدام کوکبی مثل میخ کوبیده شده قمر عطارد زهره شمس مریخ مشتری زحل و فوق آنها فلک ثوابت است که محیط بر هفت آسمان است که سایر کواکب در او کوبیده شده و گفتند کرسی که در لسان شرع است همین فلک ثوابت است که فرمود: (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) و فوق آن فلک اطلس است که غیر مکوکب نامیده خالی از ستاره و عرش است بلسان شرع و او است که تمام این سماوات را در یک شبانه روز دور میزند و خود آنها هم یک حرکت مستقل دارند، بر خلاف آن سیر قمر در مدت یک ماه تقریبا، شمس در مدت یک سال و هکذا سایر کواکب باختلاف در دائره منطقة البروج به خلاف آن حرکت فلک اطلس که در دائره معدل سیر می کند لکن این با کشفیات امروزه سازش ندارد، لذا می گوئیم که می فرماید:

(وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ) یعنی طرف بالا.

(سَبْعَ طَرائِقَ) که این هفت ستاره باشند. در این فضاء وسیع که هر کدام سیر مخصوصی دارند و بطریق خاصی دور میزنند، و لذا تعبیر به طرائق فرمود و فوق آنها سایر کواکب و تمام اینها در همین آسمان اول که این فضاء وسیع

ص: 371

باشد هستند بدلیل آیه شریفه (إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ) و الصافات آیه 6 و فوق اینها سایر طبقات است که لا یعلم الا اللَّه.

(وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ) غفلت از عوارض است که بر قلب عارض میشود و موجب سلب توجه و التفات میگردد و ذات مقدس ربوبی محل حوادث و عوارض نیست علمش احاطه دارد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 18] .... ص : 372

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلی ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18)

و نازل فرمودیم از طرف بالا آب را به مقدار معیّن محدود پس نگاه داشتیم آن آب را در زمین و البته ما بر بردن آن آب از زمین و اخراج آن هر آینه قدرت داریم، و یکی از آیات قدرت نمایی الهی این است که از کره آب که سه ربع کره زمین را احاطه کرده بتوسط ابخره در تابش خورشید آب را بالا می برد و تشکیل ابر می دهد و بتوسط تموج هوا و ملائکه که موکل بر آن هستند حرکت می دهد بر سطح کره زمین و از ابر خارج می کند به مقدار معین محدودی که عدد قطرات آن معلوم عند اللَّه است و نازل می فرماید بهر نحو که می داند.

(وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ) و چون نقاط زمین مختلف است از جهت صلابت و رخاوت یک قسمت مثل جبال و اراضی صلبه است آب روی زمین جاری می شود و تشکیل رودخانه ها و انهار میدهد و یک قسمت در زمین فرو می رود و در زمین سکونت پیدا می کند و تشکیل چاه ها و آبار می دهد هر چه صلابتش بیشتر باشد نزدیکتر به سطح زمین است و عیون و چشمه ها از آن خارج می شود

ص: 372

یا واقف می گردد و هر چه رخاوتش بیشتر باشد در اعماق زمین فرو می رود بسا بعض اراضی مثل زمین کربلا یک متر که کنده شود آب ظاهر می شود و بسا اگر هزار متر هم پائین روند بآب نمیرسند که مفاد (فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ) است و بسا بقدری فرو می رود که وصل می شود به دریا که مفاد.

(وَ إِنَّا عَلی ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ) است و حکمت بالغه الهیه را مشاهده کنید که نظر باین که جمیع موجودات بر سطح زمین احتیاج شدید دارند (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ) انبیاء آیه 31 بآب از انسان در جمیع شئون حتی در بناها و ساختمانها و جمیع طبقات حیوانات از طیور و بهائم و سباع حتی حیوانات آبی و وحوش و جمیع اشجار و نباتات که اگر یک روز آب مفقود شود تمام هلاک می شوند، خدا لعنت کند کسانی را که از آب هم مضایقه کردند حتی بر بچه شیرخوار.

[سوره المؤمنون (23): آیه 19] .... ص : 373

فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (19)

پس انشاء و احداث نمودیم برای شما به توسط این آب و بارانها باغستانی از نخل های خرما و موستان انگور از برای شما در این باغستانها میوه های بسیاری و از این میوه ها تناول می کنید (باران که در لطافت طبعش خلاف نیست- در باغ لاله روید در شوره زار خس).

(وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً) اعراف آیه 56 تمام این موجودات امکانیه که بقدرة کامله الهیه موجود شدند در فاعلیت

ص: 373

فاعل هیچ نقصی نیست اینهمه تفاوت از جهت قابلیت قابل است. (هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست- و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست) هر چه زمین پاک باشد و در او اشجار نیک و دانه های زیبا غرس و کشت کنند و دست تربیت در آنها بیشتر کار کند گلهای معطر و اشجار خرم و فواکه لذیذه بعمل میآورد و خداوند متعال به آنها أفاضه می فرماید.

(نطفه پاک به باید که شود قابل فیض- و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود) و همین نحو در انواع حیوانات (بلبل به باغ و جغد بویرانه تاخته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته) (فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ) شوری آیه 5 در مورد انسان است، لذا در باب نبوت و امامت شرایط بسیاری لازم است که از آن جمله حدیث حسب و نسب است که باید تا آدم ابو البشر تمام آباء آنها پاک باشند و گفتیم نسب حضرت رسالت تا آدم پنجاه یک فاصله سه هفده هفده آنها از انبیاء هفده از اوصیاء هفده از صلحاء و رحمی که در آن قرار گیرد آن باید پاک باشد بعلاوه شرایط دیگر از افضلیت در جمیع کمالات نفسانی نسبت به تمام افراد امت و عالمیت به جمیع ما یحتاج الامة الیه و عصمت و طهارة از کلیه معاصی و از خطاء و سهو و نسیان و شک و دارا بودن دلیل قطعی بر نبوت و امامت خود.

[سوره المؤمنون (23): آیه 20] .... ص : 374

وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ (20)

و شجره عطف به جنات است یعنی و انشاء نمودیم برای شما درختی که بیرون می آید از طور سیناء که درخت زیتون باشد که روئیده می شود به روغن زیتون و رنگ زیبا برای خورنده گان در موضوع طور سیناء که در کدام نقطه زمین است و به چه مناسبت طور سیناء گفتند و در معنای صبغ کلمات مفسرین

ص: 374

اختلاف زیادی دارد و آن چه ما می توانیم بگوئیم که طور سیناء همان کوه است که حضرت موسی علیه السلام مأمور شد به دعوت فرعون که در این آیه شریفه تعبیر به سیناء فرموده و در بعضی آیات به ایمن تعبیر فرموده و در بعضی به اطلاق بیان شده مثل آیه شریفه (وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ) مریم آیه 53 و مثل آیه شریفه (وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً) قصص آیه 29 و آیات دیگر، و اما تخصیص ذکر زیتون در بین اشجار فوائد زیادی که در او است از بسر تا روغن آن و با جمیع اغذیه مناسب است و بسیار لذیذ است و خوش طعم و با قوه، و تعبیر به صبغ برای این است که اغذیه را خوش رنگ می کند و بیش از این ما در اطراف آیه شریفه نمی توانیم صحبت کنیم، فقط از تفسیر علی بن ابراهیم نقل کردند که گفت این آیه شریفه مثل است برای حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام و میگویند که تفسیر علی ابن ابراهیم مأخوذ از اخبار اهل بیت است و وجه تشبیه باین دو بزرگوار این است که مثل حضرت رسالت مثل درخت زیتون است که مشتمل بر جمیع فواید دنیوی و اخروی و نجات از مهالک نشأتین است ولی استفاده این فواید دنیوی و اخروی و نجات از مهالک نشأتین است ولی استفاده این فواید از طریق امیر المؤمنین علیه السلام است چنانچه فرمود:

(انا مدینة- العلم و علی بابها.

[سوره المؤمنون (23): آیه 21] .... ص : 375

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (21)

و بدرستی که از برای شما در انعام باعث عبرة شما است سقایت می کنیم شما را از آنچه در شکمهای آنها است و از برای شما در این انعام منافع بسیاری است و از آنها تناول میکنید.

ص: 375

(وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ) گاو و گوسفند و شتر.

(لَعِبْرَةً) هر آینه باید عبرة به گیرید و قدرت نمایی الهیه را تماشا کنید، (نُسْقِیکُمْ) از شیر آنها.

(مِمَّا فِی بُطُونِها) که خداوند خلق فرموده در دل آنها و این شیر چه اندازه فائده دارد سر شیر کره روغن ماست پنیر کشک قارا و شیر خالص و چه اندازه فراوان، بقیه حیوانات فقط برای کفایت بچه های آنهاست و در این انعام بهره های بسیار برای شماست.

(وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ) از پشم آنها استفاده چه اندازه می کنید البسه پشمی و فرش های قالی و قالیچه و پتوهای پشمی و غیر این ها از جلود آنها چه اندازه فایده دارد کفش های چرمی پوستین لباس های چرمی کمربند کیف و غیر این ها از استخوان آنها چه اندازه بهره برداری میکنید از روده های آنها از شاخ آنها حتی از فضله آنها، و بالجمله تمام اجزاء آنها برای شما استفاده زیادی دارد.

(وَ مِنْها تَأْکُلُونَ) و از گوشت آنها تناول می کنید واقعا بسیار مورد تعجب است سگ موقعی که زایش می کند هفت بچه می آورد گوسفند یک بچه احیانا دو بچه برکات الهیه را تماشا کنید عدد گوسفندها هزار برابر عدد سگها است با این که سگ تمام شیرش مصرف بچه ها می شود و کسی هم آنها را نمی کشد مگر احیانا برای دفع ضرر آنها و گوسفندان را روزی چه اندازه در جمیع بلاد و ممالک و قری ذبح می کنند بعلاوه در قربانی و کفاره ها و نذور مع ذلک این اندازه فراوان هستند حتی صادرات و واردات دارند بعلاوه مرکب سواری هم مثل شتر هستند و بارکش و سقایت مزارع و خیش و غیر این ها که در جای دیگر می فرماید: (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا

ص: 376

بِشِقِّ الْأَنْفُسِ

) نحل آیه 5 و 6 و 7 تفسیرش گذشت بعلاوه امروز در کارخانه جات و ماشین آلات چه اندازه از اجزاء این ها بهره برداری می کنند و استفاده می نمایند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 22] .... ص : 377

وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (22)

و بر این انعام و بر کشتی ها بارکشی می کنید شرح حمل بر انعام گذشت که مفاد.

(عَلَیْها

) است و اما (عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ

) خداوند قدرت نمایی کرد. که اشجار چوبه آنها در آب فرو نرود، و هم چنین چیزهای مجوف که هوا داخل آنهاست روی آب میایستد و تعلیم کشتی به حضرت نوح فرمود، چنانچه شرحش بیاید و بحمد اللَّه امروزه وسائل بسیاری در دست رس بندگان قرار داده مثل هواپیما و ماشین و وسائل نقلیه مثل ریل و امثال اینها و هم چنین وسائل مخابرات از تلفن و تلگراف و وسایل پستی که در هر ساعت از تمام دنیا با خبر است، لکن بدبختانه هر چه وسائل امور دنیوی زیاد می شود در امور دینی سست تر می شوند و مسامحه کارتر امروز جامعه دنیا را که سیر می کنیم صد نود آنها کافر یا طبیعی یا نصرانی یا یهودی یا ناصبی یا غالی یا منکر ضروری یا مبدع و در جامعه مسلمین سیر کنیم صد نود آنها معاند و مخالف مذهب حقه شیعه اثنی عشری و در جامعه شیعه سیر کنیم صد نود آنها فاسق و فاجر یا تارک الصلاة و مانع الزکاة و تارک امر به معروف و نهی از منکر یا مرتکب مناهی مخصوصا بی عفتی و اشتغال به ملاهی ساز آواز شرب زنا و امثال این ها مؤمن صالح در تمام دنیا مثل یک خال سفید است

ص: 377

در یک گاو سیاه و یک قطره گلاب در یک دریای شور.

[سوره المؤمنون (23): آیه 23] .... ص : 378

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23)

و هر آینه به تحقیق فرستادیم و ارسال نمودیم نوح نجی اللَّه را بسوی قوم خود پس فرمود ای قوم من عبادت و پرستش کنید اللَّه خداوند متعال را نیست از برای شما از الهی غیر او آیا پس از این پرهیزکار نمی شوید، قضایای حضرت نوح در بسیاری از سور ماضیه مثل اعراف هود طه انبیاء و غیر این ها بیان شده تکرار نمی کنیم. مگر آن چه مربوط باین سوره است.

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ) سر سلسله انبیاء اولو العزم حضرت نوح بود و عمر شریفش دو هزار و پانصد سال بود و ولادتش روز رحلت حضرت آدم بود هزار سال بعد از هبوط و چون هفتصد سال از عمرش گذشت مبعوث به رسالت شد و حجة الهی در این هفتصد سال اوصیاء آدم علیه السلام بودند مثل شیث و ادریس و امثال آنها و موقعی که مبعوث شد یک موحد روی زمین نبود و تمام مشرک بودند و بت پرست و بت های زیادی پرستش می کردند مثل یغوث و یعوق و نسر و ودّ و سواع و نهصد و پنجاه سال آنها را دعوت نمود و باو ایمان نیاوردند الا قلیلی که بالغ بر هشتاد نفر و بسیار اذیت باو می کردند و هر چه میفرمود:

(فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ) اول او را ساحر و کذاب و مجنون میشمردند و میفرمود (ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ) دست از پرستش این بت ها بر دارید و توجه بذات اقدس ربوبی کنید و از معاصی و مخالفت او پرهیز کنید.

ص: 378

(أَ فَلا تَتَّقُونَ) آنها عداوت و کفر و شرک و فسق و فجور آنها بیشتر می شد و از او فرار میکردند و انگشت در گوش ها میگذاردند و لباس بر سر می کشیدند که کلام او را نشنوند، چنانچه در سوره نوح در پیشگاه احدیت عرض میکند. (قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً) آیه 5 و 6 در جواب او میگفتند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 24] .... ص : 379

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ (24)

و گفتند: جماعتی که کافر بودند از قوم او نیست این نوح مگر بشری مثل شما اراده می کند این که برتری کند بر شما و اگر خدا می خواست هر آینه انزال میکرد ملائکه را ما نشنیدیم باین نحو در پدران پیشینیان خود. اعذاری که کفار در مقابل انبیاء می آوردند اموری بود که یکی آنکه نبیّ نباید از بشر باشد چون او هم مثل بقیه افراد بشر است و در چند آیه بعد می آید که میگویند (یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ) (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).

دیگر آنکه اراده دارد بر ما برتری پیدا کند و ما را تحت اطاعت و فرمان خود قرار دهد و بر ما آمر و ناهی باشد.

(یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ) عذر سیم این که باید فرستاده خدا ملک باشد که بتواند از خدا اخذ کند و به ما برساند که مفاد [وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً] است، عذر چهارم آن که این دعوی رسالت سابقه ندارد که مفاد [ما سَمِعْنا

ص: 379

بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ

] است و ما دست از تقلید و متابعت پیشینیان و دین آبائی و اجدادی خود بر نمی داریم لکن جواب از همه آنها اینست که اولا باید رسول از بشر باشد که حسب و نسب او معلوم باشد و شرایط رسالت در او مشاهده شود بلکه باید به لسان قوم باشد.

و ثانیا ملک اگر فرستاده شود اما به صورت ملکی که قابل مشاهده نیست و اگر به صورت بشری باشد یک شخص گمنام به نظر می آید بلکه محتمل است شیطان باشد به این صورت در آمده باشد و اگر به طریق الهام به قلب باشد معلوم نمی شود که الهام ملک است یا وسوسه شیطان به علاوه هر که هر چه عمل کند میگوید به من چنین الهام شده خوب یا بد و اما عدم سماع غلط صرف است زیرا در هر عصر و زمانی زمین خالی از حجت نبوده بالاخص از زمان آدم تا نوح انبیاء بسیار بودند و همین نحو که شما اعراض می کنید پدران شما هم اعراض می کردند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 25] .... ص : 380

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ (25)

نیست این نوح مگر مردی که به او عارض شده است دیوانگی پس انتظار بکشید به او یک مدتی تا به بینیم چه میشود.

یکی از نسبتهایی که به انبیاء دادند نسبت جنون بود چون کلمات و فرمایشات آنها بر خلاف متعارف آنها بود چنان چه امروز هم نوع متجددین نسبت به متدینین که ملبس به لباس شرع مثل عمامه و عباء و نعلین و زنهای قدیمه در زیر چادرهای سیاه هستند نسبت امل و حماقت و جنون و کهنه پرستی می دهند که وقت عزیز خود را صرف نماز و ذکر و تلاوت قرآن و در این مدارس قدیمه

ص: 380

صرف ضرب یضرب می کنند نه از روزنامه ها و نه از اوضاع دنیا و نه از صنایع و علوم جدیده خبر دارند و نه پای رادیو و سازهای دلربا می نشینند و نه خود را زینت می کنند و لباس شیک می پوشند و هزار عیب دیگر.

(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ) و جنون یک مرضی است که عارض میشود و بسا قابل زوال است و قابل معالجه و به اصطلاح جنون ادواریست به خصوص حضرت نوح که هفتصد سال میان قوم بود و هم چه دعوایی نداشت یک دفعه اظهار کرد که من رسولم از جانب خدا و امر به توحید و جسارت به اله ما کرد.

[فتربصوا به انتظار داشته باشید یا از دنیا برود چون عمر زیادی کرده چیزی به عمرش باقی نمانده یا جنونش برطرف شود یا معالجه کند و دست از این دعاوی بر دارد و به خود آید و با ما هم مسلک شود.

(حَتَّی حِینٍ) یعنی زمان اندکی، ای کاش به این مزخرفات قناعت کرده بودند دیگر این همه اذیت و آزار به او نمیرسانیدند دیوانه را کسی اذیت نمی کند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 26] .... ص : 381

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ (26)

حضرت نوح عرض کرد پروردگار من مرا یاری فرما، به سبب آنکه این قوم مرا تکذیب کردند. بسیار تعجب است که مقام انبیاء و اولیاء تا چه پایه است و صبر آنها چه اندازه حضرت نوح نهصد و پنجاه سال شب و روز دعوت کند و این نوع جسارت ها به او به شود و به اصطلاح از میدان در نرود که گفت: (قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً الی قوله ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً) نوح آیه 5 الی 8 و مع ذلک ایمان نیاورند و این نحو اذیت ها به او برسانند ما در خود نگاه می کنیم اگر چهار مرتبه کسی را دعوت کنیم و اجابت نکند یا

ص: 381

جسارت کند یا اذیت طاقت نمی آوریم و این قوه و قدرت در تمام انبیاء و ائمه اطهار بود قضایای ابراهیم و موسی و عیسی که مکرر اشاره شد در مورد پیغمبر اکرم که بفرماید:

(ما اوذی نبی مثل ما اوذیت)

و مع ذلک صبر کند و نفرین نکند بلکه عرض کند.

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

و مثل امیر المؤمنین علیه السلام که بفرماید

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

حقیر در خود می نگرم اگر کسی جسارتی به خاندانم کرد اگر بتوانم او را می کشم و اگر قدرت نداشته باشم از غصه هلاک می شوم امیر المؤمنین علیه السلام مقابل چشمش آن ملعون بگوید: (یا قنفذ اضرب الزهرا) یا جسارت های دیگر که طاقت نوشتن ندارم و همچنین سایر ائمه هدی در مقابل بنی امیه و بنی العباس بالاخص حضرت صادق علیه السلام در مقابل منصور دوانقی و از همه بالاتر امروز حضرت بقیة اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه با مشاهده این افعال و کردار جامعه بالاخص از این هایی که به اسم شیعه خود را معرفی کردند فقط بخود تسلیت میدهم.

به این دو فرد از شعر که:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر شیر

آن یکی شیر است اندر بادیه واندگر شیر است اندر بادیه

آن یکی شیر است کادم می خورد واندگر شیر است کام می خورد

[سوره المؤمنون (23): آیه 27] .... ص : 382

فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)

ص: 382

پس وحی فرستادیم به سوی نوح این که صنعت کن کشتی را بر طبق نظر و دستور ما و وحی ما پس موقعی که آمد امر ما و جوشید تنور پس داخل کن در کشتی از هر نوع حیوانات زوجین نر و ماده دو فرد را.

و اهل خود را هم در کشتی قرار ده مگر کسی که سبقت گرفته قول ما به هلاکت او که امرأة نوح باشد و فرزند او کنعان و درخواست ننما از ما در حق کسانی که ظلم کردند محققا آنها باید غرق شوند.

[فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ دستور ساختن کشتی رسید نوح و مؤمنین مشغول ساختن شدند و چون سابقه نداشت قوم می آمدند تماشا میکردند و آنها را مسخره میکردند که خانه چوبی می سازند بدون اینکه پایه او در زمین باشد بر سطح زمین است که میفرماید: (وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ) هود آیه 40.

(بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا) هم دستور می دهیم که چه نحو ساختمان کنی هم خود مشاهده میکنیم و مساعدت میکنیم در امر ساختن و چون کشتی تمام شد.

(فَإِذا جاءَ أَمْرُنا) که امر الهی رسید که از آسمان باران ببارد.

(وَ فارَ التَّنُّورُ) و از تنور آب به جوشد باندازه ای که تمام کره زمین زیر آب رفت حتی کوه ها.

(فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ) یعنی از تمام حیوانات که نسل آنها منقطع نشود و باقی ماند.

[زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ اثنین بیان زوجین یعنی مراد دو زوج نیست که چهار فرد باشد که معروف است دو دو تا چهار تا بلکه فقط دو فرد زوج و زوجه، نر و ماده.

(وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ) استثنا به اهل می خورد که زن نوح باشد و فرزندش کنعان و اهل نوح سه پسرانش بودند سام، حام، یافث و

ص: 383

سه کنیز که مادر این سه پسر بودند و نسل آدم پس از طوفان از این سه باقی ماند که نوح را آدم ثانی گفتند که تمام اهل عالم اولاد نوح هستند.

(وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا) حتی در مورد کنعان فرزند نوح (إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ) محققا چنین تقدیر شده که تمام غرق شوند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 28] .... ص : 384

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (28)

پس زمانی که بر کشتی سوار شدی و جا گرفتی تو و کسانی که با تو در کشتی آمدند پس حمد الهی بجا آور و بگو الحمد للَّه آن خداوندی که ما را نجات داد از قومی که بما ظلم میکردند.

[فَإِذَا اسْتَوَیْتَ استواء استقرار و سکونت است.

[أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ که اهل تو باشد و مؤمنین [عَلَی الْفُلْکِ بر روی کشتی مثل کسانی که روی زمین قرار می گیرند.

(فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ) حمد و شکر الهی را در هر حالی باید نمود بالاخص در پنج مورد.

1- موردی که خداوند نعمتی عطا فرماید.

2- موردی که بلائی را رفع فرماید.

3- موردی که متذکر نعم سابقه الهیه شود.

4- موردی که متذکر رفع بلیات سابقه گردد.

5- موقعی که موفق بیک عمل خیری شود و در اینجا حمد خدا کند.

(الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) که خداوند دشمنان آنها را هلاک فرمود و آنها را

ص: 384

از چنگال ظلم آنها نجات داد و از غرق محفوظ داشت، که دارد کشتی نوح بواسطه تموج دریا متلاطم و خوف غرق بر آنها عارض شد جبرئیل پنج میخ آورد و گفت: چهارتای آنها را در چهار طرف کشتی به کوب بنام محمّد و علی و فاطمة و حسن و پنجمی آنها را در وسط کشتی بنام حسین بکوب چون پنجمی را کوبید کشتی قرار گرفت و از جای آن خون جاری شد سببش را پرسید جبرئیل شرح شهادت حسین را بیان نمود آب فرو نشست حضرت نوح نمی دانست بکدام نقطه زمین فرود آید دستور آمد که دعا کند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 29] .... ص : 385

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (29)

و بگو: پروردگار من فرود بیاور مرا در محل و منزلگاهی که با برکت باشد و تو بهترین فرود آورندگانی.

خداوند او را در کوه جودی فرود آورد که نجف اشرف باشد که همانجا محل دفن آدم بود و حضرت نوح هم در جنب آدم قبری برای خود تدارک نمود و در بین این دو قبر قبری حفر نمود و لوحی در او گذارد و بر آن لوح نوشت که این قبریست که نوح پیغمبر برای وصی پیغمبر آخر الزمان حفر کرده که شبی که حسنین جنازه پدر بزرگوار خود را حسب الوصیة امیر المؤمنین که فرمود:

عقب جنازه را بگیرید و جلو آن را جبرئیل و میکائیل گرفته هر کجا که فرود آید آنجا قبر من است چون فرود آمد و کندند قبر آماده و در وسطش لوح برداشتند که نوح نوشته بود، و این زمین مبارک است از جهات بسیاری که میتوان گفت از جمیع نقاط ارض با بابرکت تر است.

1- وادی السلام که بهشت عالم برزخ است و ارواح جمیع انبیاء و اوصیاء

ص: 385

آنها و مؤمنین در آنجا مجتمع هستند حتی دارد مؤمن که از دنیا می رود ملائکه روح او را می برند بطرف وادی السلام آشنایان و دوستان به استقبال او می آیند و پرسش از حال آشنایان خود می کنند اگر زنده هستند شرح حال آنها را بیان می کند و اگر مرده اند خبر می دهد که در چندی قبل وفات نمود این ها تأسف می خورند که روح او را این جا نیاورده اند معلوم می شود که بردند برهوت جهنم عالم برزخ در اطراف شام.

2- مرقد چهار پیغمبر آدم، نوح، هود، صالح، و یونس هم در نزدیکی آنها کنار شط کوفه، و محل دفن علماء اعلام و صلحاء و مؤمنین است.

3- مرقد مطهر امیر المؤمنین.

4- کافیست بر فضلیت آن حدیثی که دارد نماز در مسجد الحرام صد هزار برابر

(و الصلاة عند علی مأتی الف صلوة)

5- علوم آل محمّد از اوّل زمان شیخ طوسی الی کنون از این زمین نشر شده و مذهب شیعه از این زمین ترویج شده.

(اللهّمّ ارزقنی الدفن فی جواره و الحشر معه بحقّه و حق اخیه و زوجته و بنیه صلوات اللَّه علیهم).

[سوره المؤمنون (23): آیه 30] .... ص : 386

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ (30)

محققا در این قضایای نوح هر آینه آیات و دلائل و بیّنات و حجج است برای اهل عالم و محقّقا ما هستیم از آزمایش کننده گان.

(إِنَّ فِی ذلِکَ) در بیان قضایای نوح که در آیات شریفه سابقه، بلکه در بسیاری از سور قرآنی، بلکه بسیاری از خصوصیّات که در لسان اخبار ذکر شده.

(لَآیاتٍ) دلائل و بیّنات و نشانه هایی است که عاقبت شرک و کفر و ظلم و

ص: 386

فسق و فجور به کجا می کشد که یک مرتبه تمام أهل عالم هلاک شوند و غرق شوند و اثری از آنها باقی نماند عمارات آنها، اموال آنها، اشجار آنها، حیوانات آنها تمام از بین برود صفحه زمین ساده گردد فقط مؤمنین نجات پیدا کنند.

(وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ) ان مخففه برای تأکید و همچنین لام تأکید و جمله اسمیّه با سه تأکید، امتحان و آزمایش می کنیم، خداوند تمام بنده گان را امتحان می کند حتّی انبیاء و ملائکه و جنّ و انس تا نیکان مقام آنها بر دیگران مکشوف گردد و بدان بر خود و دیگران خیانت آنها معلوم شود مثل امتحان ملائکه و شیطان در سجده به آدم و امتحان نوح و ابراهیم و یعقوب و یوسف و موسی و ذکریّا و یحیی و امثال آنها و مثل امتحانات مسلمین پس از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم در امر خلافت و امتحان کوفیان درباره ابی عبد اللَّه علیه السلام و غیر اینها نظر به اینکه زبان جای نرم گذارده دعاوی دارد لکن حقیقت و باطن مکشوف نیست خداوند به مجرّد ادعاء قبول نمی فرماید باطن و قلب و حقیقت می خواهد (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ) عنکبوت آیه 1 و 2 و امتحانات إلهی مختلف است یکی را به غنی، یکی را به فقر، یکی را به نعمت، یکی را به بلا، یکی را به عزت، یکی را به ذلت و هکذا باید در هر حال شکر و صبر کند و به وظائف و تکالیف پا بر جا باشد خداوند حفظ فرماید ما را از جمیع خطرات و ثابت بدارد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 31] .... ص : 387

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ (31)

پس انشاء و ایجاد فرمودیم قرن دیگران را از بعد قوم نوح، قرن بعد از قوم نوح عاد بودند (قوم هود) لکن به قرینه.

ص: 387

(ثُمَّ) که از برای تراخی است و به قرینه (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ) مراد ثمود (قوم صالح) هستند کانه قضایای هود و قوم او عاد را مسکوت عنه قرار داده (أَنْشَأْنا) انشاء ایجاد است مقابل اخبار یعنی خلق کردیم و ایجاد فرمودیم.

(مِنْ بَعْدِهِمْ) یعنی بعد از هلاکت قوم نوح به غرق.

(قَرْناً آخَرِینَ) هر جمعیت و طائفه که در یک قسمت زمان بودند قرن می گویند و خواه آن مدت طولانی باشد و خواه کوتاه و این غیر از اصطلاح است که هر صد سال را یک قرن می گویند: و از زمان هجرت تا زمان ما را چهارده قرن می شمارند و میگویند ما در قرن چهاردهم هستیم، بلکه می توان گفت: که در این آیه قرن اسم جنس باشد که شامل قرون بشود به واسطه کلمه آخرین و نفرمود قرنا آخر پس قرن هود و سایر انبیاء بعد از هود تا قرن صالح و قوم او که ثمود باشند شامل شود.

(تنبیه) پس از مراجعه احوال امم سابقه تا زمان بعثت حضرت رسالت، بلکه پس از بعثت هیچ قرنی بدتر و خبیث تر از قرن حاضر نبوده زیرا عمده فساد قرون ماضیه تدین به دین باطلی بودند که اعظم آنها شرک بوده، بت پرست، آتش پرست آفتاب پرست، ملائکه پرست، ستاره، پرست، گاو پرست و امثال آنها این هم نه این که این آلهه را در عرض خدا و مثل خدا بدانند بلکه واسطه می دانستند که از خدا می گیرند و به ما می دهند و گفتند: (ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی چنانچه میفرماید: (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 لکن امروز بالفظ دین مخالف هستند و به هیچ دینی حق یا باطل معتقد نیستند و به هیچ قبله ای توجه ندارند، چنانچه در اخبار خبر دادند که

(سیأتی زمان دینهم دنانیر هم و قبلتهم نسائهم).

ص: 388

[سوره المؤمنون (23): آیه 32] .... ص : 389

فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32)

پس فرستادیم ما در بین آنها رسولی از خود آنها که عبادت کنید خداوند متعال اللَّه را نیست از برای شما خدایی و الهی غیر از او آیا پس از این متقی و پرهیزکار نمی شوید؟

(فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا) این جمله هم ممکن است شاهد باشد بر آنچه ذکر شد که شامل تمام قرون ماضیه باشد که لفظ رسولا را به نحو تنکیر آورد نفرمود الرسول یعنی پیغمبری فرستادیم هود صالح ابراهیم یعقوب یوسف و امثال آنها و اولین دعوت انبیاء دعوت به توحید بوده و مکرر ذکر شده که توحید پنج مرتبه دارد ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری و دعوت انبیاء توحید عبادتی بوده و سایر مراتب توحید از لوازم این توحید است، زیرا اگر خدایی غیر از او بود یا در افعال و صفات شریک داشت آنها هم استحقاق عبادت را داشتند، لذا گفتیم کلمه طیّبه لا اله الا اللَّه سه دلالت دارد مطابقی عبادتی است التزامی اقتضایی مطابقی توحید التزامی توحید ذاتی و صفتی و افعالی است اقتضایی توحید نظری است:

(مِنْهُمْ) که باید رسولان از همان قوم باشند و صاحب همان لسان تا بتوانند دعوت کنند و با آنها تماس گیرند.

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ الآیة) ابراهیم آیه 4.

(أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ) مقول قول رسول است یعنی آن رسول بقوم فرمود: این که عبادت کنید اللَّه را عبادت مأخوذ از عبد است یعنی بنده و عبادت بنده گی کردن است و بنده گی پرستش است یعنی خدا پرست شوید.

(ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ) غیر از او هر که هست هر چه هست ذلیل و خوار و حقیر است در پیشگاه احدیت مقام الوهیت ندارد.

(أَ فَلا تَتَّقُونَ) گفتیم مراتب تقوی بسیار است اولین مرتبه، تقوای از عقائد باطله از شرک و کفر و عناد و نحو این ها است.

ص: 389

[سوره المؤمنون (23): آیه 33] .... ص : 390

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33)

و گفتند: جمعی از قوم آن رسولی که فرستاده بودیم آن کسانی که کافر بودند و دروغ می پنداشتند به ملاقات آخرت و ما آنها را در حیاة دنیا مشغول کردیم نیست این رسول که مدعی رسالت هست مگر بشری مثل شماها می خورد از آنچه شما می خورید و می آشامد از آنچه شما می آشامید.

(وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ) ملأ جماعت را گویند: و مراد تمام کفار و مشرکین نیست، زیرا بسیاری از آنها معتقد به قیامت و روز جزاء بودند، بلکه.

(الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ) که منکر روز قیامت و بازگشت و مبعوث شدن برای جزاء که در بسیاری از آیات کلام آنها را نقل فرموده مثل (هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ) سبأ آیه 7 و مثل (وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ) جاثیه آیه 23 و در همین سوره هم آیه بعد می آید (وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا) اتراف انعام است یعنی به نعم دنیوی از جاه و مال و لذائذ دنیویه مشغول و سرگرم شدند این دسته به سایر کفار می گفتند.

(ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ) و باور نمی کردند که بشر می شود رسول باشد.

(یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ) آنچه شما از اطعمه می خورید آنهم از همین اطعمه تناول می کند.

(وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ) آنچه از اشربه شما می آشامید آن هم می آشامد امتیازی با شما ندارد.

ص: 390

[سوره المؤمنون (23): آیه 34] .... ص : 391

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34)

هر آینه اگر اطاعت کنید بشری را که مثل شما باشد محققا شما در زمینه اطاعت او هر آینه در خسران و زیان کاری هستید. بسیار مورد تعجب است اگر بنا باشد که بشر اطاعت بشر دیگری نکند زن اطاعت شوهر نکند اولاد اطاعت والدین نکند نوکر اطاعت ارباب نکند مرءوس اطاعت رئیس نکند رعیت اطاعت سلطان نکند غلام اطاعت مولی نکند کارگر اطاعت کارفرما نکند و هر کس سر خود باشد هر چه اراده کرد بگوید بگوید: بکند بکند، دنیا چه فسادهایی تولید میکند و خساراتی وارد می شود البته نباید انسان سر خود باشد، هواهای نفسانی و تمایلات و نظریات و سلیقه ها و عقول کمال اختلاف را دارند آیا این خسرانش بیشتر است یا آنکه یک نفر که مردم را به راه هدایت سوق میدهد و به سعادت دلالت می کند و از قبایح و مفاسد و مضرات جلوگیری می کند اطاعت او خسران دارد و زیان می آورد که بگویند:

(وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ) با اینکه این بشر بدون مدرک و دلیل و برهان و بینه نیامده است معجزات محیر العقول که تمام بشر از اتیان آن عاجز هستند و فعل الهیست که بدست او داده شده که نشانی بین خدا و خلق است و تمام فرمایشات او مطابق عقل سلیم است و تمام از روی حکمت و مصلحت است با این که نه توقع اجرت داشته باشد و نه خیال ریاست داشته باشد البته عقل سلیم اطاعت او را واجب میداند.

ص: 391

[سوره المؤمنون (23): آیه 35] .... ص : 392

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (35)

آیا وعده میدهد شما را که محققا شما زمانی که مردید و خاک و استخوان شدید محققا شما را بیرون می آورند و پای حساب می برند و جزا میدهند.

ما می گوئیم: آیا شما که منکر معاد هستید می گوئید محال است که از خاک و استخوان انسان شوید و زنده شوید یا در وقوع بحث دارید، اما در امکانش قطع نظر از این که خداوند قادر متعال بر همه چیز قادر است و قطع نظر از اینکه در امم سابقه بسیار اتفاق افتاده مثل هفتاد نفر که همراه موسی رفتند و به عذاب الهی مردند سپس زنده شدند، و حضرت ابراهیم آن چهار مرغ را کوبیده و هر قسمت آن را بر سر کوهی قرار داد و آنها را ندا کرد اجزاء هر یک آمدند و زنده شدند، و حضرت عزیر صد سال مرد سپس زنده شد و آن جمعیت قریه که تمام پوسیده شده بودند زنده شدند، و حضرت عیسی مرده را زنده می کرد ما از همه این ها صرف نظر می کنیم چون شما تکذیب می کنید سپس می گوئیم که شما بالحس و الوجدان مشاهده می کنید که بسیاری از حیوانات تکوینا موجود میشوند احتیاج به تولید و تناسل ندارند در درخت ها کرم و پشه و شفته در آب گرم. در آجر نم دار عقرب در حبوبات مثل عدس سوسک در بدن چرکین شپش و امثال اینها بسیار است پس ممکن است خاک و استخوان هم انسان شود، و اما در وقوعش می گوئیم:

مسئله معاد اتفاقی جمیع ملل دنیا است از مشرکین و کفار و مسلمین از صدر اول الی کنون و اخبار جمیع انبیاء و بر فرض از این اتفاق شما یقین پیدا نکنید مظنه هم نداشته باشید لا اقل از احتمال صدق، و خود شماها به قاعده دفع ضرر محتمل در امورات خود باید تحقیق کنید و فحص نمائید، چنانچه اگر در فراش خود احتمال عقرب و مار دهید، یا در مسافرت احتمال قطاع طریق دهید همه این انواع حیوانات که از راه تناسل بوجود میآیند برای اولین بار که زوجی وجود نداشته چگونه بوجود آمده اند؟

حیوانات تکسلولی بدون زوج تولید مثل میکنند

ص: 392

یا در اطعمه احتمال سم یا ضرر دهید مراعات می کنید، چنانچه یکی از شماها که به لسان ما زندیق می گوئیم: خدمت حضرت صادق علیه السلام در موسم حج رسید و گفت:

این چه عملیست شما مسلمانان می کنید؟ دور یک خانه طواف میکنید بین دو کوه سعی میکنید به جمره ریگ می زنید؟ حضرت فرمود: امر از دو حال خارج نیست یا حق به جانب تو است و معادی نیست ما ضرر نبرده ایم این کارها مثل بسیاری از کارهای شما است که بدون فایده است و اگر حق به جانب ما باشد ما به مثوبات زیادی نائل و شما به عذاب ابدی معذب میشوید.

[سوره المؤمنون (23): آیه 36] .... ص : 393

هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36)

یعنی این که شما پس از مردن خارج می شوید بسیار بسیار بعید است، بسیار بسیار بعید است به آنچه به شما وعده می دهید وعده های انبیاء چون بر خلاف نظر اهل دنیا و بر خلاف هواهای نفسانی و بر خلاف وساوس شیطانی است، لذا بعید می شمارند که مکرر گفته ایم: که انسان سه دشمن بزرگ دارد، دنیا، نفس، شیطان. دنیا خود را جلوه میدهد، نفس مایل می شود، شیطان راهنمایی میکند و البته جمع بین ضدین عقلا محال است عقل ضد نفس حیوانی است و هوای نفسانی دنیا ضد آخرت، و سعادت ضد شقاوت، ایمان ضد کفر. وساوس شیطان ضد الهام ملک کسانی که آن طرف را اختیار کردند البته این طرف را بعید میدانند میگویند:

(هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ) و میگویند:

ص: 393

[سوره المؤمنون (23): آیه 37] .... ص : 394

إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (37)

نیست این دستگاه مگر زندگانی دنیا می میریم و زنده میشویم و ما نیستیم که فردای قیامت باشد و ما مبعوث شویم دنیا به قدر پر کاهی ارزش ندارد (دار محنة و بلیة) هر نوشی هزار نیش دارد، و اگر فرض شود کسی مالک تمام دنیا باشد یک ساعت خیالش راحت نیست (فریدون به ملک جهان نیم سیر) فکر و هم و غم که از او زایل نمی شود و دشمن بر او چیره نگردد و بلا و مرض به او متوجه نشود و آفت نرسد و از یک ساعت بعدش خبر ندارد انسان عاقل فکر می کند که این دستگاه وسیع از عالم بالا خورشید و ماه و کواکب و این سیر منظم که دقیقه ای تخلف ندارد و این عالم سفل از کره زمین و حیوانات و اشجار و معادن و فواکه و مأکولات دیگر و این هوای لطیف و این آب های گوارا تمام به خودی خود موجود شده و طبیعت ایجاد کرده و خود طبیعت کجا بوده واقعا فکر نمیکنند اگر شما یک مکینه یا طیاره یا ماشین یا دستگاه تلفن و سایر صنایع امروزه را مشاهده کنید کسی بشما بگوید این آهن ها و اسباب و ابزار به خودی خود بالطبیعة جمع شده و باین صورت در آمده بدون آن که صانعی داشته باشد و سازنده ای آیا او را به سفاهت و جنون رمی نمی کنید و این عالم وسیع را به طبیعت نسبت می دهید.

[سوره المؤمنون (23): آیه 38] .... ص : 394

إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (38)

نیست این مدعی رسالت الا مردی که افتراء بسته به خدا دروغ گو است و نیستیم ما از برای او به ایمان آورندگان، از این آیه شریفه استفاده میشود که این کفاری که تکذیب رسول کردند معترف به خدا بودند و در زمره طبیعی

ص: 394

و دهری لا مذهب نبودند و امر این ها سخت تر از طبیعی است، زیرا با اعتراف به خداوند عالم البته خدا را حکیم و عالم به مصالح و مفاسد میدانند و مخلوقات را مخلوق او میگویند: و مع ذلک منکر معاد شود، زیرا لازمه معرفت به مبدء معرفت به معاد است: زیرا اگر معاد نباشد خلقت انسان لغو و بی فایده، بلکه قبیح می شود که انسان را فقط برای دنیا خلق کرده باشد و اینها در دنیا به جان یکدیگر بیفتند و این همه جنگها و خون ریزی ها و ظلم و اذیت بیکدیگر کنند و این همه فساد در عالم کنند اگر چنین باشد صرفه با ظلمه و قاتلین و مفسدین است زیرا طبیعت انسانی با این قوای شهوت و غضب همین اقتضاء را دارد چنانچه ملائکه هم همین کلام را در پیشگاه عظمت پروردگار عرض کردند موقعی که خطاب شد به آنها (إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ الایة) بقره آیه 28 و قوانین دولتی بر فرض عادلانه باشد و قوه قاهره داشته باشد و بتواند جلوگیری از تعدیات بکند فقط نسبت به ظواهر ناس است ولی امور سریه و باطنیه آنها را خبر ندارد به علاوه خود دول دنیا همیشه بین خود جنگ و جدال داشته و دارند و ظالم و مظلوم بوده و هست البته لازم است خداوندی که عالم السر و الخفیات است دار جزائی داشته باشد که انتقام مظلوم را از ظالم بکشد و بین مفسد و مصلح امتیاز دهد و هر یک را به جزاء خود برساند فقط این کفار تکذیب رسالت می کردند چون بر خلاف هوا- های نفسانیه آنها بود گفتند:

(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ) یک مردی بیش نیست.

(افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً) افترا دروغ بستن به غیر است و لفظ کذبا تأکید است یعنی دروغ به خدا بسته و دروغ گو است و پس از این که این دعوی دروغ محض است.

(وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ) و ما می گوئیم: چون خداوند انسان را خلق فرمود

ص: 395

باید یک قوانین عادلانه بین آنها قرار دهد و این بدون واسطه رسل و انبیاء ممکن نیست.

[سوره المؤمنون (23): آیه 39] .... ص : 396

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ (39)

گفت: آن رسول فرستاده حق پروردگار من مرا یاری فرما به واسطه آنکه قوم مرا تکذیب کردند خداوند وعده نصرت به تمام رسولان خود داده که می فرماید: (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ) مؤمن آیه 54، اما نصرت آنها در دنیا وعده الهیست که به آنها داده که میفرماید (فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ) ابراهیم آیه 16، چنانچه با نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم همین معامله را فرمود و اما نصرت آنها در یوم یقوم الاشهاد حدیث قدسی است فرمود

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و همین وعده بمؤمنین هم داده شده که مفاد آیه مذکوره است (سؤال).

اولا ما مشاهده می کنیم و به آیات و اخبار که بما رسیده که چه بسیار از انبیاء و مؤمنین را به قتل رسانیدند، و بسیاری تا آخر عمر گرفتار ظلم بودند مخصوصا خاندان نبوت و رسالت.

و ثانیا در آخرت ظالم را به جزاء خود عقوبت فرماید برای مظلوم چه نتیجه دارد جز تشفّی قلب او این چه نحوه نصرتی است.

(جواب) اما اولاد در آخرت اگر مظلوم گناهی داشته باشد بار بر ظالم می کند و اگر ظالم عمل خیری داشته باشد به مظلوم می دهد و اگر هیچکدام نباشد خطاب به مظلوم می شود که در صحرای محشر هر که از دوستان و خویشان

ص: 396

و اقارب تو گرفتار معاصی هستند بیاور تا بر ظالم بار کنیم تا راضی شوی.

و ثانیا آن قدر خداوند به مظلوم لطف و عنایت فرماید به ازاء ظلم ها که کشیده چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم به ابی عبد اللَّه علیه السلام فرمود:

[ان لک عند اللَّه درجة لا تنالها الا بالشهادة]

و اما در دنیا به واسطه صبر و تحمل درجاتی تحصیل میکند بغیر حساب، و بنده باید طلب نصرت کند، چنانچه گفت:

[قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ.]

[سوره المؤمنون (23): آیه 40] .... ص : 397

قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ (40)

خداوند برای نصرت رسولش فرمود: به همین زودی طولی نمی کشد که اینها موقعی که شب را به صبح می آورند پشیمان می شوند خداوند تبارک و تعالی از راه لطف و عنایت باب توبه را به روی بندگان باز فرموده لکن قبل از معاینه مرگ میفرماید:

[قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ زمر آیه 54 و در باب توبه گفته ایم:

اوامر توبه که در بسیاری از آیات شده امر ارشادیست اعمال مولویة در او نشده که بر ترک توبه عقوبتی باشد. زیرا تسلسل لازم می آید فقط عقوبت بر ترک واجبات و بر فعل محرمات است و توبه وجوبش به حکم عقل است لکن قبولی توبه مشروط به اموریست.

1- یکی باید قبل از ظهور آثار مرگ باشد چنانچه میفرماید: [وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ نساء آیه 22 2- ایمان است که با ایمان از دنیا برود که در تعقیب همین آیه

ص: 397

می فرماید:

[وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ] 3- قبل از نزول عذاب مثل توبه فرعون در موقع غرق که می فرماید:

[حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ یونس آیه 90 فقط قوم یونس که می فرماید:

[لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ یونس 98، اینها موقع نزول عذاب که میفرماید:

[عما قلیل بهمین نزدیک.

[لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ لکن این ندامت سودی ندارد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 41] .... ص : 398

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (41)

پس گرفت آنها را صیحه به استحقاق آنها پس جعل فرمودیم آنها را مثل خاشاک پس بعد و دوری رحمت از برای قومی است که ظلم می کنند، بسیاری از مفسرین به قرینه لفظ صیحه گفتند مراد از رسول صالح بوده و قوم او که به صیحه هلاک شدند، ثمود بودند، لکن ظاهرا بعد از نوح هود است و قوم او عاد هستند که به باد هلاک شدند و لفظ صیحه را مجمع البحرین دو معنی می کند، یکی بمعنای عذاب دیگر بمعنی صدای بسیار شدید و هر دو معنی در تمام امم ماضیه صدق می کند، اما عذاب که واضح است تمام معذب به عذاب شدند و هلاک شدند، و اما صیحه بمعنی صدای مهیب ندارد که صدای انسان باشد که تعبیر به فریاد میکنیم یا صدای ملک، بلکه هر صدای مهیبی را شامل می شود

ص: 398

می توان گفت: قوم نوح به صدای رعد که باران بارید تا غرق شدند هلاک شدند قوم هود که عاد باشند به صدای باد هلاک شدند، قوم صالح که ثمود باشند بصدای صاعقه که در بعض آیات تعبیر به رجفه می فرماید: [فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ] قوم لوط به صدای حجاره که بر آنها بارید، قوم شعیب به صاعقه. فرعونیان به صدای آب که یک مرتبه به هم وصل شد، و با لجمله صیحه و عذاب بر تمام این ها صادق است.

[فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ] پس از آنکه رسول طلب نصرت نمود و خداوند وعده عذاب داد پس گرفت آنها را صیحه [بِالْحَقِ یعنی مستحق عذاب شدند نه اینکه به آنها ظلم شده باشد [إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ] نساء آیه 44 [وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نحل آیه 119 شما اگر کسی عمل زشتی کرد و گرفتار عقوبتش شد می گویید. حقش بود یعنی به جا و بموقع بود.

[فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً] خاشاک و کثافات که بتوسط باد و آب جمع می شود و خشک می شود و همین قرینه است که مراد از رسول هود بوده نه صالح و در حدیث است

[الناس ثلاثة عالم و متعلم و غثاء فنحن العلماء و شیعتنا المتعلمون و سائر الناس غثاء].

[فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ که یکی از آثار کفر و ظلم و معاصی دوری از رحمت و لطف الهیست چنانچه ایمان و عبادات قرب به رحمت است.

[سوره المؤمنون (23): آیه 42] .... ص : 399

ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ (42)

پس از هلاکت قوم سابق الذکر انشاء و ایجاد فرمودیم از بعد آنها قرون بسیاری از دیگران مثل ثمود و قوم ابراهیم و قوم لوط و قوم شعیب و فرعونیان

ص: 399

و امثال آنها از زمان هلاکت عاد تا زمان موسی چه بسیار از انبیاء آمدند و چه بسیار قرن ها که اکثر تکذیب انبیاء می کردند و به بلاهای گوناگون گرفتار می شدند و از بین می رفتند و هلاک می شدند کفر و شرک و عصیان و ظلم نه فقط عقوبت اخروی و عذاب ابدی داشته باشد، بلکه در همین دنیا مضرات بسیاری دارد بالغ برده مضرت.

1- سیاهی قلب 2- قساوت قلب 3- تسلط شیطان 4- سلب توفیق 5- زوال نعم 6- نزول بلاء 7- بعد از رحمت 8- هموم و غموم دنیوی 9- کوتاهی عمر 10- ذلّت و خواری.

و منشأ تمام این ها سه چیز است:

1- علاقه به دنیا و زخارف آن که فرمود

(حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة)

2- هواهای نفسانی که (إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ) یوسف آیه 53 و می فرماید (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) جاثیه آیه 22.

3- متابعت شیاطین انسی و جنّی و این سه چیز پرده روی عقل می اندازد و دیگر درک حسن و قبح نمی کند و چشم عقل کور می شود و کر و لال (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ) بقره آیه 166.

و امّا عقل آنهم به تنهایی کافی نیست، زیرا اولا عقول مختلف است از حیث ضعف و قوّه، و ثانیا عقل تمام محسّنات و مقبّحات را درک نمی کند و به تمام مصالح و مفاسد پی نمی برد، لذا بر خداوند لازم شد که رسولانی بفرستد که انسان را آگاه کند به جمیع مصالح و مفاسد از این جهت عقل را رسول داخلی و باطنی گفتند و رسول را عقل ظاهری و خارجی شمردند.

ص: 400

[سوره المؤمنون (23): آیه 43] .... ص : 401

ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (43)

هیچ امتی مدت معین او بر رسیدن او سبقت نمی گیرد و تاخیر هم نمی افتد موجودات سه قسم است.

یک قسمت نه اول دارد و نه آخر، وجود حضرت باری همیشه بوده و همیشه هست که معانی قدیم، ابدی، سرمدی، ازلی است. ازلی بمعنای همیشه بوده. ابدی همیشه هست، سرمدی همیشه بوده و همیشه هست.

آنکه نمرده است و نمیرد تویی آنچه تغییر نپذیرد تویی

زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

قسمت دوم. اول دارد که نبود بود شد ولی آخر ندارد. عالم انوار و ارواح و مجردات و عالم آخرت بهشت و جهنم و جمیع خصوصیات آنها.

قسمت سوّم عالم مادیات چه عالم بالا مثل کرات جویه شمس، قمر، کواکب آسمان ها و چه عالم سفلیات مثل جمادات، نباتات. حیوانات، جن و انس چنانچه می فرماید:

[یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104.

[یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ [إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ الی آخر الآیات تکویر و غیر اینها از آیات. و در انسان هم هر طایفه و قبیله و جامعه و ملت مدتی معین دارند چون به سر رسید نابود می شود حتی هر فردی مدتش معین است نه یک آن جلوتر می افتد و نه یک آن عقب.

[ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ و مراد از امت جماعت است مثل طایفه و قبیله یا جمع دینی مثل امم انبیاء تمام در لوح محفوظ ثبت است و خداوند تقدیر فرموده و قابل تغییر نیست و گذشت که گفتیم لوح مجو و اثبات هم در علم الهی محفوظ است.

ص: 401

[سوره المؤمنون (23): آیه 44] .... ص : 402

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (44)

پس از آن رسول که قبلا ذکر کردیم فرستادیم رسولان خود یکی بعد از دیگر پی در پی هر زمانی که امتی را رسول آمد آن امت تکذیب کردند او را پس تابع کردیم ما بعض آنها را به بعض دیگر در عذاب و هلاکت و جعل فرمودیم آنها را احادیث که ذکر هلاکت آنها را بکنند پس بعد از رحمت باد برای قومی که ایمان نمی آورند.

این آیه شریفه هم یکی از شواهد است که رسولی که قبلا ذکر فرمود هود بوده بعد از نوح که بر قوم عاد فرستاده شده بود، زیرا آن رسولانی که میفرماید:

پی در پی فرستادیم.

(ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا) قبل از موسی بودند بقرینه آیه بعد که ذکر موسی میفرماید: مثل صالح و ابراهیم و لوط و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و یوسف و شعیب که هر یک بعد دیگری آمدند.

و (کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها) آن امت تکذیب کردند او را.

(کَذَّبُوهُ) ثمود تکذیب صالح کردند ابراهیم را نمرود و تمام اهل زمین تکذیب کردند فقط لوط باو ایمان آورد حتی او را در آتش انداختند، لوط را قومش حتی زن لوط تکذیب کردند شعیب را اهل مدین و اصحاب ایکه تکذیب کردند و هم چنین بقیه آنها.

(فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً) در عذاب و هلاکت هر امتی را بیکنوع عذاب هلاک کردیم، ثمود را بصیحه و صاعقه قوم ابراهیم (نمرود) را بیک پشه، قوم لوط را به خسف و نزول حجارة اصحاب مدین و ایکه قوم شعیب را بصاعقه.

(وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ) برای تنبیه دیگران که بدانند نتیجه تکذیب

ص: 402

انبیاء در دنیا چیست قطع نظر از عقوبات آخرت لکن انسان خیره سر کجا متنبه میشود کفر و شرک و فسق و فجور و هواهای نفسانی و تقلید پیشینیان و اضلال مضلان و اغوای شیاطین نمی گذارد أیمان بیاورند و متابعت انبیاء کنند.

(فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ) بعد از رحمت در دنیا باعث نزول بلاء و هلاکت و هزار عیب دیگر. و در آخرت گرفتار عذاب ابدی. (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ) نحل آیه 31.

[سوره المؤمنون (23): آیه 45] .... ص : 403

ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (45)

پس از آن رسولان فرستادیم موسی و برادرش هارون را با آیات خود و برهان آشکار آیات موسی بسیار بوده و بسیار غریب و عجیب بوده و در قرآن مجید در بسیار از سور قرآن یک قسمت یک دو بیان شده مثل سوره اعراف طه قصص شعراء و غیر این ها، و خلاصه آن از اول انعقاد نطفه او که فرعون با اینکه زن های بنی اسرائیل را شکم پاره میکرد و اطفال آنها را سر می برید و دائما مفتشهای او در خانه های بنی اسرائیل تفتیش میکردند خداوند نطفه موسی را زیر تخت فرعون منعقد فرمود و حمل مادر موسی تا حین ولادت مخفی بود و شکم به پشت چشبیده بود.

چنانچه مادر حضرت بقیة اللَّه هم چنین بود از خوف بنی عباس، و پس از ولادت مادرش از ترس مفتشین او را در تنور گذارد و با آتش بازی میکرد سپس بوحی الهی او را در صندوق گذاشت و در رود نیل انداخت و آل فرعون او را التقاط کردند تا اینکه در دامن فرعون قرار گرفت سپس بعد از کشتن قبطی فرار کرد تا آنکه نزد شعیب رسید و پس از ده سال که آمد از مدین بیرون مشاهده آتش کرد و طرف خطاب الهی شد و آن معجزات کذایی مثل عصا اژدها شدن ید

ص: 403

و بیضا و عصی سحر عظیم سحره فرعون را بلعیدن و بسنگ بزند دوازده چشمه آب خارج شود و بدریا بزند دوازده جاده پیدا کند و بنی اسرائیل خارج شوند و فرعونیان غرق شوند و غیر از این از آیات و معجزات لذا میفرماید:

(ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ) ادله واضحه و براهین ساطعه و حجج قائمه.

- اشکال- ما بسیار مشاهده کرده ایم که این شعبده بازان از این نوع عملیات دارند پنبه را عقرب میکنند گل را گنجشک و امثال این ها.- جواب- این ها چشم بندی است حقیقت ندارد باز همان پنبه می شود و همان گل می شود. و اما معجزه حقیقت دارد سحر سحره فرعون را می بلعد أثری از آنها باقی نمی ماند فرعونیان را غرق میکند احدی باقی نمی ماند چشمه های آب تمام دوازده سبط بنی اسرائیل را سیراب میکند و هکذا.

[سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار] و لذا سحره فهمیدند و ایمان آوردند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 46] .... ص : 404

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ (46)

و فرستادیم موسی و هارون را بسوی فرعون و جمعیت او پس تکبر کردند و بودند قومی که بلند پروازی میکردند. حضرت موسی فقط بر فرعونیان مبعوث نشده بود، بلکه بر بنی اسرائیل هم مبعوث بود. لکن بنی اسرائیل ایمان آوردند بلکه بسیار خوشنود شدند که آنها را از ظلم فرعونیان نجات داد و تکبر نکردند لکن فرعونیان چون مسلط شده بودند بر بنی اسرائیل و آنها را غلام و کنیز خود قرار داده بودند و باعمال شاقه وادار کرده بودند زیر بار این نرفتند که دو نفر از

ص: 404

بنی اسرائیل، موسی و هارون را اطاعت کنند لذا میفرماید: [إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ که قبطیان باشند.

[فَاسْتَکْبَرُوا] چه تکبری که بگوید: [أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و بحضرت موسی بگوید: [لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28.

[وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ علو بلند پروازی است که حتی اراده کرد که خدای موسی را بقتل رساند که به وزیرش هامان گفت:

[وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ الایة] و تیر رها کرد که بخدای موسی بزند نگاه کنید تکبر و بلند پروازی کار انسان را به کجا میکشد، که مثل نمرود. شداد، فرعون می پروراند و امثال این ها بسیارند که به اصطلاح با نیزه دم دماغ آنها نمیتوان برد مخصوصا در بنی امیه و بنی العباس و سلاطین جور بلکه اجزاء آنها حتی پست ترین افراد آنها چه تفرعناتی دارند که کوچکترین بی اعتنایی چه عقوبتهای سختی دارد، نمی شود گفت بالای چشمت ابرو است و دیگران را بنده و غلام خود می پندارند، چنانچه قوم فرعون گفتند:

[سوره المؤمنون (23): آیه 47] .... ص : 405

فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (47)

آیا ما ایمان آوردیم از برای دو بشر مثل ما و حال آن که قوم و قبیله و طایفه این دو از برای ما بنده و غلام هستند.

[فقالوا] فرعون و ملائه [أ نؤمن استفهام تعجبی است یعنی آیا همچه ممکن است که ما با این بزرگی و عظمت و سلطنت و دولت که داریم به اندازه ای که حضرت موسی عرض کرد در پیشگاه پروردگار [وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ

ص: 405

وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا]

یونس آیه 88 [لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا] این موسی و هارون دو فرد از بشر هستند مثل سایر افراد بالاخص با یک لباس بسیار ساده چه نحو میشود که ما به این دو ایمان بیاوریم فرعون که منکر وجود حق است و خدایی قبول ندارد چه رسد بیک فردی که بگوید: من رسول خدا هستم حتی امم سابقه که معترف به خداوندی خدا و به ملائکه او بودند باور نمیکردند که بشر رسول از جانب او باشد اگر خدا اراده داشت رسول بفرستد چرا از ملائکه نفرستاد که در جواب انبیاء میگفتند:

[وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ این دو نفر را ما می شناسیم که از بنی اسرائیل هستند و اینها در نظر ما پست ترین افراد بشر هستند و نسبت به ما مقام عبودیت و بندگی دارند قبطی ها به نظر حقارت به بنی اسرائیل نگاه میکردند و آنها را ذلیل و زیر دست و تحت فشار خود قرار میدادند حتی به فرعون گفتند:

[وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ، قاهِرُونَ اعراف آیه 124 و آن قدر بآنها اذیت و ظلم کردند که آنها نزد موسی شکایت کردند [قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا] اعراف آیه 126.

[سوره المؤمنون (23): آیه 48] .... ص :406

فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ (48)

پس تکذیب کردند فرعونیان موسی و هارون را پس بودند از هلاک شدگان، خداوند تبارک و تعالی اولا حجت را بر بندگان تمام میفرماید از هر جهت که هیچ گونه راه عذری بر احدی باقی نماند.

(قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ) انعام آیه 150 بالاخص حضرت موسی را که

ص: 406

دستور داد که با کمال ملایمت با فرعون تکلم کند و هم چنین هارون را که فرمود:

(فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 46 و با آن همه معجزات باهرات به علاوه مدتی بعد از آمدن موسی آنها را مهلت داد و آثار عذاب را بآنها نشان داد که میفرماید:

(فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ) اعراف آیه 130 حتی وعده دادند بموسی که اگر عذاب از ما بر طرف شد ایمان می آوریم و بنی اسرائیل را آزاد میکنیم و همراه تو میفرستیم مع ذلک پس از بر طرف شدن عذاب باز ایمان نیاوردند که میفرماید:

(وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ) اعراف آیه 131 و 132.

(فَکَذَّبُوهُما) تکذیب انبیاء این آثار وخیمه را دارد که پس از تکذیب و تمامیت حجة از هر جهة.

(فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ) آن هم چه هلاکتی که در تعقیب موسی و کسانی که باو ایمان آورده بودند بر آمدند که آنها را بقتل رسانند و آنها فرار کردند و از رود نیل بمعجزه موسی گذشتند و این ها آمدند بالتمام و تماما هلاک شدند بغرق و تمام اموال و زخارف آنها و مساکن آنها و زیورهای آنها نصیب بنی اسرائیل شد و بهره پیدا کردند.

ص: 407

[سوره المؤمنون (23): آیه 49] .... ص : 408

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (49)

و هر آینه بتحقیق دادیم ما موسی را کتاب باشد که آنها هدایت یابند، اولا کتابی که خداوند عنایت فرمود همین الواح توراة بود که در او ثبت شده بود از هر چیزی، چنانچه میفرماید:

(ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ تَماماً عَلَی الَّذِی أَحْسَنَ وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ) انعام آیه 155 و نیز میفرماید: (وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ) اعراف آیه 142. و اما بر انبیاء قبل از موسی آنچه نازل میشد صحف بود مثل صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و بر انبیاء بعد از موسی کتب نازل میشد.

مثل زبور داود و انجیل عیسی و فرقان محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم و مکررا اشاره کرده ایم که فرقان امتیازات بسیاری دارد با تمام صحف و کتب آسمانی. من جمله، قرآن مجید به نحو اعجاز نازل شده که بزرگترین معجزات حضرت رسالت همین قرآن است که معجزه باقیه است تا قیامت که امروز مثل این است که الآن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم مبعوث شده باشد و اقامه معجزه کند و هر که مخالف است اگر می تواند مثل آن یا ده سوره، بلکه یک سوره مثل آن بیاورد که اگر جن و انس جمع شوند و دست بدست یکدیگر دهند قدرت ندارند.

و اما صحف و کتب سابقه بنحو اعجاز نبوده و مثل آنها مثل اخبار و احادیث مرویه از حضرت رسالت و ائمه اطهار است که در باب احکام و مواعظ و قضایای سلف رسیده، و از جمله امتیازات قرآن اخبار از امور پس از خود داده که طابق النعل بالنعل واقع شده لذا میفرماید:

(وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ) و گفتیم لعل از جانب خدا برای تردید نیست که نداند هدایت میشوند یا نمی شوند، بلکه بمعنی باید است یعنی

ص: 408

باید هدایت شوند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 50] .... ص : 409

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ (50)

و قرار دادیم پسر مریم عیسی را و مادرش مریم را دلیل و حجة و جای دادیم این دو را در مکان رفیع که قرار داشت و آب گوارا پس از بیان قضایای موسی علیه السلام درباره عیسی علیه السلام میفرماید:

(وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً) و اما آیة عیسی آنکه بدون پدر بود و روح بتوسط جبرائیل در مریم نفخ شد که میفرماید: (فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا

الی قوله تعالی: وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا الایة مریم آیه 17 الی 21 و نیز میفرماید: (فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ) انبیاء آیه 91 و اینکه در حال طفولیت که تازه متولد شده بود بمقام نبوت نائل شد و کتاب بر او نازل شد و تکلّم فرمود:

(قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا) مریم آیه 41.

و اما آیة مریم این که بدون فحل اولاد آورد و حملش بیش از سه روز نبود و مورد وحی الهی شد و مائده بهشتی برای او نازل شد که میفرماید:

(یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ) آل عمران آیه 38 و نیز میفرماید: (إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ الایة) آل عمران آیه 40 و میفرماید:

(کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) آل عمران آیه 32.

(وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ) مفسرین اختلاف کردند که این

ص: 409

مکان چه مکانی بوده، شام، مصر، بیت المقدس، لکن اخبار بسیار داریم از امیر المؤمنین و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم الصلاة و السلام که مراد کوفه نجف اشرف است که بسیار مرتفع است که معنی ربوة است، و جایگاه مستقر است که معنی ذات قرار است و شط فرات که معنای معین است.

[سوره المؤمنون (23): آیه 51] .... ص : 410

یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (51)

ای پیغمبران و رسولان تناول کنید از پاکیزه ها و عمل کنید عمل صالح محققا من که خدای شما هستم بآن چه عمل می کنید دانا هستیم. (یا أَیُّهَا الرُّسُلُ) انبیاء که در یک عصر نبودند تا یک خطاب به همه آنها باشد یا باید گفت:

بهر یک یک آنها این خطاب شده یا بگوئیم: در عالم نورانیت که انوار مقدسه آنها را خلق فرمود به مجموع آنها این خطاب متوجه شد چنانچه همین معنی در آیه شریفه (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ الایة) آل عمران آیه 75 ذکر شده (کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ) طیّب به معنی پاکیزه مرادف با حلال و طاهر به معنی پاک مقابل نجس و طیب مقابل خبیث و طیب و طاهر دو قسم است یک قسم طیب و طاهر واقعی که فی علم اللَّه طیب و طاهر است و یک قسم بر حسب ظاهر شرع طیب و طاهر است آن قسم اول خاص انبیاء و ائمه معصومین است که عالم به جهات باطنیه و ظاهریه هستند و باصطلاح حلال واقعی و اما سایر مؤمنین چون چنین علمی ندارند مکلّف باین تکلیف نیستند، بلکه قدرت بر کشف آن هم ندارند فقط آب دریا و گیاه بیابان میتوان گفت حلال واقعی است، لذا مکلف بقسم دوم هستند که بظاهر شرع مثل سوق مسلم ید مسلم که شک در حلیة و تنجیس طیب و طاهر

ص: 410

است بواسطه اصالة الحلیة

(کل شی ء لک حلال حتی تعلم انه حرام)

و اصالة- الطهارة

(کل شی ء طاهر حتی تعلم انه قذر).

(وَ اعْمَلُوا صالِحاً) عمل صالح دو قسم است صالح واقعی مطابق جعل الهی این هم خاص آنها است و صالح بحسب ظاهر شرع بر حسب استنباط و اجتهاد از ظواهر آیات و اخبار و ادله اجتهادیه و بر عوام تقلید از آنها که فرمود:

(للمصیب اجران و للمخطأ اجر واحد)

(إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ) پیش از عمل و حین عمل بعد از عمل علم الهی تعلق گرفته (لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ) آل عمران آیه 4.

[سوره المؤمنون (23): آیه 52] .... ص : 411

وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (52)

و محققا این جامعه دنیا جن و انس که امت شما انبیاء هستند و تمام یک امت هستند و من پروردگار تمام شما هستم پس پرهیز کنید از مخالفت من، صراط مستقیم یک راه بیشتر نیست و سایر راه ها سبل شیطان است و از هزاران بیشتر است.

(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) انعام 154 و تمام انبیاء از آدم تا خاتم به صراط مستقیم دعوت می کردند و مأمور بودند بس دین یک دین است، شریعت یک شریعت است و آن اسلام است.

(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ) آل عمران آیه 17.

(وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ) آل عمران آیه 79 لذا میفرماید:

(وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ) امت آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم

ص: 411

(أُمَّةً واحِدَةً) تمام باید بر یک صراط و یک طریقه و یک شریعت مشی کنند و تمام امت واحده هستند، فقط در بعض خصوصیات احکام بمقتضای وقت و حال اشخاص مسئله نسخ میآید حتی بسا در یک شریعت مثل شریعت اسلام بعض احکام نسخ می شود، بلکه غیر از نسخ هم نسبت به اشخاص احکام تغییر میکند. مثلا مسافر و حاضر، مستطیع و غیر مستطیع، غنی و فقیر، صحیح و مریض، مرد و زن و امثال اینها و این باعث تغییر ملت و دین نمی شود و طریق و صراط مستقیم الهی از زمان آدم الی یوم القیامة به عقیده ما طبق دلیل و برهان مذهب شیعه اثنی عشری که معترف به جمیع انبیاء و عصمت آنها و بجمیع ضروریات دین و مذهب و بجمیع کتب سماویه هستند یکی است.

(وَ أَنَا رَبُّکُمْ) فقط پروردگاری منحصر است به ذات اقدس او، خالق و رازق، محیی و ممیت، مغنی و مفقر، منعم و مبلی او است و بس، شریک، نظیر مثل و مانند، شبیه و عدیل، و ضدی و ندی ندارد.

(فَاتَّقُونِ) فاتقونی بوده کسره بجای یا است و مراتب تقوی مکررا ذکر شده تقوای از عقاید فاسده، از اخلاق رذیله، از اعمال سیئه. از توجه به غیر او، از افعال لغو و لهو و لفظ فاتقون اطلاق دارد جمیع مراتب تقوی را شامل میشود و انبیاء و معصومین دارای جمیع مراتب آن بودند و هر چه مراتب ایمان بالا می رود مراتب تقوی زیادتر می شود و تقویت ایمان و ازدیاد تقوی منوط بسه امر است تحصیل علم و معارف الهیه و تکمیل اخلاق حمیده و اتیان به اعمال صالحه و بالعکس هر چه کوتاهی کند مراتب تقوی ضعف پیدا میکند و کم می شود تا منجر بکفر و ضلالت شود لذا میفرماید:

ص: 412

[سوره المؤمنون (23): آیه 53] .... ص : 413

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (53)

پس قطعه قطعه کردند امر خود را بین خود به انحاء مختلف و هر حزبی به آنچه نزد آنها بود فرحناک و خشنود بودند، مفاد آیه شریفه اینست که بعد از آنکه فرمود، دین یک دین، صراط مستقیم یکی است، ملت یک ملت است می فرماید:

که اینها هر کدام برای خود طریقه و مذهب خاصی اختراع کردند و از یکدیگر جدا شدند و احزابی تشکیل دادند و هر کدام بطریقه اختراعی خود مسرور شدند و او را حق پنداشتند.

چنانچه از پیغمبر اکرم است فرمود: امت موسی هفتاد فرقه شدند، و امت عیسی هفتاد و یک فرقه

(و ستفرق امتی اثنا و سبعین فرقة)

امروز مشاهده کنید صفحه زمین را چه اندازه اختلاف هست چقدر مذاهب مختلفه و احزاب متعدده و مسالک متفاوته است.

(فَتَقَطَّعُوا) از هم جدا شدند. مثل اینکه دین را پاره پاره کنند، یک جامعه را اختلاف بیندازند هر دسته بیکطرفی بروند (أَمْرَهُمْ) دین و مذهب و مسلک و طریقه خاصی اتخاذ کردند (بَیْنَهُمْ) بین یک جامعه دنیا (زُبُراً) یا جمع زبور است یعنی کتاب، هر دسته کتابی برای خود اتخاذ کردند، یا جمع زیر است یعنی پاره و ریز ریز کردند.

(کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) و این اختلافات باعث این همه فسادها می شود و ممکن هم نیست رفع آن مگر بظهور حضرت بقیة اللَّه که صفحه زمین را بر یک دین درآورد و بساط عدل را پهن کند، و ریشه فساد را بر کند. و تمام بر ملت واحده مشی کنند.

ص: 413

[سوره المؤمنون (23): آیه 54] .... ص : 414

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ (54)

پس واگذار آنها را در غفلت خود باشند تا زمان معینی.

این آیه شریفه برای تسلیت خاطر مبارک حضرت رسالت است که با اینکه وجود مقدس تو مبعوث بر کافه جن و انس تا دامنه قیامت شده ای و حجت را بر همه تمام کردی و به تمام آنها ابلاغ کردی نمی توانی آنها را براه راست بیاوری چنانچه انبیاء سلف هم نتوانستند، چنانچه میفرماید:

(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) سبأ آیه 27 و میفرماید:

(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) توبه آیه 33 و میفرماید:

(إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ) قصص آیه 56.

(فَذَرْهُمْ) واگذار آنها را، دیگر زحمت بخود نده باندازه تکلیف خود عمل کردی.

(فِی غَمْرَتِهِمْ) غمر انهماک در باطل و حیرت و جهالت است و غطاء و غفلت است.

(حَتَّی حِینٍ) مفسرین تفسیر کردند. به حین الموت، و بعضی به حین العذاب لکن این کفار حین الموت و حین العذاب هم در غفلت و ضلالت و حیرت و جهالت هستند، چنانچه میفرماید:

(وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا) اسری آیه 74 به علاوه گفته ایم که انسان تا مادامی که در دنیا هست ممکن است تغییراتی در خود بدهد چه در عقاید، کافر مؤمن شود یا بالعکس، و چه در اخلاق، صفات رذیله را زائل کند و متصف شود بصفات حمیده یا بالعکس، و چه در افعال، عاصی مطیع

ص: 414

یا بالعکس، و لذا دار تکلیف است، و اما پس از مردن دیگر قابل تغییر نیست تمام ملکه می شود، بلکه مراد از حین یعنی زمانی می آید که تمام از جهل و غفلت بیرون می آیند و یک دله و یک جهت داخل در دین حق می شوند و آن زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه است و دوره رجعت ائمه هدی علیهم السلام.

[سوره المؤمنون (23): آیات 55 تا 56] .... ص : 415

أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ (55) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ (56)

آیا گمان میکنند این کفار و اهل ضلالت این که جز این نیست که ما آنها را امداد می کنیم باو از مال و اولادها اینکه مسارعت می کنیم از برای آنها در خیرات و خوبی، بلکه اینها نمی فهمند و مستشعر نمیشوند زخارف دنیوی از مال و جاه و ریاست و کثرت اولاد و عشیره و اتباع چند حکمت دارد مواردش مختلف است، یک حکمتش امتحان بنده است که آیا طغیان و سرکشی می کند یا بوظایف دینی مصرف مینماید، چنانچه میفرماید:

(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ) مائده آیه 53.

(وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ) انعام آیه 165 و یک حکمتش تفضل و عنایت است، چنانچه به انبیاء و صلحاء مؤمنین عنایت شده و یک حکمتش برای ازدیاد کفر و ظلم و معاصی و اثم است، چنانچه میفرماید:

(وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ) آل عمران آیه 172 و این آیه شریفه راجع باین قسمت است که میفرماید:

ص: 415

(أَ یَحْسَبُونَ) این کفار و ارباب ضلالت و ظلمه و فساق و فجار چنین گمان میکنند که.

(أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ) این مهلت که بآنها داده شد و مشغول به لذائذ دنیوی شدند.

(مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ) و جاه و ریاست و سایر لذایذ و مشتهیات نفسانیه.

(نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ) گمان می کنند که ما با آنها عنایت و تفضل داریم و اینها برای آنها خیر و خوبیست و بسیار فرحناک هستند و غافل از اینکه بدترین بلاهاست بر آنها، زیرا بوسیله اینها طغیان و کفر و ظلم و فسق و فجور آنها زیادتر میشود.

(بَلْ لا یَشْعُرُونَ) بلکه شعور ندارند که این مال و ریاست از چه بدست آنها رسیده و به چه راهی مصرف شده پس از مردن می فهمند و آرزو میکنند ای کاش نداشتیم و گرفتار این عذابها نمیشدیم.

[سوره المؤمنون (23): آیات 57 تا 61] .... ص : 416
اشاره

إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (58) وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ (59) وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ (60) أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)

این آیات شریفه صفات مؤمنین صالحین را بیان میفرماید:

1- (إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ) بدرستی که کسانی که از ترس پروردگار خود خائف و لرزان هستند، مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد. دو معصیت کبیره، یکی امن من مکر اللَّه است و یکی یأس من روح اللَّه، نباید مؤمن

ص: 416

مأیوس از رحمت و مغفرت و عفو الهی باشد با آن سعه رحمت و مغفرت و لو با گناه جن و انس باشد.

(قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) زمر آیه 54. و نباید مطمئن باشد که حکما و حتما اهل بهشت هست و با ایمان از دنیا می رود میفرماید: (أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ) اعراف آیه 97 و مکرر گفته شده که احدی استحقاق بهشت ندارد حتی انبیاء و هر که بهشت رفت از باب تفضل است فقط قابلیت می خواهد. زیرا جمیع عبادات تقابل با نعم الهیه نمی کند و اگر خداوند بواسطه یک معصیت مؤاخذه کند حق دارد پس مؤمن باید بین الامرین باشد.

2- (وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ) ایمان بآیات اللَّه ایمان به قرآن است که از باء بسم اللَّه تا سین و الناس کلام حق است و بر حضرت رسالت نازل شده و بتمام دستورات او باید عمل کرد، و ایمان بجمیع انبیاء تمام از جانب حق منصوب شده و تماما معصوم و واجد جمیع شرایط نبوت بودند و حسب و نسب آنها تا آدم أبو البشر همه پاک بودند در اصلاب شامخه و ارحام مطهره. و ایمان به اوصیاء طاهرین از امیر المؤمنین تا خاتم الوصیّین و ایمان به جمیع احکام الهیه از عبادات و سایر احکام تکلیفیه و وضعیه و حدود الهیه و بتمام ضروریات دینیه و مذهبیّه که تمام اینها آیات الهیه هستند.

3- (وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ) تمام طبقات سوای شیعه اثنی عشریه خالی از شرک نیستند حتی بعض شیعه از عرفاء و غیرهم. زیرا از برای شرک اقسامی است. پنج قسم است: شرک ذاتی منسوب بابن کمونه. شرک صفاتی اکثر عامه که صفات را زائد بر ذات می دانند، شرک افعالی که امر خلق و رزق را مستند به غیر خدا می پندارند به انبیاء و اولیاء و ملائکه و اسباب و وسائط نسبت میدهند، شرک عبادی مثل عبده اصنام و شمس و قمر و کواکب و گاو و گوساله و آتش و غیر

ص: 417

اینها. شرک نظری که امیدش و توکلش و نظرش بغیر خدا باشد.

وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ و کسانی که آنچه خدا بآنها عنایت فرموده بجا می آورند و بمصرف الهی صرف می کنند و مع ذلک قلوب آنها ترسان و لرزان است چون می دانند که آنها بسوی پروردگارشان مراجعت میکنند.

(وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا) یعنی بجمیع وظایف که بآنها داده شده عمل می کنند از وظایف مالی خمس. زکاة. صله رحم. احسان بفقراء صرف فی سبیل اللَّه و وظایف عبادی از صلوة و صوم و حج و جهاد و غیرها.

(وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ) و معذالک دل های ایشان ترسان و لرزان است. زیرا می ترسند که قصور و تقصیری در آنها بوده یا از جهت فقدان شرایط صحت که من جمله ولایت اهل بیت باشد یا بعض شرایط دیگر یا نقصان بعض اجزاء که من جمله حضور قلب است و من جمله تقوای از معصیت که میفرماید:

(إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ) مائده آیه 30 و بسا ممکن است بواسطه کثرت معاصی حبط شود و موجب زوال ایمان شود و سایر شرایط قبول.

(أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ) فعل محذوف است به دلالت جمله یعنی یعلمون انهم الی ربهم راجعون، معتقد به قیامت و سؤال و جواب و نامه عمل و شهود بر اعمال هستند و میدانند که خداوند عالم السر و الخفیات است و بسیار دقیق در حساب است که هیچ عملی جزئی و کلی از قلم او نمی افتد.

ص: 418

5- أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ گفتیم فرق است بین مسارعت و عجله، در امور خیریه سرعت تعبیر میکنند و در امور شریه عجله و خیرات جمع محلی به الف و لام افاده عموم دارد شامل جمیع خوبیها می شود از معارف الهیه و تکمیل اخلاق حمیده و اتیان به جمیع اعمال صالحه بر یکدیگر سبقت می گیرند. و در تفسیر برهان در ذیل این آیات شریفه اخبار زیادی بسیار مفصل از ائمه اطهار در بیان مصداق این آیات شریفه نقل کرده. و خلاصه آنها اینکه تا می توانید اعمال خیریه را سرا بجا آورید و لو مردم تعریف شما را نکنند یا مذمت کنند باید نزد خدا محمود باشید، خیر در مردی است که هر روز زیاد کند در اعمال خیریه و تدارک کند سیئات را بالتوبه و از شرایط مهمه آنها ولایت اهل بیت است و قناعت بمقدار کفایت از قوت و لباس، و اینکه خوف آنها از جهت شک نیست، بلکه از جهت کوتاهی در عمل است و در محبت اهل البیت و ولایت آنها. و تا میتوانید از منزل خارج نشوید تا مبتلا به غیبت و دروغ و حسادت و سستی در عبادت نشوید و خود را بر دیگران ترجیح و تفضیل ندهید، چه بسا گنه کارانی آمرزیده شوند و بسا عبّادی بدون ایمان از دنیا روند الی غیر ذلک از مواعظ کافیه.

تنبیه .... ص : 419

بشارت به کسانی که در این تفسیر خدماتی می کنند و از او استفاداتی دارند در شب جمعه گذشته شب 13 ذی الحجة در عالم رؤیا خدمت حضرت بقیّة اللَّه مشرف شدم سندی بر این تفسیر تقاضا کردم کاغذی به من مرحمت فرمودند عرض کردم امضاء خود شما را طالبم حضرت نقطه ای در آن صفحه گذاشت که آن نقطه نور میداد امیدوارم منظور نظر مبارک آن حضرت باشد و وسیله سعادت شود.

ص: 419

[سوره المؤمنون (23): آیه 62] .... ص : 420

وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (62)

و ما تکلیف نمی کنیم نفسی را مگر به مقدار وسع و توانایی او و در نزد ما ما کتابی است که بیان میکند به آنچه حق است و ظلم بآنها نمیشود.

(مسئلة مشکلة) اختلافی است بین ارباب مذاهب درباره افعال عباد، بعضی گفتند عباد مجبورند در افعال نظر به اینکه هیچ فعلی در عالم تحقق پیدا نمی کند مگر به اراده خداوند و اراده او هم تخلف پذیر نیست و این طایفه را جبریه میگویند: و جواب آنها، اگر امر چنین باشد پس دستگاه تکلیف و ثواب و عقاب و ارسال رسل و انزال کتب تماما لغو می شود و عقوبت کفار و فساق ظلم بآنهاست، زیرا مجبور به کفر و فسق هستند، چنانچه خیام گفت:

می خوردن من حق ز ازل می دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود

و بعضی قائل به تفویض شدند گفتند: العیاذ خدا بیکاره است و عباد در تمام افعال مستقل هستند، و این هم بسیار فاسد است و سلب قدرت از خدا می کند و منافی با آیات شریفه قرآنی که بنده و جمیع افعالش در تحت قدرت الهیست، و لذا بسیاری خدمت ائمه می رسیدند و در این باب سؤال می کردند و ائمه به بیاناتی رفع شبهه آنها را می فرمودند و مذهب حق مأخوذ از ائمه طبق مذهب شیعه اینست که

( [لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین )

که نامش را اختیار می گذاریم که انسان فاعل مختار است.

[ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل

و لکن عبد و اختیار او و قدرت او و افعال او تحت قدرت حق است بخواهد جلوگیری کند می تواند، پس انسان نه فاعل

ص: 420

مستقل است و نه مجبور، خداوند به او قدرت و اختیار و قوت داده و تمام اسباب هم بر او فراهم کرده و عقل و شعور باو داده و انبیاء و رسل و کتب و دستورات داده راه حق و باطل را نشان داده و تکلیف فرموده که اگر بر طریق حق مشی نمود مورد مثوبات و فیوضات می شود و اگر رو به باطل رفت مستحق عقوبات و عذاب می گردد، بلی توفیق و خذلان هم هست که اگر بنده بطریق حق مشی کرد اسباب وصله به حق بیشتر بر او فراهم می شود، هر عبادتی موجب توفیق به عبادت دیگر می گردد و اگر رو بباطل رفت اسباب معصیت بر او بیشتر فراهم میشود هر معصیتی مورث یک معصیت دیگر می گردد. و جواب خیام هم اینست که چون تو می میخوری خداوند در ازل می دانست که تو به اختیار خود می میخوری نه اینکه علم او سبب شود برای فعل تو، اگر می نخوری خدا میدانست که می نمیخوری نه اینکه علم او جهل شود قضیه به عکس است لذا میفرماید:

وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وسع دون الطاقة، یعنی بنده را به زحمت و مشقت نمی اندازیم به مقدار وسع که برای او زحمت و مرارت نباشد و براحتی بتواند انجام دهد تکلیف بر او مقرر کردیم مخصوصا بر این امت مرحومه که میفرماید: از قول مؤمنین [وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ و از پیغمبر اکرم است در حدیث که فرمود:

[رفع عن امتی تسعة الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه و ما لا یطیقون و ما لا یعلمون و ما اضطروا الیه و الحسد و الطیرة و التفکر و الوسوسة ما لم ینطق بشفته .

ص: 421

وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ نامه اعمال که در بسیار از آیات تصریح فرموده [لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها] کهف آیه 47.

[إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ] ق آیه 16 و 17.

(فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ الی قوله تعالی وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ) حاقه آیه 19 الی 25 [فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً] انشقاق آیه 7 الی 12 [وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً] اسری آیه 14 و 15 و غیر اینها از آیات.

وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ یکی از اصول دین عدل است و از برای عدل سه معنی کرده اند.

یکی آنکه فعل قبیح از او صادر نمی شود و دیگر آنکه فعل لغو از او سر نمی- زند سوّم آنکه ظلم نمیکند.

[وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ برائة آیه 71.

[إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ] نساء آیه 44.

[إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً] یونس آیه 44 [وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً] کهف آیه

ص: 422

47 و غیر اینها از آیات.

(توضیح الکلام) اینکه افعال خالی از شش قسم نیست، حسن صرف، حسن مطلق، قبیح صرف، قبیح مطلق، لغو صرف، لغو مطلق اگر فعل مصلحت داشته باشد و هیچ گونه مفسده نداشته باشد حسن صرف است، و اگر مفسده داشته باشد و مصلحت نداشته باشد قبیح صرف است و اگر خالی از مصلحت و مفسده است لغو صرف است و اگر هم مصلحت دارد هم مفسده اگر مصلحتش غالب باشد حسن مطلق است و اگر مفسده غالب باشد قبیح مطلق است و اگر مساوی باشد لغو مطلق می شود و محال است از خداوند فعل قبیح و لغو به هر دو قسم صادر شود، زیرا حکیم و عالم به جمیع مصالح و مفاسد هست و تمام افعالش موافق با حکمت و مصلحت است و ظلم قبیح است نه ذره ای از عبادات کسر میگذارد و نه ذره ای بر معاصی می افزاید.

[سوره المؤمنون (23): آیه 63] .... ص : 423

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63)

بلکه قلوب این کفار و مشرکین فرو رفته و غفلت و حیرت و جهالت آنها را گرفته از این کتاب و از برای آنها اعمال دیگریست غیر از این غفلت و انهماک که آنها آن اعمال را عمل می کنند.

(بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ) تفسیر شده غمره یعنی منهمک در باطل یعنی رسوخ کرد باطل در قلوب آنها و آنها را به غفلت و حیرت و جهالت انداخته که ابدا توجه ندارند.

(مِنْ هذا) مشار الیه هذا همان کتاب است که ینطق بالحق است به اینکه از قیامت و نامه عمل و از قرآن و خبر دادن آن بکلی غافل هستند بطوری که بهوش نمی آیند و توجه نمیکنند، چنانچه امروز در اکثر جوان ها رجالا و نساء مشاهده می شود که چنان غرق گرداب دنیا شده اند که هیچ توجهی بامر

ص: 423

آخرت ندارند با اینکه این مقدار علماء و وعاظ در همه مساجد و منابر و مجالس وعظ و عزا داری مکرر در مکرر از قرآن و اخبار و مسائل و احکام و قیامت و اوضاع محشر صحبت می کنند و به احدی از آنها کوچکترین تأثیری نمی کند.

(وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ).

علاوه از آنکه غرق در دنیا و غفلت شده اند اعمال زشت قبیح هم در آنها رواج پیدا کرده که بآنها افتخار می کنند که باید حتما در هر خانه و مغازه و ماشین. جعبه ساز باشد و حتما با وضع مخصوصی و شکل منحوسی بیرون آیند و طرز جدیدی اتخاذ کنند.

(هُمْ لَها عامِلُونَ).

در هر عصر و زمانی یک نحو اعمال ناشایسته معمول و مرسوم میشود و استدلال می کنند (خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو).

[سوره المؤمنون (23): آیه 64] .... ص : 424

حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ (64)

حتی زمانی که گرفتیم خوش گذران به ملاذ دنیا را از آنها به نحوی از عذاب در این موقع فریاد و ناله آنها بلند می شود.

(حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ).

[شعر]

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

مترف کسی را گویند که دل بستگی به ملاذ دنیا پیدا کرده و خود را به آنها مشغول کرده، به ریاست و بزرگی و عمارات عالیه و فرش های زیبا و لباس های فاخره و خوراک های لذیذه و اموال کثیره و جاه و مقام و شهوات نفسانیه و

ص: 424

هواهای باطله و اعمال قبیحه و معاصی کبیره و سایر ملاذ دنیویه موقعی که گرفتار عذاب می شود، یک مرضی باو متوجه میشود یا یک نعمتی از او سلب می شود یا یک بلائی به او متوجه با یک ذلّتی و خفّتی باو رو میآورد.

(إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ) جأر ناله و فریاد و رفع صوت است به اصطلاح داد و فریاد او بلند می شود غافل از اینکه (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ) شوری آیه 29.

و مکرر گفته شده که معاصی قطع نظر از استحقاق عذاب آخرت در همین دنیا آثار وخیمه دارد، کوتاهی عمر، سیاهی قلب، تسلط شیطان، قساوت، بعد از رحمت، غضب الهی، سلب نعمت، نزول بلاء، خذلان الهی ضعف ایمان آثار ده گانه و لکن بدبختانه انسان همین که دنیا رو به او کرد طغیان و سرکشی او زیادتر میشود.

(کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6 و 7 با اینکه باید شکر گذاری کند و در بندگی و عبادت بیشتر بر آید و نعم الهیه را به همان مصارفی که منظور نظر الهی است صرف کند و بوسیله این جاه و مقام و دولت و مکنت تحصیل آخرت کند و چه بسیار عباداتی است که ضعفاء و فقراء محروم هستند و اقویا و اغنیاء متمکن هستند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 65] .... ص : 425

لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65)

فریاد و ناله نکنید امروز محققا شما از طرف ما یاری کرده نخواهید شد [شعر] آنکه البته بجایی نرسد فریاد است.

(لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ) بعضی گفتند: مراد از الیوم یوم دنیا است حین نزول البلاء

ص: 425

که گفتند:

(اذا جاء البلاء ضاق الفضاء و اذا جاء القدر عمی البصر) و از افلاطون است که گفت: الحوادث سهام و الافلاک قسیّ و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر) خدمت امیر المؤمنین علیه السلام نقل کردند کلام او را فرمود: (فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ) ذاریات آیه 50 و فرار الی اللَّه بایمان و توبه است و در قرآن مجید میفرماید:

(وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ) رعد آیه 12 و بعضی گفتند: مراد یوم القیامة است که فریاد رسی نیست از برای کفار که می فرماید:

(ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ) شوری آیه 46 و میفرماید:

(یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ) القیامة آیه 6 الی 10، و بالجمله در مقابل اراده حق احدی قدرت ندارد و فریادرسی نیست نه در دنیا و نه در آخرت.

(إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ) احدی شما را از عذاب ما یاری نمیکند.

(سؤال) مسئله شفاعت که از ضروریات مذهب شیعه است منافی با این آیات است (جواب).

اولا تا اجازه دادن پروردگار نباشد احدی قدرت بر شفاعت ندارد (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی انبیاء آیه 28.

و ثانیا شفاعت خاص به مؤمنین است که با ایمان از دنیا رفته باشند و آلوده به بعض معاصی شده باشند و این آیات در مورد کفار و مشرکین است.

و ثالثا تا خداوند قبول نفرماید شفاعت نتیجه ندارد.

ص: 426

[سوره المؤمنون (23): آیه 66] .... ص : 427

قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ (66)

به تحقیق بود آیات من که بر شما تلاوت می شد پس بودید شما که عقب عقب بطور قهقری برمی گشتید.

(قَدْ کانَتْ آیاتِی) آیات قرآن از بیان توحید و رسالت انبیاء و کیفیات معاد و بیان احکام و مواعظ و نصایح و قصص انبیاء سلف و امم سابقه و غیر اینها.

(تُتْلی عَلَیْکُمْ) که پیغمبر اکرم بر شما تلاوت می فرمود و مؤمنین بر شما ابلاغ میکردند نظر به اینکه بر خلاف هواهای نفسانیه شما بود منکر توحید بودید و غیر او را پرستش می کردید و منکر رسالت بودید و او را کذاب و ساحر و مجنون و مفتری می دانستید و منکر معاد بودید که پس از مردن پوسیده و ریسیده می شدید و دیگر عود نمیکردید و احکام را هم پشت پا می زدید و باختراعات خود عمل میکردید که میفرماید:

(وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً) انفال آیه 35 و معاصی الهیه را مرتکب میشدید و هزار عیب دیگر.

(فَکُنْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ) عقب عقب می رفتید و دور می شدید که اصلا نشنوید.

(تَنْکِصُونَ) بطور قهقری که روی شما بطرف حضرت رسالت و مؤمنین بود بود که نبادا تعقیب شما کنند و پشت شما بطرفی بود که می رفتید فعلا نتیجه افعال خود را مشاهده کنید اما در دنیا به قتل و ذلت و قحط و سایر بلیات و در آخرت به عذاب و جهنم و خلود و غضب الهی گرفتار شدید و یاور و ناصر و معینی هم ندارید.

ص: 427

[سوره المؤمنون (23): آیه 67] .... ص : 428

مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67)

تکبر میکنید به تلاوت آیات قرآن و شب ها دور هم جمع می شوید و بر یکدیگر حکایت می کنید و هزیان و جسارت و اهانت می کنید و قرآن را عقب سر می اندازید.

(مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ) فرق است بین کبر و تکبر و استکبار، کبر صفت خبیثه است که در نفس پیدا می شود بسبب یک جهاتی که در خود می بیند یا علم یا قدرت یا مال یا جاه یا حسب یا نسب یا قبیله و عشیره و امثال اینها با اینکه انسان پست ترین حیوانات است، زیرا حیوانات مؤاخذه و عقوبت و عذاب ندارند، و از امیر- المؤمنین است قریب باین مفاد.

(ما للانسان و الکبر من کان اوله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل عذرة).

تکبر، بزرگی کردن است بر دیگران و خود را بر آنها مقدم دارد حتی بر انبیاء و اولیاء و مقربان درگاه الهی و در مذمتش همین بس که می فرماید:

(فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ) نحل آیه 31.

(قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ) زمر آیه 72 (ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ) مؤمن آیه 76 و اما استکبار اینست که هیچ منشأ بزرگی که خیال می کنند در او نباشد و بزرگی را به خود ببندد به اصطلاح لوس بی جهت و این بدتر از تکبر است که یک منشأ برای او تخیل کرده و مرجع ضمیر به قرآن مجید است یا رسول محترم (سامِراً) سامر کسی را گویند: که در شب با دیگران صحبت و مذاکره دارد که اینها شبانه دور هم جمع می شدند و کلماتی بین خود مذاکره میکردند.

ص: 428

(تَهْجُرُونَ) هجر معانی دارد در اینجا به معنی هذیان است و استهزاء و مزخرف گویی که به آیات شریفه استهزاء میکردند و آنها را زخرف می پنداشتند و به معنی دور انداختن است و ترک نمودن که میفرماید:

(وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) فرقان آیه 23 و امروز هم نوع مسلمین بکلی قرآن را کنار گذارده و دستورات او را ترک کرده اند و بمعنی ترک وطن و استیطان به محل دیگر مثل مهاجرین که تشرف به مدینه پیدا کردند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 68] .... ص : 429

أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ (68)

آیا پس از این تدبر نمی کنند قول را یا آمده شما را چیزی که بر آباء اولین شما نیامده باشد.

(أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا) دبر بمعنی آخر شیئی است، چنانچه می فرماید: (وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا) اعراف آیه 70 یعنی تمام را هلاک کردیم عن آخرهم که احدی از آنها باقی نماند، و نیز می فرماید: (وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ) انفال آیه 7 که تمام کفار را هلاک کنیم (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ) حجر آیه 66 و از همین باب است دبر مقابل قبل که آخر شی ء و معنای تدبر اینست که تأمل و تفکر کنند و آثار باطنیه اشیاء را دست آورند و مغز آنها را کشف کنند. چنانچه امروز چه آثار غریبه از اشیاء بدست آورده و استخراج کرده اند و روز بروز زیادتر میشود.

(الْقَوْلَ) مراد قرآن مجید است که گفتند: هفت بلکه هفتاد بطن دارد و بواطن قرآن را جز پیغمبر و ائمه اطهار پی نبرده اند.

ص: 429

(ما یعرف القرآن الا من خوطب به)

ولی اینها حتی آثار مکشوفه آن را هم نظر نمی کنند. و تأمل و تفکر نمی کنند که.

اولا این معجزه بزرگی است باقیه تا قیامت.

و ثانیا احکام و دستوراتش تمام طبق عقل سلیم موافق حکم و مصالح.

و ثالثا راه نمای به راه حق و سعادت و بهتر و محکمترین راه ها (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ) اسری آیه 9.

(أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ) البته بر امم سابقه هم انبیاء آمدند هم صحف و کتب نازل شده آمدن این پیغمبر و این قرآن بی سابقه نبوده چنانچه می فرماید:

(قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ) احقاف آیه 8 مثل نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و سایر انبیاء آنها هم آمدند و کتاب داشتند و دستورات آوردند امر تازه ای نیست که سابقه نداشته باشد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 69] .... ص : 430

أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (69)

آیا نمی شناسید رسول خود را پس شما او را منکر می شوید، حضرت رسالت در میان قریش بلکه در حجاز بلکه در عرب گمنام نبود اشرف قبائل عرب قریش بودند و اشرف طوائف قریش بنی هاشم بودند مخصوصا پدران حضرت رسالت مثل عبد اللَّه و عبد المطلب و هاشم و عبد مناف تا برسد بحضرت اسماعیل و ابراهیم تمام از معاریف و بزرگان بودند، و حضرت در میانه آنها بدرستی و امانت و صحّت شناخته شده بود که او را محمّد امین می گفتند: و می فرماید: بعد از آنکه تقاضا کردند مشرکین و کفار (ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ) و حضرت فرمود: (ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ) (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ

ص: 430

فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

) یونس آیه، 15 و 16 خلاصه آنکه حضرت چهل سال در میان قوم بود چهار سال نزد جدش عبد المطّلب و چندین سال نزد عمش ابی طالب و فاطمه بنت اسد و سپس تزویج فرمود خدیجه کبری که ملکه حجاز بود و در مدت این چهل سال میانه آنها بدرستی و صحت عمل و امانت رفتار می فرمود و اظهاری نداشت تا موقعی که مبعوث به رسالت شد در سال چهلم عام الفیل 27 رجب و این قرآن مجید تدریجا بر او نازل می شد.

(أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ) استفهام تقریریست که کاملا او را میشناسید.

(فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ) اگر شناسا نبود انکار می کردید، عذری بر خود می تراشیدید ولی چون کاملا به درستی او را شناخته اید هیچگونه عذری ندارید مگر اینکه بگوئید.

[سوره المؤمنون (23): آیه 70] .... ص : 431

أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (70)

آیا می گویند: که جنون باو عارض شده نه بلکه آمده آنها را بحق و حقیقت ولی اکثر آنها از حق کراهت دارند و خوش ندارند.

نسبت جنون به حضرتش دادند با اینکه عقل کل و کل عقل است کدامیک از فرمایشات او و از آیات کتابش بر خلاف عقل و حکمت و مصلحت است فقط منشأ جنونش اینست که میگوید: شرک نیاورید و تقلید آباء خود که در ضلالت و گمراهی بودند نکنید و از فساد و معاصی و اعمال زشت دست بردارید و خدای یکتا را عبادت کنید و این قرآنی که آورده است که میفرماید:

(إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ) اسرا آیه 9.

اینها منشأ جنون او است.

(أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ) چنین نیست، بلکه با کمال متانت و درستی و حق

ص: 431

و حقیقت آمده.

(بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ) پس از این بیانات خداوند سرّ ایمان نیاوردن آنها را بیان میفرماید:

(وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ) زیرا راه حق امریست مشکل بر خلاف هوای نفس و زخارف دنیا و وساوس شیاطین انسی و جنی است و راههای باطل موافق با هواهای نفسانی و زخارف دنیوی و وساوس شیطانیست از این جهت از حق کراهت دارند و تعبیر به اکثر برای اینست که قلیلی از آنها متنبه شدند و طالب حق شدند و ایمان آوردند و امروز هم مشاهده می کنیم که اکثر ناس دشمن حق هستند و متمایل به باطل می شوند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 71] .... ص : 432

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)

و اگر بر فرض محال حق متابعت کند هواهای نفسانیه کفار و مشرکین را هر آینه فاسد می شود آسمان ها و زمین و هر کس در آسمان ها و زمین هست، بلکه آمدیم ما آنها را به یادآوری آنها پس آنها از ذکر خود اعراض کننده بودند.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین حق آن را ادا نکردند و هر یک یک معنایی کرده که در ضمن تفسیر ذکر میشود.

(وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ) بعضی گفتند: حق پیغمبر اکرم است، بعضی گفتند: امیر المؤمنین است، بعضی گفتند: ولایت است. بعضی گفتند: خداوند متعال است و غیر اینها. لکن حق مطلب اینست که تمام افعال الهیه چه تکوینیه مثل

ص: 432

خلق و روزی و اماته و احیاء و عزت و ذلت و صحت و مرض و غنی و فقر و چه افعال تشریعیّه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام تماما موافق و بر طبق حکمت و مصلحت درست و بجا و حق است و اهواء کفار و مشرکین هم مختلف است چه در تکوینیات.

چرا فلان غنی و دیگری فقیر؟ این عزیز دیگری ذلیل و هکذا چرا هوا سرد است چرا گرم است؟ چرا باران می بارد چرا نمی بارد؟ چرا یکی چند اولاد دارد دیگری عقیم است؟ و چه در تشریعیات چرا رسول ملک نیست؟ چرا این قرآن نازل شده باید غیر از این باشد؟ و همچنین در احکام هر کسی هوای نفس او یک نحوه است اگر خداوند طبق هوای نفس آنها خلق و روزی و تشریع کند علاوه بر اینکه بر خلاف حکمت و مصلحت است چون اهواء آنها مختلف است اگر مطابق هوای نفس این رفتار کند بر خلاف هوای نفس دیگریست.

باران ببارد، یا نبارد، خلق کند یا نکند، عزت دهد یا ندهد، مطابق نظر این رسول بفرستد بر خلاف نظر دیگریست احکام، هر یک یک نحوی مایل هستند البته دستگاه خلقت و دین تمام بهم می خورد و فاسد میشود.

(لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ) امروز مشاهده کنید نمی توانید بر طبق نظر دو نفر رفتار کنید چه رسد بر طبق نظر جمیع کفار و مشرکین و چون این امر محال است میفرماید:

(بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ) که آنها را از خواب غفلت و ضلالت نجات دهیم و بخود بیایند و به فکر سعادت و رستگاری بیفتند و بیاد آورند روز جزا را و لکن بدبختانه اینها.

(فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ) ابدا توجه نمی کنند و از ضلالت و غفلت بیرون نمی آیند.

هذا ما عندنا و اللَّه العالم بما قال:

ص: 433

[سوره المؤمنون (23): آیه 72] .... ص : 434

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (72)

آیا تو از آنها سؤال خرج میکنی پس خراج پروردگار تو بهتر است و او بهترین روزی دهندگان است.

(أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً) خروج مقابل دخول است یعنی بیرون رفتن و در اینجا مراد مصارف است که انسان مال را صرف امور معاش خود میکند و لذا تعبیر می کنید به مخارج در مقابل مداخل، مداخل استفاده و تحصیل مال است و مخارج صرف مال است در تنظیم امور زندگانی و از همین باب است خراج سلطانی که از رعیت می گیرد برای مصارف دولتی و در اینجا مراد اینست که آیا از آنها طلب مال میکنی برای مصارف شخصی خود و استفهام انکاریست یعنی هرگز از آنها توقع استفاده مالی نداری و در بسیاری از آیات تعبیر به اجر فرموده که انبیاء به امت خود می فرمودند که ما مطالبه اجر یعنی مزد رسالت از شما نمی کنیم و مسئله را در فقه متعرض شده اند که اجرت بر واجبات حرام است آن هم چه واجبی که تبلیغ رسالت باشد و این بیان از انبیاء برای اینست که دعات باطله چون مقصد اصلی آنها استفاده از مدعوین است، چنانچه امروز مشاهده میکنیم که علماء یهود چه اندازه از یهودیان استفاده میکنند، کشیش های نصاری مخصوصا در روز گناه بخشان و همچنین آقای قطب و آقای مرشد و مبلغین سوء و و و ...

فقط علماء حقه می فرمایند اجرت بر واجبات حرام است و ما توقع اجرت نداریم و در اینجا جای چند سؤال است.

یکی آنکه یک سهم خمس جعل شده بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم که میفرماید:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی الایة) انفال آیه 42، دیگر انفال است که میفرماید:

ص: 434

(یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ) انفال آیه 1.

سؤال سوم آیه شریفه است که مطالبه اجر میکند (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 24.

و اما جواب، اما مسئله خمس در مقابل زکاة و صدقات است که بر پیغمبر و امام و سادات حرام است و مخصوص به فقراء غیر سادات است که هشت سهم میشود (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ الایة) توبه آیه 60 اما سهم سادات که مخصوص به فقراء آنها است و یتامی و ابن سبیل آنها که میفرماید:

(وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ) و اما سهم خدا و رسول و امام که تعبیر به سهم امام می شود نه برای مصارف شخصی خدا و رسول و امام باشد آنها هم مصرف سادات فقیر و محصلین و خدمتگزاران به دین می فرمودند و الا اینها فقیر و محتاج نبودند و تمام مالیه خود را صرف فقراء می کردند و بکمال قناعت زندگانی میکردند، پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و سلم تمام اموال خدیجه را صرف مسلمین کرد و بسا خود از گرسنگی سنگ به شکم مبارکش می بست که احدی توجه نکند امیر المؤمنین علیه السلام آن قدر املاک وقف فقراء کرد که در دوره بنی عباس اختلاف بین سادات حسنی و حسینی بود در تولیت صدقات امیر المؤمنین و خود به دو قرص نان جو و دو لباس کرباس معیشت میفرمود که فرمود:

(الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیا کم بتمرین و من طعامه بقرصین)

حضرت مجتبی علیه السلام چه اندازه اطعامات داشت، حضرت سید الشهداء علیه السلام آن قدر درب خانه فقراء می برد که گرده مبارکش زخم شده بود، حضرت سجاد علیه السلام هر شب چهل درب خانه می برد که او را صاحب جوال نامیده بودند، حضرت صادق دارد در املاک خود آبیاری میکرد شخصی سؤال کرد، حضرت فرمود امروز در مدینه ثروتمند تر از من کسی نیست لکن

(قد عمل بالبدن من هو خیر منّی)

اشاره به امیر المؤمنین علیه السلام است و هکذا سایر ائمه هدی علیهم السلام.

ص: 435

و اما الانفال مربوط به اخذ اجرت نیست از امت، بلکه عبارت است از آنچه از دار الحرب بدون خیل و رکاب بدست آید و کل ارض انجلی عنها اهلها بغیر قتال و اراضی موات و آجام و بطون اودیه و قطایع ملوک و میراث من لا وارث له و فدک هم جزء انفال بود.

و اما مودت ذی القربی برای نفع خود امت بود که ایمان باشد و نجات در آخرت، چنانچه میفرماید: (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ) سبأ آیه 46.

(فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ) تمام روزیها به ید قدرت او است و لکن نوعا بتوسط ایادی دیگران است لکن نسبت به انبیاء و بسیاری از صلحاء بدون واسطه مقدر فرموده از این جهت میفرماید:

(وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).

[سوره المؤمنون (23): آیه 73] .... ص : 436

وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (73)

و محققا تو آنها را دعوت می فرمایی براه راست. صراط مستقیم دین حق است که میفرماید:

(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ) انعام آیه 154 سبل شیطانی که انسان را از سبیل الهی دور میکند و به پرتگاه عظیمی می اندازد که نجات ندارد.

ص: 436

[سوره المؤمنون (23): آیه 74] .... ص : 437

وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ (74)

و محققا کسانی که ایمان بآخرت ندارند از صراط مستقیم الهی هر آینه عدول میکنند و تمایل می ورزند البته کسانی که ایمان بآخرت نداشته باشند نه اعتقاد به وجود خدا دارند، زیرا هر که متدین بوجود خداوند باشد آخرت را معترف است حتی مشرکین و نه اعتقاد به انبیاء دارند و نه بدین و نه بکتاب الهی و نه بدستورات دینی لا مذهب صرف و طبیعی محض و دهری خالص تمام اینها را موهومات می شمارند لذا میفرماید:

(وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ) نکب عدول است و بکلی از صراط مستقیم دور افتاده و در دریای هوی و هوس غرق شده و در پرتگاه زخارف دنیا پرتاب شده که هیچ راه نجاتی ندارد، (بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی).

[سوره المؤمنون (23): آیه 75] .... ص : 437

وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75)

و اگر ما باین کفار و مشرکین ترحم کنیم و برطرف کنیم آن چه بآنها ضرر متوجه شده هر آینه آنها فرو می روند در طغیان و سرکشی خود و در ضلالت و حیرت می مانند.

(وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ) لو امتناعیه است محال است مشمول رحمت الهی شوند زیرا رحمت اگر چه وسعت دارد هر شیئی را لکن این ها ایجاد مانع کردند از شمول رحمت چنانچه می فرماید: (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ) اعراف آیه 155 و و بر فرض محال اگر رحمت هم شامل آنها می شد.

ص: 437

(وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ) و ضررهای متوجه بآن ها را برطرف میکردیم چه مضار دنیویه که در اثر معاصی و کفر و ظلم بآن ها متوجه شده و چه مضار اخروی که در قیامت معذب میشوند.

(لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ) اما رفع مضار دنیوی را مستند بشانس و خوش بختی خود می دانند و از طرف خدا نمی دانند زیرا سیاهی قلب و قساوت مانع از قبول است و طغیان و سرکشی آنها زیادتر می شود که فرو می روند در طغیان، و عمه تحیر و حیرت و ضلالت است که دیگر قابل هدایت نیستند، اما مضار اخرویه که خداوند بر فرض محال آنها را برگرداند به دنیا باز همان آش و همان کاسه است. چنانچه میفرماید: (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ) انعام آیه 28 زیرا کفر و ضلالت ملکه آنها شده.

[سوره المؤمنون (23): آیه 76] .... ص : 438

وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ (76)

و هر آینه گرفتیم آنها را به عذاب و بلیات دنیوی پس رو بخداوند خود نمی روند و خدایی نمی شوند و تضرع در خانه خدا نمیکنند، انسان در ناز و نعمت که هست غفلت او را می گیرد و غرق هوی و هوس می شود، و اما در مورد بلیات بسا متوجه می شود یا مرضی باو متوجه می شود یا گرفتاری بر او پیش میآید یا دچار ظالمی می شود و تضرع و زاری میکند و خدا خدا میگوید و رو بخدا می رود و نذر و نیاز میکند، لکن این کفار حتی اگر هزار گونه بلاهم بآن ها رو آورد مثل قتل و غارت و قحطی و امراض سخت مع ذلک توجه ندارند که این بلاها در اثر اعمال زشت و کفر و ضلالت آنها است و می گویند: روزگار همیشه این نحو بوده یک روز خوشی دارد یک روز ناراحتی پیشینیان هم همین نحو بودند

ص: 438

(قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ) اعراف آیه 93.

(وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ) به عقوبات دنیوی بلکه بخود آیند و متنبه شوند.

(فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ) متواضع و منقاد نمی شوند در پیشگاه احدیت.

(وَ ما یَتَضَرَّعُونَ) تضرع مبالغه در سؤال است که الحاح و التجاء و اصرار است یعنی در پیشگاه احدیت تذلل و خضوع و خشوع ندارند و از او درخواست دفع عذاب نمیکنند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 77] .... ص : 439

حَتَّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (77)

تا آنکه زمانی که باز کردیم بر آنها دری که دارای عذاب شدید و سختی است در این هنگام آنها در این عذاب ناامید و مأیوس می شوند، در اخبار دارد عذاب شدید در دوره رجعة است. و در بعضی اخبار به رجعت امیر المؤمنین علیه السلام تفسیر کردند و در کلمات مفسرین بعضی به عذاب قیامت و بعضی به قتل و جوع و قحطی گفتند، و ما مکرر گفته ایم که نوعا اخبار در تفسیر آیات بیان مصداق می فرماید، بناء علی هذا می گوئیم: عذاب شدید عذابی است که دیگر نجات نداشته باشد و راه چاره بر آنها بسته شده باشد که بکلی مأیوس شوند و باب توبه بر آنها بسته شود که یکی از مصادیق آن حال احتضار است که پرده برداشته می شود، و هر کس جای خود را مشاهده می کند یا بهشت یا جهنم و ملائکه را می بیند یا ملائکه رحمت یا عذاب و دیگر باب توبه مسدود می شود، چنان چه می فرماید (وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی

ص: 439

تُبْتُ الْآنَ

) نساء آیه 22، و یکی از مصادیق آن موقع نزول عذاب است که می فرماید: در مورد فرعون (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ). یونس آیه 91 و نیز میفرماید: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ) یونس آیه 98، و یکی از مصادیقش دوره رجعت ائمه علیهم السلام است که ظالمین آنها زنده می شوند و از آنها انتقام کشیده می شود، و از آنها توبه پذیرفته نمی شود لذا می فرماید:

(حَتَّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ) احتیاج به بیان دیگر ندارد معنی واضح شد.

[سوره المؤمنون (23): آیه 78] .... ص : 440

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ (78)

و اوست خداوندی که انشاء و ایجاد فرمود برای شما شنوایی و چشم ها و قلبها بسیار کم شکر گزاری میکنید.

(سؤال) وجه اختصاص باین سه چیست؟ با اینکه اعضاء و جوارح انسان بسیار است و تماما شکر لازم دارد.

(جواب) این سه عضو سبب درک حقایق و ایمان میشود بگوش می شنود آیات شریفه قرآن را و دعوت انبیاء را و تبلیغ احکام را، بچشم مشاهده میکند معجزات را، و بقلب درک میکند و علم پیدا میکند و ایمان می آورد و قلبا معتقد میشود.

(سؤال) چرا سمع را مفرد بیان فرمود؟

(وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ) و ابصار و افئده را جمع بیان فرمود:

(وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).

ص: 440

(جواب) سمع مصدر است بمعنی شنیدن و آلت آن اذن است، و لذا هر جا ذکر اذن شود بطور جمع می آورد مثل (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها) اعراف آیه 178.

(أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها) اعراف آیه 194 (أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها) حج آیه 45 ولی ابصار مراد اعین است که آلت بینایی است و مصدرش از باب افعال است ابصار به کسر است، و لذا در همان آیه میفرماید:

(وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها) از باب افعال آورده یا از باب تفعیل ذکر میشود، شنونده را سامع میگویند: و بیننده را بصیر می نامند و هم چنین افئده که مراد قلب است، آلت درک است و لذا در همان آیه میفرماید:

(لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها) (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ) که خداوند این سه نعمت بزرگ را عنایت فرمود که وسیله هدایت و سعادت و نجات از مهالک دنیا و عقوبات آخرت باشد لکن بسیاری اینها را صرف زخارف دنیا و هوای نفس و مکر و حیله و فسادهای دیگر کردند و قدر آنها را ندانستند و شکرگزار نشدند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 79] .... ص : 441

وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (79)

و اوست خداوندی که شما را در روی زمین قرار داد و بسوی او محشور می شوید خداوند تبارک و تعالی بمقتضای حکمت و مصلحت بشر را روی زمین قرار داد همان موقعی که خطاب بملائکه شد.

(إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) تا زمانی که این دستگاه بر چیده شود که می فرماید:

ص: 441

(کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ) و سر آن اینست که ارواح آنها را قبلا خلق فرموده بود که در حدیث است

(خلقت الارواح قبل الأجساد بالفی عام)

و دارد

(الارواح جنود مجنّدة فما تآلف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف)

و لکن این ارواح خالی از تمام کمالات بودند مثل ملائکه نبودند ولی قوه و استعداد تمام کمالات را داشتند ملائکه تا حدی دارای معرفت و کمال هستند، اما بشر ممکن است از تمام ملائکه بالا زند، و این قوی به فعلیت نمی رسد مگر بتوسط بدن عنصری و اعضاء و جوارح مادی و این تحقق پیدا نمی کند مگر روی زمین که میفرماید:

(وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ) و همین است مفاد (إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ) جون ملائکه روی زمین حیواناتی مشاهده کرده بودند که بجان یکدیگر افتاده خیال کردند که بشر هم به مقتضای طبیعت حیوانی شهوت و غضب هم چنین نحو است گفتند:

(أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ) خداوند عالم به قوای باطنیه و استعدادات بشریه بود که انسان اگر این قوه و استعداد را خمود کرد و همان جنبه حیوانیت را تقویت نمود.

(أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) در حقش صادق می آید و اگر به کار زد و به مقام فعلیت رسید اشرف از ملائکه میشود.

(شعر)

آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و زحیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

(فمن غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم و من غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکه).

(وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ) پس از فناء دنیا و قیام قیامت هر که به جزاء خود نائل شود. (هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ)

ص: 442

یونس آیة 30.

[سوره المؤمنون (23): آیه 80] .... ص : 443

وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80)

و او است خداوندی که زنده میکند و می میراند و از برای او است اختلاف شب و روز آیا پس تعقل نمیکنید.

(وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ) حیات و موت هر چیزی به حسب خود او است چند قسم حیات و موت داریم حیات جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی، ایمانی و موت اینها.

اما جمادی خداوند خلق فرمود اولا زمین مکه و او را کش داد که می فرماید: (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ) حجر آیه 19 و موتش روز فناء دنیا است که میفرماید:

(یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ) ابراهیم آیه 49.

و اما نباتی در انسان از قبل از نطفه تا بعد از تمامیت بدن و موتش سقط است.

و اما حیوانی از نفخ روح تا قبض روح.

و اما انسانی از بدو خلقت ارواح تا قطع علاقه از بدن.

و اما ایمانی اعتقاد به عقاید حقّه و زوالش موت اوست، چنانچه می فرماید:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ) انفال آیه 24.

(وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ) دو نحوه اختلاف دارند یکی آنکه هر یک خلف دیگریست و دیگر اختلاف در زیاده و نقصان است که خداوند به قدرت کامله در

ص: 443

اثر حرکت زمین بحرکت وضعی شب و روز می آورد و بحرکت انتقالی دور کره شمس زیاده و نقصان پیدا میکنند.

(أَ فَلا تَعْقِلُونَ) قادر متعال که تمام این کرات را به نحو منظم مثل مکینه- های کارخانجات در سیر آورده سزاوار پرستش هست و باید باو توجه نمود.

[سوره المؤمنون (23): آیه 81] .... ص : 444

بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ (81)

بلکه اینها می گویند مثل آنچه پیشینیان گفتند، این کفار و مشرکین تمام از یک سرچشمه آب بر میدارند همان کلمات و مزخرفات که بحضرت نوح و ابراهیم و هود و صالح و شعیب و موسی و عیسی می گفتند: به پیغمبر اسلام هم گفتند:

اما در مسئله توحید و نفی شرک می گفتند: که ما تقلید آباء خود می کنیم آنها عبادت آلهه خود میکردند ما هم دست از دین آبائی و اجدادی خود بر نمی داریم، و اما در مسئله نبوت انبیاء را مجنون و کذاب و مفتری می گفتند و اینکه آنها هم بشری هستند مثل ما اکل و شرب دارند و نمی شود بشر رسول باشد باید ملائکه بیایند برای رسالت، و اما معجزات انبیاء را سحر و جادو و چشم بندی می شمردند.

و اما معاد را منکر بودند که بدن پوسیده خاک شده و استخوان از هم پاشیده دو مرتبه زنده شود و برگردد، چنانچه امروز هم بسیاری که اسم اسلام روی خود گذارده منکر بسیاری از ضروریات اسلام هستند معاد جسمانی را منکر یا بدن حور قلیایی یا روحی فقط و منکر وجود بهشت و جهنم هستند می گویند: ما از جمیع، کرات جویه با خبر هستیم بهشت و جهنمی نیست و منکر وجود

ص: 444

ملک و جن هستند و می گویند: شیطان همان نفس انسانیست و بسیاری از ضروریات که ذکر آنها خالی از اشکال نیست. و سر تمام این ها اینست که باطل مدرکی ندارد فقط به اصطلاح دیوار حاشا بلند است هر چه را منکر میشوند، لذا میفرماید:

(بَلْ قالُوا) این کفار و مشرکین در مقابل حضرت رسالت.

(مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ) قوم انبیاء سلف نوح، هود، صالح. ابراهیم.

شعیب موسی و سایر انبیاء و رسل، سپس خداوند مقول قول آنها را نقل می فرماید:

[سوره المؤمنون (23): آیات 82 تا 83] .... ص : 445

قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (82) لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (83)

گفتند: آیا زمانی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم آیا محققا ما هر آینه مبعوث می شویم هر آینه به تحقیق وعده داده شده ایم ما و پدران ما این وعده را از قبل و نیست این وعده مگر دروغ بافی پیشینیان.

در این دو آیه شریفه خداوند یکی از اقوال آنها را بیان فرموده که انکار معاد جسمانی است و لکن لازمه این انکار، انکار تمام فرمایشات انبیاء است، زیرا آنها را در این وعده تکذیب کردند و تکذیب آنها تکذیب رسالت است، و لذا فقها در باب تکذیب یکی از ضروریات دین که موجب کفر می شود میفرمایند:

چون برگشت به تکذیب رسالت است، بلی اگر بگوید: که رسول همچه فرمایشی نفرموده ضلالت می شود و اینها اعتراف می کنند که آنها فرموده اند لکن دروغ است و این همان اساطیر اولین است و لازمه تکذیب رسالت تکذیب جمیع گفتارهای آنها است، من جمله دعوت به توحید و نفی شرک. من جمله

ص: 445

بیان احکام و دستورات و سایر فرمایشات و نیز همین معنی در انکار ضروریات مذهب است که اگر بگوید:

العیاذ امام دروغ گفته بر گشتش به انکار امامت است و اگر بگوید: امام نفرموده اینها را آخوندها در آورده اند ضلالت است و در حکم شرک باللّه است، چنانچه حضرت باقر علیه السلام در باب رد حکم مجتهد جامع الشرائط فرمود:

(الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللّه).

[سوره المؤمنون (23): آیه 84] .... ص : 446

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84)

بفرما باین کفار و از آنها سؤال کن که از برای کیست زمین و آنچه در زمین است اگر هستید شما که می دانید خداوند تبارک و تعالی به قدرت کامله خود زمین را یک کره قرار داده که سه ربع آن در آب فرو رفته و یک ربعش از آب خارج که ربع مسکونش می نامند و این کره زمین و آب را در جوف کره هوا نگاه داشته بدون ستون که در بعض آیات تعبیر به مهد میفرماید، گهواره (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا) زخرف آیه 9.

(قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ) که اگر آنی حفظ نفرماید از بین میرود.

(وَ مَنْ فِیها) تعبیر به من که اشاره به ذوی العقول است جن و انس و ملک، اما بنی الجان که اکثر از انس هستند و در روی زمین قرار گرفته که می فرماید:

(یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ) انعام آیه 128 و اما ملک، ملائکه حفظه انس و موکلین قطرات باران و دریاها و کوه ها و کتبه اعمال و

ص: 446

غیر اینها، و اما انس که تمام صفحه زمین را اشغال کرده حتی به خیال کرات علویه افتاده و تا کره قمر رفته بعلاوه سایر مخلوقات ارضیه از حیوانات و نباتات و جمادات از معادن و جواهرات و فلزات کیست که اینها را نگاهداری می کند و در قبضه قدرت او است که اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها.

(إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ) فاطر آیه 39.

(إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

مسئلة: قاعدة عقلیه، وجوب دفع ضرر مقطوع و مظنون و محتمل است، چنانچه اگر احتمال دشمن یا حیوان موذیه یا قطاع الطریق داد عقل می گوید باید اجتناب کرد یا احتمال سم بدهد و مسلما آن کفار اگر یقین به حقانیت دین الهی ندارند لا اقل ظن دارند و بر فرض ظنّ هم نباشد احتمال و لو موهوم باشد می دهند و لازم است فحص و تحقیق کنند و مسلما قطع بر خلاف ندارند، چنانچه می فرماید:

(وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ) جاثیه آیه 23.

[سوره المؤمنون (23): آیه 85] .... ص : 447

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (85)

زود باشد که در جواب شما بگویند زمین و کسانی که در او هستند مختص به خداست بگو: آیا پس از این اقرار چرا متذکر نمی شوید.

نظر به اینکه کفار و مشرکین منکر وجود حق نبودند و او را خالق زمین و آنچه در زمین است می دانستند غایة الامر معرفت آنها به خداوند متعال ناقص بود مشرکین برای او در عبادت شریک قرار داده بودند شرک عبادتی داشتند با کلمه

ص: 447

طیبه لا اله الا اللَّه مخالف بودند و الا در افعال خلق و رزق و ایجاد و حفظ را مستند به او میدانستند و کفار قائل به تجسم بودند خدا را جسم می دانستند و از برای او اولاد تصور می کردند، ملائکه را بنات خدا می گفتند: عزیر و عیسی را ابناء الهی می شمردند برای او مکان قائل بودند در همین توراة رائج و اناجیل چه نسبت ها به خدا می دهند ولی برای احتجاج بر آنها همین مقدار کافی است که کسی که قدرت دارد زمین و اهل زمین را از کتم عدم به عرصه وجود آورد و نیست را هست کند و در جوف هوا نگهداری کند قدرت دارد بر اینکه از خاک و استخوان بشر ایجاد کند و شما را دو مرتبه زنده کند و مبعوث فرماید، چنانچه در آیات بسیار بهمین احتجاج تمسّک فرموده که آمدند نزد حضرت رسالت گفتند (مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ) یس آیه 78 و 79 لذا.

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ) لام اختصاص است که مختصّ بخدا است.

(قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ) فکر نمی کنید، متذکّر نمی شوید که کسی که چنین قدرتی دارد قدرت دارد که از خاک و عظام خلق فرماید و این در جنب قدرت او ناچیز است، بلکه در همین دنیا نمونه آن را نشان داده به ابراهیم و عزیر و موسی و عیسی نشان داد.

به ابراهیم فرمود: (فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً) بقره آیه 262.

به عزیر (فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ الی قوله وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً الایة) بقره آیه 261.

به حضرت موسی راجع به بنی اسرائیل (فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ الی قوله ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ) بقره آیه 52.

به عیسی علیه السلام فرمود: (وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی الی قوله

ص: 448

تعالی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی) مائده آیه 110 سپس خداوند حجت دیگری بر آنها اقامه فرمود.

[سوره المؤمنون (23): آیه 86] .... ص : 449

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (86)

به فرما: به آنها کیست پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش عظیم؟

این حجت بزرگتر از حجت اولیه است زیرا زمین با آنچه در او است نسبت به عالم بالا حکم قطره دارد نسبت بدریای عظیم.

(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ) مکرر در این تفسیر ذکر سماوات شده، خلاصه اینکه سماء مأخوذ از سموّ است به معنی بالا، حتی برابرها هم اطلاق سما شده (وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ) انفال آیه 11. و ما در فارسی اطلاق آسمان می کنیم و مراد این کرات جویه است که بالای سرما است که در این فضای وسیع خداوند مقرر فرمود و تعبیر به سبع برای این هفت کره است که فاصله هر یک بدیگری بسیار است و این فاصله را تعبیر به طبقه می کنیم قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ. مشتری، زحل که اینها را سیارات نام نهاده اند که دور کره شمس سیر دارند، چنانچه زمین هم در مدت یک سال دور کره شمس سیر می کند و سیر اینها مختلف است از حیث مدت که در علم هیئت و نجوم تعیین شده و فوق اینها سایر کواکب هستند که به نظر می آید، بطئی است سیر آنها و لذا ثوابت می نامند ولی به عقیده ما تمام اینها با این بعد آنها از کره زمین در طبقه اول هستند به دلیل قوله تعالی:

(وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ) فصّلت آیه 11 و مراد از سماء دنیا یعنی

ص: 449

طبقه اولی که نزدیکتر به کره زمین است و اما سایر طبقات لا یعلمه الا اللَّه و فوق تمام این طبقات کرسی است که فرمود:

(وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) آیة الکرسی. و فوق کرسی عرش اعظم است که میفرماید:

و رب العرش العظیم که محیط به کرسی است و جز خدا و پاره ای از انبیاء و ملائکه خبر ندارند و ائمه هدی علیهم السلام.

[سوره المؤمنون (23): آیه 87] .... ص : 450

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (87)

زود باشد که در جواب شما بگویند. که مربی آسمان ها و عرش خداوند متعال است بگو آیا پس از این اعتراف باز هم پرهیز نمی کنید از مخالفت او و منکر معاد می شوید کسی که چنین قدرتی دارد نمی تواند از یک مشت خاک و استخوان انسان ایجاد کند و روح در آن دمد و زنده کند.

(تنبیه) این عظمت کرات جویه و عرش اعظم در نظر ما عظیم و بزرگ می نماید و الا در جنب قدرت پروردگار با خلقت یک مورچه تفاوت ندارد، زیرا ایجاد تمام ممکنات منوط به مجرد اراده و مشیت او است (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) یس آیه 82.

(توضیح) افعال صادره از عباد اختیارا، محتاج به مقدماتی است که تصور و تصدیق و عزم و جزم و حرکت عضلات و توانایی و فقدان موانع باشد، و اما افعال صادره از خداوند فقط دو چیز بیش لازم ندارد یکی علم به صلاح، و دیگر ایجاد و حکما تعبیر می کنند از علم به صلاح به اراده که می گویند: فرق است بین حکمت و اراده، حکمت علم به مصالح و مفاسد است، و اراده علم به صلاح است

ص: 450

و از ایجاد به مشیت که بسا تعبیر می کنند بوجود منبسط که تمام موجودات امکانیه به ایجاد حق موجود می شود و نفس ایجاد بنفسه ایجاد می شود، ایجاد، ایجاد دیگر نمی خواهد و الا تسلسل لازم می آید و بر طبق این خبری هم داریم که میفرماید (خلقت الاشیاء بالمشیة و خلقت المشیة بنفسها) و متکلمین اراده را همان مشیت و ایجاد میدانند.

بنا بر قول حکماء اراده از صفات ذات و از شئون علم است و بنا بر قول متکلمین از صفات فعل.

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ) تمام مختص به ذات اوست و بس.

(قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ) مراتب تقوی را مکررا اشاره کرده ایم تقوای از شرک و کفر و ضلالت، تقوای از معاصی که موجب زوال ایمان می شود تقوای از معاصی کبار، تقوای از کل معاصی، تقوای از زخارف دنیوی ما زاد از مقدار ضرورت و لزوم، تقوای از توجه به غیر خدا به اسباب ظاهریه. سپس خداوند حجت ثالثه که بزرگتر از آن دو حجت است اقامه میفرماید:

[سوره المؤمنون (23): آیه 88] .... ص : 451

قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88)

به فرما به آنها کیست که به ید قدرت او است ملکوت هر چیزی و او پناه دهنده است و از کسی پناه نخواهد و احتیاج به پناه دهنده ندارد اگر هستید که می دانید.

(قُلْ مَنْ بِیَدِهِ) مراد ید جارحه نیست زیرا جسم نیست که اجزاء و جوارح داشته باشد بلکه مراد توانایی و قدرت است و در تعبیرات هم بسا می گویند:

فلان کس ید طولانی دارد در استخراج مسائل و احکام یعنی قدرت بر استنباط

ص: 451

احکام دارد یا در کسب و کار و ثروت و امثال اینها.

(مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ) ملکوت، واو و تاء زائده دال بر مبالغه مثل جبروت و لاهوت و مراد استیلاء و سلطنت و سلطه بر هر چیزی دارد، و عالم ملکوت فوق عالم ناسوت است، و عالم جبروت فوق ملکوت، و عالم لاهوت فوق جبروت است و مراد از شی ء ما یشی ء وجوده است، یعنی هر چه قابل وجود باشد و در خبر است می فرماید خداوند

(شی ء لا کالاشیاء)

چون صرف وجود و عین وجود است و سایر اشیاء ماهیاتی هستند که وجود عارض آنها شده و ملبس به لباس وجود شده- اند و تمام آنها در تحت قدرت و استیلاء حق هستند و از همین باب است که سلطان را ملک می گویند: ملک حجاز، روم، ایران و آنچه در تحت قدرت او است مملکت می نامند مملکت حجاز، روم، ایران و امثال آنها و سلطان می نامند به واسطه سلطه بر اهل مملکت و تسلط بر آنها.

(و هو یجیر)

پناه دهنده است هر که باو پناه برد

(یا جار المستجیرین)

(فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ) ذاریات آیه 5 هر کس در هر بلائی و مصیبتی افتاد اگر رو باو رفت پناهش می دهد و همین معنای استعاذه است که از شر شیاطین جنی و انسی و بلیات باید استعاذه کرد.

(فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ) اعراف آیه 119 نحل آیه 100 مؤمن آیه 58 فصلت آیه 36.

از افلاطون است که گفت: (الحوادث سهام و الافلاک قسی و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر) خدمت امیر المؤمنین علیه السلام کلام او را نقل کردند فرمود: (فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ).

(وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ) احتیاج در ساحت قدس او نیست. محل حوادث واقع نمی شود، هر چه اراده کرد کسی قدرت بر دفعش ندارد مثل بلیات دنیوی و عقوبات اخروی.

ص: 452

(إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) اگر شما کفار و منکرین معاد می دانید که ملکوت هر چیزی بدست کیست و پناه دهنده کیست؟ خبر دهید.

[سوره المؤمنون (23): آیه 89] .... ص : 453

سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ (89)

زود باشد که بگویند: ملکوت تمام اشیاء بدست قدرت الهیست بگو:

پس سبب چیست و برای چه حق را باطل می پندارید؟

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ) مورد تعجب است که مثل مشرکین و کفار با آن خباثت و ملعنت اعتراف دارند که تمام امور در تحت مشیت الهیست و او است مالک و خالق و نگهبان آنها و امروز جامعه دنیا که اکثریت با آنها است تمام را مستند به طبیعت می دانند و این عالم را به خودی خود موجود شده می پندارند و منکر وجود حق تبارک و تعالی هستند، و زیر بار هیچ دینی و مسلکی و طریقتی نیستند.

(قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ) سحر خدعه و تزویر و پلتیک و تقلب و غش است که باطل را به صورت حق جلوه می دهند، چنانچه سحره پنبه را به صورت عقرب و صحیح را به صورت شکسته و ریسمان را به صورت مار و امثال این ها جلوه می دهند و بر جهال امر مخفی می شود اینها حق را باطل می گویند، توحید را شرک، انبیاء را کذاب، دین حق را باطل و باطل را حق و از این جهت است که سحر و خدعه و تزویر و تقلب و غش در شریعت مطهره حرام است و امروز نوع معاملات خالی از این گونه ها نیست روغن نباتی در روغن حیوانی، آب در شیر، چای داخلی در خارجی و ضرر را نفع و باطل را حق و بد را خوب حتی فاسق خود را عادل جلوه می دهد، کاذب صادق نشان می دهد حتی عمله طفره در کار کارفرما می زند بکلّی حقیقت و

ص: 453

واقعیت میان جامعه از بین رفته فقط بعض متدینین خود را نگاه می دارند و بواسطه آنها است که بلا نازل نمی شود و الا این نوع اعمال اقتضاء صاعقه دارد.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

(لولا شیوخ رکع و اطفال رضع و بهائم رتع لصب علیکم العذاب صبّا)

[سوره المؤمنون (23): آیه 90] .... ص : 454

بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (90)

بلکه امدیم ما آنها را به حق و صدق و محققا آنها هر آینه دروغ گویانند (بَلْ أَتَیْناهُمْ) آمدن رسول و کتاب قرآن و معارف الهیه و عقاید دینیه و اخلاق حمیده و اعمال صالحه.

(بِالْحَقِّ) که تمام آنها مطابق با واقع و مصالح دنیویه و اخرویه و صحیح و درست و بجا و بموقع و عین صلاح بوده، حق مقابل باطل است و یکی از اسماء الهیه حق است، اشاره به مقام واجب الوجودیست ثابت و محقق بوده و هست، چنانچه اللَّه اسم ذات مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع نواقص امکانیست و هو اشاره به مقام غیب الغیوبی است که در تصور احدی نمی آید زیرا معرفت اشیاء منوط به تصور است در ذهن که ماهیات را سلب وجود خارجی کنید و وجود ذهنی باو دهید و الا بوجود خارجی ممکن نیست در ذهن درآید و حضرت اله ماهیت ندارد و سلب وجود از او نمی شود چون صرف وجود است و سلب وجود عدم صرف است و انبیاء تماما بر حق بودند و فرستاده حضرت باری و کتب آسمانی تمام حق است از جانب او نازل شده و دستورات دینی تمام حق است عین صلاح است و از طرف او آمده است.

(ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ

ص: 454

شَدِیدُ الْقُوی

) و النجم آیه 2 الی 5 و هر چه بر خلاف حق است باطل است.

(وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ) این کفار و مشرکین آنچه میگویند باطل و دروغ است که از برای خدا شریک قرار دادند و ملائکه را دختران خدا گفتند و آدم و عزیز و عیسی را پسران خدا فرض کردند و انبیا را تکذیب کردند و معجزات آنها را سحر پنداشتند و دستورات آنها را بیهوده شمردند و معاد را منکر شدند و تقلید آباء خود را نمودند با هزار عیب دیگر.

[سوره المؤمنون (23): آیه 91] .... ص : 455

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (91)

اخذ و اتخاذ نفرموده خداوند متعال از برای خود ولدی و نیست با او از الهی زیرا اگر الهی بود هر آینه می رفت هر الهی به آنچه خلق نموده و هر آینه بعض این اله بر بعضی علو پیدا می کردند، منزه است خداوند از آنچه اینها توصیف میکنند و نسبت میدهند.

(مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ) زیرا اولاد پیدا کردن لوازمی دارد و باید جسم باشد، آلات تناسل داشته باشد، زن اختیار کند. شهوت داشته باشد و لوازم دیگر و خداوند.

(نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل) زیرا تمام اینها از روی احتیاج است و احتیاج از لوازم امکان است و واجب غیر ممکن است، و تعبیر به ولد فرمود که اعم از پسر و دختر است که کفار نسبت دادند که ملائکه دختران خدا هستند و در این توراة رائج دست یهود آدم را ابن اللَّه می گوید: و یهود عزیر را ابن اللَّه گفتند و نصاری مسیح را (قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ)

ص: 455

توبه آیه 30.

(وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ) تمام مشرکین هر طائفه غیر از خدا اله دیگری قائل شدند، عبده شمس آتش، گوساله گاو و غیر این ها حتی نصاری و یهود. اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ) توبه آیه 31.

(إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ) دو دلیل متقن بر نفی آلهه یکی آن که اگر فرض کنیم دو اله می گوییم:

آیا هر کدام از این دو قدرت دارد بر منع دیگری یا ندارد، اگر بگویی دارد پس ممنوع از الوهیت میافتد، و اگر بگویی: ندارد عجز لازم می آید، و عاجز از الوهیت می افتد، پس هر دو بر فرض داشتن قدرت و نداشتن از الوهیت خارج میشوند.

دلیل دوم اینکه اگر دواله باشند در امر خلقت مخلوقات به یکدیگر احتیاج دارند مثل دو شریک یا هر کدام مستقل هستند، اگر محتاج باشند هر دو از الوهیت می افتند، و اگر مستقل باشند باید مخلوقات هر یک ممتاز باشند، و اگر هر یک قدرت دارد بر دفع مخلوق دیگری، پس دیگر از الوهیت می افتد و اگر ندارد، پس عجز لازم می آید و با الوهیت منافات دارد و این است معنای.

(وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ) و همین است معنای (لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا) انبیاء آیه 22.

بعلاوه دو آیت مستلزم ما به الاشتراک و ما به الامتیاز است، پس هر دو مرکب از دو جزء هستند و ترکیب موجب سه احتیاج است این جزء محتاج به جزء آخر و مرکب محتاج بهر دو جزء و ترکیب محتاج به مرکب بکسر است. به علاوه امتیاز که محقق دو آیت است از جهة اختلاف ماهیة است و الا در وجود که

ص: 456

امتیازی نیست و ماهیت هم غیر وجود است و وجود عارض ماهیت است.

(ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتّحدا هویة) پس مرکب از وجود و ماهیة است و ترکیب با وجوب وجود سازش ندارد، چنانچه گفتند:

ترکیب از لوازم امکان است که گفتند الممکن زوج ترکیبی و مرکب را سه قسم گفتند: ترکیب خارجی، ذهنی، عقلی.

اما ترکیب خارجی مثل اجسام و عوارض اجسام، و اما ترکیب ذهنی اینکه ماهیات را سلب وجود خارجی کنی و وجود ذهنی دهی، و امّا ترکیب عقلی اینکه مرکب از وجود و ماهیت است.

بعلاوه ماهیت محدود است و وجود حضرت اله نامحدود و با هم سازش ندارند، لذا می گوئیم ذات مقدسش صرف الوجود و محض الوجود و بحت- الوجود است.

(سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ) که خدا را نشناختند و این اوصاف امکانیه را بر او گفتند.

[سوره المؤمنون (23): آیه 92] .... ص : 457

عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (92)

عالم به غیب و شهود است، پس بالاتر از این است که برای او شریک قرار دهند. کلام در این آیه شریفه در سه جمله واقع میشود.

جمله اولی: علم عین ذات و از صفات ذاتیه است و توضیح آن اینکه گذشت که صرف وجود است و اعلی مراتب وجود غیر محدود و غیر متناهی نه اول دارد و نه آخر و البته دارای جمیع مراتب وجود است به بساطته و وحدته و علم یک مرتبه از مراتب وجود است مثل سایر صفات ذاتیه که عمده آنها سه صفت است

ص: 457

علم، قدرت، حیات و بقیه برگشت باین سه قدیم، ازلی، ابدی، سرمدی، سمیع بصیر، خبیر، مرید، مدرک، علیّ، رفیع، کبیر، عظیم، چنانچه مکرر بیان شده.

جمله ثانیه: غیب مقابل شهود است یعنی از نظر غائب است و غیب ذی مراتب است حتی در غیاب کسی اگر صحبت نامناسبی کردی غیبت می گویند:

و معصیت بسیار بزرگیست که گفتند:

(الغیبة اشد من الزنا)

و امام عصر را غائب می گویند:

چون از انظار مستور است و بر خداوند چیزی مستور و غائب نیست (عالِمِ- الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ الآیة) سبأ آیه 3 (وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً) طلاق آیه 12.

جمله ثالثه: در موضوع علم غیب بسیاری از عامه قائل شدند به اینکه علم غیب مختص ذات اقدس او است، بواسطه اطلاق آیات بسیاری مثل (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ) نمل آیه 66 و لکن جواب آنها اینست که این آیات تقیید شده به آیه شریفه.

(عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ) جن آیه 26 و 27 و توضیح کلام اینکه علم غیبی که مختص به اوست علمی است که از حد ممکن خارج است و غیر محدود است مثل علم ذات به ذات که مقام غیب الغیوبی است و اما علمی که از ناحیه او افاضه می شود بر بعضی که بر دیگران غیب است بر مستفیض غیب نیست مثل علم حضرت رسالت و ائمه طاهرین به جمیع ما سوی اللَّه سر تا سر ممکنات گذشته و آینده و دون آنها، علومی که به سایر انبیاء و ملائکه افاضه شده که بر دیگران غیب است و هم چنین به مؤمنین مثل علم بظهور بقیة اللَّه و رجعت ائمه و خصوصیات معاد.

ص: 458

[سوره المؤمنون (23): آیه 93] .... ص : 459

قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ (93)

بگو: پروردگار من بمن بنما آنچه باین کفار و مشرکین وعده عذاب داده شده وعده های الهی سه قسم است 1- وعده های که به انبیاء و مؤمنین داده شده این قابل تخلف نیست، زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از خداوند، بمقتضای عدل فعل قبیح صادر شود مثل آیه شریفه.

(إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ) مؤمن آیه 54.

2- وعده های که به کفار و اهل معاصی داده که بنحو اخبار باشد اینهم قابل تخلف نیست، زیرا تخلفش موجب کذب می شود و بر او محال است، زیرا کذب قبیح است.

3- وعده هایی که بآنها داده شده به نحو انشاء که تعبیر به وعید میکنیم این هم دو قسم است اگر محل قابلیت و لیاقت داشته باشد ممکن است تخلف به اینکه خداوند عفو فرماید، و بیامرزد و گذشت کند، و اما اگر قابل عفو نباشد البته متوجه می شود، زیرا عفو و مغفرت شرطش ایمان است که با ایمان از دنیا برود و گفتیم عمده خطر معاصی دو چیز است یکی آنکه باعث شود که بی ایمان از دنیا رود و دیگر آنکه خداوند عفو نفرماید و مؤاخذه کند مؤمن باید بین خوف و رجا باشد و نظر به اینکه حضرت رسالت در حق کفار و مشرکین نفرین نمیکرد بلکه دعاء میکرد و میگفت:

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

خداوند میفرماید: (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ).

ص: 459

آن وعده هایی که بآنها داده بمن بنما چنانچه انبیاء سلف هم در حق قوم خود پس از یأس از هدایت نفرین کردند حضرت نوح عرض کرد (رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً) نوح آیه 27 و 28 و حضرت موسی عرض کرد.

(رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ- الْأَلِیمَ) یونس آیه 88 لذا امر شد بحضرت.

(قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ) و آنچه وعده داده شده گرفتار قحط و قتل در بدر و حنین و ذلت و خفت که خداوند یاری فرمود پیغمبر و اصحابش را و فتح مکه و از بین رفتن مشرکین و از ترس ایمان آوردن و بلاهای دیگر.

[سوره المؤمنون (23): آیه 94] .... ص : 460

رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (94)

پروردگار من مرا قرار مده در قوم ظالمین. مفسرین چنین معنی کردند که موقع نزول عذاب بر کفار مرا از میانه آنها بیرون برو از عذاب نجات ده، بعضی چنین معنی کردند که مرا جزو ظالمین قرار مده لکن این دو معنی بنظر نمی آید، و آنچه بنظر می آید اینکه این جمله مربوط به جمله قبل است مدخول کلمه قل که مأمور شده این دعا را تقاضا کند و چون این سوره مبارکه مکی است در مکه نازل شده و تا مادامی که حضرتش در مکه بود بسیار به حضرت ظلم می کردند.

خاکروبه، شکمبه شتر بر سرش می ریختند فقط یک ملاحظه از حضرت ابی طالب می کردند عاقبت طومار نوشتند و در کعبه میان لوله گذاردند که دیگر به حضرتش و اصحابش چیز نفروشند و آن قدر سخت شد که حضرت ابی طالب

ص: 460

آنها را برد در شعب ابی طالب و هیچ وسیله بر امرار معاش نداشتند سه سال در شعب بودند فقط زن های مکه در خفای مردان شبانه مختصر آذوقه بر شتر بار می کردند و به طرف شعب روانه می کردند تا موقعی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم خبر داد که جبرائیل خبر داد که طومار آنها را موریانه خورده فقط اسم اللَّه باقی مانده حضرت ابی طالب آمد در مسجد الحرام سران قریش خیال کردند که حاضر شده پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم را تسلیم آنها کند فرمود:

این پسر برادر من یک هم چه خبری داده بروید مشاهده کنید اگر راست است بدانید آن پیغمبر است و از جانب الهی وحی باو می رسد و اگر دروغ است من او را تسلیم شما میکنم قبول کردند بنی شیبه را خواستند کلید در کعبه نزد آنها بود باز کردند لوله را دیدند هیچ تصرفی در آن نشده چون باز کردند دیدند فرمایش او صدق است اجازه دادند بیایند در مکه و تا ابی طالب زنده بود چندان اذیت نمی کردند، پس از فوت ابی طالب و در همان سال خدیجه هم فوت نمود و حمزه هم رفته بود به شکار چهل نفر تصمیم قتل آن حضرت را گرفتند آمدند حضرت سر قبر خدیجه بود عبا بگردنش فشار دادند به نحوی که یقین به موت او پیدا کردند، پس از آن حضرت تشریف برد در مسجد حمزه از شکار آمد حضرت را برد منزل و ایمان آورد تا لیلة المبیت دور خانه او را گرفتند که او را بقتل رسانند از آن طرف بسیاری از اهل مدینه بواسطه خبرهای یهود می آمدند مکّه و به شرف اسلام مشرف می شدند و اصرار داشتند که حضرت را به مدینه برند و از ظلم قریش نجات دهند حضرت می فرمود اجازه ندارم، تا این آیه نازل شد و حضرت از خداوند در خواست نمود که عرض کرد.

(رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) امریه رسید و در لیلة المبیت هجرت فرمود و نجات پیدا کرد از ظلم ظالمین و از میانه آنها بیرون رفت

ص: 461

(هذا ما عندنا).

[سوره المؤمنون (23): آیه 95] .... ص : 462

وَ إِنَّا عَلی أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95)

خداوند می فرماید: محققا ما بر این که به تو نشان دهیم و مینمائیم آن عذابی که بآن ها وعده داده ایم، هر آینه قدرت داریم، این آیه شریفه برای تسلیت خاطر رسول اللَّه بود که ما قدرت داریم عذاب بر آنها نازل کنیم، چنانچه تو را نجات دادیم، لکن افعال الهی بوقت خود که صلاح باشد تحقق پیدا می کند و شاید سرّ تأخیرش این باشد که بعض آنها در خلال این مدت بشرف اسلام مشرف می شوند و بسا از نسل آنها اشخاصی بوجود آیند که آنها ایمان می آورند، و اما عذاب آنها آنجایی بود که یکی آن که گرفتار قحطی شدند، و یکی آن که در جنگ بدر و احزاب واحد کشته شدند حتی ملائکه به مدد مسلمین آمدند، و یکی آن که در فتح مکه تسلیم شدند و بر حسب ظاهر اظهار اسلام کردند و لو بسیاری از آنها منافق بودند مثل ابی سفیان و اتباع آن، و لکن بعض دیگر حقیقت داشت اسلام آنها. لکن بعد از رحلت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم کردند آن چه کردند که می فرماید:

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة)

و آثار آن باقی ماند که با ائمه اطهار چه کردند و تا امروز چه می کنند.

ص: 462

[سوره المؤمنون (23): آیه 96] .... ص : 463

ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ (96)

دفع نما سیئه کفار را که بتو روا می دارند باحسان بآن ها ما می دانیم و عالم تریم بآنچه آنها توصیف می کنند، اخلاق حضرت رسالت به نحوی بود که خداوند توصیف میفرماید:

(وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ) قلم آیه 4 و می فرماید: (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ) آل عمران آیه 153، دارد کسانی که بشرف اسلام مشرف شدند سه دسته بودند. یک دسته از ترس جان و یک دسته به طمع مال و یک دسته بواسطه اخلاق پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم و این دسته حقیقت داشت اسلام آنها، حتی نقل کردند که یک یهودی بود همه روزه بالای بام می رفت و خاک روبه بر سر حضرت می ریخت چند روزی شد که دیگر این عمل را نمیکرد حضرت پرسش فرمود گفتند: مریض شده حضرت به عیادت او تشریف برد سه مرتبه صورت برگردانید باز حضرت مقابل صورتش نشست این خلق را که مشاهده کرد به شرف اسلام مشرف شد، خاکروبه می ریختند چند قدمی دور میشد و خود را تکان می داد و روی خود نمی آورد، حتی بعد از فتح مکه و تسلط حضرت بر سران قریش فرمود: معامله می کنم با شما معامله ای که برادرم یوسف با برادرانش کرد تمام شما را عفو نمودم حتی وحشی که شکم حضرت حمزه را در احد پاره کرد موقعی که آمد اسلام اختیار کرد او را عفو فرمود، و این اول قدمی است که باید با دشمن رفتار کرد و کفار را بزبان لین و خوش دعوت کنید.

(فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً) طه آیه 46 حتی در باب امر بمعروف و نهی از منکر درجه اولش زبان خوش و لیّن و از راه نصیحت است، و بالجمله به ضرورت دین اسلام حضرت رسالت در جمیع کمالات و اخلاق و صفات افضل از جمیع انبیاء و

ص: 463

اولیاء و ملائکه و ما سوی اللَّه بود، حتی ائمه طاهرین را تعریف می کردند می گفتند: شبیه اخلاق پیغمبر است حتی حضرت سید الشهداء علیه السلام در حق حضرت علی اکبر عرض کرد.

(اللهم اشهد علی هؤلاء القوم قد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا به رسولک و کنا اذا اشتقنا الی رسولک نظرنا الیه)

چنانچه خداوند عالم هم به بندگان رءوف و مهربان است و فردای قیامت عفو و مغفرت او نسبت باهل ایمان بحدی است که انبیاء و ملائکه هم تصور نمی کردند، حتی امیر المؤمنین علیه السلام در دعاء کمیل عرض میکند.

(لولا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من اخلاد معاندیک لجعلت النار کلها بردا و سلاما و ما کان لاحد فیها مقرا و لا مقاما).

[سوره المؤمنون (23): آیه 97] .... ص : 464

وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ (97)

و بگو پروردگارا پناه می برم بتو از عیوب و لغزش های شیاطین، در باب قلوب اخباری داریم که از برای قلب دو باب است، یکی رو به ملائکه داخل می شوند و بنده را بخیال کارهای خوب می اندازند که الهام ملکی تعبیر می کنند، و یکی رو به شیاطین که او را به خیال کارهای بد می اندازد و تعبیر به وسوسه شیاطین می کنند و قلوب مطهره معصومین از انبیاء و ائمه و سایر معصومین از قسمت دوم محفوظ است و شیطان راه ندارد و خیال سویی در قلوب آنها خطور نمی کند و مفاد این آیه شریفه این است که شیاطین جنی و انسی در مقام اضلال بنده گان و اضرار بحضرت رسالت بودند.

حضرت از خداوند تقاضا کند که از شر آنها محفوظ ماند و مؤمنین را هم حفظ فرماید و شیطان را بر آنها مسلط نکند، چنانچه خطاب به شیطان فرمود:

ص: 464

(إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ) حجر آیه 42 (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ) نحل آیه 101.

و لکن حفظ آنها و اعطاء مقام عصمت از جانب حق است، لذا باید پناه باو برد که میفرماید:

[سوره المؤمنون (23): آیه 98] .... ص : 465

وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98)

و بگو پناه می برم به تو ای پروردگار من این که شیاطین نزد من حاضر شوند، حضور شیاطین نزد انبیاء اشاره باین آیه است.

(ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) حج آیه 51 امنیه به معنی آمال و آرزو است و آمال و آرزوی انبیاء و رسل هدایت امت و دلالت آنها بایمان و دین حق و بیان آیات الهیه و احکام و مواعظ و نصایح و بیدار کردن آنها را از خواب غفلت و تیه ضلالت و ظلمت جهالت و نجات از مهالک دنیوی و اخروی و سعادت و رسته گاری و فوز به جنة و تخلص از عذاب است.

و القاء شیاطین مانع شدن امت است از پیروی انبیاء و اغوای آنها بوساوس شیطانی و هواهای نفسانی و علاقه مندی به زخارف دنیوی و تقلید آباء و امثال این ها و نسخ الهی القاء شیاطین را به نصرت و یاری انبیاء و مؤمنین است که کفار را مخذول و منکوب می فرماید یا به عذاب های مهلکه مثل غرق و صاعقه و صیحه و خسف یا به بلاهای دنیویه مثل فقر و مرض و تسلط ظالم و القاء عداوت و بغضا بین آنها و لو بر حسب ظاهر مجتمع هستند چنانچه میفرماید:

ص: 465

(بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی) حشر آیه 14 و امروز هم اگر اختلاف کفار و ظلمه و فساق و فجار و زد خورد با یکدیگر نبود هر آینه اسلام بکلی برچیده می شد، لذا باید از خدا خواست.

(اللهم اشغل الظالمین بالظالمین و اجعلنا من بینهم سالمین) آنها به جان یکدیگر بریزند.

(ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است) به بینید بنی امیه و بنی العباس با ائمه طاهرین چه کردند.

فقط در اواخر حضرت باقر علیه السلام و اوائل حضرت صادق علیه السلام که این دو طایفه به هم گلاویز شدند این همه اخبار از بیان عقائد و اخلاق و احکام و مواعظ و غیر این ها از این دو بزرگوار صادر شده که مذهب شیعه را مذهب جعفری گفتند در مقابل مذاهب اربعه اهل تسنن.

[سوره المؤمنون (23): آیه 99] .... ص : 466

حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99)

این کفار و مشرکین به کفر و شرک خود باقی هستند تا زمانی که بیاید احدی از آنها را مرگ گوید پروردگار من مرا برگردان به دنیا. یکی از خصوصیات وارده بر انسان حال احتضار است که پرده برداشته می شود و خصوصیات آن عالم را مشاهده میکند و اموری که بر او پیش می آید بسیار است ملک الموت را می بیند یا به صورت زیبا و خوش یا به صورت مهیب و خشم و غضب جای خود را بآن نشان می دهند یا بهشت یا جهنم ملائکه را مشاهده می کند یا ملائکه رحمت یا ملائکه غضب انوار مقدسه پیغمبر و ائمه را می بیند یا سفارش به ملک الموت می کنند که براحتی قبض روح کند یا دستور می دهند که بسختی قبض کند، و

ص: 466

بالجمله یا اول راحتی او است یا اوّل عذاب که فرمود:

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)

یکی از رفقای حقیر بسیار آدم پاکی بود برای حقیر نقل کرد که من مریض بودم حال احتضار به من دست داد دیدم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم تشریف آورد بالای سرم نشست امیر المؤمنین علیه السلام مقابل صورت ائمه طاهرین اطراف بستر ملک الموت آمد، دم در ایستاد من خواستم متوسل شوم زبانم طاقت نیاورد.

خواستم دست به دامن شوم قدرت بر حرکت نداشتم، بعد متوجه شدم که آرنج خود نزدیک زانوی امیر المؤمنین علیه السلام است یک فشاری دادم که من نمی خواهم فعلا بمیرم امیر المؤمنین علیه السلام صورت به ملک الموت نمود و سر مبارک را حرکت داد یعنی برو رفت و آنها هم برخواستند و رفتند حال من برگشت و مرض رفع شد، و همین فرمایش را امیر المؤمنین علیه السلام به حارث همدانی فرمود:

(یا حار همدان من یمت یرنی- من مؤمن او منافق قبلا).

ایکه گفتی فمن یمت یرنی جان فدای کلام دل جویت

کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا بدیدمی رویت.

[سوره المؤمنون (23): آیه 100] .... ص : 467

لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (100)

این ها که تقاضای رجوع به دنیا می کنند می گویند: امید است من عمل صالحی بجا آورم در آنچه ترک کردم، نه چنین است هرگز برگشتن نداری این کلمه ای است که او میگوید و از وراء این عالم برزخی است تا روزی که مبعوث می شوند.

ص: 467

(لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ) اخبار بسیاری داریم راجع به منع زکاة و خمس است و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند منافات با عموم آیه ندارد، کافر می گوید برگردم ایمان آورم، مشرک موحد شوم، فاسق عادل گردم، مسی ء محسن شوم عاصی مطیع شوم. لذا جواب داده میشود.

(کَلَّا) دیگر رجوع نداری نفس های تو شماره داشت تمام شد، روزی تو محدود بود بآخر رسید با این که اگر بر فرض برگردی همانی که هستی (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ) انعام آیه 28.

(إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها) تقاضای بی جا است زیرا انسان تا در دنیا هست قابل تغییر هست و پس از مردن هر چه دارد ملکه او می شود و قابل تغییر نیست (وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا).

اسراء آیه 74.

(وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ) برزخ فاصله بین الشیئین است بین دنیا و آخرت و در اخبار تعبیر به قبر کردند و توضیح کلام این است که انسان موقعی که مرگ رسید روح حیوانی او که بخار است تمام می شود ولی روح انسانی که از عالم ارواح آمده علاقه او از بدن گسسته می شود و به قالب مثالی که شبیه همین بدن است بدون ماده تعلق می گیرد، اگر مؤمن صالح باشد قبرش روضة من ریاض الجنة، و اگر فاسد باشد حفرة من حفر النیران. و از برای عالم برزخ بهشتی هست زمین وادی السلام و جهنمی هست برهوت و بسا بعضی مؤمنین که آلوده به معاصی کبار شده اند در عالم برزخ گرفتار می شوند تا در قیامت بشفاعت خاندان عصمت و مغفرت پروردگار نجات پیدا کنند و در این جا چند سؤال است.

اول- طبق ضرورت مذهب شیعه دوره رجعة هست و این آیه منافی با اوست جواب- آیه نسبت به جمیع افراد بیان نفرمود نسبت بآن ها که تقاضای رجوع

ص: 468

می کنند از کفار و فساق و بر فرض اطلاقی داشته باشد تقیید است و در اصول معین شده که اطلاقات آیات باخبار معتبره تقیید می شود.

دوم- در اخبار داریم که روح در قبر برمی گردد به بدن و سؤال در قبر می شود.

جواب- همان روح انسانی است که تعلق پیدا می کند، و اما روح حیوانی تمام شد حس و حرکت ندارد فقط درک ثواب و عقاب و پرسش و سؤال و جواب می کند.

سوم- قالب مثالی چیست؟

جواب- همان است که در خواب می بینی خدمت انبیاء یا ارحام یا رفقاء می رسی همه جا می روی کربلا مشهد مکه و امثال این ها با اینکه بدنت در فراش افتاده ..

[سوره المؤمنون (23): آیه 101] .... ص : 469

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (101)

و زمانی که دمیده شود در صور پس ملاحظه نسبت بین آنها نمی شود و احدی مسئول دیگری نیست.

(فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ) بعضی گفتند صور جمع صورت است که بدن باشد و نفخ روح در بدن که زنده شوند نظیر قوله تعالی:

(فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) حجر آیه 29 و زمر آیه 72- و بعضی گفتند مراد صور اسرافیل است که دو نفخه دارد یکی آنکه تمام قالبها روح از آنها جدا می شوند، و دیگر، آن که برمی گردند بدلیل قوله تعالی:

(وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ) و حق با قول اخیر است، زیرا نفخ به معنی

ص: 469

دمیدن است و این مناسب با موت نیست که در این آیه نفخه اولی را بیان می فرماید.

(فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ) اموری که در دنیا موجب افتخار می شود، من پسر کیستم پدرم کیست از فلان فامیل هستم دارای فلان رتبه فلان درجه چه مقدار ثروت و مالیه دارم در قیامت نیست آن جا ایمان و عمل صالح و تقوی نجات بخش است چه بسیار پدرها از اولاد فرار می کنند و بالعکس (یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ) عبس آیه 34 الی 37 لکن از حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و سلم مروی است فرمود:

(کل حسب و نسب منقطع یوم القیامة الا حسبی و نسبی)

ولی این هم مشروط بایمان است. و الا مثل ابی لهب و جعفر کذاب و پسر نوح جهنم می روند و مثل محمّد بن ابی بکر بهشت در خبر است

(خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا قرشیا).

(یَوْمَئِذٍ) در روز محشر.

(وَ لا یَتَساءَلُونَ) و از یکدیگر سؤال نمی کنند هر کس مسئول کار خود است، بلی کسانی که سبب اخلال دیگران شدند عقوبت آنها بر او هم بار میشود چنانچه اگر باعث هدایت دیگران شدند مثوبت آنها را هم بهره برداری میکنند.

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة)

این هم برگشتن بعمل خود است که هدایت و اضلال باشد.

ص: 470

[سوره المؤمنون (23): آیات 102 تا 103] .... ص : 471

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103)

پس کسی که میزان های او سنگین باشد پس آنها رستگارانند و کسی که میزان های او سبک باشد پس آنها کسانی هستند که زیان کار نفوس خود بودند در جهنم همیشه هستند دائما، کلام در این دو آیه شریفه در چند مقام واقع میشود.

اول- از ضروریات دین اسلام و جزو عقاید دین است میزان یوم القیامة که انکارش کفر است.

دوم- هر کس موازینی دارد که میفرماید:

(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ) هر حسنه یک میزان دارد مثل نماز زکاة صوم و غیر این ها.

اگر صحیحا واقع شده ثقیل است، و اگر تارک یا ضایع شده خفیف است و ثقالت و خفت هر شیئی مناسب با همان شیئی است.

سوم- ثقالت منوط بایمان است چون بدون ایمان هیچ عملی صحیح نیست شرط صحت کل اعمال ایمان است، و خفت منوط به کفر است زیرا غیر کافر و ضال مخلد در جهنم نیست.

چهارم- ایمان (حسنة لا یضر معها سیّئة و الکفر سیئة لا ینفع معها حسنة) پنجم- ثقالت درجاتی دارد هر چه ایمانش قوی تر باشد و مقرون باعمال صالحه و آلوده به معاصی نباشد، ثقالتش بیشتر می شود، و همچنین خفت هر چه کفرش شدیدتر باشد و مقرون به ظلم و معاصی باشد، درکاتش بیشتر و موازینش خفیف تر میشود، امّا مؤمن مشمول.

(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) است و لو بشفاعت و مغفرت و

ص: 471

عفو الهی، و اما غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست مشمول:

(وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ) است و شاهد بر این دعوی آیه بعد است که میفرماید:

[سوره المؤمنون (23): آیه 104] .... ص : 472

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ (104)

صورت های آنها در آتش سوخته می شود و آنها در آتش عبوس میشوند بطوری که لب های آنها پخته شود و دندان های آنها بیرون آید مثل سر گوسفند که پخته می شود نظیر روز قیامت که میفرماید:

(یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ) طارق آیه 9 است بواطن هر کس ظاهر می شود که هر که به بیند می فهمد که کافر است، یا مؤمن، فاسق است، یا عادل، مطیع، یا عاصی صفات قلبیه او نمایان است، لذا در آیات اشاراتی دارد من جمله قوله تعالی:

(یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

آل عمران آیه 102 و 103 و قوله تعالی:

(یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ الی قوله تعالی:

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ الایة) حدید آیه 12 و 13.

(تنبیه) از این دو آیه بواسطه کلمه (أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ) و کلمه (الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ) استفاده می شود که این عقوبت.

ص: 472

(تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ) راجع به منافقین و کسانی که بعد رسول اللَّه برگشتند و مخالفت با اوصیاء او کردند از خلفاء سه گانه و بنی امیّه و بنی عباس است و شاهد بر این دعوی خبری است که از کعب الاخبار نقل کردند که در برهان نقل کرده از علی بن ابراهیم النعمانی که خلاصه آن این است که این آیه در حق کسانی است که با علی علیه السلام و اولاد علی مخالفت کردند.

خبر مفصل است و یک قسمت مهم راجع به حضرت بقیة اللَّه و علائم ظهور آن حضرت و پاره از صفات او است.

[سوره المؤمنون (23): آیه 105] .... ص : 473

أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105)

آیا نبود آیات من که برای شما تلاوت می شد پس بودید شما بآن آیات تکذیب میکردید و می گفتید اینها دروغ است.

(أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی) استفهام تقریری است که اقرار کنند که آیات بر آن ها تلاوت شده کلمه آیاتی جمع مضاف است افاده عموم دارد.

(تُتْلی عَلَیْکُمْ) جمیع آیات قرآنی بر آنها تلاوت شده احدی از کفار و مشرکین و مسلمین انکار نمیکنند و انکار ندارند که این قرآن مجید از باء بسم اللَّه تا سین و الناس از میان دو لب مبارک پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم صادر شده غایة الامر بگویند دروغ است و از جانب خدا نیامده است و بافته خود پیغمبر است.

(فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ) تنبیه تکذیب آیات قرآنی لازم نیست که جمیع آیات آن را تکذیب کنند و یک آیه آن را تکذیب کنند کافی است.

(أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ الی قوله تعالی: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ

ص: 473

یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ

) بقره آیه 79 و در حدیث مروی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدر بزرگوارش از حضرت باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمود:

(أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ- فی علی- فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ)

و از این حدیث استفاده می شود همان معنایی که استظهار کردیم که این آیات راجع به مخالفین است که آیات راجعه به فضائل اهل بیت را تصرف کردند و محل آن را تغییر دادند آیات تطهیر را در آیات راجعه به نساء نبی قرار دادند.

آیه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) در أکل انعام آیه (بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ) را در 60 آیه بعد و یک تفسیرات برأی کردند و هکذا سایر آیات را.

[سوره المؤمنون (23): آیه 106] .... ص : 474

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106)

گفتند پروردگار ما غلبه کرد بر ما شقاوت و بودیم قوم گمراهان، اموری که باعث شقاوت می شود بسیار است حسادت عداوت عناد تکبر حب ریاست حب جاه و مال و معاصی و غیر این ها که موجب سیاهی قلب می شود و از قابلیت هدایت میافتد و موعظه و نصیحت و دلیل و حجت در او تأثیر نمیکند.

(قالُوا) فردای قیامت که گرفتار عذاب می شوند اقرار می کنند و می گویند:

(رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا) هوی و هوس چشم و گوش ما را بسته تکذیب رسول کردیم با اولیاء تو مخالفت کردیم دین را ملعبه خود قرار دادیم که ما را به بدبختی و عذاب ابدی انداخت.

(وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ) ضلالت مقابل هدایت است، هدایت بایمان و اعتقاد

ص: 474

به جمیع عقاید حقّه و مشی بر صراط مستقیم است، ولی ضلالت اقسام بسیاری دارد، زیرا اگر جمیع عقاید حقه را داشته باشد و یکی از آنها را فاقد باشد ضلالت است از ابتدا گرفته تا انتهاء منکر وجود حق شرک به خدا انکار رسالت دشمنی با اوصیاء رسول انکار ولایت آنها انکار معاد انکار ضروریات دین یا ضروریات مذهب یا خصوصیات ضروریه معاد بدعت در دین غلوّ در حق انبیاء و ائمه و هر چه موجب سلب ایمان میشود ضلالت است.

[سوره المؤمنون (23): آیه 107] .... ص : 475

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107)

میگویند: پروردگار ما ما را بیرون آور از آتش و جهنم، پس اگر ما عود دادیم شقاوت خود را، پس محققا ما ظالم هستیم، این کلام از این ها پس از دخول در جهنم و عذاب و آتش است، زیرا خروج فرع دخول است، و همین کلام تکذیب بسیاری از آیات قرآن است که با این که در آتش می سوزند باز تکذیب می کنند، زیرا متجاوز از صد آیه در قرآن خلود اهل نار را خبر داده و این ها که تقاضای خروج می کنند البته احتمال خروج می دهند و بر فرض خروج تمام این آیات کذب می شود چه رسد به بعد خروج که میفرماید:

(وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ) انعام آیه 28 و بعضی گفتند این آخر کلام اهل نار است که میگویند:

(رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها) ای من النار.

(فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).

جواب آنها این است که در دنیاهم که بودید ظالم بودید بهر سه معنی ظلم بنفس ظلم بغیر ظلم در دین ولی خطاب بآنها می رسد.

ص: 475

[سوره المؤمنون (23): آیه 108] .... ص : 476

قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108)

خدا می فرماید: دور شوید در آتش، و دیگر با من تکلم نکنید.

(قالَ اخْسَؤُا فِیها) اخسأ خطاب بسگ است که او دور شود و بلسان فارسی چخ گویند که اینها حکم سگ را دارند.

(فِیها) در آتش.

(وَ لا تُکَلِّمُونِ) دیگر با من تکلم نکنید، بعضی گفتند این آخر کلام آنها بود دیگر نمی توانستند تکلم کنند و صدای آنها مثل صدای حمار بود که شهیق می گویند:

و بزبان فارسی عرعر بدلیل قوله تعالی:

(فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ) هود آیه 108 لکن این دعوی خلاف آیات شریفه است و این آیه هم دلالت ندارد، زیرا می فرماید:

با من تکلم نکنید، و الا تکلم با مالک و با اهل بهشت و با خزنه جهنم در آیات هست بأهل بهشت میگویند:

(انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ) حدید آیه 13 و موقعی که اهل بهشت از آنها می پرسند (فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ) اعراف آیه 43 و به مالک می گویند:

(وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ) زخرف آیه 77 و با خزنه جهنم (وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ) مؤمن آیه 52.

(اشکال) در جهنم دار تکلیف نیست امر اخسئوا و نهی لا تکلمون چه معنی دارد؟

ص: 476

(جواب) این امر و نهی برای تخفیف و اهانت است نه برای تکلیف، چنانچه شما بکسی که حرف بی جا میزند می گویید خفه شو پس بر او واجب می شود خفقان؟

[سوره المؤمنون (23): آیات 109 تا 110] .... ص : 477

إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (109) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (110)

به درستی که چنین است که بودند جماعتی از بندگان من که میگفتند پروردگار ما ایمان آوردیم ما پس مغفرت خود را شامل حال ما بگردان و رحمت خود را بما عنایت فرما و تو بهترین رحمت کنندگانی پس شما آنها را گرفتید باستهزاء و سخریه تا اندازه ای که فراموش کردید ذکر مرا و بودید که نسبت بآنها مضحکه میکردید و بآنها می خندیدید.

(إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی) مؤمنین که معتقد به جمیع عقاید حقه بودند و عامل باعمال صالحه و متقی از معاصی الهیّه.

(یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا) در پیشگاه احدیت اعتراف به ایمان و اطاعت پروردگار داشتند.

(فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا) مغفرت از معاصی و رحمت به مثوبات الهی.

(وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ) هستی که فرمودی: (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ) اعراف آیه 155.

(فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا) شما که تکذیب آیات ما را می کردید آنها را مسخره می کردید. بعین مثل امروز که این متجددین اهل عبادت و نماز و مسجد

ص: 477

و قرآن و سایر اعمال صالحه را مسخره میکنند و مصداق اتم این آیه هستند که در آتش بآنها میفرماید:

(حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی) دیگر اسم خدا و دین و قرآن و سایر امور دینیه از میانه آنها برداشته شده و فراموش کردند.

(وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ) در مجالس نوای آنها و تقلید آنها را در می آوردید و قاه قاه می خندیدید، حال مقام آنها را مشاهده کنید که من با آنها چه معامله می کنم و جای خود را در آتش به بینید، عزت و احترام آنها را و ذلت و خفت خود را نظر کنید بهشت آنها را و جهنم خود را مقایسه کنید.

[سوره المؤمنون (23): آیه 111] .... ص : 478

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)

بدرستی که من جزاء دادم آنها در این روز بسبب آن چه صبر کردند بدرستی که اینها خود آنها رستگارانند.

(إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ) مکرر گفته شده که جزاء اهل بهشت از راه استحقاق نیست، زیرا اگر عمر دنیا را عبادت کنند تقابل با نعم الهی نمی کند، بلکه فرع قابلیت است و از راه تفضل است و چون تفضلات الهی در محل غیر قابل تفضل نیست فقط قابلیت می خواهد و شرط قابلیت سه چیز است.

اول: ایمان دوم: عمل صالح سوم: تقوی هر چه ایمانش بالاتر رود و معرفتش کامل تر شود، و هر چه اعمال صالحه نیکوتر گردد و بیشتر شود، و هر چه درجات تقوایش زیادتر قابلیت تفضلات او بیشتر می شود و درجات او در بهشت عالیتر گردد، و اما جزاء اهل دوزخ از راه استحقاق است خردلی زائد بر استحقاق عذاب نمیکند.

ص: 478

هر چه کفر و عناد و شرک و ضلالت و ظلم و معاصی بیشتر شد استحقاق عذاب زیادتر دارد، و لذا درکات جهنم هم متفاوت است.

(بِما صَبَرُوا) صبر بر مشقات عبادت و صبر بر ترک معاصی و صبر بر ظلم ظالمین که میفرماید:

(إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ) زمر آیه 13.

(صبر تلخ آمد و لکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت)

مخصوصا صبر اولیاء الهی از امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود:

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

و لذا او را اصبر الصابرین گفتند، و در حق ابی عبد اللَّه علیه السلام دارد

(لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء)

صبر تو فزون ز ممکنات است حسین- خون از عطشت دل فرات است حسین.

(أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ) تأکید ان، تکرار ضمیر، جمله اسمیه با این سه تاکید صابرین فائز هستند به فیوضات الهی و نائل به مثوبات اخروی و و اصل به نعم جنت و بالاترین آنها قرب به مقام ربوبی و رضوان خداوندی.

[سوره المؤمنون (23): آیات 112 تا 114] .... ص : 479

قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (112) قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ (113) قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114)

فرمود: چه اندازه مکث کردید در روی زمین شماره سالهای شما چند سال عمر کردید گفتند مکث کردیم یک روز یا بعض روز، پس سؤال فرما از آنهایی که شماره سالها را میدانند و شماره میکنند.

ص: 479

فرمود: لبث نکردید مگر اندکی اگر محققا شما بودید که می دانستید انسان پس از گذشتن مدة مدیدی به نظر او بسیار کم می آید پیر مرد هشتاد ساله موقعی که قضایای طفولیت خود را متذکر می شود می گوید:

انگار دیروز بود. و همچنین بالاخص کسی که در غفلت باشد یا در خواب باشد یا اشتغال به ملاهی داشته باشد، جایی که حضرت عزیر صد سال مرده بود موقعی که خداوند او را زنده فرمود:

(قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ) بقره آیه 261.

و همچنین اصحاب کهف پس از سیصد سال چون بیدار شدند (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ) کهف آیه 18 بعلاوه این کفار پس از دخول در عذاب الیم دنیا و عالم برزخ نزد آنها ناچیز می آید، مثل کسی که صد سال در ناز و نعمت باشد یک شب تب و مرض باو متوجه شود یا به بلائی گرفتار شود مثل زندان و شکنجه آن شب به نظرش خیلی طولانی می آید و آن صد سال به نظرش خیلی کوتاه می نماید، لذا از آنها سؤال میشود.

(قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ) با اینکه تصریح به سنین می فرماید مع ذلک در نظر آنها نه سال میآید نه ماه نه هفته.

(قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ) و این کلام را هم حدسی گفتند و ترسیدند که اشتباه شده باشد گفتند:

(فَسْئَلِ الْعادِّینَ) ملائکه موکل به ما که حساب کارهای ما را و ساعات عمر ما را میدانند از آنها سؤال فرما خداوند می فرماید من از آنها بهتر میدانم و داناترم حتی بعدد نفوس شما.

(قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا) چون دنیا سرتاسر آن اگر نسبت بآخرت بدهی نسبت قطره به دریا غلط گفته ای، زیرا دریا هم محدود است و آخر دارد لکن

ص: 480

عذاب آخرت، و همچنین مثوبات بهشت آخر ندارد و محدود نیست، لذا می فرماید:

(فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ).

(لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) اگر میدانستید در دنیا که مدت عمر شما چه اندازه کم است و چه زود سپری می شود به فکر دین و آخرت می افتادید و تحصیل زاد و توشه برای آخرت خود میکردید، لکن خیال میکردید همیشه در دنیا هستید و پس از دنیا هم خبری نیست.

[سوره المؤمنون (23): آیه 115] .... ص : 481

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (115)

آیا پس گمان کردید که جز این نیست که ما شما را عبث و بی فایده خلق کردیم و بدرستی که شما بسوی ما برنمی گردید، قانون دولت برای ترقی و تعالی رعیت خود مدارسی باز کرده دبستان ها و دبیرستان ها و مدارس عالیه و اساتید و معلمین و دانشمندانی را به حقوق وافیه کافیه قرار داده برای تعلیم افراد رعیت و متعلمین را هم تشویقاتی کرده که به میل و رغبت در مقام تحصیل علوم برآیند تا بدرجات عالیه برسند و تصدیق و دیپلم و دکترای بگیرند و به درجات عالیه نائل شوند با حقوقات بسیار در راحتی و آسایش برآیند و زندگی کنند و کسی را هم مجبور نکرده اینک اگر بعضی اطفال اعتنا باین مدارس نکردند و مشغول لهو و لعب و بازی گری شدند سپس که بزرگ شدند و به پیری بیافتند بهزار گونه نکبت و فقر و بیچارگی دوچار می شوند و چاره هم ندارند.

خداوند متعال هم این دنیا را مدرسه قرار داده و معلمین مثل انبیاء و ائمه و علماء اعلام برای تعلیم کمالات بافراد بندگان با حقوق کافی که می گفتند اجر

ص: 481

ما نزد خدا است از شما متعلمین توقع اجر نداریم.

چنانچه این معلمین و دبیرها و دکترها می گویند: اجر ما با دولت است از شما توقع نداریم، حال اگر افراد بندگان در این مدارس الهیه و نزد این معلمین نرفتند و اعتناء نکردند فردای قیامت که دست آنها از همه کار بریده و خود را به شهوت و هوی پرستی و لهویات مشغول کرده بودند بهزار گونه نکبت و عذاب دچار می شوند و چاره هم ندارند و همین نحو که از کار افتاده ها دیگر نمی توانند به طفولیت برگردند و به مدارس روند آنها هم فردای قیامت نمی توانند به دنیا برگردند و نزد انبیاء و معلمین تحصیل کمال کنند این است مفاد آیه شریفه.

(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ).

[سوره المؤمنون (23): آیه 116] .... ص : 482

فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ (116)

پس تعالی و بزرگی اختصاص دارد به خداوند متعال که سلطنت و پادشاهی حق او است نیست الهی مگر او پروردگار عرش کریم است.

(فَتَعالَی اللَّهُ) تعالی است از آنچه جهال او را وصف می کنند (فتعالی اللَّه عما یصفه الجاهلون) که از برای او شریک قرار دادند و ملائکه را دختران او گفتند و عیسی علیه السلام و عزیر علیه السلام و آدم علیه السلام را پسران او و از برای او جسم و مکان گفتند، یا علة موجبه قرار دادند.

و بالجمله او را نشناختند ذات مقدس مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص.

(الْمَلِکُ الْحَقُّ) مالکیت و سلطنت غیر او عاریه و موقتی و جزئی است و مالکیت و سلطنت او کلیّه و ذاتیّه و ثابت و دائم است.

ص: 482

(لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) الوهیّت و خداوندی مختص به ذات مقدس او است و بس الهی جز او نیست.

(رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ) کریم از صفات الهیه است نسبت بعرش برای برکاتی است که از عرش اعظم الهی نازل میشود و محیط به جمیع ممکنات است از آسمان ها و زمین و ملائکه و جن و انس و حیوانات و نباتات و جمادات و آنچه در آسمان و زمین است، حتی محیط به بهشت و دوزخ است و سدرة المنتهی و غیر این ها و عظمتش به حدی است که غیر خداوندی که رب و خالق او است خبر ندارد.

سؤال- خداوند خالق کل شی ء است وجه اختصاص به عرش برای او چیست؟

جواب- اولا: پروردگار عرش پروردگار ما دون العرش بطریق اولی هست و ثانیا: به جهت شرافت عرش است (مثل رب البیت)

[سوره المؤمنون (23): آیه 117] .... ص : 483

وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (117)

و کسی که میخواند با خداوند تبارک و تعالی الهی دیگری هیچ گونه دلیل و برهانی نیست از برای او باین دعوت، پس جز این نیست که حساب او نزد پروردگار او است محققا خداوند رستگار نمیفرماید کافرین را.

(وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ) شامل جمیع کفار می شود. اما مشرکین مثل عبده اصنام و شمس و گاو و گوساله و غیر این ها که واضح است، و اما مجوس عبده آتش هستند، و اما یهود که گفتند خدا اله موسی و موسی اله

ص: 483

هارون و هارون اله فرعون، و اما نصاری که قائل بسه خدا شدند اب ابن روح القدس، بلکه بعضی مریم را هم داخل کردند، چنانچه می فرماید: به عیسی علیه السلام.

(أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ) مائده آیه 116- بلکه فرق ضاله از مسلمین هم ملحق بآن ها هستند که خلیفه تراشی کردند در مقابل جعل الهی و نصب رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و سلم.

(لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ) هیچگونه مدرکی و دلیلی و منطقی و برهانی بر این دعاوی ندارند فقط تقلید آباء و اختیار جماعتی از منافقین و معاندین بر ائمه طاهرین.

(فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ) فردای قیامت از آنها سؤال می شود بچه دلیل اختیار کردید، فقط عذر آنها این است که دیگران ما را گمراه کردند.

(إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ) کفار رستگاری ندارند فقط رستگاری منحصر به مؤمن صالح است.

[سوره المؤمنون (23): آیه 118] .... ص : 484

وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (118)

و بگو: پروردگار من بیامرز و رحم فرما و تو بهترین رحم کننده گانی، این آیه شریفه یک نوع دستور شفاعت است در حق مؤمنین که از گناهان آنها عفو فرماید و به رحمت واسعه خود نائل نماید، هذا آخر ما اردنا فی سورة المؤمنون و الحمد للَّه و الصلاة علی محمّد و آله و یتلوه انشاء اللَّه سورة نور.

ص: 484

سورة المبارکة النور .... ص : 485

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و للَّه الحمد و الصلاة علی رسوله و آله اخبار بسیاری در فضیلت این سوره رسیده، من جمله از حضرت صادق علیه السلام است فرمود:

(حصّنوا اولادکم و فروجکم به تلاوة سورة النور و حصّنوا بها نسائکم فان من ادمن قراءتها فی کل یوم او فی کل لیلة لم یر احد من اهل بیته سوءا حتی یموت فاذا هو مات شیعه الی قبره سبعون الف ملک یدعون له و یستغفرون اللَّه حتی یدخل فی قبره)

و بقیه اخبار چون از طرق عامه بود و بعضی بطریق عایشه بود از نقل آن خود داری کردیم.

[سوره النور (24): آیه 1] .... ص : 485

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (1)

سوره ایست نازل فرمودیم و فرض و واجب کردیم او را و نازل کردیم در این سوره آیات و دلائل و براهین واضحه روشن باشد که شما متذکر شوید.

(سُورَةٌ) مأخوذ از سور بلد است که حصاری دور او میکشند که حدودش معین و مشخص باشد و سور قرآنیه از این باب است که یک قسمت از قرآن

ص: 485

محدود بحدی است از ابتداء تا انتهاء نه چیزی از آن ناقص شده و نه بر او افزوده شد.

(أَنْزَلْناها) مراتب نزول قرآن در مقدمه این تفسیر بیان شده.

اولا در عالم نورانیه بر نور مقدس نبوی صلّی اللَّه علیه و سلم سپس در لوح محفوظ بعدا در لیلة القدر در آسمان بعد از آن توسط روح الامین بر قلب سید المرسلین نجوما در مدت 22 سال ایام رسالت حضرتش در مکه و مدینه و این سوره در مدینه نازل شده و در خبر از حضرت صادق است که بعد از سوره نساء بوده.

(وَ فَرَضْناها) فرض و واجب بر تمام مکلفین عمل بدستوراتی که در این سوره بیان شده.

(وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ) آیه نشانی و دلیل و برهان و منطق است و معجزه که از جانب خداوند نازل شده به بیان واضح روشن که بینه است و حجت بر بندگان تمام میشود و راه عذری بر احدی باقی نمیماند.

(لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ) لعلّ بمعنی باید است و باشد که متذکر شوید.

[سوره النور (24): آیه 2] .... ص : 486

الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (2)

زن زنا دهنده و مرد زنا کننده را پس بزنید بر هر یک از آنها صد تازیانه و نگیرد شما را نسبت بآنها رأفت و مهربانی در دین إلهی و دستور خداوندی اگر شما ایمان بخدا و روز جزا دارید و باید حاضر شوند و مشاهده کنند عذاب این دو را طایفه ای از مؤمنین.

ص: 486

(الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی) الف و لام جنس است شامل جمیع اقسام زنا می شود لکن در اخبار معتبره تقییداتی دارد که اشاره می شود و اقسام زنا بسیار است زنای محصنه که مرد زن دار زنا کند یا زن شوهردار زنا دهد، زنای با محارم، زنای با اجنبیه، حر و حره باشند یا عبد و امه، بکر باشد زن یا سیّبه، بالغ باشند یا غیر بالغ، عن علم و عمد باشند یا شبهه بلکه بسیاری از روز جهل بحکم است مثل عامه که طواف نساء ندارند و بسیاری از حاج که حج آنها باطل است و بسیاری از عقود ازدواج که باطل باشد و غیر اینها، و اولا ثبوت زنا امر بسیار مشکلی است زیرا یا باقرار ثابت می شود یا بشهادت چهار نفر آن هم عادل باشند و شهادت آنها کالمیل فی المکحلة باشد و دونه خرط القتاد و آنهم نزد حاکم شرع باشد و پس از ثبوت مجری حد باید حاکم شرع باشد و حدود هم مختلف است و در عبید و اماء نصف حد آزاد است.

زنای محصنه رجم است «سنگ سار بعد از صد جلد» زنای با محارم قتل است.

پس از جلد در غیر بالغ تعزیر است و در بکر ضمان هم دارد و غیر اینها که در فقه در کتاب حدود بیان شده.

(فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).

سؤال، وجه تقدیم زانیه بر زانی چیست؟ با اینکه در موارد دیگر رجال را مقدم ذکر فرمود مثل.

(السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما مائده آیه 42).

جواب: چون منشأ زنا در زنها بیشتر است هم شهوت آنها زیادتر است هم قوه حفظ در آنها کمتر است هم عقل آنها ناقص تر است لذا بیشتر اقدام باین امر شنیع دارند.

(تنبیه) در اخبار زنا را نسبت باعضاء داده زنا چشم زنا گوش زنا لب

ص: 487

زنا دست زنا با زبان زنا بدن زنا قلب.

زنا چشم برؤیت شهوت است زنا گوش بسماع صوت اجنبیه زنا لب ببوسیدن زنا دست ببدن اجنبیه گذاردن زنا پا پابپای یکدیگر مالیدن زنا زبان تکلم کردن بشهوت زنا بدن پهلوی هم خوابیدن زنا قلب صورت زنا را در ذهن تصور کردن تا شهوت بحرکت بیفتد و بسا انزال هم میشود و اینها ملحق به زنا هستند در حرمت و بسا تعزیر هم دارد دون الحد.

(تنبیه) زنا محقق میشود بمجرد غیبوبت ختنه گاه و لو انزال هم نشود.

(وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ) دلسوزی نکنید به اینکه این بدنهای لطیف طاقت تازیانه ندارد یا سبک و خفیف بزنید، حدود الهیه باید جاری شود تا جلوگیری از این فساد بزرگ شود امروز چون حدود الهیه تعطیل شده نه قاتل را می کشند و نه شارب الخمر و نه لاطی و نه زانی اینهمه رواج پیدا کرده بلکه اگر حد الهی بر مرتد و منکر ضروری و مبدع جاری می شد این همه کفر و ضلالت بوجود نمی آمد.

(إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ) مفهومش اینکه رأفت و ملاحظه باعث سلب ایمان میشود.

(وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) تا اینکه دیگران چشمشان بحساب بیفتد و اینها در نظر این ها خفیف و سبک شوند.

(مسئلة) توبه قبل از ثبوت نزد حاکم رافع حد است بهمین نحوی که توبه رافع عذاب اخروی می شود رافع حد هم میشود.

ص: 488

[سوره النور (24): آیه 3] .... ص : 489

الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ (3)

مرد زانی نکاح نمی کند مگر زن زانیه را یا زن مشرکه را و زن زانیه را نکاح نمی کند مگر مرد زانی یا مرد مشرک و حرام شده است این برای مؤمنین، این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین اختلاف زیادی در مفاد آن کرده اند از جهاتی، یکی اینکه کلمه لا ینکح و لا ینکحها مفادش نهی است یا فقط اخبار است، دیگر آنکه معنی نکاح عقد است یا وطی است.

دیگر آنکه این حکم نسخ شده یا باقیست و اخبار بسیاری از ائمه اطهار، حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا علیهم السلام داریم که از این بزرگواران سؤال می کردند و آنها جواب میفرمودند. و توضیح آیه و مفاد اخبار بعد از صرف نظر از کلمات مفسرین موقوف بر بیان چند امر است.

1- در زمان جاهلیت و قبل از بعثت زن های زانیه بسیار بودند حتی بر بالای در منزل خود علم نصب میکردند که ذوات الاعلام میگفتند که از جمله آنها مرجانه مادر عبید اللَّه و سمیه مادر زیاد بود و قضیه غریبه ای تطفلا اشاره می شود.

در مجلس معاویه عمر و ابن عاص گفت من در زمان جاهلیت قوّاد بودم یعنی زنهای زانیه در تحت اختیار من بودند یک روز ابو سفیان از سفر آمده بود و از من یک زن خواست گفتم فعلا کسی را ندارم جز سمیّه گفت او را طالب نیستم چون دهانش متعفن است.

گفتم دیگری را ندارم ناچار سمیه را اختیار کرد و رفت نزد او و موقعی که بیرون آمد دیدم از عورتش منی خارج میشد فورا معاویه برخواست دست در گردن زیاد کرد و گفت این برادر من است و او را برد نزد دخترانش و گفت این عموی شما است.

ص: 489

قضیه آخری در مورد مرجانه موقعی که عبید اللَّه را آورد چهل نفر مدعی شدند که عبید اللَّه فرزند من است چون نزد مرجانه رفته بودند بالاخره اصلاح کردند که قیّاف (قیافه شناس) بیاورند تشخیص دهند که شباهت بکدام یک دارد آمدند گفتند بهیچ کدام شما شباهت ندارد فقط ابهام پای او شبیه ابهام پای زیاد است لذا زیاد او را برد و گفتند ابن زیاد.

(امر دوم) اینکه صریح اخبار است که این حکم قبل از توبه و بعد از اجراء حد است پس اگر تائب شدند دیگر مانعی ندارد.

(امر سوم) تزویج مسلم با مشرک جایز نیست نه زن مشرکه میتوان گرفت و نه زن بمشرک میتوان داد.

(امر چهارم) این جمله نسخ نشده چون صریح اخبار است که ائمه علیهم السلام فرمودند.

(و الناس الیوم بتلک المنزلة فمن اقیم علیه حد زنا او شهر به لم ینبغ لاحد ان یناکحه حتی یعرف منه التوبة).

(امر پنجم) این جمله مفادش نهی تنزیه است نه تحریم بلکه محرومیت است مثل آیه شریفه.

(وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 48).

پس مفاد آیه اینست که مؤمنین همین نحوی که زن مشرکه نمی گیرند زنی که مشهوره بزنا است یا محدود بحد است اشمئزاز دارند او را اختیار کنند زیرا اعتبار ندارد که باز زنا دهد مگر آنکه توبه کند چنانچه صریح اخبار است و همچنین زن مؤمنه هم حاضر نمی شود که شوهرش هر شب پهلوی یک زن زانیه برود این زن های زانیه و مردان زانی باک ندارند که با مشرک یا زانی زنا دهند یا زنا کنند پس مفاد آیه واضح شد.

ص: 490

(الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً) زن مؤمنه عفیفه حاضر نمی شود با زانی نکاح کند اما زن های زانیه یا مشرکه باکی ندارند و در بند نیستند و همچنین (وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ) البته مرد مؤمن حاضر نمی شود زن زانیه اختیار کند اما مشرکین و زانیها باکی ندارند زانیه بگیرند.

(وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ) زیر بار نمیروند و سزاوار هم نیست مگر توبه کنند از زنا کردن یا زنا دادن.

(تنبیه) مجرد نسبت زنا مانع نیست چنانچه صریح اخبار است که یا مشهور باشند بزنا یا اقامه حد شده باشد بر او و دست هم بر ندارد و توبه نکند.

[سوره النور (24): آیه 4] .... ص : 491

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4)

و کسانی که نسبت بزنا میدهند زنهایی را که محصنات هستند و پس از نسبت نیاورند چهار شاهد عادل را پس باید آنها را هشتاد تازیانه بزنند و هرگز شهادت آنها را قبول نکنید و اینها بواسطه این نسبت فاسق میشوند و این ها فاسق هستند یکی از حدود الهی حد قذف است که کسی نسبت زنا بدهد بزن محصنه باید چهار شاهد عادل اقامه کند که شهادت حسّی دهند و شهادت علمی کافی نیست کالمیل فی المکحلة که اگر سه شاهد اقامه کرد و چهارمی شهادت نداد آن سه شاهد را هم باید حد قذف زد هشتاد تازیانه و آنکه نسبت داده آن هم حد قذف دارد حتی اگر خود زانی یا زانیه اقرار به زنا کردند قبول نیست مگر چهار مرتبه اقرار کند و اگر زوج نسبت زنا به زوجه خود داد باب لعان پیش می آید که بعدا ذکر میفرماید و امروز نوع فحاشی ها که متعارف بین عوام شده که میگویند

ص: 491

مادر فلان خواهر فلان زن فلان که نسبت زنا بمادر و خواهر و زن او میدهند محدود بحد قذف است. باید بسیار خود را حفظ کرد و نسبت بی عفتی باحدی نداد لذا میفرماید.

(وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ).

رمی به زنا که این زنا داده باید چهار شاهد عادل اقامه کند.

(ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ) یا اصلا شاهدی ندارد یا اگر دارد چهار شاهد نیست یا اگر چهار شاهد یا بیشتر دارد ولی عادل نیستند یا چهار شاهد عادل میانه آنها نیست یا اگر چهار شاهد عادل هم داشته باشند ولی شهادت آنها حسّی نباشد.

(فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً) که حد قذف است.

(وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً) چون عدالت شرط شهادت است چنانچه در حاکم و مفتی هم شرط است چه رسد در خلیفه که عصمت شرط است واحدی از دوست و دشمن در خلفاء سه گانه و بنی العباس دعوی عدالت نکرده چه رسد به عصمت زیرا فسق اینها از آفتاب روشن تر است.

(وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

زیرا قذف المحصنه قطع نظر که محکوم بحد است از معاصی کبیره است و منافی با عدالت است.

[سوره النور (24): آیه 5] .... ص : 492

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

مگر کسانی که توبه کردند بعد از این نسبت زنا و صالح شدند پس خداوند آمرزنده مهربان است. کلام در این آیه در دو مقام واقع میشود. یکی در توبه قاذف که چه

ص: 492

نحوه باشد.

دیگر پس از توبه آیا شهادتش در امور قبول می شود همین نحوی که فسق او برطرف میشود باصطلاح استثناء بهر دو جمله میخورد یا به جمله اخیره اما توبه گفتند بعضی باین است که تکذیب این نسبتی که داده کند علی رؤس الاشهاد و رفع این تهمت را بکند لکن این معنی ندارد زیرا اگر واقعا بینه و بین اللَّه صادق بوده و لو معصیت کرده و بدون چهار شاهد قذف کرده چگونه میتواند تکذیب خود کند که این تکذیب خود یک کذب است که گناه کبیره است.

بعضی گفتند توبه او پشیمانیست از اینکه قذف کرده و تحقیق کلام اینست که اگر بینه و بین اللَّه کذب گفته و بیجا نسبت داده تکذیب خود کند و اگر واقعا صادق بوده توبه از قذف کند که چرا پرده پاره کرده مثل غیبت که راست میگوید ولی نباید بازگو کند و غیبت کند بلکه جنبه حق الناس هم دارد و اما استثناء بعضی گفتند و لو توبه کند دیگر شهادتش قبول نمیشود بواسطه کلمه ابدا که در مستثنی منه بوده و لکن استثناء شامل این جمله هم می شود و عدم قبول شهادت برای فسق او است و ارتکاب معصیت کبیره پس از توبه رفع میشود.

لذا میفرماید:

(إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ) بعد القذف چه اجراء حد بر او بشود یا نشود بلکه از علائم توبه تمکین از اجراء حد است.

(وَ أَصْلَحُوا) که دیگر مرتکب این نوع نسبتها نشود بلکه از کلیه معاصی کبیره اجتناب کند.

(فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ) میآمرزد و (رَحِیمٌ) مورد عنایات خود هم قرار میدهد.

ص: 493

[سوره النور (24): آیات 6 تا 7] .... ص : 494

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (6) وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ (7)

و کسانی که رمی می کنند زنهای خود را بزنا و چهار شاهد عادل ندارند باید برای رفع حد قذف چهار مرتبه قسم یاد کند قسم جلاله که او راست میگوید و از راست گویان است و قسم پنجم لعن کند بخود اگر از دروغ- گویان باشد.

این آیه راجع به مسئله لعان است و در واقع استثناء نسبت بآیه قبل است که نسبت زنا بزن دادن در صورتی که چهار شاهد عادل ندارد باید حد قذف باو جاری کرد فقط زوج طریق دیگری برای اثبات زنا دارد اگر چهار شاهد دارد فبها و اگر ندارد باید لعان کند تا رفع حد قذف از او بشود که میفرماید:

(وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ) و طریقه آن اینست که چهار مرتبه بگوید: (اشهد باللّه انی لمن الصادقین فیما رمیت زوجتی بالزناء) پس از این چهار مرتبه در مرتبه پنجم خود را لعن کند اگر از دروغ- گویان باشد بگوید (لعنة اللَّه علی ان کنت من الکاذبین) که میفرماید:

(فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ).

رفع حد قذف از او میشود و اثبات حد زنای محصنه بر زوجه او که رجم باشد می شود مگر آنکه زوجه هم راهی دارد که حد زنا را از خود دفع کند که میفرماید:

ص: 494

[سوره النور (24): آیات 8 تا 9] .... ص : 495

وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ (8) وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ (9)

و دفع میشود از زوجه عذاب حد زنا محصنه که رجم باشد به اینکه شهادت دهد چهار مرتبه و قسم یاد کند که شوهرش از دروغ گویان است و طریقه قسم و شهادت او اینست که بگوید:

(اشهد باللّه انه من الکاذبین) که دروغ میگوید که به من نسبت زنا داده و این شهادت را چهار مرتبه تکرار کند که مفاد و یدرؤ عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات باللّه انه لمن الکاذبین است و پس از این چهار مرتبه در دفعه پنجم بگوید:

(غضب اللَّه علی ان کان من الصادقین) که مفاد و الخامسة ان غضب اللَّه علیها ان کان من الصادقین است.

(تنبیه) این دو جمله کمال تنافی و تضاد دارد، زیرا اگر صادق باشد کاذب نیست و بالعکس و در واقع خالی از این دو نیست و این حکم برای رفع حد قذف و زنا است چنانچه در خبر دارد

(تدرأ الحدود بالشبهات)

و بعبارت دیگر نه اثبات قذف میشود و نه اثبات زنا و لو خالی از این دو نباشد لکن عقوبت اخروی منوط بواقع است اگر زوج دروغ گفته عقوبت تهمت بزن عفیفه محصنه داده و اگر راست گفته آن زن عقوبت زنا دارد مگر اینکه توبه کنند بین خود و خدا رفع عقوبت هم از آنها می شود که فرمودند:

(التائب من الذنب کمن لا ذنب له)

و خداوند هم قبول توبه میفرماید:

ص: 495

[سوره النور (24): آیه 10] .... ص : 496

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ (10)

و اگر نبود فضل خداوند بر شما و رحمت او اینکه خداوند بسیار قبول توبه می کند و عالم بحکم و مصالحست.

(وَ لَوْ لا) جواب او محذوف است بواسطه وضوحش که اگر این امور چهارگانه (فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ) که تفضلات الهی بر بندگان بسیار است آنچه خداوند در دنیا و آخرت از حیات، صحت روزی و سایر نعم دنیویه و آنچه در آخرت از سعادت و رستگاری و فوز به جنت عنایت فرموده و میفرماید: از راه تفضل است، کسی طلبی از خدا ندارد و لو اعبد اهل زمان باشد. دوم (وَ رَحْمَتُهُ) که رحمتش وسعت کل شی ء فقط قابلیت شمول باشد و قابلیت ایمان و تقوی است چنانچه میفرماید:

(وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ) اعراف آیه 155.

سوم قبولی توبه که.

(وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ) زیرا امر بتوبه فرموده و وعده قبول داده و محال است خلف وعده کند چون قبیح است و از او صادر نمیشود فرموده مکررا در آیات شریفه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ الایة) تحریم آیه 8 چهارم.

(حَکِیمٌ) که عالم به جمیع حکم و مصالح است اگر این چهار نبود هر آینه فسادهای زیادی در جامعه رخ می داد یعنی این احکامی که قرار دادیم برای دفع فساد است اگر حد زنا نبود آن هم حضور جماعتی هر آینه زنا زیاد می شد و نسل ها فاسد می شد، چنان چه در دوره جاهلیت و عصر حاضر بسیار شده و اگر

ص: 496

حد قذف نبود آبروی بسیاری از دست میرفت، و همچنین مسئله لعان تمام اینها از راه تفضل و رحمت است، و هم چنین اگر قبولی توبه نبود تمام اهل دوزخ بودند بهشت مخصوص به معصومین می شد و تمام دستورات الهی از روی حکمت و مصلحت عین صلاح است و لو بعض جهال بر خلاف هوای نفس آنها باشد.

[سوره النور (24): آیه 11] .... ص : 497

إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ (11)

بدرستی که کسانی که آمدند بالافک که متهم شدند بدروغ بزرگ عظیم دامن آنها پاک بود رگ و ریشه شما مؤمنین هستند و بسته بشما گمان نکنید که این افک شر است برای شما خداوند دروغ کسانی که نسبت دادند ظاهر می کند و دامن این ها را پاک می فرماید، بلکه این خیر است برای شما از برای هر کسی از آنها است آن چه کسب کردند از عقوبت این افتراء، و آن کسی که تولی کرد کبر خود را از آنها از برای اوست عذاب عظیمی.

آیه شریفه با آیات بعد نزد مفسرین عامه گفتند راجع بعایشه است که چنین نسبتی باو داده شده بود و خداوند نسبت دهنده گان را رسوا کرد، لکن در اخبار ائمه طاهرین اخبار بسیاری داریم که راجع بماریه قبطیّه مادر ابراهیم ابن رسول اللَّه که عایشه و حفصه حسد بردند که این پسر جریح است که با ماریه زنا کرده مربوط به حضرت رسالت نیست و پدران آنها شیخین هم شهادت دادند و خداوند همه آنها را رسوا کرد و معلوم شد که جریح ممسوح است نه آلت رجولیت دارد و نه آلت انوثیة، و ابن اخبار را علی بن ابراهیم مسندا از حضرت باقر علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام و ابن بابویه مسندا از امیر المؤمنین علیه السلام

ص: 497

و حسین بن حمدان مسندا از حضرت رضا علیه السلام و سید مرتضی در کتاب غرر و درر و در برهان میگوید:

از مشاهیر اخبار است، و این اخبار مفصل است رجوع به تفسیر برهان کنید و خلاصه مفاد آنها این است که سلطان روم برای حضرت رسالت یک غلام که جریح نام داشت و یک کنیز که نامش ماریه قبطیه بوده فرستاد و قبطیه گفتند زیرا بسیار زیبا و خوش سیما بود تشبیه بلباس قباطی که از مصر می آوردند سفید و لطیف بود و این دو اسلام آوردند و اسلامشان بسیار خوب بود و حضرت ماریه را برای خود اختیار فرمود و از او پسری آورد ابراهیم نام و حضرت فوق العاده علاقه باین مادر و پسر داشت و این موجب حسد عایشه و حفصه شده بود تا آنکه ابراهیم هیجده ماهه از دنیا رفت.

پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم بسیار محزون شد عایشه گفت: که این بچه مربوط بشما نیست این از جریح غلام است و رفتند نزد پدرانشان شیخین آمدند شهادت دادند که ماریه و جریح با هم نزدیک شدند و ما مشاهده کردیم و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم با اینکه میدانست که این نسبت کذب و افتراء است ولی چون وصله ای بود که در نظر عموم اصحاب موجب ظن یا یقین می شد زیرا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم چند زن داشت و از آنها اولاد نیاورد و در سن پیری از ماریه فرزند آورد حضرت خواست بر اصحاب مکشوف گردد، لذا بحال غضب امر فرمود بامیر المؤمنین با ذو الفقار برود جریح را بقتل رساند لکن فرمود:

اگر حقیقة امر بر تو مکشوف شد متعرض او نباش موقعی که علی علیه السلام آمد جریح از خوف فرار کرد.

رفت بالای درخت حضرت تشریف برد بالای درخت جریح خود را انداخت بزمین پیراهنش عقب رفت ممسوح بود آلت رجولیت و انوثیة نداشت حضرت او را آورد نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم و شرح قضیه را بیان کرد.

ص: 498

حضرت اصحاب را طلب فرمود آمدند مشاهده کردند و این ها رسوا شدند آمدند نزد حضرت طلب استغفار کردند حضرت فرمود استغفار شما مردود است و بعذاب این معذب می شوید این خلاصه مطلب.

لذا این آیات نازل شده و خداوند وعده عذاب عظیم داده، لذا میفرماید:

(إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ) این جمله را دو نحوه تفسیر کردند، نوع مفسرین گفتند مراد کسانی هستند که این افتراء را به مؤمنین بستند و قذف محصنه کردند، لکن مستفاد از اخبار این است که مراد کسانی هستند که به آنها افتراء بستند و بنا بر این دو تفسیر جملات بعد هم معنی تغییر می کند.

(عُصْبَةٌ مِنْکُمْ) عصبة از ماده عصب به معنای رگ که باعضاء بدن ملصق شده هر جماعتی که نحوه ارتباطی دارند یا از حیث نسب ارحام هستند یا از حیث مسلک و در این جا از حیث ایمان است.

(لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ) گمان نکنید که این افک شر است و صدق است.

(بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ) یا معنی اجراء حد است بزنا ذو افک که باعث جلو- گیری می شود از دیگران یا مراد اینست که خداوند آنها را رسوا میکند و دروغ آنها را فاش میفرماید.

(لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ) لام بمعنای علی است که مراد عذاب قیامت است و تعبیر به لام برای اختصاص است یعنی عذاب هر یک از معاصی مختص بمرتکب او است.

(وَ الَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ) کبر بمعنای تحمل این معصیت بزرگ را کرده و عذاب عظیم با اینکه تمام عذابها عظیم است عذاب این نسبت بسائر عذابها عظمت دارد.

ص: 499

[سوره النور (24): آیه 12] .... ص : 500

لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ (12)

چرا شما مؤمنین زمانی که شنیدید یک همچه نسبت ناروایی بیکی از افراد مؤمنین داده شده شما مردانتان و زن های مؤمنات گمان خوب نبردید و نگفتید که این نسبت افک آشکار است.

(لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ) چون این افک که مثل عایشه و حفصه و پدرانشان نسبت به ماریه و جریح دادند این منتشر شد بین المؤمنین و مؤمنات در مجالس و محافل ذکر این قضیه بود با اینکه باید قضیه بر عکس باشد زیرا اگر پیغمبر را به رسالت شناخته بودند باید بدانند که او خطاء نمی کند و فوق العاده علاقه به ابراهیم داشت و در فوت او انقدر محزون بود که راضی نشد آفتاب بقبر ابراهیم بتابد و عداوت عایشه و حفصه را با ماریه هم میدانستند و حسادت آنها را که اولاد پیدا نکردند و حضرت بآنها توجه نداشت، چرا نگفتند این نسبت از راه حسد و دشمنی است.

(ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً) مراد بانفسهم یعنی بیکدیگر از مؤمنین مثل آیه شریفه.

(فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ) فرقان آیه 61.

یعنی بر یکدیگر زیرا مؤمنین کنفس واحده هستند: (ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ) لقمان آیه 27.

در اخبار دارد مؤمنین باید بیکدیگر حسن ظن داشته باشند و لا تظنن باخیک سوءا حتی یأتیک الیقین او تقوم به البینة) فعل مسلم را باید حمل بر صحت کرد تا فسادش معلوم شود.

(وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ) افتراء و تهمت زدن بمؤمنین از گناهان بسیار بزرگ است.

ص: 500

[سوره النور (24): آیه 13] .... ص : 501

لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ (13)

چرا این ها که نسبت ناروا را دادند نیاوردند بر دعوای خود به چهار شاهد؟

پس زمانی که نیاوردند به چهار شاهد پس اینها در نزد خداوند این ها دروغگویانند گذشت که ثبوت زنا مربوط باقامه چهار شاهد عادل است آن هم به فرمایش حضرت رسالت که اشاره به خورشید کرد و فرمود

(علی مثل هذا تشهد)

و در اخبار دارد کالمیل فی المکحلة و گذشت که شهادت باید حسی باشد حتی علمی هم فایده ندارد و محکوم به حد قذف می شود آنهم نسبت به ماریه که در تحت اختیار حضرت رسالت باشد بلکه میتوان گفت که موجب کفر می شود.

(لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ) از این جمله میتوان استفاده کرد فسق شیخین را اگر نگوئیم کفر آنها را زیرا با نبودن چهار شاهد عادل و لو سه نفر باشند حد قذف دارند و گناه کبیره مرتکب شده اند بعلاوه شهادت آنها هم بنحو کالمیل فی المکحلة نبود.

(فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ) چون شاهد نداشتند بنحو مذکور.

(فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ) با سه تأکید جمله اسمیه ضمیر هم جمع محلی بالف و لام آن هم نزد پروردگار که عالم السر و الخفیات است.

[سوره النور (24): آیه 14] .... ص : 501

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ (14)

و اگر نبود فضل خداوند بر شما و رحمت او در دنیا و آخرت هر آینه

ص: 501

مس میکرد شما را در آنچه گرفتید از دهان این هایی که این نسبت ناروا را دادند و در مجالس خود منتشر کردید عذاب عظیمی.

این آیه شریفه راجع بمؤمنین و مؤمنات است که باور کردند نسبت عایشه و شهادت شیخین را در مجالس و محافل خود بازگو می کردند که این هم یک معصیت بزرگی است که به مجرد یک نسبت بدون مدرک و شاهدی قبول کنند آنهم نسبت بیک چنین موردی که همین اشاعه استحقاق عذاب عظیم دارد فقط مانع از نزول عذاب تفضلات الهی و رحمت پروردگاریست آن هم از روی حکمت و مصلحت است زیرا اگر عذاب نازل میشد و این جماعت هلاک می شدند عظمت اسلام از دست می رفت و کفار و مشرکین تسلط پیدا میکردند لذا میفرماید:

(وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ) تفضل در موقعی که بنده استحقاق عذاب داشته باشد خداوند به فضل و کرمش عفو میفرماید.

(وَ رَحْمَتُهُ) که مشمول نعمتهای خود نماید.

(فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ) اما در دنیا مبتلا، ببلیات نفرماید و در آخرت بعذاب گرفتار نکند اگر این دو چیز نبود.

(لَمَسَّکُمْ) بشما مؤمنین اصابت میکرد.

(فِیما أَفَضْتُمْ) در این معصیت بزرگ که این افک را اشاعه دادید.

(عَذابٌ عَظِیمٌ) هم در دنیا و هم در آخرت.

[سوره النور (24): آیه 15] .... ص : 502

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ (15)

زمانی که از زبان یکدیگر گرفتید و برای دیگران تفوه و نقل کردید

ص: 502

چیزی را که نبود برای شما علم باو جاهل بودید و گمان کردید که این امر سهلی است و مؤاخذه ندارد و حال آنکه این نزد خداوند عظیم و بزرگ است.

(إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ) تلقی اخذ و باور کردن است که بمجرد گفته بعضی گرفتید و باور کردید.

(وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ) و برای بعض دیگر نقل کردید و باصطلاح نقل مجالس خود این امر بود.

(ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ) نه شاهد و بینه در بین بود و نه دلیل و برهانی داشتید و زود باور بودید.

(وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً) که این نسبت بیک غلام و کنیز پست و چیزی نیست و از این نمره قضایا بسیار واقع شده و حال آنکه.

(وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ) خداوند مؤمنین را برادر یکدیگر قرار داده (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) حجرات آیه 10 سیاه و سفید غنی و فقیر، شریف و وضیع قوی و ضعیف، عرب و عجم تماما از حیث ایمان یکسان هستند و حکم الهی یکی است.

حضرت رسول فرمود:

(حکمی علی الواحد حکمی علی الجماعة)

(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ) حجرات آیه 13.

[سوره النور (24): آیه 16] .... ص : 503

وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ (16)

و چرا موقعی که شنیدید این افتراء را نگفتید ما حق نداریم که باین تکلم کنیم، منزهی پروردگارا این کلام بهتان بزرگی است.

ص: 503

(وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ) موقعی که شنیدید که یک همچه افترایی بمؤمنی یا مؤمنه ای زدند و قذف کردند.

(قُلْتُمْ) جواب لولا است یعنی لو لا قلتم یعنی چرا نگفتید.

(ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا) زیرا هر که تکلم کند قذف کرده و حد قذف دارد و معصیت بزرگ کرده و مستحق عقوبت شده.

(سُبْحانَکَ) پروردگارا تو منزه هستی از هر عیب و نقص که انسان موقعی که امر قبیحی یا کلام زشتی میشنود یا مشاهده می کند سبحان اللَّه میگوید که اشاره بر این قول و این امر است.

(هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ) بهتان چندین عقوبت دارد، یکی بد گویی عقب سر مؤمن در غیاب او که غیبت می شود و در خبر است.

(الغیبة اشد من الزنا)

و در آیه گوشت برادر دینی خود را خورده ای (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ) حجرات آیه 12، دیگر کذب که فرق غیبت با بهتان اینست که بهتان جنبه کذبی هم دارد و فرمودند.

(الکذب شر من الشراب)

عقوبت سیم سوء ظن بمؤمن است می فرماید (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) حجرات آیه 12 عقوبت چهارم تفتیش و تجسس است و صریحا در همین آیه مذکور می فرماید (وَ لا تَجَسَّسُوا) پنجم ایذاء مؤمن است (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً) احزاب آیه 58.

ششم قذف است و حد قذف دارد، هفتم اهانت و هتک حرمت مؤمن، هشتم رنجش خاطر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم.

ص: 504

[سوره النور (24): آیه 17] .... ص : 505

یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (17)

وعظ میفرماید خداوند تبارک و تعالی شما مؤمنین را که دیگر اعاده نکنید از برای مثل این مورد هرگز اگر هستید از مؤمنین. از مفهوم این جمله استفاده می شود که ایمان منافی با این عمل است.

(یَعِظُکُمُ اللَّهُ) موعظه پند و نصیحت و تهدید و انذار است از اموری که باعث ضرر و بلاء و عقوبت و عذاب میشود مقابل ارشاد و هدایت که راهنما ایست باموری که موجب نفع و نعمت و مثوبات میشود که تعبیر به بشارت می کنند و انبیا مکلف بهر دو قسمت هستند، بشیر و نذیر مبشر و منذر و تمام مکلفین نسبت به یکدیگر باید امر بمعروف و نهی از منکر کنند.

(أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً) دیگر اگر کسی قذف کرد باور نکنید و تجسس نکنید حتی اگر خود قائل اقرار کرد القاء شبهه کنید و اثر بر اقرارش بار نکنید چنانچه شرحش گذشت.

(إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) تکلیف مؤمن نسبت بمؤمن همین است چون مؤمن محترم است باید هر عیبی از او دیدید ستر کنید و بازگو نکنید چه رسد که باو تهمت زنید و افتراء ببندید و افک و قذف کنید.

[سوره النور (24): آیه 18] .... ص : 505

وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (18)

و بیان میفرماید خداوند تبارک و تعالی از برای شما آیات را و خداوند عالم است به جمیع امور و حکیم است بجمیع حکم و مصالح.

(وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ) یعنی واضح و روشن میفرماید:

(لَکُمُ الْآیاتِ) از برای شما جمیع آیات خود را که جمع محلی بالف و

ص: 505

لام افاده عموم میدهد و مراد از آیات دستورات و مواعظ و نصایح و ارشاد و هدایت در قرآن مجید که (یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ) اسرا آیه 9.

(وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) انعام آیه 59.

(وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) تفسیرش واضح است.

[سوره النور (24): آیه 19] .... ص : 506

إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19)

محققا کسانی که دوست می دارند اینکه اشاعه فاحشه شود در کسانی که ایمان آورده اند از برای آنها است عذاب الیم در دنیا و آخرت و خداوند میداند و شما نمیدانید.

مفسرین گفتند مراد از اشاعه فاحشه همان نقل إفک است که در آیات قبل گذشت.

و عذاب الیم در دنیا حد قذف است هشتاد تازیانه و در آخرت آتش است لکن می گوییم ما و لو آیه در این مورد نازل شده ولی منافی با عموم نیست چون مورد مخصص نیست و شاهد بر این دعوی اخبار معتبره داریم که تمسک باین آیه کرده اند.

در مورد حرمت غیبت و بهتان حتی اگر طرف منکر شد و لو شهودی شهادت دهند قبول نکن در کافی مسندا از حضرت صادق علیه السلام فرمود:

(من قال فی مؤمن ما رأته عیناه و سمعته اذناه فهو من الذین قال اللَّه عز و جل إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ الایة).

و نیز مسندا از حضرت کاظم روایت کرده که شخصی سؤال کرد که

ص: 506

جماعتی از ثقات بمن خبر دادند که فلان کس در حق تو چیزی گفته و من از او سؤال کردم گفت من نگفتم حضرت فرمود به محمّد ابن فضیل که سائل بود

(یا محمّد کذب سمعک و بصرک عن اخیک فان شهد عندک خمسون قسامة انه قال لک قولا و قال لم اقله فصدقه و کذبهم لا تذیعن علیه شیئا تشینه به و تهدم مروته فتکون من الذین قال اللَّه فی کتابه.

(إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ الایة)

و غیر اینها بناء علی هذا.

(إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا) مطلق فحشاء را شامل است از فحش، غیبت، بهتان، افتراء، تهمت، قذف و امثال اینها.

(لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا) از مضراتی که بر این امور مترتب می شود و حدود و تعذیراتی که بر اینها بار میشود.

(وَ الْآخِرَةِ) که در خبر دارد که مفید از حضرت باقر علیه السلام از امیر المؤمنین که فرمود:

(و اللَّه الذی لا اله الا هو لا یعذب اللَّه عز و جل مؤمنا بعذاب بعد التوبة و الاستغفار له الا بسوء ظنه باللّه و اغتیابه للمؤمنین)

که معلوم می شود که توبه و استغفار هم رفع عذاب غیبت را نمیکند.

(وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) که چه مضرات دنیوی و اخروی دارد اشاعه فحشاء.

[سوره النور (24): آیه 20] .... ص : 507

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (20)

و اگر نبود فضل الهی بر شما امت مرحومه و رحمت او و اینکه خداوند رءوف و مهربان است نسبت بشما جواب لولا محذوف است بواسطه دلالت کلام

ص: 507

و جوابش اینست که عذاب الهی نازل میشد و شما را هلاک میکرد، چنانچه بر امم سابقه نازل شده نظر به اینکه دین اسلام آخرین ادیان است و پیغمبر اسلام آخرین انبیاء است و قرآن مجید آخرین کتاب آسمانیست باید تا دامنه قیامت باقی باشد خداوند آن عذاب های مهلکه که بر امم سابقه نازل می شد مثل صاعقه صیحه، خسف، غرق. امطار حجاره و نحو اینها را از این امت برداشته الا این اشاعه فاحشه و قذف بلکه این معاصی که امروز رواج پیدا کرده از بی عفتی و بی اعتقادی و اشاعه منکرات و ترک واجبات و ظلم و ایذاء بیکدیگر و هزار مفسده دیگر اقتضای تمام این عذابها را دارد و بلکه میتوان گفت که دوره ای تا کنون باین افتضاح از زمان آدم تا این زمان نبوده و ظلم هایی که در این امت بالاخص به ائمه طاهرین سیما به حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام شده ابدا در امم سابقه نبوده، فقط مانع از نزول عذاب فضل الهی و رحمت او و رءوفیت او و مهربانی اوست آنهم برای همین نکته که عرض شد لذا میفرماید:

(وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ) می فهمید چه کرده اید و چه می شد.

[سوره النور (24): آیه 21] .... ص : 508

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21)

ای کسانی که ایمان آورده اید متابعت نکنید خطوه های شیطان را او کسی که متابعت کند خطوه های شیطان را پس محققا شیطان امر می کند بکارهای زشت و به منکرات و اگر حفظ الهی و فضل خداوند بر شما نبود و رحمت او احدی از

ص: 508

شما مزکی نمی شدید هرگز، و لکن خداوند تزکیه میفرماید: هر که را که مشیّتش تقاضا کند و خداوند شنوا و دانا است.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) خطاب بمؤمنین است و لو تمام مکلفین محکوم باین حکم هستند که نباید متابعت شیطان کنند لکن غیر المؤمنین این خطاب را نمی پذیرند و شیطان هم با آنها چندان کاری ندارد و چون ایمان ندارند و اهل عذاب هستند هر چه میخواهند می کنند، تمام فکرش متوجه مؤمنین است که بلکه بتواند اینها را هم به عذاب بیندازد و بی ایمان کند.

(لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ) خطوه پاها را گشاده گذاردن است که بزبان ما شلنگ می گوئیم و دویدن و میتوان گفت که خطوه بزبان فارسی پا بی ربط زمین گذاردن و یا بی جا گذاردن است.

یعنی در تعقیب شیطان نروید و به وساوس شیطان عمل نکنید و به اغوای شیطان اغوا نشوید زیرا شیطان دشمن بزرگ شماست.

(إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) یس آیه 60 (إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ) فاطر آیه 6.

(وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ) و کسی که متابعت شیطان را میکند.

(فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ) فحشاء کارهای زشت و قبیح است که عقل حکم به قبح می کند و باصطلاح قبایح عقلیه و منکر محرمات شرعیه است که شارع نهی فرموده مقابل معروف.

(وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً) خداوند دو نحوه تفضل و رحمت دارد نسبت به بندگان عام و خاص.

اما عامش نسبت به جمیع بندگان است به ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام برای هدایت و ارشاد بندگان.

(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ).

ص: 509

و اما خاصش نسبت بمؤمنین هر چه ایمان آنها قوی گردد، هر چه تقوای آنها بیشتر گردد هر چه عبادات آنها خالص تر گردد اسباب بهتر و بالاتر بر آنها فراهم میفرماید و میل و رغبت آنها زیادتر می شود که معنای توفیق است و بالعکس اهل معاصی هر چه بیشتر معصیت کنند از خدا دورتر می شوند و به شیطان نزدیکتر و اسباب معاصی زیادتر بر آنها فراهم می شود که معنای خذلان است لذا میفرماید:

(وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ) که همان توفیق است، حتی در خبر دارد که بنده اگر یک قدم رو بخدا رود خداوند ده قدم رو باو می آید یعنی قرب و منزلت پیدا می کند.

(وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) عالم بآنچه می گوئید و بآنچه در قلب و باطن دارید و آنچه عمل میکنید.

[سوره النور (24): آیه 22] .... ص : 510

وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (22)

و قسم نخورند صاحبان فضل و سعه اغنیاء، از شما مؤمنین باید عطا کنند یعنی بدهند به صاحبان قرابت و فقراء و مهاجرین در سبیل اللَّه و باید عفو کنند و گذشت کنند.

آیا دوست نمی دارید اینکه بیامرزد خداوند برای شما و حال آنکه خداوند آمرزنده و رحیم است.

(وَ لا یَأْتَلِ) یعنی قسم یاد نکنند که بذل نکنند کسانی که دارایی دارند که بآنها

ص: 510

تفضل شده و توسعه داده شده باید بدهند باولی القربی و مساکین و کسانی که مهاجرت کردند در سبیل الهی و باید عفو کنند از تقصیراتی که در حق آنها شده و باید گذشت کنند آیا دوست نمی دارید که خداوند بیامرزد شما را و حال آنکه خداوند آمرزنده و مهربان است.

(وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ) مراد اغنیاء هستند که بآنها مال و ثروت عنایت شده از راه تفضل و توسعه پیدا کردند قسم نخورند که احسان و انفاق نکنند مثل قارون نباشند که باو گفتند (وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ) جواب داد.

(إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی) قصص آیه 77 و مثل کسانی نباشید که [إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ جواب دهند [أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ یس آیه 47.

[أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی مفسرین گفتند ان لا یؤتوا بوده کلمه لا حذف شده و جواب.

(وَ لا یَأْتَلِ) است لکن جواب آن محذوف است بدلالت جمله و ان یؤتوا یعنی باید و واجب است اینکه به اولی القربی عطا کنند و مفسرین اولوا القربی را ارحام و خویشاوندان گفتند که صله رحم باشد و لکن صله رحم و لو عبادت بسیار بزرگیست و قطع رحم معصیت کبیره است و لکن صله واجب نیست و مراد چنانچه در خبر ابی الجارود از حضرت باقر علیه السلام است که مراد اولی القربی حضرت رسول است که اشاره به خمس باشد که میفرماید:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی الایة) انفال آیه 42.

(وَ الْمَساکِینَ) اشاره بزکوة و صدقات است.

(وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ) اشاره به جهاد است (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ)

ص: 511

که این بذلها باعث مغفرت ذنوب میشود (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) هم می آمرزد هم رحمت شامل حال آنها میشود.

[سوره النور (24): آیه 23] .... ص : 512

إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (23)

گذشت در آیات قبل که مورد نزول این آیات کیست که قذف محصنه کرده و رمی به زنا و از کلمه لعنوا که بفعل ماضی تعبیر شده نفرموده یلعنهم اللَّه تا گفته شود که توبه کردند و آمرزیده شدند. صریحا میفرماید:

در دنیا و آخرت ملعون شده اند و به عذاب عظیم گرفتار هستند.

[سوره النور (24): آیه 24] .... ص : 512

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (24)

روزی که شهادت میدهد بر اعمال آنها زبانهای آنها و ایادی آنها و پاهای آنها بآنچه عمل کردند، شهود روز قیامت بسیار هستند که در این آیه در حق کسانی که ملعون شدند سه شاهد بیان میکند.

اول (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ) که رمی محصنه کردند و شهادت دروغ دادند و قذف کردند و افک زدند.

دوم (وَ أَیْدِیهِمْ) که سیلی زدند و درب خانه آتش زدند و ریسمان بگردن انداختند و تازیانه و غلاف شمشیر به بازو و پهلو زدند.

(وَ أَرْجُلُهُمْ) که لگد به در زدند و به پهلو زدند و بچه سقط کردند.

(بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) شهود آنها بیش از این اندازه است، چنانچه ظلم آنها بیش

ص: 512

از این مقدار است زمین شهادت می دهد ملائکه و کتبه اعمال و سایر اعضاء بدن و پیغمبر اکرم که میفرماید:

(وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً) نساء آیه 45 و ائمه اطهار که در جامعه دارد

(و شهداء یوم القیامة)

و تمام ظلم ها که تا امروز، بلکه تا زمان ظهور می شود در عهده آنها است که فاطمه زهراء علیها السلام قائمه عرش را می گیرد و میگوید

[رب احکم بینی و بین من ظلمنی و بین من قتل ولدی

[سوره النور (24): آیه 25] .... ص : 513

یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (25)

در این روز خداوند ایفاء می کند دین آنها را به حق و معلوم می شود بر آنها که خداوند او است.

حق آشکارا و واضح به حق حکم میکند و از هیچ حقی گذشت نمی کند چنانچه در حدیث قدسی میفرماید:

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و دارد در قنطره هفتم صراط سؤال از مظالم میشود و به مذهب شیعه و معتزله یکی از اصول دین عدل است احدی را بیش از استحقاقش عذاب نمیکند و احدی را از اعمال صالحه کسر نمی گذارد (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ) زلزال آیه 8.

(یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ) دین در اینجا بمعنی جزاء است چنانچه گفتند

(کما تدین تدان)

و توفی بمعنی تمام است چنانچه می گویی ایفاء دین یعنی تمام طلب او را ردّ کنی و ذمه خود را بری کنی خداوند این ها را تمام حق آنها را بآنها میدهد.

(تنبیه) فردای قیامت دستگاه مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء بسیار توسعه دارد لکن خاص عصات اهل ایمان است و از این جمله یوفیهم اللَّه دینهم

ص: 513

استفاده میشود که مغفرت و عفو و شفاعت شامل حال این ها نمی شود و خداوند بنحو اخبار خبر میدهد که تخلف پذیر نیست و به دلالت التزامیه دلالت دارد که اینها ایمان نداشتند.

(الْحَقَّ) خداوند حق است که یکی از اسامی ذات اقدس او حق است و احکامش و رسولانش و افعالش تمام حق و درست و بجا است ثواب به غیر قابل نمیدهد و عقاب به غیر مستحق نمیکند.

(وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ) روز قیامت میفهمند و دانا میشوند که خدا حق است مبین و واضح و ذره ای بر خلاف حق از او صادر نمیشود.

[سوره النور (24): آیه 26] .... ص : 514

الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (26)

مفسرین در معنای (الْخَبِیثاتُ) اختلاف کردند بعضی گفتند مراد کلمات زشت است بعضی گفتند مراد افعال قبیحه است، بعضی گفتند مراد زن های خبیثه هستند در مجمع البیان این قول سوّم را می گوید (و هو المروی عن ابی جعفر و ابی عبد اللَّه علیه السلام).

توضیح الکلام اینکه خبیث چیزهای پست، ردی، نجس، حرام، زشت را می گویند مقابل طیب که اطلاق بر زمین میشود (وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ (بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً) اعراف آیه 52.

بر انسان میشود (قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ) مائده آیه 100.

بر فاسد میشود (وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ) بقره آیه 269.

ص: 514

بر کلام زشت و بر اشجار بی ثمر میشود (وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ) ابراهیم آیه 31.

بر افعال قبیحه میشود (وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ) انبیاء آیه 74.

ولی در اینجا ظاهر آیه شریفه طبق حدیث مروی از حضرت باقر علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام مراد از.

(الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ) زنهای فاحشه و زانیه و مردهای زانی و فحاش هستند چنانچه در حدیثین اشاره دارد مثل قوله تعالی (الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً) شرحش گذشت.

(وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ) رجال پاک که دامن آنها آلوده بزنا نشد و زن های عفیفه که عفت خود را از دست نداده تناکح کنند و عمده فساد زنا اینست که اولاد زنا بوجود نیاید که دشمن اهل بیت میشود چه بگویم با کسانی که طواف نساء ندارند.

نطفه پاک بباید که شود قابل فیض و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ مرجان نشود

(أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ) که نسبت زنا و قذف و إفک بآنها داده شود عفت ماریه و دامن جریح پاک است.

(لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ) طیبین و طیبات هم مغفرت شامل حال آنها می شود هم رزق کریم در بهشت عنبر سرشت بخلاف خبیثین و خبیثات که نه مورد مغفرت میشوند و نه بوی بهشت به مشامشان میرسد خذلهم اللَّه تعالی.

ص: 515

[سوره النور (24): آیه 27] .... ص : 516

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (27)

ای کسانی که ایمان آورده اید (مؤمنین) داخل خانه ها نشوید غفلة و بی خبر و بدون اطلاع اهل خانه که معنای استیناس است و سلام کنید بر اهل خانه ها این برای شما بهتر است باید شما متذکر شوید انسان در منزل خود بی خبر وارد شود مانعی ندارد اما در منزل غیر و لو محارم باشند مثل مادر و دختر و اخوات باشند نباید بی خبر داخل شود.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا) تکالیف الهی عام است لکن غیر مؤمن اطاعت نمیکند لذا خطاب بمؤمنین فرمود.

(لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً) نکره در سیاق نفی افادة عموم می دهد بالاخص به قرینه استثناء.

(غَیْرَ بُیُوتِکُمْ) غیر از بیوت خود هر بیتی باشد نباید داخل شد.

(حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا) بعضی گفتند یعنی استیذان کنید و بدون اذن داخل نشوید و در اخبار دارد (وقع النعل) یعنی پا به زمین زند و مراد اینست که اهل بیت قبل از ورود خبر شوند یا به تنحنح یا به کوبیدن باب یا امروز به زنگ یا صدا که مطلع باشند کیست که اگر اذن دادند وارد شود و حتی دارد شخصی از حضرت رسالت سؤال کرد که در بیت مادرم و دیگری هم در خانه نیست میتوانم داخل شوم حضرت فرمود آیا دوست داری مادرت را عریان به بینی عرض کرد نه حضرت فرمود شاید عریان باشد.

(وَ تُسَلِّمُوا) سلام کنید چنانچه ملائکه بر ابراهیم و بر حضرت رسالت سلام میکردند حتی خداوند سلام می رساند حتی تحیت اهل بهشت سلام است (تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ) ابراهیم آیه 28 حتی خداوند به مؤمنین سلام میکند (تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ

ص: 516

یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ

) احزاب آیه 43 و از برای سلام سه معنی شده.

1- اسم الهیست (السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ) حشر آیه 23 یعنی در حفظ الهی باشی.

2- دعاء بسلامتی از آفات دنیوی و بلیات اخروی.

3- وعده است که خیالتان از من راحت باشد قصد سویی ندارم و باید مؤمنین سبقت بر یکدیگر بگیرند که بر سابق نه درجه است و بر مجیب یک درجه و جواب سلام واجب است حتی در نمازها، و صیغ سلام چهار است.

سلام علیک، السلام علیک، سلام علیکم، السلام علیکم و بر مجیب یا مطابق جواب دهد یا به تقدیم علیک و علیکم که افضل است و در قرآن مجید است میفرماید:

(وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها) نساء آیه 88 بلی در نماز باید مطابق باشد.

(عَلی أَهْلِها) و لو اطفال غیر بالغ باشند ولی امروز تحیت آنها مرسی است و دست تکان دادن و به پیشانی گذاردن است.

(ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ) معنی این نیست که ترکش هم خوب است بلکه مثل- الطاعة خیر من المعصیة و المؤمن خیر من کافر و الجنة خیر من النار.

(لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).

گفتیم لعل در این نوع موارد بمعنی باید است.

[سوره النور (24): آیه 28] .... ص : 517

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکی لَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (28)

پس اگر نیافتید در آن خانه احدی را پس داخل آنها نشوید تا اینکه از

ص: 517

طرف صاحب آنها مأذون باشید و اگر بشما گفته شد بر گردید پس برگردید این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه عمل میکنید دانا است یکی از مسائل مهمه مسئله غصب است که تصرف در مال غیر بدون رضا و اجازه صاحبش حرام است، هم معصیت کبیره است و هم حق الناس است چه علم داشته باشد به عدم رضای صاحبش یا شک بلکه ظن به رضا هم کافی نیست علم قطعی لازم است چه مال غیر باشد چه شریک باشد که بدون رضای سایر شرکاء جایز نیست چه حقی داشته باشد مثل مستأجر که مالک منافع است و مثل زکاة و خمس که بعین مال تعلق گرفته حق فقراء و امام و سادات و مظالم عباد تا اداء نکند نمیتواند تصرف کند و از موارد بسیار مشکل اینست که اگر کسی از دنیا رحلت کرد و بر ذمه او حقوقی هست ورثه حق ندارند تصرف در مال متوفی کنند تا حقوق آن را اداء نکند مثل دیون و خمس و زکاة و حج بلکه صوم و صلوة حتی اگر وصیت کرده تا عمل بوصیت نشده نمیتوانند تصرف کنند به نص قرآن که میراث را (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ) نساء آیه 15 قرار داده لذا میفرماید:

(فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً) که صاحبش نیست در خانه.

(فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ) و اذن هم سه قسم است، اذن صریح که بگوید مأذونی، و اذن فحوی که امر بزرگتری را اذن دهد که بطریق اولی اذن دخول را هم شامل می شود، و اذن شاهد حال که قطع به رضای صاحبش داشته باشد.

(وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا) البته با نهی از دخول حرام است باید برگشت.

(هُوَ أَزْکی لَکُمْ) نه معصیت الهی شده و نه حق الناس به ذمه تعلق گرفته (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ) آیا آنهایی که بدون اذن و با نهی صریح

ص: 518

وارد خانه علی علیه السلام شدند یا در خیام حرم ابی عبد اللَّه علیه السلام خداوند با آنها چه میکند؟

[سوره النور (24): آیه 29] .... ص : 519

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیها مَتاعٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (29)

باکی نیست بر شما اینکه داخل شوید در منازلی که کسی در آنها سکونت ندارد و در آن منازل متاعی دارید و خداوند میداند آنچه را که اظهار می کنید و آنچه مخفی میدارید.

(لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ) یعنی جاهایی که برای سکونت جعل نشده مثل حمامات و کاروان سراها و کارخانجات و مساجد و مدارس و جاهایی که معد برای دخول و خروج است و خرابه ها و قهوه خانه ها و جاهایی که معد برای تخلیه شده و امثال اینها.

(فِیها مَتاعٌ لَکُمْ) متاع در حمامات استمتاع است، در مساجد عبادات، در مدارس تحصیل علم در کاروانسراها مال التجاره در قهوه خانه برای چای، شربت و امثال آنها در خرابه ها و بیوت التخلیه برای تخلیه در این نمره مراکز مانعی ندارد بدون اذن وارد شوید یا بواسطه اذن عام یا ترخیص شارع.

(وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ).

عالم به قصد و غرض شما است بسا در همین نوع منازل غرض سویی دارید و مقصد فاسدی، هم از ظاهر شما خبر دارد و هم از باطن شما.

ص: 519

[سوره النور (24): آیه 30] .... ص : 520

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ (30)

بفرما برای مؤمنین که چشم های خود را هم گذارید و عورات خود را حفظ کنید این برای شما بهتر و پاکیزه تر است محققا خداوند با خبر است به آنچه صنع آنها است که بجا می آورند.

(قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ) چیزهایی که حرام است برای رجال نظر کردن: یکی نظر به عورت رجال حتی پدر و برادر و عورت عبارتست از قبل و و دبر و بیضتین و عجان و ما بین آنها، دیگر نظر به بدن اجنبیه سوای وجه و کفین و ظهر قدمین مشروط به اینکه زینت نکرده باشد و نگاه هم به شهوت و ریبه، حتی به عکس آنها که معلوم باشد نکند.

(وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ) در اخبار داریم آنچه در قرآن حفظ فرج است مراد از زنا است غیر از این آیه که مراد از نظر است که عورت خود را حفظ کند که دیگری حتی پدر و برادر نظر نکنند چه رسد باجنبیه.

(ذلِکَ أَزْکی لَهُمْ) به تقوی و عفت و بدین و دنیای شما انفع و اظهر است (إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ) که نظر شما از روی شهوت و ریبه است و مقصود شما چیست.

[سوره النور (24): آیه 31] .... ص : 520

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)

ص: 520

و بفرما به زن های مؤمنه که چشمهای خود را حفظ کنید و نگاه نکنید و عورت خود را حفظ کنید، کسی نگاه نکند و زینت های خود را ظاهر نکنید مگر آنچه که ظاهر است از آنها و بزنید خمار و مقنعه خود را بر سینه های خود که گیسوان و گوشوار و گردن شما پوشیده باشد و گردن بند و سینه ریز ظاهر نباشد و ظاهر نکنید زینت خود را مگر برای شوهرهای خود یا پدران خود یا پدران شوهرهای خود یا پسران خود یا پسران شوهرهای خود یا برادران یا برادرزادگان و یا پسر خواهرهای خود یا زن های دیگر یا کنیزان که مالکه هستید یا تابعین که در آنها شهوت نیست از مردان یا اطفالی که درک نمی کنند عورت های زن ها را و نزنید پاهای خود را بر زمین که معلوم شود زینت هایی که مخفی کرده اید.

و توبه کنید بسوی خداوند جمیع رجال و نساء ای کسانی که ایمان آورده اید باشد که رستگار شوید.

در این آیه شریفه بعضی از محارم را ذکر نفرموده مثل عمو و خالو و داماد که شوهر دختر باشد و شوهر مادر که باصطلاح ناپدری باشد و مولای کنیز که شوهر نداشته باشد که اماء می گویند و لکن در موارد دیگر بیان شده در اخبار ای کاش این آیه شریفه را اعلان می کردند و در مراکز و محافل منتشر می شد.

(وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ) حتی نظر به عورت مادر و خواهر و دختر خود نکنید چه رسد به عورت سایر زن ها مخصوصا در حمام های زنانه

ص: 521

مکشوفات می روند چه رسد به عورت رجال حتی عورت پدر و فرزند.

(وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ) گذشت که حفظ فرج در این آیه حفظ از نظر است و فرج عبارت از عورت است و از برای زن ها سه عورت در اخبار ذکر شده اما بر مرد نامحرم تمام بدنش و موی سرش عورت است سوای وجه مشروط به اینکه نگاه نامحرم از روی شهوت و ریبه نباشد و الا باید وجه را که عبارت از قرصه صورت است ستر و حفظ کرد و یدین تا بند دست و روی پا تا مچ و اما بر محارم از ناف تا زانو عورت است.

و اما برای زن های دیگر همان قبل و دبر و فصل بین آنها و عانه عورت است حتی بر مادر و دختر.

(وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها) در خبر ابی الجارود از حضرت باقر علیه السلام است که فرمود ما ظهر منها

(الثّیاب و الکحل و الخاتم و خضاب الکفّ و السوار پس از آن فرمود:

(و الزینة ثلاثة زینة للناس و زینة للمحرم و زینة للزوج فاما زینة الناس فقد ذکرناه و اما زینة المحرم فموضع القلادة فما فوقها و الدملج و ما دونه و الخلخال و ما اسفل منه و اما زینة الزوج فالجسد کله)

و دملج، بازو بند است.

(وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ) خمار چارقد و پازمه را گویند که روی سر می اندازند میفرماید: اینها را زیر گلو ببندند که گلو و سینه آنها مستور شود فقط قرصه صورت باز باشد.

(وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ الی قوله عَلی عَوْراتِ النِّساءِ) شرحش گذشت.

(وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ) پاها را بر زمین نزنند که زینت مخفی آنها معلوم شود.

(وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً) رجالا و نساء.

ص: 522

(أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) تفسیرش واضح است.

[سوره النور (24): آیه 32] .... ص : 523

وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (32)

و نکاح کنید زن های بی شوهر از خود شما که مؤمنات باشند و مردان بی زن را و صالحین از غلامان خود و کنیزان خود را اگر آنها فقیر هستند خداوند آنها را غنی میفرماید از فضل خود و خداوند وسعت دارد رحمت او و عالم است به فقر آنها.

(وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ) ایامی جمع ایم است بمعنی زن بی شوهر اعم از بکر و ثیب یعنی زنهایی که شوهر ندارند آنها را بی شوهر نگذارید شوهر دهید که بدون شوهر مفسده های زیادی پیدا می شود زیرا غریزه شهوت در آنها هست و همچنین مردان عزب را.

(وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ) صالح بمعنی مؤمن است یعنی غلامان و کنیزان خود را که شوهر ندارند و عیال ندارند نگذارید که این ها بی عیال و بی شوهر بمانند آنها را زن و شوهر دهید که به مفسده زنا نیفتند و اگر عذر شما اینست که اینها فقیر هستند و تمکن ندارند.

(إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ) تفضلات الهی به اهل ایمان بسیار است زیرا.

(وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ) هم وسعت دارد فضل او و هم عالم به حال بندگان است این آیه شریفه مشتمل بر چهار جمله است.

جمله اول راجع به احرار است از رجال و نساء که ازدواج نکردند که باید

ص: 523

ازدواج کنند که مفاد ایامی جمع ایم، مرد بی زن و زن بی مرد، و در اخبار بسیار تاکید شده از حضرت رسالت است فرمود:

(النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی)

و نیز فرمود:

(تناکحوا تناسلوا تکثروا فانی اباهی بکم الامم و لو بالسقط)

و نیز فرمود: چهار طایفه را خداوند از فوق عرش لعن فرموده و ملائکه آمین گفتند، کسی که تزویج نکند و خود را محصور نماید برای اینکه اولاد پیدا نکند و زنی که خود را شبیه مردان کند و مردی که خود را شبیه زن ها کند و کسی که مؤمنی را فریب دهد به سائل بگوید بیا و بگیر چون آید بگوید ندارم. به کور بگوید دابّه را ملاحظه کند و دابه نباشد، و سؤال خانه ای را بگیرد خانه دیگر نشان دهد امروز تمام این چهار طایفه رواج زیادی دارند و از ائمه اطهار است.

(من تزوج احرز نصف دینه فعلیه بالنصف الآخر)

: جمله دوّم، راجع به عبید و اماء است که مؤمن هستند که معنای صالحین است آنها را بدون زوجه و زوج نگذارید.

جمله سوّم، کسانی که ازدواج نمی کنند از ترس فقر بدانند خداوند آنها را بی نیاز می کند هر چه بیشتر اولاد بیاورد وسعت او زیادتر می شود مثل دوره جاهلیت که اولاد خود را می کشتند از ترس فقرا امروز هم بسیاری بچه سقط می کنند که بچه نیاورند یا عملی می کنند که بچه نیاورند برای این که از پز نیفتند یا به فقر مبتلا نشوند.

جمله چهارم، رزق بدست خداوند است (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ) ذاریات آیه 58.

خداوند بواسطه ازدواج و ازدیاد اولاد وسعت می دهد و روزی هر بنده تقدیر شده و به دیگری نمیدهند.

ص: 524

[سوره النور (24): آیه 33] .... ص : 525

وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (33)

و باید و واجب است بر کسانی که تمکن ازدواج ندارند یا از جهت مهر یا نفقه و کسوه و سکنی اینکه عفت بورزند و خودداری کنند که مرتکب زنا نشوند تا آنکه خداوند بآنها مکنت دهد از فضل خود و بی نیاز کند آنها را و کسانی که از غلامان و کنیزان خود تقاضای مکاتبه می کنند مکاتبه کنید آنها را اگر خیری در آنها می دانید و به آنها بدهید از مالی که خداوند به شما داده و وادار نکنید و اکراه نکنید کنیزان خود را بر زنا اگر آنها عفت دارند و خودداری می کنند برای اینکه از مال زنا بدست آورید و کسی که اکراه کند آنها را خداوند بر آنها که مکره شدند عقوبت نمی فرماید غفور و رحیم است.

(وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً) شامل رجال و نساء می شود اما رجال کسانی که وسائل بر آنها فراهم نیست یا از جهت اداء مهر یا نفقه و کسوه یا از جهت سکنی باید خودداری کنند و به زنا و فحشاء نروند، و اما نساء کسی حاضر نشده با آنها ازدواج کند صبر کنند تا خداوند برای آنها اسباب ازدواج فراهم فرماید.

(حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ) لکن نه این نحوی که امروز مرسوم شده که مردان دختران اعیان را طالب هستند یا مهر سنگین و آورد و برد بسیار از طلا و جواهرات و البسه یک دختر از فقراء بگیرند که مصارفش سبک باشد، و هم چنین زن ها وسایل جهیزیه بسیار و تشریفات زیاد برای آنها فراهم نباشد با کسانی که

ص: 525

زحمت زیاد و توقع بسیاری نداشته باشند مواصلت کنند.

(وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ) غلام ها و کنیزان اگر تقاضای مکاتبه کردند.

(مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ) از موالیان آنها که مالک آنها هستند.

(فَکاتِبُوهُمْ) مکاتبه اینست که قرارداد می کنند که این غلام یا کنیز در ظرف مدتی که قرارداد می کنند به تدریج به دفعات معین مقداری وجه که مال- الکتابه می گویند بدهند، به موالیان خود و آزار شوند و این مکاتبه هم دو نحوه است یک نحوه مشروط است که شرط می کنند که اگر تمام مال الکتابه را اداء نکرد آزاد نشود، و یک نحوه مطلق است که هر مقداری اداء کرد بهمان مقدار آزاد میشود.

(إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً) بعضی گفتند مراد از خیر اینست که به نحو گدایی تحصیل مال الکتابه نکند کسبی، صنعتی، میراثی، هدایایی داشته باشد اداء کند بعضی گفتند مراد از خیر اینست که نخواهد آزاد شود، برود ملحق به کفار و مشرکین شود، بعضی گفتند نرود مرتکب فحشاء و منکرات شود و بالجمله اگر صلاح او در آزادی هست دینا و دنیائا مکاتبه کنید و الا فلا و این امر هم امر استحبابی است، واجب نیست قبول مکاتبه.

(وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ) نه در مکاتبه شرط کنید بلکه در نیت و قصد ضمیر شما باشد که یک مقداری از مال الکتابه را به آنها بدهید در بعض اخبار خمس آن را می فرماید، و در بعضی سدس آن را.

(وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً) فتیات کنیزان را می گویند و معنی این نیست که اگر اراده تحصن ندارند مانعی ندارد بلکه صدق اکراه نمیکند پس

ص: 526

(إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً) بیان موضوع اکراه است و در جاهلیت مرسوم بود کنیزان خود را به زنا وادار می کردند و از زانی وجه زنا می گرفتند و این نوع استفاده می کردند.

(لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا) مال دنیا برای زندگانی از راه اجرت زانیه طلب میکردند.

(وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ) غلام و کنیز اگر زنا کرد یا زنا داد حد شرعی او نصف حد احرار است چنانچه میفرماید.

(فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ) نساء آیه 30 لکن در صورتی که به جبر و اکراه با او زنا کردند معفوّ از حد است و در قیامت هم معذب نیست چون از روی اختیار نبوده و در حدیث رفع از حضرت صادق علیه السلام است در کافی فرمود:

(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم رفع عن امتی تسع خصال، الخطاء و النسیان و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطروا الیه و ما استکرهوا علیه و الطیرة و الوسوسة فی التفکر فی الخلق و الحسد ما لم یظهر بلسان او ید)

و لکن در خبر ابی الجارود از حضرت باقر علیه السلام است که این جمله منسوخ شده به آیه (فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ) لکن با فرض اکراه سازش ندارد.

ص: 527

[سوره النور (24): آیه 34] .... ص : 528

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (34)

و هر آینه به تحقیق نازل فرمودیم آیات و دلائل و براهین و نشانه های واضح و روشن و امثال از کسانی که پیش از شما بودند و رفتند و پند و موعظه برای کسانی که دارای مراتب تقوی هستند این آیه شریفه قرآن مجید را که نازل فرمود سه قسمت کرده که میفرماید:

(وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ) خطاب به جمیع مکلفین است از زمان نزول تا زمان فناء دنیا، یک قسمت.

(آیاتٍ مُبَیِّناتٍ) راجع به ادله توحید و بیان رسالت انبیاء و خصوصیات معاد و بیان احکام شرعیه از واجبات و محرمات تکلیفیه و احکام وضعیه و اخلاق حمیده و سایر وظایف دینیه که تمام واضح و مبین و روشن موافق حکمت و مصلحت است.

قسمت دوم شرح حال انبیاء سلف و امم ماضیه که در اثر ایمان چه نتایجی گرفتند و در اثر تکذیب انبیاء و شرک و کفر و ظلم و فساد به چه عقوباتی گرفتار شدند.

قسمت سوّم پند و نصیحت و موعظه لکن فقط متقین بهره برداری کردند و متعظ شدند و به نفع آنها تمام شد اما

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

لذا میفرماید:

(وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ)

ص: 528

[سوره النور (24): آیه 35] .... ص : 529

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (35)

این آیه شریفه در او اشارات و کنایات است و مفسرین در تاویل او اقوال زیادی دارند و اخبار بسیاری در تفسیر این آیه بوجود مقدس نبوی و صدیقه طاهره و امیر المؤمنین و ائمه طاهرین بلکه انبیاء و اوصیاء آنها من لدن آدم الی یوم- القیامة وارد شده مراجعه به تفسیر برهان کنید و ما پس از تفسیر جملات، تطبیق الفباء و کلمات مفسرین تا اندازه فهم خود تفسیر می کنیم و اللَّه العالم بحقایق کلامه.

(اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) یکی از اسامی الهیه نور است (در دعاء کمیل) می گویی

یا نور یا قدوس

و حکما گفتند:

(الالفاظ موضوعة للمعانی العامة) نور معنای او (الظاهر بذاته المظهر لغیره).

خداوند و لو ذات مقدس او را احدی پی نمی برد و لکن علم، قدرت، سایر صفات او در تمام موجودات ظاهر است بلکه می گوئیم نفس وجود نور است مقابل عدم که ظلمت صرف ذات مقدسش وجود صرف است و موجد و مظهر تمام موجودات و تمام مظاهر صفات او هستند و در تمام موجودات سماویّه و ارضیّه نورا و ساطع و روشن است.

(شعر)

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

(و فی کلّ شی ء له آیة تدلّ علی انّه واحد)

ص: 529

یار بی پرده از در و دیوار در تجلیست یا اولی الأبصار

و در جمیع موجودات مظهر تام اتم جمیع صفات ربوبی، انبیاء و اوصیاء بالاخص محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و اهل بیت و آل و اوصیاء او هستند.

(مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ) اولا مثل با ممثّل تفاوت بسیاری دارد فقط برای تقریب به ذهن به قدر فهم سامع مثل زده می شود، به قدری که بتوان درک کرد چنانچه نعم بهشت را به فواکه و قصور و انهار و فرش مثال می زنند و عذاب جهنم را به آتش، غل، زقوم، حمیم غساق، سیاط مثال زده می شود و الا چه نسبت خاک را با عالم پاک.

و ثانیا مظهر تام اتم ممکنات وجود مقدس محمّد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم است لذا در اخبار مشکات را که به معنی قندیل است به وجود او تعبیر کردند که در او مصباح است چراغ را در قندیل می گذارند و مصباح روح مقدس او است که دارای جمیع کمالات است و مظهر جمیع صفات.

(الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ) زجاجة شیشه و لوله و لامپ است که نور از داخل او ظاهر می شود لذا امیر المؤمنین علیه السّلام که تمام علم و کمالات نبوی از او ظاهر می شود که فرمود

(انا مدینة العلم و علی بابها)

بلکه گذشت در آیه مباهله که علی علیه السّلام نفس نفیس پیغمبر است جمیع کمالات او را دارد فقط نبوت بوجود او ختم شد.

(الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ) مثل ستاره روشن و تلألؤ دارد.

(یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ) شجره مبارکه وجود مبارک حضرت ابراهیم که انبیاء و بالاخص نبی اکرم و اوصیاء او از این شجره هستند و برکات الهیه تا قیامت از این شجره است.

(ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً) نحل آیه 124.

(إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا) آل عمران

ص: 530

آیه 81 و گذشت که و الذین آمنوا ائمه علیهم السّلام هستند و تشبیه به زیتونه برای اینست که درخت زیتون از قامه و برگ و تیر و میوه و روغن استفاده های زیادی دارد و تمام برکات الهیه دنیویه و اخرویه از این شجره و ثمره به جمیع ما سوی اللَّه میرسد.

(لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ) شجره که ابراهیم است نه یهود است که بطرف شرق قبله آنهاست و توجه آنها، و نه نصاری که بطرف غرب توجه دارند.

(ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) آل عمران آیه 6 چنانچه شجره زیتونه نه در طرف شرق و نه در طرف غرب است.

(یَکادُ زَیْتُها یُضِی ءُ) زیت علوم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و کمالات اوست که تا دامنه قیامت روشن است و خاموش شدنی نیست.

(وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ) احتیاج به اسباب و روشن کردن ندارد، خاموش نمی شود تا احتیاج به روشن کردن داشته باشد.

(نُورٌ عَلی نُورٍ) وصیی بعد وصیی خلیفه ای بعد خلیفه و امام بعد امام که از زمان آدم تا دامنه قیامت زمین خالی از حجت نبوده و نیست

(لو خلت الارض عن- الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها).

(یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ) کسانی که قابلیت هدایت داشته باشند.

(وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).

این مثل های واضحه روشن را خداوند برای بندگان می زند و لکن کسانی که کور و کر هستند به آنها تأثیر ندارد.

(وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ) می داند کی قابل هدایت هست و کی لیاقت ندارد و باین بیان مختصر توضیح اخبار داده شد و احتیاج به تاویلات مفسرین هم نداریم.

ص: 531

[سوره النور (24): آیه 36] .... ص : 532

فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36)

در خانه ها و بیوتاتی که اذن فرمود خداوند اینکه این بیوت رفعت و شرافت داشته باشد و در آنها ذکر اسم خداوند شود، تسبیح او شود در صبح ها و شبها مفسرین گفتند مراد مساجد است به دلیل خبر منسوب به نبی اکرم

(ان المساجد بیوت اللَّه فی الارض و هی تضی ء لاهل السماء کما یضی ء النجوم لاهل الارض)

و در قرآن مسجد الحرام را اضافه به خود فرموده (أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ) بقره آیه 119.

و در لسان مسلمین مسجد را می گویند خانه خدا و بعضی گفتند مراد چهار مسجد است که انبیاء بنا کردند، مسجد الحرام ابراهیم و اسماعیل، مسجد اقصی داود و سلیمان مسجد مدینه و مسجد قبا که حضرت رسول بنا فرمود لکن این جمله.

(فِی بُیُوتٍ) متعلق است به نور علی نور در آیه قبل که این انوار در بیوتی هستند حیا و میتا.

منازل اینها و بیوت آنها که در آن سکونت داشتند و بقاع محترمه آنها که محل اضائه این انوار در این بیوت است.

(أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ) رفعت و عظمت در آنها ظاهر و هویداست چه اندازه معجزات از این بقاع شریفه ظاهر شده در هر زمانی چه اندازه برکات در آنها مشاهده شده، چه اندازه بلیات دفع شده.

الی ما شاء اللَّه.

ص: 532

(وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ) گفتند مفسرین مراد نماز است که در مساجد بجا آورده می شود به دلیل (یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ) که نماز صبح باشد و نماز مغرب لکن بنا بر آنچه گفتیم که مراد بیوت ائمه است مراد از ذکر، اسم خدا و تسبیح او کلیه عبادات مخصوصا ادعیه که (فی تحت قبتهم اجابة الدعاء) و سایر عبادات، نمازهای واجبه و مندوبه، زیارات، توسلات- و غیر اینها از عبادات و اذکار و شاهد بر این معنی حدیث مفصلی که از حضرت رضا علیه السّلام است بعد از اینکه در آیه شریفه (نُورٌ عَلی نُورٍ) را بامام بعد از امام بیان فرمود میفرماید:

(و الدلیل علی ان هذا مثل لهم قوله تعالی فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ الی قوله تعالی بِغَیْرِ حِسابٍ)

که شرحش بیان میشود انشاء اللَّه تعالی.

[سوره النور (24): آیه 37] .... ص : 533

رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37)

مردانی که باز نمی دارد و منصرف نمی کند تجارت و کسب و خرید و فروش آنها را از ذکر خدا و برپا داشتن نماز و اداء زکاة می ترسند روزی را که زیر و بالا می رود قلب ها و جسم ها.

(رِجالٌ) یعنی در آن بیوت رجالی هستند که ائمه هدی باشند که آنی از ذکر خدا غافل نمی شوند.

(لا تُلْهِیهِمْ) باز نمی دارد و مشغول نمیکند و جلوگیری نمی کند.

(تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ) از باب مثال است و مراد اشتغالات دنیویست.

(عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ) دائما متوجه به خدا هستند و آنی غفلت ندارند و کوتاهی در

ص: 533

عبادت نمی کنند و این خاص معصومین است و غیر آنها خالی از غفلت نیستند و این هم یک قرینه است که مراد از رجال این خانواده هستند.

(وَ إِقامِ الصَّلاةِ) یعنی امور دنیوی آنها را باز نمی دارد از اقامه نماز، غیر از نمازهای واجب و نوافل بسا در یک شب هزار رکعت نماز می کردند چنانچه در حق امیر المؤمنین و حضرت زین العابدین و حضرت رضا در مسافرت به خراسان اخبار داریم.

(وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ) چه اندازه شب ها در خانه فقراء طعام می بردند از امیر المؤمنین است که من قناعت کنم که سیر به خوابم و یک گرسنه در کوفه باشد، حضرت سید الشهداء گرده مبارکش مجروح شده بود از همیانی که بدوش می کشید درب خانه فقراء. زین العابدین چهل درب خانه را طعام می برد که او را صاحب جوال میگفتند بعلاوه بذلهایی که به ارباب حاجات داشتند بسا چهار هزار دینار و سایر احسانات آنها.

(یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ) از خوف الهی آن قدر میگریستند تا ضعف می کردند علی علیه السّلام مثل چوب خشک روی زمین می افتاد، زین العابدین را تاج البکّائین گفتند:

اگر مراجعه کنید حالات این خاندان را یک به یک می فهمید چه اندازه خوف داشتند.

[سوره النور (24): آیه 38] .... ص : 534

لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (38)

این اعمال صالحه را که بجا آوردند برای اینست که خداوند به آنها جزاء

ص: 534

مرحمت فرماید به بهترین آنچه عمل کردند و زیاد میفرماید برای آنها از فضل خود و خداوند عنایت میفرماید هر که را بخواهد بدون حساب، در موضوع مثوبات مکرر گفته ایم از راه استحقاق نیست تمام از راه تفضل است غایة الامر قابلیت تفضل باید داشته باشد و قابلیت پیدا نمی شود مگر به ایمان و اعمال صالحه و اخلاق فاضله.

(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا) جزائی که خداوند به این اهل بیت عنایت فرموده.

اولا آنها را اشرف مخلوقات خود قرار داده و تمام علوم و کمالات را بآنها افاضه فرموده و مقام آنها را به جایی برده که هیچ ملک مقربی و نبی مرسلی دسترسی ندارد.

(وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ) به اینکه فردای قیامت شفاعت آنها را در حق تمام شیعیان آنها قبول می فرماید و آنها را به مقام محمود نائل می کند و اختیار بهشت و جهنم را بدست آنها میدهد که قسیم الجنة و النار میشوند و امثال این تفضلات، سقایت کوثر لوای حمد، منبر، وسیله و غیر اینها.

(وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ) آن چه خدا عنایت کند رزق است و روزی علم، کمال. سعادت، توفیق بهشت و سایر تفضلات آنهم حد ندارد و از تحت حساب خارج است.

[سوره النور (24): آیه 39] .... ص : 535

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ (39)

و کسانی که کافر شدند اعمال آنها مثل سراب و آب نمایی است که در

ص: 535

بیابان از دور بنظر می آید بخصوص از برای آدم های تشنه گمان می کند آب است تا موقعی که می آید آنجا نمی یابد چیزی را و می یابد خداوند متعال را در نزد او پس خداوند بطور وافی و کافی حساب او را می رسد و خداوند سریع الحساب است زود حساب او را میکند.

(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا) کفر اقسام زیادی دارد شرک، لا مذهبی، یهود، نصاری، مجوس، ناصبی، خوارج که خروج بر امام کند، مبدع، غلات، منکر ضروری دین، انکار بعض آنچه یقین دارد که از پیغمبر صادر شده که برگشتنش به انکار رسالت می شود و امروز این قسم کافر بسیار در مسلمین و شیعه زیاد شده که بسیاری از احکام قرآن را و فرمایشات پیغمبر را که یقین دارند از آن حضرت صادر شده انکار میکنند و قبول ندارند.

(تنبیه) مخالفین ائمه و مذهب شیعه دو دسته هستند.

دسته اول رؤسای آنها و این مثل مشایخ ثلاثه و بنی امیه و بنی العباس و بسیاری از علماء آنها و اتباع آنها که یقین داشتند پیغمبر علی را نصب بخلافت کرد و اوصیاء خود را یک بیک معین فرمود و مع ذلک انکار کردند مسلما کافر و احکام کفر بر آنها بار می شود.

دسته دوّم آنهایی که در شبهه افتادند و امر بر آنها مشتبه شده و لو صدق کفر بر آنها نمی شود و احکام اسلام فی الجمله بر آنها بار می شود لکن در ضلالت افتادند و در قیامت ملحق بکفار هستند چون ایمان ندارند و این آیه شامل تمام آنها میشود.

(أَعْمالُهُمْ) مراد اعمال عبادتیست که بعنوان عبادت بجا می آورند مثل نماز صوم، زکاة، حج و سایر عبادات که یهود و نصاری و مجوس حتی مشرکین هم هم یک نوع عبادتی دارند.

ص: 536

(کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ) که گمان می کنند این اعمال مقرب آنها است در نزد پروردگار و فردای قیامت اجر کامل دارند نزد او همین نحوی که آدم تشنه.

(یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً) قیعه بیابان قفر را گویند که هیچ در او نباشد- در بسیاری از اخبار از ائمه علیهم السلام سؤال می کردند معنای لا شی ء چیست باین آیه جواب می دادند که مفادش اینست که انسان بسا یک شبحی بنظرش می آید چون می رود هیچ نیست، ظمآن هم ماء بنظرش می آید موقعی که میرود آنجا (حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً) همین نحوی که بر هاجر در بین صفا و مروه اتفاق افتاد اینها هم موقعی که مرگ آنها را می گیرد یا در قیامت مبعوث میشوند مشاهده میکنند که این اعمال آنها هیچ بوده و تماما هباء منثورا شده (وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً) فرقان آیه 25.

(وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ) می آیند در محکمه حساب در پیشگاه احدیت.

(فَوَفَّاهُ حِسابَهُ) توفی اخذ به قوه است و از همین باب است توفی دین و در مورد عیسی علیه السلام عرض می کند (فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی) مائده آیه 117 بحساب تمام آنها رسیدگی میشود.

(وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ) در آن واحد قدرت دارد بحساب تمام بندگان رسیدگی کند.

[لا یشغله شأن عن شأن

[سوره النور (24): آیه 40] .... ص : 537

أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40)

ص: 537

یا آنکه اعمال کفار مثل تاریکیها است در دریای عظیم که از ساحل بسیار دور است فرو می گیرد او را موج دریا که از فوق آن موج، موج دیگریست یعنی امواج دریا یکی بالای دیگر و فوق این ها ابرهائیست که از امواج دریا برداشته می شود تاریکی هایی است بعضی فوق بعض باندازه ای که اگر دست خود را بیرون کند دور است که ببیند و کسی را که خدا بری او نور نداده بس نیست از برای او از نوری.

کلام در این آیه شریفه در دو مقام واقع میشود یکی در مثل و دیگری در ممثّل.

اما در مثل در دریا بخصوص لجّی باشد دور از ساحل و عمیق موقع وزیدن باد امواجی از دریا برخواسته می شود بقدر کوه های عظیم بالاخص اگر چهار موجه شود چنان وحشت می آورد که عالم در نظر تاریک می شود و از این دریا ابر متراکم می شود باندازه ای که طیاره هم راه را نمی بیند و نمیتواند حرکت کند و ستاره ها هم دیده نمی شود باندازه ای بخصوص در شب تاریک می شود که باصطلاح چشم چشم را نمی بیند که اگر دست مقابل چشم بگیرد دیده نمی شود.

و اما ممثل اعمال کفار و کسانی که در حکم کفار هستند چون قلب آنها سیاه شده و قساوت گرفته و نور ایمان هم در آن تابش نکرده و چشم قلب کور شده و اعمالی که بخیال خود باعث نورانیت می شود مورث ظلمت می گردد به عین مثل مثل است.

(أَوْ کَظُلُماتٍ) تردید برای اینست که اعمال کفار بر هر دو مثل تطبیق می شود هم مثل سراب است و هم مثل ظلمات بهر کدام تطبیق کنید صحیح است.

(فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ) بعضی تفسیر کردند که لجی دور از ساحل است و بعضی گفتند عمیق است.

ص: 538

(یَغْشاهُ) غشیه، حاجب و پرده ای است که روی چشم باشد که دیگر چشم نبیند چنانچه میفرماید:

(فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ) یس آیه 8 (وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ) بقره آیه 6.

(وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً) جاثیه آیه 22.

(وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ) نوح آیه 6 و غیر اینها از آیات.

(مَوْجٌ) موج دریا حاجب چشم می شود و روی چشم را می پوشاند.

(مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ) بالای آن موج- موج دیگریست بیشتر تاریک می شود.

(مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ) بالای این امواج ابر است که در سه ظلمت، مثل اینکه سه حاجب روی هم روی چشم بیندازند دیگر چشم حتی شبح را هم مشاهده نمی کند که.

(ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ) امواج دریا و سحاب روی یکدیگر باندازه ای که.

(إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها) تعبیر به لم یکد برای اینست که ممکن است چراغی و نوری بین او و بین این حجب بیاید چشم ببیند و او نور ایمان است ولی.

(وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ) از جای دیگر نوری نیست.

و ممکن است بلکه بعید نیست بنا بر آن چه گذشت که نور علی نور ائمه اطهار هستند مراد این باشد کسی که دست از دامن ولایت این ها بردارد جای دیگری مثل خلفاء جور نوری نیست بلکه اینها حجابهایی هستند ظلمات بعضها فوق بعض و اللَّه العالم.

ص: 539

[سوره النور (24): آیه 41] .... ص : 540

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (41)

آیا نمی بینی اینکه خداوند تبارک و تعالی را تسبیح میکنند از برای او هر کس که در آسمان ها و زمین است و پرنده ها که بال های خود را بهم میزنند تماما به تحقیق میداند صلاة او و تسبیح او و خداوند داناست به آنچه عمل می کنند و بجا میآورند.

(أَ لَمْ تَرَ) خطاب به پیغمبر است ولی مفسرین گفتند مراد تمام مکلفین هستند لکن ظاهر اینست که مراد خصوص پیغمبر است که زبان حیوانات و نباتات و جمادات را میداند ولی سایر مکلفین نمیدانند چنانچه میفرماید:

(وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ) اسراء آیه 46 و استفهام الم تر استفهام تقریریست یعنی البته می بینی و مراد از رؤیت اینست که دانا و با خبر هستی که کلام آنها را میشنوی و عبادات آنها را مشاهده می کنی.

(أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) از ذوی العقول، انس و جن و ملک و غیر ذوی العقول از شمس و قمر و کواکب و حیوانات و نباتات و جمادات، جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان.

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم (وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ) عطف به من است فاعل یسبح، که طیور هم تسبیح دارند هر کدام بزبان خود.

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ) بعضی گفتند فاعل علم، اللَّه است یعنی

ص: 540

خدا میداند تسبیح و صلاة آنها را لکن این خلاف ظاهر آیه است- چون کل مبتداء است و قد علم خبر و مرجع ضمیر کل است یعنی کل واحد ممن فی- السموات و الارض و الطیر میدانند تسبیح و صلوة خود را و این اشاره باینست که صلاة و تسبیح آنها تشریعی است از روی شعور و ادراک و اختیار است نه تکوینی که بعضی قائل شدند و مراد از صلاة هم عبادات آنهاست مثل (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ) الرحمن آیه 4 و 5.

(وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).

[سوره النور (24): آیه 42] .... ص : 541

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (42)

و اختصاص دارد بخداوند متعال مالکیت جمیع سماوات و ارض و بسوی خداوند است بازگشت آنها.

(وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خالق و موجد آنهاست و حافظ و نگهبان آنها و مفنی و مزیل آنها.

(وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ) بازگشت جن و انس بلکه حیوانات و وحوش فردای قیامت بسوی او است چنانچه میفرماید (وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ) تکدیر آیة 5.

[سوره النور (24): آیه 43] .... ص : 541

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)

ص: 541

یکی از قدرت نمائیهای الهی. آیا نمی بینی اینکه خداوند به حرکت می آورد ابر را پس از آن متراکم میفرماید بین ابرها بهم وصل می شوند و از خلال آنها باران خارج میشود و نازل می فرماید از طرف بالا بر کوه ها که در زمین است برف و تگرگ پس اصابه می کند کسانی را که مشیت او تعلق گرفته و صرف میکند از کسانی را که اراده فرموده، نزدیک است که تابش برق سحاب چشمها را ببرد که نابینا شوند.

(أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً) یزجی سوق رقیق است یعنی قطعات ابر به همواری حرکت میکند که به توسط باد آنها را در هوا حرکت و سیر میدهد (ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ) بیکدیگر وصل میشوند و متراکم میشوند.

(ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً) محکم میشود.

(فَتَرَی الْوَدْقَ) قطرات باران.

(یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ) از خلال ابر باران قطره قطره خارج می شود قطرات اگر هوا ملایم باشد باران می بارد و اگر برودت داشته باشد اگر همان موقع که از ابر خارج میشود سرد باشد برف می شود و اگر در وسط باریدن سرد باشد تگرگ میشود لذا میفرماید:

(وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ) یعنی از طرف بالا.

(مِنْ جِبالٍ) یعنی باندازه ارتفاع جبال که همان وسط هوا باشد.

(فِیها) که در این سحاب نازل میفرماید.

(مِنْ بَرَدٍ) برد تگرگ و برف است.

(فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ) آنجایی که مأمور است ببارد. و بسا برای حاصل و بعضی ضرر داشته باشد.

(وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ) آن جایی که نمی بارد و از اهلش صرف می فرماید.

ص: 542

(یَکادُ سَنا بَرْقِهِ) شعله برق که قوای ناریه او خارج می شود بسا بعض جاها را می سوزاند.

(یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ) نزدیک به کوریست.

[سوره النور (24): آیه 44] .... ص : 543

یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ (44)

خداوند تبارک و تعالی شب را به روز و روز را به شب منقلب میفرماید و در این انقلاب هر آینه عبرت و اعتبار است برای کسانی که صاحب بصیرت هستند.

(یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ) خداوند از برای این کره زمین و آب دو نحوه حرکت مقرر فرموده بر خلاف یکدیگر، یک حرکت وضعی که دور خود می چرخد مثل چرخ ساعت و کارخانجات در ظرف بیست و چهار ساعت تقریبا در دائره معدل از مغرب به مشرق بر خلاف توالی و دائما نصف کره مقابل کره شمس است روز تشکیل می شود و نصف آن بر خلاف تقابل است شب میشود کره شمس است روز تشکیل می شود و نصف آن بر خلاف تقابل است شب میشود اگر این حرکت و این سیر را نداشت کسانی که در نقطه مقابل سکونت داشتند دائما روز بود و کسانی که در صفحه مخالف بودند دائما شب بود و قابل سکونت بر طرفین نبود، و یک حرکت انتقالی، دور کره شمس چرخ میخورد مطابق دائره منطقة البروج در دوره یک سال تقریبا و تشکیل سال می دهد و این حرکت بر توالیست هر ماهی مطابق یک برج است از فروردین تا اسفند از حمل تا حوت و این دو دائره در دو نقطه تقاطع دارند رأس و ذنب اول حمل و اول میزان، اول فروردین و اول مهر روز و شب مساوی می شوند، و در دو نقطه انتهای بعد را دارند بیست و چهار درجه اول سرطان و اول جدی، تیر و دی، که در قسمت اول روزها بلند می شود و شب کوتاه و در قسمت دوم بعکس و این حرکت تشکیل سال میدهد چنانچه می فرماید.

ص: 543

(لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ) یونس آیه 5 (وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ) اسراء آیه 13.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ) زیرا آیات قدرت در این تشکیل بسیار است لکن دل بیدار و چشم بینا میخواهد

[سوره النور (24): آیه 45] .... ص : 544

وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (45)

و خداوند خلق فرمود هر دابّه را از آب پس بعض آنها راه می رود بر شکمش و بعض آنها مشی می کند به دو پا و بعض آنها به چهار پا خلق می فرماید خدا آن چه مشیتش تعلق بگیرد.

محققا خداوند بر هر چیزی قادر است (اشکال) بعضی حیوانات هستند که بیش از چهارپا راه می روند مثل مورچه، هزارپا و عنکبوت و امثال اینها و آنها را ذکر نفرمود.

(جواب) کلمه فمنهم، من تبعیضی است یعنی بعض آنها و لازم نیست تمام اقسام را ذکر فرماید اولا.

و ثانیا ذکر اربع شامل آنها هم میشود زیرا آنها هم چهارپا دارند و زیاده لذا از حضرت صادق علیه السلام است و منهم من یمشی علی اکثر من ذلک.

(وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ) مراد انسان و انواع حیوانات است جن و ملک خارج هستند چون فرمود.

(مِنْ ماءٍ) که نطفه باشد و به همین اشاره دارد آیه شریفه (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ

ص: 544

کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍ

) انبیاء آیه 31.

زیرا ملائکه از نور خلق شده اند و جن از آتش و حکماء گفتند اول چیزی را که خلق فرمود ماء بود که عرش اعظم هم بر ماء قرار گرفته (وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ) هود آیه 9 لکن مراد از این جمله.

(وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ) مراد نطفه است که ماء نر در رحم ماده قرار می گیرد حتی در طیور که تخم قرار می گیرد و در بسیاری از هوام مثل مورچه و مراد از دابه حیوان و انسان است که روی زمین مشی می کنند شامل جن و ملک نمی شود زیرا مشی آنها نزول و هبوط است حتی در قلب هم دخول و خروج دارند بوسوسه و الهام.

(فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی بَطْنِهِ) تعبیر به من برای اینست که انسان هم داخل در دابه هست لذا جمع مذکر آورد فمنهم فرمود، مشی بر بطن برای اینست که دست و پا ندارد باید خود را روی زمین بکشد یا در آب حرکت کند مثل ماهی.

(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی رِجْلَیْنِ) مثل انسان و طیور انسان دو دست دارد و ایستاده در حال قیام مشی می کند و طیور به ازاء دست دو بال دارند که پرواز می کنند.

(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی أَرْبَعٍ) مثل اسب، قاطر، الاغ، گوسفند، شتر، گاو، حیوانات صحرایی مثل آهو و درندگان مثل ببر، گربه و پلنگ و موش و امثال اینها و اما حیواناتی که بیش از چهار پایان هستند بعضی گفتند دقت کردیم مشی آنها بر چهارپا است و بعضی گفتند مدخول در چهار پایان هستند غایة الامر زائد بر چهارپا دارند لکن از آیه شریفه انحصار به این سه طایفه استفاده نمیشود مانعی ندارد اقسام دیگری هم باشد چنانچه میفرماید:

(یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ) هر نحو که مشیت او تعلق بگیرد قدرت دارد (إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ) قدرتش محدود نیست غیر متناهیست عین ذات است.

ص: 545

[سوره النور (24): آیه 46] .... ص : 546

لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (46)

هر آینه بتحقیق نازل فرمودیم آیات و دلائل واضحه مبینه و خداوند هدایت می فرماید کسی را که بخواهد بسوی راه راست.

(لَقَدْ أَنْزَلْنا) نفرمود انزلت زیرا نزول.

(آیاتٍ) بتوسط ملائکه بر قلب مطهر حضرت رسالت بود و آیات دلائل بر توحید و علم و قدرت و حکمت او و بر صدق نبی محترم و سایر امور دینیه.

(مُبَیِّناتٍ) واضح و روشن و مبرهن است لکن قلوب قاسیه نمی پذیرند و از قابلیت افتاده بلکه بر عناد و عصبیت آنها افزوده میشود.

(وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً) اسرا آیه 84.

(وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً) فاطر آیه 37.

(وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) اشخاصی که دارای قلب صافی باشند و پی جویی از حق و حقیقت می کنند خداوند آنها را اعانت میکند و توفیق می دهد و اسباب هدایت را در دسترس آنها می گذارد و میداند که اینها قابل هدایت هستند و آنها را بصراط مستقیم و طریق مستوی و راه راست هدایت میفرماید و اینها مورد کلمه من یشاء هستند.

[سوره النور (24): آیه 47] .... ص : 546

وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (47)

ص: 546

و میگویند ایمان آوردیم بخدا و برسول و اطاعت کردیم فرمایشات او را پس از آن برگشتند و اعراض کردند فریقی از آنها از بعد آنکه اقرار کرده بودند و نیستند اینها بمؤمنین.

اخبار زیادی داریم که این آیه نزولش در مورد امیر المؤمنین علیه السلام و عثمان بوده که منازعه داشتند در حدیقه و امیر المؤمنین فرمود بیا برویم نزد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم محاکمه کنیم عثمان حاضر نشد و دوستانش او را منع کردند و گفتند چون علی علیه السلام پسر عم رسول اللَّه است در حق او حکم می کند و ما مکرر گفته ایم که شان نزول منافی با عموم آیه ندارد بلکه بیان مصداق است و در اینجا در دو مقام صحبت میکنیم، یکی در مورد نزول و دیگری در عموم آیه.

اما مورد نزول: این آیه کمال صراحت را دارد بر این که کسانی که اظهار ایمان کردند.

(وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا) که عثمان و رفقاء او باشند.

(ثُمَّ یَتَوَلَّی) پس از آنکه زیر بار حکم نبی نرفتند و گفتند العیاذ باللّه پیغمبر بر خلاف واقع حکم میکند و ملاحظه رحمیت میکند.

(فَرِیقٌ مِنْهُمْ) اینها.

(مِنْ بَعْدِ ذلِکَ) پس از این اعراض.

(وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ) و تعجب است که این اخبار از طریق مخالفین هم رسیده و بناء علی هذا عثمان و رفقاء او ایمان نداشتند فقط اظهار ایمان آنها برای استفاده بوده چون دیدند که ضرر دارد و گفتند بر خلاف حق حکم میکند اصلا او را به نبوت و رسالت معتقد نبودند و اما عموم اینکه کسی اگر یک حکم الهی را معتقد نباشد و قبول نکند و یک فرمایش رسول را اعراض کند کافر می شود و مرتد میگردد و حکم ارتداد قتل است و با بقیه کفار فرق دارد.

ص: 547

[سوره النور (24): آیه 48] .... ص : 548

وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48)

و زمانی که دعوت شوند به سوی خدا و رسول او که حکم کند بین آنها در این موقع که دعوت می شوند فریقی و جماعتی از آنها اعراض می کنند راجع به آیه قبل است که امیر المؤمنین علیه السلام دعوت فرمود عثمان را به سوی خدا و رسول او.

(وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) که حکم فرماید بین شما و من.

(لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ) اینها.

(إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).

[تنبیه در خبر دارد شخصی از شیعیان خدمت حضرت باقر شرفیاب شد عرض کرد که اگر دو نفر بین آنها منازعه باشد در دین یا میراث و بروند نزد قاضی جور و حکم کرد فرمود حکم طاغوت است و اگر برای ذی حق هم حکم کند حرام است است گرفتن حق خود را و لو به تقاص می توان گرفت عرض کرد پس چه کنیم؟ فرمود:

(انظروا الی رجل منکم نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما)

بعد فرمود:

(و الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللّه).

حکم مجتهد جامع الشرائط را نمی شود رد کرد و حکم غیر او نافذ نیست.

ص: 548

[سوره النور (24): آیه 49] .... ص : 549

وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (49)

و اگر بوده باشد برای آنها حق می آیند به سوی رسول و اذعان میکنند به حقانیت او امروز نوع مردم در مرافعه جات اگر حکم بر له آنها شد بسیار تمجید می کنند از حاکم که چه بسیار آدم خوبیست و حکم به حق کرده و اگر بر علیه آنها شد می گویند پا روی حق گذاشته و رشوه گرفته و تقلب کرده و در احکام شرع هم آن چه به نفع آنها است می بوسند و به چشم می گذارند و میگویند چه دین خوبیست و تمجید می کنند و اگر بر ضرر آنها باشد اعراض می کنند و مذمت مینمایند و جسارت می کنند اینها دین پرست نیستند هوی پرستند آنچه مطابق هوای نفس است می گیرند و آن چه بر خلاف هوای نفس است رد می کنند و اینها مصداق (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) جاثیه آیه 22 و مصداق (أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ) بقره آیه 79 هستند لذا میفرماید:

(وَ إِنْ یَکُنْ) حکم پیغمبر.

(لَهُمُ) به نفع آنها باشد.

(الْحَقُّ) یعنی حق با آنها باشد.

(یَأْتُوا إِلَیْهِ) می آیند خدمت رسول برای محاکمه.

(مُذْعِنِینَ) اذعان می کنند و اعتراف و اظهار ایمان مینمایند.

[سوره النور (24): آیه 50] .... ص : 549

أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)

آیا در قلوب آنها مرض است یا آنکه شک در رسالت رسول دارند یا آنکه

ص: 549

می ترسند خدا و رسول بر خلاف حق حکم کنند بلکه اینها ظالم هستند در این آیه منشأ کفر و بی ایمانی آنها را چهار چیز قرار داده 1- (أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) استفهام تقریریست و امراض قلبی صفات خبیثه و اخلاق رذیله و ملکات ذمیمه است که اعظم آنها نفاق است.

2- (أَمِ ارْتابُوا) ریب، شک بیجا و بی موقع است اینها شک در حقانیت دین و رسالت رسول دارند.

3- (أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ) خدا و رسول را ظالم میدانند و حکم او را بر خلاف حق می پندارند.

4- (بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ) هم بخود هم به دیگران هم به دین ظلم کردند وای بحال کسی که هر چهار جهت در او باشد.

[سوره النور (24): آیه 51] .... ص : 550

إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)

اینست و جز این نیست کلام مؤمنین زمانی که آنها را خواندند بسوی خدا و رسول خدا اینکه حکم فرماید بین آنها میگویند شنیدیم و اطاعت کردیم سمعا و طاعة و اینها هستند رستگاران.

مؤمن باید معتقد باشد که آنچه خدا و رسول بفرمایند یا عمل کنند حق است و صدق، مطابق با واقع. از روی حکمت و مصلحت، درست و بجاست، سهو و نسیان و خطا و اشتباه و کذب و بر خلاف واقع نیست لذا به ادات حصر کلمه.

ص: 550

(إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ) منحصر است قول مؤمن، یعنی قول بر خلاف این از مؤمن سر نمی زند و کسی که بگوید مؤمن نیست چنانچه در آیه قبل می فرماید:

(وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ) در کلیه اختلافات و مرافعه جات باید رجوع کرد بخدا و رسول و هر چه گفتند قبول کرد، ما می گوئیم به این جماعت مسلمین که اعتراف دارند به اینکه قرآن کلام خدا است و رسول فرستاده او است.

بیائید در اختلاف شیعه و سنی که هزار و اندیست رجوع کنیم به قرآن مجید و اگر اخبار شیعه را هم قبول ندارید به اخبار متواتره مثل حدیث ثقلین و حدیث منزلة و حدیث غدیر خم و امثال اینها و حل این اختلاف را بنمائید و اگر حاضر نمی شوند به نص این آیه از مؤمنین نیستند قول مؤمنین اینست که (أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا) و رستگاری در همین است.

(وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) یعنی فلاح منحصر باین است.

[سوره النور (24): آیه 52] .... ص : 551

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)

و کسی که اطاعت کند خدا و رسول را و بترسد از خدا و پرهیز کند از مخالفت او پس اینها به فیوضات الهی نائل می شوند، نائل شدن به فیوضات دنیوی و اخروی منوط باین سه امر است.

اول، اطاعت خدا و رسول و اولی الامر که میفرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» نساء آیه 62.

ص: 551

و گفتیم امر به اطاعت ارشادیست به حکم عقل و اطاعت اولی الامر عین اطاعت رسول است.

و اطاعت او عین اطاعت خدا است در جامعه دارد

(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه)

لذا میفرماید:

(وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ) دوم (وَ یَخْشَ اللَّهَ) خشیة، خوف است و دو قسم خوف داریم خوف ممدوح و خوف مذموم اما ممدوح سه خوف است، خوف خطر خاتمه العیاذ بدون ایمان از دنیا رود، خوف از عذاب قیامت در اثر معاصی خوف از عظمت پروردگار، و کبریایی او که انبیاء و ائمه داشتند بسا ضعف میکردند و مثل چوب خشک روی زمین میافتادند.

و خوف مذموم، خوف از ذهاب مال و جاه و از غیر خدا سوّم (وَ یَتَّقْهِ) تقوی پرهیز از معاصی الهیه و مخالفت با انبیاء و اولیاء است.

(فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ) استفاده می شود که فوز منحصر باین طائفه است بقرینه جمله اسمیه و ضمیر هم.

[سوره النور (24): آیه 53] .... ص : 552

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53)

و قسم یاد کردند قسم جلاله قسمهای مغلظّه که هر آینه اگر فرمودی به آنها که بیرون روند برای جهاد با کفار و مشرکین البته بیرون می روند به آنها بفرما قسم یاد نکنید خروج برای جهاد، طاعت و عبادت بسیار خوب و پسند درگاه الهیست محققا خدا با خبر است به آنچه عمل می کنید امر جهاد بسیار امر بزرگیست و فوائد بسیاری دارد.

ص: 552

در خبر است

(ما اعمال البرّ کلها فی جنب الجهاد فی سبیل اللَّه الا کنفثة فی بحر لجّی)

و از برای جهاد اقسامی دارد یک قسمش همین جهاد با کفار و مشرکین است که اگر قابل هدایت هستند هدایت می شوند و اگر قابلیت ندارند ریشه فساد کنده می شود اگر مسلمانان در جهاد کشته شوند شهید شده اند که بالاترین اقسام موت شهادت است فی سبیل اللَّه و حیات ابدی پیدا میکنند (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) آل عمران آیه 163 و اگر بکشند نصرت دین و دفع فساد کرده اند.

قسم دوم، دفاع است که اگر کفار حمله کردند بر اسلام مسلمین باید دفع شر آنها را بکنند.

قسم سوم، امر بمعروف و نهی از منکر است به مراتب آنها.

قسم چهارم، جهاد با نفس اماره و مخالفت با هوای نفس که اعظم از همه آنها است و جهاد اکبرش نام نهادند.

(إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ

) که خارج می شوید یا نمی شوید و بر فرض خروج آیا فرار از زحف میکنید یا ثابت قدم هستید.

[سوره النور (24): آیه 54] .... ص : 553

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (54)

بفرما به این امت که اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را پس اگر اعراض کردید و مخالفت نمودید پس این است و جز این نیست بر رسول واجب است آنچه متحمل شده که ابلاغ رسالت باشد و بر شما واجب است آنچه متحمل شده اید که امتثال کنید و اگر اطاعت کردید رسول را هدایت می شوید، نیست تکلیفی بر رسول مگر ابلاغ آشکارا.

امر به اطاعت امرار شادیست اعمال مولویت در او نشده و الا تسلسل لازم

ص: 553

می آید و ارشاد به حکم عقل است، بر اطاعت مترتب نمی شود مگر ثواب مأمور به و بر مخالفتش عقوبت منهی عنه.

(قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ) تا آن که به فیوضات الهیه نائل شوید در دنیا و آخرت.

(فَإِنْ تَوَلَّوْا) پشت کردید.

(فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ) فقط تکلیف رسول ابلاغ است.

(وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ) که امتثال او امر و انتهاء از مناهی باشد.

(وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا) هدایت پیدا می کنید و بسعادت نائل می شوید و اگر مخالفت کردید به عقوبات معاصی گرفتار می شوید.

(وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ) دیگر مکلف نیست که البته شما هدایت شوید (قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ) انعام آیه 15.

حافظ وظیفه تو دعا کردن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال (إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً) دهر آیه 3.

[سوره النور (24): آیه 55] .... ص : 554

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (55)

ص: 554

وعده فرموده خداوند متعال کسانی را که ایمان آورند و اعمال صالحه به جا آورند هر آینه آنها را جانشین می کنیم در زمین چنانچه جانشین کردیم پیش از آنها و تمکن می دهیم آنها را دین آنها را آن دینی که مرضیّ آنها باشد و موجب رضای حق باشد و هر آینه مبدل می کنیم از بعد خوف آنها امنیت که بتوانند مرا عبادت کنند و بمن شرک نیاورند چیزی را و کسی که کافر شود بعد از این پس آنها خود آنها فاسق هستند.

این آیه شریفه را مفسرین عامه دو نحوه تفسیر کردند یکی آنکه بعد از مهاجرت حضرت رسول اسلام رو به تعالی و ترقی پیدا کرد تا آنکه در زمان خلفا ممالک عرب و عجم در تحت ریاست اسلام افتاد دیگر آنکه مراد قیامت باشد که نجات و سعادت و بهشت اختصاص به مسلمین داشته باشد و این دو تفسیر خلاف ظاهر بلکه خلاف صریح آیه است چنانچه در ذیل تفسیر بیان می شود و اخبار بسیاری از ائمه اطهار داریم که این آیه راجع به ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه اطهار است چنانچه در تفسیر بیان می شود.

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).

اولا وعده الهی تخلف پذیر نیست زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از خدا صادر شود.

و ثانیا خطاب منکم به مسلمین است و معلوم است که این ها دو دسته هستند زیرا میفرماید:

(الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ) کسانی که از شما مسلمین ایمان داشته باشند که مؤمن با مسلم غیر مؤمن فرق دارند و مسلما مصداق اتم مؤمن ائمه اطهار هستند که معصومین باشند و این وعده خاص به آنها است.

(وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) صالحات جمع محلی به الف و لام افاده عموم می کند یعنی جمیع صالحات و کسی غیر از معصومین خالی از اعمال فاسده نیست و لو

ص: 555

بلغ ما بلغ.

(لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ) استخلاف در ارض سلطنت و ریاست بر تمام کره زمین است و هیچکدام از ائمه همچه سلطنتی پیدا نکردند فقط امیر المؤمنین علیه السلام پنج سال سلطنت داشت آنهم نه بر تمام کره آنهم گرفتار عایشه و طلحه و زبیر و معاویه و خوارج بود و تا آنکه در محراب او را کشتند.

(کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ) مثل نوح بعد از طوفان و داود و سلیمان که میفرماید:

(وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ) نمل آیه 17.

(وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ) دین حق که مرضی خداوند باشد.

(وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).

ائمه در دوره زمان خود متمکّن نبودند هر کدام گرفتار، امیر المؤمنین گرفتار مشایخ ثلاث حضرت حسن گرفتار معاویه، ابی عبد اللَّه گرفتار یزید حضرت باقر و حضرت سجاد گرفتار بنی مروان بقیه گرفتار بنی عباس.

تبدیل این خوف به امن منحصر به دوره ظهور و رجعت است که دیگر یک کافر و مشرک و ظالم و مخالف و معاند و ناصب روی زمین باقی نماند و مؤمنین با کمال امن.

(یَعْبُدُونَنِی) خدا را عبادت کنند.

(لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً) دستگاه شرک برچیده میشود.

(وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ) بعد از این بیان اگر کسی منکر شد و کافر به ظهور و رجعت ائمه شد پس فاسق می شود، فسق در کفر اعظم افراد کفر است فسق بدتر از کفر بکلی منحرف می شود و تجاوز می کند دیگر احتیاج به نقل اخبار نداریم از همین آیه استفاده می شود و نقل اخبار از طول این تفسیر خارج است رجوع به برهان کنید.

ص: 556

[سوره النور (24): آیه 56] .... ص : 557

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56)

و بر پا دارید نماز را و اتیان کنید زکاة را و اطاعت کنید رسول را شاید شما مشمول رحمت الهی شوید.

(وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ) اقامه نماز دو نحوه است یکی به جا آوردن نماز است که افضل عبادات و بهترین اعمال است و ترکش در حکم کفر است و تضییعش مورث زوال ایمان است و نحوه دوم نگذارند نماز از میانه جامعه برداشته شود به مواعظ و بیان احکام و ترغیب و تحریص بر فعل آن که امروز اکثر افراد شیعه تارک الصلاة هستند فضلا از غیر آنها.

(وَ آتُوا الزَّکاةَ) عدل نماز است و گفتیم زکاة به 9 چیز تعلق می گیرد غلات اربعه، انعام ثلاثه، نقدین و عقوبت ترکش قبل از مردن می رسد که می گوید.

(لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ) منافقون آیه 10.

(وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ) در جمیع فرمایشاتش مخصوصا در امر ولایت و وصایت و امامت که موجب اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت حق که دین اسلام باشد که بدون او مرضیّ حق نیست.

(لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) تعبیر به لعلّ برای اینست که بسا در ضلالت می افتند و منکر می شوند که رسول نفرموده چنانچه حضرت رضا فرمود

(بشرطها و انا من شروطها)

و بسا آلوده به بعض صفات و بعض اعمال می شوند که از قابلیت رحمت می افتند خدا حفظ کند.

ص: 557

[سوره النور (24): آیه 57] .... ص : 558

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ (57)

گمان نکنند کسانی که کافر شدند بتوانند مؤمنین را عاجز کنند و جایگاه آنها آتش است و بد بازگشتیست.

(لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ) در مقابل قدرت الهی نمی توانند اعمال قدرت کنند.

(إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ) مؤمن آیه 54.

(وَ مَأْواهُمُ النَّارُ) که غیر مؤمن جایگاه او آتش است این عذاب قیامت آنها است بعلاوه بلیات و عقوبات دنیوی و عالم برزخ و صحرای محشر.

(وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ) جایی که ابد الآباد معذب باشند و نجات نباشد.

[سوره النور (24): آیه 58] .... ص : 558

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (58)

ای کسانی که ایمان آورده اید باید طلب اذن کنند کسانی که ملک یمین شما هستند و اطفالی که هنوز به حد بلوغ و رشد نرسیده انداز شما سه مرتبه.

1- قبل صلاة فجر.

2- و موقعی که از شدت حرارت در وسط النهار لباس از خود دور می کنید.

ص: 558

3- و از بعد نماز عشاء این سه موقع سه عورت است برای شما نیست بر شما و بر آنها باکی و محذوری در غیر این سه مورد وارد شوند و دور و اطراف شما باشند بعض شما غلامان و غیر بالغین بر بعض دیگر موالی و بزرگان همین نحو خداوند بیان میفرماید از برای شما آیات را و خداوند دانا و حکیم است.

خلاصه کلام اینکه در دخول منزل غیر، افراد سه قسمت هستند.

قسمت اول بالغین از احرار مطلقا بدون استیذان وارد نشوند چنانچه قبلا فرمود:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها) و فرمود:

(فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ) و فرمود:

(وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا) قسمت دوم ازواج و اطفال صغیر که تمیز بین عورت و غیر عورت نمیدهند مطلقا بدون اذن وارد شوند و این دو قسم از تحت این آیه شریفه خارج است.

قسمت سوّم، عبید، غلامان و اطفال غیر بالغ که ممیز هستند و برای انجام امور داخل و خارج می شوند در این سه مورد بدون اذن وارد نشوند زیرا در این سه مورد انسان بسا لباس می کند یا عورت مکشوف است یا لباس غیر مناسبی پوشیده از جهت شدت حرارت آفتاب که ظهیره نام دارد یا جهت استراحت بعد- العشاء یا موقع سحر برای تطهیر و توضئی از برای نماز که مورد این آیه است و این حکم نوعیست و الا اگر احتمال دهد در غیر این سه مورد که مانعی از دخول هست نباید بدون اذن وارد شود چنانچه بر عکس اگر یقین دارد که در این سه مورد هم مانعی نیست داخل شود.

ص: 559

[سوره النور (24): آیه 59] .... ص : 560

وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (59)

و زمانی که اطفال به حد بلوغ رسیدند و لو از محارم باشند باید مطلقا بدون اذن وارد نشوند همین نحو که سایر رجال را قبلا تذکر داده شد این نحو بیان میفرماید آیات خود را و خداوند دانا و حکیم است عالم، بمصالح و حکم، و فرمایشاتش از روی مصلحت و حکمت است.

[تنبیه این احکام راجع به مجالس و منازل خصوصی است، مجالس عمومی مثل فواتح و مجالس عزاداری و مجالس دید و بازدید و اعیاد و مساجد و مدارس و غیر اینها که اذن عمومی داده شده احتیاج به استیذان شخصی ندارد و بالعکس منازلی که ممنوع از دخول است مثل اینکه درب خانه بسته باشد یا برای سرقت و ظلم و تفتیش و امثال اینها مطلقا ممنوع است خداوند لعنت کند آنهایی که بدون اذن بلکه با نهی صریح وارد خانه فاطمه شدند و کردند آنچه کردند یا در خیمه و خرگاه ابی عبد اللَّه ریختند و غارت کردند و اشباه اینها.

(وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ) چه ذکور باشند و چه اناس.

(فَلْیَسْتَأْذِنُوا) واجب است بدون اذن وارد نشوند چه ارحام باشند یا نوکر یا کلفت یا کارگر و امثال اینها.

(کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ) که در چند آیه قبل بیان فرمود.

(کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ) برای حفظ عفّت و حیاء و دفع مفاسد دیگر.

(وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

ص: 560

[سوره النور (24): آیه 60] .... ص : 561

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (60)

و زنهایی که از کار افتاده اند زنهایی که دیگر امید نکاح ندارند مشروط به اینکه ابراز و اظهار نکنند خود را به زینت بر آنان باکی نیست که چادر و عبا از تن برگیرند و این که عفت بورزند بهتر است برای آنها و خداوند سمیع و علیم است.

(وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ) قعود بمعنی جلوس است بمعنی بازنشست که دیگر رغبتی در نکاح آنها نیست.

(اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً) به کلی مأیوس هستند.

(فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ) باکی و مسئولیتی و حرمتی ندارد بر آنها این که.

(أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ) مراد گفتند روبند و نقاب و چادر و عبا که روی مقنعه و چارقد روی سر می کشند که صورت آنها مستور باشد آنهم در صورتی که (غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ) صورت خود را آرایش نکرده باشند و گوشوار و گردن بند آنها ظاهر نباشد و لباس زینت نپوشیده باشند که معنی تبرج است، بمعنی ابراز و اظهار چنانچه میفرماید:

(وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی احزاب آیه 33.

(اقول و الجاهلیة الاخری) که مطلقا حرام است حتی بر قواعد و مع ذلک اگر خود را بپوشانند و لو بدون تبرج به زینت.

(وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ) زیرا بزرگترین صفات زن عفت است.

(وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) هم عالم به مسموعات و هم خبیر به افعال است.

ص: 561

[سوره النور (24): آیه 61] .... ص : 562

لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)

نیست بر کور و نه بر لنگ و نه بر مریض حرجی بر خوراک با شما در یک سفره و نیست بر شما حرجی این که بخورید از بیوت خودتان یا بیوت پدران یا بیوت مادران خود یا بیوت برادران خود یا بیوت خواهران شما یا بیوت عموهای شما یا بیوت عمه های شما یا بیوت خالوهای شما یا بیوت خاله های شما یا آنچه مالک کردند کلید او را به شما یا بیوت صدیق شما نیست بر شما باکی اینکه بخورید مجتمعا یا متفرقا پس چون داخل بیوت شدید سلام کنید به نفوس خود این تحیت است از نزد خدا و مبارک است و پاکیزه همین نحو بیان میفرماید خداوند برای شما آیات را باشد که درک کنید، کلام در این آیه در چند جمله واقع می شود، جمله اولی این که بسیاری بودند و هستند که خوش ندارند و حاضر نیستند هم غذا شوند با کوران و عجزه و بیماران غذای آنها را جدا می دهند در محل دیگر و این باعث دلشکستگی آنها می شود و بی اعتنایی به آنها و این خوش نیست، میفرماید بر سر سفره خود بنشانید و با آنها همخوراک شوید که میفرماید:

(لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ).

جمله ثانیه، اینکه در ارحام و بستگان ذکر ابناء و ازواج نشده نظر به اینکه داخل در جمله.

ص: 562

(وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ) است اما ابناء به واسطه فرمایش رسول.

(انت و مالک لابیک)

و اما ازواج که حقیقتا بیت نفس به شمار می رود.

جمله ثالثه این آیه منافی با

(لا یحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه)

نیست و همچنین با آیه شریفه.

(لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ) و آیه شریفه.

(فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها) تنافی ندارد زیرا سه قسم اذن داریم اذن صریح و فحوی و شاهد حال و در موارد آیه هر سه قسم اذن هست اما صریح در جمله.

(وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ) و اما شاهد حال در جمله (أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ الی أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ) و اما فحوی در جمله (أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ) جمله رابعة این آیه شریفه شامل موردی که علم به عدم رضای مالک باشد نمی شود بلکه با شک در رضای یا ظن به عدم رضا جایز نیست بلی علم برضا هم لازم نیست اطمینان بلکه ظن به رضا کافیست.

جمله خامسه، این که مشروط است به اینکه فاسد نکند و اسراف هم نشود که تضییع مال غیر نشود.

جمله سادسه.

(لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً) معنی این است که با اجتماع و لو یک فرد دیگر باشد یا تنها و منفرد باشد که گفتند بعضی بدون مهمان تناول نمی کردند، بعضی از اغنیاء در منازل فقراء نمی خوردند، بعضی تنها غذا اکل نمیکردند.

خداوند ترخیص فرمود که مانعی ندارد منفرد باشید یا همراه داشته باشید

ص: 563

یا با دیگری تناول کنید.

جمله سابعه.

(فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ) سلام تحیت اسلامی است و تحیّت اهل بهشت است و مراد از علی انفسکم در خبر از حضرت باقر علیه السلام است که اهل بیت خود باشند و آنها رد کنند و در خبر دیگر فرمود اگر کسی در خانه نباشد بگوید:

(السلام علینا من عند ربنا)

و بعضی گفتند مراد مساجد است به اهل مسجد بعضی گفتند مراد به ملکین است که با او هستند بالجمله وارد بیت شدن سلام باید کرد.

اگر کسی هست به او و اگر کسی نیست قصد ملائکه، انبیاء، ائمه اطهار صلحاء مؤمنین و قصد خود نماید و این سلام.

(تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً) حتی این که خداوند بر رسول محترم سلام می رساند و یکی از واجبات نماز است و تحیت اهل بهشت است باعث نزول برکات می شود و بسیار تحیّت خوبیست طلب سلامتی از آفات و بلیات دنیوی و عقوبات اخرویست.

(کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ) باشد که به فهمید و دانا شوید و درک کنید و تعقل نمائید.

[سوره النور (24): آیه 62] .... ص : 564

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (62)

ص: 564

منحصرا مؤمنون کسانی هستند که ایمان آوردند به وحدانیت خدا و به رسالت رسول او و موقعی که مشرف بودند خدمت رسول برای امر جامعی مثل جهاد با کفار و مشرکین یا امری که باید به اجتماع انجام گیرد از خدمتش بیرون نمی روند تا این که از او طلب اذن خروج نکنند محققا کسانی که از شما ای پیغمبر استیذان می کنند کسانی هستند که ایمان بخدا و برسول او آورده اند پس موقعی که از شما استیذان کردند برای شغل لازمی که دارند پس شما هم به آنها اذن ذهاب بده اگر صلاح می دانی و اراده کرده ای به آنکه خواسته ای از آنها، و طلب آمرزش کن برای آنها از خداوند محققا خداوند آمرزنده مهربان است.

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ) ایمان به اللَّه اعتقاد به جمیع مراتب توحید ذاتا و صفتا و افعالا و عبادة و نظرا و اعتقاد به عدل الهی و جمیع صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه. ثبوتیه، ذاتیه و فعلیه و سلبیه و ایمان به رسوله این که فرستاده حق است و افضل از جمیع انبیاء و ملائکه و ما سوی اللَّه است و خاتم انبیاء است و دینش تا قیامت باقیست و قرآنش کلام الهیست و تصدیق به جمیع آن چه فرموده از تعیین اوصیاء خود و غیبت خاتم الاوصیاء و مسئله رجعت و خصوصیات معاد و بیان احکام و اینکه دارای جمیع صفات حمیده است از عصمت و اعلمیت و منزه است از جمیع ملکات رذیله و سایر شئونات او.

(وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ) مثل امر جهاد و حفر خندق و مشاورت در امور و صلاة جماعت و غیر اینها که احکام اجتماعی باشد نه وظائف فردی.

(لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ) پس کسانی که بدون استیذان بلکه با نهی از خروج رفته مثل فرار از جنگ اینها ایمان ندارند و از این بیان تکلیف خلفاء ثلاث و اشباه آنها معلوم می شود.

ص: 565

(إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ) و آنهایی که بدون استیذان رفتند نه ایمان بخدا دارند و نه به رسول خدا.

(فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ) امر واجب لازمی داشته باشند.

(فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ) که اگر اهمیت آن امر واجب لازمی بیش از اجتماع است اذن به آنها ده و اما اگر چندان اهمیتی ندارد و بودن آنها در اجتماع اهم است اذن نده.

(وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ) که استغفار و دعاء رسول با دیگران تفاوت فاحش دارد چنانچه بیاید (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) معنی واضح است.

[سوره النور (24): آیه 63] .... ص : 566

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (63)

قرار ندهید دعوت رسول را بین خودتان مثل دعوت بعض شما بعض دیگر را محققا خدا میداند کسانی را از شما که از خدمت رسول بطور خفا بیرون میروند بدون استیذان به پناهگاه، پس باید حذر کنند کسانی که مخالفت می کنند اوامر رسول را این که اصابت کند آنها را بلائی یا اصابه کند آنها را عذاب دردناکی.

(لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً) این جمله را مفسرین چند وجه تفسیر کرده اند لکن آنچه به نظر می رسد و شاهد خبری دارد اینست که رسول را به اسم صدا نزنید نگوئید یا محمّد یا ابن عبد اللَّه یا ابا القاسم چنانچه یکدیگر را می خوانید بلکه به القاب شریفه یا رسول اللَّه یا نبی اللَّه، یا خیرة خلق اللَّه

ص: 566

یا صفوة اللَّه یا حبیب اللَّه و امثال این ها و شاهد بر این معنی است حدیثی که سید رضی (قده) در کتاب (مناقب الفاخرة فی العترة الطاهرة) مسندا از صدیقه طاهره نقل فرمود. که موقعی که امیر المؤمنین علیه السلام این آیه شریفه را برای صدیقه طاهره تلاوت فرمود و حضرت صدیقه قبل از نزول این آیه پدر بزرگوارش را یا ابتاه خطاب می کرد.

پس از نزول یا رسول اللَّه خطاب کرد حضرت فرمود این آیه نسبت به شما نیست شما همان یا ابتاه بگوئید قلب من خوشنود می شود، این آیه راجع به کسانی است که اهل جفاء هستند.

سپس صورت مرا بوسید و آب دهان مبارک را به صورت من مالید دیگر احتیاج به عطر پیدا نکردم.

(قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً) سلة خروج شیئی است از شیئی به لینت و ملایمت و تدریجا از این جهت اولاد و احفاد را سلاله می گویند، سلالة النبیین، سلالة الأئمه، سلالة السادات و نحو اینها و در اینجا مراد خروج آنها است واحدا واحدا از میدان جنگ بطور خفا یا از پای خطبه پیغمبر یا از مجمع جماعت و نحو اینها بدون استیذان و بیک پناه گاهی پناه می برند.

(فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ) اوامر رسول اللَّه واجب الاطاعة است و عین اطاعة اللَّه است و مخالفت او مخالفة اللَّه است چنانچه اطاعت اوصیاء عین اطاعت رسول و اطاعت خداوند است.

(أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ) بلیات و مصائب دنیوی.

(أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ) در آخرت به عقوبات الهی.

ص: 567

[سوره النور (24): آیه 64] .... ص : 568

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (64)

آگاه باشید بدرستی که اختصاص دارد به خداوند آن چه در آسمان و زمین است به تحقیق می داند آنچه شما بر او هستید و روزی که بر می گردند به سوی او که روز بعث باشد پس خبر می دهد آنها را به آنچه عمل کردند و خداوند به هر چیزی دانا است.

(أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) الا بمعنی آگاهیست یعنی بدانید و آگاه باشید چنانچه می فرماید:

(أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) و للَّه لام اختصاص است یعنی آنچه در آسمان ها و زمین است اختصاص باو دارد خالق و نگهبان و مبقی و مفنی تمام آنها او است غیر از او هر چه هست و هر که هست مالک هیچ نیست حتی مالک نفس خود.

(یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) فاطر آیه 16.

این اصنام و آلهه مشرکین خردلی مالک نیستند.

(وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ) فاطر آیه 14 قطمیر پوست خرما است.

(قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ) علم ذاتی به ما فی الضمیر و بواطن شما دارد از نفاق و کفر و ایمان و قصد و نیات شما (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ) مؤمن آیه 20.

(وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ) یوم القیامة که مرجع جمیع به اوست (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) بقره آیه 151.

(فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا) اعمال قلبیه و جوارحیه تمام مسطور در نامه عمل که

ص: 568

می گویند:

(وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً) کهف آیه 47.

(وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ).

«تنبیه» منافقین چون باطنا معتقد نبودند زیر بار این نمی رفتند که پیغمبر را برسالت ذکر کنند و در موارد خطیر حاضر شوند در مواقع جنگ یا مجامع که یک دستورات مهمه داده می شود و ناچار می شوند عمل کنند یا اینکه اصلا بزرگان هر قبیله مثل بزرگان دولتی یا خانوادگی یا صاحبان عناوین را نباید به اسم ذکر کرد.

برخورد می کند و مذموم است چه رسد به مثل حضرت رسالت و بر فرض نفاق هم صورت باید حفظ کرد.

هذا اخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة المبارکة و الحمد للَّه ظاهرا و باطنا اولا و آخرا و صلّی اللَّه علی النبی و آله.

ص: 569

سورة المبارکة الفرقان .... ص : 570

[سوره الفرقان (25): آیه 1] .... ص : 570

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً (1)

اما در فضیلت این سوره کافیست حدیث مروی از حضرت رضا علیه السلام که به اسحق بن عمار فرمود:

(یا بن عمار لا تدع قراءة سورة تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده فان من قرأها فی کل لیلة لم یعذبه اللَّه ابدا و لم یحاسب و کان منزله فی الفردوس الاعلی)

با برکت است آنکه نازل فرمود فرقان را بر بنده خود تا اینکه بوده باشد بر تمام عالمین بیم دهنده.

(تَبارَکَ) تمام خیر و خوبی و بزرگی و عظمت و محامد صفات که کامل است فوق الکمال و منزه است از جمیع عیوب و نواقص.

(الَّذِی) خداوند متعال جل و علی.

(نَزَّلَ الْفُرْقانَ) که قرآن مجید باشد و یکی از اسامی او فرقان است چون فارق بین حق و باطل و خیر و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت و ایمان و کفر و اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب است و مراتب نزول قرآن را در مقدمه جلد اول و در اثناء این تفسیر بیان کرده ایم که اول نزولش بر نور مقدس نبوی در عالم انوار که اول مخلوق خدا و نداست سپس در لوح محفوظ سپس در آسمان تا آخر مرتبه نزولش بتوسط روح الامین علی قلب سید المرسلین چنانچه می فرماید (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ) شعراء آیه 193.

(عَلی عَبْدِهِ) حقیقت مقام عبودیت در وجود مقدس نبوی و آل طاهرین اوست

ص: 570

و از امیر المؤمنین علیه السلام است:

(کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزا ان تکون لی ربا)

که خردلی از وظایف عبودیت خارج نشدند (لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ) بعضی گفتند مراد جن و انس است که حضرتش مبعوث بر کافه جن و انس بود لکن جمع محلی به الف و لام افاده عموم می دهد شامل جمیع عوالم می شود حتی طیور و انواع حیوانات حتی بر ملائکه چنانچه در خبر است فرمود:

«سبّحنا فسبحت الملائکة و هللنا فهللت الملائکة الخبر»

حتی دارد موقعی که خداوند جبرئیل امین را خلق فرمود خطاب شد.

(من انا و من انت) ندانست چه بگوید نور علی علیه السلام باو فرمود (قل انت الرب الجلیل و انا العبد الذلیل) لذا معلم جبرئیل بود.

(نَذِیراً) بیم دهنده از عذاب الهی و از بدبختی و از معاصی و شقاوت و شرک و کفر و فسق و فجور و سایر مفاسد و بلیات دنیوی و اخروی.

[سوره الفرقان (25): آیه 2] .... ص : 571

الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2)

آن خداوندی که از برای او است ملک آسمانها و زمین و فرزند نگرفته و نیست از برای او شریکی در ملک و خلق فرمود هر چیزی را و اندازه گرفت اندازه گرفتنی که خردلی بر خلاف حکمت نباشد نه زائد بر حکمت و مصلحت خلق فرمود و نه کوتاهی و نقصانی در خلقتش هست.

(الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) از باب بیان مصداق است مالک جمیع عوالم است عالم انوار و ارواح جبروت ملکوت ناسوت، و بالجمله ما سوی اللَّه تمام

ص: 571

ملک او است او مالک است و بس.

(وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً) چنانچه گفتند: ملائکه بنات اللَّه هستند و یهود عزیر را ابن اللَّه و نصاری مسیح را ابن اللَّه و تورات رائج آدم را ابن اللَّه، بلکه یهود و نصاری گفتند:

(نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ) مائده آیه 21 خداوند منزه است از جسم و جسمیت و عوارض. (مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً) جن آیه 3.

(وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ). (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ) فاطر آیه 14.

(وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ) تمام موجودات علوی و سفلی مخلوق او هستند که از کتم عدم به عرصه وجود آورد بقدرة کامله خود.

(فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً) تمام طبق مصلحت و حکمت نه کسر گزارد که چیزی که مصلحت در ایجادش باشد و حکمت اقتضا کند خلق نکرده باشد نه زیاده روی کرده که بر خلاف حکمت و مصلحت چیزی را خلق کرده باشد:

[سوره الفرقان (25): آیه 3] .... ص : 572

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3)

و گرفتند از غیر خداوند متعال خدایانی که شیئی را خلق نکرده اند و خود آنها مخلوق خالق متعال هستند.

(وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً) تمام طبقات مشرکین از عبده اصنام و عبده شمس و کواکب و ملائکه و آتش و اشجار و گاو و گوساله و عبده شیطان.

(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ) یس آیه 60 و 61.

ص: 572

و در این جمله داخل است تمام ارباب ضلال چه آنهایی که دعوی الوهیت کردند مثل باب و بها یا دعوی نبوت کردند متنبّی ها یا دعوی امامت و خلافت یا مبدع در دین یا منکر ضروریات اسلامی شدند یا اهل فسق و فجور تماما داخل در عبده شیطان هستند بالاخص کسانی که قائل به یزدان و اهریمن شدند.

(لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً) نکرده در سیاق نفی افاده عموم دارد حتی یک مگس هم نمیتوانند خلق کنند.

(إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ) حج آیه 72 شرحش گذشت.

(وَ هُمْ یُخْلَقُونَ) مخلوق ضعیف ذلیل مقهور تحت قدرت الهی- وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً و این هایی که اتخاذ آلهه کردند و نیستند مالک نفس خود که بتوانند ضرری وارد کنند یا نفعی دهند و مالک موت خود و دیگران نیستند و نه حیاتی به کسی دهند و یا نشری کنند و مردگان را زنده کنند.

(وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا) نتوانند دفع ضرری از خود کنند مثل اصنام که حضرت ابراهیم (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً) انبیاء آیه 59 و مثل گاو و گوساله که اگر حیوان درنده به آنها حمله کند یا قصاب سر آنها را ببرد و مثل آتش که خاکستر می شود و مثل انسان که دفع یک مرضی و بلائی از خود بکند قدرت بر دفع ندارند.

(وَ لا نَفْعاً) که بتوانند جلب نفعی برای خود کنند.

(وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً) که (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ)

ص: 573

اعراف آیه 32.

(وَ لا حَیاةً) که یک نفس بخواهند باقی باشند قدرت ندارند.

(وَ لا نُشُوراً) یک مورچه را زنده کنند پس از موت یا بخواهند فردای قیامت زنده نشوند.

واقعا هر چیزی قیمتش به آثار و فواید او است این آلهه که منشأ هیچ اثری نیستند چه ارزش دارند که مقام الوهیت داشته باشند انسان تا چه اندازه عقل و شعور و ادراک خود را از دست داده که به الوهیت این ها معتقد شده و پرستش می کند.

[سوره الفرقان (25): آیه 4] .... ص : 574

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)

و گفتند کسانی که کافر بودند نیست این قرآن مگر دروغ بافی که این مدعی رسالت افتراء بسته و کمک کردند او را بر این قوم دیگران پس بتحقیق آمدند این کفار از روی ظلم و کذب و بیجا گویی.

(وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا) مطلق کسانی که ایمان به رسول محترم نیاوردند از مشرکین یهود، نصاری، مجوس، طبیعی و غیر اینها.

(إِنْ هَذا) اشاره به قرآن مجید است.

(إِلَّا إِفْکٌ) افک را تفسیر کردند به اسوء الکذب و بعضی به بهتان گفتند این قرآن دروغ بسیار بزرگیست از جانب خدا نبوده و وحی نشده چنانچه یزید در اشعارش گفت.

(لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل

ص: 574

لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاصل

لاهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل)

لعنه اللَّه لعنا کثیرا (افْتَراهُ) ضمیر برگشت به حضرت رسالت است العیاذ پیغمبر افتراء بخدا زده که میگوید این قرآن از جانب او است.

(وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ) مفسرین گفتند مراد جماعت یهود که به شرف اسلام مشرف شدند آنها اعانت کردند این پیغمبر را در بافتن این آیات و سور و در خبر ابی الجارود از حضرت باقر است فرمود:

(یعنون ابا فکیهه و حبرا و عداسا و عباسا.

و در نسخه دیگر به جای عباس عابس مولی حویطب ضبط شده لکن در جای دیگر میفرماید:

(وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) نحل آیه 105.

(فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً) قرآنی که از شش جهت معجزه بودنش واضح و روشن است چنانچه در مقدمه گذشت.

دیگر چه ظلمی بالاتر از این است که مثل قرآن را و وجود مقدس حضرت رسالت را با آن معجزات محیر العقول بگویند افک و افتری است.

(وَ زُوراً) زور باطل و لهو گویی است که مثل غناء را از ملهیات شمردند و این نسبت افک به قرآن و افتراء به نبی اکرم باطل و لهو است.

[سوره الفرقان (25): آیه 5] .... ص : 575

وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (5)

و گفتند این کفار که این قرآن احادیث و قصه های پیشینیان است آنها

ص: 575

را نوشته و آنها را برای او روزها و شب ها املاء کرده اند و ضبط کرده.

(وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ) جمع سطر است و مراد در اینجا اباطیل و مزخرفات سابقین است مثل قصه رستم و زال و ملاهی که برای سرگرم کردن جوانها و اهل لهویات نوشته شده این قرآن از آنجا برداشته شده.

(اکْتَتَبَها) یا از روی آنها نوشته است یا برای او نوشته اند معنای اول اظهر است با اینکه پیغمبر کلمه ای ننوشته.

(وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ) عنکبوت آیه 47.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

مخصوصا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم چهل سال در میان مشرکین بود نه معلمی داشت و نه خطی نوشت و میان آنها به محمّد امین معروف بود و پس از بعثت هم مدت دوازده سال و اندی در شکنجه مشرکین و در شعب ابی طالب بود و پس از هجرتش تماما در جهاد با آنها بدر، حنین، احد، خیبر و غیر اینها که بیست و دو سریه داشت و با احدی از مشرکین و یهود تماس نداشت این کلام از کفار از روی عناد و عصبیت بود با اینکه قطع به خلاف داشتند و گفتند از روی عناد (فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).

(و بکره اول روز را گویند و اصیل اول شب که صبح و شام برای او املاء میکردند و او می نوشت با اینکه صبح و شام در جامعه به عبادت و نماز و وعظ و ارشاد مشغول بود و با احدی از کفار تماس نداشت.

ص: 576

[سوره الفرقان (25): آیه 6] .... ص : 577

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (6)

بفرما در جواب آنها اینکه این قرآن را نازل فرموده کسی است که عالم السر و الخفیات است بآنچه در آسمانها و زمین است و محققا او آمرزنده و رحیم است نظر باین کفریاتی که نسبت به قرآن و حضرت رسالت دادند که افک و افتراء و اساطیر پیشینیان و املای دیگران است در مقام جواب آنها بر آی و بگو:

(قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی) خداوند متعال که از روی حکمت و صلاح بندگان این قرآن را نازل فرموده به بهترین راهها و هدایت آنها به سعادت دنیا و آخرت و نجات از مهالک.

(إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ) اسری آیه 9 آنهم نه به مجرد دعوی بلکه از روی دلیل و برهان و منطق صحیح یکی از جهات معجزه بودن او که فرمود:

(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً) اسری آیه 90.

چه رسد که اساطیر اولین باشد و املاء دیگران، دیگر از جهت احکامش، مواعظش، نصایحش، قصصش، ارشادش که تمام از روی حکمت و مصلحت است افک و افتراء نیست از جانب کسی است که (یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) عالم به بواطن امور و خفایای صدور است به آنچه در آسمانها و زمین است.

(وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) یونس آیه 61.

(عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) سبأ آیه 3.

دیگر از جهت اشتمالش بر جمیع ما یحتاج الیه الناس فی دینهم و دنیاهم

ص: 577

(وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) انعام آیه 59.

(إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً) از راه لطف و رحمت و عنایت برای شما ارسال رسول فرمود و انزال قرآن تا سعادت پیدا کنید و گناهان بخشیده شود که

(الاسلام یجبّ ما قبله).

[سوره الفرقان (25): آیه 7] .... ص : 578

وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7)

و گفتند این کفار چه سبب شده که اینکه مدعی رسالت است با اینکه طعام می خورد و در بازارها راه می رود چرا نازل نشده به سوی او ملک پس بوده باشد آن ملک با این رسول انذار کننده یکی دیگر از اشکالات کفار اینست که رسول نباید از بشر باشد بشر چه تماسی دارد با خداوند که باو وحی فرستاده شود باید رسول ملک باشد از این اشکال معلوم می شود که این کفار منکر رسالت جمیع انبیاء بودند زیرا تمام آنها بشر بودند و این اشکال در بسیاری از سور و آیات اشاره شده مثل (ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ) مؤمنون آیه 34 و مثل (أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا) تغابن آیه 6.

و مثل (إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ) انعام آیه 91 و مثل (ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ) آل عمران آیه 73 و غیر اینها و مکرر بیان شده که ممکن نیست رسول برای بندگان ملک باشد زیرا بصورت ملکی که مشاهده نمی شود باید به صورت جسمانی باشد آن هم اگر بصورت انسانی باشد میگویند این هم یک بشر گمنام ناشناس است اگر به صورت دیگری باشد از

ص: 578

کجا معلوم می شود ملک است شاید جن باشد یا شیطان باشد لذا این اشکال فقط عذر تراشی است که (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ) یعنی اینکه مدعی رسالت است نه اینکه رسالت او را معترف باشند.

(یَأْکُلُ الطَّعامَ) مثل سایر افراد بشر که اکل و شرب دارند.

(وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ) راه می رود، معاشرت دارد مثل سایرین چه امتیازی دارد اگر راست میگوید:

(لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ) باید یک ملکی با او باشد که دلیل بر صدق دعوی او باشد غافل از اینکه دلیل صدق معجزه است و بر فرض یک ملک هم همراه او باشد همان اشکالات پیش می آید.

(فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً) که با هم انذار کنند تنها یک بشر نمی شود منذر باشد.

[سوره الفرقان (25): آیه 8] .... ص : 579

أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8)

یا اینکه داده شود به او گنجی که مستغنی شود در امر معاش یا بوده باشد برای او باغستانی که از فواکه و ثمرات آن تناول کند و گفتند ظالمین به کسانی که ایمان به رسول اللَّه آورده بودند که شما مؤمنین متابعت نمی کنید مگر مرد جن زده را که عقل و شعور و ادراکش را از دست داده، اشکالات دیگر کفار بر انکار رسالت حضرت رسول، یکی آنکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم بر فرض که بشر باشد باید یک گنج طلا و جواهرات باو خداوند القاء کند که با ثروت ترین افراد بشر باشد.

ص: 579

(أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ) ما زیر بار یک پیغمبر فقیر که مدتی در کفالت ابی طالب بود، و پس از آن از اموال خدیجه زندگانی می کرد و بسا سه روز بسه روز سنگ قناعت به شکم می بست نمی رویم.

(أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ) باغ مشجر پر از انواع فواکه داشته باشد که (یَأْکُلُ مِنْها) خود میل کند و بدیگران هم بذل کند.

(وَ قالَ الظَّالِمُونَ) که در کفر هم ظالم بودند و به حضرتش و گروندگان باو چه اندازه ظلم می کردند، و به مؤمنین به او می گفتند:

(إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً) با این که حضرتش عقل کل بود تمام افعال و اقوال او مطابق حکمت و مصلحت بود. بلکه اگر عقول تمام عقلاء عالم را روی هم گذارند تقابل با عقل او نمی کند، همچه آدمی را مسحور بشمارند که او را شیاطین و اجنه سحر کرده اند، یعنی کلماتش و افعالش از روی جنون و بر خلاف حق است.

تنبیه- ضرورت مذهب امامیه این است که سحر در انبیاء و ائمه اثر نمی کند بر خلاف مذهب عامه که بخاری و مسلم روایت کرده اند که سحر در او اثر کرد، و در افعالش اشتباهات و خطاها بسیار بود.

اقول- ممکن است بگوئیم: که مراد از ظالمین در این آیه همین عامه باشند، زیرا قبلا کلمات کفار را نقل فرموده در آیات و جملات قبل سپس می فرماید:

(وَ قالَ الظَّالِمُونَ الخ) که از عنوان کفر بعنوان ظلم معلوم می شود که ظالمین غیر از کافرین بودند، زیرا اگر مراد همان کفار بودند، و قالوا می فرمود و اگر مراد ظالمین از کفار بود میفرمود:

(و قال الظالمون منهم).

ص: 580

[سوره الفرقان (25): آیه 9] .... ص : 581

انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9)

نظر کن و به بین چگونه مثل می زنند برای تو پس گمراه شدند و پس از ضلالت و گمراهی دیگر استطاعت ندارند که براه حق و مستقیم سیر کنند- بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی.

(انْظُرْ) بنظر عقلی و قلبی و روحی و نفسانی نه به نظر جوارحی.

(کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ) گاهی قرآن را افک بگویند، گاهی رسول را مفتری به خوانند، گاهی قرآن را اساطیر الاولین به شمارند، گاهی القاء کنز بر او توقع داشته باشند گاهی باغ و بستان بر او شرط کنند گاهی او را مسحور و جن زده بشمارند با مزخرفات دیگر مجنونش بگویند کذابش نام نهند و امثال این ها.

(فَضَلُّوا) بعد از آن که حجة از هر جهت بر آنها تمام شد و مشاهده معجزات بسیاری کردند، مع ذلک قبول نکردند و در ضلالت خود سیر کردند، دیگر قابل هدایت نیستند و راه بجایی پیدا نمیکنند.

(فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا)- تنبیه- دنیا پرستان تمام سعادت و خوبی را همین زخارف دنیوی میدانند با این که حب الدنیا رأس کل خطیئة- ولی اهل اللَّه پست ترین اشیاء را همین علاقه به دنیا و زخارف او می دانند، چنانچه امیر المؤمنین علیه السلام بابن عباس فرمود تمام دنیا و ما فیها در نظر من مثل گوشت گندیده است در دست آدم خوره دار و مثل پیغمبری که دارد- عرض له مفاتیح الدنیا فلم یقبلها- و به فرماید انا فقیر و احب الفقراء.

ص: 581

[سوره الفرقان (25): آیه 10] .... ص : 582

تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (10)

بزرگوار است آن خداوندی که اگر مشیتش تعلق بگیرد قرار می دهد از برای تو بهتر از آنچه کفار گفتند بهشتهایی که از زیر آنها نهرهایی جاری میشود و جعل میفرماید از برای تو قصرهایی.

کلام در این آیه شریفه در چند مقام واقع می شود.

مقام اول در تفضلاتی که خداوند بوجود مقدس نبوی فرموده و می فرماید.

اما در این عالم او را اشرف ممکنات قرار داده و نور مقدس او را اول مخلوقات که فرمود:

(اول ما خلق اللَّه نوری)

، اوصیاء طیبین او را افضل اوصیاء قرار داده، کتابش را افضل کتب، دین او را افضل ادیان، امت او را افضل امم، شریعت او را تا قیامت باقی داشته، او را خاتم النبیین و سید المرسلین مقرر فرموده و سایر تفضلات.

و اما در عالم آخرت: مقام محمود را به او و اوصیاء او عنایت می فرماید شفاعت کبری خاص او و اهل بیتش، اختیار بهشت و جهنم بدست او و وصی او است که قسیم الجنة و النار است و غیر اینها از علوم و اخلاق که فرمود:

(وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ) قلم آیه 4 و صفات حمیده و ملکات حسنه و غیر اینها.

مقام دوم در جمله.

(تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ) مکرر گفته شده که مشیت الهی ایجاد به معنی مصدریست که فعل الهی باشد و این ایجاد تابع اراده حق است

ص: 582

که مصلحت در ایجادش باشد و البته آنچه مصلحت دارد ایجاد میفرماید خداوند نسبت به حضرت رسالت نصرت فرمود با این عده قلیل مؤمنین بر کفار و مشرکین غلبه داد و ملائکه به یاری او آمدند و القاء رعب در دل کفار و مشرکین و قلوب آنها را با یکدیگر عداوت انداخت چنانچه میفرماید:

(فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ) مائده آیه 17.

(وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ) مائده آیه 69 و می فرماید:

(سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ) آل عمران آیه 144.

(سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ) انفال آیه 12.

(وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ) احزاب آیه 26 حشر آیه 2 و قرآن مجید او را حفظ فرمود تا قیامت.

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) حجر آیه 9 و از دنیا انفال و خمس و قطایع ملوک و تحف و هدایا باو عنایت فرمود و تمام را در راه خدا بذل و صرف نمود.

(قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ) انفال آیه 1 (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ الآیة) انفال آیه 42.

مقام سوم در جمله:

(جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً) اما در دنیا نه مصلحت داشت و نه مشیت حق تعلق گرفت و نه پیغمبر خواست که گذشت که (عرض له مفاتیح الدنیا فلم یقبلها) و فرمود طالبم یک روز گرسنه باشم صبر کنم و یک روز سیر باشم شکر کنم و یکی از صفات حمیده زهد در دنیاست و رغبت به آخرت و اما در آخرت گذشت مقاماتی که به او عنایت شده.

ص: 583

[سوره الفرقان (25): آیه 11] .... ص : 584

بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (11)

بلکه این کفار تکذیب کردند و دروغ پنداشتند ساعت قیامت و ما مهیا کرده ایم از برای کسانی که تکذیب ساعة کردند سعیر را، نار افروخته.

(بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ) الف و لام الساعة عهد است ساعة مخصوص که قیامت باشد و یکی از اسمای او ساعت است چنانچه میفرماید:

(وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ) حج آیه 7.

(إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها) طه آیه 15.

و تکذیب ساعة انحایی دارد.

1- به کلّی منکر بعث و قیامت باشد.

2- معاد روحانی قائل باشد و منکر جسمانی باشد چنانچه حکماء و عرفاء گفتند.

3- با بدن حور قلیایی که صورت بی ماده باشد.

4- بعض خصوصیات معاد را منکر شود مثل صراط، میزان، تطایر کتب.

5- حساب، خلود، شفاعت و سایر ضروریات معاد و از برای همه این ها.

(وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً).

این جمله دلالت دارد بر اینکه جهنم الآن موجود است چنانچه بهشت هم خلق شده چون به صیغه ماضی بیان فرموده «اعتدنا» و «سعیر» آتش است که شعله می زند به زبان عجم الو.

اشکال در آیه شریفه دارد (فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ) بقره آیه 22.

ص: 584

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ) تحریم آیه 6 «وقود» هیزم و گیرانه آتش است و هنوز که ناس جهنم نرفته اند.

جواب هیزم و گیرانه تا آتش نباشد افروخته نمی شود پس آتش است و شعله هم دارد که هیزم در آن ریخته شود روشن می شود یعنی می سوزد.

[سوره الفرقان (25): آیه 12] .... ص : 585

إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (12)

زمانی که ببیند آن نار سعیر آنها را از مکان دوری می شنوند از آتش «سعیر» با غیظ و فریاد نعره آن را (إِذا رَأَتْهُمْ) اشکال آنها آتش را می بینند نه آتش آنها را به بیند.

جواب بعضی گفتند این بیان ابلغ در تاکید است موقعی که آتش را مشاهده می کنند کانه او این ها را می بیند و با غیظ و غضب به آنها متوجه میشود، لکن تحقیق در جواب این است که بهشت و جهنم و نعم بهشتی و عذاب های جهنمی حیاة و شعور و ادراک دارند مثلا فلان نعمت بهشتی را تمام اهل بهشت دارند لکن مامور است به هر کدام به درجه ایمان و اعمال و اخلاقش لذت به بخشد و همچنین اهل عذاب تمام در آتش می سوزند لکن آتش مامور است هر کدام را به درجات کفر و سوء عمل و فساد اخلاق به سوزاند و مورد امر و نهی الهی واقع می شود چنانچه خطاب به جهنم.

(یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ) ق آیه 29 پس می گوییم آتش موقعی که کفار را در محشر مشاهده میکند.

(مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ) در خبر از حضرت صادق علیه السلام است می فرماید مسیر

ص: 585

صد سال راه.

(سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً) می شنوند صدای نعره های جهنم که بطرف آنها با حالت غیظ و غضب حمله می کند و می رباید آنها را.

اشکال- زفیر شنیدنی است اما غیظ دیدنی است.

جواب- می شنوند نعره جهنم را در حالت غیظ و غضب.

[سوره الفرقان (25): آیه 13] .... ص : 586

وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (13)

و زمانی که انداخته شوند از آتش مکان تنگی بسته شده به زنجیر و غل در آن هنگام فریاد می زند وا هلاکاه.

(وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها) بعضی گفتند: منها به معنی فیها است یعنی انداخته می شوند در آتش و جهنم و لکن آتش آنها را فرو میگیرد و از آن جا آنها را می اندازند.

(مَکاناً ضَیِّقاً) در خبر دارد مثل میخ که در دیوار فرو رود آن قدر جای آنها تنگ می شود و این یک نوع از عذاب جهنم است.

(مُقَرَّنِینَ) یعنی بسته شده به زنجیرها و غلها، در بعض اخبار دارد یک طرف آن یک شیطان است و یک طرف سنگ کبریت و با زنجیر این سه بهم بسته شده و در قرآن میفرماید:

(وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ) رعد آیه 6.

و نیز میفرماید (إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ) مؤمن آیه 73.

ص: 586

(دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً) ثبورا آه و ناله است از شدت عذاب و هلاکت کانه می گویند:

وا هلاکتاه، وا مصیبتاه، وا بلایاه لکن البته «آنچه بجایی نرسد فریاد است» جواب آنها اینست که خداوند از هر جهت حجت را بر شما تمام فرمود عقل، شعور، ادراک، قوت، مال و منال، صحت و سایر نعم خود را از شما دریغ نداشت و راه سعادت را به شما نشان داد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام فرمود و به شما خبر دادند از همچه روزی، تمام نعم بهشت را به شما وعده داد و بشارت داد و تمام عذابها را به شما خبر داد و انذار فرمود، شما کتابش را افک و اساطیر پنداشتید و رسولش را کذاب و مفتری و مسحور و مجنون گفتید حال فریاد می زنید لذا ملائکه عذاب به آنها می گویند:

[سوره الفرقان (25): آیه 14] .... ص : 587

لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14)

آه نکشید یک آه بلکه آه و ناله های زیادی دارید بسیار باید آه و ناله کنید زیرا عذاب جهنم مدت ندارد و تمام شدنی نیست.

(لا تَدْعُوا الْیَوْمَ) روز جزاء و بازپرس که روز بسیار صعب و سختی است که دارد اهل عذاب در طرف چپ صحرای محشر قرار می گیرند خورشید یک نی بالای سر آنها نورش گرفته می شود و حرارتش می تابد زمین مثل کوره حدّادی می جوشد یک حلقه آتش دور آنها حلقه می زند ملائکه هفت آسمان هفت طبقه دور آنها حلقه می زنند خطاب می رسد «این المفرّ» دستهای آنها به گردن بسته شده، غل در گردن آنها انداخته شده، غلها و زنجیرها آتشیست، حساب و رسیدگی آنها سخت رسیدگی می شود، نامه عمل از عقب سر به دست چپ آنها داده می شود.

ص: 587

(وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً) انشقاق آیه 10 و 11 و 12.

(وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ الی قوله تعالی هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ) واقعه آیه 49 الی 56 الی غیر ذلک از آیات شریفه که در بسیار از سور قرآن یک قسمت از عذاب های قیامت و شدائد آن بیان شده لکن گوش شنوا و قلب بیدار میخواهد لذا ملائکه به آنها میگویند:

(لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً) راه نجاتی ندارید «خود کرده را تدبیر نیست» از مالک دوزخ تقاضای نجات می کنند (وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ) زخرف آیه 77.

از خزنه جهنم استدعا می کنند (وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ الی قوله تعالی وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).

مؤمن آیه 52 الی 55 از خدا تمنا می کنند (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ) جواب می شنوند.

(قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ) مؤمنون آیه 109 و 110.

و بالجمله از هر دری بخواهند نجات یابند تمام درها بسته شده.

[سوره الفرقان (25): آیه 15] .... ص : 588

قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً (15)

بفرما به این کفار که این عذاب های سخت بهتر است یا بهشت خلد که همیشه در او مخلد باشند و فناء و زوال نداشته باشد، آن بهشتی که خداوند وعده فرموده به اهل تقوی، می باشد آن بهشت جزاء عمل آنها و باز- گشت آنها.

ص: 588

(قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ) معنی این نیست که این عذاب ها هم خوب است لکن بهشت بهتر است بلکه این جمله مثل اینست که بگویی «الایمان خیر من الکفر و «الحق خیر من الباطل» و «علی خیر من عمر» و امثال اینها و «ذلک».

اشاره به عقوبات مذکوره در آیات قبل است و استفهام تقریری است که هر کس اندک شعوری داشته باشد درک می کند حتی اطفال خردسال، حتی حیوانات اگر مقابل آنها بهشت و جهنم را نشان دهند از جهنم فرار می کنند و رو به بهشت می دوند.

(أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ) یکی از اسامی جنات ثمانیه جنة الخلد است و این دلالت ندارد که بقیه جنات خلود ندارد، بقیه هم دوام و خلود دارد مثل این مثل القاب خاصّه ائمه اطهار است، مجتبی، زین العابدین، باقر، صادق، کاظم، رضا، تقی، نقی تمام اینها هم مجتبی هستند هم زین العابدین هم شکافنده علم هم صادق هم کظم غیظ دارند.

هم راضی به رضای حق هستند هم دارای تقوی هم نقی از اخلاق رذیله و اعمال سیئه.

(الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ) البته وعده الهیه تخلف پیدا نمی کند زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از خدا صادر شود به خلاف خلف وعید که حسن دارد و «المتقون» جمع محلی به الف و لام افاده عموم دارد جمیع مراتب تقوی را شامل است تقوای از کفر و شرک و ضلالت که مرادف با ایمان است و لو سایر مراتب را نداشته باشد.

(کانَتْ لَهُمْ جَزاءً) مراد استحقاق نیست بلکه قابلیت تفضل دارند.

(وَ مَصِیراً) بالاخره و لو بواسطه پاره ای از معاصی ابتلایی داشته باشند در دنیا و در عالم برزخ و در صفحه قیامت لکن «مصیر» آنها بهشت است.

ص: 589

[سوره الفرقان (25): آیه 16] .... ص : 590

لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16)

از برای متقین در آن جنة خلد هست آن چه که به خواهند و آنها همیشه هستند در آن جنّة و این وعده ای است بر پروردگار تو که البته بر طبقش عمل میفرماید:

(لَهُمْ) ضمیر هم مرجعش همان متقین هستند که در آیه قبل فرمود:

(وُعِدَ الْمُتَّقُونَ) و لام لهم لام اختصاص است که غیر متقین محروم هستند و و گفتیم:

درجه اول تقوی، تقوای از عقاید فاسده از کفر و شرک و ضلالت و بدعت و انکار ضروریات دین و مذهب که مرادف با ایمان است.

(فِیها) ضمیر راجع به جنة الخلد است.

(ما یَشاؤُنَ) شامل جمیع نعماء بهشت می شود. و آنها چند قسم است بزرگترین نعماء بهشتی رضای حق است که در خبر دارد موقعی که اهل بهشت در بهشت جای می گیرند و تمام نعمت های الهی در دست رس آنها قرار می گیرد خطاب می رسد که آیا تمنای دیگری دارید؟

عرض می کنند (ربنا رضاک) و در قرآن میفرماید:

(یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً) فجر آیه 28 و 29.

و دیگر از نعم بهشتی مقام قرب الی اللَّه است که در خبر دارد.

(اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللّه)

و دیگر حشر با انبیاء و ائمه اطهار و صالحین و دیگر موت، مرگ است که دارد مرگ را به صورت گوسفند می آورند بین بهشت و جهنم او را ذبح می کنند که دیگر مرگ نیست و معنی خلود است، و طرفین مشاهده می کنند. و دیگر آثار اخلاق حمیده و صفات

ص: 590

پسندیده و ملکات حسنه و کمالات نفسانیه که از لذائذ روحیه است، و دیگر حور العین که از لذائذ جسمانی، و نعم دیگر از انهار جاریه و قصور عالیه و فرش مرفوعه و فواکه لذیذه و غیر این ها که لا یعلمها الا خالقها.

(خالِدِینَ) همیشه.

(کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا) یعنی وعده هایی که خداوند داده سؤال می کنند در دنیا بدعاء و ملائکه بر آنها سؤال می کنند و در قیامت تمنّا می کنند خداوند هم اجابت میفرماید.

[سوره الفرقان (25): آیات 17 تا 18] .... ص : 591

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (17) قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (18)

و روزی که خداوند محشور می فرماید و مجتمع می کند این مشرکین را و آنچه که عبادت می کردند او را از غیر از خدا و آلهه خود می پنداشتند پس به آن الهه خطاب می رسد که آیا شما گمراه کردید بندگان مرا این مشرکین را یا آنها گمراه شدند از سبیل و راه حق آنها می گویند:

منزهی پروردگارا از این که شریک داشته باشی سزاوار نیست از برای ما این که بگیریم از غیر تو اولیائی و لیکن تو این مشرکین را مهلت دادی و پدران آنها را تا این که فراموش کردند یاد تو را و بودند قوم هلاک شده.

(وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) که تمام کفار و مشرکین با آلهه آنها از اصنام و مثل عیسی علیه السلام و ملائکه و شمس و کواکب و آتش و گاو و

ص: 591

گوساله و شجر که می پرستیدند تمام در محشر جمع می شوند پس خداوند.

(فَیَقُولُ) خطاب به آلهه می فرماید، بعض مفسّرین گفتند مراد ذوی العقول هستند مثل عیسی علیه السلام و ملائکه و جنّ زیرا غیر آنها قابل خطاب نیستند لکن مراد تمام آلهه آنها است زیرا.

اولا اگر مراد خصوص ذوی العقول بود تعبیر به «من» می فرمود نه به «ما».

و ثانیا مکرر گفته ایم و آیات قرآنی مشحون است و اخبار بسیار داریم که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات و جن و انس و ملک صاحب شعور و عقل و ادراک هستند و قابل خطاب هستند و تمام آنها سؤال می شود که.

(أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ).

أ اضللتم بوده استفهام تقریریست.

(أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ) خود آنها گمراه شده اند و شما را آلهه خود پنداشته اند، چنانچه در مورد حضرت عیسی علیه السلام هم همین سؤال شده.

(وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ) مائده آیه 116.

(قالُوا) آن آلهه گفتند:

(سُبْحانَکَ) پروردگارا تو منزهی از هر عیب و نقص و احتیاج، شریک، نظیر، مثل، مانند، شبیه، عدیل، ضدی، ندی از برای تو نیست.

(ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ) تو ولی ما هستی همه به تو ایمان داریم و معرفت، هم خدا شناسیم، هم معرفت به رسل و انبیاء و اوصیاء و اولیاء تو داریم، تسبیح و تقدیس و تمجید و تهلیل تو می کنیم.

(تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ) اسری آیه 46.

ص: 592

(شعر)

جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشتیم با شما نامحرمان ما خامشیم

(اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا) بقره آیه 258.

(وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ) این مشرکین و پدران آنها را به متاع دنیوی از مال و منال و زخارف دنیوی مشغول فرمودی.

(حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ) به کلی خدا را فراموش کردند و برای خود آلهه تراشیدند و تکذیب انبیاء و رد کتب و پشت پا به احکام تو زدند و خود را بهلاکت ابدی انداختند.

(وَ کانُوا قَوْماً بُوراً) که دیگر راه نجات ندارند.

[سوره الفرقان (25): آیه 19] .... ص : 593

فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً (19)

خطاب به مشرکین است خداوند میفرماید دیدید و شنیدید که این آلهه شما شما را تکذیب کردند به آنچه در حق آنها می گفتید که این ها آلهه هستند یس بعد از این تکذیب دیگر استطاعت ندارید صرف عذاب از خود کنید و ناصر و معینی ندارید که شما را یاری کند.

(فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ) فقط منشأ شرک شما همان تقلید آباء و عناد و عصبیت و کبر و نخوت و سواد قلب و متاع دنیوی و و و،.، بوده.

(بِما تَقُولُونَ) که می گفتید (هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ) یونس آیه 19.

و می گفتید هر فحشاء و منکری که مرتکب می شدید (وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها) اعراف آیه 27).

(فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً) که عذاب را از خود صرف و دفع کنید (وَ لا نَصْراً)

ص: 593

خود را یاری کنید یا ناصری پیدا کنید.

وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً کسی که ظلم کند از شما مشرکین می چشانیم او را عذاب بزرگی.

(وَ مَنْ یَظْلِمْ) گفتند مفسرین که مراد ظلم بنفس است که شرک و کفر و فساد اخلاق و افعال فحشاء است لکن این ظلم به نفس اختصاص به بعض مشرکین ندارد تماما ظالم به نفس بودند و مراد از ظلم هم شرک نیست که میفرماید:

(إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ) لقمان آیه 12 زیرا تماما مشرک بودند بلکه مراد ظلم به غیر است چون مشرکین دو دسته بودند.

یک دسته فقط شرک و معاصی و فحشاء و اخلاق فاسده داشتند، ولی با دیگران کاری نداشتند.

ولی یک دسته دیگر در مقام اذیت بانبیاء و مؤمنین بر آمدند و کردند آنچه کردند پیغمبر اسلام را آن قدر اذیت کردند که فرمود:

(ما اوذی نبی مثل ما اوذیت)

تا در مکه بود خاکروبه و شکمبه شتر بر سرش می ریختند سنگ بقدمهای مبارکش می زدند. عبا بگردنش فشار دادند، سه سال در شعب ابی طالب بسر برد طومار نوشتند باو و اصحابش چیز نفروشند اطراف خانه او را محاصره کردند که او را به قتل رسانند، پس از هجرت چه جنگها در بدر و حنین واحد به پا کردند، با انبیاء سلف چه کردند. البته علاوه بر عقوبت شرک و فساد اخلاق و اعمال قبیحه عقوبت ظلم را هم دارند که خدا بفرماید:

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و در خبر است که سه قسمت

ص: 594

فرموده ظلم را

(ظلم لا یغفر و ظلم یغفر و ظلم لا یدع)

اما ظلمی که لا یغفر است شرک است که می فرماید:

(إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ) نساء آیه 51 و اما ظلمی که قابل مغفرت است ظلم به نفس است که در همین آیه سوره نساء میفرماید: (وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ) و اما ظلمی که گذشت نمی کند ظلم به غیر است (نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً) که از جمیع عذاب ها بزرگتر است، و از این جمله استفاده می شود که این عذاب کبیر برای ظلم آنها بوده نه برای شرک و کفر و سایر معاصی، و مناط بدست می آید که خداوند با ظالمین بآل عصمت و طهارت چه می کند از اولین و آخرین (لعن اللَّه عدو آل محمّد من الاولین و الآخرین و عذبهم عذابا الیما).

[سوره الفرقان (25): آیه 20] .... ص : 595

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)

و ما نفرستادیم پیش از تو از پیغمبران مگر اینکه تناول می کردند طعام را و مشی می نمودند در بازارها و جاده ها.

این آیه اشاره به آیه قبل است که کفار گفتند (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ) آیه 8.

این آیه در مقام جواب آنها است که این امر تازگی ندارد تمام انبیاء سلف بدون استثناء احدی از آنها، از آدم تا عیسی تماما بشر بودند و اکل طعام می کردند.

و مشی در اسواق و در میانه آنها یک رسولی که از ملک باشد یا از جن نبود، این امر تازگی ندارد و نو آوری نیست چنانچه میفرماید:

ص: 595

(قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ) احقاف آیه 8.

بلکه مادر مجلد اول کلم الطیب در باب نبوت عامه شرائط نبوت را ذکر کرده ایم که از آن جمله باید بشر باشد و حسب و نسب او تا آدم پاک باشد و تمام آبائش تا آدم مؤمن و صالح باشند و نسبت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و سلم تا آدم پنجاه و یک واسطه دارد، سه هفده، هفده آنها انبیاء بودند و هفده اوصیاء انبیاء و هفده مؤمن صالح و باید در رحم پاک هم قرار گیرند که مادر آنها مؤمنه صالحه باشد با شرایط دیگر از عصمت از خطاء و سهو و نسیان و شک و اشتباه و از کلیه معاصی از کبائر و صغائر از زمان ولادت تا حین رحلت و افضلیت در جمیع کمالات از جمیع افراد امت اسخی، اعلم، اشجع، اتقی، اورع و غیر اینها و باید دلیل قطعی بر دعوی خود داشته باشد یا به اقامه معجزه یا اخبار نبی ثابت النبوة یا وصی ثابت الوصایة یا معصوم ثابت العصمة لذا میفرماید:

(وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ) ماء نافیه، جمع محلی بالف و لام افاده عموم می دهد.

(إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ) شما هم یکی مثل آنها نه ملکی با آنها بود نه کنزی بر آنها القاء شده بود.

وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً و قرار دادیم بعض شما را برای بعض دیگر امتحان که آیا در این امتحانات صبر می کنید و بدانید که خدای تو بینا است به تمام قلوب: صابر و غیر صابر را میداند و مطلع است. تمام افراد باید امتحان شوند و امتحانات الهی هم مختلف است هر که را یک نحو امتحان می کند آن هم نه برای اینست که

ص: 596

چیزی بر خدا مخفی باشد بخواهد بامتحان کشف شود بلکه برای خود ممتحن «بفتح» و برای دیگران مکشوف شود.

(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ) عنکبوت آیه 2 و 3.

از انبیاء گرفته تا ادنی الافراد اگر در امتحانات صابر شدند (إِنَّما یُوَفَّی- الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ) زمر آیه 13.

و از غرائب امور اینست که غنی را به غنا امتحان می کند و فقیر را به فقر، متنعم را به نعمت، مبتلا را به بلاء، رئیس را به ریاست، مرءوس را به مرءوسیت، صحیح را به صحت مریض را به مرض، انبیاء امتحان شدند به صبر بر اذیت قوم و اوصیاء به اذیت امت و بسیاری از این امت پس از رحلت حضرت رسالت امتحان داشتند که

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة)

و صبر ائمه تا چه پایه بود که امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید:

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

ابی عبد اللَّه در حقش گفتند

(لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء).

اهل کوفه عجب امتحانی دادند مشایخ ثلاثه، بنی امیه، بنی العباس و هکذا غیر اینها و مخصوصا امروز که آزادیست هر کس امتحان خود را میدهد.

[شعر]

شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر

(وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً) چرا آن این نحوه است و من این نحوه باید ایمان خود را حفظ کرد و صبر نمود.

(أَ تَصْبِرُونَ) (لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ) انفال آیه 38 و نیز میفرماید:

(ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ) آل عمران آیه 173.

ص: 597

(وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً) او احتیاج به امتحان ندارد خوب و بدر امیداند.

[سوره الفرقان (25): آیه 21] .... ص : 598

وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً (21)

و گفتند: کسانی که امید به روز جزا و ملاقات تفضلات الهی را ندارند برای چه نازل نمی شود بر ما ملائکه یا مشاهده نمی کنیم پروردگار خود را تا آنچه بفرماید.

اطاعت کنیم فقط به قول یک نفر بشری که بگوید من از جانب او آمده ام ما قناعت نمی کنیم هر آینه بتحقیق اینها بزرگی را بخود بستند در پیش خود و طغیان و سرکشی کردند طغیان بزرگی را.

این آیه شریفه مشتمل است بر بیان جهات کفر این ها، یکی منکر بعث و نشر و قیامت شدند که جمله (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا) دلالت دارد و مراد از لقائنا لقاء ثواب و عذاب الهی است، نه آن نحوی که عامه گفتند که فردای قیامت خدا بر تخت می نشیند و اهل ایمان او را می بینند و کفار محروم هستند و تمام کفار قائل به تجسیم هستند یهود نصاری مجوس مشرکین فقط شیعه و حکماء اسلامی از روی براهین عقلیه و فرمایشات ائمه اطهار منکر تجسیم هستند و مکرر بیان ادله شد احتیاج به تکرار نیست.

(لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ) مقول قول آنها است و معلوم است که اینها ملائکه را هم قائل به تجسیم هستند.

و گفتیم: که ملائکه ممکن است بهر صورتی مصور شوند، چنانچه بر

ص: 598

ابراهیم و لوط و رسول اکرم مصور می شدند. لکن از کجا بفهمند که این ها ملائکه هستند کجا ملک را دیده اند و شناخته اند:

(أَوْ نَری رَبَّنا) همین جمله صراحت دارد که خدا را جسم پنداشتند و می توان مشاهده کرد کسانی که عقل و نفس خود را نمی بینند و شیطان را مشاهده نمی کنند توقع دارند خدا را به بینند، بلی آثار قدرت و حکمت او را در تمام اشیاء مشاهده می کنند خداوند برای اتمام حجت افعال مختلفه خود را بدست انبیاء جاری فرموده که معنای معجزه است تا این که حجت باشد که از جانب او آمده اند، این ها تمام بهانه و عذر تراشی است و منشأ عدم ایمان آنها است.

(لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ) است که گفتیم: استکبار بزرگی به خویشتن بستن است.

(وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً) طغیان و سرکشی و سرپیچی که تحت فرمان انبیاء نروند و بفرامین الهی عمل نکنند و خود سرانه هر فسادی را مرتکب شوند.

[سوره الفرقان (25): آیه 22] .... ص : 599

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22)

روزی که می بینند ملائکه را دیگر بشارتی نیست در آن روز برای مجرمین و می گویند: منع است ممنوع شدنی.

(یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ) روز قیامت ملائکه عذاب با گرزهای آتشی و تازیانه های آتشی و غل ها و زنجیرها و خطاب مستطاب الهی برسد بآن ملائکه عذاب (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ) حاقه

ص: 599

آیه 30 و 31 و 32 و نیز خطاب رسد.

(خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ) دخان آیه 47 و الی 49.

(لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ) بلی بشارت بآنها داده می شود در دنیا اما چه بشارتی (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ) لقمان آیه 6.

(وَ یَقُولُونَ) دو نحوه تفسیر کرده اند، یک فاعل یقولون مجرمین باشند، دو فاعل ملائکه باشند.

(حِجْراً مَحْجُوراً) از برای این ماده معانی بسیاری شده در لغة بمعنی دامن مثل (وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ) نساء آیه 27 و به معنای سنگ مثل (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً) بقره آیه 69، به معنی معجزه مثل (إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ) حجرات آیه 4.

و به معنی منع مثل همین آیه بنا بر یک تفسیر، و به معنی دوری به تفسیر دیگر اگر فاعل یقولون ملائکه باشند. میگویند:

به کفار ممنوع هستند از رحمت الهی و بهشت و مثوبات و مغفرت و عفو و تفضلات خداوند، و اگر فاعل کفار باشند به ملائکه می گویند: دور شوید از ما و متعرض ما نشوید.

[سوره الفرقان (25): آیه 23] .... ص : 600

وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (23)

و توجه نمودیم بر آنچه این کفار عمل کردند از کردار خود پس قرار دادیم عمل آنها را ذره های پراکنده در هوا.

(وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ) کارهایی که بخیال خود عبادت می پنداشتند مثل (وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً) انفال آیه 35.

ص: 600

این آیه و لو در مورد کفار وارد شده لکن مورد مخصص نیست منافی با عموم آیه ندارد شامل می شود، جمیع اعمال باطله را، عمل باید صحیح باشد تام الاجزاء و الشرائط و فاقد باشد جمیع موانع را بناء علی هذا می گوئیم، اولین شرائط صحت، ایمان است پس غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست کلیه اعمال آنها باطل است چه در حزب کفار باشد یا اهل ضلالت به جمیع طبقات و دیگر باید طبق دستور الهی باشد چیزی در او زیاد شود یا از او کم شود باطل است مثل تکتف در نماز و تامین بعد از حمد و صلوة تراویح به جماعت و هزار بدعت های دیگر و هم چنین بسیاری از اعمال شیعه که مراعات اجزاء نمی کنند و بدون شرائط صحت بجا می آورند یا موانعی در او ایجاد می کنند و مثل بعض عبادات مخترعه در میان زنها در اعراس و وفیات یا مرسومات بین رجال.

و بالجمله عملی که پذیرفته می شود فردای قیامت عمل صحیح طبق دستورات بلکه علاوه بر صحت اگر شرائط قبول را داشته باشد درجات کامل دارد وای به حال کسی که وارد صحرای محشر شود و یک عمل خدا پسند نداشته باشد.

(فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً) کنایه از اینکه رد می شود و بدون اثر است و مثل ذره های دم آفتاب پراکنده می شود و باصطلاح امروزی یک قلم سرخ در سرتاسر نامه عمل کشیده می شود.

این حال عبادات و اعمال نیک ما است صد وای به نامه معاصی که (لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً الایه) کهف آیه 47.

و از همه بالاتر ظلم به عباد و بندگان خداوند خاصّه مقربان درگاه الهی از انبیاء و اولیاء و صلحاء و اتقیاء.

ص: 601

[سوره الفرقان (25): آیه 24] .... ص : 602

أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً (24)

اصحاب بهشت در روز قیامت بهترین مکان ها و منزل ها دارند و نیکوترین استراحت ها را.

(أَصْحابُ الْجَنَّةِ) کسانی هستند که با ایمان از دنیا روند و عاقبت آنها به خیر باشد اگر آمرزیده و بی گناه روند مرگ اول راحت آنهاست مثل گلی است که استشمام کنند قبر آنها

(روضة من ریاض الجنة).

ملائکه رحمت بر آنها نازل می شوند با تحف و هدایا ملکین که برای سؤال می آیند می گویند:

(نم نومة العروس)

فردای قیامت در طرف راست محشر با حله های بهشتی پای منبر وسیله، زیر لوای حمد، کنار حوض کوثر، زیر سایه عرش بدون حساب وارد بهشت می شوند و اگر با معاصی از دنیا روند بقدر معاصی در حال نزع و در قبر و در عالم برزخ و در صحرای محشر گرفتار هستند به تفاوت درجات مگر مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء شامل حال آنها شود و اما اگر خدای نخواسته بی ایمان از دنیا رود و لو در حال نزع بوی بهشت به مشام او نمی رسد و لو اعمالش بسیار نیک باشد و در تمام مراحل گرفتار است.

(یَوْمَئِذٍ) مراد روز بعث و نشور و حشر و قیامت است.

(خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا) قرار و جایگاه آنها بهترین جایگاه است اوصاف منازل بهشتی در بسیاری از آیات و در اخبار زیادی از قصورش و حورش و انهارش و فرشش و فواکه او و اطعمه او و اشربه او و سایر نعم و تفضلات مخصوصا حشر با انبیاء و ائمه و صلحاء و رضا و خوشنودی خداوند و تحیت های ملائکه و سلام بر آنها و خلود و رؤیت دشمنان آنها در عذاب و غیر آنها از صفات حمیده و اعمال صالحه که در آنها بوده که در آیات و اخبار به تمام آنها اشاره و تذکر

ص: 602

داده شده.

(وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا) اقاله استراحت است یعنی به کمال راحتی و خوشی بسر می برند و از همین باب است اقاله در باب بیع که اگر احد متبایعین خواستند معامله را برگردانند دیگری قبول کند بسیار فضیلت دارد و از همین باب است اقاله خداوند عثرات مؤمنین را.

[سوره الفرقان (25): آیه 25] .... ص : 603

وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلاً (25)

روزی که شکافته می شود بالغمام و ابر و نازل می شوند ملائکه چه نحوه نزولی.

توضیح الکلام این که آسمان اوضاع عالم در روز قیامت تغییر و انقلاب زیادی پیدا می کند.

تمام این کرات جویه از شمس و قمر و سیارات و ثوابت که در مسیر خود سیر می کنند از سیر بازداشته می شوند و بسیاری از کواکب ریزش می کنند و از هم پاشیده می شوند و نور آنها گرفته می شود چنانچه میفرماید:

(إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ) تکویر آیه 1 و 2 و نیز می فرماید:

(إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ) انفطار آیه 1 و 2 و 3 و می فرماید:

(یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ) انبیاء آیه 104 و میفرماید:

(وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ) زمر آیه 67 و میفرماید:

(فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ) الرحمن آیه 37 و نیز

ص: 603

می فرماید:

(إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ) انشقاق آیه 1 و 2 و 3 و غیر این ها تمام این فضای بالا مثل یک هوای تیره می شود شبیه ابر تیره که میفرماید:

(وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ) و تمام ذوی الارواح از جن و انس و ملک و وحوش و حیوانات در یک جا جمع می شوند صحرای محشر (اشکال) کره زمین گنجایش این جمعیت را ندارد از خلق اولین و آخرین و ملائکه آسمان های سبع: (جواب) خداوند زمین را توسعه می دهد چنانچه فرمود:

(وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ) و نیز میفرماید:

(یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ) ابراهیم آیه 49.

(وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا) کلمه تنزیلا اشاره باین است که مجرد نزول- الملائکه نیست، بلکه آنها مأموریت دارند، یک دسته ملائکه رحمت برای خدمات اهل بهشت و بشارت بآن ها و سلام آنها، چنانچه در خبر است

(الملائکة خدامنا و خدام شیعتنا)

و یک دسته ملائکه عذاب برای تعذیب اهل آتش از کفار و اهل ضلال.

[سوره الفرقان (25): آیه 26] .... ص : 604

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرِینَ عَسِیراً (26)

ملک در یوم قیامت حق است از برای خداوند رحمن و اختصاص باو دارد و هست آن روز برای کفار بسیار صعب و مشکل و سخت، سه نحو ملکیت داریم.

ملکیت حقه حقیقه مختص به خداوند است چون خالق و موجد و محدث آنها است (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ) آیة الکرسی، و ملکیت جعلیه اعتباریه که

ص: 604

خداوند جعل فرمود برای بندگانش که به جعل الهی مالک می شوند و احکام ملکیة بر آنها بار می شود، و ملکیت جابرانه و ظالمانه که به ظلم و جور تصرف میکنند و ملک خود می پندارند و این ملکیت جابرانه موقتی است تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت ائمه که ریشه ظلم و جور کنده می شود، و اما ملکیت اعتباریه جعلیه آنهم ما دام الحیات است پس از مردن منتقل به وارث می شود، و اما ملکیت حقه ابد الآباد باقی است لذا میفرماید:

(الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ) همیشه بوده و همیشه هست.

و فردای قیامت نه ملکیت جابرانه هست و نه جعلیه و ممکن است مراد سلطنت و تسلط و اختیار یعنی احدی فردای قیامت سلطه و اختیار ندارد. چنانچه می فرماید:

(یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ) انفطار آیه 19.

(وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرِینَ عَسِیراً).

بالجمله کسانی که در محشر وارد می شوند چندین قسم هستند.

قسمت اول: کفار و ارباب ضلال که از روی تقصیر و عناد ایمان نیاوردند این آیه این قسمت را بیان می فرماید که برای آنها بسیار سخت و دشوار است چه از انس باشند یا از شیاطین و کفار جن.

قسمت دوم: کفار هستند که از روی قصور بوده مثل اطفال و مجانین و بلها دور دستان از حق و حقیقت این ها نه معذب هستند چون تقصیر نکردند، و نه متنعم به بهشت چون قابلیت ندارند از برای آنها جایی مهیا فرموده یک زندگانی مختصری دارند.

قسمت سوم: مؤمنین جن هستند آنها هم مناسب حال خود بهشتی دارند غیر از بهشت انس و متنعم هستند.

قسمت چهارم: حیوانات و وحوش، صحرایی دارند مناسب خود

ص: 605

می چرند.

قسمت پنجم: مؤمنینی که بدون گناه از دنیا رفتند این ها هیچ گونه عسرتی ندارند از حین موت الی الابد.

قسمت ششم: مؤمنینی که آلوده به معاصی هستند این ها در عالم برزخ و عقبات قیامت بسا به تفاوت درجات معذب می شوند تا مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء شامل آنها شود و به سعادت و بهشت نائل شوند از جهت ایمان.

[سوره الفرقان (25): آیات 27 تا 28] .... ص : 606

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً (27) یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً (28)

و روز قیامت روزی است که ظالم دو دست خود را می گزد و می جود و می گوید:

ای کاش من گرفته بودم با رسول راهی را ای وای بر من ای کاش نگرفته بودم فلان شخص را دوست خود، اخبار بسیار مفصل و مبسوط در تفسیر این آیه رسیده و در تفسیر برهان چندین صفحه نقل کرده مراجعه کنید و از عهده این حقیر خارج است نقل آنها فقط اکتفاء می کنیم به تفسیر مفاد آیه و اشاره می کنیم به مفاد اخبار فی الجمله.

(وَ یَوْمَ) مراد روز رستخیز است در صحرای محشر.

(یَعَضُّ الظَّالِمُ) عضّ به معنی جویدن است از روی ندامت و پشیمانی و ظالم غیر از کفار که سابقا شرح حال آنها بیان شد حتی ظالمین کفار شرحش گذشت.

مراد ظالم این امت است به قرینه لفظ الرسول که مراد همین رسول

ص: 606

محترم باشد، و به قرینه لفظ الذکر در آیه بعد که مراد قرآن مجید است.

(عَلی یَدَیْهِ) در بعض اخبار دارد می جود تا مرفق باز جای او می آید و همین نحو هر چه می جود جای او می آید از روی ندامت.

(یَقُولُ) در بعضی اخبار دارد قائل اولی است و فلان ثانی است، و در بسیاری از اخبار ظالمین به آل و ائمه طاهرین است و تابعین ظالمین.

(یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا) اخبار بسیار داریم که سبیل امیر- المؤمنین علیه السلام است، و در آیات شریفه اسامی بسیاری را در این اخبار برای امیر المؤمنین علیه السلام تفسیر فرموده اند.

حبل اللَّه در آیه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) جنب اللَّه در آیه (یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ) سبیل استشهاد به همین آیه و آیه للمتوسّمین.

(یا وَیْلَتی ویل ناله و ثبور است که گذشت بیانش.

(لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا) در بعضی اخبار فلان را ثانی گفتند:

و در بعض اخبار جاحدان آل عصمت را، در خبر جابر از حضرت باقر علیه السلام که فرمود:

(ان الجاحد لصاحب الزمان کالجاحد للرسول فی ایامه)

و از این احادیث ظاهر می شود که مراد از ظالم جمیع طبقات مسلمین و شیعه غیر اثنی عشری است و مراد از فلان رؤساء و مشایخ ثلاث و بنی امیه و بنی عباس و زیدیه و کیسانیّه و واقفیه و سایر فرق هستند هذا ما عندنا و اللَّه العالم.

[سوره الفرقان (25): آیه 29] .... ص : 607

لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29)

هر آینه آن فلان گمراه کرد مرا و به ضلالت انداخت از ذکر بعد از

ص: 607

این که آمد مرا ذکر و هست شیطان از برای انسان خذلان کنند.

(لَقَدْ أَضَلَّنِی) فاعل اضلّنی فلان است که در آیه قبل ذکر شد و اضلال معصیت بسیار بزرگی است در مقابل هدایت که عبادت بسیار بزرگی است تمام گناهان کسانی را که به ضلالت انداخته بر گردن او هم بار میشود.

(لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ) و دارد در خبر که سه قسم فاعل داریم، فاعل بالمباشرة، و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا، فاعل بالمباشرة آن کسی است که مرتکب معصیت شده فاعل بالتسبیب آن کسی است که سبب شده بر معصیت، فاعل بالرضا آن کسی است که خوشنود میشود به معصیت عاصی.

(عَنِ الذِّکْرِ) مفسرین گفتند مراد از ذکر قرآن است چون یکی از اسامی قرآن ذکر است.

بنا بر این تفسیر مراد عوام و ضعفاء کفار هستند که رؤساء کفار آنها را اضلال کردند لکن این تفسیر خلاف ظاهر است به قرینه لفظ فلان و لفظ ظالم چنانچه ذکر شد.

و در خبر از حضرت باقر و حضرت صادق است که مراد از ذکر علی علیه السلام است چنانچه سبیل هم علی علیه السلام است.

(إِذْ جاءَنِی) در آیات بسیار مثل (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ) آیه رکوع و آیه بلغ و آیه (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ) در غدیر خم و اخبار بسیار از پیغمبر در شئونات و وصایت و خلافت و ولایت و امامت آن حضرت و نیز از این دو امام روایت شده فرمودند:

(ان هذه الآیات نزلت فی رجلین من مشایخ قریش اسلما بالسنتهما و کانا ینافقان النبی صلّی اللَّه علیه و سلم و آخا بینهما یوم الاخاء فضل احدهما صاحبه عن الهدی فهلکا جمیعا فحکی اللَّه تعالی حکایتهما فی الاخرة الخبر)

(وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا) صریح اخبار است که شیطان ثانی است و

ص: 608

انسان اول است.

[سوره الفرقان (25): آیه 30] .... ص: 609

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

و گفت رسول محترم پروردگار من بدرستی که قوم من گرفتند این قرآن را دور انداخته. در حدیث از جابر از حضرت باقر علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام که در خطبه مفصله فرمود:

(فانا الذکر الذی ضل عنه و السبیل الذی عنه مال و الایمان الذی به کفر و القرآن الذی ایاه هجر و الدین الذی به کفر)

البته این حدیث بیان باطن قرآن را و تاویل آن را بیان میفرماید، و ما در مقام تفسیر بر میآییم.

(وَ قالَ الرَّسُولُ) گفتند: قال به معنی یقول است که فردای قیامت می گوید:

(یا رَبِّ) ربی بوده کسره به جای یاء است.

(إِنَّ قَوْمِی) گفتند. مراد مشرکین قریش هستند و اطلاق قوم بر آنها و لو صحیح است لکن مناسب با هجر ندارد، زیرا ظاهر هجر این است که به گیرند و داشته باشند سپس دور اندازند و ترک کنند:

چنانچه مهاجرین وطن خود را ترک کردند و هجرت کردند، بناء علی هذا مراد از قوم همان کسانی هستند که ایمان آوردند و قرآن پذیرفتند.

(اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) هجر قرآن فقط این نیست که به کلی قرآن را دور بیندازند اگر یک آیه یا یک سوره آن را ترک کردند صدق هجر می کند، بناء علی هذا کار بسیار مشکل می شود و نوع مسلمانان حتی بسیاری از

ص: 609

شیعه مشمول این عنوان هستند. اما عامه که آیات راجعه به ولایت را ترک کردند، و بسیاری آیات حجاب و آیات ربا، و بسیاری از آیات احکام، مثل آیات حدود حد سرقت قذف زنا دیات و قصاص را ترک کردند.

[سوره الفرقان (25): آیه 31] .... ص : 610

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً (31)

و همین نحو مقرر کردیم از برای هر نبی دشمن از مجرمین و کفایت میکند به پروردگار تو هدایت نمودن و نصرت کردن.

(وَ کَذلِکَ) یعنی همین نحوی که تو که پیغمبر اکرم هستی و دشمن های خارجی و داخلی داری.

(جَعَلْنا) یعنی تقدیر چنین شد چون هیچ فعلی در عالم واقع نمی شود بدون تقدیر الهی و لو منشأ آن عباد باشند که به سوء اختیار خود اختیار کفر و شرک و فسق و فجور کنند خداوند هم آنها را به خود وا می گذارد تا هر چه بتوانند عذاب بر خود مهیا کنند.

(إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ) آل عمران آیه 172.

(لِکُلِّ نَبِیٍّ) از آدم شیث نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی زکریا یحیی عیسی و سایر انبیاء.

(عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ) از شیاطین که شیطان چه کرد با آدم که میفرماید:

(فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها الایة) بقره آیه 34 و میفرماید:

(أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ) اعراف آیه 21.

و از مشرکین و کفار و منافقین که تمام از مجرمین هستند، لکن نبیّ محترم شیطان تسلطی بر او پیدا نکرد مگر آنکه نگذارد مقاصد حضرتش که

ص: 610

هدایت باشد انجام گیرد و بندگان را اغوی کند، چنانچه میفرماید:

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ) حج آیه 51.

شرحش گذشت، و این جمله برای تسلیت قلب حضرت رسالت است و لکن خداوند او را تأیید فرمود:

(وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً) در مقابل اراده حق قدرتی نیست خداوند پیغمبر خود را از شر شیاطین و مشرکین و کفار و منافقین حفظ فرموده و مقاصد او را انجام داد و هدایت فرمود و او را یاری و نصرت و تأیید فرمود، خداوند کافی است برای هدایت (إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ) قصص آیه 56.

و کافی است برای نصرت (بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ) روم آیه 3.

[سوره الفرقان (25): آیه 32] .... ص : 611

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً (32)

عذر دیگری که کفار اعتذار جستند اینست که گفتند چرا قرآن جملة واحده نازل نشده این نحو خداوند نجوما و متفرقا نازل فرمودی.

برای اطمینان و ثبات قلب تو و ما ترتیلا نازل کردیم آیه آیه سوره سوره چه نحوه ترتیلی.

(وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا) ظاهرا مراد اهل کتاب باشند از یهود و نصاری به قرینه جمله.

(لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً) چنانچه تمام کتب آسمانی بر انبیاء سلف جملة واحدة نازل شده مثل صحف آدم، شیث. ابراهیم و تورات

ص: 611

موسی و زبور داود و انجیل عیسی علیهم السلام.

جواب آنها اولا قرآن مراتب نزول داشته چنانچه در مجلد اول در باب مقدمات مفصلا تذکر دادیم مرتبه اول بر نور مقدس نبوی در عالم انوار که اولین مخلوق الهی بود که فرمود:

(اول ما خلق اللَّه نوری)

و در همان عالم

(علّمه علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه)

سپس در لوح محفوظ چنانچه میفرماید:

(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) واقعه آیه 76 و میفرماید:

(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) بروج آیه 21.

سپس در شب قدر در آسمان اول که می فرماید (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ) قدر آیه 1 بعد بر جبرئیل امین که روح الامین است بر قلب مطهر رسول چنانچه می فرماید:

(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ) شعراء آیه 193 و میفرماید.

(قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ) بقره آیه 91.

(و ثانیا قرآن ناسخ داشته و منسوخ، سؤال و جواب. حکایت قضایایی که تدریجا واقع شده و احکامی که تدریجا ابلاغ شده البته باید تدریجا نازل شود.

و ثالثا صحف و کتب انبیاء سلف مکتوبا در الواح نازل شده و قرآن مقروءا نازل شده.

(کَذلِکَ) یعنی این نحوه ما قرآن را نجوما و تدریجا نازل فرمودیم و علت این نحو نزول برای اینست که.

(لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ) نظر به اینکه قبل از بعثت و قبل از نزول قرآن دوره جاهلیت بود که سرتاسر دنیا را کفر و جاهلیت گرفته بود و بکلی از حق و حقیقت دور افتاده بودند اگر یک مرتبه تمام قرآن و تمام دستورات دین از امور

ص: 612

اعتقادیه بالاخص مسئله ولایت و اخلاقیه و فرائض الهیه و محرمات شرعیه برای آنها بیان می شد احدی زیر بار نمی رفت و قلب مبارک پیغمبر که مبعوث بر کافه جن و انس بود رنجش پیدا میکرد و نتیجه مقصوده او گرفته نمی شد چنانچه امروز اگر یک کافر دور افتاده از اسلام را خواستید به اسلام بیاورید یک مرتبه تمام احکام و عقاید و اخلاق اسلامی را باو بیاموزید یقینا قبول نمی کند باید بتدریج او را آشنا کرد.

(وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا) متفرقا یکی یکی باید نازل شود و بیان شود و تدریجا هدایت شوند.

[سوره الفرقان (25): آیه 33] .... ص : 613

وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (33)

نمی آورند این کفار و مشرکین برای تو به مثلی مگر آنکه می آوریم برای تو جواب کافی شافی از روی دلیل و برهان و حق و حقیقت به بهترین بیان و تفسیری.

(وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ) مثل اینکه بگویند چرا خداوند نمی آید که ما او را مشاهده کنیم یا چرا ملائکه را نفرستاد؟ یا چرا ملک با او نبود؟ یا چرا رسول را از قریتین که عظیم هستند قرار نداد؟ یا به چه جهت بیع را حلال و ربا را حرام و غیر اینها تمام بهانه و عذر تراشی و اشتباه کاری است (إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ) حق مطلب را از روی برهان واضح و دلیل روشن و منطق محکم برای تو آوردیم.

(وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً) و به بهترین بیان و شرح و تفسیر چنانچه امروز هم بسیاری از متجددین و دعات باطله القاء شبهات و اشکالات می کنند چرا حضرت

ص: 613

حسن با معاویه صلح کرد و حضرت حسین با یزید نکرد چرا حضرت رضا در دربار سلطان جائر قبول ولایت عهد کردی؟ چرا حضرت صادق و سایر ائمه تقیه می کردند و امثال اینها و جواب دندان شکن آنها اینست که اگر خدا را حکیم و عادل می دانی و پیغمبر و امام را به عصمت و طهارت شناخته ای جای این اشکالات نیست البته تمام از روی حکمت و مصلحت بوده و به جا بوده است و اگر نشناخته ای بیا تا در آنجا صحبت کنیم و اثبات نمائیم برای تو.

[سوره الفرقان (25): آیه 34] .... ص : 614

الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (34)

کسانی که فردای قیامت محشور می شوند بر صورت های خود بسوی جهنم اینها بدترین جایگاه را دارند و گمراه ترین راه را اشخاصی که وارد محشر می شوند.

مختلف هستند، بعضی سوار بر ناقه نور در میان هودج با حله های بهشتی و صورت های نورانی وارد می شوند، بعضی پیاده باقدام خود با صورت انسانی با کفن های خود وارد می شوند، بعضی نشسته مثل آدم افلیجی خود را می کشانند، بعضی چهار دست و پا مثل انعام بعضی به صورت حیوانات مثل خوک، سگ، سباع وارد می شوند.

بعضی کور وارد می شوند، بعضی با صورت سیاه، بعضی مغلولا با غل های آتشی و بدترین تمام این اقسام کسانی که خوابیده صورت روی خاک می کشند و می آیند و این تفاوت و اختلاف دائر مدار مراتب ایمان و تقوی و درکات و درجات کفر و عناد و شرک و ضلالت و ظلم و تعدی و کبر و نخوت و عجب و منیّة و طغیان و سرپیچی از حق و حقیقت است چون روز قیامت یوم تبلی السرائر

ص: 614

است و صفات و اخلاق و ملکات هر کس روی می افتد و هر صفتی بصورتی ظاهر می شود چه صفات حمیده باشد و چه صفات ذمیمه بلکه اگر کسی چشم بصیرت داشته باشد و مردم را باین صفات به بیند در همین عالم هم مشاهده می کند چنانچه در حدیث است که خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم (ما اکثر الحجیج) چه بسیار حاجی آمده مثل این زمان حضرت فرمود

(ما اقل الحجیج و اکثر- الضجیج)

چه قدر حاجی کم است.

بعد فرمود میانه دو انگشت من نگاه کن کردم دیدم حیوانات مختلف دور کعبه طواف می کنند و گاهگاهی یک نفر آدم میانه آنها است.

(الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ) این دسته هم (إِلی جَهَنَّمَ) یعنی آنها را می کشند بسوی جهنم اینها کیانند.

(أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً) جایگاه آنها اسفل السافلین است.

(وَ أَضَلُّ سَبِیلًا) در راه حق گمراه ترین اهل ضلالت هستند و اینها به نص قرآن منافقین هستند که میفرماید (إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ) نساء آیه 144 و مکرر فردا جلای منافقین را معرفی کرده ایم.

[سوره الفرقان (25): آیه 35] .... ص : 615

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً (35)

و هر آینه به تحقیق دادیم موسی را کتاب و قرار دادیم با او برادرش هارون را وزیر.

(وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ) کتاب موسی الواح تورات بود و این بعد از اینکه مبعوث به رسالت شد در وادی مقدس مأمور شد برای دعوت فرعون و تقاضا کرد که برادرش هارون را هم کمک و همراه خود قرار دهد و اجابت شد و آمدند

ص: 615

برای دعوت فرعون تا آنکه فرعونیان غرق شدند و بنی اسرائیل نجات پیدا کردند چهل شب دعوت شد برای میقات و پس از چهل شب الواح تورات بر او نازل شد و تورات موسی غیر از این تورات است که دست یهود هست در مجلد اول کلم- الطیب مفصلا بیان کرده ایم که سه مرتبه تواتر یهود منقطع شد و دیگر اسمی از تورات نبود و این اسفار تورات که فعلا دست یهود است یک آدم قسی القلبی جعل کرده و در دسترس یهود قرار داده که اینست تورات موسی و من در کثافات بیت المقدس یافتم و این مطالب را ما از کتب خود یهود که کتاب آسمانی میدانند نقل کرده ایم مراجعه فرمایند.

(وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً) که تقاضا کرد (وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی) طه آیه 30 الی 33.

و وزیر از ماده وزر به معنای حمل اثقال است.

وزیر سلطان کسی که بار سنگین مملکت که در عهده ملک است بر خود بار می کند و از پیغمبر اکرم در حدیث منزلت که از اخبار متواتره است فرمود

(علی منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی).

[سوره الفرقان (25): آیه 36] .... ص : 616

فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (36)

پس گفتیم به موسی و هارون بروید بسوی قومی که تکذیب کردند آیات ما را، فرعون و هامان و قوم آنها پس هلاک کردیم آنها را چه هلاک کردنی (فَقُلْنَا اذْهَبا) قصه موسی و هارون و فرعون و فرعونیان را خداوند در بسیاری از سور قرآنی بیان فرموده مخصوصا در سوره طه و شعراء و قصص در اینجا بطور اشاره می فرماید برای تسلیت خاطر مبارک حضرت رسالت این دو برادر آمدند در دربار سلطنتی فرعون.

ص: 616

(إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا) موقعی که آمدند و دعوت کردند و فرعون تهدید کرد آنها را و آنها گفتند ما با دلیل و برهان آمده ایم مطالبه دلیل کرد حضرت موسی عصا انداخت ثعبان عظیمی شد و دست مبارک را در جیب کرد و بیرون آورد مثل خورشید نور میداد تکذیب کردند و گفتند سحر است و موسی را ساحر علیم دانستند و سحره را جمع کردند و آنها سحر عظیم کردند و عصای موسی تمام سحر سحره را بلع کرد و سحره ایمان آوردند و آیات دیگر موسی که میفرماید:

«فِی تِسْعِ آیاتٍ» آنها را هم تکذیب کردند تا آنکه تصمیم قتل موسی و کسانی که ایمان آورده بودند نمودند و در تعقیب آنها آمدند تا رود نیل دریا به عصای موسی شکافته شد و دوازده جاده ظاهر شد.

بنی اسرائیل و کسانی که ایمان آورده بودند گذشتند و فرعونیان داخل در این جاده ها شدند تا تمام آنها که داخل شدند.

(فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً) یک مرتبه آبها سر بهم آورد و تمام غرق شدند و هیکل فرعون روی آب افتاد و بنی اسرائیل گرفتند و زخارف او را اخذ کردند و جثه او را مومیا زدند و میگویند تا کنون در خزائن مصر محفوظ مانده.

[سوره الفرقان (25): آیه 37] .... ص : 617

وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً (37)

نیز برای تسلیت قلب مطهر حضرت رسالت میفرماید: و قوم نوح چون تکذیب کردند پیغمبران را غرق کردیم آنها را و قرار دادیم آنها را آیة و نشانی از برای ناس و مهیا کردیم از برای ظالمین عذاب دردناک را.

ص: 617

حضرت نوح روز وفات حضرت آدم متولد شد و هفتصد سال از عمر شریفش گذشت تا مبعوث برسالت شد و در این مدت هفتصد سال انبیاء و رسلی بودند که اوصیاء حضرت آدم بودند.

و در خبر داریم که اوصیاء آدم دوازده بودند چنانچه اوصیاء نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و حضرت رسالت هم دوازده بودند، و شریعت آدم باقی بود تا زمان بعثت نوح که نسخ شده و نوح اولین انبیاء اولوا العزم بود، لذا بطور جمع میفرماید:

(وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ) و پس از بعثت حضرت نوح نهصد و پنجاه سال دعوت کرد تا زمان طوفان، و در خلال این مدت هم انبیاء بودند که به شریعت نوح دعوت میکردند در اطراف پس بلای غرق آمد.

(أَغْرَقْناهُمْ) و پس از طوفان حضرت نوح هشتصد و پنجاه سال عمر کرد که مجموع عمر نوح دو هزار و پانصد سال بود پس از وفاتش که قبر شریفش و قبر آدم علیه السلام در جوار امیر المؤمنین علیه السلام است و مرقد مطهر امیر المؤمنین علیه السلام را هم نوح کنده و لوحی در او بود که این قبریست که نوح نجی اللَّه برای وصی خاتم انبیاء حفر کرده و پس از نوح باز جمعیت زیادی بوجود آمدند و در شرک و کفر و هزار گونه ظلم و فساد و معاصی سیر کردند تا زمان هود.

(وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً) که قوم نوح بطوری غرق شدند که اثری از آثار آنها باقی نماند.

فقط این معدود قلیل بالغ بر هفتاد هشتاد نفر که در کشتی بودند نجات پیدا کردند که نوح را آدم ثانی گفتند: و این آیة بزرگی بود.

وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ) چه ظالمین قبل از نوح و بعد از نوح الی یوم القیامة چه ظالم به نفس یا بغیر یا بدین.

(عَذاباً أَلِیماً) و کلمه اعتدنا دلالت دارد که قبلا خلق شده و موجود است.

ص: 618

[سوره الفرقان (25): آیه 38] .... ص : 619

وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (38)

و عاد قوم هود و ثمود قوم صالح و اصحاب رس و قرن هایی بین این ها که بسیار بودند و بعذاب هلاک شدند.

(وَ عاداً) که به باد هلاک شدند در مدت یک هفته که می فرماید: (سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ) الحاقه آیه 7.

(وَ ثَمُودَ) قوم صالح که به صیحه و صاعقه هلاک شدند.

(وَ أَصْحابَ الرَّسِّ) اختلاف زیادی بین مفسرین در تعیین این ها که کیانند هست لکن حدیث بسیار مفصلی از امیر المؤمنین علیه السلام است که خلاصه مختصر آن این است، که این ها بعد از حضرت سلیمان بودند و از فرس و عجم بودند و دوازده شهر داشتند که هر کدام از آن شهرها بنام بروج فرسی فروردین اردیبهشت خرداد تیر مرداد شهریور آبان آذر دی بهمن اسفند بود.

و درختی بود صنوبر که یافث ابن نوح غرس کرده بود و او را شاه درخت می گفتند:

و چاهی بود نزدیک آن درخت که آبش بسیار عذب و گوارا بود ولی از آن آب مصرف نمی کردند و برای آن درخت قرار داده بودند و آن درخت را می پرستیدند، و هر کس از آن آب مصرف میکرد او را به قتل می رساندند و از آن درخت در هر شهرستان یک شاخه غرس کرده بودند و در هر ماهی پای یکی از درخت ها می آمدند و سجده و تضرع میکردند و در هر سال یک مرتبه پای شاه درخت میآمدند و سجده میکردند و عید بزرگ آنها بود.

و از حضرت صادق علیه السلام است که زن های آنها بزن ها اکتفاء می کردند مساحقه میکردند و پیغمبری بر آنها مبعوث شد او را در چاه عمیق تنگی

ص: 619

انداختند و سنگ بر او ریختند خداوند غضب کرد بر آنها آن درخت خشک شد آب چاه از بین رفت.

زمین برای آنها سنگ کبریت شد و حرارت بر آنها متوجه شد مثل مس، آب شده شدند و هلاک شدند.

(وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ) بعضی گفتند: بین عاد و اصحاب رس بعضی گفتند بین قوم نوح و اصحاب رس.

(کَثِیراً) قرون زیادی بسیار که مخالفت انبیاء کردند و بعذاب هلاک شدند و قرون را بعضی گفتند: صد سال چنانچه فعلا هم همین اصطلاح است که فعلا قرن چهاردهم هجری است، بعضی گفتند: هفتاد سال بعضی گفتند: چهل سال و قول اول اقرب است.

[سوره الفرقان (25): آیه 39] .... ص : 620

وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِیراً (39)

و تمام آنها را زدیم بر آنها مثال هایی و تمام آنها را هلاک کردیم هلاک کردنی.

(وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ) از برای مثل اطلاقاتی شده یکی بمعنی صفات حمیده و صفات رذیله چنانچه میفرماید:

(لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی نحل آیه 62 و در حدیث است می فرماید:

(البلاء موکل بالانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل)

دیگر بمعنی شبیه و عدیل مثل قوله تعالی (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ) شوری آیه 9 و در این آیه بمعنی نزول عذاب است برای تنبّه کفار و مشرکین که آثار شرک و کفر و عناد و عصبیت و ظلم و

ص: 620

فسق و فجور و فحشاء را بدانند با قوم نوح چه معامله شد؟ تمام غرق شدند خود آنها و حیوانات آنها و عمارات آنها و زخارف آنها و اشجار آنها تمام از بین رفت که اثری از آنها باقی نماند، با عاد چه شد؟ که باد هفت شب و هشت روز به طوری شدت داشت که سنگهای عظیم را پرتاب می کرد تمام عمارات خراب شد درخت های عظیم از جا کنده شد افراد بشر را بلند میکرد و به کوه ها می زد و تمام هلاک شدند، با ثمود چه کرد؟

صیحه آسمانی صاعقه تمام آنها را از جا کند و سوزانید با قوم لوط چه کرد؟ سنگریزه از سجین بر سر آنها بارید هفت شهر آنها را از جا کنده شد و برگشت و با قوم شعیب بعد از صاعقه هلاک شدند با فرعونیان به انحاء بلاها ضفادع قمل، قحطی گرفتار و بالاخره غرق شدند با اصحاب فیل که (أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) (وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً) هلاک کردیم آنهم هر کدام را به چه نحوی بترسید که عاقبت شرک و کفر و فساد در دنیا اینست چه رسد به عذاب های قیامت و جهنم.

[سوره الفرقان (25): آیه 40] .... ص : 621

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (40)

و هر آینه بتحقیق آمدند بر شهرستانی که بارید بر آن باریدن سویی آیا پس از این نیستند به بینند آن شهرستان را بلکه هستند که امید ندارند حشر و نشر را.

نوع مفسرین گفتند مراد شهر قوم لوط بود که بر آنها باران سنگ بارید

ص: 621

و تمام هلاک شدند لکن این به نظر بعید می آید از جهاتی یک جهت اینکه قضیه قوم لوط در جمله (قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً) داخل بود که بین قوم نوح و اصحاب رس که شرحش در آیه قبل بیان شد جهت دیگر آنکه آثاری از قراء قوم لوط باقی نبود که کفار مکه بروند و مشاهده کنند زیرا هفت شهر قوم لوط واژگون شد جز بیابانی مشاهده نمی شد و اگر بگویی از آثار تاریخی اینها استفاده کرده باشند کتب تاریخی در آن زمان نبوده اگر چیزی باشد در گفته های یهود بود.

جهت سوم اینکه کفار قریش و اهل حجاز با محل قوم لوط هم فاصله مکانی داشته و هم فاصله زمانی و آنچه بنظر میرسد و اللَّه اعلم بمراد:

همان قوم ابرهه که در سال عام الفیل سال ولادت حضرت رسول بوده و چیزی تا زمان بعثت نگذشته چهل سال و بسیاری از اهل مکه بخصوص پیر مردان مشاهده کرده بودند که شرح آن در سوره فیل که در مکه نازل شده اوائل بعثت آمده که برای یک قصد سویی (خرابی کعبه) آمده بودند.

خداوند توسط ابابیل حجاره سجیل بر سر آنها بارید و آنها را کعصف مأکول کرد لذا میفرماید:

(وَ لَقَدْ أَتَوْا) این کفار قریش و مشرکین مکه.

(عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ) که نزدیک مکه طرف یمن و حبشه بوده مشاهده کردند سپس از روی تعجب میفرماید:

(أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها) البته بودند و دیدند و مشاهده کردند ولی عدم تنبه آنها عدم ایمان آنها برای اینست.

(بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً) اعتقاد به قیامت و بعث و حشر ندارند و امید ثواب و خوف عقاب در آنها نیست غافل صرف.

ص: 622

[سوره الفرقان (25): آیه 41] .... ص : 623

وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41)

و زمانی که می بینند فورا نمی گیرند تو را مگر به استهزاء و سخریه و میگویند آیا اینست که خدا او را مبعوث برسالت کرده.

کفار و مشرکین بلکه بسیار از اهل دنیا بزرگی و عظمت و عزت را در مال و منال و ریاست و مکنت و ثروت میدانند امروز هم در نظر جامعه همین است ولی در نظر اهل حق و حقیقت بزرگی و شرافت را در علم و کمالات نفسانیه و صفات حمیده میدانند ولی اهل باطل اینها را استهزاء و سخریه می کنند و متلک گویی و جسارت و اهانت مینمایند.

(وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً) استهزاء می کردند و سخریه و بدگویی گاهی او را مجنون می گفتند بسا او را ساحر می شمردند بسا کذاب و مفتری می پنداشتند.

گاهی او را جن زده میشمردند تقلید او را در می آوردند نوای او را میآوردند او را جاهل می گفتند و سایر مزخرفات و میگفتند آیا آدم قحطی بود.

(أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا) که معروف به یتیم ابو طالب بود در رحم مادرش آمنه پدرش از دنیا رفت پس از ولادتش مادرش آمنه از دنیا رفت جدش عبد المطلب او را کفایت میکرد او هم رفت ابی طالب عمش او را تحمل میکرد نه مالی نه ثروتی نه اسمی نه عنوانی داشت گاهی میگفتند (لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ) زخرف آیه 30 و لکن اهل حقیقت نظر به معنویات او داشتند علمش، اخلاقش، کمالات نفیسه اش که دارای علم ما کان و ما یکون بود و خبر از گذشته و آینده و از نیات قلبیه میداد که یک قسمت از معجزات او بود بدون اینکه معلمی داشته باشد اخلاقش که در حق او فرمود (وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ) قلم آیه 4 و نیز میفرماید:

(وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ) آل عمران آیه 153 و

ص: 623

بالجمله شرح کمالات او و رفتار او با دوست و دشمن یک کتاب مفصلی میشود خداوند او را افضل از جمیع مخلوقاتش از انبیاء و ملائکه و غیر آنها در جمیع کمالات قرار داد و هم چنین اوصیاء طیبین و طاهرین او را تو خواه قبول کن یا نکن.

[سوره الفرقان (25): آیه 42] .... ص : 624

إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (42)

نزدیک بود هر آینه ما را گمراه کند دست از الهه خود بر داریم و خدای یگانه را پرستش کنیم اگر نبود که ما صبر و تحمل کردیم بر پرستش اصنام خود و زود باشد که بدانند زمانی که عذاب الهی را مشاهده میکنند که کیست گمراه ترین ناس در راه حق و صواب.

(إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا) معلوم میشود که این مشرکین مکه دو دسته بودند یک دسته ضعفاء آنها اینها بواسطه تبلیغات حضرت رسالت شاک در دین شدند که آیا آنچه میگوید حق است یا باطل باندازه ای که متمایل شدند به ایمان و دست از شرک بردارند و یک دسته اکابر آنها و رؤساء آنها بودند که اینها را منع کردند و منصرف نمودند.

(لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها) به اینکه این دین آبائی و اجدادی ما است و این میگوید که آنها در عذاب سخت گرفتارند چگونه ما بپذیریم و از آلهه خود صرف نظر کنیم.

(وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ) اینکه الآن در ضلالت هستید و این رسول محترم میخواهد شما را نجات دهد و هدایت فرماید چه موقع بر اینها معلوم میشود؟

ص: 624

(حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ) فردای قیامت که گمراه ترین مردم این ها بودند.

(مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا) که شرک به اللَّه باشد که از جمیع طبقات کفار ضلالت آنها بیشتر و عذاب آنها شدیدتر است.

[سوره الفرقان (25): آیه 43] .... ص : 625

أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (43)

آیا می بینی کسی که گرفته است اله خود را هوای نفس خود هوی پرست شده آیا پس تو میباشی بر او وکیل.

امروز هوی پرستی رواج پیدا کرده هر کس خودسر شده هر چه دلخواه او است رفتار میکند هر روز یک شکلی و یک طریقه ای مشی میکند (هر روز بشکلی بت عیار در آید) بکلی خداپرستی از میان جامعه برداشته شده مگر یک عده قلیلی که اساس دین بوجود آنها برقرار است نوع افراد نه بدستورات قرآن و نه باحکام الهی و نه بفرمایشات ائمه و نه به احادیث آنها و نه به بیانات علماء و نه بوعظ واعظین و نه به آمرین بمعروف و ناهین از منکر توجه دارند (بگذار تا بمیرند در عین خودپرستی) (أَ رَأَیْتَ) استفهام تعجبی است.

(مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) که چگونه با داشتن عقل و ادله و براهین متقنه و آیات محکمه صرف نظر کنند و بدلخواه خود عمل کنند که گفتند انسان سه دشمن بزرگ دارد.

اول دنیا که خود را جلوه می دهد.

دوم نفس اماره که تمایل پیدا می کند.

سوم شیطان که راه نشان میدهد.

ص: 625

(أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا) در عهده حضرت رسالت و ائمه طاهرین و علماء دین اینست که حجت را بر همه تمام کنند دیگر تکلیف دیگری ندارند.

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

(ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ) (إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ) قصص آیه 56.

[سوره الفرقان (25): آیه 44] .... ص : 626

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44)

آیا گمان می کنی اینکه اکثر این کفار و مشرکین می شنوند فرمایشات تو را یا تعقل و درک می کنند نیستند اینها مگر مثل انعام حیوانات خر و گوسفند بلکه اینها گمراه ترند از انعام در راه هدایت.

همین نحوی که خدا از برای بدن قوای ظاهریه قرار داده از چشم و گوش و زبان و دماغ و حس لمس و سردی و گرمی و نرمی و زبری همین نحو هم برای روح همین قوی را مقرر فرموده به چشم قلب که روح انسانی باشد به بینند حق و باطل زشت و زیبا، نفع و ضرر، خوب و بد، خیر و شر را و بگوش قلب بشنود مواعظ و نصایح را و احکام و دستورات را و بر او اثر بگذارد و به زبان قلب اعتراف نماید و به دماغ عقل عطر و طیب واجبات الهیه را و گند و تعفن معاصی را استشمام کند و به احساس قلب حس کند نعم الهیه و بلاها و عذاب های دنیوی و اخروی را.

(أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ) تعبیر به اکثر برای اینست که قلیلی از آنها که عناد و عصبیت ندارند درک می کنند و حق را به دست می آورند

ص: 626

ولی اکثر (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ) بقره آیه 17 (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ) بقره آیه 266.

(إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ) که اگر کسی با انعام تکلم کند فقط یک صدایی می شنوند اما چه گفت درک نمی کنند چنانچه می فرماید:

(وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً) بقره آیه 266.

(بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا) زیرا بسا حیوانات بعض کلمات را درک می کنند به مرغ بگویی کیش و به گربه بگویی پیش و به خر بگویی هش به سگ بگویی چخ و امثال اینها درک می کنند.

توضیح کلام اینکه کفر و شرک و معاصی و عناد و کبر و عصبیت و حب دنیا و معایب دیگر در چشم و گوش و دهان و دماغ و قلب را محکم بسته دیگر نمی شنود و نمی بیند و استشمام نمی کند و نمی گوید بلکه بسا از شدت بستن روح خفقان پیدا می کند و می میرد که اصلا عقلش زایل می شود لذا میفرماید:

(فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ) و در همین آیه میفرماید (أَوْ یَعْقِلُونَ).

[سوره الفرقان (25): آیه 45] .... ص : 627

أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45)

آیا نمی بینی که پروردگار تو چگونه میکشد سایه را و اگر اراده میکرد هر آینه او را ساکن قرار میداد پس از آن قرار دادیم شمس را بر آن سایه دلیل خداوند تبارک و تعالی بقدرت کامله خود زمین را متحرک قرار داده بحرکت دوری دور خود میچرخد.

ص: 627

مثل مکینه که چرخ های آن دور خود میچرخد و تمام اوقات شب و روز نصف کره زمین مقابل خورشید است و نصف آن بر خلاف هر چه حرکت میکند آن جزء اول آن نقطه زمین که مقابل شمس است اول روز است و نقطه مقابل این نقطه اول شب و به حرکت زمین روز بلند می شود تا نصف النهار و نقطه مقابلش شب زیاد میشود تا نصف شب و بالعکس پس از نصف النهار این نقطه روز کوتاه میشود و در مقابلش شب هر چه روز ارتفاع پیدا میکند ظل کوتاه میشود و هر چه انحطاط پیدا میکند ظل ارتفاع پیدا میکند و اینست مفاد.

(أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ) که زیاده و نقصان پیدا میشود.

(وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً) سکونت ظل سکونت ارض است که اگر از حرکت باز داشته شود آن قسمت که تقابل با شمس ندارد همیشه روز است و قسمت خلاف همیشه شب است و ظل کم و زیاد نمیشود.

(ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا) که این احداث شب و روز و زیاده و نقصان ظل دلیلش شمس است که در تقابل زمین با شمس این نقصان و زیاده احداث میشود.

[سوره الفرقان (25): آیه 46] .... ص : 628

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً (46)

پس از آن که شمس را دلیل بر ظل قرار دادیم قبض کردیم ظل را بسوی خود قبض یسیر، اول طلوع آفتاب اگر شاخصی مقابل خورشید در زمین نصب کنند سایه شاخص آن قدر طولانی است که تا مغرب طول او است هر چه آفتاب ارتفاع کند سایه تدریجا کوتاه می شود رو به طرف شمال تا نصف النهار که منتهای کوتاهی ظلّ است و بسا در بعض نقاط به کلی معدوم می شود، و چون زوال شمس

ص: 628

شد ظل بطرف مشرق تدریجا زیاد می شود تا نزدیک غروب ظل به طرف مشرق به همان طول اولی بر میگردد و چون غروب شد آنی به فوریت ظلّ معدوم میشود و ظاهرا این است معنای (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً) و این خطاب متوجه برسول محترم است و لکن برای تنبه و بیداری و تذکر مکلفین است که از خواب غفلت بیدار شوند که تمام اوضاع این عالم دنیا دائر مدار این شب و روز است.

اما بشر اول ولادتش که در دنیا آمد اول طلوع شمس او بود و ظلش بسیار طولانی بود خالی از هر گونه کمالی و تدریجا رشد می کند و قوای او زیاد میشود.

و کمالات او بالا می زند تا به سر حد کمال رسید ظلش منتهای کوتاهی را پیدا میکند و رشدش بدرجه ای که کمال پیدا کرده می رسد و پس از آن رو به نقص می رود و ظلش زیاد میشود که (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ) یس آیه 68 تا زمانی که غروب روح رسد بکلی معدوم میشود که (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ) اعراف آیه 33.

و تعبیر به ساعت شامل آن هم می شود یک آن مهلت نیست و به همین قیاس، قیاس کن تمام امورات دنیا را در حیوانات و اشجار و گیاه ها و ریاست ها و دولت ها و سایر امور مادی مدت دارد چون بسر رسید معدوم صرف میشود، بلکه خود دنیا مدت دارد چون بآخر رسید معدوم میشود.

(وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ) نحل آیه 79.

(وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ) قمر آیه 50 لذا می فرماید:

(ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً) بر خداوند امری صعب نیست تمام یسر است.

ص: 629

[سوره الفرقان (25): آیه 47] .... ص : 630

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47)

و او است خداوندی که جعل فرمود برای شما افراد بشر شب را لباس و خواب را سبات و استراحت و قرار داد روز را برای انتشار و رفت و آمد.

(وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً) همین نحوی که لباس حفظ می کند انسان را از سرما و گرما و ستر می کند عورت و معایب بدن را همین نحو شب ستر می کند معایب افعال را و حفظ میکند قوای بدن را.

«وَ النَّوْمَ سُباتاً» و خواب را خداوند برای استراحت قوای انسان قرار داد که از کار باز داشته شود، چشم نبیند گوش نشنود، و زبان نگوید بدن در سیر و حرکت نباشد خسته گیهای آنها بر طرف شود قوای آنها قوة بگیرد که گفتند:

(النوم اخ الموت)

فرقش بقای روح است و زوال آن.

(وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً) نشر روز قیامت این است که فردای قیامت که تمام حاضر می شوند روز حشر است که تمام مجتمع با یکدیگر محشور می شوند و روز نشر است که هر کدام به عمل خود گرفتار هستند در دنیا هم روز تمام از منازل که بمنزله قبر است بیرون می آیند و یکدیگر را ملاقات می کنند و با هم محشور می شوند و هر کدام به عمل خود مشغول می شوند.

نجار به نجاری بناء به بنّایی تاجر به تجارت کاسب بکسب کارمند بکار خود که نشر و تفرقه است باید متنبه شد.

[سوره الفرقان (25): آیه 48] .... ص : 630

وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48)

و اوست خداوندی که می فرستد بادها را که قبلا بشارت می دهد به رحمت

ص: 630

الهی و میفرستیم از طرف بالا آب را که طاهر و مطهر است.

شرح این آیه را ما در مجلد پنجم آیه 57 از سوره اعرف مفصلا بیان کرده ایم بآنجا رجوع فرمائید و خلاصه آن.

اولا قراء در قرائت «بشرا» اختلاف زیادی دارند در اینکه باء بوده یا نون «نشرا» آنهم به کسره یا فتحه یا ضمّه آنهم متحرکا یا مجزوما و ما گفتیم که معتبر همین سیاهی قرآن است و شواهدی ذکر کردیم که من جمله آیه شریفه (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ) روم آیه 45.

و ثانیا منشأ ریاح تموج هوا است مثل امواج بحار.

و ثالثا فوائد ریاح بسیار است تلطیف هوا، بردن میکربات و کثافات، تسکین حرارت هوا، لواقح که گرد نر را به درخت ماده می زند ثمر می دهد، ابرها را که از ابخره دریا و ادخنه اراضی متصاعد می شود و در هوای بالا مواد مائیه او خارج می شود و تولید باران و برف و تگرگ می کند و غیر این ها لذا می فرماید:

(وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ) بامر الهی بهر طرفی حرکت می کند.

(بُشْراً) بشارت میدهد.

(بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ) یعنی این ریاح قبلا بشارت می دهد به رحمت الهی همان فوائدی که عرض شد.

(وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ) مراد طرف بالا است که ابرها منجمد می شود.

(ماءً طَهُوراً) که هم طاهر است هم مطهر که در خبر دارد

(ما اصابه المطر فقد طهر).

و فوائد بسیاری برای باران هست که من جمله آنها را خداوند در آیه بعد بیان میفرماید:

ص: 631

[سوره الفرقان (25): آیه 49] .... ص : 632

لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً (49)

آن ماء طهور را فرستادیم برای اینکه زنده کند بلده مرده را و سیراب کنیم از آنچه خلق کردیم انعام را و افراد انسان را. بسیار فواید زیادی در نزول باران هست.

من جمله این ربع مسکون از زمین که از کره آب بیرونست و آب بآنجا نمی رسد و احتیاج شدید به آب دارند خداوند بتوسط باران آب بآنها می دهد رودخانه ها و نهرها جاری می شود، چشمه ها آب پیدا می کند، چاه ها آب در او جوشش ایجاد می شود که حیاة بخش تمام بشر و طیور و هوام و حیوانات و نباتات و اشجار و حبوبات و معادن زیرزمین میباشد که تمام بسته بآب است و اگر نبود جنبنده و گیاهی باقی نمی ماند بلکه وجود پیدا نمی کرد که میفرماید:

(وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ) انبیاء آیه 31 و این آیه اشاره به این قسمت است.

(لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً) شهرها و قراءها و صحراها که از بی آبی خشک شده و از بین رفته باین آب باران زنده می شود چنانچه بیان شد.

(وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا) نفرمود «ما خلقنا» بلکه در ممّا خلقناه که من تبعیضیه است که بیان میفرماید:

(أَنْعاماً) چهار پایان بلکه جمیع حیوانات از طیور و وحوش و هوام و غیر این ها.

(وَ أَناسِیَّ کَثِیراً) تعبیر به کثیر برای اخراج بندرات است که نزدیک دریا هستند و از آب دریا استفاده می کنند و از فواید باران تلطیف هوای مجاور زمین است که اجزاء زمین مثل گرد و غبار و میکربات ممزوج شده و انسان و حیوانات تنفس می کنند و اینها وارد قلب می شود و باران برطرف میکند.

ص: 632

و از جمله فوائد باران در دهان صدف مروارید می شود و از فوائد آن تسکین حرارت هوا می شود و این باران و ابرها مامور بامر پروردگار هستند بهر نقطه که مأمور هستند می بارند.

و من جمله از فوائد آن اینکه آب رافع احداث مثل غسل و وضوء و مطهر متنجسات است که (ما اصابه المطر فقد طهر).

[سوره الفرقان (25): آیه 50] .... ص : 633

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (50)

و هر آینه بتحقیق مکرر در مکرر گردانیدیم باران را بین آنها تا اینکه متذکر شوند پند گیرند و شکر گزار شوند پس اباء و امتناع نمودند اکثر افراد ناس مگر کفران نعمت ما را.

(وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ) تصریف امطار بعضی گفتند بمعنی تقسیم است که به هر قسمت از ارض ببارد یک طرف نباشد که بقیه اطراف بی بهره باشند و بعضی گفتند بمعنی دفعات است که نه دوام داشته باشد که مورث خرابی و سیل و هلاکت شود و یا نبارد که مورث قحطی و غلا و هلاکت گردد و ظاهرا هر دو قسمت باشد که به مقتضای حکمت و مصلحت هر چه اقتضاء کند ببارد.

(لِیَذَّکَّرُوا) متنبه شوند و پاس این نعمت عظمی را گزارند و لکن از روی غفلت و ضلالت.

(فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً) کفران نعمت که مستند به طبیعت و شانس و خوش بختی بدانند بلکه بسا کلمات زشت و کفرانی از آنها صادر شود و تعبیر به اکثر برای اینست که اهل معرفت شکر گزار میشوند.

تنبیهان اول شکر نعمت وجوب عقلی دارد که باید منعم را بشناسد و قدر

ص: 633

دانی کند و بندگی کند تا نعم و تفضلاتش بیش از پیش شود و کفران نعمت مورث عذاب شدید می شود (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ) ابراهیم آیه 7.

تنبیه دوم اینکه نعم الهی بسا عذاب او می شود در اثر طغیان و سرکشی و معاصی بسا باران بر قوم نوح بکلی باعث خرابی و هلاکت می شود مثل سایر نعم او که میفرماید:

(وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ) آل عمران آیه 172 و نیز میفرماید:

(وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ) آل عمران آیه 175.

[سوره الفرقان (25): آیه 51] .... ص : 634

وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (51)

و اگر مشیت ما تعلق گرفته بود هر آینه مبعوث کرده بودیم در هر شهر و آبادی پیغمبری که انذار کند اهل آن شهر و آبادیها را.

قبل از بعثت حضرت رسالت بودند پیغمبران در اطراف زمین که دعوت می کردند مردم را و بدستور پیغمبران صاحب شریعت مثل آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ابلاغ می کردند که گفتند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بودند و لکن چون پیغمبر اکرم خاتم الانبیاء بود و شریعت او تا دامنه قیامت باقیست پیغمبر دیگری نباید باشد.

چنانچه در حدیث منزلت که متواتر بین فریقین است فرمود

(علی منّی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی)

و در قرآن میفرماید:

ص: 634

(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ) احزاب آیه 4 لذا می فرماید:

(وَ لَوْ شِئْنا) لو امتناعیه یعنی ممتنع است و خلاف حکمت و مصلحت است (لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً) و لکن به ازاء این خداوند اوصیاء آن حضرت را دوازده تا دامنه قیامت مقرر فرمود:

و از زمان رحلت حضرت تا زمان غیبت حضرت بقیة اللَّه و تا زمان ظهور و رجعت ائمه اطهار علمایی بازاء انبیاء سلف قرار داد که در هر شهرستان و آبادی مردم را دعوت کنند و انذار کنند که اینها بمنزله انبیاء سلف و خلفاء حضرت رسالت هستند چنانچه فرمود:

(اللهم ارحم خلفائی)

عرض کردند کیانند فرمود

(الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی و سنتی)

و نیز فرمود:

(علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل)

بلکه در بسیاری از شهرستان ها بالغ بر صد بلکه زیادتر علماء هستند در هر مرحله و کوچه انوار آنها ساطع است، و مع ذلک تمام مسلمین مامور به دعوت و امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و هدایت ضال هستند حجة از هر جهة تمام است:

[سوره الفرقان (25): آیه 52] .... ص : 635

فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً (52)

پس گوش به حرف کفار مده و مداینه با آنها نکن و توقعات آنها را انجام مده و با آنها جهاد کن به این قرآن جهاد بزرگی.

(فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ) که هر روز یک تقاضایی دارند، یک روز می گویند:

از این دعوی نبوت دست بردار یک روز میگویند: فلان معجزه را بیاور قربانی بیاور که آتش او را به خورد.

ص: 635

(إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ) آل عمران آیه 279.

یک روز میگویند: (لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ) اسراء آیه 92 الی 95 و غیر این ها اعتنایی باین مزخرفات نکن و محکم ایستادگی کن.

(وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً) سه قسم جهاد داریم:

یکی حرب با کفار و مشرکین که یکی از فروع دین است صلاة زکاة خمس امر بمعروف نهی از منکر حج جهاد تولی و تبری ده فرع و شرط جهاد حضور نبی و امام و نواب خاص آنها است و در غیبت بازاء او دفاع است.

دوم: جهاد با نفس که جهاد اکبرش گویند که حضرتش فرمود:

(قد فرغتم عن الجهاد الاصغر فعلیکم بالجهاد الاکبر)

گفتند: چیست؟ فرمود: جهاد با نفس در ترک مشتهیات نفسانی.

سوم: جهاد در هدایت و ارشاد با بیانات واضحه و ادله محکمه و حجج تامه و براهین متقنه و منطق صحیح و آیه اشاره باین قسم جهاد است و افضل از جمیع فضایل است و از شئون این جهاد امر بمعروف و نهی از منکر و نصیحت و ارشاد است.

ص: 636

[سوره الفرقان (25): آیه 53] .... ص : 637

وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53)

و خداوند آن خدایی است که رها فرمود دو دریا را، این دریا آب گوارای سرد شیرین و این دریا آب شور تلخ گرم و قرار داد بین این دو دریا حاجز و مانعی که مخلوط بیکدیگر نشوند و منع فرمود منع شدید آنها را از مزج بیکدیگر.

(وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ) مرج به معنی ارسال و رهایی است، چنانچه می گویی:

(مرجت الدابة) یعنی او را روانه کردم برای چریدن در چراگاه و راه باز کردن، دو دریا در سیر و حرکت هستند جنب یکدیگر، یکی از آنها آب شیرین گوارا است و برد و سلامت.

(هذا عَذْبٌ فُراتٌ) و دیگری شور و تلخ و گرم.

(وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ) (وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً) برزخ فصل بین شیئین است، چنانچه عالم برزخ فصل بین دنیا و آخرت است از حین موت الی یوم البعث با این که بین دنیا و آخرت جدایی نیست، زیرا به مجرد فناء دنیا آخرت برپا میشود.

(وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ) نحل آیه 79.

(وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ) قمر آیه 50 در جای دیگر می فرماید:

(مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ) الرحمن آیه 20 و این برزخ بمعنی این است که خداوند به قدرت نمایی خود با این که ماء را تفسیر و معنی می کنند به جسم رطب سیال به مجرد تلاقی امتزاج پیدا می کند خداوند

ص: 637

مانع قرار داده که آب شیرین عذب گوارای سرد داخل آب شور تلخ حار نشود.

(وَ حِجْراً مَحْجُوراً) حجر به معنی منع است که این دو آب ممنوع هستند از مزج با یکدیگر، و ممکن است بگوئیم، چنانچه مکرر بیان شده که تمام موجودات حتی جمادات دارای شعور و ادراک و معرفت هستند و مأمور به امر پروردگار امر فرمود به آب شیرین و شور که ممزوج به یکدیگر نشوند و آنها هم اطاعت می کنند و ممنوع شده اند از امتزاج چنانچه در قضیه نوح خطاب شد به زمین و آسمان.

(وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی) هود آیه 46 و می فرماید:

[سوره الفرقان (25): آیه 54] .... ص : 638

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (54)

و او است خداوند که خلق فرمود از آب بشر را پس قرار داد بشر را نسب و صهر و هست پروردگار تو قادر متعال، مفسرین بعضی گفتند: مراد از ماء آبی است که مخلوط بخاک شده و گل گردیده که طین نام دارد. و آدم را از طین خلق فرمود به دلیل قوله تعالی:

(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ) مؤمنون آیه 13- و بعضی گفتند:

مراد نطفه است به دلیل قوله تعالی:

(ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ) مؤمنون آیه 14.

و اخبار بسیاری داریم که تفسیر شده به نطفه ای که خداوند در صلب آدم علیه السلام قرار داد و در رحم حوّی و همین نحو در اصلاب طاهره و ارحام مطهره تا حضرت عبد المطلب و در آن جا دو قسمت شد یک قسمت در صلب عبد اللَّه و رحم پاک آمنه

ص: 638

بنت وهب، و یک قسمت: در صلب ابی طالب در رحم پاک فاطمه بنت اسد از قسمت اول محمّد صلّی اللَّه علیه و سلم بوجود آمد و از قسمت دوم علی علیه السلام.

(فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً) علی با پیغمبر هم نسب بود، زیرا پسر عم او و او را برادر خود قرار داد و هم صهر بود، چون فاطمه علیها السلام را باو تزویج فرمود، در بعض اخبار دارد فاطمه علیها السلام نسب بود و علی علیه السلام صهر، حکماء گفتند:

مراد ماء الوجود است، بدلیل قوله تعالی: (مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ) و ما مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق یا شأن نزول می کند و منافی با عموم آیات ندارد.

(وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً) مراد همان نطفه است که در صلب آدم علیه السلام و رحم حوی قرار گرفت.

(فَجَعَلَهُ نَسَباً) اولاد کرد که انتساب به آدم پیدا کند.

(وَ صِهْراً) بعد از اینکه بنی اعمام و بنی اخوال و بنی خالات و بنات اعمام و بنات خالات به وجود آمدند بیک دیگر تزویج فرمود و صهر شدند تا دامنه قیامت و فرد اجلای نسب و صهر فاطمه و علی هستند که مفاد اخبار است، و دلیل بر این دعوی این است که آب داخل در خاک که طین باشد و مراد آدم باشد درست نیست چون آدم نه انتساب به کسی داشت و نه صهر کسی بود.

[سوره الفرقان (25): آیه 55] .... ص : 639

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهِیراً (55)

و عبادت می کنند از غیر خداوند تبارک و تعالی چیزی را که هیچ گونه نفعی برای آنها ندارد و هیچگونه ضرری و هست کافر بر پروردگار خود پشت کننده.

ص: 639

این آیه شریفه را دو نحوه تفسیر کردند. تفسیر اول: این که مراد مشرکین هستند که.

(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) عبادت اصنام یا سنگ یا درخت یا آتش یا گاو یا گوساله یا ملائکه یا عیسی یا سایر آلهه خود را.

(ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ) از عبادت آنها نفعی به آنها نمی رسانند و از مخالفت آنها ضرری به آنها متوجه نمی کنند منشأ هیچ گونه نفع و ضرر نیستند.

(وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهِیراً) چون تعبیر به علی فرمود که از برای ضرر است- یعنی- بی اعتنایی و بی احترامی نسبت به پروردگار خود دارند و ترک عبادت او را نمودند و پشت کردند در اطاعت او و تصدیق انبیاء او و دوری از کتاب او و فرمان او و مرتکب شدند معاصی او را و مخالفت کردند.

و تعبیر دوم: که در اخبار تصریح شده که باطن قرآن است مراد از رب سلطان و مالک و صاحب ولایة و فرمان فرما است. به دلیل قوله تعالی: (اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ).

یوسف آیه 42 که مراد ملک مصر باشد، و در این آیه مراد امیر المؤمنین علیه السلام است که مولی و صاحب ولایت بر تمام مسلمین و بر تمام جن و انس است و مراد از.

(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) عبادت شیطان و عبادت ولات جور و ظلم و دعات باطله است، به دلیل قوله تعالی:

(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ) یس آیه 60.

(ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ) نه ایصال نفعی به آنها می کنند و نه القاء ضرری.

(وَ کانَ الْکافِرُ) مراد ثانیست که انکار کرد ولایت علی علیه السلام را (عَلی رَبِّهِ)

ص: 640

که امیر المؤمنین باشد.

(ظَهِیراً) او را خانه نشین کردند طناب به گردنش انداختند او را به مسجدش بردند با هزار گونه ضرر و این هم یکی از مصادیق آیه است بناء علی هذا شامل تمام دعات باطله و ولات جور و ارباب ضلالت می شود.

[سوره الفرقان (25): آیه 56] .... ص : 641

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (56)

و ما نفرستادیم تو را مگر اینکه بشارت دهی بندگان را به بهشت و انذار کنی و بترسانی از جهنم.

اصلا خلقت انسان بلکه جن و انس برای عالم آخرت بوده نه برای چهار روز دنیا چنانچه از امیر المؤمنین علیه السلام است فرمود

(خلقتم للبقاء لا للفناء)

و آمدن در دنیا مقدمه آخرت است نظر به اینکه نائل شدن به نعم اخروی مشروط به قابلیت است و گرفتاری به عذاب های آخرت منوط به استحقاق است و باید در این دنیا اموری که به نفع آن عالم است تحصیل کرد و اموری که مورث استحقاق عذاب است اجتناب کرد و چون این امور را بشر اطلاعی ندارد لذا لازم شد بر خداوند متعال که بندگان را آگاه کند به آن امور و این منوط است به ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام و این امور سه قسمت است یک قسمت راجع به امور قلبیه است و یک قسمت راجع به امور نفسانیه است و یک قسمت راجع بامور جوارحیه است لذا انبیاء و رسل و اوصیاء آنها و علماء عظام در هر عصر و زمان باید باشند تا بندگان را آگاه کنند مبشر باشند به آن اموری که باعث سعادت و رستگاری و قابلیت بهشت و فیوضات الهی است خبر دهند و اموری که باعث شقاوت و بدبختی و هلاکت و عذاب الهیست انذار کنند لذا میفرماید:

ص: 641

(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً) و پیغمبر هم در خطبة الوداع فرمود:

(ما من شی ء یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یبعدکم عن الجنة و یقربکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه)

و برای تمامیت حجت بر جمیع امت تا قیامت فرمود:

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکم بهما لن تضلوا ابدا)

و علمایی مقرر فرمود که حافظ آنها باشند و راه عذری برای احدی باقی نباشد و حجت تمام شود.

[سوره الفرقان (25): آیه 57] .... ص : 642

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً (57)

بفرما سؤال نمی کنم از شما از برای رسالت من هیچگونه اجری مگر کسی که بخواهد اتخاذ کند و بگیرد بسوی پروردگار راهی و سبیلی.

(قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ) این مقاله تمام انبیاء و رسل بوده به امت خود که تصور نشود که پیغمبران طمع به مال آنها دارند و نظرشان به استفاده مادیست و در بسیاری از آیات دارد در مقاله نوح (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ) یونس آیه 72، هود آیه 41 و در مقاله هود (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی) هود آیه 53 و نیز در حق نوح میفرماید:

(إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ) شعراء آیه 109 و همچنین در حق لوط و شعیب به همین عبارت آیه 164 و آیه 180 و در سوره سبأ آیه 47 در حق حضرت رسالت (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ).

(اشکالان اول: این آیات مخالفت دارد با آیه شریفه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22.

ص: 642

جواب اولا: مراد از عدم سؤال اجر مال و منافع مادیست و اما امور دینی بخصوص امری که ایمان منوط باو است مانعی ندارد مثل اینکه بفرماید: من توقع مالی از شما ندارم جز اینکه ایمان بیاورید.

و ثانیا: این مودت ذوی القربی به نفع آنها است چنانچه می فرماید:

(ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ) اشکال دوم: این آیات منافیست با آیه خمس و انفال که میفرماید:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ الایة) انفال آیه 42 و میفرماید:

(قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ) انفال آیه 1 و همچنین قطایع ملوک، بطون اودیه رؤس جبال و غیر اینها.

جواب اولا این امور داخل در جمله بعد است (إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا) از جمله حقوقیست که در اموال قرار داده مثل مصارف حج، زکاة، صله رحم، صدقات، عبادات مالیه.

و ثانیا عطف فرمود به اللَّه همین نحوی که خدا اجر خدایی نمی طلبد رسول هم اجر رسالت نمی طلبد و اموری است که خداوند برای رسولش مقرر فرموده مثل سهم ذوی القربی چنانچه در خبر است

(الارض کلها للامام)

و دارد برای شیعه حلال فرموده اند.

ص: 643

[سوره الفرقان (25): آیه 58] .... ص : 644

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً (58)

و توکل کن بر خداوندی که حی است به حیاة ذاتی آن خدایی که موت و فناء ندارد و تسبیح او کن و حمد او را بجا آور و کفایت میکند به او بگناهان بندگانش با خبر بودن. (وَ تَوَکَّلْ) توکل از شئون توحید افعالیست و مراتب توحید افعالی چهار است.

اول: توحید منافقین که به زبان میگویند که تمام امور به ید قدرت الهیست ولی قلبا منوط به اسباب و پیش آمد و شانس و قوة و قدرت خود میدانند:

دوم: توحید عوام که قلبا هم معتقد هست لکن رسوخ در قلب نکرده و نظر به اسباب دارد.

سوم: توحید خواص که رسوخ در قلب هم کرده و اسباب را هم تحت قدرت او می دانند و او را مسبب الاسباب معتقد هستند و توکل در این مرتبه حاصل میشود.

چهارم: توحید خاص الخاص که ابدا اسباب را نمی بیند و تمام نظرش به خداوند متعال است و بود و نبود اسباب در نظرش مساویست.

(عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ) که یکی از صفات ثبوتیه ذاتیه که عین ذات است حی است که عین وجود صرف است ازلا و ابدا.

(وَ سَبِّحْ) تسبیح حق تنزیه اوست از هر عیب و نقص و احتیاج ذاتا و صفتا و فعلا.

(بِحَمْدِهِ) ای مع حمده و حمد او اینکه دارای جمیع صفات کمال و افعالش مطابق حکمت و مصلحت و عدل است فعل قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمی شود تمام درست و بجا و بموقع است.

ص: 644

(هر چه آن خسرو کند شیرین بود) چه افعال تکوینیّه و چه تشریعیه.

(وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً) عالم السر و الخفیات است. (وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ) یونس آیه 62.

(عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).

[سوره الفرقان (25): آیه 59] .... ص : 645

الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (59)

خداوند آن خدایی است که خلق فرمود تمام آسمان ها و زمین و آنچه بین آسمان ها و زمین است در مدت شش روز پس از آن استوی فرمود بر عرش رحمن پس سؤال کن به او خبیر را.

(الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ) هفت طبقه آسمان ها که در هر طبقه کوکبی قرار داد قمر عطارد زهره شمس مریخ مشتری زحل، و در هر طبقه ملائکه قرار دارد که مطروس است از آنها که از پیغمبر خبر داریم که در شب معراج جای یک قدم نبود در جمیع آسمان ها مطروس از ملائکه بود. (وَ الْأَرْضَ) کره زمین و آنچه در زمین خلق فرموده از جبال و ذخائر و معادن.

(وَ ما بَیْنَهُما) از کره آب و هوا و فضا.

(فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ)- اشکال.

اولا: هنگام خلقت آسمان ها و زمین ها روز و شبی نبود معنای ستة ایام چیست؟

و ثانیا: خداوند قدرت دارد به مجرد اراده آنی الوجود تمام موجود شوند این

ص: 645

مدت برای چه؟

و ثالثا: حکمت خلقت اینها چیست؟

و رابعا: این آیه منافی است با آیاتی که در سوره فصلت است که می فرماید:

(خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ) بعد میفرماید:

(وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ) بعد میفرماید:

(فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ) که مجموع این ها هشت روز می شود و و این آیه شش روز بیان می کند:

جواب- اما از اول: مراد مدت است که مطابق شش روز مدت خلق فرمود و اما از ثانی: خلقت الهی بر وفق حکمت و مصلحت است اگر اقتضاء فوریت می کند فورا خلق می شود اگر مقتضی تدریج است تدریجا مثل خلقت انسان عیسی فورا خلق میشود و همچنین آدم و بقیه در مدت نه ماه تقریبا تدریجا خلق می شوند.

و اما از ثالث: خلقت آنها برای انسان است که بیاید در دنیا و تکمیل شود و سعادت یابد چنانچه میفرماید (خلق لکم ما فی السموات و الارض).

و اما از چهارم: منافات ندارد کلمه فی اربعة ایام مراد یومین قبل است که مجموع اربعة ایام است.

(ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ) این جمله باعث شبهه مجسمه شده که می گویند خداوند بر عرش قرار گرفته لکن عرش محیط به جمیع عوالم جسمانیست که حکماء فلک اطلس و غیر مکوکب نام نهاده و محیط به کرسیست که کرسی محیط به آسمان ها و زمین است (وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) بقره آیه الکرسی و مراد از استواء قیام به تدبیر امور

ص: 646

است به قرینه (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ) یونس آیه 3 که بعد از این جمله میفرماید:

به علاوه قرینه عقلیه که بمنزله قرینه متصله است نمیگذارد ظهور منعقد شود و قرینه عقلیه اینکه خداوند جلوس ندارد جسم نیست مثل اطلاقات اسامی الهیه سمیع بصیر و غیر اینها که مراد علم به مسموعات و مبصرات است نه اینکه گوش و چشم داشته باشد.

(فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً) در کلمه «خبیرا» اختلاف کردند بعضی گفتند صفت رسول است یعنی سؤال کن تا خبیر شوی.

بعضی گفتند مراد یهود و نصاری هستند که از کتب انبیاء سلف با خبر هستند لکن ظاهر آنچه بنظر می رسد اینکه صفت خداوند است یعنی از خداوند سؤال کن که خبیر است:

[سوره الفرقان (25): آیه 60] .... ص : 647

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)

و زمانی که گفته شد به این مشرکین که سجده کنید خداوند رحمن را گفتند کیست رحمن آیا ما سجده کنیم به اینکه تو امر می کنی و زیادتی کرد بر آنها نفرت و بیشتر متنفر شدند.

اسماء صفات الهی دو قسم است یک قسم اطلاق بر غیر هم می شود مثل رحیم علیم، سمیع، بصیر، خبیر و نحو اینها.

و یک قسم مختص به ذات اقدس او است و بر غیر اطلاق نمی شود مثل اسم اللَّه و از این قسمت است.

رحمن چون دلالت دارد بر دوام رحمت که انتهاء و حدی برای او نیست و

ص: 647

رحمت دیگران محدود است لذا اطلاق رحیم بر غیر او می شود و در حق او می گویی ارحم الراحمین لذا فرمود:

(وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ) و از این آیه استفاده می شود که این مشرکین یا معاد را به کلی منکر بودند یا خلود و دوام را چنانچه مثنوی و بسیار دیگر منکر خلود هستند میگوید:

از جمادی مردم و نامی شدم و ز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بار دیگر هم من بمیرم از بشر سر بر آرم از ملائک بال و پر

بعد از آن هم از ملک پرّ ان شوم آنچه اندر و هم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارقنون گویدم که انّا الیه راجعون

لذا گفتند (قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ) هیچ رحمتی دوام و ثبات ندارد.

(أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا) استفهام انکاریست که بکلّی منکر شده در پیشگاه احدیت هستند فقط به آلهه خود سجده می کنند.

(تنبیه) سجده در شریعت اسلام چند قسم است، سجده نماز در هر رکعتی دو سجده دارد به شرایط خود و رکن است، سجده فراموش شده، سجده سهو، سجده بین اذان و اقامه، سجده تلاوت واجبه و مندوبه که همین آیه یکی از مندوبات است سجده شکر بعد از هر عبادتی و برای افاضه نعمتی و دفع بلیّتی و تذکر نعم الهیه و دفع بلیات سالفه، سجده تعظیم و خشوع و خضوع.

(وَ زادَهُمْ نُفُوراً) چنانچه دأب نوع فسّاق و فجّار و کفّار و ارباب ضلالت است تا مادامی که متعرض آنها نباشی چندان عداوت و طغیانی ندارند و اگر متعرض شدی به امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و هدایت بیشتر از پیش طغیان می

ص: 648

کنند و مخالفت میورزند.

[سوره الفرقان (25): آیه 61] .... ص : 649

تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً (61)

بزرگ است آن خداوندی که قرار داد در آسمان برجهایی و مقرر فرمود در آن چراغی مثل خورشید و سایر کواکب و قرار داده ماه را نور دهنده اهل نجوم دو دائره فرض کردند یکی مسمی به دائره منطقة البروج و یکی به دائره معدل و از برای کره زمین دو حرکت قائلند یکی انتقالی در دوره کره شمس در مدت یک سال شمسی در خط دائره منطقة البروج و این دائره را دوازده قسمت کردند هر قسمتی را برج نامیدند و در لغت عرب عبارت از حمل، ثور، جوزا، سرطان اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت چون ستاره هایی که در هر یک از این بروج نمایانند شبیه یکی از این مسمیات هستند و در لسان عجم فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند، و یک حرکت وضعی دارد به توالی دور خود میچرخد در یک شبانه روز تقریبی و این دو دائره در دو نقطه تقاطع می کنند.

اول حمل فروردین و اول میزان مهر و در دو نقطه منتهای بعد آنها است 24 درجه اول سرطان تیر و اول جدی دی لذا میفرماید:

(تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً) و مطابق آن در سماء دیانت و اسلام دوازده برج قرار داد دوازده امام که اسلام و دین تا قیامت در این بروج سیر دارد.

(وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً) که شمس عالم تاب باشد و مطابقش شمس نبوت وجود حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و سلم.

ص: 649

(وَ قَمَراً مُنِیراً) ماه تابان و مطابقش عصمت کبری که نور ملائکه و آسمانها و بهشت است.

[سوره الفرقان (25): آیه 62] .... ص : 650

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً (62)

و او است خداوندی که قرار داد شب و روز را خلف یکدیگر برای کسانی که بخواهند متذکر نعم پروردگار شوند و مشاهده آثار قدرت الهی را کنند یا بخواهند شکر گزار تفضلات او باشند.

(وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً) هر یک در پس دیگر.

(شب آید و روز آید بیدار نگشتیم) سؤال- چرا شب را مقدم بر روز ذکر فرمود؟

جواب- شب عدم و ظلمت است و روز نور و وجود است و وجود بعد از عدم است و چون بر حسب حرکت دوری کره زمین همیشه نصف کره زمین مقابل خورشید است روز است و نصف بر خلاف آن است شب است کسانی که در آن نصف مقابل سکونت دارند روز آنها است.

و شب بخلاف و بالعکس، و این حرکت نعمت بزرگی است که شب برای استراحت انسان و حیوانات، بلکه نباتات و جمادات و نوم آنها و تلطیف هوا و برودت آن و روز برای معاشرت و مراوده و معامله و تحصیل رزق و استفاده از اشعه شمس حتی در نباتات و جمادات، اگر همیشه شب بود یا روز روی زمین سکونت ممکن نبود، چنانچه میفرماید:

(قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ

ص: 650

مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ

) قصص آیه 71 و 72.

(لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ) و تذکر فرع ایمان است و معرفت به قدرة الهی و حکمت و مصلحت افعال او، و اما کفار و مشرکین و دهری که مستند به طبیعت می پندارد ابدا تذکر پیدا نمیکند.

(أَوْ أَرادَ شُکُوراً) شکر این نعمت بزرگ و سایر نعم الهیه که تماما بزرگ است بحکم عقل و شرع واجب و لازم است.

[سوره الفرقان (25): آیه 63] .... ص : 651

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63)

و بندگان خاص خداوند رحمن مشی می کنند روی زمین به ملایمت و نرمی و زمانی که جهال به آنها خطاب و عتاب و جسارت می کنند میگویند سلام این آیه شریفه و آیات بعد در بیان صفات بندگان خاص الهی است، و در اخبار بسیاری داریم که مراد ائمه اطهار هستند، و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق اتم میکنند و منافات با عموم آیه ندارد.

(وَ عِبادُ الرَّحْمنِ) اضافه تشریفی است مثل این که کسی چندین فرزند داشته باشد بگوید:

فرزند من آن کسی است که اطاعت من را کند و الا همه بندگان خدا هستند، لکن بنده خاص که بوظایف بندگی رفتار می کند در حقیقت او بنده رحمن است.

(الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً) بدون تکبر و تبختر و تجبر با کمال

ص: 651

ملایمت رفتار می کنند.

و در بعض اخبار دارد از راه تقیه از دشمنان رفتار آنها است روی زمین با آنها باندازه ای که حضرت صادق علیه السلام در مقابل منصور دوانقی بفرماید:

السلام علیک یا امیر المؤمنین و لو در قصد او سلام بجدش امیر المؤمنین علیه السلام باشد و تقیه واجب، چنانچه فرمود

(التقیة دینی و دین آبائی)

و فقها در باب تقیه گفته اند که عمل بر خلاف تقیه و لو مطابق با واقع است باطل است.

(وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ) یعنی اهانت و بی احترامی و جسارت میکنند این ها در مقابل آنها بر نمی گردند و به درشتی با آنها صحبت نمیکنند بلکه با کمال ملایمت.

(قالُوا سَلاماً) یعنی کلمات سلامتی و خوبی جواب می دهند یا بآنها به مسالمت رفتار می کنند.

[سوره الفرقان (25): آیه 64] .... ص : 652

وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (64)

شب بیدارند و در پیشگاه احدیت یا به خاک می افتند یا به نماز قیام میکنند شب زنده دارند که عبادت در شب و خلوت با خدا و ذکر و مناجات تا چه اندازه اهمیت دارد بسا ائمه اطهار در یک شب هزار رکعت نماز می کردند بسا سجده های طولانی چندین ساعت ادامه داشت در خبر است حضرت زین العابدین کنیزی داشت سه سال در خدمت حضرت بود بعد آزاد شد بعضی از اصحاب از او پرسیدند که رفتار حضرت در داخل منزل چه نحوه بوده گفت مفصل بگویم یا مختصر گفتند مختصر گفت این سه سال که در خدمت بودم یک شب بستر خواب بر او نینداختند و یک روز سفره نهار کنایه از اینکه شب بیدار و روز صائم بود حضرت

ص: 652

موسی بن جعفر علیه السلام یک سال در بصره در حبس بود نصف شب برمی خواست و بعد از فراغ از نمازها به سجده می رفت تا طلوع صبح و پس از نماز صبح به سجده بود تا زوال ظهر و پس از نماز ظهر و عصر و نوافل به سجده بود تا مغرب و با همان وضوء نصف شب نماز مغرب و عشاء و نوافل را به جا میآوردند پس از آن افطار میکرد و استراحت تا نصف شب.

امیر المؤمنین علیه السلام پای پانصد نخله دو رکعت نماز میکرد در یک شب.

حضرت رضا در سفر خراسان شبی هزار رکعت نماز علاوه بر در خانه فقراء طعام می بردند و بسا یک شب یک ختم قرآن داشتند و گریه ها و مناجات ها.

[سوره الفرقان (25): آیات 65 تا 66] .... ص : 653

وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (65) إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66)

دیگر از صفات عباد الرحمن این است که کسانی هستند که میگویند پروردگار ما صرف فرما از ما عذاب جهنم را بدرستی که عذاب جهنم هست ثابت و دائم و غیر مزیل.

(وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ) اشکال: عباد الرحمن که بندگان خاص الهی نیستند بالاخص ائمه طاهرین بالقطع و الیقین از عذاب الهی و جهنم مصروف هستند بلکه عذاب خاص اعداء آنها است این چه نحوه دعاء است.

جواب: کلمه ربنا و عنّا متکلم مع الغیر است و مراد ما و شیعیان ما و دوستان ما را از عذاب جهنم مصروف فرما و این یک نوع شفاعت است در حق اهل ایمان به علاوه صرف عذاب منوط به توفیق و عنایت خداوند است به اینکه موفق شدند به ایمان کامل و اعمال صالحه و تقوی تا مقام عصمت تمام به عنایت او است.

ص: 653

(إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً) غرام را تفسیر به شدت و ثبات و دوام کردند و شدت و عظمت و الم او را در قرآن بیان فرموده عذابا شدیدا.

عذاب الیم، عذاب عظیم، عذاب مهین و اما ثبات و دوام او را فرموده (خالدا فیها لا یفتر عنهم العذاب کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها) و غیر اینها از آیات. و اشاره این عذابها است آیه بعد (إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً)

[سوره الفرقان (25): آیه 67] .... ص : 654

وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (67)

دیگر از صفات عباد الرحمن این است که کسانی هستند که زمانی که انفاق می کنند نه اسراف می کنند و نه کوتاهی و امتناع می ورزند، بلکه بین اسراف و تقتیر قوام دارند.

(وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا) فرق است بین اسراف و تبذیر، اسراف صرف مال است در مورد حق زائد بر آن چه حق است، و تبذیر صرف در غیر حق است و هر دو حرام است، و از گناهان کبیره است، و انفاق هم اقسامی دارد انفاقات واجبه مثل نفقه خود و عیال و اولاد و آباء و امهات و توسعه در آنها ممدوح است، اما اسرافش زیاده از مقدار توسعه حرام است، و زکاة واجبه و زکاة مندوبه خمس سهم امام و سادات صرف حج واجب صرف مضطرین و عجزه و ایتام و حفظ نفس محترمه و صرف تحصیل علم واجب و جهاد و دفاع و حفظ دین و اسلام و قرآن و دفع شر اعداء دین و کفار است و نذور و عهود و ایمان و غیر این ها و اما انفاقات مندوبه مثل صدقات صله ارحام دست گیری از فقراء و ضعفاء و بناء مساجد و مدارس صرف کتب علمیه زیارت مشاهد مشرفه خیرات و مبرات برای اموات بذل به ظلمه برای حفظ آبروی خود و سایر مسلمین و غیر این ها که بسیار است و انفاقات حرام صرف در معاصی و آلات لهو و لعب و ساز و آواز و بذل در راه باطل

ص: 654

و تضییع مال و اسراف و تبذیر و بسیار دیگر.

(وَ لَمْ یَقْتُرُوا) منع از صرف در واجبات مذکوره.

(وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً) در حق به مقدار حق صرف می کنند و در صرف باطل خودداری میکنند.

[سوره الفرقان (25): آیه 68] .... ص: 655

وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً (68)

دیگر از صفات عباد الرحمن این است که کسانی هستند که نمی خوانند با خداوند اله دیگری و قتل نفس حرام هم نمی کنند مگر مواردی که واجب شود قتل و زنا هم نمی کنند و کسی که چنین باشد یا شرک بیاورد یا قتل نفس محترمه یا مرتکب زنا شود ملاقات میکند جزاء و عقوبت معاصی را.

(وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخر) شرک بخدا نمی آورد به جمیع اقسام شرک شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری و این منحصر به مؤمنین است، زیرا تمام طبقات کفر و ضلالت حتی عامه عمیا بعض انواع شرک دارند.

و ما در مسئله توحید مفصلا در کلم الطیب و در خلال آیات در همین تفسیر مکرر بیان کرده ایم.

(وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ).

قتل نفس اقسامی دارد بالمباشرة بالتسبیب بالرضا و امروز کسانی که سقط جنین میکنند مشمول این آیه هستند.

(إِلَّا بِالْحَقِّ) مثل مورد قصاص و دفع اعداء در جهاد و دفاع و اجراء حد

ص: 655

و قتل مرتد فطری و موارد دیگر که این ها را حرام نکرده و این استثناء برای اینست که حرام نیست نه اینکه از قتل نفس محترمه باشد.

(وَ لا یَزْنُونَ) زنا اقسامی دارد فرد اجلی زنا با اجنبیه است و زنا با محارم و زنا محصنه و زنا تارکین طواف نساء با عیال خود و در حال حیض و نفاس یا تزویج در حال عده یا در ظهار قبل از کفاره یا در حال صوم واجب و در حال احرام و غیر اینها و ملحق به زنا است زنا چشم و گوش و لب و دست به دیدن و شنیدن و بوسیدن و لمس کردن که امروز با این بی حجابی بسیار مشکل است.

(وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ) شامل هر سه می شود شرک، قتل نفس، زنا.

(یَلْقَ أَثاماً) اثام را بعضی تفسیر کردند به جزاء اثم بعضی گفتند: یلق آثما یعنی با حال اثم وارد محشر می شود بعضی گفتند اسم وادیست در جهنم لکن خداوند تبارک و تعالی خود تفسیر میفرماید: در آیه بعد.

[سوره الفرقان (25): آیه 69] .... ص : 656

یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً (69)

مضاعف می شود بر او عذاب در روز قیامت و مخلد در عذاب میشود با خفت و اهانت و بی اعتنایی.

(یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ) نه اینکه زائد بر استحقاقش عذاب کنند بلکه این- گونه اعمال سبب می شود که دیگران هم متابعت کنند شرک او باعث شرک اتباع او میشود، قتل نفس سبب تجری دیگران میشود، زنا او باعث اشاعه فحشاء می گردد چنانچه در حدیث است.

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة).

ص: 656

(یَوْمَ الْقِیامَةِ) چه در صحرای محشر و چه در مواقف قیامت و چه در خلود در نار.

(وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً) در قرائت «فیه» با اشباع قرائت شده.

[سوره الفرقان (25): آیه 70] .... ص : 657

إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (70)

مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح بجا آورد اینها را خداوند تبدیل می فرماید معاصی آنها را به حسنات و عبادات و هست خداوند آمرزنده و رحیم.

(إِلَّا مَنْ تابَ) توبه از شرک توحید است بمراتبه و توبه از قتل نفس تمکین از قصاص یا اداء دیه است، توبه از زنا تمکین اجراء حد است اگر بعد از ثبوت باشد.

(وَ آمَنَ) که ایمان شرط اصلی کلیه عبادات و مورث نجات است (وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً) ایتان به فرائض و واجبات.

(فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) از نامه عمل محو می کند و به جای او حسنه می نویسد و از نظر حفظه می برد و احدی نیست که فردای قیامت در حق او شهادت دهد:

(وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً) معاصی را می بخشد (رَحِیماً) مشمول رحمت های الهی می شود.

ص: 657

[سوره الفرقان (25): آیه 71] .... ص : 658

وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً (71)

و کسی که توبه کند و عمل صالح بجا آورد پس بدرستی که او توبه نموده بسوی خداوند توبه کردنی.

از برای توبه جهاتی هست که تائب بواسطه آن جهات پشیمان می شود یک جهت اینکه در اثر معصیت یک ضرر جانی و بدنی و مالی به او وارد می شود مثل مرض، فقر، ذهاب آبرویی و امثال این ها یک جهت آنکه در شکنجه و حبس دولت واقع شده یک جهت برای عقوبات دنیوی که به او متوجه شده، یک جهت از ترس عقوبات اخروی که استحقاق پیدا کرده. یک جهت برای این است که مخالفت امر الهی کرده و آیه این قسمت را اشاره فرموده که مفاد.

(وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ) است و کلمه (مَتاباً) تصمیم قطعی بر عدم عود و تدارک معاصی به اعمال صالحه و انا به و تضرع در پیشگاه احدیت و شرمندگی و توقع از دیگران در دعاء در حق او و التماس به اهل بیت عصمت در شفاعت در حق او.

[سوره الفرقان (25): آیه 72] .... ص : 658

وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (72)

یکی دیگر از صفات عباد الرحمن اینست که کسانی که شهادت بر خلاف حق و شهادت دروغ نمی دهند و چون برمی خورند به کارهای لغو و لهو با کمال عزت رد میشوند.

(وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ) در باب شهادت اولا: باید حسی باشد حتی شهادت علمی فایده ندارد و چه رسد به ظنی و

ص: 658

شکی چه رسد به شهادت دروغ که یکی از گناهان کبیره است و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم است که اشاره فرمود به خورشید و فرمود

(علی مثل هذا تشهد)

و گذشت در باب شهادت به زنا که گفتند

(کالمیل فی المکحلة)

و ثانیا: باید دارای شرایط باشد که من جمله عدالت است که گذشت اگر پنجاه شاهد غیر عادل با تأکید به قسم شهادت دادند و طرف منکر شد او را تصدیق کن و آنها را رد کن.

(ان شهد خمسون قسامة انه قال قولا و قال لم اقله صدقه و کذبهم).

و ثالثا: یک نفر شاهد در هیچ امری مفید نیست مگر معصوم یا مفید قطع باشد.

(وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ) مراد از لغو مجالس معصیت و اعمال قبیحه و افعال و اقوال محرمه است.

(مَرُّوا کِراماً) توقف نمی کنند و نگاه نمی نمایند و اعتناء ندارند و تقابل نمی کنند نشنیده و ندیده می گیرند و می گذرند اگر کسی به آنها جسارت و اهانت و بی احترامی نمود در مقام تلافی بر نمی آیند چنانچه در خبر است میفرماید:

(احسن من اسائک و صل من قطعک)

باید وقار و سکینه خود را از دست ندهد.

[سوره الفرقان (25): آیه 73] .... ص : 659

وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73)

دیگر از صفات عباد الرحمن اینست که موقعی که آنها را متذکر کردند به آیات پروردگار، آیات قرآنی و مواعظ و نصایح الهی بی اعتنایی نمی کنند که ما نشنیدیم و ندیدیم مثل آدم کر و کور یعنی اثر بار می کنند به مواعظ او متعظ می شوند به دستورات او عمل می کنند نصایح او را می گیرند به واجبات او

ص: 659

عمل می کنند از محرمات او اجتناب می کنند به امور اعتقادیه او معتقد میشوند فرمایشات او را قبول می کنند به وعده های او امیدوار می شوند و از وعیدهای او خوف پیدا میکنند.

[سوره الفرقان (25): آیه 74] .... ص : 660

وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (74)

دیگر از صفات عباد الرحمن اینست که می گویند پروردگار ما ببخش به ما از زوجات و ذراری ما که باعث نوری چشمان ما باشند و قرار ده ما را برای اهل تقوی پیشوا این آیه شریفه را دو نحوه می توان تفسیر کرد یک نحوه اینکه ازواج و ذراری ما را صالح و پاک و پاکیزه قرار ده که باعث روشنایی چشم ما باشند و تقوای ما را بیش از اهل تقوی قرار ده که ما در میانه متقین مقدم باشیم و پیشوا، نحوه دیگر آنکه ما را امام هر متقین قرار ده و ازدواج و ذراری ما را باعث آبروی ما مقرر فرما و به هر دو تفسیر این اختصاص دارد به پیغمبر و ائمه طاهرین.

اولا ازواج آنها مثل خدیجه و صدیقه طاهره و رباب و شاه زنان و نرجس و نجمه مادر حضرت رضا و امثال اینها و ذریات آنها مثل زینب کبری، ام کلثوم، ابو الفضل، علی اکبر، قاسم بن حسن، معصومه قم، سکینه و بسیاری از سادات رجالا و نساء و آنها امام و پیشوا و مقتدا بودند بر کسانی که دارای تقوی باشند و تحت اطاعت آنها در آیند و در این باب اخبار بسیاری داریم در برهان نقل کرده که این آیه مخصوص به پیغمبر و ائمه طاهرین است.

و ممکن است بگوئیم این ها مصداق اتم این آیه هستند و پس از تنزل شامل

ص: 660

علماء اعلام از سادات و غیر آنها که مراجع تقلید هستند و پیشوای اهل تقوی که به آنها مراجعه میکنند میشود.

[سوره الفرقان (25): آیات 75 تا 76] .... ص : 661

أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75) خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76)

اینها جزا داده می شوند غرفه های بهشت به سبب آنکه صبر کردند بر مشقت عبادت و ترک معصیت و اذیت دشمن و ملائکه ملاقات می کنند آنها را با تحیات و درود همیشگی در آن غرفه های بهشت هستند نیک قرارگاه و مورد اقامت است.

(أُوْلئِکَ) راجع به عباد الرحمن است که دارای صفات مذکوره باشند (یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا) گفتند سه قسم صبر داریم صبر در بلیات، صبر بر زحمت عبادت، صبر بر جلوگیری نفس از معاصی و مشتهیات 300 درجه، 600 درجه، 900 درجه بترتیب.

(وَ یُلَقَّوْنَ فِیها) در آن غرفه ها دائما ملائکه با تحیات و اکرامات آنها را ملاقات میکنند (خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً) مسئله خلود از ضروریات دین است.

[سوره الفرقان (25): آیه 77] .... ص :661

قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (77)

بفرما که خداوند عنایت و اعتنایی به شما نمی کند اگر نبود دعاء شما و

ص: 661

شما تکذیب کردید قرآن و رسول را پس زود باشد که شما را ملزم فرماید.

در کافی مجلد سوّم در کتاب دعاء ابواب زیادی ایراد نموده از فضیلت دعا و افضلیت او از نمازهای مندوبه و از تلاوت قرآن، و الحاح در دعاء و اوقات خاصه دعاء و آداب دعاء از تقدیم تمجید و تحمید خداوند و صلوات بر نبی و آل و تضرع و تذلل و اعتراف به تقصیر و به معاصی و کوتاهی در بندگی و بکاء و اجتماع چهل نفر در دعاء و غیر اینها مراجعه فرمائید البته دعاء کنید و مأیوس نباشید و خود را پاک کنید که اگر کوتاهی کردید مشمول.

(قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ) می شوید.

(فَقَدْ کَذَّبْتُمْ) تکذیب فرمایشات خدا و رسول عاقبت سویی دارد.

و مشمول (فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً) می شود که بلیات دنیوی و عذاب های اخرویست.

به اینجا ختم کردیم سوره مبارکه فرقان را و یتلوه انشاء اللَّه سورة الشعراء و الحمد للَّه اولا و آخرا.

ص: 662

جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 10

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

جلد دهم

سوره شعرا .... ص : 2

اشاره

مشتمل بر 217 آیه- مکی بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصّلاة و السّلام علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللّعن علی اعدائهم اعداء اللَّه من الیوم الی یوم لقاء اللَّه فضل این سوره: اخبار بسیاری در فضیلت آن رسیده و لکن خبری که از حضرت صادق (ع) شیخ صدوق مسندا روایت کرده کافی است که فرمود:

«من قرأ سورة الطواسین الثلاث فی لیلة الجمعة کان من اولیاء اللَّه و فی جوار اللَّه و فی کنفه و لم یصبه فی الدنیا بؤس ابدا و اعطی فی الاخرة من الجنة حتی یرضی و فوق رضاه و زوجه اللَّه مائة زوجة من الحور العین».

و فوائد بسیاری در اخبار برای این سوره بیان شده، مثل اینکه دزد در خانه او نمی آید و شفاء بر هر دردی است و از حریق و غرق محفوظ می شود و غیر اینها.

[سوره الشعراء (26): آیات 1 تا 2] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

طسم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (2)

به نام خداوند، بخشنده مهربان- طسم- این است آیات کتاب آشکارا.

طسم مکرر گفته ایم که این حروف مقطعه قرآن، رموزیست بین خدا و رسول «ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» که ائمه اطهار هستند. ولی از حضرت صادق (ع) شیخ صدوق مسندا روایت کرده فرمود:

«و اما طسم فمعناه انا الطالب السمیع المبدء المعید».

(تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ) تلک اشاره به آیاتی است که در این سوره بیان می فرماید و قدرت نمایی هایی که به بندگان نشان می دهد و کتاب مبین قرآن مجید است که مبین مشکلات و ایضاح مجملات و اخبار از مبهمات و غیر اینهاست.

[سوره الشعراء (26): آیه 3] .... ص : 2

لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (3)

شاید تو از غصه و غم و اندوه خود را تلف می کنی و می کشی، برای اینکه این کفار و مشرکین ایمان نمی آورند.

ص: 2

(لعلک) تردید نیست از خداوند متعال، بلکه به معنای این است که نزدیک است خود را از غم و همّ هلاک کنی.

(باخِعٌ نَفْسَکَ) بخوع را به معنی قتل و هلاکت تفسیر کردند از غصه و همّ یا از وجد و سرور.

چون حضرتش بسیار مایل بود که تمام بشرف اسلام مشرف شوند و عدم ایمان اینها، باعث حزن آن حضرت بود، چنانچه امروز این اعمال و کردار و رفتار نوع ما، باعث حزن حضرت رسالت و ائمه اطهار بالاخص حضرت بقیة اللَّه است، کأنه تیریست به قلب مطهر او می خورد، بخصوص از افراد شیعه که خود را منتسب به این خاندان می دانند.

(أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) خداوند برای تسلیت قلب مبارک رسول آیاتی نازل فرمود. مثل ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (سوره حجر آیه 3) و مثل: «ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ» و غیر اینها.

و در شأن نزول این آیه شریفه، ابن شهر آشوب از عیاشی باسناده عن الصادق (ع) روایت می کند که حضرت رسول به امیر المؤمنین (ع) فرمود: من از خدا خواستم اینکه بین من و تو موالات بیندازد و اخوت قرار دهد و تو را وصی من مقرر فرماید، خداوند هم اجابت فرمود.

«فقال رجل و اللَّه لصاع من تمر خیر مما سئل محمد (ص)» ولی حضرت نام آن رجل را تقیة بیان نمی فرماید، ما هم اقتداء به آن بزرگوار می کنیم.

[سوره الشعراء (26): آیه 4] .... ص : 3

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (4)

اگر اراده کنیم و مشیت ما تعلق بگیرد، هر آینه نازل می کنیم بر آنها از آسمان، آیه و نشانه ای که گردن آنها را کج می کند و فرو می برد، در حال نزول آن آیه و خاضع و خاشع می شوند.

اخبار بسیار بالغ بر چهارده حدیث از ائمه اطهار رسیده که این آیه که از آسمان نازل می شود، صیحه آسمانی است که قبل از ظهور حضرت بقیة اللَّه ظاهر می شود و از علائم ظهور است. مثل خروج سفیانی، خسف بیداء، خروج خراسانی با علمهای سیاه، قتل نفس

ص: 3

زکیه و غیر اینها و در بعض اخبارش دارد که نداء کننده امیر المؤمنین است در چشمه خورشید و در بعضی جبرئیل ندا می کند که قائم آل محمد (ص) ظاهر شد باسم و نسب او تا امیر المؤمنین و در عصر همان روز شیطان ندا می کند و دعوت می کند بطرف سفیانی از شام. اهل حق به نداء اول متوجه مکه می شوند و اهل باطل بطرف شام و روزگار آنها تباه می شود که مفاد این آیه شریفه است.

(إِنْ نَشَأْ) البته مشیت تعلق گرفته.

(نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً) که همان صیحه باشد و آخرین علائم ظهور است.

(فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ) یعنی صاحبان اعناق. چون اعناق جمع مؤنث است، و خاضعین جمع مذکر یا بحذف مضاف. یا آنکه کسب تذکیر کرده اعناق بواسطه ناس و در بعض اخبار دارد مراد معاندین ائمه اطهار هستند از بنی امیه و غیر آنها و این اخبار در تفسیر برهان است رجوع فرمائید.

[سوره الشعراء (26): آیه 5] .... ص : 4

وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (5)

و نمی آید آنها را از ذکری از پروردگار رحمن تازه ای، مگر آنکه آنها هستند از آن ذکر اعراض کنند.

(وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ) ظاهرا مراد قرآن مجید است چون یکی از اسامی قرآن ذکر است چنانچه می فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (سوره حجر آیه 9) و همچنین أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ (سوره اعراف آیه 63 و 67)، إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (سوره یوسف آیه 104) و نیز وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ (سوره انبیاء آیه 51) و غیر اینها از آیات.

(مِنَ الرَّحْمنِ) که قرآن مجید عین الفاظ او صادر از مصدر جلال پروردگار است و از این جهت معجزه بزرگ حضرت رسالت است از حیث فصاحت و بلاغت و اخبار از مغیبات و از قضایای انبیاء سلف و از آینده و از حیث احکام و عقاید و اخلاقیات که جهات معجزه بودن او را

ص: 4

در مقدمه جلد اول بیان داشتیم.

(محدث) یعنی جدید و تازه چون سابقه نداشته. صحف انبیاء سلف و کتب آنها مثل الواح تورات و زبور و انجیل مکتوبا نازل شده و قرآن مجید مقروّا چنانچه مکرر اشاره شده است.

(إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ) اعراض از قرآن منحصر به کفار و مشرکین نیست که بکلی منکر شوند و نسبتهای ناروا به او دهند که قبلا بیان شده، بلکه اعراض از یک آیه او هم مصداق معرض است. چون قرآن مرکب استقلالی است، هر سوره و هر آیه و هر جمله آن قرآن است، چه در قرائت، چه در لمس و مس و چه در حرمت تنجیس و چه در بی احترامی و چه در اعراض.

پس بناء علی هذا، شامل می شود کسانی را که از آیات راجعه بولایت یا آیات احکام مثل ربا و حدود و دیات و سایر احکام مثل حجاب و صلوة و زکاة و حج و امثال اینها اعراض کنند.

[سوره الشعراء (26): آیه 6] .... ص : 5

فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (6)

پس به تحقیق تکذیب کردند پس زود باشد که بیاید آنها را خبرهایی که بودند باو استهزا می کردند.

(فَقَدْ کَذَّبُوا) تکذیب قرآن را که از جانب خدا نیست و بافته های پیغمبر است که از دیگران فرا گرفته و تکذیب رسول که ساحر و جادوگر و کذاب و مفتریست و تکذیب معاد که بعث و نشر و حشری نیست و تکذیب احکام و دستورات دین که تمام دروغ است و شاهد بر این عموم آیه شریفه است که می فرماید: فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ (سوره انعام آیه 5).

(فَسَیَأْتِیهِمْ) عذابها و بلیات وارده بر آنها، دنیویة و اخرویة.

(انباؤ) خبرهایی که در قرآن داده شده که یکی از معجزات قرآنی است که خبر از آینده می دهد: از عظمت اسلام و تسلط بر کفر و شرک و از عقوبات وارده بر کفار: از قتل و اسارت و ذلت و خفت و غیر اینها در دنیا و عقوبات اخروی: از حال نزع و قبر و برزخ و صفحه قیامت و جهنم و خلود در عذاب.

(ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ) استهزاء و سخریه و متلک و نسبتهای ناروا که بر قرآن می کردند و می گفتند و به پیغمبر اکرم همین استهزاء مورث کفر می شود و امروز بسیاری به احکام دین

ص: 5

و به علماء و به مقدسات دین دارند استهزاء می کنند و بواسطه این مرتد و کافر می شوند و احکام کفر و ارتداد بر آنها بار می شود از نجاست بدن و بطلان عقد ازدواج و جدایی زوجه بدون طلاق که باید چهار ماه و ده روز عده وفات نگه دارد و شوهر اختیار کند و وجوب قتل و در حین موت که ملائکه قابض ارواح به آنها می گویند، چنانچه می فرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (سوره انعام آیه 93) و عقوبات عالم برزخ و یوم البعث و خلود در عذاب.

[سوره الشعراء (26): آیه 7] .... ص : 6

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (7)

آیا نگاه نمی کنید به سوی صفحه زمین که چه بسیار رویانیدیم در آن زمین، از هر چیزی جفت، نر و ماده، نیکو و پاکیزه.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ سیر در اطراف زمین و آنچه روی زمین است و حیوانات و نباتات و جمادات که خداوند متعال به قدرت کامله خود می فرماید:

کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ. اشکال: انسان و حیوانات و جمادات داخل در انبات نیست فقط نباتات است، مورد این آیه. جواب: تمام اینها از همین خاک و زمین تولید شده.

«اما انسان» که می فرماید: وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً (سوره نوح آیه 16) و همچنین جمیع انواع حیوانات از طیور و انعام و سباع و وحوش و هوام کلا از زمین و همین خاک تولید و اخراج و انبات شده و کل جمادات از جواهرات و فلزات و معادن و از قدرت کامله تمام اینها را نر و ماده قرار داده تا مثل خود تولید کنند و ثمره دهند. نظر کنید در نباتات: تا نر و ماده آن ها بهم نرسند، ثمر نمی دهند و ثمرات آنها هم هسته و دانه و تخم دارند که از آنها تولید مثل می شود. یا باید پیوند کنند ماده را به نر، تا ثمر دهد و هکذا در حیوانات: یا زایش دارند یا تخم و از آنها تولید مثل می شود. آنهم تخم و دانه باید از نر و ماده باشد.

و تعبیر به کریم: مفسرین وجوهی گفتند، بعضی گفتند بمعنی حسن است. بعضی

ص: 6

گفتند بمعنی نافع است، بعضی گفتند بمعنی محمود است، بعضی گفتند خوش طعم و لذیذ است، بعضی گفتند مراد انسان است که اگر سعادتمند شد کریم است و اگر اهل شقاوت شد لئیم است و بالجمله تمام موافق حکمت و مصلحت است و بجا و به موقع و دارای نفع یا دافع ضرر است.

تنبیه: تعبیر به ارض برای اینکه ملائکه نر و ماده ندارند و تولید و تناسل در آنها نیست اگر چه حکماء گفتند «کل ممکن زوج ترکیبی». غایة الامر مرکبات سه قسم است: ترکیب خارجی، ترکیب ذهنی، ترکیب عقلی. اما ترکیب خارجی در اجسام از نباتات و جمادات و حیوانات و انسان، اما ترکیب ذهنی در انواع و اجناس که مرکب از جنس و فصل است. و اما ترکیب عقلی در مجردات که مرکب از وجود و ماهیت است، فقط بسیط من جمیع الجهات ذات اقدس ربوبی است که صرف الوجود و بحت الوجود و محض الوجود است.

[سوره الشعراء (26): آیه 8] .... ص : 7

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (8)

بدرستی که در خلقت ازواج در زمین دلیل واضح و آیه محکمه ایست بر وجود حق و قدرت و علم باری تعالی و نیستند اکثر افراد بشر مؤمن.

از برای ایمان در قرآن مجید و در لسان اخبار اطلاقات بسیاری دارد و بهر اطلاق درجاتی:

1- ایمان بوجود اللَّه در مقابل طبیعی و دهری و لا مذهب.

2- ایمان بوحدانیت خداوند در مقابل مشرکین.

3- ایمان به علم و قدرت و سایر صفات الهی در مقابل حکماء که او را علت میدانند و انفکاک معلول از علت را محال میدانند.

4- ایمان به اینکه صفات عین ذات و منتزع از ذات است که توحید صفاتیست.

5- ایمان بافعال الهی که مختص بذات او است که توحید افعالیست.

6- ایمان بجمیع انبیاء و رسل در مقابل کفار از یهود و نصاری و مجوس و غیر اینها.

7- ایمان در مقابل اسلام که میفرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا

ص: 7

أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ

(حجرات آیه 14).

8- ایمان بعدل و امامت ائمه اثنی عشر در مقابل سایر فرق اسلامیه از عامه و شیعه غیر اثنی عشری.

9- ایمان بجمیع ضروریات دین و ضروریات مذهب شیعه در مقابل کسانی که منکر پاره ای از ضروریات میشوند که بسا موجب ارتداد میشود و بسا ضلالت.

اما درجات ایمان. در هر قسمتی چهار درجه دارد:

اول. ایمان لسانی که بمجرد لسان است و در قلب داخل نشده ایمان منافقین.

دوم. در قلب داخل شده لکن رسوخ در قلب نکرده ایمان عوام.

سوم. رسوخ کرده لکن آلوده بکثافات معاصی ایمان خواص.

چهارم. پاک بودن ظرف ایمان از جمیع اخلاق رذیله و کثافات معاصی که ایمان خاص الخاص است.

و در ایمان چهار امر شرط است که اگر نباشد تحقق پیدا نمیکند:

اول. علم یقین و اما ظن و شک کافی نیست.

دوم. اعتقاد بمعنی عقد قلب و دلبستگی و در بند بودن.

سوم. اقرار قلبی و لسانی که اگر انکار کرد مشمول وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ (نمل آیه 14) میشود.

چهارم. تسلیم جمیع افعال الهی تکوینی و تشریعی از بلیات و احکام الهیه.

[سوره الشعراء (26): آیه 9] .... ص : 8

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (9)

و بدرستی که پروردگار تو هر آینه او عزیز و رحیم است.

وَ إِنَّ رَبَّکَ رب بمعنی مربی است که شی ء را تربیت میکند تا از قابلیت بمقام فعلیت برساند مثل هسته خرما که قابلیت دارد که یک نخله خرما شود و هزارها خرما دهد لکن مشروط بشرایطی است.

اول. وجود مربی به کسر مثل غارس و زارع که این هسته خرما را غرس کند و آب دهد و در

ص: 8

زمین مستعد تربیت کند و از هوا و آفتاب بهره برداری کند تا نخله شود.

دوم. قابلیت که اگر هسته فاسد باشد یا در محل غیر قابل غرس شود یا از آب و هوا و آفتاب محروم گردد نخله نخواهد شد.

سوم. در اثناء رشد بآفتی بر نخورد: او را نکنند یا نبرند یا نسوزانند نتیجه گرفته نمیشود.

خداوند متعال رب العالمین است که تمام عالمین را از کتم عدم بعرصه وجود آورد و استعداد و قابلیت را در کمون آنها قرار داد و وسائل رشد و اسباب ترقی و تعالی را از هر جهت در دسترس آنها فراهم فرمود چه اسباب تکوینی مخصوصا در بشر پدر و مادر و امور معاش و زندگانی را: از آسمان، خورشید، ماه، هوا، آب و آنچه در زمین است و اسباب تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و بالجمله در تدبیر و مدیریت کوتاهی نفرمود و استعداد و قابلیت انسان را باو عنایت فرمود که میتواند از ملک هم بالاتر رود و لکن شرط سوم در اغلب مفقود شده که خود را از قابلیت انداخته بکفر و ضلالت و فسق و فجور.

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

و کاف خطاب در ربک با اینکه رب العالمین است تشریفیست که خداوندی که یک همچه بنده ای را تربیت فرموده که اشرف جمیع مخلوقات است در جمیع کمالات.

لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ عزت و شرافت و بزرگواری و کبریایی و عظمت مختص بذات مقدس او است و غیر او تمام فقیر و ذلیل و محتاج هستند.

«أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» و رحمت و تفضل و عنایت خاص به او است.

در خبر که رحمت الهی صد جزء است یک جزئش در دنیا و بقیه در آخرت.

[سوره الشعراء (26): آیه 10] .... ص : 9

وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10)

و زمانی که ندا فرمود پروردگار تو موسی را اینکه بیاید قوم ظالمین را برای هدایت و ارشاد و دلالت.

کارهای حضرت موسی را در بسیاری از سور قرآن خداوند بیان فرموده: مفصلا و مجملا

ص: 9

من جمله در این سوره مبارکه در شصت آیه بیان فرموده.

وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی این ندای الهی بعد از بسیاری از حالات موسی بوده که در سایر سور بیان شده از زمانی که در رحم مادرش بوده و حملش مخفی بود و پس از ولادتش در صندوق گذاردند و، در رود نیل انداختند. و فرعون التفات کرد و خداوند او را بمادرش عودت داد تا زمانی که آن قبطی را کشت و خواستند او را بکشند فرار کرد و بطرف مدین رفت و برای دختران شعیب سقایت کرد و نزد شعیب رفت و مدتی نزد شعیب بود و دختر شعیب را ازدواج کرد و پس از انقضاء مدت قرار داد با اهلش حرکت کرد و در شب تاریک در پای کوه آتشی مشاهده کرد به طرف کوه رفت و از درخت نوری ظاهر بود خطاب رسید: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی الآیات (طه آیه 12) وَ إِذْ نادی رَبُّکَ امریه الهیه رسید و خداوند مقام نبوت و رسالت باو عنایت فرمود و ندای الهی رسید (موسی) بحضرتش:

أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ظالمین فرعون و فرعونیان و قبطیان و اهل مصر بودند و ظلم آنها از حد گذشت تا درجه ای که فرعون دعوی الوهیت و ربوبیت کرد و ندای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی از او ظاهر شد و نسبت به بنی اسرائیل بسیار اذیت و آزار نمود، مردان آنها را به اعمال شاقه وادار کرد، پسران آنها را سر میبرید که مبادا موسی بوجود آید، زنهای آنها را بکنیزی و کلفتی اتخاذ کرد، بقول مثنوی:

صد هزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم اللَّه موسی دیده شد

هم ظالم بدین بودند و هم ظالم بنفس و هم ظالم بغیر.

[سوره الشعراء (26): آیه 11] .... ص : 10

قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (11)

سه فرعون داریم: فرعون خلیل اللَّه اسمه سنان و معروف به نمرود و فرعون یوسف اسمه ریان بن الولید و فرعون موسی اسمه ولید بن مصعب و بین زمانی که یوسف داخل مصر شد تا زمانی که موسی داخل شد چهار صد سال طول کشید و فرعون موسی سیصد سال عمر کرد و در زمان او انبیاء که اوصیاء خلیل الرحمن بودند در بنی اسرائیل بودند و فرعون دعوی الوهیت داشت و خداوند چون امر فرمود موسی را که برود قوم ظالمین را دعوت

ص: 10

کند معرفی فرمود که آنها (قَوْمَ فِرْعَوْنَ) هستند و آنها قبطیان بودند و مراد فرعون و قوم او هستند چون غرض اولی دعوت خود فرعون بود. و حضرت موسی فقط مبعوث بر آنها نبود بلکه بر بنی اسرائیل و تمام شهرها که در قلمرو فرعون بود فقط بنی اسمعیل در حجاز بدین ابراهیم باقی بودند تا زمان بعثت حضرت رسالت (ص).

أَ لا یَتَّقُونَ قوم فرعون از هیچ امری از ظلم و کفر و فسق و فجور و طغیان و کبر و نخوت و سایر قبایح خود داری نمیکردند که مفاد «أَ لا یَتَّقُونَ» است که هیچگونه تقوی در آنها نبود حتی از مشرکین پست تر بودند زیرا مشرکین خدای متعال را معترف بودند غایة الامر اصنام و الهه خود را شریک قرار داده بودند و فرعون جز خود الهی قائل نبود که بحضرت موسی گفت:

لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (در همین سوره آیه 29) و بهیچ نبیی معتقد نبودند و در تحت هیچ دینی نبودند، فقط اطاعت فرعون را میکردند و لو بسیاری از آنها باطنا و قلبا پس از معجزات موسی یقین پیدا کردند لکن انکار کردند و جحود ورزیدند که میفرماید خداوند وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا (نمل آیه 14) آنها نه راجع بعقاید تقوی داشتند و نه راجع باخلاق و نه راجع بافعال. نفی مطلق افاده عموم دارد.

[سوره الشعراء (26): آیه 12] .... ص : 11
اشاره

قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (12)

حضرت موسی عرض کرد پروردگار من، محققا من میترسم که مرا تکذیب کنند.

نظر به اینکه حضرت موسی مدتی در مصر بود و از داخله فرعون و از تمام رفتار آنها مطلع بود و میدانست که اینها قابل هدایت نیستند عرض کرد:

قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ رب ربی بوده کسره بجای یا است چنانچه یکذبون «یکذبونی» بوده کسره بجای یاء است لکن نمیدانست که حجت بر آنها تمام شود و پس از اتمام حجت دچار بلاهای عظیم شوند که میفرماید: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ (اعراف آیه 130) و میفرماید: فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ (نمل آیه 12) رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ (یونس آیه 88).

ص: 11

تنبیه : .... ص : 12

نه آیه که در سوره یونس است دو آیه عصا و ید بیضاء و پنج در سوره اعراف و، ابطال سحر سحره ببلع سحر آنها و انفلاق بحر بعلاوه نزول رجس و طمس اموال و شد قلوب و انزال رجز من السماء و غیر اینها و نیز نمیدانست که بسیاری بشرف ایمان مشرف میشوند مثل آسیه زن فرعون و سحره فرعون و بنی اسرائیل و مؤمن آل فرعون و جماعتی از قبطیان و غیر اینها و نیز نمیدانست غرق فرعون و قوم او و هلاکت آنها و نجات بنی اسرائیل را و دیگر عرض کرد:

[سوره الشعراء (26): آیه 13] .... ص : 12

وَ یَضِیقُ صَدْرِی وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ (13)

و تنگ میشود سینه من و زبان من طاقت پیدا نمیکند پس بفرست بسوی برادرم هارون.

نظر به اینکه حضرت موسی بسیار غیور بود و در اثر تکذیب فرعونیان متغیر میشد و با کلام درشت صحبت میکرد و بالعکس حضرت هارون بسیار حلیم بود و با ملایمت رفتار میکرد چنانچه در قضیه سامری پس از رجوع از میقات و گوساله پرستی قوم أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ (اعراف آیه 149) و از همین جهت خداوند میفرماید خطاب بموسی و هارون در باب دعوت فرعون فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً (طه آیه 46) لذا عرض میکند:

وَ یَضِیقُ صَدْرِی و نیز در موقعی که در دامن فرعون بود آتش در دهان گذاشت زبانش لکنت پیدا کرد و از اینجهت یهود برای اقتداء به وی زبان خود را تغییر میدهند و لکنت میدهند لذا گفت:

وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی سپس برای اینکه مخالفت امر الهی نکرده باشد تقاضا کرد که برادرش هارون را بمعاونت خود روانه فرماید چنانچه در سوره طه قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی (آیه 26 الی 33).

فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ او را هم مقام رسالت عنایت فرما تا با یکدیگر برویم برای دعوت فرعون.

[سوره الشعراء (26): آیه 14] .... ص : 12
اشاره

وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (14)

پس از برای آنها بر من گناهست پس میترسم اینکه مرا بقتل رسانند.

ص: 12

مراد این نیست که گناهی از موسی سر زده باشد چون عقیده مذهب شیعه اینست که انبیاء و اوصیاء آنها معصوم بودند در تمامی عمر از زمان ولادت تا زمان رحلت و گفتیم عصمت نسبت بدو چیز است: یکی معصیت نه صغیره و نه کبیره از آنها محال است صادر شود، دیگر از خطا و سهو و اشتباه و نسیان محفوظ بودند زیرا اگر احتمال عصیان یا خطا و اشتباه و سهو در آنها داده شود اطمینان بقول آنها پیدا نمیشود و نقض غرض لازم می آید ولی غیر شیعه از یهود و نصاری و اهل تسنن نسبتهای پستی بآنها داده اند من جمله یهود نسبت بحضرت لوط داده اند که با دختران خود در حال مستی زنا کرد و از نسل آنها هفتاد پیغمبر بوجود آمد. و نصاری نسبت بعیسی میدهند که در مجلس عروسی باعجاز شراب درست کرد بخواهش مادرش مریم و اهل تسنن نسبت میدهند که العیاذ باللَّه پیغمبر قبل از بعثت مشرک و بت پرست بود و بعضی گفتند تابع دین ابراهیم بود و بعضی گفتند تابع دین مسیح بود و کفریات زیادی نسبت بانبیاء میدهند و عقیده شیعه اینکه قبل از بعثت بدین خود بود بلکه

کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین

، بلکه مراد اینست که فرعونیان مرا گنه کار میدانند بواسطه قتل قبطی که شرحش در سوره قصص آیه 14 میآید و لذا گفت:

وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ یعنی آنها مرا گنه کار میدانند بواسطه قتل قبطی.

فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ یقتلونی بوده کسره بجای یاء است و در جای دیگر میگوید:

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (قصص آیه 33).

تنبیه: .... ص : 13

حضرت موسی با اینکه پیغمبر اولو العزم بوده و کلیم اللَّه یک نفر از قبطیان را کشته بود میترسید برود مبادا او را بکشند و برادرش هارون را کمک طلبید و امیر المؤمنین با اینکه بسیاری از مشرکین را در بدر و حنین و احزاب کشته بود تنها مأمور شد سوره برائت را ببرد و بر آنها بخواند.

میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمانست

[سوره الشعراء (26): آیه 15] .... ص : 13

قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (15)

خداوند فرمود: چنین است ما با شما

ص: 13

هستیم و میشنویم کلام شما را با فرعونیان.

قالَ کَلَّا یعنی مترس در کنف الهی مصون و محفوظ هستی و برای قوت قلب تو برادرت هارون را همراه ببر ما شما را حفظ میکنیم با کمال قوت قلب.

فَاذْهَبا پس بروید و دست خالی هم نروید با آیات ما و معجزات بروید.

بِآیاتِنا مثل عصا و ید بیضاء و سایر معجزات که قبلا تذکر دادیم.

إِنَّا مَعَکُمْ کسی که خدا و ملائکه حفظه نگهبان او باشد نباید بیم و خوفی داشته باشد:

اگر تیغ عالم بجنبد ز جا نبرد رگی تا نخواهد خدا

گر نگهبان من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ خداوند از همه چیز بانسان نزدیک تر است وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ق آیه 16) یکی از صفات ذاتیه حق سمیع است و از شئون علم است یعنی عالم بمسموعات است مثل بصیر عالم بمبصرات و علم عین ذات است و علم حق پیش از وجود شی ء و پس از وجود و بعد از وجود یکسان است زیاده و نقصان ندارد.

[سوره الشعراء (26): آیه 16] .... ص : 14

فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ (16)

پس بیائید فرعون را پس بگوئید که ما رسول پروردگار عالمیان هستیم.

و چون مأمور شدند و رفتند در دربار فرعون، گفتند قصر فرعون هفت در بند داشت که تمام در ها بسته بود عصای خود را بدر زد تمام درها باز شد رفتند تا پای تخت فرعون، فرعون دید دو نفر وارد شدند از درهای بسته و آنها را شناخت چون موسی مدتی در نزد فرعون بود چنانچه در آیه بعد دلالت دارد و گفت کیستید و چه مطلب دارید گفتند فرستاده پروردگار عالمیان هستیم و در اینجا جمله محذوف است بقرینه آیات قبل و بعد که پس از امر آمدند و فرعون را دعوت کردند و گفتند ما سر خود نیامدیم مأموریت داریم از پروردگار عالمین و اولین دعوت ما اینست که:

[سوره الشعراء (26): آیه 17] .... ص : 14

أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ (17)

اینکه بفرستی و رها کنی بنی اسرائیل را بهمراهی ما، نظر به اینکه بنی اسرائیل در چنگال فرعون سخت گرفتار بودند آنها را به اعمال شاقه

ص: 14

وادار میکرد زنهای آنها را باسیری برسم کنیزی در خانه های قبطیان بکارهای پست گماشته بود، اطفال آنها را سر میبرید و اینها سخت دوچار شده بودند و اذیت میدیدند چنانچه بنی اسرائیل خدمت موسی عرض کردند قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا (اعراف آیه 129) لذا اولین دعوت آنها رهایی بنی اسرائیل بود و نجات آنها.

[سوره الشعراء (26): آیه 18] .... ص : 15

قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (18)

فرعون گفت به حضرت موسی آیا ما تربیت نکردیم تو را در حالی که بچه تازه متولد شده بودی و درنگ کردی در نزد ما از عمر خود سالهایی.

قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً موقعی که موسی متولد شد وحی الهی بمادرش رسید:

وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ- الی قوله تعالی- فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ- الآیة (قصص آیه 7 الی 13) که موسی را در صندوق گذاشت و در رود نیل انداخت و آل فرعون او را گرفتند و نزد فرعون بردند و فرعون قصد قتل او را کرد آسیه زن فرعون مانع شد و گفت:

لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً (قصص آیه 8) و هر چه مرضعه آوردند موسی پستان نگرفت و اعراض کرد تا اخت موسی گفت: من یک مرضعه در نظر دارم آمد خبر به مادرش داد و موسی برگشت بمادرش با حقوق کافی از فرعون و خداوند یک محبتی از موسی در قلب فرعون انداخت که بکمال عزت در دستگاه فرعون بود که میگوید:

وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ تا بحد رشد رسید و آن قبطی را کشت و خداوند بموسی عطا فرمود علم و حکمت را که میفرماید وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً (قصص آیه 14) و پس از کشتن قبطی فرار کرد که میگوید:

[سوره الشعراء (26): آیه 19] .... ص : 15

وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (19)

و کردی آنچه که کردی یعنی، قتل آن قبطی را و بودی در دربار ما از کافرین بما.

یعنی کافر شدی بالوهیت ما یا کفران کردی نعمت تربیت ما را که تو را بزرگ کردیم و باید

ص: 15

بسیار ممنون و متشکر باشی زیرا من علاوه از الوهیت حق پدری دارم بر تو.

[سوره الشعراء (26): آیه 20] .... ص : 16

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20)

حضرت موسی (ع) در جواب فرعون فرمود فعل من که بجا آوردم که قتل قبطی باشد موقعی بود که من از ضالین بودم.

در کلمه من الضالین تفسیراتی شده بعضی گفتند قصد قتل نداشتم و تعمد نبوده و نمیدانسته که منجر به قتل میشود، بعضی گفتند فراموش کرده بودم، بعضی گفتند قتل خطاء بوده، بعضی گفتند ضلالت در رسالت بوده که رسول نبودم و مقام رسالت و نبوت بمن عنایت نشده بود ولی، تمام اینها باطل است زیرا ما در حق انبیاء و رسل و اوصیاء عصمت را شرط میدانیم از اول عمر تا زمان رحلت هم از معاصی و هم از خطاء و سهو و نسیان و فراموشی و اشتباه و جهل بعلاوه قبل از قتل قبطی خدا میفرماید: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً (قصص آیه 14) و با این وصف نسبت جهل و نسیان و سهو و خطا دادن غلط است بعلاوه موسی میدانست که مقام رسالت پیدا میکند بواسطه وحی که بمادرش شده بود که فرمود: وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ بلکه مراد از ضالین این به نظر میرسد که چون قبطی قصد قتل دیگری را داشت و او از من طلب نصرت کرد و دفع ظلم ظالم از مظلوم بحکم عقل لازم است و تصور میکردم که موجب خشنودی تو میشود که من مظلوم را نصرت کردم یعنی تو باید خشنود شوی و عمل من پسندیده تو باشد ولی بعد از اینکه مورث خشم تو شد و در صدد قتل من بر آمدی:

[سوره الشعراء (26): آیه 21] .... ص : 16

فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (21)

پس فرار کردم از شما چون که ترسیدم شما مرا بقتل رسانید پس خداوند تبارک و تعالی بخشید بمن پروردگار من حکم را و جعل فرمود مرا از پیغمبران مرسل.

فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ موقعی که وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ (قصص آیه 20) گفتند آن رجل حزقیل پسر عموی فرعون بود که مؤمن آل فرعون. در سوره مؤمن او است. بعضی گفتند نامش شمعون بود بعضی گفتند سمعان بود و معنای یَأْتَمِرُونَ یعنی مشورت و مشاوره میکردند

ص: 16

در امر قتل موسی.

لَمَّا خِفْتُکُمْ برای وجوب حفظ نفس از میانه شما بیرون رفتم و پس از مدتی که در مدین در خدمت شعیب بودم و مورد عنایت پروردگار شدم.

فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً علم بحکم و مصالح و احکام دین و طریقه سعادت و رستگاری که از شئون مقام نبوت است و گفتیم مقام نبوت غیر از مقام رسالت است نبوت از ماده نبأ است لذا جمعش انبیاء میشود بمعنی خبر است یعنی افاضه علم میشود بطرق سعادت و شقاوت و- عبادت و معصیت و حلال و حرام نفع و ضرر خیر و شر، حسن و قبح و قبلا مقام نبوت افاضه میشود سپس مقام رسالت که مأمور بدعوت و ابلاغ میشود لذا حضرت رسول فرمود:

«کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین»

و رسالت او بعد از چهل سال از زمان ولادتش گذشته مبعوث برسالت شد لذا حضرت موسی بعد از مقام نبوت و حکم فرمود:

وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ مقام رسالت و تبلیغ افاضه شد.

[سوره الشعراء (26): آیه 22] .... ص : 17

وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ (22)

و این چه نعمتیست که منت میگذاری بر من با اینکه بنی اسرائیل را بعبودیت و بنده گی خود تلقی کرده ای.

هیچگونه نعمتی از تو بمن نرسیده و هیچگونه منتی بر من نداری زیرا موقعی که من را التقاط کردی اراده قتل من را کردی آسیه زنت مانع شد و گفت لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً و من از شیرهای خبیث شما نخوردم تا از شیر مادر خود استفاده کردم و در دامن او بزرگ شدم و پس از قتل قبطی باز در صدد قتل من برآمدید و من فرار کردم.

وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ من بر تو حق دارم و منت میگذارم باید کمال امتنان را داشته باشی که آمدم تو را نجات دهم از عذاب الهی و سعادت مند کنم و هدایت کنم بدین حق و اینکه دست از ظلم برداری و بنی اسرائیل را نجات دهی و رها کنی تا چه اندازه ظلم بر اینها روا داری؟.

أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ اینها چه گناهی کردند چه اذیتی بتو وارد کردند که

ص: 17

اطفال آنها را سر بری و ذبح کنی و زنهای آنها را بکنیزی بگیری و مردان آنها را باعمال شاقه واداری و کبر و نخوت تو بجایی برسد که دعوی خدایی کنی و بانگ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی (نازعات آیه 24) از تو بلند شود و باین چهار روزه دنیا مغرور شوی و بگویی «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» و مرا که رسول الهی هستم به مهانت و خفت یاد کنی و می گویی: ام انا خیر ام هذا المهین.

[سوره الشعراء (26): آیه 23] .... ص : 18

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ (23)

گفت فرعون و چیست پروردگار عالمین.

اولا فرعون منکر وجود حضرت حق پروردگار عالمیان بود چنانچه بیاید در چند آیه بعدو ثانیا بر فرض که رب العالمینی باشد تو هم کرد که آنهم یک نفر مثل خودش یک سلطان مقتدری باشد در آسمان ها یا در اطراف زمین و ثالثا معنای رب را نمیدانست خیال میکرد معنای رب مملکت داریست و ریاست منشی است چنانچه اطلاق رب بر مالک شی ء میکنند می گویی «رب الدار» یعنی صاحب خانه و حضرت عبد المطلب موقعی که لشکر ابرهه شترهای او را بردند آمد نزد ابرهه مطالبه شترهای خود را نمود ابرهه گفت اگر از من مطالبه کرده بودی که خانه کعبه را خراب نکنم اجابت میکردم عبد المطلب فرمود «انا ربّ الإبل و للبیت ربّ» و همچنین حضرت یوسف بصاحب سجن فرمود «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» و نیز برسول ملک فرمود «ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ» فرعون هم توهم کرد که رب العالمین یک سلطانی است و مملکتی دارد و موسی را فرستاده که با فرعون طرفیت کند و او را تحت سلطنت خود در آورد آنهم گفت که من یقین ندارم چنانچه در سوره قصص و سوره مؤمن تصریح میکند خطاب بهامان ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ (قصص آیه 38) وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً (مؤمن آیه 36 و 37) لذا بموسی گفت:

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ حضرت موسی چه نحو باین احمق که تیر میزند در هوا

ص: 18

که خدای موسی را بکشد خدا را باو بشناساند بگوید وجود بسیط صرف الوجود اعلا مراتب الوجود غیر متناهی ازلا و ابدا دارای جمیع کمالات ذاتیه مثل علم، قدرت، حیات، منزه از جمیع عیوب و نواقص رب الملائکة و الروح و امثال اینها فرعون با این حماقتش درک نمیکند و نمی فهمد لذا به آثار قدرت جواب داد:

[سوره الشعراء (26): آیه 24] .... ص : 19

قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (24)

حضرت موسی فرمود رب العالمین رب آسمانها و زمین است و آنچه بین آسمانها و زمین است اگر شما هستید که یقین پیدا میکنید.

این جواب و لو فی نفسه تمام است زیرا از آثار پی بمؤثر میبرد و این آثار مسبوق بعدم است و البته موجد لازم دارد زیرا هر حادثی محتاج بمحدث است و در آیات شریفه قرآن بسیار، از این راه وارد شده و این را طریقه متکلمین میگویند چون امر حسی است و نوع بشر درک میکند. و از برای اثبات صانع سه طریق گفتند: یکی همین طریق که طریقه متکلمین است و یکی طریقه حکماء است که از راه امکان و وجوب که هر ممکنی محتاج است بموجب تا منتهی شود بواجب، دیگر طریقه اولیاء است که قطع نظر از ممکنات و محدثات و مخلوقات بنفس وجود حق

«یا من دل بذاته علی ذاته و تجانب عن مخلوقاته»

«الغیرک من الظهور ما لیس لک»

در خطب امیر المؤمنین. لکن مثل فرعون درک نمیکرد حتی طریقه متکلمین را که بحواس ظاهره درک میشود لذا متحیر شد که این جواب عطف مجهول بمجهول است او سؤال کرد رب العالمین کیست جواب داد: قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا است لذا گفته میشود که رب سماوات و ارض کیست باصطلاح سؤال از حقیقت شی ء میکند که چه جنسی است؟

و چه نوعی؟ بشر است، ملک است، جن است، حیوان است، نبات است، جماد است، خورشید است، ماه است، کواکب است چیست حضرت موسی چون میدانست خداوند از این نوع انواع و اجناس نیست و معرفت بذات او از حد ممکنات خارج است

«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک»

ممکن هر که هست و هر چه هست محدود است و محدود چگونه پی میبرد بغیر محدود.

ص: 19

از امیر المؤمنین است فرمود:

«کلما میزتموه باوهامکم فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم».

ای همه هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

هستی تو هستی پیوند نه تو بکس و کس بتو مانند نه

زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

لذا رو کرد به قوم خود و گفت:

[سوره الشعراء (26): آیه 25] .... ص : 20

قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25)

گفت باطرافیان خود آیا نمیشنوید که موسی از عهده جواب بر نمی آید؟

من از حقیقت سؤال میکنم او به افعال جواب میدهد. حضرت موسی نظر به اینکه ذات اقدس حق صرف الوجود است ماهیت ندارد که وجود عارض ماهیت شود ممکن نیست تصور کرد زیرا تصور شی ء منوط باین است که سلب وجود خارجی از او کرد و وجود ذهنی باو داد تا در ذهن در آید زیرا شی ء بوجود خارجی ممکن نیست در ذهن داخل شود و صرف وجود اگر از او سلب شود عدم صرف است و نقیض وجود است نه حقیقت وجود بنحو دیگری که نزدیک تر بذهن باشد جواب داد:

[سوره الشعراء (26): آیه 26] .... ص : 20

قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (26)

شما تمام معدوم صرف بودید و همچنین پدران شما تا آدم ابو البشر آنکه شما را از کتم عدم بعرصه وجود آورد و لباس هستی بشما پوشاند و شما را تربیت کرد و تطوراتی داشتید از نطفه علقه مضغه تا بدنیا آمدید و از طفولیت برشد رسانید او است رب العالمین که مرا فرستاده برای دعوت شما.

فرعون چون این جواب دندان شکن را شنید ترسید که مبادا اینها که اطراف او بودند در قلب خود تأثیری پیدا کنند خواست حضرت موسی را بجنون و دیوانگی رمی کند رو بقوم کرد و گفت:

[سوره الشعراء (26): آیه 27] .... ص : 20

قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27)

گفت این که دعوی رسالت دارد بر

ص: 20

شما و میگوید که رب العالمین مرا فرستاده بسوی شما دیوانه است.

و این آخر کلامیست که کفار و مشرکین بانبیاء نسبت میدادند نسبت جنون و سفاهت و کذب و افتراء بآنها میدادند حضرت موسی بنحو دیگری بیان فرمود:

[سوره الشعراء (26): آیه 28] .... ص : 21

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28)

چون فرعون نسبت جنون بموسی داد حضرت موسی به بیان شیرینی جواب داد که شما عقل ندارید فرمود پروردگار عالمین آن پروردگاریست که پروردگار مشرق و مغرب عالم است، روز میکند، شب مینماید، ماه و سال تشکیل میدهد، کره زمین و کرات جویه را بنحو منظم حرکت میدهد دور یکدیگر میچرخند و دور خود چرخ میزنند و تابستان و زمستان تشکیل میدهند، از مشرق به مغرب از مغرب بمشرق و بین آنها از نباتات و جمادات و حیوانات خلق میفرماید.

و چون فرعون پس از این بیانات روشن دیگر جوابی نداشت که بموسی بدهد در مقام تهدید بر آمد.

[سوره الشعراء (26): آیه 29] .... ص : 21
اشاره

قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (29)

اگر الهی غیر از من بر خود اختیار کردی من تو را زندانی میکنم و از زندانیان میشوی.

معلوم میشود که فرعون بعلاوه بر اینکه منکر خداوند عالمیان بود اله دیگری هم قبول نداشت مثل الهه مشرکین از اصنام و شمس و آتش و امثال اینها فقط منحصر بخود میدانست الوهیت را.

اشکال: .... ص : 21

این جمله منافیست با آیه شریفه وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ- الایة (اعراف آیه 127).

جواب: .... ص : 21

اولا در اینکه فرعون غیر از خود الهی اعتراف نداشت جای شک نیست چنانچه تصریح کرده وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی (قصص آیه 38) و ثانیا مفسرین در این جمله وَ آلِهَتَکَ در حیص و بیص افتادند و دارند دست و پا میزنند بعضی گفتند فرعون عبادت بتها میکرد و قومش او را پرستش میکردند و این منافیست با کلمه أَنَا رَبُّکُمُ

ص: 21

الْأَعْلی

(نازعات آیه 24) بعضی گفتند قوم الهه داشتند و فرعون را هم یکی از آلهه خود قرار داده بودند اینهم منافیست با کلمه «الهتک» زیرا مناسب بود بگویند: «آلهتنا» بعضی گفتند فرعون در خفاء بت پرست بود ولی در ظاهر دعوی الوهیت میکرد، اینهم تمام نیست زیرا اگر در خفاء بود قوم نمیدانستند که بگویند «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» و آنچه بنظر میرسد (و اللَّه العالم) اینکه مراد از الهتک خدایان تو نیست بلکه مراد خدائیهای تو که موسی میخواهد تو را از خدایی بیندازد لذا بموسی گفت:

قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ تو را زندانی میکنم آنهم البته کسی که با او طرف شود و منکر الوهیت او باشد زندان او بسیار سخت میشود نمره یک زندان تاریک با اذیت های شاقه و عذاب سخت.

حضرت موسی فرمود من بدون مدرک و دلیل نیامده ام برهان قاطع و دلیل محکم و مدرک صحیح دارم.

[سوره الشعراء (26): آیه 30] .... ص : 22

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ ءٍ مُبِینٍ (30)

فرمود آیا حبس میکنی مرا و لو اینکه من آمده باشم نزد تو با شی ء و چیز واضح روشن.

و در مسئله نبوت عامه گفته ایم که یکی از شرائط نبوت اینست که مدعی نبوت باید دلیل محکمی و مدرک متقن و برهان قاطعی بر دعوی خود داشته باشد و گفتیم مدرک نبوت یکی از سه چیز است:

اول: اقامه معجزه و معنای معجزه اینست که فعلی که از قدرت بشر خارج است و در فعل الهی است بدست او جاری شود که این نشانیست که از جانب او آمده است چنانچه اگر کسی آمد نزد شما از طرف دیگری و مطالبه کرد از شما طلبی که آن دیگر از شما دارد شما مطالبه مدرک میکنید خط و امضاء طرف را که معمول در بانکها و تجارت خانه ها و ادارات است.

دوم: اخبار نبی ثابت به نبوت او چنانچه ما مسلمین بعد از اثبات نبوت خاتم النبیین اقرار و اعتراف به نبوت جمیع انبیاء سلف داریم با اینکه هیچ مدرکی از آنها در دست نداریم فقط اخبار حضرت رسالت و قرآن مجید او است.

ص: 22

سوم: اخبار معصوم ثابت العصمه مثل فرمایشات ائمه هدی از حالات انبیاء لذا حضرت موسی معجزات محیر العقول آورده بود و نیز گفته ایم که معجزات انبیاء باید مناسب حال زمان خود و قوم خود باشد و چون در زمان موسی سحره بسیار بودند معجزات موسی مثل عصا و ید و بیضاء بود و در زمان عیسی حکما و اطباء بسیار بودند معجزات عیسی احیاء موتی و ابراء اکمه و ابرص بود و در زمان حضرت رسالت چون فصحا و بلغاء بسیار بودند معجزه بزرگ حضرت رسالت قرآن مجید بود.

[سوره الشعراء (26): آیه 31] .... ص : 23

قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (31)

فرعون گفت بموسی آن شی ء مبین تو چیست پس بیاور اگر هستی از راستگویان.

[سوره الشعراء (26): آیه 32] .... ص : 23
اشاره

فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (32)

پس حضرت موسی انداخت عصای خود را پس ناگاه عصا اژدهایی شد آشکارا.

تنبیه: .... ص : 23

در اخبار داریم از حضرت باقر (ع) فرمود

«کانت عصا موسی لادم فصارت الی شعیب ثم صارت الی موسی بن عمران و انها لعندنا و انها لتنطق اذا استنطقت و تصنع ما تؤمر به».

و از امیر المؤمنین روایت شده فرمود اول درختی که غرس شد عوسجه بود و از آن درخت است عصای موسی و گفتند عصای موسی ده زراع بود و از بهشت آدم آورد و دو شعبه بود و در شب نور میداد. در این آیه تعبیر ثعبان کرده و در سوره طه فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی (آیه 21) تعبیر بحیه فرموده و در سوره قصص تعبیر بجان کرده کَأَنَّها جَانٌّ (آیه 31) گفتند حیّه به معنی مار است و جان ماریست که مثل اسب بر گردن آن موهای زیادیست که تعبیر بیال میکنند ابتداء مار است چون بزرگ شد جان میشود و پس از آن بطول مدت ثعبان میشود که تعبیر بافعی میکنند و جان را تعبیر باژدها میکنند و معروف است که مار نمیمیرد مگر آنکه او را بکشند و در السنه است «صد ساله شوی مار تا نکشندت نمیری مار» و ممکن است عصای موسی حالات مختلف داشته باشد گاهی بصورت مار گاهی بصورت جان و اژدها گاهی بصورت ثعبان و افعی درآید.

عصی با یاء بمعنی معصیت است که عصیانش میگویند و در حدیث قدسی است،

ص: 23

زمخشری روایت کرد که خداوند تبارک و تعالی فرمود:

لا دخل الجنة من اطاع علیا و ان عصانی و ادخل النار من عصاه و ان اطاعنی

و سر اینمطلب اینست که اطاعت علی ایمان و ایمان حسنه است که

«لا تضر معه السیئه»

و عصیان علی عدم ایمان است و ایمان شرط صحت کل عبادات است، مضافا به اینکه مؤمن قابلیت شفاعت را دارد و غیر مؤمن لیاقت ندارد، به علاوه آنکه اطاعت علی عین اطاعت خدا است و معصیت او عین عصیان الهیست

«من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه و من احبکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه»

فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ دارد فرعون بسیار ترسید و مجلسیان او فرار کردند و اراده کرد ایمان بیاورد هامان او را منصرف کرد گفت میخواهی در تحت اطاعت کسانی بروی که آنها را بعبودیت خود اتخاذ کرده ای چنانچه شبیه آن در مورد ابو بکر و عمر اتفاق افتاد. ابو بکر بالای منبر گفت: «اقیلونی اقیلونی لست بخیر منکم و علی فیکم» عمر او را منصرف کرد.

مسئله: عصا بدست گرفتن در اخبار بسیار ممدوح است حتی دارد

«من بلغ اربعین و لم تعص فقد عصی»

بخصوص از بادام تلخ باشد و بالاخص در مسافرت که خبر از حضرت رسالت است که فرمود

«من خرج فی سفر و معه عصی من لوز مر آمنه اللَّه من کل سبع ضار و من کل لص عاد و من کل ذات حمة حتی یرجع الی اهله و منزله و کان معه سبعة و سبعون من المعقبات یستغفرون اللَّه له حتی یرجع و یضعها»

[سوره الشعراء (26): آیه 33] .... ص : 24

وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ (33)

و بیرون آورد دست خود را پس بناگاه روشن شد از برای نگاه کنندگان.

(وَ نَزَعَ یَدَهُ) نزع بمعنی اخراج و اظهار است و اخراج فرع ادخال است و اختلاف کردند مفسرین که در کجا داخل کرد و اخراج نمود بعضی گفتند در کم که آستین باشد لکن مدرکی ندارد و بعضی گفتند در جیب بدلیل قوله تعالی اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ (قصص آیه 32) و در معنی جیب هم اختلاف کردند بعضی گفتند در بغل و بعضی گفتند در گریبان و مراد از ید تمام ید نیست بلکه کف دست و انگشتان تا بند دست که موضع تیمم است زیرا بقیه ید در کم و آستین مستور است نمیشود بیرون

ص: 24

آورد مگر آستین را بالا زنند و آنچه در نساء مرخص است همین اندازه است مشروط به اینکه مزین بزینت نباشد.

(فَإِذا هِیَ) مرجع ید است.

(بَیْضاءُ) گفتند بقدری نور داشت که بر نور شمس غالب شد و چشم در آن خیره میشد.

(لِلنَّاظِرِینَ) مراد جلساء مجلس فرعون بودند و خدمه آنها.

[سوره الشعراء (26): آیه 34] .... ص : 25

قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (34)

فرعون گفت بجمعیتی که اطراف او بودند محققا این موسی هر آینه ساحریست دانا.

نظر به اینکه در عصر فرعون سحره بسیار بودند و کارهای غریب از آنها ظاهر میشد خواست که امر را بر اطرافیان خود مشتبه کند مبادا ایمان آورند.

قالَ فرعون.

لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ به کسانی که اطراف او بودند و در مجلس او حاضر بودند.

إِنَّ هذا اشاره بموسی با نون تأکید و جمله اسمیه و لام.

لَساحِرٌ موسی را ساحر قلمداد کرد و چون امر موسی اعجب از سحر سحره بود گفت:

عَلِیمٌ که صفت مشبهه دلالت بر زیادتی دارد یعنی علم او بسیار است در سحر. فرق است بین عالم و علیم راحم و رحیم غافر و غفور و امثال اینها لکن غافل از اینکه «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوشدار» سحر حقیقت ندارد چشم بندیست به نظر میآید چنانچه دیدیم ساعت را خورد کرد سپس درست بصاحبش رد کرد نقل کردند که در همین میدان شاه اصفهان شخصی گفت من در ده بودم سه فرسخی اصفهان آمدم در میدان دیدم جمعیت زیادی جمع شده و شعبده بازی شتری در وسط میدان قرار داده و از میان دو پای شتر میرود و از میان دو دست او بیرون میآید همین که زیر پای شتر میرود صدای مردم بلند میشود که رفت در ما تحت شتر و از زیر دست او که بیرون میآید میگویند از دهان او بیرون آمد او را خواستم از او پرسیدم که چه کرده ای من این نحوه مشاهده میکنم گفت از کجا می آیی گفتم از فلان محل گفت من تا یک

ص: 25

فرسخی شهر را چشم بندی کردم.

و اما معجزه حقیقت و واقعیت دارد و این گفتار فرعون گفتار تمام کفار و مشرکین است، نسبت بتمام انبیاء با اینکه اکثر حقیقت را درک میکنند لکن عناد و عصبیت و حب جاه و مقام و تقلید آباء و کبر و نخوت و عیبهای دیگر آنها را وادار میکند که انبیاء را ساحر و جادوگر و کذاب بگویند.

[سوره الشعراء (26): آیه 35] .... ص : 26

یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35)

میخواهد شما را بیرون کند از زمین مصر که مقر فرمانفرمایی شما است بواسطه سحر خود پس شما چه میفرمائید، در عالم مشورت با او چه معامله باید کرد.

فرعون قلبا از جهاتی خائف شد: یکی از موسی که اگر عصا بیندازد و ثعبان شود و او را و تمام اتباعش را ببلعد چه کند. دیگر آنکه اگر اطرافی ها بطرف موسی روند و ایمان آورند و باو برگردند یا در میانه آنها اختلاف افتد چه کند. یکی اگر حکم بقتل موسی کند دیگران مدعی شوند و بحکم او عمل نشود از خدایی بیفتد لذا برای استمالت قلوب آنها اولا آنها را وادار کرد که بر حضرت موسی برگردند گفت:

(یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ) با اینکه حضرت موسی قصد اخراج آنها را از مصر نداشت اگر ایمان میآوردند با کمال عزت با آنها رفتار میکرد نه طمع بمال آنها داشت و نه بملک و زمین آنها فقط نجات بنی اسرائیل را میخواست، و ثانیا آنها را طرف مشورت قرار داد با این که کسی که دعوی خدایی دارد با بندگان خود مشاوره نمیکند هر چه میگوید باید اطاعت کنند ولی میخواست که آنها رأی بقتل موسی دهند که اگر در حکم بقتل او تأثیری نبخشید بگوید شما رأی دادید و الا من قصد قتل او را نداشتم لکن بدبختانه آنها رأی بقتل او ندادند.

[سوره الشعراء (26): آیات 36 تا 37] .... ص : 26

قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (36) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ (37)

تنبیه: در مجلس یزید موقعی که با جلساء مجلس مشاوره کرد که من با این علیل زین- العابدین چه کنم تمام رأی بقتل او دادند. حضرت باقر (ع) بچه چهار ساله بود فرمود یزید جلساء مجلس تو بدتر از جلساء مجلس فرعون هستند موقعی که با آنها مشاوره کرد در امر موسی رأی

ص: 26

بقتل ندادند و جلساء تو رأی بقتل دادند زیرا آنها حرام زاده نبودند و اینها هستند، بلکه می گوییم که خود یزید هم از فرعون پست تر و خبیث تر بود حتی اجازه نشستن بحضرت نداد و حکم بقتل داد و جلاد حضرت را برد در باغچه سرای و قبر هم بر او کندند دست غیبی گردن جلاد را زد و هزار گونه ظلمهای دیگر او.

(قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ) اطرافیان فرعون گفتند باو «ارجه» بعضی گفتند مراد نگاهدار موسی را یعنی حبس کن لکن معنی اینست که مهلت ده و مناسب این بود که بگویند مهلت بگیر از موسی ولی بواسطه عظمت فرعون تعبیر کردند که او را و برادر او را مهلت ده.

(وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ) گفتند و بفرست در شهرها تمام جمع شوند و محشور گردند. حدیثی عیاشی نقل کرده بسیار مفصل است خلاصه اینکه فرعون هفت شهر بنا کرد و بین شهرها بیشه ها و باغات و نخلستانها قرار داد و در هر بیشه شیری گذاشت و جمعیتی که مجتمع شدند هشتاد هزار بودند.

(یَأْتُوکَ) گماشتگان و نظامیها که در این مدائن فرستاده بود بیاورند نزد تو.

(بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ) و گفتند سحره هفتاد نفر بودند که در سحر مهارت تامی داشتند که مفاد علیم است.

[سوره الشعراء (26): آیه 38] .... ص : 27

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38)

پس جمع کردند سحره را از برای میقات روز معینی.

چون فرعون بموسی گفت: فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُویً (طه آیه 60) و مراد از مکان سوی زمین ساده که هیچ پستی و بلندی و اشجار و ابنیه نداشته باشد حضرت موسی فرمود: مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی (طه آیه 61) و مراد از یوم الزینة روز عید آنها بود که تعطیل عمومی بود و تمام زینت کرده برای تفریح و تماشا خارج میشدند و مراد از ضحی قدری از روز بر آمده که از چاشت فارغ شده باشند و از شهر خارج شده باشند و سحره را هم آوردند و مراد از میقات یوم معلوم همان یوم الزینة و یوم العید است.

[سوره الشعراء (26): آیه 39] .... ص : 27

وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39)

اعلان کردند تمام اهل مصر و مدائن فرعون

ص: 27

هر که میخواهد حاضر شود و مجتمع شوند که گفتند بالغ بر، هشتاد هزار مجتمع شدند.

[سوره الشعراء (26): آیه 40] .... ص : 28

لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ (40)

امید است ما متابعت کنیم سحره را اگر بودند آنها غالب بر موسی.

بسیار تعجب است که نگفتند و اگر موسی غالب شد متابعت او را کنیم که بر فرض غلبه موسی باز زیر بار اطاعت او نمیرویم و نرفتند.

[سوره الشعراء (26): آیه 41] .... ص : 28

فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (41)

پس چون که آمدند سحره گفتند بفرعون آیا از برای ما باین زحمتهایی که میکشیم اجر و مزدی هست اگر بوده باشیم ما غالب بر موسی.

مثل اینکه سحره مجبور بودند بسحر و شاک بودند در کار موسی که آیا سحر است یا معجزه، چون قواعد سحر و امتیاز او را از معجزه میدانستند و در صورت مغلوبیت مأیوس از اجر بودند و در صورت غالبیت شاک بودند لذا سؤال کردند که بازاء زحمتهای ما آیا اجری منظور میداری در صورتی که ما غالب شویم و فرعون برای تشویق آنها و جدیت آنها که هر چه بتوانند اعمال کنند وعده بزرگی به آنها داد.

[سوره الشعراء (26): آیه 42] .... ص : 28

قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (42)

گفت بلی اجر کامل بشما میدهم و بعلاوه شما را از درباریان خود قرار میدهم که آنها بطمع مال و جاه اقدام کامل کنند و کردند.

سحری کردند که از زمان آدم تا کنون چنین سحری واقع نشده که خدا میفرماید:

سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ (اعراف آیه 116) و باندازه ای عظمت داشت که حضرت موسی ترسید فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی (طه 70 و 71)

[سوره الشعراء (26): آیه 43] .... ص : 28

قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43)

فرمود موسی به سحره که القاء سحر خود کنید آنچه را که هستید القاء میکنید.

ص: 28

اشکال: سحر حرام است حتی دارد

«الساحر کالکافر و کان آخر عهده الی الاسلام».

جواب: بعض مفسرین گفتند امر تهدیدیست مثل اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (فصلت آیه 40) و مثل فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ (زمر آیه 17) بعضی گفتند تقدیر است یعنی اگر حق با شما است القاء کنید. بعضی گفتند امر بنحو جایز است نه بنحو حرام لکن تحقیق در جواب اینست که اینها البته القاء میکردند بامر فرعون اگر حضرت موسی قبلا القاء عصا میکرد سحره میفهمیدند معجزه است و ایمان می آوردند و دیگر القاء نمیکردند و حجت بر دیگران تمام نمیشد ولی پس از القاء آنها و بلع عصا تمام آنها را بسیاری ایمان آوردند و حجت بر همه تمام شد.

[سوره الشعراء (26): آیه 44] .... ص : 29

فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44)

پس سحره القاء کردند انداختند ریسمانهای خود را و عصاهای خود را و گفتند قسم بعزت فرعون محققا هر آینه ما غالب هستیم.

گفتند جیوه در طنابها و عصاهای خود ریخته بودند و آنها را مجوّف و تو خالی درست کرده، بودند و آنها را بصورت مار و حیوانات قرار داده بودند و بسیار در این باب صنعت بکار زده بودند برای اینکه در مقابل فرعون و این جمعیت کذا علمیت خود را اظهار کنند و چون شنیده بودند که حضرت موسی عصا را انداخت مار شده بود خیال کردند آنهم از همین باب است لذا قسم یاد کردند که اگر موسی یک مار و افعی نشان داد ما هزار مار و سایر حیوانات را نمایش میدهیم و چون آفتاب بلند شد این طنابها و عصاهای مجوّف بواسطه آب شدن جیوه ها بحرکت در آمد ولی نه طنابها و نه عصاها بزرگ شد و نه در سیر افتاد پس متحرک بود.

[سوره الشعراء (26): آیه 45] .... ص : 29

فَأَلْقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (45)

پس انداخت موسی عصای خود را پس بناگاه بلعید آنچه را که سحره دروغی صنعت کرده بودند.

اولا: اژدهای عظیمی شد که بیک مرتبه فوری تمام این سحر سحره را یک لقمه کرد و بلعید که این جمعیت پراکنده شدند که الان تمام ما را میبلعد حتی تخت فرعون و هامان را لرزه

ص: 29

نماند سحره فهمیدند که این معجزه و قدرت نمایی حق است و حقیقت و واقعیت دارد و از عنوان سحر و چشم بندی بیرون است.

[سوره الشعراء (26): آیه 46] .... ص : 30

فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ (46)

یک مرتبه سحره بسجده افتادند و بموسی ملحق شدند.

و سحره تنها نبودند بنی اسرائیل هم ایمان آوردند و بسیاری از اهل مدینه ها که مجتمع شده بودند و مشاهده کرده بودند ایمان آوردند سلطنت فرعون متزلزل شد ولی حب جاه و ریاست و دعوی الوهیت و قساوت قلب و کبر و نخوت او مانع شد از اینکه ایمان آورد و همچنین اتباع او و درباریان و جنود او که دیدند از ریاست و مقام خارج میشوند مانع از ایمان آنها شد.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

[سوره الشعراء (26): آیه 47] .... ص : 30

قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ (47)

گفتند سحره بعد از اینکه بسجده افتادند که ایمان آوردیم به پروردگار جمیع عوالم.

بسیار مورد تعجب است چون غیر سحره هم بسیاری ایمان آوردند از بنی اسرائیل و غیر آنها لکن از ترس فرعون علنا اظهار نمی کردند و این سحره با اینکه در چنگال فرعون بودند و به اجبار و اکراه آنها را وادار بسحر کرده بود علنا بدون خوف و تقیه اظهار کردند که ما ایمان آوردیم.

(قالُوا آمَنَّا) آنهم چه ایمانی که حاضر شدند که دست و پای آنها را قطع کنند و بدار بزنند و دست از ایمان بر ندارند که درجه اعلای ایمان است مثل ایمان اصحاب ابی عبد اللَّه که عینا میدیدند مرگ را مقابل چشم خود حتی سینه خود را مقابل تیرها میگرفتند که به بدن مطهر ابی عبد اللَّه اصابت نشود حتی مثل عابس که لباس از خود دور میکرد که سنگ بر روی بدن بخورد از طرف دشمن و واقعا تا یک نفر از آنها باقی بود نگذاشتند یک تیر به بدن ابی عبد اللَّه اصابت کند. ایمان موقعی که رسوخ در قلب کرد دیگر زوال پذیر نیست.

[سوره الشعراء (26): آیه 48] .... ص : 30

رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (48)

پروردگار موسی و هارون.

سؤال: بعد از اقرار بایمان برب العالمین جای این نمیماند که بگویند (رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ).

جواب: عدم اکتفاء بگفتن «رب العالمین» برای این بود که فرعون میگفت من رب العالمین

ص: 30

هستم چون به الهی غیر از خود اعتراف نمیکرد چنانچه بموسی گفت لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ که گذشت و بقومش گفت وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی (قصص آیه 38) و گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی (نازعات آیه 24) لذا گفتند مراد ما از رب العالمین آن پروردگاریست که موسی و هارون دعوت باو میکنند و از جانب او آمده اند.

[سوره الشعراء (26): آیه 49] .... ص : 31

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (49)

گفت فرعون بسحره که ایمان آوردید از برای موسی پیش از اینکه از من بپرسید و استیذان کنید و من بشما اذن دهم محققا موسی هر آینه بزرگ شما سحره است که بشما تعلیم سحر کرده پس هر آینه زود باشد که بر شما معلوم شود که اثر ایمان موسی و مخالفت من چیست؟

اشتباه کاری تا چه اندازه سحره در مدائن فرعون بودند موسی در مدین نزد شعیب بود اصلا سحره او را نمیشناختند و ندیده بودند چه رسد نزد او رفته باشند و از او تعلیم سحر کرده باشند بعلاوه اگر سحره نزد موسی تعلیم سحر کرده بودند میدانستند که حریف استاد نمیشوند و اقدام بر سحر نمیکردند و قسم یاد نمیکردند بعزت فرعون که هر آینه ما غالب میشویم و از فرعون مطالبه اجر نمیکردند که اگر ما غالب شویم بما اجر میدهی پس از این تهدید که فرعون بسحره کرد بیان کرد که من با شما چه معامله میکنم گفت:

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ هر آینه دستهای شما را و پاهای شما را بر خلاف یکدیگر دست راست و پای چپ را قطع میکنم و تمام شما را بدار میزنم.

در جای دیگر میگوید: لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ (طه آیه 71) و اختلاف شده بین مفسرین که آیا این عمل از او صادر شد یا نشد بعضی گفتند چنین کرد و اول کسی که دست و پا را قطع کرد فرعون بود و بعضی گفتند نتوانست و ظاهر هم همین است زیرا اینها ملحق شدند بموسی وعده زیادی هم که مشاهده کرده بودند بخصوص بعد تصدیق سحره

ص: 31

ایمان آوردند و ملحق بموسی شدند و عده موسی بسیار شدند و نتوانست با آنها طرفیت کند در مقام برآمد که از مدائن خود لشکر جمع کند و قوم موسی را از بین ببرد که شرحش میآید سحره در جواب تهدیدات فرعون گفتند:

[سوره الشعراء (26): آیه 50] .... ص : 32

قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50)

سحره گفتند اهمیتی ندارد و باکی نیست محققا ما بسوی پروردگار خود برگشتیم و متوجه باو شدیم هر چه بشود دست از ایمان خود بر نمیداریم و لو قطعه قطعه بشویم.

[سوره الشعراء (26): آیه 51] .... ص : 32

إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ (51)

محققا ما طمع داریم و امیدواریم که خداوند بپوشاند خطاهای ما را و ببخشد گناهان ما را چون ما اول کسانی هستیم که ایمان آوردیم.

این اولیت نسبت باین جماعتی بود که مجتمع شدند و الا در همان دفعه اولی که در مجلس فرعون القاء عصا کرد و ید بیضاء ظاهر شد بعضی ایمان آوردند مثل آسیه زن فرعون و مؤمن آل فرعون و جمعی از بنی اسرائیل.

(إِنَّا نَطْمَعُ) یعنی نرجو و نتوقع امید و تمنی داریم.

(أَنْ یَغْفِرَ لَنا) خداوند غفار الذنوب است حتی دارد انقدر پرده پوشی میکند که از نامه عمل محو میشود و بجای او حسنات ثبت میشود و از نظر ملائکه محو میکند بخصوص ایمان که میفرماید

«الاسلام یجب ما قبله»

«و الایمان حسنة لا تضر معه السیئه».

(رَبُّنا خَطایانا) و در جای دیگر میگوید إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ (طه 73) و مراد از خطایا همان کفر و شرک و تعلیم و تعلم سحر و اعمال آن و سایر معاصی و از کلمه وَ ما أَکْرَهْتَنا استفاده میشود که اینها مجبور بودند و نمیتوانستند مخالفت کنند در سحر.

(أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ) اولیت فضیلت دارد چنانچه در شأن امیر المؤمنین دارد

«انه اول القوم اسلاما و اقدمهم ایمانا و احوطهم علی الاسلام»

بعلاوه اسلام و ایمان سحره

ص: 32

باعث شد که دیگران ایمان آوردند و مثوبات آنها را هم دارند.

[سوره الشعراء (26): آیه 52] .... ص : 33

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (52)

و وحی فرستادیم بسوی موسی اینکه شبانه بندگان مرا که ایمان آوردند بردار و از مصر بیرون روید در تعقیب شما فرعونیان می آیند.

اسری سیر در شب است چنانچه میفرماید سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا (بنی اسرائیل آیه 1) و میفرماید فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلًا (دخان آیه 23) و غیر اینها، نظر به اینکه فرعونیان بسیار اذیت میکردند بمؤمنین بالاخص به بنی اسرائیل که خدمت موسی عرض کردند أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا (اعراف آیه 126) خداوند وحی فرستاد بر موسی.

وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی دستور آمد:

أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی تمام کسانی که گرویده بودند بموسی رجالا و نساء صغارا و کبارا شبانه بدون اینکه فرعونیان خبر شوند حرکت کنید و از مصر خارج شوید.

(إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ) شما را متابعت میکنند یعنی تعقیب میکنند. این سیر مقدمه هلاک فرعونیان است که در رود نیل غرق شوند.

[سوره الشعراء (26): آیه 53] .... ص : 33

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (53)

فرستاد فرعون در این هفت شهر که بنا کرده بود که تمام جمع شوند.

و لشکر انبوهی تشکیل داد که در خبر دارد مقدمه لشکرش شش صد هزار و خود فرعون با هزار هزار حرکت کردند برای اخذ موسی و قومش و اتباعش و خطاب کرد بلشکرش برای تشجیع آنها و گفت:

[سوره الشعراء (26): آیه 54] .... ص : 33

إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ (54)

محققا این اتباع موسی جمعیت کمی هستند در مقابل جمعیت ما.

گفتند جمعیت موسی ششصد هزار بودند ولی چون جمعیت فرعون سه کرور و صد هزار بود آنها در مقابل اینها قلیل بودند، شرذمه جمعیت کمی را گویند.

ص: 33

[سوره الشعراء (26): آیه 55] .... ص : 34

وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55)

و تحقیقا این اتباع موسی ما را بغیظ و غضب در آوردند.

که از تحت فرمان ما و سلطنت ما خارج شدند و بالوهیت ما اعتراف نکردند باید اینها را بکلی نابود کرد که احدی را باقی نگذاشت.

[سوره الشعراء (26): آیه 56] .... ص : 34

وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ (56)

بعلاوه اینها وسائل جنگی چندان ندارند زنها و اطفال در آنها بسیار هستند و ما هر آینه جمیعا آماده و مهیا و غرق سلاح و اسلحه و صاحب قوت و شوکت هستیم که معنای حاذرون است.

[سوره الشعراء (26): آیات 57 تا 58] .... ص : 34

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ (58)

پس بیرون کردیم و اخراج نمودیم فرعون و فرعونیان و اتباع و جنود آنها را از باغستانهایی که احداث کرده و چشمه سارهایی که در اطراف باغستانها بود برای سقایت زمینها و گنج هایی که ذخیره کرده بودند از اموال و زخارف دنیا و جاه و مقامها که اشغال کرده بودند.

چون تماما از مصر خارج شدند برای تعقیب موسی و اتباعش از بنی اسرائیل و غیر آنها.

[سوره الشعراء (26): آیه 59] .... ص : 34

کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ (59)

بعد از هلاکت فرعون و قومش بنی اسرائیل و قوم موسی برگشتند به مصر و تمام اموال و مساکن آنها را تصرف کردند.

حتی بدن فرعون را از روی آب گرفتند و جواهراتی که بخود انداخته بود گرفتند و جثه او را مومیا کردند و میگویند هنوز در خزینه مصر موجود است که مفاد آیه شریفه است که پس از آنکه غرق شد که میفرماید: حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیه (یونس آیه 90 الی 92) شرحش در محلش گذشت.

[سوره الشعراء (26): آیه 60] .... ص : 34

فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ (60)

پس فرعونیان در تعقیب قوم موسی آمدند موقعی که آفتاب در آمده بود.

و با سرعت هر چه تمامتر حرکت کردند که زودتر قوم موسی را درک کنند و بقتل برسانند غافل از اینکه بسرعت رو بمرگ و هلاکت میروند قوم موسی رسیدند کنار دریای نیل دیگر راه

ص: 34

نداشتند بروند از آن طرف هم فرعونیان بسرعت می آیند تا رسیدند نزدیک قوم موسی.

[سوره الشعراء (26): آیه 61] .... ص : 35

فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (61)

چون سیاهی لشکر فرعون را مشاهده کردند و ظاهر شد و فرعونیان هم اصحاب موسی را دیدند.

(فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ) دو جمعیت یکدیگر را میدیدند اصحاب موسی بسیار خائف شدند نه میتوانستند بروند مقابل آنها دریا بود و نه برگردند روبروی قوم فرعون با آن عده کذایی لذا به حضرت موسی گفتند که الان ما را در مییابند.

(قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ) حضرت موسی نظر به اینکه بوحی الهی خارج شده بود یقین کامل داشت که دستگیر فرعونیان نمیشوند فرمود:

[سوره الشعراء (26): آیه 62] .... ص : 35

قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ (62)

هرگز آنها ما را دست نمیآورند با من خدای من هست بهمین زودی مرا راهنمایی میکند.

[سوره الشعراء (26): آیه 63] .... ص : 35

فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ (63)

پس وحی فرستادیم بسوی موسی اینکه بزن بعصای خود دریا را پس پاره شد دریا و هر قسمت آن مثل کوه بزرگ عظیمی شد.

توضیح اینکه حضرت موسی چون عصا را زد بدریا و گفتند دریای عظیمی بود قلزم ما بین یمن و مکه تا مصر که بحر قلزمش نامیدند و بعضی گفتند بحر نیل بود ما بین ایله و مصر پس دوازده، جاده پیدا شد و فوری زمین خشک و یابس شد که میفرماید: فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی (طه آیه 77 و 80) و بین جاده ها آب بقدر کوهی بود و مشبک شد که یکدیگر را میدیدند و با هم صحبت میکردند.

فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ در اینجا جمله در تقدیر است بدلالت کلام یعنی «فضرب موسی العصا البحر».

(فَانْفَلَقَ) فلق بمعنی شکاف و جدایی است و لذا صبح را فلق گویند چون شب از روز جدا میشود و در آیه شریفه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ گفتند وادیست در جهنم که از سایر طبقات

ص: 35

جهنم جدا است و عذاب آن سختتر است و در آن وادی چاهیست که از تنفس آن آتش جهنم افروخته میشود و در آن چاه صندوقیست و در او شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین هستند اما شش نفر اولین ابن آدم قابیل قاتل برادرش و نمرود ابراهیم و فرعون موسی و سامری و آنکه هوّد الیهود و آنکه نصّر النصاری و اما شش نفر آخرین اربعة من المنافقین و صاحب الخوارج و ابن ملجم کذا فی مجمع البحرین.

(فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ) هر قسمت از این جدایی آب، (کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ) مثل کوه عظیمی بود.

[سوره الشعراء (26): آیه 64] .... ص : 36

وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ (64)

و جمع کردیم در آن دریا دیگران را که فرعون و قومش باشند، که دارد موقعی که رسید موکب فرعون نزدیک دریا موقعی بود که اصحاب موسی از دریا خارج شدند جبرئیل مادیانی سوار شد و وارد دریا شد اسب فرعون به هوای مادیان وارد شد و اتباعش همراه فرعون و چون جمیع آنها داخل دریا شدند و قوم موسی خارج دریا بودند میفرماید:

[سوره الشعراء (26): آیات 65 تا 66] .... ص : 36

وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ (66)

که شرحش گذشت.

و بنی اسرائیل مراجعت کردند بمصر و تمام مدائن سبعه فرعونیان را با جمیع زخارف آنها از جوهرات و اندوخته ها اشغال کردند.

[سوره الشعراء (26): آیه 67] .... ص : 36

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (67)

و محققا در این واقعه آیت بزرگیست و نیستند اکثر ناس از کفار و مشرکین که باور کنند و ایمان آورند.

که سوء عاقبت کفر و شرک اینست که یک مرتبه شاید بدقیقه نرسیده باشد که این جمعیت کذایی که گفتند بالغ بر سه کرور و صد هزار بودند هلاک شدند و این معجزه بزرگ که آب سیار شکاف بردارد بیک ضربت عصا و دوازده جاده شود که میتوان گفت از افعی شدن عصا و ید و بیضاء امرش عجیب تر است لکن در نظر ما و اما در جنب قدرت الهی بسیار سهل است قادر متعالی که خالق جمیع این عوالم علوی و سفلی از کتم نیستی بهستی میآورد بر او آسان است إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ

ص: 36

شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

.(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً) مثل سایر آیات الهیه و معجزات صادره از انبیاء ولی بدبختانه از روی قساوت قلب و سیاهی دل و عناد و عصبیت و کبر و حب جاه و هوای نفس.

(وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ) در تمام ادوار عالم اکثریت با اهل فساد بوده مشرکین کفار ارباب ضلال ظالمین فساق فجار همیشه اهل حق در طرف قلت افتاده اند تا اینجا قضایای موسی را خاتمه داده ولی در باقی سور پس از نجات بنی اسرائیل قضایای بسیاریست مثل قضیه سامری و تقاضای بنی اسرائیل از موسی که اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ و تقاضای اینکه ایمان نمی آوریم که تو با خداوند تکلم میکنی حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً و بعد از رحلت موسی چه اندازه فساد در یهود ظاهر شد و با انبیاء بنی اسرائیل چه کردند و غیر اینها که امروز با مسلمین چه میکنند.

[سوره الشعراء (26): آیه 68] .... ص : 37

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (68)

و بدرستی که پروردگار تو هر آینه او عزیز است و رحیم.

یکی از اسماء الهیه عزیز است و از برای او معانی کرده اند بمعنی قوت و شدت و غلبه و شأن و مقام و قدرت و بجمیع معانی خداوند متعال عزیز است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (ذاریات آیه 58) إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ (انفال آیه 54) إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (حدید آیه 25) کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی (مجادله آیه 22) وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ (یوسف آیه 21) و غیر اینها از آیات.

(وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ) در اهلاک فرعونیان و نجات بنی اسرائیل.

(الرحیم) رحمت او عمومیت دارد و واسع است وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ (اعراف آیه 156) فقط قابلیت محل شرط است محل غیر قابل مشمول رحمت نخواهد شد و قابلیت بایمان است اما در آخرت غیر مؤمن بوی رحمت بمشامش نخواهد رسید و اما در دنیا اگر چه بکفار و فساق و ظلمه دولتی یا مکنتی و جاهی داده لکن از باب رحمت نیست بلکه باعث زیادتی عذاب آنها است وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ.

ص: 37

[سوره الشعراء (26): آیه 69] .... ص : 38

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ (69)

و تلاوت فرما بر این قوم خبر و قضایای ابراهیم را.

پس از خاتمه قضایای موسی برای تنبیه کفار و مشرکین که کفر و شرک چه عقوبتی دارد در دنیا تا برسد بآخرت أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ (عنکبوت آیه 68) أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (زمر آیه 60) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ (محمد، آیه 12) و غیر اینها.

[سوره الشعراء (26): آیه 70] .... ص : 38

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70)

زمانی که فرمود برای پدرش و قوم او چیست شما عبادت میکنید او را.

مفسرین عامه می گویند پدر ابراهیم همین آزر بوده و لکن این غلط صرف است و مکرر، تذکر داده ایم، در مجمع البحرین بعد از نقل کلمات عامه میگوید «و لیس بشی ء لانعقاد- الاجماع من الفرقة المحقة علی ان اجداد نبینا (ص) کانوا مسلمین موحدین الی آدم و قند تواتر عنهم (یعنی الأئمه) نحن من اصلاب المطهرین و ارحام المطهرات لم تدنسهم الجاهلیة بادناسها و قد نقل بعض الافاضل عن بعض کتب الشافعیة کالقاموس و شرح الهمزیة لابن الحجر المالکی بأن آزر کان عم ابراهیم و کان ابوه تارخ و مثله نقل بعض الافاضل انه لا خلاف بین النسابین ان اسم ابی ابراهیم تارخ و هذا غیر مستبعد لاشتهار تسمیة العم بالاب فی الزمن السابق» (انتهی کلامه).

اقول: مکرر بیان شده که نفس قرآن دلالت دارد بر اینکه آزر پدر ابراهیم نبوده و لو در بسیاری از آیات مثل همین آیه اطلاق اب بر او شده بعد از جمع بین دو آیه یکی در سوره برائة و دیگری در سوره ابراهیم اما در سوره برائة میفرماید وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ (آیه 114) و مسلما این تبری در زمان جوانی ابراهیم بوده و اوائل بعثت پس مسلما از آزر تبری کرده و دیگر در حق او استغفار نکرده بنص این آیه و اما در سوره ابراهیم میفرماید از قول ابراهیم: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ- الی قوله- رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (آیه

ص: 38

42 و 43) و نص این آیه در زمان کبر و پیری ابراهیم بوده پس معلوم میشود که والد ابراهیم غیر از آزر است که از او تبری جسته پس عامه عمیاء اگر اجماع شیعه را قبول ندارند و تواتر اخبار را هم منکرند نمیتوانند قرآن را منکر شوند.

(إِذْ قالَ لِأَبِیهِ) آزر، (وَ قَوْمِهِ) ظاهرا مرجع ضمیر ابیه هست یعنی قوم آزر چون آزر گفتند منجم نمرود بود و در دربار دولتی بود و ممکن است مرجع خود ابراهیم باشد و مراد از قوم کسانی که مأمور به دعوت آنها بود مثل قوم سایر انبیاء.

(ما ذا) اشاره بخفت است که این چه چیز است یک قطعه چوب یا سنگ تراشیده، (تَعْبُدُونَ) میپرستید؟.

[سوره الشعراء (26): آیه 71] .... ص : 39

قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ (71)

گفتند عبادت میکنیم اصنامی را پس در سایه آنها و تحت ظل آنها وقوف داریم و از آنها اعراض نمیکنیم که معنای عکوف است.

گفتند صنم چیزهایی است که از چوب و فلزات میتراشیدند و صنعت میکردند و میفروختند به یکدیگر بازار رواجی داشت و وثن بتهایی بود که بصور مختلفه مجسمه میساختند و بعضی گفتند مرادفین هستند باری عصر حاضر که دوره ترقی و تعالی بشر است اله انها هوای نفس آنها است:

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ (جاثیه آیه 23)

«و دینهم دنانیرهم و قبلتهم نسائهم»

در حدیث است مثل گربه نر و ماده که ماده از جلو میرود و نر دنبال او باز بگربه، سگ، ده سگ نر در عقب یک سگ ماده میروند و هر کدام بهره برداری میکنند.

[سوره الشعراء (26): آیات 72 تا 73] .... ص : 39

قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73)

فرمود آیا این اصنام میشنوند، کلام شما را زمانی که آنها را بخوانید یا نفعی بشما میدهند یا ضرری بشما متوجه میکنند.

واقعا بسیار حماقت است انسان عاقل که باید تمیز حسن و قبح و خیر و شر و نفع و ضرر را بدهد چرا توجه او بیک جمادی میشود که منشأ هیچگونه امری نیست مثل امروز که مجسمه هایی، بقیمت گزاف تمام میکنند و جلو مغازه ها میگذارند برای توجه مشتریان یا عکسها و گراورها را

ص: 39

روی پاکتها و یا قوطیها یا شمائل ها را میگیرند و در اطراف مغازه ها نصب میکنند اصلش چه بود تا بفرعش برسد اصلش یک زن آرایش کرده بی عفت و بی عصمت در میان جامعه یا یک مرد قلدر ظالم در میان جامعه بخصوص اصنام مشرکین که معلوم نیست ممثل او چیست و با چه تشابه دارد لذا میفرماید:

(قال) ابراهیم بمشرکین.

(هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ) آیا میشنوند کلام شما را.

(إِذْ تَدْعُونَ) که می آیید مقابل آنها و عرض حاجت میکنید و آنها را وسیله خود قرار داده اید و از آنها طلب حاجت میکنید تا کنون چه نحو، فائده به شما بخشیده اند.

(أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ) یا ضرر از آنها بشما متوجه شده که از ترس آنها را عبادت میکنید آنها شما را خلق کرده اند یا شما آنها را ساخته اید آنها شما را روزی میدهند یا شما برای آنها قربانی میکنید آنها شما را حفظ میکنند یا شما آنها را نگهداری میکنید آنها شما را بهشت میبرند یا شما آنها را به جهنم می اندازید که إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (انبیاء آیه 98).

[سوره الشعراء (26): آیه 74] .... ص :40

قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74)

گفتند ما یافتیم پدران خود را که چنین میکردند.

مسئله: تقلید آباء در بسیاری از آیات مدرک کفار و مشرکین بوده که در مقابل انبیاء چون دلیلی نداشتند می گفتند که این دین آبائی و اجدادی ماست دست از او برنمیداریم.

اشکال: اگر تقلید مذموم است چرا می گویید که عوام تقلید از مجتهدین کنند.

جواب: اولا تقلید در اصول دین جایز نیست و در ضروریات دین و ضروریات مذهب و اجماعیات و مطالب قطعیة الصدور از مصادر عصمت و طهارت فقط در فروع است مسائلی که علم بآنها ندارند از باب رجوع جاهل بعالم و آنهم نه تقلید هر کس.

در خبر است:

«و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا

ص: 40

لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»

و از حضرت رسالت است:

«اللهم ارحم خلفائی قیل من خلفاؤک قال الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی و سنتی»

و نیز فرمود

«علماء امتی کأنبیاء بنی اسرائیل.»

و ثانیا بفتوای اکثر وجوب تقلید تعیینی نیست بخواهند احتیاط کنند مانعی ندارد.

و ثالثا شرایطی دارد مجتهد باشد غیر مجتهد تقلیدش جایز نیست و لو بلغ ما بلغ من العلم مطلق باشد تقلید مجتهد متجزی جایز نیست عادل باشد تقلید مجتهد مطلق فاسق جایز نیست فتوایش بر خلاف متعارف بین علماء نباشد باصطلاح کج سلیقه نباشد بلکه بعضی اعلمیت را هم شرط میدانند و این تقلید چه مناسبت دارد با تقلید آباء و اجداد آنهم در امر توحید آنهم با هزار گونه فسادهایی که از آباء و اجداد خود دیده اند.

(قالوا) مشرکین در جواب حضرت ابراهیم که عبادت این اصنام را ما از آباء و اجداد خود اخذ کرده ایم.

(بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).

[سوره الشعراء (26): آیات 75 تا 77] .... ص : 41

قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِینَ (77)

فرمود ابراهیم بعبده اصنام آیا مشاهده میکنید و درک میکنید آنچه را که هستید شما عبادت میکنید و هم چنین پدران شما پیشینیان پس محققا آنها دشمن هستند از برای من مگر پروردگار عالمیان.

کلمه «کنتم» نسبت بحال و ماضیت نسبت بطرف خطاب حال است و نسبت به آباء اقدمون ماضی است یعنی هستید و بودند، و کلمه «فانهم» که ضمیر مذکر است مفسرین وجوهی گفتند بعضی گفتند مرجع عباد اصنام هستند بعضی گفتند مراد اصنام و عبده آنها و ما یعقل غالب بر ما لا یعقل شده بعضی گفتند در الا اقدمون ذوی العقول هم بودند لذا ضمیر مذکر آورده و لکن آن چه به نظر می رسد این که در آباء اقدمون متدین بدین حقه هم بودند، مثل انبیاء قبل و مؤمنین بآنها بعلاوه بسیاری از مشرکین عبادت خدا را هم میکردند لذا

ص: 41

اطلاق مشرک بر آنها شده که شریک بر خدا قرار دادند پس خداوند هم داخل در الهه آنها بوده لذا ضمیر مذکر آورده و دلیل بر این دعوی استثناء «إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ» نموده که فقط در آلهه شما رب العالمین را معتقدم و بقیه آلهه شما «عَدُوٌّ لِی» و در کلمه عدولی هم نظر به اینکه اصنام که دشمنی با ابراهیم نداشتند بعضی گفتند مراد عبده آنها است که مشرکین باشند که با موحد کمال عداوت را دارند بعضی گفتند جمله قلب است یعنی من دشمن آنها هستم نه آنها دشمن من باشند و محتمل است مراد اینکه میانه من و الهه شما عداوت است که این عداوت بنفع من است بواسطه کلمه «لی» و بضرر آنهاست که آنها را خورد میکنم و میشکنم تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ- الی آخر الآیات- (انبیاء آیه 58- الی آیه 70) شرحش مفصلا گذشت.

(قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ) مراد رؤیة عقل و قلب است یعنی عقل شما و رأی شما اینست.

(ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ اینکه این اصنام را باید عبادت کرد و این ها آلهه هستند اما من بر خلاف عقیده شما اینها را دشمن دانم.

(فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی) فقط یک اله معتقدم و میان من و او دوستی و محبت است.

(إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ) اما دوستی خدا همین بس که ابراهیم را خلیل اللَّه نام نهادند و آتش را بر او سرد و سلامت کرد و باو اسماعیل و اسحق را عنایت فرمود و اما دوستی ابراهیم مقام تسلیم او بود حتی به جبرئیل فرمود:

«حسبی من سؤالی علمه بحالی»

حتی دارد بعد از رسول محترم ابراهیم افضل از سایر انبیاء بوده حتی در قرآن مجید امریه رسید:

ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً (نحل آیه 124).

[سوره الشعراء (26): آیات 78 تا 82] .... ص : 42

الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (78) وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (80) وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (81) وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ (82)

پس ابراهیم بیان فرمود تفضلاتی که رب العالمین در حق او فرموده که رب- العالمین کیست آن پروردگاریست که مرا خلق فرمود و پس از خلقت مرا هدایت

ص: 42

می نماید و موقعی که مریض شدم پس او شفا عنایت مینماید و آن پروردگاریست که مرا میمیراند پس از آن در قیامت زنده میفرماید و آن پروردگاریست که امیدوارم اینکه ببخشد و بیامرزد خطای مرا روز جزاء.

این آیات شریفه در مقام بیان توحید افعالیست که مکرر تذکر داده ایم که توحید، پنج قسم است ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی، نظری، توحید ذاتی مثل و مانند و ضدی و ندی از برای او نیست، و صفاتی اینکه صفات عین ذات است، و افعالی اینکه ده فعل است که مختص به ذات او است: خلق، رزق، اماته، احیاء، صحت، مرض، غنا و فقر، عزت و ذلت، و عبادتی اینکه عبادت مختص باو است، و نظری اینکه امیدوار باو و توکل باو و تسلیم او و خوف از مخالفت او و امید برحمت او و خوف از سخط و غضب او و نظر باو باید باشد لذا میفرماید در مقابل مشرکین اینکه رب العالمین:

(الَّذِی خَلَقَنِی) از کتم عدم بعرصه وجود آورد و تطوراتی و مراحلی از نطفه تا حد رشد و کمال رسانید.

(فَهُوَ یَهْدِینِ) دو نحوه هدایت داریم: هدایت تکوینی و هدایت تشریعی اما تکوینی اعطاء عقل و شعور و ادراک است که ممیز بین حسن و قبح و خیر و شر و نفع و ضرر و صلاح و فساد و سعادت و شقاوت و حق و باطل باشد که خداوند بانسان عنایت فرموده و این هدایت عامه است و برای تمثیل مثال زنیم به اینکه قلب بمنزله بیت است در خانه بدن و عقل بمنزله آینه است که اطراف بیت نصب شده که این امور در او نمایان است خیر و شر و حسن و قبح الی آخر لکن شرائطی دارد:

(1) اینکه این بیت قلب ظلما نیست و تاریک محتاج بچراغ و نور است و چراغ قلب علم است شخص جاهل ابدا درک نمیکند این امور را.

(2) محتاج بچشم است آدم کور و نابینا و لو هزار چراغ هم باشد در بیت درک نمیکند چشم ایمان است کافر و ملحد و ضال و منافق و مبدع کور هستند و لو علم داشته باشند صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (بقره آیه 17) صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ، فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (بقره آیه 166)

ص: 43

(3) باید روی چشم را نبسته باشند و حاجب نداشته باشد حاجب چشم قلب شهوت و هوی و هوس و حب جاه و مال و دنیا است که رأس کل خطیئة است.

(4) آینه هم باید حاجب نداشته باشد حاجب آینه سیاهی قلب است بکثرت معاصی و شیطان و شیطان صفتان، دعاة باطله و ارباب ضلال.

(5) چشم باید علیل و مریض نباشد مرض قلب ضعف ایمان و اخلاق رذیله است فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً (بقره آیه 9).

و اما تشریعی ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام است و بعلاوه نسبت ببعض افراد، توفیق و تهیه اسباب و عنایات خاصه و خداوند در حق انبیاء و اولیاء جمیع انواع هدایت را عنایت فرموده لذا میفرماید فَهُوَ یَهْدِینِ.

وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ روزی بدست او است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (الذاریات آیه 58) وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (الذاریات آیه 22) و در اخبار داریم که روزی هر کس معین شده و لا تموت نفس حتی تستکمل رزقه و حضرت رسالت بعمار خبر دادند که آخر روزی تو یک ظرف شیر است تا در جنگ صفین قبل از شهادتش مطالبه شیر نمود چون بدست او دادند متذکر فرمایش حضرت شد. و از امیر المؤمنین است فرمود:

«طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال»

زیرا روزی معین شده

«و قد قسمه عادل بینکم و سیفی لکم»

و اما علم در قلوب علماء است و راه تحصیلش سؤال است.

(وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ) شفا بدست او است و منافات ندارد با رفتن نزد طبیب و استعمال دواجات زیرا

«ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها»

و امراض سه قسم است:

امراض جسمی که مورث زوال حیات حیوانیست و امراض نفسانی که عبارت از اخلاق رذیله و صفات خبیثه است و معالجه آن بسیار مشکل است هم معالجه علمی دارد هم عملی اما علمی، برخورد و دانستن مفاسد و مضار آنها و فوائد و منافع ضد آنها است و اما عملی آثار ضد آنها را باید بار کرد تا ملکه شود و امراض روحی کفر و شرک و ضلالت بلکه معاصی که موجب سلب ایمان

ص: 44

میشود یا ضعف ایمان.

(وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ) تقدیم اماته بر احیاء برای اینست که حیات اولی را در جمله خلقتی بیان فرموده و این احیاء احیاء روز بعث است که خلق اولین و آخرین جن و انس و بسیاری از مخلوقات مبعوث میشوند در قیامت ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ (مؤمنون آیه 15 و 16) و اماته و احیاء بدست او است و اقسام اماته بسیار است موت حتمی که قابل تخلف نیست فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (اعراف آیه 34) و همچنین احیاء یوم البعث که میفرماید قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ سبأ آیه 30 و موت معلقی که منوط بشرط است اگر محقق شد تحقق پیدا میکند و الا فلا و بسا بدعاء و توسلات و باعمال صالحه تأخیر میافتد و بسا بمعاصی و اعمال سیئه و اخلاق فاسده تقدیم پیدا میکند و موت روحی که قساوت قلب و سیاهی دل مورث میشود که دیگر قابل هدایت نیست.

(وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ) سؤال: انبیاء و ائمه معصوم هستند خطا ندارند. جواب: اینها در پیشگاه احدیت خود را کوچک و حقیر و مقصر میدانند که کوتاهی در عبادت نشده باشد یا ترک اولی از آنها سر نزده باشد یا در معارف کوتاهی نکرده باشند.

چنانچه پیغمبر (ص) عرض کرد:

«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.»

امیر المؤمنین عرض میکند:

«لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک»

و باین بیان حل بسیاری از آیات در حق انبیاء و بسیاری از اخبار در حق معصومین میشود.

[سوره الشعراء (26): آیه 83] .... ص : 45

رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83)

پروردگار من بمن موهبت فرما حکم را و مرا ملحق فرما بصالحین.

بعد از اینکه تمجید الهی کرد بصفات حمیده و افعال حسنه در مقام دعا بر آمد و طلب حوائج.

و باب مفصلی در کافی دارد که موقع دعا و طلب حاجت قبلا تحمید و تمجید حق کنید باسماء حسنای الهیه و نه حدیث در این باب ذکر کرده که مفاد بسیاری از آنها اینست که:

ص: 45

«المدحة قبل المسئلة»

و در بعض آنها

«الثناء علی اللَّه و الصلاة علی رسوله قبل المسئلة»

اخبار در کتاب دعاء مجلد ثانی کافیست.

(رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً) از برای حکم اطلاقاتیست: خداوند تبارک و تعالی حکیم است یعنی عالم بحکم و مصالح است و از صفات ذات و از شئون علم است چنانچه اراده علم بصلاح و فساد فعل است یعنی هر فعلی که مصلحت داشته باشد آن فعل صلاح است و اگر مفسده دارد فساد است حکمت بمعنی نبوت است چنانچه در حق یوسف میفرماید وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً (آیه 22) و بمعنی علم وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً (بقره آیه 269) و بمعنی قاضی که در باب مرافعات قضاوت میکند و بمعنی مجتهد که فتوی میدهد و بمعنی دستورات الهیه که احکام شرعیه مینامند از واجب و حرام و مستحبّ و مکروه و مباح احکام خمسه تکلیفیه و حدود و دیات و صحت و فساد در باب معاملات که احکام وضعیه است و در اینجا ممکن است مراد اعطاء نبوت و رسالت باشد و ممکن است علم بحقایق اشیاء باشد از معارف الهیه و دستورات دینیه و وظایف شخصیه و نوعیه.

(وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ) مفسرین در مراد از صالحین اختلاف کردند لکن در اخبار دارد که مراد وجود مقدس محمد (ص) و اوصیاء او است و صالح کسی را گویند که از هر جهتی صالح باشد در معارف اعلا درجه معرفت داشته باشد در اخلاق متخلق بجمیع اخلاق حمیده و منزه از جمیع صفات رذیله در افعال عامل باعمال حسنه و تارک قبایح عقلیه و شرعیه باشد و این درجات بسیار دارد اعلاء درجه آن خاص محمد و آل او است ابراهیم تقاضا کرد که ملحق باینها باشد و در خبر است اول کسانی که وارد بهشت میشوند پیغمبر است و امیر المؤمنین و ابراهیم.

تنبیه: در اخبار آدابی بسیار برای دعا ذکر فرموده اند اصرار و الحاح و عدم یأس از تأخیر و اخفاء دعا و مراعات اوقات دعا موقع وزیدن باد و ظهر بعد الزوال و جمعه و نزول باران و وقت سحر و غیر اینها و تمجید و ذکر خداوند قبل از دعا و تقدیم صلوات بر پیغمبر و آل و بعد از دعاء و در وسط دعا و بکاء و رفع یدین و از روی قلب و حالت خضوع و خشوع و در مجمع مؤمنین

ص: 46

چهل نفر که آمین بگویند و غیر اینها.

[سوره الشعراء (26): آیه 84] .... ص : 47

وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (84)

و قرار ده از برای من زبان صدق در امم آتیه.

واقعا تصور کنید تمام طبقات تمجید ابراهیم میکنند. یهود، نصاری، مسلمین حتی مشرکین هم خود را منسوب به ابراهیم میکنند قرآن مجید در بسیاری از آیات تمجید ابراهیم کرده چه اندازه از اخبار از پیغمبر (ص) و ائمه اطهار مدح ابراهیم کردند خداوند در نسل او چه اندازه از انبیاء و اوصیاء و سادات و ذراری پیغمبر مقرر فرموده حتی بسیاری از مؤمنین و لو عنوان سید بر آنها صادق نباشد از طرف امهات و جدات تا برسد بابراهیم از نسل او هستند شاید در شیعه بسیار کم باشد که نسبش به ابراهیم منتهی نشود.

[سوره الشعراء (26): آیه 85] .... ص : 47

وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (85)

و قرار داده مرا از ورثه بهشت که مشمول نعمتهای تو است.

تعبیر بارث در بسیاری از آیات شده مثل أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ (مؤمنون آیه 10 و 11) و گذشت در سوره مؤمنون که چیزهایی که بانسان داده میشود اما تفضلات و نعم دنیویه از مال و جاه و نحو اینها برسم امانت است موقع رفتن از او پس گرفته میشود باید دنیا را گذاشت و رفت و چیزهایی که اجرت عمل است بازاء عمل بیکدیگر میدهند و معاملات بازاء عوض است ولی ارث نه امانت است و نه اجرت عمل است و نه معاوضه و بهشت بازاء عمل نیست زیرا انسان هر چند عبادت کند تقابل با نعم الهیه نمیشود فقط قابلیت تفضل پیدا میکند و هر کس بهشت رفت از راه تفضل است و امانت هم نیست دیگر از او پس گرفته نمیشود هُمْ فِیها خالِدُونَ معاوضه هم نیست چیزی بخدا داده نمیشود و استفاده نمیکند «اللهم ارزقنا بفضلک و کرمک الجنة الخلد بحق محمد و اله (ص)»

[سوره الشعراء (26): آیه 86] .... ص : 47

وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86)

و آمرزش خود را مشمول فرما از برای پدر من بدرستی که او هست از گمراهان.

ص: 47

گذشت که طلب مغفرت برای آزر که عم ابراهیم بود و او را به ابوّت خطاب میکرد بواسطه امید هدایت که در او داشت چنانچه صریحا میفرماید وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ (توبه آیه 115).

و ثانیا این استغفار در زمان حیات آزر بود و معنی اینست که پروردگار او را هدایت فرما بقرینة (إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ) پس از آنکه معلوم شد که قابل هدایت نیست از او بیزاری جست.

و ثالثا ابراهیم بسیار دل رحم و دلسوز بود حتی موقعی که ملائکه آمدند و باو خبر دادند که ما برای اهلاک قوم لوط آمده ایم داشت توسط میکرد که میفرماید یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (هود آیه 74 و 76).

[سوره الشعراء (26): آیه 87] .... ص : 48

وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87)

و مرا رسوا و مفتضح نفرما روزی که بنده گان تو مبعوث میشوند.

نظر به اینکه مکرر بیان شده که انبیاء و اوصیاء معصوم هستند خطایی از آنها سر نزده که باعث رسوایی باشد ولی از روی انقطاع و اینکه خود را در مقابل عظمت پروردگار مقصر و ناچیز میشمارند تمنی میکنند که ما را بتقصیر خود مگیر و در نظر بنده گانت سبک نفرما.

(وَ لا تَحْزَنِی) خزی بمعنی هلاکت و بعد از رحمت و فضیحت و رسواییست چنانچه میفرماید یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ الایه (تحریم آیه 8) و میفرماید:

وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ (توبه آیه 2) ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ- الی قوله تعالی- إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرِینَ (نحل آیه 27) و غیر اینها از آیات، خلاصه این که اهل ایمان چه رسد بمقام انبیاء آنهم مثل ابراهیم خزی ندارند فقط برای کفار و اهل نار است از ارباب ضلال و ظلمه و من هو مثلهم و اتباعهم و اعوانهم که اعانت ظالم از گناهان کبیره است.

(یَوْمَ یُبْعَثُونَ) در خبر است که روز قیامت ندا میرسد:

«این الظلمة و این اعوان الظلمة

ص: 48

و این اشباه الظلمه»

[سوره الشعراء (26): آیات 88 تا 89] .... ص : 49

یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88) إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (89)

روزی که نفع نمی بخشد به احدی مال و اولاد مگر کسی که بیاید در پیشگاه احدیت با قلب سالم.

اما مال در خبر دارد

«یؤتی بصاحب المال فیقول من این اکتسبت»

اگر از راه حرام بدست آورده

«یؤمر به الی النار»

و اگر از طریق حلال بوده سؤال دوم میشود

«فیقول فیما انفقت»

اگر انفاق در مصارف حرام کرده

«فیؤمر به الی النار»

و اگر در طریق حلال مصرف شده سؤال سوم میشود که شکر آن را بجا آوردی یا کفران کردی بعد حضرت میفرماید

«فلا یزال یسئل عنه»

مثل اینکه اداء حقوق آن را کرده ای و غیر این بلی مالی که از ممر حلال بدست آورد و به مصارف عبادات مالیه برساند مثل صله رحم دستگیری از فقراء و عجزه و مصرف حج و زیارت و سایر عبادات مالیه صرف شده باشد هر درهم او چندین هزار عوض دارد مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» (بقره آیه 263) و اما اولاد که میفرماید:

(یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ) از باب مثال است و الا نه پدر و نه مادر و نه عشیره و نه قبیله و نه رفیق و نه زن و نه شوهر فریادرس باشند وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (انعام آیه 164) چه بسا اشخاصی که اولاد آنها در بهشت و پدران در جهنم مثل محمد بن- ابی بکر و بسا بالعکس مثل نوح و کنعان چه بسا زنها در بهشت و شوهرها در جهنم مثل زن فرعون آسیه که گفت رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ (تحریم آیه 11) و مثل اسماء بنت عمیس و بسا بالعکس مثل امرأة نوح و امرأة لوط و زوجتین رسول اللَّه و بنت اشعث و ام الفضل، بلی اولاد صالح اگر پدر با ایمان باشد برای او خیرات و مبرات و اداء حقوق او کنند بلکه هر عمل صالحی بجا آورند نفعش باو میرسد.

(إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) قلب سلیم مقابل قلب مریض است که میفرماید:

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ (بقره آیه 10) سالم باشد از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه

ص: 49

که تمام اینها امراض قلبیه است اگر قابل معالجه باشد و معالجه کند سلیم میشود و اگر از قابلیت افتاده قلب مریض میگردد.

[سوره الشعراء (26): آیات 90 تا 91] .... ص : 50

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ (91)

و نزدیک شده و قرب پیدا کرده بهشت از برای اهل تقوی و ظاهر و بارز شده جحیم که دوزخ باشد برای گمراه کنندگان.

اما قرب به بهشت برای متقین اینست که بمجرد موت بشارت بهشت برای او می آید و در قبر دری از بهشت بروی او باز میشود و در برزخ روح او را با بدن برزخی و قالب مثالی در بهشت عالم برزخ زمین وادی السلام نجف میبرند و در محشر کنار حوض کوثر پای منبر وسیله پیغمبر تحت لوای حمد امیر المؤمنین زیر سایه عرش الهی نسیمی از بهشت بر آنها میوزد تا وارد بهشت شوند. و مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم که اولین مرتبه او تقوای از عقائد فاسده و مذاهب باطله و طرق ضاله است سپس از اخلاق رذیله پس از آن از معاصی کبار بعد از آن از کلیه معاصی تا برسد بدرجه تقوی از هر چه او را مشغول میکند از یاد خدا و ذکر خدا حتی در خبر دارد

«اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللَّه».

(وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ) و اما بروز و ظهور جحیم برای غاوین بمجرد موت بلکه حال احتضار ملائکه عذاب خبر باو میدهند و انذار بآتش میکنند و دری از جحیم در قبرش باز میشود و قبر مملو از آتش میشود و روح او را با قالب مثالی در جهنم عالم برزخ میبرند برهوت و در صحرای محشر در نزدیک جهنم زمین مثل کوره حدادی خورشید یک نی بالای سر آتش حلقه میزند دور آنها ملائکه عذاب آنها را میزنند با غلهای آتشی گردن آنها دست ها به پشت بسته تا وارد آتش شوند.

غوایت را دو معنی کردند بلکه معانی بسیاری بمعنی مضل که دیگران را اضلال میکند به معنی جهل بمعنی مخالفت لسان با قلب، ظاهرش با باطنش مخالف است بمعنی ضلالت و بمعنی خیبة و تمام قریب المعنی است.

ص: 50

تنبیه: باید امروز را مشاهده کنیم که اگر ابراهیم فرمود یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ما بگوئیم «یوم یضر مال و بنون» اموالی که از راه ظلم و از طرق محرمه دست آید یا حقوق آن اداء نشود مصداق یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ (توبه آیه 35) و اولادهایی که به چه نحو تربیت می کنند که انسان متدین شرم می کند، از بیان آن بیعقیدتی و لا مذهبی و بی بند و باری و ... در تمام گناهان آنها و عذابهای آنها شریک هستند. آنها فاعل بالمباشره و اینها فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا هستند. آیا دوره بعد چه روزگاری پیش بیاید؟

[سوره الشعراء (26): آیات 92 تا 93] .... ص : 51

وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (93)

و گفته میشود بآن کفار و مشرکین، کجایند آنهایی که شما بودید می پرستیدید آنها را از غیر خدا؟ آیا شما را یاری می کنند یا انتظار می جویند؟

(وَ قِیلَ لَهُمْ) قائل، ظاهرا ملائکه عذاب باشند و ممکن است خداوند متعال باشد اما بودن ملائکه بواسطه آیه شریفه: وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ (سوره بقره آیه 169) و آیه شریفه: أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ (سوره آل عمران آیه 77): و اما احتمال اینکه قائل خداوند متعال باشد بواسطه آیه شریفه:

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (سوره قصص آیه 62 و 74).

(أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) اصنام شما، آلهه شما کجایند که می گفتید:

هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ (سوره یونس آیه 18) و می گفتید: ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (سوره زمر آیه 4) و می گفتید: وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها (سوره اعراف آیه 27).

(هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ) آیا آنها در این روز یاری می کنند شما را و از عذاب الهی نجات می دهند و فریادرسی می کنند یا از برای شما طلب نصرت می کنند.

(أَوْ یَنْتَصِرُونَ) که شفاعت کنند نزد خدا یا تقاضا کنند از ملائکه عذاب که تخفیف دهند یا رفع عذاب از شما بکنند. نه آنها می توانند شما را نصرت کنند و نه از خدا می توانند

ص: 51

تقاضا کنند که خداوند نصرت فرماید: «لیس لهم ناصر و لا معین» بلکه إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (سوره انبیاء آیه 98) شرحش و جوابش گذشت. فقط شفاعت خاص مؤمنین است آنهم بعد از اذن پروردگار باهل شفاعت.

[سوره الشعراء (26): آیات 94 تا 95] .... ص : 52

فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (95)

پس سرنگون می شوند در جهنم، این مشرکین و کفار و اهل ضلالت و لشکر شیطان جمیع آنها.

بالجمله اهل جهنم سه دسته می شوند: دسته اول کفار و مشرکین که از روی تقصیر ایمان نیاوردند و اما از روی قصور مثل اطفال و مجانین و سفهاء معاف هستند. دوم غاوون که اهل ضلالت هستند: ضال و مضل. دسته سوم جنود ابلیس از جن و انس و شیاطین.

(فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ) کبکب از سر سقوط کردن است و چون بفعل مجهول ادا فرموده یعنی آنها را از سر می اندازند در جهنم و نایب فاعل کبکبوا، کفار و مشرکین است.

(وَ الْغاوُونَ)، گذشت که ارباب ضلالت باشند غیر مؤمن از طبقات مسلمین و در اخبار تفسیر به بنی امیه و بنی فلان کردند، از باب مصداق است و مراد از فلان، عباس است یعنی بنی العباس و از باب تقیه ذکر عباس نشده، چنانچه از همین باب ذکر ثلاثه نشد و بالجمله تمام ارباب ضلالت را چه ضال باشند یا مضل شامل می شود.

(وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ) دو دسته هستند یک دسته شیاطین و کفار جن و یک دسته اتباع شیطان از انس که می فرماید موقعی که شیطان گفت که من اغوی می کنم آنها را، خطاب رسید باو: قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ (سوره اعراف آیه 18).

(اجمعون) تأکید است که یک نفر آنها را باقی نمی گذاریم.

[سوره الشعراء (26): آیه 96] .... ص : 52

قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ (96)

گفتند و آنها در جهنم با یکدیگر مخاصمه می کنند.

انسان موقعی که عمل زشتی و قبیحی از او سر زند تا بتواند گردن دیگری بار می کند، که او سبب شد و مرا وادار باین عمل نمود، اگر او نبود من همچه عملی بجا نمی آوردم، در جهنم

ص: 52

گاهی گردن شیطان می اندازند، شیطان در جواب آنها می گوید: فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ (سوره ابراهیم آیه 27) گاهی گردن رؤساء و اکابر می اندازند وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً- الایة متکبرین جواب می دهند: قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها (سوره ابراهیم آیه 24) یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً. (سوره سبأ آیه 31 و 33).

گاهی گردن رفقاء و دوستان می اندازند الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا- الْمُتَّقِینَ (سوره زخرف آیه 67). باری مخاصمه در جهنم بسیار است که می فرماید قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ سپس مقول قول آنها را بیان می فرماید که چه می گویند، می گویند:

[سوره الشعراء (26): آیات 97 تا 102] .... ص : 53

تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (97) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ (98) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ (100) وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (101)

فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (102)

قسم به خدا که هر آینه ما بودیم در گمراهی آشکارا.

(تَاللَّهِ) قسم است. و اللَّه، باللَّه، تاللَّه، برای تأکید در دعوی.

(إِنْ کُنَّا) ان مخففه از مثقله، اینهم یک تأکید.

(لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ) بعد از اینکه حجت از هر جهت برای آنها تمام شد مشاهده معجزات انبیاء را کردند. مع ذلک در ضلالت باقی بودند.

قول دیگر آنها است که به الهه خود می گویند ما شما را مساوی و عدل پروردگار عالمین قرار دادیم و شریک او تصور کردیم.

و گمراه نکردند ما را مگر مجرمین.

که اکابر آنها و دعات باطله آنها بودند که البته جرم آنها بیشتر و بالاتر بود زیرا هم خود در ضلالت بودند و هم دیگران را بضلالت انداختند.

ص: 53

پس نیست از برای ما احدی که شفاعت ما را نزد پروردگار کند.

دوستی که حمایت از ما کند نداریم تماما با ما دشمن هستند.

و اگر باشد برای ما بازگشتی به دنیا پس هر آینه ما می شویم از مؤمنین و ایمان می آوریم.

اینها مقول قول اهل نار است و در توضیح این آیات، اموری تذکر داده می شود.

(1) در آیه تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ انسان تا در دنیا است خود را در ضلالت نمی داند، چون بر او مستور است. تصدیق انبیاء نمی کند، معجزه را سحر می پندارد، عقیده خود را حق می داند لکن چون مرگ رسید و حقایق بر او مکشوف شد می فهمد ضلالت و اشتباه خود را. چنانچه فرمودند:

«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»

و لکن قابل تغییر نیست مگر برگردد به دنیا و اگر هم برگردد باز فراموش می کند و به همان ضلالت باقی می ماند که می فرماید:

وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ (سوره انعام آیه 28).

(2) جمله إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ نسوی بمعنی عدل است مثل هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (سوره زمر آیه 12)، أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (سوره سجده آیه 18) مشرکین اصنام و اوثان خود را در الوهیت و استحقاق عبادت عدل پروردگار قرار دادند و لذا آنها را مشرک گویند چون الهه خود را شریک خدا گفتند.

(3) جمله «وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ» از برای جرم اطلاقاتیست و جامعش المنقطع عن الحق الی الباطل حق را رها کند و باطل را اخذ کند لذا شامل مشرک و کافر و ضال و عاصی می شود. مشرک توحید را رها می کند، شرک را می گیرد. کافر ایمان را رها می کند، کفر را اختیار می کند. ضال دست از هدایت برمی دارد و در ضلالت می افتد، عاصی از عبادت صرف نظر می کند و به معصیت روی می آورد. فاسق صفت عدل را کنار می گذارد و به صفت فسق متصف می شود. تماما مجرم هستند به تفاوت درجات.

(4) جمله «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ» شفاعت روز قیامت از ضروریات مذهب شیعه است و عامه

ص: 54

منکر شفاعت هستند بواسطه اطلاقات بعض آیات. لکن از بسیاری از آیات استفاده می شود بودن شفاعت. من جمله فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (سوره مدثر آیه 48) که شافعین هستند و شفاعت می کنند لکن به کفار نفع نمی بخشد و مثل لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی (سوره انبیاء آیه 28) و مراد ارتضاء به دین است که ایمان باشد و مثل ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ (سوره یونس آیه 3) و غیر اینها. لکن مخصوص به عصات مؤمنین است. چنانچه از حضرت رسول است فرمود:

«ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی»

و اخبار شفاعت ائمه و علماء و صلحاء و مؤمنین فوق حد تواتر است.

(5) جمله «وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ» صدیق صفت مشبهه یعنی بسیار صادق باشد و صدق مصادیقی دارد: صدق در عقائد منافق نباشد، صدق در اخلاق، صدق در کلام، صدق در افعال و عبادات و معاملات و در اینجا مراد این است که واقعا دوست ما باشد و از این جمله استفاده می شود که این ها یک نفر دوست در قیامت ندارند چون نکره در سیاق نفی افاده عموم دارد و همچنین «و لا حمیم» حمیم قرب نسبی و سببی دارد. در خبر است

«الانساب منقطع یوم القیامة»

و در قرآن می فرماید: وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (سوره معارج آیه 10) و از پیغمبر است فرموده

«کل حسب و نسب منقطع یوم القیامة الا حسبی و نسبی».

(6) جمله

«و لو ان لنا کرة فنکون من المؤمنین»

انسان آنچه در دنیا کسب کرده اثر خود را می بخشد تا در دنیا هست قابل معالجه ولی پس از این عالم دیگر معالجه بردار نیست مثلش در دنیا اگر کسی کاری کرد که موجب حدوث مرضی شد: طعام غیر مناسبی اکل کرد، یا مایع مضری شرب کرد یا حمل ثقیلی حمل کرد یا در هوای سردی رفت و امثال این ها، مادامی که اثر تام نبخشیده ممکن است اطبا معالجه کنند یا احتیاج به عمل داشته باشد عمل کنند، لکن پس از آنکه اثر تام بخشید می گویند قابل معالجه نیست، کفر و ضلالت و صفات خبیثه و اعمال سیئه تا در دنیا هست قابل معالجه هست، ممکن است اطباء روح، انبیاء، اولیاء، علماء معالجه کنند و به دواء توبه و پرهیز از معاصی و به اعمال

ص: 55

صالحه و به معارف دینیه معالجه کنند، لکن حین الموت اثر تام خود را کرده و دیگر قابل معالجه نیست و لو پشیمان شود و معرفت پیدا کند مثل همان مریضی که دیگر قابل معالجه نیست، البته نادم می شود و می فهمد ولی سودی ندارد، لذا می فرماید. وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (سوره نساء آیه 28) کار از دست اطباء گرفته شده، معالجه پذیر نیست.

[سوره الشعراء (26): آیه 103] .... ص : 56

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (103)

محققا در این حکایت ها هر آینه دلیل و برهان قاطعی است برای اثبات حق و ابطال باطل و نیستند اکثر ناس که ایمان بیاورند.

(إِنَّ فِی ذلِکَ) اشاره به قضایای امم سابقه، حضرت موسی و ابراهیم و قوم آنها که به چه عذابها هلاک شدند و در قیامت به چه بلاها مبتلا می شوند که در ضمن این آیات شریفه بیان شده.

(لایه) حجت است بر تمام کفار و مشرکین که درک کنند که آثار کفر و شرک و ضلالت و مخالفت انبیاء چه عواقب سویی دارد و قابل هیچگونه تدارکی نیست.

(وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ) از زمان آدم الی کنون اکثریت با کفار و مشرکین و فساق و فجار بوده، مؤمن صالح در میان اینها مثل یک خال سفید است در بدن گاو سیاه، اگر بگوئیم مثل یک قطره است در دریای عمیق، زیاد نگفته ایم و اغراق نیست.

[سوره الشعراء (26): آیات 104 تا 105] .... ص : 56

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (104) کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ (105)

بیانش و تفسیرش گذشت در آیه قبل آیه 70-.

تکذیب کردند قوم نوح فرستادگان خدا را.

نظر به اینکه حضرت رسول بسیار محزون و غمناک بود از مشرکین و کفار یهود و نصارا که ایمان نمی آورند و جسارت و اذیت می کنند تا در مکه بود که چه اندازه اذیت کشید و بعد از هجرت تمام در جنگ و جدال آنها گرفتار بود، خداوند تبارک و تعالی برای تسلیت خاطر مبارک او این قضایای انبیاء سلف را بیان می فرماید که شما تنها نیستید، تمام انبیاء قبل گرفتار این نوع اشخاص بودند. اگر شما مدت رسالتت بیست و سه سال تقریبا بود در این مدت کوتاه چه

ص: 56

اندازه اسلام آوردند و چه فتوحاتی داشتی و چه اندازه خداوند تو را نصرت فرمود، حضرت نوح فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً (سوره عنکبوت آیه 13) و در خلال این مدت طولانی ایمان نیاوردند مگر قلیلی.

(کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ) انبیاء قبل از نوح از بعد از وفات آدم تا زمان بعثت نوح هفتصد سال طول کشید و در خلال این مدت انبیایی که به منزله اوصیاء آدم بودند که اینها هم در زمان نوح بودند چون نوح ولادتش با رحلت آدم موافق بود و پس از هفتصد سال مبعوث به رسالت شد و صدق قوم نوح بر آنها می کند چون در زمان نوح بودند و محتمل است بلکه بعید نیست که مراد همان قوم نوح باشند پس از بعثت او و اینها نه فقط تکذیب نوح کردند بلکه اصلا منکر رسالت بودند که رسولی در عالم نیامده و نخواهد آمد و دلیل بر این دعوی سه چیز است یکی اضافه قوم به نوح، زیرا قبل از بعثت نوح و لو در زمان نوح بودند قوم او نبودند بلکه قوم انبیاء قبل بودند. دیگر کلمه المرسلین که جمع محلی بالف و لام است شامل جمیع مرسلین از اولین و آخرین می شود مضافا به اینکه دستگاه بت پرستی بعد از آدم رواج داشت و اینها می گفتند که این دین آبائی و اجدادی ما است و این منافات داشت با اعتراف به اینکه پیغمبری آمده باشد از جانب خداوند متعال.

[سوره الشعراء (26): آیه 106] .... ص : 57

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106)

موقعی که گفت برای قوم، برادر آنها نوح که چرا متقی نمی شوید؟

این آیه هم از جهاتی شاهد این احتمال است که گفتیم بعید نیست که مراد از قوم نوح همان ها هستند که در زمان بعثت نوح بودند، زیرا سابقین بر آنها مورد توجه خطاب نوح نبودند و مرجع ضمیر «إِذْ قالَ لَهُمْ» همان قوم است که در آیه قبل فرمود و همچنین صدق اخ بر متقدمین نمی شود در جمله «أَخُوهُمْ نُوحٌ» و مراد اخوت فامیلی است نه اخوت نسبی که حضرت نوح با آنها از یک قبیله و یک سلسله بود.

(أَ لا تَتَّقُونَ) مکرر بیان مراتب تقوی را کرده ایم که مرتبه اولی تقوی تقوای از عقاید فاسده

ص: 57

که تقوای از شرک باشد و از کفر و از تکذیب رسالت نوح، چون اینها به یکدیگر می گفتند: وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً (سوره نوح آیه 23).

[سوره الشعراء (26): آیه 107] .... ص : 58

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (107)

محققا من برای شما فرستاده امینی هستم.

بزرگترین تفضلات الهی بر بندگان و بالاترین نعمتهای او همین ارسال رسل است که بندگان را از تیه جهالت و ضلالت نجات دهند و بشاهراه هدایت و سعادت سوق دهند و بدبخت- ترین بندگان کسانی هستند که قدر این نعمت عظمی و موهبت کبری را ندانند و بالاترین عبادت این است که انسان در مقام هدایت دیگران برآید به امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و هدایت ضال.

«عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین بل من الف عابد»

«نوم العالم افضل من سهر العابد»

«العلماء ورثة الانبیاء»

بالاخص که خداوند انبیایی که می فرستد بهترین خلق خدا هستند در جمیع کمالات که معنای امین است معصوم از خطاء و اشتباه است خیانت نمی کند، صادق و مصدق است لذا فرمود: «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ».

[سوره الشعراء (26): آیه 108] .... ص : 58

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (108)

پس بترسید و پرهیز کنید از غضب و سخط و عذاب الهی و اطاعت کنید مرا.

پس از اینکه من برای شما رسول امین هستم پس بترسید و پرهیز کنید از مخالفت خداوند و اطاعت کنید مرا. در باب رستگاری و نجات و سعادت سه امر لازم است:

اول- علم به معارف دین و اصول و فروع و در باب معارف چهار امر لازم است: (1) قطع و یقین شک و ظن کافی نیست. (2) اعتقاد که عقد قلب است و بفارسی دل بستگی است و در بند بودن. (3) اقرار که کفر جحودی نباشد و مصداق وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ (سوره نمل آیه 14) نباشد. (4) تسلیم و زیر بار دین رفتن بعلاوه انکار ضروری دین نکند. توهین به مقدسات دینی نکند. ضروریات مذهب را معتقد باشد. بدعتی در دین نگذارد. این اولین درجه تقوی است و این معنی مرادف با ایمان است.

دوم- چیزی که باعث سعادت می شود تصفیه اخلاق است که چه بسیار از اخلاق رذیله

ص: 58

باعث عذاب آخرت و بلیات دنیوی می شود و چه بسیار آنها باعث انحطاط درجه می شود.

سوم- اطاعت اوامر الهی و ترک معاصی که تعبیر به عمل صالح و تقوی می کنند، لذا فرمود (فَاتَّقُوا اللَّهَ) بجمیع مراتب تقوی، (وَ أَطِیعُونِ) در جمیع اوامر الهی. و اطیعونی بوده، کسره بجای یاء است و اطاعت رسول عین اطاعت خداست، چنانچه اطاعت امام عین اطاعت او است

«من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه من احبکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه من اعتصم بکم فقد اعتصم باللَّه و من تخلی عنکم فقد تخلی عن اللَّه عز و جل من والیکم فقد وال اللَّه و من عاداکم فقد عاد اللَّه».

[سوره الشعراء (26): آیه 109] .... ص : 59

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ (109)

و مطالبه نمی کنم از شما بر این رسالتم از اجر و مزدی. نیست اجر من مگر بر پروردگار عالمین.

توضیح: در فقه عنوان دارند که اجرت بر واجبات حرام است مثل تعلیم احکام و هدایت و ارشاد جاهل، و انقاذ غریق و اطفاء حریق، و حفظ نفس محرمه و همچنین اجرت بر محرمات- مثل اعانت ظالم، و عمل حرام مثل رقص و آواز و سایر محرمات و چون تبلیغ رسالت از اوجب واجبات است مطالبه اجرت حرام است لذا انبیاء در دعوت خود، اولا گوشزد امت می کنند، که ما مطالبه اجرت از شما نمی کنیم و نکته این برای اینست که دعات باطله و علماء یهود و کشیش های نصاری اجرت می گیرند، آنهم چه اندازه، لذا انبیاء و اولیاء و علماء حقه به امت می گویند که اجرت حرام و ما اجرت نمی خواهیم.

اشکال: اولا چرا پیغمبر اسلام فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (سوره شوری آیه 23) و ثانیا مسئله خمس و انفال که برای پیغمبر معین شده مگر اجرت نیست؟

جواب: مکرر بیان شده که مودة ذی القربی نتیجه رسالت است اگر کسی تمام دستورات اسلام را قبول داشته باشد و مودة ذی القربی نباشد خردلی بر او نتیجه ندارد و مخلد در عذاب است و مراد از اجرت که انبیاء می گویند استفاده مادی است و لذا می فرماید که مودت ذی القربی

ص: 59

برای نفع شماست. قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ (سوره سبأ آیه 47) و مسئله خمس و انفال مربوط به اجرت نیست، مثل زکاة و صله رحم و صدقات و نذر و غیر اینها از عبادات مالیه. چنانچه مکرر اشاره کرده ایم.

[سوره الشعراء (26): آیه 110] .... ص : 60

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (110)

گذشت بیان آن.

و سر تکرارش اینست که بعد از اینکه فرمود: من طمع به مال شما ندارم و از شما چیزی نمی خواهم فقط نظرم هدایت و نجات شما است پس پند بگیرید و از خدا بترسید و اطاعت مرا بکنید.

[سوره الشعراء (26): آیه 111] .... ص : 60

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (111)

گفتند آیا ما بتو ایمان بیاوریم و حال آنکه یک دسته فقرا و اراذل را دنبال خود انداخته ای، ما با این شأن و مقام و بزرگی که داریم بیائیم با اینها هم مجلس شویم.

نظر به اینکه کسانی که ایمان آوردند فقراء بودند، لکن اعیان و اغنیاء و ثروتمندان بواسطه کبر و نخوت زیر بار نرفتند و گفتند ما با این فقراء و این لباسهای مندرس نشست و برخاست نمی کنیم. چنانچه در تمام ادوار همیشه فقراء پیش قدم بودند. امروز هم مشاهده می کنید در مجالس دینی، در مساجد و مجالس سوگواری و محال وعظ و خطابه و مدارس علوم دینی نوعا فقراء و متوسطین هستند و اعیان و اشراف و اغنیاء در میان آنها بسیار کم است و نوعا در این نوع مجالس حاضر نمی شوند. بلی در سینماها و تفریح گاهها و جشنها و اعراس و مجالس لهو و لعب و فسق و فجور نوعا اغنیاء و اعیان هستند و همیشه ترویج دین بدست فقراء بوده ببینید در جنگ بدر و حنین واحد و احزاب فقراء بودند. بسا بیش از شش اسب یا شمشیر نداشتند.

باندازه ای که پیغمبر می فرماید:

«الفقر فخری»

و خداوند در قیامت از فقراء عذرخواهی می کند به اینکه من دنیا به شما مال ندادم، نه برای بی اعتنایی به شما بوده، بلکه قابل شما نبود و فعلا در عوض ببینید چه اندازه به شما نعمت می دهم.

و مخفی نماند که فقراء دو دسته اند: یک دسته که عفت می ورزند و اظهار نمی کنند. این فقر ممدوح است که می فرماید: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ

ص: 60

أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً

(سوره بقره آیه 273) و دسته دیگر اهل سؤال و کلاش، که فقر مذموم است:

«الفقر سواد الوجه فی الدارین»

که چه بسیار سؤال آنها حرام است و کسب حرام و اشتغال ذمه. بلی اگر واقعا از بیچارگی و اضطرار باشد مانعی ندارد.

[سوره الشعراء (26): آیات 112 تا 115] .... ص : 61

قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ (114) إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (115)

حضرت نوح بقوم در جواب آنها فرمود: من نمی دانم به آنچه که این فقراء در باطن به چه نحو عمل می کنند. آیا از روی حقیقت است یا بر خلاف است. نیست حساب آنها مگر بر پروردگار من اگر بودید شما شعور داشتید و نیستم من که مؤمنین را از خود طرد کنم که چون شما فقیر هستید از من دور شوید نیستم من مگر انذار کننده آشکارا.

مسئله: وظیفه انبیاء و ائمه و مؤمنین عمل بظاهر است. هر کس بر حسب ظاهر اظهار ایمان کرد باید پذیرفت تا مادامی که کشف خلاف نشده می فرماید: وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً (سوره نساء آیه 96) و می فرماید: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ (سوره انعام آیه 52). حتی پیغمبر اکرم با اینکه بر حسب باطن می دانست منافقین را، ولی چون بر حسب ظاهر کشف نشده بود، احکام اسلام را بر آنها بار می کرد، با اینکه بر حسب ظاهر هم بواسطه اخبار پروردگار علم اجمالی بوجود منافقین بود که می فرماید: وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ (توبه آیه 102).

نکته دیگر: اینکه در باب ایمان، سیاه و سفید، غنی و فقیر، عزیز و ذلیل، بزرگ و کوچک، غریب و بیگانه، مرد و زن، همه یکسان هستند و همچنین در کفر تمام مساوی. در حدیث است:

«خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا

ص: 61

قرشیا».

بلی خداوند نظر به باطن و قلب دارد نه به ظاهر، فردای قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ (سوره طارق آیه 9).

«ان اللَّه ینظر بقلوبکم لا باعمالکم»

در خبر است. لذا حضرت نوح می فرماید.

قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ من خبر از باطن آنها ندارم و اینکه چه می کنند. فقط مأمور بظاهر هستم.

(إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ) امر آنها با پروردگار من است. خود می داند با آنها چه نحوه حساب کند، نامه عمل دارند، شهود روز قیامت هستند. اعضاء و جوارح به زبان می آیند و شهادت می دهند با اینکه علم خودش کافی است ولی برای اینکه بر خود انسان و دیگران هم مکشوف شود. دستگاه حساب و میزان و تطایر کتب و شهود قرار داده ولی کفار که منکر معاد هستند، شعور و ادراک ندارند.

(وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ) بلکه نمی توانم طرد کنم، مسئول پروردگار می شوم.

(إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ) وظیفه من انذار است از روی دلیل واضح و برهان قاطع و حجت تام روشن.

[سوره الشعراء (26): آیه 116] .... ص : 62

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ (116)

گفتند قوم که هر آینه اگر دست بر نداری از این دعوت ای نوح. هر آینه البته می باشی از سنگسار شدگان.

که گفتند آن قدر سنگ بر او می زدند که ضجه و ناله می کرد و از این جهت او را نوح نامیدند و گفتند پانصد سال برای اینکه قومش به ضلالت بودند نیاحه می کرد و رجم در شریعت مطهره حد زنا محصنه است که مرد زن دار برود زنا کند یا زن شوهردار برود زنا دهد. ولی هر چه اذیت دید از قوم، دست از دعوت بر نداشت تا موقعی که خطاب رسید: وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (سوره هود آیه 36).

ابتئاس اندوه است یعنی اندوهگین مباش. پس از اینکه مأیوس شد از ایمان آنها در مقام نفرین به آنها بر آمد که خداوند دفع شر آنها را از نوح و مؤمنین باو بکند. عرض کرد:

[سوره الشعراء (26): آیات 117 تا 118] .... ص : 62

قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (118)

ص: 62

و در سوره نوح عرض می کند: قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً (سوره نوح آیه 27- 28) «وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ» برای تسلیت او خداوند وحی فرستاد برای نوح: «أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ» لن برای نفی ابد است.

«مِنْ قَوْمِکَ» تمام اهل دنیا که در زمان نوح بودند شامل می شود چون نوح اولین انبیاء اولو العزم بود و بعثت او ناسخ شریعت آدم بود و قبل از نوح انبیایی که بودند مثل شیث و ادریس، بر شریعت آدم بودند و ادریس جد اعلای نوح بود چون نوح فرزند لامک و او فرزند متوشخ. او فرزند اخنوخ که او ادریس است و بعد از ادریس پیغمبری نیامد، جز نوح که اولین رسول بود- بعد از ادریس و بین نوح و آدم ده واسطه بود، تماما یا از انبیاء بودند مثل شیث و ادریس یا اوصیاء انبیاء بودند و گذشت حدیث حضرت صادق (ع) که در مجمع البحرین نقل کرده که حضرت فرمود:

«عاش نوح الفی سنة و خمسمائة سنة منها ثمان مائة و خمسون قبل ان یبعث و الف سنة الا خمسین عاما فی قومه یدعوهم و سبع مائة بعد نزوله من السفینة»

و در همین حدیث دارد که موقعی که ملک الموت آمد برای قبض روح او در آفتاب بود. گفت تأمل کن تا در سایه روم. تأمل کرد آمد در سایه و به ملک الموت گفت این عمری که کردم مثل همین است که از آفتاب بسایه آمده ام. «إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ» لذا عرض کرد: (قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ) که بسیار مهموم بود در پیشگاه الهی شکایت از قوم کرد. در خبر از حضرت رسول است که فرمود من در حق قومم هر چه اذیت دیدم عرض کردم:

«اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»

و نفرین نکردم.

(فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً) گفتند یعنی حکم فرما بین من و بین آنها آن چه حکم می فرمایی (وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) دعایش مستجاب شد و مأمور شد بساختن کشتی چنانچه می فرماید:

[سوره الشعراء (26): آیات 119 تا 120] .... ص : 63

فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ (120)

پس نجات دادیم او را و مؤمنینی که با او بودند در کشتی که مشحون بود، تمام، مجتمع بودند و مطروس از جمعیت بود. پس از آن غرق نمودیم باقین

ص: 63

را که کفار و مشرکین باشند.

اولا دستور ساختن کشتی آمد که می فرماید: فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا (سوره مؤمنون آیه 27) چون حضرت نوح نجار بود و علم نجاری را خوب می دانست، مشغول بساختن کشتی شد و قوم می آمدند که این یک خانه چوبی می سازد که از برای او پی قرار نداده، فقط روی زمین است. او را مسخره می کردند که این دیوانه شده که می فرماید وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ (سوره هود آیه 40) چون کشتی تمام شد، مأمور شد خود و کسان خود را که به او ایمان آورده بودند در کشتی جمع کند. سپس آب از آسمان بارید و از زمین جوشید و از حیوانات هم مأمور شد یک جفت نر و ماده در کشتی گذارد قُلْنَا احْمِلْ فِیها، مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ (سوره هود آیه 42). آب بقدری آمد که کره زمین غرق آب شد. حتی کوه ها هم زیر آب رفت. فقط کشتی روی آب قرار گرفت و آنچه روی زمین بود از انسان و حیوان و زخارف و ابنیه و اشجار تمام غرق شدند و کشتی تلاطم پیدا کرد از امواج دریا که بقدر کوه موج برمیداشت که می فرماید فِی مَوْجٍ کَالْجِبالِ (سوره هود آیه 44) و در خبر دارد جبرئیل پنج میخ برای نوح آورد بنام پنج نفر اصحاب کساء. چهار آن را در چهار طرف کشتی کوبیده پنجمی را در وسط، چون کوبید خون جاری شد، سبب پرسید، جبرئیل خبر از شهادت حسین (ع) داد و در اخبار و زیارات داریم که بواسطه شما خدا توبه آدم را قبول کرد و کشتی نوح به جودی قرار گرفت. آب فرو رفت و زمین ظاهر شد و کشتی در زمین نجف بزمین قرار گرفت که می فرماید: وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ (سوره هود آیه 44).

[سوره الشعراء (26): آیه 121] .... ص : 64

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (121)

محققا در این قدرت نمایی هر آینه آیه بزرگی و دلیل واضحی و برهان قاطعی هست.

که هیچگونه سابقه نداشته و تا امروز تحقق پیدا نکرده که تمام کره زمین زیر آب رود و تمام اهلش هلاک شوند که از زمین آب بجوشد و از آسمان ببارد و اعجب از همه اینکه یک مرتبه

ص: 64

آب فرو رود و زمین بارز شود. لذا به لفظ تأکید «ان» و لام تأکید می فرماید:

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً) ولی انسان خیره سر نه باور می کند و بر فرض قبول متنبه نمیشود.

(وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ) اما کسانی که قرآن را منکرند و اسلام را قبول ندارند چندان تعجبی ندارد. عجب از مسلمین است که هیچ توجه نمی کنند و متنبه نمی شوند و از غضب الهی خائف نیستند و تصور می کنند که همیشه در ناز و نعمت هستند و هر غلطی می خواهند می کنند و چه اندازه بی حیایی و بی عصمتی و بی عفتی و بی غیرتی و هزار بی .... دیگر رواج پیدا کرده.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

و اعجب از همه اینکه در بلاء هستیم و می سوزیم و باز دست برنمی داریم. این همه تصادفات که همه روز بالغ بر چه اندازه می شود این همه امراض که در هر محکمه و مریضخانه ها چه اندازه این همه موت ناگهانیها با گرفتاریهای شخصی و نوعی، باز همانیم که هستیم.

[سوره الشعراء (26): آیات 122 تا 123] .... ص : 65

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (122) کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ (123)

گذشت بیان آن.

تکذیب کردند عاد پیغمبران را.

عاد قوم حضرت هود بودند و اینها باغستانها و مزرعه ها و نخلستانهای زیادی داشتند که در قرآن می فرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (سوره فجر آیه 6 و 7 و 8) و عمارات بسیار مرتفع که معنی ذات العماد است و عمر طولانی داشتند و اجسام آنها هم بسیار طویل بود و با حضرت هود از یک قبیله بودند که می فرماید:

[سوره الشعراء (26): آیه 124] .... ص : 65

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124)

و حضرت هود را گفتند: ابن عبد اللَّه بن رباح بن خلود بن عوض بن آدم بن سام بن نوح که به شش واسطه به حضرت نوح می رسد و در مجمع البیان این نحو می نگارد که هود بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح که بسه واسطه به نوح می رسد.

(کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ) چنانچه قوم نوح تکذیب کردند به هر دو معنی که قبلا تذکر دادیم.

ص: 65

(إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ) تعبیر به اخ ابلغ در تأثیر است.

(أَ لا تَتَّقُونَ) چرا دست از شرک و بت پرستی برنمی دارید و موحد نمی شوید و خداوند یکتا را نمی پرستید و دست از اعمال زشت خود برنمی دارید که معنای تقوی است.

[سوره الشعراء (26): آیه 125] .... ص : 66

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (125)

محققا من فرستاده خداوند متعال هستم و امین و راستگو.

و از راه حقیقت و واقعیت شما را دعوت می کنم و گفتند حضرت هود هشتصد و هفت سال عمر کرد و اینها را دعوت می نمود.

[سوره الشعراء (26): آیه 126] .... ص : 66

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (126)

پس از خدا بترسید و پرهیز کنید و گوش به کلام من دهید و حرف مرا بشنوید و اطاعت کنید.

[سوره الشعراء (26): آیه 127] .... ص : 66

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ (127)

و من از شما سؤال و مطالبه اجر و مزد بر رسالت خود نمی کنم. نیست اجر من مگر بر پروردگار عالمین.

سؤال: گذشت که خداوند متعال آنچه به بنده عنایت فرماید از راه تفضل است نه از راه استحقاق چه در دنیا باشد و چه در آخرت. کسی از او طلب کار نیست تا مطالبه اجر کند.

جواب: این اجر در اینجا نه بمعنی استحقاق و طلبکاری است بلکه معنی این است آنکه مرا فرستاده تکفل امور مرا می کند. من احتیاج به شما ندارم. آنچه خود می داند و صلاح من در او است بمن تفضلا عنایت می کند.

[سوره الشعراء (26): آیه 128] .... ص : 66

أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128)

آیا بناء می کنید در هر مکان مرتفعی آیه و علامتی که بازی و عبث کاری می کنید.

که گفتند مکانهای مرتفعی، بناهای عالی بناء می کردند برای اعیانیت و بزبان ما مشدیگری و اظهار بزرگی و کبر و نخوت و مفاسد دیگر. ای کاش می آمدند و عصر حاضر ما را، مشاهده می کردند که چندین طبقه عمارت سازی می شود و در چه مکانهای مرتفعی.

دارد در خبر که یکی از انصار بنای مرتفعی بنا کرده بود، حضرت رسالت چون مشاهده فرمود، حال غضبی و اعراضی از او ظاهر شد و چون آن انصاری مطلع شد که حضرت از او اعراض

ص: 66

فرمود بکلی بنا را منهدم کرد، سپس حضرت فرمود

«ان لکل بناء یبنی و بال علی صاحبه یوم القیامة الا ما لا بد منه»

و این موضوع نه اختصاص به بناء داشته باشد، کلیه امور دنیوی از مال و منال و ثروت و سائر لذائذ دنیوی بمقدار احتیاج، آنهم از طریق حلال مانعی ندارد و ما زاد آن اسباب و بال می شود در آخرت. انسان باید در امور دنیا باندازه رفع حاجت کوشش کند و بقیه عمر خود را صرف آخرت نماید نه اینکه آخرت را بکلی فراموش کند و تمام هم خود را صرف دنیا کند و با هزار حسرت بگذارد و برود و فردا مورد باز پرسی شود و به بیان دیگری اسراف و تبذیر در شریعت مطهره حرام است و از کبائر است. اسراف زیاده روی است و تبذیر مصرف بیجا است.

[سوره الشعراء (26): آیه 129] .... ص : 67

وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129)

و اتخاذ می کنید بناهایی به امید و خیال اینکه همیشه در آنها سکونت پیدا می کنید.

از امیر المؤمنین است فرمود:

«لدو للموت و ابنوا للخراب»

انسان از همان ساعت که متولد می شود رو به مرگ می رود. هر چه از عمر بگذرد به مرگ نزدیکتر می شود و بناء از همان روزی که ساخته می شود رو بخرابی می رود. هر چه بگذرد به خرابی نزدیک تر میشود مخصوصا امروز چه بناهای محکم از سیمان و آجر و تیر آهن و سنگ ساختمان میکنند گویا هزار سال در دنیا زیست میکنند که این عمارات برای آنها باقی بمانند اگر بگویی که اینها برای فرزندان و اعقاب خود ساختمان میکنند می گوییم بدانید که در اعقاب شما این عمارات دمده میشود و طرز مد آن روز ساختمان میکنند چنانچه عماراتی که پدران شما ساخته اند در هم میکوبید و بمد امروز بناء میکنید اگر عقل و شعور داشتیم برای سرای باقی ساختمان میکردیم چنانچه در خبر است که ملائکه هستند برای مؤمنین هر چه عبادت کنند در بهشت برای آنها ساختمان میکنند ما دنیا را آباد میکنیم و آخرت را خراب عوض اینکه درخت ایمان را آبیاری کنیم و تربیت کنیم تا رشد پیدا کند و از میوه های او در دنیا و آخرت بهره برداری کنیم تیشه بدست گرفته بریشه اسلام میزنیم.

(وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ) جمع مصنعة است بمعنای ابنیه و گذشت که عاد بناهای بسیاری بنا

ص: 67

میکردند ما زاد احتیاجات خود.

(لَعَلَّکُمْ) لعل از برای ترجی است یعنی امید دارید.

(تَخْلُدُونَ) که همیشه در دنیا باشید و اصلا مرگ دامن شما را نمیگیرد و حال اینکه فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (اعراف آیه 34) و تعبیر بساعة از باب مثال است و الا آنی مهلت نیست. از معصوم سؤال کردند بعضی از اموات را می بینیم چشم آنها باز است و بعضی بر هم است کدامیک علامت سعادت و شقاوت است حضرت فرمود آنکه چشمش باز است موقعی که اجل آمد چشمش باز بود مهلت نداشت که چشم بر هم گذارد و آنکه چشمش بر هم است موقعی که اجل آمد چشمش بر هم بود مهلت نداشت چشم باز کند ولی عوام میگویند آنکه چشمش باز است چشمش بدنیا و مال و منال است و آنکه چشمش بسته است صرفنظر کرده از دنیا.

[سوره الشعراء (26): آیه 130] .... ص : 68

وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ (130)

و موقعی که بسختی و عنف میگیرید از روی ظلم و جبر میگیرید.

بطش اخذ بشدت و عنف است در مقام انتقام، در قرآن میفرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری (دخان آیه 16) اشاره بروز قیامت است که خداوند سخت انتقام میکشد از ظالمین در حق مظلومین مخصوصا ظالمین به آل محمد (ص) و بالاخص قتله ابی عبد اللَّه که چندین مرتبه انتقام کشیده شده و میشود اول مختار و سلیمان بن صرد خزاعی از قتله 2- احمد سفاح از بنی امیه 3- حضرت بقیة اللَّه از راضین بقتل حسین، عامه عمیا که عاشورا عید بزرگ آنها است. 4- ابی عبد اللَّه در دوره رجعت 5- خداوند متعال در قیامت و در حدیث از حضرت صادق است که به ابان بن تغلب فرمود

«کیف انت اذا وقعت البطشة بین المسجدین»

گفتند مراد لشکر سفیانیست بین مدینه و مکه خداوند آنها را در زمین بیداء خسف میفرماید که یکی از علائم ظهور خسف بیدا است اشاره به ظهور حضرت است.

(وَ إِذا بَطَشْتُمْ) موقعی که با هم اختلاف پیدا میکنید شما بخواهید انتقام کشید باندازه حق انتقام قناعت نمیکنید بلکه:

ص: 68

(بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ) جبار سخت گیر است از روی بزرگی و نخوت و یکی از اسماء الهی جبار است یعنی انتقام و عذاب او سخت است لکن زائد بر استحقاق عذاب نمیکند و جبروتیت مثل کبریایی مخصوص ذات اقدس او است.

[سوره الشعراء (26): آیه 131] .... ص : 69

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (131)

گذشت معنای تقوی و اطاعت انبیاء.

سپس در مقام بیان نعمتهای الهی که به آنها عنایت شده بر آمد که اگر ترک تقوی کنید از شما سلب نعمت میشود متقی شوید و شکرگزار باشید فرمود:

[سوره الشعراء (26): آیات 132 تا 135] .... ص : 69

وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ (133) وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (134) إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (135)

و بپرهیزید از مخالفت خداوندی که علی الدوام، نعمت افاضه فرموده به آنچه که میدانید از طول عمر و قوت و قدرت و توانایی و صحت و سلامت و طول قامت و دولت و مکنت.

که مفاد (وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ) است و معنای امد یعنی یکی بعد از دیگری بزبان ما یعنی نعمتهای شما را کش داده و بنحو اتصال دنباله هم نعمت بشما افاضه فرموده:

(أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ) نظر به اینکه عمر آنها طولانی بود بسا بسیصد سال و بالا طول میکشید و البته در خلال این مدت اولادهای زیاد پیدا می کردند و اولادهای آنها اولاد زیادی بسا متجاوز از صد و بالا اولاد داشتند و همچنین انعام زیادی در این مدت بدست میآوردند لذا میفرماید: (أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ).

(وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ) باغستانها و نخلستانها و چشمه های آب برای آب آنها احداث میکردند لکن مغرور باینها نشوید و دست از شرک و اعمال زشت خود بردارید که بسا موجب غضب الهی شوید و من برای شما میترسم.

(إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ) بعضی گفتند مراد عذاب یوم القیمة است که بسیار عظیم است لکن عذاب قیامت برای مشرکین و کفار قطعی یقینیست تعبیر به اخاف مناسبت ندارد و بعید نیست که مراد عذاب مهلک دنیا باشد که مورد خوف است که اگر دست برندارید

ص: 69

عذاب نازل میشود و تمام هلاک میشوید.

[سوره الشعراء (26): آیات 136 تا 140] .... ص : 70

قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ (136) إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلِینَ (137) وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (138) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (139) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (140)

گفتند عاد بحضرت هود: مساویست بر ما چه تو موعظه بکنی یا نبوده باشی از موعظه کنندگان یعنی فرقی نمیکند کلام تو هیچگونه تأثیری در ما ندارد. این دعوی رسالت تبلیغ بی سابقه نیست قبلا یک عده میآمدند و این نوع دعوت میکردند تمام دروغ محض است و ما هرگز معذب نخواهیم شد قیامتی نیست و ما برنمیگردیم پس تکذیب کردند هود را پس ما هلاک کردیم آنها را محققا این اهلاک عاد هر آینه آیت و دلیل است برای مشرکین و کفار که در اثر تکذیب رسالت و انکار معاد بعذاب الهی هلاک خواهند شد.

(قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ) وعظ و ارشاد متقابلین هستند ارشاد امر باموریست که باعث سعادت و رشد طرف میشود مثل امر به توحید و تصدیق انبیاء و اعتقاد به مثوبات دنیوی و اخروی و مشی بر صراط مستقیم و اطاعت فرامین الهی و دستورات دینی و اطاعت انبیاء و اوصیاء و علماء و بالجمله عقاید حقه و اخلاق فاضله و اعمال حسنه و وعظ نهی از شرک و کفر و ضلالت و عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیئه. گفتند بحضرتش که کلام تو و مواعظ تو بقدر خردلی در ما تأثیر ندارد چه موعظه بکنی و چه نکنی بیجهت خود را بزحمت نینداز.

(إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ) این را دو نحوه تفسیر کردند: یکی این دعوی رسالت و امر بتوحید، سابقین هم آمدند و از این دروغها گفتند و گفتند ما رسولیم و امر به توحید کردند و کسی گوش به حرف آنها نداد.

تفسیر دوم: این شرک و عبادت آلهه دین آبائی و اجدادی ماست دست از او برنمیداریم ولی ظاهر همان تفسیر اول است.

(وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ) این جمله را هم میتوان دو نحو تفسیر کرد: یکی اینکه قیامتی و

ص: 70

عذابی و ثوابی نیست معاد یعنی چه زنده شدن بعد از پوسیده شدن دروغ صرف است. دوم اینکه ما همین شرک و عبادت اصنام را احق میدانیم و بمثوبات نایل میشویم و عذاب بر مخالفین ما است اینهم ظاهر معنای اول است.

(فَکَذَّبُوهُ) پس از این جمله کلمات خلاصه آنکه تکذیب کردند هود را.

(فَأَهْلَکْناهُمْ) هلاکت عاد بباد شد. چنانچه میفرماید وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ (الحاقه آیه 6 و 7 و 8).

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) گذشت تفسیر آن.

[سوره الشعراء (26): آیه 141] .... ص : 71

کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ (141)

تکذیب کردند ثمود- قوم حضرت صالح- پیغمبران را.

ثمود نام شخصی است: ثمود بن عاشر بن ارم بن سام بن نوح و اولاد و احفاد او را بنام او نامیدند و قبیله سنگین شدند و حضرت صالح هم از این قبیله بود و زمین آنها نزدیک تبوک بود و لسان آنها عربی اولی بود و لفظ ثمود اطلاقاتی دارد بسا منصرف میشود و بسا غیر منصرف اگر اطلاق برحی یا وادی شد منصرف است و اگر بر قبیله یا ارض شد غیر منصرف است.

[سوره الشعراء (26): آیه 142] .... ص : 71

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142)

زمانی که فرمود از برای آنها برادر آنها حضرت صالح آیا متقی نمیشوید؟

شرح دعوت حضرت صالح را ما در جلد پنجم صفحه 365 الی 373 در 8 صفحه در ذیل آیه 73 الی آیه 80 در سوره اعراف و در جلد هفتم صفحه 76 الی 84 در ذیل آیه 61 الی 68 در سوره هود بیان کرده ایم مراجعه فرمائید و حدیث مفصلی که از کافی کلینی مسندا از ابی حمزه ثمالی از حضرت باقر (ع) که فرمود: حضرت رسول (ص) پرسیدند از جبرئیل که چه نحو بوده هلاکت ثمود و قوم صالح؟ جبرئیل بیان کرد که خلاصه آن را ما در این دو مجلد تذکر داده ایم.

ص: 71

و اجمالش اینکه حضرت صالح در سن 16 سالگی مبعوث برسالت و مأمور بدعوت شد و تا سنش به صد و بیست سال رسید صد و چهار سال دعوت فرمود فقط ضعفاء و فقراء باو ایمان آوردند و متکبرین و اعیان و اشراف قوم ایمان نیاوردند و عمر آنها طولانی بود بین 300 سال تا 1000 سال و مرکز آنها بین شام و مدینه نزدیک یمن بود و حضرت صالح فرمود من از دعوت بشما ملول شدم شما هم از دعوت من ملول شدید بیائید میرویم نزد بتها و آلهه شما من از آنها حاجت میطلبم اگر برآورده شد از میان شما بیرون میروم و دست از دعوتم برمیدارم و شما هم از خدای من حاجت طلبید اگر برآورده شد بمن ایمان آورید گفتند انصاف دادی رفتند نزد بتها آنچه حضرت صالح حاجت طلبید اثری دیده نشد فرمود شما حاجت طلبید از خدای من گفتند از دل سنگ یک شتر با این خصوصیات بیرون آور حضرت صالح ناقه عظیمه ای بیرون آورد گفتند بچه بیاورد فوری بچه زائید و انقدر شیر میداد که تمام قوم را کفایت میکرد رؤساء دیدند این معجزه بزرگ مشهود تمام قوم میشود و ایمان می آورند رفتند بچه او را کشتند و ناقه را پی کردند و سه روز بیشتر طول نکشید که تمام بصیحه و صاعقه هلاک شدند.

اقول: سه نفر از خاندان رسالت یادی از ناقه صالح و فصیل آن کردند یکی صدیقه طاهره که سید بحر العلوم از لسان جده خود میفرماید

«خلوا ابن عمی او لاکشف بالدعاء رأسی و اشکو للَّه شجونی ما کان ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی»

دیگر ابی عبد اللَّه طفل شیرخوار خود را دست گرفت عرض کرد

«رب لا یکون اهون الیک من فصیل»

دیگر حضرت هادی (ع) روزی که پیاده در رکاب متوکل میرفت فرمود شست پای من در نزد خدا افضل از ناقه صالح است. و پیغمبر (ص) قاتل علی امیر المؤمنین را شقیق عاقر ناقه ثمود فرمود و یکی از چهارده نفر که اصحاب تابوت هستند او را معین کردند بپردازیم بتفسیر آیات:

[سوره الشعراء (26): آیات 143 تا 145] .... ص : 72

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (144) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ (145)

شرحش بعین در مورد نوح گذشت احتیاج بتکرار ندارد.

[سوره الشعراء (26): آیات 146 تا 150] .... ص : 72

أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ (146) فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (150)

ص: 72

آیا وامیگذارید خود را در آنچه فعلا در او هستید و ایمن هستید از زوال او در باغستانهایی که درختان آنها سر به هم آورده و چشمه های جاری و مزرعه های سبز و خرم و نخلستان هایی که اول طلوع آنها بسر است بسیار خوش بو و خوش طعم و کوه ها را می تراشید و خانه و حجره میسازید با کمال مهارت و استادی پس بترسید از این که خداوند این نعمتها را از شما بگیرید و هلاک شوید و اطاعت کنید مرا در آنچه خداوند امر فرموده از توحید و عبادت او و ترک مخالفت او و معاصی او.

(أَ تُتْرَکُونَ) یعنی وقوف میکنید باعمال زشت خود؟

(فِی ما هاهُنا آمِنِینَ) تصور میکنید همیشه در دنیا هستید و همیشه متنعم بنعم الهیه هستید.

تنبیه: حضرت هود تعجب میکند که استفهام تعجبیست از اینکه اینها بخیال امن و خاطر جمع در لهو و لعب هستند با اینکه بسا عمر آنها بهزار سال میرسید بیاید عصر حاضر ما را مشاهده کند که غایت عمر بین هفتاد و هشتاد سال است با این تصادفات هر روزه و امراض تازه بتازه چه اندازه در امن هستند و خیال مرگ و زوال نعم نمیکنند.

(فی جنات) جنة از ماده جن بمعنی مستور است یعنی اشجار باغستان های آنها بقدری شاخ و برگ داده که زیر آنها مستور شده.

(و عیون) چشمه های جاری در همان باغستانها و مزارع آنها.

(و زروع) کشتزارها.

(و نخل) نخلستانها.

(طَلْعُها هَضِیمٌ) طلع اول ظهور شی ء است مثل طلوع فجر و طلوع شمس و هول مطلع که آثار مرگ ظاهر میشود و اول نظر که میفرماید فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ (صافات آیه 53) و هضم رطب را گویند که هنوز هسته نبسته باشد بسیار نرم و خوش طعم و خوشبو است.

ص: 73

(وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ) صنعت عجیبیست میان کوه را در آورند خانه بسازند در کوه مشتمل بر بیوت زیادی که از خطر خرابی مصون و محفوظ باشد «فاره» بمعنی استاد ماهر است که چه مهارتی داشتند.

(فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ) گذشت تفسیرش.

[سوره الشعراء (26): آیات 151 تا 152] .... ص : 74

وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ (151) الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (152)

و اطاعت نکنید امر مسرفین را که اکابر و اعیان آنها بودند که زیاده روی میکردند در معاصی و افعال قبیحه و اخلاق رذیله و اعمال ناشایسته که کسانی هستند که افساد میکنند و فعل صالحی از آنها صادر نمیشود و اصلاح نمیکنند.

اسراف زیاده رویست و در هر امری حرام است و تبذیر از بین بردن است نوعا اعیان و رؤساء و اشراف در امور اسراف میکنند بخصوص اسراف در معاصی و طغیان و سرکشی و سرپیچی البته زیردستان در تحت اطاعت آنان میروند برای استفاده مادی از آنها و فروختن دین به دنیا مثل اتباع معاویه و یزید و سایر سلاطین بنی امیه و بنی عباس و سلاطین جور بلکه در بسیاری از موارد کاسه از آش گرم تر است مثل عمر سعد که امر باحتراق خیام حرم کرد با اینکه دستوری از یزید و ابن مرجانه نداشت و کارهای دیگر و هکذا فعلله و تفعلله، در جواب حضرت صالح قوم ثمود گفتند:

[سوره الشعراء (26): آیه 153] .... ص : 74

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (153)

جز این نیست که تو از کسانی هستی که بسیار سحر شده ای و بسیار در سحر فرو رفته ای که عقلت را از دست داده ای و دیگر شعور و ادراک نداری.

و لذا بسیاری از انبیاء را رمی بجنون میکردند و به سفاهت و کم عقلی و بی شعوری، چون با آلهه آنها طرف بودند کسی که با خدایان آنها طرف شود و خبر از زنده شدن بعد از مردن و پوسیده شدن دهد و از عقاب و عذاب تحذیر و انذار کند او را جاهل و مجنون و ساحر و سایر مزخرفات میدانند.

[سوره الشعراء (26): آیه 154] .... ص : 74

ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (154)

نیستی تو مگر یک بشر

ص: 74

مثل ما پس اگر راست می گویی یک معجزه و دلیل و برهانی برای صدق دعوای خود بیاور ما بمجرد دعوی بتو ایمان نمیاوریم.

و در باب نبوة عامه گفته ایم که دعوی نبوت علاوه بر شرائطی که در انبیاء و اوصیاء از عصمت و طهارت حسب و نسب و سایر شرائط هست باید مدرکی برای نبوت خود داشته باشد و آن یکی از سه چیز است یا اخبار نبی ثابت النبوة مثل اخبار و آیات قرآنی از نبوت انبیاء سلف از آدم تا عیسی (ع) که اگر قرآن نبود و فرمایشات حضرت رسالت، ما مدرکی برای نبوت آنها نداشتیم و یا اخبار معصوم ثابت العصمة مثل فرمایشات ائمه اطهار در حالات انبیاء سلف یا معجزه و آن فعلیست که از قدرت بشر خارج است و فعل الهیست که بدست او جاریست و امروز ما بر نبوت حضرت رسالت سه معجزه باقیه داریم: یکی قرآن، دیگر خبرهایی که از بعد از خود داده که تمام طابق النعل بالنعل تحقق پیدا کرده دیگر استحکام احکام با اینکه درس نخوانده و خط ننوشته و در میان یک دسته اعراب جاهلیت بزرگ شده لذا از حضرت صالح مطالبه معجزه و دلیل و آیه کردند فرمود:

[سوره الشعراء (26): آیه 155] .... ص : 75

قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (155)

معجزه من این ناقه است که از برای او یک روز شرب باشد از چشمه و یک روز معین برای شما باشد.

ناقه شتر ماده را گویند و ابل شتر نر و این ناقه را حضرت صالح مقابل قوم از دل سنگ خارج فرمود و گفتند باید بچه بیاورد فوری بدون فحل بچه آورد و بقدری عظمت داشت که تمام این نه رهط صغیر و کبیر آنها از شیر آن بهره برداری میکردند که میفرماید: وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ (هود آیه 64).

(قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ) یک روز چشمه آب مخصوص باین ناقه باشد و از امیر المؤمنین مرویست فرمود اول چشمه که از سنگ جوشید چشمه ناقه صالح بود.

(وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ) یک روز معین هم برای شما باشد ناقه آب نمی آشامد و این

ص: 75

معجزه چون باقی بود و مورد مشاهده ناس بود اینها ترسیدند که دیگران بیایند و معاینه کنند و ایمان بیاورند و دستگاه اینها را از بین ببرند و در هم کوبند در مقام بر آمدند که او را از بین ببرند تا اینکه حضرت صالح به آنها خبر داده و فرمود:

[سوره الشعراء (26): آیه 156] .... ص : 76

وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ (156)

و اذیت باو نکنید که اگر کوچکترین اذیتی باو شد که مفاد (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ) است پس میگیرد شما را عذاب روز عظیم (فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

و در سوره هود میفرماید:

(وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ) که سه روز بیشتر مهلت نداشتند.

[سوره الشعراء (26): آیه 157] .... ص : 76

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ (157)

پس پی کردند ناقه را پس صبح کردند در حالی که نادم و پشیمان بودند.

دیگر پشیمانی سود نداشت و در سوره هود میفرماید: فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ (آیه 65) و این سه روز مهلت برای این بود که حضرت صالح و مؤمنین از میان قوم خارج شوند و شرح پی کردن ناقه صالح را ما در سوره اعراف مجلد پنجم صفحه 370 آیه 77 و در جلد ششم در سوره هود صفحه 81 آیه 65 بیان کردیم و خلاصه اینکه زنی بود جمیله نامش صدف بود و اموال زیادی از گوسفند و گاو و شتر داشت و مردی بود نامش مصدع باو گفت من بتو تزویج میشوم و مهر من پی کردن ناقه صالح است و نیز زنی بود نامش عنیزه و مردی بود نامش قدار او را خواست و گفت من یکی از دخترانم را به تو تزویج میکنم مشروط به اینکه پی کنی ناقه صالح را و این قدار اولاد زنا بود لکن معروف به ابن سالف بود از جهت فراش. این دو نفر مصدع و قدار هفت نفر دیگر را از سران قوم با خود همدست کردند و ناقه صالح را پی کردند و اما فصیل بچه ناقه در بعض اخبار دارد فرار کرد و ناله میکرد و در کوه ها غایب شد چنانچه در سوره اعراف گفتیم و در بعض اخبار دارد او را مقابل ناقه کشتند چنانچه در سوره هود گفتیم و مکرر تذکر دادیم که حضرت رسالت پسر

ص: 76

مرادی را شقیق عاقر ناقه صالح فرموده و مناسبتش اینکه این مرادی هم برای تزویج به بنت اشعث قطامه امیر المؤمنین را ضربت زد و صدیقه طاهره یاد از ناقه و فصیل کرد مناسب با آنچه در اعراف گفتیم و ابی عبد اللَّه (ع) در شهادت طفل شیرخوار یاد فرمود مناسب با آنچه در سوره هود گفتیم و حضرت هادی یاد فرمود مناسب اینکه متوکل سه روز بیشتر نشد که او را قطعه قطعه کردند.

(فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ) این ندامت بعد از ظهور عذاب بود و پشیمانی از اینکه عذاب نازل شده مثل پشیمانی فرعون نه از جهت اینکه ایمان بیاورند.

[سوره الشعراء (26): آیه 158] .... ص : 77

فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (158)

پس گرفت اینها را عذاب الهی محققا در این عذاب هر آینه آیه و دلیل است بر نتیجه مخالفت انبیاء و نیستند اکثر کفار و مشرکین که ایمان آورده باشند و ایمان بیاورند.

در این آیه تعبیر بعذاب فرموده در سوره اعراف تعبیر برجفة که لرزیدن باشد فرموده در سوره هود تعبیر بصیحه فرموده در سوره فصلت تعبیر بصاعقه فرموده فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (آیه 12) و کلمه عذاب در این آیه فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ شامل جمیع آنها میشود و جمیع آنها ممکن است که صیحه یا صیحه ملک بوده یا صیحه رعد، به اندازه ای که لرزه به اندام آنها یا به زمین افتاد که رجفه باشد و صاعقه برق بود که پس از رعد آتش خارج میشود و بهر جا رسید فورا میسوزاند زیرا آتش خالص است و لذا سریع الخمود است.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً) ممکن است اشاره باشد بجمیع قضایای صالح از اخراج ناقه و فصیل و خصوصیات آن که ذکر شد و به نزول عذاب بر مخالفت انبیاء و ممکن است اشاره باشد بخصوص عذاب.

(وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ) که ابدا پند و اندرز و تبشیر و معجزه بآنها تأثیر ندارد.

[سوره الشعراء (26): آیه 159] .... ص : 77

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (159)

تفسیرش گذشت.

[سوره الشعراء (26): آیه 160] .... ص : 77

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ (160)

تکذیب کردند قوم لوط پیغمبران را.

ص: 77

و حضرت لوط، بعضی گفتند لوط پسر هاران بود و هاران پسر تارخ بود و برادر ابراهیم که لوط پسر برادر ابراهیم بود و بعضی گفتند ساره زن ابراهیم خواهر لوط بود که لوط برادر زن ابراهیم بود و ساره دختر خاله ابراهیم بود پس لوط پسر خاله ابراهیم و جمع بین اینها اینست که حضرت ابراهیم با برادرش هاران که هر دو پسر تارخ بودند دو دختر خاله خود را ازدواج کردند ولی هاران یک پسر آورد که لوط باشد و یک دختر که ساره باشد از خاله ابراهیم و ساره را حضرت ابراهیم اختیار کرد پس لوط هم پسر برادر ابراهیم میشود و ساره دختر خاله ابراهیم و خواهر لوط میشود و لوط برادر زن ابراهیم و حضرت لوط اول کسی بود که بابراهیم ایمان آورد که میفرماید «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» و این دلالت ندارد بر اینکه لوط قبل از ایمان بابراهیم العیاذ باللَّه کافر یا مشرک بوده بلکه بدین حضرت نوح باقی بود. و چون ابراهیم مبعوث شد و ناسخ دین نوح بود ایمان به ابراهیم آورد زیرا مکررا اشاره کرده ایم که انبیاء در تمام عمر دارای مقام عصمت بودند چه قبل از بعثت و چه بعد از آن و حضرت لوط هم از انبیاء بود و حسب و نسب او با ابراهیم متصل میشود تا آدم (ع) تمام یا از انبیاء بودند یا از اوصیاء یا از صلحاء علی اختلاف بعضی از انبیاء و بعضی از اوصیاء و بعضی از صلحا و قوم لوط انتساب نسبی با لوط نداشتند فقط از جانب حضرت ابراهیم مبعوث بود بر آنها و گفتند اینها هفت شهر داشتند و شرح حال لوط و قومش و اعمال زشت آنها و اینکه سی سال آنها را دعوت کرد و اجابت نکردند و کیفیت نزول بلا که هفت شهر آنها واژگون گردید و حجاره بر سر آنها بارید و سایر خصوصیات آنها را در مجلد پنجم صفحه 373 تا 380 در هشت صفحه با احادیثی که از طرف ائمه رسیده در ضمن شش آیه از آیه 80 الی 85 مفصلا بیان کردیم محتاج بتکرار نیست به آنجا مراجعه نمائید.

[سوره الشعراء (26): آیات 161 تا 164] .... ص : 78

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (163) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ (164)

این چهار آیه بعین مطابق با آیات در مورد هود و صالح است و شرحش گذشت فقط شخص نبی مختلف است.

ص: 78

[سوره الشعراء (26): آیات 165 تا 166] .... ص : 79

أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ (165) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166)

آیا میروید یعنی عمل میکنید با مردان از افراد بشر یعنی لواط میکنید.

و رها میکنید آنچه را که خلق فرموده از برای شما پروردگار شما از زنهای شما بلکه شما قومی هستید که تعدی و تجاوز میکنید.

(أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ) لواط اقسامی دارد:

(1) لواط با رجال از معاصی کبیره است بلکه در اخبار دارد کفر باللَّه است و حد شرعی آن قتل است.

(2) لواط با اجنبیه است حکم زنا دارد اگر اجنبیه باشد صد تازیانه اگر محصن و محصنه باشد رجم است اگر با محارم باشد قتل است.

(3) لواط با حیواناتی که معمول است اکل آنها مثل گوسفند و بز و گاو و شتر و آهو و امثال اینها گوشتش حرام میشود و فضله او نجس است و باید او را ذبح کرد سپس سوزانید و اگر معمول نیست اکل آن مثل خر و قاطر و اسب باشد از آن شهر خارج نمود و در شهر دیگری برد و حد آن تعذیر است که دون حد است.

(4) لواط با حلال خود مکروه است و در خبر است میفرماید ما نمیکنیم ولی جایز است بدلیل قوله تعالی نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ (بقره آیه 223).

(وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ) اصلا خداوند خلقت نساء را کرد نه فقط برای دفع شهوات بلکه برای تولید نسل بلکه ایجاد شهوت هم برای این بود و همچنین در حیوانات بلکه در نباتات که میفرماید: وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ (رعد آیه 3) وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ (ذاریات آیه 49). قوم لوط از زنها اعراض کردند و با رجال حتی در جاده ها و محل عبور بدون شرم و حیاء و چون زنها هم شهوت داشتند آنها هم با یکدیگر مساحقه میکردند که آنهم گناه کبیره است.

ص: 79

(بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ) بلکه شما قومی هستید که تجاوزات و تعدیات بسیار دارید که اعمال زشت آنها بسیار بود فقط منحصر بلواط نبود میفرماید: أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ (عنکبوت آیه 29) و در خبر از حضرت رضا (ع) در تفسیر منکر فرمود

«تتضارطون فی مجالسهم من غیر حشمة و حیاء»

و از تفسیر قمی

«بعضهم علی بعض»

و دیگر از منکرات از حضرت باقر (ع) است فرمود

«ان حل الازار فی الصلاة و الحذف بالحصی و مضغ الکندر فی المجالس و علی ظهر الطریق من عمل قوم لوط»

و در بعض اخبار قمار و تار زدن و آلات ساز را هم از اعمال آنها شمرده و بالجمله حیاء و عفت از میانه آنها برداشته شده مثل اینکه درس از عصر حاضر ما گرفته باشند.

[سوره الشعراء (26): آیه 167] .... ص : 80

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ (167)

گفتند در جواب حضرت لوط که هر آینه اگر دست از این دعوت خود بر نمیداری هر آینه ما تو را از بلاد و شهرستانهای خود بیرون میکنیم و تو از بیرون شدگان میشوی.

(قالوا) قوم لوط.

(لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ) کاری بکار ما نداشته باشی و تصرف در اعمال ما نمیکنی و ما را بخود واگذار نمیکنی.

(یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ) گفتند هفت شهر در تصرف آنها بود ما تو را از بلاد خود اخراج میکنیم اخراج بلد میشوی میخواهی بمانی گوشه خانه خود بمان و هیچگونه تصرفی در کار ما نداشته باش و مزاحم حال ما مباش.

تنبیه: در باب امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و هدایت ضال یکی از شرائط مهمه آن احتمال تاثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست لکن این در حق علما و مؤمنین است ولی در حق انبیاء چون مأمور به تبلیغ هستند با قطع بعدم تأثیر هم باید ابلاغ کنند، تا حجت بر آنها تمام شود و راه عذر بر آنها بسته شود: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ (انفال آیه 44)، لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (نساء آیه 165)

ص: 80

و برای اینکه نگویند رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی (طه آیه 134)، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (قصص آیه 47) و لذا تقیه که این اندازه اهمیت دارد که عمل بر خلاف تقیه باطل است

«و من لا تقیة له لا دین له»

و بفرماید

«التقیة دینی و دین آبائی»

بر انبیاء جایز نیست و لو یک نفر مثل حضرت رسالت در میان مشرکین مکه با آن مقدار اذیت و یک نفر ابراهیم و لو او را در آتش بیندازند.

[سوره الشعراء (26): آیه 168] .... ص : 81

قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ (168)

فرمود لوط محققا من از این عمل شنیع شما هر آینه بسیار بغض دارم و با این عمل دشمن هستم.

قالین از ماده قلا بمعنی بغض است یعنی از مبغضین شما هستم چنانچه میفرماید:

ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی (و الضحی آیه 3) یعنی خداوند تو را واگذار نکرده و غضب نکرده بغض تو را ندارد، و در خبر دارد

«جرب الناس فانک اذا جربتهم قلیتهم و ترکتهم لما یظهر من بواطن سرائرهم»

یعنی «لا تغتر بظاهر من تراه» گول ظاهر را مخور تا امتحان و اختبار نکنی، و چون حضرت لوط مأیوس شد از قوم زیرا احدی باو در این مدت ایمان نیاورد جز دختران خود که جبرئیل بحضرت ابراهیم گفت فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (ذاریات آیه 36) آنهم زن او از کافرین بود که در چندین سوره میفرماید مِنَ الْغابِرِینَ لذا از خداوند طلب نجات کرد:

[سوره الشعراء (26): آیه 169] .... ص : 81

رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ (169)

پروردگار من نجات ده مرا و اهل مرا از آنچه اینها عمل میکنند.

خداوند هم دعاء او را مستجاب فرمود ملائکه آمدند بعد از آنکه نزد ابراهیم رفتند و بشارت به اسحق دادند و باو خبر دادند که ما آمده ایم برای اهلاک قوم لوط سپس آمدند نزد لوط در بسیاری از سور قرآنی شرح آن بیان شده بحضرت لوط گفتند قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (هود آیه 81).

ص: 81

[سوره الشعراء (26): آیات 170 تا 173] .... ص : 82

فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (170) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ (172) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (173)

پس نجات دادیم او را و اهل او را تمام آنها را مگر عجوزه که امرأه لوط بود در بازماندگان.

و پس از بیرون رفتن لوط و اهلش از تمام این هفت شهر قوم:

پس از آن هلاک کردیم دیگران را و باریدیم بر آنها باریدنی پس بد بود بارش انذار شدگان.

(ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ) تمام قوم لوط حتی امرأه او و طریق هلاکت آنها چنانچه در سور سابقه بیان شده و در اخبار توضیح داده اند حضرت جبرئیل هفت شهر آنها را از زمین کند و برد بالا که در خبر دارد صدای کلاب و خروسان آنها را ملائکه میشنیدند و یک مرتبه سرنگون کرد و سنگ ریزه از آسمان بارید بر سر آنها و تمام هلاک شدند که مفاد (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً) است.

اشکال: پس از سرنگون شدن آنها و زیر خاک رفتن آنها و هلاک شدن چه تأثیری دارد باریدن سنگ؟

جواب: بعض مفسرین گفتند سرنگون شدن راجع بکسانی که در شهرستان ها بودند و امطار حجاره راجع به آنهایی که در خارج شهرها بودند و این جواب تمام نیست زیرا ظاهر آیات در تمام سور اینست که این دو عذاب بر تمام آنها نازل شد، بخصوص در اخبار تصریح دارد که یکی از این سنگ ها بر سر امرأه لوط وارد شد و مسلما او در شهر بود در همان خانه لوط و تحقیق در جواب چنانچه قبلا هم تذکر داده ایم اینست که اولا شهرها با جمیع توابعش از صحراها و مزارع و باغات یک مرتبه از زمین کنده شد و بطرف آسمان بالا رفت و پس از آن سنگ بر آنها بارید و تمام هلاک شدند و پس از باریدن سنگ سرنگون شد که اثری از ابدان آنها و عمارات آنها و اشجار آنها و اندوخته های آنها و اثاثیه آنها باقی نماند، و در بعض اخبار دارد که هر که مرتکب عمل قوم لوط شد موقع مردن یکی از آن سنگ ها بر او میبارد.

[سوره الشعراء (26): آیات 174 تا 175] .... ص : 82

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (174) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (175)

تفسیرش گذشت احتیاج ببیان جدید ندارد.

ص: 82

[سوره الشعراء (26): آیه 176] .... ص :

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ (176)

تکذیب کردند اصحاب ایکه پیغمبران را.

ایکه اسم درختیست که بهم پیچیده شده و اصحاب ایکه اصحاب آن درخت هستند که او را میپرستیدند و شهر خود را بنام آن درخت قرار دادند و اختلاف است بین مفسرین که اصحاب ایکه همان اصحاب مدین هستند یا غیر آنها و ظاهرا غیر آنها باشند.

و حضرت شعیب بر دو طایفه مبعوث بود و قرینه بر دوئیت آنها اینست که حضرت شعیب از اهل مدین بود، در سوره هود میفرماید وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً (آیه 84) و در اینجا میفرماید:

[سوره الشعراء (26): آیات 177 تا 183] .... ص : 83

إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (179) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ (180) أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ (181)

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ (182) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (183)

بدون ذکر اخ و در آنجا تعبیر باخ فرموده و این نه اخوت نسبیست بلکه محلیست.

تفسیر این آیات بعین مطابق با ما سبق است.

و تمام دهید کیل را و نباشید از کم گذاران و میزان کنید بمیزان صحیح مستقیم و کم نگذارید اشیاء ناس را و در روی زمین تجاوزات نداشته باشید و افساد نکنید.

یکی از معاصی بزرگ کم فروشیست و اشیایی که مورد معامله واقع میشود هر کدام یک نحو تعیین میشود و این پنج قسم است بعضی به کیل تعیین میشود مثل شربت آلات که بلیوان یا فنجان یا استکان یا شیشه و امثال اینها و بعضی بوزن تعیین میشود مثل حبوبات، لحوم، خبوزات و بسیار دیگر، بعضی بعدد مثل گردو و مرکبات و قرص و بیض و نحو اینها، بعضی به زرع و متر مثل زمین و فرش و پارچه و نحو اینها، بعضی بنظر مثل عمارات و الوان و اشکال و نحو اینها، و در تمام اینها انحاء تقلبات میآید: کیل را کوچک میگیرد، وزن را در سنگ کم قرار میدهد، عدد را در شماره تقلب میکند، زرع و متر را کوچک میگیرد، نظر را در رنگ یا باطن شی ء تقلب میکند، بالجمله حق مشتری را نمیدهد و این مضرات بسیاری دارد، حق اللَّه

ص: 83

معصیت بزرگ استحقاق عقوبت شدید دارد، ظلم به بندگان که در حدیث قدسی قسم یاد فرموده

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و در عقبه صراط سؤال از مظالم میشود و حق الناس است واجب است بصاحبش رد کند و جمیع تصرفات در آن مال حرام و معصیت است و اگر هم هیچگونه تصرفی نکند حبس حقوق است و از معاصی دائمیه است آن بآن معصیت است و اگر مخلوط به مال خود نمود مال مختلط میشود و لو یک درهم در هزار درهم و تصرف در جمیع آنها حرام است.

و چهار حکم دارد اگر مقدار حرام معلوم و صاحبش هم معلوم و لو بعلم اجمالی باید رد کند یا تصالح کنند یا صاحبانش صرفنظر کنند و اگر مقدار معلوم و صاحبش مجهول است باید از جانب صاحبش رد مظالم دهد و اگر مقدار مجهول و صاحبش معلوم است باید تصالح کنند و اگر مقدار و صاحب هر دو مجهول باید خمس مالش را بدهد.

و حق الناس امرش از حق اللَّه سخت تر است زیرا بسا باشد خداوند بکرم و لطفش از حق خود در گذرد و عفو فرماید لکن ناس از یک درهمش هم صرفنظر نمیکنند و اگر مرد ورثه در هیچ یک از اموالش نمیتوانند تصرف کنند چون دین است و دین مقدم بر ارث است و مضار دیگر که اکل مال حرام دل را سیاه میکند و قلب را قسی میکند خدا را فراموش میکند شیطان را مسلط میکند، اگر نطفه از حرام منعقد شد فرزند که از لقمه حرام بوده فاسد میشود الی غیر ذلک و یکی از معاصی بزرگ اصحاب و قوم شعیب این بوده لذا میفرماید:

(أَوْفُوا الْکَیْلَ) وفاء تمام دادنست چنانچه استیفاء تمام گرفتن است و این نسبت باشیایی که به کیل تعیین میشود.

(وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ) خسران زیان است یعنی کسر گذاردن کسر گذارنده نباشید.

(وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ) نسبت باشیایی که بوزن تعیین میشود و قسطاس را بعضی گفتند ترازو است و بعضی گفتند قپان است و بهتر اینست که بگوئیم میزان است نه بمعنی، مصطلح بلکه بمعنی لغوی یعنی «ما یوزن به الشی ء و میزان کل شی ء بحسبه» و مثل ترازو و قپان از آلات وزن است و امروز وسائل وزن بسیار است و مستقیم حد وسط است نه زیاد بگیرید و نه کم بدهید.

ص: 84

(وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ) بخس شامل تمام میشود حتی بعدد و زرع و متر و بمعنی کم کردن است.

(وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ) عثی بمعنی فسد است یعنی فساد نکنید در زمین که داخل در زمره مفسدین میشوید همین کم فروشی مورث فساد در زمین میشود زیرا احتیاجاتش بسیار است مثلا این یک نفر خباز یک جنس که خبز میفروشد دارد موقعی که کم میدهد خودش هم احتیاج بصد جنس دیگر دارد: بقصاب، بقال، میوه فروش، آرد فروش، بزاز و بسیار دیگر آنها هم باین کم میدهند یک نفع را در نظر گرفته صد ضرر بخود وارد کرده بعلاوه برکات هم برداشته میشود و خسران و زیانش زیاد میگردد و فساد دنیا را پر میکند.

تنبیه: این نوع معاملات از اموریست که عقل مستقل بقبح آن هست حتی نزد همان کس که کم میفروشد اگر بگویی کم فروشی خوب است یا بد؟ بد میداند و اگر بگویی کم فروخته ای بدش میآید و اگر دیگران باو کم دهند بد میگوید چندان احتیاج بتبلیغ نیست لکن عیب در اینست که «الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر» لذا انبیاء آمدند که بگویند مجرد ذم نیست عقوبات دنیوی و اخروی بسیار دارد.

[سوره الشعراء (26): آیه 184] .... ص : 85

وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ (184)

و بترسید و پرهیز کنید از خداوندی که شما را خلق فرمود و خلق الاولین را.

مراتب تقوی مکرر در این تفسیر بیان شده که مرتبه اولی تقوای از عقاید فاسده از شرک و کفر و ضلالت است و آنچه ایمان را زائل میکند که مسلما تکذیب انبیاء کفر است و خلاف ایمان است و تکذیب اوامر الهی هم موجب کفر است و این غیر از معصیت و مخالفت است.

یکی از بزرگان که مناسب نیست نام او را بردن میگفت من با سایرین فرق دارم من میگویم حرام است ولی معصیت میکنم و سایرین حلال میدانند و میکنند.

(وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ) خداوندی که انسان را در احسن تقویم خلق فرمود لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (تین آیه 4) از اعضاء و جوارح و قوی عقل و شعور باو عنایت فرموده و تمام وسائل تعیش را در دسترس او قرار داده: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ- الی قوله-

ص: 85

وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا (اسری آیه 72).

(وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ) جبل بتشدید بمعنی خلق است یعنی خلق اولین یا مراد امم سابقه از زمان آدم تا زمان شعیب است یا مخلوقات غیر بشر از ملک و جن و عوالم بالا و عالم ارواح و نفوس و عالم انوار و غیر اینها.

[سوره الشعراء (26): آیه 185] .... ص : 86

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (185)

گفتند قوم شعیب در جواب فرمایشات او جز این نیست که تو سحر کرده شده ای.

بزبان ساده جن زده شده ای سحر در تو اثر کرده عقلت زائل شده شعورت از دست رفته اختلال حواس پیدا کرده ای که میخواهی ما را از کارهای خود جلوگیری کنی و مانع از اعمال ما شده ای.

یکی از دوستان میگفت شخصی مالی از من زد فهمیدم او را گرفتم داد و فریاد زدم او را بردند با من در محکمه گفتم این مال مرا زده دیدم او توجه برئیس کرد و انگشتی بشقیقه زد که این دماغش خراب است و حواسش مختل است مال مرا برد و مرا دیوانه قلمداد کرد و این نسبتیست که نوع کفار و مشرکین بانبیاء میدادند و امروز هم کسانی که خود را روشن فکر می- دانند همین نسبتها را بعلما و دانشمندان دین میدهند.

[سوره الشعراء (26): آیه 186] .... ص : 86

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ (186)

و نیستی تو مگر بشری مثل ماها و هر آینه بدرستی که گمان میکنیم که تو از دروغ گویانی.

تو چه امتیازی داری بر ما که وحی بر تو نازل شود و بر ما نشود دلیل چه داری مدرک و برهانت چیست اگر پیغمبری.

[سوره الشعراء (26): آیه 187] .... ص : 86

فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (187)

پس بینداز بر ما پاره ای از آسمان اگر هستی از راستگویان و واقعا پیغمبری.

«انبیاء را مثل خود پنداشتند» (مثنوی)

با چنین حسن و ملاحت اگر اینان بشرند ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند

مکرر گفته شده که معجزه در تحت اختیار انبیاء نیست فعل الهیست بدست آنها صادر

ص: 86

میشود آنهم باندازه ای که حجت بر آنها تمام شود و ملعبه ناس نیست که هر چه هر که تقاضا کند آنها بجا آورند بعلاوه هر کسی قابلیت رسالت ندارد.

شرط بسیار بباید که شود قابل فیض و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

و شرائط نبوت را مکرر اشاره کرده ایم از عصمت و طهارت نسب و حسب و افضلیت در- جمیع کمالات و صفات حمیده از جمیع افراد امت و اینکه علمش موهوبی باید باشد تحصیلی نباشد نقص خلقتی نداشته باشد امراضی که مورث تنفر است نداشته باشد.

[سوره الشعراء (26): آیه 188] .... ص : 87

قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188)

فرمود پروردگار من داناتر است بآنچه شما عمل میکنید.

تمام اعمال کوچک و بزرگ چه امور قلبیه و خیالات نفسانیه باشد یا اعمال جوارحیه نزد او مکشوف است وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ الایة (یونس آیه 61) عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ الایة (سبا آیه 3) یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (مؤمن آیه 20) و غیر اینها از آیات.

و علم عین ذات است و غیر متناهی ازلا و ابدا.

[سوره الشعراء (26): آیه 189] .... ص : 87

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (189)

پس تکذیب کردند شعیب را پس گرفت آنها را عذاب روز ظله محققا بود آن عذاب عذاب روز عظیم.

در سوره اعراف میفرماید فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ (آیه 78) در سوره هود می فرماید:

أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ (آیه 94) گفتند هوا بسیار حرارت پیدا کرد سپس ابری پیدا شد تماما رفتند زیر سایه ابر، ابر شکاف پیدا کرد و صیحه عظیمی یا از ملک یا از رعد بلند شد که بدنهای آنها برعشه آمد و برقی فرود آمد و تمام آنها را سوزانید. ابر ظلة بود، رعد صیحه بود، برق صاعقه بود و بالجمله عذاب نازل شد و تمام هلاک شدند.

[سوره الشعراء (26): آیات 190 تا 191] .... ص : 87

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (190) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (191)

تنبیه: تکرار این دو آیه در این سوره مبارکه برای انذار و بشارت است برای کفار و مشرکین و اهل معاصی که اولا بترسید از این نوع عذابها در اثر مخالفت بشما متوجه شود چنانچه بر امم سابقه

ص: 87

نازل شد، قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب. و خداوند عزیز است قدرت دارد که بر شما هم نازل فرماید و این آیه بزرگیست که در اثر تکذیب رسل و انبیاء است و خداوند رحیم است که اگر توبه کنید و ایمان آورید قبل از نزول عذاب خداوند عفو میفرماید و می بخشد و مورد عنایات خود قرار میدهد اما پس از نزول دیگر فائده ندارد.

[سوره الشعراء (26): آیات 192 تا 196] .... ص : 88

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (193) عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (194) بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (195) وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (196)

و محققا این قرآن هر آینه نازل شده پروردگار عالمین است که جبرئیل که روح الامین است نازل شد به این قرآن بر قلب مبارک تو ای رسول محترم برای اینکه بوده باشی از انذار کنندگان بلسان عربی واضح روشن و محققا این ذکر قرآن هر آینه در کتب انبیاء سلف بوده.

اخبار بسیار داریم که این جمله (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ) را بولایت امیر المؤمنین تفسیر فرموده و مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر قرآن بیان مصداق است مصداق اتم منافی با عموم نیست یعنی ولایت امیر المؤمنین را پروردگار عالمین در همین قرآن در روز عید غدیر نازل فرموده در قوله تعالی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (مائده آیه 67) و در قوله تعالی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (مائده آیه 3) و در قوله تعالی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ- الی قوله- وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده آیه 55) و بسیاری از آیات دیگر.

و ما مراتب نزول قرآن را در مقدمه بیان کردیم اولین مرتبه در عالم انوار بر نور مقدس نبوی بوده سپس در لوح محفوظ که میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج آیه 21 و 22) سپس در لیلة القدر در آسمان اول إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ سپس جبرئیل نجوما بر حضرتش قرائت میکرد بر قلب مطهر که این آیه میفرماید (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ) که غرض اصلی همین مرتبه اخیره بوده که:

(لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ) که علت انزال قرآن انذار کفار و مشرکین و ارباب ضلال و فساق

ص: 88

و فجار و بشارت بمؤمنین و صلحاء و اتقیاء و ابرار است.

(بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ) یکی اینکه لسان عربی افضل و احسن السنه است و از این جهت لسان اهل بهشت عربیست دیگر آنکه پیغمبر و قوم او عرب بودند و میفرماید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ (ابراهیم آیه 4) جهت سوم در خبر داریم که حضرت صادق (ع) در مقام مدح عجم و فضیلت آنها میفرماید

«لو نزل القرآن علی العجم ما امنت به العرب و قد نزل علی العرب فامنت به العجم»

و در قرآن میفرماید وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» در چند آیه بعد.

(وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ) یعنی بشارت بنزول القرآن و برسالت حضرت رسالت و به ولایت امیر المؤمنین که در چندین حدیث تفسیر شده بود در کتب انبیاء سلف از صحف آدم و نوح و ابراهیم و تورات و زبور و انجیل بوده چنانچه میفرماید وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (آل عمران آیه 81)

[سوره الشعراء (26): آیه 197] .... ص : 89

أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ (197)

آیا نمیباشد برای این مشرکین و کفار کافی این دلیل که علماء بنی اسرائیل خبر دادند بآمدن این رسول و نزول این قرآن قبل از بعثت حضرت رسالت.

جماعتی از یهود و دانشمندان آنها آمدند مدینه سکونت پیدا کردند و باهل مدینه گفتند که ما در کتب خود دیده ایم که در این اوان پیغمبری در مکه مبعوث میشود و هجرت بمدینه می کند ما آمده ایم که خدمت آن برسیم و ایمان آوریم و همین خبرهای یهود سبب شد که قبیله اوس و خزرج بحضرتش ایمان آوردند و لکن خود یهود آنهایی که بی غرض بودند ایمان آوردند مثل عبد اللَّه بن سلام و ابن یامین و ثعلبه و اسد و اسید و غیر اینها لکن اکثر آنها ایمان نیاوردند و متعذر شدند به اینکه آنکه را ما میگفتیم از بنی اسرائیل است و این پیغمبر از بنی اسمعیل است و تا کنون هم یهود انتظار آمدن آن پیغمبر را دارند.

ص: 89

[سوره الشعراء (26): آیات 198 تا 199] .... ص : 90

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199)

عجم در اصطلاح امروزه فارسی زبان ها را گویند فرس قدیم و فرس جدید لکن در لسان عرب هر زبانی که غیر از عربی باشد عجم میگویند چون زبان آنها را نمیفهمیدند و عجم در لغت عرب بمعنای بی زبانیست لذا نسبت بحیوانات عجم می گویند یعنی بی زبان و خود را عرب میگویند که معرب ما فی الضمیر است.

(وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ) بلغت غیر عرب.

(فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ) بر این مشرکین و کفار عرب.

(ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ) از راه کبر و نخوت و زیر بار عجم رفتن ایمان نمی آوردند.

[سوره الشعراء (26): آیه 200] .... ص : 90

کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (200)

همین نحو ما راه میدهیم قرآن را در قلبهای زیان کاران.

(کذلک) یعنی حجت را بر آنها تمام میکنیم و آیات قرآن را گوش زد آنها میکنیم.

(سَلَکْناهُ) سلوک سیر بمحلیست سلوک طریق سیر در طریق است و جای گرفتن بمقصد چنانچه ملائکه عذاب میپرسند از اهل جهنم ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ- الی قوله- وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ (مدثر آیه 43) قرآن را با کمال فصاحت و بلاغت و بیان واضح و روشن تلاوت کردیم.

(فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ) فهمیدند و درک کردند ولی از روی عناد و نخوت و کبر ایمان نیاوردند.

اقول: آنهایی که هم اظهار ایمان کردند مثل ایمان بنی اسرائیل بود که بموسی آوردند بمجرد اینکه ده روز از آمدن موسی عقب افتاد گفتند موسی مرد و گوساله پرست شدند یا از حضرت موسی تقاضا کردند «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ» اینها هم بمجرد رحلت حضرت رسالت گوساله پرست شدند و پس از رحلت ثانی خلیفه تراش شدند و شوری تشکیل دادند.

[سوره الشعراء (26): آیه 201] .... ص : 90

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (201)

ایمان نمی آورند بقرآن تا ببینند عذاب دردناک را.

ص: 90

غایة هم داخل در معنی است یعنی پس از دیدن عذاب الیم هم ایمان نمیآورند و میگویند

(النار و لا العار).

[سوره الشعراء (26): آیه 202] .... ص : 91

فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (202)

پس میآید آنها را عذاب الهی بناگاه و حال آنکه آنها شاعر نمیشوند.

یعنی در حال غفلت آنها را میگیرد یا شب در خواب هستند یا روز اشتغال بدنیا دارند عذاب الهی مثل بسیاری از امور دفعی الحصول است چنانچه مرگ آنی الحصول است- بعث یوم القیمة کلمح البصر مرض بغتیست و بسیاری از امور بلکه حکما گفتند اتصالات و انفصالات تمام آنی الحصول است بلکه هر فعلی تا جمیع مقدمات و اسباب و شرائط او تمام نشود و به عبارت دیگر علت تامه تحقق پیدا نکند معلول و فعل وجود پیدا نمی کند و چون علت تامه که موجود شد آنی الحصول معلول موجود میشود و چون انفکاک معلول از علت محال است و علت تامه مرکب است از علت فاعلی و غایی و صوری و مادی.

[سوره الشعراء (26): آیات 203 تا 204] .... ص : 91

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (204)

چون عذاب ما بغتة بر آنها نازل میشود پس میگویند آیا ما را مهلت میدهند آیا پس بعذاب ما عجله میکنند؟

دارد موقعی که ملک الموت میآید برای قبض روح میگوید میشود یک سال بمن مهلت دهید تا تدارک کارهای گذشته را بکنم ایمان بیاورم اعمال صالحه بجا آورم توبه از معاصی کنم، حقوق ذوی الحقوق را اداء کنم، میگوید سالهای عمر تو تمام شده میگوید: یک ماه مهلت دهید میگوید ماههای عمر تو تمام شده، میگوید یک هفته جواب میدهد هفته های تو تمام شده میگوید یک روز، روزهای تو تمام شده، یک ساعت ساعتها تمام شده، یک دقیقه دقیقه ها تمام، یک نفس، انفاس تمام شده.

(فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ) آیا هیچ مهلتی نیست ممکن است خداوند ما را مهلت دهد؟ خطاب میرسد أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ (فاطر آیه 37) (أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ) اگر مهلت نیست عذاب را تأخیر بیندازید و عجله در عذاب

ص: 91

نکنید بلکه یک وسیله پیدا شود و رفع عذاب از ما بکند. جواب: تمام درها بسته شده هیچگونه وسیله ندارید خود را از قابلیت مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء انداخته اید و لو فرض بر فرض محال اگر مهلت هم بشما داده شود همان آش است و همان کاسه وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ (انعام آیه 28) لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ (انعام آیه 51)

[سوره الشعراء (26): آیات 205 تا 207] .... ص : 92

أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ (205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (206) ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (207)

آیا پس می بینی اگر آنها را سالهایی متمتع کنیم بلذائذ دنیوی پس از آن بیاید آنها را آنچه که بودند به آنها وعده داده شده از عذاب الهی بی نیاز نمیکند آنها را و نجات بخش نیست از آنها آنچه را که بودند متمتع میشدند.

یکی از تفضلات الهی برای کفار و مشرکین و فساق و فجار تعجیل در مرگ آنها است زیرا اگر هر چه بمانند در دنیا بار خود را سنگین تر میکنند و عذاب خود را زیادتر وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 178) بعلاوه دیگران را هم بکفر و ضلالت و معاصی دلالت میکنند و عقوبت آنها را هم دارند و ظلم و فساد و تعدی نسبت بمؤمنین میکنند عذاب آنها را هم دارند، بلی طول عمر خوب است برای کسانی که اهل عبادت هستند بیشتر عبادت کنند و در مقام هدایت دیگران باشند که مثوبات آنها را هم داشته باشند و احسان بدیگران کنند ثواب آن را هم دست بیاورند.

بالجمله جمیع نعم الهیه اگر بمصرف منظور الهی صرف شد نعمت و تفضل است و اگر بر خلاف مرضی الهی صرف شد بلا و نقمة است چه نعم داخلیه جوارح و اعضاء چشم گوش، دست و پا، عقل قوه و قدرت و چه نعم خارجیه از دولت و ثروت و مکنت و غیر اینها.

و یکی از حکم امهال اینها اینست که بسا در نسل آنها و لو هفتاد واسطه باشد یک مؤمن پیدا میشود چنانچه در جهاد امیر المؤمنین و حضرت سید الشهداء همین نظر را داشتند باری بودن آنها در دنیا رفع عذاب آخرت آنها را نمیکند.

[سوره الشعراء (26): آیه 208] .... ص : 92

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208)

و ما هلاک نکردیم شهرستانی را مگر آنکه بود

ص: 92

برای او انذار کنندگانی.

خداوند تا حجت را بر بندگان تمام نکند عذاب نازل نمیکند چنانچه میفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا (اسراء آیه 15) خداوند اولا عقل و شعور عنایت میفرماید دیوانه تکلیف ندارد و مورد مؤاخذه نیست سپس انبیاء و رسل میفرستد و کتاب نازل میکند و راه نشان میدهد و حجت تمام میکند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ (انفال آیه 42).

(وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ) یعنی اهل القریة.

(إِلَّا لَها) یعنی لاهلها.

(مُنْذِرُونَ) انبیاء و ائمه و علماء.

[سوره الشعراء (26): آیه 209] .... ص : 93

ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ (209)

منذرون هم بیم دهند و هم یادآور شوند و پند دهند و ما نیستیم ظلم کننده گان.

یکی از اصول اعتقادات عدل است خداوند بقدر ذره ظلم نمیکند چون ظلم قبح عقلی دارد و محال است فعل قبیح از او صادر شود حتی امر بقبیح هم نمیکند إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ (نساء آیه 44) وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (آل عمران آیه 182) بدون استحقاق احدی را عذاب نمیفرماید.

[سوره الشعراء (26): آیات 210 تا 211] .... ص : 93

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ (210) وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ (211)

و نازل نکردند باین قرآن شیاطین و سزاوار هم نیست بر آنها و قدرت و استطاعت هم ندارند.

نظر به اینکه قرآن معجزه بزرگ حضرت رسالت است و تا دامنه قیامت باقیست و از معجزات باقیه است و حضرت رسالت هم مبعوث بر کافه جن و انس هست همین نحوی که بشر قدرت ندارد و لو یک سوره مثل قرآن بیاورد جن بطریق اولی قدرت ندارد و این آیه رد کسانی است که گفتند شیاطین و اجنه بر پیغمبر میآوردند لذا میفرماید قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً (اسری آیه 88) لذا میفرماید:

(وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ) که آنها هم از طائفه جن هستند جن متمرد چنانچه میفرماید:

ص: 93

کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (کهف آیه 50) که این قرآن را شیاطین نازل نکردند.

(وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ) شیاطین کار آنها شیطنت است امر بفساد و کفر و شرک میکنند الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا (بقره آیه 268) مثل قرآنی که به بهترین راه ها هدایت میفرماید چه مناسبت با شیاطین دارد إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ (اسری آیه 9) (وَ ما یَسْتَطِیعُونَ) اصلا همچه قدرت و توانایی ندارند.

جایی که عقاب پر بریزد از پشه ی لاغری چه خیزد

انبیاء حتی مثل خود حضرت رسالت و ملائکه حتی جبرئیل امین در احادیث و فرمایشات آنها نظر کنید با اینکه افصح عرب است و مقایسه کنید با قرآن کجا میتوانند شیاطین این قرآن را نازل کرده باشند این نوع مزخرفات و کفریات از روی عناد و عصبیت است.

[سوره الشعراء (26): آیه 212] .... ص : 94

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)

محققا شیاطین از استراق سمع هر آینه ممنوع شده اند.

دارد در اخبار که شیاطین میرفتند در آسمانها و استراق سمع میکردند و میآمدند بکهنه خبر میدادند و آنها برای دیگران نقل میکردند تا زمان ولادت عیسی (ع) ممنوع شدند از آسمان چهارم ببالا تا زمان ولادت حضرت خاتم از کلیه آسمانها ممنوع شدند و اگر احیانا بروند نزدیک آسمان بشهاب قبس محترق میشوند چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ (حجر آیه 16 الی 18) و نیز میفرماید إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ- الی قوله تعالی- إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (و الصافات آیه 6 الی 10) لذا میفرماید:

(انهم) یعنی شیاطین.

(عَنِ السَّمْعِ) استراق سمع بکنند، (لَمَعْزُولُونَ) ممنوع هستند بواسطه شهاب چه جای اینکه تلقی قرآن کنند و القاء بر

ص: 94

پیغمبر (ص).

[سوره الشعراء (26): آیه 213] .... ص : 95

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ (213)

پس نخوان با پروردگار خود، خدای دیگری پس میباشی از عذاب شدگان.

این آیه شریفه خطاب به پیغمبر است و این خطاب دو نکته دارد: یکی رفع طمع مشرکین که میگفتند اگر بآلهه ما تو هم موافقت کردی ما تو را عزت میگذاریم و اطاعت میکنیم و رئیس خود قرار میدهیم که دست از توحید برداری. و نکته دیگر اینکه خداوند میفرماید که اگر تو که اشرف مخلوقات من هستی مشرک شدی و اله دیگری با من اختیار کردی هر آینه بعذاب من گرفتار خواهی شد چه رسد بدیگران که شرک بخدا استحقاق عذاب دارد و لو اینکه وجود مقدس او از جمیع معاصی معصوم است و محال است از او کوچکترین معصیتی صادر شود یا در مخیله او خطور کند چه رسد بشرک که اعظم معاصیست چنانچه امیر المؤمنین در خطبه شریفه میفرماید

«اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده- الخطبة»

اول دین خدا شناسیست مقابل طبیعی دهری و نقصان معرفت شرک باو است و معرفت ناقص معرفت نیست لذا اول اصول دین توحید است بجمیع اقسام توحید: ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی، نظری.

[سوره الشعراء (26): آیه 214] .... ص : 95

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (214)

و انذار کن و بترسان خویشان خود را که بتو از همه نزدیک ترند.

در اخبار بسیاری از طرق خاصه و عامه داریم بسیار مفصل که خلاصه آن اینکه موقعی که این آیه شریفه نازل شد و این اوائل بعثت بود حضرت دعوت فرمود اولادهای عبد المطلب را و آنها حدود چهل نفر بودند و بطعام مختصری و شیر کمی که برای یک نفر کافی بود تمام آنها را اطعام و شیر داد که ابو لهب حمل بر سحر کرد و فرمود من مبعوث شدم آنها را انذار فرمود و فرمود کدامیک از شما حاضر هستید که وزیر و معین و خلیفه و وصی من باشید هیچکدام قبول نکردند و این کلام را سه مرتبه تکرار فرمود فقط علی برخاست و بیعت کرد و آنها برخاستند و رفتند و به ابی طالب سرزنش کردند که این، این پسر را رئیس و مطاع تو قرار داد.

ص: 95

و این اخبار از کافی و تهذیب و من لا یحضر و غیر اینها در مجمع و برهان مسطور است مراجعه کنید.

[سوره الشعراء (26): آیه 215] .... ص : 96

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (215)

و خفض جناح کن برای کسانی که متابعت کردند تو را از مؤمنین.

(وَ اخْفِضْ جَناحَکَ) طیور بسا در مقابل صاحبش یا هم جفتش بال خود را جمع میکند و تسلیم میشود کنایه از تواضع و فروتنیست بعکس رؤسا و امراء و سلاطین که نسبت باتباع و رعیت و زیر دستان خود بزرگی و تکبر میکنند و نخوت میورزند که اگر کوچک ترین بی احترامی از آنها مشاهده شد او را حبس و شکنجه میکنند بلکه بقتل میرسانند لکن اخلاق پیغمبر بنحوی بود که خدا میفرماید وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم آیه 4) و میفرماید فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ (آل عمران آیه 159). در خبر داریم ترویج دین اسلام بسه چیز شد: مال خدیجه، شمشیر علی، خلق پیغمبر، کسانی که بمال خدیجه ایمان آوردند بطمع مال بودند، کسانی که بشمشیر علی ایمان آوردند از ترس جان بود، و کسانی که بخلق پیغمبر ایمان آوردند از روی حقیقت و درک حقانیت دین اسلام بود و بهترین صفات انسانی حس خلق است و بدترین صفات سوء خلق. در خبر از حضرت رضا (ع) از آباء طیبین از حضرت رسالت فرمود:

«علیکم بحسن الخلق فان حسن الخلق فی الجنة لا محالة و ایاکم و سوء الخلق فان سوء الخلق فی النار لا محالة»

و نیز از آن حضرت است فرمود:

«بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»

و گفتند خلق عظیم صبر بر حق و سعة بذل و تدبیر امور، وفق، صلاح و رفق و مدارا با دشمنان و تحمل مکاره در دعوت به اسلام و تجاوز از سیئات و عفو و بذل جهد در نصرت دین و مؤمنین و ترک حسد و حرص، و بالجمله دارای جمیع اخلاق حمیده و مکارم اخلاق بود حتی دارد مجلس حضرت بالا و پائین نداشت حلقه وار می نشستند حتی زنی از انصار آمد لباس حضرت گرفت حضرت برخاست رها کرد و رفت باز آمد گرفت حضرت برخاست رها کرد و رفت مرتبه سوم آمد گرفت حضرت برخاست رفت نه او عرضی کرد خدمت پیغمبر نه حضرت فرمایشی فرمود از آن زن پرسیدند این چه عملی بود کردی؟

ص: 96

گفت مریضی داشتم خواستم یک قطعه لباس حضرت را ببرم برای استشفاء در دفعه اول و دوم حیا کردم در دفعه سوم بردم.

حتی دارد عرب بیابانی آمد حضور حضرت نشست پای خود را دراز کرد و گفت یا محمد برای من قصه بگو حتی اعرابی آمد و گفت زیر این آسمان کذابی مثل تو نیست حضرت با کمال ملایمت فرمود اگر اینکه در آستین داری شهادت بصدق دعوی من بدهد قبول میکنی گفت آری سوسماری در آستین شکار کرده بود رها کرد سوسمار شهادت داد او ایمان آورد. در فتح مکه سران قریش از ترس پناه برده بودند بمسجد الحرام حضرت وارد مسجد شد فرمود با شما معامله میکنم معامله یوسف با برادرانش لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ (یوسف آیه 92).

[سوره الشعراء (26): آیه 216] .... ص : 97

فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216)

پس اگر مخالفت تو کردند و ایمان نیاوردند پس از آنها اعراض فرما و بگو من بیزارم از آنچه شما عمل میکنید.

که پرستش بتها را میکنید و اعمال قبیحه بجا میآورید چنانچه میفرماید فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (حجر آیه 94) و نیز میفرماید خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (اعراف آیه 199) و نیز میفرماید اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (انعام آیه 106) (فَإِنْ عَصَوْکَ) مرجع ضمیر عشیره است و عصیان آنها عدم تصدیق رسالت است و شرک بخدا.

(فَقُلْ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ) اسلام خویش و غریبه ندارد سلمان میشود

«السلمان منا اهل البیت»

ابی لهب مورد تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ- الی قوله- سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ شد (آیه 1 و 2 و 3) اسماء زن ابی بکر، عایشه عیال پیغمبر، سیاه و سفید عرب و عجم ندارد

«خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا قرشیا».

[سوره الشعراء (26): آیه 217] .... ص : 97

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (217)

و توکل کن بر خداوند عزیز و رحیم.

توکل از شئون توحید افعالیست و در باب توحید افعالی گفتیم افراد بشر چهار دسته اند:

ص: 97

دسته اول: که اکثریت با آنها است تمام نظرشان باسباب و قوه و قدرت خود آنها است هیچ نظر بخدا ندارند مثل مفوضه و تدبیر امور را بدست خود میپندارند. دسته دوم بخداوند نظر دارند لکن توجه آنها باسباب است و میگویند

«ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها»

دسته سوم اسباب را مقدمه میدانند و خدا را مسبب الاسباب که هر چه مشیتش تعلق گرفت خودش اثر باسباب میدهد و اسبابش را فراهم میفرماید و مقام توکل در این مرتبه بیدار میشود که توجه بخدا دارد و اسباب را هم بدست او میداند. دسته چهارم بکلی نظر باسباب ندارد و آنها را مؤثر نمیداند و خدا را فعال ما یشاء. از امیر المؤمنین است میفرماید هر چه همّ من بر او قرار گرفت دیدم مقصودم حاصل نشد و هر چه اراده کردم غیر او شد

«فعلمت ان المدبر غیری»

در قرآن میفرماید وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ (طلاق آیه 3) وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ، وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (ابراهیم آیه 11 و 12) و غیر اینها از آیات لذا امر شد بحضرتش:

(وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ) تعبیر بعزیز برای اینست که قدرت دارد دفع دشمنان تو را بکند و تو را نصرت کند و غلبه دهد بر آنها و تعبیر برحیم برای اینست که گرونده گان بتو و مؤمنین را مورد عنایت و تفضلات خود قرار دهد.

تو کار خود بخدا واگذار و خوشدل باش که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

مشاهده کنید خداوند با این عده قلیل چگونه بر تمام مشرکین غلبه داد.

[سوره الشعراء (26): آیات 218 تا 219] .... ص : 98

الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ (219)

خداوندی که می بیند تو را در موقعی که قیام میکنی و میگردی از حالی بحالی در سجده کنندگان.

این آیه چند نحو تفسیر شده در اخبار و در کلمات مفسرین:

(1) (الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ)

در صلوة منفردا (وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ) در جماعت مؤمنین.

(2) حین تقوم در نماز شب که گفتند بر حضرت واجب بود بظاهر امر که دلالت بر وجوب

ص: 98

دارد در آیه شریفه وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (اسری آیه 79) که گفتند مقام شفاعت است لکن شفاعت یکی از شئون مقام محمود است و مقام محمود پس از تنزل از مقام ربوبیه دارای جمیع کمالات بود چنانچه در خبر است

«نزلونا من الربوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم»

(وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ) در فرائص یومیه که بر تمام مکلفین واجب است که ساجدین باشند.

(3) حین تقوم از بعثت یعنی مبعوث شدی و تقلبک فی الساجدین دعوت مؤمنین.

(4) حین تقوم در عالم نورانیة که اول مخلوق الهی بوده و تقلبک فی الساجدین در اصلاب طاهره و ارحام طیبه که اخبار بسیاری بر این معنی داریم.

(5) که بنظر اقرب میآید حین تقوم قیام بدعوت و تبلیغ احکام و رسالت و هدایت و ارشاد و تقلبک فی الساجدین مقام عمل است با مؤمنین و قیام مجرد ایستادن نیست یکی از اسماء الهی یا قائم یا دائم قیام بخلق و رزق و سایر شئون ربوبی و از القاب حضرت بقیة اللَّه قائم است. اقامة الصلاة حفظ نماز است که از بین نرود و اتیان آن در امور اتیان بآنها است و ممکن است به اطلاق شامل جمیع مذکورات شود و اخبار هم بیان مصداق باشد.

[سوره الشعراء (26): آیه 220] .... ص : 99

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (220)

همانا او شنوا و داناست.

این آیه هم ممکن است شاهد بر آنچه بنظر اقرب آمده باشد که سمیع نسبت بقیام به دعوت و هدایت است که آنچه تبلیغ میکنی خداوند میشنود و آنچه عمل میکنی میداند و مکرر، گفته ایم که بصیر که مفاد یریک است و سمیع از شئون علم یعنی عالم بمبصرات و مسموعات است و علم عین ذات است چون ذات مقدس او صرف الوجود است غیر محدود بحدی و علم یکی از مراتب وجود است مقابل جهل که امر عدمیست مثل قدرت و حیات تمام منتزع از ذات است و اینست معنای توحید صفاتی مقابل آنهایی که اینها را از صور مرتمسه گفتند و زائد بر ذات.

[سوره الشعراء (26): آیات 221 تا 223] .... ص : 99

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ (221) تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (222) یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (223)

آیا خبر بدهم شما را بر کسانی که شیاطین بر آنها نازل

ص: 99

میشوند بر هر افتراء زننده گناه کار القاء سمع میکنند و اکثر آنها دروغ میگویند.

نظر به اینکه در چند آیه قبل آیه 210 فرمود وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ میفرماید که شیاطین بر چه کسانی نازل میشوند.

(هَلْ أُنَبِّئُکُمْ) انباء خبر دادن است چنانچه نبی خبر داشتن است انبیاء کسانی هستند که از جانب الهی بآنها خبر میرسد بوحی الهی یا بایجاد کلام مثل تکلم با موسی یا در لیلة المعراج با رسول اکرم یا بتوسط ملک مثل نزول ملائکه بر ابراهیم و لوط یا بالقاء وحی بر قلوب آنها چنانچه میفرماید وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ (شوری آیه 51).

(عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ) کسانی که با اجنه و شیاطین رابطه داشتند که قبل از میلاد رسول اللَّه شیاطین میرفتند و استراق سمع میکردند و بآنها خبر میدادند و آنها کهنه و جادوگران بودند.

(تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ) که این کهنه و جادوگران میگفتند ما از جانب خدا خبر داریم که دعوی نبوت میکردند متنبی مثل مسیلمه و در خبر از حضرت صادق (ع) است فرمود آنها هفت نفر بودند: مغیره، بنان، صائد، حمزة بن عماره بریری، حارث شامی، عبد اللَّه بن حارث ابن الخطاب و اینها از باب مصداق است و الا کهنه بالاخص در یهود بسیار بودند.

(یُلْقُونَ السَّمْعَ) یعنی استراق سمع میکردند.

(وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ) ممکن است ضمیر هم بشیاطین برگردد و ممکن است به کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ و ممکن است بهر دو برگردد چنانچه بعید نیست.

[سوره الشعراء (26): آیات 224 تا 226] .... ص : 100

وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (226)

و شعراء را متابعت میکنند اهل غوایت و ضلالت آیا نمیبینی که این شعراء در هر وادی و هر رشته فرو میروند و اینها میگویند آنچه را که خود عمل نمیکنند.

(و الشعراء) مراد جمیع شعراء نیست بواسطه استثناء در آیه بلکه شعرایی هستند که

ص: 100

اکاذیبی بهم بافته مدح میکنند کسانی که مستحق مدح نیستند که یکی از گناهان کبیره مدح من لا یستحق المدح است مثل جبابره و ظلمه که مستحق هزار گونه ذم هستند بطمع صله و تملق و ذم و هجو میکنند کسانی که مستحق ذم نیستند که ذم من لا یستحق الذم هم از گناهان کبیره است بلکه سزاوار هزار گونه مدح هستند. مثل انبیاء و اوصیاء و مقربان درگاه احدیت و اغراقات و اکاذیبی که در مدح معشوقه و شراب و تصنیفات که مناسب با مجالس رقص و لهو و لعب است که میفرماید:

(یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ) که اهل ضلالت و غوایت باین اشعار در مجالس و محافل و بخصوص در اعراس و مراکز فساد تمسک میجویند و کأنه اینها را وحی منزل میدانند.

(أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ) آیا نمی بینی که این شعراء در هر رشته که وارد میشوند فرو میروند و چه اندازه اغراق گویی میکنند؟! (وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ.) و این شعراء میگویند آنچه را که عمل نمیکنند در امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد و نحو اینها لکن خود تارک هستند معروف را و مرتکب میشوند منکر را و عیب های دیگران را میگویند.

در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب او است احسن او

[سوره الشعراء (26): آیه 227] .... ص : 101

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (227)

مگر آن شعراء کسانی که ایمان آوردند و عمل کردند اعمال صالحه را و ذکر الهی بجا آوردند ذکر بسیاری و طلب نصرت کردند از بعد آنکه بآنها ظلم شده بود و زود باشد که بدانند کسانی که ظلم کردند بچه بازگشتی بازگشت میکنند.

کلام در این آیه شریفه در چند جمله واقع میشود:

جمله اولی (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) شعراء مؤمن صالح که اشعار آنها در معارف الهیه و شئونات و مدایح انبیاء و ائمه اطهار و مذمت اعداء دین و نصایح و مواعظ و

ص: 101

پند و اندرز و مراثی و مصائب ائمه و مطاعن اعداء آنها و امثال اینها مثل دیوان امیر المؤمنین و رجزهای ابی عبد اللَّه و اصحابش و اشعار دعبل خزاعی تا مثل دوره ما اشعار مرحوم صغیر و بسیار دیگر که بهر بیتی بیتی در بهشت بآنها داده میشود و از پیغمبر است فرمود

«ان من الشعر لحکمة»

مجمع.

جمله ثانیه: (وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً) ذکر کثیر افضل عبادات است در قرآن مجید میفرماید إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ (عنکبوت آیه 45) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (احزاب آیه 41) و از حضرت صادق (ع) است

(ما من شی ء الا و له حد ینتهی الیه الا الذکر فلیس له حد الخ)

و از حضرت رسالت است فرمود

(من اکثر ذکر اللَّه احبه اللَّه و من ذکر اللَّه کثیرا کتبت له برائتان برائة من النار و برائة من النفاق)

جمله ثالثه: (وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا) که مظلومین طلب نصرت میکنند بعد از اینکه به آنها ظلم شده باشعاری برای تشجیع مؤمنین در نصرت آنها.

(وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ) حدیث شریفی در ذیل این آیه دوست داشتم در خاتمه این سوره نقل کنم حدیث از ابن بابویه مسندا از حضرت رضا (ع) از پدر بزرگوارش از آباء طیبین از حضرت رسالت نقل فرموده فرمود:

«من احب ان یتمسک بدینی و یرکب سفینة النجاة بعدی فلیقتد بعلی بن ابی طالب علیه السلام و لیعاد عدوه و لیوال ولیه فانه وصیی و خلیفتی علی امتی فی حیاتی و بعد وفاتی و هو امیر کل مسلم و امیر کل مؤمن بعدی قوله قولی و امره امری و نهیه نهیی و تابعه تابعی و ناصره ناصری و خاذله خاذلی ثم قال من فارق علیا (ع) بعدی لم یرنی و لم اره یوم القیمة و من خالف علیا (ع) حرم اللَّه علیه الجنة و جعل مأواه النار و من خذل علیا (ع) خذله اللَّه یوم یعرض علیه و من ینصر علیا (ع) نصره اللَّه یوم یلقیه و لقنه حجته عند المنازله ثم قال (ص) الحسن و الحسین اماما امتی بعد ابیهما و سیدا شباب اهل الجنة و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سید الوصیین و ولد الحسین تسعة ائمة تاسعهم القائم من ولدی طاعتهم طاعتی و معصیتهم معصیتی الی اللَّه اشکو

ص: 102

المنکرین لفضلهم و المضیعین لحقهم بعدی و کفی باللَّه ولیا و کفی باللَّه نصیرا لعترتی و ائمة امتی منتقما من الجاهدین لحقهم وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).

تمت بحمد اللَّه و المنة تفسیر السورة و یتلوه تفسیر سورة النمل و الحمد للَّه اولا و آخرا و صلی اللَّه علی نبیه و اله و یغفر اللَّه لی و لآبائی و اخوانی المؤمنین و اهل بیتی انشاء اللَّه تعالی.

ص: 103

سوره نمل 95 آیه- مکی .... ص : 104

[سوره النمل (27): آیه 1] .... ص : 104

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ (1)

فضیلت سورة: گذشت در اول سوره شعراء حدیث شریفی از حضرت صادق (ع) در فضیلت طواسین ثلاث که سوره شعراء و این سوره و سوره قصص باشد مراجعه کنید.

بعلاوه از آن حضرت مرویست فرمود راجع به این سوره

«من کتبها لیلة فی رق غزال و جعلها فی رق مدبوغ لم یقطع منه شی ء و جعلها فی صندوق لم یقرب ذلک البیت حیة و لا عقرب و لا بعوض و لا شی ء یؤذیه باذن اللَّه تعالی).

و حدیثی از خواص القرآن نقل می کنند از حضرت رسالت لکن چون سند ندارد از نقل آن خودداری کردیم و لو در باب تسامح در ادله سنن ملاحظه سند لازم نیست به واسطه این که فرمودند:

«من بلغه ثواب علی عمل فعمله رجاء لادراک ذلک الثواب یعطیه و لو لم یکن کما بلغ).

(طس) از حروف مقطعه قرآن و رمز ما بین خداوند و رسول است، لا یعلمها الا اللَّه و الراسخون فی العلم و هم ائمه (ع).

(تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ) اینست آیات قرآن مجید و کتاب که مبین احکام الهی است.

(تلک) اشاره به این سوره مبارکه است که مشتمل بر آیات شریفه است.

(آیات القرآن)، توصیف به قرآنیت برای این است که فرمود: قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا (الاسری آیه 106)

ص: 104

(و کتاب مبین) و توصیف به کتاب برای این است که در لوح محفوظ ثبت شده بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج آیه 21 و 22) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه آیه 78) و توصیف به مبین قوله تعالی هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (آل عمران آیه 122) و قوله تعالی وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (نحل آیه 64).

[سوره النمل (27): آیه 2] .... ص : 105

هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ (2)

این قرآن هدایت کننده و بشارت دهنده است برای قومی که ایمان می آورند.

اما هدایت قرآن که به بهترین راه ها و محکم ترین راه ها راهنمایی می کند چنانچه می فرماید:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ (الاسری آیه 9) چیزی در قرآن فرو گذار نشده وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (انعام آیه 59).

و اما بشری سر تا سر قرآن بشارت مؤمنین است و در بسیاری از آیات بشارت را برای مؤمنین به طور اطلاق فرموده مثل همین آیه و در بعضی مقرون به تقوی فرموده الذین آمنوا و اتقوا در بعضی مقرون به عمل صالح کرده الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما اگر ایمان باشد و تقوی از معاصی و مقرون به اعمال صالحه «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» آنهم هر چه درجه ایمان و تقوی و عمل صالح بالا رود درجات بالا می رود تا برسد به درجات انبیاء و ائمه اطهار و اما اگر اعمال صالحه چندان نداشته باشد یا تقوای از معاصی اگر باعث زوال ایمان شد که هیچ گونه بشارتی ندارد و اما اگر با ایمان رفت عاقبت نجات است یا به مغفرت الهی یا به عفو پروردگار یا به شفاعت شفعاء یا به دعای مؤمنین یا وسائل دیگر و لو در حین موت یا در قبر یا در عالم برزخ یا در صحرای محشر گرفتار باشد به تفاوت مراتب لذا در این آیه به طور اطلاق فرمود:

(وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ) سپس مصداق مؤمنین را بیان می فرماید:

[سوره النمل (27): آیه 3] .... ص : 105

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3)

مؤمنین کسانی هستند که بر پا می دارند نماز را و ادا می کنند زکاة را و به آخرت آنها

ص: 105

یقین دارند.

اما اقامه صلوة برای این است که

«الصلاة عمود الدین و قربان کل تقی ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها و تارک الصلاة کافر و لا یشم رایحه الجنة و ضایع الصلاة یخرج من الدنیا بلا ایمان».

و اقامه صلوة دو نحوه است: یکی اتیان نماز است صحیحا با جمیع اجزاء و شرائط و خالی از موانع و از جمله شرائط آن ایمان است که شرط صحت جمیع عبادات است.

دیگر آنکه وادار کند دیگران را بر اتیان صلوة به بیان احکام آن و امر به معروف و تحذیر از مخالفت.

و اما ایتاء زکاة بواسطه اینکه عذاب آن قبل از موت می رسد که می فرماید: وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (منافقون آیه 10).

و اما یقین به آخرت یقین بالاتر از علم است، علمی است که هیچ گونه غفلت و فراموشی در او نباشد همیشه نصب العین باشد که ببیند «اهل الجنة فی الجنة متنعمون و اهل النار فی النار معذبون». مثل زید بن حارثه و امثال او.

[سوره النمل (27): آیه 4] .... ص : 106

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4)

محققا کسانی که ایمان به آخرت ندارند و نیاوردند زینت دادیم در نظر آنها اعمال زشت آنها را پس آنها در حیرت و ضلالت افتادند.

(إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ) یا بکلی منکر معاد هستند مثل طبیعی و دهری یا شاک در معاد هستند که آیا قیامتی هست یا نه یا غافل از معاد و غرق در دنیا.

(زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ) هوی پرستی، شهوت رانی، خوش گذرانی، لذت بری، کیف کنی نه حیائی نه عفتی نه شرمی نه خجلتی با اینکه خود را روشن فکر می دانند نه بفکر دین هستند و نه در بند نماز فسق و فجور و ظلم و تعدی از آنها می بارد و اهل حق را به نظر حقارت

ص: 106

و پستی و بی شعوری و بی ادراکی نگاه می کنند و کارهای خود را خوب می پندارند و در نظر آنها جلوه دارد.

(فَهُمْ یَعْمَهُونَ) عمه را در لغت و تفسیر به معنی تحیر تفسیر کردند چون لغتی مرادف آن پیدا نکردند لکن در فارسی به معنی گیج است یعنی اینها در طغیان و سرکشی و معاصی گیج شدند چیزی حالی آنها نمی شود توجهی ندارند متنبه نمی شوند چنانچه می فرماید:

یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (بقره آیه 14) وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (انعام آیه 110) مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (اعراف آیه 185) فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (یونس آیه 11) لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (حجر آیه 72) لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (مؤمنون آیه 77) و بالجمله اشخاص فرو رفته در شهوات و معاصی و طغیان و سرکشی اینها گیج هستند و بزبان دیگر زابرا شده اند هیچ حالی آنها نمی شود نه توجه می کنند و نه بخیال دین و نه بفکر آخرت و نه گوش بحرف علماء می دهند و نه اعتنایی به قرآن و احکام الهی دارند و نه در طغیان خود کوتاهی می کنند «بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی» أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف آیه 178) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (فرقان آیه 46).

[سوره النمل (27): آیه 5] .... ص : 107

أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5)

اینها از برای آنها است بد عذابی و آنها در آخرت خاسرترین اهل خسران هستند.

عذاب مطلقا سوء است و لو عذاب دنیوی باشد یا حین نزع یا در قبر یا در عالم برزخ یا صحرای محشر یا جهنم آنهم بمراتب مختلفه ولی آن عذابی که از همه آنها سخت تر و شدیدتر است سوء العذاب است و این اختصاص دارد باین نمره اشخاص که می فرماید:

(أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ) که لام اختصاص است و خسران مجرد کسر تجارت نیست بلکه سرمایه از دست دادن است، دنیا محل تجارت است

«الدنیا مزرعة الاخرة»

سرمایه

ص: 107

عمر است تاجر انسان است کسب و تجارت اعمال صالحه و اخلاق فاضله و عقائد حقه است نفع و فائده آنها سعادت و رستگاری و مثوبات دنیوی و اخروی است خسران آن سرمایه که عمر باشد از دست دادن است کسانی که نه عقائد حقه بدست آوردند و نه اخلاق فاضله و نه اعمال صالحه أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (زمر آیه 15) و اخسر اینها کسانی هستند که علاوه از اینکه هیچ نفعی نبردند و سرمایه عمر را از دست دادند فردای قیامت طلب کارهای زیادی دارند و طلب کارها هم دو قسم هستند یک قسمت مطالبه حقوق خود می کنند اول مطالب خدا حق الوهیت و نعم خود را مطالبه می کند، پیغمبر، امام، سادات، فقراء، ذوی الحقوق، مظلومین از کسانی که اموال آنها را بظلم گرفتند طلب کاران که به تقلب و کسب حرام و غش در معامله اموال آنها را تصرف کرده قسمت دویم مظلومین که گرفتار ظالمین شدند بالاخص ظالمین آل محمد (ص) لذا این هایی که در طغیان یعمهون شدند مشمول (وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ) هستند.

[سوره النمل (27): آیه 6] .... ص : 108

وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (6)

و محققا تو تلقی کرده ای قرآن را از نزد حکیم علیم.

نوع مفسرین تفسیر کردند به اینکه توسط وحی و روح الامین از جانب پروردگار و لو به واسطه لکن آن چه به نظر می رسد این آیه شریفه مرتبه اول نزول قرآن را بیان می فرماید که خداوند چون نور مقدس حضرت رسالت را خلق فرمود و انوار مقدسه ائمه را، تمام علوم و کمالات را به آنها عنایت کرد که فرمود:

«اول ما خلق اللَّه نوری»

پیش از اینکه ملکی یا عرش و کرسی و لوح و قلم را خلق فرماید و در خبر از امیر المؤمنین است که پس از خلقت نور آن حضرت خداوند دوازده حجاب خلق فرمود و این نور مقدس را در این دوازده حجاب سیر داد و در هر حجابی ذکری داشت پس از آن عرش را آفرید و او را در عرش قرار داد دارد در حجاب اول دوازده هزار سال تا در حجاب دوازدهم هزار سال و در عرش هفت هزار سال که مجموع آنها هشتاد و پنج هزار سال می شود و یکی از حجاب ها را حجاب نبوت می فرماید در آن حجاب مقام نبوت

ص: 108

باو عنایت شد و معنای نبوت خبر داشتن از جانب خداوند به جمیع دستورات که من جمله قرآن مجید است و این انوار مقدسه ائمه با نور مقدس رسالت یک نور بود چنانچه فرمود:

«انا و علی من نور واحد»

و در زیارت جامعه

«خلقکم اللَّه انوارا و جعلکم بالعرش محدقین حتی من علینا فجعلکم فی بیوت اذن اللَّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه»

و از شواهد این دعوی فرمایش حضرت است که فرمود:

«کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین»

و از شواهد اینکه چون امیر المؤمنین متولد شد و پیغمبر آمد زبان در دهان علی گذاشت مکید بعد فرمود «اقرء» امیر المؤمنین قرائت کرد سوره مؤمنین را بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ حضرت فرمود:

«قد افلحوا بک یا علی»

و نیز از شواهد اینکه علی (ع) استاد جبرئیل بود که دارد جبرئیل بر پیغمبر نازل شده بود امیر المؤمنین وارد شد جبرئیل برخاست و احترام گذاشت حضرت سببش را پرسید عرض کرد موقعی که خداوند مرا خلق فرمود خطاب رسید

«من انا و من انت»

من ندانستم چه جواب بگویم نور علی حاضر شد و فرمود بگو

(انت الرب الجلیل و انا العبد الذلیل»

لذا می فرماید:

(و انک) شخص شما.

(لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ) تلقی اخذ و گرفتن است.

(مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ) بی واسطه از جانب خداوندی که حکیم است که تمام افعال او از روی حکمت و مصلحت است که این قرآن را القاء بتو فرمود عین صلاح بود و تمام دستورات و فرمایشات قرآن حکیمانه است و عالمانه است و این در جواب آنها است که گفتند که شیاطین این قرآن را نازل کردند که در سوره قبل بیان شد که فرمود: «وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ- الی قوله- عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» شرحش بیان شد.

[سوره النمل (27): آیه 7] .... ص : 109

إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7)

یاد کن زمانی که فرمود موسی برای اهلش- که دختر شعیب بود- من می بینم و حس میکنم و به نظرم می آید آتشی زود باشد که بیابم از آن آتش

ص: 109

خبری برای شما یا یک مقداری از آن آتش بیاورم باشد که شما گرم شوید.

حضرت موسی بعد از آنکه مدت قرار داد با شعیب را به پایان رسانید و از مدین بیرون آمد با عیالش دختر شعیب، گفتند شب تاریک راه را گم کرده بود در بیابان و هوا هم سرد بود و عیالش هم گرفتار وضع حمل بود ناگاه از وادی ایمن بیابان که گفتند زمین کربلا بوده طرف راست بیابان آتشی مشاهده کرد که دارد شعله می کشد.

(إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ) بعیالش فرمود:

(إِنِّی آنَسْتُ ناراً) من مشاهده می کنم آتشی را که دلیل است بر اینکه قافله و جمعی در وادی برای دفع برودت هوا آتش افروخته اند میروم.

(سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ) از آنها راه و طریق را دست می آورم و می آیم شما را می برم.

(أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ) تردید برای این است که اگر آنها هم راه را گم کرده و خبر ندارند قدری آتش می آورم.

(لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ) باشد که شما گرم شوید و از سردی نجات پیدا کنید تا روز شود و راه را پیدا کنیم. قبس پاره ای از آتش است.

سؤال: ضمیر جمع آنهم مذکر مثل اتیکم و لعلکم و تصطلون با اینکه فقط زوجه او دختر شعیب بود چه معنی دارد؟

جواب: حضرت موسی البته با گوسفندان زیادی بود و البته اشخاصی داشتند برای محافظة گوسفندان بعلاوه گفتند عیالش وضع حملش شد و پسر بود لذا جمع مذکر آورد و بعضی گفتند خطاب تشریفی بود و اللَّه العالم.

[سوره النمل (27): آیه 8] .... ص : 110

فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (8)

پس چون آمد موسی نزدیک آتش ندایی شنید که برکت داده شد بکسانی که در آتش هستند و کسانی که نزدیک آتش و اطراف آتش هستند و منزه و مبراست خداوندی که پروردگار عالمین است.

ص: 110

یکی از اسماء الهیه متکلم است نه به آلات و اسباب بلکه به ایجاد کلام چنانچه با موسی تکلم کرد و چون کلام عرض است محتاج به معروض است لذا ایجاد کلام در یک جسمی می شود، یا در هواء و یا در سنگ ریزه در کف مبارک حضرت رسول یا در سوسمار شهادت برسالت که گفتیم معجزه فعل الهیست یا در شجره برای موسی که می فرماید: در سوره قصص آیه 30 فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ و در سوره طه آیه 12 امر بخلع نعلین شد فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً و وادی مقدس گفتند زمین کربلا بوده و او است بقعه مبارکه.

(فَلَمَّا جاءَها) یعنی چون نزدیک شد به آتش.

(نودی) ندا دهنده خدای متعال است.

(أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها) مفسرین گفتند مراد ملائکه هستند که در آن نور بودند و موسی که در حول او بود یا بالعکس موسی داخل بود و ملائکه در حول لکن آنچه به نظر می آید و شواهدی از خارج و داخل داریم و اللَّه العالم اینکه نوری که مشاهده کرد موسی و تخیل نار کرد نور مقدس محمد و آل بود و بورک من فی النار ابدان مطهره ابی عبد اللَّه و اصحابش و شیعیانی که در این زمین دفن شده اند و می شوند و مراد و من حولها نجف، کاظمین، سرمن رآست که انوار مقدس ائمه عراق و شیعیان که در این اماکن مشرفه مدفون هستند و در آیه معین نفرموده من فیها و من حولها را و شواهدی که بر این دعوی داریم یکی اینکه خطاب به موسی شد پس خود موسی خارج از من فیها و من حولها است، دوم اینکه ملائکه در نور یا نار نبودند، سوم اینکه فرمایشی که خطاب به ابی عبد اللَّه حضرت زین العابدین نمود

«طوبی لارض تضمنت جسدک الشریف»

چهارم اینکه فرمایش امیر المؤمنین که فرمود

«کنت مع الانبیاء سرا و مع محمد (ص) جهرا»

پنجم اینکه در اخبار دارد که زمین کربلا یک قطعه ای از بهشت است و فردای قیامت امر می شود که ببرند در بهشت و کسانی که در آنجا دفن شده اند موقعی که سر از قبر بیرون می آورند در بهشت هستند و غیر اینها.

ص: 111

(وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) و منزه است پروردگار رب العالمین که جسم باشد و در میان نور مکان داشته باشد چنانچه مجسمه گفتند:

[سوره النمل (27): آیه 9] .... ص : 112

یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (9)

مقام بسیار بلندیست که خداوند تعالی بدون واسطه ملک با انسان تکلم فرماید و لذا موسی را کلیم اللَّه گفتند و این موهبت خاص مقام انبیاء بزرگ است.

(یا مُوسی این خطاب اعطاء مقام نبوت است که از جانب الهی باو خبر می دهد.

(انه) ضمیر شأن است یعنی محققا بدان و شأن چنین است که طرف مکالمه خداوند است که من با تو تکلم می کنم خداوند عالمیان هستم که اسم شریفم:

(أَنَا اللَّهُ) است و اسامی مقدسه ذات سه اسم است اللَّه اسم ذات مقدس که جامع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص و حق ذات واجب الوجود و هو مقام غیب الغیوبی و بقیه اسماء اسماء صفات است مثل:

(الْعَزِیزُ) قادر متعال قاهر بر جمیع ممکنات.

(الْحَکِیمُ) عالم به جمیع حکم و مصالح که تمام افعالش از روی حکمت و مصلحت است که از شئون علم است.

[سوره النمل (27): آیه 10] .... ص : 112

وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10)

و بینداز عصای خود را پس چون که دید به حرکت آمد که گویا مثل ماری شد پشت کرد از عقب یعنی پس پس رفت و رو از او برنگردانید ای موسی نترس محققا به درستی که نزد من نمی ترسند پیغمبران.

این آیه دلیل بر رسالت او است چنانچه آیه قبل دلیل بر نبوت او بود.

(وَ أَلْقِ عَصاکَ) جمله در تقدیر است پس چون القاء عصا کرد بر حسب امر الهی یعنی فالقاه.

(فَلَمَّا رَآها) پس چون دید عصا را.

ص: 112

(تهتز) اهتزاز بحرکت در آمدن و خود را به زمین کشاندن است و این اولین معجزه است که به موسی عنایت شد برای اطمینان قلب موسی.

(کَأَنَّها جَانٌّ) جان ماریست طولانی یعنی مار بزرگیست گذشت که گاهی تعبیر بحیه فرموده فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی (طه آیه 20) در اینجا تعبیر بجان کرده که اژدها باشد در جای دیگر تعبیر به ثعبان فرموده و گفتند جان ماریست اکحل العینین سیاه چشم بعضی گفتند مار سفید است بعضی گفتند زرد است بعضی گفتند مثل اسب بال دارد و گذشت که ثعبان افعی است در سوره اعراف می فرماید: فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (آیه 107) و این حالات مختلفه داشته حیه بوده برای موسی جان بود برای فرعون ثعبان بود برای سحره حیة لعدوها که به سرعت می رفت جان لطولها که گفتند به تمام قد بلند می شد و روی دم می ایستاد و دهان باز کرد که یک لب به زمین و یک لب بالای قصر فرعون و ثعبان لبلعها که تمام سحر سحره را بلعید.

(وَلَّی مُدْبِراً) حضرت موسی ترسید و بنا کرد عقب عقب رفتن صورت به سوی جان بوده و پس پس می رفت.

(وَ لَمْ یُعَقِّبْ) پشت نکرد بمار که او را نبیند و ترسید لذا خطاب رسید:

(یا مُوسی لا تَخَفْ) آنکه قدرت دارد عصا را حیه و جان بکند قدرت دارد برگرداند عصا کند.

(إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ) بعضی گفتند چون انبیاء و مرسلین معصوم بودند لذا خوف نداشتند لکن این کلام غلط است معصومین خوف آنها بیشتر است از سایرین چنانچه رجاء آنها هم بالاتر است و توضیح مطلب اینکه سه قسم خوف داریم:

(1) خوف از بلیات و مضار دنیوی و گرفتاری ها و شکنجه های دشمن و اذیت و ظلمهای آنها.

(2) خوف از معاصی و عواقب امور و از عذاب الهی.

(3) خوف از عظمت و بزرگواری الهی و خود را کوچک و حقیر دانستن. انبیاء و مرسلین بلکه صلحاء مؤمنین خوف اول را ندارند چون می دانند آنچه بر آنها وارد می شود عین صلاح است و به جا و به موقع است و کمال رضا و خوشنودی را از قضاء الهی دارند ببینید حضرت

ص: 113

ابا عبد اللَّه در گودال قتلگاه عرض می کند

«الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک لا معبود لی سواک»

یکی از لشگریان ابن سعد نامش هلال است نقل می کنند که گفت نزد ابن سعد بودم پیاده ای دوان دوان آمد نزد ابن سعد گفت امیر البشارة حسین از بالای اسب به زمین افتاد اسب تاختم بروم تماشای جان دادن حسین را بکنم چون آمدم دیدم صورت برافروخته خرم خندان «شغلنی جمال وجهه عن الفکرة فی قتله».

در بلاء خوش می کشم لذات او مات اویم مات اویم مات او

حضرت موسی بن جعفر در زندان سجده شکر می کند که از خداوند درخواست کردم یک جای خلوتی برای عبادت او بمن عنایت فرمود: حضرت ابراهیم در فلاخن رو به آتش می رود و می فرماید:

«حسبی من سؤالی علمه بحالی»

این خوف است که می فرماید: (إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ).

از امیر المؤمنین (ع) است که می فرماید اگر خداوند فردای قیامت بفرماید من تمام اهل محشر را بهشت می برم مگر یک نفر علی می ترسد که آن یک نفر علی باشد و اگر بفرماید تمام را جهنم می برم مگر یک نفر علی امیدوار است که آن یک نفر علی باشد.

[سوره النمل (27): آیه 11] .... ص : 114

إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (11)

مگر کسی که ظلم کرده باشد، پس از آن تبدیل کند بدی را به خوبی پس محققا من آمرزنده مهربانم.

این آیه را بعضی این نحو تفسیر کردند که استثناء منقطع است یعنی غیر مرسلین کسانی که معصیت کرده بعد توبه کنند و عزم بر عدم عود داشته باشد او خائف است پس من آمرزنده و مهربانم نسبت باو و اینکه استثناء منقطع است از جهت عصمت انبیاء است بعضی این نحو تفسیر کردند که کلمه الا و لا بوده الف بجای واو و این جمله عطف است بر مرسلین یعنی همین نحوی که مرسلین خوف ندارند کسانی که موفق به توبه شدند پس از معاصی آنها هم خوف ندارند چون خداوند غفور و رحیم است و قبول توبه می کند و تحقیق کلام این است که نه استثناء منقطع است و نه الا به معنی و لا بلکه مراد از (إِلَّا مَنْ ظَلَمَ) ترک اولی است مثل

ص: 114

اکل آدم از شجره و سؤال نوح إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ و امثال این ها و اطلاق سوء و ظلم و عصیان بر ترک اولی در قرآن داریم وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی (طه 121 و 122) در حق یونس عرض کرد: سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (انبیاء آیه 87) و غیر این ها پس معنی این می شود:

(إِلَّا مَنْ ظَلَمَ) بترک اولی.

(ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ) به توبه و انابه که گفتند آدم دویست سال در کوه سرندیب گریه کرد تا متوسل شد بخمسة النجباء بوحی جبرئیل توبه قبول شد (فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ).

[سوره النمل (27): آیه 12] .... ص : 115

وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (12)

و داخل کن دست خود را در گریبان خود بیرون میآید سفید و روشن بدون سویی در نه آیه و معجزه بسوی فرعون و قوم فرعون محققا آنها قوم متمرد متجاوز هستند.

(وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ) مکرر در سور قرآنی این دو معجزه بزرگ را بیان فرموده و تفسیر شده احتیاجی به تکرار نداریم.

انما الکلام (فی تسع آیات) در سوره بنی اسرائیل می فرماید: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ (آیه 101) و در آنجا ذکر اختلاف در این نه آیه بیان شده و نیز اختلاف در اینکه آیه عصا و ید جزو تسعه هست یا تسعه غیر این دو است و بالجمله معجزات موسی زائد بر اینها است از انعقاد نطفه موسی تا زمان رحلتش ولی در این سوره تسع آیات را برای فرعون و قوم فرعون می فرماید اما آیاتی که قبل از بعثت موسی بود و آیاتی که بعد از هلاکت فرعونیان بود مربوط باین تسعه نیست لذا می فرماید:

(إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ) این دو آیه با آیه شریفه که می فرماید: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ (اعراف آیه 130) که پنج آیه است با این دو هفت آیه می شود هشتم اجابت دعاء موسی و هارون در حق آنها رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ

ص: 115

وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ

- الی قوله تعالی- قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما الایة (یونس آیه 88 و 89) نهم انفلاق بحرکه می فرماید: فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ الایة (شعراء 63) گذشت شرحش و ممکن است بلع عصا سحر سحره فرعون باشد و اللَّه العالم.

[سوره النمل (27): آیه 13] .... ص : 116

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (13)

پس چون آیات ما آمد آنها را و مشاهده کردند و این آیات واضح و روشن و موجب بصیرت بود گفتند این سحر واضح مبین است.

تمام کفار و مشرکین از زمان نوح و قبل از نوح و بعد از نوح الی زمان خاتم النبیین موقعی که مشاهده می کردند معجزات انبیاء را و می دیدند از عهده آنها خارج است مثل آنها را بیاورند و اگر تصدیق آنها را بکنند آنها دعوت می کنند آنها را که بوظائف دینی عمل کنند و اطاعت اوامر آنها را کنند و منتهی شوند از مناهی الهیه و این بر خلاف هواهای نفسانیه آنها است و عادات آنها ناچار در مقابل انبیاء به اعذاری متلبس می شدند معجزات را حمل به سحر می کردند انبیاء را ساحر و مجنون و مفتری می گفتند و از ترس اینکه مبادا جمعی که بی غرض هستند به آنها بگروند و ایمان آورند در مقام اذیت آنها برمی آمدند یا آنها را می کشتند یا اخراج بلد می کردند یا حبس می کردند یا سنگ سار می کردند یا اذیت های دیگر و همین نحو معمول مخالفین بود از زمان امیر المؤمنین تا زمان حضرت عسکری که با آنها چه معاملاتی کردند قتل و سم و حبس و سایر جهاتی دیگر و هم چنین در دوره غیبت الی زماننا هذا با علماء اعلام و با مؤمنین و مسلمین چه کردند و چه می کنند و غافل از اینکه هر چه می کنند به خود می کنند و خداوند اینها را نصرت می فرماید: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (مؤمن آیه 51).

[سوره النمل (27): آیه 14] .... ص : 116

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ (14)

و انکار کردند آیات را و حال آنکه در نفس خود یقین پیدا کردند از روی ظلم و تکبر و بلند پروازی پس نظر کن چگونه بوده است عاقبت فساد کنندگان.

حدیث مفصلی در وجوه کفر و اقسام کفر در مجلد اول این تفسیر صفحه 261 آیه 6 سوره

ص: 116

بقره سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ از کافی باسناد از ابی عمرو زبیدی از حضرت صادق (ع) سؤال کرد از وجوه کفر حضرت بیان مفصلی بیان فرمود عین آن حدیث را با ترجمه نقل کرده ایم مجلد اول آیه 5 بقره مراجعه فرمائید و ما در اینجا فقط اقسام کفر را اشاره میکنیم:

1- کفر جحودی که قلبا یقین پیدا کند ولی از روی عناد و تکبر و نخوت انکار کند که این آیه این قسم را بیان می فرماید.

2- کفر از روی تقلید آباء و عادات و هواهای نفسانیه که نوع کفار دارند.

3- کفر از روی جهل یا ظن که (إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ).

4- کفر از روی نفاق که ظاهر مسلمان و باطن کافر.

5- کفر از روی ارتداد که از اسلام برگردد بکفر یا انکار بعض ضروریات دین یا بدعتی در دین بگذارد.

6- کفر برائت و بیزاری نسبت به مقدسات دینی و در آیات قرآنی اطلاق کفر بر کفران نعمت و بر تارک حج و در اخبار بر تارک صلوة و بسیار از واجبات و ارتکاب بسیاری از معاصی شده و در همان مجلد ما مفصلا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

(وَ جَحَدُوا بِها) فرعون و قوم او انکار کردند معجزات حضرت موسی را حمل بر سحر کردند.

(وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ) با اینکه یقین پیدا کردند به نبوت موسی و معجزات او بالخصوص بعد از ایمان سحره و اینکه عصا بلعید تمام سحر آنها را.

(ظُلْماً) ظلم به بنی اسرائیل و ظلم به نفس خود. و امثال اینها.

(وَ عُلُوًّا) بزرگی و دعوی الوهیت و کبر و نخوت.

(فانظر) یا رسول اللَّه (ص) یا ایها السامع.

(کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ) تمام غرق شدند و تمام مساکن و زخارف و اندوخته های آنها نصیب بنی اسرائیل شد.

[سوره النمل (27): آیه 15] .... ص : 117

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ (15)

ص: 117

و هر آینه به تحقیق دادیم ما داود و سلیمان را علمی و گفتند حمد، مختص خداوندیست که فضیلت داد ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود.

(وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً) علمی که خداوند به این دو پیغمبر عنایت فرمود یکی زبان طیور و دواب الارض و حیوانات یکی نرم شدن آهن در دست داود و تعلیم صنعة زره و تسبیح کوه ها و طیور با داود و اعطاء زبور و تسخیر جن و وادار کردن آنها را بر اعمال شاقه و متمردین آنها را حبس و زنجیر می کرد و تسخیر باد بهر جا اراده داشت تخت او را حرکت می داد و چشمه مس گداخته برای سلیمان که به تمام این ها در قرآن اشاره دارد که می فرماید: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ- الی قوله تعالی- وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ الایة (سبأ آیه 10 و 11 و 12) و می فرماید وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (نساء آیه 163، اسری آیه 55) و در تفسیر علی بن ابراهیم است «فانزل اللَّه علیه الزبور فیه توحیده و تمجیده و دعاؤه و اخبار رسول اللَّه (ص) و امیر المؤمنین و الأئمة من ذریتهما و اخبار الرجعة و ذکر القائم لقوله تعالی: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (انبیاء آیه 105).

(وَ قالا) داود و سلیمان.

(الْحَمْدُ لِلَّهِ) تفسیر حمد و اختصاص به خداوند در اول سوره فاتحه مفصلا بیان کرده ایم و فرق بین حمد و مدح و شکر مجلد اول طبعة اولی صفحه 97 و 98.

(الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ) تعبیر به کثیر برای استثناء انبیاء اولی العزم و محمد و اوصیاء او و صدیقه طاهره که افضل از آنها هستند.

[سوره النمل (27): آیه 16] .... ص : 118

وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ (16)

وارث برد سلیمان داود را و گفت یا ایها الناس- خطاب به تمام افراد بشر- خداوند به ما تعلیم فرمود زبان پرندگان را و عنایت فرمود از هر چیزی محققا در این تعلیم و عنایت هر آینه او فضل آشکار است.

ص: 118

(وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ) این جمله سنگی است که به دهان کسانی می خورد که صدیقه طاهره را ممنوع از فدک کردند و متمسک به حدیث مجعول خود شدند که پیغمبر فرمود «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث درهما و دینارا و کلما ترکناه صدقه» و همچنین آیه زکریا که دعاء کرد فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ (مریم آیه 5 و 6) و حضرت سلیمان آنچه داود داشت از مال و دولت و ملک و نبوت و علم به میراث باو رسید و مطلب دیگر این که بعضی از عامه و سایر فرق شیعه اشکال کردند در امامت حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت بقیة اللَّه که این ها در سن طفولیت به مقام امامت نائل شدند بلکه در اولیت ایمان امیر المؤمنین که سیزده ساله بود که پیغمبر مبعوث شد جواب: آنها این که حضرت سلیمان و یحیی و عیسی در سن طفولیت و صباوت بلکه در گهواره مقام نبوت پیدا کردند و در کافی مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود

«ان داود ورث علم الانبیاء و ان سلیمان ورث داود و ان محمدا (ص) ورث سلیمان و انا ورثنا محمدا (ص) و ان عندنا صحف ابراهیم و الواح موسی الحدیث»

بلکه در باب زیارات متواتر است که این ها وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) بودند.

(وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ) مجرد طیر نبود بلکه زبان تمام حیوانات و نباتات و جمادات را می دانست چنانچه در حق داود گذشت که خطاب به جبال و طیور شد که با داود تسبیح بگویند و به آهن که نرم شود وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ (انبیاء آیه 79) و این آیه و بسیاری از آیات صریح در این است که تمام موجودات عقل و شعور و معرفت دارند و تسبیح و تقدیس حق می کنند وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (اسراء آیه 46) بلی متمردین از جن و انس خارج هستند چنانچه می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ، وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ (حج آیه 18) تفسیرش گذشت.

(وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ) هر چه طلب کردیم و درخواست نمودیم بما عنایت فرمود.

(إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ) بنده هیچ گونه استحقاق نعمتی ندارد آنچه باو عطا

ص: 119

میشود از راه تفضل است چه در دنیا و چه در آخرت فقط قابلیت می خواهد خداوند در محل غیر قابل تفضل نمی کند بلی در بلاهای الهی و عذاب استحقاق می خواهد غیر مستحق را خردلی عذاب نمی کند.

فذلکه: شب جمعه ای بود در چندی قبل در عالم رؤیا خدمت حضرت سلیمان مشرف شدم عرض کردم یا نبی اللَّه یک نفر از علماء در مقام افضلیت حضرت خاتم بر تمام انبیاء بیاناتی دارد از آدم و من دونه تا باسم مبارک شما میرسد می گوید (کم فرق بین من عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها و بین من قال وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی (ص آیه 34) فرمود ما هم برای دنیا نخواستیم عرض کردم چرا لا ینبغی لاحد من بعدی به دیگران هم تفضل فرماید فرمود این معنی نیست که به دیگران ندهی بهر که هر چه اراده کنی تفضل کن بمن بیشتر و بالاتر مرحمت فرما چنانچه شما در دعاء کمیل می گوئید

«و اجعلنی من احسن عبادک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک»

عرض کردم در قرآن دارد شما شیاطین را غل و زنجیر می کردید وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ (ص آیه 37) فرمود:

غل های آنها غیر از این غل ها است.

[سوره النمل (27): آیه 17] .... ص : 120

وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17)

و جمع شد از برای سلیمان لشکر سلیمان از جن و انس و پرنده پس آنها باز داشته شدند.

از حضرت صادق (ع) روایت شده

«قال اعطی سلیمان بن داود ملک مشارق الارض و مغاربها فملک سبع مائة سنة و ستة اشهر ملک اهل الدنیا کلهم من الجن و الانس و الشیاطین و الدواب و الطیر و السباع و اعطی علم کل شی ء و منطق کل شی ء و فی زمانه صنعت الصنائع المعجبة التی سمع بها الناس و ذلک قوله (ع) «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ»

و گفتند شیاطین برای او فرشی بافتند از ابریشم طلا باف یک فرسخ در یک فرسخ و در وسط آن منبری گذاردند از طلا و در اطراف آن سه هزار کرسی از طلا و نقره انبیاء بر کرسی طلا می نشستند و علماء بر کرسی نقره و اطراف آنها لشکر انس و اطراف آنها لشکر جن و شیاطین و طیور بالای سر آنها

ص: 120

بالها در هم سایه بان بودند که آفتاب بر سر آنها نتابد و این بساط را با آنچه در او بود باد را امر می کرد که بالا برد از شهری به شهری که می فرماید: وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ (سبأ آیه 12) و گفتند محل قشون و جنود سلیمان که معسکر می گویند صد فرسخ بود بیست و پنج فرسخ جنود انس و بیست و پنج جنود جن و بیست و پنج وحوش و بیست و پنج فرسخ طیور لذا می فرماید:

(وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ) ممنوع بودند که از جای خود حرکت کنند و بجای دیگر روند.

[سوره النمل (27): آیه 18] .... ص : 121

حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (18)

تا زمانی که آمدند در بیابان مورچه گان گفت مورچه ای ای مورچه گان داخل شوید در مسکنهای خود که درهم نشکنند شما را سلیمان و لشکر سلیمان.

(حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ) وادی نمل بیابان مورچه، علی بن ابراهیم از حضرت صادق (ع) روایت کرده که واد النمل بیابانی بوده که معدن طلا و نقره بود فرمود

«ان للَّه وادیا تنبت الذهب (و الفضة) قد حماه باضعف خلقه و هو النمل لو رامته البخاتی من الإبل ما قدرت علیه».

و در اینجا چند جمله تذکر داده میشود:

1- اینکه حیوانات حتی مثل مورچه شعور و ادراک و عقل دارند چنانچه مشاهده میشود دانه هایی که می برند برای ذخیره زمستان دو قسمت می کنند که زیر زمین سبز نشود و آن دانه هایی که نصفه آن هم روئیده می شود چهار قسمت می کنند و این دلیل بر این است که تمام موجودات معرفت دارند و تکلیف، و تسبیح می کنند و حمد الهی که می فرماید وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (اسراء آیه 44).

2- اینکه حضرت سلیمان زبان مورچه را هم میدانست.

ص: 121

3- در خبر است که باد مأمور بود که هر نطقی که تلفظ می شد بسمع مبارک سلیمان برساند و این مورد تعجب نیست امروز دستگاه تلفن رفع این گونه تعجب ها را میکند بلکه دستگاه حبس الصوت بلکه دستگاه ابصار که یکدیگر را میبینند و با هم مکالمه میکنند.

(قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ) سؤال:

حضرت سلیمان که بساط او بتوسط باد در هوا حرکت میکرد بمورچگان آسیبی وارد نمیشد. جواب:

بعضی گفتند در آن موقع راکبا و ماشیا حرکت و سیر میکردند لکن این جواب تمام نیست هم خلاف ظاهر آیه است هم در خبر داریم که بتوسط باد سیر آنها بود و آنچه بنظر میرسد اینکه سیر سلیمان بسیار سریع بوده که میفرماید غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ (سبأ آیه 11) و البته این دستگاه وسیع با این جنود کذایی احتیاج بباد شدیدی دارد که این بساط را در هوا حرکت و سیر دهد و همچه بادی البته مورچگان را درهم میکوبد.

(وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ) چون در بساط نشسته اند و صفحه زمین را مشاهده نمیکنند و الا ملاحظه میکردند که بشما اذیتی وارد نشود.

[سوره النمل (27): آیه 19] .... ص : 122

فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ (19)

پس حضرت سلیمان تبسم کرد خنده ضعیفی از قول آن نمله و عرض کرد:

پروردگار من توفیق ده اینکه شکر کنم نعمت تو را آن نعمتی که بمن انعام فرموده ای و بر والدین من و اینکه عمل صالح که موجب رضا و خشنودی تو باشد بجا آورم و مرا برحمت خود داخل فرما در بندگان صالح خود و مرا جزو آنها قرار ده.

سؤال: مسلم بین تمام مسلمین و نصوص قرآن است که پیغمبر اسلام در جمیع شئون افضل از تمام انبیاء بود و همچنین مسلم بین شیعه و نصوص اخبار متواتره است که ائمه اطهار بعد از رسول محترم افضل از جمیع انبیاء بودند چرا همچه مقام و سلطنتی بآنها عنایت نشده؟

ص: 122

جواب: فرق این مقام بآنها عنایت شده لکن چون مأمور بدعوت بودند و مخصوصا ضعفاء قوم، و دنیا در نظر آنها پست تر از گوشت گندیده بود قبول نمیکردند و اظهار نمینمودند لکن گاهگاهی نشان میدادند. اگر حضرت سلیمان غدوها شهر و رواحها شهر پیغمبر در لیلة المعراج تا قاب قوسین او ادنی رفت و مراجعت کرد شاید یک ساعت بیش طول نکشید. اگر جنود سلیمان، جن و انس و طیر بودند جنود حضرت رسالت ملائکه بودند، که میفرماید وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها (توبه آیه 26) سنگ ریزه در کف مبارکش شهادت میداد سوسمار شهادت داد شتر شاهزاده خراسانی با پیغمبر تکلم کرد و خبر قتل صاحبش را داد و تمام اشجار و جمادات در تحت فرمانش بودند و ائمه اطهار در طرفة العین حضرت رضا از مدینه در زندان بغداد آمد حضرت جواد طرفة العین از مدینه بخراسان آمد امروز حضرت بقیة اللَّه در تمام مجالس حاضر و ناظر است. حضرت ابا عبد اللَّه از مدینه دست دراز میکند قبضه خاکی از گودال قتلگاه بدست ام السلمه میدهد خبر از آینده میدهد. امیر المؤمنین تا زیر عرش را می بیند که جبرئیل نیست میفرماید تو جبرئیلی و صدها دیگر از امثال اینها.

(فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها) خنده قهقهه و بلند مذموم است لکن تبسم ممدوح است بخصوص در صورت مؤمنین باید با چهره باز و حال تبسم و خرمی نگاه کرد.

(وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ) الهام و توفیق شکر گذاری بمن عنایت فرما که فرمود اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (سبأ آیه 13) و شکر نعمت وجوب عقلی دارد و کفران نعمت مورث عذاب است لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم آیه 7).

(الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ) مقام نبوت و سلطنت و سایر نعم مذکوره.

(وَ عَلی والِدَیَّ) اما علی والده داود معلوم چنان که گذشت و اما علی والدته همچه شوهری مثل داود و همچه فرزندی مثل سلیمان و چه بسیار از انبیاء در بنی اسرائیل از نسل او بودند- البته شکرگزار میشود و سلیمان همچه پدر و مادری دارد باید شکر الهی بجا آورد.

ص: 123

(وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ) عمل صالحی که موجب رضای الهی باشد هر عبادتی که جمیع شرائط قبول را دارا باشد موجب رضای الهی میشود و صاحب نفس مطمئنه باشد که میفرماید:

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (فجر آیه 28).

(وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ) گفتند مراد انبیاء بودند لکن مسلما حضرت سلیمان داخل انبیاء بود این دعا بعد از مقام نبوت است و میتوان گفت منظورش حشر با محمد و آل باشد صلی اللَّه علیهم.

[سوره النمل (27): آیه 20] .... ص : 124

وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ (20)

و مفقود شد طیر پیدا نبود پس فرمود سلیمان چه سبب شده که من نمیبینم هدهد را با آنکه غیبت کјϙǠو مخالفت نموده و رفته است.

از این جمله استفاده میشود که از انواع حیوانات پرندگان یک فرد را مقرر فرموده بود که در حضور باشد گفتند طیور مأمور بودند که بالها را باز کنند پهلوی یکدیگر و سایه بیندازند بر بساط سلیمان که آفتاب نتابد بر بساط جای هدهد خالی بود آفتاب افتاد در دامن سلیمان سر بلند کرد دید هدهد جای او خالیست و این امر غریبیست زیرا طیور اگر بالهای خود باز کنند در هوا پرواز میکنند نمیتوانند مکث کنند و اگر برهم گذارند باید روی زمین باشند مگر بنحو اعجاز باشد و در آیه دلالت بر این معنی ندارد ممکن است بگوئیم که طیور هم مثل سایر حیوانات جنود سلیمان باید در حضور باشند چنانچه جن و انس حاضر بودند و هر کدام مأمور بامری بودند مخصوصا هدهد برای پیدا کردن آب که میبیند آب را در زیر زمین و در خبر است که ابو حنیفه از حضرت صادق (ع) پرسید چه نحو هدهد از زیر زمین آب را مشاهده میکند حضرت فرمودند مثل اینکه شما روغن را از داخل شیشه میبینید زمین بمنزله شیشه است در نظر هدهد باری سلیمان فرمود موقعی که:

(وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ) که ندید هدهد را در معسکر خود در محل مقرر خود.

ص: 124

(فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ) که بجای خود نمی بینم جای دیگری مکث کرده.

(أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ) یا از عسکر بیرون رفته و از تحت فرمان خارج شده.

[سوره النمل (27): آیه 21] .... ص : 125

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (21)

هر آینه او را عذاب میکنم عذاب سختی یا او را سر میبرم یا بیاورد برای من بدلیل محکم و عذر موجهی.

از این جمله استفاده میشود که حیوانات هم مکلف بتکالیف هستند و در مخالفت تکلیف استحقاق عذاب دارند غایت الامر عقوبت بآنها در همین عالم است فردای قیامت عذاب جهنم ندارند و استحقاق بهشت هم ندارند خداوند با آنها چه معامله میفرماید شاید محلی بر آنها معین فرماید تعیش کنند مثل مجانین و قاصرین از کفار و اطفال آنها که لیاقت بهشت ندارند که شرطش ایمان است و استحقاق عذاب هم ندارند چون مقصر نیستند.

(لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً) بعضی گفتند عذاب شدید کندن پر و بال اوست، و بعضی گفتند جای دادن اوست در نزد حیواناتی که ضد او هستند، که گفتند: «روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم»، و بعضی گفتند در آفتاب حبس میکنم او را و ما می گوییم حضرت سلیمان بهتر میداند که چه عذابی باو بکند.

(أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ) او را ذبح میکنم که بقتل میرسانم.

(أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ) مریض بوده یا در چنگال دشمن گرفتار شده یا پیشامدی بر او شده که مانع از حضور شده.

[سوره النمل (27): آیه 22] .... ص : 125

فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (22)

پس مکث کرد مدت کمی نزدیکی پس گفت احاطه و اطلاع پیدا کردم بآنچه شما احاطه بآن نداشتی و آمدم نزد شما به خبر قطعی یقینی.

(فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ) بعضی گفتند فاعل مکث حضرت سلیمان است یعنی چیزی نگذشت بر سلیمان بنا بر این جمله در تقدیر است که فجاء هدهد و سئل سلیمان عنه ما سبب فقدانک؟

(فقال) هدهد در جواب سلیمان و بعضی گفتند فاعل مکث همان فاعل فقال است که

ص: 125

هدهد طولی نکشید که حاضر شد و خبر آورد پس گفت:

(احطت) احاطه نظری و علمی نه احاطه قدرتی و این دلیل است بر اینکه حیوانات به اندازه ای شعور و ادارک دارند که افعال عباد را میفهمند و از عقاید آنها و خوب و بد آنها اطلاع پیدا میکنند.

جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

(بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ) که حضرت سلیمان با آن وسعت مملکتش و کثرت جنودش خبر نداشت.

(وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ) شهر سبأ و قرآن میفرماید: لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ (سبأ آیه 15 و 16) در حدیث از پیغمبر (ص) سؤال کردند از سبأ که اسم مرد است یا زن فرمود اسم مرد است ده اولاد آورد شش نفر آنها یتأمن یعنی اهل یمن بودند و چهار نفر آنها یتشأم یعنی اهل شام.

اهل یمن از آن شش نفر بودند و اهل شام از آن چهار اما یمنیها، اسامی آنها ازد، کنده، مذحج، اشعرون، انمار، حمیر. شخصی سؤال کرد انمار کیانند؟ فرمود اینها هم دو قبیله شدند خثعم و بجیله، و اما شامیها اسامی آنها عامله و جذام و لخم و غسان و سبأ ابن یشحب بن یعرب بن قحطان است و این قبائل را بنام جد خود سبأ میگویند که اهل یمن و شام هستند.

(بِنَبَإٍ یَقِینٍ) یعنی هدهد گفت من از سبأ خبر یقینی آورده ام سپس خبر یقینی خود را بیان کرد:

[سوره النمل (27): آیه 23] .... ص : 126

إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ (23)

به درستی که من یافتم زنی را که سلطان آنها بود و باو داده شده بود از هر چیز و از برای او بود تختی با عظمت و بزرگی.

(إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً) نامش بلقیس بود دختر هدهاد که از سلاطین یمن از ملوک حمیر

ص: 126

پس از پدرش بمقام سلطنت رسید و در دربارش که طرف مشورت او بودند هزار نفر که هر یک آنها هزار قشون داشتند که جمعیت لشکرش دو کرور میشود هزار هزار و لفظ بلقیس مرکب است مثل حضر موت و سر تسمیه او اینست که پس از آنکه بعد از پدرش بتخت سلطنت رسید رؤساء لشکر بعضی از بعضی سؤال کردند که سیره این با سیره پدرش چه نحوه است آنها گفتند بالقیاس یعنی مطابق با او است لذا معروفه شد بنام بلقیس.

(تَمْلِکُهُمْ) یعنی سلطان آنها بود که سلطان را ملک میگویند مثل ملوک قیاصره و اکاسره.

(وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ) از جواهرات و طلاجات و اراضی و باغات و فرش ها و اموال بسیار.

(وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ) هدهد تخت سلیمان را دیده بود و مع ذلک تخت بلقیس را عظیم میشمارد یعنی از تخت سلیمان بالاتر و مهم تر بود گفتند سی زراع در سی زراع و ارتفاعش، سی زراع یعنی طول و عرض و ارتفاعش سی زراع بوده که حاصل ضربش بیست و هفت هزار زراع میشود مقدمش از طلا مرصع بیاقوت احمر و زمرد (زبرجد) اخضر و مؤخرش از نقره مکلل بالوان جواهرات و گفتند هفت بیت داشت و ابوابش مقفل بود.

[سوره النمل (27): آیه 24] .... ص : 127

وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (24)

یافتم آن ملکه سبأ را و قومش و رعیتش را سجده میکردند برای خورشید آفتاب پرست بودند از غیر خدا و زینت داده بود شیطان در نظر آنها اعمال آنها را و جلوگیری کرده بود آنها را از راه حق و صراط مستقیم پس آنها هدایت نمیشدند.

تنبیه: مشرکین منکر وجود اللَّه نبودند مثل دهری طبیعی و لذا شریک در عبادت غیر او را قرار میدادند و ممکن است بگوئیم بسیار از آنها توحید ذاتی را هم منکر نبودند که واجب الوجود بالذات خداوند متعالست ولی باستحسانات خود میگفتند که در عبادت باید متوجه شد و مقابل جسمی که قابل مشاهده باشد ایستاد و عبادت کرد نه مثل مسلمین که مقابل کعبه میایستند اینها عبادت کعبه نمیکنند بلکه کعبه را قبله میدانند و هر طائفه از مشرکین یک چیزی

ص: 127

را اشرف مخلوقات میدانند آفتاب پرستها خورشید را و او را منشأ اثر میدانند، آتش پرستها آتش را، بت پرستان بتهای خود را و هکذا.

(وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ) ببینید خداوند چه عقل و هوشی باین پرنده هدهد داده که خبر از عقیده آنها میدهد که اینها عبادت خورشید میکنند.

(مِنْ دُونِ اللَّهِ) و دانست که عبادت خدا را نمیکنند و دانست که این عبادت باغوای شیطان است چنانچه تولید شرک از قبل از نوح باغوای این ملعون بود آمد باولاد آدم گفت این انبیاء مقربان درگاه الهی بودند و مجسمه هایی تعلیم داد بشکل انبیاء تراشیدند و عبادت آنها را کردند بواسطه تقرب بخدا چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (زمر آیه 4) و گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها (اعراف آیه 27).

(وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ) شیطان دنیا را و زخارف دنیا را و هواهای نفسانیه و خیالات واهیه و اعمال سیئه و عقاید فاسده را در نظر آنها جلوه میدهد و عقاید حقه و اعمال صالحه و محسنات عقلیه را در نظر آنها بد نمایش میدهد و از این جهت میگفت:

(فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ) چنانچه خود شیطان گفت لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (حجر آیه 39).

(فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ) پس اینها هدایت نشده اند و گفتند خداوند دوازده پیغمبر بر آنها فرستاد و اجابت نکردند.

[سوره النمل (27): آیه 25] .... ص : 128

أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (25)

چرا سجده نمیکنید از برای خداوندی که بیرون میآورد پنهان و مستور در آسمانها و زمین را و میداند آنچه پنهان میکنید و آنچه علنا بجا می آورید و اظهار میکنید.

(أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ) جای تعجب است باندازه ای که هدهد تعجب میکند که چه سبب شده

ص: 128

بندگان خدا را فراموش کردند و سجده میکنند مثل آفتاب را که دائما در افول و طلوع است چنانچه حضرت ابراهیم بستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان افول و زوال و غروب آنها را دلیل گرفت بر عدم لیاقت ربوبیت فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ- الی قوله تعالی- قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (انعام آیه 76 و 77 و 78) در قرآن مجید است لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ (فصلت آیه سجده) و اول دین کلمه طیبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» است که گفتیم این کلمه طیبه سه دلالت دارد مطابقی، التزامی، اقتضایی اما مطابقی همین توحید عبادتیست که معنای الوهیت است و اما التزامی توحید ذاتی و صفاتی است زیرا اگر واجب الوجودی غیر از او بود آنهم استحقاق الوهیت داشت و همچنین توحید افعالی زیرا اگر خالقی، رازقی محیی ممیت و سایر افعال مختصه باو بود آنهم استحقاق داشت و گفتیم افعال مختصه باو ده فعل است خلق، رزق، اماته، احیاء، عزت، ذلت، غنی، فقر، صحت، مرض نه اینکه افعال الهی منحصر باین ده فعل باشد رحیم است غفور است عفو است و غیر اینها که اسماء افعال الهی بسیار است در دعاء جوشن کبیر میخوانی. در کافی از حضرت صادق است مسندا از پیغمبر اکرم (ص) که فرمود

«و من قال لا اله الا اللَّه مائة مرة کان افضل الناس عملا ذلک الیوم الا من زاد»

و نیز از آن حضرت روایت کرده فرمود

«خیر العبادة قول لا اله الا اللَّه».

(الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خبأ چیز مخفی مستور است اخراجش ظاهر کردن و بارز نمودن است ماهیات را از ظلمات عدم بعرصه وجود میآورد، رزق را از آسمان بزمین میاورد وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ بیرون میآورد دانه را از دل زمین خارج میکند روز قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است (طارق آیه 9) وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (مؤمن آیه 20) یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (الحاقه آیه 18) الی غیر ذلک من الآیات.

[سوره النمل (27): آیه 26] .... ص : 129

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (26)

اللَّه که نیست الهی مگر او پروردگار عرش عظیم.

ص: 129

در موضوع عرش اعظم الهی اخبار بسیاری داریم و اقوال زیادی اما اقوال حکما گفتند عرش فلک اطلس است و غیر مکوکب یعنی ستاره ای در او نیست و محیط بکرسی است و کرسی در او ثوابت هستند یعنی ستاره های ثابت و کرسی محیط بر هفت آسمان است که در قرآن میفرماید وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و سماوات سبع فلک زحل و مشتری و مریخ و شمس و زهره و عطارد و قمر که سیارات میگویند هر کدام محیط بما دون و آسمان اول که فلک قمر باشد محیط بکره نار و محیط بکره هوای و او محیط بکره ماء و او محیط بکره زمین فقط یک ربع کره زمین از آب خارج است که ربع مسکونش گویند لکن این عقیده امروز کشف خلافش شده که تمام این ستاره ها کراتی هستند در جو هوا و بسا چندین برابر کره شمس و از بعد آنها بنظر کوچک نمایانند و در اخبار دارد که عرش بقدری بزرگ است که خداوند ملکی خلق فرمود و مأمور شد نود هزار سال پرواز کرد و از این طرف عرش بآن طرف نرسید خطاب شد اگر تا نفحه صور پرواز کنی نخواهی رسید و حمله عرش بقدری با عظمت هستند که زمین گنجایش آنها را ندارد و جمیع برکات از عرش نازل میشود و ملائکه اطراف عرش هستند

«تحف به الملائکة و تنشاء البرکات من جهته و ترفع اعمال العباد الیه و هو اعظم من خلق اللَّه»

و مراد مخلوقات جسمانیست و الا فوق عوالم جسمانی عوالمیست: عالم ارواح، عالم ملکوت، عالم انوار، عالم جبروت و در عالم انوار اول مخلوق الهی نور مقدس نبوی و انوار مقدسه ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین که در زیارت جامعه میخوانی

«خلقکم اللَّه انوارا فجعلکم بعرشه محدقین».

تا اینجا کلام هدهد تمام شد حضرت سلیمان بهدهد خطاب فرمود:

[سوره النمل (27): آیه 27] .... ص : 130

قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ (27)

فرمود حضرت سلیمان بهدهد زود باشد ما نظر کنیم و تحقیق کنیم که آیا تو راست گفتی یا بودی از دروغگویان.

اولا این آیه دستوریست برای اینکه اگر کسی خبری آورد و نقل کرد نباید بدون تأمل تصدیق کرد و نباید رد کرد و تکذیب نمود باید مطالبه دلیل کرد و از روی مدرک حکم کرد که مخبر معصوم باشد مثل انبیاء و اوصیاء یا خبر محفوف بقرائن قطعیه باشد حتی انبیاء که مدعی

ص: 130

نبوت بودند باید مدرک و دلیل داشته باشند باقامه معجزه یا اخبار نبی ثابت النبوه یا معصوم ثابت العصمه ولی امروز معمول بین بسیاری عکس این قضیه است مطالبی که در روزنامه ها و مقالات خارجه و داخله است کانه وحی منزل میدانند و باور میکنند یا در اشعار شعراء مدرک میگیرند و اما فرمایشات علماء را موهومات میپندارند.

سؤال: پس چرا علماء بر طبق اخبار روات فتوی میدهند و عوام بقول آنها اخذ میکنند و تقلید میکنند؟

جواب: اولا در باب اصول الدین دلیل قطعی لازم است و جای تقلید نیست چنانچه در ضروریات دین و ضروریات مذهب و اجماعیات هم جای تقلید نیست و اما در فروع چون در زمان غیبت باب علم منسد است و دلیل قطعی داریم از ائمه معصومین که اخباری که از آنها رسیده و وثوق بصدورش داریم چه خبر صحیح باشد که تمام روات آن عدل امامی باشد یا موثق باشد که اطمینان بصدورش داریم و لو بعض رواتش امامی نباشند یا حسن باشد و معارض نداشته باشد و منافی با مسلمیات دینی نباشد معتبر است و واجب العمل و اما اخبار ضعیفه یا مرفوعه یا مرسله اعتبار ندارد و اما عوام از باب رجوع جاهل بعالم و ادله قطعیه واجب است تقلید کنند یا عمل باحتیاط آنهم بشرائط آن.

(قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ). اشکال: بر فرض معلوم شد که هدهد صادق است چنانچه معلوم هم شد لکن این رفع مسئولیت نمیکند و عذری برای غیبتش نمیشود زیرا به اجازه سلیمان نبوده.

جواب: اولا ممکن است که بعد از معلوم شدن صدق هدهد مورد عفو سلیمان واقع شود و ثانیا چون مأمور بود بتفتیش برای آب گردش میکرد. در اطراف زمین برخورد کرد بمملکت سبأ و مطلب مهمی برای او کشف شد که یقین برضای سلیمان داشت که این خبر را باو برساند فقط از وقت مقرر خود قدری تأخیر انداخته حضرت سلیمان فرمود:

[سوره النمل (27): آیه 28] .... ص : 131

اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ (28)

حضرت

ص: 131

سلیمان فرمود بهدهد که این نوشته مرا ببر پس بینداز بسوی آنها پس از آن دور شو از آنها ولی باندازه ای که متوجه شوی که چه نظری میگیرند.

در جواب این نامه نوشت نامه را حضرت سلیمان و مهر و امضاء نمود و داد بهدهد بمنقار گرفت و برد بالای سر بلقیس انداخت نامه را در دامن بلقیس و این قانون انبیاء بود که باید اولا دعوت کنند و اقامه معجزه و دلیل اگر مخالفت کردند باید جهاد کنند بهر نحوی که مقتضی باشد یا بعذاب الهی آنها را خداوند هلاک کند و حضرت سلیمان میتوانست قاصدی از مسلمین بفرستد و بهدهد داد یکی برای اینکه همین معجزه باشد که ببینند طائری این نامه را آورده و مخصوصا در دامن بلقیس انداخته و آن طائر دور شده و در محل نزدیکی توقف کرده و دیگر آنکه- سریعتر این نامه بدست بلقیس برسد و غرض حضرت سلیمان فقط دعوت بلقیس نبود بلکه جمیع اهل سبأ را دعوت بدین حق میکرد لذا بخطاب جمع فرمود:

(اذْهَبْ بِکِتابِی هذا) این نامه که نوشته ام و مهر کرده ام.

(فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ) ضمیر جمع آورد و همچنین جمله بعد که فرمود:

(ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ) ضمیر جمع و کذا.

(فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ) و چون عالم بزبان حیوانات بوده البته عالم بجمیع لغات بود و بتمام السنه صحبت میکرد چنانچه در خبر است که بزبان فارسی، عربی، عبرانی، سریانی و سایر لغات در موارد مختلفه صحبت میکرد و نظر به اینکه اهل سبا یمن و شام لسان آنها عربی بود، کتابت و نامه سلیمان بلسان عرب نوشته شد بلقیس باز کرد و دید رو کرد بوزراء و امراء مملکت:

[سوره النمل (27): آیه 29] .... ص : 132

قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ (29)

گفت ای گروه جماعت بدرستی که القاء شده بمن کتاب کریم.

گفت بلقیس خطاب از ملائکه گفتند جمعیت اشراف از امراء و بزرگان لشکریان و متصدیان مملکتی سیصد و دوازده قبیله بودند بدرستی که انداخته شد بسوی من نامه محترمی و تعبیر بکریم گفتند از جهت این بود که مختوم بود بخاتم سلیمان و شنیده بود که سلیمان سلطان

ص: 132

مقتدریست و قشون بسیاری از جن و انس و طیر دارد و در خبر است که اکرام کتاب بخاتم است و امروز هم نوشته که مهر و امضاء نداشته باشد اعتبار ندارد و بعلاوه با کمال اختصار بلسان عربی فصیح که بیان کردیم که حضرت سلیمان بجمیع السنه تکلم میفرمود. در حدیث است باعمال و لشکریانش و اهل مملکتش برومی تکلم میفرمود و در حروب و جنگها بفارسی و با زنان حرمش بسریانی و نبطی و در عباداتش و مناجاتش بعربی بعضی گفتند که بلقیس در خواب بود و به پشت خوابیده بود هدهد آمد و نامه را روی سینه او انداخت بیدار شد دید نامه روی سینه او افتاده بعضی گفتند در قصر او روزنه بود بطرف مشرق که بمجرد طلوع خورشید آفتاب از این روزنه در قصر میتابید برمیخاست و سجده میکرد چنانچه آداب آفتاب پرستان همین بود که اول طلوع آفتاب و حین غروب او بطرف خورشید سجده میکردند هدهد آمد مقابل این روزنه موقعی که شمس طلوع کرد آفتاب نتابید تا قدری از روز بر آمد برخاست که چرا آفتاب نتابیده نگاه کرد بطرف روزنه دید هدهد مقابل روزنه است و نامه به منقار دارد انداخت و رفت.

[سوره النمل (27): آیه 30] .... ص : 133

إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (30)

بدرستی که این کتاب از سلیمان است و بدرستی که اول این کتاب بسم اللَّه الرحمن الرحیم است.

در مجلد اول صفحه 86 الی 93 فضائل بسمله را و خواص آن را و اختلاف بین عامه و خاصه در اینکه جزو قرآن است یا نیست در هشت صفحه بیان کردیم مراجعه فرمائید و باتفاق جمیع این بسمله در اینجا جزو قرآن است اما در سایر سور غیر از برائه شیعه متفق هستند که جزو تمام سور است و شافعی هم موافق شیعه اما حنفی در هیچ سوره جزء نمیدانند و اما مالکی و حنبلی فقط در سوره حمد جزو میدانند دون باقی سور و ادله شیعه را بیان کرده ایم و اما خواص این بسمله بسیار است و ما چهارده خاصیت از برای آن با مدارک بیان کرده ایم:

(1) طرد شیطان در ابتداء شروع بطعام.

(2) رفع مضار طعام.

(3) رفع دشمن.

ص: 133

(4) جهر به آن در نماز موجب طرد شیطان میشود.

(5) موقع جماع زوج شیطان شرکت نکند.

(6) شروع به هر کاری موجب اتمام آن میشود، که از پیغمبر است فرمود:

«کل امر ذی بال لم یبدء ببسم اللَّه فهو ابتر»

و در حدیث دیگر میفرماید

«لم یذکر فیه بسم اللَّه فهو ابتر»

(7) در هر گرفتاری مورث حصول بمقصد میشود.

(8) موجب حفظ از بلاء میشود.

(9) در موقع کندن لباس موجب میشود که شیاطین در بر نکنند.

(10) موقع کشف عورت موجب عدم نظر شیاطین میشود و ستر اعین جن و اعین بنی آدم.

(11) بالای درب خانه باعث رفع بلاء میشود.

(12) موقع سواری موجب حفظ ملائکه و رفع شیاطین.

(13) موقع دخول در خانه یا حجره نزول برکات و دفع شیاطین.

(14) در ابتداء وضو موجب طهارت تمام بدن میشود باری خدا لعنت کند آنهایی که بسم اللَّه را از قرآن برداشتند از حضرت صادق است فرمود:

«ما لهم قاتلهم اللَّه عمدوا الی اعظم آیة فی کتاب اللَّه و زعموا انها بدعة اذا اظهروها»

و از حضرت باقر است فرمود

«سرقوا اکرم آیة فی کتاب اللَّه»

و از حضرت رضا (ع) است فرمود

«انها اقرب الی اسم اللَّه اعظم من ناظر العین الی بیاضها»

الی غیر ذلک من الاخبار.

[سوره النمل (27): آیه 31] .... ص : 134

أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ (31)

اینکه علو نکنید بر من و بیائید مرا در حالی که اسلام داشته باشید.

در این جمله کوتاه سه امر بزرگ را بیان میفرماید:

(1) (أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ) که نهی از تکبر است بخصوص بر انبیاء که نوع کفار و مشرکین عدم ایمانشان منشأ آن همین کبر و نخوت بوده و در قرآن مجید می فرماید: فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (نحل آیه 31) قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ

ص: 134

فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ

(مؤمن آیه 76) و در حدیث است از پیغمبر اکرم (ص) فرمود:

«لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر»

و از امیر المؤمنین است کسی که اول آن نطفه قذره بوده و آخر آن جیفه عفنه و بینهما حامل العذره جای تکبر ندارد کبریایی مختص بذات اقدس او است هر که تکبر کرد سرنگون خواهد شد «فواره چون بلند شود سرنگون شود.»

(2) (وَ أْتُونِی) یعنی در تحت اطاعت من درآئید که اطاعت رسول عین اطاعت خدا است در قرآن میفرماید مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (نساء آیه 82) و در جامعه میفرماید

«من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه»

و امر باطاعت امر ارشادیست عقل مستقل است بوجوب اطاعت خدا و رسول و امام بلکه بر غلام و کنیز واجب است اطاعت موالی و بر اولاد واجب است اطاعت والدین و بر زوجه واجب است اطاعت زوج و معنای امر ارشادی ارشاد بحکم عقل است و مترتب نمیشود بر او الا آنچه بر مرشد الیه است بخلاف امر مولوی که بنفسه لیاقت مثوبت و بر مخالفتش استحقاق عقوبت دارد و معنی لیاقت مثوبت مجرد قابلیت تفضل است بخلاف استحقاق عقوبت.

(3) (مسلمین) که دست از پرستش شمس بردارید و موحد شوید و الهی بر خود جز او قرار ندهید و برسالت من معتقد شوید و تسلیم اوامر الهی شوید که اولین درجات اسلام است که شهادتین باشد شهادت بوحدانیت حق و رسالت رسول باشد و اعلی درجات آن تسلیم جمیع ما اراد اللَّه فی حقه که گفتند مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا است بگویی (الهی رضا بقضائک تسلیما لامرک».

[سوره النمل (27): آیه 32] .... ص : 135

قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ (32)

گفت بلقیس پس از آنکه نامه سلیمان را بر آنها تلاوت کرد ای سران مملکت و رؤساء کشور و اشراف ملت رأی دهید و نظر بگیرید در امر من در جواب این نامه باید چه کرد من هیچ امر مملکتی را انجام نمیدهم تا شما حاضر نباشید و رأی ندهید.

این راجع بمشورت است و مشورت در امور بسیار ممدوح است در قرآن مجید در مدح امیر المؤمنین میفرماید:

ص: 135

وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (شوری آیه 38) حتی به پیغمبر اکرم امر شد که در موضوع جهاد با اصحاب مشورت کند برای استمالت آن ها و کشف باطن آنها که قلبا حاضرند یا نیستند فرمود فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (آل عمران آیه 53) لکن جای مشورت جائیست که عقل حکم بحسن و قبح آن نکند و درک نکند و جائیست که شرع حکم بوجوب یا حرمت آن نداشته باشد و الا متابعت عقل حسن و اطاعت شرع واجب و مخالفت عقل قبیح و عصیان شرع عقاب دارد مثل اینکه سارقین مشورت کنند که کجا بروند برای سرقت یا ظالمین برای ظلم یا فاسقین کدام سینما برویم از کدام مغازه شراب بگیریم کدام دسته مطرب را دعوت کنیم کدام فاحشه را نزدیکی کنیم و امثال اینها مثل همین مشاورت بلقیس زیرا اطاعت انبیاء و ایمان و تسلیم اوامر آنها بحکم عقل مستقل لازم است جای مشاورت نیست مثل مشاورت فرعون قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ- الی قوله- فَما ذا تَأْمُرُونَ (شعراء آیه 33 و 34).

گذشت شرحش و مثل مشاورت یزید در قتل زین العابدین و مثل ارجاع عمر امر خلافت را بشوری که شش نفر را معین کرد و نقشه کشید برای عثمان با اینکه امر خلافت مثل امر نبوت است باید از جانب خدا تعیین شود مثل اینست که مشورت کنیم کی پیغمبر باشد یا چه نحوه نماز بگذاریم که گفت متکتفا نماز کنید یا گفتند بعد از حمد آمین بگوئید و امثال اینها.

[سوره النمل (27): آیه 33] .... ص : 136

قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ (33)

گفتند ملاء ما صاحب قوت و صاحب بأس شدید هستیم ولی امر امر تو است بگویی جنگ کنیم آماده هستیم بگویی صلح کنیم حاضر هستیم پس آنچه نظریه تو است چه نحو عمل میکنیم در هر صورت اختیار با سلطان است.

گفتند که ملأ که طرف مشورت او بودند سیصد و دوازده بودند و هر کدام هزار سوار جنگی با اسلحه تمام در تحت رایت آنها بود و اینها قشون جنگی بودند غیر از افراد ملت است لذا:

ص: 136

(قالوا) در مقام مشورت.

(نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ) قوه و قدرت و عده و عده ما بسیار است.

(وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ) تمام شجاع و دلیر و جنگی هستیم ولی مأمور بامر تو هستیم هر نحوی که صلاح میدانی دستور ده اطاعت میکنیم.

(وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ) تو سلطانی ما رعیت اختیار مملکت بدست تو است.

(فَانْظُرِی) پس نظر بده و دستور.

(ما ذا تَأْمُرِینَ) هر نحوی که امر میکنی. اینها تصور کردند که سلیمان یک سلطانیست که یک قسمت زمین مملکت او است و بلقیس هم یک سلطان یک قسمت در تصرف او است دو دولت هستند و البته این دو دولت یکی از سه امر را ناچارند یا بهم بریزند و با هم جنگ کنند تا که غالب شود و که مغلوب مثل جنگ عرب با اسرائیل یا با هم دوستی و صلح داشته باشند و روابط بین آنها برقرار باشد واردات، خارجات و رفت و آمد و معاشرت و مرا و ده بین آنها برقرار باشد یا کاری به کار یکدیگر نداشته باشند هر کدام مشغول مملکت خود باشد ولی غافل از اینکه حضرت سلیمان پیغمبر است و دعوت بدین حق میکند با اینکه مشاهده این معجزه را هم کردند که یک طیر هدهد نامه بمنقار خود از مملکت سلیمان بیاورد و در دامن بلقیس بیندازد و در نامه بسم اللَّه و دعوت باسلام نماید که دست از شرک و آفتاب پرستی بردارید و خداپرست شوید و ایمان بیاورید.

[سوره النمل (27): آیه 34] .... ص : 137

قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (34)

گفت بلقیس که سلاطین موقعی که حمله کنند بر شهرستانی و مملکتی فساد زیادی رخ میدهد و مملکت را آشوب میکنند و اهل مملکت را ذلیل میکنند و عزت آنها را از بین میبرند.

تا اینجا کلام بلقیس است با اصحابش و خداوند هم تصدیق او را میفرماید که چنین میکنند بلقیس نظر به اینکه دید که او با سلیمان طرف نیست سلیمان طرف شده باید یک نقشه کشید که قشون سلیمان اصلا بطرف اینها نیایند زیرا اگر آمدند از دو حال خارج نیست یا باید تسلیم

ص: 137

شویم اگر دیدیم تاب مقاومت با آنها را نداریم و اگر تسلیم شدیم مملکت ما را تصرف می کنند و تمام حیثیات ما از دست می رود و اگر مقاومت کردیم و در مقام دفاع برآمدیم البته خونریزیهای زیاد، میشود بقول عوام میگویند در جنگ و جدال نان و حلوا خیر نمیکنند یک دسته مقتول یک دسته اسیر یک مقدار اموال از بین میرود و بالاخره عاقبتش هم معلوم نیست بکجا میکشد کی غالب میشود کی مغلوب اگر ما غالب شدیم و دفع آنها را کردیم بالاخره یک خسارات زیادی و یک تلفاتی بما وارد شده و اگر آنها غالب شدند روزگار ما تباه میشود و بهتر آنست که یک تمهیدی بکنیم که اصلا قشون سلیمان حرکت نکند و با او بدر دوستی وارد شویم لذا (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).

تنبیه: لشکر بلقیس با اینکه آفتاب پرست بودند و کافر بودند و مشرک، رأی بلقیس را پسندیدند ولی لشکر حضرت مجتبی با اینکه میگفتند ما مسلمانیم و شیعه، حضرت حسن را امام مفترض الطاعه میدانستند موقعی که خبر شد که معاویه با قشون زیادی حرکت کرده و حضرت بیست هزار بدفعات ثلاث برای جلوگیری او فرستاد و ملحق شدند به لشکر معاویه حضرت تصریح هم نفرمود بلکه فرمود اگر نظری بگیرم که خون شما محفوظ ماند باید اطاعت کنید ریختند اموالش را غارت کردند دراعه از دوش مبارکش برداشتند سجاده از زیر پایش کشیدند خواستند او را دستگیر کنند تحویل معاویه دهند حضرت ناچار بطرف مدائن رفت در ساباط مدائن خنجر زهرآلود بران مبارکش زدند یک ماه تحت معالجه بود.

بلقیس گفت بملإ خود:

[سوره النمل (27): آیه 35] .... ص : 138

وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)

و گفت بدرستی که من میفرستم بسوی آنها هدیه و تعارفی پس نظر میکنم بچه مراجعت میکنند فرستادگان که آیا باید جنگ کرد یا تسلیم شد یا باصلاح و دوستی خاتمه پیدا میکند و در هدایای بلقیس اقوال زیادی گفتند بعضی گفتند غلامانی و کنیزانی فرستاد تمام بیک لباس که ذکور و اناث آنها معلوم نباشد بعضی گفتند دویست غلام با لباس زنانه و دویست جاریه با لباس مردانه بعضی گفتند پانصد غلام با لباس زنانه و دستبند طلا و گردن بند طلا و گوشواره از جواهرات و پانصد

ص: 138

جاریه با قباء و منطقه و جاریه ها را بر اسب سوار کرد و غلامان را بر مادیان و لجام و دهنه آنها از طلا مکلل بجواهرات و پانصد شمش طلا و پانصد شمش نقره و تاجی مکلل بدر و یاقوت و حقه ای در او در یتیم بود در بسته و غیر اینها لکن تمام این اقوال بدون مدرک است ما مدرکی بدست نیاوردیم که هدیه او چه بوده همین اندازه معلوم است که بسیار مهم بوده چون از طرف سلطانی مثل بلقیس برای سلطانی مثل سلیمان البته بسیار مهم بوده زیرا گفتند «ان الهدایا بمقدار مهدیها» مورچه ران ملخی میبرد نزد سلیمان هر که هر چه توانایی او است لذا شیعیان توانایی آنها خدمت پیغمبر (ص) و ائمه طاهرین ذکر صلوات است و نماز هدیه و زیارت و اهداء ثواب تلاوت قرآن و سایر عبادات مندوبه و طلب قبولی شفاعت آنها و ارتفاع درجه آنها و انتقام از اعداء آنها.

بلبل بباغ و جغد به ویرانه تاخته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

لکن در هدایا مناسبت هم شرط است بین هدیه و مهدی الیه مثلا برای عروس نباید عمامه و عبا برد برای داماد نباید گوشواره و گردن بند برد برای بچه اسباب بازی باید برد مناسب انبیاء ایمان و اعمال صالحه است نه مال و منال بلکه اگر مناسب نباشد توهین است و برخورد میکند لذا حضرت سلیمان فرمود موقعی که فرستادگان بلقیس آوردند این هدایا را خدمت حضرت سلیمان که گفتند رئیس فرستادگان یکی از اشراف دربار بلقیس بود بنام منذر بن عمرو با جمعی از رجال مملکت.

[سوره النمل (27): آیه 36] .... ص : 139

فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ (36)

پس چون که آمد این هدایا نزد سلیمان فرمود آیا بر من زیاد میکنید مال را آنچه که خدا بمن عنایت فرموده بهتر است از آنچه بشما داده بلکه شما باین هدایا فرحناک میشوید.

خداوند بحضرت سلیمان علاوه از مقام نبوت و رسالت و عصمت تعلیم داد زبان طیور که فرمود «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» لشکری از جن و انس و طیور باو عنایت کرده که میفرماید: وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ» و ملک روی زمین را که در خبر است چهار نفر تمام صفحه زمین را سلطنت کردند دو نفر کافر و دو نفر مؤمن اما دو نفر کافر نمرود بود و بخت النصر

ص: 139

و اما دو نفر مؤمن ذو القرنین بود و سلیمان و باد در تحت فرمانش بود و دولتی که میفرماید: «وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» لذا:

(فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ) حضرتش رد نمود و قبول نکرد و فرمود:

(أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ) میخواهید زیاد کنید مرا بمال. مسئله: رد هدایا مذموم است و عنوان تحیه دارد و خدا میفرماید وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (نساء آیه 86).

سزاوار بود سلیمان یک هدایای بیشتر و بالاتر بر او بفرستد بخصوص کسی که از مورچه ران ملخ را قبول کند؟ جواب: این هدیه عنوان تحیه نداشت بلکه عنوان رشوه داشت در حکم رشاء در حکم بود که قاضی رشوه بگیرد و حکم دهد لذا لازم بود رد کند و بفرماید:

(فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ) من دعوت به اسلام میکنم و بتوحید و اطاعت پروردگار هدیه شما اینست که تسلیم شوید و ایمان آورید و اطاعت کنید چنانچه کفار و مشرکین قریش هم به پیغمبر (ص) گفتند هر چه میخواهی مال بتو میدهیم و تو را رئیس قرار میدهیم دست از این دعوت بردار و وظیفه انبیاء دعوت بتوحید و هدایت بشر و نجات از مهالک است.

(بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ) بلی اهل دنیا که منظوری ندارند بجز تحصیل مال و منال و دین را بدنیا میفروشند باین دنیا خشنود و فرحناک میشوند.

[سوره النمل (27): آیه 37] .... ص : 140

ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37)

برسول بلقیس فرمود برگرد با این هدایا بسوی اهل سبا پس هر آینه میاورم و میفرستیم بر آنها لشکری که نتوانند تقابل کنند با آنها و هر آینه بیرون میکنیم آنها را از مساکن و اماکن خود بنحوه ذلت و خواری و آنها خفیف و حقیر میشوند.

نداریم در احادیث که چه مقدار بود لشکر سلیمان که فرستاد برای سبا لکن از این آیه استفاده میشود که بسیار بودند چندین برابر لشکر بلقیس از کلمه لا قبل لهم بها و از آیه بعد استفاده میشود که اینها مسلمین جن و انس بودند از شیاطین و طیور نبودند از کلمه «قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» و نیز استفاده میشود که آنها را با سیری آوردند لذا فرمود بآن رئیس مرسلین بلقیس:

ص: 140

(ارْجِعْ إِلَیْهِمْ) این کلمه را دو نحوه میتوان تفسیر کرد یکی یعنی برگرد بسوی آنها و خبر بده دیگر بمعنی برگردان هدایای آنها را بسوی آنها و این معنی بنظر اقرب میآید چون قبول نفرمود باید برگردد بخود آنها که دلیل باشد بر اینکه اعتنایی و احتیاجی باین زخارف دنیوی نکرده و ندارد.

(فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها) خود حضرت سلیمان که نرفت با لشگر و تعبیر بمتکلم مع الغیر برای اینست که سلیمان فرستاد و بامر سلیمان رفتند و همچنین جمله:

(وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها) اخراج آنها ممکن است مراد اخراج از سلطنت و ریاست و امثال آنها باشد و ممکن است اخراج از مملکت باشد و ممکن است اخراج از مساکن و شهرها که در او سکونت داشته ولی بنظر جمع بین هر سه معنی باشد.

(اذلة) با حال ذلت و اسارت که آنها را دستگیر کنند و بیاورند نزد سلیمان.

(وَ هُمْ صاغِرُونَ) صغیر مقابل کبیر است اصاغر ناس ضعفاء و زیردستان هستند مقابل اکابر که رؤساء و بزرگان مملکت یعنی از این تکبر و نخوت و بلند پروازی میاندازیم آنها را.

[سوره النمل (27): آیه 38] .... ص : 141

قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (38)

حضرت سلیمان خطاب فرمود بملإ و جمعیتی که حضور داشتند از جن و انس و طیور فرمود کدامیک از شما توانایی دارید که بیاورید نزد من تخت بلقیس را پیش از اینکه بیاورند نزد من مسلمین جنودی که فرستادیم.

سؤال: حضرت سلیمان که تمام هدایای آنها را رد کرد و آن بساط عظیم را داشت چه احتیاجی به تخت بلقیس داشت و برای چه درخواست کرد؟

جواب: چندین حکمت در این امر بود یکی آنکه بلقیس موقعی که بیاید بآن نشان دهد من همچه قدرتی دارم که طرفة العین تخت تو را از شهر سبا اینجا حاضر کنم البته قدرت داشتم که تو را و ملاء تو را طرفة عین حاضر کنم و لو چون امر دین باجبار نیست باید از روی اختیار باشد چنانچه انبیاء دعوت میکردند و احدی را اجبار نمیکردند و پیغمبر اکرم هم مأمور به

ص: 141

جهاد شد با کفار و الا ممکن بود بیک اشاره تمام را هلاک کند چنانچه شبی که هجرت فرمود لیلة المبیت یک قبضه خاک پاشید چشمها کور شد حضرت را ندیدند حضرت ابا عبد اللَّه یک اشاره کرد تمام نفسها حبس اسبها ساکت صدای قهقهه سلاح خاموش شد حضرت زینب در بازار کوفه اشاره فرمود «ان اسکتوا فردت الانفاس و سکنت الاجراس» با اینکه نوع جهادات حضرت رسالت دفاعی بود مشرکین حمله میکردند دیگر آنکه بلقیس بداند که این معجزه است و حضرت سلیمان پیغمبر است و ایمان آوردم خودش و هم قومش نکته سوم فطانتش و زیرکی و فهم و ادراکش کشف شود لذا حضرت سلیمان:

(قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا) خطاب بکسانی که در مجلسش از جن و انس حاضر بودند فرمود:

(أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ) و ممکن است نظر مبارکش باین بوده که مقام آصف که وصی او بود بر آنها معلوم شود.

[سوره النمل (27): آیه 39] .... ص : 142

قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (39)

گفت عفریتی از طایفه جن من میآورم نزد تو باین عرش بلقیس پیش از آنکه تو از این مجلس برخیزی و بدرستی که من بر این امر قوت و قدرت دارم و مطمئن باش که هیچ گونه تصرفی در جواهرات او نمیکنم صحیحا سالما تحویل میدهم.

عفریت در زبان فارسی دیو تعبیر میکنند و یک صنف از جن هستند و داخل در شیاطین هستند مثل خود شیطان مشاهده کنید قدرت شیطان را که نسبت به بنی آدم از مشرق بمغرب از جنوب بشمال میرود در قلوب آنها داخل میشود و آنها را اغوا میکند که خودش قسم یاد کرد که تمام آنها را اغوا میکنم که گفت: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (حجر آیه 39 و 40) و خدا میفرماید وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (سبا آیه 19) ولی خداوند باو قدرت نداده که اموال مردم را برباید یا آنها را بقتل رساند و الا یک نفر از بنی آدم را با آن عداوتی که دارد که خدا میفرماید لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یس آیه 60) باقی نمیگذاشت ولی این عفریت همچه قدرتی داشت باری حضرت سلیمان باو اجازه نداد

ص: 142

بعضی گفتند که فرمود زودتر از این مقدار زمان میخواهم که گفتند حضرت سلیمان اول آفتاب میآمد در مجلس قضاوت بین الناس تا قبل از ظهر چند ساعت طول میکشید و اراده داشت که زودتر از این مقدار عرش بلقیس حاضر شود ولی این کلام بنظر تمام نیست زیرا مقصود سلیمان باین چند ساعت تغییری پیدا نمیکند بلکه ممکن است نظر مبارکش بر این بود که مقام آصف بر لشکریان و ملاء خود معلوم شود یا اینکه اطمینان باین عفریت نداشت که مبادا تصرفی و جنایتی بکند.

[سوره النمل (27): آیه 40] .... ص : 143

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (40)

گفت آن کسی که نزد او بود علمی از کتاب من میآورم پیش از اینکه رو برگردانی پس چون که دید تخت بلقیس بر قرار شد نزد سلیمان فرمود این از تفضلات پروردگار من است تا آزمایش کند مرا که آیا شکر میکنم یا کفران نعمت میکنم و کسی که شکر گذار باشد نفعی بر خدا ندارد، نفعش بخودش میرسد و کسی که کفران نعمت کند ضرری بر خداوند ندارد پس پروردگار من بی نیاز است نه احتیاجی به شکر بندگان دارد و نه ضرری از کفران آنها میبرد و کریم است از راه لطف و عنایت ببنده توفیق شکر میدهد.

این آیه شریفه سنگیست بر دهان کسانی که منکر قدرت انبیاء و ائمه (ع) هستند که ابی عبد اللَّه از مدینه قبضه خاکی از گودال قتلگاه بردارد و بام السلمه دهد یا زین العابدین از اسیری بیاید بدن پدر بزرگوار خود را دفن کند یا حضرت رضا از مدینه بیاید زندان بغداد یا حضرت جواد از مدینه بیاید خراسان و امثال اینها با اینکه در اخبار زیادی در کافی و بصائر الدرجات و سایر کتب اخبار دارد که اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است و نزد آصف یک حرف بود و در بعضی اخبار دارد نزد عیسی دو حرف بود و نزد موسی چهار حرف و نزد ابراهیم هشت حرف نوح پانزده حرف نزد آدم بیست و پنج حرف و نزد پیغمبر و ائمه هفتاد و دو حرف و

ص: 143

یک حرفش محجوب است و مختص بذات اقدس ربوبی است.

(قالَ الَّذِی) آصف بن برخیاء وصی و خلیفه و نخست وزیر سلیمان.

(عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ) کلمه من دلالت دارد که یک جزئی از کتاب که اسم اعظم الهی باشد دارا بود.

(أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ) اشاره کرد زمین پیچیده شد بقدرت الهی تخت را برداشت مقابل سلیمان گذاشت.

(فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ) سلیمان دید مقابلش تخت برقرار است فرمود:

(قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی) که یک همچه خلیفه و وصی و وزیری بمن عنایت فرموده.

(لِیَبْلُوَنِی) آزمایش کند مرا.

(أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ) که خداوند مدح میفرماید ال داود را اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (سبا آیه 13) و شکر وجوب عقلی دارد و آیات و اخبار در او بسیار داریم بس است همین آیه که میفرماید: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم آیه 7) که خداوند اعلام و آگهی میدهد و معنای شکر اینست که اولا بزبان شکرگزار باشد و ثانیا قلبا بداند که از جانب پروردگار است مستند باسباب و وسائط نیست ثالثا بداند از راه تفضل است نه استحقاق و رابعا عملی که مناسب آن نعمت باشد بجا آورد، لذا میفرماید:

(وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ) نفعش عائد خودش میشود و باعث مزید نعمت میشود.

(وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ) ضررش دنیوی و اخروی بخودش متوجه میشود و خداوند بی نیاز و کریم است.

گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند کرد

شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند

[سوره النمل (27): آیه 41] .... ص : 144

قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ (41)

حضرت- سلیمان فرمود نشناسانید باو عرش او را تا نظر کنیم که آیا او هدایت میشود یا

ص: 144

میباشد از کسانی که هدایت نمیشوند.

(قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها) مفسرین گفتند یعنی تغییر دهید عرش او را یا از رنگ بعضی گفتند سبز او را قرمز کنید و قرمز او را سبز بعضی گفتند بعض جواهرات بر او بیفزائید و بعض جواهرات او را کم کنید و امثال این اقوال تمام بی مدرک و بی مناسبت است بلکه معنای نکروا اینست که ابتداء باو نگوئید این عرش تو است تا ببینیم خودش درک میکند و میفهمد یا درک نمیکند.

(نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی) نظر کنیم آیا هدایت میشود که تختی که در بیت خود گذارده و مقفل کرده و پاسبانانی بر او گماشته باعجاز نزد سلیمان حاضر است قبل از آمدن خودش و ایمان بیاورد و موحد شود.

(أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ) مثل بسیاری از کفار و مشرکین که معجزات را حمل بسحر میکردند و انبیاء را ساحر و کذاب و جادوگر و مفتری و مجنون میگفتند.

[سوره النمل (27): آیه 42] .... ص : 145

فَلَمَّا جاءَتْ قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ (42)

چون که آمد بلقیس نزد سلیمان گفته شد باو آیا عرش تو هم مثل این عرش است گفت گویا این همان عرش من است و داده شدیم ما علم را از پیش از این ملاقات و بودیم تسلیم شدگان.

در هر جمله از این آیه شریفه مفسرین نظریاتی دارند که اشاره میشود:

(فَلَمَّا جاءَتْ) آمد بلقیس البته مسلمین قشون سلیمان او را آوردند و مسلما تنها نبوده با جماعتی از اجزاء او آوردند لکن نه بنحو ذلت و خفت بلکه محترما او را آوردند و در خبر است از پیغمبر (ص) که فرمود گرامی بدارید بزرگ هر قومی را و لو کفار و مشرکین باشند ولی این دستور را یزید مراعات نکرد و دستور داد دختران پیغمبر را سر کوچه ها و بازارها نگاه دارند برای تماشای هر بیسروپایی که حضرت علیا علیه زینب فرمود «امن العدل یا ابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول اللَّه- تا آخر فرمایشاتش» و تعبیر به این ابن الطلقاء اشاره به این است که در فتح مکه پیغمبر بسران قریش که رئیس آنها ابا سفیان بود فرمود

«لا تثریب

ص: 145

علیکم الیوم انتم الطلقاء».

(قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ) قائل مسلما حضرت سلیمان نبوده و الا بلفظ مجهول اداء نمی شد یکی از اجزاء مملکتی بوده از بزرگان و نگفت أ هذا عرشک زیرا حضرت سلیمان دستور داد که «نَکِّرُوا لَها عَرْشَها» آیا عرش شما هم مثل این عرش است بلقیس دید تمام خصوصیات او از حیث طول و عرض و طلا و نقره و جواهرات مطابق او است اگر بگوید شبیه آنست این امر عادة» محال است مملکت سلیمان با مملکت بلقیس مخالف، رفت و آمد نداشتند دو معمار اگر بخواهند یک عمارتی شبیه عمارت دیگر ساختمان کنند چه اندازه نقشه برداری میکنند و بالاخره تام- الشباهة نمیشود و این تام الشباهة است و اگر بگوید همان است اینهم عادة محال است مگر باعجاز لذا گفت گویا همان عرش من باشد ولی مفسرین گفتند چون بعض خصوصیاتش تغییر کرده بود از تبدیل رنگ یا زیاده و نقیصه جواهراتش گفت کانه هو لکن این حرف غلط است.

زیرا اولا هیچگونه تغییری داده نشده بود و بر فرض اگر شده بود میگفت شبیه او است نه گویا خود او باشد.

(وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ) بعضی گفتند این کلام سلیمان است و مراد علم نبوت و تسلیم اوامر الهی است بعضی گفتند کلام حاضرین بوده که ما قبلا معتقد بنبوت سلیمان و تسلیم اوامر او بودیم و این هر دو باطل است بلکه کلام خود بلقیس است بقرینه عطف بواو که گفت: «کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ» و ظاهرا مرادش این بود که ما قبلا معرفت بمقام سلیمان و سلطنت او پیدا کردیم همان موقعی که نامه او را هدهد آورد بملإ خود گفتم نباید مخالفت و ستیزگی کرد و در دوستی را باز کردیم که تحف و هدایا تقدیم نمودیم بامید اینکه با هم رفت و آمد داشته باشیم و بمسالمت با یکدیگر معاشرت کنیم.

[سوره النمل (27): آیه 43] .... ص : 146

وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ (43)

و جلوگیر شد او را آنچه که بود عبادت میکرد از غیر خدا بدرستی که او بود از قوم کافرین.

این آیه را دو نحوه تفسیر کردند: یکی اینکه فاعل (وَ صَدَّها ما کانَتْ) باشد یعنی عبادت

ص: 146

شمس جلوگیر او شد از اینکه ایمان بیاورد با اینکه مشاهده معجزات کرده بود یعنی آن کفر اولی که بر حسب عادت خود و قوم او بود و آفتاب پرست بودند مانع از ایمانش شد چنانچه نوع مشرکین همین عذر را می آوردند که إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (زخرف آیه 23) دیگر آنکه فاعل (وَ صَدَّها) سلیمان باشد و (ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) مفعول «صدّها» باشد یعنی حضرت سلیمان جلوگیر او شد آنچه را که عبادت میکرد از غیر خدا که عبادت شمس باشد یعنی او را هدایت کرد و مانع شد از آفتاب پرستی او و او را خداپرست و موحد گردانید ولی بنظر معنای اول اقرب است.

(إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ) مناسب بود بفرماید من قوم مشرکین چون عبادت شمس می کردند لکن دو نکته در نظر میآید که تعبیر بکافرین فرموده یکی آنکه نسبت کفر و شرک نسبت عام و خاص است هر مشرکی کافر است و لا عکس دیگر آنکه او از جهت عبادت شمس مشرکه بوده ولی از جهت انکار نبوت سلیمان کافره بود. مثل یهود و نصاری و مرتد و مبدع، صدق کافر بر آنها میکند و لو صدق شرک نشود زیرا مجرد اقرار بتوحید ایمان نیست امور دیگری هم لازم است بلکه مجرد اسلام، هم مؤمن نیست اعتقاد بعدل و امامت و ضروریات دین و مذهب را هم باید معتقد باشد.

[سوره النمل (27): آیه 44] .... ص : 147

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (44)

گفته شد برای بلقیس که داخل شو قصر سلیمان را پس چون که نزدیک قصر آمد گمان کرد که آب زیادیست و کشف کرد از دو ساق پا یعنی پوشش پا را بالا زد تا ساق پا حضرت سلیمان فرمود بدرستی که این صرح از بلور است ساخته شده.

(لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ)

صرح سعه مقابل عمارت است بزبان ما صحن تعبیر میکنیم که غیر مسقف است گفتند قصر سلیمان صحن آن از بلور ساخته شده بود و زیر آن آب بود مثل حوضی که روی او را پوشانیده باشند بشیشه و در آن حوض زیر ماهیان و حیوانات آبی قرار داده بود و تخت خود را در آن صرح نصب کرده بود موقعی که بلقیس رسید پای این صرح:

ص: 147

(َمَّا رَأَتْهُ)

چشمش افتاد.

(ِبَتْهُ لُجَّةً)

گمان کرد که آب است پوشش خود را بالا کرد.

(کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها)

تا ساق پای او ظاهر شد که از آب رد شود حضرت سلیمان از بالای تخت- فرمود:

(لَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ)

این صرح از بلور صاف ساخته شده. ممرد صاف است که هیچ چیز روی او نباشد از گرد و غبار و از همین باب است جوان امرد یعنی هنوز مو بر صورتش روئیده نشده.

مسئله: امروز معمول بسیاری شاید صد نود بلکه زیادتر شده حلق لحاء تراشیدن ریش و این در شریعت اسلام حرام است و در اخبار عمل بنی مروان و بنی عباس شمرده شده و بنی مروان یک دسته از بنی امیه، هستند که بعد از آنکه معاویه پسر یزید چهل روز خلافت کرد خود را خلع کرد و گفت من لیاقت خلافت ندارم مروان حکم مدعی خلافت شد و شش ماه بیشتر نگذشت که بدرک واصل شد و پس از او اولاد مروان خلافت کردند که آخری آنها مروان حمار بود بدست احمد سفاح کشته شد و در دوره آنها حضرت سجاد و حضرت باقر بودند.

لَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ

گفت بلقیس پروردگار من بدرستی که من بخود ظلم کردم و اسلام آوردم با سلیمان از برای اللَّه که پروردگار عالمین است.

(لَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی)

که اولاد آفتاب پرست بودم و ثانیا بمجرد نامه سلیمان تسلیم نشدم و ایمان نیاوردم و ثالثا با مشاهده این معجزات باز هدایت نشدم ولی فعلا حق برای من کاملا مکشوف شد.

(أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ)

بوحدانیت حضرت پروردگار عالمیان و رسالت حضرت سلیمان. اختلاف شد که بلقیس پس از اسلامش چه شد؟ بعضی گفتند حضرت سلیمان با او ازدواج فرمود و دستور داد تأسیس نوره کنند برای ذهاب شعرهای او که بسیار بود و دارد اول کسی که اختراع نوره کرد سلیمان بود و ملکه تمام دنیا شد که زوجه سلیمان که تمام دنیا

ص: 148

در تحت سلطنت سلیمان در آمده بود شد بعضی گفتند تزویج کرد او را به سلطانی که نام او سبع بود بعضی گفتند او را روانه کرد بطرف سبا و او را بر سلطنت اولیه خود مستقر نمود و امیر جن که نامش ذوبعه بود امر کرد برای او مصانعی در یمن تأسیس کند لکن ما هیچ مدرکی برای این اقوال دست نیاوردیم از اخبار و غیر از آنکه بشرف دین حق مشرف شد و البته مورد عنایات حضرت سلیمان واقع شد ولی احتمال اول در نظر اقرب میآید چون در تفسیر علی بن ابراهیم است که میگویند بطون اخبار اهل بیت است پایان قصه سلیمان و بلقیس و بقایای قضایای سلیمان یک قسمت در سوره انبیاء در ضمن پنج آیه از آیه 78 الی 82 از قوله تعالی وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ- الی قوله- وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ گذشت بیان آن و یک قسمت در سوره ص در طی یازده آیه از آیه 29 الی آیه 40 از قوله تعالی که میفرماید وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ- الی قوله تعالی- وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ انشاء اللَّه شرحش میآید بحوله و قوته.

[سوره النمل (27): آیه 45] .... ص : 149

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ (45)

و هر آینه بتحقیق ما فرستادیم بسوی قوم ثمود برادر آنها را صالح اینکه عبادت کنید و بپرستید خدای متعال را پس در این موقع دو فرقه شدند و با یکدیگر مخاصمه میکردند هر کدام خصم دیگران شدند.

قضایای ثمود و حضرت صالح را خداوند در بسیاری از سور قرآنی بیان فرموده هم بنحو تفصیل و هم باختصار مثل سوره اعراف و قصص و طه و انبیاء و شعراء و غیر اینها و هر کدام آنها را بموقع خود شرح و تفسیر کرده ایم و تکرار نمیکنیم فقط بتفسیر آیات مذکوره قناعت میکنیم در ضمن 9 آیه.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ ثمود اسم رجل است ثمود بن عاشر بن ارم بن سام بن نوح و احفاد او را بنام جد آنها نامیدند قوم ثمود و لسان آنها عربی اولی بود و مرکز آنها نزدیک تبوک بود و اینها بعد از عاد که قوم هود بودند، بودند و قبل از ابراهیم خداوند فرستاد برای آنها:

ص: 149

(أَخاهُمْ صالِحاً) حضرت صالح هم از همین قبیله بود که اخوت نسبی داشت نه اخوة دینی و حضرت صالح در نجف اشرف در وادی السلام مدفون است که چهار پیغمبر در نجف مدفون شدند در زیارت امیر المؤمنین میخوانی

«السلام علیک و علی ضجیعیک آدم و نوح و علی جاریک هود و صالح»

و حضرت یونس هم در کوفه کنار شط مدفون شده.

(أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ) اینها مشرک بودند چنانچه دستگاه شرک از زمان آدم در تمام دوران انبیاء رواج زیادی داشته و لذا اولین دعوت انبیاء نوح هود صالح ابراهیم موسی عیسی محمد (ص) دعوت بتوحید بوده که فرمود عبادت او را کنید و شرک نیاورید و غیر او را پرستش نکنید.

(فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ) یک فرقه ایمان آوردند فرقه مؤمنین و یک فرقه ایمان نیاوردند فرقه کفار و مشرکین.

(یَخْتَصِمُونَ) این دو فرقه دائما با یکدیگر مخاصمه میکردند.

[سوره النمل (27): آیه 46] .... ص : 150

قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (46)

فرمود حضرت صالح بآن فریق کفار و مشرکین ای قوم من برای چه طلب تعجیل میکنید به بدی بیش از خوبی چرا طلب مغفرت نمیکنید از خداوند متعال، باشد که شما مورد رحمت او واقع شوید.

(قالَ یا قَوْمِ) قومی بوده کسره بجای یاء است و تعبیر بقوم من چون از یک فامیل و یک سلسله بودند و طرف خطابش هم بآن فریق کافر بوده زیرا فریق مؤمن در تحت اطاعت او بودند و امتثال میکردند مشمول این آیه نبودند.

(لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ) یعنی گفتند سیئه طلب عذاب است قبل از طلب رحمت زیرا آنها طلب عذاب کردند وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.

(اعراف آیه 77) و تعبیر از عذاب بسیئه برای اینست که میفرماید وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ و نیز میفرماید جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها (شوری آیه 47 و آیه 38) بعضی گفتند سیئه عتو و سرکشیست چنانچه در حق ثمود میفرماید فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ

ص: 150

(اعراف آیه 38) لکن ظاهر بنظر میرسد بمناسبت، صدر آیه و ذیل آیه سیئه همان کفر و شرک و معاصی و مخاصمه با اهل حق است و حسنه ایمان و توحید و اعمال عبادتی و اطاعت خدا و رسول است.

(لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ) دست از شرک و کفر و معاصی بردارید و ایمان آورید و از خداوند طلب مغفرت کنید نسبت باعمال گذشته که در خبر داریم

«الاسلام یجب ما قبله»

یعنی کفار و مشرکین اگر ایمان آوردند خداوند از تمام تقصیرات آنها در دوره کفر آنها میگذرد و میبخشد و میامرزد بلی اگر حقوق الناس بگردن آنها است باید رد کنند تا ترضیه صاحبش را بدست آرند.

(لَعَلَّکُمْ) برای تردید نیست بمعنی رجاء و امیدواریست.

(تُرْحَمُونَ) مشمول تفضلات او شوید.

[سوره النمل (27): آیه 47] .... ص : 151

قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)

گفتند هر بلا و مصیبتی که بما وارد میشود در اثر شومی تو و کسانی که بتو گرویده اند است فرمود این بلاها و مصائب از جانب پروردگار است در اثر کفر و شرک و معاصی شما بلکه شما قومی هستید که بسوء اعمال خود گرفتار میشوید.

(قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ) طیره فال بد زدن است بخلاف تفأل که فال نیک است و در حدیث رفع از پیغمبر (ص) است که فرمود

«رفع عن امتی تسعه»

نه چیز اثرش از امت من برداشته شده

«السهو و النسیان و مالا یطیقون و ما اضطروا الیه و ما استکرهوا علیه و ما لا یعلمون و الطیره و الحسد و الوسوسة فی الخلق»

یعنی آثارش و مؤاخذه آنها برداشته شده و در حدیث است «تفألوا بالخیر تجدوه» و طیره را تشأم میگویند و فال نیک را تفأل مینامند. این قوم ثمود بحضرت صالح گفتند که این ابتلاءات ما از شومی تو و مؤمنین بتو است امروز هم از این تطیرات بسیار است هر بلائی که بهر کس میرسد میگوید از شومی قدم فلان است یا شب یکشنبه و چهارشنبه دیدن مریض آمده یا صیحه فلان مرغ است یا اول صبح مقابلش سگ بیاید یا زن بیاید و امثال اینها و اگر نعمتی بآنها برسد از شانس خود میپندارد.

ص: 151

(قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ) اثر معاصی و طغیان و سرکشی و کفر و شرک و فساد و ظلم و تعدی خود شماها است که خداوند در دنیا و آخرت گرفتارتان میکند چنانچه میفرماید وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (شوری آیه 30) و آیات بسیار در قرآن داریم که تمام این بلاهایی که بر امم سابقه نازل شد در اثر کفر و شرک و تکذیب انبیاء بوده.

(بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ) فتنه دو معنی دارد هر دو معنی در اینجا صادق است یکی به معنی فساد چنانچه میفرماید وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ (بقره آیه 187) یعنی شما قومی هستید که بسیار فساد میکنید و دیگر بمعنی افتتان و اختبار و امتحان چنانچه میفرماید أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایه (عنکبوت آیه 1) یعنی خداوند شما را امتحان میکند.

[سوره النمل (27): آیه 48] .... ص : 152

وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (48)

و بود در مدینه صالح که حجر باشد نه نفر از سران قوم که اینها فساد میکردند در روی زمین و ابدا در مقام صلاح بر نمیآمدند.

(وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ) الف و لام عهد است اشاره بآن شهرستانی بود که حضرت صالح در آن شهرستان بود که نامش حجر بود که بین شام و حجاز بود نزد وادی القری که دیار ثمود بود و در قرآن میفرماید وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ- الی قوله تعالی- فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (حجر آیه 83).

(تِسْعَةُ رَهْطٍ) رهط گفتند جماعتیست از سه تا نه نفر و مفرد ندارد و این جماعت نه نفر بودند از سران و بزرگان و اعزه قوم ثمود و همین نه نفر بودند که سعایت کردند در قتل ناقه صالح.

از ابن عباس روایت میکنند که اسامی این نه نفر این بوده:

قدار بن سالف، مصدع، دهمی، دهیم، دعمی، دعیم، اسلم، قتال، صدف».

(یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ) فساد مقابل صلاح است هر عملی که موافق حکمت و دارای مصلحت دینی و دنیوی و اخروی باشد صلاح است، سه کلمه داریم حکیم که کسی را گویند که عالم بمصالح

ص: 152

و مفاسد و منافع و مضار است و آن فعل که دارای این آثار باشد صلاح و فسادش گویند و آن کس که بجا میآورد مصلح و مفسدش گویند و این دو در همه امور میآید در باب عبادات اگر جامع جمیع شرائط و اجزاء و خالی از موانع باشد صلاح است و صحیح و اگر فاقد باشد فاسد و باطل است در باب معاملات در باب معاشرات در اخلاق در عقاید در افعال میآید اینها بتمام انحاء مفسد بودند بقرینه.

(وَ لا یُصْلِحُونَ) که هیچگونه فعلی که صلاح باشد و مصلحت داشته باشد از آنها صادر نمی شد عقائد فاسده اخلاق رذیله اعمال سیئه افعال قبیحه حتی همین ها ناقه صالح را پی کردند.

[سوره النمل (27): آیه 49] .... ص : 153

قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)

گفتند به یکدیگر که قسم یاد کنید آنهم قسم باللَّه که هر آینه شبانه و مخفیانه بریزیم بر سر صالح و کسانی که اهل او هستند و آنها را بقتل رسانیم پس از آن می گوییم به ولی مقتول که ما خبر نداشتیم و مشاهده نکردیم محل قتل و هلاکت او را و محققا ما هر آینه راستگویان هستیم.

(قالُوا) مرجع ضمیر همان تسعة رهط است آن نه نفر بیکدیگر مشاوره کردند و قرار داد کردند (تَقاسَمُوا بِاللَّهِ) قسم بخدا یاد کنید یکی از اموری که بر انسان واجب میشود قسم است که یمین میگویند و قسم شرعی باللَّه و تاللَّه و و الله است که سه قسم است و باید متعلق قسم امر مباح یا مستحبّ یا واجب باشد قسم بر فعل حرام یا ترک واجب منعقد نمیشود بخلاف نذر و عهد که باید متعلق او راجح باشد و مخالفت قسم کفاره دارد یا عتق رقبه یا کسوه ده نفر یا اطعام ده نفر و اگر متمکن نیست سه روز روزه بگیرد چنانچه میفرماید فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ (مائده آیه 89) لکن این قسم بر قتل نبی و مؤمنین بود مثل نذری که اهل شام کردند که اگر حسین کشته شد و یزید فتح کرد مسجد بسازند و پنج مسجد هم بناء کردند که در لسان ائمه تعبیر بمساجد ملعونه فرمودند.

ص: 153

(لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ) یعنی شبانه در موقعی که خواب هستند برویم آنها را بقتل رسانیم مثل لیلة المبیت که کفار قریش اطراف خانه پیغمبر را گرفتند که او را بقتل برسانند و حضرت هجرت فرمود و علی در جای پیغمبر (ص) خوابید و شرحش اینکه شوری کردند در امر حضرت رسول بعضی گفتند حبس بعضی گفتند اخراج بلد بعضی گفتند یک نفر او را بقتل رساند و دیه او را مجتمعا میدهیم شیطان بصورت پیر مرد نجدی آمد و تمام آنها را رد کرد و رای داد از هر قبیله یک نفر مجتمع شوند چهل نفر و شبانه او را بقتل رسانند.

(ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ) اگر ولی و صاحب دم مطالبه تقاص کردند می گوییم ما خبر نداریم قاتل کیست.

(ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ) ما نبودیم و ندیدیم محل هلاکت آنها را و قاتل را نمیشناسیم و بزبان امروزه خون او را پامال میکنیم و می گوییم (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).

[سوره النمل (27): آیه 50] .... ص : 154

وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (50)

و مکر کردند آنها مکر بزرگی و ما هم مکر کردیم مکر مهمی و حال آنکه آنها شاعر نشدند و نفهمیدند.

(وَ مَکَرُوا مَکْراً) مکر از انسان حیله و تزویر و خدعه و پلتیک و تقلب است به اینکه ضرری وارد کند بنحوی که آن طرف متوجه نشود و مکر شیطان وسوسه و نقشه و نفخه و پلتیک و حبائل و خیل و رجل اوست و مکر الهی بلاء و عذاب است بنحوی که طرف مستشعر نباشد بزبان فارسی غافل گیر شود و ضمیر «و مکروا» همان نه نفر تسعة رهط است با همدستان خود بعضی گفتند مکر آنها این بود که آمدند چهل نفر حضرت صالح و اهلش را هلاک کنند خداوند ملائکه فرستاد بآنها سنگ زدند تا هلاک شدند بعضی گفتند حضرت صالح مأمور شد که از میانه آنها بیرون رود به نحوی که آنها متوجه نشوند سپس خداوند آنها را مستأصل نمود بعذاب و هلاک شدند چنانچه پیغمبر هم مأمور بهجرت شد در همان لیلة المبیت بعضی گفتند اینها رفتند در دامنه کوه به انتظار بقیه که یک مرتبه بریزند صالح را بقتل رسانند که یک مرتبه کوه بر سر آنها افتاد و هلاک شدند باری بحیله و خدعه اراده قتل صالح را داشتند و خداوند نجات داد صالح را و من

ص: 154

معه من المؤمنین «چنانچه میفرماید» فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ (هود آیه 66 و 67) در سوره هود تعبیر بصیحه فرموده در سوره اعراف تعبیر برجفه فرموده فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (اعراف آیه 78).

در سوره فصلت تعبیر بصاعقه فرموده فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (فصلت آیه 13).

و منشأ هلاکت آنها پی کردن ناقه صالح و فصیل او بود که سه روز بیشتر مهلت نداشتند که میفرماید فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ (هود آیه 65).

و دارد در خاندان رسالت سه نفر یاد ناقه صالح کردند یکی صدیقه طاهره

«ما کان ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی».

و یکی ابی عبد اللَّه در شهادت طفل رضیع

«رب لا یکون اهون الیک من فصیل».

یکی حضرت هادی در مورد متوکل که گفتند فرمود شست پای من افضل از ناقه صالح است.

[سوره النمل (27): آیه 51] .... ص : 155

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (51)

پس نظر کن بنظر عبرتی که چگونه بود عاقبت مکر آنها محققا ما هلاک کردیم آنها را و قوم آنها را بالتمام.

(فَانْظُرْ) نظر فکری و تأملی و عبرتی.

(کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ) البته افعال و اعمال بنده گان چه افعال قلبی باشد و چه نفسی و چه جوارحی خالی از تأثیر نیست یا اثر نیک دارد یا اثر بد، هم در دنیا و هم در آخرت.

افعال قلبی ایمان و کفر و ضلالت و محبت و عداوت و سایر امور قلبیه و افعال نفسیه صفات و اخلاق حمیده و رذیله و افعال جوارحی اعمال حسنه و افعال سیئه هم آثار دنیوی- دارد هم اخروی، در دنیا مشمول نعم الهی یا معرض بلاهای نازله و در آخرت نیل به مثوبات اخروی یا دوچار عقوبات آن و نفع و ضررش بخود او بر میگردد نه

ص: 155

خوب آنها نفعی بر خدا دارد و نه بد آنها ضرری بدستگاه او وارد میکند او غنی بالذات است نفع و ضررش متوجه بخود شخص چه اندازه در قرآن مجید گوشزد بندگان کرده که «فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» گفتند خود کرده را تدبیر نیست انسان کاسه زهر را بردارد بیاشامد با اینکه چه اندازه باو گفتند این زهر است آدم را هلاک میکند و چه اندازه- مشاهده کرد اشخاص بسیاری از این کاسه آشامیدند و هلاک شدند بردارید کتب اخبار را چه در باب عقائد و چه در قسمت اخلاق و چه در باب عبادات از واجبات و مندوبات و چه در اقسام معاصی اخبار بسیاری با بیانات کافیه شافیه متجاوز از هزارها اخبار داریم و سر تا سر قرآن قضایای امم سابقه را بیان فرموده و تمام برای تنبیه بشر اینها عواقب سوء دنیوی آنها است وای بعواقب اخروی.

از جهنم خبری می شنوی دستی از دور بر آتش داری

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال آیه 7 و 8) (أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ) این جمله ممکن است خبر کان باشد که عاقبت مکر آنها اینست در حالت نصبی و ممکن است خبر مبتداء محذوف باشد «هی انا دمرناهم» حالت رفعی و ممکن است جمله مستأنفه باشد بدل العاقبة و تدمیر معنای هلاکت است آن تسعة رهط بیکی از بلاهای مذکوره هلاک شدند و قوم آنها که ثمود باشند بصیحه و صاعقه هلاک شدند اینست عاقبت مکر آنها.

[سوره النمل (27): آیه 52] .... ص : 156

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52)

پس اینست منازل و بیوت آنها که خالی و بی صاحب و خراب افتاده بسبب آنچه که ظلم میکردند محققا در این پیش آمد هر آینه دلیل و برهان است از برای قومی که میدانند و عالم هستند.

(فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ) مخصوصا ثمود منازل بسیار محکم در دل سنگ میتراشیدند که از خرابی محفوظ باشد گمان میکردند که هزار سال زنده هستند و در آنها سکونت دارند چنانچه میفرماید وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ (حجر آیه 80) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً

ص: 156

فارِهِینَ

(شعراء آیه 149).

(خاوِیَةً) خوی بمعنی خالی بودن است یعنی بی صاحب و بمعنی سقوط است که میفرماید در قضیه عزیر أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها (بقره آیه 261) یعنی طاق عمارات آنها سقوط کرده بود وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها (کهف آیه 42 و حج آیه 44) (بِما ظَلَمُوا) باء سببیت یعنی سبب و منشأ هلاکت آنها و خرابی عمارات آنها ظلم آن ها بود که هم ظلم بدین که در کفر و شرک خود ثابت بودند و ایمان نیاوردند و هم ظلم بحضرت صالح و مؤمنین بآن که چه اندازه اذیت کردند و اراده قتل آنها را داشتند و هم ظلم بنفس در فسق و فجور و طغیان و سرکشی.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً) آیه بمعنی دلیل و برهان است برای اثبات مطلبی در باب معجزات دلیل است بر صدق انبیاء و این بلاها دلیل است بر اعمال سیئه که آثار وخیمه دارد لکن:

(لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) از برای علم دو اطلاق است یکی علم مقابل شک و ظن و وهم که در باب اصول دین و ایمان علم لازم است شک و ظن و وهم کافی نیست حتی عنوان دارند که اگر احیانا شبهه در یکی از امور دینیه که مدخلیت در ایمان دارد در قلب داخل شد یا بالقاء شیطان و وسوسه یا بالقاء بغض اهل ضلال واجب است فوری خود را باهل علم رساند و رفع شبهه بشود که اگر بشبهه باقی ماند ایمان زایل میشود و یکی مقابل جهل و حمق و در اینجا باین معنی است زیرا جهال این پیشامدها را مستند باتفاق میگویند و مستند بخدا و عقوبت اعمال سیئه نمیدانند لکن علماء که میگویند هیچ امر در عالم اتفاق نمیافتد الا بمشیت و اراده حقتعالی و این نحوه امور آثار وخیمه کفر و ظلم و سوء اعمال است آنها متنبه میشوند و خود را آلوده نمیکنند و میدانند که سنت الهی تغییر پذیر نیست فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (فاطر آیه 43).

[سوره النمل (27): آیه 53] .... ص : 157

وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (53)

و نجات دادیم ما کسانی را که ایمان آوردند و بودند که از معاصی و اعمال سیئه پرهیزکار.

ص: 157

در آیات شریفه نجات و سعادت را در بعضی منوط و مربوط بایمان فرموده و در بعضی ایمان را- مقرون با عمل صالح نموده و در بعضی مقرون بتقوی مثل همین آیه شریفه و توضیح مقام اینست که مثل ایمان مثل درختیست که در زمین قلب غرس کنند و در اعماق روح انسانی داخل شود و مثل اعمال صالحه مثل محافظت از آن درخت از جهت آبیاری و آفتاب و استعداد زمین که موجب رشد آن درخت میشود و ریشه آن محکم میشود تا به ثمر میرسد و مثل تقوی رفع مضار از آن درخت کسی او را از ریشه در نیاورد یا قطع نکند یا زنگ و شفته و کرم و آفت باو تماس نگیرد پس می گوییم اگر با ایمان از دنیا رفت بالاخره نجات دارد و لو آلوده بمعاصی و تارک بعض اعمال صالحه باشد یا بواسطه مغفرت و عفو الهی یا شفاعت شفعاء یا ابتلاآت دنیوی یا عقوبات برزخی پاک شود و نجات یابد و اما اگر مقرون باعمال صالحه شد ایمانش رشد پیدا میکند و درجات ایمانش بالا میرود هر چه بیشتر و بهتر باشد رشد و درجاتش زیادتر میگردد و اگر مقرون بتقوی شد از خطرات و آفات مصون و محفوظ میماند و الا معاصی باعث ضعف ایمان میشود بعض معاصی بکلی ریشه ایمان را میکند بعض آنها باعث این میشود که بی ایمان از دنیا رود بعضی باعث ضعف ایمان میشود. در اخبار از حضرت باقر و صادق روایت شده که از معصیت خال سیاهی در قلب احداث میشود هر چه بیشتر سیاهی بزرگتر میشود تا اینکه اگر یک خالی سفید باقی باشد امید نجات دارد و اگر تمام سیاه شد «لا یرجی بخیر و صار قلبه منکوسا» میشود.

[سوره النمل (27): آیه 54] .... ص : 158

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54)

و فرستادیم لوط را موقعی که گفت برای قوم خود آیا میائید و عمل میکنید فاحشه را و حال آنکه بینایی دارید.

(وَ لُوطاً) عطف بصالحا است مدخول وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا یعنی و لقد ارسلنا لوطا و لوط اول کسیست که ایمان بابراهیم آورد فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ (عنکبوت آیه 26) و این دلالت ندارد که لوط قبل از دعوت ابراهیم ایمان نداشته بلکه بر دین حضرت نوح باقی بود چنانچه هود و صالح هم بر دین نوح باقی بودند ابراهیم که مبعوث شد ناسخ دین نوح بود زیرا عقیده شیعه اینست که انبیاء در تمام عمر معصوم بودند و بر دین حق بودند و ادله آن را در کلم الطیب مجلد

ص: 158

اول در بحث نبوت عامه در بیان شرائط نبی مفصلا بیان کرده ایم و لوط منسوب بابراهیم بود و شرح نسبت لوط و قوم لوط و افعال آنها را مفصلا در مجلد پنجم این تفسیر در صفحه 373 الی 380 در آیه 80 سوره اعراف الی 84 بیان کردیم و خلاصه آن اینکه لوط پسر برادر ابراهیم بود و پسر خاله ابراهیم که دو برادر دو خواهر را ازدواج کردند که پدر ابراهیم و پدر لوط باشند ابراهیم و لوط هم پسر عمو میشوند هم پسر خاله و حضرت ابراهیم خواهر لوط که دختر خاله خود باشد ساره را ازدواج نمود و لوط برادر زن ابراهیم میشود و اینکه گفتند پسر برادر ابراهیم بود تمام نیست بلکه پسر عمو و پسر خاله و برادر زن ابراهیم بود.

(إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ) نسبی نبودند و از طرف ابراهیم مأمور بود برود آنها را دعوت کند.

(أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ) همان عمل لواط بود و کیفیت شیوع این عمل بین آنها بدسیسه شیطان بود و سایر منکرات آنها و مسئله حرمت لواط و حد شرعی آن و لواط با اجنبیه و یا حیوانات و با زوجه مفصلا آنجا بیان شده رجوع کنید بلکه مکرر تذکر داده ایم احتیاج بتکرار ندارد.

(وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ) عقل دارید شعور دارید درک میکنید حتی حیوانات نر روی نر نمیروند خداوند جنس بشر و حیوانات را نر و ماده قرار داده نزدیک یکدیگر روند و تولید نسل شود و این عمل علاوه از حرمت و عقوبات آن باعث این میشود که بفاصله کمی نسل بشر از بین برداشته شود.

[سوره النمل (27): آیه 55] .... ص : 159

أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55)

آیا بدرستی که- شما می آیید مردان را از روی شهوت یعنی لواط میکنید و از زنها دوری میکنید و آنها را کنار گذارده اید بلکه شما قوم نادان هستید.

(أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً) بیان همان فاحشه است که در آیه قبل فرمود که آن فاحشه این عمل شنیع است فاحش معاصی بسیار بزرگ را گویند که در نظر تمام عقلاء زشت و پلید و پست است و لذا فحش با سب و دشنام فرق دارد الفاظ رکیکه را مثل مادر فلان زن فلان خواهر فلان خود فلان فحش است و حد قذف دارد و منکر معاصیست که در نظر جامعه پست و بد میدانند که یکی از اعمال همین قوم لوط است که میفرماید إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ

ص: 159

وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ

(عنکبوت آیه 28) و در خبر است که در مجالس علنا ضرطه میدادند.

(مِنْ دُونِ النِّساءِ) زن اختیار نمیکنند و نزد زنها نمیروند و دارد زنها هم چون دیدند که مردان اقبال بآنها ندارند آنها هم بین خود یک معصیت دیگری اختراع کردند و آن مساحقه بود که حرام است و تعزیر دارد و نظیر قوم لوط امروز بسیار هستند ازدواج نمیکنند از ترس مخارج و گرفتاری و آنها هم که زن اختیار کردند خودداری میکنند که نطفه منعقد نشود از ترس مخارج اولاد و از اینکه زنها از زیبایی نیفتند و اگر احیانا هم نطفه منعقد شد سقط میکنند با اینکه حرام است و تعزیر دارد دیه هم دارد باختلاف مراتب از نطفه و علقه و مضغه و صورت بندی تا جان پیدا کردن که دیه کامل دارد و بسیار تعجب است از آقایان دکترها و دکترات که اجرت میگیرند بر این فعل حرام و دیه هم گردن آنها را میگیرد خدا لعنت کند آنکه محسن فاطمه را سقط کرد که گفتند در یکی از سه مورد بوده یکی آن موقع که فاطمه را بین در و دیوار فشار داد که صدای شکستن استخوان پهلو را شنید یا آن موقع که علی را طناب بگردن بردند و فاطمه مانعه شد یا آن موقع که نامه رد فدک را گرفت و پاره کرد و بلگد بچه را سقط کرد و ممکن است هر سه موقع مدخلیت داشته.

(بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ) جهل مقابل عقل نه جهل مقابل علم و مراد از عقل هم نه عقل مقابل جنون باشد که رافع تکلیف است بلکه بمعنی که امیر المؤمنین فرمود

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»

پرسیدند پس اینکه در معاویه بود چه بود فرمود نکری و شیطنت.

[سوره النمل (27): آیه 56] .... ص : 160

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56)

پس نبود جواب قوم لوط مگر اینکه گفتند بیرون کنید ال لوط را از شهرستانهای خود بدرستی که اینها اشخاصی هستند که از کردار و اعمال ما دوری میکنند و خودداری میکنند.

تنبیه: سی سال حضرت لوط دعوت کرده فقط یک بیت لوط بود که ایمان آوردند و بقیه که هفت شهرستان بود در تصرف آنها ایمان نیاوردند چنانچه ملائکه بحضرت ابراهیم گفتند فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (و الذاریات آیه 36) حضرت نوح نهصد و پنجاه سال دعوت کرد «ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ» خطاب بعلماء اعلام چندان دلگیر نباشید از این فسقه

ص: 160

و فجره که اعتنایی بشما ندارند و فرمایشات شما در آنها تأثیر ندارد همیشه همین نحو بوده.

رگ رگ است این آب شیرین و آب شور در خلایق میرود تا نفخ صور

باز هنوز اخراج بلد نشده اید سنگ بر شما نزده اند و امثال آنچه با انبیاء و اوصیاء آنها رفتار کردند.

(فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ) جوابی نداشتند بدهند فقط با یکدیگر میگفتند که باید اینها را از شهرهای خود با اهلش بیرون نمود.

(إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ) قریه بر شهرهای معظم اطلاق میشود چنانچه مکه را ام القری نامیدند و در قرآن مکه را قریه نامیده وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ (محمد ص آیه 13) و میفرماید وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها (شوری آیه 7) و غیر اینها از آیات شریفه و گفتند هفت شهر در تصرف قوم لوط بود در جواب دعوت لوط جوابی ندارند.

(إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ) از این هفت شهر و سبب اخراج آنها اینست که (إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ) که عمل ما را خوش ندارند و مزاحم ما هم هستند.

[سوره النمل (27): آیه 57] .... ص : 161

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ (57)

پس نجات دادیم او را و اهل او را مگر زن او را که تقدیر کردیم آن زن را از بازماندگان در بلا و هلاکت.

طریقه نجات او را خداوند در سایر سور بیان فرموده که ملائکه بر او نازل شدند بصورت زیبا بسیار خوش صورت و او در مزرعه بود و آنها را مخفیانه برد در منزل بعنوان ضیافت که مبادا قوم نسبت بآنها جسارت و دست درازی کنند، زن لوط بالای بام آتش روشن کرد قوم مطلع شدند آمدند بخیال سویی نسبت بآنها چشمهای آنها کور شد آنها را ندیدند ملائکه گفتند ما آمده ایم برای هلاکت قوم شما شبانه اهل خود را بردارید و از این شهر خارج شوید مگر زن خود را که او باید هلاک شود و صبح پس از بیرون رفتن شما این قوم را هلاک خواهیم کرد چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ (قمر آیه 37) و میفرماید فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ

ص: 161

وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ

(حجر آیه 61 الی 71) یازده آیه شرحش در محلش گذشت.

(فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ) نجات بخشیدیم او و اهل او را.

(إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ) غابر بمعنی باقی مانده واگذار شده که با لوط و اهلش بیرون نرفت و در عذاب با قوم باقی ماند.

[سوره النمل (27): آیه 58] .... ص : 162

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (58)

و باریدیم بر آنها باریدنی پس بد بود باریدن انذار شدگان.

(وَ أَمْطَرْنا) مطر بمعنی مصدری باریدن است و بمعنی اسم مصدری باریده شده و از این جهت باران می گوییم که مطر قوم لوط حجاره و سنگ بود چنانچه میفرماید وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (حجر آیه 74) و سجیل سنگ خاره سخت شدید است که از آسمان یعنی طرف بالا بر سر آنها بارید.

اشکال: در آیه دارد که اولا زمین کنده شد و واژگون گردید پس از آن سنگ بارید و بعد از واژگون شدن و زیر زمین رفتن چه نحوه سنگ بر آنها بارید زیرا میفرماید فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (حجر آیه 74) جواب: در آیه اول و بعد ندارد زیرا عطف بواو داده نه بفاء و این دو عذاب با هم به آنها متوجه شد باین نحو که جبرئیل این هفت شهر را از زمین کند و برد بالا و سنگ بر سر آنها بارید و زمین واژگون گردید و اینها از همان باریدن سنگ هلاک شدند و سرّ واژگون شدن این بود که هیچ اثری از آنها باقی نماند نه از عمارات آنها و نه از اشجار آنها و نه از حیوانات آنها و نه از اندوخته های آنها زمین شد قاعا صفصفا لذا میفرماید:

ص: 162

(وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً) که کلمه مطرا اشاره به اینکه چه مطری بوده سخت و شدید و در اخبار دارد که این امطار حجاره اثر همان عمل شنیع است و لذا هر کس مرتکب این عمل شود موقع رسیدن اجل او بیکی از این حجاره ها مبتلی میشود و دارد یکی از آن حجاره ها بسیار، بزرگ بود و بر سر امرأه لوط وارد شد و او را هلاک کرد و خداوند برای زنهای کافره مثل میزند بامرئه نوح و امرأه لوط و برای زنهای مؤمنه بامرئه فرعون و مریم در سوره تحریم آیه 10 و 11 و 12 و در اخبار این مثل برای عایشه و حفصه و اسماء و فاطمه است.

(فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ) بسیار بد بود باریدن منذرین بفتح یعنی انذار شدگان که حضرت لوط آنها را انذار فرمود چنانچه وظیفه انبیاء بود.

[سوره النمل (27): آیه 59] .... ص : 163

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59)

بگو حمد مختص باللَّه است و سلام بر بندگان او آن کسانی که خداوند برگزید آنها را آیا، خداوند بهتر است یا آنچه را که شرک میاورند.

(قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ) در مجلد اول این تفسیر صفحه 97 الی 99 در معنی حمد و فرق بین حمد و مدح و شکر و وجه اختصاص حمد بذات اقدس حق و معنی مقام محمود و اسامی حضرت رسالت با حمد و محمود و محمد (ص) بیان کرده ایم مراجعه فرمائید و در این جا بنحو اشاره متذکر میشویم الف و لام الحمد الف و لام جنس است و لام للَّه لام اختصاص است یعنی جنس حمد مختص باللَّه است و حمد بمعنی ستایش است و کلمه اللَّه اسم است از برای ذات واجب الوجودی که مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب است و معنی الحمد للَّه ستایش مختص بذات مقدس او است ذاتا و صفة و افعالا که جمیع افعال او موافق حکمت و مصلحت و حسن است فعل قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمیشود که معنی عدل است و در کافی یک باب از اخبار در فضیلت این ذکر شریف روایت کرده که من جمله مفضل از حضرت صادق سؤال کرد که

(علمنی دعاء جامعا فقال لی احمد اللَّه فانه لا یبقی احد یصلی الا دعا لک یقول سمع اللَّه لمن حمده»

یعنی مستجاب فرما دعاء هر کس که حمد تو را بجا آورد و دارد حضرت رسول روزی سیصد و شصت

ص: 163

مرتبه (360) حمد میکرد بعدد عروق جسد و دعایی که قبلش تحمید نباشد ابتر است و اگر در روز چهار مرتبه بگوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» اداء شکر آن روز را کرده و اگر شب بگوید اداء شکر آن شب را کرده و غیر اینها حتی در بلیات هم باید حمد کرد چنانچه در دعاء کمیل بعد از کلمه

«و اسعده علی ذلک القضاء»

میگوید

«فلک الحمد علی فی جمیع ذلک»

که بعضی توهم کردند که اینجا جای حمد نیست تبدیل کردند به «لک الحجه» و حال آنکه دارد هر موقعی که نعمتی بیاید بگوید

«الحمد للَّه علی هذه النعمه»

و اگر بلائی متوجه شود

«الحمد للَّه علی کل حال».

(وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفی در همان مجلد اول تفسیر در صفحه 196 در اطراف سلام مفصلا بیان شده، اولا از برای سلام سه معنی کردند یکی اینکه اسم الهیست الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ (حشر آیه 23) یعنی خدا نگهبان تو باشد.

دوم دعاء بسلامتی از کلیه بلیات دنیوی و اخروی سوم وعده که از طرف من سالم هستی خیال اذیتی بتو ندارم و خداوند بر انبیاء و ائمه و مؤمنین سلام فرستاده تحیه اهل بهشت سلام است ملائکه بآنها سلام میکنند وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ (یونس آیه 10) سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ (زمر آیه 73).

و اخبار در فضیلت سلام در ȘǘȠزیارات ائمه از دور و نزدیک الی ما شاء اللَّه و مراد از «الَّذِینَ اصْطَفی انبیاء و ائمه اطهار هستند بدلیل قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ (ال عمران آیه 33) و مراد از ال ابراهیم اسمعیل و پیغمبر اسلام و ائمه اطهار، و ال عمران انبیاء بنی اسرائیل است و تفسیر بآل محمد (ص) بیان مصداق است.

(آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ) خداوندی که قادر متعال است و تمام فیوضات و نعم از او است پرستش او و اطاعت او بهتر است یا بتها و اصنام که یک جماد بیش نیستند و بدست خود آنها تراشیده شده اند و بیکدیگر میفروشند.

[سوره النمل (27): آیه 60] .... ص : 164

أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60)

ص: 164

آیا خداوندی که خلق فرمود آسمانها و زمین را و نازل فرمود از طرف بالا آب، باران را پس رویانیدیم بآن باغستانها و گلستانهایی که دارای بهجت و خرمی و صفا و خوش منظری بود که نبود از برای شما که بتوانید درخت آنها را برویانید آیا خدایی هست با آن خداوند متعال بلکه اینها قومی هستند که از حق عدول کرده رو به بباطل میروند.

(أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) استفهام انکاریست یعنی الهه مشرکین بهتر است یا خداوندی که خلق فرمود آسمانها و زمین؟ آسمانها هفت طبقات بالا که بعقیده حکما هفت آسمان مراکز سیارات سبعه و لکن گفتیم که تمام این سیاره ها و کرات علویه در همان طبقه اولی هستند بدلیل قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ (صافات آیه 6) و فوق این کواکب طبقات دیگریست و فوق آنها کرسی است و فوق آن عرش بدلیل وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ (آیة الکرسی) و زمین و آنچه در زمین است.

(وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً) باران، برف، تگرگ که از ابرها جدا میشوند و در جمیع نقاط زمین میبارند و چه اندازه برای بشر منافع و برکات دارند که یکی از منافع آن.

(فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ) حدیقه بساتین است که اطراف آن جدار کشیده شده و مزارع صحرا است که دیوار ندارد.

(ذاتَ بَهْجَةٍ) از موقعی که برگ اشجار ظاهر میشود سپس شکوفه ها سپس فواکه بعلاوه- تلطیف هوا میکند سایه میاندازد رفع میکربات میکند منظره زیبا دارد و تعبیر بذات فرمودند ذوات بلحاظ جمع که مجموع آنها باشد نه بلحاظ افراد.

(ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها) که قدرت ندارید اینکه یک دانه از زیر خاک بیرون آورید.

(أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ) آیا دیگری هست همچه قدرتی داشته باشد بخصوص جماد صرف اصنام مشرکین.

(بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ) دانسته و فهمیده عدول از حق و پرستش خداوند یکتا میکنند و توجه و پرستش بباطل مینمایند.

ص: 165

[سوره النمل (27): آیه 61] .... ص : 166

أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (61)

آیا کسی که جعل فرمود زمین را محل قرارگاه و جعل فرمود در خلال زمین شهرها و رودخانه ها و جعل فرمود بر روی زمین کوه ها و جعل فرمود بین دو دریای شیرین و شور مانعی که مخلوط یک دیگر نشوند آیا اله دیگریست با خداوند تعالی بلکه اکثر آنها نمیدانند.

(أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً) قدرت کامله حق سه ربع کره زمین را آب احاطه کرده یک ربعش از آب بیرون که ربع مسکونش مینامند و با این حرکت سریع که باکره آب در یک شبانه روز دور خود میچرخد و در یک سال دور کره شمس چرخ میخورد مع ذلک چنان برقرار و مستقر است که کأنه اصلا حرکت ندارد بعین مثل طیاره که انسان در آن نشسته گویا حرکت ندارد و مثل عمر که چون باد صرصر میگذرد و انسان خیال میکند که برقرار است.

(وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً) چون این ربع مسکون از آب دور است و تمام مخلوقات زمینی احتیاج شدید بآب دارند خداوند چشمه ها و چاهها و رودخانه ها و نهرها و ساقیها قرار داد که بتمام نقاط زمین آب برسد و مشروب شود.

(وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ) کوه ها که بمنزله لنگر کشتی زمین را نگاهدارد که متزلزل نشود.

(وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً) که در جای دیگر میفرماید وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان آیه 53) شرحش گذشت و نیز میفرماید وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ (فاطر آیه 12) با اینکه پهلوی یکدیگرند و دائما در سیرند و ابدا مخلوط یکدیگر نمیشوند با این قدرت نمائیها:

(أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ) باز اله دیگری اتخاذ میکنند مع اللَّه؟

(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ) نمیدانند و نمیدانند که نمیدانند جهل مرکب.

آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند

ص: 166

[سوره النمل (27): آیه 62] .... ص : 167

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ (62)

آیا کسی که اجابت میفرماید مضطر را زمانی که بخواند او را و برطرف میکند بدی را و قرار میدهد شما را جانشینان روی زمین آیا الهی هست با خداوند تعالی بسیار کمی متذکر میشوید.

مضطر کسی را گویند که در شکنجه و بلائی گرفتار شود و دستش از همه جا کوتاه گردد و مأیوس از کلیه اسباب باشد و امیدی بجایی نداشته باشد مثل مریضی که از معالجه مأیوس شود یا مظلومی که گرفتار ظالم گردد یا محبوسی که در حبس دوچار شود یا خائفی که ایمن نباشد یا بیچاره ای که راه چاره نداشته باشد و اشباه اینها اگر در حال اضطرار متوجه شود بخداوند متعال سریعا نجات پیدا میکند خداوند دادرس درماندگان است فریادرس گرفتاران است چاره ساز بیچارگان است.

اخبار بسیاری داریم در کسانی که دعاء آنها مستجاب میشود و از جمله آنها مریض و مظلوم است در کافی از حضرت صادق (ع) فرمود

«ثلاثة دعوتهم مستجابه»

و یکی از آنها را میفرماید

«و المریض»

و از حضرت باقر نقل میفرماید

«خمس دعوات لا تحجبن عن الرب»

و یکی از آنها را میفرماید

«و دعوة المظلوم یقول اللَّه لانتقمن لک و لو بعد حین».

و از پیغمبر (ص) است فرمود

«ایاکم و دعوة المظلوم فانها ترفع فوق السحاب»

و از حضرت صادق است فرمود:

«اتقوا الظلم فان دعوة المظلوم تصعد الی السماء»

و از حضرت رسالت است فرمود

«اربعة لا ترد لهم دعوة الوالد لولده و المظلوم علی من ظلمه و المعتمر حتی یرجع و الصائم حتی یفطر»

و غیر اینها و سر این اینست که عمده چیزی که در دعاء مدخلیت دارد توجه است و تا انسان دستش از همه جا کوتاه نشود و امیدش قطع نشود توجه تام پیدا نمیکند و اخبار بسیاری داریم که مضطر در این آیه را تفسیر کردند بحضرت بقیة اللَّه و گفته ایم مکرر که تفاسیر ائمه (ع) بیان مصداق اتم است و حضرت قائم (عج) از تمام انبیاء و ائمه اطهار اضطرارش بیشتر است در پرده غیبت مشاهده اعمال و کردار و ظلم ها و کفریات و تعدیات که هر کدام بمنزله تیریست بقلب مطهر او اجازه

ص: 167

خروج هم ندارد لذا گفتند مهم ترین دعاها در دوره غیبت دعا در تعجیل فرج است.

مسئله. این ختمی که مرسوم است دوازده هزار مرتبه این آیه را بخوانند یا کمتر ما مدرکی در اخبار پیدا نکردیم.

(أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ) خداوند دعوات مؤمنین را اجابت میفرماید إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ بقره آیه 186 چه خصوصیت دارد ذکر مضطر؟ خصوصیت آن سرعت در اجابت است.

(وَ یَکْشِفُ السُّوءَ) عموم دارد جمیع انحاء سوء را شامل میشود خدا بر طرف میفرماید- حتی گنهکار و لو معاصی او از قطرات باران و برگ درختان و ستارگان آسمان بیشتر باشد توبه و طلب مغفرت کند بیامرزد.

(وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ) در این جمله خطاب به مؤمنین است و اشاره بظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه است که مؤمنین جایگیر کفار و ضالین و فساق و فجار و ظلمه میشوند.

(أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ) شما مؤمنین کمی متذکر میشوید باید همیشه فرج مؤمنین و دفع شر اشرار را بخواهید.

[سوره النمل (27): آیه 63] .... ص : 168

أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63)

آیا کسی که هدایت میکند شما را در تاریکیهای بر، بیابان ها و خشکیها و بحر، در روی دریاها و کسی که میفرستد بادها را- بشارت میدهد در دو قسمت رحمة خود- آیا خدایی هست با خداوند متعال؟ خداوند بالاتر و برتر است از آنچه آنها شرک میاورند.

(أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ) معنای ظاهر آیه اینکه در شبهای ظلمانی خداوند بواسطه انوار ستارگان و ماه راه را در بیابانها و روی آبهای دریاها بشما نشان میدهد هم راه را پیدا میکنید و هم از خطرات گودال ها و دست اندازها محفوظ میشوید و بمعنی باطنی آن انسان در ظلمت جهل راه بجایی نمیبرد خداوند بنور عقل و نور شرع راه سعادت و شقاوت

ص: 168

و خوب و بد و خیر و شر و نفع و ضرر دنیوی و اخروی را نشان میدهد و انسانی که شهوت و هوای نفس چشم او را کور کرده و بسته است یعنی چشم نفس در گمراهی و ظلمت و تاریکی راه بجایی نمیبرد، و تمیز نمیدهد بلکه خوب را بد میپندارد و بد را خوب چنانچه در جامعه مشاهده میشود.

(وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ) بادها تلطیف هوا میکنند و انسان تنفس میکند و استنشاق میکند باعث بقاء حیات او است «بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ» مراد افاضه وجود است و ابقاء آن و از برای ید معانی بسیاری کردند جارحه فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما (مائده آیه 38) قوه أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ (ص آیه 45) نعمة می گویی «لفلان علی ید» ملک الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ (بقره آیه 237) اضافة الفعل لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ (ص آیه 75) و معانی دیگر لکن ظاهر اینست که معنای مشترک ندارد همان بمعنی جارحه و استعمالش در این نمره موارد کنایه و تشبیه است و در این مورد گفتند علت محدثه و علت مبقیه چنانچه اشاره شد لکن بنظر میآید رحمت رحمانی و رحمت رحیمی دنیوی و اخروی، علمی و عملی که ارسال انبیاء و انزال کتب و جعل احکام فرمود.

(أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

[سوره النمل (27): آیه 64] .... ص : 169

أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (64)

آیا کسی که ابتداء خلق فرمود پس از آن اعاده و عود میدهد ....

(أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ) تمام ممکنات و ماهیات را از نیستی بهستی میآورد بغیر مثال.

(ثُمَّ یُعِیدُهُ) کسی که قدرت دارد نیست صرف را هست کند و قدرت دارد که خاک و استخوان پوسیده را زنده کند در روز قیامت که روز معاد و عود ارواح باجساد باشد چنانچه گفتند مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ (یس آیه 78 و 79) (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ) بنزول الامطار بلکه آنچه تقدیر فرموده که میفرماید وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (الذاریات آیه 22).

ص: 169

(وَ الْأَرْضِ) انبات حبوبات و فواکه و خضرویات و آنچه در زندگانی بشر احتیاج دارد و اگر معنای رزق را تعمیم دهیم آنچه عنایت میفرماید ایمان علم عقل چنانچه می گویی «اللهم ارزقنا عقلا کاملا و علما نافعا و ایمانا ثابتا و ارزقنی توفیق الطاعة و بعد المعصیة و قلبا زکیا و عملا خالصا» و غیر اینها.

(أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ) چه دلیلی بر الوهیت آنها دارید چه آثاری از آنها مشاهده کرده اید چه قدرت نمایی کرده اند؟

(إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ) و چون یک جمادی بیشتر از آنها ندیده اید پس بدانید که در دعوی الوهیت آنها کاذب هستید و نیست مع اللَّه اله که این همه آثار قدرت و حکمت او ظاهر است.

و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

[سوره النمل (27): آیه 65] .... ص : 170

قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65)

بفرما نمیداند هر که در آسمانها و زمین است غیب را مگر خداوند تبارک و تعالی و اینها شعور ندارند.

در موضوع علم غیب آیات و اخبار مختلف است:

در بعض آیات منحصر میفرماید علم غیب را بخدای متعال مثل همین آیه و در بعضی استثناء دارد مثل قوله تعالی عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ (جن آیه 26 و 27) آنچه بر هر کس مکشوف است و بر غیر او مستور بر آنها غیب است مثلا علم ذات بذات بر خداوند غیب نیست ولی بر ممکنات غیب است و مثل آن از علمی که مختص به او است و آنچه انبیاء و ائمه میدانند و بر غیر آنها مستور است غیب است نسبت بآنها و بر انبیاء و اولیاء غیب نیست و بلکه نسبت بمؤمنین و کفار و نسبت بعلماء و جهال.

(قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ) از ملائکه و عالم ارواح و عالم عقول.

(وَ الْأَرْضِ) از جن و انس.

ص: 170

(الْغَیْبَ) از علمی که لا یظهر علی احد.

(إِلَّا اللَّهُ) چون علم او عین ذات است و محدود بحدی نیست.

(وَ ما یَشْعُرُونَ) از برای این ماده اطلاقات و معانی بسیاریست در آیات و اخبار و السنه شعائر الهیه، مشعر الحرام، شعر مقابل نثر، شعره بمعنی مو، مشاعر انسان، حواس ظاهره شعور به معنی ادراک، لیت شعری بمعنی علم، شعیر بمعنی جو مقابل حنطه و غیر اینها و در اینجا یعنی لا یدرکون و لا یفهمون و لا یعلمون.

أَیَّانَ یُبْعَثُونَ نمیدانند در چه موقع اینها مبعوث میشوند.

در موضوع بعث یوم القیمة مذاهب و مسالک بسیاریست بعضی بکلی منکر بعث هستند که آیات شریفه بسیار موارد نقل کلام آنها را میکند مثل طبیعی و دهری و لا مذهب و بسیاری از کفار بعضی بعث را ترقی و تعالی میدانند چنانچه مثنوی میگوید:

از جمادی مردم و نامی شدم و از نمو مردم بحیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر سر بر آرم از ملائک بال و پر

بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون

بعضی جسم حور قلیایی گفتند مثل شیخ احمد احسائی مذهب شیخیه بعضی قالب مثالی و مثل افلاطون صورت بلا ماده بعضی معاد روحانی دون جسمانی گفتند بعضی عکس آن جسمانی دون روحانی گفتند بعضی منکر خلود شدند بعضی گفتند که اهل عذاب و جهنم پس از مدتی جسم آتشی پیدا میکنند و از آتش لذت میبرند و غیر اینها از مزخرفات و دین مقدس، اسلام و صریح بسیاری از آیات و اخبار متواتره بتواتر اجمالی و ضرورت دین و بودن معاد یکی از اصول دین است دلالت دارد که انسان با همین بدن عنصری جسمانی و همین روح انسانی محشور میشود و اگر بهشتی شد هم لذائذ روحانی دارد و هم جسمانی و دیگر فنا ندارد و همیشه

ص: 171

باقی است و اگر اهل عذاب شد اگر ایمان باشد بالاخره نجات پیدا میکند و بهشتی میشود و اگر ایمان ندارد مخلد در عذاب است مگر قاصرین از آنها مثل اطفال و مجانین کفار.

[سوره النمل (27): آیه 66] .... ص : 172

بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66)

بلکه بمقام درک و یقین میرسد علم آنها در آخرت بلکه اینها در دنیا در شک هستند از آخرت بلکه اینها چشم بسته و کورند هیچ نظر بآخرت ندارند.

توضیح کلام از برای علم سه مرتبه است: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین. مرتبه اولی از آثار پی بمؤثر بردن است مثل اینکه از دود و حرارت پی بوجود آتش میبری، از صنع پی بوجود صانع، از بناء پی بوجود بنا، از فعل پی بوجود فاعل، این را تعبیر بدلیل و برهان و منطق میکنند دلیل دال بر مدلول است و مرتبه ثانیه آنکه بحس و حواس ظاهره درک میشود که بچشم می بیند آتش را و بگوش صدای زفیر آن را میشنود و بحس حرارت او را درک کند که محسوس باشد مرتبه ثالثه آنکه در میان آتش باشد و بسوزد. امر آخرت در دنیا احتیاج بدلیل و برهان و منطق دارد اثبات آن و این فرع اثبات وجود حق تعالی و معرفة بانبیاء که از آثار قدرت حق که در آیات قبل بیان فرموده معرفت بوجود خالق آنها و توحید حضرت حق پیدا میشود و از معجزات صدق انبیاء ثابت میگردد پس از این دو امر چون خبر دادند از آخرت یقین پیدا میشود که این را علم الیقین مینامند ولی فردای قیامت چه سر از خاک برآرند و اوضاع محشر را مشاهده کنند بهشت و جهنم و صراط و میزان و تطایر کتب و ملائکه رحمت و غضب و سایر خصوصیات آن را مشاهده کنند، مصداق:

(بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ) میشود که مقام عین الیقین و بسا مقام معرفت در همین عالم بجایی میرسد که مشاهده احوال قیامت نصب العین او است مثل زید بن حارثه که پیغمبر فرمود

«کیف اصبحت»

گفت «اصبحت موقنا» فرمود

«ما علامة یقینک»

گفت الان صدای نفیر جهنم و نغمه های بهشت را میشنوم. مثنوی میگوید که گفت الان کسانی که جهنمی هستند و بهشتی میشناسم اجازه می فرمایی بگویم «لب گزیدش مصطفی یعنی که بس» و

ص: 172

موقعی که وارد بهشت و جهنم میشوند مقام حق الیقین است که متنعم یا معذب هستند.

(بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها) و بر فرض از قول انبیاء و قرآن مجید شک داشته باشند بحکم عقل چون احتمال خطر میرود، دفع ضرر محتمل واجب است باید بروند و تحقیق کنند و حق و باطل را از هم جدا کنند مثل احتمال سارق و قطاع طریق و حیوانات موذیه که عقل میگوید تا قطع به نبود آنها پیدا نشود اقدام نکند و باید فحص کرد لکن اینها علاوه از اینکه شک دارند در مقام تحقیق و فحص برنمیایند.

(بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ) کورند کأنه ابدا خبری ندارند و بگوش آنها نخورده چنان هوی و هوس و شهوت چشم و گوش آنها را بسته بسیار مورد تعجب است در امر دنیا بمجرد احتمال نفع در مقام تحصیلش میدوند و بمجرد احتمال ضرر فرار میکنند و در امر آخرت کور و کر هستند مراد کوری قلب است چنانچه می گویی کور باطن و در قرآن میفرماید إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ (اعراف آیه 64).

[سوره النمل (27): آیه 67] .... ص : 173

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67)

و گفتند کسانی که کافر بودند آیا زمانی که ما خاک شدیم و همچنین پدران ما آیا محققا ما هر آینه خارج میشویم و زنده میگردیم؟

خاک آدم شدن بنظر کفار بسیار عجیب میآید لکن قدرت حق را منکرند با اینکه خداوند نمونه آن را در دنیا بسیار موارد نشان داده در قضیه ابراهیم که گفت رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی (بقره آیه 260) که امر شد چهار مرغ بکوبد و بر سر کوه ها گذارد تا آخر و در قضیه عزیر که مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها (بقره آیه 259) در قضیه موسی و ذبح بقره که فرمود فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها

(بقره آیه 73) در قضیه عیسی که گفت وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ (آل عمران آیه 49) در قضیه شاهزاده خراسانی که یهود کشتند و بدعاء حضرت رسول زنده شد، در قضیه هفتاد نفر که با موسی در میقات رفتند و گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ الی قوله تعالی- ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ (بقره آیه 55 و 56) بلکه از

ص: 173

ضروریات مذهب شیعه است چه بسیار در دوره ظهور حضرت قائم و در دوره رجعت ائمه (ع) زنده میشوند امر قیامت هم مثل اینهاست و ثانیا کدامیک از کارهای الهی مورد تعجب نیست که از بعث قیامت تعجب میکنند قادر متعال همین نحوی که از خاک خلق فرمود قادر است نیز از خاک خلق کند قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ (یس آیه 79).

[سوره النمل (27): آیه 68] .... ص : 174

لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (68)

و هر آینه به تحقیق وعده داده شدیم باین بعث یوم القیمة ما و همچنین پدران ما از پیش از ما نیست این وعده مگر دروغ بافی پیشینیان و قلم فرسایی آنها.

از این آیه استفاده میشود که این کفار منکر تمام انبیاء بودند که بامتهای خود خبر از یوم المعاد میدادند از کلمه:

لَقَدْ وُعِدْنا هذا که پیغمبر اسلام بآنها در آیات بسیار از قرآن خبر داده و وعده داده نحن که بما وعده داده شده.

وَ آباؤُنا مثل نوح و هود و صالح و ابراهیم و شعیب و موسی و عیسی و سایر انبیاء زیرا تمام وعده بعث داده اند.

مِنْ قَبْلُ یعنی پیش از ما بپدران ما.

إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ ان نافیه یعنی نیست هذا اشاره بوعد ببعث است یعنی نیست این وعد ببعث مگر اساطیر پیشینیان یعنی اباطیلی که در کتابهای خود نوشته اند مثل تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود و صحف آدم و نوح و شیث و هود و صالح و ابراهیم یعنی مزخرفاتیست که مثل بعض مجلات و کتب ضلال است.

اقول: انکار این کفار مسئله معاد را یا از جهت امکانش میگویند ممکن نیست یا از جهت وقوعش که میگویند واقع نمیشود و لو ممکن است اما از جهت امکان می گوییم اقوی ادله امکان وقوع شی ء است و گفتیم موارد وقوعش را مثل اینکه قبلا اگر بمردم میگفتند ممکن است از نقطه آسیا بامریکا صحبت کرد که صدای یکدیگر را بشنوند و یکدیگر را ملاقات کنند یا ممکن

ص: 174

است چندین خروار بار را در هوا بمدت چند ساعت از مشرق بمغرب و از جنوب بشمال سیر داد میگفتند محال است لکن بعد از وقوع معلوم شد ممکن است یا میگفتند بتوسط اسباب تا کره ماه رفتن محال است و پس از وقوع معلوم میشود که تا کره مریخ هم ممکن است و لو هنوز واقع نشده و اگر وقوع آن را منکرند پس از قبول امکان می گوییم مجرد قول انبیاء با معجزات آنها و تمام ملیین عالم که خبر داده اند اگر قطع بثبوتش پیدا نشود لا اقل احتمالش میرود مجالی بر انکار باقی نمیماند چنانچه حکما گفتند «کلما قرع سمعک من عجائب عالم الکیان فضعه فی بقعة الامکان ما لم یزیدک قائم البرهان» مثل اینکه یکی بگوید در فراش تو یک عقرب است یا در طریق قطاع طریق هستند یا ظالمی پی جوری از تو میکند البته احتیاط کامل میکند که مبادا صادق باشد و لو یقین بصدق او پیدا نکند چنانچه حضرت صادق (ع) با آن زندیق فرمود بعد از آنکه آن، زندیق گفت که این چه کاریست شما مسلمین میکنید دور کعبه میگردید بین دو کوه صفا و مروه رفت و آمد میکنید رمی جمره و امثال اینها حضرت در جوابش قریب این مفاد فرمود که اگر حرف تو راست باشد و قیامت خبری نباشد ما ضرری نبرده ایم اینها هم یک کاریست مثل کارهای شما که فائده ندارد مثلا توپ بازی و سایر لغویات و اگر حرف ما راست باشد فردای قیامت تو در شکنجه عذاب، گرفتار و ما در نعم الهی متنعم هستیم.

[سوره النمل (27): آیه 69] .... ص : 175

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (69)

بفرما باین کفار که سیر کنید در اطراف زمین پس نظر کنید که چگونه بوده عاقبت گنه کاران.

در قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و فرعونیان و امثال اینها که خدا مؤمنین را نجات داد و کفار را بطوفان و خسف و صیحه و صاعقه و باد هلاک کرد همین دلیل واضح و برهان روشن است بر صدق انبیاء و فردای قیامت هم مؤمنین را نجات میبخشد و کفار را در شکنجه عذاب میاندازد.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ممکن است سیر فکری باشد که از نقل پیشینیان و تواریخ و، غیر اینها خبر پیدا کنید و ممکن است سیر در نقاط زمین و مراکز آنها که هنوز آثار هلاکت آنها باقیست حتی مجسمه فرعون در مصر.

ص: 175

فَانْظُرُوا بنظر عبرت و متنبه شوید و بیدار گردید.

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ مراد از مجرمین کفار و مشرکین هستند که مخالفت انبیاء کردند و ایمان نیاوردند و مرتکب قبایح و فسق و فجور شدند امروز هم جامعه فساق و فجار بترسند که عاقبت کار آنها بکجا میکشد «اللهم لا تؤاخذنا بسوء اعمالنا بمحمد و آله یا رب العالمین».

[سوره النمل (27): آیه 70] .... ص : 176

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70)

و محزون نباش ای رسول محترم بر اینها و نبوده باش در ضیق و تنگی و سختی از آنچه این کفار مکر میکنند.

حزن پیغمبر (ص) از جهاتی بود یکی آنکه وجود مبارکش رءوف و مهربان بود مقصودش نجات و هدایت و ارشاد اینها بود و اینها ایمان نمیآوردند لذا در آیات بسیار خداوند دلداری میداد او را من جمله همین آیه:

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ و من جمله آیه شریفه إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ (قصص آیه 56) و من جمله ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ.

(حجر آیه 3) و غیر اینها دیگر حزن پیغمبر برای مؤمنین بود که در شکنجه کفار گرفتار بودند و اذیتهایی که بآن حضرت و اصحابش میکردند خداوند در آیات بسیار وعده نصرت و غلبه بر آنها و نجات مؤمنین بحضرتش میداد. و من جمله اسباب حزن پیغمبر از منافقین که پس از رحلتش با اهل بیتش چه میکنند از خلفاء ثلاثه و بنی امیه و بنی العباس و خوابی که دیده بود که بوزینه ها بر منبرش بالا میروند که بنی امیه و بنی مروان بودند که هزار ماه مدت آنها طول کشید خداوند سوره قدر و شب قدر را باو عنایت فرمود که لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ برای تسلیت خاطر مبارکش و من جمله وقایع دوره آخر الزمان که اخبار ملاحمش گویند از تضییع صلوة و افشاء فحشاء و ظلم و جور و تشبه رجال بنساء و بالعکس و غیر اینها که خداوند وعده ظهور حضرت بقیة اللَّه و دور رجعت را باو داد که فرمود وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی

ص: 176

لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً

(نور آیه 55).

وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ خود را بزحمت مینداز و بر خود تنگ مگیر.

مِمَّا یَمْکُرُونَ مکرها و حلیه ها و تزویرهای آنها که در هر عصری چه اندازه بکار میزنند و بنام زرنگی و فطانت و سیاست مینامند.

[سوره النمل (27): آیه 71] .... ص : 177

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (71)

میگویند این کفار که چه زمانیست این وعده بعث اگر شما انبیاء راست گویانید؟

اولا علم ببعث و قیامت از علومیست که مختص بخدا است چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ (لقمان آیه 34) و نیز میفرماید یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ (اعراف آیه 187) و ثانیا بمجرد فناء دنیا قیامت برپا میشود وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ (نحل آیه 79) و ثالثا آثار قیامت از مثوبات و عقوبات همان حین الموت بلکه قبل الموت ظاهر میشود. در حدیث است:

«اذا مات ابن آدم قامت قیامته»

قبل الموت ملائکه رحمت یا ملائکه غضب را مشاهده میکند بشارت یا تخویف باو میدهند و میکنند جای او را در بهشت یا جهنم باو نشان میدهند در قبر یا دری از بهشت بر او باز میکنند روح و ریحان بهشت داخل میشود قبرش بقدر مد بصر وسعت مییابد ملائکه با تحف بهشتی بر او وارد میشوند یا دری از جهنم باو باز میشود و قبرش مملو از آتش میشود و ملائکه عذاب با عمودهای آتشی بر او وارد میشوند در عالم برزخ روح آن را میبرند یا در بهشت عالم برزخ زمین وادی السلام نجف یا در جهنم عالم برزخ زمین برهوت پس احتیاج بسؤال ندارد وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ منکرین بعث و نشور از باب سخریه و استهزاء میگویند پس کی این وعده عملی میشود إِنْ کُنْتُمْ یا خطاب بانبیاء است یا بمؤمنین که معتقد ببعث و نشور هستند.

(صادقین راست می گویید.

[سوره النمل (27): آیه 72] .... ص : 177

قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (72)

بفرما باین کفار که امید

ص: 177

است که بوده باشد در ردیف شما و دنبال شما بعض آنچه شما عجله میکنید و طلب تعجیل آن میکنید.

قُلْ عَسی عسی از خداوند تخلف پذیر نیست و البته واقع شدنی است.

أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ ردیف کسی را گویند که در پشت سر او سوار شود یا در عقب او بیاید چنانچه میفرماید یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (نازعات آیه 6 و 7) مراد نفختین است که میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (زمر آیه 68) و نیز میفرماید أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ (انفال آیه 9) یعنی ملائکه بکمک شما در عقب شما میآیند.

بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ بعض عذابهایی که شما طلب تعجیل آن میکنید میآید در عقب شما مثل بلاهایی که بر امم سابقه نازل میشد مثل قوم لوط که گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (عنکبوت آیه 28) و مشرکین مکه که گفتند فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ (انفال آیه 32) و قوم صالح گفتند ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (اعراف آیه 77) آمد آنها را در جنگ بدر و حنین و احد از قتل و اسیری و مغلوبیت و میآید شما را بلاها و عذابها حین موت و نزع که دارد قبض روح کافر سخت است از مقراض که گوشت بدن را بچینند و از میل آسیا که در تخم چشم بگردانند و قیامت هم بسیار نزدیک است میاید شما را إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً (معارج آیه 6 و 7) بلکه تمام دنیا بنظر بسیار اندک میآید که فردای قیامت میپرسند قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ (مؤمنون آیه 113 و 114) اصحاب کهف وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (کهف آیه 25) در خبر است 300 سال شمسی و 309 قمری ولی بنظر خودشان بسیار اندک میآید که قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ (آیه 19) حضرت عزیر را میفرماید فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ (بقره آیه 259) از امیر المؤمنین است فرمود

«کلما آت فهو قریب»

بالجمله خلاصی

ص: 178

از عذاب ندارند.

[سوره النمل (27): آیه 73] .... ص : 179

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (73)

و بدرستی که پروردگار تو هر آینه صاحب فضل است بر جمیع ناس و لکن اکثر آنها شکر گذار نیستند شکر نمیکنند.

تفضلات الهی بر افراد بشر بسیار است و نعمتهای او بیشمار است: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (ابراهیم آیه 37، نحل آیه 18) و تمام آنها تفضل است نه استحقاق کسی طلبی از خداوند ندارد و نعم الهیه اقسام مختلف است نعم دنیویه از افاضه وجود و تطورات در اصلاب آباء و ارحام امهات و افاضه رزق و صحت و اعطاء حواس ظاهریه و باطنیه و تمام اسباب تعیش و زندگانی از سماوی و ارضی برای او فراهم فرموده و بزرگترین نعمتها نعمت عقل است و روح ملکوتی که میفرماید لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (تین آیه 4) و میفرماید ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ (مؤمنون آیه 14) و میفرماید اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ- رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (مؤمن آیه 64) و نعم دینیه ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و هدایت و ارشاد و دلالت و توفیق و تأیید و جعل ائمه هدی و علماء اعلام و کتب علمیه و سایر وسائل هدایت و عنایات خاصه از مغفرت ذنوب و استجابت دعوات و نجات از مهالک و- قبولی شفاعت شفعاء در توسلات بآنها و حفظ از آفات و بلیات و غیر اینها و نعم اخرویه از بهشت و جمیع لذات آن و حشر با صلحاء و انبیاء و ائمه هدی و خشنودی حق و سایر تفضلات لذا میفرماید:

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ جنس بشر شامل جمیع افراد میشود.

وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ قدر نعمت را نمیدانند بالاخص نعمت ایمان یا مستند به خدا نمیدانند بلکه باسباب و وسائط میپندارند و مراتب شکر را مراعات نمیکنند شکر لسانی، جوارحی قلبی و انحاء شکر را نمیدانند که هر نعمتی چه نحوه باید شکر گذاری کرد و چه عملی باید در مقابل آن انجام داد.

ص: 179

[سوره النمل (27): آیه 74] .... ص : 180

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (74)

و بدرستی که پروردگار تو هر آینه میداند آنچه که سینه های آنها پنهان میکند و آنچه ظاهر و آشکار میکنند.

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ چون علم الهی عین ذات، غیر محدود و غیر متناهی است چیزی بر او مخفی و مستور نیست وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (یونس آیه 61) لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ (سبأ آیه 3) عزب بمعنی پنهان است إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (آل عمران آیه 5) وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (ابراهیم آیه 38) لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ (مؤمن آیه 16) إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (اعلی آیه 7) لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (الحاقه آیه 18) و غیر اینها از آیات.

ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ کنّ بمعنی پنهان کردن و پوشانیدن و مصون نمودن است چنانچه در وصف حوریان میفرماید کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (و الصافات آیه 49) یعنی مصون و در وصف قرآن میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه آیه 76- الی 78) یعنی بآنچه در سینه های خود پنهان میکنند مثل منافقین که کفر و شرک و عناد قلبی خود را پنهان کردند و اظهار اسلام و همچنین اشخاصی که با مؤمنین نفاق میکنند ظاهر دوست باطن دشمن که بدترین صفات نفاق است و در بسیاری از موارد میآید که ظاهر با باطن تغایر دارد ظاهرا عادل باطنا فاسق ظاهرا سخی و باطنا بخیل ظاهرا متواضع باطنا متکبر لکن این برای فریب دادن مردم است مثل اینها مثل شیطان است مکر و خدعه و حیله و تقلب و نحوه اینها اما بر خداوند مخفی نیست از ما فی الضمیر هر کس مطلع است عالم السر و الخفیات وَ ما یُعْلِنُونَ و آنچه اظهار میکنند.

سؤال: خداوند تبارک و تعالی که علمش بهمه چیز احاطه دارد: وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً (طلاق آیه 12) پس نامه عمل و شهادت ملائکه و شهادت اعضاء و جوارح و حساب و میزان چه فایده دارد؟

ص: 180

جواب: برای اینست که بر خود انسان و بر اهل محشر بالحس و الوجدان مکشوف شود بعین الیقین و لو بر فرض علم الیقین هم داشته باشند و یکی از اسامی قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است.

سوره النمل (27) : آیه 75] .... ص : 181

وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (75)

و نیست از هر امری که پنهان است در آسمان و زمین مگر در کتاب مبین آشکار.

سابقا متعرض شده ایم و در کلم الطیب هم در باب صفات در مجلد اول بیان شده که از برای خداوند دو لوح است یکی لوح محفوظ و یکی لوح محو و اثبات اما لوح محفوظ آنچه از تقدیرات الهی که تغییر پذیر نیست و البته واقع شد نیست و از حتمیات است در آن لوح ثبت شده که من جمله از آنها همین قرآن مجید است که میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج آیه 21 و 22) و اطلاق مکنون هم بر او میشود چنانچه میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه آیه 76 الی 78) و این لوح ممکن است افاضه شود بملائکه و انبیاء و ائمه طاهرین که عبارت از علم ما کان و ما یکون باشد و مفاد لا یمسه الا المطهرون «هم ظاهرا همین باشد که معنای معصومین است از کلمه مطهرون چنانچه در آیه تطهیر هم بیان شده که دلیل بر عصمت اهل بیت است که مفاد «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» است و مراد از کتاب مبین در این آیه شریفه همان لوح محفوظ و کتاب مکنون است که میفرماید:

وَ ما مِنْ غائِبَةٍ یعنی از نظر بندگان که بر آنها مستور است و غائب است.

فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ چه از امور سماوی باشد و چه از وقایع زمینی تماما نیست، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ در او ثبت شده است و اما لوح محو و اثبات اموریست که قابل تغییر است و منوط و مربوط باسباب است و علم بتغییرات او مختص بذات اقدس او است که مفاد یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (رعد آیه 39) تنبیه: مسئله بداء محل اختلاف شیعه و سنی است شیعه قائل ببداء هستند و سنی

ص: 181

منکر و دلیل شیعه همین آیه است و اخبار بسیار که بحد تواتر رسیده و مسئله بداء در تکوینات مثل نسخ است در تشریعیات و معنای بداء این نیست که سنیها توهم کردند که خدا تغییر رأی میدهد بلکه بمعنی اینست که افعال الهی تابع حکم و مصالح است و در افعال بسا مصلحت تغییر میکند مثلا اگر دعاء کردی اجابت میشود اگر نه نه اگر صله رحم کردی عمر طولانی میشود اگر قطع رحم کردی کوتاه میشود اگر عبادت کردی توفیق میآید اگر معصیت کردی خذلان عمل صالح مورد تفضلات عمل قبیح مورث بلیات و هکذا و خدا میداند چه میشود و غیر او نمیداند از امیر المؤمنین است میفرماید اگر نبود این آیه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ خبر میدادم از آنچه واقع میشود الی یوم القیمة حتی مسئله خروج حضرت بقیة اللَّه و فرج آن حضرت از حتمیات است لکن زمانش قابل تعجیل و تأخیر است لذا دعاء در تعجیل میکنی.

[سوره النمل (27): آیه 76] .... ص : 182

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (76)

بدرستی که این قرآن بیان میفرماید و توضیح میدهد بر بنی اسرائیل بسیاری- از آنهایی که آنها در او اختلاف میکردند.

و بر خلاف واقع میگفتند من جمله بهتانی که بمریم زدند و نقض میثاق در صید سبت کردند و دعوی قتل مسیح نمودند که در سوره نساء آیه 154 الی 157 بیان میفرماید فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ- الی قوله تعالی- وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ- الی قوله- بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ- الایه شرحش در مجلد چهارم صفحه 261 الی 266 بیان شده مراجعه فرمائید و من جمله تقاضای از موسی که گفتند «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» و گفتند «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ» و اخذ ربا و اکل اموال ناس بباطل و قضیه عجل و سامری و تحریم طیبات بر آنها و من جمله انکار اخبار تورات ببشارت حضرت رسالت که بغض آنها گفتند آن رسول که موسی خبر داده یوشع بوده و بعضی گفتند هنوز نیامده و ما انتظار او را داریم و من جمله تحریف تورات و مزخرفاتی که بنام تورات در حق انبیاء نوشتند که ما در مجلد اول کلم

ص: 182

الطیب در بحث نبوت از کتب عهد قدیم که بعقیده یهود آنها کتب وحی است اثبات کرده ایم که سه مرتبه تواتر آنها قطع شده و اسمی از تورات در میان آنها نبود سپس یک نفر مدعی شد که من تورات را در کثافات بیت المقدس یافتم و یک مزخرفات و کفریاتی بنام تورات جعل کردند و نسبتهای ناروا بانبیاء دادند حتی خدا را جسم دانستند و در بهشت برای تفرج آمد و فهمید که آدم و حوا از درخت عقل خوردند و سپس از درخت حیات میخورند و یک خدا میشوند مثل ما و نسبت دروغ و جهل و عجز بخدا و صدق بشیطان و همچنین نسبتهایی که بلوط و موسی و سایر انبیاء دادند مستدعی هستم رجوع فرمائید از صفحه 261 الی صفحه 283 بیست و دو صفحه.

[سوره النمل (27): آیه 77] .... ص : 183

وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (77)

و محققا این قرآن هر آینه هدایت کننده است و رحمت است از برای مؤمنین.

اما هدایت قرآن میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً (اسری آیه 9) و در حدیث ثقلین که از احادیث متواتره است میفرماید

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا»

بعد جمع فرمود بین دو سبابه خود و فرمود «کهاتین» بعد جمع فرمود بین سبابه و وسطی و فرمود «لا کهاتین» یعنی مساویند احدهما برتری بر دیگری ندارد و جهات هدایت قرآن بسیار است در باب توحید و بیان صفات ربوبی و در آثار خلقت و فوائد هر یک از آنها و در شئون انبیاء از آدم تا خاتم و در بیان اعمال صالحه از نماز و روزه، زکاة، خمس، حج، امر بمعروف، نهی از منکر و در باب ولایت و شئون آنها و مقام عصمت اهل بیت در آیه تطهیر و در ذکر معاصی از کذب و غیبت و تهمت و افتراء و زنا و لواط و سرقت و فحشاء و بیان میراث و حدود و دیات و در باب معاملات و حلیت بیع و حرمت ربا و در حلیت طیبات و حرمت خبائث و در باب معاد و بعث و نشور و حساب و میزان و تطایر کتب و اوصاف بهشت و جهنم و مسئله خلود و غیر اینها که میفرماید وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (انعام آیه 59)

ص: 183

و اما رحمة للمؤمنین قرآن میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً (اسراء آیه 82) نه مجرد شفاء امراض جسمانی بدنی باشد بلکه شفاء امراض روحی قلبی باطنی هم هست که در حق کفار و منافقین میفرماید فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً (بقره آیه 10) و نیز میفرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ (توبه 126) و اما رحمت برکات قرآن دنیوی و اخروی جسمی و روحی و ظاهری و باطنی بسیار است وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ (انعام آیه 92 و 156) وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ (انبیاء آیه 50) کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (ص آیه 29) و غیر اینها.

[سوره النمل (27): آیه 78] .... ص : 184

إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (78)

بدرستی که پروردگار تو قضاوت میفرماید بین آنها بحکم خود و او است عزیز و دانا.

قضاوت بین دو نفر که مخالف یکدیگر هستند حق و باطل محق و مبطل حق را تشخیص میدهد و بر طبق آن حکم میفرماید و این در باب مرافعه جات باید قاضی مجتهد عادل جامع الشرائط امامی باشد و او حکم دهد و اما مرافعه نزد غیر او حرام است و حکم آن باطل است و عمل بآن حرام است راوی خدمت حضرت باقر (ع) مشرف شد عرض کرد دو نفر از موالیان یعنی شیعه اختلاف پیدا کردند در دین یا میراث و این مطالبه دین میکرد و مدیون منکر بود یا مطالبه ارث میکرد و دیگری منکر بود و رفتند نزد قاضی عامه و او حکم داد حضرت فرمود حکم طاغوت است و حرام است گرفتن و لو محق باشد عرض کرد پس تکلیف چیست بچه نحو باید قطع و فصل نمود حضرت فرمود

«انظروا الی رجل منکم عرف احکامنا و نظر فی حلالنا و حرامنا فاجعلوه حکما فانی قد جعلته حاکما و اذا حکم بحکمنا اتبعوه فان رد علیه بحکمنا استخف و الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه»

است و از این حدیث استفاده میشود که حکم غیر مجتهد عادل جامع الشرائط باطل است و حکم طاغوت است و امروز قضیه بر عکس شده حکم مجتهد نافذ نیست و حکم حاکم

ص: 184

جور متبع است در قرآن میفرماید فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ- الی قوله تعالی- یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ- الایه (نساء آیه 59 و 60) حتی گفتند محق میتواند تقاص کند ولی نزد حاکم جور و بحکم آن حرام است مگر راه استفاده حق منحصر باشد خداوند فردای قیامت بین موحد و مشرک، کافر و مسلم مخالف و مؤمن، ظالم و مظلوم، مطیع و عاصی، حق و باطل حکم میفرماید إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ.

[سوره النمل (27): آیه 79] .... ص : 185

فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ (79)

پس توکل کن بر خدا و امور را باو واگذار کن بدرستی که تو بر حق آشکار واضح روشن هستی.

مقام توکل از شئون توحید افعالیست و مکرر گفته ایم که اقسام توحید پنج قسم است:

ذاتی، صفاتی، عبادتی، افعالی، نظری و توحید افعالی هم چهار مرتبه دارد:

(1) اقرار بزبان ولی قلبا امور را مستند باسباب ظاهریه می داند توحید منافقین است.

(2) قلبا هم معتقد هست و ایمان دارد لکن میگوید

«ابی اللَّه ان یجری الاشیاء الا باسبابها»

و در تعقیب اسباب میدود توحید عوام است.

(3) اسباب را مقدمه و وظیفه خود میداند و تأثیرات را مستند بخدا معتقد و او را مسبب الاسباب میداند که

«اذا اراد اللَّه بشی ء تهیأ اسبابه»

«ای سبب از تو مسبب هم زتو» و توکل در این مرتبه پیدا میشود و این توحید خواص است و مقام توکل مقام بلندیست وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ (طلاق آیه 3).

تو کار خود بخدا واگذار و خوش دل باش که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (آل عمران آیه 159).

(4) هیچ نظر باسباب ندارد بود و نبودش در نظر او مساویست و تسلیم صرف آنچه مقدر است میشود «المقدر کائن» «هر چه آن خسرو کند شیرین بود».

سؤال: اگر چنین است انسان نباید در مقام تحصیل اسباب برآید نه اشتغال بکسب و نه نزد طبیب و نه جهاد با کفار هر چه شد نیست میشود.

ص: 185

جواب: تحصیل اسباب وظیفه عبد است و تکلیف الهیست. در کافی مسندا از حضرت صادق روایت کرده فرمودند

«اربعة لا تستجاب لهم دعوة رجل جالس فی بیته یقول اللهم ارزقنی فیقال له الم آمرک بالطلب- الحدیث».

(فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ) تو بر حق آشکاری خواه ایمان بیاورند یا نیاورند تو بوظیفه خود عمل کن «ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ» خداوند تو را نصرت میفرماید و غلبه و عزت و شوکت عنایت میکند دین تو، کتاب تو و اوصیاء تو و ذریه تو و امت تو تا قیامت باقیست.

[سوره النمل (27): آیه 80] .... ص : 186

إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (80)

محققا شما نمیتوانی بشنوانی مرده ها را و نمیتوانی بشنوانی کرها را زمانی که پشت کنند و عقب روند.

آنچه دعوت کنی. از برای انسانی چندین حیات و چندین موت هست: حیات نباتی حیوانی، انسانی، ملکوتی، حیات نباتی تا مادامیست که رشد میکند تا جوان است سپس مدتی وقوف دارد و بعد از آن نکس میکند در سن پیری حیات نباتی او میمیرد وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ (یس آیه 68) حیات حیوانی که موجد حس و حرکت است و از بخار است تا مادامی که نفس میآید چون بخار تمام شد و نفس نیامد موت است حیات انسانی تا مادامی که عقل و شعور و فهم و ادراک دارد باقیست پس از زوال آنها موت است حیات ملکوتی و روحانی تا مادامی که تعلق باین بدن دارد باقیست پس از قطع علاقه موت است که روح تعلق میگیرد بقالب مثالی و صور برزخی و مثل افلاطونی تا صفحه قیامت که باز برگردد و بهمین بدن عنصری تعلق بگیرد خداوند این کفار و مشرکین و ارباب ضلالت را که قابل هدایت نیستند و امروز هم در جامعه ما افراد زیادی داریم اینها را معرفی فرموده که پرده هوی و شهوت و کبر و نخوت و عناد و عصبیت روی عقل آنها را پوشانیده مثل آینه که روی او پرده یا کثافت گرفته از انسانیت انداخته و داخل حیوانات شده میفرماید إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (فرقان آیه 44) و نیز میفرماید وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ

ص: 186

بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ

(اعراف آیه 179) و همین نحوی که از برای حیات حیوانی حواس ظاهره هست از چشم و گوش و زبان و حس و حرکت از برای روح هم حواس باطنه است نه چشم قلب می بیند و نه زبان قلب اقرار میکند و نه گوش قلب میشنود لذا میفرماید:

(إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ).

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

(إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ) پشت میکنند و فرار میکنند که فرمایشات تو را نشنوند.

[سوره النمل (27): آیه 81] .... ص : 187

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81)

و نیستی تو بهدایت کننده کوران از ضلالت و گمراهی آنها نمیشنوانی مگر کسانی که ایمان آورند بآیات ما پس آنها تسلیم شدگان هستند.

انسان اگر در جاده راه را گم کند محتاج بدلیل و راهنما هست خداوند برای راهنمایی بشر که در تیه ضلالت افتاده و راه بجایی ندارد از لطف و کرمش انبیاء فرستاده که راه را به آن نشان دهند ولی وظیفه انبیاء این نیست که دست او را بگیرند و براه ببرند چون عنوان جبر و سلب اختیار میشود فقط وظیفه آنها راهنماییست ولی این راه نمایی فائده دارد برای کسی که چشم بصیرت داشته باشد و راه حق را از راه های باطل تمیز دهد و راهی که بآن نشاندهند بگیرد و برود ولی کور راه نمایی برای او نتیجه ندارد اینست که میفرماید:

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ این کفار و مشرکین چشم قلب آنها کور شده حب جاه و دنیا و بغض و عداوت و تقلید آباء و مضار دیگر لکن کوری بحدی نیست که قابل معالجه نباشد و سلب اختیار کند اگر این موانع را بر طرف کند و معالجه کند باز میشود لکن هیهات هیهات.

إِنْ تُسْمِعُ ان نافیه است یعنی نمیتوانی شنوا کنی.

إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا بانبیاء و معجزات آنها و آثار قدرت الهی در مخلوقات و معرفت باحوال سابقین که در اثر ایمان بانبیاء نجات یافتند و در اثر تکذیب آنها بچه عقوباتی هلاک

ص: 187

شدند اینها توجه دارند و گوش شنوا دارند و فرمایشات انبیاء در آنها اثر میگذارد پند میگیرند هدایت میشوند گوش بفرمایشات تو میدهند.

فَهُمْ مُسْلِمُونَ تسلیم اوامر الهی و دستورات دینی و اطاعت خدا و رسول و دوری از نافرمانی میکنند و ممکن است مراد مقام تسلیم باشد که فوق مقام رضا است در آنچه برای آنها تقدیر شده از نعمت و بلاء تمام را عین صلاح میدانند.

[سوره النمل (27): آیه 82] .... ص : 188

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82)

و زمانی که واقع شد قول بر آنها بیرون میکنیم از برای آنها جنبده از زمین با آنها تکلم میکند محققا ناس بآیات ما یقین ندارند.

این آیه شریفه فی نفسه از متشابهات قرآن است لذا تفسیر مفسرین عامه تفسیر برأی است مگر از ائمه اطهار و مصادر عصمت و طهارت تفسیر بیاید باید بوسید و بر چشم گذارد و اخبار در تفسیر این آیه که در برهان 17 حدیث مفصل و مبسوط از کتب معتمده شیعه مثل کلینی و نعمانی و علی بن ابراهیم و غیر آنها روایت کرده که دابة الارض وجود مبارک امیر المؤمنین است در دوره رجعت در کرة اخیره چون برای امیر المؤمنین در رجعت سه کره است و با او است عصای موسی و خاتم سلیمان و با عصا بصورت مؤمن میزند نقش ایمان در صورتش نمایان میشود و به خاتم بصورت کافر سواد کفر در صورتش ظاهر میشود و در بسیاری از اخبار آیه بعد را شاهد گرفته اند که شرحش و اخبارش بیان میشود انشاء اللَّه تعالی و در بعض اخبار مخصوصا در کافی کلینی دارد از حضرت باقر (ع) از امیر المؤمنین که فرمود

«انا قسیم اللَّه بین الجنة و النار لا یدخلهما داخل الا علی حد قسمتی و انا الفاروق الاکبر و انا الامام لمن بعدی و المؤدی عن من کان قبلی لا تتقدمنی احد الا احمد (ص) و انی و ایاه علی سبیل واحد الا انه المدعو باسمه و لقد اعطیت الست علم المنایا و البلایا و الوصایا و فصل الخطاب و انی لصاحب الکرات و دولة الدول و انی لصاحب العصا و المیسم و الدابة التی تکلم الناس».

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ مراد از قول مقول است یعنی آنچه گفته شده که هذا مؤمن

ص: 188

و هذا کافر.

أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ از مرقد منور خود نجف اشرف بیرون میآید و رجعت بدنیا میکند.

تُکَلِّمُهُمْ هر که را بزبان خود.

أَنَّ النَّاسَ مراد کسانی که منکر رجعت هستند.

کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ آیات الهی ائمة اطهار و ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمة طاهرین و مؤمنین خاص و کفار محض برای انتقام.

[سوره النمل (27): آیه 83] .... ص : 189

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (83)

و روزی که محشور میکنیم از هر امتی یک فوج و دسته ای از کسانی که تکذیب کردند بآیات ما پس آنها باز داشته میشوند.

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مفسرین عامه تفسیر کردند بیوم القیمة لکن این تفسیر خلاف صریح قرآنست و در اخبار بسیاری از ائمه استشهاد فرموده اند بآیه شریفه وَ حَشَرْناهُمْ، فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (کهف آیه 47) که در قیامت تمام جن و انس حتی وحوش محشور می شوند و احدی باقی نمیماند و این آیه میفرماید از هر امتی فوجی محشور میشوند و این دلیل واضح است بر رجعت و مسئله رجعت از ضروریات مذهب شیعه است و منکر آن از ایمان خارج است و اخبار رجعت از متواترات است و کتب مشتمله بر مسئله رجعت بسیار است و ما در مجلد دوم کلم الطیب آخر کتاب نقل کرده ایم بحث دوازدهم از صفحه 327 الی صفحه 344 در طی 18 صفحه ادله رجعت و اخبار رجعت و کتبی که بیان رجعت را متعرض شده و رد شبهات رجعت و کسانی که رجعت میکنند مراجعه کنید و از آیات بسیاری از قرآن استفاده میشود مثل همین آیه و آیه وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور آیه 54) و هنوز این وعده عملی نشده و تخلف پذیر هم نیست و منحصر است بدوره رجعت و آیه شریفه وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ

ص: 189

حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ

(ال عمران آیه 81) و این آیه مصداقش منحصر است برجعت انبیاء و نصرت حضرت قائم و آیات دیگر.

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا کسانی که ظلم کردند بائمه اطهار و بمؤمنین و بانبیاء که من محض الکفر محضا محشور میشوند و بر میگردند.

فَهُمْ یُوزَعُونَ از آنها مؤاخذه میشود.

[سوره النمل (27): آیه 84] .... ص : 190

حَتَّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84)

حتی موقعی که آمدند فرمود آیا شما تکذیب کردید به آیات من و نرفتید احاطه علمیه پیدا کنید بمقام و شئونات آنها یا اینکه بودید بچه عمل میکردید؟

حَتَّی إِذا جاؤُ مراد بنا بر آنچه که گفتیم دوره رجعت به این سران کفار و مشرکین و رؤسای اهل ضلال از خلفاء جور و بزرگان آنها و ظالمین بآل محمد (ص) موقعی که رجعت میکنند به آنها میفرماید:

قالَ أَ کَذَّبْتُمْ استفهام تقریریست.

بآیاتی انبیاء و ائمه اطهار که اینها آیات الهی هستند و اطلاق آیه بر اینها بسیار شده و در زیارات و اخبار و ادعیه داریم حتی علماء اعلامرا آیت اللَّه اطلاق میکنند برای اینکه وجود مبارک انبیاء و ائمه مردم را بمعارف دینیه و شرایع اسلامیه و احکام الهیه و مواعظ و نصایح و سایر دستورات خداوند دلالت و ارشاد و هدایت میکنند بلکه وجود مبارک آنها علما و عملا و اخلاقا دلیل روشن و برهان قاطع است بر وجود حق و صفات ربوبی و وحدانیت او اینها تکذیب انبیاء و ائمه کردند و حق آنها را نشناختند بلکه چه اندازه ظلم و اذیت بآنها کردند و چه مقدار اهانت بمقام مقدس آنها نمودند و چه نسبتهای ناروا بآنها دادند مخصوصا بائمه طاهرین از امیر المؤمنین تا حضرت عسگری که فرمود

«ما منا الا مقتول او مسموم»

هیچ کدام بمرگ طبیعی از دنیا نرفتند و همچنین بذریه های آنها و اصحاب آنها و شیعیان آنها و

ص: 190

بستگان بآنها که تمام در شکنجه ظلم اینها واقع شدند باید بیایند و از آنها انتقام کشیده شود و تقاص شود مخصوصا خون ابی عبد اللَّه باید خونخواهی شود که دارد اولا مثل مختار و سلیمان ابن صرد خزاعی از قتله انتقام کشید و ثانیا احمد سفاح از بنی امیه و ثالثا حضرت بقیة اللَّه از عامه عمیا که راضی بقتل آن حضرت هستند و عاشورا را عید بزرگ خود میپندارند و رابعا ابی عبد اللَّه و اصحابش در دوره رجعت و خامسا خداوند در قیامت.

وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً کوتاهی در معرفت آنها کردند.

أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ که چه کردید و با آنها چه معامله نمودید تا بکجا رسانیدید؟.

[سوره النمل (27): آیه 85] .... ص : 191

وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85)

و واقع میشود بر آنها قولی که عذاب و انتقام باشد بسبب آنچه ظلم کردند پس آنها عذری نمیتوانند بیاورند و تکلم نمیکنند بجواب.

جوابی ندارند بگویند، دارد در اخبار که حضرت بقیة اللَّه پس از ظهورش از مکه خارج میشود بمدینه تشریف میآورد و این دو نفر را از قبر بیرون آورد و بنخله میبندد و اتباع آنها دور آن نخله جمع میشوند و صاعقه میآید و آنها را میسوزاند سپس در مقام انتقام خون جدش باندازه ای از آنها میکشد که بعض اصحابش تعجب میکنند میفرماید اگر بکشم تا زیر رکابم خون بگیرد بهای بند نعل گسسته جدم نمیشود و میان تمام دوست و دشمن ندا میفرماید

«یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا یا اهل العالم ان جدی الحسین ذبحوه جوعانا یا اهل العالم ان جدی الحسین سلبوه عریانا»

و دارد جماعتی از مؤمنین از قبورشان خارج میشوند و ذکر آنها «یا لثارات الحسین» است و در دوره رجعت اول ابی عبد اللَّه رجعت میفرماید و بدن مطهر حضرت بقیة اللَّه را غسل میدهد کفن میکند نماز میگذارد و در مرقد خود دفن میکند و اصحاب ابی عبد اللَّه تماما رجعت میکنند با بسیاری از شیعیان از زوار و عزاداران ابی عبد اللَّه و تمام قتله ابی عبد اللَّه چه بمباشرت یا بتسبیب رجعت میکنند از آنها انتقام کشیده میشود و همچنین سایر ائمه اطهار نسبت بظالمین بآنها و از برای امیر المؤمنین سه

ص: 191

کرة است و با شیاطین جنگ میکند و تمام شیاطین را هلاک میکند و اینست وقت معلوم که خداوند بشیطان فرمود فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر آیه 37) لذا میفرماید:

وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ قول عذابیست که وعده داده شده بآنها و مرجع ضمیر علیهم ظالمین بائمه و اصحاب ائمه و شیعیان آنها است و این عذاب بواسطه ظلم آنها است.

بِما ظَلَمُوا ولی عذاب آخرت برای کفر و شرک و کلیه معاصیست.

فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ نمیتوانند انکار کنند ظلمهای خود را و نمیتوانند خود را تبرئه کنند و گردن دیگران اندازند و نمیتوانند عذری بتراشند.

[سوره النمل (27): آیه 86] .... ص : 192

أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (86)

آیا نمیبینید به اینکه ما جعل فرمودیم شب را تا اینکه سکونت و استراحت کنند در او و روز را روشن و برای بصیرت مقرر داشتیم بدرستی که در این جعل شب و روز آیاتیست برای قومی که ایمان میآورند.

اگر خداوند این کره زمین را ساکن قرار داده بود همیشه آن قسمت زمین که مقابل شمس بود روز بود و آن قسمت که بر خلاف آن بود شب و در هیچ یک از این دو قسمت سکونت ممکن نبود نه بر انسان نه بر حیوانات و نه بر نباتات و روئیدنیها یا از شدت حرارت میسوخت یا از شدت برودت هلاک میشدند لذا بقدرت کامله خود زمین را متحرک قرار داد که در هر بیست و چهار ساعت تقریبا دور خود بچرخد که در هر نقطه زمین هم روز باشد برای اشتغال بامور معیشتی و معاشرت و مراوده و تحصیل امر معاش و معاد و هم شب باشد برای استراحت و تلطیف هوا و رفع حرارت شمس.

أَ لَمْ یَرَوْا یعنی البته می بینند شب میشود و روز لکن چشم قلبی ندارند که بصیرت پیدا کنند کیست این قدرت نمایی را میکند.

أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ شب را قرار دادیم در تمام نقاط زمین.

ص: 192

لِیَسْکُنُوا فِیهِ لکن در زمان حاضر شب که میشود و هو الطیف میشود در مقام تفریح در مراکز فحشاء و منکرات هزار گونه فسق و فجور و معاصی مرتکب میشوند نمیروند در دل شب در دربار الهی و عبادت پروردگار و طلب حوائج و تضرع در پیشگاه احدیت یا لا اقل «مرا بخیر تو امید نیست شر مرسان» بروند استراحت کنند.

وَ النَّهارَ مُبْصِراً ولی روز امروز برای ظلم و تعدی و ذهاب حقوق و غش و تقلب و کسبهای حرام و و و (روز از روز تو میسوزم و شب از شب تو).

سؤال: بر حسب قاعده باید روز را مقدم ذکر فرماید چرا شب را مقدم ذکر فرمود.

جواب: شب بواسطه فقدان نور است و امر عدمیست و روز و جدان نور است و امر وجودی و وجود تمام ممکنات مسبوق بعدم است.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.

[سوره النمل (27): آیه 87] .... ص : 193

وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ (87)

و روزی که دمیده میشود در صور پس بفزع در میآیند کسانی که در آسمانها و در زمین هستند از ملائکه و جن و انس مگر کسانی که خداوند خواسته باشد و تمام میآیند کوچک و ذلیل.

این آیه شریفه هم یک شاهد قویست بر اینکه آیات قبل راجع بدوره رجعت که بعد از دوره رجعت دستگاه قیامت برپا میشود.

وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ نافخ حضرت اسرافیل است که صاحب صور است و این نفخه نفخه اولی است که تمام قالب تهی میکنند و میمیرند، ملک، جن، انس، تمام حیوانات بری و بحری و دستگاه دنیا برچیده میشود آسمانها درهم پیچیده میشود ماه و خورشید گرفته میشود ستاره ها و کرات جویه از هم پاشیده میشود زمین از حرکت میافتد قاعا صفصفا میشود.

فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ که ملائکه باشند.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جن و انس فزع اضطراب و تکان خوردن است و فریاد و ناله و هول

ص: 193

و وحشت است و در اینجا از شدت اضطراب و وحشت جانها از بدنها خارج و تمام میمیرند.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ تعیین نفرموده کسانی که استثناء شده کیانند ولی ممکن است بگوئیم از ملائکه حمله عرش و چهار ملک مقرب جبرئیل میکائیل اسرافیل عزرائیل حور و غلمان بهشتی خزنه جهنم باشند که در آسمانها و در زمین حضرت بقیة اللَّه پس از رجعتش بدنیا دیگر نمی میرد و وارد محشر میشود بدلیل فرمایش پیغمبر (ص) در حدیث ثقلین که فرمود

«لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»

زیرا اگر حضرتش هم رحلت کند تا دو مرتبه مبعوث گردد در این قسمت بین النفختین افتراق حاصل میشود قرآن را برمیدارد و خدمت جدش سر حوض کوثر میرسد.

وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ این پس از نفخه ثانیه است که تمام زنده میشوند و وارد صحرای محشر میگردند بدلیل قوله تعالی وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (زمر آیه 68) و میایند داخرین و معنای داخر صغیر و ذلیل آن کبر و نخوت که در دنیا داشتند از آنها گرفته شده با کمال ذلت و خفت و حقارت و کوچکی وارد محشر میشوند.

[سوره النمل (27): آیه 88] .... ص : 194

وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88)

و مشاهده میکنی کوه ها را گمان میکنی که اینها بر قرار و ساکن هستند و حال آنکه اینها مرور میکنند و سیر میکنند مثل مرور و سیر ابرها صنعت الهیست خداوندی که محکم و متقن فرموده هر چیزی را موافق حکمت و مصلحت و درست و بجا و بموقع.

نظر به اینکه سابقین گمان میکردند که کره زمین ساکن است و شمس دور کره زمین میگردد این آیه شریفه را حمل کردند بر قیامت که کوه ها از جا کنده میشوند و استشهاد کردند باین آیه شریفه که میفرماید وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (معارج آیه 9) وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (قارعه آیه 5) لکن هیچ مناسبتی ندارد عهن با مرور و سیر زیرا عهن بمعنای پشم است تشبیه فرمود که کوه ها روز قیامت از هم پاشیده میشوند مثل پشم و این آیه شریفه

ص: 194

یکی از معجزات قرآنیست که دلیل به سیر کره زمین است که در عصر نزول قرآن احدی قائل بحرکت زمین نبود و امروز بالحس و العیان مشاهده میشود و درک میکنند که یکی از شواهد حسیه اینست که طیاره هواپیما را اگر موافق سیر زمین پرواز کند در ظرف 18 ساعت مثلا یک دور سیر میکند و اگر بر خلاف آن سیر کند در مدت سی ساعت سیر میکند و سرش اینست که حرکت زمین در سیر موافق شش ساعت زودتر کمک میدهد و در سیر مخالف شش ساعت بیشتر میرسد و اگر کره زمین ساکن بود باید در هر دو سیر 24 ساعت سیر کند لذا میفرماید:

وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً مثل عمارات و ابنیه.

وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ سیر میکند و از هم نمی پاشد بقدرة کامله الهیه.

صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ این دلیل بر قدرت حق و دلیل بر علم باری.

إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ از نیک و بد.

[سوره النمل (27): آیه 89] .... ص : 195

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89)

کسی که بیاید به عمل نیک یعنی افعالش نیک و حسن باشد پس از برای او است بهتر از آن حسنه و اینها در قیامت از فزع قیامت ایمن هستند.

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ بعضی گفتند مراد از حسنه توحید و اخلاص است بعضی گفتند ایمان است و اخبار بسیاری داریم بالغ بر 15 حدیث از پیغمبر و امیر المؤمنین و حضرت صادق (ع) تفسیر فرمودند بولایت و حب اهل بیت و سیئه را بانکار ولایت و بغض اهل بیت و مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفاسیر نوعا بیان مصداق اتم میکند و منافی با عموم و اطلاق آیه نیست لذا می گوییم الف و لام حسنه الف و لام جنس است شامل جمیع حسنات میشود از عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه لکن مشروط شرایط صحت و خالی از موانع آن مثلا اگر نماز تام- الاجزاء نباشد یا فاقد بعض شرائط باشد یا دارای بعض موانع باطل و عاطل است و اگر صدق سیئه بر آن نکند یقینا حسنه نیست لذا می گوییم جمیع عبادات صحتش مربوط بایمان است غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد مشمول وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (فرقان آیه 25)

ص: 195

میشود و ایمان مرکب ارتباطیتش جمیع عقاید حقه را لازم دارد که اگر فاقد یکی از آنها باشد ایمان نیست بلکه اگر یکی از ضروریات دین یا مذهب را منکر شود یا بدعتی در دین بگذارد یا بیکی از مقدسات دینی اهانت کند از ایمان خارج میشود و اینست مفاد اخبار که تعبیر به ولایت و حب اهل بیت شده.

فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها بشاراتی که در قرآن و اخبار برای مؤمنین است و برای هر یک از عبادات واجبات و مندوبات و از برای هر یک از اخلاق فاضله چندین هزار است.

وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ حین رحلت بشارتش میدهند در قبر بشارت دارد از قبر بیرون آید بشارت دارد در طرف راست صحرای محشر میرود پای منبر وسیله زیر لوای حمد نامه او را بدست راستش میدهند فریاد میزنند هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ (الحاقه آیه 19) بالاخص اگر مقرون بعمل صالح و تقوی باشد که میفرماید إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (سبا آیه 37) وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ و غیر اینها از آیات.

[سوره النمل (27): آیه 90] .... ص : 196

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (90)

و کسی که بیاید فردای قیامت با سیئه پس برو افتاده میشود در آتش آیا جزا داده میشوید مگر آنچه که بودید عمل میکردید.

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ مراد این نیست که و لو با یک معصیت وارد محشر شود و بقیه اعمالش حسنه باشد زیرا او جاء بالحسنة و السیئه بلکه مراد اینست که هیچ حسنه نداشته باشد فقط سیئه و این مخصوص است به اینکه بی ایمان از دنیا رود که تمام حسناتش باطل باشد چون مشروط بایمان است و مشروط منتفی میشود بانتفاء شرطش و شاهد بر این دعوی آیه شریفه قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (زمر آیه 53) پس مصداق:

فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ نیستند فقط غیر اهل ایمان هستند و از این جهت در اخبار

ص: 196

سابقه تفسیر فرمودند بانکار ولایت و بغض اهل بیت که این یکی از اسباب زوال ایمان و مصادیق بی ایمانیست و الا مصادیق آن بسیار است مثل شرک و کفر و فرق ضاله از مسلمین بلکه فرق ضاله از شیعه مثل کیسانی واقفیه زیدیه حنفیه و بالجمله غیر اثنی عشریه بلکه در این طائفه هم منکر یکی از ضروریات دین یا ضروریات مذهب شود یا بدعتی در دین گذارد یا توهین بمقدسات دینی کند یا مرتکب معاصی که باعث زوال ایمان و لو در حال نزع بشود و جامعش اینکه بی ایمان از دنیا رود.

هَلْ تُجْزَوْنَ یعنی هرگز خدا این نحو جزاء نمیدهد.

إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ (نساء آیه 40) إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً (یونس آیه 44) وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (کهف آیه 49).

[سوره النمل (27): آیه 91] .... ص : 197

إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (91)

جز این نیست که من مأمور شدم و امریه الهیه رسید اینکه عبادت کنم پروردگار این بلده که مکه معظمه باشد آن خدایی که این مکه را حرام قرار داده و از برای او است هر شی ء و مأمور شدم اینکه بوده باشم از مسلمین.

إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ مقام عبودیت بالاترین مقام است برای انسان حتی از مقام رسالت و لذا در تشهد مقدم بر مقام رسالت ذکر شده «اشهد ان محمدا عبده و رسوله» و در قرآن میفرماید عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ (نحل آیه 75) عبد مقابل حر است حر بمعنی آزاد و سرخود و عبد باید در تحت اختیار مولی باشد هیچ نوع اختیاری از خود نداشته باشد و تحت فرمان مولی باشد از امیر المؤمنین است عرض میکند

«کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزا ان تکون لی ربا»

یعنی جز این نیست که من مأمور شده ام هیچ خودیتی از خود نداشته باشم آنچه میگویم و آنچه میکنم اطاعت فرمان او است و هر چه، تقدیر کرده تسلیم صرف هستم

«الهی لا رب لی سواک و لا اله لی غیرک»

خداوند رب العالمین است. وجه اختصاص بهذه البلدة چیست برای شرافت مکه است اول زمین است که خداوند

ص: 197

خلق فرمود و بقیه را از او زایش فرمود لذا ام القری نامیدند و کعبه که بیت اللَّه الحرام است در او قرار داد که حضرت آدم بنا نمود و دارد کعبه مطابق بیت المعمور است در آسمانها و مسجد ملائکه است که اگر کلوخی از آنجا رها شود بر طاق کعبه واقع میشود و حضرت ابراهیم عرض- میکند رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ- الآیات (ابراهیم آیه 37) و نیز میگوید رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً (ابراهیم آیه 35) و مأمور شد او و اسمعیل ببناء کعبه و تطهیر آن إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ (بقره آیه 127).

وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ- الایه (بقره آیه 125).

الَّذِی حَرَّمَها خداوند محترم داشت این زمین را به بیت اللَّه الحرام مسجد الحرام مشعر الحرام نامیده شد و حدود حرم از اطراف مکه معین است که حاج و عمار بدون احرام نمیتوانند وارد شوند و محل امن الهیست حتی قاتل را نمیتوان قصاص کرد. حتی در مورد جهاد مشرکین میفرماید:

وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ (بقره آیه 187) حتی صید حرم حرام است و مزید بر شرافتش محل بعثت رسول بدعاء ابراهیم که عرض کرد رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ (بقره آیه 129) و کعبه مولد امیر المؤمنین شد «شرفت به المکة و المنی» قبله مسلمین شد و غیر ذلک از شرافات.

وَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ و اختصاص دارد بخدا هر چیزی، مالک کل است هر نوع تصرفی اراده کند «لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».

وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا است و در باب سلام نماز در مجلد اول بیان شده.

[سوره النمل (27): آیه 92] .... ص : 168

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ (92)

و اینکه تلاوت کنم و قرائت کنم قرآن را پس کسی که هدایت شد و قبول هدایت کرد بنفع خود او است و کسی که بضلالت رفت پس بگو من وظیفه خود را انجام دادم و انذار کردم دیگر مأمور باکراه و اجبار نیستم.

ص: 198

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ بر تمام جن و انس تا دامنه قیامت تمام دستورات قرآن را از معارف حقه و دستورات اخلاقی و بیان احکام شرعیه گوشزد تمام امت کنم.

فَمَنِ اهْتَدی بمعارف آن معتقد شد از توحید عدل نبوت امامت معاد خصوصیات آنها و باخلاقیاتش متخلق شد و بدستوراتش عمل نمود اوامر او را اطاعت و از نواهی او منتهی شد و فرمایشات او را پذیرفت.

فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ سعادت دنیا و آخرت و نیل بتفضلات الهی در نشئتین و نجات از مهالک دارین را بدست آورده.

وَ مَنْ ضَلَّ و کسی که در ضلالت و گمراهی افتاد و قبول نکرد و نپذیرفت یا به اینکه قرآن را منکر شد و گفت افتراء و کذب اساطیر اولین است و پشت پا زد بدستورات او یا اینکه بعض آیات آن را از روی هوی و هوس بتأویلات بارده تأویل نمود مخصوصا آیات راجعه بامر ولایت را.

فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ آنچه باید بگویم گفتم حجت را بر همه تمام کردم راه عذر را بستم کوشش خود را کردم دیگر وظیفه ندارم که باجبار و اکراه مردم را رو بسعادت بکشم. در خطبة الوداع فرمود

«ما من شی ء یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یبعدکم عن الجنة و یقربکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه»

و فرمود

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا».

[سوره النمل (27): آیه 93] .... ص : 199

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)

و بگو جنس حمد اختصاص دارد بخداوند تبارک و تعالی زود باشد که بشما بنماید آیات خود را پس معرفت پیدا میکنید و میشناسید آن آیات را و نیست پروردگار تو بغافل از آنچه عمل میکنید.

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ مکرر در موارد بسیاری ذکر حمد شده و فرق بین حمد و مدح و شکر بیان شده مخصوصا در سوره مبارکه حمد در مجلد اول صفحه 97 الی 99 بیان شده و اینکه خداوند

ص: 199

ذاتا و صفة واقعا سزاوار حمد است و غیر او نه ذاتا و نه صفة و نه افعالا لیاقت حمد را ندارند ولی بسا لیاقت مدح و شکر را پیدا کنند و در فضیلت حمد اخبار بسیاری داریم از حضرت صادق (ع) سؤال کردند

«ای الاعمال احب الی اللَّه عز و جل فقال ان تحمده»

«و کان رسول اللَّه (ص) یحمد اللَّه فی کل یوم ثلاثمائة و ستین مرة عدد عروق الجسد»

«و من قال اربع مرات اذا اصبح الحمد للَّه رب العالمین فقد ادی شکر یومه و من قالها اذا امسی فقد ادی شکر لیله»

و از امیر المؤمنین است فرمود:

«التسبیح نصف المیزان و التحمید یملأ المیزان»

و غیر اینها از اخبار.

سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ در برهان از علی بن ابراهیم که گفت: آیات امیر المؤمنین و ائمه طاهرین هستند در دوره رجعت و گفتیم که بیان مصداق اتم است آیات الهی نجات و سعادت مؤمنین است در دنیا و در زمان ظهور و در رجعت و در برزخ و در قیامت و عذاب و بلاهای کفار و معاندین در تمام این ادوار.

فَتَعْرِفُونَها میفهمید حقانیت انبیاء و ائمه و دین را و تفضلات الهیه را در حق مؤمنین و عقوبات کفار و منافقین و ضالین را که آنچه قرآن و انبیاء و ائمه فرمودند صدق و حق بوده و آنچه معاندین و ارباب ضلال گفتند کذب و باطل بوده.

وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ خداوند بقدر خردلی از اعمال خیر بی اجر نمیگذارد و زائد بر اعمال شر عقوبت نمیکند فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال آیه 7 و 8).

تم بحمد اللَّه سورة المبارکة النمل و یتلوها انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوته سورة القصص و بقیة السور و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و انا العبد المذنب السید عبد الحسین الطیب.

ص: 200

سوره قصص 88 آیه- مکی .... ص : 201

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الحمد للَّه و الصّلاة و السّلام علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه- و اللّعن علی اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه فضیلت سوره: گذشت در اول سوره شعراء حدیث شریفی که ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود کسی که قرائت کند طواسین ثلاث: شعراء نمل قصص را در شب جمعه

«کان من اولیاء اللَّه و فی جوار اللَّه و فی کنفه و لم یصبه فی الدنیا بؤس ابدا و اعطی فی الاخرة من الجنة حتی یرضی و فوق رضاه و زوجه مائة زوجة من الحور العین»

و در برهان از آن حضرت روایت کرده که فرمود این سوره قصص را

«من کتبها و علقها علی المبطون و صاحب الطحال و وجع الکبد و وجع الجوف یکتبها و یعلقها علیه و ایضا یکتبها فی اناء و یغسلها بماء المطر و یشرب ذلک الماء زال عنه ذلک الوجع و الالم و یشفی من مرضه و یهون عنه الورم باذن اللَّه تعالی»

و از حضرت رسول ص روایت کرده فرمود

«و من کتبها و محاها بالماء و شربها زال عنه جمیع الالام و الاوجاع»

و از خواص قرآن از آن حضرت روایت کرده فرمود

«من قرء هذه السورة کان له من الاجر عشر حسنات بعدد کل من صدق بموسی (ع) و عدد من کذب به و لم یبق ملک فی السموات و الارض الا شهد له یوم القیمة انه صادق و من کتبها و تشربها زال عنه جمیع ما تشکو من الالم باذن اللَّه تعالی».

[سوره القصص (28): آیه 1] .... ص : 201

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

طسم (1)

مکرر بیان شده که این حروف مقطعه رموزیست پیش خدا و رسول «إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»

ص: 201

و از ابن بابویه است از حضرت صادق (ع) که فرمود

«طسم فمعناه انا الطالب السمیع المبدء المعید»

و از علی بن ابراهیم

«قال طسم حروف اسم اللَّه الاعظم المرموز فی القرآن»

[سوره القصص (28): آیه 2] .... ص : 202

تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (2)

این آیاتی که در این سوره مبارکه است آیات قرآن مجید است که قرآن کتاب مبین است و گذشت که یکی از اسماء قرآن در بسیاری از سور قرآنی کتاب است مثل «ذلِکَ الْکِتابُ» اول بقره و کتاب مبین مثل همین آیه.

تلک اشاره بآیات این سوره مبارکه قصص است و قصص جمع قصه است و مراد قضایای موسی است و قوم موسی که مبعوث بر آنها شده از فرعونیان و بنی اسرائیل و در این سوره مبارکه فقط اکتفاء بقضایای موسی فرمود دون سایر انبیاء از نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط که در بسیاری از سور بیان شد.

آیات یعنی بعض آیات قرآنیست و الا آیات قرآن بسیار است از اول قرآن تا آخر آن یک قسمتش در این سوره بیان شده.

الکتاب الف و لام عهد است و مراد قرآن است که این قرآن متصف بصفة:

المبین است که مبین احوال انبیاء و مواعظ و نصایح و احکام و عقاید است.

[سوره القصص (28): آیه 3] .... ص : 202

نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3)

تلاوت میکنیم بر تو از خبر موسی و فرعون بحق و صدق از برای قومی که ایمان میآورند.

فرعون ماده اصلیه آن فرع است و او و نون زائد است و جمع آن فراعنه و از ابن جوزی نقل شده که فراعنه سه فرعون بودند فرعون ابراهیم نامش سنان بوده و فرعون یوسف ریان ابن ولید و فرعون موسی ولید بن مصعب و بین زمانی که یوسف داخل مصر شد و زمانی که موسی بعنوان رسالت داخل شد چهار صد سال بود و اما موسی در خبر ابن بابویه از حضرت صادق (ع) روایت کرده که حضرت یوسف در نزدیک وفاتش آل یعقوب را جمع کرد و آنها هشتاد نفر بودند و فرمود این طائفه قبط بر شما مسلط میشوند و بشما اذیت و عذاب میکنند و خداوند به دست یکی از شما بنی اسرائیل که نامش موسی بن عمران است شما را نجات میدهد این

ص: 202

بنی اسرائیل هر کدام نام فرزند خود را عمران گذاردند و او نام فرزند خود را موسی گذارد بامید اینکه او باشد و از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود

«ما خرج موسی بن عمران حتی خرج قبله خمسون کذابا من بنی اسرائیل کلهم یدعی انه موسی بن عمران»

و چون این خبر منتشر شد و بگوش فرعون رسید و کهنه و سحره باو خبر دادند که هلاک تو و قوم تو بدست غلامیست از بنی اسرائیل که در این سال متولد میشود فرعون قابله های زیادی در خانه های بنی اسرائیل فرستاد که هر زنی حمل داشته باشد شکم آن را پاره کنند و بچه او را سر ببرند که مثنوی میگوید:

صد هزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم اللَّه موسی دیده شد

در بسیاری از آیات دارد یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ ولی خداوند حمل موسی را مخفی کرد و تا حین ولادت آثاری نداشت خداوند در این سوره یک قسمت آنها را بیان میفرماید:

نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ من تبعیضیه است تمام خبر موسی و فرعون را بیان نفرموده در بسیاری از سور قرآنی یک قسمت بیان شده.

بالحق مقابل مزخرفاتی که یهود و نصاری در کتب عهدین که قریب 60 کتاب است و کتب وحی میدانند نسبت بحضرت موسی داده شد.

لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ اما حقیقت قرآن و اینکه کلام الهیست و تمام حق و صدق است فقط برای کسانی که ایمان دارند.

تنبیه: مراد از مؤمنین کسانی نیستند که نام اسلام روی خود گذارده اند زیرا مخالفین در کتب خود در تفسیرات خود یک نسبتهای ناروایی بمقام مقدس انبیاء و بالاخص بحضرت موسی داده اند که کذب و افتراء است چون دست آنها از دامن ائمه اطهار کوتاه و از فرمایشات آنها بی بهره اند حتی علماء آنها حرام کردند خواندن کتب شیعه را مبادا بعضی متنبه شوند فقط مؤمنین شیعه اثنی عشری آنهم مشروط به اینکه مزخرفاتی که بعض عوام دارند دور بیندازند و آنچه از مصادر عصمت و طهارت صادر شده بگیرند.

[سوره القصص (28): آیه 4] .... ص : 203

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (4)

ص: 203

محققا فرعون علو و بلند پروازی کرد در روی زمین و قرار داد اهل زمین را طایفه طایفه و ضعیف نمود یک طایفه آنها را به سر بریدن پسران آنها و واگذاردن زنهای آنها. محققا او بود از فساد کننده گان.

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ کارش بجایی رسید که گفت: فَحَشَرَ فَنادی فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی (نازعات آیه 23 و 24) و بموسی گفت قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (شعراء آیه 28).

وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً شیع طایفه طایفه بزبان ما دو دسته کرد و مراد از اهل زمین آن مقداری که در تصرف او بود از مصر و دو فرقه کردن قبطیان را که با آنها از یک قبیله بود عزت و شوکت مال و منال بآنها داد و بنی اسرائیل را ذلیل و خوار و تحت فشار قرار داد مردان آنها را باعمال شاقه وادار میکرد زنان آنها را بعنوان کنیزی و کلفتی میگرفت بچه های آنها را سر میبرید که میفرماید:

یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ که بنی اسرائیل باشند اینها را بسیار ضعیف و پست میشمرد.

یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ که موسی بدنیا نیاید لکن غافل از اینکه نطفه موسی زیر تخت فرعون باید منعقد شود چون عمران پاسبان اطراف تخت فرعون بود خاک بسر این خدایی که شب روی تخت خود با اینکه هفت در بند داشته بسته میترسد آسیبی باو برسد مادر موسی بهوای شوهرش آمد تمام درها باز شد پاسبانها همه بخواب زیر تخت فرعون نطفه موسی منعقد شد.

وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ ظاهر مراد از استحیاء اخذ برای کلفتی و کنیزیست و شاید مراد این باشد که بچه های آنها اگر ذکور بودند میکشت و اگر اناث بودند متعرض نمیشد.

إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فساد در ظلم و تعدی و فسادی بزرگتر از دعوی الوهیت نیست.

[سوره القصص (28): آیه 5] .... ص : 204

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ (5)

و ما اراده کردیم اینکه منت بگذاریم بر کسانی که آنها را ضعیف کردند در زمین و آنها را پیشوایان قرار دهیم و قرار دهیم آنها را وارث دیگران.

ص: 204

وَ نُرِیدُ اراده، علم بصلاح است و حکمت علم بصالح و مفاسد است و از شئون علم است و از صفات ذات بخلاف مشیئة که از صفات فعل است که ایجاد است بر وفق صلاح.

أَƙҠنَمُنَّ تمام نعمتها و تفضلات الهی از روی منت است باید بنده همیشه ممنون نعمتهای الهی باشد زیرا احدی طلب ندارد خداوند برایگان تفضل میفرماید فقط قابلیت تفضل میخواهد در محل غیر قابل تفضل نمیفرماید چون قبیح است و محال است از او سر زند.

عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ که بنی اسرائیل باشند که در آیه قبل فرمود:

«یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ».

وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً انبیاء بنی اسرائیل از زمان موسی تا عیسی علیهم السلام و چهار عنوان داریم که منطبق بر انبیاء و اوصیاء انبیاء میشود: امام ولی حجة خلیفه وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ (انبیاء آیه 73) إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده آیه 55) رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (نساء آیه 165) قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ (انعام آیه 149) إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (بقره آیه 30) امام یعنی پیشوا که باید دیگران باو اقتداء کنند و متابعت کنند مثل امام جماعت که مأمومین اقتداء میکنند و در افعال متابعت مینمایند و کفار و مشرکین هم امامی دارند که متابعت آنها را میکنند چنانچه میفرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (همین سوره آیه 41) ولی بمعنی صاحب اختیار است و آنهم منوط است بجعل الهی و چهار قسم ولی داریم. ولایة کلیه مطلقه، کلیه مقیده، جزئیه مطلقه، جزئیه مقیده، کلیه مطلقه خاص انبیاء نسبت بامت و ائمه علیهم السلام است نسبت برعیت کلیه مقیده مجعول بر مجتهد جامع الشرائط و نواب انبیاء و ائمه، جزئیه مطلقه ولایت اب و جد نسبت بصغیر و مجنون و سفیه، جزئیه مقیده قیم مجعول از قبل جد و اب یا از قبل مجتهد علی الصغار و المجانین و السفهاء، حجة بمعنی دلیل و برهان و قطع عذر طرف که انبیاء پس

ص: 205

از اقامه معجزه و ائمه بعد از ثبوت امامت حجة اللَّه هستند بر خلق حتی علماء حجة الاسلام هستند. خلیفه جانشین خدا در وجوب متابعت و حرمت مخالفت

«من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه».

وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ که فرعون و فرعونیان غرق شوند و منازل و جواهرات و اندوخته های آنها و ریاست و سلطنت نصیب بنی اسرائیل شود.

[سوره القصص (28): آیه 6] .... ص : 206

وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (6)

و تمکن دهیم برای آن طایفه مستضعف بنی اسرائیل در زمین و بنمایانیم فرعون و هامان و لشکر آنها را آنچه که بودند از بنی اسرائیل در ترس و خوف و حذر میکردند.

گذشت که حضرت یوسف خبر داده بود و این خبر بگوش فرعون رسیده بود و کهنه هم باو خبر داده بودند بسیار در حذر بودند و کردند آنچه کردند خداوند اراده فرمود که این وعده را عملی فرماید و فرعون و هامان که وزیر فرعون بود و بر لشگر فرعون امیر بود با لشگر هایشان هلاک کند بغرق و بنی اسرائیل را نجات دهد و سلطنت و ریاست را نصیب آنها کند که مفاد وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ است و روزگار فرعونیان را تباه کند و سیاه کند که میفرماید:

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ (اعراف آیه 130) تا عاقبت آن ها را بغرق هلاک کند.

تنبیه: نظر به اینکه خبر از رسول محترم است که آنچه در امم سابقه واقع شده در امت من هم واقع میشود «طابق النعل بالنعل و القذه بالقذه»:

اخبار بسیاری داریم بسیار مفصل و مبسوط که فرعون و هامان شیخین هستند که تعبیر برجلین من قریش فرموده و اسامی آنها را ذکر نفرموده تقیة و جنود آنها اتباع آنها تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه «الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا» ائمه اطهار از امیر المؤمنین تا حضرت عسکری و به ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه طاهرین مصداق:

ص: 206

وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ که مشارق و مغارب زمین در تحت سیطره آنها واقع میشود و فرعون و هامان این امت و رؤساء از جنود آنها زنده میشوند و از آنها انتقام کشیده میشود که مصداق (وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ) است و این اخبار بسیار است از پیغمبر (ص) و امیر المؤمنین و حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت رضا و حضرت عسگری (ع) خبر مفصل است بسیار طولانی که پیغمبر (ص) اسامی یک یک آنها را با صفات حمیده آنها برای سلمان بیان میفرماید و بشارت بسلمان میدهد که تو هم در دوره رجعت بر میگردی بدنیا و یک قسمت این اخبار مختصرا در مجمع البیان است و قسمت مفصل مبسوط در برهان حتی کیفیت ولادت حضرت بقیة اللَّه را از حکیمه خاتون نقل فرموده مراجعه کنید.

[سوره القصص (28): آیه 7] .... ص : 207

وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (7)

و وحی فرستادیم بسوی مادر موسی اینکه شیر ده موسی را و چون برای او ترس و خوف پیدا کردی او را بینداز در دریا رود نیل و نترس و محزون نباش محققا ما او را بتو برمیگردانیم و او را یکی از پیغمبران خود قرار میدهیم.

اولا مقام مادر موسی بچه پایه است که مورد وحی الهی واقع شده که ملائکه بر او نازل شوند و ابلاغ وحی کنند که مفاد:

وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی است چنانچه بر ساره وارد شدند و بشارت باسحاق دادند و بر مریم وارد شدند و بشارت بعیسی دادند دیگر جای تعجب نیست که بر صدیقه طاهره نازل شوند و صحیفه فاطمیه که از ودایع ائمه است بر او بیان کنند که در او اسامی تمام شیعیان الی یوم القیمه ثبت است با اینکه مسلما صدیقه طاهره افضل از آنها بوده.

أَنْ أَرْضِعِیهِ او را شیر داد و خداوند محبت او را در دل قابله که موکله بر مادر موسی بود انداخت و بروز نداد بفرعون مادر موسی بر حسب امر الهی او را در صندوقی گذاشت که آب در جوف آن داخل نشود و انداخت در رود نیل که مفاد:

ص: 207

فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ است و خداوند برای اطمینان قلب مادرش و رفع حزن او بشارت داد باو.

وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ شاید چند ساعتی بیشتر طول نکشید که موسی آمد در دامن مادرش بعلاوه بشارت بزرگ باو دادند که بسیار مسرور و خرم شود.

وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.

[سوره القصص (28): آیه 8] .... ص : 208

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ (8)

پس گرفتند از رود نیل موسی را ال فرعون و نتیجه این التقاط و اخذ اینست که موسی برای آنها دشمن و مورث حزن آنها شود محققا فرعون و هامان و جنود آنها هستند از خطاکاران.

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ بعضی گفتند این صندوق را از نجار ابتیاع کرده و آن نجار سه مرتبه رفت که راپرت دهد زبانش بسته شد و نتوانست لکن در خبر داریم که از آسمان آمد و موقعی که آمدند برای تفتیش بچه را در تنور مخفی کرد پس از رفتن مفتش ها خواهرش پرسید کجا بچه را مخفی کردی گفت در تنور گفت من تنور را آتش کرده بودم آمدند دیدند موسی با آتش ها بازی میکند و خداوند رشد یک ساله باو عنایت فرمود و چون او را در صندوق گذاردند که میفرماید: إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی (طه آیه 38).

لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً لام عاقبت است یعنی عاقبت این التفاط این است که موسی دشمن آنها میشود و باعث حزن آنها که سبب هلاک آنها میگردد و علتش این است که:

إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ اما خطاء آنها اینکه بمقداری احمق و سفیه بودند که فرعون بهامان میگوید برای من قصری بنا کن تا مطلع شوم بر خدای موسی و گفتند قصر بسیار مرتفعی برای او بناء کردند تا اندازه ای که ممکن بود بجایی برسند دستور داد تختی بر او ساختند و چهار میله اطرافش نصب کردند و چهار گوسفند ذبح کردند و ببالای

ص: 208

میله ها نصب کردند و چهار کرکس بپای میله ها و آنها بطلب گوشت ها پرواز کردند باندازه ای بالا رفتند که دیگر زمین پیدا نبود و بجایی نرسیدند این حماقت واقعا مورد تعجب است بر فرض خدای موسی جسم باشد و در آسمان باشد از کجا این طرف است که اینها میروند و بر فرض آن همه لشگر دارد دستور میدهد تخت را وارو کنند. همچه احمقی دعوی خدایی میکند و اعجب، از او کسانی که دعوت او را میپذیرند.

[سوره القصص (28): آیه 9] .... ص : 209

وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (9)

و گفت زن فرعون که این باعث روشنایی چشم من و چشم تو است نکشید او را امید است اینکه نفعی ببخشد ما را یا اینکه او را بگیریم اولاد خود و اینها شعور نداشتند.

وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ آسیه بنت مزاحم بود و یکی از زنهای بسیار عالیه که در عداد مثل حوا و مریم و خدیجه بشمار میرفت و در مجمع البحرین از حضرت امام حسن (ع) روایت کرده که فرعون هیچگونه تصرفی در او نکرده هر موقعی که اراده میکرد جنیه شبیه او میشد و با آن نزدیکی میکرد و میفرماید «و کذلک ام کلثوم و عمر» موقعی که صندوق را از روی آب گرفتند همین آسیه درب آن را باز کرد یک بچه اما بسن بچه یک ساله نمایان بود از رشد خداوند محبتی از او در قلب آسیه انداخت و در قلب خود فرعون که میفرماید وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی (طه آیه 39) ولی مع ذلک اراده قتل او را کردند و گفت مگر من دستور ندادم هر فرزندی که بدنیا بیاید او را بکشند آسیه گفت دستور تو این بود که در این سال که کهنه خبر داده بودند هر طفلی متولد شد او را بکشند و این بچه متولد شده سال قبل است لکن غافل از اینکه اگر کهنه راست گفتند پس نمیتوانی جلوگیری کنی اگر جلوگیری کنی کذب آنها ظاهر میشود و اگر دروغ گفتند پس چه فائده در کشتن اطفال بود.

(قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ) این طفل باعث چشم روشنایی من و تو است چون فرعون با این خدائیش اولاد پیدا نکرد و کسی را نداشت که بعد از او جای گیر او شود آسیه گفت این را بر

ص: 209

خود اتخاذ میکنیم و چون در دستگاه خود ماهاست برای ما استفاده دارد.

عَسی أَنْ یَنْفَعَنا از او بهره برداری میکنیم.

أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً اولاد خود قرار میدهیم و او را ولیعهد خود قرار میدهیم فرعون صرف نظر کرد از قتل او.

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ که این نه برای فرعون نفعی دارد و نه اولاد فرعون میشود مثل کسانی که اولاد پیدا نمیکنند بچه سر راهی برمیدارند و احکام اولاد بر او بار میکنند میفرماید وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ الی ان قال ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ (احزاب آیه 4 و 5).

[سوره القصص (28): آیه 10] .... ص : 210

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (10)

و صبح کرد قلب مادر موسی فارغا از فکر موسی بیرون نمیرفت اگر قلب او را محکم نکرده بودیم بوعده خود هر آینه نزدیک بود که ظاهر کند که موسی بچه من است یا بناله یا امهاه یا تفتیش از حال موسی زیرا وعده الهی قلب او را محکم کرد و چشم براه بود که بچه کی باو برمیگردد و در چه حالی برمیگردد.

تنبیه: بغتة بنظرم آمد حال رباب مادر علی اصغر موقعی که ابی عبد اللَّه او را برد بمیدان این مادر چشم براه بود که آیا ابی عبد اللَّه بچه را سیراب برمیگرداند یا تشنه بر میگردد ولی گمان نمیکرد که این بچه را با گلوی دریده برمیگرداند دارد عصر عاشورا چون دیدند دو بچه از تشنگی هلاک شدند و نمیشود اینها را باین حالت عطش برد برای کوفه دستور داد آب دادند ناگاه میان زنها حال رباب پریشان شد و صدای ناله او بلند شد علیا علیه زینب در مقام تسلیت بر آمد عرض کرد پس از آنکه آب آشامیدم دیدم پستانهایم پر از شیر شد.

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی در خبر است از حضرت صادق (ع) که فرمود سه روز گذشت و خبری از موسی نرسید نمیدانست فرزندش در کجا است و در چه حالت است آیا هنوز روی دریاست

ص: 210

یا کسی او را التقاط کرده.

فارِغاً چند تفسیر بر این جمله کرده اند چون فارغ بمعنی خالیست بعضی گفتند خالی بود قلب او از حزن بسبب اطمینان بوعده الهی یعنی خیالش راحت بود بعضی گفتند یعنی غیر از ذکر موسی متوجه شیئی نبود بعضی گفتند فراموش کرده بود وحی الهی و وعده او را لکن مفاد این جمله جواب کلمه:

إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها است و لو امتناعیه است یعنی اگر ما بواسطه وحی باو وعده برگشتن باو نداده بودیم قلبش مضطرب بود و نزدیک بود اظهار کند ولی چون قلبش محکم بود هیچ گونه اضطرابی نداشت و امر او را ظاهر نکرد و سرش اینست که:

لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ایمان محکم داشت که البته باو برمیگردد.

[سوره القصص (28): آیه 11] .... ص : 211

وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (11)

و مادر موسی بدخترش خواهر موسی گفت برو ببین خبری از موسی میآوری خواهرش آمد از دور بنحوی که احدی متوجه نشود دید موسی در دامن فرعون و آسیه مورد عنایات آنها واقع شده بسیار مسرور شد و بمادرش خبر داد ولی نمیدانستند که بچه نحو برمیگردد بمادرش.

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ که این خواهر موسی است و آمده است برای کشف حال موسی.

[سوره القصص (28): آیه 12] .... ص : 211

وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12)

و حرام کردیم ما بر او شیر شیر دهنده گان را از قبل از آنکه بمادرش برگردد پس گفت خواهر موسی میخواهید شما را دلالت کنم بر خاندانی که تکفل حال این بچه را بکنند برای شما و آنها از برای او ناصح هستند.

پس از آنکه موسی را بنا گذاردند که اولاد فرعون و آسیه باشد فرستادند در بنی اسرائیل زنهای شیرده را بیاورند چون فرعون بچه های آنها را کشته بود مادرهای آنها شیر فراوانی داشتند هر زن شیرده آوردند موسی پستان آنها را نگرفت و با دست خود دور میکرد که مفاد:

ص: 211

وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ است بسیار فرعون و آسیه محزون شدند خواهر موسی که نامش کلثوم بود آمد گفت منهم یک شیرده سراغ دارم اگر اجازه میدهید او را خبر کنم بیاید شاید پستان او را بگیرد که معنای:

فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ که قطع نظر از شیر اگر پستان او را گرفت آنها تکفل حال او را هم میکنند که او را تر و خشک کنند و مراقب حال او باشند فرعون و آسیه بسیار خوشوقت شدند گفت:

وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ نمیگذارند مریض شود یا چایش پیدا کند یا کثیف شود او را تربیت میکنند و بشما تحویل میدهند قبول کردند او آمد و مادر موسی را برداشت و برد و بمجرد اینکه پستان دهان آن گذاشت چنان مکید که شیر از اطراف دهانش میریخت حقوق زیادی بر او مقرر داشتند و موسی را بدست او سپردند که میفرماید:

[سوره القصص (28): آیه 13] .... ص : 212

فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (13)

پس برگردانیدیم او را بسوی مادرش تا اینکه چشمش روشن شود و محزون نباشد و بداند که وعده الهی حق است و لو اکثر آنها نمیدانند حقّیت وعده های خدا را.

این وعده اولی خداوند بود که فرمود:

إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ و انتظار وعده ثانوی داشت که فرمود:

وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ و حضرت موسی در دستگاه فرعون عظمتی پیدا کرد و بر مراکب فرعون سوار میشد و باطراف گردش میکرد و دائما نزد مادرش و خواهرش میرفت بعنوان مادر رضاعی و خواهر رضاعی بآنها احسان میکرد تا بحد رشد و کمال رسید که میفرماید:

[سوره القصص (28): آیه 14] .... ص : 212

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (14)

و چون به حد بلوغ رسید و قوای او محکم شد و بر صراط مستوی قدم برداشت دادیم باو حکم و علم را و همین نحو جزا میدهیم نیکوکاران را.

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ بعضی گفتند 33 سال بعضی گفتند 40 سال لکن در خبر ابن بابویه

ص: 212

مسندا از حضرت صادق (ع) است فرمود

(ثمانیة عشر سنه)

وَ اسْتَوی در حدیث است یعنی محاسن او ظاهر شد یعنی ریش درآورد.

آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً بعضی گفتند مراد از حکم دین حقه و علم باحکام لکن این غلط است زیرا انبیاء در تمام عمر معصوم بودند و شرط اولی نبوت و رسالت و وصایت عصمت است بلکه ظاهرا مراد از حکم مقام نبوت است و مراد از علم افاضه علوم از جانب الهی بوحی و الهام باو عنایت شد بلی مقام رسالت و تبلیغ هنوز باو عنایت نشده بود تا موقعی که مأمور شد بدعوت فرعون و این دو مقام نسبتش عام و خاص است «کل رسول نبی و لا عکس» چه بسیار از انبیاء بودند که دارای مقام رسالت نبودند حتی حضرت رسول (ص) میفرماید

«کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین»

با اینکه مقام رسالت و دعوت و ابلاغ پس از چهل سالگی بود بلکه دلیل قطعی داریم بر این معنی زیرا حضرت رسالت قبل بعثت نه تابع دین ابراهیم بود و نه عیسی زیرا افضل از آنها بود بلکه بدین خود بود پس مقام نبوت را داشت و از شواهد این معنی:

وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ است زیرا ایتاء حکم و علم پس از محسن بودن موسی بود که جزاء آن ایتاء حکم و علم است و محسن کسی را گویند که تمام افعال و اخلاق و عقائد آن حسن باشد پس فقه و علم باحکام را داشته بلکه ممکن است مراد از محسن همان مقام عصمت باشد که انبیاء قبل از مقام نبوت دارا بودند.

[سوره القصص (28): آیه 15] .... ص : 213

وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ (15)

و داخل شد موسی در یکی از مدائن فرعون در موقعی که اهل آن مدینه غافل بودند متوجه نبودند پس یافت در آن مدینه دو نفر را که در مقام قتل یکدیگر برآمده بودند یکی از آنها از بنی اسرائیل و دارای ایمان بود و دیگری کافر و از قبطیان بود پس استغاثه کرد آنکه از شیعیان موسی بود از موسی که بفریادم برس بر آنکه عدو موسی و کافر بود

ص: 213

پس زد آن را موسی پس کارش تمام شد یعنی مرد موسی گفت این عمل شیطان است.

محققا او دشمن گمراه کننده آشکار است.

وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ بعضی گفتند خارج مصر بود در نزدیکی مصر بعضی گفتند مصر بود- موسی بیرون رفته بود داخل مصر شد.

عَلی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها یا در بین مغرب و عشاء بوده یا ظهر بوده که مردم در منازل رفته بودند برای استراحت و تغذی و تعشی.

فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ بهم آویخته بودند که یکدیگر را بکشند.

هذا مِنْ شِیعَتِهِ اسرائیلی بود آنهم از مؤمنین بنی اسرائیل یعنی بر مسلک و طریقه موسی بود در حدیث است که حضرت صادق (ع) بابی بصیر فرمود

«لیهنکم الاسم»

یعنی خداوند برای شما مؤمنین اسمی تفضل فرموده عرض کرد

«قال قلت و ما الاسم قال الشیعة اما سمعت اللَّه سبحانه یقول فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ».

وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ قبطی و کافر بود.

فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ از این جمله استفاده میشود که قبطی اراده قتل اسرائیلی را داشته و اسرائیلی در مقام دفاع بوده و بیچاره شده لذا استغاثه کرده که موسی بفریادم برس این قبطی مرا میکشد.

عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ رفع شر این را از من بنما.

فَوَکَزَهُ مُوسی بعضی گفتند یک مشت بسینه او زد که از اسرائیلی دور شو افتاد و مرد بعضی گفتند بعصا زد لکن این موقع موقعی نبود که موسی عصا دست گیرد.

فَقَضی عَلَیْهِ افتاد و بدرک واصل شد.

قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ در مشار الیه هذا مفسرین اختلاف کردند و دو وجه از سید مرتضی نقل کردند و لکن ظاهر اینست که مقاتله قبطی و اسرائیلی از وسوسه شیطان است اما قبطی که معلوم است کافر و ظالم و قاصد قتل مؤمن بود اما اسرائیلی اینکه با این تسلط قبطیان و ضعف

ص: 214

اسرائیلی مورد معارضه و طرفیت نداشت و اما موسی و لو قتل کافر مباح است بخصوص در مقام دفاع از مؤمن و حفظ نفس مؤمن واجب است لکن اولی این بود که قبطی را بگیرد و باسرائیلی بفرماید دور شو و فرار کن تا رفع شر قبطی بشود فقط یک ترک اولی بود.

إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا (فاطر آیه 6).

[سوره القصص (28): آیه 16] .... ص : 215

قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (16)

گفت موسی پروردگار من بدرستی که من ظلم بنفس خود کردم پس بیامرز مرا پس خداوند آمرزید او را محققا خداوند آمرزنده مهربان است.

همین آیه دلالت صریح دارد بر اینکه قتل قبطی جایز بوده زیرا اگر جایز نبود مورد مغفرت نمیشد زیرا جنبه حق الناسی داشته و ظلم در حق او شده و تا مظلوم راضی نشود یا قصاص و دیه داده نشود خداوند نمیامرزد چنانچه در حدیث قدسی میفرماید:

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

پس همین ترک اولی بوده و انبیاء همین ترک اولی را گناه بزرگ میدانند و طلب مغفرت میکنند چنانچه آدم و زوجه او قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (اعراف آیه 23) و میفرماید فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (بقره آیه 37) و در حق نوح در جمله «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی» تا آنجا که میگوید رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرِینَ (هود آیه 47 الی 49) لذا:

قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی ظلم بنفس همان ترک اولی بود گفتند

«حسنات الأبرار سیئات المقربین»

در خارج ما مشاهده میکنیم بعضی افعال از اطفال خوب است و دلیل بر کمال او است و همین افعال از آدم بزرگ قبیح است حتی عالم با جاهل تفاوت دارد در خبر است

«یغفر للجاهل سبعین ذنبا حتی یغفر للعالم ذنبا واحدا»

و دارد

«اشد الناس حسرة یوم القیمه العالم التارک لعلمه»

و دارد

«ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه»

از هر کسی یک نوع توقعی است انبیایی که دارای مقام عصمت و طهارت و نبوت هستند

ص: 215

ترک اولی سزاوار نیست از آنها و گمان نکنید که ترک اولی فعل مکروهیست بلکه با مستحبات بسیار با فضیلت هم سازش دارد مثلا ده عمل مستحبّ با فضیلت باشد مثل تلاوت قرآن، اشتغال باذکار، گریه از خوف الهی، صلوة نافله، صدقات مندوبه، احسان به بنده گان و امثال اینها لکن افضل از همه آنها ارشاد و هدایت است اگر اشتغال بآنها پیدا کرد البته مثوبت آنها را درک میکند لکن ترک اولی کرده لذا در حق این چهارده نور پاک ما معتقدیم که حتی ترک اولی هم از آنها صادر نشده و لذا افضل از همه انبیاء و رسل هستند.

فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم

[سوره القصص (28): آیه 17] .... ص : 216

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ (17)

موسی عرض کرد پروردگار من بسبب اینکه انعام فرمودی بمن از مغفرت و رحمت پس نمیباشم هرگز پشت از برای مجرمین.

از این آیه استفاده میشود که همراهی و اعانت کفار و مشرکین و ظلمه و فساق و فجار جائز نیست زیرا تمام اینها مصداق مجرم هستند و مخصوصا در اخبار بسیار مذمت از اعانت ظالم شده حتی دارد

«لا تعنهم علی بناء مسجد»

و دارد

«من اعان ظالما سلطه اللَّه علیه»

و فردای قیامت، ندا میکنند

«این الظلمة این اعوان الظلمة این اشباه الظلمة فیضرب لهم سرادق من النار حتی یفرق الناس من الحساب»

و نیز دارد میفرماید

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم».

قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ از مغفرت و عفو از این جمله استفاده میشود مقام نبوت موسی که باو وحی رسید که «فَغَفَرَ لَهُ» و الا از کجا میدانست که مشمول مغفرت الهی شده.

فَلَنْ أَکُونَ لن برای نفی تأیید است یعنی هرگز نمیباشم.

ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ. مطلقا.

[سوره القصص (28): آیه 18] .... ص : 216

فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ (18)

پس صبح کرد در مدینه در حالی که خائف بود که فرعونیان او را دستگیر کنند و بازاء قتل قبطی او را بقتل رسانند و انتظار میکشید که بکجا امر

ص: 216

منجر میشود پس ناگاه آن اسرائیلی که دیروز پناه بموسی آورد با یک نفر قبطی دیگر گلاویز شد و طلب نصرت کرد و پناه برد حضرت موسی باو فرمود هر آینه تو در غوایت افتاده ای نباید با این تسلط قبطیان بر اسرائیلیان هر روز یک فسادی ایجاد کنی غوایت آشکارا.

فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ شب را بروز آورد خبر رسید بفرعون که یک نفر قبطی بدست یکی از اسرائیلی ها کشته شده درباریان فرعون در مقام برآمدند که او را پیدا کنند لذا حضرت موسی، خائِفاً یَتَرَقَّبُ بود کجا برود نه میتوانست نزد فرعون برود او را بقتل رسانند چنانچه در چند آیه بعد عرض کرد قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (آیه 33) با این حالت خوف برخورد کرد.

فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ بهمان اسرائیلی که روز قبل او را نجات داد و دشمن او را کشت آن اسرائیلی قوت قلبی پیدا کرده بود و تصور میکرد که موسی چون در نظر فرعون محترم است و او را بفرزندی اتخاذ کرده.

یَسْتَصْرِخُهُ طلب فریادرسی کرد که با یک قبطی دیگر گلاویز شده بودند موسی این قبطی را هم میکشد و این دشمن دین را هم از بین میبرد.

قالَ لَهُ مُوسی حضرت موسی بآن اسرائیلی فرمود:

إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ در یک همچه موقعی که بنی اسرائیل اسیر فرعونیان و قبطیان هستند نباید با آنها ستیزگی کرد بهانه بدست میآورند و دمار از روزگار بنی اسرائیل برمیدارند لذا در شریعت اسلام تقیه واجب شد حتی از حضرت صادق است فرمود:

«التقیة دینی و دین آبائی»

حتی در خبر است

«من لا تقیة له لا دین له»

حتی در مورد تقیه عمل بر خلاف تقیه باطل است این جهال که شجاعت بخرج میدهند در مسجد الحرام مهر میگذارند یا کارهای دیگر نماز آنها باطل است یا یک حرف میزنند و خود و جماعتی را بزحمت میاندازند.

[سوره القصص (28): آیه 19] .... ص : 217

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ (19)

ص: 217

پس چون اراده کرد موسی اینکه حمله کند بآنکه دشمن موسی و اسرائیلی بود گفت ای موسی آیا اراده کرده ای که مرا بکشی چنانچه دیروز یک نفر را کشتی اراده نداری مگر آنکه بوده باشی جبار در زمین و اراده نداری که بوده باشی از اصلاح کنندگان.

فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما حضرت موسی قصد کشتن او را نداشت بلکه میخواست دفع شر او را بکند و بطش در اینجا بمعنی حمله و توجه بطرف او است که این هم از قبطیان بود و دشمن موسی و آنکه با او گلاویز شده بود.

قالَ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی ترسید و خیال کرد که موسی قصد قتل او را دارد لذا بطریق استفهام گفت أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ هر روز میخواهی یک نفر از ما را بکشی حضرت او را دفع کرد رفت و خبر داد فرعونیان را که قاتل قبطی موسی بوده اینها مشورت کردند که در مورد موسی چه کنند از یک طرف مقرب نزد فرعون است و از یک طرف طرفداری از بنی اسرائیل میکند تا تصمیم گرفتند بر قتل او.

إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ خون ریزی میکنی و با قبطیان عداوت میورزی و آدم کشی میکنی.

وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ که اگر دو نفر با هم مخالفت کردند بین آنها را اصلاح دهی و نگذاری زد و خورد کنند.

[سوره القصص (28): آیه 20] .... ص : 218

وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ (20)

و آمد مردی از آخر مدینه با کمال سرعت نزد موسی و گفت در دربار فرعون مشاوره میکردند که تو را بقتل رسانند پس بیرون رو از مدینه محققا من از برای تو از ناصحین هستم.

وَ جاءَ رَجُلٌ گفتند همان مؤمن آل فرعون بود که خداوند شرح حال او را در سوره مؤمن

ص: 218

بیان فرموده که ایمانش را کتمان کرده بود و گفتند پسر عموی فرعون بود چون دید مذاکره قتل موسی است بفوریت قبل از آنکه تصمیم قطعی بر قتل او بگیرند خود را به موسی رسانید.

مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ که قصر فرعون بود نزدیک دریای مصر.

یَسْعی بشتاب میآمد تا خود را بموسی رسانید.

قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ جمعیت درباریان مذاکره قتل تو را میکنند من بفوریت خود را بتو رساندم که تا مشورت آنها و تصمیم آنها قطعی نشده که:

لِیَقْتُلُوکَ و تا بتعقیب تو نیامده اند.

فَاخْرُجْ فرار کن و از مصر بیرون رو که اینها دیگر دست بتو ندارند.

إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ من بتو ایمان دارم و با تو هم مسلک و هم عقیده ام و نسبت بتو علاقه دارم و ناصح و مشفق تو هستم حضرت موسی خوف پیدا کرد تصور نمیکرد که با این مقامی که نزد فرعون دارد برای یک قتل قبطی او را بقتل رسانند چون این خبر باو رسید خائف شد.

مسئله: یکی از واجبات عقلیه و شرعیه حفظ نفس است دفع ضرر مقطوع یا مظنون یا محتمل بحکم عقل و شرع واجب است بلی در جایی که امرا هم از حفظ نفس باشد مثل حفظ دین یا حفظ مقدسات دین مثل حفظ انبیاء و ائمه و لو قطع بضرر نفسی باشد باید اقدام کرد.

[سوره القصص (28): آیه 21] .... ص : 219

فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (21)

پس بیرون رفت از مدینه مصر در حالی که خائف بود و مترقب بود که در تعقیب او بیایند و عرض کرد پروردگار من نجات ده مرا از قوم ستم گران.

فَخَرَجَ مِنْها ظاهرا پیاده بود که از مصر بیرون آمد و بطرف مدین فرار اسیر کرد و لذا خائف بود که اگر در تعقیب او بیایند البته سواره با اسبهای تندرو میامدند و زود او را دستگیر میکردند که میفرماید:

خائِفاً یَتَرَقَّبُ لذا با حال اضطرار در پیشگاه احدیت عرض کرد:

ص: 219

قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ که یکی از مواردی که دعاء سریع الاجابه است در حال اضطرار است که دست از همه اسباب ظاهریه کوتاه و توجه تامی بحضرت حق پیدا کند که در قرآن میفرماید أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ (نمل آیه 62) و سر اینکه تخصیص داد اجابت را بمضطر با اینکه خداوند مجیب الدعوات است چنانچه میفرماید وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ (بقره آیه 186) چون مضطر توجه تام بخدا دارد و دستش از همه اسباب کوتاه است از افلاطون است که گفت:

«الحوادث سهام و الافلاک قسی و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر) خدمت امیر المؤمنین کلام او را عرض کردند حضرت فرمود فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ (الذاریات آیه 50) و گفتند مضطر چند طائفه هستند «المذنب الذی یسئل المغفرة و الخائف الذی یسئل الا من و المریض الذی یسئل العافیه و المحبوس الذی یطلب الخلاص» و در اخبار بسیاری داریم که ائمه طاهرین مخصوصا حضرت بقیة اللَّه مصداق اتم مضطرین هستند بقرینه جمله بعد که میفرماید «وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و حضرت موسی خائف بود که سؤال امن میکرد.

[سوره القصص (28): آیه 22] .... ص : 220

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ (22)

و چون متوجه شد بطرف مدین که از مصر خارج شد و بطرف مدین سیر او بود گفت امید است که پروردگار من مرا هدایت فرماید براه مستوی و صراط مستقیم.

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ مدین از تصرف فرعون بیرون بود و بعین این توجه موسی بطرف مدین شبیه هجرت حضرت رسالت بود از مکه معظمه که لیلة المبیت اطراف خانه آن حضرت را گرفتند که آن حضرت را بقتل رسانند حضرت هجرت فرمود بمدینه طیبه خداوند شوکت و عظمت داد باو و در موقع فتح مکه مراجعت کرد و تمام دشمنان آن حضرت یا بشرف اسلام مشرف شدند یا از بین رفتند پس از چند سال حضرت موسی هم پس از چند سال که نزد شعیب بود مقام رسالت باو عنایت فرمود و با معجزات محیر العقول مراجعت کرد و فرعونیان هلاک شدند و آنچه قابل هدایت بودند هدایت شدند که در حق پیغمبر (ص) میفرماید إِنَّ الَّذِی فَرَضَ

ص: 220

عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ

(همین سوره آیه 85) بنا بر بعض تفاسیر لکن از ائمه است که مراد رجعت است چنانچه بیاید.

قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ مفسرین گفتند راه را گم کرده بود، لذا این کلمه را درخواست کرد لکن این جمله باین معنی منافی با جمله قبل است که فرمود «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ» بطرف مدین سیر میکرد چون میدانست که فرعون تصرفی در مدین ندارد و این جمله گفت از باب یقینی که داشت از آن وحی که بمادرش شده بود که فرمود «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.» لذا تعبیر بعسی ربی کرد و انتظار مقام رسالت را داشت که پس از اعطاء مقام نبوت بمقام رسالت هم نائل شود بلکه بالاتر از مقام رسالت که مقام اولی العزمی را هم خداوند باو عنایت فرمود چون قبلا با اینکه مقام نبوت داشت تابع دین ابراهیم بود بعد از مقام رسالت دین ابراهیم در بنی اسرائیل نسخ شد و دین موسی آمد ولی در بنی اسمعیل باقی بود تا زمان رسالت حضرت خاتم و این است ظاهرا معنی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ.

[سوره القصص (28): آیه 23] .... ص : 221

وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ (23)

و چون وارد شد نزدیک مدین که چاهی بود و اهل مدین مواشی خود را میآوردند از آن چاه بتوسط دلو آب میکشیدند و آنها را آب میدادند.

مدین مرکز حضرت شعیب بود و طریق بین مصر و بیت المقدس بود و حضرت شعیب گفتند «هو ابن مکید بن یشجره بن مدین» بوده و آن شهر را بنام جد آنها مدین نام نهادند لذا در قرآن مجید تعبیر باخوت میفرماید وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً (اعراف آیه 85) که اخوت نسبی داشت با آنها و فعلا تعبیر بمداین میکنند و گفت حضرت شعیب یکی از دختران حضرت لوط را ازدواج نمود و بر دو قبیله مبعوث یکی اصحاب مدین و دیگر اصحاب ایکه و ایکه اسم یک درخت است که پیچیده بود و او را میپرستیدند و حضرت شعیب عمر طولانی داشت که از زمان حضرت ابراهیم تا زمان موسی باقی بود و از بنی اسرائیل بود و اصحاب مدین در مخالفت او بصیحه هلاک شدند و اصحاب ایکه بعذاب یوم الظله و حضرت شعیب را خطیب الانبیاء نام

ص: 221

نهادند زیرا با بیانات روشن و مواعظ کافیه دعوت می فرمود و طائفه شعیب بسیار محترم بودند که همین اهل مدین باو گفتند وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ (هود آیه 91) حضرت موسی وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ مشاهده کرد جمعیت زیادی با مواشی زیادی آمده اند بر سر چاهی آب مکشند و مواشی خود را آب میدهند که:

وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ از برای امة اطلاقاتیست امة انبیاء امم ماضیه کسانی که پیغمبری بر آنها نازل شده و امت پیغمبر اسلام مسلمین الی یوم القیمه و بر حضرت ابراهیم هم اطلاق شده که میفرماید أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ (نحل آیه 120) و بر جمعیت زیادی هم اطلاق شده مثل همین آیه.

وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقِی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ و یافت موسی از غیر آنها که سقایت میکردند دو نفر زن را که ممنوع شده بودند از سقایت مواشی خود گفت شما دو نفر چه مقصد و منظوری دارید گفتند ما سقایت نمیکنیم تا این جماعت مواشی خود را سقایت نکنند و نروند و حال آنکه پدر ما پیر مرد سال خورده ئیست:

این دو زن دو دختران حضرت شعیب بودند و چون این جماعت ایمان بشعیب نیاورده بودند اعتنایی بدختران او نداشتند و آنها را راه نمیدادند برای سقایت مواشی آنها تا موقعی که آنها بروند و کسی از آنها باقی نماند اینها بروند مشاهده کنید که حضرت شعیب چه اندازه غریب بوده میانه اینها که یک نفر مرد نداشته که روانه کند برای سقایت مواشی فقط این دو دختر باید بروند سقایت کنند.

تنبیه: اهل مدین کافر بودند و ایمان بشعیب نیاورده بودند لکن مع ذلک بدختران شعیب اذیت و آزاری نمیرسانیدند فقط برای سقایت مواشی آنها را راه نمیدادند تا خود فارغ نشوند امان از امتی که میگفتند ما مسلمانیم و پیغمبر اسلام را معترفیم و خود را خلیفه این پیغمبر میدانیم فقط پیغمبر یک دختر بیش نداشت با او چه کردند تخته در بپهلویش زدند استخوان

ص: 222

پهلو را شکستند تازیانه ببدن مطهرش زدند که خون آلود شد غلاف شمشیر ببازویش زدند که مثل بازوبند ورم کرد سیلی بصورتش زدند اثر گذاشت چشمش قرمز شد محسن او را سقط کردند فدک او را غصب کردند درب خانه اش را آتش زدند.

یک دختر از رسول الهی بجای ماند کی جا داشت اینهمه ظلم و ستم کنند

[سوره القصص (28): آیه 24] .... ص : 223

فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (24)

پس حضرت موسی سقایت کرد برای آن دو امرأه پس رفت در سایه خستگی راه و سقایت را فرو نشاند قدری استراحت کرد پس گفت پروردگار من محققا بآنچه برای من نازل فرموده ای فقیر و محتاج هستم.

حضرت موسی بحال این دو دختر که آثار عفت و بزرگی از آنها مشاهده کرد بحال آنها رقت کرد.

فَسَقی لَهُما گفتند دلو این چاه بقدری بزرگ بود که ده نفر بکمک یکدیگر میکشیدند حضرت موسی آنها را عقب کرد و یک تنه دلو را بالا آورد و مواشی آن دو دختر را سیراب کرد و آنها را روانه کرد آنها بسیار خوشنود شدند رفتند خدمت شعیب و شرح این قضیه را بیان کردند.

ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ رفت زیر سایه درختی از شدت حرارت و خستگی و گرسنگی که گفتند در بیابان که میآمد آذوقه همراه نداشت و با علف بیابان ارتزاق میکرد قدری استراحت نماید.

فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ اخباری داریم که احتیاج شدید داشت به نان که تغذی کند چون بسیار گرسنه بود و گفتند موسی سه مرتبه اظهار گرسنگی کرد یکی در این موقع و یکی در موقعی که به فتی گفت: آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (کهف آیه 62) و یکی بخضر گفت لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (کهف آیه 77) لکن این یکی از مصادیق بوده ولی موسی نمیدانست وارد مدین شود بر کی وارد شود تمام اهل مدین کافر

ص: 223

بودند و بچه وسیله ای تعیش کند لذا اظهار فقر در پیشگاه احدیت کرد خداوند برای او با کمال احترام وسیله فراهم فرمود چون دختران شعیب رفتند خدمت شعیب و بر حسب قاعده همه روزه زودتر آمدند شعیب سبب پرسید شرح ما وقع را بیان کردند و شعیب هم انتظار یک همچه موقعی را داشت چون گفتند شعیب از شدت بکاء سه مرتبه نابینا شد و خداوند چشم او را برگردانید و خطاب رسید که اگر گریه تو برای خوف از آتش است ما تو را نجات میبخشیم و اگر شوق بهشت است برای تو مباح نمودیم عرض کرد پروردگار من برای شوق ملاقات تو و ازدیاد محبت تو است خطاب شد چون چنین است ما هم کلیم خود را خادم تو مقرر فرمودیم لذا انتظار این موهبت را داشت چون دخترانش شرح این قضیه را بر او بیان کردند یک نفر آنها را روانه کرد که او را بیاورد.

[سوره القصص (28): آیه 25] .... ص : 224

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (25)

پس آمد یکی از آن دختران شعیب راه میرفت بآرامی با کمال حیاء و عفت گفت به موسی بدرستی که پدرم تو را دعوت فرموده که مزد و جزاء این زحمتی که بر ما کشیدی و سقایت کردی بدهد پس چون آمد موسی نزد شعیب و شرح حال خود را بیان کرد شعیب باو گفت مترس نجات پیدا کردی از قوم ظلم کنندگان.

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما گفتند آن دختر بزرگش که همین دختر را شعیب بموسی تزویج کرد.

تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ مشی و طریقه اش از روی حیا و خجلت بوده که بیاید و یک مرد غریب را دعوت کند چون امر پدر بود و اطاعتش لازم بود آمد ای کاش دختر شعیب میآمد و دختران امروز را مشاهده میکرد که با کمال زینت و آرایش میان هزار اجنبی صحبت و شوخی و هم مجلس و هم مشرب در مجالس فحشاء و منکرات و تفریح و تفریحات مشی میکنند البته آن دختر شعیب است و اما دختر پیغمبر اسلام حضرت رسول از او پرسیدند چه صفتی از برای زن بهترین صفات است عرض کرد اینکه چشمش بنامحرمی نیفتد و چشم نامحرمی باو نگاه نکند.

ص: 224

قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا و لو حضرت موسی برای اجر و مزد- این سقایت را نکرد لکن شعیب خواست تدارک کند زحمت او را حضرت موسی فرمود بدختر شعیب که شما در عقب سر من بیائید و راه را بمن نشان دهید که چشم من بچادر شما نیفتد آمد تا نزد شعیب، شعیب احوال پرسی کرد کجا بودی و به اینجا برای چه آمدی.

فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ شرح حال خود را بیان کرد و شعیب فهمید شخص بزرگواریست از خاندان انبیاء مثل اسحق و یعقوب است اولا برای راحت خیال او فرمود:

قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ فرعونیان قدرت بر ورود مدین ندارند و از تحت سیطره آنها خارج است سپس برای اینکه موسی جای دیگری نرود و این زحمت بزرگ که سقایت مواشی است از دخترانش برداشته شود و همان دخترش که آمد و موسی را نزد شعیب برد به پدرش شعیب گفت:

[سوره القصص (28): آیه 26] .... ص : 225

قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (26)

و گفت یکی از آن دو دختر ای پدر بزرگوار من این شخص را اجیر کن بدرستی که بهتر کسیست که اجیر کنی هم دارای قوت است و حریف اهل مدین میشود و هم امین است اهل خیانت نیست.

قالَتْ إِحْداهُما همان که همراه موسی آمد نزد شعیب و او را دعوت کرد برد نزد پدرش گفت:

یا أَبَتِ ای پدر جان ما.

اسْتَأْجِرْهُ چون دید آدم متدین فهمیده با ایمان است و اهل خیانت نیست و این زحمت هم از پیش پای آنها برداشته میشود.

إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ معلوم میشود که قبلا حضرت شعیب بعض اشخاص را قبلا اجیر میکرد لکن ایمان نداشتند و خیانت هم میکردند و کفایت هم نداشتند و از این جهت آنها را رها میکرد ولی دخترش چون آن غیرت و حمیت و طهارت را از موسی دیده بود گفت بهترین کسی

ص: 225

است که او را اجیر کنی.

الْقَوِیُّ الْأَمِینُ اما قوه او بتنهایی سقایت مواشی ما را کرد و اهل مدین حریف آن نشدند و اما امانت سقایت ما را کرد و هیچ گونه توقعی هم از ما نکرد و بسیار با دین و ایمان است و باین ملاقات هم حضرت موسی خیالش تأمین شد که از چنگال فرعونیان خلاص شد و هم جایگاه بسیار خوبی بر او فراهم شد و هم تأمین امور زندگانی او شد و هم شعیب مسرور شد که یک نفر امین متدین قوی عهده دار امور او بدست آورد و هم دختران شعیب مسرور شدند که دیگر نروند در جامعه کفار برای سقایت مواشی لذا فرمود بموسی:

[سوره القصص (28): آیه 27] .... ص : 226

قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (27)

که من همچه اراده ای کردم که یکی از این دو دختر را تزویج شما کنم مشروط بر اینکه شما اجیر من شوی هشت سال پس اگر ده سال بخواهی مانعی ندارد اختیار با خودت و من نمیخواهم شما را بمشقت و زحمت بیندازم خواهید دید که من انشاء اللَّه از صالحین هستم.

سؤال: اولا تردید در ازدواج که یکی از این دو معنی ندارد باید زوج و زوجه معین باشد و ثانیا تردید در مدت هشت سال یا ده سال اینهم صحیح نیست و ثالثا اجاره بنفع شعیب است و مهر را زوجه مالکه میشود.

جواب: اما از اول اینکه تردید معنی اینست که هر کدام را که صلاح طرفین است حین ازدواج معین میکنند و اما از ثانی اجاره بر همان هشت سال است غایة الامر اگر موسی بخواهد دو سال بر او اضافه کند و اما از ثالث موقعی که زوجه مهر خود را بنفع دیگری قرار دهد مانعی ندارد مثل اینکه بگوید مهر من صد تومان صدقه بفقراء است، دارد در خبر که در عهد رسول اللَّه با ازدواج میکردند بتعلیم یک سوره قرآن یا یک درهم یا یک قبضه گندم هذا اولا و ثانیا ممکن است بعض مواشی ملک زوجه باشد و ثالثا شرط اجاره شرط در ضمن عقد ازدواج

ص: 226

است و مهر امر دیگری باشد و شاهد بر این اینکه یک قسمت از نتاج مواشی قرار داد کشد که راجع بموسی باشد بازاء مال الاجاره.

قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ که دختر بزرگتر بود و گفتند نامش صفورا بود و بعضی گفتند صفراء و نام دیگری لیا بود و بعضی گفتند صفیراء.

عَلی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ. اشکال: از کجا معلوم که موسی تا هشت سال یا ده سال باشد.

جواب: در حدیث دارد که موسی میدانست که این مدت باقیست و انتظار رسالت را داشت.

وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ که حتما ده سال باشد هر نحو که راحتی رفتار کن.

سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ حضرت شعیب که قطعا از انبیاء و رسل بوده تعبیر بانشاء اللَّه برای چیست جواب اینکه انسان هر چه دارد در تحت مشیت حق است خود استقلالی ندارد جایی که حضرت یوسف بفرماید: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ (یوسف آیه 53).

[سوره القصص (28): آیه 28] .... ص : 227

قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ (28)

گفت موسی بشعیب این قرار داد اجاره میانه من و شما باشد که هر کدام از این دو مدت را من عملی کردم تعدی و تجاوزی بر من نباشد و مسئولیتی نداشته باشم و خداوند بر آنچه می گوییم وکیل است.

قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ ذلک اشاره باین است که شعیب تزویج کند احدی ابنتین را بموسی و موسی اجیر شود احدی الاجلین را و در اجلین اختیار با موسی باشد که:

أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ بهر کدام از این دو مدت عمل کردم فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ مطالبه زیادتر از من نشود و من مکلف بزیادتر نباشم.

وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ که خداوند شاهد بین من و شما باشد و توفیق انجام عمل

ص: 227

طبق قرارداد بمن عنایت فرماید که گفتند انسان در کلیه امور حتی افعال اختیاریه خود مستقل نیست در تحت مشیت حق است و اراده او «ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن و لا حول و لا- قوة الا باللَّه» در هر حالی باید توکلش بخدا باشد و توکل از شئون توحید افعالیست و از برای توحید افعالی چهار درجه است:

(1) فقط اقرار بلسان ولی قلبا نظر باسباب دارد و مستند باسباب میداند.

(2) قلبا هم معتقد لکن رسوخ در قلب نکرده که اول توحید منافقین است و دوم هم توحید عوام که باز هنوز نظر باسباب دارند.

(3) رسوخ در قلب و ابدا نظر باسباب نداشته باشد و او را مسبب الاسباب بداند و این توحید خواص است و مقام توکل در این مرتبه حاصل میشود.

(4) بکلی اسباب را دور انداخته که مقام تسلیم است و توحید خاص الخاص است گفتند حضرت موسی مطالبه عصائی کرد از شعیب برای راندن اغنام و مواشی و شعیب چندین عصا داشت گفت یکی از آنها را برادر حضرت موسی برداشت عصایی که جبرئیل برای آدم آورده بود از بهشت که گفتند طول آن عصا ده زراع بوده و دو شعبه داشته و در شب روشنایی میداده و از حضرت باقر (ع) است میفرماید

«کانت عصی موسی لآدم فصارت الی شعیب ثم صارت الی موسی بن عمران و انها لعتدنا و انها لتنطق اذا استنطقت و تصنع ما تؤمر به».

[سوره القصص (28): آیه 29] .... ص : 228

فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29)

پس چون که بجا آورد مدت قرار داد را برداشت اهل خود را و از مدین که مرکز کفر بود بطرف بیت المقدس سیر کرد رسید نزدیک طور ایمن مشاهده کرد از طور آتش را گفت باهل خود که من آتشی مشاهده میکنم شما همین جا مکث کنید من میروم رو باین آتش شاید خبری بدست بیاورم برای شما یا یک مقداری از آتش بیاورم شاید شما را از سردی نجات پیدا کنید و گرم شوید.

ص: 228

فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ در خبر است که اکثر مدت را که ده سال تمام بود انجام داد.

وَ سارَ بِأَهْلِهِ بعضی گفتند بطرف شام و بعضی بطرف مصر بعضی بطرف بیت المقدس شب تاریک هوا سرد باران بارید راه گم شد عیالش درد زائیدن گرفت حضرت موسی مضطرب ناگاه آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً مشاهده کرد آتشی را از جانب طور ایمن که شعله داشت.

قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا شما همین موضع توقف کنید که من شما را گم نکنم من آتشی مشاهده میکنم.

إِنِّی آنَسْتُ ناراً میروم رو بآتش یا راه را پیدا میکنم و میآیم شما را برمیدارم و میرویم.

لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ اگر آنجا قافله باشد و برای سردی هوا آتش افروخته باشند طریق را از آنها سؤال میکنم (أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ) اگر خود آتش گرفته یک قسمت آن را میاورم.

لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ گرم شوید تا هوا روشن شود و راه پیدا شود.

[سوره القصص (28): آیه 30] .... ص : 229

فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (30)

پس چون آمد موسی بطرف طور ندایی شنید از طرف شاطئ وادی ایمن در بقعه مبارکه از درخت اینکه ای موسی محقق من خدا هستم پروردگار عالمین.

فَلَمَّا أَتاها نزدیک آتش آمد گفتند آتش رو باو آورد موسی عقب رفت آتش برگشت بجای خود باز موسی رو باو شد آتش باز رو باو آورد تا سه مرتبه.

نُودِیَ ندایی شنید.

مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ از حضرت صادق (ع) است فرمود شاطئ شط فرات است و وادی ایمن یعنی طرف راست و بعضی گفتند طرف راست شط که طرف چپ موسی میشود و بعضی بعکس طرف راست موسی که طرف چپ شط باشد و وادی بیابانیست که آب از بالا سراشیب میشود بر او چنانچه میفرماید أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً (رعد آیه 17).

فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ از ابن قولویه در کامل الزیاره از حضرت صادق (ع) روایت

ص: 229

کرده که فرمود بقعه مبارکه زمین کربلا است و تعبیر بمبارکه برای اینست که در بردارد جسد شریفه ابی عبد اللَّه را چنانچه از حضرت سجاد است

«طوبی لارض تضمنت جسدک الشریف»

و بقعه قطعه زمین است و در خبر است که زمین کربلا قطعه ای از زمین بهشت است و هر که در زمین کربلا مدفون شد چون در قیامت خطاب میرسد که این قطعه را بجای خود برگردانید میبرند در بهشت و چون مدفونین در این ارض مقدسه سر از قبر بیرون آورند خود را در بهشت مشاهده میکنند خطاب میرسد بملائکه که مقداری از این زمین کم شده عرض میکنند شیعیان بردند جوف کفن خود گذاردند خطاب میرسد آنها را هم بیاورید.

مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ خداوند ایجاد کلام کرد در شجره که یکی از اسماء الهیه متکلم است یعنی خلق میکند کلام را و چون کلام امر عرضیست باید در یک محلی ایجاد شود در هوا یا در عرش یا در شجره چنانچه قرآن مجید کلام حق است و هم چنین احادیث قدسیه نه اینکه خدا آمده باشد در درخت چنانچه مجسمه گفتند،

[سوره القصص (28): آیه 31] .... ص : 230

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ (31)

و این که بینداز عصای خود را پس چون رؤیت کرد آن عصا را بحرکت در آمد مثل اینکه ماریست بزرگ برگشت و نزدیک نرفت ای موسی اقبال کن رو باو برو و نترس بدرستی که تو از آمنین هستی ایمن هستی.

وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ یک جمله در تقدیر است بواسطه دلالت کلام که پس از امر بالقاء عصا فالقاها و چون القاء کرد.

فَلَمَّا رَآها پس دید آن عصا را.

تَهْتَزُّ یعنی بحرکت و جنبش در آمد.

کَأَنَّها جَانٌّ در اینجا تعبیر بجان فرموده و اهتزاز در سوره طه میفرماید فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی (آیه 20) در سوره اعراف میفرماید فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (آیه 107) و هر سه اطلاق مفاد یک معنی است نه آنچه مفسرین گفتند که باختلاف مواقع است بر موسی و بر فرعون و بر

ص: 230

سحره لکن مخصوصا دو تعبیر اول در یک موقع بوده برای موسی.

وَلَّی مُدْبِراً ترسید موسی و فرار کرد.

وَ لَمْ یُعَقِّبْ تعقیب نکرد و پیش نیامد.

یا مُوسی جمله در تقدیر است یعنی قال اللَّه یا موسی خطاب رسید بموسی.

أَقْبِلْ بطرف حیه برو.

وَ لا تَخَفْ نترس با تو کار ندارد و اذیت نمیرساند.

إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ تو در کنف پروردگار مصون و محفوظ هستی.

گر نگهبان من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگهمیدارد

اگر تیغ عالم بجنبد زجا نبرد رگی تا نخواهد خدا

کارد ابراهیم گفت «الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی».

[سوره القصص (28): آیه 32] .... ص : 231

اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (32)

داخل کن دست خود را در یقه پیراهن خود بیرون میآید روشن و نورانی بدون آفت و مرض و بگذار بسوی خود جناح خود را یعنی دست خود را روی قلب خود بگذار اضطراب و تزلزل پیدا نکند پس این دو معجزه دو دلیل و برهان است از طرف پروردگار تو بسوی فرعون و گروه آن محققا آنها بودند قوم متمرد و خارج از طاعت اللَّه.

اسْلُکْ یَدَکَ سلک بمعنی دخول است.

فِی جَیْبِکَ جیب دهنه پیراهن است که تعبیر به یقه میکنیم یعنی دست خود را زیر پیراهن بکن.

تَخْرُجْ بَیْضاءَ بیرون میآید نورانی که گفتند مثل خورشید تابش داشت و روشن بود.

مِنْ غَیْرِ سُوءٍ یعنی بدون عیب و نقصی در آن.

وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ گفتند روی قلب بگذار.

مِنَ الرَّهْبِ خداوند قوتی در قلب تو داخل میفرماید که دیگر خوف و وحشت و اضطرابی

ص: 231

پیدا نکنی در دستوراتی که بتو داده میشود و اطمینان قلب پیدا میکنی.

فَذانِکَ این دو معجزه تو که عصا باشد و بیضاء ید.

بُرْهانانِ دو دلیل بزرگ و برهان قطعیست.

مِنْ رَبِّکَ که خداوند تو بتو اعطاء و عنایت فرمود.

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بسوی فرعون و قوم او قبطیان و جمعیت او که در تحت سیطره او هستند یعنی برو برای دعوت آنها بتوحید و عبودیت حضرت احدیت و اطاعت و فرمان بر داری و نجات بنی اسرائیل و دست از شرک و خود پرستی و ظلم و تعدی بردارند.

إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ از برای فاسق اطلاقاتیست فسق مقابل عدل فسق مقابل ایمان از کفر و شرک و ضلالت فسق بمعنی تعدی و تجاوز.

[سوره القصص (28): آیه 33] .... ص : 232

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (33)

حضرت موسی عرض کرد پروردگار من بدرستی که من کشته ام از فرعونیان یک نفس پس میترسم اینکه مرا بقتل رسانند.

حضرت موسی اصلا از خوف قتل فرار کرد و متجاوز از ده سال متواری بود و در مدین بسر میبرد و چشم از پدر و مادر و برادر و خویشان و اقارب و دوستان خود پوشید با اینکه کمال اشتیاق بملاقات آنها داشت و شاید اصلا قصد ملاقات آنها را داشت لکن بطور ناشناس و مخفیانه بر آنها وارد شود حال مأموریت پیدا کرده که برود نزد فرعون و خود را بآن نشان دهد و او را دعوت کند که دست از خدایی خود بردارد و بنی اسرائیل را رها کند و تابع موسی شود ولی معذالک از اطاعت امر الهی خارج نشد فقط شرح حال خود را بیان کرد و از خداوند یک نفر کمک طلبید که برادرش هارون باشد.

اقول: حضرت موسی مقام نبوت و رسالت و اولو العزمی باو عنایت شد مع ذلک برای یک قتل نفس خائف بود که او را بقتل رسانند و لکن امیر المؤمنین علی (ع) با اینکه از کفار قریش و بنی امیه چه اندازه کشته بود در جنگ بدر و حنین و احد و سایر سرایا که اینها عاقبت از ترس شمشیر علی اسلام ظاهری آوردند و اعدی عدو علی بودند که در اثر همین عداوت، با او

ص: 232

همدست شدند با شیخین و غصب خلافت او کردند و در اثر همین عداوت جنگ صفین بر پا شد و بواسطه همین عداوت و بغض با علی قضایای کربلا پیش آمد که بابی عبد اللَّه گفتند بعد از آن که اقرار کردند که هیچگونه تقصیری از او نسبت بآنها سر نزده که: «کل ذلک لم یکن» حضرت فرمود

«فبم تستحلون دمی؟ قالوا انما نقاتلک بغضا منا لابیک و ما فعل باشیاخنا فی بدر و حنین»

و همین عداوت بود که یزید گفت: «لیت اشیاخی ببدر شهدوا- الی آخر ابیاته».

و همین عداوت بود که مرقد مطهرش تا زمانی که بنی امیه سر کار بودند زمان حضرت باقر و حضرت صادق (ع) مخفی بود مع ذلک موقعی که مأمور شد برود یک تنه بدون معینی سوره برائت را بر آنها بخواند رفت و خواند «ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا؟» حضرت موسی قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ.

[سوره القصص (28): آیه 34] .... ص : 233

وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (34)

و برادرم هارون او فصیح تر است از من از حیث لسان پس او را بفرست با من قرین و همدست تصدیق میکند مرا بدرستی که من میترسم اینکه فرعونیان مرا تکذیب کنند.

وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً گفتند حضرت موسی زبان مبارکش قدری لکنت داشت در اثر آن آتشی که بر سر زبان گذارده بود موقعی که در نزد فرعون بود و چند سالی دو سه از سنش گذشته بود عطسه کرد گفت «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» فرعون از این کلمه بدش آمد و یک سیلی بصورت موسی زد موسی هم ریش فرعون که طولانی بود گرفت و کند درد زیادی به فرعون عارض شد هم بقتل موسی کرد آسیه گفت این بچه است سیلی بصورتش زدی غضب کرد از روی بچه گی این معامله را کرد فرعون گفت از روی قصد و غرض بود و دشمنی با من بنا شد امتحان کنند یک دانه جواهر و یک جمره آتش مقابل موسی گذاشتند موسی دست دراز کرد آن دانه جواهر را بردارد جبرئیل دست موسی را گرفت رو بآتش برد آتش را برداشت روی زبان گذاشت لکنت پیدا کرد و از این جهت یهود برای اقتداء بموسی زبان خود را تغییر میدهند.

ص: 233

فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً ردء بمعنی حافظ و نگهبان و از این جهت عبا را رداء میگویند که حافظ انسان است از حرارت و برودت و در حدیث قدسیست فرمود

«الکبریاء ردائی و العظمة ازاری»

کنایه از اینکه این دو صفت اختصاص بمن دارد.

یُصَدِّقُنِی در دعوی رسالت و اینکه از جانب تو آمده ایم:

إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ فرعونیان دعوی مرا بپذیرند و مرا تکذیب کنند.

از حضرت باقر سؤال کردند موسی بزرگتر بود یا هارون؟ فرمود هارون. برادر ابوینی بودند؟ فرمود بلی. مگر در قرآن نمیفرمایدَا بْنَ أُمَّ»

. وحی بر هر دو نازل میشد؟ فرمود بر موسی و او بهرون میگفت و هارون بجای موسی بیان میکرد در موقعی که موسی بمناجات میرفت و خلیفه او بود. کدام زودتر مردند؟ فرمود هارون و هر دو در تیه مردند. اولاد از کدام باقی ماند؟ فرمود از هارون.

[سوره القصص (28): آیه 35] .... ص : 234

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (35)

خداوند فرمود زود باشد که ما محکم کنیم بازوی تو را به برادرت هارون و قرار میدهیم از برای شما دو برادر سلطان و سلطه ای پس نمیرسد بشما آسیبی بآیات ما شما دو نفر و کسانی که متابعت شما را کردند بر آنها غالب میشوید.

قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ کنایه از قوت قلب و نصرت و پیش رویست چنانچه از پیغمبر اکرم است که فرمود

«علی منی بمنزلة هارون من موسی»

که امیر المؤمنین مورث قوت و نصرت و غلبه و پیش روی پیغمبر بود که گفتند اساس دین اسلام و پیش روی او بسه چیز شد. ال خدیجه، خلق پیغمبر، شمشیر علی.

وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً از امیر المؤمنین (ع) است که فرمود

«کنت مع الانبیاء سرا و مع محمد جهرا»

و بر طبق این حدیث در برهان از حضرت رسالت است بامیر المؤمنین فرمود

«بابی انت و امی من شد اللَّه به عضدی کما شد عضد موسی بهرون»

و نیز حدیثی روایت کرده که موقعی که موسی و هارون بر فرعون وارد شدند قبل از ورود این دو، فرعون مشاهده کرد

ص: 234

جوانی با شمشیر طلا بر او وارد شد و فرمود «اجب هذین الرجلین و الا قتلتک» فرعون خوفی پیدا کرد سپس از دربانها پرسید این جوان که بود گفتند ما غیر از این دو نفر کسی را مشاهده نکردیم و این جوان مثال علی بود و مراد از وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً علی (ع) است و نیز حدیثی از برخی از اصحاب تواریخ نقل کرده که یک حنی خدمت حضرت رسالت رسید و از مسائل مشکله سؤال میکرد که ناگاه علی (ع) وارد شد این جنی انقدر کوچک شد مثل گنجشک و گفت یا رسول اللَّه مرا پناه ده فرمود از که گفت از این جوان من خواستم کشتی نوح را غرق کنم این آمد دست مرا قطع کرد و نشان داد دست قطع شده خود را و نیز میگوید من متمرد شدم از سلیمان فرستاد لشگری از جن مرا ببرند نزد او نتوانستند این جوان آمد مرا مجروح و اسیر کرد و برد نزد سلیمان و هنوز جراحتش باقیست.

اقول: این نمره احادیث و لو سند معتبری بدست نیاوردم لکن استبعاد هم ندارد زیرا مسلما پیغمبر مبعوث بر کافه جن و انس بود و همچنین اوصیاء او و اینها تماس با اجنه داشتند و سوره جن هم در قرآن بیان دارد و مثال اینها هم در عالم مثال قبل از خلقت جن و انس بوده و کلمه «کنت مع الانبیاء سرا» هم شاهد بر این نوع قضایا هست.

فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ آیات الهی عصاء، ید و بیضاء، انفلاق دریا و سایر آیات تسع که میفرماید «فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ» قبلا شرح شده.

[سوره القصص (28): آیه 36] .... ص : 235

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ (36)

پس موقعی که موسی آمد آنها را با آیات و معجزات واضحه روشن گفتند این نیست مگر سحر که بدروغ و افتراء بهم بافته و ما نشنیدیم در پدران پیشینیان خود.

فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ مثل عصا و ید و بیضاء و بلع سحر سحره فرعون و انفلاق بحر و بلیات نازله بر آنها از سنین و نقص ثمرات و جراد و قمل و ضفادع.

قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَریً تمام اینها را حمل بسحر کردند از روی عناد و عصبیت و لو

ص: 235

قلبا یقین پیدا کردند چنانچه میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا (نمل آیه 14).

وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ بسیار تعجب است زیرا زمانی نبود که خالی از انبیاء باشد قضایای نوح، هود، صالح، ابراهیم، اسحق، یعقوب، یوسف و غیر اینها بعضی گفتند بواسطه فترتی که تا زمان موسی بود اینها از انبیاء سلف اطلاعی نداشتند اینهم تمام نیست زیرا در سوره مؤمن، مؤمن آل فرعون میگوید یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ- الی قوله- وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا (آیه 30 الی 34) بعضی گفتند مراد این بوده که اباء اولین ما هم تصدیق آنها را نکردند اینهم تمام نیست زیرا عدم تصدیق با کلمه «ما سَمِعْنا» نمیسازد مگر بگوئیم مراد آنها از آباء اولین کسانی که بعد از زمان یوسف بودند و شاید بر این معنی جمله «قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا» که اشاره شد.

[سوره القصص (28): آیه 37] .... ص : 236

وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37)

فرمود موسی پروردگار من داناتر است بکسی که بیاید برای هدایت بندگان از جانب او و کسی که بوده باشد از برای او عاقبت دار بهشت و سعادت محققا چنین است رستگار نمیشوند ظالمها.

این آیه شریفه در بیان اینست که اگر شما مرا ساحر و معجزاتم را سحر میشمارید و مرا مفتری میدانید خداوند عالم پروردگار من شاهد است بر اینکه من از جانب او آمده ام و برای هدایت شما مبعوث شده ام و میداند کی رستگار و عاقبت بخیر و سعادتمند است و میداند اینکه رستگار نمیشوند ظالمون.

وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ تعبیر باعلم اشاره به اینکه شما هم میدانید که من از جانب او آمده ام ولی از روی عناد و ظلم و عصبیت انکار میکنید و مرا بس است همین که خدا میداند من رسول و فرستاده او هستم چنانچه میفرماید وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (رعد آیه 43) قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً

ص: 236

بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً

(اسری آیه 98) قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً (عنکبوت آیه 51) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفی بِهِ شَهِیداً (احقاف آیه 8).

بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ که من فرستاده او هستم.

وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ کسانی که ایمان بیاورند و تصدیق کنند مرا.

إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ شما که تکذیب میکنید هم ظالم بدین هستید که ایمان نمیاورید و هم ظالم برسول هستید او را ساحر میشمارید و هم ظالم بنفس هستید خود را در عذاب ابدی گرفتار میکنید با این وصف هرگز رستگار نمیشوید.

[سوره القصص (28): آیه 38] .... ص : 237

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ (38)

و گفت فرعون باجزاء دولتی و اشراف حاضرین که ای گروه اجزاء مملکت من برای شما خدایی غیر از خودم نمیدانم ای هامان بنا کن از گل برای من عمارتی مرتفع چندین طبقه بروم شاید اطلاعی پیدا کنم از خدای موسی و بدرستی که گمان میکنم که موسی از دروغگویان است خدایی ندارد.

ببینید حماقت و جهالت تا چه پایه است چه کسانی دعوی خدایی میکنند اگر خدای- موسی بر فرض هم یک فرد انسان یا جسم دیگری باشد و در آسمان باشد از کجا تماس با موسی پیدا میکند موسی که در زمین بود و اگر در زمین باشد باید در زمین گردش کرد و بر فرض در آسمان باشد صرح تو کجا بآسمان میرسد و بر فرض رسیدی کدام نقطه آسمان است غیر از جهل و حماقت چیزی نیست با اینکه خداوند تبارک و تعالی مکان ندارد چون وجود صرف است همه جا هست وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ق آیه 15).

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ملاء اشراف و اعزه و رؤساء قوم و درباریان.

ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی ترسید مبادا اینها ایمان بموسی آورند اولا ذهن اینها

ص: 237

را متوجه خود کند نفی اله غیر از خود نمود بعد از آن خوبست که آنها را سرگرم کند گفت:

فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ که من میروم بجنگ خدای موسی هر جا او را پیدا کردم میکشم که الهی غیر از من نباشد سپس برای اینکه نگویند چرا نکشتی و پیدا نکردی تعبیر احتمال بیان کرد و گفت:

لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی بعد اظهار کرد که این زحمت من برای راحتی خیال شماها است و الا:

وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ که اگر نیافتم معلوم میشود که نبوده و موسی دروغ میگفته:

[سوره القصص (28): آیه 39] .... ص : 238

وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (39)

وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ سه عنوان داریم کبر و تکبر و استکبار، اما کبر صفت قلبیست و از صفات خبیثه است و آن اینست که یک کمالی در خود تخیل میکند که خود را برتر میداند از دیگران مثل علم، جمال، مال، عشره، فامیل و امثال اینها ولی نمیداند که ضعیف ترین مخلوقات است و پست ترین آنها، از پیغمبر (ص) است فرمود

«لا یدخل الجنة من کان، فی قلبه حبة خردل من الکبر»

از امیر المؤمنین است که انسان چه جای بزرگی دارد

«من کان اوله نطفة قذره و آخره جیفة نتنه و بینهما حامل العذره»

چه جای بزرگی دارد حدیث قدسی است

«الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی اخزیته»

و اما تکبر اظهار بزرگیست قولا ام فعلا همه جا تعریف خود کند و خود را مقدم بر دیگران بپندارد از حضرت زین العابدین است فرمود

«انا اقل الاقلین و اذل الاذلین مثل الذرة بل دونها»

در قرآن میفرماید فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (نحل آیه 29) قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (زمر آیه 72) ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (مؤمن آیه 76) و اما استکبار اینست که هیچگونه اسباب بزرگی که خیال میکند در او نباشد لکن بزرگی را بخود ببندد و مثل شیطان که میفرماید در قرآن إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ (ص آیه 74) و میفرماید إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ

ص: 238

(نحل آیه 23) فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (نحل آیه 22) و غیر اینها از آیات و بالجمله استکبار اشد از تکبر است و تکبر اشد از کبر است و کبر اعظم صفات خبیثه است.

بِغَیْرِ الْحَقِّ که هیچگونه حقی از برای این نداشتند.

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ منکر بعث و قیامت شدند و گمان کردند که همین دنیا است و هر چه بکنند جزائی و عقوبتی ندارند.

[سوره القصص (28): آیه 40] .... ص : 239

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (40)

پس گرفتیم ما فرعون و لشکریانش را پس انداختیم آنها را در یم دریا پس نظر کن ای پیغمبر اکرم چگونه است عاقبت ستمگران.

شرح هلاکت فرعون و اتباعش را خداوند در بسیاری از سور قرآن بیان میفرماید و تفصیل آنها مکرر بیان شده و گذشت و خلاصه آن اینست که حضرت موسی چون دید که بنی اسرائیل و کسانی که باو ایمان آورده بودند در شکنجه، ظلم و اذیت فرعونیان هستند و آنها بحضرت موسی گفتند أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا (اعراف آیه 129) حضرت موسی آنها را برداشت که از مصر خارج شوند و از ظلم فرعونیان نجات یابند و چون فرعون خبر شد خود با جنودش در تعقیب آنها حرکت کردند که آنها را دستگیر کنند اصحاب موسی رسیدند کنار رود مصر که دیگر راه نبود و سیاهی لشگر فرعون هم نمایان شد اصحاب موسی بسیار وحشت پیدا کردند و بموسی گفتند «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» حضرت موسی فرمود کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ (شعراء آیه 62) خطاب رسید بموسی که عصا را بزن بدریا شکاف بر داشت دوازده جاده خشک ظاهر شد موقعی که بنی اسرائیل از دریا خارج شدند فرعونیان رسیدند بساحل دریا که دو لشکر همدیگر را میدیدند اصحاب موسی آن طرف دریا و جنود فرعون این طرف فرعونیان وارد در این شکافهای دریا شدند تا آخرین آنها وارد شدند و پیشینیان هنوز خارج نشده بودند که یک مرتبه دریا سر بهم آورد و اینست مفاد:

ص: 239

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ تمام غرق شدند.

فَانْظُرْ خطاب به پیغمبر است لکن تمام باید بنظر عبرت نظر کنند و بخود بیایند.

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ این جمله تهدید است برای ظلم که عاقبت ظلم چنین است لذا در اخبار داریم

«الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»

«الظلم ظلمات یوم القیمة»

حدیث قدسیست

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

بلکه در احفاد هم اثر دارد و در خبر است که فردای قیامت

«نودی این الظلمه و این اعوان الظلمه و این اشباه الظلمه فیضرب لهم سرادق من نار حتی یفرق من الحساب»

و مکرر گفته ایم ظلم سه قسم است ظلم بدین، ظلم بغیر، ظلم بنفس و اینها مشمول تمام اقسام بودند.

[سوره القصص (28): آیه 41] .... ص : 240

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41)

و قرار دادیم این ها را پیشوایانی که اتباع خود را دعوت میکنند بسوی آتش و روز قیامت یاری کرده نمیشوند.

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً معنای جعل این نیست که خداوند نصب فرموده باشد آنها را برای پیشوایی در کفر و ضلالت و ظلم و فسق و فجور چنانچه نصب فرموده انبیاء و ائمه هدی را برای دین که می فرماید وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ (انبیاء آیه 73) و میفرماید وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ (همین سوره آیه 5) و میفرماید وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (سجده آیه 24) بلکه مراد اینست که آنها را بخود واگذار کردیم که هر قدر در کفر و ظلم و طغیان فرو روند و خود و اتباع خود را در عذاب جهنم وارد کنند و فردای قیامت خطاب برسد أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (مؤمن آیه 46).

یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ دعوت میکنند بکفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور و ظلم و این جمله شامل جمیع دعات باطله میشود از رؤساء کفر و شرک مثل نمرود و شداد و فرعون و هامان و سایر رؤساء کفر و مثل خلفاء جور مشایخ ثلاثه و بنی امیه و بنی العباس و رؤساء جور و مثل

ص: 240

دعات باطله در هر عصر و زمانی که امروز در اطراف زمین بسیار هستند و هر کدام اتباعی دارند.

یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ نه بعض آنها بعض دیگر را یاری میکنند و نه کسی است که آنها را یاری کند تماما در اشد عذاب هستند فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ.

(صافات آیه 33) وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (زخرف آیه 39).

[سوره القصص (28): آیه 42] .... ص : 241

وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ (42)

و پی در پی آنها را در این دنیا لعنت میفرستیم و روز قیامت آنها از قبیح المنظرها هستند وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً یا مراد از لعنت، لعنت الهی است که بعد از رحمت است یعنی روز بروز بعد از رحمت پیدا میکنند چنانچه بشیطان فرمود وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ (ص آیه 78) یا مراد لعن مؤمنین است که در هر عصر و زمانی آنها را لعن میکنند مخصوصا لعن بر اعداء ال محمد که گفتند محبت سه درجه دارد درجه اول.

دوستی خاندان عصمت که مزد رسالت پیغمبر است قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (شوری آیه 23) درجه دوم اینکه دوستان آنها را هم دوست دارد مثل ذراری آنها، اهل بیت آنها، اصحاب آنها، شیعیان آنها درجه سوم دشمن داشتن دشمنان آنها که لعن کاشف از این درجه سوم است و دو درجه بالاتر از صلوات است.

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ یا صورت آنها تغییر میکند که بسیاری به صورت حیوانات محشور میشوند: میمون، سگ، حیوانات درنده، و حیوانات موذیه چنانچه بسا در دنیا مسخ میشوند بلکه بچشم باطنی اگر پرده برداشته شود چنانچه بسا بمعجزات ائمه اصحاب مشاهده کرده اند مثل ابی بصیر که گفت خدمت حضرت صادق عرض کردم «ما اکثر الحجیج» فرمود

«ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج»

بعد اشاره فرمود پرده از چشم من برداشته شد دیدم حیوانات بسیار بصور مختلفه و تک تک آدم میان آنها طواف میکنند و پیغمبر اکرم در خواب دید میمونهای زیادی از منبر او بالا میروند فرود میآیند که بنی امیه

ص: 241

بودند و امثال اینها بسیار مشاهده شده یا آنکه قبایح اعمال و اخلاق و عقاید آنها ظاهر میشود که «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ» است.

[سوره القصص (28): آیه 43] .... ص : 242

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را کتاب که تورات باشد از بعد آنچه هلاک کردیم قرن های اولیها را که این کتاب تورات باعث بینایی های زیادی بود برای ناس و هدایت کننده بود و رحمت باشد که آنها متذکر شوند.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ ای کاش کتاب موسی را که تورات باشد از بین نبرده بودند و یک مزخرفات و کفرهایی بجای او بنام تورات نگذاشته بودند حقیر در مجلد اول کلم الطیب از صفحه 262 تا صفحه 274 از کتب عهد قدیم یهود که کتب وحی میدانند اثبات کرده ام که سه مرتبه تواتر یهود منقطع شد و نامی از تورات میان بنی اسرائیل باقی نبود یک مرتبه از بعد از موسی تا زمان حلقیا که گفت من تورات را در کثافات بیت المقدس یافتم که تمام سند تورات منتهی میشود بیک نفر حلقیا و پس از آن باز سلاطین مشرکین همین تورات حلقیا را از بین بردند و سوزانیدند تا زمان عزراء کاهن که او گفت من پیدا کردم که تورات حلقیاء هم از بین رفت و تمام سند منتهی میشود بعزراء پس از آن بخت النصر تمام اورشلیم را تصرف و متجاوز از یک میلیون یهود را کشت و نامی از تورات نبود تا 35 سال بعد از عروج مسیح یک نفر مسموعاتی که شنیده بود با افسانه های زیاد بنام تورات بین یهود منتشر نمود مستدعی هستم مراجعه فرمائید.

مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی قرون اولی قرن نوح و هود و صالح و لوط و شعیب حتی قرن خود موسی که فرعونیان هلاک شدند زیرا پس از هلاکت فرعونیان مدتی گذشت تا تورات نازل شد.

بَصائِرَ لِلنَّاسِ بینایی در توحید و تصدیق انبیاء و احکام الهی.

وَ هُدیً که موجب هدایت بصراط مستقیم و دین حق.

ص: 242

وَ رَحْمَةً مشمول تفضلات الهی در دو عالم شوند.

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ لکن متذکر نشدند و لعل برای تردید نیست بلکه مراد باید متذکر شوند ولی نشدند.

[سوره القصص (28): آیه 44] .... ص : 243

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (44)

و نبودی بطرف غربی زمانی که حکم فرمودیم بموسی امر را و نبودی از شاهدین که بحس مشاهده کنی.

در بعض اخبار دارد که مراد از امر وصایت یوشع بن نون بوده که هر پیغمبری را که من میفرستادم وصی او را معین میکردم و تعیین وصی بدست من است یعنی تو هم یا رسول اللَّه باید وصی خود را معین کنی و در بعض آنها دارد که مراد ذهاب بسوی فرعون بوده لکن ظاهرا مراد این باشد که قضایای موسی را اگر تو بودی و میدیدی و خبر میدادی بامت این معجزه نبود میگفتند خود دیده و خبر میدهد ولی فعلا که ببیانات قرآنی خبر میدهی بآنها از این امور این خود یکی از معجزات است که نبوده و ندیده خبر از قضایای موسی و همچنین سایر انبیاء و امم آنها میدهد چنانچه خبر از آینده و پیشامدها میدهد که خداوند علم ما کان و ما یکون را از اول خلقت تا خلود در آخرت میدهد و این خود معجزه بزرگیست لذا میفرماید:

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ تو که نبودی بطرف غربی طور یا وادی ایمن.

إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ دستوراتی که بموسی دادیم و تقاضاهایی که موسی نمود از ذهاب بسوی فرعون و فرعونیان و جعل برادرش هارون را بهمراه او نزول تورات و سایر قضایایی که در این قرآن مجید بتو خبر داده ایم و آنچه بوحی خود بر تو بیان کرده ایم مثل جعل وصی و سایر اموری که برای موسی دستور داده ایم.

وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ و نبودی که مشاهده کنی پس از کجا بتمام خصوصیات او خبر میدهی جز از طریق وحی طریق دیگری نداری که گفتیم معجزات صادره از حضرت رسالت

ص: 243

بسیار بوده لکن چند معجزه از معجزات باقیه است تا دامنه قیامت یکی همین قرآن مجید است که اگر امروز هم توانستند مثل آن را بیاورند ما دست برمیداریم و یکی همین اخبار از گذشته و آینده و اوصیاء خود و پیشآمدهای آنها و از دوره آخر الزمان که بالعیان مشاهده شده و میکنیم و یکی استحکام دستورات او که تمام موافق حکمت و مصلحت است.

[سوره القصص (28): آیه 45] .... ص : 244

وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (45)

و لکن ما انشاء فرمودیم قرن هایی بس طولی کشید میان آن قرنها بر آن قرون عمرهایی و نبودی مقیم در اهل مدین تلاوت کنی، بر آنها آیات ما را و لکن ما بودیم ارسال کننده انبیاء.

وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً یعنی قبل از بعثت شما قرن هایی ایجاد فرمودیم قرن نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی و سایر قرن ها که اینها قوم آنها ایمان نیاوردند و بچه عذابهایی هلاک شدند.

فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ میانه هر قرنی با قرن دیگر طول زمانی پیدا کرد که قرن بعد از قرن قبل بی خبر شدند و فراموش کردند که تعبیر بزمان فطرت میکنند قوم عاد از قوم نوح قوم ثمود از قوم عاد زمان ابراهیم و لوط از قوم ثمود قوم شعیب از قوم لوط قوم موسی از قوم شعیب قوم عیسی از فرعونیان قوم شما در دوره جاهلیت از زمان عیسی بکلی غافل بودند و در شرک و کفر و فساد فرو رفته بودند حتی باندازه ای که اصلا منکر شدند که انبیایی نبودند و قومی هلاک نشدند.

وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثاویا از ماده ثوی بمعنی مثوی جای گرفتن و اقامة کردن است نبودی که بچه عذابهایی هلاک شدند، ممکن است تا اینجا کلام تمام شده و جمله تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا جمله مستقله باشد و مرجع ضمیر علیهم اهل مکه و قوم حضرت رسالت و امت آن حضرت باشند که برای اینها تلاوت می فرمایی قضایای امم سابقه که اینها غافل و بی اطلاع بودند و ممکن است متعلق بجمله قبل باشد و مرجع ضمیر اهل مدین باشند

ص: 244

که نبودی مقیم در اهل مدین که بر آنها تلاوت فرمایی آیات ما را و معنای اول اقرب بنظر میاید.

وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ و لاکن ما در هیچ زمانی خالی از حجت قرار ندادیم و انبیاء و رسل را پی در پی فرستادیم و زمین را خالی از حجت نگذاردیم چنانچه در خبر است

«لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها اما ظاهر مشهود و اما غائب مستور».

[سوره القصص (28): آیه 46] .... ص : 245

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46)

و نبودی بجانب طور سینا زمانی که ما ندا در دادیم و لکن از راه رحمت از جانب پروردگار تو خبر پیدا کردی برای اینکه انذار فرمایی قومی را آنچه آمد آنها را از انذار کننده از پیش از تو باشد که این قوم متذکر شوند و پند بگیرند.

وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا چه موقعی که با موسی تکلم کردیم و او را فرستادیم برای فرعونیان و چه موقعی که دعوت کردیم او را در میقات چهل شب تا الواح تورات را بر او نازل کردیم و چه موقعی که هفتاد نفر را آورد که کلام ما را با او بشنوند در میقات وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ الایة (بقره آیه 55) و چه موقعی که موسی عرض کرد رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ- الایه (اعراف آیه 139) وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ ما خداوند تو تمام این قضایا را بتو وحی نمودیم و در این قرآن مجید بیان کردیم و غرض از این وحی و بیان:

لِتُنْذِرَ قَوْماً برای اینکه انذار فرمایی امت خود را تا صفحه قیامت که قوم تو هستند ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ آنچه را که آمد آنها را از انذار کننده پیش از تو مثل- نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی، داود، سلیمان، زکریا، یحیی، عیسی و سایر انبیاء و رسل آنهایی که پذیرفتند سعادت مند شدند و آنهایی که مخالفت کردند هلاک شدند.

ص: 245

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ باشد که قوم تو متذکر شوند و پند بگیرند و سعادت مند شوند.

[سوره القصص (28): آیه 47] .... ص : 246

وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (47)

و اگر نفرستاده بودیم تو را و اصابت میکرد آنها را مصیبتی از مصائب امم ماضیه و عذاب بر آنها نازل میشد بواسطه شرک و کفر و افعال قبیحه و اعمال زشت که از آنها سر زده پس میگفتند پروردگار ما چرا ارسال نفرمودی بسوی ما رسولی پس ما متابعت میکردیم فرامین تو را و میبودیم از مؤمنین.

خداوند تا حجت را بر بنده گان تمام نکند و راه عذر بر آنها بسته نشود مؤاخذه و عقوبت نمیفرماید و لو عقل حکم میکند بقبح آنها «و لکن الناس یستهلون النوم فی قضاء الوتر» و عقل بیش از دم حکم نمیکند و این اعمال زشت و عقائد فاسده اقتضاء عذاب دارد لذا میفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا (اسراء آیه 16).

وَ لَوْ لا لو امتناعیه است و کلمه لا جمله در تقدیر است یعنی «لولا ارسالک» اگر تو را نفرستاده بودیم.

أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ که گفتند از زمان آدم ابو البشر تا زمان بعثت حضرت رسالت هیچ زمانی بدتر از زمان بعد از حضرت عیسی تا زمان بعثت حضرت خاتم نبوده که تعبیر بدوره جاهلیت کردند سر تا سر دنیا را شرک و کفر و فساد احاطه کرده بود یک قسمت مهم طبیعی که اصلا منکر وجود حق و انبیاء و دستورات بودند یک قسمت مشرکین یا بت پرست یا گاوپرست یا ملک پرست یا جن پرست یا درخت پرست یا آتش پرست بودند و یک قسمت که خود را متدین بدینی میدانستند و منتسب به نبیی از انبیاء بودند مثل مجوس که منتسب بابراهیم بودند آتش پرست بودند چون آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شد و یهود که عزیز را ابن اللَّه و آدم را ابن اللَّه بلکه میگفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ (مائده آیه 18) و قائل بتجسیم خدا را جسم میدانستند و ملائکه را دختران خدا میدانستند نصارا قائل بتثلیث اب و ابن و روح القدس فقط موحد اوصیاء حضرت ابراهیم (ع) و اوصیاء

ص: 246

عیسی (ع) و معدود قلیلی از بستگان به آنها برای اینکه زمین خالی از حجت نباشد که دوره آنها ختم شد به بعثت حضرت رسالت و البته تمام آنها استحقاق جمیع عقوبات را داشتند اگر بر آنها عذاب نازل میشد.

فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا و اعتذار میجستند که اگر ارسال رسول فرموده بودی.

فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ متابعت میکردیم آیات تو را که انبیاء و دستورات آنها باشد.

وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ایمان بتوحید و بانبیاء و بفرامین تو پیدا میکردیم.

[سوره القصص (28): آیه 48] .... ص : 247

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48)

پس چون آمد آنها را حق از نزد ما گفتند چرا باو داده نشد مثل آنچه به موسی داده شده بود آیا اینها کافر نشدند بآنچه بموسی داده شده از پیش گفتند آنچه موسی آورده و آنچه تو آورده ای هر دو سحر بوده که اظهار میکردید و گفتند محققا ما بکل این دو کافر هستیم.

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا ظاهرا مرجع ضمیر هم در فلما جاءهم کفار قریش و مشرکین هستند بقرینه جمله اخیره نه یهود چنانچه بعضی گفتند با کفاری که از یهود اتخاذ کردند و مراد از حق قرآن مجید و رسالت حضرت خاتم و سایر معجزات آن حضرت که دین مقدس اسلام است که از جانب پروردگار آمده.

قالُوا این مشرکین و کفار قریش:

لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی مثل عصا و ید و بیضاء و انفلاق بحر و انشقاق حجر و خروج ماء از سنگ و بلع سحرة فرعون و امثال اینها نه اینکه اینها را معتقد باشند مثل یهود یا از یهود اخذ کرده باشند بلکه از قرآن که خودت خبر میدهی چرا خودت نمیاوری.

أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ اینها که موسی را هم قبول ندارند و معجزات

ص: 247

او را هم معتقد نیستند قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا هم کارهای موسی سحر بود که اظهار کرد و هم معجزات تو سحر است که اظهار میکنی.

وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ نه موسی نه عیسی نه پیغمبر اسلام و نه انبیاء سلف تمام دروغ و افتراء است چنانچه گفتند: إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (انعام آیه 25 و انفال آیه 31) و بسیار دیگر از آیات تقریبا نه آیه.

[سوره القصص (28): آیه 49] .... ص : 248

قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (49)

بگو بکفار و مشرکین که منکر موسی و من هستند پس بیاورید بکتابی که از جانب پروردگار که آن کتاب هدایت کننده تر باشد از تورات و قرآن تا من متابعت کنم او را اگر هستید راستگویان.

اما تورات که میفرماید در چند آیه قبل آیه 43 وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً الایه شرحش گذشت و اما القرآن میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ (اسری آیه 9) شرحش بیان شد.

قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ آوردن کتاب از جانب خدا اولا احتیاج بیک رسولی دارد که او بیاورد و اگر رسولی بر فرض باشد و کتاب بیاورد شما آن را هم ساحر میدانید و کتاب را سحر میشمارید و ثانیا این امر تعجیزیست یعنی احدی قدرت ندارد بر آوردن مثل آنها چه رسد، هُوَ أَهْدی مِنْهُما باشد بلکه مثل یک سوره آن نمیتوانید بیاورید و ثالثا اگر بر فرض محال کتابی بهتر از آن بود مسلما خدا او را میفرستاد زیرا ترجیح مرجوح بر راجح قبیح است و فعل قبیح از خداوند محال است صادر شود.

أَتَّبِعْهُ بر فرض محال اگر آورید منهم متابعت او را میکنم و کتاب خود را کنار میگذارم.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ یعنی شما کاذب هستید چون نمیتوانید بیاورید و از برای صدق و کذب مراتبیست و اقسامی: صدق در عقائد که عقیده مطابق با واقع باشد، صدق در اخلاق که متخلق باخلاق حمیده باشد، صدق در افعال که تمام افعالش حسن و دارای مصلحت و صحیح

ص: 248

و بجا باشد، صدق در گفتار و شما مشرکین از جمیع مراتب او محروم و جمیع مراتب کذب را دارا هستید.

[سوره القصص (28): آیه 50] .... ص : 249

فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (50)

پس اگر اجابت نمیکنند از برای تو و ایمان نمیآورند و کتابی که هدایت بیشتر داشته باشد نیاوردند پس، بدانکه جز این نیست که اینها متابعت میکنند هواهای نفسانیه خود را و کیست گمراه تر از کسی که متابعت کند هوای نفس خود را بدون اینکه خداوند او را هدایت کرده باشد محققا خدا هدایت نمیکند قوم ستمکاران را.

تمام مفاسد عالم در اثر متابعت هوای نفس است زیرا مکرر گفته ایم که انسان سه دشمن دارد:

(1) دنیا خود را جلوه میدهد.

(2) هوای نفس که تمایل پیدا میکند.

(3) شیطان که راه نشان میدهد اما دنیا هیچگونه تقصیری ندارد زیرا اگر وسیله سعادت شود دنیای بلاغ است و بهترین وسیله است برای آخرت و اگر وسیله شقاوت شود دنیای ملعونه است و این منوط بنظر اهل دنیا است اگر بنظر حقیقت و واقعیت باو نظر کنند تمام زخارف دنیا مثل گوشت گندیده متعفن دست آدم خوره دار است و اگر بنظر سطحی نظر کند فریب میخورد و این در اثر همان هوای نفس است و اما شیطان اولا تسلطی بر بندگان حق ندارد إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ (حجر آیه 42) و غوایت در اثر هوای نفس است: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ (نحل آیه 101 و 102) و تولی شیطان در اثر هوای نفس است و فردای قیامت میگوید: «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» پس اصل فساد نفس اماره هوای نفس است لذا میفرماید:

ص: 249

«فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ» گمراه تر از این نیست.

بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ مشتهیات نفسانی اگر مطابق ترخیص شرعی و دستور الهی باشد مانعی ندارد بلکه بسا واجب یا مندوب میشود.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ بخل در مبدء نیست ارسال رسل انزال کتب جعل احکام برای جن و انس است و هدایت و ارشاد آنها لکن محل باید قابلیت داشته باشد و ظالم قابل هدایت نیست بخصوص ظلم بانبیاء و ائمه هدی و بدین و در اخبار بسیاری تفسیر شده بغیر هدی من اللَّه بغیر هدایت امام منصوب من اللَّه.

[سوره القصص (28): آیه 51] .... ص : 250

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (51)

و هر آینه وصل کردیم یعنی یکی بعد از دیگری بدون فاصله که هیچ فترت بین آنها نباشد قول را از بیان هدایت و ارشاد و دلالت و بشارت و انذار و احکام که هیچ گونه فترت نداشته باشد که آنها متذکر شوند.

اخبار بسیاری از کافی کلینی و تفسیر علی بن ابراهیم و امالی شیخ طوسی از حضرت صادق و حضرت کاظم در کلمه:

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ سؤال کردند فرمودند امام بعد از امام و مکرر گفته ایم که تفاسیر ائمه نوعا بیان مصداق است منافی با عموم آیات ندارد و مراد اینست که زمین خالی از حجت نبوده از زمان آدم ابو البشر تا فناء دنیا یعنی از زمانی که انسان بوجود آمد تا آخرین فردی از افراد انسان که فانی میشود که بر طبقش ادله عقلیه و نقلیه کتابیه و سنتیه مکرر بیان شده.

سؤال: اینموضوع مسلم لکن دسترسی تمام افراد بشر بدامن حجت در هر عصر و زمانی بسیار صعب و دشوار بلکه محال بود زیرا افراد بشر در عالم منتشر و اکثر آنها دور دست از حجت و وسائل تشرف فراهم بر آنها نبود بعلاوه که انبیاء و ائمه غالبا در فشار کفار و ظلمه بودند و آنها مانع از تشرف افراد خدمت آنها میشدند و بالاخص در دوره غیبت که بر احدی ممکن نیست تشرف پیدا کند

ص: 250

پس حجت بر همه تمام نیست.

جواب: اما در ادوار قبل از اسلام انبیاء جزء و اوصیاء انبیاء بودند در هر نقطه از نقاط و در دوره ائمه (ع) ثقات از روات و اصحاب را بعنوان وکالت در اطراف ارسال میداشتند و در دوره غیبت علماء بعنوان نیابت عامه در جمیع اطراف منتشر هستند که اگر کسی بخواهد هدایت شود دست رسی دارد، لذا از پیغمبر اکرم است فرمود

«علماء امتی کأنبیاء بنی اسرائیل»

و بر فرض اگر مرکزی باشد که دسترسی باحکام دین نداشته باشند حرام است در همچه مراکزی توقف کرد و واجب است هجرت کنند و بر فرض اگر کسی متمکن از هجرت نباشد جاهل قاصر محسوب میشود و از عذاب مصون میگردد و لو از فیوضات هم محروم باشد لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ولی کی و کجا

«ما اکثر العبر و اقل الاعتبار».

[سوره القصص (28): آیه 52] .... ص : 251

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (52)

آن کسانی که آوردیم آنها را کتاب از قبل او آنها باو ایمان آوردند این آیه شریفه را دو نحوه میتوان تفسیر کرد و نحوه اول مراد از:

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ انبیاء هستند که بر آنها کتاب نازل شده مثل موسی و داود و عیسی که تورات و زبور و انجیل بر آنها نازل شد دوم مؤمنین به انبیاء که این کتب سماویه بر آنها تلاوت شده و قبول نمودند و وحی الهی دانستند و مانعی ندارد مراد اعم از انبیاء و مؤمنین به آنها باشند.

مِنْ قَبْلِهِ مرجع ضمیر ممکن است قرآن باشد یعنی کتبی که قبل از قرآن نازل شده و ممکن است پیغمبر اسلام باشد یعنی انبیایی که قبل از حضرت رسالت بودند.

هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ آنها باین قرآن و باین رسول ایمان آوردند زیرا تمام انبیاء خبر از آمدن حضرت رسالت داده اند و در تمام کتب سماویه بشارت بوجود مبارک او داده شده چنانچه در آیات شریفه قرآن اشاره شده مثل آیه الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ (اعراف آیه 157) و مثل وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ (صف آیه 6) و مثل وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ

ص: 251

بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ

- الی قوله- وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (آل عمران آیه 81) و غیر اینها از آیات و ما در مجلد اول کلم الطیب صفحه 352 الی 359 بشاراتی که در کتب یهود و نصاری که تعبیر به عهدین میکنند عهد قدیم و جدید عین عبارات را بلغت عبرانی با ترجمه آنها نقل کرده ایم البته لطفا مراجعه فرمائید.

[سوره القصص (28): آیه 53] .... ص : 252

وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ (53)

و زمانی که تلاوت شود بر آنها میگویند ایمان آوردیم باو محققا او حق است پروردگار ما محققا ما بودیم از قبل آمدن او تسلیم شدگان.

وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ آن اهل کتاب که در آیه قبل ایمان آورده بودند و بشرف اسلام مشرف شدند و عناد و عصبیت نداشتند چون آیات شریفه قرآن بر آنها تلاوت میشود.

قالُوا آمَنَّا بِهِ گفتند ما ایمان آوردیم به پیغمبر اسلام و بقرآن مجید که بر او نازل شده.

إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا محققا بدون شک و ریب او حق است و از جانب پروردگار ماست.

إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ محققا ما قبل از بعثت او و قبل از نزول قرآن انتظار مقدم شریف او را داشتیم و تسلیم بودیم چون در کتب انبیاء خود بشارات بوجود مبارک او را داشتیم.

توضیح کلام اینکه قبل از بعثت حضرت رسالت جماعتی از یهود آمدند مدینه سکونت پیدا کردند و خبرهایی که در کتب خود مشاهده کرده بودند بر اهل مدینه بیان میکردند که ما در کتب خود داریم که پیغمبری در همین اوان در مکه مبعوث میشود باین اوصاف و این خصوصیات و از مکه هجرت میفرماید بمدینه و مدینه مرکز سکونت او میشود و ما آمده ایم که موقعی که تشریف میآورد خدمتش مشرف شویم و باو ایمان آوریم و همین اخبار یهود منشأ این شد که موقعی که صدای بعثت حضرت را اهل مدینه شنیدند همه ساله جماعتی میآمدند مکه و اوصاف او را مشاهده میکردند و ایمان میآوردند و اصرار بلیغ داشتند بر هجرت آن حضرت، حضرت میفرمود تا امر الهی نرسد من هجرت نمیکنم و موقعی که هجرت فرمود اهل مدینه استقبال شایانی از آن حضرت کردند و فوج فوج بشرف اسلام مشرف میشدند

ص: 252

و اما یهود آنهایی که عناد و عصبیت نداشتند و از روی حقیقت درک کردند که در این آیات مدح آنها را میکند بشرف اسلام مشرف شدند اما جماعتی از یهود که اعدی عدو اسلام بودند متعذر شدند که آن پیغمبری که ما انتظار او را داشتیم از بنی اسرائیل است و هنوز نیامده چنانچه امروز هم یهود همین مقاله را دارند و ما در همان مجلد که اشاره کردیم در کلم الطیب از کتب خود آنها اثبات کردیم که صریح است که آن پیغمبر موعود از بنی اسرائیل نیست و از بنی اسمعیل است چنانچه پس از مراجعه بر شما مکشوف میشود و همین اسلام آوردن این جماعت یهود یک حجت بالغه است بر سایر یهود و همچنین نصاری.

[سوره القصص (28): آیه 54] .... ص : 253

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (54)

اینها کسانی هستند که خداوند اجر آنها را میدهد دو مرتبه بسبب آنکه صبر کردند و دفع نمودند سیئه و بدیها را بحسنه و خوبیها و از آن چه بآنها روزی دادیم اینها انفاق کردند.

أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا یک مره صبر در حفظ دین خود قبل از بعثت با این تقلبات یهود در شرک و کفر و فساد از بعد از موسی تا قبل البعثت و یک مرتبه بعد از بعثت ایمان آوردند و از سایر یهود کناره گرفتند و صبر بخصوص در امر دین اجر بدون حساب دارد چنانچه میفرماید إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (زمر آیه 10).

وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ هر سیئه ای که از کفار بآنها میرسید در مقابلش اینها بحسنه تلافی میکردند در مقابل ظلمهای آنها این ها احسان میکردند در ناملایمات صبر میکردند در جهل ورزی آنها حلم و بردباری داشتند در مقابل منکرات معروفات بجا میآوردند در مقابل کفر ایمان میآوردند در مقابل ضلالت هدایت را اختیار میکردند و بالجمله در مقابل هر بدی خوبی میکردند.

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ چه انفاق مالی و چه انفاق بدنی بذل و احسان آنها در جریان بود.

[سوره القصص (28): آیه 55] .... ص : 253

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ (55)

ص: 253

و زمانی که میشنیدند کلمات زشت را اعراض میکردند از او و میگفتند برای ما باشد اعمال ما و برای شما باشد اعمال شما ما با شما کاری نداریم و در امانید از ما ما طلب نمیکنیم جاهلین را.

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ لغو هر کلام زشت قبیح حرام و بی فایده و بی نتیجه را لغو میگویند مثل کلمه کفر العیاذ باللَّه فحش سب غناء آلات موسیقی ساز و نواز کذب غیبت تهمت افتراء کلمات بی فایده و بی نتیجه، تمام اینها صدق لغو میکند و در قرآن مجید اطلاقاتی دارد در مدح مؤمنین میفرماید وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (مؤمنون آیه 3) لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ (بقره آیه 225) مثل قول لا و اللَّه و بلی و اللَّه که از روی قصد نباشد. در اوصاف بهشت میفرماید لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ (طور آیه 23) وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (فرقان آیه 72) و غیر اینها از آیات.

أَعْرَضُوا عَنْهُ مؤمن باید از کلیه لغویات و لهویات معرض باشد نه بگوید و نه بشنود و نه مشاهده کند و نه در مجالس آنها حاضر شود و نه با اهل آن تماس گیرد و معاشرت کند.

وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ مثل «لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ» هر کس مسئول عمل خود میشود و جزاء عمل خود را میگیرد وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (انعام آیه 164).

سَلامٌ عَلَیْکُمْ یعنی ما بشما کاری نداریم از ما سالم هستید خود دانید و اعمال خود.

فقط ما:

لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ما با جهال تماس نمیگیریم در مجالس آنها حاضر نمیشویم با آنها کاری نداریم و رفت و آمد و تماس و معاشرت ما با علماء حکماء دانشمندان صلحاء اتقیاء مؤمنین است حشر و نشر ما با آنها است.

[سوره القصص (28): آیه 56] .... ص : 254

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (56)

بدرستی که تو نمیتوانی هدایت کنی هر که را بخواهی و دوست داری و لکن خداوند متعال هدایت میفرماید هر کس را که مشیتش تعلق بگیرد و او داناتر

ص: 254

است بکسانی که قبول هدایت میکنند.

در باب هدایت دو شرط لازم است اول هادی باید تام الفاعلیه باشد در هدایت کردن دوم مهتدی باید تام القابلیه باشد در قبول هدایت. خداوند متعال اسباب هدایت بشر را بلکه جن و انس را از هر جهت تمام فرمود چه اسباب تکوینی اعطاء عقل که ممیز بین حسن و قبح و خیر و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت باشد و چه اسباب تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و بیان مواعظ و نصایح و نصب خلفاء و ائمه و جعل علماء و مبینین احکام و اعطاء توفیق و غیر اینها لکن شرط دوم که قابلیت محل باشد غالبا مفقود است زیرا زمین قلب که سیاه باشد و قساوت گرفته باشد و عناد و عصبیت و تسلط شیطان و متابعت هوای نفس و حب دنیا و جاه زمین قلب را از قابلیت میاندازد چشم قلب که کور باشد حق و باطل را تمیز ندهد سحر را با معجزه فرق نگذارد گوش قلب کر باشد پنبه غفلت و خودخواهی او را پر کرده باشد زبان قلب که لال باشد اقرار بحق نکند قابل هدایت نیست.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

لذا میفرماید:

إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ زیرا پیغمبر رءوف و مهربان بود دوست میداشت تمام اهل عالم هدایت شوند ولی:

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ کسانی که قابلیت آنها تام القابلیت باشد.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ او از قلوب آنها با خبر است.

[سوره القصص (28): آیه 57] .... ص : 255

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (57)

و گفتند اگر متابعت کنیم ما هدایت را با شما ما را بیرون میکنند و خارج میکنند از زمین ما آیا ما آنها را تمکن ندادیم در حرم امن الهی مکه معظمه که احدی نتواند اذیتی کند بآنها و از اطراف ثمرات هر چیزی را بسوی حرم بیاید روزی از طرف ما و

ص: 255

از نزد ما برای آنها و لکن اکثر آنها نمیدانند.

توضیح کلام اینکه جماعتی از بنی هاشم و عشیره حضرت که پیغمبر مأمور شد که اولا آنها را دعوت کند و انذار فرماید که فرمود وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء آیه 214) حضرت آنها را دعوت فرمود و ضیافت کرد و فرمود من مبعوث شدم و دعوت باسلام کرد بعضی مثل امیر المؤمنین اول کسی بود که اجابت نمود بعضی مثل ابی لهب و امثال او نپذیرفتند و بعضی اعتذار جستند که ما حقیت تو را فهمیدیم و لکن مانع از قبول اینست که اگر بپذیریم کفار قریش ما را از مکه خارج میکنند و از وطن آواره میشویم و دست از زندگانی خود برمیداریم و بیچاره میشویم که خداوند کلام آنها را نقل میفرماید:

وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا خطفه اخذ بسرعت است بمعنی اختلاس و از همین باب است قوله تعالی إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (و الصافات آیه 10) و قوله تعالی یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ (بقره آیه 20) و امثال اینها یعنی بفوری ما را میگیرند و میربایند و از این زمین ما را بیرون میاندازند خداوند در جواب آنها میفرماید آن وقتی که شما کافر و مشرک بودید ما مکه را محل امن خود قرار دادیم چنانچه ابراهیم دعاء کرد عرض کرد إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ (ابراهیم آیه 37) و میفرماید أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً (عنکبوت آیه 67) فعلا اگر ایمان بیاورید قدرت نداریم شما را حفظ کنیم و امنیت دهیم.

أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً فعلا هم تمکن داریم.

یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ با اینکه وادی غیر ذی زرع است برکاتش از همه جا بیشتر است و هر نعمتی در هر مملکتی و در هر بلادی باشد بهتر و خوب ترش در مکه معظمه میآید.

رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا خداوند روزی شما قرار داده.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ اقول: بر فرض شما را از مکه خارج کنند این موجب عدم ایمان نمیشود ایمان عزیزتر از جان و مال و اولاد است بعلاوه پیغمبر و مهاجرین چه ضرری بآنها متوجه

ص: 256

شد در مدینه با کمال عزت انصار پذیرایی از آنها کردند و در فتح مکه چه نصرت و غلبه پیدا کردند.

[سوره القصص (28): آیه 58] .... ص : 257

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ (58)

و چه بسیار از شهرستانها ایکه در منتهای سعة و نعمت بودند در اثر طغیان و شرک هلاک کردیم و از بین رفت زندگانی آنها پس اینست مساکن آنها که در او سکونت نکردند از بعد از آنها مگر قلیلی و بودیم ما وارث آنها.

وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ یعنی اهلکنا اهل القریة مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و فرعونیان و اصحاب فیل و بسیار دیگر.

بَطِرَتْ مَعِیشَتَها که در طغیان و تکبر و تجبر زندگانی واسعی داشتند و در فراوانی نعمت بودند و به کلی از آنها گرفته شد چنانچه میفرماید وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (انفال آیه 47).

لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا بفاصله کمی از بین رفتند و نابود شدند چنانچه در بسیاری از آیات برای تنبیه و بیداری این موضوع را گوشزد بنده گان فرموده مثل آیه شریفه فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (حج آیه 44) و در مورد ثمود میفرماید فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا (نمل آیه 52) و در حق عاد میفرماید فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ (الحاقه آیه 7 و 8) و غیر اینها و تهدید بزرگیست در جواب کفار اقربین که اگر ایمان نیاوردید بکلی هلاک خواهید شد و از بین میروید نگاه باین تعیشات چهار روزه نکنید.

وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ تعبیر بارث برای این است که مورث چیزی همراه خود نمیبرد جز یک کفن تمام راجع بوارث میشود و لذا میفرماید وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (آل عمران آیه 180 و حدید آیه 10) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها (مریم آیه 40).

ص: 257

[سوره القصص (28): آیه 59] .... ص : 258

وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59)

و نیست پروردگار تو که هلاک کننده باشد اهل شهرستانها را تا اینکه مبعوث کند در معظم آن شهرستانها رسولی که برای آنها تلاوت کند آیات و ادله و حجج و بینات ما را و نیستیم ما هلاک کننده اهل شهرستانها را مگر آنکه اهل آن قری ظالم باشند.

نزول بلاهای مهلکه که سر تا سر افراد را بگیرد منوط و مربوط باموریست:

(1) اینکه باید حجت بر آنها از هر جهت تمام شود که راه عذر بر آنها بسته شود به ارسال رسل و انزال کتب و بیان دلیل و معجزه و ارشاد و دلالت ببیان ادله عقلیه و نقلیه و حجج واضحه که مفاد جمله اولی است.

وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا و مراد از امها اصل شهرستان ها که معظم بلاد باشد مثل مکه که آن را ام القری نامیدند و از این جهت پیغمبر اکرم را امی میگویند مثل مکی المدنی نه بمعنی بی سواد و بی علم چنانچه توهم کرده اند.

(2) استحقاق عذاب هلاکت بکفر و ظلم و فسق و فجور و طغیان و فساد زیرا هر معصیتی استحقاق عذابی میآورد یا دنیوی یا اخروی که مفاد جمله دوم است وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ.

(3) قابلیت عفو و مغفرت نداشته باشند و قابلیت بایمان و اعمال صالحه پیدا میشود.

(4) در نسل آنها مؤمنی بوجود نیاید تا دامنه قیامت.

[سوره القصص (28): آیه 60] .... ص : 258

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)

و آنچه نزد خداوند است از نعم آخرت بهتر و باقی تر است آیا پس از این تعقل نمیکنید؟

غرض الهی از خلقت بشر همان نعم و فیوضات اخرویست که در خبر از امیر المؤمنین است که میفرماید

«خلقتم للبقاء لا للفناء»

و آمدن بشر در دنیا برای تحصیل قابلیت است

ص: 258

بر آن فیوضات بایمان و اعمال صالحه و این نعم دنیوی برای وسائل تحصیل قابلیت و تمکن از تحصیل سعادت و رستگاریست باصطلاح مقصود بالتبع است لکن اکثر آن را مقصود بالاصالة میدانند و نقد میشمارند و آخرت را نسیه چنانچه پسر سعد گفت (و ما عاقل باع الوجود بدین) وای بر کسی که این امتعه و نعم دنیوی را مصرف عذاب و سخط و غضب الهی قرار دهد و دل بستگی بآنها پیدا کند که فرمود

«حب الدنیا رأس کل خطیئة»

لذا میفرماید:

وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ عموم دارد بقاء عمر و صحت و غناء و ثروت و ریاست و سلطنت و سایر مشتهیات از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و غیر اینها کل اینها.

فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها دو روز است و بالاخره فانی و زائل و نیست میشود و انسان میمیرد و تمام اینها را از دست میدهد.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ یعنی آنچه خداوند برای شما ذخیره کرده در آخرت از جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ که میفرماید وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ لِسَعْیِها راضِیَةٌ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ (غاشیه آیه 8 الی 16) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْها تَأْکُلُونَ (زخرف آیه 69 الی 73) و غیر اینها از آیات حتی در حدیث داریم

«و ما خطر علی قلب بشر».

خَیْرٌ و چه بهتری.

وَ أَبْقی و چه بقایی که تمام شدن ندارد و دار خلود است.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ که از جهل و جنون پست تر است که باین زخارف دنیوی دل بستگی داشته باشد و از آنها صرفنظر کند.

[سوره القصص (28): آیه 61] .... ص : 259

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (61)

ص: 259

آیا پس کسی که ما وعده داده ایم او را وعده حسنی پس او ملاقات میکند وعده ما را مثل کسیست که این چهار روزه دنیا متمتع ساختیم او را متاع زندگانی دنیا پس از آن او روز قیامت از کسانیست که او را حاضر میکنند برای سؤال و جواب.

یعنی بین این دو چه اندازه فرق و تفاوت است اما متاع دنیوی با اینکه بقاء و ثبات ندارد مضار بسیاری دارد یکی آنکه مشوب بآلام و اسقام است هر نوشی هزار نیش دارد و فکر و خیال و هم و غم و غصه دارد هم در دست آوردن و هم در نگاهداشتن حتی سلطنت که بالاترین لذائذ دنیویست یک شب بخیال راحت خواب ندارد که فرمود

«دار بالبلاء محفوفه و بالغدر موصوفه»

دیگر آنکه زحمت تحصیل او بسیار است چه اندازه خون دل خوردن دارد تا بدست بیاید در مقابل این همه زحمت ارزش ندارد باصطلاح این نان خوردن به سرزنش جان کندن نمیارزد دیگر آنکه

«فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عتاب»

در حدیث از حضرت رسالت است

«یؤتی بصاحب المال و یسئل عنه من این اکتسبت و فیما انفقت و هل ادیت شکره و لا یزال یسئل عنه»

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ و مسلما خلف وعده قبیح است و صدورش از خداوند محال است بخلاف وعید که خلفش مانعی ندارد.

کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا که تا سفره چیده شود بر چیده میشود.

ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ برای سؤال و جواب دنک و دینار.

[سوره القصص (28): آیه 62] .... ص : 260

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62)

و روزی که ندا میفرماید مشرکین را پس میفرماید کجا هستند شریک های من کسانی که بودید شما مشرکین گمان میکردید که آنها شریک منند در عبادت و اطاعت و بنده گی.

شرکایی که اینها شریک قرار داده بودند بسیار هستند: رأس آنها شیطان که میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یس آیه 60) و این شامل

ص: 260

جمیع مشرکین و کفار و اهل ضلالت و فساق و اهل معاصی و ظالمین میشود زیرا تمام باغوای شیطان بوده و اما سایر شرکاء بتهای بت پرستان گاو گاوپرستان آتش آتش پرستان گوساله گوساله پرستان بلکه عیسی و ملائکه بلکه ارباب ضلال.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فاعل ینادی خداوند تبارک و تعالی است بقرینه جمله بعد و مرجع ضمیر هم تمام مشرکین و کفار و اهل ضلالت و بدعت هستند.

أَیْنَ شُرَکائِیَ تعبیر شرکائی یعنی آنهایی که شما شریک من قرار دادید.

الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ و الا شریک ندارد خدا نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت و نه در نظر و معنای تزعمون یعنی مدرک و دلیلی و حجتی بر الوهیت و اطاعت آنها ندارید بلکه منشأ آن قساوت قلب سیاهی دل هوای نفس و تقلید آباء است چنانچه فردای قیامت شیطان میگوید: وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (ابراهیم آیه 22) و میفرماید کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ (حشر آیه 16) و غیر اینها از آیات شریفه در بسیاری از سور قرآنیه:

[سوره القصص (28): آیه 63] .... ص : 261

قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (63)

گفتند کسانی که ثابت شد بر آنها قولی که داده بودیم از وعده عذاب پروردگار اینها کسانی هستند که ما آنها را اغوا کردیم اغوا کردیم آنها را همان نحوی که خود در غوایت بودیم بیزاری میجوئیم بسوی تو نبودند ما را عبادت میکردند.

قالَ الَّذِینَ کسانی که بندگان خدا را اضلال میکردند از شیاطین جنی و انسی رؤساء اهل ضلال که تابعین خود را اضلال می کردند.

ص: 261

حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ قول وعده های عذاب بود که سر تا سر قرآن انذار فرموده بلکه اینها عذاب آنها چندین برابر عذاب کفار و مشرکین و معاندین است زیرا عذاب ضلالت خود را که دارند بعلاوه عذاب هر که را اضلال کردند هم دارند هر چه اتباع آنها بیشتر باشند عذاب آنها بیشتر میشود چون از برای فعل سه قسم گفتند فاعل بالمباشره و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا اینها هم فاعل بالمباشره بودند چون اختیار کفر و شرک و ضلالت و ظلم و فسق و فجور کردند و هم فاعل بالتسبیب که دیگران را وادار بر این امور کردند و هم فاعل بالرضا چون کمال رضایت و خشنودی را داشتند از اتباع خود تصور کنید کسانی که بنده گان خدا را از در خانه اهل ولایت دور کردند و تا کنون چه اندازه اتباع پیدا کردند چه اندازه عذاب دارند.

رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا اشاره باتباع خود که اینها را ما اغوا کردیم.

أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا سرّ اینکه ما اینها را اغوی کردیم غوایت و ضلالت خود ما بوده لکن فعلا:

تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ که میفرماید الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (زخرف آیه 67).

ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ گفتند مراد از عبادة اطاعت است یعنی منشأ ضلالت آنها قساوت قلب و عناد و وساوس شیطانی و هواهای نفسانی بوده.

[سوره القصص (28): آیه 64] .... ص : 262

وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (64)

و گفته میشود باین مشرکین که دعوت کنید شرکاء خود را پس دعوت میکنند پس شرکاء آنها جواب نمیدهند و اجابت نمیکنند آنها را و رؤیت میکنند عذاب را اگر بدرستی که آنها بودند که قبول هدایت کرده بودند.

وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ قائل ظاهرا ملائکه عذاب هستند که میگویند الهه خود را بخوانید بیایند شما را از عذاب نجات دهند و شما را یاری کنند و این قول از راه توبیخ است که اینها در دنیا میگفتند که اینها شفعاء ما هستند نزد خدا وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ

ص: 262

(یونس آیه 18) که هر غلطی و خطایی داشته باشیم این الهه شفاعت میکنند و عذاب از ما برداشته میشود حال بآنها گفته میشود که آنها را بخواهید بیایند شما را شفاعت کنند و تعبیر شرکاؤکم یعنی شما آنها را شریک خدا قرار دادید و این کلام منحصر بمشرکین نیست تمام اهل ضلال رؤساء خود را میخوانند که آنها این ها را شفاعت کنند.

فَدَعَوْهُمْ آلهه خود را می خوانند از این جمله استفاده میشود که مشرکین در قیامت هم باعتقاد شرک باقی هستند و الا آنها را دعوت نمیکردند.

فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ آن شرکاء جوابی نمیدهند و یاری نمیکنند بلکه خود آنها هم در جهنم هستند إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (انبیاء آیه 98).

وَ رَأَوُا الْعَذابَ و دیدند عذاب را که چه نعره ها و زفیرها دارد.

لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ جواب شرط محذوف است یعنی اگر قبول هدایت کرده بودند نه همچه کلامی بآنها گفته میشد و نه آنها دعوت میکردند و نه انتظار جواب از آنها داشتند و نه عذاب را مشاهده میکردند.

[سوره القصص (28): آیه 65] .... ص : 263

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ (65)

و روز قیامت روزیست که ندا میرسد اهل محشر را پس میگویند چه نحوه اجابت کردید شما فرستادگان را.

یکی از ضروریات دین اسلام بلکه جمیع ادیان و از خصوصیات روز رستخیز موقف حساب است که رسیدگی میشود بحساب بندگان و آیات شریفه درباره حساب بسیار است و اخبار بی شمار و از چند چیز سؤال میشود: اول از امور اعتقادیه از توحید که اولین دعوت انبیاء و رسل است و تمام اهل محشر در همین سؤال اولی عاجز از جواب هستند غیر از مذهب حقه زیرا مشرکین مثل عبده اصنام و آتش و شمس و کواکب و غیر اینها که شرک عبادتی داشتند و بسیاری شرک افعالی و بسیاری شرک صفاتی که صفات زائده معتقد بودند و از قبولی رسالت رسل که اگر یکی از انبیاء را منکر باشند یا نسبت های ناروا در حق آنها داده اند که شامل جمیع کفار

ص: 263

و معاندین میشود و از عدل الهی که از اصول مذهب است که العیاذ نسبت فعل قبیح یا لغو یا ظلم باو دهند که اکثر عامه منکر عدل هستند و از ولایت ائمه اطهار که غیر اثنی عشری در جواب عاجز هستند و از معاد و خصوصیات آن دوم سؤال از کلیه دستورات انبیاء و از واجبات مثل صلوة و صوم و حج و زکاة و خمس و امر بمعروف و نهی از منکر و جهاد و حب اهل بیت و از محرمات و معاصی سوم از نعم الهیه که «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» که از چه راهی بدست آوردید و بچه راهی مصرف کردید و چگونه شکر گذاری کردید چهارم از معاشرت و اداء حقوق یکدیگر مثل حق زوج و زوجه و والدین و اولاد و ارحام و فقراء و سادات و سایر مؤمنین پنجم از ظلم و مظالم نسبت به یکدیگر که سختترین مقامات است بالاخص ظلم باولیاء الهی و این جمله کوتاه شامل جمیع اینها میشود که میفرماید:

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ زیرا جمیع اینها از جانب مرسلین است.

[سوره القصص (28): آیه 66] .... ص : 264

فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (66)

پس کور میشود بر آنها خبرها در آن روز پس آنها از یکدیگر سؤال نمیکنند.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و تفاسیر مختلفه کرده اند بعضی گفتند جوابی ندارند که در پیشگاه احدیت دهند بعضی گفتند حجت و مدرک و راه عذری نیست از برای آنها و از یکدیگر سؤال نمیکنند و حجت نمیطلبند و بعضی گفتند سؤال از نسب و قرابت نمیکنند چنانچه از پیغمبر است فرمود

«کل حسب و نسب منقطع یوم القیمة الا حسبی و نسبی»

بعضی گفتند زبان آنها بسته میشود و نمیتوانند تکلم کنند لکن هیچ کدام اینها بنظر نمیاید و منافی با آیات دیگر است زیرا ضعفاء و کبراء گردن یکدیگر میاندازند و از یکدیگر طلب نجات میکنند وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ- الایه (ابراهیم آیه 21) وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها- الایه (مؤمن آیه 47) از خدا طلب

ص: 264

میکنند رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ (مؤمنون آیه 99) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (مؤمنون 107) وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (زخرف آیه 77) وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ (مؤمن آیه 49) و غیر اینها از آیات و آنچه بنظر میرسد اینکه مراد اینست که هر که گرفتار عمل خود هست و از دیگری نه خبر دارد و نه سؤال میکند چنانچه میفرماید:

وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (معارج آیه 10) و میفرماید یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (عبس آیه 34) بناء علی هذا می گوییم.

فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ خبر از احدی ندارند.

یَوْمَئِذٍ روز رستخیز.

فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ احوال پرسی از احدی نمیکنند «هر که بفکر خویش است» بلکه با یکدیگر کمال عداوت را دارد و لو در دنیا با هم کمال الفت را داشتند الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (زخرف آیه 67) هذا ما عندنا.

[سوره القصص (28): آیه 67] .... ص : 265

فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (67)

پس اما کسی که توبه کند از معاصی و ایمان آورد و عمل صالح بجا آورد پس امید است اینکه بوده باشد از رستگاران.

در باب رستگاری چهار امر شرط است:

(1) توبه از معاصی چه معاصی قلبیه مثل کفر و شرک و ضلالت و بدعت و انکار ضروریات و چه معاصی نفسیه از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه و چه معاصی جوارحیه از ارتکاب منکرات و محرمات عقلیه و شرعیه. و حقیقت توبه ندامت است چنانچه فرمود:

کفی فی التوبة الندم

و خداوند وعده قبول داده أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ (توبه آیه 104) وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ (شوری آیه 25) (2) ایمان بجمیع عقاید حقه از توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد و ضروریات دین و مذهب.

ص: 265

(3) اعمال صالحه از واجبات مثل صلوة و صوم و زکاة و خمس و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و تولی و تبرا که مفاد (فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً) است.

(4) موافات که بقاء بر ایمان و اعمال صالحه و تارک معاصی باشد تا آخر عمر که اگر و لو یک ساعت قبل الموت کافر یا مشرک یا شاک در یکی از اعتقادات شد بی ایمان میرود و کلیه اعمال او حبط میشود و لذا تعبیر بعسی فرمود.

فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ فلاح و رستگاری باین است که نه در حالت نزع و نه در قبر و نه در عالم برزخ و نه در صحرای محشر هیچگونه آسیبی نداشته باشد.

[سوره القصص (28): آیه 68] .... ص : 266

وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68)

و پروردگار تو خلق میکند آنچه را که بخواهد و اختیار میکند آنکه را که صلاح داند نیست از برای آنها اختیاری منزه است خداوند و بلندتر است از آنچه شرک میآورند.

وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ راجع بامور تکوینیه است که ایجاد مخلوقات بید قدرت او است و آنچه صلاح میداند و حکمتش اقتضاء میکند ایجاد میکند احدی را نمیرسد که در امر خلقت نظری دهد چون عالم بحکم و مصالح نیستند حتی ملائکه که موقعی که فرمود وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (بقره 30) پس احدی را نمیرسد که بگوید چرا فلان را غنی کردی و فلان را فقیر یا باو عزت دادی و باین ذلت او را ولود قرار دادی او را عقیم او را پسر دادی او را دختر او را متنعم فرمودی او را مبتلی او را حسن و جمال دادی او را قبیح المنظر چرا باران آمد چرا نیامد چرا شیطان را خلق کردی چرا مهلت دادی و امثال این چون و چراها در السنه بسیاری متداول است چون عالم بحکم و مصالح نیستند باید تسلیم صرف شد او میداند هر چه حکمت اقتضاء کند و مصلحت داشته باشد ایجاد میفرماید:

وَ یَخْتارُ راجع بتشریعیات است کی لیاقت نبوت و رسالت و امامت دارد او را جعل

ص: 266

میفرماید دستورات آنچه صلاح باشد جعل میکند از تکلیفیات و وضعیات از واجب و حرام چه کتابی نازل کند و چه نحوه نازل شود چنانچه گفتند وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (زخرف آیه 31) یا گفتند قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ (یونس آیه 15) و همچنین جعل امام و خلیفه چنانچه در حق آدم فرمود إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً و در حق داود فرمود یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (ص آیه 26) و در حق ابراهیم میفرماید إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً (بقره آیه 124) و در حق ابراهیم و اسحق و یعقوب میفرماید وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا (انبیاء آیه 73) و غیر اینها.

ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ این جمله را دو نحوه میتوان تفسیر کرد ولی برگشت هر دو بیک مطلب است نحوه اولی ما نافیه باشد و جمله مستقله چنانچه در ترجمه اشاره شد یعنی مردم اختیار جعل نبی و امام و خلیفه ندارند چون شرایطی در آنها معتبر است که جز ذات اقدس حق نمی داند پس بقلدری و به شوری و بجور نمیتوان جعل خلیفه کرد. نحوه ثانیه ما موصوله باشد و مفعول و یختار یعنی خدا اختیار میفرماید آنچه که خیر و صلاح باشد برای ناس و ناس خیر و صلاح خود را نمیدانند که بتوانند جعل نبی یا کتاب یا امام یا خلیفه کنند.

سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ که شریک برای خدا قرار میدهند در امر خلقت و جعل احکام و جعل نبی و رسول و امام.

[سوره القصص (28): آیه 69] .... ص : 267

وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (69)

و پروردگار تو میداند آنچه مخفی شده در سینه های آنها و آنچه ظاهر میکنند.

این آیه کأنه بیان و دلیل است بر آیه قبل که سرّ اینکه اینها تصرف میکنند در افعال تکوینی الهی و تشریعی از جعل خلیفه یا بدعت در دین یا اضلال بندگان و امثال اینها برای آن اموریست که در سینه های آنها مخفی کردند که شما نمیدانید و خداوند آگاه است مخصوصا در جعل خلیفه برای آن بغضی که از امیر المؤمنین در دلهای آنها مستور کردند و حب جاه و

ص: 267

ریاست و نسبت بسایر ائمه طاهرین، خداوند که عالم السر و الخفیات است از قلوب آنها مطلع.

لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (الحاقه آیه 18) یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (مؤمن آیه 20).

وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ کنّ بمعنی ستر و صان چنانچه میفرماید کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (و الصافات آیه 49) و میفرماید فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ (واقعه آیه 78) یعنی مصون و مستور.

ما یُعْلِنُونَ این صفات خبیثه که در قلوب قاسیه هست هر چه بخواهند مستور کنند بالاخره آثار آن در ظاهر بروز میکند چنانچه مشاهده گردید که منافقین پس از رحلت حضرت رسالت چه نحوه نفاق خود را آشکار کردند بگذاریم و بگذریم.

[سوره القصص (28): آیه 70] .... ص : 268

وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70)

و آن پروردگار اللَّه که نیست الهی مگر او و اختصاص باو دارد حمد، هم در این عالم دنیا و هم در آخرت و اختصاص باو دارد حکم بین عباد و بسوی او برمیگردید.

این آیه شریفه مشتمل بر چند جمله است:

جمله اولی: در مقام توحید است که مفاد (وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) است کلمه توحید و گفتیم این کلمه سه دلالت دارد مطابقی، التزامی و اقتضایی اما مطابقی توحید عبادتیست که الوهیت و استحقاق عبودیت مختص بذات اقدس او است و در حدیث سلسلة الذهب دارد

«کلمة لا اله الا اللَّه حصنی و من قالها دخل فی حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»

در مقابل مشرکین عبده اصنام و شمس و قمر و کواکب و آتش و گاو و گوساله و درخت و جن و ملک و انس و غیر اینها و اما التزامی سایر مراتب توحید، توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، نظری زیرا اگر در ذات یا صفات یا افعال یا نظر غیر او بود او هم سزاوار عبودیت بود و اما اقتضایی پس از مراتب توحید مقتضیست ارسال رسل و جعل احکام و انزال کتب و دار جزاء و نصب خلیفه و سایر عقاید دینیه و لذا در همان حدیث حضرت رضا میفرماید:

«بشرطها و انا

ص: 268

من شروطها».

جمله ثانیه: اختصاص حمد است بذات مقدس او که مفاد لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ است و در سوره مبارکه حمد معنای حمد و فرق بین او و مدح و شکر مفصلا بیان شده وجه اختصاص حمد بذات اقدس او اینکه سر تا سر ممکنات حتی مخلوقات وجود مقدس محمد و آل (ص)، محتاج صرف و هر کمالی داشته باشند افاضه او است چه در اعطاء و چه در ابقاء از خود چیزی ندارند یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (فاطر آیه 15) وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ (محمد آیه 38) کل نعمک ابتداء وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (ابراهیم آیه 34 نحل آیه 18) چه نعم دنیویه و چه اخرویه ..

جمله ثالثه: اختصاص حکم است باو که مفاد وَ لَهُ الْحُکْمُ است که در دنیا و در آخرت باید حکم بتعیین و نصب الهی باشد اما در دنیا خطاب رسید بداود یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ (ص آیه 26) و در حق پیغمبر میفرماید: فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ- الی قوله- وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ (مائده آیه 42) و غیر اینها که حاکم باید نبی و امام و منصوب از جانب آنها باشد و در غیبت منحصر است بمجتهد جامع الشرائط و حکم غیر آنها حکم طاغوت است بنص آیات و اخبار و اما در قیامت خداوند این مقام را بامیر المؤمنین عنایت میفرماید چنانچه در زیارتش میخوانی

«السلام علی صالح المؤمنین و وارث علم النبیین و الحاکم فی یوم الدین»

و از القابش «قسیم الجنة و النار» است که خودش فرمود

«لی وقفة علی جسر جهنم»

خلق اولین و آخرین را میآورند نزد من کسانی که دارای ولایت باشند آنها را نجات میدهم و غیر آنها سهم جهنم هستند.

جمله رابعه: وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ که بازگشت خلق اولین و آخرین جن و انس بسوی او، است که می گویی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».

[سوره القصص (28): آیه 71] .... ص : 269

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71)

ص: 269

بفرما باین مشرکین که آیا می بینید اگر خدا قرار دهد بر شما شب را همیشه تا روز قیامت کدام الهی است که بیاورد بر شما روشنایی آیا پس نمی شنوید.

نظر به اینکه مشرکین اعتراف دارند چنانچه میفرماید وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (عنکبوت آیه 61) و قریب به همین معنی در بسیاری از آیات دارد بناء علی هذا اگر امریه رسد که زمین از حرکت باز داشته شود و این قسمت ربع مسکون بر خلاف شمس باشد دائما شب است کیست قدرت داشته باشد که زمین را بحرکت آورد و این ربع مسکون را مقابل شمس قرار دهد یا اگر اراده کرد نور شمس گرفته شود تمام منظومه های شمسی تاریک میشود چنانچه در قیامت میفرماید إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (تکویر آیه 1 و 2) و لذا میفرماید:

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ یا بسکون ارض یا بذهاب نور شمس.

مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ آیا اصنام شما یا ملائکه یا جن یا انس قدرت دارند زمین را متحرک کنند یا شمس را نور دهند یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ.

أَ فَلا تَسْمَعُونَ بگوش قلب که صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (بقره آیه 171) و چون در قیامت هم زمین از حرکت باز داشته میشود و هم نور شمس و کواکب گرفته میشود تاریک و ظلمانی میشوند فقط نور ایمان است که میفرماید یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ- الی قوله تعالی- یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً (حدید آیه 12 و 13) و نور بهشت و حور العین و ملائکه هم از نور صدیقه طاهره است.

[سوره القصص (28): آیه 72] .... ص : 270

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72)

بفرما بآنها آیا مشاهده میکنید که اگر

ص: 270

قرار دهد خداوند بر شما روز را ثابت و باقی تا روز قیامت کیست الهی غیر خداوند بیاورد برای شما بشب که سکونت کنید در او آیا پس از این بینا نمیشوید.

فقط امر برسد بزمین که ساکن باش و این قسمت ربع مسکون در حال سکون زمین مقابل شمس باشد تا روز قیامت روز است.

تنبیه: روز و شب نه فقط برای این است که روزها در مقام تحصیل معاش و شبها استراحت داشته باشند زیرا ممکن است شب مشغول بکار باشند و روز استراحت کنند چنانچه نوع کارخانه ها در این زمان شب و روز بکار است و کارکنان هم بتناوب شب و روزی هستند بلکه اگر دائما شب باشد یا روز سکونت در زمین ممکن نیست یا از شدت برودت هلاک میشوند و یا از شدت حرارت بلکه جنبده در زمین باقی نمیماند و گیاه روئیده نمیشود و بثمر نمیرسد لذا میفرماید:

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ که علی برای ضرر است.

النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ که هیچ شب نداشته باشید.

مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ کدام قدرتست که بتواند زمین را متحرک کند؟

أَ فَلا تُبْصِرُونَ چشم قلب کور است درک نمیکند.

سؤال: اینها که شرک افعالی نداشتند بلکه شرک عبادتی داشتند.

جواب: این آلهه اینها که باعتراف خود مشرکین هیچگونه قدرت و ضرر و نفعی ندارند، چه استحقاق پرستش دارند.

[سوره القصص (28): آیه 73] .... ص : 271

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (73)

و خداوند از باب تفضل و رحمت مقرر فرمود از برای شما شب و روز را شب را برای این که سکونت پیدا کنید و رفع خستگی کنید و استراحت کنید در او و روز را برای اینکه طلب کنید از فضل الهی و تحصیل امر معاش و زندگانی و باشد که شما شکر این

ص: 271

دو نعمت بزرگ را بجا آورید.

اما وظایف شب دارد در اخبار که شبرا سه قسمت کنید یک قسمت آن را برای خواب بگذارید که این قوای بدن و حواس ظاهریه و باطنیه تعطیل شود و استراحت کند و یک قسمت برای التذاذات نفسانیه در مأکول و مشروب و منکوحات و یک قسمت برای عبادت و مناجات و عرض حاجات و ادعیه و تلاوت کتاب اللَّه و دعاء در حق برادران دینی که دعاء در سر و در غیاب برادران سریع الاثر است بخصوص وقت سحر و بعد از اتیان بنوافل حتی حضرت یعقوب مغفرت فرزندان را گذاشت برای وقت سحر:

و اما وظایف روز اما قسمت بین الطلوعین برای عبادت که در دو جا ثبت میشود هم ملائکه شب و هم ملائکه روز که میفرماید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (اسری آیه 78 و 79) و یک قسمت روز را برای تحصیل علم دین و اخذ مسائل و تکمیل عقاید و تزکیه اخلاق که فرمود

«طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة و طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال»

و یک قسمت برای کسب حلال و تحصیل امر معاش که فرمود

«الکاسب حبیب اللَّه، الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل اللَّه»

و این مقام بلندیست که از القاب حضرت رسالت است و دارد کسی که در خانه بنشیند و بگوید. خدا روزی مرا برسان دعایش مستجاب نمیشود و یک قسمت برای مراوده و معاشرت با اخوان وصله ارحام و رسیدگی بحال برادران دینی و قضاء حوائج مسلمین و اصلاح امور دینی آنها لذا میفرماید:

وَ مِنْ رَحْمَتِهِ کسی طلبی از خدا ندارد جمیع نعم او تفضل و رحمت است

«کل نعمک ابتداء».

جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ بواسطه حرکت دوری زمین که قسمت مقابل شمس روز و قسمت دیگرش شب و علت جعل شب و روز برای رفتن بسینما و تفریح گاه و مراکز فساد و ظلم به بندگان خدا نیست بلکه برای اینست که:

ص: 272

لِتَسْکُنُوا فِیهِ در شب.

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ در روز تا قدر این دو نعمت بزرگ را بدانید.

وَ لَعَلَّکُمْ یعنی باید و لازم است.

تَشْکُرُونَ لکن نوع بشر قدردان نیستند و قدر این دو نعمت را نمیدانند و شکرگزار، نیستند.

[سوره القصص (28): آیه 74] .... ص : 273

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)

عین این آیه در چند آیه قبل آیه 62 ترجمه و شرح شده احتیاج بتکرار ندارد فقط بیان وجه تکرار آیه را اشاره کنیم.

ممکن است این ندا در دو موقع باشد یکی در صحرای محشر که میگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ (یونس آیه 18) بآنها گفته شود که بگردید شفعاء خود را پیدا کنید که در مواقف قیامت شما را نجات دهند که در خبر داریم

ان للقیمة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة ثم تلا قوله تعالی: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ

(معارج آیه 4) و دیگر پس از ورود در عذاب جهنم و آتش که کاهی از مالک تقاضای مرگ میکنند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (زخرف آیه 77) گاهی از خزنه جهنم تقاضای تخفیف و لو یک روز میکنند وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ (مؤمن آیه 49) گاهی از خدا طلب خروج بدنیا میکنند وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً (فاطر آیه 37) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (مؤمنون آیه 107) پس خطاب برسد:

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ بیایند شما را نجات دهند و ممکن است جهات دیگری داشته باشد و اللَّه هو العالم.

[سوره القصص (28): آیه 75] .... ص : 273

وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (75)

و جدا میکنیم و بیرون میآوریم از هر امتی شهیدی را که شهادت

ص: 273

دهد بآنچه آن امت رفتار نمودند پس می گوییم بیاورید برهان و حجت خود را بر اعمال و رفتار خود پس عالم میشوند اینکه حق للَّه است و از بین میرود آنچه که بودند افتراء میزدند.

وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً مفسرین گفتند مراد انبیاء هستند که شهادت میدهند درباره امت خود ولی در خبر ابی جارود از حضرت باقر است فرمود

«من کل فرقة من هذه الامة امامها».

اقول: در بسیاری از زیارات ائمه اطهار دارد

«و شهداء یوم القیمة»

در قرآن میفرماید یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ (مائده آیه 109).

توضیح کلام: اینکه در باب شهادت باید حسی باشد شهادت علمی کافی نیست مثل در باب رؤیت هلال اگر کسی شهادت دهد که من یقین دارم بوجود هلال لکن رؤیت نکردم اثبات نمیکند و هکذا در باب قضاوت و اقامه بینه حتی در خبر است اشاره بشمس فرمود و فرمود

«علی مثل هذا تشهد»

انبیاء شهداء روز قیامت هستند لکن در حق امت خود در زمان خود و این موضوع از زمان آدم الی خاتم جریان داشته چون هیچ زمانی خالی از انبیاء نبوده و بر فرض اوصیاء آنها بودند اما زمان حضرت رسالت پس از رحلتش تا قیام قیامت در هر عصر و زمانی باید شاهدی باشد و آن ائمه اطهار هستند و نکته دیگر آنکه این جمله دلیل است بر اینکه ائمه طاهرین همه جا حاضر و ناظرند که امروز حضرت بقیة اللَّه تمام اعمال و افعال و اقوال ما را مشاهده میکند تا بتواند فردای محشر شهادت دهد.

فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ چنانچه میفرماید (همین سوره در چند آیه قبل آیه 75) وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ» گذشت تفسیر آن جوابی و حجتی و برهانی و دلیلی ندارند.

فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ چنانچه میفرماید وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا

ص: 274

نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ

و میفرماید وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا (انعام آیه 27 و آیه 30).

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ از شرک و کفر و ضلالت.

[سوره القصص (28): آیه 76] .... ص : 275

إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (76)

بدرستی که قارون بود از قوم موسی از بنی اسرائیل پس تعدی و تجاوز و برتری کرد بر آن ها و دادیم ما او را از گنج ها باندازه ای که مفاتیح آنها را میبردند جماعتی که صاحب قوه بودند زمانی که گفتند باو قوم او که فرحناک نباش باین مال و منال بدرستی که خدا دوست نمیدارد فرحناکها را.

إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی بعضی گفتند با موسی پسر خاله بودند که مادر موسی و مادر قارون دو خواهر بودند. در مجمع دارد «روی ذلک عن ابی عبد اللَّه (ع)» بعضی گفتند پسر عمو بودند قارون پسر یصهر بود و موسی پسر عمران و این دو برادر بودند و جمع بین این دو ممکن است که دو برادر دو خواهر را ازدواج کنند و اما قول به اینکه عم موسی بوده منطبق با این دو نمیشود.

فَبَغی عَلَیْهِمْ بغی سرکشی و تعدی و تجاوز از حد خود و بزرگ منشی است.

وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ گفتند علم کیمیاء داشته که بمس بزنند طلا شود و گفتند نبود در بنی اسرائیل کسی بهتر از او در قرائت تورات لکن در باطن منافق بود مثل سامری.

ما إِنَّ مَفاتِحَهُ مفاتح را بسیاری گفتند مراد خزائن اموال او است نظیر قوله تعالی.

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ (انعام آیه 59) و بعضی گفتند کلید گنجهای او.

لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ یعنی بزحمت میانداخت و خستگی جماعتی را در حمل و نقل آنها و عصبه را بعضی گفتند ما بین ده الی پانزده بعضی گفتند ما بین سه الی ده بعضی گفتند ما بین ده الی چهل و ظاهرا مراد جمعی را بزحمت میانداخت آنهم جمعی که (أُولِی الْقُوَّةِ) بودند.

ص: 275

إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ خویشان و اقرباء او از بنی اسرائیل.

لا تَفْرَحْ یعنی بمالت منال و فیس نکن و نخوت مورز «که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال».

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ کسانی که بمال و جاه مغرور میشوند «بحسنت مناز که بیک تبست و بمالت مناز که یک شبست» الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا (کهف آیه 46).

[سوره القصص (28): آیه 77] .... ص : 276

وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (77)

و طلب کن در آنچه خداوند بتو داده دار آخرت را و فراموش مکن نصیب خود را از دنیا و احسان کن همان نحوی که خداوند بتو احسان فرموده و طلب نکن فساد در روی زمین را محققا خدا فساد کنندگان را دوست نمیدارد.

مال دنیا اگر از ممر حلال بدست آید و صرف آخرت کنند بهترین مالها است، دارد در خبر که جماعتی از فقراء مشرف شدند خدمت حضرت رسول و عرض کردند بسیاری از عبادات را اغنیاء دارند که ما از آنها محروم هستیم از عبادات مالیه مثل زکاة، خمس، حج، صله ارحام، دستگیری از فقراء صرف جهاد فی سبیل اللَّه، احسان به بندگان و امثال اینها جامعش صرف دین، بنای مساجد، مدارس اصلاح طرقات و غیر اینها و ما فقراء محروم هستیم از این فیوضات حضرت اذکاری تعلیم آنها کرد که این نوع مثوبات را درک کنند اغنیاء فهمیدند آن اذکار را هم عمل کردند فقراء آمدند که اغنیاء هر دو قسمت را درک کردند حضرت فرمود:

«ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ» لذا بقارون گفتند:

وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ صرف دین کن و مبادا صرف معصیت یا جمع آوری آنها کنی که جز وبال و مسئولیت برای تو باقی نمیماند.

وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا این موهبتی که خدا بتو عنایت کرده در دنیا بهره برداری

ص: 276

کن و برای آخرت خود قرار ده و فراموش مکن آنچه صرف آخرت کردی برای تو میماند و آنچه گذاردی از دست میرود.

وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ شکر هر نعمتی صرف آن نعمت است در مرضی الهی بتو احسان فرموده تو هم به بندگان او احسان کن.

وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ مبادا صرف معاصی و اموری کنی که موجب غضب الهی باشد و فساد در روی زمین.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ و کسی را که مورد حب الهی نباشد مشمول رحمت نخواهد شد و مثوای او جهنم است.

[سوره القصص (28): آیه 78] .... ص : 277

قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)

قارون در جواب قوم گفت این دولت و ثروتی که پیدا کردم و بمن داده شده در اثر علم و صنعت خود پیدا کردم که صنعت طلا باشد و علم کیمیاء چنانچه امروز نوع اغنیاء هستند بعملیات خود و اسباب ظاهریه میدانند و غافل از اینکه مسبب الاسباب کیست و غافل از اینکه غناء و فقر از صفات خاصه حق است در باب توحید افعالی چه بسیار اشخاصی که تمام اسباب بر آنها فراهم است و هر چه بکار میزنند نتیجه نمی گیرند و چه بسیار اشخاصی که هیچگونه اسبابی در دست ندارند و دولت و ثروت بر آنها میبارد «ای سبب از تو مسبب هم زتو».

قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی و چه کسانی که دارای علم هم نبودند و ثروت آنها بمراتب بالاتر از اینها بود در اثر طغیان و فساد بچه هلاکتها افتادند مثل نمرود و عاد و ثمود و شداد و فرعون چنانچه میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (فجر آیه 6

ص: 277

الی 14) لذا میفرماید:

أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً و اینها بدون پرسش و سؤال داخل در جهنم میشوند.

وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ نظیر قوله تعالی فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (الرحمن آیه 39) که بدون سؤال وارد جهنم میشوند زیرا حساب و میزان و نامه عمل و پرس و سؤال برای کسانیست که نیک و بد داشته باشند اما یک دسته بدون حساب وارد بهشت میشوند زیرا هیچ عمل زشتی نداشتند و یک دسته جهنم زیرا هیچ عمل صالحی نداشتند و اگر حساب و سؤال شود برای اینست که بر خود او و بر دیگران معلوم گردد.

[سوره القصص (28): آیه 79] .... ص : 278

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79)

پس بیرون آمد قارون بر قوم خود با زینت هر چه تمامتر گفتند کسانی که اراده میکنند زندگانی دنیا را ای کاش بود برای ما مثل آنچه داده شده به قارون بدرستی که او صاحب بهره بزرگیست.

فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ مثل داش مشتیهای امروز که با چه لباس خود را آرایش کرده، با اتومبیل آخرین سیستم با فیس و تکبر و نخوت و خودنمایی در خیابانها و فرح گاهها نمایش میدهند که من منم و کیست مثل من و یک دسته جوانها که دست آنها خالیست آنها را می بینند و آرزو میکنند که ای کاش ما هم داشتیم و این نحو نمایش میدادیم چه چیز ما کمتر از آنهاست که گفتند اولین دشمن انسان دنیا است که خود را بتمام زینت نمایش میدهد و دلهای اهل دنیا را میرباید عمارات کذایی و ثروتهای کذایی و ریاستهای کذایی.

قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا که دلبسته بدنیا و علاقه مند باو هستند و غافل از اینکه وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی (همین سوره آیه 60) گذشت.

یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ نباید حسرت اهل دنیا را بدل راه داد که میگذارند و وبال آن را میبرند انسان باید حسرت اهل آخرت را داشته باشد که در این چهار روز دنیا

ص: 278

تأمین آخرت باقیه دائمه خود را کردند.

إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ دنیا در نظر آنها بسیار بزرگ میآید ولی در نظر اهل حق مثل انبیاء و ائمه و صلحاء از گوشت گندیده متعفن که در دهان سگ باشد پستتر است و زهر قتال است که بهر که پاشیده شد او را هلاک میکند و با سفل السافلین سوق میدهد.

[سوره القصص (28): آیه 80] .... ص : 279

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80)

و گفتند کسانی که بآنها علم داده شده وای بر شما ثواب خداوند- بهتر است از تمام دنیا برای کسی که ایمان داشته باشد و عمل صالح و بآن مثوبات نمیرسند و ملاقات نمیکنند مگر صبر کنندگان.

سه جمله در این آیه است: ایمان، اطاعت، صبر که مثوبات الهیه از دخول جنت و نعیم آن و سعادت دارین و رستگاری نشئتین منوط باین سه امر است.

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ علم اشرف صفات نفسانیست چنانچه گفتیم عقل که خداوند بانسان عنایت فرموده که ممیز بین خیر و شر و نفع و ضرر و حسن و قبح و سعادت و شقاوت است بمنزله آینه است در قلب انسان لکن بظلمت جهل تاریک است و چراغ قلب علم است تا این چراغ روشن نشود عقل درک نمیکند و مراد از علم همان است که امیر المؤمنین فرمود:

«آیة محکمة و فریضة عادلة و سنة قائمة»

و مراد از الذین اوتوا العلم انبیاء و اولیاء و علماء هستند که گفتند:

وَیْلَکُمْ خطاب باین جهال که علاقه مند بدنیا هستند و حسرت اهل دنیا را می خورند.

ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ مثوبات الهی جنت و نعم باقیه او است که بهتر است از این زخارف دنیوی که مشوب به سه عیب است: اول بلیات که فرمود

«الدنیا محفوفة بالبلاء»

هر نوشی هزار نیش دارد دوم زحمت تحصیل و حفظ و حراست او سوم فناء و زوال آن لکن وصول باین مثوبات مشروط به سه امر است:

اول لِمَنْ آمَنَ که بدون ایمان خردلی از این مثوبات را ندارد و ایمان، ایمان

ص: 279

بتوحید و تصدیق انبیاء و بیوم الجزاء و بتمام ضروریات دین و مذهب و روح ایمان ولایت است و الا مرده است.

دوم (وَ عَمِلَ صالِحاً) است و اعمال صالحه آنست که مطابق دستور انبیاء جامع جمیع شرائط صحت خالی از جمیع موانع تام الاجزاء باشد.

سوم وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ صبر هم سه قسم صبر داریم: یک صبر در بلیات و واردات و مصائب که تحمل کند دو صبر بر مشقت عبادت که در مقابل تحصیل علم و عمل باشد و مسامحه نکند. سوم صبر بر ترک معاصی و شهوات نفسانی که درجاتش مختلف است، صبر در بلا سیصد درجه، صبر بر عبادت ششصد درجه، صبر بر معاصی نهصد درجه و در قرآن میفرماید إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (زمر آیه 10).

[سوره القصص (28): آیه 81] .... ص : 280

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ (81)

پس خسف فرمودیم ما باو و بدار او زمین را یعنی در زمین فرو رفت پس نبود برای او از جماعت اجزاء و اصحابش کسی که او را یاری کند از غیر از خدا و نبود او از یاری شدگان.

گفتند قارون یکی از زنهای فاحشه را خواست و باو گفت من دو کیسه اشرفی که دو هزار اشرفیست بتو میدهم که فردا در مجمع بنی اسرائیل بیایی و بگویی که موسی با من زنا کرده فاحشه قبول کرد لکن در شب بخود آمد و گفت این چه عملیست من بجا بیاورم که نسبت زنا به پیغمبر خدا بدهم اینهمه معاصی مرا بس نیست فردا آمد در مجمع بنی اسرائیل و گفت قارون بمن دو کیسه اشرفیرا داده ببینید که مهر قارون باو خورده که من بیایم و نسبت زنا بموسی- دهم و حاشا و کلا که من همچه نسبتی به پیغمبر خدا دهم حضرت موسی بسیار غضبناک شد عرض کرد پروردگار را تا چه اندازه او را مهلت میدهی خطاب شد زمین را در تحت اختیار تو قرار دادم حضرت موسی بزمین امر فرمود که قارون را بگیر قارون فرو رفت در زمین بعضی بنی اسرائیل گفتند حضرت موسی میخواهد تمام اموال قارون را ضبط کند حضرت موسی،

ص: 280

امر فرمود که تمام اموال و خانه و اندوخته های او بزمین فرو رفت و اینست مفاد فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ.

تنبیهان: (یک) امروز چه اشخاصی هستند که برای نفع قلیلی یا دوستی و رفاقتی میایند در محکمه و شهادت ناحق میدهند از آن زن فاحشه بدتر (دو) خداوند چه میکند با آنکه نسبت زنا بماریه قبطیه داد و گفت ابراهیم فرزند پیغمبر نیست که شرحش در سوره نور گذشت.

فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ نه خدمه و نه اجزاء و نه اقارب.

مِنْ دُونِ اللَّهِ در مقابل غضب الهی بترسند ظالمین که احدی آنها را کمک نخواهد کرد پس از نزول عذاب.

وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ کارش بجایی رسید که مقدم بر فرعون و هامان شد که در سوره عنکبوت پس از ذکر قوم نوح و ابراهیم و لوط و اصحاب مدین و عاد و ثمود میفرماید وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ- الی قوله تعالی- فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا (آیه 39 و 40)

[سوره القصص (28): آیه 82] .... ص : 281

وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82)

و صبح کردند کسانی که آرزو میکردند جایگاه قارون را در روز قبل الخسف میگویند وای که بدرستی که خداوند بسط میدهد روزی را برای هر که بخواهد از بندگان خود و تنگ میگیرد آنچه صلاح داند اگر نبود اینکه خداوند منت گذارد بر ما که اگر ما هم مثل قارون بودیم هر آینه خسف هم دامن ما را میگرفت وای که رستگار نمیشوند کافرها.

بنی اسرائیل که هر روز بیک رنگی در میآمدند گاهی گوساله پرست گاهی از موسی تقاضای «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ» گاهی میگفتند «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً» مع ذلک

ص: 281

متنبه شدند از خسف قارون ولی ابناء امروز مشاهده میکنند که خدا با ظالمین چه میکند جریتر میشوند در ظلم و در محبت دنیا و جمع آوری زخارف آن.

وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ دیروز آرزوی جایگاه او میکردند بیک شب فاصله پشیمان شدند.

یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ او صلاح هر کس را میداند در توسعه و ضیق چنانچه در حدیث قدسیست

ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فإن افقرته لافسده ذلک

و در قرآن مجید است کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی (علق آیه 6 و 7).

لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا اگر منت نگذارده بود خداوند بر ما و ما هم مثل قارون آلوده شده بودیم هر آینه ما هم خسف میشدیم.

وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ وای که هرگز رستگار نمیشوند کفار چون شرط اولی رستگاری ایمان است.

[سوره القصص (28): آیه 83] .... ص : 282

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (83)

این دار آخرت بهشت و فیوضات الهی را قرار دادیم برای کسانی که اراده نمیکنند بلند پروازی در زمین و نه فساد را و عاقبت سعادت و رستگاری از برای اهل تقوی است.

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ تمام برمیگردند بمحشر لکن دار الاخره بهشت است خانه آخرتی که اوصاف آن را در آیات باندازه فهم و ادراک بشر بیان فرموده از انهار جاریه و قطوف دانیة و حور و قصور و غلمان و فرش و البسه و لحوم و سایر نعم الهیه و بالاترین آنها رضای حق و حشر با انبیاء و ائمه و صلحاء است وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ.

(زخرف آیه 71) و در حدیث عطف فرموده

«و ما خطر علی قلب بشر».

نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ علو کبر و نخوت و خودنمائیست بالاخص

ص: 282

بر انبیاء و ائمه و مؤمنین حتی در خبر است از امیر المؤمنین فرمود

«نزلت هذه الایة فی اهل العدل و التواضع من الولاة و اهل القدرة من الناس»

و نیز از آن حضرت است فرمود

«من یعجبه شراک نعله فیدخل فی هذه الایه»

یعنی حتی تکبر بلباس و به نعل هم محروم از جنت است. کبر، عجب، نخوت، تطاول و امثال اینها انسان هر چه مقامش بالا رود باید تواضعش بیشتر شود. از حضرت صادق (ع) است بحفص فرمود.

«ما نزلت الدنیا من نفسی الا بمنزلة المیته اذا اضطرت الیه اکلت»

و نیز فرمود

«کفی بخشیة اللَّه علما و کفی بالاغترار جهلا

و فرمود

«ان اعلم الناس باللَّه اخوفهم للَّه و اخوفهم له اعلمهم به و اعلمهم به أزدهم»

وَ لا فَساداً در اخبار فساد را تفسیر فرموده اند بترک فرائض و فعل معاصی بخصوص حقوق الناس ظلم و تعدی اذیت و غیبت ذهاب مال و سایر معاصی کبار.

وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ مراتب تقوی را مکررا بیان کرده ایم درجه اول ایمان که تقوای از شرک و کفر و ضلالت و بدعت و انکار ضروری باشد و درجه اعلای تقوی از توجه بغیر خدا و عدم خطور معصیت در خیال و قلب و بینهما متوسطات.

[سوره القصص (28): آیه 84] .... ص : 283

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (84)

کسی که بیاید با حسنه پس برای اوست بهتر از آن حسنه و کسی که بیاید با سیئه پس جزاء داده نمیشوند کسانی که اعمال سیئات میکنند- مگر آنچه که بودند عمل میکردند.

نظر به اینکه به حسنات قابل تفضلات الهی میشود و فضل الهی بسیار و بیشمار و عظیم است و اما سیئات استحقاق عقوبت میاورد و زائد بر استحقاق ظلم است و خداوند عادل است و ظلم نمیکند إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً (نساء آیه 44) إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً (یونس آیه 44) وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (کهف آیه 47) الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ (مؤمن آیه 17).

الی غیر ذلک از آیات لذا در دعا می گویی

«ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک»

ص: 283

و در اخبار از برای هر یک از اعمال حسنه کوچک و بزرگ از فرائض و واجبات و از مندوبات و مستحبات از ادعیه و اذکار و احسان و بذل و تلاوت و سایر عبادات و از اخلاق حمیده و عقائد حقه چه اندازه مثوبت ذکر فرموده و از معاصی با اینکه در قرآن بسیار آنها را مورد عفو قرار داده زائد بر استحقاق عقوبت نمیفرماید وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (شوری آیه 30) لذا میفرماید:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها و از برای خیریت هم درجات بسیار است دائر مدار حسنات از شرائط قبول و ازدیاد آنها و سایر خصوصیات و جهات.

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ.

سؤال: سیئات هر چه که باشد و هر اندازه باشد بالاخره محدود است و عذاب قیامت غیر محدود که معنی خلود است و نسبت محدود بغیر محدود اگر بگویی مثل قطره است بدریا کم گفته ای زیرا دریا هم محدود است و با این آیات سازش ندارد.

جواب: سیئات اگر مقرون با ایمان باشد که قابل عفو و مغفرت و شفاعت است خلود ندارد و اگر مقرون بکفر و شرک و ضلالت است چون این صفات قابل تغییر نیست و دائمیست لذا عذابش هم دائمیست.

[سوره القصص (28): آیه 85] .... ص : 284

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (85)

محققا آنکه واجب فرمود بر تو قرآن را هر آینه برمیگرداند و بازگشت میکند تو را بمرکز و معاد خود بگو پروردگار من داناتر است به کسانی که آمده اند با هدایت و کسانی که در ضلالت آشکار هستند.

این آیه شریفه را مفسرین تفسیرات مختلفه کردند بعضی گفتند معاد مکه است که پس از هجرت در یوم الفتح برگردانید او را بمکه چون صدق بازگشت نمیکند مگر آنکه ابتداء جایی باشد و بیرون رود و برگردد بعضی گفتند روز قیامت است که یوم المعادش میگویند که ارواح بر میگردند باجسام بعضی گفتند معاد جنت است که خداوند وعده فرموده مؤمنین را به

ص: 284

دخول جنت بعضی گفتند موت است که روح پس از تعلق ببدن بدن را رها میکند و میرود در عالم ارواح که قبلا بوده و لکن اخبار بسیاری داریم از جابر و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السلام که مراد دوره رجعت است که پیغمبر و امیر المؤمنین و ائمه طاهرین

«و من محض الایمان محضا و من محض الکفر محضا»

برمیگردند در دنیا و ائمه سلطنت میکنند تمام صفحه دنیا را و انتقام میکشند از دشمنان و اخبار رجعت از متواترات است و از ضروریات مذهب شیعه است و آیات قرآنی هم بر طبقش دلالت دارد مثل هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه آیه 33) و مثل وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور آیه 55) و غیر اینها و تا کنون دین اسلام بر همه ادیان ظاهر نشده و وعده الهی عملی نشده و تخلف پذیر هم نیست و این مختص بدوره رجعت است.

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ بقرائت و تبلیغ و عمل بدستورات آن.

لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ برمیگرداند تو را بدنیا در دوره رجعت.

قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی کی قابل هدایت است و هدایت میشود؟

وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ در ضلالت میافتد.

[سوره القصص (28): آیه 86] .... ص : 285

وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ (86)

و نبودی تو امیدوار اینکه القاء بشود بسوی تو این کتاب قرآن مجید مگر رحمتی بود از پروردگار تو پس نبوده باش پشتیبان از برای کافرین.

مسئله مشکله: و آن اینست که مکررا مخصوصا در مقدمه مراتب نزول قرآن را بیان کرده ایم که اولین مرتبه نزول بر نور مقدس نبی اکرم بود و اخباری در این باب داشتیم و، شواهدی هم از قرآن بر او اقامه کردیم مثل وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ (طه آیه 113) و دارد امیر المؤمنین حین ولادت سوره مؤمنون را تلاوت فرمود

ص: 285

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الایه و پیغمبر فرمود

«قد افلحوا بک یا علی».

و این با این جمله وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ سازش ندارد و مطابق عقیده عامه است که پیغمبر قبل البعثت جاهل بود و العیاذ بدین اسلام نبود.

جواب: بعضی گفتند که خطاب و لو بآن حضرت است و لکن مقصود دیگرانند چنانچه از ابن عباس نقل کردند که گفت «القران کله ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است و از تفسیر علی ابن ابراهیم که گفت «المخاطبة للنبی (ص) و المعنی للناس» لکن این اشکال و این جواب مبتنی بر اینست که:

إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ مستثنای منقطع بگیریم یعنی تو امید نداشتی و لکن رحمت الهی مقتضی نزول شد و ما مکرر گفته ایم که مستثناء منقطع در قرآن نداریم بنا بر این معنی این میشود که تو امیدت برحمت پروردگار بود در القاء کتاب بجای دیگری امیدوار نبودی.

فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ باید با کفار و معاندین و اهل ضلالت کمال معاندت و بغضاء را داشت هیچگونه محبتی بآنها نباید کرد که معنی تبری است، و یکی از فروع دین است.

[سوره القصص (28): آیه 87] .... ص : 286

وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (87)

و جلوگیر نشود تو را از بیان آیات الهی پس از آنکه نازل شد بر تو و دعوت کن بندگان را بسوی پروردگارت و نبوده باش از مشرکین.

مسلما برای پیغمبر (ص) هیچ امری جلوگیر از بیان آیات قرآن نبود و هیچ کوتاهی در دعوت نداشت و هیچگونه شرکی در ساحت قدس او نبود و این نمره آیات برای رفع طمع مشرکین است که میگفتند:

ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ (یونس آیه 15) یا توقع این داشتند که با آنها در عبادت اصنام موافقت کند و او را رئیس خود قرار دهند و با آنها همراهی کند لذا خداوند برای رفع طمع آنها میفرمایϺ

وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ- الایه چنانچه در آیه بعد هم همین منظور است که میفرماید:

ص: 286

[سوره القصص (28): آیه 88] .... ص : 287

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)

و مخوان و قرار مده با خداوند اله دیگری نیست الهی مگر او هر شی ء هلاک میشود مگر وجه او از برای او است حکم و بسوی او برمیگردید.

اخبار بسیاری داریم که فرمود نحن وجه اللَّه و عین اللَّه الناظره و ید اللَّه الباسطة و اذنه الواعیه و در بعض اخبار دارد ثواب و اجر اعمالیست که لوجه اللَّه بجا آورده میشود و در بعض اخبار وجه اللَّه الذی یؤتی منه بالجمله خداوند تبارک و تعالی جسم نیست و وجه ندارد و این کنایه است بعضی گفتند مراد ذات اللَّه است و این هم عود اشکال است زیرا ذات بمعنی ماهیت است و او ماهیت ندارد صرف الوجود است پس این جمله کنایه مثل بسیاری از صفات سمیع بصیر، قائم و امثال اینهاست بناء علی هذا جمع بین اخبار هم ممکن است.

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ که اول دعوت انبیاء توحید است.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ کلمه توحید.

کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ هر چه برای غیر خدا باشد فانی و زائل و هر چه لوجه اللَّه باشد اعمال صالحه مثوبات اخروی اطاعت انبیاء و ائمه و انوار مقدسه آنها باقی میماند.

لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ شرحش مفصلا گذشت.

تمّ بحمد اللَّه تفسیر سورة القصص و یت لوه انشاء اللَّه سورة العنکبوت و الحمد للَّه اوّلا و آخرا.

ص: 287

سوره عنکبوت 69 آیه- مکی .... ص : 288

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و اللّعن علی اعدائهم اجمعین اما فضلها: ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود هر کس بخواند سوره عنکبوت را در شب بیست و سوم شهر رمضان و اللَّه از اهل بهشت است و استثناء نمیکنم احدی را و نمی ترسم که برای می نوشته شود اثمی در این قسم. و از برای این سوره مکانیست نزد خداوند. و نیز در برهان از آن حضرت روایت کرده که فرمود هر که بنویسد این سوره را و بشوید و از آن آب بیاشامد کلیه دردها از او زائل میشود و درد نمیکشد مگر درد مرگ که لا بد منه است و قلبش فرحناک میشود و شرح صدر پیدا میکند و اگر صورتش را بآن آب بشوید حرارت و حمره از او زائل میشود و غیر اینها از اخبار که از خواص قرآن از پیغمبر نقل کرده.

[سوره العنکبوت (29): آیات 1 تا 2] .... ص : 288

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2)

آیا گمان میکنند ناس اینکه ما آنها را وامیگذاریم بمجرد اینکه بگویند ایمان آوردیم و آنها امتحان نمیشوند البته آنها را امتحان میکنیم.

الم رمزیست بین خدا و رسول ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ و رسوله وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ الأئمة الطاهرین.

أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا بمجرد اینکه اقرار بشهادتین کردند «اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه» و اسم اسلام و ایمان روی خود گذاردند.

ص: 288

أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا اگر چه در ظاهر احکام اسلام بر او جاریست از حفظ جان و مال و طهارت بدن و صحت ازدواج و حمل فعل او بر صحت و وجوب غسل و کفن و دفن و صلوة بر او و سایر احکام اسلام و لکن خداوند آنها را امتحان میکند.

وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ و امتحانات الهی بسیار است و مختلف یکی را بدولت یکی را بفقر بعزت، بذلت، بنعمت، ببلا، بصحت، بمرض، بقوت، بضعف، بعبادت، بمعصیت، بصفات حسنه و قبیحه و غیر اینها. و اخبار بسیاری داریم که امتحان این امت پس از رحلت پیغمبر بود که منافقین و بنی امیه و بنی العباس کردند آنچه کردند و امروز هم امتحانات بسیار است مخصوصا در جوانها دختران و پسران بعد از آزادی لباس و وضع شاید بتوان گفت صد نود چه نحو نسبت بقرآن، بواجبات مثل نماز و روزه و غیر اینها و نسبت بمعاصی از ساز و آواز و شرب و قمار و غیر اینها خوب امتحان دادند آیا بعد از این چه میشود؟

[سوره العنکبوت (29): آیه 3] .... ص : 289

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ (3)

و هر آینه بتحقیق امتحان کردیم کسانی که از قبل از این امت شما بودند و هر آینه دانست خداوند متعال کسانی که در ایمان راستگو بودند و حقیقت داشت و کسانی که دروغگو بودند.

مثل بنی اسرائیل که بموسی ایمان آوردند لکن امتحان شدند بگوساله سامری یا گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ یا گفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً و بعد از موسی در شرک و کفر و بدعت و افتراء بانبیاء و قتل آنها چه کردند که تمام اینها را در قرآن- اشاره فرمود قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ- الی آخر الآیات (طه آیه 85 الی آیه 96) دوازده آیه أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ- الی قوله- فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ (بقره آیه 81 و 82) وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً- الایه (بقره آیه 52) و هم چنین امم ماضیه: قوم نوح هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و هم چنین امت عیسی الی زمان بعثت حضرت رسالت

ص: 289

لذا میفرماید:

وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ البته امتحانات الهی بسیار است و سنت الهی تغییر پذیر نیست فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (فاطر آیه 41 و 42).

فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ علم الهی که احاطه دارد چیزی بر او مجهول نیست تا بامتحان معلوم گردد پس مراد اظهار علم خود را میکند بر افراد که حقیقت و بواطن هر کسی معلوم گردد و معلومات الهی صورت خارجیه پیدا کند و خوب و بد از هم تمیز پیدا کنند.

[سوره العنکبوت (29): آیه 4] .... ص : 290

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (4)

آیا گمان میکنند کسانی که اعمال سیئه بجا میاورند بر ما پیشی گرفتند و ما را عاجز کردند از مؤاخذه آنها و عذاب آنها بسیار بد گمانیست که اینها حکم میکنند.

امروز این فساق و فجار خیال میکنند که جایی خبری نیست و خود را مقدم میدانند و آزاد هر چه ظلم و بی عفتی و بی حیایی و بی غیرتی و بی همه چیزی است از دست شان بر میآید میکنند آن وضع ساز و آواز و آن وضع لباس و آن طرز بیرون آمدن و ترک فرائض مثل نماز و روزه و زکاة و آن کسبهای حرام و آن تعدیات و تجاوزات که رواج پیدا کرده و روز بروز زیاد میشود اینها پیشقدم شدند و روشن فکر و این عده قلیل صلحاء و متدینین امّل و عقب افتاده و بی شعور و بی ادراک هستند غافل از اینکه این مهلت الهی بضرر آنها تمام میشود وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 72) فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (انعام آیه 44 و 45) و غیر اینها از آیات قرآنیه.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ سیئه هر عمل زشتی را شامل میشود از شرک و کفر

ص: 290

و ضلالت و ظلم و ایذاء و جمیع محرمات الهیه، گمان میکنند:

أَنْ یَسْبِقُونا بر ما غالب شدند نه اعتنا به انبیاء و نه به ائمه هدی و نه بعلما و نه به مؤمنین میکنند بلکه اذیت بآنها میکنند و بر آنها تکبر و بزرگی میکنند.

ساءَ ما یَحْکُمُونَ اشتباه بزرگیست.

[سوره العنکبوت (29): آیه 5] .... ص : 291

مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (5)

کسی که هست امیدوار بلقاء پروردگار پس محققا اجل و مدتی که خداوند معین فرموده هر آینه میآید و خداوند سمیع است عالم بآنچه می گویید علیم است بآنچه میکنید.

مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ لقاء رحمت الهی و وعده هایی که بمؤمنین داده و این، دو قسم است یک قسم وعده های خدا در همین دنیا که قبلا تذکر داده وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور آیه 55) که راجع بدوره رجعت است.

فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ البته خواهد آمد و تخلف پذیر نیست و وعده الهی خلف نمی قسم دوم وعده هایی که بمؤمنین داده در عالم آخرت از بهشت و مثوبات و نعم بهشتی که در بسیاری از سور قرآنی داده شده آنهم البته خواهد آمد: إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها (طه آیه 15).

وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ و او سمیع است و علیم از برای سمیع دو معنی است یکی عالم بمسموعات و یکی اجابت دعوات مثل «سمع اللَّه لمن حمده» یعنی حرف شنواست اجابت میکند دعوات هر که حمد او را بجا آورد چنانچه در خبر است راوی از حضرت میپرسد دعائی تعلیم من فرما که جامع باشد حضرت فرمود «قل الحمد للَّه» زیرا هر که نماز می خواند در حق تو دعا می کند می گوید «سمع اللَّه لمن حمده» و علیم است بما فی الضمائر هر کس یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (مؤمن آیه 19).

[سوره العنکبوت (29): آیه 6] .... ص : 291

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (6)

و کسی که جهاد کند

ص: 291

جز این نیست که جهاد کرده برای نفس خود و نفعش عائد خود او میشود بدرستی که خداوند بی نیاز است از عالمین.

از برای جهاد سه قسم جهاد داریم:

(1) جهاد با کفار و مشرکین که یکی از فروع دین است و شرطش حضور امام است.

و در دوره غیبت دفاع است.

(2) جهاد با فساق و ظلمه و تارکین فرائض بامر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل و هدایت ضال و دلالت گم شدگان بشرائط مقرره آنها.

(3) جهاد با نفس در ترک معاصی و فعل واجبات که جهاد اکبرش گویند، چشم جهاد دارد، گوش جهاد دارد، زبان دست، پا، عورت، قلب، شکم که از کلیه محرمات آن اجتناب و در فرائض امتثال.

وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ مثوبات آن را حیازت میکند و مضرات آن را از خود دفع میکند مخصوصا دفع وساوس شیطان و هواهای نفسانی.

إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ نه ایمان و عبادات شما نفعی بر خدا دارد و نه کفر و معاصی ضرری باو متوجه میشود کسی منتی بر خدا ندارد یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (حجرات آیه 17) و از برای غنا نوع مفسرین بمعنی بی نیازی و از صفات سلبیه شمرده اند و لکن بعقیده ما اعظم صفات ثبوتیه است بمعنی دارایی دارای جمیع کمالات و لازمه او تنزه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاجات است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 7] .... ص : 292

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (7)

و کسانی که ایمان آوردند و عمل بصالحات کردند هر آینه ما تکفیر میکنیم از آنها سیئات آنها را و هر آینه جزاء میدهیم آنها را به نیکوتر از آنچه اینها بودند عمل میکردند.

ص: 292

مسئله: در علم کلام بحث از مسئله احباط و تکفیر دارند که آیا عبادات مکفر سیئات میشود یا سیئات عبادات را حبط میکند یا نه بحث مبسوطیست و آنچه بنظر میرسد هر عبادتی جزای خود را دارد و هر معصیتی استحقاق عقوبت خود را دارد چنانچه صریح قرآن است فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال آیه 7 و 8) بلی ایمان مکفر سیئات در کفر و شرک میشود چنانچه فرمود

«الایمان یجب ما قبله»

و زوال ایمان و لو حین نزع حبط میکند جمیع عبادات را چنانچه میفرماید وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ (بقره آیه 217) و آیات دیگری و این هم نه حبط باین معنی است که عمل صحیحا واقع شده باشد سپس از بین برود بلکه شرط صحت کلیه عبادات ایمان است و موافات یعنی بقاء ایمان الی حین الموت پس ارتداد کشف میکند که از اول صحیح نبوده چنانچه آیات تکفیر مثل إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ (نساء آیه 31) و آیات دیگر معنی عفو و مغفرت است مثلش مثل توبه است و مثل کفارات در باب کفارات و مثل شفاعت است و امثال اینها لذا بهمین معنی است این آیه شریفه که میفرماید:

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ که خداوند عفو می فرماید و میامرزد و گذشت میکند نه آنکه از بین برود.

وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ تعبیر بجزاء نه بمعنی استحقاق است که طلب داشته باشد مثل عمله و کارگر که برای کارفرما کار کند حق اجرت پیدا کند بلکه بمعنی قابلیت تفضل است زیرا عبادات یک عمر برابری نمیکند با کوچکترین نعم الهی و مراد از الصالحات و لو جمع محلی بلام است و افاده عموم میکند لکن قطعا مراد جمیع اعمال صالحه نیست زیرا احدی تمکن ندارد حتی معصومین بسا در یک ساعت صد عمل صالح است ممکن نیست مگر یکی از آنها بلکه مراد اعمال صالحه است هر چه بیشتر خوبتر باشد اجرش بهتر و زیادتر میشود.

ص: 293

[سوره العنکبوت (29): آیه 8] .... ص : 294

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

و سفارش کردیم ما انسان را بوالدین پدر و مادر خود نیکی را و اگر مجاهده کردند با تو که شرک بیاوری، بمن که خدای تو هستم چیزی را که نیست برای تو علم بآن پس اطاعت مکن آنها را بسوی من است بازگشت شما پس خبر میکنم و آگاه میکنم شما را بآنچه که بودید عمل میکردید.

یکی از واجبات شرعی اطاعت والدین است مثل اطاعت زوجه زوج را و اطاعت عبید و اما موالیان خود را لکن مادامی که مخالفت اوامر و نواهی شرع نباشد مثل اینکه بگوید نماز واجب را نکن یا امر به ترک سایر واجبات مثل صوم، زکاة، خمس، حج، یا امر بفعل معاصی مثل ساز، آواز، شرب و غیر اینها نباید اطاعت کرد چه رسد بامر بکفر و شرک و ضلالت و پدر و مادر واجب النفقه هستند در صورتی که خود نداشته باشند لذا میفرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ وصیت الهی دستورات و فرامین او است.

بِوالِدَیْهِ حُسْناً عاق والدین از معاصی بسیار بزرگ است. مبادا اسباب رنجش خاطر آنها را فراهم کنی و احسان بآنها اطاعت آنها دعاء در حق آنها حیا و میتا انفاق بر آنها احترام آنها کوچکی نسبت بآنها هدایت آنها ارشاد آنها و سایر نیکی ها حتی اگر کافر و مشرک باشند باید با آنها بملایمت رفتار کرد چنانچه میفرماید وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ، لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً (لقمان آیه 15).

وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما حتی دارد متوکل عباسی ملعون یک شب دستور داد بمطربها و مقلدهای خود تقلید فاطمه را در آوردند بر پسرش بسیار ناگوار شد نوشت بر حضرت هادی به نام گمنامی که اگر فرزندی ببیند پدرش تقلید صدیقه طاهره را در آورده تکلیف این پسر با این پدر چیست فرمود چون مرتد شده باید او را کشت لکن عمر خودش کوتاه میشود گفت و لو عمرم کوتاه شود چهل غلام زنگی را برداشت و شبانه

ص: 294

متوکل را بقتل رسانیدند.

إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ یوم القیامة پس از بعث.

فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هر کس گرفتار عمل خود می شود.

تنبیه: از برای ابوت سه درجه است:

«اب یولدک و اب یزوجک و اب یعلمک»

که علماء باشند و در اخبار بسیار از پیغمبر و امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و واحد واحد ائمه تا حضرت عسگری اخبار متجاوز از بیست حدیث داریم که پیغمبر (ص) و امیر المؤمنین دو پدر این امت هستند و اطاعت آنها واجب.

[سوره العنکبوت (29): آیه 9] .... ص : 295

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (9)

و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند هر آینه داخل میکنیم اینها را در بندگان صالح خود.

بنده صالح کسی را گویند که هیچگونه فسادی در او نباشد نه در عقائد نه در اخلاق نه در افعال و نه در عوارض مثل شک، سهو، نسیان، خطا، اشتباه، و این خاص معصوم است انبیاء و ائمه هدی و سایر معصومین. و بزرگترین تفضلات الهی در حق مؤمنی که اجتناب از معاصی میکنند و باعمال صالحه میپردازند و لو بدرجه ای که صدق عدالت کند که مرتکب کبائر و مصر بر صغائر و منافیات مروت نباشند خداوند آنها را محشور میفرماید با انبیاء و ائمه هدی و معصومین، زنهای آنها را با صدیقه طاهره و مریم و حوا و آسیه و زینب و معصومه و امثال اینها و مردان آنها را با پیغمبر و ائمه اطهار که حشر با اینها الذ از لذائذ بهشت است چه لذائذ جسمانی و چه لذائذ روحی حتی دارد که حوریه های بهشت میفرستند نزد آنها که خداوند ما را برای شما خلق فرموده و ما بانتظار شما هستیم جواب میدهند که ما درک لذت حشر با اینها را نمیدهیم بحشر با شماها.

[سوره العنکبوت (29): آیه 10] .... ص : 295

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ (10)

و بعض ناس هستند که منافقین و کسانی که ضعف ایمان دارند

ص: 295

بزبان میگویند ایمان آورده ایم بخداوند متعال پس زمانی که یک آسیبی و اذیتی و مشقتی در راه دین از کفار بآنها متوجه شود قرار میدهند این مشقت و مصیبت و اذیت جزئی فانی زائل از دست کفار را مثل عذاب دائمی خلودی الهی و اگر یک نصرتی و استفاده غنیمتی و یک روشنایی دیدند در مسلمین از جانب پروردگار تو هر آینه میگویند: البته بدرستی که ما هم با شما بودیم و سهم میبریم آیا نیست خداوند بداناتر به آنچه در قلوب عالمین است.

وَ مِنَ النَّاسِ من تبعیضیه است یعنی ظاهر مسلمان و باطن کافر.

مَنْ یَقُولُ آمَنَّا لسانا سر زبان بدون دخول ایمان در قلب آنها.

باللَّه توحید و تصدیق نبی و قبول احکام و اطاعت الهی.

فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ در جنگ با کفار و ظالمین و فساق و دیدند باصطلاح هوا پس است یا کشته میشوند یا آسیبی بآنها وارد میشود یا بزحمت و مشقتی میافتند.

جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ این اذیتهای کفار را.

کَعَذابِ اللَّهِ که «أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ».

وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ و اگر یک پیشروی و فتحی و نصرتی از جانب خدا بر مؤمنین آمد.

لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ ما هم مسلمان مؤمن هستیم و با شما مؤمنین شریک هستیم و با شما بودیم.

أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ این آیه شریفه نظیر این آیه شریفه است:

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (نساء آیه 141) و غیر این از آیات و این نمره اشخاص در تمام ادوار بودند و در زمان ما بسیار هستند که هر جا آش است فراش هستند یک روز مؤمن یک روز کافر تا هوا چه اقتضایی داشته باشد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 11] .... ص : 296

وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ (11)

و هر آینه البته میداند و میشناسد خداوند متعال کسانی را که از روی حقیقت و واقعیت ایمان آورده اند و هر آینه البته

ص: 296

می داند کسانی را که منافق هستند که بصورت ظاهر میگویند مؤمن هستیم و در باطن کافر و مشرک هستند بر او چیزی مخفی نیست عالم السر و الخفیات است.

وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا در ایمان چهار امر شرط است:

(1) علم و یقین بجمیع ما جاء به النبی (ص) از توحید باقسامه و عدل باقسامه و نبوت بجمیع صفات و شئونات و امامت ائمه اثنا عشر حق معرفت و بمعاد و خصوصیات و بضروریات دین و مذهب و عدم ادخال ما لیس فی الدین فی الدین و عدم انکار ما فی الدین عن الدین.

(2) عقیده و دلبستگی و در بند دین بودن و بر همه چیز مقدم داشتن بر جان و مال و عرض و جاه و اولاد و ازواج و دنیا و ما فیها.

(3) اقرار و اعتراف بجمیع آنچه در دین لازم است.

(4) تسلیم در جمیع واردات در تکوینیات و تشریعیات و ترک اعتراض و ناسزا گفتن و از برای یقین هم سه مرتبه است: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین.

وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ از برای نفاق هم اقسامیست همین که ظاهرش مخالف باطن باشد نفاق است ظاهر اسلام باطن کفر ظاهر شیعه باطن سنی ظاهر عالم باطن جاهل ظاهر عادل باطن فاسق ظاهر دوست باطن دشمن ظاهر موقن باطن شاک ظاهر هادی باطن مضل و هکذا ظاهر خوب باطن بد. اما مؤمن جایگاهش سعادت و رستگاری در بهشت که میفرماید:

وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ (هود آیه 108) و اما منافق إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (نساء آیه 145).

[سوره العنکبوت (29): آیه 12] .... ص : 297

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (12)

و گفتند کسانی که کافر بودند برای کسانی که ایمان آورده بودند که بیائید متابعت کنید طریقه ما را ما متحمل، میشویم خطایا و پیشامد شده های شما را و حال اینکه نیستند آنها که کوچکترین

ص: 297

پیشامدهای آنها را و خطایای آنها را تحمل کنند هستند این کفار بتحقیق هر آینه دروغگویان.

مثل این کفار مثل شیطان و شیطان صفتان است که یک وعده های دروغی میدهند و جهال را فریب میدهند و خردلی بوعده خود عمل نمیکنند که میفرماید کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکَ (حشر آیه 16) از این نمره امروز از این وعده ها بسیار است و موارد تخلفش هم بسیار دیده شده و تعجب است از اینکه باز جهال فریب میخورند و رو به باطل میروند و دست از حق بر میدارند و اعجب از اینکه بوعده های خدا و رسول و ائمه و علماء اطمینان ندارند و بوعده های دروغی اینها کمال اعتماد و اطمینان دارند.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا و مثل آنها الذین ظلموا و الذین فسقوا و الذین ضلوا و امثالهم لِلَّذِینَ آمَنُوا بهزار حیله و تزویر و تقلب و مکر.

اتَّبِعُوا سَبِیلَنا بیائید با ما هم مسلک و همراه شوید و از اسلام بیرون روید.

وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ تمام گرفتاریهای شما را رفع میکنیم بلکه تهدید میکنند که اگر نیامدید چنین و چنان میکنیم.

وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ بلکه قدرت ندارند در مقابل قدرت الهی.

من شی ء بقدر خردلی از عهده آنها خارج است نمیتوانند و اگر بتوانند هم نمی کنند بالاخص فردای قیامت یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (عبس آیه 34 الی 37).

إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ هم کذب در قول که از اول قصد عمل ندارند و هم کذب در وعده که عمل نمیکنند.

[سوره العنکبوت (29): آیه 13] .... ص : 298

وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (13)

و هر آینه بار میکنند بر خود سنگینی های خود و سنگینیهای اتباع خود را با سنگینیهای خود و هر آینه این کفار و رؤساء مسئول میشوند روز قیامت از

ص: 298

آنچه بودند افتراء میزدند.

سه نحوه عذاب و عقوبت برای این رؤساء و ارباب ضلالت هست:

(1) عذاب کفر و ضلالت و ظلم و معاصی که از اینها صادر شده بالمباشره.

(2) سبب شده اند و وادار نموده اند اتباع خود را بکفر و شرک و ضلالت و ظلم و سایر معاصی که فاعل بالتسبیب هستند چنانچه فرمود

«من سن سنة حسنة کان له اجرها و اخر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة».

(3) رضای اینها بفعل آنها که فرمود

«الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم»

فاعل بالرضاء لذا میفرماید:

وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ هر چه تابعین زیادتر باشند و بیشتر معصیت کنند بار اینها سنگین تر میشود.

وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ افتراء بخدا که برای او شریک قرار دادند یا او را جسم دانستند یا صفات زائده بر او گفتند یا منکر عدل او شدند یا ملائکه را دختران خدا دانستند یا عزیز و عیسی را ابن اللَّه گفتند و غیر اینها افتراء بانبیاء آنها را ساحر کذاب مجنون مفتری گفتند افتراء بائمه نسبت های ناروایی به آنها دادند افتراء بعلماء و بمؤمنین آنها را رافضی و خارج از دین شمردند نسبت بهمه اینها مسئول میشوند.

خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج

«اللهم العنهم و العن اتباعهم و من رضی بافعالهم».

[سوره العنکبوت (29): آیه 14] .... ص : 299

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14)

و هر آینه بتحقیق ما فرستادیم نوح را بسوی قوم خود پس درنگ کرد در آنها هزار سال باستثناء پنجاه سال پس گرفت آنها را طوفان و آنها ظالم بودند.

در اخبار دارد چنانچه گذشت که حضرت نوح پس از هزار سال از هبوط آدم روز رحلت- آدم بدنیا آمد و هشتصد و پنجاه سال از عمر شریف او گذشت تا مبعوث برسالت شد و ناسخ

ص: 299

دین آدم بود و در این مدت اوصیاء حضرت آدم حجت روی زمین بودند مثل شیث و سایر انبیاء قبل از نوح مثل ادریس و غیره که اسامی آنها در قرآن بیان نشده چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ (مؤمن آیه 78) و پس از بعثت نهصد و پنجاه سال دعوت نمود

«فما امن معه الا قلیل»

و تقریبا حدود هفتاد و هشتاد نفر و بقیه عمر پس از طوفان بود که مجموعش در بعض اخبار دو هزار و سیصد سال و در اکثر اخبار دو هزار و پانصد سال که شهرها و عمارات ساختمان شده تا حین وفاتش ملک الموت آمد برای قبض روحش مهلت خواست از آفتاب برود سایه رفت و گفت این مدت عمر در نظر بقدر این رفتن از آفتاب بسایه است و اوصیاء او مثل سام، هود، صالح، سایر انبیاء تا زمان ابراهیم حجت روی زمین بودند لذا میفرماید:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ سرتاسر دنیا.

فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً مدت دعوتش قبل از طوفان.

فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ تمام صفحه زمین زیر آب رفت و تمام غرق شدند.

وَ هُمْ ظالِمُونَ هم ظلم بنوح کردند چه اندازه اذیت هم ظلم بدین هم ظلم بنفس.

[سوره العنکبوت (29): آیه 15] .... ص : 300

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ (15)

پس نجات بخشیدیم ما نوح را و اصحاب سفینه که در کشتی بودند با حضرت و قرار دادیم این نجات را آیت و دلیل بر جمیع عالمین الی یوم القیمة.

موقعی که مشیت الهی تعلق گرفت بر هلاکت قوم نوح مأمور شد حضرت نوح به ساختن کشتی که اول کشتی که در عالم ساخته شد کشتی نوح بود و اول کسی که علم نجاری باو آموخته شد حضرت نوح بود که امر الهی رسید باو بساختن کشتی که باو خطاب شد «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا» حضرت نوح مشغول بساختن کشتی شد که کفار میآمدند تماشا میکردند که یک خانه چوبی میسازد روی زمین که هیچ در زمین نصب نشده حمل بر جنون میکردند بخصوص از کسی که قریب دو هزار سال از عمرش گذشته میگفتند بسیار خرفت شده و او را مسخره میکردند

ص: 300

که میفرماید وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ (هود آیه 38 و 39) پس از تمامیت کشتی امر شد که مؤمنین در کشتی جای گیر شوند و حضرت نوح از حیواناتی که تولیدی بودند نر و ماده دارند یک نر و ماده در کشتی میبرد که میفرماید:

قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ (هود آیه 40) این هم یک اسباب مضحکه قوم شد که اینها در این خانه چوبی با این حیوانات قرار گرفتند که یک مرتبه از آسمان بارید و از زمین جوشید که تمام صفحه زمین حتی کوه ها و اشجار و ابنیه زیر آب رفت فقط این کشتی روی آب قرار گرفت و اهل کشتی مشاهده میکردند که این نعشهای کفار روی آب افتاده و تمام هلاک شدند پس از آن آب فرو نشست و کشتی روی زمین در کوه جودی قرار گرفت که میفرماید: وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ (هود آیه 44) و اینست مفاد:

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ و در این سفینه و این قضیه و پیش آمد بی سابقه دلیل بزرگیست بر حقانیت نوح و اینکه خداوند در بلاها مؤمنین را نجات میبخشد و کفار و فجار را هلاک میکند که مفاد:

وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ است.

تنبیه: سفینه نجات این امت از کلیه مهالک دنیوی و اخروی خاندان نبوت و رسالت و آل اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین هستند.

[سوره العنکبوت (29): آیه 16] .... ص : 301

وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16)

و هر آینه فرستادیم ابراهیم را زمانی که گفت برای قوم خود عبادت و بندگی کنید اللَّه خدای متعال را و پرهیز کنید از مخالفت او این برای شما بهتر است اگر باشید شما بدانید.

وَ إِبْراهِیمَ عطف به نوحا است یعنی و لقد ارسلنا ابراهیم مفعول ارسلنا است و ابراهیم زمانی مبعوث شد که سر تا سر دنیا را شرک گرفته بود فقط ابراهیم و لوط و ساره و

ص: 301

هاجر و اوصیاء حضرت نوح که باقی بودند موحد بودند و یک نفر در مقابل یک دنیا مشرک ایستادگی کرده و فرمود:

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ قوم ابراهیم امت ابراهیم بودند که بر تمام دنیا مبعوث شده بود و شریعتش در بنی اسرائیل باقی بود تا زمان موسی و در بنی اسمعیل تا زمان بعثت حضرت رسالت حتی امر رسید بحضرت رسالت ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً (نحل آیه 123) و بسیاری از سنن ابراهیم در اسلام جاری شد إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ بر تمام اهل دنیا چون ابراهیم مبعوث بر تمام دنیا بود بخلاف موسی و عیسی که در بنی اسرائیل و جماعتی مبعوث بودند دون بنی اسمعیل.

اعْبُدُوا اللَّهَ توحید عبادتی که غیر از او را نپرستید و شرک نیاورید که مفاد کلمه طیبه (لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ) است.

وَ اتَّقُوهُ تقوی پرهیز از مخالفت او است و مراتب تقوی را مکررا بیان کردیم تقوای از عقائد فاسده از شرک و کفر و ضلالت، تقوای از صفات خبیثه و اخلاق رذیله و ملکات قبیحه تقوای از معاصی کبار و از کلیه معاصی و از توجه بغیر خدا.

ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ نه معنایش این باشد که آنهم خوب است هیچ خیری در غیر این نیست مثل «الجنة خیر من النار» است.

إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ لکن هیهات کجا توجه میکنند و میدانند.

[سوره العنکبوت (29): آیه 17] .... ص : 302

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17)

جز این نیست که عبادت میکنید از غیر اللَّه بتهایی را و میبندید دروغ بزرگی را بدرستی که چیزهایی را که عبادت میکنید از غیر خداوند مالک نیستند از برای شما روزی را پس طلب کنید نزد خداوند روزی را و بپرستید او را و شکر گذار باشید نعمتهای او را بسوی اوست بازگشت شما.

ص: 302

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً کلمه انما از ادات حصر است که بکلی عبادت خدا را کنار گذاشته و عبادت اوثان را میکنید و اوثان جمع وثن است بعضی گفتند وثن و صنم به یک معنا است بعضی گفتند صنم مجسمه است که بیک صورتی مصور شده بصورت انسان یا ملائکه یا حیوانات یا جن بتخیلات اینکه ملک باین صورت است که بال دارد باین نحو که در کتابها و قطعات میکشند یا جن باین صورت است و وثن مجسمه بدون صورت از فلزات و اخشاب میسازند و میتراشند که العیاذ شکل خدا است و بتهای مشرکین بسیار بودند بت بزرگ خدای بزرگ تمام آنها و بتهای وسط هر محله و قبیله و طائفه یک خدایی داشتند و بتهای کوچک هر فردی یک خدایی در جیب خود داشت در قرآن میفرماید فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (حج آیه 30) در اخبار بسیاری داریم که رجس را بآلات القمار من شطرنج و نرد و آس و آلات ساز و ملهیات و قول زور را بغنا و شهادت روز دروغ و سایر کلمات محرمه و کلمه من الاوثان شاید اشاره به اینکه این ملهیات در عداد بت پرستیست و بعضی گفتند خون قربانیها را به بتها میمالیدند.

وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً که میگفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی و امثال این کفریات.

إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً

«و لا یملکون لکم نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیات»

بلکه یک جمادی بیشتر نیستند آنهم مصنوع خود شماها هستند قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (و الصافات آیه 95).

فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (و الذاریات آیه 58) وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (و الذاریات آیه 22) وَ اعْبُدُوهُ عبادت مختص بذات اقدس او است و سزاوار پرستش او است و بس که معنای توحید عبادتیست و مفاد مطابقی کلمه توحید است «لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له».

وَ اشْکُرُوا لَهُ زیرا جمیع نعم از ایجاد و رزق و نعمتهای دنیوی که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ

ص: 303

اللَّهِ لا تُحْصُوها

(ابراهیم آیه 37 و نحل آیه 18) لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم آیه 7).

إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بازگشت تمام در قیامت بسوی او است تا اینجا فرمایشات ابراهیم.

تمام شد ولی جواب قومش در چند آیه بعد میآید:

[سوره العنکبوت (29): آیه 18] .... ص : 304

وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (18)

این خطاب به پیغمبر اکرم است که میفرماید و اگر تو را این کفار و مشرکین تکذیب میکنند پس به تحقیق تکذیب کردند امتهای بسیار از پیش از تو و نیست به رسول تکلیفی مگر بلاغ آشکار واضح.

امت نوح تکذیب کردند نوح را امت هود و عاد تکذیب کردند هود را ثمود تکذیب کردند صالح را نمرودیان تکذیب کردند ابراهیم را قوم لوط لوط را اصحاب مدین و ایکه شعیب را فرعون و قبطیان موسی را یهود عیسی را. «این رشته سر دراز دارد» و این جمله برای تسلیت خاطر مبارک رسول است بلکه ائمه طاهرین هم گرفتار این نوع، هر کدام در زمان خود و همچنین علماء اعلام در هر عصر و زمان دوچار این جهال و معاندین و هوی پرستان بودند و هستند.

وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ شما باید بوظیفه خود رفتار فرمایی وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ باید حجت بر آنها تمام شود اقامه معجزه کنی دستورات را ابلاغ کنی مواعظ و نصایح انجام دهی دعوت نمایی هر که قابل هدایت است هدایت میشود هر که قابلیت ندارد «بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی» اینها جاهل مرکب هستند جاهلند و خود را عالم میدانند.

هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند

[سوره العنکبوت (29): آیه 19] .... ص : 304

أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19)

آیا نمی بینند این کفار و مشرکین چگونه خداوند ایجاد میفرماید خلق را

ص: 304

از کتم عدم بعرصه وجود میآورد سپس میمیراند و از صفحه وجود به پرتگاه عدم روانه میکند بدرستی که این امر بر خداوند آسان است.

که گفتند سه قافله اند که دائما در سیر هستند از اصلاب آباء در ارحام امهات از ارحام امهات در دار دنیا از این دار در عالم برزخ و قبر روز و شبی نیست انعقاد نطفه نشود و زایش نباشد و مرگ جریان نداشته باشد و به بیان دیگر گفتند «الانسان مسافر و منازله ستة».

از کتم عدم باصلاب آباء منزل اول ارحام امهات منزل ثانوی دنیا منزل ثالث برزخ منزل چهارم محشر منزل پنجم بهشت یا جهنم منزل آخرین.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ از زمان آدم جیلا بعد جیل آمدند.

ثُمَّ یُعِیدُهُ چهار روزی در این سرای دنیا زیست کردند رفتند و بدیگران سپردند

در این سرای دو در چون ضرورتست رحیل رواق طاق معیشت چه سربلند و چه پست

از دروازه رحم وارد این کاروان سرای دنیا و از دروازه قبر خارج میشود گمان میکنیم اینجا زیست داریم غافل از اینکه آن بآن رو بمرگ میرویم پرسیدند از پیر مردی صد سال عمر داری گفت صد سال عمرم از بین رفت ندارم.

إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ ایجاد اصعب از اعدام است ولی بر خداوند هیچ امری صعب نیست «اذا اراد اللَّه ان یقول لشی ء کن فیکون» بلکه احتیاج بکلمه کن هم ندارد بمجرد اراده موجود میشود عرش و مور یکسان است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 20] .... ص : 305

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (20)

بفرما باین منکرین معاد سیر کنید و گردش نمائید در زمین پس نظر کنید چگونه خداوند بدء خلقت نمود پس از این خداوند انشاء میفرماید نشئه آخرت را بدرستی که خداوند بر هر چیزی قدرت دارد.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ سیر فکری و علمی و اعتباری.

فَانْظُرُوا بنظر تأملی و تدبری و فکری و قلبی.

ص: 305

کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ در موقعی که نه ماده ای بود نه صورتی معدوم صرف و نیستی محض که «کان اللَّه و لم یکن معه شی ء» از عرش تا فرش نه ملک بود و نه انس و نه جن نه جماد بود و نه نبات نه جوهر بود و نه عرض نه آب بود و نه خاک نه بهشت بود و نه جهنم نه روح بود و نه بدن چگونه خداوند تمام این مخلوقات را از نیستی بهستی آورد همچه قادر متعالی میتواند با حفظ ماده تغییر صورت دهد از آتش جن خلق کند از خاک انسان ایجاد کند وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ (حجر آیه 26 و 27) قدرت دارد انسان را بصورت حیوان در آورد کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ (بقره آیه 65، اعراف آیه 166) البته قدرت دارد از خاک پوسیده و استخوان ریز شده انسان خلق کند قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (یس آیه 78 و 79) و قضایای حضرت ابراهیم و چهار مرغ و عریر و اهل قریه و امثال اینها بسیار است که قبلا تذکر داده ایم و قضایای دوره رجعت بلکه احتیاج باین شواهد و وقایع نداریم ذات وجودی که حدی ندارد و قدرت عین ذات او است و عجز در ساحت قدس او روا نیست.

ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ در قیامت که خلق اولین و آخرین جمع میشوند- یوم الجمع، یوم القیمة، یوم الحشر، یوم التغابن.

إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

[سوره العنکبوت (29): آیه 21] .... ص : 306

یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21)

عذاب میفرماید هر کرا بخواهد و رحم میکند هر کرا بخواهد و بسوی او برمیگردید.

چون تمام خلق اولین و آخرین در محشر حاضر میشوند اینها چند طبقه میشوند:

طبقه اول کفار و مشرکین و ضالین و مبدعین و منکرین ضروریات دین یا ضروریات مذهب و معاندین و ناصبین و جسارت کنندگان بمقدسات دین و شاکین در عقاید و مخالفین که جامعش عدم ایمان است اینها در عذاب مخلد بتفاوت درجات معذب که اشد درجات جای منافقین است.

ص: 306

طبقه دوم اطفال و مجانین و قاصرین از این طوائف مذکوره اینها عذاب ندارند چون از روی تقصیر نبوده و لیاقت ثواب هم ندارند چون ایمان ندارند اینها را در یک صحرایی میبرند و برای آنها یک اسباب معیشتی فراهم میکنند.

طبقه سوم، مؤمنینی که بدون گناه وارد صحرای محشر میشوند یا آلوده بمعاصی نشده اند یا بوسائلی مورد مغفرت و عفو الهی واقع شده اند یا تدارک معاصی آنها به بلیات دنیوی و عقوبات برزخی شده اینها مخلد در بهشت و مشمول رحمت الهی میشوند بتفاوت درجات بقدر مراتب ایمان و اخلاق و اعمال صالحه از درجه اعلاء که مقام انبیاء و ائمه معصومین است تا ما دون.

طبقه چهارم اطفال مؤمنین که آنها هم وارد بهشت میشوند برای احترام والدین آنها.

طبقه پنجم مجانین مؤمنین در یک محل خوشی برای آنها تعیین زندگانی میکنند.

طبقه ششم کفار جن و شیاطین که در جهنم مخلد هستند.

طبقه هفتم مؤمنین جن برای آنها بهشتی غیر از بهشت انس، هستند متنعم بنعم الهی مناسب با آنها.

طبقه هشتم ملائکه که مأمور باوامر الهیه هستند ملائکه عذاب و ملائکه رحمت غلمان و حوریه و خزنه بهشت و خزنه جهنم لذا میفرماید:

یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ بقدر استحقاقش زائد بر استحقاق عذاب نمیفرماید.

وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ بقدر قابلیتش زائد بر قابلیت چون فعل قبیح و لغو از او صادر نمیشود.

وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ خطاب بتمام اهل عالم است و لو صورت خطاب بکفار و مشرکین است بقرینه آیه بعد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 22] .... ص : 307

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (22)

و نیستید شما که بتوانید جلوگیری کنید از عذاب الهی و خدا را عاجز

ص: 307

کنید که نتواند شما را عذاب کند نه در زمین و نه در آسمان و نیست از برای شما از غیر خدا ولیی و نه نصیری.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ اشکال: اینها که در آسمان نیستند اهل زمین هستند بعضی گفتند مراد که اگر بر فرض محال بآسمان بالا روید نمیتوانید جلوگیری کنید بعضی گفتند مراد اهل سماء هستند که آنها هم قدرت ندارند لکن آنچه بنظر میرسد اینکه عذابهای الهی که بر کفار و مشرکین متوجه میشود دو نحوه است یک نحوه زمینیست مثل خسف و قتل و امراض مهلکه و سلب نعم و قحطی و امثال اینها گرفتار ظالم کوتاهی عمر پریشانی حال و نحو اینها و یک قسم آسمانیست مثل صیحه و امطار حجاره و نحو اینها شما در هر دو قسمت نمیتوانید جلوگیری کنید.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ فرق بین ولی و نصیر اینست که ولی بنفسه متکفل امور مولی علیه میشود مثل ولی صغیر و مجنون که صغیر و مجنون هیچگونه تصرفی ندارند ولی تکفل حال آنها را میکند و اما نصیر خود انسان تکفل میکند ولی بتنهایی نمیتواند دیگری باو کمک میدهد و او را یاری میکند میفرماید غیر از خدا ولیّی ندارید که شما را حفظ کند از عذاب و نجات دهد و ناصری ندارید که بشما کمک دهد و خود را از عذاب نجات دهید و اما خداوند هم ولی مؤمنین است تکفل حالات و احتیاجات آنها را میکند و هم ناصر آنها است در اموری که آنها بجا میآورند و توفیق میدهد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 23] .... ص : 308

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (23)

و کسانی که کافر شدند به آیات الهی و بلقاء او اینها مأیوس میشوند از رحمت من و اینها برای آنها است عذاب دردناک.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ آیات الهی قران مجید است و اخباری که در قرآن میدهد و مواعظ و نصایحی که در او است و وعد و وعیدی که بیان فرموده و انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام که همه اینها آیات اللَّه هستند و لازم نیست که بجمیع اینها کافر باشند بلکه انکار یکی از آیات

ص: 308

الهی کافیست بر صدق این آیه چنانچه میفرماید وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (نساء آیه 150 و 151).

وَ لِقائِهِ مراد این نیست که بسیاری گفتند که فردای قیامت خدا را می بینند مؤمنین و کفار محروم هستند قائلین بتجسم بلکه مراد لقاء رحمت الهی و عذاب الهیست که مؤمن و کافر تمام ملاقات میکنند کفار مشاهده میکنند که مؤمنین در جنات عدن متنعم و مؤمنین مشاهده میکنند که کفار در جهنم معذب هستند و با یکدیگر تکلم میکنند چنانچه میفرماید:

وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ (اعراف آیه 50).

أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی معنی این نیست که مأیوس از رحمت هستند بلکه اینها طریقه خود را حق میدانند و خود را اهل سعادت میشمارند چنانچه گفتند وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری (بقره آیه 111) وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً (بقره آیه 80) و غیر اینها از آیات بلکه بصیغه مضارع بیان فرموده که فردای قیامت مأیوس میشوند از رحمت پروردگار.

وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ جمیع عذابهای الهی مولم است بلکه در مفهوم عذاب الم خوابیده و تعبیر به الیم صفت مشبهه اشاره باین است که الم آن ثابت و محقق و علی الدوام است هیچ زوال ندارد که عبارت از خلود است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 24] .... ص : 309

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24)

پس نبود جواب قوم ابراهیم مگر اینکه گفتند او را بکشید یا آتش زنید پس خداوند نجات داد او را از آتش محققا در- این نجات آیاتیست برای قومی که ایمان میآورند.

این آیه راجع بچند آیة قبل است که ابراهیم دعوت بتوحید و تقوی فرمود قوم خود

ص: 309

را چنانچه اشاره شد.

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ حرف حق که از روی دلیل و برهان قطعی باشد جواب ندارد مگر زور و ظلم و اذیت و قتل و حبس و اشباه اینها.

إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ و این قول بعد از آن بود که اصنام آنها را خورد کرد که فرمود وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ- الی قوله تعالی- قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ (انبیاء آیه 58 الی 68) یازده آیه و ترتیب انداختن ابراهیم را در آتش قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ (صافات آیه 97).

فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ (انبیاء آیه 69) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ چه اندازه آیات که گفتند پس از تصمیم در سوزانیدن ابراهیم دارد از تمام شهرها هیزم بار کردند و یک دریا آتش افروختند آن قدر حرارت داشته که نزدیک آتش ممکن نبود رفتن بفاصله زیادی متحیر شدند که چه نحو ابراهیم را در آتش اندازند شیطان بصورت پیر مردی آمد دستور منجنیق داد و سنگی در فلاخن گذاشت و رها کرد سنگ وسط آتش فرود آمد او را در فلاخن گذاردند و رها کردند ملائکه بخروش آمدند ملک باد آمد ملک آب آمد جبرئیل آمد اعتنایی نکرد حتی گفت حاجت را از خدا بخواه فرمود

«حسبی من سؤالی علمه بحالی»

یک مرتبه دریای آتش گلستان شد تختی نصب شد ابراهیم براحتی فرود آمد و بر تخت قرار گرفت این آیات بزرگ الهی بود اما لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ که تصدیق قرآن و فرمایشات نبی را میکنند و اما کفار و مشرکین اینها را افسانه میپندارند و قصه درویشی و سرگرم کردن افراد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 25] .... ص : 310

وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (25)

و فرمود جز این نیست که گرفتید شما از غیر خداوند متعال بتهایی که دوست داشتید بین خودتان در زندگانی دنیا پس از آن روز قیامت کافر میشوید،

ص: 310

بعضی ببعض دیگر و لعن میکنید بعضی بعض دیگر را و جایگاه تمام شما آتش است و نیست از برای شما از ناصر و معینی.

وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً گذشت که اینها در دوره ابراهیم بت بزرگی داشتند که خدای همه آنها بود و هر محله و قبیله و طایفه بتی داشتند مخصوص بآنها بود و هر فرد بتی مخصوص بخود داشت.

مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا تا بعین برای دوستی با رؤسا که قادة میگویند و رؤسا و قادة برای دوستی اتباع خود.

ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ اما آلهه بکلی منکر میشوند و میگویند ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ و اما عبده انکار میکنند آلهه خود را و همچنین رؤساء و مستکبرین نسبت بتابعین و ضعفاء نسبت بمستکبرین وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً الایة (سبا آیه 31 الی 33).

وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً بعضی مثل اتباع لعن میکنند رؤساء را و دوستان بعضی بعض دیگری را که اگر این نبود با من من در ضلالت نمیافتادم چنانچه میفرماید الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (زخرف آیه 67) و میفرماید وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی الایه (فرقان آیه 27 و 28 و 29).

وَ مَأْواکُمُ النَّارُ مأوی و مسکن جایگاه است منزلی که در آن سکونت میکنید و از او دیگر خارج نمیشوید آتش است مثل اینکه انسان اگر در منازل دیگران بعنوان ضیافت یا عنوان دیگری برود یا مسافر در اثناء سفر جایی منزل کند میگوید اینجا منزل من نیست چون در او ماندنی

ص: 311

نیستم اما اگر خانه خود رود آنجا ثابت میماند منزل ثابت آنها آتش است نه دنیا و عالم برزخ که عاریه است چهار روزی باید بیرون رفت.

وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ (انعام آیه 51) لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ (انعام آیه 70) فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (شعراء آیه 100 و 101).

[سوره العنکبوت (29): آیه 26] .... ص : 312

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (26)

پس ایمان آورد برای دعوت ابراهیم حضرت لوط و فرمود ابراهیم محققا من هجرت میکنم و از بین شما بیرون میروم بسوی پروردگار خود محققا او عزیز است و حکیم.

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ بسیار مورد تعجب است که این مشرکین پس از مشاهده اینکه چه اندازه زحمت کشیدند تا یک همچه آتشی افروختند و منجنیق و فلاخن ترتیب دادند و حضرت ابراهیم را در هوا انداختند که بر فرض اگر آتش هم نبود ابراهیم تمام اعضاء بدنش خورد میشد و هلاک میشد سپس دیدند که یک مرتبه آتش گلستان شد و ابراهیم بسلامتی بر زمین قرار گرفت احدی از آنها حتی آزر عمویش ایمان نیاوردند فقط لوط آنهم موحد بود و بر دین حق بود ایمان آورد و ساره عیال ابراهیم باز حضرت موسی و فرعونیان که بعد از مشاهده معجزات موسی بالاخص بلع سحر سحره بنی اسرائیل و سحره و جمعی از قوم فرعون ایمان آوردند بلکه در مقام اذیت او برآمدند که حتی آزر گفت: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ (مریم آیه 46) که میخواست ابراهیم را سنگسار کند لذا فرمود:

وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی که واجب است، پس از آنکه انبیاء و ائمه و مؤمنین مأیوس شدند و دیگر طرفهای آنها قابل هدایت نیستند و در مقام اذیت آنها برآمدند هجرت کنند چنانچه پیغمبر هجرت فرمود حضرت موسی هجرت کرد و ابی عبد اللَّه هجرت نمود، فقط با لوط و ساره هجرت کرد و معنی الی ربی یعنی حسب الامر پروردگارم و از میان مشرکین و ظالمین بیرون روم.

إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ هم قادر بر حفظ من هست و هم حاکم بین من و شما بر وفق

ص: 312

حکمت و صلاح است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 27] .... ص : 313

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (27)

و باو بخشیدیم اسحق و یعقوب را و مقرر نمودیم و جعل کردیم در ذریه او نبوت و کتاب را و دادیم باو اجر او را در دنیا و محققا او در آخرت هر آینه از صالحین بندگان ما است.

بعد از اینکه حضرتش هجرت نمود بطرف شامات و حضرت لوط را فرستاد در آخر شام و خودش در اعلاء شامات مشغول دعوت شدند تا سن پیری و چون عیالش ساره عقیم بود و فرزند نیاورد هاجر را اختیار کرد و از او خداوند فرزندی باو عطاء فرمود اسمعیل و اسمعیل چند سالی در خدمتش بود ساره را خوش نیامد چون اسمعیل و مادرش مورد علاقه ابراهیم بودند تا موقعی که ملائکه برای اهلاک قوم لوط آمدند و بشارت باسحق دادند و ساره بسیار تعجب کرد چون عقیم بود گفتند تعجب نکن از قدرت پروردگار خداوند اسحق را از ساره باو عنایت فرمود موقعی که چند سال تقریبا سه سال گذشت روزی اسحق در دامن ابراهیم نشسته بود اسمعیل وارد شد و دید اسحق در دامن پدرش نشسته او را بلند کرد و خود در دامن پدر نشست بر ساره خیلی گران آمد گفت که این هاجر و فرزندش را از نزد من ببر جای دیگر که من آنها را مشاهده نکنم مأمور شد از جانب حق که اسمعیل و هاجر را آورد مکه و چون اسحق برشد رسید او را ازدواج کرد و از اسحق یعقوب بوجود آمد که میفرماید:

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ که یعقوب هم درک زمان جدش ابراهیم را کرد.

وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ از اسحق انبیاء بنی اسرائیل مثل یعقوب و یوسف و موسی و هارون و داود و سلیمان و زکریا و یحیی و عیسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل و از اسمعیل وجود مقدس محمد (ص) و آل اطهار ائمه هدی تا دامنه قیامت.

وَ الْکِتابَ توریة زبور و انجیل و قرآن مجید.

وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا اضافه بر مقام نبوت و اولو العزمی مقام خلت باو عنایت

ص: 313

شد که میفرماید وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا (نساء آیه 125) و پس از مقام خلت مقام امامت که بالاترین مقام است بر کافه جن و انس و ملک و سایر مخلوقات ارضی و سماوی چنانچه فرمود إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً و مقام خلافة اللهی.

وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ صالح بتمام عیار که هیچگونه خلاف صلاحی در او نباشد حتی ترک اولی محمد (ص) و آل اطهار هستند و ابراهیم از زمره آنها است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 28] .... ص : 314

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (28)

و فرستادیم لوط را زمانی که فرمود بر قوم خود بدرستی که شما هر آینه مرتکب میشوید یک فاحشه ای را که احدی از اهل عالم قبل از شما مرتکب نشده.

وَ لُوطاً عطف به نوحا است مدخول:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا است و نسب لوط و قرابتش با ابراهیم را قبلا متذکر شده ایم.

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ که از طرف ابراهیم مبعوث شده بود برای دعوت قوم خود.

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ فاحشه عمل لواط است که رجال مرتکب میشوند. و شرحش در آیه بعد بیان میشود.

ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ و گفتند سرّ اینکه این عمل در بین آنها اشاعه شد اینکه مرکز آنها محل مرور قافله بود و اینها ناراحت بودند شیطان بصورت پیر مردی آمد و گفت چون قافله میآید با آنها این عمل شنیع را بجا آورید تا مجبور شوند از راه دیگری روند سپس خودش بصورت جوانی بعنوان مسافر آمد مرور کند او را گرفتند و این معامله را با او انجام دادند دیدند لذت زیادی دارد میانه آنها شایع شد حتی کنار جاده ها مقابل چشم دیگران و بکلی قبحش برداشته شد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 29] .... ص : 314

أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (29)

آیا به درستی که شما هر آینه می آیید مردان را و قطع راه میکنید و میآورید در مجالس و محافل

ص: 314

خود منکر را پس نبود جواب قومش مگر اینکه از روی استهزاء گفتند بیاور ما را به عذاب خداوند اگر هستی از راستگویان.

أَ إِنَّکُمْ استفهام تقریریست.

لَتَأْتُونَ الرِّجالَ که لواط باشد و معصیت بسیار بزرگیست و حد او قتل است بر لاطی و ملوط و خواهر ملوط بر لاطی حرام میشود و در حدیث است که میفرماید

«اللواط ما دون الدبر و الدبر هو الکفر باللَّه».

وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ بعضی گفتند مراد سبیل تناسل و توالد است که ازدواج نمی کنند و نسل منقطع میشود بعضی گفتند مراد قطاع الطریق است که اموال مسافرین را میبرند بعضی گفتند جلوگیری مسافرین است که از این طریق عبور نکنند و در صورت عبور جرم و حبس و شتم و ضرب دارد و اقرب بنظر همان معنای اول است.

وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ مجالس و محافل و حضور جماعت.

الْمُنْکَرَ در خبر از حضرت رضا (ع) است فرمود

«یتضارطون فی مجالسهم من غیر حشمة و لا حیاء»

و از حضرت باقر (ع) است فرمود

«ان حل الا زار فی الصلاة و الحذف بالحصی و مضغ الکندر فی المجالس و علی ظهر الطریق من عمل قوم لوط».

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ از روی استهزاء و سخریه گفتند اگر راست می گویی پس بیاور برای ما عذاب الهی را و این سخریه و استهزاء نسبت بانبیاء در کفار و مشرکین رواج داشته بنوح گفتند قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (هود آیه 32) و قوم عاد بحضرت هود گفتند فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (اعراف 70) ثمود به حضرت صالح وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (اعراف آیه 77) و غیر اینها از آیات.

[سوره العنکبوت (29): آیه 30] .... ص : 315

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (30)

حضرت لوط عرض کرد پروردگار من مرا یاری فرما و نصرت ده بر قومی که فساد میکنند.

ص: 315

قالَ رَبِّ انْصُرْنِی خداوند تبارک و تعالی انبیاء خود را و مؤمنین بآنها را یاری میفرماید و نجات میدهد و دشمنان آنها را هلاک میکند و در قیامت هم از کلیه مهالک نجات میدهد. إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (مؤمن آیه 51) مؤمن باید در هر حالی پناه بخدا ببرد بخصوص در گرفتاریها و بلاها خداوند پناه بی پناهان است دادرس درماندگان است فریادرس بیچارگان است بخصوص مظلومین که قسم یاد کرده

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

و این گناهیست که قابل عفو نیست زیرا عفو از ظالم ظلم بمظلوم است بخصوص هر چه ظلم شدیدتر باشد و قرب مظلوم در پیشگاه احدیت بیشتر باشد مثل انبیاء و ائمه هدی و صدیقه طاهره و الاقرب فالاقرب نصرت الهی بیشتر و بالاتر میشود.

عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ افساد در زمین مجرد شرک و کفر و فساد اخلاق و افعال و اعمال سیئه نیست بلکه اضلال دیگران و اشاعه فحشاء و منکرات و دعوت باعمال سیئه و ظلم و غیر اینها را شامل میشود.

[سوره العنکبوت (29): آیه 31] .... ص : 316

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (31)

و چون آمدند فرستادگان ما ابراهیم را به بشارت باسحق گفتند به درستی که ما هلاک میکنیم اهل این شهرستان لوط را بدرستی که اهل این شهرستان هستند ظلم کنندگان.

وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری شرح آمدن ملائکه نزد ابراهیم را در سوره قبل بیان فرموده و در سوره هود از قوله تعالی وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و دردائیل بصورت بشریت بعنوان ضیافت بر ابراهیم نازل شدند برای آنها عجل ثمین آورد آنها تناول نکردند خوفی بر ابراهیم وارد شد گفتند مترس ما ملائکه فرستادگان خداوندیم تو را بشارت دهیم بفرزندی اسحق و در این موقع ابراهیم از سن مبارکش نود و شش سال گذشته و ساره عیال او که دختر خاله ابراهیم و خواهر لوط بود یک سال بزرگتر از ابراهیم بود این بشارت را شنید بصورت زد و «قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ» که در سن جوانی عقیم

ص: 316

بود و فعلا که نود و هفت ساله است عجوز شده دو مانع بزرگ برای ولادت دارد گفتند «أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» خداوند قدرت دارد همان نحوی که آدم را آفرید و عیسی را بدون فحل از مریم قدرت دارد از عجوز عقیم هم فرزند آورد.

قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ که حضرت ابراهیم پرسید از آنها که «فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ» گفتند ما برای اهلاک قوم لوط آمده ایم و علت و سبب هلاکت آنها اینست.

إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ که این نحوه هلاکت اثر ظلم است چنانچه میفرماید:

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ (هود آیه 82 و 83) و در اخبار هم دارد که هر ظالمی یکی از آن حجاره ها را سهم دارد در مورد هلاکت او.

[سوره العنکبوت (29): آیه 32] .... ص : 317

قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (32)

ابراهیم فرمود محققا در این شهرستان لوط هست ملائکه گفتند ما بهتر میدانیم بکسانی که در او هستند هر آینه نجات میدهیم او را و اهل او را مگر زن او را که هست از بازماندگان در قریه و هلاک شدگان.

دارد در حدیث که ابراهیم پرسید اگر چهل نفر مؤمن در این قریه باشند هلاک میکنید گفتند نه و تدریجا کم کرد تا یک نفر گفتند نه آن وقت گفت لوط میانه آنها است و غرض ابراهیم از این سؤال و جواب نه فقط نجات لوط بوده بلکه میخواست عذاب از اینها برداشته شود و قوم هلاک نشوند، چنانچه میفرماید یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (هود آیه 74 و 76) و نظر ابراهیم باین بود که خداوند بواسطه انبیاء و اولیاء و مؤمنین که در جماعت کفار و فساق و فجار هستند عذاب را از کلیه بر میدارد چنانچه در خبر است

«لولا شیوخ رکّع و اطفال رضّع و بهائم رتع لصب علیکم العذاب صبا».

سؤال: در آیه شریفه دارد وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً (انفال

ص: 317

آیه 25) و در السنه هم معروف است میگویند آتش که آمد تر و خشک را با هم میسوزاند.

جواب: اما آیه شریفه اشاره باین است که غیر ظالمین هم مقصر و مستحق عذاب میشوند از باب مداهنه و معاشرت با ظلمه و اعانت آنها و ترک امر بمعروف و نهی از منکر و نحو اینها و اما مثل معروف جوابش اینست که تا تر را خشک نکند نمیسوزاند.

قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً بلکه برای خاطر لوط عذاب از آنها برداشته شود.

قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها چون این حجاره ای که بر آنها بارید مسومه بود چنانچه میفرماید وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ (هود آیه 82) که هر حجاره نشان داشت و اسم صاحبش روی او نوشته شده حجاره زید را بر سر عمر نمیزدند فرد فرد آنها را میشناختند.

سؤال: مسلما در میان آنها اطفال بی تقصیر بودند آنها برای چه هلاک شوند؟

جواب: مثل آنها مثل غلامیست که خضر کشت و موسی اعتراض کرد و جواب شنید چون خداوند میدانست که اگر آنها بمانند بدتر و شدیدتر از آباء و امهات خود میشوند و این لطفی بود از طرف حق که بعذاب قیامت مبتلا نشوند.

لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ که اهلش فقط دختران لوط بودند.

إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ که چند زن از انبیاء و اولیاء اهل عذاب شدند امرأه نوح و لوط و امرءتین رسول اکرم و جعده و ام الفضل و چند زن از اشقیاء اهل بهشت شدند مثل آسیه و اسماء بنت مزاحم.

[سوره العنکبوت (29): آیه 33] .... ص : 318

وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (33)

و چون آمدند فرستادگان لوط را بد آمد لوط را از آمدن رسل و دل تنگ شد از آمدن آنها و گفتند مترس و محزون نباش بدرستی که ما تو را و اهل تو را نجات میدهیم مگر امرأه تو را، که هست از بازماندگان و هلاک شدگان.

ص: 318

وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً گفتند موقعی که ملائکه آمدند نزد لوط حضرت لوط در خارج شهر بود و آنها را با صورت زیبا و لباس فاخر بعنوان ضیافت که ما غریبیم و نزد شما آمده ایم حضرت لوط.

سِی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ترسید حضرت لوط و دلتنگ شد زیرا دید اگر قوم این ها را باین زیبایی و صباحت وجه مشاهده کنند نسبت بآنها همان معامله را انجام میدهند و باید اینها را حفظ کرد و نمیتوان رها نمود لذا آنها را شبانه مخفیانه برد منزل زن لوط بالای بام آتش روشن کرد و قوم را خبر داد آمدند وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ- الی قوله- أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ (هود آیه 78 الی 80).

وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ در سوره هود میفرماید قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (آیه 81) شرحش گذشت و این تأخیر تا صبح هم برای این بود که لوط از شهر خارج شود که گفتند هفت شهر بود تماما از زمین کنده شد و بر آنها سنگ بارید از سجیل و هفت شهر واژگون گردید که میفرماید:

[سوره العنکبوت (29): آیه 34] .... ص : 319

إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (34)

محققا ما نازل کننده ایم بر اهل این قریه عذابی از طرف بالا بسبب آنچه که بودند فسق و فجور مرتکب میشدند.

إِنَّا مُنْزِلُونَ ما مأموریم که نازل کنیم.

عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ تمام آنچه حضرت لوط مأمور بدعوت آنها بود که گفتند هفت شهر بود.

رِجْزاً مِنَ السَّماءِ مراد از سما طرف بالا است و رجز عذاب است و دو عذاب بر اینها نازل شد یکی شهر آنها را بقدری بالا بردند که در خبر دارد که صدای کلاب آنها و خروسهای

ص: 319

آنها را ملائکه آسمانها شنیدند و دیگر سنگ ریزه که از جهنم بود و سجیل نام داشت هر کدام، بنام و نشان بر فرق آنها میریخت تماما هلاک شدند پس از آن شهر واژگون شد.

بِما کانُوا یَفْسُقُونَ فسق بمعنی خروج از طاعت است بمعنی عام شامل مشرک و کافر و اهل ضلالت و تارک فرائض و مرتکب معاصی میشود در مقابل ایمان که میفرماید أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (سجده آیه 18) چنانچه عدل صادق نمیشود مگر بر مؤمن که تارک کبائر و اصرار بر صغائر و منافیات مروة باشد آنهم از روی ملکه و این هم درجاتی دارد که اعلا درجه آن عصمت است و اعلای از آن ترک اولی هم از او صادر نشود.

سؤال: این دو عذاب کدامیک مقدم بودند هر کدام مقدم بود دیگری چه فائده داشت؟

جواب: ابتدا زمین کنده شد و بالا رفت و حجاره بارید سپس واژگون گردید که هم هلاک شوند بحجاره و هم آثاری از آنها باقی نباشد به واژگون شدن و این سؤال نظیر سؤال از عذابهای جهنم است که هر کدام کافیست لکن هر کدام اثر خود را میبخشد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 35] .... ص : 320

وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (35)

و هر آینه واگذاردیم از این قریه ها آیت و دلیل واضح مبین از برای قومی که عقل و شعور دارند و تعقل میکنند.

وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً اثر هلاکت آنها که زمین قاعا صفصفا نه از اشجارش و نه از عماراتش و نه از اندوخته های آنها و نه از حیوانات آنها اثری باقی نماند بلکه گفتند آب سیاهی روی زمین ظاهر شد اما قلوب قاسیة و هواهای نفسانیه مانع از تدبر و تأمل و تفکر و تعقل است فقط این آیه بینه:

لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ است. از برای عقل اطلاقاتی هست، یکی آن جوهر ملکوتی سماوی که مجرد از ماده و صورت است که خداوند بانسان عنایت فرموده که ممیز بین حسن و قبح، خیر و شر، نفع و ضرر، سعادت و شقاوت است و این بمنزله آینه قلب است که مراد از قلب هم روح انسانیست غیر از روح نباتی و حیوانی و شیطانی که در این آینه حقایق اشیاء منعکس میشود لکن مشروط بشرائطیست:

ص: 320

(1) چراغ لازم دارد تا حقایق را درک کند و چراغ عقل علم است جهل تاریکیست مانع از ادراک است.

(2) بینائیست کور نمیتواند مشاهده کند کوری قلب صفات خبیثه اخلاق رذیله ملکات قبیحه است کبر نخوت عجب خودخواهی خودپسندی عناد عصبیت و امثال اینها.

(3) درب چشم بسته نباشد و الا مشاهده نمیکند بستن درب چشم بحب دنیا حب مال حب جاه و مقام چشم عقل بسته میشود.

(4) زنگ و حاجب روی آینه نباشد زنگ آینه قلب معاصیست که قلب را سیاه میکند قساوت پیدا میکند نه موعظه در او اثر میبخشد نه نصیحت نه توجه پیدا میکند نه رغبت بلکه مزید بر قساوت میشود وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً (اسراء آیه 82) وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً (فاطر آیه 39) لذا از امیر المؤمنین (ع) پرسیدند عقل چیست؟ فرمود

«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»

عرض کردند پس اینکه در معاویه است چیست فرمود نکراء و شیطنت.

[سوره العنکبوت (29): آیه 36] .... ص : 321

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (36)

و فرستادیم بسوی اهل مدین برادر آنها شعیب را پس گفت ای قوم من بنده گی کنید خداوند متعال را و طلب کنید و امیدوار باشید روز دیگری را و تباه کاری نکنید در روی زمین در حالی که فساد میکنید.

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً عطف بما سبق است نوحا و ابراهیم و لوطا مدخول:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا و الی مدین اهل مدین هستند که فعلا «تعبیر بمدائن میکنند و مدین اسم جد آنها بود و شهر خود را به اسم جد خود نام نهادند و حضرت شعیب هم از همین قبیله بود که گفتند «هو ابن میکد ابن مشخره ابن مدین» بود و بر دو قبیله مبعوث شد اصحاب- مدین که بصیحه هلاک شدند و اصحاب ایکه که بعذاب یوم الظله هلاک شدند و شعیب

ص: 321

بسیار فصیح و بلیغ و خوش بیان بود که او را خطیب الانبیاء نام نهادند و عمر طولانی داشت که چندین مرتبه از گریه کور شد و خداوند او را بینا فرمود تا زمان موسی را درک کرد.

فَقالَ یا قَوْمِ قومی بوده کسره بجای یاء است.

اعْبُدُوا اللَّهَ که معلوم میشود آنها مشرک بودند که اولین دعوت انبیاء دعوت بتوحید است.

وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ تمام همّ خود را مصروف دنیا نکنید متوجه بعالم دیگری باشید که گفتند «من رجی شیئا طلبه و من خاف عن شی ء هرب منه» اثر رجا طلب است و اثر خوف هرب است.

وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ عثی را بمعنی فساد تفسیر کردند لکن فساد مورث عثی میشود و عثی تباه کاریست که عمر عزیز خود را تلف کنید و از بین ببرید.

مُفْسِدِینَ بفساد در روی زمین و فساد آنها را در سوره اعراف بیان میفرماید، غیر از شرک و تکذیب انبیاء میفرماید فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً (آیه 85 و 86).

[سوره العنکبوت (29): آیه 37] .... ص : 322

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (37)

پس تکذیب کردند اهل مدین شعیب را پس گرفت آنها را لرزش بدن و تکان خوردن پس صبح کردند که تمام در دیار خود افتادگان بودند.

فَکَذَّبُوهُ زیرا هر چه گوینده با بیانات شافیه و ادله و براهین واضحه و حجج قاطعه بیان کند تأثیرش در قلوب قابلیت محل میخواهد قلب سیاه و قسی خردلی متأثر نمیشود امروز مشاهده میکنیم چه اندازه بزرگان محترم و گویندگان زبردست با چه بیانات شیوا مردم را موعظه میکنند غایت تأثیرش در نیکان ما این است که چه خوب صحبت کرد و نوارش را میگیرند ولی اگر بپرسی در تو چه اثری گذاشت کدامیک عوض شدید و دست از اعمال زشت

ص: 322

برداشتید جوابی ندارند دهند چه رسد بکفار و مشرکین البته انبیاء را تکذیب میکنند بلکه نسبتهای ناروا بآنها میدهند باشد تا نتیجه آن را بدست آورند.

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ رجفه لرزش بدن است یا بواسطه صیحه آسمانی چنانچه در سوره هود بجای رجفه صیحه فرموده وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ (آیه 94) یا زلزله، زمین است چنانچه میفرماید یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (نازعات آیه 6) یا صاعقه و جمعش هم ممکن است.

فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ صبحگاه تمام هلاک شده روی زمین افتاده و تعبیر به اصبحوا نه برای اینست که در صبح چنین شدند بفوریت و یک آن تمام هلاک شدند صبح گاه مشاهده شد که جسدهای آنها روی زمین افتاده ای کاش بیدار میشدیم خداوند گوشه های آن را گاه گاهی نشان میدهد میگویند فلان نقطه زلزله شد جمعی هلاک شدند فلان قطعه برق جمعی را سوزانید فلان محل سیل جماعتی را هلاک کرد فلان مرکز باد چه اندازه تلفات داده-

«لکن الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا».

[سوره العنکبوت (29): آیه 38] .... ص : 323

وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (38)

و عاد را و ثمود را و بتحقیق ظاهر و مبین شد از- برای شما از مسکنهای آنها و زینت داد برای آنها شیطان اعمال زشت آنها را پس مانع شد و جلوگیری کرد آنها را از راه حق و صراط مستقیم و حال آنکه بینا بودند و درک میکردند.

وَ عاداً وَ ثَمُودَ یعنی و اهلکنا عادا و ثمود و شرح حال آنها در بسیاری از سور قرآنی بیان شده و شرح کردیم. عاد قوم هود بودند که بباد هلاک شدند چنانچه میاید و ثمود قوم صالح بودند که بصاعقه هلاک شدند.

وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ که برای شما مشرکین شرح مساکن آنها را بیان کرده ایم اما مساکن عاد و ثمود را میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ

ص: 323

مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ

(فجر آیه 6 الی 9) چه عمارات مرتفعی و باغهای مشجری و گلهای مزینی که معنای ارم ذات العماد است و منزلهایی که در دل کوه ها میتراشیدند و مسکن میکردند که جابوا الصخر بالواد است که میفرماید وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ (حجر آیه 82).

وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ جلوه میدهد زخارف دنیا را مال و جاه و ریاست و مشتهیات ساز و آواز زنهای زیبا و امثال اینها را که گفتند

«حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة».

فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ چون دعوت انبیاء بر خلاف هواهای نفسانیست آنها بواطن امور را خبر میدهند و شیطان ظواهر را نشان میدهد مردم گول ظاهر را میخورند و به باطن توجه ندارند.

وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ با اینکه عقل دارند ولی شهوت غالب بر عقل میشود که میفرماید

«من غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم».

[سوره العنکبوت (29): آیه 39] .... ص : 324

وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ (39)

و هلاک کردیم قارون و فرعون و هامان را و هر آینه آمد آنها را موسی بادله و براهین و معجزات واضحه روشن پس زیر بار نرفتند و بزرگی ورزیدند در زمین و نبودند که سبقت بگیرند بر قدرت ما و جلوگیری کنند از- بلاهای وارده.

وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ اما قارون گذشت که پسر خاله موسی بود و دارای علم کیمیاء که بمس و بعض فلزات میزد طلا میشد و چون امر زکاة آمد با موسی عداوت پیدا کرد و در مقام اذیت و اهانت موسی بر آمد و دو کیسه اشرفی بیک زن فاحشه داد که بیاید در مجمع، بنی اسرائیل و نسبت زنا بموسی دهد که با من زنا کرده آن فاحشه از خدا ترسید و آمد در

ص: 324

مجمع بنی اسرائیل و گفت که قارون بمن دو کیسه اشرفی که مهر قارون بر او خورده داده است که من بیایم یک همچه نسبتی بنبی اللَّه دهم موسی از این قضیه غضبناک شد و در حق او نفرین کرد و بعذاب الهی خسف شد و اما فرعون که فراعنه از زمان ابراهیم تا زمان موسی بودند فرعون ابراهیم نامش سنان که نمرودش نامند و فرعون یوسف که نامش ریان بن ولید و فرعون موسی نامش ولید بن مصعب و سیصد سال عمر کرد و دعوی الوهیت کرد بلکه گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و گفت: ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی و اما هامان وزیر فرعون بود سبب اضلال فرعون هامان بود.

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ مثل ثعبان شدن عصا و بلعیدن سحر سحره فرعون و ید و بیضا و انفلاق بحر دوازده جاده شدن و سایر معجزات با هرات.

فَاسْتَکْبَرُوا که گفتیم استکبار اشد عقوبة است از تکبر و تکبر از کبر و استکبار بزرگی بخود بستن است بدون اینکه هیچ گونه چیزی که مورث آن باشد نداشته باشد.

فی الارض بر تمام اهل زمین.

وَ ما کانُوا سابِقِینَ نبود سبقت بگیرند بر خدا و انبیاء او و بنده گان خالص الهی.

[سوره العنکبوت (29): آیه 40] .... ص : 325

فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40)

و تمام آنها را گرفتیم بگناه خود پس بعض آنها را فرستادیم بر آنها باد تندی و سنگ ریزه و بعض آنها را کسانی که او را صیحه گرفت و بعض آنها، را فرو بردیم در زمین و بعض آنها را غرق نمودیم و نیست خداوند که بآنها ظلم نماید و لکن بودند آنها که بخود ظلم میکردند.

فَکُلًّا از قوم نوح و عاد و ثمود و فرعون و هامان و قارون.

أَخَذْنا بِذَنْبِهِ اثر معاصی آنها را بر آنها بار کردیم و جزاء عمل آنها را به آنها دادیم که «الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر» و این آثار دنیوی آنها

ص: 325

است غیر از آثار اخروی که گفتند معاصی در دنیا ده اثر دارد قلب را سیاه میکند قساوت پیدا میکند ایمان را ضعیف میکند شیطان را مسلط میکند بعد از رحمت میآورد مورث نزول بلا میشود سلب نعمت میکند سلب توفیق می شود خذلان میآورد عادت معاصی پیدا میشود که میفرماید ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ (شوری آیه 29).

فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً عاد که میفرماید وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ (الحاقه آیه 6 و 7) و قوم لوط که بارید بر آنها سنگ از آسمان که مفاد حاصب است بمعنی باریدن و نزول است.

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ ثمود و اهل مدین که میفرماید وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ- الی قوله- أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (هود آیه 94).

وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ قارون که میفرماید فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ (قصص، آیه 81).

وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا قوم نوح و فرعون و هامان و اتباع آنها که میفرماید فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ- الایه (قصص آیه 40).

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ ظلم قبیح است و محال است از خداوند صادر شود.

وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ هم ظلم بنفس که خود را در معرض این عقوبات دنیوی و عذابهای اخروی در آورند و هم ظلم بدین و انبیاء و رسل الهی و هم ظلم به بندگان خدا که مانع شدند از ایمان آنها و از سبیل اللَّه و اضلال آنها نمودند.

[سوره العنکبوت (29): آیه 41] .... ص : 326

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41)

مثل کسانی که گرفتند غیر از خدا اولیاء مثل عنکبوت است که خانه برای خود میگیرد و محققا سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است اگر بودند میدانستند.

ص: 326

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مفسرین گفتند مراد مشرکین هستند که اصنام و الهه خود را اولیاء خود گرفتند لکن اگر مراد این بود مناسب بود بفرماید من دون، اللَّه الهه و تعبیر باولیاء اعم است شامل الهه و رؤساء و ارباب ضلال میشود که اینها را تصور میکنند که بآنها کمک میدهند مثل اتباع نمرود و شداد و فرعون و خلفاء جور و مثل معاویه و یزید و بنی امیه و بنی المروان و بنی العباس و سلاطین جور و اشباه اینها و منصوبین از قبل آنها که مردم برای استفاده از ناحیه آنها دست از دین برمیدارند بدانند که متابعت آنها یک تار عنکبوت بیش نیست.

کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً زحمت بسیار دارد برای عنکبوت تنیدن این کار به امید اینکه در او سکونت کند لکن غافل از اینکه به بادی از هم پاره میشود.

وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ مثل اشخاصی که برای دو سال و کسری ریاست ابی بکر چه فسادی در عالم راه انداختند که تا کنون دودش در چشم مسلمین میرود یا برای- یزید با پسر پیغمبر چه کردند که داغش از دل شیعه بیرون نمیرود.

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لو برای امتناع است هرگز نمیدانند و متعلق به اتخذوا است نه به اوهن البیوت زیرا وهن بیت عنکبوت را همه میدانند و لکن اتخاذ اولیاء من دون اللَّه را نمیدانند که مثل بیت عنکبوت است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 42] .... ص : 327

إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (42)

به درستی که خداوند میداند آنچه را میخوانند از غیر خدا از چیزها و او است عزیز حکیم.

إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ چون علمش عین ذات و از مراتب وجود است و واجب الوجود اعلا مراتب وجود است ازلا و ابدا لذا علمش بتمام اشیاء تعلق گرفته

«لا یعزب عن علمه شی ء».

ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ، تعبیر بشی ء برای این است که شامل جمادات و حیوانات و نباتات و علویات و سفلیات و ذوی العقول از ملائکه و جن و انس بشود جمادات مثل اصنام مشرکین که بت پرستان باشند و آتش پرستان، نباتات که شجره پرستان هستند، حیوانات مثل

ص: 327

گاو و گوساله پرستان، علویات آفتاب و ماه و ستاره پرستان، سفلیات که همان اصنام و آتش و شجره و گاو و گوساله باشند، ذوی العقول ملائکه پرستان جن پرستان شیطان پرستان که خالق شرش میدانند.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ عزت مقابل ذلت است ذلیل کسی را گویند که یا مقهور باشد و کسی بر او مسلط باشد یا عاجز و ناتوان باشد تمام عوالم امکانی از ثری تا بثریا تمام ذلیل و مقهور تحت قدرت پروردگار هستند و عزت پروردگار ذاتیست و از صفات ثبوتیه ذاتیه است مثل علم و قدرت و عزت انبیاء و ائمه و مؤمنین جعلیست «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» و اما عزت، خیالی مثل عزت متکبرین و متمولین و امراء و رؤساء خیال صرف است مغرور نشوند و بدانند این چهار روز دنیا میگذرد و بادنی درکات ذلت خواهند افتاد، حکیم هم یکی از صفات ذاتیه است و از شئون علم است چنانچه عزت از شئون قدرت است علم الهی بهر چه تعلق گرفته بنامی تعبیر میشود علم بمرئیات بصیر است بمسموعات سمیع است بجزئیات مϘљàاست بمصالح و مفاسد حکیم است بصلاح و فساد فعل مرید و مکره است تمام افعال اینها نزد او مکشوف است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 43] .... ص : 328

وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43)

و این امثال را ما میزنیم از برای ناس و تعقل و تدبر و درک نمیکنند مگر دانایان.

وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ یک قسمت مهم قرآن امثال است مثل وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (بقره 171) و مثل ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ- الی قوله- وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (ابراهیم آیه 24 و 25 و 26) و مثل لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی (نحل آیه 60) و مثل وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ (اسراء آیه 89) و مثل وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ (کهف آیه 45) و مثل یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

ص: 328

لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ

(حج آیه 73) و مثل ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ- الایه (روم 28) و غیر اینها از آیات بسیار و غرض از این امثال تنبه و تدبر و تفکر است که انسان بیدار شود از خواب غفلت و بخود بیاید که عاقبت شرک و کفر و ضلالت و معاصی چیست و بچه عذابهایی دوچار میشود و نتیجه ایمان و اطاعت چه مثوباتی در بردارد لذا میفرماید:

وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ اشاره بامثالیست که در قرآن بیان فرمود.

نَضْرِبُها لِلنَّاسِ تمام افراد بشر از کافر و مشرک و ضال و مؤمن و مطیع و عاصی و عادل و فاسق و فاجر ولی:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ علم چراغ عقل است جهل ظلمت و تاریکیست مانع از تعقل و ادراک است لذا علم اول قدمیست در باب سعادت و پس از آن عمل است علم راه نشان میدهد عمل سلوک میکند علم تنها کافی نیست مثل کسی که راه را بلد باشد لکن در خانه بنشیند بجایی نمیرسد عمل تنها هم کافی نیست اگر راه را بلد نباشد در بیابان و پرتگاه ها گم میشود و ضلالت است این هم بجایی نمیرسد وای بحال کسانی که از هر دو محروم باشند مثل اکثر امروزه نه علم و نه عمل.

[سوره العنکبوت (29): آیه 44] .... ص : 329

خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (44)

خلق فرمود خداوند آسمانها و زمین را بحق درست و بجا بدرستی که در این خلقت هر آینه آیت است از برای مؤمنین.

افعال الهی چه تکوینیات باشد مثل خلق و رزق و احیاء و اماته و صحت و مرض و غنا و فقر و عزت و ذلت تا مصلحت در ایجادش نباشد ایجاد نمیکند غایة الامر مصلحت تارة در مأمور به است و تارة در نفس امر است چنانچه مفسده هم تارة در منهی عنه است و تارة در نفس نهی مثل اوامر و نواهی امتحانیه و این مصلحت هم عائد بخود او نیست چون غنی بالذات است نه در ایجاد نفعی باو عائد میشود و نه در ترک خسارتی و نکسی بر او متوجه میشود

ص: 329

بلکه مجرد ایصال منافع و دفع مضار از بندگان است.

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

و حکم و مصالح اشیاء را هم خود میداند احدی پی بجمیع آنها نمیبرد و بنده باید آنچه درک، کرد اثر آن را بار کند ولی ترتیب اثر از نتایج ایمان است لذا میفرماید:

خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ حق بمعنی ثابت و محقق است مرتب و منظم هیچگونه مفسده و ضرری در آن نیست.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ کسانی که ایمان ندارند از کفار و مشرکین اصلا منکر قرآن و منکر رسول هستند، این امثال را دروغ و افتراء میدانند چه رسد به اینکه پند بگیرند و غیر مؤمنین از فرق مسلمین حمل بر این میکنند که ما پند گرفته ایم و حق را درک کرده ایم و طریقه ما طریقه حقه است فقط استفاده از این امثال و سایر فرمایشات قرآن خاص مؤمنین است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 45] .... ص : 330

اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45)

تلاوت فرما آنچه وحی شده است بسوی تو از کتاب و بر پای بدار نماز را بدرستی که نماز جلوگیر است از فحشاء و منکر و هر آینه ذکر خداوند بزرگتر است و خداوند میداند آنچه از شما صادر میشود.

اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ نظر به اینکه بسیاری از آیات قرآن نکوهش و مذمت کفار و مشرکین و فساق و تمجید مؤمنین و مدح آنها است و این آیات برای کفار و مشرکین بسیار ناگوار بود و در مقام اذیت حضرت رسالت برمیآمدند بلکه بسایر منافقین و ظاهر مسلمانان گران میآمد مثل آیات راجع بولایت، خداوند میفرماید ملاحظه آنها را مفرما و آنچه بشما وحی میرسد و نازل میشود تلاوت فرما و ابلاغ نما بلکه خداوند تأکید میفرماید مثل آیه بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ- الایه در غدیر خم و اشباه آن.

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ اهمیت نماز در شریعت اسلام بسیار است که یک قسمت آنها را در

ص: 330

مجلد اول در ذیل جمله وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ در صفحه 150 الی 166 (16 صفحه) بیان کرده ایم مراجعه فرمائید. «

الصلاة عمود الدین

-اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة الصلاة

عنوان صحیفة المؤمن

الصلاة معراج المؤمن

الصلاة قربان کل تقی

الصلاة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت ردما سواها

الی غیر ذلک و مراد از اقامه مجرد اتیان آن نیست بلکه حفظ و نگهبانی و نگاهداری نماز است به بیان احکام و ترغیب مؤمنین و ذکر مثوبات و فوائد آن و انذار ترک و تضییع آن که من جمله از فوائد آن:

إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ فرق بین فحشاء و منکر اینکه فحشاء بمعنی کارهای زشت است حتی در نزد مرتکب آن مثل زنا لواط کلمات زشت مادر فلان خواهر فلان و امثال اینها که فرق است بین فحش و سب و لذا زانیه را فاحشه میگویند و منکر مقابل معروف است فعل قبیح و قبایح دو قسم است قبایح عقلیه و شرعیه و شامل جمیع معاصی میشود و وجه اینکه نماز ناهی از فحشاء و منکر است اینکه اگر با توجه بکلمات نماز و افعال آن و آداب و شرائط آن بیشتر باشد جلوگیری آن زیادتر میشود چنانچه امروز بالحس و العیان مشاهده میکنیم که اهل نماز از بسیاری از منکرات و فحشاء دوری میکنند زنهای آنها با حجاب و عفت و حیاء مردان آنها از زنا و لواط و ساز و آواز و سینما شرب و مجالس فحشاء اجتناب میکنند و تارکین نماز از هیچگونه فحشاء و منکرات و معاصی رو برگردان نیستند و باک ندارند مگر اینکه مانعی جلوگیر آنها باشد و این معنی بسیار واضح و روشن است و احتیاج بتوجیهات مفسرین نداریم.

وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ این جمله را دو نحوه تفسیر میتوان کرد یکی اینکه فائده بزرگ نماز اینست که انسان را بیاد خدا میاندازد که غرض از جعل نماز همین است چنانچه میفرماید وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی (طه آیه 14) دیگر آنکه بیاد خدا بودن و اشتغال بذکر از بسیاری از معاصی انسان را بیشتر از نماز حفظ میکند زبانی که بذکر خدا باشد غیبت و تهمت و بهتان و فحش و کلمات زشت از او صادر نمیشود و اگر بیاد خدا باشد غفلت نمیکند و رو بمعاصی نمیرود.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ خداوند عالم است برفتار و کردار، گفتار و طریقه مشی شما

ص: 331

ظاهر شما و باطن شما و مقصود و منظور شما که کلمه ما تصنعون شامل همه اینها میشود.

[سوره العنکبوت (29): آیه 46] .... ص : 332

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)

و مجادله نکنید اهل کتاب را مگر بمجادله ای که او نیکوتر باشد مگر آن کسانی که ظلم کردند از اهل کتاب که باید باشد ت با آنها مجادله نمود و بگوئید باهل کتاب که ما ایمان آورده ایم بآنچه که بر ما نازل شده قرآن مجید و آنچه بر شما نازل شده تورات و انجیل و خدای ما و شما یکیست و ما تسلیم آن خداوند متعال هستیم.

در جای دیگر میفرماید ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل آیه 125) و نیز میفرماید فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (آل عمران آیه 159) و در خطاب بموسی و هارون میفرماید فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی (طه آیه 44).

و بالجمله مجادله اقسامی دارد: بعضی واجب و بعضی حرام و از برای هر یک درجاتی دارد و معنای مجادله اقامه حجت است بر اثبات مطلب خود و ابطال دعوی مقابل درجه اول با کمال ملایمت و سهولت بعنوان نصیحت و دلسوزی حجت و دلیل خود را بیان میکند و دلیل طرف را باطل میکند و اگر لجاج کرد با غلظت و تندی و تهدید و اگر باز زیر بار نرفت درجه اعلای آن مباهله است و در اخبار طریقه مباهله را بیان فرموده اند و خلاصه آن اینست که در وقت بین الطلوعین با طرف بیرون رود و پنجه دست راست خود را در پنجه دست راست طرف بیندازد و بگوید پروردگارا اگر حق بجانب طرف است عذابی بر من نازل کن و آن طرف هم همین عبارت از مذهب حق برگرداند چنانچه میفرماید وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ (کهف آیه 56) وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ (مؤمن آیه 5) و دیگر مجادله با کفار و مشرکین و اهل ضلالت کسی که از عهده اقامه دلیل بر نمیاید و از جواب شبهات آنها

ص: 332

قدرت ندارد چون مورث ضعف حق و قوت باطل میشود و دیگر مجادله با کسانی که خطر جانی یا عرضی یا مالی دارد که در اینجا مورد تقیه است و سکوت.

إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ که باید ظرفیت کرد حتی بجهاد و قتل.

وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ که واجب است تصدیق تمام انبیاء و تمام کتب سماویه.

[سوره العنکبوت (29): آیه 47] .... ص : 333

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ (47)

و همین نحو نازل کردیم ما بسوی تو کتاب را پس کسانی که به آنها دادیم آنها را کتاب ایمان میآورند باین کتاب و از این اهل کتاب بعض آنها کسانی هستند که ایمان میاورند باو و منکر و جاحد نمیشود به آیات ما مگر کافرین.

وَ کَذلِکَ یعنی همین نحوی که بر اهل کتاب نازل کردیم تورات و زبور و انجیل را.

أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ که قرآن مجید باشد.

فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ که یهود و نصاری باشند.

یُؤْمِنُونَ بِهِ که بسیاری از یهود و نصاری بشرف اسلام مشرف شدند.

وَ مِنْ هؤُلاءِ اشاره بکفار مکه و مشرکین هستند یعنی از این مشرکین هم، ...

مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ کسانی هستند که ایمان باو میآورند ضمیر به راجع بقرآن است و ممکن است راجع به نبی (ص) باشد ولی ظاهر همان کتاب است بقرینه جمله بعد.

وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ از مشرکین و کفار یهود و نصاری و تعبیر بجحود برای این است که قلبا معرفت بحقانیت قرآن پیدا کردند چون اهل لسان بودند و درک معجزه قرآن را بهتر از دیگران کردند لکن از روی عناد و عصبیت و تقلید آباء انکار کردند و کافر شدند و ممکن است این آیه را نحو دیگر تفسیر کرد که فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مسلمین باشند و مراد از کتاب قرآن مجید باشد یُؤْمِنُونَ بِهِ ایمان بقرآن میآورند و مراد وَ مِنْ هؤُلاءِ

ص: 333

یهود و نصاری باشند و من تبعیضیه یعنی بعض یهود هم ایمان باین قرآن و دین اسلام میآورند و اما جماعت آنها که از روی جحود و عناد که مفاد وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ کافر شدند و بالجمله بر هر تقدیر کفار مشرکین و کفار اهل کتاب که ایمان نمی آورند نه از روی درک نکردن، حقانیت اسلام باشد بلکه از روی جحود و عناد و عصبیت است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 48] .... ص : 334

وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48)

و نبودی تو که بخوانی و تلاوت کنی از پیش از نزول قرآن از کتابی یعنی هیچ کتابی نخوانده ای و ننوشته ای وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ.

نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

اذا یعنی اگر چنین بود.

لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ هر آینه بشک و ریب میافتادند کسانی که باطل میشمردند دین مقدس اسلام را.

وجود مقدس حضرت رسالت که مدت چهل سال در جزیرة العرب مکه معظمه آنهم در دوره جاهلیت آنهم یتیم نه معلمی دیده و نه خطی نوشته و نه مکتب و مدرسه رفته مع ذلک گفتند إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ (فرقان آیه 4) لذا میفرماید قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (یونس آیه 16) وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ در این مدت چهل سال قبل البعثت کدام کتابی خوانده و تلاوت فرموده وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ کدام خطی نوشته کدام معلمی دیده کدام درسی خوانده کدام رهبری داشته؟ با این خصوصیات کتابی آورده که عقول تمام دانشمندان عالم را متحیر کرده کتابی که عاجز باشند از آوردن یک سوره مثل آن کتابی که یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ کتابی که لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ ریب شک بیجا است یعنی دشمنان دین و قرآن بنده گان را

ص: 334

بریب و شک میانداختند میگفتند در فلان مدرسه و در نزد فلان معلم فرا گرفته.

[سوره العنکبوت (29): آیه 49] .... ص : 335

بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49)

بلکه این قرآن آیات و دلائل و براهینیست واضح و روشن و هویدا در صدور، کسانی که بآنها علم داده شده و انکار نمیکنند بآیات ما مگر ظالمین و ستمکاران.

اخبار بسیاری شاید حدود بیست حدیث داریم از ائمه اطهار که فرمودند مراد از صدور الذین اوتوا العلم صدور ائمه اطهار است خاصة بلکه قطع نظر از این اخبار ما از خود آیه شریفه استفاده میکنیم.

بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ قرآن مجید مشتمل بر نصوص و ظواهر و متشابهات است و از برای قرآن ظهریست و بطنی و بطن او بسا بالغ بر هفتاد بطن باشد.

فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مراد نه علم تحصیلیست زیرا هر چه بالاتر رود از ظواهر تعدی نمیکند و آنها بسا عموماتیست که مخصصات دارد مطلقاتیست که مقیداتی دارد ظواهریست که قرائن مجازاتی دارد و علم بجمیع اینها منحصر است بائمه اطهار بلکه ناسخ و منسوخ دارد لذا در حدیث ثقلین مقرون به یکدیگر فرمود:

وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ مراد جحد بجمیع آیات نیست زیرا جاهد بجمیع کفار و مشرکین هستند بلکه شامل جحد ببعض هم میشود مثل آیات راجع بولایت و لذا تعبیر به ظالمین فرمود که شامل کفار و مشرکین و ضالین و مضلین و مبدعین و بالجمله غیر المؤمنین شود و شاهد بر این دعوی در تفسیر علی بن ابراهیم در جمله و ما یجحد بآیاتنا «یعنی ما یجحد بامیر المؤمنین و الأئمة علیهم السلام».

[سوره العنکبوت (29): آیه 50] .... ص : 335

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (50)

و گفتند چرا نازل نمیشود بر او آیاتی از پروردگار خود بفرما بآنها منحصرا آیات نزد پروردگار است و جز این نیست که من انذار کننده ام آشکار و واضح کننده وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ مراد معجزاتیست که آنها تقاضا میکردند که

ص: 335

در سوره اسری بیان میفرماید وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ (آیه 90 الی 93) شرحش گذشت یا تقاضا میکردند چرا مثل عصای موسی و ید و بیضاء نداری و ما مکرر بیان کرده ایم که معجزه ملعبه ناس نیست هر چه هر که بگوید عملی کند فعل الهیست بدست نبی جاری میشود موافق حکمت و مصلحت باندازه ای که حجت تمام شود و از این جهت معجزات انبیاء مختلف میشود.

قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ فعل الهیست تحت اختیار من نیست فقط وظیفه من انذار است.

وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ شما را بترسانم از عذاب الهی و حق و باطل را از هم جدا کنم.

[سوره العنکبوت (29): آیه 51] .... ص : 336

أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51)

آیا کفایت نمیکند این کفار و مشرکین را اینکه ما نازل کردیم بر تو کتاب قرآن مجید را که تلاوت بشود بر آنها بدرستی که در این نزول قرآن هر آینه رحمت است و یادآوری برای قومی که ایمان میآورند.

توضیح کلام اینکه تصور نشود که قرآن مجید یک معجزه است بلکه هر سوره آن و لو سوره قصار آن معجزه است که صریحا فریاد میزند که وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (بقره آیه 21) بلکه بسیاری از آیات بتنهایی معجزه است مخصوصا دارد که جمع شدند جماعتی از مشرکین که مقابله کنند با قرآن برخوردند باین آیه شریفه یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ- الایه دیدند نمیتوانند تقابل کنند بلکه معجزه بودن قرآن نه فقط از جنبه فصاحت و بلاغت او است و جهات معجزه بودن قرآن را ما در مقدمه بیان کرده ایم بآنجا مراجعه کنید از صفحه 40 الی 58 هجده صفحه از جنبه فصاحت و بلاغت و از جنبه استدلالات عقلیه از جنبه تشریع احکام از جنبه اخلاق از جنبه تاریخ از جنبه اخبار غیبی از جنبه سلامتی از تناقض از جنبه عدم

ص: 336

ملالت از تلاوت لذا میفرماید:

أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ آیا این قرآن مجید کافی نیست بر اثبات نبوت و رسالت با اینکه مشتمل بر تمام شرائط نبوت و بیان موانع آن و دعوی رسالت و سایر خصوصیات است.

أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ اگر این کفایت نکند هزار معجزه دیگر هم تأثیر در قلوب قاسیه ندارد بلکه مزید بر کفر و عناد میشود چنانچه میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً (اسراء آیه 84).

إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هم در دنیا مشمول رحمتهای الهی میشوند و هم در آخرت و بهترین مذکرها است از برای مؤمنین.

[سوره العنکبوت (29): آیه 52] .... ص : 337

قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52)

بفرما به این کفار و مشرکین کفایت میکند میانه من و شما که خداوند شاهد ما باشد.

اما برای من که کوتاهی در تبلیغ رسالت او نکرده ام با دلیل و موعظه و اقامه حجت بر شما ثابت کردم مسئله توحید و رسالت خود و بیان فرائض و امر آخرت و وعد بجنة و رستگاری و توعید از نار و بدبختی آنچه باید بگویم گفتم و آنچه باید بجا بیاورم آوردم و این قرآن مجید که سرتاسرش معجزه بزرگ است و کلام الهی و وحی پروردگار است صریحا میفرماید مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ- الایه (فتح آیه 29) و میفرماید ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ (احزاب آیه 40) و اما برای شما که بعد از اتمام حجت و اقامه معجزه و درک حقیقت و حقانیت معذالک از روی عناد و عصبیت و تقلید آباء ایمان نیاوردید و بطریقه فاسد خود باقی ماندید میفرماید وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (بقره آیه 90) وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (بقره آیه 104) و بهمین عبارت در سوره مجادله در آیه 4 میفرماید وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ و در آیه 5 میفرماید وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ و نیز میفرماید أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی

ص: 337

الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ

(محمد آیه 25) الی غیر ذلک از آیات شریفه.

قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً این آیه شریفه پس از یأس از ایمان این کفار و مشرکین که دیگر قابل هدایت نیستند کأنه میفرماید من شما را واگذاردم خداوند میداند با شما چه معامله فرماید چنانچه اینهم دستورات او است میفرماید فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (زخرف آیه 83 و معارج آیه 43) و غیر اینها از آیات شریفه قرآن.

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ میداند آنچه در آسمانها و زمین است و کسانی که ایمان به باطل آوردند و کافر به اللَّه شدند اینها خود آنها خاسر و زیانکاران هستند.

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کأنه این جمله دلیل است بر آیه قبل که فرمود:

کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یعنی خداوندی که علمش عین ذات است و غیر متناهیست حتی علم ذات بذات که عین ذات است چیزی بر او مخفی نیست إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (آل عمران آیه 5) وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (ابراهیم آیه 38) لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ (مؤمن آیه 16) إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (اعلی آیه 7 و غیر اینها از آیات او میداند حقانیت مرا و بطلان شما را در همه حال حاضر و ناظر و شاهد است.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این جمله مستقله است و عموم دارد ایمان بباطل شامل مشرکین میشود که ایمان باصنام و سایر آلهه آنها دارند و منکر توحید هستند و کفار که منکر رسالت رسول هستند و عامه عمیی که مؤمن به شیخین و بنی امیه و بنی المروان و بنی العباس هستند و جمیع طبقات شیعه چهار امامی حنفی واقفیه اسماعیلیه کیسانیه و اهل بدعت و منکر ضروریات دین و مذهب اثنی عشریه و دعات باطله تمام ایمان به باطل است.

وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ چه منکر وجود اللَّه باشند یا منکر توحید مثل طبقات مشرکین یا منکر نبوت انبیاء و امامت ائمه هدی که تمام اینها کفر باللَّه است در زیارت جامعه است

«من

ص: 338

اتبعکم فالجنة مأواه و من خالفکم فالنار مثویه و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من رد علیکم فی اسفل درک من الجحیم»

که جای منافقین است و نیز میفرماید

«و من عاداکم فقد عاد اللَّه و من احبکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه».

أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ خسران نه فقط سرمایه ایمان را از دست دادن است بلکه به واسطه شرک و کفر و ضلالت و ظلم به انبیاء و اولیاء و مؤمنین و فسق و فجور و طغیان و سرکشی و ترک فرائض و ارتکاب معاصی هر یک عقوبات مخصوصه بخود دارد و اینست معنای زیان و خسران.

[سوره العنکبوت (29): آیه 53] .... ص : 339

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (53)

و استعجال و طلب تعجیل عذاب میکنند تو را و اگر نبود اجلی که بر آنها معین شده هر آینه می آمد آنها را البته عذاب به ناگاهی و حال آنها نمیفهمند و شعور ندارند و درک نمیکنند.

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ از باب سخریه و استهزاء میگویند پس این عذابی که بما وعده میدادی کو؟ اگر راست می گویی پس چرا عذاب بر ما نازل نمیشود و این کلامیست که کفار بتمام انبیاء گفتند و مکرر گفته ایم که شرک و کفر و بسیاری از معاصی اقتضاء نزول بلا دارد لکن سر در تأخیرش بواسطه حکم و مصالحیست که خداوند میداند من جمله اینکه بسا در نسل آنها مؤمنی پیدا میشود برای او خداوند عذاب نازل نمیکند و بسا میداند که اینها بعدا متنبه میشوند و ایمان میآورند یا موفق بتوبه میشوند و دست از معاصی برمیدارند و بسا تأخیر برای ازدیاد آنها در طغیان است و عقوبت آنها شدیدتر شود و یا حکمتهای دیگر چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 178) بعلاوه از برای هر فردی اجلی معین شده که ساعتی تقدیم و تأخیر ندارد لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (اعراف آیه 34) لذا میفرماید:

وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ ولی بموقع خود خواهند چشید.

وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً اینکه رسید یا در خواب بودند یا مشغول لهو و لعب یک نفس بالا آمد

ص: 339

برنگشت فرود آمد بالا نیامد نفسها شماره دارد روزیها اندازه دارد عمرها مدت دارد «ناگهان بانگی بر آمد خواجه مرد».

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ

«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»

که دیگر نتیجه ندارد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 54] .... ص : 340

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (54)

طلب تعجیل عذاب میکنند از تو و بدرستی که جهنم هر آینه احاطه کرده به کافرین.

یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ نظر به اینکه اینها منکر رسالت بودند و وعده های او را دروغ، میپنداشتند میگفتند اگر راست می گویی پس کجا است آن عذابهایی که وعده میدادی چنانچه گفتند وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ (انفال آیه 32) مشاهده کنید که عناد تا چه پایه است که بر فرض حق بودن و از جانب خدا باشد طلب عذاب میکند بعین مثل آن کسیست که در غدیر خم طلب عذاب کرد در صورت حقانیت ولایت که اگر از جانب خداست عذاب بر من نازل شود عذاب نازل شد و هلاک شد جواب آنها اینست که تصور نکنید که از تحت قدرت الهی بیرون میروید و از عذاب الهی رهایی میجوئید وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ انسان اگر بعض جوانبش بلائی دشمنی آتشی حمله کند شاید احتمال دهد که از جانب دیگر بتواند فرار کند و اما اگر محاصره شد و تمام اطرافش را گرفت که از هر طرفی رود رو بآتش میرود لذا میفرماید راه فرار ندارند جهنم تمام جوانب آنها را احاطه کرده.

مسئله: یکی از خصوصیات قیامت اینست که نعم بهشتی و عذابهای جهنمی شعور و ادراک دارند و در تحت امر و نهی الهی هستند مثلا اهل بهشت که تمام یک درجه نیستند هر چه ایمان آنها قوی تر و تقوای آنها زیادتر و اعمال صالحه آنها بهتر باشد درجات آنها بالاتر مثلا فلان اطعمه بهشتی لذت بخش بیشتر است بر آن درجه اعلا لکن درجه ما دون درک نمیکند تا مهموم و مغموم شود و همین نحو است عذابهای جهنم هر چه شقاوت و کفر و معاصی بیشتر آتش بیشتر میسوزاند آنهم درجه ما دون درک نمیکند که قدری تسکین قلب او شود هر که خود را در سختترین عذاب میپندارد چنانچه اهل بهشت خود را در بهترین حالت درک میکنند عذاب

ص: 340

از کفار برداشته نمیشود «امروز اگر نبود دو روز دگر بود».

[سوره العنکبوت (29): آیه 55] .... ص : 341

یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)

روزی که میپوشاند آنها را عذاب از بالای سر آنها و از زیر پای آنها و میگوید بچشید آنچه را که بودید عمل میکردید.

یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ غشی بمعنی پوشش است که تمام اعضاء بدن آنها از فرق سر تا کف پا را میگیرد که هیچ عضوی از اعضاء آنها نیست که خالی از عذاب باشد و در قرآن اطلاقات زیادی دارد مثل فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (یس آیه 9) وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ.

(بقره آیه 7) که پرده روی چشم کشیده میشود که دیگر چشمش نمیبیند و مثل جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ (نوح آیه 7) که لباس بر سر می کشیدند که نوح را نبینند و مثل فَغَشَّاها ما غَشَّی (نجم آیه 54) که عذاب گرفت آنها را و مثل أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ (یوسف آیه 107) و مثل هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ (غاشیه آیه 1) و مثل لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (اعراف 41) و غیر ذلک از آیات بسیار.

مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ از بالای سر آتش میبارد و از زیر پا آتش میجوشد.

در خبر دارد که آتش جهنم از قعر جهنم از چاه ویل میجوشد که اسفل درک جهنم است و جای منافقین است و در چاه ویل صندوق و تابوتیست در او چهارده نفر هستند هفت از پیشینیان و هفت از این امت، و دارد چون شعله میکشد اهل جهنم را میآورد بالا تا سطح جهنم ملائکه عذاب چنان عمودی بر فرق آنها میزنند که فرو میروند تا قعر جهنم و همین است حال آنها این عذاب بدنی آنها است و عذاب روحی آنها و زخم زبان بآنها اینست که:

وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قائل ذکر نشده آیا خداوند است یا مالک خازن جهنم یا ملائکه عذاب که بر هر یک فرد ملکی موکل است بعلاوه عذابهای دیگر مثل حمیم غساق زقوم تازیانه عمود لباس قطران و غیر اینها.

ص: 341

[سوره العنکبوت (29): آیه 56] .... ص : 342

یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (56)

ای بندگان من کسانی که ایمان آورده اید بدرستی که زمین من وسعت دارد پس مرا بس عبادت کنید.

خطاب بجمیع مؤمنین است به اینکه اگر در بلاد کفار و مشرکین و اهل ضلالت گرفتار شدید و نمیتوانید بوظایف دینی عمل کنید و در فشار آنها گرفتار شده اید باید هجرت کنید و در محلی که امن است سکونت کنید و لذا علماء فتوی دادند که حرام است رفتن و سکونت در بلاد کفر که دسترسی باحکام دین ندارد و کسانی نیستند که مسائل دینی آن را بیان کنند برای آن و لکن امروز جامعه مؤمنین در همسایه خود و در کوچه خود و در محله خود و در شهر خود و در مملکت خود علماء اعلام هستند و نمیروند احکام دین خود را اخذ کنند چه رسد بکسانی که مسافرت باروپا و امریکا و سایر بلاد کفر میکنند بلکه حشر با کفار و مجالست با آنها بلکه با فساق و فجار، جایز نیست «المجالسة مؤثره».

همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیفزاید

ای وای باشخاصی که در مجالس لهو و لعب و ساز و آواز و شرب و قمار میروند و هزار گونه معصیت بالاخص با دختران مکشوفات و جوانان عزب شوخی و مزاح و هم کلاس و چیزهای دیگر مسلما آنها را هم سوق بکفر و ضلالت و فسق و فجور میدهند و هم چنین مجالس دعات باطله که القاء شبهات میکنند و اینها از عهده جواب برنمیآیند رفتن در این مجالس حرام و استماع کلمات آنها ممنوع است شرعا لذا میفرماید:

یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا

ایمان بتوحید و تصدیق رسول و خلفاء آن.

إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ

باید هجرت کنید بمحلی که بتوانید بوظایف دینی خود عمل کنید.

فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ

اطاعت فرمان الهی کنید و عبادت او را کنید عذری ندارید.

[سوره العنکبوت (29): آیه 57] .... ص : 342

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (57)

هر نفسی چشنده مرگ است پس از آن بسوی ما برمیگردید.

کُلُّ نَفْسٍ از برای نفس اقسامیست نفوس ملکوتی نفس ملائکه نفوس فلکی نفس سماوات و

ص: 342

کرات جویه نفس جمادی زمین و جبال نفس نباتی اشجار و گیاه ها نفس حیوانی که دارای حس و حرکت بالاختیار است نفس شیطانی که منبع مکر و خدعه است نفس انسانی که دارای عقل و شعور و ادراک است.

ذائِقَةُ الْمَوْتِ شامل جمیع اقسام میشود که کلمه کل از ادات عموم است کلما یصدق علیه النفس ذائق موت است اما نفس ملکوتی قوله تعالی وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ- الایه (زمر آیه 68) اما نفس فلکی قوله تعالی وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ (زمر آیه 67) یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ (انبیاء آیه 104) إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (تکویر آیه 1 و 2) إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ (انفطار آیه 1 و 2) و اما نفوس جمادی إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (فجر آیه 21) وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (انفطار آیه 3) فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (حاقه آیه 14) یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا (مزمل آیه 14) و غیر اینها از آیات و اما نفوس نباتی زمین و جبال و نباتات قاعا صفصفا میشود وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (طه آیه 105 و 107) و اما نفوس حیوانی و شیطانی و انسانی مشمول آیه قبل است که میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ (زمر آیه 68).

ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ خطاب ظاهرا بملائکه و جن و انس و حیوانات است بدلیل وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (تکویر آیه 5) که مسئله معاد است که میفرماید ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (زمر آیه 68) و سر تا سر قرآن مسئله معاد است که از ضروریات جمیع ادیان است یعنی هر که قائل بمبدء باشد قائل بمعاد هم هست.

[سوره العنکبوت (29): آیه 58] .... ص : 343

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (58)

و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند هر آینه جای میدهیم البته آنها را از بهشت غرفه هایی

ص: 343

که جاری میشود از زیر آن غرفه ها نهرهایی همیشه در آن غرفه ها هستند نیکو هست اجر عمل کنندگان.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا پس از آنکه بازگشتید بسوی خدا فقط کسانی که ایمان آورده بودند مؤمن کسی را گویند که معتقد بجمیع عقائد حقه باشد و انکار ضروریات دین و مذهب را نکند و بدعتی در دین نگذارد و با این عقیده از دنیا برود که بیانش مکرر شده.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مکرر گفته ایم که مراد جمیع اعمال صالحه نیست چون ممکن نیست و نیز مراد این نیست که جمیع اعمال او صالح باشد زیرا مباحات بسیار است و انسان ناچار است بارتکاب آنها بلکه مراد اینست که اعمال صالحه بجا بیاورد از واجبات و مستحبات هر قدر بتواند بشرط اینکه صحیحا بجا آورد که صدق صالح بکند و الا عبادات فاسده هیچ گونه صلاحیت ندارد و عمده شرط صحت عبادات ولایت است که بدلالت ولی اللَّه باشد چنانچه فرمود اگر کسی عمر نوح کند و تمام روزها روزه باشد و تمام شب را بعبادت طی کند «و لم- یکن بدلالة ولی اللَّه ما کان له ثواب».

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً غرفه عمارات فوقانی را میگویند طبقات بالا جایگزین میشوند تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ از پای این قصرها و غرفه ها انهاری جاری میشود و انهار بهشت اربعة نهر من عسل مصفی و نهر من لبن لم یتغیر طعمه و نهر من ماء غیر آسن و نهر من خمر لذة للشاربین».

خالِدِینَ فِیها مرجع ضمیر ممکن است غرفا باشد و ممکن است الجنة باشد.

نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ هر چه بیشتر و بهتر و مقبول تر باشد اجرش بیشتر و بالاتر است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 59] .... ص : 344

الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (59)

مؤمنین کسانی هستند که دارای صفت صبر هستند و بر پروردگار خود توکل میکنند.

دو صفت از صفات بارزه مؤمنین که اعمال صالحه دارند و در غرفه های بهشت جایگیر هستند بیان فرمود یکی صفت صبر که در قرآن میفرماید إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ

ص: 344

حِسابٍ

(زمر آیه 10) و از برای صبر سه درجه گفتند:

(1) صبر در بلیات و مشاق دنیوی که گفتند سیصد درجه مثوبت دارد

«الصبر مفتاح الفرج»

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

(2) صبر بر مشاق عبادت هم در تحصیل علم باحکام دین و هم در عمل بآنها که دارای ششصد درجه است.

تا نگرید ابر کی خندد چمن تا نگرید طفل کی نوشد لبن

(3) صبر بر ترک هواهای نفسانی و شهوات شیطانی و معاصی ظلمانی، که فرمود إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی (یوسف آیه 53) که دارای نهصد درجه است که گفتند انسان سه دشمن بزرگ دارد دنیا نفس شیطان. دنیا زخارف خود را نشان میدهد مال و جاه و ریاست و عنوان و غیر اینها، نفس تمایل پیدا میکند، شیطان را نشان میدهد اما دنیا و شیطان دشمن خارجی هستند ولی نفس دشمن داخلیست اگر سرکوب شد و جلوگیری شد دنیا در نظر او از گوشت گندیده در دهان سگ پست تر است و شیطان از مار گزنده و زهر کشنده بدتر است و مثل شیطان شیاطین انسی دعات باطله و اهل فسق و معاصی که گفتند:

تا توانی میگریز از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همی بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند.

و دیگر صفت توکل که بداند تا مشیت الهی تعلق نگیرد یک برگ از درخت ساقط نمی شود و بداند که تمام کارهای الهی از روی حکمت است.

تو کار خود بخدا واگذار و خوشدل باش که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ (طلاق آیه 3).

[سوره العنکبوت (29): آیه 60] .... ص : 345

وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (60)

و چه بسیار از جنبندگان از حیوانات از طیور وحوش و دریایی و صحرایی که حمل روزی خود نمیکند خداوند آنها را روزی میدهد و شما را و او است سمیع و علیم.

ص: 345

گفتند که در میان تمام جنبنده ها ذخیره برای روزی خود نمیکنند مگر مورچه و موش و انسان و هر روز بمقدار کفایت همان روز روزی میخورند و بفکر فردا نیستند در خبر است که نظر کنید باین طیور که صبح از آشیانه خود گرسنه میآیند بیرون و شام تمام سیر در آشیانه میروند و یکی از آنها را خداوند گرسنه بر نمیگرداند و ذکر طیور از باب مثال است تمام حیوانات چنین هستند فقط مورچه چون زمستان نمیتواند از خانه خود بیرون آید در تابستان ذخیره زمستان خود را میکند و موش چون حریص است جمع آوری میکند در آیه شریفه میفرماید وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (ذاریات آیه 22) در خبر دارد که روزی هر یک در دفتر الهی ثبت شده و تا آخر روزی خود را نخورد نمیمیرد و خردلی روزی دیگری را باو نمیدهند و خردلی از روزی او بدیگری نمیدهند غایة الامر سعه و ضیق دارد.

غم روزی مخور بر هم مزن اوراق دفتر را که یزدان پر کند پیش از ولد پستان مادر را

بلی، دارد که روزی هر کس از حلال معین شده اگر از حرام دست آورد از حلال آن کسر میگذارند نوع بشر تصور میکند که روزی او منوط بتلاش و دوندگیست و تا صد سال دیگرش، ذخیره میکند خدایی که از روزی هیچ حیوانی غافل نیست قدرت ندارد که روزی بنده گانش را بدهد چه اندازه انسان حریص است بلی بمقدار دستور باید در مقام تحصیل برآید نباید در خانه بنشیند و بگوید روزی من میرسد چنانچه حیوانات هم در حد خود در مقام طلب بر میآیند همین که رسید قناعت میکنند و بفکر فردا نیستند انسان هم باید همین نحو باشد.

وَ کَأَیِّنْ بساها چه بسیار.

مِنْ دَابَّةٍ من تبعیضیه است.

لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا قدرت بر حمل آن ندارد.

اللَّهُ یَرْزُقُها که گفتند مثل سایه است هر جا بروی در تعقیب تو میآید.

وَ إِیَّاکُمْ شما را هم روزی میدهد إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (ذاریات آیه 58).

وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.

ص: 346

[سوره العنکبوت (29): آیه 61] .... ص : 347

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (61)

و هر آینه اگر از آنها بپرسی کیست خلق فرموده آسمانها را و زمین را و مسخر فرموده خورشید و ماه را؟ هر آینه البته میگویند خداوند متعال. پس برای چه از او رو برمیگردانید و متوجه باصنام که یک حجر و فلزی بیش نیستند میشوید.

توضیح کلام اینکه مشرکین منکر وجود اللَّه نیستند و توحید ذاتی و صفاتی و افعالی او را معتقد هستند که واجب الوجود بالذات او است و بس و مستجمع جمیع صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه است علم و قدرت و حیات و سایر صفات ذاتیه که تعبیر بکمالیه میکنند و منزه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاج که تعبیر بصفات جلالیه میکنند و موجد تمام ممکنات خالق رازق محیی و ممیت مغنی و مفقر و منعم و سایر افعال که تعبیر بصفات جمالیه میکنند فقط در توحید عبادتی مشرک شدند و شیطان آنها را اغوا کرد به اینکه در عبادت توجه لازم دارد و خداوند چون جسم نیست مواجهه باو ممکن نیست باید توجه باشرف مخلوقات او کرد بعضی اشرف مخلوقات را شمس گفتند آفتاب پرست شدند یا ماه و ستاره ها، بعضی آتش را گفتند مثل گبرها مجوس بعضی انبیاء را گفتند و چون از دنیا رفتند مجسمه هایی باسم آنها تشکیل دادند و آن ها را عبادت کردند بعضی ملائکه را و چون آنها هم مشاهده نمیشوند اصنامی بتخیل آنها تراشیدند و سجده کردند و غافل از اینکه توجه مثل امید و خوف و توکل و امثال اینهاست خداوند محیط و حاضر و ناظر است لذا میفرماید وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (بقره آیه 115) بلا تشبیه نظیر دائره که اگر در وسط دائره باشد بهر طرف توجه کند مقابل دائره است.

توضیح کلام اینکه تمام ممکنات از عالم انوار و ارواح و عقول و نفوس که مجرد از ماده و صورت هستند و عالم مثال که صورت بلا ماده هستند و عالم اجسام از فلکیات و کرات جویه و عوالم سفلیه تا مادة المواد بایجاد حضرت حق موجود میشوند بمعنی اسم مصدری که تعبیر بافعال الهیه میشود مخلوق او و مصنوع او هستند و نفس ایجاد بنفسه موجود میشود بمعنی مصدری زیرا ایجاد ایجاد دیگر نمیخواهد که گفتند موجودات امکانی بایجاد موجود میشوند و ایجاد بنفسه که از این ایجاد،

ص: 347

در اصطلاح حکماء بوجود منبسط تعبیر می کنند و در اصطلاح شرع به مشیت تعبیر شده که فرمودند:

خلقت الاشیاء بالمشیئة و خلقت المشیئة بنفسها» و در لسان متکلمین باراده تعبیر کردند به واسطه آیه شریفه إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس آیه 82) لکن مکرر گفته ایم اراده از صفات ذات است بمعنی علم بصلاح چنانچه حکمت علم بمصالح و مفاسد است هر فعل که مصلحت داشته باشد صلاح در ایجاد است پس ایجاد میکند که همین امر الهی و کلمه کن نفس ایجاد است که بمجرد ایجاد موجود میشود احتیاج بلفظ کن ندارد پس احاطه قیومیه دارد وجودا و بقاء بتمام ممکنات که بایجاد او موجود میشوند و بابقاء او باقی میماند «اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) هذا ما عندنا و اللَّه العالم.

و معنای توجه یعنی عمل را بداعی تقرب باو و خلوص بجا آوردن که اصل قربت داعی امتثال است چون او فرموده بجا میاورم یا از خوف از عذاب یا به امید ثواب یا اطاعت امر و امثال اینها لذا میفرماید:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و اینها از باب مثال است خالق کل شی ء و تمام مسخر تحت اراده او هستند.

لَیَقُولُنَّ اللَّهُ پس بآنها بفرما برای چه تکذیب انبیاء میکنید و توجه بغیر او دارید:

فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ.

[سوره العنکبوت (29): آیه 62] .... ص : 348

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (62)

خداوند بسط و توسعه میدهد روزی را از برای هر کس که مشیتش تعلق گرفته از بندگان خود و تقدیر و تضییق میکند هر که را که اراده کند بدرستی که خداوند بهر چیزی دانا است.

مسئله: توسعه و ضیق در امر روزی و معیشت حکم و مصالحی دارد که خداوند عالم بآنهاست من جمله صلاح بنده است چنانچه در حدیث قدسی میفرماید

«ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده

ص: 348

ذلک فمن لم یصبر علی بلائی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی»

و من جمله دائر مدار شکر و کفران است چنانچه میفرماید وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم آیه 7) و معنای تأذن یعنی اعلام فرمود و من جمله بذل و احسان و بخل و منع از حقوق واجبه و مستحبه چنانچه میفرماید مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (بقره آیه 261) و میفرماید ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ (محمد آیه 38) و من جمله در اثر عبادت و معصیت است چه بسیار از عبادات است مثل نماز و اذکار و ادعیه و اعمال صالحه مثل حج و زیارات ائمه اطهار که موجب توسعه رزق میشود و همچنین اخلاق فاضله و چه بسیار از معاصی و اعمال سیئه و صفات خبیثه و مصارف محرمه که باعث ضیق میشود لذا میفرماید:

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ موافق حکمت و مصلحت و جهات مذکوره.

وَ یَقْدِرُ لَهُ طبق آنچه بیان شد.

إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ میداند کجا صلاح در توسعه است و کجا صلاح در تضییق است بهر چیزی داناست.

[سوره العنکبوت (29): آیه 63] .... ص : 349

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (63)

و هر آینه اگر از این کفار و مشرکین پرسش کنی کیست که نازل میفرماید از عالم بالا آب را پس زنده میکند بآن زمین را از بعد از موت آن زمین هر آینه میگویند اللَّه بگو حمد مختص باللَّه است بلکه اکثر این کفار و مشرکین عقل و شعور و ادراک ندارند و تعقل نمیکنند.

توضیح کلام اینکه خداوند متعال کره زمین را روی آب قرار داده که آب احاطه کرده، کره زمین را فقط یک ربع کره زمین از آب خارج است که ربع مسکونش گویند و چون موجودات زمینی از نباتات و حیوانات و انسان احتیاج شدید بآب دارند و حیات آنها منوط بآب است

ص: 349

که میفرماید وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ (انبیاء آیه 30) خداوند بقدرت کامله خود در اعماق زمین رگ هایی کوچک و بزرگ قرار داده که وصل بدریا است و بتوسط آنها چشمه ها و آبار قرار داده که بتوسط آنها وصلة بآب پیدا میکنند و بسا اگر رگهای بزرگ شکافته شود که سیلابش گویند چه اندازه آب استخراج میشود و خداوند بتوسط بخارات و ادخنه آب را بتوسط ابرها در جو هوا میبرد و بتوسط بادها ابرها را بهر طرفی که مأمور هستند حرکت میدهد و باران و برف و تگرگ میبارند که میفرماید:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً البته معلوم است که اصنام و الهه مشرکین همچه قدرتی ندارند فقط ذات اقدس ربوبی قادر متعال است.

فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ گیاه و حبوبات و اشجار زنده میشوند.

مِنْ بَعْدِ مَوْتِها اگر یک سال خشک سالی شود و قحطی در جامعه پیدا شود چه اندازه، تلفات رخ میدهد حتی به آدم خوری منجر میشود.

لَیَقُولُنَّ اللَّهُ بگو بآنها.

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ شکر این نعمت عظمی را نمیکنید.

بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها (اعراف آیه 179) از امیر المؤمنین سؤال کردند از معنای عقل گفتند فرمود

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».

[سوره العنکبوت (29): آیه 64] .... ص : 350

وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (64)

و نیست این زندگانی دنیا مگر لهو و لعب و بدرستی که دار آخرت، هر آینه او زندگانی حقیقیست اگر بودند میدانستند.

در جای دیگر میفرماید اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ (حدید آیه 20).

ص: 350

توضیح الکلام: اینکه غرض از آمدن در دنیا نه برای علاقه و دلبستگی بآن است زیرا

«حب، الدنیا رأس کل خطیئة»

بلکه برای تحصیل مثوبات آخرت است بتحصیل ایمان و تکمیل اخلاق فاضله و اتیان باعمال صالحه که فرمود

«خلقتم للبقاء لا للفناء»

لذا میفرماید:

وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا زندگانی دنیا دلبستگی و تعیش بآن و اشتغال به زخارف نیست.

إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ لهو کارهای بی فائده و بی نتیجه است فقط مشغولیات است و بفاصله کمی زائل می شود و لعب بازیگری است فقط خستگی دارد و بسا منجر به خطراتی می شود و زود تمام می شود، اهل دنیا که دلبستگی بآن دارند بهزار جان کندن و مرارتهای زیاد و زحمت های بسیار در مقام تحصیل مال و جاه و خوش گذرانی و تزین و تفاخر بیکدیگر و گرم معاصی و طغیان و ظلم و غفلت از خدا و دین، و آخرت هستند ناگاه یک سقوط و تصادف و بلای ناگهانی دامن آنها را میگیرد «توقع زوالا اذا قیل ثم» «ناگهان بانگی بر آمد خواجه مرد).

وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ حیات باقیه و زندگانی جاوید و سعادت ابدی در آخرت است ولی:

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لو امتناعیه یعنی هرگز نمیدانند فقط اهل ایمان و اعمال صالحه بفکر آخرت هستند و برای آخرت تحصیل میکنند و بدنیا علاقه مند نیستند.

[سوره العنکبوت (29): آیه 65] .... ص : 351

فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (65)

پس زمانی که بر کشتی سوار شدند خدا را میخوانند از روی خلوص که توجه بغیر او ندارند که معنای دین خالص است پس چون نجات دادیم آنها را بروی خشکی و بساحل رسیدند باز هم بهمان شرک اولی برمیگردند.

انسان بر حسب فطرت ذاتی بر توحید و دین حق است عوارض و شبهات و عوامل خارجیه و داخلیه او را رو بباطل میکشد چنانچه فرمود

«کل مولود یولد علی الفطره و انما ابواه یهودانه و ینصرانه»

و در موقع اضطرار که دستش از همه اسباب کوتاه شد توجه ذاتیش و فطرت اصلیه او را بسوی خدا و توحید میکشد چنانچه دارد یکی از دهریها که اصلا منکر وجود خداوند بود

ص: 351

خدمت حضرت صادق (ع) رسید و گفت: «ما الدلیل علی وجود ربک» حضرت فرمود

«هل رکبت سفینة»

گفت بلی حضرت فرمود آیا کشتی تو متلاطم شده گفت بلی حضرت فرمود آیا قلبت در آن حال متوجه شد که کسی هست قدرت داشته باشد تو را نجات دهد عرض کرد بلی فرمود همان خدا و پروردگار من است. خداوند حال مشرکین را بیان میفرماید و مثل آنها کسانی که تمام توجه بمال و دولت و سلطنت و ریاست و جاه و منصب و عده و عده خود دارند.

فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ و کشتی متلاطم شد و چهار موجه که دست از همه جا کوتاه شد و مثل آن هر مضطری در حال اضطرار.

دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لکن چون رفع اضطرار آنها شد برمیگردند بهمان حال قبل.

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ و از آن حال اضطرار بیرون آمدند.

إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ بهمان شرک و کفر و اسباب ظاهریه متوجه میشوند چنانچه میفرماید وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ (یونس آیه 12).

[سوره العنکبوت (29): آیه 66] .... ص : 352

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66)

برای اینکه کافر میشوند بآنچه به آنها داده ایم و برای اینکه بهمان اعمال و لذائذ دنیوی خود متمتع باشند و خوش گذران پس زود باشد که بر آنها معلوم گردد.

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ کفر در اینجا ظاهرا کفران نعمت است اینها بعد از آنکه نجات پیدا کردند و بساحل رسیدند همین نجات را مستند بیک اسباب ظاهریه خیالیه خود می پندارند که ناخدا یا راننده ماشین یا بار یا فلان کس ما را نجات داد و ابدا مستند بخدا نمیدانند و کفران این نعمت عظمی را میکنند که گفتند کفران نعمت اینست که نعم الهیه را از خدا ندانند و مستند بقوه و قدرت خود و سایر اسباب ظاهریه بدانند که درجه اول شکر این است که آنچه باو عنایت شده از جانب حق بداند از راه تفضل نه استحقاق مثل قارون نباشد که بگوید أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی (قصص آیه 78) و امثال قارون حتی بسیاری مستند

ص: 352

ببخت و اتفاق میپندارند.

وَ لِیَتَمَتَّعُوا برای اینکه در دنیا متمتع باشند بهمان معاصی و لهویات و زخارف دنیوی و حب مال و جاه و عزت و ریاست و ظلم و جور که هر کدام اینها زهر قتالست هم در دنیا بعقوبات آن گرفتار میشوند که ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ (شوری آیه 30) بعلاوه قلب سیاه میشود نور ایمان خاموش میگردد شیطان مسلط میشود سلب توفیق میگردد سلب نعمت میشود و بعد از رحمت میآورد و ضررهای دیگر و هم در آخرت زیر هر معصیتی استحقاق عقوبتی نوشته شده از مال سؤال میشود

«مما اکتسبت و فیما انفقت»

از اعضاء و جوارح سؤال میشود تمام شهادت میدهند چشم، گوش، دست و پا و زبان حتی پوست بدن حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ (فصلت آیه 20 و 21).

فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ لکن علمی که دیگر نتیجه ندارد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 67] .... ص : 353

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (67)

آیا نمیبیند بدرستی که ما قرار دادیم حرم مکه را حرم امن که اهل مکه در کمال امنیت از قتل و غارت مصون و محفوظ هستند و در خارج حرم چه اندازه مردم بهم ریخته یکدیگر را می کشند و اموال یکدیگر را بیغما میبرند آیا پس از این بباطل عبادت اصنام ایمان میآورند و بنعمت الهی کفران میکنند.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا یعنی مشاهده نمیکنند و نمیدانند؟

أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً که از زمان آدم که بنای کعبه ابتداء بدست او شد و بدست ابراهیم تمام شد این موضع را خداوند حرم خود قرار داد بدلیل قول ابراهیم که عرض کرد در پیشگاه ربوبی رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (ابراهیم آیه 37) و نیز میفرماید وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ- الایه.

ص: 353

(بقره آیه 126) و نیز میفرماید وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً (بقره آیه 125) و میفرماید.

وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ (بقره آیه 191) و غیر اینها از آیات.

وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ خطفه ربودن است یعنی ناس در خارج حرم که اطراف شما هستند که در داخل حرم هستید بهم ریخته خون یکدیگر را میریزند و مال یکدیگر را به غارت میبرند و شما در مهد امان هستید.

أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ باز هم بشرک و عبادت اصنام و اعمال زشت خود میپردازند.

بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ کفران نعمت قدر دانی نکردن و رو بخدا نرفتن است.

[سوره العنکبوت (29): آیه 68] .... ص : 354

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ (68)

و کیست ظالمتر از کسی که افتری ببندد بخدا از روی کذب یا تکذیب حق کند زمانی که بیاید آنها را حق آیا نیست در جهنم جایگاه از برای کافرین.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً مثل این که کفار بگویند إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ (آل عمران آیه 183) یا بگویند مشرکین.

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف آیه 28).

سؤال: در مفهوم افتری کذب داخل است کلمه کذبا برای چه ذکر شده؟

جواب: افتری دلالت بر مطلق کذب میکند و لو کوچک باشد لفظ کذبا تأکید است که دلالت دارد بر اینکه این افتری کذب بزرگیست.

تنبیه: افترای پیغمبر یا امام یا معصوم هم افترای بر خدا است زیرا آنچه بگویند گفته خدا است.

أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ حق قرآن است که از جانب پروردگار نازل شده تکذیب قرآن فقط این نیست که یهود و نصاری و مجوس و مشرکین و سایر طبقات کفار میگویند که اصلا این قرآن دروغ است و از جانب خدا نیامده بافته های پیغمبر است بلکه تکذیب یک آیه او تکذیب حق است مثل آیاتی که در امر ولایت نازل شده یا در موضوع حدود یا در باب حجاب یا در باب

ص: 354

میراث که امروز کمتر کسی است که به تمام آن ایمان داشته باشد و تمام مشمول این آیه شریفه هستند و خدا نتیجه این ظلم و این افتری و این تکذیب حق را بیان میفرماید:

أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ زیرا انکار یکی از ضروریات دین کفر میآورد و کلمه مثوی که بمعنی جای گیر است دلالت بر خلود و دوام و ثبات دارد.

[سوره العنکبوت (29): آیه 69] .... ص : 355

وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (69)

و کسانی که جهاد می کنند در راه ما ما هم هر آینه آنها را هدایت میکنیم براههای خود و خداوند با نیکوکاران است.

جهاد در راه خدا اقسامی دارد:

(1) جهاد با کفار و مشرکین که یکی از ارکان اسلام و فروع دین است و آیات شریفه در مدح آن و مثوبات آن در قرآن بسیار داریم مثل وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ (بقره آیه 154) وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل عمران آیه 169) و آیات بسیار دیگر و اخبار زیادی لکن مشروط بحضور امام و امر او یا نایب خاص او است و در دوره غیبت واجب نیست بلکه جایز نیست مگر بعنوان دفاع آنهم باذن مجتهدی جامع الشرائط.

(2) جهاد با نفس که جهاد اکبرش فرمود چون هواهای نفسانی و تمایلات آن بظلم و فسق و معاصی از شرب، ساز، آواز و لواط و بسیاری از معاصیست و لذائذ نفسانی بسیار است که تعبیر از آن بنفس اماره میکنند که حضرت یوسف فرمود وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی (یوسف آیه 53). انسان با سه دشمن دائما باید نبرد کند دنیا نفس شیطان بزخارف دنیا نظر نداشته باشد دنیا را در نظرش از گوشت گندیده متعفن در دهان سگ پستتر بداند و بدلخواه نفس فریب نخورد و علاقه پیدا نکند و گوش بوساوس شیطان ندهد.

(3) جهاد در تحصیل معارف و علوم دینی و اعمال صالحه بقدر طاقت خود کوشش کند لذا علماء را مجتهد مینامند.

ص: 355

وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا خداوند هم درهای بسته را بروی آنها باز میکند و توفیق بیشتر عنایت میفرماید.

لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا یک قدم رو بخدا رفتن ده قدم رو باو میآورد.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ آنها را یاری میفرماید حفظ میکند برحمتهای غیر متناهی خود نائل میکند.

تمّ سورة العنکبوت و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة الرّوم و الحمد للَّه ما دامت الارض و السمّاء و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله (ص).

ص: 356

سوره روم 60 آیه- مکی .... ص : 357

اشاره

بعد التّهلیل و التّحمید و التّسبیح و الصّلاة علی النّبیّ و آله و اللّعن علی أعدائهم.

فضیلت سوره: گذشت در سوره عنکبوت فضل قرائت این سوره مبارکه و عنکبوت در شب قدر، 23 رمضان و اما اخباری که مفسرین ذکر کرده اند چون سند معتبر ندارد بلکه بعض آنها به نظر مجعول می آید از نقلش خود داری کردیم.

[سوره الروم (30): آیات 1 تا 3] .... ص : 357

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3)

الم مکرر بیان شده که حروف مقطعه قرآن رموزیست بین خدا و رسول و هر چه بگوئیم تفسیر به رأی است مگر از مصادر عصمت صادر شده باشد به سند معتبر.

غُلِبَتِ الرُّومُ نظر به اینکه گفته اند حضرت رسالت چون مبعوث بر تمام جن و انس بود و مأمور به دعوت، لذا نامه هایی به اطراف فرستاد من جمله نامه به سلطان عجم فارس، که خسرو پرویز بود و من جمله به قیصر سلطان روم و من جمله به نصارای نجران اما سلطان عجم فارس بی احترامی کرد و نامه حضرت را پاره کرد و دستور قتل حضرت را داد. بر حکومت حجاز چون نامه او رسید، حضرت خبر دادند که شبانه شکم خسرو را پاره کردند تاریخ

ص: 357

گذاشتند مطابق در آمد که این یکی از معجزات آن حضرت بود خبر غیبی و باعث شد که حکومت حجاز به شرف اسلام مشرف شود و اما قیصر روم احترام گذاشت و تحف و هدایا فرستاد و لو به شرف اسلام مشرف نشد و اما نصارای نجران عده ای فرستادند برای تحقیق تا قضیه به مباهله کشید که شرحش گذشت و این سبب شد که مسلمین نسبت به روم خوش بین شدند و نسبت بفارس بدبین تا جنگی بین فارس و روم اتفاق افتاد و رومیها شکست خوردند و فارس غالب شد این باعث هم و غم مسلمین شد این آیه شریفه نازل شد که خبر داد غُلِبَتِ الرُّومُ رومیها مغلوب شدند.

فِی أَدْنَی الْأَرْضِ مفسرین برای ادنی الارض که کجا بوده اختلافی کردند و لکن ظاهر این است که مراد سرحد مملکت روم باشد که مجاور سرحد مملکت فارس بوده است.

وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ که این یکی از معجزات قرآن است که خبر می دهد که به همین زودی که مفاد سیغلبون است رومیها بر فارس غالب خواهند شد و این خبر باعث دلگرمی و فرح مسلمین شد و در اثر این، جمعی بشرف اسلام مشرف شدند و مسلمین انتظار داشتند که چه موقع این خبر بمقام ظهور می رسد، آیه نازل شد.

[سوره الروم (30): آیه 4] .... ص : 358

فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)

در ظرف چند سال کمی. اختصاص به خدا دارد امر از قبل و بعد و در آن روز خشنود می شوند مؤمنون.

فِی بِضْعِ سِنِینَ بضع، قطعه از شی ء را بضع می گویند چنانچه حضرت رسول در خبر متواتر بین فریقین فرمود:

«فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی ... الخبر»

و بضع سنین قطعه ای از زمان است که گفته اند بین سه تا نه سال و ظاهرا مراد هفت سال بوده که رومیها بر فارس غالب شدند بقرینه قوله تعالی در مورد یوسف فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ (سوره یوسف آیه 42) که هفت سال در زندان بود.

لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ این جمله کأنه جواب از یک سؤال است که مسلمین بگویند چرا در مره اولی رومیها غالب نشدند و چرا باید هفت سال طول بکشد. جواب آنست که خداوند

ص: 358

موافق حکمت و مصلحت مشیتش تعلق گرفته اگر مصلحت قبلا باشد یا بعدا، به موقع خود عملی میشود.

وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ موقعی که رومیها فاتح شدند و شکست به فارس رسید، مسلمانها خوشنود شدند که خداوند وعده فرح به آنها داده که در مورد غلبه روم فرحناک میشوند.

فذلکه: یکی از علماء در زمان شریف حسین که سلطان حجاز بود برای تشرف به حج دو نیابت برداشت که یکی را در این سال بجا آورد و دیگری را در سال بعد و چون مشرف شد، دید مئونه زیادی دارد مراجعه به ایران و در سال بعد هم باید مشرف شود. قصد کرد که در مکه بماند تا سال بعد و کاملا در تقیه بود، بعض علماء سنی نزد شریف رفتند و شکایت از شیعه که رافضی می گفتند کردند، شریف فرستاد، آن عالم را خواست و گفت جواب شبهات و اشکالات اینها را بده، گفت ما در اینجا در تقیه هستیم و نباید بر خلاف آن رفتار کنیم. شریف گفت مترس در عهده من حفظ شما. گفت به علماء سنی، چه اشکالی شما بشیعه دارید با اینکه شما چهار مذهب دارید اما شیعه یک مذهب، گفتند برای اینکه شیعه لعن به خلفاء می کنند. گفت آیا در کتب اخبار شما مخصوصا در صحاح سته ندارید که پیغمبر فرمود:

«فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی»

گفتند چرا، این حدیث از مسلمیات ما است. گفت آیا در کتب شما ندارد که فاطمه از دنیا رفت و از شیخین غضبناک بود، گفتند چرا این هم از مسلمیات است. گفت در قرآن مجید می فرماید إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً (سوره احزاب آیه 57).

[سوره الروم (30): آیه 5] .... ص : 359

بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (5)

به نصرت الهی نصرت می فرماید هر که را که مشیت او تعلق بگیرد و اوست غالب و مقتدر و رحیم.

بِنَصْرِ اللَّهِ متعلق به کلمه یفرح المؤمنون یعنی مؤمنین بنصرت الهی فرحناک میشوند و مواردی که نصرت الهی موجب فرح مؤمنین میشود نه فقط غلبه روم است بر فارس بلکه موارد بسیاری دارد، من جمله در فتح مکه و غلبه مسلمین بر کفار قریش و مشرکین و من جمله

ص: 359

در فتح مسلمین و غلبه آنها بر فرس و تمام بلاد ایران در تصرف مسلمین در آمد و من جمله که در اخبار بسیار داریم در ذیل همین آیه شریفه در ظهور حضرت بقیة اللَّه که سر تا سر دنیا در تصرف مؤمنین می آید و بساط عدل پهن میشود و ظلم و جور و کفر و شرک و ضلالت از صفحه زمین برداشته میشود و من جمله در دوره رجعت که انتقام از ظالمین کشیده می شود و شیاطین از بین می روند و ائمه اطهار سلطنت می کنند و مؤمنین در خدمت آنها زندگانی می کنند تا قیام قیامت و فناء دنیا.

یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ که وعده نصرت داده: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (سوره نور آیه 55) گذشت شرح آن که این آیه شریفه نص در رجعت است بواسطه قرائنی که در آیه هست.

اول کلمه منکم که خطاب به مسلمین است و کلمه آمنوا که دلالت دارد بر اینکه مسلمین دو دسته هستند: آنهایی که ایمان دارند و این مختص به شیعه اثنی عشری است و باقی مسلمین خارج هستند.

دیگر کلمه لیستخلفنهم و کلمه لیمکنن لهم و کلمه من بعد خوفهم که تمام اینها تا کنون، ظاهر نشده و وعده الهی هم تخلف پذیر نیست.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ که مؤمنین مشمول رحمت میشوند و دشمنان آنها مغلوب و منکوب می گردند.

[سوره الروم (30): آیه 6] .... ص : 360

وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (6)

وعده داده خداوند خلف نمی کند خدا وعده خود را و لکن اکثر مردم نمی دانند.

وعده الهی به اهل ایمان بسیار است، چه در دنیا وعده نصرت و عزت و توفیق و سایر نعم الهیه که حد و حصر ندارد و چه در آخرت، بهشت و سعادت و فیوضات الهی.

وَعْدَ اللَّهِ فرق است بین وعد و وعید، وعید خلفش مانعی ندارد بلکه بسا حسن هم دارد، اما وعد خلفش قبیح است و محال است از خداوند صادر شود.

ص: 360

لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ لکن کسی که ایمان به قرآن و به خدا و به رسول دارد قلبش آرام است و بر طبق فرمایشات آنها با کمال اطمینان رفتار می کند و اما کفار و مشرکین و فساق و فجار و اهل ضلالت هیچ گونه اعتمادی ندارند، بلکه دروغ می پندارند و اکثریت با آنها است لذا می فرماید وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ نه در مقام تکمیل عقاید و تهذیب اخلاق و اعمال صالحه از واجبات و فرائض و مستحبات هستند و نه دست از عقاید فاسده خود و صفات ذمیمه و افعال سیئه و معاصی الهیه برمیدارند.

[سوره الروم (30): آیه 7] .... ص : 361

یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)

میدانند ظاهر از زندگانی دنیا را و آنها از آخرت آنها غافل هستند.

در امور دنیوی کمال مهارت را دارند و روزبروز صنایع آنها رو بازدیاد است بالاخص در عصر حاضر، مشاهده کنید، وسائل زندگانی را بکجا رسانیده اند، عمارات و بناها به چه استحکام و طرز ساختمان ها با چندین طبقه زمستانه، تابستانه. وسائل مسافرتها، ماشین، ریل، هواپیما، مترو، وسائل برق برای سرد کردن، گرم کردن و روشن کردن با قوه برق، چه تشکیلاتی، وسائل تلفن، تلگراف، تلویزیون، وسائل فرش، مبل، وسائل خوراک، طرز لباس و سایر لذائذ دنیوی و تمایلات نفسانی به چه پایه رسیده و روزبروز در تزائد است، لکن هر چه این وسائل بیشتر فراهم شود، گرفتاریها و شدائد و سر بگریبانیها زیادتر می گردد لذا میفرماید:

یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا.

و اما در امر آخرت و دار باقیه بکلی غافل، نه در مقام تحصیل عقائد هستند و نه در تزکیه اخلاق و نه بفکر حلال و حرام و ترک واجبات از صلوة و صوم و زکاة و خمس و فعل محرمات، ساز و آواز، بی حجابی، بی عفتی، بی غیرتی، بی همه چیزی باشد تا نتیجه آن را درک کنند.

وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ

«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا».

[سوره الروم (30): آیه 8] .... ص : 361

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8)

ص: 361

آیا این اهل دنیا فکر نمی کنند و تأمل نمی نمایند در نفس خود که خلق نفرموده- خداوند متعال این آسمانها را و زمین را و آنچه بین آسمان و زمین است، مگر بحق و بجا و موافق حکمت و مصلحت و مدت معینی برای آنها مقرر فرموده و به درستی که بسیاری از افراد بشر بلقاء پروردگار خود هر آینه کافر هستند.

افعال الهی تمام از روی حکمت و مصلحت است. توضیح کلام اینکه خداوند متعال را بذاته نمی توان شناخت، زیرا صرف الوجود است و ماهیت ندارد و درک شی ء، توقف دارد بر اینکه سلب وجود از او کنند و ماهیت را در ذهن، وجود ذهنی دهند و تصور کنند، که معنی تصور یعنی صورت ذهنی، و سلب وجود از نفس وجود معقول نیست، زیرا عین عدم است و همچنین به صفات ذاتیه هم نمی توان شناخت، زیرا این صفات منتزع از ذات است و مرتبه ای از مراتب وجود است و امور انتزاعیه ما بازاء ندارد بلکه فقط منشأ انتزاع دارد و منشأ انتزاع عین ذات است و این است فرمایش امیر المؤمنین:

«و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله».

و این جمله ردا شاعره است که قائل بصفات زائده است «و الزامهم بالقدماء الثمانیة معروف» بلکه خدا را بآثار و افعال او باید شناخت.

«لشهادة کل اثر بوجود مؤثره و کل فعل بوجود فاعله». از این جهت می فرماید:

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ به خود نمی آیند و تأمل و تدبر نمی کنند.

ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ حکمت خلقت این دستگاه وسیع عالم علوی و سفلی و آنچه در بین آنها است چیست؟ کار لغو و عبث و قبیح از او صادر نمی شود تمام برای این است که انسان بتواند در این چهار روزه دنیا تحصیل سعادت کند و تأمین دار باقیه نماید.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

ص: 362

«الدنیا مزرعة الاخره».

وَ أَجَلٍ مُسَمًّی و البته این عالم فانی می شود و از بین می رود و بقایی ندارد «دار فانیه» آسمانها، ماه، خورشید، ستارگان، زمین و آنچه در این کرات هستند، جن و انس و ملک و حیوان و نبات دریاها تمام برچیده می شود و سفره قیامت پهن می شود بوقت خود و ساعت معین.

وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ بروز جزا و لقاء مثوبات و عقوبات آخرت لَکافِرُونَ فقط همین دنیاست و چهار روزش؟ اگر چنین باشد بکلی دستگاه خلقت لغو می شود، و بی فائده أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (سوره مؤمنون آیه 115).

[سوره الروم (30): آیه 9] .... ص : 363

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (9)

آیا سیر فکری نمی کنند در زمین، پس نظر کنند چگونه بوده عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند بسیار قوه و قدرة، آنها شدیدتر بوده و چه تصرفاتی در زمین داشتند و چه تعمیراتی بیشتر و مهم تر از تعمیرات اینها، پیغمبران آنها آمدند با معجزات محیر العقول پس خداوند به آنها ظلم نکرد، خود، بخود ظلم کردند.

خداوند تبارک و تعالی قضایای امم سابقه را در بسیاری از سور قرآن گوشزد بندگان فرموده که در اثر شرک و کفر و تکذیب انبیاء و ظلم و فسق و فجور و معاصی به چه عقوباتی گرفتار شدند و هلاک گردیدند، قوم نوح، عاد و قوم هود، ثمود و قوم صالح، نمرود و اتباعش، قوم ابراهیم- قوم لوط، اصحاب مدین و ایکه قوم شعیب و فرعونیان و بنی اسرائیل، قوم موسی و مجوس و یهود و نصاری، حتی قبل از اسلام، ابرهه و اصحاب فیل، حتی بعد از اسلام، بنی امیه و بنی العباس و سلاطین جور هر کدام به چه عقوبتها هلاک شدند، غرق، باد سموم، صیحه صاعقه، خسف، امطار حجاره، بلاهای ناگهانی، بلکه همین امروز، این تصادفات و این امراض تازه پیدا شده و این گرفتاریها، تمام را مشاهده می کنیم و بخود نمی آئیم و روزبروز در تزاید فسق و فجور هستیم.

ص: 363

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ مسیر فکری و تأملی و تدبری و رجوع به صفحات تاریخ و اوضاع ارضی نمی کنند.

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ امم ماضیه.

کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً بسا تمام دنیا در تصرف آنها بود و عمارات عالیه در دل سنگ بنا می کردند.

وَ أَثارُوا الْأَرْضَ در زمین آثار غریبه گذاشتند.

وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها باندازه ای که گفت: فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی (سوره قصص آیه 38) و گفت: یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی (سوره مؤمن آیه 36).

وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ چه اندازه که گفتند صد و بیست و چهار هزار از انبیاء و رسل آمدند و چه اندازه معجزات از آنها صادر شده و آنها را تکذیب کردند و به عقوبتش گرفتار شدند.

فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.

[سوره الروم (30): آیه 10] .... ص : 364

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (10)

پس از آنکه غرق دنیا شدند، بود عاقبت اعمال زشت آنها که بعدا بیان می فرماید گرفتار عقوبات دنیوی و عذابهای اخروی شدند و اعمال زشت آنها این بود که تکذیب کردند آیات ما را و بودند که استهزاء می کردند.

ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا اسائه آنها، شرک و کفر و تکذیب انبیاء و مؤمنین بود.

السُّوای خبر کان است و سوء بلاهای مهلکه و عذابهای آخرت است، به این معنی که البته هر فعلی یک آثاری دارد. این نوع معاصی، آثار دنیوی او، سیاهی دل، قساوت قلب، تسلط شیطان بعد از رحمت، سلب نعم، نزول بلاء و غیر اینها و آثار اخروی او خلود در عذاب و جهنم و محرومیت از بهشت و رحمت و مشمولیت غضب و سخط الهی است.

ص: 364

أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ آیات الهی، انبیاء، ائمه اطهار و علماء اعلام، آیات قرآنی، معجزات انبیاء، دستورات الهی است که تمام اینها را تکذیب کردند آنها را ساحر و معجزات آنها را سحر و دستورات آنها را کذب دانستند و این جمله بیان «اساوءا السوأی» است و به این تکذیب قناعت نکردند، بلکه:

وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ انبیاء را مسخره می کردند، استهزاء می کردند تقلید آنها را در می آوردند و آنها را دیوانه و جن زده و جاهل و سفیه می گفتند.

[سوره الروم (30): آیه 11] .... ص : 365

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11)

خداوند متعال ابداء فرمود تمام مخلوقات امکانیه را، پس از آن برمی گرداند آنها را به کتم عدم، پس از آن دو مرتبه بسوی او برمی گردید.

مسئله: گفتگویی است بین حکماء و شرع مطهر، حکماء عالم را قدیم می دانند به گمان اینکه معلول علت است و انفکاک معلول از علت محال است و غافل از اینکه این سلب قدرت و علم می کند چون علت قدرت بر ترک معلول ندارد و از روی علم نیست بلکه امر قهری است بوجود علت معلول قهرا موجود می شود و مفاسد دیگر، لکن شرع خداوند را علت فاعلی می داند و شرائط دیگر هم لازم مصلحت در ایجاد باشد قابلیت محل میخواهد، مانعی در بین نباشد، لذا عالم حادث است و مسبوق به عدم، و قدیم منحصر است به ذات- مقدس او. لذا می فرماید:

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ابتداء دارد مسبوق به عدم بوده ایجاد می فرماید:

ثُمَّ یُعِیدُهُ همین نحوی که قدرت بر ایجاد دارد، قدرت بر اعدام هم دارد قدرت بر ابقاء هم دارد.

ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ در قیامت برمی گردید و زنده می شوید و از شما بازپرسی می کنند و به جزاء اعمال خود می رسید.

[سوره الروم (30): آیه 12] .... ص : 365

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12)

و روزی که قیامت قیام می کند مأیوس

ص: 365

می شوند گنه کاران و بدکرداران.

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یکی از اسامی قیامت، ساعة است و ساعة یک قسمت از زمان است و به این مناسبت اطلاق یوم هم می شود و لو مدت آن پنجاه هزار سال باشد که می فرماید فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (سوره معارج آیه 4) و قیام آن به معنی بر پا شدن است که تمام خلق اولین و آخرین مبعوث می شوند و مجتمع می گردند، لذا یوم الجمع یوم البعث، یوم النشور، یوم الحشر، یوم التغابن، یوم النشر، یوم الحسرة و الندامه، یوم الجزاء و غیر اینها از اسماء قیامت است.

یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ بلس به معنی یأس و ناامیدی است چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ (سوره انعام آیه 44) و إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (سوره زخرف آیه 74 و 75) و شیطان را ابلیس گفتند برای اینکه خطاب رسید باو فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ (سوره حجر آیه 34 و 35 ص آیه 77).

[سوره الروم (30): آیه 13] .... ص : 366

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ (13)

و نمی باشد از برای این مشرکین از آنچه که شریک قرار داده اند شفعائی و هستند به شرکاء خود کافرها.

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ اشاره به این آیه است که مشرکین گفتند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (سوره زمر آیه 3) لذا می فرماید که آنها هم با شما جهنم می روند إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ (سوره انبیاء آیه 98 و 100).

وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ اشاره به آیه شریفه است که حضرت ابراهیم به مشرکین فرموده وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (سوره عنکبوت آیه 25) که شرحش گذشت.

ص: 366

تنبیه: مسئله شفاعت یکی از ضروریات مذهب شیعه است و بحث در آن بسیار مفصل است از جهاتی:

(1) در معنای شفاعت. (2) در جمع بین آیات داله بر شفاعت و آیات داله بر عدم شفاعت. (3) در اخبار وارده در باب شفاعت از خاصه و عامه. (4) در عدم اختصاص شفاعت به یوم القیامة بلکه در عالم دنیا و عالم برزخ هم ثابت است. (5) در بیان اینکه شفعاء کیانند. (6) در شرائط شفیع. (7) در شفاعت عامه و خاصه. (8) در شرائط مشفع له.

(9) در اقسام شفاعت. (10) در بیان کسانی که محروم از شفاعت هستند و کسانی که مشمول هستند. (11) در اینکه کسانی که شفاعت دارند مقام خصومت هم دارند. (12) در کسانی که محتاج به شفاعت هستند کسانی که احتیاج ندارند. و ما در مجلد سیم کلم الطیب صفحه 237 الی 245 نه صفحه در عنوان دوازدهم بیان کرده ایم به آنجا رجوع فرمائید «اللهم ارزقنا شفاعة محمد و آله (ص)».

[سوره الروم (30): آیه 14] .... ص : 367

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14)

و روزی که قیامت بر پا می شود و خلق اولین و آخرین در صحرای محشر جمع می شوند در آن روز از یکدیگر جدا می شوند.

خداوند فردای قیامت دسته بندی می کند و احزاب متفرقه تشکیل می دهد و اصناف مختلفه و اینها را از یک دیگر جدا می فرماید. اولا دو صنف می فرماید: اصحاب یمین و اصحاب شمال. اصحاب یمین را دو صنف می فرماید مقربون و غیر مقربون. بعدا مقربون را درجات مختلفه قرار می دهد که درجه اعلی، محمد و آل او (ص) می باشد و درجه ما دون سایر انبیاء و اوصیاء، آنهم بدرجات مختلفه، و غیر مقربین از اصحاب یمین که مؤمنین باشند.

آنهم مجانین یک طرف. اطفال یک طرف که غیر مکلفین هستند و مکلفین هم متقین که آلوده به معاصی نشده. با غیر متقین. متقین هم بدرجات اعمال صالحه تفاوت درجات دارند و غیر متقین هم به مقدار معاصی خود تفاوت دارند و یک قسمت هم اصحاب اعراف هستند که نه در قسمت اصحاب یمین هستند و نه در قسمت اصحاب شمال. ایمانی دارند لکن

ص: 367

آلودگی زیادی دارند و اینها نظر به اصحاب یمین می کنند. امیدوار می شوند که ای کاش ما هم به اینها ملحق می شدیم و نظر به اصحاب شمال می کنند خائف می شوند که مبادا ما را به اینها ملحق کنند. چنانچه شرح حال آنها را در سوره اعراف بیان می فرماید: وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ- الی قوله تعالی- ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (سوره اعراف آیه، 46 الی 49) که شرحش در مجلد پنجم این تفسیر صفحه 326 الی 329 بیان شده است و اما اصحاب شمال آنهم اصناف مختلف هستند: منافقین، مشرکین، کفار، ضالین، شاکین، ظالمین، مبدعین. آنهم به تفاوت درکات مختلف دارند.

[سوره الروم (30): آیه 15] .... ص : 368

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15)

پس اما کسانی که ایمان آورده بودند و اعمال صالحه داشتند پس آنها در باغستان و چمن زار، مسرور و خرم هستند.

خداوند مجموع این طبقات را دو دسته فرموده که همان اصحاب یمین باشند و اصحاب شمال.

اما اصحاب یمین فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا آن کسانی که با ایمان از دار دنیا رفته و لو غرق معاصی باشند مشروط به اینکه معاصی باعث سلب ایمان نشود، زیرا چه بسیار معاصی هست که موجب زوال ایمان می شود یا بدون ایمان از دنیا می رود مثل ترک صلوة و تضییع آن و ترک زکاة و حج و بسیار معاصی دیگر که در اخبار دارد بلا ایمان از دنیا می رود و این جمله «آمنوا» خارج می کند تمام کفار را از طبیعی و مشرک و یهود و نصاری و مجوس و بسیاری از کسانی که اسم اسلام روی خود گذارده ولی از ایمان بهره ندارند مثل منافقین و ظالمین به آل محمد (ص) و فرق اهل تسنن، مذاهب اربعه: حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی و فرق شیعه غیر اثنی عشری، چهار امامی، کیسانی، واقفی، اسماعیلی و غیر اینها و اما اثنی عشری هم، بسیاری از ایمان خارج می شوند یا به انکار یکی از ضروریات دین یا ضروریات مذهب یا اهانت به یکی از مقدسات دینی یا بدعتی در دین گذاردن یا بواسطه کثرت معاصی که امروز رواج بسیار پیدا

ص: 368

کرده که موجب سیاهی دل، قساوت قلب، تسلط شیطان بعد از رحمت، ضعف ایمان، زوال ایمان می شود، فقط منحصر است به کسی که با ایمان از دنیا رود و لو ضعیف الایمان باشد.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحǘʙРمکرر گفته ایم که مراد جمیع اعمال صالحه نیست. چون ممکن نیست و مراد هم نیست که جمیع اعمال او صالح باشد زیرا مباحات و مکروهات هم بسیار است بلکه مراد اینکه اعمال صالحه داشته باشد و لو آلوده به سیئات هم باشد.

فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ در بهشت که روضاتی دارد، چنانچه می فرماید: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (سوره شوری آیه 22).

یُحْبَرُونَ حبر به معنی سرور و نشاط است. چنانچه می فرماید: الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ (سوره زخرف آیه 69 و 70) و احبار یهود، دانایان آنها و خداپرستان که بشرف اسلام مشرف شدند و خط خوب و شعر خوب و زینت را حبر می گویند یعنی تحسین می کنند.

[سوره الروم (30): آیه 16] .... ص : 369

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16)

و اما کسانی که کافر باشند و تکذیب کردند به آیات ما و ملاقات آخرت، پس این ها را در عذاب حاضر می کنند.

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا که اصحاب شمال و دسته دویم هستند و این جمله شامل می شود جمیع طبقات کفار را، حتی مبدعین که بدعت در دین گذاردند یا منکرین بعض ضروریات دین باشند که از ربقه اسلام بیرون روند یا توهین به بعض مقدسات دین کنند که احکام کفر بر آنها بار می شود و ابدان آنها نجس می شود و دفن و کفن و غسل ندارند و ازدواج با مسلمین نمی کنند و بالجمله احکام اسلام بر او بار نشود و احکام کفر بار شود.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب یکی از آیات الهی مشمول این جمله است و لازم نیست که جمیع آیات را منکر شود و شامل می شود تکذیب آیه حجاب یا آیه ارث یا آیه حدود یا قصاص

ص: 369

یا زکاة یا خمس و همچنین تکذیب انبیاء و ائمه هدی و سایر آیات الهی و شامل جمیع اهل ضلالت می شود.

وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ یا منکر معاد باشد یا یکی از ضروریات معاد را.

فَأُولئِکَ این سه طایفه کافر و مکذب آیات و منکر معاد را.

فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ احضار صدق می کند برای مکر و هی که خوش نداشته باشد.

غیر از حضور است، مثل احضار بر محاکمه یا استنطاق یا اجراء حد و امثال اینها، ملائکه عذاب اینها را می آورند، به جبر و عنف در عذاب الهی و جهنم.

[سوره الروم (30): آیه 17] .... ص : 370

فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ (17)

پس تسبیح اختصاص دارد به خداوند، زمانی که شام می کنید و زمانی که صبح می کنید.

فَسُبْحانَ اللَّهِ پس منزه است خداوند متعال. یکی از اذکار واجبه در نماز این ذکر شریف سبحان اللَّه است که در رکعتین اخیرتین مقدم بر سایر اذکار ذکر شده: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» در ذکر رکوع و سجود سه «سبحان اللَّه یا سبحان ربی العظیم و بحمده و سبحان ربی الاعلی و بحمده» و تمام موجودات تسبیح پروردگار می کنند:

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (سوره حدید آیه 1 و حشر آیه 1 و صف آیه 1) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (سوره اسراء آیه 44) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ- الایه (سوره نور آیه 41).

یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (سوره حشر آیه 24) یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ (سوره جمعه آیه 1 و تغابن آیه 1) و غیر اینها از آیات و معنای تسبیح تقدیس و تنزیه حق است از جمیع عیوب و نواقص، ذاتا و صفة و فعلا، اما ذاتا، صرف الوجود است، غیر متناهی، اعلا مراتب وجود، حتی ماهیت ندارد که محدود شود و احتیاج به ترکیب و بوجود داشته باشد، صفاتش عین ذات است. زائد بر ذات نیست تا احتیاج به آن صفات داشته باشد، افعالش تمام موافق حکمت و مصلحت و درست و بجا و

ص: 370

بموقع احتیاج بکمک و معاون و اسباب و لوازم و مقدمات ندارد. به مجرد اراده موجود می شود مرکب نیست، جسم نیست، جوهر نیست، عرض نیست، شریک، نظیر، مثل، مانند، شبیه، عدیل، ضدی و ندی از برای او نیست. زیرا تمام اینها سر تا پا احتیاج است. هم به اجزاء هم بوجود، هم به موجد هم به معروض، مکان ندارد، غنی بالذات.

حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ شب و روز، در اخبار دارد که اشاره به صلوات فریضه است و لکن مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر نوعا بیان مصداق است یا مصداق اتم و تسبیح موجودات هم تکوینی است که نفس وجودشان دلالت دارد بر تنزیه خالق خود و هم تشریعی است که تمام موجودات حتی جمادات عقل و شعور و ادراک دارند و معرفت به خالق خود و انبیاء او دارند و ذکر و تسبیح و تحمید حق می کنند چنانچه آیات شریفه دلالت بر این معنی دارد و قضیه هدهد و نمل حضرت سلیمان و جبال حضرت داود، و جمله وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ و آیات، دیگر که مکرر بیان شده و همین نحوی که تسبیح دارند، تحمید هم دارند، لذا می فرماید:

[سوره الروم (30): آیه 18] .... ص : 371

وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ (18)

و از برای اوست و مختص به اوست حمد در آسمانها و زمین و در شب و زمانی که ظهر می کنید.

وَ لَهُ الْحَمْدُ لام له لام اختصاص است و الف و لام الحمد الف و لام جنس است یعنی جنس حمد به تمام مراتبش مختص به ذات مقدس او است چنانچه مفاد الحمد للَّه هم همین است. اما ذاتا، چون مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب است، از علم و قدرت و حیات و عزت و عظمت و کبریایی و سایر صفات ذاتیه و خالی از ضد آنها است، از جهل و عجز و فناء و ذلت و حقارت و صغارت و سایر نواقص و عیوب. و غیر او هر که باشد و هر چه باشد فقر و عجز و فناء و ذلت و حقارت و احتیاج دارد. «الممکن فی حد ذاته ان یکون لبس و له من علته ان یکون یئس» هر چه دارد از افاضه او است. و اما افعالا، از خلق و رزق و عفو و غفران و اماته و احیاء و عطاء و منع و رضاء و سخط و ثواب و عذاب، تماما از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا است ولی پس از تنزیل از این معنی و به عنایت و مجاز در ممکنات

ص: 371

اشرف از محمد و آل نداریم چون تمام فیوضات الهیه به توسط آنها است و علت غایی تمام ممکنات هستند و مراد از مقام محمود و نام مبارک احمد، محمد، محمود بدین مناسبت است.

فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنی جمیع آنچه که در آسمان ها و زمین است حمد الهی را می کنند. چنانچه در مورد تسبیح بیان شد به دلیل قوله تعالی: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (سوره اسراء آیه 44) که باء بحمده باء مصاحبت است یعنی حمد آنها هم مصاحب تسبیح است.

وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ در مورد تسبیح فرمود «حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ» و در مورد حمد می فرماید «وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ» اشاره به دوام است، صبح، ظهر، مساء، عشی. و در حدیث دارد که این آیات بیان سر جعل صلوات خمس است، در صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء که باید بجا آورد و این صلوات هم مشتمل بر تسبیح و تحمید است بلکه صلوة جامع انحاء عبادات است. اولا توجه و خلوص و تقرب که در نیت است و باید باقی باشد، تا تسلیم تکبیر، تهلیل، قیام، قعود، رکوع، سجود، قرائت، ذکر، صلوات، سلام، شهادت به توحید و رسالت که دائما انسان را متذکر کند و غفلت او را نگیرد و اگر احیانا غفلت عارض شد، استغفار و طلب عفو نماید و حوائجش را هم از خدا بخواهد که مشتمل بر استغفار و دعا هم هست و لذا تارکین صلوة بکل از این انحاء عبادات محروم و غفلت آنها را گرفته که از هیچگونه معصیتی پروا ندارند.

[سوره الروم (30): آیه 19] .... ص : 372

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (19)

بیرون می آورد زنده را از مرده و بیرون می آورد مرده را از زنده و زنده می کند زمین را پس از مرده شدن او و همین نحو شما فردای قیامت بیرون می آئید از قبور خود و زنده می شوید.

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ نظیر این جمله در سوره مبارکه انعام آیه 95 می فرماید: إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ و ما در مجلد پنجم این تفسیر صفحه 144 بیان کرده ایم و توضیح کلام اینکه

ص: 372

مفسرین در تفسیر این جمله اختلاف کردند، بعضی گفتند انسان را از نطفه خارج می کند و نطفه را از انسان بعضی گفتند زرع و اشجار را از حبه و هسته بیرون می آورد و حبه و هسته را از زرع و اشجار خارج می کند و در اخبار بسیار از حضرت باقر و صادق علیهما السلام داریم مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن اخراج می فرماید و شواهدی از آیات بر این معنی داریم مثل یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ (سوره انفال آیه 24) و مثل أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ (سوره انعام آیه 122) و این اخبار را در کافی و عیاشی و نهج البیان و تفسیر علی ابن ابراهیم نقل کرده اند و توضیح کلام اینکه حیات و موت نسبت به موارد مختلف است و گفته ایم مکرر که اخبار بیان مصداق می فرماید، منافی با عموم آیه نیست. انسان را از خاک خلق فرمود، سپس خاک می شود.

زمین، مرده را زنده می کند سپس مرده می شود. زرع و شجر از حبه و هسته، سپس حبه و هسته می شود. مؤمن کافر می شود، از کافر مؤمن خارج می شود، از مؤمن کافر، از جاهل عالم بیرون می آید، از عالم جاهل خارج می شود، چنانچه امیر المؤمنین فرمود:

الناس موتی و اهل العلم احیاء علی الهدی لمن استهدی ادلاء

روز از شب خارج می شود، شب از روز، عادل فاسق می گردد، فاسق عادل می شود عاصی تائب و عابد می گردد عابد عاصی می شود. دنیا در انقلاب است، هر روز رنگی به خود می گیرد خوب بد می شود، بد خوب، ظالم ناصح و مشفق، ناصح و مشفق ظالم و همین نحو مصادیق دارد.

وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که یکی از این مصادیق است.

کَذلِکَ تُخْرَجُونَ تعجب ندارد و استبعاد نباید کرد که تمام، فردای قیامت زنده شوند.

[سوره الروم (30): آیه 20] .... ص : 373

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20)

و از جمله آیات الهی این است که خداوند خلق فرمود شما را از خاک. پس از آن شما بشر

ص: 373

شدید و منتشر شدید در اطراف زمین.

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

انسان اعجوبة الکون است. اولا مرکب است از جسم مادی آنهم اضعف مادیات که خاک، باشد و روح مجرد ملکوتی، اشرف مجردات و همین ظاهر مادی منشأ شد که شیطان زیر بار سجده به آدم نرفت و گفت لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (سوره حجر آیه 33) و گفت: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (سوره اعراف آیه 12) و این ترکیب بود که خداوند به قدرت خود بالید و فرمود: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ (سوره مؤمنون آیه 14) آنهم به بهترین صورتها که می فرماید: وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ- الی قوله- فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (سوره مؤمن آیه 64).

وَ مِنْ آیاتِهِ آیات الهی بسیار است و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد و از جمله این آیات خلقت انسان:

أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ مبدء خلق انسان از خاک است چنانچه به ملائکه فرمود: إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (سوره حجر آیه 28) و نطفه که از خالص مأکولات گرفته می شود هم از خاک است. زیرا جمیع اغذیه و اطعمه از خاک موجود شده و رشد و بقاء انسان هم به همین اغذیه و اطمعه است که از خاک است.

ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ انبیاء را از همین خاک خلق فرمود که گفتند: «الانسان مرکب من ظهر و بطن و روح و بدن و سرو علن» اگر جنبه حیوانی بدنی غالب شد از سگ پست تر می شود و اگر جنبه عقلانی غالب شد، اشرف از ملائکه می گردد.

آدمی زاده طرفه معجونی است کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این، شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

«فمن غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم».

ص: 374

[سوره الروم (30): آیه 21] .... ص : 375

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21)

و از جمله آیات قدرت الهی اینکه خلق فرمود از نفوس شما ازواج و زنهایی که آرام گیرید و سکونت نفس پیدا کنید به آنها و بین شما و ازواج شما قرار داد و جعل فرمود دوستی و رحمت به یکدیگر.

بدرستی که در این، آیات بسیاری است از برای قومی که تفکر کنند.

وَ مِنْ آیاتِهِ بیان یک قسمت از آیات الهی.

أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً اولا خلقت حوا از فاضل طینت آدم بوده و ثانیا نساء از نطفه رجال. چه قدرت نمایی که یک نطفه بسا ذکور و بسا اناث می آورد که در بسیاری از خصوصیات تفارق دارند، از حیث عورت و رحم و مشیمة و ثدی و قوه و ضعف، و ثالثا متشاکل یکدیگر و از یک جنس بودند، یک زبان و یک قوی.

لِتَسْکُنُوا إِلَیْها زوج و زوجه، انس به یکدیگر و الفت بین این دو و سکون و اطمینان بین آنها با اینکه هیچگونه انتساب رحمی یا شغلی یا معاشرتی بین آنها نبوده، بلکه بسا از یک شهر و یک محله و یک مملکت هم نیستند.

وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ بین زوج و زوجه دوستی و وداد و علاقه و دلبستگی.

مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً احسان به یکدیگر، خدمت به یکدیگر، دلسوز یکدیگر حتی بسا بر خود مقدم میدارد: هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ (سوره بقره آیه 187).

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ انسان بالاترین عباداتش تفکر در آثار قدرت الهی و در عواقب امور و در پیشامدهای عالم آخرت است که فرمود:

«تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة»

و در بعضی اخبار

«سبعین سنة».

[سوره الروم (30): آیه 22] .... ص : 375

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (22)

و از جمله آیات الهیه خلقت آسمانها و زمین است و اختلاف زبانها و رنگها، بدرستی که در این، آیاتی است برای کسانی که علم دارند،

ص: 375

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مکرر بیان شده که عقیده حکماء قدیم این بود که هفت آسمان را مرکز سیارات سبع: قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری، زحل دانسته و فلک هشتم را کرسی مرکز سایر کواکب که ثوابت نام نهاده و فلک نهم عرش را غیر مکوکب و اینها را مثل توهای پیاز و گفتند دور زمین میگردند و این عقیده فسادش امروز ظاهر شده که زمین دور خود میگردد بحرکت وضعی، تشکیل شب و روز میدهد، و دور شمس میگردد بحرکت انتقالی، تشکیل سال و ماه میدهد و تمام این کواکب کراتی هستند در جو فضا و تمام در طبقه اولی هستند به دلیل زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و طبقات بالا را غیر از خدا نمیداند فقط مرکز ملائکه است و اما زمین روی آب است و یک ربع آن از آب خارج است که ربع مسکونش گویند و باکره آب در وسط هوا هستند و قدرت نمایی حق در این خلقت بسیار است.

و از جمله آیات الهی وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ حتی زبان شهرستانها و دهات، حتی به اختلاف زبان غیر بالغ، جوان، پیر، زن و مرد، که انسان تشخیص میدهد چه رسد بعرب و عجم و ترک و ممالک خارجه با اینکه تمام بشر، و از یک جنس هستند.

و همچنین وَ أَلْوانِکُمْ سیاه، سفید، سرخ و زرد بلکه اشکال که اگر دقت کنید دو فرد که از همه جهات شبیه یکدیگر باشند، نیست، و لو دو برادر یا پدر و پسر، مادر و دختر، دو خواهر یا اینکه در تمام اعضاء متشاکل باشند لکن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ علماء اهل معرفت درک میکنند و پی بقدرت پروردگار می برند اما نادانان حمل بر طبیعت میکنند و ابدا متنبه نمیشوند.

[سوره الروم (30): آیه 23] .... ص : 376

وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23)

و از جمله آیات الهی خوابیدن شما است در شب و روز و خواب و طلب روزی از فضل الهی، بدرستی که در این شب و روز و خواب و طلب رزق هر آینه آیاتیست برای قومی که گوش شنوا داشته باشند.

خداوند یکی از تفضلاتش اینست که شب را مقرر فرمود برای استراحت و تعطیل قوی و

ص: 376

رفع خستگی و نوم، تا اینکه قوای نفسانی بامور داخلیه بدن بپردازند، و روز را برای تحصیل امر معاش و اصلاح امور خارجیه که اگر شب نبود و تمام روز بود انسان هلاک میشد از شدت حرارت و کثرت اشتغال و اگر روز نبود از شدت برودت و تعطیل امور چنانچه در ارض تسعین دوره سال یک شب و یک روز است. شش ماه روز است و شش ماه شب و قابل سکونت نیست لکن درک این آیه مخصوص بکسانیست که درک کنند بگوش دل لذا میفرماید:

وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ که نفس تسلط نوم، خود تفضل بزرگیست و جعل شب تفضل دیگریست.

وَ النَّهارِ برای جمله بعد است که میفرماید:

وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ که خداوند تمام اسباب تعیش و تحصیل امر معاش و معاشرت و تحصیل علوم دینی و تکمیل عقاید حقه و هزاران فوائد دیگر در روز میشود لکن برای کسانی که قلب آنها سیاه نشده باشد و دل سنگ نشده باشد و چشم قلب باز باشد و گوش قلب شنوا باشد درک این تفضلات را میکند و مصداق صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ نباشد، و الا شب و روز را بمعاصی و فسق و فجور میگذرانند روز به تعدی و ظلم و تجاوز، و شب به ساز و آواز، شرب خمر، دزدی، بی عفتی و بی عصمتی بنام تفریح. لذا می فرماید: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ.

[سوره الروم (30): آیه 24] .... ص : 377

وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (24)

و از جمله آیات الهی آنکه بشما نشان میدهد- برق را هم موجب خوف شما میشود و هم موجب طمع و امیدواری شما و نازل میفرماید از طرف بالا آب را پس زنده میکند زمین را بعد از مردن زمین به درستی که در این هر آینه آیاتیست برای قومی که عقل و شعور دارند و درک میکنند.

تنبیه: در این آیات شریفه تعبیرات مختلفه فرموده: تفکر، علم، سمع، عقل و مصداق تمام اینها یکیست، عاقل در مقام تفکر و علم بر میآید و گوش شنوا دارد و کسانی که درک این آیات نمی کنند نه عقل دارند نه علم و نه گوش استماع.

ص: 377

وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خداوند بقدرت کامله خود ابخره دریاها و ادخنه زمین را متصاعد میفرماید بصورت ابر، و چون در هوای بالا میرود و بتوسط باد در اطراف زمین حرکت میکند و میخواهد قوای ناریه او از قوای مائیه خارج شود تشکیل برق میدهد.

خَوْفاً وَ طَمَعاً هم باعث خوف میشود بسا یک قسمت را میسوزاند که تعبیر به صاعقه میکنیم و یک قسمت را هلاک میکند چنان که بر امم سابقه نازل شد و هم باعث طمع میشود که قوای مائیه نزول میکند و تشکیل باران میدهد که مفاد وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً است و فوائد باران بسیار است تلطیف هوا میکند چشمه ها و نهرها و رودخانه ها جاری میشود و آب چاهها زیاد میگردد فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها گیاه میروید سبز و خرم میشود و میوه ها و حبوبات از آن بیرون میآید و تمام حیوانات و انسان هم از آبش و هم از ارزاقش بهره برداری میکنند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.

[سوره الروم (30): آیه 25] .... ص : 378

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25)

و از جمله آیات الهی اینست که برپاست آسمان و زمین به امر پروردگار پس از آن زمانی که بطلبیم شما را بدعوة از زمین در آن هنگام شما بیرون میآیید.

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ تمام این کرات جویه که عدد آنها را جز خالق آنها نمیداند و چه بسا بعض آنها چندین هزار برابر کره زمین و از کثرت بعد آنها کوچک نمایان میشوند و چه بسا از کثرت بعد، مشاهده نمیشوند تمام آنها با آنچه در آنها است در این فضاء وسیع بقدرت کامله حق بر جا است و تمام مأمور بامر او هستند بهمان نحوی که از ابتداء خلق شده نه کهنه میشوند و نه سائیده، و نه نظم آنها بر هم میخورد و نه خسته میشوند کسی که این گونه قدرت دارد البته موقعی که شما را از قبور خود بخواند آنی و فوری از قبور خود بیرون میشوید و مراد از «امره» نظر به اینکه مفسرین عقل و شعوری برای آنها قائل نیستند فقط ذوی العقول را انس و جن و ملک میدانند، حمل کردند بر امر تکوینی که ایجاد و ابقاء آنها است و چون

ص: 378

مکرر گفته شده و آیات شریفه و اخبار بسیار دلالت دارد تمام عقل و شعور و معرفت و عبادت و اطاعت و تسبیح و تحمید دارند بر حسب امر او، تمام بدستور او قیام دارند و انجام تکلیف خود میکنند.

ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ بنفخه ثانیه اسرافیل چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (سوره یس آیه 51) و گفتند معنای ینسلون یعنی بشتاب و فوری إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ.

[سوره الروم (30): آیه 26] .... ص : 379

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26)

و اختصاص باو دارد هر کس که در- آسمانها هستند و در زمین، تمام آنها برای او خاضع و خاشع هستند.

در جای دیگر میفرماید حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ (سوره بقره آیه 238).

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ که ملائکه باشند «و له» لام اختصاص است یعنی تمام عبد ذلیل او هستند و در تحت قدرت او.

وَ الْأَرْضِ از جن و انس بلکه جمیع مخلوقات سمائی و ارضی.

کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ قنوت در نماز بمعنی دعا است و عرض حاجت با حال خضوع و خشوع چنانچه در حق مریم میفرماید یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ (سوره آل عمران آیه 43) بالجمله جمیع موجودات امکانی علوی و سفلی بلسان حال و قال اظهار ذلت و خواری و فقر و احتیاج در پیشگاه احدیت دارند وجودا و بقاء.

ای همه هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

[سوره الروم (30): آیه 27] .... ص : 379

وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27)

و اوست آن خداوندی که ابتدا فرمود خلقت عالم را پس از آن هم قدرت دارد که عود دهد آنها را در قیامت و این عود آسانتر است بر او و از برای اوست مثل اعلی در آسمانها و زمین و او است عزیز و حکیم.

ص: 379

و نیز فرماید لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (سوره نحل آیه 60).

وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ از عوالم مجردات و مادیات از علویات و سفلیات تماما نیست صرف بودند آنها را «هست» کرد بانحاء مختلفه همچو خدایی قدرت دارد.

ثُمَّ یُعِیدُهُ که بعد از فنا دو مرتبه زنده کند و بعد از نیستی هست کند.

وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ بر خداوند آسان است و مشکل نیست. خلقت عرش بامور چه تفاوتی ندارد.

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (سوره یس آیه 82) ولی در انظار کفار و مشرکین بلکه عامه ناس نبود را بود کردن اصعب است از اعاده معدوم، و اعاده اسهل است، اینها که منکر معاد هستند اصعب را اعتراف دارند و اسهل را انکار و محال میدانند.

وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی هر چه کمال و حسن تصور کنی فرد اعلای او را خداوند متعال داراست علم، قدرت، عظمت، کبریایی، مستجمع جمیع کمالات چنانچه میفرماید وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها (سوره اعراف آیه 180).

فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اشاره به اینکه آثار علم و قدرت و سایر کمالات و مثل اعلی و اسماء حسنی تمام بمجرد بیان حضرت حق و نزول آیه شریفه نیست که منکرین اسلام و قرآن تکذیب کنند بلکه در آسمانها و زمین ظاهر و واضح و روشن است.

دل هر ذره را که بشکافی وحده لا شریک له گوید

و فی کل شی ء له آیة تدل بها انه واحد

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

وَ هُوَ الْعَزِیزُ فی ذاته و صفاته.

الْحَکِیمُ فی افعاله و مخلوقاته و احکامه و رسله و کتبه و تشریعاته تمام موافق حکمت و مصلحت و بجا است.

[سوره الروم (30): آیه 28] .... ص : 380

ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28)

ص: 380

مثلی میزند خداوند برای شما از نفوس شما آیا راضی میشوید در آنچه که ملک طلق شخصی شما است شریکهایی در آنچه بشما روزی کرده ایم پس شما با آن شرکاء مساوی در مالکیت و تصرف باشید بلکه از آنها میترسید که تصرف در اموال شخصی شما کنند و شما را بر کنار کنند مثل خوفی که در نفوس خود دارید این چنین تفضیل میدهد خداوند آیات را برای قومی که عقل و شعور داشته باشند و تعقل کنند.

توضیح کلام اینکه اموال و املاک و نعمتهایی که در دست دارد چهار قسم است:

قسم اول: ملک یمین شخصی خود که بدست آورده با میراث یا بکدیمین و عرق جبین حاضر نیست احدی در آنها شرکت داشته باشد که هر نوع تصرفی بخواهد بکند حتی ملک خود قرار دهد خداوند تبارک و تعالی که مالک الملوک جمیع ما سوی اللَّه است لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ چگونه در ملک خود شریک قرار میدهد.

قسم دوم: اموال مشترکه است مثل میراث بین ورثه و تجارتخانه ها که مشترک بین جمعیت است که هر کدام چنان خائف هستند و حواس خود را جمع می کنند که سایر شرکاء خیانت و زیاده روی در سهم این نکنند خداوند شریکی ندارد که خائف باشد که در سهم الهی تجاوزی بکند.

قسم سوم: اموالیست که بطور عاریة بدست او داده شده که هر وقت مالک مطالبه کند باید بآن رد کند، کسی بخدا بنحو عاریه نداده که از او پس بگیرد بلکه خداوند بنحو عاریه به بنده گانش عنایت فرموده و پس خواهد گرفت.

قسم چهارم: اموالیست که بسرقت و ظلم و تعدی و تجاوز بدست آورده مثل کسبهای حرام که اینها را مالک نیست و کلیه تصرفاتش حرام و مسئولیت دارد، خداوند از روی ظلم از کسی مالی نگرفته که خوف مسئولیت داشته باشد.

ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ بخود بیائید و در خود نظر کنید.

ص: 381

هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ برای خود شریک قرار میدهید در اموال شخصی ملک یمین خود شما است.

فِی ما رَزَقْناکُمْ در آنچه خدا بشما تفضلا عنایت فرموده.

فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ که او هم با شما مساوی باشد.

تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ مثل اموال مشترکه که خوف از شریک دارید، خوف داشته باشید در اموال شخصی خود هرگز چنین نیست.

کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ این چنین خداوند بیان آیات خود را می کند اما لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ آدم عاقل درک میکند و پند می گیرد جاهل نادان بی شعور بی ادراک کجا متنبه شود و درک کند.

[سوره الروم (30): آیه 29] .... ص : 382

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (29)

بلکه متابعت کردند کسانی که ظلم کردند هواهای نفسانیه خود را- بدون علم و فهم و دانش پس کیست بتواند هدایت کند کسی را که خداوند در ضلالت بخودش واگذار نموده، دیگر قابل هدایت نیست و نیست از برای اینها ناصر و معینی.

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ شامل میشود جمیع مشرکین و کفار و ضالین و ظلمه و فساق و فجار و عاصین را، زیرا یا ظالم به دین هستند یا ظالم بغیر از انبیاء و اوصیاء و مؤمنین حتی بحیوانات یا ظالم بنفس که خود را در معرض عذاب دنیوی و اخروی در آوردند و محروم از مثوبات و فیوضات الهی کردند تمام از روی هواپرستی و خواهش های نفسانی است کأنه هوای نفس را خدای خود میدانند بهر کدام بگویی چرا چنین میکنی میگوید دلم میخواهد، چرا چنان نمیکنی؟ دلم نمیخواهد أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (سوره جاثیه آیه 23) بِغَیْرِ عِلْمٍ که هیچ گونه دلیل و مدرکی بر عملیات خود ندارند فقط همان هوای نفس است.

ص: 382

فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ که خداوند او را بخود واگذار نمود، چون قلب سیاه شد قساوت گرفت، شیطان مسلط شد دنیا جلوه کرد گوش و چشم بسته شد چنانچه امروز بسیار مصداق پیدا کرده دیگر قابل هدایت نیست چنانچه میفرماید فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (سوره زخرف آیه 83 سوره معارج آیه 42).

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ رفقاء صمیمی و رؤساء دلسوز و هم مسلکان و هم قطاران، احدی آنها را یاری نمیکند تمام گرفتار خود هستند الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (سوره زخرف آیه 67) یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (سوره عبس آیه 34 الی 37).

[سوره الروم (30): آیه 30] .... ص : 383

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30)

پس بر پایدار صورت خود را از برای دینی که حنیف، پاک و پاکیزه و خالی از هر عیب و نقصی است که خداوند فطرت جمیع ناس را بر او قرار داده و خلق فرموده، تغییر پذیر نیست در امر خلقت الهی، این است دین بر پا و ثابت و لکن اکثر ناس نمیدانند.

اخبار بسیاری داریم در تفسیر فطرة باسلام و بتوحید و بمعرفت و برسالت رسول و ولایه و تمام اینها بیان مصادیق است و ما بپردازیم به تفسیر:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ اقامه وجه، توجه است.

لِلدِّینِ حَنِیفاً توجه بدین حفظ دین است، و نگاه داری از آفات و مضرات به بیان عقائد و اخلاق و احکام شرع و عمل بر طبق آن، و دفع دشمنان دین چه مشرکین و کفار و ضالین و مضلین باشند چه فساق و فجار و ظلمه یا به جهاد یا باجراء حدود یا بمواعظ و نصایح یا بکشتن و کشته شدن.

ترویج دین بهر چه زمان اقتضاء کند گاهی به کشته گشتن و گاهی به کشتن است

و این خطاب اگر چه متوجه پیغمبر است و لکن وظیفه تمام مسلمین است که هم خود را نگاه دارند، قدمی بر خلاف دین بر ندارند، هم دیگران را حتی المقدور دلالت کنند و این دین

ص: 383

مقدس اسلام حنیف است، تمام عین صلاح و موافق با حکمت و مصلحت و خالی از فساد و عیب و نقص است که ملت ابراهیم است.

فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها که اصلا خلقت جن و انس برای این بود وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (سوره ذاریات آیه 56) و در عالم ذر از تمام اقرار گرفت وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی الایه (سوره اعراف آیه 172) و از تمام انبیاء عهد و میثاق گرفت وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا، قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (سوره آل عمران آیه 81) و از حضرت رسالت است فرمود

«کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه هما الذان یهودانه و ینصرانه و یمجسانه».

لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ تغییر پذیر نیست.

ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین ثابت پا بر جا تا دامنه قیامت.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ در کفر و شرک و ضلالت افتادند.

[سوره الروم (30): آیه 31] .... ص : 384

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (31)

رجوع میکنید به سوی پروردگار و پرهیز میکنید از مخالفت او، و بر پا میدارید نماز را و نبوده باشید از مشرکین.

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ کأنه جواب از سؤال مقدر است که سؤال میکنند که این دین قیم چیست که فطرة الهی بر او است و اکثر ناس نمیدانند. جواب اینکه، انا به میکنید بسوی خداوند انابه انقطاع و رجوع است و لذا توبه را انابه میگویند که رجوع از معصیت است بسوی طاعت و اینجا رجوع از شرک و کفر و توجه بغیر خدا است بسوی پروردگار و توجه باو که مفاد «فَأَقِمْ وَجْهَکَ» است.

وَ اتَّقُوهُ تقوی درجاتی و مراتبی دارد، تقوای از شرک و کفر و ضلالت که مرادف با

ص: 384

ایمان است. تقوای از معاصی کبار و ترک اصرار بر صغار و ترک منافیات مروت که مرادف با عدالت است و تقوای از توجه بغیر، در امور، که معنی خلوص است مخصوصا در عبادات که شرط صحت عبادت است، تقوای از کلیه معاصی که قریب المعنی با عصمت است تا درجه عصمت و فوق عصمت حتی تقوی از ترک اولی که تمام این مراتب در این دین قیم داخل است.

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ که رکن اعظم دین است «

الصلاة عمود الدین، قربان کل تقی،

معراج المؤمن،

عنوان صحیفة المؤمن، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها و تارکها کافر و تضییعها یورث زوال الایمان عند النزع»

و غیر اینها.

وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ نه شرک در عبادت و نه شرک در صفات و نه شرک در افعال بلکه نظر، بکلی از غیر او برداشته شود که شرک نظری گفتیم، نه بکسب خود، نه بغیر خود، نه برئیس و نه به کار فرما و نه بمال و نه بجاه، تمام متوجه او باشد و بس، و گفتیم مراتب توحید پنج مرتبه است: ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادتی، نظری.

[سوره الروم (30): آیه 32] .... ص : 385

مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32)

از کسانی که تفرقه پیدا کردند در دین خود، و بودند گروه گروه و دسته دسته و احزاب مختلفه هر حزبی بآنچه نزد آنها است فرحناک و خورسند هستند.

مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ عطف به مشرکین باشد یعنی «و لا تکونوا من الذین فرقوا دینهم».

و ممکن است بیان «الْمُشْرِکِینَ» باشد، بهمان شرک بمعنای اعم که توضیح داده شد و این اقرب است اما مشرکین در الوهیت و پرستش بعضی بت و بعضی آفتاب، بعضی گاو، بعضی گوساله، بعضی مجسمه بعضی ملائکه بعضی جن بعضی آتش بعضی انبیاء. و اما کفار یهود هفتاد و یک فرقه شدند یک حق و هفتاد باطل، نصاری هفتاد و دو فرقه یک حق و بقیه باطل چنانچه پیغمبر فرمود:

«ستفترق امتی ثلاث و سبعین فرقه»

یک حق و بقیه باطل میفرماید نباشید از فرق- باطله دین قیم یکیست؟ ادیان باطله هزار، صراط مستقیم یکیست، سبل شیطان هزار.

وَ کانُوا شِیَعاً شعبه شعبه، طایفه طایفه، دسته دسته، حزب حزب.

ص: 385

کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ هر حزبی طریقه خود را حق میداند و بقیه را باطل و بطریقه خود فرحناک است حتی فساق و فجار و این جوانان و دختران که خود را روشنفکر میدانند و متدینین را امّل و کهنه پرست میشمارند.

[سوره الروم (30): آیه 33] .... ص : 386

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33)

و زمانی که تماس کرد مرد مرا ضرری و متوجه شد بآنها، میخوانند پروردگار خود را و انابه میکنند بسوی او پس از آنکه خداوند چشانید آنها را یک قسمت رحمت و نجات داد آنها را از آن ضرر در این موقع جماعتی از آنها بپروردگار خود شرک میآورند.

نوع بشر همین است حال آنها در موقع گرفتاری و بیچارگی و درماندگی در خانه خدا میرود، از علما التماس دعا دارند، ختم می طلبند، استخاره میکنند، متوسل میشوند بائمه طاهرین و قمر بنی هاشم و امام زادگان لکن همین که حاجتشان برآورده شد و رفع گرفتاری آنها شد چنان غفلت او را میگیرد که گویا اصلا ضرری باو متوجه نشده و پیشامدی رخ نداده هم چنان میرود بطرف همان طریقه که داشته.

إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ تعبیر بفریق برای اینست که ممکن است بعضی متنبه شوند و دست از طریق باطل بردارند و طریقه حقه را اتخاذ کنند.

[سوره الروم (30): آیه 34] .... ص : 386

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)

سبب اینکه متنبه نمیشوند و همان طریقه باطله خود را میگیرند برای اینست که کافر میشوند بآنچه ما بآنها عنایت کردیم پس متمتع میشوند بآن هواهای نفسانی خویش، زود باشد که بدانند عاقبت کار آنها بکجا انجام میگیرد.

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ اگر مریض سخت بوده رفع مرضش را بطبیب و دکتر و دارو میداند، اگر در حبس و زندان و شکنجه بوده نجاتش را بتوسط فلان، و اقدام فلان، میپندارد، اگر فقیر و بی بضاعت بوده رفع آن را مستند بکسب خود و همراهی دیگران و بالجمله باسباب ظاهریه

ص: 386

استناد میدهد یا به بخت و پیشانی خود میدهد و کافر میشود بآنچه خداوند باو تفضل فرموده و غافل از اینکه اسباب هم مقهور تحت قدرت قادر متعال است «ای سبب از تو، مسبب هم زتو».

خواجه پندارد که روزی ده دهد این نپندارد که روزی ده دهد

فَتَمَتَّعُوا در تعقیب هواهای نفسانی خود و لذائذ جسمانی دنیوی و خوش گذرانی و فسق و فجور و طغیان و سرکشی و ظلم و تعدی و حب مال و جاه و کفر و شرک و هر چه که بوده بیشتر میرود اینها قلبشان سیاه شده قساوت گرفته شکمهای آنها از حرام پر شده، نطفه های آنها از حرام منعقد شده شیطان بر آنها مسلط شده در جامعه کفار و فسقه و اهل ضلالت تربیت شده با اشخاص فاسد معاشرت و دوستی و رفاقت و هم مجلسی و هم پیاله ای داشته دیگر قابل هدایت نیستند.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ هم بر خود آنها معلوم میشود و هم بر شما که بچه عقوبتی هلاک میشوند و بچه عذابی در حین نزع و قبر و برزخ و قیامت دچار میشوند.

[سوره الروم (30): آیه 35] .... ص : 387

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35)

آیا ما نازل کرده ایم بر آنها سلطان و دلیل و حجتی پس او به آنها تکلم بنماید و بگوید و اثبات کند به آنچه که بودند باو شرک میآوردند یعنی هیچگونه دلیلی و حجتی و برهانی و مدرکی برای مسلک و طریقه خود ندارند.

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً دلیل آنها فقط اینست که بگویند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ- إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (سوره زخرف آیه 22 و 23) و خداوند میفرماید إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ (سوره صافات آیه 69 و 70) یا بگویند وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها (سوره اعراف آیه 28) یا بگویند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (سوره زمر آیه 3) و امثال اینها و اینها هم بهانه است و الا مدرک آنها همان قساوت قلب و هواهای نفسانیست.

فَهُوَ یَتَکَلَّمُ تعبیر بتکلم تشبیه است که آن دلیل و برهان و سلطان به آنها بگوید

ص: 387

و راهنمایی کند بآن طریقه باطله خود، بلی سلطان آنها شیطان است که مسلط شده بر آنها چنانچه خداوند میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (سوره نحل آیه 99 و 100) و سلطان آنها هوای نفس است چنانچه میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (سوره جاثیه آیه 23) و سلطان آنها حب دنیا و زخارف آن است که فرمود

«حب الدنیا رأس کل خطیئه»

بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ چه مدرکی برای این اصنام تراشیده خود، و مصنوع خود و جماد صرف که لا یسمن و لا یغنی من جوع است، دارند.

[سوره الروم (30): آیه 36] .... ص : 388

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (36)

و زمانی که بچشانیم و عنایت کنیم مردم را رحمتی پس فرحناک میشوند بآن نعمت و رحمت و اگر اصابة کند آنها را بلائی و مصیبتی بواسطه آنچه بدست خود از معاصی بجا آورده اند در این هنگام مأیوس و ناامید میگردند.

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مثل صحت جسم و سعه روزی و امنیت و سلامتی و جاه و مقام و دولت و ثروت و مکنت.

فَرِحُوا بِها نه از جهت آنکه خداوند بآنها عنایت کرده بلکه از جهت اینکه موافق هواهای نفسانی و تمایل است بآنها خشنود و خرم میشوند و غفلت آنها را میگیرد و بکلی از خدا و دین دور میشوند و در طغیان و معاصی زیاده روی میکنند انسان باید در موقعی که نعمتی از پروردگار بآن افاضه شد شکر گذار نعمت باشد و بداند از جانب او است و در عبادت و بندگی او بکوشد. تا مشمول بیشتر و بالاتر نعم او بشود چنانچه میفرماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (سوره ابراهیم آیه 7).

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بلائی، مصیبتی، مرضی، فقری، گرفتار ظالمی، قحطی، تصادفی و سایر مصائب، آنها را اصابت کند آنهم در اثر بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ است که

ص: 388

گفتیم معاصی قطع نظر از عقوبات اخروی در همین دنیا ده ضرر دارد که یکی از آنها نزول بلا و مصیبت است که میفرماید ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ (سوره شوری آیه 30) با ضررهای دیگر بعد از رحمت، سلب توفیق، تسلط شیطان، ضعف ایمان، سیاهی قلب و غیر اینها.

إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ قنوط ناامیدیست چون نظر به خدا ندارند که قدرت دارد دفع کند و اسباب ظاهریه هم ندارند، مأیوس و ناامید میشوند.

[سوره الروم (30): آیه 37] .... ص : 389

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37)

آیا نمی بینند اینکه خداوند بسط میدهد روزی را از برای هر که بخواهد و تنگ میگیرد برای دیگری بدرستی که در این بسط و تقدیر آیاتیست برای قومی که ایمان میآورند.

نظر به اینکه افعال الهی تمام موافق حکمت و مصلحت است و آنچه میکند عین صلاح است و حال بندگان خود را میداند که زید مثلا صلاح او در بسط است و غنا و عمر و در تضییق و فقر، چنانچه در حدیث قدسی است میفرماید

«ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک فمن لم یصبر علی بلائی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی»

و حکم و مصالح آن را جز خدا نمیداند و آنچه که بتوان از آیات شریفه و اخبار آل اطهار استفاده نمود چند چیز است:

1- اینکه بعض بنده گان ضعیف الایمان تا مادامی که در توسعه است بعبادت و بنده گی قیام دارد و اگر بر او تضییق شد کلمات کفرآمیز از او صادر میشود و از دین خارج میشود و بسا بعض دیگر بعکس که اگر روی غنا و ثروت را دید طاغی و باغی میشود و از دین بیرون میرود.

2- امتحان بنده گان است که در غنی شکر گذاری میکند یا نمیکند و در فقر صبر و تحمل دارد یا ندارد.

3- ادعیه و اعمال صالحه و احسان به بنده گان بسا مورث توسعه میشود و معاصی و بخل

ص: 389

و بعض صفات خبیثه بسا باعث فقر میگردد.

4- بسا نسبت به کفار و ظلمه، توسعه و غنی، بلا و عقوبت آنها است چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (سوره ال عمران آیه 178) و فقر و ضیق نسبت به مؤمن لطف و عنایت او است برای اینکه آلوده به زخارف دنیوی نشود و اجرش در قیامت زیاد شود و حکم دیگر، لذا میفرماید:

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ چه بسیار غنای یک نفر امتحان چندین نفر است و فقر دیگری امتحان جماعتی می گردد ولی درک این حکم و مصالح را نمی کنند مگر مؤمنین که می فرماید: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.

[سوره الروم (30): آیه 38] .... ص : 390

فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38)

پس باید بدهی صاحب قرابت را حق او را و مسکین و ابن سبیل و این اداء حق ذوی الحقوق بهتر است برای کسانی که اراده میکنند خلوص و قربت للَّه را و اینها خودشان رستگاران هستند.

فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ اخبار بسیار داریم از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام و از ابی سعید خدری که ذا القربی فاطمه است و حق او فدک است و شرحش بطور مختصر که منافی با وضع تفسیر نباشد اینست که: فدک ملک خدیجه بود یهود در مدینه بحیل و وسائلی تصرف کرده بودند و چون پیغمبر هجرت فرمود بمدینه، یهود آمدند و فدک را تقدیم حضرت کردند این آیه نازل شد که این فدک چون از خدیجه بوده و وارثش فاطمه است پس حق فاطمه است باو رد فرما حضرت بفاطمه دادند و سه سال قبل از رحلت حضرت رسول اللَّه در تصرف فاطمه بود و مال الاجاره آن را صرف فقراء مسلمین می نمود و چون ابی بکر بر سر پا شد عمال خود را فرستاد تا عمال فاطمه را از فدک بیرون کردند و آن را تصرف نمود و استتار کرد بشهادت اوس بن حدثان و عایشه و حفصه که پیغمبر فرمود «انا معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه» و این کلام از جهات بسیار باطل است:

ص: 390

1- خلاف نص قرآن است که فرمود وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ (سوره نمل آیه 16) و از قول زکریا که عرض کرد فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ (سوره مریم آیه 5- 6).

2- این میراث خدیجه بود نه میراث پیغمبر چنان که از خود این جمله استفاده میشود، که حق فاطمه قبل از رحلت پیغمبر بوده و میراث حق وارث است بعد از وفات مورث.

3- عنوان میراث نبوده که پیغمبر در زمان حیات نحله فاطمه قرار داد.

4- تکذیب فاطمه رد شهادت خدا است که باتفاق سنی و شیعه آیه تطهیر فاطمه را شامل میشود و جزء اهل بیت است.

5- از فاطمه مطالبه شاهد کردن، خلاف ضروری دین است که فرمود

«البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر».

6- شهادت امیر المؤمنین و ام ایمن و حسنین را رد کردن با اینکه ام ایمن اقرار گرفت از ابی بکر که پیغمبر فرمود ام ایمن از اهل بهشت است.

7- اگر فاطمه حقی نداشت چرا ابی بکر نامه رد فدک را بفاطمه داد و اگر حق داشت چرا عمر پاره کرد.

8- اگر فاطمه حق نداشت چرا عمر بن عبد العزیز فدک را رد کرد ببنی هاشم معلوم بود که سابقین، غاصبین بودند و همچنین در بنی عباس که باز برگردانیدند بائمه (ع) 9- اگر شهادت عایشه صدق است چرا خانه پیغمبر را تصرف کرد و شیخین را در آنجا دفن نمود.

10- اگر دفن در خانه پیغمبر (ص) جایز بود چرا مانع شد از دفن حضرت مجتبی (ع) و گفت خانه من است و بجمیع آنچه ذکر شد در اخبار ذکر شده.

وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ که حق آنها از صدقات و زکوات است که در قرآن میفرماید إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ الی آخر الایه (سوره توبه آیه 60).

ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که به داعی قربت و خلوص باشد نه ریا و سمعه.

ص: 391

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ که فلاح و رستگاری در اداء زکوات است خالصا لوجه اللَّه.

[سوره الروم (30): آیه 39] .... ص : 392

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)

و آنچه میدهید بطمع زیادتی در اموال ناس- پس زیادتی ندارد نزد خداوند و آنچه میدهید از زکاة و اراده میکنید قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه پس اینها چندین ضعف میبرند.

توضیح کلام اینکه به این معنی است که چیزی را بدهد و در عوض زیادتی بگیرد و این سه قسم است:

قسم اول اینکه قرض بدهد و شرط زیادتی بکند این حرام بلکه جنگ با خدا و رسول است چنانچه میفرماید الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا (سوره بقره آیه 275) و نیز میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (سوره بقره آیه 278 و 279) و از این آیه بوی کفر برخاسته میشود و امروز معمول تمام بانکها و تجارت خانه ها و ادارات و بسیاری از افراد ناس است.

قسم دوم اینکه قرض میدهد ولی شرط زیاده نمیکند و لکن طمع آن را دارد که در موقع اداء مدیون زیادتر رد کند یا هدیه و تحفه میدهد بامید اینکه طرف مقابل بیشتر و بهتر باو رد کند که گفتند کاسه جایی رود که باز آورد شاه قدح مثلا خانه عروس و داماد یا مسافرین که از سفر می آیند چشم روشنی میدهند بطمع سوغات و امثال اینها، این حرام نیست ولی اجر و ثواب ندارد و این آیه این قسم را بیان میفرماید.

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ حرام نیست لکن فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ اجر و ثوابی ندارد.

ص: 392

قسم سوم. اینکه میدهد خالصا لوجه اللَّه مثل زکوات و اخماس و صدقات و صله ارحام و بذل فی سبیل اللَّه بامید اینکه خداوند باضعاف مضاعف باو عنایت فرماید که جزء اخیر آیه میفرماید:

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ باضعاف مضاعف چنانچه میفرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ (سوره بقره آیه 261).

[سوره الروم (30): آیه 40] .... ص : 393

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40)

خداوند متعال آن خدایی است که شما را خلق فرمود پس از آن روزی بشما داد پس از آن شما را میرانید پس از آن شما را زنده میکند آیا از شرکاء شما که شریک بر او قرار دادید یکی از این کارها را نسبت بشما انجام میدهد منزه است خداوند عالم و بالاتر است از آنچه شرک میآورند.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اولا از خاک پس از آن از نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظام و صورت بندی و افاضه روح.

ثُمَّ رَزَقَکُمْ تا مادامی که در رحم بودید بتوسط ناف روزی شما را میدهد پس از تولد شیر مادر تا موقعی که بتوانید از اطعمه و اشربه دنیوی استفاده کنید روزی شما در دفتر الهی ثبت شده وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (سوره و الذاریات آیه 22) از خوردن و لباس و سایر انحاء روزی.

ثُمَّ یُمِیتُکُمْ چون اجل رسید و مدت سر آمد.

ثُمَّ یُحْیِیکُمْ یوم القیمة هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ از اصنام و آتش و گاو و گوساله و شمس و قمر و غیر اینها.

مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ خلق میکنند روزی میدهند می میرانند زنده میکنند سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ.

ص: 393

[سوره الروم (30): آیه 41] .... ص : 394

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41)

ظاهر شد فساد در روی زمین و روی آب بسبب آنچه کسب کرده دستهای مردم تا اینکه بچشاند بآنها بعض آنچه که بودند عمل میکردند باشد که آنها برگردند و رجوع کنند.

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ظهور فساد بلاها و مصائب و عقوبات و گرفتاریها و شدائد و بیچارگیها و درماندگیها و پریشانیها و امراض مهلکه و تسلط ظلمه و سلب نعم و قطع مطر و ضیق معیشت و نقصان ارزاق و سایر بلیات که سر تا سر جامعه را گرفته در اطراف دنیا نقاط زمین و صفحه دریا در اثر اعمال سیئه و اخلاق فاسده و عقائد باطله و ظلم و تعدی و ترک فرائض و اشتغال بملاهی و بی اعتنایی بدین و مقدسات دین و بی عفتی و بی عصمتی و ترک اداء حقوق و جنگ و جدال و خون ریزی و عداوت با یکدیگر و زد و خورد و قطع رحم و عقوق والدین و هزار مفسده دیگر که میفرماید:

بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ و در اخبار بسیاری داریم که آثار هر معصیت را بیان میفرماید که چه عقوبت و بلائی متوجه میشود و چون این اخبار مفصل است بلکه یک باب برای آنها مبوب کرده اند «باب تفسیر الذنوب و عقوباتها» نقلش از وضع تفسیر خارج است و مکرر بیان کرده ایم آثار معاصی را از قساوت قلب، سیاهی دل، ضعف ایمان، سلب نعم، نزول بلا، تسلط شیطان زوال دین، و بعد از رحمت، سلب توفیق، تسلط ظالم، کوتاهی عمر و غیر اینها.

لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا این بلاها اثر بعض آنچه که عمل میکنند اگر بخواهد بجمیع آنها بگیرد جنبنده ای روی زمین باقی نمی ماند وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ (سوره شوری آیه 61) وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (سوره شوری آیه 30).

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکن هیهات هیهات که متنبه شویم و دست برداریم بلکه روز بروز در تزائد میافزائیم.

ص: 394

[سوره الروم (30): آیه 42] .... ص : 395

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (42)

بفرما باین مشرکین و کفار سیر کنید در زمین پس نظر کنید که چگونه بوده عاقبت کسانی که از قبل بودند که بودند اکثر آنها مشرکین.

قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم، قوم لوط، قوم شعیب، فرعونیان که بچه عقوباتی هلاک شدند یا بغرق مثل قوم نوح یا بباد سموم مثل عاد یا بصیحه و صاعقه مثل ثمود یا بامطار حجاره مثل قوم لوط یا بخسف مثل قارون و غرق فرعونیان بلکه نزدیک بشما قوم ابرهه و اصحاب فیل.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ سیر فکری و تدبری و عبرت گیری.

فَانْظُرُوا نظر تنبهی و بخود آمدن و متذکر شدن.

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ که خداوند انبیاء و مؤمنین بآنها را نجات داد و مکذبین آنها را و مخالفین آنها را هلاک فرمود.

کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ که اکثریت بت پرست بودند مثل قوم نوح و ابراهیم و ابدا بتهای آنها از آنها دادرسی نکردند و از عذاب الهی نجات ندادند بترسید و متنبه شوید.

[سوره الروم (30): آیه 43] .... ص : 395

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43)

پس بپا بدار وجه خود را از برای دین ثابت و بر پا از پیش آنکه بیاید روزی که دیگر برگشتن نداشته باشد برای او از جانب خداوند روزی که از یکدیگر جدا میشوند و فرقه فرقه میشوند.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ در اقامه دین و بیان احکام آن و تبلغ رسالت کوتاهی نفرما چنانچه در جای دیگر میفرماید فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ- الی قوله تعالی- وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (سوره حجر آیه 94 الی 99) نظر به اینکه در انبیاء و رسل جای تقیه و خود داری نیست چنانچه نوح در مقابل یک دنیا مشرک و همچنین ابراهیم و لو منجر به قتل و اسیری و انحاء اذیت بشود حتی سنگسارش کنند و در آتش اندازند

ص: 395

و بدار زنند و زنده زیر خاک کنند و بلاها و جسارتهای دیگر بخلاف ائمه و مؤمنین که میفرماید

«التقیة دینی و دین آبائی»

و میفرماید

«لا دین لمن لا تقیة له»

لذا میفرماید فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ تا آخرین نفس که در خطبة الوداع حدیث ثقلین را بیان فرمود.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اجل رسید تکلیف پیغمبر ما همین اندازه بود پس از رحلت خداوند حفظ میفرماید إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (سوره حجر آیه 9) و در عهده ائمه (ع) و مؤمنین است حتی المقدور باید نگاه داری کنند.

یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ روز قیامت از هم جدا میشوند فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (سوره شوری آیه 7) و بیان فرق کفار و اهل جهنم و درکات متفاوته آنها و درجات مؤمنین در جنت قبلا بیان نمودیم، اعاده لازم نیست غایة الامر در آیه سابقه فرمود وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (آیه 14) و در اینجا میفرماید «یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ».

[سوره الروم (30): آیه 44] .... ص : 396

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44)

کسی که کافر شد پس بر ضرر او است همان کفر او، و کسی که عمل صالح کرد پس برای نفوس خودشان آماده میکنند.

هر کس نتیجه عمل خود را می برد قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ (سوره اسراء آیه 84).

بلبل بباغ و جغد بویرانه تاخته هر کس بقدر همت خود لانه ساخته

الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (سوره زلزال آیه 7 و 8) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ (سوره مؤمن آیه 40) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ (سوره قصص آیه 84) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (سوره انعام آیه 160) و غیر اینها از آیات و اخبار.

مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ عقوبت کفر بر او متوجه میشود و این از باب مثال است مشرک

ص: 396

عقوبت شرک را دارد ضال و مضل عقوبت ضلالت و اضلال را دارد ظالم عقوبت ظلم فاسق عقوبت فسق و هکذا.

وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً بشرط ایمان چون شرط صحت کل عبادات است.

فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ برای خود تهیه میکنند و نگاهداری.

برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست

تمام در دفتر الهی ثبت میشود و خردلی، فرو گذار نمیکنند حتی اگر قصد چیزی کرد و- موفق نشد ثبت میشود.

[سوره الروم (30): آیه 45] .... ص : 397

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (45)

برای این که جزا میدهد خداوند، کسانی را که ایمان آوردند و عمل کردند باعمال صالحه از فضل و کرم خود محققا او دوست نمیدارد کافران را.

مسئله: آنچه خداوند باهل ایمان و بنده گان صالح خود از انبیاء و اوصیاء و اولیاء و متقین و سایر مؤمنین عنایت میفرماید از راه تفضل و کرم است نه از راه استحقاق و طلب کاری

«کل نعمک ابتداء»

زیرا اگر کسی همه دنیا را داشته باشد و تمام آنها را صرف عبادت کند برابری با کوچکترین نعم الهی نمیکند و بقدر خردلی نفعی بر خدا ندارد زیرا غنی بالذات است آنچه عنایت کند چه در دنیا و چه در آخرت از راه تفضل است حتی پیغمبر اکرم که اشرف مخلوقات است میفرماید من هم از راه تفضل بهشت میروم زیرا تمام عبادات آن حضرت و تبلیغاتش برابری نمیکند با همین نعمت که او را اشرف ممکنات قرار داده بلی تفضل قابلیت محل میخواهد و ایمان و اعمال صالحه قابلیت میآورد لذا میفرماید:

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ لا من استحقاقهم.

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ مسئله: حب و بغض و غضب و رحمت نسبت بخداوند چون محل حوادث نیست و تغییر در ساحت قدسش روا نیست بعنایت و مجاز است یعنی آثار حب و بغض و رضا و سخط و رحمت و غضب را بار میفرماید و معنی لا یحب الکافرین اینست که هیچگونه تفضلی در حق آنها

ص: 397

نمی فرماید و مشمول هیچگونه رحمتی نمیشوند و این منحصر به کفار نیست بلکه تمام اهل عذاب از این فیض محروم هستند بلکه قسم یاد کرده چنانچه امیر المؤمنین در دعای کمیل عرض میکند

«لکنک تقدست اسماؤک اقسمت ان تملأها من الکافرین من الجنة و الناس اجمعین و ان تخلد فیها المعاندین».

[سوره الروم (30): آیه 46] .... ص : 398

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (46)

و از آیات پروردگار اینست که ارسال میفرماید بادها را که بشارت میدهند و هر آینه میچشاند شما را از رحمت خود و هر آینه جاری میفرماید کشتی ها را بامر خود و هر آینه طلب میکنید و بدست میآورید از فضل او شاید و باید شکر گذار شوید.

وَ مِنْ آیاتِهِ آیات قدرت الهی غیر متناهیست یک قسمت آنها:

أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ است که تلطیف هوا میکند و میکرب هوا را برطرف میکند و دفع مضرات آن را برای تنفس میکند که دائما هوا داخل میشود و خارج میگردد که انسان اگر در جایی حبس شود که هوا داخل و خارج نشود تلف میشود و درختان را آبستن میکند و گرد نر را بماده میزند و آبهای دریا را بموج میاندازد و ابرها را بنقاط مأموره خود سیر میدهد و فوائد دیگر که گفتند از جمیع مسام بدن داخل و خارج میشود.

مُبَشِّراتٍ بشارتهای مذکوره و فوائد دیگر.

وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ رحمتهای زیادی در همین ارسال ریاح است باران میاورد حاصل سبز و خرم میشود، حبوبات و فواکه بثمر میرسد.

وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ کشتی را از این بندر بآن بندر، از این شهر بآن شهر می رساند که از یکدیگر بهره برداری کنند بامر پروردگار.

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ بتجارت و حمل امتعه و ارتزاق از حبوبات و فواکه و ... تماما تفضل الهیست نسبت به بندگان.

ص: 398

وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ گفتیم لعل از جانب خدا بمعنی تردید نیست که نداند شکر میکنید یا نمیکنید بلکه بمعنی باید یعنی باید شکر کنید، شکر وجوب عقلی دارد و آیات و اخبار در فضیلت آن بسیار است مثل وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (سوره لقمان آیه 12) لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (سوره ابراهیم آیه 7) و غیر اینها.

[سوره الروم (30): آیه 47] .... ص : 399

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (47)

و هر آینه بتحقیق فرستادیم پیش از تو رسولانی بسوی قوم آنها پس آمدند آن رسولان با معجزات واضحه روشن و ادله محکم متقن و بیانات شیوای حسن پس انتقام کشیدیم از کسانی که جرم کردند و مخالفت نمودند و بود بر ما حقی که نصرت دهیم مؤمنین را.

لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا

از آدم و شیث و ادریس و نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و اسماعیل و اسحق و یعقوب و یوسف و موسی و هارون و داود و سلیمان و زکریا و یحیی و ذا الکفل و عیسی و ایوب و یونس و سایر انبیاء و رسل که نام آنها و شرح حال آنها را در قرآن بیان نفرموده چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (سوره مؤمن آیه 78).

ی قَوْمِهِمْ

هر کدام را بر امت خود و قوم خود.

اؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ

هیچکدام بی مدرک و دلیل و معجزه نبودند هر کدام بمقداری که حجت بر افراد قوم تمام شود و راه عذر بسته شود هر کدام باقتضای وقت و زمان و حکمت و مصلحت و مناسب حال افراد آن زمان معجزاتی داشتند پس بعض قلیلی از افراد امت ایمان آوردند و اکثر ایمان نیاوردند و بهمان شرک و کفر و اعمال سیئه و معاصی و طغیان خود باقی بلکه زیادتی نمودند که وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً سوره اسراء آیه 84 وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ

ص: 399

کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً

(سوره فاطر آیه 39).

نْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا

چه نحو انتقامها که یک مرتبه هلاک شوند بغرق و صیحه و صاعقه و خسف و امطار حجاره و رجفه و امثال اینها.

کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ

نه اینکه مؤمنین حقی و طلبی بر خدا داشته باشند احدی بر او حقی ندارد بلکه برای وعده الهی که بآنها داده شده و خلف وعده بر خدا محال است چون قبیح است و فعل قبیح از او صادر نمیشود و وعده الهی میفرماید إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (سوره مؤمن آیه 51).

[سوره الروم (30): آیه 48] .... ص : 400

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (48)

خداوند آن خدائیست که میفرستد بادها را پس حرکت میدهد و پراکنده میکند ابر را پس آن ابر را پهن میفرماید در طرف بالا هر کجا که مشیتش تعلق گرفته و جعل میفرماید آن ابر را از هم پاشیده و جدا شده پس می بینی که باران بیرون میآید از لابلاهای ابر پس وقتی که اصابة کند باران کسانی که خداوند مشیتش تعلق گرفته از بنده گانش بیکدیگر بشارت میدهند که باران آمد.

نظیر این آیه شریفه و تذکر این نعمت عظمی را خداوند در بسیاری از آیات بیان فرموده و در این تفسیر شرح شده احتیاج به تفصیل ندارد فقط بیان جملات آن را متذکر میشویم.

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بادها که از تموج هوا تولید میشود.

فَتُثِیرُ سَحاباً ثور هیجان است یعنی ریاح بهیجان میآورد ابر را که از ابخره دریا و ادخنه زمین متصاعد میشود.

فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ یعنی بطرف بالا خداوند پهن میکند.

کَیْفَ یَشاءُ آن نحوی که صلاح میداند باصطلاح ابر محکم و تیره و بیکدیگر وصل می شوند مثل سقفی که بالای سر زده میشود و خیمه که نصب میشود.

ص: 400

وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً کسف از هم پاشیدن است ابرها از هم پاشیده میشود، قوای مائیه آن ها از قوای ناریه جدا میشود قوای ناریه بطرف بالا صعود میکند و قوای مائیه بطرف پائین نزول میکند.

فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ و دق مطر و باران است که از خلال ابر بیرون میآید.

فَإِذا أَصابَ بِهِ که این ودق و مطر اصابة فرماید خدا بآن مطر.

مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ هر نقطه زمینی که در آن اهلی باشد مثل شهرستانها و قری و مزارع و باغات.

إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ خوشنود و فرحناک میشوند و بیکدیگر بشارت میدهند.

[سوره الروم (30): آیه 49] .... ص : 401

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (49)

و اگر چه بودند پیش از اینکه باران بر آنها نازل شود هر آینه مأیوس و ناامید.

بخصوص در سال قحطی و خشک سالی که تمام مزارع پژمرده و اوراق اشجار زرد شده و چاهها خشک شده و رودخانه ها و نهرها بی آب مانده و هوای آنها کثیف شده و حیوانات آنها از بی آبی تلف شده.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ پیش از آنکه خداوند نازل فرماید بر آنها.

مِنْ قَبْلِهِ قبل از نزول باران.

لَمُبْلِسِینَ بلس، یأس و ناامیدی است و شیطان را ابلیس گفتند برای اینکه مأیوس بود از رحمت الهی و اینها قبل از نزول باران دست آنها از همه جا کوتاه و بیچاره و درمانده و پریشان و متحیر و راه بجایی نداشتند و تمام نعم الهی از این باب است تا هست قدردانی و شکرگزاری نمی کنیم چون از دست رفت می فهمیم که چه نعمت بزرگی بوده. گفتند هارون عباسی بهلول را دید و گفت مرا موعظه کن- بهلول گفت اگر در بیابانی تشنه بمانی و مشرف بر هلاک شوی و راه بجایی نداشته باشی، کسی پیدا شود و آب سرد گوارا بتو بدهد و از هلاکت نجات یابی باو چه میدهی گفت نصف مملکت را باو میدهم گفت اگر ادرار تو بند آمد و تمام اطباء از معالجه آن عاجز شدند و مشرف بر موت شدی کسی پیدا شد و بتو داروی

ص: 401

مختصری داد و راه باز شد باو چه میدهی گفت نصف مملکتم را باو میدهم گفت این سلطنت کذایی و این مملکت وسیع تو ارزش یک آب خوردن و پس دادن، دارد چه رسد بسایر نعم الهیه.

[سوره الروم (30): آیه 50] .... ص : 402

فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (50)

پس نظر کن بآثار رحمت الهی که چگونه زنده میفرماید زمین را بعد از مردن زمین بدرستی که این احیاء بعد از موت دلیل است بر اینکه خداوند زنده میکند مرده ها را و او بر هر چیزی قادر و توانا است.

در فصل زمستان انسان نظر کند تمام اشجار در باغات و نخلستانها و اطراف خیابان ها و کنار نهرها چوب خشک و در مزارع و کشت زارها زمین ساده قاعا صفصفا این موت ارض است و در فصل بهار نظر کند تمام سبز و خرم فواکه رسیده حبوبات بثمر رسیده گلها شکفته زمین زنده شده.

فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها آیا همچه خدایی قدرت ندارد بر اینکه از یک خاک ریسیده و استخوان پوسیده انسان خلق کند و مرده را زنده کند جایی که در همین عالم باعجاز انبیاء عینا نشان داده عیسی مرده زنده کرد عزیر پس از مردن زنده شده و یک شهر خاک شده و پوسیده شده را آب پاشید تمام زنده شدند چهار مرغ ابراهیم و بسیاری از موارد دیگر هفتاد نفر با موسی در میقات، حتی دارد در ظهور حضرت بقیة اللَّه و در دوره رجعت بسیار از نیکان و بدان زنده میشوند نیکان برای تشرف خدمت ائمه (ع) و بدان برای انتقام.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ قدرت که عین ذات است و حدی از برای او نیست سر تا سر ممکنات را احاطه کرده.

[سوره الروم (30): آیه 51] .... ص : 402

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (51)

و هر آینه اگر بفرستادیم باد را در فصل زمستان سرد پس مشاهده کنند او را که زرد میکند اوراق اشجار و ریزش میکند در فصل خریف، هر آینه میگردند بعد از آن کفران میکنند نعم الهیه را.

ص: 402

دنیا دار تغییر و تغیر است یک روز صحت است یک روز مرض یک روز نعمت است یک روز بلا یک روز سعة است یک روز ضیق

«دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة»

زیر و بالا بسیار دارد گاهی عزت گاهی ذلت، غنا و فقر- انسان اگر ایمان بخدا داشته و او را حکیم علی الاطلاق بداند، تمام کارهای او حکیمانه و درست و بجا است و عین صلاح است باید در هر حال شاکر و صابر باشد اگر نعمت داد شکر کند و اگر بلائی متوجه شد صبر کند لکن اکثر ناس نه شکر گذار نعم او هستند و نه صبر بر بلاها دارند و این شکر گذاری بر نعم و صبر بر مصائب و بلیات از آثار توحید افعالیست.

اما شکر بر نعم اینست که اولا بداند این نعم از جانب خدا است ولی اکثر مستند بقوای خود و عملیات خود و اسباب ظاهریه و رؤساء و امراء و اکابر میدانند یا مستند بطبیعت و شانس و پیشانی و بخت و اتفاق می پندارند و ثانیا بداند که از روی حکمت و لطف و عنایت و تفضل است نه از روی استحقاق و طلب کاری و ثالثا بداند که امتحان بنده است مصرف حرام نکنند و بمصرف مشروع صرف کنند و رابعا بازاء هر نعمتی یک عبادتی از ذکر و صلوة و بذل و احسان و غیر اینها بجا آورند و خامسا قدر دانی کنند و بزرگ بشمارند.

و اما صبر، اولا بدانند که عین صلاح است و امتحان بنده است و راضی بقضاء الهی باشند و، خود را در معرض حرام در نیاورند و از راه حرام بدست نیاورند و بدانند اجر بی حساب دارند لذا میفرماید:

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً بادهای خریف و زمستان.

فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا یا مراد برگهای درختان است یا ابرهای تیره بی باران.

لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ کفران نعمت میکنند یا کافر بخدا میشوند کلمات کفر آمیز از آنها صادر میشود یا مستند بانبیاء و صلحاء و مؤمنین که اینها باعث این بلیات شدند.

[سوره الروم (30): آیه 52] .... ص : 403

فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (52)

پس محققا نمیتوانی بشنوانی مرده ها را و نه بشنوانی کرها را آنچه دعوت کنی زمانی که پشت میکنند

ص: 403

بتو و برمیگردند که فرمایشات ترا نشنوند و اعراض میکنند.

خداوند متعال این کفار و مشرکین را موتی تعبیر نموده چون روح ایمانی و روح علمی و عقلانی ندارند چنانچه میفرماید در خبر:

الناس موتی و اهل العلم احیاء علی الهدی بمن استهدی ادلّاء

جاهل بالاخص جهل مرکب، مرده است قلبش مرده کور و کر و لال است سیاه شده قساوت گرفته شیطان مسلط شده نفس اماره حب دنیا و زخارف آن انسان را بکلی از خدا و دین و آخرت غافل کرده دیگر موعظه، نصیحت، معجزه، دلیل، برهان، حجت، تأثیری در قلوب آنها ندارد اینها بمنزله مرده هستند.

فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی اینها صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (سوره بقره آیه 171).

وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ بهر زبانی بخوانی، گوش بفرمایشاتت نمیدهند بلکه فرار میکنند.

إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ چنانچه امروز از علماء فرار میکنند که در خبر دارد حضرت فرمود

«یفرون من العلماء فرار الغنم من الذئب»

علماء را گرگ میدانند که میخواهند آنها را بدرند و پاره کنند و بلع کنند.

[سوره الروم (30): آیه 53] .... ص : 404

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)

و نیستی تو بتوانی به اینکه هدایت کنی کورهایی را از گمراهی آنها نمیشنوانی مگر کسی که ایمان بیاورد بآیات ما پس اینها مسلمین هستند تسلیم فرمایشات تو هستند و زیر بار آنها میروند.

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ دو قسم کوری داریم: یکی کوری سر اگر کسی کور باشد و در بیابان که چاه و دست انداز دارد و حیوانات درنده مثل گرگ، پلنگ، ببر، شیر، سگ و امثال اینها بسیار باشند کوه و دره داشته باشد اگر یک نفر برای رضای خداوند بیاید دست او را بگیرد و براه مستقیم بخواهد ببرد و از این دست اندازها و چاهها و حیوانات و کوه ها و دره ها نجات دهد و او بگوید من خودم راه را بلدم و احتیاج بتو ندارم

ص: 404

چه اندازه حماقت است و بالاخره بهلاکت خواهد رسید، قسم دوم کوری قلب است که این کفار و مشرکین و معاندین و امروز این فساق و فجار و جهال هم قلب آنها کور است حقایق را، درک نمیکنند حتی مثل پیغمبری بخواهد بآنها بفهماند و از ظلمت کفر و فسق نجات دهد نمیتواند چون کور است قلب سیاه و ظلمانی و در این بیابان دنیا درنده و پرتگاه های بسیار دارد «بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی».

إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا که چشم قلب و گوش قلب باز است و نور ایمان قلب او را روشن کرده و پرده غفلت و هواپرستی و ظلمت کفر و فسق را بر طرف کرده و بآیات الهی ایمان آورده او میشنود و اطاعت میکند و فرمان می برد.

فَهُمْ مُسْلِمُونَ تسلیم و انقیاد دارند نسبت بجمیع اوامر الهی و بجمیع واردات و می گویند «هر چه آن خسرو کند شیرین بود».

[سوره الروم (30): آیه 54] .... ص : 405

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (54)

در قرائت عاصم و حمزه ضعف بضم قرائت شده و قرائت حفص از عاصم مطابق سیاهی قرآن است و بقیه قراء بفتح قرائت کرده اند و ما در مقدمه این تفسیر بیان کردیم که هر چه بر خلاف سیاهی قرآن است اعتبار ندارد.

خداوند آن خدائیست که شما را خلق فرموده از ضعف پس از آن مقرر فرمود از بعد ضعف قوه بشما عنایت کرد پس از آن جعل فرمود از بعد قوه ضعف و پیری را، خلق میکند آنچه بخواهد و او است دانا و توانا.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ممکنست مراد از خاک باشد که گفت:

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

همچنین مراحل بعد از نطفه: علقه، مضغه تا مراحل طفولیت که قدرت و قوه نداشتید.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً که مقام رشد و جوانی و تحصیل علم و صنایع که بتوانید

ص: 405

تمام حیوانات بزرگ را تسخیر کنید مثل فیل و شیر و امثال آنها و بتوانید تا کره ماه بروید و در مدت چند ساعت در کره زمین گردش کنید و از این سر دنیا با آن سر دنیا صحبت کنید و یکدیگر را مشاهده کنید و کارهای دیگر.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً چون پیر شدی کاسته شدی حتی قدرت بر حرکت هم نداری فراموشی، کری، نابینایی حتی از خوراک و خواب هم کاسته شدید.

یَخْلُقُ ما یَشاءُ همین مراحل دلیل بر معاد است که دو مرتبه از خاک برمیخیزید و تمام از روی حکمت است.

وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ دو صفت که اعظم صفات است و برگشت جمیع صفات ذاتیه و فعلیه و سلبیه باین دو صفت است: علم و قدرت و منتزع از این دو صفت، و این دو صفت منتزع از ذات که صرف الوجود است غیر متناهی ازلا و ابدا.

[سوره الروم (30): آیه 55] .... ص : 406

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (55)

و روزی که برپا میشود ساعت، قسم میخورند گنه کاران که ما درنگ نکردیم غیر از یک ساعت و یک قطعه از زمان و همین نحو بودند که دروغ میگفتند و دروغ می بستند.

نظر به اینکه انسان امور گذشته را در نظرش بسیار قلیل می یابد چنانچه حضرت نوح دو هزار و پانصد سال را به ملک الموت می فرماید بقدر آنست که از آفتاب بسایه بیایم. حضرت عزیر پس از صد سال مردن و زنده شدن خطاب شد کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ (سوره بقره آیه 259) اصحاب کهف پس از سیصد سال قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ (سوره کهف آیه 19). پیر مرد صد ساله به هم قطاران خود میگوید کأنه دیروز بود که با هم بازی میکردیم. اما امور آینده در نظر دور میآید میگوید کو تا قیامت ولی خداوند میفرماید وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ (سوره شوری آیه 17) و در حدیث است هر چه آینده است نزدیک است.

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ قیامت بر پا میشود.

ص: 406

یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مجرم شامل مشرک و کافر و معاند و فاسق و فاجر و ظالم میشود. جرم آنها برای شرک و کفر و فسق و فجور و عناد و ظلم، آنها قسم میخورند و قسم یاد میکنند.

ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ چنانچه نظیر آن میفرماید یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها- الی قوله تعالی- کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (سوره نازعات آیه 42 الی 46).

کَذلِکَ کانُوا در دنیا که بودند.

یُؤْفَکُونَ افک دروغ است که نسبت بغیر دهد چیزی را که بر خلاف واقع باشد مثل افک عایشه نسبت بماریه در مورد ابراهیم فرزند رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و اله که خداوند در سوره نور آیه 11 الی 19 بیان میفرماید إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ- الی قوله تعالی- لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ شرحش گذشت. این کفار و مشرکین و معاندین نسبتهای زشت بانبیاء دادند که انسان شرم میکند از نقلش.

[سوره الروم (30): آیه 56] .... ص : 407

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56)

و گفتند کسانی که بآنها داده شده علم و ایمان، بآن مجرمین که شما درنگ کردید در عالم برزخ بآن مقداری که در کتاب الهی ثبت شده تا روز قیامت پس اینست که روز بعث و قیامت و لکن بودید شما که نمیدانستید.

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ مفسرین چنین تصور کردند که مراد از علم، علم بمعارف الهیه است از علم بتوحید و روز جزا لکن این توهم باطل است زیرا علم بجمیع معارف الهیه همان ایمان است و ظاهر عطف مغایرت است و کلمه العلم با الف و لام جنس است و شامل جمیع انحاء علم میشود و این خاص بمحمد (ص) و ائمه اطهار است که عالم بجمیع ما کان و ما یکون بودند الی انقضاء خلقه چنانچه در دعاء ندبه دارد

«و علمه علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه»

و در قرآن مجید میفرماید وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (سوره یس آیه 11) و لذا در اخبار تفسیر شده این جمله بائمه طاهرین.

لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ مراد این نیست که شما در کتاب اللَّه لبث کردید چنانچه مفسرین توهم کردند و از این جهت ناچار بقلب شدند یعنی قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ

ص: 407

لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ

لکن معنی اینست که مقدار لبث شما تا روز قیامت در کتاب اللَّه است و مراد از کتاب اللَّه اگر قرآن باشد آیه شریفه وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (سوره مؤمنون آیه 100) و اگر لوح محفوظ باشد که در آن تمام مقدرات ثبت شده و گفتیم دو لوح هست، محفوظ، و محو و اثبات آنچه قابل تغییر نیست در لوح محفوظ است و علمش نزد ائمه است و آنچه قابل تغییر است در لوح محو و اثبات، علمش مختص بخدا است یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (سوره رعد آیه 39).

إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و منکر بعث و قیامت شدید.

[سوره الروم (30): آیه 57] .... ص : 408

فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57)

پس روز قیامت نفع نمی بخشد کسانی را که ظلم کردند عذر خواهی آنها و نیستند آنها که طلب رجوع کنند یا طلب گذشت کنند.

فَیَوْمَئِذٍ روز بعث.

لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا چه ظلم بدین یا ظلم به بنده گان خدا یا ظلم بنفس.

مَعْذِرَتُهُمْ که نمیدانستیم جاهل بودیم دیگران ما را فریب دادند و امثال اینها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ دو معنی کرده اند: یکی بمعنی اقاله و گذشت چنانچه میفرماید وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (سوره فصلت آیه 24) یا بمعنی رجوع بدنیا است که دیگر رجوع نیست.

[سوره الروم (30): آیه 58] .... ص : 408

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58)

و هر آینه بتحقیق ما برای مردم در این قرآن مثل هایی زدیم تا متنبه شوند و هر آینه اگر بیاوری برای آنها معجزه و آیه ای هر آینه میگویند کسانی که کافر شدند نیستید شما مگر مذهب باطل دارید و می خواهید حق را باطل کنید.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ یک قسمت مهم قرآن سر تا سر قرآن ذکر

ص: 408

امثال است برای اثبات توحید و نفی شرک و اطاعت انبیاء و اثبات معاد و فوائد ایمان و مضار کفر و شرک و عناد و معاصی و تنبه و تذکر و تفکر و تعقل و غیر اینها که از محسوس پی بمعقول ببرند.

وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ باتیان معجزات و تلاوت آیات قرآنی.

لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بانبیاء و مؤمنین و متقین و صلحاء.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ معجزات را سحر می شمارند آیات را مفتریات می پندارند ایمان را باطل می شمارند کفر را حق میدانند.

[سوره الروم (30): آیه 59] .... ص : 409

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (59)

همین نحو مهر زده خداوند، بر دلهایی که جاهل هستند و نمیدانند. «طبع قلب سیاهی دل و قساوت و عناد و عصبیت است».

کذلک یعنی همین نحوی که کفار و مشرکین در امم سابقه و در این امت قلوب آنها مهر شده که ابدا حرف حق و نصیحت و موعظه بآنها تأثیر نمیکند همین نحو خداوند:

یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ جهال و فساق و ظلمه و طاغیان و عاصیان و مخالفان و معاندان در اثر کثرت معاصی قلب آنها سیاه و قسی شده ابدا هدایت و ارشاد در آنها تأثیر ندارد و نمیگذارد.

[سوره الروم (30): آیه 60] .... ص : 409

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (60)

پس صبر کن ای رسول محترم محققا وعده الهی حق است عملی میشود و سبک نکنند ترا کسانی که یقین ندارند.

فَاصْبِرْ باید صبر کنی هر چه بشما و گرونده گان بشما ظلم و اذیت و اهانت و سخریه و استهزاء و جسارت میکنند.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ که خدا وعده نصرت داده و هلاکت و از بین رفتن دشمنان شماانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ

(سوره روم آیه 47) که شرحش گذشت. و نیز میفرماید حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ

ص: 409

قَرِیبٌ

(سوره بقره آیه 214).

وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ سبک نکنند و سبک نشمارند تو را کسانی که یقین ندارند یعنی زیر بار خفت نرو و بزرگی خود را از دست مده چنانچه میفرماید فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (سوره حجر آیه 94 و 95).

هذا آخر ما اوردناه فی سورة الرّوم و نتلوه انشاء اللَّه سورة لقمان و الحمد للَّه و الصّلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللّعن علی اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه و انا العبد الذّلیل الحقیر المسمّی بعبد الحسین و المدعوّ بالطّیّب غفر اللَّه ذنوبه بحقّ محمّد و آله (ص).

ص: 410

سوره لقمان مکّی- 34 آیه .... ص : 411

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم فضیلت سوره: «در حدیث از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده فرمود:

«من قرء لقمان فی کل لیلة و کل اللَّه به فی لیلة ملائکة یحفظونه من ابلیس و جنوده حتی یصبح فاذا قراها بالنهار لم یزالوا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتی یمسی»

و قریب بهمین مفاد در مجمع از حضرت باقر (ع) روایت کرده که عدد ملائکه حفظه را سی معین فرموده

«قال من قرء سورة لقمان فی کل لیلة و کل اللَّه به فی لیلته ثلاثین ملکا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتی یصبح فان قرأها بالنهار لم یزلوا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتی یمسی»

و اما روایتی که از خواص قرآن از حضرت رسالت نقل کرده قطع نظر از اینکه سند ندارد و اعتبار ندارد آثار کذب هم از آنها ظاهر است لذا از نقلش خود داری کردیم.

اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم

[سوره لقمان (31): آیات 1 تا 3] .... ص : 411

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ (2) هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ (3)

الم- این است آیات کتاب حکیم هدایت کننده و رحمت است برای نیکوکاران.

الم از حروف مقطعه قرآن و از رموز بین اللَّه و رسوله.

تِلْکَ اشاره بآیات مذکوره در این سوره است.

آیاتُ الْکِتابِ کتاب قرآن مجید است که این آیات از قرآن است و یکی از سور- قرآنیست.

الْحَکِیمِ که این کتاب تمامش موافق حکمت و مصلحت بر طبق واقع و حقیقت از مصدر

ص: 411

جلال ربوبیة صادر شده و غرض از صدورش و حکمت نزولش:

هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ اما هدایتش به بهترین راه ها و آسان ترین و محکم ترین آنها هدایت میفرماید چنانچه میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ (اسری آیه 9) و اما رحمتش همین بشارتها که در قرآن خداوند بیان فرموده که جامع جمیع سعادات دنیوی و اخروی و نجات از جمیع مهالک نشئتین است اما بهره برداری او لِلْمُحْسِنِینَ است چنانچه میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً (اسراء آیه 82) و محسن مقابل مسی ء است و محسن کسی را گویند که عقائدش حسن باشد اخلاقش حسن باشد اعمال و افعالش حسن باشد و مسی ء مفادا با ظالم یکیست که ظالم بدین، ظالم بغیر، ظالم بنفس، عقائد بد، اخلاق بد، افعال بد، تماما سیئست که فرمود وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً. سپس صفات محسنین را بیان میفرماید که محسنین کیانند:

[سوره لقمان (31): آیه 4] .... ص : 412

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)

کسانی هستند که بر پا میدارند نماز را و اداء میکنند زکاة را و آنها بآخرت و قیامت آنها یقین دارند.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ که اهم فرائض الهیه است: «

الصلاة عمود الدین

معراج المؤمن،

عنوان صحیفة المؤمن، اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها قربان کل تقی

الی غیر ذلک من الفضائل» و مشتمل بر بسیاری از عبادات، است اقرار بتوحید و نبوت و ولایت، تلاوت قرآن، ذکر، دعاء، سلام، قیام در پیشگاه ربوبی، رکوع، تعظیم در درگاه، سجود، بخاک افتادن و اظهار ذلت کردن، طهارت از نجاسات و احداث و توجه بحضرت حق و لذا تارک آن را کافر شمردند و مضیع آن مورث زوال ایمان میشود.

تنبیهان: اول اینکه اقامه صلوة مراد صلوة صحیحه است که تام الاجراء و الشرائط باشد و عمده شرط صحت آن ایمان است که شرط صحت کل عبادات است پس غیر مؤمن امتثال این امر را نکرده و از زمره محسنین خارج است دوم اقامه صلوه مجرد اتیان نیست بلکه باید نگاهداری کرد که از بین نرود و دیگران را وادار کرد بر اتیان بآن.

ص: 412

وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ زکاة به نه چیز تعلق میگیرد: غلات اربعه: گندم، جو، خرما و کشمش.

انعام ثلاثه: شتر، گاو و گوسفند. نقدین: طلا و نقره سکه دار و هر کدام حد نصابی دارد و مقدار اداء آن مختلف است در فقه معین شده و در حکم زکاة است بسیاری از حقوق مالیه و گفتند عقوبت تارک زکاة قبل از موت بصاحبش میرسد بدلیل قوله تعالی: وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (منافقون آیه 10).

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ البته کسی که یقین بآخرت داشته باشد در مقام تدارک آن بر میآید بلکه مثل زید بن حارثه میشود که گفت «اصبحت موقنا و صدای نغمه های بهشت و زفیر جهنم را میشنوم و اشخاص بهشتی و جهنمی را می بینم و باید بجمیع ضروریات قیامت معتقد باشد که مکررا ذکر شد.

[سوره لقمان (31): آیه 5] .... ص : 413

أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

اینها بر هدایت هستند از جانب پروردگارشان و اینها آنهایی هستند که رستگار شدند.

أُولئِکَ عَلی هُدیً تعبیر بعلی که برای استعلاء است شامل جمیع انحاء هدایت میشود که تمام آنها را بدست آورده اند یعنی هیچگونه لغزشی در امر دین نداشتند چه درباره علمیات از عقاید حقه و معرفت باحکام دینیه عملیه و اخلاقیه و عملیات قدمی بر خلاف آن برنداشته و بتمام دستورات آن عمل کرده.

مِنْ رَبِّهِمْ بعنایت و تفضل الهی و توفیق از جانب او که کلمه محسنین دلالت بر این معنی داشت و این کلمه من ربهم دلالت دارد که اینها نه اینکه مستقل باین امور باشند بلکه فقط قابلیت تفضلات الهی را داشتند و خداوند هم بآنها افاضه فرمود.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فلاح رستگاریست و رستگاری صدق نمیکند بر کسی که کوچکترین عقوبتی و بلیتی داشته باشد چه در حال نزع بکمال راحتی جان میسپارد مثل گلی که بو کند چه در قبر که روضة من ریاض الجنة چه در عالم برزخ که حشر با انبیاء و ائمه و صلحا و چه در قیامت زیر سایه عرش الهی پای منبر وسیله زیر لوای حمد و چه در بهشت جاویدان بدرجات عالیه.

ص: 413

[سوره لقمان (31): آیه 6] .... ص : 414

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (6)

و بعض ناس هستند کسانی که میخرند احادیث لهو و لغو را برای اینکه سایرین را گمراه کنند از راه حق و طریق الی اللَّه بدون علم و میگیرند آنها را چرند اینها از برای آنها است عذاب خوار کننده.

در بعض اخبار دارد که میرفتند کنیزهای مغنیه خریداری میکردند که برای آنها آوازه و نغمه سرایی کنند و مردم را سوق دهند بطرف آنها و باز دارند از استماع آیات قرآنی و فرمایشات انبیاء و فرا گرفتن احکام دین و در بعض اخبار دارد که میرفتند در بلاد عجم و کتابهای راجعه بقصص سلاطین و رجال نامی آنها مثل رستم و اسفندیار را میخریدند و میآوردند در مقابل قرآن که قصص انبیاء سلف را بیان میکند که اینها هم افسانه ها است ولی مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند منافات با عموم آیه ندارد.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ هر چیزی که مانع شود از توجه باحکام دین لهو الحدیث است که امروز بسیار رواج پیدا کرده که بسیاری از این روزنامه و کتابهای قصه مثل کتاب لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و رستم و اسفندیار و کتب اشعار و تصنیفات و تعلیم رقص و آواز و جعبه ساز و آواز و امثال اینها مثل تلویزیون که مردم مشغول باینها باشند اما کتب عقاید، اخلاق، رسائل عملیه، کتب ادعیه اینها را هیچ رغبت ندارند حتی قرآن و کتب اخبار در خانه های آنها یافت نمیشود و در هر خانه و مغازه و مجالس فساد حتی در ماشینها و قهوه خانه ها و اتومبیل ها حتی در جیب و بغل از این انواع بسیار است.

لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ که مردم را از دین و وظایف دینی غافل کنند و سوق بفساد- دهند.

بِغَیْرِ عِلْمٍ تمام از روی جهل و بی مدرکی و بدون منطق و دلیل است.

وَ یَتَّخِذَها هُزُواً و میگیرد آیات ما را بسخریه و استخفاف و اعراض و تهاون چنانچه میفرماید قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (توبه آیه 65).

ص: 414

أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ خداوند هم آنها را فردای قیامت اهانت و استهزاء می فرماید اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (بقره آیه 15) حتی نقل کردند که در بهشت را بروی او باز میکنند و میگویند «هلم» چون میآید بسته میشود درب دیگری باز میشود و هکذا تا باب هشتم و در عذاب هم او را خوار و اهانت میکنند و منظره ای پیدا میکند که اهل محشر او را مضحکه میکنند با اینکه تمام عذابها مهین است.

[سوره لقمان (31): آیه 7] .... ص : 415

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (7)

و موقعی که تلاوت شود بر او آیات قرآنی پشت میکند از روی تکبر و نخوت مثل اینکه نشنیده که گویا در دو گوش او ثقلی باشد که مانع از شنیدنست پس بشارت ده او را بعذاب دردناک.

یکی از صفات خبیثه و ملکات رذیله و اخلاق قبیحه صفت تکبر است که جایگاه او جهنم است چنانچه میفرماید أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (زمر آیه 60) و در حدیث از پیغمبر اکرم است فرمود

«لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر»

بالاخص تکبر بدین و بانبیاء و ائمه طاهرین و نواب آنها و علماء اعلام.

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا چه پیغمبر بر او تلاوت فرماید یا مؤمنین.

وَلَّی مُسْتَکْبِراً از روی تکبر پشت میکند و میرود.

کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها باصطلاح خودش را بگوش کری میزند که من نشنیدم که تو چه می گویی.

کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً وقر سنگینی یعنی گوشم سنگین شده یا پرده گوش پاره شده وقر بمعنای سنگینی است و از این ماده است وقار که مؤمن باید با وقار باشد یعنی خود را سنگین کند و این غیر از کبر است مقابل کبر صغارت است خود را کوچک بشمارد بر کسی تکبر نکند و وقار مقابل خفت است خود را خفیف و سبک نکند و از همین باب است توقیر که بمعنی تعظیم و فروتنی و این نسبت باهل ضلالت و بدعت بسیار مذموم است چنانچه در حدیث است

«من

ص: 415

وقر صاحب بدعة فقد اعان علی هدم الاسلام»

و نسبت بدین و بزرگان دین از انبیاء و ائمه و علماء و پیر مردان و پیره زنان از مؤمنین بسیار ممدوح است چنانچه در حدیث است

«وقروا کبارکم و ارحموا صغارکم»

گفتند مراد فقط کبر سن نیست بلکه کبرشان هم شامل است چنانچه میفرماید ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (نوح آیه 13) و بمعنی ثبوت و رسوخ هم آمده چنانچه در حدیث، است

«الایمان ما وقر فی القلوب».

فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ تعبیر ببشارت یک نوع سرزنش است و الا این انذار است نه بشارت.

[سوره لقمان (31): آیه 8] .... ص : 416

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ (8)

محققا کسانی که ایمان آوردند و بجا آوردند صالحات را اختصاص بآنها دارد بهشتهای پر ناز و نعمت.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان چهار چیز لازم دارد که مکررا اشاره شده.

(1) علم و یقین بجمیع اصول دینیه و ضروریات و قطعیات مذهب شیعه اثنی عشریه (2) اعتقاد و دلبستگی و در بند بودن.

(3) اقرار و اعتراف لسانا و قلبا.

(4) تسلیم و زیر بار دین رفتن.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ که اعمال صالحه داشته باشند و مکرر گفتیم مراد این نیست که جمیع اعمال آنها صالحه باشد زیرا مباحات و مکروهات بسیار است و نیز مراد نیست که تمام اعمال صالحه را بجا آورند چون ممکن نیست.

لَهُمْ لام اختصاص است که غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست محروم است.

جَنَّاتُ از تمام هشت بهشت.

النَّعِیمِ پر نعمت آنهم ثابت و محقق است.

[سوره لقمان (31): آیه 9] .... ص : 416

خالِدِینَ فِیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (9)

همیشه ابد الاباد در آن بهشتها و جنات هستند وعده داده خداوند متعال و وعده او حق و ثابت است تخلف-

ص: 416

پذیر نیست و او است قادر قاهر و حکیم عالم بجمیع حکم و مصالح.

خالِدِینَ فِیها مسئله خلود در قیامت از ضروریات دین اسلام است و نصوص قرآن بر او قائم است چه نسبت باهل بهشت و چه نسبت باهل عذاب و منکر او کافر است و شعر مثنوی بوی کفر از او ظاهر است که مراتب سیرش را میگوید:

از جمادی مردم و نامی شدم و از نمو مردم بحیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر سر برآرم از ملائک بال و پر

بعد از آن هم از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کأنا الیه راجعون

که العیاذ اتحاد با ذات و القاء ماهیات بلکه میتوان گفت تمام موجودات عالم پس از وجود عدم پذیر نیست فقط تغییر صورت است مثلا خاک آدم میشود آدم خاک میشود باز آدم میشود روح هم در عالم برزخ سیر دارد تا ببدن ملحق شود زمین تغییر پیدا میکند یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ (ابراهیم آیه 48) یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ (انبیاء آیه 104) وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ (زمر آیه 67) بلکه اقوال و افعال صادره از انسان فانی نمیشود جعبه حبس الصوت را دیده اید بلکه اقوال پیشینیان را از هوا میگیرند قرآن میفرماید وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً (کهف آیه 49).

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا گفتیم خلف وعد قبیح است و محال است از عادل حکیم صادر- شود بخلاف خلف وعید که بسا حسن پیدا میکند.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ اشاره بقدرت و بزرگی و قاهریت و عظمت و قوت است.

الْحَکِیمُ دانا و عالم بجمیع حکم و مصالح و مضار و مفاسد است.

[سوره لقمان (31): آیه 10] .... ص : 417

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (10)

خلق فرمود

ص: 417

خداوند آسمانها را بدون ستون که مشاهده میکنید آنها را و القاء فرمود در زمین کوه هایی اینکه متحرک و متزلزل نکند شما را و پهن کرد در تمام صفحه زمین از هر جنبنده ای و نازل کردیم از آسمان باران را پس رویانیدیم در زمین از هر گیاهی نر و ماده که با هم تماس گیرند و ثمرات نیک از آنها بدست آید.

خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها تمام این کرات جویه: شمس، قمر، سیارات، ثوابت- تمام این کواکب و ستارگان که بسا از شدت بعد مشاهده نمیشوند و بسا از کره زمین چندین هزار، برابر بزرگتر هستند خداوند بقدرت کامله خود در این قضاء نگاهداشته بدون ستون و پایه و در سیر هستند یا دور خود میچرخند یا دور کره دیگر از جمله این کرات جویه همین کره زمین است و کره آب و خدا میداند که در هر کراتی چه خلق فرموده و چه اندازه ملائکه در آنها هستند جل الخالق.

وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ نظر به اینکه کره زمین مثل یک گوئیست روی کره آب که سه ربع آن در آب است و یک ربع آن از آب بیرونست و نظر به اینکه امواج دریا بسیار است بواسطه تموج هوایی که محیط بکره آب است بسا امواجش از کوه ها بزرگتر است و موجب تکان دادن کره زمین است و تزلزل آن و این باعث میشد که ساکنین سطح بالای زمین زیر آب رود تمام هلاک شوند خداوند کوه هایی در زمین نصب فرمود که بمنزله لنگر کشتی که روی آب است باشند و مانع از تزلزل زمین باشند.

وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ از جمیع حیوانات که دارای حس و حرکت اختیاری هستند از وحوش و طیور و سباع و انعام و هوام که در تمام نقاط زمین صحراها بیابانها مساکن فراوان هستند که هر نوع از آنها عدد افراد آنها از میلیونها و ملیاردها بیشتر است.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً نظر به اینکه این دواب جمیعا که من جمله آنها انسان است احتیاج شدید به آب دارند هم برای شرب و هم برای مأکولات از حبوب و فواکه و خضرویات و ادویه که باید از زمین روئیده شود و احتیاج بآب دارد و این سطح بالای زمین از آب خارج

ص: 418

است لذا خداوند بتوسط بخره دریا تشکیل ابر میدهد و بتوسط ریاح حرکت میدهد بالای زمین و باران میبارد و رفع احتیاجات آنها میشود.

فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ که از هر گیاهی نر و ماده قرار داده که تولید مثل کنند و تعبیر بکریم برای این است که تمام حسن منظر دارند و خوش طعم بسیار آنها و فوائد بسیاری در هر یک آنها است.

تنبیه: در کلمه خلق و القی و بث بطور مفرد فرموده و در کلمه «انزلنا و انبتنا» بطور جمع متکلم مع الغیر برای اینست که افعال الهی دو قسم است یک قسم که مربوط باسباب و وسائط است آنها را بطور افراد بیان می فرماید و آن قسم که مربوط به اسباب و وسائط نیست بطور جمع.

[سوره لقمان (31): آیه 11] .... ص : 419

هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (11)

اینست خلقت خداوند متعال پس بمن نشان دهید و بنمائید چه چیز خلق کرده اند کسانی که غیر از خدا هستند بلکه ظالمین در گمراهی آشکارا هستند.

هذا خَلْقُ اللَّهِ اینها یک قسمت از مخلوقات الهی هستند که از عالم جسمانی و مادی هستند و قابل رؤیت و مشاهده هستند و الا مخلوقات او از عالم انوار و عالم نفوس و ارواح و عالم مثال و ملائکه و جن که مشهود ناس نیستند بسیار از عالم اجسام بیشتر و بالاتر.

فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ از آلهه آنها که آیا قدرت دارند بر خلقت یک پشه و یک مورچه اگر چنین است نشان دهید و کلمه ارونی یاء متکلم ممکن است خداوند باشد که خدا بفرماید بمن نشان دهید مخلوق آلهه خود را و ممکن است حضرت رسالت باشد که او بفرماید بمن نشان دهید و احتمال دوم اقرب است زیرا اگر احتمال اول باشد مناسب بنظر میآید که من دونی تعبیر فرماید که با کلمه فارونی منطبق شود.

بَلِ الظَّالِمُونَ که مشرکین باشند که ظالم بدین و بغیر و بنفس هستند.

فِی ضَلالٍ مُبِینٍ جوابی ندارند بدهند و همچه ادعایی نمیتوانند بکنند بلکه صریحا اعتراف دارند که خالق منحصر بذات مقدس او است و مع ذلک پرستش الهه میکنند.

ص: 419

[سوره لقمان (31): آیه 12] .... ص : 420

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (12)

و هر آینه بتحقیق دادیم لقمان را حکمت اینکه شکر کن از برای خداوند و کسی که شکر میکند پس جز این نیست که نفع و ثمراتش عائد خود او میشود و کسی که کفران نعم الهی کند پس خداوند متعال بی نیاز و غنی بالذات و مستجمع جمیع کمالات است کفران او ضرر بدستگاه الهی نمیزند.

وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ لقمان از ماده لقم است الف و نون او زائده است مثل کفران و سکران و گفتند هزار سال عمر کرد و درک زمان داود را نمود و یکدیگر را ملاقات کردند بعضی گفتند پسر خواهر ایوب بود بعضی گفتند پسر خاله ایوب بود و حدیث بسیار مفصلی از حضرت صادق (ع) که بحماد صفات و رفتار لقمان را بیان میکند که در برهان از علی بن ابراهیم نقل کرده تا اینکه ملائکه بر او نازل شدند و گفتند

«هل لک ان یجعلک اللَّه خلیفة فی الارض تحکم بین الناس»

گفت اگر امر الهی باشد البته اطاعت میکنم اما اگر منوط به اختیار من باشد برای من امر مشکلی است و جهات بسیار بیان میکند در ابتلاآت قبولی خلافت، که حضرت صادق بیان میفرماید که ملائکه تعجب کردند از حکمت او و خداوند باو حکمت عنایت فرمود و معنای حکمت چنانچه مکرر بیان شده علم بجمیع حکم و مصالح است لقمان عالم بود بخواص تمام اشیاء از جمادات و نباتات و حیوانات و منافع و مضار هر یک را میدانست و همچنین بآثار جمیع افعال حسنه و سیئه و آثار اخلاق حمیده و مضار اخلاق رذیله و الف و لام الحکمه جنس است شامل جمیع حکم و مصالح و مفاسد و منافع و مضار میشود و بسیار ملاقات میکرد داود را و مواعظ و نصایحی بر او بیان میکرد و حضرت داود او را تحسین میفرمود.

أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ یعنی همین نحوی که باو دادیم حکمت را فرمان هم دادیم اینکه شکر این نعمت عظمی را بجا آورد و شکر گذار بود.

وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ یعنی دستور شکر گذاری و شاکر بودن بنده نفعی برای خداوند ندارد و چنانچه کفران نعمت هم ضرری بر او ندارد لذا میفرماید:

ص: 420

وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ غنی است احتیاج بشکر بنده ندارد حمید است.

ضرر از کفران بنده باو متوجه نمیشود و فوائد شکر عائد خود بنده میشود و مضار کفران متوجه خود بنده میگردد که میفرماید لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم آیه 7).

[سوره لقمان (31): آیه 13] .... ص : 421

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (13)

و یاد کن زمانی که حضرت لقمان فرمود بفرزند خود ای پسرک من و او را موعظه میکرد شرک بخداوند نیاور محققا شرک هر آینه ظلم عظیمست بسیار بزرگ است.

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ مواعظ لقمان برای فرزندش بسیار است در اخبار از حضرت صادق و حضرت کاظم (ع) در باب آداب مسافرت و آداب معاشرت و مجالست با اشخاص و وظایف عبادی و ترک معاصی و آداب اخلاقی و چون این اخبار بسیار مفصل است از نقل آن خود داری کردیم رجوع بتفسیر برهان کنید.

یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ مکرر گفته شده که شرک پنج قسم است:

(1) شرک ذاتی که نسبت به ابن کونه داده اند «هویتان بتمام الذات قد خالفنا بابن الکمونة استند» که از شاگردان افلاطون بوده و در درس افلاطون این شبهه را القاء کرده.

(2) شرک صفاتی که بسیاری از عامه و اهل تسنن قائل بصفات زائده شدند و این صفات را هم قدیم می دانند «و الزامهم بالقدماء الثمانیة معروف» یکی ذات و هفت صفات مثل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراک، حکمت و عظمت.

(3) شرک عبادتی مثل عبده اصنام و شمس و قمر و کواکب و آتش و گاو و گوساله و ملک و جن و انس.

(4) شرک افعالی امر خلقت و رزق و سایر افعال الهیه را مستند بغیر بدانند مثل بسیاری از حکماء و عرفاء و یهود و نصاری و بسیاری از فرق ضلال.

(5) شرک نظری که نظر باسباب داشته باشد از مال و جاه و باران و ادویه و عده وعده و غیر اینها و نظر بمسبب الاسباب نداشته باشد.

ص: 421

إِنَّ الشِّرْکَ بجمیع اقسامه.

لَظُلْمٌ عَظِیمٌ اعلاء درجه ظلم انکار توحید است که از تمام اقسام کفر سخت تر و عقوبتش بیشتر و مستلزم تکذیب انبیاء است که اولین دعوت آنها بتوحید بوده و تکذیب جمیع ادیان حقه در امم ماضیه و این امت مرحومه و تکذیب جمیع مؤمنین و مفاسد دیگر.

[سوره لقمان (31): آیه 14] .... ص : 422

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (14)

و سفارش کردیم انسان را به پدر و مادر خود حمل بر داشت او را مادرش بشدت بر شدت و سختی روی سختی و از شیر باز داشتن او در دو سالگی اینکه شکر من که خدای تو هستم بجا آور و شکر گذار والدین خود هم باش بسوی من است بازگشت.

آیات و اخبار در فضیلت برو احسان به پدر و مادر و در حرمت و عقوبت عقوق آنها بسیار است مثل قوله تعالی وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ، إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی الایه (بقره آیه 83) و قوله تعالی وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی الایة (نساء آیه 36) و قوله تعالی: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً- الایه (انعام آیه 151) و در حق یحیی میفرماید وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا (مریم آیه 32) و غیر اینها از آیات مثل همین آیه و اما اخبار در جامع السعادات از پیغمبر (ص) روایت کرده فرمود

«من اصبح مرضیا لابویه اصبح له بابان مفتوحان الی الجنة»

و فرمود

«ان امراک ان تخرج من اهلک و مالک فافعل»

و فرمود

«افضل الاعمال الصلاة لوقتها و برا لوالدین و الجهاد فی سبیل اللَّه»

و غیر اینها حتی گفتند غیر محصوره است و اما حرمت عقوق آنهم آیات و اخبار بسیار داریم مثل قوله تعالی فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما (اسراء آیه 24) و در حدیث است که بوی بهشت تا پانصد سال و در حدیث دیگر تا هزار سال میآید

«و لا یجدها العاق لوالدیه»

و در حدیث دیگر

«یفتح له بابان الی النار»

و از حضرت صادق (ع) است

«من نظر الی ابویه نظر ماقت و هما ظالمان

ص: 422

له لم تقبل اللَّه له صلوة»

و در حدیث قدسیست

«بعزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لو ان العاق لوالدیه یعمل باعمال الانبیاء جمیعا لم اقبلها منه»

و از حضرت رسالت است فرمود

«کل المسلمین یرونی یوم القیمة الا عاق الوالدین و شارب الخمر و من سمع اسمی و لم یصل علی»

و غیر اینها از اخبار.

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ وصیت الهی فرمان و امر و دستور است.

بِوالِدَیْهِ یعنی مراعات حقوق آنها را بنماید.

حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ از ابتدای انعقاد نطفه تا حین ولادت روزبروز در مدت حمل زحمت روی زحمت شدت روی شدت و بعلت خسته گی درد ملالت زیاد میشود لذا در اخبار بر بمادر را بیشتر تأکید کردند تا پدر.

وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ که مدت رضاع باشد تا از شیر باز داشته شود چنانچه میفرماید:

وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ (بقره آیه 233) و میفرماید وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً (احقاف آیه 15).

وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ مدت اکثر رضاع دو سال و اقل آن بیست و یک ماه و اقل مدت حمل ششماه و اکثر یک سال و متعارف نه ماه.

أَنِ اشْکُرْ لِی شکر نعم الهی که «إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» بحکم عقل و، شرع اوجب الواجبات است.

وَ لِوالِدَیْکَ چون تربیت تو را کردند تا بحد بلوغ رسیدی و در اخبار سه دسته اباء فرمودند «اب بولدک و اب یزوجک و اب یعلمک» و در اخبار بسیار داریم بمضامین مختلف که پیغمبر و امیر المؤمنین دو پدر این امت هستند زیرا مربی روح و واسطه کلیه فیوضات هستند.

إِلَیَّ الْمَصِیرُ بازگشت تمام در قیامت بسوی او است و هر کرا بجزاء خود میرساند.

[سوره لقمان (31): آیه 15] .... ص : 423

وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15)

ص: 423

و اگر با تو جنگ کردند و اصرار کردند بر اینکه شرک بیاوری بمن که خدای تو هستم بچیزی که نیست برای تو علم بآن پس اطاعت آنها را نکن و لکن در دنیا با آنها خوش رفتاری بکن و متابعت کن راه کسانی که رو بمن میآورند و در خانه من تضرع و انابه دارند پس از آن بسوی من است بازگشت شما پس شما را خبردار میکنم بآنچه که بودید عمل میکردید.

وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اطاعت والدین تا مادامی که معصیت، الهی نباشد به اینکه بگویند کافر و مشرک شو یا ظلم به بندگان خدا کن یا شراب بنوش و یا ترک واجب کن باید جدا مخالفت کرد و دست از وظائف دینی بر نداشت و مراد از «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» یعنی بر خلاف حق است و باطل است.

فَلا تُطِعْهُما و لکن با آنها درشتی و ستیزگی نکن با ملایمت رفتار کن.

وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً احسان بآنها کن حوائج آنها را انجام ده اعراض از آنها نکن.

ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فردای قیامت هر کس گرفتار عمل خود میشود.

فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ حضرت ابراهیم نسبت بعمویش که بمنزله پدرش بود و خطاب یا ابت باو میکرد با اینکه مشرک بود و ابراهیم را تهدید کرد و گفت باو «أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا» ابراهیم در جواب او فرمود:

سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا (مریم آیه 47 و 48).

[سوره لقمان (31): آیه 16] .... ص : 424

یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (16)

ای پسرک من محقق صادرات و افعال بشری اگر بوده باشد بقدر سنگینی یک دانه گندم از یک خردلی پس این دانه در کوه افتاده باشد یا در آسمانها یا در زمین میآورد خدا آن را و در تحت حساب میآورد محققا خدا هست لطیف مطلع بجزئیات و خبیر بجمیع آنها.

یا بُنَیَّ رجوع بمواعظ لقمان بفرزندش.

ص: 424

انها ضمیر انها را بعضی گفتند بقصه برمیگردد بعضی بافعال بشری.

إِنْ تَکُ آن افعال بشری.

مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ بقدر سنگینی یک دانه حبه اشاره به اینکه تمام افعال انسان کوچک و بزرگ در دفتر الهی ثبت است حتی نفسهای انسان در عبادات و معاصی.

فَتَکُنْ آن حبه.

فِی صَخْرَةٍ در مغز کوه.

أَوْ فِی السَّماواتِ یا در آسمانها.

أَوْ فِی الْأَرْضِ یا در زیر زمین از مملکت او خارج نیست و از نظر او مخفی نیست لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (الحاقه آیه 18).

یَأْتِ بِهَا اللَّهُ در روز قیامت میآورد وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً (کهف آیه 49).

إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ عالم باشیاء زیر مثل پشه و کوچک تر از پشه کنایه از علم بافعال کوچک شما حتی یک حرف چنانچه میفرماید ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (ق آیه 18).

خَبِیرٌ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (فاطر آیه 31) إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (عادیات آیه 11).

[سوره لقمان (31): آیه 17] .... ص : 425

یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17)

پسرک من بر پایدار نماز را و امر بمعروف بکن و نهی از منکر و صبر کن بر آنچه بتو اصابت میشود بدرستی که این از مهم ترین کارها است.

سهل انگاری نکن و کوچک مشمار و سرسری ندان.

یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ زیرا «الصلاة خیر موضوع و عمود الدین و عنوان صحیفة المؤمن و معراج المؤمن و اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها» وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ زیرا

«ما اعمال البر کلها فی جنب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنعشة فی بحر لجی».

ص: 425

وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ زیرا

«الصبر مفتاح الفرج

و انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب»

و از برای صبر سه درجه است:

(1) صبر در بلیات و واردات که مفاد ما اصابک است.

(2) صبر بر مشقت عبادات علما و عملا و اخلاقا.

(3) صبر در ترک شهوات نفسانی و زخارف دنیوی و معاصی الهی. درجه اول 300 درجه درجه دوم 600 درجه سوم 900 درجه

«الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فمن لا صبر له لا ایمان له».

إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ انسان اگر عازم و جازم شد بر امری ممکن نیست بر ترک آن مگر از قدرتش خارج باشد.

[سوره لقمان (31): آیه 18] .... ص : 426

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18)

صورت بر مگردان و سر زیر نینداز و اعراض و بی اعتنایی نکن از ناس و مشی مکن روی زمین از روی تکبر و نخوت محققا خداوند دوست نمیدارد هر متکبر افتخار کننده را.

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ رو برنگردان از مردم و اعراض نکن و سر فرو نبر از روی تکبر و نخوت با صورت باز و زبان خوش و حال تواضع با آنها معاشرت کن.

وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً با فیس و نخوت، بزرگ منشی نکن و بعید نیست که مراد از مشی مجرد راه رفتن نباشد بلکه مراد رفتار و کردار و معاشرت با بندگان خدا باشد از روی تکبر نباشد بلکه با کمال ملایمت و رفاقت و دوستی باشد.

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ از صفات بسیار خبیثه تکبر و افتخار است أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (زمر آیه 60) و در خبر از حضرت رسول است فرمود

«لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر».

[سوره لقمان (31): آیه 19] .... ص : 426

وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (19)

و میانه روی کن در مشی خود و سبک کن صدای خود را بدرستی که بدترین صداها

ص: 426

هر آینه صدای خر است.

وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ در کلیه امور مطلوب حد وسط است در راه رفتن نه تند و با عجله باشد و نه سست و آهسته بنحو متعارف در معاشرت نه زیاد گرم بگیرد و با هر کس و ناکس معاشرت کند و نه عزلت و کناره گیری کند در صحبت نه پر حرفی کند و نه ساکت بنشیند در بذل نه اسراف و نه تقتیر در عبادت نه آنکه بکلی از خلق دور شود و در بیابان و کوه و مغازه مشغول ذکر شود و نه در وظائف شرعیه کوتاهی کند در اخلاق اخلاق حمیده حد وسط بین افراط و تفریط است لذا اخلاق رذیله دو برابر اخلاق حمیده است.

وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ داد و فریاد و درشت صحبت نکند و اینقدر هم آهسته نباشد که جوهر نداشته باشد و طرف نشنود و درک نکند.

إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ در میان حیوانات هیچ صوتی بدتر از صوت حمار نیست حتی صوت سگ و گاو و یکی از مواعظ لقمان که مختصر و مفید است بفرزندش که شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه نقل فرموده

«قال لقمان لابنه یا بنی ان الدنیا بحر عمیق و قد هلک فیها خلق کثیر فاجعل سفینتک فیها الایمان باللَّه و اجعل شراعها التوکل علی اللَّه و اجعل زادک فیها تقوی اللَّه فان نجوت فبرحمة اللَّه و ان هلکت فبذنوبک»

دنیا را تشبیه کرده به دریای عمیقی که باید از روی او گذشت تا بسعادت آخرت نائل شود و از غرق نجات یابد البته احتیاج بکشتی دارد و کشتی نجات ایمان است کسانی که ایمان ندارند در این دریا غرق میشوند و خلق کثیر در این دنیا و دریا هلاک شده اند مشرکین، کفار، معاندین، ضالین، مبدعین، منکرین ضروریات دین و مذهب و این کشتی ایمان شراع میخواهد و شراع آن توکل است و البته برای این سفر دور و دراز آخرت احتیاج بزاد و توشه دارد و زاد و توشه آخرت تقوای از معاصی و محرمات است پس اگر خداوند حفظ فرمود و با ایمان و تقوی و توکل گذشتی این رحمت و تفضل و توفیق الهیست و اگر بهلاکت افتادی بواسطه گناهان تو است.

[سوره لقمان (31): آیه 20] .... ص : 427

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (20)

ص: 427

آیا نمیبینید اینکه خداوند مسخر فرموده برای شما آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است و اسباغ فرموده بر شما نعمتهای خود را هم نعمتهای ظاهره و هم باطنه و بعض الناس کسیست که مجادله میکند در مورد الهی بدون علم و بدون هدایت و بدون کتاب روشنی.

أَ لَمْ تَرَوْا استفهام تقریریست یعنی البته می بینید.

أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

اما ما فی السموات این کرات جویه مثل خورشید و ماه و سایر کواکب و ابر و باد و باران و هوای بالا تماما مسخر هستند برای شما که انسان بتواند چهار صباحی در این دنیا زندگانی کند و امر معیشتش منظم گردد بعلاوه ملائکه که موکل ابر و باد و باران هستند و ملائکه حفظة و اما ما فی الارض از جمادات و نباتات، از حبوب و فواکه و حیوانات بحری و بری از طیور و انعام و از میاه و سایر افراد دیگر از ایشان چون انسان بهمنوع خود هم محتاج است لذا گفتند «الانسان مدنی بالطبع».

وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ اسباغ پی در پی دائما نعم الهیه ریزش دارد حتی نفس کشیدن که گفت (چون فرو میرود ممد حیات است و چون بر میگردد مفرح ذات پس در هر نفسی دو- نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب: از دست و زبان که برآید؟ کز عهده شکرش بدر آید. و نعم الهی بسیار است وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (نحل آیه 18).

«یا سابغ النعم و یا دافع النعم».

ظاهِرَةً وَ باطِنَةً اخبار و تفاسیر در بیان نعم ظاهریه و باطنیه بسیار است و اختلاف زیادی دارد لکن هر کدام بیان مصادیق است و عموم آیه شامل جمیع آنها میشود: نعمت خلق

ص: 428

و حیات و رزق و صحت بدن و هدایت و ارشاد و ارسال رسل و انزال کتب و جعل اسباب معیشت که قبلا اشاره شد نعم ظاهریه است که مشاهده میشود و نعم باطنیه توفیق و تأیید و ستر عیوب و غفران ذنوب و مودة اهل البیت و ولایت آنها و نعمی که در قیامت ذخیره فرموده و در دوره ظهور و رجعت و غیر اینها.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ مجادله مخاصمه است که مشرکین انکار توحید و رسالت و معجزات انبیاء و تکذیب قرآن و انکار بعث و امثال اینها میکنند با اینکه علم بآنچه میگویند ندارند چنانچه میفرماید وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ (جاثیه آیه 24).

وَ لا هُدیً دلیلی و حجتی و مدرکی و منطقی در این دعاوی ندارند فقط تقلید آباء.

وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ نه از پیغمبری و نه از کتاب آسمانی از جانب الهی در دست دارند و جز هوای نفس و سیاهی قلب و زیر بار تکلیف نرفتن و کبر و عناد چیزی ندارند.

[سوره لقمان (31): آیه 21] .... ص : 429

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعِیرِ (21)

و زمانی که گفته شد بآنها که متابعت، کنید آنچه را که خداوند نازل فرموده گفتند بلکه ما متابعت میکنیم آنچه را که یافتیم بر او پدران خود را آیا و لو بوده باشد شیطان که دعوت کند آنها را بسوی عذاب افروخته.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ که پیغمبر اکرم (ص) آنها را دعوت بتوحید و به رسالت و بایمان و باعمال صالحه و تقوای از معاصی و از اعمال زشت فرموده بدستور قرآن مجید که خداوند نازل فرموده.

قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا همان شرک و اعمال و افعال سیئه و مرسومات پدری، آنها که پدرانشان مرتکب میشدند و می پرستیدند ما متابعت میکنیم و دست از دین آبائی و اجدادی خود بر نمیداریم.

أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعِیرِ یعنی و لو اینکه شیطان آنها را دعوت،

ص: 429

میکند بعذاب سعیر معذالک دست از شرک و کفر آبائی خود بر نمیدارند که همین نحو که پدران آن ها را جهنمی کرده آنها هم متابعت آنها را میکنند بجهنم میروند.

[سوره لقمان (31): آیه 22] .... ص : 430

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22)

و کسی که از روی تسلیم رو بخدا میرود و نیکوکار هم هست پس چنگ زده است بریسمان محکم الهی و بسوی او است عاقبت کارها و برگشت باو میکند.

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ یعنی کسی که رو بخدا رود و توجه باو داشته باشد بایمان به وحدانیت او و معرفت بانبیاء او و معتقد بعقائد حقه و اعراض از عقائد و مذاهب باطله که قلبا متوجه او باشد.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ باعمال حسنه و اخلاق فاضله و تقوای از مخالفت و معصیت او.

فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی ریسمان بمحکم الهی که در اخبار بسیار و زیارات ائمه عروة الوثقای الهی را بامیر المؤمنین و ائمه طاهرین تفسیر کرده اند و ما در مجلد سوم صفحه 20 در جمله فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها بیان آن را کرده ایم.

وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ مرجع تمام امور بسوی تو است کیست که عواقب امور او بخیر میشود و بمثوبات تو نائل میگردد و کیست که عاقبتش بشر میشود و بعقوبات تو گرفتار میگردد.

«اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا بجاه محمد و آله صل علی محمد و اله».

[سوره لقمان (31): آیه 23] .... ص : 430

وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23)

و کسی که کافر شد پس محزون نکند تو را کفر او بسوی ما است بازگشت آنها پس خبر میدهیم بآنها بآنچه عمل کردند محققا خداوند دانا است بصاحبان قلبها یعنی از قلوب آنها مطلع است و از بواطن هر کس با خبر است.

نظر به اینکه پیغمبر اکرم بسیار رءوف و مهربان بود که او را نبی الرحمه گفتند دوست میداشت که تمام هدایت شوند و تمام سعادت مند گردند لذا قلبا محزون بود که این کفار و مشرکین

ص: 430

هدایت نمیشوند لکن در امر هدایت دو چیز لازم است هادی باید تام الفاعلیه باشد و مهدی باید تام القابلیه باشد و این کفار و مشرکین و بسیاری از این فساق و فجار امروزه از قابلیت هدایت افتاده اند قلب که سیاه و قساوت پیدا کرد «لا یرجی بخیر» است «و صار قلبه منکوسا» (بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (زخرف آیه 83 معارج آیه 42).

وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ باید دشمنان دین را لعن کرد چنانچه خداوند لعن فرمود.

إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ بازگشت آنها در قیامت بسوی ما است و هر کس بجزای خود میرسد.

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال آیه 7 و 8).

فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا چه در قسمت عقائد و چه در قسمت اخلاق و چه در قسمت اعمال و افعال جوارحی و چه در قسمت اقوال بتمام آنها رسیدگی میشود و بر آنها معلوم میگردد و با خبر میشوند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ بچیزهایی که در سینه ها و قلب ها مخفی میدارند یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (مؤمن آیه 19) یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (الحاقه آیه 18).

[سوره لقمان (31): آیه 24] .... ص : 436

نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلِیظٍ (24)

آنها را متمتع میکنیم و بهره برداری کنند از شهوات نفسانی و زخارف دنیوی چند روزی بمقدار قلیلی پس از آن، مضطر و بیچاره میکنیم آنها را بعذاب سخت.

نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا تمتع تعیش و تکیف و خوش گذراندنمت در این مدت حیات دنیوی که بسیار کوچک و کم است چون دار فانیه نسبت بآخرت که دار باقیه است آنهم نه برای احسان و تلطف به آنها بلکه برای زیادتی اثم چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 172) خداوند متعال این کفار و مشرکین را این چهار روز دنیوی مهلت میدهد برای حکم و مصالحیست من جمله اینکه در نسل آنها و لو به هفتاد واسطه مؤمنی بوجود میآید چنانچه در جنگ های امیر المؤمنین

ص: 431

و ابی عبد اللَّه هم این نظر را داشتند که از قتل او صرفنظر میکردند و من جمله اینکه بسا بعدا متنبه شوند و بشرف اسلام مشرف گردند و من جمله اینکه حجت بر آنها تمام شود و راه عذر بسته شود و من جمله برای زیادتی آنها در طغیان و معاصی چنانچه اشاره شد در آیه مذکوره.

ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلِیظٍ اضطرار بیچارگیست و دست از همه اسباب کوتاه شدن فردای محشر نه شفیعی و دادرسی و ناصری و معینی دارند و نه قابلیت شمول رحمت و عفو و تفضل الهی دارند و عذاب الهی بسیار سخت و شدید و غلیظ است.

[سوره لقمان (31): آیه 25] .... ص: 432

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (25)

و هر آینه اگر از آنها پرسش کنی کیست که خلق فرموده، آسمان ها و زمین را هر آینه البته میگویند اللَّه بگو حمد مختص است از برای اللَّه بلکه اکثر این کفار و مشرکین نمیدانند.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این سؤال برای اتمام حجت و الزام خصم است که این آسمانهای با عظمت و این کرات جویه که عددش را نمیتوانید شماره کنید و این کره زمین که مشاهده میکنید از کوه ها و صحراها و بیابانها کی خلق فرموده آیا آلهه شما از اصنام که مصنوع خود شما هستند و سایر الهه قدرت بر خلق یک پشه یا یک مورچه دارند چه رسد بآسمانها و زمین خداوند خالق کل شی ء است از عالم مجردات و مادیات اقتصار بر سماوات و ارض برای اینست که مشرکین اینها را مشاهده میکنند و عوالم مجردات را منکر هستند بلکه خدا را هم جسم میدانند و ملائکه را دختران خدا میگویند.

لَیَقُولُنَّ اللَّهُ لام تأکید و نون تأکید یعنی نمیتوانند انکار کنند و نسبت بالهه خود دهند البته میگویند خداوند متعال خلق فرموده پس از اخذ این اقرار:

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ حمد مختص باو است زیرا غیر او تمام محتاج باو هستند وجودا و- بقاء «الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون ایس».

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

ص: 432

بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ به اینکه حمد مختص باو است و از برای الهه خود هم شأنی و مقامی و رتبه ای قائل هستند که سزاوار حمد و ستایش و پرستش هستند از روی جهل و حماقت و حسد و اغوای شیطان و شیطان صفتان.

[سوره لقمان (31): آیه 26] .... ص : 433

لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (26)

از برای خداوند است آنچه در آسمانها و زمین است محققا خداوند تبارک و تعالی اوست غنی بالذات و مستجمع جمیع کمالات که معنای حمید است.

لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لام ملکیه است یعنی جمیع آنچه در آسمانها و زمین است ملک طلق خداوند است. توضیح الکلام اینکه ملکیت اقسامی دارد: ملکیت ذاتیه، مطلقه، و مقیده اصلیه و فرعیه کلیه و جزئیه دائمیه و موقته، حقیقیه و ادعائیه اما ملکیت ذاتیه مطلقه اصلیه دائمیه حقه مختص بذات مقدس پروردگار است چون خالق و موجد تمام ممکنات از آسمان و زمین و آنچه در آنها است و آنچه بین آنها است از عوالم مجردات و مادیات او است و بس و اما جعلیه منوط بجعل جاعل است که خداوند جعل فرماید برای هر که اراده و مشیتش تعلق گرفته و اما مطلقه کلیه که خداوند جعل فرمود از برای نبی و امام چنانچه در اخبار داریم

«الارض کلها للامام»

و اینها برای شیعیان مباح فرمودند تصرف در آنها را و برای غیر شیعه چه مشرک باشد یا کافر و معاند یا مخالف غصب است و اما مقیده جزئیه ملکیت که بنحو مشروع انسان بدست بیاورد یا بحیازت یا ببیع و صلح و هبه و هدیه و میراث و کد یمین و کسب و تجارت، و سایر اسباب انتقال که هم مقیده است همه گونه تصرفی نمیتواند بکند محدود است تصرفات او که بر طبق شرع باشد بر خلاف شرع حق ندارد تصرف کند هم جزئیه است که فقط مالک اعیان شخصیه است و هم موقته ما دام الحیوة پس از مردن مالک فلسی نیست و اما ادعائیه اموالیست که بظلم و سرقت و کسب حرام بدست میآورند که حقیقت ملک آنها نیست و غصب است فقط ادعاء است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ که گفتیم غنی اشاره بصفات سلبیه است که هر صفتی که

ص: 433

موحد نقص و عیب و احتیاج است در ساحت قدس او نیست.

نه مرکب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

نه ترکیب خارجی مثل مادیات و نه ترکیب ذهنی مثل انواع که می گویی نوع انسان حیوان ناطق و همچنین سایر انواع حیوانات نه ترکیب و همی مثل مجردات که مرکب از وجود و ماهیت هستند صرف الوجود بحت الوجود محض الوجود است و حمید اشاره بصفات ثبوتیه است چه ذاتیه و چه فعلیه.

عالم و قادر وحی است و مرید و مدرک سمیع بصیر خبیر کبیر عزیز عظیم

و فعلیه خالق رازق معطی منعم مفضل منتقم مثیب معاقب و سایر افعال حمیده.

[سوره لقمان (31): آیه 27] .... ص : 434

وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (27)

و بر فرض محال اگر آنچه در زمین از اشجار و درختان قلم شود و دریا مرکب گردد و آن دریا را از بعد تمامیتش هفت دریای دیگر مداد شود تمام نمیشود کلمات الهی محققا خداوند عزیز و حکیم است.

و نظیر این آیه شریفه در سوره کهف میفرماید لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (آیه 109) و این آیه دلالت دارد بر اینکه کلمات پروردگار حد و حصر ندارد و غیر متناهیست زیرا اگر اشجار قلم شود و دریاها مرکب بالاخره محدود و متناهیست و این معنی مفسرین را در حیث و بیص انداخته لذا بعضی گفتند مراد از کلمات علم الهیست بعضی گفتند قدرت او است بعضی گفتند بواطن قرآن است و امثال اینها لکن آنچه بنظر میرسد «و لم یسبقنی احد» اینکه کلمات رب افعال الهیست از خلق و رزق و اماته و احیاء و تفضلات و نعم و کرم و احسان چه افعال تکوینیه و چه تشریعیه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و فرائض و محرمات و شاهد بر این دعوی آیات بسیار و اخبار زیادی داریم مثل قوله تعالی در حق عیسی (ع) إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (آل عمران آیه 45) و قوله تعالی إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ

ص: 434

مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ

(نساء آیه 171) و قوله تعالی وَ جَعَلَها کَلِمَةً- باقِیَةً فِی عَقِبِهِ (زخرف آیه 28) که در حق ابراهیم میفرماید و در حدیث دارد مراد امامت است که در نسل ابراهیم تا قیامت باقیست که موقعی که خداوند فرمود إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی- الایة (بقره آیه 124) و در اخبار دارد

(نحن الکلمات التامات)

و غیر اینها.

اشکال: افعال الهی و مخلوقات او علی کثرتها محدود است و این آیه دلالت میکند بر عدم محدودیت و همین منشأ این شده که مفسرین بآن تفسیرات متمسک شده اند.

جواب: یکی از ضروریات دین و نصوص قرآنی مسئله خلود است در قیامت چه نسبت باهل بهشت و چه نسبت باهل عذاب و دائما فیوضات الهی شامل اهل بهشت میشود و عقوباتش بر اهل جهنم زیاد میگردد که میفرماید کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ (نساء آیه 56).

إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ مکرر تفسیر شده.

[سوره لقمان (31): آیه 28] .... ص : 435

ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (28)

نیست خلقت جمیع شما و نه مبعوث شدن شما مگر مثل خلقت نفس واحده و بعث آن محققا خداوند سمیع و بصیر است.

در جنب قدرت الهی خلقت عرش و مورچه مساویست نه خلقت عرش بر او زحمت دارد نه مورچه بمجرد اراده ایجاد میشود و این آیه ناظر باینست که کفار و مشرکین اشکال کردند که خلقت بشر مقدمات زیادی داشته از ابتداء تراب بوده سپس حبوبات و مأکولات و مراحلی طی کرده تا نطفه شده علقه مضغه مدت حمل تا بدنیا آمده با این همه اسباب و وسائط و طول مدت چه نحو میشود که فردای قیامت یک مرتبه در یک آن و یک ساعت تمام از خاک مبعوث شوند؟ این آیه نازل شد که در قدرت الهی تفاوت ندارد تمام از روی حکمت است و بمجرد اراده ایجاد میشود موجودات دفعی هم بسیار داریم عرش، کرسی، کرات جویه، موت دفعی و بسیار دیگر در جنب قدرت تفاوتی ندارد.

ص: 435

ما خَلْقُکُمْ جمیع افراد انسان: جن، ملک، سایر مخلوقات.

وَ لا بَعْثُکُمْ که تمام شماها را دو مرتبه زنده کنیم.

إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ که او را خلق کنیم و دو مرتبه زنده کنیم: إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ و بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ.

إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ عالم بجمیع مسموعات و بجمیع مبصرات است.

[سوره لقمان (31): آیه 29] .... ص : 436

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (29)

آیا نمی بینی اینکه خداوند داخل میکند شب را در روز و داخل میکند روز را در شب و مسخر فرموده خورشید و ماه را کل اینها در جریان هستند تا مدت معینی و اینکه خداوند به آنچه عمل میکند خبر دارد.

أَ لَمْ تَرَ خطاب به پیغمبر است ولی مقصود تمام افراد بشر بلکه جن و انس بلکه تمام ذوی العقول هستند که درک میکنند و استفهام تقریریست.

أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ از روز میگیرد و بر شب میافزاید اما تشکیل شب و روز برای حرکت کره زمین و آب است بحرکت وضعی که دور خود میچرخد در یک شبانه روز و این تفاوت پیدا نمیکند همیشه شب و روز مجموعا بیست و چهار ساعت است تقریبا و اما زیادتی شب بر روز و بالعکس برای حرکت انتقالی او است دور کره شمس در ظرف یک سال اینهم تفاوت نمیکند الا اینکه در خط منطقة البروج با خط معدل مختلف است در دو، نقطه تقاطع میکنند اول فروردین و اول مهر شب و روز مساوی میشوند و در دو نقطه منتهای بعد را از یکدیگر دارند که بیست و چهار درجه است که اول تیر و اول دی باشد و بحسب نقاط زمین که در طرف شمال و جنوب باشند روز و شب تفاوت میکند و کوتاه و بلند میشود علی اختلاف.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ از باب مثال است و الا تمام کرات از کواکب و ارض مسخر تحت اراده حق هستند چنانچه میفرماید وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ

ص: 436

بِأَمْرِهِ

- الایة (نحل آیه 12).

کُلٌّ یَجْرِی إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی تمام این کرات یک حرکت مستقیم دارند بطرف کره وکاء که بلسان غرب نصر الطائرش گویند و در قرآن هم میفرماید وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (یس آیه 38) موقعی که رسیدند بکره وکاء تمام کرات نزدیک بهم میشوند و از حرکت باز میمانند که اجل مسمی و معین عند اللَّه است.

وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ تفسیرش واضح است.

[سوره لقمان (31): آیه 30] .... ص : 437

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (30)

این قدرت نمائیها برای اینست که خداوند او است حق و ثابت و آنچه میخوانند از غیر خدا باطل است و اینکه خداوند او است علی کبیر.

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ مکرر گفتیم اسماء الحسنای الهی بسیار است که گفتند هزار و یک اسم دارد یک قسمت اسماء ذات است و یک قسمت اسماء صفات است و یک قسمت اسماء افعال است و یک قسمت اسماء داله بر سلب نقائص و عیوب است که صفات سلبیه گویند و صفات ذات و افعال را ثبوتیه نامند و ذاتیه صفاتیست که سلب آنها از حضرت او محال است و فعلیه دال بر افعال الهیست و اسماء ذات سه اسم که در این جمله بیان فرموده اللَّه که اسم ذاتیست که مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص است هو که اشاره بمقام غیب الغیوبی است که بر ممکن محال است پی بذات مقدس او بردن حق که اشاره به مقام واجب الوجودیست.

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ اشاره بالهه مشرکین است از اصنام و آتش و شمس و کواکب و بقره و عجل و شجر و ملک و جن و آنچه پرستش میکنند.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ «العلی الاعلی» که علو و عظمت و رفعت او را نمیتوان درک کرد و کبریایی و بزرگواری او را نمیتوان پی برد «جل الخالق و عظیم شأنه و رفع مقامه لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک».

ص: 437

[سوره لقمان (31): آیه 31] .... ص : 438

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31)

آیا نمیبینی اینکه کشتیها در جریان میافتد در روی دریا به نعمت الهی برای اینکه بشما نشان دهد از آیات خود محققا در این تفضل هر آینه آیات و دلالاتیست برای هر کس که بسیار صبر دارد و بسیار شکرگزار است.

یکی از قدرتهای الهی اینست که آب با اینکه در کمال لینت هست اشیاء مجوفه را روی خود نگهمیدارد و فرو نمیبرد بالاخص چوب را که کشتیهای با عظمت را روی خود نگهمیدارد با اینکه امتعه و اشخاص در او بسیار است و خداوند ریاح را میفرستد که این کشتیها را از بندری به بندر دیگر جریان میدهد و این یک نعمت بزرگیست که خدا به بندگانش تفضل فرموده و در این، سیر و حرکت عجایب مخلوقات دریایی را مشاهده میکنند و خود را بمقصود و منظور خود میرسانند و استفادات زیاد میکنند و منافع زیادی بدست میآورند و از فوائد مملکتی و صقعی بمملکت دیگر و صقع دیگر میرسانند لذا میفرماید:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لکن کیست قدر دان این نعمت باشد و این امور را مستند بطبیعت نداند.

لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ از ارتباط ممالک به یکدیگر و ببلاد بعیده که طریق خشکی ندارد، آشنا شدن.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ انسان در دنیا بین اصبعی الرحمن است یک روز مبتلی و یک روز متنعم، بلاء و نعمت مقرون یکدیگرند و هر دو موافق حکمت و مصلحت است شخص مؤمن باید در بلا صبر کند و در نعمت شکرگزار باشد و مکرر بیان شده که صبر سه قسم است: صبر در بلیات و مصائب، صبر بر مشاق عبادات، صبر بر ترک شهوات نفسانیه و گفتیم حدیثی را که فرمود

«الصبر من الایمان بمنزلة الرأس من الجسد فمن لا صبر له لا ایمان له»

و نیز گفتیم که شکر هم مراتبی دارد: اولا بداند این نعمت از جانب خدا است، و ثانیا از راه تفضل است نه استحقاق، و ثالثا صرف کند در آنچه منظور حق است، و رابعا در مقابل آن عملی انجام دهد که

ص: 438

مرضی او باشد.

[سوره لقمان (31): آیه 32] .... ص : 439

وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32)

و زمانی که فرو گرفت آنها را موج دریا مثل ابرهای تیره روی یکدیگر و مثل کوه ها میخوانند خدا را با دین خالص که خالص میکنند دین را از برای او پس چون نجات پیدا کردند و روی خشکی آمدند بعض آنها بعهد و قرار داد با خدا رفتار میکنند و انکار نمیکند و جحد نمیورزد بآیات ما مگر هر نقض کننده عهد و کفران کننده نعمت ما را.

وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ امواج دریا بتوسط بادهای عظیم بسا بقدر کوه بلند میشود و بسا کشتی چهار موجه میشود و تمام اهلش را غرق میکند.

کَالظُّلَلِ بعضی تفسیر کردند بابرهای تیره که رویهم سوار میشود و عالم را تاریک و ظلمانی میکند و بعضی گفتند بکوههای عظیم که مشرف بر هلاکت میشوند.

دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ایمان میآورند و موحد میشوند و دعاء میکنند و طلب نجات مینمایند.

فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ امواج فرو نشست و کشتی آرام شد و براحتی آنها را بخشکی و بندر رسانید و نجات پیدا کردند.

فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ یعنی باین ایمان و عهد با خدا باقی میمانند که اقتصاد میانه رویست، نه چیزی بر دین میافزایند و بدعتی در دین میگذارند و نه چیزی از دین را منکر میشوند مثل اقتصاد در مال نه اسراف و تبذیر و نه بخل و تقتیر و مثل اقتصاد در مشی نه تعجیل و نه سست و اقتصاد در معاشرت نه با همه کس و همه جا میروند و حشر میکنند و نه ترک معاشرت بکلی.

وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ ختار گفتند بمعنی غدار است و اشد از غدار و غدار گفتند ناقض عهد و قرار داد است و بزبان ما پلتیک و تقلب که صورت ظاهر خوب و باطن خراب وعده میدهد و عمل نمیکنند و بعبارت دیگر مکر و خدعه و حیله و کفور کفران نعمت میکند و این نجات

ص: 439

را مستند بطبیعت یا بناخدا یا باسباب دیگر میپندارد و بهمان کفر و شرک اولی برمیگردد.

[سوره لقمان (31): آیه 33] .... ص : 440

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)

ای گروه ناس بپرهیزید از مخالفت پروردگار خود و بترسید روزی را که پدر را مجازات نمیکنند بجای پسر و ولد و اولاد جزا داده نمیشود بجای والد و پدر خود خردلی هیچ کدام تحمل از دیگری نمیکنند هر کس گرفتار عمل خود میشود.

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع افراد بشر است.

اتَّقُوا رَبَّکُمْ تقوی بمعنی پرهیز است از اموری که برای انسان ضرر داشته باشد و این اقسامی دارد: تقوای از عقائد فاسده مثل شرک و کفر و ضلالت و بدعت و انکار ضروریات که از ایمان خارج میشود، تقوای از اخلاق رذیله و صفات خبیثه که هر کدام مضار دنیوی و اخروی دارد، تقوای از محرمات و معاصی که هر کدام عقوبت خاصی دارد.

وَ اخْشَوْا یَوْماً روز قیامت و بعث و حشر و نشر.

لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً احدی فریادرس نیست تمام فریاد وانفساه آنها بلند است احدی بفکر دیگری نیست یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (عبس آیه 34 الی 37) لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ (نور آیه 11) بلی انبیاء و ائمه هدی و صدیقه طاهره و علماء و صلحاء در حق مؤمنین شفاعت میکنند آنهم مشروط باذن و اجازه حق است و قابلیت محل و مسئله شفاعت را ما مکرر تذکر داده ایم و اختلاف سنی و شیعه را گوشزد کرده ایم.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ محققا وعده الهی حق است تخلف پذیر نیست پس مغرور نکند شما را زندگانی دنیوی و مغرور نکند شما را بخدا شیطان فریب دهنده.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ گفتیم که خلف وعید اگر چه قبح ندارد لکن اگر بطور اخبار باشد

ص: 440

ممکن نیست تخلف پیدا کند زیرا کذب لازم میآید و محال است و در عذاب کفار و مشرکین و ظالمین و معاندین و مخالفین و منافقین و ضالین و مضلین و جاحدین و مبدعین و منکرین در قرآن مجید و در اخبار آل اطهار بسیار بطور اخبار است و یقینا واقع میشود و تخلف پذیر نیست حتی خداوند در بسیاری از آیات بطور قسم یاد فرموده و در دعاء کمیل میخوانی

«لکنک تقدست اسماؤک اقسمت ان تملأها من الکافرین من الجنة و الناس اجمعین و ان تخلد فیها المعاندین».

فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا خیال کنید همیشه در دنیا هستید و آخرت خبری نیست و دنیا را نقد بدانید و آخرت را نسیه و بقول عمر سعد «و ما عاقل باع الوجود بدین» و امروز نوع مردم حتی فساق و فجار خود ما چنان فریب دنیا را خوردند که دیگر بفکر آخرت و قیامت نیستند و ابدا بفکر دین و نماز و روزه و خمس و زکاة و سایر فرائض الهی و تحصیل علم واجب، نمیافتند و غرق شهوات نفسانی و جمع زخارف دنیوی و اشتغال بلهویات و معاصی و بی عفتی و بی حیائی شده اند و روز بروز در تزائد است.

وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ غرور شیطان است و دامهای او بسیار است و جنود او از شیاطین انسی و جنی زیاد هستند هر که را بیک راهی و حیله و تزویری فریب میدهند جایی که دست از سر آدم برنداشت با دیگران چه میکند

[سوره لقمان (31): آیه 34] .... ص : 441

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (34)

محققا خداوند نزد او است علم ساعة که قیامت باشد و علم به اینکه در چه موقع نازل میفرماید باران را و میداند آنچه در ارحام است و نمیداند نفسی چه چیز فردا برای او پیش میآید و بدست میآورد و نمیداند بکدام نقطه زمین اجل او میرسد بدرستی که خدا دانا و خبیر است.

تنبیه: این آیه شریفه یکی از مشکلات آیات است مفسرین و اخباری از ائمه طاهرین.

داریم که میفرمایند پنج علم است مختص بذات اقدس حق است علم ساعة و علم نزول غیث

ص: 441

و علم بآنچه در ارحام است و علم به اینکه بندگان برای آنها چه پیش میآید و علم به اینکه اجل، آنها چه موقع میرسد و بکجا میمیرند و این مفاد منافی با اخبار بسیاریست در موارد مختلفه مثل خبری که پیغمبر بخدیجه دادند که این بچه در رحم تو دختر است و از او نسل من تا قیامت باقیست و بصدیقه طاهره در مورد حسن و حسین و محسن حتی اسم او را هم گذاردند و از ائمه طاهرین نسلا بعد نسل تا حضرت بقیة اللَّه خبر دادند و مثل دعاء ندبه

«علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه»

و صدیقه طاهره بامیر المؤمنین گفت:

«یا ابا الحسن ادن منی حتی اخبرک بما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه»

و سید الشهداء باصحابش شب عاشورا خبر داد که فردا تمام کشته میشوید غیر از فرزندم زین العابدین. و پیغمبر بعمار خبر داد آخرین- روزی تو یک ظرف شیر است و حضرت رضا فرمود بعد از دعاء باران که مأمور نیستند ببارند تا شما بمنزلها برسید.

و تحقیق کلام: اینکه این آیه برای رد منجمین و کسانی که حدس میزنند از روی قواعد ظاهریه که چه پیش میآید لذا گفتند المنجم کذاب خدا میفرماید این علم از علم غیب است لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ» ولی از باب معجزه مثل سایر معجزات که از قدرت بشر خارج است ممکن است خداوند بانبیاء و اولیاء و ائمه پاره ای از آنها را عنایت فرماید «هذا ما عندنا و اللَّه العالم».

تمّ بحمد للَّه تفسیر سورة لقمان و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة السّجدة و سایر السّور القرآنیة الی سورة النّاس و الحمد للَّه و الشّکر له و الصّلاة و السّلام علی نبیّه و آله- احقر سیّد عبد الحسین طیّب.

ص: 442

سورة السجده 30 آیه- مکی .... ص : 443

اشاره

بسم اللَّه و باللّه و الحمد للَّه و الصّلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللّعن علی اعدائهم اعداء اللَّه من الان الی یوم لقاء اللَّه فضل سوره: در روایت حسین بن ابی العلاء که ابن بابویه مسندا از او روایت می کند از حضرت صادق (ع) فرمود:

«من قرء سورة السجدة فی کل لیلة جمعة اعطاه اللَّه تعالی کتابه بیمینه و لم یحاسبه بما کان منه و کان من رفقاء آل محمد و اهل بیته علیهم الصلاة و السلام».

و در روایت لیث بن ابی الزبیر از جابر گفت:

«کان رسول اللَّه (ص) لا ینام حتی یقرأ الم تنزیل و تبارک الذی بیده الملک»

و در روایت طاووس است:

«من قرء بما کتب له ستون حسنة و محی عنه ستون سیئة و رفع له ستون درجة».

[سوره السجده (32): آیات 1 تا 2] .... ص : 443

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الم (1) تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (2)

الم رمز است بین خداوند و رسول او چنانچه مکررا تذکر داده شده و ما در مجلد اول این تفسیر (ص 121 تا 125) اقوالی که در حروف تهجی و حروف ابجد و اخباری که نقل کرده اند و تحقیق کلام در آنها را بیان کرده ایم رجوع فرمائید.

تَنْزِیلُ الْکِتابِ ظاهرا خبر مبتداء محذوف است مثل «هذا القرآن و هذه السورة تنزیل الکتاب» است. و اطلاق کتاب بر قرآن یا برای این است که به ید قدرت در لوح محفوظ نوشته شده چنان چه می فرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج آیه 21 و 22) یا ملائکه کتبه نوشته اند یا مسلمین در بین الدفتین ثبت کرده اند که آنها را کتاب وحی می گویند و اطلاق کتاب بر مکتوب بسیار متعارف است.

ص: 443

لا رَیْبَ فِیهِ ریب به معنی شک است در موردی که جای شک نباشد از شدت وضوح یعنی قرآن مجید جایی از برای شک باقی نگذاشته و گمان بد در او نباید کرد که از جانب خدا نباشد یا جامع سعادت دنیا و آخرت بشر نباشد یا کلمه ای بر خلاف یا خطا و اشتباهی در او شده یا عیب و نقصی در او مشاهده شود حاشا و کلا و لذا شخص متهم را مریب گویند، و در خبر است

«لا یقبل شهادة المریب»

و تهمت را ریبة گویند.

مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ و دلیل بر این اعجاز قرآن است که از قدرت بشر خارج است و وجوه معجزه، بودن قرآن در مقدمه این تفسیر (صفحه 40 الی 58) بیان شده رجوع فرمائید.

[سوره السجده (32): آیه 3] .... ص : 443

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3)

آیا می گویند این کفار قریش و مشرکین که این پیغمبر افترا می زند این قرآن را که می گوید از جانب خدا است و از جانب خدا نیست و دروغ است بلکه چنین نیست این قرآن حق است از جانب پروردگار تو برای این که انذار کنی قومی را که نیامد بر آنها از انذار کننده از پیش از تو باشد که آنها هدایت شوند.

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ نسبت های ناروایی که کفار قریش و مشرکین به قرآن مجید دادند بسیار است. گاهی گفتند: أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا (فرقان آیه 5) گاهی گفتند: إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ (فرقان آیه 5).

گاهی گفتند ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ (سبأ آیه 43) الی غیر ذلک از کفریات و مزخرفات.

بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ حق ثابت و محقق بر طبق واقع موافق حکمت و مصلحت بجا و بموقع مقابل باطل است که واقعیت ندارد با عیب های دیگر و از جانب پروردگار تو است زیرا قبل از بعثت مشاهده کرده بودند که حضرتش نه خط می نوشت و نه می خواند چنانچه می- فرماید: ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ (عنکبوت آیه 48).

ص: 444

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ زیرا مشرکین حجاز قبل از بعثت پیغمبری نداشتند زیرا از زمان آدم تا زمان ابراهیم بیابانی بود که غیر مسکون بود که حضرت ابراهیم بنای کعبه کرد که: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً و گفت: إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ (ابراهیم آیه 37) و بعد از حضرت اسماعیل که مسکون شد پیغمبری بر آن ها مبعوث نشد فقط اوصیاء ابراهیم بودند و آنها هم متروک و مردود بودند که آخرین آنها حضرت ابی طالب بود و انبیاء بنی اسرائیل از اسحاق و یعقوب و شعیب و داوود و سلیمان و زکریا و یحیی و عیسی هم بر این ها مبعوث نبودند بر بنی اسرائیل و دیگران مبعوث شدند لذا می فرماید:

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ.

لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ گفتیم «لعل» از جانب خدا به معنی تردید نیست بلکه به معنی باید است: باید هدایت شوند.

[سوره السجده (32): آیه 4] .... ص : 445

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (4)

خداوند، آن خدایی که خلق فرمود آسمان ها را و زمین را و آن چه بین آسمان و زمین است در شش روز پس از آن استقرار پیدا کرد بر سریر ملک و ملکوت یعنی قیام فرمود بر عرض اعظم محیط به جمیع مخلوقات و مملکت خود نیست از برای شما از غیر از او صاحب اختیاری و شفیعی آیا پس از این متذکر نمی شوند.؟

اشکالات: اولا، خداوند قدرت دارد بر این که به مجرد اراده ایجاد فرماید برای چه در مدت شش روز ایجاد فرمود؟.

و ثانیا، این آیه منافی است با آیه شریفه در سوره فصلت که اولا می فرماید: خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ بعد از آن می فرماید: وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ بعد میفرماید:

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ (آیه 8 و 9 و 11) و مجموع آنها هشت روز می شود.

و ثالثا خداوند جسم نیست که بر عرش جلوس کند چنانچه مجسمه قائل شدند معنای

ص: 445

«اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» چیست؟

جواب: اما از اول این که خدا بر همه چیز قادر است لکن افعالش کلا موافق حکم و مصالح است و عالم به جمیع حکم و مصالح او است و بس، بسا حکمت اقتضاء فوریت می کند و بسا اقتضاء تدریجی عیسی به فوریت به دنیا می آید بقیه به تدریج نه ماه در رحم مادر هر دو قسم افعال دارد.

اما از ثانی کلمه «اربعة ایام» با «یومین» قبل، داخل است یعنی دو روز خلق فرمود زمین را و این دو روز با تقدیر اقوات چهار روز شد و دو روز هم آسمان ها را خلق فرمود مجموعا شش روز است.

و اما از ثالث این معنی نظیر این است که بگویی فلان بر اریکه سلطنت مستقر شد و فلان بر فلان امر قیام نمود «اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» قیام بر افعال الهی است از خلق و رزق و اماته و احیاء و سایر تکوینیات و بر تشریعیات از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و سایر افعال الهی که تدبیر امور مملکت خود باشد.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ هفت طبقه آسمان ها را.

وَ الْأَرْضَ کره زمین را.

وَ ما بَیْنَهُما از این کرات جویه و مخلوقات در آنها و آن چه در فواصل آنها است که «لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ».

فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ یعنی در مدت شش روز و الا در آن موقع روز و شبی نبود که یهود گفتند:

یک شنبه شروع کرد و جمعه فارغ شد نه یکشنبه ای بود و نه جمعه ای.

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ رد یهود است که گفتند شنبه تعطیل کرد و رفت کنار و این دستگاه خود به خود می چرخد نه چنین است پس از خلقت قیام به تدبیر مملکت خود فرمود کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (الرحمن آیه 29) و تعبیر به یوم از باب مثال است و الا آن به آن افاضه می شود: «اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها».

ص: 446

ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ اصنام شما نمی توانند شما را یاری و نگهبانی کنند و نه واسطه شوند، چنانچه می فرماید: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ (یونس آیه 18).

أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ متذکر و متنبه و بیدار نمی شوید.

[سوره السجده (32): آیه 5] .... ص : 447

یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)

تدبیر امر می فرماید از آسمان به سوی زمین پس از آن عروج، می کند به سوی او در ظرف یک روز که مقدار آن هزار سال است از آن چه می شمارید.

این آیه شریفه را مفسرین هر کدام به وجهی تعبیر کرده اند و آن چه به نظر اقرب است و نزدیک تر می آید «و اللَّه العالم بما قال» این که تدبیر امور از عالم بالا از آسمان میشود و به توسط ملائکه نازل بر اهل زمین می شود و افعال و اعمال بندگان را ملائکه به آسمان می برند و دائما ملائکه نزول و صعود دارند و فاصله بین زمین و آسمان پانصد سال راه است که اگر بشر بتواند صعود و نزول کند هزار سال طول می کشد و ملائکه این نزول و صعودشان در یک روز است و دلیل بر این دعوی آیه شریفه است که می فرماید: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (ذاریات آیه 22) إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (فاطر آیه 10) و آیات دیگر و اخبار در نزول ملائکه و صعود آنها بسیار است بناء علی هذا می فرماید:

یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ آن چه وارد می شود از مقدرات الهی ملائکه از آسمان نازل می شوند و نازل می کنند.

ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ آنچه از اعمال و افعال بندگان صادر می شوند می برند در آسمان و عروج می کنند.

فِی یَوْمٍ در ظرف یک روز.

کانَ مِقْدارُهُ بحسب هر بشری.

أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ پانصد سال نزول پانصد سال صعود.

ص: 447

[سوره السجده (32): آیه 6] .... ص : 448

ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (6)

این قدرت نمایی بواسطه و سببش این است که خداوند عالم به غیب و شهود است عزیز است در ملکش رحیم است بر بندگانش.

ذلک اشاره به این است که خداوندی که خالق آسمان و زمین و عرش و آن چه بین آسمان و زمین است و تدبیر امور می کند و از آسمان نازل می فرماید و اعمال عباد را به سوی او می برند یعنی در دفتر او ثبت می شود این خداوند متعال:

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ است. در خبر دارد از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

«الغیب ما لم یکن و الشهادة ما کان».

و این بیان مصداق است، غیب آن چه از نظر بندگان مستور است و از علم آنها بیرون است غیب است ولی از نظر الهی چیزی مستور نیست و از علم او چیزی بیرون نیست و شهود آن چه بندگان به تفاوت درجات و اختلاف مراتب مشهود آنها است و علم به آن دارند حتی علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن که به خاندان عصمت و طهارت عنایت شده خداوند به همه آنها علمش احاطه دارد: عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (سبأ آیه 3).

الْعَزِیزُ المنیع فی ملکه لا یعد له شی ء و لیس کمثله شی ء و هو علی کل شی ء قدیر و بکل شی ء علیم اقرب الیکم من حبل الورید.

الرَّحِیمُ بعباده. وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ (اعراف آیه 156).

[سوره السجده (32): آیه 7] .... ص : 448

الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ (7)

آن خداوندی که نیکو کرد هر چیزی را که خلق فرمود او را و ابتدا فرمود در خلق انسان از گل.

الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ خداوند حکیم تمام افعالش از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا است و تمام نیکو و جمیل است «کل فعل منک جمیل» فعل قبیح و زشت و بد از

ص: 448

او محال است صادر شود حتی سگ که پست ترین مخلوقات است حتی حیوانات موذیه مثل درندگان و گزندگان حتی علفهای بیابانی و خارهای مغیلانی تمام صورت آنها در حد خود زیبا و وجودش موافق حکمت و مصلحت و مفید است، چنانچه صفاتش و اسماء شریفه او تمام صفات کمال و جلال و جمال است: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها (اعراف آیه 180).

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی (اسری آیه 110).

وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ حضرت آدم (ع) را از گل خلق فرمود و مبدء خلقت تمام بشر از گل است که از حیوانات و فواکه و مأکولات خارج می شود تا نطفه گردد:

إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ (و الصافات آیه 11).

[سوره السجده (32): آیه 8] .... ص : 449

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ (8)

پس از خلقت آدم از طین قرارداد نسل او را از خلاصه ای از آب ضعیف حقیر بی قیمت.

خداوند به قدرت کامله خود چه تصرفات محیر العقول در خلقت انسان و نگهبانی او و رشد او فرموده. اولا آن مأکولات انسانی را چندین مراتب هضم قرار داده در انسان قوه جاذبه، ماسکه، دافعه و غیرها و تمام این مأکولات را تبدیل به خون و صفرا و بلغم و سود او تبدیل به گوشت و پوست و عظم و بتمام اعضاء بدن از چشم و گوش حتی ناخن و مو سهم می دهد و خلاصه آن را که سلاله نام نهادند در صلب انسان قرار داده که نطفه باشد و قوه شهوت به او داده که این نطفه را از صلب خارج کند تا در رحم مادر قرار گیرد- جل الخالق- و این نطفه به نحو ودیعه در تمام اعضاء انسانی قرار داده شد: نطفه انسان انسان می شود، نطفه هر حیوانی همان حیوان می شود، حتی تخم هر گیاهی همان گیاه می شود لذا چه اندازه تأکید شده که این نطفه از غذاهای حرام و خبائث و از شراب و گوشت میته نباشد، در حال حیض منعقد نشود، بطریق زنا نباشد که تمام این ها اثر خود را می بخشد، چه مادامی که در صلب پدر باشد، یا در رحم مادر، و چه بعد از ولادت از شیر و مأکولات دیگر مراعات کنند که گوشت و پوست او از حرام روئیده نشود و اغلب این وضعیاتی که امروز مشاهده می شود از جوان ها، پسران و دختران

ص: 449

که شرحش شرم آور است، در اثر همان لقمه های حرام است، بگذاریم و بگذریم.

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ نسل انسان یا نسل آدم که «خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».

مِنْ سُلالَةٍ سلاله، خلاصه است.

مِنْ ماءٍ مَهِینٍ که نطفه باشد و مهین گفتند برای ضعف و حقارت و کوچکی است.

[سوره السجده (32): آیه 9] .... ص : 450

ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ (9)

پس از انعقاد نطفه تسویه فرمود او را و دمید در او از روح خود و قرار داد برای، شما شنیدن و بینایی ها و قلوب و افئده، بسیار کم است آن چه شکر می کنید.

ثُمَّ سَوَّاهُ صورت بندی و اسکلت بدن را تمام فرمود از جمیع اعضاء بدن از دست و پا و سر و گردن و چشم و گوش و دهان و رگ و پوست و قلب و جوارح و اجزاء داخله بدن تمام به محل خود که می فرماید: وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ (مؤمن آیه 64، تغابن آیه 3) که معنای تسویه است.

وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ چند قسم روح داریم: روح حیوانی که منشأ حس و حرکت است که پس از چهار ماه در رحم طفل حس و حرکت پیدا می کند و این از بخار معده است که خون را بجریان می اندازد و به تمام اعضاء می رساند و روح نباتی که منشأ رشد می شود و- تدریجا بزرگ می شود و روح انسانی که از عالم ارواح است و مجرد است، و پیش از اجساد خلق شده که فرمود:

«خلقت الارواح قبل الاجساد بالفی عام»

و فرمود:

«الارواح جنود مجندة فما تألف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف»

و این روح خالی از جمیع کمالات است لکن قابلیت جمیع کمالات را دارد که عبارت از اخلاق حمیده و صفات پسندیده است و در این عالم باید آنها را به مقام فعلیت رسانید و روح ایمانی که خاص اهل ایمان است.

وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ شنیدن و آلت آن اذن است.

وَ الْأَبْصارَ که دیدنی ها است و آلت آن اعین است.

وَ الْأَفْئِدَةَ که عبارت از قلوب است و آلت آن درک است و تعقل که می فرماید:

ص: 450

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ، بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (اعراف آیه 179) اینها روح ایمانی ندارند.

قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ این جمله ممکن است مراد این باشد که قلیلی از بندگان شکر گذار هستند چنانچه می فرماید: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (سبأ آیه 13) و ممکن است مراد این باشد که شما بسیار کم شکر نعم الهی می کنید و قدر دان نعم الهی نیستید و این معنی اقرب و انسب است.

[سوره السجده (32): آیه 10] .... ص : 451

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (10)

و گفتند آیا زمانی که ما گم شدیم در روی زمین یعنی مردیم و هیچ اثری از ما باقی نماند آیا ما دو مرتبه خلق می شویم و تجدید می شویم؟.

یعنی زنده می شویم که این جمله انکار اصل معاد است و بسیار مورد تعجب است زیرا این کلام فقط مقاله طبیعی است که منکر خدا است و این مشرکین که اصنام خود را می پرستیدند و طریقه خود را دین حق می گفتند و دیگران را بر باطل می دانستند چه گونه منکر معاد می شوند؟

وَ قالُوا این مشرکین یا طبیعی، دهری لا مذهب.

أَ إِذا ضَلَلْنا استفهام انکاری است یعنی هرگز چنین نیست که ما زمانی که گم شدیم.

فِی الْأَرْضِ در صفحه زمین و از بین رفتیم و فانی و نابود شدیم.

أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ چنان چه حکما اعاده معدوم را محال دانستند.

اعادة المعدوم ممن امتنعا و بعضهم فیه الضرورة ادعی

لکن این برای معدوم صرف است ولی به موت انسان معدوم نمی شود. اما بدنش خاک می شود تغییر صورت داده شده چنانچه نطفه علقه مضغه لحم و استخوان می شود باز همین خاک تغییر صورت پیدا می کند و اما روحش فقط تعلق او از این بدن بریده می شود آن هم تعلق تدبیری باز تعلق میگیرد.

ص: 451

بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ بلکه این ها به ملاقات پروردگار خود کافر هستند و بر آنها پوشیده است.

یعنی منکر معاد هستند نه حسابی و نه کتابی و نه بهشتی و نه جهنمی و نه ثوابی و نه عقابی فقط همین دنیا است آمدن و رفتن. و مسئله معاد قطع نظر از آیات قرآنی و اخبار متواتره و ضرورت دین اسلام و ضرورت جمیع ادیان عالم ادله و براهین عقلی بر او قائم است:

اما طبیعی دهری لا مذهب از او سؤال می شود از نفس طبیعت که آیا موجود است یا معدوم؟ اگر معدوم است معدوم چه نحوه تأثیر دارد در ایجاد موجود و اگر موجود است آیا واجب است وجود او یا ممکن؟ اگر واجب است همان واجب الوجودی است که ملیین قائل هستند تو نامش را طبیعت و دهر گذارده ای لذا در خبر است که می فرماید

«لا تسبوا الدهر لانه اسم من اسامی اللَّه»

و اگر ممکن است احتیاج به موجد دارد اگر موجد او هم طبیعت است تسلسل لازم می آید تا باید منتهی شود به واجب و آن خدا است.

و اما غیر طبیعی که قائل به وجود واجب الوجود و پروردگار عالمین و خالق آسمان و زمین هستند.

می گوئیم: اگر قیامتی نباشد و فقط همین دنیا باشد این کار بسیار لغو بلکه قبیح و ظلم است زیرا در دنیا بعضی ظالم بعضی مظلوم بعضی غنی بعضی فقیر بعضی صحیح بعضی سقیم بعضی سالم بعضی مریض بعضی متنعم بعضی مبتلاء همیشه بجان هم ریخته خون یکدیگر را می ریزند و این دستگاه عبث و بیهوده و زشت و قبیح است و محال است از خدا صادر شود: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (مؤمنون آیه 115) لذا می فرماید:

بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ مراد از لقاء رب لقاء رحمت و غضب و ثواب و عقاب و کتاب و حساب و جنت و نار است که به تمام اینها کافر هستند نه آن که مجسمه قائلند که خدا جسم است و فردای قیامت بر تخت می نشیند و مؤمنین او را می بینند و کفار محروم هستند.

[سوره السجده (32): آیه 11] .... ص : 452

قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11)

به این منکرین

ص: 452

معاد بفرما که می گیرد شما را به شدت و سختی ملک الموت آن ملکی که موکل به شما شده پس از آن به سوی پروردگار خود برمی گردید.

قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ توفی اخذ به شدت است و از همین باب است توفی دین که دائن از مدیون به شدت می گیرد و به عکس وفاء دین که مدیون به راحتی اداء دین می کند و توفی نفوس عبارت از قبض روح است و در قرآن گاهی نسبت به خود می دهد: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها (زمر آیه 42) گاهی نسبت به ملک الموت می دهد مثل همین آیه.

مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ گاهی نسبت به ملائکه می دهد مثل قوله تعالی:

وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ (انفال آیه 50).

توضیح این که اگر جناب عالی طلبی دارید از شخصی که در شهر دیگری است مثلا شما در اصفهانید او در طهران می نویسید به طرف خود که طلب من را از فلان که مدیون من است بگیر، آن طرف یک نفر از اجزاء تجارتخانه خود را می فرستد با یک مأمور دولتی و طلب را وصول می کند در این صورت هم صدق می کند که شما طلب خود را وصول کردید هم صدق می کند که طرف شما وصول کرده هم صدق می کند که فلان عضو تجارتخانه یا فلان مأمور دولتی وصول کرده ملک الموت وکیل الهی است که موکل بر نفوس شده و اخذ وکیل اخذ موکل است و ملک الموت هم اعوانی از ملائکه دارد که اخذ آنها اخذ ملک الموت است.

سؤال: روح مجرد است قابل اخذ و قبض نیست؟

جواب: مراد از قبض و اخذ قطع علاقه او است از بدن و هر چه انسان بیشتر علاقه داشته باشد قبض روح او سخت تر است، لذا مؤمنی که علاقه به دنیا ندارد و ملائکه رحمت پرده را عقب می کنند و جای او را در بهشت نشان می دهند و او را بشارت می دهند به کمال راحت جان می سپارد مثل گلی که استشمام کند و کسانی که فوق العاده علاقه و دلبستگی به این دنیا و زخارف او دارند و ملائکه عذاب جای آنها را در جهنم نشان می دهند و آنها را

ص: 453

تهدید می کنند از آن که پوست بدنشان را زنده بکنند و گوشت شان را مقراض کنند و میل آسیا در چشمشان بگردانند سخت تر جان می دهند اللهم اجعل الموت اول راحتنا بجاه محمد و آله صلوات اللَّه علیهم چنانچه می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (فصلت آیه 31 الی 33) و می فرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (انعام آیه 93).

ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ تفسیرش گذشت.

[سوره السجده (32): آیه 12] .... ص : 454

وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)

و اگر می بینی موقعی که بد کرداران سرها به زیر انداخته در پیشگاه احدیت می گویند: پروردگار ما، ما بینا شدیم و شنوا شدیم پس ما، را برگردان عمل صالح به جا می آوریم محققا ما یقین پیدا کردیم.

وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ مجرم کسی را گویند که مستحق جرم باشد و این شامل کفار و مشرکین و معاندین و مخالفین و شاکین و منکرین ضروریات دین و مبدعین و ظالمین و عاصین می شود که تمام مجرم و استحقاق عذاب دارند.

ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ از شرم و حیاء و خجلت و ندامت و ذلت و خفت سر به زیر انداخته با کمال حقارت.

عِنْدَ رَبِّهِمْ در محکمه حساب و سؤال و جواب اظهار پشیمانی می کنند.

رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا ما در دنیا کور و کر بودیم نه حقایق را درک کردیم و نه به فرمایشات انبیاء گوش دادیم: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ ولی فعلا حقایق بر ما مکشوف شد و حقانیت انبیا را درک کردیم و بینا و شنوا شدیم.

ص: 454

فَارْجِعْنا پس ما را برگردان به دنیا و زنده فرما.

نَعْمَلْ صالِحاً ما دست از کفر و شرک و ظلم و عناد و مخالفت و معاصی برمیداریم و به اعمال صالحه و وظائف دینی عمل می کنیم دیگر شک و شبهه بر ما باقی نمانده.

إِنَّا مُوقِنُونَ یقین قطعی پیدا کردیم.

[سوره السجده (32): آیه 13] .... ص : 455

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (13)

خداوند می فرماید: و اگر بر فرض محال ما می خواستیم هر آینه به طریق اجبار هر نفسی را هدایت کنیم قدرت داشتیم و لکن حق و ثابت است قول ما که در دنیا به آنها خبر دادیم که هر آینه پر می کنیم جهنم را از جن و انس مجموع آنها را.

توضیح کلام: این که مقتضای حکمت و مصلحت این است که انسان به اختیار راه هدایت را اتخاذ کند نه به اجبار و زور سر نیزه زیرا خوبی و بدی به اجبار تحقق پیدا نمی کند لذا می فرماید:

وَ لَوْ شِئْنا باجبار.

لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها قدرت داشتیم و لکن این امر بر خلاف حکمت و مصلحت است زیرا حسن و قبح معلوم نمی شود مثلا اگر خداوند بهشت و جهنم را در دنیا آورده بود و مشهود خلایق قرار داده بود و ملائکه رحمت و عذاب را بالای سر هر یک از افراد قرار داده بود احدی نمی توانست راه جهنم را بگیرد و نمی گرفت باید انبیا را بفرستد، کتاب ها نازل کند بشارات و انذارات را خبر دهد و تکلیفات را معین کند و انسان را مختار قرار دهد تا مؤمن و کافر، مطیع و عاصی، خوب و بد، مهدی و ضال، موافق و مخالف، دوست و دشمن از هم تمیز داده شود لذا در قیامت که بهشت و جهنم و ملائکه رحمت و عذاب مشهود می شود ایمان پذیرفته نمی شود مثل فرعون که موقع غرق بگوید ایمان آوردم لذا می فرماید: وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ- الایه (نساء آیه 18) چون حین احتضار پرده برداشته می شود و بعد از موت مشهود

ص: 455

می گردد ایمان و توبه به نحو اجبار است نه اختیار.

وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی گفتم و در قرآن مجیدم در موارد بسیاری گوشزد بندگان کردم و رسولانی فرستادم و راه سعادت و شقاوت را نشان دادم و گفتم:

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ.

سؤال: اولا این آیه منافی است با آیه شریفه یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (ق آیه 30) و ثانیا جمیع جن و انس در جهنم نمی روند و مؤمنین آنها اهل سعادت هستند.

جواب: اما کلمه «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» خداوند هم زیاد می فرماید و جهنم جای خالی نمی ماند که عذاب باشد و دامن کسی را نگیرد زیرا لغو است، جهنم مملو از عذاب می شود و اما اجمعین کلمه «من» تبعیضیه نفرمود جمیع جن و انس را جهنم می برم بلکه از جن و انس آنهایی که مستحق جهنم و عذاب هستند از جمیع آنها پر می کنم جهنم را.

[سوره السجده (32): آیه 14] .... ص : 456

فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)

پس بچشید بواسطه آن که انکار کردید ملاقات همچه روزی را برای خود محققا ما هم شما را ترک می کنیم و اعتناء به شما نداریم و عذر شما را، نمی پذیریم و بچشید عذاب دائمی را بواسطه آن چه که بودید عمل می کردید.

فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ از برای نسیان دو معنی کردند یکی بمعنی فراموشی مقابل ذکر.

و این، اما در حق بشر مورد مؤاخذه نیست زیرا امر قهریست و بدون اختیار و در حدیث رفع هم فرمود:

«رفع عن امتی السهو و النسیان- الحدیث»

و اما در حق باری تعالی محال است زیرا منزه از این نوع عوارض است دیگر به معنی ترک است مثل قوله تعالی نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ (توبه آیه 67) پس بناء بر این معنی این می شود که در جواب مجرمین می فرماید: پس بچشید عذاب را به سبب آن چه ترک کردید و اگر بگویی یک معنی بیش ندارد ناچار باید گفت در این جا مراد معامله نسیان یعنی خود را مثل ناسی قرار دادید که ابدا توجه به خدا و دین و

ص: 456

انبیاء و احکام الهی نداشتید.

لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا که همچه روزی دارید و البته از کردارهای شما مؤاخذه خواهد شد.

إِنَّا نَسِیناکُمْ ما هم شما را ترک کردیم یا معامله نسیان با شما نمودیم شما را از رحمت خود دور کردیم که معنی لعن است که بعد از رحمت است.

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ که خلود در عذاب باشد و آخر نداشته باشد.

بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ از شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور و صفات خبیثه و اعمال سیئه.

[سوره السجده (32): آیه 15] .... ص : 457

إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (15)

جز این نیست که ایمان می آورند کسانی که موقعی که متذکر شدند به آن آیات می افتند به خاک سجده که دال بر خضوع و خشوع و تسلیم است و تسبیح می کنند با تحمید پروردگار خود و آنها تکبر نمی ورزند.

این آیه شریفه آیه سجده است و به این مناسبت نام سوره را سجده گذاردند و سجده واجب است که در قرآن چهار سوره سجده واجب دارد: این سوره و سوره حم سجده که فصلت نام دارد و سوره و النجم و سوره اقرأ که علق نام دارد و یازده مورد سجدات مندوبه دارد و در شریعت مطهره چند قسم سجده داریم: سجده نماز که در هر رکعت دو سجده دارد واجب رکنی است که اگر دو سجده ترک شود یا زیاد شود نماز باطل است چه عمدا باشد یا جهلا یا سهوا و شرایط بسیاری دارد علاوه بر شرایط نماز که هفت موضع بر زمین قرار گیرد و ما یصح السجود علیه لازم دارد و ذکر مخصوص می خواهد و جلوس بین این دو واجب و جلسه استراحت بعد از آنها و سائر شرایط: غصبی نباشد، نجس نباشد، حاجب نداشته باشد و امثال این ها و سجده فراموش شده در نماز و سجده سهو و سجده تلاوت که ذکر شد و سجده شکر که در چهار مورد رسیده موردی که نعمتی افاضه شود یا بلائی دفع شود یا متذکر نعم سابقه شود یا متذکر دفع بلیات سابقه گردد و سجده خشوع و خضوع در پیشگاه احدیت که ائمه طاهرین چه اندازه سجده های طولانی داشتند و ذکر سجده تلاوت بهتر این است:

«لا اله الا اللَّه حقا حقا لا اله الا اللَّه

ص: 457

ایمانا و تصدیقا لا اله الا اللَّه عبودیة و رقا سجدت لک یا رب تعبدا و رقا لا مستکبرا و لا مستنکفا بل انا عبد ذلیل حقیر مسکین مستکین مستجیر لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیات و لا نشورا.

إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا منحصر است مؤمن به آیات ما به کسانی که:

الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها چه استماع کنند یا تلاوت کنند یا به یاد آورند.

خَرُّوا سُجَّداً به خاک می افتند که قبول کردیم و اطاعت کردیم: وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (بقره آیه 285).

وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ تسبیح تنزیه حق است از جمیع عیوب و نواقص و احتیاجات و تحمید تمجید او است بجمیع کمالات و صفات حمیده و افعال حسنه.

وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ زیرا بار پیغمبران و احکام الهی و اطاعت و تسلیم با کمال خضوع و خشوع و میل و رضا می روند و یکی از صفات حمیده آنها است.

[سوره السجده (32): آیه 16] .... ص : 458

تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (16)

پهلو تهی می کنند از فراش خواب و خدا را می خوانند با حالت خوف و رجاء و از آن چه به آنها روزی کردیم انفاق می کنند.

تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ اشاره به شب خیزی و سحر بیداری است که از فراش خواب بیرون می آیند و از لذت خواب صرف نظر می کنند و موفق به نماز شب و مناجات با قاضی الحاجات و راز و نیاز با پروردگار خود می شوند و در اخبار برای فضیلت نماز شب قریب سی فائده ذکر فرموده اند و گفتند بر پیغمبر اکرم (ص) واجب بود و در قرآن مجید می فرماید:

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (اسراء آیه 79) و یکی از علائم مؤمن است که در خبر از حضرت عسکری است فرمود:

«علائم المؤمن خمس: صلوة احدی و خمسین و الجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم و التختم بالیمین و تعفیر الجبین و زیارت الاربعین».

یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً مؤمن باید همیشه بین خوف و رجا باشد دو معصیت از معاصی

ص: 458

کبیره است: «امن من مکر اللَّه و یأس عن روح اللَّه» هم خائف از عذاب باشد و هم امیدوار به رحمت باشد.

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ کلمه ما موصوله است افاده عموم می کند و رزق هم عموم دارد هر چه به انسان عنایت می شود رزق است و انفاق هر چیزی به حسب مناسب آن چیز است. انفاق علم به بیان احکام و ارشاد و هدایت و مواعظ و نصایح است، انفاق قوای بدن به خدمت به جامعه و قضاء حوائج مؤمنین، انفاق مال به بذل آن به فقراء و محتاجین وصله ارحام و صرف فی سبیل اللَّه است.

[سوره السجده (32): آیه 17] .... ص : 459

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (17)

پس نمی داند هیچ نفسی آن چه را که مخفی شده است برای آنها از چیزهایی که باعث روشنایی چشم ها است عوض و جزاء به آن چه که بودند عمل می کردند.

نعم بهشت چون دیده نشده نمی توان در دنیا درک کرد و این تعبیرات که در قرآن مجید و اخبار آل اطهار هست به عسل مصفی و لبن لم یتغیر طعمه و خمر لذة للشاربین و ماء غیر آسن یا به عنب و رطب و به سیب و گلابی و مرغ بریان کرده و به ذهب و فضه و جواهرات و قصور و فرش و حور و اشجار و امثال این ها برای این است که در دنیا این ثمره ها را مشاهده کرده اند و بیش از این نمی توانند درک کنند و الا: «چه نسبت خاک را با عالم پاک؟» به قول مثنوی:

آن چه می گویم به قدر فهم تو است مردم اندر حسرت فهم درست

اینها تمام لذائذ جسمانی است، لذائذ روحی هزار برابر لذائذ جسمانی است خدا نصیب کند برویم و از نزدیک مشاهده کنیم لذا می فرماید:

فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ بلکه نمی تواند درک کند و بفهمد و بداند:

«حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی».

جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ به نحو تفضل نه استحقاق فقط اعمال صالحه قابلیت تفضل

ص: 459

می آورد.

[سوره السجده (32): آیه 18] .... ص : 460

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (18)

آیا پس کسی که بوده باشد مؤمن- مثل کسی است که بوده باشد فاسق، اینها مساوی نیستند.

مراد از فاسق در این آیه شریفه در مقابل مؤمن، غیر مؤمن است چه طبیعی باشد یا مشرک یا کافر یا اهل ضلالت ضال و مضل باشد یا معاند یا ناصبی یا سنی و مخالف یا مبدع یا منکر ضروری و بالجمله ایمان به عقائد حقه کلا یا بعضا نداشته باشد نه فاسق مقابل عادل که مؤمن فاسق باشد و تفاوت بین این دو مثل تفاوت بین نور و ظلمت و حق و باطل و حسن و قبیح و بهشت و جهنم و رحمت و غضب و مثوبت و عقوبت و رضا و سخط و امثال این ها دو نقطه مقابل و ضد یک دیگرند مؤمن مشمول تفضلات الهی و قرب به مقام ربوبی و مرضی خدا و رسول است و فاسق مورد سخط الهی و غضب او و لعن و طرد او و مستحق عذاب و عقوبت او است و بعد از او.

أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً استفهام انکاری است یعنی چنین نیست.

کَمَنْ کانَ فاسِقاً پس جواب این سؤال این است:

لا یَسْتَوُونَ. توضیح: مؤمن اگر ایمانش مقرون با عمل صالح و تقوی باشد، مشمول وعده های الهی می شود که سر تا سر قرآن بشارت ها به او داده شده و اگر آلوده به معاصی باشد لکن بحدی نباشد که موجب زوال ایمانش شود و لو بسا یک گرفتاری برای معاصی متوجه او می شود لکن یا در دنیا تدارک می شود یا موفق به توبه می شود یا مورد شفاعت واقع می شود و بالاخره نجات پیدا می کند و اما فاسق غیر مؤمن از تمام این مراحل دور است و ممنوع که در آیات بعد بیان می فرماید:

[سوره السجده (32): آیه 19] .... ص : 460

أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (19)

اما کسانی که ایمان آوردند و عمل کرد به اعمال صالحات پس برای آنها است بهشتهایی که جای گیر می شوند در آنها و نزول پیدا می کنند در آنها بواسطه آن چه بودند عمل می کردند.

ص: 460

أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا مکرر گفته شده که تحقق ایمان منوط به چهار امر است:

1- یقین قطعی به تمام اصول دین و امور ضروری دینی که شک و ظن و وهم کافی نیست و با منکر در یک عرض است از ایمان بیرون است.

2- اعتقاد و دلبستگی و در بند بودن به جمیع عقائد حقه.

3- اقرار و اعتراف قلبا و لسانا که کفر جحودی نباشد.

4- تسلیم و زیر بار دیانت رفتن.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مراد جمیع اعمال صالحه نیست زیرا ممکن نیست و نیز مراد این نیست که تمام اعمال آن صالحه باشد حتی فعل مباح و مکروه هم از او سر نزند بلکه این که اعمال صالحه داشته باشد که صدق کند که عمل صالحات کرده.

فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی جنات الهی بسیار است: جنه الفردوس، جنة الخلد، جنة العدن، جنة المأوی و غیر این ها که از تمام آنها سهم دارد و به هر کس که کمتر از همه اهل بهشت داده شود به قدر مد بصر سعة در او است و اگر بخواهد تمام اهل بهشت را ضیافت کند وسائل پذیرایی آنها را دارد.

نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ هر چه عملش بیشتر و ایمانش قوی تر باشد قابلیت تفضلش زیادتر و مورد عنایات الهی و ارتفاع درجات و قرب به مقام ربوبی زیادتر پیدا می کند.

[سوره السجده (32): آیه 20] .... ص : 461

وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20)

و اما کسانی که فاسق شدند پس جایگاه آنها آتش است هر زمانی که اراده کردند این که بیرون آیند از آتش بر می گردانند آنها را در آن آتش و گفته می شود به آنها بچشید عذاب آتش را آن عذابی که بودید تکذیب می کردید به او.

این جمله اخیر دلیل بر این است که مراد از فسقوا مکذب عذاب است چنانچه تقابل با ایمان هم دلالت داشت و تکذیب عذاب هم دو نحوه است یا منکر اصل عذاب است یا

ص: 461

این که می گوید مذهب من حق است و عذابی بر من نیست.

وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا به همان معنی که ذکر شد.

فَمَأْواهُمُ النَّارُ بیان شد همین نحوی که اوصاف بهشت را نمی شود در دنیا بیان کرد چون مشاهده نشده فقط تشبیه به نعم دنیوی فرموده همین نحو اوصاف جهنم را هم نمی شود بیان کرد تا مشاهده نشود. لذا نار جهنم را تشبیه به نار دنیوی که سوزنده است، تعبیر فرموده و همچنین زقوم، غساق،- ماء کالمهل یشوی الوجوه-، تازیانه، عمود،- اغلال، زنجیر- سلسلة سبعون ذراعا-، حمیم و غیر این ها، و در اخبار دارد که اگر یک لباس اهل جهنم را بین آسمان و زمین آویزان کنند تمام اهل زمین هلاک می شوند. در دعاء کمیل می خوانی

«هذا ما لا تقوم له السموات و الارض».

از جهنم خبری می شنوی دستی از دور بر آتش داری

کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها که شعله آتش آنها را می اندازد به طرف بالا و می گویند از آتش بیرون می افتیم و خارج می شویم ملائکه عذاب با عمود آتشی بر فرق آنها می زنند می روند در قعر جهنم.

أُعِیدُوا فِیها و ملائکه به آنها می گویند:

وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ از کلمه کلما استفاده دوام و خلود می شود کدام، عذاب آن عذابی که:

الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ حال بچشید و بفهمید آن چه انبیا گفتند صدق و حق بود.

[سوره السجده (32): آیه 21] .... ص : 462

وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (21)

و هر آینه می چشانیم آنها را از عذاب پست تری غیر از عذاب بزرگتر باشد که آنها برگردند.

وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی عذاب های دنیوی است و آن مصائبی است که در دنیا به انسان می رسد در اثر معاصی و کفر و شرک که می فرماید: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (شوری آیه 30) و گفتیم آثار معاصی و کفر و شرک در دنیا

ص: 462

بسیار است تقریبا بالغ بر ده اثر است: ضعف ایمان، سیاهی قلب، قساوت قلب، تسلط شیطان و هوای نفس، بعد از رحمت، سلب نعم، نزول بلاء، کوتاهی عمر، نیامدن باران، قحطی، گرانی، تسلط ظالم، فقر و اضطراب و در هم خوردن امور و ضیق معیشت و غیر این ها.

دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ که عذاب آن عالم باشد از حین موت، سختی جان دادن، عذاب قبر، فشار قبر، عذاب عالم برزخ تا قیامت در صحرای محشر زمین مثل کوره حدادی خورشید یک نی بالای سر، صورت سیاه به صورت حیوانات، نامه به دست چپ، آتش دور آنها را حلقه زده، غل به گردن، به زنجیر هفتاد زراع بستن تا حکم شود به جهنم و عذاب های گوناگون آن، و حشر با شیاطین و خلود در عذاب.

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ گفتیم لعل از خداوند به معنی تردید نیست چون او می داند که رجوع می کنند یا نمی کنند بلکه به معنی باید یعنی پس از ابتلاء به این مصائب و بلیات دنیوی باید متنبه شوند و از شرک و کفر و معاصی و عناد و عصبیت و کبر و نخوت و هواهای نفسانی و تقلید آباء و متابعت دیگران که می گویند: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» دست بردارند و توبه کنند و رو به خدا آورند و اطاعت و امتثال فرامین او را بکنند و به خود بیایند لکن هیهات هیهات هر چه بیشتر گرفتار شوند در معصیت و نافرمانی و بی حیائی و بی عفتی بیشتر فرو می روند چنان چه مشاهده می شود فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (زخرف آیه 83- معارج آیه 42).

[سوره السجده (32): آیه 22] .... ص : 463

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (22)

و کیست ظالم تر از کسی که او را یادآوری کنند و متذکر سازند به آیات پروردگار پس از آن اعراض کند از آن آیات محققا ما از مجرمین انتقام خواهیم کشید.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها ظلم اقسامی دارد و هر قسم آن درجاتی دارد:

قسم اول- ظلم به نفس است که خود را در معرض عذاب الهی در می آورد و هر چه بیشتر

ص: 463

در کفر و شرک و عناد و عصبیت و فسق و فجور و معاصی فرو رود ظلم به نفس خود بیشتر کرده.

قسم دوم- ظلم به غیر است آن هم هر چه بیشتر ظلم به بندگان خدا کند بالاخص به صلحا و علما و ائمه هدی و انبیا ظلمش افزوده می شود.

قسم سیم- ظلم در دین به شرک و کفر و ضلالت هر چه بیشتر ظلم بالا می زند و اظلم تمام این ها این است که او را متذکر کنند به آیات پروردگار خود و او اعتناء نکند و زیر بار نرود و اعراض کند و آیات پروردگار معجزات انبیاء است حمل به سحر کند، قرآن مجید است مفتریات بشمارد انبیاء هستند آنها را ساحر و مجنون و کذاب پندارد، ائمه اطهار هستند آنها را دور اندازد، علما هستند بی اعتنایی کند، احکام الهی است زیر پا بیندازد بلکه اذیت و آزار به آنها برساند بدانند که آثار ظلم زودتر ظاهر می شود و خداوند قسم یاد فرموده در حدیث قدسی است

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم».

إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ همین کسانی که پس از تذکر به آیات الهی اعراض کردند.

مُنْتَقِمُونَ انتقام الهی سخت است، همین نحوی که ارحم الراحمین است فی موضع العفو و الرحمه، اشد المعاقبین است فی موضع النکال و النقمه و اعظم المتجبرین است فی موضع الکبریاء و العظمه» وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ (بقره آیه 85) وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا (نساء آیه 84).

[سوره السجده (32): آیه 23] .... ص : 464

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (23)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را کتاب که توریة باشد پس نبوده باش در شک از ملاقات او و قرار دادیم او را هدایت کننده از برای بنی اسرائیل.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ اول کتابی که نازل شد توریة بود زیرا بر انبیاء قبل از موسی تعبیر به صحف شده: صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم و کتب به که نازل شده؟

توریة که الواح توریة بود بر موسی نازل شد و می فرماید: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ (انبیاء آیه 48) و می فرماید وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ (اعراف آیه 145)

ص: 464

و آن توریة غیر از این اسفاریست که در دست یهود است که مشتمل بر کفریات بسیار و مزخرفات بی شمار است چون بعد از موسی سه مرتبه بکلی تواتر یهود از بین رفت که دیگر اسمی از موسی و توریة میان یهود باقی نبود و این توریة رائج را یک نفر جاهل قسی القلبی نوشت و به نام توریة منتشر کرده و ما شرح این قضیه را در مجلد اول کلم الطیب صفحه 261 الی صفحه 283 مفصلا بیان کرده ایم رجوع فرمائید و بعد از توریة زبور داود و انجیل عیسی و قرآن محمد (ص) نازل شد.

فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ ضمیر لقائه ممکن است بلکه ظاهر است که موسی باشد و لقاء اضافه به مفعول است یعنی نباش در شک در اینکه شما موسی را ملاقات می کنی و ملاقات پیغمبر موسی را در سه مورد گفتند: یکی در شب معراج که تمام انبیاء در بیت المعمور با حضرتش نماز کردند و جبرئیل مکبر بود، دیگر در دوره رجعت تمام انبیاء برمی گردند به دنیا و نصرت، پیغمبر می کنند چنانچه در آیه شریفه: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ- الی قوله- وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (آل عمران آیه 81) شرحش مکرر بیان شده، مرة ثالثة در قیامت پای منبر وسیله زیر لواء حمد تمام انبیاء خدمتش می رسند.

بعضی گفتند اضافه به فاعل است یعنی آنچه موسی ملاقات کرده از اذیت قوم شما هم ملاقات می کنی، چنانچه می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً (احزاب آیه 69). و از پیغمبر اکرم است که فرمود آن چه در امم سابقه واقع شده در امت من هم واقع می شود و این حدیث شرح مبسوطی لازم دارد موکول به موقع خودش ولی معنای اول اظهر است.

وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ ضمیر و جعلناه ممکن است مرجعش کتاب باشد که توریة است و ممکن است موسی باشد و ظاهر اول است.

[سوره السجده (32): آیه 24] .... ص : 465

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24)

و قرار دادیم ما از آن بنی اسرائیل پیشوایانی و ائمه ای که هدایت می کردند به دستور ما

ص: 465

چنان چه صبر می کردند بر اذیت های قوم و بودند که به آیات ما یقین داشتند.

مراد انبیاء بنی اسرائیل هستند که اوصیاء حضرت موسی بودند تا زمان زکریا و یحیی و عیسی و اوصیاء عیسی تا زمان بعثت خاتم الانبیاء که در چنگال یهود گرفتار بودند که در آیه شریفه می فرماید: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ (بقره آیه 87) و بعید نیست که این آیه اشاره باشد به این که اوصیاء پیغمبر (ص)- ائمه هدی- هم گرفتار قوم می شوند و صبر در بلیات و آزار قوم می کنند و هدایت می کنند بندگان را به دستور الهی و به آیات الهی، دارای اعلی مراتب یقین هستند چنانچه در اخبار هم اشاره به این معنی دارد.

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً امام پیشوا است اطلاق بر انبیا می شود و بر اوصیاء انبیا چنانچه در حق ابراهیم می فرماید: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (بقره آیه 124).

یَهْدُونَ بِأَمْرِنا مثل ائمه کفر و ضلالت نیستند که می فرماید: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (قصص آیه 41).

لَمَّا صَبَرُوا چون می دانستند که صبر بر اذیت های قوم چه آثار بزرگی دارد، اگر صبر نداشتند نمی توانستند نگاه داری دین کنند و حفظ احکام الهی.

وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ باعلی مراتب یقین که تمام حقایق نزد آنها مکشوف بود.

یک نفر از اصحاب پیغمبر (ص) زید بن حارثه خدمتش عرض کرد: «اصبحت موقنا» حضرت فرمود:

«ما علامة یقینک»

گفت: الان صدای نغمه های بهشت و زفیر جهنم را می شنوم و اهل بهشت و جهنم را می بینم.

[سوره السجده (32): آیه 25] .... ص : 466

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (25)

محققا به درستی پروردگار تو آن خداوند متعال جدا می فرماید و هر یک را حکم او را می دهد

ص: 466

بین آنها روز قیامت در آن چه بودند در او اختلاف می کردند.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یکی از اسامی قیامت یوم فصل القضاء است و فصل مقابل وصل است یعنی یک یک، جدا جدا، حکم او را معین می فرماید: یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً (لقمان آیه 33)، و می فرماید نیز: وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً (بقره آیه 48).

فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ کلیه اختلافات که هر یک، یک طریقی اتخاذ کرده بر داشته می شود و حق از باطل جدا می شود، مؤمن و کافر، مطیع و عاصی، صالح و طالح، مظلوم و ظالم تماما محکوم به حکم خود هستند.

[سوره السجده (32): آیه 26] .... ص : 467

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ (26)

آیا سبب هدایت نمی شود بر آنها که چه بسیار هلاک کردیم از پیش از آنها از قرون ماضیه که مشی می کردند و رفت و آمد داشتند در مساکن و منازل خود محققا در این اهلاک سابقین هر آینه آیات و دلائلی است آیا پس از این نمی شنوید؟

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ فاعل یهد کَمْ أَهْلَکْنا است یعنی این قدر که هلاک کردیم از کفار و مشرکین.

مِنْ قَبْلِهِمْ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم که نمرودیان باشند و قوم لوط و قوم شعیب که اهل مدین و ایکه باشند و فرعونیان و نزدیک به آنها قوم ابرهه که اصحاب فیل بودند، این باعث هدایت آنها نمی شود؟. استفهام تعجبی است امروز هم فکر نمی کنند که بنی امیه و بنی العباس و جبابره و ظلمه و حتی در عصر خود آثار و خیمه آنها باعث تنبه دیگران نمی شود واقعا روز به روز مشاهده می کنیم این تصادفات و این امراض جدید و این گرفتاری ها در اثر چیست و ابدا متنبه نمی شویم و هر چه بیشتر می شود بر فسق و فجور و طغیان و ظلم و- ترک صلوة .... می افزائیم آن قدر قساوت و سیاهی قلب و هوی و هوس و حب شهوات

ص: 467

چشم و گوش ما را کر کرده که مرگ را برای همسایه تصور می کنیم و خود را معاف می دانیم.

«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا».

مِنَ الْقُرُونِ الماضیه که آنها هم مثل شما.

یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ با قدرت و ثروت زیاد که یک مرتبه نابود شدند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ بلکه هر یک یک از این ها خود یک آیتی است که از میلیونها و میلیاردها متجاوز است ولی گوش شنوا و چشم بینا می خواهد.

أَ فَلا یَسْمَعُونَ و لا یبصرون و لا یعقلون و لا یفقهون و لا یتفکرون صم بکم عمی فهم لا یعقلون.

[سوره السجده (32): آیه 27] .... ص : 468

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ (27)

آیا نمی بینند و مشاهده نمی کنند که ما سوق می دهیم آب را به سوی زمین خشک ساده مرده پس بیرون می آوریم به این آب زرع و کشت از خضرویات و حبوبات که می خورند از آن زرع انعام آنها و انفس آنها آیا پس از این بینا نمی شوند؟.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا به چشم بصیر و قلب روشن و دل باز.

أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ به توسط باران و برف و سیل و نهرها و چشمه ها.

إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ صفحه بیابان و صحرا که خشک و ساده است و هیچ گیاهی در آنها نیست.

فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً محل زراعت می شود و کشت زار می گردد و تمام علف ها و سبزیجات و حبوبات از آن زمین به توسط این آب خارج می شود.

تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ انعام ثلاثه گاو و گوسفند و شتر و مراکب، اسب، قاطر و حمار که علف ها را می خورند.

وَ أَنْفُسُهُمْ از حبوبات و خضرویات که مأکول انسان می شود که اگر یک سال این آب به این زمین نرسد و خشک سالی شود و حاصل دست نیاید قحطی می شود و اگر شدت کند

ص: 468

تمام هلاک می شوند بترسند از آن معاصی که باعث حبس باران و مانع از نزول آن می شود.

أَ فَلا یُبْصِرُونَ کجا است چشم بینا و قدردان نعم الهی و خوف از غضب و عذاب او.

[سوره السجده (32): آیات 28 تا 29] .... ص : 469

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (28) قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (29)

و می گویند چه زمانی است و کی می آید این فتحی که می گوئید که مؤمنین فاتح می شوند بر کفار و مشرکین اگر شما راست گویانید.

به آنها بفرما که روز فتح دیگر برای شما نتیجه ندارد، ایمان در آن روز، نفع ندارد برای کسانی که کافر شدند ایمان آنها و مهلت داده هم نمی شوند.

مفسرین اختلاف کردند که یوم الفتح چه روزی است؟ بعضی گفتند روز بدر کبری بعضی گفتند یوم فتح مکه بعضی گفتند دوره ظهور حضرت بقیة اللَّه لکن آیه خلاف اینها می فرماید زیرا در بدر کبری و در فتح مکه و در دوره ظهور ایمان نفع می بخشد حتی دارد پس از ظهور اول طائفه ای که مشرف به اسلام می شوند نصاری هستند، هم توبه قبول است و هم ایمان مقبول است. بعضی گفتند مراد قیامت است، این هم صدق فتح بر او به نظر نمی آید و آن چه به نظر نزدیک است و اخبار هم بر طبقش داریم دوره رجعت است که آنها را زنده می کنند و از آنها انتقام می کشند و دیگر از آنها توبه و ایمان پذیرفته نمی شود.

هذا ما عندنا.

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ ظاهرا اشاره باشد به آیه شریفه وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ- الی قوله تعالی- أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور آیه 55) شرحش گذشت.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اشاره به تکذیب قرآن و رسول اللَّه و از باب سخریه و استهزاء گفتند.

قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ که بناء بر آن چه اشاره شد دوره رجعت است.

لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ دیگر ایمان پذیرفته نمی شود.

وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ بمجرد این که از قبور خارج می شوند از آنها انتقام کشیده میشود

ص: 469

[سوره السجده (32): آیه 30] .... ص : 470

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)

پس از این کفار و مشرکین اعراض فرما این ها دیگر قابل هدایت نیستند و انتظار داشته باش یوم الفتح را محققا آن ها هم انتظار همچه روزی را دارند.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ ارشاد و بیان و دعوت تا مادامی است که احتمال تأثیر داشته باشد پس از یأس از تأثیر باید اعراض کرد.

وَ انْتَظِرْ وعده الهی را در نصرت دین و انتقام از معاندین.

إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ چون قلبا شاک بودند و احتمال همچه روزی را می دادند.

تم سورة السّجدة و الحمد للَّه ربّ العالمین.

ص: 470

سورة الاحزاب 73 آیه- مدنی .... ص : 471

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الحمد و الشّکر له و الصّلاة علی نبیّه و آله و اللّعن علی اعدائه و مخالفیه.

فضیلت سوره: در حدیث ابن سنان المروی از این بابویه از حضرت صادق (ع) فرمود

«من کان کثیرا لقرائة لسورة الاحزاب کان یوم القیمة فی جوار محمد و آله».

[سوره الأحزاب (33): آیه 1] .... ص : 471

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (1)

ای پیغمبر اکرم پرهیزکار باش نزد خداوند متعال و اطاعت نفرما کفار و منافقین را محققا خداوند متعال هست دانا و حکیم.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ خطاب به پیغمبر است و تکلیف بر تمام افراد است.

اتَّقِ اللَّهَ یعنی از مخالفت دستورات الهی و مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم که اعلا مراتب تقوی عصمت است که در تمام انبیاء و اوصیاء آنها شرط است و اولین شرط نبوت و امامت است و پیغمبر اکرم و آل اطهارش فوق مقام عصمت را داشتند که حتی از ترک اولی هم مصون بودند.

وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ دو دسته دشمن دین اسلام داشته و دارد دشمن خارجی تمام کفار و مشرکین و دشمن داخلی منافقین و معاندین و مخالفین ظاهر مسلمان باطن کافر و آنچه لطمه به اسلام و مسلمین و ائمه طاهرین وارد شده و میشود از این دسته دوم است چنانچه دزد داخلی ضررش هزار برابر دزد خارجی است و لذا عقوبت آنها اشد از مشرکین و کفار است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ و هر دو دسته توقعات

ص: 471

زیادی داشتند از پیغمبر کفار و مشرکین که دیت از دعوت به اسلام بردارد و موافقت با آنها کند و منافقین که طبق توقعات آنها رفتار کند و بر خلاف نظریات آنها مشی نکند خداوند برای رفع طمع آنها میفرماید اعتناء به آنها نداشته باش و بر طبق دستورات من عمل نما.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً آنچه صلاح دنیا و آخرت است میداند و دستور میدهد و البته پیغمبر (ص) هم اعلی مراتب تقوی را دارا بود و خردلی اعتناء به کفار و منافقین نداشت و از حضرت صادق است فرمود

«ان اللَّه بعث نبیه بایاک اعنی و اسمعی یا جاره فالمخاطبة للنبی (ص) و المعنی للناس».

[سوره الأحزاب (33): آیه 2] .... ص : 472

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (2)

و متابعت کن آنچه وحی شده است بسوی تو از جانب پروردگار تو محققا خداوند هست به، آنچه عمل میکنید آگاه و با خبر.

نکته لطیفه: این سوره مبارکه در مدینه نازل شده و پیغمبر (ص) پس از مدتی قریب سیزده سال در مکه تشریف داشته و مدتی هم در مدینه تا این سوره نازل شد شاید قریب بیست سال بعد از بعثت و در مدت این بیست سال پیغمبر نه خردلی در تقوی کوتاهی داشت و نه سر سوزنی متابعت کفار و منافقین نمود و این دو آیه مناسب با اول بعثت است و آنچه به نظر می رسد راجع به خلافت امیر المؤمنین است زیرا کفار و مشرکین و منافقین کلّا با امیر المؤمنین کمال عداوت را داشتند اما کفار و مشرکین برای آنکه علی (ع) چه بسیار از آنها را کشته بود و در جمیع فتوحات بدست مبارک او فتح شده و شکست فاحش بر آنها وارد فرمود و اما منافقین از ترس شمشیر علی و حفظ جان خود اظهار اسلام میکردند و پیغمبر (ص) هم این معنی را کاملا میدانست و چون مأمور شد به نصب امیر المؤمنین بر خلافت حضرتش خائف شد که یک مرتبه این منافقین با آن کفار و مشرکین همدست شوند و اساس اسلام را بکلی بر چینند لذا خداوند برای تقویت قلب مبارک آن حضرت میفرماید شما به آنچه وحی شده و دستور داده شده عمل

ص: 472

فرما حفظ ایمان و اسلام در عهده ما است لذا میفرماید:

وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی امر الخلافة و نصب الخلیفة.

إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خطاب به جمیع افراد است مؤمن و کافر و منافق.

خَبِیراً آگاه است به آنچه میکنند و شاهد بر این دعوی آیه بعد است که میفرماید:

[سوره الأحزاب (33): آیه 3] .... ص : 473

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (3)

و توکل کن بر خدا و کفایت میکند به خداوند که وکیل باشد.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ ایکال امور است کلا به خداوند یعنی واگذار کن کارها را به خدای متعال چون هیچ امری در عالم تحقق پیدا نمیکند تا مشیت حق تعلق نگیرد و توکل از آثار توحید افعالیست چنانچه مکرر گفتیم که پنج قسم توحید داریم: توحید ذاتی، صفاتی، عبادتی، افعالی، نظری. توحید ذاتی اینکه خداوند واجب الوجود صرف الوجود محض الوجود بحت الوجود ضدی ندی مثلی مانندی ندارد «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» توحید صفاتی اینکه صفات ذاتیه مثل: علم، قدرت، حیاة، عظمت، کبریایی، عزت، رفعت و غیرها عین ذات است و مراتب وجود است و منتزع از ذات صفات زائده ندارد که فرمایش امیر المؤمنین است که فرمود

«و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه- الی قوله- فهو فی حد الشرک باللَّه»

توحید عبادتی اینکه پرستش اختصاص به او دارد و سزاوار پرستش او است و بس که مفاد کلمه لا اله الا اللَّه است و اولین دعوت انبیاء است در مقابل مشرکین و عبده اصنام توحید افعالی امر خلق و رزق و اماته و احیاء و عزت و ذلت و غنا و فقر و صحت و مرض بدست او است «ما شاء اللَّه کان و ما لم یشاء لم یکن» وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ (دهر آیه 30) پس باید کلیه امور را واگذار کرد باو.

وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا احدی در مقابل مشیت او نمیتواند عرض اندام کند و توحید نظری بکلی نظر از اسباب ظاهریه بریدن و نظر به مسبب الاسباب انداختن.

ص: 473

[سوره الأحزاب (33): آیه 4] .... ص : 474

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاَّئِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ (4)

قرار نداده خداوند از برای رجلی دو قلب در داخل او و قرار نداده زنهای شما را که با آنها ظهار میکنید و می گویید «انت علی کظهر امی» مادرهای شما و قرار نداده پسر خوانده های شما را پسران شما اینکه می گویید بدهان خود از پیش خود می گویید و خداوند آنچه میفرماید حق است و او هدایت میفرماید راه مستقیم را.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ انسان یک قلب بیشتر ندارد جمع بین ضدین و متناقضین نمیتواند بکند ایمان و کفر که بگوید بیک دل مؤمن هستم و بیک دل کافر بین هدایت و ضلالت بین حب و بغض، هم علی را دوست دارم و دوستان او را و هم دوست دارم دشمنان او را هم از موالی او هستم هم از معاندین او.

یا مسلمان باش یا کافر دو رنگی تا بکی یا حریف کعبه شو یا ساکن بتخانه باش

وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ. مسئله ظهار در میانه آنها رواج داشت که موقعی که از زنهای خود انزجاری پیدا میکردند به آنها میگفتند «انت علی کظهر امی» و دیگر حکم مادر بر آنها بار میکردند و این ظهار اولا در شریعت مطهره حرام است و اگر کرد باید کفاره ظهار دهد پیش از آنکه نزد آن زن برود و کفاره او عتق رقبه است و اگر متمکن نیست دو ماه پی در پی روزه و اگر نمیتواند شصت فقیر اطعام کند چنانچه در سوره مجادله آیه 2 الی آیه 5 بیان میفرماید:

وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ بچه هایی از سر راه برمیداشتند که پدر و مادر آنها معلوم نبود و فرزند خود میگرفتند و احکام فرزند بر او بار میکردند چنانچه پیغمبر (ص) زید را گرفت و فرزند خوانده او بود خداوند میفرماید فرزند شما نیست فرزند پدر و مادر خود است و اگر نمی شناسید برادر دینی شما است چنانچه میفرماید در آیه بعد که بیاید.

ص: 474

ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ این قول سر زبانی شما است مدرکی و دلیلی و برهانی بر طبق آن ندارید.

وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ آنچه میفرماید موافق حکمت و مصلحت و بر طبق حق و حقیقت و مطابق با واقع و عین صلاح است.

وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ راه را کاملا نشان میدهد راهی که هیچگونه اعوجاجی و خلاف واقعی در او نیست.

[سوره الأحزاب (33): آیه 5] .... ص : 475

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (5)

بخوانید و نسبت دهید ادعیاء و پسر خواندگان خود را به پدرانشان او سزاوارتر است نزد خداوند و اگر نمیشناسید پدران آنها را پس برادران شما هستند در دین برادر دینی و موالیان شما هستند و بر شما باکی نیست در آنچه خطا و اشتباه کرده نفوس شما و لکن آنچه قلبا و عمدا قلوب شما بر آن هست مورد مؤاخذه است و خداوند غفور و رحیم است.

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ مثل زید بن حارثة ابن سرافیل الکلبی از بنی عبد ود که پدر و اجدادش معلوم هستند.

هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ معنی این نیست که غیر این هم قسط باشد این مثل «الایمان خیر من الکفر و الجنة خیر من النار و الحق احق ان یتبع» و امثال اینها است، غیر از این قسط نیست باطل و ظلم است کأنه جای سؤال است که بسیاری از این بچه ها که سر راهها گماردند و دیگران برداشتند و تبنی کردند پدران آنها معلوم نیست میفرماید:

فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ سؤال دیگر اگر اطفالی از کفار را اسیر کردند در حق آنها چه بگوئیم که پدران آنها معلوم نیست میفرماید:

وَ مَوالِیکُمْ غلامان شما یا آزاد کرده های شما هستند.

ص: 475

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ که اشتباه کردید و خیال کردید که نسایی که ظهار کردید حکم مادر دارند و دیگر نمیشود نزد آنها رفت یا تزویج کرد و اطفالی که تبنی کردید حکم فرزند دارد نمیتوان عیال آنها را پس از طلاق تزویج کرد چنانچه پیغمبر زوجه زید را تزویج فرمود که در همین سوره آیه 33 بیاید چون از راه خطا بوده مؤاخذه ندارد لکن پس از نزول آیه و معرفت حکم اگر باز بهمین عقیده باقی باشید مورد مؤاخذه ندارد لکن پس از نزول آیه و معرفت حکم اگر باز بهمین عقیده باقی باشید مورد مؤاخذه واقع میشوید.

وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ و اینکه در مورد خطا مؤاخذه ندارد برای اینست که:

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً گناه شما را می بخشد.

رَحِیماً مشمول رحمت خود میگرداند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 6] .... ص : 476

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (6)

پیغمبر اکرم ولایتش بر مؤمنین بیشتر است از ولایت خود آنها بر نفوس خود و زنهای او حکم مادران آنها را دارند و صاحبان ارحام بعض از ارحام مقدم و سزاوارترند از بعض دیگر در کتاب اللَّه از مؤمنین و مهاجرین مگر اینکه بخواهید نسبت به اولیاء خودتان معروفی بجا آورید این دستور در کتاب الهی مسطور است.

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ مؤمنین اختیار جان و مال و عرض خود را دارند چنانچه فرمودند

«الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم»

و لکن ولایة کلیه بر جان و مال مؤمنین بر پیغمبر (ص) ثابت است که هر چه امر بفرماید واجب است اطاعة او چنانچه خداوند ولایة کلیه ذاتیه بر تمام بندگان دارد پیغمبر و امام هم همین ولایة را دارند به جعل الهی که چنانچه در غدیر خم فرمود

الست اولی بالمؤمنین من انفسهم قالوا بلی یا رسول اللَّه فقال من کنت مولیه فهذا علی مولاه»

و این ولایة کلیه بعد از نبی برای ائمه (ع) ثابت است که اولی الامر هستند چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ

ص: 476

أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا

(نساء آیه 59).

وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ فقط در تحریم نکاح بعد از رسول چنانچه میفرماید در همین سوره آیه 53 وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً و اما در سایر احکام مادری مثل جواز نظر و میراث و اینکه دختران آنها حکم خواهری داشته باشند نتوان ازدواج کرد و خواهران آنها حکم خاله داشته باشند و برادران حکم خالو ندارند و از این باب غلط صرف بود که به معاویه میگفتند خال المؤمنین.

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ طبقات ارث در ارحام طبقه اولی آباء و امهات و ابناء و بنات و ان نزلوا طبقه ثانیه اجداد و جدات و ان علو و اخوة و اخوات و اولادهم طبقه ثالثه اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها انهم الاقرب فالاقرب و اما زوج و زوجه در جمیع طبقات شرکت دارند نسبت به سهم خود.

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ که وارث یکدیگر میشدند بدون اینکه حسب و نسبی بین آنها باشد.

إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً وصیت کنند از ثلث مال خود به اقارب و ارحام و فقراء و ضعفاء و دوستان و رفقاء چیزی را مانعی ندارد زیرا بعد از اداء دیون آنچه باقیست ثلث مال را میت حق دارد وصیت کند وارث بعد از اداء دین و وصیت است.

کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً در قرآن مجید در لوح محفوظ مسئله میراث ثبت و نوشته شده و ممکن است کلمه من المؤمنین و المهاجرین معنی این باشد که اولو الارحام که از مؤمنین و مهاجرین هستند اولی از سایر اقارب هستند زیرا میراث مؤمن به کافر نمیرسد شرط وراثت اسلام است و لکن معنای اول ظاهرتر است.

[سوره الأحزاب (33): آیه 7] .... ص : 477

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (7)

و یاد کن زمانی را که گرفتیم از جمیع انبیاء عهد و میثاق آنها را و از شخص تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم

ص: 477

و گرفتیم از تمام میثاق شدید محکمی.

در جای دیگر میفرماید وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (آل عمران آیه 81) عهد و میثاق الهی، این است که به دستورات او عمل کنید و در تبلیغ احکام کوتاهی نکنید و در بلیات و واردات- صبر کنید و در بشارات و انذارات مسامحه نکنید و سایر وظائف و تکلیفات که من جمله بشارت به وجود پیغمبر اکرم و تصدیق انبیاء سلف و بشارت به اوصیاء المعصومین حتی دوره ظهور و دوره رجعت و تنبیه امت بر اوضاع قیامت و غیر اینها.

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ جمع به الف و لام افاده عموم میکند از جمیع انبیاء از آدم تا خاتم هر کدام وظائف شخصیه خود را.

وَ مِنْکَ در بیان انبیاء پنج پیغمبر اولو العزم را بالخصوص ذکر فرمود و حضرت رسول را مقدم ذکر فرمود برای اهمیت و افضلیت و خاتمیة و اینکه طرف خطاب بود.

وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ اولو العزم من الرسل.

وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً.

[سوره الأحزاب (33): آیه 8] .... ص : 478

لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً (8)

هر آینه برای این است که سؤال میفرماید راست گویان را از راستی آنها و مهیا فرموده از برای کافرین عذاب دردناک را.

لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ از برای صدق اقسامیست: صدق در کلام آنچه میگوید، مطابق با واقع باشد مقابل کذب که بر خلاف واقع است و معصیت بسیار بزرگی است که گفتند از معاصی کبیره است و در خبر است

«لا یجد المؤمن طعم الایمان حتی یترک الکذب جده و هزله»

و نیز دارد

«الکذب شر من الشراب»

صدق در اخلاق صفاتی که اظهار میکند واقعا دارا باشد ظاهر سخی باطن بخیل ظاهر دوست باطن دشمن نباشد و هکذا صدق در ایمان منافق نباشد ظاهر مسلمان مؤمن

ص: 478

باطن کافر مشرک معاند صدق در افعال افعالش مطابق دستورات دین باشد بر خلاف شرع قدم بر ندارد صدق در صفات جاهل عالم نما نباشد فاسق عادل نما نباشد ضال هادی نما نباشد و غیر اینها از تمام اینها سؤال میشود. در خبر از حضرت صادق است

«اذا سئل عن صدقه علی ای وجه قال فیجازی بحسبه فکیف یکون حال الکاذب»

لام لیسئل بیان و علة این است ظاهرا که عهد و میثاق انبیاء برای اینست که مؤمنین به آنها و کافرین به آنها مطیعین، عاصین، مصدقین، مکذبین فردای قیامت مسئول هستند محکمه حساب، نامه عمل، باید تمام آنچه خوب و بد از او صادر شده مورد سؤال شود فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال آیه 7 و 8).

وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً یکی از ضروریات دین اینست که بهشت و جهنم فعلا مخلوق هستند بلکه قبل از خلقت آدم مخلوق بودند و میفرماید وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ (شعراء آیه 90 و 91) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری (نازعات آیه 36)

[سوره الأحزاب (33): آیه 9] .... ص : 479

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً (9)

ای کسانی که ایمان آورده اید یاد کنید نعمت الهی را بر شما موقعی که آمد شما را لشکری که شما را هلاک کند پس ما فرستادیم بر آنها باد سختی و لشکری که نمی دیدید آنها را و خداوند، به آنچه عمل میکنید بینا است.

این آیه شریفه راجع به غزوه خندق و جنگ احزاب است و شرح این قصه بسیار مفصل است و اخبار زیادی از عامه و خاصه در این باب رسیده از اینکه مشرکین از جمیع احزاب همدست شدند و عده آنها بالغ بر ده هزار و جمعیت مسلمین بین هفتصد و هزار علی اختلاف، بوده و دستور حفر خندق به اشاره سلمان فارسی و معجزاتی که از پیغمبر در حفر خندق ظاهر شد مثل آن صخره که حضرت سه ضربه زد که برق عظیمی از ضربات حضرت ظاهر شده که بشارات فتح یمن و شام و مدائن بود و قضیه ضیافت جابر و اطعام حضرت تمام مهاجر و انصار را بیک صاع

ص: 479

جو که نان شده بود و یک بز که طبخ شده بود بدون اینکه از نان در تنور کم شود و از گوشت در دیگ و قضیه پسران جابر که آنها را زنده فرمود و با حضرت طعام خوردند و قضیه عمرو بن عبد ود و امیر المؤمنین و شرح مبارزه آنها و کشته شدن عمرو بدست امیر المؤمنین و فرمایش پیغمبر که میفرماید:

«ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»

و در بعض اخبار

«افضل من عبادة امة محمد (ص)»

و در مجمع و برهان مفصل نقل کرده اند و ما فقط به تفسیر آیه شریفه اکتفاء میکنیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب به تمام مؤمنین است.

اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ که همین فتح احزاب و خندق بدست امیر المؤمنین که گفتند پیغمبر در مبارزه علی با عمرو فرمود

«برز الایمان کله الکفر کله»

که اگر این فتح نشده بود اسمی از اسلام باقی نمیماند.

إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ که تمام احزاب همدست شدند و بالغ بر ده هزار و عده شما مؤمنین بسیار کم بالغ بر هفتصد یا هزار خداوند برای نصرت شما، فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً باد سختی وزید که لشکر کفر در هم ریخته ریگ های بیابان بسر و صورت آنها اصابت میکرد تمام بساط آنها را برچیده طعامهای آنها مملو از خاک و ریگ شده.

وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها ملائکه آمدند بیاری مسلمین و دفع کفار و مشرکین و احزاب.

وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً خوب و بدکارها را میداند تمام مؤمنین و منافقین و رفتار و کردار آنها را می بیند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 10] .... ص : 480

إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)

زمانی که آمدند لشکر کفار شما را از طرف بالای شما که مسلط باشند بر شما و از طرف پائین شما که راه فرار نداشته باشید و- زمانی که خیره و حیران شده چشمهای شما و دلها و جانهای شما به گلو رسید و گمانهای بد بردید.

ص: 480

إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ یاد کنید زمانی که از طرف بالای وادی لشکر کفر که طرف مشرق مدینه است آمدند که طائفه بنی قریظه و بنی النضیر و بنی غطفان بودند.

وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ از طرف مکه ابو سفیان و کفار قریش و اتباع آنها.

وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ زاغ میل چشم است از مکان خود به اصطلاح چشم دور میزند زیرا از هر طرفی نگاه میکردند دشمن رو بآنها میآمد و میل از هر چیزی را زوغ میگویند چنانچه میفرماید فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ (صف آیه 5) چون آنها میل از حق کردند خداوند هم قلب آنها را از ایمان و خیر میل داد.

وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ به اصطلاح بزبان فارسی میگوید ششم تو گلو آمد که گفتند انسان موقعی که خوف و ترس و اضطرابی پیدا کرد قلبش جا کن میشود و میآید در گلو که اگر راه تنگ نبود بیرون میافتاد.

وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا بعضی ظن بیأس و ناامیدی بعضی ظن به استیصال بعضی مثل منافقین گفتند «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً» که در آیه بعد بیاید و بالجمله گمانهای بیجا بلی مؤمنین ثابت الایمان قلب آنها آرام بود و اطمینان به فتح و ظفر داشتند و میآید در آیه 22 وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً.

[سوره الأحزاب (33): آیه 11] .... ص : 481

هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِیداً (11)

در این قضایای خندق و تهاجم، مشرکین امتحان شدند مؤمنین و یک دسته متزلزل شدند آنهم تزلزل سختی.

هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ تمیز داده شد مؤمن ثابت الایمان قوی الایمان با مؤمن ضعیف الایمان و مؤمن با منافق بواطن بسیاری کشف شد.

وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً بسیار متزلزل شدند آیا بطرف اسلام بیایند یا بطرف کفر روند آیا فتح با اسلام است یا با کفر و شرک آیا ما کشته میشویم یا اسیر میگردیم تمام باید امتحان شوند أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ

ص: 481

اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ

(عنکبوت آیه 2 و 3).

[سوره الأحزاب (33): آیه 12] .... ص : 482

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12)

و یاد کن زمانی که میگفتند منافقون و کسانی که در قلوب آنها مرض بود که نبود آنچه- وعده دادند بما خدا و رسول مگر فریب و غرور.

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ منافقین در میان مسلمانان بسیار بودند که هر چند بظاهر مسلمان و احکام ظاهریه اسلام هم بر آنها بار است مثل طهارت بدن حفظ جان و مال و نکاح با مسلمین و وجوب دفن و کفن و غیر اینها لکن باطنا کافر یا مشرک یا دهری طبیعی و فردای قیامت عقوبتش از تمام طبقات کفر سخت تر است: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ (نساء آیه 145).

وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مراد از قلب روح مجرد انسانیست و این روح بعین مثل بدن است در اینکه امراض دارد و معالجاتی میخواهد و اطبایی لازم دارد امراض روح اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه است که اعظم آنها کفر و عناد است و این امراض بسا بحدی میرسد که قابل علاج نیست و اطباء روح انبیاء و اوصیاء و علماء هستند چنانچه گفتند ارسطو عریضه خدمت حضرت عیسی ارسال کرد عنوان آن «من طبیب الأبدان الی طبیب الارواح» بود این دو طائفه منافقین و کسانی که در قلوب آنها مرض بود چون این لشکر انبوه مشرکین را مشاهده کردند و این ضعف مسلمین گفتند.

ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً این وعده هایی که در قرآن است و پیغمبر فرموده که خدا مسلمانان را نصرت میدهد و فتح و ظفر نصیب آنها میشود و کفار و مشرکین را مخذول و منکوب میگرداند نبود این وعده ها مگر فریب دادن مسلمانان و دروغ محض بود و سرگرم کردن مردم.

[سوره الأحزاب (33): آیه 13] .... ص : 482

وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاَّ فِراراً (13)

و زمانی که، گفتند یک دسته از این منافقین و کسانی که در قلوب آنها مرض بود ای اهل مدینه دیگر اینجا جای اقامه و ایستادگی در مقابل کفار نیست پس برگردید به

ص: 482

منازل خود و فرقه ای از آنها نزد پیغمبر آمدند اجازه بگیرند برگردند به مدینه بعنوان اینکه خانه های ما در خطر است یهود که اطراف مدینه هستند یا دزدان یا یک قسمت از این مشرکین بریزند در خانه های ما و زنها و بچه ها را اذیت کنند یا اموال ما را بربایند و حال آنکه خانه های آنها در کمال امنیت بود اینها اراده نداشتند مگر فرار را.

وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مفسرین در تعیین این طایفه کیان بودند اختلاف کردند و چون مدرکی نداریم همین اندازه می گوییم بعضی از این منافقین و کسانی که در قلوبشان مرض است و البته سران و بزرگان آنها بودند.

یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا خطاب به اهل یثرب به انصار است از بعض اخبار استفاده میشود و قطع نظر از اخبار بنظر هم بعید نیست که غرض این طائفه این بود که انصار از دور پیغمبر بیرون روند و این منافقین پیغمبر را با عده قلیلی که نزد او هستند بگیرند و تحویل کفار و مشرکین دهند و جان خود را حفظ کنند.

وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ از همین ضعیف الایمان ها و مریض قلبها خواستند فرار کنند بهانه ای بدست آوردند.

یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ عورة خطر است یا خطر دزد یا قتل زن و بچه یا اسیری آنها.

وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ هیچگونه خطر نداشتند فقط بهانه بود که فرار کنند.

إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً با اینکه فرار آنها اولا گناه کبیره بود ثانیا نتیجه نداشت زیرا اگر مشرکین غالب شوند میریزند در خانه های شما و تمام شما را میکشند و اسیر میکنند و اموال شما را غارت میکنند لذا میفرماید:

[سوره الأحزاب (33): آیه 14] .... ص : 483

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسِیراً (14)

و اگر داخل مدینه یا خانه های مدینه شوند احزاب و مشرکین بر آنهایی که فرار کردند و استیذان در فرار نمودند از اطراف مدینه و خانه ها پس از آن سؤال کرده

ص: 483

شود فتنه شرک و کفر هر آینه اجابت میکنند و میریزند و درنگ نمیکنند در مدینه و بیوت خود مگر اندکی.

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ضمیر دخلت و اقطارها و بها ممکن است مدینه باشد و ممکن است بیوت باشد و این اقرب است بقرینه ان بیوتنا عورة و ما هی بعورة و داخل شونده این بیوت لشکر شرک و کفر که احزاب باشند و ضمیر علیهم آن منافقین و کسانی که فی قلوبهم مرض بود که گفتند وعده های خدا و رسول غرور و فریب بود.

ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ مشرکین از این منافقین و مرضی القلوب طلب کنند شرک و کفر را لَآتَوْها هر آینه می پذیرند چون منافق بودند و در باطن آنها مرض شرک و کفر بود و اسلام آنها فقط ظاهری بود.

وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً مدت کمی بیش درنگ نمیکنند که اجل آنها میرسد و بعذاب الهی دچار میشوند پس فرار از قتل و جهاد نتیجه بخش نیست.

[سوره الأحزاب (33): آیه 15] .... ص : 484

وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15)

و هر آینه همین کسانی که فرار کردند قبلا با خدا عهد کرده بودند که فرار نکنند و نقض عهد مسئولیت دارد اولا فرار از جهاد خود یک گناه بزرگی است که از معاصی کبیره شمرده شده و ثانیا خلف عهد هم یک گناه بزرگ است و کفاره دارد بخصوص عهد بر امر واجب و ترک حرامی.

وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ حضرت از آنها عهد و میثاق گرفت.

لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ مع ذلک فرار کردند.

وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا این فرار موجب تقویت کفر و شرک و ضعف اسلام و مسلمین و اذیت پیغمبر (ص) و مجاهدین و سبب قتل آنها میشود و شریک در خون آنها میشوید.

[سوره الأحزاب (33): آیه 16] .... ص : 484

قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (16)

بفرما به این کسانی که استیذان میکردند به اینکه بیوت ما در خطر است و غرض

ص: 484

آنها فرار بود هرگز به شما نفع نمی بخشد فرار اگر فرار میکنید از مرگ یا قتل و در این صورت زندگانی نمیکنید مگر مدت کمی.

توضیح کلام اینکه انسان اگر اجلش و مدت حیاتش بسر رسیده البته آنی مهلت ندارد.

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ (نساء آیه 78) وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (اعراف آیه 34).

قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ لن برای نفی تأیید است یعنی هرگز.

إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ فرق بین موت و قتل اینست که موت فعل الهی است اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها (زمر آیه 42) ولی قتل فعل بشر است و اینهم در تقدیر معین شده کسانی که بموت فانی میشوند و کسانی که بقتل میمیرند این نسبت به آجال حتمی است و اما اجل معلقی که مشروط به شرطی است مثلا اگر این زهر را خورد میمیرد و الا فلا اگر در میدان جنگ باشد کشته میشود اگر نباشد نمیشود.

وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا چهار صباحی بیش نیست و چه بهتر که انسان در راه خدا کشته شود یکی از دعاهای ماه رمضان

«و قتلا فی سبیلک فوفق لنا»

و در قرآن میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ- الی قوله تعالی- وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ (آل عمران آیه 169 الی 171).

[سوره الأحزاب (33): آیه 17] .... ص : 485

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (17)

بفرما به اینها کیست آن کسی که بتواند شماها را حفظ کند از خداوند متعال اگر اراده فرماید بشما بلائی و مصیبتی یا اراده، کند بشما رحمتی و تفضلی و نمییابند از برای خود از غیر از خدا ولی و دوست و صاحب اختیاری و نه یاور و معین و یاری کننده ای.

در مقابل تقدیرات الهی هیچگونه قدرتی نیست بتواند جلوگیری کند فرعون با همه قدرتش باید موسی در دامن او بزرگ شود نمرود با آن سلطنتش یک پشه او را هلاک کرد اینها

ص: 485

که از جنگ فرار میکنند و عذر تراشی میکنند.

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ اگر بلائی بر شما تقدیر شده بفرار از تحت قدرت او بیرون نمیروید.

إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً و اگر مقدر شده نعمتی و تفضلی ببودن در میدان جنگ از شما سلب نمیشود.

أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً و ناصر و معینی جز او ندارید.

وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً نه کفار و نه مشرکین میتوانند جلو تقدیر الهی را بگیرند

«ان اراد بکم نفعا او اراد بکم ضرا».

[سوره الأحزاب (33): آیه 18] .... ص : 486

قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِیلاً (18)

به تحقیق خداوند میداند کسانی که دیگران را باز میدارند از رفتن به جهاد و نصرت دین و کسانی که قائل بودند و میگفتند بهم کیشان و هم مسلکان برادران خود که بشتابید بسوی ما و نرفتند از این منافقین و کسانی که در قلوب آنها مرض بود در جهاد مگر قلیلی برای خالی نبودن عریضه و اظهار موافقت.

قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ معوق کسی را گویند که مانع دیگری شود از رفتن به جهاد و او را منصرف کند یا به خوف از قتل یا به اشتغال به اموری.

مِنْکُمْ از شما مسلمانان که منافقین باشند که در ظاهر مسلمان باطن کافر که علاوه بر اینکه خود آنها نمیروند دیگران را هم مانع میشوند.

وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ بعضی گفتند قائلین یهود بودند که باین ضعفاء الایمان میگفتند:

هَلُمَّ إِلَیْنا بیائید نزد ما تا از شر مشرکین و احزاب محفوظ باشید بعضی گفتند منافقین بودند که میگفتند نروید در میدان جنگ و کارزار و بیائید با ما باشید.

وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا بعضی از این منافقین میآمدند در کارزار ولی کمی از آنها.

توضیح کلام اینکه این منافقین و کسانی که در دلهای آنها مرض بود ضررشان بر اسلام و مسلمین

ص: 486

از تمام طبقات بیشتر چه در زمان حضرت رسالت چه پس از رحلت آن سرور آنهایی که در کارزار میآمدند تا کنون شنیده اید و نقل کرده اید که اینها یک نفر از کفار و مشرکین را کشته باشند مخصوصا اولی و دومی و مثل آنها اگر اسلام پیشرفت میکرد سینه پیش میدادند که ما چه و چه هستیم و اگر هوا پس بود فرار میکردند و علاوه مفتش داخلی بودند و پس از رحلت حضرت چه ها کردند مخصوصا با عترت.

[سوره الأحزاب (33): آیه 19] .... ص : 487

أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (19)

این منافقین بخل کردند بر شما مسلمین پس زمانی که خوفی متوجه مسلمین شد می بینی این منافقین را که چنان جبن و ترس آنها را گرفته بسوی تو نظر میکنند، مثل حال احتضار چشمهای آنها دور میزند مثل حال غشوه موت که نزدیک است جانشان از ترس بیرون آید پس زمانی که رفع خوف شد و نصرت مسلمین این منافقین با زبان تند و تیز رو به مسلمین که ما هم کمتر از شما نبودیم و در- سهم غنائم پیش دستی میکنند و بخل میکنند بر مسلمین اینها ایمان نیاورده اند پس خداوند حبط میفرماید اعمال آنها را و این بر خداوند متعال سهل و آسان است.

أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ بخل در جهاد و همراهی با مجاهدین و نصرت مسلمین.

فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ چنان ترس آنها را برمیدارد که بدنهای آنها میلرزد.

رَأَیْتَهُمْ پیغمبر اکرم شما میبینی آنها را.

تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ چشمهای آنها دور میزند جایی را نمی بینند چنان گیج و پریشان، شده اند.

کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ مثل غشوه محتضر که دارد جانش خارج میشود از بدن

ص: 487

که اینها نزدیک است از ترس بمیرند.

فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ و مسلمانان و مجاهدین فتح کردند و کفار و مشرکین فرار یا مقتول و مسلمین مشغول جمع غنائم شدند این منافقین پیش میآیند.

سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ با زبان تند و تیز که ما هم شرکت داریم.

أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ بخل به کلمات زشت و جلوگیری مجاهدین از غنائم که بخل در کلام خیر باشد یا بخل در غنائم مجاهدین.

أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا اصلا از اول ایمان نیاورده بودند و ایمان ندارند.

فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ از نماز و سایر عبادات زیرا شرط صحت کلیه عبادات ایمان است.

و مسئله حبط از این باب است زیرا معنی ندارد کسی عملی و عبادتی صحیحا جامع جمیع شرایط بجا آورد و او را رد کنند و گذشت اینکه همین نحوی که ایمان شرط صحت کل عبادات است موافات هم شرط صحت آنها است که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس که اگر قبل از فوت ایمان رفت تمام اعمال مدت عمرش باطل بوده و حبط میشود.

وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً معلوم است، چه مشکلی بر خدا دارد حبط اعمال آنها؟.

[سوره الأحزاب (33): آیه 20] .... ص : 488

یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِیلاً (20)

گمان میکنند این منافقین و کسانی که فی قلوبهم مرض است اینکه احزاب که مشرکین و کفار باشند که برای حرب با پیغمبر و مسلمین آمده بودند هنوز نرفتند و منصرف نشدند و حال آنکه رفته بودند و اگر دو مرتبه احزاب بیایند برای حرب این منافقین دوست میداشتند که مثل اعراب بادیه نشین باشند دور دست از مسلمین و سؤال کنند از پیش آمدهای شما مسلمین که کار بکجا کشیده و بر فرض که در میان شما مسلمین باشند مقاتله نمیکنند مگر قلیلی همین اندازه که بگویند ما با شما میباشیم از روی ریاء و سمعه و نفاق.

ص: 488

خلاصه اینکه منافقین نمیتوانند از مسلمین جدا شوند و ملحق به مشرکین شوند زیرا بر مسلمین مکشوف میشود کفر و نفاق آنها و مشرکین هم اینها را بخود راه نمیدهند زیرا احتمال، جاسوس و مفتش در آنها میدهند و بعبارة ساده چوب هر دو سر نجس هستند و نه جرأت میکنند که با مسلمین در دار الحرب جهاد کنند زیرا عقیده باطنی ندارند که برای شهادت و نصرت دین کوشش کنند و پیش آمد قضایا را هم نمیدانند آیا نصرت و ظفر و فتح و فیروزی نصیب مسلمین میشود یا مشرکین.

یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا چون در میدان جنگ نبودند و در مدینه بودند یا فرار کرده بودند خیال کردند هنوز جنگ ادامه دارد.

وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ اگر ثانیا کفار و مشرکین حمله کردند و برای جنگ با مسلمین آمدند ..

یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ از اعراب بادیه نشین باشند نه در دسته مسلمین و نه در زمره مشرکین.

یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ بپرسند کار مسلمین و کفار بکجا کشید هر طرفی که غالب شد خود را بآن ملحق کنند.

وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ در داخله مسلمین.

ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا فقط یک های و هویی بیش ندارند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 21] .... ص : 489

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (21)

هر آینه به تحقیق بوده باشد بر شما مؤمنین در مورد رسول اللَّه اقتدا و متابعت نیکویی برای کسی که امیدوار باشد به خداوند متعال و به مثوبات روز جزا و بسیار بیاد خدا و ذکر الهی باشد.

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ در باب حجة و دلیل گفتند معصوم قولش و فعلش و تقریرش حجة است و اسوة اقتدا و متابعة است و متابعه و اقتداء به رسول اللَّه واجب و لازم است بر امت هم در عقائد حقه و اصول دین و هم در اخلاق و صفات حمیده و هم در افعال

ص: 489

و اعمال صالحه که من جمله آنها صبر در امر جهاد چنان ایستادگی کرد مخصوصا در احد دندان مبارکش را بسنگ شکستند، پیشانیش را مجروح کردند، عم بزرگوارش حضرت حمزه، سید الشهداء را بچه نحو شهید کردند، مسلمانان فرار کردند، کفار و مشرکین اطراف او را احاطه کردند، فقط امیر المؤمنین باقی ماند و دفع شر آنها را مینمود و در مواقع دیگر در مکه معظمه در طائف چه کردند خاکروبه و شکمبه شتر بر سرش می ریختند، سنگ به قدمهای مبارکش، میزدند، عبا بگردنش فشار دادند دست از ثبات قدم برنداشت و ایستادگی فرمود و سایر اخلاق حسنه او که خداوند بعظمت یاد فرموده: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم آیه 4).

و قناعت او و صبر از اعمال منافقین و غیر اینها و در اعمالش و عباداتش و قناعتش و احسانش و گذشتش و اقوال و فرمایشاتش در تمام اینها باید به او اقتداء کرد و از او فرا گرفت.

لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ کسانی که امیدوار بخدا باشند و معتقد به نصرت الهی و امید به مثوبات اخروی آنها اقتداء میکنند اما منافقین و کسانی که ضعف ایمان دارند آنها محروم از این فیض هستند.

وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً نباید انسان غافل باشد در هر حال باید بیاد خدا باشد در غنا و فقر عزت و ذلت نعمت بلاء صحت مرض که تمام مفاسد در اثر غفلت است و تمام مصالح در اثر ذکر است که میفرماید وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ (عنکبوت آیه 45).

[سوره الأحزاب (33): آیه 22] .... ص : 490

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِیماناً وَ تَسْلِیماً (22)

و چون دیدند مؤمنون احزاب را با کثرت آنها در جنگ خندق گفتند اینست آنچه وعده فرموده خدا و رسول او و راست فرموده خدا و رسول او و زیاد نکرد بر مؤمنین مگر ایمان و تسلیم را.

وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ که از تمام قبائل مشرکین اجتماع کردند برای مقاتله با نبی و مسلمین در یوم الخندق که معنی احزاب است که از هر حزبی جمع شدند وعده آنها بالغ بر ده هزار بود و عده مسلمین بالغ بر هفتصد نفر که عده مشرکین چهارده برابر مسلمین بود.

ص: 490

قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وعده های الهی در قرآن بسیار است مثل إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (مؤمن آیه 51) و آیات سوره انفال از قوله تعالی إِذْ تَسْتَغِیثُونَ- الی قوله تعالی- وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ (آیه 9 الی 12) و غیر اینها و مثل لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ- الایه (توبه آیه 25) و غیر اینها و وعده هایی که پیغمبر داده بود که فتح و ظفر نصیب شما است مؤمنین که ایمان بخدا و رسول از روی حقیقت و واقعیت آورده بودند ثبات قدم و اطمینان قلبی داشتند و ابدا خوف و وحشتی از کثرة مشرکین نداشتند بخلاف منافقین که فرار میکردند و جرئت بر مبارزه نداشتند.

وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا (نساء آیه 122) وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (نساء آیه 87) و تصدیق نبی در تحریض مؤمنین علی القتال یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا (انفال آیه 65).

وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً چنانچه در موارد قبل مشاهده کرده بودند هر چه مؤمن آثار قدرت الهی را بیشتر مشاهده کند ایمانش قوی تر میگردد و تسلیمش برتری پیدا میکند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 23] .... ص : 491

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (23)

بعض مؤمنین رجالی هستند که آنچه با خداوند- عهد کرده بودند عملی نمودند پس بعض آنها به درجه رفیعه شهادت نائل شدند و مدت آنها منقضی شد و بعض آنها انتظار دارند تا مدت آنها سر رسد و تبدیل نکردند هیچگونه تبدیلی.

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ من تبعیضیه است یعنی بعض مؤمنین.

رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ در اخبار بسیاری داریم از ائمه اطهار که این آیه شریفه در شأن امیر المؤمنین و جعفر طیار و حمزه سید الشهداء و عبیدة بن حارث- جعفر برادر امیر

ص: 491

المؤمنین حمزه عم او و عبیده ابن عم او- نازل شده و مکرر گفته شده که نوعا اخبار بیان مصداق اتم میکند منافی با عموم آیه ندارد که مراد مؤمنین ثابت قدم باشند که بعهد خود وفا کردند و عهد آنها این بود که فرار از زخف نکنند تا شهید شوند یا فتح کنند.

فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ بدرجه رفیعه شهادت نائل شدند مثل حمزه در جنگ احد و جعفر در جنگ بدر و عبیده در جنگ موته و سایر شهداء در رکاب حضرت رسالت در حروب.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ مثل امیر المؤمنین که تا در محراب زکریا شهید شد و مثل مؤمنین که نصیب آنها فتح شد بلکه میتوان آیه شریفه را تعمیم داد چنانچه در اخبار بسیار است که عهد الهی ولایت ائمه است: در کافی است که حضرت صادق به ابی بصیر فرمود

«یا ابا محمد لقد ذکرکم اللَّه فی کتابه فقال: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا الایه، انکم وفیتم بما اخذ اللَّه علیکم میثاقکم من ولایتنا- الحدیث»

و نیز در کافی مسندا از حضرت رسول است که به امیر المؤمنین فرمود

«من احبک ثم مات فقد قضی نحبه و من لم یمت فهو ینتظر»

و نیز دارد از حضرت صادق فرمود:

«المؤمن مؤمنان فمؤمن من صدق بعهد اللَّه و وفی بشرطه و ذلک قول اللَّه عز و جل رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ- الی قوله- و مؤمن کخامة الزرع یعوج احیانا و یقوم احیانا».

وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا نقض عهد نکردند و فرار از زخف ننمودند و بمعنای اخیر غیری را بر ائمه، اختیار نکردند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 24] .... ص : 492

لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (24)

تا اینکه جزاء میدهد خداوند صادقین را بسبب صدق آنها در وفاء بعهد و عذاب میفرماید منافقین را اگر بخواهد که در حال نفاق از دنیا روند یا قبول توبه میکند اگر موفق به توبه شدند محققا خداوند آمرزنده و رحم کننده است.

لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ بناء بر معنی خاص اولی اما آنهایی که بدرجه رفیعه

ص: 492

شهادت نائل شدند میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ اینها که قضی نحبه و اما من ینتظر میفرماید وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ- الی قوله تعالی- أَجْرٌ عَظِیمٌ (آل عمران آیه 169 الی 172) و اما بناء بر تفسیر عام ثانوی بشاراتی که برای مؤمنین و اهل ولایت در قرآن و در اخبار بسیار است از حین موت و در قبر و عالم برزخ و صحرای محشر و خلود در بهشت.

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ اگر با حال نفاق از دنیا رفتند آنهم چه عذابی که میفرماید إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (نساء آیه 145).

أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ که استثناء میفرماید از آیه مذکوره إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (نساء آیه 146).

إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً غفور است از نفاق و معاصی و فرار از زحف آنها میگذرد و رحیم است آنها را مشمول رحمت و تفضلات خود میکند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 25] .... ص : 493

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً (25)

و خداوند برگردانید کسانی که کافر بودند از مشرکین و احزاب با کمال غیظ و غضب که نائل نشدند به استفاده و خیری و بهره ای و شکست خوردند و فرار کردند و کفایت فرمود مؤمنین را که فتح و ظفر نصیب آنها شد در جنگ احزاب و هست خداوند در کمال قوت و عزت و قهر و غلبه.

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا خداوند برگردانید کفار را و فرار کردند با این کثرت عده و عده به سه بلاء که متوجه آنها شد اول بقتل عمرو بن عبد ود بدست علی امیر المؤمنین و شرحش چنانچه در اخبار بسیار دارد که این عمرو فارس یلیل بود و با هزار سوار مقابلی میکرد وقتی که رسیدند لشکر کفار کنار خندق اسب خود را نهیب داد و جست این طرف خندق

ص: 493

که مسلمین بودند و مبارز طلبید حضرت رسول فرمودند کیست برود مقابل آن احدی بر برنخاست جز علی (ع) حضرت فرمود این عمرو است بنشین تا سه مرتبه حضرت ذو الفقار را بدست علی (ع) داد و درع فضول را باو پوشانید و عمامه سحاب را نه دور بر سر او بست و او را فرستاد و فرمود

«برز الایمان کله الی الکفر کله»

عمرو گفت کیستی فرمود علی هستم گفت ابن عبد المطلب فرمود ابن ابی طالب گفت برگرد من دوست ندارم پسر ابی طالب بدست من کشته شود برگرد یکی از اعمامت را روانه کن حضرت فرمود اما من دوست دارم که تو به دست من کشته شوی عمرو در غضب شد و از اسب پیاده شد و حمله کرد و شمشیری حواله سر حضرت کرد عمامه پاره شد بفرق همایونی رسید خون روان شد حضرت شمشیری بر عاتق او یا بر ران او زد در غلطید و افتاد سر نحس او را جدا کرد آورد انداخت مقابل قدمهای پیغمبر (ص) کفار بسیار وحشت کردند.

دویم القاء رعب در قلوب آنها و باد سردی متوجه آنها شد که جوارح آنها از کار افتاد.

سیم ملائکه بآنها حمله کردند دست و سر آنها می ریخت فرار کردند.

بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً با غیظ و غضب که نائل بفتح نشدند و دست آنها بجایی نرسید وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ که دیگر احتیاج به مقاتله نداشتند.

وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً قادرا قاهرا.

[سوره الأحزاب (33): آیه 26] .... ص : 494

وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً (26)

و نازل فرمود خداوند متعال کسانی که کمک دادند مشرکین را از اهل کتاب که بنی قریظه بودند از حصن و قلعه های خود و قذف فرمود در قلوب آنها رعب و ترس از فریقی از آنها را کشتید و فریقی را اسیر کردید.

توضیح کلام اینکه بنی قریظه که از اهل کتاب بودند از یهود که اعدی عدو مسلمین بودند چنانچه میفرماید لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ- الایه (مائده آیه 82)

ص: 494

اینها با پیغمبر معاهده کردند که کمک به مشرکین ندهند در قتال با مسلمین و در قضیه احزاب نقض عهد کردند و با مشرکین پیوستند و بعد از خاتمه قضیه احزاب پیغمبر مأمور شد که بطرف، آنها برود و امر فرمود مسلمین بفوریت حرکت کنند آمدند و قلعه های آنها را محاصره کردند و چند روزی محصور شدند تا راضی شدند به حکمیت سعد بن معاذ و او حکم کرد که رجال آنها را که در احزاب با مشرکین همدست شدند آنها را بکشند و اطفال و زنها را دستگیر کنند و منازل آنها را به مهاجرین که منزل ندارند دهند و اموال آنها فی ء مسلمین باشد این مختصر بیان حال آنها لذا میفرماید:

وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ که بنی قریظه باشند که در جنگ احزاب با مشرکین حاضر شدند و نقض معاهده با پیغمبر کردند.

مِنْ صَیاصِیهِمْ از قلعه ها و حصن های خود بیرون شدند.

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ بعد از آنکه مسلمین آنها را محاصره کردند.

فَرِیقاً تَقْتُلُونَ رجال آنها را که در جنگ احزاب حاضر شده بودند شما مسلمین بکشید.

وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً و اسیر کنید اطفال و نساء آنها را.

[سوره الأحزاب (33): آیه 27] .... ص : 495

وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیراً (27)

و خداوند به تصرف شما داد زمین آنها را و خانه های آنها را و اموال آنها را و زمین هایی که پا در آنها نگذارده بودید.

وَ أَوْرَثَکُمْ ارث عبارت از مالی است که مالک آن مورث باشد پس از آن منتقل بوارث شود و اموالی که بنی قریظه داشتند منتقل به مسلمین شد و اینها سه قسمت بود:

أَرْضَهُمْ که کشت و زرع داشتند.

وَ دِیارَهُمْ که محل سکونت آنها بود از خانه و قصر و قلعه و حصن.

وَ أَمْوالَهُمْ از منقولات تمام به تصرف مسلمین آمد بعلاوه.

ص: 495

وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها مثل اراضی عراق و شامات، اراضی روم و فرس اراضی عجم و ایران وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیراً بلکه خداوند چیزی را بی مالک قرار نداده حتی مثل بیابانها و کوه ها و معادن و دریاها که دارد

«الارض کلها للامام»

غایة الامر برای مؤمنین مباح فرموده و بر غیر آنها غصب است و لو به حکم ظاهر شرع مالک باشند بشرائط مقرره در فقه.

[سوره الأحزاب (33): آیات 28 تا 29] .... ص : 496

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (28) وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً (29)

ای نبی محترم بفرما بزوجات خود اگر هستند که طالب حیات دنیا و زینتهای اویند پس بیایند من بآنها مهر و زیاده میدهم و آنها را رها میکنم و طلاق میدهم و اگر هستند که خدا و رسول او را و دار آخرت را طالب هستند پس خداوند مهیا فرموده برای، نیکوکاران از آنها اجر عظیمی.

توضیح این آیه شریفه موقوف بر ذکر چند امر است: امر اول اینکه حضرت رسالت نظر به اینکه در امور معاش و زندگانی بسیار قناعت میفرمود حتی فرمود

«انا فقیر احب الفقراء»

حتی بسا میشد که چند روز صائم بود بعض این زوجات حضرت مثل نوع زنها مایل به زخارف دنیوی بودند و کلمات غیر مناسبی میگفتند و باعث حزن حضرت میشدند این آیه نازل شد.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ که اگر طالب دنیا و زینتهای او هستید.

إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها بیائید من شما را بمال دنیا متمتع میکنم و رها میکنم امر دوم اختلاف مفسرین در اینکه این تخییر فقط برای زوجات نبی است یا بر دیگران هم هست لکن این اختلاف محل ندارد نه زوجات نبی اختیار دارند در طلاق و رهایی و نه غیر آنها

«الطلاق بید من اخذ بالساق»

بلکه حضرت میفرماید بآنها که اگر بخواهید

ص: 496

مطلقه شوید من حاضرم طلاق دهم و بشما هم بهره ای میدهم که مفاد:

فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ است که من شما را طلاق میدهم نه اینکه شما اختیار طلاق داشته باشید. امر سیم البته اینها مثل پیغمبر را رها نمیکنند و بروند بدیگران تزویج شوند پس باید صبر و قناعت که مفاد:

وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ است داشته باشند. امر چهارم اینکه این زوجات دو قسم هستند نیکوکار و بدکردار خداوند نیکوکاران آنها را وعده اجر عظیم داده که مفاد:

فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً است و اما بدکرداران آنها عذاب آنها ضعف عذاب سایر زنهای بد است چنانچه در آیه بعد بیان میفرماید:

[سوره الأحزاب (33): آیه 30] .... ص : 497

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (30)

ای زنهای پیغمبر (ص) کسی که از شما بیاید بعمل زشت قبیح واضح روشن مضاعف می شود از برای او عذاب دو برابر و هست این ضعف عذاب بر خداوند تبارک و تعالی سهل و آسان.

معاصی الهیه بعضی فقط منکرات شرعیه است که آنها را منکر میگویند مقابل معروف و بعضی علاوه بر حرمت شرعی قبح عقلی هم دارد این را فحشاء میگویند که در آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ.

(نحل آیه 90) و مراد از بغی ظلم است و در اخبار از حضرت صادق (ع) مسندا فرمود:

«الفاحشة الخروج بالسیف»

و در حدیث دیگر فرمود

«قتال امیر المؤمنین»

و این مصداق اتم است و آیه عموم دارد و این حکم اختصاص بآنها ندارد بلکه هر کس که حجت بر او تمام تر است عقوبتش سخت تر است و شدیدتر چنانچه از حضرت زین العابدین است فرمود

«انا نری لمحسننا ضعفین من الاجر و لمسیئنا ضعفین من العذاب»

و همچنین عالم با جاهل که در خبر است

«یغفر للجاهل سبعین ذنبا حتی یغفر للعالم ذنبا واحدا»

«و ان اشد الناس حسرة

ص: 497

یوم القیمة العالم التارک لعلمه»

و هکذا نسبت به سایر طبقات.

یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ چون حجة بر شما تمام تر است یکی آنکه حشر با پیغمبر و نزول وحی در بیوت شما و بزرگی و فراوانی نعمت بر شما.

وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً نگوئید ما زنهای پیغمبر هستیم باید درجات ما عالیتر باشد و ما ام المؤمنین هستیم مگر زن نوح و زن لوط زنهای پیغمبر نبودند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 31] .... ص : 498

وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً (31)

و کسی که اطاعت کند از شما و مواظب وظائف خود باشد و مداومت بر اعمال صالحه که معنای قنوت است اجر او را میدهیم دو برابر و برای او مهیا کرده ایم روزی بسیار با شرافت و احترام را.

وَ مَنْ یَقْنُتْ قنوت در نماز در رکعت دویم مشتمل بر ذکر و دعاء است و در اینجا مداومت بر طاعت است و در آیات شریفه بسیار داریم باین معنی در حق مریم میفرماید:

وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ و میفرماید یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ و میفرماید أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ و غیر اینها و میآید در چند آیه بعد.

مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ که مداومت بر اطاعت خدا و رسول داشته باشید.

وَ تَعْمَلْ صالِحاً افعالش تمام صالح باشد مثل ام السلمه.

نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ یکی برای خدمت به پیغمبر و صدیقه و اهل بیت و دیگر برای خوبی خود.

وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً تمام روزی دارند لکن رزق کریم با عزت و احترام بدون زحمت و مرارت در بهشت است.

[سوره الأحزاب (33): آیه 32] .... ص : 498

یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)

ای زنان پیغمبر (ص) نیستید شما مثل احدی

ص: 498

از زنها اگر با تقوی و پرهیزکار هستید پس نازک نکنید صحبتهای خود را پس طمع کند کسی که در قلب او مرض باشد و بگوئید قول خوب و معروف حرفهای زشت و پلید و بد از دهان شما بیرون نیاید.

یا نِساءَ النَّبِیِّ خطاب به زنهای پیغمبر است ولی تکلیف تمام زنها است غایة الامر از آنها توقع بیشتر است چون علاوه بر اینکه حجة بر آنها تمام تر است اهانت و اذیت به پیغمبر است و مشمول الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (توبه آیه 61) و آیه شریفه در همین سوره آیه 57 إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً میشوند.

لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ شما را زنهای پیغمبر میگویند و ام المؤمنین میشمارند باید زنهای دیگر از شما فرا گیرند چنانچه امروز اگر زن یک نفر از علماء مثل بعض زنها بیرون آید چه اندازه توهین آن عالم است.

إِنِ اتَّقَیْتُنَّ اگر تقوی داشته باشید و الا اگر متقیه نباشید مثل زن نوح و لوط و مثل اسماء بنت اشعث زوجه حضرت مجتبی و ام الفضل بنت مأمون زوجه حضرت جواد هر غلطی میخواهید بکنید.

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ صدا را نازک نکنید باعث هیجان شهوت اراذل و اوباش شود فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ شهوت ران بخصوص مثل عایشه که جوان و خوش سیما بود.

وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً معروف مقابل منکر است یعنی در مقامی که واجب است یا مندوب و ممدوح است صحبت کنید حتی در مباحات هم خودداری کنید نروید این اندازه زخم زبان به صدیقه طاهره بزنید و اهل بصره را به علی بشورانید و دستور دهید که جنازه حضرت مجتبی را تیرباران کنند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 33] .... ص : 499

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)

و قرار بگیرید در منازل خود و بیرون نیائید مکشوفات

ص: 499

مثل دوره جاهلیة اولی و بپا بدارید نماز را و ادا کنید زکاة را و اطاعت کنید اوامر خدا و رسول او را.

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ نظر به اینکه بعد از رحلت پیغمبر حرام بود بر مسلمین ازدواج با آنها چنانچه میفرماید در همین سوره آیه 53 وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ واجب بود بر زنهای پیغمبر که از منازل خود بیرون نیایند.

وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی مفسرین در معنای جاهلیة اولی اختلاف کردند زیرا دلالت دارد بر دو جاهلیت یکی اولی و دیگری ثانیه و چون خبر نداشتند از دوره زمان، ما ولی جاهلیة ثانیه امروز است که زنها به چه کیفیت زینت کرده بیرون میآیند و جاهلیت اولی همان زمان بعد از عیسی و قبل از بعثت حضرت رسالت بود مخصوصا در حجاز که چه اندازه زنهای زانیه فراوان بود و بعضی ذوات الاعلام بودند و افتخار میکردند به اینکه، خواهان آنها بسیارند مثل سمیه مادر زیاد که پدرش معلوم نبود که میگفتند زیاد ابن ابیه و مثل مرجانه مادر عبید اللَّه که چهل نفر مدعی شدند که از ما است و چون انگشت پای او شبیه به زیاد بود گفتند ابن زیاد.

وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ حتی دارد در خبر

«مسجد المرأة بیتها»

حتی دارد در بیت مخدع، یعنی اطاق پسی به اصطلاح صندوق خانه.

وَ آتِینَ الزَّکاةَ واجبه و مندوبه.

وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ امتثال اوامر خدا و رسول او را بکنید و از نواهی او منتهی باشید و مخالفت نکنید.

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً این است و جز این نیست اراده فرموده خداوند متعال که ببرد و دفع کند رجس و پلیدی را از شما اهل بیت و پاک و پاکیزه کند شما را پاک کردنی.

کلام در این جمله در چند مقام واقع میشود:

ص: 500

اول در مورد شأن نزول این آیه شریفه که مراد از اهل بیت کیانند می گوییم اخبار بسیار از طرق عامه و خاصه فوق حد تواتر که مراد خمسة النجباء هستند پیغمبر و علی و فاطمه و حسنین. طبری در مجمع بعد از اینکه اخبار بسیاری از طرق عامه روایت کرده میگوید.

«و الروایات فی هذا کثیرة من طریق العامة و الخاصة لو قصدنا الی ایرادها لطال الکتاب و فیما اوردناه کفایة» و در برهان قریب چهارده صفحه نقل اخبار کرده مقام دویم در شرح جملات آن:

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ کلمه انما از أدات حصر است که اثبات مدخول و نفی غیر میکند مثل اینکه بگویی «انما فی الدار زید» اثبات زید میکند و نفی ما عدای زید یا بگویی «انما لک عندی درهما» اثبات درهم و نفی ما زاد میکند و اراده اراده تکوینی است که تخلف پذیر نیست نه اراده تشریعی زیرا اراده تشریعی نسبت به تمام مسلمین بلکه مکلفین است انحصار به اهل بیت ندارد.

لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ رجس شامل تمام پلیدیها میشود از شرک و کفر و ضلالت و جهالت و تمام صفات خبیثه و اخلاق رذیله و ملکات قبیحه و تمام معاصی از کبائر و صغائر و منافیات مروت که تمام اینها رجس است و ذهاب از تمام اینها عصمت است و به اجماع تمام مسلمین شیعه و سنی غیر این خمسه در زمان نبی احدی دارای مقام عصمت نبود نه در خلفاء و نه در زوجات و نه در غیر اینها و اهل بیت اهل بیت پیغمبر است.

وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً طهارت قلب از عقائد فاسده و طهارة نفس از اخلاق رذیله و طهارت اعضاء و جوارح از معاصی کلا که معتقد به جمیع عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و فضائل نفسانیه که همان مقام عصمت و مستکمل جمیع کمالات بودند مقام سیم در دفع اشکالات:

اشکال اول: اینکه این جمله در آیات راجعه به زوجات نبی است.

جواب: ترتیب نزول قرآن از سور و آیات مسلما به ترتیب مجموع فی الدفتین نیست.

ص: 501

چنانچه بسیاری از سور مدنیست و بسیاری مکی بلکه بعض سور یک قسمت آیات آن مکی است و یک قسمت مدنی بعلاوه در این نوع از آیات تعمد بوده مثل آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ که در محل خود بیان کردیم.

اشکال دویم: اینکه شما شیعیان معتقدید که سایر ائمه هدی از زین العابدین تا حضرت بقیة اللَّه همه معصوم هستند و هم چنین انبیاء سلف و اوصیاء آنها و این آیه انحصار به خمسه طیبه میفرماید.

جواب: در زمان نزول این آیه و خطاب کم منحصرا همین خمسه بودند و ششمی نداشتند نه انبیاء سلف و نه اوصیاء آنها و نه سایر ائمه هدی بودند و دلیل عصمت آنها ادله عقلیه است که در باب شرائط نبوت و امامت مذکور است.

اشکال سیم: اینکه شما شیعه معتقدید به اینکه اینها در تمام عمر از اول تا آخر معصوم بودند و ذهاب و تطهیر فرع ثبوت است که رجس بوده رفع شده نجس بوده و تطهیر شده.

جواب: اولا یکی از اسماء الهی طاهر است و ذهاب فرع ثبوت نیست اگر سگی یا دشمنی نزدیک شما باشد و او را دفع کنند صدق ذهاب میکند قوای نفسانیه مثل قوه شهویه و غضبیه و وهمیه اقتضایی دارند لکن قوه ایمان و تقوی و اراده باری تعالی آنها را دفع میکند به اصطلاح دفع است نه رفع و خداوند در همان عالم نورانیت عالم ارواح اینها را پاک و پاکیزه خلق فرموده.

[سوره الأحزاب (33): آیه 34] .... ص : 502

وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً (34)

آنچه بنظر میرسد که این جمله آیه مستقل بوده و کیف کان و یاد کنید و متذکر شوید ای نساء نبی آنچه از آیات قرآنی در بیوت شما نازل شده و آنچه از حکمت بیان شده محققا خداوند لطیف و خبیر است.

وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ آیات شریفه بالاخص آیات راجعه به نساء نبی را یاد کنید و فراموش نکنید و غفلت نداشته باشید که شما اولویت دارید نسبت به سائر مسلمین

ص: 502

که آیات در بیوت شما نازل شده و بر شما تلاوت شده.

وَ الْحِکْمَةِ حکمة علم به مصالح و مفاسد است و اراده علم بصلاح و کراهت علم به فساد است آنچه صلاح دنیا و آخرت شما است برای شما بیان شده و آنچه موجب فساد دنیا و آخرة است یادآوری شده آنها را ترک کنید بدانید:

إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً ریزه کاره است از جزئی و کلی کوچک و بزرگ شما را مؤاخذه میفرماید و رسیدگی میکند.

خَبِیراً از باطن و ظاهر شما خبر دارد لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (آل عمران آیه 5) وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ. (یونس آیه 61).

[سوره الأحزاب (33): آیه 35] .... ص : 503

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (35)

ترجمه واضح است اما:

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ در فرق بین اسلام و ایمان پنج فرق بیان شده:

(1) اسلام عبارت از اعتقاد بتوحید و نبوت و معاد است و ایمان باضافه عدل و امامت.

(2) اسلام اقرار بزبان است مثل منافقین و ایمان اعتقاد بقلب.

(3) اسلام به معنی تسلیم است و اخص از ایمان است.

(4) اسلام مجرد اعتقاد است و ایمان مقرون بعمل به ارکان است.

(5) که ظاهرا در این آیه مراد باشد اسلام عبارت از اعتقاد قلبی است ولی رسوخ در قلب نکرده و باندک اضلالی از بین میرود بخلاف ایمان که رسوخ در قلب کرده و قابل زوال نیست

ص: 503

چنانچه در آیه شریفه هم باین معنی تفسیر شده قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ- الایة (حجرات آیه 14).

وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ معنی قنوت گذشت که دعاء و ذکر در پیشگاه احدیت است مثل قنوت نماز.

وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ مراتب صدق بسیار است صدق در کلام صدق در افعال تطابق ظاهر با باطن صدق در اخلاق صدق در عقائد.

وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ صبر در بلیات و مصائب و ظلم ظالمین و اذیت معاندین و صبر بر ترک معاصی و فعل واجبات و تحمل مشاق عبادات و واردات.

وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ خشوع و خضوع در پیشگاه احدیت و تواضع و فروتنی با بندگان خدا.

وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ چه صدقات واجبه و چه مندوبه چه صدقه مالی و چه صدقه بدنی در قضاء حوائج مسلمین.

وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ صوم واجب مثل شهر رمضان و قضاء آن و کفارات و نذور و امثال اینها و صوم مندوب صوم ایام متبرکه بلکه کلیه ایام سوای حرام و مکروه.

وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ حفظ فرج حفظ عورت است چه از نظر و لمس و زنا و لواط و عورت زن از فرق سر است تا کف پا سوای قرصه صورت و دست تا بند دست و ظاهر قدم آنهم مشروط به اینکه خوف ریبه نباشد و زینت هم نداشته باشد.

وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ بالاخص اگر دائم الذکر باشد.

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً آمرزش از گناهان.

وَ أَجْراً عَظِیماً در جمیع مراحل دنیا حین الموت در قبر و برزخ و محشر تا بهشت و خلود.

[سوره الأحزاب (33): آیه 36] .... ص : 504

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً (36)

ص: 504

و نیست از برای مؤمن و مؤمنه زمانی که خداوند حکم فرماید و رسول او امری را اینکه بوده باشد از برای آنها اختیاری از امر خود که بتوانند مخالفت کنند و کسی که مخالفت کرد و معصیت خدا و رسول نمود پس به تحقیق گمراه شده است گمراهی آشکاری.

مسئله: اوامر الهیه و احکام شرعیه و دستورات اسلامیه و فرامین رسول اللَّه (ص) و حکم رسول و امام و مجتهد جامع الشرائط واجب الاطاعه بر تمام افراد مؤمنین است چه در نفوس باشد و چه در اموال حتی اگر بفرماید بروید به جهاد و کشته شوید باید رفت یا بفرماید این زن را باید بگیری یا رها کنی یا اولاد یا پدر و مادر خود را بقتل رسانی واجب است اطاعة کردن. مفسرین این آیه شریفه را گفتند وارد شده در مورد زید بن حارثه و زینب بنت جحش که دختر عمه رسول اللَّه بود دختر امیة بنت عبد المطلب و این زینب بسیار جمیله بود و چون زید غلام پیغمبر بود و پسر خوانده پیغمبر حضرت تشریف برد که زینب را خواستگاری کند برای زید زینب اولا خیال کرد که آمده حضرت برای خود خواستگاری کند چون فهمید برای زید آمده اباء و امتناع نمود که برای غلامش و پسر خوانده او میخواهد و برادر زینب عبد اللَّه بن جحش هم امتناع کرد و زینب عرض کرد یا رسول اللَّه من دختر عمه شما هستم مرا برای زید خواستگاری می فرمایی این آیه نازل شد.

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ زینب عرض کرد اختیار من بدست شما است حضرت او را برای زید تزویج کرد و لکن ما مکرر گفته ایم که مورد مخصص نیست و آیه عام است و لذا میفرماید:

[سوره الأحزاب (33): آیه 37] .... ص : 505

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)

ص: 505

و زمانی که فرمود به زید آن کسی که خداوند به او انعام فرموده دین مقدس اسلام را و تو هم به او انعام فرمودی در کفالت خود او را در آوردی و دختر عمه خود را برای او تزویج نمودی که نگاه دار بر خود زوج خود زینب را و پرهیز کن از مخالفت خدا و مخفی کردی در نفس خود آنچه را که خداوند ظاهر فرمود و از حرف مردم میترسیدی و حال آنکه خداوند سزاوارتر است اینکه از مخالفت امر او بترسی پس چون که زید قضاء وطر کرد از، زوجه خود و او را طلاق داد و عده او منقضی شد تزویج کردیم ما زینب را بشما برای اینکه حرجی بر مؤمنین نباشد در تزویج زنهای پسر خوانده های آنها پس از قضاء وطر آنها و طلاق آنها و انقضاء عده آنها و هست امر الهی بجا آورده.

شرح قضیه اینکه زید شرفیاب شد خدمت پیغمبر و شکایت کرد از زینب که با من خوش رفتاری نمیکند و بر من بزرگی و تکبر میورزد و من میخواهم او را طلاق دهم.

وَ إِذْ تَقُولُ و شما فرمودی باو.

لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ که زید باشد.

أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ زینب خوب زنیست و بسیار جمیله باید افتخار کنی که همچه زنی را من برای تو اختیار کردم.

وَ اتَّقِ اللَّهَ از خدا بترس و با او بساز.

وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ در این جمله مفسرین کلماتی ذکر کرده اند و اخباری در این باب داریم مخصوصا در مباحثه مأمون با حضرت رضا (ع) و در مباحثه علی بن محمد بن جهم با حضرت رضا (ع) در باب عصمت انبیاء و آیات موهمه در قرآن و جواب حضرت از تمام آنها و ما احتیاج بذکر آنها نداریم هر کدام را در محل خود متذکر شده ایم فقط در این جمله آنچه بنظر میرسد متذکر میشویم و العلم عند اللَّه و آن اینست که پیغمبر دوست نمیداشت که زید زینب را طلاق دهد و میترسید که اگر طلاق داده دیگران بخیال بیفتند و نمیخواست که زینب

ص: 506

در حباله آنها در آید و مایل بود که خود او را تزویج کند ولی از حرف مردم و ولنگاری آنها می ترسید که میگفتند زید حکم پسر پیغمبر دارد و زینب به پیغمبر محرم است و پیغمبر العیاذ باللَّه نکاح محارم کرده لذا این امر را مخفی میداشت خداوند برای اینکه ظاهر فرماید که زید پسر پیغمبر نیست پسر حارثه است و زینب محرم نبود به حضرت امر فرمود که باید زینب را پس از طلاق و انقضاء عده تزویج فرمایی.

وَ تَخْشَی النَّاسَ از حرف مردم میترسی اینها همانهایی بودند که تو را کذاب و ساحر و مجنون و مفتری میگفتند.

وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ باید بدستور او رفتار کنی چنانچه در نصب امیر المؤمنین برای خلافت هم همین خوف را داشت آیه شریفه بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ نازل شد.

فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً و او را طلاق داد و عده منقضی شد.

زَوَّجْناکَها که این جمله معلوم است بامر الهی بوده و بر پیغمبر واجب بود و علتش اینست که:

لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً و ثابت فرمود که ادعیاء ابناء نیستند چنانچه بعدا میفرماید:

وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا این جمله دلالت دارد که این ازدواج بامر الهی بوده و باید عملی شود.

[سوره الأحزاب (33): آیه 38] .... ص : 507

ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38)

نیست بر پیغمبر حرج و مانعی در آنچه خداوند فرض و واجب فرموده بر او سنت الهیست در کسانی که گذشتند پیش از این و امر الهی حد محدودی دارد نباید کوتاهی کرد در او و نه تجاوز نمود از او.

ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ گناهی و ضیقی و حرجی نیست بر پیغمبر

ص: 507

در آنچه برای او خداوند فرض و واجب فرموده و لو در نظر جهال بد بیاید که تزویج زوجه ادعیاء که تبنی کرده اند باشد مثل امروز که بسیاری از جهال نسبت به علماء حتی نسبت به ائمه اطهار و نسبت به انبیاء بلکه نسبت به متدینین بدبین هستند و ایراداتی دارند که اینها بوظائف دینی خود عمل نمیکنند چنانچه مشرکین بدبین بودند به انبیاء که نسبت بآلهه آنها میکنند ولی اینها باید بوظائف شرعیه خود عمل کنند و اعتناء به مزخرفات جهال نکنند.

سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ انبیاء سلف مثل نوح هود صالح ابراهیم موسی عیسی کفار و مشرکین چه اندازه بآنها بدبین بودند و چه در حق آنها میگفتند و با آنها چه معامله میکردند ولی آنها بوظائف خود عمل میکردند و اوامر الهیه را اجرا مینمودند.

وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً باید اجرا شود مطابق دستور از حد او تجاوز نشود و در، اجراء او کوتاهی نباید کرد مثل کسانی که امروز یک بدعتهایی در دین میگذارند یا یک ضرورتهای دینی را منکر میشوند هر دو کافر میشوند هم مبدع و هم منکر.

[سوره الأحزاب (33): آیه 39] .... ص : 508

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً (39)

کسانی که قبلا بودند آن کسانی هستند از انبیاء و رسل که تبلیغ کردند آنچه خداوند بر آنها ارسال فرموده بود و میترسیدند از خدا که خردلی کوتاهی در تبلیغ نکنند و وحشتی از احدی نداشتند و لو مثل نمرود و شداد و فرعون باشد و کافیست به اینکه خداوند در حساب در آورد.

الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ صفت «الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ» است که انبیاء و رسل الهی بودند که اینها تبلیغ رسالات الهی را بامة خود نمودند.

وَ یَخْشَوْنَهُ و از او خوف و خشیة داشتند که خردلی کوتاهی در تبلیغ نکنند با اینکه چه اندازه اذیت دیدند و کشیدند.

وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ کلمه احد با کلمه واحد تفاوت دارد احد نفی کلی میکند که از احدی خوف نداشتند و واحد نفی جزئی میکند که از فرد واحدی خوف نداشته باشد و اینها

ص: 508

از احدی خوف نداشتند مگر از خدا که مقام توحید نظری است که انسان باید توکلش بخدا، باشد و بس امیدش باو باشد و بس خوفش از او باشد و بس.

وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً نه احتیاج بنامه عمل دارد و نه بشهادت ملائکه کتبه و نه بشهادت اعضاء و جوارح و نه بشهادت انبیاء و ائمه و این دستگاه قیامة یک نوع حجتی است برای کفار و فساق بقول مثنوی:

چون شهادت داد حق کبود ملک تا شود اندر شهادت مشترک

[سوره الأحزاب (33): آیه 40] .... ص : 509

ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً (40)

نیست محمد (ص) پدر احدی از مردان شما و لکن رسول خدا است و خاتم تمام انبیاء است که دیگر بعد از او پیغمبری نیست تا قیامت و خداوند بهر چیزی عالم و دانا است.

ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ برای رد کسانی که میگفتند زید پسر پیغمبر است و مراد پدر بلا واسطه است و الا ذراری فاطمه پسران پیغمبر هستند بدلیل آیه مباهله و آیه شریفه جعل عیسی از اولاد و ابناء ابراهیم و نوح فی قوله تعالی وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ،- الی قوله- وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی الایه (انعام آیه 85).

وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ آنهم بر کافه جن و انس و ناسخ جمیع ادیان.

وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ سیاهی قرآن که مطابق قرائت عاصم است و نزد ما معتبر است قرائت حفص از عاصم چنانچه در مقدمات این تفسیر بیان کردیم و گفتیم قرائت حفص از عاصم مطابق سیاهی قرآن است نه سیاهی مطابق قرائت اوست خاتم بفتح تاء است و بمعنی مهر و امضاء دفتر نبوت است و چند دلالت دارد یکی آنکه آخر دفتر مهر و امضاء میکنند دلیل بر اینست که اگر بعد از او جمله نوشته شود مربوط به صاحب مهر و امضاء نیست و دلیل بر ختم نبوت است که شریعتش تا دامنه قیامت باقیست و یکی آنکه آنچه قبل از مهر و امضاء است مستند بصاحب مهر است و وجود مقدسش اعتبار نبوت جمیع انبیاء سلف را ثابت فرمود که اگر

ص: 509

قرآن مجید او و فرمایشات او نبود ما هیچ دلیلی بر اثبات انبیاء سلف نداشتیم نه از طریق یهود و نه از طریق نصارا و نه غیر آنها چنانچه در مجلد اول کلم الطیب مفصلا و مشروحا بیان شده و دیگر آنکه افضلیت او را در جمیع کمالات بر سایر انبیاء دلالت دارد و اما اگر بکسر تاء باشد فقط دلیل به خاتمیت او است.

وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ (انعام آیه 124)

[سوره الأحزاب (33): آیه 41] .... ص : 510

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (41)

ای کسانی که ایمان آورده اید ذکر خدا را کنید ذکر بسیاری.

اخبار بسیاری داریم که ذکر کثیر تسبیح فاطمه (ع) است و در بعض اخبار دارد که جبرئیل بحضرت رسالت عرض کرد

«قل سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوة الا باللَّه عدد ما علم وزنة ما علم و ملأ ما علم فان من قالها کتب اللَّه به بهاست خصال کتب من الذاکرین اللَّه کثیرا و کان افضل من ذکره باللیل و النهار و کان له غرسا فی الجنة و تحاتت عنه خطایاه کما تحات و رق الشجر النامیه و ینظر اللَّه الیه و من نظر اللَّه الیه لم یعذبه»

و در بعض اخبار سی مرتبه تسبیحات اربعه ذکر کثیر است و در کافی یک باب مفصل در بیان ذکر کثیر دارد. اقول: این اخبار بیان مصادیق است و کثرة و قلة امر اضافی است هر زائدی بر ما دون خود کثیر است و هر ناقصی بر ما فوق خود قلیل و آیه شریفه درباره ذکر الهیست بجمیع اسماء حسنی و صفات علیا هر چه بیشتر بهتر بلکه دارد مؤمن باید دائما در هر حالیست از- ذکر غافل نشود چنانچه مفاد همین آیه است خطاب بمؤمنین یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً.

[سوره الأحزاب (33): آیه 42] .... ص : 510

وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (42)

تسبیح پروردگار کنید در صبح و شام.

تسبیح تنزیه حق است از آنچه لا یلیق به که تعبیر بصفات سلبیه میکنیم و صفات جلال که اجل از این است که متصف باین صفات نقص و عیب باشد زیرا موجب احتیاج میشود چه در ذات و چه در صفات و چه در افعال. (نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل- بی شریک است

ص: 510

و معانی تو غنی دان خالق) افعالش تمام حسن مطابق با حکم و مصالح.

وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا بعضی تفسیر کردند بصلاة صبح و عصر بعضی بصلاة صبح و عشاء بعضی بصلاة خمس و ممکن است بگوئیم کلمه بکرة و اصیلا نه مراد خصوص صبح و شام باشد بلکه دلالت بر دوام کند کأنه میفرماید شب و روز چنانچه تسبیح از اقسام ذکر است و در خبر دارد

«ذکر اللَّه حسن علی کل حال».

[سوره الأحزاب (33): آیه 43] .... ص : 511

هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (43)

او است خداوندی که صلوات میفرستد بر شما مؤمنین تا اینکه بیرون آورد شما را از تاریکی بروشنایی و هست خداوند بمؤمنین رحم کننده.

هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ صلوات خداوند رحمة و مغفرت و انعام و تفضل است که خاص مؤمنین است چنانچه میفرماید وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ- الی قوله تعالی- أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف، آیه 156).

وَ مَلائِکَتُهُ صلوات ملائکه طلب مغفرت و دخول در جنت و حفظ از سیئات است چنانچه میفرماید الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ، لِلَّذِینَ آمَنُوا- الی قوله تعالی- وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (مؤمن آیه 7 و 8 و 9).

لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ از ظلمت جهل بنور علم چنانچه میفرماید:

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء»

و از ظلمت معاصی بنور عبادات و از ظلمت ضلالت بنور هدایت و از ظلمات قیامت بانوار الهیه که دارد صور مؤمنون چنان نور میدهد که میفرماید یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ- الی قوله تعالی- یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً (حدید آیه 12 و 13) و از ظلمت جهنم بنور بهشت.

وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.

ص: 511

[سوره الأحزاب (33): آیه 44] .... ص : 512

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (44)

تحیت و تبریک مؤمنین روز قیامت که ملاقات میکنند الطاف الهی را سلام است و مهیا فرموده از برای، آنها مزد و اجر با شرافت و عزت را.

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ مراد از ملاقات خدا حضور در پیشگاه احدیت است.

سَلامٌ چنانچه میفرماید وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ (زمر آیه 73).

وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً این جمله با بسیاری از آیات و اخبار زیادی دلیل بر اینست که بهشت و جهنم قبلا پیش از خلقت جن و انس خلق شده و رد آنها که میگویند در قیامت خلق میشود.

[سوره الأحزاب (33): آیات 45 تا 46] .... ص : 512

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (45) وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً (46)

ای نبی محترم ما تو را فرستادیم که شاهد باشی و بشارت دهنده و انذار کننده و دعوت کننده بسوی خدا و چراغ نور دهنده.

خداوند علت و سبب ارسال حضرت رسالت را در این چند آیه بیان میفرماید:

اول: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً که شهادت دهی بر اعمال و افعال خوب و بد- امت چنانچه در آیه شریفه میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (نساء آیه 41). مسئله: در باب شهادت میگویند شهادت علمی کافی نیست بلکه باید حسی باشد مثلا در شهادت بزنا گفتند رؤیت کند

«کالمیل فی المکحله»

در شهادت به هلال رؤیت لازم است بلکه از حضرت رسالت است که اشاره بخورشید نمود و فرمود «علی مثل هذا تشهد» و این آیه و آیه مذکوره بدلالت التزامیه دلالت دارد بر اینکه پیغمبر (ص) حیا و میتا بر جمیع افعال امت الی یوم القیامة حاضر و ناظر است بلکه در مفهوم شهادت حضور دلالت دارد که شاهد مقابل غائب است و همین مرتبه از حضور در ائمه اطهار هست و اخبار بسیاری داریم که از ما فی الضمیر مردم خبر میدادند و در زیارت جامعه دارد

«و شهداء یوم القیامه»

ص: 512

حتی رأس مطهر ابی عبد اللَّه به ابن وکیده از قلبش خبر داد

«اما علمت انا معاشر الأئمة احیاء عند ربنا نرزق»

و چه بسیار زشت است که ما در حضور پیغمبر و ائمه و حضرت بقیة اللَّه این اعمال سیئه و افعال قبیحه را مرتکب شویم و شهداء روز قیامة بسیار هستند ملائکه کتبه، اعضاء و جوارح زمین، قرآن و غیر اینها.

دویم: وَ مُبَشِّراً بشارت اهل ایمان و تقوی و اعمال صالحه به بهشت و سعادت و رضاء الهی و فیوضات و مثوبات و حشر با انبیاء و سایر نعم الهی.

سیم: وَ نَذِیراً انذار کفار و مشرکین و فساق و فجار و ظلمه از آتش و جهنم و عقوبات و غضب الهی.

چهارم: وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ دعوت الی اللَّه دعوت به معرفت اللَّه و توحیده و صفاته و افعاله و دینه و کتابه و احکامه و فرامینه و رخصه و عزائمه و عدله و انبیائه و رسله و حججه و نحو اینها.

پنجم: وَ سِراجاً مُنِیراً از برای نور اطلاقاتی است یکی از اسماء الحسنای الهی نور است «یا نور و یا قدوس رب الملائکة و الروح» اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- الایه (نور آیه 35) زیرا تمام ماهیات ممکنه ظهورش بواسطه وجود او است و تا وجود پیدا نکرده در ظلمت عدم است و نفس وجود ظاهر بالذات است.

هستی تو هستی پیوند نه تو بکس و کس بتو مانند نه

«الظاهر الباطن فی ظهوره» وجود حضرت رسالت و ائمه اطهار

«خلقکم اللَّه انوارا، فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن اللَّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه»

علم نور است

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء»

ایمان و دین مقدس الهی نور است یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (صف آیه 8).

الی غیر ذلک از اطلاقات.

[سوره الأحزاب (33): آیه 47] .... ص : 513

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبِیراً (47)

و بشارت بده مؤمنین را باین

ص: 513

که از برای آنها است از جانب الهی فضل بزرگی.

مسئله: در باب استحقاق و تفضل مکرر اشاره شده که عقوبات و بلیات و مصائب نسبت بکفار و مشرکین و ضالین و مضلین و ظالمین و فساق و فجار از روی استحقاق است زائد بر آن ظلم است و خلاف عدل و محال است از خداوند صادر شود و اما نعم الهیه و هدایت او و مثوبات دنیوی و اخروی برای مؤمنین از روی تفضل است احدی طلبی از خدا ندارد و استحقاقی ندارد حتی انبیاء و اولیاء زیرا جمیع عبادات برابری با کوچکترین نعم الهی نمیکند فقط قابلیت میآورد که قابل تفضلات الهی میشود و تفضلات الهی هم مراتب زیادی دارد هر کرا بمقدار قابلیت باو تفضل میشود و ایمان اصل کلیه اعمال صالحه است و مؤمن قابلیت تفضل بسیار بزرگی دارد لذا میفرماید: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً.

[سوره الأحزاب (33): آیه 48] .... ص : 514

وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (48)

و اطاعت کفار و منافقین را نکن و فرو گذار اذیتهای آنها را و توکل کن بر خداوند و کفایت میکند بخداوند که وکیل و عهده دار انجام مقاصد تو باشد.

وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ در اول سوره بیان کردیم که اسلام و این دین مقدس دو دسته دشمن دارد. دشمن خارجی کفار و مشرکین و دشمن داخلی منافقین ظاهر مسلمان و باطن کافر و مثل دزد خارجی و دزد داخلی و ضرر دزد داخلی هزار برابر دزد خارجیست و آنچه ضرر به اسلام و مسلمین و ائمه طاهرین از صدر اسلام الی زماننا هذا وارد شده از همین دشمنهای داخلی بوده و این دو دسته توقعات بسیاری از پیغمبر داشتند که در مقاصد آنها موافقت کند خداوند برای رفع طمع آنها میفرماید وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ.

وَ دَعْ أَذاهُمْ چه اذیتهای ظاهری از کفار و مشرکین و چه داخلی از منافقین باید تحمل کرد و صبر نمود و در انجام مقاصد دینی کوتاهی نکرد.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ مقام توکل مقام بلندیست از مراتب توحید افعالیست که خداوند بقدرة کامله خود دفع دشمنان میکند و تو را یاری و ظفر میدهد و علم اسلام را بلند میفرماید

ص: 514

باید انسان چشم از اسباب ظاهریه بردارد و نظر به مسبب الاسباب بیندازد.

وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا هیچ امری تا مشیت الهیه تعلق نگیرد واقع نمیشود و لو جن و انس در مقام بر آیند و اگر مشیت تعلق گرفت جن و انس نمیتوانند جلوگیری کنند: «ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن».

[سوره الأحزاب (33): آیه 49] .... ص : 515

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (49)

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که نکاح کردید زنهای مؤمنه را پس از آن طلاق دادید آنها را پیش از آنکه نزد آنها رفته باشید و با آنها جماع کرده باشید پس نیست برای شما بر آنها عده ای که عده نگاه دارند پس آنها را بیک مقدار مال متمتع کنید و بآنها دهید و آنها را رها کنید برهایی خوبی و با زبان خوش، و دوستی.

در باب عده چند طائفه هستند که عده ندارند از آن جمله غیر مدخوله که در این آیه بیان میفرماید. و از آن جمله یائسه که سنش بحد یأس رسیده باشد در هاشمیات شصت سال «ستین سنه» و در غیر هاشمیات پنجاه سال «خمسین سنه» و این در عده طلاق است و آنهایی که باید عده نگه دارند در حرة سه مرتبه حیض شود و پاک شود و در کنیز دو مرتبه اما در عده وفات تمام برای احترام زوج باید چهار ماه و ده روز عده نگه دارند چنانچه میفرماید وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً (بقره آیه 234) و یکی از احکام غیر مدخوله که طلاق داده شده اینکه مهری که برای او قرار داده شده نصف میشود چنانچه میفرماید وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ- الایة (بقره آیه 237).

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است کفار احکام نکاح و طلاق آنها مختلف است.

ص: 515

إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ چون نکاح کافره جایز نیست.

ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ مس کنایه از دخول است چون نطفه ریخته نشده و رحم پاک است.

فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها همان روز طلاق میتوانند تزویج غیر شوند و زوج هم حق رجوع ندارد.

فَمَتِّعُوهُنَّ در اخبار دارد که این تمتع واجب است در صورتی که مهر برای آنها معین نشده باشد و الا همان نصف مهر را محقه هستند لکن در فقه متعرض هستند که زن بدون مهر نمیشود اگر مهری بر او معین نشده مهر المثل باید داد بناء بر این تمتع یک احسانیست که تا دلگران نباشد.

وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا که لازم نیست در خانه زوج بماند ولی باید با کمال رأفت و مهربانی از خانه زوج بیرون رود.

[سوره الأحزاب (33): آیه 50] .... ص : 516

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتِی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (50)

ای نبی محترم محققا ما حلال- کردیم برای تو زوجات تو را آنهایی که مهر آنها را بآنها عطا فرموده ای و آن زنهایی که به ملک یمین مالک شده ای از آن زنهایی که خداوند در جهاد فی ء تو، قرار داده و دختر عموهای تو و دختر عمه های تو و دختر دائیهای تو و دختر خاله های تو آن زنهایی که با تو هجرت کرده اند و زن مؤمنه که نفس خود را بشما هبه کرده بدون مهر اگر نبی هم اراده نمود اینکه آن را به زوجیت خود در آورد و این حکم مختص بتو است غیر از مؤمنین.

که به هبه نمیتوانند ازدواج کنند. کلمات مفسرین و اخبار بسیاری در باب ازدواج نبی

ص: 516

داریم لکن اولا مهم نیست بر ما که تکلیف پیغمبر را معین کنیم که چه زنی را میتواند ازدواج کند و چه زنی را که حرام است بر او و نمیتواند زیرا خود تکلیف خود را میداند و عمل میکند و ثانیا آنچه از مجموع اخبار استفاده میشود اینکه بر حضرت او جایز بود هر مقدار از زنها که به خواهد ازدواج کند غیر از زنهایی که در سوره نساء حرام فرموده و در چند آیه بعد هم اشاره دارد و طریق ازدواج آنها هم سه نحو بوده یکی نکاح با مهر یکی بملک یمین یکی بهبه که مختص باو است و ابسط اخبار در این باب خبری است که ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده که حضرت پانزده زن اختیار کرد و دو از آنها را تصرف نفرمود عمرة و شنباء بودند و سیزده نفر آنها را نزدیکی فرمود خدیجه که مادامی که زنده بود زن دیگری اختیار نکرد، سوده، ام السلمه، عایشه، حفصه، زینب بنت خزیمه، ام حبیبه بنت ابی سفیان زینب بنت جحش، میمونه بنت الحارث، زینب بنت عمیس، صفیه بنت حی بن اخطب که هبه کرد نفس خود را بحضرت، ماریه قبطیه و ریحانه که این دو اخیره سریه بودند و موقعی که حضرت رحلت فرمود نه زن داشت: عایشه، حفصه، ام السلمه، زینب بنت عمیس، میمونه، ام حبیبه، صفیه، جویریه، سوده.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ که بعقد نکاح در آورده ای.

وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ که ماریه و ریحانه باشند.

وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ از قریش.

وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ از بنی زهره.

اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ این حکم بعد الهجره بوده بقرینه معک و اما خدیجه قبل الهجرة بوده.

وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها که صفیه بوده.

خالِصَةً لَکَ این از احکام مختصه بآن حضرت است.

مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ که باید با مهر باشد چه عقد دائمی و چه انقطاعی چه مهر

ص: 517

المسمی و چه مهر المثل یا بملک یمین بیکی از اسباب مملکه بیع صلح ارث غنائم دار الحرب تحلیل مالک و امثال اینها.

قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ که زائد بر چهار زن دائمی نمیتوانند بگیرند و آنهم بدون مهر نمیتوانند اختیار کنند آنهم مشروط بر اینکه بتوانند بعدالت با آنها رفتار کنند و الا یک زن بیشتر نمیتوانند بگیرند چنانچه میفرماید فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ، مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً (نساء آیه 3).

وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً بتحقیق ما میدانیم آنچه واجب کردیم بر مؤمنین در زوجات آنها و آنچه بملک یمین مالک شدند برای اینکه نبوده باشد برای شما حرجی و هست خداوند آمرزنده مهربان.

قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ که زائد بر چهار زن دائمی نمیتوانند بگیرند و آنهم بدون مهر نمیتوانند اختیار کنند آنهم مشروط بر اینکه بتوانند بعدالت با آنها رفتار کنند و الا یک زن بیشتر نمیتوانند بگیرند چنانچه میفرماید فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ، مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً (نساء آیه 3).

وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ از اماء که از کفار جزء غنائم بدست میآورند یا به بیع و صلح و ارث و سایر اسباب مملکه مالک میشوند.

لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ که شخص پیغمبر میتواند هر مقدار اختیار کند و این از مختصات انبیاء است چنانچه حضرت سلیمان سیصد زن اختیار کرد و حضرت داود قریب هفتاد زن و همچنین بدون مهر که شرحش بیان شد و در صفایای ملوک که اختصاص به نبی دارد و مصداق وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ که در آیه قبل بیان شد و جزء فی ء است.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً گناهان مؤمنین را گذشت میکند.

رَحِیماً آنها را مشمول رحمتهای خود میفرماید.

سؤال: در این آیات ذکری از عقد انقطاع نشده.

جواب: عقد انقطاع هم نکاح است و هم مهر لازم دارد و از ضروریات مذهب شیعه است و اخبار متواتره بر طبق آن داریم و آنکه حرام کرد خود تصریح کرد که «متعتان کانتا فی عهد رسول اللَّه محللتان و انا احرمهما و اعاقب علیهما متعة النساء و متعة الحج».

ص: 518

[سوره الأحزاب (33): آیه 51] .... ص : 519

تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (51)

دور میکنی هر که را که بخواهی از زنها و نزدیک میکنی هر که بطلبی و کسی که طلب کنی او را از کسانی که عزل کرده ای پس باکی نیست بر تو این نزدیکتر است اینکه روشن شود چشمهای آنها و مسرور گردند و محزون نشوند و راضی شوند بآنچه میدهی آنها را کل آنها را و خداوند میداند آنچه در قلوب شما است و هست خداوند دانا و حلم کننده.

تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ اختلاف کردند در معنی و مراد از این جمله بعضی گفتند اختیار طلاق و نگاهداری بعضی گفتند اختیار در قسمت چون حضرت مقرر فرموده بود هر شب قسمت یکی از زوجات باشد نزد او برود پس خداوند اختیار داد که قسمت بعضی را ببعض دیگر دهد بعضی گفتند اختیار قبول هبه از بعض و عدم قبول بعضی گفتند اختیار در ازدیاد نفقه نسبت به بعضی دون بعض ما می گوییم کلیه اختیارات را داشت آنچه میکرد حسب دستور الهی بود.

وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ و اختیار داری هر کرا ابتغاء و طلب کنی از دیگری که عزل کنی و نطلبی.

فَلا جُناحَ عَلَیْکَ باکی بر تو نیست هر نحو که مایل باشی با آنها رفتار نمایی.

ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ این اختیار شما عین صلاح آنها و نزدیکتر است بروشنایی چشم آنها.

وَ لا یَحْزَنَّ و نباید محزون شوند به ترجیح بعض بر بعض در امور مذکوره.

وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ و باید راضی باشند تمام آنها در آنچه اختیار می فرمایی.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ خداوند از قلوب بندگان آگاه است که کدام قلبا رضایت دارند یا دلگران هستند.

ص: 519

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً هم میداند و هم حلیم و بردبار است نسبت به بندگان.

[سوره الأحزاب (33): آیه 52] .... ص : 520

لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقِیباً (52)

حلال نیست از برای تو زنهایی از بعد آنچه گرفته ای و نه آنکه تبدیل کنی آنها را با دیگران در ازدواج و لو به تعجب در آورد تو را حسن آنها مگر آنچه مالک شوی از کنیزان بملک یمین و هست خداوند بر هر چیزی مراقب.

لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ در اخبار زیادی دارد که اشاره به آیه شریفه است در سوره نساء حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ الایه (آیه 23).

وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ که اینها را طلاق دهی و آنها را بگیری.

وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ و لو در کمال زیبایی باشند.

إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ که در سوره نساء هم استثناء فرموده آنهم مشروط باین است که مزوجه غیر نباشد و الا و لو ملک این است لکن حرام است.

وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقِیباً مراقب جمیع افعال و کردار و اقوال و نیات قلبیه و خیالات نفسانیه و کلیه اموری که در عالم واقع شده و میشود هست.

[سوره الأحزاب (33): آیه 53] .... ص : 520

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً (53)

ص: 520

ای کسانی که ایمان آورده اید داخل بیوت پیغمبر نشوید مگر آنکه اذن دخول بگیرید بسوی طعام بدون اینکه نظر کنید و انتظار طعام داشته باشید یعنی تا طعام مهیا نشده وارد نشوید و لکن موقعی که دعوت شدید پس داخل شوید و زمانی که طعام اکل کردید پس بیرون روید و مکث نکنید و نباشید انس گیر بصحبت و مکالمه محققا آن جلوس شما اذیت به رسول اللَّه است پس حیا میکند بشما بفرماید بیرون روید ولی خداوند در بیان وظائف شما خودداری نمیکند و اگر متاعی از زوجات نبی (ص) طلب نمودید از پس حجاب سؤال کنید این پاکیزه تر است برای شما و برای آنها و نیست از برای شما اینکه نکاح کنید ازواج او را بعد از رحلت او هرگز بدرستی که این عمل از شما نزد خداوند گناه بزرگیست و عقوبت شدید دارد.

مسئله: اغلب این احکام اختصاص به نبی (ص) ندارد تمام مسلمین نسبت بیکدیگر این حکم را دارند بدون اذن داخل منزل احدی نمیشود رفت در منزل کسی با کراهت مالک نمیتوان نشست از زنهای منزل متاعی طلبید باید از وراء حجاب باشد اذیت به احدی جایز نیست فقط عدم جواز نکاح زنها پس از فوت شوهر اختصاص به نبی (ص) دارد چنانچه می فرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ- الی قوله تعالی- وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا- الایه (نور آیه 27 و 28) لکن برای اهمیت حضرت رسالت و امتیاز زوجات او بر سایر نساء و سایر خصوصیات، خداوند این آیه شریفه را نازل فرمود و چون حضرت بسیار حیا میکرد که بفرماید داخل نشوید یا بیرون روید و مؤمنین هم انس زیاد داشتند که در خدمت او باشند و با او صحبت نمایند این دستورات نازل شد و در اخبار و کلمات مفسرین در شأن نزول این آیه بیاناتی دارند لکن چون آیه مطلق است صرف نظر میکنیم و چون مطلب واضح روشنیست احتیاج بشرح ندارد.

ص: 521

[سوره الأحزاب (33): آیه 54] .... ص : 522

إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً (54)

اگر ظاهر کنید چیزی را یا مخفی بدارید پس محققا خداوند هست بهر چیزی دانا.

در موضوع صفات ذاتیه حق مثل علم قدرت حیات اراده ادراک عظمت کبریایی و امثال اینها چون عین ذات است و غیر محدود بهر چیزی تعلق گرفته بلکه علم ذات بذات و غیر متناهیست نه ابتداء دارد و نه انتهاء لذا علمش بهر چیزی تعلق گرفته إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (آل عمران آیه 5) رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (ابراهیم آیه 38) لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ (مؤمن آیه 16) إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (اعلی آیه 7) و غیر اینها لذا میفرماید:

إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً اظهار و فاش و علنا آنچه از شما صادر گردد.

أَوْ تُخْفُوهُ مستور کنید یا در قلب شما باشد یا خیال کنید به تمام آنها خداوند دانا است.

فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً چیزی از علم او بیرون نیست.

[سوره الأحزاب (33): آیه 55] .... ص : 522

لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً (55)

بأسی نیست بر زوجات نبی که بدون حجاب باشند نسبت به پدران خود و به پسران خود و به برادران خود و به پسران برادران خود و به پسران خواهران خود و به زنهای مسلمین و به آنچه مالک یمین غلامان خود و باید با تقوی و پرهیزکار باشند تقوای الهی بدرستی که هست خداوند بر هر چیزی شاهد و ناظر.

مسئله: محارم غیر از این مذکورات هم بسیار داریم مثل اعمام و اخوال و اجداد ابی و امی و داماد شوهر دختران و پسران شوهر خود از زنهای دیگر و اولادهای پسران و دختران و پدر رضاعی و برادر رضاعی و غلامانی که لم یبلغ الحلم. و سر اینکه در این آیه ذکر نشده- اولا ممکن است که چون خطاب به زوجات حضرت رسالت است و این مذکورات در مورد آنها

ص: 522

محل ندارد و ذکرش بلا فائده است و ثانیا بگوئیم مذکورات در آیه انحصار نمیرساند زیرا اثبات شی ء نفی ما عدای خود را نمیکند و ثالثا این مذکورین از باب مثال است و کلمه:

لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ ... الی آخر المذکورین فقط جواز را دلالت دارد و رفع محذور و الا اگر از آنها هم ستر کنند بالاخص اگر زینت کرده باشند البته بهتر است.

وَ اتَّقِینَ اللَّهَ ممکن است نسبت بغیر مذکورین از رجال که غیر محارم هستند و از نساء اهل ذمه و کفار باشد و ممکن است از همین مذکورین باشد که البته تقوی و پرهیز بهتر است تا اندازه ای بخصوص در مقام خوف ریبه و شهوت.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیداً حاضر و ناظر است.

[سوره الأحزاب (33): آیه 56] .... ص : 523

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (56)

بدرستی که خداوند متعال صلوات میفرستد و ملائکه او بر پیغمبر اکرم ای کسانی که ایمان آورده اید صلوات بفرستید بر او و سلام کنید و تسلیم اوامر او باشید تسلیم تام تمام.

در موضوع صلوات بر حضرت رسالت اولا باید بضمیمه آل باشد چنانچه در امالی صدوق است باسناد خود از ابان بن تغلب از حضرت باقر (ع) از آباء طیبین خود از حضرت رسالت (ص) که فرمود

«من صلی علی و لم یصل علی آلی لم یجد ریح الجنة و ان ریحها لیوجد من مسیرة خمسمائة عام»

و ثانیا صلوات بر او واجب است در تشهد نماز و بدون او نماز باطل است مگر فراموش کند که باید اگر محلش نگذشته برگردد و اگر گذشته بعد از نماز قضا کند و سجده سهو هم واجب است و در موقع ذکر اسم مبارک او باید صلوات فرستاد چنانچه در کافی از آن حضرت روایت کرده فرمود

«من ذکرت عنده فلم یصل علی فدخل النار فابعده اللَّه»

و نیز فرمود

«و من ذکرت عنده فنسی الصلاة علی خطإ به طریق الجنة»

و در ثواب صلوات اخبار بسیار داریم در کافی از عده ای از اصحاب مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود

«من صلی علی النبی (ص) صلوة واحدة صلی اللَّه علیه الف صلوة فی الف صف من الملائکة و

ص: 523

لم یبق شی ء مما خلقه اللَّه الا صلی علی العبد لصلوة اللَّه علیه و صلوة ملائکته فمن لم یرغب فی هذا فهو جاهل مغرور قد برء اللَّه منه و رسوله و اهل بیته»

و از احد صادقین روایت کرده که فرمود

«ما فی المیزان شی ء اثقل من الصلاة علی محمد و آل محمد (ص) و ان الرجل لتوضع اعماله فی المیزان فتمیل به فیخرج (حضرت رسالت) الصلاة علیه فیضعفها فی میزانه فیرجح)

الی غیر ذلک از اخبار کثیره مخصوصا بعد از نمازها و در قنوت نماز و در رکوع و سجود نمازها و قبل از دعاء و بعد از دعاء و موارد دیگر که بسیار است.

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ صلوة خداوند تمجید و ثناء بر او است و صلوة ملائکه تنزیه و تقدیس او است و صلوات مؤمنین دعاء در ارتقاء درجه و قبول شفاعت و سایر مقامات است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ طریق صلوة بر آن حضرت را در اخبار زیادی به انحاء مختلفه ذکر فرموده اند و تمام اینها مصادیق است بهر نحوی باشد خوب است.

وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً سلام بر آن حضرت و ائمه طاهرین در زیارات بسیار است و معنی سلام را هم در مجلد اول در باب سلام نماز بیان کرده ایم که سه معنی دارد رجوع کنید و تسلیم اوامر و دستورات او باشید.

[سوره الأحزاب (33): آیه 57] .... ص : 524

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً (57)

بدرستی که کسانی که اذیت میکنند خدا و رسول خدا را لعن فرموده خداوند آنها را در دنیا و آخرة و مهیا نموده از برای آنها عذاب خوار کننده ای.

حکایة: گفتند در زمان شریف حسین که سلطان حجاز بود یکی از علماء شیعه بنام حاج شیخ محمد باقر حجه فروش یک سال که مشرف شد دو نیابت باو دادند یکی در همین سال و دیگری در سال بعد چون مشرف شد پس از فراغ از اعمال حج نظر به اینکه باید سال دیگر هم مشرف شود و رفتن و برگشتن بر او دشوار بود در مکه توقف کرد علماء سنی نزد شریف حسین رفتند شکایت از شیعیان که اینها لعن این دو خلیفه را میکنند شریف حسین جلوگیری کند،

ص: 524

و فرستاد این شیخ را آوردند گفت جواب اینها را بده گفت ما اینجا در تقیه هستیم گفت نترس من تو را حفظ میکنم شیخ رو بعلماء سنی کرد و گفت در کتب اخبار شما مثل صحاح سته و سایر کتب ندارد که فاطمه زهرا موقعی که از دنیا رفت از این دو نفر آزرده خاطر بود و یک یک کتب آنها را شمرد که مجال انکار بر آنها نماند تصدیق کردند پرسید آیا هست در کتب شما که پیغمبر فرمود

«فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه»

و یک یک کتابها را شمرد تصدیق کردند گفت آیا در قرآن نیست «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً آنها مغلوب شدند و در مقام قتل او بر آمدند و خداوند او را حفظ فرمود.

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ اذیت بخدا شرک بخدا إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان آیه 13) و کفر باللَّه است و ترک دین الهی و مخالفت اوامر او و توهین به مقدسات دین او.

وَ رَسُولَهُ جسارت کردن بمقام مقدس او ساحر کذاب مجنون مفتری گفتند چه قدر ظلم کردند که فرمود

«ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»

و ظلم به اهل بیت او و اوصیاء طیبین او و ذراری او و کتاب او و دین او و دستورات او و هر چه باو تعلق دارد.

لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لعن بعد از رحمت است و تعبیر بدنیا و آخرة دلیل بر دوام است.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً قبلا مهیا فرموده و تمام عذاب های الهی مهین است لکن هر چه سخت تر باشد اهانتش بیشتر است و درجه اعلا نسبت بما دون مهین است.

[سوره الأحزاب (33): آیه 58] .... ص : 525

وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (58)

و کسانی که اذیت میکنند مؤمنین و مؤمنات را بغیر آنچه که باید کرد و حق اذیت دارند در اثر آنچه کرده اند پس بتحقیق متحمل شده بهتان و معصیت و اثم آشکاری را.

اخبار بسیاری داریم از طرق خاصه و عامه که شأن نزول این آیه در اذیت بامیر المؤمنین

ص: 525

است و پیغمبر فرمود

«من آذا علیّا فقد آذانی».

اقول: مکرر اشاره شده که اخبار بیان مصداق اتم میکند و منافی با عموم آیه نیست شامل جمیع مؤمنین و مؤمنات میشود.

وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا استثناء فرمود ما اکتسبوا مثل آنکه سارق و سارقه را باید دست او را قطع کرد و مثل حد زنا و لواط و شرب و قذف و ترک واجبات مثل صلوة و صوم و نحو اینها و فعل معاصی که بسا حکم آن قتل است یعنی بدون تقصیر. و اذیت هم اقسامی دارد اذیت قولی: فحش و سب و غیبت و تهمت و افتراء و قذف و سعایت و امثال آنها و اذیت بدنی مثل ضرب و قتل و جرح و نحو اینها اذیت مالی ذهاب مال به انحاء مختلفه، اذیت حریمی نسبت به محارم او تمام اینها را شامل میشود بلکه هر چه آن مؤمن و مؤمنه قربش بیشتر باشد عقوبت و عذاب موذی سخت تر میگردد تا برسد به اذیت بائمه طاهرین و صدیقه طاهره و ذراری آنها و اصحاب آنها و بستگان بآنها که مسلما فردای قیامت عقوبت آنها صد هزار برابر عقوبات کفار و مشرکین است زیرا «لیس من یعلم کمن لا یعلم» آیا خداوند چه میکند با کسانی که نسبت بائمه طاهرین کردند آنچه کردند و آنچه توانستند.

فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً بعضی گفتند بقرینه بهتانا اذیت لسانی و نسبتهای ناروا به، مؤمن و مؤمنه دادن است بعضی گفتند حکم بهتان دارد اذیت بمؤمن و مؤمنه و لکن آنچه بنظر میرسد بخصوص بقرینه بغیر ما اکتسبوا اینکه این هایی که بمؤمنین و مؤمنات اذیت میکنند چه جانی چه مالی چه عرضی چه حسبی یک عذری بر خود میتراشند و یک تقصیری بر آنها قائل میشوند و این بهتان است و آنها بی تقصیر هستند.

وَ إِثْماً مُبِیناً زیرا معاصی دیگری را مثل شرب و زنا و لواط و بسیار دیگر میشود اخفاء کرد و در پرده مرتکب شد و تجاهر بفسق نکرد لکن اذیت امریست آشکار لذا میفرماید:

وَ إِثْماً مُبِیناً.

[سوره الأحزاب (33): آیه 59] .... ص : 526

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (59)

ص: 526

پیغمبر اکرم بفرما برای زوجات خود و دختران خود و زنهای مؤمنین بپوشانند بر خود از چادرها این نزدیکتر است که آنها را به ستر و عفاف بشناسند پس متعرض آنها نشوند فساق و اراذل و اذیت بآنها نکنند و هست خداوند آمرزنده مهربان.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ پیغمبر (ص) یک دختر بیشتر نداشت و آن فاطمه بود و تعبیر بناتک برای دختران خدیجه که از شوهر قبلی داشت و بنات ازواج بودند تعبیر به بنات فرموده و ممکن است مراد فاطمیات باشند تا دامنه قیامت که زنهای سیده بلکه بسیاری از زنها که از طرف مادرها و جدات به پیغمبر میرسند چون این حکم اختصاص به زنان پیغمبر (ص) ندارد بلکه تا دامنه قیامت است.

وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ زنهای مؤمنه چه مزوجه باشند یا غیر مزوجه.

یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ جمع جلباب است و آن چادر و خمار و روبند است و معنای یدنین یعنی به سر و صورت بیندازند که مستورات باشند و مکشوفات نباشند مثل نصاری و کفار نمیدانم آیا امروزه این آیه شریفه را نمیدانند یا اعتناء بآن نمیکنند.

ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ نزدیکتر است که آنها را به ستر و عفت بشناسند و فساق و، فجار و اراذل در تعقیب آنها بر نیایند.

فَلا یُؤْذَیْنَ پس بآنها اذیت و بی احترامی نکنند و نگاه شهوت و ریبه بآنها نکنند زیرا آنها در تعقیب امثال خود از مکشفات و فاسقات و فاجرات و و و میروند.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً نسبت به گذشته ها که در جاهلیت رواج داشت.

رَحِیماً مشمول رحمت خود قرار میدهد.

[سوره الأحزاب (33): آیه 60] .... ص : 527

لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلاَّ قَلِیلاً (60)

و هر آینه اگر منتهی نشدند منافقین و کسانی که در قلوب آنها مرض هست و اراجیف و مزخرف گویان در مدینه هر آینه

ص: 527

تو را برمیگماریم بر آنها و مسلط میکنیم تو را بر آنها پس باقی نمیماند در خدمت و هم جواری تو در مدینه مگر قلیلی.

از این آیه استفاده میشود که اکثر اینها که اظهار ایمان کردند یا از منافقین هستند چنانچه میفرماید وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ، نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ (توبه آیه 101) یا از کسانی که فی قلوبهم مرض هستند که میفرماید وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ، فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (بقره آیه 8 و 9 و 10) یا مرجفون هستند کسانی که قلوب المؤمنین را میلرزانند و مضطرب میکنند و میترسانند که لشکر کفر مسلط شدند و مسلمین، مجاهدین کشته و اسیر شدند و از همین باب است اراجیف و دروغهایی که باعث خوف دیگران میشود که از ماده رجفه بمعنی زلزله است و مرجف کسی را گویند که قلب دیگران را بلرزاند لذا میفرماید:

لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ اگر دست از نفاق خود و کارشکنی بین مسلمین بر نداشتند و ساکت ننشستند و نفاق خود را ظاهر کردند.

وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در مجلد اول صفحه 363 و 364 امراض قلبی را بیان کردیم از اخلاق رذیله مثل حسد کبر عجب عناد عصبیت و غیر اینها که ما در مجلد سیم کلم الطیب در کتاب عمل الصالح قریب هفتاد مرض برای قلب که عبارت از روح انسانی است بیان کرده ایم چشم عقل کور میشود زبان عقل لال میشود گوش عقل کر میشود صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ و هکذا.

وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ که شرحش بیان شد اگر این سه طائفه دست از کار شکنی خود برنداشتند.

لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ تو را بر آنها مسلط میکنیم آنها را از مدینه و اطراف تو خارج میکنیم

ص: 528

چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (توبه آیه 73).

ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها همجوار تو نمیشوند در مدینه.

إِلَّا قَلِیلًا مؤمنین خالص و اینها بسیار کمند ولی اگر منتهی شدند و کارشکنی نکردند پرده روی کارهای آنها میگذاریم و عذاب آنها را در آن عالم به اشد عذاب فی الدرک الاسفل من النار مقرر میکنیم.

[سوره الأحزاب (33): آیه 61] .... ص : 529

مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً (61)

اینها ملعونین و مردودین از رحمت حق هستند هر کجا پیدا شدند گرفته میشوند و کشته میگردند به سختترین انحاء قتل.

مَلْعُونِینَ راجع به سه طائفه مذکورین در آیه قبل است که منافقین و کسانی که در قلوب آنها مرض است و مرجفین باشند اینها اگر دست از کار خود برنداشتند باید از میان مسلمین آنها را اخراج کرد و مورد لعن و طرد الهی هستند.

أَیْنَما ثُقِفُوا هر جا که دستگیر شدند و پیدا شدند.

أُخِذُوا باید آنها را دستگیر کرد و آنها را گرفت.

وَ قُتِّلُوا و آنها را به قتل رسانید.

تَقْتِیلًا به سختترین انحاء قتل زیرا ضرر اینها بر اسلام و مسلمین بیشتر است تا ضرر کفار و مشرکین چون اینها دشمن داخلی هستند و آنها خارجی.

[سوره الأحزاب (33): آیه 62] .... ص : 529

سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (62)

طریقه و دستور الهی است در کسانی که قبلا بودند و هلاک شدند که نسبت به انبیاء و مؤمنین بآنها رفتار میکردند و هرگز نمییابی از برای سنة و طریقه الهی تغییر و تحویل و تبدیلی.

سُنَّةَ اللَّهِ از برای سنت اطلاقاتی است یکی مقابل فریضه، فریضه اوامر الهیست که در قرآن معین فرموده و سنة دستورات پیغمبر و ائمه علیهم السلام است و باین معنی گفتند

ص: 529

ادله شرعیه چهار است: کتاب- سنه- اجماع- عقل و یکی به معنی مستحبّ مقابل واجب و این معنی است که گفتند احکام تکلیفیه پنج است: واجب- سنة- مباح- مکروه- حرام مقابل احکام وضعیه مثل صحت و فساد جزئیه و کلیه و غیر اینها و یکی به معنی طریقه و مشی که در اینجا به این معنی است یعنی رفتار الهی و طریقه او مطابق حکمة و صلاح دین و دنیا.

فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ در امم ماضیه و انبیاء سلف این بود که این نمره اشخاص که منافق بودند یا در قلوب آنها مرض بود یا مرجف بودند آنها را خداوند میگرفت به عذابهای مهلکه مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و موسی و غیر اینها و انبیاء و مؤمنین را نجات میداد.

وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا چون اشتباه و خطا در افعال الهی نیست و تمام موافق با حکمت و عین صلاح است لذا تغییر پذیر نیست بلی اگر مصلحت تغییر کند خداوند هم تغییر میدهد إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (رعد آیه 11).

[سوره الأحزاب (33): آیه 63] .... ص : 530

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً (63)

سؤال میکنند از تو مردم از قیامت چه موقعی و زمانی بر پا میشود بفرما علم او نزد خداوند است و چه چیز تو را آگاه میکند شاید ساعت بوده باشد نزدیک.

بعضی امور است که باید برای انسان مخفی باشد و وقت آن را نداند و احتمال دهد که نزدیک است یکی اجل است که نمیداند چه موقعی میرسد حتی از یک ساعت بعد هم خبر ندارد: وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (اعراف آیه 34) یکی ظهور حضرت بقیة اللَّه است یکی ما فی الارحام است من الذکور و الاناث یکی پیش آمدها است که چه بر او میآید از نعمة و بلا یکی امر قیامت است چنانچه میفرماید قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (سبأ آیه 30) إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ

ص: 530

اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

(لقمان آیه 34) بعلاوه فهمیدن قیامت چه نتیجه دارد انسان از همان حین موت اگر مؤمن باشد مشمول تفضلات الهی میشود و اگر کافر و اهل ضلالت باشد به عقوباتش میرسد لذا فرمود:

«من مات قامت قیامته».

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ مخصوصا این هایی که منکر قیامت هستند میآمدند که این وعده کی عملی میشود به انبیاء میگفتند مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (یس آیه 48 و 49).

قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً هر چه آینده قریب است إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً (معارج آیه 6 و 7).

[سوره الأحزاب (33): آیه 64] .... ص : 531

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً (64)

محققا خداوند لعن فرموده کافرین را و مهیا فرموده از برای آنها آتش افروخته را.

لعن بعد از رحمت است و طرد از مقام است و سعیر شعله از آتش است آتش افروخته.

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ کفار را از رحمت خود دور کرده و از مقام قرب طرد فرموده و کافر منکر توحید یا نبوت یا معاد و بمعنی عام کفر بمعنی ستر است و کافر کسی است که حق برای او مستور باشد و باین معنی شامل تمام اهل ضلالت و منکرین ضروری دین و مذهب میشود.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً سعیر آتش افروخته را گویند آتش بسا خمود میشود و بسا شعله میزند و افروخته میگردد و آتش جهنم خمودی ندارد و همیشه افروخته و شعله ور است به اندازه ای که زفیر و نعره دارد که زید خدمت حضرت رسالت عرض کرد که صدای زفیر جهنم را میشنوم و کلمه اعد فعل ماضی دلالت دارد که الان هم بلکه از زمان خلقت جهنم شعله ور بوده و مهیا شده برای کفار.

[سوره الأحزاب (33): آیه 65] .... ص : 531

خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (65)

مخلد هستند کفار در آن سعیر همیشه و نمییابند صاحب اختیاری و نه ناصر و معینی که آنها را نجات دهد.

مسئله: خلود از ضروریات دین اسلام است و منکر آن کافر است.

ص: 531

خالِدِینَ فِیها أَبَداً کلمه ابدا تأکید در خلود است و الا لفظ خلود کافی است بر دلالة بر دوام و بقاء که دیگر خلاصی ندارند و تعجب است از مثل شیخ احمد رئیس شیخیه که گفت پس از مدت کمی بدن اهل جهنم آتشی میشود و دیگر از آتش اذیت نمی بینند بلکه اگر بیرون آیند اذیت آنها است و هم چنین از کسانی که گفتند گشنیز علف جهنم است و پس از مدتی در جهنم روئیده میشود و این اشاره به این است که آثار رحمت بر آنها ظاهر میشود.

لا یَجِدُونَ وَلِیًّا این رؤسا و اکابر کفار که متابعت آنها را کردند آنها هم به اشد عذاب گرفتارند.

وَ لا نَصِیراً نه خداوند آنها را نصرت میفرماید و نه انبیاء و ائمه و سایر شفعاء شفاعت میکنند.

[سوره الأحزاب (33): آیه 66] .... ص : 532

یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا (66)

روزی که برگشته میشود صورتهای آنها در آتش میگویند ای کاش ما اطاعت کرده بودیم خداوند را و اطاعت کرده بودیم رسول را.

یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ گفتند یوم متعلق است به جمله «وَ أَعَدَّ لَهُمْ» لکن خلاف ظاهر است زیرا اگر چنین بود به لفظ مضارع بیان میشد که در قیامت برای آنها تهیه میشود نه آنکه تهیه شده است بلکه متعلق به جمله قبل است که میفرماید لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً و معنای تقلب تغییر صورت است که سیاه میشود یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ آل عمران آیه 106 و تشویه میشود وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ (کهف آیه 29) و رو برمیگردانند از شدت حرارت.

یَقُولُونَ یا لَیْتَنا آرزو میکنند که ای کاش، أَطَعْنَا اللَّهَ در اوامر او کوتاهی نکرده بودیم و ایمان آورده بودیم و بدستورات او عمل کرده بودیم لکن هیهات قلب که سیاه شد دیگر قابلیت هدایت ندارد مثل چشم که کور شود قابل بصیرت نیست و زبان که لال شود قابل تکلم نیست و لذا تمنی میکنند که برگردند بدنیا

ص: 532

و ایمان آورند و اطاعت کنند خدا میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (انعام آیه 28).

وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا اطاعت رسول در اموری که بیان فرموده. در تفسیر علی بن ابراهیم است

«یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ کنایه عن الذین غصبوا آل محمد حقهم و یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» یعنی فی امیر المؤمنین (ع)»

لکن این بیان مصداق است تمام اهل عذاب در این عذابها مشترکند و لو شدت و ضعف داشته باشد.

[سوره الأحزاب (33): آیات 67 تا 68] .... ص : 533

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً (68)

و گفتند پروردگار ما بدرستی که ما اطاعت کردیم رؤساء خود را و بزرگان خود را پس آنها ما را گمراه کردند از راه حق و طریق مستقیم. پروردگار ما بآنها بده دو برابر عذاب و دور از رحمت خود و مورد لعن خود قرار ده لعن بسیار بزرگی.

اقول: دعایی که میتوان گفت که از اهل جهنم و عذاب مستجاب میشود همین دعاء است که بزرگان و پیشوایان آنها و رؤساء آنها دو نحوه عذاب دارند یکی برای ضلالت خود و یکی برای اضلال دیگران بلکه هر چه اتباع آنها زیادتر باشند عذاب اینها زیادتر میگردد زیرا عذاب اضلال هر یک یک آنها را دارند «و این رشته سر دراز دارد» تا زمان ظهور حضرت بقیه اللَّه پس مثل نمرود و شداد و فرعون و اولی و دومی و و و چه اندازه عذاب دارند جز خداوند متعال کسی نمیتواند درک کند و تصور کند.

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا کأنه این کلام عذر خواهیست که ما تقصیر نداریم اینها ما را به ضلالت انداختند لکن این عذر پذیرفته نیست زیرا آنچه پیغمبران و هادیان دین و علماء برای شما حجت را تمام کردند گفتید إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (زخرف آیه 23) یا گفتید عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (زخرف آیه 22) بلکه بشتاب رفتید بطرف آنها چنانچه میفرماید إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ (صافات آیه 69 و 70).

ص: 533

فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا درست است آنها شما را اضلال کردند اما شما هم از آنها پذیرفتید و اطاعت کردید آنها را و گوش به فرمایشات پیشوایان دین ندادید بلکه شما هم در عذاب آنها شرکت کردید اگر دور آنها را نگرفته بودید آنها هم نمیتوانستند این اندازه فساد و ظلم کنند اگر دور خلفاء بنی امیه و بنی العباس را نگرفته بودید کجا میتوانستند این اندازه ظلم به اهل بیت رسول اللَّه کنند اگر اطاعت رؤساء کفر را نکرده بودند کجا میتوانستند به انبیاء این اندازه اذیت و جسارت کنند شما و آنها دست بهم دادید و کردید آنچه کردید.

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ خداوند جواب شما را میدهد قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (اعراف آیه 38) شما کمک بآنها دادید و سبب شدید در واقع فاعل بالتسبیب بودید و آنها سبب شدند که شما کردید آنچه کردید.

فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (صافات آیه 33) وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (زخرف آیه 39).

وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً تمام شما مورد لعن کبیر هستید لعن خدا و ملائکه و انبیاء و اولیاء و مؤمنین إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (بقره آیه 161).

[سوره الأحزاب (33): آیه 69] .... ص : 534

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً (69)

ای کسانی که ایمان آورده اید نبوده باشید مثل کسانی که اذیت کردند بموسی پس خداوند تبرئه نمود موسی را از آنچه گفتند و بود موسی در نزد خداوند وجیه و آبرومند و محترم.

مفسرین اختلاف کردند که اذیت بموسی چه بوده بعضی گفتند که او را ساحر و کذاب و مجنون میگفتند بعضی گفتند که قارون دو کیسه اشرفی بفاحشه داد که بیاید میان بنی اسرائیل و نسبت زنا بموسی دهد و فاحشه از خدا ترسید و آمد و قارون را مفتضح نمود که بمن دو کیسه سر به مهر داده که من همچه نسبتی به موسی دهم بعضی گفتند که نسبت دادند که موسی است و غیر اینها و

ص: 534

تمام اینها بی مغز و بی مدرک است و آنچه بنظر میآید که اذیت بموسی از بنی اسرائیل بوده که ایمان بموسی آورده بودند و آن توقعات بیجا بود گاهی میگفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ گاهی میگفتند لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً گاهی گوساله پرست شدند به اغوای سامری گاهی گفتند موسی هارون را کشته و تنها برگشته و در اینجا خطاب به مؤمنین میفرماید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا و البته مؤمنین این نوع نسبتها را به حضرت رسالت نداده اند بلکه مراد توقعات بیجا که موجب رنجش حضرت شود داشتند. اینها لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی توقعات بیجا بخصوص در نصب خلافت از آن حضرت نداشته باشید حضرتش آنچه دستور الهیست رفتار میکند.

فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا این جمله هم دلیل است بر اینکه اذیت بموسی قولی بوده که همان توقعات بیجا باشد.

وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً خلاف دستور الهی رفتار نکرده و شاهد دیگر آیه بعد است که میفرماید:

[سوره الأحزاب (33): آیه 70] .... ص : 535

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (70)

ای کسانی که ایمان آورده اید بپرهیزید از مخالفت خدا و بگوئید قول محکم با مغز.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ تقوی از ترک واجبات و فعل محرمات و مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم، تقوی از عقائد فاسده و مذاهب باطله، تقوی از ترک فرائض مثل نماز، زکاة، حج، جهاد صوم، امر بمعروف نهی از منکر، تقوی از معاصی کبار، که در قرآن و اخبار معتبره وعده آتش و عذاب داده شده یا اکبر از بعضی کبائر شمرده شده یا در نظر متشرعه بزرگ دانسته شده یا اصرار بر صغائر نموده، و تقوی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه، و تقوی از کلیه معاصی و تقوی از مباحات زائد بر مقدار ضرورت و لزوم تقوی از توجه بغیر خدا در امور.

وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً کلمات حکمت آمیز، سؤال از وظائف و تکالیف مواعظ نصایح اصلاح ذات البین امر بمعروف نهی از منکر تلاوت قرآن ذکر ادعیه وارده بالجمله کلمات خدا پسند.

ص: 535

[سوره الأحزاب (33): آیه 71] .... ص : 536

یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً (71)

اگر متقی شدید و قول سدید گفتید خداوند اصلاح میفرماید اعمال و عبادات شما را و میآمرزد گناهان شما را و کسی که اطاعت کند خدا و رسول او را پس به تحقیق رستگار و فائز شده است فوز عظیمی را.

یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ جزء جمله اتقوا اللَّه و قولوا است که در صورت تقوی و قول سدید خداوند اعمال و عبادات شما را صالح میگرداند.

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ صغائری که از شما صادر شده و سیئات شما را به نص قرآن إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ (نساء آیه 31).

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً.

نکته ملیحه: در بسیاری از آیات سعادت و رستگاری را منوط به ایمان و عمل صالح مقرر نموده و از این آیه شریفه استفاده میشود که تقوی و عمل صالح مقرون بیکدیگر هستند که اگر تقوی باشد اعمال هم صالحه میگردد و الا فلا.

[سوره الأحزاب (33): آیه 72] .... ص : 536

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72)

بدرستی که ما عرضه داشتیم امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوه ها پس ابا کردند اینکه تحمل کنند و ترسیدند که مبادا خیانت در امانت شود و گرفتار عذاب الهی شوند و قبول کرد انسان و حمل نمود بدرستی که انسان بخود ظلم کرده و جهالت ورزیده.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است اخبار بسیاری داریم تفسیر شده به ولایت امانت الهیه را بعض مفسرین گفتند اوامر و نواهی الهیه است بعضی گفتند احکام و فرائض الهیه است بعضی گفتند عقل است بعضی گفتند وفاء بعهد است که در آیه شریفه میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ (یس آیه 60) بعضی گفتند راجع به آیه شریفه أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی (اعراف آیه 172) است و در جمله:

ص: 536

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ مراد اهل سماوات و ارض و جبال است زیرا نفس سماوات و ارض و جبال شعور و ادراک ندارند و آنچه بنظر میرسد و میتوان حمل اخبار را بر آن کرد مراد از امانت وجود مقدس انبیاء و ائمه اطهار هستند اینها امانت الهیه هستند و خلفاء او که باید اطاعت آنها را بکنند و آنها را حفظ کنند و اذیت بآنها نکنند و آنها را محترم بدارند و مراد از عرض ولایت هم همین است و الا نفس ولایه عرضه داشته شد بر آسمانها مزین شده به ستاره ها بزمین پس زمین قبول کرد مزین شد به حبوب و فواکه و ریاحین و هکذا بر آبها اشجار کوه ها طیور انعام و جمیع مخلوقات چنانچه صریح اخبار است.

و اینکه گفتند اینها شعور و ادراک ندارند خلاف صریح آیات است چنانچه مکرر بیان شده که اینها شعور و ادراک و تسبیح و تحمید و ذکر و عبادت و سجده و معرفت دارند و اخبار هم فوق حد احصاء است پس مراد اهل ولایت انبیاء و ائمه و اولیاء حق هستند و اینکه آسمانها و زمین و جبال:

فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها برای اینست که از عهده آنها خارج است زیرا اینها در روی زمین با سایر افراد بشر محشورند و بشر هم قوای شهوت و غضب و وهم او زیاد است بسا جسارتی بآنها شود و اینها مسئول شوند ولی انسان قبول کرد و عهده دار شد.

وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ که معنای خلیفه است و حفظ خلیفة اللَّه حتم و لازم است.

إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا چه اندازه ظلم به انبیاء و ائمه کردند و چه اندازه جهالت ورزیدند و خود را مقدم بر آنها دانستند.

و اینکه بعضی گفتند مراد عقل است اینهم درست نیست زیرا ذوی العقول منحصر به انسان نیست، باری هذا ما عندنا، و اللَّه العالم بمراد.

[سوره الأحزاب (33): آیه 73] .... ص : 537

لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (73)

تا اینکه عذاب کند خدا منافقین و منافقات و مشرکین و مشرکات را و بپذیرد توبه مؤمنین و مؤمنات را و هست خداوند آمرزنده مهربان. اما عذاب منافقین و مشرکین برای اذیت و خیانت

ص: 537

به امانت الهی است و اما قبولی توبه و مغفرت و رحمة بمؤمنین برای حفظ امانت او است. تمام شد سوره مبارکه احزاب و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة السّبأ و سایر سور القرآنیّة الی سورة النّاس بحوله و قوّته و تأییده و توفیقه و الحمد للَّه و الصّلاة و السّلام علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و علی انبیائه و اولیائه و اللّعن علی اعدائه و اعدائهم الی یوم لقاء اللَّه و انا العبد الحقیر الذّلیل الفقیر المذنب العاصی سیّد عبد الحسین طیّب.

ص: 538

سوره سبأ 54 آیه- مکی .... ص : 539

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد لربّ العالمین، و الصّلاة لخاتم النّبیین و آله الطّاهرین و اللّعن علی اعدائهم من الاولین و الاخرین.

اما فضلها:

ابن بابویه باسناده عن ابن اذینه عن الصادق علیه السلام قال من قرء الحمدین جمیعا سبأ و فاطر فی لیلة لم یزل لیلته فی حفظ اللَّه تعالی و کلائه فان قرأهما فی نهاره لم یصبه فی نهاره مکروه و اعطی من خیر الدنیا و خیر الاخره ما لم یخطر علی قلبه و لم یبلغ منتهاه.

و اخباری از ابی بن کعب در خواص القرآن ذکر کرده اند لکن چون سند ندارد و بعید به نظر می آید صرف نظر شد.

اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم-

[سوره سبإ (34): آیه 1] .... ص : 539

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (1)

جنس حمد مختص است به خداوند متعال از برای او است آنچه در آسمان ها و آن چه در زمین است و اختصاص به او دارد حمد در آخرت عالم قیامت و او است حکیم و خبیر.

الْحَمْدُ لِلَّهِ مکرر در معنای حمد و فرق بین او و مدح و شکر بیان شده احتیاج به تکرار زیاد نداریم فقط در تفسیر ناچار می گوئیم گفتند «الحمد هو الثناء علی الجمیل الاختیاری» و چون

ص: 539

افعال الهی تمام اختیاری است و تمامش جمیل است فعل قبیح و لغو و ظلم از او محال است صادر شود و لو بنده هر که باشد و هر چه باشد نمی تواند پی به جمیع افعال الهی و حکم و مصالح آنها ببرد لذا نمی تواند آن چه سزاوار است حمد و ثنا گوید: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک».

لذا در حمد باید بگوید: «الحمد للَّه کما هو اهله و مستحقه».

الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ در عالم بالا عالم جبروت و لاهوت عالم انوار و اشباه و ارواح و ملائکه و عالم اجسام از عرش اعظم و طبقات سماوات و آنچه در آنها خلق فرموده که لا یعلمها الا اللَّه.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از عناصر اربعه: نار، هوا، آب و خاک، و آن چه در آنها هست از جمادات و معادن و نباتات و حیوانات و جن و انس و آن چه در آنها است تمام اختصاص به ذات مقدس او دارد خالق و رازق و حافظ و نگهبان آنها او است و بس. «اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها». هم علت موجده، هم مبقیه، هم منفیه او است و بس.

وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ تمام آن چه ذکر شد عالم دنیا است و نسبت به عالم آخرت اگر بگوئیم نسبت قطره است به دریا غلط گفته ایم زیرا دریا هم محدود است و عالم آخرت نامحدود.

وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ اما حکیم: عالم به جمع حکم و مصالح و کارهای او تمام موافق حکمت و مصلحت است و عین صلاح. و اما خبیر: عالم به جمیع جزئیات و ذرات عالم ظواهر و بواطن آنها است.

تنبیه: این تعبیرات که در آیات و اخبار و السنه است که خداوند عالم بکل شی ء است، قادر علی کل شی ء و امثال این ها از ضیق عبارت است زیرا کل شی ء محدود است و علم و قدرت حق نامحدود است.

[سوره سبإ (34): آیه 2] .... ص : 540

یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ (2)

می داند آن چه داخل زمین میشود و آنچه از زمین خارج می شود و آن چه از آسمان نازل می شود و آن چه به آسمان بالا می رود و او است رحیم به بندگان و آمرزنده گناهان.

ص: 540

یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ چیزهایی که در داخل زمین فرو می رود: آب باران، گنج هایی که در زیر زمین پنهان می کنند، امواتی که دفن می کنند، دانه هایی که کشت می کنند، حیواناتی که در زیر زمین زندگانی دارند، هوایی که داخل خلل و فرج زمین می شود و غیر این ها.

وَ ما یَخْرُجُ مِنْها زرع و نباتات و جواهرات و معادنی که استخراج می کنند و نفط و حیواناتی که از زیر زمین بیرون می آیند و مرده ها که از قبرها خارج می شوند و غیر این ها حتی آب های چشمه ها و چاه ها.

وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ ملائکه و ارزاق و باران و غیر اینها.

وَ ما یَعْرُجُ فِیها اعمال عباد، صعود ملائکه، ارواح مؤمنین و امثال اینها، تمام به تقدیرات او است، موافق حکمت و مصلحت عین صلاح و بجا و بموقع است.

وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ مکرر بیان شده.

[سوره سبإ (34): آیه 3] .... ص : 541

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (3)

و گفتند کسانی که کافر شدند که نمی آید ما را «ساعة» قیامت بگو: بلی می آید، قسم به پروردگار من، هر آینه می آورد شما را خداوندی که عالم به غیب است و بیرون نیست از علم او به قدر سنگینی ذره ای در آسمان ها و نه در زمین و نیست کوچک تر از این ذره و نه بزرگتر مگر در کتاب آشکارا ظاهر هویدا.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ مراد کفاری که منکر بعث و قیامت هستند چنانچه در بسیاری از آیات اشاره دارد.

قُلْ بَلی وَ رَبِّی گفتیم فرق است بین نعم و بلی، نعم تصدیق ما قال است، و بلی نفی ما قال، و ربی و او قسم است، مامور شد پیغمبر که برای این کفار قسم یاد کن، آن هم قسم به پروردگار خود که ساعة و قیامت البته و صد البته می آید.

لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ کأنه جای سؤال بود که بگویند کی قدرت دارد خاک پوسیده

ص: 541

را زنده کند چنانچه گفتند: مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (یس آیه 78) جواب آنها را بگو هر آینه می آورد قیامت را آن که عالم به غیب هست، تمام شما را زنده می کند و به تمام اعمال شما رسیدگی می کند.

لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ نظیر این جمله در سوره یونس آیه 61 فرموده: وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و ما در مجلد ششم صفحه 414 بیان کردیم مراجعه فرمائید.

وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ بعضی گفتند مراد لوح محفوظ است و حدیثی هم از حضرت صادق (ع) است که فرمود: اول چیزی که خداوند خلق فرمود قلم بود و امر شد که بنویس در لوح آن چه واقع می شود تا قیامت. بعضی گفتند مراد نامه عمل است که فرو نمی گذارد، خردلی از اعمال چنان چه می گویند یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً (کهف آیه 49). و می توان گفت در یک جا و دو جا نیست حتی صورت اعمال در عرش نقش می بندد.

[سوره سبإ (34): آیه 4] .... ص : 542

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (4)

علت بعث و ثبت در کتاب مبین این است که جزا بدهد خداوند متعال کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند این ها از برای آنها آمرزش گناهان آنها است و روزی شریف و کریمی.

لِیَجْزِیَ لام تعلیل است اشاره به اینکه بعث قیامت و ثبت در کتاب مبین کار لغو بی فائده بی حکمت نیست، بلکه برای این است که هر کس را به جزای عمل خود برساند نیک و بد و اگر این بعث و جزاء نبود هر آینه ارسال رسل و انزال کتب و جعل تکلیف و بیان احکام بکلی، لغو و بی فائده می شد بلکه موجب ظلم می شد که فرقی بین ظالم و مظلوم و مؤمن و کافر و مطیع و عاصی نباشد.

الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جزای نیک به آنها عنایت فرماید و آن جزای نیک

ص: 542

دو چیز است، یکی:

أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ خداوند گناهانی که قبل از ایمان مرتکب شده بودند که

«الاسلام یجب ما قبله»

و گناهانی که پس از ایمان مرتکب شده اند می آمرزد و گذشت می کند به واسطه اعمال صالحه آنها به دلیل إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ (هود آیه 114). دیگر:

وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ بدون زحمت و بدون کدورت با کمال احترام و عزت آن هم ابد الاباد و چیزهایی که خطور به قلب آنها نکرده

«فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین و ما خطر علی قلب بشر».

[سوره سبإ (34): آیه 5] .... ص : 543

وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (5)

نظیر این آیه در سوره مبارکه حج آیه 50 می فرماید: فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ.

و کسانی که سعایت می کنند در آیات ما که غلبه پیدا کنند بر انبیاء و آیات ما و آنها را عاجز کنند و از بین ببرند این ها را برای آنها عذاب از رجز، کثافت و نجاست و پستی عذاب یعنی عذاب کثیفی و نجسی و پستی بآن ها داده می شود که موجب الم و درد آنها می شود.

وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا عطف به الذین آمنوا است مدخول لیجزی است که علت بعث و ثبت در کتاب مبین این است که جزا دهد کسانی را که سعایت می کنند یعنی سعی و کوشش می کنند در این که آیات ما را از بین ببرند، انبیاء را کذاب و ساحر و مجنون و مفتری بدانند، آیات ما را تکذیب کنند، توحید را منکر شوند، اعمال زشت خود را نیکو و حسن شمارند.

مُعاجِزِینَ بخیال خود و عملیات خود و گمان خود این که می توانند انبیاء را عاجز کنند و آیات را از بین ببرند و نور خدا را خاموش کنند ولی هیهات یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (صف آیه 8).

أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ لام اختصاص است یعنی این ها استحقاق این عذاب را دارند، نه این که این عذاب مختص به این ها است تمام اهل نار این عذاب را دارند.

ص: 543

مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ رجز پلیدی است و بدی است یعنی عذاب سویی به آنها می شود که بسیار، دردناک است.

[سوره سبإ (34): آیه 6] .... ص : 544

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (6)

و می بینند و معتقد هستند کسانی که به آنها علم عنایت شده که این قرآنی که نازل شده به سوی تو از پروردگار تو او حق است و هدایت می کند به سوی صراط خداوند عزیز غالب قاهر حمید در جمیع کمالات ذاتا و صفة و فعلا.

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ رؤیت به چشم دل و قلب است که یقین و اعتقاد دارند کسانی که به آنها علم افاضه شده، بعضی گفتند: مراد موحدین هستند اصحاب رسول اللَّه، بعضی گفتند مراد مؤمنین اهل کتاب هستند. بعضی گفتند: مراد تمام مؤمنین هستند.

در تفسیر علی بن ابراهیم است. مراد امیر المؤمنین است.

اقول: مسلما تمام مؤمنین یا تمام اصحاب نبی یا خصوص مؤمنین اهل کتاب نیست و هم چنین خصوص امیر المؤمنین نیست و لو این که او مصداق اتم است و نیز مراد از

«الذی انزل الیک من ربک»

خصوص قرآن نیست و لو این که قرآن مصداق اتم ما انزل است. اما تمام اصحاب نیستند زیرا میانه آنها منافقین و کسانی که فی قلوبهم المرض و ضعیف الایمان بسیار بود بلکه نص قرآن بر خلاف آن دلالت دارد چنان چه می فرماید: وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (فرقان آیه 30). و اما تمام مؤمنین به واسطه این که چه اندازه از احکام اسلامی و دستورات قرآنی دور افتادند و چه بدعت ها گذاردند و چه اندازه دستورات آیات را زیر پا گذاردند و به طریق اولی مؤمنین اهل کتاب هم نیستند. و اما خصوص امیر المؤمنین چون آیه به نحو جمع فرموده بلکه مراد ائمه طاهرین که خداوند به آنها علم افاضه فرموده که از ظاهر و باطن و بطون قرآن تا هفتاد بطن و عالم به ظواهر و محکمات و متشابهات قرآن هستند آنها هستند و شاهد بر این دعوی یکی حدیث ثقلین است که از متواترات بین الفریقین

ص: 544

است و یکی حدیث شریف

«لا یعرف القرآن الا من خوطب به»

و عالم به جمیع احکام الهی هستند و اخبار بسیاری داریم در این باب که در موارد متفرقه بیان شده و در این جا بسط بسیطی لازم است در باب این که دیگران چه اندازه جاهل بودند و با قرآن و ما انزل علی رسول اللَّه چه کردند و چه می کنند و در مراتب علم این خانواده که از وضع تفسیر خارج است.

الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ تمام موافق حکمت و مصلحت و موجب سعادت بشر در دنیا و آخرت است.

وَ یَهْدِی إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ که صراط مستقیم است یعنی صراطی که خداوند عزیز حمید معین فرموده و دستور داده که او عزیز است قاهر و غالب با عزت و شوکت و کبریایی و عظمت و حمید است ذاتا و صفة و افعالا.

[سوره سبإ (34): آیه 7] .... ص : 545

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7)

و گفتند کسانی که کافر هستند آیا دلالت کنیم شما را به مردی که خبر می دهد به شما که موقعی که شما اعضاء بدن شما از هم پاشیده شد به تمام پاشیدگی که جز خاکی بیش نیستید به درستی که شما هر آینه جدیدا خلق می شوید.

کفار و بسیاری از مسلمین در موضوع معاد طوائفی هستند. یک دسته منکر اصل معاد هستند مثل طبیعی دهری، یک دسته معاد روحانی می گویند. یک دسته قالب مثالی می گویند. یک دسته بدن حور قلیایی می گویند. و بالجمله معاد جسمانی را که با همین بدن عنصری زنده، می شوند منکر هستند و تمام مشمول این جمله هستند که:

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ که پیغمبر اکرم باشد.

یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ کأنه می گویند که این رجل دروغ به این بزرگی می گوید که چون خاک و پوسیده شدید، إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ نمی دانم این ها خلقت انسان را از خاک محال عقلی می دانند یا محال عادی یا قدرت الهی را منکر می شوند؟ در همین دنیا چه قدر حیوانات از خاک

ص: 545

زنده می شوند، چه اندازه از نطفه چه اندازه از تخم و هسته و دانه بلکه از نیستی به هستی آمدند قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ (یس آیه 79).

[سوره سبإ (34): آیه 8] .... ص : 546

أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ (8)

آیا این رجل افتری می زند به خداوند متعال یا آن که دیوانگی به او عارض شده بلکه کسانی که ایمان به آخرت ندارند در عذاب و در گمراهی بسیار دوری هستند.

بسیار تعجب است که این هایی که منکر معاد شدند از کفار طبیعی مذهب نبودند زیرا خدا را معترف بودند که گفتند: «أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً» همزه استفهام است أ افتری بوده و چون افتری باب افتعال است و همزه وصل است ساقط شده و این ها معترف بودند به وجود اللَّه که گفتند: «أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً». و در مفهوم افترا بر کذب دلالت دارد یعنی دروغ به خدا بسته و لفظ کذبا تأکید در کذب است.

أَمْ بِهِ جِنَّةٌ زیرا آدم عاقل زیر بار این که عالم دیگری است و بشر دو مرتبه زنده می شود و پاداش اعمال خود را می بیند نمی رود خداوند می فرماید:

بَلِ الَّذِینَ بل دلالت دارد بر نفی ما سبق نه افتراء علی اللَّه است و نه به جنه است بلکه کسانی که:

لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ این ها، فِی الْعَذابِ در عذاب جهنم هستند.

وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ گمراهی دوری دارند که از قابلیت هدایت افتاده اند.

[سوره سبإ (34): آیه 9] .... ص : 546

أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (9)

آیا پس نمی بینند مقابل و جلو روی خود و عقب سر خود از آسمان و زمین اگر بخواهیم آنها را در زمین فرو بریم یا از آسمان قسمتی بر آنها بفرستیم آنها

ص: 546

را هلاک کنیم به درستی که در این قدرت نمایی هر آینه آیت بزرگی است برای هر بنده که توبه و انابه کند در پیشگاه احدیت.

أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ از باب مثال است و الا از طرف یمین و یسار و فوق و تحت جمیع جهات سته.

مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ که به تمام جهات احاطه کرده بر آنها که قدرت بر خروج از آن ها ندارند خداوند قادر متعال در این خلقت آسمان ها و زمین قدرت ندارد مرده ها را زنده کند و منبعث و محشور فرماید؟

إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ چه بسیار دیده و شنیده می شد که زلزله واقع شده و، یک قسمتی زیر خاک رفتند و هلاک شدند چنانچه قارون با تمام اموالش فرو رفتند.

أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ چه بسیار برق یک قسمتی را سوزانیده که تعبیر به صاعقه می کنیم چنانچه بر قوم صالح و شعیب نازل شده.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً این ها دلیل است اما:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

فقط بر بندگان مؤمن خائف ذلیل و تائب تنبیه است.

لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ انابه، توبه و رجوع و تضرع و التجاء بحق است از روی خوف.

[سوره سبإ (34): آیه 10] .... ص : 547

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (10)

و هر آینه به تحقیق ما دادیم داود را از جانب خود فضلی ای کوه ها متابعت کنید و همراهی کنید با داود و پرنده ها و رام کردیم از برای داود آهن را ...

حضرت داود خداوند به او نبوت و سلطنت و علم افاضه فرمود که در قضیه جنگ طالوت حضرت داود جالوت را کشت که می فرماید: وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ (بقره آیه 251). و خداوند زبور را بر او فرستاد چنانچه می فرماید:

وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (نساء آیه 163، اسری آیه 57). گفتند زبور داود مشتمل بر صد و پنجاه

ص: 547

سوره بود و نبود در او حکمی از احکام چون بر شریعت موسی بودند تا زمان عیسی (ع) و مشتمل بود بر حکم و مصالح و مواعظ و تحمید و تمجید و ثناء. و در قرآن خبر می دهد که در زبور بشارت به وجود پیغمبر اسلام و ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه اطهار نوشته شده که می فرماید:

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. ذکر قرآن مجید است و عباد اللَّه الصالحین ائمه طاهرین، لذا میفرماید:

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا که نبوت و سلطنت و علم و زبور است.

یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ موقعی که داود تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر می گفت کوه ها و سنگ ریزه ها هم با او می گفتند و این دلیل است بر این که جمادات هم تسبیح می کنند، چنان چه در بسیاری از آیات دارد و مکرر بیان کرده ایم و احتیاج به تأویلات مفسرین نداریم.

وَ الطَّیْرَ طیور هم با او ذکر می گفتند و این هم از باب مثال است و الا تمام نباتات و حیوانات هم اشتغال به ذکر دارند: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (اسراء آیه 44).

وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ لین نرمی است آهن در دست او نرم می شد، دارد مثل موم.

[سوره سبإ (34): آیه 11] .... ص : 548

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (11)

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ سابغات زره ها است و در جای دیگر می فرماید: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلِینَ وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ- الایه (انبیاء آیه 80).

وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ یعنی اندازه بگیر در بافتن زره.

وَ اعْمَلُوا صالِحاً خطاب به مؤمنین.

إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ.

[سوره سبإ (34): آیه 12] .... ص : 548

وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ (12)

و مسخر کردیم از برای سلیمان بادراکه تخت سلیمان را با خدم و حشم برمی داشت

ص: 548

در مدت یک روز یا یک شب در طرف یمن به قدر مسیر راکب تندرو یک ماه و طرف شام یک ماه و آب کردیم برای او چشمه مس را که مثل آب از زمین میجوشید و بیرون می آمد و بعض طوائف جن را مسخر کردیم برای او عمل میکردند در حضور او به اذن پروردگار و هر کدام از آنها که کوتاهی و مخالفت می کردند امر ما را در اطاعت سلیمان می چشانیدیم او را از عذاب سوزنده.

وَ لِسُلَیْمانَ عطف به آیه قبل است- و لقد آیتنا داود- یعنی از برای سلیمان مسخر کردیم.

الرِّیحَ در خبر داریم سه نفر از انبیاء قبل از بلوغ به مقام نبوت نائل شدند. سلیمان در سن 13 سالگی، یحیی در سن صباوت، عیسی در گهواره. و سه نفر از ائمه هم در سن طفولیت به مقام امامت نائل شدند: حضرت جواد، حضرت هادی، حضرت بقیة اللَّه (عج).

بعضی گفتند هفتصد سال و دوازده سال عمر شریفش بود، سیصد زن اختیار کرد، باد مسخر او شد. چنان چه امروز مشاهده می کنیم طیاره در ظرف چند ساعت از آسیا به افریقا و امریکا و اروپا می رود، باد هم کمتر از طیاره نبود.

غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ گفتند از دمشق شام به اصفهان و همدان نصف روز می آمد و از اصفهان به کابل نصف روز می رفت و مسیر هر یک با اسب تندرو یک ماه طول می کشید.

وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ قطر نحاس و مس است، مثل آب از چشمه خارج می شد.

وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ ظاهرا مراد شیاطین جن است که مسخر تحت فرمان سلیمان شدند به قرینه آیه شریفه وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ (انبیاء آیه 82).

بِإِذْنِ رَبِّهِ که خداوند مسخر فرموده بود و این یکی از معجزات سلیمان بود و معلوم است که اینها از روی میل و شوق عمل نمی کردند بلکه از روی جبر و کره بوده بقرینه:

وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ زاغ بمعنی میل از حق و سرپیچی از طاعت است و عذاب سعیر، بعضی گفتند: عذاب روز قیامت است لکن ظاهر همین دنیا است.

ص: 549

چنان چه گفتند: ملائکه با تازیانه آتش بالای سر آنها بودند هر کدام مخالفت می کردند می زدند آتش می گرفت. ما می گوئیم هر کدام کوتاهی می کردند آتش می گرفتند.

تنبیه: بعض ارباب ضلال که نمی خواهم نام آنها را ببرم گفتند شیاطین و طائفه جن چون از آتش خلق شده اند به آتش نمی سوزند بلکه لذت می برند، به آنها می گوئیم که انسان از خاک خلق شده اگر سنگی بر او بزنند باید لذت ببرد بخصوص اگر او را سنگسار کنند چون آن هم از خاک است بعلاوه آتش شدید آتش ضعیف را می سوزاند بشدت هر چه تمام تر و سخت تر.

[سوره سبإ (34): آیه 13] .... ص : 550

یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (13)

عمل می کردند این طائفه جن برای حضرت سلیمان آن چه مشیتش تعلق گرفته بود از محاریب مراکز عبادت و تمثال ها و ظرف هایی مثل حیاض بزرگ و دیگ هایی که از بزرگی و ثقالت قدرت بر حرکت و انتقال آنها نداشتند، عمل کنید ای آل داود شکر نعم الهیه را و بسیار کم هستند از بندگان من که دائما و همیشه شکرگزار باشند.

یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ مراکز عبادت مثل مساجد و معابد بالاخص بیت المقدس که حضرت داود بنا کرد و سلیمان تمام کرد. و گفتند از جواهرات و طلاجات سقف و جدران و زمین آن را ساختمان کرد و بخت النصر تمام آنها را خراب کرد و جواهرات را برد.

وَ تَماثِیلَ بعضی گفتند تمثال انبیاء بوده. بعضی گفتند تمثال حیوانات بوده و در شرایع سابقه جایز بوده چنانچه حضرت عیسی (ع) از گل تمثال طیور می کرد: أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ (آل عمران آیه 49). ولی در حدیث از حضرت صادق (ع) داریم که فرمود صورت حیوانات نبوده بلکه تمثال اشجار و اشباه آنها بوده.

وَ جِفانٍ آینه و ظروف که برای اکل مهیا می کنند.

کَالْجَوابِ حوض های بزرگ که گفتند هزار نفر دور آن می نشستند و غذا تناول میکردند.

ص: 550

وَ قُدُورٍ، دیگ های بزرگ برای طبخ.

راسِیاتٍ که از بزرگی ثابت بود و قابل حرکت نبود که به جای دیگر ببرند.

اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً امر است به آل داود که این نعمت های بزرگ که خداوند به شما عنایت کرده از ملک و سلطنت و دولت و عزت شکرش واجب است باید شکرگزار باشید.

وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ همیشه اهل حق در میان بشر کم بودند ملاحظه کنید نسبت، مؤمنین را با کفار، اهل هدایت را با اهل ضلالت، اهل طاعت را با اهل معصیت، اهل تقوی را با اهل طغیان، عدول را با فساق، معصومین را با غیر معصومین، شاکرین را با کفران کنندگان.

[سوره سبإ (34): آیه 14] .... ص : 551

فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ (14)

پس چون مقدر کردیم بر سلیمان مرگ را دلالت نکرد بر موت او مگر موریانه که عصای او را خورد، پس چون سلیمان افتاد بر اجنه که برای او عمل می کردند واضح شد که اگر می دانستند موت او را که بر آنها غیب بود مکث نمی کردند در این رحمت و عذاب خوار کننده.

فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ پس موقعی که تقدیر کردیم و مقدر نمودیم بر حضرت سلیمان موت را که در اخبار بسیاری داریم که حضرت سلیمان دستور داده بود برای اتمام قصر از قواریر و جن و انس مأمور به اتمام بودند و حضرتش بر عصا تکیه داده بود که ملک الموت آمد و به اجازه او قبض روح او را نمود و بر همان عصا مدت مدیدی تکیه داده در حال موت تا عمل آنها تمام شد خداوند ارضه که موریانه باشد مسلط کرد بر عصا و خورد عصا را و چون عصا افتاد سلیمان سقوط کرد که میفرماید:

ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ و گفتند حکمت این چند چیز بود یکی آن که باید کارگران جن و انس عمل خود را تمام کنند، دیگر آن که طائفه جن مدعی بودند که ما علم غیب داریم خداوند خواست که مردم بدانند که آنها دروغ ادعا می کنند، دیگر آن که بدانند که اجل وقتی آمد آنی مهلت نیست و لو سلیمان باشد.

ص: 551

فَلَمَّا خَرَّ یعنی سقط.

تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ این جمله را دو نحوه تفسیر کردند: یکی آن که بر خود جن مبین شود که علم غیب ندارند، دیگر آن که بر انس، معلوم شود که آنها در این دعوی کاذب هستند، چنان چه اخبار زیاد به این معنی از ائمه (ع) رسیده و مراد از عذاب مهین نه عقوبت است بلکه زحمت و مشقت است که به کار مشغول بودند و الا نفس عمل عبادت است و اطاعت رسول.

تنبیه: گفتند سلیمان پنجاه و سه سال عمر شریفش بود در سیزده سالگی به مقام نبوت و سلطنت نائل شد و پس از چهار سال از مدت سلطنتش شروع به بناء بیت المقدس کرد و مدت سلطنتش چهل سال و لکن مدرکی بر این نداریم و اللَّه العالم.

[سوره سبإ (34): آیه 15] .... ص : 552

لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15)

هر آینه بتحقیق بود برای سبا در محل سکونت آنها آیه که دلالت بر قدرت و تفضلات الهی داشت، دو باغستان از طرف راست آنها و از طرف چپ آنها پر از فواکه، انبیاء مبعوث به آنها می گفتند بخورید از رزق پروردگار خود و شکر گذار باشید نعم او را، شهرستان پاک و پاکیزه و پروردگار آمرزنده.

لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ و در حدیث از حضرت رسالت است فرمود: سبأ اسم رجلی بود که ابو العرب می گفتند و گفتند سبأ ابن یشحب بن یعرب بن قحطان بود و ده اولاد آورد که از هر کدام آنها قبیله ای تشکیل شد، شش نفر آنها در یمن سکونت کردند و چهار آن ها در شام. اما شش نفر یمنی، از دو کنده و مذحج و اشعرون و انمار و حمیر، شش قبیله عرب و اما چهار شامی، عامله و جذام و لخم و غسان چهار قبیله عرب و اسم بلده خود را به نام جد خود گذاردند.

جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ مراد این نیست که دو باغستان فقط بوده بلکه در طرف

ص: 552

راست آنها باغستان های بسیار بوده که گفتند مسیر ده روز اسب سوار تندرو بوده مثلا مثل اصفهان به طهران و چون این باغستانها به هم وصل بوده یک باغستان تعبیر شده، و هم چنین طرف یسار آنها. و به اندازه ای اشجار سر به هم آورده که آفتاب به زمین نمی تابید. و به اندازه ای پر از میوه بود که اگر زنی سبدی بزرگ بر سر می گذاشت به فاصله چند قدم سبد پر از فواکه می شد بدون این که دست بر او گذارده و بچیند.

کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ در خبر است از حضرت صادق (ع) که در هر قبیله آنها خداوند پیغمبری فرستاد به آنها می گفتند قدر این نعمت بزرگ و فراوانی نعمت را بدانید.

وَ اشْکُرُوا لَهُ و شکر گذار باشید و کفران نعمت او را نکنید که: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (ابراهیم آیه 7).

بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ دارد در اخبار که هوای این مراکز آنها به قدری ملایم بود که نه از شدت حرارت آفتاب اذیت می شدند و نه از شدت برودت هوا و به قدری زمین آنها پاک بود که خار و خس در آن روئیده نمی شد و حیوانات موذیه مثل شپش و کیک و پشه و عقرب و مار و سایر موذیات در آن جا نبود حتی اگر یک غریبی با این نوع موذیات وارد می شد فوری می مردند.

وَ رَبٌّ غَفُورٌ پروردگار می بخشد گناهان شما را و می آمرزد شما را ولی بدبختانه:

[سوره سبإ (34): آیه 16] .... ص : 553

فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ (16)

پس این ها اعراض کردند از فرمایشات انبیاء خود و کفران کردند نعم پروردگار خود را پس فرستادیم بر آنها سیل سخت شدیدی و تبدیل نمودیم جنتین آنها را به جنتینی که دارای میوه های تلخ و شور بود و جزئی قلیلی از سدر بسیار کم.

در چند حدیث قریب به این مضامین دارد که دو کوه بود در نزدیکی آنها که باران و سیل از آنها سرازیر می شد و بین این دو کوه سدی بود که سلیمان قرار داده بود، این ها در موقع احتیاج گوشه این سد را باز می کردند و بقدر احتیاج برای بساتین و مساکن خود آب برمی داشتند

ص: 553

و دو مرتبه مسدود می کردند و چون این ها کفران نعمت های الهی کردند و از انبیاء اعراض کردند خداوند موش های دریایی را مسلط کرد و این سد را به کلی جویدند و سیل عظیمی راه افتاد، تمام بساتین آنها را و مراکز سکونت آنها را خراب کرد و اشجار آنها را از جا کند و بسیاری از آنها هلاک شدند و بسیاری فرار کردند که مفاد:

فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ است و پس از سیل این باغستان های آنها در آنها خار و خس و درختانی که ثمرات آنها تلخ و شور بود روئیده شد.

وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ که تلخ باشد.

وَ أَثْلٍ که شور باشد.

وَ شَیْ ءٍ چیز جزئی.

مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ کمی از سدر.

[سوره سبإ (34): آیه 17] .... ص : 554

ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلاَّ الْکَفُورَ (17)

این است که جزا دادیم آنها را به سبب آن چه کافر شدند به اعراض از انبیاء و کفران کردند نعمت های الهی را و آیا جزا می دهیم یعنی هرگز مجازات نمی کنیم مگر کسانی را که در کفر زیادتی می کنند که معنای کفور است.

این آیه شریفه تنبیه بشر است که اثر کفران نعمت و اعراض از انبیا و طغیان و سرکشی این است که سلب نعمت می شود و مورث عذاب و هلاکت چنانچه فرمود: وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ که گذشت در سوره ابراهیم آیه 7.

ذلک اشاره به ارسال سیل و ذهاب اموال و خرابی منازل و از بین رفتن اشجار است جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا جزاء اعراض و کفران این است.

وَ هَلْ نُجازِی استفهام انکاری است یعنی هرگز این نحو جزا داده نمی شود.

إِلَّا الْکَفُورَ صیغه مشبهه دلالت بر دوام کفر می کند.

[سوره سبإ (34): آیات 18 تا 19] .... ص : 554

وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (19)

ص: 554

و قرار دادیم بین اهل سبا و بین شهرستانهایی که برکت داده بودیم در آنها شهرستان ها و آبادی ها که بیک دیگر متصل بود و از هر یک دیگری ظاهر و هویدا بود و گفتیم به آنها که سیر کنید در این قری خواه در شب و خواه در روز با کمال امن بدون احتیاج به حمل زاد و توشه و بدون خوف از سباع بیابان ها و از قطاع الطریق.

پس گفتند. پروردگار ما دوری بینداز و فاصله قرار ده میانه سفرهای ما که در صحراها و بیابانها و کوه ها سیر کنیم و ظلم کردند به نفوس خود پس قرار دادیم و جعل فرمودیم آنها را احادیث که در بعد از آن ها حکایت پیش آمد آنها را نقل کنند و کوبیدیم آنها را کل کوبیدنی بدرستی که در قضایای این ها آیاتی است برای هر صبر کننده در شدائد و شکر کننده در نعم الهیه.

این آیات دو نحوه تفسیر دارد. یکی ظاهر، و دیگری باطن. اما ظاهر:

وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ یعنی اهل سبا.

وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها بیت المقدس و شامات که از نعم الهیه وفور داشت و برکات الهیه در آنها بسیار بود.

قُریً ظاهِرَةً آبادی ها و شهرها متصل به یک دیگر که اهل این آبادی اهل آن آبادی را مشاهده می کردند بین آنها بیابانی نبود.

وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سهل و آسان کردیم در این قری مسافرت را که هیچ احتیاج به حمل آذوقه و وسائل سفری نداشتند، و در همه این قری تمام وسائل موجود بود.

سِیرُوا یا امر انبیاء بود یا فرمان الهی.

فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً یعنی چه در شب مسافرت کنید چه در روز.

آمِنِینَ هیچ گونه ضرری و زحمتی و آسیبی بر شما ندارد نه حیوانات درنده و نه گزنده

ص: 555

و نه سارق و قاطع طریق، نه خستگی و حرارت شمس و نه برودت هوا.

فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا ما طالب بیابان ها و کوه ها و دره ها هستیم و می خواهیم مشاهده اوضاع آنها را بکنیم.

وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ در اعراض از انبیاء و طغیان در معاصی و کفران نعم الهیه.

فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ که بعد از آنها ذکر حالات آنها را کنند و باصطلاح سر زبانها بیفتند.

وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ بعد از آن که به سیل و امراض مبتلا شدند و متفرق در اطراف هر عده ای یک گوشه گرفتار.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ صبار بسیار صبر کننده، هر چه زحمت داشته باشد چه صبر در عبارت و چه صبر در ترک معاصی و چه صبر بر مصائب و بلیات و شکور بسیار شکرگزار در، تفضلات الهی از ارسال رسل و انزال کتب و هدایت و ارشاد و نعم دنیوی و اخروی.

و اما تفسیر به باطن: اخباری داریم در بحث حضرت صادق (ع) با حسن بصری و حضرت باقر (ع) با قتاده فقیه اهل بصره و مکاتبه حضرت بقیة اللَّه و غیر این ها که تفسیر کردند به ائمه اطهار و دوره ظهور حضرت بقیة اللَّه و امنیت شیعه در آن دوره، مراجعه کنید به تفسیر برهان.

[سوره سبإ (34): آیه 20] .... ص : 556

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (20)

و هر آینه به تحقیق آن چه شیطان در حق آنها گمان کرده بود راست و عملی کرد پس متابعت او را کردند مگر فریقی از مؤمنین.

گفته شیطان این بود که گفت: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ و گفت: لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ.

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ بعضی گفتند: مرجع ضمیر اهل سبأ هستند لکن ظاهر به قرینه استثناء و به قرینه کلام خود ابلیس جمیع افراد بشر هستند و گمان شیطان از روی یقین نبوده بلکه از روی ظن بود که می فرماید:

إِبْلِیسُ ظَنَّهُ از صدر اول خلقت بشر الی کنون ملاحظه کنید، اولا با خود آدم چه کرد؟

ص: 556

سپس با اختلاف هابیل و قابیل و هلم جرا تا امروز از کفار بطبقاتهم و به مسلمین علی اختلاف مذاهبهم و به مؤمنین فساقهم و فجارهم شیطان چه معامله نموده، فقط کسانی را که سلطه بر آنها نداشته انبیاء و اوصیاء آنها و خواص مؤمنین که اغوا نشدند چنان چه می فرماید: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ و در این جا می فرماید:

فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ و اخباری داریم که در مورد نصب امیر المؤمنین در غدیر خم بوده که پس از رحلت حضرت رسول چه کردند و چه شد و البته این یکی از مصادیق آیه است.

[سوره سبإ (34): آیه 21] .... ص : 557

وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفِیظٌ (21)

و نیست از برای ابلیس بر آنها سلطه و قدرتی مگر این که بدانیم کیست ایمان به آخرت آورده از کسی که او از آخرت در شک است و، پروردگار تو بر هر چیزی نگهبان است.

وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ شیطان قدرت ندارد احدی را اجبار کند بر عملی فقط وسوسه شیطان است که در قلب او القاء میکند که او را به خیال معصیت بیندازد نظیر الهام ملک که انسان را به خیال عبادت می اندازد و هر فعلی از انسان به اختیار صادر شود مقدماتی لازم دارد غیر از خیال و تصور اولی عزم جزم حرکت عضلات، این ها تمام به اختیار عبد است و لذا فردای قیامت شیطان می گوید: وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ (ابراهیم آیه 22).

إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ خداوند ازلا و ابدا عالم است، چیزی بر او مجهول نیست، معنای الا لنعلم یعنی معلوم کنیم بر خود انسان و بر سایرین از ملائکه و افراد بشر که کیست ایمان به آخرت دارد و برای آخرت کار می کند و تحصیل سعادت می کند و کیست در امر آخرت شک دارد و معتقد نیست و به فکر آخرت نمی افتد.

وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفِیظٌ تمام افعال و اقوال حتی خیالات نفسانی و امور قلبی و اسرار باطنی هر یک در دفتر الهی ثبت است و محفوظ است: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ

ص: 557

وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً

(بنی اسرائیل 13 و 14).

[سوره سبإ (34): آیه 22] .... ص : 558

قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ (22)

بفرما ای رسول محترم به این مشرکین که بخوانید الهه خود را که گمان می کردید آنها خدایان باشند و شفعاء شما باشند و دادرس باشند اینها مالک هیچ شی ء و ضرر نیستند به سنگینی مورچه نه در آسمان ها و نه در زمین و نیست از برای آنها و یا در آسمان و زمین شرکتی در خلق و رزق و نیست از برای خداوند از آنها کمک و اعانتی.

قُلِ ادْعُوا امر بر توبیخ است.

الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مجرد گمان و خیال کرده اید مدرکی و دلیلی و برهانی ندارید که آنها مِنْ دُونِ اللَّهِ غیر از ذات اقدس حق الهه ی باشند، بدانید که این الهه شما، لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ که بتوانند یک مورچه خلق کنند یا روزی دهند یا نفعی برسانند یا ضرری متوجه کنند.

وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ نه شرک در ذات نه شرک در صفات و نه شرک در افعال و نه شرک در الوهیت و پرستش.

وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ خداوند خردلی احتیاج به کمک و اعانت آنها ندارد بلکه بجمیع ما سوی اللَّه غنی بالذات است.

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین علمت کائنات ما بتو قائم چه تو قائم بذات

[سوره سبإ (34): آیه 23] .... ص : 558

وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23)

و نفع نمی بخشد شفاعت نزد پروردگار الا برای کسی که اذن دهد خداوند برای او حتی زمانی که بیرون آمد فزع از دل های

ص: 558

آنها گفتند چه فرموده پروردگار شما گفتند حق فرموده و او است علی متعال و بزرگ.

وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ در موضوع شفاعت بین سنی و شیعه اختلاف شدید است، سنی ها بکل منکر شفاعت شدند و تمسک جستند به بعض آیات مطلقه که منع شفاعت می کند و گفتند هر کس پاداش عمل خود را می بیند خوب یا بد: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (زلزال آیه 7).

و اما شیعه یکی از ضروریات دین و مذهب می شمارد. و جواب از آیات مطلقه:

اولا، این آیات در مورد کفار و اهل ضلالت و مشرکین است که می گفتند در حق بت ها:

هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ (یونس آیه 18) وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها (اعراف آیه 28).

و ثانیا مطلقات قابل تقیید است مثل همین آیه إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ و آیه شریفه وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی (انبیاء آیه 28) و آیه شریفه فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (مدثر آیه 48) که دلالت دارد بر این که شافعینی هستند.

و ثالثا اخبار زیادی فوق حد تواتر از عامه و خاصه داریم مثل:

«ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی»

و قوله (ص):

«اعطیت الشفاعة»

و در حدیث

«اشفع تشفع»

یعنی

«تقبل شفاعتک»

و نیز

«انت اول شافع و اول مشفع»

و در زیارات و ادعیه فوق حد احصاء.

و رابعا اگر شفاعت نباشد پس معنی ندارد دعای مؤمنین در حق یکدیگر، و دعای حمله عرش و ملائکه در طلب مغفرت، و دعاء رسول در مغفرت مؤمنین و هکذا، و اما آیه شریفه فَمَنْ یَعْمَلْ- الایة یکی از عبادات و مثوبات آنها اعطاء شفاعت است و یکی از اعمال ثوابش قابلیت شفاعت است و مشمول «خَیْراً یَرَهُ» است.

توضیح کلام اینکه در شفاعت سه چیز شرط است:

اول این که شفیع حق شفاعت داشته باشد مثل انبیاء و ائمه و ملائکه و صلحاء و مؤمنین.

دویم این که مشفع له قابلیت شفاعت داشته باشد که مؤمن باشد غیر مؤمن چه کافر یا مشرک یا ضال یا مبدع یا منکر ضروری دین یا مذهب باشد قابلیت ندارد.

ص: 559

سیم پس از حق شفاعت و قابلیت اذن و اجازه حق هم لازم است.

حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ فزع آه و ناله و داد و فریاد است آن قدر ناله کنند که از صدا بیفتند که فزع از قلب آنها خارج شود که دیگر نتوانند آه و ناله کنند.

قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قائل ملائکه عذاب یا مؤمنین اهل جنت باین کفار و مشرکین و اهل عذاب می گویند چه فرمود پروردگار شما که انبیاء و کتابهای آسمانی و اخبار آل اطهار به شما از همچه روزی خبر دادند و شما می گفتید دروغ و افتراء است.

قالُوا الْحَقَّ اهل عذاب می گویند: آن چه گفتند حق بود و ما باور نمی کردیم چنانچه دارد اهل بهشت به اهل جهنم می گویند وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ- الآیة (اعراف آیه 44).

وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ اعلی من کل علی و اکبر من کل کبیرا علی من ان یدرک و اکبر من ان یوصف.

[سوره سبإ (34): آیه 24] .... ص : 560

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (24)

بفرما به این کفار و مشرکین کیست که روزی می دهد شما را از آسمان ها و زمین بفرما خداوند متعال است و محققا ما و شما هر آینه بر هدایت هستیم یا در ضلالت و گمراهی آشکاریم.

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ به اشعه شمس و نزول باران و تموج بادها.

وَ الْأَرْضِ به خروج نباتات از حبوب و فواکه و بقول.

قُلِ اللَّهُ کیست غیر از او بتواند خردلی روزی دهد؟

وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ یکی از دو مؤمن و کافر، موحد و مشرک.

لَعَلی هُدیً هر آینه بر هدایت هستیم ما یا شما.

أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ معلوم است هدایت با کیست و ضلالت با کیست.

[سوره سبإ (34): آیه 25] .... ص : 560

قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25)

بفرما به این کفار و مشرکین این که

ص: 560

فردای قیامت از شما سؤال نمی کنند از آن چه ما معصیت کرده ایم و از ما سؤال نمی شود از آن چه شما عمل می کنید.

هر کس مسئول عمل خود است حتی می فرماید: فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (الرحمن آیه 39).

غایت الامر اعمال سه قسم است: بالمباشرة و بالتسبیب و بالرضا.

مباشرت آن عمل است که از انسان صادر می شود مثل قتله ابا عبد اللَّه (ع).

و تسبیب آن که سبب شده برای عمل چه بلا واسطه باشد مثل ابن مرجانه و یزید و چه مع الواسطه باشد تا سقیفه بنی ساعده.

و رضا مثل اهل شام که جشن گرفتند و کسانی که عاشورا را عید گرفتند که در زیارت عاشورا می خوانی

«و هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد»

و تا امروز.

و نیز افعال سه قسم است: قلبی: امور اعتقادیه و افعال قلبیه و نفسی: ملکات نفسانیه حسنه و سیئه، جوارحی: افعال خارجیه عبادیه و معصیة.

و مسئله سؤال از ضروریات دین اسلام است و نصوص قرآنی است و منکر آن مسلما کافر و نجس و مرتد است و فائده آن برای این که بر خود مسئول معلوم گردد که خداوند بدون استحقاق عذاب نمی فرماید و بدون قابلیت تفضل نمی فرماید.

[سوره سبإ (34): آیه 26] .... ص : 561

قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ (26)

بگو جمع می فرماید پروردگار ما بین ماها پس حکم می فرماید بین ما بحق حکم می کند و او است حکم کننده دانا بموازین حکم.

قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا روز قیامت که یکی از اسامی او یوم الجمع است که می فرماید:

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ (تغابن آیه 9). و نیز می فرماید: وَ تُنْذِرَ یَوْمَ، الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ (شوری آیه 7). و نیز می فرماید: فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ

ص: 561

ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ فتح بمعنی باز کردن است بعد از این که مسدود شده باشد مثل فتح باب و در دنیا بر بسیاری حق و باطل مخفی است و باطن هر کسی مستور است، ولی در قیامت باطن ها ظاهر می شود و حق و باطل مکشوف می گردد لذا خداوند بحق و واقع فتح می فرماید.

وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ او است که عالم به بواطن است و ظاهر می فرماید و حق و باطل هویدا می شود.

[سوره سبإ (34): آیه 27] .... ص : 562

قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27)

بفرما به این مشرکین که بمن بنمائید و نشان دهید آنهایی را که شما ملحق کردید در عبادت و پرستش به خداوند تعالی و شرکاء او قرار دادید در الوهیت نه چنین است بلکه او است خداوند عزیز حکیم.

قُلْ أَرُونِیَ امر توبیخی است که کجایند آن خدایانی که می پرستیدید بیایند شما را نجات دهند به من ارائه دهید مثل این که کسی عمل فاسدی به جا آورد بگویی عملت را به من، نشان ده چه نتیجه ای بر او مترتب شده.

الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ چه ملائکه باشند چه عیسی باشد چه اصنام و چه آفتاب و ماه و ستاره و چه گاو و گوساله چه فرعون و نمرود و چه غیر اینها. اما ملائکه و انبیاء کمال بیزاری را دارند از شما و خصم شما هستند و اما فرعون و نمرود در جهنم به اشد عذاب گرفتار و اما اصنام و غیر اینها که لا یضر و لا ینفع هستند.

کلا هرگز این ها در هیچ قسمتی شراکت ندارند نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت و نه در نظر.

بَلْ هُوَ اللَّهُ بلکه خدای یکتای بی همتای اللَّه است که مفاد کلمه طیبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» است به سه دلالت مطابقی، التزامی، اقتضایی، مطابقی توحید عبادتی است که معنی الوهیت باشد. التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی است. اقتضایی توحید نظری است که باید توکل به او نمود امید به او، خوف از او، نظر به او و بس.

الْعَزِیزُ القاهر المقتدر.

ص: 562

الْحَکِیمُ تمام افعالش از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا و بموقع است.

[سوره سبإ (34): آیه 28] .... ص : 563

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28)

و ما نفرستادیم تو را مگر بر کافه ناس که بشارت دهنده باشی بندگان صالح را و بیم دهنده باشی مفسدین را و لکن اکثر ناس نمی دانند.

وَ ما أَرْسَلْناکَ خداوند نفرستاد رسول محترم را علی فترة من الرسل از زمان عیسی (ع) تا زمان بعثت که دوره جاهلیت بود.

إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ از باب مصداق است و الا حضرت مبعوث بر کافه جن و انس بود و گفتیم در اعتقاد به رسالت حضرتش چهار امر معتبر است به علاوه آن چه در انبیاء سلف بوده، یکی خاتمیت آن حضرت که تا دامنه قیامت دین او باقی است، و یکی بر تمام افراد بشر و جن و نه بر یک طائفه دو طائفه و یکی قرآن مجیدش از باء بسمله تا سین و الناس که به فارسی می گوئیم «بس» نه زیاده دارد و نه نقیصه و یکی افضلیت بر تمام ما سوی اللَّه در جمیع کمالات و فضائل که بر طبق جمیع این ها قرآن ناطق است و غرض از بعث و ارسال آن حضرت دو چیز است. یکی:

بَشِیراً که بشارت دهی اهل ایمان و تقوی و عمل صالح را به بهشت و سعادت و رستگاری و نجات از کلیه مهالک دنیا و آخرت، دیگر:

وَ نَذِیراً و انذار کنی و بترسانی مشرک و کافر و ضال و مضل و ظالم و فاجر و فاسق و طاغی و باغی و عاصی را از عذاب جهنم و غضب و بلیات دنیوی و اخروی.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ که نه معتقد به رسالت شما هستند و نه به بشارات شما و نه به انذارات شما مثل طبیعی، مشرک، یهود، نصاری و سایر فرق باطله و ضاله.

[سوره سبإ (34): آیه 29] .... ص : 563

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (29)

و می گویند چه زمانی این وعده بشارت و انذار است اگر هستید شما راستگویان.

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ از روی انکار و سخریه و استهزاء می گویند. پس این که می گویی

ص: 563

می خواهی مردم را اغفال کنی و فریب دهی کی عملی می شود؟.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ یعنی شما مسلمین و گروندگان به این مدعی رسالت اگر راست می گوئید پس کو و کجاست و چه وقت است؟

[سوره سبإ (34): آیه 30] .... ص : 564

قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)

بفرما به آنها که از برای شما وعده گاهی است در روزی که نمی توانید یک ساعت عقب بیندازید یا پیش بیندازید.

تنبیه: نظر به این که از ابتداء خلقت جن و انس تمام افراد جن و انس در دفتر الهی و لوح محفوظ ثبت شده و در علم الهی گذشته و تقدیر شده تا آخرین افراد جن و انس به عالم دنیا نیایند و حجت بر آنها تمام نشود و خوب و بد آنها تمیز داده نشود قیامت بر پا نمی شود چنانچه گذشت که روز قیامت یوم الجمع است باید جمیع افراد در آن روز مجتمع شوند و این موضوع را نمی تواند بشر درک کند لذا روز قیامت را نمی توان تعیین کرد، لذا می فرماید:

قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ که البته در موقع خود عملی خواهد شد آنا و فورا: وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ (نحل آیه 77) بلکه مؤمن و کافر، خوب و بد، همان اول موت جزاء اعمال خود را مشاهده میکند که فرمود:

«من مات قامت قیامته»

و موت نزدیک تر به انسان است از هر چه تصور کنی لذا می فرماید:

لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ.

[سوره سبإ (34): آیه 31] .... ص : 564

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31)

و گفتند کسانی که کافر بودند هرگز ما ایمان به این قرآن نمی آوریم و نه به آن چه قبل از این قرآن بوده از توراة موسی و زبور داود و انجیل عیسی و اگر می دیدی زمانی که ظالمین را نگاه دارند در پیشگاه احدیت نزد پروردگار آنها رجوع می کنند بعض آنها به سوی بعض دیگر قول

ص: 564

را یعنی با هم بحث و جدال می کنند می گویند ضعفاء کفار برؤساء و بزرگان خود اگر شما نبودید هر آینه ما بودیم مؤمنین و ایمان آورده بودیم.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ظاهرا همان مشرکین باشند زیرا یهود ایمان به توراة و زبور داشتند و نصارا که انجیل را هم معتقد بودند این مشرکین گفتند:

لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ لن برای نفی تأبید است یعنی هر چه زحمت بکشی و سوره، به سوره و آیه به آیه بیاوری ما ایمان نمی آوریم به این قرآن و او را افسانه و مفتریات می پنداریم.

وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ هیچ کدام از انبیاء را قبول نداریم و هیچ کتاب آسمانی را معتقد نیستیم مثل صحف آدم و نوح و ابراهیم و توراة موسی و زبور داود و انجیل عیسی تمام دروغ و افتراء است.

وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ فردای قیامت که تمام مجتمع می شوند و گرفتار عذاب می شوند.

یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ تقصیر را بعضی گردن بعض دیگر می گذارند بلکه بشود خود را از تقصیر بیرون آورند.

یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا ضعفاء آنها و تابعین آنها.

لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا به رؤساء و پیشوایان خود:

لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ شما ما را به کفر و شرک دعوت کردید و جلوگیری کردید از اینکه ما برویم ایمان بیاوریم و مانع شدید اگر شما نبودید ما رفته بودیم و ایمان آورده بودیم.

[سوره سبإ (34): آیه 32] .... ص : 565

قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ (32)

و گفتند در جواب مستضعفین کسانی که اکابر آنها بودند به مستضعفین آیا ما جلوگیری کردیم شما را از اینکه هدایت شوید بعد از آن که آمد شما را هدایت بلکه شما خود بودید مجرم و گناهکار.

توضیح کلام اینکه هر دو دسته مقصر هستند، اما مستکبرین که به مکر و حیله و سلطه و قدرت

ص: 565

مستضعفین را اغفال و منع می کردند و سبب اضلال آنها شدند و فاعل بالتسبیب هستند مثل خلفاء جور و امثال یزید و ابن زیاد. و اما مستضعفین سلب اختیار از آنها نشده بود و خود به اختیار خود تبعیت اکابر کردند و اگر می خواستند هدایت شوند برای آنها ممکن بود چنان چه بسیاری از آنها تشرف به اسلام پیدا کردند و ایمان آوردند و هدایت شدند و این ها فاعل بالمباشره هستند. چون گفتیم سه قسم فاعل داریم: بالتسبیب و بالمباشره و بالرضا، و هر سه مسئول هستند، لذا.

قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا در جواب آنها که گفته بودند: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ» که این کذب محض است زیرا بر فرض اگر مستکبرین هم نبودند این ها برای سیاهی قلب و قساوت و عناد و عصبیت و تقلید آباء ایمان نمی آوردند چنانچه در آیه قبل به کلمه «لن» تعبیر کردند که هرگز ایمان نمی آوریم.

أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ سلب اختیار از احدی نشده مثل مباحثه این ها بحث با شیطان و اتباع شیطان است.

بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ خداوند تمام وسائل هدایت را در دسترس بندگان قرار داده، تکوینا عقل و شعور و ادراک و قوه و قدرت داده و تشریعا ارسال رسل با معجزات بینات و انزال کتب با بیانات شافیه و جعل احکام با ادله واضحه و حجت را بر همه تمام کرده و راه عذر بر همه بسته شده.

[سوره سبإ (34): آیه 33] .... ص : 566

وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (33)

و گفتند کسانی که مستضعف بودند به کسانی که استکبار می کردند بلکه مکر شب و روز شما زمانی که امر می گراید ما را اینکه کافر به خدا و وحدانیت او شویم و قرار بدهیم از برای او شرکائی که مثل او باشند در الوهیت و پنهان می کردند این کفار پشیمانی خود را چون که دیدند

ص: 566

عذاب را و قرار دادیم در گردن آنها غل های آتشی آیا جزا داده می شوند مگر آن چه که بودند عمل می کردند.

توضیح کلام در چند مقام: مقام اول این که عقوبت اکابر دو برابر عقوبت ضعفاء است یکی برای کفر و ضلالت و عناد و عصبیت و ظلم به اولیاء حق و معاصی صادره از آنها، دیگر برای اضلال دیگران که آن چه بر آنها وارد بیاید مثلش بر اکابر متوجه می شود به واسطه سببیت و مکر و حیلت ها برای اضلال دیگران و هر چه اتباع آنها زیادتر باشند عقوبت این ها زیادتر می شود و می توان گفت که از زمان رحلت حضرت رسالت تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه عقوبت تمام کفار از یهود و نصاری و مشرکین و اهل ضلالت و فسق و ظلم گردن غاصبین حق امیر المؤمنین و سایر ائمه طاهرین بار است، زیرا اگر گذارده بودند که این ها بر مسند حقه خود مستقر شوند هر آینه بساط عدل در زمین پهن می شد و کفار به شرف ایمان مشرف می شدند و ظلم و فسق از روی زمین برداشته شده بود و این است مفاد:

وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً.

مقام دویم: در جمله وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ تمام پشیمان می شوند که چرا ایمان نیاوردند یا تقوا نداشتند یا عمل صالح نکردند ولی پشیمانی خود را مخفی میکنند و اظهار نمی کنند برای این که مؤمنین آنها را شماتت نکنند چنان چه بر طبق این اخباری داریم حتی دارد اهل بهشت هم پشیمان می شوند که چرا بیشتر و بهتر اعمال صالحه بجا نیاوردیم تا درجات ما عالی و بهتر باشد.

مقام سیم: وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا یکی از عقوبات اهل آتش غل و سلاسل و زنجیرهای آتشی است موقعی که خطاب برسد به ملائکه عذاب خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ (الحاقه آیه 30 الی 32)، أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ- الایه (رعد آیه 5)، إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ

ص: 567

السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ

(مؤمن آیه 71) و غیر این ها.

مقام چهارم: هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ گفتیم خداوند به مقتضای عدلش خردلی زائد بر استحقاق عذاب نمی فرماید، چنان چه در مورد غیر قابل تفضل نمی کند.

[سوره سبإ (34): آیه 34] .... ص : 568

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (34)

و نفرستادیم ما در هیچ قریه و شهرستانی از انذار کننده مگر آنکه گفتند خوش گذران های آن ها و در نعمت پرورش شدگان آنها که به درستی که ما به آن چه شما ارسال شده اید کافر هستیم.

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ تمام انبیاء سلف از نوح تا حضرت عیسی (ع) که قریب صد و بیست و چهار هزار پیغمبر خداوند فرستاده برای انذار قوم و بسا در یک شهرستان و آبادی چند رسول فرستاده شده تمام دعوت به توحید و ایمان و انذار از شرک و کفر و معاصی می کردند و نوعا کسانی که به این ها ایمان می آوردند فقراء و ضعفاء بودند. و اما متمولین و متمکنین و خوش گذران ها و مشتغلین به لذائذ دنیوی و هواهای نفسانی و لهویات ایمان نمی آوردند که این ها را مترفین می گفتند.

إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ چنان چه امروز هم چنین است اهل حق و عبادت و مساجد و مراکز دینی نوعا فقراء متوسط هستند و لذا اعیان و اشراف و اغنیاء گوش آنها بده کار نیست و بویی از احکام دین به مشام آنها نمی رسد و نزدیک علماء دین نمی آیند مگر امر دنیوی داشته باشند.

[سوره سبإ (34): آیه 35] .... ص : 568

وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35)

گفتند این مترفون ما بیشتر و بسیار اموال و اولاد داریم و نیستیم ما که معذب باشیم.

نوعا این اشخاص که متمکن هستند و دارای عده و عده و مال و منال هستند گمان می کنند که این ها مورد تفضلات الهی هستند و مقرب درگاه او و فقراء و تهی دستان و مظلومین مورد غضب و عذاب هستند و بی قابلیت و بی اعتناء هستند چنان چه یزید تمسک کرد به آیه قُلِ اللَّهُمَّ

ص: 568

مالِکَ الْمُلْکِ

- الایة ولی غافلند از این که همین مال و منال و عده و عده آنها را به جهنم و عذاب می اندازد چنان چه می فرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 178) و می فرماید:نَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ

(تغابن آیه 15) و غیر این ها از آیات.

(وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ) بسیاری از اخلاق رذیله و اعمال سیئه منشأ آن همین کثرت مال و جاه است، کبر، نخوت، عجب، ظلم، طغیان و معاصی بسیاری که در اثر آنها مرتکب می شوند بلکه باز می دارد آنها را از تحصیل علم دیانت و فرائض الهیه و وظائف دینیه.

[سوره سبإ (34): آیه 36] .... ص : 569

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (36)

بفرما به این مترفین به درستی که پروردگار من بسط رزق می کند و توسعه می دهد برای هر کس که بخواهد و تضییق و تنگ می گیرد و لکن اکثر ناس نمی دانند.

افعال الهی تمام از روی حکمت و مصلحت است که معنای عدل است و حالات بندگان مختلف است یکی صلاح در توسعه یکی صلاح در ضیق یکی در مرض یکی در عزت یکی در ذلت:

یکی را دهی تخت و تاج و کلاه یکی را نشانی به خاک سیاه

یکی را به او تخت شاهی دهی یکی را بدریا به ماهی دهی

و هیچ کدام اینها دلیل بر خوبی و بدی او نیست، چه بسا اشخاص با مکنت و ثروت و عزت و سلطنت در قعر جهنم هستند مثل فرعون و نمرود و شداد و بسا در اعلا درجه بهشت مثل سلیمان و ذی القرنین و بالعکس فقیر و ذلیل و مرض و بلاء مثل ایوب و بسیاری از انبیاء و اولیاء و صلحاء در بهشت و سعادت یا در جهنم مثل گدای یهودی و امثال آنها او می داند به آنها بگو:

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ و مشیت از روی عدل و موافق حکمت و مصلحت است.

وَ یَقْدِرُ آن هم طبق صلاح است.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ و ممکن است تمام این ها امتحان بنده گان باشد بلکه غنای

ص: 569

یک نفر یا فقر او امتحان جماعتی باشد.

[سوره سبإ (34): آیه 37] .... ص : 570

وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37)

و نیست اموال شما و نه اولاد شما سبب به این که شما را مقرب کند نزد ما و محترم نماید مگر کسی که ایمان آورد و عمل صالح به جا آورد پس این ها برای آنها است جزاء دو برابر بسبب آن چه عمل کردند و آنها در غرفه های بهشت با کمال امن جای گیر میشوند.

ملاک حسن و خوبی و سعادت و رستگاری و قرب به مقام ربوبی و فوز به درجات عالیة ایمان و تقوی و عمل صالح است، هر چه ایمان قوی تر باشد و تقوی شدیدتر و اعمال صالحه بهتر و بیشتر باشد درجاتش عالی تر و قربش نزدیک تر و فیوضات به او بیشتر می شود تا برسد به درجه انبیاء و معصومین.

و ملاک شقاوت و بدبختی و بعد از رحمت کفر و شرک و ضلالت و صفات خبیثه و اعمال سیئه است، هر چه کفرش قوی تر و طغیانش شدیدتر و سیئاتش زیادتر و بدتر باشد درکاتش دانی تر و بعدش از رحمت بیشتر و عذابش شدیدتر می شود، مال و منال و زخارف دنیوی و اسم و عنوان و جاه و جلال ملاک نیست.

وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ از باب مثال است و لا سلطنتکم و لا عزتکم و لا تکبرکم و لا صحتکم و لا عدتکم و غیر این ها.

بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی بلی مالی که صرف دین و آخرت بشود و از ممر حلال دست بیاید و اولاد صالح که به خیرات و مبرات و اعمال نیک بسا موجب زیادتی قرب گردد.

إِلَّا مَنْ آمَنَ که غیر مؤمن هر چه باشد بوی نجات به مشامش نمی رسد.

وَ عَمِلَ صالِحاً هر چه بیشتر بهتر.

فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بلکه اضعاف مضاعف.

بِما عَمِلُوا چه اعمال قلبیه از علم و معارف حقه و چه نفسیه از فضائل اخلاقیه و چه

ص: 570

جوارحیه از اعمال صالحه و چه خارجیه از مال و جاه که صرف آخرت شود.

وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ درجات بهشت.

آمِنُونَ دیگر زوال و فنا ندارد.

[سوره سبإ (34): آیه 38] .... ص : 571

وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38)

و کسانی که سعایت می کنند در آیات ما برای تعجیز انبیاء و مؤمنین، این ها فردای قیامت در عذاب الهی احضارشان می کنند.

وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ کفار و مشرکین و ضالین دو دسته اند. یک دسته آن ها که متعرض مؤمنین و انبیاء و ائمه و احکام دین و آیات الهی نیستند و کاری به کار آنها ندارند.

این ها و لو به عذاب کفر و شرک و ضلالت معذب می شوند و لکن عقوبت دیگری ندارند. و یک دسته در مقام ظلم و اذیت به انبیاء و اوصیاء و مؤمنین هستند و سعایت می کنند که دین حق را پامال کنند و آیات قرآنی را ابطال کنند و اهل ایمان را اضلال کنند و القاء شبهات در اذهان آنها کنند و حق را از بین ببرند این ها به مراتب عذاب آنها سخت تر و شدیدتر است از سایر کفار و مشرکین و ضالین و آیه شریفه اشاره به این دسته است که می فرماید:

وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا سعایت و حیله و تقلب و مکر است که اذیتی به کسی وارد کنند مثل کسی که نزد ظالم برود و او را وادار کند به ظلم به مظلومی یعنی مایه کسی را بزند و آیات الهی انبیاء و اوصیاء قرآن و احکام الهی است.

مُعاجِزِینَ یعنی بخواهند آنها را بیچاره و گرفتار کنند.

أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ آنها را خداوند در آن عذاب مخصوص حاضر می فرماید که عذاب سعایت و تعجیز مؤمنین باشد مضافا به عذاب کفر و شرک و ضلالت.

[سوره سبإ (34): آیه 39] .... ص : 571

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (39)

بفرما محققا پروردگار من بسط رزق می فرماید برای هر که مشیتش تعلق گرفته از بندگان خود و تنگ می گیرد از برای او و آن چه انفاق کردید

ص: 571

در راه خدا پس خداوند عوض می دهد او را و او بهترین روزی دهندگان است.

سؤال: این جمله قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ در دو آیه قبل ذکر شده وجه تکرارش چیست؟

جواب: در آیه قبل خطاب به مترفین کفار و مشرکین و ارباب ضلالت بود که مغرور نشوند به این که مال و دولت باعث شرافت آنها است و ضیق و فقر باعث خفت و ذلت است، و این- آیه خطاب به مؤمنین است که اغنیا به وظائف و تکالیف مالیه خود رفتار کنند و نظر حقارت به فقراء و مؤمنین نکنند و آنها را عزیز و محترم بدانند و به آنها انفاق کنند و دستگیری کنند و شاهد بر این دعوی سه چیز است:

یکی کلمه «مِنْ عِبادِهِ» که در جمله قبل نبود و عباد اللَّه مؤمنین هستند که به وظائف عبودیت رفتار می کنند، و اما کفار و مشرکین و ضالین خود را از تحت عبودیت حق خارج کردند و عبده اصنام و آلهه خود شدند.

دیگر کلمه «له» که برگشت به «من» می کند که فقراء مؤمنین باشند.

سیم. جمله بعد که می فرماید: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.

سؤال: بسیاری از موارد است که انفاق می کنند و خداوند عوض نمی دهد و جای او نمی گذارد.

جواب: همین اشکال را خدمت ائمه کردند و آنها جواب دادند به این که بر وجه مشروع نبوده.

توضیح اینکه: اولا- انفاق باید از ممر حلال دست آمده باشد از حرام و شبهه نفس انفاقش معصیت است، و ثانیا باید قصد قربت و خلوص باشد به قصد ریا یا بعض مقاصد دنیوی نباشد، و ثالثا باید به مصرف مقرر در محل خود انفاق کند، به غیر این طریق نتیجه ندارد.

[سوره سبإ (34): آیه 40] .... ص : 572

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (40)

و روزی که محشور می کند آنها را بالتمام جمیعا پس می گوید برای ملائکه آیا این مشرکین شما را بودند عبادت می کردند.

ص: 572

بسیاری از مشرکین عبده ملائکه بودند حتی بت هایی که داشتند به عنوان این که صور ملائکه هستند می پرستیدند حتی نصاری که قائل به سه خدا بودند: اب و ابن و روح القدس که جبرئیل باشد او را هم می پرستیدند و خداوند روز قیامت که تمام جن و انس و ملک را جمع می فرماید برای تقریر ملائکه که اعتراف کنند که ما از این ها بیزاریم و مقام ربوبیت نداشتیم و ما به آنها، نگفته ایم که ما را عبادت کنید و اطاعت ما را بکنید می فرماید به ملائکه:

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً تمام ملائکه و جن و انس را ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ مشرکین.

إِیَّاکُمْ شما ملائکه را کانُوا یَعْبُدُونَ عبادت می کردند.

[سوره سبإ (34): آیه 41] .... ص : 572

قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41)

ملائکه در پیشگاه ربوبی عرض کردند و گفتند پروردگارا تو منزهی از این که غیر تو را پرستش کنند تو ولی و صاحب اختیار ما هستی، ما از تخت عبودیت تو خارج نشده ایم و از اطاعت تو بیرون نرفته ایم از غیر آنها یعنی ولی و صاحب اختیاری جز تو نداریم بلکه این ها عبادت جن می کردند یعنی اطاعت شیطان او این ها را اغوی کرده که به آنها گفته پرستش ملائکه کنید و اکثر آنها به همان شیاطین ایمان داشتند یعنی اطاعت می کردند.

قالُوا ملائکه در جواب فرمایش خداوند سُبْحانَکَ تنزیه و تقدیس حق است از این که شریک در عبادت و پرستش داشته باشد.

أَنْتَ وَلِیُّنا ولایة کلیه مطلقه ذاتیه مختص به تو است.

مِنْ دُونِهِمْ جمیع ما سوی اللَّه حتی هر که ولایت داشته باشد جعلیه است به جعل تو چه کلیه باشد چه جزئیه چه مطلقه باشد یا مقیده مثل ولایت انبیاء بر امت و ولایت ائمه بر رعیت و ولایت مجتهد بر مقلدین و ولایت اب و جد بر صغار و مجانین و ولایت قیم صغار و مجانین.

ص: 573

بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ اطاعت شیاطین عبادت آنها است چنان چه می فرماید:

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یس آیه 60) یعنی اطاعت شیطان نکنید و به وسوسه او عمل نکنید.

أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ اکثریت با عبده شیطان است از مشرکین و کفار و ضالین و مضلین و فساق و فجار و ظلمه فقط مؤمن صالح اطاعت خدا می کند و این ها بسیار کم هستند.

[سوره سبإ (34): آیات 42 تا 43] .... ص : 574

فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (42) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (43)

پس در روز قیامت مالک نیستند بعض شما بعض دیگر را نه می توانند نفعی برسانند و نه ضرری دفع کنند و می گوئیم به کسانی که ظلم کردند بچشید عذاب آتش را آن آتشی که بودید تکذیب می کردید.

و زمانی که تلاوت شود بر آنها آیات ما گفتند نیست این تلاوت کننده مگر مردی که اراده کرده شما را باز دارد و جلوگیری کند از آن چه که پدران شما عبادت می کردند و گفتند نیست این آیات مگر دروغ که افترا بخدا بسته و گفتند کسانی که کافر شدند از برای حق چون آمد آنها را نیست این مگر سحر آشکار.

فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا نه شیطان و نه الهه شما و نه اکابر و رؤسای شما برای اتباع خود قدرت اینکه نفعی به آنها برسانند یا دفع ضرری از آنها بکنند ندارند تماما معذب به عذاب هستند متبوع و تابع، آلهه و عبده.

وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا چه ظلم بدین که شرک باشد که فرمود: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان آیه 13) و چه ظلم به نفس که ایمان نیاوردند و چه ظلم به غیر که مانع دیگران شدند.

ص: 574

ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ تکذیب معاد و جهنم و عذاب می کردند.

إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تلاوت کننده حضرت رسالت آیات بینات آیات شریفه قرآن مجید که تمامش روشن و واضح و حق و مطابق با عقل است.

قالُوا ما هذا اشاره به حضرت رسالت است.

إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ اراده کرده که شما دست از دین آباء و اجداد خود بردارید و آلهه خود را رها کنید و بیائید موحد و خداپرست شوید.

وَ قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَریً مشار الیه ممکن است آیات شریفه قرآن باشد و ممکن است دعوت به توحید باشد، افک دروغ است و افتری دروغ بستن به خدا است که می گوید این آیات از جانب حق نازل شده و من از طرف او آمده ام.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا چه مشرک و چه یهود و چه مجوس و چه نصاری و چه دهری طبیعی که تمام کافر هستند.

لِلْحَقِّ تمام کافر به حق هستند که دین مقدس اسلام باشد.

لَمَّا جاءَهُمْ با معجزات واضحه و بیانات شافیه و ادله روشن.

إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ تمام معجزات را سحر پنداشتند.

[سوره سبإ (34): آیه 44] .... ص : 575

وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ (44)

و ما نیاوردیم بر آنها از کتاب هایی که بخوانند آنها را و نفرستادیم بر آنها قبل از شما رسولی که منذر باشد.

اشاره به این که این ها مدرکی و دلیلی و برهانی بر تکذیب آنها ندارند نه کتابی از آسمان بر آنها نازل شده و نه پیغمبری بر آنها ارسال شده که بگویند از روی این کتاب ها و از گفته این پیغمبران که تکذیب شما را نموده اند ما تکذیب می کنیم بلکه از روی عناد و عصبیت و تقلید پیشینیان خود و جهالت و متابعت هوای نفس شما را تکذیب می کنند و قرآن شما را افک و افتراء می گویند و معجزات شما را سحر می شمارند، بلکه تمام انبیاء مأمور بودند که بشارت به

ص: 575

وجود مبارک شما بدهند و در تمام کتب سماویه مشحون است از خبر دادن به آمدن شما چنان، چه می فرماید: یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ (اعراف 157) و می فرماید از قول عیسی (ع) که فرمود: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ (صف آیه 6) و می فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (آل عمران آیه 81) لذا می فرماید:

وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ که مدرکی در دست داشته باشند.

[سوره سبإ (34): آیه 45] .... ص : 576

وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (45)

و تکذیب کردند کسانی که قبل از مشرکین و کفار زمان شما بودند و حال این که این مشرکین معشار آنها نیستند در مال و جاه آن چه را که ما به آنها داده بودیم پس تکذیب کردند رسولان مرا پس چگونه بوده عقوبت و تغییر حال آنها.

وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مثل قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و موسی که نمرودیان و عاد و ثمود و قوم لوط و فرعونیان باشند.

وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ گفتند معشار هزار یک است عشر العشر العشر عشره ده یک عشر العشر ده یک ده یک که صد یک باشد عشر العشر العشر ده یک ده یک ده یک که هزار یک یعنی قوت و قدرت و طول عمر و جاه و سلطنت و عده این مشرکین زمان شما هزار یک آنها نمی شود.

فَکَذَّبُوا رُسُلِی تکذیب نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی کردند.

فَکَذَّبُوا رُسُلِی تکذیب نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی کردند.

فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ چه گونه به عذاب و عقوبت گرفتار شدند به غرق و باد و صیحه و صاعقه و امطار حجاره و خسف و سایر بلیات بترسند این مشرکین که مثل آنها گرفتار شوند.

[سوره سبإ (34): آیه 46] .... ص : 576

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ (46)

بفرما به این کفار و مشرکین جز

ص: 576

این نیست فقط موعظه می کنم شما را به یک موعظه این که قیام کنید قربة الی اللَّه دو تا دو تا و یکی یکی پس از آن فکر کنید نیست به صاحب شما از جنون، نیست او مگر انذار کننده از برای شما بین و مقابل عذاب شدید.

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ یک کلمه بیش شما را موعظه نمی کنم و آن این است که:

أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی عناد و عصبیت و هوای نفس و حب جاه و مال و تقلید آباء را کنار گذارید و از روی حقیقت و واقعیت رجوع به عقل خود کنید تنها یا با یک دیگر مذاکره کنید.

ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا که فکر انسان را به راه حق هدایت می کند. «الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المرادی»،

«تفکر ساعه خیر من عباده ستین سنه او سبعین سنه».

ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ این جمله دو نحوه تفسیر شده یکی متعلق به «تتفکروا» یعنی فکر کنید که این پیغمبر چهل سال در میان شما بود او را محمد امین میگفتند و آثار صحت و امانت و صدق و صفا و درستی از او مشاهده می کردید و کاری خلاف عقل از او صادر نشده و آثار جنونی در او مشاهده نکرده بودید پس چرا او را رمی به جنون می کنید. دیگر جمله مستقله باشد که خداوند معرفی می فرماید که این صاحب شما که شما را دعوت به توحید و دین حق می کند از روی جنون و دیوانگی نیست بلکه:

إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ نیست مگر شما را بیدار کند و از عذاب نجات دهد و از راه باطل برگرداند و به راه حق هدایت فرماید.

بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ روز قیامت که مشاهده می کنید عذاب شدید الهی را.

[سوره سبإ (34): آیه 47] .... ص : 577

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (47)

بفرما به این ها که آن چه من از شما طلب اجر کردم برای نفع خود شماها است نیست اجر من مگر بر خداوند و او بر هر چیزی شاهد و گواه است.

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اشاره به آیه شریفه است که می فرماید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (شوری آیه 22) در این آیه شریفه می فرماید

ص: 577

این اجری که از شما طلب کردم برای نفع خود شماها است زیرا مودت ذوی القربی جزو ایمان است و بدون او هیچ عملی قبول نیست، در زیارت جامعه می فرماید:

«من والاکم فقد والی اللَّه و من عاداکم فقد عادی اللَّه و من احبکم فقد احب اله و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه»

و نیز می فرماید:

«سعد من والاکم و هلک من عاداکم و خاب من جحدکم و ضل من فارقکم و فاز من تمسک بکم و امن من لجأ الیکم و سلم من صدقکم و هدی من اعتصم بکم من اتبعکم فالجنة مأواه و من خالفکم فالنار مثویه و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من رد علیکم فهو فی اسفل درک من الجحیم»

(بعلاوه از ضروریات دین اسلام و نص آیه شریفه قرآن است).

سؤال: آیا این عامه مسلمین چه می گویند در مورد شیخین که صریح اخبار صحاح آن ها دارد که فاطمه از دنیا رفت و از این دو نفر غضبناک بود و در مورد عایشه و طلحه و زبیر و جنگ جمل و در مورد معاویه و جنگ صفین و در مورد یزید در قضیه کربلا و در مورد بنی امیه و بنی العباس با بنی هاشم و در مورد کسانی که روز عاشورا را عید بزرگ خود می دانند.

جواب: آنها یکی از دو جواب می دهند. یکی آن که اینها مجتهد بودند و به اجتهاد خود عمل کردند و لو خطا رفتند معذورند، دیگر آن که مراد از قربی در آیه شریفه قربی خود شخص است که اقارب و ارحام خود باشید.

اقول: اما جواب الاول- اولا، اگر چنین باشد تمام مشرکین و کفار و یهود می توانند این عذر را فردای قیامت بیاورند که مǠمجتهد بودیم و به اجتهاد خود فهمیدیم دین اسلام باطل است و پیغمبر اسلام کاذب است و قرآن مفتری است و ثانیا مورد اجتهاد در باب احکام فرعیه است نه اصول عقاید آن هم در زمان انسداد باب علم نه در مقابل نص قرآن و ضرورت دین.

و اما جواب دوم: ذوی القربای شخص چه مناسبتی با اجر پیغمبر دارد؟. مشرکین، کفار، یهود و نصاری و تمام افراد بشر نوعا با ارحام بخصوص با اولاد خود کمال مودت و محبت را دارند پس تمام آنها اجر پیغمبر را اداء کردند.

إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ مکرر گفته ایم احدی از خدا طلبی ندارد آن چه عنایت

ص: 578

فرماید تفضل است فقط قابلیت محل شرط است.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ حاضر و ناظر است که هر کدام شماها با ذوی القربای پیغمبر چه معامله می کنید.

[سوره سبإ (34): آیه 48] .... ص : 579

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (48)

بفرما محققا پروردگار من حق را القاء می فرماید، علام الغیوب است.

از بواطن هر کس با خبر است، بر او چیزی مخفی نیست، باید حق را گفت خواه کسی بپذیرد و خوشش آید یا نپذیرد و بد داند. وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ (احزاب آیه 53).

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا مطابق حق و واقع است چنان چه معنای عدل است.

عَلَّامُ الْغُیُوبِ درباره علم غیب مکرر بیان شده که خداوند بالذات عالم به غیوب است چون علم عین ذات است و محدود نیست و اما انبیاء و ائمه و ملائکه و غیر اینها که عالم به غیب هستند تا درجه ای به افاضه حق است.

[سوره سبإ (34): آیه 49] .... ص : 579

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ (49)

بفرما به این کفار حق آمد و دیگر باطل ظاهر نمی شود و بر نمی گردد (یعنی بکلی از بین رفت).

قُلْ جاءَ الْحَقُّ حق دین اسلام است و قرآن است و احکام الهی است و خلافت و امامت ائمه طاهرین است که باقی است تا قیامت.

وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ و ظهور پیدا نمی کند باطل. باطل کفر و شرک و ضلالت است که غالب بر حق نمی شود یعنی نمی تواند باطل حق را از بین ببرد و خود را ظاهر و غالب کند، چنان چه می فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (حجر آیه 9).

وَ ما یُعِیدُ بعد از بین رفتن و هلاکت دیگر برنمی گردد، ببینید اهل باطل از صدر اسلام، الی کنون چه اندازه کوشش کردند و مکرها و حیله ها به کار زدند که اسلام را بر چینند مخصوصا بنی امیه و منافقین حتی یزید خیال کرد که برچیده شد و گفت:

ص: 579

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل

خداوند چه گونه او را رسوا کرد.

[سوره سبإ (34): آیه 50] .... ص : 580

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (50)

بفرما به این کفار و مشرکین که اگر من در ضلالت و گمراهی باشم چنان چه شما می گوئید و بال آن به خود من متوجه می شود و اگر هدایت شده ام پس به سبب تفضل الهی است که مرا هدایت فرموده و بر من وحی نازل کرده محققا خداوند سمیع است به آن چه من می گویم و آن چه شما می گوئید کدام حق است و کدام باطل و او نزدیک است.

حتی از رگ کردن به گردن: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (ق آیه 16)، و این آیه شریفه راجعه است به آیه شریفه ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (نساء آیه 79) لذا می فرماید:

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ هر کس در گمراهی بیفتد نگوید خدا خواسته من گمراه باشم چنانچه بسیاری می گویند که اگر خدا می خواست ما هم مسلمان مؤمن متقی صالح می شدیم.

فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسِی خداوند اسباب هدایت را از هر جهتی تکوینا و تشریعا در دسترس بندگان قرار داده خود آنها و هواهای نفسانی آنها را به ضلالت انداخته.

وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی هر کس هدایت شود به توفیق و عنایت و تفضل پروردگار او است او می داند کیست قابل هدایت چنان چه مکرر گفته شده که تفضلات الهی شرطش قابلیت محل است و محل غیر قابل مشمول تفضلات او نمی شود.

إِنَّهُ سَمِیعٌ بما نقول.

قَرِیبٌ الینا.

[سوره سبإ (34): آیه 51] .... ص : 580

وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (51)

و اگر می دیدی زمانی که این کفار و مشرکین به فزع و جزع می افتند و احدی از آنها رها نمی شود و همچنین

ص: 580

زمانی که این ها را می گیرند و این ها گرفته می شوند از مکان نزدیکی.

این آیه شریفه را چهار نحوه میتوان تفسیر کرد:

یک نحوه: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا زمان وفات آنها که ملائکه عذاب و غلاظ و شداد می آیند برای قبض روح آنها این ها به فزع و جزع می افتند دیگر نه توبه آنها قبول می شود و نه نجاتی پیدا می کنند.

فَلا فَوْتَ احدی از آنها نجات پیدا نمی کند تماما گرفتار می شوند.

وَ أُخِذُوا اخذ یوم القیامة تماما.

مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ از قبور آنها که همان صحرای محشر می شود که سر از قبر بیرون می آورند.

در همان صحرای محشر است می برند در چپ صحرای محشر بسیار نزدیک است و جواب «لو تری» محذوف است به دلالت کلام یعنی لو تری امرا عجیبا و عذابا شدیدا».

نحوه دویم: اشاره به جنگ بدر است که ملائکه به یاری مسلمین آمدند و گردن مشرکین را می زدند و دست و سر آنها روی زمین می ریخت به فزع و جزع افتادند و بسیاری دستگیر شدند.

نحوه سیم: یوم البعث که تمام به فزع می افتند و ملائکه با زنجیرهای آتشی آنها را می گیرند و در جهنم می اندازند.

نحوه چهارم: که در اخبار از حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) داریم و در تفسیر ثعلبی از ابن عباس روایت کرده راجع به لشکر سفیانی است که عراق را تصرف می کند و بسیاری را می کشد و مدینه را هم تصرف می کند و مردان آنها را می کشد و محله بنی هاشم را خراب می کند و زن ها را تصرف می کنند سپس دو لشکر می فرستد: یکی به طرف مکه در زمین بیدا خسف می شوند و در زمین فرو می روند و دیگری به طرف شام و رایت هدایت از کوفه در تعقیب آنها از مؤمنین می روند و آنها را می کشند و غنائم و اسرایی که گرفته بودند پس می گیرند.

اقول: حمل بر عموم مانع ندارد و تمام این ها مصادیق باشند.

[سوره سبإ (34): آیه 52] .... ص : 581

وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (52)

و گفتند ایمان آوردیم به

ص: 581

خداوند و پیغمبر و دین اسلام و از کجا می توانند و دسترسی و طلب کنند از مکان بعید یعنی هیهات که بدست بیاورند و بسیار دور است این آمال و آرزو.

وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ ایمانی که از روی الجاء و اضطراب باشد، نتیجه ندارد چنانچه می فرماید: وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ (نساء آیه 18) و هر چه بگویند رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها (مؤمنون آیه 99).

وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ تناوش جدیت در تحصیل مطلوب است کجا می توانند تحصیل کنند هیهات هیهات.

مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ یعنی این آرزو و این تمنا بسیار بعید است دیگر برگشتن ندارند و در توبه بسته شده.

[سوره سبإ (34): آیه 53] .... ص : 582

وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (53)

و حال آن که کافر شدند باو از قبل الموت و پرتاب می کردند به امر غیبی که قیامت باشد که انکار می کردند به احتمالات بعیده.

وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ این تمنای عود به دنیا یا تأخیر اجل که از آنها پذیرفته نمی شود برای این است که قبل الموت آن چه به آنها گفتند ایمان نیاوردند و کافر به توحید و رسالت و معاد و اسلام شدند و علت دیگر که باعث عدم قبولی توبه آنها حین الموت و عدم رجوع آنها به دنیا این است که:

وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ قذف انداختن است «و بالغیب» امور آینده است، این ها پیش خود بدون مدرکی منکر شریعت و نشر و حشر شدند و همین کلمات را می انداختند در مقابل اسلام و مسلمین.

مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ یعنی بسیار دور است از ذهن انکار آنها زیرا مسئله معاد از ضروریات جمیع ادیان است و احتمال نبودنش بسیار ضعیف حتی جای توهم هم ندارد چه رسد به ظن و یقین.

ص: 582

[سوره سبإ (34): آیه 54] .... ص : 583

وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ (54)

و حائل می شود بین آنها و بین مشتهیات آنها.

مرگ حائل می شود بین آنها و هواهای نفسانی و زخارف دنیوی یا حائل می شود بین آنها و قبولی توبه یا حائل می شود بین آنها و رجوع به دنیا غرض این که دیگر هر چه بخواهند و تمنا کنند ممنوع می شوند.

کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ همان نحوی که معامله شد به هم مسلکان آنها از مشرکین از پیش آنها که آنها هم بودند در شک و ریب.

هم مسلکان آنها مشرکین زمان نوح که به غرق هلاک شدند، زمان هود به باد تلف، شدند، زمان صالح به صیحه، زمان لوط به خسف و امطار حجاره، زمان شعیب به صاعقه، زمان موسی به غرق، قوم ابرهه به ابابیل و حجاره سجیل.

کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ و امثالهم از مشرکین.

مِنْ قَبْلُ همین نحو این ها هم بترسند از این نوع بلاها.

إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ خود را به ریب انداختند، هیچ مدرک علمی نداشتند.

تمّ بحمد اللَّه و الصّلاة علی رسول اللَّه و اللّعن علی اعداء اللَّه.

ص: 583

جلد 11

مشخصات کتاب

سرشناسه : طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 11

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر : اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

جلد یازدهم

سوره الفاطر و قد سمی بسوره الملائکه 45 آیه- مکی .... ص : 2

[سوره فاطر (35): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (1)

حمد اختصاص دارد بخداوندی که ایجاد فرمود آسمانها و زمین را بدون مثال و سابقه و جعل فرمود ملائکه را رسولانی صاحبان بالها دو بال سه بال چهار بال و زیاد میفرماید در خلقت آنچه مشیتش تعلّق بگیرد محققا خداوند بر هر چیزی قدرت دارد.

کلام در این سوره در چند مقام صحبت میشود: اول در فضل این سوره مبارکه، گذشت در اول سوره سبأ که صدوق علیه الرحمة مسندا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده فرمود:

من قرء الحمدین لم یزل فی لیلته فی حفظ اللَّه و کلائته سورة سبأ و سورة فاطر و من قرأهما فی نهاره لم یصبه فی نهاره مکروه و اعطی من خیر الدّنیا و خیر الاخرة ما لم یخطر علی قلبه

و اما اخباری که از خواص القرآن نقل کرده اند نظر به اینکه سند ندارد بلکه مظنون الکذب است صرف نظر میکنیم.

دوم در جمله الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اما تفسیر حمد و شکر و وجه اختصاص به خداوند متعال و فرق بین حمد و مدح در مجلد اول در سوره مبارکه حمد مفصلا بیان شده و در موارد بسیاری هم اشاره شده دیگر تکرار نمیکنیم و معنای فاطر ایجاد بدون سابقه و نقشه و مثال است و سماوات هفت آسمان است که در هر آسمانی کرات جوّیه که عبارت از نجوم و کواکب و شمس و قمر است خلق فرموده و عرش و کرسی و زمین که در او از جمادات و نباتات و

ص: 2

حیوانات و معادن و جواهرات و جن و انس و آب و هوا و نار خلق فرموده.

جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ مخلوقات الهی سه قسمت است: (قسمت اول) عالم اجسام از عرش و کرسی و آسمانها و جمیع کرات علویه و آنچه در آنها خلق فرموده و زمین و کرات سفلیه از آب و هوا و نار و آنچه در آنها خلق فرموده از غیم و باران و باد و جمادات و نباتات و حیوانات دریایی و خاکی و هوایی و جن و انس که تمام اینها مرکب از ماده و صورت هستند و صاحب ابعاد ثلاثه طول و عرض و عمق که معنای جسم است قسمت دوم عالم مثال که صورت بلا ماده مثل قالب مثالی و صور افلاطونیه و ملائکه از این قسمت هستند صورت بلا ماده که از نور خلق شده اند و متشکل باشکال مختلفه و صور متفاوته قسمت سوم مخلوقات بلا ماده و بلا صورت مثل عالم عقول و نفوس و ارواح.

جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا تفسیر کردند بملائکه که بر انبیاء نازل میشدند و احکام الهی را ابلاغ میکردند لکن ظاهر آیه اینست که جمیع ملائکه رسول بودند هر کدام فرستاده برای امری زیرا جمع محلّی بالف و لام افاده عموم میدهد یک دسته مامور بالهامات قلبی در قلوب بندگان یک دسته مأمور بدفع شیاطین یک دسته مامور به نزول بر انبیاء و ائمه اطهار و بعض اولیاء یک دسته مامور بنزول بر عبادت: طواف کعبه حرمهای مطهره ائمه طاهرین حضور در محافل مؤمنین در حال نماز و دعا و ذکر و مجالس وعظ و بیان احکام و تلاوت قرآن و بالاخره تمام مأمور بامری چه ملائکه رحمت و چه ملائکه عذاب موکلین ببهشت و جهنم و بانزال رحمت و عذاب و غیر اینها همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار.

أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ معنی این نیست که بعضی دو بال دارند بعضی سه چهار چنانچه نوعا تفسیر کرده اند بلکه مراد ظاهرا این باشد که باشکال مختلفه در میآیند یک موقع جبرئیل با ششصد بال بر پیغمبر نازل میشود یک موقع بصورت دحیه کلبی وارد میشود تعجب اینست که بعضی مفسرین علت اولی اجنحة را بیان کردند که چون نزول و صعود دارند و حال آنکه احتیاج به

ص: 3

جناح ندارند طرفة العین نزول و صعود میکنند چنانچه شیاطین هم بصور مختلفه متشکل میشوند برای اغوای بشر چنانچه بصورت پیر مرد نجدی در سقیفه بنی- ساعده وارد شد و امروز هم بعضی هر روز بیک صورتی بیرون میآیند.

یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ خداوند در خلقت ملائکه و سایر مخلوقاتش آنچه بخواهد زیاد میفرماید هم از حیث عدد که دارد ملائکه بمراتب اکثر از جن و انس هستند و طائفه جن اکثر از انس هستند و همچنین بسیاری از حیوانات و نباتات و غیر اینها إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

[سوره فاطر (35): آیه 2] .... ص : 4

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2)

آنچه باز فرماید خداوند برای ناس بنده گانش دری از رحمت احدی نیست که بتواند جلوگیری کند و مانع شود و آنچه امساک کند احدی نیست بتواند باز کند و ارسال نماید از بعد امساک او و اوست عزیز غالب علی کل شی ء حکیم عالم بجمیع المصالح و الحکم.

در مقابل قدرت الهی قدرتی نیست چه در باب خلق و رزق و اماته و احیاء و سایر افعال الهی.

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ رحمت های الهی بسیار است و اعظم آنها هدایت است إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56 توفیقست سعه رزقست سلامتی بدنست اعطاء قوی و عقل و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و غیر اینها که وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (ابراهیم آیه 37).

فَلا مُمْسِکَ لَها هر چه شیاطین و فسقه جن و انس و کفار و مشرکین و ظالمین بخواهند جلوگیری کنند نمیتوانند و قدرت ندارند و بالعکس.

وَ ما یُمْسِکْ اگر صلاح نداند و محل قابلیت رحمت ندارد.

فَلا مُرْسِلَ لَهُ هر چه کوشش کنند بجایی نرسند فقط حسرت و ندامت و زحمت بر خود روا داشته.

ص: 4

مِنْ بَعْدِهِ پس از تعلق مشیت الهی جلوگیر ندارد.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ غالب علی کل شی ء قاهر علیه له الحکم و له الحمد.

[سوره فاطر (35): آیه 3] .... ص : 5

یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3)

ای گروه ناس یاد کنید و متذکر شوید نعمت خداوند را بر شما آیا خالقی غیر از خداوند هست که روزی دهد شما را از آسمان و زمین الهی نیست جز او پس برای چه دروغ میبندید.

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع افراد بشر از مؤمن و کافر و موحد و مشرک مهدی و ضال متقی و عاصی کلا تماما.

اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ نعم ظاهریه و باطنیه دنیویه و دینیه شما را از کتم عدم بعرصه وجود آورد و تمام اسباب معیشت را در دسترس شما گذارده قوه و قدرت و عقل و شعور و ادراک عنایت فرمود انبیاء فرستاد کتابها نازل فرمود راه هدایت را بشما نشان داد ادله و براهین محکم بیان فرمود شما را از خطرات ارضی و سماوی حفظ فرمود.

هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ و بانزال باران و تابش خورشید و ارسال ریاح و تلطیف هوا.

وَ الْأَرْضِ باخراج حبوب و فواکه و نباتات و حیوانات برای اکل و رکوب و میاه و غیر اینها.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ پرستش و الوهیت مختص باو است.

فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ انبیاء را کذاب میشمارید قرآن را افترا میپندارید قیامت را منکر میشوید حق را باطل می گویید و امثال اینها.

[سوره فاطر (35): آیه 4] .... ص : 5

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4)

ای رسول محترم و اگر شما را تکذیب میکنند غمنده نشو پس بتحقیق تکذیب کردند پیغمبران قبل از شما را و بسوی خداوند است بازگشت کلیه امور.

ص: 5

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ برای تسلیت خاطر رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله میفرماید این نسبتهای ناروا که بشما میدهند شدیدتر و بالاتر به پیغمبران قبل دادند فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ بنوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی عیسی و سایر انبیاء و رسل این امر تازگی نیست هوای نفس حب جاه و مال قساوت قلب سیاهی دل حب شهوات کبر نخوت عناد و عصبیت در همه بوده و اهل باطل همیشه بودند و با اهل حق چه کردند؟

وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ خداوند دمار از روزگار آنها برداشت بغرق و باد و صیحه و صاعقه و خسف و هزار گونه بلاء آنها را هلاک نمود اینها هم که شما را تکذیب میکنند بجزای خود میرسند دنیوی و اخروی.

[سوره فاطر (35): آیه 5] .... ص : 6

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5)

ای گروه ناس محققا وعده الهی در بعث و نشر حق است و تخلف پذیر نیست و البته شد نیست پس فریب ندهد شما را زندگانی دنیا و زخارف او و فریب ندهد شما را نسبت بخداوند متعال فریب دهنده یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع اهل عالم است سر تا سر دنیا.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ که قیامت بر پا میشود و تمام شماها زنده میشوید و در محکمه الهی حاضر میشوید و ثواب و عقاب و جنت و جهنم و صراط و میزان و شفاعت و خصومت تمام حق و ثابت است و نخورد ندارد.

فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا خیال نکنید همیشه در دنیا هستید و ثروت و دولت و جاه و مقام و عشرت و شوکت شما برقرار است و اشتغال بلهویات دنیا شما را غافل از خدا نکند.

وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ غرور بسیار فریب دهنده است در بسیاری از تفاسیر و در اخبار دارد که غرور شیطان است ولی این یکی از مصادیق غرور است و مصادیق دیگر هم دارد که بزرگترین آنها نفس انسان است و همچنین اهل ضلالت از فساق و فجار و کفار و مضلین و اکابر و رؤسا و زنها و جوانان

ص: 6

و غیر اینها که انسان را فریب میدهند و مغرور میکنند و بکلی از خداوند و آخرت غافل میشود و غرق لذائذ و هواهای نفسانی میگردد که گفتند در وصایای لقمان بفرزندش فرمود

«الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر- الخبر.»

[سوره فاطر (35): آیه 6] .... ص : 7

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ (6)

به درستی که شیطان برای شما دشمن است پس بگیرید او را دشمن خود و دشمن او باشید و او را دوست خود نگیرید جز این نیست که دعوت میکند حزب خود را و دوستان خود را برای اینکه آنها را از اصحاب آتش سوزنده قرار دهد.

خداوند در بسیاری از آیات شریفه گوشزد بندگان خود فرمود دشمنی و عداوت شیطان را، یک جا میفرماید إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (یس آیه 60) یک جا از قول شیطان میفرماید قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (ص آیه 83) یک جا میفرماید وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (سبأ آیه 19) و غیر از اینها لذا می فرماید: إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ عدوات شیطان با آدم و حوا چه کرد وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً (یس آیه 62).

فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا اخذ عداوت بمجرد لعن شیطان نیست باید متابعت او را نکرد که متابعت او مورث دخول در آتش افروخته میشود.

إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ چنانچه خداوند بشیطان فرمود لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ (اعراف آیه 17).

[سوره فاطر (35): آیه 7] .... ص : 7

الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (7)

کسانی که کافر شدند از برای آنها عذاب شدیدیست و کسانی که ایمان آوردند و عمل صالحات کردند از برای آنها آمرزش و اجر بزرگیست.

الَّذِینَ کَفَرُوا تمام اقسام کفر را شامل میشود: طبیعی، مشرک، یهود نصاری، مجوس، مرتد، منکر ضروری دین، مبدع در دین و ملحق به آنها است اهل ضلالت و منکر ضروریات مذهب و بالجمله غیر مؤمن.

ص: 7

لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ اشاره بعذاب جهنم و آخرت است که نسبت به عذابهای دنیوی و حین النزع و عالم برزخ و صحرای محشر سخت تر و شدیدتر است.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا معتقد بجمیع عقائد حقه طبق مذهب شیعه اثنی عشری و اعتراف به جمیع ضروریات دین و مذهب و قطعیات و یقینیات دینیه.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ که اقل درجاتش اتیان بواجبات شرعیه صلوة و صوم و زکاة و خمس و حج و جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر و سایر واجبات شرعیه که در ترکش عقوبت دارد.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ بعفو الهی و غفران او بتوبه و تدارک ما فات و شفاعت شفعاء و سایر اسباب مغفرت.

وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ تفضلات الهی بسیار است چه در دنیا چه در وقت نزع چه در قبر و چه در عالم برزخ و چه در صحرای محشر ولی بزرگترین تفضلات حشر با انبیاء در بهشت و تنعم بنعم بهشتی است.

سؤال: اگر ایمان باشد ولی عمل صالح نداشته باشد چه نحوه است؟

جواب: اگر باعث زوال ایمان نشود حتی در حین نزع بمقدار معاصی معذب میشود مگر اینکه اسباب مغفرتی برای او فراهم شود و بالاخره برای ایمانش داخل بهشت میشود.

[سوره فاطر (35): آیه 8] .... ص : 8

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (8)

آیا پس کسی که بدی اعمالش بنظرش زینت داده شده پس آن اعمال را حسن و خوب میپندارد و خوب میبیند پس محققا خداوند هر کرا بخواهد در ضلالت باشد و هر کرا بخواهد هدایت فرماید پس خیال شما و ذهن شما نرود که حسرت آنها را در دل جای دهید محققا خداوند عالم است به آنچه از آنها صادر میشود.

ص: 8

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً مثل امروز که مشاهده میکنیم که زنها بچه کیفیت بیرون میآیند و جوانها با آنها در چه محالی و مراکزی میروند و چه عملیاتی دارند یا چه مناصبی را اشغال میکنند و چه تعدیاتی مینمایند و چه مجالسی تشکیل میدهند و چه و چه و تمام اینها را از روشن فکری و کار خوب میپندارند و اهل تقوی و اعمال صالحه را امل میشمارند و کهنه پرست میدانند.

فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ یعنی آنها را بخود وامیگذارد و شیطان بر آنها مسلط میشود و هوای نفس فرمان فرما میشود و عقل آنها کور میشود و زخارف دنیا در نظر آنها جلوه میکند فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (زخرف آیه 83 معارج آیه 42).

وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ بتوفیق و تأیید و فراهم شدن اسباب هدایت و شمول الطاف ربوبی.

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ نباید مؤمنین حسرت اهل دنیا و این بازیگری آنها را ببرند چهار روزی بیش نیست که سپری میشود و فانی میگردد و گرفتار اعمال و کردار و ظلمهای خود میشوند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 172) در دفتر الهی ثبت است و شهود هم شهادت میدهند.

[سوره فاطر (35): آیه 9] .... ص : 9

وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ (9)

و خداوند آن خدایی که میفرستد بادها را پس برانگیخته میشود ابرها پس سیراب میکند او را بسوی شهر مرده پس زنده میکنیم با آن باران زمین را بعد از مردن آن زمین و همین نحو است نشر و حشر که مرده ها را زنده میفرماید در قیامت پس از مردن آنها.

توضیح کلام: اینکه منشأ نزول باران بر حسب اسباب ظاهریه بخاراتی است که از دریاها متصاعد میشود در هوا منجمد میگردد و بصورت ابر ظاهر

ص: 9

میشود و باد آن ابرها را حرکت میدهد و آبهایی که در آن بخارها بوده بصورت باران نازل میشود و لکن تمام این بخارات و ابرها و بادها و بارانها شعور و ادراک دارند و مأمور بامر الهی هستند و ملائکه موکله بآنها آنها را میرانند و بمحل معینی میبارند و بتمام قطرات باران ملکی موکل است لذا میفرماید:

وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ که خداوند امر میفرماید بباد و او را می فرستد فَتُثِیرُ سَحاباً پس برانگیخته میشود ابر و ابرها را باد میراند بمحلی که مأمور هستند پس ابرها پراکنده میشوند و از خلال آنها آب خارج میشود اگر هوا ملایم باشد باران میشود و اگر سرد باشد همان حین خروج برف میشود و اگر در اثناء نزول سرد باشد تگرگ میشود.

فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ بلد میت که تمام اهل آن بلد از بی آبی هیچ روئیدنی نداشته باشند زمین خشک افتاده باشد پس خداوند سیراب میفرماید از باران آن زمین مرده خشک را پس زنده میکند او را.

فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ زنده میشود.

بَعْدَ مَوْتِها همین خدا قدرت دارد که انسان مرده را دو مرتبه زنده کند در روز حشر و نشر و بعث.

کَذلِکَ النُّشُورُ چنانچه نمونه آن را در دنیا بسیار نشان داده آدم را از خاک خلق فرمود ابراهیم از آن چهار مرغ کوبیده برایش زنده شد عیسی مرده را زنده کرد برای موسی آن هفتاد نفر زنده شدند بدعاء پیغمبر آن شاهزاده خراسانی و دو پسران جابر زنده شدند دوره ظهور و دوره رجعت بسیاری از نیکان و بدان زنده میشوند.

[سوره فاطر (35): آیه 10] .... ص : 10

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10)

کسی که اراده دارد عزت پیدا کند پس تمام عزت اختصاص بخداوند متعال دارد بسوی او صعود میکند کلم الطیب پاک پاکیزه و عمل صالح او را بالا میبرد

ص: 10

و کسانی که مکر میکنند معاصی و سیئات را برای آنها عذاب شدید است و مکر آنها از بین میرود و هلاک میشوند.

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً بسیاری که طالب عزت هستند تصور میکنند به این که تحصیل عزت بظلم و تعدی و تجاوز و مکر و حیله و تزویر میشود و این خیال فاسدیست تمام عزت بدست خداوند است هر که را اراده کند ذلیل میشود در قرآن میفرماید: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ (منافقون آیه 8) باید خداوند عزت عنایت فرماید.

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ کلم جمع کلمه است و هر جمعی که مفردش ها باشد هاء منقوطه هم ضمیر مذکر باو برمیگردد مثل همین آیه یصعدوهم مؤنث و مراد از کلم الطیب بعض مفسرین گفتند مراد طاعات و عبادات است که ملائکه بالا میبرند چنانچه میفرماید: إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ- الی قوله تعالی- یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (مطففین آیه 18 الی 21) بعضی گفتند کلمه توحید است بعضی گفتند اذکار شریفه است مثل تکبیر و تسبیح و تحمید و تعظیم و تهلیل لکن اولا کلم الطیب از مقوله کلام است نه از مقوله افعال و اعمال و ثانیا جمع محلی بالف و لام است عموم دارد خصوص اذکار مذکوره نیست و لکن اخبار زیادی از ائمه اطهار داریم که مستفاد از مجموع آنها اقرار بجمیع عقاید حقه از توحید و نبوت و امامت ائمه اثنی عشر و عدل و معاد و جمیع ما جاء به النبی (ص) و آنچه ائمه اطهار فرموده اند و جمیع ضروریات دین و مذهب لذا ما کتابی که مشتمل بر جمیع آن عقائد باشد از این آیه اقتباس کردیم و نام نهادیم و مراد از صعود الی اللَّه مورد قبول واقع میشود یعنی دین اسلام چنانچه میفرماید: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (آل عمران آیه 17) و می- فرماید: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ (آل عمران آیه 79).

وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ بعضی گفتند جمله مستقله است یعنی عمل صالح را خداوند بالا میبرد غیر صالح مردود است بعضی گفتند ضمیر فاعل

ص: 11

در یرفعه کلم الطیب است که او اعمال صالحه را بالا میبرد و مورد قبول میشوند چنانچه شرط کلیه عبادات ایمان است بعضی گفتند عکس است یعنی عمل صالح کلم الطیب را بالا میبرد و ما می گوییم ایمان که کلم الطیب باشد موجب صحت و قبولی اعمال میشود و اعمال صالحه هم موجب حفظ ایمان و قوت ایمان میشود و نیز ما کتابی که راجع باعمال صالحه و تقوای باطن و ظاهر از قسمت اخلاق و اعمال بود بنام عمل صالح نام نهادیم امید است مورد قبول الهی باشد در آخر کلم الطیب طبع شده.

وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ مشرکین و منافقین که مکرها و حیله ها داشتند با پیغمبر اکرم و ضالین از بنی امیه و بنی العباس و خلفاء سه گانه با ائمه اطهار و کسانی که با مسلمین و مؤمنین و علماء دین مکرها دارند.

لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ مکر بمعنی خدعه و حیله و پلتیک و تقلب و تزویر و نفاق و غش و امثال اینها است یعنی کاری کند که بصورت ظاهر خوش نما باشد و در باطن ضرر و خسارت است و امروز اسم خوبی روی آن گذارده اند بنام سیاست و این مکر با اهل حق از انبیاء و ائمه و مؤمنین دارای بسیاری از معاصی بزرگ است ظلم اذیت اضرار نفاق و غیر اینها و در قرآن بسیاری از مواضع آن بیان فرموده ولی با کفار و معاندین ممدوح است مثل مکر الهی که بآنها مال و منال و عزت و ریاست و سلطنت میدهد آنها بسیار خشنود و خورسند میشوند ولی همین ها باعث شدت عذاب آنها میشود چنانچه میفرماید وَ لا- یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (آل عمران آیه 172) و میفرماید وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (آل عمران آیه 47) و میفرماید وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (نمل آیه 51).

وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ مکر اینها بخود آنها بر میگردد و از بین میرود و به عکس نتیجه میدهد و بی نتیجه میماند.

ص: 12

[سوره فاطر (35): آیه 11] .... ص : 13

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (11)

و خداوند خلق فرمود شما را از خاک پس از خاک از نطفه پس از نطفه قرار داد شما را جفت یعنی مرد و زن و حمل پیدا نمیکند زن و نمیزاید مگر بعلم الهی و عمر نمیکند از کسانی که معمر و پیر شده باشند و کم نمیکند از آنهایی که عمر کوتاه دارند مگر در کتاب ثبت شده بدرستی که این زیاده ای و نقصان عمر بر خداوند سهل و آسان است.

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ که اصل اولی پدر بنی آدم از خاک بوده و اولاد آدم از این مأکولات زمینیست که در خاک تربیت شده و مراحلی را سیر کرده تا نطفه شده.

ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آن شما را از نطفه قرار داده که از صلب آباء در رحم امهات قرار گرفته و مراحلی را طی کرده از علقه و مضغه و عظام و لحم پس از آن.

ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً بعضی ذکور و بعضی اناث.

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و حمل مادر و زایش آن هم بعلم الهی است یعنی میداند که در رحم مرد است یا زن و چه میزاید و چه وقت حمل و زایش او است.

وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ که در لوح ثبت شده که را باید عمرش را زیاد کند یا از عمرش کم کند.

إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ از برای خداوند دو لوح است لوح محفوظ اموری که تغییر پذیر نیست و این لوح را ممکن است ملائکه و انبیاء و ائمه مشاهده کنند و خبر دهند آنچه واقع شده و واقع میشود الی یوم القیمه و لوح محو و اثبات که بسا انسان بواسطه بعض اعمال صالحه مثل صله رحم خداوند بر عمرش بیفزاید و بسا بواسطه بعض اعمال سیئه از عمرش کم و کوتاه کند مثل

ص: 13

قطع رحم و این لوح را احدی جز ذات مقدس او خبر ندارد چنانچه از امیر- المؤمنین (ع) است فرمود اگر نبود این آیه در قرآن خبر میدادم از آنچه واقع میشود الی یوم القیمه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (رعد آیه 39).

[سوره فاطر (35): آیه 12] .... ص : 14

وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12)

و مساوی نیستند دو دریا این دریا آب او سرد و خوش طعم و گوارا و موافق با طبع است شرب او و این دریا شور و تلخ و از هر دو دریا میل میکنید گوشت لذیذ که ماهیان دریا باشند که صید میکنید و بیرون میآورید بغوص در دریا لؤلؤ و مرجان و کتان و میپوشید و زینت میکنید خود را بآنها و میبینی کشتیها در دریا سیر میکند و برای تجارت و استفاده از این شهر بآن شهر میروند بفضل الهی و باشد که شما شکر گزار باشید.

یکی از قدرت های الهی اینکه دو دریا وصل بیکدیگر یکی شیرین و گوارا است و دیگری شور و تلخ و هیچکدام بدیگری مخلوط نمیشود که میفرماید:

وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ کمال اختلاف و تفاوت را دارند.

هذا عَذْبٌ فُراتٌ سرد و گوارا.

سائِغٌ شَرابُهُ شربش موجب لذت و قبولی طبع است.

وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ در مجمع البحرین اجاج را تفسیر کرده «المالح- المرّ شدید المحوله» شور و تلخ و شوری او شدید است.

وَ مِنْ کُلٍّ یعنی از دو دریا که من کل منهما بوده.

تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا ماهیان که گوشت آنها نرم و نازک است که صیادان صید میکنند و تذکیه آنها اینست که زنده از آب بگیرند و روی زمین خارج از آب بمیرند.

ص: 14

وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها که غواصان میروند در ته دریاها و جواهرات نفیسه و حلی و حلل استخراج میکنند و مخصوصا زینت زنهای جوان میشود.

وَ تَرَی الْفُلْکَ فِیهِ یعنی فی کل منهما.

مَواخِرَ کشتیها که از شهری بشهری سیر دارد.

لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ برای تجارت و حمل اشیایی از ممالکی به ممالکی و شهری بشهری میبرند و استفاده میکنند.

لَعَلَّکُمْ یعنی البته باید.

تَشْکُرُونَ این نعم الهی را.

[سوره فاطر (35): آیه 13] .... ص : 15

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (13)

داخل میفرماید شب را در روز و داخل میکند روز را در شب و مسخر فرموده خورشید و ماه را کل آنها جریان دارند تا اجلی که بر آنها معین شده اینست پروردگار شما خداوند متعال، اختصاص باو دارد تمام ممکنات مالک تمام آنها او است و کسانی که غیر او را پرستش میکنند باندازه یک قطمیر مالک نیستند آنها یعنی الهه آنها.

و قطمیر را بعضی گفتند پوست خرما است و بعضی گفتند آن نقطه سفید است که در هسته خرما است که بمنزله نطفه است.

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ این جمله دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه شب را روز میکند و روز را شب و دیگر آنکه شب را بروز میافزاید و روز را بشب باختلاف فصول.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی اما تسخیر شمس گفتند یک حرکت مستقیمه دارد باتمام منظومه های شمسی و تمام کرات جویه بطرف کره وگا که در لغت عربی نسر الطائرش گویند و چون تمام این کرات مجتمع شدند آنجا تمام از حرکت میافتند و تمام به هم نزدیک میشوند و قیامت بر پا میشود و در سوره

ص: 15

یس هم میفرماید: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها (آیه 38) و اما تسخیر قمر سیر قمر است دور کره شمس در یک ماه در دوازده برج که هر دو روز و نصف تقریبا در یک برج است و اما کره زمین و آب دو حرکت دارد یکی وضعی که دور خود میچرخد بر توالی و تشکیل شب و روز میدهد و یکی انتقالی دور کره شمس در مدت یک سال تشکیل سال میدهد.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اینست خداوند متعال پروردگار شما رب دیگری ندارید لَهُ الْمُلْکُ سلطنت و مالکیت اختصاص باو دارد.

وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ از الهه خود از اصنام و غیر آنها.

ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ هیچ نفع و ضرری ندارند و هیچ گونه قدرتی در آنها نیست.

[سوره فاطر (35): آیه 14] .... ص : 16

إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (14)

اگر این الهه خود را بخوانید نمیشنوند دعوت شما را و بر فرض محال اگر بشنوند جواب شما را نمیدهند و دعاء شما را مستجاب نمیکنند و روز قیامت کافر میشوند بشرک شما و منکر میشوند و کسی خبر نمیدهد تو را ای رسول محترم مثل خداوند خبیر عالم بجمیع امور.

إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ مثل جمادات از خورشید و ماه و ستارگان و آتش و اشجار و بتها که یک جمادی بیش نیستند.

وَ لَوْ سَمِعُوا مثل حیوانات گاو و گوساله نمی فهمند و بر فرض که بفهمند مثل ملائکه و جن و عیسی و امثالهم.

مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ اجابت نمیکنند و از شما اعراض میکنند چنانچه می- فرماید: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی- إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ- الی قوله- ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ- الایه (مائده

ص: 16

آیه 116 و 117) و نیز میفرماید: وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (سبأ آیه 40 و 41) لذا میفرماید:

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ.

[سوره فاطر (35): آیه 15] .... ص : 17

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (15)

ای گروه ناس شما محتاج و فقیر الی اللَّه هستید و خداوند متعال غنی بالذات است و خردلی احتیاج در ساحت قدسش روا نیست و حمید است ذاتا و صفة و افعالا بلکه حمد مختص باو است.

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع افراد بشر است از سلاطین و متمکنین و متمولین تا گدای سر راه.

أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ جمیع ممکنات احتیاج بواجب الوجود دارند که گفتند: الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون أیس در ایجاد و ابقاء و لکن در جمیع ممکنات انسان احتیاج او بیشتر و بالاتر است یک قسمت احتیاجاتش وجود او بسته به وجود آباء و امهات از آدم و حوا و ما دونهما و به خورشید و ماه و آسمان و زمین و آبها و فواکه و حبوب و بقول و آنچه از آسمان نازل شود و آنچه از زمین خارج شود و احتیاج به همنوع خود دارد که گفتند الانسان مدنی بالطبع اجتماعیست تاجر کاسب صانع میخواهد نانوا، قصاب بقال، عطار، بناء، نجار و هکذا چه بسیار یک شهر و یک مملکت کافی بر رفع احتیاجات او نیست احتیاج به ممالک دیگر هم دارد احتیاج بجمیع اعضاء بدن و کارخانه هایی در داخل بدن هستند که اگر یک جزء از آنها تعطیل شد و از بین رفت انسان را بیچاره میکند به بسیاری از حیوانات و معادن و فلزات محتاج است و در امر دین محتاج بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و هدایت حق و توفیق و تأیید و سعادت و دار خلود و هزار نوع دیگر و بالجمله:

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

ص: 17

و آنچه انسان در دست دارد عاریت است یک روز میدهند و یک روز میگیرند

این جان عاریت که بحافظ سپرده دوست روزی رخش به بینم و تسلیم وی کنم

الآن که مشغول نوشتن این جمله بودم خبر رسید که حضرت امام جمعه رحلت فرمودند دیشب بسکته که عارض شده چه باید کرد؟

وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ گفتیم از برای غنی دو معنی است یکی بمعنی عدم احتیاج چون احتیاج از لوازم امکان است ساحت قدس واجب الوجود عری و بریست از جمیع احتیاجات و باین معنی سلب جمیع عیوب و نواقص که تعبیر بصفات سلبیه میکنیم میشود و دیگر بمعنی داراییست تمام عوالم امکانی در تحت قدرت او است و مالک الملک تمام آنها است حتی صفات ذاتیه منتزع از ذات است صفات زائده بر ذات نیست که احتیاج بآنها داشته باشد:

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

و معنای حمید اینست که ذاتا و صفة و افعالا تمام پسندیده و صحیح و بجا و بموقعست

ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

هستی تو هستی پیوند نه تو بکس و کس بتو مانند نه

زیرنشین علمت کائنات ما به تو قائم چه تو قائم بذات

[سوره فاطر (35): آیه 16] .... ص : 18

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (16)

اگر بخواهد شما را میبرد و میآورد یک دسته مخلوقات تازه ای.

نظر کنید بامم سالفه قوم نوح عاد ثمود قوم لوط قوم شعیب فرعونیان و امثال آنها بکلی از بین رفتند و دیگران جایگیر آنها شدند.

ایکه در پشت زمینی همه وقت آن تو نیست دیگران در رحم مادر و پشت پدرند

بلکه این چهار روزی که زیست کرده اید تصدق مؤمنین است که از نسل شما بوجود میآیند و لو به هفتاد واسطه والا اگر در نسل شما مؤمنی نباشد این چهار روز را هم مهلت ندارید.

ص: 18

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ مشیت الهی تابع اراده او است و اراده تابع حکمت و صلاح است که اگر مصلحت اقتضاء کند و اراده نماید و مشیت او تعلق بگیرد تمام شما مشرکین و کفار را هلاک میفرماید.

وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ که او را پرستش کنند و اطاعت نمایند و ایمان آورند.

[سوره فاطر (35): آیه 17] .... ص : 19

وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ (17)

و نیست این بردن شما و آوردن دیگران برای خدا امر مشکلی.

چنانچه همیشه از اول دنیا چنین بوده و تا آخر دنیا هم چنین است دنیا دروازه است و کاروان سری باید از این در وارد شده و از آن در خارج شود که گفتند سه قافله دائما در سیر هستند از اصلاب آباء برحم امهات و از رحم امهات بدنیا و از دنیا بقبر کار مشکلی نیست وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ.

[سوره فاطر (35): آیه 18] .... ص : 19

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (18)

و برنمیدارد وزر دیگری را هیچ وزر برداری و اگر بخواند کسی که بارش از گناه سنگین باشد کسی را که یک مقداری از گناهان او را تحمل کند کسی را پیدا نمیکند و لو از خویشان او باشد نه پسر تحمل بار پدر میکند نه پدر تحمل بار پسر میکند هر کس گرفتار عمل خود هست و فریاد وا نفساه بلند است جز این نیست که تو پیغمبر اکرم هستی انذار میکنی کسانی را که از خدا میترسند خدای خود بمجرد انذار تو از غیب که فردای قیامت باشد و بر پا میدارند نماز را و کسی که زکاة دهد پس جز این نیست که نفعش عاید خود او می شود و به سوی خداوند است بازگشت تمام آنها.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری چنانچه میفرماید: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (عبس آیه 34 الی

ص: 19

سی و هفت).

وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی هر کسی نامه عملش به دست خودش داده میشود یا بدست راست یا بدست چپ یا از پشت سر پا طوق میشود بگردنش یعنی بر گردن خودش بار میشود چنانچه میفرماید: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (اسری آیه 14).

إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ حضرت تمام را انذار میفرماید لکن آنکه انذار میشود کسانی هستند از خدا ترس که یکی از گناهان کبار امن من مکر اللَّه است جایی که مثل انبیاء و ائمه از خدا بترسند دیگران جای دارد که گفتند خوف سه قسمت است: یکی خوف از عاقبت که آیا با ایمان از دنیا میرود یا بدون ایمان یکی خوف از معاصی که آیا آمرزیده میشود یا بعذابش معذب میشود، این دو قسم خوف در انبیا و معصومین نیست چون نه خوف از عاقبت دارند و نه از معصیت. سوم خوف در پیشگاه عظمت و کبریایی حق تبارک و تعالی چنانچه انسان ضعیف در حضور سلطان مقتدر حالت خوف بر او متوجه میشود چنانچه گفتند حضرت رسالت در حال نماز صدای ضربان قلبش را میشنیدند حضرت مجتبی رنگ صورتش تغییر میکرد امیر المؤمنین تیر از پایش بیرون کشیدند توجه نمیفرمود حضرت سید الشهداء تیر میبارید اعتنایی نداشت و هکذا.

بِالْغَیْبِ یعنی بقضایای آینده از موت و قبر و برزخ و قیامت و پیشامد شده ها.

وَ أَقامُوا الصَّلاةَ باتیان آن در موقع خود در وقت فضیلت با آداب و سنن آن و بحفظ آن که از بین نرود و از جامعه برداشته نشود.

وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ تزکیه نفس از عقائد باطله و صفات خبیثه و اعمال سیئه و فعل طاعات و تزکیه مال.

وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ بازگشت تمام بسوی او است که مفاد کلمه استرجاع است إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.

ص: 20

[سوره فاطر (35): آیات 19 تا 23] .... ص : 21

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ (19) وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ (20) وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ (21) وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِیرٌ (23)

و مساوی نیستند کور و بینا و تاریکی و نور و سایه و حرارت و مساوی نیست زنده ها و مرده ها محققا خداوند میشنواند هر که را بخواهد و نیستی تو که بتوانی شنوا کنی کسانی را که در قبرها هستند نیستی تو مگر انذار کننده.

این آیه شریفه در مقام تشبیه و تمثیل است که همین نحوی که کور و بینا و تاریکی و روشنایی و سایه و تابش و زنده و مرده مساوی نیستند بالحس و الوجدان همین نحو دو نقطه مقابل یکدیگر که کمال مضاده با هم دارند تساوی ندارند مثل خیر و شر حسن و قبح نفع و ضرر سعادت و شقاوت موحد و مشرک مؤمن و کافر عادل و فاسق مطیع و عاصی بهشت و جهنم نعمت و بلاهدایت و ضلالت ثواب و عقاب عالم و جاهل خوب و بد.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ دو قسم کوری داریم کوری چشم سر و کوری چشم قلب چنانچه میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (بقره آیه 17) چنان چه بصیر هم دو قسم است چشم سر و چشم قلب و یکی از اسامی الهیه است بصیر عالم بجمیع مبصرات و بسا عالم ببعض امور را بصیر میگویند بصیر به امور تجارتی امور مملکتی امور زراعتی امور صنعتی و نحوها.

وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ اینهم دو قسم است بلکه اقسامی دارد ظلمت خارجی ظلمت قلب ظلمت قبر ظلمات یوم القیمة ظلمت جحیم ظلمت جهل و کذلک نور خارجی نورانیت قلب که فرمود

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء»

نور صورت مؤمن در قیامت انوار مقدسه انبیاء و ائمه بلکه یکی از اسماء الهیه است اللَّه نور السموات و الارض یا نور یا قدوس.

وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ سایه عرش الهی بر مؤمنین پای منبر وسیله زیر لواء حمد و در بهشت و حرور حرارت جهنم و حرارت زمین محشر برای کفار

ص: 21

که مثل کوره حدادی میجوشد و خورشید یک نی بالای سر آنها است.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ زنده دل و دل مرده فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ- الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ (روم آیه 51).

إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ قدرت دارد هر که را بخواهد میشنواند مرده زنده کر و شنوا حتی جمادات و نباتات و حیوانات.

وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ همین نحوی که مرده های در قبر را نمیتوانی بشنوانی همین نحو مرده های در لجن زار دنیا را نمیتوانی شنوا کنی.

إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ فقط وظیفه شما انذار است در بند آن نباش که نشنید یا شنید.

[سوره فاطر (35): آیه 24] .... ص : 22

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (24)

محققا ما تو را فرستادیم بحق و صدق که بشارت دهی و انذار فرمایی و نبود در هیچ امتی مگر آنکه انذار کننده در آنها بود.

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ حضرتش فرستاده خداوند بود و حق و صدق و مطابق با واقع و موافق با حکمت و مصلحت درست و بجا بود.

بَشِیراً بشارت دهی کسانی را که ایمان آوردند و تقوی داشتند و عمل صالح ببهشت و سعادت و رستگاری و نعم الهیه دنیویه و اخرویه.

وَ نَذِیراً و انذار فرمایی مشرک و کافر و ضال و منافق و فاسق را از عذاب الهیه دنیویه و اخرویه.

وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ تمام امم سابقه امت آدم نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی عیسی و سایر انبیاء و رسل تمام آمدند برای آنها انذار کنند و حجت بر همه تمام شد و راه عذر بسته شد.

[سوره فاطر (35): آیه 25] .... ص : 22

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ (25)

و اگر تو را این کفار و مشرکین تکذیب میکنند این سیره همه جا جاری بوده کفار و مشرکین قبل از اینها تکذیب کردند موقعی که آمد آنها

ص: 22

را رسل و انبیاء آنها با معجزات و ادله واضحه و صحف نازله و با کتاب روشن.

وَ إِنْ کَذَّبُوکَ و نسبتهای ناروا بشما دادند معجزات تو را سحر گفتند کتاب قرآن مجید را مفتری دانستند تو را مجنون شمردند.

فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قوم نوح عاد ثمود قوم ابراهیم و لوط و قوم شعیب و فرعونیان و اشباههم و نظائرهم.

جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی عیسی و سایر انبیاء و رسل.

بِالْبَیِّناتِ تماما با معجزات واضحه و ادلّه محکمه متقنه.

وَ بِالزُّبُرِ مثل صحف آدم و شیث و ابراهیم و غیر آنها.

وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ مثل توریه و زبور و انجیل یعنی این انذارها مؤثر نشد قلوب سیاه و قسی قابل هدایت نیست عناد و عصبیت و هوای نفس و تقلید آباء مانع از قبول است.

[سوره فاطر (35): آیه 26] .... ص : 23

ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (26)

ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا اخذ بعذاب های مهلکه مثل آب برای قوم نوح که آنها را غرق کرد و باد برای عاد و صیحه و صاعقه برای ثمود و قوم شعیب و خسف و امطار حجاره برای قوم لوط و غرق برای فرعونیان و ابابیل برای قوم ابرهه و غیر اینها.

فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ نکیر عذاب منکر است غیر عذابهای معمولی مثل فقر و مرض و کوتاهی عمر و گرفتار ظالم و قتل و امثال اینها.

[سوره فاطر (35): آیه 27] .... ص : 23

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ (27)

آیا نمیبینی اینکه خداوند نازل فرمود از عالم بالا ابر را باران و برف و تگرگ پس خارج کردیم باین آب میوه هایی که اختلاف رنگ دارند و از کوه ها راه ها و خطوطی سفید و

ص: 23

سرخ و سیاه بشدت سیاهی.

أَ لَمْ تَرَ استفهام تقریری است و خطاب گرچه بحضرت رسالت است لکن تمام افراد بشر مشاهده میکنند.

أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً مراد از سماء عالم بالا است که بتوسط ابر و باد باران میبارد بهر نقطه که امر الهی باشد.

فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ پس بیرون آوردیم باین آب باران فواکه و میوه های بسیار.

سؤال: چرا در جمله اول مفرد بیان فرمود (انزل) و در اینجا جمع فرمود (فاخرجنا).

جواب: بعضی گفتند جمع تعظیمی و کبریایی است چنانچه سلاطین میگویند ما چنین و چنان کردیم لکن مکرر گفته ایم که افعال الهیه اگر بتوسط اسباب ظاهریه باشد متکلم مع الغیر تعبیر میفرماید چون اخراج ثمرات بمجرد نزول باران نیست مقدماتی دارد که غارسین غرس کنند و زمین آنها را مستعد نمایند و دفع آفات کنند.

مُخْتَلِفاً أَلْوانُها بعضی سفید بعضی قرمز بعضی زرد بعضی سبز و غیر آنها از حیث شدت و ضعف و علاوه از اختلاف رنگ طعم و خواص آن و سایر خصوصیات آنها هم مختلف است.

وَ مِنَ الْجِبالِ یعنی جعلنا من الجبال.

جُدَدٌ جمعه جده بمعنی طریق و رگهای کوه ها مثل رگهای بدن.

بِیضٌ بعضی رگهای کوه سفید است.

وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها بعضی قرمز است.

وَ غَرابِیبُ سُودٌ غرابیب همان سیاهی است شبیه غراب و سود تأکید و عطف بیان است اشاره بشدت سیاهی.

[سوره فاطر (35): آیه 28] .... ص : 24

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28)

ص: 24

و از افراد ناس و حیوانات جنبنده روی زمین و انعام مثل شتر و گاو و گوسفند اینها هم رنگ مختلف دارند همین نحوی که ثمرات و جبال رنگهای مختلف داشتند.

وَ مِنَ النَّاسِ بعضی سفیدرنگ بعضی سیاه رنگ بعضی موی سر سیاه بعضی زرد بعلاوه اختلاف شکلی از زیبایی و بدگلی و از حیث اخلاق و ذکاوت از حیث عقل و شعور و کند فهمی و جهات دیگر و از غرائب است که این افراد بشر با اینکه اعضاء و جوارح آنها بجا و بموقع است بسیار کم اتفاق میافتد که دو نفر از جمیع جهات شبیه هم باشند.

وَ الدَّوَابِّ مثل حمار و بغل و استر و فرس و غیر اینها از سایر جنبنده ها.

وَ الْأَنْعامِ گوسفند بز گاو و شتر و همچنین پرنده ها مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ.

کَذلِکَ مثل ثمرات و جبال ظاهرا تا اینجا از آیه قبل است و جمله بعد آیه مستقله است که میفرماید إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ انسان تا معرفت پیدا نکند حالت خوف و رجاء در او پیدا نمیشود چنانچه تا معرفت بسلطان قاهر یا بحیوانات موذیه یا بسباع درنده نداشته باشد خوف از آنها پیدا نمیکند کسانی که منکر معاد و جهنم و عذاب هستند ابدا خوفی ندارند همین نحو که اگر جاهل بعظمت و کبریایی و جبروتیت حق هست خوفی هم ندارد و در باب فضیلت علم همین بس که اشرف صفات ربوبیست و در حدیث است

العلماء ورثة الانبیاء

-عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین عابد

-العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

الناس موتی و اهل العلم احیاء علی الهدی لمن استهدی ادلاء

عابد و عارف و زاهد همه طفلان رهند مرد اگر هست بجز عالم ربانی نیست

بلکه ابدان آنها در قبر نمیپوسد بلکه بدنی که تماس با بدن عالم کرده باشد چنین است لکن خوف ممدوح آن است که آثار خوف در او ظاهر باشد در اعمال عبادی کوتاهی نکند و نزدیک معاصی نرود و علمش مقرون بعمل باشد چنانچه

ص: 25

در خبر است یصدق فعله قوله عالم بی عمل و چشمه بی آب یکیست

«ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه

-ان اشدّ الناس حسرة یوم القیمة عالم تارک لعلمه».

إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ عزیز ذو انتقام غفور لاهل المعاصی من اهل الایمان

[سوره فاطر (35): آیه 29] .... ص : 26

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (29)

بدرستی که کسانی که تلاوت میکنند کتاب الهی را و بر پا میدارند نماز را و انفاق میکنند از آنچه روزی کردیم آنها را چه پنهانی و چه آشکارا امید دارند تجارتی را که هرگز از بین نمیرود.

بعد از اینکه خداوند بیان خوف را فرمود بیان رجاء را میفرماید که مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد در بسیاری از اخبار دارد که خوف و رجاء باید مساوی باشد مثل دو سبابه نه سبابه و وسطی و در بعض اخبار دارد که رجاء باید بر خوف زیادتی داشته باشد و جمع بین این دو را باین نحو کردند که انسان نظر بخود کند خود را بین بهشت و جهنم ببیند و نداند کدام طرفی میشود و اگر نظر بخدای خود کند امیدش بیشتر باشد: یا من سبقت رحمته غضبه و همین نحو که خوف باید آثارش ظاهر باشد رجاء هم باید آثارش ظاهر شود مجرد تمنی نباشد لذا میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ که تلاوت و قرائت قرآن عبادت بزرگیست که هر یک سوره بلکه در هر یک از آیاتش چه فوائد دنیوی و چه مثوبات اخروی دارد که در مورد هر یک بیان شده بعلاوه تأکیدات زیاد در قرآن و اخبار بر این داریم میفرماید فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ الی قوله تعالی- فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ- الآیه (مزمل آیه 20) و برای ختم قرآن بالاخص در شهر رمضان که دارد زین العابدین چهل ختم قرآن داشتند که هر آیه ای ثواب یک ختم دارد.

وَ أَقامُوا الصَّلاةَ چه صلوات مفروضه و چه نوافل یومیه و چه صلوات مندوبه

ص: 26

و چه صلوات مبتدئه که فرمود الصلاة خیر موضوع فمن شاء استقلّ و من شاء استکثر.

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ چه انفاقات واجبه و چه مندوبه و چه صدقات مستحبه مخصوصا برای ترویج دین و اعلاء کلمه اسلام و بناء معابد و مزار.

سِرًّا وَ عَلانِیَةً مشروط بر اینکه خالی از قصد ریا و شوائب دیگر باشد.

یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ خبر انّ است یعنی اینها امیدوارند تجارت و نفعی را که تمام شدنی نیست و از بین رفتنی نیست که بهشت و نعم آن و درجات آن باشد و این مذکورات از باب مثال است و الا جمیع عبادات این نحوه است و تمامش مشروط بایمان است.

[سوره فاطر (35): آیه 30] .... ص : 27

لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30)

هر آینه وفا میفرماید اجر آنها را بالتمام و زیاد میفرماید آنها را از فضل خود محققا او است آمرزنده و پاداش کننده.

لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ توفی یعنی هیچ عمل آنها را بی اجر نمیگذارد و در اجر آنها هم نقصانی نمیکند مثل وفاء دین که بالتمام اداء میکند مدیون و وفاء بعهد و نذر و قسم که بر طبق آن عمل میکند طابق النعل بالنعل چنانچه میفرماید وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (حجرات آیه 14) یعنی کم نمیکند بلکه.

وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ فضل الهی بسیار است و بزرگ و عظیم است چنانچه میفرماید وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (آل عمران آیه 68).

إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ چه اندازه تفضل است که اطلاق شکور بر خود فرموده یعنی قدر دانی بنده گی بنده گانش میکند و آنها را محترم میدارد و عزت میگذارد.

[سوره فاطر (35): آیه 31] .... ص : 27

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31)

و آنچه وحی فرستادیم بسوی تو از کتاب و قرآن مجید او است حق مطابق با واقع تصدیق میکند انبیاء قبل و صحف و کتابهایی که بر آنها

ص: 27

نازل فرمود بدرستی که خداوند متعال ببندگان خود هر آینه خبیر با خبر است و بصیر بینا است.

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ قرآن مجید و طریق وحی اینکه اولا قرآن مجید مراتب نزول داشت اول در عالم نورانیه بنور مقدس نبوی افاضه شد که در همان عالم که نور مقدسش سیر در حجب نمود حجاب الرفعه حجاب النبوه الی آخر الحجب جمیع کمالات افاضه شد چنانچه فرمود

«کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین»

و معنای نبوت از ماده نبأ بمعنی خبر داشتن است تمام علوم افاضه شد پس از آن در لوح محفوظ ثبت شد بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج آیه 22) پس از آن در شب قدر در شهر رمضان نازل شد در آسمان اول چنانچه میفرماید شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ (بقره آیه 181) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (قدر آیه 1) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ (دخان آیه 2) پس از آن بتوسط روح الامین بر قلب سید المرسلین تدریجا در ظرف بیست و دو سال نزول پیدا کرد إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ- الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ- الی قوله تعالی- وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (شعراء آیه 192 الی 196).

هُوَ الْحَقُّ ثابت و مطابق با واقع از مصدر جلال ربوبی صادر شده.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ که این قرآن مجید ثابت کرد نبوت و رسالت انبیاء سلف و صحف و کتبی که بر آنها نازل شده و تصدیق آنها را فرموده که اگر این قرآن نبود هیچ دلیلی بر نبوت آنها و بر کتب آنها نداشتیم.

إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ تفسیرش واضح است.

[سوره فاطر (35): آیه 32] .... ص : 28

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (32)

پس بمیراث دادیم ما این کتاب را بکسانی که بر گزیدیم آنها را از میان بنده گان خود پس بعض آنها ظالم بنفس خود شدند و بعضی میانه روی کردند و بعضی

ص: 28

سبقت گرفتند به خوبیها باذن خداوند متعال این است فضل بزرگ.

در این آیه شریفه مفسرین برای دلخوشی خود تفسیرات بارده کردند و اخباری از عایشه و عمر و ابن عباس نقل کردند و مفسرین شیعه اخباری از ائمه اطهار در این باب بطور سربسته و مجمل نقل کردند و ما ناچار از آنچه حق و حقیقت است و اقرب بواقع است بیان میکنیم و در خلال آنها رفع اجمال اخبار ائمه و رد کلمات مفسرین هم میشود بحول اللَّه و قوته فنقول:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ ثم از برای تراخیست یعنی پس از نزول قرآن بر قلب مطهر پیغمبر (ص) بمیراث دادیم کتاب را و از همین جمله استفاده میشود که مراد از کتاب همین قرآن مجید است که بودیعه بدست امت سپرده شده چنانچه در حدیث ثقلین فرمود

انی تارک فیکم الثقلین

- الخبر نه تورات است و نه صحف و کتب انبیاء سلف که مفسرین گفتند.

الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا ممکن است مراد از عبادنا همین امت مرحومه باشند و اصطفاء آنها نسبت بامم سابقه باشد که در میان جمیع امم خداوند این امت را ترجیح داده چنانچه میفرماید کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (آل عمران آیه 106) که این قرآن را میانه امت گذارد و رفت و بدست آنها سپرد و ممکن است مراد ائمه (ع) باشند که قرآن با ظواهر و بواطن و بطون قرآن و تأویلات آن در نزد آنها سپرده شده که میفرماید هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ- الی قوله- وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ- الآیه (آل عمران آیه 5).

فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ پس بعض این امت ظلم بنفس خود کردند در اینکه این قرآن را کنار گذارده و بدستوراتش عمل نکردند مثل جمیع فرق باطله و بسیاری از فساق و فجار که در واقع قرآن را مهجور کردند چنانچه میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (فرقان آیه 32) و امروز بسیاری

ص: 29

از احکام قرآن بکلی متروک شده مثل حدود زنا و سرقت و حکم ربوی و زکاة و بسیاری دیگر تمام اینها ظالم بنفس بودند اگر با حفظ ایمان باشد قابل مغفرت و شفاعت و عفو هست و الا فلا.

وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ فقط بواجبات آن عمل میکند و از محرمات آن اجتناب میکند که این معنای عدل است و اهل نجات است.

وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ جمع محلّی بالف و لام مفید عموم است یعنی جمیع خوبی ها و فضائل و مناقب را دست آورده و این منحصر است بمعصومین علیهم السلام.

بِإِذْنِ اللَّهِ یعنی این مقام عصمت و طهارت بحفظ الهی و عنایت خداوند است.

ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ البته تفضلی بالاتر و برتر از تفضلاتی که خداوند به این ائمه طاهرین عنایت کرده نیست هذا ما عندنا.

[سوره فاطر (35): آیه 33] .... ص : 30

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (33)

بهشت های عدن داخل میشوند آنها و زینت میشوند در آن بهشت ها بدست بندهای از طلا و مروارید و لباس آنها از حریر و ابریشم است.

در مجلد سوم کلم الطیب از صفحه 151 الی صفحه 165 پانزده صفحه خصوصیات بهشت و نعم و لذائذ جسمانی و روحانی آن را بیان کرده ایم و آیات شریفه و اخبار وارده در آنها را نقل کرده ایم و شرح نموده ایم و چون از وضع تفسیر خارج است مستدعی هستم بآنجا رجوع فرمائید.

جَنَّاتُ عَدْنٍ جنات جمع است شامل تمام هشت بهشت میشود و عدن بمعنی ثابت و برقرار است که فنا و زوال ندارد و از این جهت معادن را معادن گفتند چون در تخوم زمین ثابت و برقرار است و تمام شدنی نیست.

یَدْخُلُونَها فاعل یدخلونها بعضی گفتند جمیع این سه طبقه ظالم لنفسه بمغفرت و شفاعت مقتصد بحساب یسیر سابق بالخیرات بدون حساب بعضی

ص: 30

گفتند خصوص سابق بالخیرات است و اثبات شی ء نفی ما عدی نمیکند که مقتصد هم داخل شود ما می گوییم کسانی که قابلیت دخول داشته باشند که با ایمان از دنیا رفته باشند و لو آلوده ببعض معاصی باشند بواسطه مغفرت و عفو و شفاعت و غیر اینها اما ظالم بنفس که ایمان نداشته یا از دست داده هرگز داخل نمیشود.

یُحَلَّوْنَ فِیها یعنی زینت میشوند در آن جنات.

مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً از دست بندهای از طلا و مروارید مسئله: زینت طلا بر رجال در شریعت مطهره حرام است و از معاصی دائمیه است که آن بآن معصیت است و نماز با آنها هم باطل است و اخراجش فوریست مثل بعض جوان های امروز که حلقه طلا و دکمه طلا و بند ساعت طلا دارند و همچنین استعمال ظرف طلا و نقره هم مطلقا بر رجال و نساء حرام است لکن در بهشت باینها زینت میشوند.

وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ چنانچه لباس حریر هم در دنیا برای رجال حرام است و نماز در آن باطل و معصیت دائمیه است.

[سوره فاطر (35): آیه 34] .... ص : 31

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34)

و اهل بهشت گفتند حمد مختص آن خدائیست که برد از ما حزن و اندوه را بدرستی که پروردگار ما هر آینه آمرزنده و قدر دانست که چیزی از تفضلات خود بر ما دریغ نداشته.

وَ قالُوا مناسب این بود که بفرماید و یقولون لکن اینجا مراد اینست که پس از دخول جنة کلام اینها اینست و مقول قول آنها است.

الْحَمْدُ لِلَّهِ که معنی حمد و وجه اختصاص آن بخداوند مکرر بیان شده بلکه هر چه نعمت و تفضل او زیادتر باشد بیشتر باید حمد کرد چنانچه آخر کلام اهل بهشت همین است چنانچه میفرماید دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (یونس آیه

ص: 31

10).

الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ بلاءها و گرفتاریها و آلودگیها و غمها و غصه های دنیوی که داشتیم و خوفی که محروم از بهشت شویم و گرفتار عذاب شویم بکلی از قلب ما برد إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ.

[سوره فاطر (35): آیه 35] .... ص : 32

الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ (35)

آن خداوندی که جای داد ما را در داری که همیشه باقیست خراب شدنی نیست از فضل خودش اصابت نمیکند ما را در این دار جنة خستگی و مرارتی و اصابت نمیکند ما را در این دار مقامه زحمت و تعبی.

الَّذِی صفت اللَّه است صفت بعد الصفة که در آیه قبل قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ.

أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ حلول در شی ء دخول در او است و دار مقامه بهشت عدن است که همیشه بر پا است که معنای خلود است که دیگر از این دار بیرون رفتنی نیست و تمام شدنی نیست.

مِنْ فَضْلِهِ که گفتیم هر نعمتی خداوند ببنده عنایت فرماید از راه تفضل است نه استحقاق فقط محل باید قابلیت تفضل داشته باشد بخلاف اهل عذاب که از راه استحقاق است زائد بر آن عذاب نمیکند.

لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ نصب بمعنی تعب است نه از نعم آن سیر میشویم و نه گرسنه و نه کسل میشویم که بی میل شویم یا بزحمت بیفتیم.

وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ و زحمت تحصیل هم ندارد حتی احتیاج به طبخ و رفتن و گرفتن ندارد تمام موجود و در دسترس ما است.

[سوره فاطر (35): آیه 36] .... ص : 32

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ (36)

و کسانی که کافر شدند از برای آنها است آتش جهنم مدتش منقضی نمیشود که بمیرند و خلاص شوند و تخفیف در عذاب هم بر آنها داده نمیشود که سبک شود همین نحو جزا میدهیم

ص: 32

هر کافر شدید الکفر را.

و نیز ما در همان مجلد سوم از صفحه 165 الی صفحه 178 در کلم الطیب اوصاف جهنم و انحاء عذابهای آن و آیات وارده و اخباری که از ائمه طاهرین با شرح کامل در چهارده صفحه نقل کرده ایم مراجعه فرمائید.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا شامل جمیع کفار میشود از طبیعی و مشرک و یهود و نصاری و مجوس و منافق و مبدع و منکر ضروری و معاصی که باعث زوال ایمان میشود و ملحق بکفار هستند جمیع اهل ضلالت ولی قاصرین و اطفال و مجانین آنها چون استحقاق عذاب ندارند خارج از این عنوان هستند.

لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ آنهم چه ناری که امیر المؤمنین در دعاء کمیل میفرماید و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض و نیز دارد و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک.

لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا مدت ندارد که بگویند میمیریم و نجات پیدا میکنیم چنانچه بمالک دوزخ میگویند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (زخرف آیه 77).

وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها بلکه شدت پیدا میکند چنانچه میفرماید حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ- الآیه (اعراف آیه 36).

کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ کفر مراتبی دارد هر که در مرتبه خود عقوبت میشود.

[سوره فاطر (35): آیه 37] .... ص : 33

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (37)

و اینها ناله میکنند در جهنم پروردگارا بیرون آور ما را، ما عمل میکنیم عمل صالح غیر از آنچه بودیم عمل میکردیم خداوند میفرماید آیا بشما این اندازه عمر ندادیم آن مقداری که متذکر میشود در آن مقدار عمر هر کسی که تذکر پیدا کند

ص: 33

و آمد شما را انذار کننده.

انسان تا قبل از بلوغ و رشد معفو است لکن پس از بلوغ و رشد مکلف میشود باید بوظائف تکلیف عمل کند و عذر پذیرفته نمیشود.

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ صرخه و صراخ فریاد و داد است ولی اصطراخ از باب افتعال قبولی صرخه است میخواهد فریاد زند ولی از شدت الم نمیتواند لذا ناله میکنند اینها، فِیها در جهنم ناله میزنند و میگویند:

رَبَّنا أَخْرِجْنا که ما برگردیم بدنیا، نَعْمَلْ صالِحاً ایمان میآوریم و بوظائف دینی عمل میکنیم.

غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ از کفر و شرک و معاصی و طغیان و تعدی و ظلم و تجاوز.

أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ انسان اگر طالب حق باشد میتواند در یک هفته هم تمام عقائد شرا تحصیل کند و هم تمام احکام و تکالیف لازمه خود را فرا بگیرد بلکه تحصیل عقائد و فرا گرفتن مسائل لازمه و تصحیح قرائت باید قبل از تکلیف باشد که بمجرد بلوغ با ایمان باشد و بوظایف خود عمل کند این جوانان امروزه فردای قیامت هیچگونه عذری نمیتوانند بیاورند که ما چون امر تحصیل و کارهای اداری و بازار و کسب بما فرصت نمیداده که برویم عقائد خود را تکمیل کنیم و قرائت خود را تصحیح کنیم و مسائل دین را فرا گیریم و بوظایف دینی عمل کنیم.

مَنْ تَذَکَّرَ هر که بخواهد متذکر شود و عیب بزرگتر اینکه بر فرض اینکه برگردند باز همین اشتغالات مانع میشود چنانچه میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ (انعام آیه 28) و اگر عذر بیاورید که کسی نبود ما را متذکر کند جواب شما اینست.

وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ انبیاء اوصیاء علماء در هر عصر و زمان بودند به آنها

ص: 34

اعتنایی نکردید بلکه آنها را کشتید حبس کردید تهدید کردید اخراج بلد کردید ظلم کردید چه کردید و چه کردید.

فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ پس بچشید عذاب جهنم را پس نیست از برای ظالمین از یاری کننده.

نه خداوند آنها را یاری میکند نه انبیاء و نه ملائکه و نه علماء دین و نه صلحاء و مؤمنین و نه کسانی که بآنها نظر داشتید از رؤسا و امراء و احفاد و اقارب و دوستان و هم مسلکان و آلهه که میپرستیدید.

فَذُوقُوا امر تعجیزیست یعنی ناچار برای پاداش عمل خود باید بچشید سختی عذاب و طعم آتش را.

فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ همانهایی که نظر داشتید تمام خصم شما میشوند.

[سوره فاطر (35): آیه 38] .... ص : 35

إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38)

محققا خداوند عالم است بآنچه در آسمانها و زمین که از نظر و درک شما غائب است محققا او دانا است بآنچه در قلوب پنهان است.

إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

مکرر گفته ایم که غیب اموریست که انسان بر حسب اسباب ظاهریه و وسائلی که در دست دارد ممکن نیست پی بآنها ببرد و علم بآنها پیدا کند مثل وجود ملائکه و جن و پیشامدهایی که برای انسان پیش میآید و اوضاع قیامت و بهشت و جهنم حتی آنچه در تقاویم مینویسند که اوضاع کواکب در این ماه دلالت دارد بر چه و چه حتی ساعت کی باران میاید کی قیام میکند و امثال اینها و از این جهت گفتند المنجم کذاب فقط آنچه بتوسط وحی بر انبیاء نازل شده و انبیاء و ائمه خبر دادند انسان معرفت پیدا میکند و آنچه مدرک شرعی ندارد نه باید تصدیق کرد و نه تکذیب و علم آنها را واگذار بخدا و راسخون فی العلم نمود.

إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

بدون اخبار آن احدی نمیداند هر چه هر که دارد بافاضه او است.

ص: 35

إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

کی قلبا ایمان دارد کی ندارد حتی خیالات نفسانیه که اینها هم بافاضه حق انبیاء و ائمه دارا هستند هر کدام بدرجه خود و قابلیت خود.

[سوره فاطر (35): آیه 39] .... ص : 36

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (39)

او است خداوندی که جای گیر کرد شما را در زمین پس کسی که کافر شد پس ضرر کفرش بر خود او است و زیاد نمیکند کافرین را کفر آنها در نزد پروردگارشان مگر زیادتی بغضاء و عداوت و زیاد نمیکند کافرین را کفر آنها مگر زیادتی زیان و خسارت.

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ شما کفار و مشرکین جایگیر امم سابقه، از کفار و مشرکین شده اید منازل آنها و اموال آنها بدست شما آمده.

فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر کس گرفتار عمل خود میشود عقوبت کفر شما را بر دیگران بار نمیکنند و این جمله برای رد مقاله آنها است که فردای قیامت متعذر شوند که آباء و اجداد ما کافر شدند و این سبب شد که ما هم کافر گشتیم و شدیم چنانچه میفرماید أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (اعراف آیه 172).

وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً مقت شدت غیظ و غضب و عداوت است و چون کفار آن بآن باید ایمان بیاورند هر آنی که بکفر باقی باشند یک عقوبت دارد و هر چه بمانند در زمین و زیست کنند عقوبت آنها زیادتر میشود علاوه بر سایر معاصی آنها.

وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً خسران و زیان آنها بیشتر میشود.

تنبیه: در جمله اول عند ربهم فرموده و در جمله بعد ذکر نفرمود برای اینست که مقت و غضب و عداوت خداوند است بر آنها که کفر آنها سبب شد بر مقت الهی اما خسران و زیان از خود آنها است که کفر آنها سبب خسارت و زیان

ص: 36

آنها شده.

[سوره فاطر (35): آیه 40] .... ص : 37

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (40)

بفرما باین مشرکین که این آلهه شما که عبادت میکنید و میخوانید از غیر خدای متعال چه مدرکی بر الوهیت آنها دارید به من نشان دهید آیا چیزی از مخلوقات زمین را آنها خلق کرده اند یا شرکتی در آسمان ها دارند یا نوشته و کتابی از برای آنها نازل شده پس از روی چه دلیل و بیّنه الوهیّت آنها ثابت شده بلکه نمیخوانند ظالمین بعض آنها بعض دیگری را مگر از روی فریب.

هر دعوایی باید از روی دلیل و مدرکی باشد این دعوی الوهیت این اصنام و سایر آلهه آنها مدرک او یکی از سه چیز باید باشد یا مخلوقی را اینها در زمین خلق کرده باشند و لو مثل مورچه و پشه یا تصرفی در آسمانها داشته باشند یا کتابی و نوشته از خداوند داشته باشند که تصدیق الوهیت آنها را کرده باشد و چون هیچ مدرکی ندارید فقط فریب یکدیگر را خورده اید چون او چنین کرد ما هم میکنیم لذا میفرماید:

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ که آنها را شریک در عبادت قرار داده اید و به الوهیت آنها معتقد شده اید.

تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و منکر توحید در عبادت شده اید و بآنها توجه کرده اید و آنها را بالوهیت شناخته اید.

أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ بمن نشان دهید إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا- یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (حج آیه 72).

أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ آیا میتوانند یک قطره باران نازل کنند یا جلوگیری کنند از سردی و حرارت هوا یا روز را شب کنند و شب را روز چنانچه

ص: 37

حضرت ابراهیم به نمرود فرمود فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ (بقره آیه 260).

أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ چنانچه مشرکین گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (زمر آیه 4) و گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها (اعراف آیه 27).

بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً همان تقلید آباء که گفتند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (زخرف آیه 22) و گفتند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (زخرف آیه 23).

[سوره فاطر (35): آیه 41] .... ص : 38

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (41)

محققا خداوند نگاه میدارد آسمانها را و زمین را در این فضا وسیع بدون عماد اینکه اینها از جای خود و مدار خود و طریقه سیر خود بیرون نروند و زوال پیدا نکنند و اگر مقدر فرمود زوال آنها را احدی نیست که بتواند آنها را نگاهدارد از بعد از زوال محققا خداوند حلیم است تعجیل در مؤاخذه نمیکند غفور است بسیار می آمرزد.

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ این کرات جویه و منظومه های شمسیه از عرش اعظم و کرسی و کواکب سیاره و ثوابت تمام در مرکز مقرر خود.

وَ الْأَرْضَ کرات سفلیه از کره زمین و آب و هوا و نار.

أَنْ تَزُولا زوال آنها به اینکه از جای مقرر خود و از مدار معین خود خارج شوند به مقدار خردلی نمیتوانند و در تحت قدرت او مقهور هستند.

وَ لَئِنْ زالَتا که در قیامت تمام بهم جمع میشوند و از حرکت میافتند چنان چه میفرماید در احوال قیامت وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (قیمة آیه 9) و میفرماید إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (انفطار آیه 1 الی 4) و غیر اینها.

ص: 38

إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ در مرجع ضمیر من بعده بعضی گفتند اللَّه یعنی احدی غیر از خدا و بعضی گفتند زوال است یعنی بعد از زوال و این بنظر اقرب میآید.

إِنَّهُ کانَ حَلِیماً تعجیل در عذاب نمیکند چنانچه میفرماید وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی (نحل آیه 63).

غَفُوراً پرده پوشی میکند.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

[سوره فاطر (35): آیه 42] .... ص : 39

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42)

و قسم یاد نمودند قسم باللَّه بایمان مغلظه که هر آینه اگر می آمد ما را پیغمبری که ما را انذار کند هر آینه بیشتر هدایت میشدیم از امم ماضیه که بر آنها میامد پیغمبرانی پس موقعی که آمد آنها را انذار کننده زیاد نکرد مگر نفرت و بعد و بغضاء بر آن را.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ کفار قریش و مشرکین حجاز و مکه.

جَهْدَ أَیْمانِهِمْ قسمهای غلاظ و شداد.

لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ اگر خداوند برای ما هم میفرستاد رسولی که ما را آگاه کند به چیزهایی که مغضوب الهیست و بترساند از عذاب الهی.

لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ البته و صد البته ما میشدیم بیشتر هدایت از امم ماضیه که هر کدام از این امم ماضیه میگویند ما پیغمبر داشتیم و تابع او هستند یک دسته تابع نوح یک دسته تابع ابراهیم یک دسته تابع موسی یک دسته تابع عیسی صابئین مجوس یهود نصاری ما هم اگر پیغمبری داشتیم بیشتر متابعت او را میکردیم.

فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ پیغمبر اسلام که از خود حجاز و مکه و قریش بود که بر آنها ناگوار نباشد از متابعت مثل یهود و نصاری و مجوس و صابئین.

ص: 39

ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً دشمنی آنها بیشتر شد از امم ماضیه که تمام اذیتها که توانستند بکنند به پیغمبر خود کردند ساحر و جادوگر و کذاب و مفتری و مجنونش گفتند خاکروبه شکمبه شتر بر سرش ریختند سنگ بر قدمهایش زدند عبا بگردنش تابیدند دور خانه اش برای قتلش جمع شدند و پس از فرار جنگ- های بدر و حنین و احد را بپا کردند که فرمود

ما اوذی نبی مثل ما اوذیت

منشأ این همه اذیت ها:

[سوره فاطر (35): آیه 43] .... ص : 40

اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (43)

تکبر و استکبار بر اینکه ما زیر بار اطاعت یتیم ابی طالب نمیرویم و مکرهای بدی میکردند و حال آنکه دود این مکرها در چشم خود آنها میرفت پس آیا اینها انتظار دارند مگر رفتار با ملل ماضیه قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی را پس هرگز نمییابی از برای رفتار و سنّة الهی تبدیلی و هرگز نمییابی سنت الهی را تحویلی.

اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ فرق است بین کبر و تکبر و استکبار کبر صفت نفسانیست که در خود یک بزرگی بر دیگران تصور میکند تکبر اظهار این بزرگیست که تخیل کرده استکبار بزرگی را بخود میبندد با اینکه هیچ منشئی ندارد.

وَ مَکْرَ السَّیِّئِ دو قسم مکر داریم مکر حسن و مکر سیئ مکر حسن مکر الهیست و اللَّه خیر الماکرین و مکر مؤمنین با کفار و مشرکین در دفع شر آنها و انحلال آنها و مکر سیئ مکر به انبیاء و مؤمنین در اضرار بآنها.

وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ اثرش بخود آنها بر میگردد و عقوبتش بآنها متوجه میشود.

فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ بلاهایی که در اثر تکذیب انبیاء بر امم سابقه نازل شد از غرق و خسف و صیحه و صاعقه و امطار حجاره و باد و امثال اینها البته بر اینها هم متوجه خواهد شد زیرا افعال الهی تماما طبق حکمت

ص: 40

و صلاح است تا مادامی که امید هدایت در آنها و نسل آنها هست نازل نمیشود و اما اگر بکلی از قابلیت افتادند باید هلاک شوند چنانچه عضو فاسد بدن تا قابل معالجه باشد باید معالجه کرد و اگر قابل نیست برای اینکه سرایت به سایر اعضاء نکند باید قطع کرد.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا سه عنوان داریم تبدیل تحویل تغییر تبدیل عوض کردن است چیزی را بدل چیز دیگر قرار دهند مثل تیمم بدل از غسل و وضوء و تحویل جابجا کردن است شی ء را از جای خود بجای دیگر برند از عالم دنیا بعالم آخرت تجارت را بزراعت سعادت را به شقاوت ایمان را بکفر نعمت را ببلاء و تغییر تغییر وضع و صورت است صحت و مرض حسن، و قبح رنگ برنگ و چون اشتباه و خطا و جهل و سهو در ساحت قدس ربوبی نیست سنت الهی در همه جا جاریست مگر مصلحت تغییر کند و اقتضاء عوض شود.

[سوره فاطر (35): آیه 44] .... ص : 41

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً (44)

آیا سیر نمی کنند این کفار و مشرکین در اطراف زمین پس نظر کنند چگونه بوده است عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند و حال آنکه بودند آن پیشینیان شدیدتر از آنها در قوت و دولت و سلطنت و قدرت و نبود چیزی که خدا را عاجز کند از اینکه نتواند آنها را بعذابهای سخت هلاک کند نه در آسمانها و نه در زمین محققا او دانا و توانا است.

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ سیر فکری و نظری و تدبری.

فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ عاقبت قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی که بچه عذابهایی هلاک شدند.

وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً هم عده آنها هم عمر آنها هم دولت و مکنت

ص: 41

و ثروت آنها بیش از اینها بود حتی دعوی خدایی میکردند.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ در مقابل قدرت الهی کیست و چیست بتواند عرض اندام کند نه ملک نه جن و انس نه آلهه شما و نه مکر شما و نه قوت و قدرت شما.

إِنَّهُ کانَ عَلِیماً بکیفیت اهلاک شما.

قَدِیراً بر اهلاک شما بترسید و بقوت خود منازید که «

اذا جاء القضاء ضاق الفضاء

و اذا جاء القدر عمی البصر

[سوره فاطر (35): آیه 45] .... ص : 42

وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (45)

و اگر بر فرض اینکه خداوند مؤاخذه فرماید ناس را باعمال خودشان باقی نمیماند جنبنده ای بر روی زمین و لکن تأخیر میاندازد تا مدت معینی که تعیین شده پس زمانی که مدت آنها سر رسید خداوند هست به بندگان خود بینا که که را باید هلاک کند بعذاب و که را باید بمقامات عالیه برساند.

وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا این کفر و شرک و معاصی اقتضاء همه گونه بلاء و عذاب دارد لکن مانع آن اینست که بسا موفق به توبه و ایمان شوند یا در نسل آنها افراد صالح بوجود آیند.

ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ یکی از موانع همین حیوانات بی گناه هستند چنانچه میفرماید

لو لا شیوخ رکع و اطفال رضع و بهائم رتع لصب علیکم- البلاء صبا.

وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی که لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (اعراف آیه 32).

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ سر رسید مدت حیات آنها و زندگانی آنها.

فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً بینا است میداند هر که را بچه کیفیت و حالت هلاک کند.

ص: 42

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الفاطر و الحمد للَّه و الشکر علی نعمائه و الصلاة و السلام علی اهل اصطفائه و اللعن علی اعدائه الی یوم لقائه و یتلوه ان شاء اللَّه سورة المبارکة یس و بقیة السور و انا العبد الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین السیّد عبد الحسین المدعوّ بالطّیب غفر له.

ص: 43

سوره یس مکی- 83 آیه .... ص : 44

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد لولیّه و الصّلاة و السّلام علی نبیّه و علی ولیّه و اولیائه و اللعن علی اعدائه الی یوم لقائه (امّا الکلام فی فضائلها) اخبار بسیار از طرق عامه و خاصه در فضیلت این سوره مبارکه رسیده و ما اکتفاء میکنیم ببعض اخباری که از ائمه طاهرین رسیده آنهم فقط بدون ترجمه آنها آنهم بنحو اختصار: از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

(ان لکلّ شیئی قلب و ان قلب القرآن یس فمن قرأها قبل ان ینام او فی نهاره قبل أن یمسی کان فی نهاره فی المحفوظین المرز و قین حتّی یمسی و من قرأها فی لیله قبل ان ینام وکّل اللَّه به الف ملک یحفظونه من شرّ کلّ شیطان رجیم و من کلّ آفة و ان مات فی یومه ادخله اللَّه الجنّة و حضر غسله ثلاثون الف ملک کلّهم یستغفرون له و یشیعونه الی قبره بالاستغفار فاذا دخل فی لحده کانوا فی جوف قبره یعبدون اللَّه و ثواب صلواتهم له و فسح له فی قبره مدّ بصره و اومن من ضغطة القبر و لم یزل فی قبره نور ساطع الی عنان السماء الی ان یخرجه اللَّه من قبره فاذا اخرجه لم یزل ملائکه اللَّه یشیعونه و یحدثونه و یضحکون فی وجهه و یبشرونه بکل خیر حتی یجوزوا به علی الصراط و المیزان فیقفونه من اللَّه موقفا لا یکون عند اللَّه خلق اقرب منه الا ملائکة اللَّه المقربون و انبیائه المرسلون و هو مع النبیین واقف بین یدی اللَّه لا یحزن مع من یحزن و لا یهمّ مع من یهمّ و لا یجزع مع من یجزع ثم یقول له الربّ تبارک و تعالی اشفع عندی اشفعک فی جمیع ما تشفع و سلنی اعطک عندی جمیع ما تسئل فیسال فیعطی و یشفع فیشفع و لا یحاسب فیمن یحاسب و لا یوقف مع من یوقف و لا یذل مع من یذل و لا یکتب بخطیئة و لا بشی ء من عمله و یعطی کتابا منشورا حتّی یهبط من عند اللَّه فیقول النّاس باجمعهم سبحان اللَّه ما کان لهذا العبد من خطیئة واحدة و یکون من رفقاء محمّد (ص)

ص: 44

و نیز از ابن بابویه مسندا از جابر جعفی از حضرت صادق (ع) فرمود

(من قرء سورة یس فی عمره مرة کتب اللَّه له بکل خلق فی الدنیا و بکل خلق فی الاخرة و فی السماء بکل واحد الفی الف حسنة و محی عنه مثل ذلک سیئة و لا فقر و لا غرم و لا هدم و لا نصب و لا جنون و لا جذام و لا وسواس و لا داء یضرّه و خفّف عنه سکرات الموت و اهواله و ولیّ قبض روحه و کان ممّن یضمن اللَّه له السعة فی معیشته و الفرح (الفرج خ- ل) عند لقائه و الرضا بالثواب فی آخرته و قال اللَّه تعالی لملائکته اجمعین من فی السموات و الارض قد رضیت عن فلان فاستغفروا له)

و از شیخ طوسی در مجالس خود مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود

(علّموا اولادکم یس فانّها ریحانة القرآن)

و غیر ذلک از اخبار و فوائد بالاخص بر اهل قبور و بر مسافر و بر حفظ از سارق و غیر اینها.

[سوره یس (36): آیات 1 تا 2] .... ص : 45

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یس (1) وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (2)

یس مکرّر گفته ایم حروف مقطعه قرآن از متشابهات است لکن در حدیث از علی بن ابراهیم از حضرت صادق (ع) است (یس اسم رسول اللَّه است و

الدلیل علیه انک لمن المرسلین)

و از محمد بن مسلم از حضرت باقر فرمود

(ان لرسول اللَّه اثنی عشر اسما خمسة فی القرآن محمد احمد عبد اللَّه یس ن)

لکن اسماء مقدسه آن حضرت در قرآن بیش از اینها است چنانچه از حضرت صادق (ع) مرویست

(له عشرة اسماء محمّد و ما محمّد الّا رسول احمد یأتی من بعدی اسمه احمد عبد اللَّه لمّا قام عبد اللَّه طه یس ن و القلم مدّثر مزّمل ذکر قد انزل اللَّه الیکم ذکرا).

وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ واو قسم است که خداوند قسم یاد میکند بقرآن مجید و اطلاق حکیم بر قرآن یا بمعنی مفعولیست یعنی محکم آیاته لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ فصّلت آیه 42 یا بمعنی فاعلیست یعنی بیان حکمت میکند.

[سوره یس (36): آیه 3] .... ص : 45

إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3)

محققا وجود مبارک تو از فرستادگانی.

ص: 45

مکرر بیان شده که فرق است بین نبی و رسول و اولی العزم نبی کسی را گویند که وحی بر او میرسد و دستور میآید ولی مأمور بتبلیغ نیست و رسول مامور بتبلیغ است آنهم باختلاف مراتب مأموریت بطائفه و قبیله و قریه و شهرستان تا برسد بجمیع افراد جن و انس آنها هم یا اولی العزم هستند که ناسخ شریعت سابق هستند مثل نوح که ناسخ شریعت آدم و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) آنها هم هر کدام مدت آنها محدود است مگر حضرت رسالت که شریعتش باقی است تا دامنه قیامت و رسولان الهی بسیارند من جمله ملائکه که هر کدام مأموریت خاصه دارند مثل کتبه اعمال و ملائکه حفظه و ملائکه موکله بقبض ارواح و غیر اینها از آنچه مأموریت دارند و از آن جمله امناء وحی الهی بر انبیاء و معصومین و ملائکه مأمور بالهام در قلوب مؤمنیƠو وجود مقدس حضرت رسالʠمرسل بود بر کافه جن و انس وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً سبأ آیه 37.

[سوره یس (36): آیه 4] .... ص : 46

عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (4)

هیچ گونه کوتاهی و اعوجاجی در او نیست.

چنانچه میفرماید

(ما من شیئی یقرّبکم الی الجنة و یبعّدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شیئی یبعدکم عن الجنة و یقرّبکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه)

و نیز میفرماید

(بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)

و در قرآن میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154 و صراط مستقیم یک راه است ولی سبل شیطان هزار است و در اخبار میزان عبور از صراط قیامت را مشی در صراط مستقیم دیانت قرار داده که اگر یک قدم در صراط دین لغزش پیدا کند در صراط قیامت لغزش پیدا میکند باید همیشه از خدا خواست اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ.

[سوره یس (36): آیه 5] .... ص : 46

تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (5)

نازل شده خداوند قاهر غالب رحیم است.

تَنْزِیلَ ظاهرا صفت قرآن است که فرمود وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ و مکرر مراتب نزول قرآن را تذکر داده ایم (1) بر نور مقدس نبوی در عالم انوار

ص: 46

(2) در لوح محفوظ (3) در شب قدر در آسمان اول (4) بر جبرئیل امین وحی الهی (5) بر قلب مطهر پیغمبر (6) بر ابلاغ بامّت و ممکن است مراد نزول حضرت رسالت باشد چون ارسال آن حضرت انزال او است بر امّت.

الْعَزِیزِ صفت خداوند است که یکی از اسامی خدا عزیز است بمعنی غالب و قاهر و مقتدر و عزت از صفات ذاتیه حق است مثل علم و قدرت و در غیر حق بافاضه باو است و بمعنی احترام است که باید او را محترم داشت و مقابل ذلت است بمعنی خفّت و خواریست وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ منافقون آیه 8 مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً سبأ آیه 11.

الرَّحِیمِ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ- الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ انعام آیه 155 از صفات فعل است و تمام تفضّلات الهی دنیوی و اخروی در حق مؤمنین از باب رحمت است

یا من سبقت رحمته غضبه

ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ انعام آیه 148.

[سوره یس (36): آیه 6] .... ص : 47

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6)

این نزول قرآن و ارسال رسول بر اینست که انذار فرمایی قومی را ما انذر پدران آنها پس اینها غافل هستند.

لِتُنْذِرَ علت ارسال رسل و انزال کتب برای اینست که انذار کنند قوم خود را از شرک و کفر و فساد اخلاق و طغیان و عصیان و هر چه باعث عذاب الهی میشود و خلود در جهنم و ارسال حضرت رسالت و نزول قرآن هم برای این بود که مشرکین و کفار زمان خود که مفاد:

قَوْماً باشد انذار فرماید آنها را و گفتند اثبات شیئی نفی ما عدا را نمیکند فوائد وجودیّه حضرت رسالت فقط انذار تنها نیست هدایت و ارشاد و دلالت بتوحید و سایر عقائد و اخلاق فاضله و اعمال صالحه بلکه وجود مبارکش واسطه جمیع فیوضات الهیست و بقاء عالم چنانچه در زیارت جامعه دارد

بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض بکم ینفس الهم و بکم یکشف الضر

الخ.

ص: 47

ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ بعضی ماء نافیه گرفتند یعنی انذار نشدند چون دوره جاهلیت و زمان فترت بود پیغمبری نداشتند که آنها را انذار کند لکن این منافی با مذهب شیعه است که زمین خالی از حجت نبوده اوصیاء حضرت ابراهیم در میان آنها بودند که آخرین آنها حضرت عبد المطلب و حضرت ابی طالب بوده لکن مقهور مشرکین بودند و کلمه ما انذرهم بر فرض نافیه باشد دلیل بر نفی منذر نمیکند بلکه آباء آنها انذار نمیشدند و اعتناء نمیکردند و جهالت سر تا سر دنیا را پر کرده بود و بعضی گفتند ماء موصوله است یعنی همین نحوی که آباء آنها را انذار میکردند انبیاء و اوصیاء انبیاء شما هم انذار بفرمایی قوم خود را فَهُمْ غافِلُونَ مرجع ضمیر ممکن است آباء آنها باشند که بکلی غافل از حق شدند و خدا را فراموش کردند و دستورات او را کنار گذاردند و ممکن است همین مشرکین زمان حضرت باشند و جمع بین هر دو هم بعید نیست و شاهد بر اینکه ماء موصوله است حدیث شریف است از حضرت صادق (ع) که کلینی مسندا از ابی بصیر روایت کرده که فرمود

(لتنذر القوم الذین انت فیهم کما انذر آبائهم فهم غافلون عن اللَّه و عن رسول اللَّه و عن وعده).

[سوره یس (36): آیه 7] .... ص : 48

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (7)

هر آینه بتحقیق ثابت شد قول بر اکثر آنها پس آنها ایمان نمیاورند.

وجود مقدس رسول و قرآن مجید کوتاهی در بیان عقاید و اخلاق و احکام نکردند و بر همه ثابت و محقق شد لکن اکثر آنها ایمان نمیاورند در خبر دارد مسئله خلافت امیر المؤمنین و اوصیاء طیّبین را حضرت رسالت مکرر در مکرر از اول بعثت تا حین رحلت بر همه ثابت کرد ولی اکثر ایمان نیاوردند که

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة)

و مکرر گفته ایم بیان مصداق مانع از عموم نیست.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ این جمله را دو نحوه میتوان تفسیر کرد یکی همان معنی که در ترجمه بیان شد که امور دینی بر آنها ثابت

ص: 48

شد و معذالک اکثر ایمان نیاوردند دیگر اینکه قول به اینکه اکثر ایمان نمیاورند ثابت و محقق شد ولی معنای اول اقرب است.

[سوره یس (36): آیه 8] .... ص : 49

إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8)

محققا ما قرار دادیم در گردن آنها غل هایی پس این غلها تا ذقن آنها بود پس آنها نمیتوانند سر فرود بیاورند.

این آیه شریفه دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه:

إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا کنایه باشد از کبر و نخوت و حب دنیا و هوای نفس و عصبیت و عناد که اینها بمنزله غل هستند و بر گردن آنها بار شده.

فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ غل در گردن بخصوص که دستها هم بگردن بسته شده که معنای غل هست زیر ذقن را میگیرد نمیگذارد سر فرود آید.

فَهُمْ مُقْمَحُونَ یعنی تسلیم فرمایشات نبی نمیشوند و سر باحکام دین فرود نمیاورند این حب شهوات مانع از قبول ایمان است چنانچه امروز هم همه مشاهده میکنیم که ابناء امروزه زیر بار احکام دین نمیروند و تسلیم فرمایشات نبی و ائمه و قرآن و علماء نمیشوند برای همین هوی و هوس ها دیگر اینکه مراد فردای قیامت باشد که این کفار و مشرکین و ضالّین و ظالمین را در غل و زنجیر میکشند که خطاب میرسد بملائکه عذاب خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقّة آیه 30 الی 33 و نیز میفرماید: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 73 و میفرماید إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِیراً دهر آیه 4 لکن معنای اول اقرب بنظر میآید بقرینه آیه بعد که میفرماید:

[سوره یس (36): آیه 9] .... ص : 49

وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (9)

و قرار دادیم از مقابل آنها سدی و از عقب سر آنها سدی که راه پس و پیش نداشتند پس کور کردیم چشمهای ایشان را پس آنها دیگر نمی بینند.

ص: 49

این آیه شریفه را تفسیرات مختلفه کرده اند و آنچه بنظر میآید اینکه اینها غرق دنیا شدند بطوری که دیگر تمام راهها برای آنها بسته شد چنانچه حضرت لقمان بفرزندش فرمود: (الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر) و ما امروز مشاهده میکنیم که نوع اینها باصطلاح کلافه سر بگم شده اند و راه بجایی پیدا نمیکنند چنان دنیا آنها را مشغول کرده که چشم قلب آنها کور شده، گوش قلب کر شده، زبان قلب لال شده، راه هدایت بر آنها بسته شده، راه بجایی پیدا نمی- کنند صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 17 فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا هر چه بخواهند پیش روند هزار گونه موانع جلوگیر آنها است و رافعی هم ندارند

(منهومان لا یشبعان طالب الدنیا و طالب العلم)

و اگر بخواهند برگردند، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا دنیا آنها را رها نمیکند و هوای نفس و شیطان نمی گذارند.

فَأَغْشَیْناهُمْ چشم قلب کور شده پرده غفلت روی چشم قلب افتاد قلب تاریک شده گرد و غبار معاصی آینه قلب را سیاه کرده.

فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ و اگر مراد قیامت باشد آن قدر در جهنّم جای آنها ضیق میشود که یک قدم پس و پیش نمیتوانند بردارند بیک طرف آنها شیطانی بسته شده و بیک طرف آنها سنگ کبریت و جهنم بر آنها تاریک و ظلمانی شده تاریکی جهنم و سیاهی کفر و معاصی و ظلمت و وحشت و خوف چنان آنها را فرو گرفته که وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ در حق آنها مصداق اتم است.

[سوره یس (36): آیه 10] .... ص : 50

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (10)

و مساویست بر آنها چه انذار بفرمایی آنها را و چه انذار نکنی ایمان نمیاورند:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

گذشت گفتیم که عقلی که خداوند به بشر عنایت فرموده بمنزله آینه قلب است که در او حقایق مکشوف می شود لکن شرایطی دارد: اولا قلب باید روشن باشد

ص: 50

اگر تاریک باشد چیزی در آینه مکشوف نمیشود. و ثانیا چشم لازم دارد آدم کور در آینه مشاهده نمیکند ثالثا باید چشم باز باشد و بیدار باشد آدم خواب یا چشم هم گذارده نمی بیند رابعا باید در چشم را نبسته باشند خامسا باید پرده و گرد و غبار روی آینه را نپوشیده باشد و این کفار و مشرکین و بسیاری از ابناء نوع ما هر پنج مانع را دارند قلب تاریکی جهل را دارد که فرمود

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

چشم آنها کور شده قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها انعام آیه 104 ما وراء این عالم را نمی بینند فقط دنیا و زخارف او را می بینند غفلت آنها را خواب کرده

(الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)

هوی و هوس در چشم را محکم بسته معاصی آینه قلب را سیاه کرده که فرمودند هر معصیتی یک نقطه سیاه روی قلب میاندازد تا وقتی که تمام صفحه قلب سیاه شد در یک حدیث دارد

(لا یرجی بخیر)

و در یک حدیث دارد

(صار قلبه منکوسا)

بناء علی ذلک وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ چنانچه میفرماید در جای دیگر إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ بقره آیه 5 و 6.

[سوره یس (36): آیه 11] .... ص : 51

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (11)

منحصرا و جز این نیست که انذار بفرمایی کسی را که متابعت کند ذکر را و بترسد از خدای رحمن در پنهانی پس بشارت ده او را بآمرزش گناهانش و اجر با اکرام و احترام.

إِنَّما تُنْذِرُ پیغمبر اگر چه برای انذار جمیع جن و انس آمده چنانچه قبلا فرمود لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ لکن تأثیر انذار و منذر بفتح شدن منحصر است بکسی که: مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ ذکر قران مجید است که یکی از اسامی قرآن ذکر است چنانچه میفرماید وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ انبیاء آیه 51 وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ قلم آیه 52 إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ تکویر آیه 27 و متابعت

ص: 51

قرآن عمل بدستورات آنست که امروزه بسیاری از دستورات قرآن را کنار گذارده اند از حدود و قصاص و ربا و حجاب و بسیاری دیگر.

وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ باطنا و قلبا نه مثل منافقین و باحوال قیامت و عالم آخرت.

فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ اسباب مغفرت بسیار است اولا اسلام و ایمان که فرمود:

(الاسلام یجبّ ما قبله)

ثانیا توبه

(التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له)

- ثالثا اعمال صالحه (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) رابعا بلیّات دنیوی کفّاره گناهان است خامسا دعاء مؤمنین سادسا شفاعت شافعین و غیر اینها و از همه بالاتر و بیشتر سعه مغفرت الهی.

وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ البته هر عمل صالحی اجری دارد چه امور اعتقادیه که ایمان کامل باشد و مثوبات که برای مؤمنین هست در حین نزع و در قبر و عقبات بعد از مرگ و عالم قیامت و صحرای محشر و دخول در بهشت و چه اخلاق فاضله و صفات حمیده و ملکات حسنه و چه اعمال صالحه از عبادات، فرائض الهیه، تلاوت قرآن، اذکار وارده، ادعیه مرویّه، خدمت بجامعه، اعلاء کلمه اسلام، هدایت و ارشاد بندگان و غیر اینها.

[سوره یس (36): آیه 12] .... ص : 52

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (12)

محققا ما خود ما زنده میکنیم مرده ها را و مینویسیم آنچه را از اعمال آنها که پیش فرستادند و آنچه از آثاری که از خود گذاردند و هر چیزی را احصاء کرده ایم در امام بیان کننده.

إِنَّا نَحْنُ برای تأکید است به کلمه انّ و نحن.

نُحْیِ الْمَوْتی از جن و انس و وحوش تماما فردای قیامت زنده میشوند و مبعوث میگردند برای جزای اعمال خود که فرمود الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

ص: 52

وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا تمام اعمال در دفتر الهی ثبت است چه اعمال قلبیه از عقائد حقّه یا باطله، کفر، ایمان، شرک، توحید، هدایت، ضلالت و چه نفسیّه از صفات و ملکات و اخلاق خوب و بد و چه اعمال عبادیّه و معاصی حتّی دارد نفسهایی که میکشد در عبادت و معصیت در دفتر ثبت میشود.

وَ آثارَهُمْ آثاری که از خود گذاردند و رفتند که دارد در حدیث

(من سنّ سنّه حسنه کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنّة سیّئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة)

و گفتیم سه قسم فاعل داریم:

فاعل بالمباشره که خود عمل میکند و فاعل بالتسبیب که سبب میشود دیگران عمل میکنند و فاعل بالرّضا که فرمود

الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم.

وَ کُلَّ شَیْ ءٍ هر چیزی که اطلاق شی ء بر او میشود که سر تا سر ممکنات را شامل میشود بواسطه کلمه کل. أَحْصَیْناهُ که فروگذار نکردیم چیزی را کوچک و بزرگ.

فِی إِمامٍ مُبِینٍ بعضی گفتند مراد لوح محفوظ است که ملائکه مقرّبین مشاهده میکنند کأنّه لوح بر آنها بیان میکند و بعضی گفتند نامه عمل است که میفرماید وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47 لکن اینها تفسیر برأی است مدرکی ندارد و در خبر از امیر المؤمنین است میفرماید:

(انا و اللَّه الامام المبین ابیّن الحقّ من الباطل ورثته من رسول اللَّه)

و شاهد بر این دعوی دعاء ندبه

(و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه)

و اطلاق امام بر لوح محفوظ و برنامه عمل خلاف ظاهر است و بر وجود امیر المؤمنین عین حقیقت است (هو امام المشرق و المغرب) و اخبار بسیاری داریم که تفسیر شده به امیر المؤمنین علیه السلام من جمله حدیث مروی از ابن بابویه مسندا از حضرت باقر (ع) که فرمود موقعی که این آیه نازل شد ابا بکر و عمر سؤال کردند مراد توریة است فرمود نه، انجیل است فرمود نه، قرآن است فرمود: نه، پس توجه فرمود بامیر المؤمنین و فرمود:

(هو هذا انه الامام الذی احصی اللَّه تبارک و تعالی فیه علم

ص: 53

کل شی ء)

و من جمله حدیثی است که از صالح بن سهل روایت شده گفت

(سمعت ابا عبد اللَّه (ع) یقول و کل شی ء احصیناه فی امام مبین قال فی امیر المؤمنین، ع)

و من جمله حدیث مروی از عمّار بن یاسر از امیر المؤمنین فرمود

(یا عمّار ا ما قرأت سورة یس و کلّ شی ء احصیناه فی امام مبین قلت بلی یا مولای قال انا ذلک الامام المبین

الی غیر ذلک من الاخبار و این احادیث مفصّل است فقط ما محل شاهد آنها را ذکر کردیم بلکه بعض افاضل گفتند امتیاز سوره یس بر سایر سور برای این جمله است.

[سوره یس (36): آیه 13] .... ص : 54

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13)

ای رسول محترم ضرب مثل کن برای این مشرکین قضیّه اصحاب قریه را زمانی که آمد آنها را فرستادگان.

ما شرح این قضیّه را بنا بر استفاده از اخباری که ابو حمزه ثمالی از حضرت باقر و عیاشی از حضرت صادق (ع) نقل کرده و نیز عیاشی از ابی حمزه ثمالی از حضرت باقر روایت کرده و این اخبار مفصّل است و خلاصه مفاد آنها را باندک اختلافی بیان میکنیم اینکه حضرت عیسی (ع) بر حسب امر الهی دو نفر رسول فرستاد بر اهل انطاکیه و آنها بت پرست بودند و سلطان آنها این دو رسول را گرفته و صد تازیانه زد و آنها بت پرست بودند و سلطان آنها این دو رسول را گرفته و صد تازیانه زد و آنها را حبس کرد حضرت عیسی (ع) شمعون الصفا را که وصی عیسی بود و رئیس حواریین، فرستاد برای نجات آنها و پس از مقدماتی از ملک در خواست کرد که آن دو را از حبس بیرون آورد و از آنها طلب دلیل و حجت و معجزه کند آوردند آنها را هم کور مادر زاد را که اصلا جای چشم نداشتند و صورت آنها صاف بود به دعا و سجده و دو رکعت نماز بصیر کردند و هم مقعد که قدرت بر قیام نداشت شفا دادند و هم مرده که هفت روز از وفاتش گذشته که در بعض اخبار دارد فرزند ملک بود در بعض دیگر فرزند دیگری آن را هم زنده کردند ملک از او پرسید چه گذشت بر تو گفت مرا بردند در آتش سوزان در این هفت روز سپس دیدم دو نفر نماز کردند و سجده و دعا خداوند مرا زنده کرد ملک گفت اگر آنها را ببینی میشناسی گفت آری جمعیت زیادی با ملک آمدند خارج شهر و یک یک افراد را به آن نشان دادند گفت نیست تا یکی از آن دو را در خلال جمعیت نشان دادند گفت این یکی از آن

ص: 54

دو نفر است سپس دیگری را در خلال یک جمعیت دیگر نشان دادند گفت اینهم آن یک دیگر است و این سبب شد که ملک با جماعتی ایمان آوردند ولی جماعت بسیار از اهل انطاکیه ایمان نیاوردند، این خلاصه قصه اینها تا در مقام شرح آیات شریفه برآئیم.

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا ضرب مثل تشبیه یک مطلب است برای اثبات مطلب دیگر یعنی حال آنها مثل حال شما مشرکین است.

أَصْحابَ الْقَرْیَةِ اهل انطاکیه که اینها اصنامی داشتند پرستش میکردند و بتکده داشتند که اصنام خود را در آنجا گذارده بودند و سلطانی داشتند إِذْ جاءَهَا ضمیر مؤنّث به قریه بر میگردد و مراد اصحاب قریه است و ممکن است بخود اصحاب برگردد و تأنیث بملاحظه جمع است.

الْمُرْسَلُونَ که سه رسول برای آنها آمد و گفتند این سه رسول را حضرت عیسی حسب الامر الهی فرستاد بعضی گفتند نام آنها شمعون و یوحنّا و بولس بوده و بعضی گفتند صادق و صدوق و شلوم بوده.

[سوره یس (36): آیه 14] .... ص : 55

إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (14)

إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ ابتدا دو نفر آنها را فرستادیم بسوی آنها این دو نفر آمدند و آنها را دعوت بتوحید کردند و اینکه نسبت ارسال را خداوند به خود میدهد برای این است که البته رسول مقام نبوّت هم داشته و مورد وحی الهی هم بوده و بر حسب امر الهی آمدند و لو عیسی هم مأمور بود که آنها را ارسال کند و مانعة الجمع نیست هم صدق میکند که خداوند ارسال فرموده و هم صدق میکند که عیسی فرستاده چنانچه مقام ولایت و امامت و خلافت ائمه اطهار بنصب الهی و افاضه حق بوده که اینها اولیاء اللَّه و حجج اللَّه و خلفاء اللَّه بودند و هم بر حسب امر الهی پیغمبر نصب فرمود و صدق میکند خلفاء رسول اللَّه.

فَکَذَّبُوهُما آنها را تکذیب کردند و تازیانه زدند و حبس کردند چنانچه شرحش گذشت.

فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ یعنی قوّه و قدرت و عزّت و شوکت دادیم به سیّمی که شمعون

ص: 55

الصّفا وصیّ حضرت عیسی و رئیس حواریّون بود.

فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ پس از اقامه حجّت و اتیان معجزات مذکوره از:

شفاء کور و زمینگیر و احیاء مرده معذلک جماعت کثیری ایمان نیاوردند و احتراز جستند.

[سوره یس (36): آیه 15] .... ص : 56

قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ (15)

گفتند نیستید شما مگر بشری مثل ما نازل نفرموده خداوند رحمن از شی ء و نیستید شما مگر اینکه دروغ می گویید.

قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا همین عذری که تمام مشرکین نسبت به انبیاء از نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی، عیسی، و سایر انبیاء داشتند و تصوّر میکردند که رسولان الهی باید از جنس دیگری مثل ملائکه باشند و بشر نمیتواند تماس بگیرد با خداوند متعال. جواب آنها اینست که اگر در قدرت خداوند اشکال میکنید که خداوند قادر علی کلّ شی ء، و اگر در قابلیّت بشر کلامی دارید بشر کمتر از نحل نیست که مورد وحی الهی شده وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ و کمتر از جماد نیست مثل کوه که خطاب رسید یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ و به کارد ابراهیم که گفت (الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی) بلکه قضیّه بر عکس است رسول باید کسی باشد که بشر بتواند با او تماس گیرد و این جز همنوع خود نمیشود فقط از رسول باید مطالبه دلیل و حجّت نمود پس از آنکه شرائط نبوّت در او باشد. بعلاوه مسئله توحید از ضروریات اولیّه عقل است که یک جمادی که لا یضرّ و لا ینفع لیاقت الوهیّت ندارد و از این نوع خرافات در دماغ و مغز بسیاری است، امروز در محلّه ما یک شیر سنگی که یک سنگتراش تراشیده احترامش از یک عالم جلیل القدر بیشتر است و امثال اینها کاخ فلانی، قصر فلانی و و و بسیار مورد احترام است علّامه محلّه چه اندازه احترام دارد.

وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ ءٍ اصلا منکر کلیّه انبیاء و رسل شدند که ابدا خدا رسولی نفرستاده و نمیفرستد.

ص: 56

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ با اینکه معجزات باهرات مشاهده کردند، معذلک تکذیب کردند، این رسولان برای تأکید اثبات رسالت خود پس از اقامه حجّت و دلیل و اتیان به معجزه

[سوره یس (36): آیه 16] .... ص : 57

قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16)

که اگر شما تصدیق نمی کنید ما نزد خدای خود آبرومندیم و بوظیفه خود رفتار کردیم و کوتاهی در فرمان او نکردیم.

قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ خواه شما بپذیرید و قبول کنید و هدایت شوید و خواه بکفر و شرک خود باقی باشید و در ضلالت و جهالت و حماقت خود سیر کنید.

[سوره یس (36): آیه 17] .... ص : 57

وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (17)

ما باید تبلیغ رسالت خود را بکنیم و دیگر مسئولیتی نداریم که شما قبول کنید یا رد کنید چنانچه وظیفه انبیاء و ائمّه و علماء و هدات دین همین است که بندگان را آگاه کنند بدستورات دینی که فردای قیامت نگویند لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 124 و امّا هدایت شدن آنها منوط بقابلیت آنهاست و افاضه حق تبارک و تعالی إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56.

[سوره یس (36): آیه 18] .... ص : 57

قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (18)

گفتند مشرکین به این مرسلین که ما تطیّر میزنیم بشما اگر دست برنداشتید از دعوت و منتهی نشدید هر آینه ما شما را سنگسار میکنیم و هر آینه به شما مماس میکنیم عذاب دردناک را.

قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ طیره فال بد است که مرسوم است در میانه مردم که فال بد میزنند اگر فلان کلاغ یا جغد لب بام صدا کند یا صبح از خانه بیرون آید چشمش به سگ بیفتد و بسیاری چیزهای دیگر آن را بفال بد میگیرند بعکس تفأل که بفال نیک میگیرند و در اخبار هم اشاراتی دارد بتطیّرات و تفاّلات در مواردی و از همین باب است مرغی که آمد لب بام خانه فاطمه صغری و سر روضه مطهّره حضرت

ص: 57

رسالت و وجه اینکه اینها بوجود این مرسلین تطیّر میزدند اینکه اینها آمده اند اختلاف بین ما بیندازند و یک دسته ما را مثل ملک و جماعتی را اضلال کردند و دست از دین آبائی و اجدادی ما برنداشتند و اگر بمانند بقیّه را هم باین سحرها اضلال میکنند.

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا اگر میخواهید نجات پیدا کنید باید دست از ایندعوت بردارید و اگر برنداشتید و منتهی نشدید لَنَرْجُمَنَّکُمْ رجم در شریعت مطهّره برای زنای محصنه که مرد زندار زنا کند یا زن شوهر دار زنا دهد با شرائط مقرّره و اینها با تأکید حرف لام و نون مؤکّده تهدید کردند.

وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ مثل حبس با اعمال شاقّه و قتل و جلد و امثال اینها و از این نوع تهدیدات مشرکین و کفّار بانبیاء داشتند و ظلمه و فجّار با مؤمنین دارند چنانچه آزر به ابراهیم گفت لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ مریم آیه 47 و به حضرت نوح قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ شعراء آیه 116 و غیر اینها لکن غافل از اینکه نگهبان آنها خداوند تبارک و تعالی است.

[سوره یس (36): آیه 19] .... ص : 58

قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)

گفتند مرسلین که این تطیّر که میزنید از شومی خود شما است اگر بودید متذکّر میشدید بلکه شما قومی هستید که اسراف میکنید.

قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ شومی و بدبختی و بلیّات دنیوی و عذابهای مهلکه و عقوبات اخروی تمام در اثر کفر و شرک و معاصی شما است ما آمده ایم که شما را از این نکبتها و مهالک و بدبختیها و عقوبات دنیوی و عذابهای اخروی نجات دهیم باید به آمدن ما تفأل بخیر بزنید که اینها آمده اند ما را سعادتمند و رستگار نمایند دعوت بتوحید و تصدیق انبیاء و ترک معاصی و بیرون رفتن از شرک و کفر و ایمان بخدا و رسول و سایر عقاید حقّه و اتیان به اعمال صالحه عین سعادت است لکن عیب در این است که شما متذکّر نمیشوید.

ص: 58

أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ؟ چنان هواهای نفسانی و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه شما پرده غفلت روی آینه قلب شما انداخته و عناد و عصبیّت و هزار عیب دیگر نمیگذارد شما بخود بیائید و بیدار شوید و بیاد دین و آخرت بیفتید.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ اسراف در کفر و شرک و معاصی کار شما را به جایی رسانده که سه نفر از فرستادگان خدا را با معجزات باهرات و بیانات شیوا و ادلّه متقنه و حجج واضحه تکذیب میکنید و میخواهید آنها را رجم کنید و در شکنجه عذاب های مؤلمه بیندازید و بآنها تطیّر میزنید.

[سوره یس (36): آیه 20] .... ص : 59

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20)

و آمد از آخر شهر مردی که بسرعت و تعجیل تمام می آمد گفت ای قوم من متابعت کنید فرمایش پیغمبران را.

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی گفتند حبیب نجّار بود که منزل او در منتهای شهرستان آنها بود چون شنید که رسل الهی آمده اند و مردم را دعوت به توحید و ایمان میکنند و معجزاتی اقامه کرده اند و مردم شهر آنها را تکذیب کردند و اراده سویی بآنها دارند با کمال سرعت آمد برای یاری مرسلین و در شأن، و جلال این رجل- حبیب نجّار- بس است که چندین حدیث از پیغمبر اکرم (ص) رسیده که فرمود سه نفر صدیق داریم

لن یکفروا باللَّه طرفة عین

مؤمن آل فرعون و حبیب نجّار که تعبیر بمؤمن آل یس فرموده و امیر المؤمنین (ع) علی و این افضل آنها است.

قالَ یا قَوْمِ قومی بوده کسره بجای یاء است و تعبیر بقوم برای این است که اهل انطاکیه بود.

اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ متابعت مرسلین قبول فرمایشات آنها است ایمان بیاورید آنها را تصدیق کنید بدستورات آنها عمل کنید احترام آنها را نگاهدارید.

[سوره یس (36): آیه 21] .... ص : 59

اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)

متابعت کنید کسی را که از شما مطالبه اجر رسالت نمیکند و آنها هدایت شدگان هستند.

ص: 59

(مسئله) در شریعت مطهره اجرت بر واجبات و اجرت بر محرّمات حرام است مثل اینکه اجرت بگیرد بر تعلیم احکام واجبه یا بر تحصیل علم واجب یا بر تطهیر مساجد و مشاهد و قرآن یا بر جهاد در راه دین یا اقامه صلوة و صوم و امر بمعروف و نهی از منکر و سایر واجبات شرعیّه چه واجب عینی باشد یا کفایی، تعیینی یا تخییری و اوجب واجبات هدایت و ارشاد است بالاخص بر پیغمبران که مأمور به ابلاغ هستند و هم- چنین اجرت بر حرام، رقّاص برای رقص و مغنّی برای غنا و بر تعمیر آلات لهو و لعب مثل آلات قمار و ساز و صنعت آنها و بسیار دیگر که امروز معمول بازار اسلامیست لذا انبیاء گوشزد امّت میکردند که لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اشکال اولا چرا پیغمبر اسلام با تصریحاتی که در قرآن دارد که من از شما اجر نمیخواهم چرا یک سهم از خمس را برای خود قرار داد و همچنین انفال را و قطایع ملوک را و ثانیا چرا محبّت و مودّت ذی القربی را اجر رسالت خود قرار داده که فرمود در قرآن قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22.

(جواب) امّا مسئله خمس و انفال و قطایع ملوک حقّی است که خداوند برای او قرار داده مثل زکات که حق فقرا است و مثل یک سهم خمس که حق خود قرار داده، هیچکدام اینها بعنوان اجر نیست و مثل حق واجب النّفقه و حق میراث و باب کفّارات و امثال اینها بعنوان اجر نیست. و اما مودّة ذی القربی برای تحقق ایمان است و نفع آن عاید خود آنها میشود چنانچه میفرماید ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ سبأ آیه 46.

اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ اینها هدایت شدگان هستند خدا آنها را هدایت و ارشاد فرموده و مقام نبوّت و رسالت به آنها عنایت کرده و مأموریت داده آمده اند برای هدایت شما.

[سوره یس (36): آیه 22] .... ص : 60

وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)

و چه میشود مرا که عبادت نکنم آن خداوندی را که مرا ایجاد فرمود و بسوی او است برگشت شما.

وَ ما لِیَ چه دلیل و برهان منطقی دارید که من اصنام شما را بپرستم و

ص: 60

دست از توحید بردارم.

لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی فطر بمعنی خلق و ایجاد و اختراع است ابتداء که می گویی: الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فاطر آیه 1 یعنی پدید آورنده، چرا من عبادت نکنم آن خدایی را که مرا از کتم عدم بعرصه وجود آورده و تحوّلاتی پیدا کردم از نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظم و اعضاء و جوارح و قوا و عقل و رشد که آن به آن افاضه وجود میکند مثل شعله آتش که آن به آن فانی میشود و وجود دیگری پیدا میکند و مثل حرکت که هر آنی در حرکت دوری در یک نقطه است ولی چون متّصل به یکدیگر است تشکیل دایره میدهد (هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب:

از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید)

وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ فردای قیامت باز گشت تمام خلایق بسوی او است.

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ برای پاداش عمل و جزای کردار البتّه شما برمیگردید و زنده میشوید و بعقوبت شرک و کفر و اعمال زشت و کردارهای بد خود گرفتار خواهید شد و اگر ایمان بیاورید و اقرار بوحدانیت او کنید و تصدیق انبیاء او را کنید و دست از شرک و کفر و معاصی بردارید در بازگشت خود سعادتمند میشوید و جزای خیر بشما خواهد داد

[سوره یس (36): آیه 23] .... ص : 61

أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ (23)

آیا من بگیرم از غیر خدایی که مرا آفریده و بمن اینهمه عنایت و تفضّل نموده و بازگشت من هم به او است بخدایی آلهه شما و حال آنکه اگر خداوند متعال تقدیر ضرری و خسارتی بمن فرموده باشد این آلهه شما بی نیاز نمی کنند به شفاعت خود نزد خدا مرا هیچ گونه امری را و مرا نجات از آن ضرر نمیدهند أَ أَتَّخِذُ استفهام انکاریست یعنی هرگز چنین نمیکنم و محال است از من صادر شود که الهی غیر از خالق خود بگیرم.

مِنْ دُونِهِ آلِهَةً نه اصنام شما را و نه آلهه سایر مشرکین را مثل مجوس که قائل بیزدان و اهرمن شدند و پرستش آتش کردند بتوّهم اینکه توجّه بخدا نمی شود و

ص: 61

مخلوقی لطیفتر از آتش نیست باید به او توجّه کرد و گاو پرستان و گوساله پرستان و ملائکه پرستان و جن پرستان و درخت پرستان و غیر اینها حتّی انبیاءپرستان یا ائمه پرستان و امثال اینها.

إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ یردنی بوده کسره بجای یاء است.

بِضُرٍّ که اگر بلائی و ضرری از جانب خداوند متعال بمن متوجه شود.

لا تُغْنِ لا تغنی بوده کسره بجای یاء است.

عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً اما آلهه شما که شعور و ادراک ندارند اصلا نمیفهمند که ضرر بمن متوجّه شده و نمیتوانند شفاعت کنند و امّا کسانی که حق شفاعت دارند مثل ملائکه و انبیاء و اوصیاء و مؤمنین اوّلا شفاعت آنها خاص به اهل توحید و ایمان است و ثانیا تا اذن و اجازه نداشته باشند شفاعت نمیکنند.

وَ لا یُنْقِذُونِ اینهم ینقذونی بوده کسره بجای یاء است و بالجمله در مقابل اراده حق احدی نیست بتواند عرض اندام کند چه اراده نعمت و تفضّل و چه اراده بلاء و عقوبت (اللّهم لا مانع لما اعطیت و لا معطی لما منعت).

[سوره یس (36): آیه 24] .... ص : 62

إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (24)

محققا من اگر اتّخاذ کنم آلهه غیر از او را هر آینه در گمراهی آشکارا وارد میشوم.

ضلالت بمعنی گمراهی است که انسان راه را گم کند یا چیزی از او گم شود و منشأ ضلالت جهل است که نداند راه از چاه کدام طرف است یا اشتباه کند راه دیگری را خیال کند راه مقصود است، قسمت اوّل جهل بسیط است، انسان که مقصدش مثلا تهرانست سر یک جاده می بیند چندین راه است نمیداند کدامیک راه مقصود او است باید توقّف کند تا یک راهنمایی پیدا شود که اطمینان بقولش پیدا کند و اگر چند نفر باشند یکی این راه را نشان میدهد دیگری راه دیگری هکذا سومی و چهارمی انسان متحیّر میشود که کدامیک آنها صادق هستند البته مطالبه دلیل و مدرک میکند و تا بر او ثابت نشود حرکت نمیکند، مسئله دین از همین باب است هر دسته راه سعادت را طریقه خود میداند: یهود، نصاری، مجوس، مشرکین

ص: 62

طبیعی و سایر فرق البته باید مطالبه دلیل کرد انبیاء را خدا فرستاده برای راهنمایی که راه سعادت را نشان دهند و البته با مدرک و دلیل مثل معجزه و یکی از راهنماهای خداوندی عقل است که گفتند عقل رسول باطنی است و رسول عقل خارجی است و مسئله توحید و نفی شرک را عقل درک میکند زیرا امری واضح تر از توحید نیست آثار قدرت الهی آن به آن در جمیع مخلوقات واضح و روشن است:

دل هر ذرّه را که بشکافی آفتابیش در میان بینی

هر گیاهی که از زمین روید وحده لا شریک له گوید

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 46. لذا شرک و بت پرستی بالاخص پس از آمدن انبیاء و دعوت به توحید ضلالت آشکار است که میگوید إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.

[سوره یس (36): آیه 25] .... ص : 63

إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (25)

محققا من ایمان آوردم به پروردگار شما پس از من بشنوید.

إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ ایمان آورده بود از ابتداء امر چنانچه گذشت که پیغمبر فرمود: سه نفر لم یکفروا باللّه طرفة عین: علیّ بن ابی طالب، و حبیب نجّار، و آسیه زن فرعون، و سه نفر صدیق: مؤمن آل فرعون و حبیب نجّار- مؤمن آل یس- و علی ابن ابی طالب و هو افضلهم و ممکن است مراد از آمنت تصدیق انبیاء مرسلین باشد و تعبیر بربّکم نه تعبیر به ربّی اشاره به این است که شما هم باید ایمان بیاورید و تصدیق انبیاء او را بکنید زیرا شما را تربیت فرموده نعمت وجود و هستی و نعم باطنیّه و ظاهریّه عطا فرموده فَاسْمَعُونِ دو نحوه تفسیر شده یکی خطاب به همان مشرکین و مراد از سماع اطاعت و فرمانبرداریست یعنی شما هم حرف مرا بشنوید و ایمان بیاورید و اطاعت کنید دیگر خطاب به مرسلین که شما شهادت مرا بشنوید و نزد پروردگار شهادت دهید و معنای اوّل اظهر است و در موضوع حبیب نجّار و معامله قوم با او اختلاف زیادیست

ص: 63

بین مفسّرین بعضی گفتند او را زیر پاهای خود پایمال کردند تا مرد، بعضی گفتند سنگسار کردند حتّی مات، بعضی گفتند او را کشتند سپس خداوند او را زنده کرد بعضی گفتند اراده قتل او را کردند ولی خداوند او را بالا برد چنانچه با حضرت عیسی (ع) فرمود لکن در کافی از حضرت باقر (ع) روایت کرده که فرمود روز اوّل او را مکتّع کردند یعنی انگشتهای او را شکستند خداوند دو مرتبه به او اعاده فرمود روز بعد آمد آنها را دعوت کرد او را کشتند بنا بر این حدیث داخل در مقتولین فی سبیل اللَّه میشود و مصداق آیه شریفه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ- الآیه آل عمران آیه 163

[سوره یس (36): آیه 26] .... ص : 64

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (26)

گفته شد به آن که داخل بهشت شو گفت ای کاش قوم من میدانستند این نعمت عظمی را.

از کلمه قیل و قال میتوان استفاده کرد که این جنّة جنّت آخرت و قیامت نیست چون بلفظ ماضی ادا شده بلکه همان جنّت عالم برزخ است که در اخبار دارد زمین وادی السّلام نجف است که ارواح انبیاء و ائمّه و صلحاء آنجا متنعّم به نعم الهی هستند (مسئله مهمّه) اختلافیست که نسبت موت و حیات چه نسبت است؟ بعضی گفتند سلب و ایجاب، بعضی گفتند عدم و ملکه، بعضی گفتند تضاد، ما در مجلد سوم کلم الطیّب گفته ایم که نسبت به حیات حیوانی و نباتی عدم و ملکه است و نسبت بحیات انسانی تضادّ است انتقال نشئه است بناء علی هذا می گوییم آیه شریفه لا تَحْسَبَنَّ مخصوص شهداء نیست زیرا لفظ شهید ندارد بلکه هر که در راه دین کشته شود مصداق قتلوا فی سبیل اللَّه است مثل ائمّه اطهار و بسیاری از علماء دین و مؤمنین که در راه دین کشته شدند بلکه به تنقیح مناط قطعی شامل کسانی که در راه خدمت به دین از دنیا میروند میشود بلکه اثبات شی ء نفی ما عدا نمی کند تمام مؤمنین اینها حیات ابدی پیدا میکنند و متنعم بنعم الهی میشوند و مرگ اول راحت آنها میشود چنانچه اخبار بسیاری در این باب داریم حضرت ابا عبد اللَّه الحسین (ع) میفرماید

(خطّ الموت علی ولد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتات و ما اولهنی الی اسلافی

ص: 64

اشتیاق یعقوب الی یوسف).

مثنوی میگوید:

مرگ اگر مرد است گو پیش من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من از او جانی ستانم جاودان او ز من دلقی بگیرد رنگرنگ

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ظاهرا قائل ملائکه باشند که در حال احتضار بشارت می آورند و پرده را پس میکنند و جای او را در بهشت به او نشان میدهند.

قالَ در همان حال احتضار:

یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ که آنها میدانستند ثمرات و نتایج و فوائد توحید و ایمان و تصدیق انبیاء را لکن هیهات هیهات

[سوره یس (36): آیه 27] .... ص : 65

بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (27)

به اینکه آمرزید مرا و مغفرت او شامل حال من شد از طرف پروردگار من و مرا قرار داد و جعل فرمود از بندگان محترم خود که آنها را گرامی داشته بِما غَفَرَ لِی رَبِّی در حدیث داریم که میفرماید: مرگ برای مؤمن کفّاره جمیع گناهان او است بلکه اگر موجب غرور و امن من مکر اللَّه نشود فردای قیامت بسیاری از نواصب را فدای مؤمنین میکنند و به ازای آنها به جهنّم میبرند و این منافی با آیه شریفه وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ، وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164 نیست زیرا در حدیث قدسی است

(و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

فردای قیامت مظلوم مطالبه حق خود را میکند در پیشگاه و محکمه الهی باید ظالم به اندازه حق مظلوم گناهان آن را پای خود بگیرد و بر گردن خود بار کند یا اگر مظلوم گناهی ندارد یا بمقدار حقّش نیست باید ظالم عباداتش را به مظلوم دهد و اگر ظالم عبادت ندارد یا به مقدار حق مظلوم نیست خطاب می رسد به مظلوم که در صحرای محشر هر که از خویشان و دوستان خود گرفتار هستند بیاور و گناهان آنها را بار بر ظالم کن تا اندازه اداء حق تو بشود بنا بر این می گوییم ظالمین به آل محمّد از خلفاء سه گانه و بنی امیّه و بنی العبّاس و اتباع آنها را بیاورند آنها عبادت ندارند که به آل محمّد (ص) دهند چون شرط صحّت کلّ عبادات ایمان

ص: 65

است که آنها ندارند و آل عصمت هم گناهی ندارند که به گردن آنها بار کنند چون معصوم هستند لا بد باید قسمت سوم عملی شود و آن خطاب رسد به آل عصمت که در صحرای محشر هر که از ذراری شما و شیعیان شما و دوستان شما گرفتارند بیاورید و گناهان آنها را بر اینها بار کنید تا اداء حق شما بشود و این مورد را برای رفع تعجب و اینکه منافی با آیه نیست و ظلمی در حق آنها نشده بیان کردیم و الّا دستگاه ظالم و مظلوم منحصر به این مورد نیست تمام ظلمه گرفتارند و تمام مظلومین خوشحال و فرحناک هستند.

وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ خداوند مؤمنین را فردای قیامت بسیار احترام می گذارد هر کدام به درجه خود.

[سوره یس (36): آیه 28] .... ص : 66

وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ (28)

و ما نازل نکردیم بر قوم حبیب نجّار- رجلی که از اقصی المدینه آمده- از بعد از او- یعنی بعد از کشتن او یا تکذیب او یا تکذیب رسل یا اذیت بآنها- لشکری از آسمان و نیستیم ما انزال کننده.

این آیه شریفه را چند نحو تفسیر کردند: (1) اینکه ملائکه را برای هلاک آنها نفرستادیم و نمیفرستیم. (2) اینکه وحی از آسمان بتوسّط ملائکه بر انبیاء برای هدایت آنها پس از کشتن حبیب نجّار و تکذیب انبیاء نفرستادیم و نخواهیم فرستاد. (3) ملائکه را بجای انبیاء بر آنها نفرستادیم و هرگز نمیفرستیم.

(توضیح کلام) اینکه خداوند بمقتضای حکمت و لطف برای بندگانش انبیاء را ارسال میفرماید و دستورات به توسط ملائکه وحی میفرستد و کتاب نازل میکند تا اینکه حجّت بر آنها تمام شود و راه عذر بر آنها بسته شود لکن پس از آنکه از قابلیّت هدایت افتادند و قساوت و عناد ورزیدند و طغیان و سرپیچی کردند آنها را بخود وامیگذارد تا هر چه بتوانند معصیت و نافرمانی کنند و بر عذاب خود بیفزایند چنانچه میفرماید فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83 معارج آیه 42 پس از آن اگر در نسل آنها مؤمنی پیدا میشود عذاب بر آنها نازل

ص: 66

نمیکند و اگر پیدا نمیشود آنها را بعذاب هلاک میفرماید و این کفّار انطاکیه قوم حبیب نجّار حجّت از هر جهت بر آنها تمام شد: سه پیغمبر بر آنها فرستاده شد با معجزات با هرات و حبیب نجّار هم آنچه باید بگوید گفت و معذلک ایمان نیاوردند میفرماید:

وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ چون حجت تمام شد و دیگر قابل هدایت نیستند باید بعذاب هلاک شوند که گفتند: جبرئیل بر در دروازه شهر صیحه زد یک مرتبه خاموش شدند و اللَّه العالم چنانچه در آیه بعد میفرماید:

[سوره یس (36): آیه 29] .... ص : 67

إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29)

نبود مگر یک صیحه پس بناگاه تمام آنها خاموش شدند.

عذابهایی که بر امم سابقه نازل میشد بسا به مقتضای حکمت مدّتی طول میکشید مثل قوم نوح که مدّتی ساخت کشتی میکرد تا آب از آسمان بارید و از زمین جوشید تا آنها هلاک شدند و مثل عاد که میفرماید باد را سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً الحاقّة 7 و مثل ثمود فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ و مثل قوم لوط که میفرماید إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ هود آیه 83 و غیر اینها و لکن اینها آنی مهلت نداشتند که میفرماید:

إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً که گفتند صیحة جبرئیل بود دم دروازه شهر.

فَإِذا هُمْ خامِدُونَ خمود خاموشی است یک مرتبه خاموش شدند و کلمه اذا بناگاه است یعنی بدون مهلت چنانچه قوم شعیب هم بصیحه هلاک شدند که می- فرماید وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ هود آیه 96 و تعجب ندارد که تمام آنها به یک صیحه هلاک شوند بلکه تمام آنچه در آسمانها و زمین هستند به یک صیحه هلاک شوند چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 و تمام اینها در جنب قدرت حق مساوی است بمجرّد اراده

ص: 67

تحقق پیدا میکند از امر قیامت و حشر جمیع خلائق مشکلتر در نظر ما چیزی نیست و میفرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ قمر آیه 50 و مکرّر بیان کرده ایم که افعال الهی احتیاج به مقدّمات زیادی ندارد مثل افعال عباد نیست که باید اوّل تصوّر کند سپس تصدیق بفائده آن پس عزم سپس جزم ثمّ حرکت عضلات پنج مقدّمه بلکه بمجرّد اراده که علم به صلاح باشد ایجاد میفرماید که تعبیر به مشیّت میکنیم ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن و از این جهت گفتند خلقت الاشیاء بالمشیة و المشیة بنفسها.

[سوره یس (36): آیه 30] .... ص : 68

یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (30)

ای دریغ بر بندگان که نیامد آنها را رسولی مگر آنکه بودند به او استهزاء و مسخره میکردند.

چه اندازه انبیاء را بلکه مؤمنین را مسخره و استهزاء میکردند وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ انعام آیه 10 در حق نوح وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ- الایه هود آیه 40 زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا بقرة آیه 208 وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ و الصّافات آیه 14 فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ مؤمنون آیه 112 وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ ص آیه 62 و 63 وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ بقره آیه 14 قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ توبه آیه 66 إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 95 و غیر اینها از آیات لذا حبیب نجّار پس از دخول در جنّت که قبلا ذکر فرمود می گوید:

یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ حسرت و ندامت و پریشانی، از برای کسیست که نعمتی، و نفعی در دست داشته باشد و از دست بدهد و چه نعمتی بزرگتر از نعمت ایمان است و تصدیق انبیاء و اطاعت آنها که سعادت دنیا و آخرت را در بر دارد فردای قیامت فریاد وا حسرتاه آنها بلند است أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی

ص: 68

جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ

زمر آیه 57 قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فِیها انعام آیه 31 ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ نفی کلّی می کند که احدی از پیغمبران نبودند که آنها را استهزاء نکنند إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ بلکه غیر انبیاء ائمه را استهزاء می کردند امروز هم علماء و متدینین را استهزاء میکنند.

[سوره یس (36): آیه 31] .... ص : 69

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (31)

آیا این مشرکین و کفّار نمیبینند و درک نمی کنند که بسیاری را از کفّار و مشرکین از پیش از اینها ما هلاک کردیم محقّقا آنها بسوی اینها دیگر بر نمی گردند.

أَ لَمْ یَرَوْا رؤیت در اینجا بمعنی درک است یعنی آیا درک نمی کنند و فکر نمیکنند و تأمل و تدبر ندارند کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ قوم نوح که به غرق هلاک شدند، عاد قوم هود که به باد هلاک شدند، ثمود قوم صالح که بصاعقه هلاک شدند قوم شعیب بصیحه هلاک شدند، قوم لوط بخسف و امطار حجاره هلاک شدند، فرعونیان به غرق هلاک شدند، قوم ابرهه بحجاره ابابیل هلاک شدند، همین اهل انطاکیّه به صیحه واحده هلاک شدند و غیر اینها آیا فکر نمیکنند که سبب هلاکت آنها چه بوده همین شرک و کفر و تکذیب انبیاء و طغیان و فساد که اینها هم دارند آیا نمی ترسند که به همین نوع عذابها اینها هم گرفتار شوند آیا بخود نمی آیند؟

أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ یعنی پس از هلاکت دیگر بدنیا بر نگشتند تا قیامت که تمام بر می گردند برای جزاء.

(سؤال) چه بسیار مواردی داریم که از آیات و اخبار استفاده میشود که برگشتند مثل عزیز که می فرماید أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها- الی قوله تعالی- وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً- الایه بقره آیه 261 و مثل هفتاد نفر که موسی برای میقات برد وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ- الآیه اعراف آیه 154 وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ

ص: 69

تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

بقره آیه 51 و 52 و مثل احیاء عیسی موتی را و همچنین پیغمبر و ائمّه (ع) و در دوره ظهور و دوره رجعت.

(جواب) در آیه ندارد که هر که مرد به دنیا بر نمی گردد میفرماید چه بسیار آنهم قرون قبل را فرمود مربوط به زمان بعد نیست بالاخص اینها ازمنه آتیه را که مشاهده نکرده اند بلکه قبول هم ندارند.

[سوره یس (36): آیه 32] .... ص : 70

وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (32)

و نیست کلّ شما مگر آنکه جمیع شما نزد ما حاضر خواهید شد و شما را حاضر میکنند.

راجع به قیامت و یوم البعث است که جمیع جن و انس و ملک بلکه جمیع حیوانات محشور میشوند که آیات شریفه قرآن در این باب بسیار است و خصوصیّات آن عالم آخرت با این عالم بسیار تفاوت دارد من جمله اینکه فرمودند

الیوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل

دنیا دار تکلیف است و آخرت دار جزاء است چنانچه میفرماید لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22 و من جمله اینکه آخرت دار حیات است تمام خصوصیّات آن عالم زنده هستند وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ عنکبوت آیه 64 مرگ در آخرت نیست. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها فاطر آیه 33 بلکه تمام نعم بهشتی و تمام عذابهای جهنّمی حیات دارند با اهلش تکلّم میکنند و به درجات ایمان و اعمال صالحه لذّت می بخشند و بدرجات کفر و اعمال سیّئه الم و عذاب می- چشانند بلکه چه بسیار در جهنّم نمی سوزند و متألّم به آلام آن نمی شوند مثل ملائکه عذاب بلکه الم می بخشند و اهل محشر موقعی که تمام حاضر می شوند خداوند اینها را دسته بندی میکند یک دسته اهل عذاب و جهنّم کسانی که بدون ایمان از دنیا رفته از روی تقصیر یک دسته کسانی که بدون ایمان رفته لکن از روی قصور مثل اطفال کفّار و مجانین آنها، آنها را به محلّی می برند و یک زندگانی بر آنها قرار می دهند: نه استحقاق عذاب دارند نه لیاقت و قابلیّت بهشت، یک دسته کسانی که با ایمان و آمرزیده

ص: 70

از دنیا می روند بدون حساب وارد بهشت می شوند، یک دسته با ایمان و آلوده به معاصی از دنیا می روند اینها گرفتار اعمال خود هستند تا تدارک شود یا مغفرت شامل حال آنها شود یا نائل به شفاعت شفعاء شوند و بهشت روند و در جهنّم و بهشت هم درکاتی و درجاتی دارد هر دسته در درجه خود یا در درکه خود هستند: یک دسته اطفال مؤمنین هستند که برای احترام پدران و مادران بهشت میروند، یک دسته مجانین و سفهاء مؤمنین جای خوبی بر آنها معیّن شده، یک دسته کفّار جن و شیاطین جهنّم با اهل جهنّم محشور و معذّب هستند، یک دسته مؤمنین جن برای آنها بهشتی غیر از بهشت انس مناسب حال خود آنها، یک دسته حیوانات و وحوش صحرایی برای آنها محلّی معیّن شده می چرند.

[سوره یس (36): آیه 33] .... ص : 71

وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33)

و آیت و دلیل است از برای معرفت خداوند و وحدانیّت او و قدرت و علم و حکمت او اینکه زمین مرده را که خشک و ساده است و بدون آب و گیاه است احیا می کنیم آن زمین را زنده می شود و بیرون می آوریم از آن زمین جنس دانه را پس از آن جنس میخورند.

در این آیات شریفه خداوند آثار قدرت خود را و تفضّلاتی که بر بندگان فرموده و نعمتهایی که به آنها عطا کرده بیان میفرماید من جمله:

وَ آیَةٌ لَهُمُ یک نشانه و دلیل برای تمام افراد بشر الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ در فصل خزان که گیاهی در روی زمین نیست صحراها تمام قاعا صفصفا است خداوند به نزول باران و وزیدن بادها و تلطیف هوا أَحْیَیْناها زنده می کند زمین را و سبز و خرّم، نهرها جاری، کشتزارها سیراب وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا گندم، جو، عدس، ماش، نخود، برنج، لوبیا و سایر حبوبات فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ که اگر خدای نخواسته یک سال باران نیامد خشکسالی شد کار بجایی میرسد که یکدیگر را میخورند چنانچه گفتند:

(زمانی که آدمخوری باب گشت هزار و دویست و هشتاد و هشت)

تاریخ هجری قمری

ص: 71

[سوره یس (36): آیه 34] .... ص : 72

وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (34)

و قرار دادیم در آن زمین میته باغستانهایی و نخلستانهایی از نخل خرما و رطب و از مو انگور و شکافتیم در آن زمین میته و در آن جنّات چشمه هایی از آب.

و ذکر نخیل و اعناب از باب مثال است و الّا فواکه و میوه ها بسیار است چه از اشجار باشد مثل سیب، به، هلو، گلابی، شلیل و اشباه اینها، چه فواکه زمینی باشد مثل هندوانه، خربوزه، بادنجان، کلم قمری، شلغم، بقولات، تره، نعناع ترخون، ریحان و غیر اینها از مأکولات انسان و حیوانات جلّ الخالق.

وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ جنّات از ماده جنّ است بمعنی مستور و لذا طائفه جن را جن گفتند بر اینکه بر انسان مستور هستند دیده نمی شوند چنانچه می- فرماید در مورد شیاطین إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اعراف آیه 26 و در این باغستان ها و نخلستان ها چنان اشجار سر بهم آورده و سایه انداخته که خورشید و ماه و ستارگان و آسمان دیده نمیشود.

مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ ذکر نخیل و اعناب از باب مثال است و امتیاز این دو از سایر فواکه و میوه ها برای شدّت احتیاج بشر است از بسرش تا شیره و سرکه اش و لذا در میان فواکه این دو مورد زکات شد چنانچه در حبوب گندم و جو مورد شد زیرا احتیاج به این دو بیش از سایر حبوبات است که اینها را غلّات اربعه میگویند چنانچه در حیوانات که مأکول انسان هستند انعام ثلاثه: شتر، گاو، گوسفند و بز نیز حکم گوسفند دارد و احتیاجات به آنها از پوست آنها تا شیر آنها و روغن و کره و ماست و پنیر و کشک و سایر فوائد بسیار است و در میان فلزّات طلا و نقره سکه دار چون تمام معاملات بسته به آنها است این نه چیز است که مورد زکاة است.

وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ ضمیر فیها ممکن است به ارض باشد که در آیه قبل فرمود و ممکن است به جنّات باشد لکن اول بنظر اقرب می آید.

[سوره یس (36): آیه 35] .... ص : 72

لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (35)

برای اینکه بخورید از میوه های آن و آنچه عمل میکند او را دستهای آنها آیا پس از این شکر نمی کنند؟

ص: 72

لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ غرض و غایت اینکه این جنّات نخیل و اعناب را قرار دادیم و لو فوائد بسیاری دارد ولی غرض اصلی استفاده از میوه او است که خداوند برای انسان قرار داده چنانچه می فرماید خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و این استفاده خوراک شما علّت غایی خلقت اشجار است که گفتند علّت غایی در تصور مقدّم است بر علّت مادی و صوری لکن در وجود مؤخّر است.

وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ که از این خرما و انگور چه اندازه استفاده از کشمش او شیره او، سرکه او، از برگ او، از قامه او، از هسته او، حتّی اهل فساد از شراب او استفاده می کنند و غیر اینها از فوائد حتّی بر حیوانات آنها.

أَ فَلا یَشْکُرُونَ آیا پس از اینهمه نعمت معذلک شکرگزار نیستند؟ گفتند شکر نعمت شرایطی دارد: اولا اینکه بداند این نعمت از جانب پروردگار است نه مثل طبیعی که مستند به طبیعت می داند و ثانیا اینکه بداند که احدی قدرت ندارد بر اینکه باران بفرستد یا حبّه ای از زمین خارج کند تا نخله و اشجار برویاند و ثالثا به ازاء هر نعمتی عملی انجام دهد هم شکر قلبی میخواهیم هم لسانی هم عملی و همین شکر گذاری باعث زیادتی نعمت میشود و کفران باعث سلب نعمت لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7 با اینکه این نعمت ها در جنب سایر نعم الهی بسیار کوچک و حقیر است و نعم الهیّه بسیار است که میفرماید: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 37 از نعمت وجود و اعضاء بدن و نعمت عقل و سایر نعم الهیّه و اعظم از همه آنها نعمت ایمان و معرفت به توحید و عدل و نبوّت انبیاء و ولایت و تصدیق به قیامت و توفیق باعمال صالحه است

[سوره یس (36): آیه 36] .... ص : 73

سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (36)

منزّه است پروردگاری که خلق فرمود جفت هایی نر و ماده تمام آنها از آنچه روئیده میشود از زمین و از نفوس خود آنها و از آنچه نمیدانند و پی نمیبرند.

سُبْحانَ الَّذِی یکی از اذکار اربعه تسبیح است: تکبیر، تسبیح، تحمید تهلیل و بر همه آنها اطلاق تسبیح میشود می گویی تسبیحات اربعه، تسبیح فاطمه

ص: 73

سایر تسبیحات و معنای تسبیح تنزیه و تقدیس حضرت ربوبیست از کلیّه عیوب و نواقص و احتیاجات ذاتا و صفة و فعلا.

خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها تمام جن و انس و نباتات و حیوانات و معادن و آنچه در تخوم ارض، و در قعر دریاها است نر و ماده قرار داده به اشکال مختلفه و رنگهای متعدّده و طعم های متفرّقه و خواص متفاوته.

مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ که در اخبار دارد نطفه نر جزو گرد هوا میشود بتوسّط باران بر ماده می نشیند و میوه و ثمره از آن بیرون می آید.

وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ که دارد در نطفه انسان و حیوانات سلولهایی هست که هر کدام اقتضای یک اولاد دارد و اینها یکدیگر را میخورند تا باقی ماند یکی یا دو یا چند که بسا بعض حیوانات چندین اولاد زایش میکنند مثل سگ و گربه و در تخوم و حبوب نطفه قرار میگیرد و به ثمر میرسد.

وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ در اخبار دارد آنچه در تخوم ارض است و آنچه در قعر دریاها است حتّی دارد صدف دهن باز میکند و نطفه توسّط باران در دهان آن ریخته میشود و مروارید میگردد حتّی در کوه ها نر و ماده آنها تماس میگیرد معادن از آنها استخراج میشود حتّی آبها بسا به ملاقات یکدیگر تولید بعض میاه میکنند.

[سوره یس (36): آیه 37] .... ص : 74

وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37)

و یکی دیگر از آیات الهی برای آنها شب است که بیرون می آوریم از او روز را یعنی چون روز خارج میشود و شب میشود پس در این هنگام آنها در تاریکی می افتند.

مکرر گفته شده که کره زمین یک حرکت وضعی دارد دور خود در یک شبانه روز میچرخد و همیشه نصف سطح کره زمین مقابل خورشید است این قسمت مقابل تشکیل روز میدهد و آن قسمت دیگر تشکیل شب میدهد و اگر این حرکت را نداشت همیشه آن قسمت مقابل روز بود و قسمت مخالف شب و در هیچکدام زندگانی میسر نبود چنانچه در ارض تسعین شش ماه روز است و شش ماه شب و دوره سال یک شبانه روز است و هیچ ممکن نیست در آنجا زندگی کردن و امّا زیادتی روز و شب برای

ص: 74

حرکت زمین است دور کره شمس در یک سال و چون مطابق دائره منطقه البروج سیر می کند و دائره معدّل با دائره منطقه در دو نقطه تماس میگیرند اوّل فروردین و اوّل مهر شب و روز مساوی میشوند و در نقطه منتهای بعد بر یکدیگر زائد میشوند که 24 درجه است اول تیر و اول دی روز در منتهی درجه بلندی میشود در اول تیر و منتهی درجه کوتاهی در اوّل دی و شب بعکس میشود.

[سوره یس (36): آیه 38] .... ص : 75

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (38)

و خورشید جریان و حرکت دارد تا محلّی که از برای او قرار داده شده که آنجا استقرار پیدا میکند این است تقدیر خداوند عزیز مقتدر علیم بجمیع حکم و مصالح.

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها نظر به اینکه عقیده حکماء قبل این بود که این آسمانهای هفتگانه مثل فلزیست بهم چسبیده که سطح محدّب هر یک مماس با سطح مقعّر دیگریست و این سیّارات سبع مثل میخ در هر یک کوبیده شده: قمر، عطارد زهره، شمس، مرّیخ، مشتری، زحل، و فلک سابعه سطح محدّب او مماس با فلک ثوابت که بقیّه کواکب در او کوبیده شده و نام او را کرسی گذاشتند و سطح محدّب کرسی مماس با فلک غیر مکوکب که فلک اطلسش نام نهادند که عرش باشد و عرش این کواکب و افلاک را دور کره زمین در شبانه روز میچرخاند لذا مفسّرین در تفسیر این جمله تفاسیری کردند و چون این عقیده فسادش امروز ظاهر شده و این کواکب در این فضا وسیع هر کدام سیر مخصوصی دارند بخصوص منظومه های شمسی ولی تمام اینها یک سیر مستقیمی دارند بطرف کره وگا که نسر الطائرش گویند و بعد او از کره زمین به حدّیست که لا یعلمه الّا اللَّه و چون به آنجا رسیدند تمام این کرات مجتمع میشوند و از حرکت می افتند و قیامت بر پا میشود و در آیات و اخبار اشاراتی باین جمله دارد مثل آیه شریفه فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ قیامت آیه 7 و 8 و 9 و در خبر دارد ابن بابویه حدیثی مسندا از ابی ذر غفاری نقل میکند و حدیث مفصّل است و محلّ شاهد آن از پیغمبر روایت میکند از اوصاف شمس فرمود میگوید

(قلت یا رسول اللَّه این تغیب الشّمس قال فی السّماء ثمّ ترفع من سماء الی سماء

ص: 75

حتّی ترفع الی السّماء السّابعة العلیاء حتّی تکون تحت العرش- الی قوله (ص)- فذلک قول اللَّه عزّ و جلّ وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ

و این حدیث کالصّریح است لما قلناه و حدیث بسیار مفصّل است تا میرسد که می فرماید

الی قوله فذلک قوله تعالی إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ و القمر کذلک من مطلعه و مجراه فی افق السّماء و مغربه و ارتفاعه الی السّماء السّابعة و تحت العرش الحدیث

و میتوان گفت این حدیث یکی از معجزات آن حضرت است که امروز کشف می شود.

ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ عزیز غالب قاهر مقتدر است علیم عالم به جمیع اشیاء علم غیر متناهی نه اوّل دارد نه آخر عین ذات مقدّس است.

[سوره یس (36): آیه 39] .... ص : 76

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (39)

و ماه را چنین تقدیر کردیم در منازلی سیر میکند تا برگردد مثل شاخه خرمای قبلی یعنی هلالی.

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ چون ماه از خود هیچ نور ندارد لکن جسم شفّافست مثل آینه کسب نور از خورشید میکند و در یک ماه دور کره شمس میگردد و همیشه نصف مقابل شمس نورانی است و نصف دیگرش ظلمانی و در دوازده برج سیر دارد در برج اول نصف مقابل گوشه آن بر اهل زمین ظاهر میشود مثل هلال شبیه عرجون خرما آن گوشه که مقابل شمس است و هر برجی یک قسمت آن ظاهر میشود تا در برج ششم و هفتم تمام نصف مقابل مشهود اهل زمین میشود که آن را بدر میگویند سپس رو به نقصان میگذارد تا در طرف مقابل شمس تمام نصف آن رو بشمس در زمین نمایش ندارد که محاق میگویند و در دو نقطه که تعبیر به رأس و ذنب میکنند که در یک نقطه زمین فاصله میشود بین ماه و خورشید و سایه می اندازد ماه میگیرد و آنهم در شب سیزده و چهارده و پانزده واقع میشود خسوفش گویند و در یک نقطه ماه فاصله میشود بین شمس و زمین نور شمس بزمین تابش ندارد خورشید میگیرد کسوفش میگویند در اواخر ماه بیست و هشتم و بیست و نهم و این خسوف و کسوف یا کلّی است که تمام قرص میگیرد و بسا جزئیست یک قسمت آن.

ص: 76

حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ یعنی اواخر ماه مثل اوائل آن ماه نمایش دارد هلالی عرجون قدیم اوّل ماه است شب اوّل و دوّم و سوّم عود آن اواخر ماه است مثل شب بیست و پنجم و بیست و ششم و بیست و هفتم قبل از محاق.

[سوره یس (36): آیه 40] .... ص : 77

لا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40)

نه خورشید سزاوار است برای او که درک کند ماه را و نه شب میتواند بر روز سبقت بگیرد و کلّ اینها در فلک خود یسبحون هستند.

لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ زیرا قمر در آسمان طبقه اوّل است و نزدیکترین کرات است به زمین و شمس در طبقه چهارم است که در آنجا بیت- المعمور است که مسجد ملائکه است و دارد مطابق کعبه است که اگر سنگی رها کنند مستقیما می آید روی طاق کعبه و فاصله بین این دو کره عطارد و زهره است کجا میتوانند به یکدیگر برسند.

وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ است که شب پس از غروب است و روز اوّل طلوع تا خورشید طالع است شب نیست چنانچه تا نور هست ظلمت نیست تا ایمان هست کفر نیست.

وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ این جمله را سه نحوه تفسیر کردند یکی بمعنی سباحت و شناوری که سبّاحان در دریا شنا میکنند مثل حیوانات دریایی و ماهیان دریا شاید اشاره به این باشد که همین نحوی که حیوانات دریایی نمیتوانند از دریا خارج شوند اگر خارج شوند هلاک میشوند این کرات جویّه هم از فلک خود نمیتوانند خارج شوند در فلک خود شناورند که مطابق میشود با جمله لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ. تفسیر دوّم اینکه اینها مثل حرکت وضعی زمین دور خود می چرخند و مثال زدند مثل حرکت مغزل دور فلکه در دست غزّال. تفسیر سوّم که شاید بنظر نزدیکتر می آید که تمام این کرات در مراکز خود تسبیح پروردگار خود می کنند بدلیل قوله تعالی تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسری آیه 46 و گفتیم مراد تسبیح کلامی

ص: 77

و قولیست نه تکوینی زیرا تکوینی را انسان درک میکند:

و فی کلّ شی ء له آیه تدلّ علی انّه واحد

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

و گفتند سنگریزه در کف مبارک پیغمبر تسبیح میکرد، معجزه تسبیح او نبود، معجزه شنیدن صحابه تسبیح او را بود و اقرب از این معنی اینکه اصل معنای سبّح صنعتی که موجب تعجّب باشد انسان تسبیح صانع آن را میکند چنانچه هر امر غریبی را مشاهده کند و تعجّب کند میگوید سبحان اللَّه چنانچه می فرماید سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ نور آیه 16 یعنی آثار قدرتی که خداوند در هر یک از این کرات قرار داده مورث تعجّب است و باید تسبیح حق نمود مثل آیه شریفه سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی اسراء آیه 1 و در آخر همین سوره می فرماید فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.

[سوره یس (36): آیه 41] .... ص : 78

وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (41)

و یکی دیگر از آیات قدرت الهی برای بشر این است که حمل کردیم ذرّیّه آنها را در کشتی که مملوّ از جمعیت بود.

در کلمه ذرّیّه اختلاف شدیدیست که آیا مراد نساء هستند یا اطفال که قوّه مسافرت ندارند یا مراد نسل آتیه آنها است یا مراد آباء آنها که در کشتی نوح بودند. (اقول) ضمیر هم در آیه مراد خصوص موجودین وقت خطاب نیست چنان چه در آیات قبل هم مراد خصوص آنها نیست بلکه مراد جنس بشر است و چون نسل بشر از زمان آدم تا زمان نوح بسیار بودند که از نسل آدم و شیث و سایر انبیاء و اولادهای دیگر اینها تمام ذراری یکدیگر بودند و شرطش طفولیّت و نسوه نیست الان ذراری رسول اللَّه (ص) در روی زمین بسیار هستند و خصوص سادات هم نیست بلکه اکثر عوام هم از طرف امّهات خود یا امّهات آباء یا امّهات امّهات ذراری رسول اللَّه هستند و در زمان نوح کره زمین را آب گرفت حتّی کوه ها زیر آب رفت اگر کشتی نوح نبود نسل بشر بلکه سایر حیوانات برّی از بین رفته بودند خداوند وحی فرستاد و حضرت نوح کشتی را ساخت و مؤمنین را در آن قرار داد و از هر حیوانی یک

ص: 78

جفت نر و ماده قرار داد و این نعمت بزرگ و آیت عظیمی بود که بتوسط این کشتی نسل بشر و سایر حیوانات تا دامنه قیامت باقی باشند لذا میفرماید:

وَ آیَةٌ لَهُمْ تمام جنس بشر.

أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ ذرّیّه بشر را که در زمان نوح بودند حمل کردیم.

فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ در کشتی که مملو بود چون این عده مؤمنین که در کشتی بودند با زوج حیوانات کشتی مملو شد و سپس تعلیم گرفتند در ساخت کشتیها که از روی دریاها مسافرت کنند از مملکتی به مملکتی از شهری بشهری و حمل مال التجاره و ما یحتاج هر صقعی را به صقع دیگر برند.

[سوره یس (36): آیه 42] .... ص : 79

وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ (42)

و خلق کردیم از برای آنها از مثل فلک آنچه بر او سوار شوند.

نوع مفسّرین گفتند مثل کشتی حیواناتی که مراکب انسان هستند: حمار، استر، فرس، بقر، ابل، لکن آنچه بنظر می رسد تشبیه به فلک این مراکب امروزه است: ریل و ماشین و طیّاره که همین نحوی که کشتی روی آب سیر میکند ریل و ماشین روی زمین و طیّاره در هوا سیر میکند و این هم یکی از اخبار غیبی قرآن است و یکی از معجزات که خبر از امروزه ما میدهد.

[سوره یس (36): آیه 43] .... ص : 79

وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (43)

و اگر مشیّت ما تعلّق گرفت که آنها را غرق کنیم پس فریاد رسی نیست از برای آنها و نه اینها نجات می یابند.

(تنبیه) این وسائل مسافرت همین نحوی که برای سهولت مسافرت و پیشرفت کارها است همین نحو خطرات دارد هر چه راحتی و سهولتش بیشتر باشد خطراتش هم زیادتر و سخت تر میشود مثلا خطر حمار و استر و فرس و گاو و شتر فقط سقوط از آنها است و رسیدن آسیبی به انسان امّا خطرات ماشین که همه روزه چه اندازه تصادفاتی دارد و چه مقدار تلفاتی و البته خطر ریل بیشتر و سخت تر از ماشین است و خطر طیّاره سخت تر از ریل است و نوع این خطرات در اثر بی ملاحظگی و جهالت رانندگان و تسریع و عجله در وصول به مقاصد است و امّا خطر کشتی نوعا در اختیار بشر

ص: 79

نیست و بواسطه تلاطم دریاها است و امواج آنها بالاخص اگر چهار موجه شود و این تلاطم و امواج در تحت مشیّت الهی است لذا میفرماید:

وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ کشتی زیر آب رود و تمام اهلش غرق شوند در میان دریا کیست فریاد رس آنها؟

فَلا صَرِیخَ لَهُمْ و کیست آنها را از غرق نجات دهد؟

وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ.

(تنبیه) یکی از معجزات بزرگ که شاید متجاوز از هزار مرتبه تجربه شده که در موقع تلاطم کشتی و امواج دریایی تربت ابی عبد اللَّه را در دریا انداخته کشتی قرار میگیرد و امواج فرو می نشیند.

(تذکّر) انسان باید هر موقعی که بر این نوع مراکب سوار شد با توکّل باشد و تسمیه بگوید و چون بمقصد نائل شد شکرگزار باشد که نجات یافته.

[سوره یس (36): آیه 44] .... ص : 80

إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ (44)

مگر رحمتی از ما شامل حال آنها شود و آنها را متمتّع سازیم تا زمان معیّنی.

که اجل آنها سر رسد یا خطری متوجّه نشود و بسلامتی به مقصد نائل شوند یا در مخاطرات خداوند حفظ فرماید. خود حقیر مشاهده کردم یک ماشین که هشت مسافر داشت و یک راننده بالای یک گردنه ماشین سقوط کرد و تقریبا بیست متر برگشت و ماشین خورد شد بطوری که از او صرفنظر کردند و این نه نفر از داخل این ماشین بیرون آمدند و خردلی آسیب به آنها وارد نشده بود و همچنین خود حقیر در کشتی بودم کشتی متلاطم شد دیدم کارکنان کشتی یک چیزهایی مملو از باد به کمر خود می بندند پرسیدم اینها چیست گفتند کشتی دارد غرق میشود اینها را به خود می بندند که روی آب آنها را نگاهدارد تا کشتی دیگری بیاید و اینها را نجات دهد شروع کردم به ذکر شریف حدیث کساء هنوز تمام نشده بود کشتی آرام گرفت. انسان در هر حال، باید متوجه باشد و پناه ببرد به خداوند متعال و وسائطی که دارد متوسّل شود تا خدا او را حفظ فرماید و نجات دهد.

ص: 80

[سوره یس (36): آیه 45] .... ص : 81

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (45)

و چون گفته شود به آنها که پرهیزگار باشید چه نسبت بما قبل خود و چه نسبت بما بعد خود باشد که شما مشمول رحمت الهی شوید.

نوع این بلاها و مصائب در اثر فسق و فجور و ظلم و تعدی و بی اعتنایی بامر دین و ترک نماز و صوم و سایر واجبات و ارتکاب معاصیست وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ قائل انبیاء و اوصیاء و علماء و صلحاء و آمرین به معروف و ناهین عن المنکر.

اتَّقُوا مراتب تقوی مکرر بیان شده تقوی از کفر و شرک و ضلالت و از معاصی کبار و از کلیه معاصی و از ترک فرائض و منع حقوق و ظلم و توجه بغیر خدا.

ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ نسبت بگذشته ها توبه و تدارک و نسبت بحال ترک کلیه معاصی.

وَ ما خَلْفَکُمْ عزم و جزم بر اتیان فرائض و تعلم احکام و ترک مخالفت.

لَعَلَّکُمْ البته خداوند رءوف.

تُرْحَمُونَ مشمول رحمت خود قرار میدهد چنانچه در بسیاری از آیات تصریح فرموده و حسن عقلی هم دلیل است.

[سوره یس (36): آیه 46] .... ص : 81

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (46)

و نیامد اینها را هیچگونه آیتی از پروردگارشان مگر اینکه بودند از آن آیات اعراض میکردند.

آیات پروردگار بسیار است و اقسام مختلف دارد یک قسمت معجزات صادره از انبیاء که حمل بر سحر میکردند و یک قسمت آیات شریفه قرآن و سایر کتب سماویه و صحف انبیاء گفتند: افتراء است بخدا میزنند و رقیّ میشمارند چنانچه گفتند وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسراء آیه 95 و گفتند إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ و گفتند إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ نحل آیه 103 و 105 و غیر

ص: 81

اینها از نسبتها و یک قسمت از آیات الهی آثار قدرت و علم و حکمت که در مخلوقات ظاهر و هویدا است که نسبت بطبیعت و شانس و اتفاق می دهند و یک قسمت وجود مقدس انبیاء و اوصیاء و علماء اعلام که همه آیات الهی هستند بساحر و جادوگر و جاهل و سفیه و امل و کهنه پرست میدهند مخصوصا در دوره حاضر که خبر دادند در حدیث شریف که

(سیاتی زمان یفرون من العلماء فرار- الغنم من الذئب).

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ نکره در سیاق نفی افاده عموم میدهد بخصوص با کلمه من یعنی هیچ آیتی نیامد آنها را مگر آنکه اعراض کردند.

مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ من در اینجمله تبعیضیّه است یعنی هر نوع و هر قسمت از آیات الهیه را که آمد آنها را.

إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ از انبیاء اعراض کردند اعتنایی بآنها نکردند قرآن را مهجور کردند وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 32 در زیارت ابی عبد اللَّه (ع) دارد

لقد اصبح کتاب اللَّه فیک مهجورا و رسول اللَّه فیک موتورا

احکام الهیه را کنار گذاردند شرک، کفر ضلالت فسق فجور طغیان ظلم تعدی تجاوز رواج پیدا کرده سر تا سر دنیا را گرفته چنانچه میفرماید ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ روم آیه 40 باید دعا کرد (فاظهر اللهم لنا ولیک و ابن بنت نبیک).

[سوره یس (36): آیه 47] .... ص : 82

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (47)

و زمانی که گفته شد از برای آنها که انفاق کنید از آنچه خداوند روزی شما کرده گفتند کسانی که کافر شدند از برای کسانی که ایمان آورده اند آیا اطعام کنیم کسی را که اگر خدا میخواست او را اطعام میکرد نیستید شما مگر در گمراهی آشکارا.

وَ إِذا قِیلَ قائل مؤمنین هستند بقرینه جواب آنها.

لَهُمْ بغیر مؤمنین و مراد خصوص کفار نیست بلکه غیر معتقد بوجوب

ص: 82

انفاق مثل زکاة و خمس و صدقات واجبه کفارات نذور و امثال اینها بدلیل قوله تعالی وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ الی قوله تعالی إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ الایه انفاق آیه 42 چون انکار ضروری مورث کفر میشود و امروز بسیاری منکر زکاة و خمس و غیر اینها هستند.

أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ چیزهایی که بآنها زکاة تعلق میگیرد نه چیز است غلات اربعه انعام ثلاثه نقدین و چیزهایی که بآنها خمس تعلق میگیرد هفت چیز است غنائم دار الحرب معادن آنچه از دریا بغوص بدست میآید ما زاد از مئونه اکتساب مال مختلط بحرام که صاحبش و مقدارش معلوم نباشد کنز که گنج باشد زمین مشتری از اهل کتب ارث من لا یحتسب و سایر انفاقات واجبه و مستحبه بالاخص مالی که برای حفظ اسلام و اساس دین باشد.

قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ غافل از اینکه نه غنی دلیل بر خوبیست و نه فقر دلیل بر بدی است چه بسا غناء اسباب خلود در عذاب میشود فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 55 و نیز میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ آل عمران آیه 175 و چه بسا فقر باعث سعادت میشود که در خبر دارد فردای قیامت خداوند از فقراء مؤمنین عذر- خواهی میفرماید که من در دنیا بشما ندادم چون لایق شما نبود و امروز بعوض آن بشما چه درجات و مقاماتی عنایت میکنم و بسا غنی و فقر امتحان خود غنی و فقیر و امتحان دیگران نسبت به آنها است بعلاوه چه بسیار عباداتیست که ممکن است از مال انجام گیرد مثل تشرف بحج و زیارات و صرف دین اسلام و دست گیری از بیچاره ها و سایر عبادات مالیه که غنی بخیل محروم از این فیوضات میشود بعلاوه در حدیث است

(السخاء شجرة فی الجنة اغصانها متدلیه فمن تمسک بغصن منها یجرّه الی الجنة و البخل شجرة فی النار اغصانها متدلیه فمن تمسک

ص: 83

بغصن منها یجره الی النار

و نیز دارد

السخی قریب الی اللَّه و الی الجنة و الی الناس و البخیل بعید عن اللَّه و عن الجنة و عن الناس.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ این جمله را سه نحوه تفسیر کردند: (1) کلام کفار باشد بمؤمنین که بگویند شما در ضلال هستید که می گویید انفاق کنید بکسانی که خدا آنها را فقیر کرده (2) کلام مؤمنین است که بکفار میگویند شما در ضلالت هستید که انفاق نمیکنید (3) کلام الهیست بکفار که در ضلالت آشکارا هستید لکن تفسیر اول بنظر اقرب میآید بقرینه کلام قبل و آیه بعد که میفرماید:

[سوره یس (36): آیه 48] .... ص : 84

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (48)

و میگویند این کفار که چه وقت میآید این وعده قیامت اگر شما هستید راستگویان.

(تذکره) حقیر سابقا تعجب میکردم که نوع کفار و مشرکین معتقد به معاد هستند و یک دینی بر خود اتخاذ کردند که او را حق میدانند و خود را اهل بهشت و دیگران را اهل عذاب میپندارند فقط طبیعی منکر معاد است پس اینهمه آیات در قرآن از لسان کفار در انکار معاد چیست لکن فعلا متوجه شدم که نوع افراد حتی مسلمین حتی بسیاری از مؤمنین و شیعه بخصوص جوانان امروزه بکلی غافل از قیامت هستند و غرق شهوات دنیا و تمام این مواعظ و نصایح را پوچ و بی معنی میگویند کأنه غیر از دنیا خبری نیست.

[سوره یس (36): آیه 49] .... ص : 84

ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49)

انتظار نمیکشند مگر صیحه واحده را میگیرد آنها را و حال هم با یکدیگر مخاصمه میکنند.

ما یَنْظُرُونَ مهلت داده نمیشوند و بعضی گفتند معنی ما ینظرون است قبول مهلت نمیکنند.

إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً دو صیحه داریم صیحه اولی که تمام یک مرتبه میمیرند و صیحه ثانیه که تمام یک مرتبه مبعوث میشوند چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا

ص: 84

هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ

زمر آیه 68 و این نفخه اولی را میفرماید.

تَأْخُذُهُمْ یک مرتبه این صیحه تمام آنها را میگیرد یعنی روح آنها را میگیرد و علاقه او را از اجساد آنها قطع میکند و مراد از اخذ همان روح انسانیّت و ملکوتیست که جوهر سماویست و لطیفه ربانیست که قبل از اجساد خلق شده چنانچه میفرماید

خلقت الارواح قبل الاجساد بالفی عام

و میفرماید نیز

الارواح جنود مجنّدة فما تألف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف

و اما روح حیوانی بخاری تمام میشود مثل بخار گاز قابل اخذ نیست و همچنین روح نباتی قوای بدنی تمام میشود و از کار میافتد.

وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ یعنی یختصمون با یکدیگر معاشرت و خرید و فروش و صحبت میکنند که یک مرتبه قالب تهی میکنند در حالی که با یکدیگر طرف و مخاصمه میکنند در حدیث است

(رجلان قد نشرا ثوبهما یتبایعانه فما یطویانه حتی تقوم الساعه و الرجل یرفع اکلته الی فیه فما وصل الی فیه و الرجل یلیط حوضه لیسقی ماشیته فما یسقیها)

و اینها از باب مثال است اشاره بآنیّ الحصولست چنانچه میفرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

[سوره یس (36): آیه 50] .... ص : 85

فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50)

پس قدرت و استطاعت ندارند که سفارشی و وصیتی بکنند و نه بخانه ها و منزلها و اهل و عیال خود مراجعه کنند.

توضیحا این امر غریبی نیست چه بسیار مشاهده شده کسانی که بموت فجأه از دنیا میروند فوری و آنی و حکم واحد و جمیع یکسان است و نیز مشاهده شده برق و مکینه و چرخ و ماشین آنی از کار میافتند.

[سوره یس (36): آیه 51] .... ص : 85

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (51)

و دمیده میشود در صور پس بناگاه تمام آنها از قبرهای خود بسوی پروردگار خود بشتاب میدوند.

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ نفخه ثانیه است که روح قالب مثالی را رها میکند و تعلق

ص: 85

بهمین بدن عنصری میگیرد و فوری این خاک پوسیده بدن میشود و زنده میشوند و از قبر بیرون میایند فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ جدث قبر است و این بملاحظه غلبه است و الا هر ذره خاک در هر جا پراکنده شده در قعر دریا یا در بیابان و صحرا یا در کوه ها و درّه ها فوری مجتمع می شوند.

إِلی رَبِّهِمْ یعنی در محکمه عدل الهی، صحرای محشر، صفحه قیامت.

یَنْسِلُونَ سیر و حرکت بسرعت و شتاب است چون احوال قیامت را مشاهده میکنند، مثل آدم گیج و پریشان که راه بجایی نمیبرد از این طرف آن طرف میدود چنانچه میفرماید إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ الی قوله تعالی وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ

حج آیه 1 و 2 و اوضاع قیامت بسیار موحش است زمین مثل کوره حدادی خورشید یک نی بالای سر نورش گرفته حرارتش تابیده جهنم نعره میزند شعله آتش بمقدار کوه ارتفاع دارد ملائکه عذاب با غلها و زنجیرها و تازیانه ها بر سر آنها ریخته فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ عبس آیه 33 الی 42 و بسیاری بصور مختلفه وارد میشوند چون یوم تبلی السرائر است بواطن مکشوف میشود صفات و ملکات و اخلاق جلوه میکند آنکه صفات سگ دارد بصورت سگ وارد میشود خوک دارد بصورت خوک بوزینه بصورت بوزینه و هکذا.

[سوره یس (36): آیه 52] .... ص : 86

قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52)

گفتند ای وای بر ما کی ما را مبعوث کرد از خواب گاه ما اینست که آنچه وعده داده بود خداوند رحمن و راست گفتند پیغمبران.

قالُوا یعنی موقعی که وارد صحرای محشر میشوند میگویند و سر اینکه نفرمود و یقولون برای اینست که گفتند مستقبل محقّق الوقوع حکم ماضی دارد.

یا وَیْلَنا ویل مقابل طوبی است و هر دو دو معنی دارد طوبای اسمی

ص: 86

و وصفی ویل اسمی و وصفی اما طوبای اسمی اسم شجره طوبی است که در قصر امیر المؤمنین است در بهشت که دارد هر شاخه او در یکی از قصرهای بهشتی متدلیّه است و هر چه اهل بهشت مایل شوند از آن شاخه خارج میشود و طوبای وصفی بمعنی خوشا بحال است و این صدق نمیکند مگر بر کسی که مرگ اول راحت او باشد و هیچگونه آلامی در قبر و برزخ و صحرای محشر نداشته باشد و ویل اسمی اسم ƘǙǠویل است در قعر جهنم که آتش جهنم از آن چاه خارج میشود و از پیغمبر اکرم است که در قعر آن چاه تابوتیست که در آن چهارده نفر معذب هستند هفت نفر از پیشینیان و هفت نفر از ملحقیان اما هفت نفر سابقیان هابیل پی کننده ناقه صالح نمرود شداد فرعون هامان قارون اما هفت نفر لاحقیان را بیان نفرموده فقط فرمود بحاضرین که شما جزو آن هفت نفر نباشید و ویل وصفی بدا بحال است و این شامل میشود کسانی را که از اول مرگ در شکنجه و عذاب باشند.

مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا از راه تعجب است که ما منکر بعث بودیم حال مبعوث شدیم و الا میدانند که خداوند متعال آنها را مبعوث فرموده به قرینه جمله بعد.

هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ که سر تا سر قرآن مسئله بعث و نشر و حشر و خصوصیات بهشت و جهنم و مثوبات و عقوبات را بیان فرموده از راه لطف و رحمت گوشزد بندگان کرده.

وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ تمام انبیاء اول دعوت آنها راجع بتوحید و معاد بوده و مبشر و منذر بودند گفتند جمله اول مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا کلام کفار است و جمله هذا ما وعد الرحمن الایه کلام ملائکه یا مؤمنین است.

(اشکال) تعبیر بمرقدنا که قبور آنها است خوابگاه تعبیر کردند دلیل بر اینست که در قبر و عالم برزخ گرفتار نبودند و در خواب بودند (جواب) بعد از مشاهده احوال قیامت تمام عذابهای قبر و برزخ را ناچیز میگیرند چنانچه

ص: 87

در همان حال نزع و سختی جاندادن تمام گرفتاریهای دنیا را ناچیز میگیرند و کأنه فراموش میکنند بعین مثل اینها مثل کسی که در خواب خواب هولناکی بیند و متوحش شود چون بیدار شد تمام آنها را ناچیز میگیرد دنیا نسبت بموت و عقبات بعد از موت بمنزله خواب است چنانچه میفرماید

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

همین نحو عالم برزخ و عذابهای آن نسبت بقیامت بمنزله خواب است و آنها را ناچیز میگیرند.

[سوره یس (36): آیه 53] .... ص : 88

إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (53)

نیست مگر صیحه واحده که تمام آنها در پیشگاه الهی حاضر میشوند و آنها را حاضر میکنند.

إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً یعنی بمقدار صیحه واحده که آنی و فوری.

فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ اسم مفعول است یعنی احضار شدگان و احضار کننده ملائکه عذاب هستند که آنها را حاضر میکنند. (سؤال) صفحه زمین که گنجایش جمیع ملائکه عذاب و جن و انس و حیوانات از اول خلقت تا آخر دنیا ندارد (جواب) اولا گذشت که تمام این کرات جویه در یک جا جمع میشود و بهم وصل میشود و بسا کراتیست که چندین هزار برابر کره زمین است تمام این ستاره ها کراتی هستند تمام یک جا جمع هستند و ثانیا همین نحوی که خداوند زمین کعبه را و مکه را ابتداء خلق فرمود و روز بیست و پنجم ذی القعده که روز دحو الارض است آن قطعه را بسط داد و از او تمام صفحه زمین را خلق فرمود و شرحش میآید و لذا مکه را ام القری گرفتند و اینکه پیغمبر را امی لقب دادند یعنی مکی نه اینکه بمعنی بی سوادی و بی علمی باشد چنانچه توهم کردند همین نحو خداوند قدرت دارد که کره زمین را باندازه ای بسط دهد که گنجایش تمام اینها را داشته باشد و اللَّه العالم.

[سوره یس (36): آیه 54] .... ص : 88

فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54)

پس همچه روزی ظلم نمیشود هیچ نفسی شیئی را بقدر خردلی بهیچ نفسی ظلم نمیشود و جزاء داده نمیشود مگر آنچه بودید عمل میکردید.

ص: 88

فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً یکی از اصول عقاید عدل است و مکرر بیان شده که معنای عدل اینست که محال است فعل قبیح و فعل لغو و ظلم از خداوند متعال صادر شود و معنای قبیح فعلی که مفسده داشته باشد بدون مصلحت یا مفسده آن زائد و غالب بر مصلحت آن باشد و معنای لغو اینست که فعلی که نه مصلحت دارد و نه مفسده یا مصلحت و مفسده آن مساوی باشد که آن دو را قبح صرف و قبیح مطلق میگویند و این دو را لغو صرف و لغو مطلق می نامند و معنای ظلم اینست که مستحق صاحب حق را حقش را اداء نکنند یا غیر مستحق عذاب را عذاب کنند و این عدل از اصول مذهب شیعه و معتزله است و اما اشاعره منکر عدل هستند چون منکر حسن و قبح عقلی هستند و توهم کردند که عدلیه قدرت خدا را محدود کرده اند با اینکه علی کل شی ء قدیر لکن حسن و قبح عقلی را حتی حیوانات پست و اطفال رضیع هم تا اندازه ای درک میکنند سگ را اگر لقمه نانی یا استخوانی نزدش بیندازی دم میجنباند و اگر سنگ و چوب بیندازی پارس میکند طفل رضیع را اگر در صورتش تبسم کنی لب میگشاید و اگر صورت در هم کشی گریه میکند و اما قدرت الهی فرق است بین نتوانستن و بین نکردن معصومین را می گوییم محال است از آنها معصیت حتی خیال معصیت صادر شود نه اینکه قدرت ندارند و الا فضیلتی نیست و مسلما ظلم از قبایح عقلیه است.

وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ البته خداوند مؤمنین و صلحاء و اتقیاء را جزای نیک عطا میفرماید و هیچ عمل آنها را بی اجر نمیگذارد و کفار و ظلمه و فساق را زائد بر استحقاق عذاب نمیفرماید و آیات شریفه و اخبار متواتره بتواتر معنوی در این باب بسیار است و مکرر اشاره شده احتیاج ببسط ندارد.

[سوره یس (36): آیه 55] .... ص : 89

إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55)

محققا اصحاب بهشت در آن روز در اشتغالاتی فرحناک و خوش گذرانی میکنند.

إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ اصحاب بهشت فقط و فقط اهل ایمان هستند که

ص: 89

معتقد بجمیع عقاید حقه باشند چیزی بر آنها نیفزایند که بدعت در دین باشد و چیزی از آنها را منکر نشوند یا شاک باشند و غیر مؤمن هر که باشد و هر چه باشد داخل در بهشت نمیشود چه قاصر باشد و چه مقصر غایة الامر قاصر آنها استحقاق عذاب هم ندارد بلی اطفال مؤمنین همین نحوی که در دنیا احکام اسلام و ایمان بر آنها بار میشود از طهارت بدن و میراث و ثبوت دیه کامله بر قتل آنها و سایر احکام اسلامی تابع ابوین هستند و همچنین اگر احد ابوین مسلم و دیگری کافر باشد تابع اشرف ابوین است لکن تا مادامی که بحد بلوغ نرسیده که پس از بلوغ عنوان تبعیت قطع میشود در آخرت هم اطفال ملحق بابوین یا اشرف آنها میشود و داخل بهشت میشوند و اما اطفال کفار اگر چه در دنیا احکام کفر بر آنها بار است از نجاست بدن و سایر احکام لکن در آخرت چون مقصر نیستند استحقاق عذاب ندارند و عنوان تبعیت آنها قطع میشود.

(الیوم) اشاره بیوم القیمة است (سؤال) مؤمنین که گرفتار حقوق- الناس و مظالم عباد هستند و مؤمنین که آلوده بمعاصی که وعده نار و عذاب و جهنم داده شده اند حال آنها چه نحوه است با اینکه خداوند قسم یاد فرموده که

لا یجوزنی ظلم ظالم

(جواب) اما مسئله حقوق الناس و مظالم با فرض اینکه با ایمان از دنیا رفته باشد اولا بسیاری از ارباب حقوق فردای قیامت عفو و گذشت میکنند زیرا مؤمنین در آن عالم با هم رءوف و مهربان میگردند چنان چه میفرماید وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اعراف آیه 41 و نیز میفرماید وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ حجر آیه 47 و غیر اینها و اگر مشمول عفو نشدند خداوند بآنها بازاء حقوق آنها مثوبات میدهد تا راضی شوند و اگر این هم میسر نشد از عبادات او بصاحب حق میدهند یا معاصی او را بر این بار میکنند. و اما آلودگیهای او اگر در بلیات دنیا یا حین نزع یا در قبر و عالم برزخ تدارک شده که پاک شده است و الا اگر مشمول مغفرت و عفو الهی یا مورد شفاعت شفعاء واقع شده باز نجات دارد و اگر اینهم

ص: 90

تدارک نشد بقدر معاصی معذب و سپس بواسطه ایمان داخل بهشت میشود لکن عمده خطر معاصی زوال ایمان است.

فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ اما اشغال اهل بهشت بسیار است و در حدیث از حضرت صادق (ع) است فرمود (افتضاض العذاری) جماع با ابکار ولی این مصداق الذ است و معاشرت با یکدیگر بالاخص با انبیاء و ائمه و حشر با آنها و سایر لذائذ روحی و جسمی از مأکولات و مشروبات و فواکه و غیر اینها و اما فکاهت ملاعبه و شوخی و مزاح و کلمات طیبه که با یکدیگر بالاخص با همبستران خود می کنند.

[سوره یس (36): آیه 56] .... ص : 91

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56)

آنها و زوجات آنها در سایه- های اشجار بهشتی بر تخت ها و سریرها تکیه میدهند.

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ ازواج اهل بهشت دو قسم هستند یک قسمت حور العین که میفرماید وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ دخان آیه 54 طور آیه 20 و در اوصاف حور العین میفرماید وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ صافات آیه 47 و میفرماید حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ الی قوله لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ الرحمن آیه 72 و 74 و میفرماید وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ واقعه آیه 22 و میفرماید نیز إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً واقعه آیه 34 الی 36 و غیر اینها و در حدیث است میفرماید:

(الحور العین خلقهن من تربه الجنة النورانیه و یری مخّ ساقیها من وراء السبعین حلّه)

و اصل لغت حور بر چشم مثل چشم آهو و گاو اطلاق میشود و یک قسمت نساء مؤمنات که اهل بهشت با زنهای مؤمنه خود در بهشت که دارد آن قدر زیبا میشوند که حور العین خدمت گذاران آنها هستند و چون در بهشت تزاحمی نیست اینها هم با یکدیگر تزاحم ندارند.

فِی ظِلالٍ یا مراد سایه اشجار است یا اینکه هوای بهشت سایه است نه حرارت دارد و نه برودت.

ص: 91

عَلَی الْأَرائِکِ اریکه سلطنتی.

مُتَّکِؤُنَ پیشخدمتهای بهشت خدمت گذاران آنها هستندطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا- یُنْزِفُونَ

واقعه آیه 17 الی 19 وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ طور آیه 24.

[سوره یس (36): آیه 57] .... ص : 92

لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57)

از برای آنها است میوه و از برای آنها است آنچه بخواهند.

لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ لام اختصاص یعنی مختص باهل بهشت است دیگران محرومند چنانچه میفرماید وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 48 و فاکهة جنس فاکهه است شامل جمیع فواکه میشود چنانچه میفرماید إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ مرسلات آیه 41 الی 43 و بسا فواکهی در بهشت است که نمره آنها را خداوند در دنیا خلق نفرموده.

وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ دعوی بمعنی طلب است در باب مرافعه مدعی کسی را گویند که مطالبه میکند چیزی را و منکر انکار میکند و باید ترافع کنند نزد حاکم شرع مجتهد عادل جامع الشرائط که قضاوت کند و ثبوت دعوای مدعی بسه چیز است یا اقامه شهادت عدلین یا اقرار طرف یا قسم پس از رد قسم منکر و همچنین صدق میکند بر کسی که مطلبی را ادعاء کند که باید ادعاء آن مقرون بدلیل باشد حتی انبیاء که ادعاء نبوت و رسالت میکنند باید مقرون به معجزه یا تصدیق نبیّ ثابت النبوة یا معصوم ثابت العصمة باشد غرض اینکه اهل بهشت هر چه مطالبه کنند برای آنها فوری مهیا میشود چه از مأکولات باشد یا مشروبات یا ملبوسات یا منکوحات یا حشر با اولیاء یا رضای الهی که دارد در حدیث که پس از آنکه در بهشت جایگیر شدند و تمام نعم الهیه برای آنها فراهم شده

ص: 92

خطاب میرسد آیا چیز دیگری هم مطالبه میکنید عرض میکنند (ربنا رضاک) چنان چه میفرماید پس از بیان اوصاف بهشت وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ- الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 73 و نیز میفرماید لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ آل عمران آیه 13.

[سوره یس (36): آیه 58] .... ص : 93

سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (58)

سلام بر اهل بهشت قولیست از پروردگار رحیم.

کلام در سلام بسیار طویل الذیل است ما در مجلد اول این تفسیر از صفحه 196 الی صفحه 202 در هفت صفحه بمناسبت سلام نماز قسمتی بیان کرده ایم در معنی سلام و سلام بر پیغمبر و ائمه اطهار و ملائکه و در این جا بچند جمله اشاره میکنیم سلام یکی از اسامی الهیست هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ حشر آیه 23 یعنی از کلیه عیوب و نواقص عاری و بریست و آیات در باب سلام بسیار است در اوصاف عباد الرحمن میفرماید وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً فرقان آیه 64 در اوصاف مقربین در بهشت میفرماید لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً واقعه آیه 24 و 25 در حق یحیی میفرماید وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا

مریم آیه 15 در حق عیسی میفرماید وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا مریم آیه 34 در وصف اصحاب یمین در بهشت میفرماید فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ واقعه آیه 90 در وصف بهشت میفرماید لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ انعام آیه 127 در سلام ملائکه باهل بهشت یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ نحل آیه 24 و غیر اینها مقام اهل بهشت بجایی میرسد که خداوند متعال بر آنها سلام میفرستد.

سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ و سلام الهی بشارتیست بر اهل بهشت که هیچگونه آفتی بلائی مصیبتی همّی و غمّی برای شما نیست نه پیری دارید نه

ص: 93

مرض پیدا میکنید نه میمیرید همیشه مخلّد هستید خوش و خرم در ناز و نعمت

[سوره یس (36): آیه 59] .... ص : 94

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59)

جدا شوید امروز ای گروه مجرمین.

از آیات شریفه استفاده میشود که اصحاب محشر سه قسمت میشوند سابقون و اصحاب یمین و اصحاب شمال سابقون کسانی هستند که خردلی نافرمانی نکردند که معصومین باشند مثل انبیاء و اوصیاء آنها و مقربان در پیشگاه الهی اصحاب یمین مؤمنین هستند و لو آلوده ببعض معاصی شده اند اصحاب شمال غیر اهل ایمان هستند و مراد از:

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ و لو جمع محلی بلام افاده عموم میدهد لکن خصوص غیر مؤمنین هستند بدلیل فرمایش حضرت صادق (ع) که فرمود

(اذا جمع اللَّه الخلق یوم القیمة بقوا قیاما علی اقدامهم حتی یلجمهم الغرق فینادون یا ربنا حاسبنا و لو الی النار قال فیبعث اللَّه ریاحا فتضرب بینهم فینادی مناد وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ فیمیز بینهم فصار المجرمون فی النار و من کان فی قلبه ایمان صاروا الی الجنة)

شاهد کلام جمله اخیره است که کسی که در قلبش ایمان باشد داخل در مجرمین نیست بعلاوه از لفظ مجرم میتوان استفاده کرد زیرا مجرم مطلق غیر از مطلق مجرم است کسی را گویند که در هیچ امری اطاعت نکرده باشد و این خاص بغیر مؤمن است چون ایمان شرط صحت کل عبادات است و غیر مؤمن هر چه هم بخیال خود عبادت کرده باطل و عاطل است و هباء منثورا است چنانچه میفرماید لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 24 و 25 که مجرمین در این آیه هم جمع محلی بلام است و حجر محجور همان امتیاز و جداییست و اینها کسانی هستند که اعمال آنها هباء منثورا میشود چون ایمان که شرط صحت است در آنها نبوده و اهل ایمان از آنها جدا میشوند و بالاخره بوسائلی نجات پیدا میکنند و ببهشت میروند.

[سوره یس (36): آیه 60] .... ص : 94

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (60)

آیا قرارداد نکردم

ص: 94

با شما و عهد و میثاق نگرفتم ای پسران آدم اینکه عبادت و اطاعت نکنید شیطان را محققا او از برای شما دشمنیست آشکارا و واضح.

أَ لَمْ أَعْهَدْ استفهام تقریریست که اقرار کنند بمعاهده.

إِلَیْکُمْ معاهده الهی آیه شریفه یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ الی قوله تعالی إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ الآیة اعراف آیه 26 و آیه شریفه وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ انعام آیه 143 و غیر اینها از آیات بلکه تمام انبیاء شما را گوشزد کردند.

یا بَنِی آدَمَ شامل سر تا سر اولاد آدم میشود.

أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ مراد از عبادت پرستش نیست بلکه اطاعت است و لو اینکه بعض مشرکین او را میپرستیدند چنانچه خطاب شد به ملائکه أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ الآیه سبأ آیه 40 و قوله تعالی وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ الایة انعام آیه 100.

إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ چنانچه شیطان در پیشگاه الهی قسم یاد کرد و گفت قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ص آیه 84 قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 15 و 16 و خداوند میفرماید وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ سبأ آیه 19 (تنبیه) انسان سه دشمن دارد با هم همدستند دنیا، نفس، شیطان دنیا جلوه میدهد نفس مایل میشود شیطان راهنمایی میکند.

[سوره یس (36): آیه 61] .... ص : 95

وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (61)

و اینکه عبادت کنید مرا اینست راه راست.

گفتند اقصر خطوط از مبدء بمعاد صراط مستقیم است و این خط را عدل میگویند چنانچه راههای معوج و کج هر چه بیشتر باشد اطول میشود و بسا به

ص: 95

مقصود هم نائل نمیشود و چهار قسم عدل داریم عدل در عقائد عدل در اخلاق عدل در افعال عدل در حقوق عدل در عقائد اینکه معتقد بجمیع عقائد حقه باشد نه چیزی زیاد کند که بدعت در دین گذارد و نه چیزی از دین را منکر شود که در هر دو صورت کافر میشود و از ایمان خارج میشود نه افراط و نه تفریط و همین است صراط مستقیم و باقی طرق سبل الشیطان است چنانچه میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154 عدل در اخلاق اتصاف بصفات حمیده و ملکات حسنه و اخلاق فاضله صراط مستقیم است نه زیاده روی و نه کوتاهی مثلا سخاوت حد وسط است زیاده روی اسراف و تبذیر است و کوتاهی بخل است تواضع حد وسط است زیاده روی کبر و نخوت است و کوتاهی ذلت و خفت است و هکذا عدل در افعال اتیان بواجبات و ترک محرمات است که انسان عادل کسی را گویند که تارک کبائر و اصرار بر صغائر و منافیات مروت باشد و باصطلاح فرمان بردار باشد و زیاده رویش رهبانیت است که در شریعت اسلام حرام است

(لا رهبانیة فی الاسلام)

و کوتاهیش فسق و فجور است عدل در حقوق حق خود را حفظ کند و نگذارد از بین ببرند و حق کسی را هم از بین نبرد و پایمال نکند تمام اینها مدخول وَ أَنِ اعْبُدُونِی است زیرا دین مقدس اسلام چیزی فروگذار نکرده و مصداق هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ است و البته انسان در این راه دو چیز لازم دارد اولا باید علم براه پیدا کرد که اوجب واجبات تحصیل علم است بعقائد و اخلاق و اعمال و حقوق و ثانیا باید سیر کرد علم بی عمل و عمل بی علم ضلالت است چنانچه از حضرت رسالت است فرمود مردم چهار قسم هستند

(جاهل متهتک و عالم متهتک و جاهل متمسک و عالم متمسک)

سه قسم اول فی النار و قسم اخیر فی الجنّة.

[سوره یس (36): آیه 62] .... ص : 96

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62)

و هر آینه بتحقیق شیطان

ص: 96

گمراه کرد از شما بنی آدم خلق کثیریرا آیا پس از این تعقل نمیکنید و بخود نمیآئید و تامّل و تفکّر نمیکنید.

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً جبلّ بمعنی خلق است چنانچه میفرماید وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ یعنی خلق پیشینیان و جبلّ کثیر طوائف بسیاری هستند طبیعی دهری لا مذهب که امروز اکثر افراد روی زمین طبیعی هستند مشرکین باقسام شرک یهود و نصاری و بسیاری از فرق مسلمین که از پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله مرویست فرمود امت موسی هفتاد و یک فرقه شدند هفتاد فرقه آنها در نار و یک فرقه ناجیه و امت عیسی 72 فرقه شدند یکی ناجیه و بقیه فی النار و امت من هفتاد و سه فرقه هفتاد و دو فرقه در هلاکت و نار و یک فرقه اهل نجات و معذالک دست از سر این فرقه ناجیه هم بر نمیدارد و آنها را بمعاصی و محرمات شرعیه و بظلم و تعدی وادار میکند مگر عده قلیلی که فریب او را نخورند آنهم انسان قوه و قدرتی ندارد فقط خداوند او را حفظ کند و شر شیطان را از سر او دفع نماید که میفرماید إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42 و میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ نحل آیه 101 إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا اسراء آیه 67 انسان اگر بخواهد از شرّ شیطان محفوظ ماند باید پناه ببرد بخداوند و استعاذه کند جایی که مثل وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص) که اشرف مخلوقات است دستور آمد وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اعراف آیه 199 وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ فصلت آیه 36 جایی که مثل آدم صفی اللَّه را از بهشت بیرون کند تکلیف بقیه معلوم می- شود. أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ یک قدری بخود بیائید و رجوع بعقل کنید و فکر و تأمل کنید فریب او را نخورید.

[سوره یس (36): آیه 63] .... ص : 97

هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63)

روز قیامت نشان میدهد و میفرماید اینست جهنمی که بودید بشما وعده میدادند.

ص: 97

وعده هایی که خداوند بجهنم بلسان انبیاء و کتابهای آسمانی داده و کافی است قوله تعالی وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178 و اموری که منشأ غفلت میشود بسیار است سیاهی قلب قساوت کبر نخوت عناد عصبیت حب دنیا هواهای نفسانی جهل تقلید آباء و بسیاری دیگر و اینها خبر از جهنم ندارند تا موقعی که مشاهده کنند.

از جهنم خبری میشنوی دستی از دور بر آتش داری

اوصاف جهنم بسیار است حقیر در مجلد هشتم کلم الطیب چهارده صفحه در اوصاف جهنم ذکر کرده ام از صفحه 165 تا صفحه 178 و در آنجا بیست و پنج آیه در آلام جسمانی از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و سلاسل و اغلال و اعمده و آتش و غیر اینها و بیست آیه در آلام روحی از بی اعتنایی به آنها و مکالمات آنها با ملائکه عذاب و با مالک و با اهل بهشت و سایر آلام و چهار حدیث مبسوط از امیر المؤمنین و حضرت باقر علیهما السلام نقل کرده ام و بقیه آیات و اخبار را حواله بکتب مبسوطه داده ام خواهشمندم مراجعه فرمائید و در این جا بیک جمله برای تنبه خود و دوستان از دعاء کمیل نقل میکنیم

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل (حلول خ- ل) وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدّته و یدوم مقامه (بقائه خ- ل) و لا یخفّف عن اهله لانّه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض یا سیدی فکیف بی و انا عبدک الضعیف الحقیر المسکین)

[سوره یس (36): آیه 64] .... ص : 98

اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (64)

بچشید حرارت جهنم را به سبب آنچه بودید کفر میورزیدید.

اصْلَوْهَا این ماده را از برای او معانی بسیاری کردند و موارد استعمالش در قرآن مجید مختلف است در این آیه گفتند بمعنی احترقوا بها است و در آیه شریفه فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً نساء آیه 34 بمعنی نلقیه فی النار وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 12 یعنی در بیاید در آتش سوزان وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ واقعه آیه 94

ص: 98

تلویح و در آمدن در جهنمست أَوْلی بِها صِلِیًّا مریم آیه 71 سزاوارترند به انداختن در جهنم و از این ماده است صلوات إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا- أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب آیه 56 و از همین ماده است صلوات مفروضه و مندوبه که نمازها باشد الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ مؤمنون آیه 2 و 9 و غیر اینها از آیات الْیَوْمَ اشاره بیوم القیمة است که آنها را بدون حساب و میزان در آتش میسوزانند چون حساب و میزان برای کسیست که عمل صالح و صالح هر دو داشته باشد اما کسانی که هیچ معصیتی نداشته باشند بدون حساب و میزان داخل بهشت و کسانی که هیچ عمل صالحی ندارند بدون حساب و میزان داخل جهنم.

بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ کفر بمعنی ستر است در باب کفّارات کفّاره قتل کفّاره صوم کفّاره نذر و عهد و قسم کفّاره ظهار ستر میکند عقوبت آنها را بشرط توبه در آیه شریفه وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ بقره آیه 273 میپوشاند گناهان شما را و کافر را کافر گفتند برای اینست که حق بر او مستور است یا حق را ستر میکند چه در باب توحید باشد که شرک میاورد و یا در باب نبوت باشد یا معاد باشد یا سایر امور حقه در دین.

[سوره یس (36): آیه 65] .... ص : 99

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (65)

روز قیامت مهر میزنیم بر دهان آنها و تکلم میکنند با ما دستهای آنها و شهادت میدهند پاهای آنها بآنچه بودند کسب میکردند.

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ توضیح کلام اینکه این حواس ظاهره مثل ناطقه و سامعه و شامه و باصره و لامسه قوه ایست که خداوند بانسان و بعض حیوانات عنایت میفرماید و لسان و عین و اذن و انف آلات آنها هستند و بسا خداوند این قوه را میگیرد مثل آدم لال زبان دارد لکن قوه تکلم ندارد اذن دارد لکن قوه سمع ندارد کر است چشم دارد لکن قوه ابصار ندارد انف دارد لکن قوه شم ندارد فردای قیامت این قوه را از کفار میگیرد نمیتوانند تکلم کنند

ص: 99

این است معنی نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ و این هم در جمیع حالات نیست بسا در بعض حالات قوه داده میشود و تکلم میکنند چنانچه بسایر اعضاء بدن موقعی که شهادت دادند میگوید چرا شهادت دادید حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فصلت آیه 19 و 20 و همچنین با مالک و ملائکه عذاب و با اهل بهشت تکلماتی دارند بالجمله حالات مختلفه دارند.

وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ همین نحوی که خداوند قدرت دارد که این قوی را به توسط این آلات عنایت فرماید قدرت دارد بدون آلت هم عنایت کند چنانچه گذشت سنگریزه در کف مبارک رسول شهادت داد سوسمار شهادت داد کارد با حضرت ابراهیم تکلم کرد هدهد با سلیمان کوه با داود بلکه:

جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خوامشیم

وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ بلکه تمام اعضاء و جوارح و ذکر ایدی و ارجل از باب مثال است حتی بواطن هم ظاهر میشود از عقائد و اخلاق و صفات یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9.

[سوره یس (36): آیه 66] .... ص : 100

وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ (66)

و اگر مشیّت تعلق گرفت هر آینه محو میکنیم بر چشمهای آنها و منقلب میکنیم پس استباق میکنند راه را پس از کجا بینا میشوند و راه را پیدا میکنند و میبینند.

وَ لَوْ نَشاءُ یعنی قدرت داریم و میتوانیم.

لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ طمس بمعنی محو و نابودی و انقلاب و تغییر دادن است چنانچه در حق قوم لوط میفرماید فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ قمر آیه 37 یعنی کور کردیم آنها را و میفرماید مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها نساء آیه 50 یعنی صورتها به پشت برمیگردد رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ یونس آیه

ص: 100

88 یعنی از بین ببر اموال آنها را فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ مرسلات آیه 8 در اینجا بمعنی کوری است چنانچه در جای دیگر میفرماید نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی

طه آیه 124 الی 126 و نیز میفرماید وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا اسراء آیه 74.

فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ طلب میکنند راه را یعنی میخواهند راهی و طریقی پیدا کنند لکن فَأَنَّی یُبْصِرُونَ پس از کجا پیدا میکنند و بینا میشوند (تنبیه) انسان تا در دنیا هست میتواند اخلاق و صفات و ملکات خود را تغییر دهد لکن پس از مردن با هر صفت و خلق و ملکه هست باقی میمانند اینها که قلب آنها در دنیا کور است حق را مشاهده نمیکنند بواسطه سیاهی قلب عناد عصبیت کبر و نخوت قساوت فردای قیامت هم با این صفات هستند و چون باطن ها ظاهر میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است کوری آنها ظاهر و مشهود میگردد.

[سوره یس (36): آیه 67] .... ص : 101

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (67)

و اگر میخواستیم هر آینه آنها را مسخ میکردیم در جایگاه آنها پس نمی توانستند از آن جایگاه بیرون روند و نه برگردند.

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ چهار عنوان داریم نسخ و فسخ و رسخ و مسخ، مذاهب اربعه طبیعی و کفّار که گفتند انسان پس از مردن روحش تعلق می گیرد به انسان دیگری بعضی گفتند به حیوانی بعضی گفتند به اشجار و فواکه بعضی گفتند به ملک و شیاطین و مسخ تغییر صورت با حفظ ماده و یکی از عقوبات کفّار در دنیا همین مسخ است که می فرماید وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ بقره آیه 61 و می فرماید فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ اعراف آیه 166. و در خبر است که حیوانات مسوخ القردة و الخنزیر و الفیل و الذئب و الفارة و الضب و الارنب و

ص: 101

الطاوس و الدعموص و الجری و السرطان و السلحفاة و الوطواط و العنقاء و الثعلب و الذئب و الیربوع و القنفذ که در امم سابقه در اثر کفر و طغیان باین نوع حیوانات مسخ شدند و در حدیث است که کفاری که باین نوع حیوانات مسخ شدند سه روز بیشتر در دنیا نماندند نه اینکه این حیوانات از نسل آنها باشد و تعبیر اینها بمسوخ برای شباهت آنها است باینها 18 نوع از حیوانات عَلی مَکانَتِهِمْ جهنم محبس الهیست بخصوص با غلها و زنجیرها آنها بسته شده قدرت بر حرکت ندارند.

فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا از جای خود حرکت کنند و بجای دیگر روند.

وَ لا یَرْجِعُونَ نمیتوانند از جهنم بیرون روند و نه از صورت مسوخیت بر- گردند بصورت انسانیت و نه میتوانند برگردند بعالم دنیا یا بعالم برزخ یا به صحرای محشر یا بحال دیگر.

[سوره یس (36): آیه 68] .... ص : 102

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ (68)

و کسی را که ما باو عمر دهیم پس نکس در خلقت او میدهیم آیا تعقل نمیکنید و درک نمینمائید.

مقتضای طبیعت در موجودات مادی مثل انسان و حیوان و نبات و غیر اینها اینست که که در ابتداء امر رو به رشد میگذارد تا حد معینی از عمر پس از آن رو بنکس میگذارد تا موقع موت اما انسان حد رشدش غالبا تا چهل سالگی است پس از آن حد وقوفش تا شصت ساله پس از آن رو بنکس میگذارد عقلش کم میشود فراموشی پیدا میکند قوه سامعه و باصره و شامه و ذائقه نقصان پیدا میکند بدنش ضعیف میشود کمرش خمیده میشود قوایش کاسته میشود تا اجلش برسد لکن این بر حسب نوع است و الا خداوند قدرت دارد تمام قوای او را حفظ کند و لو عمر دنیا باو دهد چنانچه خضر و الیاس و ادریس و عیسی و حضرت بقیه- اللَّه را حفظ فرمود و همچنین اصحاب کهف را و اما حیوانات هم هر کدام حدی برای رشد آنها معین فرموده و حدی برای وقوف پس از آن رو بنکس میروند تا تلف شوند و همین قاعده در اشجار و نباتات جاریست هر کدام بر حسب استعداد

ص: 102

آنها لکن این معنی در روحانیات مثل ملائکه و عالم ارواح و عالم انوار نیست و همچنین در کواکب و کرات جویه و منظومه های شمسیه نیست نه زیاد رشد پیدا میکنند و نه نقصان و ضعف تا موقعی که برای آنها معین شده بلکه بعضی الی الابد وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ من از برای ذوی العقول است لکن مراد انسان است.

نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ و بنظر میآید که اشاره بمسئله معاد باشد که همین نحوی که از ضعف بقوه و از قوه بضعف میرسانیم قدرت داریم از خاک انسان قوی رشید کنیم همین نحو قدرت داریم از بدن خاک شده پوسیده شده دو مرتبه برگردانیم و انسانش کنیم.

أَ فَلا یَعْقِلُونَ که خداوند بر همه چیز قادر است.

[سوره یس (36): آیه 69] .... ص : 103

وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (69)

و ما تعلیم نکردیم پیغمبر اکرم را شعر و سزاوار هم نبود از برای او نیست این قرآن مگر یاد آور که مبین حق و باطل است.

وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ مفسرین اقوالی گفتند بعضی گفتند چون شعر مشتمل بر اکاذیب است لذا باو تعلیم نکردیم چنانچه گفت

در شعر مپیچ و در فن او کز اکذب او است احسن او

زیرا تا شعر مشتمل بر اغراقات نباشد زیبایی پیدا نمیکند و تمسک کردند بآیه شریفه وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ شعراء آیه 224 الی 226 بعضی گفتند اصلا پیغمبر بلد نبود حتی آنکه در مواردی متمثّل میشد ببعض ابیات شعراء اشتباه میکرد بعضی گفتند اگر شعر میگفت در عداد شعراء زبر دست واقع میشد و بعضی گفتند معنی وَ ما عَلَّمْناهُ یعنی مأمور نشد بگفتن شعر لکن تمام اینها تفسیر برای است بلکه دلیل بر بطلانش قائم است اما اینکه شعر مشتمل بر اکاذیب است حرف پوچی است زیرا بسیاری از شعرهای زیبا چون بیان حقایق میکند و بسیار ممدوح است مثل دیوان امیر المؤمنین و اشعاری که در توحید و فضائل ائمه و مصائب آنها و

ص: 103

مطاعن اعداء آنها و مواعظ و نصایح و بیان احکام مثل منظومه بحر العلوم و مراثی محتشم و بسیار دیگر و اما آیه شریفه استثناء دارد که میفرماید إِلَّا- الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً الایه شعراء آیه 227 و رجز- های ابی عبد اللَّه و اصحاب آن و اشعاری که از ائمه و اصحاب و علماء اعلام نقل شده و اما اینکه نمیدانست و نمیتوانست برای کسی که علمه علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه مناسب نیست بلکه اهانت است و اما نسبت اشتباه بر کسی که معصوم از خطا و سهو و اشتباه است چه مناسبت دارد آنهم مثل ابی بکر رفع اشتباه آن را بکند و اینکه معنای وَ ما عَلَّمْناهُ یعنی مأمور نبود اینهم غیر مناسب است بلکه آنچه بنظر میرسد بقرینه خود آیه شریفه اینست که ما قرآن را بطرز شعر نازل نکردیم و بطور نثر نازل شده تا معجزه و فصاحت و بلاغت آن بر اهل عالم واضح و روشن گردد و آن قرینه اینست که میفرماید:

وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ که ضمیر هو بکلام اللَّه بر میگردد و این را برای ذکر بندگان نازل فرمودیم که دست از شرک و کفر و فساد و معاصی و ضلالت بردارند و بفکر آخرت و قیامت و عذاب های الهی و عقوبات دنیوی بیفتند و در مقام تحصیل ایمان و سعادت و تکمیل اعمال صالحه و نیل بمثوبات الهیه برآیند و جمله (و قرآن مبین) برای اینست که مثل تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی و صحف آدم و نوح و ابراهیم نیست که مکتوبا در الواح نازل شود باید از میان دو لب مبارک پیغمبر خارج شود تا معجزه بودن او ظاهر و آشکارا گردد هذا ما عندنا.

[سوره یس (36): آیه 70] .... ص : 104

لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ (70)

نزول قرآن برای اینست که انذار کند کسی را که زنده است و حجت تمام شود و قول ثابت شود بر کسانی که کافر هستند که راه عذر بر آنها بسته شود.

لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا مراد حیات حیوانی و نباتی و انسانی نیست بلکه حیات ایمانیست کسانی که قلب آنها روشن است و خالیست از سیاهی و قساوت

ص: 104

و عناد و عصبیت و کبر و نخوت و حب دنیا و مال و ریاست و جاه و طالب حق هستند و فرمایشات قرآن را میپذیرند و قبول میکنند اینها را انذار میکند از شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور و معاصی و مخالفت و از همه اینها دوری میکنند و سعادت پیدا میکنند.

وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ که فردای قیامت نگویند که میفرماید وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134 و میفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسراء آیه 17 و غیر اینها از آیات پس باید حجت تمام شود و راه عذر بسته شود.

[سوره یس (36): آیه 71] .... ص : 105

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (71)

آیا نمی بینند و درک نمیکنند اینکه ما خلق فرمودیم برای آنها بید قدرت خود بدون مشارکت احدی چهار پایانی پس آنها تملک کردند آنها را و مالک آنها شدند.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا استفهام تقریریست که اقرار کنند که چرا مشاهده میکنیم و درک مینمائیم.

أَنَّا خَلَقْنا گفتیم مخلوقات الهی دو قسم است یک قسم بدون اسباب است متکلم وحده تعبیر میفرماید و یک قسم باسباب است خلقت آدم بدون اسباب بوده که بابلیس فرمود ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ زمر آیه 75 ولی اولاد آدم چون باسباب بوده میفرماید وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آیه 94 و چون خلقت انعام باسباب بوده فرمود:

أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ تعبیر بکلمه لهم برای اینست که حکمت خلقت انعام فقط برای استفاده بشر است غیر از خلقت بقیه حیوانات وحشی.

مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا یعنی احدی شرکت در خلقت آنها نداشته فقط اسباب و معدات بوده خالق ذات مقدس او است و بس و اطلاق ایدی مراد ید قدرت

ص: 105

است نه ید جارحه چون از برای ید اطلاقاتی دارد ید جارحه ید نعمه ید قوه ید قدرت.

أَنْعاماً انعام دو قسم انعام داریم یک قسم برای رکوب است مثل فرس و استر و حمار و یک قسم برای اکل است مثل شتر و گاو و گوسفند و بسا مشترک است مثل شتر.

فَهُمْ لَها مالِکُونَ اینها مسخر انسان هستند و تعبیر بحیوانات اهلی میکنند مقابل حیوانات وحشی.

[سوره یس (36): آیه 72] .... ص : 106

وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (72)

و ذلیل کردیم ما آنها را برای بشر پس بعض آنها را سوار میشوند و بعض آنها را مأکول خود قرار میدهند.

اما مرکوب آنها فرس، استر، حمار حتی گاو و اما ماکول آنها گوسفند، گاو شتر.

[سوره یس (36): آیه 73] .... ص : 106

وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (73)

و از برای آنها در این انعام غیر از سواری و اکل لحوم آنها منافع بسیاریست و مشروباتی.

اما منافع آنها یکی از پشم و کرک آنها چه اندازه لباسهای پشمی و کرکی حتی از پوست آنها لباس هایی بدست آورده اند از روده آنها از استخوان- آنها حتی از فضولات آنها استفاده هائی دارند و اما مشارب از شیر آنها از سر شیر روغن کره ماست پنیر کشک قارا چه اندازه فوائد بهره برداری میکنند.

أَ فَلا یَشْکُرُونَ آیا پس از این همه نعمت که خداوند برای انسان در این انعام قرار داده معذالک شکر گزار نیستند.

(توضیح) این انعام تمام گوشت آنها حلال است غایة الامر مثل اسب و استر و حمار مکروه است و معمول نیست لکن شرط حلیت آنها منوط بتذکیه است که باید مسلم ذبح کند و در حین ذبح بسم اللَّه گوید و رو بقبله باشد و فری اوداج اربعه چهار رگ گردن شود و با آهن باشد نکته دیگر آنکه اثبات شی ء

ص: 106

نفی ما عدای خود را نمیکند منحصر نیست حلیت باین انعام بلکه بسیاری از حیوانات وحشی مثل آهو گوزن بز کوهی و بسیاری از طیور و بسیاری از حیوانات دریایی مثل ماهی آنها هم حلال گوشتند و فوائد بسیاری برای انسان دارند بلکه حیوانات حرام گوشت اگر آنها را هم تذکیه کنند بدن آنها پاک است و از پوست و سایر اجزاء آنها میتوان استفاده کرد بلکه حیواناتی که نفس سائله ندارند هم میته آنها پاک است فقط حیوان نجس العین قابل تذکیه نیست مثل سگ و خوک و حیوانی که موطوء انسان واقع شود که تمام اجزاء آنها حتی اجزایی که روح نداشته نجس است و قابل تذکیه هم نیست و لکن امروز گوشت خوک چه اندازه نزد متجددین بقیمت گزاف میخرند و میخورند و از اجزاء آنها بهره برداری میکنند.

[سوره یس (36): آیه 74] .... ص : 107

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74)

و گرفتند این مشرکین از غیر خداوند متعال خدایانی بامید اینکه این خدایان آنها را یاری میکنند و آنها یاری میشوند.

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً هر طایفه از مشرکین یک خدایانی بر خود اتخاذ کردند یک طایفه بت پرستان اصنامی داشتند مخصوصا در دوره جاهلیت در مکه و حجاز یک بت بزرگ که خدای تمام آنها بود و هر طایفه یک بت برای خود گرفتند و در کعبه معظمه نصب کردند و هر فردی یک بت مخصوص خود داشت و در فتح مکه پیغمبر اکرم با امیر المؤمنین رفتند و تمام آنها را شکستند و از بین بردند و این دستگاه بت پرستی از قدیم الایام قبل از زمان نوح رواج داشت که در سوره نوح میفرماید وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً آیه 22 و 23 در زمان ابراهیم که حضرت ابراهیم آنها را شکست که میفرماید در سوره انبیاء وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ آیه 58 و 59 در زمان موسی میفرماید وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ

ص: 107

عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ

اعراف آیه 134 یک طائفه خورشید پرستان که بلقیس و اهل سبأ بودند که میفرماید از قول هدهد بحضرت سلیمان إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ نمل آیه 23 و 24 یک طائفه گاو پرست که در هند تا امروز هستند یک طایفه ملائکه پرست یک طائفه جن پرست یک طائفه درخت پرست یک طائفه ائمه پرست.

لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 و میگفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27 و لو در مورد فاحشه است ولی فحشایی بزرگتر از این نداریم.

[سوره یس (36): آیه 75] .... ص : 108

لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)

این آلهه استطاعت ندارند که اینها را یاری کنند و اینها از برای آنها لشکریست که حاضر میکنند آنها را.

اشاره بآیه شریفه است إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ انبیاء آیه 98 و 99.

لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ استطاعت قبولی قدرت است و این آلهه نه قدرت دارند و نه قابلیت افاضه قدرت دارند زیرا یک جسمی و جمادی بیش نیست و مصنوع خود بشر است اما ذوی العقول آنها مثل ملائکه و انبیاء و ائمه این ها بیزاری میجویند از آنها و خصم آنها میشوند.

وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ جند جماعتی را گویند که در یک مقصد شریک هستند و این آلهه با عبده خود یک جند میشوند.

مُحْضَرُونَ و آنها را حاضر میکنند در جهنم و بعضی گفتند که این عبده جند آن آلهه هستند در دنیا بامید اینکه آنها اینها را یاری کنند ولی استطاعت ندارند.

[سوره یس (36): آیه 76] .... ص : 108

فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (76)

پس محزون نکند شما پیغمبر

ص: 108

را گفتار آنها محققا ما میدانیم آنچه اینها پنهان میکنند و آنچه علنا اظهار میکنند.

نظر به اینکه پیغمبر اکرم نبی رحمه بود و آنچه اذیت میدید نفرین نمیکرد بلکه در حق آنها دعاء میکرد

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

و دوست میداشت تمام بشرف اسلام مشرف شوند و سعادت مند شوند خداوند تبارک و تعالی نظر به اینکه میدانست که اینها دیگر قابلیت هدایت ندارند میفرماید برای تسلیت خاطر مبارک پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله:

فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ قول آنها اینکه ساحر و جادوگر و کذاب و مفتری و مجنونش گفتند و در دار النّدوة مشاورت در قتل او نمودند.

إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ که در مجالس خود سرا تصمیماتی میگرفتند.

وَ ما یُعْلِنُونَ که خاکروبه بر سرش ریختند شکمبه شتر بر سر او ریختند سنگ بقدمهای او زدند عبا بگردنش پیچیدند در احد سنگ به پیشانیش زدند دور خانه او را گرفتند که او را بقتل رسانند و غیر اینها.

[سوره یس (36): آیه 77] .... ص : 109

أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (77)

آیا نمی بیند انسان که ما او را خلق کردیم از نطفه پس از آن این انسان خصم آشکار میشود انسان در غایت ضعف است وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 32 از امیر المؤمنین است فرمود

اوله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل- العذرة

قدرت بر دفع کوچکترین بلاء الهی را ندارد و جلب کوچکترین نعم او را ندارد.

أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ بخود نمیآید و فکر نمیکند.

أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ آنهم که یکی از نجاسات است که از کثافات مأکولات و مشروبات گرفته شده آنهم از عورت پدر در عورت مادر ریخته شده و از عورت مادر بیرون آمده و در مدت رضاع شیری که از همان خون حیض گرفته شده خوراک او بوده و قدرت بر نگاهداری خود یک نفس ندارد اگر فرو رود بر نگردد و اگر

ص: 109

بیرون آید فرو نرود کارش تمام است مع ذلک:

فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ کارش بجایی برسد که دعوی خدایی کند و بانگ انا ربکم الاعلی بزند و کبر و نخوت و عجب او بجایی برسد که تکذیب انبیاء کند طغیان و سرکشی و فسق و فجور و ظلم و تعدی و تفرعن و تجبر کند واقعا کمال حماقت است.

[سوره یس (36): آیه 78] .... ص : 110

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (78)

و بزند برای ما مثلی و فراموش میکند خلقت خود را میگوید کیست بتواند زنده کند استخوانهایی که آنها پوسیده شده و از هم پاشیده شده.

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا آورد یک استخوان پوسیده مقابل حضرت وَ نَسِیَ خَلْقَهُ که در ابتداء امر هیچ نبود خداوند بقدرت کامله خود نطفه در صلب پدر قرار داد و بوسائل زیادی از صلب پدر و رحم مادر و پس از علقه و مضغه و مراحل دیگر او را خلق فرمود.

قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ استفهام انکاریست یعنی هرگز ممکن نیست کسی بتواند این عظام را زنده کند.

وَ هِیَ رَمِیمٌ و حال آنکه از هم پاشیده شده نمیداند آن خدایی که این عالم وسیع را از علوی و سفلی از کتم عدم و نیستی صرف ایجاد کرد قادر است بر اینکه از استخوان پوسیده انسان خلق کند.

[سوره یس (36): آیه 79] .... ص : 110

قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (79)

بفرما در جواب آن زنده میکند این عظام پوسیده را آن کسی که این عظام را در اول مره خلق فرمود کسی که نطفه را عظام کند و عظام را پوسیده کند میتواند عظام پوسیده را زنده کند و او بهر قسمت خلق کردنی دانا است و قادر است.

برای خداوند خلقت عرش با خلقت پشه تفاوتی ندارد همین که صلاح در ایجاد باشد ایجاد میفرماید إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ اراده علم بصلاح است ایجاد مشیت است فعل الهیست بمعنی مصدری موجود میشود.

ص: 110

[سوره یس (36): آیه 80] .... ص : 111

الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)

آن کسی که قرار داد برای شما از درخت سبز خرم آتش را پس شما از آن برافروخته میشوید آن کسی که دریای آتش را بر ابراهیم گلستان میکند دریای نیل را برای بنی- اسرائیل میشکافد و دوازده جاده میکند آن کسی که تخت بلقیس را از شهر سبا طرفة العین نزد سلیمان حاضر میکند آن کسی که این عالم بالا را و این کرات جویه را مسخر شما کرده آن کسی که از خاک انسان خلق کرده از آتش جن خلق کرده و میلیاردها کارهای دیگر حیات میدهد موت میدهد صحت، مرض، غنی، فقر عزت، ذلت، بر او چه مشکلی دارد که از عظام پوسیده انسان خلق کند با اینکه نمونه آن را در دنیا نشان داده قضیه ابراهیم و چهار مرغ قضیه عزیر و یک شهر مرده پوسیده قضیه عیسی و احیای موتی قضیه موسی و هفتاد نفر از بنی- اسرائیل.

[سوره یس (36): آیه 81] .... ص : 111

أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ (81)

آیا نیست آن کسی که خلق فرمود آسمانها و زمین را که قدرت داشته باشد بر اینکه خلق کند مثل آنها را بلی قادر است و او است خلاق دانا که هر چه را بموقع خود میتواند خلق فرماید.

أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ سماوات شامل میشود تمام عوالم بالا را که جمیع این کرات سماویه میشود که چه بسیار کراتیست که هزار برابر کره زمین است و چه بسیار کراتیست که از زیادتی دوری از کره زمین اصلا مشاهده نمیشود یا فقط یک نوری بیش دیده نمیشود مثل کهکشان فلک و گفتیم تمام این کرات علویه در طبقه اول آسمانها است بدلیل قوله تعالی وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ فصلت آیه 11 و قوله تعالی إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6 و قوله تعالی وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ ملک آیه 5 و خود میداند که در شش طبقه دیگر چه آفریده و شامل میشود کرسی را که محیط بجمیع این آسمانها و زمین است بدلیل قوله تعالی وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ

ص: 111

آیة الکرسی و شامل میشود عرش اعظم را که بر تمام اینها احاطه دارد و سایر عوالم بالا را از لوح و قلم و سدرة المنتهی و جنّة المأوی که لیلة المعراج پیغمبر اکرم تا آنجا رفت که میفرماید وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی و النجم آیه 13 إلی 15 و شامل میشود قاب قوسین را که میفرماید وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی و النجم آیه 7 الی 9.

وَ الْأَرْضَ تمام عوالم سفلی از کره زمین و آب و هوا و آتش و آنچه در آنها است.

بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ فردای قیامت خلق فرماید امر بسیار کوچکی است در جنب کارهای الهی.

بَلی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ تعبیر بخلاق نه بخالق برای تاکید در قدرت و توانایی و کثرت مخلوقات الهی آنهم تمام از روی حکمت و علم و مصلحت است.

[سوره یس (36): آیه 82] .... ص : 112

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82)

جز این نیست امر پروردگار همین که اراده فرمود وجود شیئی را اینکه بگوید از برای آن شیئی باش پس میباشد.

إِنَّما از ادات حصر است یعنی مقدمات و زحمت ندارد.

أَمْرُهُ کار خداوند.

إِذا أَرادَ شَیْئاً صلاح در ایجاد شیئی باشد که لغو و بیهوده و عبث نباشد و مصلحت داشته باشد که فعل حسن باشد.

أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ این تعبیر هم برای تقریب بذهن است و الا امر و قول لازم ندارد و مراد نفس ایجاد است که فعل بمعنی مصدریست.

فَیَکُونُ فعل بمعنی اسم مصدریست یعنی بمجرد ایجاد موجود میشود معونه لازم ندارد آنیّ الحصول است و کلمه شیئا اطلاق دارد جمیع اشیاء عالم را شامل میشود برای او تفاوت نمیکند خلقت عرش و خلقت مورچه.

ص: 112

[سوره یس (36): آیه 83] .... ص : 113

فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)

پس منزه است و مبری از کلیه عیوب و نواقص و احتیاج ذات مقدس آن پروردگاری که به ید قدرت او است ملکوت تمام ممکنات و بسوی او است بازگشت شماها.

فَسُبْحانَ الَّذِی تسبیح و تقدیس و تنزیه قریب المعنی است و شامل جمیع صفات سلبیه میشود که می گویی

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریکست و معانی تو غنی دان خالق

یعنی احتیاج در ساحت قدس او نیست اجزاء ندارد مکان ندارد مرکب نیست دیده نمیشود مثل ندارد شبیه و عدیل و ضدی و ندی از برای او نیست صفات زائد بر ذات ندارد چنانچه معنای حمد کامل است فوق الکمال تام است فوق التمام ذاتا و صفة و افعالا تمام افعال او از روی حکمت و مصلحت و حسن است و حمد مختص باو است.

بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وجود اشیاء و بقاء آنها و فناء آنها منوط باراده او است بمجرد اراده موجود میشود و ببقاء آن باقی میماند و باراده او فانی و نابود میشود.

وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ فردای قیامت بازگشت تمام شماها است بسوی او إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر السورة المبارکة یس و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی سورة الصّافّات و سایر السور الی سورة النّاس بحوله و قوته و توفیقه و عنایته و یجعله ذخیرة للمعاد مقبولا و الحمد لولیّه، و الصلاة لنبیّه و اله و اللّعن علی أعدائه الی یوم لقائه و انا العبد الحقیر الذلیل السید عبد الحسین المدعوّ بالطیّب

ص: 113

سورة الصّافّات .... ص : 114

اشاره

مکی 182 (اما فضیلت این سوره) کلینی مسندا از حضرت کاظم روایت کرده که حضرت امر فرمود به فرزندش قاسم که قرائت کند بالای سر برادرش که محتضر بود سوره و الصافات را چون رسید به آیه أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا قبض روح او شد پس یعقوب بن جعفر عرض کرد که معهود این بود که بالای سر محتضر سوره یس بخوانند و شما امر فرمودی سوره و الصافات را بخوانند حضرت فرمود که این سوره قرائت نمیشود بالای سر محتضر که جان دادن بر او سخت باشد مگر آنکه به راحتی قبض روح او میشود.

و ابن بابویه از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود هر کس در هر جمعه سوره و الصافات را قرائت کند همیشه محفوظ است از هر آفتی و دفع میشود از او هر بلیتی در حیات دنیا و روزی داده میشود در دنیا به وسعت ترین روزیها و اصابة نمیکند او را در مالش و اولادش و نه در بدنش هیچگونه سویی از شیطان رجیم و نه از جبار عنید و اگر بمیرد در آن روز یا در شب آن روز شهید مرده و داخل میکند خداوند او را در بهشت با شهداء در اعلی درجه بهشت.

و اخباری هم از خواص قرآن در فضیلت این سوره نقل کرده اند لکن چون اعتبار ندارد بلکه ظن به کذب آن هست از نقلش خود داری کردیم.

[سوره الصافات (37): آیه 1] .... ص : 114

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1)

و او قسم است و در تفسیر صافات بعضی گفتند مؤمنین هستند که در نماز جماعت صفوفی میبندند. بعضی گفتند مؤمنین که در جهاد کفار صف بسته میشود که میفرماید إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (صف آیه 4). بعضی گفتند ملائکه هستند که در آسمانها صف

ص: 114

میبندند برای نماز. بعضی گفتند صفوف ملائکه در هوا حین نزول آنها بسوی زمین. در تفسیر علی ابن ابراهیم است الملائکة و الانبیاء و من وصف اللَّه و عبده.

(اقول) الصافات جمع بر جمع است یعنی جمع الجمع است زیرا جمع صافة است و چون محلّی به الف و لام است افاده عموم دارد شامل جمیع صفوف که طبق رضای الهی بسته میشود چه از انبیاء و چه از ملائکه و چه از مؤمنین برای جماعت یا جهاد یا اطاعت امر الهی چه در زمین و چه در آسمان چه در دنیا و چه در صحرای محشر خداوند قسم یاد میکند باین صفوف.

[سوره الصافات (37): آیه 2] .... ص : 115

فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2)

در این جمله هم اختلاف کردند بعضی گفتند که ملائکه موکله بر مؤمنین هستند که به الهامات در قلوب مؤمنین آنها را منع میکنند از ارتکاب معاصی چنانچه شیاطین به وساوس منع از طاعت میکنند بعضی گفتند ملائکه موکله به ابرها که آنها را میرانند به محلی که مأمور هستند برای باریدن بعضی گفتند زواجر قرآن است که نهی میفرماید از شرک و کفر و ضلالت و ظلم و ارتکاب معاصی بعضی گفتند زجرة به معنی صیحه است و مراد ارتفاع صوت مؤمنین است در تلاوت آیات کریمه قرآن.

(اقول) این جمله هم عموم دارد در مقابل صافات شامل میشود جمیع کسانی را که جلوگیری میکنند از فساد و مضار دنیوی و اخروی چه ملائکه باشند به الهامات و انبیاء به انذارات و مؤمنین به نهی از منکرات چنانچه صافات سوق میدهند به ارشاد و هدایت و منافع دنیوی و اخروی زیرا این هم جمع محلّی به الف و لام است مفید عموم است.

[سوره الصافات (37): آیه 3] .... ص : 115

فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (3)

پس تلاوت کنندگان ذکر.

این جمله نیز عموم دارد شامل تلاوت آیات شریفه قرآن میشود چون مکرر گفته ایم که یکی از اسامی قرآن ذکر است و شامل میشود کسانی را که دائما لسان

ص: 115

آنها بذکر پروردگار است که میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا (احزاب آیه 41) و میفرماید فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً (بقره آیه 196) و میفرماید وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ (بقره آیه 199) و غیر اینها و همچنین شامل میشود کسانی را که بندگان خدا را متذکر میکنند و آنها را بیاد خدا و دین و آخرت میاندازند که القاء ذکر میکنند چنانچه میفرماید فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً (مرسلات آیه 5).

[سوره الصافات (37): آیه 4] .... ص : 116

إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4)

با این قسمهای ثلاث و تأکید انّ و لام اله شما یکیست.

دارد در جنگ جمل آن موقعی که آتش جنگ افروخته شده بود شخصی خدمت امیر المؤمنین (ع) رسید عرض کرد یا امیر المؤمنین معنای اینکه خدا واحد است چیست؟ بعض اصحاب به او برگشتند که فعلا میبینی که امیر المؤمنین در میدان جنگ چه التهابی دارد موقع همچه سؤالی نیست حضرت فرمود من برای همین امر شمشیر میزنم و با کمال اطمینان و سکونت در جواب او فرمود واحد چهار معنی دارد دو معنای او در حق خداوند متعال غلط و کفر است و دو معنای آن صحیح و ایمان است اما دو معنی باطل یکی وحدت عددی است که در شماره میآید یک دو سه چنانچه افراد را شماره میکنی و دیگر وحدت جنسی و نوعیست می گویی زید یک فرد انسان است مثلا و اما دو معنی صحیح و حق یکی وحدت ذاتی است که خداوند مثل و مانند و شریک و عدیل و ضدی و ندی از برای او نیست و دیگر وحدت به معنی بسیط است اجزاء ندارد و صفات عین ذات است بسیط الحقیقة ببساطة ذاتیّة.

و مکرر گفته ایم که توحید پنج مرتبه دارد: توحید ذاتی، توحید صفاتی توحید افعالی، توحید عبادتی و توحید نظری. (اما توحید ذاتی) صرف الوجود و بحت الوجود و محض الوجود است که هیچ ترکیبی در او راه ندارد

ص: 116

نه ترکیب خارجی مثل اجسام که مرکب از اجزاء هستند و نه ترکیب ذهنی مثل انواع که مرکب از جنس و فصل هستند می گویی الانسان حیوان ناطق و نه ترکیب و همی مثل ممکنات حتی مجردات که مرکب از وجود و ماهیت هستند فقط وجود صرف و اما توحید صفاتی اینکه صفات ذاتیه عین ذات و منتزع از ذات هستند صفات زائد بر ذات نیستند چنانچه امیر المؤمنین فرمود

(کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انّها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة)

(و اما توحید افعالی) اینکه خالق و رازق و محیی و ممیت و معز و مذل و مصح و ممرض و مغنی و مفقر او است و بس (و اما توحید عبادتی) الوهیت و بندگی و پرستش اختصاص به او دارد غیر او را نباید پرستش کرد که مفاد مطابقی کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است (و اما توحید نظری) باید توکل به او کرد امید به او خوف از او نظر به او داشته باشد و بس.

[سوره الصافات (37): آیه 5] .... ص : 117

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5)

و این اله واحد شما پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین این دو است و پروردگار مشارق است.

رَبُّ السَّماواتِ رب مربی را گویند که تربیت آسمانها کرده آنها را خلق فرموده و هر کدام به وضع مخصوص و محل معینی مقرر فرموده و طرز مخصوصی در اینجا تعبیر به رب میفرماید در یک جا تعبیر به فاطر میکند یعنی ایجاد بدون سابقه الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فاطر آیه 1. در جای دیگر تعبیر به خالق میفرماید ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ انعام آیه 102. یک جا تعبیر به بدیع میکند بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ انعام آیه 101.

و تماما مفاد یکی است و لو مفاهیم مختلف دارد و تعبیر به رب اوسع از آنهاست زیرا خالق و فاطر و بدیع فقط دلالت بر ایجاد میکند و رب علاوه بر ایجاد دلالت بر نگهبانی هم دارد که علت مبقیه هم هست و مراد از سماوات تمام عوالم بالا را شامل است از عرش و کرسی و سماوات سبع و جمیع کرات جویه و کواکب و

ص: 117

شمس و قمر و غیر اینها.

وَ الْأَرْضِ تمام طبقات زمین که گفتند هفت طبقه دارد بدلیل قوله تعالی اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ تغابن آیه 12.

وَ ما بَیْنَهُما مثل کره آب و هوا و نار و ابر و باد و غیر اینها وَ رَبُّ الْمَشارِقِ.

(سؤال) در اینجا فقط تعبیر به مشارق فرموده و در آیه شریفه فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ معارج آیه 40 تعبیر فرموده.

(جواب) اولا اثبات شی ء نفی ما عدا را نمیکند چنانچه رب کل شی ء است و ثانیا مشارق و مغارب از باب اینست که گفتند اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا است مثل فقیر و مسکین هر شرقی مغرب هم هست زیرا در هر نقطه که طلوع آفتاب باشد در نقطه مقابلش غروب است و در بیست و چهار ساعت شبانه روزی در هر دقیقه یک نقطه اول طلوع است و در یک نقطه اول غروب مثل اینکه هر فقیری مسکین هم هست و هر مسکینی فقیر و در اجتماع گفتند مسکین اسوء حالا است و از برای مشرق و مغرب هم دو اطلاق است مقابل یکدیگر یک اطلاق از نقطه ای که شمس طلوع میکند مشرق میگویند و از نقطه ای که غروب میکند مغرب مینامند و اطلاق دیگر آن نقطه که آفتاب میتابد مشرق گویند و آن نقطه که آفتاب میرود مغرب نامند.

[سوره الصافات (37): آیه 6] .... ص : 118

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ (6)

محققا ما زینت داده ایم آسمان نزدیک را بزینت ستارگان.

سماء دنیا طبقه اول آسمانها است و از این آیه شریفه استفاده میشود که تمام این کواکب و ستارگان در همان آسمان اول است و آن قدر وسیع است که تمام این کرات جویه در این طبقه است اما شش آسمان دیگر چه چیزها در آنها قرار داده جز خالق آنها نمیداند مگر به وحی الهی و اخبار انبیاء ثابت شود مثل بیت المعمور سجده ملائکه و سدرة المنتهی و جنّة المأوی و لوح و قلم و ملائکه

ص: 118

و امثال اینها و این مخالف رأی حکماء قدیم است که آسمان اول را فقط مرکز قمر دانسته دوم عطارد سوم زهره چهارم شمس پنجم مریخ ششم مشتری هفتم زحل و بقیه کواکب را در آسمان هشتم که کرسی مینامند گفتند.

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ این زینت برای بشر است که در شبها مشاهده میکنند و راه می جویند بعلاوه فوائد زیادی که بر هر یک از آنهاست چنانچه میفرماید أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لقمان آیه 19.

[سوره الصافات (37): آیه 7] .... ص : 119

وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7)

و ما قرار دادیم این آسمانها را که حافظ باشند از هر شیطان متمردی.

اولا شیاطین یک صنفی از اصناف جن هستند همین نحوی که افراد انس هم اصناف مختلفه هستند و توضیح این کلام این است که یک جنسی داریم و یک نوعی و یک صنفی و یک فردی، اما جنس آن ماده مشترکه است بین انواع مختلفه مثل حیوانیت که مشترک است بین انسان و سایر حیوانات و نوع آن ما به الامتیاز است که داخل در حقیقت شی ء است مثلا مثل ناطقیت انسان که مراد آن لطیفه ربانیست و آن روح مجرد انسانی که خاص بانسان است و همین منشأ امتیاز انسان است بر تمام مخلوقات الهی حتی بر ملائکه که فرمود فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ حجر آیه 29 ص آیه 72 و صنف آن امتیازات خارجیه مثل لسان و لون و سایر امتیازات السنه مختلفه الوان ممتازه و فرد امتیازات شخصیه و بسا بعض انواع نوع است نسبت بما فوق و جنس است نسبت بمادون مثل نامی نوع است نسبت بجسم و جنس است نسبت بحیوان و همچنین حیوان نوع نامیست و جنس نسبت بانسان و بالجمله شیاطین یک صنفی از اصناف جن هستند و اینها تا قبل از میلاد مسیح بالا میرفتند در آسمانها و قضایایی کشف میکردند و بکاهنین میگفتند و این یک دستگاهی بود در مقابل انبیاء پس از میلاد مسیح ممنوع شدند از آسمان چهارم ببالا و پس از میلاد حضرت رسالت

ص: 119

بکلی ممنوع شدند و دستگاه کهنه بکلی از بین رفت حتی اگر نزدیک آسمان شوند میسوزند چنانچه شرحش میآید لذا میفرماید یکی از امور سماوی وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ.

[سوره الصافات (37): آیه 8] .... ص : 120

لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8)

این شیاطین هر چه کوشش کنند برای استماع از ملائکه آسمانها نمی توانند استماع کنند و نمی توانند گوش فرا دهند به سوی ملاء اعلی و پرتاب میشوند از هر طرفی که بخواهند بالا روند.

خداوند ملائکه ای مقرر فرموده که ملائکه حفظه اند که جلوگیری می کنند از عروج شیاطین.

لا یَسْمَعُونَ از باب تفعیل است یعنی گوش باز می کنند و دل میدهند و توجه میکنند که ببینند ملائکه چه می گویند چنانچه میفرماید سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ مائده آیه 46 و هر چه گوش فرا دهند نمیشنوند.

إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی ملأ جمعیت زیادی است چنانچه میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ- الایه بقره آیه 247 و مراد ملائکه هستند ...،

و الاعلی آسمانها است.

توضیح کلام اینکه ملائکه هستند در آسمانها و از جانب الهی به آنها وحی میرسد یا در لوح محفوظ مشاهده میکنند و دستور می دهند به ملائکه که نازل بر زمین میشوند و وظائف هر یک را معین میکنند و شیاطین هم کلام ملائکه را می شنوند و هم آشنا به زبان آنها هستند اینها قبلا می رفتند و این دستورات را فرا میگرفتند و می آمدند به کهنه خبر می دادند و پیش از اینکه ملائکه به این دستورات عمل کنند کهنه خبر می دادند و این یک دستگاهی بود برای اضلال بنی آدم و چون شیاطین ممنوع شدند از آسمانها می رفتند تا نزدیک آسمان و گوش فرا می دادند که چیزی به دست آرند خداوند ملائکه معین فرمود که اینها را پرتاب کنند.

ص: 120

وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ از این طرف قذف می شدند از طرف دیگر می- رفتند ولی غافل از اینکه تمام راهها بر آنها بسته شده چنانچه در حدیث است از حضرت صادق (ع) حدیث معراجیه که در آسمان اول ملکی است بنام اسماعیل و در تحت نظر او هفتاد هزار ملک هستند و در تحت نظر هر یک آنها هفتاد هزار ملک هستند مأمور به دفع شیاطین از جمیع اطراف و جوانب.

[سوره الصافات (37): آیه 9] .... ص : 121

دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9)

آن شیاطین را بعنف و زجر دفع میکنند و از برای آنهاست عذاب ثابت لازم.

دُحُوراً دحور دفع بعنف و شدت و سختیست چنانچه میفرماید در خطاب بشیطان اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً اعراف آیه 17 و میفرماید جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً اسراء آیه 19 و میفرماید وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً اسراء آیه 41.

وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ واصب بمعنی ثابت لازم واجب است چنانچه میفرماید وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً نحل آیه 54 یعنی دین الهی ثابت و لازم و دائم و واجب است و از بین رفتنی نیست که اشاره بدین مقدس اسلام است که میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 17 و میفرماید وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ آل عمران آیه 79 و این اشاره بخاتمیت حضرت رسالت است که دین مقدس او تا قیامت باقیست و زایل شدنی نیست ثابت و محقق است که مسئله خاتمیت یکی از آن چهار چیز است که از مختصات پیغمبر است افضلیت خاتمیت معراج قرآن و در اینجا وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ اشاره بعذاب جهنم است که زوال ندارد که مسئله خلود است که در نوع سور قرآنی تصریح فرموده و از ضروریات دین است و منکر آن کافر و مرتد است و احکام مرتد نجاست بدن جدایی زن ذهاب مال الی الورثة و قتل اگر مرتد فطری باشد و حبس اگر ملی باشد و در قبولی توبه اختلاف است و حق قبول است و مکرر بیان شده.

ص: 121

[سوره الصافات (37): آیه 10] .... ص : 122

إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10)

مگر شیطانی که بدزدد کلامی از ملائکه که استراق سمع میگویند پس در تعقیب او میآید آتشی روشن و او را میسوزاند که بزبان فارسی تیر شهابش میگویند.

و در جای دیگر میفرماید وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ حجر آیه 16 الی 18 پس خطف همان استراق است.

إِلَّا مَنْ مراد از من فردی از شیاطین است که اگر یک فرد از شیاطین خَطِفَ دزدی کرد الْخَطْفَةَ یک کلامی از ملائکه فوری فَأَتْبَعَهُ فاء تفریع است یعنی بمجرد خطفه او میآید او را شِهابٌ شهاب یک قطعه آتش است چنانچه در سوره جن از قول نفری من الجن میفرماید وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً جن آیه 8 و 9.

ثاقِبٌ بمعنی روشن و نمایان که در آن آیه تعبیر بمبین فرموده یعنی واضح.

تنبیه این آیه شریفه و بسیاری از آیات قرآنیه دلیل است بر رد کسانی که گفتند شیاطین و سایر طوائف جن بآتش نمیسوزند چون از جنس آتش هستند و آتش آتش را نمیسوزاند با اینکه صریحا میفرماید در آیه شریفه لَأَمْلَأَنَّ- جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ هود آیه 120 و بشیطان فرمود لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ اعراف آیه 17 و آیات دیگر و هم چنین این آیات کافیست بر ردّ کسانی که منکر خلود عذاب میشوند به اینکه اهل جهنم پس از مدتی جنس آنها آتش میشود و دیگر از آتش اذیت نمیشوند.

[سوره الصافات (37): آیه 11] .... ص : 122

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ (11)

پس از این

ص: 122

مشرکین و کفار سؤال کن و طلب رأی و عقیده آنها را بکن آیا اینها خلقتشان محکم تر است یا کسانی که ما خلق فرموده ایم قبل از اینها محققا ما این ها را خلق کردیم از گل ورزیده شده.

فَاسْتَفْتِهِمْ استفتاء طلب رأی است چنانچه از علماء و مجتهدین استفتاء میکنند که نظر شما و رأی شما در این مسئله چیست و آنها فتوی میدهند و بر مقلدین واجب است برأی آنها و فتوای آنها عمل کنند و تقلید کنند چنانچه در توقیع حضرت بقیة اللَّه است

من کان من العلماء صائنا لنفسه حافظا لدینه تارکا لهویه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه

و صفات مذکوره عبارة اخرای از عدالت است که شرط جواز تقلید است و از حضرت باقر (ع) است فرمود:

الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه.

أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً آیا این کفار و مشرکین خلقت آنها شدیدتر و محکم تر است أَمْ مَنْ خَلَقْنا از آسمانها و زمین و عرش و کرسی و ملائکه و کرات جوّیه و سایر مخلوقات الهی.

إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ حضرت آدم را خداوند از طین خلق فرمود پس تمام اولاد آدم از طین است بعلاوه نطفه از همین مأکولات انسانی تولید میشود که از طین بعمل میاید بلی طینت آنها مختلف است بعضی از علیین و برخی از سجّین و هم چنین آبی که در این خاک داخل میشود مختلف است اما طینت علیّین طینت انبیاء است و از بهشت و از فاضل طینت آنها طینت مؤمن است و طینت کفار و مشرکین از سجین و آتش است چنانچه در اخبار بسیاری باین معنی اشاره دارد از کافی مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود

(ان اللَّه خلق المؤمن من طینة الجنّة و خلق الکافر من طینة النّار الخبر)

و نیز فرمود

(الطینات ثلث طینة الانبیاء و المؤمن من تلک الطینة الا ان الانبیاء من صفتها هم الاصل و لهم فضلهم و المؤمنون الفرع (من طین لازب) (کذلک لا یفرق اللَّه

ص: 123

عز و جل بینهم و بین شیعتهم و قال طینة الناصب من حمأ مسنون و اما المستضعفون فمن تراب لا یتحول مؤمن عن ایمانه و لا ناصب عن نصبه و للَّه المشیة فیهم)

و در خبر است میفرماید

(شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بنور ولایتنا).

اقول: این اختلاف طینة بنحو اقتضاء است نه بنحو علیّت و منافی با اختیار نیست مثل سایر مقتضیات مثلا اطفال مؤمنین اقتضاء ایمان در آنها هست و اطفال کفار اقتضاء کفر مأکولات حلال و حرام حشر با اهل تقوی و با فساق کون در بلاد مسلمین و در بلاد کفار و سایر مقتضیات فقط موجب سهولت و صعوبت میشود.

[سوره الصافات (37): آیه 12] .... ص : 124

بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12)

بلکه تعجب میکنی ای رسول محترم و حال آنکه سخریه میکنند شما را.

تمام کارهای مشرکین و کفار و فساق مورث تعجب است مثلا اصنامی که خود بدست خود میتراشند اله میدانند و عبادت میکنند این همه معجزات باهرات که از انبیاء مشاهده کردند مثل یک دریا آتش برای ابراهیم گلستان شد عصای موسی سحر سحره فرعون را بلعید دریا را شکافت و دوازده جاده شد عیسی مرده را زنده کرد کور را بصیر کرد بالاخص معجزاتی که از پیغمبر اکرم مشاهده میکردند مثل قرآن مجید آمدن ملائکه برای نصرت او سنگ ریزه و سوسمار شهادت دادن بلکه اخبار غیبی او بلکه معجزات بدنی او که در شب تاریک مثل ماه روشن بود در میان آفتاب سایه نداشت عرق مبارکش معطر بود زمین فضولاتش را می بلعید صدای مبارکش یک میزان میشنیدند آنکه پای منبر بود و آنکه آخر صفوف در هفتاد هزار جمعیت بود و هم چنین امروز فساق و فجار مشاهده میکنند آثار فسق و فجور و ظلم و کفر و طغیان و سرکشی نسبت بخود و پیشینیان و هزارها دیگر البته مورد تعجب است.

بَلْ عَجِبْتَ بعلاوه از این تعجبات.

وَ یَسْخَرُونَ انبیاء را و مؤمنین و علماء را مسخره میکنند.

ص: 124

[سوره الصافات (37): آیه 13] .... ص : 125

وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13)

و موقعی که آنها را متذکر کنند متذکر نمیشوند.

هر چه قرآن مجید و مواعظ پیغمبر اکرم و تهدیدات و تخویفات و نصایح و پند و اندرز دهد ابدا به آنها خردلی تأثیر ندارد چنانچه ما در دوره خود مشاهده میکنیم که در هر نقطه از بلاد شیعه چه اندازه از علماء هستند و چه اندازه وعاظ محترم در مساجد و سوگواریها با چه بیانات شیوا و ذکر آیات شریفه قرآن و بیان اخبار آل اطهار گوشزد این جامعه میکنند که میتوان گفت در هر شهرستانی در هر روزی متجاوز از صد جلسه تشکیل میشود و هیچ اثری نمیبخشد نه ظالم دست از ظلم میکشد و نه جاهل در طلب علم میرود و نه کاسب از کسب حرام صرفنظر میکند نه حاضر در این مجالس میشوند و اگر هم حاضر شوند دل نمیدهند و توجه نمیکنند و اگر هم توجه کنند اثر نمیبخشد مگر قلیلی از صلحاء مؤمنین و منشأ این نیست مگر آنچه مکرر گفته شده سیاهی قلب قساوت حب جاه و مال و متابعت هواهای نفسانی و شهوت رانی و این غذاهای حرام که میخورند و معاشرت با کفار و رفتن در مجالس لهو و لعب و تقلید از اروپا و ممالک کفر و اشتغال بدنیا و زخارف دنیوی و امور دیگر که شرحش را نمیتوان بیان کرد چنانچه میفرماید ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بقره آیه 69 و آیات دیگر.

[سوره الصافات (37): آیه 14] .... ص : 125

وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14)

و موقعی که مشاهده کنند آیه ای را مسخره میکنند.

آیه معجزه است چه آیات شریفه قرآن باشد چه معجزات صادره از پیغمبر اکرم باشد استهزاء و سخریّه میکنند اما معجزات را حمل بسحر میکنند و قرآن مجید را افتراء میپندارند و پیغمبر را سخریه میکنند و این یک نوع عقوبتی دارد فوق شرک و کفر آنها که اگر ایمان نمیآوردند و بهمان شرک و کفر و ضلالت خود

ص: 125

باقی بودند این اندازه عقوبت نداشتند اینست که میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84 و میفرماید فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ بقره آیه 9.

(توضیح کلام) اینکه اگر این مشرکین و کفار و ضالین و خلفاء جور بهمان شرک و کفر و ضلالت و غصب خلافت خود قناعت میکردند و متعرض انبیاء و خلفاء حقه و مؤمنین نمیشدند و این همه نسبتهای ناروا بانبیاء و ائمه هدی و مؤمنین نمیدادند و این مقدار اذیت و آزار و ظلم به آنها نمیکردند، همان عذاب شرک و کفر و ضلالت و غصب خلافت را داشتند لکن چون متعرض اینها شدند و این نسبتهای ناروا را دادند و این همه ظلم و اذیت بآنها کردند عقوبت آنها اگر بگوئیم هزار هزار برابر شده کم گفته ایم بخصوص بکسانی که هیچگونه طرفیتی با آنها نداشته مثل صدیقه طاهره و ائمه هدی که در تقیه بودند و گوشه خانه نشستند مثل زین العابدین و بقیه ائمه طاهرین مع ذلک آنها را حبس و زنجیر و قتل و سایر اذیتها بآنها روا داشتند اللهم العنهم لعنا دائما و عذبهم بأشدّ عذابک.

[سوره الصافات (37): آیه 15] .... ص : 126

وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (15)

و گفتند این کفار و مشرکین نیست این مگر سحر آشکار.

وَ قالُوا إِنْ هذا مشار الیه هذا همان آیه است که فرمود وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ یعنی هر معجزه که مشاهده میکردند حمل بسحر میکردند چنانچه دأب قوم انبیاء سلف هم همین بوده که هر چه معجزه از انبیاء مشاهده میکردند حمل بسحر میکردند و سر این مطلب اینست که چون معجزات انبیاء را نمیتوانستند مثل او بیاورند و عاجز بودند چنانچه تعبیر بمعجزه برای اینست که از قدرت بشر خارج است و زیر بار ایمان هم نمی رفتند برای همان قساوت قلب و سیاهی دل و کبر و نخوت و هوای نفس و حب دنیا و جاه و مال ناچار حمل بسحر میکردند

ص: 126

چنانچه ابتداء اعتراض کردند بحضرت رسالت قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ قصص آیه 48 که تمام انبیاء را تکذیب کردند و تمام معجزات را حمل به سحر آنهم سحر آشکار.

إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ و حال آنکه سحر با معجزه پهلو نزد سحر تمویه است و بزبان فارسی چشم بندیست و حقیقت ندارد بفاصله کمی از بین میرود لذا سحره بفوریت تا رسوا نشده دستگاه را برمیچینند مثل گوساله سامری که می- فرماید وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا- الایه اعراف آیه 148 ولی معجزه حقیقت دارد و ثابت و محقق است مثل عصای موسی که بلعید سحر سحره فرعون را و سایر معجزات او و هم چنین زنده کرد عیسی مردگان را و شفاء دادن کورها را و همچنین قرآن مجید که تا دامنه قیامت باقیست و سایر معجزات انبیاء.

[سوره الصافات (37): آیه 16] .... ص : 127

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16)

و گفتند این کفار که آیا زمانی که مردیم ما و گردیدیم خاک و استخوان آیا محققا ما هر آینه زنده میشویم و مبعوث میگردیم.

این کلام مناسب با کفاریست که دهری مذهب هستند که بکلی منکر معاد هستند و باصطلاح لا مذهب و طبیعی هستند و مشرکین و کفاری که معاد را منکرند و میگویند روح ما پس از رها کردن بدن تعلق میگیرد ببدن دیگر یا به حیوانی یا بنباتی یا بجمادی یا بملکی یا بشیطانی چنانچه مثنوی میگوید:

از جمادی مردم و نامی شدم و از نما مردم بحیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بار دیگر هم بمیرم از بشر سر برآرم از ملائک بال و پر

بعد از آن هم از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم که انا الیه راجعون

ص: 127

و حال آنکه مسئله معاد که روح برمیگردد بهمین بدن عنصری خاکی و در قیامت مبعوث میشود فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ از ضروریات جمیع ادیان است و پس از آن دیگر فنا و زوال ندارد و مخلد است ابد الاباد چه اهل بهشت و چه اهل جهنم که معاد جسمانی باشد و منکر آن کافر و نجس و ضال و مضل است.

أَ إِذا مِتْنا استفهام تعجبیست یعنی آیا ممکن است که اصلا محال می- دانند که انسان پس از خاک شدن و مردن وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً دیگر زنده شود اینها منکر قدرت الهی هستند و کأنه این امر را از محالات عقلیه میشمارند.

أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ با اینکه نمونه آنها را مکررا خداوند نشان داده و مکرر گفته است قضیه هفتاد نفر اصحاب موسی قضیه عزیر و یک شهرستان مرده و قضیه عیسی و احیاء موتی و قضیه حضرت خاتم و شاهزاده خراسانی و موارد دیگر با اینکه پس از ثبوت نبوت و عصمت اخبار انبیاء معصومین کافیست برای اثبات و پس از معجزه بودن قرآن و اینکه کلام حق است نفس قرآن کافیست

[سوره الصافات (37): آیه 17] .... ص : 128

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17)

آیا پدران ما که پیش از ما مرده اند از زمان آدم تا زمان ما آنها هم مبعوث میشوند.

گویا این مشرکین و کفار که منکر معاد بودند توهم کردند که اگر معاد صدق است و ما مبعوث نمیشویم با اینکه خاک و استخوان شده ایم پس چرا آباء و پیشینیان ما زنده نشدند و مبعوث نگشتند و کأنه این را دلیل میگرفتند که همین نحو که آنها زنده نشدند ما هم زنده نخواهیم شد خیال میکردند که همین نحو که در دنیا هر طبقه بعد از طبقه بترتیب بدنیا میآیند قیامتی را که انبیاء می- گفتند و آنها را تهدید میکردند هم همین نحو است که بترتیب زنده میشوند و چون دروغ انبیاء ظاهر شد و آنها زنده نشدند پس ما هم زنده نمیشویم و نیز توهم میکردند که پس از مردن باندک فاصله زنده میشوند چنانچه در قرآن هم

ص: 128

میفرماید إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 که خبر از نزدیک میدهد غافل از اینکه تا دستگاه دنیا برچیده نشود دستگاه آخرت برپا نمیشود چنانچه علائم قیامت را خداوند در بسیار از آیات بیان فرموده در سوره تکویر میفرماید إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ- الی قوله- وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ آیه 1 الی 11 و در سوره انفطار میفرماید إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ و در بسیاری از سور قرآنی و تا این علائم ظاهر نشود و این دستگاه برچیده نشود قیامت برپا نمی شود بعلاوه ما یک عالم دیگری هم داریم بین دنیا و آخرت عالم برزخ است باید طی شود چنانچه میفرماید وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 102

[سوره الصافات (37): آیه 18] .... ص : 129

قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18)

بفرما در جواب آنها البته شما و جمیع آباء شما مبعوث خواهید شد و شما داخر و خفیف و کوچک در اشدّ صغارت خواهید بود.

قُلْ خطاب به پیغمبر است در جواب اینکه گفتند آیا ما و پدران ما بعد از اینکه خاک و استخوان شده اند زنده میشوند در جواب آنها بفرما:

نَعَمْ فرق است بین نعم و بلی نعم اثبات ما قبل میکند و بلی نفی ما قبل میکند مثلا اگر بگویند ما مبعوث نمیشویم جواب آنها بلی است یعنی بلی مبعوث میشوید و اگر سؤال شود که آیا ما مبعوث میشویم جوابش نعم است وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ داخر بمعنی صغیر و خفیف و پست و بی اعتناء است و کلمه انتم و لو خطاب بمشرکین است که این سؤال را کردند و لو مراد آنها و آباء آنها هستند و مراد آنهایی که کافر و مشرک بودند چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 62 اشاره بذلت و خفت است و این آیه شامل جمیع اهل عذاب و اهل جهنم میشود جمیع طبقات جن و انس که بدون ایمان از روی تقصیر نه قصور از دنیا رفتند بلکه هر چه نزدیکتر باشند دورترند مثلا کفاری که در خدمت انبیاء بودند و معجزات

ص: 129

آنها را مشاهده کردند ذلت و خفت آنها و عقوبت و عذاب آنها بیشتر است تا کفار دوردست و بهمین قیاس اصحاب پیغمبر که حول و حوش پیغمبر بودند و یک مرتبه مرتد شدند که

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمس)

که سلمان و ابا ذر و مقداد و حذیفه و عمار باشند البته عقوبت و ذلت آنها بیشتر است و هم چنین طبقات مخالفین از کفار و مشرکین شدیدتر است و هم چنین اگر در شیعه کسی منکر ضروری دین شود یا بدعتی در دین گذارد عقوبتش از مخالفین شدیدتر و همچنین عالمی که دانسته برگردد از تمام سخت تر است.

ان اشد الناس حسرة یوم القیمة العالم التارک لعلمه

ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه

و بعباره دیگر هر چه حجت تمام تر باشد ذلت و خفّت و عقوبتش شدیدتر است.

[سوره الصافات (37): آیه 19] .... ص : 130

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ (19)

یوم البعث پس جز این نیست یک زجرة که نفخه ثانیه باشد پس در این نفخه تمام زنده میشوند ... و اوضاع محشر را مشاهده میکنند.

فَإِنَّما هِیَ از ادات حصر یعنی غیر از این نیست و مرجع ضمیر هی بصیحه و نفخه و زجره است.

زَجْرَةٌ واحِدَةٌ از برای زجر اطلاقاتیست یکی بمعنی راندن است که میفرماید فَالزَّاجِراتِ زَجْراً شرحش در همین سوره آیه دوم گذشت که بمعنی منع و دور کردن و جلوگیری کردن است وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ قمر آیه 9 که قوم نوح گفتند که عقل و سلامتی از او دور شده وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ قمر آیه 4 که آنها را منع کنند از فساد و شرک و کفر و ظلم و معاصی و بالجمله صیحه اخری و نفخه ثانیه یک مرتبه آنی الحصول آنها را از قبر بیرون میاندازد و ملائکه آنها را میرانند بصحرای محشر و تعبیر بواحده برای اینست که مئونه ندارد به مجرد صیحه و نفخه تمام زنده میشوند چنانچه میفرماید وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

ص: 130

فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ آنچه بآنها در آیات شریفه خبر داده ایم و بیان نموده ایم از احوالات محشر و قیامت و باور نمیکردند بعین مشاهده میکنند، یک طرف میزان اعمال نصب شده یک طرف صراط یک طرف بهشت را زینت کرده یک طرف جهنم نعره و شعله آتش آن بلند است یک طرف زمین مثل کوره آتش خورشید یک نی بالای سر غلها و زنجیرهای آتشی بگردن و دستها و صورتها سیاه بعقب برگشته ملائکه عذاب با تازیانه و عمود بالای سر آنها یک طرف عرش سایه انداخته منبر وسیله نصب شده لوای حمد برپا شده انبیاء و صلحاء در طرف راست کفار و مشرکین و ضالین در طرف چپ و سایر احوال قیامت را مشاهده میکنند.

[سوره الصافات (37): آیه 20] .... ص : 131

وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ (20)

و موقعی که مشاهده میکنند احوال قیامت را و میگویند ای وای بر ما اینست روز جزا که بما خبر میدادند و ما باور نمیکردیم.

وَ قالُوا عطف بینظرون در آیه قبل است و تعبیر بقالوا نه بیقولون برای اینست که مستقبل محقق الوقوع حکم ماضی دارد.

یا وَیْلَنا دو ویل داریم اسمی و وصفی مقابل طوبی اسمی و وصفی اما ویل اسمی عبارت از چاه ویل است که در قعر جهنم است که آتش جهنم از آن چاه بیرون میاید و در خبر از حضرت رسالت است که فرمود در قعر آن چاه تابوتیست یعنی صندوقی و در آن صندوق چهارده نفر محبوس هستند هفت نفر از پیشینیان مثل هابیل قاتل قابیل پی کننده ناقه صالح نمرود شداد فرعون هامان قارون و هفت نفر از این امت و اسامی آنها را ذکر نکرد لکن از اقرار دویمی حین الموت معلوم میشود کیان هستند و ویل وصفی یعنی بدا بحال ما که ایمان نیاوردیم و خود را گرفتار این عذابها کردیم و اما طوبی اسمی درختیست مسمی به شجره طوبی در قصر امیر المؤمنین در بهشت و شاخ و برگ

ص: 131

او بر تمام بهشت کشیده شده و هر شاخه در یک قصریست و آنچه اهل بهشت متمایل میشوند از آن شاخه خارج میشود و اما وصفی یعنی خوشا بحال کسانی که متنعم بنعم الهی در بهشت شوند که میفرماید طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ رعد آیه 28.

هذا یَوْمُ الدِّینِ دین در اینجا بمعنی جزاء است و یکی از اسماء روز قیامت است که هر که را جزاء میدهند الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر و بهمین معنی است

کما تدین تدان

و یکی از معانی دین اعتقاد است که میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ و میفرماید وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 17 و آیه 79 و در حق اینها میفرماید وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ انبیاء آیه 18 اعاذنا اللَّه من احوال ذلک الیوم.

[سوره الصافات (37): آیه 21] .... ص : 132

هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (21)

این است روز فصل و جدایی و امتیاز بین نیک و بدان روزی که بودید شما بآن تکذیب میکردید.

هذا یَوْمُ الْفَصْلِ چنانچه در بسیار از آیات بیان فرموده میفرماید إِنَّ- الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ حج آیه 17 و میفرماید إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ سجده آیه 25 لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ممتحنة آیه 3 و غیر اینها، اینها از هم جدا میشوند و از یک دیگر امتیاز پیدا میکنند و هر کس بجزای خود میرسد چنانچه میفرماید وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا- الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 بلکه اصحاب جنة هم ممتاز میشوند هر کدام به میزان درجات ایمان و اعمال صالحه و اخلاق حمیده بآنها تفضل میشود و هم چنین اصحاب جهنم به مقدار مراتب کفر و شرک و ظلم و معاصی گرفتار عذاب میشوند بسا بین پدر و پسر زن شوهر برادر و برادر دوست و دشمن جدایی میافتد

ص: 132

و از یکدیگر فرار میکنند یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37.

الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ تکذیب بعضی بانکار معاد و بعث و نشور است چنانچه در آیات قبل بیان شد و تکذیب بعضی با اعتقاد بمعاد باطل خود را حق میشمارند و حق را باطل میدانند خود را اهل نجات و دیگران را اهل عذاب مثل مذاهب مختلفه و تکذیب بعضی اهمیتی نمیدهند و چیزی نمیگیرند و اعتناء نمیکنند.

[سوره الصافات (37): آیات 22 تا 23] .... ص : 133

احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحِیمِ (23)

محشور کنید کسانی را که ظلم کردند و زنهای آنها را و آنچه بودند عبادت میکردند از غیر از خداوند متعال و راهنمایی کنید آنها را براه جحیم که جهنم باشد.

احْشُرُوا خطاب به ملائکه عذاب است.

الَّذِینَ ظَلَمُوا سه قسم ظلم داریم ظلم بدین ظلم بغیر ظلم بنفس ظلم بدین اینست که دین حق را ترک کنند و بمقدسات دین اهانت کنند مثل قرآن مجید احکام الهیه دستورات دینیه و نحو اینها ظلم بغیر مثل ظلم به انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام و صلحاء و اتقیاء و مؤمنین ظلم بنفس بارتکاب معاصی و ترک واجبات شرع و خود را در معرض غضب و سخط و عذاب الهی درآوردن و به تمام اینها در قرآن و در اخبار تصریحات و اشارات داریم در حق مشرکین میفرماید وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ آل عمران آیه 144 إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً احزاب آیه 57 و 58 فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ توبه آیه 71 در حدیث قدسی

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

در اخبار

الظلم ظلمات یوم القیمة

الی غیر ذلک من الآیات و الاخبار.

ص: 133

وَ أَزْواجَهُمْ که شرکت داشتند با آنها در ظلم یا راضی بودند به ظلم آنها که فرمود

الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم.

وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ از اصنام و سایر آلهه آنها که میفرماید إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 101 فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحِیمِ تعبیر بهدایت یک نوع توبیخ و سرزنش است نظیر فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ آل عمران آیه 20.

[سوره الصافات (37): آیه 24] .... ص : 134

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24)

و نگاه دارید آنها را محققا آنها مورد سؤال میشوند.

و از آنها پرسش میکنند از آنچه در دنیا بجا آورده اند محکمه سؤال و جواب باز میشود در قیامت و از تمام افراد حتی از انبیاء و مرسلین سؤال میشود فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ اعراف آیه 5 شامل میشود تمام افراد جن و انس مؤمن و کافر کسانی که خداوند بر آنها انبیاء فرستاده که پیغمبر اسلام مبعوث بر کافه جن و انس تا دامنه قیامت بوده سؤالات یوم القیمة بسیار است یکی از اینکه پیغمبرانی فرستادم برای هدایت شما با آنها چه معامله کردید وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ قصص آیه 65 دوم از قرآن مجید وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ زخرف آیه 43 سوم از نسبتهایی که بانبیاء و اولیاء داده شده تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ نحل آیه 58 چهارم سؤال از نعم الهیّه ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ پنجم سؤال از آنچه عمل میکردند از چشم سؤال میکنند بکجا نظر انداختی از گوش کجا فرا دادی از زبان چه گفتی از دست بکجا دراز شدی از پا کجا رفتی از عورت کجا داخل شدی از حلق چه فرو دادی از شکم بچه سیر شدی از پوست بچه تماس گرفتی تمام شهادت میدهند بآنچه از آنها صادر شده میفرماید حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ

ص: 134

شَیْ ءٍ

فصلت آیه 19 و 20 ششم سؤال از مال که از کجا آوردی بکجا مصرف کردی اداء شکر کردی در حدیث است میفرماید

فلا یزال یسئل عنه.

[سوره الصافات (37): آیه 25] .... ص : 135

ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ (25)

چه شد که دیگر شما یکدیگر را یاری نمیکنید.

فردای قیامت اهل محشر دو دسته میشوند اهل حق و اهل باطل اما اهل حق کسانی هستند که نصرت دین خدا و انبیاء خدا و اولیاء او و مؤمنین را میکردند که تمام نصرت خدا است و میفرماید إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمد (ص) آیه 8 خداوند آنها را هم در دنیا و هم در آخرت نصرت میفرماید إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ- الْأَشْهادُ مؤمن آیه 54 بعلاوه شفعاء روز قیامت نصرت میکنند بشفاعت در حق آنها و آنها بسیارند شفاعت کبری خاص محمد و فاطمه و ائمه اطهار و شفاعت صغری قرآن علماء و مؤمنین در حق یکدیگر حتی اطفال مؤمنین و مسئله شفاعت از ضروریات مذهب شیعه است ولی خاص باهل حق است غیر اهل حق قابلیت ندارند و احدی آنها را شفاعت نمیکند بلکه خدا و انبیاء و ائمه و صدیقه طاهره و مؤمنین و قرآن خصم آنها هستند و مخاصمه میکنند ویل لمن کان شفعائه خصمائه و اما اهل باطل در دنیا انصاری بر خود تخیل و تصور میکنند مشرکین اصنام و بتهای خود را میگویند وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 19 و خداوند میفرماید وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ انعام آیه 94 یهود و نصاری گمان میکنند که مثل حضرت موسی و حضرت عیسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل آنها را یاری میکنند و حال آنکه آنها خصم اینها هستند کتاب توریة و انجیل را چه کردند با احکام موسی و عیسی چه رفتار کردند با انبیاء چه معامله کردند و اما اهل ضلالت و مخالفین گمان میکنند که رؤساء آنها و خلفاء جور از آنها دست گیری میکنند و حال آنکه میفرماید در همین سوره آیه 32 فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ و نیز میفرماید وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ زخرف آیه 38

ص: 135

و هکذا سایر اهل باطل که میفرماید لیس لهم ناصر و لا معین و هم چنین سایر فرق باطله.

[سوره الصافات (37): آیه 26] .... ص : 136

بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26)

بلکه آنها در یوم القیمة تسلیم میشوند.

مستسلم کسی را گویند که خود بخود تسلیم نمیشود او را بجبر و عنف تسلیم میکنند و مراد تسلیم در عذاب است.

(تنبیه) در ذیل تفسیر این آیات از قوله تعالی وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ چهارده حدیث از طریق شیعه از ائمه طاهرین و از طریق عامه از پیغمبر اکرم بمضامین مختلف که تفسیر شده به سؤال از ولایت امیر المؤمنین و چون مفصل است از نقلش خودداری میکنیم لکن مضمون بعض آنها اینست که در صراط هفت قنطره است و بر هر قنطره هفتاد هزار ملک موکل هستند و سؤال میکنند قنطره اولی از ولایت امیر المؤمنین و حب اهل بیت ثانیه از نماز ثالثه از زکاة رابعه از روزه خامسه از حج سادسه از جهاد سابعه از عدل و در بعض اخبار تفسیر شده سمع بابی بکر بصر بعمر فؤاد بعثمان و آیه شریفه إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا سؤال از ولایت امیر المؤمنین است در بعض آنها دارد که در جسر جهنم تا کسی برائت از امیر المؤمنین نداشته باشد نمیگذارند وارد صراط شود و ما مکرر در مکرر اشاره کرده ایم که اخبار وارده در تفسیر آیات نوعا بیان مصداق یا مصداق اتم میکند منافی با عموم آیات نیست و البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین مدخلیت تامی دارد در ایمان که شرط صحت کلیه عبادات است حتی در همین احادیث که اشاره شد دارد که اگر کسی باشد که با او باشد از اعمال برّ عمل هفتاد صدیق

و لم یحب اهل بیت نبیه سقط علی ام رأسه فی قعر جهنم

و در بعض آنها دارد پیغمبر فرمود من و علی بر صراط هستیم و کسی که دارای ولایت علی نباشد القیناه فی النار.

[سوره الصافات (37): آیه 27] .... ص : 136

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (27)

و اقبال میکنند بعض آنها ببعض دیگر

ص: 136

و از یک دیگر پرس و سؤال و جواب و پاسخ میکنند.

یک سؤال و جواب ضعفاء است با اکابر آنها که میفرماید وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ- اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ ابراهیم آیه 24 و 25 و نیز میفرماید وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ مؤمن آیه 50 و 51 یک جا با شیطان پرس و سؤال دارند که تو ما را اغوی کردی شیطان جواب میدهد وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ- الآیه ابراهیم آیه 26 یک سؤال و جواب با خزنه جهنم دارند وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ مؤمن آیه 52 و 53 یک سؤال و جواب با مالک دارند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77 یک سؤال و جواب با اهل بهشت دارند وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 48 یک سؤال درخواست رجوع بدنیا میکنند رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 109 و 110.

[سوره الصافات (37): آیه 28] .... ص : 137

قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ (28)

گفتند اتباع برؤساء خود که شما میآمدید نزد ما از در دوستی و محبت و خیر خواهی که معنای عن الیمین است البته تمام دعات باطله بعنوان دوستی و خیرخواهی مرد مرا دعوت بباطل میکنند که همین معنای نفاق است ظاهر دوست و باطن دشمن جایی که شیطان بحضرت آدم گفت یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی طه آیه 118 وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ اعراف آیه 20 و فرعون قالَ فِرْعَوْنُ

ص: 137

ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَری وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ

مؤمن آیه 30 و در مورد شیطان میفرماید وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ انعام آیه 43 و نیز میفرماید وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ نمل آیه 24 عنکبوت آیه 37 معنای خدعه تزویر تقلب غش نفاق همین است که از در دوستی و ظاهر خوب نما وارد میشوند مثل مار خوش خط و خال لکن در باطن زهر قتال دارند و نیش میزنند و همچنین ارباب ضلال و دعات باطله تا یک صورت خوش نمایی نشان دهند نمیتوانند دیگران را اضلال کنند بعین مثل آنها مثل دنیا است که زرد و سرخ خود را نمایش میدهد و هوای نفس تمایل پیدا میکند و شیاطین انس و جنی راه نشان میدهند که گفتند انسان سه دشمن دارد دنیا نفس امارة بالسوء شیاطین.

(تنبیه) هر ضرری که باسلام و مسلمین و ائمه طاهرین متوجه شد از همین منافقین و آدمهای دورو بوده از صدر اسلام این منافقین با ائمه طاهرین چه کردند غصب خلافت قتل غارت حبس ظلم و تعدی و غیر اینها در همین عصر حاضر مشاهده کنید کسبه چه اندازه در اجناس خود تقلب میکنند بقیه سعایت و نمامی و تفرقه میانه مسلمانان میاندازند با چه زبان زیبایی چه ضررهای دینی و دنیوی میزنند فردای قیامت بآنها میگویند قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ.

[سوره الصافات (37): آیات 29 تا 30] .... ص : 138

قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (29) وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ (30)

گفتند اکابر و بزرگان آنها در جواب اتباع خود بلکه شما نبودید ایمان آورنده و نبود از برای ما سلطه و قدرتی که بر شما داشته باشیم که جلوگیری کنیم از ایمان شما بلکه خود شما بودید طاغی و یاغی و نخواستید ایمان بیاورید.

این سؤال و جواب هر دو حق است و راست است زیرا هم اکابر مسئول هستند برای اغوای اتباع و هم اتباع مسئول هستند برای اطاعت اکابر.

(اما مسئولیت اکابر) برای اینست که در تمام گناهان و طغیان و سرکشی

ص: 138

اتباع شرکت دارند چنانچه دارد

من سن سنه حسنه کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیمة و من سن سنة سیئة کان له و زرها و وزر من عمل بها الی یوم القیمة

و در آیه شریفه میفرماید مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ- فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً مائده آیه 36 در خبر دارد که کسی که یک نفس را هدایت کرده و از کفر و ضلالت نجات داده مثل اینست که تمام ناس را هدایت کرده باشد یعنی یک همچه ثوابی و اجری دارد و کسی که یک نفس را اضلال کرد مثل اینست که تمام ناس را اضلال کرده یعنی یک همچه عقوبتی دارد چه رسد به اینکه جماعتی را هدایت کند یا جماعتی را اضلال کند.

(و اما مسئولیت اتباع) اینکه خود آنها رفتند در تحت اطاعت اکابر و اعراض از انبیاء و دعات حق کردند سلب اختیار از آنها نشده همان قساوت قلب و سیاهی دل و هوای نفس و حب دنیا و جاه و مال و عناد و عصبیت آنها را برد در تحت اطاعت اکابر و ترک ایمان بالجمله هر دو دسته معاقب هستند

[سوره الصافات (37): آیه 31] .... ص : 139

فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31)

پس ثابت و لازم شد بر ما فرمایش پروردگار ما محققا ما میچشیم طعم عذاب را.

فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا ممکن است مراد این باشد که وعده هایی که انبیاء از جانب پروردگار میدادند و تخویفات که در قرآن انذار میفرمود که هر که ایمان نیاورد و بکفر و شرک و ضلالت باقی باشد فردای قیامت زنده میشود و خبرهایی که از جهنم و عذاب و آتش و حمیم و غساق و قطران و اغلال و سلاسل و البسه آتشی میدادند و ما همه آنها را انکار میکردیم فعلا بر ما ثابت شد که تمام حق و صدق بوده که در قرآن فرموده بود إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً مزّمّل آیه 13 و فرموده بود فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ مزمّل آیه 35 الی 37 و فرموده بود فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ

ص: 139

الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ) حج آیه 20 الی 23 و فرموده بود وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ ابراهیم آیه 51 و 52 و غیر اینها از آیات و اخباری که بما داده بودند تماما صدق و حق بوده و ممکن است مراد این باشد که آنچه فرموده از توحید و تصدیق انبیاء و نفی شرک و آلهه و بیان احکام و سایر فرمایشات تمام حق و صدق بوده.

إِنَّا لَذائِقُونَ ذائقه قوه ایست که انسان درک میکند طعم شی ء را یعنی تعبیر به اینکه ما طعم عذاب و آتش و عقوبات را میچشیم خواه از رؤساء باشیم یا از اتباع.

[سوره الصافات (37): آیه 32] .... ص : 140

فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوِینَ (32)

پس ما شما را اغوی کردیم علتش این بود که خود ما در غوایت بودیم.

البته کسی که در ضلالت و گمراهی باشد میخواهد دیگران را هم با خود هم مسلک کند و آنها را هم اضلال کند چنانچه کسی که در هدایت باشد می خواهد دیگران را هدایت و ارشاد کند.

نوریان هم نوریان را طالبند ناریان هم ناریان را جاذبند

شیطان اگر ترک سجده بآدم نکرده بود و اغوی نشده بود کاری با اولاد آدم نداشت چون اغوی شد در مقام اغوای آنها برآمد که خودش گفت قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 15 و 16 و نیز قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ حجر آیه 39 و نیز گفت قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ص آیه 83 و هم چنین تمام ارباب ضلال مثل نمرود و شداد و فرعون و هامان اگر خود در غوایت و ضلالت نبودند دیگران را اغوی و اضلال

ص: 140

نمیکردند و بهمین قیاس تمام رؤساء کفر و ضلالت اگر خود کافر نبودند دیگران را کافر نمیکردند اگر خود در ضلالت نبودند دیگران را اضلال نمیکردند و همین نحو اگر اولی و دومی و سومی منافق و معاند نبودند این همه فساد تا دامنه ظهور حضرت بقیة اللَّه روی زمین ایجاد نمیشد و دنباله او بنی امیه و بنی مروان و بنی عباس مثل یزید و معاویه و منصور و هارون و مأمون و متوکل مستعصم و سایر بنی عباس و سلاطین ظلمه و امثال اینها بسیار هستند اگر خود آنها در ضلالت و غوایت نبودند این همه افراد را اغوی و اضلال نمیکردند.

[سوره الصافات (37): آیه 33] .... ص : 141

فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (33)

پس محققا آنها رؤساء و اتباع در عذاب شریک هستند.

آنها از جهت اضلال و اینها از جهت ضلالت ولی ممکن است و اللَّه العالم اینکه بگوئیم عذاب اضلال کننده بسا چندین هزار برابر است بر عذاب گمراه شده زیرا عذاب ضلالت خود را دارد بعلاوه عذابی که اتباع آنها دارند بر آنها هم بار میشود پس اشتراک در عذاب را دو نحوه میتوان گفت یک نحوه مراد اشتراک در اصل عذاب است که تمام معذب هستند و لو درجات عذاب آنها از شدت و ضعف و کثرت و قلت مختلف باشد و نحوه دیگر آنکه بگوئیم تمام آنها هم عذاب ضلالت خود را دارند و هم عذاب اضلال دیگران را زیرا هر که در ضلالت افتاد در مقام است که یک دسته دیگر را هم مسلک خود کند و لو هر قدر پست و بی اعتبار باشد لا اقل اطفال خود و زنهای خود و بستگان خود را هم مسلک با خود میکنند چنانچه بالحس و العیان مشاهده میکنیم اغلب بلکه صد در نود اولاد یهود یهودی میشوند اولاد نصاری نصرانی میشوند اولاد مخالفین مخالف میشوند اولاد مشرکین مشرک میشوند بلکه در میان مؤمنین اولاد تارک- الصلاةها تارک الصلاة هستند اولاد فسقه فاسق اولاد ظلمه ظالم اولاد مکشوفات مکشوفه اولاد اهل ساز و لهویات اولاد مؤمنین متدینین مؤمن متدین و هکذا فعلله و تفعلله و لذا در خبر دارد میفرماید

کل مولود یولد علی الفطرة و انما

ص: 141

ابواه یهودانه و ینصرانه

بلکه همین موضوع را مدرک خود قرار دادند در مقابل انبیاء که گفتند بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 22 و 23 و در همین سوره آیه 67 میفرماید إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ

[سوره الصافات (37): آیه 34] .... ص : 142

إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (34)

و محققا ما همین نحو معامله میکنیم با کسانی که مجرم هستند.

مجرم کسی را گویند که مخالفت کند فرمان خداوند را مخالفتی که استحقاق جرم داشته باشد و کلمه بالمجرمین و لو جمع محلّی بالف و لام است و افاده عموم میدهد شامل تمام مشرکین از عبده اصنام و شمس و قمر و ستاره و گاو و گوساله و آتش و شجر و ملک و جن و انس میشود بلکه لفظ مشرک شامل جمیع انحاء شرک میشود شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری و تمام کفار از یهود نصاری مجوس اهل بدعت منکر ضروری که تمام اینها کافر و نجس هستند و تمام اهل ضلالت منکرین ولایت و امامت و لو نسبت بحضرت بقیة اللَّه و معاندین و مخالفین و اهانت کنندگان بمقدسات دینی حتی کسانی که یک واجب دینی را ترک کنند مثل صلوة و صوم زکاة خمس حج جهاد امر بمعروف و نهی از منکر تحصیل علم واجب حتی مثل حب و بغض نسبت بائمه طاهرین که در خبر است سؤال می- کند هل الحب و البغض من الایمان حضرت جواب میفرماید

هل الایمان الا الحب و البغض

و شامل میشود فعل یک معصیت و حرام دینی که در معنی واجب گفتند که در ترکش استحقاق عذاب و جرم دارد و معنی حرام در فعلش استحقاق عذاب است لکن قطعا در این آیه شریفه مراد این عموم نیست چنانچه در آیه بعد تعیین میفرماید که مراد از بالمجرمین کیان هستند بعلاوه در حق مؤمن عاصی و لو استحقاق عذاب دارد و صدق مجرم میکند لکن قابلیت عفو و مغفرت و شفاعت را دارد و بر فرض اگر مشمول اینها نشد برای ایمانش مسلما مصداق إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ نیست و بالاخره بواسطه ایمان نجات

ص: 142

پیدا میکند لکن مشروط باینست که معاصی باعث زوال ایمان نشود.

[سوره الصافات (37): آیه 35] .... ص : 143

إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ (35)

این مجرمین کسانی هستند که محققا بودند که موقعی که بآنها گفته میشد نیست الهی مگر اللَّه تکبر میورزیدند.

این آیه شریفه بر حسب ظاهر اشاره بمشرکین است که غیر خدا را میپرستیدند از اصنام و شمس و قمر و غیر اینها که مکرر بیان شده که مفاد مطابقی کلمه طیبه لا اله الا اللَّه است که إِنَّهُمْ کانُوا این مشرکین إِذا قِیلَ قائل انبیاء و مؤمنین و موحدین هستند بآنها میگفتند که دست از این آلهه که بر خود اختیار کرده اید و میپرستید بردارید و موحد شوید و خدا پرست که اول الدین است چنانچه امیر المؤمنین (ع) میفرماید

اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده

این کلمه را که بآنها میگفتند لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ اینها از روی کبر و نخوت و عصبیت زیر بار نمیرفتند که معنای یَسْتَکْبِرُونَ است یعنی بزرگی را بخود می بستند لکن مکرر بیان شده که این کلمه طیبه سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی معتقد باید بهر سه دلالتش معتقد باشد.

اما مطابقی همان توحید عبادتیست و نفی آلهه غیر از آن (و اما دلالت التزامی) جمیع اقسام توحید را شامل میشود توحید ذاتی صفاتی افعالی نظری چنانچه در همان خطبه امیر المؤمنین فرمود

و کمال توحیده نفی الصفات عنه- الخطبه

زیرا اگر واجب الوجود غیر از او بود یا خالق و رازقی غیر از او بود یا مورد توکل و نظر بود باید او را هم پرستش کرد پس لازمه انحصار الوهیت باو جمیع مراتب توحید را شامل است.

(و اما دلالت اقتضایی) پس از اقرار بانحصار الوهیت باو باید به جمیع فرمایشات او از ارسال رسل و انزال کتب و نصب خلیفه برای حفظ دین و جعل

ص: 143

احکام معتقد باشد چنانچه حضرت رضا (ع) در حدیث سلسلة الذهب فرمود

بشرطها و انا من شروطها

که باید معتقد بامامت من باشید.

[سوره الصافات (37): آیه 36] .... ص : 144

وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36)

و میگویند این مشرکین که آیا ما دست برداریم از عبادت آلهه خود و آنها را ترک کنیم برای یک نفر شاعر دیوانه که اشاره به پیغمبر اکرم باشد.

وَ یَقُولُونَ تمام طبقات مشرکین از عبده اصنام و شمس و قمر و کواکب و آتش و گاو و گوساله و غیر اینها.

إِنَّا استفهام انکاریست یعنی هرگز ما چنین نمیکنیم و محال است صرف نظر کنیم به اینکه لَتارِکُوا آلِهَتِنا ما آلهه خود را بر همه چیز مقدم میداریم و محترم می- شماریم چه نحو ممکن است ترک کنیم آنهم برای کی.

لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ از برای ماده شعر اطلاقاتی در آیات و اخبار داریم بمعنای موی بدن شعرة و شعرات و بمعنای حدود و علامات شعائر الهی و مکان مخصوص مشعر الحرام و بر حواس ظاهره مثل باصره سامعه شامه ذائقه لامسه مشاعر انسانی بمعنی درک و فهم و تعقل مثل ا فلا یشعرون به معنی شعر شعراء بترتیب و نظم کلام و مراعات قافیه و شعر مرکب از دو مصرع است که با یکدیگر مطابق باشند ولی در این مورد بمعنی بافتن است یعنی این مدعی رسالت این قرآن مجید را خود بهم بافته مربوط بخدا نیست چنانچه شعراء هم کلمات را بهم میبافند بطور منظمی چنانچه در بسیاری از آیات اشاره به این دارد مثل بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ انبیاء آیه 5 أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ طور آیه 30 و میفرماید إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ الحاقه آیه 40 و 41 و بعلاوه این رسول مجنون هم هست عقل و شعور و ادراک و فهم ندارد آدم عاقل با آلهه که معبود جمع کثیری هستند طرف نمیشود و فقط یک خدا قائل باشد و این هم یکی از

ص: 144

نسبتها است که بانبیاء دادند میفرماید ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ دخان آیه 13 و فرعون در حق موسی وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ذاریات آیه 39 و در حق تمام انبیاء گفتند کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ذاریات آیه 52 در حق نوح گفتند وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ قمر آیه 9.

[سوره الصافات (37): آیه 37] .... ص : 145

بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ (37)

بلکه این پیغمبر اکرم از جانب خداوند عالم آمده بحق و واقعیت و تصدیق فرموده پیغمبران را که قبل از آن آمده بودند.

(توضیح کلام) اینکه اگر این قرآن مجید و تصدیق این پیغمبر اکرم نبود هیچ دلیلی بر نبوت احدی از انبیاء سلف نداشتیم و ما این مطلب را در مجلد اول کلم الطیب از صفحه 260 الی صفحه 300 در چهل صفحه مفصلا بیان کرده ایم البته لطفا مراجعه فرمائید و خلاصه آن اینست که اما انبیاء قبل موسی نه امتی از آنها هست و نه کتابی در دست هست و نه سندی بر دعوی نبوت آنها داریم و اما موسی و توریة او و دعاوی یهود از جهاتی باطل است که از کتب عهد قدیم که یهود تمام آنها را معتقد هستند ثابت کرده ایم یکی از جهت قطع تواتر آنها سه مرتبه و سر آنها در شرک و خرابی بیت المقدس و اورشلیم و غارت سلاطین مشرکین تمام آنچه در آنها بود که دیگر اسمی از توریة و موسی باقی نماند که در مرتبه اول سند توریة منتهی میشود بالقیاء کاهن که گفت من توریة را در کثافات بیت المقدس یافتم سپس باب شرک رواج پیدا کرد و در دفعه دوم سند منتهی میشود بعزرای کاهن و در دفعه سوم باز از بین رفت یک نفر قسی القلبی گفت توریة نزد من است بعلاوه تناقضاتی که در این توریة دست یهود هست و اموری که بر خلاف عقل دارد که نمیتواند انکار کنند و اما انجیل اولا چهار انجیل دارند که بین آنها تناقضات و کفریات بسیاری هست و هر یک آنها مستند بیک نفر از حواریون عیسی میشود آنهم در عهد جدید

ص: 145

خود نصاری آن قدر مذمت از این ها شده که این صاحبان اناجیل از قابلیت تصدیق افتاده فقط قرآن مجید و تصدیق این پیغمبر است بر انبیاء سلف که میفرماید بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ و مشرکین و یهود و نصاری که این قرآن را قبول ندارند و این پیغمبر را معتقد نیستند هیچگونه مدرکی برای انبیاء سلف ندارند.

[سوره الصافات (37): آیه 38] .... ص : 146

إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ (38)

بدرستی که شما مشرکین هر آینه میچشید عذاب دردناکی را.

عذاب های الهی تمام الیم و دردناک است و لکن مکرر گفته ایم که عذابها شدت و ضعف دارد مثلا امراضی که بانسان متوجه میشود در دنیا تمامش الم است و درد دارد و لکن شدت و ضعف بسیاری دارد و همچنین بلاهایی که متوجه انسان میشود آنهم شدت و ضعف زیادی پیدا میکند هر چه مرض شدیدتر باشد الم و دردش بیشتر است هر چه بلا سخت تر باشد آلامش زیادتر میشود و بهمین قیاس مقایسه کن عذابهای آخرت را هر چه امراض روحی زیادتر شد مثل شرک و کفر و ضلالت و معصیت و ظلم و صفات خبیثه و طغیان و عناد و عصبیت و سایر امراض روحی که میفرماید فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ بقره آیه 9 و در ذیل آیه شریفه در مجلد اول این تفسیر صفحه 363 الی 372 شرح این آیه شریفه شده مراجعه فرمائید بنا بر این می گوییم این مشرکین زمان حضرت رسالت علاوه بر عذاب شرک و کفر و تکذیب پیغمبر اکرم در دوره جاهلیت چه معاصی بزرگ داشتند یک قسمت زنا چه اندازه رواج داشت که افتخار میکردند به اینکه ذوات الاعلام بودند دخترها را زنده زیر گور میکردند خون ریزی در میان آنها دوام داشت بعلاوه اذیت و ظلم هایی که به حضرت رسالت و گروندگان باو روا داشتند چه مادامی که در مکه بود و چه در طائف و چه پس از هجرت بمدینه جنگ ها مثل بدر حنین احزاب احد لذا میفرماید إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ.

ص: 146

[سوره الصافات (37): آیه 39] .... ص : 147

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39)

و جزاء داده نمیشوید مگر آنچه که بودید عمل میکردید.

سرتاسر قرآن فریاد میزند که خداوند ذره ای ظلم نمیکند زیرا عادل است و زائد بر استحقاق عذاب نمیفرماید وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ هود آیه 103 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نحل آیه 119 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ زخرف آیه 76 إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ یونس آیه 45 وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47 و غیر ذلک من الآیات و بالجمله زائد بر استحقاق عذاب نمیفرماید بلکه بسا از بسیاری عفو میفرماید مثل عصات مؤمنین که میفرماید وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29 بلی در طرف مثوبات و اعمال صالحه بسا اضعاف مضاعف خداوند اجر میدهد مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ انعام آیه 161 انسان باید در دنیا خود را باین امراض و این معاصی مبتلا نکند و اگر مبتلا شد تا در دنیا است معالجه کند بتوبه و انابه که میفرماید إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً نساء آیه 21 و 22 و باعمال صالحه که میفرماید إِنَّ- الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود آیه 116 و بتوسلات.

[سوره الصافات (37): آیه 40] .... ص : 147

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (40)

مگر بنده گان خداوند که خود را خالص کرده اند.

از کلیه این امراض و کثافات و پلیدیها خالص چیزی را میگویند که هیچ داخلی نداشته باشد ایمان خالص آن عقیده و یقین است بجمیع آنچه مدخلیت در ایمان دارد از معرفة اللَّه و توحیده بجمیع اقسامه توحید ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری و عدله بهر سه قسم فعل قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمیشود

ص: 147

و نبوت که گفتیم در اعتقاد بنبوت بیست امر لازم است هشت امر در نبوّت عامه و 12 در نبوّت خاصه که ما در مجلد اول کلم الطیّب از صفحه 179 الی صفحه 389 بحث نبوت را کرده ایم و هم چنین در باب عدل و فروع عدل از صفحه 129 الی صفحه 177، 48 صفحه و در امر امامت و معاد و جمیع ضروریّات دین و مذهب و ترک بدعت در دین و توهین بمقدّسات دین که تمام اینها مدخلیت در ایمان دارد که اگر یک امر آن نباشد خالص نیست و عمل خالص آنکه جامع جمیع شرائط صحّة تام الاجزاء خالی از منافیات و موانع و مبطلات باشد و نفس خالص آنکه دارای جمیع اخلاق حسنه و صفات حمیده و خالی از صفات خبیثه و اخلاق رذیله باشد و این معنی مصداق تام اتم آن معصومین هستند از انبیاء و اوصیاء و صلحاء و اتقیاء آنهم بتفاوت درجات و مراتب حتی از ترک اولی و حتی ما زاد از ضرورت و لزوم از مباحات و درجه ادنی آنکه با ایمان از دنیا رود که ایمانش خالص باشد و لو آلوده بمعاصی شده باشد که بالاخره برای ایمانش نجات پیدا شود و تدارک معاصی او یا بتوبه یا بعمل صالح یا بلیات دنیوی یا حین الموت یا در قبر و عالم برزخ یا در صحرای محشر بشفاعت شفعاء و مغفرة الهی و شمول عفو پروردگار و گرفتاریهای روز محشر شود و نجات پیدا کند.

[سوره الصافات (37): آیات 41 تا 44] .... ص : 148

أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ (42) فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (43) عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ (44)

این عباد مخلصین از برای آنها خداوند رزقی معین و معلوم فرموده میوه هایی و آنها محترم و مکرم هستند در بهشتهایی پر نعمت بر سریر ها مقابل یکدیگر نشسته.

أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ وعده هایی که خداوند در قرآن مجید و معصومین در احادیث و اخبار و بشارتهایی که باهل ایمان داده شده تمام رزق است و خداوند قبلا برای آنها معین فرموده که یکی از ضروریات دین و نصوص قرآن و صراحت اخبار اینست که بهشت و جهنم قبلا خلق شده و جای هر کس در آن معین شده و حضرت رسالت در لیلة المعراج در بهشت رفته و مشاهده فرموده

ص: 148

و دارد در اخبار که مؤمن در حال نزع پرده برطرف میشود و جای خود را در بهشت مشاهده میکند که من جمله از آن رزق معلوم.

فَواکِهُ است میوه های گوناگون از آنچه میل پیدا کنند که میفرماید وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ مرسلات آیه 42.

وَ هُمْ مُکْرَمُونَ ملائکه و حور العین و غلمان خدمت گذارند سلام میکنند احترام میگذارند خداوند نظر لطف و عنایت بآنها دارد حتی بآنها میفرماید یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 23 الی 30 و میفرماید إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ فصلت آیه 30 و 31.

فِی جَنَّاتِ جمع جنه است شامل هشت بهشت میشود.

النَّعِیمِ پر از نعمتهای گوناگون از مأکولات و مشروبات و البسه و فرش و سریر و حور و غلمان.

عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ یکدیگر را ملاقات میکنند با هم محشور میشوند ضیافت میکنند بدیدن یکدیگر میروند خدمت انبیاء و ائمه اطهار مشرف میشوند.

[سوره الصافات (37): آیات 45 تا 47] .... ص : 149

یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (45) بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ (46) لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ (47)

دور میزنند بر آنها غلمان و خدام بهشتی با لیوان از چشمه های بسیار روشن لذت آور برای شرب کننده گان نیست در آن مشروب فسادی و ضرر و وجعی و نیستند شرب کننده گان از آنها مست و لا یعقل شدن و بیهوش و خواب شدن.

چند نوع مشروب در بهشت هست چهار نهر در هر قصری جاریست که میفرماید مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمد

ص: 149

(ص) آیه 16 و 17 بعلاوه نهر کوثر که خداوند بپیغمبر داده و ساقی آن را امیر المؤمنین قرار داده.

یُطافُ عَلَیْهِمْ طوافون خدمت گذاران بهشت هستند از ملائکه و غلمان که میفرماید یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ طور آیه 23 و 24.

بِکَأْسٍ لیوان و ظرف بهشتی است.

مِنْ مَعِینٍ معین همان خمر است که فرمود لذه للشاربین.

بَیْضاءَ از شدة صفاء و زلال در آن کأسها سفید و روشن مینماید.

لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ تمام نعم بهشت لذت دارد لکن این شَراباً طَهُوراً است که در سوره مبارکه دهر میفرماید إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها- کافُوراً و میفرماید وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَوارِیرَا و نیز میفرماید وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا عَیْناً فِیها تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً و میفرماید وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً که لذت او الذّ لذائذ است.

لا فِیها غَوْلٌ غول پیشامد سوئیست از صداع و وجع بطن و رأس و امثال اینها که در این خمرهای دنیویست.

وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ نزف ذهاب عقل و مستی و بیهودگی گفتن و رفتن شعور و ادراک است که در مسکرات است.

[سوره الصافات (37): آیات 48 تا 49] .... ص : 150

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ (48) کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ (49)

و نزد آنها هستند حوریانی که چشم فرو انداخته کأنه آنها مثل تخم هستند که شکسته نشده و دست نخورده.

کنایه از اینکه نظر بغیر زوج خود نینداخته و غیر از زوج خود کسی بآنها نظر نکرده فقط مخصوص زوج خود هستند.

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ عین سیاهی و دیده بان چشم است و بهمین

ص: 150

مناسبت آنها را حور العین گفتند و در اوصاف آنها آیات شریفه و اخبار بسیار داریم در خبر است

الحور العین خلقن من تربة الجنة النورانیة و یری مخ ساقیها من وراء السبعین حلة

و حور جمع حوراء است بفتح و مد بیاض العین فی شدة سوادها و برای تشبیه در دنیا تشبیه کردند بچشم آهو و گاو و در انسان مصداق ندارد و تعبیر از نساء تشبیه بحور العین است و در سوره الرحمن اوصافی از برای آنها بیان فرموده (1) فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ (2) حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ (3) لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ و در سوره واقعه میفرماید وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ.

(تنبیه) یکی از اسامی صدیقه طاهره حوراء انسیه است و سر آن اینست که خداوند نور فاطمه را در میوه های بهشتی قرار داد و پیغمبر اکرم مأمور شد که چهل شب پا در بستر خدیجه نگذارد و از اغذیه دنیوی تناول نکند و از اغذیه بهشتی برای او نازل میشد تا تمام بدن او از اغذیه بهشت روئیده شد و اثری از اغذیه دنیوی باقی نماند سپس فاکهه بهشتی جبرئیل آورد و مأمور شد با خدیجه تناول فرماید و در بستر او رود و آن شب نطفه فاطمه در صلب پیغمبر قرار گرفت و در رحم خدیجه لذا هم حوراء است و هم انسیه.

[سوره الصافات (37): آیه 50] .... ص : 151

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (50)

پس رو میآورند بعض اهل بهشت بر بعض دیگر و از یکدیگر سؤال و پرسش میکنند از حال دیگران.

(تنبیه) در اخبار دارد مؤمنین که از دنیا میروند روح آنها را میبرند در وادی السلام نجف اشرف که بهشت عالم برزخ است و روح کفار را میبرند برهوت که جهنم عالم برزخ است و چون روح مؤمنین را میبرند مؤمنینی که قبلا از دنیا رفته و با او آشنایی و خویشاوندی داشتند باستقبال او میآیند و از حال آشنایان که در دنیا بودند پرسش میکنند اگر هنوز زنده هستند شرح حال آنها را بیان میکند و اگر از دنیا رفته قبلا میگوید چندی قبل از دنیا رفت آنها میگویند پس روح آن را نیاوردند نزد ما معلوم میشود که برده اند در برهوت

ص: 151

جهنم عالم برزخ و نظیر همین سؤال در بهشت میشود که میفرماید فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ و سؤال آنها اینست که میگوید

[سوره الصافات (37): آیه 51] .... ص : 152

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ (51)

میگوید گوینده ای از آنها که بدرستی که بود برای من قرینی.

که معاشرت داشت و با من در امر دین بحث میکرد و کافر بود و منکر معاد دوست میداشتم که از حال او خبردار شوم و ببینم در چه حالیست و بچه عذابی گرفتار شده و یکی از لذائذ روحی بهشت همین است که اهل جهنم را مشاهده کنند که در چه عذابی هستند و خداوند چه تفضلی فرموده که او را در بهشت متنعم ساخته و یکی از آلام روحی اهل عذاب اینست که اهل بهشت را می بینند در چه نعمتی هستند و اینها محروم شده اند.

[سوره الصافات (37): آیه 52] .... ص : 152

یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ (52)

اینکه قرین من بود بمن میگفت آیا تو از کسانی هستی که فرمایشات این پیغمبری که مدعی رسالت است تصدیق میکنی و باور کنی و آنچه در این کتابش که نامش را قرآن گذارده آنچه نوشته شده قبول میکنی.

این رشته سر دراز دارد در هر عصر و زمانی کفار و مشرکین و اهل ضلالت با مؤمنین همین نوع بحثها دارند حتی در عصر حاضر این متجددین و اروپا رفتگان و وضعیات ممالک خارجه را مشاهده کرده باین مؤمنین و متدینین همین اعتراض را دارند که شما هنوز باین موهومات معتقدید گوشه مسجد را اختیار کرده اید و پای منبر این آخوندها نشسته اید که میروند بالای این منبرها امام حسین را میکشند و شما ضجّه و شیون میکنید و قلوب خود را رنجه میدهید و قوای خود را ضعیف میکنید و نزد این مسئله گویان میروید مسئله وضو و تیمم و غسل حیض میپرسید و رساله برمیدارید و تقلید فلان آقا را میکنید مگر نمیدانید که مثنوی چه میگوید

خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

ص: 152

بردارید مجلات و روزنامه ها را مشاهده کنید و از اوضاع کشورها مطلع شوید و مشاهده کنید که چقدر خارجیها جلو زدند و چه ترقیاتی پیدا کردند شب برمیخیزید و خواب عزیز را بر خود حرام میکنید که نماز شب بخوانیم و از جمیع لذائذ دنیا خود را محروم کرده اید نه تماشاخانه و نه سینما و نه اسباب و آلات ساز و آواز و نه تماشای رقص و سایر کیفیات میکنید و گوش باین حرفها میدهید که بشما میگویند

حلاوت الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة

و میگویند

الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر و الاخرة جنة المؤمن و سجن الکافر.

[سوره الصافات (37): آیه 53] .... ص : 153

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ (53)

آیا شما تصدیق میکنید که زمانی که ما مردیم و گردیدیم خاک و استخوان آیا محققا هر آینه ما جزا داده میشویم.

کی انسان باور میکند که یک مشت خاک مرده و استخوان پوسیده آدم شود و زنده شود و در صحرای محشر وارد شود و بپاداش عمل خود گرفتار گردد لکن غافل از اینکه اگر قیامت نباشد و دار جزاء نباشد اصلا خلقت این عالم بالاخص خلقت بشر لغو و بی فائده بلکه قبیح میشود که انسان بیاید در دنیا و یک عمر زحمت کشد نه روز راحت باشد و نه شب خواب راحت رود و قلبش همیشه مضطرب باشد و بجان یکدیگر بیفتند و برای حفظ جان و مال و جاه و ریاست و ازدیاد آنها خون یکدیگر را بریزند و جنگ و جدال بپا کنند و از دزد و جیب بر و ظالم و دشمن همیشه خائف باشند شما تصور میکنید یک مملکت اگر سلطان قاهر نداشته باشد و حبس و جرم و شکنجه نباشد و رعیت آزاد باشند چه اندازه فساد در مملکت روی میدهد یک روز اگر این پاسبانها نباشند در هر شهری شاید هزار تصادف واقع میشود و هزارها تلفات رخ میدهد و در هزارها خانه سرقت میشود و هر که با هر که غرضی و عداوتی داشته باشد خون او را میریزد و فسق و فجور و بی حیائی و بی غیرتی و بی عفتی رواج پیدا میکند چنانچه میفرماید أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ مؤمنون آیه 117 که اگر قیامت نباشد

ص: 153

دستگاه خلقت عبث میشود و اصلا خداوند انسان را برای آن عالم باقی خلق فرمود نه برای دنیای فانیه چنانچه از امیر المؤمنین است که میفرماید

خلقتم للبقاء لا للفناء

و آمدن در دنیا برای تکمیل نفس و تحصیل قابلیت برای فیوضات آن عالم است.

[سوره الصافات (37): آیه 54] .... ص : 154

قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54)

گفت آن قائل مؤمن که از برای او قرینی بود به رفقاء بهشت که آیا شما اطلاعی و خبری از این قرین من دارید که منکر معاد بود در کجا است و در چه حالیست.

و در این آیه شریفه کأنه یک تقدیریست که آنها در جواب میگویند که تو سزاوارتری بحال قرین خود نگاه کن خواهی مطلع شوی.

[سوره الصافات (37): آیه 55] .... ص : 154

فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ (55)

پس اطلاع پیدا کرد دید او را در میان جحیم.

فردای قیامت اهل بهشت اهل جهنم را میبینند و اهل جهنم اهل بهشت را مشاهده میکنند و با یکدیگر تکلم میکنند چنانچه میفرماید فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ق آیه 22 و میفرماید وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ اعراف آیه 42 وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 48 و غیر اینها از آیات مثل آیه شریفه یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ حدید آیه 13 و 14 این است مکالمات اهل جنت و نار با یکدیگر و من جمله از آیات در همین سوره که با قرینش مکالمه میکند.

ص: 154

[سوره الصافات (37): آیات 56 تا 57] .... ص : 155

قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ (57)

مؤمن اهل بهشت برای قرینش که در میانه جحیم قسم یاد میکند که تاللَّه نزدیک بود که تو باین کفریات که میگفتی مرا بهلاکت اندازی مثل خودت و اگر نبود نعمت پروردگار من هر آینه من هم بودم از احضار شدگان در جهنم.

تَاللَّهِ قسم از روی تعجب.

إِنْ کِدْتَ ان مخففه از مثقله است یعنی بدرستی که نزدیک بود تو به انکار معاد و تکذیب رسول و شرک بخدا و سایر کفریات خود.

لَتُرْدِینِ لتردینی بوده کسره بجای یا است و معنی متردی کسی را گویند که از جای بلندی سقوط کند بزبان فارسی پرتاب شود یعنی نزدیک بود که مرا هم مثل خود پرتاب کنی در میانه آتش.

وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی نعمه پروردگار هدایت و ارشاد و دلالت و توفیق و افاضه نور ایمان در قلب و حفظ از شیاطین و ارباب ضلال و کفار و مشرکین و هوای نفس است و اسباب هدایت دو قسم است ظاهریه و باطنیه اما اسباب ظاهریه اعطاء عقل و حواس ظاهره و باطنه و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب امام و جعل علماء در هر عصر و زمان و اما باطنیه افاضه نور در قلوب مؤمنین و توفیق و دفع شیاطین و تأیید و تسدید و نحوه اینها است و تمام اینها نعمت پروردگار است.

لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ احضار آوردن مجرم است برای مؤاخذه و مطالبه و اما برای مثوبات و عنایات خود حاضر میشود احضارش نمیگویند.

(تنبیه) آنچه بنظر میرسد اینکه این قرین از منافقین بوده زیرا مؤمنین چندان تماسی با کفار و مشرکین نداشتند و اینها دشمن های داخلی بودند و بزبان ما زیرکی کار میکردند و آنچه ضرر باسلام و مسلمین از صدر اول الی کنون وارد شده از اینها بوده و شاهد بر این دعوی اینکه کفار و مشرکین منکر

ص: 155

معاد نبودند ولی منافقین بهیچ دینی معتقد نبودند نه دین یهود و نصاری و نه مشرکین.

[سوره الصافات (37): آیات 58 تا 59] .... ص : 156

أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (59)

این دو آیه را دو نحوه تفسیر کرده اند یکی کلام اهل بهشت است بیک دیگر که آیا پس ما نمی میریم در بهشت مگر همان مردن ما در دنیا که مردن اولی بود و این استفهام از روی یقین است یعنی یقینا دیگر مردن نداریم و ما بلطف الهی معذب نمیشویم و ما نیستیم بمعذبین و بر طبق این تفسیر حدیثی از حضرت باقر علیه السلام است مسندا که میفرماید

اذا دخل اهل الجنة الجنة و اهل النار النار جی ء بالموت فیذبح کالکبش ثم یقال لهم خلود فلا موت ابدا فیقول اهل الجنة أ فما نحن بمیتین الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین

و قریب بهمین حدیث حدیث دیگریست از آن حضرت که پس از ذبح موت مثل کبش میفرماید

ثم ینادی مناد لا موت ایقنوا بالخلود قال فتفرح اهل الجنة فرحا

بعد ذکر آیتین را میفرماید

و تشهق اهل النار شهقة الی قوله و هو قول اللَّه وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ

مریم آیه 40 نحوه دوم کلام این مؤمن است با قرین خود که در سواء جحیم است که تو میگفتی که همین مردن اولی است و فانی و زایل میشویم و دیگر بعث و نشوری نیست.

أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ نه عذابی هست نه سؤال و جوابی و این استفهام تقریریست که حال ببین عذاب را ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ دخان آیه 49 لکن تفسیر اول اقرب بنظر میآید هم از جهت دو حدیث مذکور که حضرت باقر علیه السلام تفسیر فرموده و هم از جهت ظاهر آیه شریفه و هم از جهت آیات بعد که شاهد بر این معنی است که میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 60] .... ص : 156

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (60)

این خلود در بهشت و همنشینی با انبیاء و اولیاء و مقربان درگاه الهی فوز بسیار بزرگی و با عظمتی است.

إِنَّ هذا مشار الیه آیات شریفه قبل است از قوله تعالی أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ

ص: 156

مَعْلُومٌ

الی قوله وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ 18 آیه با تاکید ان مشدده و لام.

لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ و فوز رستگاری و سعادت و تنعم بنعم الهیه است و فوز عظیم منوط بچهار امر است:

(اول) ایمان که اگر بی ایمان از دنیا رود هیچگونه رستگاری ندارد و- خطرات ایمان بسیار است من جمله معاصی که باعث سیاهی قلب و قساوت و ضعف ایمان میشود مثل آفتیست که باشجار متوجه میشود تا خشک شود و من جمله صفات خبیثه مثل کبر و نخوت و عناد و عصبیت و غیر اینها که مانع از قبولی ایمان میشود و من جمله جهل که قلب را تاریک میکند و نور ایمان در آن تابش ندارد بخصوص اگر جهل مرکب باشد.

(دوم) تقوی است بمراتب تقوی پرهیز از معاشرت با کفار و ظلمه و اهل ضلال و فساق و فجار و حب جاه و مال و هوای نفس و حب دنیا و متابعت شیطان و ارتکاب معاصی که هر کدام مدخلیت تامی دارد در هلاکت و محرومیت از فوز عظیم.

(سوم) اعمال صالحه که کوچک و بزرگ آنها باعث زیادتی فیوضات میشود بالاخص واجبات شرعیه مثل نماز زکاة صوم حج امر بمعروف و نهی از منکر جهاد با نفس و غیر اینها.

(چهارم) خلوص چه در ایمان که نقصی و زیادتی نداشته باشد و خلوص در عبادات که شوائب ربا یا مقاصد دیگری در آنها نباشد که عملی که مشوب به این شوائب باشد باطل و عاطل و مردود و غیر مقبول میشود.

[سوره الصافات (37): آیه 61] .... ص : 157

لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61)

باید برای مثل این فوز عظیم پس البته عمل کنند عمل کننده گان.

گفتند

الدنیا مزرعة الاخرة

دنیا کشت زار آخرت است و گفتند

الدنیا دار عمل و لا جزاء و الاخرة دار جزاء و لا عمل

باید انسان فریب این زخارف دنیا را نخورد که گفتند

(حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

ص: 157

باید جلوگیری کرد از هواهای نفسانی و خواهش های نفس که إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53 و صبر نمود بر زحمت تحصیل علم و ایمان و اعمال صالحه و ترک معاصی و صفات خبیثه که إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 و گفتند که از برای صبر سه درجه است صبر بر ترک معاصی صبر بر زحمت عبادت صبر بر بلیات و مصائب صبر بر ترک معاصی نهصد درجه صبر بر زحمت عبادت ششصد درجه صبر بر بلیات و مصائب سیصد درجه و اعمال در دنیا چند قسم است:

(قسم اول) آنچه بنفع آخرت است چه از افعال قلبیه باشد مثل ایمان و علم و نیت پاک و نحو اینها و چه از افعال نفسیه باشد از اخلاق حمیده و صفات حسنه و چه از افعال جوارحیه باشد و اینها هم که بنفع آخرت است دو قسم است یک در ترکش ضرر اخروی دارد آن واجبات است و یک قسم در ترکش ضرری ندارد مندوبات و مستحبات است.

(قسم دوم) آنچه بضرر آخرت است و اینها دو قسم است یک قسم ضررش قابل تدارک نیست مثل: کفر ضلالت بدعت انکار ضروری و امثال اینها و یک قسم قابل تدارک است به مغفرت و عفو و شفاعت و بلیات دنیوی و اخروی و برزخی و آن معاصیست مشروط به اینکه موجب زوال ایمان نشود.

(قسم سوم) افعالیست که نه نفع اخروی دارد و نه ضرر اخروی و آن مباحات و مکروهات است اینها هم دو قسم است یک قسم فوائد دنیوی دارد مانعی ندارد و یک قسم فائده دنیوی هم ندارد لغو صرف است.

[سوره الصافات (37): آیه 62] .... ص : 158

أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62)

آیا این فوز عظیم که خداوند به اهل بهشت عنایت فرموده بهتر است یا درخت زقوم که باهل عذاب و جهنم داده شده.

أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا استفهام تقریریست که البته و هزار البته این فوز عظیم بهتر است و معنی این نیست که شجره زقوم هم خوب است لکن این بهتر است

ص: 158

این خیریّت مثل أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ یوسف آیه 39 و نظائر آن که بگویی الایمان خیر من الکفر و الطاعة خیر من المعصیة و الحق احق من الباطل و امثال اینها چه نزولی بآن فیوضات مذکوره در آیات قبل.

أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ سپس خداوند معرفی میفرماید شجره زقوم را که چه درختیست و میوه او چیست و خورنده او کیست میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیات 63 تا 67] .... ص : 159

إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ (64) طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ (67)

محققا ما قرار دادیم آن شجره زقوم را فتنه و عذاب و بلاء از برای ظلم کننده گان بدرستی که آن شجره زقوم روئیده میشود و بیرون میآید در قعر جهنم یعنی ریشه آن در ته جهنم است میوه او کأنه سرهای شیاطین است یعنی شبیه آنها است پس اهل جهنم هر آینه میخورند از آنها پس پر میکنند از آنها شکمهای خود را پس از آن از برای آنها بر آن شجره زقوم مخلوط است بحمیم.

إِنَّا جَعَلْناها مرجع ضمیر همان شجره زقوم است.

فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ فتنه در اینجا بمعنی گرفتاریست یعنی ظالمین گرفتار و مبتلا بآن میشوند و مراد از ظالمین ظالمین بدین است که هم بمقدسات دین ظلم کردند هم بنفس خود و هم بانبیاء و اوصیاء و مؤمنین.

إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ یعنی از ته جهنم روئیده میشود کانه ریشه او فرو رفته در قعر جهنم که اسفل السافلین است و جای منافقین است إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 و بیرون آمده جمیع طبقات جهنم شاخه های او فرو گرفته.

طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ از برای تشبیه برءوس شیاطین وجوهی گفتند (1) اینکه خداوند صورت شیاطین را در جهنم بنحوی قرار داده که بنگاه بآن وحشت پیدا میشود میوه این درخت این نحوه است (2) اینکه سرهای

ص: 159

شیاطین مثل سر مار و حیّه است گزنده گی دارد و وحشتناک است (3) میوه ای است متغیر الطعم او را آسن میگویند و بهمین مناسبت میفرماید مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ یعنی غیر متغیر در صفت آب بهشت.

فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ روایت شده که آن قدر گرسنه میشوند که الم گرسنگی بر الم عذاب آتش برتری میکند از این شجره زقوم شکم- های خود را پر میکنند و هر چه میخورند الم جوع برطرف نمیشود و در دل آنها جوشش پیدا میکند آب میطلبند آب آنها از حمیم است که میفرماید ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ و توصیف این شجره زقوم و حمیم را در بسیاری از آیات فرموده مثل قوله تعالی لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ واقعه آیه 52 الی 54 و مثل إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ دخان آیه 43 الی 46.

[سوره الصافات (37): آیه 68] .... ص : 160

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیمِ (68)

پس از آن بازگشت آنها بسوی جحیم است ثُمَّ از برای تراخیست و حال آنکه اینها اوّل داخل در جحیم میشوند پس از آن از حمیم میاشامند گفتند که حمیم چشمه آبیست جوشیده خارج از جهنم است اینها از جهنم بیرون میایند و بطرف آن چشمه میروند برای شرب باز آنها را برمیگردانند در جحیم بدلیل قوله تعالی هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ الرحمن آیه 43 و 44 و جحیم نار افروخته است که شعله میزند.

و بالجمله خوراک آنها زقوم شرب آنها حمیم مسکن و مأوای آنها جحیم.

[سوره الصافات (37): آیات 69 تا 70] .... ص : 160

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ (69) فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ (70)

سر کفر آنها اینست که اینها یافتند پدران خود را در ضلالت و گمراهی پس اینها بر آثار آنها بشتاب میروند.

بزرگترین منشأ کفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور تقلید آباء است مشاهده کنید ذریه یهود یهودی میشوند ذریه نصاری نصرانی ذریه مخالفین مخالف

ص: 160

ذراری فساق فاسق میشوند چنانچه در مقابل انبیاء همین عذر را میاوردند چنانچه میفرماید وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا اعراف آیه 27 بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21 إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 23 أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا- الایة هود آیه 89 و غیر اینها از آیات.

(سؤال) چرا اگر تقلید آباء مدرکی دارد این ابناء نوع امروزه تقلید آباء نمیکنند دخترها مشاهده میکنند مادرها و بزرگترهای خود را که در زیر چادر هستند ولی آنها مکشوفات بیرون میآیند پسرها میبینند پدرها و بزرگتران خود را محاسن دارند و وضع لباس آنها مشاهده میکنند ولی خود به وضع دیگری بیرون میآیند پدرها و مادرها نماز میگذارند ماه مبارک رمضان روزه می- گیرند در مساجد حاضر میشوند پای مواعظ مینشینند سینما و تئاتر خانه ها نمیروند و تماشاخانه ها حاضر نمیشوند و غیر اینها ولی اینها نه نماز میکنند و نه روزه نه مسجد نه موعظه بلکه سینما تماشاخانه و و و (جواب) در امر باطل تقلید آباء میکنند ولی در امر حق مخالفت میکنند و منشأ آن قساوت قلب هوای نفس حب شهوات است و اینکه میگویند تقلید آباء میکنیم بهانه است و الا فساد اخلاق بیحیایی و بیعفتی و مفاسد دیگر منشأ آنست.

[سوره الصافات (37): آیه 71] .... ص : 161

وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ (71)

و هر آینه گمراه شدند قبل از اینها اکثر پیشینیان.

مشاهده کنید از زمان آدم و شیث و نوح و هود و صالح و ابراهیم و موسی و عیسی و زمان محمد (ص) و پس از رحلت آن زمان خلفاء و بنی عباس والی زماننا هذا و تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه اکثریّت با اهل باطل بوده و اهل حق در تمام ادوار در طرف اقلیت بودند در شرک و توحید اکثریت با مشرکین بوده در کفر و اسلام اکثریت با کفار بوده در ضلالت و ایمان اکثریت با ضالین بوده در فسق و عدالت اکثریت با فساق بوده در جهل و علم اکثریت با جهال بوده در عصیان و اطاعة اکثریت با اهل معاصی بوده و بالجمله اکثریت همیشه

ص: 161

با اهل باطل بوده و اهل حق همیشه در طرف اقلیت و در شکنجه اهل باطل و اهل آخرت گرفتار اهل دنیا هر کجا قدم بگذاریم مشاهده میکنیم که باطل جلو زده حتی در صفات نفسانیه متصفین بصفات خبیثه بسیار و بصفات حمیده قلیل حتی کالمعدوم فردای قیامت هم اکثریت با اهل جهنم است و اهل بهشت نسبت بآنها بسیار کم هستند.

[سوره الصافات (37): آیه 72] .... ص : 162

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ (72)

و هر آینه بتحقیق ما فرستادیم بر آنها انذار کننده گان را.

خداوند تبارک و تعالی هیچ عصریرا خالی از حجت نگذارده انبیاء که تقریبا حدود صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده حتی در دوره جاهلیت اوصیاء ابراهیم و عیسی بودند تا زمان پیغمبر اسلام و بعد از او هم اوصیاء او تا قیامت هستند که زمین خالی از حجت نبوده و نمیشود

لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها

بعلاوه مؤمنین که آمرین بمعروف و ناهین عن المنکر در هر گوشه بودند و علمایی که هدایت و ارشاد کنند و واعظینی که موعظه کنند بودند بعلاوه عقل که رسول باطن است بآنها داده شده و بالجمله حجت از هر جهت بر آنها تمام شده و راه عذر بسته شده.

[سوره الصافات (37): آیه 73] .... ص : 162

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ (73)

پس نظر کن ببین چگونه بوده عاقبت کسانی که انذار کرده شده اند.

قوم نوح عاد ثمود قوم لوط و شعیب و فرعونیان و غیر اینها که بچه عذابها هلاک شدند.

فَانْظُرْ بنظر اعتبار که باید، عبرت بگیریم و متنبه شویم که در مخالفت انبیاء و معاندت با آنها کار بکجا میکشد.

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ این عذاب دنیوی آنها بود برای اینکه دیگران بخود بیایند و مخالفت نکنند تا باین گونه عذابها گرفتار نشوند ولی انسان خیره سر اصلا متنبه نمیشود و دست از مخالفت برنمیدارد.

ص: 162

[سوره الصافات (37): آیه 74] .... ص : 163

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (74)

مگر بندگان خداوند که از روی خلوص گرویدند بانبیاء و ایمان آوردند و پذیرفتند.

إِلَّا استثناء از المنذرین است که اینها عاقبتشان بخیر و خوبیست اینها کیانند؟

عِبادَ اللَّهِ هستند تمام بنده گان عبد الهی هستند لذا دیگران از تحت عبودیت خارج شدند عبده شیطان و نفس اماره و هواهای نفسانیه شدند چنانچه میفرماید أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ فرقان آیه 45 و نیز میفرماید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ یس آیه 60 عباد اللَّه کسانی هستند که از تحت عبودیة خدا خارج نشدند و او را بوحدانیة و یگانگی پرستش کردند.

الْمُخْلَصِینَ دین خود را خالص کردند نه بدعتی در دین گذاشتند و نه منکر ضروریات دین شدند و نه چیزی از دین را کم کردند و نه از تحت اطاعت امناء دین خارج شدند.

[سوره الصافات (37): آیه 75] .... ص : 163

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ (75)

و هر آینه خواند ما را نوح پس ما خوب اجابت کردیم.

نداء نوح این بود که گفت فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ شعراء آیه 119 وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً نوح آیه 27.

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ و اجابت خداوند این بود که تمام صفحه زمین را از کفار و مشرکین ببلاء غرق هلاک کرد فقط نوح و مؤمنین باو را نجات داد در کشتی حتی زن نوح و پسرش کنعان را هلاک فرمود فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ.

[سوره الصافات (37): آیه 76] .... ص : 163

وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (76)

و نجات دادیم او را و اهل او را که مؤمنین بودند از کرب و هم و غم عظیمی.

و نجات آنها باین بود که امر شد بنوح در ساختن کشتی و امر فرمود به مؤمنین که در کشتی سوار شدند که میفرماید خطاب بنوح وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا

ص: 163

وَ وَحْیِنا

هود آیه 39 و فرمود بمؤمنین وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها هود آیه 43 وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ که اهل نوح همان مؤمنون هستند اما پسر نوح را میفرماید إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ هود آیه 48 و از این جمله استفاده میشود که اهل پیغمبر مؤمنین هستند و لو انتساب نسبی و سببی نداشته باشند و غیر مؤمن اهل نیست و لو انتساب نسبی و سببی داشته باشد مثل جعفر کذاب و امثال او و عایشه و امثال آن مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ که اینها در شکنجه کفار و مشرکین بالاخص در خصوص حضرت نوح که آنچه توانستند اذیت کردند.

[سوره الصافات (37): آیه 77] .... ص : 164

وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ (77)

و ما فقط روی زمین ذریه نوح را باقی گذاشتیم.

که نوح را آدم ثانی گفتند که تمام افراد بشر از نسل او هستند و معلوم میشود که مؤمنی که با نوح در کشتی بودند آنها هم از ذریه آنها باقی نماند و شاید برای این بود که پس از هلاکت قوم زنی باقی نماند که آنها را ازدواج کنند چون از این آیه انحصار فهمیده میشود. وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ.

[سوره الصافات (37): آیه 78] .... ص : 164

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (78)

و باقی گذاردیم برای نوح ذکر نیک در کسانی که بعد از او میایند.

بعضی گفتند مراد ذکر جمیل در امة آخر الزمان امت پیغمبر اکرم (ص) که یاد میکنند نوح را بخوبی.

بعضی گفتند ودایع نبوت را در اوصیاء خود گذارد بامر الهی تا رسید بحضرت ابراهیم و معنی آنچه بنظر میرسد.

وَ تَرَکْنا یعنی واگذاردیم.

عَلَیْهِ برای نوح.

فِی الْآخِرِینَ انبیاء و اوصیاء بعد از نوح را که تمام آنها را از نسل نوح قرار دادیم و دین و شریعت او را در آنها باقی گذاردیم تا زمان ابراهیم و ابراهیم را تابع او و شیعه او قرار دادیم چنانچه میاید که میفرماید وَ إِنَّ مِنْ

ص: 164

شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ

و ملت ابراهیم را هم در دین اسلام جریان دادیم که میفرماید أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً و سنن ابراهیم در اسلام بسیار است پس تمام از نوح تا دامنه قیامت جاریست.

[سوره الصافات (37): آیه 79] .... ص : 165

سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ (79)

عالمین شامل جمیع عوالم میشود چون جمع محلی بالف و لام مفید عموم است از عالم لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت که خداوند تبارک و تعالی سلام میفرستد بر نوح و جمیع ملائکه و عالم ارواح و جمیع ملیین عالم از مسلمین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین فقط طبیعی مخالف است.

[سوره الصافات (37): آیه 80] .... ص : 165

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (80)

این لطف و عنایت و تفضلی که بنوح کردیم برای اینکه محسن بود و اختصاص باو هم ندارد هر محسنی را ما این نحو جزا میدهیم.

محسن مقابل مسی ء است کسی که در تمام عمرش سیئه از او صادر نشده باشد بلکه تمام کارهای او و افعال و اقوال و اعمال او حسن باشد خداوند این نوع عنایت در حق او دارد و میتوان گفت که این مرتبه فوق مقام عصمت است یا تالی تلو عصمت است.

[سوره الصافات (37): آیه 81] .... ص : 165

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (81)

محققا نوح از بنده گان ما بود که ایمان داشت ایمان مراتب و درجات بسیار دارد فلان شخص امی دهاتی و بیابانی مؤمن است وجود مقدس حضرت خاتم هم مؤمن است (ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا) حتی یکی از اسماء الهی مؤمن است هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ حشر آیه 23 غایة الامر اطلاقش بر خدا بمعنی امان دهنده است بندگان خالص خود را از عذاب که در امان الهی هستند و در حق بندگان ایمان بخدا و جمیع دستورات او و بجمیع افعال او و مکرر گفته ایم که در ایمان چهار چیز معتبر است (1) علم و یقین آنهم مراتب دارد علم الیقین عین الیقین حق الیقین تا برسد بجایی که

ص: 165

بفرماید(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا) و بفرماید من بطرق آسمانها با خبرتر هستم از طرق زمین جبرئیل بصورت بشری درآید و بگوید کجا است جبرئیل بفرماید تو جبرئیل هستی زیرا من از زیر عرش تا تخوم زمین را مشاهده کردم خالی دیدم از جبرئیل (2) اعتقاد بمعنی دل بستگی و در بند بودن (3) اقرار قلبا و لسانا (4) تسلیم بالجمله مراتب ایمان تا بحدیست که پیغمبر بفرماید اگر ایمان جن و انس را مجتمع کنند که شامل انبیاء و اولیاء میشود و در یک کفه میزان گذارند و ایمان پسر عمم علی را در کفه دیگر بر آنها زیادتی میکند و گمان حقیر اینست که بالاترین مدح و تعریف و تمجید از حضرت نوح همین جمله است که بفرماید إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ.

[سوره الصافات (37): آیه 82] .... ص : 166

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ (82)

پس از جمله وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ غرق نمودیم دیگران را که غیر اهل نوح باشند.

که آب از آسمان میریخت و از زمین میجوشید که کره زمین زیر آب رفت و آنچه در صفحه زمین بود آب گرفت و هلاک کرد حتی کوه ها زیر آب رفت پس از آنکه آب فرو نشست و کشتی بکوه جودی قرار گرفت و اینها از کشتی بیرون آمدند کره زمین فقط روی او همین اهل سفینه بودند و بس.

[سوره الصافات (37): آیه 83] .... ص : 166

وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ (83)

و بدرستی که از شیعیان نوح هر آینه ابراهیم بود.

و اینکه در بعض اخبار تفسیر کردند وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ را به شیعه علی برای اینست که نوح و ابراهیم و جمیع انبیاء سلف از شیعیان علی هستند.

(توضیح کلام) اینکه شیعه از مشایعت است بمعنی متابعت و تمام انبیاء و لو مقدم بودند لکن مأمور بودند بمتابعت پیغمبر اکرم و ایمان باو و نصرت او و متابعت علی عین متابعت پیغمبر است چنانچه میفرماید وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ

ص: 166

وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ

آل عمران آیه 75.

وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ یعنی در تعقیب دعوت نوح که باقی بود شریعتش تا زمان ابراهیم ابراهیم آمد و شریعت ابراهیم تأسیس شد و باقی بود در بنی- اسمعیل تا زمان پیغمبر اکرم و در بنی اسرائیل تا زمان موسی و پس از آن تا زمان عیسی و بعد تا زمان رسول.

[سوره الصافات (37): آیه 84] .... ص : 167

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (84)

زمانی که توجه کرد بپروردگار خود با قلب سالم.

سلامتی قلب اینست که هیچ گونه مرض در قلب نباشد که در حق منافقین میفرماید در سوره بقره آیه 9 فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً امراض قلبیه بسیار است و هر یک از امراض شدت و ضعف دارد نظیر امراض بدنیه که بسیار است و شدت و ضعف دارد یک قسمت امراض قلبیه راجع بعقائد فاسده است از شرک و کفر و عناد و ضلالت و بدعت در دین و انکار ضروری و بالجمله فقدان ایمان و یک قسمت اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه که در علم اخلاق متعرض هستند که حدود هشتاد صفت خبیثه داریم و یک قسمت معاصی و ارتکاب محرمات کوچک و بزرگ که هر یک آنها یک مرض است برای قلب و یک نقطه سیاه است که در قلب احداث میشود و ضعف ایمان میاورد و یک قسمت از امراض قلبی حدوث شک و سهو و نسیان و غفلت و فراموشی و شبهه و شک و وهم و امثال اینها است و یک قسمت خیالات فاسده و خطورات قلبیه و وساوس شیطانیه و قلب سلیم آنست که از کلیه این امراض خالی باشد حتی شیطان راه بقلب آن نداشته باشد و این مقام معصومین است بلکه فوق عصمت است.

إِذْ جاءَ ابراهیم.

رَبَّهُ یعنی رو بخدا رفت و متوجه او شد حتی صرف توجه از غیر خدا نمود حتی از جان و مال و هر چه موجب علاقه بغیر خدا میشود.

بِقَلْبٍ سَلِیمٍ از جمیع امراض مذکوره.

ص: 167

[سوره الصافات (37): آیه 85] .... ص : 168

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85)

زمانی که گفت از برای پدرش و قوم او چه چیز است اینکه شما میپرستید.

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ که گفتیم آزر است که عموی ابراهیم بود و باو اطلاق اب میکرد.

وَ قَوْمِهِ ممکن است ضمیر راجع بابیه باشد یعنی قوم آزر که در عبادت اصنام متابعت او را میکردند و ممکن است راجع بابراهیم باشد و مراد از قوم ابراهیم کسانی بودند که ابراهیم مبعوث بآنها شده مثل قوم نوح و قوم لوط و قوم شعیب و این بنظر اقرب میاید.

ما ذا تَعْبُدُونَ استفهام انکاریست یعنی این اصنام که آلهه خود می- دانید چه آثاری از آنها دیده اید و بسیار جرئت بزرگی بود که در مقابل یک دنیا مشرک یک نفر جوان چنین اقدامی بکند حتی با نمرود که سلطان تمام کره زمین بود محاجه کند بدون بیم و خوف با کمال شجاعت و قوت قلب و هیچ باک نداشته باشد.

[سوره الصافات (37): آیه 86] .... ص : 168

أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ (86)

آیا از روی کذب و افک خدایانی غیر از خداوند تبارک و تعالی اراده و اختیار کرده اید.

إِفْکاً افک اخص از کذب است یعنی کذب بدیگران بستن که قریب المعنی است با فریه و افتراء و استفهام تقریریست یعنی البته چنین است هیچ گونه مدرکی و دلیلی ندارید.

آلِهَةً اینها که یک بت نداشتند بتهای زیادی داشتند یک بت بزرگ بود که خدای همه آنها بود و هر قبیله و طایفه و محله یک بت مخصوص داشتند که خدای این قبیله است و اینها را در بت کده گذاشته بودند بعلاوه هر فردی هم یک بت مخصوص خود داشت و این بتها محل بیع و شری واقع میشد چنانچه آتش پرستها هم یک آتشکده بزرگ در فارس داشتند که هزار سال شعله او خاموش نشد و همه روزه از اطراف هیزم میآمد و مدد میداد تا شب ولادت-

ص: 168

حضرت رسول خاموش شد بعلاوه هر فردی در خانه خود آتش فراهم می کرد و سجده میکرد.

دُونَ اللَّهِ از عبادت و پرستش خدای متعال کناره گرفته اید و دور انداخته اید تُرِیدُونَ اراده قصد و توجه است دست از توحید کشیده اید و رو بشرک رفته اید.

[سوره الصافات (37): آیه 87] .... ص : 169

فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ (87)

پس چه گمان برده اید بپروردگار عالمین.

مسلما یقین بالوهیة این اصنام ندارید فقط یک گمانی بیش نیست چنانچه میفرماید وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 23 پس گمان شما چیست بپروردگار عالمین که میدانید خالق جمیع آسمانها و زمین و خالق شماها و آنچه در زمین و آسمان است و نازل کننده باران و اخراج ثمرات و غیر اینها او است و بس چنانچه بجمیع اینها اقرار دارید چه سبب شده که برای او شریک قرار داده اید آنهم اصنامی که خود میتراشید و هیچ شعور و ادراکی ندارند لا- یضر و لا ینفع هستند و قدرت بر حفظ خود هم ندارند.

[سوره الصافات (37): آیات 88 تا 89] .... ص : 169

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ (89)

پس نظر کرد یک نگاه در ستاره ها پس فرمود بدرستی که من مریض هستم.

این دو آیه از مشکلات آیات است که مراد از نظر چیست و معنی سقیم چیست و مفسرین وجوهی گفتند که بنظر نمیاید و مخالف با مقام ابراهیم است و در اخبار دارد

(ما کذب ابراهیم و ما کان سقیما).

(توضیح کلام) موقوف بر بیان چند مقدمه است:

(مقدمه اولی) اینکه باب توریه یک باب واسعیست که انسان کلامی بگوید که ظاهری داشته باشد و مقصود او غیر ظاهر باشد بخصوص در مورد خوف و خطر و برای این یک مثالی میزنیم و آن اینست که جماعتی از اصحاب بخدمت حضرت صادق مشرف بودند که شخصی از اکابر اهل سنت و علماء آنها وارد شد و به حضرت صادق عرض کرد (ما تقول فی شیخین) شما چه عقیده ای دارید در حق

ص: 169

ابا بکر و عمر حضرت فرمود

(هما امامان عادلان قاسطان کانا علی الحق و مضیا علیه علیهما رحمة اللَّه)

که این دو امام و عادل و قاسط بودند و بودند بر حق و بر همین عقیده از دنیا رفتند بر آنها رحمت الهی باشد چون آن عالم سنی رفت اصحاب تعجب کردند که همچه تعریفی از آنها خود سنیها هم نمیکنند سؤال کردند از حضرت حضرت فرمود اینکه گفتم هما امامان اشاره بآیه شریفه بود که میفرماید أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ و اینکه گفتم عادلان برای اینکه عدول کردند از حق و انکار نمودند و اینکه گفتم قاسطان اشاره بآیه شریفه بود که فرمود أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

بمعنی ظالم است و اینکه گفتم کانا علی الحق حق امیر المؤمنین است و اینها بر دشمنی او بودند و اینکه گفتم و مضیا علیه بهمین دشمنی از دنیا رفتند و اینکه گفتم علیهما رحمة اللَّه رحمة اللَّه پیغمبر است خصم آنها باشد.

(مقدمه ثانیه) اینکه علم نجوم رواج داشت چنانچه تا کنون رواج دارد و در تقاویم مینگارند که اوضاع کواکب دلالت دارد بر اموری از تربیع و تثلیث و مقابله و مقارنه بعض کواکب با یکدیگر یک تأثیراتی در عالم دارد و هنوز میایند و می- پرسند ساعت برای جابجا شدن لباس نو پوشیدن مسافرت ازدواج شروع به تجارت و کسب و اشباه اینها چه موقع خوب است که اکثر آنها دروغ است و گفتند المنجم کذاب.

(مقدمه سیم) اینکه مشرکین یک روز داشتند که تمام زن و مرد کوچک و بزرگ از شهر خارج میشدند و برای تفریح و تفرج خارج شهر میرفتند و چون حضرت ابراهیم در نظر داشت که پس از خارج شدن آنها برود و اصنام و بتهای آنها را بشکند و ناچار بود که با آنها بیرون رود خواست عذری برای نرفتن بیاورد.

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ بر حسب عقیده آنها که بتأثیرات کواکب معتقد بودند فرمود این اوضاع که شما هم مشاهده میکنید و میپذیرید دلالت دارد بر

ص: 170

اینکه من اگر خارج شوم با شما مریض میشوم آنها پذیرفتند و او را از رفتن معاف کردند و غرض ابراهیم از جمله فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ فاء تفریع است که پس از نظره بنجوم فرمود انی سقیم و مرادش مرض روحی بود چون اینها اشتغال بملاهی و لهویات و ساز و آواز و رقص و کف بر کف زدن و سایر معاصی دارند و این موجب تألم روح ابراهیم میشد و نکته دیگر اینکه اطلاق سقیم بر کسی که مشرف به سقیم است میشود چنانچه حضرت علی اکبر خدمت پدرش عرض کرد العطش قتلنی یعنی مشرف بقتل است ابراهیم فرمود خروج من مشرف بمرض روحی من میشود و آنها بمقتضای نجوم توهم کردند که مرادش مرض جسمانیست و پذیرفتند و این یک توریه بود و مفاد اخبار هم خوب واضح میشود که فرمودند

ما کان سقیما و ما کان کاذبا- ما کذب ابراهیم و ما کان سقیما

البتّه انسان مؤمن این منظره های فسق و فجور را که مشاهده میکند تألم روحی پیدا میکند چه رسد بمقام مقدس انبیاء از اینجا پی ببرید بتألمات امیر المؤمنین در عصر خلفاء سگانه و ائمه طاهرین در عصر بنی- امیه و بنی العباس و علماء اعلام در اعصار متمادیه و امام زمان در عصر حاضر و و و.

[سوره الصافات (37): آیه 90] .... ص : 171

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ (90)

پس آنها ابراهیم را گذاردند و رفتند شهر خالی شد.

[سوره الصافات (37): آیه 91] .... ص : 171

فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (91)

آمد بالای سر اصنام آنها و فرمود چرا شما چیز نمیخورید.

[سوره الصافات (37): آیه 92] .... ص : 171

ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

چرا تکلم نمیکنید شما که یک جمادی بیش نیستید نه حسی نه حرکتی نه شعوری نه ادراکی چگونه آلهه شدید.

[سوره الصافات (37): آیه 93] .... ص : 171

فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ (93)

پیش رفت با تمام قوه با تبر چنان زد بآنها که تمام شکسته و قطعه قطعه روی زمین ریخته شدند.

واقعا فکر کنید شجاعت و قوة قلب تا چه اندازه است یک نفر موحد با یک دنیا

ص: 171

مشرک یک همچه اقدامی بکند که خدایان آنها را که میپرستیدند بشکند و قطعه قطعه کند بعلاوه با آنها طرف شود.

[سوره الصافات (37): آیه 94] .... ص : 172

فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ (94)

پس رو باو با کمال تندی و سرعت و عجله آمدند و او را گرفتند.

ابدا وحشت نکند و خوف و اضطرابی در او پیدا نشود و با اینکه در چنگال آنها گرفتار شده مع ذلک بفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 95] .... ص : 172

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95)

آیا عبادت میکنید چیزی را که خود بدست خود میتراشید.

[سوره الصافات (37): آیه 96] .... ص : 172

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96)

و حال آنکه شما را خداوند متعال خلق فرمود و آنچه عمل میکنید.

اشاره باصنام و آلهه آنها است نظر به اینکه این مشرکین اعتراف دارند به اینکه خالق ذات اقدس الهیست در مقابل طبیعی که مستند بطبیعت میداند و در بسیاری از آیات اقرار و اعتراف آنها را ذکر فرمود مثل وَ لَئِنْ سΘÙΙęҘʙΙǙϙřҠمَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 61 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 63 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ لقمان آیه 24 زمر آیه 39 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ زخرف آیه 8 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ زخرف آیه 87 و غیر اینها لذا میفرماید وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ.

(تنبیه) افعال عباد و لو صادر باختیار عبد است لکن تا مشیت الهی موافقت نکند واقع نمیشود چنانچه میفرماید ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

[سوره الصافات (37): آیه 97] .... ص : 172

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ (97)

گفتند مشرکین بیکدیگر که بنا کنید برای ابراهیم بنای مرتفعی پس او را بیندازید در آتش سوزان.

ص: 172

شرح این قضیه اینکه چون مشرکین فهمیدند که این معامله را با آلهه آنها ابراهیم کرده خواستند که تمام مشرکین شرکت داشته باشند درباره آلهه خود در قتل ابراهیم چنانچه میفرماید قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ انبیاء آیه 68 تمام هیزم آوردند و آتش افروختند باندازه ای که یک دریا آتش شده و در چند میل بآتش از حرارتش نزدیک آن ممکن نبود رفتن متحیر شدند که چه نحوه ابراهیم را بسوزانند باو بگویند خود روانه آتش شود که نمیرود بخواهند او را ببرند هر که با او برود آنهم میسوزد تمهیدی بکار زدند منجنیقی نصب کردند یا شیطان بصورت مردی آمد و دستور منجنیق داد یا بالقاء در قلوب آنها یا خود این معنا را درک کردند که مفاد قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً است و برای امتحان سنگی در فلاخن گذاردند و رها کردند سنگ در وسط آتش افتاد ابراهیم را در فلاخن گذاردند و رها کردند که مفاد فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ است ملائکه بخروش آمدند که پروردگارا یک نفر موحد میانه یک دنیا مشرک این نحو بسوزانند خطاب شد بروید و باذن خود او او را یاری کنید ملک آب آمد که آتش را خاموش کند اجازه نداد ملک باد که آتش را در منازل نمرودیان بیندازد اجازه نداد جبرئیل آمد عرض کرد (ا لک حاجة) فرمود اما الیک فلا عرض کرد از آنکه حاجت داری بخواه فرمود

علمه بحالی حسبی من سؤالی.

[سوره الصافات (37): آیه 98] .... ص : 173

فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ (98)

پس آنها اراده کردند بابراهیم کیدی را که القاء در آتش باشد پس جعل فرمودیم آنها را خوار و خفیف، و پست.

که خطاب بآتش شد یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 69 یک مرتبه دریای آتش گلستان شد تختی نصب شد ابراهیم صحیحا و سالما بآرامی بر تخت قرار گرفت اینها تمام خوار و خفیف و سربزیر شدند که مفاد فَأَرادُوا

ص: 173

بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ

است و در سوره انبیاء فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ.

[سوره الصافات (37): آیه 99] .... ص : 174

وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ (99)

و فرمود من از میان شما بیرون میروم و متوجه بپروردگار خود میشوم زود باشد که مرا راهنمایی کند.

که مفاد آیه شریفه وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ است انبیاء آیه 71 حدیث مفصلی از کافی کلینی روایت شده درباره رفتن حضرت ابراهیم خلاصه آن قریب باین مفاد است که حضرت ابراهیم دختر خاله خود ساره که خواهر لوط بود ازدواج نمود و ساره بسیار زیبا و خوش سیما بود و مالیه زیاد از گوسفندان و غیر آنها داشت و حضرت ابراهیم نظر به اینکه نتوانست در میانه مشرکین بماند و مشاهده افعال آنها را بکند و در مقام اذیت باو بودند هجرت کرد با لوط و ساره بطرف بیت المقدس و صندوقی ترتیب داد و ساره را در آن صندوق گذارد که کسی بجمال او نگاه نکند از روی غیرت بعکس بسیاری امروزه که دست خانم خود را مکشوفه در منظر هزارها درمیاورند و افتخار میکنند که این خانم منست و چون وارد شدند در بیت المقدس حکومت بیت المقدس آنها را گرفت و پرسید در این صندوق چیست حضرت ابراهیم امتناع کرد از باز کردن صندوق آنها را فرستاد شام نزد سلطان سلطان خواست درب صندوق را باز کند حضرت ابراهیم آنچه کرد اجابت نکرد و درب صندوق را باز کرد دید زنی در صندوق است پرسید گفت این عیال من و دختر خاله من است و در صندوق گذاردم که کسی توجه باو نکند سلطان دست دراز کرد رو به او دستش خشک شد اصرار کرد حضرت ابراهیم دعا کرد رفع شد دفعه ثانیه خواست باز خشک شد باز الحاح کرد بدعاء ابراهیم برگشت خیلی به ابراهیم احترام گذاشت و یک کنیز بسیار زیبایی بخشید بساره که هاجر باشد و ابراهیم را مرخص کرد که هر کجا مایل است تشریف ببرد و خود ملک همراه ابراهیم آمد وحی رسید بابراهیم که مقدم بر ملک نرود ابراهیم توقف کرد تا ملک رسید او را مقدم داشت سبب پرسید فرمود خدای من بمن چنین وحی فرستاده همین سبب

ص: 174

شد که ایمان آورد و ابراهیم رفت بطرف شام حضرت لوط را فرستاد در یک صغ از شامات برای دعوت و خود رفت در یک صغ دیگر و بود تا سن پیری هم خودش و هم ساره بساره فرمود ما عمرمان باخر رسیده و فرزندی پیدا نکردیم و شما هم عقیم بودی ممکن است هاجر را بمن ببخشی شاید از او فرزندی پیدا شود ساره هاجر را بخشید ابراهیم دعا کرد.

[سوره الصافات (37): آیات 100 تا 101] .... ص : 175

رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ (100) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ (101)

ابراهیم از هاجر اسمعیل را آورد ساره بسیار غمنده شد خداوند موقعی که ملائکه را فرستاد برای اهلاک قوم لوط آمدند نزد ابراهیم و بشارت اسحق را دادند که از ساره بوجود میاید ساره بصورت زد که خداوند میفرماید وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ و الذاریات آیه 29 و نیز میفرماید وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجِیبٌ هود آیه 74 و 75.

خداوند اسحق را عنایت فرمود که شرحش بیان شد و اسمعیل پنج سال بزرگتر از اسحق بود دارد یک روز اسحق در دامن ابراهیم نشسته بود اسمعیل وارد شد آمد دست اسحق را گرفت بلند کرد و خود در دامن ابراهیم نشست این امر بر ساره خیلی ناگوار شد بابراهیم گفت این اسمعیل را با مادرش ببر یک جایی که از من دور باشند و من آنها را نبینم طاقت نمیآورم خطاب شد به ابراهیم که خواهش ساره را اجابت کن حضرت ابراهیم برای تشرف به بیت اللَّه- الحرام اسمعیل و هاجر را آورد مکه و در زمین مکه جنب کعبه معظمه گذارد و رفت و چون مامور باعمال حج بود آمد برای اعمال حج و با اسمعیل مشغول اعمال حج شدند.

[سوره الصافات (37): آیه 102] .... ص : 175

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (102)

پس از احرام و طواف و نماز طواف و سعی صفاء و مروه و تقصیر که از اعمال

ص: 175

عمره فارغ شدند و خواستند محرم شوند باحرام حج قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری فرمود ای پسرک من من از روی تحقیق دیدم در حال نوم بدرستی که تو را ذبح و قربانی میکردم پس نظر و تأمل کن که چه نظر داری و چه رأی میدهی.

(تنبیه) نوم انبیاء و معصومین نوم رحمانیست خواب شیطانی نیست و به منزله وحی الهیست مثل خواب حضرت یوسف که گفت إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ یوسف آیه 4 الی قوله یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ یوسف آیه 101 و مثل خواب حضرت رسالت که بوزینه ها بر منبرش بالا میرفتند که بنی امیه باشند بلکه در اخبار داریم که کسی که در خواب پیغمبر و ائمه را ببیند آنها را دیده که فرمودند

من رانی فقد رانی فان الشیطان لا یتشکل بنا

و نیز در تعریف جن گفتند الجن جسم ناری یتشکل باشکال مختلفه حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاوصیاء و خواب حضرت ابراهیم همین اندازه بود که اسمعیل را خوابانیده و کارد بگلویش میکشد و اما تحقق ذبح را ندیده بود بدلیل صدقت الرؤیاء که شرحش میاید بلکه بسیاری از خوابها رحمانیست و آثارش زود ظاهر میشود خواست حضرت ابراهیم نظریه اسمعیل را بدست بیاورد و الا مأمور بود باین امر و واجب بود و تخلف پذیر نبود.

(تنبیه آخر) بعض مفسرین تبعا للیهود و النصاری گفتند ذبیح اسحق بوده و بر طبقش هم حدیثی نقل کرده اند و این قول از جهاتی باطل است یکی در بشارت باسحق میفرماید فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ هود آیه 74 و این بشارت با امر بذبح تناقض دارد زیرا موقع ذبح هنوز یعقوب نیامده بود.

دیگر این رؤیای در مکه بود پس از سعی و اسحق در شام نزد مادرش ساره بود.

ثالثا در همین سوره بشارت باسحق را در چندین آیه بعد آیه 112

ص: 176

داده شده.

قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ اسمعیل عرض کرد ای پدر بزرگوار بجا آور آنچه مأمور شده ای زود باشد بیابی مرا انشاء اللَّه از صبر کننده گان.

از همین آیه هم استفاده میشود که رؤیای ابراهیم امریه بود از جانب پروردگار و واجب بود بر ابراهیم زیرا امر ظاهر در وجوب است از این جهت قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ که امر خدا بوده و در بعض اخبار دارد که شیطان آنچه بابراهیم گفت که خواب حجت نیست و ذبح اسمعیل قتل نفس زکیه است آنهم بی گناه و هر چه باسمعیل گفت که او تن درندهد تأثیری نکرد و از همین جمله سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ استفاده میشود مقام اسمعیل که در مقام صبر حاضر باشد در راه خدا قربانی شود و از پیغمبر اکرم است فرمود

انا ابن الذبیحین

یکی اسمعیل که ذبیح اللَّه نام گذارده شد و یکی پدر بزرگوارش حضرت عبد اللَّه که حضرت عبد المطلب نذر کرده بود که اگر دوازده پسر پیدا کند یکی را قربانی کند چون دوازده اولاد پیدا کرد قرعه زدند بنام عبد اللَّه درآمد اهل مکه مانع شدند که فداء دهد شتر هر چه شتر زیاد کرد و قرعه زدند به نام عبد اللَّه در آمد تا صد شتر بنام صد شتر خارج شد شیطان رفت نزد هاجر که او را فریب دهد شرح قضایا را بر او گفت جواب داد پیغمبر خدا است هر چه میکند به امر او است و باید انجام دهد.

مقایسه کنید این قضیه را با حال ابی عبد اللَّه که بدست خود علی اکبر را سوار کرد و روانه کرد مقابل سی هزار دشمن که در خبر دارد

فقطعوه بسیوفهم إربا إربا.

[سوره الصافات (37): آیه 103] .... ص : 176

فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ (103)

پس چون هر دو تسلیم شدند ابراهیم برای ذبح کردن و اسمعیل برای ذبح شدن و خوابانید ابراهیم اسمعیل

ص: 177

را و صورت و پیشانی او را بر خاک گذارد.

دارد در خبر که چندین مرتبه کارد را بقوه هر چه تمامتر کشید ابدا خراشی بگلوی اسمعیل وارد نشد غضب کرد و کارد را بر سنگ زد سنگ را دو نیمه کرد فرمود سنگ را دو نیم میکنی و گلوی نازک اسمعیل را نمیبری کارد بزبان آمد گفت

الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی

تو می گویی ببر خدا میفرماید نبر تمام امور تا به مشیت الهی و اذن پروردگار نرسد انجام نمیگیرد.

اگر تیغ عالم بجنبد ز جا نبرد رگی تا نخواهد خدا

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5 و رؤیای ابراهیم همین اندازه بود که فرمود انی اذبحک نفرمود که ذبح هم واقع شده لذا حضرت ابراهیم محزون شد که چرا موفق نشده بذبح اسمعیل خداوند برای تسلیت و آرامش قلب ابراهیم خطاب رسید

[سوره الصافات (37): آیات 104 تا 105] .... ص : 178

وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (105)

نداء الهی بگوش ابراهیم رسید توجه نمود چه میفرماید فرمود: ای ابراهیم بتحقیق بدستور ما و امریه ما که در خواب بتو دادیم عملی کردی و انجام دادی محققا ما این نحو جزاء میدهیم نیکوکاران را.

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا یعنی صدق رؤیای خود را ظاهر کردی و عمل نمودی از این جمله استفاده میشود که تصدیق امر الهی بمجرد این نیست که بگوید صدق است اگر صدق میدانی باید بر طبقش عمل نمود.

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ جزاء نیکوکاران عفو از ذبح فرزندش و رفع هم و غم و قبولی عمل که میفرماید هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ الرحمن آیه 60 و میفرماید وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ فصلت آیه 33 محسن کسی را گویند که قولش با فعلش مطابق باشد و تسلیم اوامر الهی و تقدیرات او باشد.

ص: 178

[سوره الصافات (37): آیه 106] .... ص : 179

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ (106)

بدرستی که این قصد ذبح اسمعیل هر آینه یک امتحان آشکارا بود.

حضرت ابراهیم سه امتحان داد (یکی) موقعی که او را در آتش انداختند که شرحش گذشت (دیگر) آوردن فرزندی که در سن پیری باو داده شد با مادرش در یک بیابان بی آب و علف گذاردن و رفتن که بیان شد (سیم) امتحان ذبح جایی که خداوند مثل ابراهیم را که پس از پیغمبر خاتم افضل تمام انبیاء و مرسلین بود این نحوه امتحان میفرماید ما توقع داریم امتحان نشویم البته و صد البته امتحان میشویم چنانچه دیگران را هم امتحان فرمود که میفرماید بِسْمِ- اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ عنکبوت آیه 1 و 2 مخصوصا در این دوره حاضره که آزادیست مسجد و سینما مجالس وعظ و قرائت و دعاء و ذکر مصائب و مجالس ساز و آواز و رقص و قمار حجاب محجبات و کشف مکشفات کسب حلال و کسب حرام عبادت و معصیت تا کی از امتحان خوب درآید یابد و این امتحانات مخصوصا مسئله غنی و فقر صحت و مرض قهر و غلبه و ضعف و مغلوبیة ظلم کردن و کشیدن و غیر اینها خوش بود گر محک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هر که درو غش باشد و این امتحانات نه برای اینست که چیزی العیاذ باللَّه بر خداوند مستور است بلکه برای اینکه بر خود انسان و بر دیگران کشف شود و امتحانات خداوند بسیار است و مختلف است یکی را بغنی و یکی را بفقر یکی بعزت یکی بذلت یکی بصحت یکی بمرض یکی بریاست یکی بتبعیت یکی باطاعت یکی بمعصیت یکی بنعمت یکی ببلاء و چه بسا بیک امتحان صد نفر بیش و کم امتحان میشوند.

[سوره الصافات (37): آیه 107] .... ص : 179

وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (107)

و فدا دادیم اسمعیل را بذبح عظیمی.

فدی چیزی را بعوض چیز دیگری دادن است چنانچه اسیر که از کفار و مشرکین میگرفتند فدی میدادند و آزاد میشدند و در قیمة دارد که بسیاری از

ص: 179

عصات شیعه که استحقاق عذاب دارند نواصب را فدای آنها عذاب می کنند (اشکال) این منافیست با آیه شریفه وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164 (جواب) این فدی بازاء ظلم است که بشیعه کرده که گناه مظلوم را بر ظالم بار میکنند.

وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ تعبیر بعظمت برای اینست که این سنت شد و واجب تا قیامت که در اعمال حج بازاء فرزند خداوند قربانی را واجب کرده و تا قربانی نشود از احرام بیرون نمیآید و ما احتیاج بتوجیهات مفسرین نداریم که بگویند از بهشت بوده یا قربانی هابیل بوده یا چون مخلوق بدون تولید بوده و بعضی گفتند مراد شهادت ابی عبد اللَّه است اینهم بنظر نمیآید زیرا ابی عبد اللَّه را خدا فدای اسمعیل نمیکند و شاهد بر آنچه گفتیم آیه بعد است که میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 108] .... ص : 180

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (108)

و گذاردیم بر او در کسانی که پس از او می- آیند.

یعنی سنة سنیّه شد از ابراهیم برای دیگران که در اسلام هم جاری شد که بسیاری از سنن حج از ابراهیم است که از آن جمله قربانیست.

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ ترک بمعنی واگذاردن است یعنی این مسئله ذبح مخصوص بابراهیم نیست که حکمش برداشته شود بلکه باقیست الی یوم القیمة و این یک نوع لطفیست و تفضلیست بر ابراهیم که سنة او جاری باشد.

فِی الْآخِرِینَ در کسانی که پس از ابراهیم میایند که در بنی اسمعیل از زمان ابراهیم تا بعثت حضرت رسالت و پس از بعثت در اسلام تا قیامت باقی است و برداشته نشده و باید در منی باشد ولی بعضی از جهال نظر به اینکه میگویند که این گوسفندان آنجا فاسد و از بین میروند و بعضی از مضلین آنها را اضلال کردند که در منازل خود پس از مراجعت ذبح کنند و غافل از اینکه خداوند میفرماید لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ حج 38 و غافل از اینکه تا ذبح نکنند نمیتوانند تقصیر کنند یعنی سر بتراشند و از

ص: 180

احرام بیرون نمیایند بلی اگر پیدا نشود و ممکن نشود در جای دیگر مانع ندارد

[سوره الصافات (37): آیه 109] .... ص : 181

سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ (109)

گذشت در قضیه نوح در آیه سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ معنی سلام و در اینجا می گوییم از برای سلام چند معنی شده یکی آنکه از اسماء الهیه است هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ حشر آیه 23 بمعنی اینکه خدا دارای جمیع صفات کمالیه و جمالیه است و منزه و مبرّی از جمیع عیوب و نواقص امکانیه دیگر سلام الهی بر بنده گان مثل همین آیه که دلالت دارد بر سلامتی از کلیه خطرات و بلیات دنیوی و اخروی و از کلیه عیوب و نواقص ظاهریه و باطنیه قلبیه و روحیه و جسمیه و از جهل و نسیان و سهو و شک و شبهه که تالی تلو مقام عصمت است سیم سلام ملائکه که دعاء و طلب سلامتی در پیشگاه عظمت باری تعالی.

چهارم سلام ناس بیکدیگر وعده سلامتی که از من هیچ گونه ناراحتی بشما نمیرسد و این سلام یک عبادت بسیار بزرگیست و جوابش واجب است و در خبر است که صد حسنه دارد نود و نه آن راجع بسلام کننده است و یکی راجع بمجیب است.

[سوره الصافات (37): آیه 110] .... ص : 181

کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (110)

این نحو جزا میدهیم نیکوکاران را.

این آیه شریفه برای تشویق است که این عنایاتی که ما بابراهیم کردیم برای نیکوکاری او بود و اختصاص بابراهیم هم ندارد هر که نیکوکار باشد ما همین نحو باو عنایت و لطف و مرحمت داریم و محسن مقابل مسی ء است بمعنی بدکردار و مسی ء کسی را گویند که در دوره عمر اگر یک معصیت کرده باشد صدق مسی ء میکند بناء علی هذا محسن کسی را گویند که در تمام عمر یک معصیت از او صادر نشده باشد و این تالی تلو معصوم است بلکه میتوان گفت که مرادف با عصمت است.

[سوره الصافات (37): آیه 111] .... ص : 181

إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (111)

محققا ابراهیم از بنده گان مؤمن ما بود.

ص: 181

ایمان در مقابل کفر و شرک و ضلالت است و در ایمان چهار چیز لازم دارد (1) یقین قطعی علمی شک و ظن و وهم کافی نیست و یقین هم سه مرتبه دارد علم الیقین عین الیقین حق الیقین علم الیقین یقین از روی دلیل و برهان است عین الیقین از روی حس و مشاهده است حق الیقین از روی و جدان است مثال یقین بوجود آتش یا از دود و بوی سوختگی است یا از روی مشاهده آتش است یا از روی سوختن در آتش است (2) دلبستگی و در بند بودن و عقد قلب که تعبیر باعتقاد میکنیم (3) اقرار و اعتراف که جحود و انکار نباشد (4) تسلیم و زیر بار دین رفتن.

[سوره الصافات (37): آیه 112] .... ص : 182

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (112)

و بشارت دادیم ما ابراهیم را باسحق که دارای مقام نبوت باشد و از بنده گان صالح ما باشد.

بشارت باسحق موقعی بود که ملائکه مأمور شدند بر هلاکت قوم لوط اوّلا شرفیات شدند خدمت ابراهیم بصورت چند نفر ضیف و مهمان حضرت ابراهیم برای آنها عجل حنیذ آورد نخوردند خائف شد گفتند مترس ما آمده ایم برای اهلاک قوم لوط ساره عیال ابراهیم چون خواهر لوط بود بسیار خوشنود شد و تبسم کرد و خندید او را بشارت دادند باسحق که شرح آن را خداوند در چند آیه در سوره هود بیان میفرماید از آیه وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری الی قوله تعالی- إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ آیه 72 الی 76 و این بشارت بعد از بشارت باسمعیل بود که از هاجر آمد و اسحق از ساره و هنوز ابراهیم زنده بود که از اسحق هم یعقوب بدنیا آمد که درک زمان ابراهیم را کرد که در همان سوره هود میفرماید وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ که در واقع سه بشارت بر ابراهیم آمد اسمعیل اسحق یعقوب بلکه بشارت چهارم اینکه میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 113] .... ص : 182

وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلی إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ (113)

و برکت دادیم بر ابراهیم و بر اسحق و از ذریه این دو بعضی محسن و بعضی ظالم بنفس خود ظاهر و بارز و مبین و واضح و روشن.

ص: 182

وَ بارَکْنا عَلَیْهِ برکت دادیم بر ابراهیم هم برکات ظاهریه از نسل اسمعیل بالاخص مثل وجود پیغمبر و ائمه و ذراری آنها تا دامنه قیامت.

وَ عَلی إِسْحاقَ مثل یعقوب و یوسف و انبیاء بنی اسرائیل موسی و هارون زکریا یحیی عیسی و غیر اینها و بنی اسرائیل الی یوم القیمة.

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ من تبعیضیه است یعنی بعض از ذریه این دو محسن هستند هم بخود احسان کردند پیرامون کفر و شرک و معاصی نرفتند و هم بدیگران احسان کردند هدایت و ارشاد و دلالت و امر بمعروف و نهی از منکر نمودند مثل انبیاء و ائمه و صلحاء مؤمنین.

وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ یعنی بعض از ذریه آنها ظالم بنفس خود بودند در شرک و کفر و طغیان و معاصی بسر بردند مثل مشرکین قریش و یهود و نصاری و امثال اینها از ذراری این دو.

مُبِینٌ آشکارا و علنا.

[سوره الصافات (37): آیه 114] .... ص : 183

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلی مُوسی وَ هارُونَ (114)

و هر آینه بتحقیق منت گذاردیم ما بر موسی و هارون.

اما منتهای بر موسی بسیار است نطفه او زیر تخت فرعون منعقد شد حمل مادرش تا حین ولادت مخفی بود در میان تنور آتش مصون و محفوظ بود در رود نیل انداخته شد و بدست فرعون آمد و در دامن او نشست و محبت او را در قلب فرعون انداخت و پس از قتل قبطی فرار بطرف مدین رفت و نزد شعیب چندین سال ماند و پس از این مبعوث برسالت و اولو العزمی شد و هارون هم مقام نبوت و هم مقام رسالت و هم مقام وصایت را دارا شد.

[سوره الصافات (37): آیه 115] .... ص : 183

وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (115)

و نجات دادیم موسی و هارون و قوم آنها را که بنی اسرائیل بودند از کرب عظیمی.

کرب عظیم تسلط فرعون و فرعونیان و قبطیان که رجال آنها را به غلامی و عبودیت میگرفتند و نساء آنها را بکنیزی و کلفت و ابناء آنها را سر می بریدند

ص: 183

و آنها را باعمال شاقه وادار میکردند خداوند تمام فرعونیان را ببلاهای گوناگون مثل طوفان و جراد و قمل و ضفادع و دم مبتلاء نمود و غرق شدند و تمام هلاک شدند و اراضی و اموال و جواهرات و زخارف آنها نصیب بنی اسرائیل شد.

[سوره الصافات (37): آیه 116] .... ص : 184

وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ (116)

و یاری کردیم آنها را پس بودند آنها غالب و فرعونیان مغلوب و منکوب گشتند.

وَ نَصَرْناهُمْ نصرت الهی بمعجزات باهرات مثل عصا اژدها شدن ید و بیضاء شکاف دریا و هلاکت اعداء آنها.

فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ غلبه آنها اینکه یک نفر از فرعونیان باقی نماند و یک نفر از بنی اسرائیل کشته نشد بدون جنگ و جهاد و خونریزی و بدون زحمت.

[سوره الصافات (37): آیه 117] .... ص : 184

وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ (117)

و دادیم موسی و هارون را کتابی که حقایق را بیان میفرماید.

اول کتابی که از آسمان نازل شد توریة بود پس از آن زبور سپس انجیل بعدا قرآن و بر انبیاء قبل از موسی صحف نازل میشد صحف آدم شیث نوح ابراهیم و توریة را میفرماید إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا- النَّبِیُّونَ- الی قوله تعالی- وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ مائده آیه 48.

وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ و شرح نزول توریه را میفرماید وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها اعراف آیه 142 که حضرت موسی بر حسب وعده الهی رفت چهل شب در میقات تا الواح توریه بر او نازل شد.

وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ سؤال توریة بر موسی نازل شد چرا می- فرماید و آتیناهما جواب هارون شرکت داشت با موسی در دعوت و در تمام امور چنانچه حضرت موسی درخواست کرد از پروردگار وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی طه آیه 30 الی 33 غایة الامر

ص: 184

از جانب حق بر موسی و بتوسط موسی بر هارون.

[سوره الصافات (37): آیه 118] .... ص : 185

وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (118)

و هدایت کردیم این دو را براه راست.

صراط مستقیم الهی اعطاء مقام نبوّت و رسالت و عصمة است که خردلی از موازین عقل و شرع پا بیرون نگذارند ولی طائفه یهود و نصاری و عامه عمیا یک نسبت های ناروایی بمقام مقدس انبیاء داده اند برای اینکه امر خلفاء خود را درست کنند فقط شیعه است که بیانات ائمه و ادله عقلیه مقام مقدس انبیاء را پاک دانسته اند که شرح آن را در کلم الطیب جلد اول و دویم در شرائط نبوت و امامت بیان کرده ایم و صراط مستقیم الهی اینست که در امور قلبیه معتقد به جمیع عقائد حقه باشد نه چیزی از آنها را منکر شود و نه چیزی بر آنها بیفزاید و در امور نفسیه متخلق بجمیع اخلاق حمیده و منزه از جمیع صفات رذیله و در احکام تکلیفیه مطیع اوامر خدا و رسول باشد و منتهی از کلیه نواهی باشد.

[سوره الصافات (37): آیه 119] .... ص : 185

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ (119)

و واگذاردیم بر این دو در طبقات بعد.

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما یعنی ثناء جمیل و حسن نظر و تمجید و تعریف و مدح.

فِی الْآخِرِینَ چون یهود و نصاری و مسلمین تماما حضرت موسی و هارون را بنبوت و رسالت معتقد هستند بخلاف عیسی که یهود منکر هستند و بخلاف پیغمبر اسلام که یهود و نصاری منکر هستند بلی مجوس و مشرکین و دهری و طبیعی آنها منکر هستند بلکه بعضی منکر تمام انبیاء و بعضی منکر خداوند متعال هستند.

[سوره الصافات (37): آیه 120] .... ص : 185

سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ (120)

گذشت بیان سلام در آیه شریفه سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ و آیه شریفه سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ تکرار نشود و هم چنین آیه شریفه:

[سوره الصافات (37): آیات 121 تا 122] .... ص : 185

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (121) إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (122)

شرح و بیانش در آیات ابراهیم که فرمود کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ گذشت محتاج بتکرار نیست.

ص: 185

[سوره الصافات (37): آیه 123] .... ص : 186

وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (123)

و محققا الیاس از فرستادگان خداوند متعال است.

اختلاف است بین مفسرین بعضی گفتند ادریس است لکن خداوند ادریس را برد بعالم بالا که در سوره مریم میفرماید وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا آیه 57 و 58 و در مجلد هشتم این تفسیر شرح حال او را مفصلا بیان کرده ایم در صفحه 457 مراجعه کنید و خلاصه آن اینست که ادریس جد نوح بود و به شریعت آدم دعوت میکرد و در زمان حضرت آدم بدنیا آمد چون آدم تا زمان ولادت نوح حیات داشت و خداوند ادریس را برد بآسمانها در بهشت و پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه از یاوران آن حضرت میشود و بعضی گفتند الیاس از انبیاء بنی اسرائیل بود و شرح حال او این است که یوشع ابن نون وصی حضرت موسی چون شام را فتح کرد بنی اسرائیل را در شام جای داد و هر سبطی را در یک قسمت از شامات مکان داد و در بعلبک سبط الیاس را قرار داد و الیاس از اولاد هارون بود پسر عموی یسع و سلطان بعلبک باو ایمان آورد لکن زن سلطان او را وادار کرد که برگردد و مرتد شود و الیاس را بقتل برساند الیاس فرار کرد در بیابانها و خداوند او را زنده نگهداشت و با خضر در همه سال در عرفات مجتمع میشوند و الیاس موکل در براریست و خضر در جزائر و بعضی گفتند ذا الکفل است و در ذا الکفل هم اختلاف کردند بعضی گفتند الیاس است بعضی گفتند پیغمبر بود بعد از سلیمان و حکم میکرد بحکم داود که بباطن حکم میکرد و بعضی گفتند پیغمبری بود قبل از عیسی و شرح حال او در سوره انبیاء آیه 85 گذشت که فرمود وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ و میاید در سوره ص آیه 48 وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ و گفتند ذا الکفل نام نهاده شد برای اینکه سی نفر از انبیاء را کفالت مینمود و بالجمله الیاس در کنف الهی زنده است و از نظرها غایب است مثل خضر و ادریس و عیسی و حضرت

ص: 186

بقیة اللَّه صلوات اللَّه علیهم.

[سوره الصافات (37): آیه 124] .... ص : 187

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124)

زمانی که فرمود از برای قوم خود چرا متقی نمیشوید و تقوی پیدا نمیکنید.

قومش که جماعتی از بنی اسرائیل بودند مشرک و بت پرست بودند و بتی داشتند از طلا و نام او را بعل گذارده بودند و بعل بمعنی بزرگ است و لذا زوج را بعل میگویند و در حدیث است

جهاد المرأة حسن التبعل

یعنی شوهر داری.

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ تقوای آنها پرهیز از بت پرستیست که رأس تقوی توحید است که در هیچ امری شریک بر خدا قرار ندهند توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری که مفاد کلمه لا اله الا اللَّه است و گفتیم این کلمه طیبه سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی مطابقی توحید عبادتیست که معنی اله است یعنی غیر او را آلهه قرار ندهید و نپرستید مثل بتها و گاو و گوساله و آتش و خورشید و ماه و کواکب حتی عیسی پرست نباشید انبیاء و ائمه و ملائکه و جن و انس را پرستش نکنید. التزامی لازمه توحید عبادتی سایر اقسام توحید است ذاتی صفاتی افعالی نظری اقتضایی اینکه توحید ذاتی اقتضاء میکند اطاعة جمیع اوامر الهی را و ترک مخالفت و معصیت او را و تصدیق جمیع فرمایشات او را و تصدیق جمیع انبیاء و رسل و اولیاء او را.

[سوره الصافات (37): آیه 125] .... ص : 187

أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ (125)

آیا پرستش میکنید و میخوانید بعل را که خود بدست خود ساخته اید و وامیگذارید احسن الخالقین را.

و معنی این نیست که خالقی غیر او باشد و این احسن آنها است بلکه معنی اینست که آنچه خلق فرموده و میفرماید مطابق حکمت و مصلحت است و کمال حسن را دارد که بهتر از آن نیست و این استفهام انکاریست یعنی نباید چنین باشد بعد بیان میفرماید که احسن الخالقین کیست که باید عبادت شود

ص: 187

[سوره الصافات (37): آیه 126] .... ص : 188

اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (126)

اللَّه است که پروردگار شما و پروردگار پیشینیان شما پدران شما که نسبت بشما اوّلیّت داشتند.

رب بمعنی پروریدن و تربیت کردن است که اصل شما از خاک بوده تا بحد نطفه رسانده و علقه و مضغه و صورت بندی شده تا بدنیا آورده عقل و شعور و ادراک و قوای ظاهریه و باطنیه و حواس ظاهره و باطنه و جمیع آنچه در آسمان و زمین خلق فرموده برای شما است کدام مربیست که این نحو تربیت کند بعلاوه برای هدایت و ارشاد شما انبیاء فرستاده و ارسال رسل و جعل احکام فرموده که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.

[سوره الصافات (37): آیه 127] .... ص : 188

فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127)

پس تکذیب کردند قوم الیاس او را پس به درستی که آنها را در محکمه عدل الهی هر آینه حاضر میکنند.

و آنها حاضر میشوند فردای قیامت در صحرای محشر حضور پروردگار و به عقوبات و عذابهای الهی آنها را میکشند و عذاب میکنند و شرح ورود به صحرای محشر و عقوبات و عذابهای جهنم از اغلال و سلاسل و حمیم و غساق و زقوم و سیاط و اعمده و آتش و قطران و سایر عقوبات و عذابها را در بسیاری از آیات بیان فرموده و شرح شده.

[سوره الصافات (37): آیه 128] .... ص : 188

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (128)

مگر بندگان خدا که از غیر او چشم پوشیدند.

و از روی اخلاص بنده گی او را کردند و غیری بر او نگزیدند تمام توجه آنها در کلیه امور چه امور اعتقادیه و چه اخلاقیه و چه افعالیه باو داشتند و بس که آنها در فلاح و رستگاری و سعادت دائما باقی و برقرار هستند.

[سوره الصافات (37): آیه 129] .... ص : 188

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (129)

شرحش بیان شد احتیاج بتکرار ندارد.

[سوره الصافات (37): آیه 130] .... ص : 188

سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ (130)

این آیه شریفه را دو نحوه تفسیر کردند نحوه اولی مراد از آل یاسین بستگان و گروندگان بالیاس است زیرا بستگان بشخص را نسبت باو میدهند چه

ص: 188

در راه حق و چه در باطل می گویی فرعونیان محمدیها موسوی ها عیسویها و غیر اینها یعنی الیاسیها گروندگان بالیاس و مؤمنین باو. نحوه ثانیه اینکه یاسین اسم مبارک پیغمبر است و آل یاسین ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین هستند و بر طبق این معنی اخبار متظافره از ائمه طاهره رسیده و (توضیح کلام) اینکه تفسیر اول بمناسبت آیات قبل و آیات بعد است که در مورد الیاس نازل شده لکن این مستبعد است زیرا معنای سلام چنان چه قبلا بیان شد خاص بمعصومین است چنانچه در آیات قبل فرمود سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ و در هیچ کدام گروندگان بآنها ذکر نشده چون مسلما و لو مؤمن باشند مقام عصمت را ندارند اگر مراد الیاس بود مناسب این بود که بفرماید سلام علی الیاس فی- العالمین چنانچه در حق نوح فرمود و مناسبت آیات قبل و بعد هم دلیل نیست زیرا مسلما قرآن مجید باین ترتیب سور و آیات نازل نشده که مجموع بین الدّفتین است بلکه در بسیار از موارد تعمدا برای عناد و اغفال جای آن را تغییر داده اند مثل آیه تطهیر که در اواسط آیات راجعه بزوجات نبی (ص) ثبت کردند و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ بین آنها تفرقه انداختند و در محل غیر مناسب ثبت کردند و غیر اینها و اما تنظیر بفرعونیان و امثال آنها در آنها یاء نسبت است اگر مراد چنین بود میفرمود الیاسیین نه آل یاسین و آنچه بنظر میرسد و گمان میکنیم این آیه شریفه در اواخر سوره قبل از آیه شریفه وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ و سلام علی المرسلین عطف باو بوده و اخبار در این باره چنانچه اشاره شد بسیار است که نمیتوان ری بضعف کرد و اللَّه العالم.

[سوره الصافات (37): آیات 131 تا 132] .... ص : 189

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (132)

گذشت تفسیر این دو آیه تکرار نشود.

[سوره الصافات (37): آیه 133] .... ص : 189

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (133)

و بدرستی که لوط هر آینه از پیغمبران بود.

ص: 189

انبیاء سه قسم بودند یک قسم فقط نبی بودند بر آنها وحی نازل میشد ولی مأمور بدعوت نبودند یک قسم رسول هم بودند که مأمور بدعوت بودند لکن تابع دین رسول آخری بودند مثل لوط اسمعیل اسحق یعقوب یوسف شعیب که تابع ابراهیم و مثل هارون و داوود و سلیمان و یحیی و زکریا که تابع موسی بودند و یک قسم دین جدید و شریعت خاصه و اینها شش نفر بودند آدم نوح ابراهیم موسی عیسی محمد (ص) و پنج نفر آنها اولو العزم بودند که ناسخ دین قبل باشد غیر از آدم بقیه و لوط پسر خاله و برادر زن ابراهیم بود و فرستاده شده در یک قسمت از شامات که هفت شهر بود و احدی از آنها ایمان نیاوردند و اعمال زشت آنها بسیار بود که تعبیر بخباثت شده و اخبث آنها لواط بود که میفرماید وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ انبیاء آیه 75 و نیز میفرماید وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 28 و در اخبار بسیاری از منکرات را اعمال قوم لوط شمرده اند.

[سوره الصافات (37): آیه 134] .... ص : 190

إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (134)

اهل لوط فقط اهل بیت او بودند آنهم باستثناء زوجه او که میفرماید فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ الذاریات آیه 36 آنهم میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 135] .... ص : 190

إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ (135)

که عیال لوط بود که از هلاک شدگان بود.

که چهار زن از انبیاء و دو زن از ائمه اطهار از خبیثات بودند.

[سوره الصافات (37): آیه 136] .... ص : 190

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ (136)

پس از نجات لوط و اهلش هلاک کردیم دیگران را بامطار حجاره و خسفه هفت شهر.

[سوره الصافات (37): آیات 137 تا 138] .... ص : 190

وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ (137) وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138)

و بدرستی که شما مرور میکنید و عبور میکنید و برخورد میکنید آنها را صباحا و مساء روز و شب آیا پس از این مرور تعقل و تدبر نمیکنید و عبرت نمیگیرید.

وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ

اینها که هلاک شدند و اثری از آنها باقی نماند

ص: 190

و این خطاب بمشرکین و سایر ناس است در زمان نبی اکرم لا بد باید یک چیزی در تقدیر گرفت و در این تقدیر مفسرین گفتند مراد مراکز آنها و شهرستان های آنها که تمام خراب و ویرانه شده چون اهل حجاز بشام میرفتند و این هفت شهر قوم لوط در مسیر آنها بود و برخورد میکردند لکن در اخبار ائمه علیهم السلام داریم مراد مرور به قصص آنها است که در قرآن مجید بیان فرموده در بسیاری از سور قرآن مثل سوره اعراف هود قصص عنکبوت ذاریات و غیر اینها.

مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ

یعنی تلاوت قرآن میکنید یا بر شما تلاوت می کنند شب و روز.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ

تعقل و تدبر و تفکر قریب المعنی است یعنی باید عبرت بگیرید و بترسید که در مخالفت انبیاء چه آثار وخیمه دارد.

[سوره الصافات (37): آیه 139] .... ص : 191

وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (139)

و محققا یونس از فرستادگان بود.

حضرت یونس فرزند متی ملقب بذا النون که در آیه شریفه میفرماید وَ ذَا- النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً- الایه انبیاء آیه 87 و شرح حال او بر حسب مستفاد من الاخبار اینست که مبعوث شد بر اهل موصل و آنچه آنها را دعوت فرمود اجابت نکردند فقط دو نفر باو ایمان آوردند تنوخا و روبیل تنوخا عابد بود و روبیل عالم بود تنوخا اصرار داشت که یونس نفرین کند در حق اینها که خداوند عذاب بر آنها بفرستد روبیل مانع بود که هلاکت اینها را از خدا نخواهد یونس غضبا للَّه نفرین کرد و خداوند وعده عذاب داد یونس هم خبر داد بقوم که عذاب بر شما نازل میشود در فلان روز و علامت آن اینست که یک روز رنگ صورت شما زرد و یک روز سیاه و روز سیم صاعقه نازل میشود و این نفرین یونس نه معصیت کبیره بود و نه صغیره چون انبیاء معصوم هستند بلکه للَّه و فی اللَّه بوده و عبادت بوده قربة الی اللَّه بوده و لکن دو ترک اولی از او صادر شده یکی آنکه صبر نکرد که از جانب الهی وعده عذاب برسد چنانچه در انبیاء سلف نوح ابراهیم هود صالح لوط شعیب موسی وعده عذاب بر قوم آنها رسید دیگر

ص: 191

آنکه تامل نکرد تا اجازه خروج باو داده شود چنانچه بانبیاء سلف داده شد و ترک اولی از انبیاء باعث حزن و اندوه و موجب تنبیه الهی میشود و قوم چون آثار عذاب ظاهر شد باور کردند و رفتند که خدمت یونس برسند و ایمان بیاورند یونس را نیافتند متوسل بروبیل شدند دستور داد سر به بیابان بگذارند و بین رجال و نساء و آباء و ابناء و اطفال جدایی اندازند و همچنین بین حیوانات و بچه های آنها و تضرع کنند چنین کردند خداوند عذاب را بکوه های موصل زد و از آنها برطرف نمود چنانچه میفرماید فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 98 سپس یونس برگشت ببیند که عذاب با قوم چه کرده زارعی را دید مشغول زراعت بطور نشناس از او پرسید از حال قوم گفت عذاب بر آنها نازل شد لکن باین کیفیت رفتند رو بخدا و تضرع کردند عذاب از آنها برطرف شد و اینهم خلاف وعده الهی نبود زیرا وعده همین بود که عذاب نازل کند لکن وعده هلاکت آنها را نداده بود اینجا هم اولی بود که حضرتش برود میان قوم و آنها را هدایت کند لکن خجلت کشید و غیظ کرد و غضب نمود و برگشت تا نزدیک ساحل دریا رسید کشتی خواست حرکت کند و مملو از جمعیت بود تقاضا کرد که او را هم در کشتی سوار کنند قبول کردند سوار شد که میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 140] .... ص : 192

إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (140)

یاد کن زمانی که یونس گریخت و فرار کرد بسوی کشتی که مشحون و مملو از جمعیت بود.

چون در کشتی سوار شد ماهی عظیمی که تعبیر بنهنگ میکنیم جلو کشتی را گرفت آن طرفی که یونس نشسته بود یونس بطرف دیگر رفت نهنگ هم بآن طرف آمد ناخدای کشتی گفت این نهنگ کشتی را غرق میکند مگر اینکه یک نفر را در دهان او اندازیم تا بقیه سالم بمانند چند مرتبه قرعه زدند بنام یونس درآمد یونس یا خودش را در دریا انداخت یا او را انداختند نهنگ او را بلعید و رفت و کشتی سالم رد شد که میفرماید:

ص: 192

[سوره الصافات (37): آیه 141] .... ص : 193

فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ (141)

پس قرعه زدند پس بود یونس از انداخته شدگان.

خطاب رسید بماهی که ما او را طعمه تو قرار نداده ایم بلکه شکم تو را محبس او قرار دادیم حضرت یونس در شکم ماهی مشغول بتسبیح و تمجید حق شد که در سه ظلمت گرفتار شد ظلمت بطن ماهی ظلمت زیر آب ظلمت شب که میفرماید وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ انبیاء آیه 87 و این ذکر یونسیه است و در خبر دارد هر که بخواند خداوند او را از همّ و غمّ نجات میدهد.

[سوره الصافات (37): آیه 142] .... ص : 193

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ (142)

بلعید او را ماهی و او خود را ملامت میکرد.

که دانست این عقوبت ترک اولی هایی بوده که از او صادر شده و اگر این ذکر یونسیه نبود هر آینه در شکم ماهی میماند تا روز قیامت که میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیات 143 تا 144] .... ص : 193

فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (143) لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144)

پس اگر نبود یونس از تسبیح کننده گان هر آینه لبث میکرد در شکم نهنگ تا روزی که مبعوث میشوند.

خداوند تفضل فرمود و او را نجات بخشید و نهنگ مأمور شد او را آورد نزد ساحل کنار دریا انداخت خداوند نظر به اینکه بدنش بسیار کاسته شده بود و ضعف زیادی بر او عارض شده بود درخت کدویی بالای سر او رویانید و بز کوهی مأمور شد بیاید و پستان در دهان او گذارد که هم بتوسط درخت کدو سایه بر او افکند و هم غذا و طعام او از شیر باشد تا قوه پیدا کند و قادر به حرکت شد و مأمور شد برود برای هدایت قوم که میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیات 145 تا 146] .... ص : 193

فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ (146)

پس انداختیم ما او را بزمین ساده و او مریض بود پس رویانیدیم بر او درختی از کدو

[سوره الصافات (37): آیه 147] .... ص : 193

وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (147)

پس فرستادیم او را بسوی صد هزار یا

ص: 193

زیادتر از صد هزار.

این تردید نیست که العیاذ خداوند شک داشته باشد که صد هزار بودند یا زیادتر بلکه مراد دو تقدیر است ابتداء که یونس آمد برای آنها صد هزار بودند بدون کم و بیش و در مدتی که یونس میانه آنها بود اینها زایش کردند سی هزار و آنها هم ایمان آوردند که مجموعا از ابتداء ورود یونس میانه آنها تا زمان رحلت یونس صد و سی هزار شدند و لو در اثناء این مدت هم بعضی از آنها از دنیا رفته بودند.

[سوره الصافات (37): آیه 148] .... ص : 194

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ (148)

پس تمام اینها ایمان آوردند و متقی شدند و بوظائف دینی و عبادتی خود عمل کردند پس ما هم آنها را متمتع نمودیم و متنعم بنعم الهی تا زمان بلوغ اجل آنها.

(تنبیهان) (1) مفسرین در مدت مکث یونس در بطن ماهی اختلاف کردند بعضی گفتند هفت روز بعضی بیست روز بعضی چهل روز و تمام این ها بی مدرک است و در خبر از حضرت باقر (ع) است فرمود سه روز (2) در کلمه أَوْ یَزِیدُونَ هم اختلاف کردند هم در کلمه او و هم در مقدار زیاده اما کلمه او بعضی گفتند ابهام بر مخاطبین است بعضی گفتند تخییر است بعضی گفتند بمعنای بل است و در خبر است بمعنی واو است و این دو معنی اخیر منطبق میشود بر آنچه گفتیم بلکه کلمه یزیدون فعل مضارع دلالت دارد که بعدا زیاد شدند.

و اما مقدار زیاده بعضی گفتند بیست هزار بعضی گفتند هفتاد هزار لکن در حدیث داریم فرمودند سی هزار چنانچه قبلا اشاره شد و همین چون مدرک خبری دارد معتبر است.

[سوره الصافات (37): آیه 149] .... ص : 194

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149)

پس از این کفار و مشرکین بپرس که رأی و عقیده اینها چیست آیا برای پروردگار تو دخترانی هست و برای آنها پسرانی.

ص: 194

تمام طبقات کفار و مشرکین و بسیاری از مسلمین خدا را جسم می دانند و برای او مکان قائلند مشرکین ملائکه را دختران خدا میدانند یهود آدم را پسر خدا میدانند در این توریة رایج خود و عزیر را ابن اللَّه گفتند نصاری عیسی را ابن اللَّه گفتند بسیاری از فرق مسلمین جسمیّه قائلند و گفتند روی عرش نشسته و همه جا را مشاهده میکند و فردای قیامت مؤمنین او را میبینند و کفار محروم هستند از مشاهده او باید اولا از اینها پرسید که خداوند که پدر ملائکه و آدم و عزیر و عیسی بلکه یهود گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ پدر ایشان است مادر ملائکه و آدم و اینها که بود یا باید بگویند خدا زائیده بدون زن پس خدا العیاذ باللَّه زن بوده شوهر او که بوده و خدا مادر آنها میشود و اگر بگویند خدا پدر آنها بوده زن خدا که بوده اگر بگویند حور العین بودند می گوییم حور العین را که زائیده لا بد میگویند خدا پس خدا با دختران خود جمع شده.

و ثانیا اگر دختر خوب است چرا شما از دختر متنفرید که میفرماید وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ نحل آیه 60 و میفرماید أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی النجم آیه 21 و اگر بد است چرا نسبت بخدا میدهید لذا میفرماید مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3 و با مجسمه میگوییم اگر خدا جسم باشد سر تا پا احتیاج دارد بتمام اجزاء بدن و بمکان و این اجزاء بدن و مکانرا کی آفرید اگر خدا آفریده باشد پس قبل از آفریدن چه بوده پس او غیر از اینها است و اگر دیگری آفریده باشد پس او خدا است و لذا می گوییم تمام این طبقات در کلمه اول دین لغزش پیدا کردند و بکلی از دین خارج شدند خداوند وجود صرف محض الوجود بحت- الوجود است ماهیّة ندارد محدود نیست منزه و مبری از کلیه عوارض و احتیاجات است تعالی عما یقول الظالمون چنانچه میفرماید سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً اسراء آیه 45.

ص: 195

[سوره الصافات (37): آیه 150] .... ص : 196

أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150)

آیا ما خلق کردیم ملائکه را زنان و آنها مشاهده میکردند موقعی که ما ملائکه را خلق کردیم.

حقیقت ملائکه را حکماء گفتند (الملک جسم نوری یتشکل بأشکال مختلفة حتّی الانبیاء و الاوصیاء سوی الکلب و الخنزیر و الجن جسم ناری یتشکل باشکال مختلفة حتی الکلب و الخنزیر سوی الانبیاء و الاوصیاء) و ما می گوییم ملک روح مجرد از ماده دون الصورة مثل قالب مثالی و عقلانی صرف است و از امیر المؤمنین است که (الانسان مرکب من العقل و الشهوة فمن غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من- الملائکة) زیرا ملائکه عقلانی صرف هستند مزاحمتی مثل شهوات نفسانیه ندارند

(و من غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم)

زیرا بهائم عقلی که جلوگیری از شهوات کند ندارد و انسان با اینکه عقل دارد شهوات نفسانیه را متابعت میکند

آدمیزاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته وز حیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

[سوره الصافات (37): آیه 151] .... ص : 196

أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151)

آگاه باش که این مشرکین از راه افک و دروغ هر آینه میگویند.

افک نسبت دروغ بغیر دادن است مثل نسبت زنا بمحصنه که حد قذف هشتاد تازیانه دارد مگر چهار شاهد عادل اقامه کند که بحس و رؤیت مشاهده کرده باشند حتی اگر سه نفر شهادت دادند آنها هم حد قذف دارند و شرح آن در سوره نور گذشت چه رسد دروغ بخدا و رسول و امام.

[سوره الصافات (37): آیه 152] .... ص : 196

وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (152)

مقول قول مشرکین و افک آنها اینست که میگویند خداوند اولاد دارد و محققا آنها هر آینه دروغ میگویند.

مراد همان نسبت است که ملائکه دختران خدا هستند باز اگر می گفتند پسران خدا هستند مثل یهود و نصارا باین اندازه نبود لذا میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیه 153] .... ص : 196

أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ (153)

آیا برگزید خداوند و اختیار کرد دختران

ص: 196

را بر پسران اگر اولاد میخواست چرا پسر اختیار نکرد.

[سوره الصافات (37): آیه 154] .... ص : 197

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154)

چه چیز باعث شده که این نحو حکم میکنید.

آیا پیغمبری امامی معصومی بشما خبر داده که ملائکه اناث هستند شما که پیغمبران را تکذیب میکنید و آنها را مجنون و مفتری و ساحر میشمارید آیا ملائکه بر شما نازل شدند مشاهده کرده اید که آنها اناث هستند آیا بآسمان رفته اید و آنها را اناث مشاهده کرده اید آیا دلیل و برهان عقلی بر این دعوی دارید بعلاوه بر فرض مشاهده کرده باشید از کجا معلوم شده که ملائکه باشند شاید طائفه جن بودند بالجمله جز خیال و توهم چیزی ندارید.

[سوره الصافات (37): آیه 155] .... ص : 197

أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (155)

آیا پس از این همه بیان باز پند نمیگیرید.

و تدبر و تذکر و تعقل نمیکنید که این کفریات را بخدا نسبت ندهید.

[سوره الصافات (37): آیه 156] .... ص : 197

أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ (156)

آیا برای شما در این دعوی حجتی و دلیلی و برهانی هست.

آیا در کتابی نوشته شده که نقل از پیغمبری یا امامی کرده باشد.

[سوره الصافات (37): آیه 157] .... ص : 197

فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (157)

آن کتاب و مدرک را بیاورید اگر راست می گویید.

یا اینکه بر فرض اگر کتابی هم داشته باشید و بیاورید چون خلاف ضرورة عقل است مسلما مردود است و مجعول بعین مثل این توریة رائج یهود و کتب عهد قدیم و اناجیل اربعه نصاری و کتب عهد جدید که مشتمل بر امور خلاف ضروره عقل است و بر نسبتهای ناروای بانبیاء است که مجعولات یک اشخاص قسیّ القلب و یک اشخاص هوی پرست شهوت ران و یک کفریات است که شرح آنها را در مجلد اول کلم الطیب در بیان مذهب یهود و نصاری داده ایم از روی مدارک که نزد خود آنها معتبر است و نمیتوانند انکار کنند خذ لهم اللَّه تعالی

[سوره الصافات (37): آیه 158] .... ص : 197

وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158)

و قرار دادند بین خدای متعال و بین طائفه جن نسب و خویشاوندی و

ص: 197

هر آینه میدانند طائفه جن که آنها را هم حاضر میکنند در محکمه عدل الهی و از آنها بازخواست میکنند.

وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً مفسرین اقوالی در این نسب گفتند بعضی گفتند مراد قول زنادقه است که قائل بیزدان و اهرمن که شیطان باشد شدند و خدا و اهرمن دو برادر و برابر هستند. یزدان خالق خیرات و حیوانات نافعه و فواکه و سایر اشیاء نیک و اهرمن خالق شرور و حیوانات موذیه و اشیاء مضره است و بعضی گفتند که طائفه جن هم دختران خدا هستند مثل ملائکه و بعضی گفتند جنة مراد همان ملائکه هستند و تعبیر بجن برای اینست که از نظرها مستور هستند بعضی گفتند مراد شرک عبادتیست که در عبادت شیطان را شریک خدا قرار دادند و بالجمله از این گونه خرافات در جامعه بشر بسیار است و راه باطل هزار است.

وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ آنها هم مثل بشر مؤمن دارند و کافر و فردای قیامت در محکمه حساب آنها را حاضر میکنند و بحساب آنها رسیدگی میشود و کفار آنها را جهنم میبرند که میفرماید لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ هود آیه 120 و سجده آیه 13 و بشیطان خطاب شد و اتباع او لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ اعراف آیه 17 و نیز خطاب شد بشیطان لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 85 و مؤمنین آنها را در بهشتی که مناسب حال آنها باشد متنعم میکنند.

[سوره الصافات (37): آیه 159] .... ص : 198

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159)

خداوند منزه و مبری است از آنچه اینها توصیف میکنند.

تسبیح و تقدیس بمعنی تنزیه است که خداوند تبارک و تعالی از کلیه عیوب و نواقص و احتیاجات منزه است ذاتا و صفة و افعالا.

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

کل فعل منک جمیل

عدل فی فعله و حکمه

و تسبیح یکی از اذکار

ص: 198

اربعه است تهلیل تحمید تسبیح تکبیر و بر همه آنها هم اطلاق تسبیح میکنند و ذکر

[سوره الصافات (37): آیه 160] .... ص : 199

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (160)

مگر بندگان خداوند که از روی خلوص بندگی میکنند.

إِلَّا استثناء از عما یصفون است که جمیع طبقات کفار باشند که یا برای خدا شریک قرار میدهند یا ملائکه را دختران خدا میدانند یا نسب از برای خدا و جن میشمارند یا آدم و عزیر و عیسی و یهود را پسران خدا میگویند خداوند منزه از این صفات است مگر صفاتی که بندگان خالص الهی معتقد هستند و توصیف میکنند و صفات حمیده الهیه سه قسم است کمالیه جمالیه جلالیه صفات کمالیه صفات ذاتیه است مثل علم قدرت حیات عظمت کبریایی که عین ذات است نه صفات زائده که عامه قائلند و جمالیه صفات فعلیه است مثل خلق و رزق و اماته و احیاء و رحمت و غضب که تمام موافق حکمت و بمقتضای عقل است و جلالیه صفات سلبیه است مثل جسمیة و ترکیب و احتیاج و عیب و نقص که در ساحت قدسش روا نیست و بنده مخلص کسی را گویند که در جمیع مراتب توحید خالص باشد شریکی بر خدا قرار ندهد نه در ذات و نه در صفات که زائد بر ذات باشد و نه در افعال و نه در عبادت و نه در نظر تمام توجهش باو باشد و بس.

[سوره الصافات (37): آیات 161 تا 163] .... ص : 199

فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (161) ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ (162) إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ (163)

پس محققا شما مشرکین و آنچه را که عبادت میکنید بر او نیستید بفتنه کننده و اضلال کننده مگر آن کسی که بسوء اختیار متابعت شما را کند و خود را جهنمی کند و در جهنم بیندازد.

نظیر این آیات را خداوند بشیطان فرمود إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ حجر آیه 42 بالجمله بندگان خدا دو دسته هستند کسانی که از روی حقیقت و واقعیت و خلوص ایمان آوردند مثل سلمان و ابا ذر و امثال آنها نه شیطان قدرت دارد

ص: 199

و نه کفار و مشرکین آنها را اضلال کنند و کسانی که ایمان آنها صوری و بی مغز است و قلب آنها سیاه است و هوای نفس بر آنها غالب است فریب شما را میخورند و گمراه میشوند.

فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ چه اصنام باشند و چه شیطان و چه گاو و گوساله و چه فرعون و نمرود هر که هست و هر چه هست.

ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ در مرجع ضمیر علیه بعضی گفتند ما در ما تعبدون است یعنی آلهه شما قدرت ندارند و فاتن فتنه کننده است گول زننده چنانچه مفتون کسیست که فریب خورده باشد و بعضی گفتند مرجع اللَّه است یعنی در مقابل قدرت الهی شما و آلهه شما نمیتوانید کسانی که در حفظ الهی هستند تفتین کنید که عباد اللَّه المخلصین باشند.

إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ مگر کسانی که بسوء اختیار متابعت شما را کنند و خود را در معرض عذاب درآورند و جهنمی کنند.

[سوره الصافات (37): آیه 164] .... ص : 200

وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (164)

کلام ملائکه است بکسانی که ملائکه را دختران خدا میگویند ملائکه در جواب آنها میگویند که احدی از ما نیست مگر آنکه خدا برای او مقامی معین فرموده.

یعنی هر کدام مأمور بامری هستیم یک دسته کرام الکاتبین هستند یک دسته حفظه هستند یک دسته رسولان بانبیاء هستند یک دسته مأمور بالهامات در قلوب مؤمنین یا مأمور بنزول باران و اشغال دیگر و یک دسته مشغول بعبادت هستند چنانچه میفرماید وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ انبیاء آیه 26 و در اینجا میفرماید:

[سوره الصافات (37): آیات 165 تا 166] .... ص : 200

وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166)

و بدرستی که ما ملائکه هر آینه ما صف در صف بعبادت خدا مشغولیم.

چنانچه در حدیث از پیغمبر اکرم است که فرمود در لیلة المعراج دیدم تمام آسمانها مملو از ملائکه بعضی در قیام بعضی در رکوع بعضی در سجود

ص: 200

مشغول بعبادت هستند و هر آینه ما تسبیح و تقدیس پروردگار میکنیم در خبر است که خداوند نور مقدس پیغمبر و ائمه اطهار را خلق فرمود و در همان عالم انوار تمام کمالات و علوم را افاضه فرمود و ملائکه از آنها فرا گرفتند که میفرماید

فسبحنا فسبحت الملائکة- الحدیث

و بالجمله ملائکه و جن و انس و خورشید و ماه و عرش و کرسی و لوح و قلم و آسمان و زمین و ستاره ها کرات جویه و حیوانات و نباتات و آنچه تصور شود تمام نسبتشان بخداوند یکیست مخلوق او هستند و بایجاد او موجود شدند نه پسران خدا و نه دختران خدا و نه برادر خدا هستند قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ رعد آیه 17.

[سوره الصافات (37): آیات 167 تا 169] .... ص : 201

وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ (168) لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (169)

و بدرستی که میگویند این مشرکین مکه و حجاز که هر آینه اگر نزد ما کتابی و علمی و ذکری از سابقین بود هر آینه ما هم پرستش خدا را میکردیم از روی اخلاص که آلهه دیگری بر خود اتخاذ نمیکردیم.

نظر به اینکه مشرکین زمان حضرت رسالت در دوره جاهلیت بودند که از زمان پس از عیسی تا زمان حضرت رسالت را دوره جاهلیت مینامند اینها هیچ پیغمبری را معتقد نبودند و هیچ کتاب را قبول نداشتند و دست آنها کوتاه بود و لو اینکه زمین خالی از حجت نبوده و اوصیاء ابراهیم تا حضرت عبد المطلب و ابو- طالب میان آنها بودند لکن ممنوع بودند از اظهار که حتی پسر عبد المطلب ابو لهب و خویشان آنها از بنی هاشم و عبد مناف تمام مشرک بودند لذا عذر- تراشی میکردند.

وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ ان مخففه از مثقله است بمعنی انّ است بقرینه لام لیقولون یعنی مشرکین در مقابل پیغمبر عذر میآوردند و میگفتند:

لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ بعضی گفتند مراد از ذکر کتاب است که اگر بر پیشینیان ما کتابی نازل شده بود بعضی گفتند مراد علم است که اگر از پیشینیان ما بما تعلیم کرده بودند ولی بمعنی خود ذکر بگذاریم بهتر است

ص: 201

یعنی در آباء و اجداد ما ذکر از توحید و نفی شرک نبوده این اصنام از قدیم الایام بوده و پدران ما میپرستیدند و ما دست از دین آباء و اجدادی خود برنمیداریم.

لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ جواب آنها اولا دروغ میگویند اگر هزار پیغمبر و هزار کتاب هم بر شما میآمد قساوت قلب و سیاهی دل و هواهای نفسانی و عناد و عصبیت مانع از قبول بود و ثانیا حجت بر شما تمام بود و میانه شما اوصیاء ابراهیم بودند اعتنایی بآنها نداشتید و ثالثا یهود و نصاری در حجاز بسیار بودند و از موسی و عیسی و زکریا و یحیی و سایر انبیاء بنی اسرائیل خبر میدادند و از کتاب آسمانی توریة و زبور و انجیل صحبت میکردند و شما اعراض میکردید و رابعا مسئله توحید و نفی شرک بضرورة عقل ثابت است احتیاج بمذکر ندارد و خامسا این قرآن مجید و این پیغمبر اکرم با معجزات باهرات و ادله روشن و بیان شیوا میان شما و از خود شما آمده چرا نمیپذیرید و در مقام اذیت او هر قدر که میتوانید برمیآیید و چندین مرتبه تصمیم قتل او را گرفتید.

[سوره الصافات (37): آیه 170] .... ص : 202

فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (170)

پس کافر شدند باین قرآن پس زود باشد که بدانند عاقبت کفر خود را.

فَکَفَرُوا بِهِ یعنی کتاب و پیغمبر و ذکر آمد برای شما مع ذلک پس کافر شدید باو و دست از شرک و بت پرستی خود برنداشتید.

فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ که بچه عقوباتی گرفتار میشوند هم در دنیا بقتل و اسیری و ذلت و خواری و هم در آخرت بعقوبات ابدی دائمی.

[سوره الصافات (37): آیه 171] .... ص : 202

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ (171)

و هر آینه بتحقیق سبقت گرفت کلمه ما یعنی سابقا وعده دادیم و گفتیم از برای بندگان خود که فرستاده شده بودند.

یعنی همین نحوی که بشما وعده دادیم بانبیاء و رسولان قبل هم وعده داده بودیم و وعده الهی و کلمه الهی این بود.

ص: 202

[سوره الصافات (37): آیه 172] .... ص : 203

إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172)

محققا این انبیاء و رسولان را از برای آنها یاری کرده میشوند.

یعنی خداوند نصرت میفرماید انبیاء را بر دشمنان و کفار و مشرکین هم بقهر و غلبه و هم بحجت و معجزه و دلیل و برهان چنانچه نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و داوود و سلیمان را و مؤمنین بآنها را نجات دادیم و مخالفین و کفار بآنها را هلاک کردیم بغرق و خسف و صیحه و صاعقه و امطار حجاره و قتل و سایر بلیات و نیز وعده دادیم و گفتیم:

[سوره الصافات (37): آیه 173] .... ص : 203

وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173)

و اینکه لشکر ما هر آینه آنها غلبه پیدا میکنند.

و دشمنان آنها مغلوب و منکوب و مخذول و ذلیل و خوار میشوند لشکر الهی مؤمنین هستند که برای ترویج دین خداوند جهاد میکنند و ملائکه هستند که بیاری انبیاء و مؤمنین میآیند چنانچه بیاری ابراهیم و لوط آمدند و در جنگ بدر کبری سه هزار بیاری مسلمین آمدند و در رکاب حضرت بقیة اللَّه حاضر میشوند و بر دشمنان غالب میشوند و آنها را هلاک میکنند و یک قسمت از جند الهی علماء اعلام هستند که بدلیل و برهان و منطق بر خصم غلبه پیدا میکنند و خداوند آنها را یاری میفرماید و نصرت میبخشد.

[سوره الصافات (37): آیه 174] .... ص : 203

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حِینٍ (174)

پس قلبت آرام باشد و دلت مطمئن باشد از این کفار اعراض فرما تا زمانی که خداوند معین فرموده برای هلاکت آنها.

امروز هم باید مؤمنین انتظار فرج داشته باشند که در خبر است که در دوره غیبت افضل عبادات انتظار فرج است باید صبر کرد که گفتند

(الصبر مفتاح الفرج)

وعده الهی تخلف پذیر نیست (امروز اگر نکرد دو روز دگر کند).

[سوره الصافات (37): آیه 175] .... ص : 203

وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (175)

و ببین آنها را که بچه گونه گرفتار میشوند پس زود باشد که اینها خود مشاهده کنند.

اما نسبت ببلاهای دنیوی در جنگ بدر و خندق و احزاب چه اندازه از

ص: 203

آنها کشته شدند و چه اندازه اسیر و بقیه فرار کردند بعلاوه القاء خوف در قلوب آنها و عداوت با یکدیگر که میفرماید سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ- الایه آل عمران آیه 144 سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ انفال آیه 12 و در حق اهل کتاب میفرماید وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً احزاب آیه 26 وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ حشر آیه 2 و غیر اینها از بلیات که میبینی و اما نسبت بعذابهای آخرت در قیامت مشهود تمام خلایق میشوند.

[سوره الصافات (37): آیات 176 تا 177] .... ص : 204

أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ (177)

آیا این کفار بعذاب ما تعجیل میکنند پس موقعی که نازل شد عذاب بر آنها پس بد است صبحگاه انذار شدگان.

اما استعجال آنها در عذاب این بود که میگفتند مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ یونس آیه 102.

فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ عذاب نازل شد روزگار آنها سیاه میشود.

فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ بد روزگاری بر آنها پیش میاید که در هلاکت میافتند.

[سوره الصافات (37): آیات 178 تا 179] .... ص : 204

وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّی حِینٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (179)

گذشت تفسیرش.

[سوره الصافات (37): آیات 180 تا 182] .... ص : 205

سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ (180) وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (182)

منزه است پروردگار تو پروردگار عزة از آنچه توصیف میکنند و سلام بر تمام فرستادگان و حمد مختص است بخداوند که پروردگار جمیع عالمین است.

سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ ممکن است العزة صفت ربّ باشد یعنی خداوند

ص: 204

صاحب عزه است که در بسیاری از آیات ستوده شده به العزیز و معنای عزیز غلبه و قدرت و قوت است خداوند غالب و قوی و قادر است و ممکن است اضافه باشد که خداوند بهر که بخواهد عزة و قوت و قدرت و غلبه میدهد و هر که را بخواهد ذلیل و ضعیف و خوار و خفیف میفرماید تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ- الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ آل عمران آیه 25.

عَمَّا یَصِفُونَ که از برای خدا شریک قرار میدهند و ملائکه را دختران خدا میگویند و آدم و عیسی و عزیر و یهود را پسران خدا میشمارند خداوند منزه و مبری است از آنچه وصف میکنند.

وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ ابتداء سلام بر اشخاص انبیاء مثل نوح و ابراهیم و موسی و هارون فرمود سپس بر آل یاسین و در این آیه بر تمام مرسلین و گذشت که سلام خدا دلالت دارد بر مقام عصمت و طهارت که خالی از هر گونه عیب باشند چنانچه عقیده شیعه و از اصول مذهب است که تمام انبیاء و اوصیاء انبیاء معصوم هستند از ابتداء عمر تا انتهای آن و بسا در غیر آنها هم عصمت باشد مثل صدیقه طاهره و مریم و حوّا و غیر اینها.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ گذشت در سوره مبارکه حمد معنی حمد و شکر و مدح و وجه اختصاص بذات اقدس ربوبی و بیان مقام محمود و وجه تسمیه پیغمبر اکرم بمحمد و احمد و محمود و در اینجا یک تذکری میدهیم که در اخبار بسیار دارد که در هر مجلسی موقع فراغ از کلام این سه آیه را تلاوت کنند سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

(تذکرة) پس از فراغ از تفسیر این سوره مبارکه برخورد کردم باخبار زیادی از پیغمبر اکرم و امیر المؤمنین و سایر ائمه طاهرین که تفسیر فرمودند آیات شریفه که ما تفسیر کردیم بملائکه وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ بانوار مقدسه محمد و آل که در همان عالم نورانیت عبادت میکردیم و هر کدام مقام معینی داشتیم و تسبیح میکردیم و ملائکه از ما فرا گرفتند

فسبحنا

ص: 205

فسبحت الملائکة و هللنا و هللت الملائکة و کبرنا و کبرت الملائکة

اقول چون مکرر گفته شده که تفسیرات ائمه نوعا بیان مصداق اتم است منافات ندارد با عموم که شامل ملائکه بلکه ارواح مقدسه انبیاء هم باشد (و الحمد للَّه).

ص: 206

سوره (ص) 88 آیه- مکّی .... ص : 207

اشاره

بسم اللَّه و باللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه.

[سوره ص (38): آیه 1] .... ص : 207

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (1)

اما در فضل تلاوت این سوره کافی است که از ابن بابویه باسناده از حضرت باقر علیه السلام بناء علی نقل برهان و از عیاشی باسناده از آن حضرت بناء بر نقل مجمع البیان که فرمود

(من قرء سورة (ص) فی لیلة الجمعة اعطی من خیر الدنیا و الاخرة ما لم یعط احدا من الناس الا نبی مرسل او ملک مقرب و ادخله اللَّه الجنّة و کلّ من احبّ من اهل بیته حتی خادمه الذی یخدمه و ان کان لیس فی حد عیاله و لا فی حد من یشفع له)

و در روایت عیاشی است

(و آمنه اللَّه یوم الفزع الاکبر).

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- ص گفتیم در اوّل سوره بقره که این حروف رموزی است بین خدا و رسول لکن مفسّرین در معنی (ص) اختلاف زیادی دارند بعضی گفتند یکی از اسامی قرآن است بعضی گفتند اسم سوره است بعضی گفتند یکی از اسامی الهیّه است لکن اخبار بسیاری داریم از ائمّه طاهرین که میفرمایند اسم یک چشمه است که در زیر عرش است و در لیلة المعراج حضرت رسالت از آن چشمه وضوء گرفت و جبرئیل در آن چشمه غسل میکند و خود را حرکت می دهد و از

ص: 207

هر قطره که از او ریزش میکند خداوند ملکی خلق میفرماید و تعبیر بماء الحیوة کرده اند.

وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ و او قسم است خدا قسم میخورد بقرآن مجیدش که ذی- الذکر است و در معنی ذکرهم بعضی گفتند بمعنی شرف است یعنی قرآن دارای شرف و بزرگی است که احد ثقلین است بعضی گفتند مشتمل بر اذکار است از تهلیل و تکبیر و تحمید و تسبیح و سایر اذکار بعضی گفتند مشتمل بر بیان روشن است که هدایت برشد و مؤدی بحق است بعضی گفتند یاد آورنده بندگان است بامور دینی و آخرتی چنانچه میفرماید وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ زخرف آیه 43- ما می گوییم قرآن مجید بیدار میکند انسان را از خواب غفلت که احوال امم ماضیه را بیان میفرماید و بشاراتی که به اهل ایمان و اعمال صالحه و تخویفات اهل عصیان و کفران میدهد چنانچه میفرماید یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ- احقاف آیه 29-

[سوره ص (38): آیه 2] .... ص : 208

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2)

بلکه کسانی که کافر شدند در سرکشی و خلاف ورزی هستند.

بَلِ اضراب است که ما قرآن را نازل کردیم برای تذکر و پندگیری و بیداری تو و قوم تو لکن.

الَّذِینَ کَفَرُوا اعم از مشرکین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و منافقین و مبدعین و منکرین ضروری دین و جاهدین و طبیعیّین و سائر فرق کفار.

فِی عِزَّةٍ گفتیم عزیز بمعنی غالب و قاهر و مقتدر و مسلط و امثال اینهاست. و در اینجا بمعنی سرکشی و سرپیچی و زیر بار نرفتن است که تو را به پیغمبری بپذیرند و از قرآن بهره برداری کنند و به خود بیایند و متذکر شوند به احوال گذشتگان که در مخالفت انبیاء به چه

ص: 208

عقوبتها هلاک شدند و بیاد آورند عالم آخرت و عذابهای آن را کأنه پنبه غفلت گوش آنها را پر کرده و هوی و هوس چشم بصیرت آنها را کور کرده ظلمت جهل و عجب و کبر قلب آنها را تاریک کرده، معاصی دل آنها را سیاه کرده خود را غالب و قاهر میدانند و غافل از اینکه در جنب قدرت خدا همه ذلیل و خوار هستند که فردای قیامت بفرماید خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ- دخان آیه 47 الی 49-.

وَ شِقاقٍ بزبان ما کافر ماجرایی معجزات را سحر پندارند قرآن مجید را مفتریات شمارند پیغمبر را مجنون و ساحر و کذاب بخوانند و در مقام لجاج و محاجّه و مخالفت برآیند با اینکه حق از هر جهت برای آنها مثل آفتاب تابان روشن و واضح است ولی عناد و هوای نفس و حب شهوات مانع است.

[سوره ص (38): آیه 3] .... ص : 209

کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ (3)

چه بسیار هلاک کردیم از قبل از اینها از قرنها پس هر چه فریاد زدند دادرسی نداشتند و نبود هرگز برای آنها چاره ای که نجات پیدا کنند و پناه ببرند.

کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مثل قوم نوح که بغرق هلاک شدند و نماند روی زمین جز اصحاب سفینه نه انسانی و نه حیوانی و نه عمارتی و نه بستانی و قوم هود که به باد هلاک شدند سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ- الحاقه آیه 7- و قوم صالح فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ فصلت آیه 17- و قوم شعیب که میفرماید:

فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ- شعراء آیه

ص: 209

189- فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ- حجر آیه 83- و قوم لوط فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ- حجر آیه 74- و قوم موسی فرعون و جنوده فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ- قصص آیه 40- و قوم ابرهه اصحاب الفیل وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ- فیل آیه 3 الی آخر- و غیر اینها از کفار و مشرکین.

فَنادَوْا هر چه فریاد زدند و دادرس طلبیدند.

وَ لاتَ نفی ابد است یعنی هرگز نیست از برای آنها.

حِینَ زمانی که بلاء نازل شد.

مَناصٍ راه نجاتی و پناه گاهی و دادرسی انسان تا بلاء نازل نشده اگر توبه کرد و هدایت شد و ایمان آورد مورد قبول است لکن چون بلاء نازل شد دیگر نجاتی نیست و در توبه بسته می شود و ایمان پذیرفته نمیشود چنانچه فرعون إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ خطاب شد آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ- یونس آیه 90 و 91- و همچنین حین احتضار میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ- نساء آیه 22.

[سوره ص (38): آیه 4] .... ص : 210

وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ (4)

و تعجب میکنند این مشرکین و کفار اینکه بیاید آنها را انذار کننده از خود آنها و گفتند کافرها این انذار کننده ساحر است و بسیار دروغ گو.

ص: 210

وَ عَجِبُوا البته کسانی که بوی توحید و رسالت بمشامشان نرسیده و ابا عن حد در شرک و بت پرستی از زمان ولادتشان تا زمان موت بودند ببینند یک نفر از جنس خود و فامیل خود و قوم خود دعوت به توحید میکند و آلهه آنها را باطل می شمارد و از عذاب الهی تخویف میکند تعجب میکنند.

أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ خداوند برای این که حجت بر خلق تمام شود انبیاء را در هر قومی از آن قوم بدوا قرار داد و بلسان آنها که نشناس نباشند چنانچه میفرماید وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ- ابراهیم آیه 4- و اولین وظیفه آنها انذار است پس از آن تبشیر زیرا تخلیه مقدم بر تحلیه است اول باید قلب را از کثافات شرک و کفر و صفات خبیثه و اعمال سیئه پاک کرد سپس باید محلّی کرد به توحید و ایمان و صفات حمیده و اعمال حسنه:

منظر دل نیست جای صحبت اغیار دیو چه بیرون رود فرشته درآید

و انذار هم مراتبی دارد: اولین مرتبه انذار از اموری است که منشأ خلود در عذاب میشود مثل شرک و کفر و ضلالت و نفاق و آنچه باعث زوال ایمان میشود که امیر المؤمنین در دعاء کمیل عرض میکند

لکنک تقدست اسماؤک اقسمت ان تملأها من الکافرین و ان تخلد فیها المعاندین

و سرتاسر قرآن انذار است به بیانات مختلفه.

وَ قالَ الْکافِرُونَ الکافرون جمع محلّی به الف و لام است مفید عموم است شامل تمام کفّار می شود از زمان آدم ابو البشر تا دامنه قیامت و کافر هم اعمّ است از طبیعی و مشرک و تکذیب

ص: 211

انبیاء و لو یک نفر از آنها و مبدع و منکر ضروری و منافق.

هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ مشار الیه هذا منذر است شامل جمیع پیغمبران میشود که بتمام آنها این نسبت را دادند که ساحر است، در معجزاتی که اقامه میکند به نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی و محمّد (ص) و کذّاب است در دعوت بتوحید و ایمان و اعمال صالحه.

[سوره ص (38): آیه 5] .... ص : 212

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ (5)

آیا این ساحر کذاب قرار میدهد این همه آلهه را یک اله بدرستی که این جعل هر آینه چیزی است که بسیار عجیب است.

در برهان از کتاب اعلام الوری بسند متصل از مجاهد و ابن جبیر روایت کرده و حدیث مفصل است و ما فقط محل شاهد آن را ترجمه می کنیم که موقعی که حضرت رسالت قریش را دعوت بتوحید فرمود و به رسالت خود اینها خندیدند و استهزاء کردند و گفتند این دیوانه شده که ما سیصد و شصت اله داریم میگوید یک الهه بیش نیست که مفاد:

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ که 360 بت در کعبه داشتند.

إِلهاً واحِداً این دیوانه شده زیرا:

إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ کی باور میکند که اینهمه آلهه بر کنار روند و ما پرستش نکنیم و فقط به یک خدا آنهم نادیده اکتفاء کنیم بسیار عجیب است.

[سوره ص (38): آیه 6] .... ص : 213

وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ یُرادُ (6)

ص: 212

و بیرون رفتند جماعتی که اشراف قریش بودند از نزد پیغمبر (ص) و ابی طالب و به سایر قریش که اتباع و ضعفا بودند (گفتند) که بیرون بروید از نزد او و گوش به کلمات او ندهید، و بر عقیده خود و پرستش آلهه خود صبر کنید و ثابت باشید این هر آینه چیزی است اراده شده.

وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ طلاق بمعنی جدایی و تفرقه است مقابل ازدواج که بهم پیوستن است و انطلاق قبول جدایی است یعنی از پیغمبر جدا شدند و تفرقه پیدا کردند و ملأ بمعنی جماعت است یعنی جمعی از قریش که اکابر و رؤساء آنها بودند و سران آنها.

أَنِ امْشُوا یعنی قالوا که در تقدیر است گفتند بدیگران که بروید از نزد اینکه دعوی پیغمبری دارد و گوش به کلمات او ندهید چنانچه امروز هم رؤساء اهل ضلال و علماء اهل سنت حرام کردند رجوع به اخبار اهل بیت و کتب شیعه و فقط بکتب عامه و صحاح ستّه خود و اخبار مرویه از مثل انس و ابی هریره و امثال آنها رجوع کنند با اینکه بحمد اللَّه در همان صحاح سته آنها و اخبار مرویه آنها افتضاح و رسوایی آنها و حقانیت مذهب شیعه ثابت میشود چنانچه در هر مقامی نقل کرده ایم و علماء ثبت کرده اند.

وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ بر همان عقیده آبائی و اجدادی و آلهه خود باقی و ثابت باشید و هر چه از طرف مسلمین بشما وارد میشود در راه آلهه خود صبر کنید.

إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ یُرادُ بدرستی که این امریست که این پیغمبر و اتباعش اراده کردند که ما را به بدبختی و بیچارگی بیندازند و آلهه

ص: 213

ما را از بین ببرند و روزگار ما را سیاه کنند باید ما کوشش و جدیت، و تحمل هر زحمتی باشد بکنیم و نگذاریم مقصد اینها پیشرفت کند و بر ما مسلط شوند.

[سوره ص (38): آیه 7] .... ص : 214

ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (7)

ما نشنیدیم به این دعوت بتوحید در آخرین ملّت ها نیست این مگر دروغ بافی.

یعنی تا کنون حتی آخرین ملل حق یا باطل اسم توحید جایی نبوده اما ملّت آبائی و اجدادی ما که اصنام را آلهه میدانستند و تا کنون به ما رسیده اما نصاری که قائل به تثلیث هستند یهود که برای او پسرانی قائلند مجوس که یزدان و اهرمن میگویند احدی قائل بتوحید نشده سرتاسر دنیا از قدیم الایام الی کنون مشرک بودند این یک نفر تازه درآورده توحید را و با تمام ملل و تمام دنیا مخالف شده نیست این مگر دروغ درآوردن.

ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ جواب: اوّلا نشنیدن دلیل بر نبودن نیست و ثانیا تمام انبیاء و اوصیاء آنها و مؤمنین بآنها و لو در طرف اقلیّت واقع شدند اوّلین دعوت آنها توحید بوده، و ثالثا شما خود معترف هستید بوجود اللَّه و الوهیت او و اینکه خالق آسمان و زمین و ماه و خورشید و خالق خود شماها او است پس الوهیت او را احدی جز طبیعی منکر نیست شما باید الوهیت اصنام خود را ثابت کنید چه نفعی از آنها بشما رسیده و چه ضرری را از شما دفع کرده اند.

إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ باید بگوئید ان هذا الا الحق المبین

ص: 214

بعلاوه در امور ضروری بدیهی اگر تمام عالم منکر و مخالف شوند نباید قبول کرد مثلا اگر در نصف النهار تمام عالم بگویند شب است نباید باور کرد یا بگویند خورشید سیاه و ظلمانیست نباید پذیرفت و مسئله توحید از ضروریات و بدیهیات اولیه است حتی در حیوانات و نباتات و جمادات.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

و فی کل شی ء له آیة تدلّ علی انّه واحد

[سوره ص (38): آیه 8] .... ص : 215

أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ (8)

آیا نازل شده بر او ذکر و قرآن از میانه ما خدا می فرماید بلکه آنها در شک هستند از ذکر من بلکه هنوز طعم عذاب را نچشیده اند أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا اینکه یک محمّد یتیم بیش نبوده نه عنوانی داشت و نه مال و منالی و نه جاه و منصبی و نه اسم و رسمی چه امتیاز داشت ما که هم دولت هم اسم و رسم داریم و هم عنوان و جاه داریم چرا بر ما نازل نشد چنانچه گفتند وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ زخرف آیه 30- از این جمله استفاده میشود که اینها این قرآن و ذکر را معترفند که از جانب خداوند متعال نازل شده فقط ایراد آنها اینست که چرا بر این نازل شده بر دیگران که با عظمت و شوکت و جلال هستند نازل نشده؟

خداوند میفرماید اینها که اصل قرآن را قبول ندارند که از جانب خداوند بوده.

بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی او را بافته خود پیغمبر می گویند

ص: 215

و فرا گرفته از دیگران وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ- فرقان آیه 5-.

بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ اینها که این کفریات را میگویند نه خدا را به وحدانیت معترفند و نه پیغمبر را برسالت قبول دارند و نه قرآن را کلام حق میدانند برای این است که هنوز طعم عذاب شرک و کفر و تکذیب انبیاء را نچشیده اند که خداوند با امم سابقه چه رفتار کرده مثل قوم نوح عاد ثمود قوم ابراهیم و لوط و شعیب و قوم موسی فرعونیان چه شدند و بعد از آنکه طعم آن را درک کنند دیگر نتیجه ندارد که میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً- نساء آیه 22- و میفرماید إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ- الایه- یونس 96 الی 98-.

[سوره ص (38): آیه 9] .... ص : 216

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ (9)

آیا نزد این کفّار و مشرکین است خزینه های رحمت پروردگار تو آن پروردگاری که عزیز است و وهّاب است.

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ که هر که را آنها بخواهند بنبوّت و رسالت انتخاب کنند بتوانند چنانچه میفرماید وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ- قصص آیه 68-.

الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ خداوند غالب و قادر و قاهر است بهر که

ص: 216

صلاح میداند موهبت میفرماید.

تنبیه: همین نحوی که مسئله رسالت و نبوت بدست قدرت الهی است و بشر اختیار تعیین ندارد مسئله خلافت و امامت آن هم باید خداوند تعیین فرماید از دست بشر خارج است که بگویند یک دسته منافقین جمع شدند و از روی دشمنی با امیر المؤمنین ابا بکر را خلیفه قرار دادند یا بشوری و اکثریت عثمان خلیفه شد یا بجنگ و ظلم معاویه و هکذا فعلله و تفعلله آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ و آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و امریه پیغمبر که بروید بعلی سلام کنید بلقب امیر المؤمنین و آیه رکوع و اخبار ثقلین و حدیث منزله و غیر اینها را کنار گذارده و اعجب از این آنکه بگوید «حسبنا کتاب اللَّه» به او باید گفت پس تو و رفیق تو چکاره هستید و همچنین ارجاع تو بشوری اگر بگویند ما غرض سلطنت داشتیم و باید مملکت سلطان داشته باشد می گوییم پیغمبر کی دعوت سلطنت کرد پس شما خلیفه سلاطین هستید نه پیغمبر.

[سوره ص (38): آیه 10] .... ص : 217

أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (10)

آیا از برای آنهاست ملک آسمانها و زمین و آنچه ما بین آنها است پس باید بالا روند در اسباب.

أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ استفهام انکاری است یعنی هیچگونه مالکیّتی ندارند نه در آسمانها و نه.

وَ الْأَرْضِ در زمین.

وَ ما بَیْنَهُما آنچه بین آسمانها و زمین است از ابر و باد، و باران و هوا و نباتات و حیوانات و جنّ و انس حتّی مالک نفس خود

ص: 217

هم نیستند نه میتوانند جلب نفعی کنند و نه دفع ضرری و نه حفظ حیات خود کنند و نه جلوگیری از مرگ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً- فرقان آیه 4- بلکه قدرت بر یک پشه و مگس ندارƘϠإِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 72-.

فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ ارتقاء بمعنی صعود است و این جمله دو نحوه تفسیر شده یک نحوه که اگر مالک آسمانها و زمین و ما بین آنها هستند پس صعود کنند و بالا روند در آسمانها و تصرف کنند و تدبیر امور نمایند و تعیین رسول کنند و با خدا طرف شوند چنانچه فرعون تمنّا کرد وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ- الآیه- مؤمن آیه 38- نحوه دیگر مراد از اسباب حیل است یعنی هر چه مکر و حیله دارند و می توانند بکار زنند در مقابل مشیت الهی نمیتوانند عرض اندام کنند و لو مکر آنها کوه ها را از جا بکند چنانچه میفرماید وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ- ابراهیم آیه 48-.

و بالجمله دین را نمیشود به سلیقه و رأی و عقل بشری ساخت کی نبی باشد کی خلیفه عبادات چیست؟ معاصی کدام است چه نحوه باید عبادت کرد زیرا سلیقه ها و آراء و عقول تفاوت فاحش دارد صلاح و فساد امور را درک نمیکند و بسا هوای نفس و حبّ شهوات روی عقل را می پوشاند و اشتباهات و خطاها بسیار است:

گروهی این گروهی آن پسندند پسندم آنچه را جانان پسندد

ص: 218

ببینید در دوران جاهلیت کیفیت نماز آنها چه نحوه بوده وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً- انفال آیه 35-

[سوره ص (38): آیه 11] .... ص : 219

جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (11)

این کفّار و مشرکین چگونه میتوانند ارتقاء و صعود نمایند به اسباب و حیل و مکر و حال آنکه جندی و لشکری هستند که در همین نزدیکی مهزوم میشوند از احزاب و پیغمبر و مسلمین بر آنها غالب و مظفّر میشوند.

جُنْدٌ همین کفّار قریش و مشرکین مکه که این جسارت ها را کردند ساحر و کذاب گفتند گروهی هستند و لشکری.

ما هُنالِکَ بعضی گفتند اشاره بجنگ بدر است که شرح آن را در مجلّد سیم صفحه 335 در ذیل آیه شریفه وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ- الآیه بیان کرده ایم که خلاصه آن اینکه عده مسلمین 313 نفر بودند مطابق اصحاب طالوت و اصحاب خاص حضرت بقیة اللَّه و مختصر اسلحه جنگی بسیار کم داشتند و عدّه کفّار بالغ بر هزار و خداوند ملائکه را سه هزار فرستاد برای یاری مسلمین و کفّار و مشرکین چه کشته شدند و چه اسیر شدند و چه فرار کردند و بالجمله اینها.

مَهْزُومٌ و اینها از چند قبیله بودند و رئیس آنها ابو سفیان بود که میفرماید:

مِنَ الْأَحْزابِ و این قضیه بدر یک عقده ای شد در قلوب بنی امیه که کردند با عترت پیغمبر آنچه کردند که یزید پلید تمنّا کرد و گفت: «لیت اشیاخی ببدر شهدوا الی آخر کفریاته» و این یک معجزه بود که این آیه در مکه نازل شده موقعی که مسلمین در شکنجه و ظلم مشرکین بودند و چندین سال بعد قضیه بدر واقع شد و بعضی

ص: 219

گفتند راجع به جنگ خندق است که عده مشرکین بالغ بر ده هزار، و مسلمین از مهاجرین و انصار حدود هفتصد و در این جنگ امیر المؤمنین عمرو بن عبد ودّ را که با هزار سوار مقابلی میکرد و فارس یلیل گفتند به درک و اصل فرمود که پیغمبر فرمود «

ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین

» و در مورد تقابل علی با عمر و فرمود: تمام اسلام مقابل تمام کفر شده که اگر این ضربت علی نبود اسمی از اسلام باقی نمیماند و بالاخره کفّار قلع و قمع شدند و مهزوم و منکوب گشتند.

[سوره ص (38): آیات 12 تا 13] .... ص : 220

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ (13)

تکذیب انبیاء کردند پیش از این مشرکین قوم نوح و عاد و فرعون صاحب میخها و ثمود و قوم لوط و اصحاب ایکه اینها احزاب مختلفه بودند.

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ برای تسلیت خواطر مبارک حضرت رسالت خدا میفرماید همین نحوی که این مشرکین و کفّار شما را تکذیب میکنند اقوام قبل هم تکذیب انبیاء کردند و به عقوبت گرفتار شدند اینها هم عن قریب به عقوبت خود میرسند و اقوام قبل:

قَوْمُ نُوحٍ که بغرق هلاک شدند در اثر تکذیب نوح.

وَ عادٌ قوم هود که به باد هلاک شدند در اثر تکذیب هود.

وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ در تفسیر ذو الاوتاد وجوهی گفتند که اقرب از آنها محکم کاری بود از کثرت لشکر و از بین بردن بنی اسرائیل و از عمارات و بناهای مرتفع مثل میخ محکم کاری میکرد که خودش گفت: أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی

ص: 220

أَ فَلا تُبْصِرُونَ

- زخرف آیه 50- که به طوفان در اثر تکذیب موسی هلاک شدند.

وَ ثَمُودُ قوم صالح که در اثر تکذیب صالح و پی کردن ناقه بصیحه و صاعقه هلاک شدند.

وَ قَوْمُ لُوطٍ که در اثر تکذیب لوط و اتیان بفاحشه به خسف و امطار حجاره هلاک شدند.

وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ قوم شعیب که در اثر تکذیب شعیب به رجفه و صاعقه تلف شدند.

أُولئِکَ الْأَحْزابُ اینها احزاب شرک و کفر بودند و قوم شما هم از این نوع احزاب هستند و اینها هم در اثر تکذیب شما و اذیت و ظلم و جسارت به شما بعقوبات سخت مهزوم میشوند و هلاک خواهند شد قلبت آرام باشد و دلت مطمئن صبر کن که

الصبر مفتاح الفرج

است و همین نحو که هلاکت پیشینیان شدّت داشته تا حجت از هر جهت بر آنها تمام شود قوم تو هم مدّت قلیلی دارد بزودی میرسد.

[سوره ص (38): آیه 14] .... ص : 221

إِنْ کُلٌّ إِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ (14)

نبودند کل اینها مگر اینکه تکذیب کردند پیغمبران را پس ثابت و محقق شد بر آنها عقاب من.

بسیار مورد تعجب است در زمان خود آدم که زنده بود تا زمان ولادت نوح با اینکه در اولادهای آدم انبیاء بودند مثل شیث، و ادریس و امثال اینها باز بسیاری از اولادهای آدم مشرک شدند و تکذیب انبیاء کردند و بالاخص در زمان نوح چون هفتصد سال گذشت که نوح مبعوث به رسالت شد انقدر شرک رواج پیدا کرد که در مقابل

ص: 221

دعوت نوح گفتند وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً- نوح آیه 22 الی 24- که اسامی بتهای آنها بود و با اینکه نهصد و پنجاه سال آنها را دعوت فرمود میفرماید وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ- هود آیه 42- و پس از هلاکت تمام مشرکین روی زمین باز در اولادهای حضرت نوح تا زمان حضرت هود و صالح و ابراهیم صفحه زمین از مشرکین مملوّ شد که فقط به ابراهیم یک لوط ایمان داشت و ساره عیال ابراهیم و همچنین پس از ابراهیم دستگاه شرک به انحاء مختلف تا زمان نبیّ اکرم رواج داشت لذا میفرماید:

إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ ان نافیه کل نکره در سیاق نفی افاده عموم اشاره به اینکه تمام امم ماضیه تکذیب رسل نمودند و کلمه الرسل هم جمع محلّی بالف و لام است افاده عموم دارد یعنی جمیع پیغمبران را تکذیب کردند یک رسولی نبود که مکذّب نداشته باشد و همین جریان در ائمه اطهار هم بوده از امیر المؤمنین تا حضرت بقیة اللَّه هر کدام در عصر خود و هکذا در دوره غیبت با علماء دین الی کنون که چه بسیار مخالف و معاند و مکذّب داشتند: از شیخ کلینی عطر اللَّه مضجعه که الان چه اهانت هایی نسبت به این بزرگوار میکنند که کتاب کافی مجعولات و اخبار ضعاف است چون مشتمل بر فضائل ائمه و مثالب خلفا است و همین نحو در هر عصری بعض آنها را کشتند بعضی را حبس کردند بعضی را رمی به کذب و فسق کردند که

یفرون من العلماء فرار الغنم من الذئب

و

الراد علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه.

ص: 222

فَحَقَّ عِقابِ عقابی بود، کسره بجای یاء است. دیگران طعم آن را چشیدند و بقیّه هم خواهند چشید منتظر باشند.

[سوره ص (38): آیه 15] .... ص : 223

وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ (15)

و نمی بینند این کفار و مشرکین و معاندین مگر یک صیحه که نیست از برای این صیحه هیچ مهلتی و زیستی.

(ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد) فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ- اعراف آیه 32- و بمجرد رسیدن اجل قامت قیامته، چنانچه در خبر است «

اذا مات ابن آدم قامت قیامته

» بلکه در همین دنیا هم بجزای خود میرسند تمام بلاهای الهی آنی الحصول است همین چند روزه یک قسمت زلزله یک قسمت برق سوزنده یک قسمت خرابی زیاد وارد شده یک قسمت صیحه، باری بدانند آثار کفر و فسق و ظلم بسیار است و از بین نمیرود.

وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً بیک صیحه تمام هلاک میشوند که میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ- زمر آیه 68- و میفرماید یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ- حج آیه 1 و 2-.

ما لَها مِنْ فَواقٍ فواق از ماده افاقه است مریض و علیل موقعی که رفع مرض و علّت او میشود می گویی افاقه پیدا کرد میفرماید بعد از صیحه دیگر اینها افاقه پیدا نمیکنند که برگردند بدنیا و از عذاب

ص: 223

الهی نجات پیدا کنند و کسانی که فواق بضم فاء قرائت کردند معنی این میشود که دیگر اینها مهلت ندارند.

[سوره ص (38): آیه 16] .... ص : 224

وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ (16)

و گفتند پروردگار ما تعجیل فرما نصیب ما را پیش از روز حساب.

این آیه شریفه را سه نحوه تفسیر کردند: نحوه اوّل: مراد از وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا طلب عذاب است بر وجه استهزاء به پیغمبر (ص) که وعده عذاب آخرت داده اگر راست می گویی آن عذاب آخرت در همین دنیا بما برسد تعجیل کند خدا در سهم و نصیب ما از عذاب چنانچه میفرماید وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ- عنکبوت آیه 54- نحوه ثانیه: مراد از قطنا نصیب نعم بهشتی است که وعده داده ای به کسانی که ایمان بیاورند تعجیل فرما در دنیا تا ما هم ایمان بیاوریم یعنی ما به این وعده ها قبول نمی کنیم اگر راست می گویی در همین دنیا دهد خداوند تا ما به چشم مشاهده کنیم و ایمان بیاوریم. نحوه ثالثه: مراد از قط نامه عمل است که در او اعمال نوشته شده و می گویی مؤمنین نامه آنها بدست راست میآید و کافرین بدست چپ آن نامه ما را در همین دنیا اگر راست می گویی بدست ما داده شود و بحساب ما رسیدگی شود.

قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ جواب آنها اینکه اگر بنا باشد که دستگاه بهشت و جهنم و اوضاع محشر در همین دنیا باشد احدی بهشت را با آن نعم بهشتی رها نمیکند و جهنّم را با آن عذاب های سخت آن بگیرد این ایمان نیست ایمان آن است که تصدیق انبیاء کند

ص: 224

و یقین بوعده های الهی داشته باشد و از روی اختیار اعمال صالحه بجا آورد و از سیّئات دوری کند نه از روی اجبار.

[سوره ص (38): آیه 17] .... ص : 225

اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17)

صبر کن بر آنچه میگویند و یاد کن بنده ما را داود که صاحب قوه و قدرت بود بدرستی که او بسوی ما رجوع میکرد.

اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ صبر بر تحمل اذیت های قوم و جسارت های آنها و اینکه در مقام تلافی و مخاصمه نباش که دارد حضرتش خاکروبه و شکمبه شتر بر سرش می ریختند خود را تکان میداد و هیچ نمیگفت حتّی یک یهودی بود که همه روزه این معامله را میکرد چند روزی شد که نمیکرد حضرت فرمود یک نفر بود روزها یادی از ما میکرد چند روزی است که تعطیل کرده گفتند مریض شده حضرت به عیادتش رفت مقابل صورتش نشست صورت برگردانید حضرت برخاست آن طرف صورتش نشست تا سه مرتبه آن یهودی به شرف اسلام مشرف شد چون این اخلاق را مشاهده کرد حتّی روزی که عبا به گردنش انداختند و فشار دادند تا نفس حبس شد حمزه عموی حضرت از سفر آمد و با خبر شد آمد نزد آن حضرت که کی این معامله با شما کرده بروم تلافی کنم حضرت فرمود متعرّض نشو اگر بمن محبت داری بشرف اسلام مشرف شو حتّی روزی که فتح مکه کرد و سران قریش بناه به مسجد الحرام بردند و از حیات خود ناامید بودند فرمود لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ چنانچه یوسف به برادرانش گفت حتّی فرمود هر که پناه به منزل ابو سفیان ببرد در امان است و این جنگها و جهادها در بدر و حنین و احزاب و غیرها تمام

ص: 225

دفاعی بود که آنها میخواستند حضرتش را به قتل رسانند با اصحابش حتی در قرآن میفرماید فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ- آل عمران آیه 153- و همچنین صبر بر عبادت که دارد آن قدر عبادت میکرد که آیه شریفه نازل شد طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی خود را به مشقّت عبادت نیندازی.

وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ که خداوند در اثر صبر و مجاهده با کفّار چه عزّت و دولت و سلطنت به او عنایت فرمود که با سیصد و سیزده نفر اصحاب طالوت قشون جالوت را درهم کوبید و جالوت را کشت، و خدا سلطنت و نبوت را به او عنایت کرد که میفرماید: فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ- بقره آیه 252- و میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ- سبأ آیه 10- و سرّ این الطاف در حق داود اینست که:

ذَا الْأَیْدِ است. بعضی گفتند یعنی صاحب قوت و قدرت و شوکت و جلال است. بعضی گفتند قوت بر عبادات از صلوة و صوم و نحو اینها لکن بنظر اقرب میآید که صاحب بذل و احسان بود و بسیاری را بذل میکرد.

إِنَّهُ أَوَّابٌ تسبیح و تقدیس و ذکر و عبادت میکرد که کوه ها و طیور با او ذکر میگفتند بدلیل قوله تعالی وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ- سبأ آیه 10- و در اینجا میفرماید:

[سوره ص (38): آیات 18 تا 19] .... ص : 226

إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ (18) وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19)

ص: 226

محققا ما مسخر کردیم با او کوه ها را که تسبیح میکردند با او شب و روز و پرنده ها را با او محشور بودند و تمام از برای او تمکین و مطاع بودند.

چند جمله از این آیه شریفه میتوان استفاده نمود:

جمله اوّلی اینکه تمام موجودات عالم از جمادات و نباتات و حیوانات و کرات جویّه از شمس و قمر و کواکب و غیر اینها تمام عقل و شعور و معرفت بخدا دارند و تسبیح و تقدیس حق میکنند و عبادت و اطاعت او را مینمایند چنانچه بر طبق این آیات بسیاری داریم مثل وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ- اسرا آیه 46- و حمل بر تسبیح تکوینی که دلالت بر وجود حق و صفات او غلط صرف است زیرا او را می فهمیم و درک میکنیم. و مثل آیه وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ رعد آیه 14- و مثل آیه وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ- نحل آیه 51- و مثل آیه شریفه أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ- حج آیه 18- و غیر اینها از آیات و حمل بر تسبیح و سجده تکوینی منافی با کثیر من النّاس است زیرا انسان اعظم آیة من آیات اللَّه است:

أ تزعم انّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

نمونه تمام مخلوقات علوی و سفلی مجرّدات و مادّیات در انسان موجود است.

جمله ثانیه اینکه خداوند متعال برای داود مسخّر فرمود تمام

ص: 227

این ها را که در تحت فرمان او بودند و اطاعت اوامر او را می نمودند که میفرماید:

إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ صباحا و مساء شب و روز.

(جمله ثالثه اینکه داود زبان طیور و جمادات و حیوانات را میدانست و به آنها امر و نهی میکرد حتّی آهن در دست او مثل موم نرم میشد که میفرماید وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ- سبأ آیه 10-.

جمله رابعه- تمام طیور و حیوانات در خدمتش حاضر بودند که احاطه داشت بجمیع آنها که میفرماید:

وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ.

[سوره ص (38): آیه 20] .... ص : 228

وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (20)

و محکم کردیم سلطنت او را و دادیم او را حکمت و فصل خطاب.

وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ سلطنت او بسیار محکم و مشدد بود از کثرت جنود و لشکریان و حرّاس و پاسبانها و رعیت از جنّ و انس و حیوانات از طیور و بهائم و غیر اینها.

وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ گفتند مراد نبوّت است لکن حکمت علم به مصالح و مفاسد است چنانچه خداوند حکیم است یعنی عالم بمصالح و مفاسد امور است.

وَ فَصْلَ الْخِطابِ در حدیث منسوب به حضرت رضا (ع) تفسیر فرموده علم بتمام لغات و بزبان حیوانات بعضی تفسیر کردند به قضاوت بر طبق بیّنه و یمین لکن فصل مقابل وصل است بمعنی

ص: 228

تمیز بین حق و باطل و این دو را از یکدیگر جدا میکند که حق مشوب به باطل نباشد و به باطن حکم مینماید غیر از سایر انبیاء که مأمور بظاهر هستند و لو باطن بر آنها مکشوف باشد مثلا منافق در دستگاه داود نبود که ظاهر مسلمان و باطن کافر ظاهر دوست و باطن دشمن ظاهر بر حسب بیّنه محق ولی باطن غیر محقّ یا بر حسب یمین منکر ولی باطن مدیون و امثال اینها و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار و لو علم ببواطن دارند و بسا هم بنحو اعجاز اظهار میکردند لکن مأمور بظاهر بودند.

[سوره ص (38): آیه 21] .... ص : 229

وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (21)

و آیا آمد تو را خبر مخاصمه که وارد شدند بر داود موقعی که در محراب اشتغال بعبادت داشت.

کلمات مفسرین در این قصه داود مختلف است و خبری هم در این باب وارد شده و نسبت های ناروایی بحضرت داود داده اند که ملکی بصورت طیری خوش خط و خال آمد نزد محراب داود خواست او را بگیرد پرواز کرد بر بام رفت بالای بام که او را اخذ کند چشمش افتاد در منزل اوریاء که عیالش مشغول به غسل بود عاشق آن شد و بتمهیداتی اوریاء را در جنگ با کفار کشتند پس عیال او را پس از انقضاء عده اختیار کرد لکن چون عصمت انبیاء ثابت و محقق است این نسبت ناروا است حضرت داود نظر ببدن لخت اجنبیّه نمیکند محال است چنانچه در خبر از حضرت رضا (ع) است، در مجلس مأمون که علماء اهل سنت جمع بودند و ارباب مقالات علی ابن جهم بر ردّ عصمت انبیاء این قضیّه را بافتضاح تمام نقل کرد

ص: 229

حضرت دست به پیشانی خود زد و کلمه استرجاع را گفت و بیان مفصّلی که نسبت بانبیاء میدهند تهاون در صلوة و فاحشه و قتل نفس العیاذ باللَّه سپس حضرت بیانی فرمود که خلاصه آن اینست که حضرت داود گمان کرد که عالمی بالاتر از خود او نیست چنانچه حضرت موسی هم این خیال را کرده بود تا خضر را ملاقات کرد که شرح آن را ما در مجلد هشتم سوره کهف آیه 60 الی 82 صفحه 377 الی 392 بیان کردیم خداوند برای امتحان فرستاد چند نفر در غیر موقع قضاوت موقع عبادت او که باعث خوف او شد که شرحش میآید و داود بدون اینکه مطالبه بیّنه و دلیل از مدّعی و بدون اینکه از طرف که منکر بود سؤال کند یقین بدعوی پیدا کرد و حکم فرمود و این یک ترک اولی بیش نبود و نظیر آن و لو ترک اولی هم نبود آیه شریفه خطاب بحضرت رسالت عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ- توبه آیه 43- و اما نسبت بعیال اوریاء اینکه در شریعت بنی اسرائیل بود که اگر کسی مرد یا کشته شد اولیاء و خویشان او سزاوار ترند به ازدواج عیال او مگر آنکه اجازه دهند بغیر که ازدواج کند و چون اوریاء از دنیا رفت بموت یا قتل و عدّه منقضی شد داود خطبه کرد اولیاء اوریاء از هیبت داود اجازه دادند و این هم یک ترک اولی بود با اینکه نود و نه زن داشت او را هم ازدواج نمود و این در نظر بنی اسرائیل خوش نما نبود چنانچه در نظر مؤمنین در ازدواج عیال زید خوش نما نبود با اینکه بامر الهی بود که بدانند ادعیاء شخص حکم اولاد ندارند.

ص: 230

[سوره ص (38): آیه 22] .... ص : 231

إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ (22)

یاد کن زمانی که داخل شدند بر داود پس ترسید و بفزع افتاد گفتند مترس ما آمده ایم مخاصمه و مرافعه داریم بعض ما بر بعضی تعدی و تجاوز کردند پس شما بین ما حکم فرما و هدایت فرما ما را بصراط مستقیم و راه راست.

إِذْ دَخَلُوا عَلی داوُدَ متعلق است بآیه قبل وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ و از جمله دخلوا و قالوا استفاده میشود که جماعتی بودند و لو ترافع بین دو نفر بود ولی اصحاب طرفین هم آمده بودند حکم قضیّه را درک کنند و بعضی گفتند دو نفر بودند و اقلّ جمع دو نفر است لکن خلاف ظاهر است.

فَفَزِعَ مِنْهُمْ کلمه منهم هم دلیل بر جمع است زیرا از دو نفر داود فزع نمیکند و نمیترسد بآن قوت و قدرتی که داشت که در جنگ با جالوت گفتند سنگ رها میکرد بهر که میزد از گرده او بیرون می آمد و به دیگری اصابت میکرد و او هم کشته میشد.

قالُوا لا تَخَفْ ما برای اذیت به شما نیامده ایم مرافعه داریم برای حکم آمده ایم.

خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ دو نفر از ما با هم طرف شده اند یکی بر دیگری ظلم و تعدّی و تجاوز کرده.

فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ که حق با کدام است و کدام ظالم و ناحق میگوید.

وَ لا تُشْطِطْ شطط جور در حکم است یعنی بر خلاف حق

ص: 231

حکم مفرما.

وَ اهْدِنا إِلی سَواءِ الصِّراطِ ما را هدایت فرما براه راست ما طرفین بآنچه حکم می فرمایی اطاعت میکنیم اختلاف بین دو برادر است یکی از آنها گفت:

[سوره ص (38): آیه 23] .... ص : 232

إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ (23)

بدرستی که این برادر من نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند پس میگوید که این یک گوسفند را هم منضم به گوسفندان من کن و در کفالت من در آور و زور می گوید و برتری پیدا میکند.

إِنَّ هذا أَخِی مقول قول مدّعی است و هذا اشاره بطرف است و تعبیر به اخی اشاره به اینکه با اینکه برادر من است حقوق برادری را مراعات نمیکند.

لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً با اینکه نود و نه گوسفند دارد من طمع بمال او نکردم.

وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ ولی او به یک گوسفند من طمع کرده میخواهد عدد گوسفندان او تکمیل شود صد گوسفند شوند.

فَقالَ أَکْفِلْنِیها باید این یک گوسفند هم در کفالت من درآید و جزو گوسفندان من شود.

وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ یعنی غالب و قاهر میشود بر من و بتندی بمن خطاب میکند. این مقول قول او است ولی در این دعوی نه مدعی معلوم و نه منکر زیرا اگر یک نعجه در تصرف این

ص: 232

قائل باشد مدّعی صاحب نود و نه است چنانچه ظاهر آیه به قرینه «اکفلنیها» همین است و اگر در تصرف طرف باشد مدعی این قائل است و حضرت داود بدون اینکه بپرسد یک نعجه در تصرّف کیست تا مدّعی و منکر مشخّص شود و از مدّعی طلب بیّنه کند و با نبودن بیّنه قسم متوجه به منکر شود و میتوان گفت علم داشت به واقع مطلب از این جهت.

[سوره ص (38): آیه 24] .... ص : 233

قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ (24)

فرمود هر آینه بتحقیق ظلم کرده تو را بسؤال یک نعجه تو که منضم به نعاج خود کند و بدرستی که بسیاری از شرکاء که اموال آنها مخلوط به یکدیگر است بعضی به بعضی تعدی و تجاوز میکنند مگر مؤمنین کسانی که ایمان دارند و عمل صالح بجا می آورند که بندگان صالح باشند و کم هستند اینها و درک کرد داود که ما او را امتحان کردیم پس افتاد در حال رکوع و انا به کرد در پیشگاه ما.

قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی نِعاجِهِ ممکن است که داود علم بصدق مدّعی پیدا کرد از این جهت این فرمایش را فرمود و نباید بعلم خود حکم کند چنانچه از پیغمبر اکرم است که فرمود

«انما اقضی بینکم بالبیّنات و الایمان»

و همچنین در باب شهادت شهادت علمی کافی نیست بلکه باید حسّی باشد و در باب ایمان بمجرد اظهار و اقرار باید پذیرفت چنانچه میفرماید وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً- نساء آیه 96- و بعید

ص: 233

نیست که بدون بیّنه و یمین و اقرار موجب سوء ظن میشود و همین ترک اولی است.

وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ که با هم محشور هستند و اموال آنها مخلوط بیک دیگر است.

لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ چنانچه بسیار مشاهده شده آب دیگری را می برد یا در املاک مقداری از مرز خود تجاوز میکند یا در زمین مشترک زائد بر حق خود تصرف میکند یا در بازار زائد بر حق خود برمیدارد و امثال اینها و بغی تعدّی و تجاوز است.

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ که متدین است بلکه بسا از حق خود صرف نظر میکند که حق دیگری از بین نرود.

وَ قَلِیلٌ ما هُمْ این نوع میان مردم بسیار کم هستند.

وَ ظَنَّ داوُدُ ظاهرا مراد از ظن اطمینان است که تعبیر میکنیم به ظن متأخم بعلم و علم عرفی است که باحتمال خلافش اعتناء نمیکنند.

أَنَّما فَتَنَّاهُ بعضی گفتند ما زائده است یعنی «انا فتناه» و گفته ایم مکرّر که حرف زائده در قرآن نیست و بعید نیست که انّما کلمه واحده باشد که فهمید اینکه این امتحان بوده و از ادات حصر باشد لذا:

فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ استغفار انبیاء برای ترک اولی است نه معصیت زیرا معصوم خیال معصیت در ذهن نمیکند چه رسد بصدور معاصی نه صغیره و نه کبیره و آنچه بعض مفسرین گفتند چون معتقد به عصمت انبیاء نبودند.

ص: 234

وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ رکوع مقابل سجده نیست بقرینه خرّ که خود را انداخت بزمین که همان بخاک انداختن است و انابه و گریه و الحاح در پیشگاه الهی نمود.

[سوره ص (38): آیه 25] .... ص : 235

فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)

پس گذشت کردیم از برای او این ترک اولی را و بدرستی که از برای او در نزد ما هر آینه مقام قربی است و بازگشت نیکی.

فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ البته توقّع از انبیاء و اوصیاء بلکه علماء بیشتر است تا دیگران لذا در حدیث داریم میفرماید «یغفر للجاهل سبعین ذنبا حتی یغفر للعالم ذنبا واحدا.

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی مقام قرب در پیشگاه الهی بالاتر از انبیاء و ائمه هدی نداریم حتی ملائکه مقربین.

وَ حُسْنَ مَآبٍ که دارد مدتی مدید گریه میکرد و بخاک افتاده و سر برنمیداشت مگر برای اوقات نماز و قضاء حوائج ضروری

[سوره ص (38): آیه 26] .... ص : 235

یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ (26)

یا داود محققا ما تو را مقرر داشتیم خلیفة اللَّه باشی در روی زمین پس حکم کن بین ناس بحق و متابعت نکن هوای نفس را پس گمراه میکند تو را از سبیل و راه الهی بدرستی که کسانی که گمراه شدند از راه الهی از برای آنهاست عذاب شدید سختی بواسطه آنکه فراموش کردند روز حساب را.

یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ انبیاء و رسل خلیفة

ص: 235

اللَّه هستند بدلیل قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً- الایه- بقره آیه 22- و خلیفه خدا را باید خدا جعل فرماید بدست بشر نیست و همچنین خلیفه رسول را باید رسول معین فرماید نایب السلطنه را سلطان معین میکند نایب رئیس را رئیس تعیین می نماید نمیدانم ابو بکر را کی معین کرد برای خلیفة اللهی یک دسته منافقین و معاندین امیر المؤمنین.

فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ پس از جعل خلافت چون واجب است اطاعت او و حرام است مخالفت او پس آنچه حکم فرماید حکم الهی است باید عملی شود چنانچه خلیفه امام را امام معین میفرماید چه نایب خاص باشد مثل نواب اربعه و نواب ائمه و چه نایب عام باشد مثل مجتهد جامع الشرائط که حضرت باقر (ع) فرمود

«انظروا الی رجل منکم روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا فاجعلوه حکما فانی جاعل لکم حکما فاذا حکم فاتبعوه و الراد علیه کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه

«منقول بالمعنی و از حضرت بقیة اللَّه است در توقیع شریف

و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی روات احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة اللَّه.

بِالْحَقِّ از روی بینه و یمین و اقرار.

وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی گفتیم دشمن دین و ایمان سه دشمن است اول دنیا که خود را جلوه میدهد بطوری که انسان آخرت را بکلی فراموش میکند. دویم هوای نفس است که انسان را بمتابعت خود دعوت میکند. سیّم شیطان که راه نشان میدهد و بزرگترین آنها

ص: 236

هوای نفس است زیرا دشمن داخلی است اگر مخالفت هوای نفس کند نه دنیا میتواند او را فریب دهد و نه شیطان چنانچه میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ.

فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ هوای نفس مایل بسبیل شیطانیست و صدّ عن سبیل اللَّه.

إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ زیرا سبیل شیطانی رو به جهنم است و مانع از طریق بهشت و علت عذاب شدید.

بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ بکلی قیامت را فراموش میکند و این خطاب اگر بظاهر به داود است لکن از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است و الّا داود معصوم است و از این مخاطرات مصون است.

[سوره ص (38): آیه 27] .... ص : 237

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27)

و ما خلق نکردیم آسمان و زمین را بیهوده و باطل این گمان کسانی است که کافر شدند پس وای بحال کسانی که کافر شدند از آتش جهنّم.

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا خداوند حکیم است تمام افعالش از روی حکمت و مصلحت است خواه ما حکمت و مصلحت آن را درک کنیم یا نکنیم او عالم بجمیع حکم و مصالح است خداوند این دستگاه وسیع را برای انس و جن و ملک خلق فرمود و آنها را برای عبادت وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ- و الذّاریات آیه 56- و حکمت خلقت اینها برای این است که قابلیت فیوضات و نعم آخرت پیدا کنند و دستگاه آخرت برای بروز کرم و رحمت و تفضّل و عنایات او است با اینکه حکمتهای زیادی دارد که

ص: 237

جز خود او نمیداند.

ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا که گمان میکنند فقط برای این چهار روزه دنیا است که بجان هم بریزند و خون یکدیگر را بخورند و مال یکدیگر را ببرند و این امر بسیار باطلی است با اینکه دنیا محفوف ببلاء است و چهار صباحی بیش نیست که امیر المؤمنین در خبر است فرمود

خلقتم للبقاء لا للفناء.

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ آن ناری که کوه ها و آسمانها و زمین طاقت آن را ندارند.

[سوره ص (38): آیه 28] .... ص : 238

أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ (28)

آیا ما قرار میدهیم کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند مثل کسانی که افساد میکنند در روی زمین یا اینکه قرار میدهیم اهل تقوا را مثل فجّار و فسّاق.

این کفّار و مشرکین که میگویند همین دنیا است و بس و بعد از مردن خبری نیست صرفه با فساق و فجار و ظلمه و مفسدین است و مؤمن صالح متقی در دنیا در شکنجه آنها است و پس از مردن خبری نیست اگر چنین باشد خداوند ظالم است که آنها را مسلط کرده بر سر اینها، آنها در لذت و خوشگذرانی و هوی پرستی و بزرگی باشند و اینها در ذلت و جلوگیری از لذائذ دنیوی و حقارت و بدبختی باشند هرگز چنین نیست خداوند دارای قرار داده دار جزاء و پاداش عمل فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ- زلزال آیه 7 و 8- «الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ» لذا میفرماید:

ص: 238

أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ استفهام انکاری است یعنی هرگز چنین نیست کسانی که ایمان و عمل صالح دارند جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ و کسانی که مفسد در زمین هستند جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ.

أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ اهل تقوی لَهُمْ غُرَفٌ و فجّار وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ.

[سوره ص (38): آیه 29] .... ص : 239

کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (29)

این قرآن مجید کتابی است که نازل کردیم او را بسوی شما با بسیار برکات که در او است برای اینکه امت تدبر کنند آیات او را و برای اینکه متذکر شوند صاحبان عقل و ادراک.

(کتاب) یکی از اسامی قرآن کتاب است و در مجلد اول این تفسیر در اول سوره بقره آیه شریفه الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ اسامی قرآن را ذکر کرده ایم و لو اینکه مکتوبا نازل نشده بلکه بر قلب مطهر مقروا نازل شده چنانچه میفرماید وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ- شعراء آیه 192 الی 194 لکن پس از تلاوت پیغمبر کتّاب وحی می نوشتند و مجموع بین الدفّتین شد لذا اطلاق کتاب بر او شده است.

أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مراتب نزول قرآن را مکرّرا بیان کرده ایم و یکی از خصوصیات مراتب نزول این است که ابتداء و انتهای او پیغمبر اکرم بوده اوّل مرتبه نزول در همان عالم انوار بنور مقدس او افاضه شد و آخرین مراتبش بر قلب مطهر او.

ص: 239

(مبارک) برکات قرآن بسیار است یکی هدایت که می فرماید هُدیً لِلْمُتَّقِینَ اول بقره، یکی شفاء و رحمت که میفرماید وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً- اسراء آیه 84- یکی تدبّر در آیات آن عبرت بگیرند از قضایای امم سابقه و متعظ شوند به مواعظ آن منتهی شوند نواهی او را مطیع شوند اوامر او را عمل کنند به دستورات و احکام او تلاوت کنند آیات او را تمسک باو کنند شفیع خود قرار دهند و غیر اینها از برکات که باعث حفظ از کلیّه آفات و بلیات میشود.

لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ تدبر و تفکر و تأمل قریب المعنی است لکن کسانی که متذکر میشوند و پند میگیرند.

وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ صاحبان عقل تمام بشر عقل دارند لکن آنهایی که عقل خود را منکوب هوای نفس کردند أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها- الی قوله- وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ- حج آیه 45- و از امیر المؤمنین است فرمود

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»

پرسیدند پس در معاویه چه بود فرمود نکری و شیطنت.

[سوره ص (38): آیه 30] .... ص : 240

وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30)

و ما بخشیدیم از برای داود سلیمان را که به او همچه فرزندی عنایت کردیم سلیمان خوب بنده ای بود محققا او در پیشگاه احدیّت اوّاب بود.

یعنی دائما مشغول ذکر خدا و عبادت او بود حضرت داود و سلیمان علاوه از مقام نبوت و رسالت مقام سلطنت و ریاست هم داشتند

ص: 240

حتی بر طایفه جن و طیور و حیوانات و زبان آنها را میدانستند که میفرماید وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ- نمل آیه 20- حتی زبان مورچه را میدانست که در همان سوره نمل میفرماید قالَتْ نَمْلَةٌ- الی قوله- فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها- آیه 18- و از غرائب امور اینکه حقیر در عالم رؤیا مشرف شدم خدمت حضرت سلیمان بالای تخت عظیمی نشسته با حشمت و جلالی و پس از سلام خدمتش عرض کردم یک نفر از علماء ما در مقام اثبات افضلیت حضرت خاتم بر سایر انبیاء بیاناتی دارد تا باسم مبارک شما میرسد میگوید «کم فرق بین من عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها و بین من قال هبنی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی» فرمود ما هم برای دنیا نخواستیم عرض کردم چرا لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی؟ فرمود این معنی نیست که بدیگران ندهی معنی این است که بهر که هر چه میخواهی عنایت کنی به من زیادتر مرحمت فرما چنانچه شما در دعای کمیل میخوانید

«و اجعلنی من احسن عبادک نصیبا عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک»

عرض کردم در قرآن میفرماید و الشیاطین مغلولة چه نحوه آنها را غلّ میفرمودی فرمود غلهای آنها غیر از این غلها بود.

[سوره ص (38): آیه 31] .... ص : 241

إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ (31)

یاد کن زمانی که آوردند در مقابل حضرت سلیمان اسب هایی که یک دست بالا گرفته و بر سه قاعده ایستاده اسبهایی بسیار خوب.

إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ نظر به اینکه حضرت

ص: 241

سلیمان مأمور به جهاد بود دستور داد که اسب ها را مرتب کنند آوردند در طرف عصر بود بنظر مبارکش برسانند بسیار خشنود شد و چون حضرت سلیمان دائما مشغول ذکر و اوراد بود در طرف عصر که این اسبها را آوردند یک قسمت متوجه آنها شد و از ذکر معمولی قدری کاسته شد آن را خطایی از خود تصور کرد در مقام توبه و انابه و استغفار برآمد.

[سوره ص (38): آیه 32] .... ص : 242

فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32)

پس فرمود بدرستی که من دوست داشتم دوستی این اسبها را و از ذکر پروردگار باز شدم تا غروب آفتاب.

بعضی گفتند صلوة فریضه عصر بوده که از او فوت شده بعضی گفتند وقت فضیلتش گذشته بود بعضی گفتند نماز نافله بوده لکن در آیه اسمی از نماز نیست و لو اطلاق ذکر بر نماز شده لکن بواسطه اشتمال نماز است بر ذکر و در قرآن مجید تقابل انداخته بین نماز و ذکر میفرماید وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ- عنکبوت آیه 44- و بسیار از مؤمنین بالاخص انبیاء و ائمه دائم الذکر بودند حتی در حال تخلّی که فرمود

و لذکر اللَّه حسن فی کل حال

و موقعی که این اسبها را آوردند به نظر سلیمان برسانند بسیار او را خوش آورد و توجه کرد و در این حال از ذکر باز شد و این را یک خطاء بزرگی دید و غایت چیزی که بتوانیم بگوئیم یک ترک اولی بیشتر نبود با حفظ مقام عصمت که خطاء و اشتباه و نسیان در آنها نیست.

[سوره ص (38): آیه 33] .... ص : 242

رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33)

ص: 242

فرمود برگردانید این اسبها را بسوی من پس دست محبت کشید بر ساقهای آنها و گردنهای آنها.

بعض مفسرین گفتند مراد از «فطفق» یعنی گردن اسبها را و ساقهای آنها را زد و بقتل رسانید بواسطه اینکه شما مرا از ذکر خدا غافل کردید وای به این تفسیر زیرا اسبها چه گناهی کرده بودند به علاوه که برای جهاد با کفّار تدارک شده بعلاوه تضییع مال حرام است و ظلم بحیوانات جایز نیست بعلاوه کلمه (مسحا) دست کشیدن است نه گردن زدن.

[سوره ص (38): آیه 34] .... ص : 243

وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

و هر آینه بتحقیق ما آزمایش کردیم سلیمان را و القاء کردیم بر کرسی او جسدی را پس از آن رجوع نمود.

این آیه شریفه را بانحاء مختلف تفسیر کردند بعضی گفتند سلیمان فرمود من از هر یک زوجات خود فرزندی پیدا میکنم که مجاهد فی سبیل اللَّه باشد و چون نگفت ان شاء اللَّه از هیچ کدام آنها فرزند پیدا نکرد مگر یک از آنها آنهم سقط شد و مرده بدنیا آمد او را گذاردند روی تخت جسد بی روح. بعضی گفتند فرزندی داشت بسیار باو علاقه داشت روزی ملک الموت بر سلیمان وارد شد و بسیار باین فرزند نگاه میکرد سلیمان خائف شد او را سپرد بدست شیاطین او را بردند در ابرها آنجا قبض روح او شد آوردند روی تخت سلیمان انداختند بعضی گفتند سلطنت سلیمان در اثر خاتم او بود و موقعی که برای قضاء حاجت میرفت به دست یکی از زوجات می سپرد یک روز شیطانی از آن زوجه ربود و در دریا انداخت و چند روزی سلیمان مخفی بود

ص: 243

تا از صیادی ماهی گرفت و چون شکم او را پاره کرد انگشتر در شکم او بود تمام اینها کذب است زیرا پیغمبر اگر خبر از آینده بدهد و واقع نشود کذب گفته و از تقدیر الهی بعد از بلوغ اجل هر جا باشد نمیتوان جلوگیری کرد و دستگاه نبوت و رسالت و سلطنت موهبت الهی است منوط و مربوط به انگشتر نیست و شیاطین هم همچه قدرتی ندارند و آنچه بنظر اقرب میآید و بر طبقش هم خبر داریم اینکه امتحان حضرت سلیمان این بود که مریض شد باندازه ای که بدن از حس و حرکت افتاد و توهم کردند که از دنیا رفته و روی تخت افتاد سپس خداوند شفا عنایت فرمود و سلیمان دانست که این مرض، و کسالت در اثر آن ترک اولی بود:

[سوره ص (38): آیه 35] .... ص : 244

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35)

عرض کرد پروردگار من بیامرز مرا و از این ترک اولی صرفنظر فرما و بمن موهبت فرما ملکی و سلطنتی که سزاوار نباشد از برای احدی بعد از این بدرستی که تو بخشنده هستی.

شرح این آیه قبلا در اثر رؤیای حقیر گذشت و بهترین بیانات همان فرمایش خود سلیمان است و از این آیه استفاده میشود که ملک و سلطنت سلیمان موهبت الهی بود نه انگشتر چنانچه گذشت.

تنبیه: وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه اطهار مسلما بضرورت مذهب شیعه سلطنت و قدرت آنها فوق سلطنت سلیمان و داود بود و در بسیار از موارد هم از آنها بروز کرده شاید هزار مورد بلکه از قبور آنها و توسلات به آنها آثار غریبه ظاهر شده لکن چون آنها مأمور به ظاهر بودند خودداری میکردند ولی این مقام برای آنها پس از

ص: 244

ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت ائمه ظاهر میشود.

[سوره ص (38): آیه 36] .... ص : 245

فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ (36)

پس از این دعا مسخر کردیم برای سلیمان باد را که جریان پیدا میکرد با ملایمت هر جایی که سلیمان اراده میکرد اصابت کند میکرد.

و در جای دیگر میفرماید وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ- سبأ آیه 11 و 12- تفسیرش در محلش گذشت، و تسخیر باد به این بود که تخت سلیمان را با آنچه روی او بود از خدم و لشکریان بلند می کرد مثل هواپیما از این شهر به آن شهر.

[سوره ص (38): آیه 37] .... ص : 245

وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37)

و شیاطین در تحت فرمان او بودند یک دسته برای ساختمان قصر و عمارات و یک دسته برای غواصی در دریا، و اخراج جواهرات.

در اینجا تعبیر به شیاطین فرموده و در سوره سبأ تعبیر به جن شده و طائفه جن دو قسمت هستند مؤمنین جن و متمردین نظیر انسان مؤمن و کافر و همین نحوی که مؤمنین انس بسیار قلیل هستند و کفّار و مشرکین و ضالین و منافقین و مرتدین بسیار هستند همین نحو جن مؤمنین آنها قلیل هستند و متمردین کثیر و متمردین آنها را شیاطین می گویند و از مجموع آیتین استفاده میشود که مؤمنین جن و شیاطین هر

ص: 245

دو طایفه در تحت فرمان بودند غایة الامر مؤمنین آنها از روی میل و شوق و رغبت انجام میدادند و شیاطین از روی کره و اجبار و اگر احیانا مخالفت میکردند و تمرد می نمودند در این سوره میفرماید:

[سوره ص (38): آیه 38] .... ص : 246

وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ (38)

و دیگران از شیاطین بسته می شدند در غلها و زنجیرها.

و در سوره سبأ میفرماید: وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ و شاید بتوان گفت که آنها را هم دو نحوه عذاب می کردند یک قسمت آنها را حبس میکردند در غل و زنجیر و یک قسمت آنها را در آتش معذب میکردند.

[سوره ص (38): آیه 39] .... ص : 246

هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ (39)

این است عطاء ما پس منّت بگذار یا نگهدار بدون حساب.

این آیه شریفه را چند تفسیر کردند لکن آنچه بنظر می آید و از ظاهر آیه استفاده می شود اینکه خطاب بحضرت سلیمان است.

هذا عَطاؤُنا این ملک و سلطنتی که طلب کردی ما به تو عنایت کردیم.

فَامْنُنْ هر کدام از این شیاطین را که در غل و زنجیر کشیدی خواستی رها کنی و منّت بر او بگذاری اختیار داری.

أَوْ أَمْسِکْ خواستی در حبس بماند زیر زنجیر آنهم اختیار داری بِغَیْرِ حِسابٍ مسئولیتی نداری البته انبیاء هم تا امری صلاح نباشد انجام نمیدهند، حضرت سلیمان آن شیاطین که اگر رها کند دیگر مخالفت نمیکنند و انجام وظیفه میکنند رها میکرد و آنهایی که باز سرپیچی میکنند نگاه میداشت.

ص: 246

[سوره ص (38): آیه 40] .... ص : 247

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

و محققا از برای سلیمان در پیشگاه ما هر آینه مقام قربی است و نیکو بازگشتی.

مکرر گفته ایم که افعال الهی تمام موافق حکمت و مصلحت و صحیح و بجا و بموقع و حسن است هر که هر چه قابلیت تفضل دارد باو تفضل میفرماید و هر که استحقاق عذاب دارد اگر قابلیت عفو دارد، عفو میفرماید و اگر لیاقت ندارد بقدر استحقاقش عذاب میفرماید و چه مقامی بالاتر از سعادت دنیا و آخرت و خیر دنیا و آخرت است گفتند چهار نفر روی زمین مالک تمام صفحه زمین شدند و کره زمین در تصرّف آنها درآمد دو نفر مؤمن صالح و دو نفر کافر ظالم فاسق، اما دو نفر مؤمن ذی القرنین بود و حضرت سلیمان و اما دو نفر کافر بخت النصر بود و شداد.

[سوره ص (38): آیه 41] .... ص : 247

وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41)

و یاد کن یا رسول اللَّه عبد ما را ایوب زمانی که عرض کرد و خدای خود را خواند پروردگار من تماس پیدا کرده مرا شیطان برنج و زحمت و آزار و اذیت.

اخبار در باب رنج ایوب بسیار و مفصل است لکن بسیاری از آنها بر خلاف معتقدات شیعه درباره انبیاء است ما از آنها اعراض میکنیم و فقط اکتفاء می کنیم بحدیث شریفی که از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق از پدر بزرگوارش علیهما السلام نقل فرموده که خلاصه بعض جملاتش اینست که فرمود:

ان ایوب مع جمیع ما ابتلی به لم ینتن له رائحة و لا قبحت له صورة و لا خرجت منه مدّة من دم و لا قیح و لا استقذره

ص: 247

احد رآه و لا استوحش منه احد شاهده و لا تدوّد شی ء من جسده و هکذا یصنع اللَّه عز و جل بجمیع من یبتلیه من انبیائه و اولیائه المکرمین علیه و انما اجتنبه الناس لفقره و ضعفه فی ظاهر امره لجهلهم بماله عند ربه و قد قال النبی (ص) اعظم الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل فالامثل- الحدیث

چنانچه در حدیث است

(البلاء موکل بالانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل)

برویم در شرح و تفسیر آیه شریفه.

(وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ) ایوب طبق حدیثی که از تحفة الاخوان از حضرت صادق روایت کرده ابن موص بن رعویل بن عیص بن اسحق ابن ابراهیم بود و پدرش مکنت زیادی داشت از مواشی، شتر، گاو گوسفند، و مزارع و باغات و تماما به میراث به ایوب رسید و سی سال از عمر شریفش گذشت و عیالش مسماة به رحمة بنت افرائیم بن یوسف علیه السلام و شبیه ترین خلق خدا بود به یوسف در زیبایی و صباحت که پدرش خواب دید که یوسف پیراهن خود را به رحمة پوشانید و رحمة در شام بود ایوب از محل خود با اموال جزیلی رفت در شام نزد پدر رحمة بخواستگاری اجابت شد او را تزویج کرد خداوند از رحمة به ایوب دوازده پسر و دوازده دختر داد دوازده شکم زائید یک پسر و یک دختر و از حسن اخلاق او و رفتار او با ایتام و ضعفاء و فقراء و احسان او، و ضیافتهای او تمام به او اقبال کردند و با او نماز میکردند و از محضرش استفاده میکردند و اخذ احکام می نمودند و خداوند برای امتحان که هر بنده را به انحاء مختلف امتحان میکند که هم مقام اولیاء و ثبات قدم آنها ظاهر و مکشوف شود و هم کسانی که بواسطه اغراضی ایمان آوردند و حقیقت نداشته فاش شود، اهل حق اندر بلاء لذّت می برند.

ص: 248

در بلا خوش می کشم لذات او مات اویم مات اویم مات او ببینید ابی عبد اللَّه علیه السلام در گودال قتلگاه چه میگوید:

«الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین»

خداوند شیطان را مسلّط کرد اوّلا بر مال ایوب تماما از بین رفت از مزارع و مواشی، ثانیا بر اولاد او تمام هلاک شدند، ثالثا بر بدن او مریض شد دیگر احدی بسراغ او نیامد فقط عیال او پرستار او بود و هر چه بلاء سخت میشد شکر گزاری او و عبادتش بیشتر می شد، تا رسید کار بجایی که عیالش میرفت خدمتکاری میکرد و برای او تحصیل دوا و غذا می نمود تا روزی در خانه ای میخواستند دختر خود را تزویج کنند به او گفتند اگر گیسوانت را میدهی ما عاریه کنیم به گیس دخترمان به تو میدهیم آنچه میخواهی ناچار داد شیطان آمد نزد ایوب و نسبت زشتی به عیالش داد و از این جهت گیسوان او را بریدند قسم یاد کرد که اگر آمد و گیسوانش بریده شده صد تازیانه باو بزند موقعی که آمد دید بریده شده جهت پرسید شرحش را بیان کرد دیگر طاقت او تمام شد چون غیرة اللَّه بود عرض کرد:

أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ.

حقیر و لو در جایی ندیدم و لکن بقلبم الهام شد که این نصب و عذاب همین خبری بود که شیطان بایوب داده بود و طاقت او تمام شد چنانچه ابی عبد اللَّه الحسین هم در همان حال که روی زمین افتاده دید لشگر حمله کردند بخیمه گاه طاقت نیاورد با سر زانو رو بآنها رفت و فریاد زد: یا شیعة آل ابی سفیان انا الذی اقاتلکم و انتم تقاتلونی

ص: 249

و النساء لیس علیهن جناح تا لشگر را برگردانید و اما نسبت باموال و اولاد و بدن شیطان قدرتی نداشته و اللَّه العالم خداوند کلیه بلیات را از او دفع فرمود خطاب شد باو:

[سوره ص (38): آیه 42] .... ص : 250

ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42)

پاشنه پا را بر زمین بزن چشمه آبی ظاهر شود این آب مغتسل تو باشد و آب سرد گوارایی است از آن بیاشام غسل کرد و آشامید بکلی مرض رفع شد.

[سوره ص (38): آیه 43] .... ص : 250

وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (43)

و بخشیدیم برای او اهل او را تمام اولادهایی که تلف شده بودند چه قبل از کسالت او و چه در حال کسالت او زند شدند و خداوند مثل آنها را هم به او عنایت فرمود که آنها مضاعف شدند و این موهبت رحمتی بود و تفضلی در حق ایوب و یادآوری برای صاحبان لبّ و عقل و ادراک.

که تمام افعال الهی چه اخذ و چه اعطاء چه نعمت و بلاء از روی حکمت و مصلحت است انسان باید در بلاء صبر کند و در نعمت شکر إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ- زمر آیه 13- لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ابراهیم آیه 7- حتی در اخبار دارد که مواشی و مزارع او دو برابر شد.

[سوره ص (38): آیه 44] .... ص : 250

وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)

و بگیر بدست خود یک دسته ترکه پس بزن به آن دسته و ضغث و حنث قسم نکرده ای محققا ما یافتیم ایوب را صابر.

نظر به اینکه قسم یاد کرده بود که اگر گیسوان رحمة بریده شده صد تازیانه به او بزند و چون رحمة آمد و گیسوانش بریده شده بود و دید

ص: 250

بی تقصیر است متحیر شد اگر بخواهد بقسم خود عمل کند ظلم در حق او است و اگر صرفنظر کند حنث یمین است و هر دو حرام است خداوند دستور داد که صد ترکه یک مرتبه باو بزند که نه حنث یمین شود و نه ظلم بطرف و این حکم در شریعت اسلام هم جاری شد که اگر مردی زنا کرد یا زنی زنا داد لکن مریض است یا ضعیف است که اگر بر او حد جاری شود تلف میشود باید همین معامله را با او کرد و در اخبار تمسک بهمین آیه کرده اند و از مفاد آیه و لسان اخبار ممکن است استفاده عموم کرد مثل مجنون و غیر بالغ و صاحبان اعذار آنها را هم بهمین نحو رفتار کرد نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ نیکو بنده ای بود ایّوب بدرستی که او بازگشتش در هر حالی بخدا بود.

هر چه بلاء شدیدتر میشد بر صبرش افزوده می شد و شکرش بیشتر می شد و عبادتش زیادتر میشد بسیار مقام بلندی است که خدا بفرماید نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ و گفتند علّت معمم است که اگر بگویند «الخمر حرام لانه مسکر» دلالت دارد بر حرمت جمیع مسکرات و لو اطلاق خمر بر او نشود و در اینجا دلالت دارد بر خوبی هر بنده ای که اوّاب باشد و لو ایوب نباشد.

[سوره ص (38): آیه 45] .... ص : 251

وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ (45)

و یاد کن بندگان ما را ابراهیم و اسحق و یعقوب صاحبان ایادی و ابصار بودند.

وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ که یک تنه در مقابل یک دنیا مشرک قیام کرد و اصنام آنها را در هم شکست و قدرت نمایی های دیگر حتّی با

ص: 251

نمرود محاجّه کرد.

وَ إِسْحاقَ که وصیّ حضرت ابراهیم بود و نامش اسرائیل بود و تمام انبیاء بنی اسرائیل از نسل او بودند و نسلش تا دامنه قیامت باقی است.

وَ یَعْقُوبَ که شرح حال او و بکاء او در سوره یوسف مفصّلا گذشت.

أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ایدی جمع ید و از برای ید اطلاقاتی است: ید جارحه، ید ذی الحق که می گویی «لفلان علیّ ید» ید قوت و قدرت یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ید بذل و احسان و انفاق قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ- مائده آیه 69- و در اینجا قیام بوظائف عبودیت است شخصی عبادت تزکیه اخلاق و نوعی ارشاد و هدایت. و ابصار جمع بصر است بمعنی بینایی قلب بنور علم و معرفت و بالجمله جامع علم و عمل هر دو بودند که در حدیث است که افراد انسان چهار قسم هستند

«عالم متمسّک و عالم متهتّک و جاهل متنسّک و جاهل متهتّک»

اولی اهل نجات و بقیّه اهل عذاب. «عالم بی عمل و چشمه بی آب یکی است» در قیامت سؤال میشود

«هلا عملت»

عذر می آورد نمیدانستم خطاب میرسد

«هلا تعلمت»

انسان بخواهد پرواز کند باوج سعادت دو بال میخواهد علم و عمل و لکن اکثر چشم قلبشان روشن نیست یا به کفر و زندقه کور شده یا بصفات خبیثه مریض شده یا حب شهوات روی او را پوشانیده.

[سوره ص (38): آیه 46] .... ص : 252

إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ (46)

ص: 252

محققا ما اینها را خالص کردیم بخلوص یاد دار آخرت.

إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ از صفات خبیثه و اعمال سیئه و وساوس شیطانیه و خیالات فاسده و شهوات نفسانیه و شبهات وارده و عوارض نفسانیه از شک و سهو و نسیان و غفلت و خطا و اشتباه که معنی عصمت است که اولین شرط در انبیاء و اوصیاء است.

بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ فقط قلوب اینها متوجه بعالم آخرت و قرب به مقام ربوبی است که عملا بجمیع انحاء عبادات اشتغال دارند و در مقام هدایت و ارشاد دیگران به اندازه قدرت و توانایی کوشش میکنند.

[سوره ص (38): آیه 47] .... ص : 253

وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ (47)

و محققا اینها نزد ما هر آینه از برگزیدگان بسیار خوب هستند که خداوند انبیاء و اوصیاء آنها را برگزید بر جمیع عالمین چنانچه میفرماید إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ- آل عمران آیه 30- که شامل جمیع انبیاء و اوصیاء آنها میشود و عالمین شامل ملائکه و روحانیین و جن و انس میشود بلکه مقام خلیفة اللّهی به آنها عنایت فرمود که خطاب شد به ملائکه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً- بقره آیه 28- و خطاب بداود شد در همین سوره آیه 25: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ شرحش گذشت و در زیارات ائمّه بسیار داریم خلفاء اللَّه خلیفة اللَّه و رسوله.

[سوره ص (38): آیه 48] .... ص : 253

وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ (48)

و یاد کن اسماعیل و یسع و ذا الکفل را و کل اینها از اخیار بودند وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ ذبیح اللَّه که نسل ابراهیم از این اسماعیل تا

ص: 253

قیامت باقی است و رسول محترم و ائمه اطهار از نسل او هستند و ذراری پیغمبر و ائمه سادات بلکه بسیاری از غیر سادات که از طرف امهات نسبت دارند از ذراری او هستند.

وَ الْیَسَعَ بعضی گفتند یسع بن اخطوب پسر عم الیاس است که خلیفه الیاس بود در بنی اسرائیل.

وَ ذَا الْکِفْلِ بعضی گفتند الیاس است بعضی گفتند پیغمبری بود بعد از سلیمان بحکم داود حکم میکرد بعضی گفتند پیغمبری بود قبل از عیسی مبعوث شده بود بالجمله انبیاء الهی بسیار بودند که معروف به صد و بیست و چهار هزار هستند و قلیل معدودی را خداوند در قرآن مجید ذکر فرموده چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ- مؤمن آیه 78- و در سوره نساء بعد از اینکه اسامی بسیاری از آنها را ذکر فرموده میفرماید: وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ- آیه 162 و 163-.

وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ کسانی که خداوند شهادت دهد که وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ دلالت بالصراحه دارد که به قدر خردلی عیب و نقص در آنها نیست و این فوق مقام عصمت است.

[سوره ص (38): آیه 49] .... ص : 254

هذا ذِکْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ (49)

این بیانات یادآوری است و از برای متقین بازگشت خوبی است هذا ذِکْرٌ که انبیاء را بخوبی یاد کنید و از آنها سرمشق بگیرید و بر طبق رفتار آنها رفتار کنید و به اخلاق و صفات آنها آشنا شوید و به

ص: 254

جمیع آنها معترف باشید چنانچه در چند موضع از قرآن به این معنی اشاره فرموده:

1- قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ، وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ- بقره آیه 130-.

2- آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ- بقره آیه 285- 3- قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ، وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ- آل عمران آیه 78-.

تنبیه: عدم تفرقه بین انبیاء در نبوت و رسالت و آنچه آورده اند از جانب حق بوده و عصمت و طهارت و سایر شئونات نبوت است.

اما در افضلیت تفاوت فاحشی دارند چنانچه میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ- الآیه- بقره آیه 254- تا برسد بوجود مقدس پیغمبر ما که تمام جهات افضلیت در او بود خود افضل تمام انبیاء و همچنین اوصیاء طیبین او دینش افضل تمام ادیان کتابش افضل تمام کتب شریعتش افضل تمام شرایع امتش افضل تمام امم.

وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ مراتب تقوا را در اول سوره بقره و در بسیاری از موارد تذکر داده ایم تقوای از عقائد فاسده و مذاهب

ص: 255

باطله و از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و از کبار معاصی بالاخص آنچه باعث زوال ایمان میشود و از ترک فرائض الهی و از کلیه معاصی و از خیالات سوء و از اشتغال بزخارف دنیوی ما زاد از حد ضرورت و لزوم و حسن بازگشت دلالت دارد بر اینکه از اول موت براحتی قبض روح میشود مثل گلی که استشمام کند و خردلی وحشت و اضطراب در قبر و در عالم برزخ و صحرای محشر بر او نباشد (اللّهم اجعلنا من المتّقین بمحمّد و آله الطاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین).

[سوره ص (38): آیه 50] .... ص : 256

جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ (50)

بهشت های عدن که تمام درهای آنها بروی انها باز میشود جَنَّاتِ شامل تمام هشت بهشت میشود.

عَدْنٍ بمعنی خلود و ثبات است اشاره بدوام چنانچه باین مناسبت معادن را معادن گفتند ثابت در ارض است.

مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ هر صفت حمیده و عمل حسنه یک دری است از درهای بهشت که در همین دنیا هر چه از آنها را دارد آن درها بروی او باز میشود.

[سوره ص (38): آیه 51] .... ص : 256

مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ (51)

پس از دخول در جنات در قصرهای عالیه بر سریرهای مرصّع و متّکاهای زرباف تکیه می دهند و می طلبند در آن بهشت ها به میوه های بسیار و آب گوارا.

مُتَّکِئِینَ فِیها اشاره به اینکه هیچگونه زحمتی بر آنها نیست که برخیزند بروند میوه و خوراکی بدست آورند.

یَدْعُونَ فِیها آن قدر غلمان و حور مهیا هستند و حاضر بخدمت

ص: 256

که هر چه بخواهند برای آنها فوری حاضر میکنند.

بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ فواکه بهشتی بسیار است

«فیها ما تشتهیه- الانفس و تلذ الاعین و ما خطر علی قلب بشر».

وَ شَرابٍ شرابهای بهشت هم بسیار است أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی رزقنا اللَّه تعالی ان شاء اللَّه.

[سوره ص (38): آیه 52] .... ص : 257

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (52)

و نزد این متقین حوریانی هستند که چشم کوتاه کرده و فرو انداخته تمام یک شکل و یک قد و یک سن.

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ- و الصافّات آیه 47- در خبر دارد

«یری مخ ساقیها من وراء سبعین حلة کما یری الجواهر تحت الماء و لو سبعین طبقه»

بزبان امروزی لباس بدن نما

[سوره ص (38): آیه 53] .... ص : 257

هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ (53)

این است آنچه وعده داده شده اید برای روز رسیدگی به حساب هر یک.

الطافی که خداوند باهل ایمان و تقوا دارد منحصر باین ها نیست و به اصطلاح اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند قبل الموت ملائکه بشارت می آورند انوار مقدسه رسول اللَّه و ائمه هدی بالای سرش می آیند و تا اذن ندهد قبض روح نمیشود و ملائکه به استقبالش می آیند و بدیدنش در قبر و قبرش بقدر مد بصر توسعه پیدا میکند و دری از بهشت، به رویش باز میشود و هر روز تحف و هدایا برای او می آید و روحش در وادی السلام با ارواح مؤمنین محشور میشود و صبح قیامت با صورت نورانی

ص: 257

و حلل بهشتی و استقبال ملائکه یا با کفن های خود در طرف راست محشر پای منبر وسیله زیر لوای حمد کنار حوض کوثر خدمت انبیاء و مؤمنین وارد میشود و حساب یسیری و میزان سنگینی و سهولت عبور از صراط تا دخول در بهشت که دیگر تمام شدن ندارد.

[سوره ص (38): آیه 54] .... ص : 258

إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (54)

محققا این نحوه است هر آینه روزی دادن ما که نیست از برای او از بین رفتن و تمام شدن.

توضیح اینکه آنچه خداوند عنایت و تفضّل فرماید صدق رزق، و روزی میکند نفس ایجاد و خلق و افاضه حیات و ابقاء آن و ایمان و علم و عقل و اخلاق فاضله و اعمال حسنه و توفیق و تأیید و صحت و سلامت و سایر نعم الهیه ظاهریه و باطنیه دنیویه و اخرویه و هر چه تصور کنی تمام رزق است می گویی در دعا

(اللهم ارزقنی ایمانا ثابتا و عقلا کاملا و لبا راجحا و عملا صالحا و علما نافعا و مالا کثیرا و ادبا بارعا و عمرا طویلا و خیر الدنیا و الاخرة و اولادا متقین و ذریة و نعما باقیة و حشرا مع النبیین و الشهداء و الصالحین و شفاعة مقبولة و دعاء مستجابا و حبا لاولیائک و بغضا لأعدائک و دخولا فی جناتک و نجاة من عذابک و رضا بقضائک و صبرا علی بلائک.)

(إِنَّ هذا لَرِزْقُنا) از ابتداء خلقت انوار مقدّسه و ارواح بندگان و عوالم علویه از لوح و قلم و عرش و کرسی و کرات جویه و سماوات، و ملائکه و عوالم سفلیه و عالم آخرت و جنات عالیه و حور و قصور که دیگر ما لَهُ مِنْ نَفادٍ ابد الاباد لا ینفذ ابدا و لا یزول خالدا فیها ابد الابدین و دهر الدّاهرین.

ص: 258

[سوره ص (38): آیه 55] .... ص : 259

هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ (55)

این است برای متقین و محققا از برای اهل طغیان و سرکشان هر آینه بد بازگشتی است.

هذا اشاره به آیات قبل است راجع باهل تقوا لذا محل وقف است وقف مطلق.

وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ طاغی کسی را گویند که سرکشی و سرپیچی کند و زیر بار نرود و تمکین نشود و این شامل جمیع طبقات کفار میشود از طبیعی که اعتراف بوجود حق نمیکند و مشرکین که قبول توحید نمی کنند و سایر کفار که تصدیق انبیاء نمی کنند و منافقین که در باطن انکار دارند و ضالّین که در ضلالت و گمراهی و جهالت خود را انداختند و مضلّین که دیگران را از صراط مستقیم بیرون بردند و متکبرین که از تحت فرمان خارج شدند و ظالمین که در حق انبیاء و اولیاء الهی ظلم کردند، و معاندین و ناصبین و مخالفین و منکرین و مبدعین و شاکین و امثال اینها که هیچ گونه مراتب تقوا را ندارند طاغین هستند.

لَشَرَّ مَآبٍ هر آینه بد بازگشتی دارند شری که خدا بفرماید آن است که هیچگونه رایحه خیری در او نباشد و مآب بمعنی بازگشت شامل میشود حال احتضار را الی الابد که اول رجوع و بازگشت حال احتضار آخر دنیا و اول آخرت است نقطه مقابل اهل تقوا ملائکه عذاب می آیند جای او را در جهنم نشان میدهند به اشد انحاء قبض روحش میشود. وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ- الایه- انعام آیه 93 و قبرش

حفره من حفرات النیران

وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ

ص: 259

یُبْعَثُونَ

مؤمنون آیه 102- و روز بعث هم خطاب میرسد خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ- الحاقه آیه 30 الی 32- سپس خداوند شرّ مآب را تفسیر می فرماید.

[سوره ص (38): آیه 56] .... ص : 260

جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (56)

اوّلا منزلگاه و جایگاه و فرودگاه آنها را معین میفرماید:

جَهَنَّمَ جهنم مجموعا یک حیوانی است شبیه افعی و بقدری بزرگ است که با اینکه تمام کفّار جنّ و انس و سایر فرق ضالّه را در آن بریزند خطاب میرسد یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ- ق آیه 29- او را ملائکه عذاب با زنجیرهای آتش می آورند صحرای محشر که میفرماید وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ- الایه- فجر آیه 24- دهن باز کرده و از دهانش آتش شعله میزند مثل اینکه میخواهد تمام اهل محشر را بلع کند که تمام بوحشت می افتند از منظره او.

یَصْلَوْنَها این طاغین را که شرحش بیان شد می اندازند و پرت میکنند در این جهنم با همان وضعی که ذکر شد.

فَبِئْسَ الْمِهادُ این منزلگاه آنها و ثانیا شراب و آب آنها را معین میفرماید:

[سوره ص (38): آیه 57] .... ص : 260

هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ (57)

اینست مکان آنها پس از دخول باید بیاشامند و بچشند حمیم که آب مس گداخته و غساق که از چرک و خون آمیخته شده که میفرماید لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ- انعام آیه 69- یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ- حج آیه 20- و اوصاف حمیم تقریبا در بیست مورد در قرآن ذکر شده و غساق که میفرماید لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً إِلَّا حَمِیماً وَ غَسَّاقاً نبأ آیه 25-.

ص: 260

[سوره ص (38): آیه 58] .... ص : 261

وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ (58)

و دیگر عذابهایی است شبیه اینها به انواع مختلفه و اوصاف و الوان متعدده که در شدت و عقوبت هم جفت اینها هستند.

مثل شجره زقوم که میفرماید إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ- الصافات آیه 60- و نیز میفرماید إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ- دخان آیه 43- و نیز میفرماید ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ- واقعه آیه 51- و مثل مقامع من حدید و الاغلال و السلاسل و اصفاد و لباس قطران که میفرماید وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ- ابراهیم آیه 50 و 51- و غیر اینها از انحاء عذابها.

[سوره ص (38): آیات 59 تا 60] .... ص : 261

هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (59) قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60)

و این فوجی است که اتباع شما هستند و با شما اقتحام میکنند در عذاب و مجتمع میشوند با شما هیچگونه رحمتی و عنایتی به آنها نمیشود محقّقا آنها هم بآتش شما واصل میشوند و در آتش انداخته میشوند آنها به شما و رؤساء و پیشوایان خود میگویند بلکه شما هیچگونه را حتی و عنایتی ندارید، شما پیشاپیش ما در آتش انداخته شده اید و بر ما مقدم شده اید پس بد جایگاهی است.

اخبار بسیار داریم که دسته اول غاصبین حقوق ائمه اطهار

ص: 261

هستند که به عذابهای مذکوره در آیات قبل معذب میشوند از بنی امیه و بنی العباس و دیگران.

و دسته دوم هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ اتباع آنها از مخالفین و معاندین هستند که در تعقیب آنها وارد میشوند و در آیات تعبیر به ضعفاء میکنند و پیشینیان را بمستکبرین و محاجه آنها را با یکدیگر بیان میفرماید:

لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ آنچه عبادت کردند از نماز و روزه و حج و تلاوت قرآن اذکار و غیرها بقدر خردلی ارزش ندارد چون ایمان و ولایت نداشتند که شرط اولی صحت است و میفرماید وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25- قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ گفتند ضعفاء و اتباع به رؤساء و اکابر بلکه شما نیست مرحبایی به شما و هیچگونه نیکی و خوبی.

أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا شما هم در دنیا بر ما جلو افتادید در ضلالت و گمراهی و ما بتبع شما و متابعت شما در ضلالت افتادیم و هم در آخرت پیشاپیش ما وارد جهنم شدید و در شکنجه عذاب افتادید.

فَبِئْسَ الْقَرارُ پس بد منزلگاهی بر خود و بر ما اختیار کردید بلکه عذابهای ما هم بر شما بار شده چون شما فاعل بالتسبیب بودید و سبب ضلالت ما شدید علاوه بر عذابهای خود.

[سوره ص (38): آیه 61] .... ص : 262

قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ (61)

و این ضعفاء و اتباع میگویند پروردگارا کسانی که مقدم شدند و پیشوای ما شدند در عذاب و ضلالت پس زیاد کن آن را عذاب را و مضاعف فرما در آتش

ص: 262

دعائی که از اهل عذاب مستجاب میشود همین است که بعدد اتباع عذاب رؤساء و اکابر زیاد میشود بلکه همین اتباع هم چون اتباعی داشتند که هر دسته یک دسته دیگر را اضلال کرده و بالاخص علماء آنها عذاب آنها هم مضاعف میشود چنانچه خداوند میفرماید: قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ- اعراف آیه 36-

[سوره ص (38): آیات 62 تا 63] .... ص : 263

وَ قالُوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (62) أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (63)

و میگویند این مخالفین که در عذاب جهنم می سوزند چه شده که ما نمی بینیم کسانی را که ما آنها را از اشرار می شمردیم گرفته بودیم آنها را سخریه می کردیم نیستند در جهنم یا چشم ما آنها را نمی بیند.

اخبار بسیاری داریم از کلینی در کافی و شیخ مفید در اختصاص و شیخ طوسی در امالی و از عیاشی از جابر جعفی و از محمد بن الحسن الصفار و از علی بن ابراهیم و غیر اینها از اکابر علماء تمام مسندا از ائمه اطهار که جماعتی از اکابر اصحاب ائمه خدمت آنها شکایت میکردند که این عامه مخالفین ما را شریرترین ناس میدانند حتی از مشرکین و کفّار و ما را رافضی میگویند ائمه اطهار برای آنها قسم یاد میکردند و در بعض اخبار غضبناک میشدند و می فرمودند قسم بخداوند که ده نفر از شما شیعیان در جهنم نمیروید و کم میکردند تا یک نفر از شما در جهنم وارد نمی شوید ما گنهکاران شما را شفاعت میکنیم و بهشت می بریم شما در بهشت متنعم هستید آنها در جهنم پی شما میگردند سپس، تمسک باین آیات میفرمودند. و این اخبار چون مفصل است از نقلش خودداری کردیم و اغلب اینها متقارب المضمون است و خلاصه آن را تذکر دادیم.

ص: 263

[سوره ص (38): آیه 64] .... ص : 264

إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (64)

محققا اینکه فرمودیم هر آینه حق است و ثابت مخاصمه نمودن اهل آتش است.

اهل عذاب برای اینکه بتوانند رفع عذاب از خود کنند با اینکه تقصیر آنها بر خود آنها مکشوف شده گناه خود را گردن یکدیگر می اندازند یکی میگوید پدر و مادر مرا گمراه کردند یکی میگوید رفقا و دوستان یکی رؤسا و اکابر یکی فامیل و اقارب و هکذا تمام بجان یکدیگر می افتند چنانچه میفرماید الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ- زخرف آیه 67- خداوند میفرماید قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ- ق آیه 27- حجت بر همه تمام شده و عذری بر احدی باقی نمانده.

[سوره ص (38): آیه 65] .... ص : 264

قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (65)

بفرما جز این نیست که من آمده ام برای انذار تمام مکلفین از جن و انس الی یوم یبعثون از شرک و کفر و ضلالت و معاصی و نیست الهی مگر اللَّه خداوند واحد قهار.

قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ معنی این نیست که فقط مکلف به انذار هستم زیرا انبیاء مبشر هم هستند هادی و راهنما هم هستند بلکه مراد اینست که عهده دار اینکه شما هدایت شوید و اطاعت کنید و متقی شوید نیستم باید حجت از هر جهت تمام شود «تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال».

وَ ما مِنْ إِلهٍ و نیست سزاوار پرستش نه خورشید و ماه و ستاره نه ملک نه انسان نه جن نه شجر نه حجر نه صنم نه منم.

إِلَّا اللَّهُ جز ذات مقدس اللَّه خالق آسمانها و زمین و ما بینهما

ص: 264

محیی و ممیت و رازق و معطی.

الْواحِدُ یکی است، از امیر المؤمنین سؤال کردند از معنی واحد فرمود چهار معنی دارد و دو معنی کفر و باطل است واحد بمعنی وحدت عددیه که در شمار آید یک دو و سه چنانچه نصاری گفتند اب ابن، روح القدس و وحدت نوعیه و جنسیه که یک فرد از نوع و جنس باشد و دو معنی صحیح است وحدت ذاتیه مثل و مانند و عدیل و شبیه ندارد و وحدت حقیقیه اجزاء جسمیه خارجیه و ذهنیه نوع و فصل، و وهمیه وجود و ماهیت ندارد صرف الوجود و بحت الوجود است صفات عارضه ندارد.

الْقَهَّارُ بر هر چیزی قادر است و احاطه قیومیه دارد و هیچ امری از تحت قدرت او خارج نیست.

[سوره ص (38): آیه 66] .... ص : 265

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (66)

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین ایندو است خداوند عزیز آمرزنده است.

رَبُّ السَّماواتِ اطلاق رب دلالتش بیش از اطلاق خالق است زیرا معنی خلق اینکه از کتم عدم بعرصه وجود آوردن است نیست راهست کردن و رب بمعنی تربیت و نگهداری و رشد و ترقی و نظم و ترتیب است هم علت موجده و هم علت مبقیه است خداوند این عوالم بالا را و این کرات جویه را بچه نحوی بحرکت و سیر انداخته با چه نحو منظمی که خردلی تندتر یا سبکتر یا وقوف ندارند هر کدام از مدار خود خردلی خارج نمیشوند.

وَ الْأَرْضِ این کره زمین با این ثقالت روی آب مثل کشتی

ص: 265

قرار داده و کره آب را در جوّ هوا و در سیر انداخته وضعی و انتقالی مرتب و منظم.

وَ ما بَیْنَهُمَا از ملک و جن و انس و حیوانات بحری و برّی طیور و وحوش و بهائم و حشرات و نباتات و معادن و جواهرات و جمادات و ابر و باد و باران و برف و تگرگ و هوا و آنچه از فهم ما خارج است.

الْعَزِیزُ قادر و قاهر و کبیر و علی و عظیم و محیط و غالب علی کل شی ء.

الْغَفَّارُ آمرزنده و گذشت فرموده که در خبر دارد فردای قیامت چون در مغفرت باز میشود که حتّی انبیاء و ملائکه به این وسعت تصور نمیکردند و دارد پیغمبر اکرم طلب مغفرت برای گنه کاران امت میکند خطاب میرسد یک سال یک ماه یک هفته یک روز یک ساعت قبل الموت توبه کردند می آمرزم و پیغمبر دائما عرض میکند،

ربّ زدنی » خطاب میرسد حتی بلغت الروح التراقی باز عرض میکند «رب زدنی» خطاب میرسد «اغفرا و لا ابالی» فقط قابلیت مغفرت میخواهد و آن ایمان است.

[سوره ص (38): آیات 67 تا 68] .... ص : 266

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68)

بفرما به امت که او نبأ عظیم است شما از او اعراض میکنید.

و نظیر این آیه شریفه در سوره نبأ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ و اختلاف کردند که مراد از نبأ عظیم چیست؟ بعضی گفتند قرآن است چون مشتمل بر انباء انبیاء است بعضی گفتند خبر قیامت است و اعراض از آن غفلت و انکار و عدم استعداد آن است بعضی گفتند آنچه پیغمبر از جانب خدا خبر داده و اعراض

ص: 266

از آن عدم تصدیق نبوّت او است لکن در اخبار ائمه اطهار در بعضی تفسیر به امیر المؤمنین شده که او نبأ عظیم است چنانچه کلینی از حضرت باقر (ع) مسندا نقل کرده فرمود

(هی فی امیر المؤمنین)

و از امیر المؤمنین فرمود

(ما للَّه آیة هی اکبر منّی و لا للَّه نبأ اعظم منّی)

و از محمّد ابن الحسن الصفّار مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

و النّبأ الامامة.

توضیح کلام اینکه دین مقدس اسلام تام است فوق التمام و کامل است فوق الکمال مشتمل بر جمیع عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و خالی است از هر عیب و نقصی از عقائد فاسده و صفات خبیثه و اعمال سیئه لکن تمام اینها بمنزله پیکر اسلام است که از هر جهت تام و تمام است لکن جسد بی روح است و یک مجسمه بیش نیست و روح، اسلام ولایت است که ایمان تحقق پیدا نمیکند الا بولایت و تمام آثار و مثوبات منوط باو است چنانچه در حق آدم خدا بملائکه خطاب فرمود چنانچه میآید در چند آیه بعد فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ و به اصطلاح عوام فوت کاسه گری است که تا نباشد کاسه نمیشود.

و شاهد بر اینکه مراد از نبأ عظیم ولایت است نه آنچه مفسرین گفتند اینکه آیه شریفه قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ خطاب به مسلمین است زیرا کفار و مشرکین از تمام اسلام و دین و قرآن حتی از توحید و رسالت معرض هستند نه از خصوص نبأ عظیم و این مسلمین هستند که از ولایت معرضند بعلاوه آیه سوره نبأ کفار و مشرکین اختلاف در اسلام ندارند بلکه بکلی منکر هستند و اختلاف در مسلمین است در امر ولایت و امامت ائمه هدی.

ص: 267

[سوره ص (38): آیه 69] .... ص : 268

ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی إِذْ یَخْتَصِمُونَ (69)

نبود از برای من از علم بملأ اعلی زمانی که مخاصمه میکنید.

از علی بن ابراهیم مسندا از اسمعیل جوفی میگوید: خدمت حضرت باقر (ع) در مسجد الحرام بودم سه مرتبه آیه شریفه سُبْحانَ الَّذِی أَسْری را تلاوت فرمود پس از آن مسجد اقصی را تفسیر فرمود به بیت المعمور که در لیلة المعراج جبرئیل تنها گذاشت پیغمبر را و حضرتش بالا رفت تا رسید به عالم انوار که حضرت ملأ اعلی را به همان عالم انوار تفسیر فرموده که حضرت رسالت میفرماید به آن عالم رسیدم میان من از زمین تا آنجا حائل شد خطاب رسید که را انتخاب کردی بر خلافت عرض کردم علی مرا از تمام خلق بیشتر دوست دارد خطاب شده مرا هم بیشتر، دوست دارد و من علی را انتخاب کردم بر وصایت و خلافت و امامت این خلاصه حدیث است و الا حدیث مبسوط است ما برای شاهد ذکر کردیم بپردازیم به تفسیر آیه شریفه:

ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی چون قبل از معراج حضرت بملأ اعلی نرفته بود میفرماید من علم بملأ اعلی نداشتم موقعی که رسیدم بملأ اعلی عالم انوار که در سوره نجم تعبیر به افق اعلی فرموده که میفرماید:

وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی که تمام علوم آنجا افاضه شد و تعیین خلیفه شد و در ذیل حدیث مذکور که اشاره شد میفرماید خطاب به پیغمبر رسید که به علی بشارت ده

یا محمّد یا محمّد بشّره بانه رایة الهدی و امام اولیائی و نور لمن اطاعنی و الکلمة الّتی الزمتها للمتقین من احبه احبنی و من ابغضه ابغصنی مع ما انی اخصه بما لم اخصه به احدا

ص: 268

فقلت یا رب اخی و صاحبی و وزیری و وارثی فقال انه امر قد سبق انه مبتلی و مبتلی به)

پس از آن دارد انگشت شمار چهار مرتبه خداوند فرمود

«مع ما انی قد نحلته و نحلته و نحلته و نحلته اربعه اشیاء- الحدیث».

إِذْ یَخْتَصِمُونَ خداوند خصم آنهایی باشد که خصم علی، و آل او هستند بالاخص نواصب، خلاصه کلام اینکه نصب خلیفه نه به اختیار رسول بوده و نه باختیار امّت و نه به شوری بلکه در ملاء اعلی عالم انوار خداوند متعال نصب فرموده.

[سوره ص (38): آیه 70] .... ص : 269

إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (70)

وحی نمیشود بسوی من مگر اینکه جز این نیست که من انذار کننده آشکارا هستم.

وجود مقدس حضرت رسالت یک کلمه و یک حرف از پیش خود و هوای نفس خود نمیزند آنچه می فرماید وحی الهی است چنانچه میفرماید وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی چنانچه در غدیر خم بعض معاندین و منافقین گفتند پیغمبر نصب علی را کرد از روی هوی چون پسر عمّ و داماد او بود حتی ملعونی گفت اگر از جانب خدا است صاعقه بیاید مرا بسوزاند صاعقه آمد و او را سوزانید بعضی گفتند شدید القوی جبرئیل بوده لکن جبرئیل تعلیم پیغمبر و معلم او نبود فقط قاصدی و پستی بود می آورد، شدید القوی ذات اقدس ربوبی بود و الا جبرئیل و تمام ملائکه از انوار مقدسه این خاندان تعلیم گرفتند که می فرماید:

«سبحنا فسبحت الملائکة و هللنا و هللت الملائکة الحدیث»

علی (ع) معلم جبرئیل بود که فرمود بگو

«انت الرّب

ص: 269

الجلیل و انا العبد الذلیل».

إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ باید انذار کند إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ- رعد آیه 8- بدا بحال منذرین که بانذار او انذار نمیشوند فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ یونس آیه 73- قوم نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی.

[سوره ص (38): آیه 71] .... ص : 270

إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ (71)

یاد کن زمانی که فرمود پروردگار تو از برای ملائکه محققا من خلق میکنم بشری که از گل باشد.

نظر به اینکه خداوند ارواح بندگانش را قبلا در عالم ارواح خلق فرموده بود و گویا ملائکه مطلع نبودند و البته باید این ارواح تعلق به ابدان پیدا کنند تا بتوانند تحصیل سعادت کنند لذا خطاب شد به ملائکه:

إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ که انسانی خلق کنم اعجوبه دهر که دارای تمام قوای ملکی و حیوانی و جنی باشد که:

آدمی زاده طرفه معجونی است کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ شرح مبسوطش در مجلد اول سوره بقره آیه 28 الی 33 گذشت و در جاهای دیگر هم اشاره شده.

[سوره ص (38): آیه 72] .... ص : 270

فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (72)

پس زمانی که تسویه او را نمودم و اسکلت او تمام شد و دمیدم در او از روح خود پس بیفتید برای او سجده کنید.

واقعا قدرت نمایی حق را تماشا کنید روحی که مجرد صرف است

ص: 270

خالی از صورت و ماده که اصلا نمیشود تصور کرد که چیست چون صورت ندارد که در ذهن درآید و لذا گفتند

«من عرف نفسه عرف ربه»

با یک جمادی که یک مجسمه گلی بیش نیست چنان خلطه و آمیزش دهد جل الخالق لذا میفرماید پس از انقلاب نطفه علقه، مضغه، عظام، لحم ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ- مؤمنون آیه 14 در جای دیگر میفرماید وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ مؤمن آیه 66- فَإِذا سَوَّیْتُهُ تسویه آدم نه فقط یک صورت گلی مجسمه باشد بلکه این گل را تبدیل به گوشت و استخوان و اوراد و احشاء و امعاء و اعضاء اجزاء داخلیه و تصویر صور ظاهریه از چشم و گوش و دست و پا و دهان و غیر اینها بعین مثل یک انسان که جدیدا از دنیا رفته فقط حواس ظاهره و باطنه ندارد چشم نمی بیند گوش نمی شنود زبان نمیگوید دست و پا حرکت نمیکنند قوای نفسانیه ندارد.

وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی روح خدا مخلوق خدا که هر روحی دارد، روح آدم دمیده شد در کالبد بدن چشم بینا شد و گوش شنوا شد زبان گویا شد اعضاء بحرکت درآمد مرده زنده شد و همین نحو خداوند فردای قیامت نسبت به تمام افراد بشر می نماید که پس از تمامیت اسکلت آنها صور دمیده میشود و ارواح آنها در کالبد بدن دمیده میشود زنده میشوند که میفرماید ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ- زمر آیه 68- بلی دو فرق است یکی آنکه صفات باطنیه ظاهر میشود که یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است- طارق آیه 9- دیگر آنکه صورتها مختلف میشود بسا با صورت سیاه بسا بصورت حیوانات وارد میشوند.

ص: 271

فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ اقسام سجده را مکررا اشاره کرده ایم و در اینجا سجده تعظیم و تکریم و تمکین و قبول خلافة اللَّه است و اطاعت و فرمانبرداری است نه سجده عبودیّت که مخصوص ذات اقدس حق است که الوهیت مختص بذات او است بعین شبیه سجده یعقوب و مادر یوسف و یازده برادرش بود نسبت به یوسف.

[سوره ص (38): آیات 73 تا 74] .... ص : 272

فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ (74)

پس چون موقعی که نفخ روح شد در آدم سجده کردند ملائکه کل آنها جمیع آنها مگر ابلیس بزرگی نسبت بخود کرد و سجده نکرد و بود از کافرین.

نظر به اینکه ملائکه معصوم هستند و خردلی مخالفت اوامر الهی نمیکنند چنانچه میفرماید لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ- تحریم آیه 6-.

فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ سه ادات عموم جمع محلّی به الف و لام الملائکة، و جمع مضاف کلهم و کلمه اجمعون. و از این جمله استفاده میشود که خلفاء الهی از آدم تا حضرت بقیة اللَّه بر تمام ملائکه حتی مقربین درگاه ربوبی مقام ولایت دارند و تمام در تحت اطاعت، و فرمان آنها هستند.

إِلَّا إِبْلِیسَ ابلیس از ماده بلس بمعنی یأس و ناامیدی است چنانچه میفرماید وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ- روم آیه 11- یعنی مأیوس میشوند و میفرماید أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ انعام آیه 44- إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ- مؤمنون آیه 79- إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ

ص: 272

مُبْلِسُونَ - زخرف آیه 74- و اسامی زیادی دارد: حرث، عزازیل شیطان، و صفات خبیثه دارد: عجب که خود را اشرف از ملائکه می پنداشت و در میان ملائکه اعبد آنها میدانست و کبر و استکبار بزرگی را بخود بسته بود و در جمیع مخلوقات ارضی و سماوی بالاتر از خود تصور نمیکرد و کفر که العیاذ خدا را عادل نمیدانست که ترجیح راجح بر مرجوح داده و خاک را مقدّم بر آتش داشته لذا زیر بار اطاعت آدم نرفت و تمکین نشد و سجده نکرد.

اسْتَکْبَرَ طلب بزرگی نمود غافل از اینکه کبریایی مختص بذات اقدس او است و بس چنانچه در حدیث قدسی است

«الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی فیه نزعته».

وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ بر ملائکه معلوم شد که اخبث مخلوقات الهی است نه اشرف و تمام این عباداتش از روی نفاق بوده چنانچه منافقین زمان نبی هم خود را اشرف مؤمنین و مسلمین وا می نمودند لکن پس از رحلت اخبث تمام مشرکین و کفّار بودند که میفرماید إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ- نساء آیه 144- که اینها شیاطین انسی بودند و شیطان منافق جنی بود.

[سوره ص (38): آیه 75] .... ص : 273

قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ (75)

خداوند خطاب فرمود به ابلیس چه مانع شد اینکه سجده کنی بآنچه که من بدو دست قدرت و حکمت خود خلق کردم بزرگی بخود بستی با بودی از عالین که مأمور بسجده نبودند.

قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ در اینجا «ان تسجد» میفرماید و در سوره اعراف میفرماید قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ- آیه 11- و

ص: 273

هر دو به یک معنی است به دو تعبیر در اینجا مانع از سجده توجه بود که جلوگیر تو شد از سجده به آدم و در آنجا چه مانع شد اینکه سجده نکردی به آدم نه آنچه مفسّرین گفتند که لاء زائده است و گفتیم کلمه زائده در قرآن نیست.

لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ مجسمه بواسطه ظواهر بعض آیات از برای خدا دو دست و جارحه و وجه قائل شدند و او را شبیه جوان سی ساله زیبا و مقبول گفتند مثل همین آیه و آیه شریفه وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ- مائده آیه 69- و آیه شریفه وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ- بقره آیه 109- و غیر اینها از آیات و غافل از اینکه مرا دید قدرت و ید حکمت است یعنی من از روی قدرت و مصلحت و حکمت آدم را خلق کردم و مراد از وجه مقام قرب برحمت است، یعنی قابلیت شمول رحمت پیدا میکند، و از ابن بابویه در کتاب بشارات الشیعة حدیث مفصلی در این باب از حضرت صادق روایت کرده که محل شاهد ما اینست که فرمود

من زعم ان للَّه وجها کالوجوه فقد اشرک و من زعم ان للَّه جوارح کجوارح المخلوقین فهو کافر باللّه- الحدیث

أَسْتَکْبَرْتَ أ استکبرت بوده همزه وصل ساقط شده، استکبار بزرگی بخود بستن است و از تکبر بدتر است زیرا تکبر یک چیزی در خود از حیث حسب و نسب و قوه و قدرت و ریاست و سلطنت می بیند تصور بزرگی میکند و استکبار هیچ منشأی ندارد باصطلاح بزرگی بیجهت میکند چنانچه شیطان چه قدرت و توانایی داشت.

أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ عالین عالم انوار است که فوق عالم ارواح

ص: 274

است که عالم ارواح فوق عالم ملائکه است که تعبیر به عالم عقول می کنند که بمذهب افلاطون عقول عشره قائل است و بمذهب ارسطو عقول عرضیه تعبیر میکند و در لسان اخبار انوار مقدسه انبیاء و بالاخص انوار مقدسه محمد و آل او است که فرمود:

«اول ما خلق اللَّه نوری»

و پس از آن دوازده حجاب آفرید و این نور را در آنها سیر داد در حجاب اول دوازده هزار سال تا حجاب دوازدهم هزار سال و در هر حجابی ذکری داشت تا عرش را آفرید و هفت هزار سال در عرش بود تا آدم را آفرید و در حدیث از ابن بابویه مسندا از ابی سعید الخدری که گفت از پیغمبر اکرم سؤال شد از عالین

«من هم یا رسول اللَّه الذین هم اعلی من الملائکة فقال رسول اللَّه (ص) انا و علی و فاطمة و الحسن و الحسین کنا فی سرادق العرش- الحدیث»

و معلوم است که اینها مصداق اتم بودند و این استفهام انکاری است شیطان خباثت باطن خود را ظاهر کرد و گفت:

[سوره ص (38): آیه 76] .... ص : 275

قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (76)

گفت ابلیس من بهتر و سزاوارترم از آدم خلق کردی مرا از آتش و خلق فرمودی او را از گل.

جواب این ملعون: اولا از کجا آتش بهتر از خاک و گل باشد جهنم از آتش است بهشت خاک بهشت که دارد زمین کربلا یک قطعه از بهشت است. و ثانیا سجده به آدم برای جثه آدم نبود و الا پیش از نفخ روح میفرمود سجده کنید فرمود فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ و ما فرض میکنیم آتش بهتر از گل است اگر یک قطعه نجاست را در یک ظرف بلوری گذارند در یک پارچه حریر و یک دانه جواهر

ص: 275

را در یک ظرف خزف در یک پارچه پنبه گذارند دلیل میشود که آن قطعه نجاست بهتر از آن دانه جواهر است روح پلید تو را در ظرف آتشی گذاردند و روح شریف آدم را در یک ظرف خاکی و ثالثا عقل و شعور تو بالاتر است از علم و حکمت الهی العیاذ خدا را جاهل و ظالم میدانی لذا خطاب رسید:

[سوره ص (38): آیات 77 تا 78] .... ص : 276

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ (78)

فرمود پس بیرون رو از میانه ملائکه و از این مرتبه عالیه پس محققا تو رانده درگاه الهی هستی و بدرستی که بر تو است لعنت من تا روز جزاء.

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها گفتند قبل از خلقت آدم که خدا طائفه جن را خلق نمود اینها در زمین فساد میکردند ملائکه مأمور شدند بسیاری از مرده جن را که شیاطین باشند هلاک کردند و شیطان که رئیس آنها بود اسیر کردند و بردند در آسمان دید ملائکه مقام قربی دارند و دائما مشغول عبادت هستند بطمع اینکه مقام آنها را حیازت کند مشغول، عبادت شد حتی خواست بر آنها پیشی بگیرد چون کفر او ظاهر شد خطاب «فَاخْرُجْ مِنْها» رسید.

فَإِنَّکَ رَجِیمٌ رجم سنگ را پرتاب کردن است لذا در زنای محصنه حدش رجم است یعنی سنگسار کردن او را خداوند پرتاب فرمود از آن مقام به مقام اسفل السافلین.

وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی لعن بعد از رحمت است در مقابل صلوات که قرب برحمت است.

إِلی یَوْمِ الدِّینِ دلالت بر دوام لعنت میکند که هر آنی یک مرتبه

ص: 276

بعد پیدا میکند و معلوم است هر بنده ای را که اضلال کند یک بعد پیدا میکند که آن بآن عذابش افزوده میشود و تعبیر به یوم الدین اشاره به اینکه آن روز بجزای خود میرسی و بعذاب جهنم واصل میشوی.

[سوره ص (38): آیه 79] .... ص : 277

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (79)

گفت شیطان پروردگار من حال که من رانده درگاه تو شدم، و مشمول لعن الی یوم الدین پس مرا مهلت ده زنده بمانم تا روزی که مبعوث میشوند.

واقعا حماقت و جهالت تا چه پایه است کسی که جهنم را دیده بهشت را دیده و فعلا رانده درگاه خدا شده و مشمول لعن الی یوم الدین گشته تقاضای عفو و گذشت نمیکند و میگوید:

قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ سرّش قساوت قلب، سیاهی دل و عدم قابلیت هدایت است مثل آنکه بگوید «النار و لا العار» یا بگوید «و ما عاقل باع الوجود بدین» یا بگوید (پهلوان زنده را عشق است)، و امروز هم این نمره اشخاص بسیار هستند خذلهم اللَّه تعالی.

[سوره ص (38): آیات 80 تا 85] .... ص : 277

قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (80) إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81) قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (82) إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (83) قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84)

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (85)

خداوند فرمود بدرستی که تو از مهلت دادگانی تا روز وقت معلوم.

ابلیس گفت پس چون من رانده درگاه و مشمول لعن الی یوم الدین شدم من هم پس بعزت تو قسم هر آینه اغوا میکنم اولاد آدم را با التمام مگر بندگان تو از آنها که از هر عیب و نقصی خالص هستند و از روی خلوص توجه بتو دارند خداوند هم فرمود

ص: 277

پس حق و ثابت است و حق است می گوییم هر آینه پر میکنم جهنم را از تو و از کسانی که از اولاد آدم متابعت تو را کردند بالتمام.

شرح این آیات را مفصلا در مجلد هشتم این تفسیر در سوره حجر از آیه 30 الی آیه 44 چهارده آیه بیان کردیم احتیاج به تکرار ندارد مراجعه فرمائید.

[سوره ص (38): آیات 86 تا 88] .... ص : 278

قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ (86) إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ (88)

بفرما به این مشرکین و کفار و غیر اینها من سؤال نمی کنم بر این رسالت و دعوت هیچ گونه اجر و مزدی و من نیستم از بخود بستگان که از پیش خود بگویم آنچه میگویم از آیات قرآن و بیان احکام نیست مگر ذکری از پروردگار عالمین و هر آینه خواهید دانست که من از جانب خدا آمده ام بعد از زمانی.

اگر ایمان آوردید پس از ایمان و اگر به کفر و شرک باقی ماندید پس از مردن و پس از زمان ظهور و زمان رجعت و پس از قیامت.

سؤال: چرا خمس و انفال و قطایع ملوک را برای خود قرار داد؟

جواب: اینها حقی بود که خدا معین فرموده غیر از عنوان اجر و مزد است مثل حقوق فقراء در زکاة و صدقات و حقوق واجب النفقه مثل عیال و والدین و اولاد و عبید و اماء مربوط به اجر و مزد نیست.

هذا آخر ما اردنا ایراده فی سورة «ص» و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الزمر و الحمد للَّه اولا و آخرا و دائما و مستمرا و الصلاة علی محمد و آله و اللعن علی اعدائهم و انا الحقیر الفقیر المسمی بالسید عبد الحسین و المدعو بالطیب غفر اللَّه له ذنوبه و خطایاه.

ص: 278

سورة الزّمر مشتمل بر 75 آیه- مکّی .... ص : 279

اشاره

بسم اللَّه و باللّه و الحمد للَّه و الصّلاة علی رسول اللَّه و آله، آل اللَّه و اللّعن علی أعداء اللَّه إلی یوم لقاء اللَّه فضلها: در برهان از ابن بابویه باسناده از هارون بن خارجه از حضرت صادق (ع) روایت کرده و در مجمع

(قال روی عن هارون بن خارجه عن ابی- عبد اللَّه: قال من قرء سورة الزمر اعطاه اللَّه شرف الدنیا و الاخرة و اعزّه بلا مال و لا عشیره حتی یهابه من یراه و حرم جسده علی النار و یبنی له فی الجنة الف مدینة فی کل مدینة الف قصر فی کل قصر مائة حوراء و له مع ذلک عینان تجریان و عینان نضّاختان و عینان مدهامّتان و حور مقصورات فی الخیام)

و در روایت ابن بابویه

(جنتان مدهامّتان و حور مقصورات فی الخیام و ذواتا افنان و من کل فاکهة زوجان)

و اخبار دیگری هم در این باب نقل کرده اند و ما بهمین حدیث اکتفاء میکنیم.

[سوره الزمر (39): آیه 1] .... ص : 279

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (1)

نازل کردن کتاب این قرآن مجید از خداوند متعال است که عزیز است در قوة و قدرت و قهر و غلبه و حکیم است عالم بحکم و مصالح است و تنزیل قرآن از روی حکمت و مصلحت است.

تَنْزِیلُ الْکِتابِ ممکن است مبتداء باشد و خبرش:

مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ و ممکن است خبر مبتداء محذوف باشد یعنی هذا تنزیل الکتاب و مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ متعلق بخبر است و مراتب نزول قرآن و اطلاق کتاب بر قرآن و اسامی آن و معنای عزیز و حکیم مکرر در بسیاری از سور بیان شده زائد بر این احتیاج بتکرار نیست.

ص: 279

[سوره الزمر (39): آیه 2] .... ص : 280

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (2)

محققا ما نازل کردیم بسوی تو این کتاب را بحق پس عبادت کن اللَّه را و خالص نما از برای او دین را.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ کتابی که میفرماید وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59 و میفرماید وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً اسراء آیه 106 و میفرماید وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً نبأ آیه 29 و میفرماید وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً اسراء آیه 83 و میفرماید وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ فصلت آیه 41 و 42 و غیر اینها از آیات و مراد از حق ثابت و محقق است تا دامنه قیامت در حفظ الهی و موافق با حکمت و صلاح بندگان صلاح دنیا و آخرت و خالی از نقص و عیب و باطل لذا میفرماید إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 و میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9.

فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ پس بعد از نزول قرآن بنده گی کن خداوند متعال را زیرا عبادت مختص بذات اقدس او است نباید غیر او را پرستید نه اصنام و نه شمس و نه قمر و نه شجر و حجر و نار و انس و جن و ملک بلکه نباید هوی پرست باشد که میفرماید أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ- الایه جاثیه آیه 22 بلکه از امیر المؤمنین (ع) است عرض میکند

ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا من جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک

و این معنی نیست که خوف از نار ندارم یا طمع ببهشت بلکه عبادت برای آن نمیکنم که اگر بهشت و نار هم نبود عبادت تو را میکردم.

[سوره الزمر (39): آیه 3] .... ص : 280

أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (3)

آگاه باشید از برای خدا دین خالص است.

یعنی خدا قبول نمیفرماید مگر دین خالص را خلوص در دین اینست که چیزی در دین داخل نکنند و چیزی از آن را کسر نگذارند که مکرر گفته ایم ایمان

ص: 280

مرکب ارتباطیست مثل نماز اگر چیزی بر آن افزوده شود یا کم شود عمدا نماز باطل است و نماز نیست همین نحو اگر یک بدعتی در دین گذارده شود و لو مثل تکتّف در نماز یا تأمین پس از حمد یا ترک تسمیه در سوره یا غسل بجای مسح یا سجده بر غیر ما یصح السجود علیه یا افطار قبل از مغرب و از این قبیل ها بسیار است از دین خارج میشود یا قبول ایمان از روی خوف یا طمع ایمان نیست یا ریاء در عمل و عبادت که در کلیه عبادات علاوه بر قربت خلوص هم شرط است و امروز در میان جامعه ایمان بسیار کم است چه اندازه احکام الهیه تعطیل است حد زنا حد سرقت حد قتل عمدی و خطایی حد شرب تقسیم میراث حد بلوغ و هزارهای دیگر آنهم نه فقط از روی عصیان باشد بلکه از روی انکار است حتی ترک واجبات و فعل محرمات که واجب الهی را واجب نداند و حرام الهی را حرام نشمارد ایمان و دین خالص نیست «این رشته سر دراز دارد» اکنون تا کجا کشیده شده و بعد از این تا کجا کش پیدا کند حتی دارد اگر کسی از دنیا رفت با ایمان خالص ملائکه تعجب میکنند که چه نحو ایمان خود را حفظ نموده.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ و کسانی که گرفتند برای پرستش از غیر خداوند متعال اولیائی و آلهه ای بعنوان اینکه ما پرستش نمیکنیم اینها را مگر برای اینکه ما را نزدیک کنند بسوی خدا قرب و منزلتی محققا خداوند حکم میفرماید بین آنها در آنچه آنها بودند در او اختلاف میکردند توضیح کلام اینکه مشرکین منکر خدا نبودند مثل طبیعیین لکن میگفتند ما چون خدا را ندیده ایم و در عبادت توجه لازم دارد ما این اصنام و شمس و قمر و کواکب و ملک و جن و برخی از حیوانات مثل گاو و گوساله و شجر و حجر را مقرب درگاه الهی میدانیم بآنها توجه میکنیم تا آنها شفاعت کنند در پیشگاه احدیت و ما قرب و منزلت پیدا کنیم نزد او ولی غافل از اینکه انسان در هر حالی مواجه

ص: 281

شیئی است لکن خداوند متعال که احاطه بجمیع ممکنات دارد و از هر چیزی بانسان نزدیک تر است که میفرماید وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 15 بهر طرفی توجه کند توجه بخدا است چنانچه میفرماید وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ بقره آیه 109 و فرق است بین قبله و بین پرستش قبله مسلمین کعبه معظمه قبلا بیت المقدس قبله ملائکه بیت المعمور لکن کعبه و بیت المقدس و بیت المعمور را نمیپرستیدند پرستش مختص باو است و بس لذا میفرماید:

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ و غیر خدا را پرستش میکنند.

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی مقول قول مشرکین است چه به زبان قال بگویند یا بزبان حال که ما عبادت اینها را نمیکنیم مگر ما را به خدا نزدیک کنند.

(سؤال) یک چوب و فلز چه قربی دارد که انسان را بخدا نزدیک کند؟

(جواب) این مشرکین اصنام خود را تخیّل میکردند شبیه ملائکه و آنها را مقرب میدانستند چنانچه اول دستگاه شیطان برای شرک این بود که صورة انبیاء را و مجسمه آنها را بپرستید تا قرب بخدا پیدا کنید.

(تنبیه) این آیه شریفه و لو در عبده اصنام است لکن بتنقیح مناط کسانی که توجه بغیر انبیاء و ائمه پیدا کردند و جعل خلیفه کردند آنها هم در این حکم شریک هستند که میفرماید:

إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ حکم الهی اینست إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما- وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ انبیاء آیه 98 و 99.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ محققا خداوند هدایت نمیکند کسی را که دروغ گو باشد و کافر باللَّه و کفران نعمت او را بکند.

عدم هدایت نه برای کوتاهی در دعوت باشد بلکه برای عدم قابلیت محل

ص: 282

است چون قلب سیاه شد قساوت گرفته از قابلیت افتاده لذا إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی این همه اسباب هدایت از اعطاء عقل و ارسال رسول و انزال قرآن و جعل احکام کافی بر هدایت او نیست نطفه پاک بباید که شود قابل فیض و رنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود مَنْ هُوَ کاذِبٌ علی اللَّه و رسوله و اولیائه.

کَفَّارٌ کفران نعمتهای الهی میکنند چه نعمتی بالاتر از این است که میفرماید لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران آیه 158 و مع ذلک منکر شوند و کفران کنند و تکذیب کنند.

[سوره الزمر (39): آیه 4] .... ص : 283

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفی مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (4)

اگر بر فرض محال خداوند اراده داشت که اولاد بگیرد اختیار با او بود که هر کرا برگزید برای اولادی از آنچه خلق میفرماید منزه است خدای متعال از اخذ اولاد او است اللَّه یگانه قاهر بر کل مخلوقات.

چون بسیاری از مشرکین ملائکه را دختران خدا میدانند نصاری عیسی را پسر خدا یهود عزیر را این تورات رایج آدم را پسر خدا وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21 خدا میفرماید:

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لو امتناعیه است یعنی محال است خداوند همچه اراده ای بفرماید چون ذات اقدسش صرف الوجود است مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3 وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ انعام آیه 100 لَاصْطَفی مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ تعیین آن بید شما نیست لکن سُبْحانَهُ خداوند منزه است از جسم و جسمانی و تولید و تناسل و زن و فرزند.

هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ او است خدای یگانه بوحدة ذاتیّه نه زائیده

ص: 283

شده و نه میزاید قاهر فوق عباده تمام مقهور تحت اراده او هستند و اعجب از این اینکه بعضی را خدا دانستند چنانچه میفرماید لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ مائده آیه 19 و بعض صوفیه علی علیه السلام را خدا دانسته یا حسین علیه السلام را میگوید:

باز دیوانه شدم زنجیر کو من حسین اللّهیم تکفیر کو

[سوره الزمر (39): آیه 5] .... ص : 284

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (5)

خلق فرمود آسمان ها را و زمین را بحق از روی حکمت و مصلحت صحیح درست بجا و بموقع میگذارد شب را بر روز یعنی میافزاید و روز را بر شب و مسخر فرمود خورشید و ماه را کل اینها در جریان و سیر هستند برای مدتی که بر آنها تعیین فرموده و نام نهاده آگاه باشید او است عزیز و بسیار آمرزنده.

خَلَقَ السَّماواتِ هفت طبقه آسمانها را که در خبر دارد هر طبقه آنها تا طبقه دیگر پانصد سال راه است و فوق آنها کرسیست که میفرماید وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیه الکرسی و فوق کرسی عرش است که محیط بجمیع عوالم جسمانیست و فوق آن عوالم مجردات عالم عقول و نفوس و ارواح و فوق آن عالم انوار و فوق آن عالم لاهوت که لا یدرک و لا یوصف است و جز ذات اقدسش احاطه بآن ندارد و عالم جبروت.

وَ الْأَرْضَ کرات سفلیّه کره زمین که بر روی کره آب فرار گرفته مثل کشتی روی آب و کره هوی که محیط بکره آب و زمین است جل الخالق.

بِالْحَقِّ حق بمعنی ثابت است مقابل باطل که زائل و زاهق است یعنی از روی حکمت و مصلحت صحیح بجا و بموقع است و کار قبیح و لغو نیست.

یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ تکویر چیزی بر چیزی گذاردن است مثل تکویر عمامه که روی هم پیچیده میشود و ظاهرا اینجا بمعنی زیاده و نقصان است که شب را بر روز میافزاید و روز را بر شب چون کره زمین

ص: 284

دور کره شمس در مدار منطقة البروج سیر میکند و دائره منطقة البروج در دو نقطه تماس پیدا میکنند با دائره معدل النهار اول فروردین و اول مهر شب و روز مساوی میشود و هر چه رو بنقطه جنوب رود شب افزوده میشود بر روز و هر چه رو بشمال آید روز افزوده میشود که منتهی بلندی روز اول تیر است و منتهی بلندی شب که اول دی باشد.

وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ تمام کرات علویه و سفلیه مسخر امر الهی هستند و در تحت فرمان او چنانچه میفرماید وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ اعراف آیه 52 وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ نحل آیه 12 أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ نحل آیه 81.

کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی تا روز آخر دنیا و قیام قیامت که تمام از حرکت و جریان بازداشته میشوند و مجتمع میشوند و آثار از آنها گرفته میشود که آیات در این باب بسیار است در بسیاری از سور بیان شده.

أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ معنای عزیز و غفار مکرر بیان شده و واضح است احتیاج بتوضیح ندارد.

[سوره الزمر (39): آیه 6] .... ص : 285

خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ (6)

خلق فرمود شما افراد بشر را از یک نفس واحده حضرت آدم ابو البشر پس جعل فرمود از نفس واحده زوج او را حوا ام البشر و نازل فرمود از برای شما هشت نوع از انعام جفت جفت و خلق میفرماید شما را در شکم مادرهای شما خلق بعد از خلق در سه ظلمت و تاریکی اینست شما را اللَّه پروردگار شما از برای او است ملک عالم نیست الهی مگر او پس بکجا صرف میکنید.

خَلَقَکُمْ خطاب بجمیع افراد بشر است از زمان آدم الی یوم القیمه.

ص: 285

مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ همان زمان که خطاب شد بملائکه که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً و اسکلت آدم را از گل ورزیده تمام کرد و روح در او دمیده شد.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها از بقیه گل آدم حوا را خلق فرمود.

وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ که در سوره انعام میفرماید ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ- الی قوله تعالی- وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ- الایه آیه 144 و 145 و معنی این نیست که هشت جفت آفرید که 16 فرد باشد بلکه هشت فرد آفرید که هر دو فرد جفت یکدیگر بودند نر و ماده و انزال آنها هم بمعنی خلق آنها است و احداث و ایجاد آنها از همین آب و خاک چنانچه میفرماید یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً اعراف آیه 25 با اینکه لباس از قطن و پشم بود که از همین آب و خاک بوجود آمده بود و تعبیر بانزال شاید تقدیر در عالم بالا شده یا بتوسط باران از زمین روئیده شده چنانچه میفرماید وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ و الذاریات آیه 22.

(سؤال) بقیه حیوانات مثل حمار بغل اسب حیوانات وحشی مثل غزال و طیور اینها هم برای منافع بشر خلق شده اند چه خصوصیتی این انعام ثمانیه دارند؟

(جواب) اینکه جعل اینها برای اکل و رزق شده ولی آنها و لو مأکول اللحم باشند غرض اولی برای فوائد دیگریست.

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ از آن وقتی که نطفه مرد با نطفه زن در رحم منعقد میشود که میفرماید إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ دهر آیه 2.

خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ که میفرماید وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا. الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ-

ص: 286

الْخالِقِینَ

مؤمنون آیه 12 و 13 و 14.

فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ظلمة بطن و رحم و مشیمة اشاره به اینکه احدی قدرت ندارد خداوند در این ظلمات چه تصرفاتی دارد.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ که چه نحو تربیت میکند و چه تبدیلاتی دارد.

لَهُ الْمُلْکُ ملکوت السموات و الارض قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ- مؤمنون آیه 90 فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ یس آیه 83.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ معنی واضح است.

فَأَنَّی تُصْرَفُونَ پس بکجا میروید و برمیگردید از حق بباطل از توحید بشرک از اسلام بکفر از ایمان بضلالت از اطاعت بمعصیت.

ترسم نرسی بکعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است

[سوره الزمر (39): آیه 7] .... ص : 287

إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

اگر کافر شدید پس محققا خداوند بی نیاز است از شما و راضی نیست برای بندگانش کفر را و اگر شکرگزار شوید راضی میشود او را برای شما و برنمیدارد بردارنده ای و زر و بار دیگری را پس از آن بازگشت شما است بسوی پروردگار شما پس شما را خبر میدهد بآنچه بودید عمل میکردید محققا خداوند باسرار سینه ها دانا است.

إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ خداوند غنی بالذات است نه از ایمان شما نفعی باو عائد میشود و نه از کفر شما ضرری بر او وارد میشود نفع و ضرر ایمان و کفر عائد خود شما میشود.

وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ کفر موجب سخط و غضب الهیست خداوند عادل بنده گان را خلق فرمود و تمام اسباب و مقتضیات هدایت را تکوینا و تشریعا در دست رس آنها گذاشت لکن بنده بواسطه هوای نفس و شیطان و قساوت قلب و کبر و عناد و موانع دیگر از آنها صرف نظر کرد و خود باختیار خود رو به کفر

ص: 287

رفت و بنفس خود ظلم کرد فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ توبه آیه 71 کفر مرضیّ خدا نیست.

وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ و اگر شکرگزار شدید و قبول هدایت کردید و ایمان آوردید و قدر نعمتهای او را دانستید و قدردانی کردید مرضی خدا است و بنفع شما است که مقامی بالاتر از مقام رضایت نیست که میفرماید وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 72.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری نه پدر بفکر فرزند است و نه مادر و بالعکس و نه شوهر بفکر عیال و بالعکس احدی بار گناه کسی را برنمیدارد. کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ مدثّر آیه 41.

ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ بازگشت تمام روز قیمة در محکمه عدل الهی است.

فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ موقعی که نامه عمل بدست میآید میگوید فَتَرَی- الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47 إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ محققا خداوند عالم است بصاحبان سینه ها یعنی تصور نشود که فردای قیامت فقط باعمال و رفتار و کردار انسان رسیدگی میشود خداوند از قلوب بندگان هم خبر دارد یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 20 امور قلبیه کفر شرک نفاق کبر عجب عناد صفات خبیثه ریاء حسد بخل ضلالت عناد عصبیت و غیر اینها تمام مورد مؤاخذه واقع میشود بلکه بسا عقوبت آنها بسیار از معاصی جوارحیه زیادتر و سخت تر است.

[سوره الزمر (39): آیه 8] .... ص : 288

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (8)

و زمانی که تماس پیدا کرد انسان را ضرری میخواند پروردگار خود را و انابه و رجوع میکند باو پس از آن زمانی که عطا میشود باو نعمتی و

ص: 288

دفع ضرر او میشود از جانب خداوند فراموش میکند آنچه را که بود میخواند او را پیش از این نعمت و قرار میدهد از برای خدا شریک- هایی و اندادی تا اینکه گمراه میشود یا خود را گمراه میکند از سبیل الهی بفرما باو که متمتع شو و بهره بردار بکفر خود این چند روز دنیا محققا تو از اصحاب آتشی.

انسان نوعا بر نعمتی که در دست دارد از حیات و صحت و جاه و مال و سایر نعم مستند بخود میداند یا باسباب ظاهریه از رئیس و دوست و دکتر و دواء شانس و بخت و امثال اینها و اما اگر بلائی و مصیبتی و ضرر باو متوجه شد او را مستند بخدا میداند و دفع آن را میطلبد چنانچه بهمین مضامین در آیات بسیار اشاره شده لکن قضیه بر عکس است وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29 و مکرر گفته شده که این عقائد فاسده و صفات خبیثه و اعمال سیئه قطع نظر از عقوبات اخروی مضار بسیاری در دنیا دارد سیاهی دل قساوت قلب ضعف ایمان بعد از رحمت سلب نعم نزول بلاء کوتاهی عمر گرفتار ظلم ظلمه غضب الهی رنجش خواطر انبیاء و ائمه و صلحاء تسلط شیطان و غیر اینها.

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ گرفتار شد بمرض و حریق و غریق و هدم و ضیق معیشت و تنگ دستی و سایر بلیات.

دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ یکی از رفقاء گفت این حریقی که سال گذشته در منی اتفاق افتاد و فریاد یا اللَّه و استغاثه و ناله و انابه مردم بلند شد.

ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ خداوند دفع بلاء فرمود و اعطاء نعمت نمود.

نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ این جمله را دو نحوه تفسیر کرده اند یکی آنکه آن بلا و مصیبت و ضری که باو رسیده فراموش میکند کأن لم یکن شیئا دیگر آنکه دعاء و تضرّع و انابه در پیشگاه الهی را فراموش میکند و بهمان کفر و فسق خود ادامه میدهد و معنی دوم اقرب است بقرینه جمله بعد.

ص: 289

وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً بهمان شرک که داشت ادامه میدهد و بکفر خود باقی میماند.

لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ ممکن است لام غایة باشد که غایة جعل انداد گمراهی از راه حق و سبیل الهی است و ممکنست لام تعلیل باشد که علت جعل انداد گمراهی عن سبیل اللَّه است. قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا این چهار روزه دنیا زود سپری میشود و گرفتار عذاب خواهی شد.

إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ در جای دیگر میفرماید وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ ابراهیم آیه 35.

[سوره الزمر (39): آیه 9] .... ص : 290

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (9)

آیا کسی که او در عبادت است در ساعات شب سجده میکند و قیام بعبادت دارد و از عذاب آخرت حذر میکند و برحمت خدا امیدوار است بگو آیا مساوی هستند کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند جز این نیست باین عدم تساوی متذکر میشوند صاحبان لبّ و عقل.

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ عطف بجمله قبل است که میفرماید قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ این بهتر است یا آن کسی که در آنات شب از اول شب تا بصبح اشتغال بعبادت دارد.

ساجِداً وَ قائِماً بخاک میافتد بحال سجده و بپا میایستد برای نماز.

یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ بین خوف و رجاء نه امن من مکر اللَّه دارد و نه یاس من روح اللَّه که در اخبار زیادی داریم که مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد در بعض آنها میفرماید خوف و رجاء مساوی باشد که

لو وزن احدهما لم- یترجح علی الاخر

در بعضی آنها دارد که رجاء او بیشتر از خوف باشد (اقول) دو نظر است انسان اگر بخود نگاه کند که هیچ گونه استحقاق رحمت ندارد هر چه هست تفضل است و اگر برای یک معصیت جهنم رود استحقاق دارد باعث

ص: 290

خوف میشود و اگر نظر برحمت واسعه الهی داشته باشد باعث رجاء میشود از امیر المؤمنین مرویست عرض کرد پروردگارا اگر فردای قیامت بفرمایی من تمام اهل محضر را بهشت میبرم جز یک نفر علی میترسد آن یک نفر علی باشد و اگر بفرمایی تمام را جهنم میبرم جز یک نفر علی امیدوار است که آن یک نفر علی باشد.

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ اخبار بسیاری داریم که الذین یعلمون ائمه طاهرین هستند و الذین لا یعلمون اعداء آنها و اولوا الالباب شیعیان آنها هستند و مکرر گفته ایم که اخبار مصداق اتم را بیان میفرماید منافی با عموم آیه نیست

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

علم چراغ عقل است و جهل تاریکی قلب اگر چشم قلب باز باشد کور نباشد و چراغ علم هم روشن باشد و درب چشم هم بسته نباشد و پرده و حجاب هم روی آینه قلب نیفتاده باشد بنور علم حقایق را عقل درک میکند و الا اگر چراغ نباشد یا چشم عقل کور باشد یا هوی و هوس روی چشم را بسته باشد یا معاصی صفحه قلب را سیاه کرده باشد در ظلمت و ضلالت گرفتار میشود و میرود تا درک اسفل نار.

[سوره الزمر (39): آیه 10] .... ص : 291

قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (10)

بفرما ببندگان من ای بندگان من کسانی که ایمان آوردید بپرهیزید از مخالفت پروردگار خود و متقی شوید از برای کسانی که احسان کردند و نیکی نمودند در این دنیا حسنه برای آنها ثبت میشود و زمین خدا وسعت دارد هر جا بخواهید میتوانید بروید جز این نیست که خداوند ایفاء میفرماید صبر کننده گان را- اجر آنها را بدون حساب.

قُلْ یا عِبادِ عبادی بوده کسره بجای یا است و این یک نوع عنایتیست که خداوند مؤمنین را ببندگی پذیرفته و یاد میکند.

الَّذِینَ آمَنُوا بایمان تنها قناعت نکنید ایمان خود را مقرون بتقوی کنید.

ص: 291

اتَّقُوا رَبَّکُمْ مراتب تقوی بسیار است و در اینجا اطاعة اوامر الهی و ترک منهیات او کنید بدانید لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا عمل نیک بجا آوردند که احسان بنفس است یا احسان بغیر.

فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ که کوچک و بزرگ اعمال شما از اتیان به واجبات و مستحبات و ترک محرمات که افضل اعمال است چنانچه از امیر المؤمنین مرویست که در خطبه شعبانیه که پیغمبر (ص) فضائل ماه رمضان را و اعمال صالحه آن را بیان میفرمود پرسیدند

ما افضل الاعمال فی هذا الشهر قال الورع عن محارم اللَّه.

وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ اگر در محلی هستید که دسترسی باحکام الهی ندارید یا نمیتوانید بوظائف دینی عمل کنید یا در شکنجه کفار واقع شده اید مهاجرت کنید زمین خدا وسعت دارد بجایی بروید که بتوانید بوظائف دینی عمل کنید لذا فتوی میدهند که رفتن بمحلی که دسترسی باحکام دین ندارد، حرام است مثل بعض مراکز کفر.

إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ صبر چه بر زحمت عبادت باشد و چه بر ترک معاصی و چه بر شدائد و بلیات باشد اجر بی حساب دارد و چه بر تحمل مشاق باشد.

[سوره الزمر (39): آیات 11 تا 12] .... ص : 292

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (11) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ (12)

بفرما محققا من مأمور شده ام اینکه عبادت کنم خداوند متعال را از روی خلوص و خالص کنم از برای او دین را که شرک و کفر و ضلالت در او نباشد و مأمور شدم از برای اینکه بوده باشم اول مسلمین.

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ بفرما باین مشرکین و کفار که من مأمور شده ام از جانب خداوند متعال اینکه فقط عبادت کنم خدای واحد احد را که جامع جمیع کمالات و منزه از جمیع نواقص و عیوب است که لفظ اللَّه اسم است از برای ذات متصف بصفات کمالیه و جمالیه و مبراء و منزه از جمیع عیوب و نقایص که تعبیر

ص: 292

بصفات جلالیه میکنند و غیر او را از آلهه شما نمی پرستم از اصنام و غیر اصنام که اول دین مسئله توحید است که امیر المؤمنین فرمود

اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده- الخطبة.

مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ که دین خالص دین اسلام است و خلوصش اینست که بمقدار خردلی قدم از دائره اسلام بیرون نگذارد عقیدة و اخلاقا و عملا که معنای عصمت است بلکه فوق عصمت که حتی ترک اولی هم از او صادر نشود و از عوارض نفسانیه هم مصون باشد مثل شک و سهو و نسیان و جهل و امثال اینها و از خطرات شیطانی و هواهای نفسانی محفوظ باشد.

وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ وجود مقدسش تمام جهات اولیت را دارا بود در خلقت فرمود

اول ما خلق اللَّه نوری

در نبوّت فرمود

کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین

در افضلیت در جمیع کمالات در شفاعت در رتبه و مقام و غیر اینها.

[سوره الزمر (39): آیه 13] .... ص : 293

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (13)

بفرما محققا من میترسم اگر معصیت پروردگار خود کنم عذاب روز عظیمی را.

جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد

پیغمبری که دارای این همه مقامات و شئون است اگر معصیت پروردگار کند میترسد از عذاب الهی آیا ما چه میکنیم با این همه معاصی.

قُلْ إِنِّی أَخافُ از برای خوف درجات بسیار است که درجه اعلاء آن اینست که جلوگیر باشد و مانع شود از صدور کوچکترین معاصی که معنای عصمت است و در انبیاء و ائمه شرط است و مردم در مراتب خوف مختلف هستند بعضی هیچ مرتبه از خوف را ندارند هر چه بگوید یا بکند یا برود باکی ندارد بعضی خوف از عقائد فاسده و مذاهب باطله دارند که جلوگیر آنها است که معنی ایمان است بعضی خوف از معاصی کبار دارند که ملکه آنها است و جلوگیر که معنی عدالت است آنها بدرجات مختلفه بعضی از کلیه معاصی تا بدرجه

ص: 293

عصمت و فوق عصمت که حتی یک ترک اولی هم از او صادر نشود.

إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ که میفرماید

(خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیّا)

مثل بلال و قنبر

(و خلقت النّار لمن عصی اللَّه و لو کان سیّدا قرشیا)

مثل ابی لهب و جعفر کذاب و یوم عظیم روز قیامت است که میفرماید الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 و عظمت آن روز و شدت عذاب را در بسیاری از آیات گوشزد بندگان فرموده و کافیست همین آیه که میفرماید یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ حج آیه 1 و 2 و کافیست ففرمایش امیر المؤمنین در دعاء کمیل

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفّف عن اهله ... و هدا ما لا تقوم له- السموات و الارض یا سیدی فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل- الدعاء).

[سوره الزمر (39): آیه 14] .... ص : 294

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی (14)

تفسیرش گذشت.

و سر تکرارش اینکه در آیه قبل مأموریت خود را بیان میفرماید که چنین مأمور شده ام و در این آیه عملیت خود را بیان میکند که بر طبق امر الهی رفتار کردم اینست دستور و عملیات من شما کفار و مشرکین هر چه میخواهید بکنید و به جزایش خواهید رسید.

[سوره الزمر (39): آیه 15] .... ص : 294

فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (15)

پس شما عبادت و پرستش کنید هر چه و هر کرا میخواهید از غیر خدای من بفرما زیان کاران کسانی هستند که خود و اهل خود را بزیان انداختند روز قیامت آگاه باشید اینکه این خسران آشکارا است.

ص: 294

فَاعْبُدُوا امر تعجیزیست مثل اینکه کسی که بر باطل میرود و هدایت نمیشود می گویی بکن هر چه میخواهی بکنی و برو هر جا میخواهی بروی تا نتیجه و وبالش را بچشی.

ما شِئْتُمْ از اصنام و هوای نفس و شمس و قمر و ملک و بشر و جن و حیوان و اشجار و آتش و غیر اینها.

مِنْ دُونِهِ از غیر خدای متعال.

قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ خسران در تجارت اینست که علاوه از اینکه استفاده نکرده و سرمایه را هم از دست داده ورشکست شده و بدهکار کسانی که فردای قیامت خاسر هستند علاوه از اینکه هیچ مثوبتی ندارند چون ایمان نداشتند که شرط صحت کل اعمال است و سرمایه عمر را هم ببطالت از دست دادند عمری که در هر ساعت میتوان صد نوع عبادت کرد و بهره برد علاوه بدهکار هم هستند عقوبت کفر و شرک و ضلالت و ظلم و سایر معاصی را هم دارند و اینها کیانند.

الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ خود را که بخسران و زیان انداختند دیگران را هم بخسران کشیدند مثل زن و فرزند و بستگان و فامیل و دوستان و رفقاء و اتباع و غیر اینها که هم عقوبت خود را دارند و هم عذاب دیگران را.

یَوْمَ الْقِیامَةِ این خسران برای آنها روز قیامت مکشوف میشود یَوْمَ یَعَضُّ- الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا فرقان آیه 29 الی 31.

أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ هر معصیتی موجب خسران است لکن در باب تجارت کسی که ورشکست شد بسا بعضی اداء دیون او را میکنند و بسا بعض طلب کارها گذشت میکنند و ذمه او را بری میکنند این خسران قابل تدارک است مثل معاصی اهل ایمان با خداوند که طلب کار است گذشت میکند یا خاندان عصمت و مؤمنین شفاعت میکنند تدارک میشود حتی در اخبار داریم

ص: 295

که بسا صد نفر ناصبی را بازاء معاصی یک مؤمن عذاب میکنند و فدی میدهند و این ظلم نیست زیرا بازاء ظلم هاییست که بمؤمن وارد کرده که گناه مظلوم را بار بر ظالم میکنند و اگر مظلوم گناه ندارد گناهان بستگان و دوستان مظلوم را بار بر ظالم میکنند بناء علی هذا می گوییم که اگر گناه جمیع شیعیان را بار کنند بر ظالمین بعلی و فاطمه و ائمه اطهار باز تدارک ظلم آنها نمیشود باری خسران مبین آنست که نه خداوند گذشت میکند و نه شفیعی دارند که تدارک کنند که میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22 و نیز میفرماید ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ مؤمن آیه 19.

[سوره الزمر (39): آیه 16] .... ص : 296

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16)

از برای این هایی که خسران مبین دارند از بالای سر آنها طبقاتی از آتش دارند مثل سایه ها که بر سر آنها است و از زیر پای آنها طبقاتیست از آتش اینست که خداوند میترساند باو بندگان خود را ای بندگان من پس باید پرهیزکار باشید و پرهیز کنید از عذاب من.

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ اشاره به اینکه آتش به آنها از جمیع اطراف احاطه کرده آنها در وسط آتش و میانه آتش می سوزند چنانچه میفرماید إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها کهف آیه 28 و تعبیر بظلل بعید نیست که چون آتش جهنم نور ندارد سیاه و تاریک است و جهنم محبس تاریک الهیست و ممکن است به اینکه چون اهل بهشت زیر سایه عرش الهی و سایه اشجار بهشت هستند خدا میفرماید سایه بان شما آتش است.

ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ ای بندگان خدا بترسید از همچه روزی و همچه عذابی.

یا عِبادِ فَاتَّقُونِ «یا عبادی» بوده و «فاتّقونی» در هر دو کسره بجای

ص: 296

[سوره الزمر (39): آیات 17 تا 18] .... ص : 297

وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)

و کسانی که دوری کردند و تجنب نمودند طاغوت را اینکه او را عبادت کنند و اطاعت کنند و انابه و رجوع الی اللَّه کردند از برای آنها بشارت است پس بشارت ده ای رسول محترم بندگان مرا آن کسانی که استماع میکنند فرمایشات تو را پس متابعت میکنند بهتر آن را اینها کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت فرموده و اینها صاحب عقل و ادراک هستند.

وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ از کافی مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود

(کل رایة ترفع قبل قیام القائم (ع) فصاحبها طاغوت)

و نیز از حضرت باقر (ع) حدیث مفصلی نقل فرموده مسندا که یک جمله او می فرماید

(و الجبت و الطاغوت فلان و فلان و فلان)

و ما در مجلد سیم این تفسیر در ذیل آیة الکرسی آیه 257 سوره بقره صفحه 23 وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ گفتیم شیطان و رؤساء اهل ضلال و سلاطین کفر و جور و امراء ظلم و دعات باطل طاغوت هستند.

أَنْ یَعْبُدُوها اطاعت آنها را نکنند و آنها را اولیاء خود ندانند و از آنها دوری کنند.

وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ توجه بخدا داشته باشند و انابه و رجوع به او کنند و اطاعت اوامر او کنند و از مخالفت و معاصی و نواهی او اجتناب کنند.

لَهُمُ الْبُشْری اختصاص بآنها دارد بشارات پروردگار.

فَبَشِّرْ پس رسول محترم بشارت ده آنها را و آنها کسانی هستند عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ استماع کلام الهی و فرمایشات نبی اکرم و اولیاء حقه الهی و علماء دین میکنند.

ص: 297

فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ آن راهی که بهتر و نیکوتر است میگیرند و میروند که بهترین راه ها اتیان بواجبات و مندوبات و ترک محرمات و مکروهات و تصفیه اخلاق حمیده و ازاله صفات خبیثه و ایمان بجمیع عقائد حقه که احسن القول است.

أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ اینها بهدایت الهی هدایت شدند و مهدی گشتند.

وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ صاحبان عقل که از امیر المؤمنین پرسیدند از معنای عقل فرمود

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»

و غیر این نکری است.

[سوره الزمر (39): آیه 19] .... ص : 298

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (19)

آیا پس از این بیان کسانی که از قابلیت هدایت افتاده اند و بر آنها ثابت و محقق و واجب شد کلمه عذاب که دیگر نخورد ندارد آیا پس از این شما پیغمبر هر چه زحمت کشی و دعوت کنی میتوانی آنها را هدایت کنی و از آتش نجات دهی؟

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ مکرر گفته شده که هیچ امری در عالم واقع نمیشود و هیچ فعلی تحقق پیدا نمیکند مگر اینکه فاعل باید تام الفاعلیة باشد و قابل تام القابلیة و این کفار و مشرکین و ضالین و مضلین از قابلیت افتاده و لو حضرت رسالت کمال کوشش و جدیت در هدایت آنها داشته باشد اینها محققا اهل عذاب هستند.

أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ دیگر زحمت بخود مده آنها را رها کن نمیتوانی آنها را نجات دهی.

[سوره الزمر (39): آیه 20] .... ص : 298

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ (20)

لکن کسانی که تقوای الهی پیدا کردند و از مخالفت پرهیز نمودند برای آنها غرفه هائیست که از فوق آنها غرفه های دیگر

ص: 298

بناء شده و جاریست از زیر آن غرفه ها نهرهایی وعده الهیست و خداوند خلف وعده نمیکند.

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم درجه اول تقوای از عقائد فاسده و مذاهب باطله و طرق ضاله است که مرادف با ایمان است و ایمان هم مراتب زیادی دارد از علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین و پس از آن تقوای از معاصی و محرمات الهیه و آنها هم بسیار است معاصی ترکیه ترک واجبات مثل صلوة و صوم و زکاة و خمس و امر بمعروف و نهی از منکر و حج و جهاد و تولّی موالیان و تبرّی از اعداء و أداء حقوق واجبه و وفاء بعهد و نذر و یمین و سایر واجبات الهیه و معاصی فعلیه جوارحیه معاصی زبان از کذب و غیبت و سعایت و نمامی و فحش و غیر اینها که گفتند زبان 25 معصیت دارد معاصی چشم نظر بنامحرم و نظر بعورت غیر و نظر سوء بمؤمن که خائنة- الاعین گفتند معاصی گوش استماع غیبت و ساز و آواز و کلمات محرمه و معاصی ید ظلم و تعدی و ایذاء و قتل و ضرب و غیر اینها معاصی رجلین رفتن در بسیاری از مجالس و مراکز سوء و غیر اینها و مؤمنین در ترک این معاصی اختلاف زیادی دارند.

لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ که درجات بسیار دارد هر چه ایمان و تقوی بالا رود درجات بالا میرود تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ از پای قصرها و غرفه ها که میفرماید فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمد آیه 17.

وَعْدَ اللَّهِ وعده الهیست برای اهل تقوی.

لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ چون خلف وعد قبیح است و فعل قبیح محال است از خداوند متعال صادر شود بلی خلف وعید که وعده عذاب باشد بسا حسن پیدا میکند اگر مورد قابلیت عفو و مغفرت داشته باشد.

مسئله: وعده هایی که خداوند در قرآن و در لسان اخبار باهل معاصی

ص: 299

داده سه قسم است یک قسم اگر بطور اخبار باشد تخلف پذیر نیست زیرا در تخلفش کذب لازم میاید و کذب قبیح است و محال است از خدا صادر شود و یک قسم بنحو وعد است ولی محل قابلیت ندارد مثل شرک و کفر و ضلالت و ظلم و عناد و امثال اینها آنهم تخلف پذیر نیست زیرا احسان در محل غیر قابل هم قبیح است قسم ثالث اینکه بنحو وعید است و محل قابلیت عفو دارد تخلفش از باب تفضل نه استحقاق مانعی ندارد.

مسئله: وعده هایی که بندگان بیکدیگر میدهند آنهم اقسامی دارد اگر در باب معاصیست تخلفش واجب است و اگر در قسمت عبادات است و احسان تخلفش قبیح است و اگر وعید است اگر بدون حق است واجب است تخلف و اگر از روی حق است بسا حسن پیدا میکند و بسا قبح موارد مختلف است.

[سوره الزمر (39): آیه 21] .... ص : 300

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (21)

آیا نمی بینی اینکه خداوند نازل میفرماید از طرف بالا آب را باران و برف و تگرگ پس روان میکند آن آب را چشمه هایی در اطراف زمین پس از آن خارج میفرماید بآن آب زراعت هایی مثل فواکه و حبوب و بقول که هر کدام با یکدیگر اختلاف رنگ دارند پس از آن خشک میشود پس میبینی آن زرع را زرد شده پس از آن قرار میدهد او را خشک که از هم پاشیده میشود پس محققا در این قدرت نمایی هر آینه یادآوریست از برای صاحبان عقل و رشد و ادراک.

أَ لَمْ تَرَ و لو خطاب به پیغمبر است و لکن مراد جمیع ذوی العقول و مکلفین است.

أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً که خداوند بواسطه اشعه شمس ابخره را از دریا بصورت ابر و بتوسط باد در اطراف زمین که از قسمت آب بیرون است حرکت میدهد و پس از سرد شدن بخار آب ها را بنقاط مختلفه میباراند و در

ص: 300

تخوم زمین فرو میروند.

فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ چشمه ها و نهرها و رودخانه ها و چاهها ظاهر میشود و از همین آب واحد و زمین واحد ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مثل گندم و جو، برنج، عدس، ماش، نخود، لوبیا و غیر اینها.

مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ بعضی گفتند مراد انواع مختلف و اصناف متشتت و خواص متعدد و هر کدام طعمش متفاوت است و بعضی گفتند مراد همان رنگ های مختلف است.

ثُمَّ یَهِیجُ خشک میشود و از حال خضرویّة بیرون میرود.

فَتَراهُ مُصْفَرًّا پس میبینی او را زرد شده ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً از هم پاشیده و جدا شده و ریخته شده که موقع حصاد است.

إِنَّ فِی ذلِکَ در این قدرت نمایی که از یک آب و یک زمین چه اندازه حبوبات مختلفه خارج میشود.

لَذِکْری باعث یادآوریست و معرفت بخالق آنها که انسان هم مراتب سیر دارد از نطفه تا بعث قیمة لکن لِأُولِی الْأَلْبابِ نه کسانی که تمام اینها را مستند بطبیعت عادم الشعور میدانند بلکه خود طبیعت هم معدوم است و نیست نمیتواند هست کند.

ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش

[سوره الزمر (39): آیه 22] .... ص : 301

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (22)

آیا پس از این بیان کسی که خداوند به او شرح صدر داده است پس او بر نور معرفت الهی قلبش روشن شده پس ویل از برای کسانی که قلب آنها قساوت پیدا کرده از ذکر خدا اینها در ضلالت و گمراهی آشکار هستند.

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ شرح صدر بمعنی سعه قلب و آمادگی

ص: 301

برای اخذ حقایق و کشف امور که گفتیم قلب انسان بمنزله خانه و حجره ایست که در او آینه عقل خداوند قرار داده که در آن آینه حقایق دیده میشود و لکن شرائطی دارد اول چشم قلب کور نباشد دوم چراغ علم در او روشن باشد سوم روی چشم بسته نباشد چهارم روی آینه عقل پوشیده نباشد قساوت و کبر و نخوت و عناد چشم عقل را کور میکند و جهل چراغ علم را خاموش میکند و هوای نفس روی چشم را میبندد و معاصی صفحه آینه عقل را سیاه میکند و میپوشاند و کسانی که شرح صدر دارند خالی از این موانع است بخوبی و بسهولت قبول اسلام میکنند.

فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ خداوند نور علم و ایمان را در قلبش افاضه میفرماید که

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء».

فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ چون چشم قلب بواسطه قساوت کور است اگر هزار چراغ روشن باشد و چشم بسته نباشد و روی آینه قلب باز باشد هیچ نمیبیند و درک نمیکند و قابل علاج هم نیست موانع دیگر ممکن العلاج است چراغ علم را تحصیل کند روی چشم را باز کند و صفحه آینه را پاک کند ولی کوری را نمیتوان رفع کرد پس ویل برای اینها است که هیچ بیاد خدا نمیافتند.

أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ضلالتی که هیچگونه قابل هدایت نیست.

[سوره الزمر (39): آیه 23] .... ص : 302

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23)

خداوند متعال نازل فرمود بهترین حدیث را کتابی که شبیه است بعض آن با بعض دیگر در حسن و بیان و جودة لفظ و فصاحت و بلاغت کلام دوبدو میلرزاند جلود کسانی که خوف و خشیت الهی پروردگار خود را دارند پس از آن نرم میکند ابدان و قلوب آنها را بسوی ذکر الهی اینست هدایت خداوند متعال هدایت میفرماید باین کتاب هر کرا بخواهد که قابل هدایت باشد و کسی را

ص: 302

که گمراه نمود پس نیست از برای او هدایت کننده ای.

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ اطلاق حدیث بر قرآن بواسطه صدور او از جانب حق است و کلام الهیست چنانچه احادیث نبوی اخبار صادره از آن حضرت است و احادیث ائمه اخبار صادر از آنها است و احسنیه او غایت فصاحت و بلاغت او است که از قدرت بشر خارج است و اشتمال او بر مواعظ و نصایح و احکام و بشارات و تحذیرات و قصص انبیاء سلف و آنچه بشر بآن محتاج است.

کِتاباً مُتَشابِهاً این احسن الحدیث کتابیست مجموع بین الدفتین که یکی از چهار کتاب است که نازل شده تورات زبور انجیل فرقان مشابه یکدیگر یا مراد شبیه سایر کتب سماویه است از جهت نزولش از جانب خدا و لو از جهات دیگر افضلیت داشته باشد بر آنها مثل انبیاء که میفرماید لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ بقره آیه 285 از حیث آنکه تمام فرستاده او هستند و لو از جهات دیگر بعضی بر بعضی افضلیت دارد که میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بقره آیه 254 یا مراد بعض آن شبیه ببعض دیگر است از حیث فصاحت و بلاغت و جودة کلام و نظم و سایر محسنات.

مَثانِیَ از برای این کلمه تفاسیری شده یکی آنکه مشتمل است این کتاب بر سوره حمد و سایر سور قرآنی چنانچه میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ- الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ حجر آیه 87 و یکی از اسامی سوره حمد سبع- المثانیست چون سوره حمد مشتمل است بنحو خلاصه بر جمیع آنچه در سایر سور است و دیگر آنکه در تلاوت و قرائت او انسان خسته نمیشود هر چه تلاوت کند باز مایل است که دو مرتبه تلاوت شود یا در استماع باز میخواهد مرتبه دیگر استماع کند دیگر آنکه مشتمل است بر بشارات و تحذیرات یا بر مواعظ و نصایح یا بر قصص و احکام ولی در اخبار ائمه علیهم السلام است که قرآن احد ثقلین است که هدایت و نجات منوط باین دو است که فرمود

«انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا لا یفترقان حتی یردا علی-

ص: 303

الحوض».

تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ چون برخورد بآیات عذاب و اوصاف جهنم میکنند بدنهای آنها میلرزد از خوف الهی پس از آن آرام میگیرند و بیاد خدا و ذکر آن می افتند چنانچه میفرماید الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ رعد آیه 28.

ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ کسانی که میداند قابل هدایت هستند اسباب هدایت را از برای آنها تام و تمام میفرماید و توفیق و تأیید میدهد و مینماید.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ کسانی که قابل هدایت نیستند بخود وامیگذارد بلکه اسباب برای آنها فراهم میکند که هر چه بتوانند ضلالت خود را بیشتر کنند چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

فَما لَهُ مِنْ هادٍ کسی که بهدایت الهی هدایت نشود کی میتواند او را هدایت کند.

[سوره الزمر (39): آیه 24] .... ص : 304

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (24)

آیا پس کسی که حفظ میکند وجه خود را و پرهیزکار است از بدی عذاب مثل کسیست که او را برو بآتش بیندازند و گفته میشود از برای ظالمین بچشید آنچه را که بودید کسب میکردید.

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ تعبیر بوجه یا مراد نفس انسان است یعنی پرهیز میدهد خود را یا بمعنی صورت است چون عذاب اولا بصورت متوجه میشود چون برو بآتش میاندازند و میفرماید وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ ابراهیم آیه 51 سُوءَ الْعَذابِ جمیع انحاء عذاب سوء است لکن تفاوت دارد عذاب سوء سختترین عذاب است.

یَوْمَ الْقِیامَةِ که هر کسی بجزای خود میرسد و یک جمله در اینجا در تقدیر

ص: 304

است بواسطه وضوحش ذکر نشده یعنی آیا این متقی مثل کسانیست که خود را در معرض سوء العذاب درآوردند و بآنها گفته میشود وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ چه ظلم بدین یا بمسلمین یا بنفس خود کردند.

ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ که میفرماید ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نحل آیه 119 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ هود آیه 102.

[سوره الزمر (39): آیه 25] .... ص : 305

کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (25)

تکذیب انبیاء کردند کفاری که پیش از اینها بودند پس آمد آنها را عذاب در حالی که هیچ متوجه نبودند مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و فرعونیان که بغتة عذاب نازل شد بر آنها.

کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کفار و مشرکین در زمان انبیاء سلف تکذیب انبیاء کردند و ایمان نیاوردند.

فَأَتاهُمُ الْعَذابُ غرق و باد و صیحه و صاعقه و امطار حجاره و خسف و امثال اینها.

مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ یا در خواب بودند یا اشتغال بامور دنیوی یا در مقام قتل مؤمنین که ناگاه هلاک شدند این کفّار و مشرکین هم بترسند که باین گونه عذابها گرفتار نشوند.

[سوره الزمر (39): آیه 26] .... ص : 305

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (26)

پس چشاند خداوند آنها را خفت و خواری و ذلت و مسکنت در زندگانی دنیوی و هر آینه عذاب آخرت بزرگتر است اگر بودند میدانستند.

عذابهای دنیوی هر چه سخت تر باشد

«قلیل مکثه یسیر بقائه»

غایة عذاب هلاکت است آنهم آنیست لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32 این کفار و مشرکین مغرور بدو روز مهلت نباشند بهمین زودی گرفتار قتل و اسیری و ذلت و خفت و خواری خواهند شد.

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و پس از سپری شدن چهار

ص: 305

روز دنیا گرفتار عذابهای سخت خواهند شد.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ

«و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدّته و یدوم مقامه و لا یخفّف عن اهله».

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ و لکن هیهات اینها یا منکر عذاب آخرت هستند یا خود را معاف میدانند فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ.

[سوره الزمر (39): آیه 27] .... ص : 306

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27)

و هر آینه ما زدیم در قرآن از برای ناس از کل مثل باشد که آنها متذکر شوند.

مثل تشبیه شی ء مبهم است بشی ء مبیّن واضح و بمعنای صفت است و امثال در قرآن یکی قصص انبیاء سلف است و امم سابقه که خداوند بیان میفرماید که حال این امت هم شبیه بامم سابقه است آنها بواسطه کفر و شرک و تکذیب انبیاء بچه عقوباتی گرفتار شدند. اینها هم مثل آنها و مؤمنین بانبیاء سلف مورد چه الطافی شدند مؤمنین این امت هم مورد آن مراحم میشوند و یکی بیان صفات بهشت و درجات و مقامات و انهار و فواکه آن را باین درجات و نعم دنیوی زیرا بیشتر از این برای درک بشر نیست و الا

«فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر»

و صفات جهنم بغل و زنجیر و حمیم و غساق و آتش مثال میزند وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی یعنی الصفات العلیا آنهم از درک بشر خارج است بعلم و قدرت و حیات و امثال این صفات بیان میفرماید و الا کمال توحیده نفی- الصفات عنه «غیر از ذات واجب الوجود لا نهایة لوجوده بل عین الوجود تمام اینها صدق مثل میکند لذا میفرماید وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و تمام اینها برای بیداری از خواب غفلت و بفکر آخرت و تحصیل معرفت و قیام بعبادت و ترک معصیت بندگان است.

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ لعل برای تردید نیست بلکه بمعنی باید است یعنی باید متذکر شوند ولی اکثر نمیشوند.

[سوره الزمر (39): آیه 28] .... ص : 306

قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28)

قرآن را بلسان عرب نازل کردیم و هیچگونه اعوجاجی در او نیست باید متقی بشوند.

ص: 306

قُرْآناً عَرَبِیًّا چون لسان عرب افصح السنه است و اتم لغات است و اوضح بیان است لذا گفتند عرب یعنی معرب ما فی الضمیر است و سایر لغات را عجم گفتند و عجم بمعنی گنگ است که درست بیان ندارد لذا حیوانات را عجم گویند.

غَیْرَ ذِی عِوَجٍ خالیست از تناقض و منافیات عقل و اباطیل و کفریات.

لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ باید متقی شوند کسی که باین قرآن با این بیانات روشن و ادله واضحه و احکام متقنه هدایت نشود با اینکه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً اسراء آیه 9 دیگر انتظار نجات و تمنّی سعادت نداشته باشد.

[سوره الزمر (39): آیه 29] .... ص : 307

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (29)

مثل میزند خداوند تبارک و تعالی رجلی که مردی که در او شریکهای مختلف بتشتت مخالف یکدیگر در رأی و عقیده و سلیقه باشند و رجل و مردی که تسلیم باشد از برای یک نفر رجل آخر آیا این دو مساوی هستند از حیث مثل حمد مختص بخداوند است بلکه اکثر اینها نمیدانند.

این آیه شریفه رمزیست و اشاره بامریست که اکثر متوجه نمیشوند و درک نمیکنند و ما اخبار بسیاری داریم که رجل سلم لرجل امیر المؤمنین علی علیه السلام است که تسلیم پیغمبر اکرم است در جمیع امور و شیعیان خاص که تسلیم جمیع فرمایشات پیغمبر هستند و رجل و مردی که در او شرکاء متشاکسون هستند فلان است که خود و شرکاء او مخالف و متشتت هستند و در بعض این اخبار دارد که حضرت باقر (ع) فرمود یهود بعد از موسی هفتاد و یک فرقه شدند یک فرقه اهل جنت و هفتاد فرقه اهل نار و نصاری بعد از عیسی هفتاد و دو فرقه شدند یک فرقه اهل جنت و هفتاد و یک اهل آتش و این امت هفتاد و سه فرقه می شوند 60 فرقه آنها مخالفین اهل آتش و 13 فرقه شیعه 12 آنها اهل آتش و یک

ص: 307

فرقه اهل بهشت.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ تعبیر برجل بدون ذکر اسم او برای اینست که پرده روی کارها باشد مثل آیه شریفه وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی فرقان آیه 29 الی 31 ظالم گوساله این امت فلان سامری این امت سبیل و ذکر هارون این امت چنانچه صدیقه طاهره در روضه پیغمبر بنا بر بیان سید بحر العلوم عرض کرد:

ابتاه هذا السامری و عجله تبعا و مال الناس عن هارون

وَ رَجُلًا سَلَماً که تسلیم صرف باشد و قدمی بر مخالفت برنداشته باشد امیر المؤمنین است.

لِرَجُلٍ پیغمبر اکرم (ص) است.

هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا که بگویند 1 و 2 و 3 و چهار و در عرض یکدیگر قرار دهند.

الْحَمْدُ لِلَّهِ جنس حمد مختص بخداوند است که تمام کارهای او از روی حکمت است و حکمت این امتحان امت است که میفرماید أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ عنکبوت آیه 1 و 2.

بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ که آن هفتاد و دو فرقه باشند و تعبیر در بعض اخبار کرجل سلم امیر المؤمنین است و شیعیان آن مراد همان یک فرقه شیعه است که اهل نجات هستند نه سایر فرق شیعه که ذکر شد.

[سوره الزمر (39): آیه 30] .... ص : 308

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (30)

محققا ای رسول محترم شما از این دنیا رحلت می فرمایی و آنها هم میمیرند.

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ آل عمران آیه 182 انبیاء آیه 36 کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26 و 27 لکن

ص: 308

موت همان تمام شدن روح بخاری حیوانیست که این بدن پس از تمام شدن آن بخار از کار میافتد مثل چراغ که نفتش تمام شود و مکینه که بنزینش تمام گردد و برق که قوه او بپایان رسد و لکن روح انسانی باقیست در عالم برزخ که میفرماید وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 102 ولی بعض ارواح به اندازه ای قوت دارد که میتواند تصرف در بدن بکند مثل روح مقدس پیغمبر (ص) که در قبر لبهای مبارکش حرکت میکرد و عرض میکرد رب امتی و روح صدیقه طاهره که در حال غسل بدن حرکت میکرد بهر طرفی که امیر المؤمنین اراده غسل میکرد و دستها از کفن بگردن حسنین درآمد و سر مطهر ابی عبد اللَّه که در موارد زیادی تکلم کرد و حضرت موسی بن جعفر سه مرتبه فرمود

(قتلا قتلا قتلا)

و امثال اینها حتی در قرآن میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 163 بلکه روح مقدس رسول و ائمه طاهرین احاطه بجمیع عوالم دارند و حاضر و ناظر هستند حتی از قلوب بندگان بدلیل قول تعالی فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41 و گفتیم در باب شهادت شهادت علمی هم کافی نیست باید شهادت حسّی باشد چنانچه از حضرت رسالت است که اشاره نمود بخورشید و فرمود علی مثل هذا تشهد و گفتند در شهود زنا

«کالمیل فی المکحلة»

باشد پس این آیه دلالت دارد بر اینکه وجود مقدس حضرت رسالت همه جا حاضر و ناظر است حتی از بواطن امور با خبر است و کلمه هؤلاء اشاره باین امت است تا دامنه قیامت بدلیل «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ».

[سوره الزمر (39): آیه 31] .... ص : 309

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)

پس از مردن شما محققا روز قیامت در پیشگاه پروردگارتان با یکدیگر مخاصمه میکنید و خصم یکدیگر میشوید.

مخاصمه یوم القیمة هر مظلومی که باو ظلم شده باشد خصم ظالم می شود چه ظلم لسانی باشد مثل غیبت تهمت افتراء نمامی فحاشی سعایت و امثال اینها

ص: 309

و چه ظلم جانی باشد مثل قتل و جرح و ضرب و نحو اینها و چه ظلم مالی باشد مثل سرقت و نهب و غارت و غصب و غیر اینها و فرد اجلاء مخاصمه مخاصمه ائمه اطهار است با اعداء آنها چنانچه فرمودند

«ویل لمن شفعائه خصمائه»

از علی بن ابراهیم است

(یعنی امیر المؤمنین و من غصبه حقه ثم اعداء آل محمد و من کذب علی اللَّه و علی رسوله و ادعی ما لم یکن له)

و این مصداق اتم است مخصوصا ظالمین بصدیقه طاهره و شامل میشود ظالمین باولاد و شیعیان آنها را و خداوند هم در حدیث قدسی قسم یاد کرده

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

و گفتیم گناهان مظلوم بر ظالم بار میشود و عبادات ظالم به مظلوم داده میشود و اگر این دو نباشد گناهان بستگان مظلوم و دوستان او و شیعیان او را بر ظالم بار میکنند تا اداء حقش شود.

[سوره الزمر (39): آیه 32] .... ص : 310

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ (32)

پس کیست ظالم تر از کسی که دروغ ببندد بخدای متعال و تکذیب کند صدق را زمانی که بیاید او را آیا نیست در جهنم جایگاه از برای کافرین.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ نسبت های ناروا بخدا دهد باین که بگوید خدا جسم است یا شریک دارد یا ملائکه دختران خدا هستند یا عیسی پسر خدا است یا عزیز یا آدم ابن اللَّه هستند یا خدا ما را امر بفحشاء کرده وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها- الایه اعراف آیه 27 یا بدعتی در دین بگذارد یا قائل بجبر یا قائل بتفویض باشد و غیر اینها از افتراهای بخدا.

وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ آن امور صادقة عن اللَّه را تکذیب کند رسل الهیه را منکر شود قرآن را از جانب الهی نداند پاره احکام الهی را انکار کند بالجمله باطل را حق پندارد و حق را باطل شمارد این نوع اشخاص ظالمترین تمام ظالمین هستند چون با خدا طرف شده و بخدا ظلم کرده.

ص: 310

إِذْ جاءَهُ زمانی که بیاید او را صدق منکر شود بیاید رسول یا قرآن یا احکام قبول نکند.

أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ استفهام انکاریست یعنی البته و صد البته جایگاه کفار در جهنم است و جهنم برای آنها خلق شده

«خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و خلقت النار لمن عصی اللَّه».

[سوره الزمر (39): آیه 33] .... ص : 311

وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33)

و کسی که آمد براستی و تصدیق بآن اینها خود آنها متقین هستند.

در تفسیر این جمله اقوال زیادیست بعضی گفتند جاء بالصدق پیغمبر است که آمد بقرآن و تصدیق نمود او را بعضی گفتند «جاء بالصدق» پیغمبر است که آمد برسالت و «صدّق به» امیر المؤمنینست بعضی گفتند «جاء بالصدق» جبرئیل است «جاء بالقرآن» و «صدق به» پیغمبر است و غیر اینها و لکن آنچه بنظر نزدیک میاید اینکه وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ مطلق است بعضی کل من جاء بالصدق شامل جمیع اهل حق میشود پیغمبر جاء بالرسالة مؤمنین ایمان و قرآن و احکام الهیه و دستورات دینیه که تمام صدق است.

وَ صَدَّقَ بِهِ تمام را از روی حقیقت و صفا قبول نمود و تصدیق کرد که فرد اجلای آن امیر المؤمنین است که «اول القوم اسلاما و اقدمهم ایمانا و اقومهم بدین اللَّه و احوطهم علی الاسلام» است ثم ائمة الهدی که

مجال معرفة اللَّه و معادن حکمة اللَّه و مساکن برکة اللَّه و حفظة سر اللَّه و حملة کتاب اللَّه و اوصیاء نبی اللَّه و خلفاء رسول اللَّه

هستند پس از آنها شیعیان خلّص که هیچ کم و زیادی در دین نکردند و بجمیع وظایف دینی عمل کردند و بجمیع عقائد حقه معتقد هستند و بجمیع واردات الهیه تسلیم هستند تمام اینها مصداق و الذی جاء بالصدق «و صدّق به» هستند بتفاوت درجات و مقامات و شاهد بر این عموم و اطلاق.

أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ است و باین بیان جمع بین اقوال را هم میتوان کرد و نیز از شواهد دیگر است:

ص: 311

[سوره الزمر (39): آیه 34] .... ص : 312

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (34)

از برای آنها است آنچه بخواهند نزد پروردگار خود اینست جزای نیکوکاران.

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ اما در دنیا اجابت دعاهای آنها قبولی اعمال آنها توفیق و هدایت آنها و اما در آخرت در بهشت که

«فیها ما تشتهیه الانفس و تلذّ الاعین و ما خطر علی قلب بشر»

و بالجمله خیر دنیا و آخرت نصیب اینها است و سعادت دارین را حیازت کرده اند بلکه بسا دارای مقام شفاعت هم میشوند حتی خود را بمقام محمود میرسانند که در زیارات میخوانی

«و اسئله ان یبلّغنی المقام المحمود الذی لکم عند اللَّه»

حتی حشر با انبیاء و ائمه هدی.

ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ مکرر گفته ایم که جزایی که خداوند برای آنها مقرر داشته از باب تفضل است نه استحقاق چون قابلیت تفضل پیدا کردند و محسن کسی را گویند که دارای عقائد حقه و اخلاق حسنه و افعال صالحه باشد که از هر جهت هم بخود احسان کرده و هم بدیگران احسان کرده.

[سوره الزمر (39): آیه 35] .... ص : 312

لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (35)

تا اینکه خداوند بپوشاند از آنها بدترین عملی که عمل کرده اند و جزاء دهد ببهترین عملی که بودند عملی که میکردند.

این آیه شریفه هم یک شاهد و دلیل است برای عموم در الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ نه بخصوص فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ مؤمنین و ائمه طاهرین و جبرئیل امین زیرا آنها عمل سویی نداشتند لمقام عصمتهم بلکه عموم مؤمنین هستند که مؤمن هر چه خوب باشد خالی از خطا و غفلت و معاصی نیست اما مؤمنینی که سابقه کفر داشتند بواسطه اسلام تمام سیئات آنها پوشیده میشود زیرا

«الاسلام یجب ما قبله»

و اما آنهایی که سابقه کفر نداشتند و در اسلام تربیت شده اند هر چه خوب باشند خالی از تقصیر نیستند زیرا باید مقام غفران و عفو الهی ظاهر شود حتی در حدیث قدسیست که میفرماید اگر بندگان من معصیت مرا نمیکردند من یک دسته دیگری خلق میکردم تا معصیت کنند و من آنها را ببخشم

ص: 312

و عفو کنم تا مقام مغفرت من ظاهر شود و البته مراد معاصی نیست که باعث زوال ایمان شود که از قابلیت مغفرت و عفو بیفتد.

لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا مراد این نیست که معاصی کبار از آنها صادر شود بلکه نسبت باعمال خود آن عمل بدتر باشد مثلا عدول مؤمنین که ملکه اجتناب از کبائر و اصرار بر صغائر دارند اگر فرض شود در تمادی عمر یک صغیره بیشتر از آن صادر نشده همان صغیره اسوء اعمال او است بلکه اگر فرض شود که یک صغیره هم از او صادر نشده یک خطا و سهو و غفلت اسوء اعمال او است هر که نسبت باعمال خود و تعبیر با سوء دلیل بر اینست که اعمال سوء آن که دون اسوء است بطریق اولی باولویة قطعیه تکفیر میشود.

وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ تمام اعمال حسنه اجر کامل بسا هفتصد درجه دارد و لکن آن عملی که درجه آن از همه بالاتر است آن را باو عنایت میفرماید.

[سوره الزمر (39): آیه 36] .... ص : 313

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)

آیا نیست خداوند به اینکه بنده خود را کفالت و حفظ فرماید از کلیه شرور و آفات و این مشرکین و کفار و منافقین میترسانند تو را که رسول محترم هستی بکسانی که و چیزهایی که از غیر خدا هستند و کسی را که خداوند او را گمراه دارد پس نیست از برای او هدایت کننده ای.

انسان اگر بوظائف دینی خود عمل کند و تقصیری از او سر نزند خداوند او را از کلیه خطرات حفظ میفرماید و برای او کافیست که در کنف حفظ الهی باشد و تسلیم مقدرات الهی باشد و لو تمام اهل دنیا در مقام اذیت و آزار او برآیند

اگر تیغ عالم بجنبد زجا نبرّد رگی تا نخواهد خدا

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ کیست در مقابل قدرت الهی عرض اندام کند.

وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ مشرکین میگفتند که اصنام ما و جمعیت مشرکین

ص: 313

اگر دست از دعوت بتوحید برنداری خواهند تو را بقتل رسانند و چندین مرتبه هم تصمیم قتل او را گرفتند تا زمان هجرت و پس از هجرت هم چندین مرتبه در غزوات تصمیم داشتند و خداوند نصرت فرمود و آنها را مخذول و منکوب کرد و هم چنین کفار یهود و نصاری و مهمترین منافقین اصحاب عقبه و مخصوصا در نصب امیر المؤمنین که خداوند میفرماید بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الی قوله وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ این هایی که از قابلیت هدایت خارج شدند بواسطه سیاهی دل و قساوت و عناد و عصبیت و هواهای نفسانی و کبر و نخوت و در ضلالت افتادند خداوند هم آنها را بخود واگذارد که معنی یضلل اللَّه است چنانچه گفته شد فَما لَهُ مِنْ هادٍ در چند آیه قبل بیان شد کسی که از قابلیت افتاده احدی نمیتواند او را هدایت کند زیرا تناقض لازم میاید بواسطه اینکه اگر هدایت شد کشف میشود که قابلیت داشته چون شیئی که بمقام فعلیت رسید همین دلیل است بر اینکه قابلیت داشته و با فرض عدم قابلیت تناقض لازم میاید و جمع بین متناقضین وجود و عدم از محالات اولیه است.

[سوره الزمر (39): آیه 37] .... ص : 314

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (37)

و کسی را که خداوند او را هدایت فرماید پس نیست کسی که بتواند او را گمراه کند آیا نیست خداوند قادر متعال قاهر بر دفع ارباب ضلال و صاحب انتقام اشکال: چه بسیار اشخاصی که دیده ایم که پس از هدایت و ایمان مرتد شدند و برگشتند بکفر و ضلالت یا بواسطه وساوس شیطان یا باضلال مضلین یا بواسطه هوای نفسانی یا بکثرت معاصی که باعث زوال ایمان میشود چنانچه فرمودند

«ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمس»

و در قرآن هم میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ الایه مائده آیه 59 و شیطان هم گفت لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ الی

ص: 314

قوله وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 16 و غیر اینها.

جواب: معنای وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ اینست کسی که مشیت الهی تعلق گرفته بر هدایت او و ایمان او را حفظ فرموده.

فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ نه شیطان قدرت دارد بر زوال ایمان او چنانچه میفرماید إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42 و نه ارباب ضلال چنانچه میفرماید وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما- یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ آل عمران آیه 62 و این هایی که مرتد میشوند و در ضلالت میافتند پایه ایمان آنها از اول سست است و محکم نیست ایمان باید راسخ در قلب شود بزبان و نحوه آن ایمان نیست قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ حجرات آیه 14.

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ قاهر غالب مقتدر علی کل شی ء.

ذِی انْتِقامٍ انتقام هر مظلومی را از ظالم میکشد هر نحو ظلمی باشد ظلم جانی و مالی و عرضی زبانی جوارحی که اقسام ظلم را مکرر بیان شده به نفس بغیر بدین.

[سوره الزمر (39): آیه 38] .... ص : 315

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (38)

و هر آینه اگر بپرسی از این مشرکین کی خلق نموده آسمانها و زمین را هر آینه میگویند اللَّه خدای متعال بگو آیا پس ازین رأی شما چیست و مشاهده میکنید آنهایی که شما میخوانید از غیر خدا از اصنام و غیر اصنام اگر اراده فرماید برای من خداوند بضرر و بلائی آیا این آلهه شما میتوانند از من برطرف کنند و کشف کنند بلاء الهی را یا اراده فرماید برای من رحمتی و نعمتی آیا اینها میتوانند جلوگیری کنند رحمت او را بگو کافیست مرا خدای متعال بر او باید توکل کنند و توکل میکنند توکل کنندگان.

ص: 315

لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ البته این مشرکین میدانند که آلهه آنها قدرت بر خلق یک پشه و مگر ندارند إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ- اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 72 لذا جواب میدهند لَیَقُولُنَّ اللَّهُ چون مشرکین معتقد بوجود خداوند بودند مثل طبیعی و دهری که منکر خدا هستند و تمام را مستند بطبیعت میدانند نیستند حتی طبیعی هم اگر مغز قلب او را بشکافی منکر خدا نیست و لو بظاهر انکار می کند لذا یک نفر از آنها خدمت حضرت صادق رسید عرض کرد «ما الدلیل علی وجود ربک» حضرت چون از پیشامد او مطلع بود فرمود

«هل رکبت سفینه»

گفت نعم فرمود آیا سفینه تو مشرف بر غرق شده گفت نعم فرمود آیا در آن حال متوجه شدی که هست کسی که تو را نجات دهد گفت آری فرمود همان خدای من است.

دل هر ذره را که بشکافی وحده لا شریک له گوید

قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ آلهه شما چه قدرت نمایی کردند بر شما که آنها را میپرستید.

إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ کیست بتواند دفع کند بلایی را که خدا خواسته مگر خود او قادر بر دفع است چنانچه خدمت امیر المؤمنین عرض کردند که افلاطون حکیم گفته «الحوادث سهام و السماوات قصی و الانسان هدف و الرّامی هو اللَّه فاین المفرّ» حضرت فرمود

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ

ذاریات آیه 50 باید بدعاء و توسل و انابه و توجه و اطاعت و سایر اسباب از خود او درخواست نمود دفع بلا را.

أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ

«اللهم لا مانع لما اعطیت و لا معطی لما منعت»

«وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» یونس آیه 107.

ص: 316

قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ

«حسبی اللَّه و کفی سمع اللَّه لمن دعا لیس وراء اللَّه منتهی».

عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ توکل از آثار توحید افعالیست که فعّال ما یشاء او است و بس و برداشتن نظر از جمیع اسباب ظاهریه و توجه بذات اقدس ربوبی

[سوره الزمر (39): آیه 39] .... ص : 317

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39)

بفرما ای قوم من عمل کنید بقدر مکنت و توانایی خود محققا من عمل میکنم بدستوراتی که دارم پس زود بر شما معلوم میشود حق کدام طرف است.

قُلْ یا قَوْمِ یا قومی بوده کسره بجای یا است و قوم رسول اللَّه تمام امت هستند تا دامنه قیامت مثل قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی که امم ماضیه بودند.

اعْمَلُوا امر توبیخی است نه ترخیصی مثل اینکه کسانی که مرتکب اعمال قبیحه میشوند و منتهی نمیشوند می گویی هر چه میخواهی بکن دودش در چشمت فرو میرود مثل قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ توبه آیه 106.

عَلی مَکانَتِکُمْ بقدر قدرت و قوة و مکنت و توانایی خود هر چه میخواهید و میتوانید از ظلم و جور و فسق و فجور و ملاهی و لهویات بکنید.

إِنِّی عامِلٌ من دست از دعوتم و وظائفم برنمیدارم و بدستوراتی که دارم عمل میکنم.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ بهمین زودی برای شما معلوم میشود که در دنیا بچه عقوبات و بلاها مبتلی میشوید و در آخرت بچه عذابها در جهنم از اغلال و سلاسل و حمیم و غساق و زقوم و آتش گرفتار میشوید.

[سوره الزمر (39): آیه 40] .... ص : 317

مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (40)

کسی که میاید او را عذابی که او را خوار و خفیف میکند و بر او وارد میشود عذابی که ثابت و دائم و مقیم است.

مَنْ یَأْتِیهِ متعلق است بسوف تعلمون و ظاهرا با آن آیه یک آیه باشد

ص: 317

چنانچه در بعض مصاحف هست ولی در بعض مصاحف دو آیه ثبت کردند.

عَذابٌ یُخْزِیهِ همان عقوبات دنیویست که قبلا بیان شد و معنی اینکه معلوم میشود بر شما که حق با شما است و من بر خلاف حق میگویم و گرفتار این نوع عذابها میشوم یا حق با من است و شما بر خلاف حق هستید و دچار این عذابها میشوید.

وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ عذابهای آخرت بکدام طرفین متوجه میشود که دوام و ثبات دارد و زوال پذیر نیست بلکه همان قبل الموت حال احتضار معلوم میشود که هر کرا جای خود را بآن نشان میدهند در بهشت یا جهنم و ملائکه رحمت یا عذاب بآن خبر میدهند و راحتی و سختی جان دادن را میچشد و مثوبات و عقوبات عالم برزخ را میفهمد تا ورود صحرای محشر اصحاب یمین و یسار از هم جدا میشوند و اهل بهشت و جهنم از هم ممتاز میشوند بلکه بسا در همین دنیا پس از گرفتاری عقوبات دنیوی بر آنها معلوم میشود بلکه قبل از گرفتاری بمشاهده معجزات معلوم میگردد لکن بواسطه سیاهی دل و قساوت قلب و کبر و عناد انکار میکنند که میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14.

[سوره الزمر (39): آیه 41] .... ص : 318

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (41)

بدرستی که ما نازل فرمودیم برای شما کتاب را بجهت انتفاع ناس و انزال کتاب بحق است پس کسی که قبول هدایت کرد پس بنفع نفس خود کرده و کسی که گمراه شد پس جز این نیست که گمراه- شدن او بر ضرر نفس خود بوده و نیستی تو بر آنها وکیل و عهده دار إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ قرآن مجید که در مدت بیست و دو سال از اول بعثت تا حین رحلت نجوما نازل شد سوره بسوره آیه بآیه چنانچه میفرماید وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا فرقان آیه 34 و تعبیر بعلی و نفرمود لک برای اینست که از عالم

ص: 318

بالا نازل شده که مفهوم نزول هم همین است و فرق بین لام که از برای نفع است و علی که برای ضرر است در جایی که متعلق تاب هر دو را داشته باشد مثل نفس که میفرماید فلنفسه و علیها و اما جایی که متعلق نفع فقط دارد و هیچ ضرری ندارد بعلی هم تعبیر میشود مثل صل علی محمد و آله یا متعلق ضرر صرف دارد بلام هم تعبیر میشود مثل و لهم عذاب الیم.

لِلنَّاسِ که غرض از نزول کتاب هدایت ناس است که إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9 بسعادت دارین و نجات نشئتین.

بِالْحَقِّ که از جانب خدا آمده و موافق حکم و مصالح است و مشتمل بر جمیع منافع و خالی از هر گونه عیب و نقص است.

فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ هر که بهره برداری کرد از این کتاب و بدستورات و فرامین او عمل نمود و از منهیات او منتهی شد و بمعارف او معتقد شد و بمتشابهات او تفسیر برأی نکرد و بالجمله متمسک بقرآن شد و او را احد ثقلین دانست و هدایت شد باین کتاب پس بنفع خودش تمام میشود و سعادت دارین و نجات از مهالک نشئتین پیدا میکند.

وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که این کتاب را مهجور کرد و عقب سر انداخت که میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 32 و بآراء خود تأویلاتی نمود و بدستورات او عمل نکرد و از منهیات او منتهی نشد و بفرامین و احکام او اعتنایی نکرد و در ضلالت افتاد خودش خود را بضلالت انداخته و بر ضرر نفس خود از این که در معرض عقوبات و مضار و عذابهای اخروی و محروم از منافع آن درآورده.

وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ تو بوظیفه خود ابلاغ فرمودی دیگر عهده دار آنها نیستی.

[سوره الزمر (39): آیه 42] .... ص : 319

اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (42)

خداوند متعال

ص: 319

میگیرد نفوس را زمان موت آنها و نفسی که نمرده است در حال نوم خود پس میگیرد آن نفسی که تقدیر شده و قضاء الهی جاری شده بر آن نفس مرگ را و رها میکند نفس دیگری که تقدیر نشده تا مدتی که بر او تعیین شده بدرستی که در این گونه تقدیرات آیاتیست برای قومی که بفکر بیایند اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها توفی اخذ بقوه است مثل توفی دین که از مدیون میگیرد بخلاف وفا دین که خود مدیون اداء میکند و معلوم میشود که نفوس طالب موت نیستند و حاضر بمرگ که از آنها بشدت میگیرند مگر نفوس عالیه مثل صدیقه طاهره که عرض میکند

«اللهم عجل وفاتی سریعا»

یا آنکه پیغمبر باو خبر میدهد که تو کسی هستی از اهل بیت من که بمن زود ملحق می شود متبسم میشود و مثل امیر المؤمنین که میفرماید

«فزت برب الکعبه»

و مثل ابی عبد اللَّه که عرض میکند

«الهی وفیت بعهدی اوف بعهدک»

و اصحابش که بر یکدیگر سبقت میگرفتند یا موسی بن جعفر

«یا من یخلص الشجر من بین ماء و طین و یخلص اللبن من بین فرث و دم و یخلص الطفل من بین مشیمة و رحم خلصنی من حبس هارون و یده»

و امثال اینها.

تنبیه: در این آیه توفی را نسبت بخود میدهد.

اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ در جای دیگر نسبت بملک الموت میدهد. قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11 در جای دیگر نسبت بملائکه میدهد الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ و الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ نحل آیه 30 و آیه 34 چون ملائکه اعوان ملک الموت و بامر او و ملک- الموت مامور بامر الهی نسبت توفی بتمام صحیح است چنانچه قاتل ابی عبد اللَّه شمر، ابن سعد، ابن مرجانه، یزید هر کدام بامر دیگری.

وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها تحقیق لازم: اینکه انسان دارای روح حیوانی است و آن بخاریست در مکینه بدن بسا خاموش میشود و بسا روشن بسا بخار هست و بسا تمام میشود بعین مثل آن مثل نفت و بنزین و قوه برق است بسا

ص: 320

خاموش میشود و بسا روشن و بسا تمام میشود در حال خواب خاموش میشود و در حال بیداری روشن و در حال موت تمام میشود و قابل قبض نیست و دارای روح انسانی و ملکوتیست که در حال نوم بدن را رها میکند و سیر میکند به عالم بالا و روح حیوانیش باقی است در بدن و آن نفس انسانی بسا یک حقایقی را مشاهده میکند خواب رحمانیست و قابل تأویل است و بسا شیاطین چیزهایی بنظر او میآورند خواب شیطانی است تاویل ندارد و در این حال نوم اگر بخار حیوانی تمام شد دیگر نفس انسانی برنمیگردد چون اسباب از دستش گرفته میشود مثل اینکه اگر نفت و بنزین تمام شد دیگر ماشین و مکینه در تحت فرمان راننده نیست مگر روز قیامت که در مکینه بدن نفت و بنزین کنند و روشن کنند نفس بر آن سوار میشود و در تحت فرمان نفس میآید خدا میفرماید که آنکه در حال نوم نمرد و بخار حیوانیش باقی است پس قبض نمیکنیم بیدار میشود و پس از بیداری آنهم دو قسم است یک قسم که اجلش و مدتش تمام میشود روح آن را نگه میداریم.

فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ و آنکه اجلش نرسیده.

وَ یُرْسِلُ الْأُخْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی مدتی که خداوند تعیین فرموده.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ در قدرت نمایی حق از نوم و بیداری و سیر نفس انسانی و موت و قبض ارواح و نفوس هر آینه آیاتیست محیر العقول چه نحوه میرود و بچه کیفیت برمیگردد و چه وقت تمام میشود و چه موقع ایجاد میشود و تجدید میشود.

[سوره الزمر (39): آیات 43 تا 44] .... ص : 321

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (44)

آیا این مشرکین و کفار و ضالین گرفتند از غیر خدای متعال شفیع هایی بگو آیا و لو این شفعاء شما مالک شیئی نباشند و عقل و شعور نداشته باشند.

بگو مختص

ص: 321

بخدا است شفاعت بالتمام جمیع آن از برای او است مالکیت آسمانها و زمین پس از آن بسوی او خواهید برگشت.

مسئله مهمه: مخالفین بواسطه ظهور این آیات منکر اصل شفاعت شدند با اینکه مسئله شفاعت از ضروریات مذهب شیعه است و منکر آن از ایمان خارج است و توضیح این کلام اینست که چه بسیار از ظواهر است که قرائن ظهور آنها را میبرد و چه بسیار عموماتیست که مخصصات عموم آنها را میگیرد و چه بسیار از مطلقات است که مقیدات آنها را از اطلاق میاندازند و چه بسیار از آیات است که مفسر آیات دیگر میشود که گفتند «القرآن یفسر بعضه بعضا» و ما بسیار آیات مقیده برای مطلقات و مخصصه برای عمومات و قرائن برای ذی القرائن داریم که باید دست از اطلاق و عموم و ظواهر ذی القرائن برداریم مثل یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا طه آیه 108 و مثل لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی انبیاء آیه 28 و اخبار وارده از پیغمبر (ص) و ائمه اطهار که فرمود

«ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی»

و در بسیاری از زیارات

«شفعاء یوم القیمة»

«و شفاعتهم مقبولة»

و غیر اینها که بسیار است بلکه بالاتر از این می گوییم این آیاتی که نفی شفاعت میکند تنافی با آیاتی که اثبات میفرماید ندارد زیرا این آیات نفی شفاعت برای مشرکین و کفار و اهل ضلالت میکند و آیات اثبات برای مؤمنین است که دین آنها مرضی الهیست بلکه ما می گوییم تا خداوند اجازه شفاعت ندهد شفعاء شفاعت نمیکنند بلکه از همین آیات نافیه بنظر شما ممکن است اثبات شفاعت نمود زیرا قوله تعالی:

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ مراد کفار و مشرکین هستند که گفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 19 بقرینه صدر آیه که میفرماید:

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ و ما می گوییم شفاعت مختص باهل ایمان است.

قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ و شفعاء ما ولایت کلیه دارند

ص: 322

بر اهل آسمانها و زمینها و آسمانها و زمین و سایر مخلوقات لاجل آنها خلق شده در حدیث قدسی است

«خلقت الاشیاء لاجلک»

و عقل کل هستند.

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً معنی این نیست که خدا شفاعت میکند زیرا شفیع غیر از خدا است که نزد خدا شفاعت کند بلکه معنی للَّه یعنی اذن و اجازه شفاعت مختص بخدا است زیرا او لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ است کلیه امور بید قدرت او است و احدی بدون اذن و اجازه او حق هیچ گونه تصرفی ندارد و خدا بپیغمبرش میفرماید:

وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی الضحی آیه 5 و پیغمبر فرمود تا مادامی که یک نفر از امت من گرفتار عذاب باشد من راضی نمیشوم.

ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یوم القیمة و البعث و الحساب.

[سوره الزمر (39): آیه 45] .... ص : 323

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (45)

و زمانی که یاد خدا شود بتنهایی مشمئز میشود قلوب آنها و بد میآید آنها را قلوب آنهایی که ایمان بآخرت نیاورده اند و زمانی که ذکر کسانی که از غیر خدا هستند بشود آنها بیکدیگر بشارت میدهند.

مصداق این آیه شریفه امروز بسیار هستند و اختصاص بمشرکین و کفار ندارد بسیار از مسلمانها اگر مجالسی تشکیل شود برای یاد خدا مجلس تلاوت قرآن بیان احکام و عقائد و مواعظ و نصایح بسیار مشمئز میشوند تا بتوانند اصلا حاضر نمیشوند و اگر حاضر بودند فرار میکنند و اگر نتوانستند بسختی و بی میلی طی میکنند و اگر مجالس لهو و لعب و ساز و آواز و ذکر اهل فسق و فجور و مجالس غیبت و تهمت و مجالس ظلمه بکمال میل اقبال میکند و در سینماها و تماشاخانه ها بر یکدیگر سبقت میگیرند و هر مجلسی که انسان را از خدا و دین و آخرت باز دارد و موجب غفلت شود بروند و بیکدیگر بشارت میدهند با اینکه در این نوع مجالس رفتنش حرام است و اگر تشکیل شد بیرون رفتنش واجب است و بدتر این مجالس

ص: 323

مجالسی که تشکیل میشود برای اضلال مردم و اخراج آنها از دین حق و سوق آنها بعقائد باطله و مذاهب فاسده لذا میفرماید:

وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ اصلا نمیشود نزد آنها اسم بهشت و جهنم و ثواب و عذاب و وعظ و مسائل برد میگویند این آخوندها همیشه ما را میترسانند و اما قصه حسین کرد و رستم و الف لیل و هزار دستان و مقالات فاسده بسیار اقبال دارند.

وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ.

[سوره الزمر (39): آیه 46] .... ص : 324

قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (46)

بگو ای پروردگار من موجد آسمانها و زمین هستی عالم بغیب و شهودی تو حکم می فرمایی بین بندگانت در آنچه بودند در او اختلاف کردند قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فاطر ایجاد بعد العدم است نیست را هست کردن بدون سابقه و نقشه و اسباب و وسائل بمجرد اراده و مشیت موجود میشود إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 بمجرد اراده موجود میشود قبل از آنکه بفرماید کن اراده ایجاد و گفتیم که اراده از صفات ذات و از شؤون علم همین که عالم بصلاح باشد مثل حکمت که علم بمصلحت است و ایجاد از صفات فعل است فعل بمعنی مصدری که تعبیر بمشیت میشود که نفس ایجاد است.

عالِمَ الْغَیْبِ آنچه بر اهل عالم مخفی و مستور است.

وَ الشَّهادَةِ آنچه مشهود آنها است.

أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ که حاکم روز قیامت او است و بس.

فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ چه اختلاف در دین باشد و چه اختلاف در حقوق و مظالم و احکام باشد.

[سوره الزمر (39): آیه 47] .... ص : 324

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (47)

و اگر بر فرض محال محققا بوده باشد برای کسانی که ظلم کردند آنچه در زمین و مثل او با او که دو

ص: 324

برابر شود و هر آینه فداء دهند که از عقوبت ظلم نجات پیدا کنند و از بدی عذاب روز قیامت خلاص شوند قبول و پذیرفته نمیشود و ظاهر میشود از برای آنها از جانب خدای متعال عذابی که نبودند گمان میکردند و باور نمیکردند.

وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا لو امتناعیه است زیرا احدی فردای قیامت مالک شیئی نیست بمجرد موت آنچه مالک بودند از آنها سلب میشود مثل روزی که از مادر متولد شدند که می فرماید وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ انعام آیه 94 و بر فرض محال اگر برای کسانی که ظلم کردند شامل تمام اهل عذاب میشود زیرا اطلاق ظالم بر تمام آنها صحیح است یا ظالم بنفس بودند که خود را در معرض عذاب انداختند یا ظالم بغیر بانبیاء و اولیاء و مؤمنین حتی ظلم بحیوانات صدق ظالم میکند چه ظلم جانی یا بدنی یا مالی یا عرضی که از امیر المؤمنین است که علی حاضر نیست یک دانه از دهان مورچه بگیرد و خداوند هم میفرماید إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً کهف آیه 28 و یا ظالم بدین که اشد انحاء ظلم است.

وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً بر فرض مالک جمیع کره زمین باشد از نفوس و حیوانات و انهار و جنات و جواهرات و معادن و مساکن.

وَ مِثْلَهُ مَعَهُ یک کره زمین دیگر باشد آن را هم مالک شوند خود انسان سیری ندارد حتی میگوید «فریدون بملک جهان نیم سیر» که گفتند پس از آنکه کره زمین را تصرف کرد آرزو کرد که ای کاش کره دیگری بود آن را هم اشغال میکردیم چنانچه امروز هم بخیال تصرف در کره ماه و مریخ افتاده اند.

لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ خبرش محذوف است لوضوحه یعنی ما تقبّل منهم قبول نمیشود که میفرماید فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ-

ص: 325

الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ

حدید آیه 14.

وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ بمخیله احدی خطور نکرده نه نعمتهای بهشت قابل درک است و نه عذابهای جهنم

«لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک»

دعاء کمیل.

مسئله: مکرر تذکر داده ایم که اخباری که دلالت دارد بر اینکه نواصب را بازاء عصات مؤمنین عذاب میکنند برای اینست که بآنها یا بموالیان آنها ظلم کرده اند.

[سوره الزمر (39): آیه 48] .... ص : 326

وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (48)

و ظاهر میشود برای آنها معاصی و اعمال سویی که مرتکب شده اند و متوجه میشود بآنها عذابی که بودند بآن استهزاء میکردند.

وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا تمام اعمال سوء آنها در نامه عمل آنها ثبت شده که میگوید یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47 و آنچه در باطن هم داشتند ظاهر میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9 و هر سیئه جزاء مخصوص بخود دارد الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ مؤمن آیه 17 وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ که آنچه از عذاب آخرت و شدت عذاب و اوصاف جهنم بر آنها میگفتند در اثر شرک و کفر و ضلالت و معاصی استهزاء میکردند و مسخره میکردند فردای قیامت که دامن آنها را میگیرد میفهمند که تمام حق و صدق بوده.

[سوره الزمر (39): آیه 49] .... ص : 326

فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (49)

پس زمانی که مساس پیدا کرد انسان را ضرر و بلائی متوجه بما میشود و دعا میکند و میخواند ما را پس از آن زمانی که عنایت کردیم و تفضل نمودیم و عطا کردیم او را نعمتی از جانب ما میگوید جز این است که این نعمت را من از روی علم خود تحصیل کردم بلکه این نعمت امتحان او است و لکن اکثر آنها نمیدانند.

ص: 326

انسان در هر بلاء و مصیبتی گرفتار میشود گردن خدا میگذارد بلکه بسا کفریات میگوید و رو بخدا میرود و الحاح و التماس و دعاء میکند که بسا یکی از حکم مصائب همین باشد که متوجه شود و بخود بیاید چنانچه میفرماید فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ انعام آیه 42 لکن چون دفع آن بلاء و مصیبت از او شد بکلی فراموش میکند که میفرماید وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ یونس آیه 12 ولی غافل از اینکه منشأ این بلاء و مصیبت و ضرر خود او است که میفرماید وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29 لذا میفرماید:

فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ولی اگر نعمتی باو عنایت شد مستند به خود میداند.

ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا عطا فرمودیم باو نعمتی از جانب خودمان.

قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ خود تحصیل کردم و زحمت کشیدم و به علم و تدبیر خود بدست آوردم چنانچه قارون گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78.

بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ امتحان است که آیا شکرگزار میشود یا کفران میکند وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ که اگر بلائی متوجه شد توبه و انابه و تضرع کنند و اگر نعمتی عنایت شد قدردان و شکرگزار باشند.

[سوره الزمر (39): آیه 50] .... ص : 327

قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (50)

بتحقیق همین مقاله را گفتند کفاری که قبل از اینها بودند پس بی نیاز نکرد آنها را آنچه را که بودند کسب میکردند.

قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کفار و مشرکین امم ماضیه که هر نعمتی بآنها میرسید مستند بشانس و خوشبختی و عملیات خود میدانستند و هر بلائی

ص: 327

متوجه میشد مستند بخدا و تطیر بانبیاء و مؤمنین میزدند.

اقول: همین نحو کسانی که بعد از آنها آمدند الی زمان حاضر که هر بلائی را نسبت بخدا میدهند بلکه کلمات کفر از آنها صادر میشود و منشأ آن را علماء و مؤمنین میدانند که اینها ما را ببدبختی و سیه روزی انداخته اند و اگر نعمتی بدست میآورند مستند بخود و عملیات خود میپندارند فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ بجزای خود میرسند و بعقوبات اعمال خود گرفتار میشوند.

[سوره الزمر (39): آیه 51] .... ص : 328

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (51)

پس بپیشینیان اصابة کرد اعمال زشت آنها را که کسب کردند بلاها و عذابها و دود آنها در چشمشان رفت و کسانیهم که از این مشرکین و ظالمین هستند بزودی اصابة میکند آنها را سیئاتی که کسب کردند و دودش در چشم آنها میرود و بعذابهایش گرفتار میشوند.

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا قوم نوح بغرق و طوفان عاد بباد سموم ثمود بصیحه و رجفه و صاعقه قوم لوط بامطار حجاره و خسف بفرعونیان بضفادع و قمل و بالاخره بغرق قوم شعیب بصاعقه و صیحه و اصحاب فیل بامطار حجاره از سجیل وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ از این مشرکین و کفار قوم تو که ظلم کردند چه اندازه بپیغمبر اکرم سنگ بقدمهایش میزدند تا مجروح شد خاک روبه و شکمبه شتر بر سرش ریختند عبا بگردنش فشار دادند حتی عهدنامه نوشتند که به او و گروندگان باو چیز نفروشند و آن قدر سخت گرفتند که سه سال در شعب ابی- طالب بسختی زندگی کردند عاقبت تصمیم قتل او را گرفتند و اطراف خانه او را محاصره کردند تا حضرتش مأمور بهجرت شد پس از آن هم چندین مرتبه لشکر کشی کردند که او و تمام مسلمین را بکشند و اسلام را از بین ببرند خداوند حفظ فرمود.

سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا از قتل و اسیری و ذلت و خواری و عذابهای

ص: 328

قیامت.

وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ که بتوانند خدا را و رسول او را عاجز کنند که جلوگیری از عذاب آنها شود و خود را از عذاب نجات دهند وعده الهیست تخلف پذیر نیست.

[سوره الزمر (39): آیه 52] .... ص : 329

أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52)

آیا نمیدانند اینکه خداوند متعال بسط میدهد روزی را از برای هر که صلاح داند و تنگ میگیرد برای هر که بخواهد محققا در این بسط و ضیق هر آینه آیاتیست برای قومی که ایمان آوردند.

بسط رزق نسبت باشخاص مختلف است و حکم و مصالحش بسیار است بسا بواسطه دعاها و عبادات مخصوصا صلوة لیل که دارد

«کذب من زعم انه یصلی باللیل و یجوع بالنهار»

و بسا بواسطه اینکه موفق شدند بعبادات مالیه مثل حج و خمس و زکاة و بناء مساجد و مدارس و دستگیری از فقراء و بذل و احسان و سایر عبادات که دارد فقراء مؤمنین خدمت حضرت رسالت شرفیاب شدند عرض کردند که اغنیاء مؤمنین این نوع عبادات را موفق هستند و ما محروم هستیم حضرت اعمالی تعلیم آنها کردند که ثواب این نوع عبادات را داشته باشند سپس ثانیا مشرف شدند که این اعمالی که بما تعلیم فرمودی اغنیاء هم فرا گرفتند و عمل کردند حضرت فرمود این فضل الهیست

«ذلک الفضل یعطی من یشاء»

و بسا برای امتحان بنده است که در سعة بوظایف دینی موفق میشود یا طغیان و سرکشی و ظلم و تعدی میکند که میفرماید کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6 و 7 و بسا عقوبت است که میفرماید إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172 و هم چنین تضییق و تنگ شدن معیشت هم حکم و مصالحی دارد بسا برای اینست که آلوده بزخارف دنیا نشوند و از وظایف عبادی محروم نگردند و بسا برای ارتفاع درجات آنها باشد و صفت حمیده صبر را حیازت کنند و بسا در اثر بعض معاصی که مرتکب شده اند و بسا کفاره

ص: 329

گناهان آنها باشد باری حکم و مصالح هر دو بسیار است لذا نه دلیل بر خوبی طرف است و نه بر بدی.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ که در هر حالی شاکر و صابر باشند و بدانند که آنچه بر آنها تقدیر شده عین صلاح است.

[سوره الزمر (39): آیه 53] .... ص : 330

قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (53)

بفرما ای بندگان من کسانی که زیاده روی کردید در معاصی بر نفوس خود ناامید نشوید از رحمت الهی بدرستی که خداوند میآمرزد گناهان را جمیع آنها را بدرستی که او خود او هم بسیار آمرزنده و هم بسیار رحم کننده است.

در اخبار دارد که این آیه شریفه

ارجی آیة فی کتاب اللَّه

است یعنی از تمام آیات الهی امیدوارتر است.

قُلْ خطاب بپیغمبر است که بندگان من را از قول من بفرما بآنها یا عِبادِیَ اخبار بسیاری داریم که این آیه مخصوص بشیعیان است لکن مراد حفظ ایمان است که اگر با ایمان از دنیا رفت و موفق بتوبه شد و لو مشرک باشد موحد شد کافر باشد ایمان آورد ضال باشد هدایت شد مؤمن باشد گنه کار موفق بتوبه شد که خلاصه با ایمان از دنیا رفت مشمول (یا عبادی) است الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ اسراف در معاصی نموده و لو زیادتر از کف دریاها باشد یا از ریگ بیابانها باشد یا از ستاره آسمانها باشد لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ که ناامیدی از رحمت گناهش بزرگتر است از سایر معاصی.

إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً جمع محلّی بالف و لام و تأکید بجمیعا دلالت بر عموم دارد و این آیه شریفه منافی با آیه شریفه وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ- الایه نساء آیه 22 نیست زیرا اولا مغفرت با توبه فرق دارد توبه یکی از

ص: 330

اسباب مغفرتست ممکن است خداوند بدون توبه هم بیامرزد چنانچه در حدیث قدسیست که فرمود

«اغفر و لا ابالی»

و ثانیا توبه بعد از معاینه اجباریست توبه نیست مثل توبه کفار و مشرکین در روز قیامت و مثل توبه فرعون که أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ و ثالثا این آیه شریفه ترغیب بنده گانیست بتوبه که مأیوس نباشند و قبل از معاینه موفق بتوبه شوند.

إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ غفور است میآمرزد حتی از نامه عمل هم محو میفرماید و از نظر ملائکه کتبه هم میبرد و احدی نیست که شهادت دهد و رحیم است بازاء هر معصیتی عبادتی در نامه عملش ثبت میشود چنانچه میفرماید إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه هفتاد.

[سوره الزمر (39): آیه 54] .... ص : 331

وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54)

و انابه کنید و برگشت کنید بسوی پروردگار خودتان و تسلیم شوید از برای او از پیش از آنکه بیاید شما را عذاب پس از آن یاری نمیشوید.

وَ أَنِیبُوا إِلی رَبِّکُمْ انابه که معنی بازگشت است همان توبه است زیرا توبه اقسامی دارد و درجه اعلای او توبه نصوح است و در او سه چیز شرط است اول پشیمانی از گذشته ها دوم عزم بر عدم عود سوم تدارک ذنوب بعبادات و حسنات و درجه اول او همان مجرد پشیمانی است که فرمود

کفی فی التوبة- الندم.

وَ أَسْلِمُوا لَهُ تسلیم اوامر الهی باطاعت و نواهی او بمتارکه و واردات الهی بصبر و نعم او بشکر.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ یعنی قبل از نزول عذاب که میفرماید فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 98 یا قبل از معاینه که معنی احتضار است که ملائکه عذاب را مشاهده میکند و جای خود را در جهنم

ص: 331

میبیند یا قبل البعث که تا زنده است انابه و تسلیم داشته باشد.

ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ که پس از نزول عذاب و پس از معاینه و پس از بعث احدی آنها را یاری نمیکند و گرفتار عذاب میشوند.

[سوره الزمر (39): آیه 55] .... ص : 332

وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55)

و متابعت کنید بهترین چیزهایی که نازل فرمود بسوی شما پروردگار شما از پیش از آنکه بیاید شما را عذاب بناگاه و حال آنکه شما توجه ندارید بی خبر عذاب وارد میشود.

وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مفسرین چون درک نکردند معنای این جمله را وجوهی گفتند بعضی گفتند احسن ناسخ است نسبت به منسوخ بعضی گفتند اتیان باوامر و ترک مناهی بعضی گفتند اتیان بواجبات و نوافل نسبت بمباحات و لکن ما می گوییم تمام ما انزل حسن و لکن بعضی از بعضی احسن است و موارد مختلف است یک مورد عند التزاحم است مثلا در یک موقع چند عبادت ممکن است انسان بجا آورد و تمام حسن است مثل قرائت قرآن ذکر دعاء بیان احکام استماع مواعظ تحصیل علم هدایت و ارشاد و امثال اینها احسن آنها را اختیار کند هر کدام در هر موقع افضل است او را بگیرد و مواقع هم مختلف میشود و هم چنین هر عبادتی بموقع خود احسن است نماز اول وقت زکاة حین حصاد حج بموسم جهاد در وقت خود و هکذا و بسا سایر عبادات در موقع این باطل میشود.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً تمام افعال الهی آنی الحصول است مرگ بآخرین نفس فرو میرود دیگر برنمیگردد بیرون میآید دیگر فرو نمیرود عذاب بغتة نازل میشود مرض تصادف بلاء آنیست.

وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ انسان ابدا توجه ندارد و خطور در قلبش نشده و تصور نکرده.

[سوره الزمر (39): آیه 56] .... ص : 332

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ (56)

اینکه

ص: 332

میگوید نفسی واحسرتی بر آنچه تفریط و کوتاهی نمودم در جنب اللَّه و اینکه بودم از استهزا کنندگان و سخریه کنندگان.

اخبار بسیاری متجاوز از ده حدیث از پیغمبر و امیر المؤمنین و سایر ائمه داریم که جنب اللَّه امیر المؤمنین است و در بعض اخبار و ائمه بعد از علی که صفات آنها را بیان میفرمایند یکی از آنها جنب اللَّه است از امیر المؤمنین است فرمود

«انا عین اللَّه و انا جنب اللَّه و انا باب اللَّه»

و نیز فرمود

«انا الهادی و انا- المهدی و انا ابو الیتامی و المساکین و زوج الارامل و انا ملجأ کل ضعیف و مأمن کل خائف و انا قائد المؤمنین الی الجنة و انا حبل اللَّه المتین و انا عروة الوثقی و کلمة التقوی و انا عین اللَّه و لسانه الصادق و یده و انا جنب اللَّه الذی ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب اللَّه و انا ید اللَّه المبسوطة علی عباده بالرحمة و المغفرة و انا باب حطة من عرفنی و عرف حقی فقد عرف ربه لانی وصی نبیه فی ارضه و حجته علی خلقه لا ینکر هذا الا رادّ علی اللَّه و رسوله)

و نیز فرمود

«انا علم اللَّه و انا قلب اللَّه الواعی و لسانه الناطق و عین اللَّه و انا جنب اللَّه و انا ید اللَّه

الی غیر ذلک او اخبار بناء بر این اخبار تفسیر:

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ فلان و فلان و فلان و اتباعهم هستند الی یوم القیمة.

وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ از ابتداء نصب امیر المؤمنین الی کنون و الی ظهور القائم علی و اولاد علی و شیعیان علی را مسخره و استهزاء میکنند مخصوصا نواصب و خوارج و آنها را رفضه میگویند بلکه مشرک میدانند ولی فردای قیامت حسرت و ندامت برای آنها است زیرا عذاب آنها سختتر از کفار و مشرکین است حتی اعتراض میکنند که ما قرآن و رسول را قبول داشتیم جواب میآید «لیس من یعلم کمن لا یعلم».

[سوره الزمر (39): آیات 57 تا 58] .... ص : 333

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (57) أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (58)

یا میگوید پس از حسرت اگر خداوند مرا هدایت

ص: 333

فرموده بود هر آینه من بودم از پرهیزکاران یا میگوید زمانی که می بیند عذاب را اگر محققا برای من بازگشت بدنیا بود پس میبودم از نیکوکاران مکرر گفته ایم که این نوع آیات عموم دارد و اخباری که تفسیر بموارد خاصه شده بیان مصداق اتم آن را میکند و عموم این آیات شامل تمام مشرکین و کفار و ضالین و مضلین و مبدعین و منکرین میشود تمام فردای قیامت حسرت و ندامت دارند و تمنی رجوع بدنیا میکنند تمام میگویند (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ) مشرک برای اینکه موحد نشده و کافر برای اینکه اسلام نیاورده ضال برای اینکه هدایت نشده معاند برای اینکه موالی نشده مخالف برای اینکه موافق نشده عاصی برای اینکه مطیع نشده تمام تفریط فی جنب اللَّه است وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ مشرک موحد را مسخره میکرد کافر مسلم را مخالف و معاند و ضال و مضل مؤمن را.

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ جواب اینکه خداوند کوتاهی در هدایت نفرموده از ارسال رسول و نزول قرآن و بیان احکام و نصب خلیفه شما برای سیاهی قلب قساوت عناد کبر نخوت قابلیت نداشتید هدایت شوید هادی تام الفاعلیه بوده طرف لیاقت و قابلیت نداشت.

أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَی الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ جواب اینکه گفتند بشما که دیگر برنمیگردید یا اینکه میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ انعام آیه 28.

مسئله: بعضی در زمان ظهور حضرت بقیه اللَّه و دوره رجعت برمیگردند بدنیا یا برای نصرت یا برای انتقام و تفصیل آن را و آیات و اخبار وارده رجعت را در مجلد دوم کلم الطیب بیان کرده ایم رجوع کنید.

[سوره الزمر (39): آیه 59] .... ص : 334

بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (59)

خداوند در جواب آنها میفرماید بلی بتحقیق آمد تو را آیات من پس تکذیب کردی به آنها و تکبر ورزیدی و بودی از کافرین.

ص: 334

خداوند تا حجت را بر بنده تمام نکند احدی را عذاب نمیکند چنانچه میفرماید وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسراء آیه 26 ابتداء خداوند عقل و شعور بانسان داده که تمیز بین حق و باطل را بدهد و لذا دیوانه و طفل غیر بالغ را عذاب نمیکند و ثانیا اختیار داده مجبور بکفر نیست ثالثا پیغمبر فرستاده با معجزات کافیه و ادله واضحه و کتاب نازل فرمود مثل قرآن که تمام حقائق را روشن میکند و دستورات و احکام را بیان فرموده و راه خیر و شر را نشان داده و ترغیب و تحریص فرموده و بشارات و انذارات نموده که مفاد بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی است و لکن قلب سیاه و قسی و هوای نفس و کبر و عناد و عصبیت مانع از قبول شده و شیطان هم کمک کرده.

فَکَذَّبْتَ بِها انبیاء را ساحر و مفتری و کذاب و مجنون شمردی کتاب و قرآن را مفتریات گفتی معجزات را سحر پنداشتی احکام را زیر پا گذاشتی تمام را تکذیب کردی.

وَ اسْتَکْبَرْتَ فرق است بین کبر و تکبر و استکبار کبر یک صفت خبیثه است در قلب که تصور یک بزرگی در خود میکند مثل نسب و حسب و دولت و ثروت و ریاست و نحو اینها تکبر این صفت خبیثه را ظاهر میکند و آثار آن را بار میکند استکبار بزرگی را بخود می بندد با اینکه هیچ منشأی ندارد.

وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ زیر بار دین و اسلام نرفتی و حق را نپذیرفتی و در شرک و کفر زیست کردی و دست برنداشتی.

[سوره الزمر (39): آیه 60] .... ص : 335

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (60)

و روز قیامت میبینی که کسانی که دروغ گفتند بر خداوند متعال صورتهای آنها سیاه شده آیا نیست در جهنم جایگاه برای متکبرین.

وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ کذب بر خدا صدق میکند بر کسی که و لو یک حکم الهی را رد کند یا حلال او را حرام کند یا حرام او را حلال داند مثل آنکه گفت متعتان کانتا محللتان فی عهد رسول اللَّه انا احرمهما

ص: 335

و اعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء و این جمله شامل تمام مشرکین میشود که توحید را تکذیب کردند و تمام کفار میشود که انبیاء را تکذیب کردند و تمام مخالفین که اوصیاء را تکذیب کردند و تمام مبدعین که بدعت گذاردند و نسبت بخدا دادند و تمام منکرین که پاره ای احکام الهی را رد کردند و منکر شدند و تمام مضلین که دیگران را در ضلالت انداختند و تمام ضالین که ضلالت را اختیار کردند.

وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ با صورت سیاه وارد میشوند در مقابل مؤمنین که با صورت نورانی وارد میشوند که میفرماید یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ آل عمران آیه 102.

تنبیه: از کلمه بعد ایمانهم استفاده میشود که مراد کسانی هستند که در عهد رسول اللَّه ایمان آوردند و پس از رحلتش مرتد شدند که فرمودند

«ارتد- الناس بعد رسول اللَّه الا خمس».

أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ معلوم میشود کذب علی اللَّه آنها از روی تکبر بوده و از این جمله هم استفاده میشود کسانی که از روی تکبر کذب علی- اللَّه گفتند کیان هستند بقرینه بعد ایمانهم.

[سوره الزمر (39): آیه 61] .... ص : 336

وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (61)

و نجات میبخشد خداوند متعال کسانی را که تقوی داشتند بمنجیات آنها هیچگونه سویی بآنها تماس نمیگیرد و هیچگونه حزنی از برای آنها نیست.

وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا نجات از کلیه مهالک که موت اول راحت آنها است.

بِمَفازَتِهِمْ مفازه از ماده فاز و فوز بمعنی رستگاریست که نجات است و مفازه بمعنی منجیات و اسباب نجات و پناهگاه است لذا مفازه جایگاهیست که

ص: 336

از حیوانات و سباع و دشمن حفظ میکند و مفازه متقین اعمال صالحه آنهاست که هر کدام از منجیات است و سبب نجات و پناهگاه متقین حفظ الهی که خداوند از کلیه خطرات آنها را حفظ میفرماید فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ یوسف آیه 64.

لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ زیرا حصن الهی موجب امن از عذاب است که بفرماید

«و من دخل فی حصنی امن من عذابی»

حدیث سلسلة الذهب.

وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ از هیچ نعمتی و تفضلی محروم نمیشوند که موجب حزن آنها باشد و مراد از الذین اتقوا در مقابل الذین کذبوا علی اللَّه و مسوده- الوجوه کسانی هستند که کذب علی اللَّه نداشتند و مبیضة الوجوه و با صورت نورانی وارد محشر میشوند وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ آل عمران آیه 103 و میفرماید یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ الی قوله تعالی یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً- الایه حدید آیه 12 و 13 این آیه شریفه نیز دلالت دارد که مسودة الوجوه کیان هستند زیرا منافق ظاهر مسلمان و باطن کافر است و دزد داخلیست.

[سوره الزمر (39): آیه 62] .... ص : 337

اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ (62)

خداوند خلق کننده هر چیزیست و او بر هر چیزی وکیل است.

مخلوقات الهی بسیار است اما عالم علوی عالم انوار که اولین مخلوقات او است عالم ارواح عالم ملائکه در قسمت مجردات عالم مثال و در قسمت مادیات و اجسام عرش کرسی لوح قلم سماوات شمس قمر کواکب و غیر اینها و اما عالم سفلی زمین ماء هوا حیوانات جمادات نباتات جن و انس و غیر اینها و هو علی کل شی ء وکیل تمام در تحت قدرت او و کفالت و حفظ او و در کنف او و محیط بجمیع این عوالم و عالم بجمیع خصوصیات آنها و خبیر بحال آنها است.

[سوره الزمر (39): آیه 63] .... ص : 337

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (63)

از برای

ص: 337

او است کلیدهای آسمانها و زمین و کسانی که کافر شدند به آیات الهیه اینها خود آنها خاسر و زیان کاران هستند.

لَهُ مَقالِیدُ جمع مقلاد است و نظر به اینکه کلید هر بابی و خزینه ای و صندوقی دو خصوصیت دارد هم میبندد و هم باز میکند باعتبار اینکه میبندد مقالیدش گویند و باعتبار اینکه باز میکند مفاتیح گویند پس مقلاد و مفتاح یک معنی دارد بدو اعتبار و مراد رزق و رحمت و بلاء و نقمة است و تعبیر بخزائن میکنند که میفرماید وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ منافقون آیه 7.

السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آنچه از آسمان نازل میشود و آنچه از زمین بیرون میآید تمام در تحت قدرت او است بروی هر که بخواهد میبندد و بروی هر که بخواهد باز میکند.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ که تمام اینها را مستند باسباب ظاهریه میدانند چه نعم و ارزاق و توسعه و چه بلیات و تضییقات و مصائب و مستند بخدا نمیدانند لذا تمام کوشش آنها در جلب منافع و دفع مضار در تهیه اسباب آنها است و ابدا توجه بخدا ندارند.

أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ زیرا تأثیر کلیه این اسباب تحت مشیت او است چه بسا اشخاصی که تمام اسباب برای آنها فراهم است در کمال ضیق و شدت هستند و بسا اشخاصی که دستشان از همه اسباب کوتاه است و در کمال توسعه و راحتی هستند بقول مثنوی:

از قضا سرکنجبین صفرا فزود روغن بادام خشکی می نمود

و همین خسران و زیان است قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77 باید رفت درب خانه او هر چه میخواهد از او خواست و هر بلائی را دفعش را از او طلبید و اینکه امر فرموده که در مقام تحصیل اسباب برآیند برای اینست که بیعار و تنبل بار نیایند و بیکدیگر محتاج باشند و معاشرت و مودت و محبت با هم داشته باشند.

ص: 338

[سوره الزمر (39): آیه 64] .... ص : 339

قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ (64)

بفرما باین مشرکین و کفار آیا پس از اینکه مقالید سماوات و ارض بدست خداست غیر خدا را امر میکنید که من عبادت کنم ای نادانان.

قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ این آلهه شما چه قدرت و توانایی دارند و چه قدرتی از آنها دیده اید قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ مؤمنون آیه 90 فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یس آیه 83.

أَیُّهَا الْجاهِلُونَ همین نحوی که اشرف صفات حمیده علم است همین نحو بدترین صفات خبیثه جهل است زیرا منشأ کلیه عقاید فاسده از شرک و کفر و ضلالت و منبع جمیع صفات خبیثه و موجب جمیع اعمال سیئه جهل است زیرا جهل تاریکی قلب است و قلب که تاریک و ظلمانی باشد هیچ از حقایق را درک نمیکند و ظلمات یوم القیمة همین جهل است بعکس علم که چراغ قلب است و تمام حقایق را درک میکند و مکشوف میشود

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء».

[سوره الزمر (39): آیه 65] .... ص : 339

وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (65)

و هر آینه بتحقیق وحی شده بسوی شما و بسوی کسانی که از پیش از شما بودند از انبیاء که هر آینه اگر مشرک شدی تمام عبادات و اعمال صالحه تو البته حبط میشود و از بین میرود و هر آینه میباشی البته از زیان کاران.

نظر به اینکه مشرکین اصرار بلیغ داشتند بپیغمبر اکرم چنانچه آیه قبل دلالت داشت خداوند برای دفع توقع آنها و معذوریت پیغمبرش این آیه شریفه را نازل فرمود و الا همچه توهمی در حق احدی از انبیاء نمی شود لمکان عصمتهم و اولین دعوت انبیاء دعوت بتوحید است لذا میفرماید:

وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ تمام انبیاء سلف که مورد وحی

ص: 339

بودند بفرد فرد آنها لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ همین نحوی که اسلام یجبّ ما قبله شرک و کفرهم حبط ما قبل میکند لذا گفتند شرط صحت کلیه عبادات موافات است که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس.

وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ چه خسرانی بالاتر از این است که یک عمر عبادت را از بین میبرد.

[سوره الزمر (39): آیه 66] .... ص : 340

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (66)

بلکه خداوند متعال را پس باید عبادت کنی و بوده باشی از شکرگزاران.

بَلِ اضراب از ما قبل است یعنی چون شرک موجب حبط اعمال می شود و مورث خسران و زیان است باید موحد شد.

اللَّهَ فَاعْبُدْ اللَّه مفعول فَاعْبُدْ میشود و تقدیم مفعول بر فعل دلیل بر اختصاص است مثل إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و فاء فاعبد تفریع بر ما قبل است یعنی بعد از اینکه شرک نیاوری که موجب حبط اعمالت میشود و خاسر میشوی پس باید عبادت کنی و پرستش نمایی اللَّه را که اولین کلمه دین و اسلام توحید عبادتیست و مفاد کلمه (لا اله الا اللَّه) است و توحید ذاتی و صفاتی و افعالی بدلالت التزامی کلمه توحید است و از لوازم اوست چنانچه توحید نظری بدلالت اقتضائیست و مکررا اشاره شده و امر بعبادت امر ارشادیست مثل امر باطاعت بحکم عقل مستقل واجب است عبادت و اطاعت او زیرا امر مولوی موجب تسلسل میشود مثلا عبادت صلوة امر مولوی دارد که در ترکش عقوبت است اگر امر فاعبدهم مولوی باشد آنهم عبادت است باید کرد و هکذا پس امتثال امر صلاتی هزارها امر دارد الی غیر النهایه و ترکش هزارها معصیت است الی غیر النهایة.

وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ این هم امر ارشادیست زیرا عقل حکم میکند بوجوب شکر منعم و شکر هم درجاتی دارد اولا بداند که از جانب او است مستند به

ص: 340

اسباب و اقدام خود و دیگران نیست ثانیا بداند که از راه تفضل است نه استحقاق کسی از او طلبکار نیست و ثالثا نعم الهیه بسیار است که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها بالاخص نسبت بپیغمبر اکرم که اشرف مخلوقات است نعم ظاهریه و باطنیه جسمانیه و روحانیه داخلیه و خارجیه الی ما شاء اللَّه و رابعا بداند که از عهده شکر کوچکترین نعم او بر نمیاید چه رسد بنعم عالیه.

[سوره الزمر (39): آیه 67] .... ص : 341

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (67)

و نشناختند خداوند را حق شناختن و در عظمت و کبریایی و قدرت و توانایی و حال آنکه زمین بجمیع آنچه در زمین و روی زمین است در قبضه قدرت او است روز قیامت و آسمانها پیچیده بید راست او است منزه است خداوند و بالاتر است از آنچه شریک برای او قرار میدهند.

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ تمام فرق عالم آن اندازه ای که واجب و لازم و در تحت قدرت آنها است که باید معرفت بجلال و عظمت خدا را بشناسند نشناختند غیر از اهل ایمان ببرکات و بیانات ائمه اطهار اما طبیعی که منکر اصل وجود حق است و اما حکماء قبل از اسلام که خدا را العیاذ باللَّه علة تامه می دانند و یک معلول بیشتر بر او قائل نیستند که عقل اول میگویند و این علت و معلول انفکاک از یکدیگر ندارند و قدرت و اختیار از برای او قائل نیستند و اما مشرکین که برای او شریک قرار دادند از ملائکه و انبیاء و جن و اصنام و گاو و گوساله و غیر اینها و اما کفار مثل یهود و نصاری و سایر فرق کفار او را جسم می دانند و العیاذ نسبت جهل و عجز باو میدهند و برای او فرزند از بنات و بنین قائل هستند و اما عامه که صفات زائده قائل شدند.

وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً بتمام آنچه در او است.

قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ تشبیه است بکسی که چیزی را در ید خود قبض کند که هر نوع تصرفی بخواهد کند بتواند اشاره به اینکه تمام روز قیامت مبعوث میشوند

ص: 341

و زمین قاعا صفصفا میگردد یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ ابراهیم آیه چهل و نه.

وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ اشاره بقوله تعالی یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ- السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104 و تعبیر بیمین کنایت از تمام قدرت است چون دست راست قدرتش بر تصرفات بیش از چپ است.

سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ چه شرک در ذات که منسوب بابن کمونه است که در منظومه میگوید «هویتان بتمام ذات قد خالفتا بابن الکمونة استند» و چه شرک در صفات که قائل بصفات زائده شدند مثل عامه و چه شرک در افعال که امر رزق و خلق را بغیر او نسبت دادند و چه شرک در عبادت مثل عبده اصنام و چه شرک در نظر که امور را مستند باسباب و وسائط میدانند.

[سوره الزمر (39): آیه 68] .... ص : 342

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (68)

و دمیده میشود در صور پس از شدت این صیحه یک مرتبه تمام ملائکه آسمانها و تمام اهل زمین از جن و انس و حیوانات میمیرند تشبیه ببانگ رحیل است در عسکر و قافله که کوچ کنید و نافخ اسرائیل است که صاحب صور است مگر کسانی که مشیت الهی بر بقاء آنها باشد مثل حضرت بقیة اللَّه که با قرآن سر حوض کوثر بر پیغمبر وارد میشود بمقتضای حدیث ثقلین و مثل حمله عرش و مثل حور و غلمان و خزنه بهشت و خزنه جهنم و من شاء اللَّه.

ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری نفخه ثانیه که بانگ نزول است که یک مرتبه تمام ملائکه و جن و انس حتی حیوانات زنده میشوند در آن واحد.

فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمین صحرای محشر میشود و احوال محشر را مشاهده میکنند بهشت بتمام زینت جهنم بتمام شدت زمین چون کوره حدادی ملائکه رحمت یک طرف ملائکه عذاب یک طرف اصحاب یمین یک طرف با صور نورانی اصحاب شمال با صور ظلمانی و سایر احوال محشر.

ص: 342

[سوره الزمر (39): آیه 69] .... ص : 343

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِی ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (69)

و اشراق و روشن میشود زمین بنور پروردگار خود و نامه های عمل گذارده میشود هر که نامه عملش بدستش می آید و میاورند انبیاء و شهداء را برای شهادت باعمال بندگان و بر حسب نامه عمل و شهادت شهداء حکم میشود بین بندگان بحق خردلی از اعمال صالحه او بی اجر نمیماند و خردلی زائد بر اعمال سوء جزاء داده نمیشود و بآنها ظلم نمیشود.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها چون نور شمس و ماه و ستارگان گرفته میشود و صحرای محشر ظلمانی میگردد فقط نور ایمان که خداوند در صورت مؤمنین ظاهر میفرماید صفحه محشر بر آنها روشن میشود که میفرماید یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ حدید آیه 12 و میفرماید یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا تحریم آیه 8.

وَ وُضِعَ الْکِتابُ نامه عمل که مؤمنین بدست راست داده میشود و کفار و عصات بدست چپ و از عقب سرداده میشود بدلیل قوله تعالی فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ الی قوله فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 7 الی 12.

وَ جِی ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ شهود روز قیامت انبیاء هستند و ائمه اطهار و اعضاء و جوارح و قرآن و ایام و لیالی و اراضی و کتبه و ملائکه که میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 45 و میفرماید یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24 و غیر اینها از آیات.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ اجر اعمال صالحه بالثواب و پاداش سیئات

ص: 343

سیئات بالعقاب نه زائد بر معاصی عقاب میکند و نه از عبادات کسر میگذارد.

وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ بلکه خودبخود ظلم کردند إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها نساء آیه 44.

[سوره الزمر (39): آیه 70] .... ص : 344

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ (70)

و بالتمام و فی میفرماید هر نفسی را آنچه عمل کرده از عبادات و طاعات جزاء اوفی و او داناتر است بآنچه بجا میآورند.

این آیه شریفه راجع باعمال صالحه است و اما سیئات را ممکن است عفو فرماید و بیامرزد و گذشت کند اگر قابلیت عفو داشته باشد که با توبه یا تدارک معاصی با ایمان از دنیا رود یا بشفاعت یا بعقوبات دنیوی گذشت کند هُوَ- الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ شوری آیه 24 وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29 و غیر اینها از آیات.

[سوره الزمر (39): آیه 71] .... ص : 344

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلی وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ (71)

و رانده میشوند کسانی که کافر بودند بسوی جهنم دسته دسته فوج فوج تا موقعی که آمدند نزد جهنم باز میشود درهای جهنم و میگویند کسانی که خازن جهنم هستند و موکل بر عذاب بآنها آیا نیامد شما را انبیاء و رسل که تلاوت و بیان کنند آیات پروردگار شما را و خبر دهند شما را از ملاقات هم چه روزی میگویند کفار چرا آمدند و لکن ثابت و محقق شده کلمه عذاب بر کسانی که کافر شدند و ایمان نیاوردند.

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا سوق راندن بعنف و زجر است که آنها را با تازیانه های آتشی و غلها و زنجیرها میکشند رو بجهنم و ملحق بکفار هستند که از روی تقصیر ایمان نیاوردند یا دست از ایمان کشیدند چنانچه میفرماید إِذِ-

ص: 344

الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ

مؤمن آیه 73.

إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً یعنی فوج فوج دسته دسته زیرا کفار یک مسلک نبودند هر دسته یک طریقه داشتند از طبیعی و اقسام شرک و اقسام کفر حتی مرتد و منکر ضروری که بسا هزار فرقه میشوند و هر فرقه یک نوع از عذاب دارند.

حَتَّی إِذا جاؤُها تا موقعی که میرسانند آنها را نزدیک جهنم.

فُتِحَتْ أَبْوابُها درهای جهنم باز میشود که هفت در دارد از هر دری یک قسمت آنها را وارد میکنند که میفرماید لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44.

وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها خزان جهنم ملائکه موکلین بعذاب هستند که در دست آنها تازیانه های آتشی و عمودهای آتشی هست از روی سخریه و استهزاء بآنها میگویند أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ آدم، شیث، ادریس، نوح، هود، صالح، ابراهیم لوط، شعیب، موسی، عیسی، محمد و سایر رسل یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ از دلائل و براهین و معجزات و بیان احکام و مواعظ و نصایح و بشارات وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا و بترسانند شما را از همچه روزی که مهمترین وظائف رسل انذار است.

قالُوا بَلی کفار در جواب خزنه گفتند بلی آمدند و بیان کردند و انذار نمودند و لکن بواسطه قساوت قلب و کفر و نخوت و هزار عیب دیگر ثابت و محقق کرد عذاب را بر کافرین وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ.

[سوره الزمر (39): آیه 72] .... ص : 345

قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (72)

بآنها گفته میشود که داخل شوید از درهای جهنم مخلدید در آن جهنم دیگر بیرون نمی آئید از آن ابد الابدین پس بسیار بد جائیست جایگاه تکبر کنندگان.

قِیلَ قائل همان خزنه جهنم هستند یا ملائکه عذاب که آنها را سوق

ص: 345

میدادند.

ادْخُلُوا امر الزامیست یعنی الا و لا بد باید داخل شوید و اگر امتناع کردید شما را باجبار میاندازند میانه جهنم چنانچه میفرماید کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ ملک آیه 8.

أَبْوابَ جَهَنَّمَ یعنی هر فوجی را از یکی از ابواب جهنم داخل می کنند چنانچه گذشت که فرمود لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44.

خالِدِینَ فِیها مسئله خلود از ضروریات دین اسلام و نصوص قرآن است و منکر آن کافر است و معنی خلود اینست که ابد الاباد معذبند در جهنم خلافا لبعض حکماء اسلامی که خلود در عذاب را منکر شدند و متمسک شدند باین آیه خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ هود آیه 109 حتی خلود در بهشت را هم منکر شدند بهمین جمله در آیه 110 حتی مثنوی میگوید:

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون

العیاذ باللَّه القاء کل ماهیات و صرف وجود شدن و آیات مطلقه را به این آیه تقیید کردند و متمسک شدند بخبری که دارد گشنیز علف جهنم است کنایه از رحمت است و بعضی منکر شدند مثل شیخیه که گفتند پس از مدتی اهل جهنم جنس آتش میشوند و دیگر آتش بآتش تأثیر ندارد و لکن جواب آنها اینکه آیه «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» کنایت از دوام است زیرا اگر مراد دوام آسمان و زمین باین کیفیت فعلی باشد این قبل القیمه تغییر میکند که میفرماید «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ- یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ- إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ و غیر اینها و اگر مراد نیست صرف باشد هو اول الکلام و اما جنس آتش شدن منافیست با آیه کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59 بلکه لازمه این کلام اینست که شیطان و شیاطین و جن از آتش متألم نشوند زیرا از جنس آتش هستند و منافیست با قوله تعالی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ هود آیه 120 و خبر

ص: 346

گشنیز نه سند دارد و نه دلالت دارد.

فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ معنی واضح و قبلا هم توضیح داده شده.

[سوره الزمر (39): آیه 73] .... ص : 347

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ (73)

و میبرند ملائکه رحمت کسانی را که متقی و پرهیزکار بودند بسوی بهشت دسته بدسته فوج بفوج تا زمانی که رسیدند نزدیک بهشت درهای بهشت که هشت در دارد بروی آنها باز میشود و خزنه بهشت بر آنها سلام میکنند و میگویند پاکیزه شدید پس داخل شوید در بهشت مخلد و همیشه ابد الاباد در بهشت هستید.

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا مراتب تقوا را مکرر بیان کرده ایم که اولین مرتبه تقوی ایمان است که تقوای از شرک و کفر و ضلالت باشد و البته مؤمنین هم اگر آلوده ببعض معاصی باشند بمغفرت و شفاعت و عفو الهی پاک شده اند.

إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً امم سابقه هر کدام با انبیاء و پیغمبران خود و این امت با پیغمبر اکرم و با ائمه اطهار رو ببهشت میروند.

حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها هر فوجی از یکی از ابواب ثمانیه داخل میشوند.

وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ بشارت بسلامتی از کل بلیات و آفات است.

طِبْتُمْ پاک و پاکیزه شدید و هیچگونه آلودگی و کثافت و پلیدی ندارید.

فَادْخُلُوها خالِدِینَ معنی واضح است و بیانش گذشت.

[سوره الزمر (39): آیه 74] .... ص : 347

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (74)

و میگویند اهل بهشت که حمد مختص بذات اقدس ربوبی است آن خداوندی که آنچه بما وعده داده بود وفا فرمود و بما عنایت نمود که معنی صادق الوعد است و بما عنایت فرمود و میراث قرار داد در زمین بهشت که هر کجا بخواهیم جای گیر شویم پس نیکوست اجر عمل کنندگان.

ص: 347

وَ قالُوا کسانی که داخل بهشت میشوند از انبیاء و اوصیاء انبیاء و مؤمنین بآنها.

الْحَمْدُ لِلَّهِ تفسیر حمد و وجه اختصاص باللَّه و مراتب حمد و معنای مقام محمود و سر اینکه نام پیغمبر اسلام محمد احمد محمود شد در مجلد اول این تفسیر در سوره مبارکه فاتحه بیان شده رجوع فرمائید.

الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ خلف وعده نکرد زیرا خلف وعده قبیح است بلکه بیش از آنکه خیال میکردیم و بقلب ما خطور میکرد بما عنایت فرمود فِیها ما- تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ و در خبر است

«و ما خطر علی قلب بشر».

وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ اشاره بجمیع مواضع بهشت است.

نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ هیچگونه نعمتی از نعم بهشت را از ما دریغ نداشت از قصور و انهارش از حور و غلمانش از فواکه و ارزاقش از البسه و الوانش و از همه بالاتر حشر با انبیاء و ائمه اطهارش.

فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ مقابل فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ.

[سوره الزمر (39): آیه 75] .... ص : 348

وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (75)

و میبینی ملائکه را که اطراف عرش الهی هستند تسبیح و تحمید میکنند پروردگار خود را او حکم میشود بین بندگان بحق و گفته میشود که حمد مختص بخداوندیست که پروردگار جمیع عالمین است.

نظر به اینکه عرش اعظم الهی سایه انداخته بر تمام بهشت که اهل بهشت تماما زیر سایه عرش هستند مشاهده میکنند ملائکه را که در اطراف عرش هستند لذا میفرماید:

وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ و عبادت آنها تسبیح و تحمید است.

یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ تسبیح تنزیه حق است از کلیه قبایح و عیوب و نقائص و تحمید و تمجید حق است بجمیع کمالات و شئون و تقدیم تسبیح بر

ص: 348

تحمید بواسطه اینست که تخلیه مقدم بر تحلیه است چنانچه در تسبیحات اربعه مقدم ذکر شده و همچنین در ذکر رکوع و سجود.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ جمله مستقله است که هر که را آنچه حق او بود باو داد حق عذاب و حق ثواب.

وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قائل ممکن است خداوند متعال باشد زیرا احدی نمیتواند که حق حمد الهی را بجا آورد جز ذات مقدس پروردگار چنانچه از امیر المؤمنین است

«لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک»

و ممکن است کلام اهل بهشت باشد چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا- الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس آیه 9 و 10 و ممکن است کلام خزنه بهشت باشد و ممکن است کلام حافّین حول العرش باشد و احتمال دوم اقرب بنظر میآید.

هذا آخر الکلام فی تفسیر سورة الزمر و یأتیه انشاء اللَّه تعالی تفسیر سورة- المؤمن و بقیة السور و الحمد لولیه و الشکر لنعمائه و الصلاة علی نبیه و آله و سایر انبیائه و اولیائه و اللعن علی اعدائه و انا الاقل السید عبد الحسین الطیّب.

سوره فاطر- آیه 45 هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الفاطر و الحمد للَّه و الشکر علی نعمائه و الصلاة و السلام علی اهل اصطفائه و اللعن علی اعدائه الی یوم لقائه و یتلوه انشاء اللَّه سورة المبارکة یس و بقیة السور و انا العبد الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین السیّد عبد الحسین المدعوّ بالطّیب غفر له.

ص: 349

سورة المؤمن مشتمل بر 85 آیه- مکّی .... ص : 350

اشاره

بسمه تبارک و تعالی و الصّلاة علی نبیّه و آله و اللّعن علی اعدائه و أعدائهم الی یوم لقائه

[سوره غافر (40): آیات 1 تا 2] .... ص : 350

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (2)

اخبار در فضیلة و مثوبات این سوره مبارکه و سایر حوامیم بسیار است: از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله روایت شده فرمودند

(من احبّ ان یرتع فی ریاض الجنة فلیقرء الحوامیم فی صلوة اللیل)

و فرمود

(الحوامیم دیباج القرآن)

و نیز فرمود

(لکلّ شی ء لباب و لباب القرآن الحوامیم)

و فرمود

(اذا وقعت فی الحم وقعت فی روضات)

و

(من قرء سوره حم المؤمن لم یبق روح نبیّ و لا صدّیق و لا مؤمن الّا صلوا علیه و استغفروا له)

و از حضرت صادق (ع) مرویست فرمود

(الحوامیم ریحان القرآن فاحمدوا اله و اشکروه بحفظها و تلاوتها و ان العبد لیقوم یقرأ الحوامیم فیخرج من فیه اطیب من المسک الا ذفروا العنبر و ان اللَّه یرحم تالیها و قاریها و یرحم جیرانه و اصدقائه و معارفه و کلّ حمیم او قریب له و انه فی القیمة یستغفر له العرش و الکرسی و ملائکة اللَّه المقربون)

و از حضرت باقر (ع) مرویست فرمود

(من قرء حم المؤمن فی کل ثلاث غفر اللَّه له ما تقدم من ذنبه و ما تأخّر و الزمه التّقوی و جعل الاخرة خیر له من الدّنیا)

و غیر ذلک من الاخبار خصوصا و عموما.

ص: 350

(حم) از حروف مقطّعه گفتیم رمزیست بین خدا و رسول و از متشابهات است که ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ بعضی گفتند اشاره به اسماء الهیّه است حا اشاره به حمید، حلیم، حکیم، حیّ، حنّان و میم اشاره بملک، مجید، مبدء، معید، و از حضرت صادق (ع) مرویست

الحمید المجید.

تَنْزِیلُ الْکِتابِ خبر مبتداء محذوف است یعنی «هذا القرآن تنزیل الکتاب» است و مراتب نزول قرآن را مکرّرا بیان کرده ایم در عالم انوار بر نور مقدّس نبوی در لوح محفوظ در آسمان اوّل بر جبرئیل بر رسول محترم.

مِنَ اللَّهِ که عین عبارات و کلمات صادره از مقام ربوبیّتست.

الْعَزِیزِ در ملک و ملکوت.

الْعَلِیمِ بجمیع امور حتّی علم ذات بذات.

[سوره غافر (40): آیه 3] .... ص : 351

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (3)

پوشاننده گناه قبول کننده توبه سخت گیر در عقاب.

غافِرِ الذَّنْبِ لقوله تعالی قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً- زمر آیه 54، شرحش گذشت.

قابِلِ التَّوْبِ لقوله تعالی وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ- شوری آیه 24.

شَدِیدِ الْعِقابِ دو جمله اوّل بشارت بر اهل ایمان بود زیرا غیر مؤمن نه گناهش آمرزیده میشود و نه توبه او قبول میشود چنانچه میفرماید وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 24- و این جمله تحذیر است برای کفّار و اهل ضلالت که میفرماید وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا- نساء آیه 86-.

ذِی الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ دیگر از صفات اللَّه ذی الطول است صاحب نعمة وسعة است، نیست الهی مگر او بسوی او است بازگشت.

ذِی الطَّوْلِ بعضی گفتند ذی النعم بعضی گفتند ذی الغنی و السعة

ص: 351

بعضی گفتند ذی التفضل بعضی گفتند ذی القدرة.

اقول: طول بمعنی داراییست خداوند متعال دارای جمیع کمالات است ذاتا و صفة و فعلا که قریب المعنی است با غنی بمعنی دارایی جمیع نعم و تفضّلات از جانب او است هر که هر کمالی دارد از ایمان، علم، ثروت، قدرت تقوی، توفیق و غیر اینها بافاضه او است یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- حجرات آیه 17- بالجمله انسان و سایر مخلوقات هر چه دارند از نعم دنیویّه و دینیّه و اخرویّه از نعمت وجود و صحة و حیات و مال و منال و قدرت و توانایی و علم و ایمان و اعمال صالحه و توفیق و اطاعت و سعادت و بهشت و غیر اینها تمام از جانب او است یعطی من یشاء.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مفاد کلمه طیّبه و مکرّر بیان دلالات ثلاث این کلمه شریفه شده: مطابقی، التزامی، اقتضایی.

إِلَیْهِ الْمَصِیرُ بازگشت کلّ ممکنات بسوی او است وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- آل عمران آیه 176 حدید آیه 10- فردای قیامت تمام مبعوث میشوند و الیه یرجعون- هو المبدء و المعید.

[سوره غافر (40): آیه 4] .... ص : 352

ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ (4)

مجادله نمیکنند در آیات الهی مگر کسانی که کافر شدند پس فریب ندهد تو را تقلب اینها در شهرستانها رفت و آمد و معاشرت با یکدیگر با صحّة و سلامتی.

ما یُجادِلُ مجادله بمعنی مخاصمه و مدافعه و مغالبه است و این محکوم باحکام خمسه بسا واجب میشود برای اثبات حق و ابطال باطل در امر دین چنانچه میفرماید وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ- نحل آیه 126 و بسا مستحبّ میشود در اثبات حق ذی حق و ابطال دعوی طرف و بسا مباح میشود در اخذ طلب از من علیه الحق و بسا مکروه میشود و در این مورد حرام است که کفّار و مشرکین و ارباب ضلال مجادله میکنند در ابطال حق و اثبات باطل چنانچه می فرماید

ص: 352

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ انعام آیه 25- و میفرماید یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ انفال آیه 6 و میآید در آیه بعد وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ.

فِی آیاتِ اللَّهِ معجزات را سحر میگویند قرآن را مفتریات میشمارند انبیاء را مجنون و کذّاب می پندارند.

إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا و مثل کفار می مانند ارباب ضلال که باطل خود را اثبات کنند و حق را از بین ببرند.

فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ مدت آنها زود سپری میشود این چهار روز دنیا هر غلطی میخواهند بکنند چنانچه میفرماید فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ- زخرف آیه 83 سپس برای تسلیت قلب مطهّر حضرت رسالت (ص) خداوند قضایای امم سابقه را بیان میفرماید که آنها هم مثل اینها بودند میفرماید:

[سوره غافر (40): آیه 5] .... ص : 353

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (5)

تکذیب کردند پیش از این مشرکین و کفّار قوم نوح و احزابی از بعد آنها و قصد کردند هر امّتی بپیغمبر خود برای اینکه او را بگیرند و اذیّت کنند و با او مجادله کنند بباطل برای اینکه حق را از بین ببرند پس من آنها را گرفتم پس چگونه بوده عقاب من.

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ پیش از این کفّار و مشرکین زمان شما.

قَوْمُ نُوحٍ که نهصد و پنجاه سال آنها را دعوت کرد و ایمان نیاوردند مگر قلیلی حدود هشتاد نفر و چه اندازه باو اذیّت کردند و صبر کرد.

وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و شعیب و قوم موسی فرعونیان که تکذیب کردند هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی را.

وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ قصد اذیّت و ظلم و تعدّی نسبت بانبیاء خود داشتند.

لِیَأْخُذُوهُ که او را بگیرند و در شکنجه بیندازند یا حبس یا قتل یا اذیّتهای دیگر.

ص: 353

وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ باطل خود را از شرک و کفر و فواحش و معاصی را و ضلالات را اثبات میکردند و ادله بر آنها اقامه مینمودند که تقلید آباء و اجداد خود را مینمائیم و خداوند ما را باین ها امر کرده و باینها ما تقرب پیدا میکنیم و اینها شفعاء ما هستند و غیر اینها از مزخرفات.

لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ که توحید و رسالت انبیاء و معجزات آنها را باطل کنند و از بین ببرند.

فَأَخَذْتُهُمْ اخذ الهی بسیار سخت است اما در دنیا ببلاهای گوناگون هلاک فرمود مثل غرق و باد و صیحه و خسف و امطار حجاره و صاعقه و اما در آخرت عذاب الیم و عقاب عظیم و انتقام مهین.

فَکَیْفَ کانَ عِقابِ چه طعمی داشت و چه لذّتی بردند و چه بهره ای بر داشتند.

[سوره غافر (40): آیه 6] .... ص : 354

وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (6)

و همین نحوی که با کفّار امم سابقه رفتار کردیم ثابت و محقّق شده کلمه و تقدیر پروردگار تو بر کسانی که کافر شدند محقّقا آنها اصحاب آتش هستند.

وَ کَذلِکَ یعنی همین نحوی که با کفّار امم سابقه رفتار کردیم از غرق و خسف و صیحه و صاعقه و امطار حجاره و بلاهای گوناگون رفتار می کنیم با کفّار این امّة حَقَّتْ یعنی ثابت و محقّق شده.

کَلِمَةُ رَبِّکَ کلمه کن که بمجرّد اراده حق آنا وفورا تحقّق پیدا میکند.

عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا تا دامنه قیامت و ملحق بکفّار هستند اهل ضلالت بلکه در باطن همانها هستند و لو در ظاهر بعض احکام اسلام بر آنها جاری شود از طهارت بدن و حمل فعل بر صحّت و حقن دم و جواز ازدواج و دفن و غسل و امثال اینها و لکن در قیمة.

أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ از آتش جدایی پیدا نمیکنند که معنی خلود است.

[سوره غافر (40): آیه 7] .... ص : 354

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (7)

ص: 354

کسانی که حمل میکنند عرش الهی را و کسانی که اطراف عرش هستند تسبیح و تحمید پروردگار خود میکنند و ایمان باو دارند و طلب مغفرت میکنند برای کسانی که ایمان آورده اند میگویند پروردگار ما وسعت داده ای هر شی ء را رحمة و علم پس بیامرز برای کسانی که تائب شدند و متابعت کردند راه تو را و نگهدار آنها را از عذاب جحیم.

الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ عرش الهی محیط بکرسی و کرسی محیط بسماوات سبع و آسمان اول محیط بجمیع عوالم سفلی از کره زمین و آب و هوا و هر آسمانی محیط بمادون پس عرش محیط بجمیع عوالم جسمانی از کرات علویه و سفلیه است و حمله عرش ملائکه هستند و بقدری با عظمت که زمین گنجایش آنها را ندارد و در لیلة المعراج پیغمبر (ص) رفت الی ما فوق العرش که قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی بود و قنداقه ابی عبد اللَّه و حضرت بقیة اللَّه را بردند حمله عرش زیارت کنند.

وَ مَنْ حَوْلَهُ که سادات ملائکه هستند که اطراف عرش هستند.

یُسَبِّحُونَ تسبیح ملائکه تنزیه و تقدیس حق است از جمیع عیوب و نواقص و احتیاجات.

بِحَمْدِ رَبِّهِمْ باء بمعنی مع است یعنی «مع حمد ربّهم» و تحمید آنها تمجید حق است ذاتا و صفة و فعلا.

وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایمان ملائکه چون تمام حقائق نزد آنها مکشوف است و موانعی که در بشر هست از شهوت و غضب و حبّ جاه و مال و کبر و نخوت و قساوت و فعل معاصی در آنها نیست و تماما معصوم هستند و شیطان راهی بآنها ندارد و لذا انسان اگر با این موانع ایمان بیاورد مقامش از ملائکه بالاتر میرود.

وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا یکی از عبادات حمله عرش و ملائکه حول عرش استغفار در حق مؤمنین است چون مشاهده میکنند که مؤمنین بسا آلوده به پاره ای از معاصی میشوند بر آنها طلب مغفرت میکنند و از این جمله دو نکته

ص: 355

میتوان استفاده کرد یکی آنکه طلب مغفرت برای مؤمنین خود یک عبادت بزرگی است چنانچه در ادعیه بسیار داریم و از آیات شریفه قرآن هم استفاده میشود دیگر آنکه استغفار حمله عرش و ملائکه حول عرش یقینا مستجاب است و کلمه «للّذین آمنوا» افاده عموم دارد می گوییم اگر مؤمن با ایمان از دنیا رفت یقینا آمرزیده میشود.

رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً اما سعه رحمت صریح قرآن است که میفرماید وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ- الی قوله وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ- اعراف آیه 155 فقط قابلیّت رحمة میخواهد و آن ایمان است و اما سعه علم قوله تعالی وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً- طلاق آیه 12.

فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ توبه از کفر و شرک و ضلالت و معاصی و متابعت سبیل الهی اطاعت فرامین اوست.

وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ وقایه حفظ است از عذاب جهنّم این تفسیر ظاهر آیه شریفه و اما تأویل باطن آیه در اخبار بسیار داریم عرش را بعلم الهی و حاملین علم انبیاء و مخصوصا وجود مقدس حضرت رسالت و من حوله ائمّه اطهار اینها تسبیح و تحمید و استغفار میکنند برای شیعیان.

[سوره غافر (40): آیه 8] .... ص : 356

رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (8)

پروردگار ما و داخل کن آنها را بهشتهای همیشه با دوام آن بهشتهایی که بآنها وعده داده ای و کسانی که صالح باشند از پدران آنها و زوجات آنها و ذریه های آنها محقّقا تو خود عزیز و حکیم هستی.

رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ جنّات شامل هر هشت بهشت می شود و عدن اشاره بدوام و خلود است چنانچه معادن در تخوم ارض ثابت و با دوام است.

الَّتِی وَعَدْتَهُمْ سرتاسر قرآن خداوند باهل ایمان وعده داده و البتّه خلف وعده هم نمیکند چون قبیح است.

ص: 356

وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ از باب مثال است و الا امّهات و اخوان و اخوات و اعمام و اخوال و خالات و عمّات و اقارب و معاریف آنها را هم شامل میشود بشفاعت آنها فقط شرطش صلاحیت است که ایمان باشد بدون ایمان داخل بهشت نمیشوند.

إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تفسیرش مکرّر بیان شده با سه تأکید انّ تکرار انت جمله اسمیه.

[سوره غافر (40): آیه 9] .... ص : 357

وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (9)

و بازدار آنها را از معاصی و سیّئات و کسی را که تو باز داری از سیّئات پس به تحقیق رحم فرموده ای او را و این فوز عظیمی است.

وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ تقوی مراتبی دارد از عقائد فاسده و صفات خبیثه و ملکات رذیله و اعمال قبیحه و افعال سیّئه و کلمه السیّئات جمع محلّی بالف و لام عموم دارد شامل جمیع اینها میشود و حفظ الهی توفیق و تأیید او است و الهامات خاصّه و ایجاد اسباب و مرقّبات و تمام اینها از شئون رحمت است که مشمول رحمتهای خود میفرماید مشروط به اینکه بنده هم در مقام باشد.

وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ و کسی که ایمان و تقوی داشته باشد البتّه مورد رحمه الهی میشود.

وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ است هم در دنیا و هم حین النّزع و هم در برزخ و هم در قیامت و صحرای محشر و دخول در جنّت چه فوزیست بالاتر و عظیم تر از این فوز عظیم الهی.

[سوره غافر (40): آیه 10] .... ص : 357

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (10)

محقّقا کسانی که کافر شدند آنها را ندا میکنند که دشمنی خدا با شما بزرگتر است از دشمنی خودتان بخودتان موقعی که شما را دعوت کردند بایمان پس شما کافر شدید.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا در اخبار تفسیر باتباع ثلاثه و بنی امیّه شده لکن عموم

ص: 357

دارد و اخبار بیان مصداق میکند.

اشکال: اینها که صدق کافر بر آنها نمیشود و لو در ضلالت باشند.

جواب: بقرینه ذیل آیه که میفرماید إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ مراد غیر مؤمن است هر اسمی داشته باشد.

یُنادَوْنَ منادی ملائکه عذاب هستند یوم القیمة.

لَمَقْتُ اللَّهِ مقت شدة عداوت و غضب و بغض است و اطلاق بر خدا بمعنی شدّة عذاب و عقاب است که آثار عداوت و بغضاء است نه بمعنی خود چون ذات اقدس ربوبی منزّه از عوارض و حالات مختلفه است چنانچه مراد از محبّت الهی و رضای خداوندی مثوبات و انعامات است که از آثار محبت و رضا است.

أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ دشمن بزرگ انسان همان نفس امّاره است که حضرت یوسف فرمود ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53 بالاخص اگر هوای نفس هم دست شود با شیطان و زخارف دنیوی که سه دشمن انسان هستند.

إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ داعی انبیاء و ائمّه اطهار و علماء اعلام و دعات حقّه هستند.

فَتَکْفُرُونَ اعتناء نکردید و ایمان نیاوردید و کافر شدید.

[سوره غافر (40): آیه 11] .... ص : 358

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (11)

این کفار فردای قیامت میگویند پروردگار ما دو مرتبه ما را میراندی و دو مرتبه زنده کردی پس ما اعتراف بتقصیر خود میکنیم و گناهان خود پس آیا راه خروجی از برای ما هست.

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ اختلاف کردند مفسرین در این دو موت و دو احیاء بعضی گفتند موت در دنیا و موت در قبر و احیاء در قبر و در قیمة بعضی گفتند موت قبل از نطفه و موت در دنیا و احیاء بعد از نطفه و در قیمة بدلیل قوله تعالی کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ

ص: 358

یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

- بقره آیه 26 بعضی گفتند موت قبل از نطفه و موت در دنیا و احیاء بعد از نطفه و در قبر لکن تمام اینها تفسیر برأی و تخرّص بغیب و خلاف ظاهر قرآن است امّا آیه شریفه «کُنْتُمْ أَمْواتاً» یعنی نبود بودید و این آیه اما ته میگوید که فعل الهی باشد و اما ته فرع حیات است و اما احیاء در قبر روح بخاری حیوانی نیست بدن مرده است فقط روح انسانی که مجرّد است تعلق میگیرد چنانچه تفصیل آن را در مجلّد سیم کلم الطیب در باب سؤال قبر بیان کرده ئیم و این آیه شریفه یکی از ادلّه رجعت است که یک دسته از کفّار معاندین رجوع بدنیا میکنند و از آنها انتقام کشیده میشود چنانچه از حضرت صادق (ع) است فرمود

«فی الرجعة»

و این آیه هم یکی از شواهد آیه قبل است که در اخبار کافرین را بثلاثه و بنی امیّه و اشباه آنها تفسیر کردند زیرا جمیع کفّار و مخالفین در رجعة رجوع نمیکنند.

فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا لکن فائده ندارد.

فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ جواب: آن دیگر خروج نیست و ابد الاباد معذّب هستید.

[سوره غافر (40): آیه 12] .... ص : 359

ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ (12)

اینست که شما زمانی که خوانده شدید خدا را بوحدانیت کافر شدید به او و زمانی که خوانده شدید بشرک و کفر ایمان میآورید پس حکم شما مختصّ بخداوند علی کبیر است.

این رشته سر دراز دارد امروز اکثر مردم از مجالسی که ذکر خدا و دین و احکام و مواعظ و نصایح میشود اعراض میکنند و بد میگویند و امّا در مجالس کفر و ضلالت و فسق و فجور و ملهیات که منعقد میشود استقبال میکنند و مجتمع میشوند.

ذلِکُمْ بیان مقت الهی برای اینست که شما.

بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ که شما را دعوت بتوحید و ایمان بانبیاء و تصدیق

ص: 359

آنها و بسعادت دارین میکنند.

کَفَرْتُمْ منکر توحید میشوید انبیاء را تکذیب میکنید احکام دین را زیر پا میگذارید از قرآن اعراض میکنید از علماء فرار میکنید که گفتند

«یفرون من العلماء فرار الغنم من الذّئب».

وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ که شرک بخدا بیاورند و تکذیب انبیاء کنند و دعوت به ضلالت و فساد کنند.

تُؤْمِنُوا بآنها ایمان میآورید حکم شما را باید خداوند معین و بیان فرماید فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ.

[سوره غافر (40): آیه 13] .... ص : 360

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنِیبُ (13)

خداوند آن خداوندیست که بشما ارائه میدهد آیات خود را و نازل میفرماید برای شما از عالم بالا روزی را و متذکّر باینها نمیشود مگر کسی که رجوع کند بخداوند متعال.

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ آیات قدرة الهی از این کرات جویه آسمانها شمس، قمر، کواکب و زمین و ماء و هوا و ریاح و آنچه در آنها مقرر فرموده که آیات تکوینیّه است و آیات تشریعیه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب خلفاء و معامله با امم سابقه و غیر اینها.

وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً چنانچه میفرماید وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ- ذاریات آیه 22 بعضی گفتند مراد نزول باران است که موجب انبات حبوب و فواکه میشود و روزی خلائق میگردد و لکن رزق اعم از مأکول و مشروب است هر چه خداوند ببنده عنایت فرماید روزی او است: حیات، علم قدرت، ایمان، صحّت، ملبوس، مأکول، مشروب، توفیق، تأیید هدایت، ارشاد و غیر اینها از نعم الهیّه که «ان تعدّوها لا تحصوها» و تمام اینها را تقدیر فرمود و از عالم بالا نازل فرموده و شاهد بر این عموم جمله «و ما توعدون» است وعده های الهی برای اهل ایمان و وعیدها برای کفّار و مشرکین

ص: 360

و منافقین.

وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ و متذکّر این نعم الهی و قدردان آن و شکر گذار آن نمیشود مگر کسی که بازگشت کند بسوی خدا از شرک و کفر بایمان از معاصی با طاعات از ضلالت بهدایت از کبر و نخوت بتواضع و فروتنی و نحوه اینها.

[سوره غافر (40): آیه 14] .... ص : 361

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (14)

پس بخوانید خداوند متعال را و خالص کنید از برای او دین را و لو اینکه کراهت دارند و بد میدانند کافرها.

فَادْعُوا اللَّهَ انسان و بنده باید در همه امور توجّه بخدا داشته باشد و هر چه میخواهد از او طلب کند قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فرقان آیه 77-.

مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ شرط استجابت دعاء و قبولی اعمال دین خالص است که چیزی در آن داخل نکنند و بدعت نگذارند و چیزی از آن کم نکنند و تبدیل بچیز دیگر نکنند ایمان تام العیار.

وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ البته کافر و مشرک و مبدع و ضالّ و مضلّ و منکر از دین خالص الهی و ایمان کامل کراهت دارد و بد میپندارد و معرض است:

دست حاجت چه بری نزد خداوندی بر که کریم است و غفور است و رحیم است و ودود

کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود،

[سوره غافر (40): آیه 15] .... ص : 361

رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ (15)

خدایی که رفیع است اعلی درجات صاحب عرش اعظم است القاء میشود روح از امر او بر هر که بخواهد از بندگان خود برای اینکه انذار کند بندگان را روزی که تمام ملاقات میکنند.

رَفِیعُ الدَّرَجاتِ رفیع بمعنی فاعلی یعنی رافع الدّرجات بعضی گفتند

ص: 361

«رافع درجات الانبیاء و الاولیاء و المؤمنین» در بهشت که هر کدام باندازه معرفت و تقوی و اعمال صالحه درجات آنها بالا میرود بعضی گفتند «رافع السّماوات» که هر سمائی فوق سماء دیگر است تا کرسی و عرش بعضی گفتند «عالی الصفات» است که صفات او علم، قدرت، حیات، سایر صفات کمالیه و جمالیه الی غیر النهایه است و بنظر میآید که در همین دنیا درجات انبیاء و ائمّه، و مؤمنین را بالا میبرد چنانچه میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ، بقره آیه 254 وجود مقدس نبی اکرم افضل از کلّ انبیاء بعد ائمه اطهار بعد انبیاء اولوا العزم ثم الّا مثل فالامثل سپس علماء این امّت که فرمود

(علماء امّتی کانبیاء بنی اسرائیل

ثمّ المؤمنین بعضی بر بعضی).

ذُو الْعَرْشِ که محیط بجمیع عوالم است باحاطه قیومیه.

یُلْقِی الرُّوحَ بعضی گفتند روح الامین جبرئیل صاحب وحی الهیست بر انبیاء و چنانچه میفرماید وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ- شعراء آیه 192 الی 194 بعضی گفتند قرآن و کتب آسمانیست که بر انبیاء القاء شده بعضی گفتند نبوت است بهر که مشیّتش، تعلق بگیرد بعضی گفتند وحی است و در خبر از حضرت صادق (ع) مرویست در ذیل آیه یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا- نبأ آیه 37- اینکه روح مخلوقیست اعظم از ملائکه و چندین هزار سر دارد و در هر سری چندین هزار لسان دارد، اقول: و لو اینکه در قرآن از برای روح اطلاقاتی دارد و همچنین در اخبار حتی روح انسانی و حیوانی و نباتی و جمادی لکن در این آیه آنچه بنظر نزدیکتر میآید و اللَّه العالم اینکه مقام نبوّت و رسالت و ولایة و امامت، و وصایت است و معنی القاء جعل است و موافق مفاد آیه شریفه اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ- انعام آیه 124 که جعل نبوت و رسالت و امامت باختیار ناس نیست خدا میداند کی لیاقت این نوع مناصب را دارد.

مِنْ أَمْرِهِ امر الهی همان جعل است.

ص: 362

عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ هر که لیاقت داشته باشد.

لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ که جمیع ملائکه و جنّ و انس حتّی حیوانات و وحوش مجتمع میشوند و یکدیگر را ملاقات میکنند.

[سوره غافر (40): آیه 16] .... ص : 363

یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (16)

روزی که تمام اینها ظاهر و هویدا میشوند بواطن همه ظاهر میگردد چیزی بر خداوند مخفی نمیگردد از اینها از برای کیست ملک روز قیمة مختصّ به خداوند یگانه قهّار است.

یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ روز قیمة یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ- طارق آیه 9.

لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ خداوندی که عالم السر و الخفیات است بعلاوه نامه عمل که لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 47 بعلاوه شهود یوم القیمة اجزاء بدن، ید، رجل، جلود، زبان، پیغمبر اکرم (ص) ائمّه اطهار، زمین، قرآن، ملائکة، حفظه و غیر اینها که به تمام اینها قرآن ناطق است بعلاوه اقرار و اعتراف خود آنها.

لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ بلکه ملکیة حقیقیه مختص باو است لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و ملکیة ظاهریّة در دنیا عاریه است میدهد و میگیرد انسان مالک نفس خود هم نیست و در قیمة هیچگونه اختیار و تصرفی ندارد.

لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ جواب «لمن الملک» است.

[سوره غافر (40): آیه 17] .... ص : 363

الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (17)

یوم القیمة جزاء داده میشود هر نفسی بآنچه کسب کرده ظلمی نیست در آن روز محقّقا خداوند زود حساب کننده است.

الْیَوْمَ روز جزاء است.

تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ فرد فرد از جنّ و انس.

بِما کَسَبَتْ اگر عمل خیری از او صادر شده بی اجر نمیماند و اگر شرّی صادر شده زائد بر آن عقوبت نمیکند.

ص: 363

لا ظُلْمَ الْیَوْمَ ظلم قبیح است و محال است از خداوند صادر شود.

إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ قدرت دارد دفعة واحدة بحساب جمیع رسیدگی کند زیرا «لا یشغله شأن عن شأن».

سؤال: بنا بر این برای چه روز قیامت پنجاه هزار سال است که میفرماید فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ- معارج آیه 4 (جواب): این عقوبة است چنانچه در خبر است که

ان للقیمة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة.

[سوره غافر (40): آیه 18] .... ص : 364

وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ (18)

و انذار فرما و بترسان امّت را روزی که بنزدیکی میآید زمانی که قلب ها از ترس نزد گلوگاه میآید و کظم غیض میکنند.

وَ أَنْذِرْهُمْ که یکی از وظائف مهمّ انبیاء بشارت و انذار است بشارت به اهل ایمان و تقوی و عمل صالح و انذار از شرک و کفر و ضلالت و نفاق و عمل سوء و ظلم و فساد.

یَوْمَ الْآزِفَةِ یعنی «الدانیة» ازف و دنوّ بمعنی نزدیک است که روز قیمة بنزدیکی میآید چنانچه میفرماید إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً- معارج آیه 6 و 7 و میفرمایدنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً

- نبأ آیه 40- إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ انسان چون خوف و ترس بر او زیاد شد دلش از جا کنده میشود و بحلقوم میرسد که دیگر قدرت بر تکلّم و تنفّس ندارد، و متعارف است بسا میگویی ششم در گلو آمد و در اوصاف قیامت میفرماید کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ قیمة آیه 26 و میفرماید فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ- واقعه آیه 82 بعبارت دیگر جانش در گلو آمد.

کاظِمِینَ از شدّة غم و همّ و کرب قدرت بر تکلّم ندارد و سر فرو انداخته ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ نیست از برای ظالمین در قیمة دوست و حمیمی که از او حمایت کند و نه شفیعی که شفاعتش پذیرفته شود.

ص: 364

ما لِلظَّالِمِینَ صدق بر مشرک و کافر و معاند و منافق و مخالف و ظلمه میکند زیرا یا بخود ظلم کردند یا بغیر یا بدین حتّی عاصی را هم میگیرد فردای قیمه.

مِنْ حَمِیمٍ نه پدر نه مادر نه فرزند نه برادر و خواهر و دوست و رفیقی به فکر او است یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ- عبس آیه 34 الی 37.

وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ شفاعت شفعاء مختص باهل ایمان است غیر مؤمن نه احدی شفاعت میکند نه شفاعتش پذیرفته میشود.

[سوره غافر (40): آیه 19] .... ص : 365

یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (19)

میداند خیانت چشمها را و آنچه در سینه ها مخفی شده.

یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ بزبان ما زیر چشمی که نگاه میکند بنحوی که او نگاه نمیکند.

وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مثل منافق دشمن دوست نما حتّی خطورات قلبی و خیالات فاسده و بالجمله چیزی بر او مخفی نیست وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً- طلاق آیه 12-

[سوره غافر (40): آیه 20] .... ص : 365

وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (20)

و خداوند متعال حکم میفرماید بحق و کسانی را که میخوانند از غیر خدا هیچگونه قدرتی ندارند بهیچ حکمی حکم نمیکنند محقّقا خداوند سمیع و بصیر است.

وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ فردای قیامت در محکمه عدل الهی حکم فرما خدا است و بس هر که قابلیت تفضّل دارد تفضّل میکند و هر که استحقاق عذاب دارد زائد بر استحقاقش عذاب نمیکند.

وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ از اصنام و آلهه مشرکین هر چه هست و هر که هست از ملک، جنّ، انس، شمس، قمر، گاو، گوساله، آتش یا شعور ندارند یا قدرت ندارند.

ص: 365

لا یَقْضُونَ بِشَیْ ءٍ مسئله قضاوت و حکم در زمان غیبت اختصاص دارد به مجتهد جامع الشرائط چه در باب ترافع و چه در باب حدود و چه در باب موضوعات مثل رؤیت هلال و نحوه بنص فرمایش حضرت باقر (ع)

«انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما الی قوله (ع) الراد علیه کالرّاد علینا و الراد علینا کالرّاد علی اللَّه و الرّاد علی اللَّه فی حد الشّرک باللّه».

إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ در اثبات این دو صفت که از صفات ذاتیه حضرت حق است دو مسلک گفتند بعد از آنکه مراد آلة بصر و سمع نیست یک مسلک آنکه از شئون علم است یعنی عالم بمسموعات و مبصرات است چنانچه مکرّر بیان شده مسلک دویم از شئون حیات است چون عمی و صم آفة و نقص حیات است و آفة و نقص در ذات اقدس او نیست.

اقول: علم و حیات هم صفة زائده بر ذات نیست چون صرف الوجود است غیر محدود ازلا و ابدا و علم و حیات از مراتب وجود است

«و کمال توحیده نفی الصفات عنه»

از امیر المؤمنین است.

[سوره غافر (40): آیه 21] .... ص : 366

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (21)

آیا این کفّار و مشرکین سیر علمی و تاریخی نمیکنند در احوال گذشتگان پس ببینند چه گونه بوده عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند که بودند آنها شدیدترین از اینها از حیث قوه و قدرت و آثار آنها بیشتر و بالاتر بودند در روی زمین پس چگونه خداوند آنها را گرفت بگناهان آنها و نبود از برای آنها از خدا کسی که آنها را حفظ کند از عذاب الهی.

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ مراد سیر مکانی نیست بلکه سیر فکری و تدبیری.

فَیَنْظُرُوا بنظر علمی و تاریخ و اخباری که از آباء و اجداد دست بدست به آنها رسیده.

ص: 366

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ از کفّار و مشرکین که آمد برای آنها انبیاء و رسلی و تکذیب کردند آنها را و مجنون و ساحر و مفتری گفتند و خداوند آنها را بچه عقوباتی گرفتار فرمود و هلاک نمود که سرتاسر قرآن تفصیلا و اجمالا بیان فرموده قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم و لوط و شعیب، قوم موسی فرعونیان و اصحاب فیل بغرق و باد و صاعقه و صیحه و خسف و امطار حجاره هلاک شدند اینها هم که باین نوع بلاها هلاک میشوند و اگر بقوه و قدرت خود می نازند.

کانُوا آن کفار امم سابقه.

أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً چه عمرهای طولانی و قدرتهای زیادی مثل نمرود، شدّاد فرعون و امثال آنها داشتند لکن در مقابل قدرت الهی نتوانستند عرض اندام کنند.

وَ آثاراً چه عمارات محکمه بسا در دل کوه ها و سنگ بناء کردند که از آفات مصون باشند تماما خراب و ویران شد.

فِی الْأَرْضِ بلکه بسا تمام کره زمین را تصرف کردند.

فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ آنی و دفعی.

وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ نبود برای آنها از آلهه آنها و اتباع وعده عده آنها که بتواند جلوگیری از عذاب آنها کند شما کفار و مشرکین در جنب آنها بسیار ضعیف و ناچیز هستید بر خدای متعال مانعی نیست که شما را هلاک کند و آثار شما را از بین ببرد.

[سوره غافر (40): آیه 22] .... ص : 367

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ (22)

این هلاکت آنها سببش این بود به اینکه آنها بودند میآمد انها را پیغمبران آنها با معجزات و ادله مبینه پس کافر شدند پس آنها را گرفت خدای متعال بعذابهای گوناگون محقّقا خداوند دارنده قوت است و سخت و شدید است عقاب او.

ص: 367

ذلِکَ این نوع عذابها ظلم نبود در حق آنها بلکه سببش این بود.

بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ نوح، هود، صالح، ابراهیم، شیث، لوط شعیب، موسی، و غیر اینها.

بِالْبَیِّناتِ هر کدام معجزات و بیانات روشن داشتند.

فَکَفَرُوا پس اینها کافر شدند و ایمان نیاوردند.

فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ پس خداوند همه آنها را گرفت و هلاک کرد.

إِنَّهُ قَوِیٌّ چه قوّه و قدرتی است فوق قوه و قدرت او.

شَدِیدُ الْعِقابِ این عقاب دنیوی آنها بود باشد تا عقاب اخروی و عذاب جهنم.

[سوره غافر (40): آیه 23] .... ص : 368

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (23)

و هر آینه بتحقیق ما فرستادیم موسی را با آیات ما و معجزه بزرگ آشکارا.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی که یکی از انبیاء سلف بود.

بِآیاتِنا که میفرماید فِی تِسْعِ آیاتٍ نمل آیه 12.

وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ مثل عصا که ثعبان شود و سحر سحره فرعون را ببلعد و ید و بیضاء و بدر یا زند دوازده جاده پیدا شود و بسنگ زند دوازده چشمه آب جاری شود.

[سوره غافر (40): آیه 24] .... ص : 368

إِلی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ (24)

بسوی فرعون و هامان و قارون پس گفتند موسی ساحر است دروغ گوی بزرگ.

إِلی فِرْعَوْنَ که دعوی الوهیّت میکرد میگفت وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی- قصص آیه 38- و بموسی گفت قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28.

وَ هامانَ که وزیر فرعون بود و در شقاوت اشد از او بود و او فرعون را اضلال میکرد.

وَ قارُونَ که از قوم موسی بود و از بنی اسرائیل بود و او و جمیع اموالش

ص: 368

به زمین فرو رفت و شرحش در سوره قصص از آیه 76 الی 82 گذشت.

فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ در مقابل این همه آیات و معجزات.

[سوره غافر (40): آیه 25] .... ص : 369

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلالٍ (25)

پس چون که موسی آمد آنها را بالحق از نزد ما گفتند بکشید پسران آنهایی که ایمان آوردند بموسی و بکنیزی و بکلفتی بگیرید زنهای آنها را و نیست کید کافرین مگر در ضلالت و گمراهی.

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا که در وادی ایمن خطاب شد به موسی اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی طه آیه 25- و نیز در همان سوره طه آیه 45 خطاب بموسی و هارون اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی

قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ که بنی اسرائیل بودند که قبل از ولادت موسی و بعد از تولد او تا زمان بعثت او و بعد از بعثت او این معامله با بنی اسرائیل میکردند.

وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ که آنها را نگاه میداشتند برای اعمال شاقّه چنانچه بنی اسرائیل بحضرت موسی عرض کردند قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا- الایه- اعراف 126-.

وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ که همین ظلمها باعث هلاکت آنها شد که بالتمام غرق شدند و فردای قیامت هم خطاب میشود أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ در همین سوره آیه 49.

[سوره غافر (40): آیه 26] .... ص : 369

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ (26)

و گفت فرعون بجلساء مجلسش و امراء مملکتش واگذارید مرا بکشم موسی را و بخواند پروردگار خود را محقّقا من میترسم اینکه دین شما را تغییر دهد یا اینکه فسادی در مملکت ظاهر کند و ایجاد نماید.

فرعون چون این معجزات باهرات را از موسی مثل عصا و ید و بیضاء مشاهده کرد یقین پیدا کرد و لو از روی حبّ ریاست انکار میکرد ترسید که اطرافیان او و

ص: 369

اکابر دولتی باو ایمان آورند و مملکت او در هم کوبیده شود و جرئت حکم به قتل موسی هم نمیکرد زیرا میترسید درباریان باو برگردند از این جهت خواست نظر آنها را هم جلب کند.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی بگذارید او را بکشم.

وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ ببینیم پروردگار او چه میکند از روی استهزاء که خدای او کیست که بتواند دستگاه ما را در هم زند هر چه بخواند خدای خود را.

إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ میترسم بعض شماها فریب او را بخورید و دست از این دین خود بردارید.

أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ و اگر شما هم فریب نخورید و در دین خود محکم باشید بعض دیگر را فریب دهد و اختلاف در مملکت بیندازد و فسادی ظاهر کند.

[سوره غافر (40): آیه 27] .... ص : 370

وَ قالَ مُوسی إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ (27)

و فرمود موسی من پناه بردم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر متکبّری که ایمان به روز حساب و قیمة ندارد.

وَ قالَ مُوسی در مقابل تهدید فرعون بقتل او.

إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ من در پناه پروردگار خود هستم شما قدرت بر کوچک ترین اذیتی بمن ندارید او مرا حفظ میفرماید و پروردگار من پروردگار شما هم هست.

مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ نه فرعون تنها بلکه تمام قبطیان که بزرگی میکنند بر بنی اسرائیل.

لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ که منکر بعث و قیامت باشد و این فرمایش موسی از روی وعده الهی بود موقعی که عرض کرد در پیشگاه الهی.

قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ- الی قوله تعالی فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ قصص آیه 33 الی 35 و نیز موسی و هارون عرض کردند قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری

ص: 370

طه آیه 47 و 48.

[سوره غافر (40): آیه 28] .... ص : 371

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (28)

و گفت رجلی که مؤمن بود از آل فرعون کتمان میکرد ایمان خود را آیا میکشید کسی را که میگوید پروردگار من اللَّه است و آمده است شما را با معجزات بینه واضحه از جانب پروردگار شما و اگر میباشد دروغگو همان کذب آن بر ضررش و بعقوبتش میرساند و اگر میباشد راست گو اصابة میکند شما را بعض آنچه بشما وعده میدهد از عذاب- محقّقا خداوند هدایت نمیکند کسی را که اسراف در طغیان و معاصی داشته باشد و بسیار دروغگو باشد.

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مؤمن آل فرعون از اوّل عمر ایمان کامل داشت و گفتند نامش حزقیل بود و در بعض اخبار داریم که از زمان نوح بود و ابن بابویه از حضرت رسول (ص) روایت کرده که فرمود

«الصدیقون ثلاثة حبیب النّجّار مؤمن آل یاسین و حزقیل مؤمن آل فرعون و علی بن ابی طالب و هو افضلهم»

و در بعض اخبار است که همین مؤمن آل فرعون بود که خبر داد بموسی که إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ- قصص آیه 19- و گفتند پسر عموی فرعون بود و ولی عهد او بود.

یَکْتُمُ إِیمانَهُ در خبر داریم ششصد سال کتمان ایمان میکرد تا موقعی که حضرت موسی مبعوث شد و با این معجزات باهرات جرئت پیدا کرد و قوّه قلب و بعض امور را اظهار کرد که در آیات بعد میآید و در اخبار داریم که تقیّه واجب است حتّی میفرماید

«التقیّة دینی و دین آبائی»

و میفرماید

«من لا تقیّة له لا دین له»

و استشهاد فرموده بهمین آیه شریفه.

أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ که خالق آسمان و زمین است زیرا مسلما فرعون قدرت بر خلق یک مورچه نداشت.

ص: 371

وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ دعوی بی دلیل نمیکند این معجزات باهرات محیر العقول مثل عصا و ید و بیضاء از او ظاهر میشود.

وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ بر فرض بقول شما که دروغ میگوید همان دروغش و افتراء علی اللَّه برای عقوبتش کافیست ولی شما که یقین بکذب او ندارید شاید راست گو باشد.

وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ و بحکم عقل رفع ضرر محتمل بلکه مظنون بلکه مقطوع واجب است باید خودداری کنید.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ محتمل است بلکه بعید نیست که این جمله کلام مؤمن آل فرعون نباشد بلکه جمله مستقلّه خدا میفرماید و مسرف اسراف در طغیان و معاصی و ظلم و فساد است باندازه ای که قلب سیاه شود و از قابلیت هدایت بیفتد و کذاب کذب بر خدا و رسول که اعظم اقسام کذب است.

[سوره غافر (40): آیه 29] .... ص : 372

یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلاَّ ما أَری وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلاَّ سَبِیلَ الرَّشادِ (29)

مؤمن آل فرعون گفت بفرعونیان و درباریان و امراء و اجزاء دولتی فرعون که امروز را نبینید که از برای شما ملک و سلطنت و ریاست هست و در زمین قادر و توانا هستید پس کیست ما را یاری کند از بأس الهی اگر آمد ما را فرعون گفت من بشما ارائه نمیدهم مگر آنچه بنظر خودم میرسد و معتقدم و شما را هدایت نمی کنم الّا بر اینکه باعث ارشاد شما باشد و صلاح شما.

یا قَوْمِ یا قومی بوده کسره بجای یاء است.

لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ گول این چهار روزه دنیا که سلطنت و ریاست دارید و هر چه بخواهید ظلم میکنید نخورید.

فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا بغتة عذاب الهی میرسد چنانچه در آیه بعد بیان میکند.

قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَری وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ فرعون برای

ص: 372

اینکه ذهن اهل مجلس متوجّه بکلام مؤمن آل فرعون نشود گفت من آنچه گفتم که بگذارید موسی را بکشم نظر خودم بود که فسادی در زمین احداث نشود، و یک دسته اضلال نشوند و اختلاف در مملکت پیدا نگردد و این عین صلاح شما است من شما را هدایت نمیکنم مگر براه رشد و صلاح.

[سوره غافر (40): آیات 30 تا 31] .... ص : 373

وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (31)

و گفت آنکه ایمان آورده بود ای قوم من بدرستی که من میترسم برای شما مثل روز احزاب امم سابقه مثل دأب قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند و نیست خداوند عالم که ظلم کند ببندگان.

وَ قالَ الَّذِی آمَنَ همان مؤمن آل فرعون.

یا قَوْمِ همان فرعونیان و قبطیان که آل فرعون هستند.

إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ که هر حزبی بیک نوع عذابی هلاک شدند.

مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ که در اثر تکذیب نوح بطوفان غرق شدند.

وَ عادٍ قوم هود که بباد هلاک شدند.

وَ ثَمُودَ که بصیحه و صاعقه تلف شدند.

وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مثل قوم ابراهیم و لوط و شعیب که به خسف و امطار حجاره و صیحه از بین رفتند و تمام در اثر تکذیب انبیاء بوده خدا باحدی ظلم نمیکند.

وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ آنها خود بخود ظلم کردند.

[سوره غافر (40): آیات 32 تا 33] .... ص : 373

وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ (32) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)

و ای قوم من محقّقا من میترسم برای شما روزی که هر چه فریاد زنید و دادرس طلبید که روز قیمة باشد روزی که واپس میگردید و دو مرتبه زنده میشوید نیست از برای شما کسی که از عذاب الهی جلوگیری کند

ص: 373

و کسی را که خدا گمراه کرده پس نیست از برای او هدایت کننده.

وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ که در قیمة هر چه ندا کنید و یاور طلبید بفریاد شما نمیرسند و نداهای یوم القیمة بسیار است مثل اینکه میفرماید وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ- زخرف آیه 77- و مثل وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ- اعراف آیه 48- و مثل وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ- در همین سوره آیه 52- و مثل رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ- مؤمنون آیه 109- و مثل رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ- فاطر آیه 34 و غیر اینها.

یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ بعضی گفتند روزی که آتش حمله میکند بآنها آنها عقب عقب رو بآتش فرار میکنند آتش آنها را میگیرد بعضی گفتند پس از حساب در محشر او را کشان کشان رو بجهنّم میبرند.

اقول: شاید مراد این باشد که در بعض اخبار داریم که صورتهای آنها را به پشت بر میگردانند و از آیه شریفه هم ممکن است استفاده کرد که میفرماید وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً- انشقاق آیه 10 و 11 و 12- ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ نه قوم نه عشیره نه رئیس و نه مرءوس.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ گفتیم اضلال الهی اینست که او را بخود وامیگذارد پس از آنکه از قابلیت هدایت افتاده باشد.

فَما لَهُ مِنْ هادٍ چون قابلیت ندارد.

[سوره غافر (40): آیه 34] .... ص : 374

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّی إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34)

و هر آینه بتحقیق آمد شما را قبلا یوسف با بیانات و براهین واضحه روشن پس از آن بودید در شک از آنچه

ص: 374

خبر داده بود بشما و آورده بود حتّی پس از وفات یوسف گفتید هرگز خداوند مبعوث نمیکند بعد از یوسف پیغمبری را همین نحو اضلال میفرماید خداوند کسی را که اسراف در معاصی کند و شک در ارسال رسولان نماید.

اخباری از ائمه اطهار داریم که خلاصه آن اینست که که حضرت یوسف چون نزدیک رحلتش رسید بنی اسرائیل را جمع فرمود و در آن موقع هشتاد نفر بودند و خبر داد که این قبطیان بر شما مسلّط میشوند مردان شما را میکشند زنهای حامله شما را شکم پاره میکنند تا آنکه خداوند از شما فرزندی میآورد نامش موسی بن عمران است از اولاد لاوی بن یوسف و اوصاف او را بیان فرمود و بین یوسف و موسی چهارصد سال فاصله بود که سه صد سالش فرعون از قبطیان سلطنت کرد و مسلّط شد بر بنی اسرائیل و بنی اسرائیل انتظار او را میکشیدند حتّی بسیاری از آنها اسم فرزند خود را عمران میگذاشت و او اسم فرزند خود را موسی بامید آنکه او باشد حتّی پنجاه کذّاب مدعی شدند که مائیم و بنی اسرائیل را دعوت به شرک و بت پرستی میکردند و هر چه مؤمنین و انبیاء آنها آنها را دعوت بتوحید و ایمان میکردند اعتناء نمیکردند تا موقعی که بشارت دادند بآنها که موسی بن عمرانی که یوسف خبر داده بدنیا آمده و این اخباری که یوسف داده بود رفته رفته بگوش فرعون رسیده بود از این جهت شکمهای زنهای حامله بنی اسرائیل را پاره میکردند و اطفال آنها را میکشتند و زنان آنها را بکنیزی و کلفتی و اعمال شاقه وادار میکردند و مردان آنها را بسخت ترین اعمال وادار میکردند و از زمان ولادت موسی و غیبت او و رفتن نزد شعیب تا زمان بعثتش چهل سال طول کشید و در این چهل سال بنی اسرائیل در شکنجه های قبطیان بسر میبردند.

این خلاصه مفاد اخبار است بپردازیم بتفسیر آیه.

وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ که از آن جمله خبرهایی که از تسلّط قبطیان و آمدن موسی داده.

ص: 375

فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ که آیا این خبرهایی که داده صدق است یا کذب در این مدّت چهارصد سال.

حَتَّی إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا و بکلّی مأیوس شدید و گفتید هرگز رسولی دیگر مبعوث نمیشود.

کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ در شرک و کفر و معاصی.

مُرْتابٌ در آنچه انبیاء و مؤمنین بآنها خبر میدادند.

[سوره غافر (40): آیه 35] .... ص : 376

الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (35)

کسانی که مجادله میکنند در آیات الهیّه بدون مدرک و دلیل و برهان که آمده باشد آنها را بزرگ است عداوت و غضب الهی در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند همین نحو خداوند قلب هر متکبّر جبّاری را مهر میکند.

الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ که تکذیب انبیاء میکنند و اذیت بمؤمنین و معجزه را سحر میگویند و انبیاء را ساحر و مجنون می پندارند.

بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ فقط دلیل آنها تقلید آباء و کبر و نخوت و حبّ جاه و منصب است.

کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ عداوت و لعن و عذاب الهی.

وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا از عداوت و لعن و نفرین و اعراض. مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا- احزاب آیه 61-.

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ طبع قلب سیاهی دل و قساوت قلب است که هیچ کلام حق در آنها اثر نمیکند و متکبر بزرگی فروختن است و جبّار ظلم و تعدّی و تجاوز است.

[سوره غافر (40): آیات 36 تا 37] .... ص : 376

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36) أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِی تَبابٍ (37)

و گفت فرعون ای هامان بنا کن بر من قصری مرتفع شاید برسم باسباب اسباب آسمانها پس خبردار شوم بسوی خدای

ص: 376

موسی و محقّقا من گمان میکنم که موسی دروغ میگوید.

واقعا بسیار مورد تعجّب است کسی که گاهی میگوید أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی گاهی میگوید ما علمت الها غیری گاهی بموسی میگوید لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ چه قدر احمق است که اولا خیال می کند آسمانها صد متر بیشتر از زمین بالا نیست زیرا هر قصری بنا شود زیادتر از صد متر از زمین ارتفاع ندارد و ثانیا میتواند در آسمانها گردش کند و ثالثا خدای موسی تنها در آسمان نشسته و رابعا بر فرض همه این مزخرفات تو تنها در آسمان چه قدرتی داری که با خدای موسی طرف شوی آنجا تو را می گیرد یا میکشد یا حبس میکند.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ که وزیر فرعون بود و او را اضلال میکرد بعین فرعون گوساله بود و هامان سامری مثل گوساله و سامری این امّت.

ابْنِ لِی صَرْحاً تا بیاید هامان برای تو صرح بنا کند خدای موسی پدر تو و هامان و تمام اتباعت را در میآورد.

لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ امروز با کمال قدرت نمایی خود بکره قمر رفتند بتوانند آنجا را هم تصرّف کنند بسیار مورد تعجّب است زیرا قمر جسم شفاف است مثل آینه که همیشه نصف آن تقابل با شمس دارد و اشراق میکند نه در آن نصف میتوان زندگی کرد و نه در نصف تاریک آن.

لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی اگر خدای موسی در آسمان است و قدرت دارد که موسی که در زمین است و در دامن تو بزرگ شده بفرستد برای تو قدرت ندارد که تو را از آسمان پرت کند بزمین و ریزریز شوی.

وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً اگر موسی الهی ندارد و در آسمان نیست این چه زحمت زیاد بی نتیجه را متحمّل میشوی اگر بعض این دعات باطله و رؤساء یک کارهایی میکنند بحیله ها و تزویرها و شیطنت ها دارند باین حماقت و خریّت نیستند مثل تو.

ص: 377

وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ و همین نحو زینت داده شد نزد فرعون بدی و سوء عملش و بسته شد بر او راه هدایت و رستگاری و نیست چاره و کیدی از برای فرعون مگر در هلاکت و از بین رفتن.

وَ کَذلِکَ این نحوی که در آیات قبل بیان شد.

زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ بخیال خود عقلی و تدبیری و فکر بلندی بکار زده از کشتن اطفال و معامله با بنی اسرائیل و نقشه رد موسی و غیر اینها.

وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ راه حق و سعادت و رستگاری بر او بسته شده که بکلّی از قابلیّت افتاده کارش بجایی رسیده که در عداد آن چهارده نفری که پیغمبر فرمود که در تابوت در قعر چاه ویل قعر جهنّم که تمام عذاب جهنّم از آن چاه است شمرده شد و فرمود هفت نفر از پیشینیان هستند و هفت نفر از این امّت وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ کید کارهای او است و تباب هلاکت و از بین رفتن هر چه کید کند نتیجه بعکس میگیرد.

[سوره غافر (40): آیه 38] .... ص : 378

وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ (38)

و گفت آن کسی که ایمان داشت ای قوم من متابعت من را بکنید شما را هدایت میکنم براه رشاد و سعادت وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ متابعت او این است که دست از شرک و کفر و ظلم و طغیان و کبر و نخوت و عجب و معاصی بردارید موحّد شوید ایمان به موسی آورید و دستورات او را عمل کنید چنانچه من میکنم.

أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ سعادت دنیا و آخرت و نجات از عذاب نشئتین پیدا میکنید.

[سوره غافر (40): آیه 39] .... ص : 378

یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ (39)

ای قوم من جز این نیست که این زندگی دنیوی متاع قلیلیست زود سپری میشود و آخرت او دار باقیه است که ابد الاباد برقرار است.

یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ دنیایی که هیچ ثبات و قرار ندارد

ص: 378

مقرون ببلاهای گوناگون است

«دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة- دار المحنة و البلیة

زود سپری میشود.

وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ تمام شدن ندارد همیشه متنعم و متلذّذ هستید

[سوره غافر (40): آیه 40] .... ص : 379

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ (40)

کسی که عمل زشتی بجا آورد جزاء داده نمیشود، مگر بمثل آن و کسی که عمل صالح بجا آورد از مردی یا زنی و او مؤمن باشد پس اینها داخل میشوند بهشت را و روزی داده میشوند در آن بهشت بدون حساب.

مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً چه راجع به عقائد باشد از شرک و کفر و ضلالت و چه راجع باخلاق باشد از کبر و عجب و بخل و نخوت و غیر اینها و چه راجع بفعل باشد از ظلم و طغیان و معاصی.

فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها زائد بر اعمالش عقوبت نمیشود.

وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً از عبادات و طاعات.

مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی هر که باشد و هر چه باشد لکن بشرطی که.

وَ هُوَ مُؤْمِنٌ چون ایمان شرط صحّة کل عبادات است.

فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ صد برابر، هزار برابر، غیر متناهی از همه نوع نعم بهشتی بدون حساب.

[سوره غافر (40): آیه 41] .... ص : 379

وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَی النَّارِ (41)

ای قوم من چه سبب شده که من شما را دعوت میکنم بسوی نجات و شما مرا دعوت میکنید بسوی آتش.

تفسیرش را در آیه بعد بیان میکند.

[سوره غافر (40): آیه 42] .... ص : 379

تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ (42)

شما مرا دعوت میکنید که کافر شوم بخدا و شرک بیاورم باو و من دعوت میکنم شما را بسوی خداوندی که عزیز است و بسیار آمرزنده.

ص: 379

کفر باللّه انکار وجود حق است مثل طبیعی دهری لا مذهب و مثل فرعون که گفت ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی و گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و گفت بموسی لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ و امروز بسیاری کافر باللّه هستند و در قرآن میفرماید أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرِینَ- عنکبوت آیه 68- و کافر بر انکار انبیاء و تکذیب رسل و مبدع در دین و منکر ضروری دین و معاند و خوارج هم صادق است و بالجمله مقابل مسلم.

وَ أُشْرِکَ بِهِ شرک هم اقسامی دارد مشرک در عبادت و پرستش مثل عبده اصنام و گاو و گوساله و آتش و ملائکه و جنّ و انس و شجر و حجر و شرک در افعال مثل قائلین بیزدان و اهرمن و حکماء قدیم که قائل بعقول عشره بمذهب افلاطون و عقول عرضیه بمسلک ارسطو و مثل کسانی که امر خلقت و رزق و عمر و غیر اینها را مستند بغیر خدا میدانند و شرک در صفات که صفات زائده قائلند و شرک در نظر که نظر باسباب و وسائط دارند در امور و میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ بینه آیه 5- وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ.

[سوره غافر (40): آیه 43] .... ص : 380

لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَی اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (43)

لا بد و ناچار جز این نیست که شما دعوت میکنید بسوی چیزی که نیست از برای او دعوتی در دنیا و نه در آخرت و اینکه باز گشت ما است بسوی خداوند متعال و محقّقا مسرفین آنها اصحاب آتش هستند.

لا جَرَمَ البته و صد البتّه که نخورد ندارد.

أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ که شرک بیاورم و اله شما را بپرستم.

لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا یک جمادی بیش نیستند یا حیوانی یا بر فرض انسان یا جنّ یا ملک باشند نه آنها قدرت دارند بر اجابت دعوات شما و نه قضاء حوائج شما و نه یاری و نصرت شما در مقابل پیش آمدها که از جانب خدا

ص: 380

بشما متوجّه شود.

وَ لا فِی الْآخِرَةِ بلکه در قیامت انکار میکنند بعبده خود میگویند وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ- یونس 28- و در پیشگاه الهی عرض میکنند ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ- قصص آیه 63- وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَی اللَّهِ بدانید بازگشت تمام ماها بسوی خدا است در قیامت بلکه جنّ و انس و ملک و حیوانات تمام محشور میشوند.

وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ چه اسراف در شرک و کفر و ضلالت باشد و چه اسراف در ظلم و معاصی باشد.

[سوره غافر (40): آیه 44] .... ص : 381

فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (44)

پس زود باشد که متذکّر شوید آنچه را که من میگویم برای شما و من تفویض میکنم تمام کار خود را و تمام امور را بخدای متعال محقّقا خداوند بینا است به جمیع بندگان.

فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ موقعی که بلاء متوجّه شد بشما و عذاب نازل شد و در صحرای محشر وارد شدید لکن این تذکّر دیگر بر شما نتیجه و فائده ندارد.

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ تفویض امر بخدا موجب این میشود که خداوند تمام کارهای او را اصلاح میکند چنانچه در آیه بعد اشاره دارد:

تو کار خود بخدا واگذار و خوش دل باش که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند

إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ تفسیرش واضح است.

[سوره غافر (40): آیات 45 تا 46] .... ص : 381

فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45) النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46)

پس خداوند حفظ فرمود و نگهداری کرد او را از سیّئات و اذیّتهای آنچه آنها مکر و حیله میکردند و متوجّه شد بآل فرعون عذاب سویی آتش عرضه داشته میشود بر آنها هر صبح و شامی و روز قیمة که یوم تقوم الساعة است خطاب میشود که داخل کنید آل فرعون را به اشدّ و سخت ترین عذابها.

ص: 381

فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا بعض مفسرین گفتند او را گرفتند و قطعه قطعه کردند و مراد از حفظ سیّئات حفظ دین او بود لکن در اخبار ائمّه داریم که رفتند و خبر بفرعون دادند که او مؤمن بموسی و خدای موسی است و منکر خدایی تو است گفت حزقیل پسر عمّ من است و ولی عهد من و من او را میخواهم حضور شما اگر چنین است او را بقتل میرسانم و اگر دروغ می گویید شما را بسخت ترین انحاء بقتل میرسانم او را با اینها حاضر کردند و آنها ده نفر بودند و او بطریقی که فرعون متوجّه نشود توریه نمود فرعون پرسید از حزقیل که تو مردم را از الوهیت من برمیگردانی و به اله موسی دعوت میکنی حزقیل گفت شما تا کنون از من دروغی دیده اید گفته باشم گفت نه گفت از اینها بپرسید کیست اله آنها، کیست خالق انها، کیست رازق آنها، کیست اصلاح معیشت آنها را میکند اینها گفتند فرعون گفت شاهد باشید اله من و خالق من و رازق من و مصلح معایش من اله و خالق و رازق و مصلح معایش اینها است که فرعون خیال کرد او را میگوید و در قصد او خدای متعال که اله و خالق و رازق و مصلح معایش آنها است و نظیر این توریه خبریست از حضرت عسکری (ع) راجع بتوریه یک نفر شیعه از اصحاب حضرت صادق (ع) با یک ناصبی که ناصبی از آن شیعه پرسید که میگویند تو رافضی هستی و صحابه رسول اللَّه را لعن میکنی و بر آنها عیب و نقص میشماری شیعه در جواب آن گفت (من لعن واحدا من الصحابة فعلیه لعنة اللَّه و من عابهم فعلیه لعنة اللَّه) آن ناصبی صورت او را بوسید و عذر خواهی کرد و خبر بحضرت صادق دادند که فلانی چنین گفت حضرت در حقّش دعای خیر کردند که حفظ دین خود کرد ما میدانیم که قصدش چه بوده اینکه گفت من لعن واحدا من الصحابة غرضش امیر المؤمنین بود که واحد از صحابه است و اینکه گفت ما عابهم و ابغضهم مراد بالاجتماع بود که در این اجتماع امیر المؤمنین یعنی بعض جمیع من حیث الاجتماع اما بعض آنها مانعی ندارد.

فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا فرعون آن ده نفر که تفتین کردند میخ کوب کرد و آتش زد و حزقیل نجات پیدا کرد.

ص: 382

وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ که آن ده نفر مفتّن بودند و بقیّه آل فرعون را بعد بیان میفرماید که بیان میکند سوء العذاب را.

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا در عالم برزخ شب و روز میسوزند وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ.

سؤال: چرا خود فرعون را نفرمود. جواب: بعضی گفتند خودش بطریق اولی داخل است لکن بنظر میرسد که خودش از اصحاب تابوت است که قبلا اشاره شد.

[سوره غافر (40): آیات 47 تا 48] .... ص : 383

وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ (47) قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ (48)

و زمانی که محاجّه میکنند با یکدیگر در آتش پس میگویند ضعفا برای کسانی که تکبّر ورزیدند محقّقا ما بودیم از برای شما تبع متابعت شما را میکردیم پس آیا شما بی نیاز میکنید ما را قسمتی از آتش را میگویند مستکبرین محقّقا ما بالتمام در آتش هستیم بدرستی که خداوند حکم فرموده بین بندگان خود.

وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ محاجّه اهل آتش برای اینست که تقصیر را میخواهند گردن یکدیگر بار کنند.

فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ که در تحت اوامر اکابر بودند و آنها را متابعت میکردند و آنها جلوگیری میکردند اینها را از اینکه ایمان آورند و سبب ضلالت اینها شدند.

لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا رؤساء و امراء و دعات باطله و ارباب ضلالت که سایرین و اتباع خود را سوق بکفر و شرک و ضلالت میدادند و گفتیم استکبار غیر تکبّر است زیرا تکبّر یک بزرگی در خود توهم میکند اظهار میکند و استکبار این است که هیچ منشأ بزرگی در او نیست بزرگی را بخود می بندد.

إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً هر چه می گفتید می شنیدیم و اطاعت میکردیم.

فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ با این ریاست خود که میگفتید

ص: 383

ما هر چه بخواهیم میتوانیم و قدرت داریم.

قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا رؤسا در جواب تبعه میگویند این حرفها و بزرگیها و بلند پروازیها در دنیا بود اینجا همه یکسان هستند.

إِنَّا کُلٌّ فِیها ضعیف و ذلیل و بیچاره هستیم.

إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ احدی را بدون تقصیر عذاب نمیکند و هر که مقصّر است زائد بر تقصیرش عذاب نمیکند و تقصیر ما بیشتر از شما است زیرا هم خود در ضلالت بودیم هم شما را اضلال میکردیم اگر قدرت داشتیم اوّل خود را نجات میدادیم و شما هم مقصرید که باختیار خود متابعت ما را میکردید میتوانستید بروید ایمان بیاورید چنانچه بعضی از شماها رفتند و نجات پیدا کردند وقتی که همه آنها مأیوس شدند متوسّل میشوند بملائکه عذاب.

[سوره غافر (40): آیات 49 تا 50] .... ص : 384

وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ (49) قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلالٍ (50)

و گفتند کسانی که در آتش هستند بخزنه جهنّم ملائکه موکّلین بعذاب که شما از خدای خود بخواهید روزی تخفیف دهد از ما عذاب را خزنه بآنها گفتند مگر نیامد شما را رسولان شما با معجزات باهره و ادلّه واضحه گفتند بلی آمدند گفتند شما خود بخوانید خدا را و نیست دعاء کافرین مگر در ضلالت و گمراهی.

وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ انسان موقعی که بیچاره شد بهر راهی که احتمال تأثیر میدهد متمسّک و متوسل میشود (الغریق یتوسل بکلّ حشیش) و نظر به اینکه آنچه در محشر دست و پا زدند نتیجه نگرفتند حال گفتند که این خزنه جهنّم ملائکه عذاب در پیشگاه الهی تقصیر ندارند اگر از خداوند بخواهند شاید تأثیری داشته باشد چنانچه بممالک جهنّم هم گفتند، وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ، زخرف آیه 77- که تقاضای مرگ کردند. خزنه جهنّم در جواب آنها:

ص: 384

قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ برای اقرار و اعتراف و اثبات استحقاق آنها.

قالُوا بَلی اقرار کردند.

قالُوا فَادْعُوا اشاره به اینکه ما همچه قدرتی نداریم خود دانید و خدای خود از او طلب کنید و درخواست نمائید.

وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ هر چه ناله و فریاد و درخواست کنند اجابت نمیشود چنانچه از قول آنها میفرماید که گفتند، رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ خداوند در جواب آنها میفرماید قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ- مؤمنون آیه 109 و 110).

[سوره غافر (40): آیه 51] .... ص : 385

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (51)

بدرستی که ما هر آینه نصرت میکنیم رسولان خود را و کسانی که ایمان آورند در حیات دنیا و روزی که قیام میکنند شاهدها.

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مفسرین نصرت الهی را گفتند باقامه حجة و بغلبه در محاربه و بالطاف و تأییدات و بقوة قلب و بهلاکت عدو هر کدام بمقتضی مصلحة و حکمة لکن در اخبار بسیاری داریم که مراد در دوره رجعت است که بعض انبیاء و رسول محترم و ائمّه اطهار و بسیاری از مؤمنین رجعت میکنند و اعداء آنها و ظالمین بآنها هم رجعت میکنند و از آنها انتقام کشیده میشود.

اقول: در زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه حتّی بسیاری رجوع بدنیا میکنند و آن حضرت هم از آنها انتقام میکشد چنانچه در دعاء ندبه میخوانی

«این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء این الطالب بدم المقتول بکربلا».

وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ اشهاد جمع شاهد است مثل شهود و شهود روز قیمة بسیار هستند مثل انبیاء و ائمّه اطهار و ملائکه کتبه و ملائکه حفظه و مؤمنین و اعضاء بدن از لسان و دست و رجل و جلد و زمین و زمان و غیر

ص: 385

اینها.

[سوره غافر (40): آیه 52] .... ص : 386

یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52)

روز قیمة روزیست که نفع نمیبخشد ظالمین را عذر خواهی آنها و از برای آنها است لعنة و از برای آنها است بدی منزلگاه.

یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست صدق ظالم بر او میکند چنانچه میفرماید إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ- لقمان آیه 12 و در حق کفار میفرماید وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ- یونس آیه 44 و بالجمله ظلم در دین است و ظالم بغیر مثل ظلم بانبیاء و ائمّه طاهرین و صدیقه طاهره که موجب سلب ایمان میشود و ظلم ببندگان خدا بلکه بحیوانات و ظلم بنفس در ارتکاب معاصی و معذرة آنها اینست که قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ- مؤمنون آیه 108 و 109 و عدم نفع برای اینست که میفرماید قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا- تُکَلِّمُونِ- مؤمنون آیه 110 بعلاوه بر فرض هم قبول شود و برگردند باز نفعی بر آنها ندارد زیرا میفرماید وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا- نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ- انعام آیه 27 و 28- وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ لعن بعد از رحمة است در مقابل صلوات و میفرماید أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ- بقره آیه 154- و لعن به اعداء دین درجه بالاتر از صلوات بمقربین درگاه اوست چون محبت سه درجه دارد:

درجه اوّل دوستی خداوند دویم دوست داشتن دوستداران خدا درجه سیّم دشمن داشتن دشمنان خدا و لعن کاشف از این درجه است چنانچه دوستی با پیغمبر و آل هم این سه درجه را دارد.

وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ که میفرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ- ابراهیم آیه 33 و

ص: 386

سی و چهار.

[سوره غافر (40): آیات 53 تا 54] .... ص : 387

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْهُدی وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ (53) هُدیً وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (54)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را هدی و بمیراث دادیم بنی اسرائیل را کتاب هدایت کننده و یاد آورنده برای صاحبان عقل.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْهُدی ممکن است مراد نبوّت و رسالت باشد و ممکن است مراد الواح توریة باشد که در میقات بر او نازل شد.

وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ که بعد از موسی توریة بدست بنی اسرائیل آمد که اوّل کتابی بود که نازل شده بود بعد از آن زبور و انجیل و فرقان نازل شد.

هُدیً وَ ذِکْری یا بمعنی فاعلی که این کتاب هدایت کننده و یاد آورنده است یا بمعنی مفعول له یعنی برای هدایت و تذکر و معنی اوّل اقرب است.

لِأُولِی الْأَلْبابِ که مؤمنین بنی اسرائیل مثل انبیاء بعد از موسی و اوصیاء او لکن اکثر بنی اسرائیل در شرک و کفر فرو رفتند و کتابی که مشتمل بر کفریات و مزخرفات است بنام توریة در دست دارند و کتابهای دیگر که عهد قدیم نام نهاده چنانچه مفصّلا در مجلّد اوّل کلم الطیّب در باب نبوّة خاصّه بیان شده.

[سوره غافر (40): آیه 55] .... ص : 387

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (55)

پس شما باید صبر کنی بدرستی که وعده الهی حق است و استغفار کن برای گناهت و تسبیح و تحمید کن پروردگار خود را به شب و صبح.

فَاصْبِرْ صبر بر اذیّتهای قوم که چه اندازه اذیّت کردند سنگ بقدمهای او زدند خاکروبه و شکمبه شتر بر سرش ریختند، عبا بگردنش تاب دادند سه سال در شعب ابی طالب بسختی زندگی کرد سنگ به پیشانیش زدند و غیر اینها که فرمود

«ما اوذی نبی مثل ما اوذیت».

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وعده نصرت و غلبه و ذلّة اعداء به قتل و اسیری و مغلوبیت.

ص: 387

وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ مفسرین عامّه که عصمت را در انبیاء شرط نمیدانند و نسبتهایی بانبیاء میدهند میگویند گناهانی که قبل از بعثت از او صادر شده مراد است بعضی آنها گفتند مراد صغائری که بعد از بعثت نموده چون جایز است از آنها صادر شود بعضی گفتند ترک اولی است چون

«حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین»

است بعضی گفتند و لو هیچگونه معصیت و ترک اولی از او صادر نشده لکن خود را در پیشگاه الهی کوچک و حقیر و ذلیل میداند لکن تمام اینها بنظر بعد از ثبوت عصمت که حتّی ترک اولی از او صادر نشده در تمام عمر و در جمیع شئون افضل از جمیع انبیاء و ملائکه و ما سوی اللَّه بوده می گوییم مراد از ذنب آن نسبتهایی که مشرکین و کفّار بحضرتش میدادند که کذّاب و مفتری و مجنون و ساحرش میدانستند حضرتش مغموم و مهموم بود و استغفارش این بود که در نظر آنها مکشوف شود که این نسبتهای ناروا از نظر آنها بیرون رود، و حقانیت او را درک کنند چنانچه پس از تشرّف آنها باسلام بر آنها معلوم شد که میفرماید یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ شاید مراد صلوات خمس باشد «عشیّ من زوال الظهر الی العشاء و الإبکار صلوة الفجر» چنانچه میفرماید أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً اسراء آیه 57 و ممکنست مراد دوام ذکر باشد چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا- احزاب آیه 41 و 42-

[سوره غافر (40): آیه 56] .... ص : 388

إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (56)

بدرستی که کسانی که مجادله میکنند در آیات الهی بدون دلیل و برهان و مدرکی که آمده باشد آنها را نیست در سینه های آنها مگر کبر و نمیرساند او آنها را بمقاصد خود پس شما پناه ببر به خداوند متعال محقّقا او سمیع و بصیر است.

إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ گفتیم مجادله دو قسم است: یک قسم

ص: 388

برای اثبات حق است و ابطال باطل بسیار ممدوح است و بسا واجب چنانچه میفرماید وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ از روی مدرک و دلیل و اقامه حجة و یک قسم برای ابطال حق است و اثبات باطل حرام است بلکه بسا موجب کفر میشود بدون مدرک چنانچه در همین سوره آیه 5 گذشت که فرمود وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ و مجادله فی آیات اللَّه اینست که معجزات را حمل بر سحر کنند انبیاء را ساحر گویند و امثال اینها.

بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ البتّه باطل مدرکی ندارد فقط تقلید آباء و حبّ دنیا و حبّ نفس و متابعت شیاطین انس و جنّی.

إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ که منشأ تمام اینها کبر است که زیر بار حق نروند و باطل خود را ترویج کنند.

ما هُمْ بِبالِغِیهِ هرگز بمقصود خود نمیرسند قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً- اسراء آیه 83- فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ در کلّیه امور بالاخص در شرور و بلیات باید پناه برد بخدای متعال.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ معنی واضح است.

[سوره غافر (40): آیه 57] .... ص : 389

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (57)

هر آینه خلقت آسمانها و زمین بزرگتر است از خلقت انسان و لکن اکثر ناس نمیدانند.

این آیه شریفه اشاره بکسانی است که منکر معاد هستند و محال میدانند که گفتند وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً- اسراء آیه 52 و آیه 100 با اینکه خلقت انسان بسیار ضعیف و کوچک است که میفرماید وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ. الآیات مؤمنون آیه 12 و از امیر المؤمنین (ع) مرویست که فرمود

«من کان اوّله نطفة قذرة و آخره جیفة میتة و بینهما حامل العذرة»

لذا میفرماید:

ص: 389

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ این عظمت و سعه و این کرات علویه و سفلیه بغیر عمد ترونها بزرگ تر است از خلقت انسان از خلاصه خاک که میفرماید وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً- نساء آیه 32- و این در نظر ما است و الا بر خداوند خلقت عرش و مورچه یکسان است.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ و محال میدانند که خدا از همین خاک و عظام انسان خلق کند و مرده را زنده کند چنانچه میفرماید أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ- یس آیه 81-

[سوره غافر (40): آیه 58] .... ص : 390

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لا الْمُسِی ءُ قَلِیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ (58)

و مساوی نیست کور و بینا و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند و نه مسی ء زیان کار چقدر کم متذکّر میشوید.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ عمای قلب است و بینایی قلب چشم قلب اگر کور شد هیچ حقیقتی را درک نمیکند که میفرماید فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ- حجّ آیه 45 و اگر بنور ایمان چشم قلب روشن و بینا شد تمام حقایق را درک میکند البتّه این دو مساوی نیستند و هم چنین:

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِی ءُ مؤمنی که با اعمال صالحه باشد از ملائکه بالاتر میرود که فرمود

«الملائکة خدّامنا و خدّام شیعتنا»

و اگر مسی ء شد بکفر و شرک و بی ایمانی از سگ بیشتر میشود زیرا سگ گناه ندارد و جهنّم نمیرود بخلاف مسی ء.

قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ هر دو را بیک لباس میبینید بسا دو نفر همسایه یا در یک مغازه یا در یک اداره با یک نحوه حقوق هستند لکن ببین تفاوت ره از کجا است تا بکجا این اعلاء درجات بهشت آن اسفل درکات جهنّم.

[سوره غافر (40): آیه 59] .... ص : 390

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (59)

بدرستی که ساعة که قیمة

ص: 390

باشد هر آینه آینده است و هیچ ریب و شکّی در او نیست و لکن اکثر ناس نمیدانند.

إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها زیرا اگر قیامت نباشد بکلّی دستگاه خلقت لغو میشود زیرا خلقت آسمانها و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای انسان خلقت شده چنانچه میفرماید خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و انسان اگر برای این چهار روز دنیا خلق شده باشد که بجان یکدیگر بریزند و هزار گونه فساد ایجاد کنند سپس فانی شوند بسیار لغو است بلکه خلقت انسان برای عبادت و پرستش خداوند متعال است ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و نتیجه عبادت در عالم آخرت است و از امیر المؤمنین است

«خلقتم للبقاء لا للفناء».

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ کسانی که منکر معاد هستند.

[سوره غافر (40): آیه 60] .... ص : 391

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ (60)

و فرمود پروردگار شما که مرا بخوانید من اجابت میکنم دعاء شما را و بدرستی که کسانی که تکبّر میکنند از عبادت من زود باشد داخل شوند جهنّم را با خفّت و خواری.

آیات شریفه و اخبار بسیار در باب فضیلة دعاء حتّی از تلاوت قرآن مجید و بالاخص بعد از فرائض و نوافل و در وقت سحر و بین الطلوعین و در شب و روز جمعه و در اوقات شریفه مثل شهر رمضان و لیالی متبرّکه با تقدیم حمد و تسبیح و تهلیل و صلوات بر نبی و آله قبل از دعاء و بعد از دعا و از روی قلب و توجّه نه فقط سر زبانی و با حال بکاء و خضوع و خشوع و توبه و استغفار و توسّل بائمّه اطهار و تحت بقاع شریفه و اماکن متبرّکه و در مجمع مؤمنین و در حق دیگران از مؤمنین و مؤمنات حیا و میّتا داریم و ابوابی در کتب اخبار مثل کافی، تهذیب استبصار، فقیه، وافی، وسائل، و غیر اینها در باب دعاء ضبط شده و اینکه آنچه صلاح است بخواهد امر فاسد و قبیح و حرام را طلب نکند که نقل این آیات

ص: 391

و اخبار یک کتاب مفصّلی میشود از وضع تفسیر خارج است و ما در آیه شریفه به چند نکته قناعت میکنیم: یکی اینکه چه بسیار دعاهایی میکنیم و اثر اجابت در آنها مشاهده نمیکنیم با اینکه وعده الهی تخلف پذیر نیست که میفرماید وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ جواب: جهاتی دارد یکی اینکه بعضی معاصی است که مانع میشود چنانچه در دعاء کمیل میخوانی

اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء

دیگر آنکه صلاح بنده نیست ولی خودش نمیداند دیگر آنکه صلاح در تأخیر اجابت است بسا پس از ده سال دیگر آنکه نفس دعاء عبادت است و مورث مثوبات میشود دیگر آنکه بنده قابلیّت اجابت ندارد مثل کافر، مشرک ضالّ، مضلّ و امثال اینها. انسان باید دعاء بکند بلکه الحاح در دعاء و امور اجابت داشته باشد که در خبر میفرماید

«و ظن حاجتک بالباب»

حتّی اگر صلاح نباشد خداوند بازاء آن فردای قیامت آن قدر باو عنایت میفرماید که آرزو میکند ای کاش دعاء من اجابت نشده بود.

إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی که مراد ترک دعاء است زیرا دعاء خود عبادت بزرگیست.

سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ که ترک دعاء از روی تکبر موجب کفر و دخول در جهنّم میشود.

[سوره غافر (40): آیه 61] .... ص : 392

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (61)

اللَّه آن خدائیست که قرار داد و جعل فرمود برای شما شبرا برای اینکه سکونت و استراحت در او کنید و روز را بینا کننده بدرستی که خداوند هر آینه صاحب فضل است بر ناس و لکن اکثر ناس شکر نمیکنند.

خداوند متعال چنین مقرّر فرموده که کره زمین در بیست و چهار ساعت تقریبا دور خود بچرخد و همیشه در این گردش نصف این کره مقابل خورشید است روز میشود و نصف آن بر خلاف آن است شب میگردد و اگر این گردش

ص: 392

زمین نبود آن قسمت که مقابل خورشید بود دائما روز بود و انسان و حیوانات، و نباتات کلا از حرارت هلاک میشدند و آن قسمت که بر خلاف بود همیشه شب بود و تمام از برودت و سردی تلف میشدند لذا بحکمة بالغة:

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ شب را قرار داد.

لِتَسْکُنُوا فِیهِ سکونت و استراحت و رفع خستگی روز.

وَ النَّهارَ و روز را.

مُبْصِراً که بامور زندگانی خود بپردازید و این دو نعمت بزرگ اقتضاء شکرگزاری دارد زیرا تفضل بزرگیست برای ابقاء حیات و تنظیم امور و فوائد دیگر که بسیار است إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ بلکه این دو نعمت شب و روز را نعمت نمیشمارند و توجّه ندارند.

[سوره غافر (40): آیه 62] .... ص : 393

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (62)

اینست شما را خداوند متعال پروردگار شما خلق کننده هر چیزی نیست الهی غیر از او پس برای چه دروغ می بندید باو و برای او شریک قرار میدهید.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خداوندی که اینهمه تفضّل بشما فرموده و تمام این کرات را مسخّر بر شما کرده و نعم بسیار عنایت فرموده که إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها که میفرماید وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها- ابراهیم آیه 37- خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ از ثری تا ثریّا، ملک، جنّ، انس، حیوانات، نباتات شمس، قمر، سماوات، ارض و غیر اینها.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ ذاتا و صفتا و افعالا و الوهیة و نظرا.

فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ افک دروغ بستن بغیر است بالوهّیة اصنام و غیر اینها قائلید شرک میآورید که إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ- لقمان آیه 12-

[سوره غافر (40): آیه 63] .... ص : 393

کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (63)

همین نحو دروغ می بندند کسانی که هستند بآیات خداوند متعال انکار میکنند.

ص: 393

این آیه شریفه شامل تمام کفّار و معاندین و مخالفین و مبدعین و منکرین ضروریات دین و غیر مؤمنین میشود زیرا آیات الهی بسیار است انبیاء و رسل و خلفاء و اوصیاء آنها بلکه علماء اعلام آیات الهی هستند، کتب آسمانی و آیات قرآنی و دستورات الهی آیات او هستند، بلکه تمام موجودات ارضی و سمائی آیات قدرت و علم و حکمت او هستند تمام اینها با مشرکین در یک عرض هستند هر یک را که منکر شوند افک آیات او است.

کَذلِکَ مثل مشرکین هستند.

یُؤْفَکُ دروغ بستن بخدا است.

الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ انکار یکی از آنها سلب ایمان میکند و افک بخداوند متعال است.

[سوره غافر (40): آیه 64] .... ص : 394

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (64)

خداوند خدائیست که قرار داد زمین را از برای شما که روی او استقرار داشته باشید و آسمان را بنا کرد که زیر سایه آن باشید و صورت بندی کرد شما را و نیکو کرد صورتهای شما را و روزی داد شما را از طیّبات و اشیاء لذیذه، اینست خدایی که پروردگار شما است پس تبارک و تعالی است خداوند پروردگار عالمین.

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اگر این ربع کره زمین از آب بیرون نیامده بود نه انسان و نه حیوان و نه نبات و نه اشجار و حبوبی بود این نعمت بزرگ را خداوند بشما عنایت فرمود که روی او زندگانی شما تأمین شود.

وَ السَّماءَ بِناءً اگر این کرات جویّه مثل شمس و قمر و سایر کواکب نبود و اشراق بزمین نمیکرد جنبنده ای و روینده ای در زمین نمیتوانست زنده باشد یا روئیده شود.

وَ صَوَّرَکُمْ در رحم مادر در ظلمات ثلاث چنان صورت بندی کرد شما را.

فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ از چشم و ابرو و بینی و دهان و دست و پا تمام زیبا و

ص: 394

مقبول و دل ربا قرار داد.

وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ از لحوم و فواکه و حبوبات و خضرویات.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ که مربّی شما است و شما را ببهترین حالات تربیت فرمود.

فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ عالم عقول و ارواح و نفوس و عالم اجسام و غیر اینها آنچه ما سوی اللَّه است که العالمین شامل تمام مجرّدات و مادّیات میشود.

[سوره غافر (40): آیه 65] .... ص : 395

هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (65)

او حیّ است، نیست الهی مگر او پس بخوانید او را در حالی که خالص کرده باشید از برای او دین را حمد مختصّ است للَّه که پروردگار عالمین است.

هُوَ الْحَیُّ یکی از صفات ذاتیه الهی که صفات کمالیه میگویند حی است مثل علم و قدرت و عین ذات او است و منتزع از ذات که صرف الوجود است چنانچه مکرر بیان شده صفة زائده نیست.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ بیان شده مراتب توحید.

فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خلوص در دین اینست که معتقد بجمیع عقائد حقه باشد و چیزی از آن را منکر نشود و چیزی بر او نیفزاید.

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ معنای حمد و فرق بین او و مدح و شکر و وجه اختصاص بذات اقدس او در سوره حمد و سایر سور بیان شده.

[سوره غافر (40): آیه 66] .... ص : 395

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (66)

بفرما باین مشرکین محقّقا من نهی شده ام از اینکه عبادت کنم آنهایی که شما میخوانید از غیر خدای متعال چون آمد مرا بینات و ادلّه روشن از پروردگارم و مأمور شده ام اینکه تسلیم شوم از برای پروردگار عالمین.

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ این جمله

ص: 395

برای رفع طمع مشرکین است که توقع داشتند که حضرت موافقت کند در عبادت آلهه آنها از اصنام و ملائکه و غیر اینها.

لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ ادلّه توحید بسیار است از ادلّه عقلیّه و حسّیه و شرعیّه بلکه از ضروریات و بدیهیّات است که احتیاج بدلیل ندارد.

مِنْ رَبِّی تماما بافاضه او است و عنایت او.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ تسلیم بالاتر از مقام رضا است زیرا رضا اینست که چیزی را که من طالب هستم و دوست دارم برای من انجام دهد خشنود شوم و تسلیم اینست که چیزی طالب نیستم مگر آنچه او بخواهد در بلاء صبر در نعمت شکر خودیّتی از برای خود قائل نیستم «کالمیّت فی یدی الغسّال».

[سوره غافر (40): آیه 67] .... ص : 396

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (67)

اوست خداوندی که خلق فرمود شما را از خاک پس از آن از نطفه پس از آن از علقه پس از آن بیرون آورد شما را طفل پس از آن تا رسیدید شما بقوّه و محکم شد اعضاء شما و بحدّ رشد و کمال رسیدید پس از آن تا بحدّ پیری و شیخوخیّت رسیدید و بعضی از شما پیش از پیری وفات کردید و تا اینکه مدت حیات شما و اجل شما که معیّن فرموده نائل شدید و هر آینه شاید و باید شما تعقّل کنید و درک نمائید مراتب خلقت انسان را.

خداوند در بسیاری از آیات تذکر داده که اوّل:

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ که آدم و حوّا را از خاک خلق فرمود و همین جمله کافیست بر بعث یوم البعث که از همین خاک های ریخته شده، و استخوانهای پوسیده قدرت دارد شما را زنده کند در قیامت بلکه میتوان گفت که تمام افراد بشر از خاک خلق شده اند زیرا نطفه از همین فواکه و حبوبات که از خاک بثمر رسیده تولید شده.

ص: 396

ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ که نطفه مرد با نطفه زن مخلوط شده و در رحم قرار گرفته.

ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ که بسته شده و مضغه شده و لحم و استخوان شده و صورت بندی شده و روح در او دمیده شده تا اینکه:

ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا بدنیا آمدید در منتها درجه ضعف و بتدریج رشد پیدا کردید تا حدّ شباب و جوانی تا چهل سال بدرجه اعلای قوّه و توانایی رسیدید که میفرماید:

ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ پس از آن حدّ یقف است تا شصت سال پس از آن رو بنکس میرود که مقام شیخوخیت است.

ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً و از همان حال نطفه تا مرتبه شیخوخیت و بسا تلفات زیادی بسیار داشتند که:

مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی مِنْ قَبْلُ تا مدت رسیدن اجل اگر حتمی باشد تأخیر پذیر نیست که میفرماید فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ- اعراف آیه 32- و اگر معلّقی باشد تابع معلّق علیه است بسا مقدم میشود که باعث کوتاهی عمر است و بسا تأخیر می افتد که موجب طول عمر میشود.

وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّی که در علم الهی تعیین شده و در لوح ثبت شده و عدد نفسها بپایان رسیده و روزی تمام شده.

وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ گفتیم لعلّ از خداوند تردید نیست بلکه بمعنی باید است که تعقل کنند و انکار بعث نکنند و تعجّب نکنند.

[سوره غافر (40): آیه 68] .... ص : 397

هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَإِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (68)

و اوست خداوندی که زنده میکند و میمیراند پس موقعی که امری را خواست جاری کند و قضاء الهی جاری شود پس جز این نیست که میگوید از برای آن امر باش پس میباشد.

وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ از افعال مختصّه «بخدای متعال احیاء و اماته

ص: 397

است مثل خلق و رزق، عزّت و ذلّة، غنا و فقر، صحّت و مرض که ده فعل است و احیاء و اماته در جمیع مخلوقات جاریست حیات جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی ملکی، جنّی، سماوی، ارضی.

فَإِذا قَضی أَمْراً که حکمة اقتضاء کند و مصلحت در ایجاد آن شی ء باشد.

أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ احتیاج بکلمه کن ندارد مفاد کلمه کن ایجاد است به مجرّد ایجاد موجود میشود.

فَیَکُونُ مقدمات دیگری ندارد.

[سوره غافر (40): آیه 69] .... ص : 398

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ أَنَّی یُصْرَفُونَ (69)

آیا نظر نمیکنی بسوی کسانی که مجادله میکنند در آیات الهی چگونه از طریق برمیگردند و رو به ضلالت میروند.

أَ لَمْ تَرَ البتّه مشاهده میکنی و می بینی و نظر میکنی.

إِلَی الَّذِینَ مشرکین که انکار رسالت تمام پیغمبران را میکنند.

یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ معجزات انبیاء را سحر می پندارند حق را باطل میگویند باطل را حق میدانند احکام الهی را منکر می شمارند رفتار زشت خود را عبادت قرار میدهند بالجمله مجادله در رد حق و اثبات باطل است.

أَنَّی یُصْرَفُونَ از حق رو برمیگردانند و در طریق باطل بسرعت هر چه تمامتر میروند.

[سوره غافر (40): آیه 70] .... ص : 398

الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (70)

این هایی که مجادله میکنند کسانی هستند که تکذیب کردند کتاب را و بآنچه ما ارسال کردیم به او رسولان خود را پس زود باشد که معلوم شود بر آنها.

الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ جنس کتاب را، نه توریة و نه زبور و نه انجیل و نه قرآن تمام را دروغ و افتراء و باطل و مزخرف میشمارند که امروز این نوع بشر بسیار هستند.

وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا تمام دستورات انبیاء را منکر میشوند و تکذیب میکنند

ص: 398

فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ که در قیامة حق روشن میشود و باطل از بین میرود.

[سوره غافر (40): آیات 71 تا 72] .... ص : 399

إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ (71) فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (72)

موقعی بر آنها معلوم میشود که غلها و زنجیرها را در گردن آنها بیندازند و آنها را بکشند و بیندازند در حمیم آب جوشیده در شدّت جوشش بس از آن در آتش بیندازند.

إِذِ الْأَغْلالُ غلهای آتشی در گردن آنها بیندازند.

وَ السَّلاسِلُ زنجیرهای آتشی در اعناق آنها و آنها را بکشند بسوی حمیم آبی که در شدة حرارت باشد لذا حمام را محل آب گرم میگویند.

ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ انقاذ و انداختن و پرتاب نمودن است در همچه موقعی میدانند که آنچه انبیاء فرمودند و آنچه کتاب و دستورات بر آنها نازل شد حق است و آنچه آنها داشتند ضلالت.

[سوره غافر (40): آیات 73 تا 74] .... ص : 399

ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (73) مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ (74)

پس گفته میشود برای آنها که کجایند آنچه بودید شما شرک می آورید از غیر خدای متعال گویند گم شده اند از نظر ما آنها را نمی یابیم بلکه نبودیم ما بخوانیم از پیش شیئی را همین نحو گمراه میفرماید خداوند کفّار را.

ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ ظاهرا قائل ملائکه عذاب هستند پس از آنکه آنها را در آتش می اندازند بر وجه توبیخ و سرزنش.

أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ از اصنام بتهایی که میپرستیدید از غیر خدا و در حدیث مروی از کافی کلینی و تفسیر علی بن ابراهیم مسندا از حضرت باقر (ع) که فرمود از امامی که شما بودید پیشوای خود قرار دادید غیر از امامی که خداوند نصب فرموده بود و ظاهرا مراد تأویل است یا تشبیه.

قالُوا ضَلُّوا عَنَّا نمی بینیم آنها را و پیدا نمی کنیم از نظر ما مفقود هستند بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً انکار میکنند که ما آنها را نمیپرستیدیم زیرا

ص: 399

کلمه «بل» اضراب از ما قبل است کأنّه میگویند ما آلهه ای غیر از خدا نمی بینیم بل ما آلهه غیر از خدا را نمی پرستیم و این از روی ترس است که مرتکب قبیح مثل سارق و قاتل در محکمه مؤاخذه انکار میکنند.

کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ همین نحو است حال سایر کفّار و معاندین و ناصبین و کسانی که اهل آتش هستند که ملحق بکافرین هستند و مکرّر معنی اضلال الهی را تذکّر داده ایم که آنها را بخود وامیگذارد.

[سوره غافر (40): آیه 75] .... ص : 400

ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75)

این نحو عذاب بواسطه دو صفت خبیثه که در شما بود یکی آنکه بواسطه اینکه بودید فرحناک و خوش گذران در دنیا بغیر حق دیگر آنکه بودید فیس و افاده و تکبّر میکردید.

ذلِکُمْ اشاره بآیه قبل است که در اغلال و سلاسل در حمیم و در آتش می اندازند.

بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ فرح و خوش حالی دو قسم است یکی بحق و بجا و بموقع است مثل فرحناک شدن بتشرّف باسلام و ایمان و توفیق بعبادات و الطاف الهی و نعم پروردگار و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب ائمّه طاهرین برای پیشوایی و وجود علماء اعلام برای هدایت و امثال اینها این بسیار خوب است و خود عبادت بزرگیست و کاشف از حقیقة ایمان است و یکی بغیر حق است: شرک و کفر و ضلالت و بمعاصی و فسق و فجور و بمصایبی که بانبیاء و ائمّه اطهار و علماء اعلام وارد شد مثل اینکه روز عاشورا را عید بگیرند که «

هذا یوم تبرّکت به بنو امیة و ابن آکلة الاکباد)

این کاشف از شدّة عناد و کفر و ضلالت است.

وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ از برای مرح معانی کرده اند یکی بمعنی فیس و افاده و تکبّر و تجبّر چنانچه میفرماید وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ- لقمان آیه 17 و نیز میفرماید

ص: 400

وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا- اسراء آیه 39- و ظاهرا همین معنی مراد باشد و معانی دیگر هم کردند قریب المعنی است با این معنی و شاهد بر همین معنی آیه بعد است که میفرماید:

[سوره غافر (40): آیه 76] .... ص : 401

ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ (76)

داخل شوید درهای جهنّم را همیشه در آن هستید پس بد جائیست جایگاه تکبّر کنندگان.

ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ هفت در دارد و از هر دری طائفه ای حزبی وارد میشوند چنانچه میفرماید لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44- خالِدِینَ فِیها مسئله خلود چه در بهشت برای مؤمنین و چه در جهنّم برای کفّار و مشرکین و ضالّین و ناصبین و مرتدین و مخالفین و معاندین و شاکین و منکرین و بالجمله غیر مؤمنین از ضروریات دین و نصوص قرآنیست.

فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ این جمله دلالت میکند که مرح بمعنی تکبّر است و ممرحین متکبّرین هستند.

[سوره غافر (40): آیه 77] .... ص : 401

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (77)

پس صبر کن بر اذیتهای قوم محقّقا وعده الهی حق است پس یا نشان میدهیم و بتو مینمائیم بعض از عقوبت هایی که بآنها وعده دادیم یا تو را میگیریم و وفات میکنی پس بسوی ما رجوع میکنند.

فَاصْبِرْ صبر بر اذیتهای قوم که شرحش در آیه 57 گذشت.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وعده الهی بر مشرکین و کفّار و من یحذوا حذوهم عذاب دنیا و آخرت است چنانچه میفرماید وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الҘÙΘϙҙƙɢ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ- سجده آیه 21 و میفرماید سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ- توبه آیه 102 که مرتین دنیا و برزخ است و عذاب عظیم قیامت.

فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ یعنی یک قسمت از عذابهایی که بآنها

ص: 401

وعده داده شده مثل قتل و اسیری و ذلّة و خفّت و امثال اینها که در دنیا به آنها متوجّه شده بشما ارائه میدهیم.

أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ و یک قسمت پس از آنست که از میان آنها بیرون روی و وفات فرمودی باز مشاهده میکنی عذاب آنها را در روز قیامت.

فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ.

[سوره غافر (40): آیه 78] .... ص : 402

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (78)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ که گفتند صد و بیست و چهار هزار انبیاء بودند لکن بسیاری از آنها مقام رسالت نداشتند و آنهایی که مقام رسالت و تبلیغ داشتند بر قومی که بزبان ما پیغمبر می گوییم آنها هم بسیار بودند.

مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ مثل آدم، ادریس، نوح، ابراهیم، اسمعیل اسحق، یعقوب، یوسف، ذا الکفل، داود و سلیمان، یونس، و الیاس و شعیب، موسی، هارون، عیسی، محمّد (ص) که شرح حال آنها و قوم آنها در قرآن بیان شده.

وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ یا برای اینکه آن مقدار که بیان فرموده کافی بوده یا برای اینکه حکمت و مصلحت در بیان آنها نبوده یا جهات دیگری داشته که از فهم ما بیرون است.

وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ آیه معجزه است که دلیل بر رسالت او باشد و حجّة کافیه بر قوم.

إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مکرّر گفته ایم که معجزه فعل الهی است و از قدرت بشر خارج است و لذا معجزه نام شده عجز آورنده است که بشر عاجز از آن است حتّی خود انبیاء و از این جهت نشانیست بین خدا و خلق مثل مهر و امضاء که دلیل بر صدق رسالت او است فقط آنچه در قدرت بشر است القاء عصا است لکن حیّه و جان شدن عصا فعل الهی است و امثال اینها غرض در تحت اختیار رسول

ص: 402

نیست.

فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ روز قیامت که تمام زنده میشوند که نفخ صور به امر الهی میشود تمام از قبور قیام میکنند که میفرماید ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ- زمر آیه 68- وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ- یس آیه 51- و نیز میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً کهف آیه 99- قُضِیَ بِالْحَقِّ بین المؤمن و الکافر و المظلوم و الظّالم و المطیع و العاصی و الحق و الباطل.

وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ خسران زیان است که اعمال آنها هباء منثورا میشود و بده کار هم هستند در جهنّم معذّب.

[سوره غافر (40): آیات 79 تا 80] .... ص :403

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (79) وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (80)

خداوند خدائیست که قرار داد برای شما چهارپایانی را اینکه بعضی آنها برای سواری شما است مثل اسب و مادیان و قاطر و الاغ و شتر و بعضی آنها را مأکل خود قرار میدهید مثل گوسفند، بز، و گاو و شتر و از برای شما در این انعام منافعیست از شیر و پوست و لحم و استخوان و جلد و پشم و روده و غیر اینها و برای اینکه شما را بحوائج شخصیّه که دارید در قلوب خود میرساند در اثر سواری و بر آنها و بر کشتی حمل بارها میکنید.

در آیات الهی نعم خود را بر بندگان بیان میفرماید چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده که من جمله خلقت انعام است و الّا مآکل انسان و مراکب او و البسه او از طیور و مزارع و اشجار و ماهیان دریا بسیار است و اشاره فرموده در آیات دیگر و منافع انعام بسیار است که از جمله آنها سواریست و امروز مراکب دیگر هم داریم مثل اتومبیل ها و ریل و طیّاره و غیر اینها لذا میفرماید:

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها و از جمله آنها برای اکل است وَ مِنْها تَأْکُلُونَ.

ص: 403

و منافع دیگر آنها از پشم آنها لباس و فرش تشکیل میدهید و از جلود آنها کفش و لبس و غیر اینها از لحوم آنها اکل و از تمام اجزاء آنها حتّی از فضول آنها استفاده میکنید که میفرماید وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ.

و من جمله برای حمل اثقال وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ.

[سوره غافر (40): آیه 81] .... ص : 404

وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (81)

و بشما مینماید آیات خود را پس به کدام آیات اللَّه انکار میکنید.

آیا آیات سماویّه از کرات جویّه و باران و هوای لطیف یا ارضیّه از حبوب و اشجار و فواکه و خضرویات و مساکن و معادن و غیر اینها و قدرت نماییهایی که در وجود خودتان قرار داده و نعمتهایی که افاضه فرموده تمام را به شما نشان داده.

یُرِیکُمْ آیاتِهِ

که احدی جز ذات مقدّس او قدرت بر کوچکترین آنها ندارد و نمیتوانید انکار کنید.

َیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ

آیا اصنام و آلهه شما قدرت دارند یا خود توانایی دارید یا دیگران.

[سوره غافر (40): آیه 82] .... ص : 404

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (82)

آیا پس سیر نمیکنند در اطراف زمین پس نظر کنند چه گونه بوده عاقبة کسانی که پیش از آنها بودند با اینکه هم عدّه و عده آنها بیشتر بود و هم قوّت و قدرت و آثار آنها زیادتر بود پس بی نیاز نکرد آنها را آنچه بودند کسب میکردند.

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ سیر تاریخی و پرسش از احوال امم سابقه.

فَیَنْظُرُوا به نظر علمی.

کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ از اقاصره و اکاسره و فراعنه مثل نمرود شداد، فرعون و غیر اینها که چه عمرهای طولانی داشتند و چه اموال و زخارف

ص: 404

زیاد و چه عمارات محکمه و چه قدرتها و ریاستها موقعی که عذاب الهی رسید و بلاء ناگهانی با اینکه:

کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ قدرت بر دفع بلاء نداشتند و بکلّی هلاک و نابود شدند.

فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ در مقابل قدرت و اراده خدا کیست بتواند عرض اندام کند لا راد لقضائه و لا معقب لحکمه بترسید و بخود ننازید و از خواب غفلت بیدار شوید و بخود بیائید.

[سوره غافر (40): آیه 83] .... ص : 405

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (83)

پس چون که آمد آنها را رسولان آنها آنها بآنچه علم داشتند فرحناک بودند ولی گرفت آنها را آنچه را که بودند باو استهزاء میکردند.

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ نوح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسی، عیسی، و سایر پیغمبران.

بِالْبَیِّناتِ با معجزات باهره و ادلّه واضحه و بیانات شافیه اعتناء بآنها نکردند و آنها را ضعیف و ناچیز شمردند و استهزاء بآنها میکردند که این تحریفات شما همه دروغ است و احدی قدرت ندارد بما کوچکترین بلائی برساند با این قدرت و عزّت و شوکت و قوّه و ریاست که ما داریم.

فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ خوشحال و فرحناک بودند بآنچه که نزد آنها بود از علم لکن موقعی که بأس الهی رسید سرتاسر آنها را گرفت.

وَ حاقَ بِهِمْ احاطه کرد بآنها.

ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ که میگفتند بانبیاء خود فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ بنوح و هود در سوره اعراف و حجر و احقاف از روی استهزاء لکن چون آمد بیچاره شدند و اظهار ایمان کردند لکن نتیجه بخش نبود.

[سوره غافر (40): آیه 84] .... ص : 405

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (84)

پس چون دیدند بأس و عذاب ما را گفتند ایمان آوردیم باللّه وحده بتنهایی و کافر شدیم

ص: 405

بآنچه بودیم باو شرک میآوردیم.

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قوم نوح در موقع طوفان، عاد در موقع وزیدن باد ثمود چون آثار عذاب را دیدند، فرعونیان در حال غرق، قوم لوط در باریدن سنگ، قوم شعیب در موقع صاعقه و صیحه و امثال اینها.

قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ لکن ایمان از روی کره و الجاء و اضطرار ایمان نیست و الّا تمام کفّار و مشرکین و ضالّین و فساق و فجّار و ظالمین فردای قیامت که مشاهده عذاب میکنند اظهار ایمان و انابه و توبه از معاصی و تمنّای رجوع بدنیا میکنند اگر مورد قبول باشد احدی وارد جهنّم نمیشود با اینکه بر فرض رجوع بدنیا و رفع بلاء باز همین آش و همین کاسه است چنانچه میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام آیه 28 و شاهد بر این دعوی در همین دنیا مشاهده میشود که بسیاری در موردی که مبتلاء به بلائی مثل مرض سختی یا گرفتار ظالمی یا شدتی و المی میشوند و دست آنها از همه جا کوتاه میشود و توجّه بخدا و الحاح و دعاء میکنند و پس از آنکه بلاء از آنها برطرف شد باز بهمان حالی که بودند ادامه میدهند چنانچه میفرماید وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ یونس آیه 12- بالجمله ایمان باید از روی میل و رغبت و اختیار باشد چنانچه در حال احتضار و معاینه فایده ندارد و قبلا تذکّر داده شد آیه شریفه که میفرماید وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً- نساء آیه 22 و بسیار تعجّب است از کسی که معاینه کرد و اقرار نمود و راه نجات پیدا کرد گفت

«النّار و لا العار».

[سوره غافر (40): آیه 85] .... ص : 406

فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (85)

پس نبود که نفع ببخشد ایمان آنها موقعی که معاینه کنند بأس و عذاب

ص: 406

ما را این سنة الهیست که در امم سابقه بوده در بندگان او و خاسر و خسران دارند در یک همچه موقعی کافرین از ابن بابویه مسندا از حضرت رضا (ع) روایت کرده که از آن حضرت سؤال کردند

«لأی علّة اغرق اللَّه فرعون و قد آمن به و اقرّ بتوحیده قال لانّه آمن عند رؤیة البأس و الایمان عند رؤیة البأس غیر مقبول»

پس حضرت استشهاد باین آیه شریفه فرمود. و از کلینی مسندا روایت کرده که در زمان متوکّل یک جوان نصرانی را آوردند که زنا کرده بود با زن مسلمه که بر او اقامه حدّ کنند اسلام آورد فقهاء عامّه بعضی گفتند

«الاسلام یجبّ ما قبله»

بعضی گفتند سه تازیانه باو بزنند و بعضی دیگر چیزهای دیگر گفتند متوکّل نوشت بر حضرت هادی ابو الحسن الثالث حضرت نوشتند بر متوکل باید «

یضرب حتّی یموت فقهاء

اعتراض کردند باین حکم که این نه کتابی بر او نازل شده و نه سنّتی در دست دارد متوکل اعتراض آنها را بر حضرت هادی نوشت حضرت در جواب او به این آیه استشهاد فرمود.

فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا چون از روی الجاء بوده نه از روی میل و رغبت و اختیار.

سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ امم ماضیه و میفرماید فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا- فاطر آیه 41 و 42- وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ.

تمّ بحمد اللَّه سورة المؤمن و یتلوها ان شاء اللَّه تعالی سورة حم سجدة المسمّاة بفصّلت و الحمد للَّه ربّ العالمین و صلّی اللَّه علی محمّد و آله و اللّعن علی أعدائهم و انا العبد عبد الحسین الطّیّب.

ص: 407

سوره حم فصلت] .... ص : 408

اشاره

و تعبیر به فصّلت می کنند مکی- 54 آیه بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصّلاة و السّلام علی رسول اللَّه و علی اله ال اللَّه و اللّعن علی أعدائهم اعداء اللَّه

[سوره فصلت (41): آیات 1 تا 3] .... ص : 408

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (2) کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (3)

اما فضل سوره: اخبار چندی داریم از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده فرمود:

من قرء حم سجده کانت له نورا یوم القیمة مد بصره و سرورا و عاش فی الدنیا محمودا مغبوطا

و نیز روایتی از آن حضرت نقل شده فرمود:

من کتبها فی اناء و محاها بماء المطر و سحق بهذا الماء کحلا و یکحل به من فی عینه بیاض أو رمد زال عنه ذلک الوجع و لم یرمد بها ابدا و ان تعذر الکحل فلیغسل عینیه بذلک الماء یزول عنه الرمد باذن اللَّه تعالی

و قریب بهمین مفاد از خواص القرآن از حضرت رسالت نقل کرده.

ص: 408

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- حم از حروف مقطعه است که مکرر بیان شده که اینها رموزیست بین خدا و رسول و قبلا در سوره مبارکه مؤمن اخباری در فضیلت حوامیم ذکر شده.

تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مراتب نزول قرآن را مکررا بیان کرده ایم و این جمله خبر مبتداء محذوف است یعنی هذا القرآن تنزیل من الرحمن الرحیم.

کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ از برای تفصیل دو اطلاق است یکی مقابل اجمال که بمعنی مبیّن است مقابل مجمل یکی بمعنی فصل مقابل وصل و بهر دو اطلاق صحیح است اما مقابل اجمال میفرماید: قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ بقره آیه 112 قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ آل عمران آیه 114 قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ حدید آیه 16 بلکه یکی از صفات قرآن مبین چنانچه میفرماید: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ مائده آیه 17 و غیر اینها از آیات اما مقابل وصل قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ انعام آیه 97 و 98 و 126 تفصیل بین حق و باطل بین مؤمن و کافر بین جنّه و نار بین مطیع و عاصی بین واجب و حرام بین نعمت و بلاء بین خیر و شر و غیر اینها.

قُرْآناً عَرَبِیًّا بلسان عرب فصیح در اعلا درجه فصاحت و بلاغت بقدری که از عهده بشر خارج است و اعظم معجزات است.

لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ اشرف صفات انسانی علم است و منشأ جمیع صفات حمیده و عقائد حقه و اعمال صالحه علم است

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

چنانچه منشأ جمیع صفات خبیثه و عقائد فاسده و اعمال سیّئه جهل است جهل ظلمت و تاریکیست لذا میفرماید: قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ زمر آیه 12 و میفرماید قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ رعد آیه 17.

[سوره فصلت (41): آیه 4] .... ص : 409

بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (4)

این قرآن بشارت دهنده و انذار

ص: 409

کننده است پس اعراض کردند اکثر آنها از این قرآن پس آنها نمی شنوند.

بَشِیراً وَ نَذِیراً بشارت بایمان و تقوی و اعمال صالحه که موجب سعادت دنیا و فوز ببهشت و نجات از مهالک نشئتین و انذار از کفر و شرک و ضلالت و ظلم و اعمال سیّئه و صفات خبیثه که مورث عذاب و بلیات دنیوی و عقوبات اخروی و محرومیت از بهشت و دخول در جهنم که سرتاسر قرآن مشحون است از این بشارتها و انذارها.

فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ از برای سمع دو معنی است یکی آنکه گوشش باز باشد کر نباشد صدا را بشنود دیگر آنکه آنچه به او بگویند اجابت کند و بزبان ما حرف شنو باشد و در قرآن هم به هر دو معنی استعمال شده إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ اسراء آیه 1 إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ آل عمران 33 و در این جا بهر دو معنی میتوان تفسیر کرد بمعنی اول یعنی گوش قلب آنها کر است چنانچه میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 17 و بمعنی دوم یعنی اجابت نمی کنند و اعراض اکثر کفار را شامل میشود که معرض از قرآن هستند.

[سوره فصلت (41): آیه 5] .... ص : 410

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (5)

و گفتند قلبهای ما در اکنه است یعنی روی قلب ما پوشیده شده و حرفهای شما در قلب ما داخل نمیشود و در گوشهای ما پنبه گذارده شده کلمات شما را نمی شنویم و میانه ما و شما حجاب است نه ما شما را میبینیم و نه شما ما را میبینید پس شما هر چه میتوانی بکن ما هم هر چه میتوانیم میکنیم.

گفتیم مثل قلب مثل خانه دربسته است نمیتوان داخل شد و نه خارج شد اینها میگویند:

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ در بسته است مثل تخم مرغی که میان پوست باشد چنانچه میفرماید در اوصاف حوران بهشت کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ و در وصف قرآن فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ و در وصف کفار تُکِنُّ صُدُورُهُمْ

ص: 410

مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ از دعوت بتوحید و نفی شرک و ایمان برسالت تو و آنچه ما را بآن دعوت میکنی ابدا در قلب ما اثر نمیکند و داخل در قلب ما نمی شود.

وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ فرمایشات شما در گوش ما وارد نمیشود.

وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ بین ما و شما حجاب است آنهم مثل سد سکندر که نه ما مطالب شما را درک میکنیم و نه شما بمطالب ما توجه می فرمایی رفتار ما رفتار دیگریست و رفتار شما رفتار دیگر هیچ مناسبتی با یکدیگر ندارد.

فَاعْمَلْ تو برفتار خود عمل کن.

إِنَّنا عامِلُونَ ما هم بروش خود عمل میکنیم.

(توضیح کلام) اینکه انسان مرکب از دو جزء است جسمانی حیوانی و روحانی ملکوتی مجرد، اما جسمانی این بدن عنصریست که دارای قوای ظاهریه و باطنیه از قوه باصره و سامعه و ذائقه و لامسه و شامه و قوه شهویه و غضبیه و وهمیه و مدرکه و مخیله است و کار او درک جزئیات است و این قوی درک جزئیات میکند و در تمام حیوانات هست بتفاوت مراتب و این را جنبه حیوانیّة میگویند و تمام این صنایع مستحدثه و امور معاشیه و هواهای نفسانیه از این قوی برداشته میشود و تمام کفار و طبیعیین منحصر میدانند انسان را بهمین قوی و مجردی قائل نیستند و اعتقاد ندارند. و اما روحانی مجرد ملکوتی آن روح انسانیست که تعبیر بقلب میکنند زیرا توجه او بقلب است و او هم دارای قوه باصره و سامعه و ذائقه و شامه است و مدرک کلیات است مثل ملائکه و انوار قدسیه و انبیاء برای تکمیل آن آمده اند که حقایق را تعلیم کنند و بسا چشم آن روح انسانی کور میشود حقایق و کلیات را درک نمیکند و نمی بیند کر می شود نمیشنود لال شود اقرار نمیکند ذائقه روح لذت و طعم حقایق را درک نمیکند با روحانیین تماس پیدا نمیکند تمایلات روح را که قوه شهوت روح است ندارد از منافرات روحی تنفر پیدا نمیکند که قوه غضبیه روح است بالجمله با عالم مجردات تماس ندارد فقط در چاه طبیعت افتاده و جز او را طلب نمیکند و این بحث توضیحات بیشتری لازم دارد لکن این سخن بگذار بر وقت

ص: 411

دگر). و وسیله درک قوای حیوانیه امور جزئیه خارجیه دنیویه است باید جسمی باشد تا چشم بدن ببیند صدایی باشد تا گوش بدن بشنود مطعومی باشد تا ذائقه درک کند عطری باشد تا شامه استشمام کند جسمی باشد تا با او تماس گیرد اما امور معنویه کلیه شأن این قوا نیست درک کند طعم عبادت و معرفت و ایمان و درجات عالیه و سایر امور دینیه و اخرویه شان آن روح مجرد است وقتی که چشمش کور باشد گوشش کر باشد شامه اش خراب باشد ذائقه اش فاسد باشد درک نمیکند.

[سوره فصلت (41): آیه 6] .... ص : 412

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (6)

بفرما باین مشرکین و کفار جز این نیست که من هم یک بشری هستم مثل شما وحی میشود بسوی من که جز این نیست که اله شما یکیست پس استقامة کنید بسوی او و طلب آمرزش کنید او را و ویل از برای مشرکین است.

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ لکن فرق بین بشر با بشر اگر بگویی بین آسمان و زمین است کم گفته ای یک بشر از سگ پستتر میشود و یک بشر از ملائکه بالاتر میرود

آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته وز حیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

فان غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم و ان غلب عقله علی شهوته فهو اشرف من الملائکه

امتیاز من با شما اینست که:

یُوحی إِلَیَّ مورد وحی الهی شدم و اولین دستوری که دارم أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ بجمیع مراتب توحید ذاتا و صفة و فعلا و عبادة و نظرا.

فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ پابرجا باشید بر توحید بجمیع اقسام او.

وَ اسْتَغْفِرُوهُ پس از استقامت استغفار کنید تا آمرزیده شوید و اگر استقامت

ص: 412

نکردید انتظار مغفرت هم نداشته باشید إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ نساء آیه 51.

وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ که بر توحید استقامت نکردند و آمرزیده نشدند ویل از برای مشرکین است زیرا از قدم اول لنگ شده اند که اول دین و معرفت و ایمان توحید است که امیر المؤمنین فرمود:

(اول الدین معرفه اللَّه و کمال معرفته توحیده).

[سوره فصلت (41): آیه 7] .... ص : 413

الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (7)

کسانی که زکات نمی دهند و آنها بآخرت و یوم بعث آنها کافر هستند.

الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ صفت مشرکین است و اختلافیست بین فقها و عامه و خاصه در اینکه آیا کفار همین نحوی که مکلف باصول هستند مکلف به فروع هم هستند یا نه تحقیق اینست که مکلف بفروع هم هستند زیرا احکام الهیه بر سرتاسر جن و انس ثابت شده و این آیه و آیات دیگر بر این موضوع دلالت تامه دارد و بناء علی هذا مشرکین و کفار و اهل ضلالت که بر فرض عبادتی داشته باشند چون ایمان ندارند و ایمان شرط صحة کل عبادات است علاوه بر عذاب شرک و کفر و ضلالت آنها عذاب ترک کل واجبات از صلوة و زکاة و صوم و حجّ و خمس و غیر اینها از عبادات واجبه هم دارند.

وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ چه منکر اصل بعث شوند یا امور ضروریه آخرت از حساب و نامه عمل و خصوصیات بهشت و جهنم و صراط و میزان را منکر شوند یا خلود را منکر شوند یا قائل ببدن حور قلیایی و قالب مثالی باشند تمام اینها بآخرت کافر هستند.

[سوره فصلت (41): آیه 8] .... ص : 413

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8)

بدرستی که کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند برای آنها اجریست بدون منت.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا مکرر بیان شده که ایمان مرکب ارتباطیست مثل نماز باید به جمیع عقائد حقه معتقد باشد و بدعتی در دین نگذارد و منکر ضروری

ص: 413

دین نشود و ضروری مذهب حقه اگر یک جزء آن از اول تا آخر نباشد ایمان نیست وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اعمال صالحه بسیار است لکن مراد، عمل به واجبات الهیه است که واجبی از او عمدا و بدون عذر فوت نشود و صالح بودنش اینکه واجد جمیع اجزاء و شرائط و فاقد جمیع موانع باشد.

لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ جمیع تفضلات الهی منت است خدا بر سر بندگان خود میگذارد لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران آیه 158، و کلام یوسف أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا یوسف آیه 90 و کلام آنهایی که تمنی مکان قارون میکردند پس از خسف گفتند لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا قصص آیه 82 و آیه بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ حجرات آیه 17 وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ابراهیم آیه 13 و غیر اینها پس مراد از غیر ممنون اینست که خداوند تفضلا بازاء ایمان و اعمال صالحه آنها را بهشت و اجر میدهد چون معصیت نکردند و بدون گناه از دنیا رفتند غیر از مؤمنین آلوده به معاصی که احتیاج به مغفرت و عفو الهی و شفاعت شفعاء دارند که خدا منت بر آنها میگذارد می بخشد گذشت میکند از تقصیرات آنها عفو میفرماید ...

[سوره فصلت (41): آیه 9] .... ص : 414

قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ (9)

بفرما باین مشرکین آیا شما هر آینه کافر میشوید بآن خدایی که خلق فرمود زمین را در ظرف دو روز و قرار میدهید از برای او انداد از اصنام و غیر اصنام اینست پروردگار عالمیان.

(سؤال) افعال الهی که احتیاج بمقدمات و اسباب ندارد بمجرد اراده ایجاد میفرماید که إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ برای چه در مدت دو روز زمین را خلق فرمود (جواب) افعال الهی بمقتضای حکمت و مصلحت دو نحو است یک نحوه آنیّ الاصول مثل اماته جمیع موجودات در آن واحد عند

ص: 414

فناء الدنیا و بعث جمیع در آن واحد عند قیام الساعه و نحوه دیگر منوط باسباب است مثل خلقت انسان از صلب آباء الی وضع حمل امهات و ممکن است برای تعلیم بنده گان باشد که عجله در کارها نکنند و با تأنی بجا آورند چنانچه گفتند

(العجلة من الشیطان و التأنی من الرحمن)

و مراد از خلقت ارض کرات سفلیه مقابل سماوات که کرات علویه است.

قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ استفهام انکاریست یعنی نباید کافر شوید.

بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ قادر متعال و از این جمله استفاده می- شود که کفر باللَّه مجرد انکار حق نیست مثل طبیعی بلکه شامل مشرکین هم میشود بلکه کفر برسول و یوم الاخر و سایر عقائد حقه هم کفر باللَّه است.

وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً انداد شرکاء است که برای او قرار دادند از بتها و غیر آنها که شرک عبادتیست بلکه شامل میشود تمام اقسام شرک را ذاتی صفتی افعالی حتی نظری.

ذلِکَ این خدایی که خلقت زمین را در دو روز فرمود رَبُّ الْعالَمِینَ است.

[سوره فصلت (41): آیه 10] .... ص : 415

وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ (10)

و قرار داد در زمین کوه هایی از روی زمین و برکت داد در زمین و تقدیر فرمود در زمین قوتهای آن را یعنی قوت اهل زمین از انسان و حیوانات را در چهار روز مساوی که خالی از زیاده و نقصان باشد این خلقت ارض و منافع آن را برای کسانی که از او سؤال میکنند.

وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ گذشت که جعل کوه ها برای لنگر زمین است که یک قسمت آنها فرو رفته در کره آب که امواج دریاها زمین را متزلزل نکند مثل لنگر کشتی بعلاوه منافعی که در آنها هست از معادن و چشمه ها و جریان آب باران از آنها و تشکیل آهک و غیر اینها.

مِنْ فَوْقِها از فوق الارض.

ص: 415

وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها از اشجار و حبوب و خضرویات و فواکه و بقول برای قوت انسان و جمیع حیوانات از طیور و بهائم و وحوش و غیر اینها.

فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ که داخل در یومین که مجموع خلقت زمین و جعل جبال و تقدیر اقوات در چهار روز بود مثل اینکه می گویی از اصفهان رفتم طهران در مدت دو ساعت و مشهد در مدت چهار ساعت یعنی از اصفهان تا مشهد چهار ساعت بود دو ساعت طهران و دو ساعت از طهران به مشهد که مجموع چهار ساعت میشود که بضمیمه آیه بعد که خلقت آسمانها باشد در دو روز شش روز میشود مطابق آیات دیگر قرآن که میفرماید إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ اعراف آیه 52 و بسیاری از آیات دیگر.

سَواءً تمام بجا و بموقع و مطابق حکمة بدون آنکه زیاده روی شده باشد که لغو و بی فائده شود و نه نقصانی داشته باشد که کوتاهی شده باشد.

لِلسَّائِلِینَ سؤال کننده گان که من خلق السموات و الارض.

[سوره فصلت (41): آیه 11] .... ص : 416

ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (11)

پس پرداخت بامر آسمان و عالم بالا و آن دودی بود پس فرمود از برای آسمان و از برای زمین که بیائید تحت اطاعت من خواه و ناخواه گفتند آمدیم بالطوع و الرّغبة.

ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ منظم فرمود عالم بالا را از این کرات جوّیّه شمس و قمر و کواکب که هر کدام بسا چندین برابر کره زمین هستند هر کدام را بجای خود معین فرمود بنحوی که هیچکدام از مقری که معین فرمود نمیتوانند تجاوز کنند چنانچه میفرماید لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ یس آیه 40 هر کدام در مدار خود و این جمله دلالت ندارد بر اینکه خلقت زمین قبل از خلقت سماء بوده به دلالت ثمّ که از برای تراخیست زیرا استواء غیر از خلقت است استواء تنظیم آنها این است که در مدار خود بترتیب مرتب برقرار باشند و یا سیر کنند که خردلی زیاده و کم نباشد و این

ص: 416

پس از خلقت آنها است.

وَ هِیَ دُخانٌ نه بمعنی اینکه دودی بود بلکه به نظر بواسطه بعد از زمین دود مینماید چنانچه امروز هم بنظر هوای بالا آبی مینماید و هم چنین آب دریا از دور.

فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ مفسرین چون اینها را عادم الشعور میدانند و ذوی العقول را منحصر بملک و جن و انس میپندارند توجیهاتی در این جمله کرده- اند و ما مکرر گفته ایم که نصوص قرآن و اخبار متظافره دلالت دارد که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات شعور و ادراک دارند و معرفت و ذکر و عبادت دارند هر کدام در حد خود.

ائْتِیا در تحت اطاعت و فرمان من.

طَوْعاً بمیل و رغبت و اختیار.

أَوْ کَرْهاً باجبار و اکراه.

قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ تمام موجودات علوی و سفلی بالطوع و الرغبه اطاعت میکنند فقط جن و انس بواسطه قوای شهویه و غضبیه و وهمیه مخالفت میکنند و از تحت اطاعت خارج میشوند.

[سوره فصلت (41): آیه 12] .... ص : 417

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (12)

پس تقدیر فرمودیم هفت طبقه بالا را که هفت آسمان باشد در مدت دو روز و وحی نمودیم در هر طبقه کار او را و زینت دادیم طبقه پائین را بچراغها که ستاره ها و کرات جویّه باشند و حفظا اینست تقدیر خدای عزیز علیم.

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ طبقه بندی کردیم هر طبقه فوق طبقه دیگر هفت طبقه.

فِی یَوْمَیْنِ در مدت و مقدار دو روز که با آن چهار روز قبل مدت شش روز میشود مطابق آیات دیگر و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه این هفت طبقه

ص: 417

برای اینست که چون مرکز ملائکه است و درجات ملائکه مختلف است هر دسته آنها را در یک طبقه قرار داده چنانچه از اخبار هم استفاده میشود ملائکه آسمان اول الی آسمان هفتم.

وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها در هر طبقه دستورات معینی داده شده که هر دسته ملائکه وظایفی دارند باید انجام دهند.

وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ از این جمله استفاده میشود که تمام این کواکب و شمس و قمر در همین طبقه پائین هستند که بمنزله مصابیح هستند خلافا لاهل الهیئة القدیمة که در هر یک از این طبقات یک کوکب قائلند که میگویند قمر است و عطارد و زهره شمس مریخ مشتری زحل و بقیه کواکب را در طبقه هشتم که مسمی بکرسیست و فلک ثوابت گویند.

وَ حِفْظاً ظاهرا مراد این باشد که جلوگیری میکنند اهل آسمان اوّل از دخول شیاطین چنانچه میفرماید: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ و الصافات آیه 6 و 7 و میفرماید: وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ حجر آیه 17 و 18.

ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ تفسیرش واضح است.

[سوره فصلت (41): آیه 13] .... ص : 418

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

پس اگر این مشرکین اعراض کردند پس بفرما من شما را انذار میکنم بصاعقه مثل صاعقه عاد قوم هود و ثمود قوم صالح.

فَإِنْ أَعْرَضُوا با این بیانات روشن و برهان قاطع و ادله واضحه مع ذلک قبول نکردید و نپذیرفتید و دست از شرک برنداشتید و موحد نشدید کشف میشود که از قابلیت هدایت افتاده اید و مستحق عذاب شده اید.

فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ انذار تهدید بعذاب است.

صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ که باد بر آنها مسلط شد و ادامه پیدا کرد تا بکلی تمام هلاک شدند و تمام عمارات آنها خراب شد و اثری از آنها باقی نماند

ص: 418

که میفرماید: وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ الحاقّة آیه 5 الی 8.

وَ ثَمُودَ که بصیحه آسمانی یک مرتبه آنی الحصول تمام هلاک شدند که میفرماید: فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ الحاقه آیه 4 و شرح حال این دو در آیات بعد میآید.

(توضیح کلام) اینکه صاعقه عبارت است از آتشی که نازل شود و تمام را بسوزاند و عاد و ثمود بباد و صیحه هلاک شدند پس مراد در این آیه عذاب است و تعبیر بمثل این نیست که بباد و صیحه هلاک شوند بلکه عذابی مثل آنها یعنی عذابی بر شما نازل و متوجه میشود که تمام شما را هلاک کند چنانچه بر عاد و ثمود نازل شد.

[سوره فصلت (41): آیه 14] .... ص : 419

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (14)

علت نزول عذاب بر عاد و ثمود این بود که چون آمد آنها را رسولان چه از جلو آنها و پیشاپیش آنها و چه از عقب و مقاله تمام رسولان این بود که پرستش نکنید مگر اللَّه را، در جواب رسولان برای عذر تراشی گفتند اگر خدا میخواست پروردگار ما ملائکه را نازل میفرمود پس محققا ما به آنچه فرستاده شده اید باو کافر هستیم که مقاله آنها بعین مثل مقاله شما است و عذاب شما هم مثل عذاب آنها است.

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ زیرا خداوند تا ارسال رسول نکند و حجّة را تمام نکند عذاب نازل نمیکند. چنانچه میفرماید: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسراء آیه 16.

مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ از قبل مثل آدم و شیث و ادریس و نوح.

وَ مِنْ خَلْفِهِمْ مثل انبیاء بعد از هود و صالح که مقاله تمام رسل و

ص: 419

دعوت اولی آنها این بوده که:

أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ پرستش غیر خدا نکنید چنانچه در سوره هود مقاله یک یک از انبیاء را بیان فرمود حضرت نوح فرمود: أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ آیه 28 حضرت هود فرمود: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ آیه 52 و همین فرمایش صالح بود آیه 64 و فرمایش شعیب آیه 86 و غیر اینها از سایر انبیاء قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً شبهه تمام مشرکین این بود که یک نفر انسان که مثل سایرین است چه تماسی با خدا پیدا میکند اگر خداوند می- خواست پیغمبر بفرستد باید ملائکه که تماس تام با خداوند دارند بفرستد و غافل از اینکه اینها نمیتوانند تماس با ملائکه پیدا کنند و بر خدا مانعی ندارد که وحی بر بشر بفرستد تمام مخلوقات در ارتباط با حق یکسان هستند لذا میفرماید: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4.

فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ بتوحیدی که شما باو ارسال شده اید هر آینه کافر هستیم.

[سوره فصلت (41): آیه 15] .... ص : 420

فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (15)

پس اما عاد پس تکبر کردند در زمین و بزرگ منشی نمودند در زمین بدون حق و گفتند کیست شدیدتر از ما در قوّة و توانایی آیا نمیبینند که آن کسی که آنها را خلق فرموده قوة و قدرتش از آنها شدیدتر است و بودند بآیات ما انکار میکردند.

شرح و قصه عاد بسیار مفصل است طبرسی در سوره مبارکه فجر در ذیل آیه شریفه أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ شرح مفصلی از بلاد آنها و عمارات و قصور آنها از طلا و نقره و جواهرات و از مزارع آنها و باغات آنها نقل کرده و لکن چون سندی نداشت از نقلش خودداری کردیم و در مجمع البحرین در لغة عاد ذکر عاد را کرده که

ص: 420

میگوید کانت لهم زرع و نخیل کثیر و لهم اعمار طویلة و اجسام طویلة و در نسب عاد در مجمع البیان میگوید عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح و قوم را مسمی باسم جد خود گذاشتند.

فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ بزرگی بی جهت یعنی هیچ اسباب بزرگی در آنها نبود انسان در اعلا درجه ضعف است کوچک ترین بلائی را از خود نمیتواند دفع کند یک شب تب روزگارش را تباه میکند یک عضو بدنش درد متوجه شود روزگارش سیاه میشود وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 33.

وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً العیاذ اشاره باین است که خدا قدرت ندارد کوچک ترین بلائی بما متوجه کند چون حضرت هود آنها را انذار میکرد به عذاب در مقابلش چنین مقاله داشتند.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ که هیچ بودید یک نطفه گندیده تا شما را باین درجه رسانید آنکه داد میتواند پس بگیرد.

هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً این مقاله اینها بود و عیب دیگر آنها.

وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ جحود انکار است با اینکه قلبا میداند چنانچه میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14 و آیات معجزات رسل است که حمل بر سحر میکردند.

[سوره فصلت (41): آیه 16] .... ص : 421

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (16)

پس فرستادیم بر آنها باد صرصر تند با خروش در روزهای نحس برای اینکه بچشانیم بآنها عذاب خوار کننده در حیات و زندگانی دنیا و هر آینه عذاب آخرت خوار کننده تر است و این ها را احدی نصرت نمی کند و یاری نمیشوند.

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً صرصر باد سرد تند با صدا و خروش است که گفتند سنگهای بزرگ را از جا حرکت میداد مردان قوی را از جا می کند و بدل کوه ها میزد که تمام اعضاء بدن آنها در هم کوبیده میشد نخل های قوی را از جا

ص: 421

میکند تمام عمارتها را خراب میکرد.

فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ که میفرماید چنانچه گذشت سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ و نحوست آنها بعضی گفتند روزی که بلاء و شرور متوجّه میشود نحس است و روزی که نعمت و تفضّل متوجه میشود سعد است و بهمین معنی است که بیک دیگر میگویند ایامکم سعیدة و اعیاد و ایام متبرّکه را یوم سعید مینامند و بنا بر این معنی بسا یک روز بر یکی سعد است و بر یکی نحس است و باین معنی است نحوست و سعادت نجوم در نظر اهل هیئت که در تقاویم مینویسند بواسطه تربیع و تثلیث و مقارنه و مقابله نجوم بعضی با بعضی بعضی گفتند نحوستش برای این بود که گرد و غبار چنان هوا را تیره و تار کرد که یکدیگر را نمیدیدند بعضی گفتند ادامه داشت و هیچ فترت نداشت و سبک نمیشد.

لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا دیگر خفت و خواری مثل آن در دنیا نیامد بر احدی.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی چون تمام شدن ندارد و مرگ هم ندارد. کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59.

وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ نه اصنام آنها و نه اکابر آنها و نه اتباع آنها و نه ارحام آنها و نه اصدقاء آنها احدی قدرت بر نصرت آنها ندارد همه معذب هستند.

[سوره فصلت (41): آیه 17] .... ص : 422

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (17)

و اما ثمود قوم صالح پس ما هدایت کردیم آنها را پس خود آنها اختیار کردند کوری را بر هدایت پس گرفت آنها را صاعقه عذاب خوار کننده بسبب آنچه بودند کسب میکردند.

وَ أَمَّا ثَمُودُ اسم رجلیست ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام و احفاد و ذراری او را باسم او نام نهادند که قوم صالح باشند.

فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی گفتند هدایت الهی به اینکه اسباب هدایت بر آنها فراهم فرمود از ارسال رسول و بیان احکام لکن این نحوه

ص: 422

هدایت از برای تمام کفار و مشرکین فراهم بود خصوصیتی بر ثمود نداشت و آنچه بنظر میآید و از ذیل آیه هم میتوان استفاده کرد اعطاء ناقه صالح بود و از دل سنگ بیرون آمد با فصیلش و آن قدر شیر می داد که تمام آنها را کافی بود و این معجزه باقیه بود برای آنها و اختیار عمی بر هدایت پی کردن ناقه و کشتن فصیل بود که وعده عذاب داده شد.

فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ همان صیحه آسمانی که تعبیر به صاعقه میفرماید برای این است که از شدّة صیحه گوشها کر شد و پرده گوشها پاره شد و یک مرتبه تمام هلاک شدند اگر عاد در ظرف هشت روز هلاک شدند اینها در ظرف یک ساعت بلکه کمتر هلاک شدند.

بِما کانُوا یَکْسِبُونَ که همان پی کردن ناقه و قتل فصیل بود و در اخبار داریم که سه نفر از این اهل بیت یاد از ناقه صالح کردند یکی صدیقه طاهره

ما کان ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی

یکی ابی عبد اللَّه (ع) موقع قتل طفل رضیع

یا رب لا یکون اهون الیک من فصیل

یکی حضرت هادی روزی که پیاده در رکاب متوکل تا قصر رفت فرمود انگشت ابهام من نزد خدا افضل است از ناقه صالح و سه روز بیشتر متوکل زنده نماند او را قطعه قطعه کردند.

[سوره فصلت (41): آیه 18] .... ص : 423

وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (18)

از این جمله و نظائر آن در آیات بسیار و نصوص اخبار زیاد استفاده می- شود که مادامی که مؤمنین و اهل تقوی در میانه افراد فسّاق و کفّار و فجّار باشند عذاب نازل نمیشود و امروز هم بترسند که اگر علماء و صلحاء و اتقیاء از میانه آنها بیرون روند همین نوع عذابها بر آنها نازل خواهد شد.

[سوره فصلت (41): آیه 19] .... ص : 423

وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (19)

و روزی که محشور میشوند اعداء خداوند بسوی آتش پس آنها بازداشت میشوند یعنی آنها را نگاه میدارند برای بازرسی و اتمام حجت.

وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ اعداء الهی تمام فرق کفار و مشرکین و معاندین

ص: 423

و مخالفین و منافقین و ناصبین و مبدعین و منکرین ضروریات دین از اعداء انبیاء و ائمه طاهرین و مؤمنین چنانچه در جامعه صغیره دارد

(السلام علی الذین من والاهم فقد والی اللَّه و من عاداهم فقد عادی اللَّه و من احبهم فقد احب اللَّه و من ابغضهم فقد ابغض اللَّه و من عرفهم فقد عرف اللَّه و من جهلهم فقد جهل اللَّه و من اعتصم بهم فقد اعتصم باللَّه و من تخلی منهم فقد تخلی من اللَّه عز و جل).

إِلَی النَّارِ یعنی بسوی آتش یعنی حشر آنها برای آتش است.

فَهُمْ یُوزَعُونَ در صحرای محشر نگاه میدارند و از آنها بازپرسی میشود و شهود بر اعمال آنها اقامه میشود.

[سوره فصلت (41): آیه 20] .... ص : 424

حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (20)

حتی زمانی که آمدند رو بآتش شهادت میدهند بر اعمال آنها گوش آنها و چشمهای آنها و پوست بدن آنها بآنچه بودند عمل میکردند.

که یک دسته از شهود اعضاء انسان است و ذکر سمع و بصر و جلد از باب مثال است و الا زبان و دست و پا هم شهادت میدهند هر کدام بعملی که از آنها صادر شده چنانچه میفرماید: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24.

حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ (سؤال) برای چه سمعهم را مفرد بیان فرموده و ابصارهم را جمع (جواب) سمع به معنی شنیدن است مقابل رؤیت که دیدن است و آلت سمع اذن است و آلت دیدن بصر است اگر ذکر آلت شود جمع میآورد چنانچه میفرماید: یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ بقره آیه 18 وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً انعام آیه 25.

بِما کانُوا یَعْمَلُونَ هر کدام بعمل خود.

[سوره فصلت (41): آیه 21] .... ص : 424

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21)

و گفتند بجلود خودشان برای چه شهادت دادید

ص: 424

بر ضرر ما جلود در جواب آنها گفتند بزبان درآورد ما را خدای متعال آن خدایی که بزبان میآورد هر چیزی را و او خلق کرد شما را اول دفعه و بسوی او برمیگردید.

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ از باب مثال است و این قول با ابصار و افئده و سمع و لسان و ید و رجل هم هست.

لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا این شهادت اقرار بخطاء خود هست چون اقرار بر ضرر خود اقوی دلیل بر اثبات است و شهود در قیامت منحصر باعضاء نیست انبیاء و ائمه شهادت میدهند فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 24 زمین اوقات شریفه ملائکه کتبه و حفظه همه شهود هستند.

قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ خدایی که سنگ ریزه را به نطق میآورد در کف مبارک رسول اللَّه و سوسمار را بشهاده بوحدانیت او و رسالت رسول و هدهد را با سلیمان و شجر را با موسی و سر مطهر ابی عبد اللَّه را در چندین موضع و دواب فلوات را بر ائمه و غیر اینها.

وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ که هیچ بودید چیز کرد و نیست بودید هست کرد و سپس خاک شدید زنده کرد و بسوی او بازگشت کردید (تنبیه) در موضوع سؤال قبر بعضی اشکال کردند که ما آرد در دهان مرده کردیم و پس از آن رجوع کردیم هنوز آرد در دهان او بود ما جواب دادیم که روح انسانی که جوهر ملکوتیست برمیگردد ببدن نه روح حیوانی که بخاریست و تمام شده و از او سؤال میشود لکن از همین آیه ممکن است بگوئیم همین زبان بنطق میآید بدون اینکه حرکت کند و زنده شود چنانچه جلود و ابصار و سمع و ید و رجل بزبان میآیند بدون اینکه حرکت کنند.

[سوره فصلت (41): آیه 22] .... ص : 425

وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22)

و نیستید و نمیتوانید پنهان کنید اینکه شهادت

ص: 425

میدهد بر شما سمع شما و نه ابصار شما و نه جلود شما و لکن گمان کردید اینکه خداوند عالم نمیداند بسیاری از کارهای شما را یعنی آنچه را که مخفی کرده اید.

وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اگر در دنیا بر سایرین مخفی کرده اید حتی بر ملائکه هم مخفی شده حتی بر اعضاء هم مخفی شده که ید خبر از فعل رجل ندارد و بصر خبر از فعل سمع ندارد حتی بر ملائکه کتبه که آنها هر چه از شما ظاهر میشود مینویسند و از باطن خبر ندارند بر خدا نمیتوانید مخفی کنید چنانچه در دعاء کمیل میخوانی در تعداد معاصی و سیئات

و کل سیّئة أمرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی و جعلتهم شهودا علیّ مع جوارحی الی قوله و الشاهد لما خفی عنهم- الدعاء

أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ که هیچ کدام از آنها شهادت ندهند ولی بر خدا نمیتوانید مخفی کنید و لو گمان میبرید که بر او هم مخفی است.

وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ.

[سوره فصلت (41): آیه 23] .... ص : 426

وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (23)

و این است گمان شما آن چنان گمانی که بردید بپروردگار خود بدترین گمانهای شما پس صبح کردید از خسران کننده گان.

وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ که خداوند نمیداند بسیاری از اعمال شما را.

الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ ظن و گمان دو قسم است ظن حسن و ظن سوء- در حدیث قدسیست میفرماید:

انا عند ظن عبدی المؤمن

اگر گمان خوب بمن دارد و امیدوار برحمت و تفضّلات من و قضاء حوائج و اجابة دعوات منهم بگمان او با او رفتار میکنم و اگر گمان بد دارد و مأیوس از رحمت و ناامید از اجابة دعوات و قضاء حوائج است منهم طبق گمانش با او رفتار میکنم و همچنین نسبت بمؤمنین گمان خوب داشته باشید مگر یقین به خلاف

ص: 426

پیدا کنید

(ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک ما یزیله)

و سوء ظن بمؤمن مذموم یا حرام است و اردی بدترین گمانها است که العیاذ علم الهی را منکر شود که یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ و موجب کفر است که باعث فساد کل اعمال میشود که میفرماید:

فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ که گفتیم اگر کسی با ایمان از دنیا رفت و لو برای معاصی گرفتاریهایی داشته باشد سرمایه ایمان را دارد و عاقبتش نجات است و از خاسرین محسوب نمیشود و اما اگر ایمان را از دست داد جزو خاسرین است.

[سوره فصلت (41): آیه 24] .... ص : 427

فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (24)

پس اگر این کفار صبر کنند پس آتش جایگاه آنهاست و اگر طلب رضا کنند پس نیستند از راضی شدگان.

این آیه شریفه مفاد آیه شریفه است که گفتند سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ ابراهیم آیه 25 و مفاد آیه شریفه اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ.

فَإِنْ یَصْبِرُوا یعنی صبر دو قسم است صبر از روی اختیار بسیار ممدوح است مثل صبر در بلیّات که ناشکری نکند و صبر بر مشقت عبادت و بر ترک معاصی که إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ و صبر از روی اضطراب مثل کسانی که در حبس و زندان و در شکنجه میباشند صبر نکنند چه کنند و همین نحو است صبر اهل جهنم در جهنم.

فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ چاره ای ندارند نخواهند صبر کنند چه کنند.

وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا عتب خوشنودی و رضاء است استعتاب طلب رضا است فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ خداوند از آنها راضی نمیشود بلکه غضب میفرماید چنانچه در دعاء کمیل میخوانی

و لا یکون الا عن غضبک و انتقامک.

ص: 427

[سوره فصلت (41): آیه 25] .... ص : 428

وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (25)

و حکم کردیم از برای آنها قرین هایی پس زینت دادند آن قرناء از برای آنها آن چه مقابل آنها بود و آنچه خلف و پس از آنها بود و ثابت و محقق شد از برای آنها قولی که در امم سابقه که گذشتند از قبل از اینها از جن و انس محققا آنها بودند خاسر و زیانکار.

وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ چنانچه میفرماید: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ الی قوله فَبِئْسَ الْقَرِینُ زخرف آیه 35 قیّضنا یعنی میگماریم از برای آنها قرین هایی که از آنها جدا نمیشوند و از رفقاء خصوصی آنها که با هم محشور و مانوس هستند از شیاطین جنی و انسی و این گماریدن اینها در اثر متابعت آنها و اطاعت آنها است که خطاب بشیطان شد إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42 و قرناء سوء هم قطاران که آنها را میبرند در مراکز فحشاء و مجالس فسق و فجور و شیاطین هم اغوی میکنند آنها را بعقائد باطله و صفات خبیثه و اعمال سیّئه و افعال قبیحه.

فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ اعمالی که فعلا مشغول هستند و قبلا مرتکب شده اند.

وَ ما خَلْفَهُمْ که در مقام هستند انجام دهند بنظر آنها خوب میآورند و میگویند ترقی و تعالی و سعادت ما در این است و اما وظایف شرعیه و اعمال عبادیه و دعات حقه را بسیار بد میدانند و مانع از ترقی و سعادت خود می- پندارند چنانچه امم سابقه هم همین نحو بودند و عاقبت بچه عذابهایی هلاک شدند.

وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ آن عذابهایی که انبیاء بآنها وعده میدادند.

فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ از غرق خسف و صیحه و صاعقه بر اینها هم ثابت و محقق شد.

ص: 428

مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ متعلق بحق علیهم القول است که تمام در عذاب مشترکند چنانچه میفرماید: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ هود آیه 120.

إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ در دنیا با هزار حسرت بدرود گفتند و در آخرت با هزار ندامت جهنم رفتند و أیّ خسران اعظم من ذلک.

[سوره فصلت (41): آیه 26] .... ص : 429

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26)

و گفتند کسانی که کافر شدند بهم قطاران خود که گوش ندهید از برای این قرآن و کلمات لغو و زشت درباره او بگوئید که دیگران هم اقبال نکنند تا تمام شما بر آنها غلبه پیدا کنید و آنها را از بین ببرید.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا کفار قریش بعضی بر بعض دیگر یا رؤسا باتباع.

لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ گوش فرا ندهید یا در گوش خود را بگیرید که نشنوید یا بگفتارش اعتنا نکنید و اثر بار نکنید.

وَ الْغَوْا فِیهِ و کلمات لغو و مزخرفات و صفیر و نحو اینها که دیگران هم متوجه نشوند و درک نکنند و نفهمند.

لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ که نگذارید پیش روی کنند و اساس شما را در هم بکوبند و مردم را از آلهه شما منصرف کنند بلکه شما غالب شوید و اساس او را درهم کوبید.

[سوره فصلت (41): آیه 27] .... ص : 429

فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (27)

پس هر آینه میچشانیم کسانی را که کافر شدند عذاب شدید و هر آینه جزاء میدهیم ببدترین اعمال آنها که شرک و کفر باشد بلکه بالاتر از شرک و کفر جلوگیری دیگران و بالاتر اهانت به پیغمبر اسلام و بکلام اللَّه است و عقوبت تمام اینها را دارند.

[سوره فصلت (41): آیه 28] .... ص : 429

ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (28)

اینست جزاء دشمنان خدا آتشی از برای آنها در آن آتش خانه همیشگی جزاء

ص: 429

آنچه بودند که بآیات ما انکار میکردند.

ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ اعداء الهی تمام اقسام شرک و کفر و ضلالت و عناد و عصبیت و نصب و بدعت و انکار ضروریات را میگیرد جزاء تمام آنها النَّارُ آتش جهنم است.

لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ مخلّد در آتش هستند که دیگر تمام شدن ندارد و آخر ندارد.

جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ جحود اشد انحاء کفر است زیرا عن علم انکار میکند حق بر او مکشوف است مع ذلک منکر میشود زیرا اگر کفر از روی جهالت باشد یک عذری و لو پذیرفته نمیشود میآورند که نمیدانستیم خطاب میرسد چرا نرفتید بدانید وسائل که از هر جهت برای شما فراهم بود و حجت تمام بود ولی دانسته انکار این عذر را هم ندارد و لذا دارد در خبر

ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه

و در حق آل فرعون میفرماید: جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14 و می- فرماید: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمن آیه 49.

[سوره فصلت (41): آیه 29] .... ص : 430

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (29)

و گفتند کسانی که کافر شدند پروردگار ما بنما بما آن دو نفری که گمراه کردند ما را از جن و انس قرار دهیم آنها را زیر قدمهای خود تا اینکه بوده باشند از اسفلین درکات جهنم.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مراد ضعفاء کفار هستند که تبعیت از اکابر آنها کرده اند میگویند:

رَبَّنا پروردگار ما اگر چه ما مقصر و مستحق عذاب هستیم لکن آنهایی که ما را گمراه کردند و نگذاشتند ما ایمان بیاوریم أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ امّا الجنّ شیاطین هستند که ما را فریب دادند و اعمال زشت ما را بنظر جلوه دادند و ما را اغوی کردند

ص: 430

که گفت شیطان فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ زمر آیه 83 و اما الانس اکابر و رؤساء که ما را در تحت تبعیت خود درآوردند و ما را اضلال کردند.

نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا طبقه پائین تر از ما چون علاوه از ضلالت خود گناه ما هم گردن آنها بار است و زیر قدمهای ما باشند و ما آنها را زیر قدمهای خود قرار دهیم.

لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ اسفلین درکات جهنم پس از بیان حال کفار بیان میفرماید حال مؤمنین را.

[سوره فصلت (41): آیه 30] .... ص : 431

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30)

بدرستی که کسانی که گفتند پروردگار ما خداوند متعال اللَّه است پس از آن استقامت داشتند بر دین خود تا حال احتضار نازل میشوند بر آنها ملائکه رحمت به اینکه نترسید و محزون نباشید و بشارت باد شما را به بهشت آن بهشتی که بودید بشما وعده داده شده بود.

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ که معنی توحید است و نفی شرک یعنی الهی غیر از اللَّه نداریم نفرمود اللَّه ربنا که فقط اثبات الوهیت خدا را میکند تقدیم ربنا اثبات انحصار میکند و نفی غیر.

ثُمَّ اسْتَقامُوا استقامت در الوهیت و ربوبیت حق تصدیق به جمیع افعال و فرمایشات او است از ارسال رسل و انزال کتب و نصب اوصیاء و جعل احکام که راه مستقیم است آنهم تا آخرین نفس که بقاء ایمان باشد تا حین الموت و از جاده مستقیمه بیرون نرود.

تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ نزول ملائکه همان حین نزع است که حال احتضار میگویند چون پرده برداشته میشود ملائکه را مشاهده میکند جای خود را در بهشت و جهنم میبیند قبل الموت حتی پیغمبر و ائمه اطهار را بالای سر خود

ص: 431

مشاهده میکند ملک الموت را می بیند.

أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا خوف از عذاب مطلقا چه سختی جان دادن و چه عذاب قبر و برزخ و محشر و جهنّم، کوچکترین ناراحتی ندارید، که در دعا می خوانی

(اللهم اجعل الموت اوّل راحتنا)

و حزن محرومیّت از فیوضات و تفضلات و نعم الهیه است که هیچ فیضی و نعمتی از شما دریغ نمیدارند.

وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ وعده الهی خلف ندارد وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121.

[سوره فصلت (41): آیه 31] .... ص : 432

نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (31)

ما ملائکه بودیم اولیاء شما هم در زندگانی دنیا و هم در آخرت و از برای شما هست در بهشت آنچه نفوس شما مایل باشد و از برای شماست در بهشت آنچه بخواهید و طلب کنید.

نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

ملائکه حفظه که از آفات و بلیّات و تصادفات حفظ میکنند و ملائکه که الهام بقلوب مؤمنین میکنند و ملائکه که طلب مغفرت آنها را از خدا میکنند و ملائکه که در دعاها آنها آمین میگویند و ملائکه که آنچه ذکر و عبادت میکنند ثوابش را هدیه به مؤمنین میکنند و ملائکه که بنیابت آنها در اماکن مشرّفه زیارت میکنند و غیر اینها که تمام اولیاء آنها هستند.

وَ فِی الْآخِرَةِ

از حین موت تا دخول در بهشت با شما هستیم و در جمیع مراحل نگهبان شمائیم.

وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ

چنانچه میفرماید لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ- شوری آیه 21- و میفرماید وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ زخرف آیه 71.

[سوره فصلت (41): آیه 32] .... ص : 432

نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (32)

تمام اینها از جانب الهی نازل شده که هم آمرزنده است و هم مهربان.

ص: 432

نُزُلًا بشاراتی که ملائکه حین الموت میاورند و ملائکه که اولیاء آنها در دنیا و آخرت هستند که شرحش گذشت ماموریت آنها از جانب خداوند است و تمام نعم دنیوی و اخروی از حین نزع تا دخول بهشت از جانب او نازل شده.

مِنْ غَفُورٍ که اولین بشارت حین الموت غفران ذنوب آنها است که دارد در خبر:

(الموت کفاره للذنوب کلها)

برای مؤمن که آمرزیده از دنیا میرود.

رَحِیمٍ که از هیچ گونه تفضلی دریغ نمیفرماید.

رحمتش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بیمقصود

[سوره فصلت (41): آیه 33] .... ص : 433

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (33)

و کیست نیکوتر از حیث گفتار از کسی که دعوت کند بنده گان را بسوی خداوند متعال و عمل کند باعمال صالحه و اعتراف کند به اینکه محققا من از مسلمین هستم وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ در تفسیر آیه شریفه وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً فرمود در خبر که کسی که یک نفر را هدایت کند مثل کسیست که تمام ناس را هدایت کرده باشد و این اولین دعوت انبیاء بوده چه بزبان یا بعمل که فرمود:

(کونوا دعات النّاس باعمالکم لا باقوالکم)

لذا میفرماید:

وَ عَمِلَ صالِحاً که دیگران هم بخصوص اهل بیت آن از او اتخاذ کنند و اتباع او که گفتند:

(اذا کان رب البیت بالدف مولحا فشیمة اهل البیت کلّهم رقص)

و از پیغمبر اکرم است فرمود:

(کل مولود یولد علی الفطرة و انما ابواه یهودانه و ینصرانه)

و عذر بزرگ مشرکین و کفار که بسیاری از آیات بیان فرموده که میگفتند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ و این نکته بسیار واضح و روشن است که اغلب اولاد یهود یهودی میشوند و اولاد نصاری نصرانی اولاد فسقه فساق و هکذا ظلمه ظالم، انسان باید فعلش مصدق قولش باشد نباشد جزو کسانی که بفرماید در حق آنها لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ صف آیه 3.

ص: 433

وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ یعنی تسلیم اوامر الهیه و منقاد فرامین او و مطیع دستورات او بلکه مقام عالی مسلم تسلیم جمیع واردات تکوینیّه علاوه از تشریعیّه که گفتند مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا است و گفتیم در باب ایمان چهار چیز شرط است بلکه جزو ایمان است اول یقین قطعی خالی از شک و ریب دویم اعتقاد و دلبستگی و دربند بودن سیّم اقرار و اعتراف بجمیع عقائد حقه چهارم تسلیم و ترک اعتراض بواردات و دستورات.

[سوره فصلت (41): آیه 34] .... ص : 434

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (34)

و مساوی نیستند حسنه و سیئه دفع کن سیئه را بحسنه آنهم که احسن باشد پس اگر چنین کردی با آن کسی که بین تو و بین او عداوة بوده مثل اینکه دوست و حمیم تو باشد.

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ دو نقطه مقابل یکدیگرند ایمان و کفر، توحید و شرک اطاعة و معصیة احسان و اسائه خیر و شر حسن و قبح نفع و ضرر سعادت و شقاوت دوستی و دشمنی و هکذا امثال اینها.

ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ یعنی این کفار و مشرکین که بشما اسائه ادب میکنند و جسارت و اذیة میکنند شما در مقام تلافی برنیا و با ایشان بزبان لیّن و خوش و دوستی صحبت کن و با اخلاق خوب غضب ناک نشو بد نگو.

فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ که دشمن سرسخت شما بود برمیگردد و دوست صمیمی شما میشود.

کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ مثل اینکه برادر و رفیق میشود و شرمنده و شرمسار می- گردد در اخبار بسیار حسنه را بتقیّه و سیّئه را باذاعه تفسیر فرموده و این یکی از مصادیق مهمه است زیرا نوع گرفتاری ائمه در چنگال بنی امیّه و بنی مروان و بنی عباس در اثر اذاعه بعض شیعیان نادان بوده که اسرار آنها را فاش کردند و اگر تقیه کرده بودند اینهمه اذیة باینها وارد نمیشد و هم چنین امروز باید تقیه کرد.

ص: 434

[سوره فصلت (41): آیه 35] .... ص : 435

وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (35)

و تلقی بقبول نمی کند این دستور الهی را مگر کسانی که صفة حمیده صبر داشته باشند و تلقی بقبول نمیکند مگر کسی که صاحب بهره و نصیب بزرگی باشد.

وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا صبر قوه تحمل مشاق است و در هر موردی اسمی دارد مثلا در مقابل اعداء دین در امر جهاد شجاعت است در باب ترک هواهای نفسانی و لذائذ معاصی تقوی است در باب زخارف دنیوی زهد است و در اجتناب از اموال شبهه ناک و حرام ورع است و در این مورد حلم است که هر چه ناملایم از دشمنان ببیند بزبان ما از میدان در نرود و از جا کنده نشود و غیظ و غضب او را نگیرد و با کمال ملایمت با آنها رفتار کند چنانچه پیغمبر اکرم با کفار قریش رفتار فرمود که در قرآن میفرماید: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران ایه 153 و می- فرماید وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4 خاکروبه بر سرش میریختند شکمبه شتر، سنگ بقدمش میزدند همه نوع اذیت میکردند میگفت

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

حتی بدیدن و عیادت یهودی رفت که همه روزه خاکروبه بر سرش میریخت حتی در فتح مکه بسران قریش فرمود: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ چنانچه یوسف ببرادرانش گفت.

وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ حظ عظیم صفات حمیده حلم عفو گذشت ایمان راسخ قوه تحمّل مشاقّ و امثال اینها.

[سوره فصلت (41): آیه 36] .... ص : 435

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (36)

شبیه این آیه شریفه در سوره اعراف آیه 199 که میفرماید وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ فقط تفاوتش در کلمه اخیره است که اینجا میفرماید هو السمیع العلیم در اعراف سمیع علیم و شرحش صل در آنجا بیان شده و آنچه در این جا تذکر دهیم.

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ مفسرین نوعا تفسیر کردند بوساوس

ص: 435

شیطان و این معنی غلط صرف است زیرا شیطان به قلب مطهر او راه ندارد و لذا در تفسیر علی بن ابراهیم میگوید این خطاب و لو به پیغمبر است لکن مقصود دیگران هستند اینهم اشتباه است بلکه خلاف ظاهر آیه شریفه است زیرا اگر معنی این بود میفرمود: و اما ینزغنّک للشیطان نه اینکه بفرماید من- الشیطان و آنچه بنظر میآید و اللَّه العالم اینکه مراد وساوس شیطان است به قلوب کفار و مشرکین در اذیت و اهانت بآن حضرت که اذیت و آزارها انسان را از جا میکند چنانچه در آیات قبل هم داشتیم که دستور صبر و بردباری و دفع بالتی هی احسن داده شده.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ پس پناه ده خود را بخداوند متعال خداوند شر آنها را از تو دفع میفرماید چنانچه میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ مؤمن آیه 58 شرحش گذشت.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ شرحش واضح است.

[سوره فصلت (41): آیه 37] .... ص : 436

وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)

و از جمله آیات الهی شب و روز و خورشید و ماه است سجده بخورشید و ماه نکنید و سجده کنید از برای خداوندی که آنها را خلق فرمود اگر هستید که او را عبادت میکنید وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ شب را برای استراحت و روز را برای اشتغال باصلاح امور و این شب و روز در اثر گردش زمین است دور خود که حرکت وضعی زمین است آن قسمت که مقابل شمس است روز است و قسمت دیگرش شب است.

وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ شمس برای اشراق بر زمین و تربیت نباتات و حیوانات و انسان و ماه برای استناره زمین و تلطیف هوا و مکرر خصوصیات آنها در آیات شریفه بیان شده.

ص: 436

لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ آفتاب پرست و ماه پرست نشوید این ها مسخّر اراده پروردگار خود هستند هیچ گونه قدرتی و اختیاری ندارند مثل بقیه آلهه مشرکین از اصنام و آتش و اشجار و گاو و گوساله و غیر اینها.

وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ او است سزاوار پرستش مخلوقی که وجودش و بقائش و حرکات و سکناتش بسته باراده و مشیت او است و هیچ از خود ندارند چه استحقاق پرستش دارند؟

إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ اگر هستید او را عبادت میکنید و مثل دهریه نیستید که اصلا خدایی قائل نیستند (اشکال) چه می گویید در سجده ملائکه بآدم و سجده برادران یوسف بیوسف (جواب) سجده عبودیت نبود که آدم را پرستش کنند یا یوسف را بلکه سجده تواضع بود و در شرایع سابقه جایز بود ولی در شریعت مطهره حرام است لذا از پیغمبر اکرم است که فرمود اگر سجده بر غیر خدا در این شریعت جایز بود میگفتم زنان بشوهران خود سجده کنند و این معنی نیست که پرستش کنند و مشرک شوند بلکه تواضع و فروتنی کنند.

[سوره فصلت (41): آیه 38] .... ص : 437

فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ (38)

پس اگر استکبار میکنند از سجده بر خدای متعال پس کسانی که نزد پروردگار هستند که ملائکه باشند تسبیح و تقدیس میکنند برای او شب و روز یعنی آنی فترت ندارند و آنها ملالت و خستگی و سستی ندارند.

فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا گفتیم کبر و تکبر و استکبار تفاوت دارد کبر آن صفت خبیثه است در قلب که یک بزرگی در خود میبیند تکبر اظهار آن بزرگیست بر دیگران و ترتیب آثار آن و استکبار بزرگی بخود بستن است با اینکه هیچ منشای ندارد و تمام اینها مذموم است بخصوص در مورد الوهیت حضرت اللَّه- از امیر المؤمنین است که میفرماید:

من کان اوله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة

چه اقتضاء تکبر دارد؟

فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ ملائکه از حمله عرش تا ملائکه روی زمین و مراد از

ص: 437

عند ربک مقام قرب برحمت الهیست نه اینکه خداوند مکانی داشته باشد و آنها نزد آن مکان باشند.

یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ تسبیح بمعنی اعم که شامل جمیع اذکار میشود چنانچه تسبیح فاطمه زهرا علیها السلام مشتمل بر تکبیر و تحمید و تسبیح است و تسبیحات اربعه مشتمل بر تکبیر و تحمید و تهلیل هم هست و باللیل و النهار اشاره بدوام ذکر است.

وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ چون قوای شهویّه و غضبیّه و وهمیه شیطانیّه در آنها نیست فقط قوه عقلیه است و لذا از ذوی العقول میشمارند و این جمله اشاره باینست که خداوند غنی بالذات است احتیاج بسجده مشرکین و عبادت آنها ندارد ملائکه که چندین هزار برابر انس و جن و جمیع حیوانات هستند مشغول به عبادت هستند و اختلاف است که محل سجده تلاوت در کلمه تعبدون است چنانچه در اخبار ما است یا لا یسئمون چنانچه بعض مفسرین قائل شدند.

[سوره فصلت (41): آیه 39] .... ص : 438

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (39)

و از آیات الهیه اینکه میبینی زمین خاشعه و بدون ثمر پس زمانی که نازل فرمودیم بر زمین آب را که باران باشد اهتزاز پیدا میکند و زنده میشود و روئیدنی از او خارج میشود بدرستی که خدایی که زمین مرده را زنده میکند قدرت دارد که زنده کند مرده ها را محققا او بر هر چیزی قدرت دارد.

وَ مِنْ آیاتِهِ آیات قدرت الهی که دلیل بر وحدانیت و علم و قدرة و حکمة پروردگار است.

أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ خاشِعَةً خشوع زمین میته بودن و خشک و یابس و بدون سبزی و خرّمی است.

فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ بارانهای پی در پی که نهرها و رودخانه ها و چشمه ها و چاه ها پر از آب میشود.

ص: 438

اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ به اینکه زمین ارتفاع پیدا میکند رطوبت پیدا میکند و به معنی ساده سر برمیکشد و نباتات از او خارج میشود در واقع زنده میشود پس از مردن.

إِنَّ الَّذِی أَحْیاها آن خدایی که زمین را پس از مردن زنده میفرماید.

لَمُحْیِ الْمَوْتی انسان بلکه جن و انس و حیوانات را هم پس از مردن زنده میکند.

إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ هم بر اماته و هم بر احیاء.

[سوره فصلت (41): آیه 40] .... ص : 439

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقی فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (40)

بدرستی که کسانی که میل از حق میکنند بطرف باطل در آیات قدرة الهی مخفی نمیشوند بر ما تمام صحرای محشر حاضر میشوند آیا پس کسی که انداخته شود در آتش بهتر است یا کسی که بیاید با کمال امن روز قیمة اعملوا آنچه میخواهید محققا خداوند بآنچه عمل میکنید بینا است.

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا ملاحده دهریه هستند که منکر جمیع شرایع هستند و اطلاق بر اسمعیلیه میشود که بعد از حضرت صادق او را امام میدانند و او را امام غائب میپندارند و در مدت غیبت او تکلیف را برداشتند و نظیر آنها قمامیه هستند که در زمان غیبت حضرت بقیة اللَّه میگویند هیچ تکلیفی نیست تا ظاهر شود و مراد در این آیه شریفه اینکه این آیات الهیه از نزول باران و روئیدن گیاه ها و جریان میاه را مستند بطبیعت میدانند میل از حق میکنند و رو بباطل میروند.

لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا از قدرت پروردگار بیرون نیستند و در محشر در تحت حکم او وارد میشوند.

أَ فَمَنْ یُلْقی فِی النَّارِ از ملاحده و کفار و مشرکین و ضالین و مضلین.

خَیْرٌ بهتر است.

ص: 439

أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ مؤمن معتقد بآیات الهیه.

اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ هر چه میخواهید بگوئید و معتقد شوید و عمل کنید به تمام اینها.

إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ.

[سوره فصلت (41): آیه 41] .... ص : 440

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ (41)

بدرستی که کسانی که کافر شدند بذکر که قرآن مجید است چون آمد آنها را و حال آنکه این ذکر هر آینه کتابیست عزیز.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ شامل تمام مشرکین و کفار میشود که قرآن را سحر و مفتریات میشمارند و همچنین شامل میشود کسانی را که پاره ای از احکام قرآن را باطل میدانند و بر خلاف آن حکم میکنند مثل احکام ربوی و حکم قتل و زنا و افک و سایر حدود الهی یا حکم خمس و حج و امثال اینها و همچنین شامل میشود کسانی را که تصرف میکنند در آیات قرآن و بیک معانی دیگری حمل میکنند مثل آیاتی که در باب ولایت و عصمت و طهارت اهل بیت وارد شده و کسانی که تفسیر برای میکنند.

لَمَّا جاءَهُمْ چون قرآن بر سرتاسر جن و انس تا دامنه قیامت نازل شده.

وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ در اثبات این صفت برای قرآن وجوهی ذکر کرده اند عزیز است بر اینکه احدی نمیتواند مثل آن را بیاورد عزیز است که در حفظ الهی است که میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 عزیز است چون احکامش موافق حکم و مصالح است عزیز است بواسطه وجوب احترام آن و حرمت تماس بدون طهارت و وجوب عمل بدستورات آن و انتهاء از منهیات آن عزیز است در پیشگاه عظمت باری عزیز است در مثوبات تلاوت هر یک از سور و آیات آن عزیز است در شفاعت در حق عاملین بآن و تالین آن اقول بجمیع انحاء مذکوره عزیز است.

ص: 440

[سوره فصلت (41): آیه 42] .... ص : 441

لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (42)

نمیآید او را باطل از پیش روی او و از عقب و خلف او نازل شده از خداوندیست که حکیم است عالم بجمیع حکم و مصالح و حمید است کامل فوق الکمال دارای جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نقائص صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه.

لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ تمام انبیاء سلف از آدم تا عیسی احدی از آنها خبر نداده ببطلان قرآن بلکه بشارتهایی که در کتب انبیاء سلف بوجود مقدس پیغمبر اسلام و کتاب و دستورات آن داده شده بسیار است که ما یک قسمت آنها را در مجلد اول کلم الطیب تذکر داده ایم.

وَ لا مِنْ خَلْفِهِ چون باقیست تا قیامت. چنانچه فرمود:

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض).

تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ از مقام بلندی نازل شده و مقام شامخی از خداوند حکیم حمید که عین الفاظش کلام الهیست غیر از کتب و صحف انبیاء سلف و به نحو اعجاز صادر شده و افضل از تمام کتب سماویه است.

[سوره فصلت (41): آیه 43] .... ص : 441

ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ (43)

گفته نمیشود برای تو مگر آنچه گفته شد برای رسولان از قبل از شما بدرستی که پروردگار تو هر آینه صاحب مغفرت و آمرزش است و صاحب عقاب دردناک.

ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ اختلاف کردند مفسرین در تفسیر این جمله بعضی گفتند مراد اینست که آنچه کفار و مشرکین در حق شما می گویند در حق انبیاء قبل هم گفتند که ساحر و مجنون و مفتری و کذابت گفتند و این برای تسلیت خاطر مبارک پیغمبر بوده و بعضی گفتند مراد آنچه خداوند بشما دستور داده بدعوت بتوحید و عبادت پروردگار و اطاعة اوامر او و انتهای از نواهی او همین نحو بانبیاء سلف هم این دستورات داده شده و بعضی گفتند که جمله اخیره

ص: 441

إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ که بشما خبر داده بانبیاء سلف هم خبر داده و ما چون مدرکی در دست نداریم برای هیچ کدام لذا صرف نظر میکنیم و علم او را به اهلش واگذار میکنیم

[سوره فصلت (41): آیه 44] .... ص : 442

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (44)

و اگر ما قرار داده بودیم قرآن را بلسان عجم هر آینه میگفتند این کفار و مشرکین چرا تفصیل داده نشده آیات او آیا اعجمی و عربی با هم مناسبتی دارند بگو این قرآن از برای کسانی که ایمان آوردند هدایت کننده و شفاء است و کسانی که ایمان نمیآورند پرده گوشهای آنها پاره شده است و این قرآن بر آنها کوریست این ها ندا داده میشوند از مکان بعیدی.

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا غیر لغت عرب را اعجمی گویند بهر لسانی باشد فارسی ترکی خارجی و عجم در لغة عربی بمعنی گنگ است چنانچه عین وراء و باء بمعنی معرب ما فی الضمیر است اگر قرآن بلسان غیر عرب بود چون پیغمبر در مکه معظمه مبعوث برسالت شده این کفار و مشرکین که اهل حجاز هستند درک نمیکردند و میگفتند چرا بیان نفرموده آیات او را.

لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ و همین بهانه عدم تصدیق قرآن میشد خداوند بلسان عرب نازل فرمود با بیان روشن فصیح و بلیغ ولی چه عربی باشد یا عجمی أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ کسانی که ایمان آورند میبوسند و بچشم میگذارند و بدل میپذیرند و قبول میکنند و هدایت میشوند و استشفاء باو میکنند.

قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ هم شفاء قلب از مرض کفر و شرک و ضلالت و هم شفاء نفس از اخلاق رذیله و از معاصی و هم شفاء بدن از امراض جسمانی.

وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ این قرآن مزید بر کفر و عناد آنها میشود چنانچه

ص: 442

میفرماید: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84.

فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وقر سنگینی گوش یا پاره شدن پرده گوش است که هیچ استماع نمیکنند و مراد گوش قلب است یعنی هیچ بآنها تاثیر ندارد.

وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی و این قرآن بر آنها کوریست یعنی چشم قلب آنها کور است ابدا حقایق قرآن را درک نمیکنند.

أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ اگر چه آنها بسیار نزدیک هستند جسما بشما لکن روحا بسیار بعید هستند زیرا توحید با شرک ایمان با کفر هدایت با ضلالت نجات با هلاکت اطاعة با معصیت بینهما بون بعید مثل کسی که بسیار دور است که هر چه فریاد بزنی نمیشنود بالجمله قلب که سیاه شد و قساوت گرفت روی عقل را میپوشاند که آینه قلب است جهل تاریک میکند زیرا نور قلب علم است

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

فی الحدیث حب دنیا و هواهای نفسانی چشم آن را کور میکند کبر و نخوت و عصبیت گوش قلب را کر میکند معصیة از رحمت و عنایت الهی دور میکند باندازه ای که از حیوانات پست پست تر میشود.

[سوره فصلت (41): آیه 45] .... ص : 443

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (45)

و هر آینه بتحقیق دادیم موسی را کتاب توریة پس اختلاف شد در او و اگر نبود کلمه ای که سبقت گرفته بود از پروردگار تو هر آینه حکم صادر میشد بین آنها و بدرستی که آنها هر آینه در شک و ریب بودند.

اول کتابی که نازل شد از جانب حق توریة بود که پس از چهل شب در میقات بر حضرت موسی الواح توریة نازل شد که مفاد وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ است و دین موسی در بنی اسرائیل تا زمان عیسی علیه السلام باقی بود ولی اختلاف شدیدی شد در بنی اسرائیل که هفتاد

ص: 443

و یک فرقه شدند یک فرقه ناجیه مثل انبیاء و اوصیاء و صلحاء و هفتاد فرقه هالکه و توریة را زیر و زبر کردند و چه بسیار از آن را دور انداختند و چه بسیار از مزخرفات در او داخل کردند که مفاد فَاخْتُلِفَ فِیهِ است و شرحش در کلم الطیب مجلد اول مفصلا بیان شده باقرار خود یهود و نصاری.

وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ که بر هر یک از آنها اجلی معین فرموده.

لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فرمان هلاک میآمد و تمام را نابود میکرد و این تأخیر آجال حکمی دارد من جمله اینکه در نسل آنها و لو به هفتاد پشت مؤمن صالحی بوجود میآمد و من جمله برای اینکه هر قدر بتوانند فسق و فجور و ازدیاد کفر کنند و بار خود را سنگین کنند و حکم دیگر که خدا میداند.

وَ إِنَّهُمْ این کفار و مشرکین در شک هستند آنهم شک بیجا و بی مدرک و بی اساس.

لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ.

[سوره فصلت (41): آیه 46] .... ص : 444

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (46)

هر کس عمل صالحی بجا آورد نفعش عائد خودش میشود و هر کس سیئه مرتکب شود ضررش عائد خودش میگردد و نیست پروردگار تو بظلم کننده ببندگان خود.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً عمل صالح عملیست که تام الاجزاء و الشرائط و خالی از موانع و اگر شرائط قبول را هم مراعات کند اصلح میشود و از شرائط صحة کل اعمال ایمان است بلکه موافات که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس.

فَلِنَفْسِهِ نفعش و فوائد و مثوبات دنیوی و اخروی او عائد خود او میشود و آنها بسیار است اما دنیوی نورانیة قلب قوه ایمان توفیق بیشتر قرب برحمة الهی توسعه رزق دفع بلیات اطمینان قلب رضای الهی خوشنودی پیغمبر و ائمه طاهرین و آمرزش گناهان و طول عمر و معاشرت با صلحاء و مشمول

ص: 444

ادعیه آنها و دوری شیطان و قضاء حوائج و ایمنی از شر اشرار و غیر اینها و اما الاخروی راحتی قبض روح توسعه قبر و روشنایی آن و بشارات ملائکه و حشر با ارواح مقدسه انبیاء و ائمه و صلحاء و دخول در صف اصحاب یمین و سهولة حساب و عبور از صراط و ثقل میزان و قبولی شفاعت او إلی دخول الجنة تمام عائد نفس خود میشود خردلی نفعی بخدا و رسول و ائمه و غیر اینها ندارد.

وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها تمام ضررش دنیوی و اخروی متوجه خودش میشود و خردلی بدستگاه الهی و بمقام انبیاء و ائمه و صلحاء ضرری وارد نمیشود:

هر چه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی

گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ هود آیه 103.

[سوره فصلت (41): آیه 47] .... ص : 445

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ (47)

بسوی او برمیگردد علم ساعة که یوم القیمة باشد و آنچه بیرون میآید از میوه ها و ثمرات از میانه پوست آنها و حمل برنمیدارند زنها و نمیزایند مگر به علم او و روزی که ندا میفرماید کجایند شرکاء من در جواب مشرکین میگویند ما اعلان میکنیم و فریاد میزنیم که نیست از ما شهادت دهنده ای.

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ از علوم مختصه بذات اقدس او علم الساعه چنان چه میفرماید: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ الایه لقمان آیه 34.

وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها و آنچه بیرون میآید از زمین از فواکه و حبوبات و خضرویات از میان جلدهای آنها از صحة و فساد و خصوصیات آنها و رنگ آمیزی آنها و فوائد آنها و طعم آنها.

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی از انعقاد نطفه و علقه و مضغه و لحم و استخوان و

ص: 445

صورت بندی و زیبایی و زشتی و ناقص و تام و سایر خصوصیاتش سعید و شقی صالح و طالح و غیر اینها.

وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ از وضع حمل و کیفیت آن.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی این هایی که شریک من قرار دادید.

قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ بکلی منکر میشوند که ما شریکی برای تو قائل نیستیم و شهادت نمیدهیم چنانچه قسم یاد میکنند. وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23.

[سوره فصلت (41): آیه 48] .... ص : 446

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (48)

و از نظر آنها میرود آنچه را که بودند میخواندند از قبل در دنیا و احتمال نمیدهند که از برای آنها فرارگاهی و نجاتی باشد یعنی یقین دارند که چاره ای ندارند.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ از اصنام و گاو و گوساله و شجر و نار و ملک و جن و انس که اینها را پرستش میکردند و اله خود قرار داده بودند بکلی از نظر آنها میرود.

وَ ظَنُّوا ظن در اینجا بمعنی یقین است یعنی احتمال خلاف نمیدهند ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ هیچ پناهی و دادرسی و نجات دهنده ای از برای آنها نیست.

[سوره فصلت (41): آیه 49] .... ص : 446

لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (49)

خسته نمی شود و ملالت پیدا نمیکند انسان از طلب خیر و اگر مساس پیدا کرد باو شری پس مایوس و ناامید میشود.

لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ انسان هر چه باو داده میشود سیرایی ندارد از مال و منال و ریاست و عزت و مالکیت مثل او مثل جهنم است فریاد هل من مزیدش بلند است.

وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ بلائی مصیبتی فقری مرضی گرفتاری باو متوجه شد.

ص: 446

فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ بکلی مأیوس و ناامید میشود که توجه بخدا ندارد و تصور میکند کسی که قدرت بر دفع این شر از او بکند ندارد انسان باید اگر غرق نعمت باشد امن از مکر اللَّه نداشته باشد خداوند قدرت دارد آنا جمیع آنها را از او سلب کند و اگر غرق بلا باشد مأیوس نشود از روح اللَّه که خداوند قدرت دارد آنا دفع کلیه آنها را بکند و در هر حال توجهش بخدا باشد و شاکر و صابر باشد.

[سوره فصلت (41): آیه 50] .... ص : 447

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ (50)

هر آینه اگر بچشانیم باو رحمت خود را از بعد ضرری که به او وارد شده یعنی رفع ضرر او را بکنیم و بازاء آن تفضلی باو کنیم هر آینه میگوید این تفضل و رحمت باقدام خود من است و گمان نمی کنم قیامت برپا شود و هر آینه اگر برگردم بسوی پروردگار خود محققا از برای من هر آینه خوبیست و کسانی که کافر شدند هر آینه بآنها خبر میدهیم و آگاه میکنیم بآنچه عمل کرده اند و هر آینه میچشانیم آنها را از عذاب غلیظ.

انسان اگر در ناز و نعمت و عزت و ریاست و دولت و مکنت و ثروت باشد و صحت و سلامت میگوید باقدام و عملیات خودم است از طرف خدا نمیداند لذا میفرماید:

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی چنانچه قارون گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78 و تمام مقاله کفّار همین است خیال میکنند که آنچه دارند باقدامات خود آنها است مستند به خدا نمیدانند.

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً گمان نمیکنم قیامتی بر پا شود مثل اینکه شک دارم بلکه احتمال ضعیف میدهم اگر خبری نباشد ما بکیف و لذت خود نائل شده ایم

ص: 447

و اگر بر فرض خبری باشد وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی همین نحوی که در دنیا عزیز و محترم هستیم آنجا هم همین است لکن قضیه بر عکس است

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة.

فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا خواه از اعمال قلبی باشد از عقائد و قصد و خیال سوء و چه نفسی باشد از اخلاق سوء و چه جوارحی باشد از افعال سوء وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ غلیظ مقابل رقیق است یعنی شدة و سنگین و با دوام است عذاب آنها.

[سوره فصلت (41): آیه 51] .... ص : 448

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ (51)

و موقعی که نعمتی عطا کردیم بر انسان اعراض میکند و میرود بجانب خود و دور میشود از خدا و چون مساس پیدا کرد او را شرّی میرود بسوی خدا و صاحب دعاء دامنه دار میشود انسان در حال نعمت و صحت و سلامتی بکلی غافل میشود از خدا و دین و عبادت و اطاعت.

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ اعراض از دین و دوری از عبادت.

وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ بلائی، مصیبتی، گرفتاریی، مرضی، ظلمی، اذیتی باو میرسد رو بخدا میرود و استغاثه میکند.

فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ نفرمود طویل زیرا هر عریضی طویل هم هست زیرا طول بیشتر از عرض است و لا عکس میشود طویل باشد و عریض نباشد.

[سوره فصلت (41): آیه 52] .... ص : 448

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (52)

بفرما باین کفار که کفران نعمت میکنند آیا معتقدید که این بلاها و مصائب و گرفتاریها از جانب خداوند است و قادر بر دفع آنها است که دعاء میکنید بر رفع آن پس کافر میشوید بآن بعد از رفع آن کیست

ص: 448

گمراه تر از آنکه در شقاق و جدایی از حق است جدایی بسیار دوری نوع ناس غیر از طبقه خاصه نعمتها را مستند باقدامات خود میدانند و رؤساء و اسباب ظاهریه و بلاها را از جانب حق میدانند قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لذا میفرماید:

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ رای بمعنی عقیده یعنی اگر عقیده شما اینست که از نزد خدا است و عبد هیچ اختیاری ندارد و معتقد بجبر هستید که کفر و ایمان و اطاعة و معصیة خواست او است ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ از این جهت کافر بخدا میشوید جوابش اینکه این در ضلالت بسیار دوریست.

مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ شقاق جداییست مثل شق القمر و این جدایی بسیار بعید است یعنی فاصله این باطل با حق زیاد است.

(تنبیه) ثواب و عقاب نعمت و بلاء از جانب حق است لکن باید محل قابلیت داشته باشد برای ثواب و نعمت و استحقاق داشته باشد برای عقاب و بلاء و تحصیل قابلیت و استحقاق بید عبد است که از روی اختیار اگر ایمان آورد و متقی شد و اطاعت کرد قابلیت پیدا میکند و اگر کفر و شرک و ضلالت و ظلم و طغیان و عصیان را اختیار کرد مستحق عذاب و عقاب و بلیّات میشود و مسئله جبر و تفویض و اختیار را ما در مجلد اول کلم الطیّب در بحث عدل مفصلا بیان کرده ایم.

[سوره فصلت (41): آیه 53] .... ص : 449

سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (53)

زود باشد که بآنها نشان دهیم و مبیّن کنیم آیات خود را در آفاق و در نفوس آنها تا اینکه واضح و مبیّن شود بر آنها اینکه او حق است آیا کفایت نمیکند بپروردگار تو اینکه خداوند بر هر چیزی شاهد و حاضر و ناظر است.

سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ در

ص: 449

موضوع آیات اختلاف زیادیست بین مفسرین و هم چنین در مرجع ضمیر انه الحق بالغ بر شش قول (اول) مراد آیات قدرت و حکمت حضرت حق است در خلقت آسمانها و خورشید و ماه و کواکب و در زمین و در نفوس خود آنها از نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظم و تا ولادت و رشد و در جمیع موجودات که دلیل بر وجود و وحدانیت او است.

دل هر ذره را که بشکافی وحده لا شریک له گوید

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

(دویم) مراد معجزات صادره از پیغمبر اکرم سماوی مثل شق القمر و ارضی که دلیل بر رسالت آن بزرگوار است (سیم) آیات شریفه قرآن بر سایر بلاد و مکه معظمه که دلیل بر اینکه از جانب حق آمده (چهارم) واردات بر امم سابقه و بر خود اهل مکه در اثر تکذیب انبیاء از غرق و خسف و امطار حجاره و قتل و اسیری و غیر اینها (پنجم) مسخ شدن بصورت حیوانات چه در امم سابقه و چه در این امت (ششم) مستفاد از اخبار ائمه اطهار که آیات الهی وجود مبارک پیغمبر و ائمه طاهرین و در بعض اخبار بوجود مبارک حضرت بقیّة اللَّه.

(اقول) مکرر اشاره شده که در اخبار بیان مصداق میفرمایند منافی با عموم آیات ندارد بنا بر این جمله آیاتنا چون جمع مضاف است افاده عموم میکند شامل جمیع آیات الهی میشود و حجّة از هر جهت تمام است بخصوص قرینه.

فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ که شامل جمیع آیات میشود و تمام دلیل است حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ انّ اللَّه حقّ انّ القرآن حقّ انّ النّبی حقّ انّ امامة الأئمّة حقّ انّ قیام القائم حقّ انّ القیمة حقّ کلها حقّ علی اختلاف التفاسیر.

أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ آیا کفایت نمیکند برای پروردگار تو اینکه او بر هر چیزی شاهد است مراد ظاهرا اینست که نفس شهادت حق

ص: 450

کافیست بر اثبات توحید و نبوّت و رسالت انبیاء و امامت اوصیاء و حقانیت قرآن و معاد و خصوصیات آنها که تمام حق است و محتاج بارائه آیات و ادله و براهین نیست.

چون شهادت داد حق کبود ملک تا شود اندر شهادت مشترک

تمام این آیات برای اتمام حجت است.

[سوره فصلت (41): آیه 54] .... ص : 451

أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ (54)

آگاه باشید که این کفار و مشرکین با این همه آیات و ادله و حجج مع ذلک در شک هستند در بعث و نشور و حشر در قیامت آگاه باشید محققا خداوند متعال احاطه قیّومیّه و علمیّه دارد بهر چیزی.

قلب که سیاه شد و قساوت پیدا کرد اگر هزار دلیل بر او اقامه شود حتی اگر معاینه شود باز هم باور نمیکند و در شک و ریب است و انکار میکند مریه و مراء مجادله است بر ابطال حقّ و اثبات باطل چنانچه میفرماید:

أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری نجم آیه 12 و بعضی گفتند بمعنی جحود است.

أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ لقاء رب لقاء رحمت و غضب و ثواب و عقاب یوم القیمة است نه آنچه مجسمه قائلند که خدا العیاذ دیده میشود و این ها مجادله و انکار میکنند بعث را.

أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیطٌ باحاطه علم و قدرت نه احاطه ظرف بمظروف و عرش و کرسی و سماوات و ارض.

(تمّ بحمد اللَّه سورة فصّلت و سیأتی انشاء اللَّه سورة الشّوری و ما یتلوه من بقیة السّور و الحمد للَّه اولا و آخرا و ثابتا و دائما و الصلاة و السّلام علی نبیّه و آله و اللّعن علی اعدائهم ابدا مؤبدا و ان الحقیر سید عبد الحسین طیّب.

ص: 451

سورة الشّوری (المسمّاة بحمعسق .... ص : 452

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم و الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی خاتم النّبیّین و آله الطّاهرین و الانبیاء و المرسلین و عباد اللَّه الصّالحین و اللّعن علی أعدائهم اجمعین الی یوم الدّین.

اما فضلها: فعن ابن بابویه مسندا عن سیف بن عمیرة عن الصادق علیه السلام فرمود کسی که قرائت کند سوره حمعسق را مبعوث میفرماید خداوند او را روز قیامت مثل برف سفید یا مثل خورشید نورانی خطاب میرسد از جانب خداوند که ای بنده من ادامه دادی سوره حمعسق را و نمی دانستی چه ثوابی دارد اگر میدانستی ملالت از قرائت او پیدا نمیکردی و لکن جزاء میدهم تو را بجزاء خوب داخل کنید او را در بهشت و از برای او در بهشت قصری است از یاقوت سرخ و از برای آن قصر درهایی و تخت هایی از یاقوت است و در آن قصر شرف و درجاتیست از یاقوت که ظاهرش از باطن و باطنش از ظاهر نمایان است و دیده میشود و از برای او حوریه هایی و هزار جاریه و هزار غلمان از ولدان مخلدین هست که خداوند توصیف فرموده و اخباری از خواص القرآن از رسول اللَّه و از حضرت صادق روایت کرده چون مرسل بود، نقل نکردیم.

ص: 452

[سوره الشوری (42): آیات 1 تا 3] .... ص : 453

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) عسق (2) کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (3)

حم عسق گفتیم از رموز قرآن است و کلمات مفسرین اعتبار ندارد و اخباری مختلف هم در معانی این ذکر شده مثل اینکه اشاره باسماء الهیه باشد یا اسم اعظم یا اشاره بزمان قیام قائم باشد یا بهلاکت سفیانی و امثال اینها هر چه هست از فهم ما خارج است.

کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ از انبیاء سلف، همین نحو وحی میفرماید بسوی تو و بسوی کسانی که از انبیاء پیش از تو بودند.

اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ از امر بتوحید و اطاعت اوامر او و ترک معاصی و اخبار از آینده و خصوصیات بعث و قیامت و بهشت و جهنم و بشارات و انذارات و آنچه صلاح بندگان است و حجج و براهین و آثار ایمان و کفر و شرک و امثال اینها تمام شرایع و فرمایشات انبیاء یک هدف است تمام برای هدایت بندگان و نیل بسعادت نشئتین و نجات از مهالک دارین است و تمام از جانب خداوند عزیز حکیم آمده اند.

[سوره الشوری (42): آیه 4] .... ص : 453

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (4)

اختصاص باو دارد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او است در اعلی درجه علوّ و عظمت.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ از این کرات علویّه شمس، قمر و سایر کواکب لوح، قلم، بیت المعمور، جنة المأوی، عرش، کرسی، ملائکه سکنه آسمانها و آنچه خداوند خلق فرموده در عالم بالا.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از جن و انس و اقسام حیوانات از طیور و بهائم و حشرات و زمین و دریا و جواهرات و معادن و نباتات و میاه و حیوانات

ص: 453

دریایی و غیر اینها و بالجمله کل ما سوی اللَّه اللَّه است.

وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ اعلی مراتب علوّ و عظمت وجود غیر متناهی از لا و ابدا و سرمدا.

[سوره الشوری (42): آیه 5] .... ص : 454

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (5)

نزدیک است آسمانها از هم پاشیده شود و پاره پاره گردد از بالای سر آنها و ملائکه تسبیح و تحمید پروردگار خود می کنند.

و طلب مغفرت میکنند برای کسانی که در زمین هستند آگاه باشید که خداوند او آمرزنده مهربان است.

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ بعضی گفتند که مراد کلام مشرکین است که از شرک باللَّه نزدیک است آسمانها از هم بپاشد بعضی گفتند از کلام یهود و نصاری و مجوس که گفتند اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً که آدم را پسر خدا دانستند و عزیر را یهود و نصاری عیسی را بلکه گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ بعضی گفتند از عظمت و کبریایی الهی.

اقول: دستگاه شرک و کفر و این مزخرفات از زمان آدم الی زماننا هذا بوده و خردلی بدستگاه الهی لطمه وارد نکرده و خداوند برای وجود مقدس انبیاء و ائمه اطهار و حجج الهیّه و علماء دین و مؤمنین، این دستگاه را فراهم کرده و ظاهرا مراد نزدیک شدن قیامت باشد که فرمود إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً- معارج آیه 6- که آسمانها در هم پیچیده می شود و از هم پاره میگردد إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ- انفطار آیه 1- از طبقه بالا تا طبقه پائین.

وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و در قیامت ملائکه که آثار قدرت

ص: 454

الهیّه را مشاهده میکنند تسبیح و تحمید حق میکنند که تسبیح تنزیه حق است از عیوب و نواقص و تحمید تمجید او است بجمیع کمالات.

وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ از مؤمنین که آلوده ببعض معاصی شده اند چون غیر مؤمنین لیاقت استغفار ندارند و غیر آلوده بمعاصی احتیاج به استغفار ندارند.

أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ خداوند متعال می بخشد و میآمرزد و بعلاوه مشمول رحمتهای واسعه خود میفرماید.

[سوره الشوری (42): آیه 6] .... ص : 455

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (6)

و کسانی که گرفتند از غیر خداوند تبارک و تعالی اولیائی خداوند حفظ میفرماید بر آنها اعمال و رفتار آنها را و نیستی تو بر آنها عهده دار فقط باید انذار کنی خواه بپذیرند و خواه نپذیرند.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ شامل میشود تمام مشرکین که آلهه خود را اولیاء خود گرفتند و تمام کفار را که تحت فرمان الهی نرفتند و فرستادگان او را تکذیب کردند و اطاعت رؤساء خود کردند و تمام ضالّین که اطاعت مضلّین نمودند و تمام فسّاق و فجّار که اطاعت رؤساء خود را نمودند و بالجمله بغیر دستور و فرمان الهی دستور دیگری اتّخاذ کردند.

اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ تمام افعال و اعمال و رفتار و کردار آنها در نزد خدا محفوظ است چه امور قلبیّه آنها از عقائد فاسده و چه نفسیّه آنها از صفات خبیثه و چه جوارحیّه آنها از اعمال سیئه فردای قیامت برخ آنها کشیده میشود چنانچه میفرماید (و وجدوا ما عملوا حاضرا) کهف آیه 47- و شهود هم شهادت میدهند که از آن جمله اعضاء و جوارح

ص: 455

آنها و ملائکه موکّلین به آنها و کتبه اعمال و انبیاء آنها و غیر اینها.

وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ وظیفه انبیاء تبلیغ و دعوت و اتیان به معجزات و اقامه حجّة و اتمام حجت و بیان احکام و بشارت و انذار است اگر کسی قابلیت هدایت داشته باشد و نور ایمان قلب او را روشن کند هدایت میشود و اگر کسی خود را از قابلیت انداخته و قلب خود را بظلمت شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور سیاه و تاریک کرده هدایت نمیشود پیغمبران مأمور نیستند که الا و لا بد باید اینها را هدایت کنند بلی البتّه دوست میدارند که اینها هدایت شوند و اجر آنها کامل تر گردد و از کفر آنها مشمئز می شوند.

[سوره الشوری (42): آیه 7] .... ص : 456

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (7)

و همین نحو وحی نمودیم بسوی تو قرآن را به لسان عربی فصیح بر اینکه انذار فرمایی اهل مکه معظمه که ام القری است و اطراف مکه بلاد عرب نشینان را و انذار فرمایی آنها را یوم الجمع که روز قیامت باشد که خلق اولین و آخرین در آن روز مجتمع میشوند که هیچ ریب و شک و شبهه ای در آن نیست و تمام آنها دو فرقه میشوند یک فرقه در بهشت و یک فرقه در سعیر جهنّم.

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ همین نحوی که ما وحی فرستادیم بر انبیاء سلف وحی فرستادیم بسوی شما که بتوسط روح الامین جبرئیل باشد قُرْآناً عَرَبِیًّا که میفرماید وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ- شعراء آیه 192 الی 195- لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری مکّه معظّمه را ام القری گفتند چون اول

ص: 456

زمین که از زیر کره آب خارج شد زمین مکه بود چنانچه میفرماید إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً- آل عمران آیه 90- و اینکه پیغمبر اکرم را می گفتند یعنی از ام القری است چنانچه مکّی المدنیّ هم میگویند و اهل هر شهری و مملکتی را نسبت بآن میدهند حجازی، شامی، عراقی، ایرانی، اصفهانی، طهرانی، نه اینکه بعض جهّال گفتند یعنی بیسواد.

وَ مَنْ حَوْلَها و لو پیغمبر مبعوث بر جنّ و انس تا دامنه قیامت بود لکن اولا مأمور بود و قرآن مجید ناطق است که انذار فرماید اهل حجاز را که ما حول مکه بودند از همین جهت بلسان آنها نازل شد که میفرماید قُرْآناً عَرَبِیًّا و میفرماید وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ- ابراهیم آیه 4-.

وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ چنانچه مکرر بیان کرده ایم که اگر دستگاه قیامت نباشد خلقت عالم لغو می شود.

فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ مؤمنین کائنا ما کان.

وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ غیر مؤمن که از روی تقصیر ایمان نیاورده باشد و اما اگر از روی قصور بوده لا فی الجنة و لا فی السعیر.

[سوره الشوری (42): آیه 8] .... ص : 457

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (8)

و اگر مشیت الهی تعلق گرفته بود هر آینه قرار میداد تمام افراد بشر را بر یک طریقه واحده که طریقه حقه باشد و لکن داخل میفرماید هر که را که بخواهد در رحمت خود و ظالمین نیست از برای آنها دوستی و ناصری.

ص: 457

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً بطور الجاء و اضطراریا اسباب معصیت را از آنها گرفته بود از قوّه شهوت و غضب و وهم یا راه را بر آنها بسته بود قدرت نداشتند لکن کمالی از برای آنها نبود چنانچه در حیوانات چنین فرموده و لذا تکلیف بر آنها قرار نداده و همچنین در ملائکه که این قوای شهویه و غضبیّه و وهمیه را ندارند لذا بمقتضای حکمت انسان را فاعل مختار قرارداد هم جنبه ملکی به او عنایت فرمود که قوه عقل باشد و هم جنبه حیوانی که دارای قوای شهویه و غضبیه و وهمیه باشد و تکلیف بر آنها معین فرمود و راه حق و باطل را بآنها نشان داد هم بتوسط عقل که رسول باطنی باشد که محسنات عقلیه و مقبحات آن را درک کنند و هم انبیاء فرستاد که راه سعادت و شقاوت را بآنها نشان دهند و سلب اختیار از آنها نفرمود تا خوب و بد، مؤمن و کافر، مطیع و عاصی سعید و شقی از هم امتیاز پیدا کنند.

وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ کسانی که باختیار طریقه حقه را گرفتند و راه سعادت را پیمودند و در تحت اطاعت و فرمان الهی داخل شدند آنها را مشمول رحمت خود فرموده و سعادت دنیا و آخرت را، نصیب آنها قرار داده و بهشت را خصیصه آنها نموده.

وَ الظَّالِمُونَ و کسانی که بخود ظلم کردند نه اعتناء بمحسنات عقلیه کردند که گفتند الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر و نه به فرامین الهی و دستورات انبیاء توجه کردند و خود را تابع قوای شهویه و غضبیه و وهمیه نمودند.

ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ دوستی ندارند که آنها را پناه دهد و ناصری ندارند که بآنها کمک دهد.

ص: 458

[سوره الشوری (42): آیه 9] .... ص : 459

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (9)

آیا اینها گرفتند از غیر خدای متعال اولیائی پس خداوند متعال او است ولی و او زنده میکند مرده ها را و او بر هر چیزی قدرت دارد.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ استفهام انکاری است که نباید از غیر خدا ولیّی اتخاذ کرد و اینها اتخاذ کردند بعضی اله خود را مثل بتها و غیر آنها که گفتند هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ- یونس آیه 19- وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4- بعضی اکابر و رؤساء خود را بطمع اینکه اینها دفع بلاء از آنها میکنند و اصلاح امور آنها را می نمایند که تا کنون در دماغ بسیاری هست و حال آنکه کوچکترین بلائی را قدرت ندارند دفع کنند بلکه فردای قیامت از اینها تبرّی میجویند و انکار میکنند إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا- بقره 2 آیه 161-.

فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ دلالت بر انحصار میکند خداوند ولی و صاحب اختیار است بهر که بخواهد مقام ولایت عطا میکند چنانچه میفرماید:

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ مائده آیه 60- راجع به ولایت امیر المؤمنین چنانچه شرحش در محلش گذشت و ولایت انبیاء و ائمه علیهم السلام هم احتیاج به نصب خدای متعال است در تحت اختیار بندگان نیست وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی خداوند زنده میکند مرده ها را اشاره به اینکه منکرین معاد اشکال می تراشند که چگونه می شود که بدن خاک

ص: 459

شده و استخوان پوسیده دو مرتبه زنده شود و انسان گردد قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ جواب: همان کسی که نطفه را علقه و مضغه و گوشت و استخوان و انسان میکند و آن کسی که آدم را از خاک خلق فرمود قدرت دارد قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ- یس آیه 80-.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ نیست راهست میکند و هست را نیست میکند.

[سوره الشوری (42): آیه 10] .... ص : 460

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (10)

و آنچه اختلاف کردید در او از هر شیئی پس حکم او بسوی خدا است اینست خداوندی که پروردگار من است بر او است توکل من و بسوی او است بازگشت من.

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ ءٍ عموم دارد مطلق اختلافات را شامل میشود چه اختلاف در مذاهب و ادیان باشد مثل اختلاف یهود و نصاری و کفّار و مسلمین و مشرکین و موحدین و چه اختلاف بین مسلمین درباره خلفاء حقه و باطله و چه اختلاف در شیعه درباره امامت واقفیه حنفیّه و اثنی عشریه و چه اختلاف در احکام شرعیه باشد مثل مذاهب خمسه:

حنفی مالکی حنبلی شافعی امامیه که در نوع احکام اختلاف دارند و چه اختلاف در باب ترافعات تمام اینها.

فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ باید رجوع کرد بفرمایشات او و بر طبق دستورات او عمل کرد و اگر سر خود و پیش خود عملی انجام دادید و مذهبی اختیار کردید و طریقه ای اتخاذ نمودید فردای قیامت در محکمه عدل الهی بین حق و باطل حکم میفرماید و هر که را بجزاء خود میرساند.

ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی این است دستور و فرمان خدای متعال پروردگار من.

ص: 460

عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ توکل ایکال کلیه امور است بخدای متعال چه امور شخصیه انفرادیه باشد از امر رزق و صحت و سلامت و عزت و غنی از توسعه و ضیق که هر چه او تقدیر فرموده و هر نحوی صلاح دانسته رفتار فرماید بکلی نظر از اسباب و وسائط و وسائل باید برداشت وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً- طلاق آیه 3- و چه امور نوعیّه اجتماعیّه باشد و در باب معاشرات و مراودات و معاملات طبق تقدیرات او تسلیم باشد خودیتی از خود نشان ندهد قلبش آرام باشد.

تو کار خود به خدا واگذار و خوشدل باش که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند

و این توکل از شئون توحید افعالی است.

وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ انابه رجوع الی الحق است و دو قسم رجوع داریم یکی درباره قیامت که رجوع تمام بندگان است بسوی او إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- بقره آیه 151- و یکی در مورد امور و پیشامدها هر چه هست و هر که هست باید ارجاع کند بتقدیر الهی.

[سوره الشوری (42): آیه 11] .... ص : 461

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (11)

پدید آورنده آسمانها و زمین را قرار داد از برای شما ازواج ذکور و اناث و از انعام ازواج ذکرانا و اناثا فراوان میفرماید شما را و زیاد میکند برای شما و در این جعل و قرار داد نیست «کمثله» چیزی و او است شنوا و بینا.

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فطر ایجاد بیسابقه است که خداوند بدون نقشه و سابقه ایجاد فرمود آسمانها را با این همه کراتی که در آنها

ص: 461

از شمس و قمر و سایر کواکب و ستاره ها است و زمین با آنچه در تخوم زمین است.

جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً در ابتداء خلقت که خدا آدم را خلق فرمود برای او زوج قرار داد برای ازدیاد نسل و انس و علاقه و از قدرت کامله حق اینکه یک نطفه در یک رحم بسا ذکور میشود و بسا اناث که میفرماید یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً- همین سوره آیه 48 و 49-.

وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً که آنها هم نر و ماده دارند که میفرماید ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ الی قوله تعالی وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ- الایة- انعام آیه 144 و 145-.

یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ذرء بمعنی پراکنده و تفرقه است چنانچه می فرماید فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ- کهف آیه 43- و در اینجا بمعنی کثرت نسل است چه در انسان و چه در انعام و تمام بنفع بشر است.

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ بعضی گفتند کاف زائده است برای تاکید ذکر شده و گفتیم حرف زائد در قرآن نیست و تأکید غیر از زیاده است و در اینجا تأکید کأنّه می گویی مثل او مثل او کسی نیست چون ذات مقدس او واجب الوجود بالذات است ذاتا و صفة و غیر او هر چه که هست ممکن الوجود است ذاتا و صفة از خود هیچ ندارد.

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ از برای این دو اسم دو معنی است یکی سمیع عالم بمسموعات و بصیر عالم بمبصرات دیگر اجابت کننده دعوات و عالم به حکم و مصالح.

ص: 462

[سوره الشوری (42): آیه 12] .... ص : 463

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (12)

از برای اوست کلیدهای آسمانها و زمین بسط میدهد روزی را از برای هر که مشیتش تعلق گرفته و تنگ میگیرد محققا او به هر چیزی دانا است.

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کلید را هم اطلاق میکنند باسم مفتاح و هم باسم مقلاد بواسطه آنکه کلید هم در را باز میکند و هم در را می بندد وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ- انعام آیه 59- و مقالید آسمانها و زمین بعضی گفتند مراد خزانه های آسمانها و زمین است چنانچه میفرماید وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- منافقون آیه 7- و بعضی گفتند مراد ارزاق است که از آسمان نازل میشود و از زمین روئیده میشود (اقول: خزائن و ارزاق به معنی العام قریب المعنی است) میفرماید وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ- ذاریات آیه 22، و رزق شامل جمیع نعم الهیه میشود افاضه علم و توفیق عبادت و ایمان و مثوبات و مأکولات و مشروبات و صحت و سلامت و اولاد و عزّت و دولت و سایر نعم چنانچه می گوییم خداوند علم و ایمان و توفیق و اولاد و ثروت، و مکنت روزی فلان نموده و تمام اینها را خداوند موافق حکمت و مصلحت قبل از خلقت تقدیر فرموده و خزائن همان تقدیرات الهی است و تمام از عالم بالا بموقع خود افاضه میشود باهل زمین یا از زمین خارج میشود مثلا ارزاق زمینی منحصر بمأکولات و مشروبات نیست اولاد و ثروت و مال و عزت و صحت و اشباه اینها از همین زمین است و علم و توفیق و اجابت دعا و رحمت و مغفرت و امثال آنها از عالم بالا است و تمام منوط بید قدرت او است، حتّی جعل رسل و انزال کتب و نصب خلیفه و

ص: 463

الهامات ربانی تمام بدست او است اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ- انعام آیه 124-.

یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ در حدیث قدسی است فرمود (ان من عبادی من لا یصلحه الا الفقر فان اغنیته لا فسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لا فسده ذلک فمن لم یصبر علی بلائی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ صلاح هر کس در چیست.

[سوره الشوری (42): آیه 13] .... ص : 464

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ (13)

خداوند تشریع فرمود از برای شما مسلمین از دین آنچه سفارش کردیم باو نوح را و آن دینی که وحی فرستادیم به سوی تو و فرستادیم بر ابراهیم و موسی و عیسی البته باید اینکه بپا آرید دین را و متفرق نشوید در دین بزرگ است بر مشرکین آنچه شما دعوت میکنید آنها را خداوند برمیگزیند برای دین هر که را بخواهد و هدایت می فرماید بسوی دین هر که رجوع باو کند.

مسئله مهمه: دین حق در تمام شرایع از ادم تا خاتم یکی است اما از حیث عقاید تمام شرایع دعوت بتوحید و صفات الهیه و عدل و اعتقاد بنبوّت و رسالت تمام انبیاء و رسل و امامت تمام اوصیاء و خلفاء انبیاء و معاد و خصوصیات معاد الی خلود و همچنین راجع باخلاق حمیده و صفات خبیثه و راجع به احکام شرعیه از صلوة و زکاة و صوم و امر بمعروف و نهی از منکر و تولی اولیاء و تبرّی از اعداء و حرمت مثل زنا و لواط، و غیبت و تهمت و ظلم و لهو و لعب و بسیاری از محرّمات و کیفیّت

ص: 464

معاشرات و معاملات و غیرها چنانچه سرتاسر قرآن به این امر اشاره و بیان دارد چنانچه میفرماید قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ ما أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ- بقره آیه 130- و میفرماید وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ- الایه بقره آیه 285- و میفرماید قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ آل عمران آیه 78- و غیر اینها از آیات بلکه ببراهین عقلیه هم این موضوع روشن میشود و کفایت می کند بر اثبات این موضوع همین آیه شریفه که میفرماید:

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ که خطاب بجمیع مسلمین است الی یوم القیمة و دین دین اسلام است.

ما وَصَّی بِهِ نُوحاً که دین اسلام مورد وصیت بنوح بوده چنانچه بطور کلی میفرماید إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ- آل عمران آیه 17- و میفرماید وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ- آل عمران آیه 79 و غیر اینها.

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ که قرآن مجید و بیان احکام دین باشد. وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی سؤال: در این آیه شریفه ذکر سایر انبیاء نشده؟ جواب: اینها پیغمبران اولوا العزم بودند نوح ابراهیم موسی و عیسی و حضرت خاتم و سایر انبیاء تابع اینها بودند.

أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ اقامه دین اعتقاد بجمیع عقائد حقه و عمل به

ص: 465

ارکان دین و بقاء و ثبات بر آن و دعوت و ارشاد و هدایت دیگران و اعلاء کلمه اسلام است.

وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ بمذاهب مختلفه و عقائد فاسده و بدع زیاد شده و انکار ضروریات دین.

کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ ذکر مشرکین از باب مثال است و الا جمیع فرق ضاله بر آنها بزرگ است دعوت آنها بدین حق و زیر بار نمیروند کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ- مؤمنون آیه 55 روم آیه 31-.

اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ هر کس قابلیت داشته باشد خداوند اختیار میکند او را برای دین حق.

وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ اخبار زیادی داریم که مراد ائمّه اطهار هستند و گفتیم اخبار مصداق اتمّ بیان میفرماید و ما از روی دلیل و برهان و منطق ثابت کرده ایم و میکنیم که دین حقه از زمان نوح الی آخر الدهر مذهب شیعه اثنی عشریه است مشروط به اینکه بدعتی در دین نگذارند و منکر ضروریات دین و مذهب نشوند.

[سوره الشوری (42): آیه 14] .... ص : 466

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (14)

و متفرق نشدند مگر بعد از اینکه آمد آنها را علم از روی عداوت و تعدی که بین آنها بود و اگر نبود کلمه ای که سبقت گرفته از پروردگار تو که از برای هر یک اجلی معین شده هر آینه آنها را هلاک میکردیم و حکم به اهلاک بین آنها میشد و بدرستی که کسانی که بمیراث داده شده به آنها کتاب از بعد آنها هر آینه

ص: 466

در شک و شبهه بودند از آن کتاب.

خداوند حق را بر همه واضح و روشن فرموده و حجت بر همه تمام شده آنهایی که قلب آنها پاک بود و قابلیت هدایت داشتند خداوند هدایت فرمود و برگزید آنها را و اما کسانی که قلوب آنها قاسیه و سیاه و عناد و تجاوزات بود متفرق شدند و هر کدام یک طریقه باطل را اتخاذ کردند.

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ از روی جهل و نادانی نبوده بلکه حق بر آنها مکشوف شده لکن از روی عناد و عصبیت و ظلم و تعدی مخالفت کردند و تفرقه پیدا کردند.

بَغْیاً بَیْنَهُمْ چنانچه مشرکین این همه معجزات را مشاهده کردند ولی تن در ندادند برای اسلام و همچنین یهود که قبلا خبر میدادند به آمدن پیغمبر لکن پس از آمدن چون دیدند از بنی اسرائیل نیست عنادا انکار کردند و همچنین نصاری که حق بر آنها مکشوف شد لکن دیدند که اگر تصدیق کنند از ریاست و پاپ بودن و کشیش شدن و استفادات مالی می افتند قبول نکردند و همچنین تفرقه بین مسلمین از اولین که حقّا نیّت خلافت علی مثل آفتاب بر آنها روشن بود لکن به طمع ریاست و همچنین بنی امیه و بنی عباس و من دونهم و اتباعهم و هکذا تفرقه بین شیعه، و مذاهب مختلفه محدثه بین آنها.

وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ اینها استحقاق هلاکت داشتند لکن چون اجل آنها قبلا تعیین شده بود برای حکم و مصالحی لذا بعذاب مهلکه هلاک نشدند و از جمله حکم و مصالح اینکه در نسل آنها مؤمن صالح بوجود می آمد و از جمله آنها اینکه بعض

ص: 467

آنها متنبه میشدند و برمیگشتند به دین حق و از جمله حکم و مصالح مورث زیادی طغیان آنها و شدّت عذاب آنها باشد و غیر ذلک.

وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه مراد از اورثوا الکتاب یهود و نصاری هستند که مسمّی باهل کتاب هستند و مرجع ضمیر من بعدهم انبیاء قبل از موسی مثل نوح، ابراهیم، لوط، شعیب و قوم آنها که بعد از آنها کتاب بر اینها نازل کردیم و مرجع ضمیر «منه قرآن است یا وجود مقدس حضرت رسول یعنی یهود و نصاری هر آینه در شک در حقّیت قرآن و رسالت حضرت رسول هستند با اینکه بشارات زیادی در همین توریة و انجیل بوجود مقدس او داده شده که ما در مجلّد اول کلم الطیب در باب نبوت خاصه مفصلا بیان کرده ایم، و مراد از ریب شک بیجا است و بی مدرک. دیگر مراد از کتاب قرآن است که نازل شده بر کافّه جن و انس از روی اعجاز که معجزه باقیه آن حضرت است و مراد «من بعدهم» انبیاء سلف که قرآن بعد از آنها نازل شده مع ذلک در شک و ریب هستند ولی تفسیر اول بنظر اقرب میآید.

[سوره الشوری (42): آیه 15] .... ص : 468

فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (15)

پس برای این جهت پس دعوت فرما و استقامت نما همان نحوی که مأمور شده ای و متابعت نکن هواهای نفسانیه این کفار را که هر روز یک نوع توقعاتی دارند و بفرما من ایمان دارم بآنچه نازل فرمود خداوند از کتاب و مأمور شده ام که میانه شما

ص: 468

کفار را تعدیل نمایم که خالی از افراط و تفریط باشد خداوند پروردگار ما و شما است از برای ما است اعمال ما و از برای شما است اعمال خودتان نیست جنگ و خصومتی و حجتی بین ماها و بین شماها خداوند جمع میفرماید بین ما و بسوی اوست بازگشت تمام.

فَلِذلِکَ دین حق و شریعت نوح و ابراهیم و موسی که تمام اسلام بود فَادْعُ دعوت فرما تمام جن و انس را بدین حق.

وَ اسْتَقِمْ کوتاهی نکن در دعوت قولا و فعلا، علما و عملا، خلقا و معاشرة که از حضرتش مروی است فرمود

(شیبتنی سورة هود لمکان فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ.

کَما أُمِرْتَ همان نحوی که مأمور شده ای.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ اعتنایی بتوقعات و خواهشهای کفّار و مشرکین نکن که ترک دعوت باشد و موافقت با آنها و صریحا.

وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ از صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و توریه موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن مجید.

وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ نه تفریط و نه افراط نه مثل یهود اعمال شاقه و نه مثل نصاری آزادی مطلقه نه مثل یهود عیسی را العیاذ باللَّه حرام زاده و زنا زاده بدانند و نصاری که خدا و پسر خدا بخوانند و عدالت همان استقامت است در کلیه امور در عقائد نه چیزی بر آن، افزوده کنند و بدعتی در دین بگذارند و نه چیزی از آن را منکر شوند و زیر پا گذارند و در اخلاق نه بلند پروازی کنند و زیاده روی و نه کوتاهی و ذلّت و خفّت در عبادات نه خود را بمشقت و رهبانیّت

ص: 469

بیندازند و نه ترک فرائض و واجبات کنند نه غرق دنیا شوند و نه ترک دنیا گویند در کلیه امور حد وسط که صراط مستقیم است نه افراط و نه تفریط که سبل شیطان است.

اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لا رب لنا غیره و لا اله الا هو.

لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ ما به اعمال خود نتیجه میگیریم شما هم به اعمال خود آثار وخیمه او را درک میکنید الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ- زلزال آیه 7 و 8- لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ بعضی تفسیر کردند حجت را بخصومت و لکن بنظر میآید به اینکه فردای قیامت هر که مقصر عمل خود است تقصیر را بگردن دیگری نمیتواند بیندازد ما در دعوت کوتاهی نکردیم شما هم در مخالفت و نپذیرفتن کوتاهی نکردید نه ما مسئول عمل شما هستیم نه شما مسئول اعمال ما هر کس مسئول عمل خود است فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ- الرحمن آیه 35- اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ یوم القیمة.

[سوره الشوری (42): آیه 16] .... ص : 470

وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (16)

و کسانی که محاجّه میکنند در امر الهی از بعد آنکه قبول اجابت کردند حجّة آنها مردود است نزد پروردگار آنها و بر آنهاست غضب الهی و از برای آنهاست عذاب شدید.

وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ شامل میشود تمام کفّار و مشرکین و ضالّین و معاندین را که هر کدام برای خود عذر میتراشند فردای قیامت بعضی گردن آباء و اجداد خود می اندازند إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ

ص: 470

وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ

بعضی گردن رؤسا می اندازند رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا بعضی انکار میکنند ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ بعضی گردن شیطان می اندازند بعضی مثل یهود که چون از بنی اسرائیل نیست و غیر اینها.

مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ از بعد از آنکه جماعتی اجابت کردند و قبول نمودند و ایمان آوردند اشاره به اینکه این اعذار شما و آنها هم مثل شما بودند پس معلوم میشود که شما عن علم عنادا اختیار کفر و ضلالت کردید از این جهت میفرماید:

حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ و چون پذیرفته نیست.

وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ یعنی معامله مغضب میکند نه اینکه غضب عارض ذات مقدس او شود.

وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ.

[سوره الشوری (42): آیه 17] .... ص : 471

اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ (17)

خداوند آن خدایی است که نازل فرمود کتاب را بالحق و میزان را و نشان نداده تو را و درک نفرموده ترا شاید ساعت قیامت نزدیک باشد.

اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ قرآن مجید را.

بِالْحَقِّ که از جانب او آمده برای هدایت بشر بلکه جن و انس و معجزه باقیه است تا قیامت.

وَ الْمِیزانَ ما یوزن به الحق و الباطل چیزی که حق و باطل را از هم جدا میکند بعضی گفتند مراد عدل است و بعضی گفتند وجود مقدس محمد (ص) است ولی در اخبار داریم که مراد امیر المؤمنین

ص: 471

است چنانچه در زیارت آن حضرت هم دارد.

اقول: هر چیزی که حق را از باطل جدا میکند او را میزان میگویند چنانچه علم منطق را میزان نامیدند که قضایا را صحیح و باطلش را تعیین میکند و شاقول بنّایی را میزان میگویند و ترازو و قپان و امثال آنها که وزن شی ء را تعیین می نماید و میزان قیامت که اعمال صالحه را معین میکند ثقل و خفت آن را و در اینجا ممیز بین حق و باطل مراد است و اطلاقش بر قرآن و بر وجود مبارک امیر المؤمنین و بر ائمه طاهرین و بر معجزات صادره از حضرت رسالت و بر ادله و براهین عقل و شرع و امثال اینها که حق و باطل، صحت و فساد، خیر و شر، سعادت و شقاوت، نفع و ضرر را تعیین میکند صحیح است و تمام از جانب حق است.

وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ یعنی بر تو معلوم نکردیم و بیان نفرمودیم که قیامت چه موقعی واقع میشود.

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ- لقمان آیه 34- و لعل نه برای اینست که العیاذ خدا نمیداند و احتمال میدهد بلکه برای این است که بندگان ندانند و احتمال بدهند که نزدیک است تا در مقام تدارک برآیند به توبه و انابه و تهیه اسباب نجات.

[سوره الشوری (42): آیه 18] .... ص : 472

یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (18)

طلب تعجیل میکنند باین ساعة کسانی که ایمان باو ندارند، و کسانی که ایمان دارند میترسند از آن ساعت و میدانند که آن ساعت حق است آگاه باشید بدرستی که کسانی که شک در ساعت دارند هر آینه در ضلالت دوری هستند.

ص: 472

یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها عدم ایمان بروز قیامت اعم است از کسانی که منکر معاد هستند یا شاکّ در آن یا ظنّ بآن و این شامل بسیار از کفار میشود حتی کسانی که قائل بمعاد روحانی هستند یا حور قلیایی مثل شیخ احمد احسائی از باب سخریه و استهزاء استعجال میکنند میگویند مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- یس آیه 48- با اینکه مسئله معاد با مسئله توحید ملازم است و از اصول اولیّه ادیان است و اگر معاد نباشد دستگاه خلقت لغو می شود و ما در مجلّد سوم کلم الطیب در بحث اثبات معاد به ادله عقلیه و نقلیه و ضرورت ادیان و رد شبهات منکرین و مسئله شبهه آکل و مأکول از صفحه اول تا چهل و چهار بیان کردیم مراجعه فرمائید.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها یعنی خائفون منها و خوف مؤمنین از این است که تدارکی و تهیئی برای آخرت نکردند و از این جمله میتوان استفاده کرد که کسانی که خوف از روز جزاء ندارند مؤمن نیستند و این شامل بسیاری از ابناء نوع امروزه میشود.

وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ مؤمنین یقین دارند که ساعت و قیامت و حشر و بعث حق و ثابت است و بتمام خصوصیات آن ایمان دارند، از صراط و میزان و تطایر کتب و حساب و شفاعت و خصومت و بهشت و جهنّم و خلود و جسمانیت معاد و مواقف آن که در حدیث دارد

ان للقیامة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة ثم تلا فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ

معارج آیه 4-.

إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ مار یمیر بمعنی شک و اضطراب و بزبان ما دو دل بودن که آیا حق است یا باطل و این

ص: 473

شامل شک و ظن و وهم میشود مقابل آن دو دسته که یکی بکلی منکر هستند و دیگری بتمام معتقد هستند چنانچه در آیات شریفه اشاره دارد به این طوایف چنانچه میفرماید وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ- جاثیه آیه 31- لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ زیرا که اگر اعتقاد بمعاد نباشد مسئله نبوت و امامت و عدل و احکام شرعیه از فرائض و واجبات و محرمات و حدود و دیات و معاملات و عبادات و معاشرات و غیر اینها تمام لغو و بیهوده میشود و انکار معاد انکار تمام آنها است و چه ضلالتی است دورتر از این.

[سوره الشوری (42): آیه 19] .... ص : 474

اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (19)

خداوند لطیف رفیق بندگان خود است روزی میدهد هر که را بخواهد و او است صاحب قوه و عزّت.

اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ لطیف یعنی با رفق و ملایمت رفتار میفرماید الطاف الهی بسیار است حتی در حدیث دارد خداوند پشه و کوچکتر از پشه را که بچشم نمی آید خلق فرمود، و عقل و شعور باو داده، که برای بچه هایش برود تحصیل روزی کند و بآنها دهد و بخوراند لکن

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حدّ بگذرد رسوا کند

و یکی از الطاف الهیه اینکه حسنات را ده برابر بلکه هفتاد برابر بلکه هفتصد برابر بلکه بی حساب اجر میدهد و سیئات را اولا تا هفت ساعت بلکه سیئات روز را تا شب و شب را تا روز مهلت میدهد و پس از ثبت به توبه محو میفرماید و تبدیل به حسنات میکند و اگر توبه نکرد به اعمال حسنه تدارک میکند یا به بلیات دنیوی یا بادعیه دیگران اکتفاء میکند

ص: 474

و اگر مشمول این جهات نشد بمثل جزاء میدهد با اینکه از بسیاری عفو میفرماید یا بشفاعت شفعاء گذشت میکند که بر طبق تمام اینها قرآن مجید ناطق است إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ- فرقان آیه 70- قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً- زمر آیه 54- مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها- انعام آیه 161- إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ- زمر آیه 13- و غیر اینها از آیات و اگر به اینها تدارک نشد بسکرات مرگ و عذاب قبر و برزخ و صحرای محشر تدارک میشود و مشمول مغفرت الهی و شفاعت شفعاء می گردد مشروط به اینکه ایمانش محفوظ باشد و لو ضعیف باشد.

یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ در بسیاری از آیات با این خصوصیّت ذکر فرموده یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ و مکرر گفته ایم که رزق منحصر بمأکول و مشروب نیست هر چه عنایت کند رزق است علم، ایمان تقوی، توفیق، مال، دولت، ثروت، صحت، اولاد، احفاد و سایر نعم دنیوی و اخروی تا سعادت و رستگاری و فوز بجنت و حشر با اولیاء.

وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ قادر و قاهر است قادر علی کل شی ء و قاهر علی کل شی ء.

[سوره الشوری (42): آیه 20] .... ص : 475

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (20)

کسی که اراده میکند حرث آخرت را یعنی عمل میکند برای آخرت زیاد میکنیم برای او نفع آخرت را و کسی

ص: 475

که اراده میکند حرث دنیا را یعنی عمل میکند برای دنیا میدهیم او را از دنیا آنچه حکمت اقتضاء میکند و نیست از برای او نصیب و بهره ای در آخرت.

حرث در لغت بمعنی زراعت است و زارع را حارث میگویند که بزبان ما رعیّت می نامند.

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ چنانچه در حدیث است

الدنیا مزرعة الاخرة

در دنیا باید کشت کرد و در آخرت ضبط نمود و حرث آخرت ایمان و عمل صالح و تقوای از معاصی و محرمات و جلوگیری نفس از مخالفت اوامر و نواهی خدای متعال است.

نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ هم در دنیا فوائد و نتایج او را درک میکند و هم در آخرت به اضعاف مضاعف به او جزاء میدهیم.

وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا که تمام همّتش دنیا است و زخارف آن و ابدا بفکر آخرت نیست نه ایمانی و نه عمل صالحی و نه تقوایی بلکه غرق دنیا شده.

نُؤْتِهِ مِنْها من تبعیضیه است یعنی بعض دنیا را باو میدهیم نه آنچه که بخواهد یعنی از دنیا بی نصیب و بی بهره اش نمیکنیم آنچه موافق حکمت و مصلحت است به او عنایت میکنیم.

وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ هیچ گونه بهره و نصیبی ندارد، و اینها کسانی هستند که «باع آخرته بدنیاه» مثل اکثر ابناء نوع امروزه اما کفار امروزه که تمام فکر آنها در ترقی و تعالی و صنایع مستحدثه و مال و منال دنیویست و در مخیله آنها خطور نمیکند که عالم دیگری هست و باید برای آنهم فکری نمود و اما ملل مختلفه مثل یهود و نصاری و فرق

ص: 476

عامه و لو یک اعمال برای آخرت خود انجام میدهد لکن چون ایمان ندارند کلیّه اعمال آنها باطل است و ایمان شرط صحت کلیه اعمال است و بدتر از همه اینها جوانان روشن فکر امروزه ما که میگویند این علماء و آخوندها مانع از ترقی و تعالی ما شدند و اینها نه نمازی و نه روزه ای و نه خدایی و نه قرآنی و نه احکامی و نه مسائلی و نه دینی و نه آئینی دارند لکن در جواب آنها اینکه نه خداوند و نه علماء و نه قرآن و نه دین و نه آخوندها مانع از ترقی و تعالی شما شده اند بلکه ترغیب و تشویق هم میکنند و مانع از ترقی و تعالی شما اشتغال به لهویات و تفریحات و خودسازی و بخودپردازی و نگاه به یکدیگر و هزار مفسده دیگر است که شما را هم از دنیا و هم از آخرت بازداشته.

[سوره الشوری (42): آیه 21] .... ص : 477

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (21)

آیا از برای این کفار و مشرکین شرکائی هست که برای آنها تشریع از دین کنند چیزی را که خداوند اذن نداده به او و اگر نبود کلمه فصل هر آینه حکم میشد بین آنها به اتلاف، و نزول بلا و محققا از برای ظالمین عذاب دردناک است.

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ این آلهه که شریک خدا قرار دادند از اصنام و غیر اینها مثل شمس، آتش، ملک، جن، انس، که هر دسته پرستش هر یک از اینها را می کنند.

شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ که دستوری داده باشند و دینی جعل کرده باشند مقابل دین خداوند متعال دین اسلام اما مثل اصنام و آتش و شمس و قمر و کواکب و گاو و گوساله و نحو اینها که شعور و ادراکی ندارند

ص: 477

و اما مثل ملک و جن که تماسی با آنها ندارند و اما مثل عیسی و سایر انبیاء که دعوت آنها به توحید و دین حق بوده.

ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ که بر خلاف دین اسلام رفتار کنید و اسلام را نپذیرید این کفریات باعث نزول بلاهای مهلکه میشود چنانچه بر امم سابقه نازل شده.

وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ که خداوند تقدیر فرموده که بر این امت این نوع عذابها را نازل نکند آنهم نه برای احترامات آنها بلکه برای اینکه در نسل آنها و لو در ازمنه دوری مثل زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه یا دوره رجعت افراد مؤمن صالح بوجود می آیند.

لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ عذاب نازل میشد و آنها را هلاک میکرد ولی عذاب آنها را خداوند در آخرت مقرر فرموده.

وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مکرر گفته ایم سه قسم ظلم داریم ظلم بدین که شامل تمام ادیان باطله میشود و مذاهب مختلفه که دین حق و مذهب حق را رها کنند و در مقابل دین اختراع کنند و بر طبقش مشی کنند ظلم به نفس که شامل تمام فسّاق و فجّار و عصات میشود و ظلم به غیر که اظهر افراد ظلم است آنهم دو قسم است فعلی و ترکی اما فعلی ظلم مالی و بدنی و جانی و عرضی اذیت و اهانت و امثال اینها اما ترکی منع حقوق ذوی الحقوق مثل زوجه و اولاد و والدین و مؤمنین که فرمود

للمؤمن علی المؤمن ثلاثون حقا لا برائة له الا بالاداء و العفو

و از این جمله بی اعتنایی و بی احترامی به کسانی که واجب الاحترام هستند مثل انبیاء و اولیاء و علماء و سایر ذوی الاحترام از برای همه اینها عذاب الیم است و عذابهای الهی تماما مولم است لکن میانه آنها عذابی

ص: 478

که آلامش بیشتر است برای ظالمین است.

[سوره الشوری (42): آیه 22] .... ص : 479

تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (22)

می بینی ظالمین را ترسنده از آنچه کسب کرده اند و او واقع شده بر آنها و کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالحه بجا آورده در باغستانهای بهشت از برای آنهاست آنچه بخواهند نزد پروردگارشان اینست آن فضل بزرگ.

تَرَی الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ اشفاق خوف از وقوع امری است، و پیشامد سویی و از این جمله استفاده میشود که کفّار و مشرکین و ارباب ضلالت یقین به مسلک و طریقه خود ندارند و احتمال حقّیت اسلام را هم میدهند چنانچه صریح بسیاری از آیات است چنانچه می فرماید وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ- جاثیه آیه 23- و گفتند إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ- جاثیه آیه 31- و غیر اینها از آیات. بنا بر این می گوئیم که بحکم عقل مستقل و و جدان اینکه انسان اگر احتمال ضرر در امری دهد و لو احتمال ضعیف عقل و و جدان حکم میکند که باید احتیاط کند و فحص کند تا یقین پیدا کند مثل اینکه احتمال دهد در فراشش عقربی باشد یا در طریقش قطّاع طریق یا حیوان درنده باشد بدون فحص اقدام نمیکند چه رسد ضرر عظیم باشد مثل عذاب جحیم و حمیم.

مِمَّا کَسَبُوا از شرک و کفر و فسق و فجور و ظلم و ضلالت، و اعمال ناشایسته که از آنها سرزده.

وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ البته صد البته گرفتار خواهند شد چه ببلاهای

ص: 479

دنیوی و چه بعذابهای اخروی.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ روضه به زبان ما باغستان است که سبز و خرم و فواکه و ریاحین داشته باشد، و جنات اینکه اشجارش سر بهم آورده و اوراقش ستر کرده و سایه انداخته لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ هر چه بخواهند خداوند بآنها تفضّل می فرماید و این وعده الهی تخلّف پذیر نیست.

ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ بالاخص که دوام داشته باشد و تمام شدنی نباشد.

[سوره الشوری (42): آیه 23] .... ص : 480

ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (23)

این فضل بزرگ که روضات الجنات است و از برای آنها «ما یشاءون عند ربهم» است چیزی است که خداوند بشارت میدهد بندگان خود را بکسانی که ایمان آوردند و عمل صالح دارند بفرما من از شما اجری و مزدی طلب نمی کنم مگر مودت و محبت ذی القربی را و کسی که بجا آورد حسنه ای زیاد میکنیم برای او نیکویی را محققا خداوند غفور و شکور است.

ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ که در آیه قبل بیان فرموده، امّا کدام بندگان را.

الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما غیر مؤمنین از عباد از کفّار و مشرکین و ضالّین و مضلّین بشارت آنها عذاب جهنم است چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما

ص: 480

نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ

- ص 25- و اما مؤمن که اعمال صالحه چندان نداشته و آلوده به معاصی شده و لو عاقبت برای ایمانش نجات پیدا کند لکن اگر خطرات سیئات موجب زوال ایمانش نشود.

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی کلام در این جمله در چند مقام واقع میشود:

مقام اول- در اینکه در بسیاری از آیات در حق انبیاء تصریح دارد که میگفتند ما از شما اجر نمیخواهیم اجر ما با خدا است بعلاوه گفتیم که تبلیغ بر انبیاء واجب است و اجرت بر واجبات حرام است چرا در این آیت اجرت قرار داده مودت ذوی القربی را.

جواب: این معنی اینست: مودت ذوی القربی دخیل در ایمان است و معنی این است که توقع از شما ایمان شماست و مودت، ذوی القربی محقق ایمانست لذا میفرماید قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ- سبأ آیه 46-.

مقام دوّم: در مراد از ذوی القربی مفسرین عامه تأویلاتی دارند بعضی گفتند مراد ذی القربی شخصیت است یعنی هر کس نسبت بارحام و خویشاوندان خود مودت داشته باشد بعضی گفتند مراد قریش هستند بعضی گفتند مراد اولاد عبد المطلب هستند لکن بضرورت دین اسلام و نص اخبار متواتره مراد اهل بیت پیغمبر (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) و در بسیاری از اخبار ائمه اطهار صلوات اللَّه علیهم اجمعین هستند.

مقام سوّم: مسئله مودت و محبت غیر از مسئله وصایت و خلافت و امامت است، مودت و محبت از ضروریات دین اسلام است و مخالف

ص: 481

آن مثل نواصب و خوارج از اسلام خارج هستند و احکام کفر بر آنها بار میشود از نجاست بدن و وجوب قتل و عدم غسل و کفن و دفن و صلوة بر آنها و اما وصایت و امامت از ضروریات مذهب است و مخالف آن از ایمان خارج است و لو احکام اسلام بر آن بار است و از این بیان تکلیف عایشه و طلحه و زبیر و اصحاب جمل و معاویه و اصحاب صفّین و یزید و لشکر کربلا و بنی امیه و بنی عباس و اشباه آنها معلوم میشود.

وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً در اخبار بسیاری داریم تفسیر فرموده اقتراف حسنه را به مودّت ذی القربی و البته این افضل افراد است و آیه عموم دارد تمام حسنات را شامل است و معنی ازدیاد در آنها ممکن است توفیق باشد چنانچه در اخبار داریم که هر عبادتی مورث توفیق به یک عبادت دیگری میشود و باعث قوت ایمان و رشد آن میشود، و قلب را روشن میکند و نعمت های الهی و تفضلات او را بر بنده زیاد میکند و اسباب خشنودی پیغمبر و ائمه اطهار و رضای حق میشود و بسا باعث میشود که دیگران هم باو اقتداء کنند و غیر اینها از فوائد بعکس معصیت که موجب سلب توفیق و زوال نعم و سیاهی قلب و ضعف ایمان و نزول بلیات و تسلط شیطان و غیر اینها از مضارّ دنیوی و ممکن است ازدیاد در مثوبات اخروی باشد که میفرماید مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها- انعام آیه 161- و غیر اینها از آیات.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ هم گناهان را می بخشد و هم عبادات را اجر کامل میدهد.

[سوره الشوری (42): آیه 24] .... ص : 482

أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (24)

بلکه میگویند که پیغمبر (ص) افترا زده است بر خدا دروغ را

ص: 482

پس اگر چنین بود خداوند مهر میکرد بر قلب تو و حال آنکه خداوند محو و نابود میکند باطل را و ثابت و محقق میفرماید حق را بکلمات خود محققا او علیم است به اسرار قلبی بندگان أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً ام بمعنی بل است و شاید اشاره باشد به اینکه این مودت ذی القربی را پیغمبر از پیش خود میگوید و افتراء میزند که خدا بمن چنین فرمود که به شما بگویم و این دروغ محض است یا اینکه قرآن را میگویند افتراء و دروغ است.

فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ دو نحوه تفسیر شده:- یک نحوه در تقدیر است یعنی اگر قصد افتراء و خیال آن بکنی خداوند مهر می زند بر قلب تو نظیر آیه شریفه لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ- زمر آیه 65- نحوه دوّم که احتیاج بتقدیر ندارد خداوند قوتی به قلب تو میدهد که تحمل این جسارتها را بکنی و حلم و صبر نمایی.

وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ- چنانچه می فرماید وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً- اسراء آیه 83-.

إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ یعنی آنچه در سینه های خود مستعد میکنند از عداوت و عناد و کفر و شرک و خیالات سوء خداوند عالم السّر و الخفیات است «لا یخفی علیه شی ء».

[سوره الشوری (42): آیه 25] .... ص : 483

وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (25)

و خداوند آن خداییست که قبول میفرماید توبه را از بندگانش و عفو میفرماید از سیئات و میداند آنچه عمل می کنید.

وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ اوّلا وجوب توبه بحکم

ص: 483

عقل ثابت است زیرا دفع ضرر بهر نحوی که ممکن باشد و لو محتمل عقل حکم می کند به وجوب آن و اما قبولی توبه از باب تفضل است و بر حسب وعده الهی که در آیات بسیار دارد و خلف وعده بر خدا قبیح است البته قبول می فرماید و گفتند توبه چهار شرط دارد: اول پشیمانی از کارهای گذشته، دوم: عزم بر عدم عود و بر ترک معاصی، سوّم: قبل از معاینه و حال احتضار بنص آیه شریفه وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ- الایه نساء آیه 22-، چهارم: اگر قابل تدارک است تدارک کند مثل نماز و روزه قضاء کند مثل خمس و زکاة رد کند مثل حقوق الناس که اداء کند یا عفو نمایند و اگر کفّاره دارد کفاره دهد.

وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ عفو الهی گذشت پروردگار است و سیّئات جمع محلّی بالف و لام افاده عموم دارد شامل جمیع سیئات میشود و سیئه معنای عمل بد است مقابل حسنه که کار خوب است و بعموم خود شامل تمام معاصی صغار آنها و کبار آنها چه صفات ذمیمه باشد و چه اعمال، جوارحیه و چه امور قلبیه.

وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ علم الهی به افعال بندگان قبل از صدور فعل و حین الصدور و بعد از صدور یکیست. اشکال: اگر قبل الصدور میداند پس این بنده مجبور است بصدور. جواب: این شبهه خیام است که گفت:

می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود

جواب آن اینست که چون تو بسوء اختیار خود می می خوری، خدا

ص: 484

می دانست نه چون خدا میدانست تو می می خوری لذا در جوابش گفتند:

علم ازلی علت عصیان بودن در نزد حکیم غایت جهل بود

[سوره الشوری (42): آیه 26] .... ص : 485

وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (26)

و قبول اجابت میفرماید حوائج کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند و زیاد میفرماید بر آنها از فضل خود و کفار از برای آنها عذاب سختی است.

وَ یَسْتَجِیبُ از ماده اجابت است و جواب فرع سؤال است تا سؤال نشود صدق جواب نمیکند سائل عبد مجیب خداوند مجاب بنده مستجاب حوائج مستجیب قبول کننده و پذیرنده خداوند هم مجیب، است جواب بنده را میدهد و هم مستجیب حوائج آنها را می پذیرد، و عنایت میکند.

دست حاجت چه بری نزد خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود

کرمش تا متناهی نعمش بی پایان هیچ خواهنده از این در نرود بی مقصود

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ- نمل آیه 23-.

الَّذِینَ آمَنُوا غیر اهل ایمان هر چه طلب کنند یا جواب نمیدهد یا جواب اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ- مؤمنون آیه 110- می شنوند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ زیرا بسیاری از معاصی است که باعث حبس دعا میشود چنانچه در دعاء کمیل میخوانی

(اللهم اغفر لی الذنوب التی

ص: 485

تحبس الدعاء)

که مکرر اشاره شده که آثار معاصی در دنیا بسیار است سیاهی قلب، قساوت، ضعف ایمان، سلب توفیق بعد از رحمت، تسلّط شیاطین، نزول بلیات، سلب نعم، ممنوعیت از اجابت دعا و غیر اینها.

وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ قبل از مسئلت چنانچه در دعاء رجب عقیب صلوات میخوانی:

(یا من ارجوه لکل خیر و آمن سخطه عند کل شر یا من یعطی الکثیر بالقلیل یا من یعطی من سأله یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه- الی قوله- و زدنی من فضلک یا کریم)

بلکه عطا می فرماید آنچه را که

(ما خطر علی قلب بشر).

وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ ممکن است لام اختصاص باشد که عذاب شدید اختصاص به کافر دارد و مراد از کافر مقابل مؤمن است که غیر مؤمن عذاب شدید دارد و اگر بگویی مراد کفار و مشرکین است می گوییم ملحق به آنها است هر غیر مؤمنی، در زیارت می خوانی

(من جحدکم کافر و من خالفکم مشرک و من رد علیکم فهو فی اسفل درک من الجحیم).

[سوره الشوری (42): آیه 27] .... ص : 486

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27)

و بر فرض محال اگر خداوند بسط بدهد روزی را برای جمیع بندگانش هر آینه سرکشی میکنند در روی زمین و لکن نازل میفرماید بمقداری که میخواهد و صلاح میداند محققا او بحال بندگان خود با خبر و بینا است.

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لو امتناعیه است یعنی هرگز چنین نمیکند و لعباده جمع مضاف است افاده عموم میکند بعموم جمعی و منافی

ص: 486

نیست که بر بعضی بسط دهد و بر بعضی تضییق فرماید چنانچه میفرماید اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ- رعد آیه 26- إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً- اسراء آیه 32، و غیر اینها از آیات بسیاری.

لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ چنانچه میفرماید کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6 و 7- وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ تمام موافق حکمت و مصلحت است.

ما یَشاءُ مشیت الهی موافق صلاح بندگان است.

إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً کی صلاحش در توسعه است و کی در ضیق چنانچه در حدیث قدسی است میفرماید

ان من عبادی من لا- یصلحه الا الفقر و ان اغنیته لا فسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لا فسده ذلک فمن لم یرض بقضایی و لم یصبر علی بلائی فلیطلب ربا سوای و لیخرج من ارضی و سمائی.

[سوره الشوری (42): آیه 28] .... ص : 487

وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (28)

و اوست خداوندی که نازل میفرماید باران را از بعد آنکه ناامید شده باشند و پهن میکند رحمت خود را و او است دوست مهربان.

وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مکرر بیان شده که کره زمین سه ربع آن را آب احاطه کرده و یک ربع آن بارز است که از آب خارج است و آب به آن نمیرسد که ربع مسکونش گویند خداوند بتوسط اشعه شمس بخاراتی از دریاها میگیرد و بصورت ابر درمی آورد و بتوسط ریاح ابرها را سوق میدهد به اطراف و نقاط زمین و از هم می شکافد و مواد مائیه آن نازل

ص: 487

میشود و تشکیل رودخانه ها و نهرها و چشمه ها و آبار میدهد و غیث باران تندی است دامنه دار که میبارد بر زمین و تلطیف هوا می کند و تمام بشر و حیوانات از طیور و بهائم و وحوش اهلی و برّی استفاده میکنند و تمام اشجار و فواکه و حبوب از زمین روئیده میشود و ارزاق خلائق میگردد جل الخالق.

مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا که خشکسالی شده و حرارت هوا شدّت کرده و گیاه روئیده نشده که یکی از آثار معاصی همین است که تحبس قطر السماء تفضل میفرماید که فرمود یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها و میفرماید وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها- بقره آیه 159) و غیر اینها از آیات.

وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ نشر رحمت اینست که سرتاسر زمین را می گیرد و تمام آنچه در زمین است بهره خود را بر میدارند حتی کفار و مشرکین و فساق و فجار و ظلمه و ضالین و مضلین حتی هو ام الارض لکن این نشر رحمت در دنیاست ولی در آخرت مخصوص به اهل ایمان است چنانچه میفرماید وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ- اعراف آیه 155- وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ ولی صاحب اختیار است که متکفّل تدبیر امور مولی علیه را میکند مثل ولی صغار و مجانین و ولایت کلیه در قرآن معین شده إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ آیه رکوع: مائده آیه 60- و ولایت مطلقه ذاتیه مختص بخدا است و بقیه جعلیه است چه مطلقه و چه خاصه مقیده و حمید که تمام کارهای او صحیح و بجا و بموقع است

ص: 488

و سزاوار ستایش است.

[سوره الشوری (42): آیه 29] .... ص : 489

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (29)

و از جمله آیات الهیه خلقت آسمانها و زمین است و آنچه پهن کرده و پراکنده کرده در آنها از جنبنده ذی حیات و او بر جمع آوری آنها زمانی که مشیتش تعلق بگیرد قادر و توانا است.

وَ مِنْ آیاتِهِ من تبعیضیه است یعنی بعض آیات او و الا آیات الهیه بسیار است و از حد و حصر بیرون است.

خَلْقُ السَّماواتِ طبقات هفت گانه و کرسی و عرش و کرات جویه مثل شمس و قمر و سایر کواکب و نجوم و ستارگان و بیت المعمور و سدرة المنتهی و جنة المأوی و لوح و قلم و غیر اینها.

وَ الْأَرْضِ از جبال و براری و شهرستانها و قری و مزارع، و معادن و اشجار و فواکه و حبوبات و غیر اینها.

وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ اما در آسمانها ملائکه و ارواح و حور و غلمان و در زمین جن و انس و انواع حیوانات از طیور و وحوش و هوام الارض و انعام و اشرف همه آنها انسان.

وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ یوم القیمة که یوم الجمع است تمام وحوش طیور انعام جن انس ملک در صحرای محشر مجتمع میشوند حتی کرات جویه بهم نزدیک میشوند که شرحش مکرر بیان شده احتیاج بتکرار ندارد.

[سوره الشوری (42): آیه 30] .... ص : 489

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (30)

و آنچه اصابت میکند شما را مصیبتی پس بواسطه اعمال زشت

ص: 489

شما است که هر عملی اثری دارد و با اینکه خداوند از بسیار از آنها عفو میفرماید.

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ مصائب وارده بر انسان منشأهای مختلف دارد که از آن جمله:

فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ است و مکرر گفته شده که معاصی آثار وخیمه بسیار دارد مثل سیاهی قلب قساوت غفلت تسلط شیطان بعد از رحمت رنجش خواطر پیغمبر و ائمه اطهار و سلب توفیق و ضعف ایمان و بسا زوال ایمان و طغیان و سرکشی و من جمله نزول بلیات و مصائب که تمام اینها در اثر معاصی و نافرمانی است.

وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ که بسا میشود به توبه یا به عمل صالحی یا دعاء مؤمنین یا توسل به ائمه هدی و شفاعت آنها یا اسباب دیگری خداوند عفو میفرماید. تنبیه: بلیات حکم و مصالحی دارد غیر از معاصی مثل اینکه بسا صورة بلاء است و در باطن نعمت است و بسا برای امتحان است و بسا برای تزکیه نفس است و تکمیل اخلاق مثل صبر و تحمل مشاقّ و بردباری و حلم و توجه بخدا و دعا و امثال اینها لکن اینها حقیقت مصیبت نیست بلکه تفضل است و با عموم این آیه تنافی ندارد و اللَّه العالم.

[سوره الشوری (42): آیه 31] .... ص : 490

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (31)

و نیستید شما مشرکین و کفار به اینکه خدا را عاجز کنید در زمین و لو هر چه بلند پروازی کنید نمیتوانید از بلاهای الهی فرار کنید و از خود دفع کنید در هر نقطه زمینی بروید و نیست از برای شما ولیّی و نه ناصری که بشما کمک دهد یا شما را نجات دهد.

ص: 490

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ

(اذا جاء القضاء ضاق الفضاء

و

اذا جاء القدر عمی البصر)

کیست قدرت داشته باشد کوچکترین بلا را از خود دفع کند مرگ باشد یا مرض باشد یا بلاهای دیگر جز توجه بخدا و توبه و انابه و دعاء که خود دفع بلاء بفرماید.

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ که جلو بلا را بگیرد نگذارد بشما متوجه شود غیر از خداوند متعال.

وَ لا نَصِیرٍ که بشما کمک دهد و یاری کند که بتوانید دفع کنید از خود نه در دنیا از بلاها و نه در آخرت از عذاب جهنم و عقوبات معاصی و شدائد آن روز.

[سوره الشوری (42): آیات 32 تا 33] .... ص : 491

وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (32) إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلی ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (33)

و از جمله آیات الهی کشتی هایی است در دریا مثل کوه های بلند اگر مشیت الهی تعلق بگیرد که باد ساکن شود پس این کشتی ها در میان دریا راکد میماند و اهل آنها راه بجایی ندارند محققا در این قدرت نمایی الهی هر آینه آیاتی است برای هر صبّار که صبر بسیار داشته باشد شکور که شکر زیادی داشته باشد.

توضیح کلام اینکه سابقا تا چندی قبل کشتی ها بتوسط باد در دریا حرکت میکرد و بسا کشتیهای بزرگ که هزار دو هزار در او سکونت داشتند که این کشتیها بقدر کوه های عظیم بود و باد هم باید موافق باشد آنهم باد شدیدی که کشتی را حرکت دهد به آن طرفی که اراده دارند سیر کنند اگر باد ساکن شود کشتیها وسط آب واقف میشدند و این

ص: 491

خطر بسیار بزرگی است زیرا علاوه بر اینکه بجایی نمیرسند این نهنگهای دریایی کشتی را متلاطم می کنند و اهلش را غرق میکنند یا باد بر خلاف باشد کشتی را برمیگرداند و بسا باد امواج دریا را که مثل کوه بلند میشود کشتی را زیر آب فرو می برد بالاخص اگر چهار موجه شود که از چهار طرف موج بیاید خداوند چه قدرت نماییهایی بکار زده اولا کشتیهای باین ثقالت را از چوب روی آب نگه داشته فرو نرود و ثانیا باد را مسخّر فرموده که کشتی را بطرف مقصد حرکت دهد و ثالثا از خطرات امواج دریا مصون و محفوظ داشته لذا میفرماید:

وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ جمع جاریه کشتی است و جاریه گفتند چون روی آب جریان دارد.

فِی الْبَحْرِ که قدرت نمایی حق اینکه این کره آب را با کره زمین در میان هوا نگاه داشته.

کَالْأَعْلامِ صفت جوار است و اعلام کوه های عظیم است اشاره به بزرگی و سعه کشتیها است مثل کوه های عظیم چه اندازه شکر دارد که:

إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ کشتی از حرکت می افتد و واقف میشود فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ یعنی «تصیر راکدا» متوقف میشود.

عَلی ظَهْرِهِ روی آب یعنی روی دریا. سؤال: کشتیهای امروزه که بتوسط مکینه حرکت میکند احتیاج به باد ندارد. جواب:

شدت احتیاج به باد دارد اگر باد موافق باشد سرعت سیرش بیشتر میشود و اگر مخالف باشد بسا مکینه قوه دفع آن را ندارد یا واقف میشود یا بطاء حرکت پیدا میکند و جلوگیری از امواج دریا هم نمیکند بالاخص

ص: 492

اگر چهار موجه شود و بالجمله خطرات زیادی دارد بالاخص اگر مکینه خراب شود و از حرکت بیفتد و بسا تلفات زیادی دارد چنانچه در همین ماشین ها هم بسا حریف باد نمیشوند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ در مخاطرات صبر کند و ایمانش را از دست ندهد و در نجات و وصول به مقصد شکرگزار باشد ولی امروزه نه در بلاء صابر هستند و نه در نعم شاکر.

[سوره الشوری (42): آیه 34] .... ص : 493

أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (34)

یا اینکه کشتی آنها را هلاک میکند که غرق دریا میشوند در اثر اعمال زشت خود و در بسیاری از موارد خداوند عفو میفرماید.

چه بسیار کشتیها که اهلش کفار و فساق و ظلمه هستند و اصل سیر آنها برای ظلم و معاصی است که عقوبتش منشأ هلاکت آنها میشود و این یکی از مصادیق مصائب است که فرمود: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ که همین اعمال زشت أَوْ یُوبِقْهُنَّ میشود که میفرماید بِما کَسَبُوا و این در موردی است که دیگر صلاح در بقاء آنها نباشد و اگر مصلحت در بقاء آنها باشد و لو در نسل آنها و لو در هفتاد پشت مصداق (و یعف عن کثیر) می شود.

[سوره الشوری (42): آیه 35] .... ص : 493

وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (35)

و میدانند کسانی که مجادله میکنند در آیات ما نیست از برای آنها چاره ای ملجأ و پناهی ندارند.

وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا مجادله در آیات اینست که میخواهند ابطال کنند آیات قدرت الهیه را اما آیات تکوینیه را مثل خلقت آسمان

ص: 493

و زمین و تصرفات الهیه و سیر کواکب و ارض و نزول باران و همین تسخیر ریاح و سیر کشتی و خلقت این موجودات عالم و نزول غیث و اشباه اینها را یا مستند به طبیعت میگویند یا باقدامات و فعالیت خود یا به اسباب ظاهریه یا مستند به الهه خود از اصنام و غیر اینها یا مستند به شانس و اتفاق و اقدام دیگران مثل اکابر و رؤساء و اشباه اینها و اما آیات تشریعیه مثل ارسال رسل و اقامه معجزات آنها حمل بسحر و چشم بندی و انبیاء را ساحر و کذاب و مفتری می شمارند ولی تمام اینها از روی عناد و عصبیت و کبر و نخوت است و الا باطنا میدانند و حجت بر آنها تمام شده.

ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ در دنیا جواب صحیحی ندارند و در قیامت ملجأ و پناهی ندارند و هیچ راه فراری برای آنها نیست.

[سوره الشوری (42): آیه 36] .... ص : 494

فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (36)

پس آنچه بشما داده شده از هر شیئی پس او متاع زندگانی دنیا است و آنچه نزد خدا ذخیره شده از مثوبات و فیوضات اخروی بهتر است از این امتعه دنیوی و بقاء دارد و فانی نمیشود اما برای کسانی است که ایمان آوردند و بر پروردگار خود توکل کردند.

فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ از دولت و مکنت و ریاست و عزّت و شوکت صحة، سلامتی، عمر، روزی، سایر نعم الهیه.

فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا که در حدیث داریم اگر دنیا در پیشگاه الهی بقدر بال بعوضه قیمت و ارزش داشت یک لقمه بدشمنان خود نمی داد دنیایی که

(دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة)

و هیچ بقاء

ص: 494

و ثباتی ندارد و مقرون بزحمات بسیار و خون دل های زیادی هست دنیایی که هر روز بکام یکی است و هیچ اعتباری ندارد بلندی و پستی بسیار دارد و بعلاوه بر اهل فساد مثل ظلمه و کفار و مشرکین و اهل ضلالت و لو خیلی دوست دارند و اقبال میکنند ولی عین بلا است که بار خود را سنگین میکنند و عذاب الهی را بر خود زیاد می نمایند چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ- آل عمران آیه 172- بعلاوه موقع رفتن با هزار حسرت و ندامت میگذارند و میروند وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی نعم اخروی از جنات و روضات و حور و قصور و مقام قرب و حشر با اولیاء و انهار و فواکه و البسه و سرر مرفوعه و نمارق مصفوفه و انهار جاریه و غیر اینها که زوال و فناء ندارد و مقرون به هیچ گونه بلائی و زحمتی و خون دلی نیست البته بهتر و بالاتر بلکه طرف نسبت نیست با دنیا کوچکترین نعم اخروی بهتر است از تمام دنیا و ما فیها و بقاء و ثباتش همیشه هست که مخلد هستند در آنها سؤال: دنیاء با این همه عیب و مذمت برای چه خداوند خلق فرمود جواب: دنیا دار تکمیل است که باید در این چهار روزه دنیا تحصیل سعادت و تکمیل اخلاق و طلب ایمان و اتیان به اعمال صالحه نمود که گفتند

(الدنیا مزرعة الاخره)

و از شیخ بهایی است که فرمود (الانسان مسافر و منازله سته) انسان مسافر است و شش منزل را باید طی کند، اصلاب آباء، ارحام امهات، دنیا، قبر، برزخ، قیامت، فقط تحصیل کمال در این منزل سیّم است و اینکه نزد خدا است بهتر و باقی است.

ص: 495

لِلَّذِینَ آمَنُوا بتمام معنی که بجمیع وظائف ایمانی رفتار کنند و پا از گلیم ایمان بیرون نکشند.

وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ در کلیه پیشامدها هر رنگی که دنیا بخود می گیرد و توکّل آنها به پروردگار خودشان باشد.

[سوره الشوری (42): آیه 37] .... ص : 496

وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (37)

و کسانی که اجتناب میکنند از معاصی کبار و از فواحش و زمانی که آنها را دشمنان غضب کردند آنها در مقام تلافی بر نمیآیند و طرف را گذشت میکنند و حلم میکنند و می بخشند و عفو میکنند.

وَ الَّذِینَ عطف به للذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون است که ما عند اللَّه برای آنها خیر و ابقی است.

یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ معاصی دو دسته است کبیره و صغیره معاصی کبیره چند دسته است:

1- معاصی که در اخبار معتبره تصریح به کبیره بودن آنها شده.

2- معاصی که در قرآن وعده آتش و وعده عذاب داده شده یا در اخبار معتبره وعده عذاب و آتش داده شده.

3- معاصی که تصریح شده به این که اشد از فلان معصیت است که کبیره بودن او ثابت شده مثل اینکه بفرمایند

(الغیبة اشد من الزنا)

یا

(الکذب شر من الشراب)

چون زنا و شراب کبیره بودنش ثابت شده پس غیبت و کذب هم کبیره میشود.

4- ǘ՘јǘѠبر صغیره که نفس اصرار او را کبیره میکند بنص حدیث که میفرماید

(لا صغیرة مع الاصرار و لا کبیرة مع الاستغفار).

ص: 496

5- در انفس اهل شرع کبیره است.

6- معصیتی که باعث شود که دیگران هم باو اقتداء کنند.

7- اظهار و اشاعه آن.

8- معصیتی که اثرش باقی بماند.

9- ترک فرائض مثل صلوة و صوم و حج و زکاة و خمس و غیر اینها که نفس ترک معصیت کبیره است.

10- منع حقوق واجبه مثل زوجه و والدین و سایر ذوی الحقوق و بالجمله در بحث عدالت گفتند ملکه اجتناب از کبائر و اصرار بر صغائر و منافیات مروّت.

وَ الْفَواحِشَ جمع فاحش و فاحشه از ماده فحش و فحشاء و فواحش مقابل کبائر الاثم اموری که عقل حکم میکند به قبح و زشتی آن و در نظر عقلاء قبیح و زشت است مثل فحش در مقابل سبّ الفاظ رکیکه مثل مادر فلان زن فلان خواهر فلان خود فلان و اعمال زشت و رفتار زشت حتی در نظر خود فاعل و مرتکب که اگر شرعی نبود عقل کافی بود بقبح و لو در واقع تلازم است بین حکم عقل و شرع چنانچه گفتند (کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل) و از این جهت یکی از ادله اربعه شمرده شده برای اثبات کتاب، سنت، اجماع عقل.

وَ إِذا ما غَضِبُوا یعنی کاری کردند که آنها را به غضب آوردند آنها در مقام تلافی بر نمی آیند.

هُمْ یَغْفِرُونَ گذشت میکنند.

[سوره الشوری (42): آیه 38] .... ص : 497

وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (38)

ص: 497

و کسانی که اجابت میکنند فرمایشات پروردگار خود را و بپا میدارند نماز را و در کار خود مشورت میکنند بین خودشان و از آنچه روزی کردیم آنها را انفاق میکنند.

وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ هم عطف است بجملات سابقه و استجابت قبول اجابت است که آنچه فرمان و دستورات از جانب حق آمده چه راجع بعقائد از ایمان بتوحید، عدل، رسالت انبیاء خلافت ائمه اطهار و معاد و خصوصیات آن و چه راجع به تکمیل اخلاق حمیده و ازاله صفات رذیله و چه راجع به احکام شرعیّه تمام را پذیرفتند و قبول نمودند، و اطاعت کردند.

وَ أَقامُوا الصَّلاةَ از اتیان بآن در اوقات مقرره جامع جمیع اجزاء و شرایط و حفظ صلوات که از میان جامعه برداشته نشود نه مثل زمان ما که صد نود ناس یا تارک الصلاة و یا ضایع الصلاة هستند.

وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ خودسرانه و سرخود کاری را انجام نمیدهند تا با عقلاء و دانشمندان مشورت نکنند.

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ چه انفاق مالی و چه انفاق بدنی و چه انفاق علمی چه انفاقات واجبه و چه مندوبه و ممدوحه.

[سوره الشوری (42): آیه 39] .... ص : 498

وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ (39)

و کسانی که زمانی که ظلم و اذیتی از طرف دشمنان و ظلمه و کفار و فساق به آنها اصابت کرد یکدیگر را نصرت میکنند و از یکدیگر یاری می طلبند نصرت دین نصرت انبیاء نصرت ائمه هدا نصرت مؤمنین.

وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ یعنی گرفتار ظالم و کافر و مشرک، و

ص: 498

معاند شدند به اینکه ظلم و اذیتی به آنها کردند و نتوانستند دفع شرّ آنها را کنند از مؤمنین طلب نصرت میکنند و آنها هم در حد امکان باید آنها را نجات دهند و یاری کنند و دفع شر آنها را از سر اینها کنند که یاری اینها یاری خدا است.

هُمْ یَنْتَصِرُونَ قبول نصرت میکنند و طریقه نصرت را معین فرموده که میفرماید:

[سوره الشوری (42): آیه 40] .... ص : 499

وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (40)

و جزاء هر بدی تلافی بمثل است زیاد روی نشود پس اگر کسی عفو کرد و اصلاح نمود پس اجر او بر خداوند است محققا او دوست نمی دارد ظالمین را.

چنانچه در جای دیگر میفرماید وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ- مائده آیه 49- وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها اگر ممکن است تدارک بمثل بمثل تدارک کنند مالی برده همان مال را یا تعداد مساوی آن را دریافت کنند اگر آسیبی رسانده مطابقش تلافی کنند و اگر تدارک بمثل ممکن نیست در شرع مطهر دیه معین فرموده حتی ارش خدش و ارش سیلی اگر سیاه شود یا قرمز شود کتاب حدود و دیات را در فقه مراجعه کنید و ترک حدود شرعیه- مخالفت امر الهی است مربوط بطرف نیست و اما تدارک یا دیه حق طرف است میتواند گذشت کند و عفو نماید لذا میفرماید:

فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ یا بکلی عفو کند یا بنحوی

ص: 499

بین آنها را اصلاح دهند و با یکدیگر تصالح کنند البته بهتر و افضل از تدارک است چنانچه خداوند هم نسبت بحق خود همین معامله را میکند اگر طرف قابلیت عفو ندارد بمقدار معاصی عذاب میکند که میفرماید وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ- انعام آیه 161- و اگر قابلیت عفو دارد عفو میفرماید إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ- حج آیه 59- وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ- مجادله آیه 3- إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ عدم محبت خدا عدم شمول رحمت است و الا حب و بغض در ساحت قدس او نیست و ظالم کسی است که ظلم میکند و کسی که زائد بر حقش تلافی میکند و مکرّر گفته شده که ظلم سه قسم است: ظلم بنفس، ظلم بغیر، ظلم بدین.

[سوره الشوری (42): آیه 41] .... ص : 500

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ (41)

پس کسی که یاری شود بعد از اینکه باو ظلم شده پس اینها نیست بر آنها مسئولیتی و سبیلی.

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ البته مظلوم حق مطالبه از ظالم دارد و اگر خود قدرت بر اخذ حق خود ندارد میتواند طلب نصرت از دیگران کند و بر دیگران هم لازم است در حد امکان او را یاری کنند و حقّ او را از ظالم بگیرند و لو بمراجعه بحاکم و ترافع نزد حاکم و اثبات حق خود و اخذ از ظالم. مسئله: اگر محتاج شد برجوع بحاکم جور و حکم او آیا جائز است یا جائز نیست؟ در خبر است از حضرت باقر علیه السلام که از آن حضرت سؤال کردند که دو نفر از موالیان شما اختلاف پیدا کردند در دین یا میراث و رجوع کردند بقضات عامّه

ص: 500

و حکم شد درباره آنها آیا بر طبق این حکم میتوان رفتار کرد؟ حضرت نهی اکید کردند که این حکم طاغوت است و نباید بر طبقش عمل کرد مشاهده کنید شرع مطهر اجازه تقاص میدهد و لو سرقت از مالش ولی اجازه ترافع نزد حاکم جور نمیدهد گفتند پس چه کنیم فرمود

(انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فاجعلوه حکما فانی قد جعلته حاکما فمن رد علیه فبحکمنا استخفّ و الراد علیه کالراد علینا و الرادّ علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حد الشرک باللَّه)

از این حدیث آنچه باید بفهمید بفهمید.

فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ مسئولیتی ندارند نه محق که طلب نصرت میکند و نه آنهایی که او را نصرت میکنند زیرا احقاق حق خود میکند چه راجع بقصاص باشد و چه راجع به دیه و چه راجع به اخذ حق.

[سوره الشوری (42): آیه 42] .... ص : 501

إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (42)

جز این نیست که سبیل و مسئولیت برای کسانی است که ظلم میکنند ناس را و فساد و طغیان میکنند در زمین بنا حق اینهاست از برای آنها عذاب دردناک.

إِنَّمَا السَّبِیلُ از قتل و قصاص و دیه و ارش و مؤاخذه.

عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ چه ظلم بانبیاء و ائمه و مقربان درگاه الهی و بمؤمنین و چه ظلم مالی و غصب حقوق آنها و چه اذیت و آزار بدنی و چه ظلم عرضی و چه غصب مقام آنها و چه حبس حقوق آنها که بالاترین معاصی و سخت ترین عقوبات برای ظلمه است الظلم

ص: 501

ظلمات یوم القیمة و چه اندازه آیات و اخبار در مذمت و عقوبت آن وارد شده و اشد انحاء ظلم ظلم باهل بیت رسول اللَّه است به صدیقه طاهره و بعلها و بنوها.

وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بغی فساد در زمین است و فساد مقابل صلاح است یعنی آنچه عمل میکنند بر خلاف صلاح دین و مسلمین است و فساد اقسام زیادی دارد و اعظم آنها اضلال بندگان خدا است از دین حق و سوق آنهاست به کفر و فسق و فجور وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ بقره آیه 205-) وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ- قصص آیه 77- و بعد از ذکر عاد و فرعون و ثمود میفرماید فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ، إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ- فجر آیه 11 تا 13- بِغَیْرِ الْحَقِّ معنی این نیست که فساد دو قسم است: فساد بحق و فساد بغیر حق بلکه فساد مطلقا بغیر حق است.

أُولئِکَ لَهُمْ با سه تأکید.

عَذابٌ أَلِیمٌ است.

[سوره الشوری (42): آیه 43] .... ص : 502

وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43)

و هر آینه کسی که صبر کند و گذشت کند هر آینه این صبر و گذشت از کارهای بسیار بزرگ پسندیده است.

وَ لَمَنْ صَبَرَ صبر بر اذیت و ظلم ظالمین که امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام فرمود

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

و از القاب مختصه بآن حضرت است (اصبر الصابرین) و در حق ابی عبد اللَّه علیه السلام

(لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء)

و

ص: 502

هکذا سایر ائمه هدی علیهم السلام و میتوان گفت امروز صبر حضرت بقیة اللَّه با مشاهده این اوضاع کنونی و انتظار فرج از صبر تمام انبیاء و اولیاء بالاتر و سخت تر است.

وَ غَفَرَ و گذشت کردن که دارد صدیقه طاهره موقعی که مشاهده کرد علی را پای منبر طناب به گردن شمشیر بالای سر فرمود پیراهن پدر بر سر می اندازم و نفرین میکنم امیر المؤمنین سلمان را فرستاد نگذار فاطمه نفرین کند چنانچه پدر بزرگوارش هم آنچه اذیت دید که فرمود

(ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت)

نفرین نکرد و عرض کرد

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون).

ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ عزم قوة القلب است و خودداری است و تحمل مشاق و حلم و حوصله و بردباری است در کلیه امور و لو هر چه مشکل و سخت باشد.

[سوره الشوری (42): آیه 44] .... ص : 503

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَی الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ (44)

و کسی را که خداوند گمراه کند پس نیست برای او ناصر، و ولیّی که بتواند او را از عذاب الهی نجات دهد از بعد اینکه گمراه شده است و می بینی ظالمین را چون مشاهده میکنند عذاب را میگویند آیا کسی هست که ما را برگرداند از این عذاب و نجات دهد و راهی بما بنماید.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ گفتیم اضلال الهی بعد از اینکه قلب سیاه شد و قساوت گرفت و از قابلیت هدایت افتاد که اگر هزار معجزه مشاهده کند و هزار دلیل بر او اقامه شود هدایت نمی شود خداوند او را به

ص: 503

خود واگذار میکند که هر چه بتواند بار گناه را سنگین کند و عذاب را بر خود زیاد کند فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ نه پدر نه مادر نه فرزند نه عشیره و نه رئیس و نه لشکر و عدّه و عدّه و اتباع احدی نیست و قدرت بر رفع عذاب از او ندارند.

مِنْ بَعْدِهِ ممکن است ضمیر من بعده راجع بخدا باشد یعنی غیر از خدا احدی قدرت ندارد و ممکن است مرجع اضلال باشد که بعد از آنکه گمراه شد و از قابلیت افتاد احدی نیست بتواند او را هدایت کند و ممکن است مرجع عذاب باشد که احدی قدرت بر رفع عذاب ندارد وَ تَرَی الظَّالِمِینَ روز قیامت که آتش جهنم شعله میکشد، و ملائکه عذاب با غل ها و زنجیرها آنها را میکشند رو بآتش.

لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ آنها می بینند و مشاهده میکنند.

یَقُولُونَ یا در پیشگاه الهی یا به ملائکه عذاب.

هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ آیا ممکن است و وسیله ای هست که ما برگردیم بدنیا و تدارک کنیم آنچه عمل کرده ایم و خود را از این عذاب نجات دهیم و این آرزویی است که تمام اهل عذاب از مشرک و کافر و ضال و مضل و مخالف و معاند و فاسق و فاجر میکنند چنانچه میفرماید وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ. رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ- انعام آیه 27 و 28- چون زنگ شرک و کفر و ضلالت و ظلم ثابت شده قابل تغییر نیست.

ص: 504

[سوره الشوری (42): آیه 45] .... ص : 505

وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ (45)

و می بینی ظالمین را که عرضه داشته میشوند بر آتش سر بزیر انداخته از ذلة و خواری نظر میکنند به آتش زیر چشمی.

وَ تَراهُمْ که پیغمبر مشاهده میکند و این از باب بیان مصداق است و الا تمام اهل محشر مخصوصا مؤمنین مشاهده میکنند موقعی که این ظالمین را میکشند رو بآتش.

یُعْرَضُونَ عَلَیْها که هنوز داخل آتش نشده اند ولی آتش را بر آنها عرضه میدارند و صدای نعره های جهنم را میشنوند و شعله های او را مشاهده میکنند از ترس قدرت ندارند سربلند کنند.

خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ ذلیل و حقیر زیر غل و زنجیر و از وحشت آتش نمیتوانند چشم باز کنند و نمیتوانند چشم هم گذارند.

یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ باصطلاح زیر چشمی بآتش نظر میکنند.

وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ و گفتند کسانی که ایمان آوردند محققا خاسرین کسانی هستند که هم خود را بخسران انداختند و هم اهل خود را روز قیامت آگاه باشید محققا ظالمین در عذاب همیشگی هستند.

وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا فردای قیامت که تمام در محشر مجتمع میشوند خطاب میرسد از جانب خداوند وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ- یس آیه 59- اهل بهشت مشاهده میکنند اهل جهنم را و اهل جهنم مشاهده میکنند اهل بهشت را و این بالاترین

ص: 505

سروری است بر اهل بهشت که از جهنم نجات پیدا کردند و بالاتر غمی است بر اهل جهنم که از بهشت محروم شدند لذا مؤمنین میگویند:

إِنَّ الْخاسِرِینَ خاسر کسی را گویند که علاوه از اینکه نفع نبرده کسر و ضرر هم پیدا کرده و این خسران هم درجاتی دارد هر چه زیانش بیشتر باشد خسرانش زیادتر میشود مثلا در باب تجارت یک نفر هزار تومان کسر کرده یکی یک ملیون یکی ملیاردها آن خسران زیاد برای کسانیست که هم خود را بخسران انداختند و هم دیگران را.

الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ذکر اهلیهم برای نوعیّت است که نوعا اهل هر کس تابع او است من نمیدانم خداوند چه میکند با کسانی که پس از رحلت پیغمبر تا زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه ملیاردهایی را بخسران انداختند.

أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ این کلام الهی است مقول قول مؤمنین نیست و جمله مستقله است و عذاب مقیم خلود در آتش است ابد الاباد که آخر ندارد.

[سوره الشوری (42): آیه 46] .... ص : 506

وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ (46)

عطف بجمله قبل است أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ و ترجمه و تفسیرش در آیه چهل و دوّم گذشت احتیاج به تکرار ندارد.

[سوره الشوری (42): آیه 47] .... ص : 506

اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ (47)

اجابت کنید فرمایشات پروردگار خود را از پیش از آنکه بیاید روزی که بازگشت از برای او نیستید و نخورد هم ندارد از پروردگار نیست از برای شما پناه گاهی در آن روز و نیست

ص: 506

که بتوانید انکار کنید.

اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ خطاب بجمیع افراد امت است از جن و انس تا دامنه قیامت و استجابت بر پروردگار اجابت داعی الهی است چنانچه میفرماید از قول مؤمنین جن یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ- احقاف آیه 30 و 31- و داعی الی اللَّه پیغمبران و ائمه هدی و علماء اعلام و وعاظ و سایر دعات الهیه اند و اجابت آنها قبول فرمایشات آنها و اطاعت اوامر آنها و انتهاء از منهیات آنها است.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ بعضی گفتند یوم وفات و رحلت و موت است که ساعتی تأخیر نمی افتد هر چه بگوید لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ- منافقون آیه 10- جواب داده میشود وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ- اعراف آیه 32- و بعضی گفتند یوم القیمة است که هر چه بگویند رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ جواب داده میشوند أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ- فاطر آیه 34- و کیف کان هر چه باشد.

لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ لکن ظاهر اینست که مراد یوم القیمة است زیرا «لا مردّ له» آن روز است و الا بعد الموت ممکن است برگردند به دنیا چنانچه در زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه و در دوره رجعت بسیاری برمیگردند بدنیا نیک و بد در امم سابقه هم بوده مثل حضرت عزیر و مثل هفتاد نفر که با موسی در میقات رفتند که میفرماید وَ إِذْ قُلْتُمْ یا

ص: 507

مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

- بقره آیه 52- ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ پناه گاهی از برای آنها نیست و کسی که آنها را از عذاب الهی پناه دهد ندارند.

وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ بعضی گفتند مراد از نکیر تغییر دهنده عذاب است و بعضی گفتند مراد نصیر است که جلوگیر از عذاب باشد و شاید مراد انکار کننده باشد که انکار کردار آنها را بکند از شرک و کفر و ظلم و سایر افعال و اعمال آنها زیرا شهود در قیامت بسیار است بالاخص اعضاء و جوارح آنها.

[سوره الشوری (42): آیه 48] .... ص : 508

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ (48)

پس اگر این کفار و مشرکین اعراض کردند پس ما تو را نفرستادیم بر آنها حفیظ و نگهبان باشی نیست بر تو مگر اینکه ابلاغ کنی به آنها که حجت تمام شود و راه عذر بسته شود و ما زمانی که چشانیدیم به انسان از جانب خودمان رحمتی را فرحناک میشود بآن رحمت و اگر اصابت کرد به آنها مصیبتی در اثر اعمال زشت آنها که بدست خود پیش انداخته شده، پس انسان هر آینه کفران میکند.

فَإِنْ أَعْرَضُوا اعراض آنها اینکه العیاذ پیغمبر را ساحر و کذّاب گویند و قرآن را مفتریات شمارند و معجزات را سحر پندارند.

فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً نظر به اینکه پیغمبر کمال شوق را داشت که اینها ایمان آورند و سعادتمند شوند لکن اینها از قابلیت

ص: 508

هدایت افتاده اند و قساوت قلب آنها را فرو گرفته.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

بلکه در قرآن میفرماید از سنگ هم سخت تر است ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ- بقره آیه 69- خداوند میفرماید که ما تو را نفرستادیم که الا و لا بد اینها را مؤمن و موحد کنی فقط وظیفه تو تبلیغ است: إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ.

وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً از توسعه رزق و ازدیاد مال و طول عمر و صحت مزاج و نزول غیث و انبات حبوبات و فواکه و کثرت انعام و ارتفاع جاه و رتبه و سایر تفضّلات.

فَرِحَ بِها چنان مسرور و مغرور میشوند و خدا و دین را فراموش میکنند و تمام علاقه آنها بدنیا میشود و دل بستگی به آن پیدا میکنند و شکر این نعم الهی را نمیکنند و قدردان نمیشوند.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بلائی به آنها متوجه شد و مصیبتی بر آنها وارد شد که منشأ آن.

بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ از ظلم و فسق و فجور و طغیان و سرکشی که میفرماید: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ- همین سوره آیه 29 شرحش گذشت.

فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ کفران نعمت میکند هزارها نعمت های، الهی را فراموش میکند و به یک مصیبت آنهم بواسطه عمل سوء خود داد و فریادش بلند میشود انسان اگر در منتها درجه شدت باشد اگر فکر

ص: 509

کند که غرق نعم الهی است شکرگزار میشود.

[سوره الشوری (42): آیات 49 تا 50] .... ص : 510

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ (49) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (50)

اختصاص دارد بخداوند متعال ملک آسمانها و زمین خلق میفرماید هر چه مشیتش تعلق بگیرد می بخشد از برای هر که بخواهد اناث که دختران باشند و می بخشد از برای هر که بخواهد ذکور که پسران باشند یعنی بنات و بنین او یزوجهم ذکرانا و اناثا، هم پسر میدهد آنها را هم دختر و قرار میدهد هر که را بخواهد عقیم نه پسر و نه دختر اولاد پیدا نمی کند محققا او هم دانا است و هم قدرت دارد هر که را هر چه صلاح داند باو عطا میکند.

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خالق جمیع آنهاست که میفرماید:

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- انعام آیه 14 و نیز میفرماید قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- ابراهیم آیه 11- و بسیاری از آیات دیگر و معنای فطر پیدایش بی سابقه است و این آیات دلالت دارد بر مجعولیت حدیثی که نقل میکنند که خدا پیش از آدم آدم دیگری خلق کرده و هکذا الی غیر النهایة.

یَخْلُقُ ما یَشاءُ هر چه مشیتش تعلق بگیرد موافق حکمت و صلاح بمقتضای عدل.

یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً بسیاری از زنها فقط دختر زایش میکنند بلکه این در کلیه حیوانات هم جاری است فقط ماده می زایند.

ص: 510

وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ بسیاری فقط پسر زایش میکنند و هم چنین در حیوانات نر می زایند.

أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً که اکثریت با این دسته است که هم پسر هم دختر پیدا میکنند چه در انسان و چه در حیوانات.

وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً که اصلا اولادش نمیشود اینهم بسا از طرف زوج است و بسا از ناحیه زوجه و تمام در تحت قدرت الهی است و غیر از او احدی خبر ندارد مگر بوحی الهی که میفرماید از علوم مختصه بخود. وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ- لقمان آیه 34- إِنَّهُ عَلِیمٌ میداند صلاح هر بنده چیست.

قَدِیرٌ قدرت دارد بر آنچه بخواهد إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ و بکل شی ء علیم.

[سوره الشوری (42): آیه 51] .... ص : 511

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51)

و نیست از برای بشر اینکه خداوند با او تکلم فرماید مگر بوحی در قلب او یا از پشت حجاب ایجاد کلام کند یا بفرستد رسولانی از ملائکه پس باو وحی رسانند باذن خدا آنچه بخواهد محققا او علیّ و حکیم است.

توضیح: کلام الهی مثل سایر مخلوقات اوست که باراده ایجاد میفرماید و چون کلام از مقوله اعراض است احتیاج به محل و معروض دارد و محل او یا قلب انسان است که اخطار در قلب میکند یا بدون واسطه ملک یا بواسطه و بسا در غیر انبیاء تعبیر به الهام میکنند و یا ایجاد در جسمی میکند مثل تکلم با موسی که از شجره صدا بلند شد یا ایجاد در هوا میکند یا در لوح محفوظ یا در رؤیا بنظر می آورد مثل

ص: 511

رؤیای ابراهیم و یوسف یا ملائکه بصورت بشری یا صورت ملکی نازل میشوند لذا میفرماید:

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ که بشر بتواند با خدا تکلم کند، و قابلیت ندارد خدا با او تکلم فرماید مگر انبیاء که لیاقت این موهبت را داشته باشند.

إِلَّا وَحْیاً که در قلب او ایجاد فرماید بدون واسطه ملک یا بواسطه ملک.

أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ یعنی بدون مشاهده زیرا خداوند جسم و صورت ندارد که بتوان مشاهده کرد فقط آثار قدرت او را مشاهده میکنند مثل تکلم با موسی و یا پیغمبر اکرم لیلة المعراج.

أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا مثل جبرئیل روح الامین که امین وحی الهی است.

فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ آنهم یا در قلب انبیاء چنانچه میفرماید قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ- بقره آیه 91- و میفرماید در وصف قرآن وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ- شعراء آیه 193 تا 196- یا بصورت ملکی یا بشری مثل ملائکه که بر حضرت ابراهیم و لوط و داود و هاروت و ماروت و بصورت دحیه کلبی بر رسول محترم وارد شدند.

إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ علی است از اینکه تماسی بگیرد با بشر و مرئی شود علوا کبیرا، حکیم است که تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت و درست و بجا و بموقع است لذا میفرماید:

ص: 512

[سوره الشوری (42): آیه 52] .... ص : 513

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (52)

و همین نحو ما وحی فرمودیم قرآن مجید را بسوی تو روح را بامر پروردگار نبودی بدانی چیست کتاب و چیست ایمان و لکن قرار دادیم قرآن مجید را. نوری که هدایت میکنیم به آن نور که قرآن باشد هر کس را که بخواهیم از بندگان خود و محققا شما هر آینه هدایت میکنی بسوی صراط مستقیم این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین هم در حیص و بیص افتاده اند و ظواهر آیه با قواعدی که در دست ما است از آیات و اخبار سازش ندارد چنانچه مکرر ذکر شده در مراتب نزول قرآن که اول مرتبه نزولش بر نور مقدس نبی (ص) بود در عالم انوار و آیه شریفه وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ- طه آیه 113- دلالت بر اینموضوع دارد که قبل از وحی میدانست قرآن را و اینکه فرمود

کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین

و اینکه قبل البعثة بدین خود بود و تابع انبیاء سلف نبود و این با جمله (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ) سازش ندارد و در اخبار ائمه بیانی از این جهت نشده و از آن طرف وسیله دست عامه میشود که میگویند العیاذ پیغمبر قبل البعثة مشرک بوده یا تابع دین مسیح یا دین ابراهیم بوده و ما ناچاریم قبلا بمقدمه ای تذکری بدهیم سپس شروع به تفسیر کنیم و آن اینست مکرر گفته شده که در اخبار داریم که اول چیزی که خداوند خلق فرمود نور مقدس پیغمبر اکرم بود چنانچه از خود حضرت است که میفرماید

(اول ما خلق اللَّه نوری)

سپس خدا دوازده حجاب آفرید و این نور را در آن دوازده حجاب سیر داد و در هر حجابی

ص: 513

ذکری داشت در حجاب اول دوازده هزار سال در حجاب دوّم یازده هزار سال و هکذا در سایر حجب تا حجاب دوازدهم هزار سال، و اسامی حجابها را ذکر فرموده حجاب الرفعه حجاب النبوه حجاب الشفاعه و هکذا سپس عرش را آفرید و این نور را در عرش قرار داد هفت هزار سال تا خداوند آدم را خلق فرمود و در صلب آدم قرار داد و سیر داد در اصلاب طاهره و ارحام مطهره و نیز از آن حضرت است که فرمود

(کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین)

و از آن حضرت است که فرمود

(آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیمة)

و اخباری که اشباه این خاندان در عرش بود و آدم بتعلیم جبرئیل خدا را به آنها قسم داد توبه او قبول شد و از این نوع اخبار بسیار داریم مراجعه کنید بمجلد ششم بحار و سایر کتب اخبار در بیان فضائل آن حضرت بناء علی هذا می گوییم:

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ یعنی همین نحوی که بوحی بوده یا از وراء حجاب یا ارسال رسول وحی فرستادیم بسوی تو.

رُوحاً مِنْ أَمْرِنا جبرئیل بوده یا ملک دیگری که اعظم ملائکه است چنانچه در اخبار است که همین روح برای ما ائمه هم هست تا اینجا کلام تمام شد که مجرد تشبیه بود که همین نحوی که با انبیاء سلف بود طریق تکلم الهی با شما هم هست و جمله: (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ) جمله مستقله است دلالت ندارد که قبل از ارسال ملک نمی دانستی «ما کنت» فعل ماضی است ممکن است مراد در همان موقع که نور مقدس تو را آفریدم خالی از هر گونه کمالی بودی چون ممکن از خود هیچ ندارد هر چه دارد به افاضه حق است (الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس و له من علته ان یکون

ص: 514

ایس) ولی قابلیت افاضه جمیع کمالات را داشت خداوند در همان عالم نورانیت جمیع کمالات را بوجود مقدس او افاضه فرموده قبل از افاضه او هیچ نداشت چنانچه در اخبار داریم که فرمود

(سبحنا و سبحت الملائکة و هللنا و هللت الملائکة- الحدیث).

وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا ظاهرا مرجع ضمیر جعلناه قرآن است که میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ- اسراء آیه 9- و مراد من نشاء کسانی هستند که قابل هدایت باشند که قساوت قلوب آنها را نگرفته باشد و کبر و نخوت و هوای نفسانی چشم قلب آنها را کور نکرده باشد و گوش قلب آنها باز باشد البته حجج الهیّه و آیات بینات در آنها اثر میگذارد و نور ایمان تابش میکند و به شرف اسلام مشرّف میشوند و به این آیات قرآنی هدایت میشوند.

وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ صراط مستقیم صراطی است که هیچ گونه اعوجاجی در آن نباشد نه از طرف افراط و نه از طرف تفریط چه در عقائد باشد که نه غلوّ کنند در حق انبیاء مثل نصاری در حق مسیح و یهود در حق عزیر و نه بدعتی در دین گذارند و نه گرفتار شبهات سوفسطائیه شده باشند و نه در طرف تفریط که ضروریات دین را منکر شوند و نسبت بمعرفت الهیّه و شئونات انبیاء و ائمه هدی و خصوصیات معاد کوتاهی کنند و چه در اخلاق و حد افراطش کبر و نخوت و عجب و اسراف و تبذیر و تضییع مال و غیر اینها و چه در حدّ تفریط ذلت و خفت و یأس من روح اللَّه و قنوط و بخل و چه در امور دنیویه نه غرق دنیا و نه

ص: 515

ترک دنیا بالکلیه و هکذا و بالجمله حد وسط نه زیاد روی و نه کوتاهی که دین مقدس اسلام حاوی تمام اینهاست و از آن صراط مستقیم.

[سوره الشوری (42): آیه 53] .... ص : 516

صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ (53)

صراطی است که خداوند متعال تعیین فرموده و انبیاء خبر دادند و مورث قرب بدرگاه الهی و نیل سعادت و نجات از مهالک دنیوی و اخروی و وصول به رحمت و تفضّلات الهی.

الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر به «ما» دون «من» برای شمول ذوی العقول مثل ملائکه و جن و انس و غیر ذوی العقول از کرات جویّه و حیوانات و نباتات و جمادات و غیر اینها باشد بالجمله سرتاسر ممکنات.

أَلا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ بازگشت تمام بسوی اوست.

هذا آخر ما اردنا بتوفیق اللَّه و تأییده فی تفسیر سورة المبارکة الشوری المسمی بحمعسق و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة، و و السلام علی صادر الاول و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سوره الزخرف و بقیة السور بتوفیق اللَّه و تاییده و اعانه بقیة اللَّه فی ارضه و انا العبد الحقیر السیّد عبد الحسین المدّعو بالطیّب.

ص: 516

جلد 12

مشخصات کتاب

سرشناسه :طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 12

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت :این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر:اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع :تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

سوره زخرف .... ص : 1

اشاره

مشتمل بر 89 آیه- مکی بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه الواحد الاحد الصمد و الصلاة و السلام علی رسوله و آله بلا أمد و لا عدد و اللعن علی اعدائهم من الان الی الابد.

[سوره الزخرف (43): آیات 1 تا 2] .... ص : 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (2)

الکلام فی فضلها: از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت باقر (ع) فرمود:

«من ادمن من قراءة حم الزخرف آمنه اللَّه فی قبره من هوام الارض و ضغضغة «1» القبر حتی یقف بین یدی اللَّه عز و جل ثم جاء حتی یدخله الجنة».

و از خواص القرآن مرسلا از رسول اللَّه (ص):

«من قرء هذه السورة کان ممن یقال یا عباد لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون و من کتبها و شربها لم یحتج الی دواء یصیبه لمرض- الحدیث».

حم از رموز قرآنی است.

وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ و او قسم است یعنی قسم به کتاب که قرآن است که از اسامی معروفه آن کتاب است که جزو کتب اربعه است: تورات، زبور انجیل، قرآن. چنانچه مدرک اخبار اهل بیت نزد شیعه که حاوی اخبار است کتب اربعه متقدمین: کافی، من لا یحضر الفقیه، تهذیب و استبصار. و کتب اربعه متأخرین:

وسائل، وافی، بحار و مرآت العقول. و سایر کتب اخبار.

تنبیه: این علماء اخبار تمام همّ آنها بر جمع آوری اخبار بوده که از اصول اربعمائة اصحاب ائمه اخذ کرده و مبوّب فرمودند و اما تمییز بین صحیح و موثق و مسند و مرسل و مقطوع و ضعیف در عهده مجتهدین است، و علماء رجال هم حالات روات را دست آورده در علم رجال ضبط شده بالجمله قدر مجتهدین خود و علماء شیعه را بدانید که چه اندازه زحمت کشیده و اینها را در دسترس شیعه قرار داده و احکام را بیان فرموده و در کتب نوشته مثل محقق علامه 1- و لعل المنقول هکذا و ضغطة.

ص: 2

فخر المحققین، محقق کرکی شهیدین، صاحب ریاض، مستند جواهر، متاجر و غیر اینها از کتاب استدلالیه و بجمیع لغات فتاوی خود را در دسترس شیعه قرار داده و چه اندازه عمر عزیز خود را صرف این قسمت ها نموده شکر اللَّه سعیهم و اعلی- اللَّه مقامهم و حشرهم اللَّه مع ائمتهم که می فرماید: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ- الایة- اسراء آیه 73- لکن امروز در نظر بسیاری از متجددین با ضلال مضلین علماء شیعه را بدترین افراد بشر می دانند چنانچه در اخبار خبر از امروز دادند و فرمودند:

«سیئاتی زمان یفرون من العلماء فرار الغنم من الذئب».

الْمُبِینِ که قرآن مبیّن جمیع عقائد و اخلاق و احکام و قصص ماضین و اخبار غیبی است و مواعظ و نصایح لکن بشرط اخذ از ائمه اطهار.

[سوره الزخرف (43): آیه 3] .... ص : 2

إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3)

محققا ما قرار دادیم این کتاب مبین را قرآن بلسان عرب باشد که شما تعقل کنید.

إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا که رسول ما بر شما قرائت فرماید به لسان عربی فصیح بلیغ که تمام فصحاء و بلغاء زبردست عاجز باشند از آوردن مثل آن بلکه مثل ده سوره آن بلکه مثل یک سوره آن و لو با جن و انس همدست شوند که می فرماید قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً- اسراء آیه 90- و میفرماید: أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- هود آیه 15- و میفرماید وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- بقره آیه 21- و جهات معجزه بودن قرآن را ما در مجلد اول این تفسیر در مقدمات بیان کرده ایم مراجعه کنید.

لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ باید و باشد تعقل کنید، تعقل عقل را به کار زدن است و از او بهره برداشتن و عقل لطیفه ربانی است و جوهر ملکوتی است و موهبت الهی است که خداوند تبارک و تعالی به انسان افاضه فرموده که بمنزله آینه است که در آن حقایق امور مشاهده می شود، خوب و بد، نفع و ضرر، خیر و شر، سعادت و شقاوت، حسن و قبح، نجات و هلاکت و تعقل بکار زدن عقل است و رفتن

ص: 3

شرائط بسیاری دارد:

اولا محتاج به چراغ علم است با تاریکی جهل درک نمی کند.

و ثانیا باید چشم قلب کور و کر و لال نباشد به کبر و عناد و عصبیت و نخوت و سایر صفات خبیثه که می فرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ- بقره آیه 166.

و ثالثا باید در چشم عقل بسته نباشد بهواهای نفسانی و حب شهوات و غرق محبت دنیا که باید دعا کند

«اللهم اخرج حب الدنیا عن قلبی».

و رابعا روی آینه قلب که عقل باشد سیاه نشده باشد بکثرة معاصی وای بحال کسی که تمام این موانع اربعه را داشته باشد چگونه می تواند تعقل کند.

[سوره الزخرف (43): آیه 4] .... ص : 3

وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4)

و محقا این قرآن در ام الکتاب در نزد ما هر آینه علیّ است و حکیم.

وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ که لوح محفوظ است چنانچه میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ- بروج آیه 21 و 22- و نیز می فرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ- واقعه آیه 76 الی 79- و مکرر ذکر شده که از برای خداوند دو لوح است. لوح محفوظ که در او ثبت شده آنچه در عالم وقوع پیدا می کند و قابل تغییر نیست و بوجوه و اعتبار تغییر پذیر نمی شود و ممکن است ملائکه و انبیاء و ائمه هدی مشاهده کنند و مسّ نمایند و مطلع شوند که می فرماید إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ- مطففین آیه 18 الی 21- و لوح محو و اثبات که بوجوه و اعتبار تغییر می کند و احدی جز ذات اقدس او اطلاع بر آن ندارد که بهر دو لوح اشاره دارد آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ- رعد آیه 39- و لوح محفوظ را ام الکتاب فرموده برای اینکه تمام کتب آسمانی و صحف انبیاء سلف و تمام دستورات و وقایع در او ثبت است.

لَدَیْنا در پیشگاه عظمت پروردگار.

لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ اما علوّ رتبه او برای این است که خداوند ابتداء تمام مقدرات؟؟؟ ائمه هدی دارند از آنجا اخذ

ص: 4

شده و حکیم است چون تمامش موافق حکمت و مصلحت است و در اخبار بسیاری داریم که تفسیر شده به وجود مبارک امیر المؤمنین و آنچه بنظر می آید و اللَّه العالم اینکه آنچه در لوح محفوظ است در لوح سینه امیر المؤمنین ثبت است چنانچه خود آن حضرت اشاره فرمود به سینه مبارکه خود و فرمود

«ان هاهنا لعلما جما»

و فرمود اگر نبود آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ هر آینه خبر می دادم از آنچه واقع می شود تا دامنه قیامت. و فرمود:

«لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا».

[سوره الزخرف (43): آیه 5] .... ص : 4

أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (5)

آیا پس از اینکه ما بر فرض صرفنظر می کردیم از شما ذکر را و مهمل می گذاشتیم شما را چون شما قوم اسراف کننده اید.

مفاد آیه شریفه اینکه نزول ذکر که قرآن باشد و ارسال رسول و بیان احکام با نبودنش بر شما تفاوتی نمی کرد بود و نبودش یکسان بود زیرا خردلی در شما تأثیر نداشت زیرا شما قومی هستید که اسراف می کنید فقط ارسال رسول و نزول قرآن و بیان احکام برای اتمام حجت است که فردای قیامت نگوئید که می فرماید وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی ط آیه 134.

أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ ضرب ذکر چون متعدی به کلمه عن ذکر شده بمعنی ترک ذکر است یعنی از شما ذکر را برمی داشتیم و بیان نمی کردیم.

صَفْحاً صرفنظر می کردیم نه رسول می فرستادیم و نه قرآن نازل می کردیم و نه احکام جعل می نمودیم.

أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ اسراف در کفر و شرک و معاصی که بحدی زیاد روی کرده اید که دیگر قابل برگشتن نیستید و هدایت نمی شوید زیرا اسراف بمعنی زیاده روی است و کفر و شرک و معاصی و طغیان و کبر و نخوت اگر کوتاه باشد و لو از جاده مستقیم خارج است لکن اگر متنبه شود می شود برگردد و خود را به جاده مستقیم برساند و اما اگر دوری آن از حد گذشت دیگر امکان رجوع ندارد بودن هادی و اسباب هدایت هر چه فراهم شود تأثیر نمی کند و حال تنبّه بر او پیدا نمی شود بالاخص

ص: 5

برای کسانی که این راه ضلالتی که در پیش گرفته تصور می کند راه مستقیم است و راه هدایت است که این را جهل مرکب می نامند که نمی داند و نمی داند که نمی داند و خیال می کند که می داند:

هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند

[سوره الزخرف (43): آیه 6] .... ص : 5

وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (6)

و چه بسیار فرستادیم از انبیاء در امم ماضیه.

که معروف صد و بیست و چهار هزار بودند که یک قسمت آنها را خداوند در قرآن مجید بیان فرموده و یک قسمت زیادی از آنها را ذکر نفرموده چنانچه می فرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ- مؤمن آیه 78.

سؤال: چرا حالت اینها را بیان فرموده و دیگران را بیان نکرده.

جواب: این مقدار که بیان فرموده کافی بر اتمام حجت و تنبه بوده و ما زاد بر این فائده نداشته بعلاوه بقیه انبیاء تابع این مذکورین بودند از پس از آدم تا زمان نوح تابع آدم بودند و هکذا و بعلاوه اگر خداوند می خواست شرح حال هر یک یک آنها را بیان کند بقول مولوی «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» از فصاحت و بلاغت خارج می شود و ملالت می آورد لذا بطور خلاصه می فرماید:

وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ بعلاوه بسیاری از انبیاء مأمور به دعوت نبودند و مقام رسالت نداشتند.

[سوره الزخرف (43): آیه 7] .... ص : 5

وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (7)

و نمی آمد امم ماضیه را از پیغمبری مگر آنکه بودند به او استهزاء می کردند.

این آیه برای تسلیت خاطر مبارک پیغمبر اکرم است که اگر این کفار و مشرکین شما را استهزاء می کنند این شتر در خانه تمام انبیاء خوابیده بود چه اندازه نوح را استهزاء کردند و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی و عیسی و غیر اینها را ساحر، مجنون کذاب، مفتری، جاهل و امثال اینها گفتند و چه اندازه اذیت کردند که بطور کلی یکی از آنها نبود که گرفتار این نوع بلیات نباشد زیرا نکره در سیاق نفی افاده عموم میکند که می فرماید وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ

ص: 6

یَسْتَهْزِؤُنَ

[سوره الزخرف (43): آیه 8] .... ص : 6

فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضی مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (8)

پس ما هلاک کردیم شدیدترین از آنها را از حیث قدرت و شوکت و قوت و ثروت و مکنت و عدّه و عدّة و گذشت قضایای پیشینیان.

فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً مثل عاد و ثمود و قوم نوح و فرعون و فرعونیان مثل نمرود و شداد و امثال اینها چنانچه می فرماید وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی النجم آیه 51 الی 54.

وَ مَضی مَثَلُ الْأَوَّلِینَ در بسیاری از سور قرآنی شرح حال هر یک از آنها را مبسوطا یا اشارة بیان فرموده و مع ذلک این کفار و مشرکین و فساق و فجار و ضالین و مضلین و غلات و ناصبین و مخالفین متنبه نمی شوند و بخود نمی آیند باشد تا طعم عذابهای آنها را بچشند.

[سوره الزخرف (43): آیه 9] .... ص : 6

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (9)

و هر آینه اگر از کفار و مشرکین سؤال کنی کیست آنکه خلق نموده آسمانها و زمین را هر آینه می گویند خلق کرده آنها را عزیز قادر متعال علیم از روی علم و حکمت.

در بسیاری از آیات این نحوه سؤالات و اجوبه ذکر شده و اعتراف کفار و مشرکین که خالق تمام آنها خداوند متعال است چون می دانند بالحس و الوجدان به اینکه آلهه آنها قدرت بر خلقت مورچه ندارند چه رسد بخلقت این عالم بالا طبقات آسمانها و شمس و قمر و کواکب که کرات جویّه است که با هزار برابر کره زمین است و آنچه در آنهاست از ملائکه و غیر آنها که مکرر بیان شده مثل جنة المأوی، سدرة المنتهی، بیت المعمور، لوح، قلم، عرش، کرسی و خلقت زمین با اینهمه حیوانات و اشجار و فواکه انسان، جن، حبوبات، معادن و غیر اینها البته.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ناچار لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ که قادر

ص: 7

بر کل شی ء و قاهر بر آنها الْعَلِیمُ که تمام از روی حکمت و صلاح خلق شده.

تنبیه: بسیار عجیب است از طبیعی که می گوید اینها بخودی خود به اقتضای طبیعت موجود شده.

جواب: طبیعت کجا بود و این اقتضا را از کجا پیدا کرد و اعجب از اینها مفوضه هستند مثل اهل تصوف و عرفا و غلات و بعض شعراء که در حق ائمه می گویند امر خلق و رزق به اینها تفویض شده اینها خلق می کنند و روزی می دهند و منکر توحید افعالی هستند و به اخبار ضعیفه یا مؤوله استشهاد کردند با اینکه این اخبار اشاره دارد یا مؤول است به اینکه بطفیل وجود اینها خداوند خلق فرموده و بعبارت دیگری اینها علت غایی موجودات هستند نه علت فاعلی و اعجب از اینها حکماء قدیم هستند که می گویند خدا علت است و یک معلول بیشتر ندارد و آن عقل اول است و سلب اختیار و قدرت و علم می کنند و از این جهت عالم را قدیم می دانند زیرا انفکاک معلول از علت محال است و عقول طولیه و عرضیه قائل هستند و عقل عاشر را کدخدای عالم می دانند و غیر این از مزخرفات.

[سوره الزخرف (43): آیه 10] .... ص : 7

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)

خداوند عزیز علیم آن خدایی است که قرار داد برای شما زمین را بمنزله گهواره و قرار داد در آن زمین راهها و جاده هایی برای شما باشد که قبول هدایت کنید و هدایت شوید.

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً این کره زمین با این همه کوه ها و مخلوقات روی زمین با کره آب که سه ربع کره زمین را احاطه کرده در وسط هوا نگاه داشته بدون اینکه ستونی داشته باشد و بجایی وصل شده باشد و مثل گهواره که حرکت می کند دور خود در ظرف بیست و چهار ساعت تشکیل شب و روز می دهد و دور کره خورشید می چرخد در ظرف یک سال شمسی و تشکیل فصول می دهد.

وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا که از هر نقطه زمین بهر نقطه دیگر بخواهید سیر کنید بتوانید اگر کوه ها وصل بیکدیگر بود سدّی می شد برای شما و قدرت بر حرکت نداشتید مگر مثل امروز که بتوانید با طیاره حرکت کنید و بهر شهر و قریه

ص: 8

و قصبه بخواهید بروید جاده باز است اگر گودال عمیقی بود مثل خندقی که می کندند که از آن طرف به این طرف نتوانند سیر کنند از بسیاری از منافع محروم می شدید.

لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ احتمال دو معنی دارد یکی آنکه بتوسط سبل راه پیدا کنید و واصل شوید به مقاصد خود و استفاده کنید، دیگر آنکه در این آیات قدرت هدایت شوید به دین حق و به توحید خداوند و نفی شرک.

[سوره الزخرف (43): آیه 11] .... ص : 8

وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (11)

و خداوند آن خدایی است که نازل می فرماید از طرف بالا آب را بمقدار معین پس به آن آب زنده می کنیم و برمی گردانیم شهرها و بلادهای مرده را و همین نحو شما پس از مردن بیرون آورده می شوید.

وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ مراد از سماء طبقات سماوات سبع نیست بلکه مراد از طرف بالای سر است که اصلا لغت سماء از سموّ است بمعنی علوّ و رفعت مقابل دنوّ و ضعة و آسمان ها را هم سماوات گفتند به اعتبار رفعت و علوّ آنها است زیرا ابرها بالای سر می آیند بتوسط بادها و از هم شکافته می شوند و مواد مائیه آنها بر زمین نازل می شود.

فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً نشور بمعنی خروج است چنان که یوم القیمة را یوم- الحشر و النشر می گویند زمین هایی که مرده اند در فصل خزان و خالی از گیاه هستند بواسطه نزول باران از مرده بودن بیرون می آیند و زنده می شوند و این دلیل بر قدرت پروردگار است که هم می میراند و هم زنده می کند چنانچه می فرماید فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ آیه 49. و میفرماید: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَی الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ فصلت آیه 39.

کَذلِکَ تُخْرَجُونَ همین نحو که شما مرده و پوسیده و ریسیده شده اید خداوند شما را زنده می کند و از قبورتان بیرون آورده میشوید. در بعض آیات بفعل معلوم تعبیر فرموده که می فرماید خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ قمر آیه 7- و غیر اینها. و در اینجا بفعل مجهول تعبیر فرموده که

ص: 9

شما را از قبور بیرون می کنند مثل اینکه نمی خواهند از قبور بیرون بیایند بجبر و عنف آنها را بیرون می کنند چنان که می فرماید قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا- یس آیه 52- و در اخبار دارد و از آیات هم استفاده میشود که ملائکه عذاب با غل ها و سلاسل می آیند و آنها را از قبر بیرون می کنند و رو بجهنم میبرند که می فرماید إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 73.

[سوره الزخرف (43): آیه 12] .... ص : 9

وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ (12)

و خداوند آن خدایی است که خلق فرمود از جمیع اصناف و انواع حیوانات زوج نر و ماده و جعل فرمود برای شما کشتی ها و آنچه که بر آنها سوار شوید.

وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها زوج زوج کل آن ازواج را چه جن و انس و طیور و بهائم و حشرات و جراثیم و حیوانات دریایی باشند که حکماء جدید گفتند که بتوسط تلسکوپ ها کشف کردند که حیوانات ریز در نطفه خداوند خلق فرموده در نطفه مرد ذکور هستند و در نطفه زن اناث و این دو نطفه موقعی که در رحم مخلوط یکدیگر می شوند این حیوانات ریز یکدیگر را می خورند تا باقی بماند یک یا دو و یا زیادتر مثل بعض حیوانات کلاب و هرة و امثال آنها بسا تا هفت یا زیاده اگر آن باقی مانده از نطفه مرد است ذکر بدنیا می آید و اگر از زن است انثی و اگر از هر دو ذکر و انثی.

وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ فلک برای سیر در دریا و انعام مثل حمار و بغول و فرس و جمال و امثال آنها برای سیر در زمین.

ما تَرْکَبُونَ که بر آنها سوار شوید و خود را به مقصد برسانید.

[سوره الزخرف (43): آیه 13] .... ص : 9

لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (13)

برای اینکه چون قرار گرفتید بر گرده او پس از قرار یاد آورید نعمت پروردگار خود را زمانی که استقرار نمودید بر او و می گویید منزه است آن خداوندی که مسخر فرمود برای ما این را و نبودیم ما از برای او توانا و متمکن از تسخیر

ص: 10

او و رکوب آن.

لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ استوی با رکوب تفاوت دارد رکوب فعل بنده است یعنی سوار شدن. استوی قرار گرفتن پس از سوار شدن بر ظهر آن چنانچه در حق نوح ابتداء می فرماید فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ- الی قوله تعالی- فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ- الآیة- مؤمنون آیه 28 و 29- و ضمیر «ظهوره» به مرکوب برمی گردد چه فلک باشد و چه انعام زیرا ظهور جمع و مرکوب اسم جنس است لذا مفرد ذکر فرموده بمناسبت اینکه بر ظهر تمام نمی شود استوی پیدا کرد بر هر فردی از آنها.

ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ که خداوند تبارک و تعالی چه تفضلی فرموده که کشتی را روی آب قرار داده که فرو نرود در آب و انعام را با این قوه و قدرت که می توانستند انسان را بدرند و پامال کنند تسلیم انسان قرار داده.

إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ چون بر او قرار گرفتید و مستقر شدید.

وَ تَقُولُوا باید بگوئید.

سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا مشار الیه مرکوبی است که بر او قرار گرفتید.

وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ متمکنین و قادرین و مقرین.

[سوره الزخرف (43): آیات 14 تا 15] .... ص : 10

وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (14) وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (15)

و محققا ما به سوی پروردگار خود بازگشته گانیم.

اقرار به معاد و فناء دنیا و نزول موت و زوال حیات که متذکر شوید که این قدرت و توانایی که خداوند به شما عنایت فرموده همیشگی نیست زوال و فنا دارد پس از موت هیچگونه قدرتی ندارید و هیچ چیز مسخر شما نیست و بازگشت شما به سوی پروردگار شما است اجمالا انسان در هر حالی که نعمتی به او عنایت شده باید مغرور نشود و تصور نکند که این نعمت برای او دائمی است و متذکر زوال آن نعم باقیه و دائمیه برآید زیرا دنیا دار زوال و فناء و الاخرة دار بقاء و ثبات لکن هیهات که ما بفکر آخرت بیفتیم و دنیا را دار ممر بدانیم و آخرت را دار مقرو بگوئیم وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ

ص: 11

و قرار دادند از برای خدا از بندگان او نصیبی و سهمی محققا انسان هر آینه ازدیاد در کفر می کند بطور وضوح و علنا آشکارا.

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً دو نحوه تفسیر کردند:

یکی در قسمت الوهیت مثل ملائکه و عیسی و غلات در حق ائمه علیهم السلام که آنها را الهه قرار دادند و جزء را بمعنی نصیب گفتند و عیسی و عزیر را ابن اللَّه بلکه آدم را ابن اللَّه گفتند بلکه طایفه یهود و نصاری خود را ابناء اللَّه گفتند چنانچه می فرماید وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ- مائده آیه 11- و یکی در قسمت اموال که یک قسمت برای خدا قرار دادند و یک قسمت برای آلهه چنانچه می فرماید وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ- انعام آیه 137- و لکن تفسیر اول اظهر بلکه ظاهر است.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ کفور زیادتی در کفر است آنهم آشکارا و علنی زیرا کفر اقسام زیادی دارد. اما نسبت بخدای متعال یا شریک بر او قرار دهند به اقسام شرک شرک در ذات یا صفات یا افعال یا در عبادت یا در نظر یا قائل به تجسّم شوند و خدا را جسم بدانند یا از برای او بنات و بنین قرار دهند. و اما نسبت به انبیاء انکار یکی از آنها موجب کفر است و نسبت هایی که به انبیاء داده اند یا بدعتی در دین گذارند یا انکار ضروری دین کنند یا ناصب و عدوّ خاندان نبوت باشند یا در حق آنها یا انبیاء غلو کنند یا نسبت به قرآن مجید جسارت کنند بلکه بسیاری از معاصی موجب کفر می شود یا در حکم کافر محسوب می شوند ولی اعلا مراتب کفر، کفر باللّه است و بالجمله دین حق یکی است و دین باطل هزار.

[سوره الزخرف (43): آیه 16] .... ص : 11

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (16)

آیا گرفته است از آنچه خلق می فرماید دخترانی و برگزید شما را به پسران.

بسیار غریب است که ملائکه را دختران خدا می دانند که بر خدا دختر قائلند با اینکه مشرکین دختر را بسیار بد می دانند و پسر را بسیار عزیز چنانچه در بسیاری از آیات این معنا را بیان فرموده أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی

ص: 12

- النجم آیه 21 و 22- و غیر اینها از آیات.

[سوره الزخرف (43): آیه 17] .... ص : 12

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (17)

و زمانی که بشارت دهند یکی از آنها به آنچه مثل زده اند از برای خدای رحمن که دختر پیدا کرده ای که می گویند ملائکه دختران خدا هستند صورت آنها سیاه می شود و او سر به زیر می گردد آن قدر این مشرکین حجاز مخصوصا اهل مکه دختر را بد می دانند و حال آنها تغییر می کند که بسا آنها را زنده زیر خاک می کنند یا به یک حال بدی بسختی آنها را نگاه می دارند و این عقیده هنوز در عرب جاهلیت که اگر به کسی از آنها بگویند فلانی شوهر دختر شما است یا شوهر خواهر شما است بسیار متغیّر می شود.

چنانچه خداوند می فرماید وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ- نحل آیه 60 و 61- و بالعکس اگر زنی پسری آورد و لو از زنا باشد کسانی که با او زنا کردند هر کدام مدعی می شوند که این پسر از من است و بسا در موضوع او با هم جنگ و زد و خورد می کنند چنانچه در موضوع زیاد چون مادرش از زنان ذات الاعلام بود پدرش معلوم نشد کیست که می گفتند زیاد بن ابیه حتی عمرو عاص در مجلس معاویه حضور جماعتی گفت که من در جاهلیت زنهای زانیه بسیار داشتم روزی ابو سفیان از سفر آمد نزد من و گفت یک زانیه بر من بیاور گفتم من فعلا جز سمیّه کسی را ندارم گفت او را نمی خواهم چون دهانش متعفن است گفتم من غیر او را ندارم ناچار راضی شد و رفت نزد او و چون برگشت دیدم قطرات منی از عورتش می ریزد فورا معاویه برخاست و گفت زیاد برادر من است و دست زیاد را گرفت و برد در حرمسرای خود و بدخترانش گفت این عموی شما است و بشما محرم است و همچنین در حق عبید اللَّه که چهل نفر مدعی شدند که ما نزد مرجانه رفته ایم و این پسر از ما است بالاخره راضی شدند که اشخاص قیافه شناس بیایند و تشخیص دهند که این شباهت به کدام دارد آمدند و گفتند به هیچ کدام شما شباهت ندارد فقط انگشت ابهام پای او شبیه به زیاد است

ص: 13

زیاد او را گرفت شد ابن زیاد.

[سوره الزخرف (43): آیه 18] .... ص : 13

أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (18)

و کسی که نشو و نما در حلی و زینت کرده او در مخاصمه و اقامه حجت نمی تواند بیان کند و از عهده برآید.

این آیه شریفه را سه نحوه تفسیر کرده اند:

یکی: مراد از أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ نساء باشند که همان بنات هستند و مراد از حلیة زیور بطلا و حریر که بر زنها جایز است خود را بآنها زینت کنند و بر رجال حرام است و لکن امروز بسیاری از جوانهای ما بند ساعت طلا در دست می کنند و حلقه طلا در انگشت و بدانند که این یک معصیت دائمیه است یعنی آن به آن یک معصیت است در یک شبانه روز هزارها معصیت می شود چه رسد در سال و سالها بعلاوه اگر اهل نماز باشند نماز در آن هم باطل است و همچنین لباس حریر یعنی ابریشم و مراد از وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ برای این است که نظر به ضعف بیان این بنات نمی تواند حجت خود را بیان کنند که با پدران قسی القلب که ما چه گناهی داریم که ما را زنده زیر خاک می کنند یا با کراهت و اهانت با ما رفتار می کنند و این تفسیر مناسب با آیات قبل است.

تفسیر دوم اینکه مراد اصنام و آلهه آنها است که آنها را بجواهرات و طلا و حلی و حلل زینت می کنند و اینها قدرت بر تکلم و اقامه حجت بر الوهیت خود ندارند.

تفسیر سوّم راجع به قضایای فرعون و موسی است چون فرعون بر فرش طلاباف می نشست و خود را به جواهرات زینت میکرد این کلام فرعون است که من با این همه حلی و جواهرات نشو و نما کرده ام و ضمیر هو بموسی برگردد که زبانش لکنت دارد و از عهده بیان برنمی آید و این تفسیر بسیار بعید است چنانچه تفسیر دوم هم بعید به نظر می آید چون تعبیر به من فرموده که از برای ذوی العقول است و اگر مراد اصنام باشد مناسب با ما است نه من.

ص: 14

[سوره الزخرف (43): آیه 19] .... ص : 14

وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ (19)

و قرار دادند این کفار و مشرکین ملائکه را که این ملائکه کسانی هستند که آنها بندگان خداوند رحمن هستند زنها که گفتند ملائکه زن هستند آیا اینها ملائکه را مشاهده کرده اند و آنها را دیده اند زود باشد که نوشته می شود در نامه عمل آنها شهادت آنها و از آنها سؤال می شود که از روی چه مدرکی شهادت می دهید.

این مسئولیت اختصاص به کفار و مشرکین ندارد امروز این دراویش و اهل تصوف و عوام شیعه شمائلی درست کردند که صورت پیغمبر و امیر المؤمنین و صدیقه طاهره که روی صورتش یک پرده سفیدی کشیده شده و صورت حسنین که دامن پیغمبر نشسته اند و صورت جبرئیل با دو بال بصورت زنها بالای سر آنها پرواز می کند فردای قیامت از آنها سؤال می شود که شما از کجا صورت این پنج تن آل عبا را و جبرئیل و ملائکه را مشاهده کرده اید خدمت آنها مشرف شده اید یا عکس آنها را برداشته اید بخصوص امیر المؤمنین را با سبیل وافر که صوفیها می گویند و بقدری این شمائل ها در نزد آنها اهمیت دارد که اگر یک نفر علماء منع کند او را کافر و مرتد می گویند با اینکه اصلا کشیدن صور ذی روح مورد اشکال است حتی اگر در حجره باشد بعضی نماز در آن حجره را اشکال کردند باری بگذریم.

وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً ملائکه که آنی از عبادت خداوند فتور و ملالتی ندارند که می فرماید وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ- انبیاء آیه 19 و 20- و کلام اینها دو کلمه کفر است یکی آنکه ملائکه را دختران خدا گفتند و یکی آنها را دختر و نساء شمردند.

أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ آیا ملائکه بر آنها بصورت ملکی نازل شدند یا اینها به آسمان رفتند و ملائکه را مشاهده کردند یا پیغمبری و امامی صورت آنها را نشان

ص: 15

داده اند با اینکه در قرآن می فرماید جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ- فاطر آیه 1- و ذکر مثنی و ثلاث و رباع دلیل بر انحصار نیست از باب مثال است و الا بسا ملائکه باشند که هزار بال داشته باشند آنهم با چه بزرگی و عظمت که دارد در خبر که جبرئیل هفت شهر قوم لوط را روی یک بالش نگهداشت تا وقت سحر که خطاب رسید واژگون گردان اصلا با این چشم بشری نمی توان ملک را دید چنانچه رقیب و عتید و حفظه و حاضرین در مجالس مؤمنین و نازلین الی الارض را ما مشاهده نمی کنیم بلکه بسا ملائکه داخل در قلب می شوند و الهام می کنند.

سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ جایی که هر کلامی از زبان خارج شود می نویسند که می فرماید إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 16 و 17- چه رسد به شهادت دروغ آنهم نسبت به خدا و ملائکه.

وَ یُسْئَلُونَ در محکمه عدل الهی فردای قیامت که از تمام اعمال و اقوال و امور نفسیه از عقائد و اخلاق سؤال می شود که می فرماید وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ- و الصافات آیه 24- و می فرماید لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23.

[سوره الزخرف (43): آیه 20] .... ص : 15

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (20)

و گفتند اگر خداوند می خواست ما عبادت اینها را نکنیم ما هم نمی کردیم نیست از برای آنها علمی به این کلام نیستند آنها مگر تخمین و تخرص زنندگان.

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ دو احتمال می رود یکی آنکه بگویند خداوند رحمن امر فرموده و دستور داده که ما عبادت کنیم آلهه خود را از ملائکه و شمس و قمر و اصنام و غیر اینها چنانچه می فرماید وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4- و می فرماید وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها- اعراف آیه 27- احتمال دویم قول جبریه است که می گویند خدا ما را مجبور بعبادت اینها کرده ما باختیار خود عبادت نمی کنیم چون در افعال عباد سه قول است تفویض که انسان مستقل

ص: 16

در افعال است هر چه بخواهد می کند و مشیت الهی در آن مدخلیتی ندارد و جبر که انسان هیچ گونه اختیاری ندارد خداوند او را وادار به فعل می کند و این دو مسلک هر دو کفر است و مسلک سوّم اختیار است که انسان به اختیار خود افعال را بجا بیاورد لکن تا مشیت حق هم نگیرد نمی تواند که فرمودند

«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین».

ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ هیچگونه مدرکی و دلیلی و حجتی بر این دعوی ندارند دعوای بی دلیلی است و منشأ این دعوی:

إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ خیالبافی است و از خطورات شیطانی است که در قلوب آنها تصرف کرده وسوسه می کند چون مکرر گفته شده که این خیالات نفسانی و خطورات قلبی بدون اختیار بغتة در قلب وارد می شود اگر از جانب حق باشد الهام ملکی است که ملائکه بامر الهی در قلب اخطار می کنند و اگر از طرف شیطان است وساوس شیطانی است که شیاطین اخطار می کنند و تمیز بین این دو سه چیز است یکی تأمل و رجوع به عقل که صلاح و فساد او را نشان دهد دیگر عرضه داشتن بر عقلاء و دانشمندان بی غرض و مرض، سه عرضه داشتن بر شرع و دین که اجازه می دهد یا نمی دهد و اگر کسی بخواهد که از این خطرات سوء محفوظ بماند راه ملک را به قلب باز کند به عبادت و ذکر و توجه به حق و استفاده که دیگر شیطان راه پیدا نکند چنانچه میفرماید در خطاب به شیطان إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ- حجر آیه 42- و می فرماید فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ- نحل آیه 100 و 101 و می فرماید إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا- اسراء آیه 67- و می تواند راه ملک را سد کند و شیطان را بر خود مسلط کند و از الهامات ملکی محروم شود بمتابعت شهوات نفسانی و کثرت معاصی و قساوت قلب و سیاهی دل که می فرماید خطاب به شیطان وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً- اسراء آیه 66.

ص: 17

[سوره الزخرف (43): آیه 21] .... ص : 17

أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21)

آیا دادیم به آنها کتابی که از پیش از این قرآن باشد پس آنها بآن کتاب تمسک می کنند و استمساک می نمایند.

کدام کتب سماوی و صحف انبیاء سلف به این معنی دلالت دارد که مدرک آنها باشد بالاخص مشرکین حجاز که نه معتقد بموسی هستند و تورات او و نه بداود و زبور او و نه به عیسی و انجیل او و نه از صحف انبیاء قبل چیزی در دست دارند تمام مدرک آنها شیطان است.

توضیح کلام: ما قطع نظر از قرآن مجید هیچگونه مدرکی از انبیاء سلف نداریم زیرا انبیاء قبل از موسی نه دلیلی بر نبوت و رسالت آنها هست و نه معجزه ای از آنها در دست هست و نه کتابی و اما موسی اگر چه یهود و نصاری معتقد هستند و عیسی را نصاری و کتبی بنام تورات و عهد قدیم و بنام انجیل و عهد جدید در دست دارند لکن از همین کتب آنها رد آنها و کذب این کتب ثابت می شود زیرا سه مرتبه تورات موسی از بین رفته و مشرکین آنها را از بین بردند و از انجیل این چهار انجیل آنها هر یک تکذیب دیگر می کند بعلاوه مشتمل بر یک کفریاتی است که خود دلیل بر بطلان خود است و تفصیل این دعوی را ما در مجلد اول کلم الطیب در بحث نبوت خاصه بیان کرده ایم مراجعه فرمائید.

أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ استفهام انکاری است یعنی همچه کتابی ما نفرستادیم و هیچ نبیی و رسولی همچه خبری نداده که ملائکه اناث و دختران خدا هستند و باید عبادت آنها و سایر آلهه آنها را نمود فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ که اینها مدرک خود قرار دهند.

[سوره الزخرف (43): آیه 22] .... ص : 17

بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22)

بلکه گفتند که ما یافتیم پدران خود را بر این طریقه و روش و ما بر آثار آنها و طریقه آنها هدایت شدگانیم.

منتها مدرک مشرکین همین است که این طریقه که عبادت اصنام و غیر آنها باشد بمیراث از آباء و اجداد ما به ما رسیده و ما دست از دین آبائی و اجدادی

ص: 18

خود برنمیداریم و دین آنها را حق میدانیم و بدین آنها هدایت شده ایم. اقول:

دستگاه شرک از زمان آدم به اغوای شیطان رواج زیادی پیدا کرده که شیطان صور انبیاء را به آنها دستور داده و به دعوی اینکه اینها مقرب درگاه الهی هستند عبادت آنها را بکنید و رفته رفته آن قدر رواج پیدا کرد که در زمان نوح یک دنیا تمام مشرک بودند و فقط حدود هفتاد و کسری بهدایت نوح موحد شدند و پس از آنها باز آن قدر توسعه یافت که در زمان ابراهیم فقط لوط ایمان آورد و پس از آن در زمان هود و صالح و شعیب تا زمان موسی چه اندازه اهمیت پیدا کرد حتی بعد از موسی در بنی اسرائیل مدتها تا زمان عیسی در شرک زیست می کردند حتی بموسی گفتند اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ- اعراف آیه 134 و گوساله پرست شدند و نصاری قائل به تثلیث شدند و هکذا تا زمان حضرت رسالت.

بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ امت در اینجا بمعنی طریقه و مشی است و این دعوی نوعیت دارد اولاد یهود یهودی میشوند اولاد نصارا نصرانی اولاد طبیعی طبیعی اولاد مجوسی مجوس اولاد اهل تسنن سنی اولاد نواصب ناصبی حتی اولاد فرق شیعه تابع آباء خود میشوند اگر این دلیلیت داشته باشد باید تمام مذاهب عالم حق باشد و این تناقض لازم می آید بلکه این دعوی رد خود مدعی می شود زیرا هر فرقه سایر فرق را باطل می داند با اینکه آنها هم همین مدرک را دارند دین را باید از روی دلیل و برهان ثابت کرد و مثل آفتاب بر خود روشن نمود که اگر تمام عالم بر خلاف آن باشند ذره ای در او تأثیر نکند نگاه به یک دیگر نکنند.

وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ با اینکه این بهانه و عذر تراشی است و خداوند حجت را بر همه تمام کرده و راه عذر را بر همه بسته در هر زمانی حجت الهی میانه مردم بوده در هر شهر و قصبه از انبیاء و اوصیاء و علماء و مؤمنین بودند و هستند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ- انفال آیه 44- رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ- نساء آیه 163- بلی قاصرین که دست آنها کوتاه بوده نه از روی تقصیر مثل اطفال و مجانین و مستضعفین یا جلوگیری دیگران فردای قیامت معاف هستند و لو قابلیت بهشت ندارند چون ایمان

ص: 19

نداشتند و استحقاق عذاب هم ندارند.

[سوره الزخرف (43): آیه 23] .... ص : 19

وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23)

همین نحو که مشرکین برای شما عذر تراشی می کنند با سایر مرسلین هم بوده که ارسال نفرمودیم از قبل شما در هر شهرستان و آبادیها مگر آنکه گفتند بزرگان و خوشگذران آنها که محققا ما یافتیم پدران خود را بر این طریقه و ما به آثار آنها اقتدا می کنیم.

وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها ماء نافیه است و استثناء از نفی اثبات است یعنی هر رسولی که فرستادیم و مترفون اکابر و رؤساء و اعیان آنها هستند که هر چه آنها بگویند یا عمل کنند تبعه هم متابعت می کنند.

إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ یعنی بر همین طریقه شرک و کفر.

وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ در اینجا تعبیر به اقتدا کرده و در آیه قبل به اهتداء، اقتدا بجهت احترام آباء و اجداد است و لو بر باطل باشد که بر فرض بفهمیم که آنها بر باطل بودند زیر بار این نمی رویم که آباء و اجداد خود را بدگویی کنیم ما دست از متابعت آنها برنمی داریم ولی اهتداء یعنی اینکه اینها راه حق را پیدا کرده و ما را هم هدایت به همان راه حق نموده و از این دو آیه استفاده میتوان کرد که مشرکین در اعصار انبیاء سلف یقین بحقانیت مسلک آباء نداشتند چنانچه در دو آیه قبل فرمود ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ و در سوره جاثیه می فرماید وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ- آیه 23.

[سوره الزخرف (43): آیه 24] .... ص : 19

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (24)

فرمود آن رسول آیا باز اقتداء می کنید به طریقه آباء خود و لو آمده باشم شما را به طریقه ای که بیشتر شما را هدایت کند از آنچه از آباء خود به دست آورده اید گفتند در جواب رسولان محققا ما به آنچه شما فرستاده شده اید هر آینه کافر هستیم.

قالَ فاعل قال همان رسول است که در آیه قبل فرمود وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا

ص: 20

مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ

.أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ یعنی باز هم به طریقه آباء خود مشی می کنید و لو اینکه من آمده باشم شما را به طریقه ای که.

بِأَهْدی مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ تعبیر به اهدی دلالت ندارد بر این که طریقه آباء هم موجب هدایت شما است و این طریقه من بیشتر هدایت می کند بلکه طریقه آباء عین ضلالت است و این مثل این است که بگویی «الایمان احسن من الکفر و العبادة خیر من المعصیة و الاحسان افضل من الظلم» و نحو اینها.

در جواب آن رسولان قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ از نفی شرک و اعتقاد بتوحید و برسالت شما و آنچه شما بگوئید کافر هستیم چون شما را کذاب و مفتری و ساحر و مجنون می دانیم و طریقه آباء خود را از دست نمی دهیم بگفته های شما.

[سوره الزخرف (43): آیه 25] .... ص : 20

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (25)

پس ما انتقام کشیدیم از آنها پس نظر کن ای رسول محترم که چگونه بود عاقبت تکذیب کنندگان.

قوم نوح در اثر تکذیب نوح به غرق هلاک شدند قوم شعیب در اثر تکذیب صالح به صیحه و صاعقه هلاک شدند قوم لوط در اثر تکذیب لوط به خسف و امطار حجاره هلاک شدند قوم شعیب در اثر تکذیب شعیب به رجفه و صاعقه، فرعونیان در اثر تکذیب موسی به غرق در رود نیل هلاک شدند اینها عذاب دنیوی آنها تا برسند بعذابهای آن عالم که فنا و زوال ندارد.

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ خداوند انتقام ظلم ظالم را می کشد از ظالم و کفر کافر را از کافر و شرک مشرک را از مشرک در سوره فجر بعد از آیه أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ- الی قوله- وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ- الی قوله- فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ می فرماید إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ- آیه 5 الی 31.

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ تکذیب انبیاء و مخالفت او امر الهی و ارتکاب معاصی و شرک و کفر و ضلالت و ظلم عاقبت سویی دارد چنانچه ایمان و اطاعت و ارشاد عاقبت خیری دارد «اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا بجاه محمد و آله»

ص: 21

و آثار سوء اینها منحصر به این اعمال و عقائد اینها نیست بلکه عقوبات کسانی که به اضلال اینها اضلال شده اند تا دامنه قیامت بر اینها هم بار است.

[سوره الزخرف (43): آیات 26 تا 27] .... ص : 21

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلاَّ الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (27)

و زمانی که فرمود ابراهیم برای پدرش آزر و برای قومش محققا من بری و بیزارم از آنچه شما می پرستید مگر خداوندی که مرا خلق فرموده پس محققا خداوند باشد که مرا هدایت فرماید.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ متعلق بفعل محذوف است یعنی اذکر زمانی که گفت ابراهیم.

لِأَبِیهِ مراد آزر عموی ابراهیم است که اطلاق اب بر او می کند چون در دامن او بزرگ شده که مکررا بیان شده با دلیل و برهان.

وَ قَوْمِهِ ممکن است مرجع ضمیر ابراهیم باشد یعنی قوم ابراهیم یا مرجع ابیه باشد که قوم آزر باشند و این اظهر است.

إِنَّنِی با سه تأکید.

بَراءٌ یعنی بری و بیزارم مِمَّا تَعْبُدُونَ که بعضی عبده شمس و قمر و کواکب بودند بعضی عبده اصنام بعضی عبده ملائکه و شیاطین از کلیه اینها بیزارم.

إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی بعضی گفتند استثناء منقطع است لکن ظاهرا متصل است چون مشرکین عبادت خدا را هم معتقد بودند لذا مشرک نام نهاده شدند پس معنی اینکه در میان معبودان شما من فقط عبادت می کنم آن کسی را که مرا از کتم عدم بوجود آورده و تطوراتی را سیر داده از نطفه و علقه و مضغه تا بدنیا آورده و نشو و نما فرموده تا بحد رشد رسانیده.

فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ. سؤال: ابراهیم که هدایت شده بود بلکه از اول عمر معصوم بود بخصوص در این موقع که دعوت می کند که مقام رسالت را بلکه اولو العزمی را دارا بود چرا نفرمود «هدینی» و گفت «سهیدین» جواب: هم ایجاد میفرماید و هم ابقاء که آن به آن اضافه می فرماید ممکن همین نحوی که در

ص: 22

وجود محتاج به موجد است در بقاء هم محتاج به مبقی است یعنی خداوند مرا از خطرات شرک نگاهداری می کند ابراهیم و لو معصوم بود لکن عاصم او خدا است بعلاوه ممکن است مراد عالم آخرت و سعادت و بهشت باشد چون مکرر گفته ایم که بنده و لو در اعلی درجه بندگی باشد مثل وجود مقدس پیغمبر اسلام هیچ گونه استحقاقی ندارد و فقط ایمان و تقوی و اعمال صالحه قابلیت می آورد برای تفضل و هر که بهشت رود بتفضل است نه استحقاق بعکس هر که جهنم رود از روی استحقاق است زائد بر او عذاب نمی کند.

[سوره الزخرف (43): آیه 28] .... ص : 22

وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28)

و قرار داد او را کلمه باقیه در عقب و اعقاب ابراهیم باشد که آنها رجوع کنند.

وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ در تفسیر کلمه باقیه سه تفسیر شده بعضی گفتند کلمه توحید است «لا اله الا اللَّه» که کلمه اخلاص هم گویند و کلمه طیّبه هم نام نهاده شده بعضی گفتند برائت از آلهة که فرمود إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ لکن اخبار بسیاری از ائمه اطهار و از شخص حضرت رسالت سؤال کردند از اینکه کلمه باقیه چیست فرمودند امامت است و این منطبق می شود با آیه شریفه که می فرماید وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی- بقره آیه 124- خداوند این امامت را باقی داشت تا دامنه قیامت که هیچ زمانی نشد که زمین خالی از امام باشد و در اخبار هم داریم که می فرماید

«لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها اما ظاهرا مشهودا او غائبا مستورا»

و هم چنین در کلمه فی عقبه بعضی گفتند «فی ذریته و نسله» که تمام موحد بودند و بعضی گفتند مراد قریش است که برائت از آلهه باشد و لکن این دو تفسیر غلط صرف است زیرا بسیاری از ذریه ابراهیم چه در بنی اسرائیل و چه در بنی اسماعیل مشرک بودند و تبری از آلهه هم نداشتند و لکن مستفاد از اخبار همان منصب امامت است که باقی است در ذریه ابراهیم تا صفحه محشر و توضیح کلام اینکه ابتداء که خدا فرمود إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً کلمه الناس شامل جمیع افراد بشر میشود و امام بر جمیع افراد بشر یکی بیشتر نمی شود و کلمه «و من ذریتی»

ص: 23

من تبعیضیه است تمام ذریه را شامل نیست معنی این است که امامت در ذریه من باشد و فرمایش خداوند که می فرماید لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ کلمه ظالمین جمع محلّی بالف و لام شامل می شود جمیع افراد ظالمین را چه ظالم در دین باشد مثل شرک و کفر و ضلالت یا ظالم بغیر باشد چه ظلم جانی و مالی و عرض یا ظالم بنفس باشد مثل ارتکاب معاصی و لو در تمام عمر یک معصیت صغیره از او صادر شده باشد همین هم ظلم بنفس است و این آیه کمال دلالت را دارد بر لزوم عصمت امام چنانچه در مقام خود بیانی کرده ایم در مجلد دوم این تفسیر و در کلم الطیب مجلد دوم در شرائط امامت.

و از این جمله کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ استفاده می شود که امامت در ذریة و عقب ابراهیم باقی است تا قیامت و این دلیل بزرگی است بر مذهب شیعه اثنی عشری و بر بطلان خلفاء جور که یا مشرک و کافر و ضال بودند یا ظالم به بندگان خدا بالاخص مقربان درگاه الهی یا ظالم بنفس در ارتکاب معاصی شرعیه و قبایح عقلیه.

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ یعنی باید مشرکین و کفّار از شرک و کفر برگردند و بشرف اسلام و ایمان و تحت فرمان امام باشند.

[سوره الزخرف (43): آیه 29] .... ص : 23

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (29)

بلکه متمتع نمودم آنها را و پدران آنها را و مهلت دادم آنها را تا اینکه آمد آنها را حق که دین مقدس الهی باشد و رسولی که بیان کننده باشد.

اشاره به اینکه تا حجت بر آنها تمام نشود و پیغمبر نفرستد و دین حق را بر آنها بیان نکند و راه عذر بر آنها بسته نشود که فردای قیامت نگویند و اعتذار نجویند که می فرماید وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134- و می فرماید وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ- قصص آیه 47.

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ بمتاع دنیا و زخارف آن و غرق شهوات و هواهای نفسانی.

ص: 24

حَتَّی جاءَهُمُ الْحَقُّ دین حق و دستورات الهی و کتب سماوی.

وَ رَسُولٌ مُبِینٌ با معجزات روشن و ادله واضحه و بیانات کافیه.

[سوره الزخرف (43): آیه 30] .... ص : 24

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (30)

پس چون که آمد آنها را حق نپذیرفتند و گفتند این سحر است و محققا ما به او کافر هستیم.

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ که دین مقدس اسلام باشد و قرآن مجید و معجزات صادره از حضرت رسالت و احکام متقنه اسلام.

قالُوا هذا سِحْرٌ گفتند این کفار و مشرکین این سحر است که معجزه را سحر شمردند و قرآن را مفتریات و پیغمبر را ساحر و کذاب و مجنون و مفتری دانستند و گفتند:

وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ به این دین و به این قرآن و به این پیغمبر کافر هستیم.

دین اسلامی که اتم تمام ادیان است از حیث عقائد و اخلاق و احکام و قرآنی که یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ که می فرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ- اسراء آیه 9- و می فرماید وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ- نحل آیه 91- و پیغمبری که اشرف تمام ممکنات و افضل تمام انبیاء و خاتم تمام رسل است این دین را باطل و این قرآن را مفتریات و این پیغمبر را ساحر بشمارند و بگویند:

[سوره الزخرف (43): آیه 31] .... ص : 24

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31)

و گفتند چرا این قرآن نازل نشد بر مردی از دو قریه که با عظمت باشد.

قریتین مکه و طائف است و در رجل عظیم مفسرین اختلاف کردند که کیست ولی در خبر از حضرت صادق است که مراد آنها عروة بن مسعود است ولی مفسرین بعضی گفتند مراد ولید بن مغیره است از مکه و ابا مسعود عروة بن مسعود الثقفی از طائف و بعضی گفتند عتبة بن ابی ربیعه از مکه و ابن عبدیالیل از طائف و بعضی گفتند ولید بن مغیره از مکه و حبیب بن عمر الثقفی از طائف و مراد از عظیم چون اینها دارای ثروت زیاد و صاحب قبیله بودند می گوئیم اگر امر چنین است پس باید نمرود و شداد و فرعون افضل از ابراهیم و هود و صالح و موسی باشند و این

ص: 25

توهم در دماغ بسیاری هست حتی یزید به آیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ الایة تمسک کرد بر افضلیت خود بر ابی عبد اللَّه حتی قوم نوح به نوح گفتند وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ که فقراء را ارذل دانستند و این رشته سر دراز دارد در هر عصر و زمانی و غافل از اینکه دولت و مکنت و عدة شرط رسالت نیست عصمت و طهارت و حسب و نسب پاک و افضلیت در اخلاق و صفات و افعال و صاحب معجزه و دلیل و برهان قطعی و خالی از امراض متنفره و از نقائص خلقی است چنانچه در کلم الطیب مجلد اول در بحث نبوت عامه مفصلا بیان کرده ایم و خداوند می داند کی لیاقت این منصب را دارد اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ- انعام آیه 124- لذا میفرماید:

[سوره الزخرف (43): آیه 32] .... ص : 25

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (32)

آیا اینها قسمت می کنند رحمت پروردگار تو را ما قسمت کرده ایم بین آنها معیشت زندگانی آنها را در حیات دنیوی و بالا بردیم بعضی را فوق بعضی از حیث درجات تا اینکه بعضی بعض دیگری را بکار بگیرند و تسخیر کنند و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه اینها جمع آوری می کنند.

توضیح کلام اینکه انسان در امر معیشت مدنی بالطبع است بیک دیگر کمال احتیاج را دارند: بنّا، نانوا، قصاب، بقال، خیاط، تاجر، کاسب، نجار صانع، کارگر، کارفرما و غیر اینها بسا یک مملکت ایران که سی میلیون جمعیت آن است کافی نیست برای رفع کلیه حوائج احتیاج به ممالک خارجه دارند لذا می فرماید:

أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ که رسالت باید به ثروتمندان برسد و بصاحبان قبیله و عشیره.

نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ یکی را غنی و یکی را فقر یکی را توسعه یکی را ضیق اشاره به اینکه امور معیشت بدست شما نیست اگر بود همه می خواستند سلطنت داشته باشند و میلیونر باشند و صاحب قوه و قدرت.

مهندسی که به کل نکهت و به گل جان داد به هر که هر چه سزاوار حکمت است آن داد

ص: 26

«و ان من عبادی من لا یصلحه الّا الفقر فان اغنیته لافسده ذلک و ان من عبادی من لا یصلحه الا الغنی فان افقرته لافسده ذلک»

- حدیث قدسی- مکرر گفته ایم در باب توحید افعالی اینکه خلق و رزق و غنی و فقر و صحت و مرض و عزت و ذلت و حیات و موت از افعال مختصّه به خداوند است تمام موافق حکمت و مصلحت فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا.

و اما در آخرت احدی احتیاج به دیگری ندارد نه در جنب نعمت که به آنها بدهند و نه در جنب بلاء که از آنها دفع کنند یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37.

وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ:

یکی را به او تخت شاهی دهی یکی را به دریا به ماهی دهی

یکی را دهی تاج و تخت و کلاه یکی را نشانی به سنگ سیاه

لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا یعنی بعضی دیگر را تسخیر کنند یعنی بکار بگیرند زارع را بزراعت، بنا را به بنائی، کارمند را به کار کنی، تا هم حوائج کارفرما انجام بگیرد و هم کارگر استفاده کند و امر معاشش اصلاح شود و هر کسی مشغول به یک کاری و شغلی باشد تا امور تمام اصلاح شود.

وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ چون آنچه جمع آوری می کنند می گذارند و می روند و زر و بالش بر آنها باقی می ماند و از دنک و دینارش سؤال می شود

مما کسبت و فیما انفقت

ولی رحمت و عنایت و تفضل الهی باعث رستگاری و فوز به جنت و نعم دائمیه الهیه می شود و نجات از مهالک و عذاب الهی و این به نص قرآن خاص به مؤمنین است که می فرماید وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ- الی قوله- أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ- اعراف آیه 155 الی 157.

[سوره الزخرف (43): آیات 33 تا 35] .... ص : 26

وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (35)

و اگر نبودند افراد بشر یک اجتماع واحده که محتاج به معاشرت با یکدیگر

ص: 27

هستند هر آینه قرار می دادیم برای کسانی که کافر باللّه شدند از برای بیوت آنها سقف های نقره و طبقات بسیاری که بر آنها نمایش دهند و از برای بیوت آنها درهایی و تختهایی که بر آنها تکیه دهند و زینت های دنیوی و زخارف و نیست تمام اینها مگر متاع حیات دنیا و آخرت نزد پروردگار تو خاص متقین است.

انسان تصور نکند که این دولت و مکنت و ثروت و ریاست و قوت و قدرت و قهر و غلبه که بسیار علاقه به او دارد و در مقام تحصیلش چه اندازه کوشش می کند برای او خوب است بلکه عین بلا است و باعث ازدیاد عذاب می شود و امتحان بزرگی است که می فرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ- آل عمران آیه 172- وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً امّة اینجا به معنی جماعت است یعنی اگر مؤمنین هیچگونه تماسی با کفار نداشتند و از حال یکدیگر خبر نداشتند.

لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ که شامل تمام مشرکین و کفار و اهل ضلالت می شود.

لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ و اینکه چنین نکردیم برای این است که مسلط بر مؤمنین نشوند و باعث همّ آنها نگردد.

وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ معارج طبقات بالا را گویند که فعلا مرسوم شده ده طبقه به بالا ساختمان می کنند ولی بجای آجر و سمنت خداوند برای آنها از طلا و نقره و جواهرات جعل می فرمود.

وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ منازل آنها تو در تو که تمام به یک دیگر راه داشته باشد و سرر که امروز معمول است صندلی اطراف بیوت و پیشدستی ها در مقابل که روی زمین ننشینند و تکیه دهند.

وَ زُخْرُفاً زخارف دنیا از ظروف و کارد و چنگال و فرش و یخچال و وسائل طبخ و وسائل تلطیف هوا و بخاری و غیره اینها که امروز معمول است و بالاخص دولت و مکنت و ثروت و مراکز تفریح و باغات و مزارع و وسائل و امثال اینها و نمونه اینها را خداوند به تفاوت مراتب در مؤمنین قرار داده و لو بدرجات آنها نمی رسد ولی زیاد هم تفاوت ندارد لکن تمام اینها نیست مگر متاع دنیوی.

ص: 28

وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا و هزار عیب دارد که فانی می شود و پس از این همه زحمات و خون دلها می گذارد و می رود بعلاوه شدت علاقه به آنها که فرمود

«حب الدنیا رأس کل خطیئة»

و غفلت از خدا و دین و تزاحمات و هزار گونه بلاهای دیگر که بالحس و الوجدان مشاهده می کنیم.

وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ بتفاوت مراتب تقوی که اولین مرتبه تقوی تقوای از عقاید فاسده و مذاهب باطله از کفر و شرک و ضلالت و بدعت و انکار ضروری و نصب عداوت با اولیاء حق و بالجملة آنچه موجب زوال ایمان می شود و پس از آن تقوای از اخلاق رذیله و کبار از معاصی تا برسد بمقام عصمت و بالاتر از آن از مباحات زائد بر مقدار ضرورت که تعبیر به زهد می کنند.

[سوره الزخرف (43): آیه 36] .... ص : 28

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36)

هر کسی که اعراض کند و غفلت ورزد از یاد خداوند رحمن می گیریم و مسلط می کنیم برای او شیطانی که او را اغوا می کند پس آن شیطان از برای او قرین است و از او جدا نمی شود.

موقعی که شیطان رانده درگاه الهی شد برای ترک سجده به آدم گفت لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا- اسراء آیه 64 الی 67- لذا می فرماید:

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ که خود را از تحت عبودیت حق خارج کرد شیطان بر او مسلط می شود که مفاد.

نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً است.

فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ مکررا اشاره شده که قلب انسان دو راه دارد: یکی راه ملک که الهامات ربانی در قلب وارد می شود و یکی راه شیطان است که وسواس شیطانی وارد می شود در راه ملک توجه بخدا است و ذکر او و صفات حمیده اینها این در را به روی قلب بسته اند و راه شیطان حب دنیا و شهوات نفسانی و صفات خبیثه است

ص: 29

این راه را باز کرده اند لذا شیطان دائما وارد می شود و قرین او می گردد.

[سوره الزخرف (43): آیه 37] .... ص : 29

وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37)

و محققا شیاطین این کفار و مشرکین و ضالین را صد سبیل می کنند و گمان می کنند که اینها هدایت شده اند.

وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ از صراط مستقیم چنان راه بر آنها می بندند که هیچ خیال خیری و دین در مخیّله آنها خطور نمی کند چنانچه از قول شیطان می فرماید:

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ خداوند هم در جواب او می فرماید: قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ- اعراف آیه 6 و 7-.

وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ آن قدر دنیا و زخارف آن و شهوات نفسانی در نظر آنها جلوه می دهد که گمان می کنند راه صحیح و درست همین است که می روند و اهل حق را عقب افتاده و امّل و کهنه پرست می شمارند و بیدار نمی شوند مگر حال موت که می فرماید:

«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»

لذا می فرماید:

[سوره الزخرف (43): آیه 38] .... ص : 29

حَتَّی إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (38)

تا زمانی که بیاید ما را بشیطان می گوید ای کاش میانه من و تو دوری مشرقین و مغرب بود که هیچگونه تماسی با من نداشتی پس بدقرینی بودی برای من.

لکن شیطان هم جواب کافی به آنها می دهد وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ الایه- ابراهیم آیه 26-.

حَتَّی إِذا جاءَنا روز قیامت که تمام جن و انس می آیند صحرای محشر و کفار جن و انس در طرف چپ محشر مجتمع می شوند.

قالَ هر کس به آنکه او را اغوی کرده چه شیطان باشد یا رئیس یا رفیق سوء.

یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ من در طرف مشرق زمین بودم و تو در

ص: 30

طرف مغرب یا بعکس که هیچ گونه خبری از هم نداشتیم و تماسی پیدا نمی کردیم لکن تمام تقصیر با شما است اینهمه انبیاء آمدند و بشما گفتند با شیطان و با این شیطان صفتان قرین نشوید اینهمه آیات قرآنی که باینها تماس نگیرید و اطاعت آنها را نکنید اینها شما را به ضلالت می اندازند خود بواسطه هوای نفس و حب شهوات رو به آنها رفتید و اطاعت کردید و بندگی نمودید حال طعم آن را بچشید أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ- الآیات- یس آیه 6- الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا- بقره آیه 271- یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ- اعراف آیه 26- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ- نور آیه 21- و غیر اینها از آیات، حال که مشاهده می کنید آثار آن را آرزو می کنید که با او قرین نبودید و می گوئید و اعتراف می کنید.

فَبِئْسَ الْقَرِینُ چرا نزدیک علماء نرفتید و با آنها قرین نشدید و بفرمایشات خدا و رسول و ائمه و علما اعتناء نکردید.

[سوره الزخرف (43): آیه 39] .... ص : 30

وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (39)

و هرگز نفع نمی بخشد شما را امروز چون ظلم کردید بخود محققا شما با قرناء خود در عذاب شرکت دارید.

وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ لن برای نفی تأبید است یعنی هرگز الی الابد هیچ گونه نفعی بر شما ندارد هر چه یا لیت بگوئید و یا حسرتا و یا ویلتنا و آرزوی مراجعت بدنیا و هر چه با شیطان و اکابر خود مخاصمه کنید و هر چه از ملائکه عذاب و مالک جهنم درخواست کنید هیچ فائده ندارد فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ- آل عمران آیه 102، انعام آیه 30- فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ- اعراف 37- و در بسیاری از آیات دیگر.

إِذْ ظَلَمْتُمْ خود به خود ظلم کردید که خود را در معرض این عذاب انداختید و ظلم به انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام و مؤمنین نمودید و بالاتر از همه ظلم

ص: 31

بدین و شرایع اسلامی و فرمایشات الهی.

أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ تمام شما کفار و مشرکین و ضالین و معاندین و مخالفین و منکرین ضروریات دین و مذهب و مبدعین با شیاطین و کفره جن و با رؤسا و اکابر و مضلین در قعر جهنم در عذاب شرکت دارید.

[سوره الزخرف (43): آیه 40] .... ص : 31

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (40)

آیا پس شما شنوا می کنی آدم کر را یا راه نمایی می کنی کور را و کسی که بوده باشد در ضلالت آشکارا.

مکرر گفته ایم و باز هم می گوئیم که انسان همین نحوی که جنبه روح حیوانی دارد و بدن عنصری همین نحو جنبه روح ملکوتی و جوهر سماوی دارد که در آیات و اخبار تعبیر به قلب می کنند و همین نحو که این چشم دارد می بیند گوش دارد می شنود زبان دارد می گوید ذوق دارد می چشد شامه دارد می بوید لامسه دارد حس میکند همین نحو تمام این قوا را روح ملکوتی هم دارد و همین نحو اگر چشم سر کور باشد نمی بیند و لو مقابل شمس بایستد و اگر کر باشد نمی شنود و لو صدای توپ باشد و اگر ذائقه نداشته باشد طعم را نمی چشد و لو در اعلی درجه تلخی باشد و اگر شامه خراب باشد نمی بوید و لو عطر تند و شدید باشد و اگر لال باشد نمی گوید و اگر بی حسّ باشد درک نمی کند و لو عضو را پاره پاره کنند و قطعه قطعه همین نحو است روح ملکوتی و همین نحو که مرکز این حواس ظاهره دماغ است که مراد مغز سر باشد همین نحو مرکز آن حواس باطنه قلب است اگر گوش آن کر باشد نمی شنود و لو تمام انبیاء بخواهند او را گوشزد کنند و اگر کور باشد نمی بیند و لو تمام حقائق را مقابل او بیاورند و اگر لال باشد اعتراف و اقرار نمی کند و اگر ذوق نداشته باشد طعم ایمان و اعمال صالحه را نمی چشد و اگر حس نداشته باشد لمس حقایق را نمی کند و اگر شامه نداشته باشد بوی حقیقت به مشامش نمی رسد و هکذا و فرق بین این دو این است که بسا این حواس ظاهره بدون اختیار از دستش می رود ولی آن حواس باطنه را باختیار از دست می دهد چشم آن را کور می کند گوش او را کر می کند زبان او را لال می کند شامه او را فاسد می کند لامسه

ص: 32

او را بی حس می کند لذا می فرماید:

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ هر چه فریاد زنی و دعوی کنی اثر نمی کند.

أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ هر چه راه نشان دهی پیدا نمی کند و از همه بدتر.

وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ گم شده را اگر در دریای شهوت و هوای نفس غرق شده باشد در قعر دریا یا در چاه ضلالت فرو رفته باشد در تخوم زمین دنیا کجا می توان از قعر دریا او را بیرون آورد و از تخوم ارض اخراج نمود اینها بکلی از قابلیّت هدایت افتاده اند مثل هسته گندیده که به ثمر نمی رسد و مثل مرده پوسیده که تکان نمی خورد.

[سوره الزخرف (43): آیات 41 تا 42] .... ص : 32

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42)

پس یا اینکه می بریم بشما یعنی پس از رحلت شما از این عالم پس محققا ما از آنها انتقام خواهیم کشید یا آنکه قبل از وفات شما بشما می نمائیم آن چیزی که وعده داده ایم آنها را پس محققا ما بر آنها کمال قدرت و اقتدار را داریم.

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ کلمه اما برای تردید نیست بلکه برای تقسیم است که انتقام ما از کفار و مشرکین دو قسمت است یک قسمت پس از رحلت شما است و این جمله عموم دارد زیرا پس از وفات حضرت رسالت شامل می شود از زمان امیر- المؤمنین تا ظهور حضرت بقیة اللَّه و تا دوره رجعت و تا قیامت لکن در اخبار بسیاری داریم که تفسیر فرموده اند به دوره سلطنت امیر المؤمنین و جنگ بصره با عایشه و طلحه و زبیر و اهل بصره لکن مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق می کند و منافی با عموم آیه ندارد و بالجمله خداوند از تمام کفار و مشرکین و ظالمین به امیر المؤمنین و به ائمه طاهرین و به مؤمنین بالاخص به وجود مقدس حضرت رسالت در مراحل زیادی انتقام خواهد کشید.

فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ حتی در قیامت.

أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ که در جنگ بدر و حنین و احد و سایر جنگها که خداوند با اینکه عده مسلمین قلیل بودند و عده کفار و مشرکین بسیار چه نحوه خداوند از آنها انتقام کشید و پیغمبر و مسلمین را نصرت داد که خداوند وعده

ص: 33

داده بود که فرمود: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ- مؤمن آیه 54- و آیات در این باب بسیار است نظر کنید خداوند چه نحو انتقام کشید از قتله ابی عبد اللَّه (ع) از اینکه هر کدام به چه بلیاتی گرفتار شدند از یزید و ابن زیاد و دیگران بعلاوه انتقام کشید در دوره سلیمان بن صرد خزاعی و مختار و احمد سفّاح تا اینکه حضرت بقیة اللَّه ظاهر شود که می گویی در دعای ندبه

(این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء این الطالب بدم المقتول بکربلاء)

و تا حضرت سید الشهداء رجعت نماید و آنها را زنده کند و انتقام کشد تا قیامت و عذاب آن.

فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ از تحت قدرت ما بیرون نیستند «امروز اگر نکرد دو روز دگر کند».

تنبیه: تأخیر در انتقام حکم و مصالحی دارد که من جمله در نسل آنها مؤمن بوجود بیاید و من جمله ازدیاد عذاب آنها به اعمال سوء آنها و غیر اینها.

[سوره الزخرف (43): آیه 43] .... ص : 33

فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (43)

پس شما مستمسک شو و محکم بگیر به آنچه وحی شده است به سوی تو محققا بر صراط مستقیم هستی.

فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ ما به وظیفه خود طبق حکم و مصالح از دشمنان تو انتقام خواهم کشید چه در زمان حیات شما چه پس از رحلت شما، شما هیچگونه وحشتی و اضطراب خیالی در خود راه مده و به آنچه دستور داده شده عمل نما چنانچه در جای دیگر می فرماید فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ- هود آیه 114- و نیز می فرماید فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ- حجر آیه 94- این خطاب و لو به پیغمبر اکرم است لکن وظیفه تمام مؤمنین همین است باید به وظائف دینی عمل نمایند و وحشتی از معاندین نداشته باشند خداوند دفع شرّ اشرار را می کند و مؤمنین را یاری می فرماید و حفظ می کند باید در کلیه امور توکل به خدا نمود.

إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ البته کسی که در صراط مستقیم سیر کند زودتر به مقصد

ص: 34

می رسد و امّا اگر در سبل شیطانی و هواهای نفسانی سیر کند در ضلالت می افتد و به عواقب و خیمه آنها دچار خواهد شد که می فرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ- انعام آیه 15.

تنبیه: یکی از مواقف قیامت صراط است و آن جسری است که روی جهنم کشیده شده که یک طرف آن صحرای محشر است و یک طرف آن راه بهشت است که جهنم فاصله است بین صحرای محشر و بین بهشت باید از روی این صراط عبور کنند و به بهشت روند و آیه شریفه وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا- مریم آیه 72 و 73- بهمین صراط تفسیر شده و بعین مثل این صراط دنیا است که خداوند تمام بندگان را برای بهشت و عالم آخرت خلق فرمود که میفرماید امیر المؤمنین:

«خلقتم للبقاء لا للفناء»

ولی باید بیایند در این دنیا و عبور کنند بعالم آخرت کسانی که در دنیا در امر دین لغزش پیدا کردند در آن صراط هم لغزش دارند و کسانی که مستقیم در امر دین شدند و به سلامت از دنیا رفتند آنجا هم به سلامت عبور می کنند و در اخبار دارد که بر این صراط هفت قنطره است که بازپرسی می کنند در هر قنطره از یکی از وظائف قنطره اول که اول صراط است سؤال از ایمان است و رئیس این قنطره امیر المؤمنین است که به حارث همدانی فرمود:

«ان لی وقفة علی جسر جهنم»

هر که ایمان دارد می گذارد از صراط عبور می کند و هر که ندارد نمیگذارد و از همان جا پرتاب در جهنم می شود و در قنطره های بعد سؤال از فرائض می شود مثل نماز، زکاة، حج، امر به معروف و نهی از منکر و صوم تا آخر صراط که قنطره هفتم است سؤال از مظالم می شود و آیه شریفه إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ- فجر آیه 13- تفسیر به این قنطره شده و حدیث قدسی که می فرماید

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

بهمین قنطره تفسیر شده و در اخبار داریم که هر که بخواهد بفهمد که در صراط لغزش پیدا نمی کند و سالم عبور می کند ببیند که در امر دین سالم عبور می کند و لغزش ندارد.

نکتة: اهل ایمان که وارد بر صراط می شوند در این لغزشها بسا اگر لیاقت و قابلیت داشته باشند خداوند بفضل و کرمش اشخاصی را مثل ائمه اطهار و علماء

ص: 35

اعلام و صلحاء مؤمنین گماشته زیر بغل آن را بگیرند و نگذارند سقوط در جهنم کند و اینها شفعاء یوم القیمة هستند و اخبار صراط بسیار است بهمین مقدار اکتفاء نمودیم.

[سوره الزخرف (43): آیه 44] .... ص : 35

وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44)

و محققا او هر آینه ذکر است از برای تو و از برای قوم تو پس زود باشد که سؤال کرده می شوید.

وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ مرجع ضمیر و انه قرآن مجید است بدلیل قوله تعالی إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ- حجر آیه 9- و قوله تعالی حکایة از قول مشرکین در همین سوره حجر وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ آیه 6- که یکی از اسامی قرآن ذکر است و در بعض اخبار هم تفسیر به قرآن شده لکن در بعض اخبار تفسیر به وجود مقدس پیغمبر شده و اهل ذکر ائمه هدی و استشهاد کردند به آیه شریفه فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ- نحل آیه 45-.

اقول: ظاهر این است که همان قرآن باشد بدلیل قوله وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ زیرا پیغمبر ذکر بر خود نیست قرآن است و ائمه اطهار هم اهل قرآن هستند چون قرآن در خانه آنها نازل شده و آنها عارف به ظواهر و بواطن و محکمات و متشابهات قرآن هستند «انما یعرف القرآن من خوطب به» و آنها راسخون فی العلم هستند که میفرماید وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ- آل عمران آیه 5- و مراد از قوم تمام افراد است تا دامنه قیامت مثل قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و شعیب و لوط و موسی و عیسی که قوم آنها امت آنها بودند که بر آنها مبعوث شده بودند.

وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ خطاب به پیغمبر و قوم است که تمام امت هستند اما سؤال از حضرت رسول که کوتاهی در امر رسالت و تبلیغ و بیان آیات شریفه قرآن نکرده باشد، و امّا سؤال از امّت در عمل باین قرآن و فرمایشات آن و دستورات آن که از زمان خود حضرت رسالت الی زماننا هذا با این آیات قرآن چه کردند و می کنند که میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ

ص: 36

مَهْجُوراً

- فرقان آیه 33- آیات راجعه بولایت و نازله در شئون اهل بیت و راجع به حدود و دیات و غیر اینها که امروز چه حکایتی است از تمام اینها سؤال می شود.

[سوره الزخرف (43): آیه 45] .... ص : 36

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45)

و سؤال کن از کسانی که ما فرستادیم از پیش از پیغمبران ما آیا قرار دادیم و جعل فرمودیم از غیر خداوند رحمن خدایانی که عبادت آنها بکنند.

اولین دعوت تمام پیغمبران دعوت به توحید بوده بلکه غرض اصلی از ارسال رسل همان توحید بود و بقیه دستورات متفرع بر همین توحید است که

«اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده- الخطبة».

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا بعضی گفتند سؤال از مؤمنین اهل کتاب است که انبیاء بنی اسرائیل بر آنها ارسال شده پس معنی وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا بتقدیر مضاف و بعضی گفتند مراد سؤال از اهل کتابین یهود و نصاری توراة و انجیل لکن خلاف ظاهر آیه است و اخبار بسیاری داریم که مراد لیلة المعراج است که ارواح جمیع انبیاء و رسل در خدمتش مشرف شدند حضرت بر حسب امر الهی از آنها سؤال کرد که شما بر چه مبعوث شدید گفتند:

بر توحید و بشارت به رسالت شما و ولایت علی امیر المؤمنین و این اخبار مفصل است خلاصه آن ذکر شد.

أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً از شمس و قمر و اصنام و ملائکه و جن و انس و آتش و حیوانات که هر دسته از مشرکین آنها را آلهه خود قرار داده بودند.

یُعْبَدُونَ بلکه مسئله توحید بحکم عقل و حس از ابده بدیهیات است جای شک و ریب نیست.

[سوره الزخرف (43): آیه 46] .... ص : 36

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ (46)

و هر آینه بتحقیق ما فرستادیم موسی را با آیات خودمان بسوی فرعون و اشراف قوم فرعون پس فرمود محققا من فرستاده پروردگار عالمین هستم.

قضایای موسی و فرعون را خداوند در بسیاری از سور قرآن چه بنحو تفصیل

ص: 37

و چه باشاره و خلاصه و اختصار برای تذکّر و تنبّه بیان فرموده و در اینجا ما به تفسیر آیه قناعت می کنیم:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا آیات موسی بسیار است در یک جا می فرماید فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ- قصص آیه 32- عصا و ید و بیضاء یک جا می فرماید فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ- نمل آیه 12- در اینجا بطور مطلق می فرماید، و آیات موسی بسیار است چه قبل از رسالتش از حین انعقاد نطفه زیر تخت فرعون و عدم ظهور حمل در مادرش تا حین ولادت و در رود نیل انداختن و در دامن فرعون بزرگ شدن و از پستان هیچ مرضعه شیر نخوردن تا به بمادرش برگشتن و چه آیات بعد از رسالت تا زمان هلاکت فرعونیان و چه بعد از هلاکت فرعون در بنی اسرائیل تا حین وفاتش که شاید بتوان گفت از صد آیه متجاوز است و هر کدام در محل خود شرح شده.

إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ گفتند ملاء فرعون رؤساء و درباریان و وزراء و امراء فرعون هستند و حضرت موسی منحصرا بر انها مبعوث نشده بلکه بر تمام قوم فرعون و بر بنی اسرائیل و ذکر خصوص ملاء برای این است که بقیه تابع اینها بودند و اولا مأمور بدعوت اینها بود.

فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ فرعونی که الهی جز خود قائل نیست و گفت بموسی لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ- شعراء آیه 27- و گفت به قوم خود و درباریان خود یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی- قصص آیه 38- و گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24- در چنین حالی حضرت موسی بفرماید إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ که اشاره به اینکه تو و درباریان تو و قوم تو هم داخل در عالمین هستید و فرستنده من رب شماها هم هست.

[سوره الزخرف (43): آیه 47] .... ص : 37

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ (47)

پس چون که آمد موسی آنها را بآیات ما ناگاه آنها از این آیات میخندیدند.

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا چنین معجزات با هرات مثل عصا و ید و بیضاء و بلعیدن

ص: 38

سحر سحره و انشقاق بحر دوازده جاده و غیر اینها.

إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ سخریه و استهزاء و مضحکه می کردند می گفتند سحر است که فرعون بسحره گفت پس از ایمان آوردن آنها إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ- شعراء آیه 48- و این دأب تمام مشرکین نسبت به تمام انبیاء بوده که مضحکه و سخریه و استهزاء می کردند و به عقوباتش گرفتار شدند چنانچه امروز هم بسیاری علماء اعلام را مسخره می کنند و به آنها می خندند و استهزاء می کنند باشد تا بعقوباتش برسند لذا می فرماید فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ و نیز می فرماید فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ- شعراء آیه 22 و 23-.

[سوره الزخرف (43): آیه 48] .... ص : 38

وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلاَّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (48)

و ما نشان ندادیم آنها را از آیه مگر آنکه بزرگتر بود از آیه دیگر و گرفتیم آنها را بعذاب باشد که آنها برگردند.

وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها ابتدا عصا اژدها شد که یک لب بالای قصر فرعون و یک لب اسفل قصر سپس افعی شد سحر سحره را بلعید، پس انفلاق بحر نمود دوازده جاده خشک در دریا پیدا شد و هکذا.

وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ که می فرماید وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ- اعراف آیه 127 و میفرماید فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ- اعراف آیه 130-.

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لعلّ از برای تردید نیست زیرا خدا می داند که اینها بر نمی گردند بلکه بمعنی باید است یعنی پس از مشاهده این عذابها باید برگردند از شرک و کفر و موحد شوند و تصدیق رسالت موسی کنند و از اعمال زشت خود دست بردارند و در تحت اطاعة خدا و رسول درآیند پس از گرفتاری به این عذابها.

[سوره الزخرف (43): آیه 49] .... ص : 38

وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ (49)

و گفتند ای سحر کننده بخوان پروردگار خود را به آنچه نزد تو عهد

ص: 39

کرده که اگر ایمان بیاوریم این عذابها از ما برداشته می شود اگر برداشت محققا ما هدایت می شویم.

در جای دیگر میفرماید وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ- اعراف آیه 131-.

وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ پس از این همه عذابها مع ذلک موسی را ساحر گفتند بلکه این عذابها را از شومی موسی و تابعین او شمردند که می فرماید وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ- اعراف آیه 128-.

ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ این نه از روی اعتقاد باشد بلکه از باب سخریه است و الا اینها نه اعتقاد به موسی داشتند و نه بدعاء موسی و نه بربّ موسی لذا تعبیر به ساحر کردند یعنی اگر راست řɢگویی اگر خدای تو این بلاها را برطرف نمود.

إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ و شاهد بر این دعوی اینکه چون بر طرف شد باز ایمان نیاوردند چون مستند به دعاء موسی نمی دانستند بلکه بشانس خود که میفرماید فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ- اعراف آیه 127-.

[سوره الزخرف (43): آیه 50] .... ص : 39

فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ (50)

پس چون برطرف کردیم از آنها عذاب را در این هنگام نکث عهد کردند و هدایت نشدند.

فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ این کشف عذاب برای امتحان و اتمام حجت و رفع عذر آنها است که فردای قیامت نگویند اگر عذاب بر ما برداشته شده بود ما ایمان می آوردیم و هدایت می شدیم با اینکه این عذر اصلا موجه نبود و این تقاضا هم بی مورد بود قضیه بعکس است سزاوار بود موسی به آنها بفرماید اولا شما ایمان بیاورید و هدایت شوید تا خداوند رفع بلا بکند و شما را متنعم به نعم بفرماید زیرا اثر این عذابها و بلیات شرک و کفر و طغیان و سرکشی است و معاصی باید آنها برطرف شود تا آثارش برداشته شود کلام اینها مثل این است که فردای قیامت بگویند ما را جهنم نبر و عذاب نکن تا ما ایمان بیاوریم.

جواب: می خواستید ایمان بیاورید تا شما را جهنم نبرم و عذاب نکنم

ص: 40

چنانچه آنها که ایمان آوردند نه جهنم می برم و نه عذاب می کنم چنانچه حضرت هود بقومش فرمود وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ- هود آیه 54- و غیر این از آیات لکن خداوند تفضلا عذاب را برداشت که هیچ راه عذری بر آنها نماند آنهم بمدت کمی مطلقا برداشته نشد چنانچه می فرماید فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ- اعراف آیه 131.

[سوره الزخرف (43): آیه 51] .... ص : 40

وَ نادی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51)

و ندا در داد فرعون در میانه قوم خود گفت ای قوم من آیا از برای من سلطنت مصر و این انهار که از زیر قصر من می رود آیا پس از این باز بصیرت پیدا نمی کنید به الوهیت و خدایی من.

چه اندازه حماقت است که سلطنت چهار روزه دنیا آنهم یک قسمت زمین مملکت مصر و چند نهر که از پای قصر او گذر می کند دلیل بر خدایی و الوهیت خود میگیرد و این معجزات به این عظمت و بزرگی موسی را سحر می پندارد اگر چه حق بر او مکشوف بود لکن جحود می کرد چنانچه می فرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا- نمل آیه 14- و کفر جحودی بدترین اقسام کفر است و مثل آنها مثل کسانی است که می دانستند حق علی (ع) و سایر ائمه را و انکار کردند از روی ظلم و بلند پروازی.

وَ نادی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ فرعون پس از معجزات با هرات موسی ترسید که قوم ایمان بیاورند چنانچه سحره ایمان آوردند و بنی اسرائیل و جماعتی از قبطیان و دستگاه خدایی او درهم کوبیده شود لذا در مقام القاء شبهه برآمد گاهی به سحره گفت إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ- شعراء آیه 48- و به قوم خواست به این زخارف دنیوی اینها را فریب دهد چنانچه به عین یزید همین مغلطه را بر مجلسیانش انداخت و تمسک کرد به آیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ- الایه ولی غافل از اینکه نور خدا را نمی توان خاموش کرد سر مطهر و خطبه زینب و منبر زین العابدین او را و پدر او را و پیشینیان آنها را رسوا و مخذول نمودند.

ص: 41

قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ اگر سلطنت یک مملکت مصر دلیل بر خدایی تو است پس کسانی که قبل از تو تمام دنیا را مالک شدند مثل نمرود و شداد و اشباه آنها سزاوارتر بودند بخدایی.

وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی چند نهر آب که از پای قصر تو می گذرد چه دلالت بر حقانیت تو دارد.

أَ فَلا تُبْصِرُونَ این دستگاه با عظمت مرا مشاهده نمی کنید؟

[سوره الزخرف (43): آیه 52] .... ص : 41

أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ (52)

آیا من بهتر و سزاوارترم از این کس که او خوار و پست است و نزدیک نیست که بتواند بیان کند.

چرا موسی را با یک لباس بیابانی دیدی عصای او را مشاهده نکردی ید و بیضاء او را ندیدی، شجاعت و قوت قلب او را که در مقابل مثل تو عرض اندام کند و گفتی:

أَمْ أَنَا خَیْرٌ چه خیریتی در تو بود این مال و منال که هیچ اعتباری ندارد هر روز بنام یکی است اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ- حدید آیه 19- و نیز می فرماید وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ- حدید آیه 30- مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ نه مالی دارد و نه عده و عده و جمعیتی فقیر و بی بضاعت است.

وَ لا یَکادُ یُبِینُ مفسرین گفتند برای عقده ای بود که در لسان موسی بود که الان هم یهود برای تشبه به موسی زبان خود را تغییر می دهند لکن گفتیم این حرف تمام نیست و همان موقعی که مبعوث به رسالت شد عرض کرد وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی- الآیات الی قوله تعالی- قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی طه آیه 28 الی 37- بلکه برای این بود که بملایمت صحبت می کرد و لین کلام حسب الدستور خداوند متعال که فرمود بموسی و هارون فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 46-.

ص: 42

[سوره الزخرف (43): آیه 53] .... ص : 42

فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53)

پس چرا القاء نمی شود بر او دست بند از طلا یا نمی آید با او ملائکه که قرین و همدوش او باشند در دعوت.

بسیار مورد تعجب است کسی که اصلا به خدای موسی معترف نیست چنانچه قبلا اشاره شد چگونه معترف به ملائکه می شود؟ معلوم می شود که فرعون دست و پای خود را گم کرده و مضطرب شده و به این در و آن در می زند بلکه اذهان قوم را منصرف کند و نمی داند چه بگوید زیرا.

فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ چه مدخلیتی دارد در صدق دعوی موسی اگر غرض به نحو اعجاز بوده عصا و ید و بیضاء بسیار مهم تر و بالاتر از سوره ذهب است و اگر مراد دولت و ثروت است دارا بودند دست بند دلیل بر او نیست بسیاری از قوم او دارا بودند و دولت و ثروت نداشتند.

أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ.

اولا: ملائکه بصورت ملکی که مشاهده نمی شود و اگر بصورت بشری بیایند از کجا ملک باشند.

و ثانیا: اگر همدست لازم است هارون که همدست او بود بصورت دیگر احمق تر از فرعون قوم فرعون که این گفتار بیهوده او در آنها اثر گذاشت که می فرماید:

[سوره الزخرف (43): آیه 54] .... ص : 42

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (54)

پس سبک و کوچک کرد عقل قوم خود را پس او را اطاعت کردند محققا آنها بودند قوم فاسق و فاجر.

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ استخفاف مقابل احترام است و از لوازم استکبار است و استخفاف مؤمن در شریعت اسلام حرام است و لو فقیر و مسکین باشد چه رسد به استخفاف انبیاء و اولیاء چنانچه استکبار بر مؤمن هم حرام است لکن قوم فرعون که او را می پرستیدند البته خود را در جنب او کوچک و خفیف می دانستند و اطاعت او را واجب و لازم می دانستند.

فَأَطاعُوهُ پس اطاعت کردند او را و ایمان بموسی نیاوردند بلکه در مقام

ص: 43

قتل موسی و مؤمنین به او برآمدند و فرعون فرستاد از تمام شهرستان هایی که در قلمرو او بود جمعیت انبوهی جمع شدند که موسی و قومش را هلاک کنند و موسی مأمور شد قوم خود را بردارد و از مصر خارج کند که خداوند می فرماید فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ- شعراء آیه 53 الی 56-.

إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ چه فسقی بالاتر از شرک باللّه و تکذیب رسول اللَّه و اراده قتل او و اتباعش هست.

[سوره الزخرف (43): آیه 55] .... ص : 43

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ (55)

پس چون که ما را بغضب آوردند انتقام کشیدیم از آنها پس غرق نمودیم آنها را بالتمام.

فَلَمَّا آسَفُونا اسف شدت غضب و بعضی گفتند شدت حزن لکن نسبت بخداوند عذاب و سخط الهی است چنان که حب تفضل و نعم او است زیرا خداوند محل حوادث نیست و تغییر در ساحت قدس او روا نیست.

انْتَقَمْنا مِنْهُمْ انتقام اخذ بظلم است و نصرت مظلوم و چون اینها نسبت به بنی اسرائیل بسیار ظلم کردند که اطفال آنها را سر می بریدند زنهای آنها را به کنیزی و کلفتی می بردند مردان آنها را به اعمال شاقه وادار می کردند بلکه ظلم بدین و ظلم بنفس هم داشتند خداوند از آنها انتقام کشید.

فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ که شرح غرق فرعون و تمام قومش در بسیاری از سور بیان شده احتیاج بتکرار ندارد در رود نیل و نجات موسی و قومش.

[سوره الزخرف (43): آیه 56] .... ص : 43

فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56)

پس قرار دادیم آنها را جلو و سبق و مثل از برای دیگران از کفار و مشرکین و ظالمین پس از آنها.

که بدانند ثمرات شرک و کفر و ظلم و فسق و فجور چیست ای کاش ابناء نوع امروزه متنبه می شدند و از این اعمال زشت دست برمی داشتند لکن هیهات هیهات روز بروز شدتش بیشتر و بالاتر می شود.

ص: 44

فَجَعَلْناهُمْ این فرعون و قومش را با آن قوه و قدرت چه شدند بترسند دیگران.

سَلَفاً آنها را جلو انداختیم تا دیگران مشاهده کنند.

وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ که سنت الهی اینست و تغییر پذیر نیست فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا- فاطر آیه 42 و 43-

[سوره الزخرف (43): آیه 57] .... ص : 44

وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57)

و چون زده شد از برای پسر مریم مثلی قوم شما از این مثال انزجار پیدا کردند.

کلمات مفسرین در این آیه مختلف است و تمام بدون مدرک، ولی اخبار معتبره بسیار داریم. از کلینی و شیخ طوسی در کافی و تهذیب از ابن بابویه و از طریق مخالفین ابن مغازلی در مناقب که خلاصه مفاد آنها این است که پیغمبر اکرم (ص) فرمود: مثل علی در امت من مثل عیسی بن مریم است در امت او و از این مثال قوم حضرت منزجر شدند و کلماتی گفتند که در آیه بعد می آید و مثل پیغمبر این بود که امت عیسی در حق عیسی سه فرقه شدند: یک فرقه یهود که اعدی عدو عیسی شدند و بغض او را داشتند و نسبت های ناروا به او دادند، یک فرقه نصاری که در حق او غلو کردند و پسر خدا و خود خدا او را دانستند و یک فرقه مقتصد که او را پیغمبر و فرستاده خدا و اولو العزم رسول و عبد الهی گفتند که آن دو فرقه در حد تفریط و افراط افتادند و کافر شدند و معذب به عذاب جهنم و فرقه ثالثه نجات و سعادتمند شدند، همین نحو در حق علی (ع) یک فرقه اعدی عدو علی حتی نسبت کفر به علی دادند مثل خلفاء و بنی امیه و نواصب و خوارج و امثال اینها و بغض علی را داشتند که حتی روز عاشورا به ابی عبد اللَّه گفتند: «انما نقاتلک بغضا منا لابیک و ما فعل باشیا خنافی بدر و حنین» و یک فرقه غلو کردند در حق علی و او را خداوند خالق سماوات و ارضین دانستند و این دو فرقه در عذاب مشترک هستند و فرقه ثالثه او را امام و خلیفه بلافصل پیغمبر و او را افضل از همه انبیاء بعد از حضرت رسالت می دانند و یازده نفر اولاد طیبین او را امام و وصی

ص: 45

پیغمبر بعد از او یکی بعد از دیگری می دانند و بدعتی در دین نمی گذارند و ضروریات دین و مذهب را هم انکار نمی کنند و به وظائف دین عمل می کنند اینها امت مقتصده هستند و اهل نجات و سعادت.

وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا ضارب مثل پیغمبر اکرم و مثل امیر المؤمنین که شبیه ابن مریم است در میان این امت چنانچه او در میان آن امت بود از حیث عقیده در حق او.

إِذا قَوْمُکَ همین منافقین که حول و اطراف پیغمبر بودند باطنا مشرک و ظاهرا مسلمان و کفار و مشرکین.

مِنْهُ از این مثل و تشبیه.

یَصِدُّونَ انزجار و مخاصمه و معانده پیدا می کنند که کار بکجا کشیده که علی را شبیه عیسی قرار داده.

[سوره الزخرف (43): آیه 58] .... ص : 45

وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58)

و گفتند آیا آلهه ما بهتر هستند یا او ضرب مثل نکردند از برای تو مگر از روی جدل بلکه اینها قومی هستند که با شما مخاصمه و عداوت میورزند.

در مرجع ضمیر «ام هو» بسیار گفتند که ابن مریم حضرت عیسی است یعنی أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ اشاره به اینکه اصنام ما بهتر از عیسی هستند که استفهام تقریریست یعنی البته اصنام و الهه ما بهتر از عیسی هستند زیرا عیسی یک فردی است مثل سایر افراد بشر چنانچه سایر افراد لیاقت الوهیت ندارند عیسی هم مثل آنها.

جواب: آنها اینکه اصنام شما هم یک فلزی است یا چوبی است مثل سایر فلزات و چوب ها چنانچه سایر فلزات و چوبها لیاقت الوهیت ندارند اصنام شما هم لیاقت ندارد با اینکه عیسی هم شعور و ادراک و حس و حرکت داشت اصنام شما نه شعور نه ادراک نه حس نه حرکت دارند البته انسان اشرف از سایر جمادات و نباتات و حیوانات است. بعضی گفتند مرجع ضمیر «ام هو» امیر المؤمنین یعنی چرا پیغمبر علی را شبیه عیسی قرار داد که بعضی معتقد به او و بعضی دیگر منکر چرا شبیه اصنام ما قرار نداد که بعضی مثل ما معتقد به الوهیت آنها و بعضی منکر جواب: اولا آلهه شما مردم در حق آنها دو فرقه هستند مشرکین قائل به الوهیت

ص: 46

آنها و غیر آنها قائل به اینکه یک فلزی و چوبی که به دست خود تراشیده اید بیشتر نیستند و حضرت عیسی سه فرقه حد افراط و تفریط و اقتصاد چنانچه بیان شد و در حق علی هم سه فرقه شدند و ثانیا عیسی بعقیده پیغمبر (ص) پیغمبر اولو العزم بود و روح اللَّه بود و صاحب معجزات با هرات مثل احیاء موتی و ابراء اکمه و ابرص و غیر اینها بود اما اصنام شما هیچ گونه آثاری از آنها صادر نشد و پیغمبر می خواهد بفرماید که مقام علی (ع) مثل انبیاء اولو العزم بلکه افضل از آنها است نه مثل جماد بی شعور بی ادراک.

ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا مجادله مکابرة است برای ابطال حق و اثبات باطل مثل سایر کفریات آنها که نسبت سحر و کذب و افتراء بحضرتش می دادند.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ از روی دشمنی که با پیغمبر داشتند این نوع مزخرفات را می گفتند و الا اندازه ای شعور داشتند و حقائق را درک می کردند لکن قول اول اقرب به نظر می آید بقرینه آیه بعد که می فرماید:

[سوره الزخرف (43): آیه 59] .... ص : 46

إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (59)

نیست عیسی مگر بنده خدا انعام کردیم بر او و قرار دادیم او را مثل از برای بنی اسرائیل.

إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ چنانچه خود عیسی در گهواره و در بغل مریم فرمود قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ- الی آخر الآیات-- مریم آیه 31-.

أَنْعَمْنا عَلَیْهِ انعام الهی بر عیسی بسیار است که در حال طفولیت و صباوت مقام نبوت و رسالت و اولو العزمی به او عنایت فرمود و بر او کتاب نازل کرد و او را بدون پدر آورد و معجزات باهرات به او عنایت فرمود که می فرماید وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ- الایة- آل عمران آیه 43- وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ که می فرماید إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ

ص: 47

مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

- آل عمران آیه 52 همین نحوی که خدا آدم و حوا را بدون پدر و مادر از خاک بیافرید عیسی را هم بدون پدر از مریم آورد.

[سوره الزخرف (43): آیه 60] .... ص : 47

وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60)

و بر فرض اگر می خواستیم و حکمت اقتضاء می کرد هر آینه جعل می کردیم از شما ملائکه در زمین جانشینان.

این آیه را دو نحوه تفسیر کردند: یکی آنکه اگر می خواستیم شما را از بین می بردیم و بجای شما ملائکه می فرستادیم روی زمین عبادت کنند جایگیر شما شوند. دیگر آنکه اگر می خواستیم شما بنی آدم را ملائکه قرار می دادیم و قلب ماهیت می کردیم و در زمین جایگیر می کردیم. و هر دو تفسیر بنظر بعید می آید زیرا اگر معنای اول باشد مناسب این بود بفرماید «لجعلنا الملائکة عوضا و بدلا عنکم» و کلمه «منکم» منافی با این معنا است و اگر معنی دوم باشد مناسب این بود بفرماید لَجَعَلْنا مِنْکُمْ و آنچه به نظر می آید و اللَّه العالم اینکه:

وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً یعنی از شما بنی آدم ملائکه قرار می دادیم یعنی از بنی آدم ملائکه خلق می کردیم و قلب ماهیت می کردیم خداوندی که قدرت دارد به آتش بفرماید یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 69- قدرت دارد از خاک آدم خلق کند، از نطفه انسان خلق کند، عصا را افعی و اژدها کند قدرت دارد از انسان ملک خلق کند.

فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ در زمین جایگیر شود. خلف این است که چیزی جایگیر چیز دیگری باشد و از همین باب است خلیفه که جای پیغمبر بنشیند و اولاد و احفاد جای آباء و اجداد که می فرماید فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ- اعراف آیه 168- و خلیفة اللَّه در وجوب اطاعت و ولایت بر عباد اللَّه لکن تعبیر به لو امتناعیه فرمود که این بر خلاف حکمت و صلاح است و محالست از خداوند صادر شود.

[سوره الزخرف (43): آیه 61] .... ص : 47

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (61)

و بدرستی که او هر آینه علم است از برای ساعت که قیامت باشد پس شک نیاورید به آن قیامت و متابعت کنید مرا این است صراط مستقیم راه راست.

ص: 48

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ در مرجع ضمیر انّه اختلاف کردند بر حسب ظاهر آیه چنانچه بعض مفسرین هم تفسیر کردند عیسی علیه السلام است یعنی نزول عیسی از آسمان از علائم قیامت و اشراط ساعت است که پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه عیسی از آسمان نزول می کند و با امام زمان نماز می گذارد و نخست وزیر حضرتش می شود و به دست او سفیانی در صخره بیت المقدس کشته می شود چنانچه چهار نفر از انبیاء در رکاب حضرتش حاضر می شوند ادریس، عیسی، خضر، الیاس که زنده هستند و ظاهر می شوند و معنای «علم للساعة» یعنی علامت قیامت است که یکی از اشراط ساعت ظهور حضرت بقیة اللَّه است. لکن در بعض اخبار از جابر و از حضرت صادق (ع) روایت کردند که مرجع ضمیر امیر المؤمنین است و شاید اشاره برجعت امیر المؤمنین در کرّة ثالثة باشد که شیاطین کشته می شوند و مراد از وقت معلوم که خداوند به شیطان فرمود فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ- حجر آیه 37 و 38- و این کرة از علائم قیامت است ولی سند معتبری در این اخبار بدست نیامد و اللَّه العالم.

فَلا تَمْتَرُنَّ بِها یعنی تکذیب نکنید قیامت را و شک نیاورید و انکار نکنید.

وَ اتَّبِعُونِ و اتبعونی بوده کسره بجای یاء است.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ البته متابعت حضرت رسالت در جمیع فرمایشاتش صراط مستقیم است.

[سوره الزخرف (43): آیه 62] .... ص : 48

وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (62)

و منع نکند و جلوگیری نکند شما را شیطان از صراط مستقیم. محققا شیطان از برای شما دشمن آشکار است.

خداوند در چندین آیه گوشزد بندگان فرموده دشمنی شیطان و جلوگیری از صراط مستقیم را مثل آیه شریفه قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ- اعراف آیه 15- و مثل وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ- سبأ آیه 19- و مثل أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا

ص: 49

الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ

یس آیه 60 الی 62- و غیر اینها از آیات لذا میفرماید:

وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ صدّ جلوگیری و منع است از چهار طرف جلوگیری می کند از جلو از عقب از راست از چپ هر که را به نحوی و حبائلی دارد که انسان را می کشد بوساوس خود رو بجهنّم وا عجب از اینکه بسیاری از آنها رو به شیطان می روند و اطاعت می کنند از روی هوای نفس و حب شهوات و قساوت قلب و کبر و نخوت و عداوت.

إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ مکرر گفته ایم که انسان سه دشمن دارد لکن اینها طولی است یکی بعد از دیگری (1) دنیا که زخارف خود را جلوه می دهد از مال و منال و ریاست و جاه (2) هوای نفس و صفات خبیثه مثل کبر و نخوت و عجب و غیر اینها که تمایل پیدا می کند (3) شیطان که به وسائل او راه نشان می دهد اگر کسی جلوات دنیا در نظرش مثل گوشت گندیده در دهان سگ باشد و هواهای نفسانیه را هم دور اندازد و بداند که إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ- یوسف آیه 53- است شیطان به او راه پیدا نمی کند إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ- حجر آیه 42.

[سوره الزخرف (43): آیه 63] .... ص : 49

وَ لَمَّا جاءَ عِیسی بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (63)

و چون آمد عیسی با معجزات بینات فرمود من آمدم شما را بحکمت و صلاح که آنچه صلاح شما است و مصلحت دارد دنیوی و اخروی بشما نشان دهم و از برای شما بیان کنم بعض آنچه در او اختلاف دارید حق آن را بشما بگویم پس از خدا بترسید و تقوا پیدا کنید و از مخالفت او پرهیز کنید و مرا اطاعت کنید.

وَ لَمَّا جاءَ عِیسی بِالْبَیِّناتِ مثل احیاء موتی و ابراء اکمه و ابرص و نفخ در گل که بصورت طیر میشد و پرواز می کرد و خبر دادن از آنچه اکل کرده اند و آنچه که ذخیره کرده اند.

قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ گفتیم حکمت از شئون علم است یعنی علم به مصالح و

ص: 50

مفاسد افعال و عالم به آن حکیم است و فعلی که دارای مصلحت باشد صلاح است و دارای مفسده باشد فاسد است و مرتکب آن صالح یا مفسد است. حضرت عیسی می فرماید من آمده ام که صلاح و فساد افعال را برای شما بیان کنم که هر فعلی که دارای مصلحت باشد و صلاح دین و دنیای شما باشد بگیرند و آنچه که دارای مفسده دینی و دنیوی باشد رها کنید.

وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ که این کفریات و شرک و نسبت های ناروا که به انبیاء بلکه بخدا می دهید و این اعمال فاسده که مرتکب می شوید بر شما بیان کنم مثل اینکه العیاذ می گوئید خدا جسم است و آمد در بهشت برای تفریح و دید آدم و حوا، از شجره عقل خورده اند و عقل پیدا کرده اند ترسید که مبادا از شجره حیات هم بخورند و یک خدا بشوند مثل ما شمشیر آتش بار دور شجره حیات قرار داد و به ملائکه گفت اینها را بیرون کنید از بهشت و العیاذ خدا را کاذب می دانید که به آنها گفت اگر از این شجره بخورید می میرید و شیطان صادق که گفت اگر بخورید عقل پیدا می کنید و آدم را پسر خدا می گوئید و خود را ابناء اللَّه می پندارید و العیاذ نسبت هایی که به انبیاء می دهید که لوط شراب خورد و با دختران خود زنا کرد و از نسل آنها هفتاد پیغمبر بوجود آمد و غیر اینها از کفریات که ما در مجلد اول کلم الطیّب یک قسمت آنها را بیان کرده ایم در باب نبوت موسی و سند توراة و کتب عهد قدیم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ تقوا پرهیز از منهیات و اطاعت اتیان به او امر است و این دو رکن اعظم دین است که به وظائف دینی باید عمل نمود و از مخالفت او دوری جست.

[سوره الزخرف (43): آیه 64] .... ص : 50

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (64)

بدرستی که خداوند متعال اللَّه پروردگار من است و پروردگار شما پس او را عبادت و پرستش کنید این است راه مستقیم.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی من نه پسر خدا هستم و نه از اقانیم ثلاثه که نصاری گفتند اب و ابن و روح القدس بلکه یکی از بندگان او هستم چنانچه می فرماید قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ

ص: 51

الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا- مریم آیه 31- وَ رَبُّکُمْ و پروردگار شما نه پدر شما است که گفتید «نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ» و نه پدر عزیر که گفتید «عزیر ابن اللَّه» و نه پدر آدم که در این توراة رائج یهود دارد «آدم ابن اللَّه» و نه پدر ملائکه که گفتید «ملائکه بنات اللَّه» بلکه تمام شما بندگان او هستید و او پروردگار شما.

فَاعْبُدُوهُ پس فقط باید عبادت او را کرد نه گوساله سامری را و نه آنچه بموسی گفتید اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ و گفتید أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً و بعد از موسی سالهای درازی در شرک زیست کردید به دلیل کتب خودتان که عهد قدیمش می شمارید و از کتب وحی می دانید.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ راه راست یکی و راه های کج و سبل شیطان هزار.

[سوره الزخرف (43): آیه 65] .... ص : 51

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65)

پس اختلاف کردند احزاب در مورد عیسی از میانه خود پس وای بر کسانی که ظلم کردند از عذاب دردناک.

نظیر این آیه در سوره مریم آیه 39 که می فرماید فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ و در اینجا لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ تعبیر فرموده و ما در مجلد هشتم این تفسیر صفحه 440 شرح کرده ایم و در این جا هم تذکر می دهیم.

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ حزب عبارت از جماعتی است که دارای یک مسلک و یک مذهب هستند و بقیه احزاب را لعن و طرد می کنند و در مورد عیسی اما نصاری که چندین حزب شدند یک حزب که آنها را یعقوبیه می گویند عیسی را خدا دانستند چنانچه در قرآن می فرماید لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ- مائده آیه 17- یک حزب که آنها را نسطوریه گویند عیسی را ابن اللَّه گفتند که می فرماید وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ- توبه آیه 30- یک حزب جزو- اقانیم ثلاثه می دانند که می فرماید لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ- مائده آیه 77- یک حزب یهود که مسیح را حرامزاده و زنازاده می دانند و اختلافات

ص: 52

دیگر که در بین آنها است که پیغمبر (ص) فرمود: امت موسی هفتاد و یک فرقه شدند یک فرقه اهل نجات و هفتاد اهل نار و عذاب و امت عیسی هفتاد و دو فرقه یک فرقه اهل نجات بقیه اهل آتش و امت من هفتاد و سه فرقه می شوند یک فرقه اهل نجات بقیه هلاکت.

مِنْ بَیْنِهِمْ با یکدیگر که هر کدام بقیه را لعن و طرد می کنند و باطل می دانند.

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا زیرا هم کافر شدند و هم ظلم به دین و سایر احزاب و هم سجود کردند.

مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ در سوره مریم مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ یوم القیامت که هم رسوایی دارد و هم عذاب دردناک و انحاء عذاب ها و آلام قیامت را در سرتاسر قرآن بیان فرموده و ما در مجلد سوّم کلم الطیب از صفحه 165 الی صفحه 179 بیان کرده ایم.

[سوره الزخرف (43): آیه 66] .... ص : 52

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (66)

آیا انتظاری می کشند این کفار مگر روز قیامت را این که بیاید آنها را بغتة و آنها نمی دانند.

در موضوع یوم القیمة و وقت آن لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ چنانچه می فرماید إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ- الایة- لقمان آیه 34- و بسیاری از روی انکار یا جهات دیگری سؤال می کنند یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ- اعراف آیه 186- یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ- ذاریات آیه 12- یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها- الی قوله تعالی- کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها- نازعات آیه 42 الی 46- لذا می فرماید:

هَلْ یَنْظُرُونَ یعنی موقعی که قیامت برپا می شود.

إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً بلکه یک چشم بهم زدن بلکه کمتر که می فرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ولی این کفار درک نمی کنند و باور نمی کنند.

ص: 53

[سوره الزخرف (43): آیه 67] .... ص : 53

الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ (67)

دوستان و رفقاء دنیایی که جون در جون یکدیگر می کنند و می گویند ما یک جون در دو قالب هستیم فردای قیامت با یکدیگر کمال عداوت را دارند که می گویند تو مرا جهنمی کردی اگر تو نبودی من بهشتی می شدم مگر متقین کمال الفت و محبّت را دارند و هر کدام از دیگری تشکّر می کند که تو مرا سعادتمند کردی اگر تو نبودی من موفق نمی شدم.

الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ روز قیامت روزی است که می فرماید یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ- عبس آیه 34 الی 37.

إِلَّا الْمُتَّقِینَ مکرر مراتب تقوی را تذکر داده ایم که مرتبه اولی ایمان است که تقوای از عقائد فاسده مذاهب باطله و اهل ضلالت و منکر ضروریات دین و مذهب و اهل بدعت باشد ثم از اخلاق رذیله و صفات خبیثه ثم از معاصی کبار ثم از کلیه معاصی ثم از زخارف دنیا ما زاد از ضرورت ثم از توجه به غیر خدا سپس خداوند تفضلاتی که نسبت به متقین دارد و مثوباتی که به آنها عنایت می فرماید بیان می کند.

[سوره الزخرف (43): آیه 68] .... ص : 53

یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68)

ای بندگان من نیست خوفی از برای شما و نه چیزی که باعث حزن شما شود محزون نباشید.

یا عِبادِ بالاترین تفضلات همین که خداوند آنها را به بندگی خود بپذیرد و خطاب یا عبادی کند چنانچه از امیر المؤمنین است که عرض کرد در پیشگاه ربوبی

«کفانی فخرا ان اکون لک عبدا و کفانی عزّا ان تکون لی ربا».

لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ نفی جنس خوف دلالت دارد که در هیچیک مراحل از حال نزع و قبر و برزخ و مواقف روز محشر کوچکترین المی و بلائی و عذابی و گرفتاری از برای آنها نباشد.

ص: 54

وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ که از هیچ فوزی و مثوبتی و نعمتی محروم نخواهید شد که باعث حزن شما شود.

[سوره الزخرف (43): آیه 69] .... ص : 54

الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ (69)

متقین کسانی هستند که بجمیع آیات ما ایمان آوردند و بودند تسلیم صرف در آنچه بر آنها تقدیر شده بود.

الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا آیات الهی عموم دارد شامل جمیع انبیاء و اوصیاء و علماء دین و جمیع معجزات آنها و جمیع دستورات آنها و جمیع تقدیرات الهی می شود که ایمان مرکب ارتباطی است که اگر یکی از آنها را انکار کند ایمان می رود مثل نماز که اگر یک جزئش یا شرطش از بین برود باطل می شود یا یک مانع ایجاد کند.

وَ کانُوا مُسْلِمِینَ که گفتیم مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا است و هیچ خودیتی در خود نبیند و تسلیم صرف باشد.

[سوره الزخرف (43): آیه 70] .... ص : 54

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70)

داخل شوید بهشت را شما و ازدواج شما متنعم و مکرم و مسرور باشید.

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ از این جمله استفاده می شود که در صحرای محشر بمجرد ورود خطاب می رسد بدخول بهشت بدون اینکه نصب میزانی یا حسابی یا وقوف در موافقی داشته باشند زیرا اهل محشر سه دسته اند بعضی بدون حساب به بهشت می روند و بعضی بدون حساب جهنم و بعضی مورد حساب و میزان و تطایر کتب یا بهشتی شود یا جهنمی.

أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تعبیر به ازواج از باب مثال است و الا جمیع بستگان آنها با آنها وارد می شوند چنانچه می فرماید أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ- طور آیه 21- بلکه یکی از شفعاء روز قیامت اینها هستند که هر که بآنها احسان کرده باشد یا بستگی داشته باشد شفاعت می کنند که دست اقلّش هفتاد نفر را شفاعت می کنند بسا هفتاد هزار.

ص: 55

تُحْبَرُونَ متنعم و مسرور و محترم هستید چنانچه می فرماید فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ- روم آیه 14.

[سوره الزخرف (43): آیه 71] .... ص : 55

یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ (71)

دور می زند بر شما به کاسه هایی از طلا و لیوان هایی و در بهشت برای شما هست آنچه نفوس شما مایل باشد و آنچه چشمهای شما لذت برد و شما در آن بهشت همیشه جاویدانید.

یُطافُ عَلَیْهِمْ طواف دور زدن است مثل طواف کعبه و طواف کننده غلمان بهشتی هستند که خداوند آنها را توصیف می فرماید وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ- طور آیه 24- و اینها خدمه بهشت هستند.

بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ صحاف ظرف است مثل کاسه و لیوان که می فرماید یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ واقعه آیه 17 و 18- و استعمال ظرف طلا و نقره در شریعت مطهره حرام است بلکه برای رجال زینت به طلا هم حرام است و اما در بهشت مباح و حلال است.

وَ أَکْوابٍ لیوان هاست که می فرماید فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ- غاشیة آیه 13 و 16- و در حدیث دارد در اطراف حوض کوثر بقدر ستاره ها آسمانها اکواب گذارده شده و کوثر را خداوند به پیغمبر داده و ساقی او را علی (ع) قرار داده.

وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ از مأکولات و مشروبات و ملبوسات.

وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ از منظره های سبز و خرم از قصور و اشجار و ریاحین و سریرها و فرشها و از همه بالاتر حشر با انبیاء و ائمه اطهار و در اخبار دارد در بهشت

«فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و ما خطر علی قلب بشر».

وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ که دیگر موت و فنا و زوال ندارد.

[سوره الزخرف (43): آیات 72 تا 73] .... ص : 55

وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْها تَأْکُلُونَ (73)

ص: 56

و این است بهشتی آن چنانی که به میراث دادیم به شما او را به واسطه آنچه بودید عمل می کردید از برای شما در آن بهشت میوه های فراوانی است از آنها می خورید.

در این آیه بیان میوه های بهشت را فرموده و در جاهای دیگر انهار بهشت و قصور و تختها و تکیه گاه ها و فرش ها و حوریان و سایر نعم آن را بیان فرموده مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ- محمد آیه 16 و 17- فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ- غاشیه آیه 11 الی 16- و در سوره الرحمن از آیه 46 الی آیه 76 اوصاف بهشت را بیان می کند مثل ذَواتا أَفْنانٍ- عَیْنانِ تَجْرِیانِ- مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ- فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ- فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ- حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ- مُتَّکِئِینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ- و غیر این ها- و هم چنین در سوره واقعه برای اوصاف سابقین و اصحاب یمین و سایر سور قرآنی و در اخبار بسیار و گفتیم تمام اینها به اندازه فهم بشر است و الا اوصاف بهشت لا یدرک و لا یوصف است و تعبیر به میراث شاید اشاره باشد به اینکه از راه تفضل است نه استحقاق زیرا چیزی را که انسان مالک می شود یا بحیازت است مثل صید که به ازاء زحمت است یا به معامله است که به ازاء عوض است یا به اجرت است که به ازاء عمل است و اما میراث نه به ازاء زحمت است و نه عوض و نه عمل فقط قابلیت می خواهد تا اینجا اوصاف مؤمنین و متقین.

و اما مجرمین، میفرماید:

[سوره الزخرف (43): آیات 74 تا 76] .... ص : 56

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (74) لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75) وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76)

بدرستی که مجرمین در عذاب جهنم همیشه هستند عذاب سستی نمی کند

ص: 57

از آنها و آنها در عذاب ثابت و باقی هستند و ما ظلم نکردیم آنها را و لکن بودند آنها ظلم کنندگان.

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ تعبیر به جرم برای این است که شامل شود مشرک و کافر و ضال و مضل و مخالف و معاند و مبدع و منکر ضروریات و مرتکب معاصی که باعث زوال ایمان می شود و بالجمله غیر مؤمن.

فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ که مسئله خلود از ضروریات دین و نصوص قرآن است ردّ یهود که گفتند وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً- بقره آیه 74- و رد حکماء و عرفاء و شیخیه که گفتند بالاخره تمام می شود.

لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ فتور سستی است که می فرماید کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ- نساء آیه 59-.

وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ مأیوس از نجات و رحمت.

وَ ما ظَلَمْناهُمْ زائد بر استحقاق عذاب نمی فرماید که یکی از اصول مذهب عدل است که فعل قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمی شود اهل بهشت را از مثوبات کسر نمی گذارد و اهل عذاب را زائد بر استحقاق عذاب نمی کند.

وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ هم ظلم بنفس کردند که خود را در معرض این عذاب در آوردند و هم ظلم به دین کردند که حق را رها کردند و باطل را گرفتند و هم ظلم به انبیاء و اولیاء و مؤمنین کردند بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا کهف آیه 48-

[سوره الزخرف (43): آیه 77] .... ص : 57

وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (77)

و ندا کردند مالک را و گفتند ای مالک هر آینه قضاء بفرماید بر ما پروردگار تو یعنی بمیریم و هلاک شویم و از بین برویم مالک می گوید بدرستی که شما در این جهنم و عذاب مکث دارید.

غافل از اینکه آن به آن مرگ می آید ولی نمی میرند چنانچه می فرماید وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ- ابراهیم آیه 20- و در خبر دارد پس از آنکه اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم

ص: 58

جای گیر می شوند موت را بصورت کبشی می آورند و بین بهشت و جهنم که طرفین مشاهده می کنند ذبح می کنند که مرگ مرد دیگر مرگ نیست اهل بهشت آن قدر مسرور می شوند که از لذائذ بهشت بیشتر لذت می برند و اهل جهنم آن قدر محزون می شوند که از عذاب های جهنم بیشتر متألم می شوند.

وَ نادَوْا یا مالِکُ مالک خازن جهنم است و اختیار جهنم در دست او است هر یک را به جای خود قرار می دهد و بقدر استحقاق عذاب می کند.

لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قضاء حکم به موت است چنانچه می فرماید در حق سلیمان فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ- سبأ آیه 13- و نیز می فرماید فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ- احزاب آیه 23- چون از کلام مالک که گفت:

قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ مأیوس می شوند از مردن تمنای خروج از خدا می کنند می گویند رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ- مؤمنون آیه 109 و 110- و می فرماید وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها- فاطر آیه 33- سپس تقاضای تخفیف یک روز از خزنه جهنم می کنند وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ- الی قوله- وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ- مؤمن آیه 52 و 53-

[سوره الزخرف (43): آیه 78] .... ص : 58

لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (78)

هر آینه بتحقیق آمدیم شما را بحق و لکن اکثر شما از حق کراهت داشتید.

لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ خطاب به اهل جهنم از جن و انس و تعبیر به «جئنا» یعنی «بامرنا» که ارسال فرمودیم رسل خود را و آوردند رسل ما شما را یعنی جمیع افراد جن و انس بحق که توحید باشد و بیان احکام و هدایت به صراط مستقیم و ارشاد و دلالت شما.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ اکثر بنی آدم و بنی الجان که شیاطین باشند.

لِلْحَقِّ کارِهُونَ اکثر آنها که شما اهل جهنم باشید از حق کراهت داشتید چون الفت بباطل پیدا کرده بودید و قساوت قلب و سیاهی دل و حب نفس و دنیا

ص: 59

و اعمال زشت داشتید از حق کراهت داشتید و اعراض کردید و نپذیرفتید.

[سوره الزخرف (43): آیات 79 تا 80] .... ص : 59

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80)

آیا محکم می کنند امر خود را پس محققا ما هم محکم می کنیم آیا گمان می کنند که ما نمی شنویم سرّ و نجوای آنها را بلی ملائکه کتبه رسل ما نزد آنها می نویسند تمام آنچه می گویند و میکنند.

اخبار بسیاری داریم که این دو آیه شریفه در مورد امیر المؤمنین (ع) نازل شده چون پیغمبر اکرم در چندین مورد ولایت و امارت و خلافت و امامت و وصایت علی علیه السلام را بیان فرموده یکی روزی که امر فرموده که بروند و سلام کنند به علی (ع) به لقب امیر المؤمنین و یکی در غدیر خم که فرمود

«من کنت مولاه فهذا علی مولاه»

و یکی روزی که فرمود

«أ تدرون من ولیکم قالوا اللَّه و رسوله اعلم قال صالح المؤمنین و اشار الی علی (ع) بیده و قال هذا ولیکم بعدی»

منافقین در مکه و در طریق از مکه به مدینه مجتمع شدند و معاهده کردند و قسم یاد کردند که این امر را نگذارند انجام پذیرد و با یک دیگر سرا نجوی می کردند و مکرها و حیله ها به کار زدند لکن مکرر تذکر داده ایم که اخباری که از ائمه علیهم السلام در تفسیر آیات وارد شده اغلب بیان مصداق اتم می کند منافی با عموم آیات نیست لذا می گوئیم.

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً مکرها و حیله ها که کفار و مشرکین و منافقین و معاندین و ضالین و مضلین و من یحذوا حذوهم در مورد انبیاء و ائمه و مؤمنین در هر عصر و زمانی که بکار می زنند بالاخص در مورد خلافت و محکم کاری می کنند خداوند می فرماید.

فَإِنَّا مُبْرِمُونَ پس از ابرام آنها ما هم محکم کاری خود را می کنیم و چنان آنها را می گیریم بعذاب سخت چه در دنیا و چه در آخرت چنانچه در جای دیگر می فرماید وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ- نمل آیه 51- و می فرماید وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ- آل عمران آیه 47.

أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ همین نحوی که از مؤمنین پنهان

ص: 60

می کنند و سرا با یکدیگر نجوی می کنند خیال می کنند که نمی شنویم اسرار آنها را.

بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ و در جای دیگر می فرماید وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ- إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ- ق آیه 15 الی 17- و در نامه عمل ثبت است وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها- کهف آیه 47.

[سوره الزخرف (43): آیه 81] .... ص : 60

قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ (81)

بگو اگر بوده باشد از برای خداوند رحمن ولدی پس من اول عبادت کنندگانم.

این آیه شریفه از مشکلات آیات است و اقوال مفسرین بسیار است بعضی گفتند:

قُلْ إِنْ کانَ ان نافیه است یعنی ما کان لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ.

فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ المقرین بوحدانیته و نفی الولد عنه، بعضی گفتند:

معنی این است که اگر بزعم شما از برای او ولد باشد پس آن کسی که مخالف شما است و خدا را بیگانگی عبادت میکند من هستم بعضی گفتند همین نحوی که من اول العابدین نیستم زیرا قبل از من انبیاء و مؤمنین به آنها بودند همین نحو از برای رحمن هم ولدی نیست اگر این دعوی محال را می کنید پس این اولیت من را که محال است باید اعتراف کنید مثل قول اینکه «ان کانت الشمس طالعة فالنهار موجود و لما لم یکن النهار موجودا و لیست الشمس طالعة» و چون من اول العابدین نیستم پس از برای رحمن هم ولدی نیست. بعضی گفتند: معنای اول العابدین آنفین عن عبادته و جاحدین له زیرا اگر از برای او ولد باشد لازمه او تجسم و حدوث است و از واجب الوجودی بیرون است و سزاوار پرستش نیست.

بعضی گفتند: معنی این است که اگر از برای او ولدی بود من اولین کسی بودم که اقرار به آن می کردم زیرا معرفت من از همه شما بیشتر است و چون من اشد

ص: 61

انکار هستم پس نیست از برای او ولدی و این معنی بنظر اقرب می آید زیرا صفات و شئونات الهی باید از جانب خدا باشد و بتوسط وحی به انبیاء برسد و آنها ابلاغ کنند از این جهت گفتیم اسماء اللَّه توقیفی است ما از پیش خود نمی توانیم اسمی و صفتی از برای او بگوئیم باید از جانب او برسد و شما که می گوئید که از برای او ولدی هست ملائکه را دختران خدا می دانید آدم و عزیز و عیسی را ابن اللَّه می گوئید بلکه خود را ابناء اللَّه می شمارید هیچ مدرکی و دلیلی و برهانی بر او ندارید و هیچ پیغمبری همچه دعوایی نداشتند بلکه اولین دعوت تمام انبیاء دعوت به توحید بوده و اللَّه العالم.

[سوره الزخرف (43): آیه 82] .... ص : 61

سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82)

منزه است پروردگار آسمانها و زمین و پروردگار عرش از آنچه شما توصیف می کنید یعنی از برای او ولد قرار می دهید.

سُبْحانَ تسبیح و تنزیه حق است از جمیع نقائص امکان و عیوب و احتیاج زیرا از لوازم ولد داشتن جسمیت و مکان و ترکیب و احتیاج است و خداوند از جمیع این عیوب منزه و مبرا است.

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ خالق و موجد و مربی جمیع آنها است بلکه جمیع ما فیها است بلکه جمیع ما سوی اللَّه است تمام وفق حکمت و مصلحت و عین صلاح.

عَمَّا یَصِفُونَ این کفار و مشرکین بالاخص یهود و نصاری که العیاذ از برای او شریک قرار داده و او را جسم می دانند و بالای عرش نشسته و در باغ بهشت برای تفریح آمده گردش کند و فردای قیامت بر تخت می نشیند و حکم می کند و او را می بینند و سایر مزخرفات و کفریات خداوند از همه اینها منزه است.

[سوره الزخرف (43): آیه 83] .... ص : 61

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83)

پس واگذار آنها را که فرو روند در عقائد باطله خود و بازی کنند در هوا های نفسانیه خود و زخارف دنیوی و مشغول شوند تا اینکه ملاقات کنند روز خود

ص: 62

را که قیامت باشد آنچه به آنها وعده داده شده از عذاب الهی.

فَذَرْهُمْ وظیفه تو مجرد ابلاغ است چنانچه می فرماید وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ ولی قساوت قلب، سیاهی دل، حب شهوات، وساوس شیطانی، علاقه دنیوی مانع از قبول است باید آنها را رها کنی.

یَخُوضُوا خوض فرو رفتن و غرق عقائد فاسده شدن که دیگر امید نجات در آنها نیست.

وَ یَلْعَبُوا که می فرماید اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ- الی قوله تعالی- وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ- حدید آیه 19.

حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ که یوم القیمة باشد و وعیدهای عذابهای آن روز.

[سوره الزخرف (43): آیه 84] .... ص : 62

وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (84)

و او است خداوندی که در آسمان اله است و در زمین اله است و او است حکیم علیم.

خداوند تبارک و تعالی الوهیتش منحصر به این افراد مؤمنین بشر نیست در آسمان ملائکه و حمله عرش او را پرستش می کنند و در زمین انبیاء و اولیاء و مؤمنین جن و انس بلکه جمیع حیوانات بلکه جمیع موجودات عالم او را پرستش و تعبیر به وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ از باب مثال و الا «لا اله الا اللَّه» که گفتیم دلالت مطابقی او توحید عبادتی است و دلالت التزامی او توحید ذاتی و صفاتی و افعالی است و دلالت اقتضایی او تصدیق بجمیع عقائد حقه و اطاعت جمیع اوامر و انتهاء از جمیع مناهی و تسلیم جمیع واردات از بلیات و غیر آنها است.

وَ هُوَ الْحَکِیمُ عالم بجمیع حکم و مصالح.

الْعَلِیمُ که علمش نامتناهی چون عین ذات است.

[سوره الزخرف (43): آیه 85] .... ص : 62

وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85)

ص: 63

و تبارک و تعالی است آن خداوندی که از برای او است ملک آسمانها و زمین و ما بین این دو و نزد او است علم ساعة که قیامت باشد و به سوی او است بازگشت شماها.

وَ تَبارَکَ دارای جمیع خوبی ها است ذاتا و صفة و افعالا و جمیع برکات از ناحیه او است و عظمت و کبریایی مختص بذات او است.

الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خالق و متصرف و نگهبان آنها است هر نوع مشیتش تعلق بگیرد بدون مانع و رادعی.

وَ ما بَیْنَهُما و آنچه بین آسمان و زمین است و آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه در عرش و ما فوق عرش عالم مجردات و بالجمله «له ملکوت کل شی ء» بلا استثناء فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ- یس آیه 83- قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ- مؤمنون آیه 90.

وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ از علوم مختصه بذات اقدس او است و احدی غیر از او نمی داند علم الساعة را که قیامت باشد.

وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بازگشت تمام ممکنات بسوی او است وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- آل عمران آیه 176- حدید آیه 10.

[سوره الزخرف (43): آیه 86] .... ص : 63

وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (86)

و مالک نیستند کسانی که می خوانند از غیر خداوند تبارک و تعالی شفاعت را مگر کسانی که شهادت بحق می دهند و آنها می دانند.

نظر به اینکه مشرکین اصنام خود را که عبادت می کردند می گفتند اینها شفعاء ما هستند نزد خداوند چنانچه می فرماید وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ- یونس آیه 18- خدا می فرماید:

وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ بلکه خود آن آلهه هم با عبده خود در جهنم هستند چنانچه می فرماید إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ

ص: 64

لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ

- انبیاء آیه 98 الی 100- و نظر به اینکه در این دو آیه اشکالی متوجه می شود که بسیاری ملائکه را می پرستیدند و نصاری عیسی را و مقتضای این آیات اینست که آنها هم وارد جهنم شوند و مالک شفاعت هم نباشند خداوند در سوره انبیاء رفع اشکال اول را فرموده بقوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ- انبیاء آیه 101 و 102- و در این آیه استثناء فرموده.

إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و این جمله را دو نحو تفسیر کرده اند:

یک- اینکه کسانی که شهادت بحق می دهند و عالم بحق هستند یعنی قلبا هم معتقد بحق هستند و مثل منافقین نیستند که شهادت بحق می دهند و قلبا معتقد نیستند بلکه ظاهر مطابق با باطل است اینها مالک شفاعت هستند. دو- اینکه شفاعت می کنند کسانی را که شهادت بحق می دهند و معتقد بحق هستند.

خلاصه مسئله شفاعت اولا اختلافیست بین عامه و خاصه. بسیاری از عامه منکر اصل شفاعت هستند بواسطه اطلاقات بعض آیات که نفی شفاعت می کند مطلقا لکن جواب اینکه اولا این آیات در حق کفار و مشرکین است که آنها را احدی شفاعت نمی کند و ثانیا اطلاق قابل تقیید است و در آیات صریحا تقیید می کند مثل وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی انبیاء آیه 29- و مثل یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا- طه آیه 108- و غیر اینها و مسئله شفاعت از ضروریات مذهب شیعه است و دو قسم شفاعت داریم: کبری و صغری. اما شفاعت کبری خاص محمد و آل او است چنانچه تفسیر شده مقام محمود به شفاعت که می فرماید عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً- اسراء آیه 81- و گفتیم در مقام خود که شفاعت یکی از شئونات مقام محمود است و از پیغمبر است که فرمود

«ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی»

و در زیارت ائمه دار

د «شفعاء یوم القیمة»

و شفاعت خاصه قرآن و انبیاء و مؤمنین و علماء و امثال اینها و بالجمله در باب شفاعت اولا در حق مؤمنین است که قابلیت شفاعت داشته باشند غیر مؤمن قابلیت ندارد و ثانیا

ص: 65

محتاج به اذن الهی است تا او اذن ندهد شفاعت نمی کنند و ثالثا شفیع باید یک مقام قربی در پیشگاه الهی داشته باشد تا شفاعت او قبول شود و مسئله شفاعت را ما مبسوطا در مجلد سوّم کلم الطیب عنوان دوازدهم از صفحه 231 الی 245 بیان کرده ایم رجوع فرمائید.

[سوره الزخرف (43): آیه 87] .... ص : 65

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (87)

و هر آینه اگر از آنها سؤال کنی کی شما را خلق کرده هر آینه می گویند با تأکید تمام «اللَّه» پس چرا دروغ می بندید.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ البته می دانند که این اصنام آنها مصنوع خود آنها هستند و تراشیده آنها خالق آنها نیستند زیرا قبل از وجود اصنام آنها موجود بودند و صانع اصنام آنها بودند و هکذا پیشینیان آنها لذا با تأکید نون مشدده لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و پس از اعتراف به این معنی چرا قائل به الوهیت آنها می شوید.

فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ افک نسبت دروغ بغیر دادن مثل نسبت زنا به زن محصنه که عایشه نسبت به ماریه قبطیه داد که این را قذف می گویند و حد شرعی او هشتاد تازیانه است و خداوند در سوره نور از آیه چهارم وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الی آیه 23 وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ در بیست آیه شرح آن را بیان فرموده و ما هم شرح کردیم و افک در این آیه نسبت الوهیت است به اصنام و سایر آلهه مشرکین که این نسبت کذب محض است.

[سوره الزخرف (43): آیه 88] .... ص : 65

وَ قِیلِهِ یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ (88)

و گفته شده و ای پروردگار من محقق این کفار و مشرکین قومی هستند که ایمان نمیاورند وَ قِیلِهِ یا رَبِّ قائل وجود مقدس حضرت رسالت است و تعبیر بقیله و نفرمود وَ قالَ الرَّسُولُ برای این است که قبلا حضرت رسالت در پیشگاه احدیت عرض کرده بود خداوند در اینجا نقل کلام او را که گفته او این بوده یا رب.

إِنَّ هؤُلاءِ اشاره به مشرکین و کفار یهود و نصاری است که اینها.

ص: 66

قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ یعنی من مأیوس هستم از ایمان اینها و قساوت قلب اینها و سیاهی دل اینها و کبر و نخوت و هواهای نفسانیه و حب شهوات و کثرت معاصی و طغیان آنها و معایب دیگر مانع از قبولی ایمان اینها می شود چنانچه حضرت نوح هم همین شکایت را در پیشگاه احدیت داشت که عرض کرد قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً الی اخر الآیات نوح آیه 2-.

[سوره الزخرف (43): آیه 89] .... ص : 66

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89)

پس صرفنظر کن از، آنها و رو برگردان و بگو سلام پس زود باشد که بر آنها معلوم شود.

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ اعراض است و متعرض آنها نشدن چنانچه می فرماید وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ- انعام آیه 106- و می فرماید خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ- اعراف 198- و می فرماید فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ- حجر آیه 94-. اشکال: بعضی گفتند این آیات منافی است با امر جهاد که می فرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ- توبه آیه 74- تحریم آیه 9- و سایر آیات جهاد. جواب: بعضی گفتند این آیات منسوخ شده به آیات جهاد لکن ما می گوئیم به اینکه اولا نوع مجاهدات حضرت دفاعی بود آنها می آمدند برای دفع آنها مسلمین مثل بدر و احزاب و احد و ثانیا آنها اذیت و آزار بمسلمانان می کردند یا در مقام اضلال آنها و ارجاع آنها به کفر و شرک بودند جهاد برای دفع شر آنها بود و ثالثا در موارد جهاد دعوت به اسلام بود و احتمال تأثیر می رفت و بسیاری هم از ترس جهاد یا از جهات دیگر بشرف اسلام مشرف می شدند و این آیات در زمینه یأس است که بکلی از قابلیت هدایت افتاده اند.

وَ قُلْ سَلامٌ بعضی گفتند سلام اعراض و جدایی است لکن ظاهرا مراد این باشد که شما از دست ما سالم و ما هم از دست شما سالم باشیم یعنی کاری بکار یکدیگر نداشته باشیم بزبان عوام تو آن طرف جوی و من اینطرف نه شما به ما اذیت کنید نه ما با شما کاری داشته باشیم.

ص: 67

فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ زود باشد بدانند یعنی حق برای آنها مکشوف شود بعذابهای دنیایی یا حین نزع یا در قیامت. اقول: الان بغتة الهام شد که آیات جهاد در موردی بود که در نسل آنها مؤمنی پیدا نمی شد که لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 28- و این آیات برای این باشد که در نسل آنها و لو به هفتاد واسطه مؤمنی بوجود آید.

هذا آخر ما اردنا ایراده فی تلک السورة الشریفة و یتلوه انشاء اللَّه تعالی سورة حم دخان و بقیة السور بفضله و کرمه و توفیقه و تسدیده و تأییده و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و الصلاة و السلام علی النبی الاکرم و علی آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین و انا الحقیر الفقیر السید عبد الحسین طیّب غفر له و لابویه و من تعلق به.

ص: 68

سوره دخان مکیة و هی تسع و خمسون آیه .... ص : 69

اشاره

ص: 69

بسم اللَّه و باللّه، و الصلاة علی رسول اللَّه، و علی آله آل اللَّه، و اللعن علی أعدائهم أعداء اللَّه.

[سوره الدخان (44): آیات 1 تا 3] .... ص : 70

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (2) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ (3)

امّا کلام در فضل آن از ابن بابویه مسندا از حضرت باقر (ع) فرمود:

«من قرأ سورة الدّخان فی فرائضه و نوافله بعثه اللَّه من الامنین یوم القیامة و حاسبه حسابا یسیرا و اعطاه کتابه بیمینه»

و اخبار زیادی از خواصّ القرآن از پیغمبر و از حضرت صادق وارد شده لکن سند ندارد و صرف نظر کردیم.

و در اعمال ماه رمضان دارد که هر شب صد مرتبه این سوره تلاوت شود و مخصوصا در شب بیست و سوم تلاوت این سوره مبارکه وارد شده و در روایت أبی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

«الحوامیم ریحان القرآن فاحمدوا اللَّه و اشکروه بحفظها و تلاوتها و انّ العبد لیقوم یقرأ الحوامیم فیخرج من فیه أطیب من المسک الاذفر و العنبر، و انّ اللَّه لیرحم تالیها و قارئها و یرحم جیرانه و أصدقاءه و معارفه و کلّ حمیم او قریب له و انّه فی القیامة یستغفر له العرش و الکرسی و ملائکة اللَّه المقربین».

حم: گفتیم از رموز قرآن است لا یعلمها الّا الرّاسخون فی العلم.

وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ و او قسم است، و کتاب مبین قرآن مجید است که یکی از اسامی او کتاب است و مبین است چون حقایق را بیان میفرماید، در هر قسمتی در قسمت عقاید، اخلاق، فرائض، أحکام، حدود، دیات، قصص، مواعظ و غیر اینها.

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ که لیلة القدر است بدلیل قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْناهُ

ص: 70

فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

و این لیله مبارکه و لیلة القدر در شهر رمضان است بدلیل قوله تعالی: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ بقره آیه 181، و مرجع ضمیر إِنَّا أَنْزَلْناهُ قرآن است بدلیل آیه قبل: وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. و اختلاف شد بین عامّه و خاصّه در تعیین شب قدر اکثر عامّه گفتند شب بیست و هفتم رمضان است بواسطه روایت عایشه از پیغمبر، بعضی گفتند:

شب اوّل، بعضی شب نیمه، بعضی گفتند: میان شبهای رمضان مخفی است. و امّا نزد خاصّه از سه شب که نوزده و بیست و یکم و بیست و سوّم باشد بیرون نیست، و أخبار وارده از ائمه اطهار چهار دسته است.

1- بین این سه شب. 2- بین شب بیست و یکم و بیست و سوّم. 3-

خصوص شب بیست و سوّم. 4- هر سه شب مدخلیت دارد شب نوزدهم تقدیر میشود شب بیست و یکم منجز میشود شب بیست سوّم تعیین میگردد. و بقیه کلام در فضیلت این شب و اعمال خاصّه بآن و کیفیت تقدیر امور در آن و سایر خصوصیّاتش اگر عمر اقتضا کرد و توفیق شامل شد در سوره مبارکه قدر بیان میشود انشاء اللَّه تعالی، و عقیده ما وفق مشهور بین علما خصوص شب بیست و سوم است.

و تعبیر به مبارکه برای این است که برکات الهی در این سال برای جمیع بندگان تقدیر میشود لکن با یک شرط که للَّه المشیّة فی البداء و التّبدیل و التّغییر بمقتضی الحکم و المصالح و برای این است که اعمال و عبادات در این شب بسیار با برکت میشود بدلیل قوله تعالی: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ که در أخبار تفسیر شده که عبادت شب قدر بهتر است از عبادت هزار ماه که در او شب قدر نباشد، یعنی اگر کسی هزار ماه عبادت کند بدون شبهای قدرش برابری نمیکند با عبادت شب قدر.

إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ انذار خبر دادن از عواقب و آثار شرک و کفر و طغیان و ضلالت و معاصی و نافرمانی خدا است مقابل بشارت که خبر دادن از فوائد و نتایج ایمان و اطاعت است. و گفتیم که: آثار و عواقب شرک و کفر و معاصی بسیار است امّا در دنیا سیاهی و قساوت قلب و تسلّط شیطان و بعد از رحمت خدا

ص: 71

و نزول بلیات و سلب نعم، و امّا در آخرت عذاب سخت و غضب الهی است و خداوند بتوسّط عقل که رسول باطنی است و ممیز بین خیر و شرّ و نفع و ضرر و حسن و قبح و سعادت و شقاوت است، و بتوسّط انبیاء که عقل خارجی هستند اموری که مورث این مفاسد میشود خبر میدهد که اطلاق منذر و مبشّر بر خدا میشود، و هم بر انبیاء و أولیاء و علماء که از جانب او خبر میدهند، و هم بر ملائکه که خبر میآورند و بسا الهامات قلبی می کنند، و هم بر عقل که تمیز میدهد.

[سوره الدخان (44): آیه 4] .... ص : 72

فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (4)

در آن لیله مبارکه و لیلة القدر خداوند جدا می فرماید تمام اموری که در سال برای هر یک تقدیر فرموده موافق حکمت و مصلحت. این آیه شریفه صریح یا کالصریح است در این که در شب قدر و لیله مبارکه تقدیر امور میشود که در سال بر هر یک از بندگان آنچه مقرر فرموده واقع میشود از موت و حیاة، صحت و مرض، غنا و فقر، نعمت و بلا، عزت و ذلت که معنای فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ است و تعبیر. بحکیم برای این است که تمام وفق حکمت و مصلحت است، و معنای قدر همان تقدیر امور است نه تقدیر بمعنای تضییق باشد که میفرماید: وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ طلاق آیه 7، و نه بمعنی قدر و منزلت.

[سوره الدخان (44): آیه 5] .... ص : 72

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (5)

این کلّ امر که تفریق میشود در لیله مبارکه امری است از نزد ما محقّقا ما هستیم ارسال کننده. این آیه اشاره باین است که تقدیر امور بدست ما است ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن نه بتدبیر شما و نه بکسب شما و نه بامراء شما و نه بتقلّبات شما و نه بشانس شما مثل قارون نباشد که بگوید: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78. ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5. چنان که مکرّر در باب توحید أفعالی گفته شده که غنی و فقر، عزّت و ذلّت، صحّت و مرض، نعمت و بلا، حیاة و موت تابع مشیّت حق است حتی در افعال اختیاری عبد، نه جبر است که انسان هیچ اختیاری نداشته باشد و نه تفویض که بدست انسان باشد بل أمر بین الامرین که انسان باختیار خود انجام میدهد لکن

ص: 72

تا مشیّت حقّ تعلّق نگیرد تحقّق پیدا نمیکند چه بسا انسان امری را کمال جدیت میکند و تمام وسائل آن فراهم میشود و مع ذلک تحقّق پیدا نمیکند بلکه نتیجه بعکس میدهد که بفرمایش امیر المؤمنین:

(فعلمت أن المدبّر غیری).

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا کلیه امور از جانب او است.

إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ بالاخصّ أفعالی که از اختیار عبد بیرون است مثل باران و سعه و ضیق ارزاق و غیر اینها.

[سوره الدخان (44): آیه 6] .... ص : 73

رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6)

رحمتی است از پروردگار او شنوای دانا است.

رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ این تقدیر امور و ارسال آنها از رحمت پروردگار تو است که رحمتش وسعت دارد کلّ شیئی لکن قابلیّت محل لازم دارد چنانچه میفرماید وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 155. و میفرماید: یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ آل عمران، آیه 67. و اوّل قرآن خداوند خود را میستاید بصفت رحیمیّت و رحمانیت، رحیم برای شمول و عموم و سعه رحمت است و رحمن برای ثبات و بقاء و دوام رحمت است در کلمه بسمله و تفصیل آن در مجلد اوّل این تفسیر در سوره حمد گذشت.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ چند صفت است که منتزع از علم است سمیع یعنی عالم بمسموعات، بصیر عالم بمبصرات، خبیر عالم بقضایا، حکیم عالم بمصالح و مفاسد. مرید عالم بصلاح و علم او احاطه بکلّ شی ء دارد وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق، آیه 12. بلکه علم هم منتزع از ذات است که صرف الوجود است صفة زایده نیست، و در باب توحید صفاتی گفتیم: که جمیع صفات کمالیّه عین ذات و منتزع از ذات که امیر المؤمنین (ع) فرمود در خطبه نهج البلاغه:

«و کمال توحیده نفی الصّفات عنه لشهادة کلّ صفة أنّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصّفة، فمن وصفه فقد قرنه، و من قرنه فقد جزّاه، و من جزّاه فقد جهله».

. الخطبة.

ص: 73

[سوره الدخان (44): آیه 7] .... ص : 74

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (7)

آن پروردگار تو پروردگار آسمانها و زمین است و آنچه بین آن دو است اگر بودید شما که یقین داشتید.

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما ربّ بمعنی مربّی است تربیت کننده خداوند تبارک و تعالی تمام ماهیّات امکانیّه را اوّلا از کتم عدم بعرصه وجود آورده، و لباس هستی بقامت آنها پوشید و گفتند: الماهیّة من حیث هی لیست الّا هی فتارة یحکم بأنّها معدومة و اخری بأنها موجودة، و مراد از ماهیّت حدّ وجود است که اگر موجود شد وجودش محدود است و این سرتاسر ممکنات را شامل میشود، فقط وجود غیر محدود وجود حقّ است و لذا ماهیّت ندارد و صرف وجود و محض وجود و بحت وجود است غیر متناهی است نه اوّل دارد و نه آخر همیشه بوده و همیشه هست، و ثانیا نگهبان و حافظ و مبقی آنها است که پس از ایجاد آن بآن اضافه وجود میکند که اگر آنی اضافه نفرمود نیست صرف میشود: اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها. و ثالثا از مقام قابلیّت و استعداد بمقام فعلیّت و رشد و کمال میرساند لذا مربّی جمیع عوالم امکانیه است، و سماوات عوالم علویّه از مجرّدات و ملائکه و کرات جویّه و آنچه در عالم بالا خلق فرموده، و أرض عالم سفلی است و ما بینهما از عالم هوا و باران و ریاح و ابرها و غیر اینها از جنّ و انس و حیوانات و نباتات و جمادات و معادن و میاه الی ما شاء اللَّه.

إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ یعنی باید یقین داشته باشید بربوبیّت او، و یقین بالاترین مقامات انسانی است و از برای یقین سه مرتبه است: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین. برای تقریب بذهن مثالی میزنند مثل آتش که یک قسمتی را آتش گرفته آنهایی که آتش را مشاهده نمیکنند لکن دود او را و بوی سوختن او را و حرارت او را درک کنند این مقام علم الیقین است که از آثار پی بمؤثر میبرند از آثار قدرت الهی در عالم وجود پی بوجود قادر متعالی میبرند که:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

ص: 74

و آنهایی که مشاهده میکنند آتش را مقام عین الیقین است که بچشم دل خدا را می بینند که فرمود:

«عمیت عین لا تراک»

و فرمود:

«ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه»

و فرمود:

«ما أعبد ربّا لم أره»

و آنهایی که میانه آتش میسوزند مقام حق الیقین است که فرمود:

«و نحن أقرب الیه من حبل الورید»

ق، آیه 15. و میفرماید: ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا مجادله، آیه 8.

مقام احاطه بجمیع موجودات.

یار نزدیک تر از من بمن است این عجب تر که من از وی دورم و علامت یقین است که در هیچ حالی غفلت و فراموشی نباشد.

[سوره الدخان (44): آیه 8] .... ص : 75

لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (8)

نیست الهی مگر او زنده میکند و میمیراند پروردگار شما و پروردگار آباء پیشینیان شما.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ کلمه طیّبه و کلمه اخلاص و کلمه توحید و اوّلین کلمه که تمام انبیاء مأمور به دعوت او بودند، و در حدیث سلسلة الذهب دارد که فرمود:

«کلمة لا اله الّا اللَّه حصنی و من قالها دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی أمن من عذابی»

سپس حضرت رضا فرمود:

«بشرطها و شروطها و أنا من شروطها»

ظاهرا شرطش اعتقاد برسالت باشد، شروطش اعتقاد بامامت ائمّه اثنی عشر و سایر عقاید حقّه، و مکرّر گفته ایم که: این کلمه سه دلالت دارد مطابقی- توحید عبادتی، التزامی- سایر اقسام توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و نظری، اقتضایی- جمیع عقاید حقّه و تصدیق جمیع فرمایشات و اوامر و نواهی او.

یُحْیِی وَ یُمِیتُ دو نحوه احیاء و اماته داریم یکی حیات و ممات حیوانی که زنده میکند و میمیراند، و یکی حیات و ممات روحی انسانی که بایمان و تقوی و اعمال صالحه زنده میشود و بشرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور و طغیان میمیرد.

ص: 75

رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ از آدم تا پدران بلا واسطه شما بلکه در لسان حکما آباء سبعه و امّهات أربعه میگویند. سبع سماوات و عناصر اربعه.

[سوره الدخان (44): آیه 9] .... ص : 76

بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9)

بلکه اینها در شک هستند، و لعب و لهو و بازی میکنند، و کفّار و مشرکین و ارباب ضلال چون مدرک معتبری و دلیل متقنی بر مسلک خود ندارند یقین بعقیده خود ندارند و شاکّ در مذهب خود هستند چنانچه میفرماید وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه، آیه 23، بلکه بسیاری از آنها حق برای آنها مکشوف شده و از روی عناد و عصبیّت و کبر و نخوت و عجب انکار میکنند که کفر جحودی دارند مثل یهود که اکثرا فهمیدند حقانیت اسلام را زیرا در کتب خود بشاراتی بوجود مقدّس پیغمبر اسلام داده شده که ما در مجلد اوّل کلم الطیّب از کتب آنها نقل کرده ایم لکن چون دیدند این رسول محترم از بنی اسرائیل نیست و از بنی اسماعیل است انکار کردند، و مثل فرعون و فرعونیان که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14.

بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ شک در اینجا مقابل علم است شامل ظنّ و شکّ بمعنی أخص و وهم میشود.

یَلْعَبُونَ دین را ملعبه خود قرار دادند چنانچه امروز این نوع در جامعه ما بسیار هستند.

[سوره الدخان (44): آیه 10] .... ص : 76

فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ (10)

پس انتظار داشته باش روزی را که میآید آسمان بدودی آشکارا.

انسان در موقعی که وحشت و اضطرابی پیدا کند اضطراب شدید و وحشت زیاد که دیگر چشمش نمیبیند، و عالم در نظرش تاریک و ظلمانی میشود و یک دودی جلو چشم او احداث میشود که نظر میکند بطرف بالا جز دود نمیبیند آسمان در نظرش تیره و تار میشود و این پیش آمد ممکن است در دو موقع اتفاق افتد یکی در روز محشر برای کفّار و مشرکین و أصحاب جحیم چون سر از قبر درآرند و اوضاع محشر را مشاهده کنند و عذاب های وارده بر آنها چشم ها تیره و تار شود،

ص: 76

و آنها را فرو گیرد یک دودی در نظرشان پیش میآید، و بعید نیست بگوئیم: چون اینها را میبرند طرف چپ صحرای محشر نزدیک جهنّم دود سیاهی از جهنّم بالا میرود تمام این قسمت را فرو میگیرد و جلو چشم آنها را میگیرد دیگر جایی را نمی بینند، و این معنی أقرب بنظر میآید از دو راه یکی اینکه معنی اوّل حقیقتا دود نیست بنظر آنها تیره و تار میآید ولی این معنی حقیقتا دود است و روی چشم آنها را میگیرد و آیه شریفه میفرماید: فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ و ظاهر آیه این است که حقیقتا دود است. دلیل دوّم آیه بعد که میفرماید:

[سوره الدخان (44): آیه 11 ] .... صر : 77

یَغْشَی النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ (11)

که این دخان فرو میگیرد ناس را این است عذاب دردناک.

و امّا موقع دوّم در دوره رجعت است که کسانی که از کفّار و ظلمه رجعت میکنند، در حدیث از ابن شهر آشوب که میگوید: روی عن النّبیّ (ص) و حدیث مفصّل است و خلاصه آن این است که این هایی که رجعت میکنند از کفّار و ظالمین آن قدر مبتلا بجوع و گرسنگی میشوند که چشم آنها تار میشود، و باندازیی که سگ های مرده و جیفه های گندیده و استخوانهای مردگان را میخورند حتّی زنهای آنها اطفال خود را میخورند، و عالم بنظر آنها دودی میآید. لکن این حدیث اوّلا سند ندارد چون میگوید: روی عن النّبیّ، و ثانیا بسیار بعید است.

[سوره الدخان (44): آیه 12] .... ص : 77

رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12)

پروردگارا عذاب را از ما برطرف فرما محققا ما مؤمن میشویم.

در باب توبه گفتیم: توبه قبول میشود قبل از معاینه و قبل از نزول عذاب امّا بعد المعاینه و بعد نزول العذاب و بعد از موت دیگر مورد قبول نیست.

امّا بعد المعاینه لقوله تعالی وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22.

و امّا بعد نزول العذاب لقوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ (الی قوله) حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا

ص: 77

قَوْمَ یُونُسَ

... الایة یونس آیه 96 و 97 و لقوله تعالی:

آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ در حق فرعون در موقعی که حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یونس آیه 90 و غیر اینها از آیات.

رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ.

تنبیه: افعال انسانی چه قلبی باشد مثل ایمان و کفر، و چه نفسی باشد مثل اخلاق حمیده و رذیله، و چه جوارحی باشد مثل افعال و اعمال هر کدام تأثیراتی دارد خوبش تأثیر خوب و بدش آثار بد، باید اوّلا آن فعل تحقّق پیدا کند پس از آن اثر ببخشد این کفّار بعد از کفر و شرک و ظلم و فسق و فجور آثارش را در قیامت بلکه در حال معاینه در حال نزول عذاب مشاهده میکنند، تمنّی میکنند که این آثار برداشته شود بعدا تغییر دهند، قبلا باید تغییر داد تا این آثار مترتب نشود، باید زهر نخورد تا نمیرد نه بعد از خوردن و مردن بگوید: دیگر زهر نمیخورم.

[سوره الدخان (44): آیه 13 .... ص : 78

أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ (13)

چه نحوه از برای آنها یاد آوری شود و حال آنکه آمد آنها را پیغمبر واضح روشن.

أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری اشاره به اینکه هرگز آنها متذکر نمیشوند بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و حبّ نفس، و کبر و نخوت و متابعت هواهای نفسانی و وساوس شیطانی و علاقه دنیوی، اگر متذکر میشدند آن وقتی بود که:

وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ لذا میفرماید: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام آیه 28. و سرش این است که این صفات خبیثه و عقاید باطله و اعمال شنیعه ملکه شده و رسوخ در قلب کرده و تغییر پذیر نیست و بر فرض برگردند بدنیا خیال میکنند که این دستگاه آخرت و عذاب خوابی بوده دیده اند بلکه فراموش میکنند، اگر قابلیت هدایت داشتند همان معجزات انبیاء کافی بود بر هدایت آنها.

ص: 78

[سوره الدخان (44): آیه 14 .... ص : 79

ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (14)

پس از اینکه آمد آنها را رسول مبین اعراض کردند و پشت کردند از او و در حق او گفتند: تعلیم گرفته از دیگران و دیوانه شده، تمام انبیاء از نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی گرفتار این نوع کفّار و مشرکین بودند که اوّلا اعتنایی بفرمایشات آنها نمیکردند و توجّهی نداشتند و اعراض میکردند، و ثانیا نسبت های ناروا بآنها میدادند چنانچه نوح عرض میکند به پروردگار خود: قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ ... الی آخر الآیات نوح آیه 5. و بابراهیم آزر گفت:

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا مریم آیه 47. یهود گفتند قومش: وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ (الی قوله تعالی) وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ هود آیه 56 الی 62. و هکذا نسبت بصالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی حتی در مورد پیغمبر اکرم (ص): وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ فصّلت آیه 25. وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان آیه 5. و غیر اینها از آیات.

و ثانیا نسبت های ناروا میدادند ساحر مجنون مفتری و غیر اینها لذا میفرماید:

ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ که اعراض و بی اعتنایی و رو برگردانی این فعل آنها بود، و امّا قول آنها:

وَ قالُوا مُعَلَّمٌ از دیگران فرا گرفته و تعلّم کرده (مجنون) دیوانه شده.

[سوره الدخان (44): آیات 15 تا 16 .... ص : 79

إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ (15) یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (16)

بدرستی که ما برطرف میکنیم عذاب را مدّت قلیلی بدرستی که شما عود میکنید روزی که میگیریم شما را بسرعت و عنف گرفتن بزرگی بدرستی که ما انتقام

ص: 79

میکشیم.

توضیح کلام: این که انسان که مریض میشود این امراض چند قسم است یک قسم امراضی است که قابل معالجه است اگر در مقام معالجه برآید رفع می شود:

و اگر معالجه نکرد یا باین مرض باقی میماند یا زیاد میشود. و یک قسم امراضی است که قابل معالجه نیست این هم یا بهمین مرض باقی است یا زیاد میشود، و یک قسم امراضی است که باعث تلف میشود، اینها امراض جسمانی بدنی است و همین اقسام در امراض روحی هست مثل شرک و کفر و ضلالت و معاصی تمام امراضی روحی است. اما تا مادامی که باب توبه مفتوح است قابل معالجه هست اگر از آنها توبه کرد و ایمان آورد و دست از ظلم کشید و تدارک کرد و هدایت شد و تقوی پیدا کرد معالجه میشود و سالم میگردد، و اگر معالجه نکرد و بهمان حال باقی ماند روحش بهمان مرض باقی میماند بلکه روزبروز زیاد میشود و لذا در خبر دارد:

«دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار»

و اگر از قابلیت هدایت و ایمان و تقوی افتاد بواسطه قساوت قلب سیاهی دل که در خبر دارد:

«لا یرجی بخیر و صار قلبه معکوسا»

بهمین مرض میماند و چه بسا باعث هلاکت ابدی میشود بلکه روز بروز شدّت و زیادتی پیدا میکند لذا میفرماید:

إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا بلاهایی که در اثر این امراض متوجّه شده خداوند برطرف میکند چند صباحی.

إِنَّکُمْ عائِدُونَ شما کفّار و فسّاق و ارباب ضلال بهمان کفر و فسق و ضلالت برمیگردید: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ یونس آیه 12.

یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری بطش اخذ بقوّت و سرعت و شدت است اشاره بیوم القیامة است که بطشه کبری است.

إِنَّا مُنْتَقِمُونَ انتقام خدا سخت است

[سوره الدخان (44): آیه 17].... ص : 80

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (17)

و هر آینه بتحقیق ما مبتلا کردیم پیش از اینها قوم فرعون را و آمد آنها

ص: 80

را پیغمبر محترمی.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ از برای فتنه معانی بسیاری دارد:

1- بمعنی فساد و ظلم و اذیّت مثل آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ بروج آیه 10. و اصحاب اخدود مؤمنین و مؤمناتی بودند که آنها را میانه آتش انداختند و سوزانیدند و شرح حال آنها در همان سوره بروج میآید، و نیز در آیه شریفه میفرماید: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ بقره، آیه 187. وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره، آیه 214.

2- بمعنی امتحان است چنانچه میفرماید: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ عنکبوت، آیه 1 و 2. و امتحانات الهی بسیار است و نسبت باشخاص مختلف است بسا بغنی و فقر، بسا ببلا و نعمت، بسا بصحّت و مرض، بسا بعزّت و ذلّت و غیر اینها.

3- بمعنی عذاب و هلاکت است که ظاهر امر در این آیه شریفه باشد.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ یعنی قبل از کفّار و مشرکین زمان شما که آنها را مبتلا کردیم ببلاهای زیادی که میفرماید: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ (الی قوله تعالی) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ ...

الآیة اعراف، آیه 130 الی 132. و این برای تنبّه قوم است از مشرکین و کفّار زمان حضرت رسالت که شما هم در معرض اینگونه عذاب ها و بلاها هستید اگر ایمان نیاوردید.

وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ حضرت موسی (ع) که هم رسول بود و هم کلیم اللَّه بود و هم صاحب کتاب بود و هم اولو العزم بود، و شما هم پیغمبری مثل حضرت رسول برای شما آمده که أفضل جمیع انبیاء، و کتابش أفضل جمیع کتب و معجزه باقیه او است، و اوصیائش افضل جمیع أوصیاء، و دینش أفضل جمیع ادیان، و امّتش أفضل جمیع امم، و شریعتش افضل جمیع شرایع، و خاتم النبیّین و سیّد المرسلین و شفیع یوم الدین است.

[سوره الدخان (44): آیه 18] .... ص : 81

أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18)

ص: 81

آن رسول کریم بقوم فرعون فرمود اینکه ادا کنید بسوی من بندگان خدا را محققا من از برای شما رسول و فرستاده امین هستم. نظر به اینکه قوم فرعون که قبطیان بودند بنی اسرائیل را در شکنجه های سخت انداخته بودند مردان آنها را باعمال شاقّه وادار میکردند و زنهای آنها را بکنیزی و کلفتی و کارهای پست میگرفتند و اطفال آنها را سر میبریدند لذا خداوند موسی را که فرستاد برای دعوت فرعون و بهمراهی هارون فرمود: فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ طه، آیه 48. و گذشت حدیثی که حضرت یوسف نزدیک وفاتش بنی اسرائیل را جمع نمود و در آن موقع هشتاد نفر بودند و خبر داد بآمدن فرعون و تسلط او بر شما بنی اسرائیل سپس شخصی از شما میآید نامش موسی بن عمران است و شما را از چنگال او نجات میدهد، و فرعون سیصد سال سلطنت کرد این بنی اسرائیل بسیاری از آنها نام فرزند خود را عمران گذاردند و آنها نام فرزند خود را موسی بامید اینکه او اینها را از دست فرعون نجات دهد تا آنکه موسی مبعوث شد، اوّلین دعوتش این بود که فرمود:

أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ و مراد از عباد اللَّه بنی اسرائیل است.

إِنِّی لَکُمْ خطاب و لو بقوم فرعون است لکن موسی مبعوث بر بنی اسرائیل هم بود.

رَسُولٌ أَمِینٌ در جای دیگر میفرماید: فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ شعراء آیه 15.

[سوره الدخان (44): آیه 19] .... ص : 82

وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (19)

و این که برتری و تکبر و بزرگی نکنید بر خداوند متعال محقّقا من آمده ام شما را با دلیل و برهان آشکارا.

وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ باین که فرعون گفت: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 24. و گفت: ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی قصص آیه 38 و بموسی گفت.

لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28. و علوّ علی اللَّه تکبّر و زیر بار نرفتن فرامین الهی و تکذیب رسل خداوندی و طغیان و

ص: 82

سرکشی در مخالفت و ارتکاب مناهی الهی و اشباه و نظائر اینها.

إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ معجزات صادره از موسی مثل عصا و ید و بیضاء و انفلاق بحر و انفجار صخره و غیر اینها که تمام محیّر العقول بود

[سوره الدخان (44): آیه 20] .... ص : 83

وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20)

و محقّقا من پناه میبرم بپروردگار خود و پروردگار شما اینکه مرا سنگ سار کنید استعاذه پناه بردن بخدا از کلیّه شرور و بلیّات چه وساوس شیطانی که میفرماید:

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اعراف، آیه 200. فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ نحل، آیه 100. از این جهت مستحبّ است در نماز پس از تکبیر قبل از قرائت حمد استعاذه، و چه از شرور ناس و بلیّات دنیوی که میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ مؤمن آیه 58، و چه از عذاب و غضب الهی، و چه شرور نفس امّاره، و چه از ارتکاب معاصی و اتّصاف بصفات خبیثه، و چه از علاقه بدنیا و زخارف آن.

بالجمله در هر حال باید پناه برد بخداوند متعال، و استعاذه فعل عبد است و لکن شرطی دارد باین که خداوند هم پناه بدهد و این قابلیّت محلّ لازم دارد.

وَ إِنِّی که موسی باشد عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ خطاب بفرعون که اصلا معتقد بوجود خداوند نبود و دعوی أنا ربّکم الاعلی و ما لکم من آله غیری داشت و بموسی بگوید: لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ حضرت موسی بفرماید: شما همه مخلوق و مربوب هستید و ربّ شما خداوند متعال است که پناهگاه من است و من در پناه او هستم.

أَنْ تَرْجُمُونِ اینکه مرا سنگسار کنید که سخت ترین انحاء قتل است، بلکه کوچکترین آسیبی نمیتوانند باو وارد کنند چه رسد سنگسار کنند که در شریعت اسلام حدّ زنای محصنه است.

[سوره الدخان (44): آیه 21 ].... ص : 83

وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (21)

ص: 83

و اگر ایمان نمیآورید از برای من پس از من کناره بگیرید، و چون حضرت موسی مأیوس شد از ایمان آنها و از آنها کناره گرفت و آنها در مقام اذیّت او برآمدند شکایت کرد در پیشگاه الهی.

[سوره الدخان (44): آیه 22] .... ص : 84

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22)

پس خواند پروردگار خود را اینکه این قوم فرعون قومی هستند گنه کار و مجرم.

فَدَعا رَبَّهُ داعی حضرت موسی پیغمبر اولو العزم مدعوّ خداوند متعال دعوت ظاهرا اشاره باشد بآیه شریفه: وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ یونس آیه 88.

أَنَّ هؤُلاءِ اشاره بفرعون و قوم فرعون که قبطیان باشند.

قَوْمٌ مُجْرِمُونَ هر امر فاسدی زیاده روی در او مجرم و مسرف میشود چنانچه در همان سوره یونس میفرماید: فَما آمَنَ لِمُوسی إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ آیه 83. اسراف در کفر: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی اسراف در ظلم کشتن ابناء و گرفتن زنها و بمشقت انداختن رجال، و چه جرمی بالاتر از این است لذا خداوند هم أشدّ عذاب را بر آنها تعیین فرموده که میفرماید: وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمن آیه 48. که این آیه هم عذاب دنیوی و هم عالم برزخ و هم در قیامت، امّا دنیوی غرق، و امّا برزخ آنها را عرضه بدارند بر آتش صبح و شام، و امّا قیامت اشدّ العذاب لذا میفرماید:

[سوره الدخان (44): آیه 23] .... ص : 84

فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (23)

امر شد بموسی که شبانه بنی اسرائیل را بردار و از شهر خارج شو فرعون و لشگریانش در تعقیب شما میآیند.

ص: 84

فَأَسْرِ اسراء سیر در شب است، چنانچه در موضوع معراج حضرت رسالت میفرماید: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی اسراء آیه 1. و اسراء سیر دادن است که بموسی خطاب شد که بنی اسرائیل را سیر دهد.

بِعِبادِی همان کسانی که ایمان بموسی آورده بودند برداشت و شبانه خارج شدند.

إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ یعنی شما را متابعت میکنند یعنی در تعقیب شما میآیند فرعون و لشگریانش که شما را دستگیر کنند و بکشند چنانچه شرح آن در سوره شعراء مفصلا گذشت از آیه 52: وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ الی آیه 67: ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ 16 آیه مراجعه کنید.

و خلاصه آن اینکه بعد از قضیّه سحره و بلعیدن عصای موسی سحر آنها را بسیاری از بنی اسرائیل و سحره و جمعی از قبطیان ایمان آوردند بموسی فرعون ترسید که هر روز موسی یک معجزه محیر العقول اقامه کند و جمعی باو ایمان بیاورند و دستگاه فرعون متزلزل میشود خواست بفوریّت موسی را دستگیر کند.

باو را فرستاد در مدائنی که تحت ریاست و قدرت او بود قشونی جمع آوری کرد و در تعقیب موسی و اصحابش حرکت کردند، اصحاب موسی رسیدند برود نیل دیگر راه فرار نداشتند و لشگر فرعون رسیدند، اصحاب موسی گفتند:

ما الان دستگیر می شویم، حضرت موسی مأمور شد عصا را بدریا زد دوازده جاده پیدا شد، چون اصحاب موسی از دریا خارج شدند لشگر فرعون لب دریا رسیدند که طرفین یکدیگر را میدیدند، و چون فرعون و لشگریانش وارد این دوازده جاده شدند تماما یک مرتبه آب غلطید و تمام غرق شدند لذا میفرماید:

[سوره الدخان (44): آیه 24] .... ص : 85

وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24)

و واگذار دریا را آرام محقّقا آنها لشگری هستند که تمام غرق میشوند.

پس از خروج موسی و اصحابش از دریا این دوازده جاده بآرامی باقی بود که آب دریا هیچ سیلانی و جریانی نداشت، فرعون رسید ترسید وارد جاده شود جبرئیل

ص: 85

با مادیان بهشتی آمد مقابل اسب فرعون اسب وارد شد جاده ها هم بحال خود باقی که مفاد:

وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً است تا تمام آنها وارد شدند آب سر بهم آورد و تمام غرق شدند که مفاد:

إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ است.

[سوره الدخان (44): آیات 25 تا 27] .... ص : 86

کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ (26) وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ (27)

چه بسیار گذاردند از باغستانها و چشمه ها و مزارع کشت و زراعت، و عمارات عالیه که مقامات کریمه بود، و نعمت های زیاد از میوه ها که در باغستانها از اشجار مثل سیب گلابی به آلو زرد و سایر فواکه، و در مزارع مثل بطّیخ و دابوق و یقطین و امثال آنها، بلکه جواهرات و اندوخته های آنها و فرش و اوانی و سایر اموال آنها تمام گذاشتند و هلاک شدند. و آنچه بنظر میرسد اینکه رود نیل تمام اطراف مدائن فرعون را داشت که به همه شهرستانها آب میرسید و مشروب میشد از این جهت باغات و مزارع بسیار داشتند فقط بعض اطراف یک راه خشکی بوده که عبور میکردند، و از همین جهت بود که اصحاب موسی راه نداشتند که فرار کنند که شرحش گذشت.

[سوره الدخان (44): آیه 28] .... ص : 86

کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ (28)

همین نحو بمیراث دادیم تمام آنها را بقوم دیگران که بنی اسرائیل باشند چنانچه میفرماید کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ شعراء آیه 59. و تعبیر بمیراث برای این است که انسان چیزی را که مالک میشود یا بتجارت و مبادله و کسب است، یا باجرت عمل است که اجیر میشود، یا اجرت منافع ملک است که اجاره میدهد یا بزحمت غواصی یا شکار یا حیازت تمام اینها ما بازاء و زحمت دارد و امّا بارث مالک شدن هیچ ما بازایی ندارد، لذا مؤمنین بهشت میروند فقط تفضل است استحقاقی ندارند که میفرماید: الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ مؤمنون،

ص: 86

آیه 11. و اینها بدون هیچ زحمتی که جنگ کنند بکشند کشته شوند، فتح کنند، دست بیارند مالک تمام آنها شدند، در واقع فرعونیان برای بنی اسرائیل گذرادند و رفتند مثل مورّث که برای وارث میگذارد و میرود.

سؤال: البته این فرعونیان نساء و اطفالی گذاشتند بلکه بسا پیر مردهایی یا مریض هایی یا عجزه در آنها بود که غرق نشدند و در عسکر فرعون نبودند اینها چه شدند؟- در آیات و اخبار بیانی نشده لکن آنچه بنظر میآید که اگر آنها ایمان آوردند که بکمال آزادی هستند، و اگر بهمان کفر اوّلی باقی ماندند آنها را بنی اسرائیل بعنوان غلامی و کنیزی گرفته باشند، و اللَّه العالم.

[سوره الدخان (44): آیه 29] .... ص : 87

فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ (29)

پس نگریست بر آنها آسمان و زمین و نبودند آنها مهلت داده شده، هیچ گونه انقلابی در عالم برای هلاکت فرعونیان واقع نشد نه زمین بآسمان رفت، و نه آسمان بزمین افتاد.

فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ کنایه از اینکه در هلاکت آنها احدی متأثر نشد زیرا اگر یک نفر عادی از دنیا برود بالاخص اگر تصادف و قتل باشد لا اقل در فامیل آن یک ضجّه و شیون و انقلابی واقع میشود بخصوص اگر یک بزرگی از میان برود، ببینید در پیش آمد مرحوم آقای شمس آبادی چه انقلابی در ایران و ممالک اسلامی بلکه غیر اسلامی اتفاق افتاد چه رسد برای امام و پیشوایان دین، مشاهده کنید در شهادت ابی عبد اللَّه (ع) از زمان آدم ابو البشر الی انقراض دنیا بلکه یوم القیامة و انتقام خداوند متعال بلکه الی الابد چه تأثیراتی داشت ولی برای هلاکت فرعونیان باصطلاح ما مو از ماست کشیده نشد.

وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ آنی مهلت داده نشد حتی قوم نوح که بغرق هلاکت شدند آب از آسمان بارید و از زمین جوشید و البته این مدّتی ادامه داشت تا آنها غرق شدند، قوم عاد یک هفته ادامه داشت تا بباد هلاک شدند که میفرماید:

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ

ص: 87

أَیَّامٍ

... الایة الحاقة، آیه 6 و 7. قوم ثمود سه روز مهلت داشتند که حضرت صالح فرمود: فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ هود آیه 67. قوم لوط یک شب که میفرماید: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ هود آیه 83. و امّا فرعونیان تا تمام آنها در جادّه هایی که از عصای موسی احداث شده بودند هیچ آثار عذاب بر آنها نبود و با اطمینان تمام گفتند: از دریا خارج میشویم و قوم موسی را دستگیر میکنیم آنی آبها سر بهم گذاشت و تمام هلاک شدند.

[سوره الدخان (44): آیه 30] .... ص : 88

وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ (30)

و هر آینه بتحقیق نجات دادیم بنی اسرائیل را از عذاب خوار کننده که ابناء آنها را ذبح میکردند، و زنها آنها را بکنیزی و کلفتی میگرفتند، و مردان آنها را باعمال شاقه وادار میکردند خداوند تفضل فرمود.

وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ که بکلّی راحت شدند و نجات پیدا کردند.

مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ که خدمت حضرت موسی عرض کردند: قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا اعراف، آیه 126.

[سوره الدخان (44): آیه 31 ] .... ص : 88

مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ (31)

از فرعون بدرستی که او بلند پروازی میکرد و بود از اسراف کنندگان.

مِنْ فِرْعَوْنَ گفتند: از مادّه فرع است و او و نون زایده است و اسم اعجمی است و هر که سرکشی میکند او را فرعون میگویند، و فراعنه سه فرعون بودند فرعون خلیل الرّحمن که اسم او سنان بود و در مقام احراق ابراهیم برآمد و با ابراهیم محاجّه کرد، و دعوی خدایی میکرد که محاجّه او را خداوند بیان فرموده: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ (الی قوله) فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ بقره آیه 260. و فرعون یوسف و اسم اوریّان بن ولید که شرحش در سوره یوسف مفصّلا گذشت، و فرعون موسی و اسم او ولید بن مصعب بود، و از زمانی که یوسف داخل مصر شد تا زمانی که موسی برسالت بر فرعون وارد شد چهار صد سال بود سیصد سال فرعون سلطنت کرد.

إِنَّهُ کانَ عالِیاً آن قدر علوّ کرد که گفت: ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی

ص: 88

و بموسی گفت: لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ و گفت: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی

مِنَ الْمُسْرِفِینَ اسراف حتی در مباحات حرام و از گناهان کبیره است چه رسد در ظلم و کفر و ایذاء، و در معاصی، و اسراف زیاده روی است بخلاف تبذیر که بیجا مصرف کردن است.

[سوره الدخان (44): آیه 32] .... ص : 89

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلَی الْعالَمِینَ (32)

و هر آینه اختیار کردیم بنی اسرائیل را از روی علم بر عالمین.

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ اختیار خداوند جعل انبیاء و ملوک بنی اسرائیل است مثل داود و سلیمان و ذو الکفل و زکریا و یحیی و عیسی و سایر انبیاء بنی اسرائیل مثل ایّوب و یونس و غیر آنها. و امّا اکثر بنی اسرائیل در شرک و کفر و قتل انبیاء و تکذیب آنها سیر کردند چنانچه در کتب عهد قدیم خود یهود و عهد جدید نصاری مفصّلا دارد و ما در مجلد اوّل کلم الطیب نقل کرده ایم در بحث نبوت موسی، و در قرآن مجید هم اشاره دارد که میفرماید: أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ بقره، آیه 81 و 82.

عَلی عِلْمٍ ارسال انبیاء و جعل ملوک از روی علم و حکمت و اتمام حجت صحیح و درست و بجا بوده که زمین باید خالی از حجّت نباشد

لو خلت الارض عن الحجة لساخت بأهلها

بلکه باید روی زمین همیشه یک جمعی از مؤمنین باشند که اگر نباشند و تمام کافر و فاسق شوند یک جنبنده روی زمین باقی نمیماند وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ ... الآیة نحل، آیه 63.

عَلَی الْعالَمِینَ همین جمله دلالت دارد که مراد از اخترناهم انبیاء هستند که بر جمیع ملائکه و جنّ و انس برتری دارند.

ص: 89

[سوره الدخان (44): آیه 33] .... ص : 90

وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ (33)

و دادیم بنی اسرائیل را از آیات آنچه که در او بلاء آشکارا بود.

وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ آیات معجزات بود که در حق موسی و باو عنایت شده بود و اینها بسیار است از ابتداء نطفه موسی زیر تخت فرعون و اخفاء حمل مادر موسی و القاء او در بحر تا در دامن فرعون بزرگ شد، و پس از بعثت او معجزه عصا و ید و بیضاء و بلع سحر سحره فرعون، و انفلاق بحر و ضرب عصا دوازده چشمه آب از سنگ خارج شدن، و نزول منّ و سلوی، و زنده شدن هفتاد نفر از آنها که بصاعقه هلاک شدند، و زنده شدن آن جوان مقتول در ذبح بقره که در قرآن بیان میفرماید و گرفتاری فرعونیان بطوفان و جراد و قمّل و ضفادع و دم و غیر اینها که هر کدام بتنهایی دلیل بر حقّانیّت موسی و رسالت او است و هر کدام در محلّ خودش بیان شده.

ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ بلاء امتحان است که مؤمن و کافر حق و باطل از یکدیگر جدا شوند، و امتحانات الهی بسیار است چه راجع بتکوینیات از غنی و فقر، صحت و مرض، نعمت و نقمت، عزّت و ذلت، سعه و ضیق و غیر اینها، و چه راجع بتشریعیّات از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و غیر اینها. تا اینجا قضایای بنی اسرائیل و موسی و فرعونیان خاتمه پیدا کرد پس از آن میفرماید:

[سوره الدخان (44): آیات 34 تا 36] .... ص : 90

إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ (34) إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (36)

بدرستی که اینها میگویند که نیست مگر مردن اولی ما و ما نیستیم که دو مرتبه زنده شویم و منشور گردیم اگر شما راست می گویید پس بیاورید پدران ما را یعنی زنده کنید.

إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ مفسرین گفتند: این کلام ابو جهل است که بپیغمبر گفت: اگر راست می گویی جدّ خود را زنده کن تا ما از آن بپرسیم که پس از مردن چه چیز است، و این باطل است زیرا با کلمه هؤلاء مناسبت ندارد زیرا اشاره

ص: 90

بجماعت است ممکن است بگوئیم: اشاره به طبیعی و دهری و لا مذهب است که اصلا منکر معاد هستند چنانچه گفتند: وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23، و وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ انعام، آیه 29. و گفتند: هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ مؤمنون آیه 38 و 39، و غیر اینها از آیات، و ممکن است اشاره بجماعتی باشد که معاد را در همین دنیا میدانند و میگویند:

انسان که مرد روحش تعلق میگیرد ببدن انسان دیگر و هکذا و ابدان خاک میشود، و ممکن است اشاره باشد بکسانی که معاد جسمانی را منکراند و میگویند: روح تعلق میگیرد بقالب مثالی و بدن حور قلیایی، و ممکن است اشاره باشد بکسانی که میگویند:

روح پس از رها کردن بدن میرود در صقع ملائکه و بالجمله منکر عود روح ببدن هستند، و بعید نیست که بگوئیم شامل تمام اینها میشود.

إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولی همین یک مردن است وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ دیگر زنده نمیشویم.

فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ جواب آنها اوّلا انبیاء نفرمودند که برمیگردید در همین دنیا بلکه در آخرت و دار جزا نه دار تکلیف، و ثانیا چه بسیاری از مرده ها زنده شدند در عهد موسی و عیسی و پیغمبر اسلام و ائمّه اطهار، و چه بسیاری زنده میشوند در ظهور حضرت بقیة اللَّه و در دوره وجعت ائمّه طاهرین.

[سوره الدخان (44): آیه 37] .... ص : 91

أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْناهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ (37)

آیا این کفّار و مشرکین که ذکر شد در آیات قبل بهتراند یا قوم تبع و کسانی که قبل از آنها بودند هلاک کردیم آنها را محققا آنها بودند مجرم و گناهکار:

أَ هُمْ خَیْرٌ مرجع ضمیر هم ظاهرا همان مشار الیه هؤلاء است که منکر معاد بودند بشرح مذکور، و ممکن است تمام مشرکین و کفّار باشند که تکذیب نبیّ کردند.

أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ تبّع از ملوک حمیر بوده، و آنها هفتاد ملک بودند، و در مجمع

ص: 91

البحرین دارد که تبّع اسکندر ذو القرنین بود و مالک تمام روی زمین شد، و بعضی گفتند: نبیّ بود، و لو رسالت نداشته، و بعضی گفتند: مؤمن صالح بوده و بسیاری از انبیاء در نزد او بودند مثل خضر و الیاس و غیر اینها و شرح حال او در آیه شریفه:

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ (الی قوله تعالی) وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا کهف، آیه 82 الی 98 گذشت و قوم او ایمان نیاوردند و در مکنت و ثروت و قوّت و قدرت و عزّت نظیر نداشتند.

وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قوم نوح و قوم هود و قوم صالح ثمود و قوم لوط و اصحاب ایکه و مدین و فراعنه آیا مکنت و قوت و قدرت این مشرکین و کفّار بیشتر است یا آنها؟

أَهْلَکْناهُمْ بانحاء مختلف، بغرق و باد و صیحه و خسف و امطار حجارة آیا قدرت این مشرکین و کفار و دهریین بیشتر است یا آنها بترسند که در اثر تکذیب دچار شوند چنانچه پیشینیان دچار شدند.

إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ مجرم معنای عامّی دارد مخالف فرمان الهی است شامل دهری که منکر وجود حقّ است و مشرک که شریک بر خدا قائل است بجمیع اقسام شرک، شرک ذاتی که از برای خدا ضدّی و ندّی و مثلی قائل است، و شرک صفاتی که قائل بصفات زائد بر ذات قائل است، و شرک افعالی که افعال الهی را مثل خلق و رزق و احیاء و اماته و سایر افعال او را مستند بغیر او میداند، و شرک عبادتی که پرستش و الوهیت غیر او میکند، و شرک نظری که توکل و امید بغیر او دارند، شامل کافر میشود که تکذیب انبیاء میکند و لو یک نفر آنها را و مخالف و معاند نسبت باوصیاء و لو یک نفر آنها باشد، و شاک در دین و منکر یکی از ضروریات دین، و مبدع که بدعتی در دین گذارد، و بالجمله غیر مؤمن و لو اسم مسلم بر او صادق باشد، و شامل عاصی و فاسق و فاجر میشود تمام مجرم هستند و مستحق عقوبت و عذاب.

[سوره الدخان (44): آیات 38 تا 39 ].... ص : 92

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (38) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (39)

ص: 92

و ما خلق نکردیم آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است از روی لغو و لعب و بیهوده و بی فایده، ما خلق نکردیم آن دو را مگر بحق از روی حکمت و مصلحت و صحیح و بجا و بموقع لکن اکثر افراد ناس نمیدانند. یکی از اصول خمسه که مدخلیّت در ایمان دارد و اصل ریشه ایمان است که بدون واحدی از آنها ایمان زایل میشود عدل است که خداوند تبارک و تعالی عادل است و عدل فرع حکمت است و حکمت از صفات ذات است که عالم بجمیع حکم و مصالح است، و عدل از صفات فعل است که افعال او موافق حکمت و مصلحت و حسن است، و لازمه آن این است که فعل قبیح و فعل لغو و ظلم از او محال است صادر شود نه بمعنی اینکه نمیتواند که کوتاهی در قدرت باشد بلکه نمیکند نظیر عصمت در انبیاء و ائمّه هدی که محال است از آنها کوچکترین معصیتی یا خطایی و سهوی و نسیانی صادر شود با اینکه کمال توانایی و قدرت بر آن دارند، و گفتیم: هر فعلی که در خارج تحقّق پیدا کند بحسب تقسیم عقلی از شش قسم خارج نیست:

1- مصلحت دارد و هیچ مفسده در او نیست حسن صرف است.

2- مفسده دارد و هیچ مصلحت ندارد قبیح صرف است.

3- نه مصلحت دارد نه مفسده لغو صرف.

4- هم مصلحت دارد هم مفسده لکن مصلحتش غالب بر مفسده است حسن مطلق 5- مفسده او غالب بر مصلحت او است قبیح مطلق.

6- مصلحت و مفسده او مساوی است لغو مطلق.

خداوند محال است از او فعل قبیح و فعل لغو بهر دو قسمش صادر شود و تمام افعالش حسن است، و ظلم هم نمیکند، زائد بر استحقاق عذاب نمیکند و کوتاهی در احراز مقدار قابلیت محل هم نمیکند تفضّلا لذا میفرماید:

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما از کرات جویه و ملائکه و جن و انس و آنچه در آسمانها و زمین و بین این دو است.

لاعِبِینَ چون لغو است و خلاف عدل است.

ما خَلَقْناهُما آسمانها و زمین و آنچه بین آنها و در آنها است.

ص: 93

إِلَّا بِالْحَقِّ موافق حکمت و مصلحت، از آیات شریفه چنانچه در بسیاری از مواقع تذکر داده شده که خلقت آسمانها و این کرات جویه، و زمین و آنچه در آنها و بین آنها است.

برای انسان خلق شده و انسان هم برای نیل بسعادت و رستگاری و ترقی و تعالی و تحصیل قابلیت فیوضات الهیّه و نیل بنعم اخروی خلق شده چنانچه میفرماید:

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ مؤمنون، آیه 117.

و در حدیث:

خلقتم للبقاء لا للفناء.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ حتی عامه عمیا که منکر حسن و قبح عقلی هستند و از این جهت عدل را منکر میشوند حتی بسیاری از عوام شیعه که بمجرد یک ناملایماتی العیاذ باللّه نسبت ظلم بخدا میدهند، فقط معتقد باین عقیده کسانی که در بلا صبر و در نعمت شکر و تمام افعال الهیّه را عین صلاح میدانند.

[سوره الدخان (44): آیه 40] .... ص : 94

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40)

بدرستی که یوم الفصل محل آنها است بالتمام.

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ روز قیامت است و فصل بمعنی جدایی است مقابل وصل، و روز قیامت را یوم الفصل گفتند که خوب و بد از هم جدا میشوند چنانچه میفرماید:

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59. فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری، آیه 5. و فصل قضا که حق و باطل از هم جدا میشود، و اسامی القیامة بسیار است که یکی از آنها یوم الفصل است.

مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ میقات از ماده وقت است مثل مفعال و مراد وقت معیّن است مثل یوم الموعود، و اطلاق بر مکانی که بوقت معین باید در آنجا وقوف کنند مثل مواقیت حج برای احرام که تعبیر بمیقاتگاه میکنیم، و مرجع ضمیر هم ممکن است مذکورین در آیات قبل باشد مثل قوم فرعون و قوم تبع

ص: 94

و من قبلهم قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و منکرین معاد ولی اثبات شیئی نفی ما عدا نمیکند و ممکن است مراد جمیع انس و جن و ملک باشد بلکه حیوانات و وحوش که تمام محشور میشوند و هر یک بجزاء خود نائل میشود بخصوص با تأکید بقوله تعالی أَجْمَعِینَ چنانچه میفرماید: وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ و میفرماید:ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا

... الایه انعام آیه 128 و 13 و میفرماید: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ الرحمن، آیه 33 و غیر اینها.

[سوره الدخان (44): آیات 41 تا 42 ] .... ص : 95

یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (41) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (42)

روزی که هیچ دوست و رفیقی بی نیاز نمیکند دوست از او رفیق خود هیچ شیئی را و نیستند آنها که بتوانند یاری کنند آنها را مگر کسانی که مشمول رحمت الهی شده باشند محققا خداوند او است عزیز مقتدر و رحیم بمؤمنین.

یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً روز قیامت روز وانفسا است هر کس بفکر خویش است نه پدر بفکر فرزند نه فرزند بفکر پدر: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس، آیه 34 الی 37.

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164.

وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ احدی آنها را یاری نمیکند بلکه با یکدیگر عداوت پیدا میکنند که اگر تو نبودی من باین عذاب گرفتار نمیشدم. الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ زخرف، آیه 67.

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ کسانی که مشمول رحمت الهی هستند درجه اول انبیاء و ائمه طاهرین که شفاعت میکنند عصات مؤمنین را، و پس از آنها مؤمنین که برحمت الهی نائل شدند دیگران از مؤمنین را شفاعت میکنند، و مسأله شفاعت از ضروریات مذهب شیعه است و صریح آیات و اخبار متواتره و اجماع علماء شیعه بر او قائم

ص: 95

است و انکار کننده او از ربقه ایمان خارج است غایة الامر مشروط باذن پروردگار است و خاص اهل ایمان است که دین او مرضی خدا باشد، و ما در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 237- 245 مفصلا آیات و اخبار آن را ذکر کرده ایم، و شرایط شفیع و مشفع عنه و شفعاء یوم القیامة و دفع اشکالاتی که عامه کرده اند بیان کرده ایم مستدعی است مراجعه نمائید.

إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ قاهر و غالب و قادر بر عذاب اهل النار است، او اشد المعاقبین است فی موضع النکال و النقمة، و أعظم المتجبرین است فی موضع الکبریاء و العظمة.

الرَّحِیمُ نسبت بمؤمنین و ارحم الراحمین است فی موضع العفو و الرحمة که میفرماید: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 155.

[سوره الدخان (44): آیات 43 تا 46] .... ص : 96

إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43) طَعامُ الْأَثِیمِ (44) کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (45) کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (46)

بدرستی که درخت زقوم طعام گنه کار است مثل مس آب کرده میجوشد در شکمها مثل جوشش آب جوش.

إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ خداوند توصیف میفرماید شجره زقوم را: إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ و الصافات، آیه 61 الی 64 شرحش در محلش گذشت.

اشکال: آتش جهنم که آن قدر سوزنده است چرا این درخت را نمیسوزاند؟

جواب: آتش جهنم و لو سوزنده است لکن مامور بامر الهی است بسیار چیزهایی در جهنم هستند و نمی سوزند مثل اغلال و سلاسل و حیات و عقارب و ملائکه عذاب، بلکه اهل عذاب که میسوزند بتفاوت درکات آنها، و کفریات و ظلمها و معاصی میسوزند یکی را یک درجه میسوزاند یکی را هزار درجه حتی گفتند: مثل انوشیروان و حاتم برای کفرشان در جهنم میروند و برای عدالت و

ص: 96

سخاوت که داشتند نمیسوزند، و ریشه این درخت در قعر جهنم است ولی شاخ و برگ و میوه او در تمام طبقات جهنم است و بسیار کریه المنظر است و متعفن و تلخ لکن از شدت جوع و گرسنگی که گفتند: اشد از سوزش آتش است اهل جهنم میگیرند با اینکه شوک و تیغ بسیار دارد و بسختی فرو میدهند، و دیگر از طعام اهل جهنم غسلین است که میفرماید: وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ الحاقة، آیه 36. و گفتند: غساله مدفوعات اهل جهنم و چرک و خون خارج از بدنهای آنها است.

طَعامُ الْأَثِیمِ اثم معصیت و نافرمانی است، و اثیم گنه کار است و مراد در اینجا کافر و مشرک و ضال است که غیر مؤمن باشد هر که هست.

کَالْمُهْلِ مهل فلز گداخته است مثل مس و طلا و نقره و قلع و آهن و سایر فلزات.

یَغْلِی فِی الْبُطُونِ از آن حرارتی که در داخل اهل جهنم هست آب میشود و بجوش میآید.

کَغَلْیِ الْحَمِیمِ حمیم آب جوشیده است در حالی که میجوشد و مکرر گفته ایم همین نحو که نعم بهشتی طرف نسبت نیست با نعم دنیوی همین نحو عذاب جهنم هم طرف نسبت نیست با این عذاب های دنیوی و این تشبیهات برای تقریب بذهن است.

[سوره الدخان (44): آیات 47 تا 50 ] .... ص : 97

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ (48) ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (49) إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (50)

بگیرید او را پس او را بکشید بسوی وسط جهنم پس از آن بریزید بر فرق سر او از عذاب حمیم آب جوشیده جهنم و بگویید بر او بچش بدرستی که تو بودی خودت بسیار عزیز و محترم در نزد مردم محققا این است آنچه که بودید شما باور نمیکردید، در جای دیگر میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة، آیه 30 الی 32.

خُذُوهُ امر بملائکه عذاب است که میآیند بالای قبر او بمجرد آنکه از قبر

ص: 97

بیرون میآید او را میگیرند.

فَاعْتِلُوهُ اعتلاء کشیدن بعنف و شدت و سختی است.

إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ بسوی وسط آتش و از این جمله استفاده می شود که بدون حساب و پرسش و سؤال و نامه عمل او را میاندازند وسط جحیم که آتش افروخته است چنانچه بعضی بدون حساب وارد بهشت میشوند و بدون میزان و بیانش این است که اهل محشر سه دسته میشوند. یک دسته کسانی هستند که هیچ خطایی و معصیتی از آنها سر نزده، در عقائد معتقد بجمیع عقاید حقه بودند، در اخلاق و صفات نفسانیه متصف بصفات حمیده و منزه از ملکات رذیله، در افعال عامل باعمال صالحه و متقی از جمیع افعال سیئه اینها نه حساب دارند و نه میزان بدون حساب وارد بهشت میشوند، دسته دوم کسانی که نه معتقد بعقاید حقه بودند و نه صفات حمیده ای داشتند و نه عمل نیک بلکه غرق معاصی و صفات خبیثه و عقاید فاسده اینها هم بدون حساب و میزان در جهنم آنها را میاندازند دسته سوم که عمل نیک و بد داشتند و در عقاید سستی یا جدی بودند و در اخلاق هم پاره ای از صفات حمیده و قسمتی از صفات خبیثه داشتند اینها را پای حساب و میزان میبرند: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ اعراف آیه 7 و 8.

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ از حمیم جهنم بر فرق او بریزید که تمام بدنش را بگیرد و تاول کند.

ذُقْ باو بگویند از روی سخریه و استهزاء بچش چه طعمی دارد.

إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ بدرستی که تو خودت را در دنیا خیلی عزیز و محترم میدانستی حال مشاهده کن چه عزت و احترامی داری.

إِنَّ هذا این نوع عذاب ها را بودی.

ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ مریه مجادله و القاء شبهه و تشکیک در امر است تا اینجا حال اهل عذاب اما حال اهل ثواب:

[سوره الدخان (44): آیات 51 تا 52] .... ص : 98

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ (51) فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (52)

ص: 98

محققا متقین در مقام امین هستند که مأمون از هر خطری هستند در بهشت و چشمه ها.

إِنَّ الْمُتَّقِینَ کلمه المتقین جمع محلی بالف و لام افاده جمیع مراتب تقوی را میکند و شامل جمیع مراتب آن میشود حتی مرتبه ادنی تقوی که تقوای از عقاید فاسده و مذاهب باطله باشد که مرادف با ایمان است و دلالت دارد هر که با ایمان از دنیا رفت و لو آلوده بپاره ای از معاصی باشد اهل نجات است یا بتوبه تدارک معاصی او شده یا بمصایب دنیوی یا حین الموت یا در عالم برزخ یا روز قیامت به شفاعت شفعاء و مغفرت الهی و عفو پروردگار.

و مراتب تقوی را مکرر تذکر داده ایم که این مرتبه ادنی است و فوق آن تقوای از کبار معاصی که مرادف با عدالت است، و فوق آن از کلیه معاصی که مرادف با عصمت است حتی از خیال معصیت، و فوق آن تقوای از خطا و سهو و نسیان و شک و شبهه است که خاص انبیاء و ائمه طاهرین است، و فوق آن تقوای از مباحات و مکروهات زاید بر مقدار ضرورت، و فوق آن تقوای از ترک اولی در مستحبات که خاص محمد و آل او است صلی اللَّه علیه و آله.

فِی مَقامٍ أَمِینٍ که ایمن از هر خطر و نقص و عیب و هم و غم و بلائی هستند که فنا و زوال ندارد و آن مقام امین.

جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ

است اما جنات هشت بهشت جنة الخلد، جنة عدن، جنّة المأوی، جنة الفردوس، و غیر اینها و متقین بمراتب تقوی در آن جنات متنعم هستند و ایمن، و عیون بهشت هم بسیار است کوثر، سلسبیل، عینا یشرب منها المقربون، انهار أربعه من عسل مصفی، من لبن لم یتغیر طعمه، من ماء غیر آسن، من خمر لذة للشاربین یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ و الصافات، آیه 44 الی 46، و سایر نعم بهشتی از فواکه و لحم طیر مما یشتهون و سایر مأکولات که میفرماید:

أُکُلُها دائِمٌ رعد، آیه 35.

[سوره الدخان (44): آیه 53] .... ص : 99

یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ (53)

ص: 99

میپوشند لباس از سندس و استبرق مقابل یکدیگر.

یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ سندس گفتند: رقیق دیباج و ابریشم است، و استبرق غلیظ آن است لکن لباس های بهشت باندازه ای رقیق است که در خبر دارد که از زیر هفتاد لباس مخ ساق رؤیت میشود و الف در استبرق همزه قطع است و وصل نیست و لو ماده او از استفعال است و همزه او وصل است و نکته او این است که اسم لباس است نه از باب استفعال باشد، و در بعض آیات یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ حج آیه 23، فاطر، آیه 30 وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً دهر، آیه 12. این است لباس اهل جنت. اما لباس اهل نار میفرماید: سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ ابراهیم، آیه 51. در مجمع البحرین دارد که از درخت عرعر گرفته میشود و طبخ میکنند و از او لباس درست میکنند سیاه و متعفن و حار است برای شتری که جرب پیدا کرده میپوشانند جرب آن از شدت حرارت میسوزد و برطرف میشود. و خداوند تشبیه فرموده که این لباس بدنهای آنها را میسوزاند و از تعفن آن مشمئز میشوند.

مُتَقابِلِینَ اهل بهشت مقابل یکدیگر هستند یکدیگر را میبینند و با هم تکلم میکنند برادر وار که میفرماید: وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ حجر، آیه 47. عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ واقعه، آیه 15 و 16.

[سوره الدخان (44): آیه 54] .... ص : 100

کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (54)

این نحوه است حال اهل بهشت و تزویج میکنیم آنها را بحور العین یعنی حور العین را از زوجات آنها قرار میدهیم، و در اخبار داریم که الذ لذات جسمانی در بهشت جماع با حور العین است مدت های زیادی طول دارد که خستگی و سستی ندارد و دائما ملتذ میشوند، و اوصاف حور العین را خداوند در آیات بسیار بیان فرموده: وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ و الصافات آیه 47، وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ واقعه، آیه 22، وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ زمر، آیه 52. فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ

ص: 100

الرحمن، آیه 56. فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ (الی قوله) حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ الرحمن، آیه 70 و 72 و غیر اینها از آیات.

سؤال: در بسیاری از ادعیه بالاخص ادعیه شهر رمضان دارد

(و من الحور العین برحمتک فزوجنا)

و البته این ادعیه اختصاص برجال ندارد و نساء هم میخوانند و چه معنی دارد تزویج نساء با حور العین؟.

جواب: بعضی توهم کردند که حور جمع است شامل مذکر و مؤنث میشود و تزویج نساء با غلمان بهشتی است، و بعضی توهم کردند که اصلا جماع در بهشت نیست حتی رجال هم با حور العین جماع ندارند و مراد از تزویج قرین است و این دو توهم در طرف افراط و تفریط است و حق در مقام مطابق نصوص قرآن این است که تزویج اعم از ازدواج زن و شوهر است و از قرین یکدیگر بودن چنانچه میفرماید: یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً شوری: آیه 48 و 49. یعنی ببعضی اولاد دختر میدهیم و ببعضی پسر و بعضی هر دو قرین یکدیگر و بعضی عقیم، و یزوجهم معنای تزویج زناشویی نیست بلکه مقارن یکدیگر، و کلمه حور العین هم اختصاص بزن دارد چنانچه صریح آیات مذکوره است بالاخص با قرینه تقابل در سوره واقعه که میفرماید: یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (الی قوله) وَ حُورٌ عِینٌ آیه 17 الی 22، و تمام ضمائر راجعه بحور ضمیر مؤنث است اگر غلمان هم داخل بودند باید مذکر ادا کند چون جمع بین ذکور و اناث مذکر بیان فرموده در بسیار از آیات مثل متقین، اقیموا الصلاة، آتو الزکاة و سایر احکام مشترکه با اینکه در آیه مذکوره فرمود: وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ و نیز میفرماید: وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ طور، آیه 24 که ضمیر کانهم بغلمان برمیگردد.

[سوره الدخان (44): آیه 55] .... ص : 101

یَدْعُونَ فِیها بِکُلِّ فاکِهَةٍ آمِنِینَ (55)

استدعا میکنند هر نوع میوه و فاکهة که متمایل باشند در حالی که ایمن هستند یعنی هر نوع میوه در دسترس آنها هست و برای آنها تهیه شده.

یَدْعُونَ فِیها یعنی طالب و مایل باشند در بهشت ها.

ص: 101

بِکُلِّ فاکِهَةٍ چه از اشجار باشد مثل به و انار و آلو باقسامها، و چه زمینی باشد مثل هندوانه و خربزه و کدو و بادنجان و بقول و غیرها.

آمِنِینَ ایمن از زوال و فناء، و ایمن از فساد و ایمن از احداث مرض کسالت حتی دارد در بهشت نه الم گرسنگی دارد نه سیری که دیگر مایل نباشد، و هر نعمتی که تصرف شود باز جای خود میماند.

[سوره الدخان (44): آیه 56] .... ص : 102

لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (56)

نمی چشند مرگ را در بهشت مگر همان مرگ اولی در دنیا و حفظ میفرماید آنها را از عذاب جهنم. این آیه مشتمل بر دو جمله است یکی خلود که ابد الاباد در بهشت متنعم هستند و فناء و زوال ندارد که جمله:

لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی دلالت دارد، دیگری ایمن از عذاب که:

وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ باشد و تمام اینها نه از روی استحقاق است بلکه از راه تفضل است که میفرماید:

[سوره الدخان (44): آیه 57] .... ص : 102

فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (57)

تمام این نعم بهشت تفضل است از پروردگار تو و این نوع تفضل فوز عظیم است. مکرر گفته ایم که اگر کسی تمام عمر دنیا را داشته باشد و با عبادت جن و انس وارد صحرای محشر شود استحقاق کوچکترین نعم بهشتی را ندارد زیرا تقابل نمیکند با نعمی که خدا باو عنایت کرده از حیات و رزق و توفیق و هدایت و ارشاد و دلالت بخیر، و اینکه تمام آنچه از نعم آسمانی و زمینی را برای او خلق فرموده نمیکند فقط ایمان و اطاعت و تقوی قابلیت تفضل میآورد، و خداوند در محل غیر قابل تفضّل نمیکند لذا میفرماید:

فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ و البته این همه تفضلات فوز عظیم است که میفرماید:

ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

[سوره الدخان (44): آیه 58] .... ص : 102

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (58)

ص: 102

پس جز این نیست که ما آسان کردیم قرآن را بلسان تو که لسان عربی فصیح باشد برای اینکه قوم تو متذکر شوند، گفتیم: که لعلّ از جانب خدا بمعنی تردید نیست بلکه بمعنی باید است نه بمعنی شاید یعنی البته باید متذکر شوند، و این آیه شریفه مطابق با آیات بسیاری است مثل: وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ قمر آیه 17 و 22 و 32 و 40، و مثل: فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا مریم، آیه 97 و تفسیر قرآن و فصاحت و بلاغت او را در مقدمه این تفسیر مجلد اول مفصلا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید:

[سوره الدخان (44): آیه 59] .... ص : 103

فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)

پس منتظر باش بدرستی که آنها هم انتظار دارند، فردای قیامت بر تمام معلوم میشود حق و باطل که تمام فرمایشات قرآن از بشارات و انذارات و فرمایشات انبیاء و ائمّه و علمای اعلام حق و صدق بوده و تمام گفتار مشرکین و کفار و ظالمین و ضالین و مضلین و مبدعین و مخالفین و معاندین و منکرین ضروریات دین و فساق و فجار باطل و کذب بوده.

فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة المبارکة حم دخان و یتلوه ان شاء اللَّه تبارک و تعالی سورة الجاثیة و بقیة سور القرآن الی سورة و الناس بحوله و قوّته و توفیقه و تأییده و عونه، و الحمد له و الصلاة و السلام لانبیائه و رسله و آله. و انا العبد العاصی الحقیر الفقیر المدعو بالطیب

ص: 103

سورة الجاثیة مکیة و هی سبع و ثلاثون آیة .... ص : 104

اشاره

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه، و علی آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

[سوره الجاثیة (45): آیات 1 تا 2] .... ص : 104

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2)

فضلها:

«عن ابن بویه باسناده عن عاصم عن أبی بصیر عن أبی عبد اللَّه علیه السلام قال: من قرأ سورة الجاثیة کان ثوابها أن لا یری النار ابدا و لا یسمع زفیر جهنم و لا شهیقها، و هو مع محمد (ص)»

و أخبار زیادی از خواص القرآن از پیغمبر (ص) و از حضرت صادق (ع) نقل کرده اند صرف نظر کردیم چون سند نداشت حم از رموز است.

تَنْزِیلُ الْکِتابِ این قرآن مجید نازل شده مِنَ اللَّهِ و اطلاق کتاب بر قرآن بواسطه این است که در لوح محفوظ ثبت شده بقدرت کامله الهیّه چنانچه میفرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج، آیه 21 و 22. و تعبیر بقرآن برای اینکه الفاظ او صادره از حق است که بقدرت کامله عین این الفاظ ایجاد شده که کلام الهی است و این اضافه تشریفی است که از جانب او نازل شده، و بالجمله ایجاد الفاظ قرآن و ثبت در لوح محفوظ و نزول بر حضرت رسالت از خداوند متعال است که روح الامین از خداوند تبارک و تعالی گرفته و بر قلب مطهر حضرت رسالت نازل کرده که میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء، آیه 92 الی 95.

ص: 104

الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ عزیز است غالب و قاهر و قادر است، و حکیم است عالم بجمیع حکم و مصالح و مضارّ و مفاسد است.

[سوره الجاثیة (45): آیه 3] .... ص : 105

إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (3)

بدرستی که در آسمانها و زمین هر آینه آیاتی است برای مؤمنین، آیات سماویه و ارضیّه از حد و حصر خارج است و آنچه که بتوان درک کرد خلقت انوار قدسیّه و ارواح و سرادقات و ملائکه و لوح و قلم و سدرة المنتهی و جنّة المأوی و عرش و کرسی و کرات جویّه از شمس و قمر و کواکب و بیت المعمور و غیر اینها در عالم بالا، و در زمین از عناصر اربعه آب و خاک و هوا و نار، و از مرکبات از جمادات و معادن و جواهرات، و از نباتات اشجار و فواکه و حبوبات و خضرویات، و از جن و شیاطین و حیوانات بحری و برّی از سباع و هوامّ و انعام و طیور و وحوش، و از انسان اصناف مختلفه، و لکن این آیات برای مؤمنین است که معتقد بخدا و رسول و دین و عقائد حقّه اسلامیّه باشند، و امّا دیگران یا بکلی مستند بخدا نمیدانند یا بسیاری از آنها را منکرند لذا میفرماید: إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ.

[سوره الجاثیة (45): آیه 4] .... ص : 105

وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (4)

و در خلقت شما بنی آدم و آنچه بر روی زمین از جنبنده منتشر شده آیاتی است برای قومی که یقین دارند اما:

وَ فِی خَلْقِکُمْ از خاک جماد تبدیل بحبوب و فواکه نباتی تا تبدیل بنطفه و علقه و عظم تا پوشیده بلحم تا افاضه صورت و اجزاء بدن داخلیّه و خارجیّه و افاضه روح حیوانی و انسانی ملکوتی تا ولادت و رشد و کهولت و هزار چیزهای دیگر و اما:

وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ یک قسمت آنها تکوینی و یک قسمت تولیدی و آنها یک قسمت به تخم و یک قسمت بحمل و انواع آنها از حدّ و حصر خارج است و هر نوعی اصناف مختلفه و هر صنفی اشخاص متشتّته، تمام اینها آثار قدرت و حکمت الهی است و لکن:

ص: 105

آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ که بمرتبه یقین رسیده باشند و یقین هم سه مرتبه دارد علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین. از روی دلیل و برهان یقین پیدا کند، عین الیقین از روی حس و مشاهده یقین داشته باشد، حق الیقین از روی و جدان و معرفت یقین پیدا کند علم الیقین.

[سوره الجاثیة (45): آیه 5] .... ص : 106

وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (5)

و اختلاف شب و روز و آنچه نازل میفرماید خداوند متعال از عالم بالا پس زنده میکند زمین را پس از مردن او و گردش بادها آیاتی است برای قومی که تعقل میکنند.

وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ دو نحوه میتوان تفسیر کرد.

نحوه اولی: اینکه شب و روز خلف یکدیگر نه فقط روز تنها باشد یا شب تنها بلکه یکی پس از دیگری و این خود یک آیه بزرگی است که در اثر حرکت وضعی زمین که دور خود میچرخد و همیشه آن نصف که مقابل خورشید است روز است و نصف دیگر که بر خلاف است شب است، اگر این گردش نبود آن نصف که مقابل خورشید است همیشه روز بود و از حرارتش قابل سکونت نبود و استراحتی بر احدی نبود، و آن نصف که بر خلاف است همیشه شب بود و از برودتش قابل بقاء نبود و گیاهی نمیرویید و تحصیل امر معاش میسر نبود لذا میفرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ قصص، آیه 71 تا 73.

تنبیه: در دو آیه قبلی تعبیر بعلیکم فرموده که لیل بدون نهار و نهار بدون لیل بر ضرر شما است و در آیه اخیره تعبیر فرمود بلکم که جعل شب و روز معا خلف یکدیگر بنفع شما است.

نحوه ثانیه: اینکه مراد از اختلاف در زیادتی و نقصان شب و روز است در

ص: 106

فصول اربعه شتاء و صیف تابستان و زمستان که این در حرکت انتقالی زمین است دور کره شمس چون در خط منطقة البروج سیر دارد و این خط با خط معدل النهار در دو نقطه توافق دارند اول فروردین حمل و اول مهر که اول میزان است شب و روز موافق میشود و در دو نقطه دور میشوند بیست و چهار درجه اول سرطان و جدی که اول تیر باشد و اول دی روز در منتها درجه بلندی و شب در منتها درجه کوتاهی و بالعکس و این اختلاف برای تربیت نباتات و حیوانات و انسان است نه همیشه تابستان است و نه زمستان و الا گیاه روئیده نمیشد.

وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ نزول باران و برف و تگرگ که تشکیل رودخانه ها و انهار و چشمه ها و چاه ها و روییدن گیاهها و تلطیف هوا میکند که اگر یک سال نبارد خشکسالی میشود و تولید امراض، در واقع زمین مرده را زنده میکند.

فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ تموج هوا و حرکت باد که هم تلطیف هوا میکند و هم میکروب ها را برطرف میکند و هم موجب رشد گیاهان و حیوانات و انسان میشود اینها بالتمام.

آیاتٌ قدرت و حکمت الهی است لکن.

لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ که تعقّل و تفکّر و تأمّل کنند و درک نمایند که اگر یکی از این آیات نقصانی پیدا کند بچه بلیاتی گرفتار میشوند و هر یک اینها چه فوائد بزرگی دارد جل الخالق.

[سوره الجاثیة (45): آیه 6] .... ص : 107

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (6)

این است آیات خداوند متعال تلاوت میکنیم آنها را بر تو بحقّ و صدق پس بکدام حدیثی بعد از خداوند و آیات او ایمان میآورید.

تِلْکَ ممکن است اشاره بآیات قدرت باشد که در آیات قبل بیان شده لکن بعید نیست که آیات قرآنی باشد که از مصدر جلال صادر شده.

آیاتُ اللَّهِ بقرینه نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ نزول قرآن مجید بر حضرت

ص: 107

رسالت دو نحوه بوده یکی بطریق وحی بر قلب مطهر حضرتش چنانچه میفرماید:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء، آیه 193 و 194 نظیر الهام ملائکه بر قلوب مؤمنین چون قلب مطهرش خالی از وساوس شیطانی است هر چه هست وحی الهی است، و دیگر بصورتی بر حضرتش نازل شود و تلاوت کند چنانچه در این آیه بیان میفرماید و مفاد بالحق یعنی حق و صدق است موافق حکم و مصالح و درست و بجا است رد کسانی که گفتند افتراء است و پیش خود میگوید، و از دیگران فراگرفته قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ و گفتند: إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ نحل آیه 103 و 105. وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان، آیه 5.

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ آیا بکتب رومان و قصه رستم و حسین کرد و کتب عهد قدیم یهود و عهد جدید نصاری و زند و پازند مجوس و سایر مزخرفات کفّار و مشرکین باینها ایمان میآورید با اینکه قرآن مجید از جهات بسیاری معجزه است که در مقدمه این تفسیر بیان شده و تمام دستوراتش موافق عقل سلیم و بر وفق حکم و مصالح است

[سوره الجاثیة (45): آیه 7] .... ص : 108

وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (7)

ویل مختص است برای هر که دروغ میبندد و نسبت کذب میدهد و در اثم طغیان و زیاده روی میکند.

وَیْلٌ دو معنی دارد اسمی و وصفی، امّا اسمی چاه ویل در قعر جهنم که آتش جهنم از آن چاه بیرون میآید، و امّا وصفی بمعنی وای بر آن و این معنی صادق میشود بر کسی که بوی نجات بمشامش نمیرسد.

لِکُلِّ أَفَّاکٍ افّاک کسانی هستند که معجزات انبیاء را سحر میپندارند و انبیاء را ساحر و جادوگر و کذّاب و مجنون و مفتری میگویند و پشت پا باحکام الهی و فرامین او میزنند و بدعت در دین میگذارند و منکر ضروریّات دین میشوند.

أَثِیمٍ که در کفر و شرک و ضلالت و معاصی و طغیان و ظلم ثابت و باقی میمانند سپس خداوند تفسیر میفرماید افاک اثیم را:

ص: 108

[سوره الجاثیة (45): آیات 8 تا 9] .... ص : 109

یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (8) وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (9)

میشنود آیات خدا را که بر او تلاوت میشود پس از آن ثابت و باقی و مقیم میشود بر کفر و ضلالت خود از روی بزرگی که بخود بسته است است و خود را با عظمت میداند مثل اینکه اصلا نشنیده آن آیات را پس بشارت ده باو بعذاب دردناک و زمانی که علم پیدا کند بچیزی از آیات ما آنها را میگیرد باستهزاء و جسارت و بی اعتنایی اینها از برای آنها است عذاب خوار کننده ای.

یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ بگوش سر میشنود و لکن گوش قلب کر است.

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره، آیه 17. فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره، آیه 166.

ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً اصرار ثبات و بقاء بر شی ء است مثل اصرار بر معاصی، و در اینجا بقاء بر کفر و شرک و ضلالت است یعنی آیات الهی هیچ تأثیری در قلب او نمیکند و بخود نمیآید و توجه نمیکند، و استکبار بزرگی بخود بستن است و گفتیم:

سه عنوان داریم کبر تکبّر استکبار، کبر آن است که در خود یک بزرگی تصور میکند یا از جهت مال و جاه و مقام یا از جهت حسب و نسب و عشیره و قبیله و اتباع و انصار در خبر است:

«لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبّة خردل من الکبر»

و اما تکبر اظهار این بزرگی است بر دیگران بالاخصّ بر انبیاء و اولیاء الهی که در قرآن میفرماید فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل، آیه 31. و امّا استکبار بدتر از تکبّر است و او این است که چیزی که موجب تکبّر او شود در او نیست نه مال و جاه و مقامی نه حسب و نسب و عشیره و قبیله ای بلکه بزرگی را بخود میبندد که میفرماید: إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ نحل آیه 25.

کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها بزبان ما خود را بگوش کری میزند که من نشنیدم یا آنکه مثل کسانی که نشنیده است محسوب میدارد یعنی هیچ اثری بر او ندارد بواسطه سیاهی قلب و قساوت و هوای نفس و مضارّ دیگر.

ص: 109

فَبَشِّرْهُ تعبیر به بشارت یک نوع سرزنش و اهانت است.

بِعَذابٍ أَلِیمٍ عذاب های الهی تمام مولم است، و الیم ثبات الم است یعنی الی الابد در آلام هست و دیگر از صفات افّاک اثیم این است که:

وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً و لو شیئی مختصری باشد که باو ارائه دادند و گوشزد کردند. اتَّخَذَها هُزُواً استهزاء میکند جسارت و توهین مینماید أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ فردای قیامت هم بآنها استهزاء میکنند و اهانت که میفرماید: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ ... الایة بقره، آیه 14. و میفرماید فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (الی قوله تعالی) هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ مطففین، آیه 34 الی 36. و دیگر از عقوبات افاک اثیم این است که.

[سوره الجاثیة (45): آیه 10] .... ص : 110

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (10)

از عقب آنها جهنّم است که بر آن وارد میشوند و بینیاز نمیکند آنها را آنچه اتخاذ کردند از غیر خدا اولیائی و از برای آنها است عذاب عظیم.

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ خداوند اهل جهنّم را معین فرموده و صفات آنها را بیان کرده میفرماید: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف، آیه 178.

وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا نه مال و نه جاه و نه منصب و نه مقام و نه اولاد و نه عشیره و نه اتباع و نه غیر اینها آنچه در دنیا بدست آورده اند و بآنها میپردازند.

وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ نه الهه آنها از اصنام و شمس و قمر و نار و بقر و عجل و شجر و ملک و جن و انس، و نه دوستان و موالیان آنها.

وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ تمام عذاب ها عظمت دارد لکن سبک و سنگین است اعظم آنها این است که در میان عذاب ها عظیم است.

ص: 110

[سوره الجاثیة (45): آیه 11] .... ص : 111

هذا هُدیً وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (11)

این است هدایت و کسانی که کافر شدند بآیات پروردگار خود از برای آنها است عذابی از پلیدی و کثیفی دردناک.

هذا هُدیً مشار الیه ممکن است قرآن باشد که میفرماید: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ اسراء، آیه 9. و ممکن است آیات مذکوره در این سوره باشد که باعث ارشاد و هدایت است و اجتناب از کفر و ضلالت و اوّل أقرب بنظر میآید.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ دلیل نیست بر اینکه جمیع آیات الهی را منکر شوند بلکه یک آیه را کافر شد صدق میکند.

لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ رجز نجاست و کثافت و پلیدی است یعنی عذاب پستی کثیفی برای آنها است که بسیار دردناک است.

[سوره الجاثیة (45): آیه 12] .... ص : 111

اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12)

خداوند آن خدایی است که مسخر فرمود برای شما دریا را برای اینکه کشتی ها بجریان بیفتد در دریا بأمر پروردگار و برای اینکه بدست بیاورید از فضل او منافعی و باشد که شما شکر کنید نعمتهای او را.

اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ قدرت نمایی الهی دریای آب که آن قدر لین است که اگر یک سوزن در آن بیندازی بقعر دریا فرو میرود چوب را و لو یک کشتی باشد که هزار خروار اجناس در او باشد و هزار نفر در او ساکن شوند روی آب بایستد و فرو نرود.

لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ یا بتوسّط باد یا بقوّه نفت و بنزین از بندری به بندر دیگر برساند.

بِأَمْرِهِ که اگر امر او نباشد چه بسا امواج عظیمه دریا کشتی و ساکنین در او را و اشیاء محموله در او را غرق کند بالاخص اگر چهار موجه شود که از

ص: 111

چهار طرف موج بردارد بقدر کوه و کشتی را فرو برد، یا اگر باد مخالف بوزد و مانع از سیر کشتی شود. حقیر خود مشاهده کردم دیدم در کشتی کیف های زیادی پر از هوا و باد باطراف کشتی است ناگاه دیدم اجزاء کشتی آمدند و این کیفها را بخود بستند مثل دو بال پرسیدم گفتند: کشتی نزدیک است غرق شود اینها این کیفها را بخود میبندند که روی آب بایستند تا کشتی دیگری بیاید و آنها را نجات دهد لکن خداوند تبارک و تعالی ببرکت تربت أبی عبد اللَّه (ع) و حدیث شریف کساء کشتی را نجات داد و قرار گرفت.

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ که اجناس و ما یحتاج بشر را از بندری به بندر دیگر میرساند و استفاده میکنند و انتفاع میبرند.

وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ خداوند میداند کی شکر گزار است و کی کفران میکند و تردید در ساحت قدس او نیست و لعلّ بمعنی باید است یعنی باید شکر گزار باشید لکن اکثر بکلّی فراموش میکنند یا نجات را مستند بیک اسباب ظاهریّه که تخیّل میکنند میدانند چنانچه میفرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ عنکبوت، آیه 65.

[سوره الجاثیة (45): آیه 13] .... ص : 112

وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (13)

و مسخر فرمود برای شما آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است جمیع آنها را بدرستی که در این تسخیر هر آینه آیاتی است برای قومی که تفکّر کنند.

وَ سَخَّرَ لَکُمْ تسخیر الهی برای نفع بشر است چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده و تفسیر شده.

ما فِی السَّماواتِ از کرات جویّه و شمس و قمر و نزول باران و برف و تگرگ و غیر اینها.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از حبوب و فواکه و خضرویات و میاه و حیوانات و غیر اینها.

ص: 112

جَمِیعاً مِنْهُ این جمله دو نحو تفسیر شده. یکی اینکه: جمیعا متعلق بما قبل باشد و محلّ وقف یعنی جمیع ما فی السّماوات و ما فی الارض را سخر لکم دوّم اینکه: جمله مستقلّه باشد یعنی جمیع آنچه ذکر شد از خداوند افاضه شده که مفاد منه است که باید قدردانی کنید جمیع آنها از او است.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ آن هم چه آیات بزرگ و قدرت نمایی که این کرات علویّه و سفلیّه تمام در این فضاء بدون ستون و قائمه نگاه داشته شده و هر کدام سیر مخصوصی دارند بنحو منظّم مرتّب که ذرّه ای تخلّف یا سرعت باشد یا بطاء از مقدار مقرّر ندارند و چه منافعی از آنها ظاهر میشود امّا:

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ که بالاتر از همه عبادات تفکّر در صنایع و آیات الهیّه و معارف حقّه و آیات قرآنیّه و دستورات دینیّه و عبرت در پیش آمدهای بر کفّار و مشرکین و عنایات و تفضّلات و نصرت مؤمنین و امثال اینها است که فرمود:

«تفکّر ساعة خیر من عبادة ستّین سنة او سبعین سنة»

و گفتند: «الفکر حرکة الی المبادی و من مبادی الی المراد» ترتیب مقدّمات برای اخذ نتیجه.

[سوره الجاثیة (45): آیه 14] .... ص : 113

قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (14)

بفرما برای کسانی که ایمان آوردند گذشت کنند کسانی را که امید ندارند ایّام اللَّه را تا اینکه جزا دهد خداوند قومی را بآنچه بودند کسب میکردند. مفاد آیه قریب باین مفاد که این کفار و ظلمه که اهانت بمؤمنین میکنند و اذیّت بآنها مؤمنین در مقام تلافی برنیایند و آنها را واگذار کنند بخداوند در ایّامی که مقتضی میداند جزای آنها را میدهد.

قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا این مؤمنینی که در شکنجه ظلم ظالمین و کفّار و مشرکین و ضالّین گرفتار شدند.

یَغْفِرُوا یعنی گذشت کنند و در مقام معارضه و تلافی برنیایند که موجب فساد زیادتر میشود و آنها جری تر میشوند.

لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ در تفسیر ایام اللَّه مفسرین اقوالی گفتند که در

ص: 113

سوره ابراهیم آیه پنجم میفرماید: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ گذشت لکن حدیث از حضرت صادق (ع) است که ایّام اللَّه سه یوم است: روزی که حضرت بقیّة اللَّه ظاهر میشود و اینها زنده میشوند و از آنها انتقام میکشد، و روزی که ائمّه اطهار رجعت میفرمایند و از ظالمین بآنها انتقام میکشند، و روز قیامت که خداوند از آنها انتقام میکشد.

لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ که هر کس را بجزای خود میرساند و انتقام هر مظلوم را از ظالم میکشد، و فرج مؤمنین در این سه روز است ایّام ظهور حجّت (عج) و دوره رجعت و روز رستاخیز در قیامت و صحرای محشر. سپس خداوند جزای هر یک را معیّن میفرماید:

[سوره الجاثیة (45): آیه 15] .... ص : 114

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (15)

کسی که عمل صالح بجا آورد پس نفعش بخودش عائد میشود و کسی که بد کند ضررش بخودش متوجّه میشود پس از آن بسوی پروردگار خود بازگشت شما است.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً اعمال صالحه سه قسم است. اعمال قلبیّه و نفسیّه و خارجیّه امّا عمل قلب ایمان است و علم و تدبّر و تفکّر و خوف و رجاء که از شئونات عقل است و گفتیم: در ایمان چهار امر شرط است اوّل یقین بمراتبه الثلاثة علم الیقین، عین الیقین، حقّ الیقین، دوّم اعتقاد که عقد قلب است بمعنی دل بستگی و در بند دین باشد از دست ندهد و دین فروشی بثمن قلیل دنیا نکند، سوّم اقرار لسانا و قلبا که کفر جحودی نباشد، چهارم تسلیم و علم باحکام دین و وظائف شرع و تفکر در آثار قدرت و در امر آخرت و تدبّر در آیات الهیّه و خوف و رجاء نه ایمن من مکر اللَّه و نه یأس من روح اللَّه.

و اما اعمال نفسیه تخلق باخلاق الهیه و صفات حمیده و ملکات حسنه و تنزّه از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه.

و امّا اعمال خارجیّه اتیان بوظائف دینیّه و واجبات شرعیّه و اعمال حسنه و ترک زیاد شده از اعمال سیّئه و محرّمات الهیّه که هر چه بالاتر و بهتر و بیشتر

ص: 114

باشد تفضّلات الهی در حقّ او بیشتر میشود دنیوی و اخروی و قابلیّت او زیادتر میگردد.

فَلِنَفْسِهِ نفعش عاید بخودش میشود بر خداوند نفعی عاید نمیشود.

وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها آنهم سه قسم است عقاید سوء از کفر و شرک و جهل و یأس من روح اللَّه و أمن من مکر اللَّه، و اخلاق سوء صفات خبیثه ملکات قبیحه اخلاق رذیله، و اعمال سوء از ظلم و ارتکاب معاصی و ترک فرائض و بی حیایی و بی عفّتی و و و که ضررش و عقوبتش دنیوی و اخروی بخودش متوجه میشود.

ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ فردای قیامت که هر کس را بقدر قابلیتش ثواب میدهند و بقدر استحقاقش عذاب میکنند مگر کسانی که مشمول عفو و غفران الهی و شفاعت شفعاء شوند.

[سوره الجاثیة (45): آیه 16] .... ص : 115

وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِینَ (16)

و هر آینه بتحقیق دادیم بنی اسرائیل را کتاب و حکمت و نبوّت و روزی دادیم آنها را از طیبات و برتری دادیم آنها را بر عالمین.

وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ توراة و زبور و انجیل بموسی و داود و عیسی.

وَ الْحُکْمَ که علم بمصالح و مفاسد باشد که ممیز بین حق و باطل، و خیر و شرّ، و نفع و ضرر، و سعادت و شقاوت، و نجات و هلاکت، و ثواب و عقاب باشد که انبیاء برای آنها بطریق اوفی بیان کردند.

وَ النُّبُوَّةَ که انبیاء بنی اسرائیل بسیار بودند حتی بعضی گفتند: بالغ بر هزار نبیّ که اسماء بعضی از آنها را خداوند در قرآن و در أخبار ذکر فرموده اند مثل یعقوب و یوسف و شعیب و موسی و هارون و زکریا و یونس و یحیی و عیسی و خضر و الیاس و ذا الکفل.

وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ علاوه از فواکه و حبوبات و خضرویات نزول من و سلوی بر آنها و غیر اینها.

ص: 115

وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِینَ نظر باین که مسلم است که پیغمبر خاتم (ص) و اوصیاء طیبین او و دین و شریعت او و کتاب او و امت مرحومه او و سایر شئونات او، و اعطاء مقام شفاعت کبری و سایر تفضلات الهی افضل و اکمل و اتمّ بر تمامی انبیاء و اوصیاء انبیاء و امم آنها و دین و شریعت و صحف و کتب آنها بوده لذا بعضی از مفسرین گفتند: مراد عالمین زمان خود آنها است که دوره بنی اسرائیل باشد، و بعضی گفتند: مراد افضلیت از کثرت انبیاء در آنها است و این دو وجه بنظر ما تمام نیست زیرا العالمین جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد و کلمه فضلناهم اطلاق دارد تمام جهات فضیلت را شامل میشود لکن عمومات کتاب و مطلقات آن ظهور در عموم و اطلاق دارد و نصّ نیست که قابل تخصیص و تقیید نباشد و در مقام خود گفته ایم که قابل تخصیص و تقیید هست به مخصص و مقید معتبر از خبر متواتر و یقینی الصدور و دلیل قطعی عقلی و نقل معتبر، و چون بنصّ قرآن و ضرورت دین و برهان عقلی و اخبار متواترة و قطعی الصدور و اخبار معتبره ثابت شده که پیغمبر اسلام و اوصیاء او و امت او و کتاب او و دین او افضل من جمیع الجهات هستند ما عموم العالمین و اطلاق فضلناهم را را تخصیص و تقیید میکنیم و محتاج بتأویل نیستیم، هذا ما عندنا.

[سوره الجاثیة (45): آیه 17] .... ص : 116

وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (17)

و دادیم بآنها بینات معجزات صادره از انبیاء از امر الهی پس مختلف نشدند مگر بعد از آن که آمد آنها را علم از روی بغی و تجاوز و عدوان محققا پروردگار تو حکم میفرماید بین آنها روز قیامت در آنچه بودند که در او اختلاف میکردند.

این بنی اسرائیل پس از این همه تفضلات و مراحم و عنایات چه اندازه طغیان و مخالفت و کفر و عناد ورزیدند، اما انبیاء را: فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ بقره، آیه 82. و اما کتاب را عقب سر انداختند: نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ بقره، آیه 95. و اما معجزات بینات را حمل به سحر کردند. و بالجمله از بعد از زمان یوسف تا زمان

ص: 116

موسی و از بعد از موسی تا زمان عیسی در شرک و کفر، و از بعد از عیسی تا زمان محمد بسر میبردند حتی در زمان موسی گاهی گوساله پرست شدند، گاهی بموسی گفتند: اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ اعراف، آیه 134. گاهی گفتند: یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً بقره، آیه 52. و ما در مجلد اوّل کلم الطیب در بحث نبوّت موسی و عیسی شرح حال بنی اسرائیل را از کتب عهد قدیم و جدید آنها بیان کرده ایم.

وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مثل عصای موسی، و ید بیضاء، و انفلاق بحر، و انفجار شجره، و بلع سحر سحره، و معجزات عیسی احیاء موتی، و ابراء اکمه و أبرص، و ابصار اعمی، و لین حدید بر داود، و تسخیر باد بر سلیمان و غیر اینها از معجزات.

مِنَ الْأَمْرِ از احکام و بشارات و بالاخص بشارات بآمدن پیغمبر خاتم.

فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ که یقین بنبوّت حضرت خاتم پیدا کردند بلکه قبل از بعثتش انتظار ظهورش داشتند لکن پس از بعثت مخالفت کردند و این مخالفت نبود الّا.

بَغْیاً بَیْنَهُمْ که چرا از بنی اسرائیل نیست و از بنی اسماعیل است و عداوتی که با آنها و با مسلمین بآنها داشتند که: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ مائده، آیه 85.

إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ در محکمه قضای الهی در حضور تمام خلایق صحرای محشر پای حساب و میزان.

فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ در أمر نبوّت حضرت رسالت (ص) و سایر اختلافات.

[سوره الجاثیة (45): آیه 18] .... ص : 117

ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلی شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (18)

پس از آن قرار دادیم و جعل فرمودیم تو را بر شریعت و طریقت از امر الهی پس متابعت کن آن شریعت را و متابعت نکن هواهای نفسانیّه کسانی که جاهل و نادان هستند.

ص: 117

شریعه عبارت است از راهی که باز میکنند و میروند از دریا آب بردارند، و شریعت الهی دین حقّ است که بروی بندگان باز کرده که بروند و برسند بدریای رحمت الهی آب حیات و سعادت ابدی و جنات عدن و فیوضات الهی که میفرماید:

ثُمَّ جَعَلْناکَ یعنی پس از این همه تفضلات که در حقّ بنی اسرائیل کردیم و قدر ندانستند و مخالفت کردند قرار دادیم تو را بجعل الهی و ارسال، رسول محترم.

عَلی شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ طریقه حقه موصله بسعادت از امر دین عقاید حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و افعال حسنه که تمام مورث سعادت و نجات از مهالک و فوز به جنت و قرب برحمت و نجات از عذاب های اخروی است.

فَاتَّبِعْها خطاب به پیغمبر اکرم و لکن بر جمیع افراد جنّ و انس تا دامنه قیامت واجب است متابعت این شریعت مطهره آن هم وجوبی که در مخالفتش عقوبت خلودی دارد و عذاب ابدی.

وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ عدم علم جهل است و دو قسم جاهل داریم یکی بی خبر و بی اطلاع و یکی حماقت و بی ادراکی که حقّ را تعمدا ترک کند و باطل را بگیرد و تابع هواهای نفسانیه شود که تعبیر بنفس اماره فرموده:

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی یوسف، آیه 53 مقابل نفس مطمئنه که میفرماید: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر، آیه 28 الی 30. و مقابل نفس لوامة که خود را ملامت میکند که چرا مرتکب معاصی شدم و نفس توّابه که موفق بتوبه میشود.

اجمالا هواهای نفس اماره بسیار است نفس شهویه و غضبیه و وهمیة که هر که متابعت کند پرستش نفس کرده چنانچه در همین سوره آیه 22 میآید.

[سوره الجاثیة (45): آیه 19] .... ص : 118

إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ (19)

بدرستی که این جهال که متابعت خواهش های آنها را بکنی هرگز بی نیاز

ص: 118

نمیکنند از تو آنچه از جانب خدا بیاید شیئی را و بدرستی که ظالمین بعض آنها اولیاء بعض دیگراند و خداوند ولیّ اهل تقوی است.

إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اگر جنّ و انس مجتمع شوند و بخواهند دفع ضرری یا جلب نفعی که مشیت الهی تعلق نگرفته بکنند قدرت ندارند و مقابل قدرت الهی نمیتوانند عرض اندام کنند.

وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ظالمین تابع و متبوع، آمر و مأمور معین و معان، رئیس و مرءوس، مباشر و سبب و راضی هستند تمام صدق ظلم بر آنها میکند و اینها اولیاء یک دیگرند و تمام اهل جهنّم هستند که دارد، فردای قیامت خطاب میرسد:

«این الظّلمة و این أعوان الظّلمة و این أشباه الظلمة فیضرب لهم سرادق من النار حتی یفرغ من الحساب».

راوی سؤال کرد که:

«انی أخیط للسلطان فهل أنا من أعوان الظلمة؟- فقال علیه السلام: أما انت فمنهم و أعوان الظلمة من یبیعک الإبر و الخیوط».

وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ در حفظ و کنف او هستند دنیا و آخرت.

[سوره الجاثیة (45): آیه 20] .... ص : 119

هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (20)

این بیانات و آیات شریفه قرآن بینایی ناس است چه در قسمت مواعظش و چه در بیان قصصش از انبیاء سلف و امم سالفه، و چه در قسمت احکامش باعث بصیرت ناس است و لکن انتفاع از آن:

وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ یقین بامر آخرت و ثواب و عقاب و رحمت و غضب الهی داشته باشند البته کاری که موجب غضب الهی شود از آنها سر نمیزند و براه مستقیم الهی هدایت شدند و مشمول رحمت های غیر متناهی او گردیدند ببرکت قرآن مجید.

هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ بصیرت در هر امری آن است که بداند طریق وصول به آنرا و قرآن مجید بهترین طریق وصول بسعادت را نشان میدهد و از هر جهت حجت را تمام میکند: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 119

اسراء، آیه 9. لکن بهره برداری از آن خاصّ اهل یقین است: هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.

[سوره الجاثیة (45): آیه 21] .... ص : 120

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (21)

در جای دیگر میفرماید: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ ص، آیه 27.

آیا گمان میکنند کسانی که کسب سیئات کردند اینکه ما آنها را قرار دهیم مثل کسانی که ایمان آوردند و عمل بصالحات نمودند، مساوی است زنده شدن آنها و زنده بودن آنها و مردن آنها بد است آنچه حکم میکنند.

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ

اجتراح بمعنی تکسب و عمل است چنانچه جوارح انسان آلات و اجزاء انسان است که توسط آنها اجتراح میکند یعنی کسب سیئات میکنند، و استفهام در أم حسب استفهام انکاری است یعنی نه چنین است.

أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ

که این دو را به یک چشم نگاه کنیم و یک نحو معامله کنیم.

سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ

البته تفاوت بسیار دارد اما در دنیا اینها مورد غضب الهی و بلیات دنیوی که مکرّر گفته شده که آثار معاصی در دنیا سیاهی قلب قساوت، ضعف ایمان، یا زوال ایمان، تسلط شیطان، نزول بلاء، سلب توفیق، بعد از رحمت، عدم اجابت دعا، رنجش خاطر پیغمبر و امام و غیر اینها، و آثار ایمان و اعمال صالحه قوت ایمان، نورانیت قلب، توفیق، قرب برحمت الهی، مشمول نعم او، دفع بلیات، رضای الهی، خوشنودی انبیاء و ائمه و غیر اینها.

و اما در حال موت سختی جان دادن، آمدن ملائکه عذاب با تازیانه ها و گفتن آنها که میفرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی

ص: 120

اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام، آیه 93. و اما مؤمنین و صالحین را میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ...

الایة فصلت، آیه 30.

و اما در قبر و عالم برزخ که در اخبار مفصلا جهات طرفین را بیان فرموده که شرحش طولانی است.

و اما پس از بعثت و صحرای محشر در حقّ اینها خطاب میرسد: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة، آیه 30 و 31. و در حق آنها میفرماید: وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر، آیه 73. و بالجمله حکم بتساوی این دو ساءَ ما یَحْکُمُونَ

[سوره الجاثیة (45): آیه 22] .... ص : 121

وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (22)

و خلق فرمود خداوند متعال آسمانها و زمین را بحق و برای اینکه جزا بدهد هر نفسی را بآنچه کسب کرده و بآنها ظلم نمیفرماید.

[سوره الجاثیة (45): آیه 23] .... ص : 121

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (23)

آیا پس می بینی کسی که گرفته است خدای خود را هوای نفس خود و گمراه کرده او را خداوند بر حسب علم که داشته و مهر کرده بر گوش او که نمیشنود و بر قلب او که درک نمیکند و قرار داده بر چشم او پوشیده ای پس کیست که او را هدایت کند از بعد از خداوند متعال آیا پس از این متذکر نمیشوید؟.

أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ یعنی متابعت هوای نفس خود میکند هر چه نفسش مایل باشد میکند و هر چه نباشد نمیکند کأنه نفس خود را خدای خود میداند

ص: 121

اطاعت نفس و لو مخالف فرمان خدا باشد و هوای نفس را بر فرمان الهی مقدّم میداند.

وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ گفتیم اضلال الهی بعد از اینکه قابل هدایت نیست بخود وا- گذاشتن است.

عَلی عِلْمٍ چون میداند که این دیگر قابل هدایت نیست روح او مثل لباسی شده که اگر صد دست او را بشویند رنگ ثابت دارد و تغییر نمیکند رنگ کفر و شرک و ضلالت برای روحش ثابت شده قابل تغییر نیست و چنانچه رنگ لباس قابل تغییر نباشد صرف زحمت برای زوال رنگ لغو و بی فایده است اگر هزار پیغمبر با هزار معجزه بیایند نمیتوانند تغییر دهند لذا میفرماید: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف، آیه 83، معارج آیه، 42.

وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً گفتیم همین نحوی که بدن انسان گوش و چشم و قلب دارد روح انسان هم چشم و گوش و قلب دارد اگر پنبه غفلت گوش او را کر کند و کفر و شرک و ضلالت و عناد و عصبیت و سایر صفات خبیثه قلب او را بمیراند و پرده هوای نفس و معاصی روی چشم او را بپوشاند نمیشنود و نمی بیند و درک نمیکند لذا از قابلیت افتاده.

فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ کسی که بهدایت الهی هدایت نمیشود کی میتواند او را هدایت کند.

أَ فَلا تَذَکَّرُونَ آیا پس از این متذکر نمیشوید که نگذارید کار به اینجا بکشد که بکلی خود را از قابلیت بیندازید.

[سوره الجاثیة (45): آیه 24] .... ص : 122

وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ (24)

و گفتند نیست این مگر زندگانی دنیوی میمیریم و زنده میشویم و هلاک نمیکند ما را مگر روزگار که دهر باشد و نیست از برای آنها باین دعوی علمی

ص: 122

نیستند آنها مگر آنکه گمان میکنند. یک دسته کفار بلکه اکثریت آنها دهری مذهب هستند ما وراء حس موجودی قائل نیستند و میگویند: هر چه وجود پیدا کند باید محسوس باشد نه خدایی قائلند و نه ملکی و نه جنی و نه عقل مجرّدی و نه روح ملکوتی و نه بهشتی و نه جهنمی و نه حسابی و نه کتابی و نه پیغمبری و نه امامی و نه دینی و نه شریعتی و نه بعثی و نه قیامتی همین است دنیا که طبیعت اقتضا میکند بیاییم بدنیا و برویم هست و نیست شویم. اینها را طبیعی مذهب و لا مذهب و دهری مذهب میگویند با اینکه میگوییم این طبیعت کجا بود کی او را موجود کرد اوّلا، ثانیا اینکه طبیعت که دیده نمیشود و نادیده را که میگویید موجود نیست، ثالثا شما عقل و شعور و ادراک ندارید زیرا عقل و شعور و ادراک دیده نمیشود.

وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا تقدیم موت بر حیات شاید نظر اینها این باشد که پس از مردن و خاک شدن باز همین خاک بمقتضای طبیعت سیر میکند تا آدم شود و هکذا.

وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ چون بخار قلب تمام شد و خون از جریان افتاد انسان میمیرد نه قابض ارواحی در بین است و نه اراده و مشیّتی.

وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ زیرا دلیلی بر نبودن ما وراء الطبیعة ندارند بلکه چون مشاهد نیست گمان میکنند که نیست.

إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ظنّ در اینجا مجرّد خیال و توهم است.

[سوره الجاثیة (45): آیه 25] .... ص : 123

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (25)

و زمانی که بر آنها تلاوت شود آیات ما نیست در جواب آنها و حجّت و دلیل آنها مگر آنکه میگویند بیاورید پدران ما را اگر شما راست گو هستید چون اینها ما وراء حسّ را قائل نیستند میگویند ما تا نبینیم باور نمیکنیم لذا میفرماید:

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ از بیان ادلّه عقلیّه و آیات قرآنیّه و حجج شرعیّه قبول نمیکنند، و هر چه بر آنها انبیاء اقامه معجزه کنند نمیپذیرند چه

ص: 123

ادلّه بر وجود حق از آثار قدرت و علم و حکمت و نظم عالم که بقول خود آنها طبیعت لا یشعر است، و چه بر اثبات رسالت انبیاء باقامه معجزات که از قدرت بشر خارج است کدام طبیعت عصا را اژدها و افعی میکند، یا قرآنی بیاورد که اگر جنّ و انس جمع شوند مثل یک سوره آن را نمیتوانند بیاورند، یا از گل بصورت طیر درست میکند و در او میدمد پرواز میکند، یا تخت بلقیس را طرفة العین حاضر میکند، یا تخت سلیمان را از این شهر بآن شهر میبرد و تمام معجزات دیگر، و از همه اینها گذشته لا اقل احتمال صدق میدهید و یقین بکذب ندارید و دفع ضرر محتمل بوجدان لازم است چنانچه هر جا احتمال خطر دهید اجتناب میکنید تا فحص نکنید و یقین بعدم خطر پیدا نکنید اقدام نمیکنید برای عذر تراشی.

ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ با اینکه این هم بسیار واقع شده مثل مرده زنده کردن عیسی و هفتاد نفر موسی که در صاعقه هلاک شدند و قضیه عزیز و غیر اینها.

[سوره الجاثیة (45): آیه 26] .... ص : 124

قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (26)

بفرما بآنها که خداوند زنده میکند شما را پس از آن میمیراند پس از آن جمع میکند شما را بسوی روز قیامت هیچ ریب و شکی در او نیست و لکن اکثر ناس نمیدانند چنانچه مکرر گفته شد که اکثر اهل عالم طبیعی هستند و منکر قیامت و حشر و نشر هستند.

قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ خواه شما بپذیرید و قبول کنید یا نه.

لا رَیْبَ فِیهِ بلکه اگر نباشد دستگاه خلقت عالم لغو میشود ولی چه باید کرد که قساوت و سیاهی قلب و هوای نفس و غرق دنیا شدن باعث این میشود که:

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ.

ص: 124

[سوره الجاثیة (45): آیه 27] .... ص : 125

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27)

و اختصاص دارد بخداوند ملک آسمانها و زمین و روزی که برپا میشود ساعت خسران پیدا میکنند باطل کنندگان.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکیّت ذاتیّه نسبت بجمیع عوالم امکانیّه مخصوص ذات اقدس ربوبی است و مالکیّت هر کس غیر از او از ممکنات جعلیّه است که خداوند جعل فرموده، و این جعل هم مراتبی دارد مرتبه اعلی او از برای پیغمبر و ائمّه طاهرین است که میفرماید:

الارض کلها للامام

و دون او ملکیة مؤمنین است تملکیّة دائمیّة جنت که میفرماید: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ و دون او ملکیت عاریه است در دنیا که بیکی از اسباب مملّکه مالک شوند بحیازت یا ارث یا نقل و انتقال یا بهبه و هدیّه و مهریّه و امثال اینها.

وَ یَوْمَ تΙ™ϙșřϠالسَّاعَةُ که قیامت باشد که یکی از اسماء آن روز ساعت است.

یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ مبطل کسی را گویند که دین خدا را و پیغمبران او را و اوصیاء آنها را و أحکام الهیّه را باطل میپندارد و البتّه خسران آنها در قیامت بسیار است و خاسر کسی را گویند که علاوه از اینکه نفعی نبرده سرمایه را هم از دست داده بلکه کلّی ورشکست شده و مدیون گشته، سرمایه عمر دنیا است و دنیا محلّ تجارت و مغازه و مرکز کسب است و تاجر و کاسب انسان است و اینها سه دسته هستند کسانی که ایمان و تقوی و عمل صالح تحصیل کردند اینها نفع زیاد بدست آورده اند که بهشت و حور العین و سایر نعم الهیه را که ابد الاباد متنعم هستند باشند، و کسانی که ببطالت و بیهودگی عمر گرانبهای خود را از دست داده اند، و کسانی که صرف کفر و شرک و ظلم و فسق و فجور کرده اند بسیار ضرر برده اند و اینها مبطلون هستند.

[سوره الجاثیة (45): آیه 28] .... ص : 125

وَ تَری کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)

ص: 125

و می بینی هر امتی بزانو در آمده که دیگر قدرت بر قیام ندارد هر امتی خوانده میشود بسوی کتاب خود امروز جزا داده میشوید بآنچه بودید عمل میکردید.

وَ تَری کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً کنایه از بیچارگی و درماندگی است که هیچ راه فراری ندارد فردای قیامت هر دسته و جمعیتی گرفتار حال خود نه پناهگاهی دارند و نه چاره سازی همه درمانده و پریشان حال هستند.

کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا نامه عمل که رقیب و عتید مینویسند. إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق، آیه 16 و 17. و یکی از نصوص قرآن و ضرورت دین نامه عمل است بعضی بدست راست بعضی بدست چپ بعضی از عقب سر چنانچه میفرماید: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق، آیه 7 الی 12.

الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ چنانچه میفرماید: الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ مؤمن، آیه 17. یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال، آیه 6 الی 8.

[سوره الجاثیة (45): آیه 29] .... ص : 126

هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29)

این است کتاب ما که میگوید بر شما آنچه حقّ است محققا ما استنساخ میکنیم آنچه را که بودید عمل میکردید.

هذا کِتابُنا اشاره به همان نامه عمل است که بدست هر یک داده میشود.

یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ که چیزی بر خلاف واقع در او نوشته نشده و اطلاق نطق بر کتاب کنایه از بیان و نشان دادن است چنانچه در لسان ما هم می گوییم: این نامه چنین میگوید و چنین شهادت میدهد و چنین نشان میدهد.

إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ استنساخ امر بکتبه اعمال است که بنویسند.

ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آنچه را که بودید عمل میکردید در خبر دارد حتی نفخ بآتش را مینویسند و خداوند بصفت ستّاریّت کتبه روز را غیر شب قرار داده و

ص: 126

بعکس، و هر روز و شب پست آنها عوض میشود که هر ملکی بیش از یک روز یا یک شب ندارد.

[سوره الجاثیة (45): آیه 30] .... ص : 127

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (30)

پس امّا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح نمودند پس پروردگار آنها آنها را داخل میکند در رحمت خود این است فوز آشکارا. البته کسی که داخل رحمت الهی شد از عذاب الهی در امان است و هیچ نعمتی از او دریغ نخواهد فرمود، و این وعده الهی است در بسیاری از آیات شریفه قرآن و البته وعده الهی تخلف ندارد زیرا خلف وعد قبیح است و محال است از خدا صادر شود بمقتضای عدلش.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اینها کسانی هستند که نامه عملشان بدست راست میافتد.

فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ دخول رحمت امّا در دنیا مغفرت ذنوب، و فوز نعمت و دفع بلیّات، و کشف کربات، و قضاء حاجات، و توفیق عبادات، و حفظ از خطرات و امّا در آخرت یسر حساب و ثقل میزان و عبور از صراط و دخول جنات.

ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ چه فوزی بالاتر و بهتر از این است.

[سوره الجاثیة (45): آیه 31] .... ص : 127

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ (31)

و امّا کسانی که کافر شدند بآنها میفرماید آیا نبود آیات ما که بر شما تلاوت میشد پس شما استکبار کردید و بودید قوم مجرم.

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا عموم دارد شامل جمیع کفّار میشود و کسانی که ملحق به کفار هستند از اهل ضلال و بدعت و انکار ضروریّات و بالجمله غیر مؤمن.

أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ چه آیات قرآنی و چه معجزات نبیّ و چه بیانات آن حضرت که اعتنا نکردید.

ص: 127

فَاسْتَکْبَرْتُمْ تکبّر ورزیدید و زیر بار نرفتید و قبول نکردید.

وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ بر کفر و عناد و مخالفت و معاصی الهیّه زیادتی کردید.

[سوره الجاثیة (45): آیه 32] .... ص : 128

وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ (32)

و زمانی که گفته شد محقّقا وعده الهی حقّ است و تخلف پذیر نیست و ساعت قیامت هیچ ریبی در او نیست گفتید ما نمیدانیم چه ساعت است گمان نمیکنیم مگر یک احتمالی و نیستیم که طلب یقین کنیم.

وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ قائل وجود مقدّس نبیّ در آیات شریفه سرتاسر قرآن مجید و وعده الهی پس از بعثت از مثوبات بر اهل ایمان و عقوبات بر کفّار و ظلمه و قوم ضاله و منافقین و مشرکین و بهشت و جهنم و حساب و کتاب و میزان و صراط و سایر خصوصیات عالم آخرت.

وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها که البته قیامت برپا میشود و هر کس بجزای خود میرسد.

قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ شما گفتید ما خبر از ساعت نداریم البته خداوند انبیاء را فرستاد کتابها نازل فرمود که شما را خبردار کنند آنها را تکذیب کردید و کتابها را افترا شمردید.

إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا با آنکه بر فرض ظنّ و شک هم باشد باید فحص کنید تا یقین پیدا کنید به بود یا نبود او.

وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ اگر دو نفر یا چند نفر بشما خبر دادند که دشمنی در پیش دارید در مقام اذیت بشما است مثل قطاع طریق یا سباع درنده یا حیوانات موذیه یا دشمنان خارجیه البته در مقام برمیآیید و یقین پیدا میکنید این همه انبیاء بلکه جمیع ملّیّین عالم خبر از همچه روزی میدهند مع ذلک از قول اینها یقین پیدا نمیکنید لا اقل احتیاط نمیکنید که گرفتار نشوید.

ص: 128

[سوره الجاثیة (45): آیه 33] .... ص : 129

وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (33)

و ظاهر شد برای آنها سیئاتی که آنچه عمل میکردند و احاطه کرد بآنها آنچه که بودند باو استهزاء میکردند.

وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا تمام اعمال آنها در قیامت ظاهر می شود و مشاهده می کنند و در دفتر الهی ثبت شده چنانچه میفرماید: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف، آیه 47.

وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ که قیامتی و عذابی و جهنمی نیست و استهزاء میکردند بآنها احاطه کرده که میفرماید: إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً کهف آیه 28.

[سوره الجاثیة (45): آیه 34] .... ص : 129

وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (34)

و گفته می شود بآنها که امروز ما شما را فراموش کردیم چنانچه شما هم فراموش کردید ملاقات این روز را که برای شما هست و جایگاه شما آتش است و نیست از برای شما از یاری کنندگان.

وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ قائل ظاهرا ملائکه عذاب باشند و ممکن است خداوند متعال باشد و نسیان در اینجا بمعنی بی اعتنایی و بی توجهی و کم محلی است.

کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا چنانچه شما هم اعتنایی و توجهی بملاقات همچو روزی بر خود نداشتید و خود را آماده برای این روز نکردید.

وَ مَأْواکُمُ النَّارُ جای شما معین شده قبلا در آتش جهنم است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ و نیست کسی که شما را نجات دهد و یاری کند نه آلهه شما و نه شفعائی دارید و نه پدران شما و نه سلاطین شما و نه رؤساء شما.

ص: 129

[سوره الجاثیة (45): آیه 35] .... ص : 130

ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (35)

این عذاب شما و جایگاه شما در آتش برای این است که بآیات الهی استهزاء کردید و مسخره نمودید و فریب داد شما را زندگانی دنیا پس امروز بیرون نمی شوند از آتش و نه از آنها پذیرفته میشود عذرهایی که میآورند.

ذلِکُمْ این پیش آمد شما بِأَنَّکُمُ سببش و منشأش برای این است که شما در دنیا اتَّخَذْتُمْ گرفتید آیاتِ اللَّهِ قرآن مجید و معجزات انبیاء و فرستادگان خدا را:

هُزُواً گفتید قرآن افترا است و معجزات سحر است و رسولان الهی کاذب و ساحر و مجنون هستند.

وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا گول این چهار روزه دنیا را خوردید و گمان کردید همیشه در دنیا هستید و صاحب قوة و قدرت و جاه و منصب و مقام و عزت و ریاست هستید تا اینجا خطاب باهل نار است سپس خداوند خبر میدهد از حال آنها میفرماید:

فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها پس امروز دیگر بیرون نمی شوند از آتش.

وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ و عذرهای آنها و تقاضاهای آنها پذیرفته نمی شود که بگویند: رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ یا: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ یا بگویند: لِیَقْضِ عَلَیْنا که بمیریم، یا گردن دیگران بیندازند و بگویند: هؤُلاءِ أَضَلُّونا یا تخفیف عذاب: «یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ- الْعَذابِ» یا اعذار دیگر و گفتیم آنچه در قرآن یا لسان اخبار بنحو اخبار است قابل تخلف نیست زیرا مستلزم کذب می شود و آنچه بنحو وعید است ممکن است تخلف پیدا کند زیرا خلف وعید قبیح نیست خلف وعد قبیح است.

[سوره الجاثیة (45): آیه 36] .... ص : 130

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ (36)

پس مختص بذات مقدس اوست جنس حمد که پروردگار و مالک آسمانها و پروردگار زمین است پروردگار عالمین جمیع عوالم.

ص: 130

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ وجه اختصاص بذات مقدس او برای این است که تمام افعال او تکوینا و تشریعا دنیویة و اخرویة درست و بجا موافق حکم و مصالح است از خلق و رزق، و اماته و احیاء، و غنی و فقر، و عزت و ذلت و صحت و مرض، و ثواب و عقاب، و ارسال رسل و انزال کتب، و جعل احکام، و عفو و غفران تماما از روی حکمت و مصلحت است، و شرح معنی حمد و فرق با مدح و شکر و وجه اختصاص باو و معنی محمد و احمد و محمود و معنی مقام محمود در سوره مبارکه حمد مفصلا بیان شد.

رَبِّ السَّماواتِ عالم بالا از کرات جویه و عرش و کرسی و لوح و قلم و بیت المعمور و سدرة المنتهی و جنت و نار و انوار و ارواح و سرادقات و ملائکه.

وَ رَبِّ الْأَرْضِ از جمادات و نباتات و حیوانات و معادن و غیر اینها تمام مخلوق او و مملوک اوست و مربی تمام آنهاست.

رَبِّ الْعالَمِینَ جن و انس و ما یری و ما لا یری تمام در قبضه قدرت او است.

[سوره الجاثیة (45): آیه 37] .... ص : 131

وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (37)

و از برای اوست و اختصاص باو دارد کبریایی و بزرگواری در آسمان ها و زمین و اوست عزیز قادر قاهر حکیم عالم بجمیع حکم و مصالح و مفاسد.

وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ چنانچه در حدیث قدسی است:

الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی فیه فقد اخذلته بزرگی باو می برازد و بس تمام مخلوقات در پیشگاه او ذلیل و حقیر و کوچک هستند چه از عالم بالا و چه از عالم سفلی.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ عزت و شوکت و عظمت و علو و قهر و غلبه اختصاص باو دارد.

الْحَکِیمُ که از شئونات علم است مثل سمیع و بصیر و مدرک و مرید که منشأ آنها علم است چنانچه منشأ انتزاع کبریایی و عظمت و عزت و علوّ قدرت است.

ص: 131

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة المبارکة الجاثیة و یتلوه تفسیر سورة الاحقاف و بقیة السور بعون اللَّه و توفیقه. و الحمد للَّه و الصلاة علی رسوله و اللعن علی اعدائه و اعداء رسوله و اعداء آل رسوله. و انا العبد سید عبد الحسین الطیب.

ص: 132

بسم اللَّه العزیز الحکیم، و الحمد للَّه العلی العظیم. و الصلاة و السلام علی نبیه الکریم و علی من هو من اللَّه العلیم، و اللعن علی اعدائهم اللئیم

سورة المبارکة الاحقاف مکیة و هی خمسة و ثلاثون آیه] .... ص : 133

[سوره الأحقاف (46): آیات 1 تا 2] .... ص : 133

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2)

اما الکلام فی فضلها:

از ابن بابویه مسندا از ابن ابی یعفور از حضرت صادق علیه السلام که فرمود:

«من قرء کل یوم او جمعة سورة الاحقاف لم یصبه اللَّه بروعة فی الحیوة الدنیا و امنه من فزع یوم القیامة ان شاء اللَّه»

و از خواص القرآن هم اخبار زیادی روایت شده که از نقلش خودداری میکنم بعلاوه آنچه در حوامیم گذشت و آنچه در فضیلت تلاوت قرآن مجید است.

حم گذشت که از رموز است.

تَنْزِیلُ الْکِتابِ نزول قرآن از طرف و جانب خداست.

مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ است و تفسیرش مکرر بیان شده حاجت بتکرار نیست.

[سوره الأحقاف (46): آیه 3] .... ص : 133

ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (3)

ما خلق نکردیم آسمان ها و زمین و آنچه بین این دو است مگر بحق و مدت معینی و کسانی که کافر شدند از آنچه که انذار میشوند اعراض میکنند.

ما خَلَقْنَا السَّماواتِ آنچه در عالم بالا است از عرش و کرسی و لوح و قلم و کرات جویه شمس و قمر و ستارگان و سدرة المنتهی و بیت المعمور و جنة- المأوی و غیر اینها.

وَ الْأَرْضَ از جمادات و نباتات و جبال و معادن و فلزّات و غیر اینها، وَ ما بَیْنَهُما از هوای بین آسمان و زمین و جن و انس و ملک و غیرهم و باران و غیر اینها،

ص: 133

إِلَّا بِالْحَقِّ بدون حکمت و مصلحت نیست که یکی از حکم و مصالح آن این است که بتوانند بندگانش تحصیل سعادت و رستگاری و فوز بنعم الهی کنند و به آن نعم بهشتی دائمی ابدی نائل شوند که:

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 وَ أَجَلٍ مُسَمًّی و مدت معینی که نام نهاده شده که روز قیامت باشد که تغییرات کلی در عالم واقع می شود: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ ابراهیم آیه 49، و بسیار از آیات دیگر که مکرر بیان شده و تعبیر به مسمی یا برای این است که معین عند اللَّه است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ اعراف آیه 186 یا برای این است که در دفتر الهی ثبت شده.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ اعراض آنها یا برای این است که منکر قیامت هستند مثل طبیعی، یا اینکه خود را معاف میدانند مثل یهود و نصاری که گفتند: لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری بقره آیه 105 یا برای اینکه اهمیتی باو نمیدهند مثل اکثر ناس

[سوره الأحقاف (46): آیه 4] .... ص : 134

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (4)

بفرما باین مشرکین آیا مشاهده کرده اید که این آلهه شما که میخوانید آنها را از غیر از خداوند متعال بمن نشان بدهید چه چیز اینها خلق کرده اند از زمین یا از برای آنها شرکتی هست در آسمان ها بیاورید برای من کتابی که دلیل بر این باشد از پیش از این یا یک اثر علمی و برهان قطعی بیاورید اگر هستید راستگویان قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یعنی هرگز مشاهده نکرده اید ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ از اصنام و اوثان شما و ملائکه و جن و انس و آتش و شمس و قمر و کواکب و گاو و گوساله و درخت که هر دسته از شماها یکی از

ص: 134

آنها را میپرستید.

أَرُونِی بمن بنمائید و نشان دهید ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ که یک پشه و مگس را اینها خلق کرده باشند که میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ- یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 72.

أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ که با خدا شرکت کرده باشند در خلقت آسمانها یا آنچه در آسمانها هست حتی یک قطره باران نازل کرده باشند.

ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا کدام کتابی و کدام پیغمبری آورده باشد آیا در صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم یا توراة و زبور و انجیل که شما هیچکدام اینها را معتقد نیستید بیاورید.

أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ یا یک اثر علمی و دلیل و برهانی دارید بر الوهیت آنها و شرکت آنها فقط دلیل آنها تقلید آباء و اجداد آنهاست.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ در الوهیت اینها، و بالجمله هیچگونه مدرکی بر این دعوی ندارید.

[سوره الأحقاف (46): آیه 5] .... ص : 135

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (5)

و کیست گمراه تر از کسی که بخواند از غیر خدا کسی را که اجابت نمی کند او را تا روز قیامت یعنی اگر تا روز قیامت او را بخواند اجابت نمی کند و آنهایی را که میخواند از دعاء او غافل هستند، در جای دیگر میفرماید: وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ فاطر، آیه 14 و 15 وَ مَنْ أَضَلُّ یعنی گمراه تر از این نیست حتی طبیعی طبیعت را نمیخواند و عادم الشعور میداند.

مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مثل اصنام و شمس و قمر و کواکب و گاو و گوساله و آتش و درخت.

ص: 135

مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ حتی ملائکه و جن و انس که شاعر هستند اجابت نمی کنند.

إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ و لو تا روز قیامت آنها را دعوت کنی.

وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ حتی فردای قیامت میگویند ملائکه که اینها ما را عبادت نمی کردند که میفرماید: یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ سبأ آیه 39 و 40، که حتی ملائکه هم غافل هستند از عبادت آنها.

[سوره الأحقاف (46): آیه 6] .... ص : 136

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ (6)

و زمانی که محشور شدند ناس بودند این آلهه اعداء عبده خود و بودند بعبادت آنها کافرین بلکه بکلی منکر می شوند چنانچه میفرماید: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ یونس، آیه 28.

وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ جمیع افراد مؤمن و کافر و مشرک و ضال و مضل.

کانُوا لَهُمْ أَعْداءً چنانچه میفرماید: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 68.

آلهه مشرکین اعداء مشرکین هستند، اما عداوت ملائکه و جن و انس از ذوی العقول واضح، اما عداوت اصنام و حیوانات و اشجار برای این است که آنها را هم جهنم میبرند برای اینکه مشرکین عبده آنها بودند که میفرماید:

إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ انبیاء آیه 98.

وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ یا بکلی انکار می کنند یا اقرار و اعتراف باین که ما آلهه نبودیم و این مشرکین از روی کفر و جهالت عبادت ما را میکردند و ما از آنها بیزاریم.

[سوره الأحقاف (46): آیه 7] .... ص : 136

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (7)

ص: 136

و زمانی که تلاوت شود بر آنها آیات ما که واضح و روشن است میگویند کسانی که کافر شدند از برای حقی که آمد آنها را که همین آیات بینات باشد این سحر آشکار است، بسیار تعجب است معجزات انبیاء را سحر شمردند چندان تعجب ندارد بگویند عصا اژدها شدن یا مرده زنده شدن بگویند چشم بندی است چنانچه سحره بسا ساعت را خورد میکنند سپس صحیحا بدست صاحبش رد میکند یا پنبه را مرغ می کند پرواز کند بعدا همان پنبه باشد و امثال اینها، اما آیات شریفه قرآن که هر آیه آن در کمال فصاحت و بلاغت است و مشتمل بر حکم و مصالح و مواعظ کافیه شافیه است چه مناسبت با سحر دارد باز اگر میگفتند مفتری است یا از دیگران فرا گرفته باین درجه نبود که میفرماید:

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا آیات شریفه قرآن که بَیِّناتٍ است و واضح و روشن و مشتمل بر حکم و مصالح و مواعظ و نصایح و قصص انبیاء و امم ماضیه و احکام متقنه است.

قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا از روی عناد و کبر و نخوت و قساوت و سیاهی قلب و حب شهوات لِلْحَقِّ قرآنی که حق و صحیح و مطابق با واقع و از مصدر جلال صادر شده لَمَّا جاءَهُمْ که خداوند فرستاده برای آنها که به بهترین راه ها و محکمترین طریقه ها هدایت شوند که میفرماید:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9 همچون کتابی را بگویند هذا سِحْرٌ مُبِینٌ.

[سوره الأحقاف (46): آیه 8] .... ص : 137

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8)

یا اینکه میگویند افتراء است که این پیغمبر افتراء بخدا میزند از جانب خدا نیست.

ص: 137

بگو اگر من افتراء بزنم این قرآن را شما نمیتوانید و مالک نمی شوید برای من از خداوند چیزی را او داناتر است بآنچه شما خارج می کنید و در می آورید.

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ فریه دروغ بستن بغیر است این کفار برای اینکه تصدیق نبوت حضرت رسالت را نکنند و ایمان نیاورند ناچار هستند که قرآن که سرتا سرش دلیل و بیان نبوت و رسالت آن حضرت است رد کنند گاهی بگویند: سحر است، گاهی بگویند: افتراء بخدا بسته از جانب خدا نیست، گاهی بگویند:

از دیگران فرا گرفته، گاهی بگویند: بکمک و اعانت دیگران بوده، گاهی بگویند: بهم بافته و امثال اینها.

قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ بفرما اگر من یک کلمه بر خلاف فرمایش خداوند بگویم گرفتار عذاب سخت میشوم چنانچه میفرماید:

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ الحاقة آیه 44.

فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً قدرت دفع کوچکترین بلا و عذاب الهی را از من ندارید.

هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ افاضه بیرون رفتن و خروج از شیئی است مثل افاضه از عرفات و مشعر و در اینجا مراد اقاویلی است که شما از خود در میآورید و نسبت میدهید.

کَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ کافی است بخداوند تبارک و تعالی که شاهد باشد بین من و بین شما اشاره بآیه شریفه است: لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً نساء. آیه 164.

وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ اگر آمدید و ایمان آوردید خداوند از این گفتار ها و کردارهای شما گذشت می کند و مشمول رحمت خود مینماید بسعادت و رستگاری.

ص: 138

[سوره الأحقاف (46): آیه 9] .... ص : 139

قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (9)

بفرما باین کفار و مشرکین من پیغمبر بی سابقه نیستم انبیاء قبل از من بودند و نمیدانم چه پیش آمدی بر من پیش می آید و چه بر شما متابعت نمیکنم مگر آنچه وحی شود بمن و نیستم من مگر انذار کننده آشکار قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ قبل از من انبیاء و رسل بسیار بودند از آدم تا عیسی که معروف صد و بیست و چهار هزار است که شما تعجب می کنید که چه شده که یک بشر مثل ما فرستاده خدا باشد و باو وحی نازل شود از روزی که خدا بشر را خلق کرد تا دامنه قیامت زمین خالی از حجت و دین و شریعت نبوده و نیست.

وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ اشاره بآیه شریفه است: وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ لقمان آیه 34. و این اشاره بلوح محو و اثبات است که بتغییر مصالح و مفاسد تغییر میکند و علم بتغییر او مختص بذات اقدس او است، و أما آنچه قابل تغییر نیست و در لوح محفوظ است علم بآن را پیغمبر و ائمه بلکه بعض ملائکه بلکه بعض آنها را مؤمنین هم میدانند مثل ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه و قیام قیامت و امثال اینها و در دعاء ندبه است:

«و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک».

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ اشاره بآیه شریفه است: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی و النجم، آیه 3 الی 5 وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ.

[سوره الأحقاف (46): آیه 10] .... ص : 139

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10)

بفرما باین کفار که آیا چه نظر دارید اگر این قرآن بوده باشد از نزد خدای متعال و شما باو کافر شدید و شهادت داد شاهدی از بنی اسرائیل بر مثل او پس ایمان آورد و شما تکبر ورزیدید محققا خداوند هدایت نمی کند قوم ستمکارها را.

ص: 139

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یعنی چه تصور میکنید و بر خود هموار میدارید.

إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ شما که خود اقرار دارید که ما یقین بخلاف نداریم و احتمال میدهید که از جانب خدا باشد بلکه می گویید: مظنه داریم در اینصورت اگر از طرف او باشد و شما.

وَ کَفَرْتُمْ بِهِ جواب شرط محذوف است پس شما ظالم هستید.

وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ بعضی گفتند: مراد عبد اللَّه بن سلام است و بعضی انکار کردند که این سوره در مکه نازل شده و عبد اللَّه بن سلام در مدینه اسلام آورد.

و بسیار تعجب است که از علی بن ابراهیم نقل می کنند که گفت: این شاهد أمیر المؤمنین است بقرینه آیه شریفه: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ هود آیه 19 که تفسیر بأمیر المؤمنین شده. ما می گوییم: در آیه تصریح دارد از بنی اسرائیل و امیر المؤمنین از بنی اسرائیل نبود پس آنچه بنظر میآید شهادت مثل موسی و عیسی و داود و سایر انبیاء بنی اسرائیل است که در توراة و زبور و انجیل بشارت بآمدن پیغمبر و قرآن مجید دادند که مفاد:

عَلی مِثْلِهِ است که آن کتابها هم مثل قرآن از طرف خدا نازل شده و این اشاره بآیه شریفه است که از قول عیسی (ع) میفرماید:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ صف آیه 6 و بآیه شریفه:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ .. الایه آل عمران آیه 75.

فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ آن شاهد مثل انبیاء ایمان آورد باو و شما استکبار کردید.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ شما بواسطه ظلم بدین و بقرآن و رسول از قابلیّت هدایت افتادید.

[سوره الأحقاف (46): آیه 11] .... ص : 140

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11)

ص: 140

و گفتند کسانی که کافر شدند بکسانی که ایمان آوردند که اگر این دین اسلام خوب بود و این قرآن و رسول از طرف خدا آمده بودند سبقت نمیگرفتند بر مادر ایمان باو و چون هدایت نشدند این کفار باین دین و باین قرآن زود باشد که بگویند این افک پیشینیان است.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا بنحو تخاطب نیست که بمؤمنین بگویند بلکه پیش خود می گفتند که این مؤمنین اشتباه و خطاء بزرگی کردند زیرا لَوْ کانَ خَیْراً و از جانب خدا بود و حق بود و فرستاده او بود.

ما سَبَقُونا إِلَیْهِ ما سزاوارتر بودیم بایمان باو زودتر ایمان می آوردیم زیرا این پیغمبر از قریش است و خویشاوند ما است، و تعبیر بلو امتناعیه برای این است که میگفتند: هیچگونه خیری در او نیست و این قول کفار و مشرکین برای این بود که دیدند از مدینه فوج فوج انصار می آمدند و بشرف اسلام مشرف می شدند و اصرار بلیغ داشتند که حضرت تشریف ببرد مدینه و حضرت میفرمود تا دستور الهی نرسد نمیتوانم بیایم.

وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ باین قرآن هدایت نشدند فَسَیَقُولُونَ پس ناچار میگویند.

هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ یعنی این دروغ ها و افتراها تازگی ندارد پیش از ما هم بسیار آمدند و گفتند ما پیغمبریم و کتاب داریم مثل موسی و عیسی و سایر مدعیان نبوت این پیغمبر هم از آنها یاد گرفته دعوی نبوت میکند و میگوید این کتاب خداست و ما بتمام آنها کافر هستیم چنانچه در آیه شریفه است: فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا (الی قوله) وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ قصص آیه 48.

[سوره الأحقاف (46): آیه 12] .... ص : 141

وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ (12)

و از پیش از این قرآن کتاب موسی که توراة باشد پیشوا و رحمت بود و این کتاب که قرآن باشد تصدیق میکند بلسان عربی برای اینکه انذار کند کسانی را که ظلم کردند و بشارت دهد احسان کنندگان را.

ص: 141

وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی که پیش از قرآن الواح توراة بر موسی نازل شد در میقاتگاه.

إِماماً وَ رَحْمَةً امام کسی را گویند که دیگران باو اقتدا کنند و اقتدا به کتاب موسی عمل بدستورات او است و رحمت تفضل الهی است بامت موسی که میفرماید:

أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ اعراف، آیه 153.

وَ هذا کِتابٌ قرآن مجید مُصَدِّقٌ که تصدیق انبیاء سلف را میکند که اگر قرآن مجید نبود ما دلیلی بر نبوت احدی از آنها نداشتیم زیرا تواتر یهود سه مرتبه منقرض شد و تورات از بین آنها برداشته شد و اختلاف اناجیل هم خود موجب زوال علم است بالاخص کفریاتی که در آنها هست.

لِساناً عَرَبِیًّا که اهل حجاز بفهمند و هر پیغمبری بلسان قوم خود مبعوث شد که میفرماید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4، این قرآن مجید نزولش برای این بود که:

لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا چه ظالم بدین مثل کفر و شرک و ضلالت، و چه ظالم بنفس طغیان و سرکشی و فسق و فجور، و چه ظالم بغیر، بانبیاء و ائمه و مؤمنین، چه ظلم جانی یا عرضی یا مالی، و انذار آنها تخویف از عذاب های دنیوی و اخروی است.

وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ این هم چه احسان بدین ایمان اسلام، و چه احسان بنفس تقوی و عمل صالح، و چه احسان بغیر جانا و مالا و عرضا باحترام و تکریم و تواضع و غیر اینها سپس محسنین را تفسیر میفرماید:

[سوره الأحقاف (46): آیه 13] .... ص : 142

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (13)

محققا محسنین کسانی هستند که گفتند پروردگار ما خدای متعال است پس از آن استقامت ورزیدند پس آنها نیست از برای آنها خوفی از عذاب و نیستند آنها

ص: 142

محزون از کوتاهی ثواب.

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ منحصرا پروردگار ما اللَّه است که هیچگونه شرکی در آنها نیست نه شرک ذاتی نه صفاتی نه افعالی و نه عبادتی و نه نظری.

ثُمَّ اسْتَقامُوا استقامت در دین این است که هیچگونه لغزشی و کوتاهی در امر دین نداشته باشند و این امر بسیار مشکلی است که از پیغمبر اکرم رسیده که فرمود:

شیّبتنی سورة هود لمکان قوله: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ

آیه 14، زیرا استقامت در دین این است که هیچگونه واجبی از او ترک نشود و هیچگونه حرامی مرتکب نشود نه در عقاید لغزش داشته باشد و نه در اخلاق و نه در افعال و این معنی منطبق نمی شود مگر در معصوم.

فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ نه از عقوبات دنیوی و نه از عذاب های اخروی در کمال امن و امان هستند.

وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ از هیچگونه خیر و ثوابی از آنها دریغ نمیفرماید که موجب حزن آنها شود حتی در حق بستگان بآنها و دوستان آنها و شیعیان آنها که دارای مقام شفاعت و مقام محمود میشوند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 14] .... ص : 143

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (14)

این محسنین اصحاب بهشت هستند مخلد در آن بهشت که همیشه دائما ابدا در او هستند بسبب جزاء آنچه که بودند عمل میکردند.

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ باصطلاح اثبات شی ء نفی ما عدا را نمی کند زیرا بضرورت دین ثابت شده که اگر کسی با ایمان از دنیا رود و لو آلوده بپاره ای از معاصی باشد و لو مصداق لا خوف علیهم و لا هم یحزنون نباشد و بپاره ای از عقوبات دنیوی یا پس از مردن گرفتار باشد بالاخره بواسطه ایمانش اهل بهشت می شود.

و اگر بگویی: اولئک اصحاب الجنة مفید انحصار است. می گوییم:

تصرف در معنای استقامت می کنیم که مراد استقامت در عقاید باشد که مرادف با

ص: 143

ایمان است و اللَّه العالم.

خالِدِینَ فِیها هر که وارد بهشت شد دیگر بیرون رفتن و تمام شدن ندارد.

جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ یعنی قابلیت تفضل الهی پیدا می کنند نه طلبکار باشند و البته حسب الوعده خداوند تخلف نمیکند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 15] .... ص : 144

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (15)

و سفارش کردیم و دستور دادیم انسان را که بپدر و مادر خود احسان کند مادرش حمل میکند آن را بزحمت و اکراه و میزاید او را بزحمت و اکراه. و حمل و ارضاع او تا از شیر باز دارند سی ماه است تا زمانی که محکم شود قوای او و برسد بچهل سالگی که منتهای رشد است بگوید پروردگار من نصیب من فرما و توفیق عنایت کن اینکه شکر گزار باشم نعمت تو را که بمن عنایت فرموده ای و بر پدر و مادر من مرحمت کرده ای، و اینکه عمل کنم عمل صالحی که موجب رضا و خشنودی تو باشد و صالح گردان از برای من ذریه من محققا من از تقصیراتم توبه کردم بسوی تو و محققا من از مسلمین هستم.

اخبار بسیاری داریم که این آیه شریفه در مورد حضرت حسین (ع) وارد شده که چون خبر شهادت او را بپیغمبر دادند و بامیر المؤمنین و بصدیقه طاهره حضرت زهراء بکراهت حمل او را برداشت و بکراهت زائید و حمل او هم شش ماه بود مثل یحیی (ع) و مدت رضاعش دو سال و خداوند بعوض شهادت امامت را در نسل او و ذریه او قرار داد. و این اخبار بسیار مفصل است و ما مکرر گفته ایم که: اخبار بیان مصداق اتم میکند تنافی با عموم آیه ندارد.

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً یکی از واجبات مهمه شرع مطهر برّ

ص: 144

بوالدین است، و از معاصی بسیار بزرگ عاق والدین است حتی اگر والدین کافر باشند قرآن میفرماید:

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً لقمان آیه 13 و 14.

و حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً همان وهنا علی وهن است چه در ایام حمل و چه در ایام رضاع که چه اندازه مادر در حمل و وضع و رضاع باید زحمت بکشد تا این بچه از شیر باز شود.

وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً که گفتند: اقل حمل شش ماه است و اکثر یک سال و نوعا 9 ماه و اقل رضاع بیست و یک ماه و اکثر دو سال، پس از فصال هم این پدر و مادر چه اندازه زحمت میکشند، حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ که قوای او محکم شود و شعور و ادراکش بجا بیاید تا بحد بلوغ و رشد رسد.

وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً که غایت رشد است.

قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ که نعمت ایمان و اسلام باشد که بزرگترین نعمت الهی است حتی از نعمت وجود.

وَ عَلی والِدَیَّ که آنها هم دارای این نعمت عظمی بودند و مرا در دامن ایمان تربیت کردند که اگر آنها کافر بودند مرا بکیش خود در میآوردند چنانچه در خبر است میفرماید:

(کل مولود یولد علی الفطرة و انّما ابواه یهودانه و ینصرانه).

وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ که بالاترین مقامات انسان رضای الهی است حتی در خبر است که: چون اهل بهشت در بهشت جای گرفتند خطاب می رسد آیا توقع دیگری هم دارید؟ عرض میکنند: ربنا رضاک وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی که در ذریه و نسل من همه صالح باشند که صلاح آنها هم بصلاح من تمام می شود، و از اعمال صالحه آنها هم من بهره برداری می کنم.

ص: 145

إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ از هر تقصیر و کوتاهی در امر دین علما و عملا و اخلاقا شده.

وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ اسلام و تسلیم و ارادت و دستورات.

[سوره الأحقاف (46): آیه 16] .... ص : 146

أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (16)

اولئک همچو انسانی و والدینی و ذریه ای کسانی هستند که ما قبول می کنیم از آنها بهترین اعمالی که بجا آورند و گذشت می کنیم از سیئات آنها در اصحاب بهشت وعده صدق الهی است که باینها وعده داده شده.

تنبیه: بعض مضامین این آیات منطبق نمی شود با ابی عبد اللَّه (ع) مثل انی تبت الیک، و نتجاوز عن سیئاتهم. و ناچار باید بگوئیم بعموم آیه و آن اخبار مصداق اتم آن را بیان میکند.

أُولئِکَ اشاره بانسان و والدین و ذریه او است.

الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا معنی این نیست که عمل احسن آنها را قبول میکنیم و بقیه اعمال آنها مورد قبول نیست بلکه مراد این است که تمام اعمال حسنه آنها را ببهترین قبول و اجر قبول می کنیم چنانچه میفرماید: وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ زمر، آیه 36 وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ سیئات معاصی صغار است که و لو بدون توبه باشد گذشت می کند چنانچه میفرماید: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً نساء آیه 35. بشرطی که اصرار بر او نباشد زیرا اصرار بر صغیره کبیره میشود.

فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ عطف بمدخلا کریما است یعنی ندخلکم فی اصحاب الجنة و با آنها محشور میشوند.

وَعْدَ الصِّدْقِ وعده های الهی تخلف پذیر نیست زیرا خلف وعده قبیح است و محال است از خداوند صادر شود.

الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ که بآنها وعده داده شده.

ص: 146

[سوره الأحقاف (46): آیه 17] .... ص : 147

وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (17)

و کسی که گفت برای والدین خود اف بر شما آیا بمن وعده میدهید که من پس از مردن بیرون میآیم برای بعث و زنده می شوم و حال آنکه قرونی گذشت پیش از من و هیچکدام زنده نشدند و از قبور خود بیرون نیامدند، و پدر و مادر او استغاثه میکردند خداوند را و میگفتند وای برتر ایمان بیاور به پیغمبر و قرآن و بعث روز قیامت وعده خدا حق است تخلف پذیر نیست پس میگوید بآنها که این وعده ها نیست مگر حرفها و کتاب ها و نوشتجات پیشینیان از این حرف ها زده شده.

تنبیه: این بحث این فرزند کافر با پدر و مادر مؤمن خود امروز بسیار رواج دارد، هر چه پدر و مادر باین جوان های امروز پسران و دختران میگویند: نماز بخوانید، بی حجاب نباشید، در فسق و فجور و بی حیایی و بی عفتی فرو نروید، از خدا بترسید، بوظایف دین عمل کنید در جواب آنها میگویند: شما امّل و کهنه پرست هستید آب و هوای امروز و مد امروزه را خبر ندارید همچو اقتضایی ندارد این حرف ها تمام بی مغز است و هیچ جا خبری نیست بگذاریم و بگذریم.

وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ فرزند کافر به پدر و مادر مؤمن میگوید أُفٍّ لَکُما اف کلمه انزجار است یعنی من از شما منزجر هستم بدا بحال شما که این کلمه علاوه بر کفر عاق والدین است که در خبر دارد: بوی بهشت بمشامش نمیرسد با اینکه پانصد سال راه بوی بهشت میآید.

أَ تَعِدانِنِی بمن وعده میدهید و مرا میترسانید أَنْ أُخْرَجَ که من زنده میشوم و بعذاب الهی ابد الاباد معذب در جهنم میشوم و از قبر بیرون میآیم.

وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی از زمان آدم تا این زمان چندین هزار میلیون مردند و هیچکدام زنده نشدند و بیرون از قبر نیامدند.

ص: 147

وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ و این پدر و مادر مؤمن استغاثه می کنند و هر چه ناله و فریاد میزنند و باو میگویند:

وَیْلَکَ آمِنْ وای بر تو ایمان بیاور بفرمایشات خدا و رسول و قرآن و دست از کفر بردار.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اینها دروغ نیست وعده الهی است تخلف ندارد پس در جواب اینها فَیَقُولُ میگوید: تمام این وعده ها کذب و بی مغز است هیچ حقیقتی ندارد.

ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ پیشینیان نوشتند مثل قصه رستم و حسین کرد است بهم بافته و نوشته و میگویند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 18] .... ص : 148

أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (18)

این نحو کفار کسانی هستند که دیگر قابل هدایت نیستند و ثابت شده بر آنها قول عذاب در امم ماضیه که قبل از اینها رفتند از جن و انس محققا آنها بودند خسران دار و زیانکار.

أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ قول همان وعده عذاب است که بر آنها ثابت شده چون قابل هدایت نیستند و ایمان نمی آوردند تا عذاب را مشاهده نکنند چنانچه میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ یونس، آیه 96 و 97.

فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و اصحاب مدین و ایکه و فرعونیان و اصحاب فیل و غیر اینها: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ حجر آیه 43.

إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ خسران و زیان این است که علاوه بر اینکه سرمایه عمر خود را بباد دادند زیان و کسر و مدیون هم شدند.

ص: 148

[سوره الأحقاف (46): آیه 19] .... ص : 149

وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (19)

و از برای هر یک از مؤمن و کافر درجاتی هست از آنچه عمل کردند و هر آینه بالتمام جزا میدهیم اعمال آنها را و آنها ظلم نمی شوند یعنی از اعمال مؤمن کسر نمیگذاریم و برای اعمال کافر زیاده روی نمیکنیم.

وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ یعنی لکل واحد من المؤمنین از انبیاء و اولیاء و صلحاء حتی ضعفاء مؤمنین هر کدام بقدر ایمان آنها و اخلاق حمیده آنها و اعمال صالحه آنها درجه در بهشت بآن ها میدهیم و چیزی از اعمال آنها را کسر نمی گذاریم که فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ و لکل واحد من الکافرین از مشرک و یهود و نصاری و طبیعی و سایر طبقات کفار و ضالین و مضلین هم درکاتی دارند هر کدام بقدر کفر و شرک و ضلالت و صفات خبیثه و اعمال سوء معذب در جهنم میشوند.

مِمَّا عَمِلُوا چنانچه میفرماید: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.

وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ که میفرماید: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف، آیه 27.

وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ زائد بر استحقاقش عذاب نمی کنیم و کمتر از قابلیتش ثواب نمیدهیم.

[سوره الأحقاف (46): آیه 20].... ص : 149

وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (20)

و روزی که عرضه داشته میشوند کسانی که کافر شدند بر آتش بآنها گفته می شود که شما خوش گذرانی های خود را و کیف و لذت های خود را در دنیا کردید و بلذائذ دنیا استفاده نمودید پس امروز جزا داده میشوید عذاب خوار کننده ای بسبب آنچه تکبر ورزیدید در زمین و بسبب آنکه بودید مشغول فسق و فجور.

ص: 149

وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ که خطاب شود بملائکه: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه، آیه 30 الی 32 و نیز خطاب رسد: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ دخان، آیه 47.

أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا از عمارات عالیه و فرش ظریفه و لباس شیک و مدل و خوراکهای لذیذه، و خانم های وجیهه و مرئیات مکفیه و قائل بآنها ملائکه عذاب هستند.

وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها از جاه و مقام و مال و منال و عزت و ریاست و اسم و عنوان و نحو اینها دیگر شما را کافی است که گفتند:

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة.

فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ خوراک زقوم شراب حمیم لباس قطران عمارت درکات جهنم حشر با شیاطین و کفره و فجره و فسقه.

بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ هر چه توانستید فیس و افاده و بزرگ منشی کردید در روی زمین.

وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ خود را غرق در طغیان و سرکشی و ظلم و تعدی و تجاوز نمودید.

[سوره الأحقاف (46): آیه 21] .... ص : 150

وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (21)

و یاد کن برای قوم خود برادر عاد را که حضرت هود باشد زمانی که انذار کرد قوم خود را که عاد باشند بالاحقاف در زمین رمل سار و بتحقیق گذشت از پیش از آن انذار کننده و از بعد از آن اینکه عبادت نکنید مگر خدای متعال را محققا من میترسم بر شما عذاب روز با عظمتی را.

وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ تعبیر ببرادر برای این است که حضرت هود از همین

ص: 150

قوم عاد بود که بعد از حضرت نوح مبعوث برسالت شد و بین نوح و هود طول زمانی فاصله شد زیرا بعد از طوفان تمام هلاک شدند و آنچه بشر در زمان هود دنیا را پر کرده بودند اولاد نوح بودند که او را آدم ثانی گفتند.

إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ که عاد باشند و جمعیت زیاد با ثروت و مکنت بودند و عمارات عالیه داشتند که میفرماید: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ فجر آیه 5 و 6 و 7.

بِالْأَحْقافِ جمع حقف بیابانی که رمل زیاد داشته باشد که مثل کوه روی هم ریخته و نزدیک دریا و اطراف آن اشجار روئیده که قوم عاد در اطراف آن رملسار بود.

وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ از آدم و شیث، ادریس، نوح و انبیاء بین آنها که تمام انذار میکردند.

وَ مِنْ خَلْفِهِ مثل صالح، ابراهیم، اسمعیل، لوط، اسحاق، یعقوب، یوسف، شعیب، موسی، هارون، زکریا، یحیی، عیسی و غیر اینها اشاره به اینکه در هر عصری انبیاء بسیار بودند که انذار میکردند و انذار هود این بود که:

أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ که دعوت می کرد بتوحید که اول وظیفه انبیاء بوده.

إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ممکن است یوم القیامة باشد یا روزی که بباد هلاک شوند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 22] .... ص : 151

قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (22)

گفتند عاد در جواب هود که آیا آمده ای ما را که بدروغ خود ما را منصرف کنی از خدایان ما پس بیاور بآنچه وعده میدهی ما را اگر هستی از راست گویان.

قالُوا أَ جِئْتَنا اشاره باین که از پیش خود آمده ای از جانب خدا نیست دروغ میبندی.

لِتَأْفِکَنا افک نسبت دروغی بغیر دادن است مثل افک عایشه بماریه قبطیه در موضوع ابراهیم فرزند حضرت رسول که خداوند در سوره نور در چندین آیه

ص: 151

از آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ (الی قوله تعالی) لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. آیه 11 الی 24، بیان فرموده و شرحش گذشت، اینها گفتند که این دعوای تو افک است دروغ بخدا بسته ای، و ممکن است مراد این باشد که افک بآلهه آنها باشد که اینها آلهه نیستند و یک جمادی بیش نیست.

عَنْ آلِهَتِنا که ما از آنها منصرف شویم و دیگر عبادت آنها را نکنیم.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا که می گویی من میترسم بر شما عذاب عظیم را پس آن عذاب عظیم کجا است بیاور.

إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ یعنی اینها وعده های دروغی است میخواهی ما را بترسانی مثل اینکه بچه ها را میترسانند میگویند لولو میآید و تو را میخورد.

[سوره الأحقاف (46): آیه 23] .... ص : 152

قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23)

فرمود در جواب آنها که منحصر است علم بنزول آن عذاب موعود به خداوند متعال وظیفه من و مأموریت من فقط ابلاغ است بآنچه فرستاده شده ام و لکن من می بینم شما را قومی که جهل می ورزید مرا دروغگو و وعده عذاب را کذب میپندارید.

قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ داخل در اموری است که علمش مختص بخداست احدی خبر از فردای خود ندارد که چه پیش آمدی برای او می شود چنانچه گذشت که میفرماید:

عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ لقمان، آیه 34.

وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ فقط تکلیف رسول ابلاغ است چنانچه میفرماید:

وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ.

ص: 152

وَ لکِنِّی أَراکُمْ یعنی چنین درک میکنم و میفهمم که شما قَوْماً تَجْهَلُونَ دو قسم جهل است یک جهل مقابل علم نادان و یک جهل مقابل عقل که بمعنی حمق است یعنی نافهم و ظاهرا جهل در اینجا بمعنی دوم است.

[سوره الأحقاف (46): آیه 24] .... ص : 153

فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ (24)

پس چون دیدند آن عذاب را ابری که آمد در وادی های آنها گفتند این ابری است که باران بر ما می بارد بلکه این آن چیز است که شما طلب تعجیل او را میکردید باو بادی است که در او عذاب دردناک است. خداوند باد را فرستاد که میفرماید:

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ الحاقة آیه 6 الی 8.

فَلَمَّا رَأَوْهُ چون آنچه استعجال میکردند دیدند عارِضاً ابر تیره ای را میگویند سیاه و ظلمانی.

مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ آمد تمام مراکز آنها را از منازل و مزارع و باغستانهای آنها را فرو گرفت اینها بسیار خشنود شدند چون گرفتار خشک سالی بودند.

قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا گفتند: این ابر باران شدید دارد تمام مزارع و باغستانهای ما را مشروب میکند و نهرها و رودخانه ها و چشمه ها و چاههای ما پر آب میشود لکن چنین نیست.

بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ که گفتید بحضرت هود: فَأْتِنا بِما تَعِدُنا حال آمد.

رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ که از صبح روز اول تا شام روز هشتم شب و روز پی در پی که معنی حسوما است آن هم تند و سخت که معنای صرصر است که در این باد عذاب دردناک است سپس بیان عذاب الیم را میفرماید:

ص: 153

[سوره الأحقاف (46): آیه 25] .... ص : 154

تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلاَّ مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (25)

درهم کوبید هر چیزی را بامر پروردگارش پس صبحگاه آنها دیده نمیشد مگر زمین که در او ساکن بودند همین نحو جزا میدهیم قوم مجرمین را.

تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ ءٍ تمام آنها مثل چوب خشک روی زمین افتادند که گفتند:

باد آنها را بلند میکرد میکوفت بکوه و عمارات تمام اشجار و مزارع آنها از بین رفت عمارات آنها خراب شد.

بِأَمْرِ رَبِّها که باد مأمور بامر پروردگار بود شعور و ادراک داشت.

فَأَصْبَحُوا یعنی چون صبح روز نهم شد دیگر اثری از آنها باقی نماند لا یُری إِلَّا مَساکِنُهُمْ فقط مساکن خراب شده آنها دیده میشد.

کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ تهدید است که این نحو عذابها خصیصه آنها نیست بلکه هر قومی که مجرم شدند باین نحوها گرفتار میشوند و جزا داده میشوند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 26] .... ص : 154

وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (26)

و هر آینه بتحقیق ما متمکن نمودیم آنها را در چیزهایی که به شما کفار و مشرکین همچو مکنتی نداده ایم و جعل فرمودیم سمعی از برای آنها که بشنوند و ابصاری که ببینند و افئدة و قلوبی که درک کنند پس بی نیاز نکرد از آنها گوش و چشم و فؤاد از عذاب الهی زیرا بودند انکار میکردند بآیات الهی و گرفت بآنها آنچه را که بودند باو استهزا میکردند، وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ از قوت بدنی و بزرگی جسمی و طول عمر و کثرت اموال و قدرت و توانایی و انصار و اعوان و عدة و عدت فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ در چیزهایی که بشما کفار و مشرکین همچو مکنتی نداده ایم.

ص: 154

وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً هم گوش شنوا داشتند هم چشم بینا و هم قلب ادراک کننده لکن:

فَما أَغْنی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ نرفتند فرمایشات هود را اخذ کنند و آیات الهیه را مشاهده کنند و حقایق را درک کنند برای قساوت قلب و سیاهی دل و کوری باطنی و تیر قلبی و تقلید آبائی و عداوت و عناد با حق.

إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ معجزات انبیاء را سحر گفتند، انبیاء را ساحر و مجنون و مفتری شمردند و یا این قدرت و توانایی که داشتند، وَ حاقَ بِهِمْ عذاب الهی که همان باد صرصر باشد ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ که می گفتند:

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ شما کفار بترسید از این نوع عذاب ها با اینکه همچو قدرتی ندارید.

[سوره الأحقاف (46): آیه 27] .... ص : 155

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُری وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (27)

و هر آینه بتحقیق هلاک کردیم کسانی را که اطراف شما کفار بودند از اهل شهرها و تصریف آیات نمودیم باشد که آنها رجوع کنند.

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُری خطاب باهل مکه است و قرایی که اطراف مکه است یمن که مرکز عاد بود و جحفه و حجر که مرکز ثمود بود و شام که مرکز قوم لوط بود و مدین و ایکه که مرکز قوم شعیب بود و مصر که مرکز فرعونیان تمام آنها را هلاک کردیم باز شما متنبه نمیشوید؟

وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ تصریف آیات یک قسمت معجزات صادره از انبیاء یک قسمت هلاکت کفار و مشرکین، و یک قسمت نجات انبیاء و مؤمنین، یک قسمت تذکر به نعم الهیه، یک قسمت تذکر ببلاهای متوجه بر مخالفین، یک قسمت در توصیف ابرار که باید بآنها اقتداء کرد، و یک قسمت توصیف فجار که باید اجتناب کرد، یک قسمت بشارات بهشت، یک قسمت تخویفات از عذاب جهنم، یک قسمت بیان مواعظ و نصایح، یک قسمت بیان احکام و دستورات و غیر اینها.

ص: 155

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ که گفتیم: لعل از خداوند بمعنی باید است نه تردیدی که شاید باشد.

[سوره الأحقاف (46): آیه 28] .... ص : 156

فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (28)

پس چرا یاری نکردند آنها را کسانی که اینها گرفتند آنها را از غیر از خدا آلهه جهت تقرب بآنها بلکه از آنها ضلالت پیدا کردند و این برای این است که دروغ بستند بآنها که اینها ما را یاری میکنند و آنچه که بودند و افترا میزدند.

فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ نه جلب نفعی بر آنها کردند نه دفع ضری الَّذِینَ اتَّخَذُوا کسانی را که این کفار آنها را گرفتند، مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً که تقرب بآن ها پیدا کنند آلِهَةً آلهه خود مثل اصنام و ازلام و سایر آلهه آنها.

بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ علاوه از اینکه یاری نکردند از آنها جدایی جستند که دیگر آنها را نیافتند.

وَ ذلِکَ این اتخاذ آلهه إِفْکُهُمْ دروغی بود که نسبت باین آلهه میدادند.

وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ و افترا می بستند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 29] .... ص : 156

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ (29)

و یاد کن زمانی که توجه دادیم بسوی تو طایفه ای از جن را که از شما استماع میکردند قرآن را پس چون حاضر شدند خدمت شما برای استماع قرآن بیکدیگر گفتند که ساکت شوید و همهمه نکنید تا ما توجه کنیم برای استماع قرآن و چون تلاوت قرآن تمام شد رفتند بسوی قوم خود و آنها را انذار کردند که بیائید و بشرف اسلام مشرف شوید.

ص: 156

نظر بر اینکه پیغمبر اکرم مبعوث بر کافه جن و انس بود با آنها تماس می گرفت و خدمتش مشرف می شدند، و مؤمنین جن دستورات احکامی خود را اخذ میکردند که خداوند در سوره جن بیست آیه در شرح حال آنها و کفار آنها و مؤمنین آنها بیان فرموده و در اینجا میفرماید:

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ اذ متعلق بمحذوف است یعنی و اذکر اذ صرفنا، و صرف توجه و آمدن آنها خدمت پیغمبر، و نفر بمعنی جماعت است یعنی جماعتی از جن شرفیاب شدند حضور آن حضرت.

یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ پیغمبر برای آنها آیات شریفه قرآن را تلاوت فرمود، و اما اینکه مفسرین گفتند در نماز صبح بود یا در حال نماز مدرکی ندارد.

فَلَمَّا حَضَرُوهُ ظاهرا مرجع ضمیر حضرت رسول باشد یعنی چون خدمتش مشرف شدند، و ممکن است قرآن باشد که چون حاضر شدند برای استماع قرآن قالُوا أَنْصِتُوا گفتند ساکت باشید.

فَلَمَّا قُضِیَ تمام شد آنچه تلاوت فرمود و درک کردند حقانیت او را و اعجاز قرآن را ایمان آوردند.

وَلَّوْا إِلی قَوْمِهِمْ رفتند که هدایت کنند قوم خود را و آنها هم بشرف اسلام مشرف شوند.

مُنْذِرِینَ و آنها را انذار کنند که از کفر و فساد و مخالفت بترسانند و تهدید و تحذیر کنند.

[سوره الأحقاف (46): آیه 30] .... ص : 157

قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (30)

گفتند ای قوم ما محققا ما شنیدیم کتابی را که قرآن باشد که نازل شده از بعد موسی و این کتاب تصدیق میکند انبیایی را که قبل از او بودند هدایت میکند بسوی حق و بسوی طریق مستقیم.

قالُوا یا قَوْمَنا خطاب بسایر طوایف جن إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً رفتیم خدمت

ص: 157

رسول محترم شرفیاب شدیم برای ما تلاوت فرمود قرآن را و آیات شریفه آن را استماع کردیم.

أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی معلوم می شود که این طایفه از جن و قوم آنها مؤمنین بانبیاء سلف بودند.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ تمام انبیاء سلف و کتابهای آنها و صحف آنها را تصدیق میکند و بعلاوه یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ توحید و معاد و عقاید حقه وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ راه راست.

[سوره الأحقاف (46): آیه 31] .... ص : 158

یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (31)

ای قوم ما اجابت کنید داعی الی اللَّه را و ایمان آورید باو می آمرزد برای شما گناهان شما را و باز میدارد شما را از عذاب دردناک.

یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ داعی الی اللَّه رسول محترم است و ممکن است قرآن مجید باشد که دعوت بتوحید و نفی شرک، و دعوت بایمان و نفی کفر، و دعوت به جنت و نجات از نار، و دعوت بصراط مستقیم و ترک سبل شیطان میکند.

وَ آمِنُوا بِهِ مرجع ضمیر خدای متعال است که ایمان بخدا ایمان بجمیع عقاید حقه است بقرینه:

یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ که قبل از ایمان مرتکب شده اید که:

«الاسلام یجب ما قبله».

وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ که جهنم باشد که میفرماید: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ... الایة اعراف 178.

[سوره الأحقاف (46): آیه 32] .... ص : 158

وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (32)

و کسی که اجابت نکند داعی الی اللَّه را و ایمان نیاورد پس نیست کسی

ص: 158

که بتواند جلوگیری کند از تقدیرات الهی و از نزول عذاب و نیست از برای آنها از غیر خداوند متعال دوستانی و انصاری که آنها جلوگیری کنند اینها در گمراهی آشکار هستند.

وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ که دست از شرک و کفر خود بر نداشت و ایمان بتوحید و رسالت و داعی الی اللَّه و بعث قیامت نیاورد و بدستورات دینی عمل نکرد.

فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ معجز جلوگیری از پیش آمدهای سویی که باو متوجه می شود و بلاهایی که بر او نازل می شود همچو قدرتی ندارد در روی زمین و لو مسلط بر تمام کره زمین یا قسمتی از آن باشد مثل نمرود و شداد و فرعون و امثال اینها.

وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ یعنی غیر از خدا هر که باشد و هر چه باشد نه لشکر و عسکر و نه رئیس و نه اتباع و نه حمیم و دوست.

أَوْلِیاءُ که بتوانند او را از عذاب الهی نجات دهند.

أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ این جمله ممکن است تتمه کلام آن نفر از جن باشد و ممکن است جمله مستقله باشد که خدا بفرماید

[سوره الأحقاف (46): آیه 33] .... ص : 159

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (33)

آیا نمی بینند این هایی که منکر بعث و نشور هستند اینکه خداوندی که خلق فرمود آسمان ها و زمین را و خستگی از برای او نبود در خلقت آنها قدرت دارد که مرده ها را زنده کند بلی خداوند قادر بر هر شیئی است.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا این محسوسات را که دیگر نمیتوانند انکار کنند.

أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ این کرات جویه از شمس و قمر و کواکب وَ الْأَرْضَ از کوه ها و دریاها و اراضی و اشجار و نباتات و حیوانات را وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ زیرا: إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.

ص: 159

بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بلکه آنی و فوری: وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 بَلی إِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تعبیر به کل شی ء از ضیق عبارت است زیرا کل اشیاء محدود هستند و قدرت الهی حدی از برای او نیست مثل علم و سایر صفات ذاتیه کمالیه.

[سوره الأحقاف (46): آیه 34] .... ص : 160

وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (34)

و روزی که عرضه داشته میشوند کسانی که کافر شدند بر آتش بآنها گفته میشود آیا نیست این حق؟- گویند: بلی قسم به پروردگار ما، میفرماید: پس بچشید عذاب را بسبب آنچه که بودید کافر می شدید.

وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا این هایی که منکر بعث بودند یا خود را اهل نجات میدانستند و معاف از عذاب.

عَلَی النَّارِ بر آتش.

أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ که انبیاء بشما خبر میدادند و شما تکذیب میکردید حال معلوم شد بر شما صدق فرمایشات آنها.

قالُوا بَلی وَ رَبِّنا گفتند بلی حال که مشاهده کردیم بر ما معلوم شد قسم به پروردگار ما.

قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ایمان و تصدیق بعد از مشاهده اجباری است اختیاری نیست دیگر مورد عنایت حق نمی شوید چنانچه میفرماید:

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ- الایه «نساء، آیه 22.»

[سوره الأحقاف (46): آیه 35] .... ص : 160

فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (35)

پس ای رسول محترم صبر کن بر اذیت های قوم چنانچه صبر کردند انبیاء

ص: 160

اولو العزم مثل نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و تعجیل نکن در عذاب آنها گویا آنها روزی که مشاهده میکنند آنچه وعده داده شده اند میگویند:

لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ مکث نکردند در دنیا و عالم برزخ مگر یک ساعت از روز این بیان بلاغ است پس آیا هلاک میشوند مگر قومی که فاسق باشند؟

فَاصْبِرْ امر بصبر بر اذیت هایی که از قوم بحضرت رسالت کردند که فرمود:

«ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»

سنگ بقدمهایش میزدند تا مجروح می شد خاکروبه و شکنبه شتر بر سرش می ریختند، سه سال در شعب ابی طالب با کمال سختی طی میکرد، عبا بگردنش تابیدند تا نفس او حبس شد، دور خانه اش احاطه کردند برای قتلش هجرت کرد پس از هجرت با او جنگ کردند جنگ بدر و حنین و احزاب و احد و غیر اینها تماما حسب الدستور صبر کرد.

کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ اولو العزم انبیایی بودند که صاحب شریعت جدید و ناسخ شریعت سابق بودند و اینها پنج نفر بودند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) چه اندازه نوح صبر کرد نهصد و پنجاه سال تا طوفان آمد، ابراهیم در چنگال نمرود و مشرکین تا او را میانه آتش انداختند، موسی در دعوت فرعونیان تا آنکه لشکر انبوهی در تعقیب او بقصد کشتن او و بنی اسرائیل آمدند، عیسی در چنگال یهود تا آنکه بخیال خود او را بدار زدند و کشتند و خداوند شبه لهم و او را نجات داد وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ طلب تعجیل عذاب بر آنها ننما.

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ روز قیامت که عذاب را مشاهده می کنند گمان می کنند که در دنیا و عالم برزخ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ بیش از یک ساعت مکث نکردند ظاهرا اینجا خاتمه آیه است و بَلاغٌ اول آیة که ابلاغ بآنها شده بود.

ص: 161

فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ غیر از آنها هلاکت ندارند و فاسق شامل طبیعی و مشرک و کافر و ضال و غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست می شود.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه بقیة السور و الحمد للَّه علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه من العبد سید عبد الحسین طیب.

ص: 162

بسمه تعالی

سوره محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مدنی- 38 آیه .... ص : 163

اشاره

الکلام فی فضلها: از ابن بابویه از ابی المعزی از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود:

«من قرأ سورة الذین کفروا لم یرتب ابدا و لم یدخله شک فی دینه ابدا.

و لم یبتله اللَّه بفقر أبدا، و لا خوف من سلطان أبدا. و لم یزل محفوظا من الشک و الکفر ابدا حتی یموت فاذا مات و کل به فی قبره الف ملک یصلون فی قبره یکون ثواب صلواتهم له حتی یوقفوه موقف الا من عند اللَّه عز و جل و یکون فی امان اللَّه و امان محمد صلی اللَّه علیه و آله»

و نیز از آن حضرت روایت شده فرمود:

«من اراد ان یعرف حالنا او حال اعدائنا فلیقرأ سورة محمد (ص) فانه یراها آیة فینا و آیة فیهم»

و از خواص القرآن هم روایتی نقل شده از پیغمبر (ص) فرمود:

«من قرأ سورة محمد (ص) کان حقا علی اللَّه ان یسقیه من انهار الجنة».

[سوره محمد (47): آیات 1 تا 2] .... ص : 163

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (1) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (2)

کسانی که کافر شدند و جلوگیری کردند دیگران را از راه و سبیل خداوند متعال اعمال آنها از بین رفت و از دست دادند و کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند و ایمان آوردند بآنچه نازل شده بر محمد (ص) و او حق است

ص: 163

از پروردگار آنها است تکفیر شد سیئات آنها و بخشیده شد و اصلاح فرمود حال آنها را.

اخبار بسیاری داریم که این دو آیه شریفه راجع بکسانی هست که پس از رحلت حضرت رسالت مرتد شدند و حق امیر المؤمنین و ائمه طاهرین را از بین بردند و جلوگیری کردند دیگران را که رو بعلی «ع» نروند، و کسانی که ولایت علی را و ائمه را قبول کردند و متابعت آنها را نمودند. و این اخبار را در برهان مسندا از امیر المؤمنین و از حضرت باقر «ع» روایت کرده، و ما مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق اتم میکند و منافی با عموم آیه نیست لذا در مقام تفسیر بر میآییم.

الَّذِینَ کَفَرُوا شامل مشرکین و یهود و نصاری و سایر فرق کفار و کسانی که ضروری دین که من جمله ولایت این خاندان باشد و محبت آنها که بنص قرآن ثابت شده منکر شدند، و کسانی که بدعت در دین گذاردند، و کسانی که به مقدسات دین بی احترامی کردند، و کسانی که قرآن را مهجور کردند و اشباه اینها.

وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ که دیگران را هم مانع شدند که متابعت حق کنند و جلوگیری کردند آنها را، أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ حبط شد اعمال آنها و باطل و فاسد گردید کأن لم یکن اما مشرکین مثل عتق و صدقه و ضیافت و کارهای نیک که در نظر آنها خوب بود تمام باطل و از بین رفت، و اما یهود و نصاری اعتقاد بنبوت انبیاء سلف و آنچه به دستورات آنها عمل میکردند، و اما مرتدین اعمال قبل از ارتداد آنها زیرا شرط صحت کلیه اعمال ایمان است و موافاة که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بجمیع عقاید حقه و بقاء آن تا زمان فوت وَ عَمِلُوا- الصَّالِحاتِ گفتیم مراد جمیع اعمال صالحه نیست زیرا ممکن نیست، و نیز مراد نیست که جمیع اعمال آنها صالح باشد زیرا مباحات بلکه مکروهات بلکه پاره ای از سیئات که قابل مغفرت باشد همین اندازه که اعمال صالحه از آنها صادر

ص: 164

شده باشد.

وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ این جمله داخل در الذین آمنوا بود تخصیص بذکر برای دفع توهم کسانی است که نگویند ما او را بپیغمبری قبول داریم و شهادتین را میگویند بلکه نماز و روزه و زکاة و حج و سایر چیزهای دیگر را بجا بیاورند باید بجمیع ما انزل علی الرسول معتقد باشند که عمده آنها مسأله ولایت است، بلکه اگر یک حکم از احکام را منکر شد مثل باب حدود و دیات و قصاص و میراث و ربا و غیر این ها از مصداق این جمله بیرون است.

وَ هُوَ الْحَقُّ که آنچه فرموده و بر او نازل شده حق و صدق از جانب خداوند متعال صادر شده مِنْ رَبِّهِمْ آنچه میفرماید از وحی الهی است از پیش خود چیزی نمیفرماید:

ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و النجم آیه 2 الی 4 کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ سیئه اعمال زشت است که تعبیر بصغار معاصی می کنند اگر چه لفظ عموم دارد تمام معاصی را شامل می شود ولی البته مؤمنین که اعمال صالحه داشته باشد و ایمان بجمیع ما انزل علی محمد «ص» آورده باشد کبیره از او صادر نمی شود و اگر احیانا صادر شد فورا تائب میشود.

وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ بال بمعنی شأن، و حال، و امر عظیم، و قلب استعمال شده مثل: فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی طه آیه 53.

و: ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ یوسف آیه 50، و در حدیث است کل امر ذی بال لم یبدأ ببسم اللَّه فهو أبتر، و در کلمات بزرگان: یخطر ببالی. و در اینجا بمعنی شأن و حال است یعنی اصلح شأنهم و حالهم

[سوره محمد (47): آیه 3] .... ص : 165

ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (3)

فرق بین مؤمن و کافر این است که کفار متابعت کردند باطل را و مؤمنین متابعت کردند حق را که از جانب پروردگارشان آمده بود همچنین مثل می زند

ص: 165

خداوند برای ناس مثل های آنها را ذلِکَ این تفاوت و اختلاف بین ناس برای این است که بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ باطل شرک و کفر و ضلالت و شیطان و هوای نفس و کبر و عناد و تقلید آباء و حب دنیا و هر چه بر خلاف دستور حق است.

وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ آنچه از جانب خداست تمام حق است.

چه در تکوینیات از خلق و رزق و واردات و چه در تشریعیات از عقاید حقه و صفات حمیده و اعمال حسنه.

کَذلِکَ این امتیازات ضرب المثل است برای تنبه یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ مؤمن و کافر أَمْثالَهُمْ.

[سوره محمد (47): آیه 4] .... ص : 166

فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)

پس زمانی که تلاقی کردید شما مؤمنین مجاهدین کسانی را که کافر شدند از کفار دار الحرب پس بزنید گردن های آنها را اشاره بقتل است تا اینکه بر آنها سخت بگیرید پس آنها را دستگیر کنید و اسیر کنید، قضیه راجع بدستورات جهاد است که یکی از ارکان دین اسلام است و کتاب جهاد بسیار مفصل و احکام زیادی دارد لکن چون در زمان غیبت حکم جهاد برداشته شده چون شرط جهاد باید باذن پیغمبر یا امام یا نایب خاص امام باشد. بلی اگر کفار حمله کردند باید مسلمین دفاع کنند لذا بیان احکام جهاد چندان فایده ندارد، تا حضرت بقیة اللَّه ظاهر شود و امر بجهاد فرماید و ما فقط بتفسیر این آیات قناعت میکنیم.

فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا از مشرکین فَضَرْبَ الرِّقابِ آنها را بقتل رسانید چنانچه میفرماید:

وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً توبه آیه 36 حَتَّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ تثخین بمعنی ثقل و ضیق است و در اینجا یعنی بر آنها تنگ گرفتید از کثرت قتل و جراحت و بر آنها سنگین شد مبارزه

ص: 166

فَشُدُّوا الْوَثاقَ آنها را دستگیر کنید که نتوانند فرار کنند محکم بگیرید و اسیر کنید بغلامی و کنیزی فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ بعد از آنکه اسیر شدند پس یا منت بر آنها بگذارید و آنها را رها کنید یا از آنها فدا بگیرید و رها کنید تا آتش جنگ فرو نشیند و خاموش شود و این دستور است و اگر خداوند میخواست هر آینه شما را یاری میکرد و آنها را هلاک مینمود بدون اینکه جهادی در کار باشد لکن برای امتحان شما مسلمین بعضی ببعض دیگر مطیع و عاصی، ثبات قدم و فرار، مؤمن و منافق دستور جهاد داده و کسانی که در جهاد در راه خدا کشته میشوند و بدرجه شهادت نائل میشوند اجر اعمال آنها در نزد خدا ضایع نمیشود.

فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً مفسرین در موضوع من و فداء و چه موقعی است اختلاف کردند لکن مستفاد از اخبار ائمه هدی صلوات اللَّه علیهم اجمعین این است که اسرایی که در حال حرب بدست میآیند مورد من و فداء نیستند بلکه اختیار با پیغمبر یا امام است آنها را بقتل برساند یا یک دست و یک پای آنها را بر خلاف یکدیگر قطع کند و آنها را رها کند، و اما اسرایی که بعد از فرو نشستن حرب باشد استرقاق میشوند و این مورد منّ و فداء است، و مراد از من آزاد کردن آنهاست و مراد از فداء فدا گرفتن از آنها است، و فداء هم دو قسم است یا اسیرانی که آنها از مسلمین گرفته اند رها کنند و اینها هم رها شوند. یا مالی بدهند عوض خود و رها شوند و اگر ندادند برقیّت مسلمین باقی هستند و حکم قتل و قطع ید و رجل در آنها نیست.

حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها و فرو نشستن جنگ بسه چیز است یا اسلام آورند آنها، یا اسلحه جنگ را زمین گذارند، یا فرار کنند که دیگر تعقیب آنها نکنند.

ص: 167

ذلک این دستور جهاد نه برای این است که خداوند العیاذ باللّه قدرت بر اهلاک آنها نداشته باشد.

وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ چنانچه امم ماضیه را هلاک کرد قوم نوح، هود، صالح، لوط، موسی، شعیب و غیر اینها، بلکه حکمت جهاد امتحان شما مسلمین است که ثابت قدم هستید یا فراری و کناره گیر، وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ هر کدام امتحان خود را بدهند، وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ از شما مسلمین ثابت قدم فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ مقامی بالاتر از این که برای اعلاء کلمه اسلام و ترویج دین جان خود را از دست دهد و مقام شهادت را بدست بیاورد که میفرماید وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ آل عمران، آیه 163 الی 165

[سوره محمد (47): آیات 5 تا 6] .... ص : 168

سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ (5) وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ (6)

زود باشد که خداوند هدایت میفرماید آنها را و اصلاح میفرماید حال و شأن آنها را و داخل میفرماید آنها را بهشت که بآنها تعریف فرموده سَیَهْدِیهِمْ بسوی بهشت و مثوبات اخروی وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ به نعم و درجاتی که بر آنها مقرر فرموده در آن عالم.

وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ آن بهشتی که عَرَّفَها لَهُمْ توصیف فرموده از برای آنها که در آیات بسیار خداوند اوصاف بهشت را بیان فرموده از حور و قصور و انهار و فواکه و لحوم طیر و از برای آنهاست آنچه مایل باشند که میفرماید: وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ

فصلت آیه 31، و ممکن است

ص: 168

معنای عرّفها لهم آنکه بآنها نشان میدهد که مشاهده می کنند چنانچه در اخبار داریم که مؤمن در حال احتضار قبل از وفات جای او را در بهشت باو نشان میدهند چنانچه کافر را هم جای او را در جهنم نشان میدهند.

[سوره محمد (47): آیه 7] .... ص : 169

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (7)

ای کسانی که ایمان آوردید اگر یاری کنید خدای متعال را یاری میکند شما را و ثابت میدارد قدمهای شما را.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع مؤمنین است الی یوم القیامة إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ خداوند احتیاج بناصر و معین ندارد نصرت خدا نصرت دین خدا و نصرت انبیاء خدا و اولیاء خدا و بندگان صالح خدا و کتاب خدا و احکام و دستورات خدا و هر چه منتسب بخدا است.

یَنْصُرْکُمْ و یاری کردن خدا بندگان را توفیق عبادت و ایمان و اصلاح امور و دفع بلیات و نجات از مهالک و فوز ببهشت و سعادت و رستگاری و ارتفاع درجه و سایر تفضلات الهی است.

وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ در بقاء دین و قیام بطاعت و ترک معاصی و بالاخص در امر جهاد و دفع اعداء دین.

[سوره محمد (47): آیه 8] .... ص: 169

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (8)

و کسانی که کافر شدند پس تعس از برای آنها است و از بین می برد اعمال آنها را.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا جمیع اقسام کفر را شامل می شود حتی ناصبی و خوارج و مبدعین و منکرین ضروریات که موجب کفر و نجاست می شود و مرتدین و کسانی که ملحق بکافرین هستند مثل مخالفین و معاندین و ضالین و مضلین فَتَعْساً لَهُمْ تعس در مجمع البحرین دارد: التعس الهلاک و العثار و السقوط و الشر و البعد و الانحطاط که تمام اینها برای کفار ثابت است.

وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ اضلال عمل حبط و از بین بردن است چنانچه میفرماید أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ آل عمران

ص: 169

آیه 21 و بسیاری از آیات دیگر و میفرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25

[سوره محمد (47): آیه 9] .... ص : 170

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (9)

این تعس و اضلال اعمال سببش این بود به اینکه اینها کراهت داشتند آنچه را که خداوند نازل فرموده پس حبط فرمود اعمال آنها را.

در اخبار دارد تفسیر فرمودند کرهوا ما انزل اللَّه فی علی در موضوع ولایت و نصب امیر المؤمنین بر خلافت و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق یا شأن نزول آیه را میفرماید منافی با عموم آیه ندارد.

ذلِکَ اشاره بآیه قبل است که فرمود: فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ که سببش و منشأش اینست که:

بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ ما در ما انزل اللَّه عموم دارد شامل: قرآن و احکام و دستورات و مجعولات الهی بالتمام می شود حتی اگر یک حکم از احکام الهیه را کراهت داشته باشد و قبول نکند و نپذیرد و زیر بار نرود و تسلیم نشود مشمول این جمله میشود.

فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ زیرا از ایمان خارج می شود و کلیه اعمالی که قبلا از او صادر شده یا پس از آن صادر می شود حبط می شود زیرا ایمان شرط صحت کل اعمال است.

[سوره محمد (47): آیه 10] .... ص: 170

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها (10)

آیا پس سیر نمیکنند در زمین پس نظر کنند که چگونه بوده عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه خداوند آنها را هلاک فرمود و بر آنها عذاب های مهلکه فرستاد و آنها را از بین برد و از برای کافرین امثال این عذاب ها هست.

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا سیر تاریخی و پرسش از حال سابقین فِی الْأَرْضِ در اطراف دنیا و شهرستانهای سابقین و مساکن آنها.

فَیَنْظُرُوا بنظر فکری و تأملی و تدبری کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

ص: 170

قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، قوم شعیب، فرعونیان و امثال آنها حتی قوم ابرهه و اصحاب فیل.

دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ دمار از روزگار آنها برداشت و بغرق و باد و صاعقه و امطار حجاره آنها را از بین برد و هلاک نمود، وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها بترسند از این نوع بلاها زیرا سنت الهی تغییر پذیر نیست ..

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اęęљΙǙРتَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا و اینکه چهار روز مهلت میدهد حکمی دارد، یا اینکه در نسل آنها مؤمنی بوجود می آید، یا اینکه بعض آنها بشرف اسلام و ایمان مشرف میشوند، یا اینکه بار خود را سنگین کند بازدیاد کفر و فسق و فجور یا حکم دیگری

[سوره محمد (47): آیه 11] .... ص : 171

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُمْ (11)

این هلاکت امم سابقه از کفار و مشرکین و نجات مؤمنین برای اینست که خداوند ولی و مولای کسانی است که ایمان آوردند و بدرستی که کافرین هیچ مولی و ناصر و معینی ندارند.

ذلک این بیان که در آیات بسیار دارد که خداوند نوح و مؤمنین باو را نجات داد و بقیه را هلاک کرد و هکذا هود و گرویدگان باو و صالح و پیروان او و لوط و اهلش و شعیب و اصحابش و موسی و بنی اسرائیل را نجات داد و عاد و ثمود و قوم لوط و اصحاب مدین و ایکه و فرعونیان را هلاک کرد برای این است که خداوند مولی و حافظ و ناصر و معین و نگهبان مؤمنین است.

بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا و اما کافرین احدی فریاد رس آنها نیست وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلی لَهُمْ نه ناصری و معینی و دادرسی دارند و نه مولی و دوستی برای آنها است.

[سوره محمد (47): آیه 12] .... ص : 171

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ (12)

ص: 171

بدرستی که خداوند داخل میفرماید کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند بهشتهایی که جاری می شود از زیر آنها نهرهایی. و کسانی که کافر شدند در این چهار روز دنیا بهره برداری میکنند از لذایذ دنیوی و می خورند همین نحوی که چهارپایان میخورند و آتش جایگاه آنهاست إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا ایمان بجمیع عقاید حقه از توحید عدل نبوت امامت و معاد و خصوصیات آنها و ضروریات دین و مذهب بالتمام وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اعمال صالحه داشته باشند جَنَّاتٍ هر هشت بهشت جنة الخلد، جنة عدن، جنة المأوی، فردوس و غیر اینها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا یعنی از پای آنها الْأَنْهارُ که چهار نهر است من عسل مصفی، من لبن لم یتغیر طعمه من خمر لذة للشاربین، من ماء غیر آسن که شرحش در همین سوره میآید و وعده الهی خلف ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ آل عمران، آیه 7 وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ از شهوت رانی و هواهای نفسانی و خوش- گذرانی.

وَ یَأْکُلُونَ از مأکولات لذیذ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ مثل حیوانات که نه شعور دارند و نه امتیاز حلال و حرام میدهند و نه باک از ظلم و تعدی دارند:

أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178 وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ جایگاه همیشگی آنها آتش است که در آن مخلد هستند و تمام شدن ندارد.

[سوره محمد (47): آیه 13] .... ص : 172

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (13)

چه بسیار از شهرستانها که آنها شدیدتر بود از حیث قوت و قدرت از شهرستان تو که مکه معظمه باشد آن شهرستانی که تو را بیرون کرد از آن هلاک کردیم ما آنها را پس هیچ ناصری برای آنها نبود.

وَ کَأَیِّنْ مثل اینکه کنایه از کثرت است مِنْ قَرْیَةٍ اطلاق بر اماکن که سکنه زیادی دارد حتی شهرهای معظم را شامل میشود.

ص: 172

هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً یعنی سکنه آنها قوت و قدرت و عدة و عدة و جاه و مقام و طول قامت و قوای بدنی آنها و عمر طولانی آنها شدیدتر و محکمتر بودند.

مِنْ قَرْیَتِکَ که اهل مکه از مشرکین باشند الَّتِی أَخْرَجَتْکَ که از کثرت اذیت بشما و تصمیم قتل شما سبب شد که شما ترک وطن کنی و هجرت فرمایی بمدینه.

أَهْلَکْناهُمْ مثل عاد و ثمود و فرعونیان که چه اندازه دولت و مکنت و ثروت و شوکت و جاه و مقام داشتند تمام را هلاک کردیم فَلا ناصِرَ لَهُمْ احدی را نداشتند که آنها را یاری کند نه آلهه آنها و نه عده و عده آنها و نه جاه و مقام و ثروت آنها از قدرت ما بیرون نیست که این مشرکین مکه را هلاک کنیم و بآنها ملحق کنیم.

[سوره محمد (47): آیه 14] .... ص : 173

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (14)

آیا پس کسی که بوده باشد بر بینه و دلیل از پروردگار خود مثل کسی است که زینت داده شده بر او بدی عملش و متابعت کردند هواهای نفسانیه خود را البته اینها مساوی نیستند.

أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ مثل انبیاء که دارای جمیع شرایط نبوت باشند و دارای معجزات باهرات، و مثل ائمه هدی که شرایط امامت را واجد باشند با نص قطعی و دلیل محکم و معجزات، و مثل مؤمنین که از روی قطع و یقین ایمان آورده باشند.

کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ که فریب زخارف دنیوی و وساوس شیطانی که جلوه داده بر آنها اعمال سوء را، وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ بنده نفس شدند و گرفتند معبودان خود را هواهای نفسانیه خود چنانچه میفرماید: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ... الایه جاثیه آیه 22 شرحش گذشت.

[سوره محمد (47): آیه 15] .... ص : 173

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (15)

ص: 173

مثل بهشتی که وعده داده شده باهل تقوی در آن بهشت نهرهایی است از آب که تغییری در او داده نشده، و انهاری از شیر که طعم آن تغییر نکرده باشد، و انهاری از خمر که لذت است بر کسانی که می آشامند، و انهاری از عسل صاف شده، و از برای آنها در بهشت از جمیع انواع میوه ها و آمرزش از پروردگار آنها نظر باین که اوصاف بهشت و جهنم را نمیشود بطور حقیقت بیان کرد چون ندیده ایم و درک نکرده ایم و نچشیده ایم از تشبیه بآنچه در دنیا مشاهده شده و درک شده خداوند بیان میفرماید لذا بطور مثل میفرماید:

مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ بهشت را بجنت که باغستان باشد بیان میفرماید. و متقون شامل جمیع مراتب تقوی می شود که اولین مرتبه تقوی از عقاید فاسده است و مرادف با ایمان است که باهل ایمان وعده داده شده.

فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ آسن آب متغیر را گویند که کثیف شده باشد و الا چه نسبت بآبهای دنیا دارد بالاخص نهر کوثر که خدا بپیغمبر عطا فرموده و ساقی آن امیر المؤمنین است و بعدد ستاره های آسمان لیوان دارد که بدوستان و شیعیان اش عنایت میفرماید:

وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ تعبیر بلبن شاید برای سفیدی او که مثل شیر سفید است، یا برای التذاذ باو که از شربش لذت میبرند وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ خمر بهشت از انگور و خرما نیست و مضراتی که خمر دنیا دارد که موجب زوال عقل و مستی می شود ندارد فقط التذاذ و کیف است و منافعی دارد چنانچه میفرماید:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما بقره آیه 216 بلکه از برای او حدی معین شده هشتاد تازیانه.

وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی از شیرینی و خوش طعمی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ تمام اقسام میوه ها.

تنبیه: اطعمه بهشتی و اشربه آن نه گرسنگی و تشنگی دارد و نه سیرایی که

ص: 174

دیگر میل نداشته باشند زیرا گرسنگی و بی میلی هر دو الم است و آلام در بهشت نیست لذا میفرماید: أُکُلُها دائِمٌ رعد آیه 35 وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ غفران پرده پوشی است چنانچه کلاه خود را مغفر میگویند.

غفران الهی این است که از نامه عمل محو می شود و بجای او حسنات نوشته میشود:

فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان، آیه 70 و از نظر کتبه و زمین و سایر شهداء هم میبرد که احدی نیست که در حق آنها شهادت دهد.

کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ آیا حال متقین مثل کسی است که مخلد در آتش باشد ابد الاباد و بآنها آب میدهند از حمیم پس پاره پاره میکند روده های آنها را کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ غیر مؤمن که از روی تقصیر باشد مخلد است در آتش اما اگر از روی قصور باشد مثل اطفال کفار و مجانین و سفهاء و امثال اینها نه داخل بهشت میشوند چون ایمان ندارند و نه در جهنم چون تقصیر نکرده اند وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً آب جوشیده که از چرک و خون گرفته شده فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ پاره میکند روده های آنها را.

[سوره محمد (47): آیه 16] .... ص : 175

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (16)

و بعض این کفار که شاید منافقین باشند کسانی هستند که استماع فرمایشات شما را میکنند تا آنکه از نزد شما بیرون می روند میگویند بکسانی که بآن ها علم داده شده چه چیز میگفت در این زمان که نزد او بودیم اینها کسانی هستند که دل های آنها را خداوند طبع فرموده و متابعت میکند هواهای نفس خود را وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ من تبعیضیه است یعنی بعض از کسانی که مخلد در آتش هستند.

از علی بن ابراهیم است که گفت «نزلت فی المنافقین» زیرا آنها می آمدند

ص: 175

حضور پیغمبر و استماع میکردند فرمایشات آن حضرت را و آیات شریفه قرآن را.

حَتَّی إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ چون از خدمتت بیرون میرفتند.

قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مثل أمیر المؤمنین و بعض خواص مؤمنین.

ما ذا قالَ آنِفاً یعنی ما نفهمیدیم و درک نکردیم فرمایشات او را اشاره باین که بیهوده و بی مغز بود چیزی بدست ما نیامد.

أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل قلب آنها مهر شده از قابلیت افتاده و نسبت بخدا اینکه خداوند آنها را بخود واگذارده و عنایتی بآنها ندارد وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ اینها متابعت میکنند هواهای نفسانیه خود را.

«بگذار تا بمیرند در عین خود پرستی»

[سوره محمد (47): آیه 17] .... ص : 176

وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (17)

و کسانی که هدایت شدند زیاد میفرماید خداوند متعال هدایت آنها را و عنایت میفرماید آنها را تقوی و پرهیزگاری آنها وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا اهتداء قبول هدایت است، هادی خدای متعال که نور ایمان را در قلوب آنها قذف میکند و قلب آنها روشن می شود. و اهتداء پذیرفتن و فعل قلب است که بکمال شوق اتخاذ می کنند که گفتیم ایمان پنج چیز لازم دارد:

اول- تخم ایمان را از مرکز صحیح اتخاذ کند خدمت پیغمبر و ائمه هدی و علماء اعلام از روی دلیل و برهان.

دوم- زمین قلب را آماده کند باخلاق حمیده و ازاله صفات خبیثه سوم- آبیاری کند باعمال صالحه و عبادت و اطاعت.

چهارم- آفات ایمان مثل زنگ و شفته و کرم و امثال آنها را از درخت ایمان برطرف کند بتقوای از معاصی که یکی از ضررهای معاصی ضعف ایمان است چنانچه یکی از فوائد عبادات رشد و تقویت ایمان است.

ص: 176

پنجم- دشمنان ایمان را مثل شیطان و شیاطین انسی و ارباب ضلال را از خود دور کند که القاء شبهه میکنند و ایمان را میربایند.

زادَهُمْ هُدیً روز بروز رشد ایمانش زیاد می شود که فرمود:

«ویل لمن ساواه یومان»

بعکس امروز که روز بروز ضعف ایمان می شود بکثرت معاصی و ترک فرائض.

وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم: تقوای از عقاید فاسده، از اخلاق رذیله از معاصی کبار، از کلیه معاصی، از علاقه بدنیا زائد بر مقدار ضرورت.

[سوره محمد (47): آیه 18] .... ص : 177

فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ (18)

پس آیا اینها نظر نمی کنند مگر ساعت قیامت را که می آید آنها را بغتة بناگاه پس بتحقیق آمد اشراط ساعت که باید پیش از قیامت بیاید پس چه میکنند آنها زمانی که آمد آنها را ساعت یاد آوری خود را.

فَهَلْ یَنْظُرُونَ یعنی تأمل و تدبر و نظر نمی کنند إِلَّا السَّاعَةَ قیامت.

أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً که میفرماید: وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها اشراط ساعة علامات داله بر قرب قیامت است و حدیث مفصلی از پیغمبر اکرم که بسلمان بیان میفرماید اشراط ساعت را که در برهان نقل فرموده متجاوز از صد علامت و ما ببعض آن بطور اختصار اشاره می کنیم: اضاعه صلوة، متابعت شهوات، تمایل بهوای نفسانی، تعظیم به ثروتمندان، فروختن دین بدنیا، جور امراء، وزارت فسقه، ظلم عرفاء، خیانت امناء، معروفیت منکرات، منکریت معروفات، و خائن را امین بدانند و امین را خائن، دروغگو را تصدیق کنند و راستگو را تکذیب کنند، زن ها امیر شوند، و زنها با مردان در تجارت شرکت کنند، و تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال، و زنها بر مراکب سوار شوند، و ربا ظاهر شود، و رشوه متعارف شود، دین را کوچک شمارند و دنیا را بزرگ، غنا و ساز رواج پیدا کند، و اشرار ولایت

ص: 177

پیدا میکنند یعنی والی می شوند. حج اغنیا برای نزهت و تماشا است و متوسطین برای تجارت، و فقرا برای ریا، قرآن را در جعبه ساز و مزمار بطریق آواز می خوانند، و اولاد زنا بسیار می شوند، هتک محارم می کنند و کسب مآثم یعنی معاصی، و اشرار بر اخیار مسلط می شوند، بلباس فخر و مباهات می کنند، و بقمار و بازی فخر می کنند و خوب میشمارند و منکر را معروف میدانند و معروف را منکر می شمارند الی غیر ذلک.

اقول: از اشراط ساعت ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه هدی و بسیار دیگری است که در اخبار ذکر شده.

فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ چه عذری می آورند و چه می کنند زمانی که آمد آنها را ذکر و یاد آوری آنها که قرآن و پیغمبر و ائمه هدی آنها را متذکر فرمودند نمیتوانند بگویند ما خبر نداشتیم و نمیدانستیم.

[سوره محمد (47): آیه 19] .... ص: 178

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ (19)

پس بدان بدرستی که نیست الهی مگر اللَّه و طلب مغفرت و استغفار کن برای ذنب خود و برای مؤمنین و مؤمنات و خداوند میداند برگشت شما را و محل و جایگاه شما را.

مسأله مهمة: اینکه وجود مبارک حضرت رسالت که درجه اعلای عصمت را داشته حتی فعل مکروه بلکه ترک اولی هم در تمام عمر از او صادر نشده پس چه معنی دارد و استغفر لذنبک؟.

اما عامه عمیاء که مقام عصمت را منکراند زیرا خلفای خود را میدانند که مدت زمانی در شرک بودند نسبت های ناروایی بحضرتش میدهند حتی العیاذ باللّه نسبت شرک قبل از بعثت.

و اما خاصه که مقام عصمت را اولین شرط نبوت و خلافت میدانند میگویند:

انسان هر چه مقامش بالا رود باید خود را در پیشگاه عظمت الهی کوچک و حقیر و مقصر بداند چنانچه از خود آن حضرت است که عرض میکند:

«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک»

و استغفار کند که دارد هر روزی چندین

ص: 178

مرتبه، صد مرتبه، هفتاد مرتبه استغفار میکرد، بعلاوه ذکر شریف استغفار خود یک عبادت بزرگی میباشد.

لکن این کلام هم بنظر تمام نمی آید و مخالف و استغفر لذنبک است و آنچه بنظر می آید و ما در کلم الطیب در باب عصمت انبیاء و ائمه هدی متعرض شده ایم این که مشرکین پس از بعثت حضرت رسالت نسبت های ناروایی و زشتی بحضرتش میدادند و پیغمبر خوش نداشت از خداوند طلب میکرد که این خیالات سوء را از ذهن آنها بیرون کند و بدبین نباشند لذا استغفار میکرد و مغفرت الهی این بود که آنها بشرف اسلام مشرف شدند و فهمیدند که این نسبت ها تمام بیجا بوده و حق با حضرتش بوده و خوشبین شدند پس معنی استغفر لذنبک فی نظر الکفار و المشرکین است.

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ اولین کلمه که تمام انبیاء داشتند دعوت بتوحید بود و معرفت بتوحید هم مراتبی دارد که مرتبه اعلای او را آنچه در خور استعداد ممکنات است پیغمبر داشت، و این ذکر شریف فوائد و مثوبات بسیاری دارد از خود آن حضرت است فرمود:

«من قال لا اله الا اللَّه غرست له شجرة فی الجنة من یاقوتة حمراء نبتها فی مسک ابیض احلی من العسل و اشد بیاضا من الثلج و اطیب ریحا من المسک مثال ثدی الأبکار»

و نیز فرمود:

«خیر العبادة قول لا اله الا اللَّه»

و در حدیث سلسلة- الذهب از حضرت رضا (ع):

«من قال لا اله الا اللَّه دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی أمن من عذابی»

و گذشت که این ذکر شریف سه دلالت دارد مطابقی توحید عبادتی، التزامی سایر اقسام توحید ذاتی و صفتی و افعالی و نظری، اقتضایی تصدیق بجمیع ما جاء به النبی (ص).

وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ گذشت معنای ذنبک و استغفار هم ذکر بسیار شریف است و در فضیلت او اخبار بسیاری داریم مثل:

«خیر الدعاء الاستغفار»

و

«اذا کثر العبد الاستغفار رفعت صحیفته تلالا»

و

«من قال استغفر اللَّه مائة مرة غفر له سبعمائة ذنب»

و

«مثل الاستغفار مثل و رق علی شجر تحرک فیتناثر»

و غیر اینها.

ص: 179

وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ از این جمله استفاده می شود که با استغفار نبی (ص) سیّما پس از امر الهی خداوند مسلما تمام مؤمنین و مؤمنات را میآمرزد و عفو میفرماید و این هم یک عبادتی است که باید در حق همه آنها طلب مغفرت کرد.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ فردای قیامت وَ مَثْواکُمْ بهشت یا جهنم.

[سوره محمد (47): آیات 20 تا 21] .... ص : 180

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ (20) طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (21)

و میگویند کسانی که ایمان آورده اند چرا نازل نمی شود سوره ای که دستور جهاد بدهد تا ما برویم و دفع شر این کفار و مشرکین را بکنیم پس زمانی که نازل شود سوره ای که محکم باشد در او ذکر قتال باشد میبینی که در قلوب آنها مرض است که منافقین باشند نظر میکنند بسوی شما نظر کسی که غشوه بر او عارض شده باشد از ترس مرگ پس سزاوارتر است از برای آنها- طاعت اوامر الهی- و قول پسندیده پس زمانی که عزم بر جهاد شد پس اگر تصدیق کنند فرمایش الهی را و از روی صدق و صفا بپذیرند هر آینه میباشد برای آنها بهتر که خداوند آنها را نصرت میفرماید.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ نظر باین که مؤمنین در شکنجه مشرکین و یهود و سایر کفار گرفتار بودند چه در مکه بودند و چه هجرت بمدینه و چه اهل مدینه دیدند جمعیت مسلمین بسیار شده که فوج فوج بشرف اسلام مشرف می شوند که میفرماید: یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً نصر آیه 2.

تقاضا کردند که چرا سوره ای نازل نمی شود دستور جهاد تا برویم و این دشمن ها را رفع و دفع کنیم ولی غافل بودند از این که میانه مسلمین یک دسته منافقین هستند که میفرماید:

وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ ...

الایه توبه آیه 102. و اگر امر جهاد بیاید اینها مضافا باین که همراهی نمیکنند با آنها هم همدست میشوند.

فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ که اگر دستور جهاد بیاید اینها بهمان کفر اولی برمیگردند.

ص: 180

رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ امراض قلبیه بسیار است ما در مجلد سوم کلم الطیب در کتاب عمل الصالح قریب هفتاد مرض روحی را متعرض شده ایم و مضرات هر یک و طریق معالجه آن را و اطباء روح را بیان کرده ایم و در مجلد اول تفسیر در ذیل آیه: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بقره آیه 9 در صفحه 364 طبعه ثانیه اشاره کرده ایم که اعظم این امراض کفر و نفاق و حب جاه و ریاست و عناد و عصبیت و کبر و عجب و حسد و قساوت و حقد و عداوت و امثال اینهاست مراجعه فرمائید.

رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ این منافقین متحیر می شوند اگر مخالفت کنند امر جهاد را نفاق آنها ظاهر می شود و اگر موافقت کنند نمیتوانند هم مسلک های خود را بکشند و بسا کشته می شوند حال آنها حال احتضار میشود و غشوه قبل الموت.

الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلی لَهُمْ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ فَأَوْلی لَهُمْ طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ و سزاوارتر است بر آنها که اطاعت کنند اوامر پروردگار را و قول نیک و معروف، قول معروف اقرار بتوحید و شهادتین و ایمان است و ترک کفر و نفاق، و طاعة اقدام در امر جهاد و ثبات قدم است.

فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ عازم شد بر امر جهاد که عزم امر صبر و ثبات قدم است چنانچه میفرماید: وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ لقمان، آیه 16 و میفرماید: وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ پس اگر تصدیق کنند امر الهی را و دستور قرآن را و فرمایش رسول را هر آینه برای آنها بهتر است. و گفتیم معنی این نیست که اگر تصدیق نکنند هم خوب است و لکن این بهتر است بلکه هزار گونه ضرر دارد و این مثل این است که بگویی: الجنة خیر من النار، و الایمان خیر من الکفر و التوحید خیر من الشرک، و الطاعة خیر من العصیان، و الهدایة خیر من الضلالة و امثال اینها.

ص: 181

[سوره محمد (47): آیه 22] .... ص : 182

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (22)

پس آیا اگر شما منافقین تولی کردید فساد می کنید در زمین و قطع رحم میکنید.

فَهَلْ عَسَیْتُمْ یکی از اخبار غیبیه که پیغمبر خبر داده این است که این منافقین نزدیک است که چه فسادی در زمین کنند و قطع رحم کنند.

إِنْ تَوَلَّیْتُمْ دو نحوه تفسیر شده یکی معنی تولی قبول ولایت است یعنی شما منافقین اگر والی و مسلط شدید چه می کنید چنانچه خلفاء ثلاث و بنی امیه و بنی العباس چه کردند، دیگر معنای تولی اعراض از جهاد و ترک مجاهده یا فرار از زحف باشد که برگردید بهمان کفر و شرک اولی.

أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ از ظلم و تعدی و طغیان و قتل و غارت دوره جاهلیت را پیش میگیرید.

وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ دیدید خلفای سه گانه را با علی چه کردند با اینکه همه از قریش بودند و جزو مهاجرین، و بنی امیه با بنی هاشم که همه اولاد عبد مناف بودند، و بنی العباس با بنی ابی طالب ائمه طاهرین که همه از بنی عبد- المطلب بودند

[سوره محمد (47): آیه 23] .... ص : 182

أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ (23)

این منافقین کسانی هستند که خداوند آنها را لعن فرموده پس گوش آنها را کر کرد و چشمهای آنها را کور.

اولئک اشاره بهمان منافقین است که تولی کردند بهر دو معنی.

الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ که میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ بقره آیه 154. کتمان آیات غدیر خم، و آیه رکوع و آیه تطهیر و غیر اینها را کتمان کردند.

فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ گوش قلب آنها که آن روح انسانی و لطیفه ربانی و جوهر سماوی و روح ملکوتی باشد کر است ابدا بآن ها تأثیر ندارد و

ص: 182

چشم قلب آنها کور است و حقایق را درک نمیکند.

[سوره محمد (47): آیه 24] .... ص : 183

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها (24)

آیا پس تدبر نمی کنند قرآن را یا آنکه بر قلوب آنها قفلهایی زده شده، خداوند تبارک و تعالی بانسان عقلی عنایت فرموده که مدرک محسنات و مقبحات است و محل توجه او بعقیده شرع و قرآن و اخبار قلب است، و بعقیده حکماء امروزه دماغ است، و شرط ادراک حسن و قبح نورانیت قلب است بنور علم و ایمان چنانچه میفرماید:

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء»

و در قرآن میفرماید: أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ مجادله آیه 23. و میفرماید: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ حجرات آیه 7. اگر ایمان نباشد قلب تاریک است و هیچ درک نمی کند که این کأنه عقل ندارد چنانچه میفرماید:

«العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»

از امیر المؤمنین (ع) است، لذا قلب او قفل شده و عقل در او نیست درک حسن و قبح نمیکند.

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ نه تدبر و نه تفکر و نه تعقل و نه تأمل.

أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها اقفال قلب صفات خبیثه است مثل کبر عناد عصبیت، حب جاه و مقام و مال، حب نفس، حب دنیا و سایر صفات خبیثه که منشأ می شوند که عقل را کنار گذارده بیش از یک ذمی درک نمی کند و الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر

[سوره محمد (47): آیه 25] .... ص : 183

إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ (25)

بدرستی که کسانی که برگشتند و رو بپشت خود کردند از بعد از آنکه برای آنها مبین شده هدایت، شیطان زینت داد بر آنها خطاهای آنها را و آمال و آرزو های آنها را.

إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلی أَدْبارِهِمْ از ایمان بکفر اولی که مرتد شدند و بدترین اقسام کفر ارتداد است و دو قسم مرتد داریم فطری و ملی. فطری آن کسی است که در حین انعقاد نطفه او ابوین او یا یکی از آن دو مسلم باشند که نطفه او

ص: 183

منعقد شده در اسلام، و احکام مرتد نجاست بدن است و جدایی عیال بدون طلاق که باید عده وفات بگیرد و شوهر کند و سلب مالکیت اموالش که تمام بوارث مسلمش میرسد تا بامام که وارث من لا وارث له است و قتل آن، و در قبولی توبه اش اختلاف است و حق این است که قبول می شود و پس از قبول میتواند عیالش را بعقد جدید ازدواج کند و اگر مالی پس از توبه پیدا کرد مالک می شود یا ورثه باو بخشیدند و بدنش پاک میشود و اما قتل او اگر قبل از ثبوت نزد حاکم توبه کند برداشته می شود و اما پس از ثبوت برداشته نمیشود.

و مرتد ملی آن که نطفه او در کفر منعقد شده سپس اسلام آورد پس از آن برگشت بحالت کفر، و احکام کفر بر او بار میشود.

و مسئله دیگر آنکه مرتد فقط کسی نیست که منکر اسلام شود اگر یکی از ضروریات دین را منکر شد بلکه اگر شیعه بوده و یکی از ضروریات مذهب را منکر شده، یا بیکی از مقدسات دین اهانت کرده، یا خروج بر امام زمانش نموده یا نصب عداوت کرده مثل خوارج نهروان و ناصبی ها مرتد می شود، و امروز این قسم مرتد در میان جامعه شیعه بسیار است و لو اسم اسلام و تشیع روی خود گذارند.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَی که از هر جهت حجت بر او تمام شده.

الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ معنای رسول بعضی گفتند که زینت داده شیطان در نظر او افعال و اعمال و هواهای نفسانیه او را، بعضی گفتند آنها را بمقاصد باطله خود سوق داده.

وَ أَمْلی لَهُمْ آمال و آرزوهای آنها را طول داده زیاد کرده و دور و دراز نمود.

[سوره محمد (47): آیه 26] .... ص : 184

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (26)

این تسویل شیطان و املاء آنها بواسطه این است که این منافقین گفتند برای کسانی که کراهت داشتند از آنچه خداوند نازل فرموده که ما اطاعت می کنیم شما را در بعض اموری که نازل شده و خداوند میداند اسرار آنها را.

ص: 184

در چندین حدیث از حضرت صادق و حضرت باقر علیهما السلام تفسیر فرموده قریب باین مفاد که: مراد از شیطان دومی است که فریب داد اولی را و سایر منافقین را و این منافقین گفتند ببنی امیه که کراهت داشتند از آنچه نازل شده در امر امیر المؤمنین که ما هم با شما همراهی داریم و متابعت می کنیم در بعض امور که منع خمس باشد زیرا اگر خمس بآن ها داده شود قوت میگیرند و بر ما غالب می شوند. و ما مکرر گفته ایم که این اخبار بیان مصداق می کند منافی با عموم نیست لذا می گوییم:

ذلک اشاره بآنچه در آیه سابقه بیان شده بانهم منافقین که در مدینه بودند که رئیس آنها خلفای سه گانه بودند.

قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ چه راجع بامر ولایت باشد و چه سفارشاتی که در مورد اهل بیت شده و چه راجع بخمس باشد و چه راجع بجهاد و غیر اینها که بنی امیه و مشرکین کراهت داشتند از نزول این آیات.

سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ اما در امر جهاد ما سستی می کنیم یا فرار می کنیم یا القاء رعب می کنیم در قلوب مجاهدین، و اما راجع بخمس می گوئیم مختص به غنائم دار الحرب است چنانچه مذهب عامه بر این است آن هم ذی القربی خود شخص است ربطی بذی القربی پیغمبر ندارد و یتامی و مساکین و ابن سبیل مؤمنین است مربوط بسادات نیست، و اما در میراث می گوییم: پیغمبر بر کسی ارث نمی گذارد تمام صدقه است، و اما در امر ولایت از دست آنها میگیریم و تحت نظر خود میآوریم.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ دو نحو تفسیر شده یکی اسراری که بین منافقین و کارهین بوده چنان که مفاد جمله قبل است. دیگر بواطن آنها و اسراری که در باطن قلب آنهاست، و بعید نیست شامل هر دو باشد.

[سوره محمد (47): آیه 27] .... ص : 185

فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (27)

پس چگونه است زمانی که ملائکه که قبض روح می کنند بشدت آنها را بگیرند و با تازیانه آتش بر روی آنها و پشت آنها بزنند.

ص: 185

فکیف چه میکنند این منافقین و کارهین بما انزل اللَّه را إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ ملائکه غلاظ و شداد در موقع قبض روح آنها بشدت قبض کنند که معنی توفی است.

یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ در جای دیگر میفرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 93.

[سوره محمد (47): آیه 28] .... ص : 186

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (28)

این سختی جان دادن آنها برای این است که متابعت کردند آنچه موجب سخط الهی است و کراهت داشتند از آنچه موجب رضای او است پس خداوند حبط فرمود اعمال آنها را. در زیارت جامعه صغیره دارد:

«و السلام علی الذین من و الاهم فقد و الی اللَّه، و من عاداهم فقد عادی اللَّه، و من احبهم فقد احب اللَّه، و من ابغضهم فقد ابغض اللَّه، و من اعتصم بهم فقد اعتصم باللّه و من تخلی منهم فقد تخلی من اللَّه عز و جل»

و در جامعه کبیره:

«سعد من والاکم، و هلک من عاداکم و خاب من جحدکم، و ضل من فارقکم، و فاز من تمسک بکم، و امن من لجأ الیکم، و سلم من صدقکم، و هدی من اعتصم بکم، من اتبعکم فالجنة مأواه، و من خالفکم فالنار مثواه، و من جحدکم کافر، و من حاربکم مشرک، و من رد علیکم فی اسفل درک من الجحیم»

ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ اموری که موجب سخط الهی می شود شرک، کفر، ضلالت، غصب حقوق ائمه، ظلم، فسق، فجور، صفات خبیثه و غیر اینها که اعظم آنها نفاق است که: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ و اموری که موجب رضای الهی میشود ایمان، عقاید حقه، اخلاق فاضله، اعمال حسنه، اطاعت خدا و رسول و ائمه اطهار و فرامین قرآن که اینها از تمام آنها کراهت داشتند.

ص: 186

فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ از نماز روزه صدقه و غیر اینها چون شرط صحت کل عبادات ایمان است و بدون او باطل و حبط است.

[سوره محمد (47): آیه 29] .... ص : 187

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (29)

آیا گمان می کنند کسانی که در قلوب آنها مرض است اینکه خداوند تعالی ظاهر نمیکند و بیرون نمیآورد کینه های آنها را.

انسان هر چه سعی کند که امور باطنیه خود را مخفی کند بالاخره ظاهر می شود و خداوند کشف میکند، این منافقین که در باطن مشرک یا کافر یا ضال بودند یا دارای صفات خبیثه مثل حقد و حسد و کبر و عناد و عصبیت بودند بالاخره آثار آنها ظاهر شد چه در عصر نبی و چه پس از رحلتش.

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ سابقا امراض قلبیه را در همین سوره تذکر دادیم در آیه 22، و اصلا کلیه امراض چه امراض بدنی و چه روحی یک آثاری دارد اگر چهار روز ظاهر نشود بالاخره ظاهر می شود هم در دنیا و هم در آخرت که: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است طارق، آیه 9.

أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ ضغن عداوت و کینه و بغض است چه با خدا و رسول و ائمه طاهرین و چه با مؤمنین. دیدید اعمال مشایخ ثلاثه و بنی امیه و بنی عباس و اتباع آنها را و من یحذوا حذوهم الی یومنا هذا.

[سوره محمد (47): آیه 30] .... ص : 187

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ (30)

و اگر ما بخواهیم هر آینه آنها را بتو نشان میدهیم و هر آینه آنها را بتو میشناسانیم بسیمای آنها و هر آینه میشناسانیم آنها را در لحن قول آنها و خداوند میداند اعمال شما را.

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ چنانچه در لیله عقبه که میخواستند شتر حضرت را رم دهند آن چهارده نفر که نوری ظاهر شد حتی حذیفه آنها را مشاهده کرد، و در موارد دیگر حتی در رفتن ابی بکر بجای پیغمبر برای نماز حتی حین رحلت و گفتن: ان الرجل لیهجر.

ص: 187

فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ که در انسان در وجه او نور ایمان و ظلمت کفر و نفاق حتی نور عیادت و ظلمت معاصی ظاهر است و کسانی که اهل بصیرت هستند مشاهده میکنند و فردای قیامت هم در حق مؤمنین میفرماید: یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ ... الایه حدید. آیه 12. و در حق کفار میفرماید و کسانی که تکذیب آیات کردند: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ زمر، آیه 61.

وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ علاوه بر معرفت از سیما کلمات و گفتار آنها هم نشان میدهد باطن آنها را.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ هر چه مخفیانه عمل کنید از خدا مستور نیست و او میداند خوب و بد اعمال شما را.

[سوره محمد (47): آیه 31] .... ص : 188

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ (31)

و هر آینه امتحان می کنیم شما را تا معلوم شود و بدانیم مجاهدین شما را و صبر کنندگان را و امتحان می کنیم اسرار و بواطن شما را که ظاهر مینمائیم.

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ امر جهاد بزرگترین امتحان است چه جهاد اصغر باشد مجاهده با کفار و مشرکین که جانبازی است و چه اکبر باشد مجاهده با نفس.

حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ خداوند میدانست بر او مخفی نبود اینکه نسبت بخود میدهد یعنی معلوم کنیم بر خود و بر سایرین، و مجاهدین مثل امیر- المؤمنین و عده معدودی که ثبات قدم داشتند چه کشتند و چه کشته شدند در مقابل آنهایی که فرار کردند یا اصلا تقاعد کردند از آمدن برای جهاد یا سستی کردند در امر جهاد این دو دسته از هم امتیاز پیدا کنند و جدا شوند.

وَ الصَّابِرِینَ که هر چه امر مشکل تر میشد صبر آنها بیشتر می شد، و مکرر گفته ایم سه قسم صبر داریم: صبر بر بلایا و مصائب سیصد درجه. صبر بر عبادات ششصد درجه، صبر بر ترک معاصی نهصد درجه. و در موضوع جهاد هر سه صبر موجود است اما بلا و مصیبت آزاری که از کفار و مشرکین می رسید حتی گفتند بامیر المؤمنین نود زخم وارد شد، و چه بسیار از مجاهدین که بدرجه رفیعه شهادت

ص: 188

نائل شدند، اما عبادت که جهاد از واجبات مهمه و از فرائض عظیمه است، و اما ترک معصیت که فرار از زحف از گناهان کبیره است.

وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ دو نحو تفسیر شده یکی گفتگوهای بین خودشان و قرارداد هایی که کرده اند مخفیانه و بطریق نجوی، دیگر چیزهایی که پیش خود گفتند که چه میکنیم و چه میکنیم تمام مکشوف شود.

[سوره محمد (47): آیه 32] .... ص : 189

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (32)

بدرستی که کسانی که کافر شدند و جلوگیری کردند دیگران را از سبیل الهی و راه حق و عناد و عداوت و مخالفت ورزیدند با رسول محترم از بعد از آنکه بر آنها مبین شده بود راه هدایت، و اینها هر چه بکنند هرگز نمیتوانند ضرری بدستگاه الهی وارد کنند، و زود باشد که حبط شود تمام اعمال آنها بکلی.

تنبیه: از جملات این آیه شریفه استفاده میشود که اینها منافقین بودند که اظهار اسلام کردند بطمع آنکه در دستگاه او مقامی پیدا کنند و چون دیدند که مقامی بآنها عنایت نشد تصمیم داشتند که پس از رحلت آن حضرت یک مقامی بر خود تحصیل کنند، و چون دیدند در غدیر خم علی را بر خلافت نصب فرموده و از همه مؤمنین برای علی بیعت گرفت و آنها کمال عداوت را با علی داشتند چون بسیاری از آنها را کشته بود لذا تصمیم قطعی گرفتند بر مخالفت و نگذارند که این امر مستقر شود که شرح آن در ذیل تفسیر بیان می شود.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا که کافر شدند بعد از تبین که بیان میفرماید: وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ که جلوگیری کردند دیگران را که بطریق حقه که پیغمبر نشان داده و بیان فرموده که صریح فرمایش او است در حدیث ثقلین که:

«ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا»

و در غدیر خم:

«من کنت مولاه فعلی مولاه»

و غیر اینها نروند.

وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ شق بمعنی جدایی است که مخالفت و معاندت و عداوت باشد با پیغمبر اکرم.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی که این جمله صریح است که مراد همین منافقین

ص: 189

هستند که برای آنها واضح و روشن شد طریق هدایت و این ها مرتد شدند که گفتند

«ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة»

لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً آنچه کردند بضرر خود کردند در دستگاه الهی ضرری متوجه نمیشود.

لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ این جمله اشاره بکسانی است که متابعت این منافقین را کردند زیرا خود منافقین که ایمان نداشتند و عملی نداشتند چون ایمان شرط صحت کل اعمال است و اشاره بکسانی است که ایمان آورده بودند و پس از رحلت آن حضرت از امیر المؤمنین اعراض کردند و متابعت منافقین نمودند که شرحش بسیار مفصل است و جای دیگر باید بیان شود.

[سوره محمد (47): آیه 33] .... ص : 190

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (33)

ای کسانی که ایمان آوردید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را و باطل نکنید اعمال خود را.

اطاعت خدا و رسول واجب است و مخالفت حرام است لکن دو نحوه اطاعت داریم یکی در فروع مثل فعل واجبات و ترک محرمات که در ترک اطاعت معصیت است چه معاصی ترکیه مثل ترک واجبات یا فعلیه مثل فعل محرمات، و این معاصی مکرر گفته شده که علاوه از استحقاق عذاب مضرات بسیاری دارد مثل قساوت قلب، سیاهی دل، بعد از رحمت الهی، متابعت شیطان و هوای نفس، سلب توفیق، نزول بلا و مصائب. رنجش خاطر رسول و ائمه، ضعف ایمان و غیر این ها لکن تا مادامی که سلب ایمان نشده باشد امید و رجاء مغفرت در او هست و موجب بطلان اعمال نمیشود.

دیگر اطاعت خدا و رسول در امور اعتقادیه که در ترکش ایمان زایل میشود و مورث بطلان اعمال می شود. زیرا گفتیم همین نحوی که ایمان شرط صحت کلیه اعمال است و بدون او باطل است همین نحو موافات که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس که اگر هفتاد سال با ایمان بود و اعمال صالحه بجا آورده و نزدیک رفتن از دنیا ایمانش زایل شد کلیه اعمال هفتاد ساله او باطل می شود و از این بیان

ص: 190

بخوبی معلوم می شود که اولا خطاب به مؤمنین است:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا که حقیقتا ایمان آورده باشند و مراد از:

أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ قسم دوم مراد است که اموری که مدخلیت در ایمان دارد و اینها در امر توحید و رسالت و معاد مخالفت نداشتند پس منحصر است بامر ولایت که میفرماید:

وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ چون باعث زوال ایمان می شود و مورث بطلان کلیه اعمال.

[سوره محمد (47): آیه 34] .... ص : 191

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (34)

محققا کسانی که کافر شدند و مانع دیگران شدند که ایمان بیاورند پس از آن مردند و آنها کافر بودند پس هرگز خدا آنها را نمی آمرزد. چنانچه در جای دیگر میفرماید: وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً نساء آیه 22. و سر این مطلب آن است که مغفرت الهی و لو بسیار توسعه دارد حتی انبیاء و ملائکه هم باین توسعه نمیدانستند لکن قابلیت محل هم شرط است و او فقط ایمان است لذا میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ که اگر قبل الموت ایمان آورد پذیرفته می شود. و این جمله دلالت دارد بر قبولی توبه مرتد چنانچه محققین گفتند خلافا لجماعتی که گفتند توبه مرتد قبول نمیشود.

أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً و از این جمله هم میتوان استفاده کرد که دستگاه بهشت و جهنم قبلا موجود شده چنانچه آیات بسیاری دلالت دارد و در موارد زیادی تذکر داده ایم خلافا لکسانی که گفتند در قیامت مهیا میشود.

فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ چون از قابلیت مغفرت افتادند و خداوند حکیم در محل غیر قابل افاضه نمی کند زیرا قبیح است مثل اینکه سگ را ببرند بالای مجلسی که تمام اشراف و اعیان نشسته باشند، یا عذره را بگذارند در میان سفره که تمام انواع اطعمه و اشربه در آن سفره باشد بلکه مورد اقبح از اینها است و از شخص حکیم عادل محال است صادر شود لذا تعبیر به لن کرده که نفی ابد است.

ص: 191

[سوره محمد (47): آیه 35] .... ص : 192

فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ (35)

پس شما مؤمنین سستی نکنید در جهاد و دعوت بمسالمت نکنید با اینکه غلبه با شما است و خداوند هم با شماست شما را یاری میفرماید و چیزی از ثوابهای اعمال شما کم نمیگذارد و اجر کامل بشما میدهد.

فَلا تَهِنُوا خداوند تمجید میفرماید مجاهدینی که ثبات قدم داشته باشند که میفرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ صف آیه 3.

وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ عطف به تهنوا است مدخول لا یعنی و لا تدعوا الی السلم البته کفار و مشرکین چون دیدند و حس مغلوبیت کردند اظهار تسالم میکنند اگر غالب شده بودند احدی از شما را باقی نمی گذاشتند شما هم با آنها تسالم نکنید با اینکه آنها پشتیبانی نداشتند و شما پشتیبان خدا دارید وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ.

وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ هرگز خالی نمیگذارد اجر اعمال شما را بهر قدمی که بردارید در دفتر الهی ثبت است.

[سوره محمد (47): آیه 36] .... ص : 192

إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ (36)

جز این نیست که زندگانی دنیا بازیگری و بیهودگی است و اگر ایمان آوردید و پرهیزگار شدید داده می شود بشما اجر شما و سؤال نمی کند و مطالبه نمیفرماید اموال شما را.

إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ اگر ترک اطاعت خدا و رسول کنند برای چهار روزه حیاة دنیوی این زندگی جز این نیست که لعب و لهو است عمری را ببطالت طی کرده اید زیرا دنیا دار فانیه است و محفوفه ببلاهای گوناگون است

«الدنیا دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة»

چنانچه میفرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ حدید، آیه 19- و نیز میفرماید: أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ تکاثر آیه 1

ص: 192

یا من بدنیاه اشتغل قد غره طول الامل

و الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ اگر در دنیا ایمان آوردید و از مخالفت خدا و رسول پرهیز کردید این دنیا دار بلاغ است که بهر ساعت و دقیقه میتوان تحصیل ثواب و اجر و مقام در آخرت نمود.

وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ نه خداوند بازاء اجرها و ثواب ها از شما مطالبه مال می کند و نه رسول از شما مزد رسالت میطلبد.

[سوره محمد (47): آیه 37] .... ص : 193

إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ (37)

اگر بخواهد از شما مطالبه کند اموال شما را پس علاقه شما بمال موجب بخل شما میشود و باعث کینه و عداوت و بغض شما میگردد.

إِنْ یَسْئَلْکُمُوها اگر جمیع اموال شما را با اینکه او بشما داده آن هم بنحو عاریت از ملک او بیرون نرفته بخواهد پس بگیرد شما فَیُحْفِکُمْ پس مبالغه کند و تأکید کند. احفاء استقصاء در سؤال است چنانچه از امیر المؤمنین (ع) بالای قبر فاطمه خطاب به پیغمبر (ص):

ستنبئک ابنتک النازلة بک فاحفک السؤال

» مفاد اینکه فاطمه دردهای خود را بر من نگفت که غم و هم من زیاد شود بشما خبر می دهد و شما استقصا و اصرار کنید و بزبان امروزه استنطاق کنید که منافقین با او چه کردند.

تَبْخَلُوا یک زکاة و خمس قرار داده مع ذلک بخل می کنید بسیاری از شما چنانچه می آید در آیه بعد وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ کینه های شما ظاهر می شود نسبت به خدا و رسول و دین یعنی کافر و مرتد می شوید.

[سوره محمد (47): آیه 38] .... ص : 193

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ (38)

آگاه باشید همین مؤمنین مورد خطاب دعوت شدند به اینکه انفاق کنید در راه خدا مثل زکاة و خمس، و در راه جهاد و در حفظ اسلام و اعلای کلمه و سایر حقوق واجبه و مندوبه مثل صدقه و صله رحم و سایر مستحبات مالیه.

ص: 193

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ که انفاق کنید در راه دین و سبیل اللَّه لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ چه بسیار از شما که بخل می کنند حتی حق واجب خود را ادا نمی کنند که بخل بدترین صفات ذمیمه است که فرمود:

(البخل شجرة فی النار اغصانها متدلیة فمن تمسک بغصن منها تجره الی النار)

و فرمود:

«البخیل بعید عن اللَّه و عن الجنة و عن الناس»

، و فرمود:

«الجنة دار الاسخیاء»

و غیر اینها لذا میفرماید:

وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ خود را از مثوبات محروم کرده و بعقوبات گرفتار نموده ضرری بدستگاه الهی وارد نشده.

وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ خداوند احتیاج بمال شما ندارد تمام ما سوی اللَّه ملک طلق او است.

وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ سرتاسر عوالم امکان احتیاج باو دارند از خود هیچ ندارند.

وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا اگر شما از جهاد و بذل جان و مال خود روبر گردانید.

یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ شما هلاک میشوید و خداوند عوض شما و بدل شما قومی را میآورد که کوتاهی در امر جهاد و بذل مال نکنند.

ثم پس از استبدال لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ مثل شما نیستند که در بذل جان و مال مضایقه کنند. در بعض اخبار دارد که آن قوم عجم و اهل فارس هستند، و در بعض اخبار تفسیر بموالی شده شاید نظر بشیعه باشد.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوها سورة الفتح و بقیة السور و الحمد للَّه و صلی اللَّه علی محمد و آله و انا العبد الذلیل الخاضع الفقیر السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 194

سورة الفتح مدنی- 29 آیه .... ص : 195

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه، و الصلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللعن علی أعدائهم اعداء اللَّه کلام در فضل این سوره مبارکه:

از ابن بابویه مسندا از عبد اللَّه بن بکیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

«حصنوا اموالکم و نسائکم و ما ملکت ایمانکم من التلف بقرائة انا فتحنا فانه من کان یدمن قراءتها نادی مناد یوم القیامة حتی تسمع الخلائق: انت من عباد اللَّه المخلصین الحقوة بالصالحین من عبادی و اسکنوه جنات النعیم و اسقوه من الرحیق المختوم بمزاج الکافور»

و اخبار زیادی از خواص القرآن و از صحیح بخاری نقل کرده اند لکن چون سند ندارد از نقلش خودداری شد.

[سوره الفتح (48): آیه 1] .... ص : 195

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً (1)

محققا ما باز کردیم برای تو باز کردن آشکارایی را.

إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فتح بمعنی امر بسته ای را باز کردن مثلا در علم بروی قلب جاهل بسته شده آن را باز کنند از جهالت علم بیاموزند، یا امر مشکلی را آسان کنند یا راه بسته را بقطاع الطریق و حیوانات موذیه یا خرابی باز کنند و امثال اینها و در مراد از این فتح در آیه شریفه مفسرین اختلاف زیادی کردند بعضی گفتند: «قضینا لک قضاء ظاهرا» بعضی گفتند: «یسرنا لک یسرا بینا». بعضی گفتند «اعلمناک علما ظاهرا»، بعضی گفتند: «ارشدناک الی الدین البین»، بعضی گفتند: مراد فتح مکه است و غلبه بر مشرکین بعضی گفتند: مراد صلح حدیبیه است که کفار و مشرکین ممانعت نکنند و مزاحم مسلمین نباشند.

ص: 195

اقول: آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم این کفار و مشرکین مانع بودند از تشرف ناس باسلام خداوند آنها مخذول و منکوب و مقتول و ذلیل و خفیف نمود و دین مقدس اسلام رونق پیدا کرد و افواج زیادی چه از حجاز اهل مکه و مدینه و غیر اینها و از عراق و روم و فرس بشرف اسلام مشرف شدند که میفرماید در سوره نصر: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً ... السورة اینست مفاد: فَتْحاً مُبِیناً و این معنی جامع تمام تفسیرات است.

[سوره الفتح (48): آیه 2] .... ص : 196

لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً (2)

تا اینکه بیامرزد از برای تو آنچه مقدم داشته شده از گناه تو و آنچه مؤخر شده و تمام کند نعمت خود را بر تو و هدایت کند تو را بصراط مستقیم راه راست.

لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ در تفسیر این جمله: اما مفسرین عامه خذلهم اللَّه وجوهی گفتند که تمام منافی با مقام عصمت انبیاء است چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت، بعضی گفتند: گناهانی که قبل از بعثت و بعد از آن، از آن حضرت صادر شده، بعضی گفتند گناهانی که قبل از فتح و بعد از فتح و بعضی گفتند گناهانی که از او صادر شده و آنهایی که بعد از او صادر می شود.

بعضی گفتند: گناه آدم و حوا و گناهانی که از امت صادر می شود. بعضی گفتند: مراد صغایر ذنوب است و چون در مقام خود ثابت کرده ایم عصمت انبیاء و اوصیاء را از زمان ولادت تا حین رحلت و از ضروریات مذهب شیعه است بلکه شرط اولی نبوت و امامت است حتی مثل پیغمبر اکرم و اوصیاء او که از ترک اولی هم مصون و محفوظ بودند. در تفسیر این جمله وجوهی گفتند:

وجه اول: که مفاد بسیاری از اخبار هست که از ائمه سؤال می کنند میفرمایند: مراد اینکه برای تو خدا بشفاعت تو گناه امت تو را می آمرزد، و مراد از امت فقط شیعیان که معتقد بجمیع عقاید حقه باشند زیرا لفظ امت از ام است بمعنی متابعت که جمیع فرمایشات او را پذیرفته باشند و باو اقتدا کنند که او امام باشد و آنها مأموم و لذا در بسیاری از این اخبار بلفظ شیعه تعبیر

ص: 196

فرموده، و شاهد بر این که فردای قیامت جماعتی را که مدعی میشوند که ما امت این پیغمبر هستیم حضرت آنها را رد میکند که شما قبول ولایت نکردید و از امت من خارج شدید.

اقول: ممکن است از ظاهر خود این آیه هم استفاده کرد یکی تعبیر به یغفر که بلفظ مضارع بیان کرده که بعد از این می آمرزد که روز قیامت باشد بشفاعت تو و دیگر کلمه لک که لام لک یعنی برای خاطر تو و شفاعت تو و مقام محمود تو که میفرماید عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 81 وجه دوم: فرمایش سید مرتضی- قدس سره- این که ذنب مصدر است گاهی اضافه بفاعل می شود و بسا اضافه بمفعول و در اینجا افاضه بمفعول است یعنی گناهانی که نسبت بشما کرده اند یعنی کسانی که بفرمایشات تو عمل نکردند و اطاعت نکردند آنها را برای خاطر تو میبخشیم و میآمرزیم.

وجه سوم: که مکرر اشاره کرده ایم اینکه نظرهای سویی که کفار و مشرکین بشما داشتند و نسبت های زشتی که بشما میدادند مثل کذاب مفتری مجنون ساحر و امثال آنها از نظر آنها می بریم که بشرف اسلام مشرف شوند و بفهمند اینکه تمام این نسبت ها ناروا بود و معرفت بمقام و شئونات شما پیدا کنند.

و اللَّه العالم.

وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ نعمت هایی که خداوند بپیغمبر (ص) عنایت فرموده از اول خلقت نور مقدسش و سیر در حجب دوازده گانه و در ساق عرش تا در صلب آدم و سیر دادن در اصلاب شامخه و ارحام مطهره و آثاری که در شب ولادتش ظاهر فرمود، و او را افضل از همه انبیاء قرار داد، دینش افضل ادیان، کتابش افضل کتب، شریعتش افضل شرایع، اوصیائش افضل اوصیاء تا مقام محمود و مقام شفاعت کبری و غیر اینها و بالجمله آنچه در خور امکان بود باو عنایت شد که مفاد: «وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ» است که بالتمام جمیع نعم باو عنایت شده و نقصانی و کوتاهی در حق او نشده، و هر چه تفسیر شده بیان مصداق است تنافی با عموم ندارد.

ص: 197

وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً هادی خدای تبارک و تعالی، مهدی پیغمبر اکرم، هادی تام الفاعلیه، مهدی تام القابلیه، صراط مستقیم راهی که هیچگونه اعوجاجی در او نیست چه از حیث عقاید و چه از حیث اخلاق و چه از حیث احکام باو عنایت شده.

[سوره الفتح (48): آیات 3 تا 4] .... ص : 198

وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً (3) هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (4)

و یاری می کند خداوند تو را یاری با عزت هر چه تمامتر. این یاری الهی مجرد غلبه بر دشمن نیست در غزوات بلکه پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت که تمام انبیاء و بسیاری از ملائکه و صلحاء در خدمتش حاضر و در فرمانش مطیع، و در قیامت مقدم بر کل فی الکل و لذا بلفظ مضارع بیان میفرماید، و در اخذ میثاق از انبیاء میفرماید: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ آل عمران آیه 75.

نکته: تعبیر به النبیین دون المرسلین شامل میشود حتی انبیایی که مأمور به تبلیغ و رسالت نبودند و جمع محلّی بالف و لام عموم دارد دلالت میکند بر اینکه جمیع انبیاء رجعت میکنند و در خدمت حضرتش او را یاری میکنند.

[سوره الفتح (48): آیه 5] .... ص : 198

لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً (5)

او است خداوندی که نازل فرمود سکینه را در قلوب مؤمنین برای اینکه زیاد کنند ایمان را با ایمان خود آنها و از برای خدا است لشکر آسمان ها و زمین و خداوند عالم و حکیم است.

جمله ذرات زمین و آسمان لشگر حقند گاه امتحان

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ در اخبار بسیار تفسیر فرموده اند سکینه را بایمان و البته مراد درجه قویه ایمان است که اطمینان قلبی باشد باین که شک و تزلزل و اضطراب و شبهه در قلوب آنها راه نداشته باشد چنانچه

ص: 198

حضرت ابراهیم عرض کرد: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی بقره آیه 262 نکته: در این آیه شریفه میفرماید انزل السکینة فی قلوب المؤمنین و در آیه غار میفرماید: إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ... الایه توبه 40 و نفرمود علیهما، و از جمع بین این دو آیه استکشاف میشود که صاحب او ایمان نداشته چنانچه در محلش بیان کرده ایم رجوع کنید.

لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ یعنی مرتبه قوی ایمان پیدا کنند که ثبات قدم باشد و تزلزل و اضطراب پیدا نکنند و از این جمله هم استفاده میشود که کسانی که فرار کردند یا در میدان جنگ حاضر نشدند یا سستی کردند سکینه در قلب آنها نازل نشده چون ایمان نداشتند و جزو منافقین بودند.

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مراد مجرد ملائکه و جن و انس نیست که مفسرین گفتند بلکه جمیع موجودات عالم از حیوانات و نباتات و جمادات لشگر حق هستند و مأمور بامر او

«آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با

عادان چه کرد»

بسا نمرود کذایی را مأمور میشود یک پشه هلاکش کند، طیر ابابیل با اصحاب فیل چه کردند. صاعقه و صیحه و رجفه و خسف چه کردند؟

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً بکل شی ء.

جمله ذرّات زمین و آسمان لشکر حقند گاه امتحان

حَکِیماً تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت است وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً این انزال سکینه در قلوب مؤمنین برای این است که خداوند داخل میکند مؤمنین و مؤمنات را بهشتهایی که از پای آنها نهرهایی جاری است و مخلد هستند در آن بهشت ها و تکفیر میفرماید سیئات آنها را و میباشد این موهبت در پیشگاه الهی فوز عظیمی.

از این آیه استفاده می شود که ثبات ایمان و بقاء آن شرط است در دخول جنات و آمرزش گناهان و نجات از عذاب که مکرر گفته ایم که مجرد ایمان کافی نیست ثبات و بقاء ایمان که تعبیر بموافات می کنند هم لازم است و الا اگر

ص: 199

شک یا شبهه یا تزلزل پیدا شد ایمان زایل می شود و داخل در مرتدین میشود و با منافق و کافر در یک عرض هستند چنانچه در آیه بعد میفرماید:

[سوره الفتح (48): آیه 6] .... ص : 200

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً (6)

و عذاب میفرماید منافقین و منافقات را و مشرکین و مشرکات را کسانی که گمان بد می بردند بخدای متعال بر آنها است دائره سوء و غضب میفرماید خدا بر آنها و لعن می کند آنها را و مهیا فرمود برای آنها جهنم را و بد باز گشتی است برای آنها.

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ منافق ظاهر مسلمان و باطن کافر است و تقدیم آنها بر مشرکین برای این است که عقوبت آنها اشد از شرک است که می فرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ مجرد شرک عبادتی نیست که پرستش بت یا شمس و قمر و آتش و گاو و ملک و جن و انس و غیر این ها کنند بلکه شامل تمام اقسام شرک میشود چه شرک ذاتی مثل ابن کمونه، یا شرک صفاتی مثل اکثر عامه که قائل بصفات زایده بر ذات هستند، یا شرک افعالی مثل کسانی که قائل به یزدان و اهرمن هستند، یا شرک نظری که اسباب را مؤثر میدانند بنحو استقلال مثل قارون و امثال آن.

الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ شامل هر گمان بدی است یا خدا را عادل نمیدانند که منکر عدل هستند، یا نسبت اولاد باو میدهند که ملائکه دختران خدا هستند و آدم و عزیز و عیسی بلکه یهود و نصاری را پسران او میگویند، یا منکر ارسال رسل و انزال کتب می شوند و بالجمله بدگمان هستند بخدا.

عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ در دنیا معذب ببلاهای دنیوی و در آخرت به عذابهای اخروی و در اعمال باعمال سوء و در اقوال بگفتار زشت تمام سوء بدور آنها دائره وار دور می زند و اطراف آنها را گرفته.

وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ گفتیم غضب الهی معامله خداست با آنها معامله شخص

ص: 200

مغضب که عذاب الهی باشد.

وَ لَعَنَهُمْ لعن الهی دوری آنها است از رحمت و تفضلات الهی و از مقام قرب بحضرتش و طرد از درب خانه او.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ که قبلا برای آنها تهیه شده وَ ساءَتْ مَصِیراً بسیار بد است مصیر آنها.

[سوره الفتح (48): آیه 7] .... ص : 201

وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (7)

تکرار این جمله ممکن است برای این باشد که اول برای جنود الهی که نصرت مؤمنین میکنند و دفع معاندین. و دوم برای عذاب معاندین است. و ممکن است برای این باشد که اول برای نزول بلاها و هلاکت آنها در دنیا بانحاء عقوبات. و دوم بعذاب های اخروی باشد که ملائکه عذاب و نفس عقوبات که تمام جنود الهیه هستند و همچنین برای مؤمنین در دنیا ملائکه رحمت که آنها را یاری می کنند و در آخرت بنعم بهشتی منعم میکنند.

وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً قادرا قاهرا حَکِیماً تمام کارهای او بجا و به موقع است.

[سوره الفتح (48): آیه 8] .... ص : 201

إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (8)

بدرستی که ما فرستادیم تو را که هم شاهد باشی بر امت هم بشارت دهی ببهشت و نعم آن و هم ترسانی و انذار کنی آنها را از جهنم و عذابهای آنها.

إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً در باب شهادت باید حسی باشد شهادت علمی کافی نیست. و این جمله دلالت دارد که روح مقدس پیغمبر اکرم احاطه دارد بجمیع افعال امت خوب و بد آنها که فردای قیامت حضور پروردگار شهادت می دهد چنانچه میفرماید:

فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 45. و همچنین ارواح مقدسه ائمه هدی که در زیارت جامعه دارد:

«و شهداء یوم القیامة»

و همچنین ارواح مقدسه انبیاء هر کدام برای امت خود.

وَ مُبَشِّراً بایمان بعقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه که هر کدام چه

ص: 201

اندازه فوائد و نتایج و مثوبات دنیوی و اخروی دارد.

وَ نَذِیراً از عقاید فاسده شرک و کفر و ضلالت و از صفات خبیثه وار سیئه که چه مضرات و عقوبات و عواقب وخیمه در دنیا و آخرت دارد

[سوره الفتح (48): آیه 9] .... ص : 202

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (9)

برای اینکه ایمان بیاورید بخدا و رسول خدا و او را یاری کنید و محترم بدارید و خدا را تسبیح کنید صبح و شام.

لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ ایمان بخدا به اینکه ذات مقدس او صرف الوجود است ترکیب در ساحت قدس او نیست نه ترکیب خارجی که دارای اعضاء و جوارح باشد چنانچه یهود و نصاری قائلند و نه ترکیب ذهنی که مرکب از جنس و فصل باشد و نه ترکیب و همی که مرکب از وجود و ماهیت باشد چنانچه ممکنات حتی مجردات این نحو ترکیب را دارند، و مراد از ماهیت حد وجود است و وجود حق محدود نیست، و بنفی شرک باقسام خمسه ذاتا صفة فعلا الوهیت نظرا. و بعدل او و به اینکه تمام افعال او حسن است موافق حکمت و مصلحت، و فعل قبیح و لغو از او صادر نمی شود.

وَ رَسُولِهِ و ایمان برسول بمقام عصمت و افضلیت و خاتمیت و تصدیق به جمیع ما جاء به و بقرآنش و مقام شفاعتش و باوصیاء طیبین و طاهرینش و شئونات آنها وَ تُعَزِّرُوهُ بمعنی نصرت است، و ممکن است مرجع ضمیر اللَّه باشد که نصرت خدا یعنی نصرت دین خدا چنانچه میفرماید: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ محمد آیه 8- شرحش گذشت.

وَ تُوَقِّرُوهُ این هم ممکن است تعظیم خدا، خضوع و خشوع در پیشگاه او، و ممکن است احترام رسول و مقدم داشتن بر جمیع ما سوی اللَّه باشد.

وَ تُسَبِّحُوهُ مسلما مرجع ضمیر خدای متعال است اگر ضمایر قبل هم بمعنی اول باشد عطف بما سبق است، و اگر بمعنی دوم باشد عطف برسوله است که مرجع اللَّه باشد.

بُکْرَةً وَ أَصِیلًا اشاره بدوام است یعنی شب و روز.

ص: 202

[سوره الفتح (48): آیه 10] .... ص : 203

إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (10)

بدرستی که کسانی که با تو بیعت کردند جز این نیست که با خدا بیعت کرده اند دست خدا فوق دست آنها است پس کسی که نکث بیعت کند جز این نیست که نکث بر نفس خود کرده و کسی که وفا کند بآنچه با خدا عهد کرده پس زود باشد که باو داده شود اجر عظیمی.

إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ گفتند بیعت حدیبیه است و حدیبیه محلی است نزدیک مکه از طریق جده که نصف آن داخل حرم است و نصف خارج حرم و بیعت برای ثبات است در امر جهاد تا شهادت و موت و عده ای که با حضرتش بیعت کردند گفتند هزار و چهارصد بودند و اول کسی که بیعت کرد امیر المؤمنین بود.

إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ عهد و میثاق با خدا است زیرا بیعت با رسول معاهده با خداوند است چنانچه اطاعت رسول و ائمه طاهرین عین اطاعت خدای متعال است

«من اطاعکم فقد اطاع اللَّه و من عصاکم فقد عصی اللَّه»

جامعه.

یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ این جمله را چند تفسیر کردند: 1- کأنه بیعت با رسول بیعت با خداست بدون واسطه 2- قوت و قدرت خدا در نصرت رسول فوق نصرت آنها است. 3- تفضلات و نعم الهی بپیغمبرش بیش از اطاعت و استقامت آنهاست 4- ثواب ها و اجرهایی که خدا بآن ها میدهد بیش از صدق و ثبات آنها است.

فَمَنْ نَکَثَ از این بیعت فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ بضرر خود تمام کرده که از مثوبات محروم شده و بعذاب گرفتار شده.

وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ که وفای بعهد کرده و ثبات قدم پیدا کرده چه شهید شده باشد با ظفر پیدا کرده باشد.

فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً

[سوره الفتح (48): آیه 11] .... ص : 203

سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (11)

زود باشد که بگویند بشما کسانی که تخلف کردند از خروج با شما که ما

ص: 203

گرفتار اموال و اولاد و اهل بودیم نتوانستیم همراه شما بیائیم شما برای ما از خدا طلب مغفرت کنید.

خدا میفرماید اینها میگویند بزبان های خود چیزی را که نیست در قلب آنها بفرما بآن ها پس کیست بتواند برای شما که جلوگیری کند از خدا چیزی را اگر اراده فرماید برای شما ضرری را یا اراده کند برای شما نفعی را بلکه هست خدای متعال بآنچه میکنید با خبر و دانا.

توضیح کلام اینکه حضرت رسول (ص) در سال ششم هجرت در ماه ذی قعده عازم شد برای عمره برود مکه و مخصوصا لباس احرام پوشید و قلائد بدنه ها را داغ گذاشت برای قربانی که اهل مکه مشرکین بدانند که قصد جهاد و جنگ ندارد یک دسته اعراب عربهای بادیه نشین پیش خود گفتند که این ها باین کیفیت میروند مشرکین مکه آنها را دستگیر می کنند و میکشند چنانچه در آیه بعد بیان میفرماید لذا تخلف کردند و همراه حضرت نرفتند و چون حضرت برگشت بمدینه اینها در مقام عذرخواهی برآمدند که میفرماید:

سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ فرق است بین لفظ عرب شهرنشین و اعراب بادیه نشین ..

شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا گرفتاری های دنیوی برای تحصیل امر معاش و حفظ اهل و عیال ما را مشغول کرد نتوانستیم در خدمتت مشرف شویم.

فَاسْتَغْفِرْ لَنا حال شما از خدا بخواهید از گناه ما در این تخلف بگذرد و بیامرزد، خداوند میفرماید: و خبر از ما فی الضمیر آنها میدهد:

یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ بآنها بفرما اگر تقدیر شد موت و قتل یا حیاة و نفع آمدن و نیامدن شما جلوگیری نمی کند و کسی مالک و توانا نیست که مانع شود.

قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً سپس خدا خبر میدهد از ما فی الضمیر آنها میفرماید:

ص: 204

بلکه گمان کردید که پیغمبر و مؤمنین که در خدمتش مشرف شدند بمکه هرگز دیگر برنمی گردند بسوی اهل و عیال خود تمام بدست مشرکین کشته می شوند و این گمان بد زینت داده شده در قلوب شما و گمان کردید گمان بدی و هستید شما قومی هلاک شده.

بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلِیهِمْ أَبَداً بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ لن برای نفی ابد است که هرگز پیغمبر از این مسافرت برنمیگردد بالاخص با تأکید بکلمه ابدا.

وَ الْمُؤْمِنُونَ آنها هم هرگز برگشت ندارند إِلی أَهْلِیهِمْ أَبَداً تمام کشته میشوند و بسوی اهل خود برنمیگردند ابدا.

وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ زینت دهنده شیطان است که وسوسه میکند چنانچه میفرماید: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ انفال، آیه 50.

[سوره الفتح (48): آیه 12] .... ص : 205

بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلِیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً (12)

وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ نه به نصرت الهی اعتماد داشتید، و نه بوعده های قرآنی، و نه به فرمایشات پیغمبر بلکه معتمد شما همان وعده شیطانی بود.

وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً خود را بهلاکت ابدی انداختید و بعذاب همیشگی گرفتار نمودید.

تنبیه: حال این اعراب بعینه حال جوانان امروزه رجالا و نساء است که نمیروند تحصیل علم بعقاید و اخلاق و احکام دین کنند نزد علما بلکه یفرون من العلماء فرار الغنم من الذئب، و معتذر میشوند که اشتغال دنیویه بما فرصت نمیدهد و لکن قلبا معتقد نیستند و علاقه بدین ندارند با عیب های نگفتنی.

[سوره الفتح (48): آیه 13] .... ص : 205

وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِیراً (13)

و کسی که ایمان بخدا و رسول نیاورد پس محققا ما برای کفار مهیا نموده ایم سعیر آتش جهنم را.

وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ لازم نیست که منکر وجود حق و رسالت رسول باشد بلکه اگر یکی از دستورات الهی و فرمایشات رسول و احکام قرآنی و بیانات ائمه هدی را منکر شد صدق میکند که لم یؤمن باللّه و رسوله.

ص: 205

فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِیراً معلوم میشود که مجرد عدم ایمان کفر است و لو ظاهر مسلمان باشد و سعیر آتش افروخته است.

[سوره الفتح (48): آیه 14] .... ص : 206

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (14)

و مختص بخدا است ملکیت آسمانها و زمین میآمرزد هر که را که مشیتش تعلق گرفته و عذاب میکند هر که را که اراده کند و هست خدا آمرزنده مهربان.

وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکیت ذاتیه حقه حقیقیه اختصاص باو دارد نسبت بتمام موجودات سماویه و أرضیه و تمام در تحت اختیار او هستند احدی را نمیرسد که بتواند در مقابل قدرت او عرض اندام کند و جلوگیری نماید.

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ و بر حسب وعده او مؤمن مشمول مغفرت او میشود.

وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ غیر مؤمن هر که باشد اگر از روی تقصیر باشد نه قصور مورد عذاب او میشود.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً لکن قابلیت شرط است که قابل رحمت و مغفرت باشد از طرف فاعل نقصی نیست هر چه هست از طرف قابل است.

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

[سوره الفتح (48): آیه 15] .... ص : 206

سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلی مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (15)

زود باشد که میگویند کسانی که تخلف کردند و تقاعد نمودند و نیامدند برای جنگ احزاب و موقعی که حضرت عازم مکه شد اینها هم تقاعد کردند که شرحش میآید و حضرت در حدیبیه که نزدیک مکه بود بیعت گرفت چنانچه شرحش گذشت خداوند خبر میدهد که شما موقعی که فتح خیبر گردید بنی قریظه را هلاک کردید و غنائم آنها را بدست آوردید این منافقین که تخلف کردند میگویند: بگذارید ما هم با شما شرکت کنیم در غنائم آنها میخواهند کلام خدا را تغییر دهند. بفرما شما هرگز متابعت نمیکنید خداوند قبلا خبر داده پس میگویند: شما از راه حسد ما را منع میکنید بلکه اینها نمیفهمند مگر قلیلی.

ص: 206

سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ منافقین و کسانی که فی قلوبهم مرض است: إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلی مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها غنائم خبیر و یهود ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ ما هم جزو شما مؤمنین مجاهدین هستیم باید سهم از غنائم داشته باشیم.

یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ وعده الهی در حدیبیه که کسانی که بیعت کردند غنائمی بدست میآورند و اینها بیعت نکردند و تخلف کردند.

قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا هرگز شما متابعت ما را نمیکنید کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ خداوند قبلا خبر داده از حال شما.

فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا میگویند که این منع شما ما را از غنائم از روی حسد است.

بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا دو نحو تفسیر شده یکی آنکه: فقه و فهم شما بسیار کم است جزئی از احکام دین را میفهمید، دیگر آنکه: قلیلی از شما میفهمند که معاندین باشند.

[سوره الفتح (48): آیه 16] .... ص : 207

قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلی قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً (16)

بفرما به این هایی که تخلف کردند از اعراب زود باشد که شما خوانده شوید برای جهاد با کفار که صاحب بأس شدید هستند با آنها مقاتله کنید یا اسلام بیاورند پس اگر اطاعت کنید خداوند از تقصیرات قبل شما میگذرد و بشما اجر نیکی عطا میکند و اگر باز مخالفت کردید و تولی نمودید عذاب میکند شما را عذاب الیم.

قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ همین هایی که منافق و فی قلوبهم مرض بودند و قعود کردند و همراه حضرت نرفتند و معتذر شدند.

سَتُدْعَوْنَ إِلی قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ اختلاف کردند مفسرین که اینها کیانند حرب هوازن است، یا ثقیف یا حنین یا طائف یا تبوک، و بعضی گفتند راجع ببعد رسول است حرب فارس و روم و صفین. اقول: ظاهر همان حرب زمان نبی است.

تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ این جمله هم دلالت دارد بر همان زمان نبی (ص) زیرا کفار مقاتله میکردند با مسلمین و مثل فارس و روم مسلمین با آنها مقاتله میکردند.

ص: 207

فَإِنْ تُطِیعُوا و حاضر شدید برای جهاد و تائب شدید از تولی قبلی.

یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً هم در دنیا سرفراز میشوید و هم در آخرت سعادتمند می گردید.

وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ سستی و تقاعد و تخلف نمودید و بهمان نفاق و مرض قلب باقی ماندید.

یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً که میفرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.

سپس خداوند بیان میفرماید کسانی که معفو هستند از جهاد:

[سوره الفتح (48): آیات 17 تا 18] .... ص : 208

لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً (17) لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً (18)

بر آدم کور و لنگ و مریض حرجی نیست در ترک جهاد و کسی که اطاعت خدا و رسول را میکند خداوند او را داخل میفرماید بهشتهایی که از زیر آنها نهرهایی جاری است و کسی که تخلف کرد عذاب میفرماید او را عذاب دردناک.

لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ اینها از باب مثال است و مراد مطلق ذوی الاعذار معاف هستند مثل پیر مرد فرسوده و دست شکسته و اطفال غیر بالغ و مجنون و نساء و غیر اینها.

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ این هم مخصوص بجهاد نیست. جمیع واجبات شرعیه و ترک مناهی همین حکم را دارد.

یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ از پای قصرها و زیر اشجار انهار اربعه من ماء غیر آسن و لبن لم یتغیر طعمه و خمر لذة للشاربین و عسل مصفی.

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اعراض کرد و مخالفت نمود یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً کلمه یعذبه بنحو اخبار است نه وعید و تخلف ندارد چون کذب لازم میآید.

یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً هر آینه بتحقیق راضی شد خداوند از مؤمنین زمانی که بیعت کردند با شما زیر شجره پس میدانست خداوند آنچه در قلوب آنها بود پس نازل فرمود سکینه و اطمینان قلبی بر آنها و اثابه فرمود آنها را فتح نزدیکی.

ص: 208

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ بالاترین مقام رضای الهی است چنانچه میفرماید:

وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه، آیه 73.

إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ مراد بیعت حدیبیه است که شرحش گذشت و شجره گفتند درخت گردو است که سمره تعبیر میکنند.

فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ خداوند از قلوب بندگانش با خبر است میداند که حقیقت ایمان در قلوب اینها ثابت و از روی صدق و صفا بیعت کردند و واقعیت داشت.

فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ ثبات قدم و یقین و اطمینان قلبی بوعده های الهی که اگر کشته شوند بدرجه عالیه شهادت نائل و اگر فاتح شدند ترویج دین و اعلاء کلمه اسلام کردند.

تنبیه: از این جمله استفاده میشود که نزول سکینه شرط آن ایمان است که چون خدا میدانست که قلبا ایمان دارند و حقیقتا مؤمن هستند انزال سکینه بر آنها فرمود و در آیه غار فرمود: فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ و نفرمود علیهما استفاده میشود که صاحب غار ایمان نداشته و منافق بوده.

وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً فتوحات اسلامی بسیار بوده و لکن ظاهر این است که مراد فتح مکه است بقرینه: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ... الآیات و چون این مؤمنین اکثر مهاجرین بودند پس از فتح مکه منازل خود را تصرف کردند، و آیه: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ.

[سوره الفتح (48): آیه 19] .... ص : 209

وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (19)

و پس از فتح قریب غنیمت های زیادی که از کفار و مشرکین میگیرید و خداوند قاهر و غالب و حکیم است، یکی از مثوبات شما بعد از فتح غنیمت های زیادی بدست میآورید و خداوند عزیز مقتدر و حکیم داناست.

بعضی گفتند غنائم خیبر است، خیبر شهری بود چهار منزلی مدینه و مرکز یهود بود و دولت و ثروت آنها زیاد بود و قلعه های محکم داشتند، و چون لشکر اسلام رو به آنها آوردند اینها برای جلوگیری خندقی سر راه لشکر اسلام کندند و چون لشکر اسلام نزدیک خندق رسیدند مرحب که اشجع یهود بود آمد مقابل

ص: 209

مسلمین و مبارز طلبید حضرت اولی و دومی را روانه کرد چون چشم آنها بمرحب افتاد برگشتند حضرت فرمود: فردا علم را بدست کسی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند، و امیر المؤمنین در این جنگ نبود و چشم مبارکش درد میکرد در مدینه بود صبح حضرت فرمود: علی کجاست؟

عرض کردند: در مدینه مبتلا بچشم درد است. فرمود: او را بیاورید آوردند آب دهان بچشم او مالید که امیر المؤمنین گفتند که فرمود: دیگر چشم درد ندیدم علم را بدست او دادند آمد مقابل مرحب و شمشیری بر فرق او زد که راکب و مرکب را دو نیم کرد. چون یهود این شجاعت را دیدند رفتند داخل قلعه و در را بستند علی جستن کرد آن طرف خندق و دست انداخت در حلقه در و در را کند مسلمانان خواستند وارد قلعه شوند خندق مانع بود، امیر المؤمنین در خندق رفت و در را سر دست گرفت مسلمانان از روی در وارد قلعه شدند و غنائم زیادی بدست آوردند.

بعضی گفتند، غنائم فتح مکه است و مانعی ندارد هر دو باشد زیرا صدق وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها بر هر دو می کند وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً معنی واضح است.

[سوره الفتح (48): آیه 20] .... ص : 210

وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ وَ لِتَکُونَ آیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً (20)

وعده داد شما را خداوند متعال غنائم زیادی این قسمت را تعجیل فرمود برای شما و جلوگیری کرد دست کفار و مشرکین را از برای شما و برای اینکه این قدرت نمایی و فتح و پیروزی و غنائم آیت و دلیل باشد برای مؤمنین و هدایت کند شما را براه مستقیم.

تذکرة: قضایای جنگ حدیبیه و فتح خیبر بسیار مفصل است و در کتب مبسوطه ذکر شده و چون از وضع تفسیر خارج بود و چندین فایده در بیان آنها نبود از نقلش صرف نظر کردیم.

وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها چه در زمان حضرت رسالت چه پس از رحلت حضرت الی زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت ائمه هدی که

ص: 210

که چه اندازه مسلمین استفاده کرده و میکنند که بسا هزار شهر در قلمرو اسلام شد و بالاخره تمام صفحه زمین زیر پرچم مسلمین در میآید.

فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ در فتح مکه فتح خیبر وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ کفار و مشرکین مکه و یهود و نصاری.

وَ لِتَکُونَ آیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ که خداوند چه عظمتی بدین اسلام داده و القاء رعب در قلوب معاندین نموده که خود یک معجزه بزرگی است با این ضعف مسلمین و شوکت معاندین.

وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً مرجع خطاب که مؤمنین هستند که فقط اینها بصراط مستقیم هدایت شدند و اما سایر فرق اسلامی در سبل شیطانی سیر کردند.

[سوره الفتح (48): آیه 21] .... ص : 211

وَ أُخْری لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیراً (21)

و غنائم دیگری است که شما قدرت بر آنها ندارید لکن خداوند بقدرت کامله خود بر آنها احاطه فرموده و خداوند بر هر چیزی قادر است.

وَ أُخْری عطف بوعدکم اللَّه یعنی وعدکم اللَّه مغانم اخری لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها سایر فتوحات اسلامی چه در عهد نبی (ص) و چه پس از رحلت آن حضرت که مسلمین تخیل و تصور نمی کردند که بتوانند نزدیک آنها بروند.

قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها که وعده الهی تخلف ندارد که دین اسلام بر تمامی ادیان غلبه پیدا کند چنانچه در همین سوره آیه 28 و در سوره صف آیه 9، و در سوره توبه آیه 33 وعده فرموده و مصداق اتم آن پس از ظهور حضرت قائم است.

وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیراً گفتیم تعبیر بکل شی ء از ضیق عبارت است زیرا هر چه صدق شی ء بر او کند از عقل اول تا مادة المواد تماما محدود هستند و قدرت از صفات ذات و عین ذات است و غیر محدود.

[سوره الفتح (48): آیه 22] .... ص : 211

وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (22)

و اگر مقاتله کنند با شما کسانی که کافر شدند هر آینه پشت می کنند

ص: 211

و نمی یابند ولیی و نه ناصری.

وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا عموم دارد اختصاص بمشرکین حجاز و یهود ندارد شامل تمام کفار می شود که اگر طرف شوند با مسلمین منکوب و مخذول گردند یا فرار می کنند یا مقتول می شوند یا اسیر یا تسلیم میشوند.

لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ پشت میکنند و برمیگردند ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا که جلو- گیری کند از مسلمین وَ لا نَصِیراً که بیاری آنها بیاید خداوند یا القاء رعب می کند در قلوب آنها، یا ملائکه میفرستد بیاری مسلمین، یا عذاب بر آنها نازل میفرماید چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده مثل آیه شریفه: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ ... الایه آل عمران، آیه 144»، آیه شریفه: إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ انفال آیه 12، و آیه شریفه:

سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ قمر آیه 45. و آیه شریفه: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ مؤمن آیه 54. و غیر اینها از آیات.

[سوره الفتح (48): آیه 23] .... ص : 212

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (23)

چنین بود سنت الهی در انبیاء و مؤمنین امم سابقه و هرگز سنت الهی تغییر پذیر نیست.

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ چگونه نوح و مؤمنین باو را نجات داد و کفار و مشرکین را غرق کرد، هود و مؤمنین را نجات داد و عاد را بباد داد.

صالح و مؤمنین را نجات و ثمود را نابود بصیحه نمود و هکذا ابراهیم لوط شعیب موسی و غیر اینها.

وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا لن برای نفی ابد است یعنی هرگز نمییابی تبدیل و تحویل و تغییری در سنت الهی زیرا تمام از روی حکمت بود خطا و اشتباهی در آنها نبود.

ص: 212

او است خداوندی که باز داشت ایادی کفار و مشرکین را بر شما مؤمنین و مسلمین. و باز داشت ایادی شما را بر کفار و مشرکین بزمین مکه از بعد از آنکه شما را بر آنها ظفر داد و مظفر شدید، و خداوند هست بآنچه عمل می کنید بینا و بصیر.

[سوره الفتح (48): آیه 24] .... ص : 213

وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً (24)

راجع بصلح حدیبیه است که پیغمبر با جمع کثیری از مسلمین بقصد عمره در ماه ذی القعده آمدند که گفتند بالغ بر دوازده یا هفده هزار بودند و هدی خود را تقلید کردند داغ گزاردند و اسلحه خود را کنار گذاردند که بمشرکین برسانند که ما برای جهاد و جنگ نیامده ایم بلکه برای عمره آمده ایم و مشرکین ترسیدند و استغاثه نمودند و تقاضای صلح کردند و با حضرت صلح کردند که مسلمین متعرض مشرکین نباشند و مشرکین هم متعرض مسلمین نباشند، اگر مسلمین آمدند در میان مشرکین آنها را بمأمن خود رساندند و همچنین اگر مشرکین آمدند در میان مسلمین آنها را بمأمن خود رساندند و مع ذلک باز مشرکین جرئت نکردند که مسلمین بیایند برای عمره در این سال و بنا شد که در سال بعد بیایند که در ظرف این سال بر آنها معلوم شود که مسلمین قصد حرب و جهاد ندارند، و حضرت قبول فرمود.

و سر و حکمت این صلح آن بود که جماعتی از مسلمین که قدرت بر مهاجرت نداشتند در مکه و طایف و اطراف مکه بودند اگر حضرت این صلح را نپذیرفته بود مشرکین آنها را میکشتند و زنهای آنها را اسیر میکردند و اموال آنها را تصرف میکردند برای حفظ آنها حضرت قبول فرمود لذا میفرماید.

هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ که این مسلمین در امان باشند.

وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ که شما متعرض آنها نباشید.

بِبَطْنِ مَکَّةَ که حدیبیه باشد باین مصالحه.

مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ که آنها آمدند و استغاثه کردند و تقاضای صلح نمودند.

وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً تفسیرش واضح است.

تنبیه: از همین باب است صلح حضرت مجتبی «ع» با معاویه برای حفظ

ص: 213

خون اصحابش لکن جمعی از اصحاب خود برگشتند بحضرت که میخواهی ما را بدست معاویه دهی و خود را نجات دهی و ریختند بخیام حضرت حتی سجاده از زیر پایش کشیدند، دراعه از دوش مبارکش برداشتند و خواستند او را بگیرند و تحویل معاویه دهند جمع دیگری آنها را دفع کردند و حضرت ناچار بمدائن تشریف برد و در مظلم ساباط مدائن خنجر زهر آلود بر ران مبارکش زدند، و از همین باب است سکوت أمیر المؤمنین در عصر خلفاء سه گانه، و سکوت ابی عبد اللَّه (ع) در دوره معاویه و غیر اینها، و همچنین بقیه ائمه طاهرین در عصر خلفاء جور تمام از روی حکمت و مصلحت و برای حفظ شیعه بوده.

[سوره الفتح (48): آیه 25] .... ص : 214

هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً (25)

آنها کسانی هستند که کافر بودند و جلوگیر شدند شما مسلمین را از دخول مسجد الحرام برای اعمال عمره و جلوگیری کردند بهدی شما را که برسانید بمحل قربانی و اگر نبود مردان مؤمن و زن های مؤمنه که شما نمی دانستید اینکه آنها را زیر پا میکردند پس اصابت میکرد شما را از این کفار ننگ و عار بدون علم برای اینکه خداوند داخل کند در رحمت خود هر که را بخواهد اگر تمیز داده می شدند مؤمنین با کفار هر آینه عذاب میکردیم کسانی که از آنها کافر هستند عذاب دردناکی.

خلاصه کلام اینکه جماعتی از ضعفا و مؤمنین و مؤمنات در مکه معظمه بودند که قدرت بر هجرت نداشتند و اینها با مشرکین مختلط بودند و تمیز داده نمی شدند و اگر پیغمبر با مشرکین صلح نکرده بود و با آنها مبارزه میفرمود و لو فتح و غلبه با مسلمین بود لکن در جهاد با کفار این مؤمنین و مؤمنات هم کشته می شدند و این باعث می شد که مشرکین مسلمین را سرزنش و تعییر کنند که این ها هم مسلک های خود را هم کشتند، و باعث رنجش خاطر مسلمین میشد که ما چرا ندانسته این مؤمنین را کشتیم و لو از روی خطا بود و لکن دیه و کفاره بآنها تعلق میگرفت لذا امر بصلح شد، و اگر این مؤمنین ممتاز بودند از کفار هر

ص: 214

البته امر بجهاد می شد و کفار بعذاب الیم گرفتار میشدند.

هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ که وارد مسجد الحرام شوید برای اعمال عمره.

وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ چون محل هدی عمره مکه است و محل هدی حج منی است نگذاشتند وارد مکه شوید و هدی را بمحل جود ذبح کنید و محل شدند و بمدینه مراجعه کردند و با کفار صلح کردند.

وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ این تصالح و مراجعت برای حفظ مؤمنین و مؤمنات بود که در میان مشرکین بودند.

أَنْ تَطَؤُهُمْ آنها را بخیال اینکه جزو مشرکین هستند میکشتید فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ معرّة توبیخ و تعییر و سرزنش است که مشرکین شما را تعییر میکردند که هم عقیده های خود را کشتند و بعلاوه گرفتار دیه و کفاره هم می شدید.

بِغَیْرِ عِلْمٍ ندانسته و جواب لو در تقدیر است که اگر این جهت نبود امر بجهاد میکردم و بصلح راضی نمیشدم و حکمت دیگر بر این تصالح.

لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ چه بسا این مشرکین بعض آنها در خلال این مدت تصالح بشرف اسلام مشرف شوند، و چه بسا در نسل آنها مؤمنینی بوجود آیند و داخل در رحمت الهی شوند.

لَوْ تَزَیَّلُوا اگر این مؤمنین که مختلط با مشرکین هستند و این مشرکین که بعدا بشرف اسلام مشرف میشوند یا در نسل آنها مؤمن بوجود میآیند جدا و ممتاز بودند از سایر مشرکین.

لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً چه عذاب های امم سابقه و چه قتل و اسیری.

[سوره الفتح (48): آیه 26] .... ص : 215

إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً (26)

زمانی که قرار دادند کسانی که کافر شدند در قلوب خود حمیت را همان

ص: 215

حمیت جاهلیت را پس خداوند نازل فرمود سکینه و قوت قلب را بر رسول خود و بر مؤمنین ثبات قدم و اطمینان خاطر، و لازم فرمود بر آنها کلمه تقوی را و بودند آنها اهل تقوی و سزاوار تقوی و احق بآن و هست خداوند بهر چیزی دانا.

عمده مانعی که باعث این شد که کفار و مشرکین ایمان نیاوردند همان حمیت و عصبیت جاهلیت بود که تقلید آباء و اجداد خود میکردند چنانچه در بسیاری از آیات تصریح باین دارد بعلاوه قساوت قلب و سیاهی دل تسلط شیطان مکر و حیله، رؤساء عادت بفحشاء و منکرات، کبر و نخوت و سایر اخلاق رذیله و عناد خود را از قابلیت هدایت انداخته اند که میفرماید:

إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا تمام طبقات کفر را شامل میشود از طبیعی دهری مشرکین یهود نصاری مجوس بلکه ارباب ضلالت و بدعت و منکرین ضروریات.

فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ همان عصبیت آبائی و اجدادی حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ مثل دوره جاهلیت و مثل دوره حاضر.

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ در مقابل آن حمیت خداوند ثبات قدم و قوت قلب باینها داده که هر چه امر سخت تر شود قوت قلب آنها بیشتر می شود و ایستادگی میکنند تا فتح و پیروزی نصیب آنها شود و لو بکشتن و کشته شدن باشد.

نکتتان: یکی آنکه قبلا که تذکر دادیم در صاحب غار. و دومی آنکه کسانی که در امر جهاد سستی کردند یا تقاعد نمودند یا فرار کردند مؤمن نیستند ..

وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی بمراتب تقوی تقوای از عقائد فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه و از ترک واجبات بالاخص جهاد.

وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها ممکن است مرجع ضمیر بها و اهلها سکینه باشد یعنی مؤمنین سزاوارتر هستند بنزول سکینه در قلوب آنها و اهلیت دارند برای آن و ممکن است تقوی باشد که مؤمن اهل تقوی و سزاوار آن است و معنی دوم اقرب است وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً.

ص: 216

[سوره الفتح (48): آیه 27] .... ص : 217

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً (27)

هر آینه بتحقیق خداوند راست فرمود رؤیای پیغمبر (ص) را که حق و ثابت بود هر آینه داخل میشوید شما مسلمین مسجد الحرام را ان شاء اللَّه با کمال امن سر تراشیده و تقصیر کرده بدون خوف پس میداند خدا آنچه را که شما نمیدانید پس جعل فرمود از پیش از این فتح نزدیکی.

شرح این قضیه این که: پیغمبر (ص) خواب دیدند که مسلمین داخل مسجد الحرام شدند با کمال امن و اعمال عمره را بجا آوردند و سر تراشیدند و تقصیر کردند بدون خوف. و این خواب قبل از صلح حدیبیه بود و حضرت با اصحابش آمدند و در حدیبیه که صلح واقع شده کفار و مشرکین مانع شدند که اینها وارد مکه شوند. و اینها برگشتند چنانچه شرحش گذشت منافقین کلمات زشتی گفتند که حقیر نقل نمی کنم خداوند این آیه را نازل فرمود.

اقول: انبیاء و ائمه هدی رؤیای آنها بمنزله وحی و الهام است شیطانی نیست مثل رؤیای ابراهیم و یوسف ولی لازم نیست که فوری تحقق پیدا کند.

رؤیای یوسف چندین سال طول کشید تا وقتی که یعقوب آمدند مصر که میفرماید:

وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ یوسف، آیه 101.

و رؤیای پیغمبر (ص) که بوزینه ها بر منبرش بالا می روند چه اندازه طول کشید تا دوره بنی امیه و بنی مروان پیش آمد لذا میفرماید:

لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ که این رؤیای حق است و صدق و عملی میشود.

لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ در سال بعد همان ماه ذی القعده إِنْ شاءَ اللَّهُ تعلیق بر مشیت از راه تردید نیست و معنی این است: آنهایی که مشیت الهی تعلق گرفته زیرا بسی در این سال وفات میکنند و بسی مریض می شوند و از این فیض محروم میگردند.

آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ در حج حلق است و در عمره تقصیر است لا تَخافُونَ بدون خوف

ص: 217

فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا بعید نیست که حکمتش همان حفظ مؤمنین مکه باشد فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً که فتح خیبر شد.

[سوره الفتح (48): آیه 28] .... ص : 218

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (28)

خداوند خدایی است که فرستاد رسول خود را برای هدایت دین و حق تا اینکه ظاهر فرماید او را بر تمام ادیان کله و کفایت میکند بخداوند که شاهد باشد.

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ وجود مقدس رسول اکرم را که مبعوث بر تمام جن و انس تا صفحه قیامت.

بِالْهُدی که در هدایت فروگذار نکرد چه از حیث عقاید و چه از حیث اخلاق و چه از حیث افعال و اعمال که میفرماید:

«ما من شی ء یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الا و قد امرتکم به و ما من شی ء یبعدکم من الجنة و یقربکم الی النار الّا و قد نهیتکم عنه»

وَ دِینِ الْحَقِّ که ثابت و باقی است تا روز قیامت و حقی است که باطل در او راه ندارد چنانچه در وصف قرآنش میفرماید: وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ- الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ فصلت. آیه 42» و در وصف دینش میفرماید: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً اسراء آیه 83 لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ بعضی گفتند: بالحجج و البراهین، بعضی گفتند بالقهر و الغلبه و لکن در اخبار داریم بظهور القائم و رجعة الأئمة که سرتاسر دنیا فقط دین اسلام است و ادیان باطله بکلی از بین میرود.

وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً شهادت او کافی است احتیاج بشاهد دیگری نیست بقول مثنوی:

چون شهادت داد حق کبود ملک تا شود اندر شهادت مشترک

ص: 218

محمد (ص) رسول خداست و کسانی که با او هستند سخت گیرانند بر کفار و رحیم و مهربان هستند بین خود برادران دینی می بینی آنها را در حال رکوع و سجود طلب میکنند فضل را از خداوند و خوشنودی را نشانه های آنها در صورت های آنها ظاهر است از آثار سجده های آنها این است مثل آنها در تورات و مثل آنها در انجیل مثل زرعی که سبز و خرم باشد و رشد کند و شاخه های آن قوی و محکم شود پس مساوی شود باقامه او که زراع غرس کنندگان را بتعجب میآورد تا اینکه موجب غیظ کفار می شوند غیظ و غضب میکنند وعده داده خداوند کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالحه بجا آوردند آمرزش و اجر عظیمی را.

خداوند بشارت بوجود پیغمبر و صفات و علامات او و مؤمنین باو را بتمام انبیاء سلف داده در صحف و کتب آنها ثبت فرموده و امر بایمان باو کرده چنانچه میفرماید: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ ... الایه آل عمران، آیه 75- و ما در مجلد اول کلم الطیب بشاراتی که در توراة و انجیل و زبور بوجود مقدس او داده شده بیان کرده ایم

[سوره الفتح (48): آیه 29] .... ص : 219

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (29)

«محمد رسول اللَّه»

ذکر اسم شریف برای این است که خلط نشود وَ الَّذِینَ مَعَهُ مراد مؤمنینی که با او هستند بمعیت دینی و عملی نه معیت مکانی و بلدی، مؤمن ثابت قدم.

أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ که در مقام خود دفع شر آنها را میکنند و با آنها مقاتله میکنند و سخت میگیرند.

رُحَماءُ بَیْنَهُمْ که فرمود:

«المؤمن اخ المؤمن»

و فرمود:

«للمؤمن علی اخیه ثلاثون حقا لا براءة له الا بالاداء او العفو»

تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً باقامه صلوة فرائض و نوافل و باقسام سجود مثل سجده سهو و سجده تلاوت و سجده فراموش شده و سجده شکر و سجده تواضع.

یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ که مکرر گفته ایم که بنده استحقاق برای عبادت

ص: 219

ندارد فقط قابلیت می آورد پس مشمول تفضلات الهی میشود.

وَ رِضْواناً که بالاترین مقامات است: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ توبه، آیه 73.

سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ پینه های پیشانی ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ که خداوند در الواح تورات باین نحو معرفی آنها را کرده وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ دو نحو قرائت شده بدون وقف که همین مثل تورات در انجیل هم هست، و وقف که مثل در انجیل جمله بعد است.

کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ خرمی او فَآزَرَهُ رشد او فَاسْتَغْلَظَ محکمی او فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ قائمه او یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ آنکه غرس و زرع کرده لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ غیظ و غضب آنها.

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً تم بحمد اللَّه سورة الفتح و یتلوه سورة الحجرات.

ص: 220

سورة الحجرات و هی ثمانیة عشرة آیه .... ص : 221

اشاره

حمدا للَّه و شکرا لنعمائه و الصلاة علی أنبیائه و أولیائه و اللعن علی أعدائهم اعدائه اما فی فضل هذه السورة فعن ابن بابویه مسندا عن الحسین بن العلاء عن ابی عبد اللَّه علیه السلام قال:

«من قرأ سورة الحجرات فی کل لیلة او فی کل یوم کان من زوار محمد «ص»

: و اخبار دیگری از خواص القرآن نقل کرده اند مثل قول النبی «ص»:

(من قرأ هذه السورة اعطی من الاجر بعدد من اطاع اللَّه تعالی و عدد من عصاه عشر مرات «الی قوله «ص» و فتح اللَّه علی یدیه باب کل خیر»

و غیر ذلک:

[سوره الحجرات (49): آیه 1] .... ص : 221

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید خود را مقدم نیندازید پیش از خدا و رسول او و بپرهیزید از مخالفت خدا محققا خداوند هم شنوا است و هم دانا.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین است زیرا آنها متابعت می کنند و امتثال میکنند فرمایشات خدا و رسول را، اما کفار و مشرکین و منافقین و لو مکلف بجمیع تکالیف هستند لکن اطاعت و امتثال نمی کنند نظیر شیطان و ملائکه که و لو شیطان هم مکلف بود بسجده آدم ولی خطاب بملائکه شد.

لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ بعضی گفتند: امری را انجام ندهید قبل از فرمان خدا و رسول. بعضی گفتند: تعجیل نکنید قبل از امر خدا و رسول، بعضی گفتند: طاعت بجا نیاورید قبل از وقت آن یعنی پیش نیندازید از وقت، بعضی گفتند: در مشی بر رسول خدا مقدم نشوید. بعضی گفتند: در کلام و در افعال بر او تقدم نجوئید، بعضی گفتند: در جواب مسائل سبقت نگیرید.

ص: 221

اقول: در کلیه امور تا امر الهی نیامده و پیغمبر ابلاغ نکرده انجام از پیش خود ندهید تا ترخیص یا تحریمی از خدا و رسول نیامده.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ بجمیع مراتب تقوی تقوای از عقاید فاسده که موجب زوال ایمان می شود از شرک و کفر و ضلالت و انکار ضروری و بدعت در دین، و تقوای از کبار معاصی که استحقاق عقوبت میآورد، و از مطلق معاصی، و از صفات خبیثه و از امور مباحه فوق احتیاج و لزوم.

إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ هم گفتار شما را می شنود و هم بافعال شما داناست.

[سوره الحجرات (49): آیه 2] .... ص : 222

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید بلند نکنید صدایتان را یعنی داد نزنید فوق صدای نبی و بلند با او صحبت نکنید مثل اینکه با یکدیگر صحبت میکنید که موجب حبط اعمال و عبادات شما میشود و حال آنکه نمیفهمید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ باید برای احترام نبی با کمال خضوع و خشوع سبک صحبت کرد و فریاد سر نبی نزد و ظاهر نهی تحریم است و احترام و تواضع نسبت باو واجب است چنانچه گذشت که فرمود وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ فتح آیه 9.

وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ او را باسم صدا نزنید بگوئید یا محمد یا احمد چنانچه یکدیگر را صدا میزنید بلکه بیا رسول اللَّه یا خیرة اللَّه یا صفی اللَّه و امثال اینها آنهم بفریاد و جهر صوت نباشد بلکه مطلقا مذموم است چنانچه در وصایای لقمان گذشت: وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ- الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ لقمان. آیه 18.

أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ از این جمله استفاده میشود که فریاد کردن و بلند با پیغمبر صحبت کردن موجب کفر می شود زیرا کفر حبط اعمال میکند.

وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ بسا انسان کافر می شود و خیال میکند که مؤمن است مثل بسیاری از کارهای امروزه.

ص: 222

[سوره الحجرات (49): آیه 3] .... ص : 223

إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (3)

محققا کسانی که فرو می نشانند اصوات خود را در حضور رسول اللَّه آنها کسانی هستند که خداوند آنها را امتحان فرموده قلوب آنها برای تقوی از برای آنها آمرزش است و اجر عظیمی.

إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ خداوند مدح میفرماید: آن مؤمنینی که شئونات حضرت رسالت را مراعات می کنند و با صدای ریز آهسته با کمال تواضع و احترام صحبت میکنند.

أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی امتحانات خوب داده اند و مراتب تقوی در دلهای خود پیدا کرده اند مؤمن متقی هستند.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ از معاصی که قبلا مرتکب شده اند وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ اجر بسیار بزرگی برای آنهاست.

[سوره الحجرات (49): آیه 4] .... ص : 223

إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (4)

بدرستی که کسانی که صدا می زنند تو را از پشت حجرات اکثر آنها عقل ندارند.

إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ نظر باین که بیت رسول اللَّه (ص) جنب مسجد بود که الان داخل مسجد النبی است و دیوار مسجد با دیوار حجرات نبی یکی بود بعضی می آمدند در مسجد حضرت نبود بیرون تشریف نیاورده بود از داخل مسجد فریاد میزد که حضرت در حجره که تشریف دارد بشنود و میگفتند (یا محمد اخرج) و حضرت بسا مشغول کاری بود این برای حضرت ناگوار بود خداوند مذمت میفرماید: آنها را به اینکه:

أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شعور و ادراک ندارند و نمی فهمند چنانچه میفرماید:

لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها اعراف، آیه 178) و از امیر المؤمنین است که فرمود

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

و تعبیر به اکثر برای این است که بسا امر لازم است یا از روی غفلت است.

ص: 223

[سوره الحجرات (49): آیه 5] .... ص : 224

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

و اگر اینها صبر میکردند تا شما خود بیرون می آمدی در نزد آنها هر آینه بهتر بود برای آنها و خداوند آمرزنده مهربان است.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّی تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ چون افعال رسول کلا حتی دخول و خروجش موافق حکمت و صلاح است.

لَکانَ خَیْراً لَهُمْ معنی این نیست که عدم صبر هم خوب است بلکه مثل این است بگویی: الجنة خیر من النار و الایمان خیر من الکفر.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ اگر صبر می کردند هم گناهان آنها آمرزیده میشد و هم مشمول رحمت میشدید

[سوره الحجرات (49): آیه 6] .... ص : 224

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ (6)

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر آمد شما را فاسقی بخبر مهمی تبین کنید و تحقیق کنید تا صدق و کذبش بر شما معلوم گردد و اثر بر او بار نکنید که باعث می شود که اصابت کنید قومی را بجهالت پس صبح می کنید در حال پشیمانی بر آنچه کرده اید.

مفسرین عامه گفتند که: شان نزول آیه در مورد ولید بن عقبه بود که خبر داد رسول اللَّه را که بنی خزیمه کافر شدند بعد از اسلام و این کذب محض بود، و از خبری که از حضرت مجتبی است در مجلس معاویه که: این ولید ملعون سب امیر المؤمنین را کرد حضرت در جواب او فرمایشاتی فرمود که خلاصه آن اینکه خداوند امیر المؤمنین را در ده مورد از قرآن مؤمن یاد فرمود «و تو را در دو مورد فاسق شمرده یکی در آیه شریفه: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ و یکی در: إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ.

لکن اخبار بسیاری داریم از ائمه طاهرین که راجع بافک عایشه بوده نسبت بماریه قبطیه و ضریح پسر عم ماریه که آنها را قیصر روم فرستاده بود بر آن حضرت که شرح آن را مفصلا در سوره نور بیان کردیم مراجعه فرمائید.

و اشکال باین که پیغمبر اگر میدانست افک است چرا امر بقتل او داد با

ص: 224

امیر المؤمنین و اگر نمیدانست چرا تبین نکرد.

جواب اینکه: این افک و دروغ یک افکی بود که بقول امروزه می چسبید لذا در السنه افتاده بود زیرا ماریه غالبا با این جریح بود و جریح خدمت او را میکرد بعلاوه پیغمبر از هیچکدام از زوجاتش اولاد نمی آورد بعد از خدیجه حضرت خواست بر تمام معلوم شود که ضریح ممسوح است و هیچ عورت مردانه و زنانه ندارد.

اقول: مکرر گفته ایم که مورد مخصص نیست و منافی با عموم آیه نیست و حکم عام است یک مصداقش افک عایشه و یک مصداقش ولید بن مغیره (عقبه) و هزارها مصادیق دیگر.

مسألة: عامه متمسک شدند باین جمله: إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا باین که اگر عادل خبر داد نباید تبین کرد و خبر او حجت است لکن این جمله مفهومش این است که اگر فاسق نیامد جای تبین نیست چون خبری نیست تا تبین شود نه این که اگر عادل است تبین نکنید و مخصوصا در باب شهادت عدلین لازم است، و مخصوصا در این مورد چهار شاهد عادل لازم دارد آن هم کالمیل فی المکحلة و الا حد قذف دارد.

أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ یعنی حذرا من ان تصیبوا فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ که دیگر سودی ندارد.

[سوره الحجرات (49): آیه 7] .... ص : 225

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7)

و بدانید اینکه در میان شما رسول خدا است اگر اطاعت شما را بکند و تقاضاهای شما را بپذیرد در بسیاری از امور هر آینه بهلاکت می افتید و لکن خداوند شما را توفیق داد بدوستی ایمان و زینت داد در دل های شما نور ایمان را، و بد و کراهیت انداخت در نظر شما کفر و فسق و عصیان را کسانی که این نحوه باشند آنها رشد پیدا کردند و ارشاد شده اند.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ اشاره باین که باید متابعت او را بکنید اگر

ص: 225

خدا را دوست دارید: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ آل عمران، آیه 29.

لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لو یطیعکم بمعنی مجازی است زیرا اطاعت از ادنی است با علی بمعنی اینکه آنچه شما تقاضا می کنید عمل کند در بسیاری از تقاضاهای شما.

لَعَنِتُّمْ باعث هلاکت شما می شود زیرا شما صلاح و فساد کارها را نمی دانید چه بسیار ضررها را نفع می پندارید و نفع ها را ضرر تصور می کنید چنانچه میفرماید: عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بقره آیه 213. و تعبیر بکثیر برای این است که گاهی تقاضاهای شما موافق با حکمت است باید امریه از جانب حق برسد که بر وفقش عمل نماید لذا امر فرمود بحضرتش وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ آل عمران، آیه 153.

وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ تسلیم صرف باشید وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ نور ایمان روشن کرده و علاقه مند باو شده اید و بر جان و مال و عرض خود مقدم میدانید.

وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ فسق و عصیان مثل فقیر و مسکین است «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» و در اینجا ظاهرا فسق ترک الطاعة و عصیان فعل المعصیة است.

أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ رشد ایمانی و تقوایی.

[سوره الحجرات (49): آیه 8] .... ص : 226

فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (8)

این حب و کراهیت تفضلی است از خداوند و نعمتی است که بشما عنایت فرموده و خداوند میداند کی قابل این تفضل است و صلاح و مصلحت دارد و کی لیاقت ندارد، و اخبار بسیاری داریم که اصل ایمان و حقیقت ایمان مسأله حب و بغض است که سؤال میکند که، هل الحب و البغض من الایمان؟ جواب میفرماید هل الایمان الا الحب و البغض، و مضامین دیگر.

هر که و هر چه خدا دوست دارد باید دوست داشت مثل انبیاء و اوصیاء و مؤمنین و افعال حسنه و اعمال صالحه، و هر که و هر چه خداوند دشمن دارد مثل

ص: 226

کفار و مشرکین و ضالین و مضلین و مبدعین و ظالمین و فسق و فجور باید دشمن داشت.

فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً بالاترین تفضلات الهی و نعم پروردگار همین است بلکه سایر تفضلات و نعم دائر مدار این است.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ تمام کارهای او از روی علم و عین صلاح است.

[سوره الحجرات (49): آیه 9] .... ص : 227

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (9)

و اگر دو دسته از مؤمنین با یکدیگر مقابله کردند پس اولا باید بین آنها را اصلاح کرد و اگر یکی از آن دو طایفه بر خلاف حق هستند و تعدی و تجاوز می کنند بر دیگری با آنکه بر خلاف حق هست مقاتله کنید تا تسلیم امر الهی شود و چون تسلیم شدند پس اصلاح کنید بین آنها بعدل و انصاف خدا دوست میدارد مقسطین را.

اخباری داریم که راجع باهل بصره باشد، اصحاب عایشه و طلحه و زبیر با اهل کوفه، اصحاب امیر المؤمنین. اولا امیر المؤمنین حجت را بر آنها تمام کرد و اشکالاتی که داشتند جواب کافی شافی داد بلکه مقاتله نکنند و بین آنها اصلاح کنند و چون اهل بصره نپذیرفتند و بغی نمودند با آنها مقاتله فرمود پس از آنکه مغلوب شدند و دست از جنگ کشیدند بعدل و قسط بآنها رفتار نمود. مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق می کنند و آیه عام است.

وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا البته معلوم است که هر دو بر حق نیستند یکی بر حق است و ممکن است هیچکدام بر حق نباشند باید.

فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما اصلاح آنکه هر دو را بر حق وادار نمود.

فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری که زیر بار حق نرفت باید با او مقاتله کرد تا تسلیم شود و حق را بپذیرد.

فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ و چون تسلیم شدند به اینکه فرار کردند یا اسلحه را کنار گذاردند و یا طلب امان کردند.

ص: 227

فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ که حق باشد وَ أَقْسِطُوا که حق پامال نشود.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ قسط از لغت اضداد است بمعنی عدل می آید مثل همین آیه، و بمعنی ظلم هم می آید و تعدی چنانچه میفرماید أَمَّا الْقاسِطُونَ- فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15.

[سوره الحجرات (49): آیه 10] .... ص : 228

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (10)

جز این نیست که مؤمنین برادر یکدیگر هستند پس اصلاح کنید بین برادران خود و بپرهیزید از مخالفت دستورات الهی باشد که شما مشمول رحمت شوید.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ اخوت اقسامی دارد اخوت نسبی پدر و مادری که در طبقه دوم میراث هستند چه ابوینی باشند یا ابی تنها یا امی تنها بر حسب جعل الهی که امی ارث نصیب ام میبرند بالسویه و ابی ارث نمیبرد با وجود ابوینی و با فقد آنها للذکر مثل حظ الانثیین، و اخوت شانی و جعلی مثل اخوت رسول اللَّه (ص) با امیر المؤمنین (ع)، و اخوت دینی و ایمانی که فرمود:

«المؤمن اخ المؤمن»

و اخبار بسیاری در کافی و در جامع السعادات در حقوق مؤمن بر مؤمن داریم که نقل آنها از وضع تفسیر خارج است حتی از رسول (ص) است:

«للمؤمن علی اخیه ثلاثون حقا لا برائة له الا بالاداء او العفو»

بلکه از حضرت صادق (ع) است فرمود:

سبعون حقا

فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ دو برادر دینی اگر با هم اختلافی پیدا کردند بر دیگران است که بین آنها را اصلاح دهند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ که بر خلاف حق حکم ندهید لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ گفتیم لعلی از خدا بمعنی باشد است که باشد مورد رحمت الهی واقع شوید.

[سوره الحجرات (49): آیه 11] .... ص : 228

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11)

ص: 228

ای کسانی که ایمان آورده اید مسخره و استهزا نکنید قومی قوم دیگری را و نه زنهایی زن های دیگری را بسا آن قوم بهتر باشند از آن قومی را که مسخره می کنند و آن نساء بهتر باشند از آن زنها و یکدیگر را عیب نگذارید و بلقب های بد و صفات سوء یکدیگر را نخوانید و صدا نزنید بد است اسم بد بعد از ایمان، و کسی که توبه نکند از این سخریه و عیبگویی و صفات بد پس آنها بخود ظلم کرده اند.

گفتند: صفیه زوجه حضرت رسول خدمت حضرت شکایت کرد و گریه میکرد که عایشه و حفصه بمن میگویند یهودیه بنت یهودیین، حضرت فرمود: بگو بآنها که پدر من هارون است و عم من موسی است و زوج من رسول اللَّه است این آیه نازل شد و این یکی از مصادیق است مؤمن و مؤمنه را باید احترام گذاشت لاجل ایمانش جایی که خداوند در بسیاری از آیات شریفه وصف مؤمنین را میفرماید: بصفات خوب و محترم میدارد، و همچنین پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین چه اندازه اوصاف شیعه را بیان میفرمایند: البته دیگران باید آنها را بخوبی یاد کنند و بخوبی صدا زنند بالاخص هم مسلک و هم عقیده خود را لذا میفرماید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ مسخره سخریه و استهزاء است بزبان ما می گوییم کلمات زشت که موجب مضحکه دیگران شود، یا نوای او را بیاورد که تقلیدش میگویند مثل او راه رود یا مثل او صحبت کند یا مثل او رفتار نماید که بسا موجب کفر می شود و واجب قتل می شود چنانچه متوکل دستور داد که تقلید صدیقه طاهره را درآورند و او مضحکه کند که پسرش طاقت نیاورد و نوشت بعنوان گمنامی بر حضرت هادی، حضرت فرمود: واجب القتل است و لو موجب شود بکوتاهی عمر آن پسر.

عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ حتی دارد اگر اشخاص مبتلا را دیدید شکر کنید که شما مبتلا نشده اید لکن بنحوی که او متوجه نشود.

وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ یعنی یکدیگر را باسماء زشت نخوانید که میفرماید:

ص: 229

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ همزه آیه 1- عیوب و طعنه نزنید.

وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ لقب های بد بیکدیگر نگذارید.

بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ مؤمن را باید بصفات حمیده و القاب نیک یاد کرد و محترم داشت.

وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ هم ظلم بمؤمن کرده توهین نموده قلب مؤمن را رنجش داده و هم ظلم به نفس کرده خود را مستحق عذاب نموده هم ظلم بدین کرده که بر خلاف آن رفتار نموده.

[سوره الحجرات (49): آیه 12] .... ص : 230

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ (12)

ای کسانی که ایمان آورده اید گمان بد در حق یکدیگر نبرید زیرا بسیار از این گمان ها بر خلاف واقع است و افتراء و کذب است و تفتیش و تجسس از حال یکدیگر نکنید آیا دوست میدارد احدی از شما که گوشت برادر مرده خود را بخورد پس کراهیت دارید از خوردن گوشت مرده او بپرهیزید از معصیت الهی محققا خداوند هم توبه را قبول میفرماید و هم مشمول رحمت خود میکند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ در خبر است فرمود:

«ضع امر اخیک علی احسنه، و لا تظنن باخیک ظن السوء».

إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ بر خلاف حق است بعلاوه باعث تفرقه و جدایی و ایذاء میشود، و لکن امروز بمجرد احتمال ضعیف اثر بار میکنند.

وَ لا تَجَسَّسُوا خداوند با اینکه از حال همه با خبر است ستار العیوب است و تفتیش حرام بزرگی است چه کنم و چه بگویم.

وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً که فرمود:

«الغیبة اشد من الزنا»

که صد تازیانه یا رجم یا قتل دارد بعلاوه از معصیت حق الناس هم هست. و از معنی غیبت پرسیدند فرمود: ذکرک اخاک بما یکرهه، و اشد از غیبت تهمت است، و اشد از تهمت در حضور طرف گفتن است.

أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً ذکر عیوب بمنزله اکل لحم است و

ص: 230

در غیاب بمنزله میت است.

فَکَرِهْتُمُوهُ حتی حیوانات گوشت مرده همجنس خود را نمیخورند.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ بمراتب تقوی إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ بسا خداوند او را آمرزیده باشد و او توبه کرده باشد و مشمول رحمت و تفضلات خدا شده باشد خداوند قبول توبه میکند.

[سوره الحجرات (49): آیه 13] .... ص : 231

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (13)

ای گروه ناس محققا ما شما را خلق کردیم از مرد و زن و قرار دادیم و جعل فرمودیم شعبه بشعبه و قبیله به قبیله برای اینکه یکدیگر را بشناسید بدرستی که گرامی ترین شما در نزد خداوند با تقوی ترین شما است محققا خداوند هم میداند و هم خبر دارد.

یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب بجمیع افراد بشر است سرتاسر عالم إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی آدم و حوا هیچگونه فخر و مباهات بر یکدیگر ندارید نه بدولت که من ثروتمند هستم و دیگری فقیر و نه بریاست، و نه بآباء و اجداد و نه به صحت و سایر اموری که بر یکدیگر فخر و مباهات می کنند: گفتند از حضرت عیسی پرسیدند که کدام قبیله و عشیره افضل هستند؟- حضرت عیسی یک قبضه خاک در یک دست گرفت و یک قبضه در دست دیگر و فرمود: کدامیک این دو خاک افضل از دیگر است؟- گفتند: هر دو خاک هستند متساوی فرمود ایشان هم از خاک خلق شده تمام متساوی هستند.

الناس من جهة التمثال اکفاء ابوهم آدم و الام حوّاء

بعینه مثل انسان مثل حیوانات است که این گربه بر آن فخر کند که پدر من گربه سیاهه بوده و مادر من گربه زرده بوده، یا من استخوان خورده ام یا گوشت یا از این حوض آب خورده ام، یا در خانه فلان ثروتمند متولد شده ام، یا از فلان بام جستن کرده ام و هکذا.

وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اینکه شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله جعل نمودیم برای این است که یکدیگر را بشناسید. چون انسان مدنی بالطبع

ص: 231

است احتیاج به همنوع خود دارد در باب معاملات و سایر حوائج باید یکدیگر را بشناسد میزان شرافت ایمان است و اعمال صالحه و تقوی هر چه ایمان قوی تر باشد و اعمال صالحه بهتر باشد و درجات تقوی زیادتر باشد شرافتش بیشتر است.

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ اگر شرافت بدولت و عزت و ریاست باشد نمرود و شداد و فرعون اشرف ناس بودند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ باحوالکم خَبِیرٌ باعمالکم.

[سوره الحجرات (49): آیه 14] .... ص : 232

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (14)

گفتند اعراب که ما ایمان آوردیم بفرما ایمان نیاورده اید و لکن بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلوب شما داخل نشده و اگر اطاعت کنید خدا و رسول خدا را فرو گزار نمی شود از شما از اعمال شما چیزی محققا خداوند غفور و رحیم است.

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا در ایمان شرایطی و اجزایی لازم است:

1- یقین، شک و ظن کافی نیست.

2- اقرار لسانا و قلبا که کفر جحودی نباشد که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 24.

3- اعتقاد بمعنی عقد قلب یعنی دلبستگی و در بند بودن که بر هر چیزی مقدم دارد و لو جان و مال و عرض از بین برود.

4- تسلیم که آنچه فرموده اند تسلیم باشد انکار ضروری دین نکند و بدعت در دین نگذارد و بمقدمات دینی بی اعتنایی و بی احترامی نکند و چون هنوز این اعراب باین مرتبه نرسیده بودند فرمود:

قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا تعبیر بلم بمعنی اینکه هنوز باین درجه نائل نشده اید.

وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا در فرق بین ایمان و اسلام پنج فرق گذارده اند:

1- اسلام مجرد اقرار لسانی است بدون ایمان قلبی مثل اسلام منافقین که مادامی که کشف نفاق آنها نشده احکام اسلامیه ظاهریه بر آنها بار است ولی در

ص: 232

آخرت فی الدرک الاسفل من النار هستند.

2- اقرار لسانی و ایمان قلبی لکن هنوز رسوخ در قلب نکرده و اگر تا موقع وفات باقی باشد در زمره اهل نجات هستند و ظاهرا همینها مراد باشند در این آیه که میفرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنی رسوخ نکرده در قلب هنوز.

3- اسلام با رسوخ در قلب لکن ملکه نشده اسم آن را ایمان عاریتی میگذارند و در معرض زوال است و ایمان ملکه شده و دیگر قابل زوال نیست.

4- اسلام ملکه شده لکن آلوده بمعاصی شده و ایمان مقرون باعمال صالحه و تقوی است.

5- اسلام اخص از ایمان است که بمعنی تسلیم است نسبت بجمیع واردات و بلیات و مشکلات.

وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً که اگر ایمان قلبی و لو ضعیف باشد عبادات و اطاعات شما مقبول و پذیرفته است چون شرط صحت کلیه عبادات ایمان است و لو ضعیف باشد.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ هم گناهان شما را می آمرزد و میبخشد و هم عبادات شما را ثواب و اجر میدهد.

[سوره الحجرات (49): آیه 15] .... ص : 233

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15)

جز این نیست که مؤمنون بحقیقت ایمان کسانی هستند که ایمان بخدا و رسول او دارند و پس از این شک و ریبی بر آنها نمی آید و مجاهده می کنند باموال خود و نفوس خود در راه الهی این ها آنهایی هستند که در دعوی ایمان راستگو هستند.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ همان درجه چهارم که اعلا مراتب ایمان است الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ایمان باللّه و توحید بجمیع مراتبه ذاتا صفتا فعلا عبادة نظرا و بجمیع صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و ایمان برسول بجمیع شئونات رسالت

ص: 233

و خاتمیت و افضلیت و بقرآن او و تصدیق جمیع فرمایشات او.

ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا که ملکه شده و رسوخ در قلب کرده و نور ایمان قلب آنها را روشن کرده.

وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ چه جهاد با کفار و چه جهاد با نفس و لو آنها را قطعه قطعه کنند.

فِی سَبِیلِ اللَّهِ نه زحمت و مشقت عبادت آنها را باز دارد و نه شیطان و هوای نفس آنها را فریب میدهد.

أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ که اعلا مراتب آن در وجود مبارک امیر المؤمنین و ائمه طاهرین ثم الامثل فالامثل بوده.

[سوره الحجرات (49): آیه 16] .... ص : 234

قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (16)

بفرما آیا شما دین خود را تعلیم خدا می کنید و حال آنکه خدا میداند آنچه در آسمانها و زمین است و خداوند بهر چیزی داناست علم او عین ذات است و تعبیر بما فی السموات و الارض و بکل شی ء از ضیق عبارت است چون جمیع ما فی السموات و الارض و جمیع اشیاء محدود است و علم الهی حد ندارد مثل علم ذات بذات که در خور امکان نیست که ممکن بتواند پی بذات ببرد حتی رسول اکرم که بگوید:

«ما عرفناک حق معرفتک»

قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ خدا ما فی الضمیر هر کس را ازلا و ابدا میدانست.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ تفسیرش واضح است.

[سوره الحجرات (49): آیه 17] .... ص : 234

یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (17)

منت میگذارند بر شما که ما ایمان آوردیم بفرما بآنها که منت بر من ندارید که ایمان آورده اید خدا بر شما منت گذارده که شما را هدایت فرموده و توفیق داده که بشرف ایمان مشرف شده اید اگر راست می گویید و واقعا ایمان آورده اید.

ص: 234

یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا مثل اشخاصی که اگر موفق بعبادتی شدند خود را طلبکار میدانند که ما فلان عمل را بجا آوردیم.

قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بلکه باید کمال امتنان را داشته باشید که خداوند شما را از تیه ضلالت و کفر و شرک نجات داد و سوق داد براه رستگاری و سعادت.

بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ پیغمبر فرستاد بر شما، قرآن نازل فرمود، راه نجات و سعادت را بشما نشان داد، عقل و شعور عنایت فرمود، توفیق مرحمت نمود، شما را تأیید کرد نصرت داد با هزارها نعمت های دیگر اگر در این دعوی اسلام و ایمان راست می گویید.

[سوره الحجرات (49): آیه 18] .... ص : 235

إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)

محققا خداوند میداند آنچه بر شما غیب است چه در آسمانها و چه در زمین و خداوند بینا است بآنچه عمل می کنید. در مسأله علم غیب مکرر در این تفسیر متعرض شده ایم که آنچه بر تمام موجودات امکانی چه انبیاء و ائمه و ملائکه غیب است بر خدا غیب نیست مثل علم ذات بذات، و آنچه بر جنّ و انس غیب است از ما کان و ما یکون بر مثل پیغمبر اکرم و اوصیاء او غیب نیست که دارای علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلق هستند که در لوح محفوظ ثبت شده، اما در لوح محو و اثبات مختص بخدا است، و آنچه بر کفار و مشرکین و اهل ضلالت مستور است مثل ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت و خصوصیات معاد بر مؤمنین غیب نیست لذا میفرماید:

إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ از عالم مجردات، و عالم ارواح، و عالم انوار و ملائکه و جن و انس و غیر اینها خدا میداند.

وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ حتی از خطورات قلبی شما و خیالات فاسده و مقاصد باطله با خبر و بینا است.

تم بحمد اللَّه تفسیر سورة الحجرات و یتلوها بتوفیقه سورة ق و بقیة السور.

و الحمد للَّه اولا و آخرا، و الصلاة علی نبیه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه.

ص: 235

سورة ق .... ص : 236

[سوره ق (50): آیه 1] .... ص : 236

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (1)

اما الکلام فی فضل هذه السورة: از خواص القرآن اخبار زیادی نقل می کنند از حضرت رسول (ص) و حضرت صادق (ع) و ابن عباس، و ما از نقل آنها خودداری می کنیم چون سند ندارد و اعتباری نزد ما ندارد فقط اکتفاء می کنیم بحدیثی که از ابن بابویه مسندا از ابی حمزه ثمالی از حضرت باقر (ع) روایت نموده که فرمود:

«من ادمن فی فرائضه و نوافله سورة ق وسع اللَّه رزقه و اعطاه اللَّه کتابه بیمینه و حاسبه حسابا یسیرا».

اقول نظر باین که امروز مرسوم نیست از احدی که این سوره ها را در نماز بخوانند و نوعا اکتفاء میکنند بسوره قدر و توحید و امثال آنها از سور قصار می گوئیم کافی است در فضیلت آن مثوباتی که بر تلاوت قرآن هست و آیات شریفه آن.

(ق) مکرر گفته شده که حروف مقطعه قرآن رموزی است لا یعلمها الا اللَّه و الراسخون فی العلم و اخباری که نقل می کنند از جبل قاف که محیط بدنیا است از زمرد اخضر و خضرویت آسمان از اوست و ملکی است در آن نامش ترجائیل و وراء آن جبل هفتاد هزار عالم است اکثر از عدد جن و انس و تمام لعن می کنند فلان فلان را، و امیر المؤمنین با جمعی از اصحابش رفتند بکوه ق و با آن ملک مکالماتی داشتند چون از فهم ما بیرون است و با اکتشافات امروزه سازش ندارد لذا می گوییم محتاج بتأویل است و از فهم ما دور است.

وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ و او قسم است که خداوند قسم یاد می کند باین قرآن و مجیدش گفتند بواسطه عظمت و بزرگی قرآن که احد ثقلین است و هدایت کننده بقویم ترین راه ها. و اوصاف قرآن و اهمیت او بسیار است چه در قرآن بیان شده و چه در اخبار ذکر فرموده اند.

ص: 236

[سوره ق (50): آیه 2] .... ص : 237

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ ءٌ عَجِیبٌ (2)

بلکه تعجب میکنند اینکه آمد آنها را انذار کننده از خود آنها پس گفتند کفار این امر عجیبی است.

اولا جواب قسم در آیه قبل که فرمود ق و القرآن المجید محذوف است، و ممکن است این باشد که محمد (ص) رسول اللَّه است بدلالت این آیه شریفه نظر به اینکه تعجب میکنند که بشر رسول باشد زیرا آن هم مثل سایر افراد بشر است باید رسول ملک باشد چنانچه در بسیاری از آیات باین مطلب اشاره فرمود و ممکن است جواب قسم بعث یوم القیامة باشد بدلالت آیه بعد که اشاره می شود.

بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ و ما در بحث نبوت در مجلد اول کلم- الطیب و در خلال این آیات در سور قرآنیه بیان کرده ایم که البته باید رسول از جنس بشر باشد غایة الامر بشری که دارای شرایط رسالت و نبوت باشد و بشر با بشر دیگری بسیار تفاوت دارد، یک بشر از ملائکه بالاتر می رود که مأمور میشوند بسجده باو و یک بشر از حیوانات پست تر می شود: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف، آیه 178.

آدمی زاده طرفه معجونی است که از فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

از امیر المؤمنین (ع) است:

«من غلب عقله علی شهوته فهو افضل من- الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو أخس من البهائم».

الانسان مرکب من الروح و البدن و السر و العلن و الظهر و البطن و انذار رسول خبر از بعث در قیامت و عذاب جهنم است.

فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ ءٌ عَجِیبٌ البته مراد کفاری هستند که معتقد بهیچ پیغمبری نیستند و منکر بعث هستند مثل اکثر ممالک امروزه.

[سوره ق (50): آیه 3] .... ص : 327

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (3)

آیا زمانی که مردیم ما و بودیم خاک این است برگشتن دوری. این کفار

ص: 237

تعجب میکردند چگونه میشود خاک بر گردد انسان شود مگر آدم یک خاک و طینی بیش نبود چگونه آدم شد و همچنین حواء و مگر بسیاری از این حیوانات از خاک تولید نمی شوند، مگر اولاد آدم یک نطفه بیشتر بوده علقه شده، سپس مضغه سپس لحم و استخوان سپس انسان شده مگر این گیاه ها یک دانه و یک هسته بیشتر بوده یک شجره عظیمه شده، مگر آب بواسطه حرارت جزء هوی نشده مگر بخار ابر و باران نشده؟ آنکه قدرت بر این امور دارد قدرت دارد بر اینکه خاک و استخوان پوسیده رمیم را هم انسان کند که تعجب میکنید و می گویید:

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ

[سوره ق (50): آیه 4] .... ص : 238

قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (4)

محققا ما میدانیم چه اندازه زمین کم میکند از اینها و نزد ما است کتاب محفوظ.

قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ چه اندازه روی زمین بودند و نیست شدند زمین گوشت و پوست آنها را خورد و درهم شکست: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ زمر آیه 31 و 32 انسان اگر یک نظر سطحی بخود کند می بیند که در شبانه روز این اغذیه و اشربه که تناول می کند قبل از تناول بچه صورت هایی هستند پس از تناول بچه صورتهایی تبدیل میشوند گوشت و پوست بلغم صفراء سوداء خون نطفه و غیر اینها در می آیند و مازادش کثافات دفع می شود، و بالجمله ماده معدوم نمی شود بلکه تغییرات در الوان و اشکال و صفات و صورت نوعیه است پس قول حکما محل ندارد که بگویند:

اعادة المعدوم مما امتنعا و بعضهم فیها الضرورة ادعی

مربوط بمسأله معاد نیست: وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ ممکن است مراد لوح محفوظ باشد که آنچه واقع شده و میشود در آن ثبت است. و ممکن است نامه عمل باشد که آنچه انسان عمل می کند در او نوشته شده.

[سوره ق (50): آیه 5] .... ص : 329

بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (5)

بلکه این کفار حق را تکذیب کردند چون که آمد آنها را پس آنها در کار

ص: 238

مضطرب و متحیر هستند.

بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ ممکن است مراد از حق قرآن باشد که گاهی گفتند سحر است و گاهی گفتند آموخته از دیگران است- گاهی گفتند مفتری است، گاهی گفتند رجز است، و ممکن است حق رسول باشد که گاهی گفتند مجنون است، گاهی گفتند ساحر است، گاهی گفتند شاعر است.

لَمَّا جاءَهُمْ چون آمد آنها را رسول یا قرآن فَهُمْ فِی أَمْرٍ در امر حق که رسول باشد یا قرآن مریج مختلط هستند متحیر و مضطرب نمیدانند چه بگویند و نمیخواهند قبول کنند و بپذیرند.

[سوره ق (50): آیه 6] .... ص : 239

أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (6)

آیا پس از این نظر نمیکنند بطرف آسمان بالای سر آنها چگونه بنا نمودیم آن را و زینت دادیم او را و نیست از برای آن فرجه.

أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّماءِ فَوْقَهُمْ چون انسان در هر نقطه از زمین باشد آسمان بالای سر اوست و نگاه ببالا کنید می بینید که چه قدرت نمایی که بدون اینکه بجایی وصل شده باشد یا بر جایی اعتماد کرده باشد که میفرماید: خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها لقمان آیه 9، و سر اینکه در اینجا مفرد بیان فرموده برای این است که آنچه دیده می شود همان آسمان اول است و بقیه آسمانها مشاهد انسان نیست.

کَیْفَ بَنَیْناها باین عظمت و استقامت و استحکام وَ زَیَّنَّاها باین ستاره ها و خورشید و ماه و از این جمله استفاده می شود که تمام این کواکب از ثوابت و سیارات در آسمان اول هستند با این همه بعدی که از یکدیگر دارند، چنانچه در جای دیگر میفرماید: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ فصلت آیه- 11 که صریح است در این دعوی و شرحش گذشت.

وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ هیچگونه شکافی و رخنه ای و انفصالی در او نیست محیط بجمیع کرات سفلیه است.

ص: 239

[سوره ق (50): آیه 7] .... ص : 240

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (7)

و زمین را کش دادیم او را و القاء کردیم بر روی او کوه ها و جبال و رویانیدیم در زمین از هر زوجی با بهجت و خوش نمایی.

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها کره زمین ابتدا در میان کره آب بود بواسطه تموج دریاها آمد روی آب و اول نقطه ای که از آب خارج شد زمین کعبه بود و مکه معظمه که میفرماید: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً آل عمران، آیه 90 بعد از آن بتدریج از آب یک ربع کره زمین خارج شد و سه ربع آن در آب است که ربع مسکونش نامند و لذا مکه را ام القری نامیدند و باین مناسبت پیغمبر را امی نام نهادند نه بمعنی بی سواد که مفسرین گفتند.

وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ این کوه ها و جبال بمنزله لنگر کشتی است که زمین متزلزل نشود و لذا در علامات قیامت موقعی که کوه ها از هم پاشیده می شود زمین متزلزل میشود که میفرماید: وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ مرسلات آیه 10، و میفرماید: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها زلزال آیه 1.

وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ زوج در اینجا گفتند بمعنی صنف است یعنی از هر صنفی از اصناف نباتات رویانیدیم در زمین با بهجت مثل گل ها و ریاحین و شکوفه ها و اوراق سبز و خضرویات که منظره آنها بهجت می آورد و موجب مسرت میشود و کیف و لذت دارد.

[سوره ق (50): آیه 8] .... ص : 240

تَبْصِرَةً وَ ذِکْری لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (8)

بینایی و یادآوری است برای بندگانی که بازگشت بخدا کنند. این خلقت آسمان و تزین بکواکب و امتداد زمین و نصب جبال و انبات خضرویات تمام دلیل و برهان و آیت حق است لکن اهل غفلت و هوی و هوس بنظر سطحی بآنها نظر می کنند بلکه موجب غفلت آنها می شود، و اما اهل حق بنظر عمقی نظر می کنند و هر یک را دلیل بر قدرت و علم و حکمت حق میگیرند چنانچه گفت:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

ص: 240

تَبْصِرَةً بینایی قلب است و روشنایی دل نه مثل کسانی که: وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها اعراف آیه 178.

وَ ذِکْری توجه بحق و تذکر نعم و شکر و انابه و رجوع الی اللَّه لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ

[سوره ق (50): آیه 9] .... ص : 241

وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (9)

و نازل فرمودیم از طرف بالا آب با برکت را و رویانیدیم بآن باغهایی و دانه هایی حصاد میشود.

وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ باران های نافع بتوسط ابرها که از دریاها بخاراتی متصاعد می شود و بصورت ابرها در می آید و بتوسط بادها در نقاط زمین می بارد از طرف بالا.

ماءً مُبارَکاً برکات باران بسیار است اولا تلطیف هوا می کند و میکروب ها را رفع میکند، و ثانیا از مطهرات است که فرمود:

ما اصابه المطر فقد طهر

و ثالثا رودخانه ها و نهرها و چشمه ها و چاه ها پر از آب می شود. و رابعا گیاه ها از زمین روئیده می شود و سایر برکات باران، حتی گفتند: در دهان ماهی مروارید می شود.

فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ باغستانها سبز و خرم می شود گل ها تر و تازه میگردد و زمین از اوراث و کثافتها پاک میشود و فرح می آورد.

وَ حَبَّ الْحَصِیدِ مثل گندم و جو و نخود و عدس و ماش و برنج و لوبیا و سایر حبوبات و خضرویات.

[سوره ق (50): آیه 10] .... ص : 241

وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (10)

و میرویانیم نخل های خرما بسیار طولانی و مرتفع و از برای آنها است طلع شکوفه ای که نضید است یعنی هنوز از کم و پوست بیرون نیامده.

وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ فوائد رطب و خرما بسیار است مثل انگور و در مناطق حاره نخلستان های زیادی است که از برکات آنها بسیاری از حوائج انسان را کفایت میکند.

ص: 241

لَها طَلْعٌ طلع شکوفه است که در وسط آن دانه ایست سر بسته که معنای نضید است و از آن دانه رطب و خرما بیرون میآید.

[سوره ق (50): آیه 11] .... ص : 242

رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ (11)

این نخل خرما برای رزق بندگان است که از قامت او تا هسته او استفاده کنند و بهره برداری کنند، و زنده کردیم باین باران زمین مرده را و همین نحو است خروج در قیامت که پس از مردن روئیده میشوند.

مسألة علمیة: حکما گفتند. اعاده معدوم محال است زیرا میگویند انفکاک معلول از علت محال است و لذا عالم را قدیم میدانند زیرا تا علت باقی است معلول هم باقی است و این کلام مفاسد زیادی دارد زیرا موجب سلب اختیار و قدرت و علم از خدا می شود زیرا علت نه اختیار دارد و نه علم و نه قدرت.

و ما می گوییم: این کلام در علت ذاتیه تمام است لکن اطلاق علت بر خداوند غلط است خداوند فاعل بالاختیار است ان شاء فعل و ان شاء لم یفعل، و تمام از روی علم و حکمت و صلاح است، و عالم حادث است اطلاق موجود خالق بر او میشود بعلاوه و بناء بر قول آنها باید هیچگونه تغییری در عالم پیدا نشود و این خلاف حس و و جدان است و خود آنها هم در حیص و بیص افتاده و در ربط حادث بقدیم دست پاهایی می زنند.

رِزْقاً لِلْعِبادِ ممکن است اشاره بنخل باشد چنانچه در ترجمه بیان شد، ممکن است بلکه بعید نیست که اشاره بمذکورات قبل باشد از نزول باران و انبات اشجار و حبوب و احیاء ارض بعد موتها و سایر مذکورات بقرینه.

وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً که زمین مرده زنده میشود.

کَذلِکَ الْخُرُوجُ انسان مرده هم زنده میشود بلکه امر انسان اسهل است نه بدنش فانی شده فقط تبدیل بخاک شده و نه روحش فقط تعلق بقالب مثالی پیدا کرده، و آنکه قدرت دارد بدن را خاک کند قدرت دارد خاک را بدن کند، و آن که تعلق روح را از این بدن قطع می کند و تعلق بقالب مثالی دهد میتواند تعلق از او را قطع کند و بهمین بدن تعلق دهد جل الخالق.

ص: 242

[سوره ق (50): آیات 12 تا 14] .... ص : 243

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (12) وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (13) وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ (14)

تکذیب کردند پیش از این کفار و مشرکین قوم نوح، و اصحاب رس، و ثمود امت صالح، و عاد امت هود، و فرعون، و قوم لوط، و اصحاب الایکه قوم شعیب، و قوم تبع و تمام اینها تکذیب کردند پیغمبران را پس ثابت و محقق شد وعیدهای ما که هلاک شدند بانحاء مختلف.

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قبل از قوم شما از مشرکین و کفار امم ماضیه قَوْمُ نُوحٍ که تمام غرق شدند و فقط اصحاب سفینه که حدود هفتاد نفر بودند نجات پیدا کردند که حضرت نوح را آدم ثانی خواندند که تمام افراد بشر از نسل او باقی مانده.

وَ أَصْحابُ الرَّسِّ گفتند: رس اسم چاهی است و اصحاب رس بقیه قوم ثمود که قوم صالح بودند پس از صالح قبل از ابراهیم که اینها پیغمبر خود را کشتند و در آن چاه انداختند و آن قدر سنک بر او زدند تا آن چاه مملو از حجاره شده و خداوند آنها را هلاک کرد.

وَ ثَمُودُ قوم صالح که ناقه صالح را پی کردند و فصیل آن را کشتند و بصیحه و صاعقه و رجفه هلاک شدند.

و عاد قوم هود که بباد صرصر تمام هلاک شدند.

وَ فِرْعَوْنُ و اتباعش که در رود نیل غرق شدند.

وَ إِخْوانُ لُوطٍ تعبیر باخوان اخوت نسبی داشتند که بامطار حجاره و خسف که شهرهای آنها سرنگون شد.

وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ که قوم شعیب باشند و اصحاب مدین که بصاعقه هلاک شد.

وَ قَوْمُ تُبَّعٍ تعبیر بتبع برای کثرت اتباع آنها بود و اینها سلاطینی بودند که گفتند: فقط تبع وسط مؤمن صالح بود بلکه بعضی گفتند: نبی بود که ذی القرنین نام نهادند که دو قرن سلطنت داشت، و حضرت خضر و الیاس نزد او

ص: 243

بودند، و بقیه آنها چه قبل از ذی القرنین تبع اول و چه بعد از آن تکذیب انبیاء خود کردند و بعذاب الهی هلاک شدند.

کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ تمام اینها تکذیب پیغمبران سلف کردند.

فَحَقَّ وَعِیدِ تو عیدهایی که انبیاء برای کفار خبر دادند از عذاب های مهلکه بر آنها ثابت و محقق شد این کفار و مشرکین بترسند که اینها عزیزتر از آنها نیستند و قوت و قدرت اینها بیشتر از آنها نیست، و سنت الهی هم تغییر پذیر نیست.

[سوره ق (50): آیه 15] .... ص : 244

أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (15)

آیا پس ما را عاجز و بزحمت انداخته بخلقت اولی بلکه این ها در شک اند در آفرینش جدیدی بر خداوند هیچ امری مشکل نیست همین که مشیتش تعلق بگیرد و حکمت اقتضاء کند موجود می شود: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 و مثال افعال عباد نیست که احتیاج بمقدماتی داشته باشد از تصور و تصدیق بفایده و عزم و جزم و حرکت عضلات و توانایی بر فعل و عدم وجود مانع، و بر خداوند هیچ تفاوتی در خلقت عرش با خلقت پشه نمی کند.

أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ قادر متعالی که از خاک مأکولاتی بیرون می آورد و تبدیل بنطفه میکند و در ظلمات ثلاث تبدیل بعلقه و مضغه و لحم و اعضاء و جوارح و روح در او دمیده می شود که میفرماید: یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ... الایه زمر آیه 8.

بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ بلکه اینها در گمراهی و جهالت و شک و ریب هستند از خلق جدید که از خاک دو مرتبه زنده کند و خلق کند خلقت جدیدی انسان را میفرماید که همین سیر خلقتی دلیل روشن است بر قدرت بر بعث و قیامت.

[سوره ق (50): آیه 16] .... ص : 244

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (16)

و هر آینه بتحقیق ما خلق فرمودیم انسان را و میدانیم آنچه خطور می کند در قلب او از خیالات شیطانی و هواهای نفسانی و لو بر احدی ظاهر نکند و ما نزدیکتریم بسوی او از رگ گردن و قلب بگردن و قلب خداوند احاطه قیومیت دارد

ص: 244

بجمیع ممکنات و علم ذاتی بجمیع موجودات.

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ آیا کسی که خلق کند خبر از خصوصیات مخلوقش ندارد: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ملک آیه 4.

وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 20 و وسوسه نفس همان خیالات شیطانی و خطورات قلبی و هواهای نفسانی است.

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ کنایه از احاطه قیومیت و علمیت است وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق، آیه 12- و در معنی حبل ورید بعضی گفتند: رگ گردن بگردن، بعضی گفتند: رگ قلب بقلب، هر چه معنی باشد رگ بگردن و بهم وصل و متصل است لکن از یکدیگر خبر ندارند و این از باب تشبیه است و لذا تعبیر باقرب فرده:

یار نزدیکتر از من بمن است این عجبتر که من از وی دورم

انسان هر چه ایمانش قویتر باشد و تقوایش زیادتر و اعمالش صالحتر باشد قربش بحق یعنی برحمت و تفضلات او بیشتر می شود، و هر چه کفرش شدیدتر باشد و اعمالش قبیحتر و طغیانش زیادتر بعد از رحمت و تفضلات بیشتر میشود.

[سوره ق (50): آیات 17 تا 18] .... ص : 245

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (17) ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (18)

زمانی که تلقی می کنند و می گیرند دو نفر گیرندگان از هر طرف راست و از طرف چپ نشسته اند تلفظ نمی کند از قولی مگر آنکه رقیب و عتید نزد او هستند.

یکی از ضروریات دین و صریح آیات شریفه قرآن نامه عمل است که ملائکه موکلین باین مینویسند چه اعمال و اقوال خوب آنها را رقیب مینویسد و مراقب هستند، و بد آنها را عتید ثبت می کند و این نامه فردای قیامت بدست صاحبش میدهند مؤمنین و صلحا بدست راست و فساق و فجار بدست چپ و بعضی طوق کردن و بعضی از عقب سر چنانچه آیات مشحون به اینهاست مثل: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ

ص: 245

کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً

اسراء آیه 14 و 15- و مثل: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً الایه کهف. آیه 37 و مثل:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق، آیه 7 و 8 و 9 و غیر اینها از آیات و در دعای کمیل برای طلب مغفرت:

«و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین الذین و کلتهم بحفظ ما یکون منی ... الدعاء»

و در ادعیه وضو:

«اللهم اعطنی کتابی بیمینی، اللهم لا تعطنی کتابی بشمالی و لا من وراء ظهری و لا تجعلها مغلولة الی عنقی»

و غیر اینها از ادعیه لذا میفرماید:

إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ که آنها حفظه اعمال باشند که رقیب مأمور بکتب حسنات است، و دارد در خبر که به مجرد قصد عمل خیر مینویسند و اگر صادر شد ده برابر می نویسند، و عتید مامور بکتب سیئات است و تا صادر نشود نمی نویسد بلکه تا هفت ساعت، و در بعض اخبار سیئات روز را تا شام و شب را تا صبح مهلت می دهد اگر توبه کرد نمینویسد و الا یک سیئه مینویسد و از امیر المؤمنین است فرمود:

«ویل لمن آحاده اکثر من عشراته».

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ در طرف راست رقیب و در طرف چپ عتید کمال توجه را دارند که میفرماید ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ حتی نفخ بآتش.

[سوره ق (50): آیه 19] .... ص : 246

وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (19)

و آمد سکرات مرگ بالحق بموقع خود ثابت و محقق است این است آنکه از او رو برمیگردانی.

وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ حال احتضار و سختی جان دادن و تعبیر به جاءت برای این است که مرگ از همه چیز بانسان نزدیکتر است حتی یک چشم بهم زدن فرصت ندارد حتی یک نفس مهلت نمیدهد چنانچه میفرماید: فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ

ص: 246

لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ

اعراف آیه 33 و تعبیر به سکرة برای سختی و شدت جان دادن است که پرده برداشته میشود و جای خود را مشاهده می کند و ملائکه میگیرند جان او را و از مال و عیال و ریاست جدا میشود.

بالحق که نخورد ندارد کل من فی السموات و الارض می میرند:

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ زمر آیه 31.

ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ تحید تنفر و اشمئزاز است که انسان متنفر و مشمئز از آن است خواهد آمد.

[سوره ق (50): آیه 20] .... ص : 247

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (20)

و دمیده میشود در صور اسرافیل این است روزی که وعده داده شده وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ظاهرا صور دوم است، در صور اول تمام میمیرند و دستگاه دنیا برچیده می شود و در مورد دوم تمام زنده میشوند و دستگاه آخرت بر پا میشود چنانچه میفرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 28 شرحش گذشت.

ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ که تمام انبیاء خبر دادند و انذار کردند و سرتاسر قرآن بیان فرموده و از اصول دین است.

[سوره ق (50): آیه 21] .... ص : 247

وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ (21)

و می آید هر نفسی با اوست سائق و راننده ای و شهادت دهنده.

وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ جمیع افراد جن و انس میآیند و در صحرای محشر پای محکمه حساب و میزان و رسیدگی باعمال و افعال خود.

مَعَها سائِقٌ ملائکه رحمت یا ملائکه غضب که پس از بعث و زنده شدن می آیند بالای سر قبور آنها و آنها را میبرند پای محکمه حساب یا بعزت هر چه تمامتر و بشارت بآنها که میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ- الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ فصلت، آیه 30 یا بسختی هر چه تمامتر که میفرماید: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ

ص: 247

دخان آیه 47 و میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ الحاقه آیه 30 و 31.

وَ شَهِیدٌ شهداء روز قیامت بسیار هستند انبیاء و ائمه اطهار که میفرماید فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً النساء آیه 45 و در جامعه دارد:

«و شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء»

و من جمله اعضا و جوارح که میفرماید:

حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فصلت آیه 19 و میفرماید: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24 و من جمله ملائکه کتبه اعمال و ملائکه حفظه و اراضی و اوقات شبانه روزی و قرآن مجید و غیر اینها، و بالجمله شهداء یوم القیامة بسیار هستند.

[سوره ق (50): آیه 22] .... ص : 248

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (22)

هر آینه بودی تو در غفلت از همچه روزی پس کشف نمودیم از تو پرده های تو را پس بینایی تو امروز باز و تند و تیز است حدت دارد.

لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا انسان تا در دنیا هست خبری از قیامت و اوضاع قیامت ندارد فقط مؤمنین معتقد و یقین دارند لکن مشاهده نکردند و آنچه هم یقین دارند صد یک آنچه مشاهده می شود نیست- شنیدن کی بود مانند دیدن لذا میفرماید: لَقَدْ کُنْتَ خطاب بانسان است فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا غافل هستیم.

از قیامت خبری میشنوی دستی از دور بر آتش داری

فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ پرده های غفلت و شک و ریب و جهل و سایر حجب تمام پاره می شود: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ بواطن ظاهر می شود.

فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ بصیرت قلبی و جوارحی هم مشاهده میکند و هم درک میکند و هم توجه دارد.

[سوره ق (50): آیه 23] .... ص : 248

وَ قالَ قَرِینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ (23)

گفت آنکه قرین او بود این است آنچه نزد من مهیا شده.

وَ قالَ قَرِینُهُ مفسرین اختلاف کردند که قرین او کیست و بر حسب این

ص: 248

اختلاف معنای آیه مختلف میشود، بعضی گفتند، قرین همان ملک موکل باعمال او است و فردای قیامت شهادت می دهد پس معنای.

هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ همان نامه عمل است که تهیه شده و بر طبق این اخباری از ائمه اطهار رسیده و ظاهر هم همین است، بعضی گفتند: قرین شیطانی است که موکل بر او شده و وسوسه میکرده پس معنی این است عذابی که برای من در اثر اغوای تو مهیا شده، بعضی گفتند: انسانی است که او را وادار به معاصی کرده که آنهم بسبب اغوای این معذب شده.

[سوره ق (50): آیه 24] .... ص : 249

أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (24)

بیندازید در جهنم هر کافر معاندی را أَلْقِیا خطاب بآن سائق و شهید است و در حدیث است از پیغمبر اکرم که فرمود:

«اذا کان یوم القیامة یقول اللَّه تعالی لی و لعلی القیا فی النار من ابغضکما و ادخلا فی الجنة من احبکما و ذلک قوله تعالی أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ»

و مراد از عنید کسی است که راه حق و طریق هدایت را رها کرده و براه باطل و ضلالت رفته، و کفار آنکه فرو رفته در کفر و ضلالت.

[سوره ق (50): آیه 25] .... ص : 249

مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (25)

آن کفار عنید کسی است که منع می کند از وجوهات لازمه مثل زکاة و خمس و حق واجب النفقة و سایر خیرات. و معتد کسی است که تعدی و تجاوز و ظلم نسبت به بندگان الهی میکند، و مریب است و شک در دین دارد و دیگران را هم در شک میاندازد، و بالجمله غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست.

اقول: در بسیاری از آیات اشاره باین موضوع دارد که امریه صادر می شود از مقام ربوبی بملائکه که: اینها را در عذاب بیندازید مثل خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه، آیه 30 الی 32- و مثل أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمن، آیه 49 و غیر اینها از آیات.

[سوره ق (50): آیه 26] .... ص : 249

الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ (26)

ص: 249

آن کسی که قرار داده با خدای متعال اله دیگری پس بیندازید او را در عذاب سخت شدید.

الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ شامل می شود تمام مشرکین را چه شرک در عبادت باشد مثل عبده شمس و قمر و کواکب و انبیاء و ائمه (ع) و ملائکه و جن و انس و اصنام و اشجار و نار و گاو و گوساله و بعضی افراد انسان مثل باب و بهاء و فرعون و نمرود و شداد و غیر اینها، و چه شرک در ذات مثل ابن کمّونه، و شرک در صفات مثل اکثر عامه، و شرک در افعال مثل مجوس که قائل بیزدان و اهرمن هستند، و مثل حکما که قائل بعقول طولیّه و عرضیّه و مثل غلات، و چه شرک در نظر مثل اکثر مردم.

فَأَلْقِیاهُ آن سائق و شهید این مشرک را فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ همان آتش جهنم که امیر المؤمنین توصیف میفرماید در دعای کمیل:

«و هذا مالا تقوم له السموات و الارض»

و در قرآن میفرماید: کَلَّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ همزه، آیه 4 الی 9.

[سوره ق (50): آیه 27] .... ص : 250

قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (27)

گفت قرین او پروردگار ما من او را بطغیان نینداختم و لکن او خود بود در گمراهی دوری.

قالَ قَرِینُهُ ممکن است همان شیطان باشد که او را اغوا نموده، و ممکن است همان انسانی باشد که او را فریب داده، و در اخبار قرین را ثانی قرار داده و مرجع ضمیر رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ را اولی. و این مصداق اتم است و آیه شامل هر مضلّی که دیگری را بضلالت انداخته این عذر را بر خود می آورد که در بسیاری از آیات در مخاصمه اتباع با متبوعین در قیامت بیان فرموده و لکن تقصیر با طرفین است تابع و متبوع ضال و مضل اکابر و رؤساء و مرءوسین.

وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ و لکن او خودش در ضلالت دوری بود که از قابلیت هدایت افتاده بود.

ص: 250

[سوره ق (50): آیه 28] .... ص : 251

قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ (28)

خدا میفرماید: مخاصمه نکنید نزد من که هر کدام بخواهید تقصیر را کردن دیگری بیندازید طرفین مقصرید و من قبلا بشما خبر دادم که یک همچو روزی را دارید.

قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ مثل مخاصمه با شیطان و مخاصمه مستضعفین با مستکبرین که میفرماید: وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ (الی قوله) وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ... الایه ابراهیم، آیه 26. و میفرماید: یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً ... الایه سبأ آیه 30 الی 32 وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ تمام این قضایا را و خصوصیات معاد را گوشزد شما کردیم و شما گفتید کذب است و بعث و معادی نیست حال بچشید آنچه را که تکذیب کردید.

[سوره ق (50): آیه 29] .... ص : 251

ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (29)

عوض و تبدیل نمی شود قولی که داده ایم نزد ما و نیستم من بظلم کننده بندگان.

ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ آنچه قرآن فرموده و انبیاء خبر دادند و ائمه بیان کرده اند تغییر پذیر نیست زیرا کذب لازم می آید و بر خدا و معصومین محال است چون کذب از اقبح قبایح است حتی دارد در خبر:

«الکذب شر من الشراب»

وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ زاید بر استحقاق عذاب نمی کنم و اجر احدی را هم فرو نمیگذارم زیرا منافی با عدل است. و یکی از اصول عقاید عدل است، و گفتیم عدل بمعنی این است که فعل قبیح و فعل لغو محال است از خداوند صادر شود نه قبیح و لغو صرف و نه قبیح و لغو مطلق و ظلم از قبایح است بلکه اقبح قبایح، و تمام افعال الهی حسن است یا حسن صرف یا حسن مطلق و تمام از روی حکمت و

ص: 251

عین صلاح است. و مکرر در این تفسیر بیان شده که افعال از شش قسم بیرون نیست: حسن صرف که مصلحت دارد و هیچ مفسده ندارد و قبیح صرف که مفسده دارد و هیچ مصلحت ندارد، و لغو صرف که نه مصلحت دارد و نه مفسده، اما اگر هم مصلحت دارد هم مفسده آن هم سه قسم است اگر مصلحتش غالب باشد حسن مطلق، و اگر مفسده غالب باشد قبیح مطلق، و اگر هر دو مساوی باشد لغو مطلق.

[سوره ق (50): آیه 30] .... ص : 252

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (30)

روزی که می گوییم بجهنم که آیا پر شدی و مملو گشتی؟. جواب میدهد آیا زیادتر داری بفرستی من جا دارم و سیری ندارم مثل شکم معاویه که هر چه میخورد سیر نمیشد و میگفت: مللت و ما شبعت و بقول شاعر.

و صاحب لی بطنه کالهاویة کأن فی امعائه معاویة

یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ که تمام کفار جن و انس و شیاطین و ضالّین و مضلّین و مبدعین و معاندین و ناصبین و مخالفین و منکرین ضروریات دین و ظالمین از اول دنیا تا آخر دنیا جهنم را پر نمی کنند چون از غضب الهی خلق شده.

وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ اشاره باین که اگر مؤمنین جن و انس هم کافر شده بودند بلکه العیاذ باللّه ملائکه هم مثل شیطان رانده شده بودند جهنم جای آنها را هم داشت چنانچه اگر تمام اهل عالم از جن و انس و ملک مشرف بایمان و تقوی و عمل صالح می شدند بهشت جای آنها را داشت، و در خبر داریم که از برای هر فردی خداوند مکانی در بهشت و جهنم قرار داده و چون دو دسته میشوند جای جهنمی ها را در بهشت باهل بهشت میدهند بمیراث چنانچه میفرمائید: الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ مؤمنون آیه 11 و جای بهشتی ها را در جهنم باهل جهنم میدهند.

[سوره ق (50): آیه 31] .... ص : 252

وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ (31)

و زینت شده بهشت برای اهل تقوی کسانی که متقی هستند.

ص: 252

وَ أُزْلِفَتِ زلفی و زلفه بمعنی نزدیک است و مزدلفه مشعر است که نزدیک حرم است یعنی سهل و آسان است و نزدیک و زینت شده است.

الجنة بهشت بتمام نعم آن از انهار و اشجار و ثمرات و حور و غلمان و ابنیه فاخره من الزمرد و الزبرجد و الیاقوت، و فرش عالیه و البسه، و مأکولات لذیذه و از همه بالاتر حشر با انبیاء و ائمه و صلحاء و امراء و اخیار و بالاترین از اینها رضای الهی و در جوار رحمت و خلود در آن.

لِلْمُتَّقِینَ مکرر مراتب تقوی را تذکر داده ایم تقوای از شرک. کفر و ضلالت و بدعت و انکار ضروری که مرادف با ایمان میشود، و تقوای از کبار معاصی که موجب تکفیر سیئات میشود، و تقوای از کلیه معاصی و صفات خبیثه و علاقه بدنیا و از وساوس شیطانی و هواهای نفسانی که کلمه المتقین جمع محلی بالف و لام است افاده عموم می کند شامل جمیع این مراتب میشود بتفاوت درجات و مقامات.

غَیْرَ بَعِیدٍ نزدیک است دور نیست بمجرد موت آثارش ظاهر میشود و بشاراتش میآید و پرده ها عقب می رود و جای خود را می بیند.

[سوره ق (50): آیه 32] .... ص : 253

هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ (32)

این است آنچه وعده داده شده اید برای هر بازگشت کننده حفظ نموده هذا ما تُوعَدُونَ بهشت با جمیع نعمش که بیان شد خداوند در بسیار از آیات و ائمه در بسیار از اخبار وعده داده اند و تخلف پذیر نیست چون خلف وعده هم قبیح است و هم کذب است صادق الوعد هستند: وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 89.

لِکُلِّ أَوَّابٍ بازگشت از شرک و کفر و ضلالت بایمان، باز گشت از معاصی بطاعات، باز گشت از توجه بغیر خدا بخدا.

حفیظ حفظ ایمان و دین و اسلام و تقوی و اعمال صالحه و صفات حمیده و اهل ایمان و قرآن و اخبار و آنچه مربوط بدین است.

[سوره ق (50): آیه 33] .... ص : 253

مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ (33)

ص: 253

آن اواب حفیظ کسی است که بترسد از عذاب خدای رحمن بغیب و بیاید با قلب انابت کننده.

مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ خوف از عذاب پس از مشاهده فایده ندارد لذا کسی که حین احتضار که پرده برداشته می شود و آثار عذاب را مشاهده میکند البته خائف و پشیمان می شود و کافر باشد یا مشرک یا ضال یا فاسق یا فاجر این نتیجه ندارد لذا میفرماید:

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 18- خوفی که نتیجه دارد که میفرماید: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ الرحمن، آیه 46 برای کسی است که از غیب یعنی از روی تصدیق انبیاء و قرآن و اخبار معصومین معتقد باشد و خوف از عذاب الهی پیدا کند که گفتند: مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد نه اطمینان بسعادت و نجات داشته باشد که امن من مکر اللَّه است و نه مأیوس باشد که یأس از روح اللَّه است آنهم خوف و رجائی که دارای اثر باشد خوف مانع شود از ارتکاب معاصی و رجا باعث شود بر اطاعت و امتثال.

وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ و بیاید با قلب منیب یعنی تا آخر عمر باقی باشد بر این حال که با حال خوف و انابه در پیشگاه الهی از دنیا رود که تعبیر بموافات میکنند که بقاء ایمان باشد تا حین رحلت که اگر قبل از وفات ایمان زایل شد کلیه اعمال او حبط می شود، و شرط صحت آنها با ایمان از دنیا رفتن است.

[سوره ق (50): آیه 34] .... ص : 254

ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (34)

داخل شوید جنات را بسلامت این است روز خلود که همیشه در آن هستید.

ادْخُلُوها بِسَلامٍ ممکن است سلام خزان بهشت باشد چنانچه میفرماید:

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73 و ممکن است بشارت بسلامتی باشد که در بهشت هیچگونه ملالی و خستگی و بلائی و مصیبتی نیست

ص: 254

حتی دارد که گرسنگی و سیری نیӘʠتمام لذت است، و ممکن است سلام اهل بهشت باشد با یکدیگر که میفرماید: تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ابراهیم آیه 28: و میفرماید: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس، آیه 10.

ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ یکی از اسامی بهشت جنة الخلد است، و مسأله خلود از ضروریات دین است و نصوص قرآن و انکارش موجب کفر است.

[سوره ق (50): آیه 35] .... ص : 255

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ (35)

از برای اهل بهشت هست آنچه بخواهند و نزد ما است زیادتر از آنچه طلب کنند که میفرماید: فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71:

و در حدیث:

«و ما خطر علی قلب بشر».

لَهُمْ برای اهل تقوی و مؤمنین و صلحاء ما یَشاؤُنَ فِیها در بهشت هر چه بخواهند از منازل و تخت و فرش و البسه و أطعمه و اشربه و ازواج مطهرات و سرر مرفوعه و اکواب موضوعة: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ لِسَعْیِها راضِیَةٌ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ غاشیه، آیه 8 الی 16.

وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ و نزد ما زیاده است که آخر و منتهی ندارد و علی الدوام افاضه می شود که میفرماید: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا رعد آیه 35.

[سوره ق (50): آیه 36] .... ص : 255

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ (36)

و چه بسیار هلاک کردیم پیش از اینها از قرن هایی که آنها شدیدتر بودند از اینها در قوت و قدرت پس سیر کردند در بلاد و تصرف کردند بقوت و قدرت خود آیا توانستند خود را از عذاب و هلاکت نجات دهند هیچگونه چاره ای نداشتند.

وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ مثل قوم نوح و عاد و ثمود و مثل نمرود و شداد و فرعون و هامان و قارون و اصحاب اخدود و قوم لوط و شعیب و

ص: 255

اصحاب فیل و غیر اینها که بغرق و باد و صیحه و صاعقه و خسف و امطار حجاره هلاک شدند.

هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً از قوت و قدرت و عدت و عدت و ثروت و مکنت و دولت.

فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ بسا تمام کره زمین را تصرف کردند و دعوی الوهیت کردند و سرتاسر بلاد را سلطنت کردند تمام در اثر تکذیب انبیاء و فسق و فجور و ظلم و تعدی و طغیان هلاک شدند.

هَلْ مِنْ مَحِیصٍ بدانند این کفار و مشرکین و ظلمه و طاغیان و فساق و فجار اینکه اگر بلائی بآنها متوجه شد چاره پذیر نیست و از تحت قدرت الهی بیرون نیستند.

[سوره ق (50): آیه 37] .... ص : 256

إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ (37)

بدرستی که این آیات شریفه که ذکر شد و بیان شد هر آینه یاد آوری است برای کسی که بوده باشد از برای او قلب بینا یا القاء سمع کند و توجه داشته باشد و استماع کند فرمایشات الهی را و بیانات رسول محترم را و او شاهد و حاضر باشد.

إِنَّ فِی ذلِکَ از آیات مذکوره و قضایای امم سابقه و فیوضات اهل جنت و عقوبات اهل عذاب جهنم.

لَذِکْری هر آینه باعث تذکر و درک و بینایی است لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ تفسیر شده بعقل، و ما مکرر تمثیل زده ایم قلب را بمنزله حجره که آئینه کاری شده بعقل که در این آئینه حقایق را درک کند و مشاهده کند و شرط درک چراغ علم میخواهد و چشم بینا و این که روی چشم را نبسته باشند و آئینه قلب بر پشت نگشته باشد و روی آئینه حجاب نباشد و صفحه آئینه سیاه نشده باشد همچو قلبی متذکر میشود و درک میکند.

أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ تمام توجهش باستماع آیات و بیانات رسول باشد که چراغی است که قلب را روشن میکند.

ص: 256

وَ هُوَ شَهِیدٌ حقایق را مشاهده میکند.

[سوره ق (50): آیه 38] .... ص : 257

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (38)

و هر آینه خلق فرمودیم آسمانها و زمین و آنچه بین آسمان ها و زمین است در مدت شش روز و هیچگونه تعب و زحمتی بر ما مس نکرد و بزحمت نیفتادیم، خداوند تبارک و تعالی قدرت دارد که در آن واحد تمام ما سوی اللَّه را از عالم عقول و نفوس و عالم انوار و عرش و کرسی و تمام کرات جویه و آنچه در آنها است ایجاد فرماید: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82. افعال الهی مقدماتی لازم ندارد از تصور و تصدیق و عزم و جزم و حرکت عضلات همین که حکمت و مصلحت در ایجاد باشد ایجاد میفرماید و اینکه میفرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ جمیع کرات جویه و عرش و کرسی و جمیع طبقات آسمانها وَ الْأَرْضَ بجمیع ما فیها.

وَ ما بَیْنَهُما از ملائکه و جن و انس و هوا و باد و باران و غیر اینها فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ برای این است که حکمت و مصلحت این نحو اقتضاء داشته وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ لغوب زحمت و خستگی است بر او زحمت و خستگی ندارد.

[سوره ق (50): آیات 39 تا 40] .... ص : 257

فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40)

پس صبر کن ای رسول محترم بر آنچه این کفار و مشرکین میگویند و تسبیح کن بضمیمه حمد پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب و یک قسمت از شب را پس تسبیح کن و اطراف سجده ها را فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ از اینکه نسبت میدهند کذب و افترا و سحر و جنون و سایر مزخرفات آنها را که

«الصبر مفتاح الفرج»

: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر، آیه 13 اینها بعقوبات خود میرسند.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ که در بعض اخبار دارد مراد

ص: 257

صلوة فجر است بین الطلوعین و تسبیح دو اطلاق دارد بمعنی خاص سبحان اللَّه.

و بمعنی عام که مطلق اذکار را تسبیح میگویند مثل تسبیح فاطمه (ع) و باین معنی اطلاق بر صلوة میشود چون مشتمل بر اذکار است ذکر رکوع سجده تسبیحات اربعه تشهد تکبیرات قنوت و در بعض اخبار است: ده مرتبه ذکر

لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو علی کل شی ء قدیر

بمعنی اول وجوبی است و بمعنی دوم ندبی و بمعنی عام مطلق الرجحان.

وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ بمعنی اول صلوة ظهر و عصر و بمعنی ثانی همان ذکر ده مرتبه.

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ بمعنی اول صلوة مغرب و عشاء و بمعنی دوم ذکر وَ أَدْبارَ السُّجُودِ نوافل شبانه روزی ظهر و عصر و صبح قبل الفریضه و مغرب و عشا بعد الفریضه و صلوة لیل و شفع و وتر، یا مطلق اذکار در اوقات مذکوره، و معنی ادبار السجود یعنی پی در پی در دبر یکدیگر.

اقول: از این جمله ادبار السجود میتوان گفت که مراد همان معنی اول است که صلوات فرائض و نوافل باشد و ادبار سجود صلوة لیل است که بر پیغمبر واجب بود و امر هم امر وجوبی است چون عطف به فاصبر است که وجوب صبر باشد.

[سوره ق (50): آیه 41] .... ص : 258

وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (41)

و استماع کن روزی که منادی ندا میکند از مکان نزدیک. بسیاری از مفسرین تفسیر کردند بنفخه ثانیه که تمام زنده میشوند و مبعوث می گردند در قیامت برای جزاء لکن در بعضی از اخبار تفسیر فرموده بروز ظهور حضرت بقیة اللَّه و در بعضی بدوره رجعت.

وَ اسْتَمِعْ خطاب و لو بپیغمبر است لکن مقصود جمیع مکلفین است، و بعضی گفتند: و معنی استماع اینکه خود را آماده کن برای همچو روزی و انتظار داشته باش.

یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ منادی بر معنی اول اسرافیل است که در نفخه ثانیه میدمد

ص: 258

در صور و بر معنی ثانی جبرئیل است که تعبیر بصیحه که یکی از علائم قریبه ظهور است که حضرت مهدی ظاهر شده بروید برای یاری او.

مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ چون تمام اهل عالم بیک میزان بزبان خود میشنوند مثل اینکه منادی نزدیک آنهاست و ندا از نزدیک میآید.

[سوره ق (50): آیه 42] .... ص : 259

یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (42)

روزی که میشنوید صیحه را بحق این است روز بیرون رفتن اگر نفخه اسرافیل باشد خروج از قبور است نسبت بجمیع افراد، و اگر صیحه جبرئیل است خروج برای جهاد و نصرت دین و یاری امام زمان، و اگر راجع برجعت باشد رجوع ظالمین برای انتقام از آنها و رجوع مؤمنین برای تشرف خدمت ائمه اطهار.

یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ که تمام اهل عالم میشنوند بِالْحَقِّ که ثابت و محقق است و تخلف پذیر نیست.

ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ که منکر بودید هم انکار بعث میکردید و هم انکار ظهور قائم و هم انکار رجعت ائمه هدی، این است روز خروج.

[سوره ق (50): آیه 43] .... ص : 259

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ (43)

محققا ما زنده می کنیم و میمیرانیم و بسوی ما است بازگشت، اختلافی است که نسبت بین موت و حیات چه نسبت است بعضی گفتند: ایجاب و سلب است هستی و نیستی حیات هستی است و موت نیستی چنانچه نوع عوام این توهم را دارند بالاخص کفار دهری مذهب که موت را فناء صرف میدانند، بعضی گفتند:

عدم و ملکه است بموت قوا از بین می رود از حس و حرکت میافتد. لکن تحقیق این است که نسبت بحیات نباتی و حیوانی عدم و ملکه است بخار تمام می شود بدن از کار باز داشته می شود و اما نسبت بحیات انسانی تضاد است انتقال نشئه از این عالم بعالم دیگری میرود، و موت امر وجودی است قرآن هم ناطق است که نسبت خلق بموت میدهد: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ملک، آیه 2.

ص: 259

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ و لذا موت را اطلاق توفی کردند که بمعنی اخذ بقوة است تارة نسبت بخدا میدهند.

اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر، آیه 43، تارة نسبت بملک الموت میدهند قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده. آیه 11، تارة نسبت بملائکه میدهند وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ انفال آیه 52، وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ انعام آیه 93 لذا میفرماید: إِنَّا نَحْنُ با سه تأکید ان و تکرار نحن و نا و جمله اسمیه نُحْیِی وَ نُمِیتُ حیات و موت بدست قدرت اوست.

وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ بازگشت جن و انس و ملک بسوی اوست در محکمه عدل الهی برای جزا و پاداشت اعمال و افعال.

[سوره ق (50): آیه 44] .... ص : 260

یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ (44)

روزی که زمین شکاف بر میدارد و از قبور و زیر زمین خارج میشوند و بیرون می آیند بسرعت و این حشر صحرای محشر است و بر ما بسیار آسان است.

یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ اشاره بشکاف قبور است که هر که در داخل او است او را بیرون میاندازد.

عَنْهُمْ سِراعاً شکاف زمین از آنها است یعنی هر کجای زمین باشند زمین آنها را بیرون می اندازد بسرعت و فوریت چنانچه میفرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ یس، آیه 51، اجداث قبور است ینسلون یعنی بشتاب. و نیز میفرماید: یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ قمر آیه 7 و میفرماید: یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً معارج آیه 43.

ذلِکَ حَشْرٌ این است حشر که تمام اولین و آخرین از آدم تا حضرت قائم (ع) که آخرین کسی است که از دنیا میرود صحرای محشر تمام محشور میشوند حتی طائفه جن حتی وحوش که میفرماید: وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5.

ص: 260

عَلَیْنا یَسِیرٌ بمجرد اراده تمام زنده بسرعت وارد محشر می شوند بر او زحمتی نیست.

[سوره ق (50): آیه 45] .... ص : 261

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (45)

ما داناتریم بآنچه کفار و مشرکین میگویند و نیستی تو بر آنها به جبر کننده.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ از نسبت هایی که بتو میدهند از کذاب مفتری مجنون ساحر و از انکار نبوت و رسالت تو و انکار بعث و نشور و تکذیب قرآن و مکرها و حیله ها، ما داناتریم بخفایای قلوب آنها و اسرار آنها.

وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ هر چه بخواهی آنها را هدایت کنی و بجبر و عنف آنها را بایمان سوق دهی نمیتوانی و نه اهل غلظت و تندی هستی: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ قصص آیه 56. فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران، آیه 153، اینها بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و کبر و نخوت و بغض و عداوت و حب نفس و تسلط شیطان از قابلیت هدایت افتاده اند، قلوب آنها از سنگ سخت تر است که میفرماید: فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً بقره. آیه 69.

بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ پس یاد آور کن بقرآن کسی را که خوف از وعید و عذاب آخرت دارد، پس از آنکه این کفار و مشرکین از قابلیت افتادند اینها را رها فرما: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83.

پس کسانی که نور ایمان قلب آنها را روشن کرده و معتقد بمعاد و بعث هستند.

فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ به بیانات آیات شریفه چه راجع باحکام و فرائض الهیه باشد، و چه راجع بمناهی و محرمات شرعیه، و چه راجع باعتقادات دینیه و چه راجع بانبیاء سلف و امم ماضیه، و چه راجع بنعم بهشتی و عقوبات جهنمی و غیر اینها متذکر فرما.

ص: 261

مَنْ یَخافُ وَعِیدِ کسانی که میترسند از خوف عذاب هایی که خداوند در قرآن وعده داده شده انسان در هر مرتبه از عبادات و اعمال صالحه و تقوی باشد باید خائف باشد زیرا امن من مکر اللَّه یکی از گناهان بزرگ است و در هر مرتبه از معاصی و اعمال سیئه باشد باید رجاء داشته باشد که یأس از روح اللَّه هم از کبار معاصی است و گفتند: خوف سه مرتبه دارد:

یکی خوف از عاقبت که آیا تا آخر اجل با ایمان و آمرزیده میرود یا خدای نخواسته بدون ایمان از دنیا میرود باید ایمان را سپرد بخدا او حفظ فرماید و عاقبت بخیر از دنیا رود.

دیگر خوف از معاصی و لو صغار آنها زیرا اگر بخواهد بعدل رفتار کند برای یک معصیت استحقاق عذاب دارد و لو تمام عمر عبادت کرده باشد زیرا آنها وظیفه عبودیت او بوده چنانچه شما اگر غلامی نوکری کلفتی داشته باشید یک روز یک نافرمانی کرد مؤاخذه می کنید و همچنین در دنیا اگر کسی همیشه اهل عبادت و تقوی بود یک مرتبه سرقتی کرد باید دست او را قطع کنند یا شربی کرد یا زنایی یا قذفی باید حد بر او جاری کنند حتی بر ترک اولی هم انبیاء خائف بودند.

و دیگر از کوتاهی در عبادت و شکر نعمت و انجام وظیفه.

هذا آخر تفسیر سوره ق و یتلوه تفسیر الذاریات و بقیة السور بتوفیق و تأیید من اللَّه، و الحمد للَّه. و الصلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه، و اللعن علی اعداء اللَّه. و انا العبد الذلیل المدعو بالطیب.

ص: 262

سورة الذاریات .... ص : 263

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد و الشکر لک یا رب العالمین و الصلاة و السلام لنبیّک سید المرسلین و لاوصیائک سادات اهل الجنة اجمعین و اللعن و العذاب لاعدائهم الی یوم الدین. اما الکلام فی فضل هذه السورة

عن ابن بابویه مسندا عن داود بن فرقد عن الصادق (ع) (قال: من قرء سورة الذاریات فی یومه او فی لیلته اصلح اللَّه له معیشته و اتاه برزق واسع و نور له فی قبره بسراج یزهر الی یوم القیامة)

و اخبار دیگری هم روایت کرده اند لکن مرسلات است لذا صرف نظر کردیم.

[سوره الذاریات (51): آیات 1 تا 4] .... ص : 263

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً (1) فَالْحامِلاتِ وِقْراً (2) فَالْجارِیاتِ یُسْراً (3) فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (4)

قسم به بادهای پراکنده کننده خاکها که گرد باشد. پس بابرها که برداشت آبها و باران می کنند: پس بکشتیها که بر روی دریا بآسانی سیر می کنند پس بملائکه که تقسیم ارزاق و امور میکنند.

وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً و او قسم و در باب قسم باید باسم جلاله باشد باللّه تاللّه و اللَّه چه در باب مرافعه و چه در ایجاب شی ء مثل نذر و عهد و چه در باب رفع حد در قذف بین زوج و زوجه، لکن خداوند به مخلوقاتش قسم یاد میکند از باب بیان آثار قدرت خود که در واقع قسم بقادر متعال است که این آثار قدرت از او ظاهر شده و ذاریات بادها است که گرد باشد که گاه باشد پراکنده میکند چنانچه مثل می زند میفرماید: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ کهف آیه 43.

فَالْحامِلاتِ وِقْراً ابرها که از دریاها آب بر میدارند و حمل میکنند و اطراف زمین میبارند و وقر سنگینی است، چنانچه میفرماید: وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ

ص: 263

فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ

یعنی گوش آنها سنگین شده نمی شنوند.

فَالْجارِیاتِ یُسْراً کشتیها با آن همه ثقالت و سنگینی از افراد و امتعه دارد بسهولت و آسانی روی آب سیر می کند، چنانچه میفرماید: وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ حج آیه 64.

فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً ملائکه که بامر الهی تقسیم امور می کنند بین خلایق و مقسم ارزاق هستند، و از علی بن ابراهیم مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده

(قال ابن کوا سئل امیر المؤمنین (ع) عن الذاریات ذروا قال: هی الریح و عن- الحاملات وقرا فقال: هی السحاب و عن الجاریات یسرا فقال: هی السفن و عن- المقسمات امرا فقال: هی الملائکة)

و از شیخ طوسی در تهذیب از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده

(فی قول اللَّه عز و جل. فالمقسمات امرا قال: الملائکة تقسم ارزاق بنی آدم من طلوع الفجر الی طلوع الشمس فمن نام فیما بین هما نام عن رزقه).

[سوره الذاریات (51): آیه 5] .... ص : 264

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (5)

جواب قسم است جز این نیست که آنچه وعده داده شده اید راست است خداوند آنچه خبر دهد و بفرماید هر آینه صدق و مطابق با واقع است. وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً نساء آیه 89 وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا نساء آیه 121 و مقرون بقسم برای تاکید است که.

إِنَّما تُوعَدُونَ از جنة و نار و ثواب و عقاب و میزان و صراط و سایر خصوصیات، پس از مرگ از قبر و برزخ و صحرای محشر و بعث و نشر و نامه عمل تماما.

لَصادِقٌ جای انکار و ریب و شک نیست، بلکه مسئله معاد از ضروریات عقلیه است.

[سوره الذاریات (51): آیه 6] .... ص : 264

وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (6)

و بدرستی که جزاء هر آینه واقع میشود.

وَ إِنَّ الدِّینَ بعضی تفسیر کردند دین را بجزاء عمل. الناس مجزیون

ص: 264

باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8. و بعضی تفسیر کردند بحساب که نیک و بد تحت حساب می آید چه حساب یسیر نسبت باخیار و چه سخت گیری در حساب نسبت باشرار.

[سوره الذاریات (51): آیات 7 تا 9] .... ص : 265

وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ (7) إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (8) یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ (9)

قسم بآسمان صاحب طریقها محققا شما هر آینه در قول و گفتار مختلف هستید، بر میگردد از او کسی که بر میگردد یعنی منصرف می شود کسی که صرف نظر میکند.

وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ حبک جمع حبیکه بمعنی طریق است، و این آیه شریفه از مشکلات آیات است و میتوان گفت از متشابهات است، و حدیثی از حضرت رضا (ع) نقل می کنند که آنهم از مشکلات احادیث است، از علی بن ابراهیم از پدرش از حسین بن خالد که گفت: سؤال کردم از حضرت رضا (ع) از این آیه فرمود:

(فقال: محبوکة الی الارض و شبک بین اصابعه فقلت:

فکیف تکون محبوکة الی الارض و اللَّه تعالی: یقول بغیر عمد فقال: سبحان اللَّه أ لیس یقول. بغیر عمد ترونها قلت: بلی قال فثم عمد و لکن لا تری فقلت کیف ذلک جعلنی اللَّه فداک، فقال: فبسط کفه الیسری ثم وضع الیمنی علیها فقال: هذه ارض الدنیا و السماء الدنیا فوقها قبة و الارض الثانیة فوق سماء الدنیا و السماء الثانیة فوقها قبة و الارض الثالثة فوق السماء الثانیة و السماء الثالثة فوقها قبة، ثم هکذا الی الارض السابعة فوق السماء السادسة و السماء- السابعة فوقها قبة، و عرش الرحمن فوق السماء السابعة و هو قوله: خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن، و صاحب الامر بینهن و صاحب الامر و هو النبی صلی اللَّه علیه و آله و الوصی من بعده و هو علی وجه الارض، و انّما یتنزل الامر الیه فوق السماوات و الارضین، قلت: فما تحتنا الا ارض واحدة قال: و ما تحتنا الا ارض واحدة و ان الست لفوقنا).

اقول: منتها چیزی که ما بتوانیم گفت در توجیه و تاویل و تفسیر این حدیث شریف و العلم عند اللَّه و عند الراسخون فی العلم این است که مراد از سماوات این

ص: 265

این فضاء وسیعی که در عالم بالا خداوند خلق فرموده و هفت طبقه قرار داده که هر طبقه دارای خصوصیاتی هستند، و هر طبقه بالا محیط بطبقه زیر هست که تعبیر بهفت آسمان میکنند، آسمان اول محیط بکره زمین که ما در آن هستیم لذا در قرآن تعبیر بسماء الدنیا فرموده و تمام این کواکب و ستاره ها و ماه و خورشید ثوابت و سیارات در این طبقه است، بدلیل قوله تعالی فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ فصلت آیه 11 و قوله تعالی: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ و الصافات آیه 6 و 7 و اما طبقات بالا که احدی از آنها خبر ندارد جز خدا و راسخون فی العلم در هر کدام کراتی هست که آن طبقه محیط بآن هستند و نام آن کره ارض است و البته مخلوقاتی مثل ملائکه در آنها هستند، هذا ما عندنا خداوند باین ها قسم یاد میکند و جواب قسم.

إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ به اینکه گاهی به پیغمبر اکرم نسبت ساحر، کذاب، مفتری، اخذ از دیگران، مجنون، و غیر اینها و از برای خدا شریک قرار میدهند، بعضی ملائکه را، بعضی اصنام، بعضی آتش، بعضی شمس، بعضی قمر و کواکب، بعضی گاو و گوساله و درخت و غیر اینها، و نسبت بخدای متعال نسبت جسمیت و مکان، و اینکه ملائکه دختران خدا و آدم و عیسی و عزیز پسران خدا، بلکه یهود و نصاری ابناء الهی و سایر کفریات که خیال میکنند.

یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ رجوع از حق به باطل، از ایمان بکفر، از حسنات به سیئات، از خیرات بشرور، از صدق بکذب، از عدل بظلم، از جنة به نار و امثال اینها

[سوره الذاریات (51): آیات 10 تا 11] .... ص : 266

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (10) الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ ساهُونَ (11)

هلاک شدند دروغ گویان کسانی که در جهالت بدرجه اعلای جهل فرو رفته اند.

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ گفتند: قتل در اینجا بمعنی لعن و طرد است که بکلی از فیوضات آخرت محروم هستند.

ص: 266

اقول: دو قسم قتل داریم، یکی قتل نفس است، و یکی قتل عقل و اینجا قتل عقل است که بکلی عقل خود را سرکوب نفس و هوا و هوس و حب دنیا و زخارف آن و شیاطین جن و انس نمودند که بکلی از انسانیت خارج شدند، زیرا انسانیت انسان بعقل است.

أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178 در واقع قتل انسانیت شده لذا مورد طعن و لعن واقع شدند و خراص کذاب است چنانچه میفرماید: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ انعام آیه 11 یونس آیه 66 و میفرماید: ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ زخرف آیه 19.

الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ ساهُونَ گفتند: جهل سه درجه دارد 1- تردید است 2- نسیان است 3- سهو است که بکلی غفلت و فراموش میکند، و غمره بمعنی جهل است. اقول: بالاتر از اینها جهل مرکب است که خیال میکند عالم است و جاهل بجهل خود است و قابل هدایت و ارشاد نیست.

[سوره الذاریات (51): آیات 12 تا 14] .... ص : 267

یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (12) یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (13) ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (14)

سؤال میکنند چه موقع تحقق پیدا میکند روز جزاء اعمال بفرما روزی که آنها را بر آتش عذاب میکشد بچشید عذاب خود را این است آن چیزی که بودید باو عجله میکردید.

یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ از روی استهزاء و تمسخر میپرسند پس آن عذابی که میگفتید و روز جزائی هست، پس کجا و کی میآید اگر راست می گویید پس چرا نیامده هنوز.

یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ جواب سؤال که آن روزی که سؤال میکنند روزیست که آنها را بر آتش بیندازند و بسوزانند، مثل فلزی که در آتش آب شود.

ص: 267

ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ خزنه جهنم به آنها میگویند، بچشید عذاب خود را.

هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ اینست آن روزی که شما باو عجله داشتید و می گفتید چرا نیامده حال آمده آنچه استهزاء میکردید، و این کلام خزنه استهزاء بآنها است بازاء استهزاء آنها.

[سوره الذاریات (51): آیه 15] .... ص : 268

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (15)

محققا متقین در بهشت ها و چشمه ها هستند.

إِنَّ الْمُتَّقِینَ در مقابل کفار و مشرکین و ضالین و مضلین و معاندین و مخالفین که اصحاب جحیم هستند.: میفرماید: متقین که مکرر اشاره شده که جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد جمیع مراتب تقوا را شامل می شود که مرتبه اولی تقوای از شرک و کفر و ضلالت باشد که مرادف با ایمان است، و این جمله دلالت دارد که جمیع اهل ایمان مشروط بر این که معاصی باعث زوال ایمان آنها نشود و با ایمان از دنیا بروند.

فِی جَنَّاتٍ که گفتیم هشت بهشت داریم و متقین در تمام آنها سهم و نصیب دارند.

وَ عُیُونٍ یعنی در آن جنات از پای قصرهای آنها عیون جاریست که انهار اربعه باشد. از لبن لم یتغیر طعمه، و خمر لذة للشاربین و عسل مصفی، و ماء غیر آسن: بعلاوه نهر کوثر که بحضرت رسالت عنایت شده و ساقی آن امیر المؤمنین (ع) است و آنکه میفرماید:

إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً دهر آیه 5 و 6. و نیز میفرماید:

یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ مطففین آیه 25 تا 28.

[سوره الذاریات (51): آیات 16 تا 18] .... ص : 268

آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ (16) کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (17) وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (18)

میگیرند آنچه پروردگار آنها بآنها میدهد محققا اینها بودند پیش از این

ص: 268

احسان کننده بودند. کمی از شب آنچه استراحت میکردند و خواب می رفتند و سحر ها آنها استغفار میکردند.

آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ گفتیم در باب تفضلات باید فاعل تام الفاعلیة باشد و قابل تام الفاعلیة خداوند متعال در اعطاء نعم و تفضل تام القابلیة است. بلکه غیر متناهی و این متقین هم تام القابلیة هستند لیاقت همه گونه تفضلات را دارند لذا آنچه خداوند بآنها تفضل فرماید بجا و بموقع است میگیرند و شکر گزار هستند، سپس خداوند بیان میفرماید: لیاقت و قابلیت آنها برای چیست.

إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ موقعی که در عالم دنیا بودند و در قید حیات (محسنین سه نحو احسان داریم.

1- احسان بنفس باتیان باعمال حسنه و قبول ایمان و اطاعت و عبادت و بندگی و تکمیل اخلاق حسنه و ازاله صفات خبیثه و ترک معاصی و افعال سیئه و تحصیل علم و تکمیل اعمال صالحه.

2- احسان بدین بامر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد و هدایت و تعلیم علم دین و تحصیل علوم شرعیه و اعلاء کلمه اسلام و ترویج دین و دفع اعداء دین و جلوگیری از دشمنان دین و دفع شر آنها.

2- احسان بغیر بخدمت بجامعه مسلمین مالا و قولا و عملا و معاشرة.

کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ سه نحوه تفسیر کردند.

1- اینکه کمی از شب را میخوابند که بعد از عشاء آخره باشد تا نیمه شب و بقیه شب را بعبادت مشغول می شوند و همین معنی ظاهر آیه است و مفاد اخبار 2- کمی از شبها را خواب می روند و اکثر شب ها تا صبح بیدار و اشتغال بعبادت دارند.

3- قلیلی از متقین شب ها بخواب می روند و اکثر آنها شب بیدارند، و این معنای سوم ابعد احتمالات است.

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ در اخبار ائمه علیهم السلام تفسیر فرمودند به هفتاد استغفار که در قنوت وتر وارد شده در آخر شب زیرا سایر صلوات افضل اول وقت است که فرمودند:

ص: 269

اول الوقت رضوان اللَّه و آخر الوقت غفران اللَّه

و نماز شب بالاخص سه رکعت شفع و وتر آخر وقت قریب به صبح افضل است، بعضی گفتند: مراد نماز در وقت سحر است، چون موجب مغفرت می شود. و بعضی گفتند: از اول شب تا وقت سحر اشتغال بصلوات و از سحر تا صبح اشتغال باستغفار و همان مفاد اخبار معتبر است، این قسمت احساس بنفس است، و اما احسان بغیر میفرماید:

[سوره الذاریات (51): آیه 19] .... ص : 270

وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19)

در اموال آنها حقی قرار دادند از برای سؤال کننده و از برای محروم، ظاهرا مراد حقوق واجبه نیست مثل زکاة و خمس و حق واجب النفقة و نذور و کفارات و امثال آنها، زیرا آنها بجعل الهیست و ملک آنهاست، و این آیه میفرماید:

وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ که ملک خود محسنین هست و مصداق احسان است و مراد اینست که خود انسان یک قسمت از اموالش را برای این مصرف معین کند.

لِلسَّائِلِ کسانی که می آیند و سؤال می کنند، همین نحوی که سؤال مکروه است و بسا حرام است همین نحو رد سائل مذموم است و بسا حرام می شود، اگر سائل مضطر باشد و جانش یا بستگانش در معرض خطر باشند که حفظ نفس مؤمن واجب است، بلکه بسا غیر مؤمن هم اگر باشد، بلکه بعض حیوانات خدا لعنت کند آنهایی را که از یک شربت آب حتی بر طفل شیر خوار منع کردند.

وَ الْمَحْرُومِ ظاهرا مراد کسانی باشند که روی سؤال ندارند و در مضیقه و فشار هستند که در قرآن میفرماید: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً الایه بقره آیه 275 و احسان بغیر منحصر ببذل مال نیست تمام اقسام احسان را شامل است و آیه شریفه این مصداقش را بیان

ص: 270

فرموده.

[سوره الذاریات (51): آیه 20] .... ص : 271

وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ (20)

و در زمین آیاتی است از برای کسانی که یقین دارند آیات زمینی بسیار است و در بسیاری از آیات قرآنی بیان فرموده از اینکه بقدرت کامله روی آب قرار داده و کوه ها بمنزله لنگر کشتی است که بتموج دریاها متزلزل نشود و معدن جواهرات و فلزات قرار داده و معدن نفط و از او حیوانات و وحوش و طیور و اشجار و حبوب و نباتات رویانیده و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار لذا بطور اجمال میفرماید:

وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لکن کسانی که قلوب آنها سیاه شده درک نمیکنند و مستند بطبیعت میدانند کسانی که درک می کنند کسانی هستند که ایمان آنها بحد یقین رسیده که میفرماید:

«ما رایت شیئا الا و رایت اللَّه قبله و بعده و معه».

لِلْمُوقِنِینَ و از برای یقین هم مراتبی است، علم الیقین عین الیقین حق الیقین، علم الیقین از روی دلیل و برهان و منطق یقین پیدا کند. عین الیقین از روی مشاهده و حس آثار قدرت را به بیند بچشم بصیرت، حق الیقین. که بنور ایمان و افاضه حق قلب روشن شود که هیچ گونه غفلتی و نسیانی و ریبی در او راه نیابد.

[سوره الذاریات (51): آیه 21] .... ص : 271

وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21)

و آیاتی در نفوس شماست آیا پس از این بینا نمیشوید. آیات الهی دو قسم است. آیات انفسیه و آیات آفاقیه، اما انفسیه اینکه اولا از خاک خلق شده اید تا جزو ماکولات سپس بنطفه تبدیل شده اید و مراحلی را طی کرده از علقه و مضغه و لحوم و عظام و اعضاء و جوارح و اخلاط اربعه صفراء سوداء بلغم دم تا صورت نباتی پس از آن خلقا آخر افاضه روح تا بدنیا آمدید قوای زیادی بشما عنایت شد باصره سامعه شامه ضائقه لامسه حس مشترک قوه عاقله و دراکه و متفکره و غیر

ص: 271

اینها و حالات مختلفه از قوه بضعف و بالعکس از صحت بمرض و بالعکس از عزت بذلت و بالعکس از سرور بحزن و بالعکس از ذکر بغفلت و بالعکس از تنبه بنسیان و بالعکس از رشد بنکس و بالعکس از الوان مختلف الی غیر ذلک.

(تو خود یک چیزی و چندین هزاری دلیل از خویش روشن تر نداری).

وَ فِی أَنْفُسِکُمْ عطف به و فی الارض است.

أَ فَلا تُبْصِرُونَ بچشم سر می بینید ولی چشم قلب کور است درک نمی کنید.

[سوره الذاریات (51): آیه 22] .... ص : 272

وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ (22)

و در سماء روزی شما است و آنچه بشما وعده داده شده، نوع مفسرین تفسیر کردند بنزول عیث و مطر که باعث نبات ارض می شود، و مأکولات از زمین روئیده میشود و رزق انسان میگردد، لکن این بنظر تمام نیست: زیرا اولا باران سبب انبات میشود و مأکولات از زمین خارج می شود: و ثانیا: رزق منحصر بمأکولات نیست آنچه خداوند عنایت کند رزق است، ایمان، علم، توفیق و غیر اینها می گویی: (اللهم ارزقنی ایمانا کاملا و علما نافعا و یقینا ثابتا و عقلا کاملا) و غیر اینها، و ثالثا: مناسب با کلمه وَ ما تُوعَدُونَ نیست و آنچه بنظر میرسد اینکه خداوند آنچه برای بنده تقدیر فرموده چه از مأکول و مشروب و غنی و فقر و صحت و سلامت و مرض و نعمت و بلاء و غیر اینها در دفتر الهی ثبت است، و مشهود ملائکه و انبیاء و ائمه می شود و بالاخص همین مأکولات که از امیر المؤمنین است که میفرماید:

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال لان المال قد قسمه عادل بینکم و سیفی لکم و العلم مخزون عند اهله)

تعبیر تفسیر و از حضرت رسالت است که بعمار فرمود آخرین روزی تو یک ظرف شیر است، و در حدیث است

(لا یموت نفس حتی تستکمل رزقه)

و غیر اینها و مراد از.

وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ عالم بالا است که قبل از خلقت انسان خداوند معین فرموده و بسا بواسطه بعض امور توسعه و تضییق می شود که آن در لوح محو

ص: 272

و اثبات است و آنچه قابل تغییر نیست در لوح محفوظ است.

وَ ما تُوعَدُونَ در خبر دارد وعده ظهور حضرت بقیة اللَّه و رجعت ائمه و استشهاد فرموده بآیه شریفه.

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً نور آیه 54 اقول: این یکی از مصادیق است و ما توعدون عام است از جنت و نار و ثواب و عقاب و بعث و نشور و حساب و کتاب و غیر اینها تماما معین شده و محقق است و تخلف ندارد.

[سوره الذاریات (51): آیه 23] .... ص : 273

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (23)

پس قسم به پروردگار آسمان و زمین این حق است مثل آنچه هستید نطق میکنید.

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ یعنی روزی شما و آنچه که وعده داده شده بشما هر آینه حق و ثابت است و تخلف پذیر نیست، با چند تاکید قسم آنهم به پروردگار و کلمه انّ و جمله اسمیه و لام تاکید.

مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ وجه تشبیه گفتند همین نحوی که می دانید آنچه می گوئید بدانید که ما توعدون هم حق و ثابت است لکن آنچه بنظر نزدیک می آید پس از بیان مقدمه ای و آن اینست که موجودات امکانیه را گفتند از چهارده قسم بیرون نیست جواهرات خمسه و اعراض تسعه امّا اعراض که بنفسه وجود پیدا نمی کند زیرا معنای عرض اذا وجد فی الموضوع مثل کم و کیف و اعراض نسبیه و اما جواهرات خمسه عبارت از عقل و نفس و جسم و ماده و صورت است عقل جوهر مجرد از ماده و صورت نفس مجرد از ماده دون الصورة جسم مرکب از ماده و صورت و ماده بدون صورت تحقق پیدا نمی کند و گفتند شیئیت شیئی به صورت است نه به ماده، هیولا در بقاء محتاج صورت، تشخص کرد صورت را گرفتار. و مراد صورت نوعیّه است نه صورت شخصیه که از عوارض است و صورت نوعیه عبارت از فصل ممیّز است بین الانواع و فصل ممیز انسان از

ص: 273

سایر انواع نطق است که گفتند (الانسان حیوان ناطق) پس مشخص و ممیّز انسان نطق است لذا سایر حیوانات را صامت میگویند و نطق اظهار ما فی- الضمیر است.

وَ ما تُوعَدُونَ هم ظاهر می کند آنچه در غیبت تقدیر شده بمنصه ظهور می رسد و اللَّه العالم.

[سوره الذاریات (51): آیه 24] .... ص : 274

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ (24)

آیا آمد تو را حکایت مهمانی ابراهیم مکرمین را.

خداوند قصه مهمانی ابراهیم را و نزول ملائکه بر او در این سوره در چهارده آیه بیان میفرماید:

توضیح اینکه ملائکه بصورت اصلی مشاهد انسان نمی شوند مثل ملائکه حفظه و کتبه و موکلین به نزول ارزاق و قطرات باران و مامورین به الهام در قلوب مؤمنین و ملائکه که در جنگ بدر نازل شدند برای نصرت مسلمین و غیر اینها و اگر بخواهند مشاهد انسان شوند باید متشکل بصورت شوند، مثل اینکه بر پیغمبر بسا روح الامین به صورت دحیه کلبی وارد می شد و این ملائکه که بر ابراهیم وارد شدند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل به صورت جوان خوش سیما با صورت نورانی که آثار صلاح از آنها مشاهده می شد و حضرت ابراهیم بسیار مسرور شدند چون سرتاسر دنیا را کفر و شرک گرفته بود اینها را به این صورت دید به عنوان ضیافت تلقی کرد و آنها را محترم داشت و حضرت ابراهیم مهمان دوست بود.

[سوره الذاریات (51): آیه 25] .... ص : 274

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (25)

زمانی که این مکرمین داخل شدند بر ابراهیم سلام گفتند ابراهیم در جواب آنها سلام گفت و فرمود من شما را نشناختم شما کیستید بر من وارد شده اید؟

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ چون وارد شدند بر او.

فَقالُوا سَلاماً که اول ورود مستحبّ مؤکد است سلام و از برای سلام سه معنی کردند یکی آنکه سلام از اسماء الهیه است چنانچه میفرماید: هُوَ الْمَلِکُ

ص: 274

الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ

حشر آیه 43 یعنی خداوند حافظ و نگهبان و ناصر و معین شما باشد. دیگر آنکه دعا و طلب سلامتی از کلیه آفات و بلیات دنیوی و اخروی. سوّم وعد است که شما از ما خیالتان راحت باشد هیچ قصد سویی نداریم از ما سالم هستید و گفتند: صیغ سلام چهار است سلام علیک و علیکم و السلام علیک و علیکم که جواب سلام واجب است و بهتر در جواب تقدیم علیک و علیکم است و بهتر ضمیمه و رحمة اللَّه و برکاته است بر سلام و یکی از واجبات نماز سلام است.

قَوْمٌ مُنْکَرُونَ شما را نشناختم کیانید؟ و از کجا آمده اید؟ و برای چه امری آمده اید؟

[سوره الذاریات (51): آیات 26 تا 27] .... ص : 275

فَراغَ إِلی أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ (26) فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (27)

پس برای تشریفات آنها که از راه رسیده و خسته و گرسنه هستند رفت نزد اهلش که ساره باشد و آمد به گوساله فربه که فوری طبخ کردند و آورد نزد مهمانها. فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ پس نزدیک آنها آورد گفت چرا نمی خورید نظر به اینکه ملائکه مأکول و مشروب ندارند چون قوای شهویه در آنها نیست فقط قوه عقلانیه دارند و حضرت ابراهیم ابتداء نمیدانست که اینها ملک هستند لذا.

فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ و چون اینها اکل نکردند ابراهیم خوفی پیدا کرد که اینها قصد سویی نسبت باو دارند.

[سوره الذاریات (51): آیه 28] .... ص : 275

فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (28)

یعنی بخود برداشت خوفی پنهانی بدون اینکه اظهار کند لکن چون آنها از قلب او با خبر بودند گفتند خوف نداشته باش ما ملائکه هستیم و شهوت اکل نداریم و برای اذیت شما هم نیامده ایم بلکه بشارت آورده ایم به فرزندی که دارای علم باشد که حضرت اسحاق باشد و چون این کلام را ساره عیال ابراهیم شنید.

[سوره الذاریات (51): آیه 29] .... ص : 275

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ (29)

ص: 275

پس آمد عیال ابراهیم ساره در فریاد زدن پس زد به صورت خود و گفت پیره زن نازا و در جای دیگر میفرماید وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً هود آیه 74 و در آنجا توضیح داده ایم که خداوند به حضرت ابراهیم در سن پیری و شیخوخیت دو فرزند عنایت فرمود اسمعیل از هاجر و اسحق از ساره که میفرماید الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ ابراهیم آیه 41 و ساره در حال جوانی عقیم بود و سن او رسیده بود به نود و پنجسال از ابراهیم بزرگتر بود که این بشارت را شنید ناله او بلند شد از روی تعجب.

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ گفتند که الصیاح یعنی صیحه زد بلند فَصَکَّتْ وَجْهَها که ضرب شدید است که به زبان ما می گوئیم سیلی بصورتش زد.

وَ قالَتْ عَجُوزٌ که من پیره زن عجوزه شدم عَقِیمٌ در زمان جوانی هم عقیم بودم و اولاد نمی آوردم.

[سوره الذاریات (51): آیه 30] .... ص : 276

قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (30)

گفتند ملائکه به ساره که این نحوه فرموده پروردگار تو محققا او حکیم و علیم است تمام کارهای او از روی حکمت و علم است و در جای دیگر می فرماید که ملائکه به ساره گفتند: أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ هود آیه 76.

خداوند قادر متعال همین نحوی که آدم و حوا را بدون پدر و مادر آفرید و عیسی را بدون پدر و حمل مادر موسی را تا حین ولادت مخفی فرمود: قدرت دارد از شوهر پیر و زن عجوز عقیم اولاد بیاورد لذا.

قالُوا ملائکه که در اینجا بشارت به ابراهیم دادند و در سوره هود بشارت به ساره و معلوم می شود که ساره هم حاضر بود و بشارت به هر دو داده شد گفتند: به ساره.

کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ ما از پیش خود نمی گوئیم فرمان خداست مأمور هستیم به شما ابلاغ کنیم.

ص: 276

إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت است به جا و به موقع.

الْعَلِیمُ عالم به همه چیز هم شیخوخیت ابراهیم را می داند و هم عجوز و عقیم تو را می داند و قدرت نمایی می کند که إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.

[سوره الذاریات (51): آیه 31] .... ص : 277

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (31)

حضرت ابراهیم فرمود به ملائکه پس چیست مقصد شما و دستور شما ای فرستادگان؟ چون فهمید که اینها برای بشارت به اسحاق مجردا نیامده اند زیرا کافی بود مجرد بشارت کن و چه توسط جبرئیل و این سه ملک مقرب برای امر عظیمی آمده اند لذا.

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ خطب امر عظیم است و لذا خطیب بکسی میگویند که به کلام بلیغ صحبت میکند.

[سوره الذاریات (51): آیه 32] .... ص : 277

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (32)

گفتند ما را خداوند فرستاده برای هلاکت قوم مجرمین که قوم لوط باشند و جرم آنها علاوه از تکذیب لوط اعمال سیئه داشتند که اعظم آنها لواط بود که سابقه نداشت و در مجالس اخراج ریح می کردند که منکر تعبیر شده چنانچه می فرماید.

أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ اعراف آیه 78 و 79 و می فرماید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ- الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 28 که در خبر از حضرت رضا (ع) است فرمود:

(یتضارطون فی المجالس من غیر حشمة و لاحیاء)

و از حضرت صادق است

(ان حل الازار فی الصلاة و الحذف بالحصی و مضغ الکندر فی المجالس و علی ظهر الطریق من عمل قوم لوط)

و در بعضی اخبار بخل از صفات قوم لوط بود و او منشأ این عمل شنیع شده.

[سوره الذاریات (51): آیات 33 تا 34] .... ص : 277

لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ (33) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ (34)

برای اینکه ارسال نمائیم بر اینها سنگ ریزه هایی از گل نشان دار نزد

ص: 277

پروردگار تو برای اسراف کنندگان.

لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ در سوره هود میفرماید: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ آیه 84 و 85 در اخبار داریم که هفت شهر قوم لوط بودند که جبرئیل از زمین جدا کرد و برد بالا باندازه ای که صدای خروسان و سگ ها را ملائکه آسمان می شنیدند و بر آنها سنگ ریزه بارید که هر سنگی نشان دار بود که معنی منضود و مسومه است اسم هر یک روی آن سنگ بود بر فرق او وارد میشد و هلاک شدند.

سپس شهرها وارونه شد که هیچ اثری از عمارات و اشجار و انهار و حیوانات باقی نماند و زمین قاعا صفصفا شد و نیز میفرمایند که هر ظالمی حین موتش به یکی از این سنگریزه ها مبتلا می شود که مفاد (وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ ببعید است).

مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ اسراف در معاصی به تجاهر و فسق و زیاده روی در طغیان که امروز بسیار رواج پیدا کرده نه شرمی و نه حیائی و نه باکی و نه خوفی و نه وحشتی دارند باشد تا آثارش را ببینند و برخورد کنند.

[سوره الذاریات (51): آیات 35 تا 36] .... ص : 278

فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (35) فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (36)

پس بیرون کردیم ما کسانی که در آن قریه ها بودند از مؤمنین پس نیافتیم در آن قریه ها غیر از یک بیت از مسلمین که بیت لوط بود و فقط دختران لوط بودند که میفرماید: در سوره هود قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ آیه 83 و اینکه تاخیر افتاد تا صبح برای این بود که لوط با اهلش از قریه های آنها خارج شوند.

(تنبیه) از اخبار استفاده میشود. بلکه از خود آیات هم میتوان استفاده کرد که بشارت بابراهیم دو مرتبه بوده یکی قبل از قضیه لوط بشارت باسمعیل

ص: 278

داده شده که میفرماید پس از دعاء ابراهیم که عرض کرد رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ الی آخر الآیات الصافات آیه 97 الی 108 و دیگر بشارت باسحق و یعقوب که در سوره هود و در این سوره بیان فرموده در قضیه لوط و قوم او.

[سوره الذاریات (51): آیه 37] .... ص : 279

وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ (37)

و ما باقی گذاشتیم در آن قریه ها آیه و نشانه و دلیل برای کسانی که میترسند از عذاب دردناک.

وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً اشکال ترک عدم الفعل است امر عدمی چگونه آیه میشود؟

جواب مراد از ترک در اینجا اعدام پس از وجود است، مثل موت که اعدام حیات است و فعل است و مراد از بین بردن تمام قری از عمارات و اشجار و حیوانات و هیچ اثری از آنها باقی نگذاشتن که خود دلیل قطعی محکم است که آثار اعمال زشت اینها این است، اما کجا کفار و فسّاق و فجار و ظلمه متنبه می شوند فقط.

لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ که متنبه شوند و پیرامون این گونه معاصی نگردند و خودداری کنند.

[سوره الذاریات (51): آیات 38 تا 40] .... ص : 279

وَ فِی مُوسی إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلی فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (38) فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ (40)

و در مورد موسی زمانی که فرستادیم او را بسوی فرعون با معجزه بزرگ و دلیل آشکار پس اعراض کرد بر کنه یعنی با لشکر و جنود. که اعتمادش به آنها بود مثل اعتماد عمارت به ارکانش و گفت موسی ساحر است یا دیوانه پس گرفتیم او را و جنود او را پس انداختیم آنها را در دریا و او خود را ملامت میکرد قصه موسی را خداوند در بسیاری از سور و آیات مفصلا و اشارة بیان فرموده و شرح آنها بیان شده و در اینجا فقط به تفسیر آیات قناعت میکنیم.

وَ فِی مُوسی عطف به وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ است یعنی آیاتی از برای موقنین هست در مورد موسی.

ص: 279

إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلی فِرْعَوْنَ و جنود فرعون در آن جایی که خطاب شد به موسی اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی طه آیه 25.

بِسُلْطانٍ مُبِینٍ عصائی که ثعبان افعی و اژدها شد و سحر سحره فرعون را بلعید و ید و بیضاء و سایر معجزات که میفرماید:

فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ نمل آیه 12.

فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ تولی اعراض است و ترک قبول و رکن فرعون قوت و قدرت و جنودش بود که به آنها مغرور بود مثل عمارت که بر ارکانش اعتماد دارد و باء برکنه از برای تعدیه است یعنی رکن خود را که جنودش بود آنها را هم وادار نمود بر اعراض و عدم قبول.

وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ به قومش گفت این موسی ساحر است که عصا را به نظر ثعبان می آورد و ید را به نظر بیضاء مینماید و یا مجنون است که غیر از من بر خود خدایی اتخاذ کرده.

َخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ

اخذ عزیز مقتدر آن موقعی که با لشکر انبوه حرکت کرد در تعقیب موسی و قوم موسی که آنها را به قتل رساند و آمدند نزدیک دریا موقعی که قوم موسی از دریا خارج می شدند در آن دوازده جاده که میفرماید:

فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ شعراء آیه 63 فرعون و جنودش هم وارد این جادّه ها شدند موقعی که رسید فرعون در آخر جاده که از دریا بیرون آید که آخرین قوم موسی از جاده خارج شدند و آخرین قوم فرعون داخل در جاده شدند که شاید فاصله بین فرعون و قوم موسی چند متری بیش نبود که یک مرتبه دریا بهم آمد و تمام غرق شدند که میفرماید:

َبَذْناهُمْ فِی الْیَمِ

فرعون در این موقع گفت: که میفرماید: حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یونس آیه 90 که مفاد.

هُوَ مُلِیمٌ

است گفتند: جبرئیل کفی از لجن به دهان او زد و گفت آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ یونس آیه 91.

ص: 280

[سوره الذاریات (51): آیات 41 تا 42] .... ص : 281

وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ (41) ما تَذَرُ مِنْ شَیْ ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ (42)

و در عاد زمانی که فرستادیم بر آنها بادی که زایش نداشت، و نگذشت از هر شیئی مگر اینکه قرار داد او را مثل خاکستر وَ فِی عادٍ نیز عطف است یعنی آیت بزرگی است برای موقنین، و عاد قوم هود بودند و بسیار طغیان و سرکشی کردند و قوه و قدرت بکار زدند که میفرماید:

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ فجر آیه 5 تا 7.

إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ که هفت شب و هشت روز باد بر آنها وزید و باد عقیم بادی بود که زایش نداشت، ابر و باران و هوای خنک و سرد و سلامت و تصفیه هوا در آن نبود و پی در پی میوزید که میفرماید:

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ الحاقه آیه 6 و 7 و 8.

ما تَذَرُ مِنْ شَیْ ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ: از انسان و حیوان و عمارات و اشجار و نباتات.

إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ تمام مثل خاکستر شدند ریز ریز و از هم پاشیده و در هم کوبیده شدند که اثری از آنها باقی نماند.

[سوره الذاریات (51): آیات 43 تا 45] .... ص : 281

وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حِینٍ (43) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (44) فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ (45)

و در ثمود هم آیه است، زمانی که گفته شد برای آنها که زندگی کنید تا مدت کمی پس عتو و سرکشی کردند از امر پروردگار خود، پس گرفت آنها را صاعقه و آنها نظر میکردند، پس قدرت و استطاعت نداشتند بر قیام و نبودند که طلب مغفرت کنند، یعنی کسی را نداشتند که آنها را یاری کند.

ص: 281

وَ فِی ثَمُودَ قوم صالح که تکذیب صالح کردند با اینکه طلب آیه و معجزه کردند و خداوند ناقه صالح و فصیل آن را قرار داد و باندازه ای شیر می داد که تمام قوم را کفایت میکرد و حضرت صالح مقرر فرمود که یک روز برای فصیل او باشد و یک روز برای شما مخالفت کردند و ناقه را پی کردند و فصیل او را کشتند.

إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حِینٍ که سه روز بیشتر مهلت نداشتند که میفرماید فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ هود آیه 67 و در خاندان نبوت سه نفر یاد از ناقه صالح و فصیل آن کردند اول صدّیقه طاهره ما کان ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی.

دوم ابی عبد اللَّه (ع)

(یا رب لا یکون اهون الیک من فصیل الخ).

سوم حضرت هادی در مورد متوکل که فرمود ابهام پای من افضل از ناقه صالح است که متوکّل پس از سه روز کشته شد.

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ عتو و سرکشی و مخالفت نمودند فرمان پروردگار خود را که میفرماید: وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها اسراء آیه 62.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ در این آیه تعبیر به صاعقه فرموده در سوره اعراف تعبیر به رجفه فرموده فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ آیه 76 در سوره هود صیحه تعبیر فرموده وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ آیه 7.

(اقول) هر سه بآن ها متوجه شد هم رجفه و صیحه و صاعقه.

وَ هُمْ یَنْظُرُونَ مشاهده میکردند اما.

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ که در آیات دیگر میفرماید فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ هود آیه 18. فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ اعراف آیه 76.

وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ یعنی احدی نبود از آلهه آنها و از اکابر آنها و از دیگران که آنها را یاری کنند و از عذاب نجات دهند پس اینها منتصر نبودند

[سوره الذاریات (51): آیه 46] .... ص : 282

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (46)

و قوم نوح از پیش از اینها بودند بدرستی که آنها بودند قومی فاسقین در

ص: 282

جای دیگر میفرماید.

وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی النجم آیه 51 الی 52 معلوم می شود که قوم نوح از جمیع طبقات کفار و مشرکین طغیان آنها و ظلم و اذیت آنها بیشتر و بالاتر بوده زیرا نهصد و پنجاه سال آنها را دعوت فرمود فقط حدود هفتاد نفر از فقراء به او ایمان آوردند و نوح و این مؤمنین در فشار این مشرکین و کفار گرفتار بودند و سر تا سر دنیا را پر کرده بودند و لذا موقعی که عذاب بر آنها نازل شد تمام اهل دنیا هلاک شدند و کره زمین زیر آب رفت فقط نجات برای اهل کشتی نوح و مؤمنین و حیواناتی که در کشتی بودند بود که امریه صادر شد بر نوح که میفرماید حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ هود آیه 42.

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ که اول عذابی که نازل شد و عمومیت پیدا کرد عذاب این ها بود که بکلی از قابلیت هدایت افتاده بودند و دیگر در نسل آنها هم مؤمن پیدا نمی شد چنانچه میفرماید:

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ هود آیه 35 و حضرت نوح هم عرض کرد در پیشگاه الهی وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 27 و 28.

إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ فسق بتمام معنی از کفر و شرک و ظلم و عصیان و طغیان و افتراء و استهزاء و غیر این ها که در موارد زیادی در آیات شریفه اشاره شده.

[سوره الذاریات (51): آیه 47] .... ص : 283

وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (47)

و آسمان را بپا کردیم بید قدرت و محققا ما هر آینه وسعت دهنده ایم.

وَ السَّماءَ جنس آسمان که شامل تمام سماوات سبع و کرسی و عرش و آنچه در عالم بالا است از شمس و قمر و کواکب و جمیع کرات جویه.

ص: 283

بَنَیْناها در دو روز چنانچه میفرماید: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ فصلت آیه 11 (باید) یعنی بقوة و قدرة چنانچه بشیطان فرمود ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ ص آیه 75 و میفرماید: وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ ص آیه 15.

وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ و محققا ما وسعت دهنده ایم، امّا سعه رحمت میفرماید:

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155 سعه علم رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7 سعه رزق یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکِیماً نساء آیه 119 و غیر اینها.

[سوره الذاریات (51): آیه 48] .... ص : 284

وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (48)

و زمین را فرش نمودیم پس خوب گسترنده گانیم بقدرت کامله این ربع کره زمین را که از آب خارج است چنان بسط داده برای سکونت انسان و حیوانات و نباتات و طیور و وحوش و چنان نگاه داشته که متزلزل نشود با این حرکت زمین از حرکت وضعی که دور خود میچرخد در مدت بیست و چهار ساعت و دور کره شمس بحرکت انتقالی در مدت یک سال بآرامی که بسیاری توهم کردند ساکن است.

وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها زیر پای بندگان.

فَنِعْمَ الْماهِدُونَ مثل گهواره که در حرکت است و طفل در گهواره خیال میکند که ساکن است و خواب می رود، و مثل کشتی که روی آب بسرعت سیر می کند و ساکنین در آن توهم می کنند که واقف هستند. و مثل عمر که بسرعت طی میشود و خیال میکنند که ثابت هستند.

[سوره الذاریات (51): آیه 49] .... ص : 284

وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (49)

و از هر چیزی خلق فرمودیم جفت باشد که شما متذکر شوید، خداوند تمام ممکنات و مخلوقات را دو نقطه مقابل زوج قرار داد شب و روز آسمان و زمین نور و ظلمت جن و انس روح و بدن برّی و بحری پرنده و چرنده دنیا و آخرت بهشت و جهنم ایمان و کفر مؤمن و کافر صالح و طالح حق و باطل ذکر و انثی

ص: 284

حیات و موت صحت و مرض غنی و فقر و غیر اینها حتی گفتند: الممکن زوج ترکیبی و مرکبات سه قسم است. اما مادیات از اجرام سماوی و ارضی ماده و صورت. و اما مجردات از وجود و ماهیت و انواع از جنس و فصل. برای اینکه دلیل باشد از برای اینکه ممکن شدة احتیاج دارد بترکیب و مرکب و ذات اقدس پروردگار بسیط صرف، وجود صرف بدون ماهیت و حدی از برای وجودش نیست از لا و ابدا وحده لا شریک له لا ضد له و لا ند لذا میفرماید:

وَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ ما یشی ء وجوده که سرتاسر ممکنات را شامل می شود.

خَلَقْنا زَوْجَیْنِ که از لوازم امکان است.

لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ که خدا بر همه چیز قادر و تواناست.

[سوره الذاریات (51): آیه 50] .... ص : 285

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (50)

پس فرار کنید در کل امور بسوی پروردگار خود و توجه باو کنید محققا من برای شما از جانب خدای متعال انذار کننده آشکارا هستم، در اخبار تفسیر فرمودند بحج بیت اللَّه و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند منافی با عموم و اطلاق آیه نیست.

و توضیع کلام: اینکه انسان در میانه مخلوقات الهی احتیاجاتش بیشتر است و ضعفش زیادتر چنانچه میفرماید: وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 33 و نوع بلیات متوجه باو است چه در دنیا و چه در آخرت، و لذا از افلاطون است که گفت:

(الافلاک قسی و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر) خدمت امیر المؤمنین «ع» کلام او را نقل کردند فرمود:

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ

و فرار بسوی خدا توجه باو است و اطاعت او و ترک مخالفت او، زیرا هر عبادتی چه واجب چه مندوب قرب الی اللَّه است، و هر معصیتی بعد من اللَّه است.

إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ که من از جانب او آمده ام با حجّت و معجزه و

ص: 285

دلیل واضح روشن برای انذار شما که خود را در معرض عقوبات و بلاهای دنیوی و اخروی قرار ندهید و بایمان و اعمال صالحه و تقوی نجات دهید.

[سوره الذاریات (51): آیه 51] .... ص : 286

وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (51)

و قرار ندهید با خدای متعال اللَّه دیگر را محققا من از برای شما از جانب او انذار کننده آشکار هستم، تکرار این جمله برای این است که شرک از تمام معاصی عقوبت و عذابش بیشتر است چنانچه عمده بلاهایی که بر امم ماضیه متوجه شد برای شرک آنها بوده چنانچه قبلا تذکر دادیم.

وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ مثل شمس و قمر و کواکب و ملک و جن و انس و صنم و شجر و گاو و گوساله و غیر این ها که آثارش زود ظاهر میشود.

إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ تکرار این جمله برای اهمیت شرک است که از تمام معاصی عقوبتش دنیوی و اخروی سخت تر است، و اول کلمه است که انبیاء مأمور بدعوت باو بودند که توحید باشد و ریشه اصول دین است و صحت تمام اعمال منوط باو است و تمام عبادات مربوط باو است.

[سوره الذاریات (51): آیه 52] .... ص : 286

کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (52)

و همین نحو بود که نیامد کسانی را که از پیش از این کفار و مشرکین بودند از رسول و پیغمبری مگر آنکه گفتند: ساحر است یا دیوانه این جریان در تمام امم سابقه بوده است، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی که کفار و مشرکین انبیاء و رسولانی که خداوند برای هدایت آنها فرستاده تکذیب کردند و آنها را ساحر و مجنون و مفتری شمردند و گفتند:

این آیه برای تسلیت خواطر حضرت رسالت است که چندان متأثر نباشی که اینها شما را ساحر و مجنون میگویند و معجزات شما را سحر می پندارند این جریان همیشه بوده.

کَذلِکَ یعنی همین نحوی که بشما میگویند.

ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ ماء نافیه که نفی مطلق می کند که احدی از رسولان نبودند مگر آنکه قوم آنها.

إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و نسبتهای دیگر که به انبیاء می دادند حتی

ص: 286

کسانی که ایمان به انبیاء آوردند مثل یهود به موسی و نصاری به عیسی و عامه سنی ها که به پیغمبر اکرم ایمان آورده اند چه نسبت های زشت العیاذ به آنها می دهند مثل اینکه در این تورات رایج نسبت به لوط که شراب خورد و با دختران خود زنا کرد و از نسل آنها هفتاد پیغمبر بوجود آمد و در حق آدم که خدا به آدم دروغ گفت و شیطان راست گفت و از درخت عقل خوردند و خدا آمد برای تفرج و فهمید و ترسید که از درخت حیات بخورند و خدایی شوند مثل ماها و آنها را از بهشت بیرون کرد و بسیار مزخرفات دیگر و نصاری که به عیسی العیاذ شراب درست کرد و در مجلس عروسی با مادرش مریم شراب به اهل مجلس دادند و سنی ها که العیاذ پیغمبر را قبل از بعثت مشرک یا تابع عیسی یا موسی یا ابراهیم و بسیار از کفریات دیگر و بالجمله عصمت انبیاء را منکر هستند خذلهم اللَّه.

[سوره الذاریات (51): آیه 53] .... ص : 287

أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (53)

آیا امم سابقه وصیت کردند این قوم شما کفار و مشرکین را که شما هم پیغمبر خود را ساحر و مجنون بگوئید، بلکه اینها خود طغیان و سرکشی کردند و این نسبتها را دادند.

أَ تَواصَوْا بِهِ مرجع ضمیر سابقین بلاحقین سفارش و وصیت میکردند که انبیاء خود را ساحر و مجنون بدانید نه چنین است.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ خود اینها طغیان و سرکشی داشتند کبر و نخوت و عناد و عصبیت و قساوت قلب و سیاهی دل و اغوای شیطان و متابعت اکابر آنها را بکفر و شرک ثابت کرده شما محزون نباش.

[سوره الذاریات (51): آیات 54 تا 55] .... ص : 287

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (54) وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (55)

پس شما از اینها اعراض فرما و روبرگردان، پس نیستی بملامت شدگان در اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت رضا علیهم السلام دارد که این آیه شریفه نازل شد.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ اصحاب نبی محزون شدند که کناره گرفتن

ص: 287

پیغمبر «ص» از اینها موجب انقطاع وحی است و نزول عذاب خداوند عذاب را برداشت و مؤمنین را مسرور کرد بآیه بعد که میفرماید:

و بداء حاصل شد و این آیه دلیل بر بداء است که در لوح محو و اثبات است غیر از لوح محفوظ که تغییر ناپذیر است.

اقول: آنچه بنظر میرسد و میتوان اخبار را حمل بر آن کرد اینکه مؤمنین چنین خیالی کردند. خداوند برای اطمینان قلب آنها و رفع خیال آیه ثانیه را فرستاد نه اینکه ابتداء بناء بر نزول عذاب باشد، سپس خداوند تغییر دهد، و معنای بداء هم همین است که اظهار بعد از اخفاء است، نه ظهور بعد از خفاء و در واقع قوم را دو قسمت فرمود یک قسمت آنهایی که قابلیت هدایت نداشتند از کفار و مشرکین میفرماید:

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ زیرا حجت را بر آنها تمام کردی و راه عذر بر آنها بسته شد مثل آیه شریفه فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ سجده آیه 30 و آیه شریفه فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا النجم آیه 3 و بسیار از آیات دیگر و یک قسمت کسانی که قابلیت هدایت دارند به پرداز بآنها.

وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ آنها بهره برداری میکنند.

[سوره الذاریات (51): آیه 56] .... ص : 288

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (56)

و من خلق نکردم جنّ و انس را مگر برای اینکه مرا عبادت کنند لام لیعبدون لام غرض است یعنی حکمت خلقت جن و انس و غرض از خلقت آنها اینست که عبادت کنند خدا را به اختیار نه به اجبار تا قابلیت پیدا کنند برای سعادت و نیل به بهشت و حیات ابدی که از امیر المؤمنین است که فرمود:

(خلقتم للبقاء لا للفناء)

زیرا اگر برای صرف دنیا باشد لغو می شود و از او محال است صادر شود و البته عبادت مشروط به شرایطی می باشد که اهم آنها ایمان است و خداوند تمام وسایل را در دسترس آنها قرار داد از اعطاء عقل و قوه و قدرت و اختیار و انبیاء

ص: 288

فرستاد و کتاب ها نازل فرمود و راه سعادت و شقاوت را نشان داد و احکام جعل فرمود پس اگر بعضی اجابت نکردند تقصیر با آنهاست نقض غرض نشده مثل اینکه شخصی جماعتی را دعوت کند برای ضیافت و تمام وسائل پذیرایی را فراهم کند حال اگر جمعی اعتنا نکردند و نیامدند خود را بی بهره کردند نقض غرض او نشده لذا میفرماید:

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و گفتند: اثبات شی ء نفی ما عدا را نمی کند ملائکه هم برای عبادت و اطاعت خلق شدند بلکه می توان گفت تمام حیوانات هم در حد خود عبادت و ذکر دارند و برای آنها خلق شده اند و لو حکم دیگری هم داشته باشد.

[سوره الذاریات (51): آیات 57 تا 58] .... ص : 289

ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (57) إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (58)

ما اراده نکردیم در خلقت آنها از آنها روزی را و اراده نکردیم اینکه ما را اطعام کنند.

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

اگر تمام جن و انس بدون استثناء عبادت کنند خردلی بر خدایی او افزوده نمی شود و اگر تمام کافر و معصیت کننده، ذره ای از خدایی او کاسته نمی شود

گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

خداوند آن قدر تفضل فرموده به انسان که تمام آنچه در آسمان و زمین است برای انسان خلق فرموده سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ.

شعر

ابر و باد و مه و خورشید فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

و انسان را خلق فرمود بنحوی که قابلیت و استعداد تمام فیوضات الهی و ترقی و تعالی را به او عنایت فرمود و در دنیا آمد که این قابلیت را به مقام فعلیت

ص: 289

رساند به عبادت و بندگی و بدبختانه اکثر خود را از این قابلیت انداختند و الا وجود و عدم آنها هیچگونه تغییر در ساحت قدس او نمی دهد اگر هیچ مخلوقی را و ممکنی را خلق نه فرموده بود نقصی در الوهیت او نبود و اگر هزارها برابر این مخلوقات خلق بفرماید چیزی بر او افزوده نمی شود.

ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون ان اللَّه هو الرزاق ذو القوة المتین محققا خداوند رزاق است صاحب قوه محکم با کمال متانت و رزق الهی منحصر به مأکولات و مشروبات نیست آنچه عنایت کند رزق است ایمان توفیق صحت مال و منال، جاه و جلال، علم و کمال ملبوسات و منکوحات دنیوی و اخروی و غیر اینها جل الخالق.

[سوره الذاریات (51): آیات 59 تا 60] .... ص : 290

فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (59) فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (60)

پس بدرستی که از برای کسانی که ظلم کردند نصیبی هست مثل نصیب اصحاب خود از ظالمین امم سابقه پس طلب تعجیل نکنند البته به آنها می رسد پس وای از برای کسانی که کافر شدند از روز آنها آن روزی که وعده داده شده اند.

فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا چه ظلم به دین از کفر و شرک و اهانت به مقدسات دین و به قرآن مجید و احکام شرع مبین و چه ظلم به غیر به انبیاء و اوصیاء و مؤمنین و چه ظلم به نفس از معاصی و طغیان و ترک واجبات و فعل محرمات و لام للذین لام اختصاصی است.

ذَنُوباً ذنوب به فتح بمعنی نصیب و سهم است و مراد نصیب عذاب و عقوبت است.

مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ از کفار و مشرکین و ظالمین امم سابقه قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و اصحاب مدین و ایکه و فرعونیان و اشباه آنها فَلا یَسْتَعْجِلُونِ پس عجله نکنند به آنها خواهد رسید (امروز اگر نکرد

ص: 290

دو روز دیگر کند) بلکه ممکن است نصیب آنها در قیامت باشد که سخت تر و شدیدتر است چنانچه عذاب ظالمین آل محمد از تمام طبقات شدیدتر است حتی تفسیر کردند آیه شریفه را الذین ظلموا آل محمد حقهم فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا از برای ویل دو معنی گفتند معنای اسمی و وصفی.

اما اسمی چاه ویل است در قعر جهنم که جای منافقین است که إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

و اما وصفی بمعنی وای بحال آنها و این جمله دلالت دارد که هیچگونه عنایتی و لطفی در حق آنها نمیشود.

مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ که یوم القیامة باشد که سرتاسر قرآن توعید شده برای کفار که میفرماید:

وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً الی قوله قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ زمر آیه 8 و می فرماید خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه آیه 2 و غیر اینها از آیات بسیار تمّ بحمد اللَّه سورة الذاریات فتاتی بحول اللَّه سورة الطور و بقیة السور و الحمد لولیه و الصلاة و السلام لنبیه و آله و اللعن علی اعدائه بلسانی و لسان اولیائه الی یوم لقائه و انا العبد الذلیل المذنب الحقیر السید عبد الحسین المدعو بالطیب غفر اللَّه له و لوالدیه.

ص: 291

سورة الطور .... ص : 292

اشاره

بسمه تعالی الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی نبینا و آله آل اللَّه

[سوره الطور (52): آیات 1 تا 8] .... ص : 292

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الطُّورِ (1) وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ (2) فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ (3) وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (4)

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (5) وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (6) إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ (7) ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (8)

اما الکلام فی فضلها، از ابن بابویه مسندا از حضرت باقر و حضرت صادق «ع» روایت کرده و

قال من قرء سورة الطور جمع اللَّه له خیر الدنیا و الاخرة

و اخباری مرسلا از خواص قرآن از حضرت رسالت نقل کرده اند که

(من قرأها کان حقا علی اللَّه تعالی ان یؤمنه من عذابه و ان ینعّم علیه فی جنته و من قرأها و ادمن فی قراءتها و کان مغلولا مسجونا سهل علیه خروجه و لو کان من الجنایات و اذا ادمن فی قراءتها و کان مسافرا امن من سفره مما یکره و اذا رش بمائها علی لذع العقرب برأت باذن اللَّه)

اقول: همان حدیث مروی از امامین شامل جمیع خیرات دنیوی و اخروی میشود. احتیاج باین مرسلات نداریم و ظن بصدق هم نداریم.

وَ الطُّورِ و او قسم است و طور اسم کوه است و الف و لام از برای تعریف است کوه مخصوص و آن طور سیناء است که خداوند با موسی تکلم فرمود در آیه شریفه که وادی مقدس است، میفرماید: إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً طه آیه 9 و وادی ایمن است که میفرماید فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ- الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ قصص آیه 30 و میفرماید وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ مؤمنون آیه 40.

وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ بعضی گفتند: لوح محفوظ است. بعضی گفتند: توراة موسی است- بعضی گفتند: قرآن مجید است، بعضی گفتند: نامه عمل است اقول:

ظاهر این است و لو احدی از مفسرین برخورد نکرده اند که اشاره باشد بآیه

ص: 292

شریفه کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ انعام آیه 12 و شاهد بر این دعوی حدیث شریف است، که از شرف الدین نجفی باسناد متصل از حضرت صادق (ع) است: روایت کرده

(قال: کتاب کتبه اللَّه عز و جل فی و رق اسّ و وضعه علی عرشه قبل خلق الخلق بالفی عام، یا شیعة آل محمد انی انا اللَّه اجبتکم قبل ان تدعونی و اعطیتکم قبل ان تسئلونی و غفرت لکم قبل ان تستغفرونی)

که همین مفاد کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ است.

فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ رق در لغت جلد رقیق است که روی آن کتابت میکنند و منشور باز و مفتوح است که مشاهده میکنند.

وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ مسجد ملائکه است که گفتند در طبقه چهارم آسمان است و لیلة المعراج پیغمبر «ص» در آنجا نماز کرد و جبرئیل اذان گفت و تمام انبیاء و ملائکه باو اقتداء کردند که امام و پیشوای کل فی الکل و امام بر همه آنها شد و در سوره اسراء گفتیم که مسجد اقصی در آیه شریفه سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی همین بیت المعمور است که مطابق با کعبه است نه بیت المقدس که مفسرین گفتند و از این جمله استفاده می شود که پیغمبر (ص) مستقیما بطرف بالا عروج فرموده.

وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ که طبقات آسمانها است الی الکرسی و العرش و میتوان گفت که لیلة المعراج پیغمبر اکرم (ص) از عرش هم بالاتر رفت که میفرماید وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی النجم آیه 7 تا 10 و شرحش می آید انشاء اللَّه تعالی در سوره بعد، و دلیل بر این دعوی اینکه افق اعلی عرش است. و ثم برای تراخی است که پس از عرش باشد و شاهد بر این حدیث شریف که فرمود: جایی رفت که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی آنجا نبود. زیرا حمله عرش بر عرش هستند و از ملائکه مقربین هستند.

وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ و مسجور مملوکه تمام بحر تا سطح فوق مملو است، و در قرآن میفرماید: وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ تکویر آیه 6 یعنی پر کرده می شود که مملوش گویند و میفرماید: یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 73

ص: 293

که جهنم از آنها پر می شود، چنانچه میفرماید: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ هود آیه 120 و خطاب به شیطان شد لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ اعراف آیه 17.

إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ جواب قسم ها است که البته و صد البته عذاب قیامت محقق و واقع شدنی است، و تخلف پذیر نیست.

ما لَهُ مِنْ دافِعٍ نیست چیزی که بتواند دفع عذاب کند نه اصنام و نه اکابر و نه ارحام و نه اصدقاء نه جلوگیری میتوانند بکنند و نه پس از آمدن بر طرف کنند نه دفعی و نه رفعی.

[سوره الطور (52): آیات 9 تا 10] .... ص : 294

یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (9) وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً (10)

روزی که موج می زند آسمان چه موج زدنی و از جا کنده می شود کوه ها و سیر میکند چه سیری.

یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً اشاره بآیه شریفه إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ از هم پاشیده می شود و از جا کنده می شود و مثل امواج دریا موج می زند و در هم پیچیده می شود که میفرماید یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104.

وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً اشاره به آیه شریفه وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ تکویر آیه 4 که از هم پاشیده می شود و مثل گرد پراکنده بیابان ها میشود و زمین قاعا صفصفا می شود و در دریاها خشک میشود و عمارات و اشجار و آنچه روی زمین است از بین می رود.

پس ویل در همچه روزی از برای تکذیب کنندگان است، مراد تکذیب انبیاء است و این منحصر بتکذیب رسالت نیست که اصلا انکار رسالت انبیاء و رسل کنند، اگر تکذیب یک حکم و فرمان الهی و فرمایشات نبی کنند صدق مکذب می کنند، مثل انکار نصب امیر المؤمنین للخلافة فی یوم الغدیر یا سایر ائمه یا انکار متعه حج و متعه نساء یا انکار حرمت لحم خنزیر و رباء یا سایر احکام.

و این بسیار عمومیت دارد و معنای ویل را هم مکرر گفته ایم اسمی و وصفی و

ص: 294

یومئذ روز قیامت است.

[سوره الطور (52): آیات 11 تا 12] .... ص : 295

فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (11) الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (12)

مکذبین کسانی هستند که در حدیث باطل و مزخرف فرو رفته و ملعبه می کنند، مثل کلماتی که کفار و مشرکین در حق انبیاء میگویند ساحر مجنون مفتری کذاب و اشباه اینها. یا نسبت هایی که بقرآن و معجزات میدهند، یا نسبتهایی که بائمه طاهرین میدهند، یا احکام الهیه را اهانت و ملعبه خود قرار می دهند. مثل نماز روزه حج سایر واجبات. بلکه میتوان تعمیم داد بکسانی که بعلماء دین و مقدسات مذهب را اسباب بازی و لعب خود قرار میدهند و اینها هم بسیار هستند بالاخص دوره امروزه.

[سوره الطور (52): آیات 13 تا 14] .... ص : 295

یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلی نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (13) هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (14)

روزی که دفع می کنند آنها را بسوی آتش جهنم دفع به عنف و بسختی و به آنها میگویند اینست آن آتشی که بودید شما باو تکذیب میکردید.

یَوْمَ یُدَعُّونَ یعنی یدفعون فرق است بین رفع و دفع دفع دور انداختن است و رفع برداشتن و دع بمعنی دفع است یعنی آنها را، می اندازند و دور می کنند.

إِلی نارِ جَهَنَّمَ دافع ملائکه غضب الهی هستند که مأمور می شوند که می فرماید:

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه آیه 30 الی 32.

دَعًّا چه انداختنی به جبر و عنف و شدت و سختی که می فرماید:

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ دخان آیه 47 الی 49 شرحش گذشت که اعتلی بمعنی عنف و شدت است.

هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ این هم کلام ملائکه است که به آنها میگویند و مکذب نار دو دسته اند.

یک دسته که منکر معاد و بعث و نشور و بهشت و جهنم هستند که می

ص: 295

گویند أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ الصافات آیه 56 و 57.

دسته دوم خود را اهل بهشت می پندارند و از عذاب مصون می شمارند مثل یهود و نصاری و بسیاری از فرق ضاله و دعاة باطله و معاندین.

[سوره الطور (52): آیات 15 تا 16] .... ص : 296

أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (15) اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (16)

آیا پس این سحر بوده یا شما چشم بصیرت نداشتید حال بچشید طعم آن را پس چه صبر کنید بر آتش یا صبر نکنید مساویست بر شما جز این نیست که جزاء داده میشوید آنچه را که بودید عمل میکردید.

أَ فَسِحْرٌ هذا که می گفتید قرآن که سرتاسرش انذار می کند و خبر از همچو روزی می دهد و شدت عذاب آن را سحر است و پیغمبری که خبر می دهد ساحرش میگفتید.

أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ یا شما هم چشم بصیرت نداشتید بواسطه قساوت قلب و سیاهی دل و حب شهوات و هواهای نفسانی و کبر و عجب و نخوت و عداوت و تقلید آباء و اطاعت شیطان چشم قلب شما کور شده و حقایق را درک نمی کند.

اصْلَوْها حال بچشید و داخل شوید و مشاهده کنید و ببینید که سحر نبوده و حقیقت داشته چنانچه می گوئید پس از مشاهده که خداوند بیان می فرماید:

وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ سجده آیه 12.

فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ چگونه میتوان صبر کرد بر آتشی که میفرماید: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 22 و نیز میفرماید:

وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6 و در دعاء کمیل

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا

ص: 296

یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض)

الدعاء چه صبر کنید و چه نکنید و جزع و فزع کنید همین آش است و همین کاسه هر چه به ملائکه و مالک و به خدای متعال الحاح و التماس و جزع و فزع کنید نتیجه ندارد به خداوند عرض کنید.

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ جواب میفرماید قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 109 و 110 به مالک می گویند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77 به خزنه جهنم می گویند وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلی قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ مؤمن آیه 49 و 50.

إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ خداوند خردلی زائد بر استحقاق عذاب نمی کند هر کرا بقدر استحقاق عذاب می کند بالعکس در ثواب و اجر دائر مدار استحقاق نیست زیرا بنده اگر عمر دنیا عبادت کند برابری نمی کند با نعم الهیه چه رسد که استحقاق اجر داشته باشد تمام تفضل الهی است فقط ایمان و عبادت قابلیت تفضل می آورد بلی چون وعده فرموده البته خلف وعده نمیکند.

[سوره الطور (52): آیه 17] .... ص : 297

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (17)

محققا متقین در بهشت ها و نعمت های الهی هستند.

مکرر در مکرر مراتب تقوی را تذکر داده ایم اولین مرتبه تقوای از عقاید فاسده که مرادف با ایمان است سپس تقوای از کبار معاصی ثم از صفات خبیثه ثم از کلیه معاصی ثم از ما زاد از ضروریات معاش ثم از توجه به غیر خدا و کلمه المتقین جمع محلی به الف و لام افاده عموم دارد شامل جمیع مراتب می شود که مؤمن هر که هست و هر چه هست در جنات است و لو آلوده به معاصی باشد زیرا معاصی او یا بلیات دنیوی تدارک شده یا به توبه آمرزیده شده یا بسختی جان دادن یا به عذاب قبر یا به دعاء مؤمنین یا در عالم برزخ یا فردای قیامت به شفاعت شفعاء تدارک می شود و گفتیم که عمده ضرر معاصی ضعف ایمان پا خدای نخواسته

ص: 297

زوال ایمان و تسلط شیطان و قساوت قلب و اشباه اینها است.

فِی جَنَّاتٍ جمع جنت شامل تمام جنات می شود جنة الخلد، دار السلام جنة العدل و غیر اینها.

وَ نَعِیمٍ نعم الهیه بسیار است وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 27 نمل آیه 18 بالاخص نعم بهشت که تمام شدن ندارد و به آخر نمی رسد آن هم چه نعمت هایی که فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ زخرف آیه 17 و در حدیث

(و ما خطر علی قلب بشر).

[سوره الطور (52): آیه 18] .... ص : 298

فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (18)

لذت می برند به آنچه به آنها عنایت فرموده پروردگار آنها و حفظ فرموده و باز داشته آنها را پروردگار آنها از عذاب جحیم.

فاکِهِینَ بعضی گفتند: متنعمین و بعضی گفتند: متعجبین و ما می گوئیم مسرورین و ملتذین.

بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ از حور و قصور و فواکه و انهار و ماکولات و مشروبات و البسه و ارائک و فرش مرفوعة و نمارق مصفوفة و زرابی مبثوثة و حشر با اولیاء و از همه بالاتر خشنودی حق و قرب به جوار رحمت او.

وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ که مشاهده می کنند اهل عذاب را می گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ اعراف آیه 41.

[سوره الطور (52): آیه 19] .... ص : 298

کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (19)

بخورید و بیاشامید گوارا باد بسبب آنچه که بودید عمل می کردید.

کُلُوا وَ اشْرَبُوا از برای ترخیص است نه واجب است و نه مستحبّ و نه اعمال مولویت در او شده و در حدیث داریم

(ان اللَّه یحب ان یؤخذ برخصه کما ی͘Ƞان یؤخذ بعزائمه).

هَنِیئاً بمعنی گوارا که هیچگونه آفتی و اذیتی و عیب و نقصی در او نباشد.

ص: 298

بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ از ایمان و اعمال صالحه و تقوی که قابلیت پیدا کردید از برای بهشت و تفضلات الهی.

[سوره الطور (52): آیه 20] .... ص : 299

مُتَّکِئِینَ عَلی سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (20)

تکیه می دهند بر تخت هایی پهلوی یکدیگر گذارده شده و تزویج نمودیم آنها را به حوری های چشم زیبا.

مُتَّکِئِینَ عَلی سُرُرٍ تخت های سلطنتی که در مقابل آنها غلمان های بهشتی آماده خدمت ایستاده وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ که میفرماید وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً دهر آیه 19 و میفرماید عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ واقعه آیه 15 الی 19.

مَصْفُوفَةٍ پهلوی هم گذارده شده و مقابل یکدیگر که معنای موضونه است.

وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ فراخ چشم است جمع عیناء است یعنی واسعة العین و اوصاف حوری های بهشت را خداوند در بسیاری از آیات بیان فرموده وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ واقعه آیه 22 و در حدیث داریم

(یری مخ ساقها من وراء سبعین حلة رزقنا اللَّه و ایاکم)

[سوره الطور (52): آیه 21] .... ص : 299

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ (21)

و کسانی که ایمان آوردند و متابعت کردند آنها را ذراری آنها به ایمان ملحق می کنیم به آنها ذراری آنها را و کم نمی کنیم و ناقص نمی گذاریم از اعمال آنها از هر شیئی هر کسی به آنچه کسب کرده مرهون است یعنی در گرو عمل خود هست (ان خیرا فخیر و ان شرا فشر).

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا عطف بان المتقین است و ایمان اعتقاد بجمیع عقاید حقه

ص: 299

بدون کم و زیاد.

وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ آن ذراری که متابعت کردند آباء خود را در ایمان آوردن و ایمان هم آوردند.

أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ ذراریرا هم بآباء ملحق می کنیم و با آنها محشور می گردانیم که این هم یک تفضل است چنان که میفرماید أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ الایه رعد آیه 22 و 23 و نیز میفرماید که حمله عرش دعا میکنند در حق آنها رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ الایه مؤمن آیه 8.

وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ آلت بمعنی نقص است التنا یعنی ناقص نمیگذاریم از عمل آنها از هر قسمتی، چه اعمال قلبیه باشد از ایمان و حب و بغض و غیر اینها، و چه نفسیه باشد از صفات و اخلاق چه جوارحیه باشد از افعال و اقوال کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ انسان گرو اعمال است خوب و بد هر چه هست جزاء داده می شود، چنانچه میفرماید: کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ الی قوله تعالی: حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ مدثر آیه 41 الی 48.

[سوره الطور (52): آیه 22] .... ص : 300

وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (22)

پی در پی میدهیم آنها را بمیوه ها و اثمار و لحوم از آنچه متمایل باشند.

وَ أَمْدَدْناهُمْ مد بمعنی کشش است یعنی دنباله یک دیگر که قطع و فصل نمیشود.

بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ نظر به اینکه در بهشت هیچ گونه المی و مرضی نیست اهل بهشت نه گرسنه می شوند که الم گرسنگی پیدا کنند و نه سیر میشوند که دیگر متمایل نباشند نه از ماکولات آن و نه از مشروبات آن و نه از منکوحات آن، چنانچه میفرماید: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها رعد آیه 35 زیرا سفل و ثقالت ندارد، و فاکهه میوه های بهشتی که تمام اقسام میوه ها باشجار بهشت ثابت است، هر چه بگیرند باز جای خود می آید تمام شدن و کم شدن ندارد و هم چنین لحوم بهشت

ص: 300

که در جای دیگر میفرماید: وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ واقعه آیه 20 تا 22.

مِمَّا یَشْتَهُونَ آنچه متمایل باشند در بهشت موجود است وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71.

[سوره الطور (52): آیه 23] .... ص : 301

یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ (23)

بیک دیگر تعارف و تعاطی میکنند کاس شراب را که هیچ لغوی در او نیست و هیچ اثمی.

یَتَنازَعُونَ نزاع در اینجا بمعنی جذب است که میگیرند مثل اینکه بخود جذب میکنند.

فیها در آن جنات.

کاسا جام شراب که یکی از انهار جنة خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ است.

لا لَغْوٌ فِیها که مست شوند و عقل آنها زائل شود و کلمات لغو و ناشایسته بگویند.

وَ لا تَأْثِیمٌ که مرتکب اعمال قبیحه و معاصی الهیه بشوند، چنانچه خمر دنیوی این آثار وخیمه را دارد هم مزیل عقل است و سکر می آورد و هم کلمات زشت از آنها صادر می شود. و هم اعمال قبیحه و هم معصیت بزرگی است. و لو یک قسمت لذت هم دارد، لذا میفرماید: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما بقره آیه 216- و میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ مائده آیه 92 و 93- لذا در شریعت مطهره از برای خمر و هر مسکری حد معین شده هشتاد تازیانه و از برای قمار که میسر است دون الحد گفتند و در اخبار داریم کسی که مشروب که خمر باشد بیاشامد از شراب طهور بهشت ممنوع است و لو تائب شود و بهشت رود.

ص: 301

[سوره الطور (52): آیه 24] .... ص : 302

وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (24)

و دور می زنند بر آنها غلامانی که برای آنها است که گویا آنها مثل مروارید که در صدف بودند که تعبیر بمرواریدتر می کنند اجمالا خداوند از برای اهل بهشت سه دسته قرار داده که یک دسته ملائکه و خزنه بهشت هستند که برای آنها تحف و هدایا می آورند، و در خبر داد که میفرماید:

(الملائکة خدام شیعتنا)

و یک دسته حور العین هستند که آنها را تزویج میکنند که در آیه قبل فرمود: وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ و یک دسته غلمان هستند که بغلامی خداوند تملیک آنها میکند برای خدمت که میفرماید:

وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ کنایه از اینکه حاضر بخدمت هستند و آماده انجام وظیفه.

لَهُمْ لام اختصاص است که هر یک نفر از اهل بهشت غلمان هایی دارند که خداوند بآنها تملیک فرموده.

کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ آن قدر زیبا و مقبول و خوش صورة و خوش سیما هستند که مثل مرواریدتر هستند.

[سوره الطور (52): آیات 25 تا 26] .... ص : 302

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (25) قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ (26)

پس روبرو میشوند بعضی آنها مر بعض دیگر و از یکدیگر پرسش و سؤال میکنند میگویند ما بودیم قبلا در دنیا که خائف بودیم از مثل همچه روزی.

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ چون فرمود علی سرر متقابلین اینها با یکدیگر صحبت و گفت و گو و مذاکره می کنند که معنای.

یَتَساءَلُونَ است بیکدیگر میگویند.

قالُوا مقول قول آنها این است که.

إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا یعنی در دنیا زمان حیات خود فِی أَهْلِنا خویشان و دوستان و رفقاء.

مُشْفِقِینَ که مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد که مقام خوف بسیار عالی است که میفرماید: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ الرحمن آیه 46 ذَواتا أَفْنانٍ

ص: 302

48 فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ 50 الی قوله تعالی: فِیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ الی قوله مُتَّکِئِینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دانٍ الی قوله:

فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ الی قوله کَأَنَّهُنَّ- الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ 58 باسقاط آیات فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ و شرحش می آید انشاء اللَّه تعالی.

و از برای خوف درجات بسیار است و بالاترین درجات اینکه جلوگیری شود از ارتکاب کوچک ترین معاصی که معنای عصمت است.

[سوره الطور (52): آیه 27] .... ص : 303

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (27)

پس منت گذاشت خداوند متعال بر ما و حفظ فرمود ما را از عذاب نفوذ کننده در مسام بدن.

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا آنچه خداوند در دنیا و در آخرت ببنده عنایت میفرماید چه نعم ظاهریه و باطنیه باشد از حیات و صحت و امنیت و ایمان و توفیق و رزق و غیر اینها و سعادت و رستگاری و نعم اخروی تمام از راه تفضل است بنده استحقاق کوچک ترین نعم را ندارد: و همچنین حفظ از آفات و بلیات دنیوی و اخروی ظاهری و باطنی، مثل شرک و کفر و ظلالت و تسلط شیاطین انسی و جنی و بلیات و عذاب ها تماما تفضل است، لذا منت میگذارد بر بندگان خود چنانچه میفرماید لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران آیه 158 و آیات بسیار دیگر.

وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ که اگر حفظ الهی نبود هر آینه تمام مستحق عذاب میشدیم. زیرا دنیا و نفس اماره و شیطان انسی و جنی با این کثرة شبهات و اشکال تراشیها احدی نجات پیدا نمیکرد، چنانچه اهل بهشت میگویند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ اعراف آیه 31 و آیات دیگر و عذاب سموم عذابی است که در تمام اعضاء بدن نفوذ میکند، چنانچه میفرماید إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ دخان آیه

ص: 303

43 تا 46 و میفرماید: فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ حج آیه 20 و 21 اعاذنا اللَّه و ایاکم بلطفه و کرمه و غفرانه.

[سوره الطور (52): آیه 28] .... ص : 304

إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (28)

بدرستی که ما بودیم از قبل در دنیا که او را میخواندیم محققا او بذل کننده رحیم است.

إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ اشاره به اینکه شریک برای او قرار ندادیم و غیر او را نمی خواندیم و گفتیم که اقسام شرک پنج است، شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری، شرک ذاتی منسوب بابن کمونه است که در منظومه میگوید: (هویتان به تمام الذات قد خالفتا بابن الکمونة استند.) و ما در جوابش گفتیم که اصلا این کلام تناقض است. زیرا هویتان لا بد ما به الامتیازی دارند که دوائیت محقق شود، و البته ما به الاشتراک هم دارند در الوهیت پس بتمام ذات مخالفت ندارند شرک صفاتی منسوب باکثر عامه و اهل تسنن است که صفات زائده بر ذات قائلند این کلام هم تناقض است زیرا ذات اقدس حق صرف الوجود است ماهیت ندارد که وجود عارض بر ماهیت شود که گفتند: (ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة) و صفت زائد بر وجود غلط صرف است، و از امیر المؤمنین است که فرمود:

و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله.

شرک افعالی اینکه امر خلقت و رزق و افعال را منسوب بغیر بدانند مثل حکماء که میگفتند (الواحد لا یصدر منه الا الواحد و الواحد لا یصدر الا من الواحد) خداوند فقط عقل اول را خلق فرمود الی آخر مزخرفاتهم از عقول طولیّه و عرضیّه و کدخدای عالم ناسوت، و این کلام باعث سلب قدرت و اختیار و علم و حکمت باری است و مورث قدم عالم است. زیرا تصور کردند که خدا علت تامه است که مرکب است از علت فاعلی و غایی و مادی و صوری است و علت قدرت بر ترک معلول ندارد و اختیار در او نیست، بالذات مورث «1» معلول 1- موجد معلول. م

ص: 304

میشود و مثل یهود که روز شنبه را میگویند خدا تعطیل کرد و کنار رفت و این عالم بخودی خود میچرخد و مثل کسانی که امر خلق و رزق را بدست ملائکه و انبیاء و اولیاء قرار میدهند. و اشباه اینها شرک عبادتی مثل عبده اصنام و ملائکه و شمس و قمر و کواکب و آتش و امثال اینها، شرک نظری نظر باسباب و وسائط ظاهریه داشته باشد و توکل بر غیر او کند و از این بیان معلوم می شود که موحد بجمیع معانی منحصر است بمؤمن پاک معتقد به جمیع عقاید حقه.

إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ با سه تأکید کلمه ان تکرار ضمیر انه هو جمله اسمیه خداوند برّ است احسان و بذل و عنایت زیادی دارد رحیم است برحمت واسعه.

[سوره الطور (52): آیه 29] .... ص : 305

فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29)

پس شما بندگان مرا متذکر فرما پس نیستی تو بنعمت پروردگارت بکاهن و نه مجنون.

فَذَکِّرْ یکی از وظایف بزرگ انبیاء تذکر است مخصوصا کفار و مشرکین را بمعامله خدا با پیشینیان از امم سابقه که در اثر تکذیب انبیاء بچه عقوباتی هلاک شدند چنانچه میفرماید: فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ غاشیه آیه 21 و 22.

فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ نعم پروردگار به پیغمبر اکرم بسیار است و عمده مقام رسالت و نبوت و اولی العزمی و خاتمیت و افضلیت آن حضرت است.

بِکاهِنٍ کاهن کسی را گویند که مدعی است که من با جنّ تماس میگیرم و خبرهایی از آنها بدست می آورم و بشما از مغیبات خبر میدهم آنهم اکثر لو لا الکلّ کذب محض است، چنانچه منجمین از اوضاع کواکب استکشافاتی دارند که اکثر دروغ است.

وَ لا مَجْنُونٍ نسبتهایی که به وجود مقدس او دادند یکی آنکه کاهن است و با جن ارتباط دارد یکی آنکه دیوانه است عقلش زایل شده و دعاویش از روی جنون و بی عقلی و بی شعوری، دیگر.

[سوره الطور (52): آیه 30] .... ص : 305

أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (30)

ص: 305

یا اینکه می گویند شاعر است انتظار می کشیم که حوادث روزگار او را هلاک و از بین ببرد.

أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ که این کلمات قرآن را پیش خود بهم بافته و نسبت به خدا می دهد و افتراء می زند لذا خداوند میفرماید: وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ یس آیه 69.

نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ما این چهار صباح را خودداری می کنیم حوادث روزگار و پیشامدهای دهری او را از بین می برد و نام او و قرآن او از صفحه روزگار برداشته میشود.

[سوره الطور (52): آیه 31] .... ص : 306

قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ (31)

بفرما باین کفار و مشرکین که شما انتظار بکشید بر من پس بدرستی که من هم با شما انتظار دارم به پیشامدهای سویی بر شما.

قُلْ تَرَبَّصُوا امری تعجیزی و تحدیدی است که حرام است بر شما همچو انتظاری و خداوند مرا و قرآن مرا در کنف خود از کلیه خطرات حفظ می فرماید چنانچه میفرماید وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مائده آیه 71 و میفرماید إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9.

فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ که بهمین زودی خداوند شما را به عذاب در غزوه ها هلاک می کند و ما را یاری می کند سپس به عذاب ابدی خواهید گرفتار شوید.

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ مؤمن آیه 54.

[سوره الطور (52): آیه 32] .... ص : 306

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)

آیا صاحبان عقول آنها و عقل آنها وادار کرده آنها را باین نسبت های زشت که به شما می دهند یا آنکه خود آنها از روی طغیان و سرکشی این نسبت ها را می دهند.

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا احلام را دو نحو تفسیر کردند 1- مراد عقول است

ص: 306

یعنی عقل آنها آنها را وادار و امر کرده باین مزخرفات 2- بزرگان آنها که آنها را صاحب عقول می دانند به آنها امر کرده اند چنانچه فردای قیامت می گویند وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا احزاب آیه 67 این نیست زیرا نه خود آنها و نه کبراء آنها عقل ندارند چنانچه در وصف آنها میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ چنین است طغیان و سرکشی و زیر بار دین نرفتن آنها را به این مزخرفات وادار کرده و لذا گفتند: ام در اینجا بمعنی بل است یعنی بلکه اینها طاغی بودند.

اقول ظاهرا هر دو بوده هم اکابر آنها و رؤساء آنها آنها را اضلال کردند و هم خود اینها طاغی بودند و آیه شریفه از برای تردید نیست زیرا بر خداوند مشکوک نیست بلکه مراد اینست که یک قسمت آنها برای اضلال اکابر آنها بودند و یک قسمت که خود اکابر آنها این نسبت ها را می دادند از جهت طغیان بوده به عبارت دیگر اکابر از جهت طغیان و ضعفاء از جهت متابعت و اللَّه العالم.

[سوره الطور (52): آیه 33] .... ص : 307

أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ (33)

یا میگویند این قرآن را از پیش خود در آورده و نسبت دروغ میدهد که از جانب خدا است، بلکه اینها ایمان نمی آورند.

أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ تقول تکلف در قول است اطلاق بر کذب می شود یعنی میگوید که از جانب خدا است خود پیش خود میگوید، چنانچه می فرماید:

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ انفال آیه 32.

بَلْ لا یُؤْمِنُونَ اینها همه بهانه است میخواهند ایمان نیاورند این کفریات را میگویند و الا میدانند که شما دیوانه نیستی، بلکه عقل کل هستی و شاعر نیستی و از پیش خود چیزی نمی گویی که میفرماید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ.

(که جبرئیل باشد) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ

ص: 307

بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ

الحاقة آیه 40 تا 48.

و نیز میفرماید: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی و النجم آیه 2 تا 5 و نیز میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ شعراء آیه 92 تا 95 و غیر اینها.

[سوره الطور (52): آیه 34] .... ص : 308

فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ (34)

پس اگر انکار می کنند و میگویند که از خود در آورده پس بیاورند بحدیثی مثل قرآن اگر هستند راست گویان، قرآن معجزه بزرگ حضرت رسالت است که از عهده بشر خارج است و از قدرت آنها بیرون، و لو جن و انس دست بدست هم دهند نمیتوانند و لو یک سوره مثل او بیاورند و از خصوصیات قرآن این است که معجزه باقیه است تا دامنه قیامت، مثل معجزات انبیاء نیست که مختص بموقعی است که اقامه می کنند امروز هم اگر تمام جن و انس جمع شوند با این صنایع غریبه که از آنها ظاهر می شود نمی توانند مثل او را بیاورند در یک جا میفرماید: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً اسراء آیه 90 چنانچه در همین سوره هم میفرماید:

فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ و در یک جا ده سوره میفرماید:

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ هود آیه 15 در یک جا بیک سوره اکتفاء فرموده وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ بقره آیه 21 و جهات معجزه بودن قرآن را در مجلد اول در باب مقدمات در ذیل این آیات بیان کرده ایم مفصلا.

[سوره الطور (52): آیه 35] .... ص : 308

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35)

آیا خلق شده اند بدون جهت و مقصدی یا اینکه آنها خالق خود بودند.

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ ءٍ یعنی خداوند در خلقت شما غرض و حکمتی نداشته که فقط بیایید در دنیا و بجان یکدیگر بیفتید و زد و خورد کنید و هر غلطی بخواهید

ص: 308

کنید و بروید این لغو و قبیح و ظلم است و محال است از خدا صادر شود و میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 و می فرماید:

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ مؤمنون آیه 117.

أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ منکر خدا هستید و می گویید طبیعت خودمان اقتضاء کرده میآییم و می رویم که دهری مذهب ها و طبیعیّین این دعوا را دارند و می گویند:

وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23.

[سوره الطور (52): آیه 36] .... ص : 309

أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ (36)

یا اینکه آنها خلق کردند آسمانها و زمین را، بلکه اینها یقین ندارند امر خلقت و رزق بدست خداوند است و منحصر باو است قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ رعد آیه 17 اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ زمر آیه 63 ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مؤمن آیه 64 و غیر اینها از آیات، و مکرر گفته ایم که این از توحید افعالی است و رد حکماء که عقول طولیه و عرضیه قائلند و کسانی که امر خلقت را مستند بملائکه و انبیاء و اولیاء یا مستند باسباب میدهند که شرک افعالی است.

بَلْ لا یُوقِنُونَ تمام این نسبتها را از روی جهل و نادانی و ظنّ و شک می دهند و میگویند یقین ندارند. وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 23 بر فرض دعوی یقین هم بکنند جهل مرکب است که جاهل بجهل خود هستند و همچه دعوایی هم نمیتوانند بکنند.

[سوره الطور (52): آیه 37] .... ص : 309

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ (37)

آیا نزد آنها است خزینه های پروردگار تو یا آنکه آنها سیطره و تسلط و قدرت دارند بر امری.

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ بعضی مفسرین گفتند مراد تعیین رسول است که هر که را بخواهند تعیین کنند اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 و بعضی گفتند: باران و رزق است که بتوانند باران نازل کنند یا از زمین رزق بیرون آورند، اقول: مراد ظاهرا کلیه مقدرات الهی است که در لوح محفوظ و

ص: 309

محو و اثبات ثبت شده تقدیر امور بید قدرت او است، چه امور تکوینیه از خلق و رزق و اماته و احیاء و صحت و مرض و بلاء و نعمت و غنی و فقر و غیر اینها، و چه امور تشریعیه از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب خلفاء و غیر اینها در اختیار احدی نیست جز ذات اقدس او.

أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ سطر اصلا با سین است و لکن چون بعد او طاء مؤلف است جایز است تبدیل بصاد و در آیات شریفه اکثرا بسین قرائت شده مثل وَ ما یَسْطُرُونَ قلم آیه 1 أَساطِیرُ در نه مورد از آیات مَسْطُورٍ و مَسْطُوراً در سه مورد مُسْتَطَرٌ قمر آیه 53 لکن در دو مورد بعض صحف (به ص) ضبط کرده اند و بعضی (به س) و بعضی باختلاف یکی در این مورد و دیگری در سوره غاشیة لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ آیه 22 و اکثر (به ص) تدوین شده و مراد کسانی که تسلط دارند که میفرماید:

آیا این ها تسلط دارند که هر که را بخواهند برای رسالت تعیین کنند یا هر حکمی بخواهند جعل کنند همچه قدرت و سلطه ندارند.

[سوره الطور (52): آیه 38] .... ص : 310

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (38)

آیا از برای اینها نردبانی است که باو بالا روند و استماع کنند از ملائکه در آن نردبان پس بیاورد مستمع با حجة و دلیل آشکار امروز که با وسایل تا کره قمر، بلکه گفتند تا کره مریخ رفتند نه ملائکه را مشاهده کردند و نه سکنه در آنها بودند و نه استماعی نمودند.

أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ چه نردبانی دارند که بآسمان روند.

یَسْتَمِعُونَ فِیهِ که استماع کنند در آن که بر فرض محال اگر نردبانی بود مثل طیاره که بآسمان برسد استماعی نیست.

فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بر فرض محال اگر گفتند رفتیم بآسمان و استماع هم کردیم چه دلیل بر صدق دعوی دارید.

فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ نه نردبانی دارند و نه استماعی و نه دلیل بر صدق همچه دعوایی.

[سوره الطور (52): آیه 39] .... ص : 310

أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ (39)

ص: 310

آیا از برای خدا دخترانی است و از برای شما پسران که گفتند ملائکه دختران خدا هستند، آیا ملائکه را مشاهده کرده اند که دختر هستند و بر فرض دختر هم باشند مثل سایر مخلوقات خداوند آنها را خلق فرمود از کجا دختران او باشند، و بر فرض محال خدا اگر مرد بوده زن و عیال او که بوده و اگر زن بوده شوهر او که بوده، مگر خدا حوّی مادر آدمیان را بدون پدر و مادر خلق نفرموده، و گذشته از همه این ها خداوند جسم نیست مکان ندارد نه زائیده شده و نه زاینده مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3 و از این همه گذشته چرا دختر بر شما ننگ است که إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ نحل آیه 60 و 61 آنچه بد می دانید در حق خدا می گوئید و آنچه خوب می پندارید برای خود قرار میدهید أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی النجم آیه 21 و 22 و می فرماید:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ زخرف آیه 18.

[سوره الطور (52): آیه 40] .... ص : 311

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40)

آیا از اینها مطالبه مزد می کنی برای رسالت و هدایت آنها، پس این ها این اجر را غرم می دانند و برای آنها سنگین است از این جهة ایمان نمی آورند أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً تمام انبیاء یکی از فرمایشات آنها بقوم این بود که ما مطالبه مال و مزد از شما نمی کنیم و بطمع مال دنیا نیامده ایم اجر ما با خدا است که ما را فرستاده، نوح فرمود: فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ یونس آیه 72 حضرت هود فرمود: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ شعراء آیه 145 و حضرت لوط آیه 164 حضرت شعیب آیه 180 پیغمبر اکرم فرمود: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ ص آیه 86 فقط خداوند مزد رسالت حضرت را مودة ذی القربی قرار داد که میفرماید:

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 22 آن هم برای نفع خود آنها است که مودة ذی القربی جزء ایمان است و بدون او مخلد در آتش

ص: 311

هستند، لذا میفرماید:

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ سبأ آیه 46 فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ که اگر سؤال اجر بکنم این را جرم می پندارید و برای شما سنگین و ناگوار است و این را مانع می شمارید برای قبولی دعوت من و ایمان بتوحید و رسالت. بالجملة، هیچ راه عذری ندارید و حجت از هر جهت برای شما تمام است.

[سوره الطور (52): آیه 41] .... ص : 312

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (41)

آیا نزد آنها است علم غیب، پس آنها ضبط می کنند و می نویسند، علم غیب مختصّ بخدا است قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ نمل آیه 66 فقط بطریق وحی پاره ای از علوم غیبیه خداوند تعلیم فرماید ببعض رسل خود که مرضی او باشد، چنانچه می فرماید: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ جن آیه 26 و 27.

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ بعضی گفتند: که آیا نزد آنها لوح محفوظ بوده استکشاف کرده اند، بعضی گفتند: آیا خبر دارند که پیغمبر قبل از آنها وفات میفرماید که گفتند: نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ بعضی گفتند: که می گویند اگر قیامت حقّ است ما اهل نجات هستیم، چنانچه خداوند از قول انسان که مراد انسان کافر است نقل می فرماید: وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی فصلت آیه 50. اقول: شامل می شود تمام مزخرفات و کفریات آنها که از دهان آنها بیرون می آید که هیچ مدرکی و دلیلی ندارند از روی عناد و قساوت قلب و حبّ نفس و وساوس شیطانی و اغوای اکابر و رؤساء آنها است.

[سوره الطور (52): آیه 42] .... ص : 312

أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ (42)

آیا اراده می کنند که با شما کید و مکر کنند. پس کسانی که کافر شدند آنها کید می شوند، در بسیاری از آیات دارد که کفار بحیله و تزویر با پیغمبر و مؤمنین می خواهند اینها را از بین ببرند ولی غافل از مکر الهی هستند که بآنها خدا چه معامله می کند مثل آیه وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ

ص: 312

آل عمران آیه 47 و مثل وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178 و مثل وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ اعراف آیه 182 و مکر و کید الهی این است که بآنها مهلت می دهد و بسا نعمت می دهد و قوه و قدرت و شوکت که هر روز بتوانند بار خود را سنگین کنند تا عذاب آنها شدیدتر و زیادتر گردد، چنانچه می فرماید: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 181.

أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً نوعا این کیدها و مکرها از منافقین است که اظهار ایمان می کنند و دزد داخلی هستند و کردند آنچه کردند.

فَالَّذِینَ کَفَرُوا که باطنا کافر بودند و ظاهرا مسلمان.

هُمُ الْمَکِیدُونَ إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 سؤال: مکر و کید و حیله مذموم است چه گونه خداوند نسبت بخود می دهد. جواب:

آنچه مذموم است با اهل ایمان است که حرام بزرگی است اما با کفار و مشرکین بالاخص اعداء دین بسا واجب می شود، مثل امیر المؤمنین (ع) با عمرو بن عبد ود و حضرت قاسم با ازرق شامی بالاخص برای دفع شر آنها.

[سوره الطور (52): آیه 43] .... ص : 313

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (43)

آیا از برای آنها الهی غیر از اللَّه است منزه و مبرا است خداوند متعال از آنچه باو شرک می آورند.

أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ الوهیت اختصاص به ذات اقدس او دارد، چنانچه مفاد کلمه طیبه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ است یعنی سزاوار پرستش او است و بس سرتاسر ممکنات از ملک و جن و انس تمام عبد هستند و باید او را عبادت و پرستش کنند که اصلا کلمه عبادت معنی اظهار عبودیت است عبده غیر اللَّه از مشرکین چه آثاری از آلهه خود دیدند که آنها را بالوهیت اتخاذ کردند.

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ از شمس و قمر و کواکب و ملک و جن و انس و گاو و گوساله و اصنام و آتش و غیر اینها آیا خلق کردند یا روزی دادند یا دفع بلاء کردند یا افاضه نعمت و مکرر گفته ایم که این کلمه توحید سه دلالت

ص: 313

دارد مطابقی توحید عبادتی که معنی الوهیت است، التزامی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی، اقتضایی توحید نظری، و کلمه سبحان اللَّه سلب صفات سلبیه (نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل، بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق) چنانچه الحمد للَّه اثبات صفات کمال و جمال صفات ثبوتیه ذاتیه و فعلیه جامع جمیع کمالات.

[سوره الطور (52): آیه 44] .... ص : 314

وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ (44)

و اگر به بینند پاره ای از آسمان سقوط کند میگویند ابریست بهم پیوسته، اشاره به اینکه اینها از قابلیت هدایت افتاده اند اگر هر نوع بلائی و مصیبتی و عقوبتی بآنها متوجه شود محملی بر او می تراشند، یا مستند بطبیعت یا اتفاق یا امور دیگری می کنند، حتی اگر آسمان هم بر سر آنها خراب شود میگویند ابر تیره ایست ابدا متنبه نمیشوند.

الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

چنانچه به چشم خود می بینیم در این تصادفات که همه روزه اتفاق می افتد و در این امراض گوناگون که تمام محکمه های اطباء و بیمارستان ها و دارو خانه ها را پر کرده و هر روز چه اندازه تلفات می دهد ابدا متوجه باعمال زشت خود نمی شوند و مستند باین فسق و فجورها نمی کنند، یا اینکه میفرماید: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29.

وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ که آسمان بر سر آنها خراب شود.

ساقِطاً مع ذلک متنبّه نمی شوند و دست از کفر و شرک و اعمال زشت خود بر نمیدارند.

یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ ابر بهم پیوسته تیره شدیدی است.

[سوره الطور (52): آیه 45] .... ص : 314

فَذَرْهُمْ حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ (45)

پس واگذار آنها را تا ملاقات کنند روز خود را آن روزی که در آن روز بصاعقه گرفتار می شدند.

فَذَرْهُمْ وظیفه انبیاء تبلیغ و دعوت و تبشیر و انذار است تا مادامی که احتمال تأثیر می رود، و اما پس از یأس که دیگر فائده ندارد و هدایت نمی شوند

ص: 314

باید آنها را رها کرد که مستحق عذاب الهی شدند.

حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ گفتند:

مراد از صاعقه آن نفخه اولی است بدلیل قوله تعالی: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68، اقول: این امهال تا مادامیست که وجود آنها بر مؤمنین ضرر نداشته باشد و الا بعذاب های دنیوی هلاک می شوند بعلاوه این کفار و مشرکین که تا آخر دنیا باقی نیستند که نفخه اولی باشد فقط کسانی که در آن روز زنده هستند بنفخه هلاک می شوند و معنای صعق من فی السموات و الارض موت است که غالبها را خالی می کنند بناء علی هذا معنی این می شود که آنها را واگذار تا مرگ دامن آنها را بگیرد و بعذاب الهی گرفتار شوند که همان اول مرگ است، چنانچه در حدیث است

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)

اگر مؤمن است در نعم الهی متنعّم و اگر غیر مؤمن است بعذابهای الهی معذب است.

[سوره الطور (52): آیه 46] .... ص : 315

یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (46)

روزی که بی نیاز نمی کند از آنها کید آنها هیچ گونه ای و نیستند آنها که یاری کرده شوند همان موقع که اجل رسید که میفرماید: فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32.

یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ موقعی که اجل رسید آنچه داشتند از آنها گرفته می شود کیدها و مکرها و حیلها و تزویرها و نقشها و سیاست ها و پلتیک ها و تقلب ها و اموال ها و ریاستها و جاه و جلال تمام از بین می رود و خردلی آنها را از عذاب الهی بی نیاز نمی کند.

وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ نه پدر و مادر و نه اولاد و عشیره و لشکر و عسکر و دوست و آشنا و بیگانه نمی توانند آنها را یاری کنند، فقط اگر عمل صالحی داشته باشد بنفع او تمام می شود که دارد در حدیث انسان در موقع احتضار سه چیز در نظر او می آید باموالش می گوید: شما چه می کنید می گویند: تا کنون اختیار ما بدست تو بود دیگر منتقل بوارث شد باولاد و عشیره و اصحابش می گوید: شما چه

ص: 315

میکنید می گویند: غایت توانی ما تا تو را زیر خاک کنیم، باعمالش می گوید:

شما چه می کنید می گویند: ما با تو هستیم تا قیامت ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

[سوره الطور (52): آیه 47] .... ص : 316

وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (47)

و بدرستی که برای کسانی که ظلم کردند عذابی است که غیر از این عذابها و پیش از مردن و لکن اکثر آنها نمی دانند.

وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا غیر از کفر و شرک و فسق و فجور که داشتند ظلم به بندگان خدا بالاخص بانبیاء و اولیاء و مؤمنین میکردند آثارش در همین دنیا ظاهر میشود و زود اثر می کند گرفتار مصائب و بلیات و عقوبات دنیوی میشوند حتی آنکه گفتند (الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم) بعلاوه عذاب ظلم در قیامت اشد از عذاب کفر و شرک است، و حدیث قدسی است

(و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)

و فردای قیامت خطاب میرسد

(این الظلمة و اعوان الظلمة و اشباه الظلمة فیضرب لهم سرادق من النار حتی یفرغ اللَّه من الحساب)

و فرمودند

(الظلم ظلمات یوم القیامة)

و دارد اگر عبادت داشته باشد بازاء ظلمش بمظلوم میدهند و اگر نباشد گناهان مظلوم را بر او بار می کنند و اگر او هم گناه ندارد گناهان دوستان و خویشان او را بر او بار می کنند بناء علی هذا ظالمین به آل عصمت که عبادت ندارند و آل عصمت هم که گناه ندارند البته گناهان شیعیان خود را بر آنها بار میکنند.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ خیال میکنند که هر چه ظلم کردند گذشت و از بین رفت.

[سوره الطور (52): آیات 48 تا 49] .... ص : 316

وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ (48) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

و صبر کن برای حکم پروردگار خود، پس بدرستی که تو در مقابل چشم های ما هستی و تسبیح کن بضمیمه حمد پروردگارت در حینی که قیام میکنی و از قسمتی از شب را، پس تسبیح کن و در حال بر گشتن ستاره ها.

وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ از برای صبر سه درجه گفتند: درجه اول صبر بر بلاء و مصائب و گرفتاری ها، زیرا انسان در معرض بلاء و مصائب بسیار واقع

ص: 316

می شود بالاخص هر چه مقامش عالیتر باشد بلاهایش بیشتر و مصائبش زیادتر است

البلاء موکل بالانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل

و صبر در موقعی صادق است که جزع و فزع نکند و نزد غیر خدا شکایت کند و بداند که عین صلاح او است و خداوند در قرآن میفرماید: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 و یکی از صفات امیر المؤمنین (ع) اصبر الصابرین است که از آن حضرت است که میفرماید:

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

و در حق ابی عبد اللَّه الحسین است

(لقد عجبت من صبرک ملائکة السماوات)

و هکذا نسبت بسایر ائمه هدی در مقابل خلفاء جور و گفتند: حکمت نزول بلیات و مصائب چند چیز است، یک امتحان است که در امتحان ثابت میماند یا از دست می رود و خداوند تمام بندگانش را امتحان می کند نه برای اینکه بر خدا العیاذ چیزی مستور باشد، بلکه بر خود بنده و بر دیگران مکشوف گردد، چنانچه میفرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ عنکبوت آیه 1 و 2 و من جمله از حکم کفاره گناهان است حتی گفتند: تب یک شب کفاره گناه یک سال است، و من جمله ارتفاع درجه است، و من جمله عین نعمت و تفضل است و بنده خیال می کند بلاء و مصیبت است، و غیر این ها از حکم و مصالح. درجه دوم: صبر مشقت و زحمت عبادت و اداء فرائض و نوافل مثل صلاة بالاخص صلاة لیل وقت آخر شب و صبر بر صوم و اداء حقوق واجبه از اخماس و زکوات و بذل و احسان فی سبیل اللَّه و بر تحصیل علم باحکام و ایصال برتبه اجتهاد و اعظم آنها در امر جهاد با کفار که نامش شجاعت است مثل صبر امیر المؤمنین در غزوات، نه مثل کسانی که فرار کردند یا تقاعد ورزیدند. درجه سوم: صبر بر ترک معاصی و جلوگیری از هواهای نفسانی و از خطورات و وساوس شیطانی و از ظلم و تعدی بدیگران و از کشف و ساز و آواز و تجاهر بفسق و فجور و رفتن مجالس لهو و لعب و تماس با کفار و ارباب ضلال و امثال اینها.

فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا ما از تو غافل نیستیم و در کنف ما مصون و محفوظ هستی و

ص: 317

ما نگهبان تو هستیم از خطرات کفار و مشرکین توکل بما داشته باش و اعتماد بما نما و وحشتی از این دشمنان نداشته باش، و اطلاق اعین بر خدای متعال کنایه از احاطه قیومیت است، مثل اطلاق بصیر و سمیع، بلکه اطلاق علیم و قدیر، زیرا مکرر بیان شده که خدای متعال صرف وجود است صفت زائد بر ذات ندارد و عین وجود و محض وجود و بحت وجود است غیر متناهی ازلا و ابدا و سرمدا وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 15 ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا مجادلة آیه 8.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ در این جمله اقوال زیادی گفتند: بالغ بر هفت قول.

(1) قیام لیل برای تهجد.

(2) قیام از نوم غیلولة برای صلاة ظهر.

(3) قیام بر صلوات مفروضه.

(4) قیام از مجالس که گفتند: کفاره هر مجلسی ذکر است.

(5) قیام بر صلوة فجر.

(6) قیام بر کلیه صلوات.

(7) قیام بر نافله فجر.

اقول: تمام این اقوال بدون مدرک است و تفسیر برأی است. و کلمه حین تقوم مطلق است شامل هر قیامی می شود، و آیه شریفه اشاره است به اینکه بر هر امری قیام کردی ابتداء ذکر الهی را بگو باعث سهولت آن امر و انجام او می شود.

چنانچه در باب بسمله فرمودند

(کل امر ذی بال لم یبدء ببسم اللَّه فهو ابتر)

و در حدیث است

(ذکر اللَّه حسن فی کل حال)

و مراد از وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ خصوص سبحان اللَّه و الحمد للَّه نیست ظاهرا، بلکه مراد مطلق ذکر تسبیح است.

ص: 318

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ و من برای تبعیض است یعنی یک قسمت از شبرا، پس تسبیح کن، بعضی گفتند: مراد نماز مغرب و عشاء است، و بعضی گفتند:

نماز شب است که بر پیغمبر واجب بوده. اقول: بعید نیست مراد مطلق عبادات باشد از نماز و ذکر و تلاوة و شاهد بر این دعوی حدیث شریفی است که از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) زرارة و حمران و محمد بن مسلم روایت کرده اند خلاصه مفادش اینکه حضرت رسالت سه مرتبه در شب از نصف شب تا صبح از بستر بر می خواستند و پنج آیه از آخر سوره عمران تلاوت می کرد که اول آن إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و آخر آن إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ است، در مرتبه اول چهار رکعت از نماز شب میخواندند بدو سلام، و در مرتبه ثانیه: چهار رکعت بهمین نحو و در مرتبه ثالثه: سه رکعت شفع و وتر، و از این حدیث بخصوص مفاد آیه مذکوره استفاده عموم می شود که شامل نماز و ذکر و تلاوت می گردد.

وَ إِدْبارَ النُّجُومِ بعضی گفتند: دو رکعت نافله صبح است، بعضی گفتند: فریضه صبح است، و معنی ادبار النجوم، غیبوبت ستاره ها است بواسطه سفیدی صبح. اقول: از مجموع این آیه شریفه استفاده می شود که بنده باید غافل از خدا نباشد صباحا و مساء لیلا و نهارا در هر حالی هست از نماز و ذکر و تلاوت قرآن غفلت و کوتاهی نکند و در هر حالی که هست خداوند حاضر و ناظر باقوال و افعال و اعمال او است و خداوند حافظ و نگهبان او است خدا از او غافل نیست او هم نباید از خدا غافل باشد، و یکی از فوائد این عمل از وساوس شیطان محفوظ می ماند. (دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند) و یکی از خطرات و تصادمات و بلیات ارضی و سماوی مصون میشود، و یکی قلب روشن می شود توفیق می آورد جلوگیری از معاصی می شود ایمان قوت پیدا میکند نامه عمل عبادی پر می شود و نورانی می گردد و اگر ما بودیم و فقط این آیه شریفه ما را کافی بود که میفرماید:

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ بقره آیه 147. هذا آخر

ص: 319

ما اردنا ایراده فی تفسیر سورة الطور و یتلوها بتوفیق اللَّه تفسیر سورة النجم و بقیة السور و الحمد للَّه علی ما هدانا و له الشکر علی ما ابلینا و الصلاة و السلام علی نبینا و آله و اللعن علی اعدائنا و مبغضینا و معاندینا ابد الآبدین و دهر الداهرین و انا العبد المذنب المقصر السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 320

سورة النجم .... ص : 321

[سوره النجم (53): آیات 1 تا 2] .... ص : 321

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ النَّجْمِ إِذا هَوی (1) ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی (2)

قسم بستاره زمانی که سقوط میکند گمراه نشده است صاحب شما پیغمبر اکرم و براه باطل نرفته است.

وَ النَّجْمِ إِذا هَوی بعضی گفتند: مراد قرآن مجید است که نجوما نازل شده در مدّت بیست دو سال از اوّل بعثت تا حین رحلت و اطلاق نجم بر قرآن برای این است که دفعة نازل نشده بلکه متفرقا نازل شده. بعضی گفتند: مراد ستاره ثریّا است که در موقع طلوع فجر غائب میشود. بعضی گفتند: مراد مطلق نجوم است که در صبح غائب میشوند بواسطه ضیاء شمس و الف و لام النجم برای جنس است نه عهد. بعضی گفتند: مراد شهاب است که رجوم شیاطین است چنانچه میفرماید:

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ حجر آیه 16 تا 18 لکن اخبار زیادی از عامّه و خاصّه داریم که از حضرت رسالت پرسیدند که پس از شما کیست جانشین شما و خلیفه و وصیّ شما؟ فرمود: آن کسی است که فلان ستاره فلان شب سقوط میکند در خانه هر کس سقوط کرد او است خلیفه و جانشین من تمام انتظار داشتند دیدند در خانه امیر المؤمنین سقوط کرد. اقول: آنچه بنظر میرسد مراد جنس نجم است نه نجم مخصوص و مراد از هوی هم مطلق سقوط و غیبوبیّت است و اخبار هم بیان مصداق است. و یکی از مصادیق آن در آخر دنیا و قیام قیامت است که میفرماید: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ انفطار آیه 1 و 2 و نیز میفرماید: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ تکویر آیه 1 و 2 مسئلة:

خداوند بآثار قدرت خود قسم میخورد ولی در باب قسم برای مکلفین باید باسم

ص: 321

جلاله باشد سه صیغه قسم (باللّه تاللّه و اللَّه) چنانچه قبلا هم اشاره شد.

ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ خطاب بمؤمنین است و مراد از صاحبکم رسول اللَّه (ص) است و ضلالت گمراهی است مقابل هدایت میفرماید: پیغمبر اکرم (ص) در ضلالت و گمراهی نیست، بلکه کار او هدایت است. چنانچه میفرماید: وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ شوری آیه 52.

وَ ما غَوی غوایت مقابل رشد است که راه باطل است، یعنی حضرت رسالت براه باطل نمیرود آنچه میگوید و آنچه میکند حق است و صدق است و عین صلاح و رشد است از روی سفاهت و جهالت و بی شعوری و بی ادراکی نیست و بر خلاف حق نیست تمام عین حقیقت است.

[سوره النجم (53): آیات 3 تا 4] .... ص : 322

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی (3) إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی (4)

و از روی هوای نفس و خواهش نفسانی چیزی نمیگوید آنچه میفرماید:

نیست مگر وحی الهی که باو وحی شده.

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی نظر به اینکه گفتیم خطاب بمؤمنین است، و مؤمنین همچه توهمی در حق حضرتش نمیبرند در بیان احکام، زیرا احکام شرعیّه نوعا بر خلاف هواهای نفسانیه است و بر حضرتش سودی و نفعی ندارد فقط چیزی که مورد این توهم میشود همان نصب امیر المؤمنین (ع) است بر خلافت و بیان فضائل علی و اهل بیت که العیاذ حضرت رسالت از روی هوای نفسانی که میخواهد بستگان خود را ترجیح دهد و مقدّم دارد بر سایرین و آنها را پیشوای دیگران قرار دهد بالاخص نوع مسلمین دل خوشی با امیر المؤمنین نداشتند.

اما منافقین که اعدا عدوّ علی بودند، و اما سایرین که ایمان آورده بودند، یا از جهت اینکه آباء و ارحام و بستگان آنها بدست علی کشته شده بودند، یا از جهت خوف از منافقین تقاعد ورزیدند از حضرت امیر المؤمنین (ع) و تمایل پیدا کردند بطرف منافقین و شاهد بر این دعوی خبریست که میفرماید:

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الّا اربعة او خمسة)

و ارتداد فرع ایمان است که ایمان آوردند سپس برگشتند منافقین را مرتد نمیگویند، زیرا نیامده بودند تا برگردند، لذا این توهمرا در حق

ص: 322

حضرتش بردند خداوند میفرماید: که پیغمبر (ص) کلمه ای از روی هوای نفس نمیگوید.

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی آنچه میفرماید نیست مگر وحی الهی.

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی و در بسیاری از موارد خداوند دفع این توهمرا میکند مثل آیه شریفه وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ الحاقه آیه 44 تا 46 لو امتناعیه است یعنی محال است پیغمبر پیش خود چیزی بگوید اگر بود با آن چنین میکردیم و دارد امیر المؤمنین شبها فاطمه را سوار میکرد و در خانه مهاجرین و انصار و وعده میکردند که صبح بیایند برای نصرت او و تخلف میکردند و پیغمبر هم میدانست عداوت آنها را لذا در غدیر خم خدا وعده حفظ داد باو وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ حتی آن ملعون که گفت: اگر از جانب خدا باشد صاعقه بیاید و مرا بسوزاند صاعقه آمد و او را هلاک نمود، و در قضیه زید پسر خوانده پیغمبر میفرماید: وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ احزاب آیه 37.

[سوره النجم (53): آیات 5 تا 7] .... ص : 323

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی (5) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی (6) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی (7)

تعلیم کرد او را شدید القوی که صاحب قوّه شدیده بود صاحب مرّه پس استوی نمود.

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی نوع مفسّرین شدید القوی را جبرئیل گفتند: چنانچه آیات بعد را هم بر جبرئیل حمل کردند که او.

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی بوده و هم چنین آیات بعد را که شرحش میآید و این تفسیر خلاف ظاهر آیه بلکه نصّ آیه و خلاف صریح اخبار بسیاری از ائمه اطهار است، بلکه خلاف ضرورة مذهب، بلکه ضرورة دین است.

توضیح ذلک اینکه اگر شدید القوی جبرئیل باشد که بیان میکنند که هفت شهر لوط را از جا کند و روی بال خود قرار داد و بیک صیحه ثمود را هلاک کرد ما می گوییم:

لازمه این قول این است که جبرئیل افضل از حضرت رسول باشد، زیرا معلم افضل از متعلم است بالضرورة که عالم افضل از جاهل است و این با صریح قرآن مخالف

ص: 323

است که خداوند امر فرمود بجمیع ملائکه که سجده کنند بآدم و میفرماید فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ حجر آیه 30 با سه تأکید جمع محلی بالف و لام کلمه کلهم کلمه اجمعون، و این البته دلالت دارد که آدم افضل از جمیع ملائکه بوده و جبرئیل هم جزو ملائکه است و از این جهة شیطان زیر بار نرفت و گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ اعراف آیه 11 و البته پیغمبر اکرم افضل از آدم بلکه همه انبیاء بوده جبرئیل بزرگترین مقامش امین وحی الهی است قاصدیست و پستی است که که وحی میآورد بین خدا و انبیاء جایی که میفرمایند

الملائکة خدّام شیعتنا

پس می گوییم شدید القوی ذات اقدس ربوبی است چنانچه میفرماید: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58 و صریح اخبار است.

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی مرّة در لغت بمعنی قوة فی عقله و رایه و متانة فی دینه و صحة فی جسمه مفسّرین صفت جبرئیل گفتند: که بقول آنها صفت شدید القوی است و لکن چون ما شدید القوی را ذات اقدس حق گفتیم ذو مرّة صفت صاحبکم است است که پیغمبر اکرم باشد و استوی بمعنی استقامت است بر دین و عقل و رأی و نیز مفسّرین مرجع هو را جبرئیل گفتند: که در افق اعلی است و لکن همان وجود مقدّس نبویست که در لیلة المعراج رفت بجایی که هیچ ملک مقرّبی و نبی مرسلی راه ندارد که گفتیم: ما فوق العرش، زیرا در عرش حمله عرش هستند و در خبر داریم که جبرئیل عرض کرد

(لو دنوت انملة لاحترقت)

و پیغمبر تنها رفت باندازه ای که قرب بمقام ربوبی و عنایات او از همه بیشتر و بالاتر شد.

[سوره النجم (53): آیات 8 تا 9] .... ص : 324

ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی (8) فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی (9)

پس نزدیک شد و بتواضع افتاد پس رسید بجایی که بقدر قاب دو کمان بلکه نزدیکتر اینها هم مفسّرین از صفات جبرئیل گفتند: با اینکه صریح آیه بعد خلاف آن را بیان میکند، چنانچه بیاید، و مراد نه قرب مکانی است، چنانچه مجسّمه قائلند، زیرا خداوند منزّه است از اینکه جسم باشد و مکان داشته باشد و قاب قوسین قوس وجوب و قوس امکان است که اعلی درجه امکان را حضرتش داشت در مقابل

ص: 324

وجوب وجود، چنانچه در خبر است که میفرماید:

(نزلونا عن الرّبوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم)

که این جمله دلالت دارد که آنچه در خور امکان بود خداوند به پیغمبرش عنایت فرمود، ممکن واجب نما فقط وجوب ذاتی نبود و دلیل بر این مدعی که اشاره کردیم.

[سوره النجم (53): آیه 10] .... ص : 325

فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی (10)

مرجع ضمیر فاوحی همان شدید القوی است و مفسرین اینجا در دست و پا افتاده اند گفتند: پس وحی نمود جبرئیل بعبد خدا و این خلاف صریح آیه است که ضمیر عبده و فاعل اوحی و فاعل ما اوحی یکی است همان شدید القوی است که ذات اقدس حق باشد، و این وحی بدون واسطه ملک و جبرئیل بوده، چنانچه با موسی تکلم فرمود: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ آیه 12 و میفرماید: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً نساء آیه 162 و با آدم تکلم فرمود: یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ بقره آیه 31 و فردای قیامت با بندگانش تکلم میفرماید.

و بالجمله خداوند قادر است مشافهة با بندگانش تکلم کند و هم پیغام بفرستد و معلوم است که این وحی یک امر بزرگی که در پیشگاه الهی بسیار مهم و ارزنده بود و این نیست جز امر خلافت و وصایت و ولایت علی و آل علی علیهم السلام، زیرا باصطلاح حکما میگویند اثر مربوط بجزء أخیر علت تامه است تا جزء اخیر نیاید و نباشد اثر مترتب نمیشود و امر ولایت جزء اخیر ایمان و نجات و سعادت است و بر طبق این مطلب اخبار بسیاری داریم، و بسیار تعجب است از این مفسّرین که برخورد باین اخبار نکردند حتی بعض مفسّرین خاصه یا العیاذ منکر مسئله معراج شدند.

[سوره النجم (53): آیه 11] .... ص : 325

ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی (11)

آنچه مشاهده نمود قلب مبارکش هم تصدیق کرد انسان بسا یک چیزی نظرش میآید لکن قلبش تکذیب میکند مثل اینکه سراب بنظرش آب میآید، چنانچه میفرماید: کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً نور آیه 39 و مثل احول که یک چیز را دو چیز می بیند و مثل بعض خوابها که در نظر میآید

ص: 325

خداوند میفرماید آنچه پیغمبر در لیلة المعراج مشاهده کرد خواب نبود سراب نبود حضرتش احول نبود آنچه مشاهده فرمود حقیقت داشت و اشتباه و خطاء در او نبود.

ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی

[سوره النجم (53): آیه 12] .... ص : 326

أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری (12)

آیا مجادله میکنید او را بر آنچه دیده، پیغمبر اکرم (ص) بعض قضایای معراج را بیان فرمود، بعضی اصل معراج را منکر شدند، بعضی مجادله میکردند که این نحو که می گویی نیست.

بالجملة مسئله معراج از ضروریّات دین است که حضرت با همین بدن عنصری جسمی خاکی رفت تا قاب قوسین و کسانی که منکر معراج شدند یا گفتند: روح حضرت رفت و بدن در زمین بود، بعضی گفتند: با بدن حور قلیایی رفت، بعضی گفتند: خواب دید، بعضی گفتند: در هر طبقه مادّه عنصری را گذاشت و با روح مجرد رفت و این مزخرفات برای این است که استبعاد میکنند که چه نحو با این بدن عنصری میشود بالا رفت و جواب آنها این است که نه جسم مطهر حضرت بزرگتر و سنگین تر از تخت بلقیس بود و نه قدرت خداوند از قدرت آصف ابن برخیا کمتر بود که طرفة العین تخت بلقیس را نزد سلیمان حاضر کرد.

[سوره النجم (53): آیات 13 تا 16] .... ص : 326

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری (13) عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی (14) عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی (15) إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی (16)

و هر آینه دید او را دفعه دیگر نزد سدرة المنتهی که نزد سدرة المنتهی بود جنة المأوی.

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری مفسرین فاعل رَآهُ را پیغمبر گفتند: و مرجع ضمیر را جبرائیل که پیغمبر (ص) دو مرتبه جبرائیل را بصورة اصلی مشاهده کرده یکی در قاب قوسین او ادنی و یکی در سدرة المنتهی، و ما می گوییم فاعل رَآهُ خداوند متعال است و مرجع ضمیر پیغمبر اکرم است، یعنی حضرت رسول منظور نظر الهی واقع شد در سدرة المنتهی که آیات کبرای الهی را مشاهده کند در واقع حکمت معراج پیغمبر (ص) دو چیز بود یکی اینکه اسراری باو سپرده شد که هیچ نبی مرسلی

ص: 326

و ملک مقربی حتی جبرائیل و حمله عرش و سایر ملائکه مقرّبین اطلّاعی و خبری نداشته باشند که در دعاء ندبه میخوانی

(و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک)

که بعض آنها را مأمور بود برای امّت بیان کند، و بعضی را بسپار بأوصیاء خود و ممکن است بعض آن باید مستور باشد و این در موردی بود که دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی که شرحش بیان شد، و حکمت دیگر اینکه آیات کبرای الهی را بحس مشاهده کند چنانچه در حق ابراهیم میفرماید: وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ انعام آیه 75 اگر بابراهیم ملکوت السماوات و الارض را ارائه داد به پیغمبر اکرم فوق سماوات و ارض را نشان داد.

عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی باشد که فوق آسمان هفتم است که.

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی است که بهشت فوق آسمانها است، زیرا یوم القیامة نه آسمانی است نه زمینی که میفرماید یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104 و میفرماید: وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ تکویر آیه 11 یعنی از جا کنده میشود إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ انفطار آیه 1 إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ انشقاق آیه 1 و غیر اینها و مسلما بهشت بجای خود هست پس فوق سماوات است و تفسیر سدرة المنتهی بر ما معلوم نیست فقط از کلمه المنتهی استفاده میشود که منتهای عوالم جسمانی بوده که می فرماید: إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی زمانی که پوشانید سدرة را آنچه پوشانید که احدی جز ذات مقدّس پروردگار از او خبری نداشت شاید اشاره باشد بفوق عالم ناسوت و عالم ملکوت مثل عالم عقول عالم جبروت عالم لاهوت و حضرت رسالت مشاهده کرد آیات قدرت الهی را تا حدّ امکان.

[سوره النجم (53): آیات 17 تا 18] .... ص : 327

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی (17) لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری (18)

میل از حق و اشتباه نکرده بصر آن حضرت و تجاوز از حد نکرده هر اینه بتحقیق دید از آیات پروردگار خود آیات کبرای الهی را.

ما زاغَ الْبَصَرُ زاغ بمعنی میل از حق است چنانچه می فرماید: فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ صف آیه 5 یعنی چون میل از حق و از اطاعت کردند خداوند هم آنها را از ایمان برگردانید قلوب آنها را و زاغ البصر یعنی چشم چیز دیگری به ببند

ص: 327

بجای چیز دیگر چنین نبوده آنچه حق و حقیقت بوده.

وَ ما طَغی طغیان تجاوز از حدّ است چنانچه می فرماید: اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی طه آیه 25 و طغیان چشم این است که چیز کوچکی بنظر بزرگ بیاید چنین نبوده، بلکه.

لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری من تبعیضیّه است یعنی بعض آیات کبرای الهی را مشاهده کرد آنچه در خور امکان بود و ممکن بود مشاهده آن رؤیت نمود و آنچه از حدّ امکان خارج است علم بآن مختص بذات واجب الوجود است

[سوره النجم (53): آیات 19 تا 20] .... ص : 328

أَ فَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّی (19) وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری (20)

آیا پس مشاهده و رؤیت می کند لات و عزی و مناة سومی دیگری را اینها اسامی بتها مشرکین است خداوند می فرماید: چه آثاری از اینها دیده اید که آنها را می پرستید آیا نفعی از آنها بشما رسیده یا ضرری از شما دفع کرده اند یا چیزی خلق کردند یک جمادی بیش نیستند که شما بدست خود تراشیده اید آنها مصنوع شما هستند نه صانع شما، چنانچه حضرت ابراهیم بعبده اصنام فرمود: قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ الصافات آیه 93.

أَ فَرَأَیْتُمُ رأی در اینجا بمعنی عقیده است یعنی درک می کند و بنظر میآورد.

اللَّاتَ وَ الْعُزَّی دو خدای بزرگ مشرکین که تمام قبائل این دو را می پرسیدند علی اختلاف بعضی لات را و بعضی عزّی را.

وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری و مناة که ثالثه آنها بود و خدای دیگری بود برای مشرکین، این ظاهر آیه شریفه و میتوان منطبق کرد بر اولی و دومی که اصل این دو بودند و سومی که ثالث آنها بود و پرستیدند آنها را و شاهد بر این مطلب اینکه بتهای مشرکین بسیار بودند هر قبیله یک بت مخصوص داشتند، بلکه هر فردی یک بت کوچک بر خود داشت و خداوند اقتصار فرمود باین سه برای همین تطبیق و اللَّه العالم.

[سوره النجم (53): آیات 21 تا 22] .... ص : 328

أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثی (21) تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی (22)

آیا برای شما فرزند ذکور باشد و برای خدا فرزند اناث این قسمت بر خلاف

ص: 328

عدالت و انصاف است، نظر به اینکه این مشرکین از دختر بسیار مشمئز بودند و پیغمبر (ص) فوق العاده علاقه داشتند، امّا اشمئز از آنها از اناث در قرآن می فرماید وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ نحل آیه 60 و 61 و اما علاقه بذکور باندازه بود که اگر زنهای زانیه پسر میآوردند کسانی که با او زنا کرده بودند با یک دیگر اختلاف میکردند و زد و خورد مینمودند، چنانچه در مورد زیاد اختلاف داشتند که سمیّه مادرش این بچه را آورد و بالاخره پدرش معلوم نشد که میگفتند زیاد ابن ابیه حتی عمرو عاص مدعی شد که روزی ابو سفیان از سفر آمد نزد من گفت: یک زن از زنهایی که در دست تو است برای من بیاور گفتم من فعلا جز سمیّه نداریم گفت: او دهانش متعفن است، گفتم: غیر او نیست ناچار سمیّه را برای او آوردم و چون از نزد سمیّه مراجعت کرد قطرات منّی از عورتش چکه میزد، همین کلام را معاویه گرفت و گفت: زیاد برادر من است و او را برد نزد دخترانش و گفت: این عمّ شما است بشما محرم است، و در قضیّه عبید اللَّه بن مرجانه چهل نفر مدّعی شدند بالاخرة اشخاص شناسا را آوردند آنها گفتند:

شباهت باحدی از شما ندارد فقط ابهام پای او شبیه ابهام پای زیاد است، شداد بن زیاد و قضیّه ضحاک حبشیه و نوفل و خطّاب نگفتنی است بس است در مدح او (من کان حدّه عمّه و والده و امّه اخته و عمّته- أجدر أن یبغض الولی و ان ینکر یوم الغدیر بیعته).

لذا خداوند می فرماید: أَ لَکُمُ الذَّکَرُ شما پسر داشته باشید.

وَ لَهُ الْأُنْثی که ملائکه را دختران خدا می دانید ملائکه که خدا می فرماید:

أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً اسرا آیه 42.

و می فرماید: بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ انبیاء آیه 26 و 27.

تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزی ضیزی بمعنی نقص است اشاره به اینکه آنچه بد می دانید برای خدا گذارده اید و آنچه خوب می پندارید برای خود اتخاذ کرده اید با اینکه خداوند منزه از پسر و دختر است نه عیسی و عزیز پسران خدا هستند و نه

ص: 329

ملائکه دختران او و نه یهود و نه نصاری ابناء اللَّه هستند تمام مخلوق او او خالق تمام است.

[سوره النجم (53): آیه 23] .... ص : 330

إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی (23)

نیست این مگر اسمهایی که شما مشرکین روی آنها گذارده اید شما و پدران شما که هیچ دلیلی و برهانی خداوند عالم بر شما نازل نفرموده متابعت نمی کنند مگر گمان و خیالبافی و تخیلات قلبی و آنچه هوای نفس آنها و خواهشهای نفسانی آنها تقاضا کند و حال آنکه آمد آنها را از جانب پروردگار آنها هدایت به راه حق.

إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اسم یکی را لات گذارده، و دیگری را عزّی، و دیگر را سواع، یکی را نسر، یکی را یعوق، یکی را یغوث و غیر اینها.

أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ یک قسمت را شما اختراع کرده اید، و یک قسمت را پیشینیان شما بعین مثل این بتها مثل این صورت کشیها است، یکی را اسم می گذارند رستم، یکی افراسیاب حتی صورت انبیاء از آدم تا خاتم حتّی صورت ائمّه اطهار و علماء اعلام صورت ملائکه و جبرائیل حتی صورت شیطان، یکی از اینها به پرسد شما کجا اینها را دیده اید یا عکس آنها را دست آورده اید، با اینکه صورت کشی حرام است حتی مجسّمه حیوانات و انسان حرام است و اجرت بر آن سحت است اشکال: اگر چنین است پس چرا حضرت عیسی از گل صورت طیور میکشید و نفخ میکرد پرواز میکرد که می فرماید: أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران آیه 43 و برای حضرت سلیمان تمثال می ساختند که می فرماید: یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ سبأ آیه 12.

جواب: اما عیسی (ع) برای اعجاز بود که گل حیوان شود و پرواز کند بعین مثل اینکه خداوند صورت آدم و حوّی را از طین خلق فرمود و در او نفخ فرمود که می فرماید: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی الایة حجر آیه 29، و اما سلیمان تمثال حیوانات نبوده، بلکه مثل اشجار و ریاحین و اشباه اینها بوده.

ص: 330

ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ کدام پیغمبری و کدام وحیی و کدام عقلی و کدام دلیلی و برهانی قائم شده و خبر بشما داده اند که اینها آلهه شما هستند و اسامی هر یک را بیان کرده شما که مثل طبیعی نیستید که منکر خدای متعال باشید باید هر امری بالاخص امر اعتقادی از جانب او بشما برسد مدرک شما چیست؟

که می گوئید:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4 و می گوئید: در هر فحشایی وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27 هیچ مدرکی ندارند.

إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ فقط خیال بافی و گمان بیجا که از آباء آنها بآنها رسیده که گفتند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ و گفتند:

إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 21 و 22.

وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ و هوای نفس شما را وادار کرده باین، در واقع متابعت هوای نفس میکنید و نمیدانید. که إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53 مثل اینکه نفس خود را خدای خود می دانید که می فرماید: أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ فرقان آیه 45 وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی از اول دنیا قبل از زمان نوح تا زمان حضرت خاتم انبیاء و رسل بسیار در هر عصر و زمانی آمدند و اوّلین دعوت آنها توحید بود و با معجزات باهرات و ادله روشن که از هر جهت حجت را بر تمام تمام کردند و راه عذری بر احدی باقی نگذاشتند.

آیا برای انسان میسر است آنچه آرزو میکند نه چنین است، پس اختصاص دارد برای خدا آخرت و دنیا بهر که هر چه بخواهد می دهد و هر که را نخواهد نمی دهد.

[سوره النجم (53): آیات 24 تا 25] .... ص : 331

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّی (24) فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولی (25)

أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّی انسان در غایة ضعف است قدرت ندارد که هر چه تمنّی کند بتواند دست بیاورد و تا مشیّت حق تعلق نگیرد و الّا تمام دولت و سلطنت و ریاست و صحّت و جاه و جلال طالب هستند وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 32 انسان با تمام قدرت و توانایی تحت قدرت الهسیت و مشیت او فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولی

ص: 331

در آخرت حکم حکم او است هر که را قابلیت دارد بهشت میبرد و هر که استحقاق دارد جهنّم بدون قابلیت بهشت نمیبرد بدون استحقاق عذاب نمی کند این آلهه مشرکین و بزرگان آنها که بعضی نظر بآنها دارند و بآنها امیدوارند. لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 72. و امّا در دنیا غناء و فقر صحّت و مرض عزّت و ذلت حیات و موت خلق و رزق ده فعل است مختص بذات اقدس او است.

[سوره النجم (53): آیه 26] .... ص : 332

وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی (26)

و چه بسیار از ملائکه در آسمانها هستند که بی نیاز نمی کند شفاعت آنها شیئی را مگر از بعد اینکه خداوند اذن و اجازه دهد و رضایت داشته باشد.

مسئله شفاعت از ضروریات دین است و منکر آن کافر است و شفعاء روز قیامت هم بسیار هستند از انبیاء و ائمّه اطهار و صلحاء مؤمنین و ملائکه و قرآن مجید و اطفال مؤمنین و غیر اینها لکن شرائط زیادی دارد.

1- اینکه آنکه را که شفاعت می کنند لیاقت شفاعت داشته باشد و این مخصوص باهل ایمان است غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست قابلیت شفاعت ندارد.

2- اینکه شفیع هم حق شفاعت داشته باشد تا اندازه حقش.

3- اینکه تا اجازه و اذن از جانب خدا نیاید احدی قدرت بر شفاعت ندارد و این کفار و مشرکین می گویند ما عبادت ملائکه را می کنیم بامید اینکه آنها در پیشگاه احدیت شفاعت ما را بکنند، جواب آنها این است که نه شما قابلیت شفاعت دارید و نه ملائکه شما را شفاعت می کنند، بلکه از شما بیزارند و نه خداوند اجازه می دهد بلکه ملائکه مأمورند که شما را عذاب کنند و در آتش اندازند.

وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ کلمه کم اشاره بکثرة است که عدّه ملائکه از جن و انس و حیوانات و اشجار و برگهای درختان و ریگ های بیابانها و قطرات باران زیادتر است، که از حضرت رسالت است فرمود: در لیلة المعراج در تمام آسمانها جای یک قدم نبود با این سعه آسمانها مطروس از ملائکه، بعضی در سجود

ص: 332

بعضی در رکوع، بعضی در قیام، بعضی در قعود و مشغول بعبادت.

لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی که گفتیم:

خاص باهل ایمان است، چنانچه می فرماید: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا الی قوله تعالی وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ مؤمن آیه 7 الی 9 و می فرماید: وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ شوری آیه 3 شرح آنها گذشت.

[سوره النجم (53): آیه 27] .... ص : 333

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثی (27)

بدرستی که کسانی که ایمان بآخرت نیاوردند هر اینه اسم گذارند ملائکه را باسم انثی یعنی باسم زن که آنها را گفتند: دختران خدا هستند و نیست از برای آنها باین تسمیه از علم یعنی علم باین ندارند متابعت نمی کنند مگر ظن و گمان و ظن بی نیاز نمی کند از حق چیزی را که ظنّ در باب عقائد هیچ اعتباری ندارد.

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ منکر معاد هستند می گویند: ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23.

لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثی که می گویند: ملائکه دختران خدا هستند بسیار مورد تعجب است اینها با اینکه قائل بوجود خداوند تبارک و تعالی هستند و بوجود ملائکه و عبادة آنها را می کنند چه گونه منکر معاد می شوند این نیست مگر آنکه هر چه از دهان آنها بیرون می آید می گویند: باینها می گوئیم: شما که ملائکه را ندیده اید که زن و مردی آنها را مشاهده کنید هیچ نبیی و رسولی هم که خبر نداده بشما بعلاوه اگر دختران خدا باشند عیال و زوجه خدا کیست؟ و اگر العیاذ خدا خودش زائیده پس خدا هم زن است و شوهر لازم دارد لذا می فرماید:

بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ انعام آیه 101 و از قول مؤمنین جنّ می فرماید: وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3 و مراد از جدّ بمعنی عظمت و بزرگی است یعنی خدای بزرگ ما پروردگار است.

[سوره النجم (53): آیه 28] .... ص : 333

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً (28)

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ هیچ گونه مدرکی که مورث علم باشد ندارند فقط

ص: 333

حدس و خیال بافیست و اعجب از اینها در میان همین عوام که شمایل پنج آل عبا را بر می دارند جبرئیل را دو بال صورتش را شبیه صورت زنها می کشند از اینها سؤال کنید شما جبرئیل را دیده اید باین صورت و شکل.

إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ مثل همین خیالاتی که در ذهن در می آید که هر چرا تصور کند یک صورتی در ذهن به او می دهد مثل تصور انبیاء سلف بر هر کدام یک صورتی تصور می کند بر ائمّه طاهرین بر ملائکه بر جن بر عرش و کرسی و بهشت و جهنّم و آسمان ها حتی بسیاری برای خدا هم یک شکل و صورتی تصور می کنند که امیر المؤمنین در حدیث است فرمود

(کلما میزتموه باوهامکم فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم)

وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً ظن در باب عقائد هیچگونه حجیتی ندارد لذا در ایمان گفتیم چهار چیز لازم است.

1- یقین قطعی بآنچه در ایمان مدخلیت دارد شک و ظن و وهم و شبهه باعث زوال ایمان می شود اگر شبهه آمد باید به فوریّت رفت نزد اهلش و رفع شبهه نمود.

2- اعتقاد قلبی دل بستگی و در بند بودن.

3- اقرار که کفر جحودی نباشد.

4- تسلیم که اسلام از همین مادّه است و امّا در باب احکام و فروع دین آنچه که از ضروریات دین و مذهب و قطعیّات باشد که یقینی است و امّا غیر اینها ظن متآخم به علم که یقین عرضی می گویند و اطمینانش مینامند که احتمال خلافش موهون و ضعیف باشد حجت است و امّا ظن مطلق چون در زمان غیبت بلکه در عصر ائمّه اسباب یقین نداشتند و باب علم منسدّ بود شارع مقدس اماراتی را معتبر نموده و همچنین در موضوعات بسیار مثل ظواهر آیات و اخبار صحیحه وارده از ائمه اطهار و شهادت عدول در موضوعات و سایر امارات شرعیّه مثل ید مسلم و سوق و قول ذی الید و در باب احکام یا اجتهاد یا احتیاط یا تقلید و در موضوعات حکم مجتهد جامع الشرائط و ادله شرعیّه چهار است کتاب، سنت، اجماع، عقل.

[سوره النجم (53): آیه 29] .... ص : 334

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا (29)

ص: 334

پس اعراض کن از کسی که رو بر می گرداند از یادآوری ما و اراده نمی کند مگر همین زندگانی دنیا را.

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا مکرر روایات شریفه بیان فرموده و توضیح داده ایم که وظیفه انبیاء و ائمه و علماء و دعات دین و آمرین بمعروف و ناهین عن منکر ابلاغ و انذار و تبشیر و امر و نهی است تا مادامی که احتمال تأثیر میرود و اما پس از قطع بعدم تأثیر باید اعراضی کرد حضرت رسالت حجت را بر اینها تمام کرد باقامه معجزات و ادله واضحات و بیانات شافیات و چون باینها خردلی تأثیر نکرد باید اعراضی کرد (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی).

وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا تمام هم و فکر آنها تأمین دنیا است از مال و منال و جاه و مقام و ریاست و بزرگی ابدا نه بفکر دین هستند و نه بفکر آخرت. فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83.

[سوره النجم (53): آیه 30] .... ص : 335

ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی (30)

این است غایت رسیدن آنها از فهم و دانش بدرستی که خداوند پروردگار تو او داناتر است به کسی که گمراه شده است از راه الهی و طریق مستقیم و او داناتر است بکسی که قبول هدایت کرده و هدایت شده. ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ فهم و ادراک و عقل از آنها گرفته شده ما ورای حواس ظاهره هیچ درک نمی کنند، مثل ابناء امروزه که هیچ فکر و خیالی جز زخارف دنیوی و امور ظاهری ندارند و به معنویات هیچ توجه نمی کنند.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ علم الهی عین ذات است ازلا و ابدا احاطه بجمیع اشیاء ظواهر و بواطن و سرّ و علن دارد.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی کی قابل هدایت است و کی در ضلالت است.

[سوره النجم (53): آیه 31] .... ص : 335

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی (31)

و اختصاص بخداوند دارد آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است تا اینکه جزاء دهد کسانی را که بد کردار هستند بآنچه عمل می کنند و جزاء می دهد بکسانی که نیکو کردارند به نیکی.

ص: 335

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ بعضی گفتند: جمله معترضه است و لام.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ متعلق بآیه قبل است که فرمود: هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ الایة که چون عالم است بضالین و بمهتدین هر کدام را جزاء می دهد و لام لام عاقبت است و لام غایة که عاقبت هر کدام چیست؟. و بعضی گفتند: متعلق به وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ است و لام غرض است که غرض از خلقت آنها این است که نیک و بد بجزاء خود برسند، خداوند تبارک و تعالی آنچه در آسمانها و زمین است برای انسان خلق فرموده که می فرماید: أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً لقمان آیه 19 و انسان را برای عبادت و بندگی چنانچه می فرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 و غرض از عبادت قابلیت سعادت و بهشت و نجات از مهالک است اگر انس و جن بالاختیار عبادت کردند جزای خیر دارند و اگر مخالفت کردند و بازاء عبادت معصیت و طغیان نمودند جزاء سوء دارند، لذا می فرماید: لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تمام ملک الهی و مخلوق او هستند و غایة خلقت تمام آنها و نتیجه و ثمره اخروی آنها اینست که.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا از شرک و کفر و ضلالت و فسق و فجور و فحشاء و منکرات و ظلم.

وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا از ایمان و تقوی اعمال صالحه و تکمیل اخلاق حمیده بِالْحُسْنَی سپس خداوند صفات محسنین را بیان می فرماید:

[سوره النجم (53): آیه 32] .... ص : 336

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی (32)

کسانی هستند که اجتناب می کنند از معاصی بزرگ و قبایح عقلیه مگر چیزهایی که موجب ملالت و خفت و سرزنش می شود محققا خداوند مغفرت و آمرزش او بسیار وسعت دارد او داناتر است بشما زمانی که شما را از زمین ایجاد فرمود و زمانی که مستور بودید در شکمهای مادران خود، پس نفوس خود را تعریف نکنید و مذکی نشمارید او داناتر است بکسی که متقی و پرهیزکار باشد.

ص: 336

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ معاصی کبیره گفتند: آن معاصی است که خدا وعده آتش یا وعده عذاب داده یا در نظر اهل شرع بزرگ شمرده شده یا نسبت بیک معصیت کبیره اشد قرار داده شده، مثل اینکه

(الغیبة اشد من الزنا

و

الکذب شر من الشراب)

وَ الْفَواحِشَ جمع فحشاء و مراد کارهائیست که در نظر جامعه قبیح و زشت است، مثل زنا که زانیه را فاحشه می گویند یا عمل قوم لوط که می فرماید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 28 که گفتند: مراد اخراج ریح در مجالس و محافل میکردند، بالجمله قبایح و منکرات.

إِلَّا اللَّمَمَ یعنی کارهایی که مورد ملامت میشود و سزاوار نیست از انسان صادر شود و گفتند: صغائر ذنوب که تعبیر بسیئات فرموده که می فرماید: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ نساء آیه 35.

إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ در اخبار دارد فردای قیامت چنان دستگاه مغفرت الهی توسعه پیدا می کند که هیچ نبی مرسلی و ملک مقربی تخیل نمی کرد، و در قرآن می فرماید قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ زمر آیه 54.

هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ خداوند بنده شناس است از باطن و ظاهر هر که خبر دارد.

إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ که حضرت آدم را از تراب زمین خلق فرمود و نطفه های شما را از مأکولات زمین مقرر فرمود و گوشت و پوست و اعضاء و جوارح شما را نیز از همین مأکولات روئیده شده از زمین در شکمهای مادرهای شما خلق فرمود که تمام شما از زمین بوده اید.

وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ اجنه جمع جنّ است و جن در لغت بمعنی ستر است یعنی مستور بودید در شکمهای مادرهای خود و لذا طفل را تا به دنیا نیامده جنین می نامند که سقط جنین حرام است و دیه دارد و در جای دیگر می فرماید:

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ زمر آیه 8 ظلمت مشیمه و رحم و بطن فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ تزکیه نفس قبیح است از امیر المؤمنین است در معرّفی انسان می فرماید:

ص: 337

اوله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة

جایی برای تذکیه باقی نمی ماند ملاک خوبی تقوی است که می فرماید هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی و مراتب تقوی را مکرّرا بیان کرده ایم.

[سوره النجم (53): آیات 33 تا 37] .... ص : 338

أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی (33) وَ أَعْطی قَلِیلاً وَ أَکْدی (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری (35) أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی (36) وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی (37)

آیا رؤیت می کنی آن کسی که اعراض از حقّ می کند و عطای او بسیار کم است و بخل و امساک می کند از بذل مال آیا نزد او علم غیب است پس او می بیند.

أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی اعراض از حق که به اوامر می فرمایی که زکاة مالش را رد کند و حقوق واجبه خود را اداء نماید.

وَ أَعْطی قَلِیلًا یک چیز مختصری میدهد از روی کراهت.

وَ أَکْدی اکدی قطع عطیّه و امساک از آن و امتناع از بذل است.

أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ خبر از قیامت دارد که عذاب بر او متوجّه نمی شود و دیگران تحمّل می کنند.

فَهُوَ یَری می بیند و مشاهده می کند. ظاهرا مراد یهود هستند که فوق العاده علاقه به جمع مال دارند و در صرف مال و بذل به فقراء امتناع کلی می کنند نه خود می خورد نه به دیگران می دهد.

[سوره النجم (53): آیه 38] .... ص : 338

أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (38)

که تورات باشد مگر به او خبر ندادند که تورات که خداوند خبر می دهد می فرماید وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ آل عمران آیه 2 و می فرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ انبیاء آیه 49.

عطف بموسی که دادیم بابراهیم صحف را که بالتمام دستورات او بود و چیزی فرو گذار نشده بود ولی اینها نه بصحف ابراهیم و نه بتورات موسی و نه بقرآن محمد (ص) عمل می کنند تمام را عقب سر انداخته و غرق دنیا شده اند.

ص: 338

احدی بار کسی را حمل نمی کند نه بتهای مشرکین و نه اکابر و رؤساء و نه انبیاء و رسل و نه ملائکه و نه پدر و مادر و اولاد و احفاد و خویشان و غریبه و دوست و رفیق هر کس گرفتار عمل خود می شود. یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 تا 37 بلی گناهان مظلوم را بار بر ظالم می کنند بازاء ظلم او.

[سوره النجم (53): آیه 39] .... ص : 339

وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی (39)

و اینکه نیست از برای انسان مگر آنچه خود سعی کرده. یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً لقمان آیه 43.

[سوره النجم (53): آیات 40 تا 41] .... ص : 339

وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری (40) ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی (41)

و اینکه سعی و عمل خود را بزودی مشاهده ما می کند پس از آن جزاء داده می شود بجزای او فی.

وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری در نامه عمل کوچک و بزرگ تمام اعمال ثبت است و بدست او میدهند و مشاهده می کند و می گویند: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47 ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی که میفرماید: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ یونس آیه 26 و 27.

[سوره النجم (53): آیه 42] .... ص : 339

وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی (42)

و محققا بسوی پروردگار تو است منتهی مسیر بندگان که در قیامت باز گشت همه بسوی او است که می فرماید: فَکَیْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ آل عمران آیه 24 و می فرماید: هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلِینَ مرسلات آیه 38 و می فرماید: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ

ص: 339

مؤمنون آیه 16 و آیات بسیار دیگر که آخرین سیر بندگان بهشت است یا جهنّم دیگر آنجا بار میاندازند و منزل ابدی و همیشه گی آنها است.

[سوره النجم (53): آیات 43 تا 44] .... ص : 340

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا (44)

و بدرستی که خداوند او است می خنداند بندگان را و می گریاند و محققا او می میراند و زنده می کند.

وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی اما در دنیا به نعمت هایی که به بنده عنایت می کند که باعث سرور و فرح بنده می شود و در قیامت در بهشت و سعادت مورث ضحک آنها می شود و در دنیا ببلیّات و مصائب محزون و غمناک می شوند و گریه می کنند و در آخرت بعذاب و آتش دچار می شوند و گریه می کنند، و این دو دو نقطه مقابل است خنده دنیا گریه آخرت است و بالعکس گریه دنیا خنده آخرت است

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة

و گریه ممدوح سه گریه است.

1- از خوف خدا مخصوصا در دل شب وقت سحر.

2- گریه بر کوتاهی در عبادت و ارتکاب معاصی باظهار توبه و استغفار.

3- بر مصائب وارده بر انبیاء و ائمّه و مؤمنین و علماء اعلام بالاخص بر مصائب ابی عبد اللَّه الحسین (ع) که در چند مورد تقاضا فرموده در وداع با زین العابدین گفتند: فرمود:

(اذا رجعت الی المدینة بلغ شیعتی منّی السّلام و قل ان ابی مات غریبا فاندبوه و مضی شهیدا فابکوه)

و سکینه می فرماید: شنیدم از حلقوم بریده

شیعتی مهما شربتم عذب ماء فاذکرونی او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی

و در حدیث است

(من بکی او ابکی او تباکی علی الحسین وجبت له الجنّة)

آدم و جبرائیل برای حسین (ع)

(بکیا بکاء الثکلی)

نوح ابراهیم موسی برای حسین گریه کردند پیغمبر (ص) امیر المؤمنین صدّیقه طاهره حضرت مجتبی قبل از شهادت گریه کردند ملائکه گریه کردند ائمّه اطهار تمام چه گریه هایی داشتند بخصوص ایّام عاشورا حتی از حضرت بقیّة اللَّه است

(لاندبن لک صباحا و مساء و لأبکینّ علیک بدل الدّمدع دما)

حتی دارد صدیقه طاهره در قیامت که عرض می کند

(رب ارنی الحسن و الحسین)

خطاب میرسد

(انظری الی قلب المحشر)

چون نظر می کند

ص: 340

نعره میزند و روی زمین میأفتد بقول محتشم (سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است یا رب چه ماتم چه عزاء چه ماتم است این رستخیز عام که نامش محرّم) باری گریه بر هر درد بیدرمان دوا است چشم گریان چشمه فیض خدا است) امیر المؤمنین (ع) آن قدر گریه می کرد که روی زمین میافتاد زین العابدین را تاج البکائین گفتند:

وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا می میراند کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ آل عمران آیه 182 انبیاء آیه 36 کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 26 و 27 و تمام روز قیامت زنده می شوند. ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 15 و 16 ان اهل السماء یموتون و اهل الارض لا یبقون.

[سوره النجم (53): آیات 45 تا 47] .... ص : 341

وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (45) مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنی (46) وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْری (47)

و محققا خداوند خلق فرمود جفت نر و ماده از یک نطفه زمانی که ریخته میشود در رحم یا در تخم.

وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ در انسان و تمام حیوانات از قدرت کامله خود از یک نطفه در رحم یا در تخم خداوند نر و ماده قرار داده حتی در بسیاری از اشجار مثل خرما و توت و غیر اینها برای اینکه نسل آنها باقی باشد و دفع شهوات خود کنند و با یکدیگر مأنوس شوند.

مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنی تمنی بمعنی ریخته شده که علامت منی اینست که جهندگی دارد در جای دیگر می فرماید: درباره انسان أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ قیامت آیه 37، و دیگر از علائم آن خروج بشهوت است و مورث جنابت چه عمدی باشد یا قهری که دو چیز باعث جنابت می شود یکی خروج منی چه در خواب و چه در بیداری و دیگر دخول عورة و لو بمقدار رأس حشفه در عورت چه در قبل و چه در دبر چه در مرد و چه در زن و چه در انسان و چه در حیوان، و در حکم منی است بلل مشتبه قبل از استبراء و طول مدّة.

یکی از اصول دین تمام ملیین عالم مسئله معاد است که نشئه اخری است

ص: 341

و لو در خصوصیات آن اختلاف بسیاری است و آن نشئه با این نشئه اولی تفاوت زیادی دارد، این نشئه دار فناء است و آن دار بقاء است، در این نشئه تولید و تناسل است آن نشئه ندارد، این نشئه دار عمل است و آن نشئه دار جزاء است، آن نشئه نه روز دارد و نه شب نه خورشید نه ماه نه کواکب و نه سماوات بخلاف این نشئه و غیر اینها از تمایزات و انقلابات و کلمه.

وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْری دلالت دارد بر اینکه بمقتضای حکمت بر خداوند متعال لازم است آن نشئه، زیرا اگر نباشد دستگاه خلقت عبث و لغو می شود که می فرماید: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ مؤمنون آیه 117.

[سوره النجم (53): آیه 48] .... ص : 342

وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنی وَ أَقْنی (48)

و بدرستی که خداوند هم غنی و ثروت می دهد و هم نگه داری می کند. گفتیم:

مسئله غنی و فقر از افعال الهیّه است بهر که صلاح می داند می دهد و هر که صلاح نیست نمی دهد، و همین نحوی که عطاء می کند همین نحو حفظ می کند اگر بنده شکر گزار باشد خداوند علاوه بر اینکه نگهداری میکند ازدیاد هم می فرماید، چنانچه می فرماید: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7 چنانچه قارون بواسطه کفرانش می فرماید: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ قصص آیه 81 و هم چنین با فرعون و نمرود و شدّاد و اشباه آنها چه معامله فرمود.

[سوره النجم (53): آیه 49] .... ص : 342

وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری (49)

شعری ستاره ایست که در آخر شب ظاهر می شود بعد از ستاره جوزی و بسیاری از مشرکین او را می پرستیدند خدا می فرماید: که پروردگار شعری را به پرستید شعری مخلوق او است و خداوند ربّ الشعرا است.

وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری

[سوره النجم (53): آیات 50 تا 51] .... ص : 342

وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی (50) وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی (51)

و بدرستی که خدا هلاک کرد عاد اول را و ثمود را پس چیزی باقی نماند از آنها عاد قوم حضرت هود بودند که خداوند باد را مسخر کرد تمام آنها را هلاک نمود که می فرماید: وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ

ص: 342

ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ

الحاقة آیه 6 تا 8 و ثمود قوم حضرت صالح بودند که ناقه صالح را پی کردند و فصیل آن را کشتند و بصیحه و صاعقه و رجفه هلاک شدند.

[سوره النجم (53): آیه 52] .... ص : 343

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی (52)

و قوم نوح که قبل از عاد و ثمود بودند محققا آنها بودند از تمام امم سابقه ظالمتر و طغیان ایشان زیادتر بود چنانچه نهصد و پنجاه سال آنها را دعوت فرمود و چه اندازه اذیّت باو و بمؤمنین کردند.

وَ قَوْمَ نُوحٍ عطف بعاد است یعنی و اهلک قوم نوح مدخول اهلک است.

مِنْ قَبْلُ که قبل از هود و صالح بود حضرت نوح و حضرت هود و صالح بر شریعت نوح و اوصیاء او بودند و شریعتش باقی بود تا زمان حضرت ابراهیم و اوّل پیغمبر اولو العزم بود.

که حضرت نوح در پیشگاه الهی عرض کرد. وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 27 و 28.

[سوره النجم (53): آیات 53 تا 54] .... ص : 343

وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی (53) فَغَشَّاها ما غَشَّی (54)

و مؤتفکه که قوم لوط باشند آهوی وارونه شدند که هفت شهر آنها را جبرئیل از زمین کند و بالا برد باندازه ای که صدای خروسان و سگهای آنها را ملائکه می شنیدند و آن شهرها را برگردانید تمام آنها و عمارات آنها و اشجار آنها زیر زمین رفت که معنای وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی است.

فَغَشَّاها ما غَشَّی که سنگ ریزه بر سر آنها بارید که می فرماید: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اعراف آیه 82 و می فرماید: فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ شعراء آیه 173 نمل آیه 59 و کلمه و غشّی دلالت می کند بر سختی عذاب آنها.

ص: 343

اشکال: در اکثر آیات ابتداء سقوط آنها را و زیر زمین رفتن را بیان میفرماید سپس امطار حجارة و این چه اثری دارد. جواب: اول زمین کنده شد و بالا رفت سپس امطار حجاره شد بعد زمین واژگون گشت.

[سوره النجم (53): آیه 55] .... ص : 344

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری (55)

پس بکدام نعم الهی و ادله بر وحدانیّت او و قدرت او شک می آوری و شبهه می کنی گفتند: خطاب بانسان است که در خود آیه قبل فرمود: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی که در آیات قبل آثار قدرت خود را بیان فرمود که دال بر وحدانیّت او می کند و جایی برای شک باقی نمی ماند که می فرماید:

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری

[سوره النجم (53): آیه 56] .... ص : 344

هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی (56)

بعضی گفتند: اشاره بقرآن است که این قرآن انذار می کند مثل صحف انبیاء و توریة و زبور و انجیل اینهم یکی از آنها است و بعضی گفتند: اشاره به پیغمبر اکرم است که اینهم یکی از انبیاء سلف که انذار می کردند انذار می فرماید:

[سوره النجم (53): آیه 57] .... ص : 344

أَزِفَتِ الْآزِفَةُ (57)

نزدیک شد قیامت که فرمود: إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7

[سوره النجم (53): آیه 58] .... ص : 344

لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ (58)

نیست از برای قیامت کسی غیر از خدا کشف کند که چه موقعی واقع و ظاهر می شود و کشف می گردد.

[سوره النجم (53): آیات 59 تا 62] .... ص : 344

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ (59) وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ (60) وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ (61) فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا (62)

آیا از این حدیث تعجب می کنید و می خندید و گریه نمی کنید و شما در غفلت و لهو و لعب هستید پس واجب است سجده کنید و عبادت کنید.

أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ از حضرت صادق علیه السلام است، مراد از حدیث قضایاییست که خبر داده از امم سابقه که در اثر شرک و کفر و ظلم بچه بلاهایی هلاک شدند، ولی بعضی مفسّرین گفتند: مراد قرآن است بمناسبت اینکه یکی از اسامی قرآن حدیث است، چنانچه می فرماید: ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی

ص: 344

بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

یوسف آیه 111 لکن ظاهر آیه شریفه مطابق فرمایش حضرت صادق است.

وَ تَضْحَکُونَ از روی سخریه و استهزاء مضحکه خود قرار داده اید.

وَ لا تَبْکُونَ بخود نمی آئید که عاقبت شرک و کفر این است و بحال خود بگریید ولی هیهات قلب سیاه قسی و هوای نفس مانع از گریه است.

وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ یعنی ساهون غافلون لاهون لاعبون هیچ گونه توجّه نمیکنند باید متذکر شوید.

فَاسْجُدُوا در پیشگاه حضرت احدیت بخاک بیفتید و تسلیم شوید و توبه و انا به کنید و ایمان آورید.

وَ اعْبُدُوا و در تدارک آن معاصی و لعب و لهو و ظلم و شرک و کفر عبادت کنید که فرمود: إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود آیه 116 و این آیه شریفه یکی از چهار آیه است که سجده واجب دارد چه قرائت کند یا استماع کند و بهمین مناسبت این چهار سوره که سجده واجب دارد عزائم گفتند سوره سجده و فصّلت و النجم و علق هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذا السورة المبارکة و یتلوها انشاء اللَّه تعالی سورة القمر الی سورة و الناس بحول اللَّه و قوّته و تأییده و توفیقه و تسدیده و نصرته و انا العبد الحقیر المقصر السیّد عبد الحسین طیب.

ص: 345

سورة القمر .... ص : 346

[سوره القمر (54): آیه 1] .... ص : 346

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1)

اما کلام در فضیلت آن از ابن بابویه مسندا از یزید بن خلیفه از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود:

(من قرء سورة اقتربت السّاعة اخرجه من قبره علی ناقة من نوق الجنّة)

و از حضرت رسالت مرسلا روایت شده فرمود:

(من قرء هذا السورة بعثه اللَّه یوم القیامة و وجهه کالقمر لیلة البدر مسفرا علی وجه الخلائق و من قرأها لیلة کان افضل)

و غیر اینها از اخبار مرسلة.

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ اقتراب قبولی قرب است و ساعت قیامت است هر چه از عمر دنیا میگذرد بقیامت نزدیک می شود و چون پیغمبر را پیغمبر آخر الزمان میگویند پس آخر زمان دوره رسالت او است و این دو ره منتهی می شود باوّل قیامت چنانچه در حدیث ثقلین می فرماید:

(لن یفترقا حتی یرد اعلی الحوض).

وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ یکی از معجزات حضرت رسالت شق القمر است که بعض مشرکین چون معجزات آن حضرت را حمل بسحر می کردند گفتند: سحر در آسمانها اثر نمی کند اگر ماه را دو نیم کردی ما بتو ایمان میآوریم حضرت در شب چهاردهم ماه ذی الحجة در مکّه معظمه اشاره فرمود بماه دو نیمه شد نصف آن آمد بطرف مشعر و نصف بطرف صفا سپس بهم وصل شد و بجای خود برگشت مع ذلک ایمان نیاوردند و گفتند: اگر مسافرین شام و یمن آمدند و گفتند: یک همچه قضیّه را ما در همچه شبی مشاهده کردیم ما ایمان می آوریم و چون مسافرین آمدند و خبر دادند باز هم ایمان نیاوردند و اخبار در این باب بسیار است که نقل آنها از وضع این تفسیر خارج است رجوع به برهان کنید ما را کافی است همین آیه شریفه برای

ص: 346

اثبات اینکه از ضروریات دین است و انکارش موجب کفر است، چنانچه بر یوشع ابن نون خورشید برگشت که آنهم شرح مفصلی دارد.

[سوره القمر (54): آیه 2] .... ص : 347

وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2)

و اگر مشاهده کنند این مشرکین و کفار هر معجزه که باشد اعراض می کنند و رو برمی گردانند و می گویند سحری است استمرار دارد، چه در زمین باشد، چه در آسمان قلب قسیّ و سیاه از قابلیّت ایمان افتاده.

وَ إِنْ یَرَوْا آیة بنحو تنکیر آورده اشاره به اینکه هر آیه و معجزه باشد.

یُعْرِضُوا چه آسمانی باشد چه زمینی و ایمان نمی آورند.

یَقُولُوا و می گویند:

سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ استمرار سحر یعنی در تعقیب یکدیگر یعنی هر چه این پیغمبر معجزه اقامه کند تمام را سحر می پندارند، لکن رؤسای کفار بودند، ولی در خبر داریم که متجاوز از ششصد نفر ایمان آوردند لکن سرّا و اظهار نکردند تا زمانی که حضرت هجرت فرمود بمدینه آنها هم هجرت کردند و جزو مهاجرین محسوب شدند و نظیر این شق القمر برای امیر المؤمنین (ع) واقع شد که ردّ شمس باشد، چنانچه بر شمعون الصفا وصی حضرت عیسی واقع شد، چنانچه در زیارت امیر المؤمنین (ع) دارد

(و ردّ علیه الشمس فساوی شمعون الصفا).

[سوره القمر (54): آیه 3] .... ص : 347

وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3)

و تکذیب کردند و متابعت هواهای نفس نمودند و هر امری استقرار دارد.

وَ کَذَّبُوا این معجزه شق القمر را با اینکه خود آنها تقاضا کردند و گفتند ایمان میآوریم مع ذلک تکذیب کردند و ایمان نیاوردند.

وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ و متابعت هواهای نفسانیّه خود از شرک و کفر و عناد و کبر و نخوت و متابعت شیطان و تقلید پیشینان خود نمودند.

وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ کسانی که حقیقة ایمان آوردند و پا بر جا و ثابت قدم بودند هر چه بلاء و مصیبت دیدند دست از ایمان برنداشتند تا آخر عمر که ایمان مستقرش مینامند مقابل ایمان مستودع و کسانی که قساوت قلب و سیاهی دل دارند هر چه آنها

ص: 347

را موعظه و پند دهند و اقامه حجّت و دلیل و معجزه بر آنها نمایند بآنها اثر نمیکند (بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ) بر همان کفر و شرک خود مستقر هستند (بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی).

[سوره القمر (54): آیه 4] .... ص : 348

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ (4)

و هر آینه آمد آنها را محققا از خبرها آنچه که در او انزجار باشد.

وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ از قضایای امم سابقه قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و فرعونیان که خداوند مؤمنین آنها را نجات داد و کفار و مشرکین آنها را هلاک فرمود.

ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ مزتجر بوده تا قلب بدال شده از مادّه زجر است بمعنی جلوگیری و انزجار که متنبّه شوند که آثار کفر و شرک و تکذیب انبیاء و متابعت هواهای نفسانی این است که بانحاء عذابها هلاک می شوند پرهیز کنند و دوری بجویند و دست بردارند و بشرف ایمان و اسلام مشرّف شوند.

[سوره القمر (54): آیه 5] .... ص : 348

حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ (5)

حکمت بالغه است پس بی نیاز نمی کند هر چه انذار شوند.

حِکْمَةٌ بالِغَةٌ این قضایای امم سابقه که در بسیاری از سور قرآنی تذکّر داده غرض بیان قصّه و حکایت و سرگرمی نیست، مثل قصّه رستم و افراسیاب و حسین کرد و داستانهای الف لیلة و لیلة و بعض مجلّات و کتب بعض شعراء نیست بلکه غرض پند و اندرز و تنبّه و اینکه از خواب غفلت بیدار شوند و متذکّر شوند و بخود بیایند و هدایت شوند، لکن بقلب کی اثر کند که فرمودند:

(الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)

که دیگر فایده ندارد.

فَما تُغْنِ النُّذُرُ چه نتیجه بردند جز اینکه تمام اینها را حمل بر کذب و افتری کردند و پیغمبر خدا را کذّاب و مفتری دانستند و قرآن را بافته های دیگران شمردند.

[سوره القمر (54): آیه 6] .... ص : 348

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلی شَیْ ءٍ نُکُرٍ (6)

ص: 348

پس اعراض فرما از اینها روزی بیاید که دعوت می کند دعوت کننده ای به سوی چیزی که بسیار منکر است برای آنها.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ اینجا گفتند وقف تامّ لازم است کلام تمام شد و این موضوع را خداوند در بسیاری از آیات اشاره فرموده که وظیفه انبیاء مجرّد ابلاغ است که حجّت را از هر جهت تمام کنند و راه عذر بر کسی نگذارند خواه آنها بپذیرند یا اعراض کنند دیگر نباید خود را به زحمت بیندازند اینها دیگر قابل هدایت نیستند.

یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلی شَیْ ءٍ نُکُرٍ بعضی گفتند داعی اسرافیل است در نفخه ثانیه برای بعث و نشور بعضی گفتند خزنه جهنّم هستند که دعوت می کنند به آتش و جهنّم و بعید نیست که ملائکه قابض ارواح باشند که می فرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 93.

[سوره القمر (54): آیه 7] .... ص : 349

خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ (7)

چشم های آنها به زیر افتاده طاقت مشاهده احوال قیامت را ندارند بیرون می شوند از قبرها مثل اینکه آنها ملخ پراکنده صحرای محشر هستند.

خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ چون مشاهده می کنند عذاب و سختی های صحرای محشر را به ذلت و خواری و خفّت می افتند و آثار ذلت و خفّت در چشم آنها ظاهر می شود چنانچه آثار عزّت و فرح هم در چشم ظاهر می شود لذا چشمهای آنها خاشع و خاضع می شود.

یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ نفخه ثانیه یک مرتبه تمام از زمان آدم تا آخر دنیا از قبر بیرون می آیند و احوال قیامت را مشاهده می کنند چنانچه می فرماید: ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ تشبیه به ملخ یکی برای کثرت آنها است که ما در زبان خود می گوئیم مثل مور و ملخ و یکی در یک جهت سیر نمی کنند بهم می ریزند و

ص: 349

از هر طرفی فرار می کنند و راه نجاتی ندارند.

[سوره القمر (54): آیه 8] .... ص : 350

مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ (8)

به شتاب می دوند بسوی دعوت کننده می گویند کفّار که این روز بسیار سخت و مشکل است.

مُهْطِعِینَ بمعنی شتاب است و سرعت چنانچه می فرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ یس آیه 51 و 52 که ینسلون هم بمعنی شتاب و سرعت است.

إِلَی الدَّاعِ داعی قائلی است که آنها را دعوت به جهنّم می کند چنانچه می فرماید: وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً الی قوله تعالی قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ زمر آیه 71 و 72.

یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ چه روزیست و چه عسریست که می فرماید:

وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ ابراهیم آیه 50 و 51.

[سوره القمر (54): آیه 9] .... ص : 350

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ (9)

تکذیب کردند پیش از این کفّار و مشرکین قوم نوح پس تکذیب کردند بنده ما را که حضرت نوح باشد و گفتند دیوانه است و او را زجر کردند که او زجر کرده شد.

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ چنانچه این کفّار شما را تکذیب کردند در مدّت قلیلی تا هجرت فرمودی قوم نوح در مدّت نهصد و پنجاه سال نوح را تکذیب کردند که گفتند وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً نوح آیه 22 و 23 و نیز قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ شعراء آیه 116.

فَکَذَّبُوا عَبْدَنا با اینکه حضرت نوح صاحب شریعت بود و اولین پیغمبر اولو العزم بود پس شما هم باید تحمّل کنی و خودداری کنی چنانچه می فرماید:

ص: 350

فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ احقاف آیه 34.

وَ قالُوا مَجْنُونٌ همین نحوی که به تمام انبیاء حتی به شما این نسبت را می دهند.

وَ ازْدُجِرَ از تجر بوده تاء قلب بدال شده و معنی و رود زجر بوده که بسیار او را زجر می کردند چنانچه به شما هم زجر بسیار کردند سنگ به قدمهای مبارکت زدند تا مجروح می شد خاکروبه بر سرت ریختند شکمبه شتر بر سرت ریختند عبا به گردنت فشار دادند تا نفس حبس شد، سنگ به پیشانیت زدند شکست به دندانت زدند و غیر اینها از اذیتها و آزارها.

[سوره القمر (54): آیه 10] .... ص : 351

فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (10)

پس خواند نوح پروردگار خود را بدرستی که من مغلوب این مشرکین شدم پس مرا یاری بفرما و از اینها انتقام بکش: چنانچه در جای دیگر می فرماید:

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً نوح آیه 27.

فَدَعا رَبَّهُ انبیاء تا مادامی که احتمال تأثیر می دهند که شاید ایمان بیاورند یا در نسل آنها مؤمنی پیدا شود خودداری می کنند لکن بعد از اینکه مأیوس شدند در مقام نفرین بر می آیند و خداوند آنها را به عذاب هلاک می فرماید چنانچه حضرت نوح عرض کرد در پیشگاه الهی إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 28 و خداوند هم فرمود: وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 38.

أَنِّی مَغْلُوبٌ که چه اندازه اذیّت کردند به او و به مؤمنین به او.

فَانْتَصِرْ انتقام مرا از آنها بکش و مرا از ظلم آنها نجات ده.

[سوره القمر (54): آیات 11 تا 12] .... ص : 351

فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ (11) وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً فَالْتَقَی الْماءُ عَلی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (12)

پس باز کردیم درهای آسمان را به آبی که ریزنده باشد و شکافتیم زمین را به چشمه هایی پس بهم پیوست آب آسمان و زمین بر آن امری که مقدّر شده بود.

فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ مراد از سماء عالم بالا است که ابرها بهم پیوست و باران بارید.

ص: 351

بِماءٍ مُنْهَمِرٍ به باران شدید که به زبان ما می گوئیم در آسمان باز شده و هر چه آب دارد می بارد.

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ تمام نقاط زمین شکاف برداشت و آب از زمین می جوشید عُیُوناً زمین چشم زار شد.

فَالْتَقَی الْماءُ آب بالا و زمین یکدیگر را ملاقات کردند و بهم پیوستند.

عَلی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ باندازه ای که کوه ها و اشجار و عمارات تمام زیر آب رفت بطوری که آب احاطه کرد به کره زمین و از این جمله بخوبی کشف می شود که آب و تمام مخلوقات مأمور به امر الهی هستند و در تحت فرمان او.

شعر

جمله ذرّات زمین و آسمان لشکر حقّند گاه امتحان

آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد

[سوره القمر (54): آیه 13] .... ص : 352

وَ حَمَلْناهُ عَلی ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ (13)

و حمل کردیم نوح را بر کشتی که صاحب تخته ها و میخ ها بود که امر شد به نوح بر ساختن کشتی که پارچه های تخته ها را با میخ بهم وصل کرد و یک خانه چوبی روی زمین ساخت که اوّل نجّار کشتی او بود و کفّار می آمدند و او را مسخره می کردند که می فرماید وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا الی قوله وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ الآیة هود آیه 39 و 40.

پس از تمامیّت کشتی امر شد که نوح با مؤمنین و یک جفت از حیوانات در کشتی قرار گیرند که معنای وَ حَمَلْناهُ عَلی ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ است سپس آب بارید و جوشید و کشتی روی آب افتاد تا آنکه آب فرو رفت و کشتی به کوه جودی قرار گرفت که می فرماید:

[سوره القمر (54): آیه 14] .... ص : 352

تَجْرِی بِأَعْیُنِنا جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ (14)

جریان پیدا کرد و نجات پیدا کردند و سرتاسر زمین کفّار هلاک شدند که نسل بشر بکلّی قطع شد فقط از نوح باقی ماند که آدام ثانیش گفتند این کفّار بترسند که بچنین بلاها گرفتار خواهند شد رنگ و خصوصیاتش تغییر می کند.

ص: 352

[سوره القمر (54): آیه 15] .... ص : 353

وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (15)

و هر آینه بتحقیق ما واگذاریم قضایای نوح را از نجات مؤمنین و هلاکت کفّار و مشرکین آیت و دلیل پس آیا کسی هست متذکّر شود؟

وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیة قضایای حضرت نوح از جهات بسیاری آیت و دلیل و حجّت است یکی آنکه خداوند قدرت نمایی فرموده که یک کشتی را در یک دنیا آب با این امواج که بقدر کوه ها موج داشت حفظ فرماید و این دریا را فرو نشاند تا کشتی روی زمین قرار گیرد در کوه جودی و اهلش تمام بسلامت بیرون آیند و گفتند کشتی باقی ماند تا اوائل بعثت. دیگر یک مرتبه تمام روی زمین از بشر و حیوانات هلاک شدند خدا می تواند در آخر دنیا یک مرتبه تمام را هلاک کند که می فرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ زمر آیه 68 چنانچه قدرت دارد یک مرتبه تمام را زنده کند که می فرماید:

وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 دیگر آنکه اثر شرک و کفر و ظلم و تکذیب انبیاء و فساد و فسق و فجور و طغیان اینست بخود بیائید و دست از این عقائد فاسده و اعمال سوء بردارید.

فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ فقط مؤمن صالح متذکّر شود و الّا تمام طبقات ناس هیچ تنبهی پیدا نمی کنند چنانچه امروزه در اکثر ناس همان طریقه که دارند و همان اعمال زشت که عادت کرده اند هیچ فکر و تذکّر و تنبّه در آنها نیست.

[سوره القمر (54): آیه 16] .... ص : 353

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (16)

پس چگونه بود عذاب من و بیم دادنم، بدبختی آنکه خود آنها تقاضای آمدن عذاب کردند از روی سخریّه و استهزاء قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ هود آیه 34 چنانچه نوع مشرکین این نحو تقاضا را از انبیاء کردند تا گرفتار شدند و طعم عذاب را چشیدند پس از گرفتاری باید بآنها گفته شود برای تنبّه دیگران ببینید فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ.

[سوره القمر (54): آیه 17] .... ص : 353

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (17)

ص: 353

و هر آینه بتحقیق ما قرآن را آسان و سهل کردیم برای یاد آوری پس آیا کسی هست که متذکر شود و از غفلت بیرون آید.

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ خداوند متعال نظر به اینکه کتب آسمانی و صحف را که بر انبیاء سلف فرستاد از صحف آدم و شیث و ابراهیم و تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی دشمنان دین از بین بردند امّا از صحف که هیچ اثری از آنها در دست نیست و امّا تورات سه مرتبه از بین رفت و یک کفریّاتی باسم تورات منتشر کردند و در دست یهود و نصاری با یک مزخرفاتی که بنام عهد قدیم تنظیم کردند همچنین نصاری چهار انجیل بنام چهار نفر از حواریین منتشر کردند با یک چیزهایی بنام عهد جدید که شرح آنها را ما در مجلد اوّل کلم الطیب در بحث نبوت از همان کتب خود یهود و نصاری که نتوانند انکار کنند بیان کرده ایم مراجعه کنید در قرآن هم اشاراتی باین مطلب دارد چنانچه می فرماید: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ مائده آیه 45 و می فرماید: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ مائده آیه 18 خداوند این قرآن مجید را با کمال فصاحت و بلاغت و بیان شیوا قضایای گذشته را گوشزد بندگان کرده و کفریّاتی که نسبت بانبیاء دادند تذکر داده و ساحت قدس آنها را از لوث این مزخرفات و کفریات پاک نموده.

فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ هیهات که اینها متذکر شوند و ایمان آورند و بخود آیند.

[سوره القمر (54): آیه 18] .... ص : 354

کَذَّبَتْ عادٌ فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (18)

تکذیب کردند عاد حضرت هود را و در اثر تکذیب پس چگونه بوده عذاب من و انذارها.

کَذَّبَتْ عادٌ قوم عاد که با چه قدرتها و ثروتها بودند که می فرماید: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ فجر آیه 5 الی 7 که گفتند عمرهای طولانی داشتند و اجسام قویّه و عمارات مرتفعه عالیه.

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ سپس بیان می فرماید چگونگی عذاب آنها را.

[سوره القمر (54): آیه 19] .... ص : 354

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (19)

ص: 354

بدرستی که ما فرستادیم بر آنها باد تند شدید در روز نحس که استمرار داشت.

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً صرصر بمعنی تندی و شدّت است باندازه ای که گفتند این عمارات محکم آنها را از جا کند و روی هم ریخت نخل های عظیم را از ریشه در آورد اشخاص را بلند می کرد و به دامنه های کوه می کوبید تمام را هلاک کرد فقط هود و مؤمنین باو را که مأمور بودند از میانه آنها بیرون روند نجات پیدا کردند که می فرماید: وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ هود آیه 61.

فِی یَوْمِ نَحْسٍ در خبر از حضرت باقر دارد چهار شنبه آخر ماه بوده.

اقول هر روزی که نعمت بزرگی از جانب خدا تفضّل شود آن روز سعد است مثل غدیر خمّ و بعثت حضرت رسول و ایّام ولادت این خاندان و امثال اینها و هر روز که بلای عظیمی نازل شود آن روز نحس است بلکه می توان گفت یک روز بر اهل عبادت و طاعت سعد است و بر اهل معاصی و طاغیان نحس است بلی البتّه ایّام و لیالی هم خالی از سعادت و نحوست نیست مثل شب های جمعه و روزهای آن و ایّام شهر صیام و لیالی قدر و نیمه شعبان و امثال اینها.

مُسْتَمِرٍّ که این باد یک هفته تمام استمرار و ادامه داشت که می فرماید:

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ الحاقّة آیه 6 و 7.

[سوره القمر (54): آیه 20] .... ص : 355

تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (20)

می رباید ناس را گویا آنها مثل بدنه نخل که از زمین ریشه کن شده و روی زمین افتاده.

تَنْزِعُ نزع کندن است آنها را با آن طول قامت و عظیم جثه از زمین می کند و در هوا می برد و بر زمین می کوبید.

کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ تشبیه به اعجاز نخل برای طول قامت آنها بود چنانچه بدنه نخل طول قامت دارد.

مُنْقَعِرٍ قعر کوبیدن و از ریشه کنده شدن است اشاره به اینکه مجرّد

ص: 355

افتادن در زمین نبوده بلکه تمام استخوانهای آنها خورد شده و کوبیده شده.

[سوره القمر (54): آیات 21 تا 22] .... ص : 356

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (21) وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (22)

گذشت تفسیرش و تکرارش برای تأکید و اختلاف نحوه عذاب است که عذاب الهی یک نحوه نیست قوم نوح را به آب غرق می کند و عاد را به باد هلاک می فرماید باز هم این کفار و مشرکین متنبه و متذکر نمی شوند.

[سوره القمر (54): آیه 23] .... ص : 356

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (23)

تکذیب کردند ثمود به انذارهای الهی.

ثمود قوم صالح بودند بعد از عاد و بقدری عمارت را محکم می کردند که از خطر آب و باد که بر قوم نوح و بر عاد متوجّه شده محفوظ مانند دل سنگ را خالی می کردند و منزل می نمودند که می فرماید: وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ فجر آیه 6.

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ انذار آنها فرمایش حضرت صالح بود قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ هود آیه 64 و تکذیب آنها کلام آنها در جواب حضرت صالح (ع) بود.

قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ هود آیه 65 بلکه تعجّب کردند که چگونه می شود بشر رسول باشد و ما تمام متابعت یک بشر کنیم

[سوره القمر (54): آیه 24] .... ص : 356

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (24)

پس گفتند آیا بشری را از جنس خودمان تنها متابعت کنیم او را در این صورت محققا ما هر آینه در ضلالت و گمراهی و در زحمت و شدّت و گرفتاری و عذاب وارد می شویم گویا اینها منکر نبودند که می شود رسول بشر باشد و اشکال آنها در این بود که بقول یک نفر چگونه دست برداریم از آلهه خود که آباء و اجداد ما پرستش می کردند. در موضوعات خارجیّه قول یک نفر حجّت نیست چه رسد در امر دین آنهم همچه امری باین بزرگی اگر قول او را بپذیریم ما در ضلالت

ص: 356

می افتیم و بعذاب و شدّت و سختی دچار می شویم.

فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ لکن غافل به اینکه در امر دین قول جماعت هم اعتبار ندارد مثل آباء آنها که پرستش آلهه می کردند باید از روی مدرک و دلیل و حجّت باشد چه یک نفر باشد یا هزار نفر و خداوند که ارسال رسول می کند با مدرک و دلیل ارسال می فرماید به اعطاء معجزه بدست او که نشانی باشد که فعل الهی که از قدرت بشر خارج است بدست او جاری شود لذا حضرت صالح بی مدرک مدّعی رسالت نشد به ناقه و فصیل متمسّک شده مع ذلک تکذیب کردند او را و گفتند.

[سوره القمر (54): آیه 25] .... ص : 357

أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ (25)

آیا بسوی او وحی نازل می شود در میانه این جمعیّت یا بلکه او بسیار دروغگو است و متکبّر می خواهد تمام ما را در تحت اطاعت خود درآورد و بر ما ریاست پیدا کند بر فرض قول یک نفر حتّی در موضوعات حجّت نباشد لکن احتمال صدق می دهد که اگر یک نفر بشما گفت در راه قطاع الطریق هستند یا در این مشروب زهر ریخته شده یا در این بستر عقرب داخل شده احتمال صدق می رود و به حکم عقل واجب است فحص و تحقیق کرد تا صدق و کذب او مکشوف شود بخصوص اگر ضرر عظیم باشد نباید رمی به کذب کرد و اعتناء نکرد و چه مانع دارد که خداوند وحی فرستد بر یک نفر که از هر جهتی صالح باشد و به صلاح شناخته شده باشد که خود شما اعتراف کردید و باو گفتید: قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا چنانچه اشاره شد پس نباید تعجب کرد که بگوئید.

أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا البتّه خدا می داند کی قابلیّت رسالت دارد اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 و نفهمیده و نرسیده او را رمی بکذب کنید و بگوئید:

بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ لذا خداوند در جواب آنها می فرماید:

[سوره القمر (54): آیه 26] .... ص : 357

سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ (26)

زود باشد که بدانند فردا که کیست دروغگو و متکبّر و ریاست طلب.

ص: 357

سَیَعْلَمُونَ غَداً بسیاری گفتند مراد از غد فردای قیامت است که حقّ و باطل از هم تمیز پیدا می کند می فهمند که کیست.

مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ که کفّار و مشرکین را به جهنّم می برند و انبیاء و اولیاء و مؤمنین را به بهشت، روز قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است و خطاب می رسد وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 56 و ممکن است همان حال احتضار باشد که پرده برداشته می شود و هر کسی جای خود را باو نشان می دهند بهشت یا جهنّم و ممکن است دوره رجعت باشد که از آنها انتقام کشیده می شود لکن اظهر همان معنای اوّل است و تعبیر به غد یعنی عاقبت معلوم می شود چنانچه در السنه متداول است کسی که عمل زشتی از او صادر می شود می گویند فردا اثرش را می بینی یعنی عاقبت به نتیجه آن می رسی و پشیمان می شوی و نتیجه ندارد.

[سوره القمر (54): آیه 27] .... ص : 358

إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ (27)

محقّقا ما ارسال کننده ایم ناقه- شتر مادّه- امتحان آنها برای آنها پس انتظار داشته باش و مراقب باش و صبر کن بر اذیّتهای آنها. شرح حال ثمود و ناقه و فصیل آن را و امتحان آنها و عقر ناقه و نزول عذاب بر آنها به صیحه و صاعقه و رجفه در سوره مبارکه اعراف از آیه 71 الی 77 و در سوره مبارکه هود از آیه 64 الی 71 و در سایر سور مبارکه مفصلا بیان کرده ایم تکرار نمی کنیم.

فقط یک سؤال و جواب آن را متذکر می شویم مستفاد از حدیث منسوب به امیر المؤمنین و خلاصه مفاد حدیث اینکه پی کننده ناقه ثمود یک نفر بود برای چه عذاب بر تمام ثمود نازل شد خلاصه جواب اینکه چون آنها راضی بودند باین عمل و بدستور و امر آنها بود لذا در عذاب شریک بودند چنانچه در حدیث داریم

(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)

و امّا الحدیث نعمانی مسندا از اصبغ بن نباته

(قال سمعت امیر المؤمنین علی منبر الکوفة یقول انا انف الهدی و عیناه ایّها الناس لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة من یسلکه انّ الناس اجتمعوا علی مائدة قلیل شبعها کثیر جوعها و اللَّه المستعان و انّما یجمع النّاس الرضا و الغضب ایّها الناس انما عقر ناقة ثمود واحد فاصابهم اللَّه بعذابه بالرضا- در نسخه دیگر- او سبب الرّضا

ص: 358

و آیة ذلک قوله عزّ و جلّ فنادوا صاحبهم فتعاطی فعقر فکیف کان عذابی و نذر و قال فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها و لا یخاف عقبیها الا من سئل عن قاتلی فزعم انّه مؤمن فقد قتلنی ایها الناس من سلک الطریق ورد الماء و من حاد عنه وقع فی التیه)

حاصل مفاد می فرماید من انف و شامّه هدایت و دو چشم هدایت هستم وحشت نکنید از کمی اهل هدایت خداوند بساط مائده برای همه گسترده دین مقدس اسلام بر تمام جن و انس آمد ولی قلیلی بهره برداشتند و اشباع شدند و بسیاری بهره نبردند و گرسنه ماندند رضا و غضب با هم مجتمع است یعنی کسی که راضی به غضب کسی باشد با او شریک است عاقر ناقه ثمود یک نفر بود نامش قدار خداوند نسبت به تمام ثمود می دهد که می فرماید فَعَقَرُوها اگر سؤال شود از قاتل من کسی بگوید مؤمن بوده و راضی به فعل او باشد آنهم قاتل من است (الحدیث).

از این حدیث بخوبی استفاده می شود کسانی که سبب شدند یا راضی باشند به ظلم هایی که به ائمّه اطهار و صدیقه طاهره و ذراری آنها و به قتل آنها اینها هم ظالم و قاتل هستند و در عذاب مشترکند.

[سوره القمر (54): آیه 28] .... ص : 359

وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (28)

خطاب به حضرت صالح خبر ده ثمود را اینکه آب قسمت باشد بین آنها هر یک برای شرب خود را حاضر کند. حضرت صالح آب را قسمت فرمود یک روز برای قوم و یک روز برای ناقه آنها مخالفت کردند روزی که سهم ناقه بود هم می رفتند و شرب می کردند با اینکه به ضرر آنها تمام می شد زیرا آنچه ناقه شرب می کرد شیر می شد و تمام قوم را کفایت می کرد.

وَ نَبِّئْهُمْ دستور وحی این هم امتحان قوم بود.

أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ یعنی بین ناقه و بین قوم.

کُلُّ شِرْبٍ هر یک که روز شرب خود است.

مُحْتَضَرٌ یعنی خود را حاضر کند.

[سوره القمر (54): آیه 29] .... ص : 359

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطی فَعَقَرَ (29)

ص: 359

پس خواندند صاحب خود را که قدار بن سلاف باشد پس حربه خود را برداشت پس ناقه را پی کرد.

فَنادَوْا صاحِبَهُمْ که شریرترین ثمود بود و جزء آن هفت نفر بود در اصحاب تابوت. هابیل، نمرود، شداد، قدار، فرعون، هامان، سامری.

فَتَعاطی یعنی اقدام کرد و در کمین ناقه بود اول فصیل آن را کشت سپس ناقه را پی کرد.

فَعَقَرَ در اخبار داریم سه نفر از خاندان رسالت یاد از ناقه صالح کردند صدّیقه طاهره

(ما کان ناقه صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی)

سید الشهداء در شهادت طفل شیرخوار

(رب لا یکون اهون الیک من فصیل)

حضرت هادی (ع) روزی که متوکل آن حضرت را در رکاب خود پیاده برد تا قصر که فرمود: انگشت های من افضل است از ناقه صالح و پس از سه روز متوکّل را کشتند، چنانچه ثمود را هم سه روز مهلت دادند که می فرماید: تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ هود آیه 68.

[سوره القمر (54): آیه 30] .... ص : 360

فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ (30)

تفسیرش واضع است و گذشت.

[سوره القمر (54): آیه 31] .... ص : 360

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ (31)

محققا ما فرستادیم بر آنها ثمود یک صیحه، پس بودند مثل چوب پوسیده خشک که مهیای سوختن است، در اینجا تعبیر بصیحه فرموده یک جا تعبیر بصاعقه فرموده: أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ فصلت آیه 12 یک جا تعبیر- به رجفه فرموده: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ اعراف آیه 76 و تمام بیک معنی صیحه آمد صاعقه که عذاب باشد گرفت آنها را آنها برجفه افتادند و هلاک شدند، لذا میفرماید:

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً که ابتداء صیحه آمد و عذاب رسید و رجفه آنها را گرفت.

فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ هشیم چوب خشک در هم شکسته است محتضر پراکنده هر کدام بیک طرفی مثل چوبهایی که در اطراف یک قطعه نصب می کنند

ص: 360

حیوانات موذیه نتوانند داخل شوند.

[سوره القمر (54): آیه 32] .... ص : 361

وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (32)

گذشت بیان و تفسیر آن.

[سوره القمر (54): آیه 33] .... ص : 361

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (33)

لوط پسر عموی ابراهیم بود و پسر خاله ابراهیم و برادر زن ابراهیم که سه نسبت داشت با ابراهیم، زیرا دو برادر پدر ابراهیم و پدر لوط دو خواهر را که مادر ابراهیم و مادر لوط باشند ازدواج کردند و حضرت ساره را که خواهر لوط بود و دختر عمو و دختر خاله ابراهیم بود ازدواج کرد و از او اسحاق را آورد، پس ساره سه نسبت با ابراهیم دارد زوجه ابراهیم و دختر عمو و دختر خاله، و لوط اول کسی بود که بابراهیم ایمان آورد که می فرماید: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ عنکبوت آیه 25 او را فرستاد بطرف شام، و ابراهیم هم مهاجرت بشام کرد لوط را در ادنای شام و خود در اعلای شام و لوط سی سال دعوت کرد احدی ایمان نیاورد فقط دختران لوط ایمان آوردند، و شرح قضایای لوط در سوره هود و عنکبوت و ذاریات و سایر سور گذشت رجوع نمائید.

[سوره القمر (54): آیه 34] .... ص : 361

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ (34)

بدرستی که ما فرستادیم بر قوم لوط حاصب که سنگ ریزه باشد مگر آل لوط را نجات دادیم در سحر، سه بلاء بر آنها متوجّه شد.

1: باران سنگ بر فرق آنها بارید.

2: چشمهای آنها کور شد.

3: شهر آنها واژگون گردید.

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً حاصب را تفسیر کردند بصغار حجاره که بتوسط باد ریزش کرد.

إِلَّا آلَ لُوطٍ فقط دختران لوط بودند که امر شد شبانه وقت سحر که تمام چشمهای آنها خواب است مخفیانه از میانه قوم بیرون روند، و دارد هفت شب طول کشید تا آنها رسیدند بمرکزی که از شهرهای قوم بیرون بود سپس امطار حجاره

ص: 361

شد نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ.

[سوره القمر (54): آیه 35] .... ص : 362

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ (35)

نعمت و تفضلی بود از جانب ما و همین نحو جزاء می دهیم کسی را که شکر گزار باشد این معامله ای بود که خداوند با انبیاء و مؤمنین بآنها فرموده نوح و من آمن معه هود و مؤمنین بآن صالح و کسانی که ایمان آورده بودند.

نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا چه نعمت بزرگی که از عذاب بر قوم نجات پیدا کردند.

کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ همین نحو با دیگران هم رفتار کرده ایم و می کنیم که مؤمنین بحضرت رسالت هم قلب آنها آرام باشد که اگر بلائی بر قوم نازل شود آنها در کنف حفظ الهی مصون هستند امروز هم مؤمنین اگر بوظائف خود رفتار کنند قلب آنها مطمئن باشد که اگر یک دنیا بلا ریزش کند آسیبی بآنها نمی رسد.

[سوره القمر (54): آیات 36 تا 37] .... ص : 362

وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (36) وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (37)

و هر آینه بتحقیق انذار کرد لوط آنها را بعذاب ما پس مجادله می کردند بانذارهای او سی سال میان آنها انذار کرد احدی از آنها نپذیرفت و می گفتند: که برای یک نفر تمام ما هلاک می شویم، و بانذارهای او مضحکه و متلک می گفتند و اعتناء نمی کردند.

وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ سی سال میان قوم انذار می فرمود که وظیفه انبیاء انذار و بشارت است منذر و مبشّر بشارت بسعادت و رستگاری در اثر ایمان و تقوی و اعمال صالحه و انذار در اثر کفر و اعمال سیّئه بخصوص قوم لوط و عمل شنیع آنها که فرمود:

أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ شعراء آیه 165 و 166 در جواب او می گفتند: قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ شعراء آیه 167.

بَطْشَتَنا بطش عذاب نازله بر آنها و عقوبت آخرت فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ مور مجادله بباطل است و ردّ حقّ است که این انذارها دروغ محض است و فریب است و ما دست از اعمال خود بر نمیداریم و جایی خبری نیست نه عذاب دنیوی و نه

ص: 362

عقوبت اخروی.

[سوره القمر (54): آیه 38] .... ص : 363

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (38)

و هر آینه بتحقیق صبح کرد آنها را همان اول صبح عذابی که دوام و استقرار داشت.

وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً چون لوط و اهلش سحر نجات پیدا کردند که میفرماید:

نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ صبح عذاب نازل شد آنهم چه عذابی.

عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ

[سوره القمر (54): آیات 39 تا 40] .... ص : 363

فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ (39) وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (40)

تفسیرش گذشت.

[سوره القمر (54): آیه 41] .... ص : 363

وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (41)

و هر آینه بتحقیق آمد آل فرعون را انذارها که خطاب رسید بموسی اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی طه آیه 25 و شرح ارسال موسی را بر فرعون و قوم او را در بسیاری از سوره قرآن بیان فرموده در سوره اعراف می فرماید: ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ الی قوله تعالی فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ آیه 101 الی آیه 132 در سوره طه از آیه مذکوره الی قوله فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ آیه 81 در سوره شعراء می فرماید: وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ الی قوله تعالی: ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ آیه 9 الی آیه 66 در سوره نمل قوله تعالی: فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ الی قوله: فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ آیه 12 الی 14 در سوره قصص قوله تعالی: فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ الی قوله تعالی: فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ آیه 32 الی 40 و غیر اینها از سور قرآن مجید و آنچه حدّ استعداد ما بود شرح و تفسیر نمودیم.

[سوره القمر (54): آیه 42] .... ص : 363

کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ (42)

تکذیب کردند بآیات ما کل آیات را پس گرفتیم آنها را گرفتن قاهر قادر.

ص: 363

کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها آیات تسع که در سوره نمل بیان شده در سوره بنی اسرائیل در ذیل آیه شریفه وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ آیه 103 اختلاف مفسرین در این نه آیه و بیان اخبار را مفصلا بیان کردیم احتیاج بتکرار ندارد.

فَأَخَذْناهُمْ ببلاهای شدید مثل جراد و قمل و ضفادع و قحطی و عاقبت بغرق.

أَخْذَ عَزِیزٍ قاهر و غالب مُقْتَدِرٍ قادر متعال.

[سوره القمر (54): آیه 43] .... ص : 364

أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ (43)

آیا کفّار شما بهتر هستند از این کفّار امم سابقه یا اینکه برای شما بیزاری از این نوع عذابها در کتب آسمانی نوشته شده.

أَ کُفَّارُکُمْ خطاب بجمیع مشرکین و یهود و نصاری و سایر طبقات کفار که اسلام اختیار نکردند و تکذیب رسالت حضرت خاتم را نمودند، یعنی شماها که کافر شدید و ایمان نیاوردید.

خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ اشاره بکفّار امم ماضیه قوم نوح و عاد و ثمود و اصحاب مدین و فرعونیان که بانحاء عذابها هلاک شدند با اینکه قوّت و قدرت و مکنت و ثروت و جمعیت آنها بیشتر از شما بود شما چه امتیازی دارید بترسید که مورد این گونه عذابها خواهید شد.

أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ کدام کتابی و کدام پیغمبری بشما خبر داده که شما از این گونه عذابها مصون و محفوظید.

[سوره القمر (54): آیه 44] .... ص : 364

أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ (44)

یا می گویند ما بالاجتماع دفع هر ضرری که از دشمن بما توجّه کند میکنیم و از دشمنان خود انتقام می کشیم، این کفّار مکّه و مشرکین نظر به اینکه دیدند جمعیت مسلمین بسیار قلیل بودند و نوعا فقیر بودند و آلات حرب هم در میان آنها کم بود، و خود را دیدند جمعیّت زیاد با قوای بسیار و مکنت و ثروت دار گفتند:

أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ لذا بتمام قوی حرکت کردند و جنگ بدر کبری واقع شد با اینکه عدّه مسلمین 313 نفر بیش نبود و سیوف آنها و مراکب آنها بده نمی رسید گفتند: با یک حمله تمام آنها را می کشیم و انتقام می کشیم غافل از اینکه

ص: 364

کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 250 چنانچه اصحاب لوط هم 313 بودند و اصحاب حضرت بقیة اللَّه هم در ابتداء 313 هستند خداوند قادر متعال چنان غلبه بمسلمین داد و ملائکه بنصرت آنها آمدند و مشرکین مقتول و فرار کردند و مغلوب شدند که می فرماید:

[سوره القمر (54): آیه 45] .... ص : 365

سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ (45)

زود باشد که منکوب و مخذول و مهزوم شوند و بر گردند بفرار پشت کرده، و این آیه شریفه خود یکی از معجزات پیغمبر است که خبر از آینده نزدیک میدهد با اینکه هیچ اسباب ظاهره هم نبود.

سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ در جنگ بدر و حنین هم کشته شدند هم اسیر شدند هم غارت زده شدند که غنائم زیادی بدست مسلمین آمد و هم بقیه آنها فرار کردند و مخذول شدند که معنی سیهزم الجمع است که هزیمت بمعنی فرار است.

[سوره القمر (54): آیه 46] .... ص : 365

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهی وَ أَمَرُّ (46)

بلکه ساعت که قیامت باشد وعده گاه آنها است و آن ساعت سختر و تلخ تر است، زیرا عذاب قیامت بسیار سخت و تلخ است نمی توانند فرار کنند و نه کشته می شوند که خلاص شوند ابد الاباد در جهنم می سوزند و عذاب می کشند.

بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ که تمام جنّ و انس در صحرای محشر حاضر میشوند و هر کس بجزای خود میرسد یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ الی قوله تعالی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِینَ فِیها وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ تغابن آیه 9 و 10 وَ السَّاعَةُ أَدْهی سخت است از عذابهای دنیوی.

وَ أَمَرُّ تلخ تر است آرزوی مرگ می کنند و نمی میرند وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 67.

[سوره القمر (54): آیات 47 تا 48] .... ص : 365

إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (47) یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (48)

محققا مجرمین در گمراهی و آتش سوزان هستند.

ص: 365

روزی که آنها را برو میاندازند در آتش و بآنها می گویند بچشید و تماس پیدا کنید طعم سقر را.

یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ سحاب ابر است که بتوسط باد و ملائکه آنها را با شدّت هر چه تمام تر میرانند بآن محلی که مأمور هستند ببارند کنایه از اینکه آنها را ملائکه بشدت هر چه تمام تر میرانند با زنجیرها و غلها و تازیانه ها بسوی آتش.

عَلی وُجُوهِهِمْ بصورة و از سر آنها را پرتاب می کنند میانه آتش.

ذُوقُوا کلام ملائکه است بچشید.

مَسَّ سَقَرَ تماس بگیرید با آتش اشاره به اینکه آتش از شما جدا نمی شود و شما هم از آتش جدا نخواهید شد.

[سوره القمر (54): آیه 49] .... ص : 366

إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (49)

محققا ما آنچه خلق نمودیم موافق حکمت و مصلحت بمقدار معلوم معیّن نه زیاده روی کردیم و نه کوتاهی، اشاره به اینکه تمام مخلوقات روی اندازه است چیزی بیهوده و بی فائده خلق نکرده ایم و چیزی که حکمت و مصلحت داشته باشد ترک نکردیم عذاب جهنّم هم بقدر استحقاق است زیاده روی نشده، چنانچه از اعمال صالحه هم در مثوباتش کوتاهی نکرده ایم، و هم چنین در دنیا در اجزاء بدن و در امور تکوینی و تشریعی بیجا خلق نشده و فروگذار هم نشده.

إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ.

[سوره القمر (54): آیه 50] .... ص : 366

وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (50)

و نیست امر ما مگر یک امر احتیاج بتکرار ندارد و تحقق پیدا می کند مثل یک چشم بهم زدن، گفتیم: افعال الهی احتیاج بمقدّمات از تصوّر و تصدیق و عزم و جزم و حرکت عضلات ندارد بمجرّد اراده ایجاد می فرماید و گفتیم: اراده علم بصلاح است و ایجاد که فعل بمعنی مصدری است مشیّت است که باصطلاح حکماء وجود منبسط می گویند که الاشیاء کلّها یوجد بالایجاد و الایجاد یوجد بنفسه و همین معنی را در مشیت گفتند: (الاشیاء یوجد بالمشیّة و المشیة بنفسها) تعبیر بلمح بصرهم از ضیق عبارت است زیرا لمح بصرهم زمانیست و ایجاد حق آنیست و آن طرف زمان

ص: 366

است لذا می فرماید:

وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 76.

[سوره القمر (54): آیه 51] .... ص : 367

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (51)

و هر آینه ما هلاک کردیم هم طریقه شما را پس آیا هست میانه شما کسی که متذکر شود؟

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ سایر طبقات مشرکین و کفّار و ظالمین و مفسدین و طاغین از امم سابقه که شما هم مشایعت آنها کردید و آنها هم مسلک شما بودند مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و شعیب و فرعونیان.

فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ آیا متنبّه نمی شوید سنّت الهی تغییر پذیر نیست. فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42.

[سوره القمر (54): آیه 52] .... ص : 367

وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ (52)

و هر چیزی که بجا آوردند در نامه عمل آنها ثبت شده که می فرماید: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47.

[سوره القمر (54): آیه 53] .... ص : 367

وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ (53)

و هر کوچک و بزرگی سطر و ثبت و نوشته شده و فردای قیامت هر کس نامه عملش به دستش داده می شود و مؤمنین بدست راست فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ الی قوله فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ الحاقه آیه 19 الی 24.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ الی قوله لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الحاقه آیه 25 الی 37.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً الی قوله إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ انشقاق آیه 10 الی 41 و هر کسی نامه او بر گردن او بار است وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً اسراء آیه 14 و 15.

[سوره القمر (54): آیات 54 تا 55] .... ص : 367

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ (54) فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (55)

ص: 367

محققا اهل تقوی در بهشت ها و نهرها در جایگاه صدق در پیشگاه خداوند متعال مالک و قادر علی کلّ شی ء هستند.

إِنَّ الْمُتَّقِینَ مکرر مراتب تقوی را متعرض شده ایم و کلمه المتقین جمع محلی به الف و لام افاده عموم می دهد جمیع مراتب تقوی را شامل می شود که اولین مراتب تقوی تقوای از عقائد فاسده و مذاهب باطله و انکار ضروریات دینیه و مذهبیه و معاصی که موجب سلب ایمان می شود و اظهار بدعتی در دین که مرادف با ایمان است که مؤمن هر چه هست و هر که هست متقی است و مشمول فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ هست و جنات هشت بهشت است و نهر انهار اربعه.

ان قلت: اگر مؤمن آلوده به معاصی بسیاری باشد آنهم مشمول است؟

قلت: اگر معاصی او باعث زوال ایمان بشود و لو حین الموت بی ایمان از دنیا برود که از این عنوان خارج و نوعا هم این نحوه است چون معصیت ضعف ایمان می آورد تا زائل شود و اگر ایمانش ثابت و راسخ و مستقر باشد تدارک معاصی او می شود و یا به توفیق توبه یا به دعاء مؤمنین و ملائکه یا به بلیات دنیوی یا به عقوبات برزخی یا به شفاعت شفعاء یا به عفو الهی یا به رفع عبادات که إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود آیه 116.

فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ در اخبار دارد مقام انبیاء و ائمّه هدی است و در تفسیر جایگاه حق ثابت با دوام خالی از لغو و لهو و امور باطله که خداوند وعده داده عمل فرموده صادق الوعد است.

عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ مراد قرب مکانی نیست تعالی عن ذلک بلکه در کنف الهی و قرب به رحمت و در جوار عنایت های او هستند.

تم بحمد اللَّه تفسیر سورة القمر و یتلوها سورة الرحمن و بقیة السور بتوفیقه و تأییده و الحمد له و الصلاة و السلام لرسوله و اولیائه و اللعن علی اعدائه و انا العبد الحقیر المقصر المذنب الفقیر الراجی لعفوه و غفرانه السیّد عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 368

سورة الرحمن .... ص : 369

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

امّا الکلام فی فضلها اخبار بسیار در فضیلت این سوره وارد شده شیخ طوسی مسندا از حضرت صادق ابن بابویه از ابی بصیر، و از حماد بن عثمان از حضرت صادق (ع)، و در روایت دیگر از موسی بن جعفر از آباء طیبین از حضرت رسول و مفاد این اخبار یکی آنکه فرمود:

لکلّ شی ء عروس و عروس القرآن سورة الرحمن

، دیگر هر که مکرر تلاوت کند با صورت سفید وارد محشر می شود و شفاعتش در حق هر کس که دوست دارد قبول می شود، دیگر آنکه اگر او شب تلاوت کند ملکی را خدا می فرستد تا صبح او را حفظ کند و اگر صبح تلاوت کند ملک تا شام او را حفظ کند الی غیر ذلک من الاخبار، و در بعض اخبار دستور داده اند که نزد قرائت آیه فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ بگوید: لا بشی ء من آلائک یا رب اکذب.

[سوره الرحمن (55): آیات 1 تا 4] .... ص : 369

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الرَّحْمنُ (1) عَلَّمَ الْقُرْآنَ (2) خَلَقَ الْإِنْسانَ (3) عَلَّمَهُ الْبَیانَ (4)

گفتند: آیه مستقله است و خبر مبتداء محذوف است که (اللَّه هو الرحمن) و رحمن از اسامی مختصه بذات مقدّس او است اطلاق بر غیر نمی شود بخلاف رحیم که بر غیر هم اطلاق می شود، زیرا رحمن دلالت بر سعه رحمت می کند که فرو گرفته کلّ شی ء را، چنانچه می فرماید: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ اعراف آیه 155 رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7 و ما در مجلد اول در سوره حمد در تفسیر بسمله مفصلا بیان کرده ایم.

ص: 369

قرآن نصوصی دارد که واجب الاتباع است و ظواهری دارد که حجّت است بعد از فحص از مخصّصات و مقیدات و قرائن مجاز و متشابهات که می فرماید:

وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ الی قوله تعالی وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ آل عمران آیه 5، و بواطنی دارد هفت بطن الی هفتاد بطن که علم به جمیع بواطن احدی ندارد جز رسول خدا و ائمّه اطهار که مفاد.

عَلَّمَ الْقُرْآنَ علم به جمیع قرآن نص، ظاهر، محکم، متشابه، بواطن قرآن را شامل می شود لذا در اخبار تفسیر به امیر المؤمنین کردند و این بیان مصداق است و نیز در اخبار داریم می فرماید

(لا یعرف القرآن الا من خوطب به).

اگر مراد نوع انسان باشد مراد از علمه البیان بیان ما فی الضمیر است که قوه ناطقه باشد که گفتند: (الانسان حیوان ناطق) که آنچه در دل دارد می تواند به زبان ظاهر کند و اگر مراد انسان کامل باشد که شخص شخیص پیغمبر اکرم است زیرا کفّار و مشرکین و اهل ضلالت که بکلی از انسانیت خارج شدند أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178 إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ فرقان آیه 46 و اما مؤمنین و لو مقام انسانیت را دست آوردند لکن به هر درجه که باشند باز نقصان دارند فقط انسان کامل معصومین هستند انبیاء و ائمه اطهار و اوصیاء انبیاء و اکمل از کلّ وجود مقدّس ختمی مرتبت است پس مراد از علمه البیان علم ما کان و ما یکون است که در دعاء ندبه می خوانی

(و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک)

و از خود آن حضرت است فرمود:

(ما من شی ء یقربکم الی الجنة و یبعدکم عن النار الّا فقد امرتکم به و ما من شی ء یبعدکم عن الجنة و یقربکم الی النار الا فقد نهیتکم عنه).

[سوره الرحمن (55): آیات 5 تا 6] .... ص : 370

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ (5) وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ (6)

و شمس و قمر به حساب معین خردلی و دقیقه ای تخلف ندارند و نجم و شجر سجده می کنند.

الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ ذکر شمس و قمر از باب اهمیّت آنها است و

ص: 370

فوائدی که از آنها استفاده می شود و کلمه بحسبان مفسرین نظر بعقیده قدماء که این سیارات و ثوابت حتی کرسی و عرش را دور کره زمین چرخ می خورند می گویند عرش در شبانه روز تمام این کرات و افلاک را دور کره زمین بتوالی در دائره معدّل دور می زند و شمس بر خلاف توالی در مدت یک سال که 365 روز و کسری در خط نصف النهار سیر می کند و قمر در مدت 28 روز و کسری و سایر سیارات در مدت معینی لکن این عقیده امروز بالحس و الوجدان باطل است و کره زمین دو حرکت دارد یکی وضعی که دور خود می چرخد تشکیل شب و روز می دهد و دیگر انتقالی که دور کره شمس در مدّت یک سال و قمر دور کره شمس در مدّت یک ماه تقریبی.

اقول: این آیه شریفه الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ در مقام سیر شمس و قمر و کره زمین نیست بلکه مفاد آیه شریفه اینست که حساب ایّام و لیالی و شهور و سنوات و فصول به توسط شمس و قمر است که از زمان آدم تا انقراض عالم حسابش بتوسط شمس و قمر می شود چند سال و چند ماه و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه بلکه تا عاشره و آن، و این نعمت بسیار بزرگیست که اگر شمس و قمر نبود معلوم نمی شد.

وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ بعضی تفسیر کردند نجم را به نباتات که استقامت ندارند و شجر را به درختان و سجده آنها را سایه آنها که بر زمین می افتد می گویند بعضی تفسیر کردند به ستاره ها که سایه می اندازند و غیر اینها و تمام اینها مبنی بر اینست که غیر جنّ و انس و ملک را صاحب شعور و عقل و درک نمی دانند و آیات شریفه بسیار صراحت دارد که تمام مخلوقات ارضی و سماوی شعور و ادراک و فهم دارند تسبیح می کنند و سجده دارند و معرفت به خدا و انبیاء و اولیاء دارند و زبان دارند می گویند و می شنوند و می فهمند وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 46 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ نور آیه 41 وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ نحل آیه 51 و بسیاری دیگر از آیات و انبیاء و ائمّه زبان آنها را می دانستند حتّی زبان مورچه در حقّ داود و سلیمان می فرماید: عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ و می فرماید: وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ

ص: 371

و قضیّه کلام نمله و قضیّه هدهد که تمام در سوره نمل است پس از این می گوئیم نجوم و اشجار و سایر موجودات سجده می کنند للَّه و تسبیح می کنند فقط جماعتی از جنّ و انس مشرک شدند و برای غیر خدا سجده می کنند.

[سوره الرحمن (55): آیه 7] .... ص : 372

وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ (7)

و سماء را بالا برد و میزان را قرار داد.

یکی از نعم بزرگ الهی اینکه کرات جویّه از شمس و قمر و کواکب و طبقات آسمان ها را محیط و بالای سر اهل زمین مقرر فرمود تا آثار و فوائد آنها به اهل زمین برسد و استفاده کنند و در بعض اخبار.

وَ السَّماءَ رَفَعَها را به وجود مقدس حضرت رسالت تفسیر کرده اند که مقام رسالت و خاتمیّت و افضلیّت به او عنایت شده و در آخرت مقام محمود مقام شفاعت اعطاء فرموده.

وَ وَضَعَ الْمِیزانَ میزان اقسام زیادی دارد.

1- دین مقدس اسلام خالی از افراط و تفریط و صراط مستقیم.

2- قرآن ممیز بین حق و باطل.

3- امیر المؤمنین که در زیارتش می خوانی

(السلام علی یعسوب الایمان و میزان الاعمال و سیف ذی الجلال).

4- عدل در معاشرت نه ظلم و تعدّی و نه ضعف و سستی.

5- در باب معاملات نه زیاد بگیرید و نه کم بفروشید.

6- عدل در صرف مال نه اسراف و نه تقتیر.

7- عدل در دین نه چیزی بر دین بیفزائید و بدعتی بگذارید و نه چیزی از دین را منکر شوید و کسر گذارید.

8- عدل در عبادت نه رهبانیّت و نه ترک معاشرت و نه غرق در دنیا و غفلت از آخرت.

9- عدل در حقوق نه حقّ کسی را پامال کنید و نه زائد از حقّش انتقام کشید 10- عدل در علم و معارف نه سفسطه و وسوسه و شبهات سوفسطایی و نه جهل و

ص: 372

کوتاهی، و بالجمله در کلیّه امور به میزان عدل رفتار شود حتی در خوراک و خواب و گفتار و کردار و غیر اینها تمام آنها را خداوند میزان معینی نصب فرموده و وضع نموده لذا می فرماید:

[سوره الرحمن (55): آیه 8] .... ص : 373

أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ (8)

البتّه طغیان نکنید در میزان زیاده روی و تعدّی و تجاوز نشود در میزان.

[سوره الرحمن (55): آیه 9] .... ص : 373

وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزانَ (9)

و بر پا دارید میزان را به عدل و خسران نکنید میزان را خداوند برای انسان حدودی مقرر فرمود چه راجع به امور قلبیّه از عقائد و معارف و علوم و حب و بغض و نحو اینها و چه امور نفسیّه از اخلاق و صفات و ملکات و چه از امور جوارحیّه از اقوال و افعال و اعمال نباید از حدّ تجاوز کرد نه به طرف زیاده و نه نقیصه که می فرماید: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154 و دارد حضرت رسالت روزی خطی روی زمین کشید و فرمود: این صراط مستقیم است و پس از آن خطوطی در طرف راست و چپ او کشید و فرمود: هذه سبل الشیطان و در اخبار داریم که هر که در این صراط لغزش پیدا نکند در صراط قیامت هم لغزش پیدا نمی کند و بالعکس بالعکس.

[سوره الرحمن (55): آیات 10 تا 12] .... ص : 373

وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ (10) فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ (11) وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ (12)

بعد از آنکه بیان فرمود آن نعم بزرگ را در باب میزان ذکر می فرماید یک قسمت دیگر از نعم خود را که می فرماید: زمین را قرار دادیم برای افراد انسان و در این زمین میوه های مختلف و نخل های صاحب جلدها و دانه هایی دارای برگ های خرّم و گلهای خوشبو قرار دادیم.

وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ خداوند به قدرت کامله خود زمین را روی آب مثل یک کشتی و گهواره قرار داد آن قسمت که در آب بود که سه ربع کره باشد حکم کشتی دارد و کوه ها به منزله لنگر کشتی که متزلزل نشود و آن قسمت که خارج از آب است و در هوا است به منزله گهواره است که می فرماید: أَ لَمْ نَجْعَلِ

ص: 373

الْأَرْضَ مِهاداً

نبأ آیه 6. زیرا انسان و بسیاری از حیوانات نه در آب می توانند زندگی کنند مثل حیوانات دریایی و نه در هوا مثل بعض طیور و مخلوقات هوایی و چون بشر احتیاج به تغذیه دارد می فرماید:

فِیها فاکِهَةٌ اقسام میوه ها.

وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ و درخت های خرما که ابتداء بنا بر قولی میانه پوست بوده خرما سپس شکافته می شود و بنا بر قولی میانه شکوفه خرما بوده و بنا بر قولی لیفه خرما.

وَ الْحَبُّ تمام حبوبات و دانه ها.

ذُو الْعَصْفِ مثل اشجار.

وَ الرَّیْحانُ مثل گل ها حبوبات برای تغذیه و اکل و ریاحین برای استشمام و ادویه و بسیاری از فوائد که هر یک دارا هستند.

[سوره الرحمن (55): آیه 13] .... ص : 374

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (13)

پس به کدامیک از نعم الهی شما دو طائفه انکار می کنید و جهل می ورزید و تکذیب می کنید ظاهرا آیه شریفه خطاب به جنّ و انس است که این نعم الهیّه را که خداوند عنایت فرموده تمام از قدرت جن و انس خارج است و نمی توان انکار کرد چنانچه در بسیاری از آیات اقرار و اعتراف نمودند کفّار و مشرکین وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ عنکبوت آیه 61 و 63 وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ زخرف آیه 87 و در بسیاری از سور قرآنی و در بعض اخبار خطاب ربکما را به فلان و فلان تفسیر فرموده، و مکرّر گفته شده که اخبار وارده در تفسیر نوعا بیان مصداق اتمّ می کند خطاب به همان جن و انس است و فلان و فلان و فلان ها مصداق اتم مکذبین هستند.

[سوره الرحمن (55): آیات 14 تا 16] .... ص : 374

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ (14) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ (15) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (16)

دیگر از نعم بزرگ الهی خلقت انس و جن است زیرا ملائکه روحانی صرف هستند و سایر مخلوقات ارضی و سماوی جسمانی فقط جن و انس مرکب از روحانی

ص: 374

و جسمانی هستند و چه قدرتیست که بین این دو ارتباط داده که در وصف انسانی پس از مراحلی که طی کرده می فرماید ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14.

آدمی زاده طرفه معجونیست کز فرشته سرشته و ز حیوان

ور کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ صلصال گل یابس خشک شده و فخار گل پخته شده مثل آجر و خزف، در جای دیگر تعبیر به طین می فرماید و در جای دیگر تعبیر به تراب فرموده: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ و الصافات آیه 11 آدم ابتداء از زمین سپس از تراب زمین سپس از طین لازب چسبنده سپس گل یابس سپس از ورزیده مثل آجر و خزف.

وَ خَلَقَ الْجَانَّ که ابو الجان باشد.

مِنْ مارِجٍ مرج مختلط است و بعضی گفتند شعله آتش است که خالی از دود باشد.

مِنْ نارٍ صافی آتش.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ همچه نعمت در اصل خلقت انس و جن با این همه قدرت نمایی چه نحوه می شود تکذیب کرد.

[سوره الرحمن (55): آیات 17 تا 18] .... ص : 375

رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ (17) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (18)

پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب پس بکدام نعمتهای پروردگارتان تکذیب می کنید.

بعض مفسرین گفتند: مراد مشرق تابستان و مشرق زمستان و همچنین مغرب این دو، بعضی گفتند: مشرق شمس و مشرق قمر و مغرب این دو در بعض اخبار دارد مشرقین پیغمبر و علی و مغربین حسن و حسین.

اقول: مکرر تذکر داده شده که کره زمین و کره آب به حرکت وضعی دور خود می گردد در شبانه روز یک دور میزند و همیشه اوقات نصف این که مقابل شمس است روز تشکیل داده می شود و نصف بر خلاف آن شب تشکیل داده می شود پس

ص: 375

در هر ساعت و دقیقه یک نقطه زمین مشرق است و نقطه مقابلش مغرب و این آیه شریفه یکی از معجزات است زیرا در عصر پیغمبر تا ازمنه متمادیه این عقیده را نداشتند جدیدا کشف شده و امّا اخبار بیان باطن قرآن را می کند که اشراق دین و طلوع اسلام به دعوت حضرت رسالت و شمشیر علی (ع) شده و غروب آن به شهادت حضرت مجتبی و حضرت سید الشهداء که در زیارتش می گویی:

(لقد اصبح کتاب اللَّه فیک مهجورا و رسول اللَّه فیک موتورا)

و غیر اینها که دوره بنی امیّه و بنی مروان و بنی عبّاس باشد و اللَّه العالم.

[سوره الرحمن (55): آیات 19 تا 21] .... ص : 376

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (19) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (20) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (21)

دیگر از نعم الهی دو دریا یکدیگر را ملاقات می کنند و بین این دو دریا برزخیست که زیادتی بر یکدیگر ندارند پس بکدامیک از نعمای الهی را تکذیب می کنید.

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ دریای آب شور و دریای آب شیرین بهم متّصل می شوند.

بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ نه آب شور داخل آب شیرین می شود و نه شیرین داخل شور می گردد در اخبار دارد دریای ولایت امیر المؤمنین و دریای عصمت فاطمیّه و برزخ بین آنها وجود مقدس حضرت رسالت که شئونات هر یک را محفوظ داشته نه خردلی از ولایت علی کسر گذارده شده و نه از عصمت فاطمه و گفتیم این نوع اخبار بیان بواطن قرآن است مربوط به مفاد ظاهر قرآن نیست.

[سوره الرحمن (55): آیات 22 تا 23] .... ص : 376

یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (23)

بیرون می آید از این دو دریا لؤلؤ و مرجان گفتند لؤلؤ مروارید درشت است و مرجان مروارید ریز و نقل کردند از بعض غواصین که لؤلؤ و مرجان از دریای شور بیرون می آید و فرمود:

یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ بعضی جواب دادند که چون این دو دریا بهم وصل شده یک دریا حساب می شود از بعض آن اگر خارج شود از هر دو خارج شده چنانچه وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً با اینکه قمر در یکی از آسمانها هست

ص: 376

و همچنین می فرماید:ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ

انعام آیه 130 با اینکه رسل از انس بوده، بعضی گفتند دریای شیرین حکم لقاح دارد مثل گرد نر به درخت خرما و در بسیاری از اخبار ماضیه از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری و ابی ذرّ و ابن عبّاس و در برهان از حضرت صادق که فرمود: لؤلؤ و مرجان حسنین هستند که از دو دریای علوی و فاطمی خارج شدند بناء علی هذا این آیات در شئون خمسه طیّبه وارد شده برزخ رسول خدا، بحرین علی و فاطمه، لؤلؤ و مرجان حسن و حسین.

[سوره الرحمن (55): آیات 24 تا 25] .... ص : 377

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (24) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (25)

و از برای او است کشتیهایی که انشاء فرموده در دریا مثل کوه ها، دیگر از نعم الهیّه قضیّه کشتی است و دریا که خداوند آب دریا را چنان قرار داده که کشتی را فرو نبرد، و کشتی را چنان قرار داده که روی آب دریا قرار گیرد و چون دریا امواج بسیار دارد برای کشتی لنگرها قرار داده که متزلزل نشود و چون باید کشتی روی آب سیر کند برای او شراع قرار داده که بتوسط باد کشتی را سیر دهد جلّ الخالق و این موهبت بوحی الهی بحضرت نوح رسید که فرمود:

وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا هود آیه 39 و چه اندازه استفاده می شود از این کشتی از این بندر بآن بندر حتّی امروز که بتوسط هواپیما سیر می کنند بسیاری از اشیاء را باید بتوسط کشتی برسانند.

وَ لَهُ الْجَوارِ کشتیها.

الْمُنْشَآتُ انشاء و ایجاد فرموده.

فِی الْبَحْرِ روی دریا.

کَالْأَعْلامِ بعضی گفتند: شراع کشتی است که مثل کوه ها ارتفاع دارد، و بعضی گفتند: لنگر کشتی است مثل کوه ها که لنگر زمین هستند که کره زمین را روی آب نگاه داشته که امواج آب زمین را متزلزل نکند.

[سوره الرحمن (55): آیات 26 تا 28] .... ص : 377

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ (26) وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ (27) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (28)

هر کس که بر روی زمین است فانی می شود و هلاک می گردد، و باقی میماند

ص: 377

وجه پروردگار تو که صاحب جلال و اکرام است، در جای دیگر می فرماید: کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88 در جای دیگر می فرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ زمر آیه 68 و غیر اینها از آیات کُلُّ مَنْ عَلَیْها از جنّ و انس بلکه جمیع حیوانات برّی و بحری بلکه جمیع ما فی الارض که اطلاق شی ء بر او می شود بقرینه کل شی ء در سوره قصص بلکه ملائکه آسمانها بقرینه فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ سوره زمر.

فانٍ فناء نیستی است، و فناء کل شی ء بحسبه فناء زمین یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ ابراهیم آیه 49 فناء آسمانها یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104.

وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ در وجه ربک مجسّمه گفتند، العیاذ مراد صورت خدا است که فردای قیامت می آید روی تخت که عرش الهی است می نشیند و حکم میکند و مؤمنین او را می بینند و کفّار ممنوع هستند، چنانچه یهود و نصاری و مجوس و سایر فرق کفار و مشرکین هم خدا را جسم می دانند و این کفر محض است، و اما کسانی که خدا را منزه میدانند از جسم و جسمانی و صرف وجود و محض وجود است حتی مرکب از وجود و ماهیّت هم نیست، بعضی گفتند: مراد از وجه ربک ذات مقدس او است، و اما در اخبار اهل بیت در بعض آنها گفتند: مراد از وجه دین الهی است که باو باید توجّه کرد که باقی است و از بین رفتنی نیست، چنانچه میفرماید:

فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ بقره آیه 109 و در بسیاری از اخبار دارد وجه اللَّه ائمّه اطهار هستند که تا قیامت باقی و از بین رفتنی نیستند. (اقول): در حدیث ثقلین دارد.

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یرد اعلی الحوض)

بناء علی هذا می گوئیم هر چه موجب توجه بخدا باشد وجه اللَّه است و فانی نمیشود دین قرآن انبیاء ائمّه هدی احکام الهی اطاعت عبادت اعمال صالحه تقوی چون حسن آنها ذاتی است تغییر پذیر نیست و البته باقی است حتی در حق شهداء می فرماید:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران آیه 163 و در خبر داریم فرمود:

(میتنا لم یمت و غائبنا لم یغب).

[سوره الرحمن (55): آیات 29 تا 30] .... ص : 378

یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (29) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (30)

ص: 378

سؤال و در خواست می کنند از خداوند متعال هر که در آسمانها و زمین است تمام روزها خداوند در کار است یهود عنود می گویند: خداوند روز یک شنبه شروع کرد بخلقت آسمانها و زمین و آنچه در آنها است تا شش روز روز جمعه و شنبه تعطیل کرد و این کارخانه دیگر خود بخود می گردد لذا شنبه ما هم تعطیل می کنیم.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ مائده آیه 69، اقول: پس از صرف نظر از کلمات مفسرین و اقوال مختلفه آنها در تفسیر این آیه شریفه می گوئیم: ممکن در حدّ ذات، نیست صرف است و احتیاج بواجب دارد حدوثا و بقاء یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 16 وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ محمد آیه 40 خداوند آن بآن افاضه دارد و سرتاسر ممکنات دست حاجت آنها بسوی او است حتی طبیعی منکر خدا در مورد اضطرار و بی چارگی قهرا توجّه باو می کند، چنانچه حضرت صادق (ع) بآن طبیعی که گفت بحضرت: ما الدلیل علی وجود ربک حضرت پس از اقرار آن که در کشتی بوده و کشتی غرق شده فرمود: در این حال آیا متوجّه شدی کسی هست تو را نجات دهد؟ عرض کرد بلی فرمود همان خدا است.

دست حاجت چه بری نزد خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود

کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ سؤال ملائکه طلب مغفرت و قضاء حوائج مؤمنین است وَ الْأَرْضِ سؤال دفع بلیّات و جلب نعم و بر آمدن حاجات أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ نمل آیه 63.

کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ تعبیر به یوم از باب مثال است و الا کل آن هو فی شأن.

اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ شرحش گذشت.

ص: 379

[سوره الرحمن (55): آیات 31 تا 32] .... ص : 380

سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ (31) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (32)

زود باشد بپردازیم و رسیدگی کنیم به حساب شما یا برای شما ای دو چیز سنگین.

سَنَفْرُغُ فراغ تمامیّت کار است انسان موقعی که به عملی مشغول می شود چون عمل تمام شد می گوید فارغ شدم و فراغت حاصل شد و این در حق خداوند تبارک و تعالی محال است زیرا لا یشغله شأن عن شأن و در اینجا مراد روز قیامت است که هر کس حسابش معلوم می شود و رسیدگی به نامه عمل او خواهد شد.

لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ ظاهر آیه مراد از ثقلان جنّ و انس هستند زیرا در محکمه حساب و رسیدگی فقط این دو طائفه هستند نه ملائکه و نه سایر حیوانات حساب و نامه عمل و میزان فقط این دو طائفه دارند و تعبیر به ثقلان برای سنگینی آنها است بر روی زمین از جهت عقل و تکلیف و شاهد بر اینکه مراد جن و انس هستند یکی کلمه ربّکما در.

فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ و یکی آیه بعد یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لکن در اخبار تفسیر فرموده اند به قرآن و عترت بواسطه فرمایش حضرت رسالت

(انّی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی ... الحدیث).

اقول: آنچه بنظر می رسد فردای قیامت از جن و انس سؤال می شود از کتاب و عترت که به دستورات قرآن عمل کردید یا قرآن را مهجور گذاردید و با عترت چه کردید اطاعت یا مخالفت محبت یا عداوت و و و پس بناء علی هذا از ثقلان رسیدگی می شود از ثقلین و اللَّه العالم.

[سوره الرحمن (55): آیات 33 تا 34] .... ص : 381

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (33) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (34)

ای گروه جنّ و انس اگر توانایی دارید اینکه از اطراف آسمان ها و زمین فرار کنید پس فرار کنید نمی توانید فرار کنید مگر از روی مدرک و دلیل و حجت.

دارد در حدیث که جنّ و انس در صحرای محشر جمع می شوند نمی گذارند احدی قدمی از قدم بردارد تا چند سؤال از او نشود:

عن دینک فیما اخترت و عن عمرک

ص: 380

فیما افنیت و عن مالک ممّا اکتسبت و فیما انفقت

و غیر اینها لذا می فرماید:

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ خطاب به جنّ و انس برای اینست که غیر این دو نوع مسئولیّتی ندارند نه ملائکه و نه طبقات حیوانات.

إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا همچه استطاعتی و قدرتی ندارید زیرا فردای قیامت موقعی که جنّ و انس در صحرای محشر مجتمع می شوند ملائکه هفت آسمان هفت طبقه دور آنها را مثل سربازان چاتمه میزنند و آتش دور آنها را حلقه می زند قدرت اینکه از جای خود حرکت کنند ندارند.

مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ نه از آسمان ها می توانند بیرون روند و نه از زمین خارج شوند.

فَانْفُذُȘǠخطاب تعجیزیست که قدرت ندارید مثل اینکه شخصی که گرفتار شد بگویند هر جا می توانی فرار کن که راه فرار نداشته باشد.

لا تَنْفُذُونَ نمی توانید از تحت قدرت الهی بیرون روید و خود را نجات دهید و به جایی پناه برید.

إِلَّا بِسُلْطانٍ مگر مدرکی از خدا داشته باشید و اجازه از او صادر شود و مدارک الهی ایمان و عمل صالح و تقوی و شفاعت شفعاء و مغفرت الهیست که خطاب می رسد ادخلوا الجنة بغیر حساب و بفرماید یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 28 الی 31.

[سوره الرحمن (55): آیات 35 تا 36] .... ص : 381

یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ (35) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (36)

فرستاده می شود بر شما جن و انس شعله آتش که از آتش جدا می شود و مس گداخته آب شده پس نیست کسی که شما را یاری کند و نجات دهد از این دو نحوه عذاب البته این قسمت خطاب به مشرکین و کفار و ضالین و مضلین از جنّ و انس است زیرا اهل ایمان هیچگونه عذابی به آنها متوجّه نمی شود به فضل و کرم و رحمت و مغفرت الهی و به شفاعت شفعاء در حق عصاة مؤمنین.

[سوره الرحمن (55): آیات 37 تا 38] .... ص : 381

فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ (37) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (38)

پس زمانی که پاشیده شد آسمان پس می باشد ورده مثل دهان وردة گفتند

ص: 381

رنگ های مختلف به خود گرفتن است گاهی سرخ گاهی زرد گاهی تیره مثل رنگ اسب ها و بسیاری از گل ها بخصوص در فصول مختلف مثل شتاء و صیف و ربیع و خریف و دهان جمع دهن بمعنی روغن که آنهم رنگ های مختلف دارد روغنی که از فواکه و گل ها گرفته می شود اشاره به اینکه روز قیامت که آسمان از هم پاشیده می شود که می فرماید:

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ انشقاق آیه 1 هر قسمتی رنگ های مختلف پیدا می کند مثل گل ها و روغن ها و ممکن است اشاره باین باشد که همین نحوی که آسمان رنگ های مختلف پیدا می کند رنگ بشر هم در صحرای محشر مختلف بعضی مبیضّة الوجوه بعضی مسودة الوجوه، بعضی نورانی، بعضی ظلمانی، بعضی با صورت باز بعضی گرفته که در آیات شریفه اشاره دارد و ممکن است آسمان ها در نظر اهل محشر مختلف دیده می شود در نظر بعضی ابیض در نظر بعضی احمر یا اصفر و امثال اینها و اللَّه العالم.

[سوره الرحمن (55): آیات 39 تا 40] .... ص : 382

فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ (39) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (40)

پس روز قیامت سؤال نمی شود از گناهانش چه انس باشد و چه جنّ (اشکال) صریح بعض آیات است که سؤال می شود مثل آیه شریفه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ و الصّافّات آیه 24 و در این آیه صریحا می فرماید سؤال نمی شوند.

(جواب) دو نحوه سؤال داریم یکی آنکه چه کردی؟ که تعبیر به استفهام می کنند مثل کسی که مأموریّت داشته برای انجام اموری از او می پرسند چه کردی؟

این آیه شریفه راجع به این قسمت است زیرا خداوند متعال می داند نامه عمل در او ثبت است کتبه اعمال می دانند ملائکه حفظه بلکه انبیاء و ائمّه به تمام جزئیات کارها مطلع هستند و آیات بسیار و اخبار در این باب بسیار است، دیگر آنکه با خویش چه کردید؟ آیه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ راجع به این قسمت است که مجازات می شوند ان خیرا فخیر و ان شرا فشر معنای مسئولیّت مجازات است چنانچه به کسی بگویی اگر فلان عمل را بجا آوردی مسئول واقع می شوی یعنی مؤاخذه می کنند تو را.

ص: 382

فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ انس و جان نایب فاعل هستند و عن ذنبه متعلّق به یسئل است مقدّم شده برای تأکید است کانّه می فرماید: لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ.

[سوره الرحمن (55): آیات 41 تا 42] .... ص : 383

یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ (41) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (42)

شناخته می شوند مجرمین به سیما و صورت خود پس گرفته می شوند به ناصیه و قدم ها.

سیمای اهل محشر و صورت های آنها مختلف است چنانچه می فرماید یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ آل عمران آیه 102 و 103.

یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ نایب فاعل است ولی فاعل را ذکر نفرموده بعضی توهّم کردند که خداوند متعال است و این توهم فاسد است و اخبار زیادی بر ردّ او داریم که بر خدا چیزی مجهول نیست که معرفت پیدا کند بلکه بر ملائکه و انبیاء و ائمه اطهار هم مجهول نیست بلکه اهل محشر معرفت پیدا می کنند و مجرم را از غیر مجرم می شناسند چون یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است طارق آیه 9 و در اخبار دارد در زمان ظهور قائم سیمای مجرمین تغییر پیدا می کند که تمام می شناسند و مانعی ندارد که این هم یکی از مصادیق باشد و یکی از مصادیق دوره رجعت بلکه در همین دنیا اگر چشم بصیرتی باشد از گرفتگی صورت استکشاف می شود که کافر است یا فاسق و فاجر و همچنین صورت علماء و صلحاء را مشاهده می کند نورانی یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ.

فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ با غل و زنجیر و دستبند و پای بند آنها را می گیرند و بسوی جهنّم می برند که خطاب می رسد خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقّة آیه 30 الی 32.

[سوره الرحمن (55): آیات 43 تا 45] .... ص : 383

هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (43) یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ (44) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (45)

این جهنّم است که تکذیب می کردند به او مجرمون طوف می زنند بین جهنّم و بین حمیم حاضر موجود.

ص: 383

هذِهِ جَهَنَّمُ بعضی گفتند قائل خداوند است که به پیغمبرش خبر می دهد که اینست جهنّم یعنی عذاب جهنم این نحوه است برای تسلیت خاطر رسول اللَّه ولی ظاهر اینست که ملائکه عذاب به مجرمین می گویند هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ مجرم هر گنهکار را شامل می شود هر عملی که جرم دارد فاعلش مجرم است چه کافر باشد چه مشرک چه فاسق چه فاجر لکن به قرینه یکذّب مراد مجرمینی هستند که تکذیب می کردند، و تکذیب جهنم هم دو نحوه است یکی آنکه منکر معاد و عذاب باشند و دیگر آنکه خود را معاف بدانند و اهل سعادت بشمارند.

یَطُوفُونَ بَیْنَها طواف بین جهنّم آنست که شعله آتش آنها را بالا می برد و عمود آهنی آنها را فرو می برد دائما در نزول و صعود هستند.

وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ امّا حمیم که بر سر آنها ریخته می شود که می فرماید:

فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ حجّ آیه 20 الی 23 و آن زمانیست که با او چنین می کنند و به تعبیر دیگر حال حاضر.

[سوره الرحمن (55): آیات 46 تا 47] .... ص : 384

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (46) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (47)

و از برای کسی که خوف داشته باشد مقام پروردگار خود را دو بهشت هست.

وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ از برای خوف گفتند مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد نه مأیوس از رحمت و مغفرت و نه امن از عذاب که گفتند هر دو از معاصی کبار است یأس من روح اللَّه و امن من مکر اللَّه و سه قسم خوف داریم: یکی خوف از معاصی که اگر خدا اراده فرماید برای یک معصیت عذاب کند خلاف عدل نیست و لو یک عمر عبادت کرده باشد زیرا در اخبار داریم که فردای قیامت سه دیوان باز می شود دیوان نعم و دیوان عبادات و دیوان معاصی دیوان عبادات مقابله نمی کند با دیوان نعم و باقی می ماند دیوان معاصی بلا عوض.

دوم خوف از عاقبت چه بسا کثرت معاصی باعث سلب ایمان شود و لو در

ص: 384

حال نزع و تسلط شیطان.

سوم خوف در پیشگاه احدیّت که خداوند حاضر و ناظر است مثل کسی که حضور سلطان بایستد و سلطان ناظر به احوال او باشد و در باب خوف و رجاء اخبار داریم که موقعی مثوبت دارد که اثر داشته باشد خوف جلوگیر شود از ارتکاب معصیت و رجاء باعث شود برایتان اعمال صالحه.

جَنَّتانِ بعضی گفتند جنّة المأوی و جنة الخلد، بعضی گفتند: جنّة العدن و جنة الخلد بعضی گفتند یک جنّت در داخل قصر و یک جنّت در خارج قصر.

(اقول):

اولا اثبات شیئی نفی ما عدا نمی کند و مؤمنین از تمام جنّات استفاده دارند بخصوص بقرینه چند آیه بعد که می فرماید: وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ و این جنّات ثمانیه هر کدام دارای خصوصیّاتی هستند. و ثانیا در این مقام که فرمود «جنّتان» برای خصوصیّاتی که در این دو جنّت هست که بیان می فرماید یکی

[سوره الرحمن (55): آیات 48 تا 49] .... ص : 385

ذَواتا أَفْنانٍ (48) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (49)

بعضی افنان را به کثرت اشجار تفسیر کردند، بعضی به کثرت اغصان، بعضی به کثرت فواکه، بعضی به کثرت الوان.

اقول: افنان جمع فن است مثل فنون یعنی از هر فنی از نعم الهی در این دو جنّت هست از اطعمه و فواکه و البسه و غیر اینها.

[سوره الرحمن (55): آیات 50 تا 51] .... ص : 385

فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ (50) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (51)

در این دو جنّت دو چشمه است که در تمام این دو جنت جاریست.

فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ بعضی گفتند مراد عین سلسبیل و عین تسنیم و بعضی گفتند ماء غیر آسن و خمر لذة للشاربین.

اقول انهار جنّت چهار است چنانچه می فرماید: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمّد (ص) آیه 16 و 17 بعلاوه عیون دیگری هم داریم یکی حوض کوثر که خداوند به پیغمبرش عطا فرموده و امیر المؤمنین

ص: 385

را ساقی او قرار داده دیگر سلسبیل که می فرماید:

وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا عَیْناً فِیها تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا دهر آیه 17 و 18 دیگر معین می فرماید یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ واقعه آیه 17 و 18 دیگر تسنیم می فرماید یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ مطفّفین آیه 25 الی 28.

[سوره الرحمن (55): آیات 52 تا 53] .... ص : 386

فِیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ (52) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (53)

در این دو جنّت از هر قسم میوه ها دو نحوه است بعضی گفتند مراد رطب و یابس است که هر دو قسم در طعم و عطر شبیه یکدیگرند و بعضی گفتند مراد فواکه معروفه در دنیا و شبیه آنها که در دنیا نبوده.

اقول: مفاد آیه شریفه اینکه هر میوه بهشت دو نحوه است در اسم یک اسم است و لکن در طعم و بو و سایر خصوصیّاتش مختلف است.

[سوره الرحمن (55): آیات 54 تا 55] .... ص : 386

مُتَّکِئِینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دانٍ (54) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (55)

تکیه می دهند بر فرش هایی که آستر آنها از استبرق است و چیده می شود میوه های این دو بهشت در نزدیکی.

مُتَّکِئِینَ در حالی که مثل سلاطین که بر اریکه سلطنت تکیه می دهند عَلی فُرُشٍ جمع فرش اطلاق بر فرش زیر پا و بر فراش که تعبیر به رختخواب می کنیم و بر مخدّه که تکیه می دهند و بر متکا که سر روی او می گذارند می کند.

بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ آستر این فرش از استبرق است که گفتند دیباج غلیظ است و البتّه رویه آن عالی تر است چون هر چیزی ظهاره او عالی تر از بطانه است غیر از انسان که باید باطن او بهتر از ظاهر باشد وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دانٍ گفتند میوه های بهشتی که به اغصان اشجار هست خود نزدیک دهان مؤمن می آید و می گوید ای مؤمن مرا تناول نما بدون اینکه احتیاج به برخاستن و چیدن و در دهان گذاردن باشد.

[سوره الرحمن (55): آیات 56 تا 57] .... ص : 386

فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (56) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (57)

ص: 386

در آن فراش ها حوریانی هستند که فقط نگاه به زوج خود می کنند و قصر می کنند نگاه خود را به زوج و به غیر او نظر نمی کنند و طمع نمی کنند نزدیکی نکرده آنها را قبل از زوج خود احدی نه از انس و نه از جنّ.

فِیهِنَّ نظر به اینکه به طریق جمع فرموده ظاهر اینست که مرجع ضمیر فیهنّ به فرش بر می گردد نه به جنّتین چنانچه در جای دیگر می فرماید در همین سوره چند آیه بعد حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ که اصلا از حجله گاه خود بیرون نمی آیند که چشم دیگری به آنها نیفتد.

قاصِراتُ الطَّرْفِ به خلاف حوری های دنیا که خود را به تمام زینت آرایش می کنند و به هر کس و ناکس نمایش می دهند در حدیث داریم که پیغمبر (ص) از فاطمه زهرا پرسیدند چه صفتی از برای زن بهترین صفات است؟ عرض کرد آنکه در مدّت عمر چشمش به نامحرم نیفتد و چشم نامحرم هم به او نیفتد.

لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ طمث اطلاق بر نکاح و نزدیکی می شود و بر حیض و بر دم بکارت حوری های بهشت نه احدی قبل از زوج خود نزدیکی کرده آنها را نه انس و نه جن و نه حیض می شوند و نه دم بکارت دارند همیشه باکره هستند یک ثیبه در بهشت وجود ندارد.

[سوره الرحمن (55): آیات 58 تا 59] .... ص : 387

کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ (58) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (59)

مثل اینکه این حوریان یاقوت و مرجان هستند شبیه به یاقوت در صفا و به مرجان در بیاض که در حدیث دارد

(یری مخّ ساقها من وراء سبعین حلة من حریر کما یری السّلک من وراء الیاقوت)

و در بعض اخبار دارد مثل دانه ای که در زیر آب صافی مشاهده می شود.

[سوره الرحمن (55): آیات 60 تا 61] .... ص : 387

هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ (60) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (61)

آیا جزاء احسان نیست مگر احسان این آیه شریفه را دو نحوه می توان تفسیر کرد یکی آنکه جزاء ایمان و اعمال صالحه و تقوی بهشت و نعم بهشتی است چنانچه آیات قبل بیان فرموده دیگر آنکه جزای احسان هایی که خداوند انعام فرموده اطاعت و شکرگذاریست.

ص: 387

اقول: آیه عموم و اطلاق دارد و مصادیق زیادی من جمله در دنیا اگر کسی به شما احسان و محبّتی کرد شما هم باید تلافی کنید به احسان به او بلکه به بهتر از او حتّی در باب سلام می فرماید وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها نساء آیه 88، و من جمله اگر کسی انعام و خدمتی کرد پاس نعمت او را نگاه دارید و شکر گذار باشید که در حدیث دارد

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق

و من جمله جزاء بندگی و اطاعت و ایمان به خدا سعادت و رستگاری و بهشت است لکن نه از راه استحقاق زیرا اگر عبادت جنّ و انس را داشته باشد مقابله با نعم الهی ندارد بلکه از راه تفضّل است که ایمان و اعمال صالحه قابلیّت تفضّل می آورد که تفضّلات الهی در محلّ غیر قابل نیست و از جهت وعده های الهیست که تخلّف پذیر نیست، و من جمله اگر بر بنده شکر گذار باشد خداوند هم نعم خود را بر او زیاد می فرماید چنانچه می فرماید: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ابراهیم آیه 7.

بناء علی هذا بنده علاوه بر شکر گذاری نعم الهی باید پاس محبّت های پیغمبر و ائمه طاهرین و معلّمین و پدر و مادر و علماء دین و هادیان طریق را داشته باشد که انسان را از تیه ضلالت به راه سعادت رساندند و در باب شفاعت در قضاء حوائج دنیوی و نجات اخروی چه اندازه عنایت فرمودند و می فرمایند:

[سوره الرحمن (55): آیات 62 تا 63] .... ص : 388

وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ (62) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (63)

و از غیر آن دو جنّت دو جنّت دیگریست دون آن دو جنّت.

وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ کلمه دون سه نحوه تفسیر شده.

1- یعنی این دو بهشت درجاتش کمتر از آن دو بهشت است و دون آنها است.

2- بمعنی غیر یعنی غیر آن دو بهشت دو بهشت دیگر است.

3- بمعنی نزدیک یعنی این دو نزدیک تر است از آن دو که ذکر شد.

اقول: البتّه مؤمنین که داخل جنّت می شوند درجات مختلفه دارند هر که ایمانش قوی تر و اعمال صالحه او بهتر و تقوای او زیادتر باشد هم جنّاتش بیشتر و هم درجاتش بالاتر است از درجات انبیاء گرفته تا کمترین درجات و نیز در هر

ص: 388

یک از جنّات قصرهای مختلف است یکی از نقره یکی از طلا یکی از یاقوت، از زمرد، از زبرجد، از درّ بلکه در هر یک از این جنّات حوریانی هستند غیر از جنّات دیگر و فواکه و اشجار و سایر نعم بهشتی چنانچه در اخبار داریم یک حدیث از پیغمبر اکرم است می فرماید:

(جنّتان من فضّة ابنیتهما و ما فیهما و جنّتان من ذهب ابنیتهما و ما فیهما)

و در روایت عیّاشی از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(لا تقولنّ الجنّة واحدة فان اللَّه یقول و من دونهما جنّتان و لا تقولنّ درجة واحدة ان اللَّه یقول درجات بعضها فوق بعض انّما تفاضل القوم بالاعمال الحدیث).

[سوره الرحمن (55): آیات 64 تا 65] .... ص : 389

مُدْهامَّتانِ (64) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (65)

دهمه بمعنی سواد است و کلمه «مدهامّتان» اشاره باین است که اشجار این دو جنّت از کثرت و شدّت سبزی به سیاهی می زند که منتهای خرّمیست و سایه انداخته.

[سوره الرحمن (55): آیات 66 تا 67] .... ص : 389

فِیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ (66) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (67)

نضخ بمعنی جوشیدن است این دو چشمه می جوشد از زمین مثل فوّاره که جوشش دارد و بلند می شود و باعث صفای قصور و جنّات می شود بعضی گفتند از این دو چشمه مشک و عنبر و کافور خارج می شود بعضی گفتند انواع خیرات بیرون می آید و اللَّه العالم.

[سوره الرحمن (55): آیات 68 تا 69] .... ص : 389

فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ (68) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (69)

در این دو جنّت میوه و نخل خرما و درخت انار هست و کلمه فاکهه بطور تنکیر شامل جمیع اقسام فواکه می شود.

[سوره الرحمن (55): آیات 70 تا 71] .... ص : 389

فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ (70) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (71)

در این بهشت ها زن های بسیار خوب و خوش سیما است در این آیه تعبیر به جمع فرموده نه تثنیه که شامل تمام جنّات باشد که هر چهار جنّت دارای خیرات حسان هستند و گذشت وصف حوری های بهشتی در آیه 56 که فرمود فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ و نیز در اینجا توصیف می فرماید:

[سوره الرحمن (55): آیات 72 تا 75] .... ص : 389

حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ (72) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (73) لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ (74) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (75)

ص: 389

گذشت تفسیر این آیات در ذیل همان آیه 56 در صفحه 387.

[سوره الرحمن (55): آیات 76 تا 78] .... ص : 390

مُتَّکِئِینَ عَلی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ (76) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (77) تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ (78)

تکیه می دهند بر و ساده سبز در کلمه رفرف بعضی گفتند بساط بعضی گفتند ریاض جنّت و اصل لغت رفرف طائری است که باز می کند بال خود را که بر جایی فرود آید لکن بقرینه متّکئین همان و ساده است که تکیه گاه است بساط و ریاض محل تکیه گاه نیست.

وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ و عبقریّ عبارت از چیز نرمی که زیر دست می گذارند زیر کتف برای استراحت مثل اینکه تکیه می دهند به و ساده و دست می اندازند بر عبقریّ.

تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ اسامی الهی هر کدام آن دارای برکاتیست که اگر خدا را به آن اسماء بخوانید مورد عنایات الهی می شوید چنانچه می فرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها اعراف آیه 179.

بالاخصّ اسماء مختصّه به ذات مقدّسه او که اطلاق بر غیر نمی شود بالاخص کلمه اللَّه و کلمه ربّ و امثال اینها.

ذِی الْجَلالِ صفات جلال تنزّه از هر عیب و نقص و احتیاج است که تعبیر به صفات سلبیّه و صفات جلالیّه می کنیم.

وَ الْإِکْرامِ صفات جمالیّه که جمیع افعال او حسن و بجا و بموقع و موافق حکم و مصالح است بالجمله کلمه تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ راجع به صفات کمالیّه ذِی الْجَلالِ راجع به صفات جلالیّه وَ الْإِکْرامِ راجع به صفات جمالیّه است و این آیه شریفه کانّه جواب از سؤالات قبل است که خداوند پس از آنکه نعمت های خود را که در دنیا و آخرت و عقوبت هایی که به کفّار بیان فرموده و راه تکذیب آنها را بسته که نتوانند تکذیب کنند می فرماید پس خداوند تبارک و تعالی ذی الجلال و الاکرام است.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة المبارکة و یتلوه انشاء اللَّه تعالی تفسیر

ص: 390

سورة الواقعة و بقیّة السور. و الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و الشکر علی نعماء اللَّه و اللعن علی اعداء اللَّه و انا العبد المذنب المسی ء الراجی الی غفران اللَّه سیّد عبد الحسین المدعو بالطیّب غفر له.

ص: 391

سورة الواقعة مکیّة و هی ستّ و تسعون آیة .... ص : 392

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه، و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

امّا الکلام فی فضلها اخبار بسیار در فضائل این سوره مبارکه رسیده از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرء فی کلّ لیلة الجمعة الواقعة احبّه اللَّه و احبّه الی النّاس اجمعین و لم یر فی الدنیا بؤسا و لا فقرا و لا فاقة و لا آفة من آفات الدنیا و کان من رفقاء امیر المؤمنین و هذه السوره لامیر المؤمنین خاصّه لم یشرکه فیها احد)

و نیز مسندا از محمّد ابن حمزه از آن حضرت فرمود:

(من اشتاق الی الجنة و الی صفتها فلیقرء الواقعة)

و از حضرت باقر (ع) روایت کرده فرمود:

(من قرأ الواقعة کل لیلة قبل ان ینام لقی اللَّه عزّ و جلّ و وجهه کالقمر لیلة البدر)

و از حضرت صادق ع روایت شده فرمود

(انّ فیها من المنافع مالا یحصی فمن ذلک اذا قرأت علی المیت غفر اللَّه له و اذا قرأت علی من قرب اجله عند موته سهل اللَّه له خروج روحه باذن اللَّه تعالی)

و غیر اینها از اخبار مرویه از حضرت رسالت

[سوره الواقعة (56): آیات 1 تا 2] .... ص : 392

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (1) لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ (2)

زمانی که وقوع پیدا کرد واقعه که قیامت باشد نیست از برای وقوع قیامت دروغی یعنی دروغ نیست.

یکی از اسامی القیامه واقعه است بواسطه وقوع شدائدی و امور مهمه در آن روز و جمله.

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ متعلق به فعل محذوف است یعنی اذکروا باد کنید و غفلت نکنید و تدارک کنید و آماده باشید برای وقوع واقعه و قیامت همان نفخه ثانیه صور که می فرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ

ص: 392

شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ

زمر آیه 68.

لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ قیامتی که تمام انبیاء خبر دادند و تمام کتب سماویّه بیان فرموده مخصوصا قرآن مجید که در بسیاری از سور و آیات صریحا یا اشارة یا تلویحا بیان فرموده بلکه حکم عقل بر طبقش قائم است که اگر دستگاه قیامت نباشد دستگاه خلقت لغو می شود و همچنین ارسال رسل و جعل احکام و انزال کتب تماما لغو می شود.

[سوره الواقعة (56): آیه 3] .... ص : 393

خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3)

هم خوار و خفیف می کند هم عزّت و رفعت می دهد یک دسته را جهنّم می برد و یک دسته را بهشت چنانچه می فرماید وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 5 در بعض اخبار دارد از حضرت سجاد (ع) فرمود:

(و اللَّه ما الدنیا و الاخرة الا ککفتی المیزان ایّهما رجح ذهب الاخر).

خافِضَةٌ اعداء اللَّه.

رافِعَةٌ اولیاء اللَّه چنانچه گفتند

(حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

و مراد از اعداء اللَّه اعداء دین، اعداء پیغمبر، اعداء ائمّه طاهرین چنانچه دارد:

(من عاداکم فقد عاد اللَّه)

و از اولیاء اللَّه اهل ولایت که دارد

(من والاکم فقد وال اللَّه).

[سوره الواقعة (56): آیات 4 تا 6] .... ص : 393

إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (4) وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (5) فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (6)

یکی از آثار قیامت.

إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا رجّ بمعنی اضطراب و تزلزل و انقلاب است چنانچه می فرماید: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها زلزال آیه 1 و می فرماید: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ حجر آیه 49 که زمین تکان می خورد و آنچه روی زمین است از هم می پاشد چنانچه گفتند قلب بسا اضطراب پیدا می کند بین صدر و حنجره می گویند رج القلب رجا.

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا دیگر از آثار قیامت کوه ها از هم پاشیده می شود مثل آرد و سویق یعنی ریز ریز می شود که می فرماید وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ

ص: 393

معارج آیه 9 و عهن پنبه زده شده است.

فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا هباء بخاریست که از آب بر خواسته می شود و گردی که از زمین و دودی که از آتش برداشته می شود و در هوا پراکنده می شود و از بین می رود کوه ها این نحوه می شود و خداوند در جای دیگر اعمال اهل خلاف را از عبادات آنها تشبیه باین می فرماید که میفرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25 و در حدیث معتبر از حضرت باقر (ع) است

(قال یبعث اللَّه یوم القیامة قوما بین ایدیهم نور کالقباطی ثم یقال له کن هباء منثورا ثمّ قال یا أبا حمزه انّهم کانوا یصومون و یصلون و لکن اذا عرض لهم شی ء من الحرام أخذوه و اذا ذکر لهم من فضل امیر المؤمنین انکروه)

(اقول) آثار قیامت و علامات آن بسیار است که در آیات شریفه بیان فرموده مثل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ تکویر آیه 1 الی 12 إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ انفطار آیه 1 الی 4 و غیر اینها از آیات و بالجمله عالم عالم دیگری می شود و انقلاب کلّی در عالم ایجاد می شود

[سوره الواقعة (56): آیات 7 تا 14] .... ص : 394

وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً (7) فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (8) وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ (9) وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (10) أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (11)

فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (12) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ (13) وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ (14)

خطاب به تمام افراد انسان است که اینها سه دسته می شوند امّا ملائکه یک دسته بیش نیستند و امّا طائفه جنّ دو دسته هستند مؤمن و کافر و امّا انسان سه دسته اصحاب میمنه اصحاب یمین و اصحاب مشئمه اصحاب شمال و السابقون.

پس یک دسته اصحاب میمنه هستند و اصحاب میمنه در سعادت و مقام و یک دسته اصحاب مشئمه هستند چه اصحاب مشئمه در شدّت و عذاب و یک دسته سابقون هستند سپس خداوند شرح حال هر سه را بیان می فرماید امّا سابقون می فرماید.

ص: 394

سابقون معصومین هستند که هیچگونه آلودگی پیدا نکردند انبیاء و رسل و اوصیاء انبیاء و بر طبق این دعوی اخباری داریم بسیار مفصل و مبسوط و اما مفسرین بعضی گفتند سبقت به متابعت انبیاء، بعضی گفتند سبقت به اطاعت الهی، بعضی گفتند سبقت به مثوبات الهی و تکرار کلمه و السابقون السابقون ممکن است دومی خبر اوّلی باشد یعنی معصومین سبقت به مثوبات الهی و درجات عالیه دارند و ممکن است تأکید باشد.

أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ قرب به جوار رحمت الهی و درجات فضیلت و مقامات عالیه دارند.

فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ در اعلی مراتب جنّات و متنعم به جمیع نعم الهی که قرب و منزلت آنها بالاتر از جمیع ما سوی اللَّه از ملائکه حتی حمله عرش و جنّ و انس است.

ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ از آدم الی عیسی و اوصیاء آنها تا زمان بعثت حضرت خاتم که گفتند صد و بیست و چهار هزار کم و بیش بودند.

وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ که منحصر به چهارده معصوم و بعض از اهل بیت و بستگان آنها که دارای مقام عصمت بودند سپس خداوند عنایاتی که به این سابقین عطا فرموده بیان می فرماید.

[سوره الواقعة (56): آیات 15 تا 19] .... ص : 395

عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (15) مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ (16) یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (17) بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (18) لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ (19)

بر سریرهایی منظم و مرتب تکیه می دهند چنانچه سلاطین بر تخت سلطنت تکیه می دهند چون این سابقین که انبیاء و اوصیاء انبیاء هستند سلاطین اهل بهشت هستند زیرا اهل بهشت کسانی هستند که متابعت اینها را کرده اند و در تحت فرمان آنها بودند.

ص: 395

مُتَقابِلِینَ که با هم محشور هستند و مقابل یکدیگر تکیه داده اند آنها هم به درجات مختلفه چنانچه می فرماید: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بقره آیه 254.

یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ غلمان های بهشت در حضور آنها خدمتگزار هستند و در تحت اوامر و فرمانهای آنها رفت و آمد دارند.

بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ اکواب قدح های سرباز اباریق تنگ های شربت کأس لیوان معین یکی از اقسام مشروبات بهشت لا یُصَدَّعُونَ عَنْها شرابیست هیچگونه صداع و کسالت و مرض و ضعفی ندارد.

وَ لا یُنْزِفُونَ مستی و بی هوشی و ذهاب عقل ندارد مثل شراب دنیا نیست که هم تولید مرض می کند و هم عقل را زایل می کند.

[سوره الواقعة (56): آیات 20 تا 21] .... ص : 396

وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ (20) وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (21)

وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ و فاکهه عطف به کأس من معین است که ولدان مخلدون می آورند هر نوع میوه که آنها اختیار کنند و بعید نیست بگوئیم فواکه در اکواب است یعنی در قدح ها و معین در اباریق و کأس است.

وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ این هم به دست ولدان است هر نوع طیری که متمایل باشند.

[سوره الواقعة (56): آیات 22 تا 24] .... ص : 396

وَ حُورٌ عِینٌ (22) کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (23) جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (24)

وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ شرحش گذشت در سوره الرحمن آیه 70 و 72 فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ.

جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ مکرّر بیان شده که جزاء اهل بهشت از راه استحقاق و طلب نیست بلکه از راه تفضّل و وعده های الهیست که تخلّف پذیر نیست.

[سوره الواقعة (56): آیات 25 تا 26] .... ص : 396

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً (25) إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً (26)

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً لغو کلمات بیهوده و بیفایده است و تأثیم از اثم کلمات زشت و قبیح. بالجمله الفاظ صادره از انسان سه قسم است حسن کلمات مفیده چه حسن صرف باشد چه حسن مطلق و قبیح چه قبیح صرف و چه قبیح مطلق لغو چه لغو صرف

ص: 396

و چه لغو مطلق چهار قسم اخیر در بهشت نیست ولی دو قسم اوّل بلکه می توان گفت همان قسم اوّل کلام حسن صرف به قرینه استثناء.

إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً تکرار سلام اشاره به سلام و جواب سلام است که هر دو سلام است و صیغ سلام چهار است: سلام علیک، السلام علیک، سلام علیکم، السلام علیکم- و صیغ جواب این چهار است بعلاوه تقدیم علیک و علیکم بر السلام.

[سوره الواقعة (56): آیه 27] .... ص : 397

وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ (27)

اصحاب یمین مؤمنین به انبیاء معتقدین به جمیع عقائد اسلامی چه سابقین آنها از امم ماضیه مثل امّت آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و چه لاحقین به آنها امّت مرحومه از زمان بعثت حضرت رسالت تا دوره غیبت و دوره ظهور و دوره رجعت تا دامنه قیامت تمام بدون استثناء اهل بهشت هستند و اگر چه آلوده به پاره ای از معاصی باشند به شرطی که با ایمان از دنیا روند مشمول شفاعت و مغفرت و عفو الهی می شوند و لو درجات مختلف داشته باشند.

[سوره الحدید (57): آیات 28 تا 29] .... ص : 397

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (28) لِئَلاَّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاَّ یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (29)

در زیر سایه درختانی هستند که هیچ تیغ و خار ندارد.

در اخبار طلح را تفسیر فرموده اند به طلع و منضود اشاره باینست که از سر تا پای او غرق میوه است و شکوفه و گل.

[سوره الواقعة (56): آیه 30] .... ص : 397

وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (30)

سایه آن درخت ها همیشه است دائما تغییر نمی کند به آفتاب ثابت و باقیست

[سوره الواقعة (56): آیه 31] .... ص : 397

وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ (31)

آب ریخته شده اشاره به اینکه انهار بهشت دائما جاریست و در شرب آنها هیچگونه مضرّتی نیست.

ص: 397

[سوره الواقعة (56): آیه 32] .... ص : 398

وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ (32)

و فواکه بهشت بسیار است وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ زخرف آیه 71.

[سوره الواقعة (56): آیه 33] .... ص : 398

لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (33)

نه قطع می شود که تمام شود هر چه از او بردارند باز جای او هست و نه منعی از اکل او هست نه سیری و شبعی در او است و نه بی میلی و بی رغبتی و نه مانعی از اکل آنها هست هر چه بخواهند

[سوره الواقعة (56): آیه 34] .... ص : 398

وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (34)

و فراش هایی بالای تختها که در هر یک حوریهایی هستند.

محقّقا ما ایجاد فرمودیم آن حوری ها چه ایجاد کردنی از زیبایی و صباحت و خوش سیمایی.

[سوره الواقعة (56): آیه 35] .... ص : 398

إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (35)

همیشه باکره هستند و لو هزارها بار نزد آنها رفته باشند.

[سوره الواقعة (56): آیات 36 تا 37] .... ص : 398

فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً (36) عُرُباً أَتْراباً (37)

عرب را بعضی گفتند عاشقات لازواجهن بعضی گفتند مأنوسات لهم بعضی گفتند ملاعبه می کنند با ازواج خود بعضی گفتند متحببات یعنی دوست می دارند ازواج خود را، و اتراب یعنی تمام متساویه با یکدیگر در سن و زیبایی و متساویه با ازواج خود تماما جرد مرد جوانی که هنوز انبات شعر نکرده.

[سوره الواقعة (56): آیات 38 تا 40] .... ص : 398

لِأَصْحابِ الْیَمِینِ (38) ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ (39) وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ (40)

مؤمنین که اطاعت خدا و پیغمبران خدا کرده اند.

مؤمنین به انبیاء سلف

ص: 398

و امت پیغمبر اسلام که اینها دو برابر اوّلین هستند چنانچه حدیث از پیغمبر اکرم است که فرمود: صد و بیست صف در قیامت بسته می شود چهل صف امّت انبیاء سلف هستند و هشتاد صف امّت من.

(اقول) یک حدیث شریف برای بشارت مؤمنین از حضرت صادق (ع) نقل می کنم حدیث مرویست از کتاب صفة الجنّة و النار از احمد بن محمد بن عیسی از سعید- بن جناح از عوف بن عبد اللَّه از حضرت ابی عبد اللَّه الصادق (ع) فرمود:

(ما من مؤمن یدخل الجنة الّا کان له من الازواج خمس مائة حوراء مع کل حوراء سبعون غلاما و سبعون جاریة کأنهنّ اللؤلؤ المنثور و کأنهنّ اللؤلؤ المکنون و له سبعة قصور فی کلّ قصر سبعون بیتا و فی کلّ بیت سبعون سریرا و علی کلّ سریر سبعون فراشا علیها زوجة من الحور العین تجری من تحتهم الانهار انهار من ماء غیر آسن صاف لیس بکدر و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و لم یخرج من ضریع المواشی و انهار من عسل مصفّی لم یخرج من بطون النحل و انهار من خمر لذّة للشاربین لم یعصره الرجال باقدامهم فاذا اشتهوا الطعام جاءتهم طیور بیض یرفعن اجنحتهن فیأکلون من ایّ الوان یشتهون جلوسا ان شاءوا او متکئین و ان اشتهوا الفاکهة سعت الیهم الاغصان فاکلوا من ایها اشتهوا و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار).

[سوره الواقعة (56): آیات 41 تا 42] .... ص : 399

وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (41) فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ (42)

اصحاب شمال کسانی هستند که بدون ایمان از روی تقصیر از دنیا رفتند چه اصحاب شمالی که در چه عذابها و شدائد گرفتار می شوند و اما کسانی که از روی قصور بی ایمان رفتند مثل اطفال کفار و مجانین آنها و قاصرین نه داخل در اصحاب یمین هستند چون ایمان نداشتند و نه داخل در اصحاب شمال چون تقصیر نداشتند فعلیهذا خطاب کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً خطاب به مکلفین است.

ص: 399

در شعله آتش و آب جوشان. شرح سموم و حمیم در سوره الرحمن آیه 35 یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ و آیه 44 یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ گذشت.

[سوره الواقعة (56): آیه 43] .... ص : 400

وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ (43)

و سایه از یحموم بعضی گفتند: یحموم دود سیاه جهنم است شدید السواد و بعضی گفتند: کوهیست در جهنم که اهل جهنم می روند به زیر سایه آن کوه لکن این یحموم.

[سوره الواقعة (56): آیه 44] .... ص : 400

لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ (44)

نه سرد است که آنها را از حرارت آتش نجات دهد، و نه کریم است که باعث استراحت آنها شود، و این عذابها سببش و منشأش این است که.

[سوره الواقعة (56): آیه 45] .... ص : 400

إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ (45)

در دنیا خوش گذران بودند بلهو و لعب و ساز و آواز و زنهای بی حجاب و شرب و قمار و هزارها معاصی دیگر میگذراندند.

[سوره الواقعة (56): آیه 46] .... ص : 400

وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَی الْحِنْثِ الْعَظِیمِ (46)

و بودند اصرار زیاد داشتند بر معصیت بزرگ از شرک و کفر و ضلالت و ظلم و تکذیب انبیاء و قتل انبیاء و اوصیاء انبیاء و صلحاء و اتقیاء و کبر و نخوت و امثال اینها.

[سوره الواقعة (56): آیات 47 تا 48] .... ص : 400

وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (47) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (48)

و بودند می گفتند: که آیا زمانی که ما مردیم و استخوان شدیم آیا محققا ما مبعوث می شویم، آیا پدران ما هم که پیش از ما پوسیده و ریسیده شدند آنها هم مبعوث می شوند، این مقاله مقاله تمام کفار و اهل ضلالت نیست بلکه مقاله منکرین معاد یا شاکّین در آن هستند که امروز سرتاسر دنیا در جمیع ممالک اکثریت با اینها است، لذا بطور کلّی می فرماید:

[سوره الواقعة (56): آیات 49 تا 50] .... ص : 400

قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ (49) لَمَجْمُوعُونَ إِلی مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (50)

ص: 400

بفرما جمیع اولین و آخرین از زمان آدم تا آخر دنیا، بلکه جمیع جنّ و انس و ملک، بلکه وحوش و طیور و حیوانات تماما جمع می شوند و آنها را جمع میکند خداوند متعال در میقات روز معین که روز قیامت باشد در صحرای محشر که پس از نفخه ثانیه باشد که سرتاسر قرآن خبر از معاد و اوضاع قیامت می دهد و مکرر گفته ایم که این مقاله تمام انبیاء و اوصیاء و علماء است که انذار و بشارت می دهند، بلکه مطابق حکم عقل است.

[سوره الواقعة (56): آیه 51] .... ص : 401

ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ (51)

پس از آنکه جمیعا اجتماع کردید شما که اصحاب شمال هستید، اصحاب شمال دو دسته هستند یک دسته ضالّون هستند که شامل تمام اهل ضلالت می شود حتی منکر یکی از ضروریات دین یا ضروریات مذهب شیعه اثنی عشری یا مبدع در دین، و یک دسته مکذبین که تکذیب انبیاء و فرامین الهی کردند و لو یک نفر آنها را یا یک فرمان الهی باشد.

[سوره الواقعة (56): آیات 52 تا 54] .... ص : 401

لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (52) فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (53) فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ (54)

هر آینه خوراک شما از درخت زقوم است، پس سیر می کنید از آن شکمهای خود را، پس شراب و آب شما از حمیم است.

امّا شجر زقوم را توصیف می فرماید: إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ و الصافات آیه 62 تا 64.

و اما حمیم را توصیف می فرماید: ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ و الصافات آیه 65 یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ حج آیه 20 و 21.

[سوره الواقعة (56): آیه 55] .... ص : 401

فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ (55)

هیم مرض عطش است که هر چه آب بیاشامد رفع عطش او نمی شود لذا اطلاق بر زمین رمل می کنند که هر چه بر او باران ببارد بخود نمی گیرد و اطلاق بر شتر می شود که هر چه آب بیاشامد رفع عطش او نمی شود تا هلاک شود اهل جهنم

ص: 401

یکی از عذابهای آنها عطش است، چنانچه با اینکه در آتش می سوزند مرض گرسنگی و تشنگی آنها سخت است که خطاب می کنند باهل بهشت که میفرماید:

وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 48 بلکه شراب آنها غساق و حمیم است، چنانچه مأکول آنها زقوم است نه رفع عطش آنها می شود و نه رفع جوع آنها.

[سوره الواقعة (56): آیه 56] .... ص : 402

هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ (56)

این است فرودگاه اصحاب شمال در روز جزاء، و بعضی تفسیر کردند نزل را بآنچه بر او وارد می آورند نزل آنها زقوم، حمیم، غساق است.

[سوره الواقعة (56): آیه 57] .... ص : 402

نَحْنُ خَلَقْناکُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (57)

ما شما را خلق کردیم، پس برای چه تصدیق نمی کنید خداوندی که قادر است نیست را هست کند معدوم صرف را لباس وجود بپوشاند قادر است بر اعاده و بعث، چنانچه می فرماید:

[سوره الواقعة (56): آیات 58 تا 59] .... ص : 402

أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ (58) أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (59)

آیا پس می بینید آنچه را که شما یک قطره منی در رحم می ریزید، آیا شما بچه را خلق می کنید یا ما هستیم خلق کننده این تطورات که در رحم می شود از نطفه، علقه، مضغه، لحم، عظم تا صورت بندی شود و روح دمیده شود و بدنیا آید.

إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ از خاک انسان را آفرید سپس انسان را خاک کرد باز هم قدرت دارد از خاک انسان بیرون آورد.

[سوره الواقعة (56): آیه 60] .... ص : 402

نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (60)

ما مقدّر فرمودیم میانه شما مرگ را که فرمود: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ آل عمران آیه 182 انبیاء آیه 36.

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ما عقب نیفتاده ایم و کسی جلو ما را نگرفته.

[سوره الواقعة (56): آیه 61] .... ص : 402

عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ (61)

ص: 402

عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ

به اینکه مرده را دو مرتبه زنده کنیم خاک را تبدیل کنیم بمثل پیش از خاک شدن، و ممکن است مراد این باشد که شما را هلاک کنیم، و دیگران را بجای شما بگماریم، و ممکن است مراد این باشد که شما را تغییر صورت دهیم، چنانچه بعضی را قرده و خنازیر و سایر مسوخ نمودیم و فردای قیامت بصور مختلفه وارد صحرای محشر می شوید.

وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ

و ما شما را قرار می دهیم فردای قیامت بصورتهای مختلف که شما نمی دانید، روز قیامت یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است هر که دارای هر صفتی باشد فردای قیامت بآن صورت ظاهر می شود صفت درّندگی دارد بصورت درندگان صفت ایذاء و اضرار دارد بصورت موذیات صفت شیطانی دارد بصورت شیاطین، بالجمله صفات نیک بصورت نیکو و صفات بد و زشت بصورت قبیح و زشت، مؤمن نور ایمانش در جبهه ظاهر می شود کافر و مشرک و ضال ظلمت کفر و شرک و ضلالت در سیمایش جلوه میکند، بلکه در همین عالم هم اگر پرده برداشته شود افراد را بصور مختلفه مشاهده می کنند.

[سوره الواقعة (56): آیه 62] .... ص : 403

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ (62)

در همین نشئه دنیا بحس و و جدان مشاهده می شود که چه اندازه اختلاف صورت در انسان و در بسیاری از مأکولات و مشروبات بلکه در نباتات و حیوانات و جمادات پیدا می شود، امّا انسان از نطفه علقه مضغه لحم عظم و اجزاء صورت دیده شده چه صور شخصیه که با این کثرت جمعیّت بشر دیده نمی شود دو نفر از جمیع جهات شبیه یک دیگر باشد و چه صورت نوعیّه و جنسیّه در این تحولات، امّا مأکولات چندین قسمت می شود گوشت پوست عظم دم صفراء بلغم و سایر اجزاء، انسان از آنها سهم می برند و فضولاتش دفع می شود و هم چنین در حیوانات و هم چنین در مشروبات و هم چنین در نباتات از دانه و هسته تا میوه و شکوفه و گل در جمادات رنگهای مختلف و آثار متشتته دارند جلّ الخالق.

فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ که فردای قیامت خاک و عظم بصورت انسان و حیوان درآید

ص: 403

[سوره الواقعة (56): آیه 63] .... ص : 404

أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (63)

یکی دیگر از ادله قدرت الهی بر اعاده بندگان در معاد این است که آیا پس می بینید آنچه را کشت می کنید کی آنها را می رویاند.

[سوره الواقعة (56): آیه 64] .... ص : 404

أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (64)

آیا شما می رویانید یا ماایم از رویندگان، زرع بمعنی روئیدن است که خداوند یک دانه و یک حبّه را از زیر خاک بیرون میآورد تا آنکه چندین خوشه و هر خوشه چندین حبّه از او بوجود آید بسا هفتصد دانه، چنانچه می فرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ بقره آیه 263 لذا در حدیث از پیغمبر اکرم (ص) است، فرمود: برعایا نگوئید زارع بلکه بگوئید حارث، چنانچه در این آیه حرث را نسبت بانسان میدهد در کلمه تحرثون و زرع را نسبت بخدا می دهد حارث انسان زارع خدای متعال.

[سوره الواقعة (56): آیه 65] .... ص : 404

لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (65)

اگر بخواهیم هر آینه قرار می دهیم آن زرع را خشک مثل کاه که هیچ دانه از او بوجود نیاید آفت برسد و از بین ببرد، پس شما همیشه اظهار تاسف و ندامت می کنید و خود را ملامت می کنید که دانه هایی که کشت کردید فاسد شد و نفعی عائد شما نشد، بعینه مثل اعمالیست که اهل کفر و ضلالت باسم عبادت و بندگی بجا می آورند که می فرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25.

[سوره الواقعة (56): آیات 66 تا 67] .... ص : 404

إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (66) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (67)

مقاله ای که تفکّه می کنید این است که می گوئید پس از آنکه حاصل شما از بین رفت محققا ما غرامت کشیده ایم یعنی ضرر و خسران برده ایم، بلکه می گویید ما محروم شده ایم و هیچ بدست نیاورده ایم، و همین مقاله را فردای قیامت کفار و اهل ضلالت دارند که ما خسران و زیان بردیم و از فیوضات جنت خود را محروم کردیم.

ص: 404

[سوره الواقعة (56): آیات 68 تا 69] .... ص : 405

أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ (68) أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (69)

یکی دیگر از آثار قدرت خداوند این است که آیا پس می بینید آبی که شرب می کنید آیا شما نازل کردید از ابر تیره یا ما نازل کننده گانیم خداوند بقدرت کامله باران را بشدّت می فرستد از ابرها که از ناودان خانه ها جریان پیدا می کند چاه ها پر از آب می شود نهرها و رودخانه ها بجریان میافتد و صحراها سبز و خرّم می شود و حاصلها بدست میآید، کیست؟ همچو قدرتی داشته باشد.

أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ هم خود میآشامید هم حیوانات شما هم اشجار شما هم حاصلهای شما هم باغستانهای شما هم صحراهای شما.

أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ تعبیر به مزن اشاره بشدّت باران است، زیرا اگر شدت نداشته باشد جریان از ناودان ندارد، و بعضی مزن را تعبیر بسحاب کرده اند آیا احدی از شما قدرت دارد بر انزال باران باین شدّت و این یک دلیل بزرگیست که در بسیاری از آیات خداوند تذکر داده لکن طبیعی مذهب تمام اینها را مستند بطبیعت و اسباب ظاهریه میداند.

[سوره الواقعة (56): آیه 70] .... ص : 405

لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ (70)

اگر بخواهیم هر آینه قرار می دهیم آن آب باران را تلخ شدید المرّ یا شور شدید الملوحة پس چرا شکر نمی کنید که باران را عذب و گوارا و شیرین قرار دادیم برای شما که هم شما بتوانید استفاده کنید و هم حیوانات و هم اشجار و صحراها و مزارع.

[سوره الواقعة (56): آیات 71 تا 72] .... ص : 405

أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ (71) أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (72)

آیا می بینید آتشی را که روشن می کنید و می گیرانید آیا شما ایجاد کردید درخت و هیزم آن را یا ما هستیم ایجاد کننده، دیگر از فواید بزرگ دنیا آتش است که رافع برودت و سردی است و موجب طبخ بسیاری از مأکولات مثل لحوم

ص: 405

و حبوبات و باعث ذوب فلزات و الصاق بعض ببعض و غیر اینها از فواید، آیا اشجاری که آتش می کنید از کجا بدست میآورید که خلاق عالم آنها را از زمین رویانیده و در دسترس شما قرار داده.

[سوره الواقعة (56): آیه 73] .... ص : 406

نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ (73)

ما این آتش را قرار دادیم برای تذکر شما و برای تعیش و زندگانی مقوین که هم استضائه کنند در شبهای ظلمانی و هم طبخ خبز و سایر مأکولات و هم سایر فواید حتی در جادّه ها و بیابانها که راه پیدا کنند و بمخاطرات برخورد نکنند و در حفره ها سقوط نکنند، و گفتند: مقوین از لغت اضداد است شامل اغنیاء و ثروتمندان می شود که صاحب قوت و شوکت هستند و شامل فقراء و ضعفاء که قدرت ندارند بتوسط این آتش تقویت پیدا می کنند، بالجمله فوایدش بسیار است خبر از امیر المؤمنین است که امتحان کنید خود را باین آتش دنیا که از روی رحمت و تفضل خلق شده آیا طاقت میآورید اگر یک قسمت بدن شما را تماسّ کند پس چگونه طاقت میآورید بآتش آخرت که از روی غضب و عقوبت خلق شده و در دعاء کمیل میخوانی

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة الی قوله: و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض)

و در قرآن می فرماید: فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 22 و نیز می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6.

[سوره الواقعة (56): آیه 74] .... ص : 406

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (74)

پس از بیان این آثار قدرت و تفضلات الهی باید تسبیح کنی بنام پروردگار خود که عظیم است، تسبیح دو اطلاق دارد خاصّ و عامّ امّا بمعنی خاصّ اینکه خداوند متعال منزّه و مبرا است از جمیع عیوب و نواقص ذاتا و صفة و فعلا ذات مقدّس صرف الوجود غیر متناهی ازلا و ابدا و سرمدا بجمیع مراتب وجود غیر محدود و صفاتش دارای جمیع صفات کمال علم قدرت حیّ حکیم مرید قدیم ازلی ابدی عظیم کبیر علیّ اعلی لا مثل له و لا شبیه و لا ضدّ و لا ندّ سمیع است بصیر است لَیْسَ

ص: 406

کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ

شوری آیه 9 و افعالش تمام موافق حکمت و صلاح و حسن است فعل قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمی شود، و اما بمعنی عام شامل جمیع اذکار میشود چنانچه می گویی تسبیحات اربعه تسبیح حضرت فاطمه (ع) و در قرآن می فرماید:

وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها اعراف آیه 179 خدا را باید باین اسماء حسنی خواند که از برای او هزار و یک است است و تمام عظیم است لکن اسم اعظم که بعض آن را بعض انبیاء و ائمّه اطهار دارا بودند و بعض آن خاصّ بذات اقدس وا است.

[سوره الواقعة (56): آیات 75 تا 76] .... ص : 407

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (75) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (76)

پس قسم یاد نمی کنم بمواقع نجوم و بدرستی که هر آینه او قسمی است که اگر می دانستید عظیم است.

فَلا أُقْسِمُ بعضی گفتند: لا زائده است و نظیرش در آیه شریفه لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ بلد آیه 1 و 2 لکن گفتیم: کلمه زائده در قرآن نیست بعضی گفتند: بواسطه عظمت و وضوح مطلب احتیاج بقسم نیست که شرحش میآید، بعضی گفتند جزء قسم است، چنانچه می گویی لا و اللَّه و لا و اللَّه.

اقول: کلمه لا اقسم برای تأکید است و چون مدخول فاء است متفرّع بر ما تقدّم است. توضیح اینکه مورد قسم جایی است که مطلبی ادعاء کند و مدرک و دلیلی بر آن نداشته باشد و طرف باور نکند بقسم میخواهد اثبات مطلب خود را بکند چنانچه در باب ترافع اگر مدعی بیّنه داشته باشد یا طرف اقرار کند جای قسم نیست، و اگر طرف انکار کند مدّعی هم بینه نداشته باشد منکر باید قسم یاد کند و اگر ردّ کند مدعی قسم یاد کند و هم چنین در موارد قذف و غیر اینها و چون امور مذکوره در آیات قبل اموری نیست که کفّار و مشرکین بتوانند انکار کنند و دلیل و بینه برای اثباتش بالاتر از حسّ و و جدان نیست لذا می فرماید: فَلا أُقْسِمُ یعنی احتیاج بقسم ندارد.

بِمَواقِعِ النُّجُومِ وجوهی مفسرین در این جمله گفته اند و آنچه بنظر اقرب میآید و اللَّه العالم اینکه مراد از نجوم ستاره ها نیست، بلکه سور قرآنی است و

ص: 407

آیات شریفه آن که نجوما در ظرف 23 سال بر پیغمبر (ص) نازل شده هر کدام بموقع خود نه مثل سایر کتب آسمانی که دفعة نازل شده توریة زبور انجیل صحف انبیاء سلف و قرینه بر این دعوی آیات قبل است که می فرماید:

وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ که این قسم بمواقع نجوم قسم بسیار عظیم است که قسم بآیات و سور قرآنی باشد، سپس بیان عظمت قرآن را می فرماید:

[سوره الواقعة (56): آیات 77 تا 80] .... ص : 408

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ (77) فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ (78) لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (80)

محققا این مواقع نجوم و این آیات شریفه که مورد قسم است هر آینه قرآن محترم با کرامت و فوائد و نتایج دنیوی و اخروی بسیار دارد و باعث نجات از مهالک و موجب رستگاری و سعادت نشأتین است.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ که لوح محفوظ باشد که مکنون عند اللَّه است چنانچه می فرماید:

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22 و گفتیم: از برای خداوند متعال دو لوح است یکی لوح محو و اثبات است اموری که بر حسب حکم و مصالح تغییر پذیر است که احدی بر او جز ذات اقدس اطّلاعی ندارد و دیگر لوح محفوظ است اموری که تغییر پذیر نیست و ثابت و محقق است از ابتداء خلقت الی صفحه قیامت و الی الابد و ممکن است بعضی از ملائکه و انبیاء و اولیاء بر او اطلاع پیدا کنند بالاخص وجود مقدس حضرت رسالت و ائمّه طاهرین.

لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ دو معنی دارد یکی آنکه آن کتاب مکنون را کسی مس نمی کند مگر معصومین مثل ملائکه و انبیاء و ائمّه طاهرین که بجمیع اطلاقات طاهر و مطهر هستند، چنانچه در آیه شریفه بیانش مفصّلا شده إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33 دیگر قرآن مجید او است که بی وضوء و طهارت حرام است مسّ نمودن، چنانچه اسامی مقدّسه الهیّه و ائمّه را هم بدون طهارت نمی شود مسّ نمود.

ص: 408

تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ سرّ اینکه این عظمت را دارد و نباید بدون طهارت مسّ نمود این است که نازل شده از پروردگار عالمین است، چنانچه می فرماید:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ شعراء آیه 192 الی 195 و مراتب نزول قرآن در مجلد اول این تفسیر در بیان مقدّمات مفصلا بیان شده.

[سوره الواقعة (56): آیه 81] .... ص : 409

أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81)

آیا پس باین حدیث شما مداهنه می کنید.

أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ قرآن مجید است، و این جمله دلالت دارد که قرآن حادث است، زیرا کلام الهی است مسبوق بعدم است، چنانچه تمام افعال الهی حادث است فقط قدیم منحصر است بذات اقدس ربوبی.

أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ از برای دهن در قرآن مجید اطلاقاتی است اطلاق بر روغن شده وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ مؤمنون آیه 20 و اطلاق بر سازش با طرف شده وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ قلم آیه 9 و اطلاق بر مسامحه و سهل انگاری شده مثل همین آیه، یعنی قرآن را سهل شمردید و چیزی نگرفتید العیاذ مثل قصّه رستم و حسین کرد و سهراب و افراسیاب کتابهای قصّه، و اطلاق بر نفاق و دورویی هم شده که ظاهرا موافق و باطنا مخالف است و محتمل است راجع باین معنی باشد.

[سوره الواقعة (56): آیه 82] .... ص : 409

وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (82)

و قرار می دهید چیزی را که خداوند روزی شما کرده محققا شما تکذیب می کنید.

خداوند منّت بر شما گذاشته و امتیاز داده شما را بر سایر امم سالفه به نزول قرآن و دین مقدّس اسلام و ارسال پیغمبر محترم را و شما تکذیب می کنید و قدردانی نمی کنید و نمی پذیرید العیاذ پیغمبر را ساحر و مجنون و مفتری و کذاب می گوئید و قرآن را بافته بشر می شمارید و دین اسلام را تکذیب می کنید و اطلاق رزق برای اینست که رزق منحصر به مأکولات نیست آنچه خداوند به بنده عنایت فرماید رزق است می گویی: (اللهم ارزقنا عقلا کاملا و علما نافعا و ادبا بارعا و خیر الدنیا و

ص: 409

الآخرة) خداوند منّت گذارده که برای شما همچو پیغمبری فرستاده و همچو کتابی نازل فرموده لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران آیه 158 آنهم قرآنی که شفاء کلیه امراض روحیّه و جسمیّه ظاهریّه و باطنیّه است که می فرماید: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84.

[سوره الواقعة (56): آیات 83 تا 85] .... ص : 410

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83) وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84) وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ (85)

پس چرا زمانی که روح می رسد به حلقوم که به تعبیر ما جان در گلو می آید و شما در این موقع می بینید و ما نزدیک تریم به او از شما و لکن شما نمی بینید و بصیرت ندارید.

انسان در موقعی که در دست و پای جان دادنست پرده از پیش چشمش برداشته می شود ملائکه قابض ارواح را مشاهده می کند جای خود را در بهشت یا جهنّم باو نشان می دهند ملائکه رحمت یا عذاب را حاضر و منتظر می شناسد لذا می فرماید:

فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ یعنی بلغت النفس الی حلقوم که نزدیک است بیرون بیاید.

وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ فقط جان دادن او را می بینید و ما از شما نزدیک تریم باو.

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ که در چه حالت است به راحتی جان می دهد یا به سختی باو بشارت می دهند یا تهدید می کنند، در نعمت و مشمول تفضلات الهی می شود یا در شکنجه و عذاب میافتد.

وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ شما نمی بینید.

[سوره الواقعة (56): آیات 86 تا 87] .... ص : 410

فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ (86) تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (87)

پس شما اگر منکر جزاء و ثواب و عقاب هستید برگردانید نفس او را به جای خود که نمیرد اگر هستید راستگویان.

شما که قدرت بر گردانیدن نفس او ندارید پس بدانید که به ید قدرت خدا است که فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32.

ص: 410

فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ مدین بمعنی مفعولی بمعنی جزاء داده شده یعنی شما که منکر روز جزاء هستید و می گوئید ثواب و عقابی نیست و می گوئید ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23 پس اگر چنین است و جزائی و قیامتی در کار نیست.

تَرْجِعُونَها بر گردانید نفس را.

إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ نفس رسیده به حلقوم را بر گردانید یا مرده را زنده کنید یا مرگ را از او دور کنید تمام در تحت قدرت قادر متعال است او می میراند و زنده می کند تمام در تحت قدرت او است لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ حدید آیه 2.

[سوره الواقعة (56): آیات 88 تا 89] .... ص : 411

فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (88) فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ (89)

توضیح کلام اینکه ایمان و اعمال صالحه و اخلاق حمیده و تقوای از معاصی مورث قرب به مقام ربوبی می شود و کفر و شرک و صفات خبیثه و اعمال سیّئه موجب بعد می شود. مقرّبون کسانی هستند که در تمامی عمر خردلی از صراط مستقیم الهی منحرف نشدند و این خاصّ معصومین است از انبیاء و ائمّه طاهرین و سایر معصومین که در اوائل این سوره فرمود وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ این آیه شریفه که می فرماید:

فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ یعنی کسانی که روح به حلقوم رسیده و از دار دنیا می روند اگر از مقربین باشند از برای آنها پس از مردن که فاء تفریع است فَرَوْحٌ راحت می شوند از این محبس دنیا و کثافات آن و خلاصی از شرّ اشرار و معاندین و از آنها تکلیف دعوت و ابلاغ و مجاهده با کفّار و سایر تکالیف ساقط می گردد و موت اوّل راحت آنها است چنانچه در ادعیه دارد

(اللهم اجعل الموت أول راحتنا).

وَ رَیْحانٌ مجرّد بوی خوش در قبر و در برزخ و در قیامت و در بهشت نیست بلکه کیف و لذت مقام قرب دارند که

اذا اشتغل اهل الجنة بالجنة اشتغل اهل اللَّه باللَّه

وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ که اختیار بهشت به دست آنها است هر جا اراده کنند سکونت

ص: 411

می کنند و هر که را اراده کنند سکونت می دهند و جای هر یک را معیّن می کنند و سهم هر یک را از حور و نعیم بهشتی برای او تعیین می فرمایند بالاخص امیر المؤمنین که

(قسیم الجنّة و النّار)

است.

[سوره الواقعة (56): آیات 90 تا 91] .... ص : 412

وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ (90) فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ (91)

اصحاب یمین مؤمنین هستند که هم جهات قرب داشتند از ایمان و اعمال صالحه و اخلاق حمیده و تقوی از پاره معاصی و هم جهات بعد داشتند از آلودگی بپاره ای از معاصی یا صفات رذیله یا ضعف ایمان لکن خداوند بشفاعت حضرت رسالت آنها را پاک می کند و نجات می دهد که مفاد.

فَسَلامٌ لَکَ است که شفاعت تو موجب سلامتی آنها می شود.

مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ و خداوند تبارک و تعالی بسبب ایمان آنها و اعمال صالحه که بجا آوردند و اخلاق فاضله که در آنها بود مشمول رحمت و مغفرت و عفو از تقصیرات آنها می فرماید که بالاخرة سلامتی پیدا می کنند.

[سوره الواقعة (56): آیات 92 تا 94] .... ص : 412

وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ (92) فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ (93) وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ (94)

کسانی هستند که هیچ جهت قربی در آنها نیست، امّا از حیث عقاید ایمان نداشتند یا بواسطه کفر و شرک یا بواسطه ضلالت و گمراهی، و اما از حیث اعمال صالحه و اخلاق حمیده اگر در بعض آنها باشد بواسطه عدم ایمان تمام فاسد و از بین می رود زیرا شرط صحّت آنها ایمان است و مشمول آیه شریفه می شوند که می فرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25.

فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ پس نزل از حمیم دارند که می فرماید: صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ دخان آیه 48 وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ که می فرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ

ص: 412

فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ

الحاقة آیه 30 تا 32.

[سوره الواقعة (56): آیات 95 تا 96] .... ص : 413

إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ (95) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (96)

این فرمایشاتی که در حق این سه طائفه مقربین و اصحاب یمین و المکذبین الضالین بیان شده بدرستی که حقّ و ثابت است و تخلف پذیر نیست و قطعی و یقینی است که جای هیچ ریب و شبهه و شک نیست، چنانچه می فرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ الی قوله تعالی: وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ حج آیه 5 تا 8 فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ تفسیرش بمعنی خاص و عام و بیان تفریعش گذشت در آیه 74 تکرار نشود.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الواقعة و یتلوه انشاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الحدید الی سورة و الناس بتوفیقه و تأییده. و الحمد لولیّه و الصلاة علی نبیّه و انا الاقل السید عبد الحسین الطیب.

ص: 413

سورة الحدید .... ص : 414

[سوره الحدید (57): آیه 1] .... ص : 414

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (1)

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید المرسلین و علی آله سادات اهل السماوات و الارضین و اهل الجنة اجمعین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و اللعن علی اعدائهم من الاولین و الاخرین من الان الی یوم الدین- الکلام فی فضلها: از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق علیه السلام:

فرمود:

(من قرء سورة الحدید و المجادلة فی صلاة فریضة ادمنها لم یعذبه اللَّه حتی یموت ابدا و لا یری فی نفسه و لا فی اهله سوءا ابدا و لا خصاصة فی بدنه)

و در مجمع از جابر جعفی از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من قرء المسبّحات کلّها قبل ان ینام لم یمت حتی یدرک القائم علیه السلام و ان مات کان فی جوار رسول اللَّه (ص))

و از پیغمبر (ص) روایت شده که فرمود:

(من قرء هذه السورة کان حقا علی اللَّه ان یؤمنه من عذابه و ان ینعم علیه فی جنته الحدیث)

و غیر اینها از اخبار.

مفسرین نظر به اینکه غیر از ملائکه و جن و انس را صاحب عقل و شعور نمیدانند بعضی گفتند: مراد از ما در ما فی السماوات و الارض من است که مختص باین سه طایفه باشد و این کلام از جهاتی باطل است. اولا: مخالف صریح آیات شریفه قرآن است که مکرّرا اشاره شده مثل قضیّه نمله و هدهد و سلیمان و قضیّه داود و طیر و جبال که می فرماید: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ ص آیه 17 و 18 و نیز می فرماید: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلِینَ انبیاء آیه 79 و غیر اینها از آیات بسیار.

و ثانیا: مخالف اخبار بسیار است که تواتر معنوی دارد که ائمّه زبان

ص: 414

حیوانات را می دانستند و آنها میآمدند و عرض حاجت می کردند و جواب میگرفتند، و قضیّه سنگ ریزه در کف مبارک پیغمبر (ص) و شهادت سوسمار و شتر شاه زاده خراسانی، بلکه در حقّ بسیاری از انبیاء که می فرماید: عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ نمل آیه 16.

و ثالثا: لفظ ما بمعنی من خلاف ظاهر است، بلی بمعنی عام مثل همین آیه مانعی ندارد، و بعضی حمل بر تسبیح تکوینی کردند که وجود آنها دلالت بر قدرت و علم و حکمت الهی می کند این هم باطل است، زیرا این دلالت را تمام حتی مشرکین هم میدانند که در آیات بسیار تصریح شده مثل: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ آیه 61 و 63 سوره عنکبوت و قریب همین مفاد در سوره مبارکه لقمان آیه 24 و زمر آیه 35 و زخرف آیه 8 و آیات دیگر و این منافیست با آیه شریفه تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 46 پس بنا بر این می گوئیم:

جمله ذرّات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

جمیع موجودات تسبیح حق می گویند و در اخبار ذکر بسیاری از حیوانات را بیان فرموده اند.

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تفسیرش واضح است.

[سوره الحدید (57): آیه 2] .... ص : 415

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (2)

از برای خداوند است ملک آسمانها و زمین زنده می کند و می میراند و او بر هر چیزی قادر است.

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکیت اقسام زیادی دارد ذاتیّه و جعلیّه مطلقه و مقیّده دائمیّه و موقّته، اصلیّه و فرعیّه. ملکیّت ذاتیّه مطلقه دائمیه اصلیّه مختصّ به ذات اقدس حقّ است نسبت به جمیع ما سوی اللَّه از ممکنات زیرا تمام مخلوق او هستند و تحت قدرت او (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها) و امّا جعلیّه منوط

ص: 415

به جعل الهیست آنهم مطلقه مثل ملکیّت جمیع ما فی الارض و السماء از برای پیغمبر و امام که فرمود

(الارض کلّها للامام)

فقط مباح فرموده اند از برای شیعیان و غیر شیعه از کفّار و مشرکین و اهل ضلالت حرام است کلیّه تصرّفات آنها و غصب حق امام کردند.

و مقیّده که به یکی از اسباب مملّکه مالک شود بیع و شراء و صلح و هبه و اجرت بر عمل و میراث و زکاة و خمس و صدقه و امثال اینها مشروط بر اینکه بر حسب موازین شرعیّه باشد و موقته مثل مالکیّت مستأجر منافع را ما دام بقاء الاجاره بلکه می توان گفت تمام اینها مجرد اعتبار است قائم به ید معتبر و اما حقیقتا احدی مالک شیئی نیست و آنچه در دست هر کس باشد عاریه است و حقّ هیچگونه تصرّفی ندارد مگر آنکه مالک حقیقی خدای متعال اجازه دهد حتی مالک نفس خود هم نیست.

یُحْیِی وَ یُمِیتُ حیاة و موت هر شی ء به مناسبت خود آن شی ء است حیاة ایمانی، حیاة روحانی حیاة جسمانی، حیاة عقلانی، حیاة نفسانی و میزان حیاة و موت ترتب آثار است تا مادامی که مترتب است حیاة است و اگر از اثر افتاد موت است و موت کلّ شی ء بحسبه و تمام تحت اختیار او است زنده می کند و می میراند وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ انفال آیه 24

الناس موتی و اهل العلم احیاء

و انهم علی الهدی لمن استهدی ادلاء.

[سوره الحدید (57): آیه 3] .... ص : 416

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (3)

او اول و آخر و ظاهر و باطن است و او بهر چیزی دانا است.

هُوَ الْأَوَّلُ لا اوّلیة له همیشه بوده و ازلیست.

وَ الْآخِرُ لا آخریة له همیشه هست ابدیست سرمدی.

وَ الظَّاهِرُ اظهر من کلّ شی ء از امیر المؤمنین علیه السلام است

(الغیرک من الظهور ما لیس لک)

(و فی کلّ شی ء له آیة تدل علی انه واحد).

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

ص: 416

از امیر المؤمنین است فرمود.

(ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه)

یار نزدیکتر از من به من است این عجبتر که من از وی دورم

وَ الْباطِنُ مقام غیب الغیوبی احدی پی به کنه ذاتش نمی برد چون سرتاسر ممکنات حتی انبیاء و ملائکه محدود هستند و محدود پی به غیر محدود نمی برد.

حکیم نازی به عقل تا کی بفکرت این ره نمیشود طی

- شعر-

به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا

اقول: رسیدن خس به قعر دریا محال عادیست چون قعر دریا هم محدود است و اما پی به کنه ذات محال ذاتی است چون غیر محدود است.

وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ احاطه علمیه دارد به تمام ممکنات حتی علم ذات به ذات که مختصّ به او است زیرا علم مرتبه ای از وجود است مثل قدرت و احاطه و سایر صفات کمالیّه و ذاتی که اعلی مراتب وجود را دارد دارای جمیع مراتب وجود است ببساطته و وحدته که تمام صفات کمال منتزع از ذات است

(اول الدین معرفة اللَّه و کمال معرفته توحیده و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کلّ صفة انها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف انّه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه و من جزّاه فقد جهله و من جهله فهو فی حدّ الشرک باللّه)

است

[سوره الحدید (57): آیه 4] .... ص : 417

هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (4)

او است خداوندی که خلق فرمود آسمان ها و زمین را در مدّت شش روز پس احاطه فرمود و پرداخت بر عرش اعظم می داند آنچه در تخوم زمین است و آنچه از زمین خارج می شود و آنچه از سماء و عالم بالا نازل می شود و آنچه عروج و بالا می رود در آسمان و او با شما هست هر کجا بوده باشید و خداوند تعالی به آنچه عمل می کنید بصیر و بینا و آگاه است.

هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ کلام در این جمله در چند امر واقع میشود.

ص: 417

اوّل: در اینکه در بسیار از آیات تصریح شده به ستّة ایّام لکن در سوره فصلّت حم سجده می فرماید:

خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ الی قوله تعالی وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ الی قوله تعالی فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ الایه 9 الی 11 و این دلالت بر هشت روز می کند جواب اینکه در همان سوره بیان کردیم که اربعة ایّام مراد یومین که خلق فرمود، و یومین که تقدیر اقوات نمود همان شش روز می شود.

دوّم: اینکه قبل از خلقت آسمانها و زمین ایّام نبود که می فرماید فی ستّة ایّام جواب آنکه مراد مقدار شش روز است و مدّت شش روز چنانچه در ترجمه اشاره شد.

سوم: آنکه خداوند که قادر متعال است آنا هر چه اراده کند موجود میشود چرا در مدّت شش روز ایجاد فرمود.

جواب آنکه قادر هست حکیم هم هست که هر چه حکمت و مصلحت در ایجادش باشد به وقت خود ایجاد می فرماید دقیقه ای پیش و پس نیست بچه را در رحم مادر نه ماه قرار می دهد با اینکه قادر است فوری ایجاد کند مثل عیسی و یحیی حاصل و فواکه را در مدّت معین به ثمر رساند با اینکه قادر است به فوریّت ایجاد کند چنانچه بر مریم ایجاد فرمود وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا مریم آیه 25 بالجمله حکم و مصالح را خود می داند و موقع شناس است.

ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ مجسّمه گفتند: خداوند بر عرش نشسته و نظر بجمیع مخلوقات دارد که عرش محیط بجمیع عوالم است، و بعض مفسّرین گفتند:

پس پرداخت بخلقت عرش، بعضی گفتند: معنی استوی سلطنت و ملکیّت است که تمام در تحت تصرّف او است.

اقول: تمام اینها باطل است، اما مجسمه، که واضح است خدا جسم نیست امّا خلقت عرش پیش از آسمانها و زمین خلق شده، امّا سلطنت و ملکیّت حق ذاتی است تراخی ندارد که پس از خلقت آسمانها و زمین در تحت سلطنت و ملکیّت خود در آورد، بلکه نظر به اینکه عرش اعظم الهی محیط بجمیع آسمانها

ص: 418

و زمین حتی بر کرسی احاطه دارد استوی علی العرش، یعنی پرداخت به تنظیمات آنها، مثل کسی که کارخانه بسازد پس از آن بکار بیندازد هر کدام را بنحو مرتب از خورشید ماه کره زمین کواکب تمام کرات بگردش آورد تمام در تحت اختیار او که خردلی تخلّف پذیر نیست.

یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ که داخل در مغز زمین و باطن او می شود.

وَ ما یَخْرُجُ مِنْها از نباتات و حیوانات و غیرها.

وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ از امطار و ملائکه و وحی الهی و کتب آسمانی و دستورات و احکام و تکالیف و غیر اینها.

وَ ما یَعْرُجُ فِیها از اعمال عباد و عروج ملائکه و بعض انبیاء و امثال اینها مثل بخارات و ادخنه و ابرها.

وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ بتمام افعال و رفتار و کردار و حالات شما احاطه دارد که در حدیث است

(داخل فی الاشیاء لا علی سبیل الممازجة و خارج عن الاشیاء لا علی سبیل المباینة).

یار نزدیکتر از من بمن است این عجب تر که من از وی دورم

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 61 عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ سبأ آیه 3.

[سوره الحدید (57): آیه 5] .... ص : 419

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (5)

از برای او است ملکیّت آسمانها و زمین و بسوی او است بازگشت تمام امور.

لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لام اختصاص است یعنی مختصّ بذات اقدس او است ملکیّت آسمانها و زمین هر نوع تصرّفی مشیتش تعلّق گرفت می کند احدی قدرت ندارد در مقابل مشیّت او کوچک ترین تصرّفی کند. ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

ص: 419

وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ تمام امور مدّتی دارد پس از تمامیّت مدّت بر می گردد آسمانها پیچیده می شود زمین تبدیل می گردد خورشید و ماه و کواکب منکدر و منطمس می شود تمام جنّ و انس و ملک و حیوانات می میرند الا ما شاء اللَّه و فردای قیامت در پیشگاه احدیت رجوع می کنند اعمال و کردار آنها باز پرس می شود که می گویی: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. بقره آیه 151.

[سوره الحدید (57): آیه 6] .... ص : 420

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (6)

داخل می کند شبرا در روز و داخل می کند روز را در شب و او علیم است بذات صدور.

یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ نظر به اینکه خداوند تبارک و تعالی از برای زمین دو نحوه حرکت قرار داده حرکت وضعی و حرکت انتقالی حرکت وضعی دور خود می گردد در خطّ معدّل تشکیل شب و روز می دهد آن قسمت که مقابل شمس است روز می شود و آن قسمت که بر خلاف شمس است شب و اگر این حرکت را نداشت یک قسمت زمین دائما روز بود و یک قسمت دائما شب بود و سکونت در او ممکن نبود، و یک حرکت انتقالی دارد در منطقة البروج دور کره شمس تشکیل سال و ماه می دهد و این دو دائره در دو نقطه تقاطع دارند اول فروردین که اوّل حمل باشد و اول مهر که اوّل میزان است شب و روز مساوی می شود، و در دو نقطه تباعد دارند بیست چهار درجه که منتهای بعد آنها است که اوّل سرطان باشد که تیر است و اوّل جدی که دی است هر چه از اول فروردین می گذرد روز بر شب زیادتی پیدا می کند تا اوّل تیر سپس رو بنقصان می رود تا اول مهر که مساوی می شود، و از اوّل مهر شب زیادتی پیدا می کند تا اوّل دی که منتهی زیادتی است، سپس رو بنقصان می گذارد تا اوّل فروردین که مساوی میشود لذا می فرماید: داخل می کنم شب را در روز از شب کسر می گذاریم و بروز میافزاییم و بعکس از روز کسر می گذاریم و بشب می افزاییم و باین زیادتی و نقصان تشکیل فصول می دهیم بهار تابستان خریف زمستان جلّ الخالق و فواید هر یک از این فصول محسوس و مشاهد و معلوم است.

ص: 420

وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ از خیالات قلبیّه و مقاصد باطنیّه و اخلاق نفسانیه چیزی از علم او برون نیست چنانچه قبلا بیان شد

[سوره الحدید (57): آیه 7] .... ص : 421

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ (7)

ایمان بیاورید بخدا و رسول او و انفاق کنید از آنچه خداوند شما را قرار داده مستخلفین بدست شما بنحو ودیعه سپرده شده پس کسانی که ایمان آوردند از شما و انفاق نمودند از برای آنها اجر بزرگی است.

آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ایمان بخدا و رسول و تصدیق بجمیع ما جاء به النبی (ص) است چه از امور اعتقادیه باشد، مثل عدل و معاد و امامت، یا احکام تکلیفیه باشد واجبات و محرّمات، یا وضعیّه باشد مثل صحت و فساد، یا نفسانیّه باشد مثل اخلاقیات، و بالجملة انکار بعض یا تغییر و تبدیل از مصداق ایمان باللّه و رسوله خارج می شود و در ضلالت داخل می شود.

وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ از چیزهایی که خداوند بنحو ودیعه بدست شما سپرده که در حقیقت مالک خدای متعال است و فرمان داده که از آنها بهره برداری کنید، و یک قسمت آن را انفاق کنید که عبارت از واجبات مالیّه باشد مثل زکاة خمس حق واجب النفقة حفظ بیضه اسلام و غیر اینها، بلکه اگر تعمیم دهم بجمیع آنچه خداوند عنایت فرموده مثل انفاق علم بتعلیم جهّال و انفاق قوی در قضاء حوائج مؤمنین و هدایت ضالین و اصلاح امور مسلمین و امر به معروف و نهی از منکر و اعلاء کلمه اسلام و امثال اینها از واجبات و مندوبات و مواعظ و نصایح و ترویج دین و غیر اینها.

فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ به جمیع ما له دخل فی الایمان.

وَ أَنْفِقُوا به جمیع انحاء انفاقات.

لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ هر چه بیشتر و بهتر باشد اجرش زیادتر و بزرگتر میشود.

[سوره الحدید (57): آیه 8] .... ص : 421

وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (8)

و چه باعث شده برای شما که ایمان نمی آورید به خداوند متعال و پیغمبر دعوت می کند شما را که ایمان بیاورید به پروردگار خود و حال آنکه اخذ میثاق

ص: 421

گرفته از شما اگر بودید ایمان آورنده.

وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ با این ادلّه واضحه و براهین قطعیّه عقلیّه و حسّیه و وجدانیّه و نقلیّه که دیگر جای شبهه بر احدی باقی نگذاشته و راه ریب را بکلّی بسته چه سبب شده و عذر شما چیست؟ که دست از شرک بر نمی دارید و ایمان به خدای متعال نمی آورید جز تقلید آباء و هوای نفس و اطاعت شیطان و حبّ دنیا چیزی در دست ندارید.

وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ و حال آنکه پیغمبر با این همه معجزات بالاخصّ سر تا سر قرآن شما را دعوت فرموده که ایمان به پروردگار خود بیاورید که نتوانید فردای قیامت بگوئید: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134 یا بگوئید: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص آیه 47 خداوند می فرماید: رسولانی فرستادم با معجزات با هرات و آیات نازل کردم و شما ایمان نیاوردید.

وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ اگر فاعل اخذ ربّکم باشد اخذ میثاق در عالم ذرّ است که می فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ اعراف 171 و می فرماید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ یس آیه 60 و 61 و اگر فاعل اخذ رسول باشد مراد قرار دادهایی بود که با او می کردید که اگر فلان معجزه را اقامه کردی یا فلان حاجت ما را انجام دادی یا فلان بلا را بر طرف نمودی ایمان می آوریم و پس از انجام تخلف کردید.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ اگر به عهد و قرار داد خود ثابت هستید و راست می گویید که ما ایمان آورده ایم.

[سوره الحدید (57): آیه 9] .... ص : 422

هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (9)

او است خداوندی که نازل فرمود آیات واضح روشن بین بر بنده خود رسول اللَّه (ص) برای اینکه بیرون آورد شما را از تاریکی های شرک و کفر و جهالت و

ص: 422

سوق دهد شما را به نور ایمان و نور علم و محقّقا خداوند به شما رءوف و مهربان است.

هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ مقام عبودیّت بالاترین مقام است برای انسان حتّی از مقام رسالت بالاتر است چنانچه در تشهد نماز می گویی (اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله) و از امیر المؤمنین است

(کفانی فخرا ان تکون لی ربّا و کفانی عزّا ان اکون لک عبدا)

و حقیقت عبودیّت اینست که از تحت فرمان مولی قدمی بیرون نگذارد و خودیّتی به خود ندهد و خود را آزاد نداند عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77.

آیاتٍ بَیِّناتٍ قرآن مجید و معجزات باهرات و دلائل و براهین واضحات که تمام از جانب او بر پیغمبر اکرم نازل شده و عطا فرموده.

لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ لام غرض است یعنی غرض از انزال آیات اینست که شما را بیرون آورد از ظلمات ظلمت قلب، قلب که تاریک شد هیچ حقیقتی را درک نمی کند و تاریکی قلب کفر و شرک و جهالت و تسلّط شیطان و حبّ نفس و حبّ دنیا و متابعت هوای نفس و فسق و فجور و صفات خبیثه و اعمال سیّئه است الی النور نور ایمان و اعمال صالحه.

وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ که اصل خلقت و اعطاء عقل و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام تمام از روی رأفت و مهربانیست.

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

می فرمایی: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 و از امیر المؤمنین است فرمود

(خلقتم للبقاء لا للفناء).

[سوره الحدید (57): آیه 10] .... ص : 423

وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (10)

و چه باعث شده برای شما که انفاق نمی کنید در راه الهی و حال آنکه مختص به خدا است میراث آسمان ها و زمین مساوی نیستند از شما کسی که انفاق کرده قبل از فتح مکّه و قتال کرده با مشرکین اینها عظیم تر است درجه آنها از کسانی که

ص: 423

انفاق نمودند از بعد فتح مکّه و مقاتله کردند و تمام دو دسته را وعده داده خداوند خوبی را خداوند به آنچه می کنید خبیر است.

وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ انفاق در امر جهاد و نصرت دین و اعلاء کلمه اسلام به بذل مال به مجاهدین جهت تدارک خیل و اسلحه برای دفع کفّار و مشرکین وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ امساک مال چه نتیجه دارد می گذارید و می روید و تمامی رجوع به خدای متعال می کند دست خالی می روید چنانچه دست خالی آمدید وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ انعام آیه 94 البتّه اگر انفاق کردید برای شما باقی می ماند در نزد خدای متعال و تعبیر به میراث برای رجوع تمام بسوی او چنانچه از مورّث رجوع به وارث می کند که به مجرّد موت دیگر مالک فلسی نیست و از اختیار او بیرون می رود.

لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ در باب جهاد در جنگ بدر و موته و احزاب و خندق و أحد که مهاجرین و انصار جان و مال خود را انفاق کردند.

وَ قاتَلَ و جهاد نمودند و فتح و فیروزی نصیب آنها شد و اسلام عظمت پیدا کرد و شرک و کفر مخذول و منکوب گشت که اگر این جهاد و انفاق نبود اسمی از اسلام باقی نمی ماند.

أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً البته درجات آنها بسیار بلندتر و عالی تر است.

مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا مثل جنگ خیبر و سریّه های پیغمبر نه اینکه اینها اجر نداشته باشد.

وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی البته هیچ عمل خیری در پیشگاه احدیّت بدون اجر نیست حتّی می توان گفت که اگر کافر و مشرک هم عمل خیری کرد و لو باطل است زیرا ایمان شرط صحت کل اعمال است لکن باعث تخفیف عذاب می شود مثل انوشیروان و حاتم و امثال آنها.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ جزئی و کلّی نیک و بد بدون جزاء نمی ماند فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر.

ص: 424

[سوره الحدید (57): آیه 11] .... ص : 425

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (11)

کیست آنکه قرض بدهد بخداوند متعال قرض نیکویی پس خداوند مضاعف می کند او را و از برای او است اجر با کرامت.

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ تعبیر بقرض برای این است که بذل مال اقسامی دارد، بسا می دهد بدون عوض مثل هبة و هدیّه و صدقه و حقوق واجبه و مندوبه، و بسا می دهد بعنوان معامله که عوض او را می گیرد، و بسا بعنوان قرض می دهد که او را پس از مدّتی ردّ کند آنهم دو قسم است یک قسم برای رفع احتیاج قرض گیرنده است، و بسا برای حفظ مال است که از بین نرود مثل حسابی که در بانگها باز می کنند انفاق فی سبیل اللَّه از قبیل اخیر است که بدست خدا می سپارد، لذا می فرماید: أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ توبه آیه 105 قَرْضاً حَسَناً قرض الحسنة باین است که منتی نگذارد در انفاقات و توقعاتی از طرف نداشته باشد و برای ریا و سمعه نباشد یا جلوگیری از حق و امثال اینها که می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ انفال آیه 36.

فَیُضاعِفَهُ لَهُ قرض بشرط زیاده ربا و حرام است و اشدّ از زنا است و جنگ با خدا است که می فرماید: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ بقره آیه 279 ولی معامله با خدا، خداوند مضاعف می فرماید بسا هفتصد برابر، بلکه مضاعف آن که می فرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ بقره آیه 263.

وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ که این اجر کریم برای نفس فعل بمعنی مصدری است و آثاری که بر او مترتب می شود و نیّت پاک

[سوره الحدید (57): آیه 12] .... ص : 425

یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (12)

روزی که می بینی مؤمنین و مؤمنات را که میآید نور آنها از مقابل صورتهای آنها و از طرف راست آنها بشارت باد شما مؤمنین را امروز بهشتهایی که جاری

ص: 425

می شود از زیر آنها نهرهایی همیشه در آن بهشتها هستید و این است فوز عظیم.

یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ خطاب به پیغمبر اکرم است نظر به اینکه اهل ایمان ابتداء مشرّف می شوند خدمت پیغمبر (ص) کنار حوض کوثر پای منبر وسیله زیر لواء حمد که تمام انبیاء و اوصیاء آنها در طرف راست صحرای محشر هستند حضرت آنها را مشاهده می کند.

یَسْعی نُورُهُمْ نور ایمان و اعمال صالحه آنها تابش می کند.

بَیْنَ أَیْدِیهِمْ جلو آنها.

وَ بِأَیْمانِهِمْ و بطرف راست آنها و وجه اختصاص بمقابل و طرف راست دون الخلف عقب سر و شمال طرف چپ برای این است که آن طرف اهل نار و جهنّم از کفّار و مشرکین و اهل ضلالت هستند و آنها در ظلمت و تاریکی هستند و شاهد بر این دعوی آیه شریفه است که می فرماید: بعد از این آیه که شرحش می آید.

بُشْراکُمُ الْیَوْمَ خطاب بمؤمنین و مؤمنات است و بشارت دهنده ملائکه رحمت هستند و آنها را استقبال می کنند و می آورند رو به بهشت که می فرماید:

وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73.

جَنَّاتٌ تمام هشت بهشت تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ تمام انهار بهشتی.

خالِدِینَ فِیها که دیگر آخر ندارد و تمام شدنی نیست.

ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ چه فوزیست اعظم از این موهبت.

[سوره الحدید (57): آیات 13 تا 14] .... ص : 426

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ (13) یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (14)

روزی که می گویند: منافقین و منافقات از برای مؤمنین نظر کنید بما تا ما از

ص: 426

نور شما اقتباس کنیم و روشن شویم بآنها گفته می شود که بر گردید به پشت سر خود و طلب کنید نوری را پس زده می شود بین مؤمنین و منافقات بسوری و دیواری که از برای او دری است پشتش که بطرف مؤمنین است در او رحمت و روی او که بطرف منافقین از جلو او عذاب است، منافقین از پشت سور فریاد می زنند مؤمنین را و آنها را صدا میزنند و می گویند مگر ما با شما در دنیا معاشرت نداشتیم و با شما نبودیم، مؤمنین می گویند: بلی با ما بودید لکن شما امتحان خود را دادید و مفتون شدید بنفوس خود و انتظار می کشیدید و بریب و شک افتادید و فریب داد شما را آمال و آرزوها تا آنکه آمد امر الهی که موت باشد شما را مرگ گریبان شما را گرفت و فریب داد شما را بخدا فریب دهنده که شیطان باشد.

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ ذکر خصوص منافقین با اینکه تمام کفّار و مشرکین در عذاب شرکت دارند برای اینست که سایر کفّار و مشرکین با مؤمنین نبودند دشمن خارجی بودند و منافقین با مؤمنین مختلط بودند و دشمن داخلی بودند مسجد می آمدند، به نماز حاضر می شدند طرف معامله بودند، ازدواج با آنها داشتند، اسم اسلام و ایمان روی خود گذارده بودند و غیر اینها.

لِلَّذِینَ آمَنُوا یعنی طرف صحبت آنها مؤمنین بودند.

انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ چون توجه مؤمنین به طرف بهشت بود و جهنم عقب سر و طرف پشت آنها بود و منافقین به طرف جحیم بودند گفتند برگردید به طرف ما تا ما هم از نور شما استضائه کنیم.

قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ بعضی گفتند یعنی بر گردید به دنیا و تحصیل ایمان کنید تا نورانی شوید و هیهات که دیگر بر گشتن ندارد و بعضی گفتند برگردید به صفحه قیامت و صحرای محشر چون در صحرای محشر تمام مجتمع بودند و نور ایمان مؤمنین صحرای محشر را روشن کرده موقعی که خطاب رسید وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59 منافقین در ظلمت افتادند.

فَالْتَمِسُوا نُوراً آنها می خواهند برگردند.

فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ دیواری کشیده می شود بین بهشت و جهنّم دیگر راه فرار و برگشتن ندارند.

ص: 427

لَهُ بابٌ یک باب برای این سور هست یک طرف آن که رو به بهشت باشد که باطن آن باب باشد پشت درب.

باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ و یک طرف آن که جلو باشد رو به جهنّم است که وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ نکته ملیحه آنکه درب را از پشت می بندند که پشت درب رو به خانه و منزل است که بیرونی داخل نشود و روی درب رو به خارج است و خانه و منزل بهشت و رحمت است و بیرون آن خارج و عذاب است و این درب بسته می شود منافقین از بیرون فریاد می زنند.

یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ با شما بودیم نماز به جا می آوردیم، در مسجد پای فرمایشات پیغمبر استماع می کردیم، معاشرت داشتیم، حج می رفتیم و غیر اینها و همین کلام را هم با خدای متعال دارند که در خبر دارد اول حکمی که می شود در مورد اینها است می گویند که هنوز در حق کفّار و مشرکین حکم نفرموده ای با اینکه ما اقرار به شهادتین داشتیم قرآن تلاوت می کردیم در جامعه مسلمین بودیم خطاب می رسد لیس من یعلم کمن لا یعلم و در اینجا هم گفته می شود.

قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ خود را در فتنه کفر و نفاق و رجوع از اسلام و ظلم و تعدی و ذهاب حقّ و تضییع حقوق و غصب اموال و خلافت انداختید.

وَ تَرَبَّصْتُمْ انتظار می کشیدید چه موقع بتوانید این فتنه ها را عملی کنید تا زمان رحلت پیغمبر فرصت بدست آوردید و کردید آنچه کردید.

وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ و آمال و آرزوهایی که داشتید شما را فریب داد و شیطان هم شما را راهنمایی کرد.

حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ مرگ گریبان شما را گرفت.

وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ غرور شیطان و راههای شیطان هم بسیار است هر کسی را از یک راهی فریب می دهد شما صراط مستقیم را رها کردید و متابعت سبل شیطان نمودید با اینکه در قرآن مجید گوشزد شما نمود که فرمود: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 54.

[سوره الحدید (57): آیه 15] .... ص : 428

فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (15)

ص: 428

پس امروز گرفته نمی شود از شما فدیه که دیگری را به جای شما عذاب کنند یا عوضی از شما بگیرند و نه از سایر کفّار و مشرکین و ضالین و مرتدین و مبدعین و منکرین ضروریّات دین جایگاه شما آتش است آتش سزاوارتر است به شما و بد باز گشتی است آتش.

فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ و لو بر فرض محال جمیع ما فی الارض را داشته باشید و انفاق کنید قبول نمی شود چنانچه می فرماید وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ رعد آیه 18 و نیز می فرماید وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ زمر آیه 48 بلکه شما را فدای دیگران قرار می دهد زیرا در حدیث قدسی است می فرماید:

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

از ظالم مطالبه می کند چیزی ندارد که تدارک ظلمش شود اگر اعمال صالحه دارد به مظلوم می دهند و اگر ندارد سیّئات مظلوم را بر او حمل می کنند و اگر مظلوم هم سیّئاتی ندارد سیّئات دوستان و بستگان مظلوم را بر او بار می کنند.

(اقول) ظلم هایی که این منافقین و اتباع آنها به اهل بیت رسالت و خاندان عصمت و طهارت کردند حسناتی ندارند که به آنها دهند و آنها هم سیّئاتی ندارند که بر اینها بار کنند لذا خطاب می شود چنانچه در حدیث است به مظلومین که گناهان شیعیان و دوستان خود را بیاورید و بر اینها حمل کنید و گمان نمی کنم که اگر تمام گناهان تمام شیعه را بر آنها بار کنند باز هم تدارک ظلم آنها بشود.

وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا تمام اقسام کفر که در ترجمه اشاره شد آنها هم با شما منافقین در این حکم شرکت دارند.

مَأْواکُمُ النَّارُ جز آتش جای دیگری برای شما تعیین نشده.

هِیَ مَوْلاکُمْ یعنی سزاوار شما و مسلط بر شما و همراه شما همان آتش است وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ بد بازگشتی است.

[سوره الحدید (57): آیه 16] .... ص : 429

أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (16)

ص: 429

آیا وقت آن نرسیده از برای مؤمنین اینکه خاشع شود قلوب آنها از برای ذکر خدای متعال و آنچه نازل فرموده از حقّ و نبوده باشند مثل کسانی که به آنها کتاب داده شده یهود و نصاری از قبل از اسلام پس طول کشید بر آنها مدت پس قساوت پیدا کرد قلوب آنها و کثیر از آنها فاسق بودند. در اخبار داریم که این آیه شریفه راجع به دوره غیبت حضرت بقیّة اللَّه است و مکرر گفته شده که اخبار در بیان مصداق اتمّ است منافی با عموم و اطلاق آیات نیست لذا می فرماید:

أَ لَمْ یَأْنِ استفهام انکاریست یعنی البتّه رسیده وقت آنکه.

لِلَّذِینَ آمَنُوا برای مؤمنین.

أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ خشوع قلب لین و نرمی قلب است که زود متأثر می شود و بزبان ما نازک دل است و ذکر الهی مواعظ و نصایح است که در قلب اثر بگذارد پند بگیرد از غفلت بیرون آید به یاد خدا و روز جزاء بیفتد و پیرامون معاصی نرود و کوتاهی در عبادت و بندگی نکند.

وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ آیات شریفه قرآن و فرامین الهی و دستورات دینی که تمام حق است و باید پیروی نمود و مخالفت نکرد.

وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ یعنی نباشند مؤمنین مثل اهل کتاب یهود و نصاری که آنچه انبیاء آنها آنها را نصیحت می کردند و موعظه می نمودند دست از شرک و کفر و فسق و فجور خود بر نمی داشتند و خردلی به آنها اثر نمی گذاشت بلکه چه اندازه از انبیاء خود را کشتند و چه اندازه آنها را تکذیب کردند حتّی دارد سه مرتبه توریة از آنها برداشته شد و تواترش منقطع شد و نصاری چهار انجیل تشکیل دادند و انجیل برنابا را دور انداختند و شرح مزخرفات و کفریات این توراتی که فعلا در دست یهود است و اناجیل اربعه را مفصّلا در مجلّد اوّل کلم الطّیب در باب نبوّت خاصّه بیان کرده ایم مراجعه نمائید.

فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ خداوند مهلت داد آنها را و مدّت امهال آنها طولانی شد در اثر این امهال روز به روز کفر و زندقه آنها زیادتر شد فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ که در جمیع کفّار و مشرکین قساوت قلب آنها به قدر قساوت قلوب یهود نیست که به هیچ راهی مستقیم نمیشوند و اعدی عدّ و مسلمین

ص: 430

هستند وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ شما مؤمنین هم در دوره غیبت به این پایه و درجه نرسیدید که امروز به عین مشاهده میشود در این جوانها رجالا و نساء که ابدا اعتنایی به علماء دین و به احکام شریعت سیّد المرسلین و به مواعظ قرآن مبین ندارند و روز بروز بر قساوت آنها افزوده میشود تا به کجا برسد

[سوره الحدید (57): آیه 17] .... ص : 431

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (17)

بدانید محقّقا خداوند زنده میکند زمین را بعد از مردن آن بتحقیق بیان نمودیم از برای شما آیات را باشد که شما تعقّل نمائید و درک کنید.

اعْلَمُوا علم بالاترین صفات نفس است اگر مقرون به عمل باشد که بر طبقش عمل شود و آثارش بار شود و ظاهر گردد.

أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که در فصل خزان می میرد و در فصل بهار زنده میشود که در بسیاری از آیات بیان فرموده که خداوند قدرت دارد که مرده ها را زنده کند.

قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ دلائل و براهین و آثار قدرت و بشارات و انذارات و مواعظ و نصایح و احکام و غیر اینها را برای شما سرتاسر قرآن و فرمایشات انبیاء و ائمّه هدی و علماء دین برای شما بیان فرموده اند.

لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ باشد که درک کنید و تعقل نمائید. عقل به منزله آینه است در قلب که حقایق را نشان میدهد تمیز خیر و شر و حسن و قبح و نجات و هلاکت و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت را میدهد لکن مشروط به شرائطی است اوّل روشنایی لازم دارد، دوّم چشم لازم است، سوّم روی چشم بسته نباشد، چهارم روی آینه پوشیده نباشد.

روشنایی قلب به نور علم است جاهل در ظلمت جهل گرفتار است چشم قلب ایمان است کفر و شرک و ضلالت و چشم قلب را کور میکند پرده روی چشم هوی و هوس و حبّ نفس و دنیا و زخارف آن پرده روی آینه قلب معاصی که قلب را سیاه میکند.

[سوره الحدید (57): آیه 18] .... ص : 431

إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (18)

ص: 431

بدرستی که کسانی از رجال و نساء که صدقه میدهند و به خداوند متعال قرض الحسنه میدهند خداوند مضاعف میفرماید از برای آنها و از برای آنها است اجر و پاداش کریمی.

إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ اعم از صدقات واجبه مثل زکاة و کفارات و نذور و فطره و صرف برای اعلاء کلمه اسلام و مستحبّه مثل دستگیری از فقراء و ضعفاء و سائلین و بعض قرّاء بدون تشدید قرائت کردند بمعنی تصدیق کنندگان که مرادف با ایمان است، لکن مکرر گفته ایم که معتبر همان سیاهی قرآن است و همین متواتر است و مدرکی بر صحّت قرائت قرّاء بر خلاف آن نداریم.

وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً مطلق مصارفی که فی سبیل اللَّه باشد و قربة الی اللَّه بجا آورده شود مثل صرف در حجّ بیت اللَّه و زیارت مشاهد مشرّفه و صرف در تحصیل علم و صله ارحام و صرف در واجب النفقه و هدایا و تحف و ضیافت مؤمنین و دفع شرّ ظالمین از سر مظلومین حتی صرف برای حفظ آبروی خود و دیگران تمام اینها در دفتر الهی ثبت شده و تمام اینها را.

یُضاعَفُ لَهُمْ به اضعاف مضاعف زیرا کرم الهی بیش از این اندازه ها است حتی در دنیا بسیار مشاهده شده که چه برکاتی و توسعه هایی پیدا میشود چه رسد بآن عالم وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ برای نفس عمل و عنوان عبادت و قصد قربت و نیّت پاک

[سوره الحدید (57): آیه 19] .... ص : 432

وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (19)

و کسانی که ایمان آورده اند به خدای متعال و رسولان او اینها خود اینها صدّیقین و شهداء هستند در پیشگاه پروردگار خود برای آنها اجر آنها و نور آنها است و کسانی که کافر شدند و تکذیب کردند آیات ما را اینها اصحاب جحیم هستند.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مکرر گفته شده که ایمان عبارت از اعتقاد قلبی است به جمیع عقائد حقه که اگر یک ضروری دین یا ضروری مذهب را منکر شد یا بدعتی در دین گذارد یا پاره ای از معاصی که موجب زوال ایمان میشود یا باعث

ص: 432

میشود که بی ایمان از دنیا رود از زمره مؤمنین خارج است و گفتیم در ایمان چهار امر لازم است.

اول اقرار لسانی که جحود نباشد.

دوّم اعتقاد قلبی که دل بستگی و در بند بودن.

سوّم یقین قطعی که شک و ریب و ظنّ نباشد.

چهارم تسلیم و زیر بار دین رفتن است.

بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ایمان باللّه ایمان به توحید ذاتا و صفة و افعالا و عبادة و ایمان به جمیع صفات کمالیّه و جلالیّه و ایمان به رسولان الهی اینکه از آدم تا خاتم تمام فرستادگان حقّ بودند و تمام دارای شرائط نبوّت و رسالت بودند از عصمت چه از کلیه معاصی و چه از خطاء و نسیان و اشتباه و سهو و شک و طهارت طینت در اصلاب شامخه و ارحام مطهّره و افضلیّت در جمیع کمالات بر جمیع افراد امّت و خالی بودن از نقائص خلقی و امراض موجبه نفرت که خداوند توصیف میفرماید مؤمنین را که میفرماید: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ بقره آیه 285.

أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ که میفرماید: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً نساء آیه 71.

وَ الشُّهَداءُ شاهد بر اعمال دیگران یا دارای مقام شهداء در پیشگاه احدیت عِنْدَ رَبِّهِمْ در محضر الهی لَهُمْ أَجْرُهُمْ آنهم اجر کامل که مشمول جمیع تفضلات الهی میشوند وَ نُورُهُمْ که صحرای محشر را روشن میکنند و میگویند چنانچه میفرماید:

یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تحریم آیه 8.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تمام طبقات کفار و مکذبین به آیات الهی و لو یک آیه باشد.

ص: 433

أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیم

[سوره الحدید (57): آیه 20] .... ص : 434

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (20)

بدانید و آگاه باشید جز این نیست که زندگانی دنیا بازیگریست و بیهودگیست و خودسازیست و مباهات کردن است بر یکدیگر خوردنست و جمع آوری مال و اولاد مثل دنیا مثل باران است که می رویاند نبات را بطوری که کشت کنندگان تعجّب میکنند از سبزی و خرّمی او سپس بر میگردد زرد میشود پس از آن خشک میشود و از بین میرود و در آخرت عذاب شدید دارد و حال آنکه مغفرت و آمرزش خدای متعال و خشنودی او در آخرت است و نیست زندگانی دنیا مگر متاعی فریبنده.

این آیه شریفه دنیا را دو نحوه نشان میدهد یک نحوه اینست که انسان غرق دنیا شود و از آخرت غافل گردد که دنیای مذمومه گویند و این جز لهو و لعب نیست کسانی که علاقه باو پیدا کردند و فریب زخارف او را خوردند که غرق شهوات نفسانیّه شدند یک قسمت آن را به لعب و بازیگری و تفریح و تفرّج گذرانیدند و یک قسمت آن را به آلات لهو، ساز، آواز، رقص، تماشا خانه ها و سینماها، مجالس معاصی، شرب، قمار، فسق و فجور طیّ کردند یک قسمت آن را به خود پردازی و زینت کنی. گیسوان را چه نحوه، صورت را چه شکل، لباس را چه طرز، خانه به چه کیفیت، فرش و مبل به چه نحوه از بین بردند و یک قسمت را به بلند پروازی و فخریّه و مباهات. من کیم، پدرم کی بود، مادرم که بود، درجه ام به چه پایه است. مقامم چه اندازه بلند است قدرت و تواناییم چه مقدار است تلف کردند یک قسمت به جمع آوری مال، حلال باشد یا حرام و کثرت اولاد و احفاد و عدّه و عدّه و اتباع و نحو اینها عمر خود را صرف کردند و از دست دادند.

ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد- که گفتند انسان سه دشمن دارد.

1- دنیا خود را جلوه میدهد.

ص: 434

2- نفس مایل میشود.

3- شیطان راه نشان میدهد این نحوه را میفرماید:

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ سپس تشبیه میفرماید و مثال میزند.

کَمَثَلِ غَیْثٍ باران شدید.

أَعْجَبَ الْکُفَّارَ کشت کاران که دانه ها را زیر خاک میکنند و آن باران آنها را می رویاند که آنها از سبزی و خرّمی اینها تعجّب میکنند.

نَباتُهُ لکن دوام و بقایی ندارد بفاصله کمی زرد میشود.

ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا دنیا هم همین نحو است اگر این نوش ها را دارد هزارها نیش هم دارد

دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة

دار محنة و بلیة احدی را نیست که دل خوش باشد مرضهای گوناگون بلاهای مختلف، ظلم های متشتت، آرزوهای دراز، گرفتاری های سخت.

ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً از بین برود اجل وقتی رسید آنی فرصت نمیدهد، می گذارد و می رود با بارهای سنگین گناه.

وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ. نحوه دوم اینکه دنیا را مزرعه آخرت قرار دهد و دار عمل بداند و تحصیل آخرت کند که موجب.

وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ گردد باید فریب متاع دنیا را نخورد که وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ

[سوره الحدید (57): آیه 21] .... ص : 435

سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (21)

سبقت بگیرید بر یکدیگر بسوی مغفرت از پروردگار خود و بسوی بهشتی که سعه و پهنای آن مثل سعه آسمان و زمین است که مهیا شده از برای کسانی که ایمان به خدا و رسول خدا دارند اینست فضل خدای متعال میدهد او را هر که را بخواهد و خداوند صاحب فضل عظیم است.

سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ یعنی اسباب مغفرت الهی را تحصیل کنید

ص: 435

که اهمّ آنها ایمان است و توبه و اعمال صالحه که هر یک آنها چه اندازه موجب مغفرت الهی میشود.

وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ جایی که عرض آن به این توسعه باشد البته طول آن زیادتر است و ممکن است مراد سعه بهشت باشد که اگر تمام جنّ و انس و ملائکه و حور و غلمان در آن باشند هر کدام به قدر مدّ بصر جای دارند و مسابقه بسوی بهشت به تکمیل ایمان و ازدیاد اعمال صالحه و مراعات شرائط قبول و ترک معاصی و تکمیل صفات حمیده و ازاله اخلاق رذیله است.

أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ که ایمان به وحدانیت حقّ و جامعیت جمیع صفات کمال و جلال و جمال و تصدیق جمیع فرمایشات او و ایمان به رسل اینکه تمام آنها فرستاده خدا هستند و دارای جمیع شرائط رسالت و جمیع فرمایشات آنها حقّ و صدق است و خالی از جمیع موانع نبوت هستند.

ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ که مکرّر گفته شد که تمام از راه تفضل است نه استحقاق و من یشاء همان کسانی هستند که برای آنها مهیا شده و معدّ شده.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ تفضلات آن مثل سعه رحمت او و نعم او حد و حصر ندارد هر قدر گفته شود کم گفته شده غیر متناهیست آخر و تمامیت ندارد آنهم هر تفضلی کوچک نیست کمال عظمت را دارد.

[سوره الحدید (57): آیه 22] .... ص : 436

ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (22)

اصابه نمیکند مصیبتی در زمین و نه در نفوس شما مگر در کتاب است از پیش از آنکه ظاهر کنیم آن را بدرستی که این بر خداوند سهل و آسان است.

ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ ماء نافیه و اصابه مصیبت بلاهای نازله است.

فِی الْأَرْضِ که گفتند

دار بالبلاء محفوفة

بالاخصّ امروزه مثل این تصادفات و ظلم ها و قحطی و گرانی و زلزله و برق و شدت سرما و درماندگی ها و بی چارگی ها و احراق ها و سایر انواع بلاها.

ص: 436

وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ مثل امرض که چه اندازه فراوان شده که در هر محکمه باید نمره گرفت برای چند روز بعد و مریضخانه ها که مملو است از مرضی و دیگر جای مریض ندارند و گرفتاری اولاد یا فقدان آنها و هموم و غموم و اضطراب و توحش و اشباه اینها هیچکدام از آنها نیست.

إِلَّا فِی کِتابٍ که لوح محفوظ است که در آن ثبت شده است از پیش از خلقت عالم تا انقراض دنیا آنچه واقع شدنی است و خداوند میداند و بسیاری از ملائکه و انبیاء و رسل و ائمّه اطهار هم میدانند و منشأ تمام آنها اعمال زشت بنی آدم است که میفرماید: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ شوری آیه 29 و بسا برای امتحان است یا برای ارتفاع درجه است یا برای کفّاره گناهان است و مغفرت الهی.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها از پیش از آنکه ظاهر و بارز کنیم آن را و این امر بر خداوند سهل و آسان است.

إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ هیچ امری بر خدای متعال صعب و دشوار نیست و احتیاج به اسباب و مقدّمات ندارد إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82.

[سوره الحدید (57): آیه 23] .... ص : 437

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (23)

تا غمگین نشوید برای آنچه از شما فوت میشود و از دست شما میرود و فرحناک نشوید بآنچه بشما داده میشود و خداوند دوست نمیدارد هر مبتکر فخر کننده را این آیه شریفه در مقام بیان صفت حمیده زهد است که انسان باید علاقه و دلبستگی بدنیا نداشته باشد و تمام آنچه از جانب خداوند متعال میرسد عین صلاح است در نعم الهیّه شکر گذار باشد و در بلیّات صابر، بداند که آنچه اصابه میکند از بلیّات موافق حکمت است غمگین نباشد.

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ زیرا این بلیّات ممکن است باعث کفّاره گناهان باشد یا ارتفاع درجات یا امتحان بندگان یا نعمت است خیال بلا میکند که میفرماید: وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ بقره آیه 213.

ص: 437

وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ کبر و نخوت و فخر و مباهات باین اموال و اولاد و ریاست ها و اسم و عنوان فرحناک نشوید زیرا چه بسا بلا و مصیبت است که میفرماید: وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ بقره آیه 213 و نیز میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ و کسی که محبوب الهی نباشد بوی سعادت و رستگاری و بهشت به مشامش نمی رسد و مخلّد در آتش و جحیم است چنانچه میفرماید: فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 31 و در حدیث از پیغمبر اکرم است فرمود:

(لا یشم رائحة الجنة من کان فی قلبه حبّة خردل من الکبر)

[سوره الحدید (57): آیه 24] .... ص : 438

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (24)

کسانی که بخل میکنند و مردم را هم امر به بخل میکنند و کسی که اعراض میکند پس بدرستی که خداوند متعال بی نیاز است و سزاوار حمد است.

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بخل از صفات بسیار خبیثه است در حدیث است

(البخل شجرة فی النّار اغصانها متدلیّة فمن تمسّک بغصن منها تجرّه الی النار و السخاء شجرة فی الجنّة اغصانها متدلیة فمن تمسّک بغصن منها تجره الی الجنّة)

و نیز دارد در حدیث

(البخیل بعید عن اللَّه و بعید عن الناس و بعید عن الجنّة و السخی قریب الی اللَّه و قریب الی الناس و قریب الی الجنّة)

و نیز میفرماید:

(الجنة دار الاسخیاء)

و غیر ذلک از اخبار و بدتر از بخل اینکه.

وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ دیگران را هم امر به بخل میکنند چنانچه میفرماید: هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ منافقین آیه 7 و بدتر از این شح است که نمی تواند ببیند که کسی به کسی بذل میکند و از برای بخل درجاتیست.

درجه اوّل: بخل در واجبات مثل زکاة، خمس حقوق واجب النّفقة، بخل از

ص: 438

صرف مال در حجّ واجب در جهاد و حفظ حوزه اسلام و انفاق به مضطرّین و دفع شرّ ظالمین از مظلومین و امثال اینها.

درجه دوم: بخل در انفاقات از دستگیری فقراء و صدقات مندوبه و اعانه به بیچارگان و صله ارحام و بناء مساجد و مدارس و بخل از صرف در تشرّف به مشاهد مشرّفه و اقامه عزاء ابی عبد اللَّه (ع) و اعانت به اهل علم و نشر کتب دینیّه و امثال اینها.

درجه سوّم: امساک از توسعه بر عیال و حفظ آبروی خود و بستگان و اشباه اینها از امور ممدوحه، چنانچه سخاوت هم درجات دارد حتی بذل جان در راه دین.

وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ هر چه اعراض کند و بخل ورزد از کیسه خودش رفته و از مثوبات بذل محروم شده و به عقوبات امساک و بخل گرفتار شده خردلی بدستگاه الهی ضرری وارد نمیشود خداوند غنی است و از برای غنی دو معنی دارد یکی بمعنی بی نیازی و عدم احتیاج که یکی از صفات سلبیّه شمردند.

نه مرکّب بود و جسم نه جوهر نه عرض بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق

دیگر بمعنی دارایی که جامع جمیع صفات کمال و جلال و جمال قادر متعال که غنی مالدار است و مسکین گدا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ منافقون آیه 7 و حمید است دارای جمیع محامد است و معنای حمد را در مجلّد اوّل در سوره حمد مفصّلا بیان کرده ایم و وجه اختصاص به خداوند و بیان اطلاق محمّد و احمد و محمود بر وجود مقدّس حضرت رسالت و بیان مقام محمود تمام اشاره شده.

[سوره الحدید (57): آیه 25] .... ص : 439

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (25)

هر آینه بتحقیق ما فرستادیم رسولان خود را با معجزات و ادلّه واضحه و نازل کردیم با آنها کتاب و میزان حق و باطل را تا اینکه مردم قیام کنند بعدل و داد و نازل کردیم آهن را که در او بأس شدید است و منفعت های زیادی و برای اینکه

ص: 439

معلوم گردد کیست خدا را یاری میکند و رسول او را به غیب محقّقا خداوند قویّ و عزیز است.

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ فرق بین رسول و نبی بمعنی خاصّ و عام که هر رسولی نبیّ هم هست و لا عکس انبیایی که مقام رسالت و تبلیغ و دعوت نداشتند لازم نیست معجزه داشته باشند یا کتاب بر آنها نازل شود اما آنها که مأمور به دعوت و تبلیغ شدند البته باید با مدرک و دلیل باشند و خداوند بدست آنها معجزه دهد که نشانی باشد که از جانب او آمده اند.

وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ که در او دستورات الهی داده شده مثل صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و تورات موسی و زبور داود و انجیل عیسی و قرآن محمّد (ص).

وَ الْمِیزانَ که راه حقّ و باطل را نشان دهد و مبشّر و منذر باشند وعد و وعید دهند سعادت و شقاوت نجات و هلاکت اوامر و نواهی صلاح و فساد را بیان کنند و نشان دهند.

لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ لام غرض است نه لام عاقبت یعنی غرض از ارسال رسل و انزال کتب و بیان موازین اینست که ناس قیام به قسط و عدل کنند نه افراط و غلوّ و نه تفریط و کوتاهی کنند نه منکر وجود حقّ شوند و نه بر او شریک بگیرند، انبیاء را ساحر و کذاب و مفتری بدانند و نه مقام خدایی و الوهیّت و پسران خدا به آنها دهند، نه چیزی در دین زیاد کنند و بدعت بگذارند و نه چیزی از دین را کم کنند و منکر شوند، نه حقّ کسی را از بین ببرند نه حقّ خود را تضییع کنند، نه اسراف کنند و نه تبذیر، نه شبهات سوفسطایی و وساوس شیطانی، نه جهل و نادانی، نه غرق دنیا شوند نه ترک دنیا و رهبانیّت اختیار کنند، نه کبر و نخوت بورزند و نه زیر بار ذلّت و خفّت روند و بالجمله در کلیّه امور صراط مستقیم را رها نکنند و در سبل شیطانی قدم ننهند.

وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ انزال حدید بمعنی جعل و ایجاد است که در او باس شدید است که اسلحه حرب باشد مثل شمشیر و زره

ص: 440

و کلاه خود که دفع دشمن کند و حفظ نفس و منافع چه اندازه در امور زندگانی استفاده دارد بالاخصّ در زمان حاضر که تمام عمارات با آهن ساخته میشود و تمام کارخانه ها و مکینه ها و مراکب مثل ماشین، طیّاره و مراکب سواری و غیر اینها که با آهن ساخته میشود و در اخبار دارد که مراد ذو الفقار است که جبرئیل برای پیغمبر آورد و بدست علی داده شد که در او بأس شدید بود دفع کفّار و مشرکین از پیکر اسلام که یک ضربتش افضل از عبادت ثقلین است که حضرت رسول بفرماید:

(ضربة علیّ یوم الخندق افضل من عبادة الثّقلین)

و بفرماید در مبارزه با عمرو

(برز الاسلام کله الی الکفر کلّه)

و از میراث امامت و ودایع امامت شد و بدست مبارک حضرت بقیّة اللَّه است زمین پر از عدل میشود پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.

اقول مکرّر اشاره شده که اخبار بیان مصداق اتمّ میکند منافی با عموم آیات ندارد.

وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ و دیگر غرض از ارسال رسل و انزال کتب و میزان عدل اینست که خوب و بد ناس مؤمن و کافر از هم تمیز پیدا کنند کسانی که نصرت دین خدا و نصرت انبیاء الهی میکنند با آنهایی که مخرّب دین و معاند انبیاء و اولیاء هستند معلوم گردد و مراد وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ این نیست که بر خدا مجهول بوده و معلوم گردد زیرا علم او ذاتیست بلکه خدا معلوم فرماید که بر اهل عالم معلوم شود که کیست دین الهی و رسل او را نصرت میکند که نصرت خدا نصرت دین خدا است که میفرماید: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمّد آیه 8 و نصرت رسول اطاعت او و دفع دشمنان او است و مراد بالغیب غیب مقابل شهود است امور بعضی به مشاهده معلوم میشود که به چشم ببیند و بگوش بشنود و بشامّه و ذائقة و لامسه درک کند و بعضی به دلیل و برهان عقلی درک میشود آن را غیب میگویند که عقل درک کند که در باطن انسان است.

إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ تفسیرش واضح است.

[سوره الحدید (57): آیه 26] .... ص : 441

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (26)

ص: 441

و هر آینه بتحقیق فرستادیم نوح و ابراهیم را و قرار دادیم در ذریّه این دو نبوّت و کتاب را پس بعض از ذریّه این دو هدایت شدند و بسیاری از آنها فاسق شدند.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً حضرت نوح پس از هبوط آدم هزار سال که در آن سال آدم از دنیا رفت متولّد شد و چون هفتصد سال گذشت مبعوث به رسالت شد و نهصد و پنجاه سال دعوت کرد وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ تا طوفان شد و تمام غرق شدند جز اصحاب سفینه پس از طوفان هشتصد و پنجاه سال زیست کرد و آنچه بشر پیدا شد از نسل او بود که آدم ثانیش گفتند که مجموع عمر نوح دو هزار و پانصد سال بود و لذا شیخ الانبیاء نام نهادند و شریعت او باقی بود تا زمان ابراهیم و در خلال این مدّت انبیاء بسیاری بودند که مأمور به دعوت شریعت نوح بودند.

وَ إِبْراهِیمَ که ناسخ شریعت نوح بود چنانچه نوح ناسخ شریعت آدم بود لذا این دو را اولوا العزم گفتند پس حضرت ابراهیم دو وصیّ داشت یکی اسماعیل و اوصیاء پس از اسماعیل تا زمان بعثت حضرت خاتم شریعتش باقی بود و یکی اسحاق و یعقوب و یوسف و انبیاء بنی اسرائیل و شریعتش در بنی اسرائیل باقی بود تا حضرت موسی مبعوث شد و نسخ نمود.

وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ که تمام انبیاء از ذریّه این دو اولو العزم بودند انبیاء قبل از ابراهیم از ذریّه نوح و بعد از ابراهیم از هر دو.

وَ الْکِتابَ تورات، زبور، انجیل، فرقان.

فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ کسانی که ایمان به انبیاء آوردند و آنها قلیل بودند.

وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ مشرکین و کفّار و یهود و نصاری و غیر اینها.

[سوره الحدید (57): آیه 27] .... ص : 442

ثُمَّ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (27)

پس از آن در تبع آن رسل و در اثر آنها رسولان دیگری فرستادیم بر اقوام دیگر که انبیاء بنی اسرائیل باشند و در اثر آنها و پس از آنها عیسی بن مریم را

ص: 442

فرستادیم و به او دادیم انجیل را و جعل نمودیم در قلوب آنهایی که متابعت کردند عیسی را رأفت و مهربانی و رهبانیت که سابقه نداشت و فقط بر تابعین عیسی بود ما ننوشتیم بر آنها مگر برای تحصیل رضای الهی پس رعایت نکردند حقّ رعایت را آن نحوی که جعل کرده بودیم پس دادیم به کسانی که ایمان داشتند از آنها اجر آنها را و بسیاری از آنها فاسق و کافر بودند.

ثُمَّ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا قفینا یعنی پی در پی بدون فاصله که انبیاء بنی اسرائیل و اوصیاء حضرت موسی و اوصیاء ابراهیم در بنی اسماعیل بودند وَ قَفَّیْنا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ که تا زمان عیسی انبیاء پی در پی بودند مثل داود سلیمان، زکریا، یحیی و غیر اینها و چون عیسی مبعوث شد نسخ شد شریعت موسی.

وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ و انجیل که یکی از کتب اربعه آسمانی است باو داده شد.

وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ که نصاری باشند که میفرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ مائده آیه 85.

رأفة و رحمة و رهبانیة راهب کسی را گویند که از خلق کناره گیرد و در جای دور از جامعه مشغول عبادت باشد و این مخصوص بنصاری بوده که پیغمبر اکرم (ص) فرمود:

لا رهبانیة فی الاسلام.

ابْتَدَعُوها یعنی در امم سابقه سابقه نداشته فقط در اینها جعل و حدوث داشته.

ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ چون غرق دنیا بودند و از عبادات کوتاهی می کردند این رهبانیت برای آنها جعل شد و لکن فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها مثل نوع عبادات که یک تصرفاتی اهل ضلال میکنند و یک بدعتهایی در آنها میگذارند یا از آنها کم میکنند.

فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ که حقیقتا ایمان داشتند و حقّ رعایت

ص: 443

را مراعات میکردند.

وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ که قائل به تثلیث شدند و عیسی را ابن اللَّه گفتند و چه کفریاتی در اناجیل خود نوشتند با هزاران معاصی و فسق و فجور.

[سوره الحدید (57): آیه 28] .... ص : 444

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (28)

ای کسانی که ایمان آوردید پرهیزگار شوید از معاصی الهیّه و ایمان بیاورید به رسول خدای متعال داده میشود به شما دو نصیب از رحمت خود و می آمرزد برای شما و خداوند آمرزنده مهربان است. مفسرین کفلین از رحمت را گفتند:

یکی ایمان بانبیاء سلف و یکی ایمان به رسول محترم و در اخبار کفلین از رحمت را تأویل فرمودند به حسن و حسین و نور را بامیر المؤمنین (ع).

اقول امّا کلام مفسّرین که هیچ مدرکی ندارد بعلاوه در مفهوم ایمان صدق نمی کند مگر بر کسی که معتقد به جمیع عقائد حقّه و به جمیع انبیاء باشد دو ایمان نداریم چنانچه می فرماید:

وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ الایه بقره آیه 285 و بعضی گفتند ایمان ظاهری و ایمان باطنی اینهم غلط صرف است زیرا ایمان ظاهری نفاق است و نصیب از رحمت ندارد.

و امّا اخبار مسلّم است که وجود مبارک ائمّه و پیغمبر رحمت است بسیار عظیم و این تأویل آیات است و بیان باطن قرآن و آنچه بنظر می رسد اینکه کفلین من رحمة یکی برای ایمان است و یکی برای تقوی که می فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ یعنی اجتناب از مخالفت و معاصی الهیّه.

وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ که آنچه می فرماید اطاعت کنید و مخالفت نکنید و بالجمله اطاعت خدا و رسول و ترک مخالفت خدا و رسول.

یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ یک نصیب برای ایمان و یک نصیب برای تقوی.

وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ که گفتیم: نور ایمان از مقابل بین یدیه و از ایمان آنها صحرای محشر را روشن می کند.

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ گناهان گذاشته را.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ هم می آمرزد و هم مهربان است و مهربانی می کند.

ص: 444

[سوره الحدید (57): آیه 29] .... ص : 445

لِئَلاَّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاَّ یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (29)

برای اینکه معلوم نباشد بر اهل کتاب و اینکه قدرت ندارند بر شی ء از فضل الهی و اینکه فضل بدست خدای متعال است به هر که بخواهد می دهد و خداوند متعال صاحب فضل عظیم است.

لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ نوع مفسّرین گفتند: لاء در لئلا زائده است و معنی «لان یعلم اهل الکتاب» بوده و ما مکرر گفته ایم که حرف زائد در قرآن نیست و معنی اینست که اهل کتاب مثل یهود و نصاری مدّعی بودند که ما مشمول فضل الهی هستم چنانچه می فرماید: وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ الایه مائده آیه 21 خداوند این آیات را نازل فرمود که مشمول فضل الهی ایمان به خدا و رسولان خدا و تقوای از معاصی الهیست تا این دعوی اینها باطل باشد و این علم که ادّعا می کنند زائل شود چنانچه در همان آیه فرمود:

فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ.

أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ ءٍ این جمله مستقله است نه خبر جمله قبل و اینکه قدرت بر شی ء ندارند چون عقیده آنها اینست که خداوند پس از خلقت در شش روز از یکشنبه تا جمعه شنبه را تعطیل کرده و کنار رفت و کلیّه امور در تحت قدرت آنها است و تفویض به آنها شده این دعوی هم باطل است و اینها قدرت بر شی ء ندارند و اختیار آنها تا مقرون به مشیّت خدا نباشد انجام نمی گیرد و بر هیچ امری قدرت و استقلال ندارند.

مِنْ فَضْلِ اللَّهِ تفضلات الهی چه در دنیا و چه در آخرت تحت اراده و مشیّت او است بهر که هر چه صلاح بداند تفضّل می کند.

وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ.

شعر

مهندسی که به کل نکهت و به کلّ جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمت است آن داد

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ فقط قابلیّت می خواهد و قابلیّت تفضلات آخرتی

ص: 445

منوط به ایمان و تقوی و عمل صالح است هذا آخر ما اردنا ایراده فی تفسیر سورة الحدید و یتلوه انشاء تعالی سورة المجادلة الی سورة الناس و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و الصلاة علی جمیع الانبیاء و اوصیائهم و اللعن علی جمیع اعدائهم و انا العبد الذلیل الحقیر المسکین المستکین السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 446

سورة المجادلة .... ص : 447

[سوره المجادلة (58): آیه 1] .... ص : 447

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (1)

اخباری در فضیلت این سوره نقل کرده اند لکن چون سند نداشت و بنظر هم بعید میآمد لذا از نقل آن خود داری کردیم و کافیست برای ما فضائل و مناقب و مثوباتی که بر نفس قرائت قرآن داریم.

قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها گفتند زنی شرفیاب شد خدمت پیغمبر و شکایت از شوهر خود می کرد نظر به اینکه در جاهلیّت در نزد اهل حجاز مرسوم بود که چون به عیال خود مشمئز می شدند و متغیّر می شدند ظهار می کردند و دیگر این زن را بر خود حرام می دانستند حرام ابدی و هنوز حکم ظهار در شریعت مطهره نیامده بود شکایت این زن این بود که شوهرم با من ظهار کرده و من از او اولادهایی دارم اگر بخواهم خودم متکفل آنها شوم تمکن ندارم اگر بخواهم باو واگذار نمایم بچه ها ضایع می شوند خدا می فرماید: خداوند شنید قول آن زنی که با شما مجادله می کرد در امر شوهرش که چه کند پیغمبر چون هنوز حکم ظهار نیامده بود فرمایشی نفرمود این زن در پیشگاه احدیت شکایت کرد و از خدا درخواست کرد که تکلیف مرا معین فرما.

وَ تَشْتَکِی إِلَی اللَّهِ حضرت رسول شوهر او را خواست و فرمود این حکم الهی نیست و این زن بر تو حرام نمی شود که می فرماید:

وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما یعنی گفتگوی شما را خداوند می شنید.

إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ که دو صفت از صفات ذاتیه است و مرجع آن به علم است که عالم به مسموعات و مبصرات است سپس حکم ظهار آمد که می فرماید:

ص: 447

[سوره المجادلة (58): آیه 2] .... ص : 448

الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2)

کسانی که ظهار می کنند از زنهای خود نیستند آنها مادران آنها نیست مادران آنها مگر زنهایی که زائیده اند آنها را و محقّقا اینها هر آینه می گویند قول منکر و بیجا و بی موقع. که از این آیه استفاده می شود که حرام است ظهار و نباید ظهار کرد و زن بر شوهر حرام نمی شود سپس خداوند کفاره این معصیت را بیان می فرماید چنانچه بسیاری از معاصی هست که کفاره دارد مثل افطار شهر رمضان که اگر به حرام باشد کفاره جمع دارد و اگر به حلال باشد مخیر در یکی از کفارات ثلاث است و در خصوص جماع به تکرار او کفاره مکرر می شود و مثل کفاره قتل عمدی یا خطایی حتی قتل بعض کفار و مثل کفاره خلف نذر یا عهد یا یمین و غیر اینها که در فقه یک کتاب کتاب کفارات بیان شده می فرماید وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ خداوند عفو می فرماید و می گذرد از این معصیت اگر از روی جهل و نادانی باشد یا به دادن کفاره از گناه می گذرد و عفو می فرماید که اصلا معنی کفاره کفاره از گناه است که تکفیر می شود.

[سوره المجادلة (58): آیه 3] .... ص : 448

وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (3)

و کسانی که ظهار می کنند از زنهای خود سپس عود می کنند از آنچه گفتند پس باید یک بنده آزاد کنند پیش از آنکه نزد یکدیگر بروند اینست که شما را موعظه می کنند باو و خداوند بآنچه عمل می کنید با خبر است.

وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ و این عمل حرام و قبیح را مرتکب شدند.

ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا پشیمان شدند و خواستند با زنهای خود تماس بگیرند و نزدیکی کنند.

فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا باید یک رقبه از پیش از نزدیکی آزاد کنند که تحریر از ماده حراست مقابل عبد بمعنی آزاد و تحریر از باب تفعیل آزاد کردن است و این کفّاره مرتّب است مثل صوم شهر صیام نیست که مخیر باشد بین سه کفّاره.

ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ که ظهار نکنید که دچار این کفّاره نشوید.

ص: 448

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ.

[سوره المجادلة (58): آیه 4] .... ص : 449

فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (4)

پس کسی که نیافت پس روزه بگیرد دو ماه پی در پی پیش از آنکه نزدیک یکدیگر بروند پس کسی که توانایی ندارد بر صیام پس اطعام کند شصت فقیر را این برای اینست که ایمان آورید به خدا و به رسول او و اینست حدود الهی و از برای کافرین عذاب الیم است.

فَمَنْ لَمْ یَجِدْ مثل زمان ما که اصلا رقبه و غلام و کنیز نیست یا بر فرض وجود تمکن از خریدن و آزاد کردن ندارد یا دسترسی ندارد.

فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ در اخبار دارد دو ماه هلالی یا شصت روز پی در پی حتّی دارد اگر سی روز روزه گرفت و یک روز افطار کرد باید استیناف کند بلی اگر سی و یک روز گرفت که یک روز از ماه دوم را ضمیمه کرد بقیّه را متفرقا بگیرد مانعی ندارد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا که تا تمام دو ماه را نگیرد نمی تواند نزد او برود در اخبار دارد اگر زوج مملوک باشد کفاره او یک ماه است نصف ما علی الحرّ چنانچه در باب حدود نصف حدّ حرّ و حرّه را دارند و فقط همین صیام کفّاره آنها است عتق رقبه و اطعام بر آنها نیست.

فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً در موضوع اطعام بعضی گفتند: نصف صاع لکن مشهور و مختار یک مد از طعام است و مراد از مسکین مطلق فقراء است که گفتند الفقیر و المسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا چنانچه در باب زکاة هر دو را ذکر فرمود: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ الایه و در اینجا فقط مسکین را فرموده ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ ایمان به خدا و رسول تصدیق فرمایشات آنها و زیر بار رفتن است. (تنبیه) در اخبار دارد اگر پس از اظهار طلاق داد کفاره باو تعلق نمی گیرد.

وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ که اگر زیر بار نرفت کافر می شود و برای خود عذاب

ص: 449

دردناک اختیار کرده.

[سوره المجادلة (58): آیه 5] .... ص : 450

إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (5)

بدرستی که کسانی که مخالفت می کنند حدود الهی را و با خدا و رسول مخالف هستند نگونسار شدند چنانچه پیش از آنها مخالفین نگونسار شدند و حال آنکه ما نازل کردیم آیات خود را واضح و روشن و از برای کافرین است عذاب خوار کننده.

إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ محاده معادات و مخالفت و محاربه و مجانبه است که این کفار با خدا و رسول خدا هم عناد و هم مخالفت و هم دوری و یک طرفی و هم جنگ با خدا و رسول دارند و بدانند که جنگ با خدا و رسول فتح ندارد بلکه.

کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کبت خیبة و خذلان و شکست و سرکوبی و هزیمت است چنانچه کفار و مشرکین امم سابقه به چه عقوباتی گرفتار شدند، قوم نوح، عاد، ثمود، فرعونیان، قوم لوط، اصحاب مدین، لشکر ابرهه، اصحاب ایکه و غیر اینها که می فرماید: وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ الی قوله تعالی أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ آل عمران آیه 127 الی 128.

وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ آیات شریفه قرآن با بیانات واضحه و حجج ساطعه و ادله قاطعه و معجزات باهره که راه عناد بر آنها بسته شود و نگویند: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134.

وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ عذاب خوار کننده با خفت و ذلت.

[سوره المجادلة (58): آیه 6] .... ص : 450

یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (6)

روزی که خداوند متعال مبعوث می فرماید آنها را جمیعا پس خبر می دهد آنها را به آنچه عمل کرده اند که تمام اعمال آنها را احصاء و شماره فرموده و آنها فراموش کرده اند خدای متعال بر هر چیزی شاهد و گواه است.

یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً که روز قیامت باشد که خلق اولین و آخرین از جنّ

ص: 450

و انس و ملک حتّی وحوش زنده می شوند و در صحرای محشر مجتمع می شوند از خوب و بد صغیر و کبیر مؤمن و کافر.

فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا چه اعمال ظاهریه و باطنیّه و خیالات نفسانیّه و امور قلبیه و مقاصد سریه که أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً بعلاوه نامه های عمل که لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 47 و احدی نیست که مبعوث نشود که می فرماید:

وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً کهف آیه 45 بعلاوه شهود یوم القیامة ملائکه کتبه و ملائکه حفظه و السنه و جلود و انبیاء و غیر اینها که جایی بر انکار باقی نمی ماند وَ نَسُوهُ لکن خود انسان فراموش می کند بخصوص با وحشت و اضطرابی که پیدا می کند وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ حاضر و ناظر و خبیر و بصیر و محیط است و احتیاج به شاهد ندارد وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً در بسیاری از آیات.

چون شهادت داد حق کبود ملک تا شود اندر شهادت مشترک

[سوره المجادلة (58): آیه 7] .... ص : 451

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (7)

آیا نمی بینی اینکه خدای متعال می داند آنچه در آسمان ها است و آنچه در زمین است نمی باشد از نجوی سه نفر مگر اینکه خدا چهارمی آنها است و نه پنج نفر مگر اینکه او ششمی آنها است و نه کمتر از سه نفر و نه زیادتر از پنج مگر اینکه او با آنها است هر کجا باشند سپس خبر می دهد آنها را به آنچه عمل کردند روز قیامت محققا خدای متعال به هر چیزی عالم است.

أَ لَمْ تَرَ مراد رؤیت به چشم نیست زیرا علم دیدنی نیست آنچه قابل رؤیت است جسم است بلکه مراد رؤیت قلب است که درک باشد که از روی مدرک و دلیل و برهان معرفت پیدا کند و سر اینکه خطاب به پیغمبر است و نفرمود «الم یروا» برای اینست که آنها همچه معرفتی نداشتند و خیال می کردند که خدا خبر از نجوای آنها ندارد.

أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ از ملائکه و خصوصیات هر یک از این کرات سماویه و سدرة المنتهی و جنة المأوی و بیت المعمور و لوح و قلم و عرش و کرسی

ص: 451

و آنچه در عالم بالا است.

وَ ما فِی الْأَرْضِ از جن و انس و انواع حیوانات و اشجار و اوراق و معادن و بحار و حبوب و نباتات و آنچه در تخوم ارض و قعر دریا است.

ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ بلکه قبل از نجوای آنها از ازل می دانست چیزی بر علم او افزوده نمی شود و چیزی بر او مخفی نمی گردد.

إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ آل عمران آیه 4 وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم 41 لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ مؤمن آیه 16 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی الا علی آیه 7 وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ کم و بیش ندارد بر خدای متعال، نجوی برای اینست که بر دیگران مخفی دارند لکن خبر ندارند که خداوند آنها را هم با خبر می کند قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ توبه آیه 95 وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِکَ که دو نفر با هم نجوی کنند.

وَ لا أَکْثَرَ که جماعتی مخفیانه کمسیون کنند مثل دار الندوه و سقیفه بنی ساعده و اشباه اینها.

إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ خدا حاضر و ناظر است.

أَیْنَ ما کانُوا و لو در بیت مخدع صندوقخانه یا زیر زمین یا در غار هر کجا باشد.

ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ به تمام خصوصیات.

بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ موقعی که نامه عمل بدست آنها داده می شود و السنه و ایادی و ارجل و جلود خود آنها شهادت می دهند إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ ازلا و ابدا سرا و جهرا.

[سوره المجادلة (58): آیه 8] .... ص : 452

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (8)

آیا نمی بینی بسوی کسانی که نهی شدند از نجوی و پس از نهی باز اعاده دادند مر آن چیزی که نهی شده بودند و با یکدیگر نجوی می کردند به معصیت و دشمنی و مخالفت رسول و ترک اطاعت او و موقعی که میآمدند نزد تو یک نحو تحیتی

ص: 452

می گفتند که خداوند این نحو تحیت را نمی فرمود و پیش خود می گفتند چرا خدا ما را باین نجوی و باین نحو تحیت عذاب نمی کند بآنچه می گوئیم بس است آنها را جهنم که سرازیر می کنند آنها را در قعر جهنم پس بد بازگشتیست.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوی منافقین هستند زیرا سایر فرق کفر از مناهی الهیه منتهی نمی شوند منافقین که ظاهرا مسلمان بودند و می گفتند ما پذیرفتیم و منتهی شدیم مع ذلک اعاده دادند.

ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ که رفتند با یهود عنود نجوی کردند که می فرماید أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ حشر آیه 11 و 12 فقط تشجیع می کردند یهود را بر مسلمین.

وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ اثم مخالفت فرامین الهی است عدوان دشمنی با مسلمین است معصیة الرسول نهی از نجوی و ترک اطاعت او است.

وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ اما تحیت یهود به عوض سلام علیک سام علیک می گفتند و سام بمعنی مرگ و هلاکت است و پیغمبر هم در جواب آنها می فرمود علیک و لذا گفتند در جواب سلام اهل کتاب تمامی جواب ندهید یا بگوئید سلام و قصد کنید بر مسلمین یا بگوئید علیک و قصد کنید عذاب و مرگ و هلاکت او را و اما تحیت منافقین می گفتند:

انعم صباحا انعم مساء و این تحیت اهل جاهلیت بود حضرت فرمود:

ابدلنا اللَّه بخیر من ذلک تحیة اهل الجنة السلام علیکم

وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ و پیش خود می گفتند اگر این پیغمبر خدا است چرا خداوند ما را عذاب نمی کند باین گفتار جواب آنها اینست.

حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ کافیست بر آنها عذاب جهنم که مخلد در آن هستند بالاخص

ص: 453

منافقین که فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ هستند.

یَصْلَوْنَها پرتاب می کنند آنها را و سرازیر می کنند در قعر جهنم.

فَبِئْسَ الْمَصِیرُ بد جایگاه و برگشت آنها است.

[سوره المجادلة (58): آیه 9] .... ص : 454

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (9)

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر با یکدیگر نجوی می کنید پس نجوی نکنید به معصیت الهی و دشمنی با مسلمین و مخالفت فرمایشات پیغمبر مثل منافقین و نجوی کنید به برّ و احسان و تقوی و بپرهیزید از محرمات الهی آن خداوندی که بسوی او است بازگشت شما.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا چون منافقین چنین کردند شما مؤمنین نکنید.

إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ یکی از شاهکارهای منافقین همین نجوی که با اهل کتاب نجوی داشتند و به جان مؤمنین هم افتادند که اینها را اضلال کنند و از دور پیغمبر دور کنند و به جهاد نروند و با وصیّ پیغمبر امیر المؤمنین موافقت نکنند و القاء شبهات در اذهان آنها می کردند خداوند می فرماید:

هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا منافقین آیه 8 و امروز از این نمره اشخاص زیاد پیدا شده که مؤمنین را می خواهند از اطراف علماء دور کنند و آنها را در ضلالت اندازند و این رشته از زمان پیغمبر الی کنون در تمام ادوار جریان داشته.

وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی بر اعمال صالحه و تقوی و ترک معاصی است که مفاد امر به معروف و نهی از منکر باشد که دو رکن واجب اسلامی است عکس منافقین که می فرماید: الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ توبه آیه 68.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ که از جزئیات اعمال شما سؤال می کند و جزاء میدهد الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ.

[سوره المجادلة (58): آیه 10] .... ص : 454

إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10)

جز این نیست که نجوی از شیطان است برای این که محزون کند کسانی را

ص: 454

که ایمان آورده اند و نیست شیطان که بتواند ضرری متوجه آنها کند مگر مشیّت حق تعلق بگیرد، و بر خداوند متعال پس باید توکّل کنند مؤمنون.

إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ دو نحوه تفسیر شده.

1- مراد خوابهای شیطانی است که در عالم رؤیا بنظر مؤمنین می رساند که قلوب آنها را بوحشت اندازد و آنها را محزون کند.

2- مراد نجواهای منافقین بر ضرر مسلمین باغوای شیطان است.

لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا لام غرض است که می خواهد مؤمنونرا محزون کند یا برؤیا یا بوساوس در قلوب اهل فساد که نجوی کنند و در مقام اذیّت مؤمنین برآیند وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً شیطان کوچک ترین ضرری نمی تواند بمؤمن برساند چه در رؤیا و چه در اغوای و وسوسه، ضرر و نفع بید قدرت حق است.

إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ موافق حکمت و مصلحت که مکرر بیان شده که بلاء و نعمت بدست او است و منشأ هر یک اموری است و تا مشیّت او تعلّق نگیرد احدی قدرت ندارد و این منافی با اختیار نیست و مورث جبر هم نمی شود نه جبر است و نه تفویض، و برای حفظ از کلیه مضار باید توکل نمود.

وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ پناه بردن بخدا از شرّ هر ذی شرّی از جن و انس و حیوانات موذیه و سایر بلیات.

تنبیه: شیطان هیچ گونه قدرتی بر اضرار باحدی ندارد اگر قدرت داشت یک نفر اولاد آدم را روی زمین نمی گذاشت فقط وسوسه و القاء خیال در قلب انسان می کند و تا نفس انسان مایل نباشد انسان نمی کند لذا می فرماید: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42 و انسان هم تا مشیّت تعلّق نگیرد قدرت بر فعلی ندارد.

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

[سوره المجادلة (58): آیه 11] .... ص : 455

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (11)

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که گفته شود جا باز کنید در مجالس تنگ

ص: 455

یک دیگر ننشینید جا باز کنید خداوند برای شما توسعه می دهد و تنگ نمی گیرد و زمانی که گفته شود برخیزید پس برخیزید و بروید خدا مقام شما را رفعت می دهد و بالا می برد کسانی را که حقیقتا ایمان آورده اند و کسانی که به آنها علم داده شده درجاتی دارند و خداوند بآنچه عمل می کنید با خبر است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا نظر باین که مؤمنین برای صفوف نماز و برای استماع مواعظ میآمدند چون هر چه صف نزدیکتر باشند به امام و هر چه نزدیکتر باشد به واعظ افضل است و بهتر استماع می کنند میآمدند نزدیک یک دیگر و تنگ هم می نشستند بالاخص در هوای گرم حجاز و این ضررهایی داشت یکی گرمی هوا، دیگر ناراحتی و عدم تمکن از انجام وظیفه و بالاخص کسانی که بعدا میآمدند جا برای آنها نبود خدا می فرماید جا باز کنید و به خود تنگ نگیرید و توسعه دهید در جلوس و ناراحت نباشید.

یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ خداوند به شما توسعه می دهد و تنگ نمی گیرد در معیشت و زندگانی دنیا و فردای قیامت برای شما تنگ نمی گیرد در حساب و سؤال و جواب با کمال راحتی شما را سعادتمند میکند و نجات می بخشد.

وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا و نظر به اینکه شرفیاب می شدند خدمت حضرت دیگر دل نمی کنند و اطاله مجلس می کردند و حضرت هم حیا می کرد بفرماید بروید و این اطاله جلوس هم موجب ایذاء نبی می شد و هم مانع از شرفیابی دیگران و امروز هم در مجالس وعظ در خانه ها و در مساجد پس از اداء تکالیف بعضی جلوس می کنند و با یکدیگر صحبت های دنیوی می کنند و این باعث ایذاء صاحب منزل و حواس پرتی دیگران و مانع شرفیابی سایرین می شود، پس از خاتمه برخیزید و بیرون روید و مزاحم نشوید چنانچه در باب عیادت مریض و در باب ضیافت و غیر اینها هم طول جلوس مذموم است که می فرماید: فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ الایه احزاب آیه 53.

یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ هر چه ایمان قوی تر و علم بیشتر باشد درجات بالاتر می رود وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ.

[سوره المجادلة (58): آیه 12] .... ص : 456

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (12)

ص: 456

ای کسانی که ایمان آوردید زمانی که خواستید با پیغمبر صحبت سری و نجوی کنید پیش از آن صدقه دهید این برای شما بهتر و پاکیزه تر است پس اگر نیافتید و تمکن نداشتید خداوند متعال هم می آمرزد و هم رحمت می کند در این آیه شریفه فقط امتثال این حکم را، امیر المؤمنین نمود، زیرا قبل از نزول آیه که این حکم نمود و پس از نزول امیر المؤمنین صدقه داد و اسراری با پیغمبر (ص) داشت و بعد از این حکم نسخ شد بآیه بعد و اخبار در این باب بسیار است و در زیارت امیر المؤمنین هم بسیار داریم که قدم بین یدی یجز به الصدقات یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بتمام مؤمنین که در زمان پیغمبر بودند و درک حضور می کردند إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ خواستید خلوت کنید با پیغمبر و سرّا عرائضی داشتید.

فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً که این صدقه شرط جواز نجوی است مثل وضوء که شرط صحت صلاة است.

ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ نه بمعنی اینکه بدون صدقه هم خوب است و این بهتر است بلکه مثل الجنة خیر من النار و الطاعة خیر من المعصیة است بدون صدقه حرام است نجوی. وَ أَطْهَرُ در تذکیه نفس و قبولی حسنات و محو سیّئات.

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا یا نداشتن مال یا نبودن فقیر یا دست رسی بآن نداشتن.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ خداوند مؤاخذه نمی کند و می گذرد و عفو می کند و مورد عنایت خود قرار می دهد، حدیث مبسوطی در برهان از ابن بابویه در بیان احتجاجات امیر المؤمنین بر ابی بکر و تصدیق او بجمیع آنها ببیان فضائل خاصّه امیر المؤمنین (ع) قریب هفتاد فضیلة که من جمله آنها همین تقدیم صدقه قبل از نجوی باشد و چون حدیث بسیار مفصل است صرف نظر می کنیم از نقل آن.

[سوره المجادلة (58): آیه 13] .... ص : 457

أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (13)

آیا ترسیدید و بخل کردید اینکه مقدّم بدارید بر نجوی خود صدقه ها را که فقیر شوید و چون بجا نیاوردید پس خداوند گذشت کرد بر شما و این حکم را برداشت پس بر پا بدارید نماز را و بدهید زکاة را و اطاعت کنید خدا و رسول او را و خداوند

ص: 457

خبیر است بآنچه عمل می کنید.

أَ أَشْفَقْتُمْ اشفاق ترس از فقر و فاقه است.

أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ و بخل کردید که مبادی فقیر شوید.

فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا پس چون مخالفت کردید وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ پس خداوند هم این حکم را نسخ کرد و از شما برداشت.

فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ پس بپردازید بواجبات مهمه که اساس دین اسلام بر آنها است و ارکان دین است که یکی از آنها نماز است که می فرماید:

الصلاة عمود الدین عنوان صحیفة المؤمن الصلاة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها

الصلاة معراج المؤمن

الصلاة قربان کل تقی قرة عینی فی الصلاة اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة الصلاة

و غیر اینها پس باید اقامه داشت نماز را که گفتند:

تارک الصلاة کافر

و ضایع الصلاة بیانزده عقوبت گرفتار می شود که یکی از آنها بی ایمان از دنیا می رود.

وَ آتُوا الزَّکاةَ که رکن اعظم اسلام است و حفظ دین اسلام منوط باو است و متجاوز از صد آیه قرآن در اهمیّت او و فوائد او و عقوبات مانع الزکاة داریم و در اخبار الی ما شاء اللَّه و اهم از همه آنها و حقیقت دین.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ است در کلیّه اوامر و نواهی الهی و فرمایشات پیغمبر که از همه مهمتر امر ولایت و وصایت و خلافت و امامت است و اینجا بسط بسیطی لازم است لکن از وضع تفسیر خارج است وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ که با نماز چه کردید و در امر زکاة چه نوع بودید و در اطاعت خدا و رسول چه نمودید ای وای به حال امروزه در این سه موضوع.

[سوره المجادلة (58): آیه 14] .... ص : 458

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (14)

آیا نمی بینی و نظر نمی کنی بسوی قومی که دوستی می کنند قومی را که خداوند بر آنها غضب کرده نیستند اینها از شما و نه از آنها و قسم یاد می کنند دروغ و خود آنها می دانند.

این آیه در مذمّت یک دسته منافقین است که به زبان ما کبوتر دو بر چه هستند

ص: 458

نزد مسلمان ها می گویند ما مسلمانیم با شما موافقیم در جماعت شما حاضر می شویم در جهاد با کفّار همراهی می کنیم، در مساجد شما حاضر می شویم و با یهود می گویند ما با شما همراهیم و بشما کمک می دهیم و جلوگیری می کنیم مسلمین را که نتوانند بر شما غالب شوند اینها نه مسلمان هستند نه یهود نه مسلمانان را یاری می کنند و نه به یهود کمک می دهند و همراهی می کنند.

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ منافقین دورو.

تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ که یهود باشند که مورد غضب الهی وارد شدند چنانچه می فرماید: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ مائده آیه 65 و اشاره بآیه شریفه است که فرمود فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ اعراف آیه 166 که رفتند نزد یهود و گفتند چنانچه می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ حشر آیه 11 و 12.

ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ نه مسلمان هستند نه یهود، نه یاری مسلمانان می کنند و نه یاری یهود نه به اسلام عقیده دارند و نه به یهود و نصاری.

وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ همین غموس قسم دروغ است نزد مسلمانان قسم یاد می کنند که ما با شما هستیم و نزد یهود که ما با شما و هر دو دروغ است.

وَ هُمْ یَعْلَمُونَ که منافق هستند نه این طرفی و نه آن طرفی.

[سوره المجادلة (58): آیه 15] .... ص : 459

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (15)

مهیّا فرموده خدای متعال برای آنها عذاب شدیدی را محققا آنها بد چیزیست که بودند عمل می کردند.

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً عذاب کفر، عذاب نفاق، عذاب دوستی با دشمنان خدا که إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

ص: 459

إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ دوستی با دشمنان حقّ و تشجیع آنها بر قتال با مسلمین و همین غموس و سایر اعمال آنها که تمام ضرر مسلمین بواسطه این منافقین بوده و آنچه تا کنون از ظلم و تعدی و فسق و فجور و کفر و شرک و ضلالت رواج پیدا کرده سببش همین منافقین بودند.

[سوره المجادلة (58): آیه 16] .... ص : 460

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (16)

گرفتند سوگندهای خود را سپری و مانعی برای خود پس صد و مانع شدند از راه الهی پس برای آنها است عذاب خوار کننده.

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً که مسلمین باور کنند و متعرّض آنها نشوند و در داخله مسلمین باشند و از قضایا مطلع شوند.

فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ خود که از راه حق منحرف شدند و سدّی شدند برای دیگران که آنها هم منحرف شدند فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ عذاب تمام اهل ضلالت و فساق و فجار بلکه کفّار و مشرکین بار بر اینها است چون فاعل بالتسبیب هستند که اگر این منافقین نبودند حق بر تمام عالم روشن می شد و باطل بکلّی از بین می رفت علاوه عذابهای افعال خود آنها و ظلم و تعدیات و تجاوزات آنها خذلهم اللَّه.

[سوره المجادلة (58): آیه 17] .... ص : 460

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (17)

بی نیاز نمی کند عذاب الهی را از آنها اموال اینها و نه اولاد آنها از خداوند متعال هیچ شی ء را، اینها اصحاب آتش هستند اینها در آن آتش همیشه هستند.

لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ بلکه اموال آنها باعث مزید عذاب آنها می شود که از چه راه پیدا کردید و به چه راه صرف کردید که می فرماید:

یؤتی بصاحب المال یوم القیامة و یسئل عنه من این اکتسبت و فیما انفقت الی قوله (ع) فلا یزال یسئل عنه

و در آیه شریفه می فرماید سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الایه آل عمران آیه 176.

وَ لا أَوْلادُهُمْ ذکر اولاد از باب مثال است احدی فریاد رس نیست که

ص: 460

می فرماید: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37 مِنَ اللَّهِ شَیْئاً خردلی برای منافقین و کفار و اهل ضلالت نتیجه ندارد و جلوگیری از قدرت الهی نمی کند بلی مؤمنین بسا شفاعت آباء و امّهات و ازواج و اخوان و ابناء و اقارب و دوستان و علماء و صلحاء از گناهان آنها گذشت کنند و عفو نمایند.

أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ که آتش مصاحب آنها است و از آنها جدا نمی شود.

هُمْ فِیها خالِدُونَ ابد الاباد که تمام شدن ندارد و در آن هستند.

[سوره المجادلة (58): آیه 18] .... ص : 461

یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ (18)

روزی که خداوند جمیع آنها را مبعوث می فرماید این منافقین و مشرکین و کفار قسم یاد می کنند در پیشگاه الهی همان نحوی که نزد شما قسم یاد می کردند و گمان می کنند باین قسم ها آنها نتیجه می گیرند و بر شی ء هستند آگاه باشید محقّقا آنها خود آنها هر آینه دروغ گویانند.

یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً روز قیامت که خلق اولین و آخرین جن و انس مجتمع می شوند و زنده می شوند.

فَیَحْلِفُونَ لَهُ چنانچه می فرماید: إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23.

کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ گذشت در آیه 16.

وَ یَحْلِفُونَ عَلَی الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.

وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْ ءٍ که باین قسم ها نجات پیدا می کنند و بر خدای متعال باطن آنها مستور می شود بالاخص منافقین که مورد آیه هستند بگویند ما در جامعه مسلمین بودیم با آنها نماز می کردیم در مجالس وعظ حاضر می شدیم با آنها محشور بودیم چنانچه گذشت در سوره حدید آیه 12 که به مؤمنین ندا میدهند یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ.

ص: 461

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ با سه تأکید تکرار «هم» کلمه انّ کلمه «الا» خداوند بفرماید که اینها دروغ گویانند.

[سوره المجادلة (58): آیه 19] .... ص : 462

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ (19)

اطراف آنها را گرفته شیطان و بر آنها احاطه کرده پس فراموش کرده آنها را ذکر و یاد خدا را اینها حزب شیطان هستند آگاه باشید اینکه حزب شیطان آنها خسران دارند.

اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ استحواذ استیلاء بر شی ء، شیطان بر اینها استیلاء پیدا کرده که راه حق را بر آنها بسته و راه های باطله را به روی آنها باز کرده در اثر متابعت شیطان.

فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ بکلی آنها را به فراموشی از ذکر خدا نموده ابدا به فکر دین و قیامت و عذاب الهی نیستند نه دیگر موعظه به آنها اثر می بخشد و معجزه فائده می دهد و نه حرف حق را می پذیرند و نه توجهی به انبیاء الهی دارند و نه دیگر قابل هدایت هستند.

أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ از حزب خدا بیرون رفته و داخل حزب شیطان شدند حزب الهی کسانی هستند که می فرماید: وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ مائده آیه 41 و در همین سوره در چند آیه بعد معرّفی حزب اللَّه را می فرماید چنانچه بیاید:

أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ هم خسران دنیا و هم خسران آخرت است.

[سوره المجادلة (58): آیه 20] .... ص : 462

إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الْأَذَلِّینَ (20)

محققا کسانی که مخالفت می کنند خدا و رسول او را اینها در جمله ذلیل ترین مخلوقین هستند.

إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یعنی از حدود الهی تجاوز می کنند و از دستور رسول مخالفت می کنند.

أُولئِکَ فِی الْأَذَلِّینَ ذلّت و خفت آنها از تمام مخلوقات الهی حتّی از کفار

ص: 462

و مشرکین و دهریین بیشتر است چنانچه می فرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا

الی قوله تعالی: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 141 الی 144

[سوره المجادلة (58): آیه 21] .... ص : 463

کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (21)

نوشته است خداوند که هر آینه غالب می شوم من و رسولان من محقّقا خداوند قوی و عزیز است.

کَتَبَ اللَّهُ دو کتاب از برای خدای متعال است یکی لوح محفوظ است که آنچه تغییر پذیر نیست و البته واقع شد نیست در عالم در او ثبت شده و نوشته شده و از این جهت محفوظش گفتند و بسا انبیاء و رسل و اوصیاء و ملائکه بر او اطلاع پیدا می کنند و می دانند آنچه واقع شده و واقع می شود الی یوم القیامة و در این لوح نوشته شده.

لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی امّا غلبه الهی می فرماید وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یوسف آیه 21 در مقابل اراده حق احدی نمی تواند عرض اندام کند فرعون چه اندازه از ابناء بنی اسرائیل را کشت که موسی بوجود نیاید خدا موسی را در دامن خود فرعون بزرگ کرد بنی عبّاس چه اندازه کوشش کردند که از نسل حضرت عسکری اولادی بوجود نیاید خدا حضرت بقیّة اللَّه را مخفی فرمود و هزارهای دیگر و امّا غلبه رسل الهی می فرماید: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ مؤمن آیه 54 چنانچه نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی و سایر انبیاء و مؤمنین بآنها را نجات داد و دشمنان آنها را هلاک فرمود.

إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ و چه قوتی ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58.

عَزِیزٌ قادر علی کل شی ء و قاهر علیه.

[سوره المجادلة (58): آیه 22] .... ص : 463

لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22)

ص: 463

نمی یابی قومی را که ایمان آورده اند به خدای متعال و به روز باز پسین که مودّت و محبّت داشته باشند نسبت به کسانی که با خدا و رسول او مخالف باشند و مخالفت کنند و لو آنها پدران آنها باشند یا فرزندان آنها یا برادران آنها یا عشیره و قبیله آنها این مؤمنین را خداوند ثبت فرموده در قلوب آنها ایمان را و تأیید فرموده آنها را به روح از جانب خود و داخل می فرماید آنها را در بهشتهایی که جاری می شود از تحت آنها نهرهایی همیشه در آن بهشت هستند خدای متعال از آنها راضی است و آنها هم از خدا راضی هستند اینها لشکر و حزب خدا هستند آگاه باشید که محقّقا آنها رستگاران هستند.

لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ایمان با کفر ضدّ و نقیض یک دیگرند اگر ایمان داخل در قلب شد کفر زائل می شود و اگر کفر وارد شد ایمان بر طرف می گردد ممکن نیست با هم مجتمع گردند و هر کدام از این دو آثاری دارند که ظاهر می شود و از جمله آثار ایمان عداوت و مخالفت با کفّار و معاندین است اگر خردلی مودّت و محبّت نسبت بآنها باشد ایمان نیست.

وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ چنانچه در حقّ ابراهیم نسبت بآزر می فرماید: فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ توبه آیه 115 و در مورد فرزند نوح میفرماید: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ هود آیه 48 و می فرماید:

ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ توبه آیه 114.

اولئک این مؤمنی که موادة نمی کنند با کفار و لو خویشان آنها باشند.

کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ در معنای کتب در قلوب مفسرین هر کدام چیزی گفتند، و لکن آنچه بنظر می رسد مراد رسوخ ایمان است در قلب که تعبیر می کنیم بایمان ثابت که دیگر قابل زوال نیست و ایمان مستودع نیست و ملکه شده و کتب و ثبت قریب المعنی است.

وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ در معنی روح هم مفسّرین اختلاف کردند که جبرئیل است یا ملک بزرگتر از جبرئیل که می فرماید: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ قدر آیه 4

ص: 464

4 ولی روح ایمان است که قلب بروح ایمان زنده می شود و کسانی که ایمان ندارند قلب آنها مرده است حیات قلب بایمان است و نور قلب بعلم است غیر مؤمن مرده دل است و جاهل قلب او تاریک است.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً نحل آیه 99 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ انفال آیه 24.

و اما علم در حدیث است

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء.

وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها تفسیرش واضح است.

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ رضای الهی دلالت دارد بر اینکه بقدر خردلی اینها عذاب و گرفتاری ندارند، وَ رَضُوا عَنْهُ و رضای آنها دلالت دارد که بقدر خردلی از نعم بهشت از آنها دریغ نمی فرماید از جمیع انحاء عذاب مصون و بجمیع انحاء فیوضات فائض و رضای الهی فوق جمیع نعم بهشتی است زیرا دارد چون اهل بهشت در آن ساکن می شوند خطاب می رسد که آیا چیز دیگری هم می خواهید عرض می کنند ربنا رضاک.

أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ (در مقابل حزب الشیطان که فرمود: أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ آیه 20 و در حقّ اینها می فرماید:

أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ تنبیه: از این آیات کاملا استفاده می شود که ایمان انسان را داخل در حزب اللَّه می کند و عدم ایمان در حزب شیطان و رضای الهی دائر مدار ایمان است و سخط الهی در بی ایمانی است مؤمن هر چه هست و هر کس هست اهل نجات است و غیر مؤمن اهل عذاب.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة المجادلة و یتلوه انشاء اللَّه بقیة السّور و الحمد لولیّه و الصلاة و السّلام علی رسله و انبیائه و اولیائه و اللّعن علی اعدائه الی یوم لقائه و انا الحقیر سیّد عبد الحسین المدعوّ بالطیّب.

ص: 465

سوره حشر .... ص : 466

[سوره الحشر (59): آیات 1 تا 2] .... ص : 466

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (1) هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ (2)

اما الکلام فی فضلها: اخباری از ابن بابویه و خواص القرآن از پیغمبر و از حضرت صادق علیهما الصلاة و السّلام روایت کرده اند که مفاد آنها اینست که کسی که قرائت کند جنّت و نار و عرش و کرسی و هفت آسمانها و زمینها و هواء و ریح و طیر و شجر و جبال و شمس و قمر و ملائکه بر او صلوات میفرستند و استغفار می کنند و از حزب اللَّه المفلحین می شود، و اگر در آن روز یا شب بمیرد از اهل جنّت است و غیر اینها که موجب قضاء حاجت میشود اگر در چهار رکعت نماز حاجت بخواند و اگر در شب جمعه بخواند ایمن از بلاء میشود و اگر بر خود معلّق کند در عقب هر حاجتی برود برآورده میشود، لکن چون اخبار سند معتبری نداشت از نقل عین عبارات آنها صرف نظر کردیم.

سَبَّحَ لِلَّهِ گفتیم تسبیح دو اطلاق دارد خاصّ و عامّ. امّا الخاصّ: تنزیه و تقدیس حقّ است از جمیع عیوب و نقائص ذاتا و صفة و فعلا. امّا العامّ: مطلق اذکار را شامل می شود.

ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر بمادون من برای تعمیم ذوی العقول و غیر آنها است مثل شمس قمر کواکب عرش کرسی جمادات نباتات حیوانات و غیر اینها.

ص: 466

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ الغالب القاهر القادر العلیم. الحکیم العادل العالی المتعال.

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ راجع بقبیله بنی نضیر از یهود که چون پیغمبر بمدینه هجرت فرمود آمدند با حضرت معاهده کردند که متعرّض آنها نباشد مشروط بر اینکه آنها هم با مشرکین و سایر کفّار هم دست نشوند تا در جنگ بدر و فتح مسلمین گفتند این همان است که بما خبر داده اند ولی چون جنگ احد پیش آمد و مسلمین فرار کردند اینها جرأت پیدا کردند و با سایر قبائل یهود هم دست شدند و جماعتی را فرستادند و با ابو سفیان و مشرکین قریش عهد و میثاق بستند بر مقاتله پیغمبر و دو نفر از مسلمین را کشتند حضرت تشریف برد مطالبه دیه آنها را بکند اینها قصد کردند که از بام قصر خود سنگ رها کنند بر سر آن حضرت، حضرت تشریف برد مدینه و لشکری فرستاد بر آنها اینها درهای قصرهای خود را بستند که مسلمین وارد نشوند حضرت امر فرمود نخل های آنها و مزارع آنها را بسوزانند اینها بالحاح و التجاء در آمدند و رعبی در قلب آنها پیدا شد حضرت از قتل آنها صرف نظر نمود مشروط بر اینکه از حجاز خارج شوند و بطرف شام بروند قبول کردند و وسائل مسافرت آنها را حضرت فراهم کرد و آنها رفتند جز جماعتی از آنها که بعض نقاط قصرها را خراب کردند و فرار کردند و بیهود خیبر ملحق شدند و شرح این قضایا مفصّل است، لذا خدا میفرماید او است خدایی که بیرون کرد کسانی که از اهل کتاب کافر بودند که بنی نضیر باشند.

مِنْ دِیارِهِمْ که مدینه باشد بطرف شام و ایله.

لِأَوَّلِ الْحَشْرِ اول طائفه از کفّار اینها بودند که اخراج بلد شدند و جلاء وطن کردند و حشر بمعنی سوق جمعیت بمحل دیگری و لذا قیامت صحرای محشر است که خداوند مبعوث میفرماید تمام جنّ و انس را و سوق می دهد آنها را در آن صحرای قیامت:

ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا شما مسلمین گمان نمی کردید که اینها را بتوانید اخراج بلد کنید و اینها بیرون روند.

ص: 467

وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ و آنها گمان کردند که درهای قلعه های خود را بستند و در حصون خود جای گرفتند دیگر مسلمانان نمی توانند بآنها دست پیدا کنند و حصون آنها مانع می شود از مسلمین.

مِنَ اللَّهِ که خدا قدرت ندارد و اینها را اخراج کند العیاذ.

فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا و لو خداوند چنان آنها را بیچاره کرد که چون پیغمبر دستور داد نخلستانهای آنها و مزارع آنها را آتش زنند که آمدند یعنی قدرت الهی اینها را ناچار کرد آمدند و قرار داد و عهد کردند که از مدینه بطرف شام بروند و حضرت وسایل حرکت آنها را فراهم کرد و رفتند.

وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ از ترس قتل و اسیری باین جلاء وطن تن در دادند.

یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ آن جماعتی که از آنها فرار کردند دیوارهای حصون خود را شکافتند و فرار کردند و بیهود خیبر ملحق شدند.

وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ مسلمانان وارد حصون آنها شدند و حصون آنها را در هم کوبیدند.

فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ که خداوند چه نحوه دین اسلام را نصرت می کند و دشمنان را سرکوب می فرماید.

[سوره الحشر (59): آیه 3] .... ص : 468

وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ (3)

و اگر نبود اینکه خداوند بر این بنی نضیر تقدیر فرموده بود جلاء وطن را هر آینه معذّب می فرمود آنها را در دنیا مثل بنی قریظه و از برای آنها در آخرت عذاب آتش است.

طائفه یهود بنی قریظه مقاتله می کردند با مسلمین و بسیاری از آنها کشته شدند و جماعتی از آنها اسیر مسلمین شدند و مستأصل شدند و هیچ راه فراری نداشتند می فرماید:

وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا بعذاب استیصال و قتل و سبی لکن این جلاء وطن بر آنها استفاده ندارد زیرا.

ص: 468

وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ فردای قیامت تمام کفّار بالاخصّ یهود عنود که اعدا عدوّ مسلمین هستند جایگاه آنها جهنّم است که می فرماید: یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ بقره آیه 79 زیرا آنها اشدّ ناس با مؤمنین که می فرماید لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ مائده آیه 85.

[سوره الحشر (59): آیه 4] .... ص : 469

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (4)

این عذاب آتش و جلاء وطن برای اینست که مخالفت کردند خدا و رسول را و کسی که مخالفت کند خدا را پس بداند که خدا سخت عقاب می کند.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ شقّ بمعنای جداییست که دیگر قابل التیام نیست و بمعنی محاربه و خیانت است که این یهود بکلّی از خدا و رسول دور افتادند و خیانت می کنند و با خدا و رسول محاربه می کنند چنانچه از صدر اسلام الی زماننا مشاهده می کنید چه اندازه مکر و حیله و خیانت با مسلمین دارند سپس خداوند تهدید می کند دیگران را که هر که چنین باشد.

وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ عموم دارد.

فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ جنگ با خدا فتح ندارد ای وای به حال خلفاء سه گانه و بنی امیّه و بنی مروان و بنی العبّاس که چه کردند.

[سوره الحشر (59): آیه 5] .... ص : 469

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ (5)

آنچه قطع می کنید از درخت خرما یا وامیگذارید ایستاده بر ریشه های آنها پس باذن خدای متعال است و برای اینست که مخذول کند فاسقین را. خداوند پس از فتح مسلمین و منکوب شدن کفّار و مشرکین اجازه داده بر مسلمین تصرّف در اموال آنها از غنائم دار الحرب و اسیر کردن آنها و اخذ آنها به غلامی و کنیزی و تصرّف در املاک آنها بر طبق دستور الهی لذا می فرماید:

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ لینه یک نوع از درخت خرما است که بهترین اقسام خرما است.

أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها که بر جا بگذارید باید به اذن و اجازه خدا باشد.

ص: 469

فَبِإِذْنِ اللَّهِ بدون اذن حقّ تصرّف ندارید دستورش و حدّ تصرّفش باید از جانب خدا برسد و اذن الهی برای اینست.

وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ فاسق اعمّ از مشرک و کافر و معاند است زیرا فسق خروج از طاعت است و خزی عذاب و سرکوبی و خفّت و خواریست که بدانند در معاندة و مخالفت چه عواقب سویی دارد.

[سوره الحشر (59): آیه 6] .... ص : 470

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (6)

و آنچه خداوند فی ء قرار داد بر رسول خدا از کفّار پس شما مسلمین حمله نکردید بر آنها به اسبها و مراکب خود یعنی بدون جنگ و قتال بدست آمد و لکن خداوند مسلط فرمود رسولان خود را بر آنها و خداوند بر هر چیزی قادر و توانا است.

مسئلة: آنچه از کفّار و مشرکین بدست مسلمین بیاید اقسام زیادی دارد که در کتب فقهیّه متعرّض شده اند یک قسم غنائم دار الحرب است که بین مجاهدین تقسیم میشود و یکی از مواردیست که خمس باو تعلّق می گیرد چون مورد خمس غنائم دار الحرب است و استخراج معادن و غوص و حلال مختلط به حرام که مقدار و صاحبش معلوم نباشد و ارض مشترای از اهل ذمّه و منافع کسب که زائد بر مئونه باشد و یک قسم صفایای ملوک است که خاصّ به نبیّ است و یک قسم انفال است مثل اراضی موات و آجام و بطون اودیه و میراث من لا وارث له و آنچه کفّار به اختیار میدهند مثل فدک و اموال که اینها را می فرماید: قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ انفال آیه 1 و یک قسم فی ء است که از کفّار بدون جنگ و خیل و رکاب بدست می آید که مورد آیه شریفه است که می فرماید:

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ آنچه خدای متعال بر رسول خود فی ء قرار داد و بدست او آمد از اموال کفّار که.

فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ پس شما بدست نیاوردید به جنگ و جهاد.

وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ خدا مسلّط فرمود رسل خود را بر آن

ص: 470

کفّار که مشیّتش تعلّق گرفته.

وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ سپس خداوند حکم این فی ء را بیان می فرماید:

[سوره الحشر (59): آیه 7] .... ص : 471

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (7)

و آنچه فی ء فرموده خدا بر رسول او از اهل قری شش سهم میشود مطابق آیه خمس پس از برای خدا است و از برای رسول و برای ذی القربی و یتیمان و مساکین و ابن سبیل تا نبوده باشد در گردش بین اغنیاء از شما و آنچه داد شما را رسول پس بگیرید او را و آنچه نهی فرمود منتهی شوید و بپرهیزید از مخالفت خدا محقّقا خداوند سخت عقاب می کند.

ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری که شرحش بیان شد.

فَلِلَّهِ شش سهم می شود یک سهم مختصّ به خدا است و باید به رسول داد که به مصرفی که اجازه و اذن دارد از خدا به مصرف برساند.

وَ لِلرَّسُولِ و یک سهم مختصّ به پیغمبر است که به هر نحوی بخواهد صرف کند.

وَ لِذِی الْقُرْبی مفسّرین عامّه اقوالی در باب ذی القربی گفتند که ما در آیه خمس نقل کردیم ولی مطابق مذهب شیعه مستفاد از اخبار معتبره قطعیّة الصدور بلکه ضروری مذهب شیعه است مراد ذی القربای پیغمبر ائمّه اطهار هستند که باید سهم خدا و رسول را هم تقدیم آنها کرد تا بمصارفی که مرضیّ خدا و رسول است صرف فرمایند و این سه سهم را که سهم امام می گوئیم و در زمان غیبت باید در تحت نظر مجتهد جامع الشّرائط که نایب الامام است صرف نمود و شرطش اعلمیّت نیست بلی مصارفش باید طبق نظر مرجع تقلید باشد و سه سهم دیگر.

وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ و طبق اخبار متقدّمه و مذهب شیعه مراد یتامی و مساکین و ابناء سبیل سادات و ذراری رسول اللَّه است که این سه سهم را سهم سادات می نامیم و لازم نیست سه قسمت کردن به هر یک از این سه طائفه داده شود کافیست و احتیاج به اذن مجتهد هم ندارد.

ص: 471

تنبیه: فرق بین موارد خمس با فی ء در مصرف اینست که در موارد خمس مسلمین به زحمت بدست می آورند مثل استخراج معادن و غوّاصی و قتال و جدال و تکسّب و بذل ثمن و حیازت خداوند چهار سهم آن را برای آنها مباح فرمود و خمس آن را برای ارباب خمس قرار داد ولی در فی ء هیچگونه زحمتی برای مسلمین نداشت هیچگونه حقّی برای آنها قرار نداد تمام باید به مصارف مذکوره برسد لذا میفرماید:

کیلا یکون دولة بین الاغنیاء منکم امّا اغنیاء که احتیاجی ندارند و زحمتی هم تحمّل نکردند و امّا الفقراء از زکوات و صدقات بهره برداری می کنند سپس می فرماید:

وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا زیرا تمام طبق فرمان الهیست و وحی پروردگار چنانچه فرمایشات ائمّه عین فرمایشات خدا و رسول است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ اطاعت کنید و مخالفت نکنید و پرهیزگار باشید که مخالفت استحقاق عقاب دارد.

إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ تفسیرش واضح است و مکرّر بیان شده.

[سوره الحشر (59): آیه 8] .... ص : 472

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8)

از برای فقراء مهاجرین آن کسانی که بیرون شدند از منزل های خود و دیار خود و اموال خود که مشرکین آنها را از مکّه خارج کردند و آنها پناه آوردند بمدینه طیّبه طلب می کنند فضلی از خدای متعال و رضا و خوشنودی او را و یاری می کنند خدا را یعنی دین خدا را و رسول خدا را اینها خود اینها راستگویانند.

توضیح کلام اینست که حضرت رسالت از اموال و اراضی بنی نضیر که بعنوان فی ء بدست آورد قسمتی به این فقراء مهاجرین که مشرکین آنها را بیرون کردند و اموال آنها را تصاحب نمودند عنایت فرمود. و کانّه از انصار عذر خواهی می کند که بدون اذن بآنها نداده خداوند می فرماید:

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ غیر از اغنیاء آنها.

الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ از ترس مشرکین که آنها را بقتل برسانند

ص: 472

فرار کردند پس از هجرت رسول اللَّه و بعض مهاجرین اینها در مدینه نه منزل داشتند و نه مال.

یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ انتظار تفضّلات الهی داشتند و برای خوشنودی خدا آمدند.

وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ نصرت اسلام و دین و اعلاء کلمه اسلام نصرت خدا است.

وَ رَسُولَهُ نصرت پیغمبر در جهاد با کفّار و مشرکین است.

أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ در مقابل مهاجرین که از روی نفاق اظهار ایمان کردند و آمدند مدینه برای کار شکنی.

[سوره الحشر (59): آیه 9] .... ص : 473

وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (9)

و کسانی که جای دادند خانه و ایمان را از قبل از آنها دوست می داشتند کسانی را که هجرت کنند بسوی آنها و نمی یافتند در سینه های خود حاجتی از آنچه داده می شد بآنها و ایثار می کردند بر نفوس خود و لو اینکه بود بآنها اختصاص و حاجت، و کسی که ندهد بخل نفس او است پس اینها رستگاران هستند بیان: بعض انصار بسیار مایل بودند که این مهاجرین فقرا را منزل دهند و ایمان را بآنها تعلیم دهند با اینکه خود محتاج بآن منازل بودند حاجت آنها مانع نفوس آنها نشد و آن فقراء مهاجرین را بر خود مقدّم می داشتند و بآنها ایثار می کردند بر خود و لو اینکه خود محتاج بودند، و کسی که بخل کند و بآنها ندهد برای بخل نفس خود او است پس اینها رستگاران هستند خداوند تمجید می فرماید بعض انصار را که منازل خود را به مهاجرین دادند و آنها را اعانت کردند و بر خود مقدّم داشتند از روی میل و شوق که اینها رستگاران هستند و مذمت می کند کسانی را که بخل کردند و بمهاجرین اعانت نکردند.

وَ الَّذِینَ از انصار اهل مدینه.

تَبَوَّؤُا الدَّارَ بوء بمعنی منزل است چنانچه می فرماید: وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً الایة نحل آیه 43 یعنی در مدینه

ص: 473

جای خوب و منزل خوب بآنها می دهیم که انصار منزلها خود را بآنها دادند و این جمله وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ را دو نحو تفسیر شده، یکی آنکه عطف باشد به للفقراء المهاجرین که پیغمبر از اموال بنی نضیر یک قسمت بهمین انصار داده بازاء اینکه مهاجرین را منزل دادند، دیگر آنکه جمله مستقلّه باشد و مبتداء و خبرش فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و تفسیر دوّم اقرب بنظر می آید وَ الْإِیمانَ که احکام ایمان را در قلوب آنها جای دادند، چون انصار خدمت حضرت رسول مشرّف بودند و آیات شریفه قرآن و دستورات اسلامی را فرا گرفته بودند باین مهاجرین بیان می کردند و آنها در قلوب خود جای می دادند.

مِنْ قَبْلِهِمْ آنچه که قبل از مهاجرین اخذ کرده بودند.

یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ دوست می داشتند کسانی را که هجرت کرده بودند و بر آنها وارد شده بودند و از روی میل و شوق و محبّت آنها را پذیرایی می کردند.

وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً نمی گفتند ما خود محتاج هستیم و آنها را بر خود مقدّم می داشتند.

مِمَّا أُوتُوا از هر چه بآنها داده شده بود.

وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ از خود باز می داشتند و بآنها ایثار می کردند.

وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ و لو اینکه خود آنها شدّت احتیاج بآنچه می دادند داشتند.

وَ مَنْ یُوقَ ولی آن کسانی که امتناع کردند و مهاجرین را بخود راه ندادند.

شُحَّ نَفْسِهِ از روی صفت بخل نفسانی خود بوده با اینکه تمکّن داشتند.

فَأُولئِکَ این انصاری که این نحو محبّت کردند بمهاجرین.

هُمُ الْمُفْلِحُونَ و چه فلاح و رستگاری.

[سوره الحشر (59): آیه 10] .... ص : 474

وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (10)

ص: 474

و کسانی که آمدند و هجرت کردند بعد از این مهاجرین و بشرف اسلام مشرّف شدند و می گفتند پروردگار ما بیامرز ما را که مدّتی در شرک بودیم و هم چنین برادران ما را که پیش از ما بشرف اسلام مشرّف شدند که آنها هم قبلا مشرک بودند آنها را هم بیامرز، و قرار مده در قلوب ما کینه و عداوتی از برای کسانی که ایمان آورده اند، پروردگار ما محققا تو رءوف و مهربانی.

وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ مهاجرینی که بعد از آنها بشرف اسلام مشرف شدند چه قبل از فتح مکّه بوده یا بعد چه از مشرکین بودند یا از سایر کفّار.

یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ زیرا تمام ما در ضلالت و شرک و کفر بودیم، و بحمد اللَّه و بفضله و لطفه هدایت شدیم و مسلمان شدیم.

وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا و لو در این جنگ ها: بدر، احزاب احد پدران و برادران و اولادها و خویشان ما را که مشرک و کافر بودند کشتند.

رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ از رحمت و رأفت خود بود که موفّق بایمان شدیم و رسول تو فرمود:

(الاسلام یجب ما قبله)

حال هم بیامرز ما را و لو بدست ما چه اندازه اذیّت به پیغمبر تو کردیم، بلکه بسا مسلمین بدست ما کشته شده اند.

[سوره الحشر (59): آیات 11 تا 12] .... ص : 475

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (11) لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (12)

آیا نمی بینی بسوی کسانی که نفاق می کنند می گویند: برای برادران خود کسانی که کافر هستند از اهل کتاب هر آینه اگر شما اخراج شدید هر آینه ما هم با شما هم دست می شویم و خارج می شویم و در مورد شما اطاعت احدی را نمی کنیم هرگز و اگر با مسلمین مقاتله کردید هر آینه ما هم شما را یاری می کنیم و خداوند شهادت می دهد محققا این منافقین دروغ می گویند: اگر کفّار اهل کتاب اخراج شدند اینها با آنها خارج نمی شوند و اگر هر آینه مقاتله کردند آنها را یاری نمی کنند و هر آینه اگر یاری کردند هر آینه پشت می کنند سپس آنها را یاری نمی کنند منافقین

ص: 475

که از ترس جان خود اظهار اسلام کردند و در باطن سر سخت دشمن اسلام و مسلمین بودند همیشه در مقام کار شکنی بودند که دشمنان اسلام را چیره کنند بمسلمانان و آنها را تشجیع می کردند بر جنگ و جهاد با مسلمین و وعده هایی بآنها می دادند ولی تمام دروغی بود من جمله یهود را تشجیع می کردند که با مسلمانان بجنگند که اگر کشته شوند از یهود کشته شده و اگر پیش رفت کردند اینها هم اظهار کفر خود کنند و از صورت ظاهری اسلام بیرون روند لذا به یهود گفتند: ما با شما همراهیم.

أَ لَمْ تَرَ یعنی مشاهده نمی کنی.

إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا منافقین که دشمن داخلی بودند.

یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ مراد قوم نسبی نیست بلکه اخوّت کفری و عداوتی است که همین نحوی که شما با اسلام مخالفید و معاندید ما هم چنین هستم.

الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ که یهود بنی نضیر و بنی قریظه باشند.

لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ اگر شما را اخراج کردند ما هم شما را تنها نمی گذاریم.

لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ و با شما همراهی می کنیم.

وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً نه اطاعت پیغمبر می کنیم و نه اطاعت مسلمین در مورد شما که بگویند: با اینها همراهی نکنید یا با آنها مقاتله کنید.

وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ مثل بنی قریظه.

لَنَنْصُرَنَّکُمْ ما هم شما را یاری می کنیم.

وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ نه با بنی نضیر خارج می شوند و نه بنی قریظه را یاری می کنند در مقاتله چنانچه می فرماید:

لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ چنانچه بنی نضیر اخراج شدند و احدی از منافقین با آنها همراهی نکردند.

وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ چنانچه بنی قریظه مقاتله کردند، و احدی از این منافقین آنها را یاری نکردند، و این آیه شریفه یکی از معجزات است که قبلا خبر می دهد از حال منافقین با یهود.

وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ قضیّه فرضیّه که بر فرض اگر آنها را یاری می کردند با اینکه نکردند.

ص: 476

لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ پشت می کردند و فرار می کردند و آنها را در میدان جنگ وا می گذاردند.

ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ پس یاری نمی کردند.

[سوره الحشر (59): آیه 13] .... ص : 477

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ (13)

هر آینه از شما مسلمین در قلب آنها خوف و ترس آنها بیشتر است و شدیدتر است از خوف از خدای متعال و این برای اینست که اینها قومی هستند نمی فهمند، سرّ این مطلب این است که چشم سر آنها باز است شما را مشاهده می کنند با قوّه و قدرت و نیرو و قضیّه قتل و اسیری خود را لذا می ترسند و لو این ترس از شما هم بالقاء رعب است که خدا در قلوب آنها انداخته ولی چشم قلب آنها کور است و معرفت بخدا ندارند و از عذابهای الهی دنیوی و اخروی نمی ترسند.

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ معنی این نیست که از خدا هم میترسند ولی از شما شدیدتر است، بلکه هیچ خوفی از خدا ندارند، امّا بلاهای دنیوی را مستند باسباب ظاهریّه می دادند و بلاهای اخروی را بکلّی منکرند یا خود را معاف می دانند.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ معرفت و فهم ندارند، زیرا قلب های آنها سیاه شده و موعظه و انذار در آنها تأثیر ندارد.

[سوره الحشر (59): آیه 14] .... ص : 477

لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاَّ فِی قُریً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (14)

با شما مقاتله نمی کنند جمیع آنها مگر در قرای اطراف بسته که شما نتوانید وارد شوید، یا از پشت دیوارها که از بام یا از پشت دیوار سنگ یا تیر بیندازند جرئت اینکه مقابل شما بیایند ندارند بأس آنها بین آنها شدید است گمان می کنی اینها مجتمع هستند ولی قلوب آنها متشتّت است، این بسبب این است که اینها قومی هستند که عقل و شعور ندارند.

لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً یعنی در مقابل شما در میدان جنگ از ترس قتل و رعبی که خدا در قلوب آنها انداخته نمی آیند فقط مقاتله با شما.

ص: 477

إِلَّا فِی قُریً مُحَصَّنَةٍ درهای قصرهای خود را می بندند و بر بام قصرها میروند و سنگ و تیر بر شما پرتاب می کنند.

أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ و اگر بام ندارند از پشت دیوار سنگ میاندازند.

بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ اینها در میانه خود هم عداوت و اختلاف شدید دارند و زد و خورد دارند میانه آنها تفرقه و جدایی است.

تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً گمان می کنی که اینها مجتمع هستند لکن چنین نیست.

وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی و دلهای آنها متفرّق است قلبا با یک دیگر متّحد نیستند.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ اینها قومی هستند که عقل ندارند درک حسن و قبح و خیر و شرّ و سعادت و شقاوت و نفع و ضرر و حق و باطل را نمیکنند، زیرا عقل آینه، حقّ نما است، لذا از امیر المؤمنین است که فرمود:

(العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان).

[سوره الحشر (59): آیه 15] .... ص : 478

کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (15)

(مثل اینها مثل مثل کسانی است که پیش از اینها بنزدیکی بودند که آنها چشیدند طعم و بال خود را و از برای آنها است عذاب دردناک کسانی که قبل از آنها بودند مشرکین مکّه که در جنگ بدر کشته و اسیر و فراری شدند، این یهود هم مثل آنها هستند کشته و اسیر و فراری میشوند و گفتند: میان جنگ بدر و جنگ با یهود فقط شش ماه فاصله بود مشاهده کنید مشرکین مکّه که دائما بین آنها جنگ و جدال و خون ریزی و اختلاف بوده که ابدا تألیف قلوب نداشتند، و هم چنین میان یهود از زمان موسی الی زمان نبیّ اکرم چه اندازه جنگ و جدال بود و چه اندازه انبیاء خود را کشتند و سرّ این اختلاف دواعی مختلفه که هر کدام یک نوع داعیه داشتند بود لذا می فرماید مثل این یهود.

کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ که مشرکین باشند قَرِیباً مثل قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و قوم لوط و اصحاب مدین و ایکه و فرعونیان نبودند که مدت آنها دور بوده همین هایی که شش ماه قبل در جنگ بدر با آن جمعیت کذایی که داشتند.

ص: 478

ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ با اینکه جمعیّت مسلمین سیصد و سیزده نفر بیش نبودند خداوند ملائکه را فرستاد و آنها را مخذول و منکوب و مقتول و اسیر نمودند، این یهود هم بترسند که با آنها چنین میشود چنانچه شد و این عذاب دنیوی آنها بود.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ در آخرت و جحیم سپس خداوند مثل میزند حال این منافقین را که وعده های دروغی بیهود دادند و آنها را فریب دادند می فرماید:

[سوره الحشر (59): آیه 16] .... ص : 479

کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ (16)

مثل مثل شیطان زمانی که میگوید برای انسان که کافر شو پس چون کافر شد میگوید، من بیزارم از تو من میترسم از خدایی که پروردگار عالمیان است.

کَمَثَلِ الشَّیْطانِ که در قلوب وسوسه می کند.

إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ که اغوی می کند و قسم یاد کرده که تمام را اغوی می کنم: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ص آیه 83 و 84.

فَلَمَّا کَفَرَ الانسان (قال) الشیطان.

إِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکَ همین نحوی که منافقین برائت جستند از یهود.

إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ این کلام هم از شیطان کذب است اگر شیطان خردلی خوف داشت همان وقتی که رانده درگاه شد توبه میکرد و سجده بآدم مینمود با اینکه جهنّم را مشاهده می کرد و عذابهای آن را و خود را مشمول وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ ص آیه 79 نمی کرد با اینکه خداوند باو فرمود:

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ص آیه 85 و در جای دیگر مکالمه شیطان را با اتباعش فردای قیامت بیان می فرماید: وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ الی قوله تعالی: إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ابراهیم آیه 26 و 27 و از این آیه و آیات دیگر، بلکه حسّ و و جدان و عقل و برهان استفاده می شود که بدتر از شیطان و اتباعش و منافقین و یهود نفس اماره است و هوای نفس که اگر نبود نه فریب شیطان را می خوردند و نه فریب منافقین را.

ص: 479

[سوره الحشر (59): آیه 17] .... ص : 480

فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النَّارِ خالِدَیْنِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ (17)

پس بود عاقبت این دو اینکه هر دو در آتش هستند همیشه و این است جزاء ظالمین.

فَکانَ عاقِبَتَهُما شیطان و من تبعش با منافقین و یهود، بلکه به تنقیح مناط ضالّ و مضلّ اکابر و رؤساء و اصاغر و اتباع کلاهما.

أَنَّهُما فِی النَّارِ بلی البته عذاب شیطان و منافقین و مضلّین شدیدتر است از اتباع و یهود و ضالّین چون هم از جهت مباشرت و هم از جهت تسبیب، و بعضی گفتند: مورد این آیه شریفه راجع بشیطان و راهب بنی اسرائیل که نامش برصیصا بود و مدّتی عبادت می کرد که مستجاب الدّعوة شد و مرضی نزد او رفتند شفا پیدا می کردند یک مرئه جمیله مریضه بود بردند نزد او شهوت و شیطان باعث شد باو زنا کرد سپس ترسید که رسوا شود نزد بنی اسرائیل او را کشت و در محلّی دفن کرد شیطان بصورت مردی آمد نزد برادران آن زن و خبر داد و محلّ دفن آن را نشان داد آمدند کشف کردند خبر منتشر شد بگوش سلطان رسید فرستاد عابد را آوردند و حکم قتل او صادر شد او را بدار زدند شیطان نزد او آمد و گفت اساس را من فراهم کردم اگر می خواهی من تو را نجات دهم بمن سجده کن گفت: بالای دار چگونه می توانیم سجده کرد و کافر شد و مرد.

اقول: بر فرض این مورد آیه باشد لکن عموم آیه بجای خود باقی است زیرا الف و لام الانسان و الشیطان جنس است هر که باغوای شیطان کافر شود شامل است و شیطان اعمّ از شیاطین جنّ و انس است بالاخص با تعلیل.

خالِدَیْنِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ.

[سوره الحشر (59): آیه 18] .... ص : 480

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18)

ای کسانی که ایمان آورده اید بترسید از عذاب الهی، پرهیز کنید و باید هر نفسی نظر کند چه پیش انداخته برای فردای قیامت، و پرهیز کنید از مخالفت خدای متعال محققا خدا خبیر است بآنچه عمل می کنید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ مکرر مراتب تقوی ذکر شده که اوّل درجه

ص: 480

تقوای از کفر و شرک و ضلالت را ثمّ از معاصی کبار سپس از کلیّه معاصی پس از آن از مکروهات و منافیات مروّت و مباحات زائد از مقدار لزوم.

وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ فردای قیامت که از جزئی و کلی اعمال سؤال می شود و در تحت حساب می آید. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 و تمام در نامه عمل ثبت شده که می فرماید: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ تأکید امر اوّل است، زیرا قطع نظر از حساب و سؤال و نامه اعمال و شهود روز قیامت از ملائکه حفظه و کتبه و اعضاء و جوارح و شهادت انبیاء در حقّ فرد فرد امّت و شهادة اوصیاء و ائمه در حق رعیّت که می فرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 45 بر فرض هیچ کدام از اینها نبود کافی بود.

إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.

[سوره الحشر (59): آیه 19] .... ص : 481

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (19)

و نباشید شما مؤمنین مثل کفّار و منافقین کسانی که خدا را فراموش کنند پس فراموش نمود آنها را نفوس خود اینها خود اینها فاسقون هستند.

وَ لا تَکُونُوا خطاب بمؤمنین است که نباشید.

کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ نسیان خدا این است که از تحت اوامر الهی خارج شوند و مرتکب معاصی الهی شوند و توجه بروز واپسین خود نکنند و از عذاب قیامت غافل شوند و این عموم دارد شامل کافر و مشرک و منافق و ضالّ و مضلّ و فاسق و فاجر می شود.

فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ممکن است فاعل انسیهم خدا باشد و ممکن است نسیان خود آنها باشد که سبب شد به اینکه خود را فراموش کردند از مثوبات محروم شدند و در معرض سخت و غضب و عذاب الهی انداختند هر چه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی.

ص: 481

أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ فسق خروج عن طاعة اللَّه و متابعت شیطان و هوای نفس و ارباب ضلال است.

[سوره الحشر (59): آیه 20] .... ص : 482

لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (20)

مساوی نیستند اصحاب آتش و اصحاب بهشت اصحاب جنّة آنها رستگاران هستند، اصحاب آتش با اصحاب بهشت کمال تضاد را دارند مثل تضادّ باطل و حقّ صدق و کذب نور و ظلمت ایمان و کفر ضلالت و هدایت مطیع و عاصی سعادت و شقاوت و لو در صورت ظاهر دنیوی شبیه یک دیگرند هر دو بشر و انسان هستند خورد و خوراک دارند در اعضاء و جوارح و در خواب و بیداری و در معاشرت و لباس و حرکت و سکون و امثال اینها مشابه یک دیگرند ولی در باطن کمال مضادّة را دارند مثل علم و جهل صفات حمیده و اخلاق رذیله.

لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ کافر و مشرک و منافق و ضالّ و مضلّ و فاسق و فاجر وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ مؤمن و صالح و متّقی و مطیع.

أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ مشمول عنایات الهی و نعم اخروی و رحمت واسعه و سعادت ابدی و حشر با انبیاء و اولیاء و شهداء و صالحین و سایر تفضّلات الهی هستند، و چه فوزی است بالاتر از این.

[سوره الحشر (59): آیه 21] .... ص : 482

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (21)

اگر بر فرض محال ما نازل می کردیم این قرآن مجید را بر کوه سنگ خاره هر آینه خاشع می شد و از هم می پاشید از ترس خدا و این مثلها را ما می زنیم برای ناس باشد آنها بفکر بیفتند و تفکّر کنند لکن قلب آنها از سنگ سختر است و ابدا بخود نمی آیند.

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ ذکر جبل از باب مثال است چون سنگ در نظر انسان سخت ترین اشیاء است و الّا آسمانها و زمین طاقت عذاب الهی را ندارند، چنانچه امیر المؤمنین (ع) در دعاء کمیل می فرماید:

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدّته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانّه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السّماوات

ص: 482

و الارض الدّعاء

و مکرر گفته شده که تمام موجودات شعور و ادراک دارند. می فرماید:

اگر این تهدیدات و انذارها که در قرآن مجید بر انسان در مخالفت اوامر الهی بیان شده و تکلیفات مقرر گشته بر کوه ها بیان میشد و جعل فرموده بودیم.

لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً تصدّع از هم پاشیده شده و متفرق گشته، چنانچه می گویند صدع الزجاجة یعنی شکسته شد که دیگر قابل التیام نیست اشاره به اینکه کوه از هم پاشیده می شود از خوف الهی و این قلوب قاسیه هیچ متأثر نمی شوند چنانچه می فرماید: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً الی قوله وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ بقره آیه 69.

مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ از خوف سخط و غضب و عذاب الهی که سر تا سر قرآن انذار می کند و خبر می دهد.

و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون باید تفکر کنند و بخود بیایند که فرمود:

تفکر ساعة خیر من عبادة سنة

تفکر مقابل غفلت است تمام سعادات در اثر تفکر است و تمام مفاسد در اثر غفلت است.

[سوره الحشر (59): آیه 22] .... ص : 483

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ (22)

او است خدایی که نیست الهی مگر او عالم غیب و شهود است، او است رحمن و رحیم.

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مفاد کلمه توحید لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ که تعبیر بکلمه طیّبه و کلمه اخلاص می کنند. و گفتیم: این کلمه شریفه سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی. امّا مطابقی: توحید عبادتی است که الوهیّت مختصّ بذات مقدّس او است در مقابل مشرکین که آلهة بر خود قرار دادند و عبادت آنها را می کنند و می پرستند مثل اصنام شمس قمر آتش ملک و جنّ و انس و شجر و اشباه اینها. اما التزامی: لازمه توحید عبادتی سائر اقسام توحید است ذاتی صفتی افعالی نظری.

اما اقتضایی: اینکه آنچه فرموده باید اطاعت کرد از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب خلیفه و اعتقاد بمعاد و عدل چنانچه در حدیث سلسلة الذهب

ص: 483

جزء شرائط توحید قرار داده و فرمود:

و انا من شروطها.

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ چیزی بر او مستور نیست که معنی غیر متناهی و غیر محدود است حتی تعبیر بکلّ شی ء از ضیق عبارت است زیرا اشیاء محدود هستند و علم غیر محدود.

هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ رحمتش هم دوام و ثبات دارد و تمام شدنی نیست و هم عموم دارد سرتاسر اشیاء را فرو گرفته.

[سوره الحشر (59): آیه 23] .... ص : 484

هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (23)

او خداوندی است که نیست جز او الهی.

الْمَلِکُ مالک کلّ شی ء و کلّ شی ء تحت مملکته و سلطانه.

الْقُدُّوسُ منزه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاجات ذاتا و صفة و افعالا.

السَّلامُ هو السلام و منه السلام و الیه یعود السلام.

الْمُؤْمِنُ فی کمال الامن و الامان لا یعتریه شی ء و لا یتغیّر و لا یتبدّل.

الْمُهَیْمِنُ حفظ حقوق هر ذی حقّی را می نماید نگهبان است حقّ کسی را از بین نمی برد.

الْعَزِیزُ قادر متعال قاهر بر کلّ ممکنات.

الْجَبَّارُ جبروتیّت و بزرگی و عظمت و کبریایی خاصّ او است.

الْمُتَکَبِّرُ اکبر من کلّ شی ء بل اکبر من ان یوصف و کلّ شی ء عنده حقیر ذلیل صغیر خاضع متذلل.

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ که نسبت خلق و رزق و اماته و احیاء و عزّت و ذلّت و صحّت و مرض و نعمت و بلاء و غنی و فقر را باسباب ظاهریّه می دانند و بغیر او می دهند.

[سوره الحشر (59): آیه 24] .... ص : 484

هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (24)

او است خداوندی که خلق می کند و صورت بندی می فرماید از برای او است اسماء حسنی تسبیح می کنند از برای او آنچه در آسمانها و زمین است و او است عزیز حکیم، اسماء حسنی بسیار است در جوشن کبیر هزار اسم از برای خدا ذکر

ص: 484

فرموده که نود و نه اسمش در همین قرآن مجید ذکر شده، و در اخبار بسیاری اسماء حسنی را فرموده اند نود نه اسم است هر که خدا را باین اسماء بخواند داخل جنّة می شود و در قرآن مجید می فرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ اعراف آیه 179 و این اسماء حسنی در بعض اخبار فرموده اند

(اللَّه الا له الواحد الاحد الصمد الاول الاخر السمیع البصیر القدیر القادر القاهر العلی الاعلی الباقی البدیع البارئ الاکرم الظاهر الباطن الحیّ الحکیم العلیم الحلیم الحفیظ الحقّ الحسیب الحمید الحفی الرّب الرحمن الرّحیم الذاری الرّازق الرّب الرؤف البارّ السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر السید السبوح الشهید الصادق الصانع الطاهر العدل العفوّ الغنیّ الغیاث الفاطر الفرد الفتاح الفالق القدیم الملک القدّوس القویّ القریب القیّوم القابض الباسط قاضی الحاجات المجید المولی المنّان المحیط المبین المقیت المصوّر الکبیر الکافی کاشف الضرّ الوتر النور الوهاب الناصر الواسع الودود الهادی الوفی الوکیل الوارث البرّ الباعث التواب الخلیل الجواد الخبیر الخالق خیر الناصرین الدّیان الشکور العظیم اللطیف الشافی)

و در بعض اخبار بترتیب دیگری شماره فرموده.

اقول: اولا: اثبات شی ء نفی ما عدا را نمی کند منافی با اینکه هزار اسم باشد نمی کند و ثانیا: این اسماء حسنی اثر خاصی دارد که در اخبار اشاره فرموده اند من دعاها استجاب له و من احصاها دخل الجنة و ثالثا: شیخ صدوق فرموده: (المراد من الاحصاء الوقوف علی معانیها لا احصاء عددها) و رابعا: غرض مسمّی است نه اسم در حدیث است از کافی مسندا عن هشام که از حضرت صادق سؤال کرد از اسماء الهیه حضرت فرمود:

(الاسم غیر المسمّی فمن عبد الاسم دون المسمّی فقد کفر و من عبد الاسم و المسمی معا فقد اشرک و من عبد المسمی دون الاسم فذاک التوحید).

یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ تعبیر بما دون من برای شمول کلیه ممکنات و مخلوقات از ملائکه و جنّ و انس و کواکب و شمس و قمر و انواع حیوانات و نباتات و جمادات که شرح آنها و معنای تسبیح گذشت.

ص: 485

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تفسیرش واضح است (هذا آخر ما اردناه فی تفسیر سورة الحشر و یتلوه انشاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الممتحنة و بقیة السور و الحمد للَّه و الصلاة علی اصفیاء اللَّه و اللعن علی اعداء اللَّه و انا العبد السید عبد الحسین المدّعو بالطیب).

ص: 486

سورة الممتحنة .... ص : 487

اشاره

مدنیه و هی ثلاث عشر آیة

[سوره الممتحنة (60): آیه 1] .... ص : 487

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (1)

از ابن بابویه باسناده از ابی حمزه ثمالی از حضرت زین العابدین (ع) فرمود:

(من قرء سورة الممتحنة فی فرائضه و نوافله امتحن اللَّه قلبه للایمان و نوّر له بصره و لا یصیبه فقر ابدا و لا جنون فی بدنه و لا فی ولده)

و از پیغمبر (ص) روایت شده فرمود:

(من قرء هذه السورة صلت علیه الملائکة و استغفرت له و اذا مات فی یومه او لیلته مات شهیدا و کان المؤمنون شفعائه یوم القیامة)

و از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من یبتلی بالطحال و عسر علیه یکتبها و یشربها ثلاثة ایّام متوالیة یزول عنه الطحال باذن اللَّه تعالی)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید نگیرید دشمن مرا و دشمن آمد شما را را دوست و رفیق که ملاقات کنید آنها را به محبت و دوستی و حال آنکه آنها کافر هستند بآنچه شما را از حق، بیرون کردند رسول را و شما را از وطن شما برای اینکه شما ایمان آورده اید بخدای متعال پروردگار شما اگر بودید شما که خروج می کردید برای جهاد فی سبیل اللَّه که با آنها جهاد می کردید و برای طلب مرضات من و خشنودی من شما در سرّ و باطن بآنها محبت و مودّت می کنید، و من داناترم بآنچه شما مخفی می کنید و بآنچه اظهار می کنید و کسی که چنین کاری بکند پس بتحقیق گمراه شده از راه راست و راه را گم کرده.

اقول: اخباری داریم در شأن نزول این آیه شریفه که زنی که نامش ساره بود مولاة ابی عمر و ابن سیفی ابن هشام از مکه هجرت کرد آمد مدینه حضرت رسول

ص: 487

صلی اللَّه علیه و آله پس از جنگ بدر بدو سال گذشته حضرت از او پرسید که هجرت تو برای اسلام بوده عرض کرد نه فرمود: برای مهاجرت آمدی عرض کرد نه فرمود: پس برای چه آمدی مدینه عرض کرد من صاحب عشیره و موالی و اصیل بودم تمام از دستم رفت و بشدت به احتیاج افتاده ام آمدم شما کمکی بحالم کنید حضرت دستور داد نفقه و کسوه و وسائل حرکت او را فراهم کردند عازم حرکت شد یکی از مؤمنین که نامش حاطب بن ابی بلتعه بود ده دینار و ده درهم و برد یمانی باو داد و نوشته ای که بر مشرکین مکه نوشته بود و خبر داده که پیغمبر عازم جنگ با شما است خود را آماده کنید و باین ساره داد که این را باهل مکه برساند و این را در گیسوان سرش مخفی کرد، جبرائیل نازل شد بر حضرت خبر داد حضرت چند نفر را روانه کردند که در راه بروند و از آن زن این نوشته را پس بگیرند من جمله امیر المؤمنین (ع) آمدند او را گرفتند منکر شد همچه نوشته نزد من نیست آنچه تفتیش کردند نیافتند خواستند برگردند امیر المؤمنین (ع) فرمود: خدا بجبرئیل دروغ نگفته جبرئیل هم به پیغمبر دروغ نگفته پیغمبر هم دروغ نفرموده کاغذ نزد این هست شمشیر کشید و باو فرمود: یا کاغذ را بده و الّا گردنت را می زنم ناچار از میانه گیسوانش بیرون آورد داد او را آوردند خدمت حضرت پیغمبر (ص) حاطب را خواست فرمود:

مگر کافر شدی عرض کرد یا رسول اللَّه من کافر نشدم فرمود: پس برای چه این کاغذ را نوشتی و فرستادی برای مشرکین عرضکرد اینها در زمانی که من کافر بودم بسیار بمن محبت می کردند و اعانت می نمودند خواستم تدارک محبتهای آنها را بکنم این آیه نازل شد.

اقول: این اخبار استناد به معصومین ندارد و بر فرض شأن نزول آیه باشد منافی با عموم آیه ندارد به پردازیم، به بشرح آیه شریفه.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بجمیع مؤمنین است تا دامنه قیامت.

لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ عدوّ خدا و مؤمنین تمام طبقات کفار و مشرکین و دهریین و معاندین و مخالفین و ضالین و مضلین و مبدعین و منکرین ضروریات دین و مذهب هستند، باید با تمام آنها عداوت و مخالفت نمود ای کاش ابناء امروزه برخورد باین آیه می کردند و با این طبقات محبت و معاشرت نمی کردند.

ص: 488

تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ که ملاقات بکنید آنها را و معاشرت با آنها و خلطه و آمیزش داشته باشید و رفت و آمد.

وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ حقّ دین اسلام قرآن مذهب حقه شیعه اثنی عشری احکام اسلامی دستورات دینی که اینها بتمام اینها یا بعض آنها کافر هستند.

یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ اما اخراج رسول که از اول بعثت چه اندازه ظلم و اذیت کردند سنگ بقدم های مبارکش می زدند خاکروبه بر سرش و شکمبه شتر می ریختند عباء بگردن نازنینش تاب دادند تا نفس در سینه او حبس شد تشریف برد بطائف آنجا هم اذیت کردند سه سال در شعب ابی طالب گرفتار بود تا عاقبت دور خانه او را احاطه کردند که او را بقتل رسانند تا هجرت فرمود، و هم چنین مؤمنین باو را چه اندازه در فشار انداختند تا هجرت کردند، فقط برای اینکه چرا باین پیغمبر ایمان آورده اند.

إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی این خروج شما اگر برای رضای خدا و جهاد فی سبیل اللَّه بوده پس نباید با آنها دوستی و القاء مودّت کرد باید با آنها کمال عداوت و بغض و عناد داشته باشید.

تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ در سرّ و پنهانی و خفیة بآنها مودّت و محبت می کنید و خیال می کنید که اسرار شما بر خدا مستور و مخفی است.

وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ بر خدای متعال سرّ و علن تفاوتی ندارد عالم السر و الخفیّات است.

وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ از ایمان خارج می شود و جزء اهل ضلال می گردد به بنگ بلند فریاد می زنم بتمام ابناء بشر سرتاسر کشور که دوستی با کفّار و اهل ضلال با ایمان نمی سازد خود را مؤمن نه پندارید با دوستی دشمنان دین.

[سوره الممتحنة (60): آیه 2] .... ص : 489

إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (2)

اگر این کفّار و مشرکین بر شما ظفر پیدا کردند و مسلط شدند می باشند برای

ص: 489

شما اعداء با شما دشمنی می کنند و باز می کنند بسوی شما دست های خود را و زبانهای خود را به بدی و دوست می دارند که شما هم کافر شوید و از اسلام برگردید.

إِنْ یَثْقَفُوکُمْ ثقف بمعنی وجد و ظفر یعنی هر کجا شما را پیدا کنند و ظفر بیابند.

یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً دشمنی خود را اظهار می کنند و با شما عداوت می ورزند.

وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ از قتل و ضرب و ظلم هر قدر بتوانند کوتاهی نمی کنند و هر چه شما بآنها محبّت کرده اید مراعات نمی کنند و دست از دشمنی خود برنمی دارند.

وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ فحاشی و سبّ و دشنام و بدگویی و جسارت و توهین و مضحکه و مسخره می کنند شما را.

وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ و دوست می دارند که شما کافر شوید بالقاء شبهات و تشکیک در امور اسلامی که این پیغمبر (ص) ساحر مجنون، کذّاب، مفتری است و این قرآن شما بافته های او است و از دیگران فرا گرفته و این دین شما باطل و عاطل است هر قدر بتوانند و لو بتهدیدات و تحریفات شما را برگردانند با این همه دشمنی و کینه باز شما با آنها محبّت می کنید.

[سوره الممتحنة (60): آیه 3] .... ص : 490

لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (3)

هرگز نفع نمی بخشد بشما ارحام شما و نه اولاد شما روز قیامت جدایی میافتد بین شماها و خداوند بآنچه عمل می کنید بینا است.

لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ روز قیامت احدی بفکر احدی نیست یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 تا 37 وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً بقره آیه 45 و 117 وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری انعام آیه 164 و غیر اینها نه ارحام آنها و نه اولاد آنها خردلی نفع ندارند، بلی مؤمنین بعضی شفاعت بعض دیگر را می کنند، چنانچه می فرماید: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف

ص: 490

آیه 67.

یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ مؤمن با غیر مؤمن از هم جدا هستند آنها اصحاب یمین هستند و آنها اصحاب شمال، چنانچه می فرماید: وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ گفتیم: بعض صفات است که مرجع صفات دیگر است بصیر یعنی عالم بمبصرات سمیع عالم بمسموعات مدرک عالم بجزئیّات حکیم عالم بحکم و مصالح و مفاسد مرید عالم بصلاح مکره عالم بفساد که تمام اینها مرجعش بعلم است نه اینکه آلت سمع و بصر داشته باشد و علم عین ذات و ذات صرف الوجود غیر متناهی ازلا و ابدا و سرمدا.

[سوره الممتحنة (60): آیه 4] .... ص : 491

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (4)

باید بوده باشد از برای شما اقتداء نیکویی در ابراهیم و کسانی که با او بودند زمانی که گفتند بقوم خود که مشرک بودند محققا ما از شما بیزاریم و از آنچه را که عبادت می کنید از غیر خدا کافر هستیم ما بشما و ظاهر شد بین ما و شما عداوت و بغض همیشه که هیچ رفع شدنی نیست تا اینکه شما هم ایمان آورید بخدای یگانه و دست از شرک بردارید، مگر قول ابراهیم از برای پدرش که هر آینه طلب مغفرت می کنم از برای تو و من مالک نیستم برای تو از خداوند از هر چیزی پروردگارا ما بر تو توکل کردیم و بسوی تو انابه و الحاح می کنیم و بسوی تو است بازگشت ما.

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ اسوة بمعنی اقتداء و متابعت است که هر چه طرف بجا آورد این هم بجا آورد و اسوه حسنه مقابل اسوه قبیحه است، حسنه اقتداء باو در توحید و ایمان و اعمال صالحه و افعال حسنه، و قبیحه اقتداء بطرف در کفر و شرک و ضلالت و ظلم و معاصی.

فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اما ابراهیم اقتداء باو در توحید که میانه آتش او را

ص: 491

بیندازند حتی جبرئیل بیاید و بگوید: أ لک حاجة بفرماید: امّا الیک فلا بگوید:

پس بآنکه حاجت داری بگو: بفرماید:

(حسبی من سؤالی علمه بحالی)

امّا در معارض با مشرکین بفرماید: تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ انبیاء آیه 58 و 59، و امّا در اعراض از آنها همین آیه شریفه که شرحش بیاید. وَ الَّذِینَ مَعَهُ فقط حضرت لوط و ساره زن ابراهیم مادر اسحاق و هاجر مادر اسماعیل که می فرماید: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ عنکبوت آیه 25، و بعضی گفتند: مراد انبیاء بعد از ابراهیم بودند تا زمان موسی که بر شریعت ابراهیم بودند مثل اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، شعیب.

إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ هر کدام بقوم خود که مشرک بودند إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ بیزاریم از شما مشرکین و از آنچه شما می پرستید از غیر خدا و در کلمه ممّا تعبدون دو نحوه تفسیر شده. یکی: مادر ممّا موصوله باشد که از خود اصنام و الهه آنها بیزاریم. یکی: مصدریه باشد که از پرستش آنها بیزاریم.

وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا عداوت دشمنی است بغضاء کینه است و ابدا که قابل رفع و التیام و محبت و الفت نیست، مگر آنکه ایمان آورید که خداوند بین قلوب مؤمنین الفت و وداد انداخته که می فرماید:

وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً آل عمران آیه 98 وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اعراف آیه 41 حجر آیه 47.

بِاللَّهِ وَحْدَهُ که دست از شرک بردارید و بیگانگی خدا ایمان بیاورید و مکرر گفته شده که مراتب توحید پنج مرتبه است توحید ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری و شرح آنها بیان شده.

إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ این جمله را دو نحوه تفسیر کردند.

یکی: آنکه در این قول ابراهیم متابعت او را و اقتداء باو را نکنید و این تفسیر غلط صرف است. نحوه دوّم: اینکه استثناء باشد از قول ابراهیم و کسانی که با او بودند که گفتند: ما از شما بیزاریم و عداوت و بغضاء داریم مگر این قول

ص: 492

ابراهیم.

اقول: استغفار فقط باید در حقّ مؤمنین باشد مغفرت الهی خاصّ اهل ایمان است، چنانچه می فرماید: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ توبه آیه 81 و استغفار ابراهیم برای این بود که دوست می داشت آزر ایمان بیاورد تا مشمول مغفرت الهی شود نسبت بشرک و اعمال قبل از ایمان او، پس از آنکه مأیوس شد از ایمان او بری جست از او، چنانچه می فرماید: وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ توبه آیه 115 و مکرّر اشاره شده که آزر پدر ابراهیم نبود، چون در دامن او بزرگ شده اطلاق پدری می کرد، و دلیل بر این دعوی همین آیه است که پس از آنکه دید هرگز او ایمان نمی آورد از او بیزاری جست و این در زمان جوانی و رشد ابراهیم بود و در سوره ابراهیم در زمان پیری ابراهیم که خدا اسماعیل و اسحاق را باو عنایت فرمود که می فرماید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ الی قوله تعالی: رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ آیه 41 و 42، پس معلوم می شود که والد ابراهیم غیر از آزر بوده.

وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ که اگر بکفر و شرک باقی باشی و خداوند تو را عذاب کند من قدرت ندارم که تو را نجات دهم و جلوگیری کنم از عذاب الهی.

رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا مقام توکّل این است که بکلّی از خود خودیّتی نداشته باشد و بکلّی نظر از غیر و اسباب بردارد و تمام نظر بخدا باشد و بس هر چه صلاح داند.

وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا تمام توجّه بسوی تو و رجوع و انابه در پیشگاه تو.

وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ بازگشت تمام بسوی تو است.

[سوره الممتحنة (60): آیه 5] .... ص : 493

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (5)

پروردگار ما قرار مده ما را فتنه از برای کسانی که کافر شدند و بیامرز برای ما پروردگار ما محققا تو خودت عزیز و حکیم هستی.

ص: 493

رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا این جمله را چند نحو تفسیر کردند.

1- ما را گرفتار کفّار نفرما که بما اذیّت کنند.

2- ما را ببلاهای آنها مبتلاء نفرما تا نگویند اگر اینها بر حقّ بودند مبتلاء نمی شدند.

3- آنها را مسلّط بر ما مفرما که بخواهند دین ما را از ما سلب کنند.

4- توفیق صبر بما عنایت فرما که بر اذیت و آزار آنها صبر کنیم و تحمّل نمائیم.

5- اینکه ما را حفظ فرما که با آنها دوستی و مودّت پیدا نکنیم.

6- در محاربه و معارضه با آنها ما را مخذول و منکوب مفرما.

اقول: از برای فتنه در قرآن مجید اطلاقاتی است. یکی بمعنی دو بهم زنی و تفتین بین دو طایفه که می فرماید: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 187 وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 214. یکی: بمعنی امتحان است أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ عنکبوت آیه 1 و 2.

یکی: بمعنی اذیّت و آزار إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ الایة بروج آیه 10. یکی: بمعنی عذاب و بلاء وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ انفال آیه 25. و آنچه بنظر نزدیکتر می آید در این جمله اینکه پروردگارا میانه ما مؤمنین اختلاف و دوئیّت و عداوت نینداز که بنفع کفّار تمام شود، چنانچه شاهکار کفّار امروزه این است که میان مسلمین اختلاف بیندازند که طرفین ضعیف شوند و آنها قوی گردند.

وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا ما را با اعمال زشتمان مگیر و مبتلاء ببلاهای دنیوی و اخروی مفرما و بیامرز و عفو فرما که ما عبرت دشمنان نشویم و در حقّ ما گمان بد نزنند و نگویند اگر اینها بر حقّ بودند مبتلاء باین نوع بلاها نمی شدند.

إِنَّکَ أَنْتَ با سه تأکید کلمه انّ تکرار حرف خطاب جمله اسمیّه.

الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ غالب و قاهر و قادر و مقتدر هستی و حکیم و عالم بجمیع حکم و مصالح هستی آنچه می کنی عین صلاح است.

ص: 494

[سوره الممتحنة (60): آیه 6] .... ص : 495

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (6)

هر آینه هست برای شما در اقتداء بابراهیم و کسانی که با او هستند اقتداء نیکویی برای کسانی که امیدوار بخدای متعال و مثوبات روز قیامت و عالم آخرت هستند، و کسی که اعراض کند و اقتداء بآنها نکند ضررش بخود او متوجّه می شود پس محققا خداوند بی نیاز است و دارای صفات حمیده هیچ گونه ضرری بدستگاه او وارد نمی شود. (گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد).

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ تکرار این جمله برای بیان فوائد و نتائج این اقتداء و متابعت طریقه آنها است که اصلا دین مقدّس اسلام ملّة ابراهیم است که می فرماید: إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آل عمران آیه 61 و می فرماید:

وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ بقره آیه 124- و امر شد به پیغمبر.

أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً.

لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ امید برحمت و تفضلات و عنایات الهی دارد.

وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ بروز قیامت و مثوبات و اجر آخرتی و حشر با انبیاء و اولیاء و نعم بهشتی و سعادت و نجات از مهالک و عقوبات و عذابهای جهنّمی امیدوار است همچه کسی اقتداء و متابعت می کند طریقه ابراهیم و کسانی را که با او بودند.

وَ مَنْ یَتَوَلَّ امّا کسی که اعراض کند و با کفّار و مشرکین مودّة و محبت داشته و از طریقه حقّه رو برگردان باشد.

فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ احتیاج بعبادت بندگان ندارد اگر تمام اهل عالم ایمان داشته باشند و تمام اعمال صالحه را بجا آورند و نزدیک معاصی الهی نروند خردلی بر خدایی او افزوده نمیشود و نفعی ندارد، و اگر بعکس تمام کافر

ص: 495

فاسق فاجر عاصی باشند خردلی از خدایی او کم نمیشود و ضرری باو متوجه نمیشود آنچه نفع و ضرر است متوجّه خودش میشود.

الْحَمِیدُ حمد مختصّ بذات مقدّس او است کامل است فوق الکمال تامّ است فوق التمام ذاتا و صفتا و فعلا نقصی در ساحت قدس او نیست.

[سوره الممتحنة (60): آیه 7] .... ص : 496

عَسَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِیرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (7)

امید است خداوند جعل فرماید بین شما مسلمین و بین کسانی که با شما عداوت دارند از کفّار و مشرکین و شما با آنها عداوت دارید مودّت و محبّت و خداوند قدرت دارد، و خداوند هم میآمرزد و هم رحمت میفرماید به اینکه بشرف اسلام مشرف شوند یا آنکه با شما عداوت نورزند، چنانچه در آیه بعد بیان می فرماید.

عَسَی اللَّهُ از خداوند امر محقّق الوقوع است تخلف پذیر نیست.

أَنْ یَجْعَلَ جعل الهی توفیق و تأیید است.

بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً نظر به اینکه بسیاری از مؤمنین که بشرف اسلام مشرّف شدند و مهاجرت کردند همیشه اقرباء آنها مثل آباء و امّهات و ابناء و بنات و اخوان و اخوات و اعمام و اخوال و عمّات و خالات و سایر اقرباء و اصدقاء آنها در مکّه بشرک و کفر باقی بودند و آیه معادات که نازل شد نگران شدند خداوند برای رفع نگرانی آنها می فرماید: که من بین شما و آنها القاء محبّت و مودّت می کنم به اینکه آنها هم مثل شما مشرف بدین اسلام میشوند و در زمره مؤمنین داخل می گردند، و این پس از فتح مکّه بود که بسیاری ایمان آوردند که می فرماید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً الآیات و می فرماید: هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ الایة انفال آیه 64 و 65.

وَ اللَّهُ قَدِیرٌ قدرت دارد قلب قلوب کند کافر و مشرک مسلم و مؤمن گردد و البته ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام برای اینست که بندگان را از تیه ضلالت بشاهراه هدایت رساند از ظلمات جهل بنور علم و از کفر و شرک بشرف اسلام و ایمان رساند کسانی را که قابل هدایت باشند، بلی کسانی که بواسطه قساوت قلب

ص: 496

و سیاهی دل از قابلیت افتاد آنها خارج هستند لذا تعبیر به منهم فرموده اشاره ببعض است.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ از تقصیرات آنها گذشت می کند و هم آنها را مشمول رحمت خود می فرماید:

[سوره الممتحنة (60): آیه 8] .... ص : 497

لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (8)

خداوند نهی نمی فرماید شما را از کفّار و مشرکین که با شما مقاتله نکردند در امر دین و شما را اخراج نکردند از منازل شما اینکه با آنها برّ و احسان کنید و بعدل با آنها رفتار کنید و خداوند دوست می دارد کسانی که بعدل رفتار می کنند- بعضی گفتند: این آیه شریفه منسوخ است بآیه شریفه وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً توبه آیه 36 و آیه شریفه وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ نساء آیه 91 و آیه شریفه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ توبه آیه 5.

اقول: هیچ گونه تنافی بین این آیات نیست تا احتیاج بدعوی نسخ کنیم، امّا آیه شریفه وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً صریحه است در مشرکین که با مسلمین مقاتله می کنند بالاخصّ باب مقاتله طرفین است مثل معامله و مضار به و مجادله و محاربه که دو طرفی است و این آیه شریفه صریح است در مشرکین که لَمْ یُقاتِلُوکُمْ و امّا آیه شریفه وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ در صدر آیه می فرماید: وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا الی قوله تعالی: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ در مورد منافقین است که نفاق خود را ظاهر کردند که در مقام این بودند که مؤمنین را برگردانند بکفر مربوط باین آیه نیست، و امّا آیه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ الایة در آیه قبل از او می فرماید: إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ توبه آیه 4، پس به پردازیم بشرح آیه شریفه لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ یا از جهت معاهده که با پیغمبر و مسلمین نمودند که در آیه 4 سوره توبه اشاره

ص: 497

شد و در آیه 7 توبه می فرماید: إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ یا از جهت اینکه پناه آورده بمسلمین که می فرماید: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ توبه آیه 6 یا از جهت اینکه دست رسی بتبلیغات اسلامی نداشته و حجّت بر او تمام نشده یا بواسطه جنون یا صغر سنّ تکلیف نداشته یا جهات دیگر که محقون الدّم شده.

وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ متعرّض شما مسلمین نشدند و در مقام اذیّت بشما نبودند.

أَنْ تَبَرُّوهُمْ بر احسان است بلکه عمده پیش رفت اسلام اخلاق پیغمبر اسلام بود و رفتار آن حضرت با مشرکین.

وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ بعدل و انصاف با آنها رفتار کنید تعدّی و تجاوز نکنید حتی در باب جهاد اگر حربه را انداخت یا برگشت یا باختیار تسلیم شد نباید متعرض او شوید.

اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.

[سوره الممتحنة (60): آیه 9] .... ص : 498

إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (9)

جز این نیست که نهی می فرماید شما را خدای متعال از کسانی که با شما در امر دین مقاتله می کنند مثل ابی سفیان و اتباعش در بدر حنین احزاب احد و غیر اینها و کمک می گیرند و با خود همراه می کنند جمع دیگری را و شما را بیرون میکنند از محالّ سکونت شما اینکه آنها را دوست دارید و موالات داشته باشید و کسی که آنها را دوست دارد و موالات داشته باشد پس اینها خود اینها ظالم هستند.

مسئلة: دو عنوان داریم یکی نفس حبّ و بغض دیگر اظهار دوستی و دشمنی امّا نفس حبّ و بغض امری است قلبی و جز و ایمان است حتّی از امام (ع) می پرسند (هل الحبّ و البغض من الایمان) جواب می دهد

(هل الایمان الّا الحب و البغض)

و نیز در خبر است

(من احبّ حجرا حشره اللَّه معه)

و مراد دوستی خدا و دوستان خدا و دشمنی دشمنان آنها. عنوان دوّم اظهار دوستی و دشمنی است که تولّی

ص: 498

و تبرّی است و جزو فروع دین است که ده چیز است- صلاة- صوم- زکاة- حج- جهاد- امر بمعروف- نهی از منکر- تولی- و تبرّی و می فرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ مجادله آیه 15 و در آخر همین سوره می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ و می فرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ توبه آیه 23.

إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ کلمه انّما دلیل بر انحصار است یعنی نهی از موالات کفّار و مشرکین منحصر است عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ که در وقعه بدر و احزاب و حنین و احد برای قتال با مسلمین آمدند.

وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ که شما مهاجرین را از جایگاه های خود بیرون کردند.

وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ که رؤساء آنها را وادار کردند اتباع خود را بر اخراج شما مؤمنین که معنی ظاهروا ترغیب و تحریص است دیگران را بر امری.

أَنْ تَوَلَّوْهُمْ با این نوع کفّار و مشرکین نباید دوستی و وداد نمود.

وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ظلم بدین است که موجب کفر و ضلالت می شود تنبیه: عداوت با خدا منحصر بکفّار و مشرکین نیست عداوت با مقرّبان درگاه الهی هم عداوت با خدا است می فرماید: مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 92 پس بمقتضای حدیث معروف بین فریقین که فرمود:

(فاطمة بضعة منّی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی اللَّه)

و حدیث مروی از کتب عامّه و خاصّه که فاطمه از دنیا رفت و از آن دو نفر ناراضی بود و آیه شریفه وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بقره آیه 62 تکلیف خلفاء و اتباع آنها معلوم می شود.

[سوره الممتحنة (60): آیه 10] .... ص : 499

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (10)

ص: 499

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که آمدند زنهای مؤمنه هجرت نمودند از مکّه معظّمه بمدینه طیّبه پس امتحان کنید آنها را که حقیقتا ایمان آورده اند و خدا داناتر است بایمان آنها پس اگر دانستید که آنها حقیقتا ایمان آورده اند، پس دیگر آنها را رجوع، ندهید و برنگردانید بسوی کفّار نه اینها بر کفّار حلال هستند و نه کفّار بر اینها حلالند، و بدهید بکفّار آنچه انفاق کرده اند که مهر باشد باین زنها و باکی نیست که آن زنها را شما مؤمنین ازدواج کنید و بآنها بدهید آنچه مهر آنها قرار داده اید، و اجر آنها همان مهر است که مقرّر شده و نگذارید آنها را نزد کفار و در حباله آنها و بگیرید از کفار آنچه شما مهر قرار داده اید و آنها هم بگیرند از شما آنچه مهر قرار داده اند، این است حکم الهی که حکم می فرماید بین شما مسلمین و کفار و خدا علیم و حکیم است.

چندین فرع از فروع فقهیه از این آیه شریفه استفاده می شود اوّل: اینکه کافر چه مشرک باشد یا اهل کتاب نمی تواند زن مسلمه ازدواج کند دوّم: اینکه اگر زن کافر مسلمان شد از او جدا می شود و احتیاج بطلاق ندارد، و پس از انقضاء عدّه وفات مسلمانان می توانند آن زن را ازدواج کنند ولی باید مهری که آن کافر باین زن داده باو ردّ کنند، و دارد پیغمبر (ص) از غنائم میداد سوّم: اگر شوهر زن مسلمه مسلمان بود کافر شد دیگر بر این زن حرام می شود و احتیاج بطلاق هم ندارد که در احکام مرتدّ بیان شده که یکی آنکه کلیّه اموالش از ملک او خارج و بوارث مسلم منتقل می شود و اگر وارث مسلم ندارد منتقل بامام می شود که فرمودند:

(الامام وارث من لا وارث له)

و در دوره غیبت بمجتهد جامع الشرائط.

دیگر آنکه عیالش از او جدا می شود و حکم مرده بر او بار می شود باید عدّه وفات بگیرد و احتیاج بطلاق ندارد می تواند شوهر بگیرد. دیگر بدنش نجس می شود.

دیگر آنکه مرتدّ واجب القتل است، و امّا در قبولی توبه او اختلاف است و حق اینست که قبول می شود و پس از توبه اگر اموالی تحصیل کرد یا وارث باو برگردانید مالک می شود و عیالش را بعقد جدید می تواند ازدواج کند و بدنش پاک می شود، و امّا در موضوع قتلش اگر توبه قبل از حکم حاکم باشد برداشته می شود و بعد از حکم باید کشت. چهارم: اگر زن مسلمه را کفّار بردند باید نگذاشت نزد آنها

ص: 500

باشد و باید برگردانید و از آنها گرفت. پنجم: اگر زن مسلمه کافره شد و ملحق شد بکفّار باید مهریّه که شوهر مسلمانش باو داده از آنها پس گرفت.

تنبیه: کفاری که با مسلمین معاهده کردند که متعرّض یک دیگر نشوند که یکی از معاهدات اینست که که اگر یکی از کفّار دست گیر مسلمانان شد باید برگردانید بآنها و اگر یکی از مسلمانان دست گیر کفّار شد باید برگردانند بمسلمانان، لکن این حکم در حق رجال است دون نساء که اگر مسلمان شدند و آمدند نزد مسلمانان نباید برگرداند بکفّار این خلاصه مفاد آیه شریفه است سپس در مقام تطبیق برائیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ که بعض زنهای مؤمنه در مکّه معظّمه که شوهرهای آنها ایمان نیاوردند و آنها ایمان آوردند هجرت کردند بمدینه چون دیگر بر آنها حرام بودند و ازدواج آنها منقطع شد.

فَامْتَحِنُوهُنَّ امتحان کنید آنها را که دعوی ایمان آنها از روی حقیقت است یا اغراض و مقاصد دیگری در نظر دارند و در طریق امتحان مفسّرین اقوال زیادی دارند، بعضی گفتند: ذکر شهادتین. بعضی گفتند: قسم یاد کنند که ما نیامدیم مگر بر رغبت دین اسلام. بعضی گفتند: قسم یاد کنند که ما از راه بغض از ازدواج یا طمع دنیا و مال نیامدیم، بعضی گفتند: امتحان آنها مفاد آیه بعد است.

اقول: تمام تفسیر برأی است و امتحانات مختلف است و در آیه بیانی از این حیث نفرموده و آیه بعد پس از امتحان است و ملاک امتحان اینست که علم پیدا کنید که اینها ایمان آورده اند، چنانچه در جمله بعد تصریح می فرماید:

اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِهِنَّ اشاره باین که شما روی موازین شرعیّه امتحان کنید و حقیقت و واقع امر را خدا میداند.

فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ که بر شما بحکم شرع ثابت شد که اینها ایمان آورده اند.

فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ و لو معاهده کرده باشند با کفّار که اگر

ص: 501

کسی از آنها در دست شما آمد او را برگردانید بآنها، زیرا اولا: در معاهده ذکر رجال بوده نه نساء. و ثانیا: اینکه معاهده این بود که اگر دست گیر مسلمانان شد او را برگردانند، امّا اگر خود آنها باختیار آمدند و نمی خواهند برگردند نباید مجبور کرد آنها را که برگردند.

و ثالثا: اگر ایمان آوردند و هجرت کردند مثل سایر مهاجرین که جزو مسلمین میشوند و قضیّه بعکس می شود که اگر کفّار آنها را دست گیر کردند باید برگردانند بمسلمین. لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ نباید بکفار تزویج شوند.

وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ نباید کفار آنها را تزویج کنند.

وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا بلی مهریّه که آنها باین زنها داده اند بآنها بدهید و لو از بیت المال مسلمین باشد یا غنائم دار الحرب.

وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ بر مسلمانان حلال است تزویج آنها چون عقد با کفار باطل شد.

إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ باید مهر برای آنها برضایت آنها قرار دهید و بآنها دهید مثل اسرای دار الحرب نیستند که حکم کنیز داشته باشند اینها احرار هستند.

وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ زنهای کافره را چه حربی باشند و چه ذمّی نمی توان گرفت همین نحوی که مرئه مؤمنه را نمی توان بکافر تزویج کرد همین نحو مرئه کافره را نمی توان تزویج نمود بمسلم.

وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا همین نحوی که مرئه مؤمنه اگر کافره شد و رفت در دار الکفر باید مهری که باو داده اید، پس بگیرید همین نحو کافره اگر مؤمنه شد، آمد نزد مسلمانان باید مهریّه که از کفار گرفته بآنها ردّ نمود اگر معاهد بودند.

ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ این است برای شما مؤمنین حکم الهی.

یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ که حکم فرموده بین شما مسلمین و کفّار.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بصلاح شما.

حَکِیمٌ بمصالح شما.

ص: 502

[سوره الممتحنة (60): آیه 11] .... ص : 503

وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْ ءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (11)

و اگر از دست شما رفت چیزی از زنهای شما که مرتده شده و رفت بطرف کفار پس با آنها بجنگید پس بدهید بکسانی که زنهای آنها از دست آنها رفته اند مثل آنچه انفاق کرده اند از مهر و بپرهیزید از معصیت خدایی که شما بآن ایمان آورده اید.

وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْ ءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ زنی از مسلمانان کافره شد و مرتده شد و ملحق شد بکفار.

فَعاقَبْتُمْ مفسّرین چنین تفسیر کردند که مطالبه مهریه که به آن زنها داده اند از کفار بگیرند چون خود آن زن که دیگر بر این شوهرش حرام می شود و عقدش باطل می شود و احتیاج بطلاق ندارد چنانچه گذشت فقط مطالبه مهریه باید کرد و شرحش می آید، لکن در اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) ابن بابویه و شیخ طوسی مسندا روایت کردند که معنی عاقبتم یعنی زن دیگری از مسلمین باو تزویج کنند پس از آن مطالبه مهر کنند اگر از کفاری که معاهده کرده اند بگیرند و اگر از کفار حربی بآنها ملحق شده آن غنائم دار الحرب که بدست مسلمین میرسد قبل از قسمت بین مجاهدین بردارند و بزوج دهند اگر چیزی باقیست از غنائم قسمت بین مجاهدین شود سپس راوی سؤال می کند که غنائم حقّ مجاهدین است و اینها که سبب نشدند بر ذهاب زوجه او جواب می دهند که این باختیار امام است.

اقول: حکم الهی است که امام اجراء می فرماید:

فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا که شرحش بیان شد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ که مخالفت دستور و فرامین او را نکنید.

[سوره الممتحنة (60): آیه 12] .... ص : 503

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنِینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (12)

ای نبیّ محترم زمانی که آمدند خدمت تو زنهای مؤمنات بیعت کنند با شما بر این که شریک بر خدا قرار ندهند شی ء را و دزدی نکنند و زنا ندهند و

ص: 503

اولاد خود را نکشند که سقط نکنند و بهتان بکسی نزنند که افتراء به بندند بین ایدی خود و ارجل خود و معصیت تو را نکنند در واجبات که معروف است، پس با آنها بیعت فرما و قبول نما و طلب مغفرت بر آنها بکن از خدای متعال محققا خداوند غفور و رحیم است، اخبار بسیاری داریم از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام در معنی آیه و طریق بیعت نساء و مفاد جملات آنها و بیاناتی از مفسرین که ما خلاصه آنها را در بیان شرح جملات آیه تذکّر می دهیم، و نقل نفس اخبار طولانیست با این که قضایای شخصیّه است.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ قضیّه این است، پس از فتح مکّه بعد از فراغ از اخذ بیعت از رجال زنها آمدند بیعت کنند و طریق بیعت آنها این بود که ظرفرا پر از آب کردند و حضرت رسول دست در آن آب گذاردند زنها می آمدند و دست در آن آب می گذاردند، و بعضی گفتند: از زیر لباس دست می دادند و در بیعت روز غدیر بر خلاف امیر المؤمنین (ع) دارد ظرفی پر از آب کردند و پرده کشیدند نصف این طرف پرده بود امیر المؤمنین (ع) دست در آن آب گذاشت و زنها از عقب پرده دست در آب می کردند و بیعت می کردند.

عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً یکی از شرائط بیعت بلکه عمده شرط عدم الشرک است و ظاهرا مراد شرک عبادتی است که مفاد مطابقی دلالت کلمه طیّبه لا اله الا اللَّه است. و گفتیم: این کلمه طیّبه که کلمه اخلاص و کلمه توحید هم می گویند سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی. مطابقی همان توحید عبادتی است در مقابل عبده اصنام و شمس و کواکب و آتش و ملک و جنّ و انس و غیر اینها و التزامی نفی شرک ذاتی و صفاتی و افعالی. و اقتضایی اطاعت و تسلیم اوامر و نواهی او.

وَ لا یَسْرِقْنَ نه از اموال زوج و نه دیگران که سرقت حکمش قطع ید است که می فرماید: وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا مائده آیه 42 و این حدّ شرعی آنها است بعلاوه وجوب ردّ و ترضیه صاحب مال و احکام غصب هم بر او بار است لکن مشروط باین است که از حرز باشد و بحدّ نصاب برسد و امّا دون حدّ نصاب و حرز حکمش تعزیر است.

ص: 504

وَ لا یَزْنِینَ که زنا رواج زیادی داشت در جاهلیت در میان مشرکین حتّی بعضی را ذوات الاعلام می گفتند مثل سمیّه مادر زیاد و مرجانه مادر عبید اللَّه و حکم زنا مختلف است اگر زنای با محارم باشد حکمش قتل است و اگر محصنه باشد رجم است و هر دو پس از جلد است، و اگر اجنبیّه باشد حکمش جلد است که می فرماید: الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ نور آیه 2.

وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ که قتل نفس گناه بسیار بزرگی است و احکام سختی دارد که می فرماید: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً مائده آیه 35 چه سقط باشد یا از خوف انفاق باشد یا از جهت پستی در نظر نزد ناس که می فرماید: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ انعام آیه 152 و می فرماید وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ نحل آیه 60 و امروز برای این که از زیبایی نیفتند سقط می کنند هم پدر هم مادر هم دکتر تمام مسئول هستند احکامش مختلف است قصاص دیه کفاره عمد و خطاء مقتول مؤمن باشد یا کافر محقون الدّم باشد حر باشد یا عبد و امه.

وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ بهتان و افتری قریب المعنی است نسبت دروغ بغیر دادن است هم عقوبت کذب دارد هم غیبت هم ایذاء و مفاسد بسیاری در بر دارد که یکی از اقسامش که فرزند کسی را بگیرد و التقاط کند که فرزند خود قرار دهد که ظاهرا همین مورد آیه است بقرینه.

بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ که تفسیر باین شده در اخبار زیرا ولد موقع و ولادت بین ایدی و ارجل است.

وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ عصیان شامل ترک واجبات و فعل محرّمات کلا می شود و این بیعت مشکل ترین اقسام بیعت است بیعت با رجال فقط بر اسلام بود و جهاد و در غدیر خم بر خلافت.

فَبایِعْهُنَّ اگر آمدند و باین شرائط بیعت کردند شما هم قبول فرمائید و با آنها بیعت نما و به پذیر.

ص: 505

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ نسبت بظلمها و اذیتهایی که بشما و مؤمنین در حال شرک کردند.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ زیرا،

الاسلام یجب ما قبله.

رَحِیمٌ مشمول تفضلات الهی می شوند دنیا و آخرت.

[سوره الممتحنة (60): آیه 13] .... ص : 506

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ (13)

ای کسانی که ایمان آورده اید دوستی و زیر بار ولایت آنها نروید آن کسانی را که خداوند متعال بآنها غضب فرموده اینها محققا مأیوس از مثوبات آخرت شدند همین نحوی که کفار مأیوس از اصحاب قبور هستند.

اقول: مسلما این هایی که مورد غضب الهی واقع شده اند غیر از کفار و مشرکین هستند زیرا، اولا: نهی از تولی کفار را قبلا بیان فرموده مفصلا که این قرینه منفصله می شود که اینها غیر از آنها هستند. و ثانیا: قرینه متصله، کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ دلیل است بر اینکه مغضوبین غیر کفار هستند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مفسرین گفتند: مراد یهود هستند بدلیل قوله تعالی: وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ بقره آیه 58.

اقول: بودن یهود مورد غضب الهی دلیل نیست که غضب الهی خاصّ اینها باشد تمام اهل عذاب مشمول غضب الهی هستند و یهود در زمره کفار هستند که قبلا در آیات قبل بیان شده و گفتیم: قرینه داخلیّه داریم که اینها غیر از کفّار هستند و در اخبار اشاره بزمان ظهور و رجعت دارد و این هم منافات با بیان ما ندارد که اشاره می کنیم، زیرا یکی از مصادیق آنست و ما می گوییم مراد کسانی هستند که غصب خلافت کردند از مشایخ ثلاثة و بنی امیه و بنی العباس و کلیه اتباع آنها الی زمان ظهور و دوره رجعت، خطاب بمؤمنین است که معتقد بجمیع عقائد حقه هستند دوستی با این طایفه نکنند. هذا ما عندنا و اللَّه العالم.

قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ فردای قیامت که می گویند: ما اعتقاد بتوحید و نبوت و معاد داشتیم و نماز و روزه و زکاة و حج بجا میآوردیم برای چه اوّل حکم در حق ما فرمودی قبل از مشرکین و یهود و نصاری و سایر فرق کفار خطاب می رسد

ص: 506

لیس من یعلم کمن لا یعلم و مراد یئس از مثوبات آخرت است.

کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ که دیگر آنها زنده نمی شوند و مبعوث نمی گردند که کفاری که منکر معاد هستند. هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة المبارکة و یتلوه انشاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الصف و بقیة السور و الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللعن علی اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه و انا الحقیر الذلیل السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 507

سورة الصف مدینة اربع عشر آیة .... ص : 508

[سوره الصف (61): آیه 1] .... ص : 508

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (1)

امّا الکلام: در فضیلت آن از علی بن بابویه از ابی بصیر از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من قرء سورة الصف و ادمن قراءتها فی فرائضه و نوافله صفه اللَّه مع ملائکته و انبیائه المرسلین انشاء اللَّه تعالی)

و در بعض اخبار دارد که کسی که این سوره را قرائت کند حضرت عیسی (ع) بر او صلوات میفرستد و استغفار میکند مادامی که حیات دارد و در آخرت رفیق او می شود و در بعض اخبار است که قرائت او در سفر باعث حفظ می شود از طوارق سوء تا برگردد باهلش.

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تسبیح می کنند فقط از برای خدای متعال آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و او است عزیز و حکیم، امّا تسبیح مکرر گفته شد تنزیه حقّ است از جمیع عیوب و نواقص و این معنی سلب احتیاج می کند مطلقا. ازلا: وجودش ذاتی است احتیاج بموجد ندارد و عین ذات است ماهیت ندارد که احتیاج بوجود داشته باشد تام فوق التمام صفاتش عین ذات است علم قدرت حیات زائد بر ذات نیست تا احتیاج بعلم و قدرت و حیات و سایر صفات کمالیه داشته باشد جهل و عجز و سایر صفات سلبیه در او نیست تا احتیاج برفع آنها پیدا کند ترکیب و اجزاء ندارد تا هر جزئی احتیاج بجزء دیگر داشته باشد و مرکّب احتیاج بجمیع اجزاء دارد و احتیاج بمرکّب بکسر دارد افعالش بمجرد اراده و مشیتش موجود می شود احتیاج بتصور و تصدیق و عزم و جزم و حرکت عضلات ندارد، و بالجمله کلمه سبحان اللَّه شامل جمیع شئونات الهی می شود بخلاف ممکن که نیست صرف بوده و سر تا پا احتیاج دارد احتیاج بموجد و مبقی که نگاه داری کند او را و احتیاج در جمیع صفات که باو داده شود و رفع عیوب

ص: 508

از او بکند و باجزاء احتیاج دارد و سایر احتیاجات، و از این بیان معلوم می شود که تسبیح مشتمل بر جمیع اذکار هست چنانچه تحمید و تهلیل و تکبیر هم مشتمل بر جمیع اذکار می شود، زیرا حمد تمام کمالات را و نفی تمام عیوب را دلالت دارد، و هم چنین تهلیل که مکرر گفته شده که سه دلالت دارد مطابقی و التزامی و اقتضایی که باین دلالات ثلاث شامل جمیع کمالات و نفی جمیع نقائص می کند، و هم چنین تکبیر که در حدیث داریم که معنی اللَّه اکبر این نیست که بگویی اللَّه اکبر من کل شی ء، بلکه اللَّه اکبر من ان یوصف باری.

سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر بما برای این است که شامل ذوی العقول و غیر ذوی العقول باشد از جمادات و نباتات و حیوانات بلکه اعمّ از جمیع عوالم اجسام و ارواح و انوار کلّما یعلم و کلّما لا یعلم می شود.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ مکرر بیان شده که عزیز راجع بقدرت و توانایی است قادر قاهر غالب علیّ عظیم است و حکیم دالّ بر علم بجمیع حکم و مصالح و مفاسد کلّ شی ء است ازلا و ابدا.

[سوره الصف (61): آیه 2] .... ص : 509

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید برای چه می گوئید آنچه را که عمل نمیکنید و بجا نمیآورید، بدترین صفات خبیثه این است که انسان قولی بدهد و وعده کند و عهد نماید سپس بقولش عمل نکند و بوعده اش خلف کند و بعهدش وفا نکند و این موضوع در جمیع مراحل جریان دارد در باب دین اظهار اسلام کند و تسلیم او امر الهی نشود اظهار ایمان کند و بوظائف ایمان عمل نکند با خدا عهد کند که واجب می شود سپس خلف کند که کفّاره دارد، با پیغمبر (ص) بیعت کند سپس نقض کند در امر جهاد و دشمنی با کفّار قول دهد و تخلّف کند بمؤمن وعده دهد و وفاء نکند اظهار محبت کند و عداوت داشته باشد و با مؤمنین نفاق داشته باشد و فریب دهد و غیر اینها این صفات صفات کفار و منافقین است مؤمن نباید متصف باین صفات شود لذا می فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین می فرماید:

ص: 509

لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ سببش چیست؟ چه منشأ دارد؟ برای چه می گوئید و عمل نمی کنید می خواهید شما هم مثل کفار و منافقین شوید؟ و در حزب آنها داخل شوید نمی دانید.

[سوره الصف (61): آیه 3] .... ص : 510

کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ (3)

بزرگ است این عمل در شدّة غضب نزد خدای متعال اینکه بگوئید آنچه عمل نمی کنید، زیرا مشتمل بر معاصی بسیار بزرگ است.

اولا: منافی با ایمان و اسلام است و بسا موجب ارتداد می شود.

و ثانیا: مورث نفاق است که می فرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ

نساء آیه 144 و می فرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء 141. و می فرماید در حقّ منافقین سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ توبه آیه 102.

و ثالثا: نقض عهد و میثاق است و قطع آنچه خدا امر بوصل فرموده و فساد در زمین که می فرماید: الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ بقره آیه 25.

و رابعا: مفاسدی که قبلا اشاره شد، لذا بطور خلاصه می فرماید: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ چیزی را که خدا بزرگ بشمارد چه اندازه بزرگ است؟ کیست که طاقت کوچک ترین عذاب الهی را داشته باشد؟ که در دعاء کمیل می فرماید:

(و هذا ما لا تقوم له السّماوات و الارض)

و می گوید:

(لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک)

و غیر اینها.

[سوره الصف (61): آیه 4] .... ص : 510

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (4)

محققا خدای متعال دوست می دارد کسانی که در راه خدا قتال می کنند در راه خدای متعال صف بسته که گویا یک بنیان و بناء محکمی است که اجزاء آن از هم پاشیده نمی شود.

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا محبت الهی فوق درجات است

ص: 510

چنانچه آدم را صفی اللَّه و نوح را نجی اللَّه و ابراهیم را خلیل اللَّه و موسی را کلیم اللَّه و عیسی را روح اللَّه می گویند: و پیغمبر اکرم را حبیب اللَّه می نامند زیرا دوست را هر چه خوبی باشد برای او می خواهد و هر چه بد باشه از او بر طرف می کند، شخصی که خدا او را دوست دارد از هیچ تفضلی از او دریغ نمی فرماید و هیچ گونه بلاء و عقوبتی باو نمی کند و معنای حبّ الهی اینست که با او معامله دوست با دوست می کند نه این که صفت حبّ عارض او شود، چنانچه غضب الهی معامله مغضب است نه حالت غضب عارض ذات شود خدا همین معامله را با کسانی که در جهاد با کفّار ایستادگی دارند و محکم و استوار و استقامت می کنند فرار نمی کنند که فرار از زحف گناه بسیار بزرگی است عقب نشینی نمی کنند شکست نمی خورند محکم مقابل دشمن ثبات قدم دارند تا بکشند یا کشته شوند و از هم جدا و پراکنده نمی شوند مثل دیواری که اجزاء آن بهم چسبیده و محکم ساخته شده که هیچ قوّه و آلتی نمی تواند آن را خراب کند و بزبان ما مثل سد اسکندر ذی القرنین که خدا در قرآن می فرماید: از قول او آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ الی قوله:

فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً کهف آیه 95 و 96.

کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ اخباری داریم که این آیه شریفه در شأن چند نفر از اصحاب نبی (ص) وارد شده علیّ امیر المؤمنین (ع) و حمزه سیّد الشهداء و عبیدة ابن الحارث و سهل ابن حنیف و حارث ابن ابی دجانه و مقداد بن اسود الکندی.

اقول: اینها از مصادیق اهمّ آیه هستند، و مصادیق آیه بسیار هستند مثل اصحاب ابی عبد اللَّه (ع) و بعض اصحاب امیر المؤمنین (ع) در جنگ با خوارج و صفین و جمل مثل مالک ابن اشتر و بسیار دیگر، بلکه بسیاری از اصحاب نبی (ص) و اصحاب حضرت بقیة اللَّه و غیر اینها و نظیر این در دوره غیبت بسیاری از علماء شیعه در مقابل کفّار و اهل ضلال و ظالمین بقلم و لسان و بیان ثبات قدم داشتند و دارند و بالعکس کسانی که سستی در امر جهاد می کنند یا عقب نشینی یا فرار یا کوتاهی و سستی در مقابل دشمن دارند مورد غضب و عداوة الهی واقع می شوند خذلهم اللَّه و اینها هم مصادیق زیادی دارد مثل اوّلی و دوّمی و سوّمی و سایر منافقین.

ص: 511

[سوره الصف (61): آیه 5] .... ص : 512

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (5)

و یاد کن زمانی که موسی (ع) فرمود بقوم خود بنی اسرائیل ای قوم من برای چه اذیت می کنید مرا و حال آن که می دانید باین که من محققا رسول خدایم بسوی شما پس چون اینها میل از حق کردند و رو بباطل رفتند خداوند هم قلوب آنها را برگردانید و خداوند هدایت نمی کند قومی که فاسق شدند.

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی اذیتهایی که بنی اسرائیل بحضرت موسی کردند بسیار است یکی قول آنها که بموسی گفتند: اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ اعراف آیه 134 یکی آن که گفتند که می فرماید: وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً بقره آیه 52.

یکی قضیّه سامری و اتخاذ عجل که می فرماید: ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ بقره آیه 51.

و آیات دیگر یکی اراده قتل هارون که بموسی گفت: وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی اعراف آیه 149.

یکی گفتند بموسی قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ مائده آیه 27. باندازه ای که موسی عرض کرد در پیشگاه الهی قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ مائده آیه 28.

یکی قضیّه قارون و مرئه فاحشه و غیر اینها که بسیار است.

لذا خدا می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً احزاب آیه 69. وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ شما بنی اسرائیل که در چنگال فرعونیان بودید نجات دادم شما را و معجزات باهرات را مشاهده کردید مثل عصا و ید و بیضاء و شکاف دریا و اخراج آب از سنگ سخت و غرق فرعونیان و غیر اینها و اظهار ایمان کردید.

فَلَمَّا زاغُوا زاغ بمعنی رجوع یعنی میل از حقّ بسوی باطل از اطاعت بمعصیت از ایمان بکفر از توحید بشرک.

ص: 512

أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ خداوند آنها را رها فرمود و از هدایت بضلالت افتادند قلب آنها سیاه شد و قساوت پیدا کردند که ما شرح حال بنی اسرائیل را در مجلد اوّل کلم الطیب در باب نبوّة خاصّه مفصلا بیان کرده ایم مراجعه فرمائید که چه اندازه در ادوار متمادیه در شرک و کفر سیر کردند و چه اندازه انبیاء بنی اسرائیل را کشتند با زکریا چه کردند با یحیی با عیسی و چه فسادها از آنها ظاهر شد.

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ چون از قابلیّت هدایت افتادند و پس از عیسی الی کنون چه کردند و چه می کنند.

[سوره الصف (61): آیه 6] .... ص : 513

وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (6)

و یاد کن زمانی که فرمود عیسی پسر مریم خطاب به بنی اسرائیل که مبعوث بر آنها شده بود ای بنی اسرائیل محققا من فرستاده خدای متعال هستم بسوی شما و تصدیق کننده ام از برای پیغمبری که قبل از من بود که موسی باشد و کتاب او که تورات باشد و بشارت دهنده ام برسولی که بیاید بعد از من اسم او احمد است، پس چون آمد اینها را آن پیغمبر با معجزات باهرات گفتند: این سحر آشکارا است.

کلام: در این آیه در چند جمله واقع می شود.

جمله اولی: وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ نظر باین که دین و شریعت ابراهیم پس از او باقی بود در دو طایفه از اولاد ابراهیم بنی اسماعیل و بنی اسرائیل امّا در بنی اسماعیل باقی بود تا زمان بعثت حضرت رسول (ص) و دوازده وصی داشت که آخری آنها حضرت ابی طالب پدر امیر المؤمنین بود، و امّا در بنی- اسرائیل باقی بود تا زمان بعثت موسی که نسخ شد، و دین موسی باقی بود تا زمان عیسی که نسخ شد و دین عیسی تا زمان حضرت خاتم که نسخ شد، لذا عیسی می فرماید: من ناسخ شریعت موسی هستم و رسول خدا بر شما بنی اسرائیل.

جمله دوم: وظیفه تمام انبیاء است که تصدیق انبیاء سلف را بکنند، چنانچه قرآن در بسیاری از سور خبر می دهد و شرح حال آنها را بیان می فرماید از آدم شیث ادریس الیاس نوح ابراهم اسماعیل اسحاق یعقوب یوسف لوط شعیب موسی

ص: 513

زکریا یحیی یونس ذا الکفل عیسی داود سلیمان و غیر اینها، بلکه بسیار از آنها را بطور کلّی خبر داده که می فرماید وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ مؤمن آیه 78. لذا می فرماید: مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ چون صحف انبیاء قبل از موسی دست رس احدی نبود و توریة اوّل کتابی است که بر موسی نازل شد الواح آن.

جمله سوّم: این که تمام انبیاء سلف مکلّف بودند که بشارت بآمدن پیغمبر خاتم (ص) بدهند، چنانچه می فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ آل عمران آیه 75.

لذا می فرماید: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ اسامی مقدّسه حضرت رسالت بسیار است در بعض اخبار دارد

(هو فی السماء احمد و فی الارض ابی القاسم محمد (ص))

و کلمه احمد افعل التفضیل است و دو معنی کرده اند بمعنی اسم فاعلی و بمعنی مفعولی.

امّا بمعنی فاعلی یعنی او بیشتر و بالاتر از انبیاء و ملائکه و مقرّبان حمد الهی می کند. و بمعنی مفعولی یعنی مقام و رتبه و شئونات و قرب بمقام ربوبی او بیشتر است از تمام انبیاء و ملائکه و مقربان درگاه الهی و این معنای دوّم اقرب بنظر می آید بقرینه آیه شریفه که می فرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً بنی اسرائیل آیه 81. که مقام محمود اختصاص بآن حضرت دارد که تمام انبیاء و ملائکه تمجید میکنند و احتیاج بشفاعت او دارند در بهشت شفاعت کند آنها را بر ارتفاع درجه و زیادتی رتبه و عصات مؤمنین هم که بشفاعت او نجات پیدا کنند، و اسامی آن حضرت بسیار است، و اما بشارت عیسی را در مجلّد اوّل کلم الطّیب در باب نبوّت خاصّه از کتب یهود و نصاری که آنها کتب وحی میدانند و نمی توانند انکار کنند مخصوصا همین توریة رائج و همین اناجیل نصاری بشارتهایی که بوجود مقدس او داده اند نقل کرده ایم حتّی یهود قبل از بعثت آمدند مدینه و بأهل مدینه بشارت میدادند و چون حضرت مبعوث شد

ص: 514

دیدند از بنی اسرائیل نیست انکار کردند. فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ همین نسبت هایی که کفّار بتمام انبیاء میدادند که معجزات آنها را سحر میگفتند و آنها را ساحر و مجنون و کذّاب و مفتری می شمردند.

[سوره الصف (61): آیه 7] .... ص : 515

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعی إِلَی الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (7)

و کیست ظالم تر از کسی که افترا بزند بر خدا دروغ را و او دعوت میشود بسوی اسلام و خداوند هدایت نمیفرماید قوم ستم کاران را.

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ کسانی که معجزات انبیاء را سحر میشمارند و رسالت آنها را منکر میشوند و از راه کذب افتری بخدا میزنند که خدا اینها را نفرستاده و این قرآن و کتب آسمانی را خدا نفرموده و این دستورات از جانب او نیست اینها ظالمترین ظلمه هستند، و کیست ظالمتر از اینها.

وَ هُوَ یُدْعی إِلَی الْإِسْلامِ دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه مرجع ضمیر هو بمن در ممّن برگردد که منافقین باشند که اظهار اسلام میکنند و مع ذلک قلبا کافر هستند، دیگر کفّار که قلبا میفهمند و یقین پیدا میکنند ولی انکار میکنند که مفاد فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ نمل آیه 13 و 14 با اینکه او دعوت میشود بسوی اسلام.

اقول: ظلم به سه قسمت ظلم بنفس ظلم بغیر ظلم بدین و هر کدام درجاتی دارد اعلی درجاتش افتراء بخدای متعال است، زیر بار معجزاتی که بدست انبیاء داده شده و فعل مختص بخدا است و از قدرت بشر و جنّ و ملک خارج است نروند و این را حمل بسحر کنند افتراء بخدای متعال است، و این معنی شامل جمیع کفار و منافقین و مشرکین میشود، بلکه میتوان گفت که نصب خلافت امیر المؤمنین را بگویند پیغمبر پیش خود برای اینکه علی داماد او بود و خدا نصب نکرده اینها از تمام کفار ظالمترند، زیرا حقا یقرا بیشتر از آنها درک کردند مع ذلک العیاذ پیغمبر را دروغ گو و جعال میشمارند خذلهم اللَّه و شاهد بر این دعوی آیه بعد است که میفرماید:

ص: 515

[سوره الصف (61): آیه 8] .... ص : 516

یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (8)

اراده می کنند بر این که خاموش کنند نور خدا را بدهنهای خود و خداوند نور خود را با تمام می رساند و لو کراهت داشته باشند کافرها.

احادیث بسیاری داریم از امیر المؤمنین و حضرت کاظم علیهما السلام بسیار مفصّل است که در کافی و غیر آن روایت کرده اند مسندا که خلاصه مفاد آنها این است که.

یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ نور اللَّه علی علیه السلام است و اشتهاد کرده اند بآیه شریفه فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا تغابن آیه 8 که نور امیر المؤمنین است مثل این که بخواهند نور خورشید را بیک نفس از دهان خاموش کنند.

وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ بامام بعد از امام تا قائم آل محمد (ع).

وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ المعاندون.

اقول: مکرر اشاره شده که اخبار در تفسیر آیات بیان مصداق اتم است نور الهی اسلام است قرآن است پیغمبر است امام است معاندین خواستند دین اسلام را از بین ببرند قرآن را باطل کنند پیغمبر را بقتل برسانند امام را غصب حقّ کنند حقّ را خاموش کنند لکن در مقابل قدرت الهی کی می تواند عرض اندام کند خداوند روز بروز اسلام را عظمت می دهد قرآن را حفظ می کند إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 چنانچه در آیه بعد می فرماید:

[سوره الصف (61): آیه 9] .... ص : 516

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (9)

او است خدایی که فرستاد رسول خود را بهدایت و دین حق تا اینکه ظاهر کند آن دین را بر هر دینی و لو کراهت داشته باشند مشرکین.

سؤال: دین مقدس اسلام که بر سایر ادیان عالم ظاهر و غالب نشده از صدر اسلام الی کنون ادیان باطله در عالم بسیار از طبیعی و دهری و مشرک و یهود و نصاری بلکه فرق باطله مسلمین غیر از شیعه اثنی عشری که دین حق منحصر باو است، بلکه این فرقه حقه بمنزله یک خال سفید است در پیشانی گاو سیاه.

ص: 516

جواب: مفسرین گفتند بحجت و تأیید و نصرت، چنانچه با هر صاحب مذهبی طرف بحث شوند غالب میشوند، و در هر مرحله خداوند آنها را تأیید میکند و نصرت میدهد، لکن در اخبار بسیار داریم که مراد زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه است که سرتاسر دنیا ذکر شهادتین بلند است و ادیان باطله بکلی از بین میرود.

اقول: از نفس آیه شریفه همین معنی را میتوان استفاده کرد، زیرا.

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ بفعل ماضی فرموده کلمه ارسل و لکن لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ را بفعل مضارع بیان فرموده که بعد از این ظاهر میفرماید و زمان او را معیّن نفرموده و فرمایش او حقّ و صدق و قابل تخلّف نیست و گفتیم: دین حقّ مذهب شیعه اثنی عشری است و باید این دین اسلام و این مذهب حقّه سر تا سر دنیا را سیر کند و این منحصر است بدوره ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت ائمه اطهار الی یوم القیمة. وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ که یا ایمان بیاورند و یا کشته شوند و احدی از آنها باقی نماند و دامنه ظهور و رجعت هم طولانی و دامنه دار است.

[سوره الصف (61): آیه 10] .... ص : 517

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (10)

ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را دلالت کنم بر تجارتی که شما را نجات دهد از عذاب دردناک، دنیا دار تجارت است، تاجر انسان است تجارت کسب و افراد بشر در این تجارتخانه مختلف هستند، نوعا اشتغال دارند و کسب میکنند و مشغول بتجارت هستند باید برای تحصیل آخرت و مثوبات اخروی باشد لذا میفرماید خطاب بجمیع مؤمنین.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا که غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست از این تجارت محروم است چون ایمان شرط صحت کلیّه عبادات است هَلْ أَدُلُّکُمْ تعبیر باستفهام نوع تلطف است و الا البته لازم است بر خدای متعال بمقتضای حکمت این دلالت و بر مؤمنین حتم و لازم است اشتغال باین تجارت و الا دستگاه خلقت لغو میشود که میفرماید: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً مؤمنون آیه 117.

عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تجارت دنیوی باعث نجات از عذاب

ص: 517

نمیشود، بلکه چه بسیار مورث عذاب میشود اگر از راه حرام بدست بیاورد و براه حرام صرف کند، و اما اگر از ممر حلال بدست آورد زحمتی تحمل کرده که ثبات و بقایی ندارد و نفعی عائد او نمیشود میگذارد و میرود، چنانچه میفرماید: مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ شوری آیه 19 کانه مؤمنین معرفی میکنند البته ما را دلالت فرما بر یک همچه تجارتی میفرماید:

[سوره الصف (61): آیه 11] .... ص : 518

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (11)

ایمان بیاورید بخدا و رسول خدا و جهاد کنید در راه خدا باموال خود و نفوس خود این برای شما بهتر است از زخارف دنیوی اگر بوده باشید دانشمند.

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ خطاب بمؤمنین است البته اینها ایمان بخدا داشتند و الا مؤمن نبودند معلوم میشود که این جمله غیر از شهادتین است.

اقول: ایمان بخدا ایمان بتوحید است توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری. توحید ذاتی اینکه ذات مقدس او صرف الوجود است هیچ گونه ترکیبی و اجزایی در ساحت قدس او راه ندارد زیرا مرکبات سه قسم است خارجی و ذهنی و همی، مرکب خارجی این است که اجزاء خارجیه داشته باشد مثل کلیه اجسام سماوی و ارضی، مرکب ذهنی اینکه در ذهن یک ما به الاشتراک دارد تعبیر بجنس میکنند و یک ما به الامتیازی تعبیر بفصل میکنند، مثلا انسان را که تصور میکنی یک جنبه اشتراکی با حیوانات و اجسام دارد می گویی حیوان نامی جسمانی و یک ما به الامتیاز دارد می گویی ناطق، ترکیب و همی اینکه هر شیئی را تصور میکنی و لو ما به الاشتراک نداشته باشد مثل ملک و جن ولی وجودش غیر او است و لذا می گویی نبود بود شد که مرکب از ماهیت و وجود است خداوند وجودش خود او است ماهیت ندارد، و لذا همیشه وجوب وجود است ازلا و ابدا هیچ معقول نیست وجود عدم شود یا عدم وجود شود تناقض است بلی موجود معدوم میشود و معدوم موجود مثل سرتاسر ممکنات، اینست که می گویی وجوب وجود.

و اما صفاتی اینکه صفت زائد بر ذات ندارد که عارض بر ذات شود مثل

ص: 518

صفات ممکنات اگر صفتی عارض بر صرف الوجود شود معلوم می شود که فاقد این صفت بوده و مرکب از ذات و صفت است، بلکه صفات الهی انتزاعی است منتزع از ذات است یعنی از صرف الوجود زیرا صرف الوجود وجود علم و قدرت و حیات و جمیع مراتب وجود است، لذا از امیر المؤمنین است میفرماید:

(و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من جهله فهو فی حدّ الشرک باللّه)

که شرک صفاتی میشود، و در شرح منظومه می گوید: (التزامهم بالقدماء الثمانیة معروف).

و امّا توحید افعالی اینکه امر خلق و رزق بدست او است احدی قدرت بر خلق و رزق ندارد غایة الامر اسباب هستند و افعال الهی تارة بدون اسباب است و تارة باسباب و اسباب هم بدست او است، بلکه افعال الهی منحصر بخلق و رزق نیست اماته و احیاء عزت و ذلت غنی و فقر صحت و مرض هدایت و ارشاد نعمت و بلاء و سایر افعال او.

و اما توحید عبادتی اینکه غیر او را شریک در عبادت قرار ندهد که مفاد کلمه طیبه (لا اله الّا اللَّه) است و در حکم شرک عبادتی ریاء در عبادت است که مبطل عبادت هم می شود.

و اما توحید نظری اینکه توکل باو در جمیع امور و امید باو و خوف از او نظر باو و بس وَ رَسُولِهِ این هم مجرد شهادت برسالت او نیست که بدون او ایمان نیست، بلکه چهار امر باید در حق او معتقد باشید خاتمیت که دینش باقی است تا قیامت و افضلیت که بر جمیع انبیاء و اولیاء و ملائکه و ما سوی اللَّه افضل است و بمعراج جسمانی با همین بدن عنصری و به اینکه کتابش از باء بسم اللَّه تا سین الناس از جانب حق بر او نازل شده وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ در نصرت الهی که می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ محمد (ص) آیه 8 و جهاد فی سبیل اللَّه منحصر بجهاد با مشرکین و کفار نیست در معرکه قتال، بلکه جهاد با نفس جهاد اکبر است و جهاد در دوره غیبت بقلم و بیان و پند و اندرز و تحصیل علم دین و احکام و لذا تعبیر بمجتهد

ص: 519

میکنند و صرف مال در حفظ اسلام و مسلمین و اعلاء کلمه اسلام و دفع اعداء دین و نشر کتب دینی و بناهای مذهبی و غیر اینها.

ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ برای شما باقی میماند و بحیوة ابدی نائل می شوید و از ثمرات این ایمان و این جهاد.

[سوره الصف (61): آیه 12] .... ص : 520

یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (12)

می آمرزد گناهان شما را و داخل می فرماید شما را در بهشتهایی که جاری می شود از زیر آنها نهرهایی و مسکن های زیبای پاکیزه در بهشتهای عدن و این فوز عظیمی است.

یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ غفران ذنوب خاص اهل ایمان است غیر از مؤمن قابلیت غفران ندارد و حتی اگر پیغمبر هم طلب غفران او را بکند اجابت نمی شود، چنانچه می فرماید: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ توبه آیه 81 و می فرماید: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ منافقین آیه 6. و غفران الهی باندازه ای است که حتی ملائکه و انبیاء تصور نمی کردند و البته غیر معصوم آلودگی دارد.

وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ حدیثی در مجمع و برهان از پیغمبر روایت کرده اند لکن سندش ضعیف است چون مستند بابی هریره و عمران بن حصین می شود که پیغمبر فرموده

(قصر من لؤلؤ فی الجنة فی ذلک القصر سبعون دارا من یاقوتة حمراء فی کل دار سبعون بیتا من زمرد خضراء فی کل بیت سبعون سریرا علی کل سریر سبعون فراشا من کل لون علی کل فراش امراة من الحور العین فی کل بیت سبعون مائدة علی کل مائدة سبعون لونا من الطعام فی کلّ بیت سبعون و صیفا و صیفة و یعطی اللَّه المؤمنین من القوة فی غداة واحدة ما یأتی علی ذلک کله).

وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ تعبیر بعدن برای ثبات و دوام خلود است.

ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ایّ فوز اعظم من ذلک.

[سوره الصف (61): آیه 13] .... ص : 520

وَ أُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (13)

ص: 520

و دیگر از ثمرات این ایمان و این جهاد که شما مؤمنین دوست میدارید نصرت الهی که بر دشمن ظفر پیدا می کنید و فتح نزدیکی و بشارت ده مؤمنین را.

تُحِبُّونَها آن ثمره آخرتی در قیامت پس از بعث است و امّا ثمره که در دنیا عاجلا برای شما دارد که دوست می دارید یا برای پیشرفت و غلبه بر خصم یا برای عظمت اسلام یا برای منافعی و غنائمی از کفّار بدست می آید.

نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ که ملائکه را بمدد شما می فرستد یا القاء رعب در قلوب کفّار می کند یا سکینه و اطمینان در قلوب شما می فرماید وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ که فتح مکه یا بلاد کفار وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بهر دو ثمره دنیوی و اخروی.

[سوره الصف (61): آیه 14] .... ص : 521

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ (14)

ای کسانی که ایمان آورده اید باشید انصار خدای متعال یعنی دین خدا همین نحوی که فرمود عیسی ابن مریم از برای حواریین اصحاب خاص عیسی (ع) کیست مرا یاری کند برای خدای متعال گفتند: حواریون ما یاری می کنیم شما را برای یاری دین خدا پس ایمان آوردند طائفه از بنی اسرائیل و کافر شدند طائفه دیگر، پس ما تأیید کردیم کسانی که ایمان آوردند بر دشمنان آنها پس صبح کردند ظاهر و غالب بر آنها.

اقول: شرح حال نبوت عیسی (ع) و اناجیل اربعه نصاری و اصحاب عیسی و حواریون و رفتن عیسی بآسمان و سایر خصوصیات آنها را از کتب وحی می دانند و عهد جدید نام نهاده اند در مجلد اوّل کلم الطیب در باب نبوّت عیسی (ع) از صفحه 284 تا صفحه 301 مفصلا بیان کرده ایم مراجعه کنید، و در قرآن در سوره آل عمران و سوره مائده و همین سوره اشاره بحال حواریون عیسی دارد یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ نصرت الهی نصرت دین خداست و نصرت رسول خدا و نصرت خلفاء الهی و نصرت کتاب خدا و نصرت احکام الهی و نصرت علماء دین و بندگان صالح الهی، و بالجمله آنچه منسوب بخداست، و امر هم برای وجوب است ترکش یا موجب کفر یا معصیت الهی می شود کَما قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ حواریون خواص شخص هستند و حواریون

ص: 521

عیسی گفتند 12 نفر بودند سه نفر آنها رسولانی بودند که خدا در قرآن در سوره یاسین بیان می فرماید: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ آیه 12 و 13 و آنها شمعون و یحیی و یونس و در نسخه دیگر قولش که عیسی (ع) آنها را فرستاد در طائف بر اهل طائف و نه نفر دیگر لوقا و مرقا و یوحناء و متی و مرقس و بعضی دیگر که اسامی آنها در نظرم نیست، از کلینی مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود:

(ان حوّاری عیسی کانوا شیعته و ان شیعتنا حوارینا و ما کان حوّاری عیسی (ع) باطوع له من حوارینا لنا و انما قال عیسی (ع): للحواریین من انصاری الی اللَّه قال الحواریون نحن انصار اللَّه فلا و اللَّه ما نصروه من الیهود و لا قاتلوه دونه و شیعتنا و اللَّه لا یزالون منذ قبض اللَّه عز ذکره رسوله (ص) ینصروننا- و یقاتلون دوننا و یحرقون و یعذبون و یشردون من البلدان جزاهم اللَّه عنا خیرا ، و قد قال امیر المؤمنین (ع): و اللَّه لو ضربت خیشوم محبینا ما یبغضونا و اللَّه لو ادیت مبغضنا من المال ما احبونا).

اقول: در همان کلم الطیب ما حال حواریین عیسی را از کتب خود نصاری مفصلا بیان کرده ایم فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ مثل اوصیاء عیسی و مؤمنین بآنها وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ مثل یهود که عیسی را اولاد زنا می دانند و نصاری که خدا یا پسر خدا می گویند حدّ افراط و تفریط فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ که آمدند و به پیغمبر اسلام ایمان آوردند و بر دشمنان غالب شدند، هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الصف و یتلوه انشاء اللَّه تعالی بحوله و قوته تفسیر سورة الجمعة الی سورة النّاس و الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی نبیّه و آله و اللّعن علی اعدائه الی یوم لقائه و انا العبد المذنب السیّد عبد الحسین المدّعو بالطیّب.

ص: 522

جلد 13

مشخصات کتاب

سرشناسه :طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 13

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت :این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر:اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع :تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

جلد سیزدهم

سورة الجمعة مدنیة احدی عشر آیة .... ص : 2

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه العلی العظیم و الصلاة علی نبیه الکریم و علی آله امناء الدین القویم، اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

[سوره الجمعة (62): آیه 1] .... ص : 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (1)

اما الکلام فی فضلها- اخبار بسیار در فضیلت این سوره داریم من جمله از ابن بابویه باسناد متصل از منصور بن حازم از ابی عبد اللَّه الصادق (ع) فرمود:

(من الواجب علی کل مؤمن اذا کان لنا شیعة أن یقرأ فی لیلة الجمعة بالجمعة و سبح اسم ربک، و فی صلوة الظهر بالجمعة و المنافقین فاذا فعل ذلک فکانما یعمل عمل رسول اللَّه (ص) و کان ثوابه و جزائه علی اللَّه الجنة).

و از کلینی مسندا از محمد بن مسلم از ابی جعفر الباقر (ع) فرمود:

(ان اللَّه اکرم بالجمعة المؤمنین فسننها رسول اللَّه بشارة لهم، و المنافقین توبیخا للمنافقین فلا ینبغی ترکهما و من ترکهما متعمدا فلا صلوة له).

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة کتب اللَّه له عشر حسنات بعدد من اتی الجمعة و بعدد من لم یأتها فی جمیع الامصار (امصار المسلمین خ ل) و من قراها فی کل لیلة او نهار أمن مما یخاف و صرف عنه کل محذور).

و نیز از آن حضرت است فرمود:

(من قرأها لیلا او نهارا فی صباحه و مسائه أمن من وسوسة الشیطان و غفر له ما یأتی من ذلک الیوم الی الیوم الثانی).

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ گذشت در سوره صف معنی تسبیح، و سر اینکه در سوره صف سبح بفعل ماضی تعبیر فرمود و در این سوره مبارکه یسبح بفعل مضارع بیان فرمود اولا- این نوع موارد منسلخ از زمان هستند. و ثانیا- ممکن

ص: 2

است سبح اشاره به دوام تسبیح است که دائما اشتغال به تسبیح دارند. و ثالثا- ممکن است سبح اشاره به الطاف و عنایاتی که نسبت بآنها فرموده که آنها را از نیستی به هستی آورده و تمام را بنحو اتم آنچه حکمت اقتضا میکرد بموقع خود عنایت فرموده و یسبح اشاره باشد به نگهبانی و حفظ آنها در ابقاء آنها که ممکن همین نحوی که در وجود محتاج به موجد است در بقا هم محتاج به مبقی هست، و در حفظ آنها از آفات و بلیات که می فرماید: فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ یوسف آیه 64. بلکه بنا بر حرکت جوهریه ممکن آن بآن افاضه وجود باو میشود بلا تشبیه مثل قوه برق که آن بآن مدد میدهد که اگر مدد نداد تمام چراغ ها خاموش است که امر قیامت همین نحو است که می فرماید: وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79.

وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ قمر آیه 50.

و تمام سجده میکنند در پیشگاه عظمت پروردگار أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ حج آیه 18.

و اینکه مفسرین حمل کردند بر تسبیح و سجده تکوینی که بوجود خود دلالت میکند بر قدرت و حکمت و عظمت پروردگار زیرا غیر ذوی العقول شعور و ادراک ندارند. مکرر گفته شد که این اشتباه بزرگی است و خلاف نصوص قرآن و صراحت اخبار است بلکه همین آیه دلالت دارد بر سجده تشریعی به کلمه: و کثیر من الناس که اگر تکوینی بود میفرمود: و الناس زیرا وجود انسان دلالتش بیشتر و بالاتر است از بسیار از مخلوقات.

الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (الملک) بواسطه اینکه تمام عالم علوی و سفلی مادی و مجرد ما یری و ما لا یری ملک او است و او است مالک الملوک به ملکیت حقه حقیقیه ذاتیه بخلاف مالکیت اعتباریه که عاریت است و باو میدهد و پس میگیرد و در واقع مالک فلسی نیستند ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ فاطر آیه 12.

ص: 3

الْقُدُّوسِ قدس بمعنی طهارت از نجاست و پلیدی و عیب و نقص است قدوس قریب المعنی است با سبوح می گویی: سبوح قدوس، جبرئیل را روح القدس می گویی مسجد را بیت المقدس مینامند، در دعا می گویی: قدس اللَّه نفسه، انسانی که آلوده به معاصی نیست مقدس می نامند و غیر اینها الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ تفسیرش بیان شد.

[سوره الجمعة (62): آیه 2] .... ص : 4

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (2)

اوست خداوندی که فرستاد و مبعوث کرد در امیین که اهل مکه باشند رسولی از خود آنها که تلاوت کند بر آنها آیات او را و تزکیه و پاک گرداند آنها را از معایب و خباثت و یاد دهد آنها را کتاب و حکمت را و اگر چه بودند قبل از بعثت در ضلالت و گمراهی آشکار.

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ اهل مکه را امیین میگویند برای این است که کعبه را ام القری نامیدند چون اول نقطه زمین که از آب خارج شد کعبه بود مطابق بیت المعمور که در آسمان چهارم است که در لیلة المعراج پیغمبر (ص) در آن نماز خواند، و ارواح تمام انبیاء و ملائکه با او نماز خواندند و جبرئیل مکبر شد و لذا میفرماید: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ آل عمران آیه 90. و از این جهت پیغمبر را می گفتند نه آنچه مفسرین توهم کردند یعنی بی سواد الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ ... الآیه اعراف آیه 157. فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ..، الآیه اعراف آیه 158.

رَسُولًا مِنْهُمْ که پیغمبر از اهل مکه بود و از خود آنها بود، سپس فایده و سر بعثت را بیان میفرماید یکی:

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ آیات شریفه قرآن که تدریجا و نجوما در ظرف مدت بیست و دو سال از اول بعثت تا زمان رحلت بر حضرتش نازل فرمود که مشتمل بر جمیع ما یحتاج الیه الامة فی دینهم هست و به بهترین راهها هدایت میکند که میفرماید:

ص: 4

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ اسراء آیه 9. و میفرماید: وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 59.

وَ یُزَکِّیهِمْ تزکیه پاک کردن است از کثافات و نجاسات و خباثت حضرتش آمده که نفوس بندگان را پاک کند از کثافت کفر و شرک و عقائد باطله و اخلاق رذیله و افعال سیئه و اعمال قبیحه و نظریات سوء.

وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ تعلیم کتاب غیر از تلاوت است تعلیم بیان و شرح و تفسیر است زیرا در کتاب کلیات بیان میشود مثلا میفرماید أَقِیمُوا الصَّلاةَ اما اجزاء نماز و شرائط آن و موانع آن و عوارض آن از شک و ظن، و اقسام آن، و کیفیت آن یک کتاب صلوة میخواهد، و همچنین زکاة، صوم، خمس، حج، جهاد، سایر واجبات و حدود و دیات و باب معاملات و اخلاقیات و معاشرات و محرمات و غیر اینها که کتب فقهیه مشتمل بر آن است خدا چه میکند با کسی که گفت: حسبنا کتاب اللَّه.

وَ الْحِکْمَةَ آنچه صلاح امت بود بآنها نشان دهد و امر فرماید بجا آورید و آنچه فساد دارد و ضرر بفرماید ترک کنید که دارد فرمود:

ایها الناس ما من شی ء یبعدکم عن الجنة و یقربکم الی النار الا و قد نهیتکم عنه

و در قرآن میفرماید: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ بقره آیه 273.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ از زمان رفع عیسی (ع) تا زمان بعثت را دوره جاهلیت میگویند بالاخص در حجاز و بالاخص در مکه معظمه که ام القری میگویند، این کفار و مشرکین در کلیه عقاید و اخلاق و افعال در ضلالت بودند نه رسولی معتقد بودند و همیشه در میان آنها جنگ و جدال بود، دختران خود را زنده زیر خاک میکردند که میفرماید: فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ قصص آیه 48. و میفرماید: وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً انفال آیه 35، و در مورد دختران میفرماید: وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا- الی قوله

ص: 5

تعالی: أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ نحل آیه 60. چه ظلالتی است ظاهرتر و واضح تر از این.

[سوره الجمعة (62): آیه 3] .... ص : 6

وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (3)

و دیگران از آنها که ملحق بآنها نشدند و او است خداوند عزیز حکیم.

وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ ضمیر منهم راجع به امیین است و مدخول اذ بعث یعنی همان نحوی که خداوند در امیین مبعوث فرمود رسول که بر آنها تلاوت آیات کند و تزکیه کند و تعلیم کتاب و حکمت کند بر غیر امیین هم مبعوث شده زیرا پیغمبر (ص) مبعوث بر کلیه جن و انس است.

لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ بعضی گفتند: مراد کسانی که بعد از امیین ایمان آوردند بعضی گفتند: مراد لما یلحقو بهم در فضل و مثوبات لکن خبر از حضرت باقر (ع) است فرمود:

مراد عجم هستند که ایمان آوردند و درک زمان صحابه را نکردند، و از پیغمبر روایت شده که چون آیه تلاوت فرمود پرسیدند که: اینها کیانند؟- حضرت دست مبارک را بر کتف سلمان گذارد و فرمود:

«لو کان الایمان فی الثریا لناله رجال من هؤلاء»

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ مکرر تفسیر شده.

[سوره الجمعة (62): آیه 4] .... ص : 6

ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (4)

این است فضل خدا میدهد هر که را که بخواهد و خداوند صاحب فضل عظیم است.

ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ ذلک اشاره به ایمان و تزکیه نفس و علم کتاب و حکمت است این تفضل الهی است توهم نشود که انسان بخودی خود ایمان میآورد یا مزکی میشود یا علم پیدا میکند تمام تفضل الهی است فقط محل باید قابلیت داشته باشد و او میداند چه محلی قابل است و چه محلی قابلیت ندارد، اسباب هدایت را او ایجاد فرموده، ارسال رسل کرده، انزال کتاب افاضه علم که فرمود:

«العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء»

توفیق و تایید و القاء حب در قلب و ارسال ملائکه و الهام در قلب تماما از جانب او است تکوینا و تشریعا یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ

ص: 6

بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ

حجرات آیه 17. وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ حجرات آیه 7 و 8. میداند کی قابلیت تفضل دارد و کی قابلیت ندارد، و احدی در هیچگونه نعمتی دنیوی و اخروی و دینی استحقاق ندارد تمام تفضل است.

یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ هر که را که میداند قابل تفضل است و اما کسانی که قابلیت ندارند بواسطه قساوت قلب سیاهی دل کبر نخوت عناد عداوت مورد هیچگونه تفضلی نیستند نه در دنیا و نه در آخرت و اگر چیزی از مال و جاه و طول عمر و صحت بدن بدهد برای زیادتی کفر و فسق و فجور است بلا است نه نعمت و لو خیال نعمت کنند مثل یزید و خلفاء جور و اولیاء ظلم که میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 171. که همین جواب را به یزید دادند موقعی که تمسک کرد بآیه ملک که: قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ ...

الآیه.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ اصلا خدا تمام عالم را برای انسان خلق فرمود و انسان را برای تفضل خردلی احتیاج بخلقت نداشت.

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

تفضلات او بسیار عظیم است.

[سوره الجمعة (62): آیه 5] .... ص : 7

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (5)

مثل کسانی که توراة را بر آنها نازل کردیم و بآنها داده شد پس از زمانی ترک کردند و بآن عمل نکردند و از دست دادند مثل حمار است که یک مقدار کتاب بر او بار کنند پس از گرده او برداشته شود نمیفهمد چه بار او کردند و چه در او بود، بسیار بد مثلی است از برای قومی که تکذیب کردند آیات خدا را و خدا هدایت نمیکند قومی را که ظالم هستند. قصه توراة و معامله یهود با او حقیر در مجلد اول کلم الطیب

ص: 7

در باب نبوت خاصه از کتب خود یهود که عهد قدیمش نامند و کتب وحی شمارند از صفحه 262 الی صفحه 283 مفصلا بیان کرده ام رجوع فرمائید.

خلاصه اینکه سه مرتبه توراة از میان آنها بکلی متروک شد و در هر مرتبه یک نفر مدعی شد که من پیدا کردم و مزخرفاتی بدست یهود داد بنام توراة بعلاوه این کتابی که فعلا در دست یهود است و بنام توراة نام نهاده اند کفریات زیاد و تناقضات بسیار دارد بعلاوه دلالت دارد بر اینکه موسی و هارون صلاحیت نبوت و رسالت نداشتند، و چون شرح این قضایا از وضع تفسیر خارج است تقاضا دارم رجوع به کلم- الطیب بفرمائید.

خداوند مثل میزند یهود را به حمار که از همه حیوانات شعور و ادراکش کمتر است حتی معروف است کسی را بخواهند مبالغه در بی شعوریش کنند میگویند خر است میفرماید:

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً و این مثل را خدا برای مسلمین میزند که با قرآن این نوع عمل نکنید و باحکام او عمل کنید و او را متروک و مهجور بگذارید که در همین قرآن از لسان پیغمبرش میفرماید:

وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 32. عرض میکنم یا رسول اللَّه تشریف بیاور و دوره ما را مشاهده کن که با قرآن چه معامله میکنند لذا میفرماید:

بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ آیا بواجباتش عمل میکنند یا از محرماتش اجتناب میکنند یا حدودش را جاری میکنند حد زنا قذف قتل یا دیات یا باحکام میراث و وصیت و هکذا بدانند که خدا میفرماید:

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ بخصوص ظلم بقرآن و آیات الهی و فرامین و دستورات و احکام او.

[سوره الجمعة (62): آیه 6] .... ص : 8

قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (6)

ص: 8

بفرما ای کسانی که نام خود را هود و یهود گذارده اید اگر گمان میکنید که شما اولیاء الهی هستید غیر از ناس پس آرزوی مرگ کنید اگر هستید راستگویان.

(اقول): عقیده یهود این است که بنی اسرائیل اهل بهشت و سعادت هستند و لو هر گونه فسق و فجور کنند و سایر ناس بوی سعادت به مشامشان نمیرسد و لو هر چه عبادت و بندگی کنند چنانچه گفتند: وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 21.

قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا نظر باین که یهود از ماده هود است و یاء زایده است چنانچه اطلاق هود هم بر آنها میشود: قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ بقره آیه 105 و این اطلاق برای این است که خود را منتسب به یهودا فرزند بزرگ یعقوب میدانند.

إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.

(اشکال): شما مسلمین هم این عقیده را دارید که سعادت و رستگاری مخصوص به شما است پس شما هم باید تمنای مرگ کنید؟.

(جواب): اولا هر صاحب مذهبی حق یا باطل مذهب خود را حق میداند و نجات و سعادت را منوط باو میگوید و سایر مذاهب را باطل و اهل هلاکت میشمارد لکن فرق بین سیاه و سفید و طایفه دون طایفه نمیگذارد چنانچه فرمود:

«خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا قرشیا»

دائر مدار ایمان و عمل صالح و تقوی میداند ولی یهود فقط منحصر ببنی اسرائیل میدانند از این جهت در مقام تبلیغ نیستند لذا میفرماید: مِنْ دُونِ النَّاسِ و جواب آنها اولا- مگر انبیاء بنی اسرائیل مخصوصا حضرت عیسی از بنی اسرائیل نبودند چرا: فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ بقره آیه 81. و ثانیا- بر حسب عقیده شما که حضرت آدم را ابن اللَّه می گویید تمام بشر ابن اللَّه هستند چه خصوصیت از برای شما است. و ثالثا- میفرماید:

فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ که بروید نزد پدر بزرگوارتان و متنعم

ص: 9

شوید به نعم آن و لکن این دعوی از شما کذب محض است و شما همچو یقینی ندارید و از مرگ فرار میکنید.

[سوره الجمعة (62): آیه 7] .... ص : 10

وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (7)

و هرگز همچو تمنایی ندارید زیرا میشناسید که چه اندازه ظلم و تعدی و فسق و فجور از شما صادر شده و خداوند عالم است بظلم کنندگان.

اما عقیده شما اولا- چه نسبت های زشتی بأنبیا میدهد با اینکه اعتراف به نبوت آنها دارید، العیاذ نسبت بحضرت لوط که شراب خورد و مست شد و با دختران خود زنا کرد و از نسل آنها هفتاد پیغمبر بوجود آمد، و بحضرت آدم و حواء که اینها عقل نداشتند و عریان بودند در بهشت و خدا به آنها دروغ گفت که: اگر از این درخت بخورید میمیرید و شیطان راست گفت که: اگر بخورید عقل پیدا میکنید خوردند عقل پیدا کردند، خدای برای تفریح آمد در بهشت اینها دیدند عریانی بد است عقب درخت پنهان شدند خدا فهمید که از این درخت خورده اند به ملائکه گفت: اینها میروند و از درخت حیات هم میخورند و یکی میشوند مثل ما و یک شمشیر آتش بار دور درخت حیات قرار داد و به ملائکه گفت: اینها را از بهشت بیرون کنید که هم نسبت جهل و عجز و تجسم بخدا میدهند و هم نسبت بی عقلی به آدم و از این قبیل ها در کلمات شما و کتب شما هست که ما نقل کرده ایم در کلم الطیب.

و ثانیا- چه اندازه در ادوار متمادیه در شرک و کفر سیر کرده اید.

و ثالثا- چه اندازه ظلم به انبیاء و مؤمنین به آنها روا داشته اید البته وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً هرگز آرزوی مرگ نمیکنید ولی بدانید که عاقبت میمیرید و خدا از شما انتقام خواهد کشید بعلاوه معاصی که از شما صادر شده.

بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ولی خدا عالم است بظالمین.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ حتی قسم یاد کرده:

«و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم»

و عقبه هفتم صراط سؤال از مظالم است.

ص: 10

[سوره الجمعة (62): آیه 8] .... ص : 11

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

بگو محققا این مرگی که از او فرار میکنید پس دامن گیر شما میشود و او شما را ملاقات میکند پس از آن بر میگردید بعالم غیب و شهود پس خبر به شما داده میشود بآنچه که بودید عمل میکردید.

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ کسانی که علاقه به دنیا و زخارف آن دارند و نمیتوانند دل از آن بردارند البته از آن فرار میکنند بخلاف کسانی که دل از او کنده اند و او را عقب سر انداخته آرزوی مرگ میکنند میگویند: «عجل وفاتی سریعا» و میگویند:

«خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و ما أولهنی الی أسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف».

و امثال اینها. و دنیا با همه ریاست ها در نظر آنها مثل گوشت گندیده در دهان شخص خوره دار است

«دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة»

دار محنت و بلیت.

فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ آل عمران آیه 182 و انبیاء آیه 36 و عنکبوت آیه 57.

ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ قیامت را عالم الغیب و الشهادة فرمود ممکن است مراد این باشد که امروز بر شما غیب است و در آن روز شهود میشود و ممکن است که اسرار شما که احدی جز خدا نمیداند ظاهر میشود که میفرماید: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9 و ممکن است که ظاهر و باطن شما مورد سؤال و جزاء واقع شود.

فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ در نامه عمل جزئی و کلی اعمال ثبت شده که میفرماید: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17. وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47. شهود شهادت میدهند و آنها بسیارند اعضاء و جوارح: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65، انبیاء و ائمه هدی: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ

ص: 11

وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً

نساء آیه 47. و در جامعه دارد:

(شهداء دار البقاء)

، قرآن، زمین که روی او عمل واقع شده، ملائکه، حفظه، و کرام الکاتبین و غیر اینها از شهود قیامت.

[سوره الجمعة (62): آیه 9] .... ص : 12

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9)

ای کسانی که ایمان آورده اید زمانی که ندا داده شد از برای نماز از روز جمعه پس سعی کنید یعنی تعجیل کنید بسوی ذکر خدا یعنی به سرعت بروید که درک نماز جمعه را بکنید و خود را مهیا کنید برای نماز جمعه و خرید و فروش را واگذارید این برای شما بهتر است اگر بوده باشید که بدانید.

(مسألة): نماز جمعه یکی از واجبات مهمه شرع که در روز جمعه بدل از نماز ظهر واجب است نماز جمعه لکن وجوب آن مشروط بشرائط است بلکه جواز آن مثل اینکه بر نساء و مسافر و مرضی و أعمی و أعرج واجب نیست بلکه بر بعض آنها جایز نیست و مکان معینی دارد که باید سعی کرد بآن مکان، و باید یک فرسخ فاصله باشد بین دو اقامه جماعت، و در باب اینکه اقامه آن مشروط است بحضور امام و بسط ید امام و باید اقامه آن را امام کند یا کسی که منصوب از قبل امام باشد، یا مشروط نیست و در دوره غیبت امام واجب است یا جایز میان علماء شیعه اختلاف بزرگی است بعضی قائل بوجوب عینی شدند که اگر مجتهد جامع الشرائط اقامه کرد واجب است بدل از ظهر صلوة جمعة، بعضی قائلند بوجوب تخییری بین جمعه و ظهر آنهم مستحبّ است اختیار جمعه، بعضی تخییر مطلق قائل هستند، بعضی جمع بین ظهر و جمعه گفتند، بعضی قائل بعدم جواز آن در دوره غیبت گفتند، و حق در نظر ما وفقا لجماعة من المحققین قول اخیر است و این صلوة جمعه از مختصات امام و من نصبه است و شواهد بسیاری بر این دعوی داریم. اما آیه شریفه که میفرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ دلالت ندارد زیرا میفرماید:

وقتی که اقامه شد اما کی اقامه کند ساکت است.

ص: 12

و اما اخبار دارد:

«ان کان مع الامام فرکعتان و الا فاربع رکعات»

که ظهر باشد.

و اما بسیاری از علماء از اول زمان غیبت الی زمان حاضر در دوره عمر خود یک نماز جمعه نکردند و اگر واجب عینی بود یا افضل از ظهر حاضر میشدند بر اقامه جمعه و نیز در میان مسلمین عامه و خاصه این منصب را خاص خلیفه میدانند چنانچه سلاطین عامه تعیین میکردند و نصب مینمودند برای صلوة جمعه و این در سلاطین شیعه هم جریان داشته که باید امام جمعه از قبل آنها باشد، و نیز اگر واجب عینی یا افضل از ظهر بود باید تمام افراد از علماء و مسلمین حاضر شوند برای اقامه جمعه فقط آنچه مشاهده میشود و مرسوم بود عده معدودی به جماعت حاضر میشوند و میشدند، و اما تخییر آیه شریفه نص در خلاف آن است، و معلوم در شریعت که یا نماز جمعه است فقط یا ظهر، و اما جمع بین هر دو از باب احتیاط و بی فتوایی است و حقیر رساله ای در این باب نوشته ام. بنا بر این لزوم ندارد مسائل نماز جمعه را بیان کرد با اینکه مسأله فقهی است مربوط به تفسیر نیست ما باید شرح آیه شریفه را بیان کنیم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب به مؤمنین است و لو در احکام اسلام تمام مکلفین سر تا سر دنیا مشترک هستند لکن چون شرط صحت کلیه عبادات ایمان است لذا خطاب به اهل ایمان فرموده.

إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ بعضی گفتند: اذان است، بعضی گفتند: اعلام باین که نماز جمعه اقامه میشود.

فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ ذکر الهی همان نماز جمعه است اشاره باین که سرعت کنید که درک کنید خطبه صلوة جمعه را، و سرعت به سوی امر خیر را سعی میگویند و بسوی امر شر را عجله مینامند، و بعضی گفتند: مراد از سعی تحصیل مقدمات است از تقلیم اظفار و اخذ شارب و غسل جمعه و تطهیر و استعمال طیب و لبس لباس فاخر و امثال اینها لکن معنی اول اظهر است زیرا تحصیل این مقدمات باید قبل از نداء صلاة جمعه باشد و مراد اینکه پس از نداء سعی کنید یعنی دیگر بخود نپردازید تا نداء آمد حرکت کنید، و معنی این نیست که عدو کنید که منافی با سکینه و وقار است.

ص: 13

وَ ذَرُوا الْبَیْعَ ذکر بیع از باب مصداق است بلکه مراد اشتغال بامور دنیوی و منافع شخصی و معاملات و خرید و فروش و امثال اینها نداشته باشید آنها را رها کنید که از فیض صلوة محروم نشوید.

ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ البته درک امر واجب بالاخص نماز آنهم نماز جمعه که وقتش مضیق است و از دست میرود چه نسبت دارد باشتغالات به منافع و امور دنیوی.

إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ امروز منافع شخصیه و لذائذ دنیویه در نظر جامعه اهم از تمام واجبات شرعیه است از تحصیل علم بمعارف الهیه و مسائل شرعیه و احکام دینیه و واجبات اسلامیه و فوائد اخرویه و تمام اینها از روی جهالت است.

[سوره الجمعة (62): آیه 10] .... ص : 14

فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (10)

پس زمانی که نماز ادا شد و بجا آورده شد پس منتشر شوید در زمین و طلب کنید از فضل الهی و یاد خدا کنید و ذکر الهی بجا آورید بسیار امید است که شما رستگار شوید.

فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ امر ترخیصی است نه واجب است و نه مستحبّ چون در موقع نماز فرمود: وَ ذَرُوا الْبَیْعَ و حرام بود بیع و اشتغال بامور دنیوی میفرماید: پس از فراغ از نماز حرمت برداشته شده میخواهید مشغول تجارت و کسب و کارهای شخصیه خود شوید مانعی ندارد لکن.

وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ یعنی به معاملات مشروعه و استفادات محلله که شارع ترخیص کرده نه مثل زمان حاضر که عصر جمعه کسب و کار را تعطیل میکنند و برای تفریح و تفرج و ملاهی میروند که میتوان گفت که معاصی که در جمعه واقع میشود مضاعف است از معاصی که بقیه ایام مرتکب میشوند از سینما و تماشا خانه و ساز و آواز و اموری که همه میدانید و ذکرش خالی از محذور نیست.

وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً انسان نباید آنی از ذکر الهی غافل شود حتی در بیت التخلیه و در حال تخلی حتی در فراش خواب، و افضل جمیع عبادات است که فرمودند:

(ذکر

ص: 14

اللَّه حسن علی کل حال)

حتی میفرماید ایجاب صلوة برای ذکر الهی شده: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی طه آیه 15. و میفرماید: اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ عنکبوت آیه 44، و میفرماید:

فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ بقره آیه 157، و میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا احزاب آیه 41، و یکی از اسامی قرآن ذکر است که میفرماید: ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ آل عمران آیه 51، و در کتب اخبار کتاب ذکر است که بر هر یک از اذکار در مثوبات و فوائد دنیوی و اخروی بیان فرموده اند.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ فلاح رستگاری است و رستگار کسی است که هیچ گونه عذابی نداشته باشد و از هیچگونه فیضی محروم نشود، و تعبیر به لعل برای این است که به مجرد ذکر فلاح نیست شرائط دیگری هم دارد که از جمله آنها ایمان است.

[سوره الجمعة (62): آیه 11] .... ص : 15

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (11)

و زمانی که دیدند تجارت یا لهو را پراکنده شدند روی بآن تجارت یا لهو و ترک کردند شما را ایستاده بفرما آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خدا بهترین روزی دهندگان است.

گفتند: قافله ای از شام آمدند و مال التجارة زیاد آورده بودند برای فروش و مشغول بطبل و نی زدن بودند که اعلام کنند مشتریان را برای فروش و این روز جمعه بود در حالی که پیغمبر برای خطبه نماز جمعه بالای منبر ایستاده بود و مشغول به خطبه بود یا در حال نماز بود که این صدا بلند شد تمام برخاستند و رفتند در تعقیب صدا و خرید اشیایی که آورده بودند فقط چند نفر که بالغ بر هشت نفر بودند یا زیاده باقی ماندند.

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً نوع اهل دنیا طالب دو امرند و قضیه و لو شخصیه است لکن ملاک دست میدهد یکی منافع دنیویه که اگر مضاده شد با منافع اخرویه

ص: 15

آخرت را بدنیا میفروشند چنانچه مشاهده میکنیم که از هر راهی استفاده دارد و لو راه حرام باشد و کسب غیر مشروع و شغل مخالف دین میگیرند مثل ربا و ظلم و اعانت ظالم که دین را بدنیا میفروشند بلکه بسا بدنیای غیر. و لفظ تجارت شامل همه نوع منافع میشود محلله و محرمه و دیگر لذائذ نفسانیه مثل ساز و آواز و رقص و غیر اینها از لهویات که مقدم بر واجبات میدارند. اینها اهل دنیا هستند که میفرماید:

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ شوری آیه 19. و غیر اینها از آیات.

انْفَضُّوا إِلَیْها بعضی مفسرین گفتند: ضمیر الیها به تجارت بر میگردد و اگر به لهو یا به هر دو برمیگشت الیه و الیهما میفرمود لکن مراد مجموع من حیث المجموع است که شامل تمام منافع و لهویات میشود، و فض بمعنی تفرقه و پراکنده شده و از هم پاشیده شده و خورد شده. یعنی اینها متفرق شدند.

خبر از جابر است میگوید:

(اقبل عیر و نحن نصلی مع رسول اللَّه الجمعة فانفض الناس الیها فما بقی غیر اثنی عشر أنا منهم)

از این خبر استفاده میشود که ضمیر الیها در آیه راجع به عیر است نه بتجارت و لهو.

وَ تَرَکُوکَ قائِماً ظاهرا مراد قیام صلوة است که حضرت مشغول نماز بود نه خطبه که اقامه نماز میکرد و بعید نیست زیرا در حال نماز روی بقبله بوده و اینها عقب سر حضرت بودند فرار کردند و اگر در حال خطبه بود روی بآنها بود و شرم میکردند که برخیزند و بروند.

قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ معنی این است که لهو و تجارت خیری در او نیست مثل الایمان خیر من الکفر نه اینکه آن هم خوب است و این بهتر است.

وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ رزق بید قدرت الهی است: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الجمعة و یلیه انشاء اللَّه تفسیر سورة المنافقین و

ص: 16

بقیة السور بتوفیقه و تأییده، و الحمد له و الصلاة علی نبیه و آله.

سورة المنافقین .... ص : 17

[سوره المنافقون (63): آیه 1] .... ص : 17

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ (1)

اما الکلام فی فضلها- ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

«الواجب علی کل مؤمن اذا کان لنا شیعة أن نقرأ فی لیلة الجمعة بالجمعة و سبح اسم ربک الاعلی و فی صلوة الظهر الجمعة و المنافقین فاذا فعل ذلک فکأنما یعمل کعمل رسول اللَّه (ص) و کان جزاءه و ثوابه علی اللَّه الجنة».

و در بعضی اخبار مرسله دارد از پیغمبر (ص) فرمود:

«من قرأ هذه السورة برأ من النفاق و الشک فی الدین».

و در بعضی دیگر:

«برأ من الشرک و النفاق فی الدین».

و برای اسقام و اوجاع و دمامیل هم قرائت این سوره مفید است.

إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ منافق کسی را گویند که باطن و قلب او مخالف ظاهر و لسان او باشد.

ظاهرش چون گور کافر پر حلل باطنش قهر خدای عز و جل

و منافقین در دوره حضرت رسول بسیار بودند که میفرماید: وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ توبه آیه 101. و میفرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً نساء آیه 145. و میفرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا

نساء آیه 142 و 143.

و منشأ نفاق منافقین سه چیز است 1- از ترس شمشیر و قتل 2- به طمع مال و منال 3- جاسوس کفار و مشرکین. و نفاق منحصر باین نیست که باطنا کافر و مشرک باشد و ظاهر مسلمان بلکه نفاق با ائمه هدی ظاهر دوست باطن دشمن، و نفاق با علماء

ص: 17

دین ظاهر مرید و مخلص باطن جاسوس و معاند، نفاق با مؤمنین ظاهر دوست و باطن دشمن نفاق ظاهر عادل باطن فاسق ظاهر مخلص باطن مرائی. بالجمله نفاق در جمیع عقائد و اخلاق و اعمال و افعال میآید. آمدند نزد حضرت رسول و گفتند: ما شهادت میدهیم که تو رسول خدایی خداوند میفرماید:

قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ خدا میفرماید: درست است اینکه تو رسول خدایی و میداند خداوند که تو رسول اللَّه هستی.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ که در بسیار از آیات خداوند شهادت برسالت آن حضرت داده مثل آیه شریفه: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ احزاب آیه 40. بلکه تمام انبیاء سلف مأمور بودند که بشارت برسالت آن حضرت دهند چنانچه میفرماید: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ ... الایه اعراف آیه 157، و حضرت عیسی میفرماید: وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ صف آیه 6، و خداوند میفرماید: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ آل عمران آیه 81. و غیر ذلک از آیات.

وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ نه کذب بر خلاف واقع بلکه کذب بر خلاف عقیده قلبی زیرا در باب شهادت معتبر است که قلبا یقین داشته باشد بلکه به حس و دیدن درک کند که در خبر دارد: «علی مثل هذا فاشهد» و اشاره به خورشید فرمود، و در باب شهادت به زنا میفرماید:

«کالمیل فی المکحلة».

[سوره المنافقون (63): آیه 2] .... ص : 18

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (2)

گرفتند قسم های خود را برای حفظ جان و مال خود پس جلوگیری کردند از سبیل و راه خدایی محققا آنها بسیار بد است آنچه را که بودند عمل میکردند.

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً این منافقین که اظهار ایمان کردند بر طبق دعوی خود

ص: 18

قسم یاد کردند که ما ایمان آوردیم و این قسم ها را برای این بود که مسلمان ها باور کنند که اینها راست میگویند و ایمان آورده اند، و غرض آنها این بود که آنها را مسلمین بقتل نرسانند و اسیر نکنند و بغلامی و کنیزی نگیرند، و اموال آنها را تصاحب نکنند بخصوص پس از فتح مکه و تسلط مسلمین بر آنها، و غرض دیگر آنها اینکه در داخله مسلمین عوام آنها را اغوا کنند و از اسلام برگردانند چنانچه در هر دوره بخصوص زمان حاضر این نمره منافقین هستند که در این قری و دهات و شهرها پراکنده و عوام شیعه را اغوا میکنند و از تشیع برمیگردانند.

فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بلکه میتوان گفت هر فسادی که در جامعه مسلمین رخ داده از این نمره منافقین بوده.

إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ که علاوه از نفاق آنها دیگران را یا برمیگردانند از دین، یا القاء شبهه میکنند در قلوب آنها و آنها را بشک میاندازند، یا نظر آنها را از پیشوایان دین برمیگردانند خذ لهم اللَّه.

[سوره المنافقون (63): آیه 3] .... ص : 19

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ (3)

این رفتار منافقین و عقوبت آنها برای این است که آنها ایمان آوردند سپس کافر شدند پس مهر زده شد بر قلوب آنها پس آنها نمیفهمند و درک نمیکنند.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا نظر باین که منافق تا مادامی که نفاقش ظاهر نشده باید احکام ایمان بر آنها جاری کرد از حفظ جان و مال و طهارت بدن و ازدواج مسلمین حتی اگر مرد غسل و کفن و دفن میخواهد و لو مثل پیغمبر و امام خبر از بواطن آنها داشته باشند ولی بر حسب ظاهر حکم اسلام دارند چنانچه میفرماید:

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً نساء آیه 94، بلکه بعد از ظهور نفاق و کفر آنها احکام مرتد بر آنها جاری است غایة الامر مرتد ملی است نه مرتد فطری زیرا مرتد فطری آن است که نطفه او در اسلام منعقد شده باشد و ملی آن است که ایمان بیاورد سپس کافر شود و از این جهت است که فرمودند،

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا اربعة او خمسة)

که بسیار از آنها همین منافقین بودند لذا میفرماید:

ص: 19

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا چنانچه میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ آل عمران آیه 90، و میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً نساء آیه 137 و 138. که همین منافقین هستند که هر روز به یک رنگی در میآیند گاهی مسلمان گاهی کافر، نزد بعضی مسلمان نزد بعضی کافر که میفرماید: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ بقره آیه 14.

فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ طبع قلب بواسطه قساوت و سیاهی قلب است بکلی نور عقل و ایمان از قلب خارج است چشم قلب کور است گوش قلب کر است زبان قلب لال است از قابلیت هدایت افتاده که میفرماید:

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 18، و نیز میفرماید: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 171. و در اینجا میفرماید: فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ که مهر زده شده بر قلب آنها و مهر قلب حب شهوات و عناد و عصبیت و کبر و نخوت و هزار عیب دیگر است.

فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ فهم و ادراک و شعور و عقل بکلی رخت بر بسته و از قلب خارج شده بعینه مثل دیوانه و کر و کور و لال شده اند نه میشنوند و نه میبینند و نه درک میکنند و نه میگویند:

بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 82 معارج آیه 42.

[سوره المنافقون (63): آیه 4] .... ص : 20

وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (4)

و زمانی که مشاهده کنی آنها را و ملاقات کنی تعجب میکنی از اجسام آنها و اگر بگویند گوش فرا میدهی بگفتار آنها مثل اخشابی و تیرهایی که تکیه داده شده بدیوار و مثل کوه که قرار گرفته در زمین هر صدایی و صیحه ای میشنوند میترسند

ص: 20

که بر آنها آسیبی متوجه شود و دشمنی بآنها حمله کرده پس از آنها در حذر باش خداوند آنها را بکشد تا چه اندازه دروغ هایی نسبت میدهند.

وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ که خود را به زیبایی آراسته کرده اند و پیراسته که هر که بآنها نگاه کند تعجب میکند مثل خانم های امروزه که خود را زینت میکنند و چه لباسهایی در بر میکنند و خود را به هر کس و ناکس نمایش میدهند.

وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ با کمال فصاحت و بلاغت و شیرینی زبان تکلم میکنند که طرف مقابل دوست دارد استماع کند و گوش دهد حتی شما استماع می فرمایی لکن تمام اینها ظاهر سازی است باطن آنها خراب و فاسد مثل مجسمه بی روح و اخشاب خشک شده که بآنها تکیه داده میشود.

کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ لکن چون خود آنها پیش خود میدانند خیانتها و فساد دلهای خود را همیشه ترسان هستند که مبادا کشف باطن آنها بشود و دچار قتل و اسیری و ذلت و خفت شوند یا آیه نازل شود خبر از باطن آنها دهد، یا مسلمین از همقطاران آنها چیزی کشف کنند که گفته اند: (الخائن خائف).

یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ هر صیحه و صدایی که پدید شود گمان میکنند که آنها عدو و دشمن ها هستند.

تنبیه: این منافقین هم از مؤمنین خائف هستند و هم از مشرکین و کفار لذا با هر طایفه که تماس بگیرند میگویند: ما با شما هستیم و به هیچکدام آنها معتقد نیستند چنانچه میفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ- الی قوله- بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ حشر آیه 11 الی 14.

فَاحْذَرْهُمْ زیرا اینها دشمنان داخلی هستند و ضرر آنها بر اسلام و مسلمین از همه بیشتر و زیادتر است چنانچه مشاهده میکنیم.

قاتَلَهُمُ اللَّهُ و لعنهم اللَّه و اهلکهم اللَّه و عذبهم اللَّه بأشد العذاب.

ص: 21

أَنَّی یُؤْفَکُونَ چه با مؤمنین و چه با مشرکین و چه با کفار و اهل کتاب یهود و نصاری.

[سوره المنافقون (63): آیه 5] .... ص : 22

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (5)

و زمانی که گفته شد بآنها بیائید تا پیغمبر برای شما طلب مغفرت کند سرها را زیر میاندازند و آنها تکبر میورزند.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ قائل ظاهرا مؤمنین هستند که باین منافقین میگویند:

تَعالَوْا بیائید دست از این کارهای زشت خود بردارید و خدمت حضرت رسالت مشرف شوید و از او تمنی کنید که از خدای خود برای شما طلب مغفرت کند.

یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ اینها زیر این بار نمیروند و رو برمیگردانند و سر بزیر میاندازند.

لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ برای اینکه خود را از کار نیندازند که ما کاری نکرده ایم که احتیاج باستغفار پیغمبر داشته باشیم چون اصلا پیغمبر را منکر هستند در باطن و اعمال خود را هم قبیح نمیدانند.

وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ گفتیم فرق است بین کبر و تکبر و استکبار، کبر این است که در خود و بخیال خود یک بزرگی توهم میکند من کی هستم پدرم مادرم کیان بودند ریاست دولت ثروت عده وعده دارم. از فلان طائفه و قبیله هستم و حال آنکه انسان هر چه هست بسیار ضعیف است یک مورچه یا پشه او را ذلیل میکند کوچکترین بلائی را از خود نمیتواند دفع کند: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 73. کبریایی خاص ذات اقدس ربوبی است، در حدیث قدسی است فرمود:

(الکبریاء ردائی و العظمة ازاری فمن نازعنی فیه)

او را خار و ذلیل میکنم و در حدیث است:

(لا یدخل الجنة من کان فی قلبه حبة خردل من الکبر).

و تکبر این است که این بزرگی را که در خود توهم کرده بخرج دیگران دهد و اظهار کند و برخ دیگران بکشد که

ص: 22

بدتر از کبر است و مثوای او جهنم است که میفرماید: فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 29.

و استکبار این است که بزرگی را بخود میبندد و هیچ منشأی که توهم بزرگی میشود در او نباشد و این از تکبر عقوبتش و خباثتش بیشتر است.

[سوره المنافقون (63): آیه 6] .... ص : 23

سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ (6)

مساوی است بر اینها چه شما استغفار بکنی بر اینها یا نکنی هرگز خدا نمی- آمرزد آنها را بدرستی که خدا هدایت نمیکند قومی را که فاسق باشند.

استغفار منحصر است باهل ایمان که آلوده به پاره ای از معاصی شده باشند غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست باید او را لعن و طرد نمود: ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ نحل آیه 113. و این آیه اگر چه در حق مشرکین نازل شده لکن علت معمم است که هر که چنین شد اصحاب جحیم است نباید بر او استغفار کرد بعلاوه غیر مؤمن هر که هست حکم مشرک دارد در زیارت جامعه میخوانید:

(و من خالفکم مشرک).

سَواءٌ عَلَیْهِمْ تأثیری بر آنها ندارد.

أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اصلا پیغمبر برای آنها هرگز استغفار نمیکند مادامی که در کفر و ضلالت و نفاق و شرک باشند غایت محبت پیغمبر در حق آنها طلب هدایت است

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

لکن آنهایی که از قابلیت هدایت افتاده اند و خدا میداند هرگز هدایت نمیکند فقط آنهایی که قابل هستند خداوند تفضلا هدایت میکند: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56.

لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ لن از برای نفی تأبید است یعنی هرگز و علتش این است که:

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ و لفظ فاسق شامل جمیع طبقات شرک و کفر

ص: 23

و ضلالت و از همه بالاتر منافق میشود چون قابلیت ندارند.

[سوره المنافقون (63): آیه 7] .... ص : 24

هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ (7)

منافقین کسانی هستند که میگویند انفاق نکنید بر این هایی که نزد رسول اللَّه هستند تا اینکه اینها از دور حضرت بپاشند و بروند و حال آنکه اختصاص دارد بخدای متعال خزینه های آسمانها و زمین و لکن منافقین نمی فهمند.

نظر به اینکه پس از هجرت حضرت رسالت بمدینه مهاجرین کسانی که در مکه بحضرت ایمان آورده بودند و در فشار مشرکین بودند و پیغمبر هم از میان آنها تشریف برده بود هجرت کردند و از خانه و زندگی خود صرف نظر کردند و خود را از چنگال مشرکین نجات دادند و در مدینه تهی دست بودند نه منزل داشتند نه مال و اندوخته- انصار که در مدینه ایمان آورده بودند آنها را منزل دادند و وسائل زندگانی آنها را فراهم کردند این منافقین از این امر بسیار در غضب شدند باین انصار میگفتند: شما چرا باینها انفاق میکنید و خود را بزحمت میاندازید؟ و غرض آنها این بود که اگر انصار باینها کمک نکنند اینها در مضیقه میافتند و مراجعت میکنند بمکه در منزلهای خود و اطراف پیغمبر خلوت میشود خدا میفرماید:

هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ مرجع ضمیر همان منافقین هستند و مقول قول آنها:

لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ خطاب آنها بانصار است که آنها را طرف خطاب قرار دادند.

اشکال: اینها که معتقد برسالت حضرت نبودند چرا تعبیر برسول اللَّه کردند؟

جواب: بعضی گفتند: که اینها تعبیر بمحمد کرده بودند خداوند تشریفا برسول اللَّه تعبیر فرموده، بعضی گفتند: که چون خطاب بمؤمنین و انصار بوده یعنی آنکه شما رسول اللَّه میخوانید، لیکن این منافقین بر حسب ظاهر خود را مسلمان میگفتند و لو قلبا معتقد نبودند چنانچه در صدر سوره گفتند: نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ و خداوند تکذیب آنها را فرمود که شرحش گذشت.

ص: 24

حَتَّی یَنْفَضُّوا ظاهرا این جمله را بانصار نگفته باشند بلکه همان جمله اولی باشد، و غرض آنها این بود که اینها از نزد حضرت رسالت بروند خدا میفرماید:

وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مکرر گفته ایم و آیات بسیاری داریم که امر خلق و رزق و غنا و فقر و اعطاء و منع و توسعه و تضییق بید قدرت او است و تمام موافق حکمت و صلاح است مؤمن باید در غنا و دولت و مکنت شکر گزار باشد و در فقر و ضیق صابر باشد و در هر حال راضی بقضاء الهی باشد.

یکی را دهی تخت و تاج و کلاه یکی را نشانی بخاک سیاه

یکی را باو تاج شاهی دهی یکی را بدریا بماهی دهی

پیغمبر فرمود:

(الفقر فخری)

این مهاجرین چشم از خانه و زندگی خود پوشیدند که هجرت نمودند.

وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ خیال میکنند تمام بدست بشر است و باسباب ظاهریه چنانچه قارون گفت: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78.

[سوره المنافقون (63): آیه 8] .... ص : 25

یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ (8)

این منافقین میگویند: هر آینه اگر برگشتیم بمدینه هر آینه البته خارج میشوند عزیزها از آن مدینه بذلت و خاری خدا میفرماید: و از برای خدا عزت است و از برای رسول او و از برای مؤمنین.

یَقُولُونَ این منافقون پیش خود بیکدیگر میگویند:

لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ از جنگ و غزوه بنی المصطلق بمدینه بخیال اینکه مسلمانان منکوب و مغلوب میشوند و کفار فاتح و غالب میگردند.

لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ که مراد حضرت رسالت و اصحاب او و مؤمنین باشند که عزت و شوکت داشتند بیرون میروند.

منها از مدینه که دیگر نمیتوانند در مدینه زیست کنند.

الاذل با ذلت و خواری و خفت خداوند در جواب آنها میفرماید:

ص: 25

وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ اما عزت الهی ذاتی است قاهر و غالب و قادر بر سر تا سر ممکنات است: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً فاطر آیه 10، الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً نساء آیه 139، وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً یونس آیه 65، سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ و الصافات آیه 180 و غیر اینها، ذات مقدسی که مستجمع جمیع صفات کمال و جمال و جلال باشد که معنی اللَّه است دیگر که میتواند به عزت او پی ببرد، و اما عزت رسول اشرف مخلوقات سید رسل خاتم انبیاء، دارای مقام محمود، نصرت الهی غلبه بر کفار و مشرکین شرفیاب حضورش مؤمنین که میفرماید: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً ... السورة نصر جمیع آیات، و اما عزت مؤمنین بشارتی که خداوند و وعده هایی که بآنها داده چه در دنیا و حین الموت و در قبر و عالم برزخ و صحرای محشر و دخول بهشت و جمیع نعم بهشت چه عزتی است بالاتر از این: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 72 و بسیار از آیات دیگر از قرآن.

وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ چون نه اعتقاد به پیغمبر و دین و قرآن و مؤمنین دارند و نه بقیامت و مثوبات آن.

[سوره المنافقون (63): آیه 9] .... ص : 26

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (9)

ای کسانی که ایمان آورده اید باز ندارد اموال شما و نه اولاد شما شما را از ذکر پروردگار و کسی که چنین کند پس آنها زیان کار هستند و خسران دارند.

مصداق این آیه شریفه در این دوره حاضره بسیار است که تمام هم آنها و سعی آنها و فکر آنها در جمع مال دنیا است نه در بند نماز و زکاة و خمس و تحصیل احکام الهی و معارف حقه هستند و اشتغال بملاهی و معاصی و هوی پرستی و خود خواهی و خوشگذرانی دارند حتی اولادهای خود را خارجه میفرستند برای تحصیل یک رتبه و جاه

ص: 26

و یک حقوق کافی وافی و بی دین برمیگرداند و اسم خود را مؤمن و شیعه میگذارند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب به جمیع مؤمنین است تا دامنه قیامت.

لا تُلْهِکُمْ باز ندارد و غفلت پیدا نکنید.

أَمْوالُکُمْ از باب مثال است ریاست اسم عنوان هوی پرستی شهوت رانی جاه مقام زخارف دنیوی از عمارات عالیه و فرش زیبا و اثاث البیت مطابق مد روز که کلمه اموال شامل جمیع اینها میشود.

وَ لا أَوْلادُکُمْ دختران و پسران از سن هفت سالگی کلاسها را طی کنند تا دکتر و لیسانسیه شوند نه معرفت باصول دین و نه در بند احکام شرع و نه تهذیب اخلاق و نه تکمیل ایمان.

(عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ) ذکر الهی اتیان بفرائض و واجبات شرعی بالاخص تحصیل علوم دینی و معارف الهیه از عقاید حقه و اخلاق فاضله و احکام شرعیه و عمل بر طبق آنها و ترک معاصی و مخالفت اوامر شرع و ارتکاب محرمات که بکلی خدا را فراموش کردن و عذر خواهی که گرفتاریها مجال اینگونه امور را نمیدهد بلکه در نظر بسیار از جامعه این امور را مانع از ترقی و تعالی میدانند و اهل عبادت را امل میشمارند و میگویند:

این علما و آخوندها ما را از ترقی و تعالی باز داشته اند.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ خسران در تجارت این است که علاوه از اینکه نفعی نبرده و سرمایه را هم از دست داده مدیون دیگران شده باصطلاح ورشکسته، اینها علاوه از اینکه خود را از سعادت و فیوضات و مثوبات الهی دنیوی و اخروی محروم کردند و سرمایه عمر را هم بباد دادند خود را در معرض عذاب و عقوبات و بلیات دنیوی و اخروی و سختی عقبات انداختند.

[سوره المنافقون (63): آیه 10] .... ص : 27

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (10)

و انفاق کنید از آنچه ما بشما روزی کردیم از پیش از اینکه بیاید شما را مرگ پس بگوید: پروردگار من چرا تأخیر نینداختی مرا تا مدت نزدیکی پس صدقه بدهم

ص: 27

و بوده باشم از صالحین.

بعضی توهم کردند که راجع بمنافقین است بمناسبت آیات قبل، بعضی گفتند راجع بجمیع مکلفین است، و ما می گوییم: عطف بآیه قبل است و خطاب بمؤمنین بلکه صریح آیه است یا لا اقل ظاهر آیه اگر چه احکام اسلامی شامل سر تا سر اهل عالم میشود و کفار و منافقین و مشرکین و ضالین همین نحوی که مکلف به اصول هستند مکلف به فروع هم هستند، و همین نحوی که فردای قیامت عقاب شرک و کفر و ضلالت را دارند عذاب ترک واجبات و فعل محرمات را هم دارند لکن اینها اگر بر فرض اتیان بجمیع واجبات و اعمال صالحه بکنند خردلی نفع برای آنها ندارد زیرا ایمان شرط صحت کل اعمال است و بدون ایمان باطل و عاطل است.

وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ ظاهر آیه انفاقات مالی است آنهم انفاقات واجبه که در ترکش عقوبت دارد، و از این آیه استفاده میشود که عقوبت آنها قبل الموت که حال احتضار است و آثار و علامات موت ظاهر میشود متوجه میشود مثل زکاة و خمس و مظالم و نذور و کفارات و حقوق واجب النفقه و حفظ بیضه اسلام و نجات درماندگان و گرفتاران و حفظ نفس محترمه و دفع ظلم ظلمه و غیر اینها که بسا واجب میشود، اما انفاقات مستحبه و لو ترکش باعث محرومیت از مثوبات میشود لکن استحقاق عقوبت ندارد و غیر انفاقات مالی انفاقات دیگری هم داریم مثل انفاق علم و انفاق قوی و بذل جهد و اشباه اینها.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ یعنی آثار موت ظاهر شود زیرا که اگر نفس موت باشد رب ارجعونی میگوید نه:

فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ این کلمه اولا: بوی کفر از او میآید زیرا اعتراض بخدا است که العیاذ بیجا در این حال موت من واقع میشود. و ثانیا: بر فرض خداوند عقب انداخت و حال محتضر سالم شد و از مرگ نجات یافت همان است که هست تغییر در خود نمیدهد و لو مشاهده عذاب را کرده باشد مثل آنکه گفت:

(النار و لا العار)

و لذا در جواب او ابی عبد اللَّه در روز عاشورا فرمود:

ص: 28

الموت خیر من رکوب العاری و العار خیر من دخول النار

حتی اگر در قیامت و در جهنم هم خداوند آنها را برگرداند بدنیا باز همان است که هست که میفرماید: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام آیه 28. قلب که سیاه شد و از قابلیت هدایت افتاد دیگر هدایت نمیشود.

فَأَصَّدَّقَ که همان صدقات واجبه که زکاة باشد.

وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ تفسیر شده در اخبار به حج ولی این بیان مصداق است آیه شامل جمیع اعمال صالحه میشود.

[سوره المنافقون (63): آیه 11] .... ص : 29

وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (11)

و هرگز خداوند تأخیر نمیاندازد هیچ نفسی را زمانی که آمد اجل آنها و خداوند خبیر است بآنچه عمل میکنید، در جای دیگر میفرماید: وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34. بلکه نفس ها شماره دارد آخرین نفس که آمد دیگر بر نمیگردد حتی در اخبار دارد مجال نمیدهد چشم باز کند یا هم گذارد روزی ها معین است آخرین روزی دیگر تمام میشود روزی ندارد لذا تعبیر فرمود:

وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ که لن از برای نفی تأبید است بزبان ما هرگز.

نَفْساً شامل تمام نفوس جن و انس و حیوانات و ملائکه میشود.

إِذا جاءَ أَجَلُها که در لوح محفوظ ثبت شده بلی در لوح محو و اثبات ممکن است برای برخی از اعمال صالحه طول عمر پیدا کند و برای بعضی از سیئات کوتاهی عمر پیدا شود آن را هم خدا میداند کی طول عمر پیدا میکند و کی کوتاهی.

وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ تفسیرش واضح است. و ظاهرا این جمله اشاره به منافقین است که کفر و شرک خود را مخفی میکنند بر خدا مخفی نیست چنانچه میفرماید: وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ توبه آیه 101.

تم بحمد اللَّه تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تفسیر سورة التغابن، و الحمد للَّه

ص: 29

اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الاوصیاء الطیبین و انا العبد الحسین الطیب.

للَّه الحمد، و لنبیه و آله الصلاة و السلام، و لاعدائهم اللعن و العذاب من بدو الخلقة الی یوم القیام.

سورة التغابن مدنیة ثمان عشر آیة .... ص : 30

[سوره التغابن (64): آیه 1] .... ص : 30

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (1)

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه باسناده از أبی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

من قرأ سورة التغابن فی فریضته کانت شفیعة له یوم القیامة و شاهد عدل عند من یجیز شهادتها ثم لا تفارقه حتی یدخل الجنة

و نیز روایت میکند باسناده از جابر از حضرت باقر (ع) فرمود:

«من قرأ المسبحات قبل أن ینام لم یمت حتی یدرک القائم (عج) و ان مات کان فی جوار النبی (ص)».

و در مرسلات برای حفظ از شر سلطان و کسانی که خائف هستند از آنها مفید است.

یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ نوع مفسرین گفتند تسبیح ذوی العقول ملک جن انس قولی است و تسبیح غیر آنها تکوینی است یعنی وجود آنها دلالت بر سبوحیت ذات مقدس پروردگار دارد، و ما مکرر گفته ایم که تمام موجودات شعور و ادراک دارند و بزبان خود تسبیح میکنند چنانچه میفرماید: تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 44. و اگر مراد تکوینی بود لا تفقهون معنی نداشت زیرا هر مخلوقی دلالت بر وجود خالق دارد، بعلاوه در اخبار اذکاری از برای حیوانات ذکر کرده اند، بعلاوه قضیه نمل و هدهد در باره سلیمان و قضیه نحل در سوره نحل شاهد قوی هست بر این دعوی و مکرر بیان شده یُسَبِّحُ لِلَّهِ اختصاص بذات مقدس واجب الوجود دارد زیرا سر تا سر ممکنات از

ص: 30

عقل کل تا مادة المواد محتاج صرف هستند هم در وجود و هم در بقاء و هم در جلب نعم و دفع بلیات و غنی بالذات خدای متعال است: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 15.

ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما فی السموات شامل جمیع ملائکه و کرات جویه و طبقات سماویة و کرسی و عرش و عالم عقول و مجردات و جنت و حور و غلمان و لوح و قلم و سدرة المنتهی و بیت المعمور و آنچه خدا در عالم بالا خلق فرموده، و ما فی الارض شامل جمیع ما فی الارض میشود از جمادات و نباتات و حیوانات بری و بحری و دریاها و معادن و جواهرات و غیر اینها، و گفتیم که تسبیح بمعنی عام شامل تمام اذکار تهلیل و تکبیر و تحمید و سایر اذکار و صلوات و غیر اینها میشود.

(له الملک) تمام مخلوقات از ثری تا ثریا مملوک حق هستند بملکیت ذاتیه و آنچه در دست بشر است و خود را مالک میداند عاریه است باو میدهند و پس میگیرند حتی جان خود را که حافظ میگوید:

این جان عاریت که بحافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

وَ لَهُ الْحَمْدُ که تمام افعالش بر وفق حکمت و صلاح است ذاتا و صفة دارای جمیع صفات حمیده کمالیه و جلالیه و جمالیه است و حمد مختص بذات اقدس او است و در بسیاری از آیات خود را به صفت حمید یاد فرموده و معنی حمد را در سوره فاتحه مفصلا در مجلد اول این تفسیر بیان شده مراجعه فرمائید.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ گفتیم تعبیر به شی ء از ضیق عبارت است و الا قدرت الهی ذاتی و غیر متناهی است عین ذات است.

[سوره التغابن (64): آیه 2] .... ص : 31

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (2)

او خدایی است که شما را خلق فرمود پس بعض شما کافر هستید و بعضی مؤمن و خداوند بآنچه عمل میکنید بینا است.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ در بسیاری از آیات کیفیت خلقت انسان را بیان فرمود

ص: 31

چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ ... الایه حج آیه 5 و غیر این از آیات.

فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ کافر در مقابل مؤمن شامل هر غیر مؤمن میشود و لو اسم اسلام یا ایمان یا تشیع روی خود گذارده باشد، انکار یکی از ضروریات دین یا مذهب کند یا بدعتی در دین گذارد یا عملی کند که باعث زوال ایمان شود یا بی ایمان از دنیا رود مشمول کافر هست غایة الامر اگر از روی تقصیر باشد معذب بعذاب کفر میشود، و اگر از روی قصور باشد مثل مجانین و اطفال کفار معاف میشود، و خداوند از لا میدانست کی کافر و کی مؤمن میشود از روی اختیار و علم الهی باعث جبر نمیشود.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ چنانچه علم الهی بجمیع اعمال بندگان منشأ جبر نمیشود که خیام توهم کرده که گفت:

می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود

جوابش اینکه چون تو میخوری او میدانست نه آنکه چون او میدانست تو میخوری لذا در جوابش گفتند:

علم ازلی علت عصیان بودن در نزد حکیم غایت جهل بود(1)

[سوره التغابن (64): آیه 3] .... ص : 32

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (3)

خلق فرمود آسمانها و زمین را موافق حکمت و مصلحت بجا و بموقع و صورت بندی کرد شما را پس نیکو کرد صورت های شما را و بسوی او است بازگشت.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ حق مقابل باطل است که میفرماید: وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ص آیه 27، و میفرماید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ

ص: 32


1- 1- نزد عقلاء ز غایت جهل بود. م. [.....]

فَقِنا عَذابَ النَّارِ آل عمران آیه 190 و 191. باطل بمعنی لغو و بیهوده و بی فایده و لهو و لعب و بی نتیجه و بی ثمر است، و حق بمعنی صحیح و درست و بجا و بموقع موافق حکمت و مصلحت است که تمام اینها برای بشر است که از هر یک آنها چه اندازه بهره برداری و استفاده میکند که میفرماید: وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ جاثیه آیه 13، و نیز میفرماید: وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ نحل آیه 11.

وَ صَوَّرَکُمْ خداوند پس از مراحلی که انسان در رحم طی میکند از نطفه و علقه و مضغه و عظم و لحم صورت بندی میکند که هر قسمت از اجزاء بدن را بجای خود نصب میفرماید چشم گوش دهان زبان ابر و لب ذقن سر دست پا انامل قد استقامت حتی رگهای بدن تمام بجا زیبا و خوشگل خوش سیما که اگر یک جزءاش بر خلاف این بود چه اندازه قبیح المنظر بود.

فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ که انسان اگر بصورت شیاطین و حیوانات بود چه اندازه زشت و بی ریخت بود.

وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ فردای قیامت بازگشت تمام بسوی او است که میفرماید:

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ کهف آیه 47 و 48 که اصل خلقت انسان برای آن عالم است دنیا دار فانی و منزل مسافر است که از امیر المؤمنین است که میفرماید:

(خلقتم للبقاء لا للفناء)

و از شیخ بهایی (ره) است که گفت:

الانسان مسافر و منازله ستة: صلب آباء، رحم امهات، دنیا، برزخ، قیامت، بهشت یا جهنم.

[سوره التغابن (64): آیه 4] .... ص : 33

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (4)

میداند آنچه در آسمانها و زمین است و میداند آنچه پنهان میکنید و آنچه ظاهر مینمائید و خدا عالم بذات صدور و سینه ها است.

ص: 33

توضیح: این که علم و قدرت و حیات و سایر صفات کمالیه عین ذات اقدس ربوبی است زاید بر ذات و عارض بر ذات نیست زیرا اگر زاید و عارض باشد پس احتیاج باین صفات دارد و احتیاج نقص است و ذات اقدس خالی از نقص و عیب است، بعلاوه ترکیب لازم میآمد و ذات اقدس بسیط است لذا از امیر المؤمنین است:

«و کمال توحیده نفی الصفات عنه لشهادة کل موصوف أنه غیر الصفة و شهادة کل صفة أنها غیر الموصوف، فمن وصفه فقد قرنه، و من قرنه فقد جزاه، و من جزاه فقد جهله و هو فی حد الشرک باللّه»

و ذات اقدس حق که اعلی مراتب وجود است و حدی از برای وجودش نیست أزلا و أبدا حاوی جمیع مراتب وجود هست یک مرتبه وجود علم یک مرتبه قدرت یک مربته حیاة و هکذا. لذا می گوییم آن صفات منتزع از ذات اقدس است نه عارض بر ذات، و همین نحوی که ذات مقدسش محدود نیست و غیر متناهی است و علم و قدرت و حیاة هم محدود نیست و غیر متناهی است لذا میفرماید:

یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ از ملائکه و کرات جویه و بهشت و حوریه و غلمان و آنچه که لا یعلمه الا هو و هکذا.

وَ الْأَرْضِ و بالجمله اگر بگوئیم از فوق عرش الی تخوم الارض کوتاه گفته ایم زیرا از فوق عرش تا تخوم ارض محدود است و علم نامحدود.

وَ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ که پنهان میکنید کسی مطلع نشود حتی ملائکه بر خدا مستور نیست، و در حدیث است میفرماید:

«و لا تهتکوا أستارکم عند من یعلم أسرارکم»

وَ ما تُعْلِنُونَ که علنا مرتکب میشوید بالاخص امروز که بکلی حیا و شرم از بین رفته و نوعا متجاهر بفسق هستند و علنا در مرئی و منظر مردم در خیابانها و مراکز فحشاء چه میکنند تا به نتیجه عاقبتش برسند.

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ که هر کس در قلبش چه دارد ایمان یا کفر و ضلالت، اخلاق فاضله یا ملکات رذیله، خیالات حسنه یا سیئه بالجمله چیزی بر او مخفی نیست: یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ الحاقه آیه 18. بلکه فردای

ص: 34

قیامت مشهود ملائکه و اهل محشر مؤمن و کافر میگردد و نزد همه رسوا میشود بخصوص موقعی که نامه عملش بدستش میدهند کتبه اعمال شهادت میدهند، اعضاء و جوارح بروز میدهند، انبیاء و ائمه شاهد میشوند و غیر اینها

[سوره التغابن (64): آیه 5] .... ص : 35

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (5)

آیا نیامد شما را خبر کسانی که کافر شدند از پیشینیان پس چشیدند وبال کار خود را و از برای آنها است عذاب دردناک.

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ استفهام انکاری است البته سر تا سر قرآن خبر داده و به شما رسیده بعلاوه از خارج هم خبرهایی کم و بیش به شما رسیده.

نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قوم نوح که به غرق هلاک شدند، عاد قوم هود که به باد هلاک شدند، ثمود قوم صالح که به صیحه و رجفه و صاعقه هلاک شدند، قوم لوط که به خسف و امطار حجاره هلاک شدند، اصحاب مدین و ایکه قوم شعیب به صاعقه هلاک شدند، فرعونیان به غرق در رود نیل هلاک شدند، قوم ابرهه اصحاب فیل در نزدیکی شما به امطار طیر ابابیل به حجارة از سجیل هلاک شدند. اینها عذاب های دنیوی آنها بود که:

فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ در اثر تکذیب انبیاء و شرک و کفر و افعال و اعمال شنیعه و ایذاء و اهانت بانبیاء خود شما هم منتظر باشید که بچه بلاهایی گرفتار خواهید شد وای بر عذاب هایی که در پیش دارند فردای قیامت.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ که بسیار دردناک است عذابهای جهنم از غل و زنجیر و تازیانه و حمیم و غساق و زقوم و آتش و غیر اینها.

[سوره التغابن (64): آیه 6] .... ص : 35

ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَی اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (6)

این عقوبات دنیوی و این عذاب الیم اخروی برای این است که باین که آمد آنها را رسولان آنها با معجزات باهرات و ادله واضحات پس گفتند آیا بشری هدایت میکند ما را پس کافر شدند و اعراض کردند و خود را بی نیاز دیدند از خدای متعال

ص: 35

و حال آنکه خداوند بی نیاز است از ایمان و عبادت آنها و حمید است بجمیع محامد ذاتا و صفة و افعالا.

ذلِکَ اشاره بآن عقوبات دنیوی آنها و عذاب اخروی آنها است که سبب این عذاب ها برای این است که:

بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ که خداوند در هیچ زمانی زمین را خالی از حجت نگذارد انبیاء و رسل و حجج الهیه آمدند و حجت را بر بندگان تمام کردند و راه عذر را بر همه بستند.

بِالْبَیِّناتِ معجزات باهرات و بیانات کافیه و راه سعادت را نشان دادند و بشارت بفوائدش دادند و راه شقاوت را تحذیر کردند و انذار نمودند مع ذلک این کفار خیره سر از روی تکبر و نخوت زیر بار نرفتند و نپذیرفتند.

فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا این رسل هم یک بشری مثل ما هستند چه امتیازی دارند که در تحت اطاعت آنها در آییم و آنها را بر خود مقدم داریم با این عظمت و دولت و ریاست و بزرگی که ما داریم.

فَکَفَرُوا بانبیاء و رسل و آنها را ساحر و مجنون و کذاب و مفتری گفتند و هر چه توانستند بآنها اذیت کردند و نسبت های ناروا دادند.

وَ تَوَلَّوْا از آنها اعراض کردند و روبرگردانیدند و پشت کردند و بی اعتنایی نمودند.

وَ اسْتَغْنَی اللَّهُ و خود را بی نیاز دانستند از خدا، منکر عذاب قیامت شدند و از بلاهای نازله حتی از روی سخریه و استهزاء گفتند به هود: فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ اعراف آیه 70، به صالح گفتند: ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ اعراف آیه 77. و هکذا نسبت به سایر انبیاء چنانچه امروز هم نه خوفی از بلیات دنیوی و نه ترسی از عذاب اخروی دارند و اهل دین و علماء را مسخره میکنند.

وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ

گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

ص: 36

نه ایمان و اطاعت آنها خردلی بر خدایی الهی افزوده میشود و نه بکفر و عصیان ذره ای از خدایی او کاسته میشود: وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمانِ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 176 الی 178، إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ محمد (ص) آیه 32.

[سوره التغابن (64): آیه 7] .... ص : 37

زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (7)

گمان کردند کسانی که کافر شدند این که هرگز مبعوث نمیشوند در قیامت بفرما بلی قسم بپروردگارم که هر آینه مبعوث میشوید پس از آن هر آینه شما را خبر میدهند و خبر دار میشوید بآنچه عمل کرده اید و این امر بعثت بر خدای متعال سهل و آسان است.

زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا لن برای نفی تأبید است یعنی محال است این که مبعوث شویم.

جواب اینکه: سه قسم محال داریم محال ذاتی، محال عادی، محال وقوعی اما محال ذاتی منحصر است به شریک باری، اجتماع نقیضین، اجتماع ضدین، اجتماع مثلین و بعث قیامت از این عناوین خارج است، و اما محال عادی چه عادتی اقتضاء میکند شما که خاک بودید نطفه شدید علقه و مضغه و طفل تا مردید و خاک شدید باز هم خاک انسان می شود بدون طی این مراحل، اما محال وقوعی چه بسیار مرده ها زنده شدند با اینکه خاک شده بودند و قضایای عزیز که: مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها- الی قوله تعالی- وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً ... الایه بقره آیه 259، و قضیه ابراهیم و چهار مرغ که میفرماید: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی الی قوله تعالی- یَأْتِینَکَ سَعْیاً بقره آیه 260، و قضیه موسی و هفتاد

ص: 37

نفر که بصاعقه هلاک شدند و دو مرتبه زنده شدند که میفرماید: ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ بقره آیه 55، و قضیه عیسی (ع) که میفرماید: وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ آل- عمران آیه 49، و غیر اینها بسیار واقع شده قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ با چند تأکید قسم، لام تأکید، نون مؤکد البته صد البته مبعوث خواهید شد. اصلا اگر بعث نباشد خلقت انسان بلکه خلقت عالم لغو بلکه قبیح میشود که یک دسته را خلق کند و بجان یکدیگر بیفتند و هر چه بتوانند ظلم و فساد کنند سپس فانی صرف شوند، و ادله معاد بسیار است در کلم الطیب مجلد سوم در بحث معاد ذکر کرده ایم.

ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ از نیک و بد از عقاید و اخلاق و اعمال و افعال.

وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ به یک چشم بهم زدن: وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ نحل آیه 77، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82.

[سوره التغابن (64): آیه 8] .... ص : 38

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (8)

پس ایمان بیاورید بخدا و رسول او و نور آن چنانی که نازل کردیم و خداوند بآنچه عمل میکنید خبیر است.

فَآمِنُوا خطاب بجمیع مکلفین است از جن و انس.

بِاللَّهِ ایمان بخدا معرفت بتوحید است. بجمیع مراتب توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری و ایمان بعدل الهی و اینکه جامع جمیع صفات حمیده و منزه از جمیع صفات سلبیه و اینکه افعالش تمام موافق حکمت و مصلحت است.

وَ رَسُولِهِ ایمان برسول اینکه فرستاده خدا است و دین او باقی است الی یوم القیامة و خاتم انبیاء است، و بجمیع آنچه فرموده و بجمیع شئونات نبوت و رسالت از حیث عصمت و طهارت و نسب و حسب و افضل جمیع انبیاء و رسل و ملائکه و جن و انس، و بمعراج او و شفاعت او و مقام محمود او، و دارای معجزات باهرات و دارای جمیع اخلاق پسندیده و اعمال حسنه و سایر شئونات او دنیوی و اخروی.

ص: 38

وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا مفسرین گفتند مراد قرآن مجید است، و اطلاق نور بر قرآن برای این است که هدایت میکند ببهترین راهها و نجات بخش است از ظلمات شرک و کفر و ضلالت و معاصی، و فوائد و مثوباتی که بر هر یک از آیات و سور قرآنی هست دنیوی و اخروی، و اینکه ثقل اکبر است. و لکن در بسیاری از اخبار تارة تفسیر شده بامیر المؤمنین (ع) چنانچه از علی بن ابراهیم روایت شده و کلینی مسندا از حضرت باقر (ع) تفسیر بأئمه هدی در اخبار بسیاری شده و این اخبار بسیار مفصل است و بیان شئونات ائمه را میکند و نور ولایت آنها قلوب مؤمنین را روشن میکند مثل شمس در نصف النهار.

اقول: منافات ندارد این اخبار با گفتار مفسرین ما می گوییم: آنچه خدا نازل فرموده نور است دین اسلام، ایمان، قرآن، احکام، جعل خلافت و وصایت ائمه هدی و مؤمن باید بجمیع آنها ایمان بیاورد.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ حتی بر قلوب شما و خیالات و مکرها و حیله های شما خبر دارد و چیزی بر او مخفی نیست.

[سوره التغابن (64): آیه 9] .... ص : 39

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (9)

روزی که جمع میفرماید شما را برای روزی که باید جمیع جن و انس مجتمع شوند برای حساب و جزای هر یک داده میشود این روزی است که تمام اظهار غبن میکنند و کسی که ایمان بخدا آورده باشد و عمل بصالحات بکند خداوند سیئات او را تکفیر میفرماید و از بین میبرد و او را داخل بهشت ها میکند که از زیر آنها یعنی پای آنها نهرها جاری است و همیشه در آن بهشت ها هستند ابد الاباد این است رستگاری عظیم.

یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ که میفرماید: لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ نساء آیه 87، و میفرماید: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ الرحمن آیه 33 که هر کس باید بجزای خود

ص: 39

برسد و پای حساب و میزان بیاید و نامه عملش باز شود و شهود شهادت دهند از اعضاء و جوارح و ملائکه و انبیاء و اوصیاء و غیر اینها.

ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ اهل سعادت اظهار غبن میکنند که چرا ما بیشتر اعمال صالحه بجا نیاوردیم و ایمان و اخلاق خود را کاملتر نکردیم تا جزای بیشتر بما عنایت شود حتی دارد فقرا آرزو میکنند ای کاش در دنیا احدی یک لقمه نانی یا درهمی بما نداده بود تا عوض آن را خداوند عطا فرماید، و اهل باطل ای کاش ایمان آورده بودیم و عمل صالح میکردیم تا از عذاب نجات پیدا میکردیم.

وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ ایمان باللّه ایمان بجمیع عقائد حقه است بدون انکار ضروریات دین و مذهب و بدعت در دین و توهین بمقدسات دین.

وَ یَعْمَلْ صالِحاً همین مقدار که واجبات الهیه را بجا آورد و از کبائر اجتناب کند یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ که میفرماید: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً نساء آیه 31.

وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکرر تفسیر شده.

خالِدِینَ فِیها مسأله خلود از ضروریات دین و نصوص قرآن است.

ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ اصلا حقیقت رستگاری و فوز این است زیرا غیر از این فانی و دائر و ممزوج با آلام و اسقام است.

[سوره التغابن (64): آیه 10] .... ص : 40

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِینَ فِیها وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (10)

و کسانی که کافر شدند و دروغ پنداشتند آیات ما را اینها اصحاب آتش هستند و مخلد در آن و بد باز گشتی است.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا مکرر گفته ایم: کافر اقسام زیادی دارد منکر خدا مثل طبیعی و دهری، و مشرک بجمیع اقسام شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری، منکر رسالت و لو یک نفر آنها باشد که مؤمن کسی است که میگوید: لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ، منکر یکی از ضروریات دین مبدع در دین، مرتد، منافق تمام کافر هستند و نجس و مصداق وَ الَّذِینَ کَفَرُوا.

ص: 40

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب آیات الهی شامل میشود تکذیب قرآن و لو یک آیه او، و تکذیب ائمه طاهرین و لو یک نفر آنها، و تکذیب معجزات انبیاء و لو یک معجزه آنها زیرا تمام آیات الهی هستند حتی تکذیب شئونات آنها مثل انکار عصمت و طهارت آنها و صفاتی که در امامت شرط است از حیث حسب و نسب و سایر شئونات.

أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ مصاحب آتش هستند و از آتش جدایی ندارند از حین موت و غسل و کفن و قبر و برزخ و صحرای محشر و جهنم، اما حین موت روحش را با قالب مثالی میبرند در آتش، و غسل او آب یکپارچه آتش میشود، کفن لباس آتشی میشود، قبر حفرة من حفر النیران میشود دری از جهنم باو باز میشود در برزخ برهوت که جهنم عالم برزخ است، میبرند صحرای محشر آتش دور آنها را حلقه میزند جهنم در طبقات جحیم جای گیر میشود بالاخره جدایی از آتش ندارند.

خالِدِینَ فِیها که دیگر بیرون آمدن و خارج شدن و فانی شدن ندارند:

وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ ابراهیم آیه 17.

وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ مصیر انسان از همان حین موت است که روح از بدن خارج میشود و خطاب میرسد: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 93، و خطاب میرسد بملائکه عذاب: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة آیه 30 الی 32.

[سوره التغابن (64): آیه 11] .... ص : 41

ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (11)

اصابت نمیکند هر مصیبتی مگر باذن خدای متعال و کسی که ایمان بخدا آورد خداوند هدایت میفرماید قلب او را و خدا بهر چیزی عالم است.

ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ مصائب چیزهایی است که بآنسان متوجه میشود و بر خلاف تمایلات او است مثل فقر و مرض و تصادفات و گرفتاریها و بلیات و شدائد و امثال اینها.

ص: 41

إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ یا برای مقام صبر او در مصائب، یا برای کفاره گناهان او، یا برای امتحان او، یا برای رفع درجات او، یا عقوبت اعمال زشت او که تمام از روی حکمت است.

اشکال- بالاترین مصائب انسان کفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور و معاصی الهی است و اینها را خداوند اذن نداده بلکه نهی اکید فرموده.

جواب- اولا اینها را اهلش مصیبت نمیدانند بلکه خشنود و فرحناک هستند.

و ثانیا تا مشیت الهی تعلق نگیرد هیچ فعلی در عالم واقع نمیشود، و مکرر گفته ایم که منافی با اختیار نیست چون خداوند میداند که کسانی که قابل هدایت نیستند آنها را بخود واگذار میکند، و اگر مشیت او تعلق نگرفته باشد نمیتوانند مرتکب شوند، و مشیت الهی تعلق گرفته که این فعل باختیار عبد صادر شود و اگر اختیار نکند مشیت تعلق نگرفته: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ انعام آیه 149، وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ نحل آیه 9، ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ نور ایمان قلب را روشن میکند چشم قلب را باز میکند گوش قلب را شنوا میکند زبان قلب را گویا میکند آینه قلب را از کثافات پاک میکند راه سعادت را مینماید که مصداق یهد قلبه است خداوند توفیق و تأیید میفرماید، و گفتیم ایمان باللّه ایمان بجمیع عقاید حقه است چنانچه قبلا ذکر شد و بالعکس ظلمت کفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور قلب را تاریک و قی میکند چشم قلب را کور میکند گوش قلب را کر میکند زبان قلب را لال میکند آینه قلب را منکوس میکند سلب توفیق از او میشود کور کورانه راه ضلالت را طی میکند.

وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ تفسیرش واضح است.

[سوره التغابن (64): آیه 12] .... ص : 42

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (12)

و اطاعت کنید فرامین الهی را و اطاعت کنید فرمایشات و دستورات رسول را، و اگر اعراض کردید و اطاعت نکردید پس جز این نیست که بر رسول ما است که ابلاغ

ص: 42

کند ابلاغ آشکارایی که حجت بر شما تمام شود و راه عذر بسته شود، و بر او نیست که الا و لا بد شما ایمان آورید.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ اطاعت خدا امتثال دستورات الهی است از ایمان و تحصیل علوم دینیه و تزکیه اخلاق و اتیان بواجبات و تقوای از معاصی و اطاعت اوامر انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام و والدین و زوج و موالی و هر واجب الاطاعة که خدا واجب فرموده و در زیارت جامعه دارد:

(من اطاعکم فقد اطاع اللَّه)

و همین جمله کافی بود بر وجوب اطاعت رسول و اینکه فرمود:

وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ تأکید در وجوب اطاعت او است، و ممکن است مراد در امور خارجیه باشد مثل اطاعت ابوین و موالی، در جای دیگر میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 59.

فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ تولی اعراض است یعنی از تحت اطاعت خدا و رسول بیرون رفتید و مخالفت کردید و زیر بار نرفتید و فرمایشات خدا و رسول را پشت سر انداختید چه تمام آنها را یا پاره از آنها را.

فَإِنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ فقط وظیفه رسول ابلاغ است و اتمام حجت.

تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال الْمُبِینُ که جایی بر شک و ریب نماند و نگویند: نفهمیدم و درک نکردیم.

[سوره التغابن (64): آیه 13] .... ص : 43

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13)

خداوند که نیست خدایی غیر او و بر خدای متعال پس باید توکل کنند مؤمنین اللَّهُ اسم ذات مستجمع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب است، و گفتند اسماء ذات سه است اللَّه، حق، هو. و حق اشاره بمقام واجب الوجودی است و هو اشاره بمقام غیب الغیوبی است و بقیه اسماء الحسنی اسماء صفات و افعال او است مثل عالم قادر حی و مثل خالق و رازق و رحیم و رحمن و امثال اینها که میفرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها اعراف آیه 180.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ کلمه توحید و اول کلمه اسلام و دین و گفتیم: این کلمه سه مفاد دارد

ص: 43

مطابقی التزامی اقتضایی، مطابقی توحید عبادتی است، التزامی سایر اقسام توحید، اقتضایی معتقد بجمیع عقاید حقه.

وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ توکل از شئون توحید افعالی است که تمام امور به ید قدرت او است و تا مشیت او تعلق نگیرد هیچ امری واقع نمیشود.

[سوره التغابن (64): آیه 14] .... ص : 44

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (14)

ای کسانی که ایمان آورده اید محققا بعض زنهای شما و اولاد شما دشمن شما هستند پس از آنها در حذر باشید و اگر از آنها عفو کنید و گذشت کنید و ببخشید پس محققا خداوند غفور و رحیم است شما را میآمرزد و تفضل میکند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ من تبعیضیه است یعنی بعض أزواج و اولاد شما دشمن شما هستند دشمنی آنها مجرد عداوت ظاهریه نیست که اذیت و ظلم کنند نسبت به شما بلکه بسا از شما توقعاتی دارند که شما را منع میکنند از اتیان بواجبات الهی از نماز و زکاة و خمس و حج و هجرت برای تحصیل علم دین و سایر واجبات و اعمال صالحه یا شما را وادار میکنند بارتکاب محرمات جعبه ساز میخواهند بردن آنها را بدون حجاب در تماشا خانه ها و سینماها و مراکز فحشاء یا بکارهای زشت که امروز بسیار رواج دارد.

فَاحْذَرُوهُمْ پس از آنها در حذر باشید اطاعت آنها را نکنید کوتاهی در تکالیف دینی نکنید مرتکب معاصی نشوید که روزگار خود و آنها را سیاه میکنید و بعقوبت و عذاب الهی گرفتار میشوید.

وَ إِنْ تَعْفُوا از تقصیرات و توقعات آنها.

وَ تَصْفَحُوا و گذشت کنید از مؤاخذه آنها.

وَ تَغْفِرُوا و پرده پوشی کنید عیوب آنها را و ببخشید گناهان آنها را.

فَإِنَّ اللَّهَ پس خداوند تبارک و تعالی.

غَفُورٌ آنهم میآمرزد گناهان شما را.

ص: 44

رَحِیمٌ و برای این گذشت شما شما را مشمول رحمت خود میفرماید:

و بالجمله رفتار با ازدواج و اولاد نباید گوش بتوقعات آنها داد اگر تقاضای امر غیر مشروعی کردند و نباید با آنها ستیزگی و مخالفت نمود که هر دو مورث فساد زیاد و دوئیت و جدایی بین شما و آنها میشود.

[سوره التغابن (64): آیه 15] .... ص : 45

إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (15)

جز این نیست که اموال شما و اولاد شما امتحان و آزمایش شما هستند و خداوند نزد او اجر عظیم است.

اما اموال اولا باید از ممر حلال بدست آورد و اگر از حرام بدست آید علاوه از اینکه خود یک معصیت بزرگی است هر چه تصرف در آن کند معصیت روی معصیت است که بسا از هزارها معاصی زیادتر میشود بعلاوه جنبه حق الناسی دارد و در قیامت مطالب است.

ثانیا- باید بمصرف حلال مصرف شود که اگر بمصارف حرام صرف شود وسیله بسیاری از معاصی میشود.

و ثالثا- باید حقوق واجبه آن را رد کند و الا همین مال طوق آتش میشود و بگردنش می افتد چنانچه میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ آل عمران آیه 180.

و رابعا- تحصیل و صرفش مانع از انجام تکالیف نشود که دیگر مجال نداشته باشد برود احکام دینش را فرا گیرد و بواجباتش عمل کند.

و خامسا- میتوان بهر درهمی از این مال چه عبادات بزرگی انجام دهد و چه مثوبات زیادی بدست آورد.

و سادسا- شکر این نعمت بزرگ را بجا آورد و کفران نکند.

و اما اولاد اگر او را تربیت کند و صالح شود هر چه او و اولاد و احفاد او عبادت کنند در نامه عمل شما ثبت میشود و طبق آن مثوبات بشما داده میشود و بالعکس اگر او را فاسد کردی و فرستادی در مراکزی که بیدین برگردد و تارک الصلاة و هزار عیب

ص: 45

دیگر تمام عقوبات او بر شما هم بار میشود:

«من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة».

اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ

بسیاری عظمتش بیشتر از منافع اموال و اولاد است:

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ توبه آیه 24.

[سوره التغابن (64): آیه 16] .... ص : 46

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16)

پس بپرهیزید هر مقدار که توانایی دارید و بشنوید و اطاعت کنید و انفاق کنید بهتر است برای نفوس شما و کسی که حفظ و جلوگیری کند بخل نفس خود را پس اینها خودشان رستگارانند.

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ بعض مفسرین توهم کردند که این جمله ناسخ قوله تعالی است که فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ آل عمران آیه 192.

اقول: امر به تقوی امر مولوی نیست که علاوه بر حرمت معاصی حرمت ترک تقوی هم داشته باشد بلکه امر ارشادی است ارشاد بحکم عقل است که انسان باید پرهیز کند از معاصی الهی، و ما مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم البته مرتبه اعلا که حتی از خیال معصیت در قلب که خاص معصومین است و حتی از اعراض از دنیا و از ترک اولی که خاص خاندان عصمت و طهارت است از عهده دیگران خارج است و خبر اشاره باین معنی است، و حق تقوی با استطاعت تضاد ندارد زیرا اگر از قدرت بیرون باشد مذمت ندارد و تکالیف دائر مدار قدرت است و این آیه اشاره باین است که هر چه تقوی بیشتر باشد نفعش زیادتر است.

وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا دو واجب داریم یکی تحصیل علم باحکام الهی و یکی عمل بر طبق آن وَ اسْمَعُوا راجع بتحصیل علم است که فرمودند:

(اطلبوا العلم و لو

ص: 46

بالصین)

(و لو بخوض اللجج و سفک المهج)

و فرمودند:

(طلب العلم أوجب علیک من طلب المال)

و اسماع راجع بتشرف خدمت انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام و شنیدن فرمایشات آنها و ضبط کردن و توجه نمودن و در قلب جای دادن است.

وَ أَطِیعُوا راجع بعمل است بر طبق آن که گفتند، طائر بخواهد پرواز کند احتیاج بدو بال دارد انسان هم اگر بخواهد پرواز کند و باوج سعادت برسد احتیاج بدو بال دارد بال علم و بال عمل که خبر حضرت رسالت است که افراد انسان را چهار دسته فرموده سه دسته اهل نار جاهل متهتک و جاهل متنسک و عالم متهتک، و یک دسته اهل نجات و سعادت و بهشت عالم متنسک شرحش واضح است و مکرر بیان شد.

وَ أَنْفِقُوا انفاق در واجبات که بیان شد بلکه در مندوبات بلکه منحصر بانفاق مالی نباشد هر خدمتی بجامعه مسلمین بکند انفاق است.

خَیْراً لِأَنْفُسِکُمْ نه معنی این باشد که ترکش هم خوب است و این بهتر است بلکه مثل این است که بگویی:

(الایمان خیر من الکفر و الاطاعة خیر من المعصیة و الجنة خیر من النار)

و اشباه اینها.

وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ یوق از ماده وقی یقی است یعنی نگهداری خود از شح که در اخبار دارد شحیح اشد از بخیل است، بخیل کسی را گویند که بخل در اداء واجبات مالی کند نسبت باموال خود از زکوات و اخماس و حقوق واجبه که گفتند بوی بهشت بمشامش نمیرسد و شجره جهنم است و از خدا و خلق و بهشت دور است، و شحیح آن است که علاوه از بخل طمع بمال مردم داشته باشد و بخواهد که دیگران فقیر باشند و هر چه دارند حیازت کند و مصادیق این صفت در نزد همه واضح است کسی که خود را از این صفت خبیثه حفظ کند.

فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ کانه از این جمله استفاده میشود که فلاح و رستگاری منحصر است به کسانی که دارای این صفات باشند که هر کدامش نباشد رستگاری ندارد.

[سوره التغابن (64): آیه 17] .... ص : 47

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (17)

اگر شما اموال خود را بخدا بسپارید سپردن نیکویی خداوند مضاعف

ص: 47

میفرماید او را برای شما و میآمرزد شما را و خداوند شکور و قدردان است و حلیم و بردبار است.

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ نه اینکه العیاذ خداوند احتیاج بمال شما داشته باشد خودش این مال را بشما تفضلا عطا فرموده و بنحو عاریه بدست شما سپرده و میگذارید و میروید چه بهتر بدست او بسپارید که بر شما نگاه دارد، و بدست او سپردن باین است که به صدقات واجبه و مستحبه و مصاریف خیریه و فی سبیل اللَّه مصرف نماید که میفرماید:

أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ توبه آیه 104، و میفرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ بقره آیه 261، و غیر اینها از آیات و اخباری که در مثوبات و فضل هر یکی وارد شده.

قَرْضاً حَسَناً بداعی قربت و خلوص و بدون ریا و منت و مقاصد فاسده.

یُضاعِفْهُ لَکُمْ آن هم باضعاف مضاعفه هم در دنیا برکات بسیار دارد و هم در آخرت مثوبات و درجات زیادی دارد.

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ باعث مغفرت گناهان شما میشود.

وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ اما شکور بودن خدا یعنی قدردان و احترام کننده و تلطف و عنایت کننده است چنانچه میفرماید: لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ فاطر آیه 30، و میفرماید: وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ بقره آیه 158، و بسیاری از آیات دیگر، و اما حلیم نسبت باهل ایمان در ترک مؤاخذه بر سیئات آنها و اما نسبت باهل آتش غضب او شدید است: إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ بروج آیه 12.

[سوره التغابن (64): آیه 18] .... ص : 48

عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (18)

عالم است خداوند بآنچه بر بندگان غیب است و آنچه مشهود و در مرأی و منظر آنها است عزیز مقتدر است و حکیم علی الاطلاق.

عالِمُ الْغَیْبِ چیزی بر او غیب نیست آنچه بر دیگران غیب است مثل عالم

ص: 48

انوار و عالم مجردات و ملائکه و جن و قلوب بندگان و امور آینده و غیر آنها از اسرار و حکم و مصالح و مفاسد اشیاء.

وَ الشَّهادَةِ آنچه قابل مشاهده است از عالم اجسام علوی و سفلی و آنچه ظاهر و هویداست از افعال و الوان و اقوال و غیر اینها چیزی بر او مخفی نیست.

الْعَزِیزُ «الْعِزَّةَ لِلَّهِ» بر هر چیزی قادر و توانا است.

الْحَکِیمُ عالم بجمیع حکم و مصالح است.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة التغابن و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الطلاق و بقیة السور بعونه و قوته و قدرته و الحمد للَّه و الشکر له، و الصلاة علی من ارسله بالهدی و دین الحق، و آله حفظة شرعه و انصار دینه و اوصیاء نبیه. و انا العبد المحتاج الی مغفرة ربه و حفظ دینه الی حین موته السید عبد الحسین الطیب. اللهم اغفر له و لوالدیه و لمن اعانه علی هذا التفسیر و لاهله و عشیرته.

سورة الطلاق مدنیة اثنتا عشر آیة .... ص : 49

اشاره

الکلام فی فضلها- از ابن بابویه از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

«من قرأ سورة الطلاق و التحریم فی فریضته أعاذه اللَّه أن یکون یوم القیامة ممن یخاف و یحزن، و عوفی من النار و أدخله اللَّه الجنة بتلاوته ایاهما و محافظته علیهما لانهما للنبی (ص)»

و از ابی بن کعب از پیغمبر (ص) فرمود:

«من قرأ سورة الطلاق مات علی سنة رسول اللَّه»

و غیر اینها از اخبار مرویه از خواص القرآن و چون سند نداشت از نقل آنها خودداری کردیم.

[سوره الطلاق (65): آیه 1] .... ص : 49

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً (1)

ای پیغمبر اکرم زمانی که طلاق دادید زنها را پس طلاق دهید آنها را از عده آنها

ص: 49

و شماره کنید عده را و پرهیز کنید خدای متعال پروردگار شما است خارج نکنید آنها را از بیوت آنها و آنها هم خارج نشوند مگر اینکه بیایند بفاحشه آشکار و این است حدود خداوند و کسی که تجاوز کند حدود خدای متعال را پس بتحقیق بنفس خود ظلم کرده نمیدانی شاید خدای متعال حادث فرماید امری را بعد از این.

اقول: مسائل باب طلاق بسیار است یک کتاب در فقه کتاب طلاق است اولا طلاق از ایقاعات است نه از عقود و بید زوج است چنانچه میفرماید:

«الطلاق بید من اخذ بالساق»

خواه زوجه رضایت داشته باشد یا نداشته باشد، قبول زوجه شرط نیست مثل نکاح نیست که طرفینی باشد، و ثانیا اصل طلاق مذموم است و از امیر المؤمنین (ع) از پیغمبر (ص) که فرمود:

(تزوجوا و لا تطلقوا فان الطلاق یهتز منه العرش)

و نیز از حضرت رسالت است فرمود:

(ایما امرأة سألت زوجها الطلاق فی غیر ما بها بأس فحرام علیها رائحة الجنة)

و نیز از آن حضرت است:

(لا تطلقوا النساء الا من ریبة فان اللَّه لا یحب الذواقین و الذواقات)

و غیر اینها لکن سند این اخبار در نزد علماء شیعه اعتبار ندارد لذا حکم بکراهت فرموده اند.

و ثالثا شرط طلاق حضور عدلین است و باید در طهر غیر مواقعه باشد، و صیغ مخصوصه دارد مثل انت طالق یا هی طالق یا هذه طالق و امثال اینها. و رابعا طلاق اقسام زیادی دارد، طلاق غیر مدخوله عده ندارد، طلاق یائسه اگر در سن من تحیض باشد سه ماه و اگر بحد یأس رسیده عده ندارد، طلاق مدخوله سه قرء که سه مرتبه حیض شود و طاهر گردد که سه طهر لازم است، طلاق حامل وضع حمل است.

و بالجمله احکام طلاق بسیار است باید در فقه بیان شود ما باید بشرح تفسیر این آیه بپردازیم.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ خطاب به پیغمبر است لکن بقرینه طلقتم و جملات بعد بجمیع امت است، بعض مفسرین گفتند بتقدیر قل است یعنی قل للمؤمنین بنا بر این تفسیر پیغمبر خارج از این حکم است لکن حکم عام است و لو خطاب بیک نفر باشد مثل: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ ... الآیه

ص: 50

الاسراء آیه 78، و از پیغمبر است که فرمود:

(حکمی علی الواحد حکمی علی الجماعة).

إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ یعنی اذا اردتم طلاق النساء.

فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ یعنی طلاق باید در طهر غیر مواقعه باشد که طلاق دوم پس از انقضاء عده باشد پس طلاق در حال حیض یا در طهر که مواقعه شده باطل است و تعبیر بطلاق علی العدة میکنند لا لعدة وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ که حسابش را داشته باشید و گفتیم عده ها مختلف میشود.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ که بر خلاف دستور شرع در امر طلاق رفتار نکنید چنانچه امروز رفتار میشود.

لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ تا مادامی که در عده هستند حکم زوجیت دارند و لذا زوج میتواند رجوع کند و همچنین در طلاق خلع اگر زوجه رجوع ببذل کرد زوج نیز میتواند رجوع کند، و پس از انقضاء عده میتواند بعقد جدید ازدواج کند مگر سه طلاقه شود که محلل لازم دارد که با دیگری ازدواج کند و مواقعه کند و طلاق دهد و عده او منقضی شود زوج اول میتواند بعقد جدید ازدواج کند، پس در زمان عده نفقه واجب است، و اگر احد زوجین وفات کردند میراث یکدیگر را میبرند، و نباید او را در زمان عده اخراج کرد از منزل و همچنین.

وَ لا یَخْرُجْنَ بر زن هم حرام است از خانه شوهر خارج شود تا در عده هست.

إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ استثناء بجمله اول است که لا تُخْرِجُوهُنَّ باشد و در معنی فاحشه اخبار مختلف است در بعضی بزنا تعبیر کردند که موجب حد است و حد او هم قتل است چون زنا محصنه است، و بعض اخبار تفسیر بمساحقه کردند که حدش جلد است، و بعض اخبار تفسیر بسوء خلق و اذیت باهل خانه باشد و میتوان گفت که تمام آنها مصادیق فاحشه باشد لکن باید مبینه باشد که نزد حاکم شرع باقامه شهود یا اقرار طرف یا لعان ثابت شود.

وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ حد بمعنی اندازه است که نباید از آن تجاوز کرد و زیادتی

ص: 51

بر او افزود و نباید کوتاهی کرد و نقصان نمود، تمام احکام الهی و دستورات او محدود است حتی مثل عبادات مثلا نماز چهار رکعت نه پنج باید کرد و نه سه، در هر رکعتی یک رکوع دو سجده نه بیش نه کم، و هکذا صوم از طلوع فجر تا مغرب شرعی مازادش و نقصانش بقصد صوم بدعت است و غیر اینها.

وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ یا موجب کفر و ارتداد میشود یا فسق و فجور، و بالجملة استحقاق عذاب دارد بخود ظلم کرده.

لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً که خداوند القاء محبت کند در قلوب طرفین یا رجوع کند در عده یا پس از انقضاء عده عقد جدید کند در طلقه اولی و ثانیه و اما در ثالثه پس از انقضاء عده احتیاج به محلل دارد چنانچه ذکر شد.

(تنبیه): بعض امور است که موجب فسخ نکاح میشود و احتیاج بطلاق ندارد مثل موت که پس از انقضاء عده وفات میتواند بغیر ازدواج کند مگر زوجات نبی (ص)، و مثل ارتداد که دیگر بر هم حرام میشوند و نکاح فسخ میشود و مثل بعض عیوب مثل جنون جذام برص عمی قرن عنین و غیر اینها و از این جهت در قصه یوسف و زلیخا گفتند: حضرت یوسف میتوانست نزد زلیخا رود بنحو مشروع زیرا عزیز عنین بود زلیخا فسخ میکرد و غیر مدخوله بود عده نداشت و یوسف او را تزویج میکرد لکن بد نامی داشت، و بعض امور باعث عدم جواز نکاح میشود مثل نکاح مسلم با کافره یا بالعکس، و مثل وطی غلام که حرام میشود بر واطی مادر و خواهر و دختر موطوء، و مثل ارضاع جده فرزند دختر خود را که آن دختر بر شوهرش حرام میشود و موارد دیگر و تفصیل این احکام در کتب فقهیه و رسائل عملیه است.

[سوره الطلاق (65): آیه 2] .... ص : 52

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (2)

پس زمانی که رسید اجل آنها یعنی منقضی شد مدت عده پس اگر میخواهید آنها را نگهدارید یعنی بعقد جدید نکاح کنید بمعروف با مهربانی و مهریه مرضیه

ص: 52

او باشد یا میخواهید مفارقت کنید آنهم با زبان خوش و احسان بانها آنها را رها کنید و شاهد بگیرید دو نفر عادل از اهل ایمان هم عقیده با شما و اقامه کنید شهادت خود را قربة الی اللَّه این است که خداوند شما را موعظه میفرماید کسی را که ایمان بخدا و روز جزا داشته باشد و کسی که پرهیزگار باشد از مخالفت اوامر الهی خداوند قرار میدهد برای او مخرج از هر نوع گرفتاری و روزی میدهد او را از راهی که گمان نمیکرد.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ بعض مفسرین گفتند مراد قرب أجل است که هنوز منقضی نشده مدت عده که حق رجوع برای زوج باقی است و مراد از:

فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ رجوع است زیرا پس از انقضاء عده اختیار با زوجه است زوج حق امساک ندارد لکن این قول از جهاتی باطل است زیرا با:

أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ نمیسازد بلکه مراد بعقد جدید است که پس از بلوغ أجل با رضای طرفین ثانیا عقد کنند و مراد بمعروف مهر جدید است که نگوید همان مهر اولی کافی است. و اما در رجوع در ایام عده همان مهر اولی کافی است زوجه حق مطالبه ما زاد از او را ندارد و همچنین کسوت که در عقد جدید حق مطالبه کسوت دارد آن کسوت که قبلا داده ملک زوجه شده مربوط بزوج نیست بخلاف رجوع، و مراد از (أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ) این که مهریه که قرار دادند بالتمام و کمال باید باو داد و کسوت که باو داده حق مطالبه از او ندارد بلکه احسان باو بکند و با زبان خوش و عذر خواهی مفارقت کند.

وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ راجع بطلاق است که حضور عدلین لازم است و شرط است حتی سؤال کردند که: عدل واحد و امرأتین کافی است؟ فرمودند: در طلاق شهادت نساء اثر ندارد، و بعضی گفتند: مراد در رجوع و عقد جدید است قبل از انقضاء عده و پس از انقضاء، و امر استحبابی است برای رفع تهمت و کلمه (منکم) یعنی از مؤمنین غیر مؤمن و لو کان عدلا فی مذهبه کفایت نمیکند بلکه صدق عادل بر کسی که ایمان ندارد مشکل است.

ص: 53

وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ شهود ملاحظه طرفین زوج یا زوجه را بواسطه خویشاوندی یا دوستی نکنند و بر خلاف واقع شهادت ندهند شهادت آنها للَّه و فی اللَّه و قربة الی اللَّه بر طبق حق و واقع شهادت دهند.

ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ این نحو متعظ میشوند کسانی که:

مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ زیرا کسی که ایمان بخدا ندارد به هیچ موعظه متعظ نمیشود و کسی که ایمان بآخرت ندارد از شهادت دروغ پروا ندارد.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً در هیچ همی و غمی و بلائی و مصیبتی در نمیماند و راه نجات خداوند بر او قرار میدهد و از هموم و غموم بیرون میرود شرطش تقوای از مخالفت امر الهی و عمل بدستورات اوست.

[سوره الطلاق (65): آیه 3] .... ص : 54

وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً (3)

و کسی که توکل کند بر خدای متعال پس او را بس است محققا خدا کار او را بپایان میرساند بتحقیق خدای متعال از برای هر چیزی مقدار و حدی قرار داده.

کلام در این آیه شریفه در چند جمله واقع میشود:

وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ روزی او از راههایی که در مخیله او خطور نکرده خداوند میدهد ولی اخبار داریم که این آیه منشأ این نشود که دست از کار و کسب بردارد باید در مقام طلب بر آید خدا کاسب را دوست میدارد

(الکاسب حبیب اللَّه).

جمله اولی این که: کارهای الهی تمام از روی حکمت است لغو و قبیح از او صادر نمیشود که معنی عدل است (کل فعل منه جمیل) و عین صلاح است خواه بنده توکل داشته باشد یا نه بلی بسا بواسطه توکل مصلحت تغییر پیدا میکند چنانچه بسیاری از صفات انسانی و افعال عباد موجب تغییر مصالح و مفاسد میشود مثل ایمان و کفر ظلم و احسان اطاعت و معصیت که موجب رحمت و مغفرت و وفور نعمت و مثوبات اخروی میشود، یا مورث عذاب و بلا، و عقوبات اخروی میگردد توکل بنفع خود بنده تمام میشود.

جمله ثانیه: توکل از آثار توحید افعالی است کسی که معتقد باشد که تمام امور

ص: 54

در تحت قدرت و مشیت خدای متعال است تا مشیت او تعلق نگیرد هیچ فعلی در عالم تحقق پیدا نمیکند: ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5. البته امور را واگذار میکند بخدا که معنی توکل است.

جمله ثالثه اینکه: نفس توکل یک فوائد و آثاری برای بنده دارد 1- خیال بنده راحت میشود اضطراب و توحش و هم و غم از او زایل میشود 2- صبر بر بلیات و شکر بر نعم الهی و تسلیم افعال و اوامر او از آثار توکل است و رضای به تقدیرات او پیدا میکند 3- نائل بمثوبات دنیوی و اخروی میشود که میفرماید: فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ آل عمران آیه 153. و حب الهی بالاترین مقامات است که پیغمبر اکرم که اشرف مخلوقات است حبیب اللَّه می گوییم.

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ در مقابل قدرت الهی و اراده و مشیت او کیست که بتواند عرض اندام کند و کدام اسبابی بتواند تأثیر کند و چه فعلی تحقق پیدا کند.

تو کار خود بخدا واگذار و خوشدل باش إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ بمجرد اراده تحقق پیدا میکند احتیاج باسباب و مقدمات ندارد.

قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً هر فعلی اندازه دارد و حد و قدر او همان صلاح است زاید بر آن و نقصان آن خلاف صلاح و حکمت است از او صادر نمیشود.

[سوره الطلاق (65): آیه 4] .... ص : 55

وَ اللاَّئِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِی لَمْ یَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً (4)

و آن زنهایی که حیض نمیشوند و مأیوس هستند از زنهای شما اگر شک کردید پس عده آنها سه ماه است و زنهایی که در سن من تحیض هستند ولی حیض نمیشوند آنها هم سه ماه عده آنها است و آن زنهایی که حامل هستند عده آنها وضع حمل آنها است و کسی که تقوای الهی داشته باشد خداوند قرار میدهد از امر او سهولت و آسانی را اقول: زنهایی که طلاق داده شده اند اقسام زیادی دارند غیر مدخوله و یائسه عده ندارند، و یأس در هاشمیه شصت سال است و در غیر هاشمیه پنجاه سال، و اما مدخوله

ص: 55

و غیر یائسه سه قرء است که سه طهر باشد چنانچه گذشت آنهم طهر غیر مواقعه و اما اگر مطلقه حیض نمیشود اما نمیدانیم به سن یأس رسیده یا در سن من تحیض است سه ماه باید عده نگهدارد که مفاد:

وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ معنی این نیست که یائسه بودنش محرز باشد یعنی حیض نمیشود.

مِنْ نِسائِکُمْ که طلاق داده اید.

إِنِ ارْتَبْتُمْ که این حیض نشدن او از جهت بلوغ بحد یأس است یا بواسطه عارضه ای است یا خون میبیند ولی مشکوک است که حیض است یا استحاضه.

فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ سه ماه به ماههای قمری باید عده نگهدارد.

وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ که در سن من تحیض است و بحد یأس نرسیده لکن لعارض و مرض حیض نمیشود آنهم سه ماه عده نگهدارد. و این جمله عطف به (وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ) است یعنی این مثل آنها که سه ماه عده آنها است.

وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ زنهای حامل که آبستن هستند عده آنها:

أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وضع حمل آنها است.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ و لو در این مورد است که باین دستورات عمل کنند ولی عام است تقوای در کلیه موارد را شامل میشود.

یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً خداوند مشکلات او را رفع میفرماید و کارها بر او سهل و آسان میشود، و بعکس کسانی که تقوی ندارند سر بگریبان میشوند و کارها بر آنها دشوار و سخت و درهم و برهم میشود مثل دوره حاضر که هر کس چه اندازه گرفتار و پریشان است از اعلی و ادنی.

[سوره الطلاق (65): آیه 5] .... ص : 56

ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً (5)

این است امر الهی نازل فرموده او را بسوی شما و کسی که بپرهیزد از مخالفت الهی خداوند سیئات و معاصی او را میپوشاند و تکفیر میکند از او و بزرگ و عظیم میکند اجر و مزد او را.

ص: 56

ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ اشاره بدستورات طلاق و نگاه داشتن عده و احکام مذکوره در این سوره است که از جانب خدا و امریه او است.

أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ که خداوند نازل فرموده بتوسط رسول اکرم برای شما امت از زمان بعثت تا صفحه قیامت که تمام محکوم باین احکام و مأمور باین امر هستند.

وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ که باوامر او عمل کند و مخالفت نکند.

یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ تکفیر عبارت است از عملی که تدارک کند عمل زشت را که از او سر زده مثل کفاره افطار شهر رمضان یا خلف نذر و عهد و یمین و قتل نفس خطأ و امثال اینها، و تکفیر الهی تبدیل سیئات است بحسنات که میفرماید: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ- الی قوله تعالی- حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً فرقان آیه 70 الی 76 هفت آیه.

وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً که اجر جزیل و اجر جمیل و اجر عظیم باو عنایت میفرماید.

[سوره الطلاق (65): آیه 6] .... ص : 57

أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْری (6)

سکنی بدهید مطلقه را همان نحوی که خود سکنی میکنید باندازه وجد و تمکن خود و بآنها اذیت و ظلم و ضرر وارد نکنید که بر آنها تنگ بگیرید و در مضیقه بیفتند تا مادامی که در عده هستند، و اگر ذات حمل هستند باید انفاق کنید بر آنها تا مادامی که وضع حمل آنها شود که مدت عده آنها است و پس از وضع حمل طفل شما را اگر شیر دادند و ارضاع نمودند اجر و مزد شیر دادن را بآنها بدهید و با انصاف و نیکی بین خود رفتار کنید و اگر عذر آوردند و امتناع کردند از شیر دادن مرضعه دیگری انتخاب کنید.

أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ جایی که مناسب شأن شما نیست آنها را سکونت ندهید هر کس مطابق شأن و توانایی خود.

وَ لا تُضآرُّوهُنَّ بزبان ما نیش بآنها نزنید دل آنها را نرنجانید امر را بر آنها

ص: 57

تنگ نگیرید در حقوق آنها کوتاهی نکنید بعیش آنها تا مادامی که در عده هستند حکم زوجه را دارند.

لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ که بخواهید بر آنها تنگ بگیرید زیرا آنها آزاد نیستند و هنوز در بند شما هستند نمیتوانند بروند و باختیار خود رفتار کنند چنانچه مملوک از عبید و اماء و حیواناتی که درید شما هستند باید بامور آنها از خورد و خوراک و سایر لوازم آنها رسیدگی کنید.

وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ که مدت عده آنها تا وضع حمل است نسبت بآنها هم باید همین نحو رفتار کرد و پس از وضع حمل راجع به طفلی که متولد شده و باید او را ارضاع نمود که حولین کاملین است در اتمام ارضاع و أقل آن بیست و یک ماه است و مادر احق است در ارضاع چنانچه میفرماید: وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ- الی قوله تعالی- فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ بقره آیه 233. لذا میفرماید:

فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ از ارزاق و کسوت و سایر لوازم معیشت وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ ایتمار قبول امر است یعنی اگر تقاضایی و خواهشی کردند انجام دهید لکن بمعروف، توقعات بیجا لازم نیست باندازه متعارف.

وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ و اگر شما به عسر افتادید و نتوانستید بتوقعات آنها رفتار کنید.

فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْری مرضعه دیگری بگیرید و با حقوق معینی با رضای طرفین با او قرار دهید.

[سوره الطلاق (65): آیه 7] .... ص : 58

لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً (7)

واجب است و باید انفاق کند کسی که در سعه هست و متمکن است از سعه خود که توسعه دهد در انفاق، و کسی که روزی او تنگ است و در مضیقه است انفاق کند از آنچه باو داده شده بقدر تمکن و استطاعتش خداوند تکلیف نمیکند هیچ نفسی را

ص: 58

مگر آنچه باو داده شده و توانایی دارد و بزودی خداوند بعد از عسر و مضیقه یسر و توسعه عنایت میفرماید.

لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ لام لینفق دلالت بر وجوب و لزوم دارد بمعنی باید است که باید انفاق کند، و این وجوب انفاق در حق تمام کسانی که واجب النفقة هستند هست و لو مورد مطلقه است در ایام عده و در مدت ارضاع، و انفاق مجرد خوراک نیست شامل کسوت و سکنی و سایر لوازم زندگی میشود مثل حمام و تنظیف لباس و طبیب و ادویه و امثال اینها، و ذو سعة اغنیاء هستند بخل نکنند و امساک ننمایند و بقدر معروف انفاق کنند بلکه در غیر واجب النفقة در سبیل اللَّه در حقوق واجبه صدقات مندوبه اعانت بفقراء و تهی دستان و ترویج دین و امثال اینها، من سعته بمقدار توسعه البته درجات آنها هم مختلف میشود.

وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ قدر در اینجا بمعنی ضیق است یعنی کسی که روزی او تنگ است و در مضیقه است.

فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ همین نحوی که خود و خانواده او زندگی میکنند با مطلقه در زمان عده و زمان ارضاع رفتار کند.

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها چنانچه میفرماید: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها- الی قوله تعالی- وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ بقره آیه 286.

سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً بنده باید در مضیقه صبر و تحمل کند و در توسعه شکر و در هر حالی بوظائف دینی خود عمل کند.

[سوره الطلاق (65): آیه 8] .... ص : 59

وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً (8)

و چه بسیار از آبادی ها که سرپیچی کردند و سرکشی کردند از امر پروردگار خود و از فرستاده های او پس بحساب آنها رسیدگی کردیم حساب سختی و عذاب نمودیم آنها را عذاب منکری که سابقه نداشته.

وَ کَأَیِّنْ مثل اینکه یعنی چه بسیار.

مِنْ قَرْیَةٍ قریة بمعنی آبادی است شامل شهرهای بزرگ هم میشود و مراد

ص: 59

اهل آن قریه است مثل قوم نوح و عاد و ثمود و اصحاب مدین و قوم لوط و فرعونیان.

عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها عتت از عتو است بمعنی سرکشی و سرپیچی است و گفتیم نسبت بقریه از باب مقاربت است اشاره به اینکه تمام اهل قریه بدون استثناء که این قریه یکپارچه کفر و عتو شده و از امر پروردگار خود تکذیب رسولان خدا است مثل نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی و سایر انبیاء.

وَ رُسُلِهِ که اوامر رسولان الهی را مخالفت کردند و زیر بار نرفتند که اولین اوامر آنها ایمان و امر بتوحید بود که تمام اینها مشرک بودند.

فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً بحساب آنها رسیدگی شد یعنی تمام اعمال و افعال آنها و کردار و رفتار آنها را در حساب الهی ثبت شده و بجزای آنها رسیدگی شده.

وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً مثل غرق و باد سموم و صیحه و صاعقه و رجفه و خسف و امطار حجاره و سایر بلاهای مهلکه که احدی از آنها را باقی نگذاشت.

[سوره الطلاق (65): آیه 9] .... ص : 60

فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً (9)

پس چشید آن قریه آثار کار خود را و بود عاقبت امر آن خسران و زیان.

فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها تشبیه است انسان که چیزی تناول میکند بمجرد اینکه در دهان میگذارد تلخی و شیرینی و شوری و ترشی و خوش طعمی و بد طعمی او را درک میکند که قوه ذائقه تعبیر میکنند و چون انسان دارای قوای زیادی هست ظاهریه و باطنیه، اما ظاهریه مثل ذائقه که در دهان است شامه که در دماغ است باصره در چشم است سامعه در اذن است لامسه که در پوست بدن است جاذبه که جذب غذا میکند دافعه که دفع میکند. اما باطنیه قوه متخیله که خطور در قلب میکند دراکه که درک حسن و قبح میکند متفکره که انسان را بفکر عواقب وادار میکند، جازمه که جزم در انجام آن میکند عازمه که عازم میشود بر انجام، متحرکه که حرکت عضلات میکند بطرف آن، عاقله که صلاح و فساد و فوائد و نتایج آن را میفهمد.

و چون ذائقه سریع التأثیر است بمجرد ورود در دهان درک میکند تشبیه فرموده مضرات کفر و شرک و عتو و عناد آثارش بزودی باو میرسد که هر مصیبت و بلائی که

ص: 60

بانسان متوجه میشود اثر افعال و اقوال و اعمال انسان است: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29. و تأثیرات آن هر چه ادامه پیدا کند افعال و اعمال زیادتر میشود ز هر مقدار یسیرش تأثیرش کم است اما مقدار زیادش تأثیراتش زیاد میشود تا بحد هلاکت رسد و همچنین سایر امور حتی عذاب جهنم هم دائر مدار این قسمت است هر چه کفر و شرک و ضلالت و عناد و ظلم و جور و فسق و معصیت زیادتر باشد عذابش شدیدتر میشود تا برسد بدرک منافقین که میفرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144. آنهم مراتب زیادی دارد تا برسد نفاق آنها که مقرون بظلم بمقربان درگاه الهی باشد و آثارش تا قیامت باقی باشد که در چاه ویل در قعر چاه در تابوت که تمام حرارت و آتش جهنم از آن تابوت برخاسته میشود وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً انسان باید نظر بعواقب امور داشته باشد بسا اموری که در ابتداء امر تلخ بنظر میآید لکن عاقبتش خوب است مثل دوائی که به مریض میدهند ابتداء تلخ و بد طعم است لکن عاقبتش شفاء است و مثل کسانی که احتیاج بعمل دارند ابتداء حین عمل بسیار مشکل و سخت است تحمل آن لکن عاقبتش رفع علت است، و از این قبیل است عبادات و تحصیل علوم دینیه و جهاد فی سبیل اللَّه و صبر بر مصائب و بلیات و امثال اینها که در ابتدا سخت و تلخ است لکن در عاقبت شیرین و گوارا است که گفتند:

(مرارة الدنیا حلاوة الاخرة و حلاوة الدنیا مرارة الاخرة)

: صبر تلخ آمد و لکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13. و بالعکس بسیاری از معاصی که در اول امر شیرین و گوارا است مثل ساز آواز وضع لباس ها رفتن در مجالس فسق و فجور و غصب اموال و ظلم بمظلومین و نحو اینها خیلی کیف و لذت دارد اما عاقبتش در چه عذابهایی گرفتار میشود که میفرماید: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بقره آیه 213

[سوره الطلاق (65): آیات 10 تا 11] .... ص : 61

أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً (10) رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً (11)

ص: 61

کسانی که ایمان آوردند بتحقیق نازل فرمود خدای متعال بسوی شما ذکر را، رسولی را که تلاوت کند بر شما آیات الهی را واضح روشن با بیان شیرین تا اینکه بیرون آورد از تاریکی بروشنایی کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح بجا آوردند و کسی که ایمان بیاورد و عمل صالح بجا آورد داخل میفرماید او را در بهشتهایی که جاری میشود از زیر آنها نهرهایی همیشه هستند در آن بهشت ها ابدا که آخر ندارد بتحقیق چه اندازه خوب خداوند روزی عنایت میفرماید بهترین روزی ها را.

مهیا فرموده خداوند از برای آنها عذاب سخت و شدیدی پس شما مؤمنین بپرهیزید از مخالفت خدا و رسول ای کسانی که صاحب عقل هستید.

أَعَدَّ اللَّهُ این جمله دلالت بالصراحه دارد به اینکه خلق جنت و نار بهشت و جهنم و حور و قصور و سلاسل و اغلال قبلا پیش از خلقت انسان شده که میفرماید مهیا فرموده و رد کسانی که میگویند روز قیامت خلق میشود و آیات و اخبار در این باب بسیار داریم از بودن آدم و حوا در بهشت و تشریف بردن حضرت رسول در لیلة المعراج در بهشت و آیه شریفه. وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی نجم آیه 13 و 14 و 15. و غیر اینها.

لَهُمْ همان اهل قری که امم ماضیه باشند که عتو ورزیدند از امر خدا و رسولان خدا و البته منحصر بآنها نیست کسانی که در این امت هم چنین هستند مشمول همین عذابها هستند و برای آنها هم مهیا شده بقر عَذاباً شَدِیداً عذاب جهنم اشد العذاب است که امیر المؤمنین میفرماید در دعاء کمیل:

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن أهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین ... الدعاء)

و تعبیر بشدید دلالت بر شدت او دارد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ بعد تعیین میفرماید که اولی الالباب کیانند از امیر المؤمنین است فرمود:

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

عرض کردند: پس آنچه در معاویه بود چه بود؟- فرمود: نکری.

من عرض میکنم: شیطان از معاویه و صد معاویه نکری و شیطنت او بالاتر است و او است که هزار معاویه ها را جهنمی میکند و بقدر خردلی عقل ندارد زیرا کسی که جهنم را دیده و رانده درگاه الهی شده و مشمول: إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ گردیده چه اندازه حماقت است که تقاضا کند که: أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ و بگوید: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ و بگوید: لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ

ص: 62

وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ

که گناهان تمام آنها را هم بگردن بگیرد و مشمول خطاب: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ شود و باز توبه نکند و پشیمان نشود و دست از کارش بر ندارد، و از این نمره در منافقین صدر اول اسلام داریم که چه اندازه اضلال کردند.

الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ تخصیص بمؤمنین با اینکه پیغمبر اسلام مبعوث بر کافه جن و انس است برای این است که فقط مؤمنین بهره برداری میکنند و اما کفار باعث زیادتی خسارت آنها میشود چنانچه میفرماید: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84.

ذِکْراً نوع مفسرین گفتند: مراد از ذکر قرآن مجید است بقرینه و ننزل که قرآن را نازل فرمود و یکی از اسامی قرآن ذکر است چنانچه میفرماید: وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ انبیاء آیه 51، و میفرماید: أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ اعراف آیه 61 و 67 و غیر اینها لکن در اخبار اهل بیت فرمودند مراد از ذکر حضرت رسالت است و استشهاد فرمودند بآیه شریفه: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ نحل آیه 45، انبیاء آیه 7. و فرمودند: مائیم اهل ذکر که اهل رسول اللَّه هستیم.

ص: 63

اقول: شاهد بر فرمایشات در این اخبار از خود این آیه میتوان استفاده کرد یکی کلمه.

رَسُولًا که بعد (ذکرا) فرموده که ذکر و رسول یکی است و دیگر کلمه.

یَتْلُوا که تلاوت کننده همان ذکر و رسول است نفس قرآن تلاوت میشود نه تلاوت میکند.

عَلَیْکُمْ بر شما مؤمنین زیرا کفار فرار میکنند چنانچه میفرماید: وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ لقمان آیه 6.

آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ آیات قرآنی که هر کدام دلیل روشن و معجزه باقیه مبین حقایق است: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ عنکبوت آیه 49.

لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ لام غرض است یعنی نزول رسول و تلاوت او آیات بینات را برای این است که اهل ایمان و اعمال صالحه را از ظلمات کفر و شرک و ضلالت و جهالت بیرون آورد بسوی نور ایمان و نور علم و نور اعمال صالحه.

اما نور ایمان میفرماید: یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ حدید آیه 12.

و اما نور علم:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء).

اما ظلمات کفر و شرک میفرماید: ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 16 و 17، و میفرماید: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ بقره آیه 257.

وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ که ایمان بجمیع عقاید حقه که از جانب الهی و آیات قرآنی و بیانات پیغمبر (ص) بما رسیده.

ص: 64

وَ یَعْمَلْ صالِحاً که بواجبات شرعی عمل نماید و از محرمات کبار پرهیز کند.

یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ مکرر تفسیر شده و معنی کمال وضوح دارد.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً که یکی از ضروریات دین است مسأله خلود که منکرش کافر و مرتد میشود.

قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً اما در دنیا از طیبات زرق از ممر حلال و در آخرت از اطعمه بهشتی.

تنبیه: برای توضیح این آیه شریفه به یک مثال قناعت میکنیم و قبلا هم بیان شده و آن اینست که قلب انسانی بمنزله بیت است که مورد توجه روح انسانی است کأنه مرکز و مسکن او است و عقل بمنزله آینه است که در او حقایق مشهود میشود و علم بمنزله نوری است که قلب را روشن کرده که بتوسط او حقایق را مشاهده کنند، و لکن چند طایفه از این فیض محروم اند اول: جاهل که قلب او تاریک است بظلمات جهل، دوم: کور که کفر و شرک چشم و گوش و زبان را گرفته صم بکم عمی فهم لا یفقهون، سوم: نور هست چشم هست لکن روی چشم بسته شده دنیا و زخارف دنیا و حب ریاست روی چشم را محکم بسته حقایق را درک نمیکند، چهارم: روی آینه سیاه شده بکثرت معاصی حقایق مستور گشته کسی درک حقایق میکند که علم داشته باشد ایمان باشد آلوده بدنیا نشده باشد قلب بمعاصی سیاه نشده باشد.

[سوره الطلاق (65): آیه 12] .... ص : 65

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً (12)

خداوند آن خدایی است که خلق فرمود هفت آسمان را و از زمین مثل آنها را نازل میفرماید بین آنها امر و دستور و فرمان خود را برای اینکه بدانید که خدا بر هر چیزی قدرت دارد و اینکه علم او احاطه به هر چیزی دارد.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ مکرر گفته ایم: این هفت آسمان هر یک قسمتی از این فضای وسیع است که در آنها این کرات جویه بقدرت کامله الهیه از شمس و قمر

ص: 65

و کواکب بدون ستون و عمد مستقر شده از سیارات و ثوابت و بسا بعض این کرات چندین هزار برابر کره زمین هستند و بواسطه بعد آنها از کره زمین کوچک بنظر میآیند و در هر قسمتی از این فضا آثار مخصوصه قرار داده شده و هر کدام از این کرات هم آثار بالخصوص دارند نه آنکه حکماء قدیم گفتند که آسمانها جسم صیقلی هستند که سطح محدب هر یک مماس با سطح مقعر فوق است و این کرات مثل میخ در آنها کوبیده شده که بالحس و الوجدان خلاف آن و بطلان این قول مشهود شده و اخبار اهل بیت هم بر خلاف آن قائم شده.

وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ نوع مفسرین گفتند: مراد اینکه هفت زمین است و در بعض ادعیه قنوت هم دارد:

«و رب الارضین السبع»

و در بعض اخبار هم دارد که زیر هر آسمانی یک زمینی هست هفت زمین زیر هفت آسمان، بعضی گفتند همین زمین هفت طبقه دارد تا تخوم ارض و هر طبقه آثاری دارد.

اقول: سرتاسر قرآن آنچه از آسمان و زمین ذکر فرموده آسمان را بلفظ جمع در بسیاری از موارد ذکر فرموده و زمین را مفرد بیان کرده فقط در این آیه فرموده: وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ و مماثلت در این نیست که در عدد مثل آنها باشد بلکه ممکن است وجه تشبیه این باشد که همین نحوی که این کرات جویه که گفتیم مراد از سماوات طبقات فضای همین کرات جویه است اینها در جو این فضای وسیع بقدرت کامله حق نگهداشته شده بدون عمد و ستون و از برای هر یک حرکت است در مدار خود همین نحو کره زمین و آب را هم برای او در جو این فضا نگاه داری کرده و برای او هم حرکت وضعی و انتقالی قرار داده که همین نحوی که حرکات آنها آثاری دارد حرکت کره زمین هم آثاری دارد.

و اما دعاء که می گویی

(و رب الارضین السبع)

اشاره بقطعات زمین است که هر قطعه یک آثار مخصوصه بخود دارد از حرارت و برودت و از تولید بعضی فواکه و حبوبات و از طول و صغر شب و روز و از تولید بعض معادن حتی افراد بشر در هر قطعه یک امتیازاتی دارند از حیث زبان و گفتار و از حیث رنگ سیاه و سفید و سرخ و زرد

ص: 66

و از حیث شکل و شمائل و از حیث خوراک و پوشاک و اشباه اینها چنانچه امروز قطعات زمین را بآسیا و اروپا و آفریقا و استرالیا و امریکا و امثال اینها تقسیم میکنند، و تعبیر بجمع که میفرماید: ارضین در زبان شما هم هست که می گویید: اراضی هر قطعه را یک ارض حساب میکنید.

و اما اخبار اولا خبر واحد است و خبر واحد در باب غیر احکام شرعیه حجت نیست و ثانیا سند معتبری ندارد، و ثالثا قابل توجیه است به بیانی که مکرر گفته شده که مراد از هفت آسمان هفت طبقه فضا است و در هر طبقه کرات جویه مثل شمس و قمر و سایر ستارگان هستند که آن قسمت فضاء محیط بآن کرات هستند و لذا کرات بمنزله ارض هستند در آن فضا و فضا بمنزله آسمان هستند نسبت بکرات چنانچه کره زمین ما هم در این قسمت فضا است. هذا ما عندنا و اللَّه و رسوله و خلفائه اعلم بما قالوا یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ نزول فرود آمدن از فوق است بسفل عکس صعود که عروج از سفل است بفوق، امر فرامین و دستورات است، بینهن بین آسمانها و کرات جویه و ملائکه و سایر مخلوقات الهیه که از مقام شامخ الهیه بجمیع موجودات سماویه و ارضیه میرسد بملائکه که هر دسته آنها موظف بوظائفی هستند بکرات جویه که هر کدام مأمورند در حرکت دوریه و حرکت مستقیمه بمستقر خود که میفرماید:

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها یس آیه 38، بکوه: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ بآهن وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ بطیور: وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ بباد: و سخرنا له الریح سبأ آیه 10، نمل آیه 17. وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ الحاقه آیه 6 و 7. بزمین: یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ بآسمان: یا سَماءُ أَقْلِعِی هود آیه 46. بانس و جن تکالیف و دستورات دینیه، بحیوانات: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً نحل آیه 70 و غیر اینها.

لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ خطاب بمؤمنین است زیرا کفار و مشرکین با این همه آثار معذلک خدا را قادر بر کل شی ء نمیدانند، اما طبیعیین و دهریین هستند

ص: 67

بطبیعت میدانند، اما یهود گفتند: یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ و اما نصاری و مشرکین مستند بآلهه خود و غیر اینها میدانند بسیاری از افعال الهی را، و اما مؤمنین میدانند که احدی غیر از خدا مالک ذره ای نه در آسمان و نه در زمین نیستند: قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ سبأ آیه 21.

و اما قدرت الهی اگر هزارها برابر این مخلوقات خلق فرماید در نزد او با خلقت یک مورچه تفاوت ندارد بمجرد اراده ایجاد میشود، و این آثار قدرت که در بسیاری از آیات نشان میدهد برای تنبه است که بحس مشاهده کنند و از اثر پی بمؤثر ببرند و الا کسانی که معرفت بوجود مؤثر دارند احتیاج باثر ندارند مثالی بزنم که مراتب معرفت سه درجه است یکی از اثر پی بمؤثر میبرد از دود و بوی سوختنی علم بوجود آتش دارد، درجه دوم آتش را میبیند، درجه سوم میان آتش است و میسوزد

یا من دل علی ذاته بذاته أ لغیرک من الظهور ما لیس لک؟ عمیت عین لا تراک

و امثال اینها.

وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً چون علم عین ذات است و ذات صرف وجود است ازلا و ابدا غیر متناهی نه اول دارد و نه آخر و حاوی جمیع مراتب وجود است احاطه بجمیع مراتب وجود دارد از ثری تا ثریا از عالم لاهوت تا عالم ناسوت.

هذا آخر ما وفقنا اللَّه فی تفسیر سورة الطلاق و نسأله أن یوفقنا لتفسیر بقیة السور بلطفه و کرمه و عنایته و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة التحریم بید اقل الخلیقة السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 68

سورة التحریم مدنیة اثنتا عشر آیة .... ص : 69

اشاره

حمدا علی نعمائه و توفیقاته و تاییداته، و الصلاة علی انبیائه و خلفائه، و اللعن علی اعدائه الی یوم لقائه.

[سوره التحریم (66): آیه 1] .... ص : 69

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (1)

الکلام فی فضل هذه السورة- گذشت در سوره طلاق حدیثی که از ابن بابویه از حضرت صادق (ع) فرمود:

«من قرأ سورة الطلاق و التحریم فی فریضة أعاذه اللَّه أن یکون یوم القیامة ممن یخاف و یحزن و عوفی من النار و أدخله اللَّه الجنة بتلاوته ایاهما و محافظته علیهما لانهما للنبی (ص)»

و اخبار زیادی از خواص القرآن از پیغمبر و حضرت صادق (ع) روایت کرده اند چون سند ندارد از نقلش صرف نظر کردیم بکتب تفسیر مراجعه کنید.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ ای پیغمبر اکرم برای چه تحریم کردی آنچه را که خدا برای تو حلال فرموده.

شرح این قضیه را مفسرین مختلف نقل کرده اند و اخباری هم در این باب رسیده و خلاصه آنچه بنظر نزدیکتر میآید آنکه پیغمبر (ص) قرار داده بود هر روزی را بیتوته در حجره یکی از زوجات باشد، روزی که روز حفصه دختر عمر بود و در حجره او تشریف برد حفصه اجازه گرفت که من یک کاری دارم با پدرم بروم او را ملاقات کنم حضرت اجازه داد رفت، حضرت ماریه قبطیه را خواست که سلطان روم برسم هدیه برای حضرت فرستاده بود و نزد او رفت چون حفصه آمد و فهمید اعتراض نمود که امروز

ص: 69

نوبت من بود. حضرت فرمود: دیگر نزد او نمیروم، و گفتند حضرت قسم یاد کرد که بر خود حرام کردم و با حفصه قرار داد نمود که بر سایر زوجات مستور بدارد، حفصه بعایشه و دیگران گفت این آیه نازل شد: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ که ماریه بملک یمین مملو که حضرت بود میفرماید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ ... الآیة احزاب آیه 49. و نیز میفرماید: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ احزاب آیه 52. لذا میفرماید: برای چه حرام کردی آنچه را که خدا برای تو حلال فرموده که ماریه ملک یمین تو بود و بر تو حلال بود و در نوبت هم نبود مثل ازواج هر وقت اراده میکردی مانعی نداشت.

تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ برای خشنودی زنهای خود بر خود حرام کردی و آنچه بنظرم میرسد این حرام کردن نه مراد این باشد که نزد او رفتن حرام شرعی باشد که دیگر نتواند نزد او برود بلکه بمعنی ممنوع کردن خود را که نزد او نرود برای ترضیه قلوب زنها.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی اثر بر این منع بار نکن و ترضیه زوجات هم لازم نیست و خود را ممنوع نفرما خداوند مؤاخذه نمیکند نه اینکه العیاذ پیغمبر معصیتی کرده باشد و خدا او را ببخشد و مورد رحمت خود قرار دهد.

[سوره التحریم (66): آیه 2] .... ص : 70

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (2)

بتحقیق خداوند واجب و فرض فرموده برای شما مسلمین که قسمهای خود را حل کنید بدون کفاره و خدا مولی و صاحب اختیار و فرمان فرمای شما است و او است دانای حکیم بجمیع مصالح و حکم و صلاح و فساد.

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ از این جمله استفاده میشود که حضرت قسم یاد کرده بود که نزد ماریه نرود خداوند اولا میفرماید: برای رضای زوجات چرا چنین کردی خدایی که بر تو حلال کرده بود ما ملکت یمینک را برای چه خود را ممنوع کردی و حال هم واجب فرمود که این قسم را حل کنی بدادن کفاره قسم و

ص: 70

کفاره قسم را خدا در قرآن سه چیز قرار داده که میفرماید: فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ مائده آیه 91 در بعض اخبار دارد: حضرت اطعام عشرة مساکین فرمود، و در بعض کلمات دارد: عتق رقبه نمود.

مسألة: قسم هایی که انسان یاد میکند چند قسم است: یکی قسم لغو به اینکه امر واجبی یا ممدوحی را ترک کند یا امر حرامی یا مرجوحی را بجا آورد که میفرماید:

لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ این نوع قسم ها تأثیر ندارد.

و یک قسم این که بر فعل واجبی یا مندوبی باشد واجب میشود یا وجوبش مؤکد میشود و در مخالفتش کفاره دارد.

یک قسم بر امر مباحی است که بجا آورد یا ترک کند این واجب یا حرام میشود، و مورد چون امر را حجی بود و ترضیه قلب زوجات در همچو مواردی حسنی نداشت خداوند امر فرمود که حل کند بدادن کفاره بعین نظیر قسم ایوب بود که قسم یاد کرد که اگر گیسوان زوجه بریده شده او را صد تازیانه بزند پس از آنکه دید این اغوای شیطان بوده و زوجه او تقصیر نداشته خدا میفرماید: وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ ص آیه 43 که در آیه قبل فرمود: تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ با اینکه معلوم است این از روی حسد و کینه و بغضی که عایشه و حفصه با ماریه داشتند که حتی نسبت زنا باو دادند که شرحش گذشت در مورد ابراهیم پسر پیغمبر و افک عایشه از آیه 4 تا آیه 20 در سوره نور.

وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ ولایت کلیه بر کافه موجودات علویه و سفلیه حتی بر انبیاء و ملائکه اختصاص باو دارد و بعد از آن ولایت جعلیه که بر انبیاء و اوصیاء آنها جعل فرموده که میفرماید: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ مائده آیه 55 در خاتم بخشی امیر المؤمنین باید تحت اطاعت و فرمان الهی باشید.

وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ تفسیرش واضح است و مکرر بیان شده.

ص: 71

[سوره التحریم (66): آیه 3] .... ص : 72

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ (3)

و زمانی که نبی اکرم سرا ببعض ازواجش حدیثی بیان فرمود و باو سپرد که با حدی اظهار نکند ولی او رفت و اظهار کرد و فاش نمود حضرت از او پرسید چرا اظهار کردی بعض آن را اقرار کرد و بعض آن را انکار کرد، حضرت فرمود: تمام آن را اظهار کرده ای گفت: شما از کجا میدانید؟ فرمود: خدای عالم خبیر بمن خبر داده، شرح این قضیه طبق حدیثی که از حضرت صادق (ع) روایت شده پس از آنکه در آیه قبل ذکر شد در مورد حفصه و ماریه حضرت سری برای حفصه بیان فرمود و باو سپرد که فاش نکند، و آن سر این بود که پس از من أبا بکر و عمر خلافت را اشغال میکنند و قضیه ماریه را هم بروز ندهد. حفصه بعایشه گفت عایشه بپدرش ابی بکر گفت ابی بکر بعمر گفت، عمر آمد نزد حفصه از او پرسید اقرار کرد حضرت رسول حفصه را خواست اقرار کرد، اما مطلبی که میان این چهار نفر تصمیم گرفته بودند که حضرت را مسموم کنند بروز نداد، حضرت او را هم بیان فرمود، گفت: از کجا خبر پیدا کردی؟- فرمود: خدای خبیر علیم بمن خبر داد.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ که حفصه باشد.

حَدِیثاً بعضی گفتند: همان رفتن نزد ماریه که در آیه قبل بیان شده بود که بسایر زوجات نگوید، و در خبر مذکور دارد که قضیه ابا بکر و عمر و ماریه بود چنانچه ذکر شد.

فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ که بعایشه خبر داد.

وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ خداوند وحی فرمود و خبر داد که حفصه سر شما را فاش کرد و بعایشه خبر داد.

عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ پیغمبر حیاء بعض آنچه خبر داده بود بعایشه را بحفصه فرمود که: چرا بروز دادی و بعایشه گفتی با اینکه بتو سپرده بودم که قضیه ماریه باشد.

ص: 72

وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ که قضیه أبی بکر و عمر باشد با اینکه میدانست زیرا اعراض فرع دانستن است.

فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ چون پیغمبر خبر داد حفصه را که چرا رفتی و بعایشه بروز دادی؟

حفصه گفت: شما از کجا فهمیدید که من بعایشه گفته ام؟ گمان کرد که عایشه به پیغمبر خبر داده.

(قالت) حفصه:

مَنْ أَنْبَأَکَ که من خبر داده ام.

قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ خدا بمن خبر داده.

[سوره التحریم (66): آیه 4] .... ص : 73

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ (4)

اگر شما دو نفر که عایشه و حفصه باشید توبه کردید بسوی خدا یعنی واجب است توبه کنید پس متمایل است قلوب شما بر اظهار و افشاء باید خودداری کنید و اگر اظهار کردید بر علیه رسول اللَّه (ص) پس محققا خداوند او یاری میکند پیغمبر خود را و جبرئیل و صالح مؤمنین که علی (ع) است و ملائکه هم بعد از این پشتیبان او هستند.

إِنْ تَتُوبا عایشه و حفصه.

إِلَی اللَّهِ حال که حفصه بعایشه گفته اگر شما دو نفر بدیگران نگفتید و فاش نکردید یعنی بابی بکر و عمر پدران خود نگفتید که باید نگوئید و فاش نکنید و در مقام اذیت برسول اللَّه بر نیائید.

فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما با اینکه قلبا تمایل دارید و خودداری نمیتوانید بکنید یعنی توبه نمیکنید و دست بر نمیدارید.

وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ در مقام عداوت با آن حضرت بر آمدید و با پدران خود همدست شدید قدرت ندارید کوچکترین اذیتی باو برسانید زیرا:

فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ خدا یاور او هست و او حفظ میفرماید.

ص: 73

وَ جِبْرِیلُ آن هم یاری میکند او را.

وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ امیر المؤمنین که در هر حالی ناصر پیغمبر بود کسی که همچو ناصری داشته باشد کی قدرت دارد باو آسیبی برساند.

وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ که جلوگیری میکنند از دشمن های او که نتوانند اذیتی باو برسانند.

[سوره التحریم (66): آیه 5] .... ص : 74

عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً (5)

امید است پروردگار او اگر شما را طلاق دهد اینکه بدل میفرماید از برای او زوجه های بهتر از شما مسلمات مؤمنات باشند قانتات خاضعة و خاشعة باشند تائبات از کلیه معاصی عابدات بعبادتهای الهی اشتغال داشته باشند سائحات روی بطاعت و بندگی خدا میروند چه ثیبه باشند یا باکره.

اقول: از مفهوم این آیه استفاده میشود که عایشه و حفصه نه مسلمه بودند و نه مؤمنه و نه نسبت بحضرت خضوع و خشوع و نه در پیشگاه الهی و نه تائبه از گناهان خود و نه اهل عبادت بودند و نه رو بخدا میرفتند و همین آیه ما را کافی است بر صفات آنها.

عَسی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ لکن حضرت نه اینها را طلاق میداد و نه تبدیل میکرد بازواج دیگری زیرا نهی صریح فرموده خدای متعال او را که فرمود: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ احزاب آیه 52. ولی ممکن بود که ترخیص برسد از جانب الهی و این جمله برای تهدید و تخویف آنها است که خدا ترخیص فرماید لذا فرمود: عسی ربه که ترخیص الهی برسد و شما را طلاق دهد و اگر طلاق داد.

أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً بجای شما ازواج دیگری باو عنایت فرماید.

خَیْراً مِنْکُنَّ که بهتر از شما باشند و بهتر بودن آنها نه از جهت حسن و جمال تنها باشد بلکه از جهت دیانت که دارای این صفات باشند:

مُسْلِماتٍ یا بمعنی اسلام است یا بمعنی تسلیم اوامر خدا و رسول

ص: 74

مُؤْمِناتٍ که ایمان و یقین داشته باشند بخدا و رسول و دستورات آنها را عمل کنند.

قانِتاتٍ بمعنی قنوت که در نماز هست، بعضی گفتند: بمعنی اطاعت است که مطیع زوج باشد و مطیعه خدا، بعضی گفتند: بمعنی خضوع و خشوع است، بعضی گفتند: اجتناب از قبایح و لغویات.

اقول: انسب بنظر میآید که اشتغال بذکر و دعا باشد چنانچه در قنوت نماز است.

تائِباتٍ نسبت به گذشته ها.

عابِداتٍ اهل عبادت و بندگی باشند.

سائِحاتٍ بعضی گفتند: رو بعبادت رفتن است، بعضی گفتند: صوم است. و انسب توجه بخدا و نظر و توکل باو است.

ثَیِّباتٍ وَ أَبْکاراً چه ثیبه باشند یا باکره یا هر دو قسمت.

اقول: ذکر این صفات برای خیریت آنها است یعنی آنها دارای این صفات هستند که شما فاقد آنها هستید، نه اسلام و تسلیم، و نه ایمان و عقیده، نه اهل ذکر و عبادت، و نه توبه از کردارهای خود، نه اطاعت فرمان خدا و رسول، لکن پیغمبر (ص) مأمور است که با اخلاق شما بسازد بعینه مثل این دو مثل زن نوح و زن لوط است چنانچه در همین سوره بیان میفرماید و شرحش میآید.

[سوره التحریم (66): آیه 6] .... ص : 75

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (6)

ای کسانی که ایمان آورده اید نگهداری کنید و حفظ کنید خود را و کسانی که اهل شما هستند از آتشی که هیزم آن ابدان انسان است و سنگ کبریت و بر آن آتش موکل هستند ملائکه غلیظ اللسان سخت گیر مخالفت نمیکنند فرمان الهی را و آنچه بآنها امر میشود بجا میآورند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب باهل ایمان است زیرا غیر مؤمن هر که باشد و

ص: 75

هر چه باشد و لو عمر نوح کند و تمامش بعبادت بگذراند مخلد در عذاب است چه طبیعی باشد یا مشرک یا یهود و نصاری و مجوس یا اهل ضلالت و بدعت یا منکر ضروری دین یا مذهب باشد.

قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ هر کس اهل شما باشد از اولاد و احفاد چه نسبت سببی داشته باشند یا نسبی و در تحت عیلولت و فرمان شما هستند، و تعبیر باهل با اینکه بر هر فرد مسلمان واجب است امر بمعروف و نهی از منکر نسبت بجمیع افراد مسلمین و واجب است ارشاد و هدایت نسبت بجهال برای این است که اولا اهل اطاعت او را میکنند بخلاف دیگران، و ثانیا انسان علاقه و محبت نسبت باهل خود دارد و در مقام جلب نفع آنها و دفع ضرر از آنها است.

ناراً آتش جهنم است و این آتش همیشه افروخته است لکن هیزم را که در میان آتش بیندازند آتش میگیرد و شعله ور میشود لذا میفرماید:

وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ اهل جهنم خود بزبان ما در میگیرند و از خود آنها شعله آتش بلند میشود، و تعبیر به حجاره گفتند: سنگ کبریت است که او هم در آتش شعله ور میشود لکن آنچه بنظر میآید مراد اصنام مشرکین است که از سنگ میتراشند که میفرماید. إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 95. و حصب برافروختگی است، و از اقوال ابراهیم بمشرکین میفرماید:

أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 95، و نحت تراشیدن است.

عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ خزنه جهنم که با تازیانه های آتشی و عمودهای آتشی که بر بدن آنها و بر فرق آنها میزنند و غل های آتشی که بگردن آنها میاندازند با سلاسل و حمیم جهنمی که بر سر آنها میریزند که میفرماید: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ دخان آیه 47. و میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة آیه 30 الی 32. و گفتند حمیم مس آب شده است، و نیز میفرماید: فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ

ص: 76

مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ

حج آیه 20 و 21.

لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ آن ملائکه غلاظ و شداد خردلی معصیت و نافرمانی نمیکنند چنانچه عقیده مذهب شیعه است که ملائکه کلا معصوم هستند چنانچه انبیاء و اوصیاء معصوم هستند، و قضیه هاروت و ماروت را در سوره بقره آیه 96 مفصلا شرح کرده ایم مراجعه فرمائید.

وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ذره ای خلاف دستور عمل نمیکنند نه زیاده از مقدار مأموریت و نه نقیصه و کوتاهی.

[سوره التحریم (66): آیه 7] .... ص : 77

یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7)

ای کسانی که کافر شدید عذر خواهی نکنید در این روز جز این نیست که جزا داده میشوید آنچه را که بودید عمل میکردید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا شامل تمام کفار میشود از طبیعی و مشرکین و یهود و نصاری و مجوس و منافقین و منکرین ضروریات دین و مرتدین و ملحق بآنها ضالین و مضلین.

لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ اعتذار آنها را خداوند در قرآن بیان فرموده یکی آنکه میگویند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23. یکی: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا اعراف آیه 36. یکی: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 109. یکی:

وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ سجده آیه 12. و غیر اینها و لکن این اعذار پذیرفته نیست لذا میفرماید در جواب آنها که میگویند: رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فاطر آیه 34. و حجت بر شما تمام شده و راه عذر بسته شده.

إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ خداوند خردلی زاید بر استحقاق شما بشما عذاب نمیکند فقط جزاء شما بمقدار عمل شما است خداوند کسی را زاید بر عمل او عذاب

ص: 77

نمیکند و خردلی از مثوبات عبادات کسر نمیگذارد: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

[سوره التحریم (66): آیه 8] .... ص : 78

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (8)

ای کسانی که ایمان آورده اید توبه کنید بسوی خدای متعال توبه نصوح امید است پروردگار شما تکفیر فرماید از شما سیئات شما را و داخل فرماید شما را بهشت- هایی که جاری میشود از زیر آنها نهرها روزی که خدای متعال خار و خفیف نمیفرماید پیغمبر اکرم را و کسانی که با او ایمان آورده اند، نور آنها تابش میکند از مقابل آنها و از طرف راست آنها میگویند: پروردگار ما اتمام فرما نور ما را و بیامرز ما را محققا تو بر هر چیزی قادر و توانایی.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب بمؤمنین برای این است که کفار و مشرکین و اهل ضلالت توبه آنها قبول نیست مگر ایمان آوردند، و اگر ایمان آورند مشمول این خطاب میشوند که میفرماید: وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 22.

تُوبُوا إِلَی اللَّهِ امر بتوبه ارشادی است اعمال مولویت در او نشده زیرا تسلسل لازم میآید، و حقیقت توبه پشیمانی است از آنچه کرده که ای کاش نکرده بودم که فرمود:

کفی فی التوبة الندم

و شرطش قبولی طرف است که میفرماید: أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ توبه آیه 104. و نیز میفرماید: وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ شوری آیه 25. و وعده خدا خلف ندارد، و در توبه چهار امر شرط است:

1- پشیمانی از گذشته. 2- عزم بر ترک. 3- اگر تدارکی دارد تدارک کند.

4- اگر مجال تدارک ندارد وصیت کند: و تدارک معاصی مختلف است در ترک نماز قضا در ترک صوم، قضا و کفاره در مخالفت نذر و عهد و یمین کفاره در قتل نفس،

ص: 78

تمکین از قصاص و دیه و کفاره در ظلم ترضیه طرف، و در غصب رد بصاحبش یا رد مظالم و غیر اینها.

تَوْبَةً نَصُوحاً معنای توبه نصوح در اخبار همان عزم بر عدم عود یا تدارک ما فات یا بازاء هر معصیتی عبادتی بجا آورد و اینها از شرایط کمال است، و حقیقت نصوح این است انسان بسا یک معاصیی میکند سپس بر خورد بمضرات او میکند مثلا زنا میکند مبتلا به سفلیس میشود، شراب میخورد تولید مرض میکند میکشد، سرقت میکند او را دستگیر و حبس و جرم بلکه قصاص و اعدام میکنند پشیمان میشود یا متذکر عقوبات آخرتی میشود پشیمان میشود، توبه نصوح این است که چون مخالفت خدا کرده پشیمان میشود بر فرض این که هیچ ضرر دنیوی و اخروی نداشته باشد.

عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ تکفیر مجرد مغفرت و عفو و گذشت نیست بلکه از بین بردن است از نامه عمل محو میشود از نظر کتبه اعمال و ملائکه حفظه و شهود میبرد احدی نیست جز خدا که بداند این معصیت کرده این است تکفیر سیئات وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ با اینکه دخول جنات مثوبات اعمال صالحه است و خدا به تائب با این که اعمال صالحه نداشته باشد عنایت میفرماید در اثر توبه و کف نفس و ورع از محارم اللَّه که افضل از جمیع عبادات است اگر للَّه باشد که گفتیم معنای نصوح است.

یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ خزی عذاب و خفت و خواری و بی- اعتنایی است، اول مقرب عند اللَّه نبی اکرم است که مقام محمود است و مقدم بر تمام انبیاء و ملائکه است.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ شامل تمام مؤمنین میشود تا دامنه قیامت نه خصوص مؤمنین زمان آن حضرت بدلیل حدیثی که از ابن بابویه مسندا الی جابر بن عبد اللَّه انصاری از پیغمبر اکرم که روزی حضرت روی بامیر المؤمنین فرمود: آیا بشارت دهم تو را؟ عرض کرد: بلی یا رسول اللَّه. فرمود: هذا جبرئیل یخبرنی عن اللَّه جل جلاله انه قد اعطی شیعتک و محبیک سبع خصال: الرفق عند الموت، و الانس عند الوحشة، و

ص: 79

النور عند الظلمة، و الا من عند الفزع، و القسط عند المیزان، و الجواز علی الصراط، و دخول الجنة قبل الناس.

نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ که گذشت که منافقین میگویند: یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلی وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ حدید آیه 13.

یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ اتمام نور بزیادتی نور و دوام نور است بسا تمام بهشت و صحرای محشر را روشن میکند و این بر اینها باقی است ابد الاباد تمام شدنی ندارد، و غفران با تکفیر قریب المعنی است تکفیر چیزی را بدل چیز دیگر قرار دادن است مثل باب کفارات و غفران پرده پوشیدن است که احدی مطلع نشود که میفرماید: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً فرقان آیه 70.

[سوره التحریم (66): آیه 9] .... ص : 80

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (9)

ای نبی اکرم جهاد کن با کفار و منافقین و سخت بگیر بر آنها و جایگاه آنها جهنم است و بد بازگشتی است.

جهاد یکی از فروع اسلام است ولی شرط آن حضور نبی و امام است و باید باذن و اجازه او باشد و در دوره غیبت جایز نیست و بازاء آن دفاع است و آنهم باید باذن مجتهد جامع الشرائط باشد که نایب امام است و بحکم او باشد.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ جهاد با کفار معلوم که حضرت با مشرکین و یهود داشت در بدر و احد و احزاب و خیبر و غیر اینها، اما با منافقین حضرت جهاد نفرمود. بعضی گفتند: جهاد با آنها بقول و آمد و رفت و موعظه بود، بعضی گفتند منافقین که نفاق آنها ظاهر شده و ملحق بکفار شدند. لکن در اخبار از حضرت صادق (ع) و از ابن عباس علی بن ابراهیم و شیخ طوسی در امالی روایت کرده اند که جهاد با

ص: 80

منافقین را در عهده علی امیر المؤمنین گذاشت با ناکثین و قاسطین و مارقین.

اقول: جهاد با منافقین تهدیداتی بود که در قرآن نسبت بآنها شده مثل: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144 و مثل: وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ توبه آیه 69. و مثل: وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ- الی قوله تعالی- وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً فتح آیه 6 و غیر اینها از آیات.

وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ عین این آیه را در سوره توبه آیه 74 شرح کرده ایم مراجعه کنید با اینکه معنی واضح و روشن است.

[سوره التحریم (66): آیه 10] .... ص : 81

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ (10)

مثل میزند خداوند متعال از برای کسانی که کافر شدند زن نوح و زن لوط را که بودند تحت دو بنده صالح ما از بندگان ما دو پیغمبر که نوح سر حلقه انبیاء اولوا العزم بود و لوط که از طرف ابراهیم مبعوث به هفت شهر که قوم لوط بودند پس آن دو زن خیانت کردند آن دو پیغمبر محترم را پس بی نیاز نکرد از عذاب الهی که بگویند ما عیال دو پیغمبر بودیم هیچگونه عذابی، و گفته شد بآن دو زن که داخل شوید آتش را با کسانی که داخل شدند، و گفتند اسم عیال نوح واغلة بود و خیانتش اینکه کافره و منافقه بوده و میگفت نوح دیوانه است و هر که میآمد بنوح ایمان بیاورد میرفت و بمشرکین خبر میداد آنها در مقام اذیت بآن ایمان آورنده بر میآمدند، و عیال لوط نامش و ابله بوده و خیانتش این بود که قوم لوط هر کس از خارج شهر آنها وارد شهر آنها میشد او را میگرفتند و با او آن عمل شنیع که لواط بود میکردند و چون ملائکه بصورت جوان خوش سیما شبانه بر حضرت لوط وارد شدند بعنوان ضیافت این زن رفت بالای بام آتش افروخت و خبردار کرد مشرکین را که آمدند بخیال اینکه با آن ملائکه چنین عمل را مرتکب شوند، و بعضی گفتند: اسم امراه نوح والغه و امراه لوط والهه بود و این اختلاف نسخ است.

ص: 81

و این ضرب المثل بر حسب روایت شرف الدین از حضرت صادق (ع) است راجع بعائشه و حفصه که خیانت کردند با رسول اللَّه (ص) در افشاء سری که سپرده شده بود بآنها که شرحش گذشت، و از عامه مقاتل اعتراف کرده که: یقول اللَّه لعائشة و حفصة:

لا تکونا بمنزلة امرأة نوح و امرأة لوط، و از علی بن ابراهیم است که گفت: طلحه عائشه را بسیار دوست میداشت در موقع خروج ببصره برای جنگ با امیر المؤمنین بهانه بدست آورد و بعایشه گفت: مناسب نیست و سزاوار نیست شما بدون محرم مسافرت کنید و او را تزویج کرد با اینکه صریح قرآن است که میفرماید: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً احزاب آیه 53. باری بپردازیم به تفسیر ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا این ضرب المثل برای کفار برای این است که نگویند: ما پسر فلانیم و از قبیله فلان و انتساب بفلان داریم و از عذاب مصون و محفوظیم با اینکه میفرماید در حدیث:

(خلقت الجنة لمن اطاع اللَّه و لو کان غلاما حبشیا و خلقت النار لمن عصی اللَّه و لو کان سیدا قرشیا)

و در قرآن میفرماید: فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ مؤمنون آیه 103.

امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ اقول: برای کفار مناسب بود ضرب المثل به پسر نوح و ابی لهب باشد نکته اینکه بامرأة لوط زده است کنایه و اشاره بهمان عایشه و حفصه است که نگویند: ما زوجه پیغمبر هستیم و ام المؤمنین، و اعلا درجه بهشت میرویم خداوند متعال این فتیله را از گوش آنها بیرون کشید در آیه شریفه: یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ احزاب آیه 30.

کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ که نوح و لوط باشند و تعبیر بعبدین برای این است که مقام عبودیت بالاترین مقام است حتی از مقام رسالت که در تشهد می گویی: و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، و از امیر المؤمنین است در مناجاتش عرض میکند:

(الهی کفانی فخرا أن اکون لک عبدا و کفانی عزا أن تکون لی ربا).

فَخانَتاهُما که خیانت آنها ذکر شد.

فَلَمْ یُغْنِیا این دو پیغمبر بی نیاز نکردند.

ص: 82

عَنْهُما از این دو امرأة.

مِنَ اللَّهِ ای من عذاب اللَّه.

شَیْئاً بلکه موجب ضعف عذاب آنها میشوند.

وَ قِیلَ قائل یا ملائکه عذاب یا امیر المؤمنین که قسیم جنت و نار است.

ادْخُلَا النَّارَ این دو امرأة و آن دو امرأه مَعَ الدَّاخِلِینَ که سایر کفار و مشرکین و منافقین و آن دو پدر نابزرگوار و ابتاع آنها باشند.

[سوره التحریم (66): آیه 11] .... ص : 83

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (11)

و مثل میزند خداوند برای کسانی که ایمان آوردند امرأه فرعون را زمانی که گفت: پروردگار من بنا فرما خانه ای از برای من در نزد خود در بهشت و نجات ده مرا از فرعون و عمل فرعون و نجات بخش مرا از قوم ستمکاران.

گفتند: پس از معجزه موسی که سحر سحره فرعون را عصای موسی بلعید آسیه زن فرعون ایمان آورد هر چه فرعون خواست او را منصرف کند و او را اذیت میکرد او دست برنداشت عاقبت دستور داد او را چهار میخه بزمین کوبیدند دست ها و پاهای او را و سنگ عظیمی بر روی او گذاشتند تا هلاک شد.

یعنی ای مؤمنین اگر شما را قطعه قطعه کنند نباید دست از ایمان بکشید مخصوصا زنهای مؤمنه که گرفتار شوهرهای فاسق فاجر ضال مضل میشوند نباید دست از وظائف دینی خود بردارند.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا که شامل رجال و نساء میشود بواسطه تغلیب امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ که واقعا چه جلالت و عظمت داشت و او مانع شد از قتل موسی و فرعون را منصرف کرد مع ذلک ایمان آورد و گرفتار چنگال فرعون شد که گفت:

إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ

ص: 83

وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ اعمال سوء فرعون بسیار است بالاتر از اینکه بقصد کشتن خدا برود که بگوید به هامان که بنای صرح کند تا مطلع شود بخدای موسی:

یا هان ابن لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی بلکه منکر شود و بگوید: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی نازعات آیه 23. و به موسی گوید: لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 29. و ظلم هایی که به بنی اسرائیل میکرد: یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ قصص آیه 4. و مردان آنها را باعمال شاقه وادار میکرد، و زنهای آنها را به کنیزی و کلفتی و خدمتکاری میگرفت، و بچه های آنها را سر میبرید و سایر اعمال خبیثه که مرتکب میشد و طغیان و سرکشی که میفرماید: إِنَّهُ طَغی طه آیه 24.

وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ که آل فرعون بودند قبطیان که خداوند خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ ... الایه بقره آیه 49، و بامر فرعون با آسیه کردند آنچه ذکر شد و او را کشتند.

[سوره التحریم (66): آیه 12] .... ص : 84

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ (12)

و مریم دختر عمران آن چنان زنی بود که حفظ کرد عورت خود را پس دمیدیم در آن از روح خود و تصدیق کرد بکلمات پروردگار خود و بکتابهای خدا و بود از اهل عبادت و اطاعت و توجه بخدای متعال.

وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ این عمران غیر از عمران پدر موسی است موسی و هارون پسران عمران بن یصهرند و مریم دختر عمران بن فاتان است و بین این عمران دو هزار و هشتصد سال فاصله بوده و تمام آباء آنها از انبیاء و اوصیاء و صلحاء بودند چنانچه در نسب انبیاء و اوصیاء گفتیم در اصلاب شامخه و ارحام مطهره بودند.

الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها احصان از ماده حصن است بمعنی دیوار قلعه که حفظ میکند از دخول غیر، و فرج بمعنی عورت است و از برای زن سه قسم عورت است 1- یک قسم از نامحرم تمام بدن حتی موی سر سوای وجه و کفین تا بند دست و روی پا تا مفصل که در نماز هم باید مستور باشد و از غیر محارم باید ستر کند آنهم

ص: 84

مشروط به اینکه زینت نکرده باشد و نگاه ریبه نباشد در صورت و دست و پا.

2- از محارم از ناف تا زانو باید مستور باشد.

3- از نساء حتی مادر و دختر و خواهر عورتین و عجان و ظهار فقط برای شوهر جایز است و برای مولی نسبت به کنیز غیر مزوجه و بس. و مریم بجمیع اقسام خود را مصون و مستور و محفوظ نمود و این بالاترین صفات زن است بلکه اگر صورت و دست و روی پای را هم ستر کند بهتر است: وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ نور آیه 59، و صدیقه طاهره خدمت پدر بزرگوارش عرض کرد که: بهترین صفات زن این است که چشمش بنامحرمی نیفتد و چشم نامحرمی باو نیفتد.

فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا که جبرئیل آمد که خود جبرئیل روح الامین بود که میفرماید: فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا

... الایه مریم آیه 17. و دمید در جیب او یا عورت او که شرحش مکرر بیان شده مخصوصا در سوره مریم.

وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ کلمات رب انبیاء هستند.

وَ کُتُبِهِ صحف انبیاء، تورات، و زبور.

وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ معنی قانت گذشت و بس است در شأن مریم آیه شریفه،:

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ آل عمران آیه 37. و بس است در مقام مریم اینکه در بهشت از زنهای حضرت رسالت میشود چنانچه دارد از حضرت رسالت در موقعی که خدیجه در شرف وفات بود فرمود:

سلام مرا بضرات خود برسان بزبان ماهو و. عرض کرد: کیانند؟- فرمود: آسیه زن فرعون و مریم مادر عیسی و خواهر موسی، و در اخبار دارد مثل بمریم مثل بفاطمه (ع) است، و مثل بآسیه برقیه زوجه عثمان و فرعون این امت عثمان است و ظالمین این امت بنی امیه هستند.

هذا ما اردنا فی تفسیر سورة التحریم و یتلوه تفسیر سورة الملک و سائر السور ان- شاء اللَّه تعالی بتوفیقه و تأییده. و الحمد الدائم للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و خلفائه خلفاء اللَّه و انا عبد اللَّه السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 85

سورة الملک مکیة ثلاثون آیة .... ص : 86

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

[سوره الملک (67): آیه 1] .... ص : 86

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (1)

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) که این سوره را خواندن در مکتوبه و قبل از نوم موجب امان الهی است تا صبح و امان الهی است در قیامت تا دخول جنت، و از کلینی از حضرت باقر (ع) مسندا که مانع از عذاب قبر و جلوگیری از دخول نکیر و منکر در قبر میشود، و از خواص القرآن که قرائت او ثواب احیاء شب قدر دارد و در روایتی شب عید فطر، و انیس در قبر میشود و صاحبش را حفظ میکند از عذاب تا روز قیامت و شفاعت او را میکند تا دخول جنت، و هدیه او برای اموات مثل برق بآنها میرسد و أنیس آنها میشود در قبر و غیر اینها از فضائل و مثوبات.

تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ تمام برکات چه بدون واسطه و اسباب و چه بواسطه و اسباب از جانب او است و معنای برکت دارای جمیع خیرات و تفضلات و نعم لذا قرآن را میفرماید: وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ انعام آیه 92. زیرا قرآن جامع برکات است از حیث قرائت و تلاوت و حفظ و عمل باو و نظر در او و تفکر در آیات و اتعاظ بمواعظ او و هدایت و ارشاد و شفاعت او در قیامت، مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ نور آیه 35. زیرا فوائد زیتون بسیار است، فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ قصص آیه 30، زمین نجف وادی السلام بهشت عالم برزخ و اعظم برکاتش مرقد مطهر امیر المؤمنین و چهار پیغمبر آدم و نوح هود و صالح.

ص: 86

الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ ید جارحه نیست ید قدرت است و ید اراده و مشیت است که: دائما افاضه میفرماید و تمام ما سوی اللَّه در قبضه قدرت او است که میفرماید وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ مائده آیه 69، کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ الرحمن آیه 29.

وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تعبیر بشی ء بمعنی ما یشی ء وجوده و تمام موجودات امکانی از عالم عقول و نفوس و لوح و قلم و عالم ارواح و ملائکه و جن و انس و عرش و کرسی و سماوات و ارض و ما فیها و ما بینهما تمام محدود هستند و قدرت عین ذات و غیر محدود، و تعبیر بکل شی ء از ضیق عبارت است و ذات اقدس ربوبی غیر متناهی است ازلا و ابدا: کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ قصص آیه 88، کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ الرحمن آیه 27.

[سوره الملک (67): آیه 2] .... ص : 87

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (2)

خداوند خداوندی است که خلق فرمود موت و حیات را برای اینکه شما را اختبار کند که کدامیک از شما نیکوتر است عمل او و او عزیز قاهر است و آمرزنده گناه.

الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ اشکال: اولا برای چه موت را قبل از حیات ذکر فرموده با اینکه موت بعد از حیات است، و ثانیا موت فناء است مخلوق نیست برای چه نسبت خلق باو داده شده؟

جواب: اما از اشکال اول بعض مفسرین گفتند: که موت عدم الحیوة است و عدم قبل الحیوة بوده و این جواب از دو جهت باطل است: یکی عدم الحیوة امر عدمی است و معدوم مخلوق نیست، دیگر آنکه موت زوال حیات است تا حیات نباشد زوال نیست.

بعض مفسرین گفتند: موت بیشتر و زیادتر مورث خوف میشود. این هم تمام نیست.

بعضی گفتند: موت برای عبرت است و حیات برای تحصیل زاد و توشه است.

اقول: انسان در تحصیل کمالات و نیل بمقامات احتیاج بدو امر دارد: اول تخلیه است سپس تحلیة در باب ایمان و عقائد ابتدا باید کفر و شرک و عقائد فاسده زایل

ص: 87

شود سپس جای گیر آنها ایمان و عقاید حقه شود، در باب اخلاق اول ازاله اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات سیئه باید بشود سپس تحصیل اخلاق حمیده و صفات پسندیده و ملکات حسنه، در باب اعمال اولا قلب را از لوث معاصی باید پاک نمود سپس بنور اعمال صالحه زینت داد لذا تقوای از معاصی مقدم است بر اعمال صالحه، موت مجرد زوال حیات حیوانی نیست بلکه ازاله عقاید فاسده و اخلاق رذیله و اعمال سیئه است آنها را بمیراند سپس حیات ایمانی و کمالات اخلاقی و اعمال حسنه جای گیر شود.

منظر دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته در آید

و اما از اشکال دوم: موت زوال حیات نیست بلکه انتقال است از نشئه ای بنشئه دیگر روح انسانی فنا و زوال ندارد علاقه او از این بدن عنصری قطع میشود و بقالب مثالی و بدن برزخی تعلق میگیرد سپس از او قطع میشود و بهمین بدن عنصری در قیامت تعلق میگیرد فناء و زوال ندارد نه روح که انتقال نشئه است و نه بدن فقط تغییر صورت است و تمام در تحت قدرت و مشیت الهی است.

لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا اختبار خداوند نه برای این است که مجهولی بر او معلوم گردد بلکه برای این است که بر خود انسان و بر دیگران کی قابلیت دخول بهشت داشت و کی استحقاق دخول جحیم: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42. و مراد از احسن عمل ایمان بعقائد حقه و تخلق به اخلاق حسنه و عمل باعمال صالحه هر چه ایمان قوی تر باشد و اخلاق بهتر باشد و اعمال اصلح باشد احسن است.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ هر که استحقاق عذاب دارد مورد قهر و غضب الهی میشود و هر که قابلیت ثواب دارد مورد عفو و مغفرت او میگردد (اللهم اجعلنا من المغفورین و المعفوین و لا تجعلنا من المغضوبین و لا الضالین).

[سوره الملک (67): آیه 3] .... ص : 88

الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ (3)

ص: 88

آن چنان خدایی است که خلق فرمود هفت آسمان را طبقه بطبقه هر طبقه ای فوق طبقه دیگر نمیبینی در خلقت خداوند رحمن تفاوتی که تمام از روی حکمت و مصلحت و صحیح و درست و بجا بوده پس چشم بصیرت خود را بیند از آیا در خلقت ما خلق فطوری و نقصانی و کوتاهی شده می بینی تمام عین صلاح و حکمت است.

الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً مکرر گفته شد که این طبقات آسمانها هر قسمت در این فضای عظیم دارای یک خصوصیات و مرکز یک قسمت از ملائکه است و در طبقه چهارم بیت المعمور است و در طبقه هفتم سدرة المنتهی و جنة المأوی است و فوق آنها کرسی است که احاطه بجمیع این طبقات دارد و فوق کرسی عرش اعظم است و فوق عرش را لا یعلمه أحد الا اللَّه لا ملک مقرب و لا نبی مرسل، عالم انوار و جبروت و لاهوت و تمام این مطالب را از قرآن استفاده کرده ایم مثل آیه 13 الی 15. و آیه شریفه: سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی اسرا آیه 1. و گفتیم مسجد اقصی بیت المعمور است طبق اخبار، و آیه شریفه: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ صافات آیه 6 و 7. و آیه شریفه، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً فصلت آیه 11. و غیر اینها از آیات.

ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ ما تری نه برؤیت بصر بلکه برؤیت قلب که خداوند حکیم کار لغو و قبیح از او صادر نمیشود تمام کارهای او از روی حکمت و عین صلاح فقط قابلیت محل لازم است هر چه قابل وجود باشد و مصلحت در ایجادش باشد ایجاد میفرماید و کوتاهی و نقص و عیبی در ایجاد او نیست تمام بجا و بموقع است.

فَارْجِعِ الْبَصَرَ اشاره تفکر و تأمل و تدبر میخواهد تا پی ببرد بحکم و مصالح آن.

هَلْ تَری مِنْ فُطُورٍ همین نحوی که تا فعل مصلحت نداشته باشد خداوند ایجاد نمیفرماید همین نحو اگر فعلی مصلحت داشته باشد و محل قابل باشد بخل در ایجاد نمیفرماید فیض او سر تا سر ممکنات را گرفته.

[سوره الملک (67): آیه 4] .... ص : 89

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ (4)

ص: 89

پس مکرر کن نظر را مرة بعد مرة برمیگردد بسوی تو بصر مأیوس از طلب و او کند و کوتاه است.

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ انسان بنظر اولی و فکر ابتدایی تمام خصوصیات را درک نمیکند هر چه امعان نظر کند و فکر خود را ادامه دهد تدریجا پاره ای از حقایق را درک میکند و بهترین عبادات همین است که میفرماید:

(تفکر ساعة خیر من عبادة سنة).

الفکر حرکة من المبادی و من مبادی الی المراد

الفکر حیاة قلب البصیر، خداوند تمجید میفرماید صاحبان عقل را بتفکر میفرماید: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ آل عمران آیه 191. أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ روم آیه 8. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ- لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ بقره آیه 220. و غیر اینها از آیات و اخبار در فضیلت تفکر.

و مراد از کرتین ظاهرا دو نظر نیست بلکه مراد کرة بعد کرة است و مرة بعد مرة چنانچه در ترجمه گفتیم، و اگر بگوئیم که مراد فقط دو نظر است ممکن است بگوئیم:

دو نظر داریم یک نظر سطحی که فقط ظواهر را درک میکند و یک نظر عمقی که پی ببواطن اشیاء میبرد.

یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ برمیگردد بسوی تو بصر یعنی درک میکنی که نمیتوانی ببواطن اشیاء و جمیع حکم و مصالح آن پی ببری هر کسی بقدر قوه و استعداد خود میتواند درک کند عالم بجمیع حکم و مصالح خدا است و بس.

حکیم نازی بفکر تا کی بفکرت این ره نمیشود طی

بکنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا

اقول: رسیدن خس بقعر دریا محال عادی است ولی امکان ذاتی دارد بر خلاف

ص: 90

عادت و رسیدن فکر بکنه ذات محال عقلی است چون غیر متناهی است و غیر محدود و هر چه فکر بالا رود تناهی دارد و محدود است و بهتر این است که بگوید:

بکنه اشیاء خرد برد پی اگر رسد خس بقعر دریا

خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ خاسئا بمعنی دوری است یعنی از فکر دور است بآخر نمیرسد و حسیر بمعنی خستگی و ملالت و وامانده شدن و تعب و مشقت است که هر چه بخود زحمت دهد بجایی نمیرسد و حسرت بمعنی ندامت و پشیمانی و اینکه نفعی را میتوانست دست بیاورد از دست داده.

[سوره الملک (67): آیه 5] .... ص : 91

وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ (5)

و هر آینه بتحقیق زینت دادیم آسمان نزدیک را به چراغها و قرار دادیم آن چراغها را تیرها برای شیاطین و آماده نمودیم از برای شیاطین عذاب برفروخته را.

وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا که همان آسمان اول است که نزدیکتر از سایر آسمانها است بکره زمین زیرا دنیا از ماده دنو است بمعنی نزدیک و این عالم را دنیا گفتند برای این که انسان و سایر مخلوقات قبلا در این عالم وارد میشوند سپس در عالم برزخ که فاصله است بین این عالم و عالم قیامت که آخرت میگویند که پس از عالم برزخ وارد عالم آخرت میشوند که دیگر ابد الاباد باقی است و آخر ندارد که معنی خلود است و پس از آن عالم دیگری نیست بخلاف مذهب عرفاء که مثنوی میگویند:

بعد از آن هم از ملک پران شوم آنچه اندرو هم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کنا الیه راجعون

خذله اللَّه.

بِمَصابِیحَ مصباح چراغی است که نور میدهد و از این جهت اول روز را صبح گفتند چون نور خورشید روی زمین را روشن میکند و در آیه شریفه مثل میزند: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الی آخر الایه نور آیه 35. و مراد از مصابیح همین ستاره ها است که در جای دیگر تعبیر بکواکب فرموده: إِنَّا زَیَّنَّا

ص: 91

السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ

و الصافات آیه 6 و 7.

وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ نظر باین که شیاطین میرفتند بآسمانها و از ملائکه اموری و مطالبی اخذ میکردند و بکهنه که تسخیر جن میکردند خبر میدادند آنها هم بمردم خبر میدادند و از آنها منافعی استفاده میکردند تا زمانی که حضرت عیسی متولد شد از آسمان چهارم ببالا ممنوع شدند و شب ولادت حضرت رسالت بکلی از آسمانها ممنوع شدند و دستگاه کهانت از بین رفت، شیاطین نزدیک آسمان میرفتند و استراق سمع میکردند یعنی گوش میدادند و از ملائکه سرقت و دزدی میکردند خداوند این ستاره ها را بمنزله تیر شهاب بر آنها میفرستاد آنها را میسوزانید که میفرماید: وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ حجر آیه 16 الی 18. و میفرماید: إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ- الی قوله تعالی- إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ و الصافات آیه 6 الی 10، و از قول طایفه جن میفرماید: وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً جن آیه 8 و 9.

وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ مرجع ضمیر هم شیاطین هستند چون طایفه جن دو دسته هستند مؤمنین جن و کفار جن شیاطین هستند که برای آنها عذاب جهنم آتش افروخته فراهم شده که میفرماید: وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ هود آیه 119.

[سوره الملک (67): آیه 6] .... ص : 92

وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (6)

و از برای کسانی که کافر شدند بپروردگار خود عذاب جهنم است و بد بازگشتی است.

وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا عموم دارد شامل جمیع طبقات کفر و اقسام کفر میشود از طبیعی که منکر وجود جن است تمام امور را مستند بطبیعت میداند، و مشرک که

ص: 92

برای خدا شریک قرار داده چه شرک ذاتی مثل ابن کمونه که گفت:

هویتان بتمام الذات قد خالفتا بابن کمونة استند

و چه شرک صفاتی مثل کسانی که از عامه عمیاء قائل بصفات زایده بر ذات هستند، و چه شرک افعالی مثل کسانی که قائل بیزدان و اهریمن خالق خیرات و شرور هستند، و چه شرک عبادتی مثل بت پرست، گاو پرست، گوساله پرست، آفتاب پرست، ماه پرست ستاره پرست ملک پرست عیسی پرست آتش پرست و غیر اینها، و چه شرک نظری که امور را مستند باسباب میداند، و از کسانی که در حق انبیاء تفصیل قائلند ببعض آنها ایمان دارند و ببعضی کافر هستند که میفرماید: یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ نساء آیه 149. مثل یهود و نصاری، و کسانی که بدعت در دین میگذارند، و کسانی که منکر بعض ضروریات میشوند، و ملحق بکفاراند اهل ضلالت در امر معاد جسمانی یا در امر امامت ائمه هدی یا در شئونات آنها یا توهین بمقدسات دین و اشباه اینها، بعضی از کفار که بدون تقصیر هستند مثل مجانین و بلها و غیر بالغین معاف هستند.

بِرَبِّهِمْ تمام کافر بخدا هستند زیرا اگر یک فرمایش او را انکار کنند باو کافر شدند.

عَذابُ جَهَنَّمَ و لام للذین لام اختصاص است که عذاب جهنم مختص بآنها است و این آیه وارد در مورد افراد انس است ولی بنص آیات قرآنی کفار جن هم مشمول میشود.

وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ تعبیر بمصیر بمعنی بازگشت یعنی همین نحوی که در دنیا آمدند از دنیا میروند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.

[سوره الملک (67): آیه 7] .... ص : 93

إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ (7)

زمانی که این کفار را میاندازند در جهنم میشنوند از برای جهنم شهیق که صدای حمار است و آن جهنم نعره میزند.

إِذا أُلْقُوا فِیها اهل جهنم که باختیار خود و بپای خود که در جهنم نمیروند ملائکه عذاب آنها را میگیرند و در جهنم میاندازند چنانچه میفرماید: خُذُوهُ

ص: 93

فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ

الحاقه آیه 30 الی 32.

سَمِعُوا لَها شَهِیقاً شهیق صدای بلند منکر است مثل صدای حمار، آن آخر صدای حمار که از بیخ حلق بلند میشود شهیق میگویند، و هر بلند و مرتفع را شاهق میگویند مثل کوه، و شهق الرجل فمات نعره که میزند و میمیرد، جهنم نعره میزند مثل صدای حمار و شهقه صیحه است. و نیز میفرماید: فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ هود آیه 108. زفیر اول صدای حمار است و شهیق آخر صدا که خود اهل جهنم مثل حمار فریاد و داد میکنند و کسی بداد آنها نمیرسد.

وَ هِیَ تَفُورُ آن آتش جهنم فوران دارد مثل فواره که شعله میزند و شعله های او مثل کوه بلند میشود، اعاذنا اللَّه منها.

[سوره الملک (67): آیه 8] .... ص : 94

تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (8)

نزدیک است آتش جهنم پاره پاره شود از شدت غیظ بر کفار هر زمانی که قومی را بیندازند در جهنم خزنه جهنم ملائکه موکلین بعذاب از آنها میپرسند آیا نیامد شما را کسی که انذار کند شما را و خبر دهد به یک همچو پیش آمدی.

تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ بعقیده مفسرین تشبیه و تنظیر است بآدم مبغض که بخواهد از شدت غیظ خود را قطعه قطعه کند لکن بعقیده ما عین حقیقت است زیرا جهنم و آتش آن و عذابهای آن و همچنین بهشت و نعم آن مثل بلاهای دنیوی و نعم آن نیست بلکه شعور و ادراک و حیاة دارند و در تحت اطاعت و فرمان الهی هستند مثلا یک آتش است که مأمور است یکی را یک درجه بسوزاند و یکی را صد درجه، و در بهشت یک نعمت است مأمور است یکی را یک درجه لذت بخشد و یکی را صد درجه، و اهل بهشت و جهنم مختلف هستند اهل بهشت ما دون درک ما فوق نمیکنند تا محزون گردند، و اهل جهنم درک ما فوق نمیکنند تا مسرور شوند، و بالعکس ما فوق درک ما دون را میکند که در بهشت مسرور شود و در جهنم محزون گردد، و آتش جهنم غیظ میکند بر کفار بلکه جهنم تکلم دارد که میفرماید: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 29، بلکه گفتیم موجودات عالم حتی جمادات شعور و ادراک دارند و معرفت و ذکر

ص: 94

دارند و اخبار و آیات در این باب بسیار داریم و احتیاج بتوجیهات مفسرین نداریم مثل: یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ انبیاء آیه 69 یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10، مورچه تکلم میکند: یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ نمل آیه 18، هد هد: أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ- الی آخر الآیات- نمل آیه 22.

خطاب بنحل میرسد: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً ... الایه نحل آیه 70 و 71، بزمین و آسمان خطاب میرسد: یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی هود آیه 46 و غیر اینها.

جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم

و غیر ذلک، در اخبار دارد قبر روزی چند مرتبه ندا میکند:

(انا بیت الظلمة فاحمل الی سراجا، انا بیت الوحشة فاحمل الی انیسا: انا بیت الدیدان و العقارب فاحمل الی تریاقا)

الی غیر ذلک اگر حفظ الهی نباشد آتش از غیظ پراکنده میشود لذا به لفظ تکاد تعبیر فرمود.

کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ چون فوج فوج وارد صحرای محشر میشوند که میفرماید:

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً نبأ آیه 18 همین نحو فوج فوج اهل بهشت وارد بهشت میشوند و اهل جهنم فوج فوج وارد جهنم میشوند چنانچه میفرماید: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 43 و 44 و نیز میفرماید: وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ- الی آخر الایه زمر آیه 71، و زمر بمعنی فوج فوج است و همچنین اهل بهشت که میفرماید: وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73، بلکه میتوان گفت که: هر فرد فرد که وارد میشوند غیظ جهنم و نعره او بلند میشود.

سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ این سؤال از راه تعنت و سرزنش و توبیخ است

ص: 95

نه از راه ندانستن مثل اینکه شما باطفال خود می گویی: فلان کار را نکن پرت میشوی میافتی دستت زخم میشود نمیشنود و میکند و مبتلا میشود می گویی: مگر نگفتم چنین نکن چنین میشوی خزنه جهنم هم میگویند: مگر نیامد شما را نذیر انذار کنند که مراد پیغمبران باشند زیرا وظیفه انبیاء دو چیز است یکی بشارت به بهشت اگر ایمان و عمل صالح و تقوی پیدا کنند و دیگر انذار از جهنم اگر کفر و ضلالت و فسق و فجور داشته باشند چنانچه میفرماید: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ مائده آیه 22. و بسیاری از آیات دیگر باین مفاد داریم.

[سوره الملک (67): آیه 9] .... ص : 96

قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ (9)

در جواب خزنه جهنم اعتراف کردند گفتند: بلی بتحقیق آمد ما را انذار کننده پس تکذیب کردیم و گفتیم خداوند نازل نفرموده هیچ شیئی را و باز بمنذرین گفتیم نیستید شما مگر در ضلالت بزرگی.

قالوا بلی) گفتیم بلی با نعم تفاوت دارد نعم مطابق سؤال است و بلی بر خلاف آن، مثلا اگر شما از کسی سؤال کنی آیا فلان عمل را بجا آوردید؟ میگوید: نعم بجا آوردم و اگر بگوید بجا نیاوردی؟ میگوید بلی بجا آوردم. خزنه جهنم اگر میگفتند نذیر بر شما آمد میگفتند نعم ولی چون گفتند آیا نیامد جواب بلی است.

قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ محققا آمد ما را انذار کننده خداوند زمین را بدون حجت نگذاشته چنانچه در حدیث است:

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها)

(لا تخلو الارض عن الحجة اما ظاهرا مشهورا او غائبا مستورا).

فَکَذَّبْنا ما آنها را تکذیب کردیم بلکه نسبت های ناروا بآنها دادیم گاهی گفتیم ساحر گاهی مجنون گاهی مفتری گاهی کذاب بلکه بآنها ظلم و اذیت کردیم بعضی را کشتیم بعضی را اخراج بلد کردیم بعضی را سنگ بر سر آنها زدیم خاکروبه بر سر آنها ریختیم پیشانی آنها را شکستیم دندان آنها را شکستیم عبا بگردن آنها تاب دادیم اصحاب آنها را کشتیم و غیر اینها.

ص: 96

وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ که خدا نه پیغمبر فرستاده و نه کتاب نازل کرده و نه دستورات داده.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ بآن منذرین گفتیم: نیستید شما مگر در ضلالت بزرگی، ضلالت مقابل هدایت است بمعنی راه گم کردن است هدایت راه پیدا کردن است، راه حق صراط مستقیم است و راههای باطل سبل شیطان است راه حق یکی است و راههای باطل هزار که میفرماید: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154، صراط مستقیم ایمان بجمیع عقائد حقه و تخلق باخلاق فاضله و عمل باعمال صالحه است که اگر یکی از آنها را مخالفت کرد از صراط مستقیم منحرف شده و در سبل شیطانی وارد شده هر چه بیشتر در سبل شیطانی میرود از صراط مستقیم دورتر میشود و ضلالت کبیر این که بسیار دور هستید ما این نسبت را بانبیاء دادیم.

[سوره الملک (67): آیه 10] .... ص : 97

وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ (10)

و گفتند این افواج که داخل جهنم شدند بخزنه جهنم که: اگر ما فرمایشات انبیاء را شنیده بودیم یا تعقل میکردیم نبودیم از اصحاب آتش سوزنده.

وَ قالُوا اهل جهنم بخزنه جهنم.

لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ نه بسماع اذن زیرا انبیاء بآنها رساندند و ابلاغ کردند و حجت را بر آنها تمام کردند بلکه سماع قلب یعنی بدستور و فرمایشات آنها عمل کرده بودیم و بزبان ما حرف آنها را شنیده بودیم که ایمان آورده بودیم و اعمال صالحه بجا آورده بودیم و از معاصی اجتناب کرده بودیم و تقوی پیدا کرده بودیم.

أَوْ نَعْقِلُ هوی و هوس و حب جاه و دنیا و کبر و نخوت و قساوت و عناد و نکری و شیطنت قلب ما را سیاه نکرده بود و پرده روی عقل ما نینداخته بود.

ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ چنانچه کسانی که شنیدند و تعقل کردند الان در بهشت متنعم هستند ما هم با آنها بودیم و فعلا حسرت آنها را میخوریم و نادم و پشیمان هستیم.

ص: 97

تنبیه: همین نحوی که از برای سمع دو معنی است چنانچه ذکر شد از برای بصرهم دو معنی است یکی رؤیت مبصرات بچشم سر و یکی بینایی قلب و درک حقایق می گویی: فلانی در فلان امر بصیر است معرفت بخصوصیات آن دارد، و اطلاق سمیع و بصیر بر خداوند متعال هم دو معنی دارد یکی عالم بمسموعات و مبصرات که از شئون عالم است مثل حکیم و مرید که علم بحکم و مصالح و علم بصلاح و فساد دارد، و یکی بمعنی اجابت إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ آل عمران آیه 33، و در نماز می گویی: (سمع اللَّه لمن حمده) یعنی هر کس حمد تو را بجا آورد اجابت میکنی حوائج او را که در حدیث دارد که از معصوم سؤال کردند که: چکنیم که تمام مؤمنین در حق ما دعا کنند؟- فرمود بگوئید: (الحمد للَّه) زیرا تمام مؤمنین در حق شما در حال نماز دعا میکنند میگویند: (سمع اللَّه لمن حمده) و همچنین بصیر بمعنی عالم بما فی الضمیر بندگان است: إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ و قریب همین مفاد در بسیاری از آیات داریم.

تنبیه آخر: عقل یکی از قوای روح انسانی است که بمنزله آینه است در قلب که حقایق را درک میکند و از امیر المؤمنین است فرمود:

(العقل ما عبد به الرحمن و و اکتسب به الجنان)

و لذا عقل را رسول باطنی گفتند و رسول را عقل خارجی این دو از هم جدا نمیشوند.

[سوره الملک (67): آیه 11] .... ص : 98

فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ (11)

پس اعتراف کردند بگناه خود پس دور باد از برای اصحاب آتش افروخته.

فَاعْتَرَفُوا اعتراف از ماده عرف و معرفت است بمعنی قبول معرفت و اظهار معترف یعنی اظهار کردند که ما معرفت داریم و می دانیم که چه کرده ایم و اعتراف و اقرار بمعنی واحد است چون اقرار هم از ماده قر است بمعنی ثبوت یعنی ثابت و محقق است و اقرار اظهار ثبوت و تحقق است.

بِذَنْبِهِمْ ذنب آنها همان رفتار و کردار و گفتار آنها با انبیاء و رسل و منذرین که قبلا اظهار کردند.

سؤال: گناهان آنها بسیار بود چرا نفرمود بذنوبهم؟.

ص: 98

جواب: ذنب جنس گناه است و جنس تثنیه و جمع ندارد و ذنوب نسبت باجناس مختلفه و افراد جزئیه است مثل انسان که شامل جمیع افراد میشود تثنیه و جمع ندارد چنانچه می گویی: جن و انس که میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56، و اما بلحاظ افراد جمع تعبیر فرموده: وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ النجم آیه 33.

سؤال: اعتراف بگناه جز خفت و خواری و فضیحت ندارد برای چه اینها اعتراف کردند؟.

جواب: آنچه خفت و خواری و فضیحت و بی آبرویی بود بآنها رسیده اعتراف و انکارها تأثیری ندارد بعلاوه پس از نامه عمل و شهادت اعضاء و جوارح و سایر شهود و ظاهر شدن سرائر که میفرماید: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9. جایی بر انکار و اخفا باقی نمیماند.

فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ سحق بمعنی بعد است و این جمله بمنزله نفرین است مثل: فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ مؤمنون آیه 43 و آیه 46. و مراد بعد از رحمت است که یکی از مضرات کفر و معاصی همین بعد از رحمت است و معنی بعد از رحمت با اینکه رحمت الهی تمام اشیاء را فرو گرفته که میفرماید: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ انعام آیه 155. رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7. بری این است که شمول رحمت دو چیز میخواهد فاعلیت فاعل و قابلیت قابل رحمت از جهت فاعلیت فاعل تمام است هیچگونه کوتاهی در او نشده و اما کفر و معاصی قابل را از قابلیت میاندازد هر چه معاصی بیشتر و کفر شدیدتر شود از قابلیت بیشتر میافتد و مشمول لعن و طرد و رجم میشود چنانچه بشیطان فرمود: فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ حجر آیه 34 و 35.

و اصحاب سعیر اهل آتش تعبیر باصحاب برای آن است که آتش مصاحب آنها است و از آنها جدایی ندارد مثل اصحاب جنت، و سعیر شعله آتش است که دائما افروخته شده.

ص: 99

[سوره الملک (67): آیه 12] .... ص : 100

إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (12)

محققا کسانی که میترسند از مخالفت پروردگار خود با اینکه بر آنها غیب است از برای آنها است آمرزش و اجر بزرگی.

إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ خشیت خوف است مقابل رجاء که امیدواری است، و خوف از خدا خوف از عذاب الهی است چنانچه رجاء امید برحمت و مثوبات خداوندی است و مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد نه خوف تنها که بحد یأس از رحمت باشد و نه رجاء تنها که بحد امن از عذاب شود: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ اعراف آیه 97، قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ زمر آیه 54.

و از برای خوف درجاتی است و اقسامی، اما درجات:

اول خوف از عقاید فاسده و مذاهب باطله که مرادف با ایمان است و مؤمن هم به ترسد که خدای نخواسته در بقیه عمر نتواند حفظ ایمان کند و العیاذ بدون ایمان از دنیا رود و مکرر گفته شده که مثل ایمان مثل تخم و هسته است که در زمین قلب کشت نموده و بر انسان لازم است مراعات چند امر کند.

اولا- این تخم و هسته را از محل صحیح از روی دلیل و مدرک و برهان قطعی اخذ کند از هر شیادی نمیتوان گرفت که باسم ایمان تخم کفر و ضلالت دهند.

و ثانیا زمین قلب را باید پاک کرد از اخلاق رذیله و صفات خبیثه که آماده شود برای کشت آن.

و ثالثا- باید آبیاری کرد باعمال صالحه و واجبات الهیه تا رشد کند و بثمر برسد و خشک نشود.

و رابعا- باید خار و خس و شفته و زنگ و کرم باین درخت نرسد از معاصی که ایمان را فاسد میکند.

و خامسا- باید محارست کرد که دزدان دین از شیاطین جنی و انسی این درخت را نکنند و از ریشه در نیاورند.

ص: 100

درجه دوم: خوف از معاصی کبار که استحقاق عقوبت و عذاب دارد.

درجه سوم: خوف از جمیع معاصی که باعث انحطاط درجات میشود.

درجه چهارم: خوف از آلودگی بزخارف دنیوی زاید از مقدار ضرورت که جلوگیری میکند از امور اخروی و عبادی.

درجه پنجم: خوف از خیال و خطور معاصی در قلب که تالی تلو عصمت است.

و اما اقسام خوف: یکی خوف از نزول بلیات و مصائب دنیوی که بر امم سابقه وارد شده در اثر طغیان و سرکشی که هر معصیتی اقتضاء یک بلائی دارد.

دوم خوف از عذاب و عقوبات عالم برزخ و قیامت.

سوم خوف از عظمت و کبریایی الهی که خوف انبیاء و اولیاء از این باب بوده و مراد بالغیب این است که اگر کسی مشاهده عذاب کند و بترسد و ایمان آورد نتیجه ندارد مثل ایمان فرعون که: حَتَّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ یونس آیه 90. و در قرآن میفرماید: وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ نساء آیه 18.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ تمام گناهان آمرزیده میشود.

وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ بتمام مثوبات نائل میشوند.

[سوره الملک (67): آیه 13] .... ص : 101

وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (13)

و پنهان کنید قول و گفتار خود را یا جهر و آشکارا کنید به گفتار خود محققا خدای متعال عالم است بآنچه در سینه ها است.

این کفار مخصوصا منافقین در سرّ سرّ با یکدیگر کلماتی داشتند بر ضرر اسلام و معاندت با پیغمبر (ص) بخیال خود که بر پیغمبر و خدا مستور است میفرماید:

وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ که پنهان کنید کلمات زشتی که مسلمین نفهمند و با یکدیگر نجوی کنید.

أَوِ اجْهَرُوا بِهِ یا جهرا و آشکارا و علنا بگوئید بر خداوند عالم چیزی مستور

ص: 101

و مخفی نیست عالم بما فی الضمیر بندگان است نفاق منافق را میداند کفر کافر را خبر دارد ایمان مؤمن را دانا است آنهم علم ذاتی در ازل میدانست آنچه در ابد واقع میشود.

و در ابد میداند آنچه در ازل واقع شده آنهم عین ذات است غیر محدود نه اول دارد و نه آخر.

إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُور

[سوره الملک (67): آیه 14] .... ص : 102

أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (14)

آیا نمیداند آنچه را که خلق فرموده و او است نازک کار و دقیق و خبیر: وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12. إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ آل عمران آیه 5. وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ ابراهیم آیه 38.

لا یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ غافر آیه 16. إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی اعلی آیه 7.

و غیر اینها.

أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ استفهام انکاری است یعنی البته میداند آنچه را خلق فرموده خداوند قلب را مرکز خطورات قرار داده.

وَ هُوَ اللَّطِیفُ لطیف در مخلوقات مقابل ضخیم است بمعنی نازک می گویی هوای لطیف مقابل هوای کثیف، پارچه لطیف مقابل ضخیم و اما اطلاق بر خدا در امر خلقت بمعنی نازک کاری است مخلوقاتی دارد که بچشم نمیآید و میزاید و بچه خود را تربیت میکند.

تنبیه: ایمان بغیب هم ذی مراتب است- مرتبه اولی: علم و یقین بقیامت و حشر و حساب و بهشت و جهنم و سایر امور اعتقادیه از توحید و عدل نبوت امامت و آنچه مدخلیت در ایمان دارد از ضروریات دین و مذهب. مرتبه ثانیه: اینکه همیشه متذکر باشد و غفلت نکند و بیاد روز جزاء باشد. و مرتبه ثالثه: آنکه در قلب مکشوف باشد که بچشم قلب ببیند و بگوش قلب بشنود و حاضر نزد خود باشد چه نسبت بامور گذشته کانه الان پای منبر پیغمبر نشسته و فرمایشات او را استماع میکند و حضور ائمه اطهار مشرف است و بیانات آنها را درک میکند، و الان در صحرای قیامت است و پای حساب

ص: 102

و نامه عمل در دست دارد و پای میزان است و بهشت و نعم آن را و جهنم و عذاب های او را مشاهده میکند و اهل بهشت را متنعم در بهشت و اهل جهنم را معذب بعذاب میبیند مثل زید بن حارثه و اصحاب ابی عبد اللَّه (ع).

[سوره الملک (67): آیه 15] .... ص : 103

هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (15)

او است خداوندی که مقرر فرمود زمین را برای شما نرم و ذلیل زیر دست و پای شما که مشی کنید و بر او راه روید در اطراف زمین و از ارزاق خدای متعال تناول کنید و بسوی او است نشر شماها.

قدرت نمایی حق بر اینکه بشر را خلق فرماید چون بشر مثل ملائکه و طائفه جن نیست که بتواند در هوا زندگی کند جسم ثقیل است باید بر جسم ثقیل قرار گیرد، و کره زمین در وسط کره آب بود و انسان در میانه آب هم قدرت بر تعیش و بقاء ندارد کره زمین را از میان کره آب بیرون کشید که ربع کره زمین از آب خارج شده و بتوسط اشعه شمس خشک شد، و در صفحه زمین از حبوبات و فواکه و سایر مأکولات که احتیاج بشر باو است رویانید و کره زمین را نه مثل سنگ و فلزات قرار داد که چیزی در آن روئیده نشود و نه آن قدر لطیف قرار داد مثل آب و هوا که نتوان در آن زیست کرد لذا میفرماید:

هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا نرم قرار داد که بتوانید زیست کنید و حفر قنوات و آبار کنید و از تخوم الارض استخراج معادن کنید، و در او غرس اشجار و کشت حبوبات کنید و بر روی او بنای عمارات و مساکن کنید، و از خاک او استفاده کنید، و رودخانه ها و انهار در روی او جاری کنید و سایر فوائد دیگر، و نظر به اینکه انسان مدنی بالطبع است و بیکدیگر احتیاج شدید دارند برای آنها راهها و جاده ها قرار داد که اگر از شرق بخواهند بمغرب و از جنوب بشمال بروند بتوانند.

فَامْشُوا فِی مَناکِبِها یعنی فی جوانبها و اطرافها و سهلها و جبلها بتوانید رفت و آمد کنید حتی در پرتگاهها بتوسط اسباب و آلات و وسائل حرکت کنید و بروید که نکب بمعنی پرت شدن هم آمده و بمعنی رجوع و برگشتن هم آمده چنانچه میفرماید:

ص: 103

وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ مؤمنون آیه 74 و 73.

وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ از میاه و حیوانات و فواکه و حبوبات و خضرویات.

وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ بازگشت تمام جن و انس بسوی او است.

[سوره الملک (67): آیه 16] .... ص : 104

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُورُ (16)

آیا ایمن هستید کسی که در طرف بالا است اینکه خسف کند بشما زمین را پس بناگاه زمین موج میزند.

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ اگر مراد از کلمه من خدای متعال باشد مراد قدرت و سلطنت و احاطه و اراده و مشیت او است زیرا ذات مقدسش منزه از مکان است و مراد از سماء فوق تمام قدرتها است و سلطه بر تمام ممکنات است، و اگر مراد ملک موکل بعذاب باشد که عذاب ها از آسمان نازل میشود هم چنان ارزاق از آسمان فرود میآید که میفرماید: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ الذاریات آیه 22. انسان آنی از بلا ایمن نیست بناگاه عذاب نازل میشود چنانچه بر امم سابقه نازل شد.

أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ خسف شکاف زمین است که تعبیر بزلزله میکنیم و جمعی را فرو میبرد چنانچه در امم سابقه بوده و مخصوصا قارون با تمام اموال و اندوخته های خود که میفرماید:

فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ قصص آیه 81، و خسف بیدا لشگر سفیانی را یکی از علائم حتمیه ظهور حضرت بقیة اللَّه است.

فَإِذا هِیَ تَمُورُ مور موج زدن و تکان خوردن زمین یک تکان بخورد و مثل موج دریا موج زند و اهلش را هلاک کند این یک نحوه عذاب مهلکه است انحاء دیگر هم دارد که میفرماید:

[سوره الملک (67): آیه 17] .... ص : 104

أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (17)

آیا ایمن هستید کسی که در آسمان است اینکه بفرستد بر شما تند بادی پس

ص: 104

زود باشد که بدانید که چگونه بوده است انذار من.

أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ بهمان دو معنی که ذکر شد.

أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً چنانچه بر عاد قوم هود فرستاده شد که در بسیاری از قرآن یاد آوری فرموده.

فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ نذیر بکسر را نذیری بوده کسره بجای یاء است یعنی پس از دچار شدن ببلاء معلوم میشود بر شما چگونه بوده است انذار کردن من.

اقول: ذکر این دو بلا خسف و حاصب از باب مثال است تمام بلاهای الهی نظیر این است صیحه صاعقه رجفه امطار حجاره بلکه موت بلکه کلیه، امراض که انسان مشاهده میکند که بناگاه وارد میشود بخصوص این دوره حاضر که هر روز چه اندازه تصادفات میشود، و چه اندازه تلفات دارد بلکه انسان خبر از فردای خود ندارد که میفرماید:

ما اکثر العبر و اقل الاعتبار.

یا من بدنیاه اشتغل قد غره طول الامل

و الموت یاتی بغتة و القبر صندوق العمل

[سوره الملک (67): آیه 18] .... ص : 105

وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (18)

و هر آینه بتحقیق تکذیب کردند کسانی که قبل از اینها بودند پس چگونه بود انکار من.

وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کسانی که قبل از کفار زمان حضرت رسالت بودند قوم نوح که نه صد و پنجاه سال آنها را دعوت فرمود که میفرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ عنکبوت آیه 13، و در ظرف این مدت ایمان نیاوردند مگر قلیلی که میفرماید: وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 36. خداوند آنها را بطوفان غرق نمود.

و عاد قوم هود که بباد هلاک شدند: وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً الحاقه آیه 6 و 7.

ص: 105

و ثمود قوم صالح که بصیحه و صاعقه هلاک شدند که میفرماید: وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ هود آیه 67.

و قوم لوط که به برگشتن بلاد آنها و امطار حجاره هلاک شدند که میفرماید: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ هود آیه 84.

و اصحاب مدین و ایکه قوم شعیب که بصیحه هلاک شدند: و فرعونیان که به بلاهای زیادی تا در رود نیل غرق شدند، و اصحاب فیل که بطیر ابابیل که حجاره بر سر آنها بارید: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ فیل آیه 5.

فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ ای کفار و مشرکین بدانید انکار شما هم به همین انحاء شما را مبتلا میکند، مکرر بیان شده که کفر و شرک و ضلالت و معصیت غیر از استحقاق عذاب اخروی مضرات زیادی در دنیا دارد از قساوت قلب و سیاهی دل و بعد از رحمت و سلب نعم و تسلط شیطان و غیر اینها که من جمله نزول بلاء است که میفرماید: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 30، و یکی از بلاهای بزرگ که در اثر معاصی و طغیان و کفر و ضلالت است استدراج است که میفرماید: وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 181، و میفرماید:

وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ قلم آیه 44، و دیگر از بلاهای بزرگ املاء است که خدا مهلت میدهد که هر چه بتوانند زیاد کنند کفر و معاصی خود را و بار خود را سنگین کنند در عذاب چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

[سوره الملک (67): آیه 19] .... ص : 106

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بَصِیرٌ (19)

آیا نظر نمیکنند بسوی این پرندگان که بالای سر آنها پرواز میکنند بالهای خود را باز میکنند و بعضی باز نگهمیدارند و بعضی بهم میزنند باز و بسته نگهداری نمیکند آنها را مگر خدای رحمن محققا او بهر چیزی بینا است.

ص: 106

أَ وَ لَمْ یَرَوْا دو نحوه رؤیت داریم یکی رؤیت بچشم سر و دیگر رؤیت بچشم قلب که فکر و تأمل باشد و درک کند مثل فرمایش امیر المؤمنین:

(ما رأیت شیئا الا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه)

و از حضرت سؤال کردند: هل رأیت ربک: فرمود:

ما أعبد ربا لم أره.

إِلَی الطَّیْرِ مراد جنس طیر است که شامل میشود از پشه تا عنقا، و این طیور گاهی بالهای خود را باز نگه میدارند و گاهی بر هم میگذارند و این طیور دائما طاهر و پاک هستند و لکن در حلیت أکل و حرمت آن مختلف هستند اگر باز نگهداشتن آنها در حال پرواز بیشتر از بهم زدن آنها است محرم الاکل مثل کلاغ، و اگر بهم زدن بیشتر از باز نگهداشتن است مثل کبوتر و گنجشک محلل الاکل است و خداوند متعال هوا را برای آنها مثل آب دریا برای حیوانات آبی قرار داده که در جو هوا حرکت و سیر میکنند و در حال سکون باید بر جسمی قرار گیرند نمیتوانند در هوا سکونت کنند.

فَوْقَهُمْ که این طیور تمام بالای سر انسان پرواز میکنند و بسا طیوری که آن قدر بالا میروند که دیگر دیده نمیشوند و بسرعت تا روی زمین میآیند و سقوط نمیکنند و خداوند بهر یک چشم بصیرت داده که مأکول خود را از دور مشاهده میکند و مستقیما بر او مینشیند، و بسا از زیر چندین حجاب مشاهده میکند پشه خون را از میان رگ و گوشت و پوست مشاهده میکند و چه قوه و قدرتی باو داده که با نیش خود این حجاب ها را سوراخ میکند با اینکه نیش او مجوف است که خون را میمکد، در حدیث است: برای معرفت بصفت رزاقیت خدای متعال اینکه این طیور صبح از آشیانه بیرون میآیند گرسنه شام در آشیانه میروند سیر و شبعان نه مثل معاویه که هر چه میخورد سیر نمیشود در اثر نفرین پیغمبر که خودش میگوید: مللت و ما شبعت و ضرب المثل شده که شاعر میگوید:

و صاحب لی بطنه کالهاویة کان فی امعائه معاویة

اشاره بجهنم است که خطاب میرسد: آیا سیر شدی؟. میگوید: آیا زیادتر میشد؟. که میفرماید: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 30.

ص: 107

صافَّاتٍ که بالهای خود را باز میدارند.

وَ یَقْبِضْنَ بهم میزنند یعنی بپاهای خود میزنند.

ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ کیست بتواند نگهداری آنها را بکند احدی نیست مگر رحمن و گفتند: رحمن از صفات خاصه است که دلالت بر دوام رحمت میکند و رحیم دلالت بر توسعه رحمت دارد.

إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بَصِیرٌ بتمام حکم و مصالح امور و منافع و مضار اشیاء و فوائد و مضرات افعال و خواص و نتایج اعمال بصیر و خبیر و علیم است.

[سوره الملک (67): آیه 20] .... ص : 108

أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْکافِرُونَ إِلاَّ فِی غُرُورٍ (20)

آیا کسی که او آن کسی است که لشکر و جند شما باشد یاری میکند شما را از غیر خدا نیستند کافران مگر در گول و فریب.

أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ بعضی مفسرین گفتند: استفهام انکاری است یعنی جندی ندارید، و بعضی گفتند: مراد اصنام و آلهه آنها است و هر دو تفسیر خلاف ظاهر آیه است و آنچه بنظر میآید مراد اتباع آنها که هر سلطان و مقتدری امید و اعتمادش بعسکر و لشکر و تبعه خود است که در هر گرفتاری و شدائدی آنها او را یاری میکنند میفرماید: اگر بلائی و مصیبتی از جانب خدا یا عذاب آخرت بشما متوجه شود این جند و اتباع و لشکر و عسکر و خویشان و اقربا و دوستان و رفقا قدرت ندارند.

یَنْصُرُکُمْ شما را یاری کنند روز قیامت روزی است: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37.

بلکه با شما عداوت دارند الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67. بلکه آنها از شما توقع یاری دارند میگویند: وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ مؤمن آیه 50. وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ ابراهیم آیه 24.

مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ احدی قدرت ندارد در مقابل اراده او عرض اندام کند.

ص: 108

إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ ان نافیه است و استثناء دلیل بر عموم است که کفار بالتمام در غرور هستند و اسباب غرور آنها بسیار است یکی شیطان که نامش غرور است که میفرماید: لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ لقمان آیه 33. و یکی طول الامال و یکی همین رؤساء نسبت بزیر دستان و بالعکس تبعه نسبت برؤساء و یکی قوت و قدرت خود و هواهای نفسانیه.

اقول: در امر آخرت که بسیار واضح است و در بلیات دنیوی همچنین است یک پشه نمرود با آن عظمت را هلاک کرد، یک تصادف یک سقوط یک مرض مهلکه انسان را هلاک میکند و احدی قدرت بر دفع و رفع آن ندارد که میفرماید: وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً کهف آیه 41.

[سوره الملک (67): آیه 21] .... ص : 109

أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (21)

آیا کیست آن کسی که روزی دهد شما را اگر خداوند امساک فرماید روزی دادن خود را بلکه این کفار لجاج میکنند و در پذیرفتن حق از روی عتو و سرکشی و نفرت و دوری از ایمان و حق.

أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ نوع بشر خیال میکنند که روزی آنها بدست غیر خدای متعال است یکی تصور میکند که بدست خود او است که بعلم و عملیات و کسب و تجارت و صنعت خود است مثل قارون که گفت، إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی قصص آیه 78، دیگری تصور میکند که بدست غیر است زن بدست شوهر فرزند بدست پدر کارگر بدست کار فرما نوکر بدست ارباب غلام بدست مولی خادم بدست مخدوم تابع بدست متبوع فقیر بدست غنی رعیت بدست رئیس و امثال اینها، بعضی تصور میکنند بسته باسباب است.

خواجه مپندارد که روزی ده دهد مینپندارد که روزی ده دهد إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ذاریات آیه 58، وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ذاریات آیه 22.

در حدیث است که خداوند روزی هر کس را معین فرموده و تا تمام روزی خود را نخورد از دنیا نمیرود، و حضرت بعمار خبر دادند که آخر روزی تو یک ظرف شیر

ص: 109

است که در جنگ صفین بر او ظاهر شد.

اقول: دو قسم روزی داریم که یک قسم محتوم که قابل تغییر نیست نسبت بجمیع حیوانات و جن و انس دریایی و صحرایی و یک قسم معلق بسا بواسطه افعال و اعمال توسعه پیدا میکند و بواسطه افعال و اعمال ضیق میشود تمام بید قدرت خدا است و رزاقیت از صفات افعال خاصه باو است مثل خالقیت غناء حیاة عزت ذلت رحمت غفران و سایر افعال الهی لذا میفرماید:

أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ اگر خداوند جلوگیری کند از رزق دادن خود کیست بتواند بشما روزی دهد آیا کسی هست نه احدی نیست لکن این کفار و امثال آنها.

بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ لجوا از ماده لجاج است و بزبان ما لج بازی و لجوج که عملا مخالفت میکند در عتو که سرکشی و سرپیچی و کبر و نخوت است و از روی نفرت و دوری از حق.

تنبیه: رزق منحصر بمأکولات نیست هر چه از جانب الهی از راه لطف و عنایت ببنده رسد رزق است می گویی: (اللهم ارزقنا خیر الدنیا و الاخرة) در دنیا بالاترین روزی ها هدایت و ایمان و توفیق باعمال صالحه و افعال حسنه است و در آخرت سعادت و رستگاری و امن از عذاب و نیل بثواب و نجات از جهنم و دخول در بهشت است و غیر اینها از اقسام رزق در دنیا ملبوسات و منکوحات و مشروبات و رفیق صالح و صحت و سلامت و رفع و دفع بلیات و مصیبات و اولاد صالح و دفع شر اشرار و ظلمه و سایر خیرات تمام رزق است، و راحتی موت و ایمنی از عذاب قبر و عالم برزخ و ورود در محشر و بیاض وجه و اعطاء کتاب بیمین و حساب یسیر و عبور از صراط و ثقل میزان و غفران الهی و سایر تفضلات که از همه بالاتر حشر با انبیاء و ائمه و صلحا و مشمولیت شفاعت و نیل بمقام محمود.

[سوره الملک (67): آیه 22] .... ص : 110

أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (22)

آیا پس از این بیانات کسی که میرود برو افتاده بیشتر هدایت شده یا کسی که

ص: 110

میرود ایستاده بتمام قد بسوی صراط مستقیم صراط الهی.

بدترین و سخت ترین مشی و راه طی کردن این است که برو افتاده باشد و مثل کرم روی زمین راه رود آنهم راه بیراهه:

نه بمقصد برودنی بسعادت برسد رو بمسقط برود تا بهلاکت برسد

و بهترین طی طریق آن که مستقیم با قدمهای باز کمر خمیده نباشد مبتلا بدرد پا نباشد کمر درد نباشد قلبش آرام باشد اضطراب قلبی نداشته باشد نفسش بشماره نیفتاده باشد خسته نشده باشد آنهم در راه مستقیم تا نائل بمقصد و بسعادت برسد خدا میفرماید این مشی و رفتن کدام بهتر است و هدایتش زیادتر است خداوند تشبیه فرموده طریقه کفار و اهل ضلالت را بکسانی که برو افتاده راه میپیمایند اما برو افتادگی آنها برای این است که پشت بحق کرده و رو از حق و دین الهی برگردانیده چنانچه میفرماید:

بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ نمل آیه 61.

و اما مشی تشبیه مشی زمانی بمشی مکانی است که دوره عمر مشی آنها بر خلاف حق بوده و در عقاید و اخلاق و افعال که میفرماید:

أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ آنهم در سنگلاخ ها و پرتگاهها آنهم در سبل شیطانی و راههای باطله آیا این همچو آدمی.

أَهْدی بیشتر هدایت شده که میفرماید: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27.

أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ تشبیه فرمود استقامت در دین را به سوی که راست ایستاده بتمام وظایف دینی عمل میکند با کمال جدیت و هیچ کوتاهی در امر دین ندارد، علی صراط مستقیم دین حق است و صراط الهی است و هیچگونه انحراف ندارد که میفرماید: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 153. مکرر گفته ایم که راه حق و طریق الی اللَّه و صراط مستقیم فقط یک راه است و سبل شیطانی و هواهای نفسانی و طرق باطله هزار است هر دسته بیکی از آن سبل رو کرده از این جهت اهل باطل هزار برابر اهل حق هستند و بهمین

ص: 111

ملاک اهل جهنم هزار برابر اهل بهشت میشوند و لذا جهنم جای بسیار تنگ است که میفرماید: وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ فرقان آیه 13.

و اما بهشت بسیار وسیع است که هر یک بمقدار مد بصر مکان دارند لذا در بسیاری از آیات اکثریت را نسبت بباطل داده و اقلیت را نسبت باهل حق میفرماید:

وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ زخرف آیه 78، أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ مؤمنون آیه 72، و اما نسبت اقلیت میفرماید: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ آیه 12. و غیر اینها از آیات. همین امروز نظر کنید اهل حق مذهب شیعه اثنی عشریه را آنهم منکر ضروری نباشد بدعت در دین نگذارد صالح و متقی باشد نسبت بسایر طبقات چه نسبتی دارد.

[سوره الملک (67): آیه 23] .... ص : 112

قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ (23)

بفرما باین کفار و مشرکین خداوند متعال آن خدایی است که شما را ایجاد فرمود و از کتم عدم بعرصه وجود آورد و برای شما جعل فرمود گوش شنوا و چشم بینا و قلب درک کننده بسیار کم از شما شکر گذاری میکنید اقول: اعضاء و جوارح انسانی بسیار است در داخل و خارج و تمام مقتضی شکر هست خداوند وجه اقتصار بر این سه عضو سمع و بصر و فؤاد نموده این است که غرض اولی در ایجاد بشر باین سه اعضاء حاصل میشود اما غرض از ایجاد را میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56 و عبادت فرع معرفت است و لذا لازم شد ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام برای هدایت و ارشاد و دلالت بندگان بمعارف الهیه و بندگی و عبادت خدای متعال، و بدست آوردن این معارف الهیه و طرق عبادات او موقوف بر این سه عضو است زیرا اگر سمع نبود نمیتوانستند اخذ کنند چنانچه میفرماید: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ آدم کر نمیشنود و نیز میفرماید: أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ زخرف آیه 39.

و اگر بصر نبود معجزات و دلائل نبوت را مشاهده نمیکردند و هدایت نمیشدند.

ص: 112

و اگر فؤاد نبود عقل نداشتند که درک کنند لذا خداوند حجت را از هر جهتی بر بندگان تمام نموده که میفرماید:

قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ که شما را ایجاد فرمود با تمام قوی و تمام اسباب هدایت را در دسترس شما قرار داد.

وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ که نگوئید ما کر بودیم و دعوت تو را نشنیدیم.

وَ الْأَبْصارَ که نگوئید ما رسولان تو را ندیدیم و نشناختیم و معجزات آنها را مشاهده نکردیم.

وَ الْأَفْئِدَةَ که نگوئید عقل و شعور و ادراک نداشتیم، و بدبختی با اینکه سمع و بصر و فؤاد داشتند گوش قلب خود را کر کردند و چشم قلب را کور کردند و روی عقل خود را پوشانیدند که میفرماید: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 171.

قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ که در مقام معرفت و عبادت بر نمی آیید و بکفر و ضلالت خود ادامه میدهید.

سؤال: چرا در آیات سمع را مفرد فرمود و بصر و فؤاد را جمع؟.

جواب: سمع شنیدن است و آلت آن اذن و لذا اذن را جمع ذکر فرموده:

لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 178. و اما ابصار مراد اعین است و افئدة مراد قلوب است که آلت دیدن و آلت تعقل و ادراک و فهمیدن است.

[سوره الملک (67): آیه 24] .... ص : 113

قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)

بفرما خدای متعال خدایی است که شما را از زمین خلق فرمود و بسوی او محشور میشوید.

قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ ذرأ بمعنی واگذاشتن است و منتشر گشتن است چنانچه میفرماید: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً ... الآیه انعام آیه 137. یعنی شما را خلق فرمود و آفرید در اطراف زمین از مشرق تا مغرب از جنوب

ص: 113

تا شمال و از همین زمین شما را خلق فرمود و روی همین زمین شما را گذاشت چنانچه میفرماید: خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ الرحمن آیه 15 و 14، صلصال گل ورزیده مثل آجر و مارج شعله آتش است چنانچه در ذیل آیه قبل استشهاد کردیم بآیه: لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ یعنی واگذاشتیم و قرار دادیم.

وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ احدی از شما روی زمین باقی نمیماند و تمام بسوی او محشور میشوید دسته دسته می آیید و میروید:

ایکه در پشت زمینی همه وقت آن تو نیست دیگران در رحم مادر و پشت پدراند

و مجمع تمام شما صحرای محشر است لکن بسیاری از این کفار منکر حشر و نشر و بعث هستند که در بسیاری از آیات قرآن خداوند مقاله آنها را نقل فرمود من جمله در این مورد:

[سوره الملک (67): آیه 25] .... ص : 114

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (25)

از روی استهزاء و انکار میگویند چه موقعی این وعده حشر واقع میشود چرا تا کنون واقع نشده و پدران ما برنگشتند اگر شما انبیاء راست می گویید و صادقید.

جواب آنها اولا علم بیوم البعث مختص بذات اقدس حق است و بس: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ لقمان آیه 34. و ثانیا یوم القیامة یوم الجمع است باید تمام افراد جن و انس آنجا مجتمع شوند و تا تمام افراد بدنیا نیایند و زیست نکنند و بتکالیف خود نرسند و مطیع یا عاصی نشوند و دنیا آخر نشود قیامت بر پا نمیشود، و ثالثا هر کس از دنیا برود از همان حین موت بلکه در حال احتضار آنچه انتظار قیامت دارید بشما میرسد اهل سعادت بنعیم الهیه نائل میشوند و اهل شقاوت بعذابهای الهی معذب میگردند که فرمودند: اذا مات ابن آدم قامت قیامته، در حال جان دادن در قبر در عالم برزخ که در همان حال جا ندادن تقاضای مهلت میکند و میگوید چنانچه میفرماید: وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ

ص: 114

فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ

منافقون آیه 10.

[سوره الملک (67): آیه 26] .... ص : 115

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (26)

بفرما در جواب آنها اینکه علم بوقت قیامت جز این نیست که نزد خدای متعال است و جز این نیست که من فقط انذار کننده آشکار هستم که بشما خبر دهم که یک همچو پیشامدی دارید.

تنبیه: در بسیاری از آیات شریفه دلالت دارد بر اینکه این از علوم مختصه بخدای متعال است چنانچه در همین آیه بکلمه انما که دلالت بر حصر دارد بیان فرموده.

قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ و الف و لام العلم عهد است یعنی بوقت قیامت و از آن طرف اخبار متظافره بلکه متواتره بتواتر اجمالی داریم که ائمه اطهار عالم هستند بجمیع ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه، و جمع بین اینها باین نحوه است که در اخبار هم بیان شده و در مواردی هم اشاره کرده ایم که از برای خدای متعال دو لوح است لوح محفوظ که آنچه واقع میشود و تغییر پذیر نیست در آن لوح است و آن لوح را پیغمبر و ائمه اطهار و بعض ملائکه دانا هستند و اخبار اشاره باین لوح است، و لوح محو و اثبات او مختص بخدا است که میفرماید: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39.

وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ این جمله دلالت ندارد که وظیفه پیغمبر فقط انذار است بواسطه کلمه انما که دلالت بر حصر دارد مراد این است که در این مورد مسئول من وظیفه ام انذار است که همچو پیشامدهایی دارید، و اما تعیین وقت آن را خدا میداند و بس و الا علم پیغمبر از جمیع انبیاء و ملائکه بالاتر است بالاخص اسراری که در لیلة المعراج باو سپرده شده که میفرماید: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی النجم آیه 8 و 9 و 10.

[سوره الملک (67): آیه 27] .... ص : 115

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27)

پس چون دیدند آن قیامت را نزدیک بد گشت صورتهای کسانی که کافر بودند و گفته شد بآنها این است آنچه که بودید طلب میکردید و مدعی بودید.

ص: 115

اقول: این آیه شریفه دو نحوه تفسیر شده یک نحوه تفسیر مفسرین است علی اختلافی که در مرجع ضمیر است.

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً بعضی گفتند مرجع یوم بدر است، بعضی گفتند: یوم معاینه است که حال احتضار است، بعضی گفتند: قیامت است، و زلفة بمعنی قرب و نزدیک شدن که می بینند.

سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی قبیح منظر میشود صورت کفار سیاه برگشته و آثار حزن و اندوه و خفت و ذلت و خواری در صورت آنها ظاهر میشود.

وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ که تعجیل میکردید و میگفتید: متی هذا الوعد؟

و قائل ملائکه عذاب هستند چنانچه در آیه دیگر میفرماید: یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ذاریات آیه 12 الی 14.

نحوه دوم تفسیر ائمه علیهم السلام است در بسیاری از اخبار بالغ برده حدیث از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) که کلینی و ابن قولویه و غیر اینها مسندا و مرسلا روایت کردند که مرجع ضمیر فَلَمَّا رَأَوْهُ امیر المؤمنین است «زلفة» مقام و شئونات او که فردای قیامت چون مشاهده میکنند مقام قرب امیر المؤمنین را سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بولایت و خلافت و لقب امیر المؤمنین که خاص وجود او است حتی بسایر ائمه هدی نمیتوان اطلاق کرد قبیح میشود صورت آنهایی که مدعی خلافت شدند و خود را ملقب بلقب امیر المؤمنینی کردند وَ قِیلَ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ که مدعی این لقب شدند مثل خلفاء جور که تا کنون هر سلطانی از سلاطین عامه خود را ملقب باین لقب میداند و میپندارد.

اقول: ممکن است مرجع ضمیر ما انکروه باشد و شامل تمام کفار بشود کسانی که منکر معاد هستند یا منکر ثواب و عقاب یا منکر انبیاء یا منکر امامت ائمه هدی باشند روز قیامت که مشاهده میکنند عذاب را یا مشاهده میکنند شئونات ائمه هدی را «سیئت وجوههم» و اللَّه العالم بکلامه.

ص: 116

[سوره الملک (67): آیه 28] .... ص : 117

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (28)

بفرما باین کفار آیا می بینید اگر خداوند مرا و هر که با من است هلاک فرمود یا رحم فرمود پس کیست که پناه دهد کافرین را از عذاب دردناک.

نظر به اینکه کفار و مشرکین تمنی و آرزو داشتند که پیغمبر (ص) و اصحابش از مؤمنین وفات کنند و از دنیا بروند تا پیشرفت آنها شود و مزاحم نداشته باشند میفرماید:

چه ما از دنیا برویم و چه باشیم در دنیا کفار بعذاب الهی آن عذاب دردناک خواهند معذب شد و احدی نیست که آنها را از عذاب الهی نجات دهد چه عذاب در دنیا و چه عذاب در آخرت.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ یعنی تصور میکنید و خیال میکنید که به نبود ما شما از عذاب نجات پیدا میکنید بود و نبود احدی تأثیر در تقدیرات الهی نسبت بدیگران ندارد.

إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ مراد یعنی اگر من از دنیا بروم که کل نفس ذائقة الموت چنانچه میفرماید: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ انبیاء آیه 36.

وَ مَنْ مَعِیَ که مراد اصحاب آن حضرت باشند مجاهدین که با کفار و مشرکین جهاد میکنند بر فرض آنها هم از دنیا بروند.

أَوْ رَحِمَنا که ما را زنده بدارد و طول عمر عنایت کند بر شما کفار و مشرکین تأثیری در عقوبت و عذاب الهی ندارد شما خواه ناخواه میمیرید و بعذاب ابدی معذب میشوید و احدی قدرت ندارد جلوگیری کند از عذاب شما.

فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ نه قوت و قدرت شما و نه عده وعده شما نه ثروت و مکنت شما چنانچه میفرماید: لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ رعد آیه 18. با اینکه این آرزو را بگور میبرند خداوند روز بروز علم اسلام را بلندتر میفرماید، و پیغمبر خود را و کسانی که با او هستند نصرت مینماید، و دشمنان آنها را هلاک میکند و از بین میبرد:

ص: 117

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ نور آیه 54 که گفتیم در ذیل این آیه شریفه که مصداق اتم این وعده در ظهور حضرت بقیة اللَّه است.

تنبیه: در بعض اخبار تحریف دارد که آیه این نحو بوده: قل أ رأیتم ان اهلککم اللَّه و من معکم او رحمنا و لکن گفتیم: اخبار تحریف هیچ اعتبار ندارد.

[سوره الملک (67): آیه 29] .... ص : 118

قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (29)

بفرما خدای متعال رحمن است ایمان آوردیم ما باو و بر او توکل نمودیم پس زود باشد که شما بدانید کیست آن کس که در ضلالت آشکار است.

قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ خدای متعال اصل خلقت تمام مخلوقات آسمان و زمین و آنچه در آنها است از روی رحمت خلق فرموده است که سر تا سر ممکنات را فرا گرفته احدی طلبکار از خدا نبود که بگوید باید مرا خلق کنی فقط قابلیت وجود داشت خداوند تفضلا او را خلق فرمود و آنچه هم بهر مخلوقی عنایت فرموده و میفرماید چه در دنیا و چه در آخرت آنهم از راه تفضل است فقط قابلیت تفضل داشته باشد که در محل غیر قابل قبیح است لذا چون کفار و اهل ضلال قابلیت ندارند از رحمت و تفضل دورند که میفرماید: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ- الی قوله تعالی- أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اعراف آیه 155 و 156.

آمَنَّا بِهِ ایمان بخدا بتوحید است بجمیع اقسام خمسه توحید ذاتی توحید صفاتی افعالی عبادتی نظری و ایمان بجمیع صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و ایمان بجمیع انبیاء و رسل و فرستادگان او و ایمان بجمیع کتب و احکام او و ایمان بعدل و امامت ائمه هدی و ایمان بآخرت و ایمان بجمیع ضروریات دین و مذهب و بتمام خصوصیات معاد و بهشت و جهنم و آنچه فرموده و آنچه کرده و میکند.

وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا توکل ایکال امر است باو هر چه صلاح باشد و رضا بقضای الهی و تسلیم بافعال او و برداشتن نظر از اسباب.

ص: 118

فَسَتَعْلَمُونَ ممکن است در همین دنیا معلوم شود موقعی که دچار بلاهای الهی شوند یا در حال احتضار و سکرات مرگ و در دوره برزخ و در قیامت و صحرای محشر بر تمام معلوم شود.

مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ کافر یا مسلم مشرک یا موحد مخالف یا موافق سنی یا شیعه عاصی یا مطیع فاسق یا عادل بالاخره چیزی مجهول نمیماند یوم تبلی السرائر همین نحوی که معلوم میشود این امور خوب و بد از هم جدا میشوند: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 5. حق و باطل امتیاز پیدا میکند سعید و شقی معلوم میشود.

[سوره الملک (67): آیه 30] .... ص : 119

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (30)

بفرما آیا مشاهده میکنید که اگر صبح کردید و آبهای شما فرو رفته پس کیست بیاورد بر شما آب گوارای.

خداوند قدرت دارد یک مرتبه دنیا را آب بگیرد و تمام اهل زمین غرق شوند و یک مرتبه آب را بگیرد و روی زمین خشک شود چاهها آبش فرو رود خشک شود قنات ها بی آب شود رودخانه ها و نهرها از جریان بیفتد باران نبارد تمام از بی آبی هلاک شوند چنانچه در قضیه نوح و موسی نشان داد ابتدا آب از زمین جوشید و از آسمان بارید که تمام کوه ها زیر آب رفت که میفرماید: فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ هود آیه 42 مؤمنون آیه 27، و قدرت دارد یک مرتبه خشک کند خطاب برسد: وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ ... الایه هود آیه 46، و در مورد موسی فرمود: أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ شعراء آیه 63، و فرمود: وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ بقره آیه 47، و فرمود: وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً بقره آیه 60.

لذا میفرماید:

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً غور فرو رفتن آب است.

فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ خدا لعنت کند و آن بآن مضاعف گرداند عذاب آنهایی که بستند آب را بر حسین (ع) و اصحابش که: (صغیرهم یمیتة العطش و کبیرهم جلده

ص: 119

منکمش).

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الملک و یأتی ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة القلم و ما بعدها من السور، و الحمد للَّه و الشکر له و الصلاة علی نبینا و آله علیهم السلام و اللعن علی اعدائهم علی الدوام و انا العبد المذنب الراجی الی رحمة ربه و شفاعة نبیه و الحشر مع اولیائه و اصفیائه.

سورة القلم مکیة 52 آیة .... ص : 120

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللعن علی أعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

اما الکلام فی فضل هذه السورة: از ابن بابویه مرسلا از علی بن میمون از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرء سورة ن و القلم فی فریضة او نافلة آمنه اللَّه عز و جل من أن یصیبه فقر ابدا و اعاذه اللَّه اذا مات من ضغطة القبر)

و فی نسخة: «ختمة القبر» و از ابی بن کعب مرسلا عن النبی (ص):

«من قرأ سورة ن و القلم اعطاه اللَّه ثواب الذین حسن اخلاقهم»

[سوره القلم (68): آیه 1] .... ص : 120

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ (1)

ن از رموز قرآنی است که مکرر گفته ایم بین خدا و رسول است و اعتباری بگفتار مفسرین نیست که بعضی گفتند: مراد ماهی است چون یکی از اسامی ماهی نون است چنانچه در قضیه یونس میفرماید: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً ... الایه انبیاء آیه 87.

در جای دیگر میفرماید: فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ و الصافات آیه 142. و حوت همان نون است، و گفتند: مراد آن ماهی است که زمین بر روی او قرار گرفته لکن این از اصل مدرک ندارد بلکه بالحس و الوجدان خلاف آن معلوم است بعلاوه ماهی را در کتاب نون مینویسند چنانچه در آیه است نه ن که حرف تنها است. بعضی گفتند:

مراد مدادی است از نور که قلم در لوح ثبت میکند و بر طبقش اخباری نقل میکنند بانحاء مختلف که از فهم ما دور است.

ص: 120

وَ الْقَلَمِ و او قسم است که خدا قسم میخورد بقلم و قلم قلم قدرت است که در لوح محفوظ آنچه واقع میشود و قابل تغییر نیست و لوح محو و اثبات که علمش مختص بذات اقدس حق است چنانچه میفرماید: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39 ثبت میفرماید:

وَ ما یَسْطُرُونَ عطف به و القلم است که خداوند قسم یاد میکند بما یسطرون که ملائکه کتبه اعمال عباد را مینویسند در نامه عمل نیک و بد را و فردای قیامت بدست صاحبش میدهند و نزد ملائکه آنچه تقدیر شده از نعم و بلیات ثبت میکنند که بنده باید در نعم شکر کند و در بلا صبر که یکی از سؤالات قیامت همین است که در نعمتهای من شکر گزار بودی و در بلیات صبر داشتی یا نه؟- و مراتب شکر و صبر را مکرر بیان کرده ایم. اما شکر سه قسم است شکر زبانی که گفتن الحمد للَّه و نحوه، و شکر عملی سجده شکر و عبادتی در مقابل این نعمت بجا آوردن، و شکر قلبی که بداند از جانب خدا است نه اسباب و وسائط و این و آن و قدردان نعمت باشد.

و مراتب صبر هم بسیار است بداند عین صلاح است و راضی باشد بقضای الهی و تدارک کند بتوبه و اعمال صالحه اگر در اثر نافرمانی باشد شکر موجب زیادتی میشود و صبر اجر بدون حساب چنانچه میفرماید: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7، و میفرماید: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13. و بالجمله چیزی از قلم الهی نمیافتد و چیزی در نامه فرو- گزار نمیشود.

تنبیه: یکی از تفضلات الهی کتابت است که بتوسط قلم بر صفحه کتاب ثبت میشود که گفتند: انسان دو نحوه میتواند بیان ما فی الضمیر کند بیان اللسان بزبان و اشاره برای نزدیک که بشنوند و مشاهده کنند، و بیان البنان که بدست یا قلم کتابت کند و بهمین کتابت احکام دین باقی میماند و قرآن محفوظ میشود و اخبار اهل بیت بدست میآید کتبی که علماء اعلام مثل کافی من لا یحضره الفقیه تهذیب استبصار، کتب عقائد و احکام کتاب بحار وسائل وافی جواهر ریاض، کتب اخلاقی و غیر اینها تمام بتوسط

ص: 121

قلم در دسترس ما گذاشته شده و ممکن است ما یسطرون شامل جمیع اینها باشد.

[سوره القلم (68): آیه 2] .... ص : 122

ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (2)

نیستی تو بنعمت پروردگار خود بدیوانه و مجنون. اما نعمت پروردگار بوجود مبارک پیغمبر اکرم بسیار است مقام نبوت و رسالت و خاتمیت و افضلیت و اعطاء کوثر بجمیع معانی کوثر حوض کوثر کثرت نسل کثرت علم مقام شفاعت اوصیاء طیبین که افضل از تمام انبیاء و اوصیا است، امت او افضل تمام امم، کتاب او افضل از تمام کتب، دین او افضل تمام ادیان و بالجمله آنچه ممکن بوده خداوند تفضل فرماید بوجود مقدسش عنایت کرده، آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.

بلکه آنچه ندارند تو دارا هستی. خداوند قسم یاد میکند بقلم و بما یسطرون که پیغمبر در این شئون مجنون نیست بلکه عقل کل و کل عقل است و این جمله جواب قسم است نظر به اینکه کفار نسبت جنون بحضرت دادند: وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ حجر آیه 6، و میفرماید: أَنَّی لَهُمُ الذِّکْری وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ دخان آیه 12 و 13، وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ صافات آیه 35، و شبه این آیه شریفه میفرماید: فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ طور آیه 29.

و همین نحوی که نسبت جنون بحضرتش دادند نسبتهای دیگر هم دادند گاهی ساحرش گفتند: گاهی مفتری گاهی گفتند: «تقوله بعض الاقاویل» گاهی گفتند:

إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ نحل آیه 105، و همین نسبتها را بسایر انبیاء هم میدادند و معجزات آنها را سحر میشمردند و منشأ آن قساوت قلب و سیاهی دل و کبر و نخوت و حب ریاست و جاه و دنیا و امثال اینها بود.

[سوره القلم (68): آیه 3] .... ص : 122

وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ (3)

و بدرستی که از برای تو ای رسول محترم هر آینه اجری است بدون منت.

وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً نظر به اینکه پیغمبر اکرم (ص) در موقعی مبعوث برسالت شد که سر تا سر دنیا را کفر و ضلالت گرفته بود که نامش دوره جاهلیت بود فقط بر دین حق

ص: 122

آخرین وصی ابراهیم و آخرین وصی عیسی که زمین از حجت خالی نباشد و اگر معدودی هم بر دین حق بودند در فشار کفار مهجور بودند و حضرت بر کافه جن و انس تا صفحه قیامت مبعوث شده و در شکنجه کفار گرفتار تا جمعی را هدایت فرمود و در اثر هدایت او این دین مقدس اسلام باقی است تا صفحه محشر و تمام کسانی که مشرف بشرف اسلام شده و میشوند و موفق باعمال صالحه و هر کدام در پیشگاه احدیت اجر کافی دارند مطابقش خداوند پیغمبر (ص) عنایت میکند چنانچه دارد که سه نحو فاعل داریم فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضاء و حضرتش فاعل بالتسبیب بود نسبت بجمیع افراد امت.

و تعبیر باجر برای وعده ای است که خدا بآن حضرت داده و خلف نمیکند نه از جهت استحقاق زیرا احدی حقی بر خدا ندارد آنچه به هر که عنایت فرماید تفضل است و وعده های خدا بپیغمبرش بسیار است من جمله که میفرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 81، و گفتیم مقام محمود مقامی است که تمام انبیاء و ملائکه و ما سوی اللَّه ستایش میکنند که یکی از شئونات مقام محمود شفاعت است و شفاعت حضرت رسالت منحصر باهل معاصی از امت نیست بلکه در حق مؤمنین از امت و صلحاء حتی انبیاء و مرسلین شفاعت میکند در ارتفاع درجه، و از جمله وعده هایی که بآن حضرت عنایت فرموده کوثر است که میفرماید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ... الآیات و در معنای کوثر اقوالی است:

1- خبری است از ابن عباس از حضرت رسالت که بامیر المؤمنین (ع) فرمود:

«نهر تجری من تحت العرش مائه أشد بیاضا من اللبن و احلی من العسل و الین من الزبد حصائه الزبرجد و الیاقوت و المرجان حشیشه الزعفران ترا به المسک الازفر قواعده تحت عرش اللَّه، ثم قال: یا علی هذا لی و لک و لمحبیک من بعدی».

2- حوض کوثر است که بعد دستاره های آسمان لیوان دارد و ساقی او امیر المؤمنین است و اوصاف زیادی قریب باوصافی که ذکر شد ذکر فرموده.

3- کثرت نسل و ذراری رسول اللَّه از فاطمه (ع) تا دامنه محشر.

ص: 123

4- کثرت علم. 5- خیر کثیر. 6- قرآن. 7- نبوت. 8- کثرت اصحاب و اشیاع. 9- کثرت امت. 10- شفاعت.

اقول: لفظ کوثر اطلاق دارد مانعی ندارد مشمول بر همه اینها باشد مانعة الجمع نیست، و از جمله آنچه خداوند بحضرتش عنایت فرموده و وعده داده: یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ ... الآیه تحریم آیه 8.

و بالجمله عنایات الهی در حق حضرت رسالت بسیار است قرآن او افضل کتب دین او افضل ادیان اوصیائش افضل اوصیاء امت او افضل امم و غیر اینها.

(غیر ممنون) چون محل قابلیت و لیاقت تمام این تفضلات را داشت و اعطاء حق هم حسن ذاتی داشت البته خداوند بمقتضای عدل تفضل میفرماید و این غیر تفضلاتی است که نسبت بدیگران دارد که اگر نمیکرد خلاف عدل نبود لذا منت گذارده بر آنها که تفضل فرموده و بعدلش رفتار نفرموده:

(ربنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک)

لذا میفرماید: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ آل عمران آیه 164. بلی بعد از ایمان و تزکیه نفس و تعلم کتاب و حکمت و عمل بر طبق آن اجر آخرتی آنها حسن ذاتی پیدا میکند آن بدون منت است چنانچه میفرماید: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ فصلت آیه 7 و غیر اینها که خردلی از اجر آنها کسر نمیگذارد: وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ آل عمران آیه 165، إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ توبه آیه 120.

[سوره القلم (68): آیه 4] .... ص : 124

وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ (4)

و محققا تو هر آینه بر اخلاق عظیم هستی. اخلاق صفات نفسانیه و ملکات قلبیه است و انسان در ابتدا خالی است از کلیه این صفات لکن تدریجا متصف میشود بپاره ای از این صفات، و این صفات دو قسم است صفات حمیده که ملکات حسنه و اخلاق فاضله میگویند، و صفات خبیثه که ملکات رذیله و اخلاق سیئه نام دارند و در کتب اخلاقیه مثل جامع السعادات و معراج السعادة و غیر اینها مفصلا بیان کرده اند

ص: 124

و راه تحصیل آنها را دو چیز شمرده اند یکی علم بمنافع و ثمرات و نتایج اخلاق حمیده و بمضرات و عقوبات و عواقب صفات خبیثه، و دیگری عمل بتکرار اعمال که آثار آنها است تا بتدریج بحد ملکه برسد مثلا بذل کند تا ملکه سخاوت پیدا کند، در مصائب تحمل کند تا صفت صبر دارا شود و اخلاق حمیده قریب هشتاد صفت است و حد وسط است بین افراط و تفریط لذا اخلاق رذیله دو برابر اخلاق حمیده است. و نیز کلیه اخلاق خوب و بد درجات و مراتب زیادی دارد تا بدرجه اعلی برسد و شرح اخلاق حمیده رسول اللَّه (ص) احتیاج بیک کتاب مبسوط دارد اگر مجالی دارید و اهلیت دارید رجوع به بحار الانوار مرحوم مجلسی کنید از زهد پیغمبر و صبر و شکر و علم و حلم و سخاوت و تقوی و خوف و رجاء و شجاعت و عفو و سایر صفات آن حضرت و کافی است همین آیه شریفه که خداوند بعظمت اخلاق او را بیان فرموده:

وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ و اولین قدم که انسان در سعادت رو میکند اخلاق است که بمنزله آماده کردن زمین قلب است برای کشت درخت گل ایمان زیرا اخلاق رذیله مانع از رشد ایمان بلکه قبولی ایمان است بالاخص مثل کبر و نخوت و حب جاه و هواهای نفسانی و امثال اینها و تزکیه اخلاق اهمیتش بیشتر از افعال و اعمال و عبادات است زیرا آن تصفیه باطن است و این حفظ ظاهر است.

[سوره القلم (68): آیات 5 تا 6] .... ص : 125

فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ (5) بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ (6)

پس زود باشد که ببینی و آنها هم ببینند بکدامیک از شماها جنون عارض شده شما مجنونی یا آنها در جنون هستند.

فَسَتُبْصِرُ اشاره بیوم القیامه است که کفار و مشرکین و ضالین و مضلین در اشد عذاب دچار میشوند و مؤمنین مشمول تفضلات الهی میگردند.

وَ یُبْصِرُونَ خود آنها هم درک میکنند و عذاب را مشاهده میکنند که دارد یکی از عذابهای آنها این است که بهشت را و اهل بهشت را و نعمتهای او را مشاهده میکنند تا اندوه و غم و حسرت آنها زیادتر گردد که خود را از این فیوضات محروم کردند و اهل بهشت جهنم و عذابها و اهل آن را نظر میکنند که بیشتر خوشنود و فرحناک شوند که

ص: 125

از همچو عذابها نجات پیدا کردند.

بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ فتنه بمعنی بلیه و ابتلاء است شامل هر شری و هر مصیبتی و هر بلائی میشود چنانچه میفرماید: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28، یعنی بلاء اسباب گرفتاری و عذاب میشوند، وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً انفال آیه 25، وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً مائده آیه 45.

یعنی عذابه الی غیر ذلک از آیات و در این آیه مراد از مفتون ابتلاء بجنون است که کفار نسبت بانبیاء میدادند فردای قیامت معلوم میشود که کدامیک از انبیاء و کفار مبتلای بجنون بودند.

سؤال: اگر فردای قیامت معلوم شود که کفار مجنون بودند پس مجنون تکلیف ندارد برای چه عقوبت میشود؟- جواب: نه مراد جنون رافع تکلیف باشد بلکه مراد این است که مثل مجنون که عقل خود را منکوب هوی و هوس کرده اینها هستند چنانچه در بسیاری از آیات میفرماید:

أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ نه اینکه اصلا عقل نداشتند که رافع تکلیف باشد بلکه بر طبق عقل رفتار نکردند مثل صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166، و الا اینها هم گوش داشتند و هم چشم هم زبان ولی در امر دین اینها را بکار نمیبردند، و ممکن است بگوئیم: مراد از مفتون عذاب است که معلوم میشود کدامیک معذب میشوند، و ممکن است مراد فساد باشد که کدامیک مفسد روی زمین بودند مثل آیه: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 187، و مثل: وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 214 چون نسبت فسادهم بانبیاء میدادند که فرعونیان گفتند بفرعون: أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ اعراف آیه 127.

[سوره القلم (68): آیه 7] .... ص : 126

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (7)

محققا خداوند داناتر است بآن کسی که گمراه شده از راه حق و او داناتر است بکسانی که هدایت شده اند.

مکرر گفته ایم در ذیل بسیاری از آیات که سبیل الهی و صراط مستقیم اعتقاد بجمیع عقائد حقه و عمل باعمال صالحه و اجتناب از جمیع اخلاق فاسده و اعمال سیئه است

ص: 126

و این یک راه بیشتر نیست در هر قسمتی اگر از این راه خارج شد ضلالت است و سبل شیطانی است و آنها هزارها راه است و چون خداوند متعال از قلوب و ضمائر ناس با خبر است و ظاهر و باطن هر کس را میداند و علمش احاطه بکل امور و اشیاء دارد ولی دیگران حتی انبیاء بجمیع اینها احاطه ندارند و فقط مکلف بظواهر هستند میفرماید:

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ در امر توحید بمعانی خمسه ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری در باره صفات الهیه کمالیه جمالیه جلالیه، در باب عدل بمعانی ثلاثه فعل قبیح و لغو و ظلم از او صادر نمیشود، در باب نبوت اعتقاد بجمیع انبیاء و شئونات و صفات آنها و تصدیق جمیع فرمایشات آنها، و همچنین در باب امامت ائمه هدی، و در خصوصیات معاد و ضروریات دین و مذهب که انکار یکی از آنها ضلالت است، و هکذا در قسمت اخلاق و افعال و اعمال.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ که قدمی از صراط مستقیم و سبیل الهی بیرون نگذاشتند معتقد بجمیع عقاید حقه و ضروریات دینیه، و عامل بجمیع وظائف شرعیه و متخلق بجمیع اخلاق حمیده بودند.

تنبیه: در باب ضلالت بسا اگر متنبه شوند میتوانند برگردند و در صراط مستقیم وارد شوند که چندان دور نیفتاده اند و اما اگر آن قدر دور شده اند که دیگر برگشتن ندارد در ضلالت میمانند.

[سوره القلم (68): آیه 8] .... ص : 127

فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ (8)

پس اطاعت نکن کسانی را که شما را تکذیب میکنند و رسالت شما را منکر هستند.

معلوم است که البته پیغمبر اکرم اطاعت آنها را نمیکند نتیجه این نهی چیست؟.

دو فائده در این نهی است:

یکی- قطع طمع کفار و مشرکین چون تقاضا کردند از پیغمبر که شما دست از این دعوت بردار و متعرض آلهه ما نباش ما تو را محترم میداریم و تحت ریاست تو میرویم و همه نوع خدمت و محبت میکنیم خداوند برای رفع طمع آنها میفرماید:

ص: 127

فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ برسالت تو که این عذری باشد که بفرماید خداوند مرا نهی فرموده از اطاعت شما و پذیرفتن تقاضای شما.

فائده دوم- اینکه فلا تطع مطلق است و دلالت دارد بر اینکه در هیچ امری نباید متابعت و موافقت و اطاعت آنها را کرد و این بدلالت التزامیه دلالت دارد بر اینکه کفار و مشرکین تمام افعال و کردار و اخلاق و عقائد آنها باطل و بر خلاف حق است زیرا اگر امری بر وفق حق داشتند موافقت آنها مانعی نداشت، و مراد از المکذبین چون جمع محلی بالف و لام است افاده عموم دارد منحصر بکسانی که بکلی تکذیب رسالت آن حضرت را کردند نیست تکذیب یک حکم و یک فرمایش و یک دستور آن حضرت را بکنند مکذب هستند و این دامنه زیادی دارد اما عامه عمیاء تکذیب یوم غدیر و نصب امیر المؤمنین را بخلافت کردند. فردا جلای مکذبین هستند و بسیاری از فرمایشات و احکام دینیه، و همچنین کسانی که امروز حدود الهی را که صریح قرآن است و از ضروریات دین است منکر شوند دزد باید دست او را قطع کرد زانی و زانیه را باید صد تازیانه زد زنای محصن و محصنه را باید رجم کرد زنای با محارم را باید کشت شارب الخمر را هشتاد تازیانه و مفسد فی الارض و مرتد را باید کشت و سایر حدود الهیه که از میانه جامعه برداشته شده و همچنین کسانی که ربا و تنزیل را مباح میدانند و در تمام بانگها و تجارتخانه ها رواج دارد، و کسانی که حجاب را منکرند، و کسانی که میراث را بنحو دستور قرآن منکرند، یا در امر نکاح که مرد میتواند چهار زن دائمی و هزار انقطاعی ازدواج کند انکار میکنند، یا آنکه امر طلاق بدست زوج است فقط، یا معامله کالی بکالی باطل است یا مبیع مکیل یا موزون یا معدود یا مشاهد هر کدام بجای خود و امور دیگر که نگفتنی است منکر شوند مکذب هستند.

[سوره القلم (68): آیه 9] .... ص : 128

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ (9)

دوست میدارند اگر تو با آنها بملایمت و نرمی رفتار کنی و با آنها مداهنه کنی آنها هم متعرض تو نباشند. مفسرین در معنای:

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ اقوالی دارند احتیاج بنقل ندارد و آنچه ظاهر آیه

ص: 128

شریفه است و مستفاد از اخبار مراد این است که: کاری بکار ما نداشته باش و متعرض ما نباش ما هم متعرض شما نمیشویم و کاری بکار شما نداریم تو بدین خود ما هم بدین خود بزبان عامیانه تو آن طرف جوی ما هم این طرف جوی، و بسا تعبیر میکنند موسی بدین خود عیسی بدین خود، و مداهنه ملایمت و نرمی است مثل دهن و در حدیث است از حضرت باقر (ع):

(قال اوحی اللَّه الی شعیب النبی: انی معذب من قومک مائة الف اربعین الف من شرارهم و ستین الف من خیارهم فقال: یا رب هؤلاء الاشرار فما بال الاخیار؟ فاوحی اللَّه الیه: داهنوا اهل المعاصی و لم یغضبوا بغضبی)

این حدیث شریف نه فقط بیان قضیه قوم شعیب است که بلاء نازل شد و دویست هزار قوم شعیب را هلاک کرد بصیحه و صاعقه و رجفه صد و چهل هزار آنها ایمان نیاورده بودند که تعبیر باشرار فرموده و شصت هزار ایمان آورده بودند که اخیار باشند برای مداهنه با اشرار و ترک تعرض آنها، و این حدیث شریف مستفاد از آیه شریفه هم هست که میفرماید: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ انفال آیه 25. و این مصیبت بزرگی است امروز که مؤمنین و مقدسین هیچگونه تعرضی با این فساق و فجار و ظلمه ندارند بکلی امر بمعروف و نهی از منکر که دو رکن بزرگ اسلام است برداشته شده انتظار این هست که بآتش آنها اینها هم بسوزند مؤمن باید غضب کند آنکه را که خدا غضب فرموده، و عیب بزرگتر از این با آنها هم معاشرت و رفت و آمد و دوستی و رفاقت و مواصلت و مجالست و معامله دارند. بلی یک قسمت معدودند که جرأت ندارند یا بر آنها خطر متوجه میشود یا مأیوس از تأثیر هستند ولی قلبا اگر نمیتوانند امر بمعروف و نهی از منکر کنند متأثر و غضبناک باشند و با آنها ترک معاشرت و مراوده و مناکحه کنند تا عذری در پیشگاه احدیت داشته باشند بلکه همین ترک معاشرت یک مقداری در آنها اثر کند و یک مقداری بخود بیایند و بدانند که این ترک مراوده برای چیست و هر قدر متمکن باشند کوتاهی در امر بمعروف و نهی از منکر و ارشاد و موعظه نکنند.

[سوره القلم (68): آیه 10] .... ص : 129

وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِینٍ (10)

ص: 129

و اطاعت نکن هر بسیار قسم خورنده دروغی را. یکی از گناهان کبیره همین غموس است قسم دروغ و این آیه راجع بمنافقین است که میآمدند خدمت پیغمبر و قسمهایی یاد میکردند بر خلاف آنچه در باطن قلب آنها بود که در بسیاری از آیات در موارد مختلف خداوند بحضرت رسالت خبر داده مثل آیه شریفه: رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ ... الآیه نساء آیه 64 الی 66، و آیه شریفه: وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ توبه آیه 62 و 63، و آیه شریفه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا توبه آیه 74 و 75، و آیه شریفه: سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ توبه آیه 96 و 97، و آیه شریفه: سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ توبه آیه 42، و آیه شریفه: وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ توبه آیه 108، و غیر اینها از آیات شریفه.

و در اخبار دارد که: این آیه راجع بنصب امیر المؤمنین و اینکه فلان سوگند خورد که نقض عهد نکند و البته این یک مصداق است منافی با عموم بخصوص با لفظ کل حلاف ندارد، و مهین آدم پست رذل بی اصل و نسب را گویند که خوار و خفیف است، و این خطاب اگر چه به پیغمبر است ولی عموم دارد مؤمنین نباید نسبت به این هایی که سوگند میخورند که ما با شما دوست و رفیق و موافقیم باطنا اعدا عدو هستند و میخواهند مؤمنین را در شکنجه و عذاب بیندازند و معنای:

وَ لا تُطِعْ ترتیب اثر بر آنها نکن و همین قسم آنها را باور مکن و فریب آنها را

ص: 130

مخور و گوش بحرف آنها مده سپس خداوند توصیف میفرماید که کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ میفرماید که اوصاف آنها یکی این است که:

[سوره القلم (68): آیه 11] .... ص : 131

هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ (11)

هماز بمعنی عیب گویی است که معنی همزه است و قریب المعنی است با لمزه که میفرماید: وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ همزه آیه 1، و میفرماید: وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ مؤمنین آیه 99. یعنی وساوس شیاطین، و گفتند فرق بین لمزه و همزه این است که لمزة عیب گویی در حضور است و همزه در غیاب، و بعضی گفتند: همزه باللسان است و لمزه بچشم و اشاره است و همزه کید و مکر است.

اقول: بعید نیست که مراد عیب گویی و عیب جویی باشد و در خبر داریم:

الغیبة أشد من الزنا

و امروز نقل مجالس غیبت است و بدگویی اگر راست بگوید و الا تهمت است که هم گناه غیبت را دارد و هم گناه کذب که فرمود:

الکذب شر من الشراب.

مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ نمامی دو بهم زنی است چه میان زن و شوهر باشد یا میان پدر و فرزند یا دو برادر یا دو دوست و از مصادیق أهم آن امروز را پرت دادن است و بندگان خدا را گرفتار کردن، و دیگر از صفات حلاف مهین:

[سوره القلم (68): آیه 12] .... ص : 131

مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ (12)

جلوگیری میکنند بندگان خدا را از کارهای خیر و تعدی و تجاوز میکنند در معصیت کاری.

مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ جلوگیری و منع دیگران را میکند از کارهای خیر مثل اینکه ممانعت میکنند که ایمان نیاورند و اسلام اختیار نکنند و مصداق اتم آن بعد از رحلت پیغمبر جلوگیری میکنند کسی رو بعلی (ع) نیاورد و تحت اطاعت او نیاید و همچنین در دوره ائمه هدی بنی امیه و بنی العباس چه اندازه جدیت داشتند کسی خدمت ائمه نرسد حتی جرم و حبس داشت و امروز هم نسبت بعلماء اعلام یک دسته جلوگیری میکنند و مذمت علماء میکنند و عوام را از آنها برمیگردانند یا مانع نماز و روزه و خمس و زکاة و تقلید از علماء و سایر واجبات، یا بخل در بذل مال بفقرا یا فی سبیل اللَّه

ص: 131

میکنند که گفتند بین بخل و شح بخیل کسی است که بذل نمیکند و شحیح دیگران را هم مانع میشود و سایر امور خیریه.

مُعْتَدٍ أَثِیمٍ تعدی تجاوز است و زیاده روی، و أثیم معصیت کار که در معاصی طغیان و سرکشی و اصرار دارند، و دیگر از صفات آنها:

[سوره القلم (68): آیه 13] .... ص : 132

عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ (13)

عتل زشت جفاکار است، زنیم حرامزاده، در تفسیر عتل بعضی گفتند: علنا معصیت میکند افشاء فحشاء، بعضی گفتند: بد خلقی سیئ الخلق و کج خلقی، بعضی گفتند:

قوی الکفر، بعضی گفتند: شدید الخصومة سخت گیر بناحق و تمام اینها مصادیق آنست و همان زشت جفاکار که در ترجمه گفتیم شامل تمام اینها میشود، زنیم حرامزاده است.

مسألة: کفار مثل یهود و نصاری و سایر فرق کفار را نمیشود گفت حرامزاده در صورتی که بموازین مذهب خود عقد و نکاحی دارند مگر بر طبق مذهبش زنا کرده باشد و اما منافقین اکثر آنها بر طبق مذهب مشرکین هم عقد و نکاح نکرده بودند زیرا در دوره جاهلیت زنا میان آنها رواج داشت بنحوی که بعضی زنهای زانیه افتخار میکردند که ذوات الاعلام میگفتند که خواهان آنها بسیار بودند مثل فلان که در شأن و نسب او همین بس که گفتند: من کان جده خاله و والده و امه اخته و عمته الخ و در مورد زیاد گفتند: زیاد بن ابیه که معلوم نبود پدر او و در باب عبید اللَّه چهل نفر مدعی شدند و چون انگشت پای او شبیه زیاد بود گفتند ابن زیاد و زیاد را بشهادت عمرو بن عاص که ابو سفیان با سمیه زنا کرد معاویه گفت: برادر من است، و اما اکثر مخالفین چون طواف نساء ندارند زن بر آنها حرام است هر چه اولاد پیدا کنند حرامزاده اند.

[سوره القلم (68): آیه 14] .... ص : 132

أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنِینَ (14)

دیگر از صفات حلاف مهین آن است که صاحب مال و اولاد است که این دو دشمن بزرگ انسان هستند که میفرماید: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

انفال آیه 28، و میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ منافقون آیه 9، و میفرماید: إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ

ص: 132

عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ

تغابن آیه 14 و غیر اینها از آیات که این دو چیز مال و بنون باعث کبر و نخوت و عجب و علاقه بدنیا و سلب توفیق و غفلت از خدا و دین و آخرت بلکه باعث زوال ایمان و قساوت قلب و طغیان و عیب های دیگر میگردد، دین بدنیا فروختن است و انکار انبیاء و آیات الهی میشود چنانچه میفرماید:

[سوره القلم (68): آیه 15] .... ص : 133

إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (15)

که یکی دیگر از صفات حلاف مهین است که چون بر او تلاوت شود آیات الهی میگوید: اینها کلمات و گفتار پوچ اولین است که منکر تمام انبیاء میشود و تمام ادیان، منافق تا مادامی که اظهار اسلام نکرده بود معتقد بیک عقیده ای بود یا مشرک بود یا یهودی یا نصرانی یا مجوسی ولی پس از اظهار اسلام دست از عقائد باطله برداشت و معتقد باسلام هم نشد بجمیع انبیاء کافر و بجمیع مذاهب منکر لذا میفرماید:

إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا آیات الهی یک قسمت مهم شرح حال انبیاء سلف و امم ماضیه است از آدم نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی عیسی داود سلیمان و غیر اینها و قوم اینها، یک قسمت راجع بقیامت و بعث و بهشت و جهنم و مثوبات بهشت و عقوبات جهنم، یک قسمت مهم راجع بتوحید و افعال الهی و نعم و تفضلات او و به بلیات و ابتلائات و عقوبات دنیوی، یک قسمت راجع باحکام واجبات محرمات معاملات مواعظ نصایح مواریث مناکح و امثال اینها که قرآن مجید مشتمل بر تمام اینها است هر یک از این آیات قرآنی که آیات الهی است بر او تلاوت شود قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اینها همانهایی است که پیشینیان هم میگفتند و مینوشتند مثل توراة موسی زبور داود انجیل عیسی برای سر گرم کردن مردم مثل قصه رستم و حسین کرد و الف لیلة، و لیلی مجنون که هیچ اصل ندارد فقط مشغولیات است نه خدا کسی را فرستاده و نه دستوری داده تمام اینها کذاب مفتری معجزات آنها سحر که به هیچیک آنها معتقد نیستیم.

[سوره القلم (68): آیه 16] .... ص : 133

سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ (16)

زود باشد که این حلاف مهین که منافق و دارای این صفات مذکوره بود

ص: 133

دماغ او را سوراخ کنیم و زنجیر کنیم و او را باین کیفیت وارد صحرای محشر کنیم، کفار از مشرکین و یهود و نصاری و سایر فرق بسا وارد صحرای محشر میشوند غل بگردن بزنجیر و سلسله بسته شده با صورتهای سیاه، و اما منافقین سختر از همه اینها اینکه زنجیر در دماغ آنها میکنند و او را باین کیفیت وارد محشر میکنند

[سوره القلم (68): آیه 17] .... ص : 134

إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ (17)

محققا ما مبتلا کردیم این منافقین را همان نحوی که مبتلا کردیم اصحاب باغستان را زمانی که قسم خوردند اینکه در صبحگاه بروند و میوه های او را از آن جدا کنند و اخذ کنند.

شرح این آیه و آیات بعد این است که: شیخی بود با سخاوت و باغستانی داشت که میوه فراوان داشت و آنها را بفقرا بذل میکرد و این باغستان در طرف یمن بود، در خبر از حضرت باقر (ع) است که نه میل از یمن دور بود و این شیخ پنج پسر داشت و چون شیخ وفات کرد پس از وفاتش پسران او آمدند برای تماشای این باغستان دیدند پر از میوه های گوناگون بیش از آنچه در زمان حیات پدرشان بود.

گفتند: پدر ما پیر مرد کم شعور بی عقل بود که تمام این میوه ها را بفقرا میداد ما خود هر کدام عیال وار هستیم و احتیاج داریم، و قسم یاد کردند که فردا صبح می آییم و این میوه ها را از این درختان جدا میکنیم و خود بمصرف میرسانیم فقط یک نفر آنها که اعقل از بقیه بود مخالفت کرد او را اذیت کردند ناچار موافقت کرد. شبانه خداوند آفت فرستاد تمام میوه ها را از بین برد یا سوزاند یا سیاه شد یا فاسد گردید.

صبحگاهان که آمدند و دیدند که از بین رفته و فاسد شده آنکه مخالفت کرده بود آنها را ملامت کرد که مگر من بشما نگفتم که جلوگیری از حقوق الهی در حق فقرا نکنید نشنیدید بکلی از دست دادید.

خداوند حال این منافقین را تشبیه باین قضیه فرموده که فردای قیامت مشاهده میکنند که تمام اعمال آنها فاسد و از بین رفته که در جای دیگر میفرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25. بپردازیم بتفسیر آیات.

ص: 134

إِنَّا بَلَوْناهُمْ ما این منافقین را مبتلا کردیم که کلیه اعمال آنها را هباء منثورا نمودیم.

کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ همان نحوی که مبتلا کردیم اصحاب باغستان را که آن پنج نفر اولاد آن شیخ بودند و آن باغستان بمیراث پس از فوت پدرشان بآنها منتقل شده بود و صاحبان آن باغستان بودند.

إِذْ أَقْسَمُوا شبانه عهد و میثاق و قسم یاد کردند.

لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ صرم بمعنی قطع و جدایی است یعنی میوه ها را از درختان جدا میکنیم مصبحین چون صبح میکنیم یعنی در شب قسم و عهد و میثاق گرفتند که چون صبح کردیم میرویم و میوه ها را اخذ میکنیم.

[سوره القلم (68): آیه 18] .... ص : 135

وَ لا یَسْتَثْنُونَ (18)

و استثناء نکردند. بعضی گفتند: مراد استثناء مشیت الهی که نگفتند: الا أن یشاء اللَّه چون بنده در هر فعلی که اراده دارد بجا آورد باید معلق بمشیت الهی کند بگوید:

ان شاء اللَّه یا الا أن یشاء اللَّه زیرا بنده استقلال در افعال ندارد تا مشیت الهی موافقت نکند چنانچه میفرماید: وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ کهف آیه 22، و لکن ظاهر آیه بنظر میآید مراد از استثناء استثناء حق فقرا باشد که نگفتند که حق فقرا را ادا میکنیم سپس بقیه را مصرف خود مینمائیم، و احتمال میرود که و لا یستثنون عطف به لیصرمنّها باشد که مورد قسم است یعنی استثنا نکنند یعنی چیزی از آن را کم نکنند و بفقرا ندهند.

[سوره القلم (68): آیه 19] .... ص : 135

فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ (19)

پس طوف و دور زد بر آن باغستان دور زننده ای و طوف کننده ای از پروردگار تو و آنها در خواب بودند شبانه بلا نازل شد از جانب خدای تو و آنها در خواب بودند.

فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ بعضی گفتند: آتش آمد و تمام آن میوه ها را سوزانید، بعضی گفتند: عذاب نازل شد و تمام آنها را سیاه کرد، بعضی گفتند: تمام آنها فاسد شد و روی زمین ریخته شد.

ص: 135

مِنْ رَبِّکَ از جانب پروردگار تو.

سؤال: خدای متعال رب العالمین است برای چه فرمود: ربک؟- جواب: رب بمعنی تربیت کننده است و در جمیع عالمین احدی مربی تربیت الهی مثل وجود مقدس حضرت رسالت نشده و دلالت او بر وجود حضرت پروردگار بیشتر از تمام مخلوقات الهی است.

وَ هُمْ نائِمُونَ شبانه عذاب نازل شد در باغستان و آنها در خواب بودند مثل بلایی که بر قوم لوط نازل شد که هفت شهر آنها واژگون گردید و حجاره بر آنها بارید شبانه و بسیاری از اقوام دیگر.

[سوره القلم (68): آیه 20] .... ص : 136

فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ (20)

گفتند: صبح کرد آن باغستان مثل صریم، گفتند: صریم تل ریگ است که گیاهی در آن روئیده نشده بکل نابود گردیده که استفاده میشود که حتی درختها و اشجار سوخته و از بین رفته شده بود یا مثل شب تاریک یا مثل خاکستر سیاه که در صبح دیگر باغستانی نبود فقط یک تل ریگ و خاکستر شده بود.

[سوره القلم (68): آیه 21] .... ص : 136

فَتَنادَوْا مُصْبِحِینَ (21)

یکدیگر را ندا میدادند یعنی از خواب بیدار میکردند موقعی که صبح کردند.

[سوره القلم (68): آیه 22] .... ص : 136

أَنِ اغْدُوا عَلی حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمِینَ (22)

اینکه صبح گانه بروید بطرف کشتزار خود یعنی تا کسی خبر نشده و فقرا اطلاع پیدا نکرده بروید برای ضبط حاصل خود اگر هستید که میوه های باغستان را از درختان جدا کنید و قطع کنید یعنی تعجیل کنید اگر هستید صارمین جدا کننده

[سوره القلم (68): آیه 23] .... ص : 136

فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ یَتَخافَتُونَ (23)

پس براه افتادند رو بباغستان میرفتند و با یکدیگر آهسته صحبت میکردند بطور خفاء که عابرین در راه نشوند که اینها کجا میروند چه مقصد دارند مبادا خبر بفقرا بدهند و آنها هم بیایند.

[سوره القلم (68): آیه 24] .... ص : 136

أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ (24)

ص: 136

که یک مسکین داخل باغستان نشود بر شما که مبادا توقعی داشته باشد که چیزی از آن را باو بدهید، معلوم میشود که در زمان پدرشان او خبر میداده و فقرا را مطلع میکرده که بیائید در باغستان و هر کدام سهمی بردارید و فقرا بر یکدیگر سبقت میگرفتند که مبادا محروم شوند و چشم براه بودند در موقع رسیدن میوه ها که چه روزی بآنها خبر داده میشود، و این صاحبان باغ هم میدانستند انتظار فقرا را گفتند مبادا خبر شوند بیکدیگر میگفتند: مخفیانه بروید که فقیر بر شما داخل باغستان نشود أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ

[سوره القلم (68): آیه 25] .... ص : 137

وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرِینَ (25)

و صبحگاهانه رفتند علی حرد با توانایی.

حرد بعضی گفتند: بمعنی قصد است یعنی بقصد باغستان رفتند، بعضی گفتند:

بمعنی منع است یعنی منع فقرا از دخول در باغستان، بعضی گفتند: بمعنی غضب و حقد است نسبت بفقرا یعنی قصد منع فقرا داشتند از روی غضب و حقد.

وَ غَدَوْا عَلی حَرْدٍ قادِرِینَ تصور کردند که کمال قدرت را دارند بر این مقصدی که قصد کرده اند پس موقعی که رسیدند بباغستان.

[سوره القلم (68): آیه 26] .... ص : 137

فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26)

پس چون دیدند آن باغستان را گفتند محققا ما هر آینه گمشده گانیم، بعضی گفتند: مراد از ضالون یعنی راه را گم کرده ایم و اینجا باغستان ما نیست زیرا هیچ آثاری در او نیست بعضی گفتند: مراد ضلالت در دین است که چون قصد منع حقوق فقرا داشتیم خداوند بکلی از دست ما گرفت و نابود کرد.

[سوره القلم (68): آیه 27] .... ص : 137

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27)

بلکه همین است باغستان ما راه را گم نکرده ایم بلکه محروم و ممنوع شده ایم از آن و مورد غضب الهی واقع شده ایم چون منع فقرا را کرده ایم.

[سوره القلم (68): آیه 28] .... ص : 137

قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ (28)

گفت اوسط آنها بسایر برادران: مگر من نگفتم بشما که منع حقوق فقرا را

ص: 137

نکنید که مورد غضب الهی واقع میشوید چرا تسبیح و تقدیس پروردگار خود نکردید و شکر گزار نعمت او نشدید.

اوسط بعضی گفتند: فرزند اوسط آنها نه اکبر بود و نه اصغر دو برادر بزرگتر داشت و دو برادر کوچکتر لکن در خبر دارد که: کوچکترین آنها بود لکن اعقل از آنها و اکمل آنها در دین بود و لکن چنانچه از اخبار استفاده میشود و بنظر هم نزدیکتر میآید آنکه در دین نه در طرف افراط بود که چیزی بر دین بیفزاید و نه در طرف تفریط که چیزی از دین را کسر گذارد حد وسط بین افراط و تفریط چنانچه در آیه شریفه میفرماید: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً بقره آیه 143، نه مثل نصاری که در حق عیسی غلو کردند و بخدایی رساندند و نه مثل یهود که او را حرامزاده شمردند، امروز هم شیعه سه دسته اند بعضی مثل صوفیه و شیخیه در حق ائمه مخصوصا امیر المؤمنین غلو کردند و بمقام الوهیت رساندند و بعضی شئونات ائمه را منکر شدند و حد وسط همان فرمایش خود آنها است که فرمودند:

«نزلونا عن الربوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم»

- قالَ أَوْسَطُهُمْ أعقلهم و أتقاهم و أعبدهم.

أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ که مانع حق فقرا نشوید و بطریقه پدرتان رفتار کنید با من مخالفت کردید و بمن اذیت کردید حال باین بلا دچار شدید.

لَوْ لا تُسَبِّحُونَ قبلا گفتیم: تسبیح دو معنی دارد یک معنی مقابل تهلیل و تکبیر و تحمید، و یک معنی مطلق ذکر می گویی: تسبیحات اربعه تسبیح حضرت فاطمه (ع) و در اینجا معنی اعم است که چرا شکر نعمت الهی را نکردید و بوظائف دینی عمل ننمودید و قدردان این نعمت نبودید.

[سوره القلم (68): آیه 29] .... ص : 138

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (29)

گفتند: منزه است پروردگار ما محققا ما خودمان بودیم ظلم کنندگان.

قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا اشاره باین که خدا بما ظلم نکرده منزه است از اینکه باحدی بمقدار ذره ای ظلم کند چنانچه میفرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء

ص: 138

آیه 44، إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ یونس آیه 44، وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47.

إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ هم بخود ظلم کردیم در اثر این مقصدی که داشتم که بر خلاف طریقه پدرمان رفتار کنیم که منع کنیم فقرا را، و هم بفقرا ظلم کردیم که آنها هم بی بهره شدند.

[سوره القلم (68): آیه 30] .... ص : 139

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ (30)

پس رو بیکدیگر میکردند و یکدیگر را ملامت میکردند که چرا بخود چنین کردیم و مورد غضب الهی شدیم و سلب نعمت او را از خود کردیم.

[سوره القلم (68): آیه 31] .... ص : 139

قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا طاغِینَ (31)

گفتند: وای بر ما محققا ما بودیم طغیان کننده، سه عنوان گفتند ویل و ویح و ویس، ویل شدت مشقت و سختی بلا، ویح حد وسط ویس سبک بودن بلاء و طغیان و سرکشی و زیاده روی در معاصی یعنی ما زیاده روی کردیم و خود را بمشقت انداختیم ولی مع ذلک ناامید از رحمت الهی نیستیم خداوند تفضل فرماید و بهتر و بالاتر و زیادتر از این که از دست ما رفته بما عنایت فرماید.

[سوره القلم (68): آیه 32] .... ص : 139

عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها إِنَّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ (32)

امید است پروردگار ما اینکه بدل فرماید و عوض عنایت کند بما بهتر از این جنت و باغستان که از دست ما رفته ما به پروردگار خود راغب و امیدوار هستیم.

تنبیه: بلاهایی که بانسان متوجه میشود در اثر معاصی و کفر و شرک سه قسم است یک قسم برای تنبه است که انسان متنبه شود و توبه کند و بازگشت کند و از کفر و شرک و معاصی بیرون آید و موفق بایمان و تقوی و اعمال صالحه شود و این مورد از این قبیل است که اینها متنبه شدند و موفق شدند و توبه کردند و خداوند هم بهتر از جنت آنها بآنها عنایت فرمود، شاید تشبیه حال منافقین باینها هم برای این است که اگر دست از نفاق و این صفات خبیثه که در آیات اشاره شده بردارند و موفق بایمان شوند خداوند تفضل میفرماید و بلاها را بر طرف میکند و بجای آنها نعمتها عنایت

ص: 139

مینماید چنانچه در آیات اشاره دارد باین موضوع مثل آیه شریفه: وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ اعراف آیه 127. و موارد دیگر یا کفاره گناهان آنها است.

قسم دوم: بلاهایی مهلکه که دیگر علاج پذیر نیست مثل عذاب های امم سابقه قوم نوح عاد ثمود قوم ابراهیم لوط شعیب آل فرعون و اشباه آنها فقط قوم یونس نجات پیدا کردند که میفرماید: وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 97 و 98.

قسم سوم: عذاب آن عالم از حین معاینه الی الابد که هیچ توبه قبول نیست که میفرماید:

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً نساء آیه 22.

عَسی رَبُّنا أَنْ یُبْدِلَنا خَیْراً مِنْها گفتند: خداوند بآنها باغستانی عنایت کرد بنام حیوان که در او انگور بود بسیار وسیع و پرمیوه، و از ابو خالد همامی نقل کردند که گفت:

من آن باغ را دیده ام.

إِنَّا إِلی رَبِّنا راغِبُونَ در تحت فرمان او هستیم امید بفضل او داریم.

[سوره القلم (68): آیه 33] .... ص : 140

کَذلِکَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (33)

همین نحو است عذاب دنیوی برای اهل معاصی و هر آینه عذاب آخرت بزرگتر از عذاب های دنیوی است اگر بودند میدانستند.

گفتیم: معصیت در دنیا ده عقوبت دارد: 1- سلب نعمت مثل مورد. 2- نزول بلا که میفرماید: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ شوری آیه 29، و میفرماید:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 394- تسلط شیطان که بعد از آنکه رانده درگاه الهی شد گفت: لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا خداوند

ص: 140

در جواب آن ملعون فرمود: قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً اسراء آیه 64 الی 66. 4- قساوت قلب.

5- سیاهی دل 6- سلب توفیق 7- بعد از رحمت 8- غضب الهی. 9- گرفتار ظالم. 10- ضعف یا سلب ایمان.

کَذلِکَ الْعَذابُ همین عذاب ها که ذکر شد.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ طرف مقایسه نیست با عذابهای دنیوی که امیر المؤمنین میفرماید:

(و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض فکیف بی و انا عبدک الذلیل ... الدعاء).

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لو امتناعیه هرگز اینها نمیدانند تا مشاهده نکنند

[سوره القلم (68): آیه 34] .... ص : 141

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ (34)

محققا برای کسانی که تقوی دارند نزد پروردگار خود بهشت های پر نعمت است. بعد از آنکه حال منافقین بیان شد خداوند حال اهل تقوی را بیان میفرماید:

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ تقوی بمعنی پرهیز است از آنچه برای انسان ضرر دارد مثل اینکه انسان باید کاری نکند که مریض شود: چاپش پیدا کند: بار سنگین بر ندارد، در جاههای خطری نرود، چیزهای میکربی تناول نکند، عمل ضرری چه جانی چه مالی چه عرضی نکند و اشباه اینها، و مریض را اطباء همین نحوی که دوا میدهند برای شفای درد پرهیز هم میدهند که مرض زیادتی پیدا نکند، و تقوای در دین پرهیز و اجتناب است از عقوبات الهی و این تقوی مراتبی دارد که اولین مرتبه آن پرهیز است از خلود در عذاب جهنم که آخر ندارد مثل شرک و کفر و ضلالت و بدعت و انکار ضروریات دینی و مذهبی که مرادف با ایمان است زیرا غیر مؤمن اگر از روی تقصیر باشد نه قصور مخلد در عذاب است و اشد عذاب برای نفاق است که: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ، پس از آن تقوای از اخلاق رذیله و صفات خبیثه است مثل کبر بخل عجب و سایر صفات قبیحه که باعث حرمان از فیوضات دنیوی و اخروی میشود، سوم تقوای از معاصی کبار که باعث ضعف ایمان بلکه زوال آن و مورث استحقاق عذاب

ص: 141

میشود، چهارم تقوای از کلیه معاصی که مضرات ده گانه او را در آیه قبل تذکر دادیم، پنجم تقوای از آلودگی بدنیا و زخارف آن زائد بر مقدار ضرورت که باعث منع از عبادات و وظائف دینی میشود خداوند وعده فرموده که از برای متقین بمراتب مختلفه:

عِنْدَ رَبِّهِمْ نزد پروردگار آنها که قبلا مقرر فرموده و ایجاد نموده.

جَنَّاتِ که از هر هشت بهشت که جمع مضاف افاده عموم دارد.

النَّعِیمِ پر نعمت آن هم نعمتهایی که زوال ندارد و تمام شدنی نیست بلکه میفرماید: مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ ق آیه 32 الی 34.

[سوره القلم (68): آیه 35] .... ص : 142

أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ (35)

آیا پس از این بیانات در حال منافقین و کفار و حال متقین باز هم جای توهم است که ما قرار دهیم مسلمین را مثل مجرمین؟.

أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ مراد این نیست که کسانی که اسم اسلام روی خود گذارده اند بلکه مسلمین یعنی کسانی که تسلیم کلیه اوامر الهیه و تسلیم جمیع واردات هستند که گفتند: تسلیم فوق مرتبه رضا است و اعلی درجه ایمان است.

کَالْمُجْرِمِینَ مجرم کسی است که مستحق جرم باشد و این درجات زیادی دارد هر که باندازه استحقاقش، جرم کفار و مشرکین و ضالین و مضلین و منافقین و مخالفین و ناصبین و خوارج تفاوت دارد با جرم اهل معصیت آنهم باندازه معاصی تفاوت پیدا میکند، و مجرم هم دو قسم است یک قسم از قابلیت عفو و مغفرت و شفاعت افتاده و یک قسم قابل هست قسمت اول بکلی مأیوس هستند لیس لهم ناصر و لا معین و قسمت دوم باید بین خوف و رجاء باشند نه مأیوس از رحمت و نه ایمن از عذاب.

[سوره القلم (68): آیه 36] .... ص : 142

ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (36)

چه نحوه است از برای شما چگونه حکم میکنید.

ما لَکُمْ استفهام توبیخی و تهجینی است یعنی کدام عقلی است.

که کَیْفَ تَحْکُمُونَ به اینکه شرک و کفر و ضلالت و معاصی بهتر از ایمان و هدایت

ص: 142

و اطاعت است که او را اختیار کرده اید و برتری داده اید بر ایمان و هدایت و اطاعت و این را ترک کرده اید حتی حیوانات هم بین خوب و بد را تمیز میدهند در قرآن میفرماید:

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ رعد آیه 17، و میفرماید:

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ فاطر آیه 20 و 21، و میفرماید: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ سجده آیه 18، و میفرماید: أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ رعد آیه 10، و غیر اینها و البته معلوم است دو امر متضاد با هم جمع نمیشوند اجتماع ضدین از محالات اولیه است حیات و موت، علم و جهل، خیر و شر، خوب و بد، نفع و ضرر، ایمان و کفر، هدایت و ضلالت، قرب و بعد، بهشت و جهنم، دوستی و عداوت، صحت و مرض، شب و روز، سخاوت و بخل، کبر و تواضع و هکذا متضادات بسیار است، کافر و مؤمن در جمیع شئون تضاد دارند در قرب و بعد نسبت بمقام ربوبی، در سعادت و شقاوت، در نور و ظلمت در عقاید و اخلاق در اعمال در ثواب و عقاب در امور دنیوی هم از حیث احکام متفاوت هستند، در طهارت بدن و نجاست آن در حلیت ذبیحه و حرمت آن در سوق مسلم و کافر در حمل بر صحت و فساد در وجوب تجهیزات از غسل و کفن و صلوة و دفن و بسیار دیگر از احکام.

[سوره القلم (68): آیه 37] .... ص : 143

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ (37)

آیا از برای شما کتابی است که درس خوانده اید در آن؟- کدام مدرکی و چه دلیل دارید کدام پیغمبری بر شما آمده که شما شرک بخدا بیاورید کدام کتابی نازل شده کدام دستوری بر شما مقرر شده فقط و فقط می گویید: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21 و 22.

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ اهل کتاب فقط یهود هستند که توراة موسی را معتقد هستند و نصاری که انجیل عیسی را معتقد هستند و مجوس هم ملحق باهل کتاب هستند و احکام اهل کتاب بر آنها بار است جان و مال آنها محفوظ است اگر بشرائط ذمه عمل کنند و آنها را اهل ذمه می گوییم، و اما مشرکین و طبیعیین و دهریین و منافقین که نفاق آنها

ص: 143

ظاهر شود و مرتدین و مبدعین و غاصبین نه جان آنها محفوظ است و نه مال آنها چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ ... الایه توبه آیة 74، و میفرماید: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً توبه آیه 36، بلی معاهدین تا مادامی که بعهد خود باقی هستند محفوظ هستند چنانچه میفرماید: إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ توبه آیه 4.

و بالجمله مشرکین کتابی ندارند و خود را به هیچ پیغمبری نسبت نمیدهند و تمام انبیاء را کاذب و ساحر و مجنون میشمارند و کتب آنها را اساطیر مینامند لذا میفرماید:

أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ که بخیال خود مدرکی باشد و انتسابی به پیغمبری فقط ادعا کردند که خدا بما امر کرده که میفرماید: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27.

[سوره القلم (68): آیه 38] .... ص : 144

إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ (38)

کتابی دارید که برای شما در آن کتاب باشد برای آنچه اختیار کرده اید و میکنید؟- کدام کتابی است که خدا فرموده باشد بتها را اصنام یا گاوهای ماده یا شمس و قمر یا کواکب یا ملائکه یا سایر الهه مشرکین را بپرستید و آنها شریک من هستند در عبادت یا در خلقت یا در صفات یا در رزق؟- سر تا سر کتب آسمانی و صحف انبیاء امر بتوحید است و تصدیق انبیاء و امر بعدل و احسان و اعمال حسنه و نهی از فحشاء و منکر و بغی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ نحل آیه 90. وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً نساء آیه 40، قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً انعام آیه 152، قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ اعراف آیه 31. و بسیاری از آیات دیگر. بلکه مسأله توحید و نفی شرک از ضروریات اولیه عقل است بلکه حس و و جدان.

ص: 144

[سوره القلم (68): آیه 39] .... ص : 145

أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ (39)

آیا برای شما عهد و میثاق است بر خدای متعال که عهد و میثاق باقی است تا روز قیامت محققا برای شما است چنانچه حکم میکنید؟ یعنی خدا با شما عهد و میثاق بسته که آنچه از خیرات و مثوبات است بشما عنایت فرماید و از کلیه بلاهای دنیوی و عذاب اخروی شما را مصون و محفوظ نماید.

أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ مراد از ایمان عهد و قرار داد است که بر خدا بسته اید که مطمئن شده اید که هر عملی بکنید مورد مؤاخذه نشوید و بجمیع فیوضات الهی نائل شوید همچو عهد و میثاقی خدا با احدی از بندگانش نکرده بلکه عهد الهی این است که اهل ایمان و اعمال صالحه و اهل تقوی را سعادتمند کند و اهل طغیان و کفر و ضلالت را معذب فرماید چنانچه جمیع انبیاء آمدند که هم بشارت دهند و هم انذار کنند: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

و معنی بالغه بعضی گفتند: مراد حد اعلی خوبی است در حق شما که هر چیزی که بحد اعلی برسد در جودت و حسن کمال تعبیر ببالغه میکنند، و بعضی گفتند: قرار داد تا قیامت باقی است.

إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ که غایت هم داخل در مغیا باشد که روز قیامت هم همین عهد و میثاق باقی است.

إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ که محققا برای شما هست آنچه را که حکم میکنید چگونه همچو کذب و افترایی بخدا نسبت میدهید و چه دلیل و برهان و مدرکی بر این دعوی دارید و کدام عقل چنین حکم میکند.

[سوره القلم (68): آیه 40] .... ص : 145

سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ (40)

سؤال فرما از آنها که کدام یک از آنها باین عهد و پیمان ضمانت میکنند و عهده دار میشوند که فردای قیامت این مشرکین از اهل بهشت و سعادتمند میشوند احدی همچو ضمانتی نمیکند و در عهده نمیگیرد بلکه فردای قیامت: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ

ص: 145

إِلَّا الْمُتَّقِینَ

زخرف آیه 67، یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37. بلکه با یکدیگر در جهنم داد و فریاد میزنند و اختلاف دارند إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ مؤمن آیه 50 و 51، و نیز میفرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً سبأ آیه 30 الی 32. لذا میفرماید:

سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ هیچکدام در عهده نمیگیرند زیرا یقین قطعی ندارند یا ظن یا شک یا وهم و مجرد خیال بلکه بسا خلاف آن را میدانند لکن از روی عناد انکار میکنند.

[سوره القلم (68): آیه 41] .... ص : 146

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ (41)

آیا از برای آنها شرکائی هست یعنی آلهه غیر از خدای متعال پس بیاورند شرکاء خود را که آنها را نجات دهند از عذاب الهی اگر بودند راست میگفتند، در جای دیگر میفرماید: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ انعام آیه 22. آنها هم در جهنم هستند: إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 98.

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ یعنی برای خود شرکائی در الوهیت قرار داده اید نه اینکه خود شریک داشته باشند بلکه شرکائی اختیار کردند در الوهیت استفهام انکاری است یعنی برای خدا شریک نیست.

فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ اگر آنها شرکائی اختیار کردند پس بیاورند فردای قیامت که آنها اینها را نجات دهند از عذاب و نائل کنند به بهشت.

ص: 146

إِنْ کانُوا صادِقِینَ لکن آنها دروغگو هستند بلکه فردای قیامت منکر میشوند که میفرماید: ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ انعام آیه 23 و 24.

[سوره القلم (68): آیه 42] .... ص : 147

یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ (42)

روزی که کشف میشود از ساقها و خوانده میشوند الی السجود که سجده کنند پس استطاعت و قدرت ندارند. این آیه شریفه را سه نحوه میتوان تفسیر کرد:

1- (یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ) کنایه از شدت امر است که انسان چون امر عظیمی بر او متوجه شود و سخت باشد برای نجات بزبان فارسی پاچه ها را بالا میزند که بیک نحو خلاصی پیدا کند و این کنایه از این است که در قیامت امر بر مشرکین بسیار سخت و دشوار میشود.

2- کنایه از کشف اسرار و بواطن است مثل ساق پا که در زیر جامه است پس رود و کشف شود.

3- اشاره باشد بآیه شریفه: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24، و آیه شریفه: حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فصلت آیه 20. اشاره باین که تمام اعضا و جوارح بآنچه از آنها صادر شده شهادت میدهند حتی ساق پا بخصوص امروز که زنها با یک تنکه بیرون میآیند که تا ران آنها مکشوف است فردای قیامت همین ساق پا شهادت میدهد که معنای:

یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ یعنی حتی از ساق پا هم کشف میشود و اما بقیه اعضا بطریق اولی.

وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ نظر به اینکه مشرکین در دنیا سجده بالهه خود میکردند سجده باصنام و شمس و قمر و کواکب و سایر الهه خود و سجده للَّه نمیکردند چنانچه هدهد میگوید: وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ نمل آیه 24. لذا دعوت میشوند بسجده للَّه که دست از شرک بردارند و موحد شوند.

ص: 147

سؤال: سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسران برای یوسف چه معنی دارد؟

جواب: سجده عبودیت و پرستش نبود بلکه سجده تعظیم بود و از این جهت شیطان «أَبی وَ اسْتَکْبَرَ» و بامر الهی بود و در واقع عبادت و پرستش خدای متعال بود مثل اینکه مأموریم تعظیم و احترام نسبت ببزرگان دین مثل انبیاء و ائمه و علماء اعلام و مقربان درگاه الهی کنیم فقط در شریعت اسلام سجده تعظیمی هم بر احدی حتی بر انبیاء و ائمه جایز نیست چه رسد نسبت بپدر و مادر و زوج که پیغمبر (ص) فرمود: اگر در شریعت من سجده تعظیمی جایز بود امر میکردم که زنها بشوهرهای خود سجده کنند معلوم است مراد سجده عبودیت و پرستش نبود که موجب شرک بشود.

فَلا یَسْتَطِیعُونَ پس قدرت و توانایی ندارند، از تفسیر علی بن ابراهیم که میگویند بطون اخبار است عدم استطاعت آنها را میفرماید که مثل گاو شاخ در میآورند که نمیتوانند پیشانی بر خاک گذارند، و لکن مفسرین گفتند: از ضعف و ناتوانی قدرت ندارند نه بر قیام و نه بر رکوع و نه بر سجود.

[سوره القلم (68): آیه 43] .... ص : 148

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ (43)

زیرا فتاده چشمهای آنها ذلت و خواری آنها را فرو گرفته و بتحقیق بودند در دنیا که آنها را دعوت بتوحید و سجده در پیشگاه الهی میکردند و آنها سالم و متمکن از سجده بودند ولی نخوت و کبر و عناد مانع بود از اینکه سجده کنند بعینه مثل شیطان است که کبر و نخوت او را مانع شد، و در جای دیگر میفرماید: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَناجِرِ کاظِمِینَ مؤمن آیه 18.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ از شدت احوال روز قیامت که زمین مثل کوره حدادی آتش فور میزند خورشید یک نی بالای سر آنها نورش گرفته میشود حرارتش میتابد غل بگردن بسلاسل هفتاد زراعی بسته شده اند ملائکه غلاظ و شداد با تازیانه های آتشی و عمود رو بجهنم میبرند از شدت حول نمیتوانند نگاه کنند چشمها فرو افتاده قلبها از جا کنده شده بحنجره رسیده.

تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ رهق فرو گرفته شده یعنی ذلت و خفت و خواری سر تا پای آنها

ص: 148

را فرو گرفته.

وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ که تمام انبیاء آمدند مردم را دعوت کردند بتوحید و سجده در پیشگاه الهی و تسلیم اوامر الهی و اجتناب از نواهی و ترک شرک بجمیع اقسام شرک ذاتا صفة افعالا عبادة نظرا.

وَ هُمْ سالِمُونَ متمکن بودند در اطاعت اوامر الهی و امتثال فرمایشات انبیاء و لکن مخالفت کردند تا همچو روزی باین بلیات دچار شدند و گرفتار.

[سوره القلم (68): آیه 44] .... ص : 149

فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (44)

یعنی بعد از اینکه اینها قابل هدایت نیستند واگذار مرا و کسانی که تکذیب میکنند باین حدیث یعنی من خود میدانم با آنها چه رفتار کنم شما دیگر متعرض آنها نباش زود باشد که با آنها تدریجا رفتار میکنیم بنحوی که خود آنها ندانند.

فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ وظیفه انبیاء و ائمه اطهار بلکه آمرین بمعروف و ناهین از منکر و علماء اعلام هدایت و ارشاد و انذار است تا مادامی که احتمال تأثیر برود اما پس از یأس از تأثیر دیگر فایده ندارد باید آنها را واگذارند بخدا که با آنها چه معامله میکند چنانچه در جای دیگر میفرماید: ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3. و حدیث همین قرآن که مشتمل بر احوال یوم القیامه است که این مشرکین و کفار تکذیب میکنند.

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ استدراج این است که بنحوی با آنها رفتار فرماید که آنها متوجه نباشند که در حدیث داریم چنانچه کلینی بسند متصل از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

ان اللَّه اذا أراد بعبد خیرا فاذنب ذنبا أتبعه بنقمة و ذکره الاستغفار و اذا أراد بعبد شرا فاذنب ذنبا فأتبعه بنعمة لینسیه الاستغفار و یتمادی بها و هو قول اللَّه عز و جل: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ بالنعم و المعاصی

که هر چه بتوانند بار خود را سنگین کنند و عذاب و سخط الهی را شدید کنند.

[سوره القلم (68): آیه 45] .... ص : 149

وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (45)

و مهلت میدهم آنها را و بلا بر آنها نازل نمیکنم محققا کید من بسیار محکم

ص: 149

است و نیز میفرماید: وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 32 الی 34.

وَ أُمْلِی لَهُمْ املاء مهلت است چون خداوند مهلت میدهد کفار را زیرا از تحت قدرت او بیرون نیستند و از او فوت نمیشود کسی تعجیل میکند که بترسد از دستش برود و فوت شود.

إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ کید خدا معامله خدا است با کفار و اهل معاصی بنحوی که آنها خوب بدانند و فرحناک شوند و در باطن عین بلاء است و موجب زیادتی عذاب آنها است چنانچه میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178.

اقول: این آیات را باید بر جوانان امروزه تلاوت کرد که میگویند: اروپا و آمریکا چه اندازه ترقی در صنعت و دولت و مکنت پیدا کردند و ما عقب افتاده و بی علم و بی کمال و بی ثروت شده ایم و تمام تقصیر را گردن علماء دین میگذارند که اینها ما را عقب انداختند بآنها بگوئید عقب افتادگی شما در اثر هواهای نفسانی شما است که همیشه دنبال لهو و لعب و ساز و آواز و تفریح و تفرج و سینما و تماشاخانه رفته اید و اما جلو افتادن آنها باعث زیادتی عذاب آنها است چنانچه فرمود:

سؤال: کید و مکر از صفات خبیثه است چه معنی دارد نسبت بخدا دادن که بفرماید: إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ یا بفرماید: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل- عمران آیه 47.

جواب: اولا مراد معامله با آنها است شبیه معامله مکارین و کید کنندگان نه اینکه خدا متصف باین صفات باشد، و ثانیا کید و مکر با مسلمین از صفات مذمومه است ولی با کفار و مشرکین از صفات حمیده است چنانچه امیر المؤمنین بعمرو بن عبد ود فرمود: با این شجاعت کمک برای خود میگیری برگشت ببیند کی بکمک او آمده

ص: 150

حضرت شمشیر بر کمر او زد در غلطید و همین معامله را حضرت قاسم با ازرق شامی کرد.

[سوره القلم (68): آیه 46] .... ص : 151

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (46)

آیا سؤال میکنی آنها را اجر و مزد رسالت را پس اینها از این غرامت کشیدن سنگینی میکند بر آنها که قبول نمیکنند.

أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً یکی از مقالات تمام انبیاء نسبت بامت خود همین است که ما اجر و مزد از شما برای رسالت و دعوت و هدایت و ارشاد شما نمیخواهیم اجر و مزد ما را خداوند متعال عنایت میفرماید حضرت نوح فرمود: فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ یونس آیه 72، حضرت هود بعاد فرمود: یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی هود آیه 53. حضرت صالح بثمود فرمود:

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ شعراء آیه 145، حضرت لوط فرمود: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ شعراء آیه 164، حضرت شعیب فرمود بقوم: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ شعراء آیه 180، به پیغمبر اکرم امریه رسید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 23. سپس میفرماید: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ سبأ آیه 46.

فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ معزم مالی است که غرامت میکشند که بگویند: آمده است برای این که از ما مالی در آورد و استفاده کند مثقلون بار سنگین است که قابل تحمل نیست معلوم میشود که این مشرکین از شدت بخل دادن و بذل مال برای آنها بسیار سنگین بود سؤال: بنا بر این پس قضیه انفال و خمس چه مناسبت دارد که میفرماید:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ انفال آیه 1، و میفرماید: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ،.، الایه انفال آیه 42.

جواب: مسأله انفال و مسأله خمس مثل مسأله زکاة است مربوط باجرت نیست حقی است که خدا برای ارباب خمس و زکاة قرار داده مثل حقوق واجب النفقه اجرت عمل نیست.

[سوره القلم (68): آیه 47] .... ص : 151

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (47)

ص: 151

آیا نزد اینها علمی است که بر دیگران مخفی است پس آنها نوشته دارند که بدست آنها رسیده پس ظاهر کنند و ارائه دهند.

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ علم غیب مختص بخدا است باید از جانب خدا برسد آنهم بتوسط انبیاء این مشرکین چه کتابی در دست دارند که خدا طریقه آنها را تصویب فرموده و دستور داده همچو ادعایی نمیتوانند بکنند باز اهل کتاب یک کتبی بنام عهد قدیم و جدید ادعا میکنند اما اینها همچو دعوایی ندارند.

[سوره القلم (68): آیه 48] .... ص : 152

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ (48)

پس صبر کن از برای حکم پروردگار خود و نبوده باش مثل صاحب ماهی زمانی که خواند و او غضبناک بود یا ملامت زده.

صاحب حوت حضرت یونس است و شرح حال او را خداوند در چند مورد بیان فرمود یکی در آیه شریفه: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ انبیاء آیه 87 و 88، دیگر در آیه شریفه: وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ

و الصافات آیه 140 الی 148 و شرح این آیات شریفه را در محل خود در مجلد نهم و یازدهم مفصلا بیان کرده ایم احتیاج ببیان جدید ندارد فقط اقتصار بر تفسیر این آیه شریفه میکنیم و این مبنی است بر تقدیم یک مقدمه که قبلا هم تذکر داده ایم و آن این است که:

خداوند عالم نسبت بکفار و مشرکین بلاهای مهلکه نازل نمیفرماید مگر اینکه اینها ایمان نمیآورند و لو بعد الحین یا در نسل آنها مؤمن بوجود نمیآید، و اما موقعی که قابلیت ایمان در آنها هست یا در نسل آنها مؤمن بوجود آید و لو در هفتاد پشت بلای مهلکه نازل نمیکند، و امیر المؤمنین در حروب چه در زمان حیات پیغمبر

ص: 152

(ص) یا پس از رحلت آن حضرت در جنگ جمل و صفین و خوارج، و أبی عبد اللَّه در عاشورا همین مراعات را میکردند چنانچه حضرت امیر بمالک اشتر فرمود ولی حضرت یونس (ع) این مراعات را نفرمود مجرد اینکه قوم او ایمان نیاوردند در حق آنها نفرین کرد و از خدا تقاضای نزول عذاب بر آنها کرد و خداوند هم دعاء او را مستجاب کرد و عذاب را نازل فرمود لکن آنها را معذب نکرد چون قابلیت از آنها سلب نشده بود و چون خدا وعده نزول عذاب داده بود یونس تعجیل کرد در خروج از بین آنها تا آنکه گرفتار ماهی شد متوجه شده و ذکر یونسیه را در شکم ماهی گفت و نجات پیدا کرد خداوند تبارک و تعالی به پیغمبرش میفرماید:

وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ شما واجب است صبر کنی بر اذیتهای کفار و مشرکین و در حق آنها نفرین نکنی و از میان آنها خارج نشوی تا موقعی که دستور الهی برسد بر هجرت و بیرون رفتن از مکه بطرف مدینه لذا پیغمبر نفرین نمیکرد بلکه دعا در حق آنها میکرد عرض میکرد:

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

چون هنوز اینها از قابلیت نیفتاده بودند چنانچه در فتح مکه بسیاری ایمان آوردند و همچنین در نسل آنها بسیار مؤمن بوجود آمد بلکه در ظهور حضرت بقیة اللَّه صفحه زمین از نسل آنها پر میشود از ایمان.

وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ نبوده باش مثل یونس که نفرین کنی و تا دستور الهی بر خروج نیامده بیرون روی.

إِذْ نادی وَ هُوَ مَکْظُومٌ اگر مراد از ندای یونس نفرین در حق قوم و طلب نزول عذاب باشد معنای مکظوم غضب کردن بر قوم است یعنی غضب آلوده شد، و اگر مراد ذکر در شکم ماهی بوده مراد از مکظوم ملوم است یعنی خود را ملامت کرد چنانچه گفت:

إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ که قبل از امر الهی از میان قوم خارج شدم و مراد از ظالمین ظلم بنفس است نه ظلم بقوم که نفرین کردم.

[سوره القلم (68): آیه 49] .... ص : 153

لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ (49)

اگر نبود اینکه خداوند تدارک نمود او را نعمتی از جانب پروردگار او هر آینه انداخته شد کنار دریا روی خاک و او مذمت میکرد خود را یعنی اگر این تفضلات در حق

ص: 153

او نشده بود مورد مذمت واقع میشد لکن خداوند تفضل فرمود و مورد مذمت واقع نشد، و تفضلات الهی در حق او اولا این بود که ماهی او را بلعید که در دریا غرق نشود.

و ثانیا او را طعمه ماهی قرار نداد که گفتند: خطاب شد بماهی که مراد نهنگ است که ما او را طعمه تو قرار ندادیم بلکه شکم تو را محفظه او قرار دادیم.

و ثالثا او را در شکم ماهی زنده نگهداشت با اینکه در ظلمات بود و راه تنفس نداشت که مشغول ذکر شد که میفرماید: فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ و اعتراف بتقصیر خود نمود.

و رابعا او را زنده کنار دریا انداخت.

و خامسا درخت کدو فوری روئیده شد و سایه بر او انداخت.

و سادسا بز کوهی آمد و او را شیر داد.

و سابعا او را ارسال فرمود بقوم که صد هزار بودند و در مدت کمی سی هزار بر آنها افزوده شد از اولاد و احفاد آنها و تمام ایمان باو آوردند.

و ثامنا توبه او را قبول فرمود و غیر اینها از تفضلات خدا میفرماید: اگر این تفضلات نبود.

لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ و سایر تفضلات.

وَ هُوَ مَذْمُومٌ جواب لولا است و چون مشمول این تفضلات شد رفع ذم هم از او شد.

[سوره القلم (68): آیه 50] .... ص : 154

فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (50)

پس برگزید خداوند او را پس جعل فرمود او را از صالحین. مراد صلاحیت رسالت و مقام نبوت که در میان تمام انبیاء از آدم تا خاتم احدی نبود که تمام امت باو ایمان آورده باشند فقط یونس دارای این خصوصیت بود بلی همچو موهبتی بلکه بالاتر خداوند بحضرت بقیة اللَّه عنایت میفرماید که در دوره ظهورش تمام در تحت اطاعت و فرمان او میروند و کفر و شرک و ضلالت و فسق و ظلم و معاصی از صفحه زمین برداشته و همچنین دوره رجعت ائمه طاهرین.

ص: 154

[سوره القلم (68): آیه 51] .... ص : 155

وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ (51)

و بدرستی که نزدیک است کسانی که کافر شدند اینکه چشم بزنند شما را چون میشنوند ذکر را و میگویند: محققا این دیوانه است.

یکی از اموری که بسیار تأثیر دارند بعض اشخاص هستند که چشم آنها طوری است که چیزی که بنظرشان بزرگ میآید و تعجب میکنند و نمیتوانند خودداری کنند چشم میزنند و آسیبی بطرف واقع میشود لذا دارد بازی تمام بیرون نیائید یا عملی فوق العاده در مقابل مردم بجا نیاورید بسا مردم کوتاه نظر به نظرشان میآید و چشم میزنند بخصوص اطفال خود را که شیرین زبان هستند یا زیبا جمال بمردم نمایش ندهید که چشم میزنند و آسیبی متوجه آنها میشود چنانچه بعینه این قضیه در مورد محمد حنفیه فرزند امیر المؤمنین (ع) واقع شد چون در جنگ صفین شجاعتی از او ظاهر شد سه مرتبه حمله کرد بلشگر معاویه او را چشم زدند یک طرف بدنش فلج شد و قدرت بر حرکت نداشت و لذا همراه برادرش کربلا نیامد، و در اخبار دارد: اگر از چشم و نظر مردم میترسید این آیه شریفه را تلاوت کنید مصون میشوید.

وَ إِنْ یَکادُ ان مخففه از مثقله است و یکاد بمعنی قرب و نزدیکی است یعنی نزدیک است.

الَّذِینَ کَفَرُوا که مشرکین و منافقین و یهود عنود باشند.

لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ زلق بعضی گفتند: یعنی بچشم و نظر شما را تلف کنند، بعضی گفتند: سقوط کنید یا که لغزشی در شما ایجاد شود.

لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ که قرآن مجید است چون خود را فصیح ترین عرب میدانستند و دیدند از قدرت بشر بیرون است از حیث فصاحت و بلاغت بنظر آنها مورد تعجب شد خواستند بچشم و نظر نسبت بشما آسیبی برسد و برای اینکه دیگران را اغفال کنند.

[سوره القلم (68): آیه 52] .... ص : 155

وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (52)

و نیست این قرآن مجید مگر یاد آور برای عالمین.

ص: 155

چون پیغمبر مبعوث بر جن و انس تا صفحه قیامت بود این قرآن مجید هم تا صفحه قیامت باقی است و برای هدایت تمام جن و انس آمده و ارشاد جمیع واحد ثقلین است که تمسک بآنها را فرمود:

لا تضلوا ابدا

و در بعض اخبار ذکر را تعبیر بامیر المؤمنین کردند و الذین کفروا را بمنافقین در مورد نصب خلافت و وصایت و ولایت علی در غدیر خم.

اقول: مانعی ندارد تأویل یا باطن قرآن باشد و شاهد بر این دعوی کلام ثانی است که موقعی که پیغمبر طلب قلم و دوات کرد و فرمود: بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید گفت: «دعوه فانه یهجر».

هذا آخر ما اردنا ایراده فی تفسیر سورة القلم و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی بحوله و قوته تفسیر سورة الحاقة و ما بعدها الی سورة الناس، و الحمد له من اوله الی آخره و الصلاة و السلام علی خاتم النبیین الی خاتم الوصیین و اللعن علی اعدائهم من الاولین و الاخرین من الان الی یوم الدین. و انا اقل الاقلین و اذل الاذلین المدعو بالطیب المسمی بالسید عبد الحسین غفر له و لوالدیه.

سورة الحاقة مکیة 52 آیة .... ص : 156

[سوره الحاقة (69): آیات 1 تا 3] .... ص : 156

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْحَاقَّةُ (1) مَا الْحَاقَّةُ (2) وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ (3)

اما فضلها- از ابن بابویه مسندا از جابر از حضرت صادق (ع) فرمود:

اکثروا من قراءة الحاقة فان قراءتها فی الفرائض و النوافل من الایمان باللّه و رسوله لانها انما نزلت فی علی امیر المؤمنین و معاویة و لم یسلب قاریها دینه حتی یلقی اللَّه عز و جل)

و از خواص القرآن مرسلا از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة حاسبه اللَّه حسابا یسیرا)

و اخبار دیگری برای سهولت وضع حمل و برای رضیع در قبولی رضع و غیر اینها روایت کرده اند بدون سند لذا صرف نظر کردیم.

الْحَاقَّةُ یکی از اسامی قیامت است و اسامی بسیاری دارد و هر کدام بیک

ص: 156

مناسبتی، قیامت گفتند چون تمام خلق قیام میکنند برای ورود در صفحه آن، روز حشر تمام محشور میشوند، بعث تمام مبعوث میگردند، یوم الحساب، یوم الجزاء و در معنای (الحاقة) نوع مفسرین گفتند: بمناسبت اینکه حق و ثابت و محقق است، و از تفسیر علی بن ابراهیم از ماده حاق بمعنی فرو گرفتن عذاب است و استشهاد کرده بآیه شریفه: وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ در بسیاری از آیات، لکن از ماده حق است که بمعنای ثبوت باشد.

مَا الْحَاقَّةُ اشاره بعظمت آن روز است چنانچه می گویی: فلان مؤمن است چه مؤمنی کافر است چه کافری عادل است چه عادلی و هکذا یوم القیامة ثابت است چه ثبوتی.

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ یعنی میدانی که قیامت ثبوت آن محقق است، گفتند:

فرق است بین ما أدراک و بین ما یدریک اول راجع بمعلوم است یعنی میدانی دوم راجع بمجهول است یعنی نمیدانی.

اقول: دلیل بر حقیقت و ثبوت و وقوع قیامت قطع نظر از آیات شریفه که سر تا سر قرآن اوصاف قیامت را بیان فرموده و قطع نظر از اخبار متواتره بتواتر معنوی و اجمالی، و قطع نظر از ضروریات تمام ادیان برهان عقلی بر طبقش قائم است زیرا اگر قیامت نباشد بکلی دستگاه خلقت لغو میشود ارسال رسل و جعل احکام بی فایده میشود و همچنین انزال کتب و مواعظ و نصایح تمام بی ثمر میگردد، و بالجملة هر که قائل و معتقد بمبدأ هست معتقد بمعاد هم هست و این دو لازم و ملزوم است و انفکاک از یکدیگر ندارد فقط منکر قیامت منکر مبدأ است که طبیعی لا مذهب باشد بلی در کیفیات او در مذاهب اختلاف زیادی هست که معاد جسمانی است یا روحانی یا مثالی یا حور قلیایی و در خلود و معنی خلود و در کیفیات آن که در آیات شریفه و در اخبار ائمه علیهم السلام بیان فرموده اند.

[سوره الحاقة (69): آیه 4] .... ص : 157

کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (4)

در اکثر آیات در سور قرآنیه قضایای عاد و ثمود را بیان فرموده و در اکثر

ص: 157

موارد قضایای عاد را مقدم بر قضایای ثمود ذکر فرموده چون عاد قوم هود بودند و پیش از ثمود که قوم صالح باشند بودند چنانچه قضایای قوم نوح را قبل از این دو بیان فرموده چون قبل از این دو بودند، و قضایای قوم لوط و شعیب و فرعونیان را بعد از این دو ذکر فرموده چون بعد از این دو بودند لکن در این سوره ثمود را قبل از عاد بیان فرموده، و آنچه بنظر میآید که هلاک ثمود آنی بود به یک صیحه تمام هلاک شدند که میفرماید: وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها هود آیه 70 و 71، که هیچ اثری از آنها باقی نگذاشت و اما عاد در ظرف یک هفته هشت روز بباد هلاک شدند، این دو طائفه ثمود و عاد تکذیب کردند.

بِالْقارِعَةِ قارعه یکی از اسامی قیامت است و صدای مهیبی است که پرده گوش را پاره میکند و انسان کر میشود و فردای قیامت زفیر جهنم گوش ها را کر میکند که میفرماید: فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ هود آیه 108، و میفرماید: إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ ملک آیه 7. و ممکن است اطلاق قارعه برای این است که اهل آتش از شدت عذاب فریاد میزنند بنحوی که گوشهای آنها کر میشود، و ممکن است مراد از قارعة کوبیدن باشد که از شدت عذاب و سختی آن در هم کوبیده میشوند و از هول و عظمت خورد میشوند و ذلت و خواری بآنها متوجه میشود چنانچه می گویی: قوارع الدهر سختی های روزگار، قرع الباب کوبیدن در است، و تکذیب ثمود و عاد قارعه را یا انکار معاد است مثل طبیعی و دهری یا انکار شدت عذاب و سختی عقوبت است.

[سوره الحاقة (69): آیه 5] .... ص : 158

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ (5)

پس اما ثمود در اثر تکذیب هلاک شدند بطغیان کننده و طغیان تجاوز از حد است و ممکن است باء بالطاغیة سببیه باشد یعنی بسبب طغیان آنها در تکذیب و فساد و ظلم تا حدی که ناقه صالح که بر آنها نفع بسیار داشت شیر آن کفایت همه آنها را میکرد پی کردند حتی مقابل آن فصیل او را کشتند بچه ناقه را، و ممکن است صفت عذاب باشد که طغیان داشته معنی شده او از حد معمولی متجاوز بوده، در بعض آیات

ص: 158

تعبیر بصیحه فرموده در بعضی بصاعقه در سوره هود میفرماید: وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ آیه 70، در شعراء تعبیر بعذاب فرموده: فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ آیه 158، در اعراف برجفه: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ آیه 78، در ذاریات بصاعقة: فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ آیه 44.

اقول: ظاهر اینکه ابتداء صیحه آسمانی که تعبیر برعد میکنیم بگوش آنها رسید و در اثر رعد برق که صاعقه باشد جستن کرد و لو در واقع برق قبل از رعد است لکن چون صدا سرعت سیرش بیشتر است قبلا شنیده میشود و بعد برق میسوزاند و چون صاعقه آنها را گرفت رجفه بر آنها عارض شد تا هلاک شدند و تمام اینها عذاب الهی بود در اثر تکذیب آنها قارعه را که قیامت باشد و تمام این رعد و برق و رجفه فوق العاده بود که نامش طاغیه بود یا در اثر طغیان آنها.

[سوره الحاقة (69): آیات 6 تا 7] .... ص : 159

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ (6) سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ (7)

و اما عاد که قوم هود باشند پس هلاک شدند بباد سرد و تند و شدید. خداوند باد را مسلط کرد بر آنها هفت شب و هشت روز پس میبینی قوم را افتاده ها مثل اینکه آنها تنه های درخت خرما هستند که کنده شده.

از کافی مسندا از حضرت باقر (ع) حدیثی نقل کرده که خلاصه اش اینکه امر شد بخزان باد که باد را بیرون کنند بقدر سعه انگشتر باد بیرون شد بقدر منخر گاو خزان وحشت کردند که تمام اهل زمین را هلاک کند خداوند جبرئیل را مأمور کرد که او را برگرداند و بقدری که مأمور است خارج شود.

وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا هلاک شدند.

بِرِیحٍ صَرْصَرٍ گفتند: صرصر شدت سرما است که دندانها بهم میخورد و بدنها بلرزه در آید از شدت سرما.

عاتِیَةٍ عتو سرکشی است و زیاده روی یعنی ریح شدت داشت بقدری که سنگهای بزرگ را از جا میکند درختهای قوی را میانداخت آنها را بلند میکرد و بکوهها میزد عمارتها را خراب میکرد.

ص: 159

سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) که از صبح چهارشنبه تا شام چهارشنبه که بدو وقتش چهارشنبه بود و از این جهت چهارشنبه نحس است چنانچه در قرآن میفرماید: کَذَّبَتْ عادٌ فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ قمر آیه 18 الی 20.

حُسُوماً دوام داشت و فترة در او نبود در این مدت هشت روز.

فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی تمام اجساد آنها روی زمین افتاده که یک نفر از آنها باقی نمانده زیرا الف و لام القوم دلالت دارد بر اینکه احدی از عاد باقی نمانده.

کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ اعجاز تنه درختها است اینها مثل تنه درختهای خرما که پوسیده و پوک شده روی زمین افتاده، وجه تشبیه شاید این باشد که از شدت سردی هوای باد درخت خرما را سرما میزند و میخشکد و پوسیده میشود و از این جهت خرما در گرمسیر بعمل میآید و در سردسیر رشد نمیکند اینها از شدت برودت باد مثل نخله خرما شدند، و شاید اشاره باین باشد که بسا باد درختهای طوال را از جا میکند و روی زمین میاندازد اینها روی زمین ریخته شده بودند و دارد که قامت آنها طولانی بود.

[سوره الحاقة (69): آیه 8] .... ص : 160

فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ (8)

پس آیا میبینی از برای آنها که باقی مانده باشد یک نفر آنها.

فَهَلْ تَری یعنی هر چه بر فرض سیر کنی در بلاد و بیوتات و مساکن آنها احدی از آنها باقی نمانده.

سؤال: البته در میان آنها اطفال و مجانین و قاصرین بودند و آنها مکلف نبودند و بیگناه بودند آنها برای چه هلاک شدند؟.

جواب: اولا معلوم نیست که میان آنها بوده باشند زیرا ممکن است مدتی تولید و تناسل نداشته باشند، و ثانیا یک نوع تفضلی بود در حق آنها زیرا اگر کبیر میشدند مسلما بهمان طریقه آباء بودند و مستحق عذاب میشدند خداوند آنها را از

ص: 160

عذاب آخرت نجات داد و لو قابلیت بهشت هم نداشتند، مثل اینها بعین مثل اطفال کفار و ظلمه و اهل ضلالت است که در حال طفولیت از دنیا میروند بلکه بالاتر اگر اینها باقی میماندند تا حد کبر و تکلیف علاوه بر اینکه خود را مورد عذاب قیامت میکردند دیگران را هم اضلال میکردند و شاهد بر این دعوی بعین قضیه حضرت خضر است با موسی که میفرماید: فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً کهف آیه 74، و جواب خضر: وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً کهف آیه 79 لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ تعبیر بتأنیث باعتبار نفس است یعنی نفسی از آنها باقی نماند.

[سوره الحاقة (69): آیه 9] .... ص : 161

وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ (9)

و آمد فرعون و کسانی که قبل از او بودند و منقلب شده ها آمدند بخطا کاری.

این آیه شریفه دو نحوه تفسیر شده: اولی- اینکه فرعون و کسانی که قبل از او بودند مثل قوم لوط و قوم شعیب و قوم ابراهیم و انبیایی که بعد از هود و صالح و قبل از موسی بودند و مؤتفکات اراضی که زیر و زبر شده مثل بلاد قوم لوط یا بکلی آثارش نابود شده بسبب خطا کاری ها که اهل آن اراضی مرتکب شده اند.

و نحوه ثانیه- که مستفاد از اخبار است مراد فرعون این امت است که عثمان باشد و من قبله شیخین و المؤتفکات اهل بصره و الخاطئة عایشه، و شاهد بر این دعوی خطبه شریفه امیر المؤمنین (ع) است که خطاب باهل بصره فرمود:

«یا اهل المؤتفکه یا جند المرأة و اتباع البهیمة»

و حدیث مروی از شرف الدین نجفی از برقی از سیف بن عمیره از اخیه از حمران از حضرت باقر (ع) فرمود:

(جاء الثالث و من قبله الاولین و المؤتفکات البصرة ائتفکت باهلها ثلاثا و علی اللَّه تمام الرابعة)

اشاره بدوره رجعت.

اقول: جمع بین هر دو معنی ممکن است بلکه شواهد هم داریم زیرا مسلما مؤتفکه بصره است که قوم لوط سکونت در او داشتند، و معنای اول ظاهر آیه شریفه و ثانی باطن آن و شاهدش فرمایش پیغمبر (ص) که آنچه در امم سابقه واقع شده در این امت هم واقع میشود و اللَّه العالم.

ص: 161

[سوره الحاقة (69): آیه 10] .... ص : 162

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً (10)

پس اینها معصیت کردند و مخالفت نمودند پیغمبر فرستاده پروردگار خود را پس گرفت آنها گرفتنی زیاد سخت.

فَعَصَوْا مرجع ضمیر عصوا تمام منکرین قبل است عاد نسبت بحضرت هود ثمود نسبت بحضرت صالح فرعون نسبت بحضرت موسی و قبل از فرعون نمرود و مشرکین توابع او نسبت بحضرت ابراهیم و قوم لوط نسبت بحضرت لوط و اصحاب مدین و ایکه نسبت بحضرت شعیب.

رَسُولَ رَبِّهِمْ که تکذیب رسالت او را کردند و ساحر و مفتری و مجنونش گفتند و ظلم و ستم نسبت باو روا داشتند بلکه بسیاری را اسیر یا مقتول نمودند بالاخص یهود عنود.

فَأَخَذَهُمْ پس گرفت ضمیر اخذ راجع بربهم است خدای متعال.

أَخْذَةً رابِیَةً از ماده ربوی بمعنی زیادتی است یعنی سخت و شدید و عظیم بود اخذ او که در دنیا بچه عقوباتی هلاک شدند و در آخرت بأشد عذاب گرفتار. پس ای امت پیغمبر آخر الزمان که مبعوث بر کافه انس و جن از یوم اول بعثت الی یوم البعث بترسید که در تکذیب رسالت او مثل مشرکین و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و سایر فرق کفار و در مخالفت او در نصب خلافت و در عصیان او در احکام شرعی و در بدعت در دین او و انکار ضروریات دین او که خداوند میگیرد شما را هم بأشد العذاب، و امروز کسی که در هیچیک از اینها مخالفت نکرده و نمیکند بسیار کم هستند این بیان سر بسته است هر کس نگاه بحال خود کند و السلام.

[سوره الحاقة (69): آیه 11] .... ص : 162

إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ (11)

محققا ما چون که آب دریاها و رودخانه ها و دریاچه ها طغیان و زیادتی پیدا کردند برای نجات شما شما را سوار میکنیم و حمل میکنیم در کشتیها و فلکه ها و بلم ها که از این طرف آب بآن طرف سیر کنید و نجات پیدا کنید.

إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ طغیان دریاها و رودها بسا بقدری زیاد و شدت دارد که شهرها

ص: 162

را خراب میکند و جماعت زیادی را هلاک میکند تا برسد بطغیان دریا در زمان نوح که روی زمین را آب گرفت و تمام اهل آن را هلاک کرد.

حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ که نوح و اصحاب سفینه را نجات داد و از او باقی ماند آنچه بشر در روی زمین است، و این جعل کشتی روی آب از آیات بزرگ الهی است که شهرها را بهم متصل میکند و رفع احتیاجات یکدیگر را میکند.

[سوره الحاقة (69): آیه 12] .... ص : 163

لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ (12)

این حمل بر جاریه و سفینه را قرار دادیم برای تذکره و ضبط میکند او را گوشهای ضبط کننده و نگاه دارنده و حفظ کننده.

اخبار بسیاری داریم بالغ بر 14 حدیث بلکه متجاوز از آن که اذن واعیة امیر المؤمنین (ع) است رجوع به بحار مجلسی و تفسیر برهان و کتب فضائل کنید که از حد تظافر گذشته و بحد تواتر رسیده.

لِنَجْعَلَها

مرجع ضمیر ممکن است جاریه باشد که سفینه است و ممکن است نجات اهل ایمان باشد در حمل بر سفینه که در بسیاری از آیات در امم سابقه دارد که موقع نزول عذاب اهل ایمان را نجات داده و کفار و مشرکین را هلاک فرموده.

تَذْکِرَةً

برای پند و اندرز و تنبیه به اینکه اثر مخالفت رسول چیست و نتیجه ایمان باو چیست چنانچه فردای قیامت هم آثار طرفین و ثمرات آن مکشوف میگردد.

وَ تَعِیَها

از وعاء است بمعنی ظرف.

أُذُنٌ واعِیَةٌ

گوشهایی که ظرفیت داشته باشد و قابلیت حفظ و نگاهداری باشد و اگر نبود این اخبار از نفس آیه هم میتوان استفاده کرد زیرا اذن واعیه اختصاص بمعصوم دارد که سهو و اشتباه و نسیان و جهل و عدم درک در او راه نداشته باشد و الا واعیه نیست.

[سوره الحاقة (69): آیه 13] .... ص : 163

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (13)

و زمانی که دمیده شد در صور یک دمیدنی. صور اسرافیل است و از برای او دو نفخه است یکی راجع بفناء دنیا و ذهاب ارواح و یکی برای قیام قیامت و بعث و

ص: 163

حشر که میفرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68. و مفسرین اختلاف کردند که نفخه واحده نفخه اولی است یا نفخه ثانیه لکن بعید نیست که اولی باشد بقرینه واحده در فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ بقرینه آیه بعد که میفرماید:

[سوره الحاقة (69): آیه 14] .... ص : 164

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (14)

و برداشته میشود زمین و کوه ها پس پاشیده میشود بیک پاشیدنی یعنی دفعة واحدة از هم پاشیده میشود که احتیاج بدفعه اخری ندارد که این یکی از علائم قیامت است چنانچه در جای دیگر میفرماید: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْ̙ИȘǙęРفَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً طه آیه 105 و 106.

وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ حامل ممکن است ملائکه موکلین بر زمین باشند از جا میکنند و بر میدارند چنانچه شهر قوم لوط را جبرئیل کند و آن قدر بالا برد که صدای خروسان و سگهای آنها را ملائکه شنیدند سپس برگردانید که هیچ اثری از آن باقی نماند.

وَ الْجِبالُ که آنها هم از جا کنده میشوند و ممکن است خدای متعال باشد و نیز میفرماید: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 49.

فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً بمجرد اراده حق از هم پاشیده میشود طول مدت ندارد اسباب و وسائل نمیخواهد.

[سوره الحاقة (69): آیه 15] .... ص : 164

فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (15)

پس همچو روزی واقع میشود آنچه واقع شدنی است. اشاره بیوم القیامه است و وقایع قیامت بسیار است و یکی از اسماء قیامت واقعه است و یک قسمت از وقایع قیامت را در آیات بعد بیان فرموده و یک قسمت زیادی در سایر سور ذکر فرموده مثل: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ ... الی 13 آیه سوره تکویر و مثل: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ سوره انفطار، و مثل: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ انشقاق آیه 1 و 3

ص: 164

و بسیاری از سور دیگر.

[سوره الحاقة (69): آیه 16] .... ص : 165

وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ (16)

و شکافته میشود آسمان پس از آن در این روز ساقط میشود یعنی از قوت و استمساکی که دارد میافتد.

اشکال: اولا در این آیات تعبیر بسقوط قوت و انشقاق و انفطار میفرماید و در آیه شریفه: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104.

و ثانیا مکرر شما در این تفسیر گفته اید که مراد از سماوات همین کرات جویه است که در این فضای وسیع خداوند بقدرت کامله خود قرار داده و این کلام با انفطار و انشقاق و طی سجل مناسبت ندارد.

جواب: مراد از بودن آسمان چون هفت طبقه است هر طبقه فوق طبقه دیگر البته در هر طبقه یک جسمیتی دارد مثل کره زمین و آب در هوا که هوا هم جسم است و لو بسیار لطیف تر از هوا باشد که این کرات علویه مثل کره زمین و آب که سیر دارند در این هوا آنها هم سیر دارند وضعی یا انتقالی، و فردای قیامت چون این کرات تمام بهم وصل میشوند و با یکدیگر جمع میشوند چنانچه میفرماید: وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ قیامه آیه 9. و البته باید آن جسمیتی که اینها در او بودند منفطر و منشق و مثل سجل لوله شود که این کرات تمام یک جا جمع شوند و از محل خود حرکت کنند و از کار بیفتند و این معنای انتشار است که میفرماید: وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ انفطار آیه 2. و آنچه ما گفتیم در مقابل حکما که گفتند: آسمانها جسم ثقیل مثل فلزات و این شمس و قمر و کواکب در آنها مثل میخ کوبیده شده و این آسمانها دور کره زمین گردش دارند و سایر مزخرفات آنها یعنی بقول آنها این آسمانها و کرسی هر کدام سطح مقعر فوق مماس با سطح محدب تحت است چسبیده به یکدیگر و آسمان هفتم مماس با کرسی که فلک ثوابت گویند و او مماس با عرش که فلک اطلس و غیر مکوکب نام نهاده اند و عرش تمام آنها را دور کره زمین چرخ میدهد، ما در رد این مزخرفات که خلاف حس و و جدان و آیات شریفه و اخبار ائمه است گفته ایم.

ص: 165

[سوره الحاقة (69): آیه 17] .... ص : 166

وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (17)

و ملک بر اطراف آسمانها هستند و بر میدارد عرش پروردگار تو را فوق تمام اینها در آن روز هشت ملک.

وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها و ملک اسم جنس است شامل جمیع الملائکه میشود مثل لفظ الجن و الانس که شامل جمیع افراد جن و انس میشود وعده آنها بقدری زیاد است که لا یعلمها الا اللَّه، و از پیغمبر اکرم است که میفرماید: در لیلة المعراج دیدم که تمام آسمانها مطروس بملائکه بود که جای یک قدم نبود، بعلاوه ملائکه که موکل بزمین و ارزاق و قطرات باران و افراد بشر و مأمور بارزاق هستند و تمام آنها اشتغال بعبادت پروردگار دارند و چون روز قیامت آسمانها در هم پیچیده میشود و تمام کرات مجتمع میگردند این ملائکه اطراف آنها را دارند که معنای ارجائها است و منتظر امر الهی هستند که کیان را سوق بجهنم دهند و کیان را رو ببهشت برند آنهم بهشتی که میفرماید: وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ حدید آیه 21، و جهنمی که حدی از برای آن نیست.

وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ و حمل میکنند عرش پروردگار تو را در آن روز هشت نفر از ملائکه، در بعض اخبار دارد که: حمله عرش از بزرگی هر کدام هشت چشم دارند که هر چشمی بزرگتر از کره زمین است، و در بعض اخبار تفسیر کرده اند حمله عرش را بحمله علم که همین نحوی که عرش احاطه دارد بتمام موجودات علوی و سفلی علم الهی هم احاطه دارد بکل شی ء که میفرماید: وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12، و حمله علم هشت نفر هستند چهار از اولین نوح ابراهیم موسی عیسی و چهار از آخرین محمد (ص) علی حسن حسین علیهم السلام.

اقول: مسلما علم ائمه طاهرین بیش از علم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بوده و همچنین آدم که میفرماید: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها بقره آیه 29. بعلاوه علمی که خداوند بانبیاء و ائمه افاضه فرموده در همین عالم بوده و این آیه میفرماید: وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ و میتوان گفت که: مراد از این اخبار تشبیه است که همین نحوی

ص: 166

که حمله عرش ثمانیه هستند حمله علم هم ثمانیه هستند و اما سایر ائمه هدی علم آنها مأخوذ از این چهار نفر است بعلاوه اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند، و اما مجسمه میگویند:

عرض تخت خدا است و روی تخت نشسته و مؤمنین او را میبینند و کفار محروم هستند و ما می گوییم: همان عرش عظیم است که محیط بکرسی و سماوات و ارض و آنچه در آنها هست از ملائکه و جن و انس بقرینه فوقهم، و تعبیر بحمل بمعنی اطراف هستند نه اینکه عرش روی شانه آنها باشد این هشت حمله عرش مقام آنها بالاترین تمام ملائکه است حتی از جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، زیرا جبرئیل در خدمت پیغمبر در شب معراج چون بسدرة المنتهی رسید عرض کرد:

(لو دنوت انملة لاحترقت)

و حمله عرش تا حول عرش رفتند و احدی باین مقام نرسیده جز پیغمبر اکرم که میفرماید: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی النجم آیه 8 الی 10، و این حمله ثمانیه مثل ملائکه هستند که مأمور بارزاق و سایر امور هستند و الا قدرت الهی کافی است بر نگاه داشتن عرش و هزار مثل عرش فقط حکمت الهی اقتضا کرده بعض امور بتوسط اسباب باشد و بعضی بدون واسطه آدم را از گل خلق کند عیسی را بدون پدر اولاد آدم را بنطفه و سیر در مراحل.

[سوره الحاقة (69): آیه 18] .... ص : 167

یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ (18)

روز قیامت تمام افراد بشر و جن را میآورند و عرضه میدارند و هیچ امر مخفی که در کمال ستر داشته باشید بر خدای تعالی مخفی نیست روز قیامت: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ است بروج آیه 9: فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی طه آیه 6، بلکه بر خود انسان و دیگران هم ظاهر میشود مگر اموری که خداوند از راه تفضل بر آنها مخفی و مستور کرده.

یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ تمام بدون استثناء در پیشگاه الهی در صحرای محشر حاضر و شهود قیامت مثل اعضا و جوارح و ملائکه حفظه و انبیاء و ائمه شهادت میدهند.

لا تَخْفی مِنْکُمْ خافِیَةٌ چیزی در پرده نمیماند نه جای انکار باقی میماند و نه اعذار پذیرفته میشود.

[سوره الحاقة (69): آیه 19] .... ص : 167

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ (19)

ص: 167

پس زمانی که داده شود نامه عمل او بدست راست او پس میگوید بیائید بخوانید نامه مرا.

کسانی که اهل ایمان باشند و با ایمان از دنیا بروند نامه عمل آنها بدست راست آنها داده میشود و اینها مراتب مختلفه هستند مرتبه اعلای آن اینکه ایمانش مقرون باعمال صالحه و تقوای از معاصی باشد، و بعد از آن کسی که آلوده بمعاصی شده لکن آمرزیده شده، یا بتوبه که میفرماید: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70، و بعد از آن کسانی که معاصی آنها تدارک شده یا ببلیات دنیوی یا طلب مغفرت مؤمنین یا بشفاعت شافعین که در محشر دیگر معصیتی ندارند، و بعد از آن کسانی که آلوده هستند لکن اعمال صالحه برتری دارد بر سیئات، و اما اخباری که داریم که مراد از (مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ) امیر المؤمنین و بشماله معاویه اینها دون شأن امیر المؤمنین است، امیر المؤمنین خود محاسب یوم القیامه است و قسیم الجنة و النار است.

سؤال: پس بنا بر این مؤمن و لو اهل معاصی باشد نجات دارد پس باکی از معصیت ندارد؟

جواب: مکرر گفته ایم که: عمده ضرر معاصی ضعف ایمان بلکه زوال ایمان است چنانچه اکثر مشاهده شده که اهل معاصی ایمان آنها از دست رفته بعلاوه تسلط شیطان انسی و جنی بالقاء شبهات که موجب ضلالت میشود و بسیار مشکل است با کثرت معاصی با ایمان از دنیا رفتن. و ثانیا درجات مؤمنین در قیامت بسیار متفاوت است از حیث قوت و ضعف ایمان و از حیث اخلاق و صفات و از حیث اعمال صالحه و از حیث تقوی.

[سوره الحاقة (69): آیه 20] .... ص : 168

إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ (20)

ظن اینجا بمعنی یقین است چون اگر یقین بقیامت نباشد و لو مظنون باشد ایمان نیست اول چیزی که در ایمان مدخلیت دارد یقین بجمیع عقاید حقه و مکرر گفته ایم که در ایمان چهار امر مدخلیت دارد که بزوال یکی از آنها ایمان زائل میشود یقین اعتقاد یعنی دلبستگی و در بند بودن اقرار قلبا و لسانا تسلیم. میگوید: محققا من یقین داشتم

ص: 168

که ملاقات میکنم حساب خود را حسابی بوده، هاء حسابیه هاء استراحت است برای نظم آیات، البته کسی که یقین بروز جزاء داشته باشد که حساب و کتاب و میزان و صراط و تطایر کتب و جزاء و ثواب و عقاب و جنت و نار داشته باشد خودداری میکند و همیشه بین خوف و رجا است و خبر از عاقبت خود ندارد که با ایمان میرود یا بدون ایمان.

[سوره الحاقة (69): آیه 21] .... ص : 169

فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (21)

پس او در یک زندگانی خوش است که بسیار خشنود و فرحناک است، موقعی که خطاب برسد: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 28 الی 30، و مقام رضا بالاترین مقامات است که بنده در جمیع واردات تکوینی و تشریعی خشنود باشد و همان را طالب باشد و این از مقام صبر بالاتر است و در بهشت هم بالاترین مقامات بر اهل بهشت رضای الهی است که عرض میکنند: (ربنا رضاک) و اوصاف بهشت و نعم او را از حور و قصور و اطعمه و البسه و اشربه نمیتوان درک کرد که میفرماید: فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ زخرف آیه 71، و در حدیث فرموده:

(و ما خطر علی قلب بشر).

[سوره الحاقة (69): آیات 22 تا 23] .... ص : 169

فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (22) قُطُوفُها دانِیَةٌ (23)

بهشتی که در اعلا درجه علو است و شاخهای درختان او پر از میوه ها و سر برگشته که دسترس اهل بهشت است.

خداوند در بهشت برای اهل بهشت از هیچگونه نعمتی و تفضلی دریغ نداشته فقط تفاوت درجات در لذت بخشی آنها است هر چه ایمان قویتر و اعمال صالحه بیشتر و تقوی بالاتر باشد التذاذش بیشتر است و این بنحوی است که بالاتر درک زیادتی التذاذ را میکند ولی نازلتر درک نمیکند که موجب غم و اندوه و حسرت او شود و همچنین در جهنم تمام در اشد عذاب هستند ولی تفاوت مراتب دارند در تعذیب و هر کس خیال میکند که عذاب او اشد عذاب است و شدیدتر از خود را درک نمیکند که باعث تسلی او شود.

[سوره الحاقة (69): آیه 24] .... ص : 169

کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ (24)

ص: 169

بخورید و بیاشامید گوارا باد بواسطه آنچه پیش انداختید در أیام گذشته.

کُلُوا وَ اشْرَبُوا آمر ممکن است خدای متعال باشد و ممکن است خزنه بهشت باشند و ممکن است نفس مأکولات و مشروبات باشد که بزبان میگویند ای بنده خدا از ما تناول نما و بیاشام.

هَنِیئاً گوارا باد چون مأکولات و مشروبات بهشت فضولات ندارد که باید دفع گردد و تولید مرض و کسالت و خستگی و ثقل و سده نمیکند.

بِما أَسْلَفْتُمْ پیش فرستاده اید از ایمان و اعمال صالحه و اخلاق فاصله.

فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ ایام گذشته که ایام دنیا باشد در مدت عمر و زمان تکلیف که فرمودند:

(الدنیا دار عمل و لا جزاء و الاخرة دار جزاء و لا عمل).

[سوره الحاقة (69): آیه 25] .... ص : 170

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ (25)

و اما کسی که نامه عملش داده میشود بدست چپ او پس میگوید: ای کاش این نامه بدست من داده نمیشد در جای دیگر میفرماید: وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 11، با اینکه صورت برگردد بعقب و دست ها فرو رود در بدن و از عقب درآید و بدست چپ داده میشود و این آیه شامل هر دو قسم میشود.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ ای کاش کتاب من بمن داده نمیشد، و در جای دیگر میگوید: یا ویلتا مال هذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصیها کهف آیه 47، در جای دیگر میفرماید: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً اسراء آیه 14 و 15.

[سوره الحاقة (69): آیه 26] .... ص : 170

وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ (26)

و نمیدانستم چیست حساب من موقعی که در محکمه عدل الهی حاضر میشوند و رسیدگی بحساب بندگان میشود که یکی از مقامات قیامت رسیدگی بحساب بندگان است و لذا یوم الحساب نامیدند.

ص: 170

وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ و نمیدانستم چیست حساب من.

تنبیه: تصور نشود که فقط در نامه عمل و در مورد حساب افعال نیک و بد انسان ثبت شده و در تحت حساب میآید چه بسا افعال هزارهای دیگران هم در نامه او ثبت است و مورد حساب میشود اگر این سبب و باعث شده چنانچه فرمودند:

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة و من سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة)

مثل کسانی که غضب کردند حق امیر المؤمنین و ائمه طاهرین را و ملیاردها را اضلال کردند الی یوم القیامة و امروز هم کسانی که تأسیس مساجد و مدارس و کتب علمیه دینیه میکنند یا تأسیس سینما و تماشاخانه ها و مراکز فسق و فجور، و بدعتی در دین یا ظلمی را رواج میدهند آنها میمیرند و در نامه عملشان همه روزه ثبت میشود و فردای قیامت نائل بمثوبات آنها یا بعقوبات آنها میشوند.

[سوره الحاقة (69): آیه 27] .... ص : 171

یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ (27)

ای کاش این حالتی که متوجه شده بمن از بین رفته بود.

و این آیه را دو نحوه تفسیر میتوان کرد یکی آنکه ای کاش من مبعوث نشده بودم و بهمان حال موت باقی مانده بودم و همچو روزی را مشاهده نمیکردم، و دیگر آنکه ای کاش میمردم و گرفتار این عذابها نمیشدم و بر طبق هر دو تفسیر آیات شریفه دلالت دارد مثل: وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ و در خبر است که موت را میآورند بین جنت و نار و ذبح میکنند که دیگر موت نیست و آیات خلود بسیار است.

[سوره الحاقة (69): آیه 28] .... ص : 171

ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ (28)

بی نیاز نکرد مرا اموالی که ذخیره کردم بلکه همین اموال یکی از بواعث گرفتاری و عذاب شده که در حدیث است:

(یؤتی بصاحب المال یوم القیامة و یسأل عنه: من این اکتسبت؟- و ان کان من الحرام یؤمر به الی النار، و ان کان من الحلال یسأل عنه: فیما انفقت؟- فان انفق فی الحرام یؤمر به الی النار، و ان أنفق فی الحلال

ص: 171

یسأل عنه: هل ادیت شکره؟- فلا یزال یسأل عنه)

بلکه اگر مال دنیا را داشته باشند و دو برابر آن نتیجه بر آنها ندارد که میفرماید: لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ رعد آیه 18، و میفرماید: وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ- الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ زمر آیه 48.

[سوره الحاقة (69): آیه 29] .... ص : 172

هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ (29)

از بین رفت و از دستم گرفته شد آن سلطنت و ریاست و عده و عده که داشتم بلکه آنها کمال عداوت را با من دارند تقاضای عذاب مرا مضاعف میکنند: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67، و میگویند: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ اعراف آیه 38.

[سوره الحاقة (69): آیه 30] .... ص : 172

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30)

بگیرید او را پس در غل کشید او را: خطاب به ملائکه عذاب میشود اینکه نامه عملش بدست چپ آمده بگیرید او را ملائکه عذاب اطراف او را میگیرند و غلهای آتشی در گردنش میاندازند.

[سوره الحاقة (69): آیه 31] .... ص : 172

ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ (31)

پس از آنکه او را گرفتید و مغلولش کردید در جهنم او را در آورید یعنی پرتاب کنید او را در جهنم، در جای دیگر میفرماید: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 73. ولی در اینجا میفرماید:

[سوره الحاقة (69): آیه 32] .... ص : 172

ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ (32)

و از جمع این دو آیه بقرینه ثم که از برای تراخی است استفاده میشود که پس از اخذ کفار ابتدا آنها را در غل میکشند آنهم یک غل نیست اغلالی است که بگردن آنها میاندازند و آنها را میکشند که معنای یسحبون است و میبرند ابتداء در آب جوشه میاندازند که معنای فی الحمیم است پس از آن در جهنم در آتش میاندازند که معنای: ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ است و معنی: ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ و پس از آنکه در

ص: 172

جهنم انداختند ملائکه خزنه جهنم آنها را در زنجیر هفتاد ذراعی میبندند که نتوانند حرکت کنند بعد از این خداوند علت و سبب و منشأ این عذابها را بیان میفرماید یکی:

[سوره الحاقة (69): آیه 33] .... ص : 173

إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ (33)

محققا او بود که ایمان نیاورد بخدای عظیم. عدم ایمان بخدا مجرد انکار وجود او نیست مثل طبیعی دهری لا مذهب بلکه انکار بتوحید و دعوی شرک را هم شامل میشود بجمیع اقسام شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری و انکار عدل الهی و انکار صفات کمالیه و جمالیه و جلالیه و انکار معجزات پیغمبران او و کتابهای او و احکام او تمام اینها عدم ایمان.

بِاللَّهِ الْعَظِیمِ است. این از حیث اعتقاد و البته کسی که ایمان باللّه نداشته باشد بهیچ امور دینیه معتقد نیست نه بنبوت و امامت و معاد و ضروریات دین و سایر اموری که مدخلیت در ایمان دارد، و ملحق باینها است کسانی که ببعض از این امور معتقد نباشند حتی بانکار یک ضروری دینیه یا مذهبیه یا یک بدعتی در دین بگذارد که باعث سلب ایمان شود و مصداق آیه شریفه: أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ- الی قوله تعالی- یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ بقره آیه 79، و اما از حیث عمل میفرماید:

[سوره الحاقة (69): آیه 34] .... ص : 173

وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ (34)

رغبت ندارد باطعام مسکین که زکاة باشد. و از این آیه دو امر استفاده میشود یکی اینکه زکاة در میانه فروع دینیه اهم از همه واجبات است چنانچه منع زکاة باعث سلب ایمان میشود عقوبتش قبل از موت در حال احتضار باو متوجه میشود چنانچه در آیه شریفه دارد: لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقون آیه 10، دیگر کاشف از صفت بخل است که مانع از دخول جنت است که فرمودند:

(الجنة دار الاسخیاء)

و

(البخیل بعید عن اللَّه و عن الناس و عن الجنة).

[سوره الحاقة (69): آیات 35 تا 37] .... ص : 173

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ (35) وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِینٍ (36) لا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37)

ص: 173

پس نیست از برای روز قیامت در صحرای محشر حمایت کننده ای و نیست از برای او طعامی مگر از غسلین که آمیخته از چرک و خون شده که این طعام را نمیخورند مگر خطاکاران.

فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ الف لام الیوم عهد است یعنی روز جزاء.

هاهُنا حَمِیمٌ نه اولاد نه عشیره و نه رفقا و نه اتباع و نه قشون و لشکر احدی نیست او را از عذاب نجات دهد، و از این جمله استفاده میشود که از قابلیت شفاعت افتاده و شفعاء روز قیامت او را شفاعت نمیکنند و شفاعت خاص اهل ایمان است.

وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ غسلین از ماده غساله است و مراد مدفوعات اهل جهنم است از چرک و خون و سایر کثافات آنها اینها را طعام میکنند برای این نمره اشخاص که معلوم میشود که از زقوم که طعام اهل نار است پست تر و کثیف تر است و این غسلین طعام تمام اهل جهنم نیست فقط مخصوص بخاطئین است که میفرماید:

لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ گفتند: فرق است بین خاطی و مخطی مخطی بسا از راه اشتباه بدون تعمد خطایی میکند ولی خاطی دانسته و تعمدا از روی عناد بر خطا میرود و خطا بر خلاف صواب است و انسان اگر بر صراط مستقیم باشد بر صواب است و اگر قدمی بر صراط مستقیم نگذارد خاطی است و اگر در صراط مستقیم لغزش پیدا کند در ضلالت است و خاطئون کسانی را گویند که در هیچ امری بر صواب نیستند. پس از اوصاف آنها و عقوبت آنها را که بیان فرمود در مقام بیان عظمت قرآن و اهمیت آن میفرماید:

[سوره الحاقة (69): آیات 38 تا 40] .... ص : 174

فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ (38) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (40)

قسم نمیخورم بآنچه شما میبینید و آنچه نمی بینید محققا این کتاب هر آینه قول رسول محترم است.

فَلا أُقْسِمُ بعضی گفتند: لا زائده است برای تأکید آورده و معنی فاقسم است، بعضی گفتند: چون قسم باید باللّه باشد پس بغیر خدا قسم نمیخورم، بعضی گفتند:

معنی نباید بغیر خدا قسم یاد کرد که مشرکین به لات و عزی قسم میخوردند. لکن

ص: 174

تحقیق این است که قسم در موردی است که امر مشتبه باشد و معلوم نباشد بخواهند بقسم اثبات کنند اما امری که واضح و هویدا است و بدیهی است احتیاج بقسم ندارد نفس وضوح و بدیهتش کافی است بر ثبوت احتیاج بقسم ندارد.

بِما تُبْصِرُونَ از عالم مادیات از اجسام و اعراض از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان از سفلیات و علویات.

وَ ما لا تُبْصِرُونَ از عالم انوار و ارواح و نفوس بلکه ملائکه و جن و عالم مثال و صفات نفسانیه باطنیه و بالجمله جمیع مکونات و مخلوقات چه دیدنی باشد چه نباشد.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ محققا این قرآن مجید گفتار رسول محترم است، بعضی گفتند: مراد از رسول جبرئیل است که روح الامین است که در جای دیگر میفرماید:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ شعراء آیه 92 الی 95. و لکن ظاهر بقرینه آیات بعد اینکه مراد حضرت رسالت است اشاره به اینکه قرآن فرستاده خدا است که مقام رسالت او است به وظیفه رسالت خود عمل میفرماید، و معنای کریم جامع جمیع خصال خیر است علما و اخلاقا و عملا که در جمیع مخلوقات عدیل و نظیر و مثل و مانند ندارد و در درجه بعد از او امیر المؤمنین و ائمه طاهرین و صدیقه طاهره و بعد از آنها انبیاء و ملائکه و علماء حقه هستند و این قرآن مجید فرستاده باین رسول است نه آنچه کفار و مشرکین نسبت دادند.

[سوره الحاقة (69): آیه 41] .... ص : 175

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ (41)

و نیست این قرآن بگفتار شاعر که مشرکین و کفار نسبت دادند و گفتند: بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ انبیاء آیه 5، و نیز میفرماید: أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ طور آیه 30.

فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ چه بسیار کم از شما ایمان میآورید که نسبت مؤمن بکفار اگر بگوئیم یک بر هزار دروغ نگفته ایم بلکه در حدیث دارد: اقل از کبریت احمر است، در بعض دیگر مثل یک خال سفید در پیشانی گاو سیاه است.

ص: 175

[سوره الحاقة (69): آیه 42] .... ص : 176

وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ (42)

و نیست بقول غیب گویان کهنه چه بسیار کم از شما متذکر میشوید. در قبل از اسلام یک دسته بودند که تسخیر جن میکردند و اجنه میرفتند در آسمانها و استراق سمع میکردند از ملائکه و خبر بکهنه میدادند که آنها بمردم خبر میدادند و خود را غیب گو نشان میدادند و وسیله استفاده خود قرار داده بودند ولی پس از ولادت حضرت رسالت از کلیه آسمانها ممنوع شدند و اگر نزدیک میرفتند بشهاب قبس میسوختند و هلاک میشدند و دستگاه کهانت از بین رفت این کفار نسبت کهانت بحضرت میدادند که اجنه باو خبر میدهند و این قرآن کلام اجنه است از آنها اخذ کرده که خدا میفرماید خطاب برسولش: فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ طور آیه 29، این کفار و مشرکین یکی از نسبتها که بحضرت میدادند همین کهانت و جنون بود لذا میفرماید:

وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ عده متذکر أقل از عده مؤمنین هستند زیرا چه بسیار از مؤمنین که متذکر نیستند سپس بعد از آنکه نه قول شاعر است و نه قول کاهن پس این قرآن قول کیست میفرماید:

[سوره الحاقة (69): آیه 43] .... ص : 176

تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (43)

نازل شده از پروردگار عالمین است. و مکرر بالاخص در مقدمه این تفسیر مراتب نزول قرآن را متذکر شده ایم مرتبه اولی: عین این الفاظ قرآن از باء بسم اللَّه تا سین و الناس بایجاد حق تبارک و تعالی موجود شده که نامش کلام اللَّه است، سپس بتوسط قلم در لوح محفوظ نوشته شد که میفرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22، مرتبه ثالثه بر نور مقدس پیغمبر در عالم انوار که میفرماید: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ واقعه آیه 76 الی 79، سپس ملائکه در لیلة القدر در بیت المعمور یا در آسمان اول نازل کردند، سپس جبرئیل در مدت رسالت حضرت رسول مدت بیست و سه سال سوره بسوره و آیه بآیه بر قلب مطهر حضرت رسالت نازل نمود که میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ

ص: 176

رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ

شعراء آیه 192 الی 194.

سؤال: بعد از آنکه بر پیغمبر در همان عالم انوار افاضه شد چه احتیاج است که در مرتبه اخیره جبرئیل نجوما بر قلب مطهرش نازل نماید در مدت رسالت یعنی سوره بسوره و آیه بآیه؟

جواب: فرق است بین مقام نبوت و رسالت بعبارت دیگر بین علم و تبلیغ در آن عالم مقام علمی بود که مقام نبوت است چون از ماده نبأ است یعنی خبر داشت و میدانست که میفرماید:

کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین

تنزیل جبرئیل بر قلب مطهر مقام رسالت و تبلیغ و انذار است که در آیه مذکوره فرمود: لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ و برای توضیح مقام احتیاج بیک مثال معمولی دارد مرسوم تجار و متمولین و کسبه این است که ابتداء وجه خطیری و مال کثیری در بانک میسپارند سپس در ایام تجارت و کسب تدریجا چک میفرستند در بانک و بانک میدهد تا بمقداری که تمام دریافت شود، وجود مقدس پیغمبر بمنزله بانک خداوند است تمام علوم از قرآن و غیر آن در آن عالم سپرده شده و جبرئیل بمنزله شاگرد تجارت خانه الهی است موقع بموقع چک میآورد که این سوره و این آیه را تبلیغ کن که مقام رسالت است و انذار که فرمود: لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ و در سوره یس میفرماید: إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ لِتُنْذِرَ قَوْماً ... الایه آیه 2 الی 5.

[سوره الحاقة (69): آیات 44 تا 46] .... ص : 177

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ (44) لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ (46)

و بر فرض محال اگر پیغمبر (ص) نسبت دهد بما که خداوند متعال باشیم از راه کذب و از پیش خود بعض اقاویل و لو یک قول باشد هر آینه ما او را میگیریم بیمین بتمام قوت پس از آن قطع میکنیم از او رگ حیات رگ قلب او را یعنی او را هلاک میکنیم.

سؤال: بسیاری از این اهل ضلال دروغهایی نسبت بخدا داده اند همچو معامله با آنها نفرموده چه خصوصیت دارد که چنین معامله با پیغمبر اکرم بنماید؟.

ص: 177

جواب: آنها چون از ابتداء امر در ضلالت بودند و مدرکی برای صدق دعوای خود نداشتند مثل آنها مثل سایر کفار و مشرکین است که عقوبت آنها یا در دنیا بآنها میرسد یا خدا آنها را مهلت میدهد تا بعذاب ابدی گرفتار شوند، و اما پیغمبری که خدا بدست او معجزاتی عنایت کرده و حجت بر خلق تمام شده در وجوب متابعت آن اگر چنین کند و کسی را در ضلالت اندازد فردای قیامت نمیشود از او مؤاخذه کرد بنده میتواند بگوید میخواستی باو معجزه ندهی و نفرستی ما اگر مخالفت او میکردیم مستحق عقوبت بودیم لذا اگر چنین کند ما هم با او چنین میکنیم.

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لو امتناعیه است یعنی محال است که خدا همچو پیغمبری برای هدایت بندگان بفرستد زیرا تا مقام عصمت و شرایط نبوت در او نباشد خدا بدست او معجزه نمیدهد و بندگانش را در ضلالت نمیاندازد و محال است از معصوم چنین امری صادر شود، تقول قولی را بکسی بستن که او نگفته باشد و افترا باو زدن که چنین گفته و او نگفته باشد.

بَعْضَ الْأَقاوِیلِ و لو یک قول باشد که اگر هزار قول که از خدا نقل میکند صدق باشد و خدا فرموده باشد و یک قول دروغ باشد و گفته خدا نباشد.

لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ چند تفسیر شده بعضی گفتند: کنایه از این است که تمام قوت را از او میگیریم چون انسان قوای او در دست راست او است، بعضی گفتند:

بتمام قوت و قدرت او را میگیریم که آنی باو مهلت نمیدهیم، بعضی گفتند: او را ضعیف و ذلیل میکنیم و به خفت و مهانت او را هلاک میکنیم.

ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ و تین رگ قلب است متصل بظهر که بمجرد اینکه قطع شود انسان میمیرد که ما تعبیر میکنیم برگ حیات که متعاقب بموت است.

[سوره الحاقة (69): آیه 47] .... ص : 178

فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ (47)

پس نیست از شما احدی که بتواند او را از قدرت الهی جلوگیری کند. این آیات شریفه برای قطع طمع کفار و مشرکین است که از حضرتش تقاضا میکردند که با آنها موافقت کند و دست از دعوتش بردارد خداوند میفرماید اگر در کوچکترین

ص: 178

دستور ما کوتاهی کند و بر خلاف آن رفتار کند ما او را بشدیدترین عقوبات میگیریم و رگ حیات او را قطع میکنیم و موافقت با شما برای او خردلی نتیجه ندارد و احدی از شما قدرت جلوگیری از عقوبت ما را ندارد و نمیتواند او را از عقوبت ما نجات دهد، و الا نه حضرت رسول خردلی مخالفت دستور الهی میکند و نه خداوند نسبت باو کوچکترین مؤاخذه میفرماید بلکه او را اشرف مخلوقات خود قرار داده و مقام او را ببالاترین مقامات برده است.

[سوره الحاقة (69): آیه 48] .... ص : 179

وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (48)

و محققا این قرآن تذکره و یاد آوری است برای کسانی که با تقوی باشند.

پیغمبر اکرم مبعوث بر کافه جن و انس تا دامنه قیامت بوده و قرآن مجید هم برای هدایت و ارشاد تمام آنها نازل شده لکن استفاده از او و بهره برداری از او خاص اهل تقوی است چنانچه میفرماید: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84، در این آیه عنوان تذکره فرموده و عنوان متقین و در آیه مذکوره شفاء و رحمت و عنوان مؤمنین و این دو مثلا یک معنایی است زیرا مراد از شفاء شفاء از امراض باطنیه است از کفر و شرک و نفاق و اخلاق سوء و افعال معاصی و این عین تقوی است و لو امراض ظاهریه را هم شامل باشد و مراد از تذکره هم بفکر قیامت و عقوبات آن باشد و این هم خاص باهل ایمان است که معتقدین روز جزاء و پاداش اعمال هستند.

[سوره الحاقة (69): آیه 49] .... ص : 179

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ (49)

و محققا ما میدانیم اینکه بعض شما تکذیب کننده هستند، مراد کفار و مشرکین نیستند زیرا آنها علنا تکذیب میکنند بلکه مراد منافقین هستند که خود را در زمره مؤمنین قلمداد کرده و جزء مصدقین وا نمود نمودند خداوند میفرماید:

اگر بر مؤمنین مخفی میکنید بر ما مخفی نیست.

وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ از شمایی که اظهار ایمان میکنید بعض شما که من تبعیضیه باشد.

ص: 179

مُکَذِّبِینَ بلکه بدتر از کفار و مشرکین.

[سوره الحاقة (69): آیه 50] .... ص : 180

وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکافِرِینَ (50)

و محققا این قرآن باعث حسرت میشود برای کفار چنانچه میفرماید: وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ انعام آیه 27. بخصوص موقعی که مقامات مؤمنین را در بهشت مشاهده میکنند و از خدا طلب میکنند: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 109، وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ ... الایه فاطر آیه 34، و آیات دیگر.

[سوره الحاقة (69): آیه 51] .... ص : 180

وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ (51)

و بدرستی که قرآن هر آینه حق الیقین است. از برای یقین سه مرتبه است علم الیقین عین الیقین حق الیقین علم الیقین اینکه از روی ادله و براهین و آثار یقین پیدا کند مثل اینکه از آثار قدرت الهی در عالم از خلقت و رزق و سایر افعال الهی یقین بوجود خدای متعال پیدا کند که سر تا سر قرآن بیان آثار قدرت او را میکند، و از معجزات یقین برسالت پیدا کند یا از دلیل عقل و نقل یقین حاصل شود مثل خبر متواتر و اجماع و خبر محفوف بقرائن قطعیه و مثال خارجی مثل اینکه از دود و بوی سوختگی یقین بآتش پیدا کند.

و عین الیقین اینکه بچشم سر یا بچشم قلب ببیند مثل اینکه الآن خدمت پیغمبر است و از میان دو لب مبارکش استماع قرآن میکند و الآن صحرای محشر است و بهشت و جهنم را مشاهده میکند و نامه عملش بدستش داده شده و میزان نصب شده و مثال خارجی آتش را میبیند البته این مرتبه بالاتر است از اینکه از آثار پی بمؤثر برد، از امیر المؤمنین (ع) است عرض میکند:

(عمیت عین لا تراک الغیرک من الظهور ما لیس لک ... الخطبه).

و حق الیقین آن است که خود را در بهشت متنعم یا در جهنم معذب یا در آتش سوزان میبیند خدا میفرماید:

ص: 180

وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ در همین دنیا از توسل بقرآن و تلاوت آن چه فوائدی برده میشود از دفع اعداء و شفاء مرضی و قضاء حوائج و نورانیت قلب مخصوصا از استخاره بآیات قرآنی که چه حقائق را نشان میدهد.

[سوره الحاقة (69): آیه 52] .... ص : 181

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (52)

پس تسبیح کن بنام پروردگارت که در اعلا درجات عظمت است.

فَسَبِّحْ بمعنی اعم شامل عبادات میشود.

بِاسْمِ رَبِّکَ اسماء الهیه بسیار است اسماء افعال مثل خالق رازق محیی ممیت رحیم غفور ودود رحمن عطوف رؤوف و غیر اینها، و اسماء صفات علیم قدیر خبیر بصیر سمیع حکیم مرید مدرک و غیر اینها، و اسماء ذات اللَّه حق هو که اللَّه اسم ذات مستجمع جمیع صفات کمال و جلال و جمال، حق بمعنی ثبوت مقام واجب- الوجودی، هو اشاره بمقام غیب الغیوبی که تمام اینها عظیم علی کبیر است.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الحاقه و یتلوها سورة المعارج، و الحمد للَّه و الصلاة علی النبی و آله، و انا العبد الذلیل السید عبد الحسین الطیب.

سورة المعارج .... ص : 181

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد لولیه و الصلاة علی رسوله و آله و اللعن علی اعدائه

[سوره المعارج (70): آیه 1] .... ص : 181

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1)

سؤال کرد سؤال کننده ای بعذابی که واقع میشود.

الکلام فی فضلها: از ابن بابویه بسند متصل از جابر بن عبد اللَّه از حضرت صادق:

(اکثروا من قراءة سأل سائل فان من اکثر قراءتها لم یسأل اللَّه تعالی یوم- القیامة عن ذنب عمله و اسکنه الجنة مع محمد صلی اللَّه علیه و آله ان شاء اللَّه تعالی)

و اخباری از خواص القرآن از پیغمبر و از حضرت صادق روایت کرده اند چون اعتمادی بآنها نیست از نقل آن خودداری کردیم.

ص: 181

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ مفسرین در تفسیر این جمله اقوال زیادی دارند در تعیین سائل که بود و عذاب واقع چه عذابی بوده و باء بعذاب چه بایی بوده تمام بدون مدرک است و آنچه از اخبار اهل بیت بدست ما رسیده یکی حدیثی است که از سید ابو الحمد از ابو القاسم سجستانی از ابو عبد اللَّه شیرازی از ابو بکر جرجانی از ابی احمد بصری از محمد بن سهل از زید بن اسماعیل از محمد بن ایوب واسطی از سفیان بن عینیه از حضرت صادق از آباء طیبین خود روایت شده:

(قال: لما نصب رسول اللَّه (ص) علیا یوم غدیر خم و قال: من کنت مولاه فعلی مولاه طار ذلک فی البلاد فقدم علی النبی (ص) النعمان بن الحارث الفهری فقال: امرتنا عن اللَّه أن نشهد أن لا اله الا اللَّه و انک رسول اللَّه، و امرتنا بالجهاد و الحج و الصوم و الصلاة و الزکاة فقبلناهم ثم لم ترض حتی نصبت هذا الغلام فقلت: من کنت مولاه فعلی مولاه فهذا شی ء منک اوامر من عند اللَّه؟- فقال (ص):

و اللَّه الذی لا اله الا هو ان هذا الا من اللَّه، فولی النعمان بن الحارث و هو یقول: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء فرماه اللَّه بحجر علی رأسه فقتله و انزل اللَّه تعالی: سأل سائل بعذاب واقع).

و از علی بن ابراهیم از حضرت باقر (ع) تفسیر فرموده بخروج سفیانی و ظهور حضرت بقیة اللَّه که سفیانی و لشکرش و بنی امیه و مخالفین را هلاک میکند و از بین میبرد، و لو حدیث سر بسته است ولی مفادش معلوم است زیرا میفرماید:

(نار تخرج من المغرب و ملک یسوقها من خلفها حتی تأتی دار سعد بن همام عند مسجدهم: فلا تدع دارا لبنی امیة الا أحرقها و لا تدع دارا فیها وتر لال محمد الا احرقتها و ذلک المهدی علیه السلام).

اقول: از آیات شریفه بعد استفاده میشود که مراد عذاب یوم القیامة بر کفار و اهل ضلال است و در این اخبار بیان بطون این آیه است و ممکن الجمع است باین بیان که در نصب خلافت که مخالفین انکار کردند که از جانب خدا باشد و گفتند: پیغمبر از پیش خود نصب کرده و در اثر این مخالفت دستگاه بنی امیه و بنی عباس و سنی گری تا زمان ظهور مهدی (عج) و در دوره رجعت که از آنها انتقام کشیده میشود و تا قیامت که خداوند آنها را بأشد عذاب عذاب میفرماید و اینها تمام اینها را انکار میکنند و این سؤال از راه

ص: 182

استعلام نیست بلکه از راه انکار است خدا میفرماید: این وقوع پیدا میکند و البته تحقق مییابد.

[سوره المعارج (70): آیه 2] .... ص : 183

لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (2)

این عذاب واقع اختصاص دارد بکافرین و نیست از برای این عذاب دفع کننده نه پدر نه مادر نه برادر و نه خواهر و نه خویش و نه بیگانه و نه دوست و نه رفیق و نه مال و نه جاه و نه عشیره و نه قبیله و نه شفیع و نه حمیم.

[سوره المعارج (70): آیه 3] .... ص : 183

مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ (3)

این عذاب واقع که دافعی ندارد از خدای متعال است که ذی المعارج است، معارج جمع معراج است از ماده عروج بمعنی صعود بطرف بالا رفتن مقابل نزول بمعنی پائین آمدن هر چه رو بخدا میرود و نزدیک برحمت و تفضلات او میشود صعود دارد و عروج چنانچه در فضیلت نماز فرمودند: (الصلاة معراج المؤمن) و دارد اعمال بندگان را میبرند ملائکه بطرف بالا و هر چه شرائط صحت و قبول بیشتر و بهتر باشد بالاتر میرود، در قرآن مجید هم میفرماید: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ فاطر آیه 11. و بندگان هر چه در ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه بیشتر کوشش کنند قرب آنها بمقام ربوبی بیشتر میشود لذا در هر عبادتی قصد قربت لازم است، و هر چه در صراط مستقیم سیر کنند قرب باو بیشتر پیدا میکنند بعکس کفر و شرک و ضلالت و معاصی بعد و نزول پیدا میکنند که معنی لعن است، ارواح مؤمنین پس از قبض روح ملائکه میبرند بطرف بالا بسا از طبقه هفتم هم بالاتر میرود و لذا بطریق جمع آورده میفرماید: مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ.

[سوره المعارج (70): آیه 4] .... ص : 183

تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)

عروج پیدا میکنند ملائکه و روح بسوی خدای متعال در روزی که هست مقدار او پنجاه هزار سال. گفتند: مراد از روح جبرئیل است و تخصیص بذکر برای عظمت او است بین ملائکه مثل آیه: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ

ص: 183

حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ

در شب قدر، و مراد از یوم در اخبار دارد: روز قیامت است چنانچه از کافی مسندا از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود:

(فحاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا فان للقیامة خمسین موقفا کل موقف مقداره الف سنة ثم تلی: فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة).

و همین حدیث را شیخ طوسی بسند بسیار معتبر از آن حضرت روایت کرده و مفید در امالی و غیر اینها و این سند بسیار معتبر است، لکن مفسرین عامه بعضی گفتند: مراد عمر دنیا است از اول خلقت آسمانها و زمین و جن و انس و حیوانات تا فناء دنیا که نه اولش معلوم است و نه آخرش، و بعضی گفتند: مراد فاصله بین کره زمین است تا آسمان هفتم که اگر انسان بخواهد سیر کند پنجاه هزار سال طول میکشد و ملائکه در یک روز سیر میکنند و بطلان این دو از نفس آیه معلوم میشود زیرا نفس آیه یک روز را بیان میفرماید که این مقدار است و عمر دنیا یک روز نیست و سیر ملائکه مربوط بمقدار طول روز نیست، و در حدیث از حضرت رسالت (ص) است که در روز قیامت اگر حساب محول شود بغیر خدای متعال پنجاه هزار سال طول میکشد و لکن خداوند در یک ساعت بحساب شما رسیدگی میکند و در حدیث دیگر از آن حضرت فرمود:

(انه یخف علی المؤمن حتی یکون اخف علیه من صلوة مکتوبة فی الدنیا).

و در حدیث دیگر از حضرت صادق است که: مراد رجعت رسول اللَّه است پنجاه هزار سال و رجعت امیر المؤمنین چهل و چهار هزار سال.

اقول: معتبر همان تفسیر اول است و کلام مفسرین اعتبار ندارد و این اخبار اخیره بر فرض صحت منافی نیست زیرا حساب یکی از مواقف خمسین است و البته نسبت باشخاص تفاوت میکند بلکه بعضی بدون حساب وارد بهشت میشوند یا قعر جهنم میافتند و دوره رجعت هم چون متصل بقیامت است انتهای او را احدی غیر خدا نمیداند.

[سوره المعارج (70): آیه 5] .... ص : 184

فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً (5)

پس صبر کن صبر بسیار نیکویی. اولا مقام صبر بسیار مقام عالی است که

ص: 184

میفرماید: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13. و ثانیا گفتیم: صبر سه قسم است صبر بر بلا، و صبر بر مشقت عبادات، و صبر بر جلوگیری نفس از معاصی، اول سیصد درجه ثواب دوم ششصد درجه سوم نهصد درجه و لکن بیک اعتبار صبر دو قسم است یک قسم صبری که از تحت اختیار خارج است مثل صبر بر بلیات و مصائب وارده، و صبری که در تحت اختیار او است مثل صبر بر زحمت عبادت و ترک هوای نفس، و صبر جمیل صبر بر اذیت و ظلم که در مقام تلافی بر نیاید خداوند امر میفرماید پیغمبر اکرم را که تحمل کند اذیتهای کفار و مشرکین و منافقین و معاندین را که نسبت بآن حضرت چه اهانتها و جسارتها و اذیتها و ظلمها روا داشتند میفرماید:

فَاصْبِرْ تحمل فرما بر آنها غیظ و غضب نکن و در مقام تلافی بر نیا.

صَبْراً جَمِیلًا خداوند از آنها انتقام خواهد کشید و حضرتش آن قدر تحمل نمود که پس از هجرتش هم در مقام تلافی آنها بر نیامد حتی جهادهای با آنها اغلب دفاعی بوده آنها میآمدند بر کشتن او و اصحاب او حتی در باب جهاد دستور داد که اگر آنها دست از قتال برداشتند یا برگشتند یا حربه های خود را انداختند متعرض آنها نشوید حتی در فتح مکه تمام آنها را عفو فرمود مخصوصا با منافقین تا دستور جهاد نیامده بود که فرمود: جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ توبه آیه 76، تحریم آیه 9.

[سوره المعارج (70): آیات 6 تا 7] .... ص : 185

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً (6) وَ نَراهُ قَرِیباً (7)

بدرستی که کفار و مشرکین قیامت را دور میبینند و ما میبینیم او را نزدیک اما کفار که منکر روز جزا و بعث هستند گمان میکنند که خبری نباشد و این نه از روی یقین و علم باشد بلکه از روی مظنه و خیال چنانچه میفرماید: وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 24.

و اما آنهایی که معتقد هستند میگویند: بسیار دور است تا دنیا بآخر برسد و قیامت بر پا شود. حتی عوام شیعه کی امام زمان ظاهر شود و رجعت ائمه بپایان رسد و قیامت برپا شود.

ص: 185

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً و لکن خدا میفرماید: ما میبینیم او را نزدیک که این رؤیت دوم علم است.

وَ نَراهُ قَرِیباً یکی آنکه فرمودند:

اذا مات ابن آدم قامت قیامة

و موت نزدیکترین اشیاء است بانسان نفس فرو میرود برنگردد یا برگردد فرو نرود مرگ است: فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 34، و مراد از ساعت ساعت اصطلاحی نیست که عبارت از شصت دقیقه باشد بلکه قطعه از زمان است و لو طرف آن باشد دیگر آنچه آمدنی است بانسان نزدیک است و خواهد بآن رسید.

[سوره المعارج (70): آیات 8 تا 9] .... ص : 186

یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (8) وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (9)

روزی که آسمان مثل آب شدن ذوب فلزات او آب میشود و کوه ها مثل قطن و پنبه از هم پاشیده میشود.

یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ نوع مفسرین نظر به اینکه آسمانها را یک جسم ثقیل تصور کرده که این کرات جویه کواکب و خورشید و ماه در آن جسم کوبیده شده میگویند:

آن جسم آب میشود چنانچه مس آب میشود.

اقول: اولا بر فرض قول شما اگر چنین باشد با آیه: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کمال تنافی را دارد زیرا مس آب شده را نمیتوان لوله کرد مثل لوله کاغذ.

و ثانیا در آیه شریفه تشبیه کرده و در تشبیه ادنی مناسبت کافی است یعنی همین نحوی که فلز و مس آب شده از هم پاشیده و جدا میشود و از کار میافتد آسمانها از کار میافتد و لذا در آیات تشبیهات مختلف فرموده یک جا میفرماید: تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ دخان آیه 9، یک جا: وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ یک جا إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ یک جا: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ یک جا کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ تمام اشاره باین که از کار میافتد و در هم میشود چنانچه کفار را تشبیه فرموده: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اعراف آیه 178، إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ فرقان آیه 46 تشبیه بانعام نه از جهت شکل و صورت و خوراک و لسان و امثال اینها بلکه از جهت بی شعوری و بی ادراکی و کم عقلی است.

ص: 186

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ یعنی از هم پاشیده میشود نه اینکه مثل پنبه زده شده باشد لذا در جای دیگر میفرماید در سوره طه: یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً آیه 105 و 106، یک جا میفرماید: وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً نبأ آیه 20 و غیر اینها غرض این است که در تشبیه لازم نیست در جمیع خصوصیات مشابه یکدیگر باشند در یک جهت کافی است.

[سوره المعارج (70): آیه 10] .... ص : 187

وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (10)

و پرسش نمیکند دوست و خویشاوندی از حال دوست و خویشاوند خود تمام گرفتار خود هستند بزمان ما دوره وا نفساه است در جای دیگر میفرماید: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37 بلکه حاضر است تمام آنها را فدا بدهد و خود نجات پیدا کند چنانچه در آیات بعد بیان میفرماید فقط یک استثناء دارد که میفرماید: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67 که آنها بعد از آنکه خود نجات پیدا کنند در مقام نجات دوستان و خویشان و اقارب و بستگان خود برمیآیند مثل انبیاء و صلحا و اتقیاء و مؤمنین که این مقام شفاعت است، و شفعاء یوم القیامة بسیارند شفاعت کبری خاص محمد و آل محمد است و صغری از برای دیگران که شرحش مکرر بیان شده اما تا خود گرفتار است بفکر احدی نیست: وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً.

[سوره المعارج (70): آیات 11 تا 14] .... ص : 187

یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (12) وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (13) وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ (14)

نشان داده میشوند بیکدیگر دوست میدارد گنهکار اگر میتوانست فدا دهد به پسرانش و عیالش و برادرش و خویشانی که او را نگهداری میکردند و هر که در روی زمین است جمیع آنها را که پس از این فدا نجات پیدا کند. اشاره به اینکه حاضر است تمام اهل زمین جهنم روند و فقط او نجات پیدا کند و لکن این قضیه عکس است از امیر المؤمنین است که انسان باید بین خوف و رجا باشد آن قدر خائف باشد که

ص: 187

اگر فردای قیامت خداوند تمام اهل محشر را بهشت برد بترسد که او را بجهنم برند و اگر تمام را بجهنم برند امیدوار باشد که او را تنها ببهشت برند.

[سوره المعارج (70): آیات 15 تا 18] .... ص : 188

کَلاَّ إِنَّها لَظی (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوی (16) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی (17) وَ جَمَعَ فَأَوْعی (18)

هرگز چنین نیست که کفار میگویند محققا آتش جهنم شعله ور است و جدا میکند اعضاء بدن را از جلد و لحم و محاسن صورت میخواند کسانی را که پشت کردند بدین خدا و اعراض کردند و جمع مال کردند پس نگاه داشتند.

کَلَّا یعنی احدی نیست که او را نجات دهد از آتش جهنم.

إِنَّها لَظی گفتند: یکی از اسماء جهنم است یعنی آن آتش جهنم است لکن لظی بمعنی تلظی است که میفرماید: فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی لیل آیه 14. یعنی آتش زبانه میکشد و شعله میزند.

نَزَّاعَةً نزع بمعنی جدایی است یعنی آتش جهنم جدا کننده است.

لِلشَّوی بعضی گفتند: مراد گوشت و پوست است از هم جدا میشوند، بعضی گفتند: مراد اعصاب و عروق است، بعضی گفتند: اعضاء صورت است از لبها و چشمها و دماغ. ما می گوییم: اعضاء بدن تا شامل جمیع اینها باشد و اینها پس از جدایی باز بهم پیوست میکنند زیرا عذاب دائمی است و خلود است چنانچه میفرماید: کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59.

تَدْعُوا میخواند آن آتش نه به اینکه صدایی و کلامی و قول و گفتاری باشد بلکه شعله آتش او را میرباید و بخود جذب میکند کرا.

مَنْ أَدْبَرَ که پشت کرد بدین و احکام دین و کتب دینیه و رسولان الهیه.

وَ تَوَلَّی اعراض کرد و اعتنایی ننمود و توجهی نکرد نه بدین و نه بامر آخرت و نه بسعادت و هدایت فقط توجهش باین بود که در مقام جمع آوری زخارف دنیوی برآید.

وَ جَمَعَ و پس از جمع آوری در مقام حفظ و حراست آنها برآمد که بخل کرد.

ص: 188

فَأَوْعی نگاه داری نمود.

اقول: تصور نشود که این آیات فقط راجع بکفار و مشرکین باشد مصداق این آیات امروز در جامعه بسیار هستند که در بند حلال و حرام نیستند از هر راهی مالی بدست آید بتمام قوا رو باو میآورند و لو از راه ظلم و تعدی و سرقت و تقلب در اجناس و رشوه و ربا و حیله و تزویر باشد و منع میکنند حقوق فقراء ذوی الارحام و زکوات و اخماس و مصارف دینی را و اگر هم مصرفی بکنند مصرف حرام مثل ساز و آواز و رقص و سینما و آلات لهو و لهب و شرب و سایر مصارف محرمه میکنند بدانند که آتش جهنم برای آنها زبانه میکشد و شعله میزند و آنها را بخود جذب میکند و اعضاء بدن آنها را از هم جدا میکند نَزَّاعَةً لِلشَّوی

[سوره المعارج (70): آیات 19 تا 21] .... ص : 189

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19) إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (21)

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست

بدرستی که انسان طبیعتا و هوای نفس او اقتضا میکند و چنین خلق شده که حریص بجمع مال دنیا است اگر ضرری و خسارتی و فقری باو متوجه شد بجزع و فزع میافتد و داد و فریادش بلند است و اگر چیزی باو رو آورد و دخلی و نفعی و استفاده ای پیدا کرد منع حقوق الهیه را میکند و باصطلاح نمتک پس نمیدهد.

گفتند: انسان سه دشمن بزرگ دارد. اول- دنیا است که خود را در نظر انسان جلوه میدهد عمارتهای زیبا ریاستهای عالیه اموال و مکنت های سامیه که انسان بچشم ظاهری جلوات آنها را مشاهده میکند ولی چشم باطنی و چشم قلب او کور است و مضار او را درک نمیکند که این دنیا چو مار خوش خط و خال است و در باطنش زهر قتال است یک چشمی میخواهد مثل چشم امیر المؤمنین (ع) که بابن عباس بفرماید که: تمام ریاست دنیا و زخارف آن در نظر علی مثل یک گوشت گندیده است که در دهان شخص خوره دار باشد:

(الدنیا دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة)

چه اندازه حماقت است که انسان آخرت باقیه را بفروشد بدنیای فانیه که خبر از یک ساعت بعد خود ندارد اجل برسد و او را بگیرد یا بلائی متوجه شود و ریاست و مکنت او را

ص: 189

نابود کند، و خبر ندارد که

(فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب)

و ای بر کسی که باع دینه بدنیاه، و مضار دنیا بسیار است در قرآن و اخبار و حس و و جدان و عقل و برهان بر طبقش قائم است.

دوم- هوای نفس که پس از جلوات دنیا نفس مایل میشود و علاقه پیدا میکند جایی که مثل حضرت یوسف بفرماید: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی یوسف آیه 53. و خداوند میفرماید: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ جاثیه آیه 23.

سوم شیطان که پس از جلوات دنیا و علاقه نفسانی شیطان راه نشان میدهد که سبل شیطانی است و تمام مقصدش این است که انسان را از صراط المستقیم جلوگیری کند و در ضلالت اندازد چنانچه گفت: قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ اعراف آیه 15. و خداوند میفرماید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ یس آیه 60 الی 62.

[سوره المعارج (70): آیات 22 تا 30] .... ص : 190

إِلاَّ الْمُصَلِّینَ (22) الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25) وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (26)

وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (28) وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (29) إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (30)

فقط استثناء فرموده از افراد انسان کسانی را که دارای این صفات باشند که میفرماید:

مگر نمازگزاران کسانی که دوام دارد نماز آنها یعنی پنج نماز واجبی از آنها ترک نمیشود و کسانی که در اموال خود حقی بر سائلین و محرومین قرار داده اند و کسانی که اعتقاد دارند و تصدیق میکنند بروز جزاء روز قیامت و کسانی که از عذاب

ص: 190

پروردگار خود میترسند، زیرا عذاب پروردگار آنها غیر مأمون است احدی امن از آن ندارد و کسانی که عورت خود را حفظ میکنند مگر بر زنهای خود و شوهرهای خود یا کنیزان خود بملک یمین مالک شدند پس بدرستی که آنها غیر ملومین هستند یعنی ملامت ندارند.

إِلَّا الْمُصَلِّینَ که در میان واجبات دینی اهم از تمام آنها است که میفرمایند:

(الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر)

و (الصلاة معراج المؤمن و

(اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة الصلاة)

و

(عنوان صحیفة المؤمن الصلاة ان قبلت قبل ما سواه و ان ردت رد ما سواها

و

(الصلاة عمود الدین من لا صلوة له لا دین له

و البته مراد صلوة صحیحه است که تام الاجزاء و الشرائط باشد و گفتند:

(تارک الصلاة کافر)

و ضایع الصلاة بلا ایمان از دنیا میرود.

الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ از اول بلوغ نماز واجب میشود تا نفس آخر که میفرماید:

(لا تسقط بحال)

و اقسام صلوة از واجبه و مندوبه موقته و غیر موقته و احکام نماز و عوارض آن و مسائل آن بسیار است باید یک نماز بدون عذر شرعی از او فوت نشود.

وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ حقوق ذوی الحقوق از زکوات و اخماس و مظالم عباد و ارحام و مضطرین و حفظ نفس محترمه و حفظ دین و نذور و کفارات و سایر واجبات مالیه و صدقات مندوبه و صله ارحام و دستگیری از بیچارگان و درمانده گان.

لِلسَّائِلِ اگرچه سؤال مذموم است بالاخص کسانی که کسب آنها گدایی است در صورتی که احتیاج نداشته باشند حرام است که تعبیر بسائل بکف میکنند، و لکن رد سائل هم مذموم است.

وَ الْمَحْرُومِ کسانی هستند که خدا میفرماید: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً بقره آیه 284.

ص: 191

وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ اعتقاد بروز جزا و پاداش عمل دارند و در مقام تحصیل آخرت و مثوبات آن بر میآیند که عبارة اخری ایمان باشد آنهم ایمان کامل که هیچ کوتاهی در آن نکرده باشند.

وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ خائف هستند، خوف مؤمن از جهاتی است یکی آنکه میترسد که خدا نخواسته در بقیه عمر سلب ایمان بشود و بی ایمان از دنیا برود و دائما از خدا طلب میکند حفظ ایمان و عاقبت بخیری را، دیگر آنکه بدون توبه از دنیا برود و بر فرض توبه مورد قبول نشود، و دیگر آنکه اگر خدا با بنده بعدل رفتار کند برای یک لغزش عذاب نماید حق دارد، دیگر آنکه عباداتش رد شود و مورد قبول نگردد که مؤمن دائما باید بین خوف و رجاء باشد که دو معصیت کبیره امن من مکر اللَّه و یأس عن روح اللَّه است.

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ احدی از فردای خود خبر ندارد آیا با سعادت از دنیا میرود یا با شقاوت.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ فرج بمعنی عورت است و عورت در رجال عبارت است از قبل و دبر و بیضتان و عجان و ظهار فاصله بین عورتین و پشت عورت و حفظ آن از زنا و لواط و استمناء و نظر است که واجب است ستر کند و حرام است نظر بعورت دیگران کند، و در نساء سه قسم عورت دارند یکی بر مردم نامحرم تمام بدن از موی سر تا کف پا فقط استثناء شده قرصه صورت و دست تا بند دست و روی پا تا مفصل آنهم مشروط به اینکه زینت نشده باشد مثل ابرو و چشم و لب و سایر اعضاء صورت یا دست و پا، و در نماز و طواف هم ستر واجب است، و یکی بر محارم از رجال از ناف تا زانو حتی بر پدر و فرزند و برادر، و یکی بر نساء قبل و دبر و ما بینهما و ما حولهما حتی بر مادر و دختر و خواهر که واجب است ستر کند و حرام است نظر کند.

إِلَّا عَلی أَزْواجِهِمْ که مرد نسبت بزوجه و زن نسبت بزوج که همه نوع استمتاع بر طرفین جایز است چه دائمیه باشد یا موقته که متعه میگویند خلافا للعامه که متعه را حرام میدانند چون عمر حرام کرده که گفت: (متعتان کانتا فی عهد رسول اللَّه محللتان

ص: 192

انا احرمهما و اعاقب علیهما.

أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ که عبارت از کنیز باشد مشروط بر اینکه مزوجه غیر نباشد که بر مولی حلال است یا بر کسی که مولی تحلیل کرده.

فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ بلکه بسا واجب میشود یا مستحبّ است و فضیلت دارد.

[سوره المعارج (70): آیه 31] .... ص : 193

فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (31)

پس کسی که طلب کند و مشی کند سوای این طریقه را پس آنها هستند از تعدی و تجاوز کنندگان، انسان از ابتدایی که ارواح آنها خلق شده روح هیچگونه کمالی نداشت ولی قابلیت تمام کمالات را داشت خداوند شش منزل قرار داد که این روح سیر کند تا بمنزل اصلی که بهشت باشد نائل شود که گفتند: (الانسان مسافر و منازله ستة) منزل اول اصلاب آباء دوم ارحام امهات، سوم این دنیا، چهارم عالم برزخ، پنجم صحرای محشر، ششم بهشت یا جهنم و تحصیل کمالات منحصر باین منزل سوم است نه در صلب پدر و نه در رحم مادر و نه در برزخ و نه در قیامت میتوان تحصیل کمال نمود و چون این منزل بسیار خطرناک است خداوند پلی و جسری قرار داده که انسان از روی آن سیر کند تا از خطر مصون و محفوظ ماند و آن صراط مستقیم دیانت است اگر از این صراط قدمی بیرون گذاشت غرق در دریای جهنم دنیا میشود و فردای قیامت هم در آن صراط لغزش دارد و غرق دریای جهنم آخرت میشود و این صراط را در آیات قبل نشان داده لذا میفرماید:

فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ و از این طریقه و صراط بیرون رفت و متابعت کرد سبل شیطانی را.

فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ تعدی و تجاوز کرده و از صراط مستقیم خارج شده.

[سوره المعارج (70): آیه 32] .... ص : 193

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (32)

و از افراد مستثنی کسانی هستند که آنها از امانات و عهد خود مراعات میکنند، و امانت عبارت است از این که چیزی بدست او بسپارند او نگهداری کند تا بصاحبش رد کند و خیانت نکند، و امانت سه قسم است امانت خدا و رسول و خلق اما امانت الهی

ص: 193

دین مقدس اسلام است باید خیانت در دین نکرده و از هر جهت دین را حفظ کنند و مراعات کنند و همچنین آنچه خدا به بنده عنایت کرده از عقل و حیاة و مال و غیر اینها امانت الهی است باید بمصرفی که دستور داده صرف کرد بر خلاف آن خیانت است.

امانت رسول ثقلین کتاب الهی و عترت رسول که در حدیث ثقلین بیان فرموده خدا لعنت کند آنهایی را که در این دو امانت خیانت کردند. امانت خلق هم سه قسم است مالی نظری گفتاری، مالی بدست شما سپرده باید رد کنی، عیبی از برادر دینی دیدی باید ستر کنی و افشاء نکنی، کلامی بشما و سری سپرد بازگو نکنی.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ شامل تمام میشود چون جمع مضاف است افاده عموم دارد.

وَ عَهْدِهِمْ چه عهدی که خدا با او بسته یا او با خدا بسته یا خلق با یکدیگر بسته اند، اما عهد خدایی: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ یس آیه 60 و 61. و اما عهد بنده با خدا یکی از سه امر است که واجب میشود نذر عهد یمین و در مخالفتش کفاره دارد، و اما عهد با یکدیگر قرار دادهایی است که بین مسلمانان میکنند باید وفا کرد مگر در امر غیر مشروع و وعده هایی که بیکدیگر میدهند.

(المؤمن اذا وعد وفی).

راعُونَ مراعات میکنند و خیانت نمیکنند.

[سوره المعارج (70): آیه 33] .... ص : 194

وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (33)

و کسانی هستند که بر طبق شهادات خود قیام دارند، یکی از کتب فقهیه کتاب القضاء و الشهادات است اقسام شهادت و موارد آن و شرایط شاهد و مواردی که واجب است شهادت دهد و مواردی که باید کتمان کند و حرام است شهادت دهد و مواردی که جایز است موکول بفقیه است و فقه و چیزی که اینجا لازم است که باید تذکر داد موضوع شهادتین است که می گویی: اشهد أن لا اله الا اللَّه و اشهد أن محمدا رسول اللَّه که باید بر طبق این دو قیام: داشته باشی خردلی توجه بغیر خدا نباشد و دستوری از دستورات رسول را مخالفت نکرد و همچنین شهادت بولایت و امامت و وصایت ائمه

ص: 194

هدی علیهم الصلاة و السلام.

[سوره المعارج (70): آیه 34] .... ص : 195

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (34)

حفظ صلوة مجرد اتیان بنماز نیست که در اول این صفات بیان شد که فرمود: إِلَّا الْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ بلکه حفظ صلوة بیان احکام نماز و امر بصلاة و نهی از ترک صلوة که نماز در جامعه مسلمین محفوظ بماند و از بین نرود که امروز اکثر افراد خودمان تارک الصلاة هستند و آنهایی که نماز میگذارند اکثر ضایع الصلاة و کسانی که مراعات میکنند و صلوة صحیح بجا میآورند مراعات شرایط قبول را نمیکنند صلوة مقبول تامة الشرائط در جامعه کبریت احمر شده.

[سوره المعارج (70): آیه 35] .... ص : 195

أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (35)

این کسانی که دارای این صفات حمیده و اعمال صالحه هستند در تمام بهشتهای هشتگانه که جنات ثمانیه باشد محترم و مکرم هستند.

ما معتقدیم که اهل ایمان اگر با ایمان از دنیا روند و معاصی باعث سلب ایمان آنها نشود اهل بهشت هستند و بالاخره مشمول مغفرت الهی و شفاعت اهل بیت عصمت و طهارت میشوند و نجات پیدا می کنند لکن درجات آنها در بهشت بسیار مختلف است بتفاوت درجات ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه و آنهایی که درجات آنها بالاتر از همه اهل بهشت در هر هشت بهشت کسانی هستند که دارای این صفات مذکوره باشند و در پیشگاه احدیت محترم و مکرم هستند. اللهم ارزقناه بجاه محمد و آله صلی اللَّه علیه و آله.

[سوره المعارج (70): آیه 36] .... ص : 195

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ (36)

پس چه چیز است و چه باعث شده و چه وادار کرده کسانی را که کافر شدند در مقابل و روبروی تو که شتاب میکنند در عداوت و دشمنی با شما این آیه شریفه در حق منافقین است با آیات بعد زیرا سایر کفار اعراض میکنند و رو بر میگردانند و پشت میکنند لکن منافقین روبرو میآیند با کمال عداوت که در ظاهر اقبال کردند و در باطن اعداء عدو هستند که باصطلاح درد داخلی هستند و اشد عذاب بر آنها است که میفرماید: إِنَّ

ص: 195

الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ

نساء آیه 144.

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی چه گمان میکنند و پیش خود تصور میکنند.

قِبَلَکَ در مقابل شما یعنی در نزد شما میآیند.

مُهْطِعِینَ بسرعت و شتاب به اینکه ما اگر منافعی و بهره ای از برای مؤمنین باشد در دنیا ما هم با آنها شرکت میکنیم و بهره برداری میکنیم بلکه در منافع آنها بیشتر و بالاتر بهره برداری میکنیم چنانچه کردند آنچه کردند و در آخرت بر حسب عقیده باطنی خود بکفر و شرک بر آنها مقدم هستیم این است که منافقین بیش از مسلمین خود را بپیغمبر اکرم نزدیک میکردند و خداوند در چند مورد باین معنی اشاره دارد و فردای قیامت هم بشتاب رو بآتش بروند که میفرماید: یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ قمر آیه 7 و 8، وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ ابراهیم آیه 43 و 44.

[سوره المعارج (70): آیه 37] .... ص : 196

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (37)

از طرف راست و از طرف چپ دسته دسته جماعات متفرقات و مسالک مختلفه یک دسته بقصد قتل شما چنانچه در عقبه خواستند شتر حضرت را رم دهند و حضرت سقوط کند که چهارده نفر بودند، یک دسته برای برگردانیدن مؤمنین را از ایمان بسوی کفر، یک دسته بطمع مال و ریاست، یک دسته برای ترسانیدن مؤمنین را از مشرکین و کفار، یک دسته برای کمک با مشرکین در موضوع جهاد در داخله مسلمین و مقاصد دیگر.

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ از هر طرفی که بتوانند بمقصد خود نائل شوند.

عزین جماعت جماعت شعبه بشعبه بطرق مختلفه.

[سوره المعارج (70): آیه 38] .... ص : 196

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ (38)

آیا طمع دارند هر فردی از آنها که داخل کنند او را در بهشت پر نعمت. هیهات

ص: 196

هیهات ببینند کار بکجا میکشد که پسر سعد صبح عاشورا خطاب بلشکرش میکند:

یا خیل اللَّه ارکبی و ابشری بالجنة کار بجایی برسد که العیاذ علی را کافر بشمارند و حسین را خارجی خطاب کنند و اموالش را جزو غنائم دار الحرب بدانند و شیعیان را مشرک بگویند و جان و مال آنها را مباح بدانند و خود را اهل سنت و جماعت بشمارند و اهل سعادت و نجات و بهشت پندارند و عاشورا را عید بزرگ خود قرار دهند و حوائج سالیانه خود را در آن روز تدارک کنند، و ورود عیال ابی عبد اللَّه را در شام جشن بگیرند و قتل خارجی را بیکدیگر تبریک گویند و امثال اینها و مع ذلک: أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ.

[سوره المعارج (70): آیه 39] .... ص : 197

کَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ (39)

هرگز چنین نیست ما آنها را خلق کردیم از آنچه میدانند.

کلا متعلق است بما قبل یعنی این طمعی که دارند داخل بهشت شوند مجرد خیال و آرزو است بلکه آنها در أشد عذاب سخت تر از عذاب سایر کفار و مشرکین بلکه کسانی که ظلم کردند باهل بیت عصمت و طهارت که عذابی شدیدتر از عذاب آنها نیست.

إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ که اول نطفه بودند در صلب پدران سپس علقه و مضغه شدند در رحم مادران تا بدنیا آمدند پس از آن جیفه گندیده شدند زیر خاک که از امیر المؤمنین است که میفرماید:

(اوله نطفة قذره و آخره جیفة نتنه و بینهما حامل العذرة)

بالجملة امتیاز انسان نه بحسب است و نه بنسب و نه بمال است و نه بجاه و نه بعشیره و نه بقبیله و نه باسم و نه بعنوان و نه بمقام و نه بر تبهکاران بلکه بایمان و عمل صالح و تقوی است اگر باشد از ملائکه بالاتر میرود و اگر نباشد از سگ پست تر میگردد.

آدمی زاده طرفه معجونی است گز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این شود به از این ور کند میل آن شود پس از آن

انسان مرکب از دو چیز است عقل و شهوت

(فمن غلب عقله علی شهوته فهو أشرف من الملائکه و من غلب شهوته علی عقله فهو أخس من البهائم).

[سوره المعارج (70): آیات 40 تا 41] .... ص : 197

فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ (40) عَلی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (41)

ص: 197

پس قسم نمیخورم به پروردگار مشارق و مغارب محققا هر آینه ما قدرت داریم بر اینکه تبدیل فرمائیم این کفار و منافقین را باشخاص بهتر از اینها و نیستیم ما کسی که احدی بتواند بر ما سبقت بگیرد. چه بسیار در نسل این کفار و مشرکین اولادهای مؤمن صالح بوجود آیند مثل محمد بن أبی بکر و چه بسیار کفار و مشرکین بشرف اسلام مشرف شوند: إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ انعام آیه 95 و آیات دیگر و مکرر گفته ایم که یکی از اسراری که خداوند بر این کفار و منافقین و اهل ضلالت عذاب نازل نمیفرماید این است که در نسل اینها مؤمنین صالحین بوجود میآیند لذا میفرماید:

فَلا أُقْسِمُ پس قسم نمیخورم زیرا گذشت که گفتیم قسم برای اثبات امری است مجهول اما امری که از شدت وضوح بر تمام مکشوف است احتیاج بقسم ندارد.

بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ مشرق محل طلوع آفتاب است و مغرب محل غروب آن و تعبیر بجمع برای این است که هر نقطه از زمین و بلاد و ممالک محل طلوع و غروب آفتاب مختلف است حتی بعضی نقاط مشرق آنها مغرب نقطه دیگر است و بالعکس لذا تعبیر بجمع فرمود. لکن در اخبار نحو دیگری تفسیر فرموده باختلاف از منه در دوره سال که محل طلوع و غروب شمس مختلف میشود حتی دارد: ابن کوا سؤال کرد از امیر المؤمنین (ع) که: در قرآن تناقض است یک جا میفرماید: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ شعراء آیه 27، و یک جا میفرماید: رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ الرحمن آیه 16 و 17، یک جا میفرماید: بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ حضرت جواب دادند: در مورد افراد اشاره بهمان زمان و مکان است هذا مشرق و هذا مغرب، و در مورد تثنیه اشاره بفصل شتاء و صیف است، و در مورد جمع اشاره باختلاف دوره سال و اختلاف بروج است.

إِنَّا لَقادِرُونَ خداوند قدرتش عین ذات او است مثل علمش حدی برای او نیست نه اول دارد نه آخر و تعبیر بکل شی ء از ضیق عبارت است زیرا اشیاء کلها محدود هستند و قدرت نامتناهی است و همچنین علم.

ص: 198

عَلی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ معنی این نیست که اینها هم خوب هستند و تبدیل میکنیم به بهتر از اینها هیچ خیریتی در اینها نیست، و این مثل این است که گویی بهشت بهتر از جهنم است شکر بهتر از زهر است، عبادت بهتر از معصیت است، ایمان بهتر از کفر و ضلالت است مشاهده کنید چند سالی بیشتر نگذشت که میفرماید: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً نصر آیه 1 و 2، و بیاید در دوره ظهور و رجعت که زمین از لوث کفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور و طغیان و ظلم پاک شود و ایمان و تقوی و عدل و داد جایگیر شود.

وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ کیست بتواند بر خدای متعال سبقت بگیرد و در مقابل قدرت او قدرت نمایی کند و بتواند جلوگیری کند از تقدیرات الهی.

چراغی را که ایزد بر فروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد

ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.

[سوره المعارج (70): آیه 42] .... ص : 199

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (42)

پس واگذار آنها را فرو روند در شرک و کفر و ضلالت و جهالت و بازیگری کنند تا اینکه اجل آنها برسد و ملاقات کنند روز خود را که بآنها وعده داده شده.

وظیفه انبیاء و دعات حق ارشاد و هدایت و دلالت و امر بمعروف و نهی از منکر است تا مادامی که احتمال تأثیر میرود اما پس از یأس دیگر فائده بخش نیست باید رها کرد خطاب بحضرت نوح رسید: وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 38، و خطاب بپیغمبر اکرم رسید: ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3. فقط باید حجت بر آنها تمام شود که فردای قیامت نگویند که میفرماید: وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134، لذا میفرماید:

فَذَرْهُمْ واگذار آنها را خود را بمشقت و زحمت نینداز فائده بر دعوت آنها ندارد و نتیجه ندارد و اینها بکلی از قابلیت هدایت افتاده اند قلب که سیاه شد و قساوت گرفت و پرده روی عقل کشیده شد و چشم قلب کور شد و گوش قلب کر شد و زبان قلب

ص: 199

لال شد صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

یَخُوضُوا خوض فرو رفتن است و غرق شدن اینها فرو رفتند در اعماق دنیا یعنی غیر دنیا هیچ نظری و توجهی ندارند نه بدین و نه بآخرت تمام هم آنها دنیا است و بس چنانچه امروز مشاهده میکنیم در جامعه که تمام هم آنها این دنیای دنیه است و بجایی نمیرسند و واقف نمیشوند و عاقبت با هزار حسرت میگذارند و میروند.

وَ یَلْعَبُوا لعب بازیگری است که میفرماید: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ حدید آیه 19.

حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ تا ملاقات کنند روز خود را که بآنها وعده داده شده که پس از مردن و عذابهای قبر و عالم برزخ سر از قبر بیرون آرند و آن روز موعود را مشاهده کنند که میفرماید:

[سوره المعارج (70): آیه 43] .... ص : 200

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ (43)

روزی که بیرون میآیند از قبور بکمال سرعت و شتاب میروند مثل اینکه گویا رو بعلم های نصب شده میدوند در میدان جنگ بعد از اینکه دو لشگر بهم ریخته و پراکنده در میدان شده و مشغول مقاتله هستند موقعی که خاتمه پیدا می کند علم را نصب میکنند که این لشگر پراکنده دور آن علم جمع میشوند تا معلوم شود چه اندازه کشته شده اند و چه اندازه باقی مانده اند. خداوند تشبیه فرموده خروج از قبور را بمیدان جنگ که هر دسته رو بیک طرفی میروند که در جای دیگر میفرماید: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ اسراء آیه 73.

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ جدث خوابگاه است که همان قبور باشد که این بدنهای خاک شده صورت بدنیت پیدا میکند و روح که تعلق بقالب مثالی گرفته و در عالم برزخ متنعم یا معذب بوده آن را رها میکند و بهمین بدن عنصری تعلق میگیرد و قبر شکاف بر میدارد و از قبر بیرون میآید اوضاع محشر را مشاهده میکند هر کدام بیک طرفی میشتابند.

ص: 200

سراعا با کمال سرعت بلکه یک جایی پیدا کند و خود را نجات دهد.

کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ مثل اینکه دور علم نصب شده میدوند که خود را از قتل نجات دهند، و در جای دیگر میفرماید: خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَی الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ قمر آیه 7.

[سوره المعارج (70): آیه 44] .... ص : 201

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (44)

چشم ها فرو افتاده ذلت خواری آنها را فرو گرفته این است آن روزی که بودند وعده داده شده.

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ از مشاهده احوال قیامت زمین مثل کوره حدادی خورشید یک نی؟ بالای سر آتش جهنم نعره و شعله دارد ملائکه غلاظ و شداد با تازیانه های آتشی و غلها و زنجیرها نمیتوانند مشاهده کنند چشمها فرو افتاده.

تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلیل و خوار عریان و برهنه نه ناصری دارند نه معینی نه فریاد رسی که میفرماید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آیه 94.

ذلِکَ الْیَوْمُ این روزی است که یوم القیامة باشد.

الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ و شما منکر شدید حال مشاهده کنید که وعده الهی حق است: إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ لقمان آیه 33. منکرین قیامت چند طایفه هستند یک طائفه دهری و طبیعی که بکلی منکر وجود حق و دین و قیامت هستند که امروز اکثر روی زمین اینها هستند، یک طائفه میگویند انسان چون مرد بدنش خاک شد روح او تعلق میگیرد ببدن دیگری و هکذا و همین است معاد او و اینها هم چهار دسته هستند نسخ و فسخ و رسخ و مسخ شرحش بماند اگر روحش صالح باشد ببدن دیگر که تعلق بگیرد در ناز و نعمت است و همین است بهشت، و اگر خبیث باشد ببدن دیگر که تعلق بگیرد در بلا و محنت باشد و همین جهنم او است، یک دسته میگویند روح تعلق میگیرد به قالب مثالی یا متنعم است یا معذب بنعم روحی و عذاب روحی، یک دسته میگویند: روح ببدن حور قلیایی تعلق میگیرد که شیخیه قائلند، یک دسته منکر خلود هستند و طوایف دیگر و قیامت بر

ص: 201

همه معلوم میشود.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة المعارج و یتلوها تفسیر سورة نوح و بقیة السوران شاء اللَّه تعالی و الحمد للَّه و الصلاة علی محمد و آله و انا العبد عبد الحسین طیب.

سورة نوح .... ص : 202

[سوره نوح (71): آیه 1] .... ص : 202

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (1)

فضلها- از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من کان یؤمن باللّه

- و در نسخه دیگر:

(و الیوم الاخر) و یقرأ کتابه لا یدع قراءة انا أرسلنا نوحا الی قومه فأی عبد قرأها محتسبا صابرا فی فریضة او نافلة اسکنه اللَّه فی مساکن الأبرار و أعطاه ثلاث جنان مع جنته کرامة من اللَّه و زوجه مأتی حوراء و اربعة آلاف ثیب ان شاء اللَّه تعالی).

و نیز از آن حضرت روایت کرده فرمود:

(من أدمن قراءتها لیلا و نهارا لم یمت حتی یری مقعده فی الجنة و اذا قرأت فی وقت طلب حاجة قضیت باذن اللَّه)

و از حضرت رسالت روایت کرده:

(من قرأها و طلب حاجة سهل اللَّه قضائها).

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ قضایای نوح را در بسیار از سور خداوند بیان فرموده مخصوصا در سوره هود از آیه 27 الی آیه 50 و ما در آنجا مفصلا شرح کرده ایم بآنجا مراجعه فرمائید، و خلاصه آن اینکه حضرت روز وفات آدم بدنیا آمد که هزار سال عمر آدم بود و بعد از هفتصد سال مبعوث برسالت شد و نهصد و پنجاه سال قوم را دعوت کرد و فقط هفتاد و کسری ایمان آوردند و بقیه غرق شدند و پس از طوفان هشتصد و پنجاه سال عمر کرد که تمام عمر نوح دو هزار و پانصد سال طول کشید میفرماید: محققا ما فرستادیم نوح را بسوی قوم خود.

أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ اینکه انذار کند و بترساند قوم خود را. تعبیر بقوم با اینکه نوح اولین پیغمبر اولوا العزم بود و بر جمیع افراد مبعوث شده بود برای این است

ص: 202

که تمام از اولاد آدم بودند و از یک فامیل، و انذار قوم به اینکه دست از شرک و کفر بردارید و اطاعت اوامر من بکنید تا بعذاب الهی گرفتار نشوید.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ممکن است مراد عذاب غرق باشد که یک مرتبه تمام هلاک شوند، و بعید نیست مراد عذاب قیامت باشد که تمام شدنی نیست حضرت نوح حسب الامر پروردگار:

[سوره نوح (71): آیه 2] .... ص : 203

قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (2)

نذیر مقابل بشیر است انسان در این دنیا سیری دارد و دو راه از برای او باز است و او سر دو راه ایستاده یک راه راه سعادت و رستگاری و نیل بفوائد و ثمرات و نتایج و مثوبات است مثل اینکه بگویند: در این راه گنجی است مملو از جواهرات در فلان نقطه که اگر بروی نائل میشوی، و یک راه راه شقاوت و بدبختی و هلاکت و عقوبات است مثل اینکه بگویند: چاهی است و پرتگاهی است که مملو از حیوانات درنده و گزنده است که اگر بروی دچار و گرفتار میشوی و چون انسان جز از این دو راه ندارد خداوند بمقتضای عدل و لطف انبیاء را فرستاده و عقل بانسان عنایت کرده که انسان را از این دو راه خبر دهند و آگاه کنند که از راه اول برود بشیرش گویند و از راه دوم نرود نذیرش نامند.

حضرت نوح فرمود: من آمده ام که این راهی که شما میروید راه هلاکت و شقاوت است برگردید و براه سعادت و رستگاری سیر کنید، و در مقابل انبیاء شیطان و هوای نفس انسان را براه شقاوت سوق میدهند و این راهنماهای الهی را تکذیب میکنند و میگویند قضیه بر عکس است شیطان در مقابل انبیاء و هوای نفس در مقابل عقل لذا فرمود:

قالَ یا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ و مبین بودن او تطابق با عقل است که اگر انسان تابع عقل شد درک میکند که انبیاء صادق و مصدق هستند و دوست و مهربان و شیاطین هم عدو مبین هستند که: الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ و مبین بودن او تطابق با هوای نفس است اگر عقل غالب شد بر بهشت از ملائکه بالاتر میرود و اگر شهوت

ص: 203

بر عقل غالب شد ز حیوان پست تر میشود.

[سوره نوح (71): آیه 3] .... ص : 204

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ (3)

اینکه خدا پرست شوید و از معاصی و مخالفت او پرهیز کنید و دستورات مرا بپذیرید که سه جمله اگر با هم جمع شد تمام سعادت را در بردارد اول:

أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ که دست از شرک و کفر و ضلالت بردارید که عبارة اخری ایمان باشد. دوم:

وَ اتَّقُوهُ که مخالفت او را نکنید رو بهواهای نفسانیه و طرق شیطانیه و معاصی الهیه نروید که معنی تقوی است- سوم:

وَ أَطِیعُونِ مرا اطاعت کنید که بدستورات من عمل کنید که عبارت از اعمال صالحه باشد ایمان تقوی عمل صالح، عبادت اللَّه عبارت از این است که خود را عبد الهی بدانید عبد غیر او نباشید، و عبده غیر او طوائفی میباشند طائفه اولی مشرکین که غیر او را پرستش میکنند مثل عبده شمس و قمر و کواکب و ملائکة و عبده اصنام و گاو گوساله و عیسی و غیر اینها که قوم نوح چنین بودند که شرحش میآید.

ثانیه- عبده هوای نفس که میفرماید: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً جاثیه آیه 22.

ثالثه- عبده شیطان که میفرماید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ یس آیه 60.

رابعه- عبده رؤساء و اکابر و سلاطین و امثال آنها. وَ اتَّقُوهُ مکرر مراتب تقوی را متذکر شده ایم تقوی از عقائد فاسده و مذاهب باطله، تقوی از معاصی کبار از کل معاصی از اشتغال بدنیا فوق مقدار ضرورت از توجه بغیر خدا و نظر ظاهریه و اطاعت انبیاء اعتقاد بنبوت و رسالت آنها و آنچه آورده اند از جانب خدا است و جعل خلیفه و غیر اینها.

[سوره نوح (71): آیه 4] .... ص : 204

یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (4)

ص: 204

میآمرزد گناهان گذشته شما را و طول عمر بشما عنایت میفرماید که اجل نیاید زیرا اگر اجل آمد دیگر برگشتن ندارد اگر بودند میدانستند.

یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ چون زمانی که نوح مبعوث شد سر تا سر دنیا را شرک گرفته بود و در اثر آن هر گونه فسق و فجور رواج داشت و ایمان کلیه آنها را از بین میبرد چنانچه حضرت رسالت فرمود:

(الاسلام یجبّ ما قبله)

فقط اگر حقوق الناس بر گردن آنها باشد باید رد کنند تا ترضیه ذوی الحقوق را دست آورند اگر ممکن نیست بدستور دین از جانب صاحبانش رد مظالم کنند که در فقه متعرض هستند که چهار قسم است اگر مقدار و صاحبش معلوم است و لو بعلم اجمالی رد کنند یا تحصیل رضای آنها را کنند، و اگر مقدار معلوم و صاحبش مجهول باشد رد مظالم، و اگر مقدار مجهول و صاحبش معلوم باشد مصالحه کنند، و اگر هر دو مجهولند خمس دهند که یکی از چیزهایی که باو خمس تعلق میگیرد مال مجهول المالک است.

وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی که مکرر گفته ایم که دو لوح داریم محفوظ که قابل تغییر نیست و محو و اثبات که بواسطه ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه تغییر میکند بلاها را دفع میکند و نعم الهی را میآورد و بالعکس بسبب کفر و صفات خبیثه و اعمال سیئه نعم الهی را سلب میکند و بلاها متوجه میشود.

إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ تقدیر الهی قابل تغییر نیست تا تقدیر نشده اگر بتوانید کاری بکنید.

لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ لکن هیهات که اینها بخود بیایند لذا بکلمه لو که امتناعیه است تعبیر فرمود هرگز از جهالت بیرون نمیآئید.

[سوره نوح (71): آیات 5 تا 6] .... ص : 205

قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَ نَهاراً (5) فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلاَّ فِراراً (6)

حضرت نوح عرض کرد: پروردگار من محققا من دعوت کردم قوم خود را شب و روز پس زیاد نکرد آنها را مگر فرار را. حضرت نوح چنانچه گذشت که نهصد و پنجاه سال علی الدوام دعوت میکرد قوم خود را شب و روز که میفرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً عنکبوت آیه 13. حتی دارد که

ص: 205

دست بچه های خود را میگرفتند و میآوردند نوح را بایشان نشان میدادند و میگفتند:

مبادا فریب او را بخورید و گوش بدعوت او بدهید، و بآنها میگفتند: ما هم موقعی که مثل شما بچه بودیم پدران ما ما را میآوردند و این نوح را بما نشان میدادند و این سفارش را میکردند ما هم بشما سفارش میکنیم.

قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً دعوت نوح بتوحید و نفی شرک و ایمان بخدای متعال و نبوت خود و ایمان بقیامت و اطاعت اوامر خدا و رسول و توبه و استغفار بر اعمال زشت خود و البته کسانی که ابا عن جد در شرک و کفر و اعمال زشت زیست کرده اند بر آنها دشوار است قبولی دعوت او لذا میفرماید:

فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلَّا فِراراً زیادتی آنها در کفر و شرک تکذیب حضرت نوح بود و اصرار بر کفر و شرک و معاصی، و معنای فرار فرار از قبولی دعوت و اجابت دعوت و بقاء بر شرک و کفر و اعمال زشت زیرا آن بآن معصیت است چنانچه در واجبات فوری که فورا ففورا واجب است ترکش آن بآن معصیت است بسا در هر شبانه روزی هزارها معصیت میشود چنانچه میفرماید: إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172، بلکه اذیت هایی که بنوح میکردند و نسبت هایی که باو میدادند باعث زیادی عقوبات آنها میشد.

[سوره نوح (71): آیه 7] .... ص : 206

وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً (7)

و بدرستی که من هر زمانی که دعوت میکردم آنها را تا اجابت کنند تا تو پروردگار آنها را ببخشی و عفو فرمایی و بیامرزی انگشت های خود را در گوشهای خود میگذاشتند که دعوت مرا نشنوند و ثیاب خود را بر صورت میانداختند که مرا نبینند و تعمدا بر اعمال زشت خویش ادامه میدادند و بیشتر و زیادتر میکردند و تکبر میکردند که ما با این شوکت و عظمت و دولت که داریم گوش بکلام یک نفر مثل نوح که پیر و خرفت شده و عقلش از سرش رفته بدهیم آن هم چه استکباری.

وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ لام غایت است یعنی اگر دعوت مرا اجابت کنند

ص: 206

عاقبتش و ثمره اش و فایده اش و نتیجه اش این است که تو خداوند متعال آنها را بیامرزی و عفو کنی.

جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ این یک نوع اهانت بود بحضرت نوح که ما اصلا حاضر نیستیم دعوت تو را بشنویم حق یا باطل و این خلاف عقل هر ذی شعوری است که اگر کسی دعوتی کند توجه کنند اگر حق است بپذیرند و اگر باطل است رد کنند، و این عمل شنیع مخصوص قوم نوح بود زیرا اقوام انبیاء دیگر و لو ایمان نمیآوردند و نسبت جنون و سحر و کذب افترا میدادند ولی دعوت آنها را میشنیدند.

وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ که اصلا چشم آنها نوح را نبیند و این بدتر از جعل اصابع است در آذان و بیشتر بی اعتنایی است بمقام مقدس او که چشم خود را هم گذارند و رو برگردانند و اعتنا نکنند.

وَ أَصَرُّوا اصرار و لو بر معصیت صغیره باشد کبیره میشود چه رسد اصرار بر شرک و کفر و ضلالت.

وَ اسْتَکْبَرُوا گفتیم فرق است بین کبر و تکبر و استکبار کبر یک صفت خبیثه است در قلب که خود را بزرگ میپندارد یا از حیث ریاست یا مال یا حسب و نسبب یا قبیله و عشیره یا عده و عده و امثال اینها، و تکبر اظهار این صفت خبیثه است و ترتیب اثر بر آن و استکبار این است که بزرگی را بخود میبندد و هیچ منشای ندارد.

اسْتِکْباراً آن هم چه استکباری زیرا مراتب استکبار زیاد است از استکبار بر فقراء و بر عجزه تا بر علماء اعلام و بر ائمه اطهار و بر انبیاء عظام بلکه بالاتر.

[سوره نوح (71): آیه 8] .... ص : 207

ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8)

چون اینها اصابع خود را در گوشها میگذاشتند و صورتهای خود میپوشانیدند حضرت نوح فریاد میزد که حجت بر آنها تمام شود و فردای قیامت نگویند: ما نشنیدیم اگر شنیده بودیم اطاعت میکردیم و بالاخره حضرت نوح بهر وسیله که میتوانست بآنها شنوانید و حجت را بر آنها تمام کرد و راه عذر بر آنها بسته شد لکن تا مادامی که احتمال تأثیر میداد کوشش کرد:

ص: 207

[سوره نوح (71): آیه 9] .... ص : 208

ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)

پس از این دعوت چهاری هم علنا آنها را دعوت کردم و هم سرا دوستانه با یک یک آنها نصیحت و ارشاد میکردم و موعظه و دلالت مینمودم آنهم نه یک مرتبه یا بر بعضی دون بعضی بلکه یک یک آنها.

ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ اعلان در میان جامعه که همه مجتمع باشند و حاضرین بغائبین برسانند که تمامی مطلع شوند.

وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً که بفرد فرد آنها هم گفتم آنهم نه یک مرتبه بلکه مکرر در مکرر.

[سوره نوح (71): آیه 10] .... ص : 208

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً (10)

پس گفتم بآنها که طلب مغفرت کنید پروردگار خود را محققا او بسیار آمرزنده است. استغفار طلب آمرزش است و او مقرون بتوبه است زیرا استغفار بدون توبه و اصرار بر معصیت در خبر دارد میفرماید:

کالمستهزء باللّه

است مثل اینکه یکی یک جسارتی به یک بزرگی بکند سپس بگوید ببخشید باز بکند و بگوید: ببخش و هکذا میگویند او را استهزاء میکند. و توبه دست از شرک و کفر و ضلالت و معاصی برداشتن است که گفتند: در توبه چهار چیز شرط است: 1- پشیمانی. 2- عزم بر ترک. 3- پشیمانی او از روی خوف از عذاب الهی باشد نه از جهات دنیوی مثل اینکه زنا کند و مبتلا بسفلیس شود و یا شراب خورد و مبتلا بمرض شود یا قتلی یا سرقتی یا جرحی بکند و مبتلا بحبس و جرم و قصاص شود این توبه نیست: 4- تدارک معصیت اگر قابل تدارک باشد و مع ذلک خوف از قبولی توبه و شرمندگی و خضوع و خشوع داشته باشد در چنین حالی استغفار کند خداوند هم وعده داده قبولی توبه و مغفرت خود را که میفرماید: وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ شوری آیه 24. و لکن قبولی توبه مشروط باین است که ایمان بیاورند و قبل از نزول بلاء و حال احتضار توبه کنند که میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ

ص: 208

یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ

نساء آیه 21 و 22. لذا میفرماید:

[سوره نوح (71): آیه 11] .... ص : 209

یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً (11)

میفرستد برای شما از عالم بالا باران پی در پی. یکی از عقوبات معاصی قطع باران است که موجب هلاکت میشود در خشکسالی رودخانه ها و نهرها و چشمه ها خشک میشود گیاه از زمین روئیده نمیشود و اشجار از ثمر میافتد و هوا کثیف میشود حیوانات تلف میشوند حتی بسا یکدیگر را میخورند که معروف است:

زمانی که آدم خوری باب گشت هزار و دویست است هشتاد هشت

تقریبا صد و ده سال قبل، و توبه و استغفار باعث نزول باران میشود.

یُرْسِلِ السَّماءَ مراد طرف بالا است که ابرها بتوسط باد بیاید بالای سر و ببارد.

عَلَیْکُمْ مِدْراراً یعنی پی در پی رودخانه ها نهرها چشمه ها آبار پر از آب میشود گیاهان روئیده میشود و اشجار بثمر میرسد و هوا لطیف میشود.

[سوره نوح (71): آیه 12] .... ص : 209

وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً (12)

خداوند بشما کمک میدهد بزیادتی اموال و کثرت اولاد و باغستانهایی بشما عطا میفرماید و نهرهایی بر شما جریان میدهد که این هم یکی از فوائد توبه و استغفار است، و ذکر اینها از باب مثال است و مراد وفور نعمت است و رفع بلیات و امراض و تلفات که در اثر معاصی پیدا شده و از همه اینها بالاتر نجات از عذاب آخرت است لکن ذکر این منافع دنیوی برای این است که بچشم خود مشاهده کنند و الا در جنب مثوبات اخروی و جنات آن عالم که دوام دارد و تمام شدنی نیست این منافع دنیوی اگر بگوئیم قطره است نسبت بدریا کم گفته ایم زیرا دریا هم آخر دارد و نعم اخروی آخر ندارد چنانچه عذابهایش هم دوام دارد که معنی خلود است.

[سوره نوح (71): آیه 13] .... ص : 209

ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13)

چه سبب شده که شما امید بخدای متعال و عظمت پروردگار ندارید که او را

ص: 209

ترک کرده اید و رو به بتهایی که بدست خود میتراشید و یک جمادی بیشتر نیستند توجه میکنید.

ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً خدا را بعظمت و بزرگواری و کبریایی نشناخته اید که قادر متعال است که بر ایمان و اطاعت و اعمال صالحه دنیا و آخرت چه اجرها و ثوابها عنایت میفرماید و بر کفر و شرک و نافرمانی و معاصی چه بلاهای دنیوی و چه عقوبات اخروی میفرستد و گرفتار میکند چه سبب شده؟.

اقول: سبب و منشأاش قساوت قلب سیاهی دل هوای نفس اطاعت شیطان بعد از رحمت کوری قلب و کری و لالی باطن و مستوری عقل است که بکلی از قابلیت هدایت افتاده اند.

سپس حضرت نوح ادله و براهین حسی و وجدانی برای آنها بیان میکند در قدرت نمایی حق میفرماید یک یک الطاف الهی و قدرت نمایی خدای متعال را یکی:

[سوره نوح (71): آیه 14] .... ص : 210

وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً (14)

که شما را مختلف خلق فرمود تصور کنید افراد بشر را تمام از جهت اعضا و جوارح چشم ابر و گوش و بینی و دهان و دست و پا و اعضاء ظاهریه و باطنیه و قوای نفسانیه یکسان هستند لکن دو نفر از جمیع جهات مشابه یکدیگر نیستند از جهت صورت و شمائل برای اینکه اشتباه نشوند و همچنین از جهت زبان دو نفر صدای آنها شبیه یکدیگر نیست و همچنین از جهت عقل و شعور و فهم و ادراک و اقتضاء طبایع و سایر امور مشابه هم نیستند.

[سوره نوح (71): آیه 15] .... ص : 210

أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً (15)

آیا مشاهده نمیکنید چگونه خداوند عالم خلق فرموده هفت آسمانها را طبقه بطبقه، طبقات عالم اجسام سیزده طبقه است چهار عالم سفلی خاک و آب و هوا و نار، و نه طبقه عالم بالا هفت آسمان و کرسی و عرش هر طبقه فوق طبقه دیگر و در هر طبقه چه اندازه مخلوقات، همین طبقه زمین از جن و انس و حیوانات و نباتات و جمادات از جواهرات و معادن و فلزات الی ما شاء اللَّه، در طبقه آب حیوانات دریایی

ص: 210

که چندین برابر حیوانات خاکی هستند و جواهرات که از قعر دریا غواصان استخراج میکنند، طبقه هوا از ابر و باد و باران، طبقه نار از برق و صاعقه. طبقات آسمانها از این کرات جویه از شمس و قمر و سیارات و ثوابت از ستاره ها و ملائکه تا عرش و کرسی و لوح و قلم و ما لا یعلمه الا اللَّه: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ملک آیه 14. و از این عوالم گذشته عالم أرواح و عالم انوار آیا همچو قادر متعالی را کنار گذارده و پرستش یک اجسام تراشیده انسان را کرد.

[سوره نوح (71): آیه 16] .... ص : 211

وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً (16)

و جعل فرمود در این آسمانها ماه را نور و جعل فرمود خورشید را چراغ، ماه بذاته جسم شفاف است مثل آئینه و دائما نصف کره ماه مقابل کره شمس است در او میتابد نور منعکس میشود و چون کره قمر دور کره شمس در مدت یک ماه تقریبی سیر دارد چون مقارن شمس میشود این نصف که رو بکره زمین است تاریک میشود که آخر ماه است و تدریجا گوشه این نصف رو بکره زمین میتابد نورش ظاهر میشود و ازدیاد پیدا میکند تا نیمه ماه که مقابل میشود تمام این نصف رو بکره زمین میتابد که لیالی بدر است باز تدریجا کسر پیدا میکند تا اواخر ماه و در دو نقطه که تعبیر برأس و ذنب میکنند اگر قرار گرفت اگر مقارن شمس شد مانع میشود از تابش شمس بزمین شمس منکسف میشود و اگر مقابل شد کره زمین مانع میشود از تابش شمس بکره قمر قمر منخسف میشود لذا کسوف شمس در اواخر ماه است و خسوف قمر در اواسط ماه است لذا میفرماید:

وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ در آسمانها که آسمان اول است.

نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً که اگر شمس نبود کره زمین همیشه مثل شب تاریک بود شمس چراغ این عالم است.

[سوره نوح (71): آیه 17] .... ص : 211

وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً (17)

و خداوند رویانید شما را از زمین رویانیدنی، که حضرت آدم و حواء از همین زمین خلق شدند و بنی آدم از این دو که میفرماید: خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ

ص: 211

مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً

نساء آیه 1. و تعبیر با نبات برای رشد انسانی است اما رشد جسمانی از نطفه علقه مضغه لحم عظام از طفولیت تدریجا تا حد وقوف.

و اما رشد روحانی از شعور و ادراک و فهم و عقل، و اما رشد معنوی از تحصیل کمالات علمی و عملی ایمانی و اخلاقی تا حد استعدادش و قابلیتش چه اندازه باشد که بسا از ملائکه هم بالا میزند و پرواز بعالم قدس میکند.

[سوره نوح (71): آیه 18] .... ص : 212

ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً (18)

پس از آن شما را بر میگرداند در همین زمین و بیرون میآورد شما را بیرون آوردنی.

ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیها پس از مردن و رفتن در قبر و خاک شدن استخوان پوسیده گوشت بدن خاک شده و در هم ریخته شده، بلی بعضی از انبیاء و اوصیاء و علما و صلحا و اتقیا بدن آنها در قبر نمیپوسد تر و تازه حتی کفن آنها هم بحال خود باقی میماند حتی گفتند:

شیخ صدوق مرقدش احتیاج بتعمیر پیدا کرد چون شکافتند دیدند بدنش تر و تازه فقط یک مو از محاسنش روی کفن افتاده بود حتی انگشتانش نه آنها را ناخن گرفته و یک باقی بود سؤالی کردند گفتند که: مستحبّ است روز پنجشنبه نه ناخن را بگیرند و یک آنها را روز جمعه بگیرند و چون وفات او شب جمعه بوده این یک باقی مانده.

اقول: امثال صدوق جای خود حقیر در عصر خودمان یک زن از زوجات یک نفر از علما سلسله ما وصیت کرده بود که جنازه او را حمل بعتبات عالیات نجف اشرف کنند و دولت مانع شد که مرده تازه را وارد خاک عراق نکنند یک سال این جنازه را در مقبره حجة الاسلام آقای میر سید حسن امانت گذاردند سپس حمل کردند تر و تازه بود در کرمانشاه دولت عراق مانع شد آنجا سپردند پس از یک سال باز دیدند هنوز تر و تازه است اجازه دادند در حمل سببش را پرسیدند گفتند: حدیث داریم که بدنی که تماس پیدا کند با بدن علما در قبر نمی پوسد.

وَ یُخْرِجُکُمْ همین بدن خاک شده باز صورت بدنی پیدا میکند و روح باو تعلق میگیرد و زنده میشوند و از قبر بیرون میآیند و وارد صحرای محشر میشوند.

ص: 212

إِخْراجاً اما چه بیرون آمدنی آیا با صورت نورانی و استقبال ملائکه و بشارات بآنها یا با صورت ظلمانی و زنجیرهای آتشی و غلها و ملائکه غلاظ و شداد با تازیانه های آتشی سوق بجهنم؟.

[سوره نوح (71): آیات 19 تا 20] .... ص : 213

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً (19) لِتَسْلُکُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً (20)

و خدای متعال جعل فرمود از برای شما بنی آدم زمین را پهن و وسیع برای اینکه سلوک کنید و سیر کنید راههای بسیار وسیع را. یکی از قدرت نمایی خدای متعال این است که چون کره زمین این ربعی که از آب بیرون است و محل سکونت بشر و سایر حیوانات بری است پست و بلندی بسیار دارد کوه ها و دریاچه ها و رودخانه ها و نهرها در آن بسیار است، و بشر مدنی بالطبع است احتیاج بیکدیگر دارند چه بسیار یک مملکت نمیتواند رفع احتیاجات سکنه خود کند احتیاج بممالک دیگر دارند خداوند زمین را پست و وسیع قرار داد و جاده های بسیار وسیع در آن مقرر فرمود که از محلی بمحلی و شهری بشهری و مملکتی بمملکتی با وسائلی که در دست دارند سیر کنند و مقاصد خود را انجام دهند حتی از دریاها عبور کنند بتوسط کشتیها و امروز بتوسط هواپیماها بلکه وسائل امروزه بقدری توسعه پیدا کرده که با هم تکلم میکنند و یکدیگر را مشاهده میکنند و باسرع وقت راههای بعید را طی میکنند لذا میفرماید:

[سوره نوح (71): آیه 21] .... ص : 213

قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً (21)

حضرت نوح پس از این بیانات شیوا و براهین آشکارا و ادله واضحه که در این مدت مدید نمود و خردلی بقوم اثر نبخشید و مأیوس شده و دید از قابلیت هدایت افتاده اند و قساوت آنها را فرا گرفته در پیشگاه خدای متعال شکایت کرد.

قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی ربی بود کسره بجای یاء است و عصیان آنها در امر توحید است که دست از شرک و بت پرستی بر نمیدارند و نوح را بنبوت و رسالت قبول نمیکنند و اوامر او را اطاعت نمیکنند.

ص: 213

وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً و متابعت کردند سفله و فقرا اغنیاء و اکابر خود را بتوهم اینکه اگر نوح بر حق بود باید مکنت و ثروت و اولاد زیادی داشته باشد خیال میکردند که شرافت و بزرگی بمال و اولاد است چنانچه امروز هم هر که مالش بیشتر و اتباعش زیادتر باشد او شرافتش و احترامش بیشتر است چنانچه گفتند به حضرت نوح: قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ شعراء آیه 111. و همین توهم را یزید کرد و تمسک کرد بآیه ملک، و این توهم در مذاق بسیاری در هر دوره و زمانی بوده ولی غافل از این هستند که این مال و کثرت اولاد و عشیره و اتباع بلای بزرگی است و باعث زیادی عذاب و کثرت معاصی میشود چنانچه میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172.

[سوره نوح (71): آیه 22] .... ص : 214

وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً (22)

و مکر کردند مکر بسیار بزرگ، در جای دیگر میفرماید: وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ ابراهیم آیه 46.

و مکر این است که با طرف بطریق دوستی و نصیحت و دلسوزی وارد شود و در باطن اعدا عدو و در مقام گرفتاری طرف باشد مثل بسیاری امروز که با مردم ساده از درهای مختلف وارد میشوند تا از او چیزی بدست آرند که باعث گرفتاری او شود و بسیاری از منافقین و کفار و اهل ضلالت با مؤمنین ساده لوح از همین در وارد میشوند و مثل آنها مثل شیطان است که از در نصیحت وارد میشود و اعمال زشت آنها را در نظر آنها جلوه میدهد تا آنها را بجهنم واصل کند چنانچه گفت: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ حجر آیه 39.

و مکر الهی این است که بعض کفار و فساق را بمال و ریاست و جاه مشغول میکند که بسیار خشنود و فرحناک و خرسند میشوند و همین باعث زیادتی عذاب آنها میشود که میفرماید: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ آل عمران آیه 47، و یکی از گناهان کبیره امن من مکر اللَّه است چنانچه یأس من روح اللَّه هم از گناهان

ص: 214

کبیره است، و نیز میفرماید: وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ نمل آیه 51 الی 53.

[سوره نوح (71): آیه 23] .... ص : 215

وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً (23)

و گفتند اکابر آنها بضعفاء آنها رها نکنید خدایان خود را و رها نکنید ود و نه سواع و نه یغوث و یعوق و نسر را که اسامی آلهة آنها بودند و در میانه آلهه آنها اهمیتی داشتند لذا بعد از آنکه گفتند:

لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ بنحو عموم تخصیص دادند اینها را بذکر و گفتند:

وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً و اسامی دیگر هم بر اصنام و آلهه خود هم دارند مثل لات و عزی و مناة که میفرماید: أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری النجم آیه 19 و 20، و مثل اساف و نائله و هبل و شرح حال آنها را در کلمات مفسرین و در اخبار مرویه از ائمه طاهرین بسیار مفصل است و چون امروز ذکر آنها چندان فایده ندارد ما بطور اختصار خلاصه آن را تذکر میدهیم و رد میشویم و آن این است که اینها اسامی صلحائی بودند بعد از حضرت آدم و چون وفات نمودند شیطان آمد و گفت اینها مقرب درگاه الهی بودند و من صورت آنها را برای شما تصویر میکنم و در مراکز عبادت خود بگذارید و آنها را واسطه و وسیله قرار دهید در پیشگاه احدیت. سپس در قرن بعد از آنها آمد و گفت: پدران شما اینها را پرستش میکردند و شما هم بپرستید که ابتدای بت پرستی از آن زمان شروع شد تا زمانی که طوفان نوح شد این اصنام زیر خاک رفت تا دوره عرب شیطان آنها را از زیر خاک بیرون آورد و هر قبیله از اعراب یکی از آنها را انتخاب کردند و خدای خود قرار دادند و در کعبه گذاردند تا ظهور اسلام و فتح مکه که حضرت رسالت و امیر المؤمنین تمام آنها را شکستند و همچنین در زمان حضرت ابراهیم که آن هم آنها را شکست مگر کبیر آنها را که میفرماید: فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ انبیاء آیه 59. شرحش گذشت اینها بت پرستان بودند و اصنام داشتند و لکن مشرکین دیگری هم بودند که آفتاب و

ص: 215

ماه و ستاره ها را پرستش میکردند، و یک دسته ملائکه را پرستش میکردند، و یک دسته عیسی و مریم و جبرئیل یا عیسی و خدا و جبرئیل و یک دسته آتش پرست و یک دسته یزدان و اهریمن که شیطان باشد حتی در شیعه بعضی امیر المؤمنین را بالوهیت رسانیدند و ائمه طاهرین، و امروز میان صوفیه میگویند: صورت مرشد را باید در نظر گرفت، و در میان عوام شیعه شمائلی بنام خمسة النجباء و جبرئیل، و بنام صاحب الزمان و ائمه طاهرین میکشند که این عمل دراویش است و من قسم میخورم بخود آنها که این صورتها صورت آنها نیست و مأخوذ از همان صوفیه است باری بگذاریم و بگذریم.

[سوره نوح (71): آیه 24] .... ص : 216

وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاَّ ضَلالاً (24)

و این اکابر بسیاری از این ضعفا را گمراه کردند.

توضیح کلام اینکه: افراد بشر بمنزله یک عنصر است انسان اعضا و جوارحی دارد اگر یک عضو فاسد شد باید علاج کرد یا قطع نمود و الا بسایر اعضا سرایت میکند و تمام را فاسد میکند.

و این اصنام و بتها زیاد نکردند بر ظالمین مگر ضلالت و گمراهی را.

چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

چون کفر و شرک و فسق و فجور و ظلم و طغیان و ضلالت و غوایت در جامعه پیدا شد باید اولا تا مادامی که ممکن است معالجه کرد و رفع نمود و اگر قابل معالجه نیست باید قطع کرد که بدیگران سرایت نکند لذا خداوند انبیاء را میفرستد که بمنزله اطباء هستند که اینها مداوا کنند و معالجه کنند اشخاصی را که قابلیت هدایت داشته باشند و اما کسانی که از قابلیت افتاده باید قطع کرد که بدیگران سرایت نکند در زمان نوح فقط حدود هفتاد هشتاد نفر قابلیت هدایت داشتند و ایمان آوردند و اما بقیه از قابلیت افتاده بودند مثل اکابر و همین نحو سرایت کرد بضعفاء لذا میگوید:

وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً دارد ارسطو عریضه خدمت حضرت عیسی فرستاد عنوانش:

(من طبیب الأبدان الی طبیب الارواح) بود.

ص: 216

ظالمین کسانی که هم بخود ظلم کردند و هم بدیگران که مانع شدند و نگذاشتند ایمان بیاورند و هم بنوح و اتباعش ظلم کردند که چه اندازه اذیت و آزار نسبت بآنها روا داشتند و چه نسبتهایی بآنها دادند که شرحش در سور بسیار و آیات قرآن بیان شده احتیاج بتکرار نیست.

و ازدیاد ضلالت آنها برای این است که هر چه در دنیا زیست کنند فسق و فجور و ضلالت آنها بیشتر میشود و عذاب آنها شدیدتر و بیشتر ظلم و تعدی میکنند، و اولاد پیدا میکنند و آنها را هم مثل خود میکنند.

[سوره نوح (71): آیه 25] .... ص : 217

مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً (25)

از آنچه خطاهای آنها سبب شد غرق شدند پس از غرق و هلاکت آنها را داخل کردند در آتش و پیدا نکردند از برای خود از غیر خدای متعال انصار و یاورانی.

مما بمعنی من اجل ذلک یعنی منشأ و سبب غرق آنها.

خَطِیئاتِهِمْ از شرک و کفر و ظلم و معاصی که قوم نوح بدتر از عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و فرعونیان بودند بنص آیه شریفه که میفرماید: وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی وَ ثَمُودَ فَما أَبْقی وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی نجم آیه 51 الی 53.

أُغْرِقُوا تعبیر بماضی با این که هنوز غرق نشده بودند برای اینکه مضارع محقق الوقوع حکم ماضی دارد و برای اینکه سبب غرق خطاهای آنها بوده که از آنها صادر شده قبلا مثل اینکه اگر کسی عملی کرد که مستحق قتل است میگویند:

خود را بکشته شدن دادی، در خبر دارد از حضرت صادق (ع) سؤال کردند که: حضرت ابا عبد اللَّه الحسین را چه روزی کشتند؟

حضرت فرمود:

(فی الجمعة او الاثنین)

حضرت که تردید نداشت که روز عاشوراء روز جمعه بوده معنای او الاثنین روز دوشنبه روز رحلت حضرت رسالت که در سقیفه بنی ساعده جعل خلیفه کردند و غصب خلافت کردند و گذشت که حضرت علی اکبر خدمت پدر بزرگوارش عرض کرد: (العطش قد قتلنی).

فَأُدْخِلُوا ناراً یا مراد نار جهنم است و یوم القیامة که ملائکه عذاب آنها را

ص: 217

میگیرند و در غل و زنجیر میکشند و با تازیانه های آتشی آنها را داخل جهنم میکنند، یا مراد آتش عالم برزخ است که از همان زمان هلاکت روح آنها را با جسم برزخی و قالب مثالی در جهنم عالم برزخ که برهوت باشد میبرند چنانچه اهل ایمان را در بهشت عالم برزخ که وادی السلام است میبرند، یا مراد قبر است که فرمودند:

(القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران).

اقول: جمع بین هر سه اقرب است و مانعة الجمع نیست.

فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اشاره بآلهه آنها و اصنام و بتهای آنها که پرستش میکردند و اکابر و رؤساء آنها که آنها را اضلال میکردند و اتباع و عشیره و اموال و اولاد که تمام اینها من دون اللَّه هستند.

أَنْصاراً تمام فرد فرد گرفتار میشوند چنانچه میفرماید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ انعام آیه 94. احدی نیست آنها را یاری کند و عذاب الهی را از آنها بردارد.

[سوره نوح (71): آیات 26 تا 27] .... ص : 218

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً (26) إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً (27)

و گفت نوح (ع) پروردگار من وانگذار بر روی زمین از کافرین کسی را که احدی از آنها باقی نباشد محققا اگر آنها را واگذاری گمراه میکنند این قلیل بندگان تو را که ایمان آورده اند و زایش نمیکنند مگر فاجر فاسق کافر را.

چون حضرت نوح دید که اینها دیگر قابلیت هدایت ندارند و در نسل آنها و لو هفتاد پشت مؤمن بوجود نمیآید عرض کرد:

وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً دیار از ماده دار و دیار است که در او دور میزنند یعنی احدی را که دور زند باقی نماند، اشاره بهلاکت تمام کفار است که یک نفر از آنها باقی نماند، سپس علت هلاکت آنها و عدم بقای احدی از آنها را بیان میکند:

إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً دو جهت دارد یکی

ص: 218

آنکه این عده قلیلی از ضعفاء که بنوح ایمان آورده بودند اینها اذیت بآنها و اغوا و تهدید آنها و اضلال میکنند و دیگر یک مؤمن باللّه روی زمین باقی نمیماند، و جهت دوم اینکه در نسل آنها تا قیامت مؤمنی بوجود نمیآید و این جهت را حضرت نوح از فرمایش خدای متعال استفاده کرده بود که خطاب رسید بحضرت نوح (ع):

وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ هود آیه 38. که لن برای نفی تأبید است که حتی در نسل آنها هم نیست احدی ایمان بیاورد.

[سوره نوح (71): آیه 28] .... ص : 219

رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاَّ تَباراً (28)

پروردگار من بیامرز مرا و پدر و مادر مرا و کسانی که داخل خانه من میشوند با ایمان و مؤمنین و مؤمنات را و زیاد نفرما بر ظالمین مگر هلاکت و نابودی را: وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ چون حضرت نوح بسیار در زحمت و مشقت بود در دعوت آنها نهصد و پنجاه سال و برای این دعوت بسیار باو اذیت میکردند و بسیار غمنده و اندوهگین بود که اینها ایمان نمیآورند خداوند اراده فرمود که نوح را از هم و غم بیرون آورد و دیگر آنها را دعوت نکند و آنها را رها کند هر عملی و فسادی میخواهند بکنند لذا حضرت پس از سؤال از هلاکت آنها عرض کرد:

رَبِّ اغْفِرْ لِی سؤال: بعقیده شما شیعه انبیاء کلا معصوم بودند از اول عمر تا زمان رحلت و کوچکترین معصیتی از آنها سر نزده بلکه خیال معصیت هم در قلوب آنها وارد نشده خلافا لجمیع سایر المذاهب از یهود و نصاری و عامه اهل سنت از مسلمین که چه نسبتهای ناروا بمقام مقدس آنها داده اند پس چه مناسبت دارد طلب مغفرت با اینکه غفران نیست الا از ذنب؟.

جواب اولا: بنده بهر درجه و مقامی نائل شود خود را در جنب الهی مقصر میداند و جایی که پیغمبر اسلام که افضل کل فی الکل است در پیشگاه عظمت پروردگار عرض میکند:

(ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک).

ص: 219

و ثانیا: یک ترک اولی از انبیاء صادر شود در نظر آنها بسیار بزرگ است و مکرر گفته ایم که توهم نشود ترک اولی فعل مکروهی باشد با عبادات بزرگ هم سازش دارد مثلا جناب عالی در یک موقع ده نوع عبادت میتوانید بکنید بایستید نماز بگذارید یا مشغول بذکر شوید آنهم انواع اذکار از تهلیل و تحمید و تسبیح و تکبیر و سایر اذکار، یا مشغول بتلاوت قرآن آنهم سور مختلفه قرآن، یا اشتغال بمطالعه علوم دینیه، یا اشتغال بتدریس یا منبر یا ارشاد جاهل، یا صله رحم یا عیادت مرضی یا قضاء حوائج مؤمنین و امثال اینها و هر کدام هم ثواب مخصوصی دارد اگر افضل آنها را گذاشت و غیر افضل را اختیار کرد ترک اولی کرده است.

و ثالثا: ذنب انبیاء نسبت هایی که کفار بآنها میدادند از جنون و سحر و کذب و افترا و غفران آنها این است که خدای متعال از نظر آنها ببرد یا باین که ایمان آورند و بفهمند که این نسبتها ناروا بوده یا هلاک شوند که دیگر این نسبتها را ندهند مراد ذنب در نظر کفار است.

وَ لِوالِدَیَّ که گفتیم: یکی از شرایط نبوت و وصایت این است که نسب آنها تا آدم ابو البشر پاک تمام مؤمن و صالح یا از انبیاء بودند یا اوصیاء یا صلحاء، و گفتیم:

نسب پیغمبر اسلام تا آدم پنجاه و یک واسطه است سه هفده که هفده آنها انبیاء بودند و هفده اوصیاء و هفده صلحاء.

وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً برای اخراج مثل زن نوح و پسر نوح و امثال اینها از کفار که داخل بیت نوح میشدند.

وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد شامل از زمان آدم تا آخر دنیا میشود و همین برای مؤمنین بس است که مثل انبیاء و ائمه برای آنها طلب مغفرت کنند که بالقطع و الیقین دعاء آنها مستجاب است بالاخص در حق غیر فقط باید ترسید که خدای نخواسته معاصی باعث زوال ایمان نشود: (اللهم امتنا مؤمنا صالحا و اجعل عاقبة امرنا یسرا) وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَباراً قبلا گفت: وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلالًا در اینجا میگوید

ص: 220

إِلَّا تَباراً و تبار هلاکت است چنانچه میفرماید بعد از هلاکت قوم نوح: وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً فرقان آیه 40 و 41، و گذشت معنی ظالم هم ظلم بدین هم ظلم بنفس هم ظلم بغیر.

هذا آخر سورة نوح و یأتی ان شاء اللَّه تعالی بقیة السور بحول اللَّه و قوته. و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و الصلاة و السلام علی انبیائه و اولیائه و اللعن علی اعدائه و انا العبد الذلیل الفقیر المذنب السید عبد الحسین الطیب.

سورة الجن .... ص : 221

اشاره

اما الکلام فی فضلها: عن ابن بابویه مسندا عن حنان بن سدیر عن الصادق (ع) فرمود:

(من اکثر قراءة قل اوحی لم بصیه فی الحیاة الدنیا شی ء من اعین الجن و لا نفثهم و لا سحرهم و لا کیدهم و کان مع محمد (ص) فیقول: یا رب لا ارید منه بدلا و لا ابغی عنه حولا)

و نیز از آن حضرت روایت شده فرمود:

(قراءتها تهرب الجان من الموضع و من قرأها و هو قاصد الی سلطان جائر امن منه، و من قرأها و هو مغلول سهل اللَّه علیه خروجها و من ادمن فی قراءتها و هو فی ضیق فتح اللَّه له باب الفرج باذن اللَّه تعالی)

و از پیغمبر (ص) مروی است فرمود:

(من قرأ هذه السورة کان له من الاجر بعدد کل جنی و شیطان صدق بمحمد (ص) و کذب به عتق رقبة و امن من الجن)

و غیر ذلک من الاخبار المرویة عنهم.

[سوره الجن (72): آیه 1] .... ص : 221

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1)

بفرما بقوم که وحی شده بسوی من بدرستی که استماع کردند جماعتی از طائفه جن و رفتند بسایر اجنه خبر دادند که ما شنیدیم آیات شریفه قرآن را و تعجب کردیم از فصاحت و بلاغت او.

قُلْ أُوحِیَ وحی الهی رسید به پیغمبر (ص). نظر به اینکه طایفه جن و ملک

ص: 221

بصورت اصلیه خود مشاهد انسان نمیشوند چنانچه میفرماید در حق شیطان: إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اعراف آیه 26. حضرت رسول و لو بعلم باطنی و نظر قلبی میدید لکن بنظر ظاهر آنها را مشاهده نفرمود و اگر میفرمود آمدند نزد من میگفتند شما چگونه آنها را دیدید لذا میفرماید: قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ و شاید سر اینکه میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192 الی 194 همین باشد که تعبیر بقلبک فرموده و الا جبرئیل بصور مختلفه بر حضرتش نازل میشد و حضرت مشاهده میکرد، و طایفه جن هم ممکن است بصور مختلفه خود را نشان دهند.

انه ضمیر ضمیر شأن است.

اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ استماع قرآن در موقعی که حضرت بر قوم تلاوت میفرمود، نفر عده از جن که عدد آنها چه بود بیان نفرموده حاضر بودند و استماع میکردند و درک کردند که این قرآن معجزه بزرگی است که از عهده جن و انس خارج است که میفرماید: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً بنی اسرائیل آیه 90.

فَقالُوا بطوائف دیگر از اجنه.

إِنَّا سَمِعْنا ابتدا میفرماید: استمع حال میفرماید: سمعنا برای این است که سماع فرع استماع است باید اولا گوش فرا داد و توجه نمود و بقول ما دل داد تا سپس شنید.

قُرْآناً عَجَباً قرآن مجید موجبات تعجب در دنیا بر تمام افراد جن و انس بسیار دارد که تا کنون همچو کتابی جامعی نیامده و نخواهد آمد و ما معجزه بودن این قرآن را در مقدمه همین تفسیر جلد اول بیان کرده ایم و امتیاز او را از سایر معجزات و سایر کتب سماویه بیان کرده ایم.

[سوره الجن (72): آیه 2] .... ص : 222

یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً (2)

بعد جهت تعجب خود را بر سایر طوائف بیان میکنند که این قرآن هدایت

ص: 222

میکند بندگان را بسوی رشد و سعادت و رستگاری پس ما ایمان آوردیم باین قرآن و هرگز شرک نمیآوریم بپروردگار خود احدی را چنانچه میفرماید: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9، و تعبیر بأقوم دلیل بر این است که أقوم از این نیست بلکه مثل و مشابه این هم نیست.

یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ ارشاد باطاعت خدا و رسول و متابعت عقل و تکمیل اخلاق حمیده و افعال حسنه و راهنمایی بسعادت و رستگاری که صراط مستقیم است و خردلی انحراف و اعوجاج ندارد، بسیار تعجب است از کسانی که معتقد باین قرآن هستند و از جانب خدا میدانند ولی بسیاری از دستورات آن را بر خلاف صلاح میدانند مثل باب حدود تا کنون کدام شارب الخمر را هشتاد تازیانه زدند بلکه مغازه های شراب فروشی آزادانه شراب میفروشند، کدام زانیه و زانی را صد تازیانه یا رجم یا قتل از کدام قتل خطا اتخاذ دیه کردند معاملات ربوی رسمیت تمام پیدا کرده کدام اهل بدعت یا مرتد را کشتند، آیا بدستور حجاب و نماز و زکاة رفتار کردند، امروز مصداق همان آیه شریفه هستند: وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 32.

فَآمَنَّا بِهِ پس ما ایمان آوردیم باین قرآن، ایمان بقرآن آن است که از باء بسمله تا سین و الناس کلام حق است و از میان دو لب مبارک پیغمبر (ص) خارج شده و چیزی بر او زیاد نشده و از او کم نشده و تغییری در الفاظ داده نشده اگر چنین است پس اختلاف قراء سبعه یا عشره چه معنی دارد قائلین بتحریف چه میگویند بلی ترتیب نزول مسلما باین نحو نبوده.

وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً شرک بپروردگار اقسامی دارد شرک ذاتی منسوب بابن کمونه که:

(هویتان بتمام الذات قد خالفنا بابن کمونة استند)

شرک صفاتی منسوب بعامه که قائل بصفات زائد شدند، شرک ترکیبی که مجسمه گفتند که ذی اجزاء دانستند، شرک افعالی که امر خلق و رزق و سایر افعال

ص: 223

الهی را نسبت بغیر خدا دادند، شرک عبادتی که غیر او را پرستش کردند، شرک نظری که در امور نظر و توجه آنها بغیر خدا است یا بمال و اولاد و قبیله و عشیره و اتباع و رؤساء است یا بکوکب و خورشید و ماه که در تقاویم ثبت شده یا بقوه و قدرت خود یا بطبیعت و روزگار و امثال اینها یا به پیشامد و خوشبختی و بدبختی.

[سوره الجن (72): آیه 3] .... ص : 224

وَ أَنَّهُ تَعالی جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3)

و این که خدای متعال بزرگ پروردگار ما است نگرفته است صاحبه که عیال و زوجه باشد و نه ولد که فرزند باشد.

وَ أَنَّهُ تَعالی از ماده علو و رفعت و بزرگواری است و قریب المعنی است با عظمت و کبریایی می گویی: هو العلی الاعلی و یکی از اسماء الحسنی العلی العظیم است و تعبیر با علی من کل شی ء از ضیق عبارت است زیرا علی از اسماء ذات است غیر محدود و کل شی ء محدود است و گفتیم نسبت محدود بغیر محدود اگر مثل قطره بدریا بگویی غلط گفته ای زیرا دریا هم محدود است، و خداوند متعال این اسم را انتخاب فرمود برای امیر المؤمنین علیه الصلاة و السلام موقعی که حضرت ابی طالب و فاطمه بنت اسد در پیشگاه احدیت عرض کردند:

یا رب یا ذا الغسق الدجی و القمر المبتهج المضی

بین لنا من حکمک المرضی ما ذا تری فی اسم ذا الصبی

جواب آمد:

خصصتما بالولد الزکی الطاهر المطهر المرضی

و اسمه من شامخ علی علی اشتق من العلی

یعنی در ممکنات در جمیع کمالات نفسانیه و معنویه بر تمام برتری دارد فقط وجود مقدس حضرت رسالت که نام مبارکش محمد احمد محمود است که آنهم اشتقاقش از اسم الهی است که یکی از اسماء الهی حمید است با اینکه حمد مختص بذات اقدس او است لکن در ممکنات در جمیع کمالات سزاوار حمد است و همین است معنای مقام محمود که میفرماید: عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً بنی اسرائیل آیه 81، و

ص: 224

همین است حدیث شریف که فرمود:

(لولا علی لما کان لفاطمة کفو من آدم و من دونه)

و از همین حدیث استفاده میشود که پس از مقام پیغمبر و علی فاطمة افضل از تمام انبیاء و اولیاء است و شاهد بر این معنی حدیث شریف منسوب بحضرت عسکری است که فرمود:

(نحن حجج اللَّه علی خلقه و جدتنا فاطمة حجة اللَّه علینا).

جَدُّ رَبِّنا و جد بمعنی بزرگی و کبریایی است که می گویی: اللَّه اکبر در اول اذان و اقامه و اول نماز، و از معصوم سؤال کردند که: معنی اللَّه اکبر یعنی اکبر من کل شی ء؟

فرمود:

اکبر من أن یوصف.

و بس است در مقام شئونات حضرت رسالت و امیر المؤمنین حدیث منسوب به پیغمبر که فرمود: خدا را نشناخت جز من و علی، و مرا نشناخت جز خدا و علی، و علی را نشناخت جز خدا و من، و اینکه اطلاق جد بر پدر پدر و پدر مادر و جده بر مادر پدر و مادر میکنند بهمین معنی است و لذا در فارسی تعبیر بپدر بزرگ و مادر بزرگ میکنی و هر چه بالا رود تا حضرت آدم جد اعلی تعبیر میکنیم.

مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً که عیال و زوجه باشد.

وَ لا وَلَداً اشاره به رد کسانی است که گفتند: ملائکه دختران خدا هستند و عیسی پسر خدا و عزیز پسر خدا و آدم ابن اللَّه بلکه گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ مائده آیه 21.

[سوره الجن (72): آیه 4] .... ص : 225

وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً (4)

و بدرستی که هست میگوید سفیه ما اجنه بر خدای متعال کلمات مختلفه بی معنی و بی ربط مراد شیاطین جن هستند که رئیس آنها ابلیس است و سفیه آدم بی شعور و کم عقل و نافهم و نادان است، واقعا بسیار مورد تعجب است که شیطان با اینکه بهشت و نعم او را دیده بود و جهنم و عذاب او را مشاهده کرده بود برای یک ترک سجده و تکبر بآدم مشمول خطاب: فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ حجر آیه 34 و 35 شد، و مشمول خطاب: قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ اعراف آیه 17 شد، و یقین باین معنی داشت توبه نکرد و درخواست مغفرت و عفو نکرد چه سفاهتی بالاتر از این است، و سفیه تر از شیطان اتباع شیطان

ص: 225

هستند از جن و انس که شیاطین جنی و انسی هستند.

أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً شطط کلمات مختلفه بی معنی و بیهوده است که بزرگتر از همه آنها شرک بخدا است باقسام شرک یا العیاذ نسبت جهل و کذب و ظلم و عجز بخدا دادن چنانچه در همین توراة رایج دست یهود در مورد آدم و شیطان دارد که خدا دروغ گفت بآدم و حوا که اگر از این شجره بخورید میمیرید و شیطان راست گفت که اگر بخورید عقل پیدا میکنید خوردند نمردند و عقل پیدا کردند، و خدا نمیدانست تا وقتی که آمد در بهشت برای تفرج و تفریح اینها رفتند پشت درخت که خدا نبیند اینها را لخت هستند خدا فهمید از درخت عقل خورده اند بملائکه گفت:

فردا هم میروند از درخت حیاة هم میخورند و یک خدایی میشوند مثل ما و دور درخت حیاة را شمشیر آتش بار قرار داد و گفت: اینها را از بهشت بیرون کنید.

و از جمله شطط کلام قول بتجسم است که خدا را جسم میدانند و فردای قیامت روی تخت مینشیند و حکم میکند و مؤمنین او را میبینند و کفار نمیبینند.

و از جمله شطط کلام قول بجبر است که خدا بنده را مجبور بمعصیت میکند و مع ذلک عذابش میکند. و از جمله آن قول بتفویض است که خدا رفت کنار و تعطیل کرد و این دستگاه خود بخود میچرخد که روز شنبه تعطیل کرد، و من جمله انکار عدل الهی است که عدل جزو اصول مذهب شیعه شد و غیر اینها از مزخرفات و امثال این مزخرفات در طایفه جن یا بیشتر از اینها هم هست و تمام از روی سفاهت و جهالت و حماقت است.

انه ضمیر شأن است.

یَقُولُ سَفِیهُنا مثل سفهاء انس.

عَلَی اللَّهِ نسبت بذات اقدس مستجمع جمیع کمالات از صفات کمال و جمال و جلال که اللَّه اسم ذات جامع جمیع اینها است.

شَطَطاً همین نوع مزخرفات.

[سوره الجن (72): آیه 5] .... ص : 226

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً (5)

ص: 226

و بدرستی که ما همچو گمان میکردیم که این مزخرفات که نسبت بخدا میدادند جن و انس صدق است و باور نمیکردیم که دروغ باشد لذا متابعت آنها را میکردیم و حال که استماع قرآن کردیم فهمیدیم که تمام آنها باطل و دروغ است، از این آیه شریفه استفاده میشود که همین نحو که مقاله کفار و مشرکین بود که میگفتند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ زخرف آیه 21، و میگفتند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 22. در طوائف جن هم بوده و حال آنکه در باب اصول عقاید باید متابعت دلیل و برهان قطعی کرد آنهم بحد یقین و ظن کافی نیست که میفرماید: وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 23.

مسأله: تقلید در فروع دین بدلیل قطعی و نصوص اخبار ثابت شده آنهم در غیر ضروریات و اجماعیات و قطعیات آنهم مخیر بین تقلید و احتیاط است آنهم بر غیر مجتهد

[سوره الجن (72): آیه 6] .... ص : 227

وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (6)

و این که بودند مردانی از انس که پناه میبردند بمردانی از جن پس آن مردان جن زیاد کردند بر آن مردان انس طغیان و سرکشی را.

این آیه شریفه از آیات متشابهات قرآن است و دو نحوه تفسیر شده:

یکی آنکه: مستفاد از اخبار است که قبل از ولادت حضرت رسالت بعض اجنه میرفتند در آسمانها و استراق سمع میکردند و میآمدند بیک رجال انس که کهنه بودند خبر میدادند و آنها بدیگران میگفتند و در بین این اخبار یک راهنمایی ها هم میکردند بضلالت و گمراهی و این باعث ازدیاد کفر و ضلالت اینها میشد بنا بر این تفسیر:

وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ که کهنه باشند.

یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ آنهایی که استراق سمع میکردند و بآنها خبر میدادند.

فَزادُوهُمْ رَهَقاً پس آن رجال جن زیاد میکردند رجال انس را رهق، رهق

ص: 227

بمعنی فرو رفتن شی ء و احاطه شی ء بر شی ء در فساد و ضلالت و ذلت خفت و معصیت و طغیان و مضرات است چنانچه در آیات شریفه قرآن اشاره باین معنی دارد مثل:

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً مدثر آیه 17، و مثل: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ- الی قوله تعالی- وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ... الآیه یونس آیه 26 و 27. و غیر اینها از آیات.

و نحوه ثانیه که: مفسرین گفتند که: راجع بعبده جن است که در مهالک و مضار پناه میبردند بآلهه خود از جن که در هر مهلکه میگفت: أعوذ بعزیز هذا الوادی یعنی برئیس این وادی و این مکان از شر هر ذی شری بخیال اینکه او این را پناه میدهد و دفع شر از او میکند و این باعث زیادتی کفر و شرک و ضلالت و اثم و معاصی آنها میشد.

اقول: جمع بین تفسیرین هم ممکن است و اللَّه العالم.

[سوره الجن (72): آیه 7] .... ص : 228

وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (7)

و این که آن رجال از جن گمان کردند همین نحو که شماها گمان کرده اید اینکه هرگز خدای متعال مبعوث نمیفرماید احدی را.

این آیه شریفه سه نحوه تفسیر شده یکی اینکه: مؤمنین جن بکفار جن میگویند که: کفار انس مثل شما کفار جن گمان کردند که خدای متعال هرگز پیغمبری مبعوث نمیکند چنانچه در بسیاری از آیات قرآن دارد که کفار بانبیاء میگفتند که: شما هم یک بشری هستید مثل ما: وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ.

نحوه ثانیه اینکه: مراد بعث قیامت باشد که انکار معاد بکلی چنانچه این هم مقاله بسیاری از کفار بوده در آیات قرآنی که: مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ.

نحوه ثالثه اینکه: فرمایش الهی است بکفار انس که کفار جن مثل شما منکر بعثت هستند بهر دو معنی بعث رسل و بعث قیامت.

اقول: آنچه بنظر نزدیک آید بمناسبت آیه قبل اینکه: کهنه انس که پناه میبردند بآن رجال جن و از آنها اخذ میکردند که استراق سمع میکردند این کهنه مثل آن طایفه جن که استراق سمع میکردند انکار بعث میکردند بهر دو معنی بعث رسل

ص: 228

و بعث قیامت.

تنبیه: این دستگاه کهنه و آن رجال جن که استراق سمع میکردند بعینه یک دستگاه بود در مقابل دستگاه الهی کهنه بمنزله انبیاء و آن رجال جن بمنزله ملائکه و خبرهایی که بکهنه میدادند بمنزله وحی غایة الامر دستگاه الهی برای ارشاد و هدایت و نجات و سعادت و آن دستگاه برای اضلال و غوایت و شقاوت و هلاکت است و از این جهت خداوند متعال آنها را ممنوع فرمود از آسمانها و هر کدام که نزدیک میرفتند بشهاب هلاک میشدند و دستگاه کهنه بکلی برچیده شد چنانچه میفرماید از قول مؤمنین جن:

[سوره الجن (72): آیات 8 تا 9] .... ص : 229

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً (8) وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (9)

و بدرستی که ما تماس میگرفتیم آسمان را یعنی بآسمان میرفتیم پس یافتیم آسمان را مملو از ملائکه که حراست میکردند و محافظت میکردند که احدی از ماها داخل نشود در آسمان با کمال شدت جلوگیری میکردند و نیز ما یافتیم شهب و تیرهای آتشی که رو بما میآورد و چون ممنوع شدیم از دخول در آسمان می نشستم در جایگاههایی نزدیک آسمان که صدای ملائکه را بشنویم از این هم ممنوع شدیم بمجرد اینکه جای میگرفت یکی از ما می یافت از برای خود شهاب که او را میسوزانید و نمیگذاشت جایگیر شویم، مکرر در آیات شریفه اشاره باین معنی دارد و در اخبار داریم که قبل از ولادت مسیح از زمان آدم تا قبل از ولادت مسیح شیاطین میرفتند در آسمانها و مطالب و اموری از ملائکه اخذ میکردند و خبر بکهنه میدادند که شرحش گذشت و چون مسیح متولد شد از آسمان چهارم ببالا ممنوع شدند، و چون پیغمبر اکرم متولد شد از کلیه آسمانها ممنوع شدند و میرفتند تا نزدیک آسمان و خداوند بشهاب تیر آتش بار آنها را میسوزانیدند که دیگر نزدیک هم نمی توانند بروند پس این جمله:

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً بعد از ولادت مسیح

ص: 229

بوده لکن تا نزدیک آسمان میرفتند و جایگیر میشدند که صدای ملائکه را میشنیدند که مفاد:

وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ اما پس از ولادت حضرت رسول که مفاد:

فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ است از این هم ممنوع شدند و می سوختند که معنای:

یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً رصد بمعنی در کمین بودند که احدی از آنها فوت نشود چنانچه میفرماید: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ فجر آیه 13- که احدی از تحت قدرت او بیرون نیست و معنای جلوگیری است چنانچه در باب جهاد میفرماید: وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ توبه آیه 5.

[سوره الجن (72): آیه 10] .... ص : 230

وَ أَنَّا لا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (10)

و بدرستی که ما نمیدانیم که این امتناع از جایگاه سمع و این شهب برای این است که تقدیر شده عذاب بر اهل زمین نازل شود و تمام را هلاک کند یا این جلوگیری برای این است که خدای متعال اراده فرموده خیری برای اهل زمین و ارشاد آنها.

نظر به اینکه قبل از بعثت حضرت رسالت دوره جاهلیت بود که سر تا سر دنیا را کفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور گرفته بود و استحقاق همه نوع عذاب را داشتند و این سوزانیدن شیاطین باین شهب سابقه نداشته که گفتند: فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً این طایفه جن بین خوف و رجاء بودند که آیا این مقدمه است برای اینکه روی زمین آتش بار شود و تمام جن و انس بسوزند و هلاک شوند چنانچه در امم سابقه بسا صاعقه میآمد و آنها را میسوزانید که مفاد:

وَ أَنَّا لا نَدْرِی أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ است و در این جمله بفعل مجهول ادا شده کلمه ارید چون منشأش فساد اهل ارض بود از ظلم و جور و کفر و شرک و فسق و فجور، یا آنکه خدا میخواهد رفع فساد کند و بندگانش را ارشاد و هدایت بدین حق و صراط مستقیم بفرماید بعثت رسول و انزال کتاب و بیان احکام که مفاد:

أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً است و این جمله بفعل معلوم أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ ادا شده زیرا خدای متعال اصل خلقت را برای افاضه فیض خلق فرموده و بعث رسل و جعل

ص: 230

احکام و انزال کتب برای هدایت آنها تمام لطف و کرم و تفضل است: أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ توبه آیه 71، ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ نساء آیه 81.

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ما است و رنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

[سوره الجن (72): آیه 11] .... ص : 231

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11)

و بدرستی که بعض ما از صالحین هستند و بعض ما از غیر صلحا هستند و هستیم ما طایفه جن بر طریقهای مختلفه هر دسته یک طریقه را اتخاذ کردند.

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ صالح کسی را گویند که هیچگونه فسادی در او نباشد نه از جهات عقائد معتقد بجمیع عقاید حقه باشد، و نه از جهت اخلاق متخلق بجمیع اخلاق حمیده باشد و نه از جهت افعال و اعمال دارای اعمال صالحه و تقوای از کلیه معاصی که معلوم میشود که در طایفه جن هم این نمره اشخاص پیدا میشود لکن بسیار قلیل هستند چنانچه در بشر هم این نمره بعد از انبیاء و ائمه هدی بسیار کم هستند.

وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ و این اقسام بسیاری دارد. در باب عقائد اگر یکی از عقاید حقه را منکر شد یا شکی بر آن وارد شد از ایمان خارج میشود یا مشرک باقسام شرک یا کافر باقسام کفر یا ضال باقسام ضلالت یا منکر یکی از ضروریات دین یا مذهب شود یا بدعتی در دین گذارد یا شکی در آنها عارض شود، و بالجمله از ایمان خارج شود. و در باب اخلاق دارای صفتی از صفات خبیثه باشد، یا در باب اعمال تارک بعضی واجبات یا مرتکب پاره ای از محرمات باشد تمام دون ذلک است و همین است مفاد:

کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً قدد بمعنی اختلاف است اشاره بمذاهب مختلفه است چنانچه همین نمره در افراد انس هم هستند.

سؤال: آیا در طایفه جن هم انبیاء و ائمه و پیشوایان بودند؟

جواب: نبودند و احتیاج هم نداشتند زیرا طایفه جن ممکن بود بر آنها که

ص: 231

تماس بگیرند با انبیاء و اوصیاء انبیاء و اخذ احکام کنند و عارف بلسان همه آنها بودند بلی در میان آنها البته دانشمندانی بودند که جهال آنها را هدایت کنند و حجت بر آنها تمام کنند و راه عذر بر آنها بسته شود بلکه اخذ احکام بر آنها سهلتر از انس است بطرفة العین میتوانستند خدمت انبیاء و ائمه مشرف شوند یا در مجالس علماء اعلام حاضر شوند و فرا بگیرند بلی در میان آنها اکابر و اصاغر و رئیس و مرءوس و قوی و ضعیف و سلطان و رعیت هست و قضیه عفریت جنی و حضرت سلیمان و قضیه عمله جن بر حضرت سلیمان و قضیه زعفر با اتباعش خدمت ابی عبد اللَّه و آمدن شیطان در دار الندوة مشرکین و بسیار از قضایای دیگر شاهد بر این موضوع است بلکه در باب نبوت اول شرط نبی این است که از جنس بشر باشد نه ملک قابلیت نبوت دارد و نه جن و آیات شریفه قرآن بر این معنی شاهدی قوی است و پیغمبر اکرم مبعوث بر کافه جن و انس بود.

[سوره الجن (72): آیه 12] .... ص : 232

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (12)

و محققا ما میدانیم که قدرت نداریم بر جلوگیری از اراده و مشیت و قدرت خدای متعال در روی زمین که العیاذ باللّه خدا را عاجز کنیم و هرگز از تحت قدرت او نمیتوانیم فرار کنیم.

وَ أَنَّا ظَنَنَّا ظن در اینجا بمعنی یقین است.

أَنْ لَنْ نفی تأیید است بمعنی هرگز.

نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ که اگر بلائی و عذابی نازل فرمود نتوانیم از خود دفع کنیم.

وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً یا بتوانیم فرار کنیم که بما متوجه نشود.

[سوره الجن (72): آیه 13] .... ص : 232

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (13)

و بدرستی که ما چون شنیدیم کتاب هدایت کننده را ایمان آوردیم باو پس کسی که ایمان آورد بپروردگار خود پس نمیترسد نقصی و خسرانی و نه فرو رفتن در فساد و طغیانی نه خسران دارد نه طغیان.

ص: 232

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدی مراد همان سماع قرآن است که گفتند: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً و اطلاق الهدی بر قرآن بواسطه آیه شریفه است که فرمود: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ بنی اسرائیل آیه 9.

آمَنَّا بِهِ که گفتند: یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً آیه 2.

فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ ایمان برب ایمان بجمیع آنچه نازل فرموده از امور اعتقادیه و اخلاقیه و أحکامیه ایمان بجمیع انبیاء و جمیع کتب و جمیع دستورات.

فَلا یَخافُ بَخْساً بخس نقصان است یعنی هیچ کوتاهی نکرده و خداوند متعال هم از هیچ فیضی و مثوبتی دنیوی و اخروی کسر نمیگذارد چنانچه در مورد قوم شعیب میفرماید: وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ هود آیه 87.

وَ لا رَهَقاً طغیان و زیاده روی و بالجمله مؤمن باللّه بر صراط مستقیم است نه زیاده روی دارد و نه کوتاهی که گفتند: خیر الامور أوسطها نه زیاده روی غلو در حق انبیاء و ائمه و بدعت در دین و نه کوتاهی در انکار بعض احکام و انکار بعض شئونات انبیاء و ائمه و بعض صفات ربوبی.

[سوره الجن (72): آیات 14 تا 15] .... ص : 233

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً (14) وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (15)

و بدرستی که ما طوائف جن بعض از ما مسلم هستیم و بعض از ما متجاوز متعدی هستیم پس کسی که اسلام داشته باشد پس اینها تحصیل کرده اند و بدست آورده اند رشد را و تجاوز کنندگان و تعدی کنندگان هستند برای جهنم هیزم جهنم.

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ این اسلام در باب تسلیم است که بالاتر از مقام ایمان است نه اسلام بمجرد شهادتین که مجرد اظهار اسلام باشد چنانچه میفرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ حجرات آیه 14 بلکه اسلام بمعنی تسلیم جمیع اوامر و نواهی الهی و دستورات دینی که بالاتر از مقام رضا است که در حق ابراهیم میفرماید: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ

ص: 233

بقره آیه 125، و در حق پیغمبر (ص) میفرماید: قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ انعام آیه 70.

وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ قسط از لغت اضداد است بمعنی عدل آمده که میفرماید: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً انبیاء آیه 48. و بمعنی تجاوز و تعدی و طغیان و سرپیچی هم است.

فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً تحری جدیت و کوشش در تحصیل امری است و از علما که بسیار کوشش دارند در تحصیل احکام میگویند: عالم تحریر، و رشد تحصیل سعادت و رستگاری و فیوضات الهی و مثوبت اخروی و علم باحکام دینی و عقاید مذهبی که تعبیر میکنیم بارشاد جاهل.

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

اشاره بآیه شریفه: إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 98.

نکتة ملیحة: در خبر است که یک نفر از علماء عامه خدمت حضرت صادق (ع) مشرف شد عرض کرد: ما تقول فی الشیخین؟- یعنی عقیده شما در حق اولی و دومی چیست؟

حضرت فرمود:

هما امامان عادلان قاسطان کانا علی الحق و مضیا علیه علیهما رحمة اللَّه

دو امام عادل قاسط بودند بر حق و بر همین از دنیا رفتند بر آنها باد رحمت الهی. آن شخص رفت اصحاب عرض کردند شما بسیار تمجید کردید از این دو. حضرت فرمود:

اما اینکه گفتم:

هما امامان

اشاره بآیه شریفه بود که فرمود: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قصص آیه 41. و اما اینکه گفتم:

عادلان لانهما عدلا عن الحق

از امیر المؤمنین و اینکه گفتم: قاسطان برای این آیه که میفرماید: أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

. و اینکه گفتم: کانا علی الحق حق امیر المؤمنین است و اینها بر عداوت او بودند، و مضیا علیه بر همین عداوت از دنیا رفتند، و گفتم:

علیهما رحمة اللَّه

رحمة اللَّه پیغمبر اکرم است یعنی خصم آنها باشد پیغمبر (ص) که اشاره بآیه شریفه است که فرمود: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ.

[سوره الجن (72): آیه 16] .... ص : 234

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً (16)

ص: 234

و اینکه اگر جن و انس استقامت داشتند بر طریقه حقه و اعوجاج پیدا نمیکردند ما هم هر آینه آنها را سیراب میکردیم آب فراوان بسیار.

این آیه شریفه مربوط بکلام جن نیست کلمات آنها تا آیه قبل تمام شد و این آیه را نیز دو نحوه تفسیر شده یک نحوه که بسیار از مفسرین و مأخوذ از اخبار است چنانچه در ترجمه بیان شد اینکه مراد از استقامت بر طریقه طریقه حقه است چنانچه از أبی بصیر است که گفت:

(قلت لابی جعفر (ع): قول اللَّه عز و جل: ان الذین قالوا ربنا اللَّه ثم استقاموا؟- قال: هو و اللَّه ما انتم علیه و لو استقاموا علی الطریقه سقیناهم ماء غدقا)

و مراد ما انتم علیه اعتصام بامامت ائمه اثنا عشر ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین و استقامت بر این طریقه عمل بر طبق فرمایشات آنها و طبق دستورات آنها و این امر بسیار مشکل است که انسان قدمی بر خلاف آن نگذارد چنانچه از پیغمبر اکرم است فرمود:

شیبتنی سورة هود لمکان قوله تعالی: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ

آیه 114. زیرا استقامت در دین مجرد عمل بدستورات دینی نیست بلکه وظیفه هر فردی است که باندازه توانایی خود دیگران را هم مستقیم نماید و همین حضرت رسالت را پیر کرد.

تفسیر دوم اینکه مراد از وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ یعنی بر همان کفر و شرک که بودند باقی باشند و بشرف اسلام مشرف نشوند ما دنیا را رو بآنها میآوریم تا عذاب آنها زیادتر گردد که مفاد آیه شریفه: وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً ... الایه زخرف آیه 32، و مفاد آیه شریفه: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172 لکن تفسیر اول صحیح است.

لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً این جمله هم دو نحوه تفسیر شده یک نحوه که اشاره باشد بامر معنوی چنانچه از برید عجلی از حضرت صادق (ع) که فرمود:

(معناه

ص: 235

لافضناهم علما کثیرا یتعلمونه من الأئمه)

و نحوه دیگر اینکه مراد نزول باران است که تمام برکات روی زمین در اثر باران است حیات انسان و جمیع حیوانات و اشجار و حبوبات از برکات باران است که اگر خدای نخواسته نبارید تمام هلاک میشوند.

[سوره الجن (72): آیه 17] .... ص : 236

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً (17)

این اسقاء ماء غدق برای این است که آنها را امتحان کنیم و آزمایش نمائیم در او و کسی که اعراض کند از ذکر پروردگارش او را سلوک میدهد و میبرد عذاب شدید دشوار سخت.

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ بنا بر تفسیر اول که مراد از اسقیناهم ماء غدقا تشرف خدمت ائمه طاهرین و اخذ علوم بسیاری از آنا باشد این امتحان بزرگی است که برای شیعه و مؤمننین بأئمه طاهرین که پس از اخذ علوم آیا بدستورات آنها عمل میکنند و از علوم آنها بهره برداری میکنند یا فرمایشات آنها را کنار گذارده و متابعت هواهای نفسانی و وساوس شیطانی و زخارف دنیوی میکنند زیرا سعادت مربوط بدو امر است علم عمل عالم بی عمل عقوبتش از جاهل زیادتر است چنانچه دارد:

ان اهل النار یتأذون من ریح العالم التارک لعلمه

و

یغفر للجاهل سبعین ذنبا حتی یغفر للعالم ذنب واحد

و ان اشد الناس حسرة یوم القیامة العالم التارک لعلمه

چون میبیند که بسیاری از پرتو علم او سعادتمند شدند و خود بعذاب گرفتار.

و بنا بر تفسیر ماء باران امتحان آنها اینکه قدردان نعم الهی و سپاسگزار پروردگار و صرف در مرضیات الهی و غرق نشدن در دنیا و فراموش نکردن دین و عمل به وظائف شرع میکنند یا نه. بالجملة امتحان هر فردی نحوی است و امتحانات الهی بسیار است.

وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً اعراض از ذکر پروردگار پشت کردن بدین و عدم ایمان بانبیاء و انکار امامت ائمه اطهار و ترک واجبات و فعل محرمات و غرق دنیا و فراموشی آخرت و شهوترانی و هوا پرستی که تمام اینها راه جهنم است و سبل شیطانی است که فردای قیامت او را میکشند و میبرند رو بجهنم و عذاب بسیار شدید.

ص: 236

[سوره الجن (72): آیه 18] .... ص : 237

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (18)

و بدرستی که مساجد مختص بخدا است پس نخوانند با خدای متعال احدی را.

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ اگر مراد مراکز عبادت باشد مثل مسجد الحرام و مسجد النبی و بیت المقدس و مسجد کوفه و سایر مساجد که اینها را بیت اللَّه میگویند و بزبان ما می گوییم: خانه خدا و این احکام بسیار دارد تنجیس مسجد حرام است ازاله نجاست از مسجد واجب فوری است مکث جنب و حایض و نفساء در آن حرام است بلکه عبور آنها در بعض مساجد حرام است، عبادت بخصوص فرائض که در مسجد الحرام صد هزار برابر در مسجد النبی ده هزار در مسجد اقصی و کوفه هزار در مسجد جامع صد در مسجد محله بیست و پنج در مسجد بازار دوازده برابر میفرماید: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ مختص بخدا است باید غیر از عبادت در آنها عملی انجام نداد و کافر و مشرک و اعیان نجسه مثل سگ و خوک در مسجد راه نداد بتهای مشرکین را باید در مساجد نگذاشت و بیرون برد، آلت لهو و ساز و موسیقی در مسجد نگذاشت آب دهن در مسجد نینداخت و صحبتهای دنیوی در آنها نکرد و غیر اینها از محرمات و مکروهات.

فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً و اگر مراد مواضع سجده باشد که هفت موضع است پیشانی دو کف دست دو سر زانو دو انگشت پا که واجب است در حال سجده بر زمین گذاشت و هر کدام احکامی دارد که در فقه بیان شده، و مستحبّ است تعفیر که بینی باشد آنهم روی زمین باشد که هشت موضع میشود و هر کدام احکامی دارد. پیشانی باید بر ما یصح السجود علیه باشد که زمین از خاک و سنگ و ریگ باشد و آنچه از زمین روئیده میشود مثل چوب حصیر برگ مشروط بر اینکه ملبوس و مأکول نباشد و از معادن و فلزات نباشد و مطبوخ نباشد، و باید محل سجده پاک باشد و محل مواضع سجده غصبی نباشد و از جنس حیوانی نباشد و استقرار داشته باشد متزلزل نباشد، و اذکار مخصوصه دارد و غیر اینها از احکام. پس این موضع للَّه است سجده بر غیر خدا حرام است مثل سجده بر شمس که هدهد گفت: یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ نمل آیه 24.

و سجده مشرکین بر اصنام و آلهه خود، و سجده در حضور سلاطین و ملوک، بلکه در

ص: 237

حضور انبیاء و ائمه اطهار و علماء اعلام و عتبه اعتاب مقدسه و امثال اینها و اینهم دو قسم است سجده عبودیت شرک است و سجده تعظیم حرام است.

سؤال: بنا بر این چه معنی داشت سجده ملائکه بر آدم و سجده یعقوب و پسران بر یوسف که میفرماید: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ بقره آیه 32، و میفرماید: وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً یوسف آیه 101؟.

جواب: اولا سجده تعظیم بود نه عبودیت، و ثانیا سجده ملائکه بامر الهی بود لذا ابلیس کافر شد و سجده تعظیم در شرایع سابقه جایز بود لکن در شریعت اسلام حرام است که از پیغمبر اکرم است فرمود: اگر سجده بر غیر خدا در شریعت من جایز بود میگفتم که زنها سجده کنند بر شوهرها.

[سوره الجن (72): آیه 19] .... ص : 238

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً (19)

و شأن چنین است که چون ایستاد عبد اللَّه حضرت رسول (ص) دعوت میکرد او را نزدیک بود که اینها برای استماع هجوم میآوردند و بیکدیگر سبقت میگرفتند.

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ پیغمبر اکرم است و مقام عبودیت از مقام رسالت و خاتمیت و افضلیت بالاتر است چنانچه در تشهد مقدم بر رسالت است می گویی: (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و از امیر المؤمنین است در مناجات عرض میکند:

(کفی بی عزا ان تکون لی ربا و کفی بی فخرا ان اکون لک عبدا).

و حقیقت عبودیت این است که بجمیع وظائف عبودیت رفتار کند و از خود امری را اختیار نکند که فرق است بین عبد و حر، حر آزاد است و اختیار سر خود عبد بنده است و تحت اختیار مولی است: عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ نحل آیه 77.

یَدْعُوهُ مرجع ضمیر اللَّه است یعنی خدا را میخواند و بس و یا باقامه صلوة در پیشگاه احدیت یا بتلاوت کتاب اللَّه یا عرض حاجت یا ذکر از توحید و تحمید و تسبیح و تکبیر و سایر اذکار.

کادُوا نزدیک است و مشرف بر این است که:

ص: 238

یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً هجوم میآورند و بر یکدیگر سبقت میگیرند که استماع کنند همان مؤمنین جن بخلاف کفار جن که فرار میکنند: دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند، و کفار انس که چون میشنوند اعراض میکنند و روی بر میگردانند:

فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا تغابن آیه 6.

[سوره الجن (72): آیه 20] .... ص : 239

قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً (20)

بفرما جز این نیست که من میخوانم پروردگار خود را و شریک قرار نمیدهم بخدای متعال احدی را:

دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود

کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

در حدیث قدسی است میفرماید:

(و عزتی و جلالی لاقطعن امل آمل غیری)

و میفرماید: وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ مؤمن آیه 62. در دعاء کمیل:

(فانک قضیت علی عبادک بعبادتک و أمرتهم بدعائک و ضمنت لهم الاجابة ... الدعاء)

قُلْ إِنَّما کلمه حصر.

أَدْعُوا رَبِّی باقسام ادعیه از نماز و ذکر و تلاوت قرآن و توجه باو.

وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً حتی نظر باسباب و معدات زیرا تأثیر آنها بید قدرت الهی است بقول مثنوی:

از قضا سرکنجبین صفر افزود روغن بادام خشکی مینمود

لا مؤثر فی الوجود الا اللَّه

، میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 72.

[سوره الجن (72): آیه 21] .... ص : 239

قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (21)

ص: 239

بفرما باین کفار بدرستی که من مالک نیستم برای شما ضرری و نه رشد و نفعی.

وظیفه انبیاء و ائمه و علماء اعلام و آمرین بمعروف و ناهین عن المنکر ابلاغ و بیان است چنانچه خداوند برای بشر اینها را معین فرمود و دستورات بآنها داده و احکام جعل فرموده و کتب فرستاده و معجزات بدست انبیاء جاری فرموده و حجت بر همه تمام کرده و راه عذر بر آنها بسته، و بالجمله مقتضیات از جنبه فاعلی تام تمام است و عقل و قوای ظاهریه و باطنیه بآنها عنایت فرموده لکن تأثیر در آنها مشروط بیک شرط دیگری است که قبول از طرف قابل هم تام و تمام باشد، قلبی که از کثرت معاصی و کفر و شرک و زندقه سیاه شده و قساوت پیدا کرده، و چشم قلب کور شده، و گوش قلب کر شده و زبان قلب لال شده، از قابلیت افتاده لذا از تأثیر در آن افتاده مگر مقلب القلوب تغییر دهد، و نیز تأثیر مربوط بعنایات باطنیه حق است توفیق عنایت بکند هدایت فرماید و قلوب را تغییر دهد بنده را در کنف خود حفظ کند ایمان و نور علم در قلوب قذف کند، و نیز افعال بندگان تا مشیت حق موافقت نکند بنده قدرت بر فعل ندارد که گفتند:

(لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین)

و هو الاختیار.

قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56. حتی مالک نفس خود هم نیست چه رسد بغیر: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ یونس آیه 49.

[سوره الجن (72): آیه 22] .... ص : 240

قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (22)

بفرما بدرستی که من هرگز پناه نمیدهد مرا از تقدیرات الهی احدی و هرگز نمییابم از غیر خدای متعال پناهگاهی.

انسان دو نحو بلا و مصیبت و ضرر باو متوجه میشود یکی آنکه از جانب حق است احدی قدرت بر جلوگیری از آنها ندارد که مفاد:

قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ دیگر اذیت و آزاری که از طرف دشمن باو متوجه میشود پناهگاهی جز خدا ندارد و خداوند قدرت دارد جلوگیری کند، گفتند که: خدمت امیر المؤمنین (ع) عرض کردند که: افلاطون حکیم گفته: (الافلاک قسی

ص: 240

و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر)؟- حضرت فرمود:

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ

الذاریات آیه 50 که مفاد:

وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً است لحد حرز است که انسان چیزهایی که میخواهد نگهداری کند در جعبه یا صندوق یا در بیت مقفل یا در کیف بسته نگاه میدارد که از خطرات مصون و محفوظ بماند و در باب سرقت که میفرماید: وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ مائده آیه 42.

گفتند شرایطی دارد یکی آنکه بحد نصاب باشد، دوم اینکه از حرز باشد، سوم آنکه قبل از ثبوت توبه نکرده باشد. حرز انسان خدا است که بنده را در کنف خود حفظ فرماید: قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ مؤمنون آیه 90.

[سوره الجن (72): آیه 23] .... ص : 241

إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً (23)

مگر تکلیف من فقط ابلاغ دستورات از جانب خدای متعال و رسانیدن فرمایشات او است و کسی که معصیت و نافرمانی خدا و رسول خدا کند پس محققا برای او است آتش جهنم که مخلد هستند در او همیشه.

إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ استثناء از جمله: قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً است که استثناء در مورد نفی افاده انحصار میکند مثل اینکه می گویی: ما جاءنی احد من القوم الا زید یعنی فقط من مکلف بتبلیغ هستیم خواه قبول کنید یا رد کنید که میفرماید: ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ.

وَ رِسالاتِهِ گفتند: ظاهر عطف مغایرت است مراد از ابلاغ امور اعتقادیه است از توحید و عدل و صفات ربوبی و امور راجعه بمعاد و سایر اعتقادات، و مراد از رسالات دستورات و فرامین الهی است از احکام واجبات و محرمات و وجوب اطاعت و ترک معاصی و سایر احکام از حدود و دیات و مواریث و معاشرات و غیر اینها.

اقول: بناء علی هذا پس آیه شریفه: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ راجع

ص: 241

بنصب خلافت امیر المؤمنین است در غدیر خم چنانچه اخبار شیعه از ائمه طاهرین رسیده مربوط بقضاهای توراة و انجیل و اهل کتاب نیست که در آیات راجعه بآنها داخل کردند چنانچه آیه شریفه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ راجع باین است زیرا اکمال دین بولایت است نه بحرمت اکل حیوانات و سایر محرمات اکل مثل میتة و دم و لحم خنزیر و ما اکل السبع و منخنقة و موقوذة و متردیة و نطیحة و امثال اینها. و ممکن است بگوئیم عطف بیان است توضیحا و تاکیدا بیان شده.

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً این هم یک شاهد قوی است بر اینکه تبلیغ راجع بامور اعتقادیه است زیرا اگر ایمان محفوظ باشد و معاصی باعث زوال ایمان نشود مسلما خلود در نار جهنم بخصوص با تأکید أبدا نیست و بالاخره برای ایمانش نجات پیدا میکند و غیر مؤمن است که مخلد در آتش است و دیگر آخر ندارد ابدا الاباد.

[سوره الجن (72): آیه 24] .... ص : 242

حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (24)

تا اینکه زمانی که مشاهده کنند آنچه را که وعده داده شدند پس زود باشد که دانند کیست ضعیفتر از ناصر و یاری کننده و کیست کمتر از عده و عده. و معنی آن نیست که ناصر آنها وعده آنها ضعیف و قلیل هستند نه ناصر دارند و نه معین و نه عده و نه عده که میفرماید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ... الایه انعام آیه 94.

حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ ما یوعدون وعیدهایی است که خداوند در قرآن مجید برای مشرکین و کفار داده مثل آیه شریفه،: أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ رعد آیه 6. و مثل آیه شریفه: الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 72 و 73. و آیه شریفه: الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ فجر آیه 10 الی 12. و آیه شریفه: کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59، و آیه شریفه: وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ

ص: 242

وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ

انفال آیه 52، و آیه شریفه: فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ حج آیه 20 و 21 و غیر اینها از آیات که سر تا سر قرآن انذار میفرماید.

فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً احدی نیست که آنها را یاری کند: أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ شوری آیه 44 و 45.

وَ أَقَلُّ عَدَداً احدی با آنها نیست چنانچه گذشت.

[سوره الجن (72): آیه 25] .... ص : 243

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً (25)

بفرما باین کفار که من نمیدانم آیا نزدیک است آنچه وعده داده شده اید یا قرار داده و جعل فرموده از برای او پروردگار من مدتی و سر آمدی بالجمله یکی از علوم مختصه بخدا قیام ساعت و روز قیامت است: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ لقمان آیه 34.

اقول: اولا انسان بمجرد موت اگر اهل عذاب باشد گرفتار است چنانچه فرمودند:

اذا مات ابن آدم قامت قیامته

و فرمودند:

(القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران).

و ثانیا آنچه آینده است نزدیک است و آنچه گذشته دور است که میفرماید:

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً. و ثالثا چیزی که البته آمدنی است و آخر ندارد بعد و قرب آن تفاوت ندارد.

[سوره الجن (72): آیه 26] .... ص : 243

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً (26)

خداوند عالم بغیب است پس ظاهر نمیفرماید بر غیب خود احدی را.

در موضوع علم غیب بسیاری از مفسرین مخصوصا عامه معتقد هستند که علم غیب مختص بخدا است و در مذهب شیعه خاندان عصمت و طهارت را هم عالم بغیب میدانند و ما در موارد زیادی توضیح داده ایم و در اینجا هم اشاره میکنیم و آن این است که غیب مقابل حضور است بر خدای متعال چیزی غیب نیست علم او احاطه دارد بجمیع اشیاء گذشته و آینده و بالاتر از این علم ذات بذات که غیر متناهی است نه اول دارد و نه آخر، و مراد یعنی چیزی که در دیگران غیب است بر خداوند غیب نیست و

ص: 243

این مراتبی دارد آنچه که از حد امکان خارج است مختص بخدا است زیرا ممکن هر که باشد و هر چه باشد محدود است و محدود پی بغیر محدود نمیبرد، و بعد از تنزل از این مرتبه می گوییم: وجود مقدس حضرت رسالت و ائمه اطهار عالم هستند آنچه بر انبیاء سلف و ملائکه مستور است سپس انبیاء عالم هستند بآنچه بر امت خود مستور است، و بعد مؤمنین عالم هستند بآنچه بر کفار و اهل ضلالت مستور است، سپس علما عالم هستند بآنچه بر جهال مستور است و هکذا مراتب زیادی دارد، و جمیع مراتب علم افاضه حق است که فرمودند:

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

هر که را بقدر قابلیت و استعداد و ظرفیت او افاضه میفرماید لذا میفرماید:

[سوره الجن (72): آیه 27] .... ص : 244

إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)

مگر کسی که مشمول رضای حق باشد از فرستاده خدا پس او را سلوک میدهند از آنچه قبل از آن بوده و از آنچه بعد از او وجود پیدا میکند حفظه و نگهبانانی.

إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ که مراد وجود مقدس محمد (ص) است چنانچه از کافی بسند متصل از حمران بن اعین از حضرت ابی جعفر الباقر علیهما السلام فرمود:

الا من ارتضی من رسول و کان و اللَّه محمد (ص) ارتضاه

و این علم در همان عالم نورانیت افاضه شده که در دعاء ندبه می گویی:

(و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه)

چنانچه از خود آن حضرت است فرمود:

(کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین)

بقول حافظ:

بودم آن روز من از طائفه درد کشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان

و در همان حدیث مذکور حضرت باقر میفرماید:

(فهو العلم الذی انتهی الی رسول اللَّه ثم الینا).

فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ از علوم قبل از انبیاء سلف و از قبل از خلقت آدم و عالم.

وَ مِنْ خَلْفِهِ از قیام قائم و رجعت ائمه و قیام قیامت و اوضاع محشر و آنچه در لوح محفوظ است بلی در لوح محو و اثبات مختص بخدا است.

رصدا نگهبان، نگهبان حضرت رسالت اولا ذات اقدس ربوبی سپس ملائکه حفظه و وجود مبارک امیر المؤمنین و مجاهدین مثل سلطانی که اطرافش وزراء و امراء

ص: 244

و رؤساء باشند و عسکر که تمام اطراف را دارند.

[سوره الجن (72): آیه 28] .... ص : 245

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً (28)

برای اینکه میداند اینکه بتحقیق ابلاغ میکنند رسالات پروردگار خود را و خداوند احاطه دارد بآنچه نزد آنها است و احصا فرموده تمام اشیاء را عدد آنها را از کوچک و بزرگ.

لِیَعْلَمَ خداوند متعال میداند که ملائکه که مأمور هستند بنزول وحی امین هستند خطا و اشتباه و کوتاهی در ابلاغ نمیکنند و لذا جبرئیل را امین وحی میگویند و خداوند میفرماید در وصف قرآن: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ شعراء آیه 192 الی 195. و میداند که حضرت رسالت هم کوتاهی در تبلیغ رسالت نمیکند حتی مسأله تقیه که حضرت صادق (ع) فرمود:

(التقیة دینی و دین آبائی)

و فرمودند:

(من لا تقیة له لا دین له)

بر حضرت رسالت جایز نبود باید آنچه باو وحی شود ابلاغ فرماید که میفرماید:

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مائده آیه 71.

أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ که چیزی فروگذار نمیکنند و تمام فرامین پروردگار خود را ابلاغ میکنند.

وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ خدای متعال هم بآنچه نزد آنها است احاطه دارد که خردلی کوتاهی نشود و میداند که رسالت خود را کجا قرار دهد: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124.

وَ أَحْصی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً عدد مخلوقات خود را قبل از خلقت آنها و بعد از خلقت بتمام جزئیات آنها از عوالم بالا عالم انوار و عالم ارواح و قلم و عرش و کرسی و سماوات و نجوم و شمس و قمر و آنچه در آنها خلق فرموده و ملائکه و عوالم سفلی و آنچه در آنها ایجاد فرموده از حیوانات دریایی و صحرایی و نباتات و جمادات و جن و انس تمام آنها را میداند و شماره آنها حتی قطرات باران و برگ درختان و ریگ

ص: 245

بیابان و غیر اینها را میداند: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ملک آیه 14، وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 61. عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ سبأ آیه 3.

ثم سورة الجن و تتلوها سورة المزمل و بقیة السور بعونه و توفیقه ان شاء اللَّه تعالی و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه من الان الی یوم لقاء اللَّه. و انا المذنب العاصی المسمی بالسید عبد الحسین المدعو بالطیب.

سورة المزمل .... ص : 246

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم اجمعین. سورة المزمل.

الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ سورة المزمل فی عشاء الاخرة اواخر اللیل کان له اللیل و النهار شاهدین مع سورة المزمل و احیاه اللَّه حیاة طیبة و أماته میتة طیبة)

و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود:

(من أدمن فی قراءتها رأی النبی و سأله ما یریده اعطاه اللَّه کلما یریده من الخیر، و من قرأها فی لیلة الجمعة مائة مرة غفر اللَّه له مائة ذنب و کتب له مائة حسنة بعشر امثالها کما قال اللَّه تعالی)

اشاره بآیة شریفه است: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها انعام آیه 161. و از پیغمبر روایت شده که فرمود:

(من قرأ هذه السورة کان له من الاجر کمن أعتق رقابا فی سبیل اللَّه بعدد الجن و الشیاطین و رفع اللَّه عنه العسر فی الدنیا و الاخرة ... الحدیث).

[سوره المزمل (73): آیه 1] .... ص : 246

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1)

خطاب به پیغمبر اکرم است و تعبیر به المزمل بعضی گفتند: کلیم بخود پیچیده، بعضی گفتند: لباس بخود پیچیده. اقول: ظاهرا لباس خواب بخود پیچیده بود برای

ص: 246

استراحت خطاب رسید.

[سوره المزمل (73): آیه 2] .... ص : 247

قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً (2)

قیام در لیل برای تهجد و نماز شب است که بر پیغمبر واجب بود چنانچه میفرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 81 و برای مناجات و استغفار که میفرماید: کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ذاریات آیه 17 و 18. و مراد:

إِلَّا قَلِیلًا اینکه قلیلی از شب را برای نوم و استراحت قرار بده چنانچه در آیه مذکوره اشاره دارد که خداوند مدح میفرماید متقین را که قلیلی از شب را استراحت میکنند و بخواب میروند که معنای یهجعون است.

[سوره المزمل (73): آیات 3 تا 4] .... ص : 247

نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (4)

نصف شب را یا کم کن از نصف یا زیاد کن بر آن و ترتیل کن قرآن را ترتیلی.

این جمله سه نحوه تفسیر شده: نحوه اولی- عطف بیان قلیلا باشد یعنی مراد از قلیل که مستثنی شده که برای استراحت و نوم باشد نصف شب است که شب را دو قسمت کن نصف برای قیام بنماز و مناجات و استغفار و نصف برای استراحت و نوم و البته نصف برای عبادت نصف آخر است که اول وقت نماز شب است از نصف تا فجر و نصف برای استراحت و نوم نصف اول است آنهم بعد از اداء فرائض مثل مغرب و عشاء و نوافل آنها بلکه برای تعشی و خوردن شام.

أَوْ زِدْ عَلَیْهِ که دو ثلث استراحت و ثلث اخیر که عبارت از وقت سحر باشد که فرمود: وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.

نحوه ثانیة- اینکه نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ بیان مستثنی منه باشد که قیام بر عبادت باشد نصف شب یا کمتر از نصف که ثلث اخیر باشد یا زیادتر از نصف که دو ثلث عبادت باشد. و این نحوه با نحوه اولی تفاوتی ندارد.

نحوه ثالثه- اینکه بیان لیل باشد یعنی بعض لیالی که عذری دارند مثل مرض و مسافرت یا شغل مهمی قیام نکنند.

ص: 247

اقول: نظر به اینکه نوافل شب و مناجات با قاضی الحاجات و ذکر استغفار هر یک عبادت بسیار با فضیلت است و از مستجاب مؤکده است هر چه بیشتر باشد ثوابش بیشتر است، و نظر به اینکه واجب نیست فقط گفتند نماز شب بر پیغمبر واجب بود ولی بر امت مستحبّ است خداوند تعبیر بنصف و کمتر از نصف و زیادتر از آن فرموده برای ترخیص است که هر قدر همت دارید و شایق هستید و نشاط دارید که از روی کسالت نباشد اشتغال باین نوع عبادات داشته باشید مثل دوره امروزه نباشد که یک قسمت از شب را بلهو و لعب و فسق و فجور طی میکنند و یک قسمت خواب خرگوشی که تا وقت اداره و مغازه و اشغال دنیوی نشده بخواب هستند حتی نماز واجب صبح هم از بین رفته، بلکه میتوان گفت: دوره عمر خواب هستیم و غفلت سر تا سر مملکت را فراگرفته که گفتند:

(الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا).

وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا اخبار زیادی در معنای ترتیل وارد شده مخصوصا در کافی در باب فضل قرآن، و مفسرین هم معانی مختلف کرده اند، و خلاصه مفاد اخبار اینکه تلاوت قرآن شمرده کلمه کلمه جمله جمله آیه آیه با تأمل و تدبر در معانی و با حال حزن و در آیات جنت طلب آن کند و در آیات نار استعاذه کند، و قلوب قاسیه را قرع کند و متنبه شود و هر سوره را بآخر برساند، و مثل اشعار شعراء قرائت نکند، و بصدای بلند که فریاد باشد قرائت نکند و هر آیه حق آن را ادا کند، و مثل رمل بیابان از هم پراکنده نکند که تمام اینها از اخبار استفاده میشود.

[سوره المزمل (73): آیه 5] .... ص : 248

إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً (5)

بدرستی که زود باشد که ما القا میکنیم بر تو قول سنگینی.

در معنای قول ثقیل اقوال بسیاری گفتند و آنچه بنظر نزدیکتر میآید اینکه ابلاغ رسالت بر آن حضرت و دعوت بتوحید و احکام دین بسیار سنگین بود زیرا مبعوث بر کافه جن و انس آنهم در دوره جاهلیت که سرتاسر دنیا را کفر و شرک گرفته و عادات جاهلیت در آنها رسوخ کرده آنها را برگردانیدن بسیار ثقیل بود، بلکه میتوان گفت که این آیه شریفه راجع بنصب خلافت امیر المؤمنین است بدو قرینه

ص: 248

یکی آنکه بعد از بعثت حضرت رسالت بوده که مأمور تبلیغ شده و دیگر اینکه سنلقی خبر از آینده میدهد و لذا بعض مفسرین گفتند: این سوره مکی بوده، بعضی گفتند: مدنی بوده، بعضی گفتند مکی و مدنی بوده و نصب خلافت امیر المؤمنین بعد از اعمال حج و مراجعت بمدینه در غدیر خم شد و پیغمبر هم میدانست که نوع مسلمین بالاخص منافقین یا امیر المؤمنین خوشبین نیستند چون نوع بستگان آنها در بدر و حنین و احد و احزاب بدست علی کشته شده بودند و لذا خداوند بنحو تهدید میفرماید: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ و همچنین بر مسلمین هم ثقیل بود قبول ولایت چنانچه منکر شدند و کردند آنچه کردند.

[سوره المزمل (73): آیه 6] .... ص : 249

إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً (6)

بدرستی که نشؤ شب این شدیدتر است در قیام و محکمتر است در گفتار.

إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ ساعت بعد ساعت که نشو و نما دارد و در خبر است از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام فرمودند:

(هی القیام فی آخر اللیل الی صلوة اللیل).

هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً سخترین اوقات است برای قیام از فراش، خواب بالاخص در شبهای کوتاه زیرا در آن ساعت هوا بسیار لطیف و نوم بسیار عزیز بیرون رفتن از فراش خواب و قیام برای صلوة لیل أشد وطئا است.

وَ أَقْوَمُ قِیلًا و بهترین اوقات است برای عبادت و نماز و ذکر و مناجات و تلاوت آیات بالاخص اگر متصل شود بین الطلوعین که هم کتبه لیل ثبت میکنند و هم کتبه نهار سپس خداوند علت اقوم قیلا را بیان میفرماید چون در روز اشتغالات زیادی دارند میفرماید:

[سوره المزمل (73): آیه 7] .... ص : 249

إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلاً (7)

خداوند میفرماید، وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً نبأ آیه 9 الی 11، و میفرماید: وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً فرقان آیه 49، و میفرماید: هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ

ص: 249

وَ النَّهارَ مُبْصِراً

یونس آیه 67، و نیز میفرماید: أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً نمل آیه 88، و میفرماید: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً مؤمن آیه 63. و غیر اینها از آیات و بالجمله روز را خدا برای معاشرت و کسب و تجارت و تحصیل امر معاش و ملاقات یکدیگر و اصلاح امور و امثال اینها قرار داده اولا مجال عبادت در آن کم است و ثانیا خالی از ریاء و سمعه نیست و ثالثا آن توجهی که در شب دارد روز نیست رابعا ستر در عبادت افضل از افشاء است حتی معصیت تنهایی عقوبتش کمتر است از اشاعه فحشاء حتی بقول شاعر:

گناه کردن پنهان به از عبادت فاش.

لذا میفرماید:

إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا که گفتند: سبح تصرف در تحصیل معاش و مهام امور است انسان فراغت ندارد لکن در شب بالاخص وقت سحر فراغت بیشتر دارد که میفرماید:

(یصلی باللیل و الناس نیام.

[سوره المزمل (73): آیه 8] .... ص : 250

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً (8)

و یاد کن اسم پروردگار خود را و توجه باو و انقطاع از خلق انقطاع تامی.

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ اسماء پروردگار بسیار است خدا را بهر اسمی بخوانید اجابت میفرماید چنانچه میفرماید: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی اسراء آیه 110، و میفرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها اعراف آیه 179، و در اخبار داریم که اسماء حسنی نود و نه اسم است.

اقول: اسماء الهی چهار قسم است: اسماء ذات: اللَّه حق هو، اللَّه اسم ذات مستجمع جمیع کمالات، حق اشاره بمقام واجب الوجودی، هو اشاره بمقام غیب- الغیوبی، اسماء صفات کمالیه که عین ذات است علم قدرت حیاة عالم قادر حی قدیم ازلی ابدی مرید مدرک حکیم سمیع بصیر خبیر و امثال اینها. اسماء صفات جمالیه افعال الهی خالق رازق محیی ممیت معز مذل مغنی مفقر مثیب منتقم معذب عادل و امثال اینها. اسماء صفات جلالیة: سبوح قدوس.

نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل بی شریک است معانی نو غنی دان خالق

ص: 250

و اذکار الهی تهلیل تحمید تسبیح تکبیر و اشباه اینها و جمله: وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ شامل جمیع عبادات قولیه میشود مثل صلوات و أدعیه و تلاوت کتاب اللَّه و غیر اینها.

وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا تبتل انقطاع است کلمه الیه دلالت دارد بالملازمة بکلمه عن یعنی انقطاع عن الخلق و توجه الی اللَّه که معنی توکل است، و اخلاص عمل و قطع نظر از کلیه خلق و از کلیه اسباب که معنی توحید نظری است چون گفته ایم که پنج قسم توحید داریم: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید عبادتی، توحید افعالی، توحید نظری.

[سوره المزمل (73): آیه 9] .... ص : 251

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً (9)

خداوند متعال پروردگار مشرق و مغرب است نیست الهی مگر او بگیر او را وکیل در کلیه امور.

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ الف و لام المشرق و المغرب جنس است شامل جمیع مشارق و مغارب میشود لذا در بعض آیات تعبیر بجمع فرموده مثل قوله تعالی: فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ معارج آیه 40، و گذشت که این کره زمین بحرکت وضعی دور خود در مدت بیست و چهار ساعت تقریبا میچرخد هر دقیقه و ثانیه یک نقطه زمین مشرق است شمس طلوع میکند و نقطه مقابلش غروب میکند و همچنین جمیع این کرات جویه در اثر این حرکت طلوع و غروب دارند که اگر از حرکت بازداشته شود در یک قسمت الی یوم القیامة روز است و در یک قسمت شب است و باعث هلاکت تمام اهل زمین میشود لذا میفرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ قصص آیه 71 الی 73.

اقول: قطع نظر از تفسیر می گوییم: سر تا سر ممکنات طلوع و غروبی دارند طلوع آنها ایجاد آنها است که لباس وجود بقامت ماهیات پوشیده میشود مشرق آنها

ص: 251

است، و غروب آنها موقعی است که این لباس از قامت آنها کنده میشود که مفاد محیی و ممیت و مبدء و معید است رب تمام آنها ذات اقدس پروردگار است.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ که گفتیم این کلمه شریفه سه دلالت دارد: مطابقی التزامی اقتضایی مطابقی توحید عبادتی است، التزامی توحید صفاتی و افعالی است، اقتضایی توحید نظری است لذا میفرماید:

فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا مقام توکل از شئون توحید افعالی و نظری است که بداند:

«لا مؤثر فی الوجود الا اللَّه»

وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ دهر آیه 30، وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ تکویر آیه 25 ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

[سوره المزمل (73): آیه 10] .... ص : 252

وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً (10)

و صبر کن بر آنچه میگویند و دوری کن از آنها دوری نیکویی.

وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ که نسبت ساحر و مجنون و کذاب و مفتری بشما میدهند و اذیتهایی بشما وارد میکنند چنانچه همین نسبتها را بانبیاء سلف هم دادند و آنها صبر کردند و تحمل نمودند و لو اینکه بحضرتش بیش از آنها اذیت کردند که فرمود:

(ما اوذی نبی مثل ما اوذیت)

شما در مقام تلافی برنیا و تحمل فرما و روی خود نیاور.

وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا هجر جمیل مخالفت قلبی و ترک هواهای نفسانی آنها ولی در ظاهر ملایمت در معاشرت و مدارات در دعوة الی الحق که بالاترین چیزی که کلمه اسلام را بلند کرد همین اخلاق پیغمبر بود که حتی در فتح مکه تمام آنها را عفو فرمود و انتقام نکشید و گذشت نمود حتی خانه ابی سفیان را محل امن قرار داد.

[سوره المزمل (73): آیه 11] .... ص : 252

وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً (11)

وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ یعنی عقوبت آنها را و انتقام آنها را واگذار بمن که خدای تو هستم کن من از آنها انتقام خواهم کشید تو متعرض آنها نباش چنانچه هر مظلومی و ذی حقی که از ظالم و من علیه الحق انتقام نکشد یا نتواند میگوید: او را واگذار کردم بخدا، و مکذبین پیغمبر کفار و مشرکین یهود و نصاری و مجوس که بکلی تکذیب

ص: 252

رسالت او را کردند، و از فرق مسلمین که تکذیب بعض فرمایشات او را کردند یا منکر شدند یا توجیه و تأویل کردند اینها را باید حواله داد بخدا بالاخص:

أُولِی النَّعْمَةِ آنها را رؤساء و ثروتمندان و اقویای آنها که دیگران را هم آنها وادار بتکذیب کردند.

وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا مدت کمی مهلت ده آنها را، خداوند یا در دنیا ببلاهای دنیوی هلاک میکند یا بعذاب آخرت گرفتار میفرماید این چهار روز دنیا قلیل است در مقابل آخرت که باقی است الی الابد.

[سوره المزمل (73): آیات 12 تا 13] .... ص : 253

إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحِیماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً (13)

بدرستی که نزد ما است بند و بست هایی و جحیم و آتشی و طعام گلوگیری و عذاب دردناکی.

إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا گفتند: نکال قید ثقیلی است کند و دستبند و غل که تمام اطراف آنها را بسته و هر کدام ثقیل و سنگین هستند چنانچه در بسیاری از آیات بیان فرموده مثل: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة آیه 30 الی 32. و مثل: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 73، و مثل: إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِیراً دهر آیه 4.

وَ جَحِیماً یکی از اسامی جهنم جحیم است بمعنی آتش افروخته.

وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ طعام خاردار که در گلو فرو میرود نمیتواند فرو دهد و نمیتواند بیرون اندازد، و بعضی گفتند: طعام خشن که راه تنفس را میگیرد و گلوگیر میشود.

وَ عَذاباً أَلِیماً و عذاب دردناک غیر از مذکورات تازیانه های آتشی و عمودها و حمیم و غساق و از همه بالاتر حسرت و ندامت و یأس و غضب الهی و آلام روحی.

[سوره المزمل (73): آیه 14] .... ص : 253

یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلاً (14)

روزی که زمین و کوه ها بلرزه میآید و کوه ها از هم پاشیده میشود مثل ریگهای پراکنده که یکی از اشراط و علامات قیامت است که زمین از حرکت باز میماند و تکان

ص: 253

میخورد و بخود میلرزد و کلیه عمارات و اشجار از هم پاشیده میشود که میفرماید:

فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً طه آیه 106.

یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ متعلق است بجمله مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا که یوم القیامة باشد و این رجفه موجب هلاکت تمام نفوس میشود که نفخه اولی باشد یا موجب خروج نفوس از احداث و قبور که نفخه ثانیه باشد که مفاد: وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ انشقاق آیه 3 و 4 است.

وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا که کوه ها از جا کنده میشود و پراکنده اطراف زمین مثل اینکه ریز ریز میشود و بتوسط بادها در بیابانها ریخته میشود که هیچ اثری از آنها باقی نمیماند.

[سوره المزمل (73): آیه 15] .... ص : 254

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15)

بدرستی که ما فرستادیم بسوی شما جن و انس پیغمبری که فردای قیامت شاهد باشد بر افعال و رفتار و کردار شما چنانچه فرستادیم بسوی فرعون رسولی را که حضرت موسی باشد.

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ نظر به اینکه حضرت رسالت مبعوث بر کافه جن و انس بود الی یوم القیامة مخاطب باین خطاب تمام جن و انس هستند الی یوم القیامة.

رسولا که وجود مقدس محمد (ص) است که خاتم النبیین است.

شاهِداً عَلَیْکُمْ در موضوع شهادت معتبر است شهادت حسی باشد که بچشم ببیند و بگوش بشنود و بحواس ظاهره درک کند شهادت علمی و حدسی کافی نیست چنانچه اشاره فرمود بخورشید و فرمود: (علی مثل هذا تشهد أو دع) و از این کلمه استفاده میشود که حضرتش در تمام جاها و امکنه حاضر و ناظر است و تمام افعال و اعمال ماها را مشاهده میکند حتی خیالات قلبیه و امور باطنیه را خبر دارد چنانچه اوصیاء طیبین او هم شهداء یوم القیامة هستند، مگر سر مطهر أبی عبد اللَّه از خیال قلبی حارث بن وکیده مطلع نبود که فرمود:

(یا بن وکیده اما علمت انا معاشر الأئمة أحیاء عند ربنا نرزق)

و فرمود:

(لیس لک ذلک سبیل)

و در قرآن میفرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ

ص: 254

وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً

نساء آیه 45.

کَما أَرْسَلْنا إِلی فِرْعَوْنَ رَسُولًا که حضرت موسی بر فرعون و فرعونیان و بنی- اسرائیل مبعوث شد، و وجه تشبیه رسالت حضرت رسول را برسالت موسی (ع) اشاره باین است که نه حضرت رسول کمتر از موسی بوده بلکه افضل از تمام انبیاء بود زیرا مکرر گفته شده که: در تصدیق برسالت حضرت رسالت علاوه بر آنچه در تمام انبیاء شرط بوده چهار امر در مورد این بزرگوار لازم است معتقد باشیم: افضلیت و خاتمیت و قرآن او و معراج، و در افضلیت افضلیت من جمیع الجهات خود أفضل از تمام انبیاء و بعد از او اوصیاء او أفضل از کل، و کتابش افضل از تمام کتب و صحف انبیاء، و دینش أفضل از تمام ادیان، و امت او افضل از تمام امم، و شفاعتش اثم از شفاعت تمام شفعاء و مقامش بالاترین مقامات. و نه شما منکرین رسالت او اقوی از فرعون و فرعونیان هستید از حدیث قدرت و ثروت و عزت و عده و عده مشاهده کنید که خدا با آنها در اثر تکذیب موسی چه کرد بترسید که با شما هم میکند.

[سوره المزمل (73): آیه 16] .... ص : 255

فَعَصی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلاً (16)

پس عصیان کرد فرعون رسول را پس گرفتیم او را گرفتن بسیار سخت.

فَعَصی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ عصیان فرعون انکار رسالت موسی بود و معجزات او را سحر میپنداشت و انکار توحید و دعوی الوهیت حتی گفت: ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی و گفت: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و اذیت ببنی اسرائیل: یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ و مردان آنها را باعمال شاقه وادار میکرد و غیر اینها، شما کفار و مشرکین هم چه اندازه اذیت برسول خود کردید سنگ بقدمهای او زدید. خاکروبه بر سرش ریختید، ساحر و مجنون و کذاب و مفتری گفتید: عبا بگردنش تابیدید، سنگ به پیشانیش و دندان مبارکش زدید، چه اندازه از اصحاب بزرگوارش را کشتید مثل عم بزرگوارش حضرت حمزه و پسر عمش جعفر طیار و غیر اینها.

فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلًا اولا: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ اعراف آیه 130. ثانیا:

ص: 255

فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ اعراف آیه 136، و ثالثا در عالم برزخ و یوم القیامة: النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمن آیه 49.

[سوره المزمل (73): آیه 17] .... ص : 256

فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً (17)

پس چگونه خود را حفظ میکنید و دوری میجوئید از عذاب الهی اگر کافر شدید روزی که از شدت احوال آن روز بچه ها را پیر میکند، فردای قیامت نه ناصر و نه معینی دارند و نه مال و اولادی و نه عزت و شوکتی و نه جاه و جلالی و نه لشکر و عسکری که بتوانند خود را از کوچکترین عذابهای الهی نگاه دارند و دفع کنند تمام تنها وارد میشوند: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ انعام آیه 94.

فَکَیْفَ تَتَّقُونَ شما کفار و مشرکین چه میکنید و چگونه خود را از عذاب الهی نجات میدهید و خود را حفظ میکنید؟ اگر در دنیا مغرور بمال و اتباع و قوت و قدرت خود هستید با اینکه نمیتوانید از کوچکترین بلاهای خدا جلوگیری کنید پس چه میکنید:

یوما که روز قیامت باشد که نه مال دارید نه اتباع نه قوت و نه قدرت بلکه خوار و ذلیل زیر غل و زنجیر.

یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً از شدت احوال قیامت زمین مثل کوره حدادی خورشید یک نی بالای سر نورش گرفته تاریک حرارتش بر زمین تابیده و صورتها سیاه آتش جهنم شعله میزند و نعره میزند ملائکه عذاب با تازیانه ها و عمودهای آتشی البته مشاهده این احوال اگر رستم باشد مورچه میشود اگر شیر باشد موش میشود چه رسد جوان را پیر کند.

[سوره المزمل (73): آیه 18] .... ص : 256

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18)

آسمان پاشیده شده در آن روز هست وعده الهی بجا آورده میشود و قابل

ص: 256

تخلف نیست.

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ چنانچه میفرماید: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ ... الآیات و میفرماید: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ و میفرماید: وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ زمر آیه 67، و میفرماید: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104، و غیر از اینها از آیات.

کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا و لو گفته ایم که خلف وعده قبیح است از خدا صادر نمیشود و لکن خلف وعید قبح ندارد و ممکن است تخلف لکن آن وعیدهایی که بنحو اخبار است قابل تخلف نیست چون کذب لازم میآید و اشاره باین است که میفرماید: کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا.

[سوره المزمل (73): آیه 19] .... ص : 257

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً (19)

بدرستی که اینها برای تذکر است پس کسی که بخواهد راهی بخدای خود و پروردگار خود پیدا کند آن راه را اتخاذ کند.

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ انسان که غرق دنیا شد غفلت او را فرا میگیرد و ابدا بفکر مضار و گرفتاری هایی که در اثر این اعمال و کردار هست نیست باید او را متنبه کرد که از خواب غفلت بیدار شود و بعواقب امور مطلع شود که گفتند: مرد آخر بین مبارک بنده ای است. بعینه مثل اهل دنیا مثل اطفالی است که نمیداند در بازیگری چه پیشامدهایی دارد ولی هیهات که باین آیات از غفلت بیرون آید مگر قلیلی که تنبه پیدا کنند لذا میفرماید:

فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا دست از سبل شیطانی بردارد و بصراط مستقیم الهی سیر کند که میفرماید: أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 154.

ص: 257

[سوره المزمل (73): آیه 20] .... ص : 258

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (20)

ترجمه در طی تفسیر بیان میشود ان شاء اللَّه تعالی.

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ مراد قیام بر عبادت است، بعضی گفتند: کلمه ادنی بمعنی اقرب است یعنی قریب بدو ثلث شب ظاهر بمعنی کمتر است یعنی کمتر از دو ثلث قیام میکنی.

وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ عطف بادنی است یعنی قیام میکنی نصف شب را و ثلث شب را، معلوم میشود که قیام حضرت در لیالی مختلف بوده در بعضی کمتر از دو ثلث و در بعضی نصف و در بعضی ثلث شب.

وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ بعض خواص اصحاب مثل امیر المؤمنین و ابا ذر و اقران ابا ذر که آنها هم قیامشان همین نحو بوده بلکه دارد بسا تمام شب را قیام میکردند تا اینکه پاهای آنها ورم کرد بالاخص در میان ائمه اطهار بسیار آنها شب استراحت نمیکردند و تمام مشغول بعبادت بودند، حتی دارد کنیز حضرت زین العابدین (ع) که سه سال در خانه حضرت بود گفت که: یک شب بر حضرت بستر خواب انداخته نشد و یک روز سفره نهار اشاره به اینکه تمام روزها روزه بود و تمام شبها را بعبادت قیام مینمود، و در حق حضرت رضا (ع) دارد در حال مسافرت از مدینه بخراسان شبی هزار رکعت نماز بجا میآورد، و در مورد موسی بن جعفر (ع) دارد: در حبس تمام روزها روزه و شبها بعادت از نماز و سجده و امثال اینها و استراحتش فقط قلیلی از شب از بعد از فراغ عشاء تا نصف شب.

وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ نظر به اینکه در آن زمان ساعت نبوده که دقیقه شمار باشد نوعا نمیدانستند نصف شد یا ثلث یا دو ثلث شب چه وقت است و همچنین اوقات روز لذا خداوند اوقات صلوات فرائض را منوط بحس بصر قرار دارد صلوة ظهر بزیادتی ظل شاخص پس از غایت نقصانش، و مغرب را بزوال حمره مشرقیه، و

ص: 258

صبح را بسفیده خیط ابیض من الخیط الاسود من الفجر، اوقات نوافل نافله ظهر زیادتی ظل شاخص بمقدار شاخص، نافله عصر مثلین، نافله مغرب الی زوال شفق نافله صبح الی زوال حمره، و همچنین اوقات فضیلت را لذا میفرماید: خداوند مقدار لیل و نهار را میداند.

عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ شما نمیتوانید احصاء کنید مقادیر اوقات را اول وقت و آخر وقت و مدت وقت را.

فَتابَ عَلَیْکُمْ اولا- وجوب صلوات نوافل را برداشت و مستحبّ قرار داد که اگر از شما فوت شود مسئولیت نداشته باشید. ثانیا- حد قیام را برداشت که حتما باید دو ثلث باشد یا نصف یا ثلث هر مقدار که برای شما میسر است از تمام شب تا فقط مقدار اداء نوافل: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ بقره آیه 181. و آنچه از شما فوت شده خداوند گذشت کرده و مؤاخذه نمیفرماید.

فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ بعضی گفتند: مراد از قرآن نماز است چون مشتمل بر قرآن است لکن ظاهرا همان قرائت قرآن باشد چه در فرائض و چه در نوافل مخصوصا در نوافل شب سور طوال و چه در خارج از صلوة که فضائل هر یک از این سور را در اول تفسیر سوره در فرائض و نوافل و در خارج بیان کرده ایم که بهترین و بالاترین کلیه عبادات نماز است و بس است در افضلیت او اینکه در اذان و اقامه می گویی:

(حی علی خیر العمل) و از همین جهت دومی برداشت از اذان بدعوای اینکه مردم در امر جهاد کوتاهی میکنند، و اخباری که در فضیلت نماز شب وارد شده خیر موضوع، معراج المؤمن، قربان کل تقی، عنوان صحیفة المؤمن، اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها. و از پیغمبر است:

قرة عینی فی الصلاة

عمود الدین، و آیاتی که در اهمیت صلوة وارد شده و سفارشهایی که انبیاء سلف در موضوع صلوة نموده، و اخباری که اطلاق کفر بر تارک الصلاة فرموده، و اینکه ضایع الصلاة به پانزده عقوبت گرفتار میشود که از آن جمله بی ایمان از دنیا میرود و مثوباتی که در هر یک از فرائض و نوافل رسیده که فوق حد احصاء است چه منافع دنیویه

ص: 259

و چه مثوبات اخرویه.

عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی و لو اینکه نماز لا تسقط بحال حتی صلوة غریق و حریق و مهدوم علیه لکن البتة تخفیف دارد بر مریض نشسته و خوابیده بر طرف راست یا چپ یا بر قفا حتی گذرانیدن بقلب که قدرت بر تکلم نداشته باشد.

وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ در مسافرت بالاخص مسافرتهای سابق که یا پیاده یا بر شتر و حمار و اسب مسافرت میکردند، و جاده های خاکی و پست و بلندی و کوه و دره و در روی آب با بلم و کشتی که بتوسط باد باید حرکت کند و تاریکی شب و خطرات حیوانات موذیه و درنده و قطاع الطریق البته بسیار مشکل بود.

یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ مراد سفر مباح است یا برای امر واجب مثل سفر حج واجب و جهاد فی سبیل اللَّه و ارشاد جهال یا نجات از ظلمه و فساق یا نذر و عهد و یمین یا امر مستحبّ مثل زیارت ائمه هدی و حج و عمره مندوبه و امثال اینها، یا امر مباح برای تجارت و کسب و اشباه آنها، اما سفر حرام که برای ظلم و اعانت بظالم و لهو و لغو و فسق و فجور باشد که نماز در او قصر نمیشود بلکه هر قدمش یک معصیت بزرگی است خارج از این موضوع است لذا میفرماید: یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ.

وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و لو صدق سفر نکند که کفار و مشرکین حمله کردند بر مسلمین یا ارباب ضلال و مخالفین و معاندین یا ظلمه و اهل فساد و مسلمین در مقام دفع آنها برآیند و حفظ اسلام و مسلمین و مظلومین کنند باری در هر صورت نباید قرآن را ترک کرد بلکه هر چه بتوانند و میسر شود تلاوت کنند که میفرماید:

فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ بعضی گفتند: مراد قرائت در نماز است که بحمد تنها اکتفاء کند یا سور قصار لکن بقرینه عطف که اقتضاء مغایرت میکند مراد همان تلاوت قرآن است و لو آن مقدار که حفظ دارد با شرائط و آدابی که در تلاوت قرآن است که با طهارت باشد که میفرماید: لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 78، بنا بر بعضی تفسیرات و ترتیل که میفرماید در همین سوره آیه 4: وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا و گذشت تفسیرش، و تدبر در آیات که میفرماید: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً

ص: 260

نساء آیه 84. و میفرماید: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها محمد (ص) آیه 26.

وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ چه صلوات واجبه مثل فرائض یومیه و قضاء آنها و صلوة طواف و صلوة آیات از کسوف و خسوف و زلزله و آیات مخوفه و صلوة جنائز و نیابت و موارد نذر و عهد و یمین، و صلوات مندوبه مثل نوافل یومیه که یکی از علائم مؤمن است که از حضرت عسکری است فرمود:

(علائم المؤمن خمس صلوة احدی و خمسین و التختم بالیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم و زیارة الاربعین)

و قضاء آنها و نماز زیارت و نماز هدیه و نمازهای ایام و لیالی مخصوصه در دوره سال و صلوات مبتدئه که فرمود:

(الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر).

وَ آتُوا الزَّکاةَ که برادر و برابر نماز است و در بسیاری از آیات قرین نماز قرار داده بلکه میتوان گفت اهمیت او از نماز بیشتر است چون بسیاری نماز میگذارند برای اینکه چندان مئونه ندارد لکن تارک زکاة هستند زیرا مئونه مالی است، و گفتیم عقوبت تارک زکاة قبل از موت باو میرسد بواسطه آیه شریفه: وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقون آیه 10، و زکاة به نه چیز تعلق میگیرد غلات اربعه گندم جو خرما کشمش و بمجرد انعقاد حبه زکاة تعلق میگیرد و موقع حصاد اداء آن واجب میشود و هر کدام حد نصابی دارند، و انعام ثلاثة شتر گاو و گوسفند و ملحق بگوسفند است بز و اینها هم حد نصابی دارند، و نقدین طلا و نقره سکه دار باصطلاح درهم و دینار آنهم بحد نصاب و همه ساله تعلق میگیرد مثل خمس نیست که یک مرتبه کافی است و مستحقین زکاة در قرآن میفرماید: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ توبه آیه 60.

وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً سه قسم قرض داریم یک قسم اینکه مالی بمؤمن قرض بدهد برای رفع احتیاجات مشروعه او بدون شرط زیاده حتی شرط مدت که

ص: 261

فلان وقت رد کنی بسیار عبادت بزرگی است حتی از صدقه افضل است زیرا منتی در او نیست حتی گفتند اگر خواستی صدقه بفقرا دهی اولا بعنوان قرض بده سپس ذمه او را بری کن تا بثواب قرض نائل شوی. قسم دوم اینکه قرض دهد بشرط زیاده که ربا میشود و حرام است و آیات بسیار و اخبار در شدت حرمت او وارد شده مثل آیه شریفه: الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ- الی قوله تعالی- یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا ... الایه بقره آیه 276 و 277. و مثل آیه شریفه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ آل عمران آیه 125 و 126، و غیر اینها از آیات، و در اخبار:

(درهم من الربوا اشد من الزنا)

و امروز در تمام بانکها و تجارتخانه ها و غیر اینها رواج دارد. و قسم سوم قرض میدهد بدون شرط لکن برای انجام عمل غیر مشروعی اینهم حرام است چون اعانت بر اثم است که میفرماید: وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ مائده آیه 3. و در اخبار دارد فردای قیامت ندا میآید:

(این الظلمة و این اعوان الظلمة و این اشباه الظلمة)

حتی راوی میپرسد: (انی اخیط لفلان هل کنت من اعوانه؟) حضرت فرمود:

اما انت فمنهم و اعوانهم من یبیعک الإبر و الحنوط)

حتی دارد:

لا تفهم علی بناء مسجد

و غیر ذلک.

و اما قرض بخدای متعال اولا مال مال خود او است به بنده تفضل فرموده سپس از او بعنوان قرض میگیرد و باضعاف مضاعف حتی هفتصد برابر رد میکند و قرض بخدا نظیر این است که شما به یک نفر معمار می گویی فلان مسجد را بنا کن هر چه مخارج شده در عهده من است بیا از من بگیر آنچه طبق فرمایش الهی و دستور او دادی خداوند در عهده گرفته که بشما اضعاف مضاعف رد کند چه در امور واجبه باشد یا مندوبه باشد.

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ از عقاید حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه.

تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً تمام اعمال فردای قیامت حاضر میشود و تمام مشاهده میکنند و شهود شهادت میدهند و در نامه عمل ثبت میشود و اجر آن را

ص: 262

باعلی درجه باو عنایت میکند و اشکال به اینکه چگونه عمل فردای قیامت ظاهر میشود؟

امروز جایی برای این اشکال باقی نمانده که دارند خطب امیر المؤمنین و کلمات متقدمین را از هوا میگیرند آنچه عمل کنید در عالم موجود است و مشاهده میشود.

وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ مقام تفضل الهی تا چه اندازه است بلکه اندازه ندارد که بجای سیئه حسنه ثبت میشود که میفرماید: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً فرقان آیه 70 و 71 و البته استغفار باید مقرون بتوبه باشد زیرا در خبر است که استغفار بدون توبه کالمستهزء باللّه است. اللهم تب علینا و اغفر لنا بجاه محمد و آله.

و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله الاطهار. و اللعن علی اعدائهم فی هذه الدار و فی تلک الدار. تم بحمد اللَّه سورة المزمل و یتلوها سورة المدثر الی آخر القرآن بعونه و توفیقه و تاییده. و انا المذنب العاصی السید عبد الحسین المدعو بالطیب الراجی من اللَّه القبول و جعله المقبول هذه الخدمة الیسیرة بحسن القبول.

سورة المدثر .... ص : 263

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و للَّه الحمد و الصلاة علی نبیه و آل نبیه و اللعن علی أعدائه اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه باسناده از محمد بن مسلم از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من قرأ سورة المدثر فی الفریضة کان حقا علی اللَّه عز و جل أن یجعله مع محمد (ص) فی در حبة و لا یدرکه فی الحیاة الدنیا شقاء أبدا ان شاء اللَّه تعالی)

و از پیغمبر (ص) مروی است:

(من قرأ هذه السورة اعطی من الاجر بعدد من صدق بمحمد و بعدد من کذب به عشر مرات و من ادمن فی قراءتها کان له أجر عظیم و من طلب من اللَّه ختم کل سورة أن یحفظه من القرآن لم یمت حتی یحفظه)

و قریب این معنی از حضرت صادق روایت شده و فرمود:

(لو سأله أکثر من ذلک قضاه اللَّه له و اللَّه اعلم).

ص: 263

[سوره المدثر (74): آیه 1] .... ص : 264

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1)

خطاب به پیغمبر اکرم است، و دثار مقابل شعار شعار لباس ملاصق بدن است و دثار لباس روی او است بزمان ما روپوش و لذا گفتند: دثار قلب معاصی و کثافات اخلاقی است که روی قلب را میپوشاند و اطلاق مدثر بر پیغمبر اکرم برای این است و اشاره باین که خود را از مردم نپوشان و در خانه مستور نکن.

[سوره المدثر (74): آیه 2] .... ص : 264

قُمْ فَأَنْذِرْ (2)

برخیز پس انذار کن، قیام در اینجا مقابل جلوس نیست که برخیزد و ایستاده انذار کند بلکه قیام بامر رسالت است انجام تبلیغ اوامر و نواهی الهی و دستورات و فرامین حق است و قیام کل شی ء بحسبه در اقامه می گویی: قد قامت الصلاة، در قرآن میفرماید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ اسراء آیه 80. در امر دین میفرماید: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ هود آیه 114 حضرت بقیة اللَّه ملقب بقائم آل محمد (ص) شده. در اینجا راجع بدعوت بتوحید و رسالت و معاد و احکام است.

فَأَنْذِرْ مشرکین و کفار و فساق فجار را از عذاب الهی و غضب خداوندی و عقوبات دنیوی و اخروی و قضایای امم سابقه که در اثر شرک و کفر و تکذیب انبیاء بچه عقوباتی هلاک شدند چنانچه میفرماید: إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ- الی قوله تعالی- لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ یس آیه 2 الی 5، و میفرماید: لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ شوری آیه 5.

[سوره المدثر (74): آیه 3] .... ص : 264

وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ (3)

و پروردگار خود را پس بزرگ بدار. نظر به اینکه تمام طبقات کفار و مشرکین در حق پروردگار کوتاهی کردند یا شریک برای او قرار دادند آنهم چه شرکائی مثل جمادی که تراشیده خود یا گاو بی شعور بی ادراک، یا آتش که خاکستر میشود یا ملک و جن که اهریمن گویند که مخلوق و محتاج و هیچگونه قدرتی در مقابل قدرت او ندارند، یا خورشید و ماه و ستاره که دائما در افول و غروب هستند، یا آنکه ملائکه را دختران خدا دانستند و عیسی و عزیز و آدم را پسران خدا شمردند، یا خدا را جسم

ص: 264

قائل شدند بلکه العیاذ نسبت جهل و عجز باو دادند که یهود در مورد شیطان و آدم و بهشت گفتند و مکرر اشاره کردیم و از این نوع مزخرفات در کلمات آنها بسیار است، و اصل غرض از ارسال رسول تنزیه پروردگار است و خدا بزرگتر از این است که بتوان پی بذات مقدس او برد که در خبر است در معنی اللَّه اکبر فرمود:

اکبر من أن یوصف

حتی عامه که قائل بصفات زائده بر ذات شدند لذا میفرماید:

وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ اول اذان و اقامه و اول صلوة و اول تسبیح فاطمه تکبیر است.

[سوره المدثر (74): آیه 4] .... ص : 265

وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ (4)

بعضی گفتند: مراد تطهیر لباس است برای صلوة که یکی از شرایط نماز طهارت لباس است، بعضی گفتند: تطهیر قلب است از معاصی که روی قلب را میپوشاند و بمنزله لباس میشود از برای قلب، بعضی گفتند: تطهیر قلب است از اخلاق رذیله و صفات خبیثه بعضی گفتند: تطهیر قلب است از لوث شرک و کفر و ضلالت و تمام اینها مزخرف و بسا موجب کفر است نظر به اینکه پیغمبر اکرم معصوم بود کوچکترین خیال معصیت در قلب مطهرش راه نداشته در تمام عمر حتی ترک اولی که بسا از انبیاء صادر شده از این بزرگوار صادر نشده و متخلق بجمیع اخلاق حمیده بوده که میفرماید: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4. و وجود مقدسش بر طبق دین خود بوده نه امت ابراهیم و موسی و عیسی چون افضل از تمام انبیاء بوده و اگر از امت آنها بوده آنها افضل بودند، و بر طبق دین خود عمل میکرد، و کان نبیا و آدم بین الماء و الطین، و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم دو معنی است یکی آنکه مراد از ثیاب خدیجه کبری بوده بدلیل قوله تعالی: هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ بقره آیه 183. و تطهیر او دعوت بدین اسلام بوده که اول کسی که از زنها قبول اسلام کرد خدیجه بود که همین ساعتی که پیغمبر مبعوث برسالت شد خدیجه ایمان آورد چون مشاهده معجزاتی در صورت مبارک حضرت کرد. دیگر آنکه ذهاب هم و غم از قلب مطهر چون مشاهده میکرد اعمال مشرکین را بالاخص عشیره اقربین خود را و مأمور بدعوت نبود مهموم و مغموم بود خداوند رفع هم و غم او را فرمود و مأمور بدعوت شد که فرمان رسید: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ

ص: 265

شعراء آیه 214. و بر طبق این معنی حدیثی از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) از امیر المؤمنین (ع) رسیده و تعبیر بتشمیر فرموده یعنی فشمر و تشمیر تسریع در دعوت است هذا ما عندنا.

[سوره المدثر (74): آیه 5] .... ص : 266

وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5)

رجز پلیدی است و اطلاق بر نجاسات میشود و بر عذاب مثل: فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ اعراف آیه 135، و بر وسوسه شیطان مثل: وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ انفال آیه 11. و بر بلاء و آنچه بنظر میآید در این آیه شریفه کلمات و توقعات مشرکین که ترک دعوت کند و متعرض آنها نباشد و با آنها موافقت کند خدا میفرماید: اجتناب کن. و ممکن است مراد مطلق رجز باشد از نجاسات و وساوس شیطانی و خیالات نفسانی و وسوسه مشرکین و کفار و از هر پلیدی و کثافات دوری باید کرد، و بالجمله رجز بضم و بکسر و رجس بیک معنی است، و رجز بفتحتین اشعاری است در حروب گفته میشود و مرتجز اسم فرس حضرت رسالت است.

[سوره المدثر (74): آیه 6] .... ص : 266

وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ (6)

و منت نگذار طلب کثرت کنی. تفسیرات بسیاری بر این جمله کرده اند مثل اینکه عطیه بکسی بدهی بطمع اینکه بیشتر و بهتر بشما رد کند که بزمان مردم که میگویند: کاسه جایی رود که باز آورد شاه قدح، و مثل اینکه حسنات و عبادات خود را منت نگذار به اینکه بسیار بنظر میآوری چنانچه آمدند و بر پیغمبر منت گذاردند که ما اسلام آوردیم که میفرماید: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ حجرات آیه 17. انسان هر چه بیشتر و بهتر عبادت کند باید بیشتر ممنون الهی باشد که او را موفق فرموده و تأیید نموده، و باید خود را مقصر بداند چنانچه از نبی اکرم است عرض میکند:

ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک

، و مثل اینکه معجزات و رسالت خود را بر امت منت نگذار که آنها پاس نعمت تو را بگذارند و اجر رسالت بتو دهند که مقاله تمام انبیاء بوده که بامت میگفتند: فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ و مثل اینکه قرض نده

ص: 266

بطمع اینکه بیشتر بتو رد شود که مسأله ربا است.

اقول: انسان هر عمل خیری بکند چه نسبت بعبادت الهی باشد نباید عجب کند و خود را مستحق مثوبات قرار دهد زیرا اگر عبادت جن و انس را داشته باشد برابری با کوچکترین نعم الهی نمیکند و آنچه خداوند از نعم دنیوی و فیوضات اخروی باو عنایت فرماید از راه تفضل است نه استحقاق، و همچنین بجامعه خدمت کند چه در امور دینی باشد از هدایت و ارشاد و دلالت و چه در قضاء حوائج مسلمین و چه در بذل مال نباید منت بگذارد حتی میفرماید: لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی بقره آیه 266، بلکه عذر خواهی کند و کوچک بشمارد چنانچه دأب ائمه (ع) بود نسبت بفقراء و اهل سؤال لذا میفرماید: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ.

[سوره المدثر (74): آیه 7] .... ص : 267

وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (7)

و از برای پروردگارت پس صبر کن. چند قسم صبر داریم: صبر بر مشقت عبادات، و صبر بر ترک معاصی، و صبر در بلیات و مصائب، و صبر بر اذیتهای ناس و جسارتها و توهین ها و واگذاردن آنها را بخدای متعال و این هم دو قسم است یک قسم آنکه چاره ای ندارد و قدرت بر تلافی ندارد آن را واگذار کند بخدای متعال خدا از آنها انتقام میکشد و چنانچه در حدیث قدسی است:

و عزتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم

و یک قسم قدرت بر تلافی دارد لکن اگر صبر کند بهتر است چنانچه میفرماید: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ نحل آیه 127. و این است مفاد.

وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ که قربة الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه صبر کند که میفرماید: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13، و میفرماید: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ قصص آیه 80.

[سوره المدثر (74): آیه 8] .... ص : 267

فَإِذا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ (8)

ناقور صور است و نقر بمعنی دمیده شده، و ناقر حضرت اسرافیل است و از برای او است دو دمیدن یکی بر فناء دنیا و ذهاب نفوس، و یکی بر قیام قیامت و بعث

ص: 267

خلائق، و نقر و نفخ بیک معنی است چنانچه میفرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 قابض ارواح حضرت ملک الموت عزرائیل و اعوان او از ملائکه هستند و قدرت دارند باعطاء خداوند در آن واحد تمام ارواح را قبض کنند و پس از قبض ارواح تعلق میگیرد بقالب مثالی در عالم برزخ یا متنعم بنعم الهی یا معذب بعذاب الهی مناسب با عالم برزخ میشوند، و نفخ صور بمنزله اخبار است که فوری قبض ارواح میکنند مثل صوتی که راهنماها میزنند برای توقف ماشینها در مورد خطر. و نفخه ثانیه همین ارواح قالب مثالی را رها میکنند و تعلق میگیرند بهمین بدن عنصری که مفاد فاذا هم قیام ینظرون است، و بین نفختین چه اندازه فاصله است خدا میداند و بس.

[سوره المدثر (74): آیه 9] .... ص : 268

فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ (9)

روز بسیار سختی است چون اوضاع عالم دگرگون شده زمین قاعا صفصفا شده، آسمانها پاشیده شده، ستاره ها سقوط کرده، خورشید گرفته شده، جهنم بارز و ظاهر شده ملائکه مشاهده میشوند، شیاطین را میبینند، کوه ها ریز ریز شده، عمارات اشجار از بین رفته، وحشت و خوف دلها را پر کرده، نامه ها بدستها داده شده، و موازین نصب شده، صورتها بانحاء مختلف دیده میشود، بواطن ظاهر شده، یوم تبلی السرائر است و غیر اینها از احوال قیامت لذا میفرماید: فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ.

[سوره المدثر (74): آیه 10] .... ص : 268

عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ (10)

برای کفار آن روز هیچگونه یسر و راحتی نیست جمیع طبقات جن و انس در آن روز بر پنج قسم هستند.

قسمت اول- کسانی که با ایمان و عمل صالح بدون معاصی وارد صحرای محشر میشوند یا اصلا معصیتی از آنها صادر نشده یا اگر آلوده به معصیت شده اند قبل از ورود در محشر تدارک شده یا بتوبه یا ببلاها و مصائب دنیوی یا بگرفتاریهای عالم برزخ یا بدعاء مؤمنین و طلب مغفرت آنها یا بشفاعت شفعاء اینها هیچگونه عسر

ص: 268

بر اینها نیست با صورت نورانی وارد میشوند نامه آنها بدست راست آنها داده میشود یا از مقربین هستند یا اصحاب یمین در طرف راست صحرای محشر زیر سایه عرش الهی و یحاسبون حسابا یسیرا تا وارد بهشت شوند. اللهم اجعلنا من هذا القسم بجاه محمد و آله (ص).

قسمت دوم- با ایمان و آلوده بمعاصی وارد میشوند اینها و لو بعضی گرفتاریها دارند بواسطه معاصی باختلاف مراتب لکن بالاخره بواسطه ایمان مشمول شفاعت شفاء و عفو و غفران الهی میشوند و نجات پیدا میکنند و سعادتمند میشوند.

قسمت سوم- قاصرین مثل مجانین و آدمهای بله و دور دست و لو قابلیت بهشت ندارند چون ایمان ندارند ولی استحقاق عقوبت هم ندارند چون تقصیر نکرده اند اینها مثل حیوانات در یک صحرایی از برای آنها میبرند و یک وسائل معیشتی بر آنها عنایت و فراهم میشود.

قسمت چهارم- اصحاب اعراف که حیاری در صحرایی محشر هستند گاهی نظر باهل بهشت میکنند طمع میکنند گاهی نظر باهل آتش استعاذه میکنند بالاخره یک جماعتی از اهل بهشت میآیند و آنها را به بهشت میبرند که شرح حال آنها در سوره اعراف مفصلا بیان شده.

قسمت پنجم- بدون ایمان و از روی تقصیر وارد میشوند چه اسم مشرک و کافر و ضال و مضل بر آنها اطلاق شود مشمول این آیه هستند که میفرماید.

عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ که هیچگونه بوی رحمتی بمشام آنها نمیرسد و لو در مراتب استحقاق عذاب مختلف باشند هر کس بقدر استحقاق معذب میشود تا درجه اسفل السافلین فی الدرک الاسفل من النار که جای منافقین است، و در اخبار ائمه علیهم السلام تفسیر شده بظهور القائم و نداء جبرئیل و الهام بقلب مطهر آن حضرت که:

یا ولی اللَّه اخرج.

[سوره المدثر (74): آیه 11] .... ص : 269

ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً (11)

واگذار ای پیغمبر اکرم بمن که خدای تو هستم آن کسی را که من خودم او را

ص: 269

خلق کردم بتنهایی که موقعی که بدنیا آمد نه مالی داشت و نه قدرت و نه قوتی و نه لشگر و عسکری لخت و عور برهنه، در اخبار بسیار و کلمات مفسرین دارد: شرح نزول این آیه و آیات بعد در مورد ولید بن مغیره المخزومی است و مکرر گفته ایم که مورد مخصص نیست اطلاق و عموم آیه بجای خود باقی است.

ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً خداوند متعال انسان را خلق فرمود و از ابتدا نطفه علقه مضغه تا صورت بندی شده یک جسم بی روح بود سپس از عالم بالا روح انسان را باو افاضه فرمود که میفرماید: فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ ... الآیه حج آیه 5. و میفرماید: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 12 الی 14.

توضیح: آنکه انسان چند قسم روح دارد روح نباتی روح حیوانی انسانی ایمانی اما نباتی مجرد قوه است مثل قوه که در حبوبات و هسته و تخم است که مجرد قابلیت رشد و انبات دارد اگر دست تربیت باو داده شده نمو میکند، و حیوانی مجرد بخار است که موجب حس و حرکت است که در حیوانات موجود است و بموت تمام میشود.

و انسانی عقل و شعور که خداوند آن را قبل از اجساد خلق فرموده که در حدیث است

(خلقت الارواح قبل الاجسام بالفی عام)

و فرمود:

(الارواح جنود مجنده فما تآلف منها ائتلف و ما تخالف منها اختلف)

و این روح مجرد است و تعلق بجسم مادی اعلی مراتب قدرت است که میفرماید: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ و مراد از خلقا آخر همین روح انسانی است. و اما روح ایمانی: خداوند قذف میفرماید در قلوب کسانی که قابلیت تشرف ایمان داشته باشند که میفرماید: قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ- الْغُیُوبِ سبأ آیه 47. بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ حجرات آیه 17. و اما القلوب القاسیة از قابلیت این موهبت افتاده اند: ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً در موقعی که بدنیا میآید از هر جهتی دنیوی و اخروی وحید است. اما دنیوی نه مال دارد

ص: 270

نه اولاد نه قدرت دارد عریان وارد میشود و اما الاخروی خالی از هر گونه کمالات است فقط قابلیت همه گونه کمالی را دارد که فرمود:

کل مولود یولد علی الفطرة ثم ابواه یهودانه و ینصرانه

دست ناپاک اگر تصرف در آن نکند بفطرت اسلامی رشد میکند دست ناپاک وساوس شیطانی هواهای نفسانی معاشرت با اهل ضلال و غیر اینها آن را از قابلیت میاندازد.

[سوره المدثر (74): آیه 12] .... ص : 271

وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12)

مال ممدود مال کشدار که ملیاردها مکنت از عمارات عالیه چندین طبقه و باغستان های غرق فواکه و تفریحگاههای مصفی و سایر ذخارف دنیوی، بسا با ثروت- ترین اهل مملکت میشود با اینکه موقعی که بدنیا آمد لباس بر تن نداشت و بدبخت کسانی که این ثروت و مال را از خدا ندانند مثل قارون و از راه ظلم و حرام بدست آورند و بمصارف حرام صرف کنند و بار خود را روز بروز سنگین کنند.

[سوره المدثر (74): آیه 13] .... ص : 271

وَ بَنِینَ شُهُوداً (13)

و اولاد از بنین و بنات و احفاد و نتایج بسا بالغ بر صد بالاخص اگر طول عمر پیدا کند که تمام دور او جمع شوند و آنها را مشاهده کند و از ملاقات آنها لذت ببرد.

[سوره المدثر (74): آیه 14] .... ص : 271

وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً (14)

و فراهم کردم برای او فراهم کردنی از عزت و ثروت و عبید و اماء و ریاست و اسم و عنوان و سلطنت و شوکت و قدرت و ابناء و انصار و اعوان، و بالجملة تمام وسائل تعیش را بنحو اتم و اکمل برای او فراهم کردم و مع ذلک در مقام ازدیاد بر میآید:

[سوره المدثر (74): آیه 15] .... ص : 271

ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ (15)

فریدون بملک جهان نیم سیر. که گفت: ای کاش یک دنیای دیگر هم بود او را تصرف میکردیم مثل امروز که در مقام تسخیر کره قمر بلکه مریخ بر میآیند ای کاش هزار یک این قسمت را صرف دین و آخرت میکردند ولی هزار حیف که صد دین و آخرت میکنند و مردم را جلوگیری میکنند.

اشکال: اگر امر چنین است که این مال و منال و عزت و ریاست را خدا داده و

ص: 271

باعث این فسادها میشود پس این امر قبیح است که از خدا صادر شده؟.

جواب: اینکه دنیا فی حد نفسه قبیح نیست بلکه تفضل و عنایت است از آمدن بدنیا و تمام وسائل تعیش لکن برای این است که تحصیل آخرت کند که گفتند:

(الدنیا مزرعة الاخرة)

لکن انسان بسوء اختیار خود جلوگیری میکند از آخرت که گفتند: الانسان مسافر و منازله ستة: منزل اول صلب آباء دوم رحم امهات سیم دنیا چهارم برزخ پنجم صحرای محشر ششم بهشت یا جهنم خداوند تمام اسباب را برای ایشان تکوینا و تشریعا فراهم فرموده از اعطاء عقل که ممیز حسن و قبح باشد و قوت و قدرت و اعضاء و جوارح از چشم و گوش و زبان و دست و پا و قوای ظاهریه و باطنیه و از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و راهنمایی بسعادت و رستگاری، و بانسان اختیار داده که عنوان جبر در کار نباشد اگر انسان باختیار خود صرف آخرت کرد سعادتمند میشود چنانچه مثل حضرت داود و سلیمان و ذی القرنین و بسیاری از متمکنین، دنیا بهترین وسائل است و اسمش دنیای بلاغ است چه بسیار از عبادات است که بتوسط مال و سایر قوی انجام میگیرد، و اگر صرف هوی و هوس هواهای نفسانی و وساوس شیطانی کرد دنیا بدترین وسائل شقاوت میشود مثل نمرود و شداد و فرعون و اشباه آنها مثلا چشم و گوش و زبان و دست و پا و سایر جوارح را هم میتوان صرف عبادت کرد و هم صرف معصیت، مال و دولت را اگر صرف دین و اعلاء کلمه اسلام نمود بهترین وسائل است و اگر صرف معاصی و ظلم و طغیان نمود بدترین اسباب است.

[سوره المدثر (74): آیه 16] .... ص : 272

کَلاَّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً (16)

هرگز چنین نیست بدرستی که او هست بآیات ما دشمن و معاند.

کلا یعنی هرگز باین آرزو نمیرسد که طمع داشته باشد که من بر او زیاد کنم و او را مهلت دهم عاقبت اجل میرسد و با هزار حسرت و آرزو بدرود حیات میکند.

سر شب سر سخت تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت

ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد

ص: 272

خداوند تا مدتی مهلت میدهد و لکن اگر قابلیت هدایت ندارد و در نسلش هم مؤمن پیدا نمیشود او را میگیرد زیرا:

إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنِیداً آیات الهی چند قسم است یک قسم معجزات صادره از انبیاء آنها را حمل بسحر میکند، یک قسم انبیاء و ائمه هدی و اولیاء حق که آیات اللَّه هستند کذاب و مفتری و مجنون و ساحر میشمارد، یک قسم قدرت نمایی در نعم الهی یا بلاهای وارده و مصائب هستند بطبیعت و اتفاق میداند. بالجمله عناد با جمیع آیات الهی دارد بالاخص اکثر اینها و لو یقین قلبی پیدا میکنند ولی از روی عناد انکار میکنند که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14.

[سوره المدثر (74): آیه 17] .... ص : 273

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17)

زود باشد که او گرفتار شود ببالا رفتن.

سَأُرْهِقُهُ رهق گرفتاری و عذابی است که از قوت و قدرت انسان خارج است.

صَعُوداً بالا رفتن است. در خبر است: کوهی است در وسط جهنم بسیار مرتفع از آتش ملائکه عذاب یک قسمت با زنجیرهای آتشی او را میکشند ببالا رفتن این کوه و یک قسمت با عمودهای آتشی از عقب او او را میرانند تا قله آن کوه سپس از بالای کوه او را پرتاب میکنند بپایین کوه و این عمل ادامه دارد و صعود اسم آن کوه است و عمل بسیار شاق است.

اقول: مثوبات بهشت و عقوبات جهنم هر کدام بمناسبت عملی است که در دنیا بجا آورده مشابه او در آخرت باو مینمایند، و این عقوبت در جهنم که میفرماید:

سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً مشابه عمل دنیوی او خاص اشخاصی است که در دنیا با هزار مشقت در تحصیل مال و جاه و مقام و ارتفاع درجه هستند هوای نفس زنجیر است که او را میکشند و وادار میکند برفتن بالا و شیطان از عقب او با عمود و هزار گونه زحمت میراند او را ببالا تا بحدی که هوای نفس و شیطان او را بردند یک مرتبه اجل میرسد و او را پرتاب میکند باسفل السافلین از جاه و مقام و رتبه و مال بکلی میافتد که گفتند: (توقع زوالا اذا قیل تم) فقط برای او حسرت و ندامت و عذاب باقی میماند.

ص: 273

[سوره المدثر (74): آیه 18] .... ص : 274

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18)

بدرستی که او فکر کرد و اندازه گرفت.

إِنَّهُ فَکَّرَ فکر دو قسم است: یک قسم فکر در امر تحصیل دنیا که بچه کیفیت باید تحصیل جاه و مقام و تحصیل مال و منال کرد و در ابطال حق و اثبات باطل مثل این صنایع امروزه از طیاره و تلفن و تلویزیون و بچه طریق باید حق را باطل کرد و باطل را بصورت حق جلوه داد که حیله و تزویر و مکر و فکری و شیطنت و طریق وصله بظلم و عصیان مثل دار الندوة چه مشرکین برای کشتن رسول اللَّه و جلوگیری از دعوت او و مثل دار الشوری برای نصب ابی بکر و ابطال خلافت امیر المؤمنین یا برای نصب عثمان و رد حق علی یا معاویه و یزید و بنی امیه و بنی عباس در مورد ائمه اطهار، و مثل اهل ضلال امروزه در اضلال عوام و انداختن نظر آنها را از علماء دین و اهانت بآنها و القاء شبهات، و مثل ظلمه در کیفیت ظلم و سارقین در کیفیت سرقت، و جیب بران در راه جیب بری و اشباه اینها بسیار است و نقشه های آنها بی شمار است که این آیه در این مورد است و پس از آنکه راه را پیدا کرد.

وَ قَدَّرَ فکر خود را عملی کرد که عمده عقوبات قیامت و فساد در عالم در اثر عمل است زیرا مجرد فکر تا بمقام عمل نرسیده چندان عقوبتی ندارد زیرا چه بسیار از دانشمندان و علماء اعلام و صلحا و اتقیاء بهتر و بالاتر میتوانند این حیله ها و تزویرها را بکار زنند لکن دین آنها و خوف از عذاب الهی جلوگیر آنها است اهل باطل خیال نکنند که اهل حق این حیله و تزویرات آنها را نمیدانند میدانند و نمیکنند چنانچه ائمه اطهار هزار برابر خلفاء سه گانه و بنی امیه و بنی عباس میدانستند و میتوانستند لکن مقام عصمت و طهارت جلوگیر بود و هکذا انبیاء نسبت بکفار و مشرکین و اهل حق نسبت باهل باطل.

قسم دوم- فکر در معرفت الهی و شناسایی حق و در تحصیل آخرت و معرفت به شئونات انبیاء و ائمه اطهار و طریق احقاق حق و ابطال باطل، و در احوال انبیاء سلف و امم سالفه و در عواقب امور که بسیار ممدوح است و در آیات بسیار تأکید شده و در اخبار

ص: 274

چه اندازه سفارش شده که فرموده باشند!

(تفکر ساعة خیر من عبادة سنة)

یا

(ستین سنة)

و این فکر هم مشروط است که تأثیر در قلب بگذارد و پیرامون معاصی نرود و تحصیل سعادت کند و در امر دین سستی نکند و خود را مشغول باین چهار روزه دنیا نکند و عمر عزیز خود را بلهو و لعب و بیهوده و بی فایده صرف نکند که هر ساعتش چه اندازه میتواند تحصیل آخرت کند و فردای قیامت موجب حسرت و ندامت او نشود مثل شهداء بدر و حنین و احزاب و احد و اصحاب خاص امیر المؤمنین و ابی عبد اللَّه و سایر ائمه هدی و بسیاری از علماء اعلام مثل کلینی و ابن بابویه و صدوق و طوسی و نصیر الدین و مجلسی و قاضی نور اللَّه و امثال اینها که تمام عمر خود را صرف دین کردند شکر اللَّه سعیهم و جعلنا اللَّه من زمرتهم بحق محمد و آله.

[سوره المدثر (74): آیات 19 تا 20] .... ص : 275

فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20)

پس کشته شود و بدرک واصل شود که چگونه اندازه گیری کرده باز پس از این کشته شود که چگونه اندازه گرفته و عملی کرده. این بزبان ما نفرین است و بلسان دین دعاء شر است مثل لعن و رجم و طرد آن هم از خدای متعال چنانچه در حق شیطان فرمود:

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ حجر آیه 33. قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ ص آیه 78. و در حق یهود میفرماید: أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ.

فَقُتِلَ قائل خدای متعال چنانچه می گویی: خدا بکشد او را که ریشه فساد کنده شود.

کَیْفَ قَدَّرَ که چگونه فساد و ظلم و ضلالت را عملی کردند.

ثُمَّ قُتِلَ باز کشته شود هزار بار زنده شود باز کشته شود.

کَیْفَ قَدَّرَ که چه اندازه ظلم و تعدی و فساد کردند و چه اندازه مردم را بضلالت انداختند چنانچه در دوره رجعت آنها را چندین مرتبه زنده میکنند و از آنها انتقام کشیده میشود، و در دوره ظهور حضرت بقیة اللَّه، و در قیامت دارد: شیعیانی که در ادوار زیاد گرفتار ظلم اینها شدند فردای قیامت هر یک از شیعیان خداوند این معاندین را

ص: 275

زنده میکند و بهر فردی از شیعه اجازه میدهد که بدلخواه خود اینها را بکشد تا بغض دلش خالی شود باز زنده شوند و دیگری چنین کند که بعدد افراد شیعه اینها زنده و کشته میشوند و در بعض تفاسیر است: (عذب فی الاخرة مرة بعد مرة).

[سوره المدثر (74): آیه 21] .... ص : 276

ثُمَّ نَظَرَ (21)

پس نظر کرد و فکر کرد که چگونه قرآن و دین و دعوی ائمه دین و اخبار اهل بیت و فرمایشات علما را رد کند و ابطال کند و در اثر اینکه فکرش کوتاه بود و بجایی نرسیده بود.

[سوره المدثر (74): آیات 22 تا 25] .... ص : 276

ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23) فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24) إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)

مهموم و درهم کشیده و عبوس و اخم ترش و محزون شد.

پس پشت بدین کرد و تکبر کرد که از روی عناد زیر بار دین حق نرود ناچار گفت:

پس گفت این نیست مگر سحری که آموخته و فراگرفته شده.

نیست این قرآن مگر گفتار بشر از جانب خدا نیست.

توضیح: اهل باطل از کفار و مشرکین و اهل ضلالت چون مدرکی و دلیلی و برهانی و منطقی برای رد حق ندارند باصطلاح دیوار حاشا بلند است انکار میکنند خدا را منکر میشوند و امور را مستند بطبیعت میگویند معجزات انبیا را سحر میشمارند انبیا را ساحر و کذاب و مفتری میدانند ائمه اطهار را انکار ولایت آنها را میکنند اخبار مرویه در کتب اخبار مثل کافی، من لا یحضر، تهذیب، استبصار، بحار، وسائل، وافی را اخبار ضعاف میشمارند، فرمایشات علما را از پیش خود در آورده میگویند.

[سوره المدثر (74): آیات 26 تا 30] .... ص : 276

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (26) وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (27) لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29) عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

ص: 276

زود باشد بیندازم او را در سقر و درک نمیکنی چیست سقر باقی نمیگذارد گوشت بدنها را و واگذار هم نمیکند تغییر دهنده است صورتهای بشری را بر او موکل هستند نوزده ملائکه عذاب.

سَأُصْلِیهِ سَقَرَ بعضی گفتند: یکی از اسامی جهنم سقر است، بعضی گفتند: یکی از درکات جهنم است، بعضی گفتند: یکی از ابواب جهنم که میفرماید: لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 44. و در مجمع البحرین میگوید: واد فی جهنم شدید الحر سأل اللَّه أن تنفس فتنفس فأحرق جهنم فهو من اسماء النار.

وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ بعضی گفتند: خطاب بسامع است یعنی ایها السامع ما ادریک لکن در مقام بیان شدت عذاب است که از روی غضب الهی برداشته میشود و همین نحوی که اوصاف بهشت و لذائذ آن مربوط بلذائذ دنیوی نیست و نمیشود توصیف کرد تا مشاهده نشود همین نحو اوصاف جهنم و شدت عذاب آن مربوط بعذابهای دنیوی نیست و فقط تشبیه و تنظیر بنار و سیاط و اغلال و سلاسل و حمیم و غساق و زقوم میشود بمقدار فهم انسان و الا چه ربطی دارد آتش دنیا بآتش آخرت و همچنین سایر عذابهای دنیوی با اخروی لذا میفرماید: قابل درک نیست، در دعاء کمیل میخوانی:

(و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض لانه لا یکون الا عن غضبک و سخطک و انتقامک)

سپس بعض اوصاف سقر را بیان میفرماید یکی آنکه:

لا تُبْقِی یعنی باقی نمیگذارد گوشت و پوست و اعضا و جوارح انسان را تمام را میسوزاند و از بین میبرد.

وَ لا تَذَرُ و رها هم نمیکند باز میروید و باز هم میسوزاند دائما در چنین حالی هستند چنانچه میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ نساء آیه 59.

لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ تلویح تغییر است و مراد از بشر بشره است که آتش سقر بشره کفار و اهل عذاب را تغییر میدهد و بصورتهای بسیار منکر و مشوه که سیاه و سوخته و عبوس که نمیتوان بصورت ویژه آنها نگاه کرد.

ص: 277

عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ بعضی گفتند: خزنه جهنم، بعضی گفتند: موکلین بسقر، و ضمیر علیها را بعضی بجهنم ارجاع کردند بعضی بسقر، بعضی گفتند: باب جهنم که نام دارد، ولی ظاهر بقرینه جملات قبل مرجع سقر است، و خصوصیت تسعة عشر را خدا میداند و بس، و آنچه مفسرین گفته اند مدرکی ندارد، و محتمل است که عدد نوزده عدد نحسی است و لو در نظر بهایی ها عدد میمون است چون طلوع باب در قرن نوزده مسیحی بوده لذا ماهها را نوزده قرار داده و عدد ایام ماه را هم نوزده قرار داده سال در نزد آنها نوزده ماه است و ماه در نزد آنها نوزده روز است و سال سیصد و شصت و یک روز است در نزد آنها، و اینها خزان سقر هستند و بعضی در اوصاف آنها گفتند: چشم های آنها مثل برق حفاظت است نیشهای آنها مثل مثل قله های کوه است از دهان آنها آتش شعله میزند بین دو منکب آنها بقدر مسیر یک سال است سعه کف آنها بقدر ربیعه و مضر است هفتاد هزار را برمیدارد و پرتاب در جهنم میکند، و از برای سایر درکات جهنم خزان دیگری است.

[سوره المدثر (74): آیه 31] .... ص : 278

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری لِلْبَشَرِ (31)

و ما قرار ندادیم اصحاب نار را که موکل بر عذاب باشند مگر ملائکه نه از جنس انس و نه جنس جن و قرار ندادیم عده آنها را مگر فتنه و عذاب برای کسانی که کافر شدند تا اینکه کسب یقین کنند کسانی که بر آنها کتاب نازل شده که اهل کتاب باشند و برای اینکه مؤمنین ازدیاد ایمان کنند.

وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِکَةً برای دو جهت است یک جهت این است که ملائکه آلام و عذابهای جهنم در اینها تأثیر ندارد چنانچه ملائکه در بهشت لذائذ بهشتی که اهل بهشت دارند از حور و خوراک و جماع و شراب و غیرها ندارند اگر خدا أصحاب نار را از جن و انس قرار داده بود آنهم هم در عذاب متألم میشدند چون جهنم برای جن و انس خلق شده. جهت دوم اینکه ملائکه هر گونه مأموریت داشته باشند در عذاب بر آنها تأثیر و تألمی نمیآورد و انجام میدهند و اگر از جن و انس بودند

ص: 278

خود متألم میشدند و بسا خودداری میکردند در عذاب چنانچه در دنیا اگر کسی را مشاهده کنند که اینها مبتلای ببلا هستند اینها متألم میشوند.

وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا خداوند قدرت داشت که یک ملک مثل مالک دوزخ را موکل کند بر عذاب تمام اهل جهنم اینکه عده آنها را زیاد قرار داد برای زیادتی وحشت کفار که هر یک از کفار ببینند که چه اندازه ملائکه عذاب با سلاسل و اغلال و تازیانه ها و عمودها خوف و وحشت و دهشت او زیاد میشود.

لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ که مشاهده کنند که قرآن اخبارش مطابق اخبار انبیاء آنها است یقین پیدا کنند تصدیق رسول نموده و ایمان آورند.

وَ یَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً چون اهل کتاب بآنها خبر دهند تطابق قرآن را با کتب انبیاء سلف ایمان آنها بیشتر و محکم تر میشود.

وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ و شک و ریب نیاورند کسانی که بر آنها کتاب نازل شده و کسانی که ایمان آورده اند که اگر بر خلاف فرمایشات کتب انبیاء سلف بود اهل کتاب بشک و ریب میافتادند که این قرآن از جانب خدای متعال نبوده و بمؤمنین هم میگفتند و آنها هم در شک و ریب میافتادند.

وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا و برای اینکه میگویند کسانی که در قلوب آنها مرض است و کافرین چه چیز اراده کرده خداوند باین مثل زدن، قرآن مجید همین نحوی که قلوب صافیه را را هدایت و ارشاد میکند قلوب قاسیه را بر ضلالت و قساوت و کفر زیاد میکند چنانچه میفرماید: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 84.

و میفرماید: وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 125 و 126.

ص: 279

وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ امراض قلبی بسیار است هواهای نفسانی صفات خبیثه کبر نخوت حب جاه علاقه بدنیا سیاهی دل معاصی قساوت قلب چشم قلب کور شدن زبان لال شدن و گوش کر شدن عقلش منکوب نفس شدن: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 17، صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166.

وَ الْکافِرُونَ تمام طبقات کفار از مشرکین یهود نصاری مجوس دهری طبیعی منافق و اشباه اینها میگویند:

ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا. اقول: اگر این کفار میدانند که این قرآن کریم کلام الهی است و از جانب او آمده پس چرا ایمان نمیآورند و بکفر خود باقی هستند و اگر میگویند اینها را پیغمبر از خود در آورده و آن اینست چرا نسبت بخدا میدهند مگر اینکه بگویند این چه چیزهایی است که این مدعی رسالت نسبت بخدا میدهد یا اینکه بگویند ما شاک هستیم که از جانب خدا است چنانچه از قول آنها نقل میفرماید: وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 23. بناء اعلی هذا مراد از کافرین منکرین معاد هستند. باری اینها بهانه هایی است که کفار میگیرند و خود نمیدانند که چه میگویند فقط غرض ایراد است.

کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْری لِلْبَشَرِ همین نحو گمراه میفرماید خداوند کسی را که مشیتش تعلق گرفته و هدایت میکند کسی را که اراده فرموده و نمیداند لشگر پروردگار تو را مگر خود او و نیست این الا یاد آوری برای بشر.

کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ اضلال الهی اجبار بر ضلالت نیست بلکه بعد از آنکه میبیند که این بنده قابل هدایت نیست و خود را از قابلیت انداخته بواسطه همان امراض قلبیه که تذکر داده شد و قساوت قلب او را بخود واگذار میکند و او در چنگال شیطان و هواهای نفسانیه میافتد و میرود آنجا که میرود مثل دانه و هسته که زارع چون دید فاسد شده و قابلیت رشد ندارد کشت نمیکند و دور میاندازد و در چنگال

ص: 280

مورد و جراثیم میافتد و آنها او را بلع میکنند.

وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ آنکه قابل هدایت است او را تأیید میکند و توفیق میدهد و اسباب هدایت را بنحو اتم در دسترس او میگذارد مثل دانه صحیح که زارع زمین کشت را مستعد میکند و کشت میکند و آبیاری میکند و علفهای خودرو را از اطراف آن دور میکند و زنگ و شفته را از او میگیرد تا بحد رشد و ثمر رسد.

وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ جنود الهی منحصر بملائکه نیست که عدد آنها را جز خدا نمیداند بلکه جمیع مخلوقات سماوی و ارضی از پشه و مورچه و هر چه بالاتر رود یا پائین آید جنود الهی هستند.

جمله ذرات زمین و آسمان لشگر حق اند گاه امتحان

یک پشه مأمور میشود نمرود را هلاک کند.

آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد

إِلَّا هُوَ او میداند و بس.

وَ ما هِیَ إِلَّا ذِکْری لِلْبَشَرِ اینکه در قرآن مجید از احوال قیامت و از امم ماضیه و غیر اینها مکرر در مکرر بیان فرموده برای این است که انسان را غفلت نگیرد و بخود بیاید و در فکر آخرت خود باشد ولی کی و کجا رجوع بقرآن میکند و پند بگیرد بالاخص دوره حاضره که تمام نظر باروپا و آمریکا و رادیو و روزنامه و هواپرستی و سایر اموری که مشهود است نه از قرآن خبری دارند و نه از اخبار و ادعیه و اذکار و احکام الهی.

بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی

[سوره المدثر (74): آیات 32 تا 36] .... ص : 281

کَلاَّ وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ (35) نَذِیراً لِلْبَشَرِ (36)

چنین نیست قسم بماه و شب چون پشت میکند و صبح زمانی که ظاهر میشود بدرستی که این بیانات در احوال قیامت یکی از آیات بزرگ الهی است برای انذار بشر و الا آیات الهی بسیار است.

ص: 281

و فی کل شی ء له آیه تدل علی انه واحد

کلا یعنی چنین نیست که کفار گمان کرده اند که این نوع عذابها حقیقت ندارد و نیست و انکار میکنند.

وَ الْقَمَرِ قسم یاد کردن خداوند باین امور برای این است که آثار قدرت الهی است مثل ماه که خداوند او را یک جسم شفاف خلق فرموده همیشه نصف آن مقابل شمس است نور شمس در او میتابد روشن میشود و نصف دیگر تاریک است، و مقدر فرمود قریب یک ماه دور کره شمس میگردد بیست و هشت روز و کسری، و در این سیر ابتدا گوشه ای از نصف مقابل شمس در زمین ظاهر میشود که هلال میگویند و بتدریج زیاد میشود تا آنکه تمام نصف مقابل در زمین ظاهر میشود که بدر میگویند سپس کم میشود تا نصف غیر مقابل رو بزمین است که محاق میشود، و عدد ماههای قمری و سال قمری باین سیر تحقق پیدا میکند و این کره قمر و سایر کرات جویه بقدرت کامله حق در فضاء این عالم نگاه داشته شده مثل کره زمین و آب که در این فضا دارد دور خود میچرخد و هر قسمتش که رو بشمس است تشکیل روز میدهد و هر قسمت که بر خلاف است تشکیل شب میدهد که میفرماید:

وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ شب بیاید و پشت میکند تا موقعی که سفیده صبح ظاهر شود که میفرماید: وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ کبر جمع کبری است و مرجع آنها بعضی گفتند: عذابهایی که در آیات قبل بیان فرموده اشاره باین که عذاب جهنم منحصر باینها نیست این یکی از عذاب های بزرگ الهی است عذاب های دیگری مثل حمیم و غسّاق و زقوم و غیر اینها بلکه اینها عذابهای جسمانی است عذابهای روحانی سخت تر و شدیدتر است، و بعضی گفتند: آیات شریفه قرآن، این قسمت از آیات یک قسمت از آیات قرآنی است که تمام آیات شریفه بزرگ است که این قرآن مجید بزرگترین معجزات انبیاء است و اعجاز قرآن را در مجلد اول این تفسیر در مقدمه مفصلا بیان شده، و بعضی گفتند: مرجع این مذکورات که مورد قسم واقع شده مثل قمر و لیل و صبح

ص: 282

یک قسمت از قدرت نمایی الهی است و الا آثار قدرت در عوالم جسمانی و روحانی و عالم مجردات عالم عقول و نفوس عالم دنیا عالم آخرت و عالم جن و انس و ملائکه بسیار است و تمام اینها:

نَذِیراً لِلْبَشَرِ است که بشر از خواب غفلت بیدار شود و متنبه شود و خداشناس شود و رو بخدا رود و تحصیل سعادت کند و از عذاب الهی پرهیز کند و خود را در معرض عذاب نیندازد لکن هیهات هیهات که با این اعمال زشت و صفات خبیثه و هواهای نفسانی و رفقاء سوء و سیاهی قلب کی بیدار میشویم و متنبه میگردیم.

[سوره المدثر (74): آیه 37] .... ص : 283

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (37)

از برای هر کس که بخواهد جلو بزند. خداوند تمام وسائل هدایت را در دسترس انسان قرار داده تکوینا و تشریعا که مکرر بیان شده و تمام اسباب معصیت بالاخص امروز موجود است و اختیار باو داده و احدی را مجبور نکرده و این دوره حاضره هم آزادی تام برای آنها هست احدی قدرت بر لا و نعم ندارد. حقیر بسیار متفکر هستم و خیال میکنم و نمیدانم صواب است یا خطا که این ابناء نوع امروز صد برابر بلکه هزار برابر از کفار و مشرکین و یهود و نصاری و آمریکایی و اروپایی بدتر هستند که اسم اسلام را روی خود گذارده و اسلام را در نظر کفار ننگین کرده هر چه بگویم کم گفته ام همه میدانید:

یا مسلمان باش یا کافر دو رنگی تا بکی یا مقیم کعبه شو یا ساکن بتخانه باش

فقط از اسلام یک اسمی روی خود گذاردند چنانچه در خبر است که از دوره ما خبر میدهد که:

لا یبقی من الاسلام الا اسمه و من القرآن الا درسه

بکدام دستور قرآن عمل میکنیم و بکدام وظائف رفتار مینمائیم.

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ بدانید:

از خارجی هزار بیک جو نمیخرند خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش

[سوره المدثر (74): آیات 38 تا 39] .... ص : 283

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ (38) إِلاَّ أَصْحابَ الْیَمِینِ (39)

ص: 283

هر نفسی مأخوذ میشود و رهن آنچه کسب کرده از اعمال و کردار خود هست مگر اصحاب یمین. فردای قیامت خطاب میرسد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ صافات آیه 24. و از جزئی و کلی اعمال سؤال میشود و در نامه عملش ثبت شده که احدی را رها نمیکنند که میفرماید: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً کهف آیه 45. و تمام اعمالش در کتابش و نامه عملش ثبت شده که میگویند، یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 49.

و جزای هر یک را بنحو اتم باو داده میشود.

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ نفس گر و اعمال است.

إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ و آنها کسانی هستند که بدون گناه وارد محشر میشوند یا معصیت نکرده اند یا قبل از ورود محشر تدارک شده یا بتوبه یا ببلاهای دنیوی یا بادعیه مؤمنین و ملائکه یا بعقوبات برزخی اینها آزاد هستند نه حسابی بر آنها باز میکنند و نه میزانی نصب میکنند نه در محکمه حساب میآیند بلکه میفرماید:

[سوره المدثر (74): آیات 40 تا 41] .... ص : 284

فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ (40) عَنِ الْمُجْرِمِینَ (41)

آنها را بی حساب در بهشتهای الهی میبرند و اهل عذاب را در جهنم مشاهده میکنند و از آنها پرس و سؤال میکنند. با اینکه فصل بین بهشت و جهنم بسیار است لکن چشم آن عالم بسیار تیز است که میفرماید: فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ق آیه 21. اهل بهشت جهنم و اهل جهنم و عذاب جهنم را مشاهده میکنند و بالعکس اهل عذاب هم اهل بهشت و نعم آنها را مشاهده میکنند و آیات شریفه در این باب بسیار داریم مثل: وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ ... الایه اعراف آیه 42، و مثل قوله تعالی: قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ- الی قوله تعالی- فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ و الصافات آیه 49 الی 55. و مثل: وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ اعراف آیه 48. و غیر اینها از آیات

ص: 284

یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِین

[سوره المدثر (74): آیات 42 تا 47] .... ص : 285

ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (42) قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (43) وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ (44) وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ (45) وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (46)

حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ (47)

میپرسند اصحاب یمین که در جنات نعیم هستند از مجرمین که در سواء جحیم هستند از روی تعنت و سرزنش و توبیخ؟.

ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ چه باعث شده که شما را در سقر آوردند و توضیح سقر هم قبلا داده شده آنها جواب میدهند:

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ نبودیم ما از نماز گذارنده گان.

وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ زکاة اموال خود نمیدادیم.

وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ با کسانی که غرق دریای دنیا شده و بکلی خدا را فراموش کردند ما هم با آنها فرو رفتیم در قعر دریای دنیا.

وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ روز جزا را منکر شدیم گفتیم قیامت کی و کجا است.

حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ تا مرگ گریبان ما را گرفت و یقین بصدق پیدا کردیم.

از این آیات شریفه چند جمله استفاده میشود:

جمله اولی اینکه: کفار همین نحوی که مکلف باصول و ایمان هستند مکلف بفروع هم هستند، بر ترک هر نماز فریضه عقوبت آن را دارند، و بر ترک هر دانه و درهم زکاة که ندادند و اینها از باب مثال است بر ترک هر واجبی صوم خمس حج امر بمعروف نهی از منکر و سایر واجبات الهی عقوبت آن را میچشند و همچنین بر فعل هر معصیتی عقوبت دارند علاوه بر عقوبت کفر و شرک.

جمله ثانیه اینکه: عامه و غیر مذهب شیعه اثنی عشر هم در این حکم شریک هستند و لو بواجبات اسلامی هم عمل کرده باشند زیرا شرط صحت کلیه عبادات ایمان است و در آیه فقط استثنا کرده اصحاب یمین را که از حضرت صادق (ع) است فرمود:

مائیم و شیعیان ما، بعلاوه در آیه شریفه عنوان کفر نفرموده بلکه عنوان مجرم فرموده و لو از کلمه کنا نکذب بیوم الدین استفاده کفر میشود و لکن مسلما ملحق بآنها هستند.

ص: 285

جمله ثالثه اینکه: همان وقت مرگ بلکه قبل از موت حال احتضار تمام حقایق بر انسان مکشوف میشود که دیگر توبه قبول نیست و این از جمله: حَتَّی أَتانَا الْیَقِینُ استفاده میشود.

[سوره المدثر (74): آیه 48] .... ص : 286

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ (48)

پس نفع نمی بخشد آنها را شفاعت شفاعت کنندگان.

مسأله شفاعت یکی از ضروریات دین است و نصوص قرآن بر او قائم است و اخبار فوق حد تواتر است لکن مشروط بشرائطی است:

اول- تا اذن الهی نرسد احدی حق شفاعت ندارد چنانچه میفرماید: یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا طه آیه 108.

دوم- خاص اهل ایمان است غیر مؤمن قابل شفاعت نیست که مفاد وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا است.

سوم- باید یک مناسبت و ارتباطی بین شفیع و مشفع باشد. و شفاعت هم اقسامی دارد نسبت بعصات اهل ایمان مشروط به اینکه با ایمان از دنیا رود و معاصی باعث سلب ایمانش نشود، شفاعت مغفرت و گذشت و عفو از معاصی است و نسبت بغیر عصات ارتفاع درجه است و نسبت بمنسوبین حشر یا شفیع است و در دنیا رفع بلاء و افاضه نعمت است، و شفاعت دو قسم است کبری خاص محمد و آل محمد است و صغری شفاعت مؤمنین در حق یکدیگر، و شفاعت قرآن در حق تالی قرآن و عمل بر طبق آن، و ملائکه در حق مؤمنین، و بسا بعض ایام و بعض اعمال صالحه هم شفاعت میکنند پس مجرمین مذکورین در آیه:

فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ اصلا شفاعت نمیکنند یعنی کسانی که برای آنها نفع دارد و بشفاعت نائل میشوند غیر اینها هستند.

[سوره المدثر (74): آیه 49] .... ص : 286

فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ (49)

پس چه چیز سبب شده که اینها از پند و اندرز و تذکر اعراض و رو برمیگردانند با اینکه حجت از هر جهت برای آنها تمام شده انبیاء با معجҘǘʠباهرات آمدند

ص: 286

کتابهای آسمانی آوردند مخصوصا قرآن مجید دستورات کاملا بیان کردند، قضایای امم سابقه را گوشزد آنها کردند، از اوضاع قیامت آنها را خبر دادند، و راه مستقیم را بآنها نشان دادند، و مضار متابعت شیاطین و هواهای نفسانیه را بیان کردند مع ذلک اعراض کردند و متذکر نشدند، و بآنها خردلی تأثیر نگذاشت.

[سوره المدثر (74): آیات 50 تا 51] .... ص : 287

کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (51)

گویا آنها حمارهایی هستند که از شیر فرار میکنند. انبیاء و اولیاء و علما را میگویند اینها میخواهند ما را بدرند و پاره پاره کنند و از بین ببرند چنانچه متجددین امروزه میگویند این علماء مانع از ترقیات ما شدند و همه را میترسانند و بکارهای بیفایده و بی نتیجه وادار میکنند و خارجیها بر ما جلو زدند و ترقی و تعالی پیدا کردند.

[سوره المدثر (74): آیه 52] .... ص : 287

بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَةً (52)

بلکه اراده میکند هر یک از آنها اینکه داده شود باو صحیفه های باز شده.

یکی از بهانه های مشرکین این است که ما ایمان باین که تو از جانب خدا آمده ای و این قرآن کلام خدا است نمیآوریم مگر اینکه خدا یک نوشته بر ما بفرستد که این محمد (ص) فرستاده من است و این قرآن کلام من است چنانچه گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسراء آیه 95 و این بهانه از جهاتی باطل است:

اولا- همین انداز که خداوند معجزه ای بدست رسولش جاری کرد که از افعال خاصه خدا است و قدرت بشر خارج است این نشانی است که این فرستاده من است با یک دلیل قطعی بر اثبات نبوت و گفتیم: اثبات نبوت باید بدلیل قطعی یقینی باشد و آن سه چیز است: اول- اقامه معجزه که بمنزله نشانی حق است مثل امضاء و مهر که اثبات سند میکند دوم- اخبار نبی سابق النبوة مثل اخبار این پیغمبر بر نبوت انبیاء سلف. سوم- اخبار معصوم ثابت العصمة بر نبوت نبی مثل اخبار ائمه معصومین باحوال انبیاء و رسل و گفتیم در معجزه همین مقدار که حجت تمام شود کافی است نباید ملعبه اشخاص باشد که هر که هر چه تقاضا کند انجام دهد.

و ثانیا- اگر بنا باشد که بر هر یک فرد صحف و کتاب نازل شود از کجا این

ص: 287

کتابها از جانب خدا باشد چه بسیار شیادها نوشته در میآورند و میگویند:

خدا فرستاده.

و ثالثا- اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124. هر بی سر و پایی قابل رسالت و ارسال کتاب نیست، جایی که مثل حضرت موسی باید چهل شب در میقاتگاه مشغول عبادت باشد تا الواح تورات بر او نازل شود لذا میفرماید:

[سوره المدثر (74): آیه 53] .... ص : 288

کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ (53)

هرگز چنین نیست بلکه اینها خوف از آخرت ندارند.

کلا این هایی که میگویند صحف بر اینها نازل شود بهانه است مثل سایر بهانه هایی که بانبیاء میگرفتند مثل اینکه گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها فرقان آیه 8 و 9، یا گفتند: فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ زخرف آیه 53، قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسراء آیه 92 الی 95 و امثال این عذرها و بهانه ها بلکه منشأ عدم ایمان آنها این است که در بند آخرت نیستند و خوف از آخرت ندارند اهمیتی نمیدهند که میفرماید:

کَلَّا بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَةَ چنانچه بعین مشاهده میکنیم امروز در این جوانها و خانمهای تحصیل کرده آنچه از قیامت بر آنها گفته شود خردلی بقلوب آنها اثر نمیگذارد میگویند: کی و کجا، قلب که سیاه شد قساوت گرفت اگر هزار معجزه هم مشاهده کند ایمان نمیآورد مثل یهود عنود که میفرماید: وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ بقره آیه 145.

[سوره المدثر (74): آیه 54] .... ص : 288

کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ (54)

نه چنین است محققا این قرآن مجید برای تذکر و پند و یادآوری است که

ص: 288

فردای قیامت نگویند: رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134.

[سوره المدثر (74): آیه 55] .... ص : 289

فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (55)

پس کسی را که خدا بخواهد یادآور میکند یعنی کسی را که خدا میداند قلبش آماده است و هنوز قساوت نگرفته و قابل هدایت هست او را توفیق و تأیید و هدایت میفرماید و نور ایمان در قلبش تابش میکند و بشرف ایمان مشرف میشود و پند میگیرد و بفکر آخرت میافتد و تدارک میکند و سعادتمند میشود.

[سوره المدثر (74): آیه 56] .... ص : 289

وَ ما یَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

و اینها پند نمیگیرند و متذکر نمیشوند مگر اینکه خدا بخواهد او است اهل تقوی و اهل آمرزش مفسرین در حیص و بیص افتادند در فرق بین فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ و بین إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ که مشیت اولی با مشیت دوم چه تفاوت دارد.

اقول: هیچ تفاوت ندارد بلکه مفاد این آیه این است که کسانی که قابلیت هدایت دارند و هدایت میشوند گمان نکنند که خود بخود هدایت شدند تا عنایات الهی و توفیقات و افاضات او نباشد هدایت نمیشوند و پند نمیگیرند مثل آنها مثل دانه و هسته سالم صحیح است که قابلیت رشد دارد در مقابل آنها که قلب آنها فاسد شده و از قابلیت افتاده مثل دانه و هسته فاسد شده ولی این دانه و هسته تا دست زارع و غارس نیفتد و غرس و کشت نکند و آبیاری نکند بخودی خود رشد نمیکند تا تأیید الهی نباشد اینها متذکر نمیشوند.

هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ او توفیق تقوی میدهد و او اسباب مغفرت فراهم میکند هذا آخر ما اردنا و وفقنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه بتوفیقه و تأییده تفسیر بقیة السور و الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و الصلاة علی نبیه و آله. و انا العبد الحقیر المسمی بعید الحسین و المدعو بالطیب.

ص: 289

سورة القیامة .... ص : 290

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة علی سید المرسلین و آله الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین.

[سوره القیامة (75): آیه 1] .... ص : 290

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ (1)

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من أدمن قراءة سورة لا اقسم و کان یعمل بها بعثه اللَّه عز و جل مع رسول اللَّه من قبره فی احسن صورة یبشره و یضحک فی وجهه حتی یجوز علی الصراط و المیزان)

مراد از رسول اللَّه ملکی است که خدا میفرستد با او از قبر بیرون میآید، و در روایتی از پیغمبر (ص) است که میفرماید:

من قرأ هذه السورة شهدت له انا و جبرئیل یوم القیامة انه کان موقنا (مؤمنا- خ ل) بیوم القیامة و خرج من قبره و وجهه مسفرا عن وجوه الخلائق یسعی نوره بین یدیه، و ادمان قراءتها یجلب الرزق و الصیانة و یحبب الی الناس)

و از حضرت صادق (ع) فرمود:

(قراءتها تخشع و یجلب العفاف و الصیانة و من قرأها لم یخف من سلطان و حفظ فی لیله اذا قرأها و نهاره باذن اللَّه.

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ بعضی گفتند: لا جمله مستقله است یعنی نه چنین است که کفار میگویند من قسم میخورم بروز قیامت و جواب قسم میآید، بعضی گفتند:

لا تأکید است و معنی اقسم بیوم القیامة است و بعبارت دیگر زائده لکن مراد این است که امر قیامت از شدت وضوحش احتیاج بقسم ندارد قسم را برای امری که اثباتش مشکل باشد باید یاد کرد زیرا اگر قیامت در بین نباشد بکلی دستگاه خلقت لغو میشود بلکه قبیح که یک دسته را بهم بریزد خون یکدیگر را بریزند و در حق یکدیگر ظلم کنند و فساد در آنها باشد و هیچ دار جزائی نباشد جل الخالق.

ص: 290

[سوره القیامة (75): آیه 2] .... ص : 291

وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (2)

از برای نفس باعتباراتی اقسامی و مراتبی و صفاتی است بیک اعتبار نفس اماره و لوامه و مطمئنه و راضیه مرضیه چنانچه در قرآن میفرماید: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ یوسف آیه 53، که انسان را وادار بمعاصی میکند، و در این آیه تعبیر: بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ فرموده که خود را ملامت میکند بر ارتکاب قبایح بتوبه و انابه و نادم و پشیمان میشود، و میفرماید: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فجر آیه 29، مطمئنه مرتکب معاصی نمیشود و جلوگیری میکند خود را از کلیه معاصی، راضیه بتمام تقدیرات الهی دنیوی و اخروی خشنود است، مرضیه خدا و رسول و ائمه از او خشنود هستند، و باعتبار دیگر که از امیر المؤمنین است که بکمیل بن زیاد فرمود:

(النامیة النباتیه و الحسیه الحیوانیة و الناطقة القدسیة و الکلمة الالهیة)

نامیه نباتیه که در کل گیاهها است و حسیة الحیوانیه در کل حیوانات و ناطقة القدسیة که خاص انسان است و از عالم مجردات و ارواح افاضه شده و کلمة الالهیه که عنایت الهی است ببندگان خاص خود، سپس حضرت از برای هر یک پنج قوه و دو خاصیت ذکر فرموده اما نامیه نباتیه: اما پنج قوه ماسکة و جاذبه و هاضمه و دافعه و مرتبه، و اما دو خاصیت زیاده و نقصان.

اما حسیه حیوانیه پنج قوی: سمع و بصر و شم و ذوق و لمس، و دو خاصیت رضا و غضب اما ناطقه قدسیه پنج قوی: فکر ذکر علم حلم نباهت و دو خاصیت نزاهت و حکمت اما کلمه الهیه پنج قوی: بقاء فی فتاء نعیم فی شقاء عز فی ذل فقر فی غناء صبر فی بلاء و دو خاصیت الحلم و الکرم.

و باعتبار دیگر بهیمیه که در بهایم موجود است از خوراک جماع سبعیت که در سباع موجود است درندگی و پاره پاره کردن، و زنندگی که در حیوانات مثل مار عقرب و زنبور و اشباه اینها، و شیطانیه که مکر و خدعه و تزویر و حیله بازی، عاقله که افاضه الهبه است، و ملهمه که مشمول الهامات الهیه میشود.

ص: 291

و باعتبار دیگر: واهمه متخیلة سوفسطائیه وسوسه و غیر اینها.

باری بحث در نفس بسیار طویل است و شرح هر یک از این قوی مفصل است ما بمجرد اشاره مختصر تذکر دادیم و بس است در این که انسان پی بخصوصیات آن نمیبرد که فرمود:

(من عرف نفسه فقد عرف ربه)

همین نحوی که معرفت رب ممکن نیست معرفت نفس هم ممکن نیست لذا خداوند میفرماید:

[سوره القیامة (75): آیه 3] .... ص : 292

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (3)

آیا گمان میکند انسان که ما هرگز نمیتوانیم جمع کنیم استخوانهای او را که بیاید و یک استخوان پوسیده در دست بگیرد و او را از هم بپاشد و بگوید: مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ یس آیه 78. نمیداند کسی که قدرت دارد از یک قطره عنق و عوج خلق کند که گفتند: دست میبرد از قعر دریا ماهی میگرفت و میبرد مقابل چشمه خورشید کباب میکرد و میخورد، و از امیر المؤمنین است که فرمود: مادرش چون مینشست یک جریب جا را ما تحت او اشغال میکرد. خدایی که تمام اقوال و افعال و اعمال بنده را جمع میکند و فردای قیامت حاضر میکند که میفرماید: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 47، خدایی که این عالم وسیع را از علوی و سفلی بلکه از مجرد و مادی از نیست صرف بهستی میآورد قدرت ندارد استخوان پوسیده را انسان کند و زنده کند که بگوید:

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ که تعبیر بلن میکند که هرگز نمیتواند.

[سوره القیامة (75): آیه 4] .... ص : 292

بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (4)

بلی قدرت دارد بر جمع عظام بلکه ما قادر هستیم بر تسویه انگشت ها. خداوند در مقابل خف و حافر که بحیوانات داده که نمیتوانند با دست خود خوراک کنند باید دهان پیش آورند و خوراک کنند بانسان انگشت داده که میتواند قبض و بسط کند و اخذ و اعطاء کند و کتابت و صنعت آنهم این صنایع غریبه را عمل کند با اینکه بسیار

ص: 292

استخوان انگشت ضعیف است قدرت ندارد که استخوان ریز شده را زنده کند با اینکه نمونه او را در دنیا نشان داده در قضیه ابراهیم که فرمود: فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً بقره آیة 262، و در قضیه عزیر: أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها- الی قوله تعالی- وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً بقره آیه 261، و در قضیه عیسی (ع) که فرمود:

أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ ... الایه آل عمران آیه 43 و غیر اینها.

[سوره القیامة (75): آیه 5] .... ص : 293

بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (5)

بلکه اراده میکند انسان که فسق و فجور را پیش بیندازد که معنی لیفجر از ماده فجور و این آیه شریفه را چند نحو تفسیر کرده اند یکی آنکه: نوعا میگویند: ما که باین زودی نمیمیریم حال خوشگذرانیهای خود را میکنیم بعدا توبه میکنیم، یا اینکه میگویند: خدا کریم است چه احتیاجی بمعاصی ما دارد میبخشد و میآمرزد، یا آنکه پیغمبر و ائمه ما را شفاعت میکنند یا وصیت میکنیم که ورثه تدارک کنند و امثال این عذرها ولی غافل از اینکه اجل پیری و جوانی ندارد و بغتة میرسد و در توبه بسته میشود، بعلاوه معصیت که ادامه پیدا کند قبحش از نظر میرود و ملکه میشود و حال توبه سلب میشود، بعلاوه هر چه بگذرد حریص تر میشود، دیگر آنکه فجور بمعنی تکذیب است و انکار بعث و نشور و عقاب و عذاب میکند. سوم آنکه تمام عمرش را بمعصیت طی میکند و ابدا حال توبه ندارد و پشیمان نمیشود زیرا قلبی که سیاه شد و قساوت پیدا کرد و شیطان مسلط شد و دنیا و لذائذش جلوه کرد و نفس مایل شد بکلی خدا و دین و آخرت از نظرش میرود و غفلت او را میگیرد و میرود آنجا که میرود و هر چه از قیامت بر او بگویند:

[سوره القیامة (75): آیه 6] .... ص : 293

یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ (6)

میپرسد چه وقت روز قیامت است.

یَسْئَلُ این سؤال از روی تعنت و تکذیب است که روز قیامت که شما می گویید

ص: 293

چنین و چنان میشود.

أَیَّانَ بمعنی متی است یعنی کی و چه وقت.

یَوْمُ الْقِیامَةِ این قیامت بر پا میشود و چون علم بساعت مختص بذات اقدس او است که میفرماید:

[سوره القیامة (75): آیات 7 تا 9] .... ص : 294

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (7) وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (8) وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (9)

پس زمانی که چشمها خیره میشود و ماه تیره میشود و خورشید و ماه مجتمع میشوند آن وقت روز قیامت است.

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ چون اوضاع محشر را مشاهده میکند زمین مثل کوره حدادی آتش میبارد ملائکه غلاظ و شداد با صورتهای مهیب با سلاسل و اغلال و سیاط و اعمده عالم تاریک چشم را خیره میکند نمیتواند نگاه کند چنانچه میفرماید: إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ ابراهیم آیه 43 و 44.

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ چون نور خورشید گرفته میشود و سیاه میشود و نور ماه از تابش خورشید است و خود بخود نور ندارد لذا منخسف میشود و صحرای محشر را ظلمت و تاریکی میگیرد.

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ از باب مثال است زیرا تمام کرات جویه از کواکب و کره زمین یک جا جمع میشوند چون این کرات غیر از حرکت دوری یک سیر مستقیم دارند رو بکره و کاکه نصر الطائرش گویند چون بآنجا رسند از حرکت باز میمانند و تماما یک جا جمع میشوند و لذا میگویند خورشید یک نی بالای سر اهل محشر است آن موقع قیامت بر پا میشود.

[سوره القیامة (75): آیه 10] .... ص : 294

یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ (10)

میگوید انسان در این روز کجاست راه فرار.

یَقُولُ الْإِنْسانُ همان انسانی که انکار قیامت میکرد که اطلاق مجرم بر او شده بود، و بالجمله غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست و الا اصحاب یمین در طرف راست

ص: 294

صحرای محشر در زیر سایه عرش الهی کنار نهر کوثر پای منبر وسیله زیر لوای حمد جای گیرند.

یومئذ روز قیامت که روز بعث و نشور است و تمام محشور میشوند و زمین قاعا صفصفا میشود نه کوهی نه دره ای نه عمارتی نه اشجاری هیچ پناهگاهی ندارند.

أَیْنَ الْمَفَرُّ مفر را گفتند: اگر بفتح فا باشد بمعنی فرار کردن است و اگر بکسر باشد پناهگاه است هیچ راه فرار ندارند در حدیث است: نمیگذارند قدم از قدم بردارد تا از چهار چیز از او سؤال کنند: (عن ربک و عن کتابک و عن عمرک و عن مالک) از دین کدام دینی اختیار کردی طبیعی بودی مشرک بودی یهودی نصرانی مجوسی مسلم کدامیک را متدین بودی، و از کتابک بکدام کتاب و دستور رفتار کردی آیا زند و پازند یا شاهنامه فردوسی و هزار داستان، آیا مجله و مقاله آیا قصص و حکایات، آیا صحف ابراهیم و توراة موسی زبور داود انجیل عیسی قرآن محمد (ص)، و از عمرک فیما افنیت عمر خود را بچه بپایان رسانیدی بلهو و لعب ظلم و طغیان و کفر و زندقه و هواپرستی یا بعبادت و بندگی و تقوی و اعمال صالحه، و عن مالک مما اکتسبت و فیما انفقت از کجا بدست آوردی و بچه راهی مصرف کردی و بالجمله کسی که زیر غل و زنجیر است و ملائکه عذاب اطراف او را دارند کجا میتواند فرار کند.

[سوره القیامة (75): آیه 11] .... ص : 295

کَلاَّ لا وَزَرَ (11)

هرگز گریز گاهی نیست و پناهگاهی ندارند جایی که در دنیا تمام وسائل در دسترس آنها است از بلاها و مصائب و تقدیرات الهی راه گریز ندارند در قیامت که هیچ وسیله در دست ندارند کجا میتوانند فرار کنند و کیست بتواند آنها را پناه دهد نه پدر نه پسر نه برادر نه شوهر نه زن نه قبیله نه عشیره نه مادر نه خواهر نه مال نه ثروت نه عزت نه دولت نه عسکر نه لشگر، روز قیامت روزی است که تمام دنیا را داشته باشد و فدا بدهد قبول نمیشود و از یکدیگر فرار میکنند: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 الی 37، و میفرماید: وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ

ص: 295

بِبَنِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلَّا

... الایه معارج آیه 10 الی 15.

[سوره القیامة (75): آیه 12] .... ص : 296

إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (12)

بسوی پروردگار تو است در آن روز مستقر هر یک. بعضی گفتند: یعنی حکم و امر و نهی آن روز اختصاص بپروردگار دارد، بعضی گفتند: مستقر مکانی است که مؤمن یا کافر استقرار پیدا میکنند در بهشت یا جهنم و تعیین با خداوند متعال است بعضی گفتند: بازگشت تمام بسوی او است که مفاد: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است.

اقول: انسان در دنیا گاهی تابع هوای نفس میشود که میفرماید: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً ...

الایه جائیه آیه 22، گاهی تابع شیطان میشود که میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ نور آیه 21، گاهی تابع کفار و فساق و ظلمه میشود با آنها محشور میشود ولی در قیامت نه هواهای نفسانی و نه شیاطین جنی و انسی و نه کفار و فساق و ظلمه کاری نمیتوانند بکنند و امر و نهی ندارند و فقط مرجع و فرمان فرمان خدا است و بس، و بازگشت کلیه امور بسوی او است که میفرماید: وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ هود آیه 123.

[سوره القیامة (75): آیه 13] .... ص : 296

یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (13)

خبر داده میشود انسان در آن روز بآنچه پیش انداخته و باز پس داده. بعضی گفتند: مراد جمیع اعمال است از اول تا بآخر چنانچه در بسیاری از آیات تصریح فرموده مثل: لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ و مثل: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً و غیر اینها، بعضی گفتند: مراد آنچه خود عمل کرده در زمان حیاة و آنچه سبب شده که دیگران بعد از او عمل میکنند چنانچه میفرماید:

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة، و من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة)

و گفتند: سه قسم فاعل داریم فاعل بالمباشرة و فاعل بالتسبیب و فاعل بالرضا، بعضی گفتند: مراد از ما قدم فعل معاصی است و مراد از ما أخر ترک الواجبات و طاعت است،

ص: 296

بعضی گفتند: مراد ما اخذ و ما تدک، بعضی گفتند: مراد آنچه مقدم داشته از طاعات و آنچه ترک کرده از واجبات بعضی گفتند مراد اموال او است آنچه پیش فرستاده برای آخرت خود و آنچه گذاشته برای ورثه.

اقول: آنچه انسان فردای قیامت مسئول او است و موجب قابلیت تفضل دارد یا مورث استحقاق عذاب باو خبر میدهند فعل واجب یا مستحبّ باشد یا ترک واجب و چه فعل حرام باشد یا اجتناب و تقوی از حرام، بلی مباحاتی که نه قابلیت تفضل میآورد و نه استحقاق عقوبت صرف نظر میشود و منبئ او نامه عمل و شهادت اعضا و جوارح و ملائکه کتبه و سایر شهود قیامت است.

[سوره القیامة (75): آیه 14] .... ص : 297

بَلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (14)

بلکه انسان بر نفس خود بینا است و لو اینکه از نظر دیگران یک تظاهراتی دارد اما امور قلبیه صفات خبیثه خود را میداند مثل کفر و نفاق و عداوت و کبر و بخل و مکر و حیله و سایر امور قلبیه و لو در ظاهر اظهار اسلام و ایمان و محبت و تواضع و سخاوت و اشباه اینها میکند امال افعال جوارحیه خود میداند خیانت چشم و گوش و زبان و سایر جوارح را اما در نظر دیگران حمل بر وجوهی میکند، در پرده معاصی بسیار دارد ولی در نظر دیگران مقدس و زاهد نمایش میدهد در عبادات ریا و سمعه و در ظاهر خلوص و قربت.

اشکال: انسان مذکر است باید بفرماید: بصیر چرا تأنیث پیدا کرده بصیرة فرموده؟.

جواب: نظیر این اشکال در آیه شریفه: کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً اسراء آیه 15. که نفس تأنیث دارد باید حسبیة بفرماید شده لکن بعضی گفتند: مراد از انسان جوارح انسان است زیرا هر جارحه بصارة بعمل خود دارد خبر از اعمال سایر جوارح ندارد چشم از گوش خبر ندارد دست از عمل پا و زبان خبر ندارد و هکذا و لذا فردای قیامت هر جارحه شهادت بعمل خود میدهد پس مراد جوارح- انسان است.

ص: 297

اقول: این اشکال عود میکند زیرا باید بفرماید علی نفسها و فرمود علی نفسه بعلاوه در آیه بعد که میفرماید: وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ

باید بفرماید: و لو ألقت معاذیرها.

و اصل در جواب این است که: کَفی بِنَفْسِکَ مراد از نفس همان انسان است مثل بگویی خود بخود بینایی نه اینکه نفس انسان غیر انسان باشد کأنه میفرماید:

انسان خودش باعمال خود بینا است پس باعتبار لفظ انسان ضمیر مذکر میآورد و باعتبار نفس مؤنث، باعتبار نفس بصیرة و باعتبار انسان نفسه و القی و معاذیره مذکر و این تذکر و تأنث بمناسبت آیات است و بهمین جواب رفع اشکال در کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً هم میشود بعلاوه جوارح خود بخود درک نمیکنند بلکه اینها آلت درک حس مشترک هستند و حواس باطنه آلت واسطه و اسباب درک قلب که آن روح مجرد است او درک میکند و فردای قیامت هم که جوارح شهادت میدهند بهمان کار خود که جنبه آلیت دارد شهادت میدهند و شهادت آنها شهادت بر همان قلب و روح مجرد است لذا اعتراض میکند و میگوید: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا و نفرمود:

لم شهدتم علیکم.

[سوره القیامة (75): آیه 15] .... ص : 298

وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ (15)

و اگر القاء کند معاذیر خود را. معاذیر انسان یکی غفلت است که میگویند:

إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ اعراف آیه 171. و دیگر گردن شیطان میاندازند و شیطان بآنها میگوید: فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ابراهیم آیه 27، و دیگر گردن اکابر میاندازند و گردن آباء و پیشینیان میگویند: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ اعراف آیه 38، أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ اعراف آیه 67، وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا احزاب آیه لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ سبأ آیه 31 و غیر اینها از اعذار.

وَ لَوْ أَلْقی مَعاذِیرَهُ

هر چه عذر بیاورد خودش میداند که مقصر است و یا بصیره

ص: 298

است بنفس خود، و بعض مفسرین گفتند: معنای معاذیر ستر اعمال خود است یعنی هر چه پنهان کند و مستور نماید و اغلاق باب کند که احدی نفهمد خود بصیر است و در روز قیامت یوم تبلی السرائر است سیما پس از شهود اعضاء و ملائکه و انبیاء و ائمه و نامه عمل و از همه بالاتر خداوندی که عالم السر و الخفیات است.

تنبیه: در اخبار داریم که میفرماید:

(من صلحت سریرته قویت علانیته).

[سوره القیامة (75): آیات 16 تا 17] .... ص : 299

لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (17)

حرکت مده بتلاوت قرآن زبان مبارک خود را برای اینکه تعجیل کنی باو محققا بر ما است جمع قرآن و قرائت او. عینا مفاد آیه شریفه است که میفرماید:

وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ طه آیه 114، و از این آیات استفاده میشود که پیغمبر (ص) قبل از بعثت و نزول وحی عالم بقرآن بوده و ما در مقدمه این تفسیر مراتب نزول القرآن را بیان کرده ایم که مرتبه اولی در همان زمان که نور مقدس پیغمبر را خلق فرمود بنور مقدسش افاضه شده که دارد پس از خلقت نور مقدسش که فرمود:

اول ما خلق اللَّه نوری

دوازده حجاب آفرید و این نور را در این دوازده حجاب سیر داد که یکی از آنها حجاب نبوت است که بنی بمعنی دانا و با خبر بودن است چنانچه فرمود:

(کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین)

و این یک سنگی است که بدهان عامه عمی میخورد که بعضی گفتند العیاذ: قبل از بعث مشرک بوده، بعضی گفتند: بر دین ابراهیم بود، بعضی گفتند: بر دین مسیح بوده، ما می گوییم: بر دین خود بوده و تمام احکام دین را میدانسته و بتمام قرآن عالم بوده نه مشرک بود که شرط اولی رسالت و نبوت و امامت عصمت است در تمام عمر، و نه بر دین ابراهیم و عیسی بوده چون لازم میآید افضلیت ابراهیم و عیسی را و حال آنکه او افضل از تمام انبیاء است و لکن چون مفسرین باین بیان آشنا نبودند تفسیراتی برای این آیه کردند: بعضی گفتند:

مراد این است که موقعی که جبرئیل میآورد آیه و سوره را هنوز وحی تمام نشده پیغمبر آنچه وحی میشد بزبان میگفت که فراموش نشود خدا میفرماید: صبر کن تا وحی تمام شود پس از آن بزبان جاری کن.

ص: 299

اقول: این تفسیر بر خلاف عقیده عصمت انبیاء است زیرا معنای معصوم مجرد عصمت از معاصی نیست بلکه از خطا و سهو و اشتباه و نسیان هم معصوم بودند خوف فراموشی در حق او غلط است، بعضی گفتند: از شدت محبت بوحی هر چه جبرئیل میگفت پیغمبر هم دنبال او میگفت خدا میفرماید:

لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ

این تفسیر هم غلط است زیرا این حرکت لسان در تعقیب جبرئیل یا امر ممدوحی بوده یا مذموم اگر ممدوح بوده خداوند نهی نمیفرماید و اگر مذموم بوده از پیغمبر صادر نمیشده باری:

إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ

نظر به اینکه این آیات و سور بسا مجتمعا یک سوره یا چند آیه نازل میشد بسا متفرقا حتی بسا بعضی آیات یک سوره در مکه نازل میشد و بعضی در مدینه بسا فصل بین آنها چند سال طول میکشید خدا میفرماید: بر ما است جمع قرآن که هر آیه در چه سوره باید باشد و در چه جای سوره و برای شما قرائت کنیم و لکن این جمع قرآن و قرائت او که هر کدام جای او را معین فرموده بترتیبی که خدا امر فرموده فقط امیر المؤمنین میدانست که پس از رحلت حضرت رسالت مشغول جمع کردن قرآن بود و این بسا بر منافقین و معاندین باعث رسوایی آنها میشد مثل آیه: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ و آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و آیات افک عایشه و آیه تطهیر و بسیاری از آیاتی که در مدح اهل بیت یا مذمت منافقین نازل شده لذا جای او را تغییر دادند و گفتند بامیر المؤمنین: احتیاج بقرآن تو نداریم، و بسا شأن نزولش را امیر المؤمنین اشاره فرموده و این هم بر ضرر آنها بود، ولی ائمه طاهرین تا اندازه ای که توانستند بیان فرموده اند و بالتمام در ظهور حضرت بقیة اللَّه بیان خواهد شد لکن بعقیده ما چنانچه مکرر بالاخص در مقدمه چیز از قرآن کم نشده و چیزی زیاد نشده فقط همین محل و جای او پیش و پس شده.

[سوره القیامة (75): آیه 18] .... ص : 300

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18)

پس زمانی که ما نازل کردیم و قرائت نمودیم پس شما متابعت کن و بر امت قرائت فرما. چون موقع نزول و موقع ابلاغ بامت را ما میدانیم مثل اینکه موقع ابلاغ

ص: 300

بَلِّغْ ما أُنْزِلَ باید در غدیر خم بالای منبر در حضور چندین هزار جمعیت باشد که حجت بر همه تمام شود و فردای قیامت نتوانند عذری بیاورند آن هم شأن نزولش را باید علی را بر دست بلند کند که تماما مشاهده کنند که فردا نگویند دیگری بود و معنای ما انزل را هم بیان کند که ولایت علی است.

[سوره القیامة (75): آیه 19] .... ص : 301

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ (19)

پس از قرائت بر امت بیان مراد از آیه را بر ما است که بیان کنیم. اشاره باین که امت نمیتوانند پیش خود بیان کنند و برأی و سلیقه خود تفسیر کنند که فرمودند:

من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار

چون قرآن محکمات دارد که ام الکتاب گویند و متشابهات دارد که محتاج بتأویل است و غیر از خدا و راسخون در علم نمیدانند تأویل آنها را چنانچه میفرماید: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ... الایه آل عمران آیه 5.

و مراد از راسخون فی العلم وجود مقدس پیغمبر و ائمه معصومین هستند و کسانی که در قلوب آنها زیغ است منافقین هستند.

[سوره القیامة (75): آیات 20 تا 21] .... ص : 301

کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (20) وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21)

هرگز چنین نیست بلکه شما دوست میدارید دنیای امروزه را و وامیگذارید آخرت را انسان نوعا بواسطه قوای حیوانیه که در او است تمایل بلذائذ دنیوی دارد از لباس و خوراک و حب ریاست و مال و جاه، و نفس او رغبت میکند و شیطان هم اغوا میکند و غرق دنیا میشود با اینکه هر چه زحمت بکشد بجایی واقف نمیشود و با هزاران حسرت بدرود حیات میکند و فقط جلوگیری از این مفاسد و مضار عقل و ایمان است عقل را مرکوب نفس کرده اند و ایمان را هم دور انداخته اند لذا میفرماید:

کلا هرگز توجه بقرآن و بیانات آن نمیکنید.

بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ عاجله دنیا است که فعلا در او هستید و تمام هم خود را مصروف آن میکنید.

ص: 301

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ ابدا بفکر آخرت نیستید و تدارکی برای دار باقیه خود نمیکنید و بزودی دنیا از دست شما میرود و آخرت دامن گیر شما میشود و پشیمان میشوید و دیگر فایده ندارد.

تا که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

خذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا أستارکم.

[سوره القیامة (75): آیه 22] .... ص : 302

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (22)

اهل قیامت دو دسته میشوند یک دسته با صورتهای باز خرم خندان خوشحال و خرسند با صورتهای سفید نورانی که میفرماید: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ- الی قوله تعالی- وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ آل عمران آیه 102 و 103، و میفرماید: یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ حدید آیه 12، و بسیار آیات دیگر.

[سوره القیامة (75): آیه 23] .... ص : 302

إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ (23)

همین آیه منشأ توهم مجسمه شده که گفتند: خدا فردای قیامت میآید بر تخت قرار میگیرد و مؤمنین خدا را میبینند لکن مراد توجه بحق و عنایات و تفضلات و مثوبات و نعم الهی است خدا میبینند نه با چشم سر بلکه با چشم قلب که از امیر المؤمنین است که از آن حضرت پرسیدند: هل رأیت ربک؟- فرمود: ما عبدت ربا لم أره. لکن بچشم قلب که بنده باید در هر چه بنگرد خدا بیند که فرمود:

(ما رأیت شیئا الا و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه)

یا ربی پرده از در و دیوار جلوه گر گشته یا اولی الأبصار

و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد

و در مجمع بیانات مفصلی از بسیاری در توجیه این آیه و در اینکه نظر بمعنی انتظار است یا بمعنی نظر، و در وجه تعدی به الی دارد که کل آنها لا یسمن و لا یغنی من جوع.

ص: 302

اقول: نظیر این آیه در بسیاری از آیات داریم مثل: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا فجر آیه 23. یعنی امر ربک، و مثل أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ فرقان آیه 47 یعنی الی قدرة ربک و لکن مطلب از شدت وضوح احتیاج باین تفصیلات و تأویلات ندارد و لذا در اخبار ائمه (ع) داریم فرمودند از حضرت رضا (ع):

(تنظر ثواب ربها)

و نیز از آن حضرت است بابی الصلت:

(یا ابا الصلت من وصف اللَّه بوصف کالوجوه فقد کفر و لکن وجه اللَّه انبیائه و رسله و حججه- الی قوله علیه السلام- ان اللَّه لا یوصف بمکان و لا تدرکه الأبصار و الاوهام).

و از حضرت صادق (ع) است بابی بصیر فرمود:

(ان ذلک تشبیه کفر و لیست الرؤیة بالقلب کالرؤیة بالعین تعالی اللَّه عما یصفه المشبهون و الملحدون)

و نیز از آن حضرت است که مراد نظر بنور پروردگار است که بمؤمنین عطا فرموده که فرمود:

(ناظرة الی ربها ناظرة الی نور ربها فیلقی اللَّه علیهم من النور حتی اذا رجع لم تقدر زوجته الحوراء تملأ بصرها منه)

و غیر اینها از اخبار، بلکه برهان عقل قائم است چنانچه در باب توحید بیان شده در مجلد اول کلم الطیب.

[سوره القیامة (75): آیات 24 تا 25] .... ص : 303

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (24) تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (25)

و صورتهایی در آن روز در هم کشیده و میترسند اینکه با آنها آسیبی برسد، کلمه باسره را در لغت بمعنی کلح است که در صورت پیدا میشود و در تفسیر: (کالحه عابسة متغیرة) و کلح در لغت: لبها پائین افتاده و دندانها ظاهر و بیرون آمده مثل سر گوسفند که در آتش انداخته شده و در قرآن هم میفرماید: تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ مؤمنون آیه 106، و فاقرة گفتند: داهیه عظیمه است که استخوانهای بشر را میشکند که بزبان می گوییم کمر شکن. و بالجمله با صورتهای سیاه عبوس سوخته شده اوضاع محشر و جهنم را مشاهده میکنند طاقت فرسا است و حال آنها را دگرگون میکند و پریشان میشوند.

[سوره القیامة (75): آیات 26 تا 30] .... ص : 303

کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ (26) وَ قِیلَ مَنْ راقٍ (27) وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (28) وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29) إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30)

ص: 303

هرگز چنین نیست زمانی که روح رسید به گلو و گفته شد کیست معالجه کننده و گمان کرد اینکه فراق و جدایی حاصل میشود و ساق پا بساق دیگری پیچیده میشود بسوی پروردگار تو در آن روز رانده میشود.

کلا یعنی چنین نیست که تو هم میکنند که این جاه و مقام و ریاست و مال و منال و عزت و دولت و ثروت و عده و عده و اولاد و اصحاب برای آنها باقی است.

إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ تراقی جمع ترقوه است استخوان در گلو بلغت مراد روح و نفس انسانی است و بزبان ما می گوییم: جانم در گلو آمد که اشاره بآخرین نفس است چون روح از پا بالا میرود و خارج میشود تا بگلو برسد که عبارت از حال احتضار است که هنوز رمقی باقی است.

وَ قِیلَ مَنْ راقٍ

قائل اولاد و پرستاران او هستند که توهم میکنند و خیال میکنند که این مرضی است قابل علاج میگویند: کیست این را به دکتر و مریضخانه برساند یا دکتر و طبیب بالا سر او بیاورد که راق بمعنی حفظ کننده و نجات بخشیده است و غافل از این هستند که مرگ قابل علاج نیست: فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32.

وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ فاعل ظن ممکن است خود محتضر باشد چون آثار مرگ را میبیند پرده از روی چشمش برداشته میشود جای خود را در بهشت یا جهنم میبیند ملائکه رحمت یا عذاب را مشاهده میکند قابض ارواح را حاضر بالای سرش نظر میکند که معنی احتضار است، و ممکن است کسانی که اطراف بسترش هستند مشاهده میکنند که چشمهای او برگشت دماغ تیغ کشیده شد از صدا و ناله افتاد گمان میکنند یا یقین پیدا میکنند که فراق حاصل میشود: فراق مقابل وصال است و فرق بمعنی جدایی است یعنی جدایی از دنیا و ما فیها از مال و اولاد و عشیره و قبیله و سلطنت و ریاست و اشباه اینها است و دستش از همه اینها کوتاه شده و هیچ فریاد رسی ندارد بلکه در اخبار دارد که: سه چیز در نظرش میآید. 1- اموال بآنها میگوید: من چه اندازه زحمت کشیدم تا شما را اندوخته کردم آیا شما با من چه میکنید؟- میگویند: تا قبل

ص: 304

از این حال اختیار ما دست تو بود هر چه میخواستی بکنی میکردی ولی دیگر از دست تو خارج شدیم و اختیار ما دست ورثه و دیگران افتاد حتی یک قسمت از ما در همان مرض موت از اختیار تو بیرون رفتیم که فرمودند منجزات مریض از ثلث خارج میشود مثل وصایا که زائد بر ثلث احتیاج بامضاء ورثه دارد. 2- اولاد و احفاد از آنها کمک میخواهد آنها میگویند که: توانایی ما در تجهیزات تا دفن و مجالس فاتحه و هفته و چهله و سال بیشتر نیست. 3- اعمال و افعال میگویند: ما با تو هستیم تا در بهشت یا جهنم وارد شوی.

وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ دست و پا میزند و دارد جان میکند و پا به پا میمالد و بیکدیگر پیچیده میشود.

إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ که مفاد: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است، سوق داده میشود و سائق راننده است یا ملائکه رحمت یا ملائکه عذاب، و مساق محلی است که بآن محل سوق داده میشود یا بهشت است یا جهنم و معنی الی ربک الی رحمة ربک یا الی عذاب ربک است.

[سوره القیامة (75): آیات 31 تا 35] .... ص : 305

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی (31) وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (32) ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی (33) أَوْلی لَکَ فَأَوْلی (34) ثُمَّ أَوْلی لَکَ فَأَوْلی (35)

یعنی نه تصدیق کرد و نه نماز گزارد و لکن تکذیب کرد و پشت نمود و پس از آن رفت و بسوی اهل خود با نخوت و تکبر و تفرعن سزاوارتر است از برای تو پس سزاوارتر پس از آن هم سزاوارتر است برای تو پس سزاوارتر.

مفسرین گفتند: این آیات در مذمت ابی جهل نازل شده و راجع بتکذیب رسالت پیغمبر است، و در اخبار دارد راجع بمعاویه پسر هند است در تکذیب نصب امیر المؤمنین است در غدیر خم.

اقول: اینها بیان مصداق است آیه شامل بر هر مکذب میشود چه تکذیب اصل رسالت کند و چه یکی از فرمایشات رسول را تکذیب کند.

فَلا صَدَّقَ شامل شرک میشود که منکر توحید است و کافر که منکر رسالت

ص: 305

است و مخالف که منکر ولایت است و منکر ضروریات دین و مبدع و بالجمله غیر مؤمن تمام مصداق فلا صدق هستند.

وَ لا صَلَّی یا اصلا سجده بر خدا نمیکند و تعبیر بنماز برای این است که اولین حکمی که رسید نماز بود حتی دارد که فقط امیر المؤمنین و خدیجه ایمان آورده بودند پیغمبر نماز میکرد و علی عقب سر پیغمبر و خدیجه عقب سر علی و اهمیت نماز از تمام واجبات بیشتر است میفرمایند:

(اول ما یحاسب به العبد الصلاة)

(عنوان صحیفة المؤمنین الصلاة)

(الصلاة عمود الدین)

(الصلاة معراج المؤمن)

(الصلاة قربان کل تقی)

و غیرها، یا آنکه نماز را صورة بجا میآورد لکن چون ایمان شرط صحت نماز است باطل است و مصداق: وَ لا صَلَّی میشود.

وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی تکذیب امرش از عدم تصدیق مهم تر است زیرا ممکن است تصدیق نکند و تکذیب هم نکند بگوید: شاک هم هستم و یقین بصدق ندارم چنانچه گفتند بحضرت صالح: إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ هود آیه 65، و بسیاری از آیات دیگر، و تولی امرش از تکذیب مهم تر است زیرا توهین و اعراض در بر دارد لذا بترتیب فرمود: فَلا صَدَّقَ ایمان نیاورد وَ لا صَلَّی اطاعت نکرد وَ لکِنْ کَذَّبَ تکذیب هم کرد وَ تَوَلَّی اهانت و بی اعتنایی و بی احترامی هم کرد.

ثُمَّ ذَهَبَ إِلی أَهْلِهِ از اولاد و عشیره و رفقاء خود.

یَتَمَطَّی تکبر که من این مدعی رسالت و نبوت را تکذیب کردم و باو پشت کردم که اصلا دعوی او را نشنوم و از او دوری جستم و بی اعتنایی کردم.

أَوْلی لَکَ فَأَوْلی خطاب باین مکذب متفرعن مجبر متکبر است، بعضی گفتند:

تکرار اولی عذاب دنیا و آخرت است، بعضی گفتند: بعد از خیرات دنیا و مثوبات آخرت، بعضی گفتند: اولی لک عذاب الدنیا و اولی لک عذاب القبر.

ثُمَّ أَوْلی لَکَ عذاب القیامة فَأَوْلی عذاب نار جهنم است.

اقول: عدم ذکر متعلق دلالت بر همه نوع از عذاب دارد که استحقاق همه گونه

ص: 306

عذاب دارد و تکرارش تأکید در ثبوت همه گونه عذاب برای او است چه عذاب برای او است چه عذابهای جسمانی و چه عذابهای روحی چه دنیوی و چه برزخی و چه آخرتی.

[سوره القیامة (75): آیه 36] .... ص : 307

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً (36)

آیا گمان میکند انسان اینکه او واگذاشته شده مهمل و بی فایده، یعنی گمان میکند که نه امری نه نهیی و نه تکلیفی و نه دستوری نسبت باو داده شده و خود آزادانه هر چه بخواهد بکند و هر چه بخواهد بگوید و هر جا بخواهد برود و هر چه بخواهد اکل بکند یا شرب یا جماع و غیر اینها. نه چنین نیست بلکه میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ الذاریات آیه 56. خداوند عالم را برای انسان خلق فرموده و انسان را برای تحصیل کمال و معرفت تا مشمول تفضلات الهی واقع شود چون روح انسان در عالم أرواح قابلیت تمام کمالات داراست که حتی ملائکه هم این درجه قابلیت را نداشتند و این قابلیت باید بمقام فعلیت برسد و فاسد نشود و بیهوده نماند لذا احتیاج ببدن و قوای جسمانی دارد و قوای نفسانی و عقلانی بتواند تحصیل این کمالات را بکند و این انسان پس از خلقت احتیاج باین عوالم علوی و سفلی دارد که بتواند تعیش کند لذا در حدیث قدسی است:

(خلقت الخلق لاجلک و خلقتک لاجلی)

یعنی فیوضات و نعم من و رحمت و غفران و تنضلات من لذا جزئی و کلی افعال و اقوال و اعمال ما مورد تکلیف است و یا واجب یا حرام یا مستحبّ یا مکروه یا مباح که احکام خمسه تکلیفیه است غیر از احکام وضعیه و لذا لازم شد انبیاء بفرستد و دستورات ببندگان برساند و راه سعادت را نشان دهد لکن بدبختانه آنچه در دوره حاضره بلکه در ادوار متمادیه نوع بشر خود را آزاد میداند هر چه بخواهد بکند و هر چه نخواهد نکند و اگر هم أحیانا از بعض خواسته های خود خودداری میکند از ترس دولت است که جان و مالش در خطر افتد که همین مفاد:

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً است.

[سوره القیامة (75): آیات 37 تا 40] .... ص : 307

أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی (37) ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (39) أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی (40)

ص: 307

آیا نبود این انسان یک نطفه از منی ریخته شده در رحم پس از آن علقه یک خون بسته شده شد پس خداوند او را خلق فرمود و تمام اعضاء و جوارح آن را بجای خود قرار داد و تسویه نمود پس از همین نطفه و علقه دو نوع خلق فرمود مرد و زن آیا همچو خدایی قدرت ندارد که مرده ها را باز زنده کند و مبعوث فرماید و بالاتر از این روح مجرد را با بدن جسمانی آمیزش دهد که معنی خلقا آخر است: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.

پس از طی این مراحل قبل بدوا از تراب حبوبات و مأکولات بوجود آورد آنها را پس از اکل بتمام اعضاء بدن قسمت فرمود که هر کدام سهمی از آنها برداشتند و فضولات آنها را دفع نمود، و نطفه را از جمیع اعضاء بدن گرفت و قوت شهوت او را خارج کرد و در رحم ریخت.

و اما مراحل بعد از آنکه بدنیا آمد روز بروز رشد او افزود تا بحد اعلا رسید.

آیا تمام این مراحل بازیگری بوده و لغو و بیهوده، آیا احدی جز او قدرت بر کوچکترین این مراحل داشته، آیا همچو خدایی قدرت ندارد از یک مشت خاک انسان خلق کند چنانچه پدر اولی شما حضرت آدم که این مراحل را نداشته از یک مشت خاک و طین انسان نشد و خلق نشد و همچنین حواء از فاضل طینت آدم. آیا یکی از معجزات عیسی نبود که فرمود:

أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران آیه 143، آیا قضیه عزیز چنین نبود که میفرماید: أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ- الی قوله تعالی- وَ انْظُرْ إِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً .. الآیه بقره آیه 261، آیا قضیه ابراهیم که فرمود باو: فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً ... الایه بقره آیه 262، آیا فرمایش عیسی نیست که فرمود:

وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ آل عمران آیه 43، آیا قضیه موسی و هفتاد نفر که در

ص: 308

میقات برده بود که میفرماید: فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ بقره آیه 52 و 53، و همچنین قضیه بقره که میفرماید در حق آن مقتول:

فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی

بقره آیه 66. و بضرورت مذهب شیعه در دوره ظهور و دوره رجعت بسیاری بر میگردند.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة القیامة و یتلوه سورة الدهر الی آخر السور و الحمد للَّه و صلی اللَّه علی محمد و آله.

سورة هل أتی .... ص : 309

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد لولیه و الصلاة علی رسوله و آل رسوله، و اللعن علی اعدائه و اعداء رسوله و آل رسوله.

[سوره الإنسان (76): آیه 1] .... ص : 309

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً (1)

بعضی گفتند: سورة الدهر، بعضی گفتند: سورة الانسان، بعضی گفتند: سورة الأبرار لکن در اخبار تعبیر به سوره هل أتی فرموده اند و ما هم متابعت اخبار کردیم.

و در فضیلت این سوره از ابن بابویه مسندا از حضرت باقر (ع) است فرمود:

(من قرأ سورة هل أتی فی کل غداة خمیس زوجه اللَّه من الحور العین ثمان ماتة عذراء)

و در نسخه دیگر- مائة عذراء و اربعة آلاف ثیب و کان مع النبی (ص)، و اخبار دیگر از خواص القرآن از حضرت رسول (ص) و از حضرت صادق (ع) روایت کرده اند خالی از ضعف نیست لذا صرف نظر کردیم.

هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا آیا آمد برای انسان زمانی که از روزگار که هیچ ذکری از او نبود.

هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ مراد جنس انسان است از آدم الی یوم القیامة.

حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ دهر مرور زمان است شب و روز.

لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً اسمی از بشر نبود و خبری از او نرسیده بود.

ص: 309

اقول: قبل از خلقت آسمانها و زمین دهری نبود پس از خلقت آسمانها و زمین که تشکیل شب و روز بگردش کره زمین وضعی و انتقالی شب و روز و ماه و سال تشکیل شد این قسمت را دهر میگویند. خداوند ملائکه را و طایفه جن را شیطان و غیر شیطان و انواع حیوانات از طیور و هوام و انعام و سباع و حیوانات دریایی را خلق فرمود ولی اسمی از بشر نبود. و خدا میداند از موقع تشکیل دهر تا خلقت بشر چه اندازه طول کشیده و ملائکه همه اینها را مشاهده میکردند تا مادامی که خطاب رسید بملائکه:

وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ حجر آیه 28، در جای دیگر میفرماید: إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ ص آیه 71، در جای دیگر میفرماید: هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فرقان آیه 56. و جمع بین اینها اینکه خداوند آب و تراب را مخلوط یکدیگر کرد طین شد و ورزیده شد صلصال شد و آن بخار حیوانی که روح حیوانی است باو افاضه شد حمأ مسنون شد و قبل ان خلقت تراب و آب و روح بخاری هیچ نبود لذا هیچ اسمی و رسمی از انسان نبود، روح انسانی را در عالم ارواح خلق فرموده بود لکن آن روح مجرد است نه ماده دارد نه صورت نه شکل و شمائل نه مکان لذا قابل مشاهده ملائکه نبود و دیدنی نبود و هیچ خبری و اسمی و رسمی در میان ملائکه نبود و شاهد بر این دعوی اینکه امروز با این اسباب و وسائل که اجزاء داخلی انسان را مشاهده میکنند روح انسانی را که مجرد است درک نمیکنند فقط آن بخار حیوانی را ممکن است حس کنند لذا منکر مجردات شدند حتی منکر خدا شدند زیرا آن روح مجرد مرکب از وجود و ماهیت است که وجودش غیر از ذات او است خدایی که صرف وجود است و ماهیت ندارد چگونه مشاهده میشود باری: لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً فقط در علم الهی که بتمام عوالم احاطه دارد بود.

[سوره الإنسان (76): آیه 2] .... ص : 310

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً (2)

محققا ما خلق کردیم انسان را از نطفه که مخلوط و ممزوج بیکدیگر شده نطفه پدر و مادر، و او را آزمایش کردیم پس قرار دادیم او را شنوا و بینا. مراد از این

ص: 310

انسان غیر آدم است که از نطفه خلق نشده و غیر از حواء و غیر از عیسی که امشاج نبوده که میفرماید: إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ آل عمران آیه 52.

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ بمعنی اختلاط و امتزاج است نطفه مرد جنبه فاعلیت دارد و از زن جنبه قابلیت گفتند: اگر نطفه مرد غالب شد پسر میشود و اگر زن غالب شد دختر میشود.

نَبْتَلِیهِ که انسان در دنیا باید امتحان و اختبار و آزمایش شود تا خوب و بد مطیع و عاصی مؤمن و کافر هر یک مشهود و معلوم گردد چنانچه میفرماید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ عنکبوت آیه 1 و 2.

فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً ذکر این دو صفت برای مثال است و الا جمیع قوای نفسانیه ظاهریه و باطنیه اسباب آزمایش است، و بواسطه این دو قوه اکثر آزمایش میشوند سمیع آیا ندای حق را میشنود استماع فرمایشات خدا و رسول و ائمه و علما و هادیان طریق را میکند و اثر بر آن بار میکند و ایمان میآورد و در تحت اطاعت حق میرود یا آنکه بر خلاف آن رفتار میکند، و همچنین بصیر معجزات را درک میکند حال پیشینیان را مشاهده میکند و منافع ایمان و عبادت و مضار کفر و معصیت را برخورداری میکند یا قبول یا رد میکند و اگر معنای سمیع و بصیر این باشد که سمیع بزبان ما حرف شنو در تحت فرمان میرود و بصیر حقایق را بدست میآورد و پی جویی میکند. بالجمله انسان تمام اسباب هدایت و ضلالت و اطاعت و معصیت برای او فراهم است. گروهی این گروهی آن پسندند. چنانچه میفرماید:

[سوره الإنسان (76): آیه 3] .... ص : 311

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (3)

محققا ما هدایت کردیم انسان را براه حق و صراط مستقیم یا آنکه شاکر میشود یا کفران میکند.

هدایت الهی سه قسم است: یک قسم هدایت تکوینی به اینکه انسان عقل و شعور و ادراک دادیم که ممیز حسن و قبح، و نفع و ضرر، و خیر و شر، و سعادت و شقاوت، و

ص: 311

نجات و هلاکت، و خوبی و بدی است، و تمام اسباب را هم در دسترس او قرار دادیم از اجزاء و اعضاء بدنی و قوی و حواس ظاهریه و باطنیه از سمع و بصر و شم و ذوق و لمس و حس مشترک و حافظه و عاقله و متخیله و غیر اینها، و برای تعیش و زندگانی او تمام اسباب را خلق کردیم که:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

در حدیث قدسی است که فرمود:

(خلقت الخلق لاجلک و خلقتک لاجلی).

قسم دوم، هدایت تشریعی از ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و نصب هداة دین از ائمه طاهرین و علماء عاملین و ارشاد مرشدین و ابلاغ مبلغین و غیر اینها.

قسم سوم: تأییدات و توفیقات و الهامات خاصه نسبت بکسانی که سلوک طریق کنند و نصرت آنها و دفع مضار و دشمن، و غلبه بر آنها و سایر تأییدات لذا میفرماید:

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ لکن انسان دو دسته شدند.

إِمَّا شاکِراً که در طرف اقلیت هستند که میفرماید: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ آیه 12. و سه قسم شکر داریم شکر قلبی که بداند جمیع این نعم و تفضلات از جانب حق است بدون استحقاق شیئی از آنها و قدردان آنها باشد، و شکر عملی که هر نعمتی را بمصرف آنچه منظور الهی باشد صرف کند و بر خلاف آن بمصرف نرساند، و شکر لسانی الحمد للَّه شکر اللَّه بالاخص در حال سجده بلکه در جمیع حالات. و یکی از فوائد بزرگ شکر زیادتی نعمت است که میفرماید: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7.

وَ إِمَّا کَفُوراً کفران نعمت هم سه قسم است. یک قسم اینکه مستند بخدا نداند و مستند باسباب بداند و خود را مستحق آنها بداند و قدردان نباشد، و یک قسم صرف معاصی و قبایح و اعمال زشت کند. و یک قسم آنکه در مقابل آن هیچگونه عباداتی

ص: 312

انجام ندهد نه عملا و نه قلبا و نه لسانا.

[سوره الإنسان (76): آیه 4] .... ص : 313

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِیراً (4)

محققا آماده کرده ایم از برای کافرها زنجیرها و غل هایی و آتش افروخته.

إِنَّا أَعْتَدْنا دلیل است بر اینکه قبلا بهشت و جهنم و نعم بهشتی و عقوبات جهنمی موجود و آماده شده از کلمه اعتدنا که خبر میدهد از ماضی خلافا بر آنهایی که میگویند روز قیامت خلق میشود، و ما از آیات بسیار و اخبار آل اطهار استفاده کرده ایم که بهشت و جهنم موجود است و پیش از خلقت آدم و جن و انس خلق شده مثل آیه شریفه: وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما بقره آیه 33. و اعراف آیه 18 بدون لفظ رعذا، و آیه شریفه: فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی طه آیه 115. و آیه شریفه:

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی النجم آیه 13 الی 15.

و غیر اینها از آیات و اخبار در این باب بسیار است که مائده بهشتی بر اهل بیت نازل شده و پیغمبر (ص) در شب معراج بهشت و جهنم را دیده و مشاهده کرده و خداوند نور فاطمه را در میوه های بهشت قرار داده و از آن میوه پیغمبر و خدیجه تناول کرده اند و نطفه فاطمه منعقد شده و در قبر دری از بهشت یا جهنم باز میکنند و اخبار دیگر بسیار است.

للکافرین شامل جمیع طبقات کفر میشود از شرک و کفر حتی منکر ضروری مبدع در دین ناصبی بلکه بمعنی اعم که کفر بمعنی ستر باشد هر که حق بر او مستور باشد کافر است پس شامل غیر مؤمن میشود هر که هست و هر چه هست.

سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا جمع سلسله و غل، و جمع یا بلحاظ افراد کفار است که هر یک سلسله و غل دارد چنانچه میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه آیه 30 الی 33، و یا بلحاظ افراد سلاسل و اغلال است که هر فردی سلاسل و اغلالی دارد.

وَ سَعِیراً که یکی از اسماء جهنم است که آتش آن شعله میزند و نعره میزند و

ص: 313

البته عذابهای دیگر هم دارند مثل تازیانه که سیاطش گویند و حمیم و غساق و زقوم و عذاب های روحی و خلود در آتش.

[سوره الإنسان (76): آیه 5] .... ص : 314

إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً (5)

بدرستی که نیکان میآشامند از کأسی که هست مزاج آن کأس کافور.

این آیه شریفه الی قوله تعالی: کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً بیست آیه در شأن امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و حسنین و فضه خادمه نازل شده باتفاق شیعه و صریح اخبار بسیار از ائمه اطهار، و از مخالفین هم کسانی که اعتراف کرده اند و تصریح باین موضوع نموده اند. ابن عباس و مجاهد و ابی صالح و بسیاری از دیگران. و شرح این قصه بسیار مفصل است از ذکر کلمات مفسرین و بیان اخبار و اشعاری که بین امیر المؤمنین و صدیقه طاهره گفته شده و ما باختصار آنچه معروف است اشاره میکنیم و بتفسیر آیات میپردازیم و آن این است که: حسنین مریض شدند پیغمبر با بعضی اصحاب بعیادت آنها آمدند و با امیر المؤمنین گفتند: نذر کنید که خداوند اینها را شفا عنایت فرماید.

امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و حسنین و فضه خادمه نذر کردند که چنانچه شفا پیدا کردند سه روز روزه بگیرند، خداوند صحت بخشید و در خانه امیر المؤمنین چیزی نبود تشریف برد از شمعون یهودی یک صاع پشم گرفت که صدیقه طاهره بریسد و یک صاع جو اجرت آن گرفت صدیقه طاهره یک ثلث پشم را رشته و یک ثلث جو را دست آس کرده و پنج قرصه نان طبخ کرد و موقع افطار مسکین آمد درب خانه تمام آن را بمسکین دادند و به آب افطار کردند که روزه وصال نشود و روزانه دوم بهمین نحو و موقع افطار یتیم آمد باو دادند، و روزانه سوم بقیه را بهمین نحو وقت افطار باسیر دادند روزانه چهارم پیغمبر حال آنها را مشاهده فرمود بسیار گریان و پریشان شد جبرئیل آمد و مائده بهشتی آورد و این سوره در مدح آنها نازل شد، و اگر تفصیل این قضایا را طالب باشید مراجعه بکتب تفاسیر نمائید فقط دوست داشتم بعض اشعاری که بین امیر المؤمنین و بین صدیقه طاهره رد و بدل شده تیممنا و تبرکا

ص: 314

تذکر دهم منسوب بامیر المؤمنین است موقعی که مسکین آمد خطاب بصدیقه طاهره فرمود:

فاطم یا ذا المجد و الیقین یا بنت خیر الناس اجمعین

أما ترین البائس المسکین جاء الی الباب له انین

یدعو الی اللَّه و یستکین یشکو الینا جائعا حزین

کل امرء بکسبه رهین من یفعل الخیر غدا یدین

موعده فی جنة رمین حرمها اللَّه علی الضنین

و صاحب البخل یقف حزین یهوی به النار الی سجین

شرابه الحمیم و الغسلین یمکث فیه الدهر و السنین

پس صدیقه طاهره در جواب گفت:

امرک سمع یا بن عم و طاعة ما بی من لوم و لا ضراعة

غذیت باللب و بالراعة ارجوا اذا شبعت فی مجاعة

أن ألحق الخیار و الجماعة و أدخل الجنة فی شفاعة

و در روز دوم که یتیم آمد و باو دادند که شرحش گذشت امیر المؤمنین (ع) فرمود:

فاطم بنت السید الکریم بنت نبی لیس بالزنیم

قد جاءنا اللَّه بذا الیتیم من یرحم الیوم فهو رحیم

موعده فی الجنة النعیم حرمها اللَّه علی اللئیم

و صاحب البخل یقف ذمیم تهوی به النار الی الجحیم

شرابه الصدید و الحمیم

پس صدیقه طاهره جواب میدهد:

فسوف اعطیه و لا ابالی و اوثر اللَّه علی عیالی

امسوا جیاعا و هم اشبالی اصغرهما یقتل فی القتال

فی کربلا یقتل باغتیال للقاتل الویل مع الوبال

ص: 315

تهو به النار الی سفال کبوله زادت علی الاکبال

و در روز سوم که بقیه پشم غزل شد و بقیه جو دست آش شد و پنج قرص خبز طبخ شد و موقع افطار اسیر آمد و باو دادند بشرح مذکور امیر المؤمنین (ع) فرمود:

فاطم یا بنت النبی احمد قد جاءک الاسیر لیس یهتد

مکبلا فی غله مقید یشکو الینا الجوع فلا تقدد

من یطعم الیوم یجده فی غد عند الغنی الواحد الموحد

ما یزرع الزارع سوف یحصد فاطعمی من غیر من انکد

صدیقه طاهره در جواب میفرماید:

لم یبق مما کان غیر صاع قد دبرت کفی مع الذراع

شبلای و اللَّه هما جیاع یا رب لا تترکهما ضیاع

ابو هما للخیر و اصطناع عبل الذراعین طویل الباع

و ما علی رأسی من القناع الا عباء نسجها بصاع

بپردازیم بتفسیر آیات: إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً إِنَّ الْأَبْرارَ و لو جمع مضاف است افاده عموم دارد لکن چون از آیات استفاده میشود که این قضیه شخصیه است می گوییم: الف و لام الأبرار عهد است که اشاره باین خمسه علی فاطمة حسن حسین فضه و عموم ندارد که بگوئیم: شأن نزول منافی با عموم آیه نیست چنانچه در بسیاری از موارد گفته ایم در اینجا نمیتوان گفت زیرا قضیه شخصیه است و عموم ندارد، و کافور اسم چشمه ایست که در بهشت است بدلیل قوله تعالی:

[سوره الإنسان (76): آیه 6] .... ص : 316

عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً (6)

و تعبیر بکافور برای عطر آن چشمه است، و در جای دیگر تعبیر بمسک فرموده بهمین مناسبت که میفرماید: یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ مطففین آیه 25 الی 28، و تسنیم ما یشابه در دنیا ندارد و جزو مصداق آیه شریفه است: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ

ص: 316

لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ

سجده آیه 17.

چشمه است که عباد اللَّه از آن چشمه میآشامند و آن چشمه را بجریان انداخته اند جریان بسیار عظیم. و این آیه هم شاهد بر این است که خاص بعض است که مقربون باشند نه تمام اهل بهشت چون اهل بهشت دو دسته هستند مقربون و اصحاب یمین، و مقربون خاص این خاندان است که حتی ترک اولی هم از آنها صادر نشده زیرا ترک اولی هم باندازه خود بعد میآورد، و عباد اللَّه هم بدرجه اعلای عبودیت که هیچ از تحت فرمان مولی خارج نشده اند این خاندان هستند لذا گفتند: مقام عبودیت بالاتر از مقام رسالت است که در تشهد مقدم میداری: (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و از امیر المؤمنین است:

(کفانی عزا أن أکون لک عبدا و کفانی فخرا أن تکون لی ربا).

سؤال: مسلما فضه خادمه مشموله این عنایات هست و مسلما دارای مقام عصمت نبوده چه رسد تبرک اولی؟.

جواب اولا: ما گفتیم: مراد از ابرار و مقربین این خانواده هستند و اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند که دیگران از این فیوضات محروم باشند.

و ثانیا: کسانی که با این خاندان محشور باشند از فیوضات آنها هم مستفیض میشوند مثل انبیاء و شیعیان خالص (اللهم احشرنا معهم و لا تفرق بیننا و بینهم بحقهم صلواتک علیهم).

یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً فجر شکافتن است چنانچه فجر صادق سفیده صبح است که شکافته میشود از سیاهی شب، و چشمه از زمین یا دل سنگ شکافته میشود و بیرون میآید یعنی برای آنها شکافته میشود و بیرون میآید چنانچه گفتند کفار و مشرکین بحضرت رسالت (ص): لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً اسراء آیه 92.

[سوره الإنسان (76): آیه 7] .... ص : 317

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً (7)

وفا میکنند بنذر که کرده اند و میترسند روزی را که شر آن روز پهن و سرتاسر

ص: 317

محشر را میگیرد.

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ همان نذر سه روز روزه که اگر خدا شفا مرحمت فرمود حسنین را سه روز روزه بگیرند و البته نذر این نبوده که فوریت داشته میتوانستند تأخیر بیندازند تا موقعی که وسائل تعیش بر آنها فراهم شود و همچنین نذر نبوده که سه متصل بیکدیگر باشد میتوانستند متفرقا بگیرند و تمام صدق وفاء بنذر میکند لکن از باب آیه شریفه:اسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ

بقره آیه 148، مائده آیه 53، و آیه شریفه: وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ آل عمران آیه 127. اینها فوری انجام دادند متصلا بتفصیلی که ذکر شد.

وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً اشکال: اینها که معصوم بودند حتی خیال معصیت در قلوب آنها رسوخ نکرده حتی ترک اولی هم از آنها صادر نشده چه معنی دارد خوف آنها؟- جواب: اولا مقام عصمت از روی خوف است خوف بدرجه ای است که حتی خیال معصیت در قلوب آنها خطور نمیکند. و ثانیا خوف اقسامی دارد یک قسم خوف از بلیات دنیوی و سلب نعم و سوء عاقبت است، و یک قسم خوف از عذاب و عقوبات آخرت است، و یک قسم خوف در پیشگاه عظمت پروردگار است که بنده بهر جایی برسد خود را در مقابل عظمت الهی کوتاه و مقصر میداند چنانچه از پیغمبر اکرم است:

(ما عبدناک حق عبادتک و ما عرفناک حق معرفتک)

و امیر المؤمنین در شبها آن قدر از خوف الهی ناله و گریه میکرد تا حالت ضعف باو دست میداد، و زین العابدین آن قدر گریه میکرد که تاج البکائین گفتند.

وَ یَخافُونَ یَوْماً که روز قیامت باشد.

کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً اطلاق شر بر عذاب برای این است که شرور منشأ عذاب میشود چنانچه خیرات منشأ مثوبات میشود، و مستطیر بمعنی دامنه دار است هم سر تا سر محشر را گرفته و هم دوام دارد که آخر ندارد.

[سوره الإنسان (76): آیه 8] .... ص : 318

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (8)

ص: 318

و اطعام میکنند طعام را بر محبت او فقیر که مسکین است و یتیم و اسیر را.

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ همان پنج گرده نان جو که صدیقه طاهره دستاس کرده و طبخ کرده و برای وقت افطار صوم حاضر کرده.

عَلی حُبِّهِ مرجع ضمیر حبه بعضی گفتند: طعام است یعنی شدت احتیاج بطعام داشتند معلوم است یک قرصه نان جو برای آدم روزه دار که افطار او است و هم سحری او چه اندازه احتیاج دارد و مع ذلک از خود باز گیرد و به مسکین دهد که اسمش ایثار است که مفاد آیه شریفه است که میفرماید: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ حشر آیه 9. و بعضی گفتند: مرجع اللَّه است که در آیه بعد میفرماید: إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ از شدت حب الهی اطعام کردند.

مِسْکِیناً که گفتند: اشد فقرا است و لکن مسکین و فقیر را گفتند: (اذا افترقا اجتمعا و اذا اجتمعا افترقا) یعنی اگر با هم ذکر شد مسکین و فقیر معنی تفاوت پیدا میکند مثل: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ ... الایه توبه آیه 6. مسکین أسوء حالا است از فقیر، و اگر تنها ذکر شد مطلق فقرا را شامل میشود مثل: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بقره آیه 275. و مثل: لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ بقره آیه 77.

و این اطعام طعام بمسکین شد اول بود.

وَ یَتِیماً یتیم طفلی را گویند که بحد بلوغ نرسیده پدرش با والدینش وفات کرده باشند مثل اینکه پیغمبر اکرم مادرش پس از ولادتش از دنیا رفت و پدرش قبل الولاده و جدش عبد المطلب چهار ساله بود که حضرت أبی طالب و فاطمه بنت اسد او را پرستاری میکردند و معروف بود به یتیم ابی طالب و این اطعام شده دوم بوده.

وَ أَسِیراً اسیر از کفار که در جهاد میگرفتند و این در شب سوم بود بشرح مذکور

[سوره الإنسان (76): آیه 9] .... ص : 319

إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9)

جز این نیست که ما اطعام میکنیم شما را قربة الی اللَّه اراده نداریم از شما که عوضی و جزائی بما دهید یا شکرگزار ما باشید. این خطاب نه بمسکین و یتیم و اسیر

ص: 319

باشد بلکه در نیت و قصد آنها این بوده خداوند بلسان خطاب بیان فرموده یعنی آن موقع که بآنها اطعام میکردند توقع جزا و شکرگزاری از آنها نداشتند و غرض از اطعام آنها جز رضا و خشنودی خدا و قربت و خلوص نبوده که مفاد:

إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ است لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً و لو اینکه بر آنها لازم است که تلافی بقدر وسع خود بکنند و لو بدعاء خیر یا اطاعت آنها یا تواضع و فروتنی نسبت بآنها که میفرماید: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ الرحمن آیه 60. حتی در سلام باید رد سلام بهتر و نیکوتر بکند که میفرماید: إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها نساء آیه 88.

وَ لا شُکُوراً و لو باید شکرگزار باشند که میفرماید:

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق

به اینکه قدردان باشند و در مقام تمجید و تعریف و پاس احسان آنها برآیند لکن غرض آنها این جزا و شکور نبوده و فقط خالصا لوجه اللَّه بوده.

[سوره الإنسان (76): آیه 10] .... ص : 320

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً (10)

بدرستی که ما میترسیم از پروردگار خود روزی که روها ترش میشود و در کمال سختی است و شدت چون رد سائل بخصوص کسانی که دست آنها از همه جا کوتاه است و هیچ وسیله ندارند مثل مسکین و یتیم و اسیر بسیار مذموم است بلکه بسا حرام است که میفرماید: فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ الضحی آیه 9 و 10.

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا که مبادا کوتاهی شده در حق فقرا و ایتام و اسراء.

یَوْماً یعنی فی یوم.

عَبُوساً عبوس روترش و خوار و خفیف و ذلیل و حقیر است و این نسبت بکفار و ظلمه و ارباب ضلال است و نسبتش بیوم القیامة توسعا است مثل یوم صائم و لیل قائم و الا صیام و قیام منسوب بشخص است ولی در آن روز یا آن شب.

قَمْطَرِیراً شدت و صعوبت و سختی است از حیث عذابها و عقوبات و آثار یوم القیامة و اوضاع آن.

[سوره الإنسان (76): آیه 11] .... ص: 320

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)

ص: 320

پس حفظ فرمود خدای متعال آنها را از شر آن یوم که یوم القیامة باشد و آنها را عنایت فرمود صورت باز و خرم و مسرور و خوشحال و دلخوش، نضرت و سرور این خاندان مجرد بهشت و درجات آن نیست زیرا اعلی درجه خاص آنها است بلکه نجات شیعه و محبین آنها و قبول شفاعت آنها و حشر آنها را با خود آنها است و شرح شفاعت این اهل بیت بسیار مفصل و مبسوط است، از پیغمبر اکرم است در ذیل آیه شریفه: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی الضحی آیه 5 میفرماید: تا دو نفر از شیعیان در صحرای محشر باقی هستند من راضی نمیشوم، از امیر المؤمنین که قسیم الجنة و النار است و صدیقه طاهره که سؤالش در پیشگاه احدیت:

(ربّ ذریتی و شیعتی و محبی و محبی ذریتی)

و مثل مرغ که دانه خوب را از بد جدا میکند در صحرای محشر شیعیان و ذراری خود و دوستان و دوستان ذریه خود را از اهل محشر جدا میکند و هکذا شفاعت هر یک از ائمه طاهرین و علماء عاملین و صلحاء مؤمنین و سایر شفعاء یوم الدین. پروردگارا تو را قسم میدهم بذات مقدس خود و باین شفعاء که ما را از شیعیان و دوستان این خاندان محشور فرما و از شفاعت آنها بهره مند فرما.

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ آنها را در زیر سایه عرش پای منبر وسیله زیر لوای حمد کنار حوض کوثر مقرر فرمود.

وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً قبول شفاعت آنها و نیل بمقام محمود و اختیار بهشت و جهنم را بآنها واگذار فرمود.

[سوره الإنسان (76): آیه 12] .... ص : 321

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً (12)

و جزا داد خداوند آنها را بسبب آنچه صبر کردند بهشت و لباس حریر و ابریشم را.

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا صبر اینها مجرد سه روز روزه و بگرسنگی بسر بردن و طعام خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادن نیست صبر آنها بسیار بوده پیغمبر (ص) فرمود در حدیث است که:

(ما أوذی نبی مثل ما أوذیت)

خاکروبه بر سرش ریختند شکمبه شتر بر سرش ریختند سنگ بقدمهایش زدند، ساحر و کذاب و مفتری گفتند،

ص: 321

سنگ بدهان مبارکش زدند، اصحابش را مثل عم بزرگوارش حمزه را بچه کیفیت کشتند پسر عمش جعفر طیار را چه کردند و غیر اینها را و نفرین نکرد و در حق آنها دعا میکرد:

(اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون)

بر آنها استغفار میکرد حتی اینکه خداوند فرمود: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ توبه آیه 81. از امیر المؤمنین است که فرمود:

(صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی)

، در حق ابی عبد اللَّه گفتند: (لقد عجبت من صبرک ملائکة السماوات) با صدیقه طاهره چه کردند، با حضرت مجتبی چه زخم زبانها و چند مرتبه زهر در کامش ریختند و چه اهانتها کردند و حلم کرد و غیر اینها.

جَنَّةً وَ حَرِیراً جنت مجرد دخول در جنت نیست بلکه اختیار بهشت بدست آنها است هر که را بخواهند وارد کنند و درجات هر یک را معین کنند، و حریر که لباس ابریشم است و بر رجال در دنیا حرام است و نماز در آن باطل است اگر بقدر ساتر باشد مثل طلا که زینت کنند لکن جوانان امروزه حلقه طلا و بند ساعت طلا بمچ میبندند ولی در بهشت مباح است آنهم چه حریری که از زیر هفتاد لباس در حوری ها مخ ساق پای آنها پیدا است و خانمهای امروزه مخصوصا لباس بدن نما که از فرق سر تا مچ پا پیدا است بلکه از سر تا سینه از دست تا کتف از پا تا ران بلکه بالاتر لباس ندارد ای کاش اسم خود را مسلمان نمیگذاشتند و این ننگ را از اسلام بر میداشتند.

[سوره الإنسان (76): آیه 13] .... ص : 322

مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً (13)

تکیه میدهند بر تختهای بهشتی با هواهای معتدل نه حرارت شمس دارند که از شدت گرمی اذیت شوند نه برودت زمهریر که از شدت سردی در اذیت باشند.

مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ تختهایی که از جواهرات مثل یاقوت و زمرد و زبرجد ساخته شده و بر آنها فرشهای سندس و استبرق فرش شده و تکیه گاه شده در هوای لطیف معطر.

لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً که از حرارتش در اذیت و فشار و عرق ریزان بلکه سوزان باشند.

ص: 322

وَ لا زَمْهَرِیراً که از شدت برودت و سردی بلرزند و چایش پیدا کنند.

[سوره الإنسان (76): آیه 14] .... ص : 323

وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِیلاً (14)

و نزدیک است بر آنها سایه درختان بهشت که زیر سایه های آنها هستند و شاخه های درختان بقدری پائین آمده که دست آنها برسد و هر چه بخواهند از آن درختها و شاخه ها بیرون میآید و میگیرند.

اقول: اوصاف بهشت و نعم آن از حد فهم انسان بیرون است و آنچه در قرآن بیان فرموده برای تقریب ذهن است و بس که میفرماید: وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ زخرف آیه 71. و در حدیث است:

(فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر)

اینها تمام لذائذ جسمانی است از خوراک و پوشاک و اشربه و حور و قصور، و اما لذائذ روحانی بمراتب فوق این لذائذ جسمانی است.

[سوره الإنسان (76): آیات 15 تا 16] .... ص : 323

وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَوارِیرَا (15) قَوارِیرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِیراً (16)

و طواف داده میشود بر آنها با آنیه از نقره و اکواب قدحها که هست بلور و آن بلور از نقره است و اندازه گرفته میکنند باندازه معتدل نه زیاده و نه نقصان.

وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ طواف کننده خدمه بهشت هستند که غلمان بهشتی هستند که خداوند توصیف آنها را میکند میفرماید: وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ طور آیه 24. که این غلمانهای بهشت مثل مروارید در صفاء تلألؤ هستند، و در جای دیگر تعبیر به ولدان فرموده میفرماید: یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ واقعه آیه 17 و 18. چنانچه حوران بهشتی را توصیف میفرماید: وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ واقعه آیه 22. و در جای دیگر میفرماید: فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ- الی قوله- کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ الرحمن آیه 56 و 58. و این تشبیهات برای تقریب بذهن است و الا اوصاف آنها را نمیتوان درک کرد با لؤلؤ و مرجان و یاقوت دنیا بسیار تفاوت دارند چنانچه تشبیه آنیه و قواریر

ص: 323

بفضه هم از همین باب است که میفرماید:

بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ در جای دیگر تعبیر بکاس فرموده چنانچه ذکر شد و ما امروز تعبیر میکنیم بلیوان.

وَ أَکْوابٍ که بزبان امروزه پارچ میگویند که دسته دارد و مملو از آب و شربت میکنند و بدست چپ میگیرند و از او در لیوان میریزند و لیوان را بدست راست میگیرند و باهل مجلس میدهند و آن پارچ را از قدح که مملو از آب و شربت است برمیدارند و قدح را از چشمه و نهر مملو میکنند و این اکواب که پارچش می گوییم.

کانَتْ قَوارِیرَا از جنس بلور است و این قواریر از نقره است.

قَوارِیرَا مِنْ فِضَّةٍ یعنی مثل نقره روشن و سفید و درخشندگی دارد و گفتیم تمام اینها تشبیه است برای تقریب بذهن که ما جز بلور و فضه در دنیا درک نمیکنیم.

قَدَّرُوها آن غلمان و ولدان باندازه که ظرفیت دارد قواریر و پارچ را برمیدارند.

تَقْدِیراً که اندازه آن را میدانند و اندازه گیری میکنند.

[سوره الإنسان (76): آیه 17] .... ص : 324

وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلاً (17)

و سقایت میشوند اهل بهشت در آن بهشت جامهایی که طعم آنها زنجبیل است تعبیر بزنجبیل برای این است که عطر و حلاوتش معتدل است نه باندازه ای زیاد است که شربش انسان را اذیت وارد کند و نه کم است که بی طعم و بی مزه باشد، و کاس جامهایی است که غیر از لیوان باشد مثل کاسه بلوری و بهر دو دست میگیرند و تعارف میکنند، و بعید نیست چنانچه مرسوم است آب را در جام میریزند و شربت را در لیوان قواریر برای شربت باشد و کاس برای آب مثل آب کوثر و یکی از انهار بهشت میفرماید: مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ که میفرماید: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی محمد (ص) آیه 16 و 17.

[سوره الإنسان (76): آیه 18] .... ص : 324

عَیْناً فِیها تُسَمَّی سَلْسَبِیلاً (18)

چشمه ای است در بهشت که نام گذارده شده سلسبیل، سلسبیل مقابل کوثر

ص: 324

است که خداوند کوثر را بپیغمبر عنایت فرمود: إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ و سلسبیل را باین خانواده عطا فرموده و ظاهرا این دو غیر از آن چهار نهر است که ذکر شد، و همین نحوی که کوثر ساقی او امیر المؤمنین است و بقدر ستاره های آسمان لیوان دارد و بشیعیان و دوستان خود میدهد همین نحو سلسبیل هم بدست اینها است و بشیعیان و دوستان خود میدهند.

[سوره الإنسان (76): آیه 19] .... ص : 325

وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19)

و دور میزنند بر آنها پسران تازه جوان که همیشه باین حالت جوانی باقی هستند چون آنها را رؤیت کنی گمان میکنی که اینها مروارید پراکنده اند، این ولدان همان غلمان هستند که جزو خدمه بهشت هستند و بزبان ما پیشخدمت که در دربار سلاطین دارند در کمال زیبایی و خرمی و جوانی که اینها حاضر بخدمت هستند در مقابل اهل بهشت که هر چه طالب باشند برای آنها حاضر کنند چه از اطعمه باشد و و چه از فواکه و چه از اشربه و چه از البسه و سایر آنچه مایل باشند و طلب کنند.

وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ یعنی اطراف اهل بهشت حاضر بخدمت هستند.

وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ همیشه بحالت جوانی باقی هستند و بحالت زیبایی پیری و شکستگی در آنها نیست چنانچه در مزاح های پیغمبر (ص) نقل کردند که روزی فرمود: پیر مردان بهشت نمیروند و سیاهپوستان بهشت نمیروند و کوران بهشت نمیروند این باعث نگرانی جمعی شد. فرمودند پیران جوان میشوند و سیاهپوستان سفید پوست میشوند و کوران بینا میشوند و بهشت میروند، حتی اطعمه و فواکه و اشربه بهشتی تمام بحالت اولی باقی هستند تغییر پیدا نمیکنند حتی حوریان بهشت همیشه باکره و جوان هستند، حتی عمارتها و قصرها و فرشهای بهشتی و البسه اهل بهشت کهنه گی و خرابی و افسردگی ندارند دنیا دار تغییر است آخرت تغییر پذیر نیست.

إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً مثل مروارید که دانه های او در یک رشته بهم پیوسته نشده از یکدیگر جدا هستند کنایه از اینکه یک طرف صف نبسته بلکه جمیع اطراف را گرفته و هر کدام حاضر بخدمت هستند مثل مروارید تر و تازه کانه

ص: 325

الان از دریا خارج شده و در میان صدف بوده.

[سوره الإنسان (76): آیه 20] .... ص : 326

وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً (20)

و زمانی که دیدی آنجایی که دیدی نعمت بسیاری و ملک بزرگی را.

وَ إِذا رَأَیْتَ موقعی که وارد بهشت میشوی و مشاهده میکنی.

ثَمَّ مفتوحة الفاء است یعنی ثاء ثم زبر دارد بمعنی در بهشت میبینی او رَأَیْتَ چه می بینی نَعِیماً نعمتهای فراوان باقیه ثابته با دوام هر نوع نعمت از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و فواکه و قصور و فروش و حور و غلمان الی ما شاء اللَّه.

وَ مُلْکاً کَبِیراً سلطنت بسیار دامنه دار از حیث مملکت آن قدر وسعت دارد که گفتند: پست ترین اهل بهشت بقدری توسعه دارد بمقدار مسیر هزار سال و چشمش آن قدر تیز است که آخر مملکتش را میبیند چنانچه اول آن را بیند، و از حیث ریاست ملائکه داخل مملکت او نمیشوند، بدون اذن او با اینکه ملائکه بر انبیاء نازل میشدند بدون اذن فقط در حدیث کساء دارد که جبرئیل با اینکه از رب جلیل استیذان کرده بود عرض کرد: فهل تأذن لی یا رسول اللَّه در دخول زیر کساء و گمان میکنیم بر احترام صدیقه طاهرة باشد، و از حیث دوام سلطنت الی الابد همیشه مخلد هستند که از ضروریات دین و نصوص قرآن مجید مسأله خلود است. نمیدانم مثنوی چه میگوید که میگوید:

پس عدم کردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعون

که غرضش القاء ماهیات و صرف وجود شدن العیاذ باللّه.

[سوره الإنسان (76): آیه 21] .... ص : 326

عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21)

بر بالای آنها لباس سندس سبز و استبرق است و زینت میشوند بدستبندهایی از نقره و پروردگار آنها آنها را سیراب میفرماید از شراب طهور.

عالِیَهُمْ ثِیابُ یعنی بر قامت آنها رسا میشود نه بسیار بلند است که پاگیر شود

ص: 326

و بر زمین کشیده شود که بی ریخت باشد و نه کوتاه است که بقامت آنها رسا نباشد و این البسه بهشتی:

سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ است یعنی از لباسی که روی لباسها میپوشند که از همه البسه بهشت سنگین تر و عالیتر است سندس خضر است که سبز است و استبرق است که از حریر و دیباج بهتر و عالیتر و زیباتر است.

وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ زینت میشوند به اساور دستبند و النگو و تعبیر بفضه گذشت در بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ و قَوارِیرَا مِنْ فِضَّةٍ.

وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً که قلوب آنها و دل آنها را پاک میکند از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و خیالات فاسده و از هم و غم و کثافات و پلیدی ها چنانچه در آیه تطهیر مفصلا بیان شده.

[سوره الإنسان (76): آیه 22] .... ص : 327

إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً (22)

بدرستی که این است جزاء برای شما و آنچه عمل کرده اید شکر گزارده شده اید.

این آخرین آیات است که در مدح این اهل بیت در این سوره نازل شده از آیه:

إِنَّ الْأَبْرارَ تا آیه- کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً بیست آیه چنانچه قبلا اشاره کردیم و این آیه بالاترین مقامات است زیرا:

إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً گفتیم: احدی استحقاق نعم الهی را ندارد آنچه دارد قابلیت تفضل است. زیرا اگر عبادت جن و انس داشته باشد مقابلی با کوچکترین نعم الهی نمیکند بلکه آنها هم بتوفیق و عنایت الهی است باید شکرگزار باشد، و تعبیر به جزا برای این است که خداوند وعده داده و محال است خلف وعده کند و بنده بر حسب وعده الهی بندگی کرده.

وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً بنده باید شکرگزار الهی باشد چه قدر تفضل است که خدا بفرماید سعی شما مشکور است یعنی پسنده الهی و مرضی خداوندی و مقبول درگاه پروردگاری است.

ص: 327

[سوره الإنسان (76): آیه 23] .... ص : 328

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً (23)

بدرستی که ما خودمان نازل کردیم برای تو قرآن را نازل کردنی. مراتب نزول قرآن را ما مکرر بیان کرده ایم بخصوص در مقدمه مجلد اول که بدو نزولش و ختم نزولش بر پیغمبر (ص) بوده، بدو نزولش در همان عالم نورانیت که نور مقدس پیغمبر که اولین مخلوق الهی بود خلق فرمود و این نور را در دوازده حجاب سیر داد و در هر حجابی ذکری داشت در حجاب اول دوازده هزار سال تا حجاب دوازدهم هزار سال، و یکی از حجب حجاب نبوت بود که حضرت نبی بود و تمام قرآن و احکام و علوم باو افاضه شده بود پس از آن بتوسط قلم در لوح محفوظ شده که میفرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22. سپس در ماه مبارک رمضان در لیلة القدر لیله مبارکه نازل شد در آسمان اول که میفرماید: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ بقره آیه 181، و میفرماید: حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ دخان آیه 1 و 2، و میفرماید: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ قدر آیه 1. پس از آن بر قلب مطهر حضرت رسالت بتوسط جبرئیل روح الامین که میفرماید: فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ بقره آیه 91، و میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 191- الی 193. و از این آیه استفاده میشود که آن مرتبه اولی نبوت بوده که فرمود:

کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین

و این مرتبه اخیره مقام رسالت است که مأمور بانذار شده.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا اولا و آخرا.

[سوره الإنسان (76): آیه 24] .... ص : 328

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً (24)

پس صبر کن از برای حکم پروردگارت و اطاعت مکن اهل معاصی یا کفار را.

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ در تلاوت قرآن و ابلاغ احکام و دعوت بتوحید و اطاعت پروردگار و ترک مخالفت و سایر آنچه مأمور میشوی از پروردگار خود و لو هر چه بشما اذیت کنند، کذاب گویند ساحر و مفتریات شمارند، سنگ بقدمهایت زنند، خاکروبه و شکمبه شتر بر سرت بریزند، و طومار تمام کنند که احدی بتو و اتباع تو

ص: 328

چیزی نفروشند، و سه سال در شعب ابی طالب بسختی زندگی کنی عاقبت در مقام قتلت برآیند تا عبا بϘјϙƘʠبپیچند تا نفس در سینه ات حبس شود، و دور خانه شما را احاطه کنند که شبانه بریزند و شما را قطعه قطعه کنند تا عاقبت هجرت کنی، بیایند در جنگ با شما در بدر و حنین و احزاب و احد، و چه اندازه از صحابه تو را بکشند و شهید کنند باید در تمام اینها صبر کنی و تحمل نمایی و بدستورات الهی رفتار کنی و دست از وظائف الهی بر نداری.

وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً نکره در سیاق نفی افاده عموم دارد هیچ آثم اهل معاصی و هیچ کافر از مشرک یهود و نصاری را نباید توقعات آنها را انجام دهی و لو هر چه بشما وعده ریاست و مال و جاه دهند، و هیچ خواهشهای آنها نپذیری و دست از دعوت بر نداری و بوظائف رسالتت عمل نمایی.

اقول: ظاهرا مراد از آثم آن کفار و مشرکین هستند که از قابلیت هدایت افتاده اند و هرگز ایمان نمیآورند و چنانچه در باب شهادت میفرماید: وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ اثم قلب همان سیاهی دل و قساوت قلب است که هیچ در او اثر نمیگذارد، و ممکن است مطلق عاصیان باشد زیرا هر معصیتی یک خال سیاه در قلب احداث میکند هر چه زیاد شود معصیت این خال بزرگ میشود تا آنکه اگر تمام قلب را گرفت در یک حدیث میفرماید:

(لا یرجی بخیر)

و در حدیث دیگر میفرماید:

(صار قلبه منکوسا).

[سوره الإنسان (76): آیه 25] .... ص : 329

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (25)

و یاد کن نام پروردگار خود را صبحگاهان و شبانگاه، و این تعبیر به بکرة و اصیلا ممکن است اشاره باشد بدوام یعنی شب و روز، و مراد از ذکر پروردگار دعوت بتوحید باشد که دائما مشغول برسالت خود باش، ممکن است مراد صلوات مفروضه باشد و مراد از بکره و اصیل من البکرة که صلوة صبح باشد الی الاصیل که صلوة عشاء باشد. چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا احزاب آیه 41، و میفرماید: إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً لِتُؤْمِنُوا

ص: 329

بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا

فتح آیه 8 و 9. و از شواهد این دعوی یکی آنکه پس از دعوت بتوحید و رسالت اولین تکلیف دعوت بنماز بود، و دیگر آنکه در آیه بعد میفرماید:

[سوره الإنسان (76): آیه 26] .... ص : 330

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلاً طَوِیلاً (26)

و بعضی از شب را پس سجده کن برای خدا و تسبیح کن او را شب طولانی که اشاره بصلاة لیل است چنانچه میفرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 81. که گفتند: نماز شب بر آن حضرت واجب بود و بر امت مستحبّ.

وَ مِنَ اللَّیْلِ من تبعیضیه است یعنی بعض شب که نصف اخیر است.

فَاسْجُدْ لَهُ که صلوة لیل است وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا چنانچه در روایت است که خدمت حضرت رضا (ع) سؤال کردند

قالوا: ما ذلک التسبیح؟- قال: صلوة اللیل.

[سوره الإنسان (76): آیه 27] .... ص : 330

إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً (27)

بدرستی که این کفار و آثمین دوست میدارند این دنیای عاجله را و میاندازند عقب سر روز سخت سنگین را. اهل دنیا یا معتقد بآخرت نیستند یا اهمیت باو نمیدهند و میگویند: پهلوان زنده را عشق است، یا غافل از آخرت هستند چنان حب دنیا چشم و گوش آنها را پر کرده که ابدا بفکر قیامت نیستند یا خود را معاف میدانند و و میگویند: خدا کریم است یا آنکه میگویند: ما فعلا جوانیم و خیال مردن نداریم بعدها که پیر میشویم و از کار میافتیم توبه میکنیم، یا فریب شیطان و نفس اماره و شیاطین انسی و هم مسلکان و همقطاران خود را میخورند یا امور دیگر که بکلی آخرت را کنار انداخته و غرق دنیا شده اند چنانچه میفرماید: فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ نساء آیه 76. تا اینکه دنیایی که محفوف بهمه گونه بلاء است و هیچ اعتبار ندارد و فانی و نابود میشود کسی خبر از فردایش ندارد که هست یا نیست میشود در جنب آخرت که ثابت و باقی است و تغییر پذیر نیست لذا

ص: 330

میفرماید: وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ انعام آیه 32.

إِنَّ هؤُلاءِ اشاره به آثما او کفورا است.

یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ که دنیا و زخارف آن است.

وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ پشت بآخرت کرده و رو بدنیا.

یَوْماً روز قیامت است ثَقِیلًا شدت عذاب و سؤال و جواب و میزان و نامه عمل و سایر شدائد قیامت است.

[سوره الإنسان (76): آیه 28] .... ص : 331

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِیلاً (28)

ما خلق کردیم آنها را و محکم کردیم قوای آنها را و اجزاء بدنی آنها را و اگر بخواهیم تبدیل میکنیم آنها را بامثال آنها تبدیل کردنی.

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ که از یک نطفه متعفن نجس که مبدأ نشو آدمی است.

وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ بعضی گفتند: مفاصل آنها، بعضی گفتند: قوای آنها، بعضی گفتند: جثه آنها، بعضی گفتند: تکلیف بر گردن آنها گذاشتیم مثل قید که بپای اسیر میزنند که فرار نکند که ما تعبیر بکند میکنیم، بعضی گفتند: راه و چاه.

اقول: ظاهرا مراد رشد است در جمیع اعضاء و جوارح و قوای نفسانیه از عقل و شعور و فهم و ادراک و امثال اینها.

وَ إِذا شِئْنا اگر بخواهیم و حکمت و مصلحت داشته باشد و صلاح بدانیم.

بَدَّلْنا آنها را هلاک میکنیم و بجای آنها.

أَمْثالَهُمْ یک دسته دیگر از بشر خلق میکنیم آنهم.

تَبْدِیلًا چه تبدیلی که اثری از آنها باقی نماند که گفتند:

هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل بدیگری پرداخت

لکن برای اتمام حجت و زیادتی عقوبت آنها آنها را نگه داشته ایم که میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 182.

ص: 331

[سوره الإنسان (76): آیه 29] .... ص : 332

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً (29)

این آیات شریفه تذکره و گوشزد بندگان است پس کسی که بخواهد بگیرد بسوی پروردگارش راهی را. خداوند ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و اوامر و نواهی برای بشر فرموده و اسباب و قوی و عقل و شعور و ادراک عنایت کرده که هر که بخواهد سعادتمند شود و رستگاری پیدا کند بتواند و راه عذر بر آنها بسته شود و حجت بر آنها تمام شود لکن فاعلیت فاعل از هر جهت تمام است ولی قابلیت قابل هم شرط است لذا میفرماید ما کار خود را تمام کردیم.

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ این قرآن مجید و آیات شریفه برای این است که بندگان از خواب غفلت بیدار شوند و بخود بیایند.

فَمَنْ شاءَ که هر کس بخواهد بتواند و تمام وسائل بر او فراهم شده که.

اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلًا طرق الی اللَّه ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است بعکس سبل شیطان کفر و شرک و عناد و ضلالت و صفات خبیثه و اعمال سیئه است، گروهی این گروهی آن پسندند:

هر چه هست از اقامت ناساز بی اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

[سوره الإنسان (76): آیه 30] .... ص : 332

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (30)

و نمیخواهید مگر آنچه مشیت الهی تعلق بگیرد بدرستی که خداوند دانا و حکیم است. انسان و لو فاعل مختار است جبر در کار نیست ولی مستقل در فعلی هم نیست که هر چه بخواهد بکند بتواند خود و تمام اسباب فعل و تمام قوای او تحت قدرت است: ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

خداوند میداند کی قابل هدایت است او را تأیید و توفیق و تسدید میفرماید و کی از قابلیت هدایت افتاده او را بخود وامیگذارد و بسا بسیار از موارد جلوگیری میکند زیرا اگر آنها را بخود واگذارد فساد در زمین بسیار میشود. این کفار و مشرکین و ضالین و مضلین و فساق و آثمین و شیاطین و معاندین یک نفر مؤمن صالح را در روی زمین

ص: 332

نمیگذاشتند، این ظالمین ظلم خود را باعلی درجه میرسانیدند موقعی که شیطان گفت: قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ که مقصودش معصومین است که شیطان بآنها راه ندارد خداوند در جواب او فرمود: قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ حجر آیه 39 الی 44. و میفرماید: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیه 100 الی 102، و نیز میفرماید:

إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکِیلًا اسراء آیه 67. لذا میفرماید:

وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ

سر شب سر تخت و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت

چه بسیار مشاهده کرده ایم که این ظلمه و کفار یک مقاصد مهم بزرگی در نظر دارند و تمام اسباب هم برای آنها فراهم لکن از قدرت آنها بیرون میرود چون مشیت حق تعلق نگرفته و چه بسا اشخاصی که دست آنها از تمام وسائل کوتاه است و مأیوس و ناامید هستند بکمال سهولت مطلوب آنها انجام میگیرد. از امیر المؤمنین است که: هر چه همت کردم بر انجام امری و انجام نگرفت عرفت أن المدبر غیری.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً میداند کی قابل هدایت است و کی از قابلیت افتاده و حکیم است که میداند چه فعلی مصلحت دارد و چه فعلی مفسده و چه موقعی باید نعمت بفرستد و چه موقعی بلا نازل کند کی باید صحت داشته باشد کی باید مریض کی غنی کی فقیر.

جهان چون چشم و گوش و خال و ابرو است که هر چیزی بجای خویش نیکو است.

[سوره الإنسان (76): آیه 31] .... ص : 333

یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (31)

ص: 333

داخل میفرماید هر که بخواهد در رحمت خود و ظالمین را آماده کرده برای آنها عذاب دردناک را.

یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ کسانی که قابل هدایت هستند و لیاقت شمول رحمت دارند خداوند منع فیض از آنها نمیکند مشمول تفضلات خود میفرماید چه در دنیا توفیق میدهد و تأیید میکند و چه در آخرت از کلیه عقوبات و اوضاع قیامت و و شدائد محشر نجات میدهد و بنعم بهشت نائل میفرماید.

وَ الظَّالِمِینَ اعم از ظلم بدین و مقدسات دینیه و چه ظلم بغیر بانبیاء و مقربان درگاه الهی و مؤمنین و چه ظلم بنفس از ترک واجبات و فعل محرمات باندازه ای که باعث سلب ایمان شود و از قابلیت رحمت بیندازد.

أَعَدَّ لَهُمْ آماده فرموده از برای آنها که خداوند قبلا ایجاد فرموده.

عَذاباً أَلِیماً عذاب دردناک را. و بالجمله کسانی که قابلیت هدایت را دارند و هدایت شدند مشمول رحمت الهی و کسانی که خود را از قابلیت انداختند و بر کفر و ضلالت و ظلم بمعنی مذکور باقی ماندند گرفتار عذاب الیم میشوند چنانچه میفرماید:

قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ اعراف آیه 155.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة المبارکة هل اتی و یأتیه تفسیر سورة المرسلات و الجزء الاخیر من القرآن بتوفیق اللَّه و تأییده و تسدید و عونه ان شاء اللَّه تعالی، و الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و آله ال اللَّه و علی سائر انبیاء اللَّه و اولیاء اللَّه، و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اعداء اللَّه. و انا العبد الذلیل الحقیر الخائف المستجیر المسمی بالسید عبد الحسین و المدعو بالطیب غفر اللَّه ذنوبه و یعفو عن سیئاته و یدخله فی رحمته.

ص: 334

سورة المرسلات .... ص : 335

اشاره

اما فضلها:

فعن ابن بابویه مسندا عن الصادق (ع): (أن من قرأها عرف اللَّه بینه و بین محمد (ص)

و

عن خواص القرآن مرسلا عن النبی (ص): (ان من قرأها کتب انه لیس المشرکین)).

[سوره المرسلات (77): آیات 1 تا 5] .... ص : 335

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً (1) فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً (2) وَ النَّاشِراتِ نَشْراً (3) فَالْفارِقاتِ فَرْقاً (4)

فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً (5)

پنج قسم است که خداوند قسم یاد میکند بر اثبات یوم القیامة و آنچه وعده داده شد.

وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً سه تفسیر کرده اند:

یک: مراد باران و امطار است که در پی یکدیگر ریزش میکند مثل کاکل اسب که در گردن اسب است که خداوند ارسال فرموده و عرف همان گیسوان و یال اسب است یعنی باران شبیه آن است.

دو: مراد ملائکه هستند که بر انبیاء فرستاده شده اند برای احکام و دستورات از اوامر و نواهی، و مراد عرفا تمام مطابق حکمت و مصلحت است و معارف الهیه است.

سه: مراد پیغمبران هستند که فرستادگان الهی هستند برای تبلیغ امت بمعارف الهیه از عقائد حقه و صفات حمیده و افعال حسنه و فرائض و نواهی و مواعظ کافیه شافیه.

اقول: آنچه از جانب حق بر بندگان نازل میشود از برکات و تفضلات و نعم الهیه

ص: 335

دینیه و دنیویه و اخرویه از ملائکه و انبیاء و رحمت و مغفرت و نعمت مرسلات الهیه است، و المرسلات جمع محلی بلام افاده عموم دارد و مکرر گفته ایم که تفسیرات بیان مصادیق است و منافی با عموم نیست. این اول قسم است پس از آن:

فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً لذا تعبیر بفا کرده قسم بعد از قسم، و عصف را گفتند: باد شدید که وزیدن میکند و هوا را تلطیف میکند و میکروبات را برطرف میکند و اشجار و نباتات و ریاحین را خرم میکند.

اقول: عصف در قرآن مجید اطلاقاتی دارد مثل: وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ الرحمن آیه 12 بمعنی برگهای حبوبات و ریاحین، و مثل: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ فیل آیه 5 بمعنی گوشت جویده یا برگ ریخته شده مأکول حیوانات، و مثل: جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ یونس آیه 12 باد تند، و مثل: فِی یَوْمٍ عاصِفٍ ابراهیم آیه 18 خاکستری که بتوسط باد پراکنده در هوا میشود. و در اینجا شدت شدیدی است که تمام را در هم میکوبد.

وَ النَّاشِراتِ نَشْراً برانگیختن که تمام جن و انس حتی حیوانات در قیامت زنده میشوند و لذا یکی از اسامی قیامت یوم النشور است، و چند تفسیر شده یکی:

بادهایی که ابرها را پراکنده میکنند و مواد مائیه آنها ریزش میکند باران میبارد، دیگر ملائکه که نشر کتب میکنند مثل صحف انبیاء و کتب آسمانی، دیگر باران که نشر نباتات و گیاهان میکند و از زمین میرویاند چنانچه میفرماید: وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ فاطر آیه 9.

فَالْفارِقاتِ فَرْقاً اموری که فرق میگذارد بین حق و باطل هدایت و ضلالت واجب و حرام ایمان و کفر علم و جهل سعادت و شقاوت حسن و قبح خیر و شر و امثال اینها مثل آیات شریفه قرآن و احکام نازله بر انبیاء و ملائکه نازله بر رسل و بین نجات و هلاکت و نعمت و بلا بهشت و جهنم و نفع و ضرر و امثال اینها.

فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً القاء انداختن شی ء است نزد غیر، و القاء ذکر ملائکه

ص: 336

بر انبیاء و انبیاء بر امم و علماء بر جهّال، و ذکر قرآن مجید است و بیان احکام و دستورات الهی برای ذکر بندگان و اتمام حجت و تنبیه غفله و آگاهی امت و هدایت و ارشاد و مواعظ و انذار از مخالفت چه امور اعتقادیه از توحید و نبوت و معاد که اصول دین است و عدل و امامت که از اصول مذهب است، و از اخلاق و صفات حمیده و ملکات حسنه و ازاله صفات قبیحه و ملکات رذیله، و از اعمال حسنه و فرائض الهیه و اطاعت اوامر الهیه و ازاله صفات معاصی و مخالفت نواهی الهیه تمام ملقیات ذکر است، و قسم یاد کردن الهی به أیمان مذکوره بر این است که تمام دلالت دارد بر قدرت و عظمت خداوند متعال.

[سوره المرسلات (77): آیه 6] .... ص : 337

عُذْراً أَوْ نُذْراً (6)

که این اقسام برای دو امر است یکی عذرا که فردای قیامت نگویند ما نمیدانستیم و خبر نداشتیم چنانچه میفرماید: وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134 و نیز میفرماید: وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ قصص آیه 47.

امر دوم نذرا که انذار فرماید که دست از شرک و کفر و فسق و فجور بردارند و از عذاب الهی بترسند، بالجمله مؤمنین انذار میشوند و کفار حجت بر آنها تمام میشود و راه عذر بسته میشود.

[سوره المرسلات (77): آیه 7] .... ص : 337

إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ (7)

جواب قسم است جز این نیست که آنچه وعده داده شده اید هر آینه وقوع پیدا میکند و تخلف پذیر نیست آنچه وعده داده شده.

سر تا سر قرآن اما بر اهل ایمان و تقوی و عاملین باعمال صالحه بهشت و حور و قصور بلکه در دنیا مشمول نعم و تفضلات الهی و راحتی موت و سعه قبر و بهشت عالم برزخ و بشارات ملائکه و بعث با صورت نورانی و نامه بدست راست و حساب یسیر و حشر با انبیاء و ائمه و نعمتهای بهشت و سایر تفضلات، و اما بر کفار و مشرکین و ضالین

ص: 337

و مضلین و مبدعین و ناصبین و بالجمله غیر مؤمنین بلاهای دنیوی و سختی جان دادن و عذاب قبر و عالم برزخ و صحرای محشر و خلود در آتش و حشر با شیاطین و سایر عقوبات.

[سوره المرسلات (77): آیات 8 تا 11] .... ص : 338

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8) وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ (9) وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ (10) وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11)

پس زمانی که ستاره ها تاریک میشود و نور آنها گرفته میشود و زمانی که آسمان شکاف بر میدارد و زمانی که کوه ها پاشیده میشود و زمانی فرستاده گان نگاه داشته میشوند.

فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ نجوم تمام این کرات جویه از شمس و قمر و سیارات و ثوابت طمس میشوند، طمس نور و روشنایی آنها گرفته میشود و تاریک میشود چنانچه میفرماید: فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ قمر آیه 37. وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ یس آیه 66، مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً نساء آیه 50، و در بسیاری از آیات اشاره باین دارد مثل إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ تکویر آیه 1 و 2 و غیر آن.

وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ چنانچه میفرماید: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ و میفرماید: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ و میفرماید: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104.

وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ کوه ها از جا کنده میشود چنانچه میفرماید: وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ تکویر آیه 3، و میفرماید: وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً الحاقه آیه 14، و غیر اینها از آثار قیامت.

وَ إِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ انبیاء و مرسلین را خداوند مجتمع میفرماید در صحرای محشر برای شهادت در حق امتهای خود چنانچه میفرماید: یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ ... الایه مائده آیه 108. و نیز میفرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً مائده آیه 44.

[سوره المرسلات (77): آیات 12 تا 15] .... ص : 338

لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ (12) لِیَوْمِ الْفَصْلِ (13) وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ (14) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (15)

ص: 338

برای چه روزی مدت معین شده برای روز فصل قضاء بین عباد و درک نمیکنی شدت و سختی یوم الفصل را ویل در آن روز برای تکذیب کنندگان است.

لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ مکرر در مکرر کفار از انبیاء میپرسند که این وعده قیامت که شما میدهید پس چه روزی است مثل اینکه گفتند: وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ یس آیه 49، و مثل: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها اعراف آیه 186 نازعات آیه 42، و علم ساعت مخصوص بذات اقدس او است: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ لقمان آیه 34. لذا جواب باوصاف قیامت و آثار آن داده میشود میفرماید:

لِیَوْمِ الْفَصْلِ یکی از اسامی قیامت یوم الفصل است که خداوند حق هر ذی حقی را اداء میکند چنانچه میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ حج آیه 17، إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ سجده آیه 25 لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ممتحنه آیه 3 و غیر اینها از آیات هر که از اهل عذاب است بمقدار استحقاقش عذاب میکند و هر که اهل نجات است بمقدار قابلیتش ثواب میبخشد.

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ که چه اندازه سخت و شدید است که بمقدار ذره ای از اعمال خیر و شر فروگذارده نمیشود: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ مکرر اشاره شده ویل اسمی داریم و وصفی اما اسمی چاه ویل است در قعر جهنم که عذاب جهنم از آن چاه است که جای منافقین است:

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ نساء آیه 144.

تنبیه: جمع بین دو آیه باین است که مکذبین همان منافقین هستند که تکذیب امر ولایت و وصایت و خلافت امیر المؤمنین (ع) کردند با اینکه مصداق اهم آیه است و تنافی با عموم آیة ندارد و مراد کسانی که تکذیب انبیاء کردند که شامل تمام مشرکین و کفار و ضالین و مبدعین و منکر ضروریات دین و مذهب میشود زیرا

ص: 339

تکذیب یک حکم از احکام دین صدق میکند که مکذب است و آیه ان المنافقین منافی نیست چون اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند، و اما وصفی یعنی بدا بحال مکذبین و وای بحال آنها و این معنی صدق میکند که از اول موت و حال احتضار در شکنجه و عذاب هست الی الابد و آنی را حتی ندارد.

[سوره المرسلات (77): آیات 16 تا 19] .... ص : 340

أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ (16) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ (17) کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ (18) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (19)

آیا هلاک نکردیم اولین را پس از آن تابع آنها قرار میدهیم آخرین را و همین نحو رفتار میکنیم بمجرمین ویل در آن روز برای مکذبین است.

أَ لَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ قوم نوح عاد ثمود لوط قوم شعیب فرعونیان که بغرق و طوفان و باد و صیحه و صاعقه و خسف و امطار حجاره تمام را هلاک کردیم.

ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ ثم برای تراخی است که همین نحو عذاب میکنیم آخرین را در جنگ بدر و حنین و احزاب و جمل و صفین و خوارج تا در زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت، اینها بلاهای دنیوی آنها است تا بعذابهای آخرتی: فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ الصافات آیه 32 و 33.

کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ مجرم کسی را گویند که مستحق جرم باشد و این شامل تمام کفار و مشرکین و طبیعی و دهری و یهود و نصاری و مجوس و نواصب و مخالفین و معاندین و ظالمین و فساق و فجار که استحقاق عذاب دارند میشود.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ تفسیرش گذشت.

[سوره المرسلات (77): آیات 20 تا 24] .... ص : 340

أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ (20) فَجَعَلْناهُ فِی قَرارٍ مَکِینٍ (21) إِلی قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22) فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (24)

آیا خلق نکردیم ما شما را از آب پستی پس قرار دادیم او را در جایگاه مخصوص تا مقدار معین معلوم پس تقدیر فرمودیم و قدرت نمایی کردیم پس خوب تقدیر کننده ایم.

أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ از نطفه که منی باشد که پست ترین نجاسات است

ص: 340

حتی از بول و عذره و خون و از کثافات اغذیه گرفته شده که از امیر المؤمنین است فرمود:

(اوله نطفة قذرة و اخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة).

فَجَعَلْناهُ فِی قَرارٍ مَکِینٍ صلب پدران ثم رحم مادران.

إِلی قَدَرٍ مَعْلُومٍ از شش ماه الی یک سال و اکثر نه ماه و تحولاتی پیدا گردید علقه خون بسته شده مضغه گوشت جویده تا لحم و عظام و صورت بندی و اعضاء و جوارح تا روح دمیده شد آیا همچو خدایی قدرت ندارد که شما را زنده کند روز قیامت.

فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ کیست مثل آن احدی قدرت بر کوچکترین تحولات ندارد فنعم القادرون تماما بجا و بموقع و موافق حکمت و مصلحت که اگر یک عضو ناقص باشد یا یک رگ جابجا رود روزگار شما را سیاه میکند.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ تفسیرش گذشت.

[سوره المرسلات (77): آیات 25 تا 28] .... ص : 341

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً (25) أَحْیاءً وَ أَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً (27) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (28)

آیا قرار ندادیم و جعل نکردیم زمین را کفایت کننده زنده ها و مرده ها و جعل نکردیم در این زمین کوه های بلند مرتفع و سیراب نکردیم شما را آب گوارا ویل در آن روز برای مکذبین است.

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً که در روی زمین زندگانی کنید و سکونت کنید و از فواکه و حبوبات و بقولات معادن آن بهره برداری کنید و امور زندگانی خود را تأمین کنید.

أَحْیاءً وَ أَمْواتاً دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه زمین را دو قسمت کردیم یک قسمت زنده برای سکونت در منازل و کشت و زرع و کسب و تجارت و معاشرت و مراوده و یک قسمت اموات بیابانها برای مسافرت و سیر در بلاد.

دیگر آنکه زمین را قرار دادیم که احیاء شما در روی او سکونت کنند و اموات شما در زیر زمین دفن شوند.

ص: 341

وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ کوه ها که بمنزله لنگر است برای نگهداری زمین در روی آب و هوا، و چشمه های آب و استخراج معادن و استفاده از حجاره آنها.

وَ أَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً رودخانه ها و نهرها و باران و برف و چشمه سارها و چاهها که در هر نقطه دسترس شما باشد.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ با مشاهده این آثار قدرت و این تفضلات و نعم باز تکذیب میکنند و منکر بعث و نشور میشوند.

[سوره المرسلات (77): آیات 29 تا 34] .... ص : 342

انْطَلِقُوا إِلی ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ (30) لا ظَلِیلٍ وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ (31) إِنَّها تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ (32) کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33)

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (34)

بروید بسوی آنچه بودید باو تکذیب میکردید بروید بسوی سایه ای که صاحب سه شعبه است نه سایه بان است برای شما و نه شما را بی نیاز میکند از التهاب محققا آن شعله های آن مثل تیر پرتاب که در عظمت و بزرگی مثل قصر مینماید اینکه شتری است زرد رنگ ویل در آن روز برای تکذیب کنندگان.

این آیات را دو نحوه تفسیر کردند: یک نحوه که نوع مفسرین گفتند:

انْطَلِقُوا خطاب ملائکه عذاب است که چون از قبر بیرون میآید میگویند:

بروید طرف چپ صحرای محشر، و انطلاق نقل از مکانی است بمکان دیگر بدون مکث و تأمل چنانچه میفرماید: یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ معارج آیه 43.

یا خزنه جهنم است که خطاب میرسد: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ- الی قوله- لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الحاقة آیه 30 الی 38، و نیز میفرماید: وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَراً- الی قوله- قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ زمر آیه 71 و 72.

إِلی ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ منکر بعث و حشر و نشر و جهنم و عذاب شدید.

انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ اما در صحرای محشر دودی و آتشی میآید

ص: 342

سه شعبه دارد یکی از بالای سر و یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ اطراف آنها را احاطه میکند مثل خیمه که تمام اطراف را احاطه کرده حتی یفرغ من الحساب، و اما در جهنم آتش جهنم سیاه و ظلمانی تمام اطراف آنها را گرفته: کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها حج آیه 22، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ سجده آیه 20.

لا ظَلِیلٍ وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ این ظل ثلاث شعبه نه سایه دارد که در زیر آن استراحت کنند و نه بی نیاز میکند آنها را از شراره آتش.

إِنَّها تَرْمِی بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ قصر عمارتی است بسیار مرتفع بیوت آن تو در تو شراره های آتش مثل قصر در بزرگی و ارتفاع است و مثل تیر که به نشان میخورد بآنها متوجه میشود.

کَأَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ آتش جهنم در سیاهی بزردی میزند که مثل شتر سیاه که میل بزردی دارد که زرد و سیاه است.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ تفسیرش گذشت.

نحوه دوم در تفسیر این آیات که مستفاد از اخبار میشود که مراد از انْطَلِقُوا إِلی ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ اینکه چون عطش بر آنها شدت میکند ملائکه میگویند که:

آب نزد امیر المؤمنین است که ساقی کوثر است که شما ولایت و خلافت و امامت و وصایت او را تکذیب میکردید بروید نزد او چون میآیند بآنها خطاب میشود که بروید نزد ظل ذی ثلاث شعب که فلان و فلان و فلان باشد که در تاریکی و ظلمت هستند و اینها بی نیاز نمیکنند آنها را از التهاب عطش و این اخبار از شیخ طوسی و محمد بن العباس از حضرت صادق (ع) روایت شده و اللَّه العالم.

[سوره المرسلات (77): آیات 35 تا 37] .... ص : 343

هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ (35) وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ (36) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (37)

این روزی است که نمیتوانند نطق کنند و اذن هم بآنها داده نمیشود که عذر بیاورند ویل در آن روز برای تکذیب کنندگان است.

هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ چنانچه میفرماید: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا

ص: 343

أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ

یک آیه 65.

اشکال: در بسیاری از آیات داریم که اینها تکلم میکنند مثل: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ زمر آیه 32، و مثل اینکه میگویند: قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 107 و 108، و بسیاری دیگر در مخاصمه ضعفاء با اکابر و با شیطان و با خزنه جهنم و مکالمه با اهل بهشت و غیر اینها؟- جواب: مواقف قیامت مختلف است در مواردی که تکلم آنها بضرر آنها تمام میشود تکلم میکنند مثل اینکه در جواب آنها خداوند بفرماید: اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ یا خزنه جهنم بگویند: انکم ماکسون یا اهل بهشت بگویند: إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ یا مؤمنون بگویند: قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً یا شیطان بگوید:

فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ یا زبان اقرار کند بآنچه گفته است و امثال اینها تکلم میکنند، و مواردی که سکوت آنها یک نوع عذاب است قدرت بر تکلم ندارند.

وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ مواردی که عذر پذیرفته نمیشود و راه عذر ندارند و حجت بر آنها تمام است نمیتوانند اعتذار بجویند و زبان آنها نمیگردد که تکلم کنند و اجازه تکلم بآنها داده نمیشود.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ تفسیرش گذشت.

[سوره المرسلات (77): آیات 38 تا 40] .... ص : 344

هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلِینَ (38) فَإِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکِیدُونِ (39) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (40)

این است روز فصل جمع میفرمائیم شما را و پیشینیان را پس اگر کیدی و چاره ای دارید از عذاب الهی نجات پیدا کنید بکار بزنید و کید کنید هیچگونه چاره ای ندارید و راهی پیدا نمیکنید.

هذا یَوْمُ الْفَصْلِ دو معنی دارد یکی جدایی بین مؤمن و کافر و اهل بهشت و جهنم حق و باطل مطیع و عاصی مظلوم و ظالم چنانچه میفرماید: وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59. دیگر فصل فضاء که هر کس را در حق آن آنچه سزاوار

ص: 344

است حکم میفرماید: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ شوری آیه 5.

جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلِینَ یکی از اسامی یوم القیامة یوم الجمع است که اولین و آخرین از انس و جن از سر حلقه انبیاء و رسل تا اشقی الاشقیاء من الاولین و الاخرین صالح و طالح مؤمن و کافر قاصر و مقصر ظالم و مظلوم تماما جمع میشوند در صحرای محشر.

فَإِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکِیدُونِ آنچه کید و مکر و حیله و تزویر داشتید در دنیا بکار زدید: وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ آیه 47. ولی در قیامت: یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ کَلَّا لا وَزَرَ إِلی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ القیامة آیه 10 الی 12.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ تفسیرش گذشت.

[سوره المرسلات (77): آیه 41] .... ص : 345

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ (41)

محققا متقین در زیر سایه ها و اطراف چشمه ها هستند. مراتب تقوی مکرر بیان شده تقوای از عقاید فاسده، از کفر و شرک و ضلالت و بدعت و انکار ضروری دین و مذهب که عبارت از ایمان است، تقوای از صفات خبیثه و از معاصی کبار و از کلیه معاصی و از مباحات زاید بر مقدار ضرورت و احتیاج، و از خیالات فاسده و کلمه:

إِنَّ الْمُتَّقِینَ جمع محلی بالف لام مفید عموم است و بالاخص با تأکید کلمه ان تمام مراتب را شامل میشود.

فِی ظِلالٍ سایه اشجار بهشت و سایه عرش الهی.

وَ عُیُونٍ از انهار و چشمه های بهشتی که شرح آنها را در بسیاری از آیات فرموده و بیان شده.

[سوره المرسلات (77): آیات 42 تا 43] .... ص : 345

وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ (42) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43)

آنچه میل داشته باشند و لذت میبرند.

بخورید و بیاشامید گوارا بسبب آنچه که بودید عمل میکردید.

کُلُوا از آن فواکه وَ اشْرَبُوا از آن عیون (هنیئا) نه سیری دارد و نه گرسنگی تمام لذت صرف است و دوام دارد که میفرماید: مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی

ص: 345

مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرِینَ النَّارُ

رعد آیه 35.

بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ که قابلیت این تفضلات را پیدا کردید نه اینکه استحقاق داشته باشید و طلبکار باشید.

[سوره المرسلات (77): آیه 44] .... ص : 346

إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (44)

محققا ما همین نحو جزا میدهیم نیکوکاران را. محسن کسی را گویند که بخود احسان کند در معرض عذاب الهی بر نیاید، بدیگران احسان کند ظلم در حق احدی نکند و حق آنها را از بین نبرد بلکه بآنها محبت و عنایت داشته باشد، بدین احسان کند دین را محترم دارد احکام آن را بی اعتنایی نکند.

[سوره المرسلات (77): آیه 45] .... ص : 346

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (45)

تفسیرش گذشت.

[سوره المرسلات (77): آیه 46] .... ص : 346

کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَلِیلاً إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ (46)

خطاب به همان مکذبین است که در دنیا میخورند و خوشگذرانی میکنند میفرماید: بخورید و گذران بکنید مدت دنیا قلیل است زود سپری میشود محققا شما مجرم هستید و مستحق جرم آن هم طولانی ابدی دائمی بعکس متقین که:

صبروا ایاما قلیلة فأعقبتهم راحة طویلة.

یکی از عقوبات کفار همین است که خداوند بآنها مهلت میدهد و تمام اسباب معصیت بر آنها فراهم میشود و آنها را بخود واگذار میکند تا هر چه بتوانند بار گناه خود را سنگین کنند و عقوبت و عذاب آنها شدیدتر شود چنانچه میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 173، و میفرماید: وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 32 الی 34.

[سوره المرسلات (77): آیات 47 تا 50] .... ص : 346

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (47) وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ (48) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (49) فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (50)

ص: 346

و زمانی که گفته شد بآنها که رکوع کنید رکوع نمیکنند ویل در آن روز برای تکذیب کنندگان است پس بچه حدیثی بعد از او ایمان میآورند.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لا یَرْکَعُونَ بعضی گفتند: مراد نماز است که امر بصلاة آمد و اطاعت نکردند، و بعضی گفتند: مراد روز قیامت است که قدرت بر خم شدن ندارند چنانچه میفرماید: یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ قلم آیه 42.

اقول: رکوع تعظیم است چنانچه در مقابل سلاطین خم میشوند و از همین جا است که ذکر رکوع سبحان ربی العظیم و بحمده شده، و سجود کوچکی و تسلیم و خضوع و خشوع است و لذا شیطان زیر بار سجده آدم نرفت و نسبت باو کوچکی نکرد و ذکر سجده سبحان ربی الاعلی و بحمده شده. بعلاوه این خطاب به مکذبین است که اصلا ایمان نیاورده اند مناسبت ندارد که بآنها امر بصلاة کنند باید امر بایمان کنند و تصدیق رسالت حضرت را بکنند و همچنین مناسبت با قیامت ندارد زیرا تنظیر بآیه یدعون الی السجود بی مناسبت است زیرا یدعون الی السجود را میفرماید فلا یستطیعون نمیتوانند و در اینجا میفرماید: لا یَرْکَعُونَ که مذمت میکند آنها را و عصیان میکنند. پس معنی آنچه بنظر نزدیک میآید اینکه تسلیم شوید و اطاعت کنید و در پیشگاه عظمت پروردگار منقاد شوید تکبر میکنند و سر فرود نمیآورند.

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ تفسیرش گذشت.

فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ جایی که مثل قرآن و معجزات صادره از پیغمبر اکرم و احکام متقنه اسلام را قبول نکنند دیگر به چه چیز ایمان میآورند بالاتر از این چیست. هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة بحمد اللَّه و توفیقه، و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی سورة النبأ و بقیة السور من الجزء الاخیر من القرآن و الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی رسولا اللَّه و آله آل اللَّه و سایر رسل اللَّه و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه، و انا السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 347

سورة النبا .... ص : 348

اشاره

مفسرین گفتند: مکی است لکن از اخبار بسیار از ائمه اطهار استفاده میشود که مدنی است چنانچه اشاره میشود.

اما فضلها از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع):

(من قرأ عم یتساءلون لم تخرج سنة اذا کان ید منها فی کل یوم حتی یزور بیت اللَّه الحرام ان شاء اللَّه تعالی).

و از آن حضرت مرسلا روایت شده که مسافر اگر در شب قرائت کند از دزد محفوظ میماند و از حضرت رسول روایت شده که فرمود:

(من قرأها و حفظها لم یکن حسابه یوم القیامة الا کمقدار سورة مکتوبة حتی یدخل الجنة)

و در حدیث دیگر:

(بمقدار صلوة واحدة)

و غیر اینها.

[سوره النبإ (78): آیات 1 تا 2] .... ص : 348

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

عَمَّ یَتَساءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (2)

از چه از یکدیگر پرسش میکنند از خبر بزرگ عظیمی.

عَمَّ عن ما بود نون در میم ادغام شده عما شده همزه ساقط شده عم شده.

یَتَساءَلُونَ تسائل با سؤال تفاوت دارد سؤال پرسش است که سائل میگوید و مجیب جواب دهنده است ولی تسائل گفتگو است میانه جماعتی که از یکدیگر پرسش میکنند.

عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ جواب عم است که آن چیزی که پرسش و سؤال با یکدیگر دارند خبر عظیم است مفسرین بعضی گفتند: از قیامت و بعث و عالم آخرت است بقرینه:

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً در چندین آیه بعد، و بعضی گفتند: از قرآن که خبر از توحید و تصدیق نبی و احکام و بعث و نشور میدهد، بعضی گفتند: از اثبات صانع و صفات او و ملائکه و بهشت و جهنم و انبیاء و اوصیاء آنها. لکن در بسیاری از اخبار از پیغمبر (ص)

ص: 348

و از امیر المؤمنین و از حضرت باقر (ع) و از حضرت صادق (ع) و از حضرت رضا (ع) دارد که: بناء عظیم ولایت و خلافت و وصایت امیر المؤمنین است که نقل این اخبار موجب تطویل میشود و ما فقط بچند حدیث اشاره میکنیم و اکتفاء میکنیم.

یکی از حضرت رسول که فرمود:

(الامر من بعدی لمن هو منی بمنزلة هارون من موسی فانزل اللَّه عم یتساءلون عن النبأ العظیم منهم المصدق بولایته و خلافته و منهم المکذب بها)

دیگر از امیر المؤمنین (ع) حدیث مفصلی که هم علقمة روایت کرده و هم اصبغ بن نباته که حضرت فرمود:

(انا و اللَّه النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون)

و در یکی از آن دو میفرماید:

(الذی فیه اختلفتم).

و دیگر از ابن بابویه مسندا از حضرت رضا (ع) از آباء طیبین خود از حضرت رسول (ص)

(قال رسول اللَّه (ص) لعلی (ع): یا علی انت حجة اللَّه، و انت باب اللَّه، و انت الطریق الی اللَّه، و انت النبأ العظیم، و انت الصراط المستقیم، و انت المثل الاعلی یا علی انت امام المسلمین و امیر المؤمنین و خیر الوصیین و سید الصدیقین، یا علی انت الفاروق الاعظم و انت الصدیق الاکبر، یا علی انت خلیفتی و انت قاضی دینی و انت منجز عداتی یا علی انت المظلوم بعدی، یا علی انت مفارق، یا علی انت مهجور اشهد اللَّه و من حضر من امتی ان حزبک حزبی و حزبی حزب اللَّه و ان حزب اعدائک حزب الشیطان).

اقول: الف و لام النبأ الف و لام عهد است و نبأ مفرد است قضیه شخصیه است عموم ندارد، و مسأله ولایت روح اسلام است، و اسلام بدون ولایت فقط یک مجسمه بی روح و یک جسد مرده است، و قبلا ما مثل زدیم اسلام را به یک درخت عظیم که ریشه آن اصول عقائد است و قامت او اخلاق حمیده و شاخ و برگ او احکام اسلامی و فروع دینی است لکن این درخت میوه و ثمر ندارد تا پیوند ولایت باو نخورد و شاخ و برگها پیوند نخورده او را از او جدا نکنند تا این پیوند رشد کند و میوه دهد، و با این بیان و این همه اخبار جایی بر کلام مفسرین باقی نمیماند و اللَّه العالم.

[سوره النبإ (78): آیه 3] .... ص : 349

الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (3)

ص: 349

آن بنا عظیم آن چیزی است که در او اختلاف کردند ضمیر هم بمسلمین بر میگردد و ضمیر فیه بنبإ عظیم از زمان حضرت رسالت همان موقع که نصب فرمود خلافت امیر المؤمنین را و همان موقع که امر فرمود بروند و سلام کنند بعلی (ع) بلقب امیر المؤمنین و همان موقع که حدیث ثقلین را بیان فرمود الی زمان ما و الی زمان ظهور حضرت بقیة اللَّه بین شیعه و سنی اختلاف برقرار بوده و هست و همین اختلاف را پیغمبر خبر داد که فرمود: امت من هفتاد و سه فرقه میشوند یک فرقه ناجی و بقیه هالک و همین اختلاف منشأ اختلاف در نوع احکام از فرائض و مندوبات و محرمات و حدود و دیات و مواریث شده، و همین اختلاف سبب قتل ابی عبد اللَّه (ع) و سایر ائمه هدی و ذراری پیغمبر و ظلم ظالمین شده و این همه فساد ظاهر شده.

[سوره النبإ (78): آیه 4] .... ص : 350

کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (4)

چنین نیست زود باشد که بدانند.

کَلَّا این اختلاف باقی نمیماند بزودی زود:

سَیَعْلَمُونَ همان حال احتضار که امیر المؤمنین بالای سر آنها حاضر میشود و دستور به ملک الموت میدهد که این دوست من است براحتی قبض روح او را بکن یا دشمن من است بسختی جان او را بگیر چنانچه به حارث همدانی فرمود: من بالای سر هر محتضر حاضر هستم:

یا حار همدان من یمت یرنی من مؤمن او منافق قبلا

و مرگ نزدیکترین چیز است بانسان و پرده از چشم محتضر برداشته میشود و جای خود را در بهشت یا جهنم میبیند، و ملائکه رحمت یا عذاب را مشاهده میکند بر او معلوم میشود لذا تعبیر به سیعلمون فرمود که سین از برای نزدیک است.

[سوره النبإ (78): آیه 5] .... ص : 350

ثُمَّ کَلاَّ سَیَعْلَمُونَ (5)

ثم برای تراخی است پس از مردن در قبر سؤال نکیرین که پس از سؤال:

(من ربک و ما دینک و من نبیک و ما کتابک)

میپرسند:

من امامک

؟ و در عالم برزخ در وادی السلام حشر با انبیاء و ائمه و صلحا و مؤمنین یا در برهوت حشر با کفار و مشرکین و

ص: 350

معاندین و مخالفین، و پس از آن کنار جسر جهنم که علی (ع) قسیم الجنة و النار است و سایر عقبات جهنم از سؤال و میزان تا دخول در جنت یا جحیم بر تمام معلوم میشود.

[سوره النبإ (78): آیات 6 تا 7] .... ص : 351

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (6) وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (7)

آیا قرار ندادیم زمین را برای سکونت و استقرار و کوه ها را بمنزله میخها که کوبیده شده در زمین. مکرر در آیات شریفه قرآن این قسمت را بیان فرموده و گفتیم که: کره زمین روی آب است سه ربع زمین در آب است و یک ربع خارج از آب و آنچه استفاده از اخبار و آیات کرده ایم اینکه کره زمین ابتداء در میانه آب بود و اول نقطه زمین که از آب خارج شد زمین مکه بود چنانچه میفرماید: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ آل عمران آیه 96. و لذا ام القری گفتند سپس بتدریج از آب یک ربع کره خارج شد که بمنزله کشتی و گهواره روی آب و هوا است و کوه ها ریشه آنها در آب فرو رفته که بمنزله لنگر کشتی است که امواج دریاها او را تکان ندهد و مثل میخ آن قسمت خارج در زمین کوبیده شده که هوا او را نلرزاند که میفرماید:

أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً وَ الْجِبالَ أَوْتاداً

[سوره النبإ (78): آیه 8] .... ص : 351

وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً (8)

از ابتداء که خلقت بشر فرمود آدم صفی اللَّه را حوا را از آن آفرید که میفرماید:

وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً از فاضل طینت آدم نه از ضلع آن که بعضی گفتند: پس از آن بر دو پسر آدم حوریه آمد و از اینها پسران و دختران بسیار بوجود آمدند و دختران هر یک را بپسران دیگری دادند که دختر عمو و پسر عمو بودند نه آنچه مجوس گفتند که دختران آدم را بپسران او دادند که جمع بین خواهر و برادر باشد و در تمام شرایع حرام بوده بلکه از نوع حیوانات و از طایفه جن هم نر و ماده خلق فرمود که نسل آنها تا دامنه قیامت باقی باشد و اشکال به اینکه بشر که جسم مادی خاکی است چگونه میشود با حوریه مجتمع شود؟ جوابش اینکه همین بشر با همین جسم خاکی در بهشت با حوریه های بهشت مجتمع میشوند.

ص: 351

سؤال: بناء علی هذا پس باید در بهشت هم تولید و تناسل باشد؟.

جواب: اغذیه بهشت فضولات مثل بول و غائط ندارد و منی از فضولات است نطفه نیست که در رحم قرار گیرد فقط التذاذ است چنانچه در بهشت با مؤمنات و زنهای بهشتی هم مجتمع میشوند که از همین جنس مادی هستند و تولید و تناسلی ندارند.

[سوره النبإ (78): آیه 9] .... ص : 352

وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً (9)

و قرار دادیم خواب شما را راحتی و آرامش فرمودند: (النوم اخ الموت) انسان موقعی که خواب او را ربود قوای حیوانی او آرامش پیدا میکند از خستگی کار و شغل و از فکر و خیال و شریعت بدن میپردازد و روح انسانی بقالب مثالی تعلق میگیرد و سیر میکند و خوابهای خوب یا بد مشاهده میکند، خواب رحمانی یا شیطانی ولی علاقه او بکلی از بدن بریده نشده بمجرد تنبه بیدار میشود و قوای حیوانی را بکار میاندازد مثل خواب ماشین است که روشن است ولی راننده او را بحرکت نینداخته بیداری او را به سیر و حرکت در میآورد، و در موت علاقه روح قطع میشود و ماشین بدن خاموش میشود و پس از زنده شدن و بعث علاقه وصل میشود و ماشین روشن میشود لذا موقعی که زنده میشوند تصور میکنند که خواب بوده اند و آنچه روح در عالم برزخ داشته خوب یا بد تصور میکنند خواب دیده اند چنانچه عزیز پس از صد سال مردن که زنده شد که میفرماید: فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ ... الایه بقره آیه 259، و اصحاب کهف موقعی که بیدار شدند: قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ- الی قوله تعالی- وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً کهف آیه 19، و روز رستاخیز هم میگویند: قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا یس آیه 52 که قبر را خوابگاه میگویند، و از همین جهت که خدا بعد از تقاضای آنها که برگردند بدنیا تصور میکنند یک خواب پریشانی دیده اند میفرماید:

وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً

ص: 352

[سوره النبإ (78): آیه 10] .... ص : 353

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً (10)

و قرار دادیم شب را برای شما لباس. همین نحوی که لباس بدن را مستور میکند شب هم انسان را مستور میکند در منازل خود و از سایرین پنهان میشوند و لکن خانمهای امروز نه لباس آنها بدنهای آنها را مستور میکند لباس بدن نما و نه شب آنها را از اجانب مستور میکند در تئاترها و تفرجگاهها و سینماها و نمایشگاهها و و و.

[سوره النبإ (78): آیه 11] .... ص : 353

وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (11)

و قرار دادیم روز را برای امر معاش که تحصیل امور زندگانی و بکار انداختن خود را برای پیدایش علم و دانش و تدبیر امور و صنعت و معاشرت و مراوده و کسب و تجارت و سایر امور زندگانی که اگر روز نبود تمام امور مختل میشد و اگر شب نبود از خستگی هلاک میشدند چنانچه میفرماید: هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ یونس آیه 66. و نیز میفرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ قصص آیه 71 و 72.

[سوره النبإ (78): آیه 12] .... ص : 353

وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً (12)

و بنا کردیم ما بالای سر شما هفت طبقه آسمانی که در بسیاری از آیات ذکر سماوات سبع شده و شرح کرده ایم و خلاصه اینکه: آنچه حکماء قدیم گفتند که اینها فلزی هستند که سطح محدب هر یک مماس با سطح مقعر فوق است و تمام مماس با کرسی که فلک ثوابت گفتند و او مماس با عرش که فلک غیر مکوکب و فلک اطلس نام نهادند و او تمام آنها را دور کره زمین میچرخاند و تمام شمس و قمر و سیارات و ثوابت مثل میخ در آنها کوبیده شده فسادش امروز ظاهر شده و آیات قرآنی و اخبار آل اطهار بر ردش و بطلانش قائم بلکه اینها یک فضاء وسیعی است بترتیب فوق یکدیگر و تمام این ثوابت و سیارات در این فضا سیر مخصوصی دارند و تشکیل شب و

ص: 353

روز برای حرکت زمین دور خود بحرکت وضعی و تشکیل سال و ماه برای حرکت انتقالی او است دور کره شمس و تمام این کواکب در طبقه اول هستند بدلیل قوله تعالی:

إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ فصلت آیه 12. و درین طبقات مخلوقاتی مثل ملائکه و بیت المعمور و سدره المنتهی و جنة المأوی و غیر اینها که خود میداند و بس، و شداد بمعنی استحکام که هر کدام خردلی تخلف نمیکنند و زیاده و نقصان ندارند.

[سوره النبإ (78): آیه 13] .... ص : 354

وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (13)

و قرار دادیم چراغی درخشان. اما خورشید که عالمتاب است و تمام روشنایی او بر آنچه از کره زمین مقابل او میشود روشن میکند روز میشود و چون زمین در گردش پشت میکند شب میشود همیشه نصف کره زمین روز است و نصف آن شب است بلکه نقاط زمین تمام ساعات و دقائق یک قسمت از روز و یک قسمت از شب است. و اما قمر جسم شفاف است مثل آینه همیشه نصف آن که مقابل خورشید است از نور خورشید روشن و نصف دیگر تاریک و در گردش آن دور کره شمس در یک ماه تشکیل هلال و بدر میدهد تا محاق. و اما سایر کواکب بسا از کره شمس بزرگتر و نور آنها آسمانها را روشن کرده و از کثرت بعد آنها از زمین کوچک مینماید و در شب نور آنها در زمین ظاهر میشود و زینت میدهد و راهنمایی میکند چنانچه میفرماید:

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ انعام آیه 97.

[سوره النبإ (78): آیه 14] .... ص : 354

وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً (14)

و نازل کردیم از فشرده ها آب ریزنده.

وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ بعضی گفتند: ریاح است که غیم را فشار میدهد و آب آن را خارج میکند، و من در اینجا بمعنی باء است یعنی بالمعصرات یعنی ریاح سبب فشردن ابرها میشود و از آنها خارج میشود.

ماءً ثَجَّاجاً گفتند: ثجاج پی در پی و بشدت و اتصال خارج میشود و در حال

ص: 354

خروج اگر سرد باشد برف میشود و اگر در اثناء راه سرد باشد تگرگ میشود و اگر سرد نباشد باران میشود.

[سوره النبإ (78): آیه 15] .... ص : 355

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً (15)

فوائد نزول باران قطع نظر از اینکه مشروب انسان و حیوانات و تلطیف هوا است در اعماق زمین فرو میرود و چشمه ها و نهرها و رودخانه ها و آبار پر از آب میشود برای کشت و زرع چه اندازه فایده دارد.

لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا حبوب در زراعت است مثل گندم جو برنج نخود عدس ماش لوبیا و ارزن و غیر اینها.

وَ نَباتاً اشجار است که میفرماید: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ نحل آیه 11. و غیر این از آیات دیگر.

[سوره النبإ (78): آیه 16] .... ص : 355

وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (16)

و باغستانی پیچاپیچ. جناتش گفتند برای اینکه اشجارش سایه انداخته که آفتاب مستور شده زیرا جن بمعنی ستر است، و الفاف سر بهم آورده مثل اینکه بهم پیچیده شده بود

[سوره النبإ (78): آیه 17] .... ص : 355

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً (17)

محققا روز فصل هست وعده گاه. گذشت معنی فصل که بمعنی جدایی است مقابل وصل کافر و مؤمن، مطیع و عاصی، ظالم و مظلوم، حق و باطل از هم جدا میشوند چنانچه میفرماید: وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ یس آیه 59، و بمعنی فصل قضا است که هر که محکوم بحکم الهی است.

إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ روز قیامت در محکمه عدل الهی.

کانَ مِیقاتاً جایگاه شما و وعده گاه که خداوند وعده داده که تمام جمع میشوند در آنجا: قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلی مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ واقعه آیه 48.

[سوره النبإ (78): آیه 18] .... ص : 355

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً (18)

ص: 355

دو نفخه داریم یکی برای خاتمه دنیا و دیگری برای قیام در یوم الحشر چنانچه میفرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68.

یَوْمَ روز جزا و پاداشت عمل.

یُنْفَخُ نافخ حضرت اسرافیل که از جمله آن چهار ملک مقرب الهی هستند جبرئیل میکائیل عزرائیل اسرافیل و هر کدام مأمور بامری هستند، جبرئیل امین وحی الهی است که بر انبیاء نازل میشد و وحی میآورد و البته مأموریت های دیگری هم داشت، میکائیل موکل ارزاق آنهم نه مجرد مأکولات باشد آنچه خداوند روزی بندگان مقرر فرموده، عزرائیل موکل قبض ارواح که ملک الموت نام گذاشته شده که میفرماید: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11، اسرافیل که صاحب صور است:

فِی الصُّورِ صور در لغت بمعنی بوق و شیپور است که اعلام میکند و صدای ناگهانی یک مرتبه روحها قالب تهی میکنند که معنای صعق است و صاعقه عذاب مهلک و آتش است که از رعد بیرون میآید این نفخه اولی است، و اما آیه نفخه ثانیه را میفرماید مثل آدم خواب که بالای سر او صدای مهیبی بیاید بقول ما از خواب میپرد و زابرا میشود که میفرماید و این صور بقدری قوی است که کره زمین را تکان میدهد که میفرماید: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ حج آیه 1 و 2.

فَتَأْتُونَ أَفْواجاً جمع فوج است و فوج جمع کثیر است جماعت که ما بدسته تعبیر میکنیم مثل دسته ها که از محلات و قصبات میآیند فردای قیامت هم فوج فوج وارد صحرای محشر میشوند هر فوجی با پیشوای خود که میفرماید: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ بنی اسرائیل آیه 71. نمرود با اتباعش، شداد با اصحابش، فرعون با قومش، هر طایفه با رئیس آنها، اصحاب ثلاثه با ثلاثه، بنی امیه و بنی العباس با

ص: 356

رؤساء خود، شیعه با ائمه اطهار: فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا بنی اسرائیل آیه 72.

[سوره النبإ (78): آیه 19] .... ص : 357

وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً (19)

و باز شد آسمان پس بود درهایی. خداوند متعال از برای آسمانها درهایی گذاشته و بر هر دری بوابی از ملائکه قرار داده و آیات و اخبار در این باب بسیار داریم که از آن جمله است که شیاطین سابقا در آسمانها میرفتند و قضایایی کشف میکردند و به کهنه خبر میدادند و دستگاه کهنه رواج بسیاری داشت تا زمان ولادت عیسی ممنوع شدند از آسمان چهارم ببالا، و در ولادت حضرت خاتم بکلی ممنوع شدند و میرفتند تا نزدیک آسمان استراق سمع کنند تیر شهاب آنها را میسوزاند در سوره جن میفرماید از قول نفر من الجن: أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً آیه 8 و 9.

حضرت عیسی را بآسمان بردند، حضرت ادریس را میفرماید: وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا مریم آیه 57. حضرت رسول لیلة المعراج تا آسمان هفتم رفت که میفرماید: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی أَ فَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری النجم آیه 8 الی 18. اعمال بندگان را ملائکة بآسمانها میبرند و غیر اینها که بحث طولانی دارد و غرض تعجب است از بعض معاصرین متجددین که چنین امور بنظر آنها بعید میآید توجیهاتی با عبارات مغلقه میکنند و غافلند از اینکه:

(من فسر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار)

و در قیامت تمام این کرات جویه مجتمع میشوند و نور آنها گرفته میشود و آسمانها در هم پیچیده میشوند و کوه ها از هم پاشیده میشوند و دریاها خشک میشود و اشجار از بین میرود و تمام حیوانات و جن و انس پس از مردن زنده میشوند و در محشر محشور میشوند و زمین دامنه پیدا میکند

ص: 357

که تمام کره زمین بارز و ظاهر میشود که الان سه ربع آن در آب است و بتمام اینها قرآن ناطق است و ما از ظاهر قرآن نمیتوانیم تخطی کنیم مگر با قرینه قطعیه و نصوص قرآنیه.

[سوره النبإ (78): آیه 20] .... ص : 358

وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً (20)

و کوه ها از جا کنده میشوند پس میگردند مثل سراب که از دور بنظر میآیند و چون نزدیک شوند اثری از آنها باقی نیست. و بالجمله اوضاع قیامت بسیار وحشت انگیز است بالاخص حال افراد بشر که بچه کیفیت وارد صحرای محشر میشوند، حدیثی از براء بن عازب که گفت: ما در خدمت حضرت پیغمبر بودیم و معاذ بن جبل نزدیک حضرت بود از آن حضرت سؤال کرد از قوله تعالی: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ و ما در خانه ابی ایوب انصاری بودیم حضرت چشمهای مبارکش پر از اشک شد و فرمود: محشور میشوند ده صنف از امت من که از مسلمین خداوند آنها را جدا کرده 1- یک صنف بصورت میمون بوزینه 2- یک صنف بصورت خوک. 3- یک صنف سر بزمین پاها ببالا وارونه 4- یک صنف کور راه بجایی ندارند. 5- یک صنف کر و لال.

6- یک صنف دستها و پاهای آنها قطع شده. 7- یک صنف بدار آتشی نصب شده اند.

8- یک صنف متعفن بوی گند آنها از جیفه شدیدتر است. 9- یک صنف بلباس قطران آتشی ملبس شده اند. 10- یک صنف زبان خود را میجوند و از لعاب دهن آنها اهل جمع متأذی و متألم میشوند.

اما بوزینه ها قتات نمام دو بهم زن، اما خوک ها اهل سحت حرام خورها، و اما منکوسها تنزیل خورها، و اما کورها حکم بجور کنندگان، و اما کر و لالها اعجاب بعمل خود کنندگان، و اما دست و پا قطع شدگان اذیت کنندگان به همسایگان، و اما بدارزده گان سعایت نزد سلاطین کنندگان را پرت دادن و مایه زدن، و اما متعفنین که بوی گند آنها از جیفه گندیده زیادتر است شهوترانها و خوشگذرانها و منع حقوق الهی کنندگان، و اما پوشیدگان بلباس قطران اهل کبر و فخر و مباهات کنندگان، و اما کسانی که زبان خود را میجوند و لعاب دهان آنها متعفن است قضات جور که حق

ص: 358

قضاوت ندارند و در مسند قضاوت نشسته و این منصب را اشغال کرده.

اقول: بعید نیست بگوئیم که اینها منکر حرمت فعل خود باشند که انکار ضروری دین باشد و موجب کفر شود بقرینه اینکه خداوند آنها را از مسلمین جدا میکند.

[سوره النبإ (78): آیه 21] .... ص : 359

إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً (21)

محققا جهنم هست در کمین گاه. جهنم یک مار غاشیة است که اهل خود را میبلعد و در کمین گاه کفار است مثل حیوانهای درنده که در کمین شکار هستند بگیرند پاره کنند ببلعند و دلیل بر این دعوی قوله تعالی: وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ فجر آیه 24. که جهنم را ملائکه غلاظ و شداد با زنجیرها میآورند و دهن باز میکنند و اهل خود را میبلعد و در کمین آنها است.

إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً

[سوره النبإ (78): آیات 22 تا 23] .... ص : 359

لِلطَّاغِینَ مَآباً (22) لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً (23)

جهنم برای طغیان کنندگان بازگشت است درنگ میکنند در آن چندین حقب.

لِلطَّاغِینَ مَآباً طغیان سرپیچی و سرکشی از فرامین الهی و زیاده روی در فساد و معاصی است مثل فرعون که خطاب شد بموسی: اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی طه آیه 24. نازعات آیه 17، و در حق عاد قوم هود و ثمود قوم صالح و فرعون میفرماید:

الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فجر آیه 11 و 12. مآب بازگشت است یعنی مرجع و مأوای آنها جهنم است و جایگاه آنها.

لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً در معنی حقب اقوال زیادی است و در اخبار هم اشاره دارد بعضی گفتند: حقب هشتاد سال است و سال 360 روز است و هر روزی از روزهای آخرت پنجاه هزار سال دنیا است که میفرماید: فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ معارج آیه 4. بعضی گفتند: چهل و سه حقب هر حقبی هفتاد خریف هر خریفی هفتاد سال هر سالی سیصد و شصت روز هر روزی هزار سال چنانچه میفرماید: إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ حج آیه 47. و میفرماید: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ

ص: 359

ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ

سجده آیه 5 و غیر اینها.

اقول: حقب قطعه از زمان است که طولانی باشد چنانچه از قول موسی میفرماید:

إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً کهف آیه 59. و مفاد آیه شریفه این است که لبث میکنند در جهنم روزگارهایی و این اشاره بخلود است که محدود بحدی نیست و خلود از ضروریات دین و نصوص قرآنی است و منکر آن کافر است.

[سوره النبإ (78): آیات 24 تا 25] .... ص : 360

لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً (24) إِلاَّ حَمِیماً وَ غَسَّاقاً (25)

نمی چشند در جهنم سردی و مشروبی مگر حمیم و غساق را. اما برودت در جهنم نیست حرارت جهنم بحدی است که اگر یک لباس او را در میانه زمین و آسمان نگاه دارند تمام اهل زمین را هلاک میکند از شدت حرارتش: قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا توبه آیه 81. و اما شراب جز حمیم و غساق ندارد حمیم آب جوشیده در شدت جوشش که میفرماید: یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ حج آیه 19 و 20، و غساق چرک و کثافاتی است که از اهل آتش خارج میشود خوراک آنها است چنانچه میفرماید: هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ ص آیه 57 و 58. و شاید آخر من شکله زقوم است که میفرماید: إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ دخان آیه 43 الی 46. که در اثر با حمیم و غساق شباهت دارد.

[سوره النبإ (78): آیه 26] .... ص : 360

جَزاءً وِفاقاً (26)

این عقوبات جزاء عمل آنها است طابق النعل بالنعل. خداوند تبارک و تعالی عادل است زاید بر استحقاق احدی را عذاب نمیکند بلکه چه بسیار عفو میفرماید: و گذشت میکند اگر قابلیت عفو داشته باشد زیرا در محل غیر قابل عفو حسن ندارد:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ انعام آیه 160. مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ قصص آیه 84. مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها

ص: 360

مؤمن آیه 40. و غیر اینها از آیات.

[سوره النبإ (78): آیات 27 تا 28] .... ص : 361

إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً (27) وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً (28)

بدرستی که اینها بودند امید نداشتند حساب را و تکذیب کردند بآیات ما تکذیبی. اما حساب را میفرماید: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ انبیاء آیه 48. و یکی اسامی قیامت یوم الحساب است و آیات در باب محاسبه بسیار است و از ضروریات دین است و منکر آن کافر و مرتد است، و اهل محشر در امر حساب مختلف هستند یک دسته بی حساب داخل بهشت میشوند و یک دسته بی حساب داخل جهنم، و یک دسته حساب یسیر دارند، و یک دسته حساب سخت دارند، اشخاصی که هیچ گناه ندارند:

یدخلون الجنة بغیر حساب و کسانی که هیچ عمل صالحی ندارند بغیر حساب وارد جهنم، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً اگر قابلیت عفو دارد: یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً و اگر قابلیت ندارد که بدون ایمان است حساب شدید سخت، و اعمال نیک آنها چون ایمان نبوده باطل: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 25.

إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً بکلی منکر هستند.

وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذَّاباً آیات الهی را سحر یا مستند بطبیعت و اتفاق میپندارند انبیاء را ساحر و کذاب و مجنون و مفتری میشمارند منکر وحی هستند قرآن را مفتریات میگویند ائمه اطهار را انکار میکنند، علما را از آنها فرار میکنند و گرگ میپندارند و و و.

[سوره النبإ (78): آیات 29 تا 30] .... ص : 361

وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً (29) فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلاَّ عَذاباً (30)

و هر چیزی را ما احصاء و شماره کرده ایم کتاب پس بچشید طعم آنها را پس زیاد نمیکنیم بر شما مگر عذاب را وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً میفرماید: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 18. وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ قمر آیه 52. وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ

ص: 361

مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً

کهف آیه 49. وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً بنی اسرائیل آیه 13 و 14.

فَذُوقُوا پس بچشید طعم اعمال خود را از عذابهای جهنم زقوم حمیم و غساق سلاسل اغلال عمود سیاط و شواظ من نار و نحاس و غیر اینها.

فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذاباً زیادتی عذاب از جهت اینکه فوق استحقاق عذاب کند نیست زیرا ظلم است وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً بلکه از جهت زیادتی معاصی است که هر معصیتی استحقاق یک نوع عذاب دارد هر چه در دنیا زیست کنند معاصی آنها بیشتر میشود و عذاب آنها زیادتر میگردد چنانچه میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178. وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً بنی اسرائیل آیه 41 و آیه 60.

بعلاوه اینکه عذاب که دائمی باشد و خلود داشته باشد آن بآن زیاد میشود که میفرماید:

کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً بنی اسرائیل آیه 97.

[سوره النبإ (78): آیه 31] .... ص : 362

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً (31)

بدرستی که از برای متقین برخورداری نیک است. بعد از اینکه حال کفار را و مکذبین را بیان فرمود حال متقین را بیان میفرماید و معنی تقوی پرهیز است از چیزهایی که برای انسان ضرر دارد مثل مریض را که پرهیز میدهند، و چیزهایی که بر انسان ضرر دارد هم ضرر دنیوی که مورد بلاهای الهی میشود و هم ضرر اخروی که در معرض عذابهای آخرتی وارد میشود سه نوع است یک قسمت راجع بروح انسانی است عقائد فاسده کفر و شرک و ضلالت که عبارت اخری بی ایمانی است، و یک قسمت راجع بنفس حیوانی است از اخلاق و صفات خبیثه مثل کبر و حسد و بخل و غیر اینها، و یک قسمت راجع باعمال بدنی است از ترک واجبات و فعل محرمات باید از تمام اینها پرهیز کند اگر چنین کرد مصداق.

ص: 362

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً میشود. سپس بیان مفاز را میکند که بچه نعمتهایی برخورد میکنند.

[سوره النبإ (78): آیات 32 تا 34] .... ص : 363

حَدائِقَ وَ أَعْناباً (32) وَ کَواعِبَ أَتْراباً (33) وَ کَأْساً دِهاقاً (34)

باغچه سراهایی و انگورستانهایی که تاک میگویند و حوریان و زنان که پستانهای آنها برآمده و تازه جوان تمام یک قد و یک صورت و لیوانهای لبریز از اشربه بهشتی کوثر و سلسبیل و انهار اربعه: أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ محمد (ص) آیه 15.

حدائق جمع حدیقه باغستان که اشجارش سر بهم آورده و سایه انداخته بالاخص درخت طوبی که اصل آن در خانه امیر المؤمنین است و اغصان آن در تمام بهشت کشیده شده و هر چه مایل باشند از آن خارج میشود.

وَ أَعْناباً انگورستان که بهم پیچیده و اعنابش همیشه تازه هر چه بردارند جای خود میآید.

وَ کَواعِبَ جمع کاعبه است، و کاعبه زنی را گویند که پستانهای او برآمده باشد.

أَتْراباً اقران هستند قرین یکدیگر آنها حوریان که: مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ

کانهن لؤلؤ مکنون یری مخ ساقها من وراء سبعین خلة

و زنهای بهشتی که در زیبایی همانند ندارند.

وَ کَأْساً دِهاقاً که غلمان بهشت که میفرماید: یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ طور آیه 24. و دهاق بمعنی لبریز است.

[سوره النبإ (78): آیات 35 تا 36] .... ص : 363

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کِذَّاباً (35) جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً حِساباً (36)

نمی شنوند در آن حدائق لغوی را و نه دروغی را جزا است از پروردگار تو عطاء الهی از روی حساب.

لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً لغو کلمات بیهوده و کلمات زشت و قبیح مثل اینکه باسم سبک با آنها صحبت کنند یا از یکدیگر غیبت کنند یا تهمت زنند یا فحاشی کنند یا

ص: 363

کلمات لا طائل و بیهوده صحبت کنند و امثال اینها.

وَ لا کِذَّاباً دروغ بیکدیگر بگویند یا بیکدیگر دروغ میبندند و نسبت دهند بلکه کلام آنها: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس آیه 10. إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ حجر آیه 45 و 46، وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73، و غیر اینها از آیات.

جَزاءً مِنْ رَبِّکَ جزا نه از روی استحقاق باشد بلکه از روی قابلیت تفضل.

عَطاءً حِساباً هر که را بمقدار قابلیت او تفضل میفرماید از انبیاء و اوصیاء و صلحاء و من دونهم زیرا درجات بهشت بسیار است تمام از روی حساب است ما زاد از قابلیت عطا نمیفرماید و کمتر هم نمیکند.

[سوره النبإ (78): آیه 37] .... ص : 364

رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً (37)

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه بین این دو است خداوند رحمن است مالک نیستند از او سخنی و خطاب و گفتاری.

رَبِّ السَّماواتِ رب تربیت کننده است می گویی: زید مربی عمرو است و عمرو مربی شده زید است، از امیر المؤمنین است عرض میکند:

(کفانی فخرا أن تکون لی ربا و کفانی عزا أن اکون لک عبدا)

و تربیت الهی آسمانها را که ایجاد فرمود و هر کدام این کرات علویه و طبقات سماویه را بجای خود قرار داد و تحت فرمان خود.

وَ الْأَرْضِ کره زمین را در مدار خود با تمام آنچه در زمین است سیر داد ذره ای تخلف نمیکند چه در حرکت وضعی دور خود و انتقالی دور کره شمس.

وَ ما بَیْنَهُمَا از ملائکه و جن و انس و طیر و بهائم و حشرات و نباتات و هوا و باد و ابر و باران.

الرَّحْمنِ خداوند تبارک و تعالی از روی رحمت واسعه ثابته دائمیه نسبت بتمام آنها تفضل فرموده.

ص: 364

لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً مفاد: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ مرسلات آیه 25 و 26. و مفاد آیه بعد. خلاصه اینکه احدی قدرت بر تکلم ندارد مگر پس از اذن و اجازه حق که میفرماید: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65. حتی شفاعت تا اذن الهی نباید حق شفاعت ندارند.

[سوره النبإ (78): آیه 38] .... ص : 365

یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً (38)

روزی که قیام میکند روح و ملائکه صف بسته در صحرای محشر تکلم نمیکنند مگر اذن دهد از برای او پروردگار رحمن.

یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ در مراد از روح اقوال زیادی است بعضی گفتند: جبرئیل است بدلیل قوله تعالی: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ ... الایه نحل آیه 102 که مراد جبرئیل است بدلیل قوله تعالی: قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ.

بعضی گفتند: ملک است اعظم از تمام ملائکه که یک صف را او اشغال میکند و یک صف را تمام ملائکه، بعضی گفتند: ارواح مؤمنین است که هنوز بقالب جسمانی تعلق نگرفته قبل البعث و لکن در اخبار دارد که: روح اعظم از جبرئیل و میکائیل است و فقط تعلق به پیغمبر و ائمه (ع) گرفته و در بعض اخبار تصریح دارد که مراد ما ائمه هستیم که نمیگوئیم جز صواب پس از اذن رحمن و گفتار ما این است:

(نحمد للَّه و نصلی علی نبینا و نشفع لشیعتنا)

بلکه در بسیار از اخبار قسم یاد میفرمایند:

(نحن و اللَّه المأذون لنا فی ذلک الیوم و القائلون صوابا).

اقول: ظاهر آیه شریفه بمقتضی عطف مغایر است که روح غیر از ملائکه است و جبرئیل و ملک اعظم از جبرئیل هم جزو ملائکه هستند بخصوص جمع محلی بالف و لام مفید عموم است که شامل جمیع ملائکه میشود و مسلما مقام انبیاء بالاخص خاندان عصمت مقدم بر جمیع ملائکه هستند و اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند بناء علی هذا می گوییم که: تمام انبیاء و اوصیاء انبیاء بلکه بسیاری از اصفیاء و مقربان درگاه الهی یک صف میایستند مقدم بر ملائکه و سر سلسله صف محمد (ص) و آل او

ص: 365

هستند و انتظار اذن پروردگار دارند و تعبیر بروح اشاره بنفوس مقدسه آنها است و آیه شریفه: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا بنی اسرائیل آیه 85 ممکن است اشاره به همین معنی باشد زیرا معرفت بشئون اینها را جز خدا نمیداند حتی ملائکه فقط قلیلی از شئونات آنها در خور استعداد اینها است.

لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً اقول: کلمه لا یتکلمون جمع است و کلمه قال صوابا مفرد است، و ممکن است که تعبیر بجمع برای تعداد نفوس مقدسه آنها باشد و تعبیر بقال رجوع بروح باشد که مفرد است و همین روح همان نفوس مقدسه باشد و اللَّه العالم.

[سوره النبإ (78): آیه 39] .... ص : 366

ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ مَآباً (39)

این است روز حق ثابت پس کسی که بخواهد اینکه راهی اتخاذ کند و بگیرد بسوی پروردگار خود بازگشتی.

ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ ذلک اشاره بیوم القیامه است که در آیات قبل بیوم الفصل و یوم یقوم الروح تعبیر فرمود، و حق مقابل باطل است بمعنی ثابت و برقرار است و باطل نابود میشود: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً و یکی از اسماء ذات الهی حق است که اشاره بواجب الوجود که همیشه بوده و همیشه هست نه اول دارد و نه آخر ازلی ابدی سرمدی که گفتند اسماء ذات سه اسم است اللَّه هو حق، اللَّه ذات متصف بجمیع صفات کمال و منزه از جمیع نقائص امکان، هو اشاره بمقام غیب الغیوبی او است، و حق بمقام واجب الوجودی، و بقیه اسماء الهی اسماء صفات و اسماء افعال است مثل عالم قادر حی مرید مدرک سمیع بصیر خبیر، و مثل خالق رازق محبی ممیت رحیم رحمن و امثال اینها لذا هر ثابتی مقابل هر زاهقی حق است مقابل باطل دین حق و ادیان باطله، قرآن و کتب ضاله، توحید مقابل شرک، ایمان مقابل کفر، هدایت مقابل ضلالت و امثال اینها.

فَمَنْ شاءَ راه بر همه باز است انبیاء آمدند دستورات رسید کتب آسمانی

ص: 366

نازل شد احکام بیان شد راه عذر بسته شد.

اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ مَآباً بخواهد بگیرد راهی برای رجوع الی اللَّه میتواند در صراط مستقیم سیر کند و از سبل شیطانی اعراض کند لکن این طایفه قلیل هستند زیرا طریق حق یک طریق بیش نیست و اما طرق شیطانی از هزار بیشتر است.

متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند

بازگشت همه بسوی او است: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ صراط مستقیم یکی است ولی الطرق الی اللَّه بعدد انفاس الخلائق باخلاق فاضله و اعمال صالحه و معارف حقه اگر مقرون با ایمان باشد خداوند هر کدام از اهل ایمان را بیک وسیله ای میبخشد و میآمرزد و سبیل اعظم خاندان نبوت هستند:

(انتم السبیل الاعظم و الصراط الا قوم من اتاکم فقد نجی و من تخلف عنکم فقد هلک بکم ینفس الهم و بکم یکشف الضر من احبکم فقد احب اللَّه و من ابغضکم فقد ابغض اللَّه و من اعتصم بکم فقد اعتصم باللّه ... الزیارة) زیارت جامعه.

[سوره النبإ (78): آیه 40] .... ص : 367

إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً (40)

محققا ما شما را انذار و تخویف نمودیم عذاب نزدیک روزی که نظر میکند هر کس بآنچه پیش فرستاده از اعمال که بدستهای خود انجام داده و میگوید کافر ای کاش من بودم خاک.

َّا

متکلم مع الغیر است گفتیم افعال الهی دو قسم است آنچه که بدون واسطه است متکلم وحده تعبیر میفرماید و آنچه مع الواسطه است متکلم مع الغیر بیان مینماید.

ْذَرْناکُمْ

انذار مقابل بشارت است که خداوند بشارت میدهد ببهشت و سعادت کسانی را که ایمان بیاورند و اعمال صالحه بجا آورند و تقوای از معاصی داشته باشند و انذار میکند کسانی را که شرک و کفر و ضلالت و ظلم و فسق و فجور را اختیار کردند.

ص: 367

ذاباً قَرِیباً

اولا قیامت نزدیک: إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6. و ثانیا عذاب کفار و امثال آنها از حین احتضار و موت هست الی الابد و هیچ چیز بانسان از مرگ نزدیکتر نیست.

ْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ

که تمام اعمال و اقوال و افعال خود را مشاهده میکند چنانچه میفرماید:

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 48.

قَدَّمَتْ یَداهُ

اعمال یدی از باب مثال است و الا تمام اعمالش در نظرش حاضر میشود از افعال چشم نگاه کردن، افعال گوش شنیدن، افعال پا رفتن، افعال قلب و نفس از عقائد و اخلاق، افعال بدن از لمس عورت از جماع و لواط لب از بوسیدن و غیر اینها.

یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً

در تفسیر این جمله اقوال زیادی است.

بعضی گفتند: مراد این است که پس از خاک شدن ای کاش بهمان حالت بودم و مبعوث نمیشدم، بعضی گفتند: ای کاش اصلا خلق نشده بودم و بهمان حالت اولی که خاک بودم باقی مانده بودم، بعضی گفتند: چون وحوش و بهائم و دواب محشور میشوند خداوند از آنها تقاص مظلوم را از ظالم میکند حتی گوسفند شاخدار بگوسفند بی شاخ شاخ زده باشد پس از این میفرماید: برگردید همان خاک شوید کافر هم آرزو میکند که من هم جزو آنها بودم، بعضی گفتند، چون ابلیس افتخار کرد که من از آتش هستم و آدم از خاک تمنی میکند که ای کاش من هم از خاک بودم، بعضی گفتند: چون پیغمبر اکرم امیر المؤمنین را باین کنیه مکنی نمود ابو تراب و فرمود:

(انا و علی أبوا هذه الامة)

کافر فردای قیامت آرزو میکند که ای کاش من هم ترابی بودم یعنی علوی بودم و از موالی ابو تراب بودم و علی (ع) در حق من پدری میکرد چنانچه نسبت بشیعیان خود میکند که نجات فردای قیامت منحصر بموالی این خاندان است که ایمان محقق نمیشود مگر بولایت این خاندان، و بر طبق این احادیثی داریم از حضرت صادق (ع) که ابی بصیر روایت میکند که میفرماید:

(یعنی علویا یوالی ابا تراب)

و در حدیث

ص: 368

دیگر در تفسیر باطن این جمله را دارد که چون امیر المؤمنین قسیم الجنة و النار است شیعیان را ببهشت و دشمنان را بجهنم کافر تمنی میکند ای کاش من از شیعه علی بودم، و حدیثی از ابن عباس پرسیدند وجه تسمیه علی (ع) بابی تراب گفت: برای این است که او صاحب زمین بود و حجت بر اهل زمین و بقاء زمین بواسطه او بود لذا ابا تراب شد و کافر آرزو میکند که من از شیعیان او بودم.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة النبأ و یتلوه ان شاء اللَّه تفسیر بقیه السور.

و الحمد للَّه، و الصلاة علی رسوله و آل رسوله آل اللَّه، و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه.

و انا العبد السید عبد الحسین طیب غفر له.

سورة النازعات .... ص : 369

اشاره

اما فضلها- از ابن بابویه باسناده از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود:

(من قرأ سورة النازعات لم یمت الا ریانا، و لم یبعثه اللَّه الا ریّانا، و لم یدخله الجنة الا ریّانا)

و در اخبار مرسله از پیغمبر (ص) و از حضرت صادق (ع) فوائد زیادی در قرائت آن نقل کرده اند مثل اینکه از مشروب سرد خداوند سیرابش میفرماید و مواجه با دشمنان از اذیت آنها ایمن میشود و آنها از او اعراض میکنند، و اگر بر کسی که از او خوف دارد از شرش محفوظ میشود و غیر اینها.

[سوره النازعات (79): آیات 1 تا 5] .... ص : 369

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4)

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5)

واو در و النازعات واو قسم است که خداوند قسم یاد میکند و همچنین در بقیه و مراد از این مذکورات بسیاری از مفسرین گفتند: ملائکه هستند، بعضی گفتند:

موت است، بعضی گفتند: نجوم ستارگان هستند، بعضی گفتند: مجاهدین هستند.

فاضل معاصر پس از آنکه بمقدمات زیادی اقوال آنها را رد میکند خود تطبیق میکند بقوای طبیعت و حواس ظاهریه و صنایع متحرکه مثل ماشین و طیاره و اشباه اینها از امور حسیه.

ص: 369

اقول: در قرآن مصادیق آنها را بیان نفرموده و تمام این اقوال تأویلات است و قرآن میفرماید: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ آل عمران آیه 7. بلی در اخبار ائمه علیهم السلام که عالم بتأویل هستند و راسخون فی العلم به ملائکه و ارواح کفار و مؤمنین و کلاب جهنم: و به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت هر یک جمله آنها را تفسیر کرده اند که بیانش در تفسیر جملات میآید. و مکرر گفته ایم که تفاسیر وارده از ائمه علیهم السلام بیان مصداق است منافات با عموم آیات ندارد میپردازیم بتفسیر جملات آیات:

وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً نزع بمعنی کندن است دو چیز که بهم پیوسته از هم جدا کنند بشدت. از امیر المؤمنین (ع) است که ملائکه عذاب روح کفار را بشدت از ابدان آنها نزع میکنند، و از حضرت صادق (ع) است تفسیر بموت فرموده که روح را از بدن جدا میکنند، غرق جدا شدن بسرعت است و فاصله ندارد مثل تیر که از ترکش رد میشود بӘј٘ʠبهدف میخورد روح هم از بدن جدا میشود و بقالب مثالی تعلق میگیرد که بدن برزخی گویند، یا در وادی السلام حشر با انبیاء و ائمه و صلحاء یا در برهوت حشر با کفار و اهل ضلال.

وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً نشط باز کردن گره است بملایمت و رفق مثل باز کردن طناب از پای شتر که نشط میگویند، و در اخبار دارد که ملک الموت روح مؤمن را قبض میکند بملایمت که او تا مؤمن اذن ندهد قبض روح او را نمیکند و اگر خودداری کرد در اذن پرده برداشته میشود جای خود را در بهشت مشاهده میکند انوار مقدسه را نزد خود میبیند میگویند: بیا با ما محشور میشوی اذن میدهد و پس از اذن قبض روح او مثل گلی است که بدست او دهند بو کند و لذت برد روح او قبض میشود و این گره روح باین بدن باز میشود مثل مرغی که از قفس بدن بیرون آید و پرواز کند و آزاد شود.

وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً از برای سبح معانی بسیار است و در اینجا سیر بسرعت است مثل کشتی روی دریا و مثل اسب که او را تاخت میکنند، و ارواح مؤمنین پس از جدایی

ص: 370

از بدن بقدری سیر آنها سریع است که بآسمان میروند بر سر بام خانه های خود میآیند، باماکن مشرفه مشرف میشوند و بخواب دوستان و خویشاوندان میآیند مثل طیور در هوا پرواز میکنند و قضایا در این باب بسیار است و هر کسی بقدر استعداد خود درک کرده که در خواب خدمت پیغمبر و ائمه مشرف شده که فرمود: (من رآنا فقد رآنا لان الشیطان لا یتشکل بنا) و چه بسیار از علماء و صلحاء رؤیت کرده.

فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً سبق مسابقه است که بر یکدیگر جلو میزنند مثل ماشین ها و موتورسیکلت ها و چرخ سوارها و اسب ها و جوانها در دویدن و مسابقه اقسام بسیاری دارد در ایمان در اعمال صالحه در صنایع در خلقت سابقین بر لاحقین و همچنین در کفر و ضلالت و فسق و فجور و معاصی فردای قیامت هم مؤمنین بعضی بر بعضی سبقت میگیرند در دخول بهشت، و کفار بعضی بر بعضی سبقت میگیرند در جهنم، و همچنین کرات جویه بعضی بر بعضی در سیر سبقت دارند بعضی سریع السیر هستند بعضی بطی ء ملائکه بعضی بر بعض انبیاء اوصیاء و اولیاء حتی رحمت الهی بر غضب او:

(یا من سبقت رحمته غضبه).

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً از برای دبر معانی بسیار است و در قرآن مجید اطلاقات زیادی دارد مثل: ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یونس آیه 3، وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ یونس آیه 31، یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ رعد آیه 2. یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ سجده آیه 5.

که اطلاق بر خداوند متعال شده که مدبر امور است. اطلاق بر پشت کردن و رو برگردانیدن شده ادبار که میفرماید: تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی معارج آیه 17، ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ مدثر آیه 23، وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ مدثر آیه 33، بمعنی تفکر و تأمل:

أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ نساء آیه 82، محمد (ص) آیه 24. بمعنی قطع و هلاکت مثل:

وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اعراف آیه 72، وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ انفال آیه 7، أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ حجر آیه 66، و غیر اینها، و در این آیه مدبرات ملائکه هستند که هر کدام مأمور بامری هستند بلکه تمام عوالم علوی و سفلی هر کدام

ص: 371

مأمور بامری هستند برای تنظیم امور و اصلاح آن:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ جاثیه آیه 12 و 13 تمام اینها مدبرات امر هستند.

تنبیهان: الاول- در سه آیه اول بواو قسم فرموده و در دو آیه بعد به فا تعبیر نموده بعید نیست که حکمت آن این باشد که تا ارواح جدا نشوند از قفس بدن و دور نشوند و سرعت سیر پیدا نکنند مسابقه تحقق پیدا نمیکند و تا تمام این امور خاتمه پیدا نکند امر بتمامه تدبیر نشده و خاتمه آنها خلود است در بهشت یا جهنم.

الثانی- در حدیث دارد که خداوند بمخلوقات خود برای عظمت قدرت خود قسم یاد میکند ولی بندگان باید قسم بو اللَّه و تاللّه و باللّه قسم یاد کنند در جایی که حکم قسم بیاید نه باین امور.

[سوره النازعات (79): آیات 6 تا 7] .... ص : 372

یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7)

روزی که بلرزه میآید لرزنده ای و در تبع او لرزه دیگری که ردیف او باشد این دو جمله را بعضی جواب قسم های سابقه گفتند که یک همچو روزی پیش میآید بعضی گفتند: جواب قسم محذوف شده بوضوحش واگذار شده و این جمله مستقله بمنزله مبتدا و خبرش: قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ است که روزی که چنین روز میشود قلوب چنین میشود.

و در معنای این دو جمله هم اختلاف است نوع مفسرین حمل بر صیحه اولی و ثانیه کردند که مفاد: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68 که فناء دنیا و ظهور قیامت باشد، بعضی گفتند: مراد از راجفة اوضاع عالم تغییر میکند و دگرگون میشود از آسمانها و کوه ها و دریاها و زمین و کرات جویه شمس و قمر و کواکب و غیرها، و مراد

ص: 372

از رادفه یعنی پس از پیش آمدهای دیگری یکی بعد از دیگری پیش میآید و در اخبار از حضرت صادق و حضرت رضا علیهما السلام تفسیر بدوره رجعت کرده اند که از ضروریات مذهب شیعه است راجفه رجعت حضرت ابی عبد اللَّه الحسین (ع) است با هفتاد و پنج هزار در رکابش و انتقام میکشد از مخالفین و اتباع اولین، و رادفه امیر المؤمنین (ع) است که با شیاطین می جنگد و شیطان را میکشد که بوقت معلوم که در قرآن میفرماید:

فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ حجر آیه 37. بلکه میتوان گفت: تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ رجعتهای ائمه علیهم السلام یکی بعد از دیگری تا فناء الدنیا بلکه میتوان گفت که اینها بالاخص حضرت بقیة اللَّه پس از رجعت زنده میروند صحرای محشر و قرآن را میبرند بسر نهر کوثر نزد پیغمبر بواسطه حدیث ثقلین که فرمود:

(لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض)

و ممکن است استثناء آیه شریفه هم اشاره باین باشد که فرمود در آیه مذکوره: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ که اینها هم جزو کسانی هستند که بفناء دنیا فانی نمیشوند.

[سوره النازعات (79): آیات 8 تا 9] .... ص : 373

قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9)

دلها در آن روز اضطراب شدید پیدا میکند مثل اینکه می گویی دلم از جا کنده شد و سیر سریع دارد و چشمها فرو افتاده بجایی نمیتوانند نگاه کنند.

قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ وجف بمعنی سرعت سیر است که در باب فی ء میفرماید:

وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ حشر آیه 6 که شما مجاهدین با اسب و شتر بر آنها مسلط نشدید بلکه خدا مسلط میفرماید رسولان خود را بر هر که بخواهد. دلهای اینها از جا کنده شده بهر طرفی میرود و توجه میکند عذاب و عقوبت شدید است، و مراد از قلوب قلوب کفار و اهل عذاب است و اما قلوب مؤمنین آرام با خیال راحت هیچ اضطرابی ندارند. این اگر مراد روز قیامت باشد، و اگر مراد دوره رجعت باشد قلوب معاندین و ظالمین بانبیاء و ائمه و قتله آنها که زنده میشوند و از آنها انتقام کشیده میشود.

أَبْصارُها خاشِعَةٌ و چشم ها افتاده بزیر نمیتوانند نگاه کنند از خجلت و شرمندگی

ص: 373

و پشیمانی که ای کاش ما هم ایمان آورده بودیم و عمل صالح بجا آورده بودیم تا گرفتار همچو روزی نشده بودیم، خشوع ذلت و خفت است و بهر طرف که نظر بیندازند عذاب بآنها احاطه کرده چنانچه میفرماید: یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ عنکبوت آیه 55.

[سوره النازعات (79): آیه 10] .... ص : 374

یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (10)

میگویند: آیا محققا ما بر گشته شدگانیم در گودال قبر، با اینکه این کفار از همان حال نزع و در قبر و عالم برزخ معذب هستند و بودند چنانچه میفرماید:

(القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفرات النیران)

و در همان حال نزع جای خود را میبیند و روح او در برهوت با ارواح کفار و معاندین معذب لکن اوضاع محشر را که مشاهده میکند بکلی آنها را ناچیز میگیرد و تمنی میکند که برگردد در قبر و بهمان مقدار عذاب بسازد و باین عذاب شدید گرفتار نشود که میفرماید: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ بقره آیه 85، و میفرماید: سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ توبه آیه 101.

[سوره النازعات (79): آیه 11] .... ص : 374

أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11)

آیا زمانی که بودیم استخوانهای پوسیده. توضیح آنکه عذاب حال نزع و قبر و عالم برزخ فقط روح که تعلق بقالب مثالی و جسم برزخی گرفته معذب است بعذابهای مناسب آن عالم، و اما در قیامت که روح بر میگردد بهمین بدن عنصری خاکی هم عذاب روحی دارد و هم جسمی مثل آتش زقوم حمیم غساق اعمده سلاسل اغلال سیاط قطران و غیر اینها لذا میگوید: آیا زمانی که بدن ما استخوان پوسیده شده بود بهمان حالت میشود باقی باشیم و همچو روزی را مشاهده نکنیم.

[سوره النازعات (79): آیه 12] .... ص : 374

قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12)

این است هنگام بازگشت خسران آورنده.

توضیح: انسان اگر در دنیا مبتلای ببلاها و مصائب شود یا در حال نزع یا در قبر و عالم برزخ بلکه حتی در صحرای محشر پای سؤال و جواب و حساب و میزان و نامه

ص: 374

عمل و صراط و سایر عقبات قیامت و مواقف آن و لو بسیار سخت باشد امید نجات دارد زیرا چه بسیار همین بلاهای دنیوی کفاره گناهان آنها میشود یا در عالم برزخ باندازه استحقاقش عذاب میچشد و بدعای مؤمنین و شفاعت شفعاء نجات پیدا میکند یا در قیامت مشمول عفو و مغفرت الهی و شفاعت شافعین و وسائل دیگر نجات پیدا میکند لکن پس از آنکه گرفتار عذاب و جهنم شد که خلود در عذاب است بکلی مأیوس میشود لذا میگوید:

تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ این کرت مثل کرات قبل نیست که مدت داشت و منقضی شد این کرت دیگر تمام شدنی ندارد بخصوص پس از مکالمه با خزنه جهنم و با مالک و تقاضای برگشتن بدنیا از خداوند و جواب یأس شنیدن که معنی خسران است.

[سوره النازعات (79): آیات 13 تا 14] .... ص : 375

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14)

پس جز این نیست که این زجرة و صیحه بیش نیست پس بناگاه آنها در صحرای محشر حاضر میشوند.

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ دو نحو تفسیر شده: یکی آنکه کلام کفار باشد که بگویند: یک صیحه بیش نبود که ما در زمین محشر شدیم. دیگر آنکه جواب آنها باشد که شما که منکر بعث و حشر بودید بیک صیحه تمام مبعوث و در صحرای محشر وارد شدید، زجرة صیحه شدید است که تکان میدهد و این نفخه ثانیه صور است که میفرماید: نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68، وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ یس آیه 51، وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً کهف آیه 99.

فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ ساهره زمین ساده که همین زمین دنیا باشد که بمجرد خروج از اجداث و قبور مشاهده میکنند، و ساهره گفتند که در او نه کوهی و نه عمارتی و نه اشجاری و نه دریایی مشاهده میشود چنانچه در آیات تمام این خصوصیات را بیان فرموده:

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 48، وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما

ص: 375

فِیها وَ تَخَلَّتْ

انشقاق آیه 3 و 4 و غیر اینها از آیات و سور.

[سوره النازعات (79): آیه 15] .... ص : 376

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی (15)

آیا آمد تو را داستان موسی. قضایای موسی را خداوند در بسیاری از سور قرآن بتفصیل یا اجمال بیان فرموده از زمان ولادتش و در تابوت روی نیل انداختن و التقاط آل فرعون و در دامن فرعون بزرگ شدن و از پستان غیر مادرش شیر نخوردن تا زمان رشدش و کشتن قبطی و فرار بمدین و نزد شعیب رفتن و بمقام رسالت رسیدن و مأمور بدعوت فرعونیان، و قضایای بنی اسرائیل چه در زمان موسی و چه بعد از رحلتش، و قضیه سامری و عجل او و غیر اینها، و نزول الواح تورات، و صاعقه هفتاد نفر، و دو مرتبه زنده شدن، و بوزینه شدن صید کنندگان در روز شنبه تماما بیان شده احتیاج بشرح جدید نیست فقط بتفسیر آیات اکتفاء میکنیم.

[سوره النازعات (79): آیه 16] .... ص : 376

إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً (16)

این پس از مراجعت از مدین بود که در شب تاریک راه را گم کرده آتشی دید در طور سینا رفت که آتش بیاورد گرم شوند و راه پیدا کند خطاب الهی رسید:

إِذْ ناداهُ رَبُّهُ که فرموده: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ تا اینکه مأمور شد بدعوت فرعون.

بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً که گفتند: زمین نجف بوده.

[سوره النازعات (79): آیه 17] .... ص : 376

اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (17)

فقط مبعوث بر فرعون تنها نبود بلکه بر تمام قبطیان و بنی اسرائیل که شریعتش تا زمان عیسی باقی بود و تمام انبیاء بعد از موسی تا زمان عیسی بشریعت او عمل میکردند و دعوت مینمودند مثل داود سلیمان زکریا یحیی ذا الکفل و غیر اینها لکن اولین مأموریتش دعوت فرعون بود:

اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی طغیان فرعون ذبح ابناء بنی اسرائیل و زنهای آنها را برای کلفتی و کنیزی، و مردان آنها را باعمال شاقه وادار کردن و از همه بالاتر دعوی خدایی کردن و گفتن: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی و ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی.

ص: 376

[سوره النازعات (79): آیات 18 تا 19] .... ص : 377

فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی (18) وَ أَهْدِیَکَ إِلی رَبِّکَ فَتَخْشی (19)

پس بگو بفرعون: آیا بس نیست برای تو به اینکه متزکی شوی و ایمان بیاوری و من تو را هدایت کنم بسوی پروردگارت پس بترسی و دست از ظلم و کفر برداری که گفتند: فرعون سیصد سال عمر کرد باو بگو بس نیست ظلم ها و تعدیات بیا آخر عمری متنبه شو و ایمان بیاور خداوند از تمام این کفریات و تعدیات و ظلمها عفو میفرماید که

(الاسلام یجب ما قبله)

که معنی تزکیه است که پاک و پاکیزه شوی و راه هدایت و طریق عبودیت را بتو نشان دهم و دست از این طغیان و سرکشی و ظلم ببنی اسرائیل برداری و آنها را نجات دهی و از خداوند بترسی لکن:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

قساوت قلب حب ریاست و شهوات نفسانی کبر و نخوت و عجب و هزار عیب دیگر مانع از قبول میشود.

[سوره النازعات (79): آیه 20] .... ص : 377

فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری (20)

پس نمایاند موسی فرعون را معجزه بزرگی چون فرعون گفت بموسی که:

قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ حضرت موسی فرمود: قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ ءٍ مُبِینٍ فرعون گفت: قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ حضرت موسی: فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ شعراء آیه 29 الی 33. مع ذلک ایمان نیاورد:

[سوره النازعات (79): آیه 21] .... ص : 377

فَکَذَّبَ وَ عَصی (21)

اما تکذیبش اینکه همچو آیه و معجزه را حمل بر سحر کرد و موسی را ساحر خواند: قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ شعراء آیه 34. و اما عصیانش در مقام قتل موسی و کسانی که باو ایمان آورده بودند برآمد و ترسید که مبادا قومش ایمان بیاورند بموسی و دست از خدایی او بردارند.

[سوره النازعات (79): آیه 22] .... ص : 377

ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی (22)

پشت کرد و بعجله روی بقوم کرد مثل اینکه بسرعت رفت نزد قوم.

ص: 377

[سوره النازعات (79): آیه 23] .... ص : 378

فَحَشَرَ فَنادی (23)

آنها را جمع کرد و میان آنها فریاد زد که فریب این ساحر را نخورید منم خدای شما.

[سوره النازعات (79): آیه 24] .... ص : 378

فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی (24)

من خدای بزرگتر شما هستم. واقعا حماقت تا چه اندازه سلطنت یک قسمت قسمت کوچک زمین که مصر باشد و توابع آن آنهم این چهار روزه دنیا که قبل از فرعون در تحت سلطنت دیگران بوده و بعد از او در تحت دیگران میآید موجب خدایی او میشود که بگوید: وَ نادی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ زخرف آیه 51 و 52. لکن تعجب ندارد این توهّمات در دماغ بسیار بوده و هست که به چهار روز دنیا مغرور میشوند و خود را فعال ما یشاء میدانند و خیال میکنند همیشه هستند نمرود شداد و اشباه آنها مثل اینکه میگوید: بر فرض موسی خدایی داشته باشد در جنب خدایی من کوچک است من اعلی و ارفع هستم لذا در مقام قتل خدای موسی بر آمد که گفت بهامان: وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً مؤمن آیه 36 و 37. و همین خیال را نمرود کرد و آن تخت و کرکس ها را و رفت و تیر انداخت که خدای ابراهیم را بکشد و امثال اینها بسیارند.

[سوره النازعات (79): آیه 25] .... ص : 378

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی (25)

اما نکال آخرت: وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ مؤمن آیه 45 و 46.

و اما نکال اولی: وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ- الی قوله تعالی- فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ- الی قوله تعالی- فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ .. الایه اعراف آیه 130 الی 136.

[سوره النازعات (79): آیه 26] .... ص : 378

إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی (26)

ص: 378

محققا در این اخذ فرعون نکال آخرت و اولی را هر آینه عبرت است از برای کسی که از خدا بترسد. تمام قضایای امم سابقه برای تنبیه و بیداری و عبرت است که اثر تصدیق انبیاء و اطاعت آنها و اقرار بتوحید و ایمان بخدا و رسول چه فوائد و نتایج دنیوی دارد و چه مثوبات اخروی، و اثر کفر و شرک و تکذیب انبیاء و ظلم و اذیت و معاصی و طغیان چه مضار و بلیات دنیوی و چه عقوبات اخروی.

آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد

جمله ذرات زمین و آسمان لشگر حقند گاه امتحان

إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً اما برای قلب بیدار و روشن که قابلیت هدایت داشته باشد، و اما قلوب قاسیه سیاه دل متکبر متفرعن طاغی یاغی بقدر خردلی اثر نمیگذارد زیرا بکلی از قابلیت افتاده مثل دانه و حبه و هسته که فاسد شده دیگر نمیروید، و درختی که ریشه آن خشک شده باشد رشد نمیکند لذا باید این نمره را رها کرد و دور انداخت که میفرماید: ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ فجر آیه 3. و لذا در امر بمعروف و نهی از منکر یکی از شرایط آن احتمال تأثیر است و با قطع بعدم تأثیر واجب نیست فقط وظیفه انبیاء و علماء تبلیغ است که حجت بر آنها تمام شود نگویند: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 134. لذا میفرماید:

لِمَنْ یَخْشی خشیت تا ایمان نباشد و لا اقل احتمال صدق در فرمایشات انبیاء ندهد خوف پیدا نمیکند زیرا عقل هر ذی عقلی حکم میکند بلزوم دفع ضرر مقطوع و مظنون و محتمل و اینها احتمال صدق نمیدهند و تمام فرمایشات آنها را کذب میپندارد، بلی بعضی یقین بصدق پیدا میکنند لکن حب ریاست و شهوات نفسانی مانع از تصدیق میشود که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل آیه 14.

[سوره النازعات (79): آیه 27] .... ص : 379

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها (27)

در این آیه شریفه آیات خداوند یک قسمت از مخلوقات خود که در عظمت

ص: 379

و بزرگی و قوت و قدرت بمراتبی از انسان قوی تر هستند بیان میفرماید برای اثبات ضعف انسان که آن قدر ضعیف است که کوچکترین بلاها او را بیچاره میکند بسا یک تب یا یک عضو اگر مریض شد و درد گرفت انسان را بیچاره میکند بسا یک پشه او را هلاک میکند سلب یک نعمت یا نزول یک بلا مثل آتش و غرق و هدم و غیر اینها او را از بین میبرد چگونه طاقت عذاب دارد آنهم چه عذابی که امیر المؤمنین در دعاء کمیل میفرماید:

(هذا ما لا تقوم له السموات و الارض فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین)

لذا میفرماید:

أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها آسمانی که این کرات جویه که بسا چندین برابر کره زمین هستند خلق فرموده و در فضای این عالم کبیر نگاه داشته که میفرماید:

اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها- الی قوله تعالی- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ رعد آیه 2 و 3. این است که میفرماید آیا خلقت شما شدیدتر و محکم تر است یا آسمانی که خداوند بنا فرموده آسمان طاقت عذاب جهنم ندارد شما چگونه طاقت میآورید.

[سوره النازعات (79): آیات 28 تا 29] .... ص : 380

رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها (28) وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها (29)

بلند و رفیع قرار داد طاق او را پس تسویه فرمود که خلل و فرج نداشته باشد و تاریک کرد نور او را در شب و در آورد روشنایی او را در روز.

رَفَعَ سَمْکَها آسمان را خداوند برای انسان و اهل زمین طاق بسیار مرتفعی قرار داد که در خبر است که: از صفحه زمین تا آسمان اول پانصد سال راه است که کسی پیاده رود یا سواره و همچنین از آسمان اول تا دوم و هکذا تا هفتم ولی قدرت الهی اینکه طرفة العین ملائکه صعود نزول میکنند، و همچنین در لیلة المعراج پیغمبرش را برد تا قاب قوسین او ادنی، و تو هم نشود که چگونه میشود جایی که آصف بن برخیا تخت بلقیس را از شهر سبأ طرفة العین نزد سلیمان حاضر کند، و اصحاب خاص حضرت بقیة اللَّه طرفة العین از اطراف دنیا نزد او حاضر میشوند خدای آنها قدرت دارد بنده خود را در یک شب تا بکجا ببرد.

ص: 380

فَسَوَّاها تسویه محکم کاری است که شکست بر ندارد خراب نشود سقوط نکند رخنه پیدا نکند، تمام این کرات جویه.

وَ أَغْطَشَ لَیْلَها یعنی در شب که کره زمین پشت میکند با کره شمس این قسمت مسکونی شب تاریک ظلمانی میشود.

وَ أَخْرَجَ ضُحاها و چون رو بخورشید میکند روز روشن نورانی میشود و شرح آن را مکرر در ذیل آیات بیان کرده ایم.

[سوره النازعات (79): آیه 30] .... ص : 381

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (30)

و زمین را بعد از این گسترانید که مکرر گفته شده که کره زمین در وسط دریا بود خداوند بتموج دریا یک قسمت زمین را از آب خارج کرد که ربع مسکونش گفتند که معنی دحیها است که گسترانید برای سکونت بشر و حیوانات بری

[سوره النازعات (79): آیه 31] .... ص : 381

أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31)

بیرون کرد از زمین آب آن را و چراگاه آن را. هر قسمت زمین که نزدیکتر بدریا باشد اگر حفر کنند زودتر بآب میرسند و بسا از فشار آب شکاف بر میدارد و رودخانه ها و نهرها بر صفحه زمین جاری میشود و چه بسیار از اشعه شمس بخار میشود و متصاعد میگردد و بصورت ابر در میآید و باران میشود و در اعماق زمین فرو میرود و از کوه ها جریان پیدا میکند و رودخانه ها و نهرها در اطراف زمین تشکیل داده میشود جل الخالق و همین است مفاد:

أَخْرَجَ مِنْها از زمین بتوسط چشمه ها و آبار و رودها.

ماءَها و سبب میشود که گیاه از زمین روئیده شود و اشجار رشد کند برای خوراک انسان و حیوانات بالاخص حیوانهای بیابانی که مفاد:

وَ مَرْعاها است چراگاههای صحراها و بیابانها و مزارع و کشتزارها و باغستانها حتی بسیار از خانه ها که چه اندازه برکات و فوائد غیر از مأکولاتش دارد در تلطیف هوا و سایه بان و استفاده از چوبها و برگ ها و تخمها و ریشه های آنها.

[سوره النازعات (79): آیه 32] .... ص : 381

وَ الْجِبالَ أَرْساها (32)

ص: 381

و کوه ها را در نقاط زمین ثابت و برقرار فرمود هم لنگر زمین است که متزلزل نشود، و هم بسیاری از معادن از او استخراج میشود، و هم از احجار او استفاده زیاد میشود.

[سوره النازعات (79): آیه 33] .... ص : 382

مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (33)

تمام این مذکورات در آیات قبل از جمله: أَمِ السَّماءُ بَناها تا آیه: وَ الْجِبالَ أَرْساها متاع و بهره برداری و امر معاش و زندگانی و منافع شما است و انعام شما از شتر و اسب و قاطر و حمار و گوسفند و گاو، و این از باب بیان مصداق و مثال است و الا متاع جمیع حیوانات از طیور و وحوش و جراثیم و حشرات است هر کدام بقدر سهم خود بهره برداری میکنند

[سوره النازعات (79): آیه 34] .... ص : 382

فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری (34)

پس زمانی که آمد داهیه بزرگی که مراد روز قیامت باشد چون طم بمعنی علو و برتری است و طامه پیشامد سختی است که تعبیر بداهیه میکنند و گفتند: (ما من طامة الا و فوقها طامة و القیامة فوق کل طامة) سپس بیان میفرماید:

[سوره النازعات (79): آیه 35] .... ص : 382

یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی (35)

در آن روز یاد میآورد انسان آنچه سعی کرده در دنیا از خیر و شر، ایمان و کفر، طاعت و معصیت، حسن و قبح، احسان و اسائه، قضایای محشر را در آیات قرآنی گوشزد بندگان فرموده، زمین محشر یک قسمت مثل کوره حدادی آتش فشان، خورشید یک نی بالای سر سیاه، آتش جهنم نفیر و زفیر دارد، غلهای آتشی بگردن، نامه عمل بدست چپ و از پشت سر سپاه، ملائکه عذاب با تازیانه های آتشی بالای سر آنها، قسمت دیگر طرف راست صحرای محشر زیر سایه عرش، پای منبر وسیله زیر لوای حمد، کنار حوض کوثر، نسیم بهشت میوزد، نامه اعمال بدست راست نورانی صورتها نورانی در یک همچو روزی:

یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعی در جای دیگر میفرماید: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی نجم آیه 39 الی 41.

ص: 382

[سوره النازعات (79): آیه 36] .... ص : 383

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری (36)

و ظاهر میشود جحیم از برای کسی که میبیند. بارز بمعنی نمایان است که خود را نشان میدهد، این جهنم با این همه بزرگی که دارد که خطاب باو میرسد: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 30، یک مار غاشیه است که با زنجیرها ملائکه عذاب او را میآورند در صحرای محشر که میفرماید: وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ..

الایه فجر آیه 23. لذا میفرماید:

وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ دهن باز کرده و اهل خود را میرباید و نعره میزند و آتش از دهانش شعله میزند.

لِمَنْ یَری که مشاهده میشود.

[سوره النازعات (79): آیات 37 تا 39] .... ص : 383

فَأَمَّا مَنْ طَغی (37) وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (38) فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی (39)

پس اما کسی که سرکشی کند و اختیار کند و برتری دهد زندگانی دنیا را پس بدرستی که جایگاه او جحیم است.

فَأَمَّا مَنْ طَغی طغیان زیاده روی در کفر و معاصی و ظلم و صفات خبیثه است که از حد بگذراند بحدی که دیگر قابل برگشتن و توبه و ترک معاصی نباشد و کانه اینها جزو ذات او شده و رسوخ کرده در قلب و ریشه دوانیده که دیگر کنده نمیشود.

وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا زندگانی دنیوی را ترجیح دهد بر رستگاری اخروی به اینکه یا منکر قیامت باشد و بعث و نشور، و چشم و گوش او کور و کر شده باشد و قلبش را قساوت گرفته باشد که میفرماید، أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً- الی قوله تعالی- وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ ... الایة جاثیه آیه 23 و 24، حب دنیا و هواهای نفسانیه و حب جاه و ریاست و صفت خبیثه کبر و نخوت و عناد چنان او را کر و کور کرده بکلی خدا و دین و آخرت را منکر شده.

فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوی گفتند: اثبات شی ء نفی ما عدا را نمیکند اگر بگویی زید موجود است دلالت ندارد بر اینکه غیر زید موجود نیست این طائفه مأوی

ص: 383

آنها جحیم است دلالت ندارد که دیگری جحیم نیست بلکه هر غیر مؤمن که از روی تقصیر باشد نه قصور مأوی او جحیم است.

[سوره النازعات (79): آیات 40 تا 41] .... ص : 384

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی (41)

و اما کسی که بترسد مقام پروردگار خود را و جلوگیری کند نفس خود را از هواهای نفسانی پس بدرستی که بهشت همان بهشت جایگاه او است.

أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ یعنی در محلی که قیام میکند در پیشگاه خدای متعال برای حساب روز قیامت و صحرای محشر باشد خوف داشته باشد.

توضیح: مسأله خوف و رجاء مجرد صفت نفسانی نیست بلکه خوف و رجائی که آثارش در خارج ظاهر شود، خوفی که جلوگیری از معاصی و کفر و ضلالت باشد و رجائی که وادار بعبادت و ایمان و هدایت کند. مثل رجائی که آثار عملی نداشته باشد و خوفی که جلوگیری نکند مثل درختی است که بار و میوه ندهد.

وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی نفس حیوانی تمایلات باین لذائذ جسمانی دارد و بزرگترین دشمن انسان است که امارة بالسوء است زیرا انسان سه دشمن دارد دنیا، نفس، شیطان، دنیا جلواتی دارد که خود را مثل زنهای بی عفت و عصمت زینت کرده خود را بجوانان نشان میدهد در اثر برتری تفوق مال منال عزت شوکت جلال کبر ساز آواز و سایر لذائذ نفس مایل میشود و عاشق میگردد و عزم و جزم پیدا میکند شیطان راه نشان میدهد اگر دنیا در نظرش پست باشد نفس تمایل پیدا نکند شیطان راهنمایی نمیکند، و هیچ چیز جلو نفس را نمیگیرد مگر خوف و خوف پیدا نمیشود مگر بایمان، مقایسه کنید امر دین را بامور مملکتی و دستور دولتی اموری که دولت منع نکرده مثل ساز آواز مجالس تفریحی بی حجابی چه اندازه رواج پیدا کرده، و اما اموری که منع کرده و پاسبان قرار داده و مفتش مقرر کرده از ترس دولت که گرفتار جرم و حبس و شکنجه و قتل میشوند از ترس مرتکب نمیشوند مگر در صورتی که کشف نشود، امر دین همین نحو است اموری که دین ترخیص کرده و مباح فرموده در امر معاش و کسب و تجارت و ازدواج و تزین و امثال اینها مردم آزاد هستند: قُلْ

ص: 384

مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ

... الایه اعراف آیه 32. و اما اموری که منع فرموده و در مخالفتش جرم و حبس و شکنجه و عذاب مقرر داشته چنانچه میفرماید: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ اعراف آیه 33- انسان ممنوع از اینها نمیشود مگر پس از خوف و خوف پیدا نمیکند مگر بایمان و اعتقاد به اینکه علاوه بر اینکه خدا خداوند عالم است که: أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ و غیر اینها از آیات مع ذلک مفتش قرار داده کتبه اعمال. نفس اعضاء بدن، انبیاء ائمه ملائکه حفظه که شهود یوم القیامة هستند و راپرت میدهند. انسان تا ایمان و یقین پیدا نکند خوف پیدا نمیکند و تا خوف پیدا نکند جلوگیر ندارد میکند آنچه بتواند.

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی کسانی که خوف مقام ربوبی پیدا کردند و جلو نفس خود را گرفتند که از حضرت رسالت است که جهاد اکبرش شمرده جهاد با نفس را:

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی اللهم اجعلنا من هؤلاء.

[سوره النازعات (79): آیه 42] .... ص : 385

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها (42)

میپرسند از تو از ساعت که قیامت باشد چه موقعی بر پا میشود و ثبوت پیدا میکند.

این سؤال یا از روی تعنت و سخریه و استهزاء است که این اندازه ما را از قیامت میترسانی پس آن چه روز است، یا از روی حقیقت است که چه موقع تحقق پیدا میکند، و معنی مرسیها از رسی بمعنی ثبوت و برقرار است چنانچه کوه ها را رواسی میگویند چنانچه میفرماید: وَ جَعَلْنا فِیها رَواسِیَ شامِخاتٍ مرسلات آیه 27، و میفرماید: وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ سبأ آیه 13 دیگ هایی که از بزرگی قابل حرکت نبود و ثابت بود.

[سوره النازعات (79): آیه 43] .... ص : 385

فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (43)

که نیستی تو از یاد آورنده آن، چون علم بساعت مختص بخدا است چنانچه

ص: 385

میفرماید:

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ اعراف آیه 187، و میفرماید: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ ... الایه لقمان آیه 34. و بعضی گفتند: این اندازه که ذکر قیامت میکنی پس کو قیامت چه موقع تحقق پیدا میکند ولی معنی اول اظهر است.

[سوره النازعات (79): آیه 44] .... ص : 386

إِلی رَبِّکَ مُنْتَهاها (44)

یعنی اظهار او و اقامه او بسوی پروردگار است بمجرد اراده تحقق پیدا میکند:

وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 77. معنی منتهی نه بمعنی این است که آخر دارد بلکه یعنی علم او مختص بخدا است یا اظهار و تجلی او مختص باو است.

[سوره النازعات (79): آیه 45] .... ص : 386

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (45)

فقط وظیفه شما انذار است برای کسانی که بترسند انذار میشوند اما کسانی که خوف و خشیت ندارند انذار نمیشوند تا موقعی که مشاهده کنند.

[سوره النازعات (79): آیه 46] .... ص : 386

کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (46)

مثل اینکه روزی که میبینند قیامت را درنگ نکردند مگر یک شب یا یک روز فردای قیامت موقعی که مبعوث میشوند عالم برزخ را از زمان موت تا حین بعث تصور میکنند یک شب یا یک روز بیش نبوده چنانچه عزیز پس از صد سال مردن از او خداوند پرسید فرمود: کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ بقره آیه 259، اصحاب کهف پس از سیصد سال که بعضی گفتند: قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ کهف آیه 19، گفتند: حضرت نوح بملک الموت فرمود: این عمر من مثل این است که از آفتاب آمدم بسایه، گذشته همین نحو بنظر میآید ولی آینده دور بنظر میآید.

هذا آخر تفسیر سورة النازعات و یتلوه ان شاء اللَّه سورة عبس و بقیة السور. و الحمد اللَّه و الصلاة علی محمد و آله و انا العبد عبد الحسین الطیب.

ص: 386

سورة عبس .... ص : 387

[سوره عبس (80): آیات 1 تا 2] .... ص : 387

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

عَبَسَ وَ تَوَلَّی (1) أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی (2)

صورت درهم کشید و رو برگردانید موقعی که آمد او را کوری.

اما کلام در فضیلت این سوره مبارکه: از ابن بابویه مسندا از معاویة بن وهب از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ عبس و تولی، و اذا الشمس کورت کان تحت جناح اللَّه من الجنان و فی ظل اللَّه و کرامته و فی جناته و لم یعظم ذلک علی اللَّه ان شاء اللَّه)

و در نسخه دیگر:

(علی ربه عز و جل)

هر کس قرائت کند این دو سوره را خداوند او را زیر بال خود میگیرد کنایه از این که در تحت حفظ و حراست او وارد میشود.

عَبَسَ وَ تَوَلَّی أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی قضیه شخصیه است راجع بابن ام مکتوم که کور بود وارد شد در حالی که پیغمبر اکرم با جمعی از صحابه در خدمتش بودند، بسیاری از مفسرین گفتند: پیغمبر عبوس شد و درهم کشید و پشت کرد و رو برگردانید لکن این کلام غلط است اولا- با اخلاق پیغمبر سازش ندارد که خدا میفرماید: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، که اخلاق او را بعظمت یاد فرموده، و میفرماید: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ... الایه آل عمران آیه 159. و ثانیا- اگر مراد پیغمبر بود: عبست و تولیت ان جاءک بطور خطاب نه بنحو غیاب و ثالثا- این آیه در مقام مذمت و نکوهش است و پیغمبری که ما در حق او و آل او معتقد هستیم که ترک اولی هم از آنها صادر نشده مناسبت ندارد.

و رابعا- این ابن ام مکتوم کور بود عبوسیت و صورت برگردانیدن پیغمبر را نمیدید بعضی گفتند: در حق رجلی بود از اعیان بنی امیه چون ابن ام مکتوم وارد شد پهلوی او جای گرفت بشرف او برخورد که این کور فقیر پهلوی من باشد خود را

ص: 387

جمع کرد و درهم کشید و برگردانید، و از علی بن ابراهیم است که این آیه در حق عثمان نازل شده چون ابن ام مکتوم مؤذن رسول اللَّه (ص) بود و ایمان کامل داشت چون بر حضرت وارد شد حضرت او را مقدم بر عثمان نشانید بعثمان برخورد و عبوس شد و رو برگردانید لذا خدا میفرماید: عَبَسَ وَ تَوَلَّی أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی سپس خدا در مقام مدح ابن ام مکتوم برآمده میفرماید:

[سوره عبس (80): آیات 3 تا 4] .... ص : 388

وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی (3) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری (4)

و نمیدانی تو و درک نکردی شاید این اعمی که آمد پاکیزه و مزکی باشد یا متذکر شود از فرمایشات پیغمبر و یاد آوری او پس نفع ببخشد او را این یادآوری:

وَ ما یُدْرِیکَ خطاب بفاعل عبس است و این هم یک شاهد است که پیغمبر نبوده زیرا حضرت میدانست که ابن ام مکتوم بنده صالح خدا است و مزکی هست همان عثمان بوده چنانچه آیات بعد هم شواهدی است که شرحش ان شاء اللَّه میآید.

لَعَلَّهُ یَزَّکَّی لعل برای ندانستن آن عبوس است نه تردید زیرا خداوند میدانست که مزکی است پیغمبر هم میدانست، و مزکی کسی را گویند که ایمانش کامل باشد اعمالش صالحه باشد اخلاقش فاضله باشد و این منتهای مدح است در حق ابن ام مکتوم زیرا اگر یک عیبی در ایمان و اخلاق و افعال داشته باشد مزکی نیست.

أَوْ یَذَّکَّرُ یا فرا بگیرد. مذکر پیغمبر است که میفرماید: فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ غاشیه آیه 21 و 22. یعنی وظیفه تو تذکر است نه فرمان و الزام تا کی متذکر شود و کی اعراض کند، و میفرماید: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ الذاریات آیه 55 و غیر اینها از آیات.

فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری انتفاع از ذکری خاص مؤمنین است کافر و مشرک و منافق و ضال و مضل و معاند و ناصب و مخالف و طاغی و عاصی انتفاع نمیبرند بلکه موجب ازدیاد کفر و طغیان آنها میشود: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً اسراء آیه 82. و از این جمله فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری هم استفاده میشود ایمان ابن ام مکتوم، و این آیات شریفه درس است برای جامعه که نباید نظر

ص: 388

بمال و جاه و عظمت و ریاست و اسم و عنوان اشخاص داشته باشند و آنها را محترم و معزز بدارند بلکه ملاک ایمان: عمل صالح و تقوی است و لو فقیر و عاجز و کور و بی اسم و عنوان باشد هر چه ایمانش قویتر و اعمال صالحه بهتر و تقوایش زیادتر باشد احترام و عزتش بیشتر باید گذاشت چنانچه نزد خدا و رسول و ائمه هم محترم و معزز است و در قرآن مجید میفرماید: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ منافقون آیه 8

[سوره عبس (80): آیات 5 تا 6] .... ص : 389

أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی (6)

اما کسی که مستغنی و ثروتمند باشد پس تو از او پذیرایی میکنی و احترام میگذاری این هم خطاب بفاعل عبس است که اینها نسبت به ثروتمندان و متمکنین چه اندازه احترام میگذاردند و لو کافر یا مشرک یا افسق فساق باشد، و این رسم از اول دنیا در میانه مردم بوده و هست که اهل دنیا را محترم میشمارند و عزت میگذارند هر چه ریاستش بالاتر باشد و ثروتش زیادتر باشد و عده و عده و عشیره و قبیله او زیادتر باشد بیشتر احترام میگذارند حتی او را میپرستند و خدای خود میدانند مثل نمرود و شداد و فرعون و هامان و قارون و اشباه آنها از سلاطین جور حتی یزید تمسک کرد بآیه: قُلِ اللَّهُمَّ برای اثبات عزت و شوکت خود ولی غافل از این هستند که عزت به ید اللَّه است چنانچه میفرماید: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً فاطر آیه 10، و اینها فردای قیامت ذلیل ترین و پست ترین و خوارترین مخلوقات حتی از سگ پست تر هستند که سر بزیر انداخته از خجلت و شرمندگی.

[سوره عبس (80): آیه 7] .... ص : 389

وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّی (7)

و چه باعث شده اینکه مزکی باشد یا نباشد یعنی اگر غنی و ثروتمند باشد او را احترام میگذاری کافر باشد یا مؤمن خوب یا بد مزکی و غیر مزکی، در بند این نیستی و باکی نداری که گفتیم: این خطابات بفاعل عبس است، و این در حق نوع مردم جاری است نگاه بایمان و تقوی و عمل صالح طرف نمیکنید هر که دنیای او معمور است غنی و ثروت و ریاست و اسم و عنوان دارد او را عزت میگذارند خواه مؤمن باشد

ص: 389

یا کافر، عالم باشد یا جاهل، مطیع باشد یا فاسق، و هر که فقیر و بی بضاعت و بی اسم و عنوان باشد کوچک و بی اعتنایی باو میکنند خواه مؤمن یا کافر هر که باشد و هر چه باشد بخصوص هم مسلکان خود را در عقائد.

[سوره عبس (80): آیات 8 تا 10] .... ص : 390

وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی (8) وَ هُوَ یَخْشی (9) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی (10)

و اما کسی که آمد تو را با سرعت و شتاب و او خدا ترس بود پس تو از او دوری میکنی وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ که ابن ام مکتوم باشد که میخواهد خدمت پیغمبر مشرف شود و از فرمایشات بهره مند گردد و احکام دین را فرا گیرد.

یَسْعی که سعی میکند که زودتر شرفیاب شود و بیشتر استفاده کند.

وَ هُوَ یَخْشی و او از عذاب الهی میترسد که مبادا کوتاهی کرده باشد در شرفیابی و اخذ احکام.

توضیح: همین نحوی است واجب است بر انبیاء و ائمه هدی و علماء اعلام تبلیغ احکام که چه اندازه زحمت کشیدند در نشر احکام، این همه اخبار از ائمه اطهار در هر بابی از عقاید و اخلاق و مواعظ و احکام رسیده و علماء اعلام در کتب خود تدوین فرموده و در دسترس جامعه قرار داده، و این همه زحمت کشیده تا بمرتبه اجتهاد رسیده که گفتند: (الاجتهاد اشد من طول الجهاد) همین نحو واجب و حتم است که سایرین خدمت آنها مشرف شوند و طلب علم کنند و دستورات را فرا گیرند که از امیر المؤمنین (ع) مروی است فرمود:

(طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال لان اللَّه قسم الرزق)

که قسمت فرموده و بهر کس آنچه مقدر شده میرسد

(اما العلم مخزون عند اهله)

خزینه علم قلوب علماء است و در بسته است و کلید و مفتاح آن سؤال است باید رفت و سؤال کرد و پرسید و آنچه بتواند دست آورد.

فَأَنْتَ که خطاب بآن عبوس است.

عَنْهُ از این کسی که آمده است خدمت پیغمبر مشرف شود و اخذ احکام کند.

تَلَهَّی بمعنی متارکه و تغافل و اعراض است که بروی خود عبوس میشوی و

ص: 390

رو بر میگردانی و بتو برخورد میکند که پیغمبر او را بر تو مقدم دارد.

[سوره عبس (80): آیات 11 تا 12] .... ص : 391

کَلاَّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ (11) فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (12)

هرگز چنین نکن محققا این آیات قرآنی تذکره و موعظه و پند و اندرز است پس کسی که بخواهد متذکر میشود و پند میگیرد و متعظ میشود.

کَلَّا یعنی نباید چنین کنید مؤمن را باید محترم داشت: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ حجرات آیه 10،

المؤمن اخ المؤمن

حقوق مؤمن بر مؤمن بسیار است که میفرماید:

للمؤمن علی اخیه المؤمن ثلاثون حقا لا برائة له الا بالاداء او العفو

مؤمن نزد خدا و رسول و ائمه هدی بسیار محترم است، اخوت دینی اهمیتش از اخوت نسبی زیادتر است.

إِنَّها تَذْکِرَةٌ ضمیر انها آیات شریفه است که از اول سوره بیان فرموده، و نزول این آیات برای تذکر بندگان است که با مؤمن باید چه نحوه رفتار کرد خواه غنی باشد یا فقیر، بصیر باشد یا اعمی، صحیح یا مریض، خویش یا غریبه، شهری یا دهاتی، عرب یا عجم هر که هست و هر چه هست.

فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ قلوبی که قابلیت هدایت داشته باشند و موانعی جلوگیر آنها نباشد متذکر میشوند و پند میگیرند، اما قلوب قاسیه که بکلی از قابلیت افتاده مثل هسته گندیده و دانه فاسد شده که دیگر قابل اینکه سبز شود و دانه و میوه دهد یا موانع جلوگیر است مثل حب جاه و هواهای نفسانی و شیاطین انسی و جنی و کبر و نخوت و بغض و عداوت و سیاهی قلب و مفاسد دیگر ابدا متذکر نمیشود و اثر بر آیات شریفه قرآن بار نمیکند با اینکه قرآن مجید:

[سوره عبس (80): آیات 13 تا 16] .... ص : 391

فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14) بِأَیْدِی سَفَرَةٍ (15) کِرامٍ بَرَرَةٍ (16)

در صحائف محترمه بوده بمقام رفیع پاک و پاکیزه بدستهای سفراء الهی که محترم و نیکوکار بودند.

فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ لوح محفوظ چنانچه میفرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22. و ممکن است مراد صحف انبیاء سلف یا در دست

ص: 391

ملائکه باشد که میفرماید: إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی الاعلی آیه 18 و 19.

مَرْفُوعَةٍ که مراحل سیر از لوح محفوظ عرش طبقات آسمانها آسمان اول ثم نزول بر قلب مطهر رسول.

مُطَهَّرَةٍ که میفرماید: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ واقعه آیه 77 الی 80.

بِأَیْدِی سَفَرَةٍ سفیر که مأمور است از مرکزی خبر بمرکز دیگر دهد مثل ممالک که هر کدام سفیری در سایر ممالک دارند و بزبان ما قنسول می گوییم، و سفرایی که مأموریت دارند در تبلیغ قرآن ملائکه وحی هر کدام بدیگری تا بر حضرت رسالت و سپس ائمه هدی بر بندگان و سپس علماء اعلام بر سایرین.

کِرامٍ بَرَرَةٍ که تمام این سفره در پیشگاه الهی محترم و آبرومند هستند و از نیکان و ابرار هستند.

[سوره عبس (80): آیه 17] .... ص : 392

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ (17)

کشته باد انسان که چه اندازه کفران نعمت الهی را میکند.

قُتِلَ الْإِنْسانُ نفرین است که تعبیر بدعاء شر و دعاء علیه میکنند بخلاف دعاء خیر که دعاء له میکند مثل لعن میماند. و مراد از انسان همان کسانی که کفران نعم الهی را میکنند و قدردان نعمتهای او نیستند، و نعمت های الهی از حدود شماره بیرون است: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ابراهیم آیه 34.

بالاخص نعمت ایمان، و این قرآن مجید بزرگترین نعمت الهی و تفضل او است خداوند چه اندازه منت بر سر بندگان بالاخص این امت که پیغمبری مثل خاتم النبیین بر آنها فرستاده، کتابی مثل قرآن بر آنها نازل فرموده، دینی مثل اسلام بر آنها اختیار فرموده، اوصیایی مثل ائمه اطهار نصب نموده، پیغمبرش افضل انبیاء و اشرف مخلوقات، قرآنش افضل از تمام کتب انبیاء از صحف آدم و نوح و ابراهیم و تورات و زبور و انجیل، اوصیاء او افضل از اوصیاء انبیاء، دینش افضل ادیان شریعتش افضل

ص: 392

شرایع، احکامش افضل أحکام. اگر انسان عمر دنیا کند و تمام عمرش بعبادت و شکر گزاری طی کند اداء شکر کوچکترین نعم الهی را نکرده چه رسد که کفران نعم او را کند پیغمبرش را ساحر و کذاب و مجنون و جادوگر بخواند، قرآنش را مفتری بداند، خلفایش را مقتول و منکوب کند، دینش را پامال هوی و هوس کند، احکامش را اعتناء نکند اطاعت او را نکند، معاصی را مرتکب شود، علماء دین را مردود کند، باهل دین ظلم و ستم کند که مفاد:

ما أَکْفَرَهُ است. ما تعجب است که چه اندازه کفران میکند، سپس خداوند معرفی میکند انسان را که چه بوده و چه هست و چه میشود. اما چه بوده:

[سوره عبس (80): آیه 18] .... ص : 393

مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ (18)

که ابتداء از خاک بوده طین شده در مأکولات زمینی مثل حبوب و فواکه داخل شده مأکول آباء و امهات تا مراحلی طی کرده و فضولات آن از آنها خارج شده که اخبث فضولات منی است در رحم ما در ریخته شده که مفاد: مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی است که از امیر المؤمنین (ع) مروی است فرمود:

اوله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة

منی که ریخته شد سپس خون بسته که علقه نام دارد سپس گوشت جویده که مضغه میشود سپس لحم و استخوان تا صورت بندی شود که میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ...

الایه حج آیه 5. پس از آنکه در رحم جای گرفت و احتیاج بخوراک پیدا کرد خوراک او خون حیض بود که از ناف داخل در جوف او میشد آن هم در ظلمات ثلاث که میفرماید:

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ زمر آیه 6. ظلمت رحم ظلمت بطن ظلمت صلب آیا چنانچه از حضرت صادق (ع) مروی است تا آنکه متولد شوید طفل بودید که میفرماید: ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا که هیچ قدرت نداشتید خداوند قوت و قدرت بشما عنایت فرمود که میفرماید: ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ حج تتمه آیه قبل آیه 5.

ص: 393

[سوره عبس (80): آیه 19] .... ص : 394

مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19)

یک نطفه را بچه پایه از رشد و قوت و عقل و شعور و ادراک رسانید پس از طی این مراحل بحد بلوغ که رسیدید راه سعادت و رستگاری و نجات از عذاب و نائل شدن بمثوبات جنت را خداوند بکمال سهولت در دسترس شما قرار داد بارسال انبیاء و انزال کتب و بیان احکام و بشارات و انذارها و مواعظ و نصایح که مفاد:

[سوره عبس (80): آیات 20 تا 21] .... ص : 394

ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (20) ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (21)

پس از آنکه مدت شما منقضی شد و اجل در رسید.

پس از آن میمیراند او را پس زیر خاک میکند و در قبر میخواباند.

ثُمَّ أَماتَهُ چند قسم موت داریم قسم معروفش همین موت حیوانی است که روح حیوانی که عبارت از بخار است تمام میشود مثل چراغی که خاموش شود و این هم دو نحو است یکی موت طبیعی که نفت چراغ و قوه برق تمام شود خاموش میشود و یکی موت تصادفی که اخترامی میگویند مثل اینکه باد چراغ را خاموش کند، این تصادفات که امروزه واقع میشود یا سقوط از بام یا نزول بلاء مثل وباء و طاعون و زیر آوار رفتن و حریق و امراض مهلکه و غرق و اشباه اینها و باین مدت دستگاه دنیوی او طی شده و عالم دیگری برای او پیش میآید که میفرماید: وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 100، و یک قسم موت علم و معرفت است که جاهل مرده مجسم است:

(الناس موتی و اهل العلم أحیاء علی الهدی لمن استهدی ادلاء)

از امیر المؤمنین مروی است. یک قسم موت ایمان است که کافر و مشرک و منافق و معاند و ناصب که از قابلیت هدایت افتاده اند مرده اند: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ توبه آیه 24،: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ نمل آیه 80:

فَأَقْبَرَهُ بر حسب متعارف که اموات را در قبر میگذارند و الا بسا بغرق یا بدریا یا بخوراک حیوانات درنده بلکه ابدان کفار را نباید دفن کرد باید در بیابان انداخت

ص: 394

ولی هر جا روند همانجا حکم قبر دارد و فرمودند:

(القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران)

یا دری از بهشت بقبر او باز میشود و بقدر مد بصر توسعه پیدا میکند و همه روزه ملائکه با تحف و هدایا بر او وارد میشوند، یا دری از جهنم باز میشود و ضیق میشود که استخوانها در هم فرو میرود و ملائکه عذاب با سیاط و عمده آتشی بر او وارد میشوند که فرمود:

(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)

و روح او بقالب مثالی یا وادی السلام یا برهوت میبرند با صلحاء یا اشقیاء.

[سوره عبس (80): آیه 22] .... ص : 395

ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (22)

پس از قبر زمانی که مشیت حق تعلق گرفت از قبر بیرون میآید که روح بهمین بدن جسمانی تعلق میگیرد و زنده میشود که یوم النشر و یوم الحشر و یوم البعث و یوم القیامة و یوم الساعة و یوم الحساب و یوم الجزایش گفتند: یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ معارج آیه 43، یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ قمر آیه 7، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ یس آیه 51.

[سوره عبس (80): آیه 23] .... ص : 395

کَلاَّ لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (23)

هرگز بجا نمیآورد آنچه را که خداوند امر فرموده باو، این کلام نیز راجع بهمان منافق است و تنقیح مناط شامل جمیع کفار و منافقین بلکه فساق و فجار میشود که آنچه خداوند امر فرموده امتثال نمیکنند.

اما کفار و منافقین و مشرکین اسلام نمیآورند با اینکه اولین امر الهی اسلام است: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 19.

و اما اهل ضلال و بدع ایمان نمیآورند و لو بصورت ظاهر مسلم باشند: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ تغابن آیه 7. و ایمان باللّه و بالرسول و بالقرآن ایمان بجمیع آنچه پیغمبر فرموده و در قرآن ذکر شده که جمیع عقاید حقه را شامل میشود.

و اما فساق و فجار اطاعت اوامر الهی را نمیکنند و منتهی از نواهی او نمیشوند و بدانند که در مخالفت اوامر الهی عقوبت و عذاب است هر که بقدر استحقاقش مگر

ص: 395

عفو و مغفرت و شفاعت در صورتی که قابلیت داشته باشد شامل حال او بشود.

[سوره عبس (80): آیه 24] .... ص : 396

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ (24)

پس باید نظر کند انسان بطعام خود که خداوند بچه وسائل و اسباب روزی او کرده دو قسم طعام داریم یکی طعام روح انسانی و دیگر طعام جسم او.

اما طعام روح علم است هر چه بیشتر تحصیل علم کند روحش رشد میکند و قوی میشود و اگر در جهل باقی ماند ضعیف میشود و میمیرد، خداوند برای این طعام چه اندازه اسباب و وسائل در دسترس انسان قرار داده انبیاء فرستاده کتابها بالاخص قرآن مجید نازل فرموده، حمله بر آن قرار داده، حفظه بر آن مقرر داشته، ائمه اطهار و علماء اخیار، و راه رسیدن بآنها را سهل و آسان نموده.

و اما طعام جسم از حبوبات و فواکه و خضرویات که در آیات بعد بیان میفرماید:

[سوره عبس (80): آیات 25 تا 32] .... ص : 396

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (25) ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (26) فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (27) وَ عِنَباً وَ قَضْباً (28) وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً (29)

وَ حَدائِقَ غُلْباً (30) وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (31) مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (32)

بدرستی که ما ریزش دادیم آب را ریزشی پس از آن شکافتیم زمین را شکافتنی پس رویانیدیم در آن زمین حبوب دانه هایی و انگور و علف و زیتون و نخل خرما و باغستانهای میوه جات که درختان آن سر بهم آورده و میوه ها و صحراهای سبز که متاع باشد برای شما و برای حیوانات شما.

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا باران که از ابرها میبارد بسرعت تمام که بسا بفاصله کمی نهرها و رودخانه ها در اطراف زمین جاری میشود که بخارات از دریاها برداشته میشود و بصورت ابر در میآید و بتوسط باد در نقاط زمین باران و برف و تگرگ میشود و بهر نقطه که مأمورند میبارند.

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا پس این باران در اعماق زمین فرو میرود و زمین شکاف بر میدارد و نباتات از زمین میروید.

فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا حبوبات مثل گندم و جو و ارزن و نخود و لوبیا و عدس و ماش و برنج و

ص: 396

امثال اینها بسا یک دانه هفتصد دانه میشود.

وَ عِنَباً انگور و تخصیص بذکر برای این است که منافع آن بسیار است از برگش و غوره و انگور و کشمش و شیره و سرکه و سایر منافع آن.

وَ قَضْباً سبزیجات مثل نعناع ترخون و تره و ریحان و اسفناج و شبدر و اشباه اینها آنچه مأکولات انسان یا حیوانات مثل انعام باشد.

وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا اما زیتون که فوائد بسیاری دارد از بسر تا زیتون تا روغن آن و نخل از رطب و خرما و هسته و بسیار منافع دیگر تا شیره و سرکه آن.

وَ حَدائِقَ غُلْباً حدیقه باغچه سرایی است که در آن اشجار میوه جات مثل زردآلو آلوچه سیب گلابی هلو آلو و سایر میوه جات غرس میکنند، و غلب یعنی این اشجار سر بهم آورده و سایه انداخته و سبز و خرم، و بسا اشجار دیگر مثل چنار و کبوتر و سرو و غیر اینها که هر کدام چه فوائدی از برگ آنها و چوب آنها برداشته میشود، و بسا انار و توت باقسام مختلف در آن حدائق غرس میکنند.

وَ فاکِهَةً میوه هایی که از این اشجار و غیر این اشجار بدست میآید مثل هندوانه خربزه بادنجان کدو گرمک سموری و غیر اینها.

وَ أَبًّا علفها که برای خوراک انعام خداوند خلق فرموده.

مَتاعاً لَکُمْ یک قسمت آنها وَ لِأَنْعامِکُمْ یک قسمت دیگر آنها.

[سوره عبس (80): آیه 33] .... ص : 397

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (33)

پس زمانی که آمد صاخة که صیحه شدید باشد، و صاخه گفتند برای این که نزدیک است پرده گوش را پاره کند و انسان را کر کند و این نفخه ثانیه است که تمام جن و انس و تمام حیوانات یک مرتبه زنده میشوند و از جایگاه خود بیرون میآیند و پراکنده میشوند و اوضاع محشر را مشاهده میکنند خورشید یک نی بالای سر آنها زمین مثل کوره حدادی آسمانها در هم پیچیده ملائکه عذاب اطراف آنها را گرفته میزان اعمال نصب شده صراط روی جهنم کشیده شده، نامه های اعمال پرواز میکند و هر کسی نامه عملش بدستش داده میشود، محکمه حساب تشکیل

ص: 397

داده شد، بهشت و جهنم مشهود گشته و سایر اوضاع محشر و آن روز روزی است که:

[سوره عبس (80): آیات 34 تا 36] .... ص : 398

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ (34) وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (35) وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (36)

این کسانی که در دنیا فوق العاده بآنها علاقه و محبت داشتند و هر چه خواست آنها بود انجام میدادند و کمال شوق و دلبستگی بآنها داشتند از یکدیگر فرار میکنند.

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ و ذکر اخ از باب مثال است و اخت هم حکم اخ دارد و رفقا و دوستان هم که با آنها برادری و برابری میکرد از تمام آنها فرار میکند و بسا خصم آنها میشود و عداوت پیدا میکند که میفرماید: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67.

وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ ذکر ام و اب برای شدت علاقه و ارتباط است و از اجداد و جدات و اعمام و عمات و اخوال و خالات و ابناء و بنات آنها هم بطریق اولی فرار میکند.

صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ صاحبه زوجه است و همین نحو که زوج از زوجه فرار میکند زوجه هم از زوج فرار میکند، بنیه ابناء رجل هستند و بنات هم حکم ابناء را دارند و این هم شامل بلا واسطه و مع الواسطه که نواده و ذراری باشند میشود، و بالجمله هر کس که ارتباط نسبی یا حسبی یا رفاقتی یا معاشرتی و دوستی داشته باشد از او فرار میکند، احدی بفکر دیگری نیست تمام گرفتار عمل خود هستند: کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ مدثر آیه 38 و 39، فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ فجر آیه 25 و 26.

[سوره عبس (80): آیه 37] .... ص : 398

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (37)

از برای هر یک از آنها در آن روز شغلی و کاری و گرفتاری است که همان بس است برای او که بفکر دیگری نباشد میگوید: مرا نجات ده با دیگران هر چه میخواهی بکن، ابدا بفکر دیگری نیست تمام فکرش متوجه بخود او است بلکه در حق آنها طلب عذاب میکند میگوید: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ اعراف آیه 38، و میگوید: قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ

ص: 398

ص آیه 61، و این آیات و لو در حق اکابر و اتباع و ضعفاء و در حق آباء متقدم وارد شده لکن به تنقیح مناط که سبب شده برای عذاب او مشمول میشود که میفرماید: یا أَیُّهَا- الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ تغابن آیه 14، و میفرماید: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ

تغابن آیه 15. هر که و هر چه باعث و سبب عذاب او شده.

[سوره عبس (80): آیات 38 تا 39] .... ص : 399

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (38) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (39)

صورتهایی در آن روز باز و نورانی و خندان هستند و بآنها بشارت میدهند، و اینها دو فرقه هستند یکی سابقون که انبیاء و اوصیاء و معصومین هستند که میفرماید:

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ وَ حُورٌ عِینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً واقعه آیه 10 الی 26.

و فرقه دوم اصحاب یمین که مؤمنین باشند که میفرماید: وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً لِأَصْحابِ الْیَمِینِ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ واقعه آیه 27 الی 40.

اینها هستند که میفرماید:

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ مسفرة بمعنی مضیئة یعنی نورانی، و از این باب است اسفرار صبح زمانی که طلوع کند و روشن کند، و در وصف آنها میفرماید: یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ حدید آیه 12، و میفرماید: یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تحریم آیه 8.

ص: 399

ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ که ملائکه بشارت میدهند او را چنانچه میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ فصلت آیه 30 الی 32.

[سوره عبس (80): آیات 40 تا 42] .... ص : 400

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (40) تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (41) أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (42)

و صورتهایی در آن روز بر آن صورتها غبار دود و گرد نشسته مستوحش وحشت انگیز و پریشان اینها کفار و فجار هستند.

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ صورتها سیاه سیاهی کفر و سیاهی معاصی و سیاهی دود جهنم که میفرماید: فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ آل عمران آیه 106 که خاص کسانی است که بعد از رحلت پیغمبر کردند آنچه کردند که میفرماید:

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه الا خمس او اربع)

در حدیث است.

تَرْهَقُها قَتَرَةٌ فرا گرفته صورتهای آنها را ذلت و خفت و خواری چنانچه میفرماید: خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ قلم آیه 43، معارج آیه 44، و قترة همان غبار و دوده است و در حدیث است:

(أ یعلوها سواد کالدخان).

تنبیه: نظر به اینکه یوم القیامة»: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9 است هر کس باطن آن ظاهر میشود بر اهل ایمان نور ایمان نور علم که میفرماید:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

نور اعمال صالحه، نور صفات حمیده بر صورت آنها ظاهر میشود هر کدام بدرجه خود و غیر مؤمن سواد قلب و سواد کفر و شرک و ضلالت و جهل و صفات خبیثه مثل کبر و حسد و بخل و عناد و امثال آنها، سواد معاصی که در حدیث است که در هر معصیتی یک نقطه سیاه در قلب ظاهر میشود هر چه زیاد شد سیاهی هم زیاد میشود تا تمام صفحه قلب سیاه گردد، در یک حدیث میفرماید:

(صار قلبه منکوسا)

در یک حدیث میفرماید

(لا یرجی بخیر)

این سیاهی در صورتها ظاهر میگردد أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ اینها که باین صورت وارد محشر میشوند کفره فجره

ص: 400

هستند أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ کفره جمع کافر است مثل کفار و فجره جمع فاجر است مثل فجار و جمع محلی بالف و لام افاده عموم میکند شامل جمیع کفار و فجار میشود، و و کفر در لغت بمعنی ستر است و از این باب است که میفرماید: وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ بقره آیه 271- و از همین باب است کفارات که ستر میکند گناهان را:

لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا زمره آیه 35. و توبه کفاره گناهان است که میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ تحریم آیه 8. و همچنین بلیات و مصائب و امراض که کفاره گناهان است و بهمین معنی است کفران نعم الهی که استناد بغیر حق میدهد مقابل شکر نعم و در اینجا مراد ستر حق است و این مصادیق زیادی دارد مشرکین بجمیع اقسام شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری که امر توحید بر آنها مستور است، کفار یهود نصاری مجوس که دین مقدس اسلام بر آنها مستور یعنی معتقد نیستند، اهل ضلالت مخالفین معاندین ناصبین که حق ائمه اطهار و امامت آنها را اقرار ندارند چنانچه در زیارت جامعه کبیره می گویی:

(و من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک)

اما شرک آنها اینکه خلفاء سه گانه را شریک علی (ع) قرار دادند، و اما کفر آنها کفر جحودی بود که یقین داشتند و انکار کردند مثل فرعونیان که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14.

و ملحق بآنها اهل بدع و منکرین ضروریات دین که احکام کفار بر آنها بار است با زیاده.

الْفَجَرَةُ فرق است بین فاسق و فاجر، فاسق کسی را گویند که مرتکب کبیره یا اصرار بر صغیره یا منافیات مروت شود مقابل عادل که مجتنب از این سه باشد فاجر کسی را گویند که پرده شریعت را پاره کند و متجاهر بفسق باشد که امروز در جامعه بسیاری علنا چه میکنند و مسلما صدی نود آنها بی ایمان هستند یا بی ایمان از دنیا میروند.

ثم بحمد اللَّه تفسیر سورة عبس و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی سورة التکویر و بقیة السور و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه من الان الی یوم لقاء اللَّه، و انا الفقیر الی اللَّه المسمی بعبد الحسین و المدعو بالطیب غفر اللَّه ذنوبه بجاه محمد و آله صلی اللَّه علیه و آله.

ص: 401

جلد 14

مشخصات کتاب

سرشناسه :طیب عبدالحسین 1370 - 1275

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر الطیب البیان فی تفسیر القرآن بقلم عبدالحسین طیب مشخصات نشر : [تهران : کتابفروشی اسلام - 13.

مشخصات ظاهری : ج 14

شابک : 964-5843-03-0 10000ریال (دوره

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت :این کتاب تحت عنوان "اطیب البیان فی تفسیر القرآن در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است عنوان دیگر:اطیب البیان فی تفسیر القرآن موضوع :تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : قرآن -- علوم قرآنی رده بندی کنگره : BP98 /ط9‮الف 6 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : م 78-15242

ص: 1

اشاره

ص: 2

سورة التکویر .... ص : 3

[سوره التکویر (81): آیه 1] .... ص : 3

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (1)

اما فضل این سوره گذشت در سوره سابقه حدیثی که ابن بابویه از حضرت صادق (ع) روایت کرده مسندا که فرمود:

(من قرأ عبس و تولی و اذا الشمس کورت کان تحت جناح اللَّه (خ ل کان تحت اللَّه من الجنان) و فی ظل اللَّه و کرامته و فی جنانه و لم یعظم ذلک علی اللَّه ان شاء اللَّه)

و شرحش گذشت، و اخباری مرسلا از پیغمبر روایت کرده اند که مفادش این است:

(اعاذه اللَّه من الفضیحة یوم القیامة حین ینشر صحیفة و ینظر الی النبی (ص) آمنا، و من قراها (خ ل و من کتبها) علی رمد العین او مطروفة برأ باذن اللَّه)

لکن سند ندارد و غیر اینها.

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ این آیه شریفه با آیات بعد بالغ بر سه آیه ذکر علامات قیامت است، و تکویر بمعنی پیچیده شدن است مثل عمامه که بر سر می پیچند خورشید درهم پیچیده میشود و کنایه از اینکه از کار میافتد و تاریک میشود و فوائدش از بین میرود.

[سوره التکویر (81): آیه 2] .... ص : 3

وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (2)

انکدار سقوط و تناثر است که ریزش میکنند تمام کواکب و نجوم ضوء آنها گرفته میشود و یک جا جمع میشوند و از کار میافتند.

[سوره التکویر (81): آیه 3] .... ص : 3

وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ (3)

کوه ها از هم پاشیده میشوند و پراکنده میشوند و از جای خود کنده میشوند.

[سوره التکویر (81): آیه 4] .... ص : 3

وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (4)

عشار حیواناتی هستند که بار بر آنها حمل کنند مثل شتر یابو و قاطر و حمار

ص: 3

اینها هم تعطیل میشوند چون تمام تلف میشوند و کسانی که بر آنها بار حمل میکنند میمیرند نه بارکش و نه بار کننده ای هست بکلی تعطیل میشوند.

[سوره التکویر (81): آیه 5] .... ص : 4

وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (5)

که تمام جن و انس و تمام حیوانات اهلی و وحشی فردای قیامت محشور میشوند در صحرای محشر.

[سوره التکویر (81): آیه 6] .... ص : 4

وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (6)

تمام دریاها خشک میشود که دیگر یک قطره آب وجود ندارد زمین قاعا صفصفا میشود.

[سوره التکویر (81): آیه 7] .... ص : 4

وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7)

بعضی گفتند: مراد اینکه تمام در محشر مجتمع میشوند، بعضی گفتند: ارواح با ابدان مجتمع میشوند یعنی زنده میشوند، بعضی گفتند: مؤمنین با حور العین مقرون میشوند و کفار با کفار محشور میگردند که یک طرف آنها سنگ کبریت و یک طرف شیطانی بسته میشود که میفرماید: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ- الی قوله تعالی- فَبِئْسَ الْقَرِینُ زخرف آیه 26 و 27.

[سوره التکویر (81): آیات 8 تا 9] .... ص : 4

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ (8) بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (9)

مؤووده از ماده وأد بمعنی قرابت و خویشاوندی است و این آیه را سه نحو تفسیر کرده اند.

یک: آنکه در جاهلیت دختران خود را زنده زیر خاک میکردند که میفرماید:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ نحل آیه 58 و 59.

دو: آنکه مراد از قتلت بمعنی قطعت و مراد قطع رحم است که یکی از معاصی کبیره است مقابل صله رحم.

تفسیر سوم که از اخبار بسیار از ائمه طاهرین داریم که مراد قرابت پیغمبر است که خداوند مزد رسالت آن حضرت قرار داده که فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا

ص: 4

الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی

نحل آیه 23، و میفرماید: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ سبأ آیه 47، و شرط ایمان است و از ضروریات دین اسلام است مودت ذوی القربی حضرت رسالت میفرماید:

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ یعنی مسئول عنه است یعنی از افراد سؤال میشود که با ذوی القربای پیغمبر چه کردید؟ بچه گناه و تقصیری آنها را کشتید مگر فاطمه از ذوی القربی نبود برای چه تخته در بپهلویش فشار دادید تا استخوانهای پهلویش را شکستید تازیانه ببازویش زدید تا مثل بازو بند ورم کرد، ببدنش زدید تا خون خارج شد، سیلی زدید تا چشمش قرمز شد صورتش نیلی شد، مگر محسن از ذوی القربی نبود سقط گردید؟ مگر علی نبود طناب بگردنش انداختید، در خانه او را آتش زدید و و و، مگر حسن نبود زهر در گلویش ریختید جگرش را قطعه قطعه کردید؟ مگر حسین نبود با او و اصحابش و اهل بیتش چه کردید؟- مگر ائمه طاهرین نبودند که همه آنها را بزهر جفا کشتید، مگر سادات و ذراری پیغمبر نبودند که آنها را سر بریدید و کردید آنچه کردید؟

[سوره التکویر (81): آیه 10] .... ص : 5

وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (10)

صحائف اعمال که هر کس نامه عملش بدست او داده میشود یا بدست راست یا بدست چپ یا از عقب سر چنانچه میفرماید: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ- الی قوله تعالی- بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ الحاقة آیه 19 الی 24.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ- الی قوله تعالی- لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الحاقة آیه 25 الی 37. و میفرماید: وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 10 الی 12، و آیات در باب نامه اعمال بسیار است.

من جمله قوله تعالی: إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 7- و 18، و من جمله قوله: وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 49 و غیر اینها از آیات بلکه بعضی نامه عملشان بگردن آنها میافتد

ص: 5

چنانچه میفرماید: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً بنی اسرائیل آیه 13 و 14.

[سوره التکویر (81): آیه 11] .... ص : 6

وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ (11)

کشط را تفسیر کردند بزوال و بکشف و بقلع مثل اینکه طاق عمارت و سقف آن خراب میشود میگویند کشطت و بزوال و تمام قریب المعنی است یعنی آسمان خراب میشود چون بمنزله سقط است بر اهل زمین و از جای خود کنده میشود که قلع میگویند، و پاره میشود که کشف میگویند که ما وراء آن که عرش باشد دیده میشود و در آیه شریفه میفرماید: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104. و در آیه شریفه میفرماید: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ انشقاق آیه 1. و نیز میفرماید:

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ انفطار آیه 1، و تمام دلالت دارد بر اینکه آسمانها باین حالت باقی نمیماند از هم متلاشی میشود و از این صورت میافتد.

[سوره التکویر (81): آیه 12] .... ص : 6

وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ (12)

سعّرت بمعنی برافروختگی است و شعله میزند، جحیم همان جهنم است که مملو از آتش است و از قعر جهنم مثل فواره آتش بیرون میآید تا از طبقه اولی هم بالا میزند که دارد این آتش اهل جهنم را بالا میاندازد که میگویند از آتش بیرون می آییم ملائکه عذاب عمود بر فرق آنها میزنند فرو میروند تا قعر جهیم باز آتش آنها را بالا میاندازد و هکذا دائما در این سیر هستند از قعر ببالا از بالا بقعر که مفاد آیه شریفه است: یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ مائده آیه 37، و آیه شریفه: وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ سجده آیه 20، و بر طبق مذهب شیعه از همان زمان که خداوند جهنم را آفرید این نحو آفرید و فعلا هم همین نحو است خلافا لکسانی که میگویند: روز قیامت چنین میشود و اگر کسی ایمانش بمقام عین الیقین رسیده باشد در همین دنیا مشاهده میکند مثل زید بن حارثه که خدمت پیغمبر عرض کرد.

ص: 6

[سوره التکویر (81): آیه 13] .... ص : 7

وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (13)

زلف بمعنی قرب و نزدیکی است که بهشت نزدیک میشود باهل ایمان که بسا اشخاصی که چون در قیامت زنده میشوند و از قبر بیرون میآیند خود را در بهشت میبینند و اوضاع محشر را مشاهده نکرده اند و مواقف او را طی نکرده اند چنانچه در حدیث داریم: کسانی که در زمین کربلا دفن میشوند از مؤمنین یا از تربت کربلا در جوف کفن آنها میگذارند چنین هستند زیرا زمین کربلا یک قطعه از بهشت است در قیامت امر میشود آنها را هم بیاورید.

اقول: از این حدیث استفاده میشود که الآن هم قبل از قیامت در بهشت هستند زیرا زمین کربلا یک قطعه از بهشت است و شاید بتوان گفت که حدیث دارد

(القبر اما روضة من ریاض الجنة)

نسبت به این هایی باشد که تربت کربلا در قبور آنها است.

اشکال: بسیاری از مخالفین هم در کربلا مدفون هستند؟.

جواب: مثل غربال یک تکان داده میشود که ردی ها ریخته میشود و جیدها باقی میماند، و بقیه مؤمنین که اصحاب یمین هستند پای منبر وسیله پیغمبر زیر لوای حمد امیر المؤمنین کنار حوض کوثر زیر سایه عرش الهی در سدرة المنتهی که عندها جنة المأوی است که نسیم بهشتی به پرچم امیر المؤمنین میخورد نزدیک بهشت هستند یا بدون حساب یا حسابا یسیرا وارد بهشت میشوند.

سؤال: در آیه شریفه دارد: وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا مریم آیه 71 و 72 و این منافی است با این قربی که بیان شده؟.

جواب: اینها از صراط عبور میکنند مثل برق جهنده با هواپیمای خداوند طرفة العین عبور میکنند چنانچه تخت بلقیس طرفة العین نزد سلیمان حاضر شد، و معراج پیغمبر و نزول و هبوط جبرائیل و ملائکه و اصحاب خاص حضرت بقیة اللَّه و موارد بسیار دیگر پس منافی با قرب ببهشت حاصل نمیشود و هر چه بهتر و زیادتر باشد نزدیکتر است.

ص: 7

[سوره التکویر (81): آیه 14] .... ص : 8

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (14)

پس از آن آثار قیامت و اوضاع محشر که در سیزده آیه بیان شد جواب اذا این آیه شریفه است.

عَلِمَتْ نَفْسٌ یعنی مشاهده میکند آنچه را عمل کرده که حاضر نزد او میشود.

ما أَحْضَرَتْ و اشکال باین که عمل فانی میشود بمجرد صدور و این آیه را تأویلاتی کرده اند که مراد نامه اعمال است یا مراد جزاء اعمال است با شهودی که بر اعمالش قائم میشوند مثل اعضاء و جوارح و کتبه اعمال و ملائکه حفظه و انبیاء و ائمه هدی و غیر اینها بسیار واهی و باطل است. زیرا اولا با نصوص آیات مخالف است که میفرماید:

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 49. و ثانیا اقوال و افعال و اعمال پس از صدور فانی نمیشوند و در فضای عالم موجود است چنانچه امروز اقوال سابقین را از هوا میگیرند و روز قیامت که یوم تبلی السرائر است تمام حتی امور قلبیه مشهود میشود و اخبار هم در این باب بسیار است مثل اینکه نماز را ملائکه میبرند حتی از حجاب ها رد میکنند خطاب میرسد،

(فاضربوا وجه صاحبه لانه یرید به غیری)

نماز نفرین میکند میگوید:

ضیّعنی ضیّعک اللَّه

و امثال اینها، حتی زمان و مکان جز و شهود هستند.

این مفسرین آنچه ندیدند و بذهن آنها نمیآید و بعید یا محال میپندارند منکر میشوند و تأویل میکنند.

[سوره التکویر (81): آیات 15 تا 19] .... ص : 8

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوارِ الْکُنَّسِ (16) وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (19)

خنّس کسی را گویند که دور شود و غائب گردد، و کنّس کسی را گویند که مستور شود مثل پس پرده که او را نبینند.

فَلا أُقْسِمُ مفسرین گفتند که: لاء زایده است و معنی فاقسم است و ما مکرر گفته ایم که کلمه زایده در قرآن نیست و معنای فلا اقسم این است که از شدت وضوح مطلب احتیاج بقسم ندارد چنانچه در میانه ما مرسوم است یک مطلبی که شدت وضوح دارد می گوییم: احتیاج بقسم ندارد زیرا قسم برای اثبات امر مشکوک است.

ص: 8

بِالْخُنَّسِ بعضی مفسرین گفتند: مراد ستاره ها است که روز غایب میشوند و شب ظاهر میگردند، بعضی گفتند: مراد خود خمسه است عطارد زهره مریخ مشتری زحل که در مجاری خود عند التقارن مستور و غایب میگردند و از این جهت شیطان را خناس گفتند که وقتی که انسان ذکر خدا بگوید یا استعاذه کند یا تلاوت قرآن کند شیطان فرار میکند و دور میشود: دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.

و وقتی که غافل شود از ذکر خدا رجوع میکند و وسوسه میکند: یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ که در حدیث داریم که قلب انسان دو گوش دارد در یک گوش ملک الهام میکند و اهل حق را ارشاد میکند و در یک گوش شیطان وسوسه میکند و اهل ضلالت را اضلال میکند لکن در اخباری که کلینی در کافی و نعمانی باسناد مختلف از حضرت باقر (ع) روایت کرده اند که تفسیر فرمود بوجود حضرت بقیة اللَّه که مخصوص حضرت است و وقت آن را هم تعیین فرموده در سنه دویست و شصت هجری غیبت میفرماید و مستور میشود سپس مثل شهاب قبس ظاهر میگردد و میفرماید بر اوی که: اگر درک کردی زمان او را چشمت روشن میشود اشاره به اینکه هر که درک کند زمان ظهور را چشمش روشن میگردد.

اقول: در آیه مصداق تعیین نفرموده و تفسیر برأی هم جایز نیست.

الْجَوارِ الْکُنَّسِ صفت خنس است که این خنس هم جوار کنس است که هم غیبت میکند و دوری میجوید و هم از نظرها مستور و پنهان میشود مثل آهو که از ترس صیاد میرود در جایگاه خود که میگوید: تکنس فی المغیب، و کنیسه معبد یهود است که از معاشرت دست میکشد و میرود در آنجا اشتغال بعبادت پیدا میکند نظیر مساجد مسلمین.

وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ عسعس گفتند: از لغت اضداد است هم بر اقبال اطلاق میشود و هم بر ادبار نظیر قسط که هم بر عدل صادق میشود و هم بر ظلم چنانچه میفرماید: وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ حجرات آیه 9، و میفرماید: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ انبیاء آیه 47، و میفرماید از قول نفر من الجن: وَ أَنَّا

ص: 9

مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 14 و 15، و گذشت در باب توریه حدیث مفصلی از حضرت صادق (ع) که یکی از اکابر عامه شرفیاب شد خدمت حضرت و سؤال کرد گفت: ما تقول فی الشیخین؟- حضرت فرمود:

(هما امامان عادلان قاسطان کانا علی الحق و مضیا علیه علیهما رحمة اللَّه)

چون او رفت اصحاب پرسیدند حضرت فرمود: اینکه گفتیم: هما امامان راجع بآیه شریفه بود که فرمود:

أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ

و اینکه گفتیم:

عادلان لانهما عدلا عن الحق

، و اینکه گفتم: قاسطان اشاره بآیه:

أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

و اینکه گفتم:

کانا علی الحق

حق امیر المؤمنین بود و اینها بر علیه او بودند، و مضیا علیه بهمین عداوت از دنیا رفتند، و اینکه گفتم:

علیهما رحمة اللَّه

: پیغمبر رحمة اللَّه است خصم آنها باشد پس مفاد آیه

وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ

اقبال یا ادبار لیل است.

وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ نفس کشیدن صبح اشاره به حیات صبح است زیرا انسان و جمیع حیوانات تا مادامی که نفس میکشند زنده هستند و چون از نفس افتادند مرده اند کانه صبح زنده میشود همین که سفیده طالع میشود و آن بآن نفس تازه میکند ضیاء و نور و حرارتش زیاد میشود که بحد رشد میرسد در وسط النهار سپس رو بزوال میگذارد تا غروب که میمیرد بعین انسان که آن بآن رشد میکند تا حد وقوف سپس رو بنکس میگذارد تا زمان موت تا اینجا قسمهای الهی تمام شد جواب قسم:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ که این قرآن فرمایش رسول کریم است، مراد از رسول کریم جبرئیل است که امین وحی الهی است، و اطلاق رسول بر جبرئیل برای این است که فرستاده خدای متعال است بر قلوب انبیاء در واقع رسول است بین خدای متعال و انبیاء الهی چنانچه میفرماید: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192 الی 194.

اشکال: مکرر مراتب نزول قرآن را بیان کرده اید که اولین مرتبه آن بروح

ص: 10

مقدس نبوی در عالم انوار بوده و از این آیات استفاده میشود که جبرئیل بقلب حضرت نازل کرد و تعلیم آن حضرت نموده و این افضلیت جبرئیل را میرساند.

جواب: مکرر گفته ایم و مثال زده ایم که اگر بشخص بزرگی مثل سلطان دستوری بتوسط پست یا قاصد برای یکی از حکومت ها و استاندارهای مملکتش بفرستد دلیل نیست بر اینکه قاصد و پست افضل از حاکم و استاندار باشد، و مثال روشنتر اگر استاد العلماء در نجف اشرف برای یکی از علماء شهرستانها که نزد او تلمذ کرده اند توسط یک پست و قاصدی رساله فتوائیه خود را بفرستد که بر مقلدین او ابلاغ کند دلیل نیست که این پست و قاصد افضل از آن عالم باشد، وجود مقدس پیغمبر بمنزله تلمیذ و معلم او خدای متعال که در همان عالم نورانیت تعلیم علم ما یکون الی انقضاء خلقه و جبرئیل بمنزله قاصد و پست، و معنای:

(کنت نبیا و الآدم بین الماء و الطین)

همین است زیرا نبی از ماده نبأ است بمعنی خبر یعنی با خبر و دانا بودم که هنوز بشری در عالم نبود حتی ملائکه هم از آن عالم ارواح خبر نداشتند و الا نمیگفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ

[سوره التکویر (81): آیه 20] .... ص : 11

ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ (20)

آن جبرئیل که رسول کریم بود صاحب قوت و قدرت و توانا است و نزد ذی- العرش که خدای متعال است مقام و منزلتی دارد. ذی قوه بودن آن را مفسرین گفتند:

هفت شهر لوط که هر شهری دارای دویست هزار جمعیت بود با جمیع حیوانات و عمارات و اشجار و انهار آن از زمین کند و برد تا نزدیک آسمان که گفتند: پانصد سال راه است که گفتند صدای سگان و خروسان آنها را ملائکه آسمان میشنیدند و تا صبح روی بال خود نگاه داشت پس از آن وارونه کرد که اثری از آنها باقی نماند.

اقول: این قوت جسمانی او بود و اما قوت روحانی او که بلا واسطه وحی الهی را میگرفت و طرفة العین بر انبیاء از آدم تا خاتم میرساند، و بر صدیقه طاهره صحیفه فاطمیه و بر ائمه طاهرین الهامات الهیه و غیر اینها از آنچه مأمور بود میرسانید و انجام میداد.

ص: 11

عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ در پیشگاه احدیت مقام و مرتبه و منزلت بزرگی داشت.

[سوره التکویر (81): آیه 21] .... ص : 12

مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ (21)

اما مطاع که چندین هزار ملک در تحت فرمان او بودند از صد هزار بیشتر، اما امین اینکه امین وحی الهی بود که اندک تسامحی یا نسیانی یا اشتباهی یا خطایی از او صادر نشده.

[سوره التکویر (81): آیه 22] .... ص : 12

وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (22)

و نیست صاحب شما دیوانه، مراد از صاحبکم وجود مقدس پیغمبر است که عقل کل و کل عقل است لیس بمجنون. که یکی از نسبتهایی که مشرکین و کفار بانبیاء میدادند نسبت جنون بود با شرک و الهه آنها و عقیده آنها مخالف بودند و دعوت بتوحید و رسالت انبیاء و اعمال صالحه میکردند و نهی از هوی پرستی و فساد و ارتکاب ملاهی و معاصی و تعدّی و سایر محرمات میکردند، و کتاب آنها را مفتریات، و معجزات آنها را سحر و فرمایشات آنها را کذب، و آنها را ساحر و جادوگر میگفتند لذا نسبت جنون بآنها میدادند.

و جنون چند قسم است: جنون اطباقی که اصلا قوت عاقله ندارد که درک حسن و قبح را نمیکند، و جنون ادواری که آفت و مرضی عارض میشود که پرده روی عقل کشیده میشود و قوه عاقله ضعف پیدا میکند یا قوای دیگر بر قوه عقل مسلط میشوند مثل قوه غضبیه یا شهویه یا وهمیه یا شرب مسکرات که موجب زوال عقل میشود و اعمال مجنون و دیوانه از او صادر میشود.

تعجب است از عامه عمیا که منکر عدل هستند و منکر حسن و قبح عقل را چه میکنند، و حکماء قدیم عوالم را سه قسمت کردند: عالم عقول، و عالم نفوس، و عالم اجسام، و در عالم عقول دو مسلک دارند مسلک افلاطون، و مسلک ارسطو. افلاطون قائل بعقول عشره شده عقول طویله که میگوید: صادر اول عقل است و قدیم است زیرا انفکاک علت از معلوم محال است، و از عقل اول از جنبه وجودش عقل دوم ایجاد شد و از جنبه ماهیتش عرش و هکذا از عقل دوم عقل سوم و کرسی و هکذا تا از عقل تاسع عقل عاشر

ص: 12

و آسمان اخیر که شماء ماه است و عقل عاشر که خدای عالم سفلی است.

و مسلک ارسطو عقول عرضیه قائل است که از اشراقات هر یک عقولی ایجاد شده و تمام اینها خیال بافی است و اطلاق علت بر خدا غلط و کفر است زیرا تأثیر علت در معلول ذاتی است و اختیاری نیست، و اینها سلب قدرت و اختیار از خدا میکنند و لذا عالم را قدیم میدانند خدا قادر متعال است و از روی حکمت و مصلحت و اراده ایجاد میفرماید و تمام مخلوقات بایجاد او که معنی مشیت است ایجاد میشوند که گفتند: الاشیاء یوجد بالمشیة و المشیة بنفسها که ایجاد بمعنی مصدری فعل الهی است و بنفس ایجاد موجود میشوند و عالم عقول همان عالم انوار است که اولین مخلوق نور مقدس حضرت رسالت است و سپس دوازده حجاب آفرید و این نور را در آنها سیر داد تا عرش آفریده شد در عرش تا آدم آفریده شد در صلب آدم قرار گرفت، و انوار مقدسه ائمه اطهار هم با نور مقدسه رسول یک نور بودند که در زیارت آنها میخوانی:

(اشهد انکم من نور واحد فجعلکم بعرشه محدقین حتّی منّ علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن اللَّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه ... الزیارة)

و اما عقلی که خداوند به بندگان عنایت فرموده قوه مدرکه که درک حقایق و امور معنویه و صلاح و فساد اشیاء را میکنند که از امیر المؤمنین است فرمود:

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان).

[سوره التکویر (81): آیه 23] .... ص : 13

وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ (23)

و هر آینه بتحقیق دید آن صاحب شما پیغمبر اکرم آن رسول کریم را که جبرئیل امین وحی الهی است بافق روشن واضح. مراد ممکن است رؤیت بچشم سر باشد که جبرئیل بیک صورتی شرفیاب خدمتش میشد بسا بصورت اصلیه بسا بصورت دحیه کلبی یا بصورت مختلف، و مراد از افق مبین نزد طلیعه فجر باشد که نور و روشنایی از افق ظاهر میشود چنانچه مفسرین گفتند، و ممکن است رؤیت بچشم قلب باشد و افق مبین ذهن سرشار نبی (ص) باشد که مثل آئینه درخشان است و از زیر عرش تا تخوم زمین شرق و غرب عالم را مشاهده میکند، جبرئیل بر قلب مطهرش نازل او را میبیند و وحی الهی را درک میکند، و دلیل بر این معنی آیه شریفه: قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا

ص: 13

لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ

بقره آیه 79. و آیه شریفه: إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192 الی 194.

[سوره التکویر (81): آیه 24] .... ص : 14

وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ (24)

و نیست او بر غیب بخیل. مراد از غیب آنچه باو وحی میرسد از عالم بالا.

توضیح: علوم و معارف و درک حقایق دو نحوه است یک نحوه کسبی است که انسان در مقام تحصیل آن برآید و خدمت اساتید فن برسد و از آنها اخذ کند و رجوع بکتب علمیه آن فن کند پس این قسم بر افراد بشر ممکن و میسر است و مخصوصا تحصیل علوم دینیه اعتقادیه اخلاقیه دستورات و فروعات فقهیه که بر فرد فرد واجب است تعلیم آنها و طلب علم بآنها که از امیر المؤمنین است فرمود:

(طلب العلم أوجب علیکم من طلب المال (الرزق خ ل) لان الرزق مقسوم علیکم)

چنانچه خداوند میفرماید: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ذاریات آیه 22 و 23. و در حدیث است:

(لا یموت نفس حتی تستکمل رزقه)

البته میرسد و این امر بتحصیل آن شده برای اینکه انسان لش و بیعار بار نیاید بلکه عبادتش ثمر دهد که فرمودند: نه عشر عبادت کسب حلال است. و اما علم فرمود:

(مخزون عند أهله)

باید رفت و پرسید و اخذ کرد و الا در جهل میماند و فردای قیامت خطاب: هلا تعلّمت باو میشود.

و یک نحوه موهوبی است که بشر راه باو ندارد و باید از جانب حق بوحی و الهام باو افاضه شود که فرمود:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

این را علم غیب میگویند پیغمبر اکرم علم کسبی نداشت درس نخوانده بود آنچه داشت خداوند باو تعلیم فرموده بود که میفرماید:

(علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک)

و همچنین سایر انبیاء و ائمه هدی از آدم تا حضرت بقیة اللَّه که میفرماید: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ...

الایه بقره آیه 22. و علومی که از این طریق به پیغمبر اکرم افاضه شده دو قسم است یک قسم که مأمور شده بابلاغ بامت مثل قرآن مجید و اخبار و احادیث، و یک قسم که سپرده شده باو است اما آنچه سپرده شده مثل علم ببواطن قرآن و تأویل متشابهات

ص: 14

آنها سپرده به امیر المؤمنین و ائمه طاهرین که از ودایع امامت است مثل سایر ودایع، و اما آنچه مأمور بتبلیغ بوده کوتاهی در تبلیغ نکرده. و این است مفاد آیه شریفه:

وَ ما هُوَ عَلَی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ ضنین خودداری و بخل و کوتاهی در تبلیغ است نه خداوند در ارشاد و هدایت بندگان کوتاهی فرموده تمام اسباب هدایت را تکوینا و تشریعا در دسترس بندگان قرار داده، و نه جبرئیل امین در انزال وحی خیانت کرده، و نه پیغمبر بخل کرده.

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ما است ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست حجت از هر جهت بر بنده تمام است و راه عذر بسته شده.

[سوره التکویر (81): آیه 25] .... ص : 15

وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجِیمٍ (25)

و نیست این قرآن بقول شیطان رانده شده نظر باین که گفتیم قبل از اسلام کهنه بودند که شیاطین میرفتند و استراق سمع میکردند و بکهنه خبر میدادند و دستگاه کهانت رواج زیادی داشت که شرحش در سوره جن مفصلا گذشت، و پس از ولادت عیسی از آسمان چهارم ببالا ممنوع شدند، و در ولادت پیغمبر اکرم از کلیه آسمانها ممنوع شدند میرفتند نزدیک آسمان شهاب قبس آنها را میسوزانید لذا دستگاه کهانت بکلی برچیده شد مشرکین گفتند که: حضرت رسول هم یکی از کهنه است و شیاطین این قرآن را بافته اند و باو القا کرده اند خداوند میفرماید:

وَ ما هُوَ ما نافیه و ضمیر هو قرآن است، این قرآن نیست:

(بِقَوْلِ شَیْطانٍ) این کلام حق است از مصدر جلال صادر شده و نفس قرآن خود دلیل بارز است از جهات معجزه که جهات معجزه بودن قرآن را در مقدمه این تفسیر بیان کرده ایم و اگر جن و انس همدست شوند نمیتوانند مثل آن را بیاورند چنانچه میفرماید: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً آیه 90 سوره بنی اسرائیل.

اقول: از این آیه شریفه استفاده میشود که اجتماع انس و جن شامل میشود حتی انبیاء سلف را با اینکه بر آنها صحف و کتاب نازل شده مثل صحف آدم و شیث و

ص: 15

نوح و ابراهیم و کتاب تورات و زبور و انجیل مثل قرآن نیست چون آنها بنحو اعجاز نبوده و قرآن معجزه باقیه الی یوم القیامه است الآن هم فریاد میزند با اینکه سطح فکری و علمی بسیار بالا رفته که اگر توانستید مثل آن را بیاورید ما دست از او بر میداریم.

(رجیم) رجم دور کردن بعنف است که بکره و جبر او را دور کنند و بعبارت دیگر سنگسار است که حد زنای محصنه است، شیطان رانده شده درگاه الهی شد و مشمول لعن خداوندی تا روز قیامت: قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ حجر آیه 34 و 35، و در سوره ص: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ آیه 78.

و از این آیات استفاده میشود که شیطان حال توبه پیدا نمیکند.

[سوره التکویر (81): آیه 26] .... ص : 16

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (26)

پس بکجا میروید و چه راهی اختیار میکنید. افراد بشر طرق مختلفه بسیار دارند چه در امور اعتقادیه و چه در امور اخلاقیه و چه در اعمال و افعال اختیاریه:

کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ مؤمنون آیه 53.

اما در امور اعتقادیه طرق مختلفه یکی طبیعی و دهری و لا مذهب که اصلا منکر وجود حق هستند و تمام را مستند بطبیعت میدانند که بسیار از ممالک امروزه بر این طریقه هستند دیگر مشرکین آنها هم باقسام شرک شرک ذاتی مستند بابن کمونه، شرک عبادتی عبده اصنام و شمس و کواکب و گاو و گوساله و شجر و ملک و جن و انس و آتش و اشباه آنها، شرک افعالی مثل قائلین به یزدان و اهرمن خالق خیرات و خالق شرور:

الشر اعدام فکم قد ذل من یقول بالیزدان ثم الاهرمن

و مثل یهود که گفتند: خدا روز شنبه تعطیل کرد و کنار رفت و تمام مستند بغیر خدا است: و مثل مفوضه که گفتند: خدا امر خلق و رزق و سایر امور را تفویض بملائکه و انبیاء و ائمه نموده، شرک صفاتی مثل عامه عمیا که صفات الهی را زاید بر ذات میدانند و عارض بر ذات: و الزامهم بالقدماء الثمانیة معروف، دیگر کفار که

ص: 16

انبیاء را کلا ام بعضا منکر هستند و آنها را ساحر مجنون و کذاب و مفتری میدانند، دیگر کسانی که نسبت ناروا بمقام مقدس انبیاء میدهند مثل اینکه عصمت آنها را منکر هستند، و معرفت بشئون آنها از حیث حسب و نسب و علم و سایر کمالات آنها بالاخص نسبت بخصوصیات پیغمبر اسلام از معراج جسمانی و شفاعت و خاتمیت و افضلیت بر جمیع مخلوقات را ندارند و منکر میشوند، دیگر کسانی که منکر معاد میشوند کلا یا معاد جسمانی یا خصوصیات معاد، دیگر کسانی که منکر عدل الهی میشوند و حسن و قبح را منکرند، دیگر کسانی که در امر امامت ائمه اثنا عشر گمراه شدند مثل عامه که علی (ع) را خلیفه چهارم میگویند یا مثل کیسانیه و زیدیه و حنفیه و واقفیه و اسماعیلیه و غیر اینها که ائمه طاهرین را منکر شدند، دیگر کسانی که منکر رجعت ائمه شدند، دیگر کسانی که منکر پاره ای از ضروریات دین یا مذهب شیعه اثنا عشری شدند مثل صلوة صوم زکاة حدود دیات حجاب و غیر اینها.

اما در امور اخلاقیه بسیار از صفات حمیده را فاقد و بجای آنها صفات خبیثه را واجد مثل غیرت، عفت، حیاء، صبر، شکر، سخاوت، حلم، علم، شجاعت، تحمل، مشاق، فکر، تدبر، حب، بغض و غیر اینها را فاقد و ضد آنها را واجد.

و اما در افعال ترک واجبات از صلوة صوم زکاة خمس امر بمعروف نهی از منکر تحصیل علم واجب وفاء بنذر و عهد و یمین و اداء حق واجب ذوی الحقوق و اعلاء کلمه اسلام و ارشاد جاهل و هدایت ضال و تنبیه غافل و غیر اینها از واجبات و فعل محرمات شرب مسکر استماع ساز و آواز و رفتن در مجالس لهو و لعب، و کشف ما یجب ستره، و مکر و حیله و ظلم و اذیت، و ذهاب حقوق و کذب و غیبت و تهمت و سعایت و تفتیش و تقلب در اجناس و سرقت و سایر معاصی که تمام اینها بر خلاف دستور قرآن که میفرماید:

وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ- الی قوله تعالی- إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ نحل آیه 89 الی 91. پس شما با اینکه همچو قرآنی و همچو رسولی و همچو دستوراتی دارید.

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ که آنچه غیر آن است سبیل شیطان است و این سبیل الهی است:

ص: 17

وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ انعام آیه 153.

[سوره التکویر (81): آیه 27] .... ص : 18

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (27)

نیست این قرآن مگر یاد آورنده برای عالمین. اگر خداوند این پیغمبر اکرم را نفرستاده بود و این قرآن مجید را نازل نکرده بود احدی راه بصراط مستقیم الهی پیدا نمیکرد یک دنیا را کفر و شرک و ضلالت پرکرده بود نامش دوره جاهلیت گذارده شده بود فقط اوصیاء حضرت ابراهیم در بنی اسماعیل و اوصیاء حضرت عیسی در بنی- اسرائیل و قلیلی از انبیاء و مؤمنین بودند آنها هم مقهور و مغلوب و مستور بودند.

اما طوایف مشرکین در اطراف دنیا بسیار بودند، و طایفه یهود هم در خلال این مدت سه مرتبه در شرک سیر کردند که ابدا اسمی از موسی و تورات در میانه آنها مذکور نبود و آن قدر کفریات در این کتاب درج کردند و کتبی بنام عهد قدیم هر یک نوشتند و بانبیاء استناد دادند که شرح آنها را حقیر مفصلا با دلائل و براهینی که نتوانند یهود انکار کنند در مجلد اول کلم الطیب در بحث نبوت خاصه بیان کرده ام مراجعه فرمائید، و طایفه نصاری اناجیل اربعه و کتبی بنام عهد جدید با شدّت اختلافی که بین آنها هست که خود دلیل بر کذب آنها میشود که این را هم در همانجا تذکر داده با قول بتثلیث و نسبتهایی بعیسی و مریم لذا میفرماید:

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ تنبیه: یکی از آیات شریفه قرآن که دلالت بر خاتمیت حضرت رسالت دارد، و اینکه مبعوث بر کافه انس و جن شده الی یوم القیامه همین آیه شریفه است بواسطه کلمه للعالمین که جمع محلی بالف و لام است شامل تمام اینها میشود.

[سوره التکویر (81): آیه 28] .... ص : 18

لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ (28)

از برای کسانی که از شما جن و انس بخواهد اینکه مستقیم شود یعنی کسانی که طالب حق هستند و میخواهند حق را بدست بیاورند و قلوب آنها آماده است و دلهای آنها سیاه نشده و قساوت نگرفته و عناد و عصبیت و هواهای نفسانی و حب

ص: 18

زخارف دنیوی و کبر و نخوت و عیبهای دیگر جلوگیری نکرده این قرآن مجید آنها را متذکر میکند و هدایت مینماید و راه مستقیم را نشان میدهد، اما کسانی که بواسطه این امور از قابلیت هدایت افتاده اند بقدر خردلی در دلهای آنها اثر نمیگذارد:

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 18، صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 171، ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً- الی قوله تعالی- وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بقره آیه 74.

[سوره التکویر (81): آیه 29] .... ص : 19

وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (29)

و نمیخواهید مگر آنکه خدای متعال بخواهد پروردگار عالمیان، یعنی شما مستقل نیستید بگوئید: ما ایمان آوردیم و هدایت شدیم توفیق و عنایت الهی میخواهد که خداوند چون قلب شما آماده است و قابلیت هدایت دارید فورا ایمان را در قلب شما قذف میکند: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ قصص آیه 56، در افعال اختیاریه عبادته مستقل هستند که خود بتنهایی بتوانند انجام دهند بدون اعانت الهی و نه مجبور هستند که خداوند بجبر و عنف آنها را هدایت کند یا بکار بدارد:

(لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین)

که نامش اختیار است شما بخواهید هدایت شوید و قابلیت داشته باشید خداوند از شما دستگیری میکند و اسباب هدایت را بر شما زیاد میکند و توفیق و تأیید و عنایت میفرماید، و اگر نخواهید هدایت شوید و خود را از قابلیت هدایت انداخته مثل دانه فاسد شده اید شما را بخود واگذار میکند و سلب توفیق از شما میشود بلکه اسباب فسق و فجور بر شما زیاد میشود و شیطان بر شما مسلط میشود و چه و چه تا بروید قعر جهنم.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة التکویر و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الانفطار و بقیة السور. و انا العبد السید عبد الحسین الطیب.

ص: 19

سورة الانفطار .... ص : 20

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد کله للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللعن علی أعدائهم أعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

اما فضل این سوره: از علی بن بابویه مسندا از أبی العلا گفت: شنیدم که حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ هاتین السورتین و جعلهما نصب عینیه فی صلوة الفریضه و و النافلة اذا السماء انفطرت و اذا السماء انشقت لم یحجبه من اللَّه حاجب و لم یحجزه من اللَّه حاجز و لم ینظر اللَّه فینظر الیه حتی یفرغ من الناس)

و نیز از حضرت صادق (ع) روایت شده فرمود:

(من قرأها عند نزول الغیث اللَّه له بکل قطرة تقطر)

و نیز از آن حضرت است فرمود:

(قراءتها علی العین یقوی نظرها و یزول الرمد و الغشاوة بقدرة اللَّه تعالی)

و از پیغمبر اکرم روایت شده فرمود:

(من قرأ هذه السورة أعاذه اللَّه أن یفضحه حین ینشر صحیفته و ستر عورته و اصلح له شأنه یوم القیامة، و من قرأها لکل مسجون او مقید و علقها علیها سهل اللَّه خروجه و خلصه مما هو فیه و مما یخافه او یخاف علیه و أصلح حاله عاجلا باذن اللَّه تعالی)

و در روایت دیگر فرمود:

(من ادمن قراءتها امن فضیحة یوم القیامة و سترت علیه عیوبه و اصلح له شأنه یوم القیامة و من قراها و هو مسبحون او موثوق علیه او کتبها و علقها علیه سهل اللَّه خروجه سریعا).

[سوره الانفطار (82): آیه 1] .... ص : 20

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1)

از برای فطر اطلاقاتی است:

1- بمعنی خلق بدون سابقه مثل قوله تعالی: فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شوری آیه 11. یعنی مبتدعها و مخترعها که خلقت بدون سابقه باشد و بمعنی فطرة ذاتیه چنانچه در حدیث است:

(کل مولود یولد علی الفطرة حتی یکون ابواه یهوّدانه او

ص: 20

ینصّرانه او یمجّسانه)

چون انسان در ابتداء خلقت قلبش آماده است و آلوده بقساوت و سیاهی دل و معاصی نشده لکن بمعاشرت با پدر و مادر از این قابلیت میافتد و قساوت او را میگیرد بعینه مثل آن مثل دانه حبوبات که در ابتداء خلقت قابلیت اینکه کشت شود و رشد کند و بثمر برسد دارد لکن اگر گندیده شده یا شکسته شد یا طبخ شد یا بو داده شد یا آرد شد از این قابلیت میافتد، و ذکر تهود و تنصر و تمجس از باب مثال است اولاد مشرک هم مشرک میشود، فاسق هم. تارک الصلاة مکشوفه هوا پرست و غیر اینها هر چه آنها هستند آن میشود مگر شذ و ندر یک یهودی زاده یا نصرانی زاده یا غیر اینها این موانع را برطرف کند و بشرف اسلام و ایمان و اعمال صالحه مشرف شود.

و این هم برای این است که حجت بر دیگران باشد که نگویند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ زخرف آیه 32 و 23. و نگویند:

إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ اعراف آیه 173.

و بمعنی فطور و سستی در کار و بمعنی انشقاق و از هم پاشیده شدن که در این آیه مراد است و قریب المعنی است با انشقاق، انفطار بمعنی پاشیده شدن انشقاق بمعنی پاره شدن که یکی از آثار قیامت است که آسمانها از هم پاشیده میشود.

[سوره الانفطار (82): آیه 2] .... ص : 21

وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ (2)

و زمانی که ستاره ها ریزش میکند. انتثار از ماده نثار است مثل نقل که بر سر عروسان نثار میکند میریزند ستاره ها ریزش میکنند نور آنها گرفته میشود و از سیر خود بازداشته میشوند و از جای خود بیرون میروند، و از آثار خود میافتند، و مراد از کواکب تمام این کرات جویه است از ثوابت و سیارات.

[سوره الانفطار (82): آیه 3] .... ص : 21

وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3)

دریاها شکافته میشود تمام آب دریا فرو میرود مثل حیاض که ته آنها شکاف برداشت تمام آب حوض فرو مینشیند که مفاد: وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ است که در سوره

ص: 21

قبل در آیه 6 سوره تکویر بیان شده.

[سوره الانفطار (82): آیه 4] .... ص : 22

وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4)

بعثر برانگیخته میشود. در اینجا نسبت بقبور میدهد و در سوره عادیات نسبت بما فی القبور میدهد: أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ آیه 9. بعثار قبور ظاهر شدن قبر است به اینکه شکاف برمیدارد و داخل قبر کشف میشود و هویدا میگردد، و بعثار ما فی القبور زنده شدن مرده ها و بیرون آمدن از میان قبرها که اولا قبر شکاف پیدا میکند و سپس ما فی القبر خارج میشود.

تنبیهان: اول اینکه- انسان بمجرد موت روح آن تعلق میگیرد بقالب مثالی که بدن برزخی میگویند یا در وادی السلام متنعم یا در برهوت معذب است فقط بدن جسمانی در قبر خاک شده لکن خداوند موقعی که این خاکها و استخوانهای پوسیده را بصورت بدن جسمانی درآورد آن روح قالب مثالی را رها میکند و باین بدن جسمانی تعلق میگیرد انسان زنده میشود و از گودال قبر بیرون میآید و اوضاع عالم را دگرگون مشاهده میکند.

دوم: این آثار قیامت که در این آیات و در این سوره قرآنی بیان فرموده دلالت دارد بر اینکه این اوضاع فعلی تمام برای انسان است.

چنانچه میفرماید: أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً .. الایه لقمان آیه 20. چون امر بشر خاتمه پیدا کرد تمام این ها میرود و دنیا آخر میشود و این اوضاع بر هم میخورد و این سفره برچیده میشود و سفره قیامت گسترده میشود آن موقع:

[سوره الانفطار (82): آیه 5] .... ص : 22

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5)

جزاء اذا است که در این موقع هر نفسی میداند و بر او معلوم میشود آنچه پیش فرستاده و آنچه وا گذاشته.

(عَلِمَتْ نَفْسٌ) یعنی کل نفس فردای قیامت که میفرماید: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا

ص: 22

حاضِراً کهف آیه 49. و میفرماید: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9. بر او معلوم میشود:

(ما قَدَّمَتْ) که پیش از مردن پیش فرستاده چه اعمال خیر باشد از ایمان و اخلاق فاضله و اعمال صالحه، و چه اعمال شر باشد از کفر و شرک و ضلالت و صفات خبیثه و اعمال سیئه کوچک و بزرگ آن که میفرماید: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

(وَ أَخَّرَتْ) و آنچه گذاشت و رفت از سنت حسنه یا سنت سیئه که در حدیث است که فرمود:

(من سنّ سنة حسنة کان له أجرها و اجر من عمل بها من غیر ان ینقص من اجورهم شیئا، و من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها من غیر أن ینقض من أوزارهم شیئا)

بلکه در حدیث از پیغمبر اکرم است که فرمود:

(من سن سنة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الی یوم القیامة. و من سن سنة سیئة کان له وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة

[سوره الانفطار (82): آیه 6] .... ص : 23

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (6)

ای انسان بیچاره چه چیز تو را مغرور کرد بخدای تو و پروردگارت که بتو چه اندازه کرم فرموده.

دو معصیت است که از کبار معاصی است امن من مکر اللَّه و یاس من روح اللَّه انسان باید بین خوف و رجاء باشد که در بعض اخبار دارد باید متساوی باشد مثل دو سبابه نه مثل سبابه و وسطی، و در بعض دیگر دارد که رجاء بیشتر باشد از خوف.

اقول: سرتاسر افراد انسان را غرور گرفته اما کفار و مشرکین و ضالین و مضلین منشأ غرور آنها یا انکار معاد است یا تخیّل اینکه طریقه آنها حق است که تمامش از روی جهل و حماقت. و اما فساق و فجار اهل ایمان منشأ غرور آنها ایمان است که اهل ایمان نجات پیدا میکنند و بشفاعت شفعاء و مغفرت الهی و عفو الهی نائل میشوند لکن غافل از این هستند که چه بسیاری بواسطه کثرت معاصی و ترک واجبات الهی ایمان آنها از دست میرود و بدون ایمان از دنیا میروند چنانچه امروز مشاهده

ص: 23

میکنید بالحس و الوجدان در جامعه خودمان که این هایی که علنا متجاهر بمعاصی هستند پا بند بهیچ عقیده ای نیستند. بلی اگر خداوند حفظ فرمود و تمام صفحه قلب سیاه نشد قساوت نگرفت و با ایمان از دنیا رفتند منشأ غرور آنها امید بفضل الهی و ستّاریت حق و عفو و غفران او و شفاعت شفعاء و دعاء مؤمنین و استغفار ملائکه و سایر اسباب مغفرت است میگویند:

(و غرنی سترک المرخی علی)

(و غرنی عفوک و مغفرتک و رحمتک و فضلک و کرمک و شفاعة من اذنت لهم الشفاعة و غیر ذلک من عنایاتک و ألطافک).

از فضیل بن عیاض است باو گفتند: لو اقامک اللَّه یوم القیامة بین یدیه فیقول، ما غرک بربک الکریم ما ذا کنت تقول له؟- قال: اقول؟ غرنی سترک المرخاة، و از یحیی بن معاذ است گفت: لو اقامنی اللَّه بین یدیه فقال: ما غرک بی؟ قلت: غرنی بک برک سالفا و آنفا: از بعض دیگر: قال: غرنی حلمک و از بعض دیگر قال: غرنی کرم الکریم اقول: ممکن است بلکه بعید نیست اینکه تعبیر فرمود:

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ تلقین بندگان است که بگویند کرمک و الا میفرمود: بربک الجبار القهار المنتقم. سپس خداوند بیان کرم خود را نسبت بانسان میفرماید و الطافی که باو عنایت فرموده میفرماید:

[سوره الانفطار (82): آیه 7] .... ص : 24

الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (7)

خدای کریم آن خدایی است که تو را خلق فرمود و تسویه نمود و تعدیل کرد تو را.

(الَّذِی خَلَقَکَ) در ابتداء امر چه بودی یک مشت خاک بتحویل و تحولات خاک را دانه و حبه و مأکول پدر و مادر تو قرار داد، سپس جزو تمام بدن آنها و خلاصه آن را نطفه نمود، و سیر داد از صلب پدر در رحم مادر.

(فَسَوَّاکَ) نطفه را علقة علقه را مضغه پس از آن لحم و عظم پس صورت بندی کرد آنهم چه صورتی احسن الصور اگر بصورت شیاطین یا حیوانات کرده بود یا قبیح المنظر قرار داده بود چه میکردی که میفرماید: وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ مؤمن آیه 66.

ص: 24

(فَعَدَلَکَ) هر عضوی بجای خود از فرق سر تا ناخن پا. و زوجین آنها معادل یکدیگر دو چشم عدل هم یکی کوچک و یکی بزرگ قرار نداد، دو گوش مطابق هم دو ابرو دو دست دو پنجه دو پا یکی کوتاه و یکی بلند قرار نداد، تمام مطابق یکدیگر حتی قوای هر یک قوی باصر سامعه شامه لامسه قوای باطنیه حس مشترک واهمه حافظه متخیله متفکره و غیر اینها.

[سوره الانفطار (82): آیه 8] .... ص : 25

فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (8)

در هر صورتی که مشیتش تعلق گرفته باشد و صلاح بداند و حکمت اقتضا کند ترکیب فرمود تو را. از اعاجیب قدرت اینکه تمام افراد انسان در این اعضا و جوارح و در این قوی مشترک هستند لکن دو نفر در جمیع این خصوصیات شبیه یکدیگر نیستند حتی در قوی، قوه حافظه ذاکره سامعه باصره حتی در قوه عاقله در صورت چشم ابرو لب دماغ، در ضعف و قوت در سمن و لاغری و غیر اینها مختلف هستند و حکمتش اینکه بیکدیگر اشتباه نشوند اگر تمام یک شکل و یک قد و یک صورت بودند تشخیص داده نمیشد بالاخص در ازدواج که معلوم نمیشد زوج کدام است و زوجه کدام پدر کیست پسر کیست بایع کیست، حتی اعجب از همه اینها در صوت هر یک معلوم است این صدای مرد است یا زن صدای طفل است یا جوان صدای پیر است یا برنا، حتی در قوه باصره ضعیف است یا قوی دوربین است یا نزدیک بین در قوه سامعه تا چه اندازه میتواند استماع کند در صدا بلند است یا کوتاه و هکذا در ایمان و تقوی رغبت و اعراض، حب و بغض. سخاوت و بخل، شجاعت و جبن، تواضع و تکبر، حلم و غضب، صبر و جزع و غیر اینها از صفات حمیده و قبیحه در حفظ و ذکر جل الخالق در عبادات و اعمال صالحه، و معاصی و افعال سیئه هم کمال اختلاف را دارند و همچنین در مراتب ایمان و کفر، عدل و ظلم، احسان و اسائه هم مختلف، در جمود عین و حالت بکاء. در رقت قلب و قسوت در هر چه بنگری مخالف یکدیگرند.

[سوره الانفطار (82): آیه 9] .... ص : 25

کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (9)

چنین نیست که شما گمان میکنید بلکه شما تکذیب میکنید بدین. بعضی

ص: 25

گفتند: مراد از دین جزاء اعمال است که فردای قیامت جزا داده میشوند: (الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر) بقرینه چند آیه بعد که میفرماید:

یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ و این راجع بکسانی است که منکر معاد یا خصوصیات معاد هستند، و بعضی گفتند: مراد دین اسلام است و مکذب آن جمیع طبقات مشرکین و کفار هستند.

(کلا) یعنی چنین نیست که شما گمان میکنید و خیال کرده اید که منکر یا شاک یا ظن بر خلاف دارید که میفرماید: ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ جاثیه آیه 24.

(بَلْ تُکَذِّبُونَ) بلکه انکار میکنید و تکذیب قرآن و رسول میکنید.

(بالدین) تکذیب دین فقط منحصر بکفار و مشرکین نیست که منکر اسلام و قرآن و رسالت حضرت رسول باشند بلکه یک حکم از احکام اسلام و دین را منکر شوند مثل امر خلافت و وصایت را یا یکی از ضروریات دین و مذهب را منکر شوند یا یکی از خصوصیات معاد را مکذب هستند.

[سوره الانفطار (82): آیه 10] .... ص : 26

وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ (10)

و بدرستی که بر شما مقرر فرمودیم حفظ کنندگانی، حفظه الهی بسیارند اولا وجود مقدس حضرت رسالت و ائمه طاهرین که روح مقدس آنها احاطه دارد بجمیع عوالم امکانی هم مشاهده میکنند و هم میشنوند چنانچه میفرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41. و شاهد بر این دعوی باب زیارات است که از دور بنحو خطاب سلام میکنی حتی در سلام نماز اگر نمیشنوند خطاب غلط است بلکه در زیارات می گویی:

(اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی و تری مقامی)

بلکه از نفس آیه میتوان استفاده کرد زیرا در شهادت حس معتبر است شهادت علمی فائده ندارد بلکه این خاندان میبینند تا زیر عرش و تخوم زمین و گذشته و آینده را.

و ثانیا ملائکه حفظه که برای هر نفر ملائکه هستند که او را حفظ کنند از

ص: 26

آفات و بلیات.

و ثالثا ملائکه کتبه که در آیه بعد میفرماید:

[سوره الانفطار (82): آیه 11] .... ص : 27

کِراماً کاتِبِینَ (11)

کتبه اعمال که میفرماید: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 18، و میفرماید: إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ق آیه 17 که تمام اعمال و افعال و اقوال صادره از انسان را مینویسند، و یکی از ضروریات دین است نامه اعمال که در آیات بسیار بیان فرموده و مکرر بیان شده که یک دسته نامه عملشان بدست راست و یک دسته بدست چپ و یک دسته در گردن و یک دسته از عقب سر که بتمام اینها قرآن خبر میدهد: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ- الی قوله تعالی- وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ الحاقه آیه 19 الی 25، فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً انشقاق آیه 17 الی 11، وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً اسراء آیه 13 و 14. لکن از مضمون دعاء کمیل استفاده میشود که این کتبه فقط اقوال و افعال صادره را مینویسند و اما امور قلبیه را خبر ندارند و بر آنها مخفی است که در پیشگاه احدیت عرض میکند و میگوید:

(و کل سیئة امرت باثباتها الکرام الکاتبین- الی قوله علیه السلام- و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته)

بلکه از بعض اخبار استفاده میشود که بسا خداوند تفضلا بعض سیئات را از نامه عمل محو میفرماید و از نظر کتبه میبرد و ستر میکند که احدی شهادت ندهد.

[سوره الانفطار (82): آیه 12] .... ص : 27

یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12)

میدانند آن کرام الکاتبین آنچه را که شما بجا میآورید از نیک و بد. چنانچه قبلا بیان شد یعنی از قلم آنها نمیافتد آنچه را که شما عمل میکنید کوچک و بزرگ که به حس و و جدان مشاهده کرده اند و غفلت و سهو و نسیان نکرده اند و شک و ظن و

ص: 27

وهم هم نبوده که احتمال خلاف آن را بدهند چون علم مقابل شک و ظن و وهم است احتمال خلاف در آن نمیرود.

اقول: ظاهر این است و بعید نیست که ملائکه کتبه همان صورت عمل را مینویسند اما از نیت و قصد و داعی فاعل خبر ندارند جز خدای متعال چنانچه در حدیث است که بسا انسان نماز میگذارد با آداب هر چه تمامتر که ملائکه میبرند و از حجابها رد میکنند خطاب میرسد: برگردانید و اضربوه وجه صاحبه لانه یرید به غیری، نماز نفرین میکند بصاحبش میگوید:

ضیعتنی ضیعک اللَّه

، و از آیه شریفه هم میتوان استفاده کرد که میفرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23. که صورت عمل در نامه عمل نوشته شده و بدست آنها داده شده لکن چون باطنش خراب بوده مثل عبادات مخالفین که منکر ولایت هستند و عبادات اهل ریا و سمعه که هباء منثورا میشود.

[سوره الانفطار (82): آیه 13] .... ص : 28

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (13)

ابرار جمع بار یعنی نیکوکار مقابل فجار جمع فاجر یعنی بدکردار، و نعیم بهشت است که میفرماید: فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ واقعه آیه 88، و میفرماید: أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ معارج آیه 38، بر بمعنی مصدری احسان است و بمعنی اسم مصدری حسن است و بمعنی اسم فاعلی محسن است که در اینجا باین معنی است یعنی نیکوکاران. و احسان هم سه قسم است احسان بنفس و احسان بغیر و احسان بدین، اما احسان بنفس این است که خود را در معرض عذاب نیندازد و از فیض ثواب محروم نکند و از قابلیت هدایت نیندازد بکفر و شرک و ضلالت و قساوت قلب و سیاهی دل و کبر و نخوت و تسلط شیطان و حب نفس و علاقه بدنیا و غیر اینها.

و اما احسان بغیر هدایت ارشاد نصیحت تعلیم احکام بذل مال باهل استحقاق خدمت بجامعه امر بمعروف نهی از منکر صله رحم اطاعت والدین و کسانی که واجب الاطاعة هستند اعانت ضعفا و امثال اینها.

ص: 28

و اما احسان بدین بدستورات دین رفتار کردن مقدسات دین را محترم داشتن، جلوگیری از دشمنان دین حفظ بیضه اسلام اعلاء کلمه اسلام و اشباه اینها و این آیه شریفه:

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ شرط اولی آن ایمان است و در ایمان چهار چیز مدخلیت دارد اول یقین قطعی بجمیع اصول دین و ضروریات دین و مذهب و ترک بدعت در دین دوم اعتقاد و دلبستگی و در بند دین بودن، سوم اقرار قلبا و لسانا، چهارم تسلیم.

شرط دوم موافات است که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس که با ایمان از دنیا رود که اگر خدای نخواسته قبل از وفات ایمان زایل شد تمام اعمالش هباء منثورا میشود و از این عنوان خارج میشود.

شرط سوم اینکه نگهبان ایمانش باشد با دزدهای ایمان از ارباب ضلال و کسانی که پالان آنها کج است معاشرت و مجالست و مراودت نداشته باشد و خود را آلوده به چیزهایی که موجب زوال ایمان میشوند نکند.

شرط چهارم اینکه ایمانش را بخدا بسپارد که از خطرات مصون و محفوظ گردد.

شرط پنجم تقویت ایمان است باعمال صالحه فعل واجبات بلکه مستحبات و بتحصیل علم که هر چه بیشتر و بهتر باشد قوت رشد و ایمان زیادتر میشود.

شرط ششم اجتناب از اموری که باعث ضعف ایمان میشود که معنی تقوی است از معاصی و صفات خبیثه و اشتغال بمشاغل دنیوی زیاده از مقدار ضرورت و لزوم.

[سوره الانفطار (82): آیه 14] .... ص : 29

وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ (14)

فاجر کسی را گویند که میل از حق کند و رو بباطل رود و این شامل جمیع طبقات کفار و ارباب ضلال میشود که از حق که دین اسلام باشد رو برگردانیدند و از ائمه طاهرین اعراض کردند و رو بباطل که خلفاء جور هستند رفتند، و از ضروریات دین اعراض کردند، و بدعت در دین گذاردند، و پرده اسلام را پاره کردند، و علنا و متجاهرا مرتکب معاصی شدند بحدی که زوال ایمان آنها شده و بی ایمان از دنیا رفتند، و اما اگر خداوند

ص: 29

حفظ فرمود و با ایمان از دنیا رفتند و لو آلوده بمعاصی شده اند امید نجات در آنها میرود وعده هایی که خداوند داده از مغفرت و عفو و رحمت خاص اینها است و فرمایشات ائمه و وعده های شفاعت در حق اینها است، بلکه بسا خداوند گناهان آنها را بر ناصبین و مخالفین و ظالمین بآنها بار میکند و آنها را نجات میبخشد، و مکرر گفته ایم که این منافی با عدل نیست بلکه عین عدل است چون آنها باینها ظلم کردند باید تدارک شود اگر ظالم عمل صالح داشته باشد بمظلوم میدهند و اگر ندارد مثل اکثر ظلمه گناهان مظلوم را بر او بار میکنند، و اگر مظلوم هم گناه ندارد یا بمقدار ظلم نمیشود بمظلوم خطاب میشود که: هر که از بستگان تو آلوده بمعاصی هستند بیاور بر ظالم بار کن تا تدارک ظلم تو بشود. این جنبه حق الناس ظالم است و اما جنبه حق اللَّه که بسیار سخت بالاخص هر چه ظلم شدیدتر باشد و مظلوم مقامش رفیع تر عقوبتش بیشتر میشود که میفرماید: وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً هل أتی آیه 30.

تنبیه: ما از این بیان یک نتیجه بدست آورده ایم و مکرر هم اشاره کرده ایم که ظالمین اهل عصمت و طهارت نه عبادت دارند که بآنها دهند چون ایمان نداشتند و نه اینها معصیت دارند که بر آنها بار کنند اگر گناهان تمام شیعیان را بر آنها بار کنند گمان نمیکنم که تدارک ظلم آنها شود.

[سوره الانفطار (82): آیه 15] .... ص : 30

یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (15)

وصل میشوند این فجار بآن جحیم روز جزاء (یَصْلَوْنَها) وصل یعنی میاندازند آنها را و میچشانند آنها را، و ضمیر تأنیث باعتبار نار جحیم است.

(یَوْمَ الدِّینِ) در اینجا بمعنی جزا است که می گویی: کما تدین تدان که مالک روز جزا خداوند است و بس: مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ و این فجار نه ناصری دارند و نه معینی و نه شفیعی و نه دافعی: لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ اعراف آیه 196. کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ مدثر آیه 38.

[سوره الانفطار (82): آیه 16] .... ص : 30

وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِینَ (16)

ص: 30

نیستند این فجار از نار جحیم پنهان که بروند جایی خود را مخفی کنند بمجرد اینکه سر از قبر بیرون میآورند ملائکه عذاب آنها را در غل و زنجیر میکشند و با تازیانه های آتشین آنها را میکشند و در میانه آتش میاندازند که میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة آیه 30 الی 32، خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ دخان آیه 47 الی 49.

[سوره الانفطار (82): آیات 17 تا 18] .... ص : 31

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (17) ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (18)

اوضاع قیامت را که میفرماید:

(ان للقیامة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة- ثم تلا- فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ)

و اوضاع بهشت و نعم آن و اوضاع جهنم و عذابهای آن احدی نمیتواند درک کند تا مشاهده نکند، و همچنین کیفیت نصب موازین و خصوصیات صراط و نحوه تطایر کتب و بروز عنایات الهی در مغفرت و عفو، و عقوبات الهی و غضب و سخط، و شئونات انبیاء و ائمه و صلحا و اتقیاء، و خفت و خواری اشقیاء و اعداء دین، و کیفیت زمین و خورشید و ماه و کواکب و آسمانها و ملائکه رحمت و غضب و غیر اینها لذا بنحو تأکید میفرماید:

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ

[سوره الانفطار (82): آیه 19] .... ص : 31

یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)

روزی است که احدی هیچگونه دخالتی نسبت باحدی ندارد و امر در این روز منحصر بخدای متعال است. روزی است که: یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 24 الی 27. و این مذکورات از باب مثال است احدی نیست که بتواند نفس بکشد در حق دیگری از رؤساء و اکابر و ضعفاء و اصاغر بلکه نسبت بیکدیگر عداوت دارند: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67. حتی در مسأله شفاعت تا مرضیّ الهی نباشد و اذن ندهد احدی حق شفاعت ندارد: لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی انبیاء آیه 28 یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا طه آیه 109.

ص: 31

هذا آخر ما اردنا ایراده فی تفسیر سورة الانفطار و یتلوه تفسیر سورة المطففین و بقیة السور بعونه و توفیقه و تأییده و انا العبد السید عبد الحسین طیب.

سورة المطففین .... ص : 32

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی أعدائهم أعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه.

الکلام فی فضلها- از ابن بابویه باسناد از صفوان جمال از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ فی الفریضة ویل للمطففین اعطاه اللَّه الا من یوم القیامة من النار و لم تره و لم یرها و لم یمر علی جسر جهنم و لا یحاسب یوم القیامة)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة سقاه اللَّه تعالی من الرحیق المختوم یوم القیامة و ان قرئت علی مخزن حفظه اللَّه من کل آفة)

و از حضرت صادق (ع) فرمود:

(لم تقرء قط علی شی ء الا و حفظ و تقی من حشرات الارض باذن اللَّه تعالی).

[سوره المطففین (83): آیه 1] .... ص : 32

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ (1)

در حدیث از حضرت صادق (ع) است فرمود:

(و اما الویل فبلغنا و اللَّه أعلم أنه بئر فی جهنم).

اقول: مکرر گفته ایم دو ویل داریم اسمی و وصفی اما اسمی چاه ویل است در قعر جهنم، و اما وصفی یعنی بدا بحال آنها مثل طوبی اسمی شجره طوبی است در بهشت، وصفی خوشا بحال آنها. مطفف کم فروش است در باب معاملات خرید و فروش شرائط بسیاری دارد شرائط متعاملین، شرائط عوضین، شرائط عقد و معامله، اما شرائط متعاملین باید بالغ و رشید باشند با غیر بالغ و سفیه صحیح نیست مگر آنکه آنها را آلت

ص: 32

قرار دهند و معامله با فرستنده آنها باشد، باید عاقل باشند با مجنون معامله صحیح نیست مختار باشند معامله جبری صحیح نیست، باید مالک باشند یا وصی مالک یا وکیل مالک معامله فضولی محتاج باذن مالک است، باید محجور نباشد کسانی که ممنوع التصرف هستند از طرف شرع معامله آنها صحیح نیست.

و اما شرائط عوضین باید از اعیان نجسه نباشد مثل سگ و خوک و میته و خون و عذره بلی عبد کافر و لو نجس العین است مانعی ندارد، و امروز در میان مسلمین تمام اینها را طرف معامله قرار میدهند هم سگ میفروشند هم خوک هم خون هم عذره هم میته باید مالیت داشته باشد اشیایی که مالیت ندارد معامله آن صحیح نیست مثل حشرات، و مباحات اصلیه تا مادامی که حیازت نشده، باید آلات لهو و لعب مثل آلات قمار و ساز و آواز و اشباه آنها نباشد، باید مجسمه ذی روح نباشد و غیر اینها از چیز- هایی که در شریعت مطهره حرام است. و از جمله شرائط باید عوضین معلوم باشد بیع مجهول جایز نیست و باطل است مثلا چیزهایی که در این جعبه یا در این بسته است بفروشد، مقدار هم باید معلوم باشد یا بکیل یا بوزن یا بعدد یا بزرع یا بمشاهده هر کدام بجای خود، باید تقلب در جنس هم نباشد که چیز دیگری را بجای دیگری بفروشد یا خلط کند روغن نباتی بجای حیوانی بفروشد، چای داخلی بجای خارجی، گوشت میش را بجای نر بفروشد و هکذا.

و اما شرایط عقد و معامله چهار قسم معامله داریم نقد نسیه سلف کالی بکالی.

نقد آنکه ثمن و مثمن هر دو نقد باشد تحویل دهد و تحویل بگیرد، نسیه آنکه جنس نقد و ثمن مدت داشته باشد و باید مدتش معلوم باشد مدت مجهول جایز نیست، سلف عکس نسیه ثمن نقد و جنس مدت معلوم داشته باشد، کالی بکالی اینکه هر دو مدت دارد و این باطل است.

و معاملات هم دو قسم است یا صیغه ای عربی یا فارسی یا لغات دیگر، معاملاتی که بدون صیغه باشد فقط داد و ستد است و این تا مادامی که تصرف نکرده حق رجوع دارد. و بالجمله باب معاملات احکام بسیار دارد و بالاخص باب خیارات خیار عیب

ص: 33

غبن شرط خیار تخلف و نحو اینها و امروز معاملات فاقد این شروط هستند و احدی مراعات نمیکند و باندازه ای مسائل معاملات متروک شده که حتی فقهاء مراجع تقلید مأیوس هستند از اینکه در رسائل خود درج کنند، و این آیه شریفه:

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ و لو در یک قسمت است لکن ویل شامل هر معامله که فاقد بعض این شروط باشد و بر خلاف شرع باشد میشود، سپس خداوند مطففین را معرفی میفرماید.

[سوره المطففین (83): آیات 2 تا 3] .... ص : 34

الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ (2) وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (3)

کسانی که زمانی که کیل میگیرند بر ناس بتمامه مستوفی میگیرند و چون کیل میدهند و یا بوزن میدهند کم میدهند و خسران میکنند.

اقول: جمله اولی مذموم و حرام نیست که چیزی انسان خریداری کند مستوفی بگیرد و حرمت در جمله ثانیه است که چون میفروشد کم میدهد و خسران میگذارد که فعل حرام است و هم حق الناس و غصب است، و بدتر از این اینکه اگر ثمن آن مخلوط به بقیه اموالش شد تصرف در جمیع آنها حرام است تا پاک نکند، و پاکی مال مختلط بحرام چهار قسم است: اگر مقدار و صاحبش معلوم است باید رد کند بصاحبش اگر دسترسی بصاحبش داشته باشد و اگر ندارد از جانب صاحبش رد مظالم کند، و همچنین اگر مقدار معلوم و صاحبش مجهول است باید رد مظالم دهد، و اگر مقدار مجهول و صاحبش معلوم باید با صاحبش تصالح کند، و اگر مقدار و صاحبش هر دو مجهول باید خمس مالش را بدهد که یکی از چیزهایی که خمس باو تعلق میگیرد مال مختلط بحرام است مثل غوص و کنز و غنائم دار الحرب و ما زاد از مئونه در اکتساب وارث من لا یحتسب و ارض مشترای اهل ذمه خدا میفرماید: هم چنان که در گرفتن مستوفی میگیرید در دادن هم مستوفی بدهید.

[سوره المطففین (83): آیه 4] .... ص : 34

أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4)

آیا گمان نمیکنند اینها که محققا آنها فردای قیامت مبعوث میشوند و از آنها مؤاخذه میکنند. انسان بحکم عقل در جمیع امور دنیوی خود از هر چه یقین بضررش

ص: 34

دارد یا ظن بضرر یا احتمال ضرر دهد و لو وهم باشد که احتمال ضعیف باشد اجتناب میکند که دفع ضرر مقطوع و مظنون و محتمل بحکم عقل واجب است چنانچه اگر احتمال حیوان گزنده مثل عقرب و مار در فراشش دهد تا یقین بدفعش پیدا نکند در آن فراش نمیرود، یا احتمال قطّاع طریق در راه بدهد یا گرفتار دشمن شود از آن طریق نمیرود گیرم یقین بقیامت نداشته باشند و از فرمایشات انبیاء و نصوص قرآن یقین پیدا نکنند لا اقل احتمال صدق میدهند یا مظنه پیدا میکنند یا احتمال ضعیف باید اجتناب کنند که میفرماید مثل اینکه یقین بخلاف دارد:

أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ

[سوره المطففین (83): آیه 5] .... ص : 35

لِیَوْمٍ عَظِیمٍ (5)

از برای روز با عظمت و اهمیت که روز قیامت بسیار عظمت دارد که خداوند عظیم او را بعظمت یاد فرموده زمین قاعا صفصفا میشود کوه ها از هم پاشیده میشود دریاها خشک میشود تمام خلق اولین و آخرین از جن و انس و وحوش و ملائکه در یک جا مجتمع، آسمانها از هم پاشیده، ستاره ها سقوط کرده، خورشید یک نی بالای سر زمین مثل کوره حدّادی. صدای نفیر جهنم صفحه محشر را پر کرده، ملائکه غلاظ و شداد با تازیانه ها و زنجیرها و غلهای آتشی و عمودها، بهشت را زینت کرده اند، نامه ها پرواز میکند و غیر اینها از اوضاع آن روز آیا اینها تمام این امور را دروغ میپندارند و ایمان که ندارند مظنه هم ندارند احتمال هم نمیدهند که در همچو روزی مبعوث میشوند.

[سوره المطففین (83): آیه 6] .... ص : 35

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (6)

روزی است که تمام افراد ناس از آدم ابو البشر تا آخرین فرد انسانی قیام میکنند و برپا میایستند در پیشگاه عظمت پروردگار عالمین. تعبیر بناس با اینکه اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند چنانچه گفتیم جن و انس و ملک و وحوش تمام مبعوث میشوند برای این است که ملائکه کلا معصوم هستند و ذره ای خطا ندارند چنانچه میفرماید: لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ تحریم آیه 6. و همچنین

ص: 35

وحوش و حیوانات آنها همه در یک صحرایی متنعم هستند در صحرای قیامت نیستند.

و اما طایفه جن آنها هم دو دسته هستند کفار جن که شیاطین هستند و مؤمنین جن اما کفار جن هیزم آتش جهنم هستند که در سوره جن میفرماید: أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً

جن آیه 15. نه نامه عمل دارند و نه پای حساب و نه میزان و نه صراط، و اما مؤمنین جن که مصداق: فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً جن آیه 14. از برای آنها بهشتی مناسب حال آنها غیر از بهشت انس متنعم هستند و این عقبات قیامت تمام برای انس است لذا میفرماید:

یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ سپس قسمت میفرماید ناس را بدو قسمت یک قسمت فجار بمعنای آنکه گذشت و یک دسته ابرار، اما فجار میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیه 7] .... ص : 36

کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ (7)

هرگز چنین نیست که گمان کرده اید بدرستی که کتاب فجار هر آینه در سجین است، این کتاب نامه عمل نیست زیرا نامه عمل چنانچه قبلا ذکر شد و آیات قرآنی بر آن ناطق است بدست آنها داده میشود یا بدست چپ یا عقب سر یا بگردن آنها بلکه این کتاب نوشته الهی است که این فاجر باید در سجین برود نظیر اینکه مقصر دولتی پس از محاکمه در محکمه مینویسد حد جرم او قتل است یا حبس ابد یا موقت با اعمال شاقه یا بدون آن خداوند هم پس از محاکمه و رسیدگی بحساب آن دستور میفرماید و مینویسد حد جرم آن را.

و سجین بعضی گفتند: هفتم طبقه زمین است، بعضی گفتند: هفتم طبقه جحیم است، ما می گوییم: سجین از ماده سجن است بمعنی زندان و مجلس و جهنم زندان و مجلس الهی است مینویسد این را باید ببرند زندان که جهنم باشد هر که را بمقدار جرمش از طبقه اول تا طبقه هفتم که قعر جهنم است، و شاهد بر این دعوی نفس آیه است که میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیات 8 تا 9] .... ص : 36

وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ (8) کِتابٌ مَرْقُومٌ (9)

که نفس کتاب مرقوم را سجین میفرماید، و اگر گفتیم کتاب فجار همان نامه عمل

ص: 36

است میتوان گفت نفس نامه عمل خود دلالت دارد بر سجین زیرا همان آمدن بدست چپ یا از پشت سر دلیل بر سجین است بلکه همین باز کردن نامه که غرق معاصی است و هیچ عمل خیری در او نیست خود صاحب نامه میفهمد که حکم آن سجین است چنانچه میفرماید: اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً اسراء آیه 14 بلکه خودش اعتراف میکند که میفرماید: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 49.

تنبیه: قبلا گفتیم که آنچه در نامه عمل ثبت شده افعال و اعمال ظاهریه است امور قلبیه جز خدای متعال نمیداند، و در بعض اخبار که بعض عصات مؤمنین چون نامه عملش را میبیند و خود را مستحق جهنم میداند خود رو بجهنم میرود خطاب میرسد که: نزد من یک ذخیره ای داری و بواسطه آن گناهانت را عفو کردم و آمرزیدم مأیوس مباش تو را نجات میدهم و بهشت میبرم. اللهم عفوک عفوک مغفرتک مغفرتک.

[سوره المطففین (83): آیه 10] .... ص : 37

وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (10)

ویل در آن روز از برای تکذیب کنندگان است، کذب از گناهان بسیار بزرگ است که فرمودند:

الکذب شر من الشراب.

لکن حرمت کذب اقتضایی است مثل ظلم نیست که حرمتش ذاتی باشد بسا بواسطه جهاتی جایز بلکه واجب میشود مثل کذب برای نجات مسلم و مؤمن از دست ظالم و کافر، و برای دفع شر اشرار و کفار و تکذیب کفار و ضالین و اشباه اینها اگر چه صدق کذب بر آنها مشکل است چون در مفهوم کذب اینکه خلاف واقع باشد، و تکذیب کفار و اشباه آنها عین واقع و حقیقت صدق است چنانچه تصدیق آنها عین کذب و بر خلاف واقع است، و اشد انحاء تکذیب انبیاء و ائمه هدی و قرآن و احکام الهی و معاد است که خداوند تفسیر میفرماید مکذبین را بتکذیب معاد که میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیه 11] .... ص : 37

الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (11)

مکذبین بروز جزا منحصر بمنکرین معاد نیست که خصوص طبیعی باشد زیرا

ص: 37

مثل یهود و نصاری و مجوس و ارباب مذاهب باطله منکر اصل معاد نیستند بلکه اگر یکی از خصوصیات معاد را منکر شود مکذب بیوم الدین است مثل اینکه بگوید:

معاد روحانی است معاد جسمانی را منکر شود، یا میزان و صراط و تطایر کتب و حساب یا بهشت و جهنم را منکر گردد، و مثل آن است کسانی که یکی از عقاید حقه را منکر گردند و تکذیب کنند، و عقاید حقه چنانچه معروف است عقاید خمسه است توحید عدل نبوت امامت معاد لکن خصوصیاتی که در اینها لازم است که اگر یکی از آنها نباشد ایمان نیست بسیار است که حقیر در کتاب عمل الصالح مجلد سوم کلم الطیب شماره کرده ام بالغ بر پنجاه عقیده میشود مثلا در توحید بجمیع اقسامش ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری، در عدل بمعنی عدم صدور فعل قبیح و لغو و ظلم، در نبوت معتقد بجمیع انبیاء و عصمت آنها و بالاخص حضرت رسالت افضلیت و خاتمیت و معراج و قرآن مجیدش، در امامت بجمیع ائمه اثنی عشر و عصمت آنها و افضلیت آنها پس از رسول اکرم بر تمام انبیاء و ملائکه، و علوم آنها و شئون آنها، و غیبت ولی اللَّه و ظهورش، و رجعت ائمه اطهار و شفاعت آنها، در معاد خصوصیات آن از تطایر کتب و صراط و میزان و حساب و جنت و نار جسمانی و روحانی و آنچه در قرآن فرموده و در لسان ائمه خبر داده اند و بسیار از ضروریات دین و مذهب که تکذیب هر یک از آنها موجب زوال ایمان میشود و در حکم: وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ هستند.

[سوره المطففین (83): آیه 12] .... ص : 38

وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ (12)

و تکذیب بروز جزا نمیکند مگر هر معتد أثیم. معتدی تجاوز کننده است و این معنی عموم دارد زیرا هر کس حدی دارد و اگر از حد خود تجاوز کرد معتدی میشود در امر دین باید چیزی بر دین اضافه نکند که بدعتی در دین بگذارد یا چیزی از دین را منکر نشود، در امر توحید شرک نیاورد باقسام شرک، در مورد انبیاء و ائمه غلو نکند و چیزی از شئونات آنها را کس نگذارد، در صفات صفات خبیثه مثل کبر و غیر او را زایل کند و متصف بصفات حمیده باشد و هکذا در سایر عقاید و اخلاق از حد خود تجاوز نکند، و أثیم از اثم است بمعنی معصیت آثم معصیت کار است اثیم آنکه

ص: 38

بسیار معصیت میکند و شعار خود را قرار داده و عادت کرده که یکی از مصادیق معتد اثیم این است که میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیه 13] .... ص : 39

إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (13)

یکی از صفات معتد اثیم این است که چون تلاوت شود بر او آیات قرآن مجید را میگوید: این قرآن همان نوشته ها و گفتار پیشینیان است که هیچ اصل و مدرکی ندارد مثل کتب یهود و نصاری عهد قدیم و جدید که تمام بافندگی است که یک اشخاص فاسدی آنها را نوشته اند و گفته اند، و مثل الف لیلة و لیلة و قصه رستم و اسفندیار و حسین کرد و کتابهای قصه و سرگرم کننده جوانهای امروزه قرآن را هم در عداد آنها شمرده اند چنانچه یزید گفت:

لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل

لیت أشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاثل

لاحلّوا و استحلّوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل

و این موضوع شامل تمام کفار و مشرکین میشود که رسالت حضرت خاتم را منکرند و قرآن را وحی الهی نمیدانند با اینکه قرآن دلیل حقانیت خود را با خود دارد الی یوم القیامة که معجزه بزرگ و باقیه است که ببانگ بلند فریاد میزند:

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً بنی اسرائیل آیه 88، بلکه تنزل فرموده میفرماید: أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ هود آیه 13، بلکه باز تنزل فرموده میفرماید: وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ بقره آیه 23، فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ بقره آیه 24.

[سوره المطففین (83): آیه 14] .... ص : 39

کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (14)

چنین نیست بلکه غلبه کرده بر دلهای آنها آنچه را که بودند کسب میکردند.

ص: 39

(کلا) یعنی چنین نیست که میگویند قرآن اساطیر الاولین است بلکه قرآن:

تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ سجده آیه 2 تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ... الایه زمر آیه 1 و 2 وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء آیه 192 الی 194. و غیر اینها از آیات بلکه منشأ تکذیب آنها:

بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ ران بمعنی غلبه است، ما کانوا یکسبون فعل معاصی است که در اخبار بسیار داریم که در قلب انسان نکته بیضاء خال سفیدی است که قلب را روشن میکند مثل خورشید که صفحه زمین را روشن کرده و چون معصیت کرد یک خال سیاه گوشه این خال سفید احداث میشود چنانچه بسا گوشه خورشید بواسطه بعض کرات مثل قمر منکسف میشود هر چه معاصی زیاد شود نور کم میشود و ظلمت معاصی زیاد میشود که تمام صفحه آن نکته بیضا، سیاه میشود چنانچه در کسوف کلی تمام صفحه خورشید را میگیرد عالم ظلمانی میشود اگر این سیاهیها بتوبه رد شد از روی آن نقطه بیضاء باز قلب روشن میشود و اگر متراکم شد و حال توبه پیدا نکرد بلکه سیاهی روی سیاهی آمد معاصی روی معاصی دیگر

لا یرجی بخیر

است. منشأ تکذیب این کفار این است که میفرماید: ما کانُوا یَکْسِبُونَ دیگر قابل هدایت نیستند که در خبر است:

صار قلبه منکوسا.

[سوره المطففین (83): آیه 15] .... ص : 40

کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15)

مجسمه قائلند که خدای متعال فردای قیامت میآید و بر تخت خود که عرش باشد مینشیند مؤمنین خدا را میبینند و کفار ممنوع از دیدن هستند و این آیه را شاهد گرفته اند، و ما می گوییم: محجوب از رب عدم شمول رحمت و تفضل و عنایت و مثوبات حق است یعنی فردای قیامت بوی رحمت بمشام آنها نخواهد رسید و لو رحمت الهی وسعت دارد کل شی ء را لکن قابلیت محل شرط است، سگ را نمیبرند پهلوی انبیاء نشانند.

بلبل بباغ و جغد بویرانه تاخته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

ص: 40

الجنة دار المتقین و النار دار الفاسقین، در وصف کفار میفرماید: وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ مؤمن آیه 52. و نیز میفرماید: ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ فصلت آیه 28، و در وصف متقین میفرماید: وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ نحل آیه 29 و 30 لذا پس از آنکه محجوب میشوند از رحمت الهی و مثوبات اخروی، بهمین اندازه کفایت نمیشود:

[سوره المطففین (83): آیه 16] .... ص : 41

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِیمِ (16)

پس از محجوبیت بدرستی که اینها هر آینه چشندگان هستند جحیم را که یکسر آنها را می اندازند در قعر جهنم و بهمین هم قناعت نمیشود بلکه:

[سوره المطففین (83): آیه 17] .... ص : 41

ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (17)

که آنها را سرزنش میکنند و میگویند این است آنچه را که شما بودید تکذیب میکردید که گفتیم تکذیب آنها یا بانکار معاد است مطلقا مثل طبیعی و دهری یا بانکار معاد جسمانی است و منحصر بروحانی میدانند، یا به اینکه خود را معاف میپندارند یا خلود را منکرند یا میگویند جسم آنها آتشی میشود دیگر عذاب و اذیت ندارند، یا سایر مزخرفات این است حال مکذبین.

این یازده آیه در وصف فجار و مکذبین است سپس یازده آیه در وصف ابرار و مقربین بیان میفرماید.

گفتیم: ابرار احسان کنندگان هستند احسان بنفس خود و احسان بغیر و احسان در دین: اما احسان بنفس اینکه خود را در معرض قابلیت نعم الهیه در آورند چه نعم دنیویه و چه اخرویه و مشمول الطاف الهیه شوند و مستفیض بفیوضات حق گردند باعمال حسنه از واجبات و مستحبات و عبادات، و احسان بغیر محبت و علاقه و بذل مال و ارشاد و هدایت و امر بمعروف و نهی از منکر و دعا، و طلب مغفرت برای مؤمنین و خیرات و مبرات برای اموات و حسن معاشرت با احیاء مؤمنین و اداء حق ذوی الحقوق و احترام از علماء و بزرگان دین و از آن جمله ذکر صلوات و سلام خدمت پیغمبر

ص: 41

و ائمه طاهرین که گفتند:

(للمؤمن علی اخیه المؤمن ثلاثون حقا لا برائة منها الا بالاداء او العفو)

و اما احسان در دین مقدسات دین را محترم بشمارند قرآن مجید احکام شرع انبیاء و اولیاء و ائمه طاهرین تکمیل ایمان اطاعت واجب الاطاعة و امثال اینها لذا میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیه 18] .... ص : 42

کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ (18)

اگر مراد از کتاب نوشته الهی باشد خداوند بملائکه امر میفرماید که آن را ببرند تمام ملائکه عالم بالا مشاهده کنند که خداوند چه تفضلی در حق ابرار دارد، و اگر نامه عمل آنها باشد مشاهده کنند که چه اعمال نیکی داشته که میفرماید: سرّ اینکه کتاب ابرار را در علیین قرار داده این است برای مشاهده مقربین.

[سوره المطففین (83): آیه 19] .... ص : 42

وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ (19)

چه چیز شما را آگاه کرد که چیست علیون؟.

[سوره المطففین (83): آیه 20] .... ص : 42

کِتابٌ مَرْقُومٌ (20)

کتابی است که نوشته شده بید قدرت الهی یا ملائکه کتبه اعمال.

[سوره المطففین (83): آیه 21] .... ص : 42

یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21)

مقربون انبیاء و ائمه اطهار و معصومین هستند که خداوند افراد بشر را در قیامت سه دسته کرده مقربون و اصحاب شمال در سوره مبارکه واقعه و شرح حال هر سه را بیان فرموده از آیه شریفه: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً آیه 7 الی قوله تعالی: هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ آیه 56. 40 آیه و شرحش در محل خود بیان شده.

تنبیه: از این آیه استفاده میشود که علیین مقام اعلای بهشت است زیرا مقربین در اعلی درجه بهشت هستند زیرا جایگاه مقربون را میفرماید: فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ و این کتاب را هم میبرند که آنها مشاهده کنند.

[سوره المطففین (83): آیه 22] .... ص : 42

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (22)

محققا ابرار که شرح حال آنها بیان شد در نعیم هستند که بهشت باشد که نعمتهای بهشت همیشه باقی است نه تمام میشود که از بین برود و نه فاسد میشود که

ص: 42

نتوان استفاده کرد بلکه زیاد میشود که میفرماید: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ ق آیه 31 الی 35.

[سوره المطففین (83): آیه 23] .... ص : 43

عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ (23)

بر تختها و تکیه گاههای بهشت نشسته تماشا میکنند تختها از جواهرات زمرد سبز یاقوت قرمز تکیه گاهها از استبرق و حریر منظره های بهشت عمارات از طلا و نقره حور العین که یری مخ ساقها من وراء سبعین حلة، غلمان مخلدون کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ اشجارها متدلیه، فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ، قُطُوفُها دانِیَةٌ.

[سوره المطففین (83): آیه 24] .... ص : 43

تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ (24)

تمام جرد مرد خرّم و خندان با صورتهای نورانی که اهل جهنم میگویند: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً حدید آیه 13.

[سوره المطففین (83): آیه 25] .... ص : 43

یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ (25)

بآنها غلمانهای بهشت سقایت میکند از مشروبات بهشت از جامهای سر بمهر که چهار مشروب دارند: مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی، وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ محمد آیه 15.

[سوره المطففین (83): آیه 26] .... ص : 43

خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26)

و در این تفضلات نسبت بابرار باید بگروند گروندگان. یعنی واجب است بر تمام افراد بشر که در مقام تحصیل این فیوضات برآیند بتحصیل ایمان و تصفیه اخلاق و اتیان باعمال صالحه و تقوای از کلیه معاصی تا نائل شوند باین فیوضات تا نگروند نائل نمیشوند: مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. بدون عمل مجرد تمنی و آرزو است، و مکرر گفته ایم که این ایمان و اعمال صالحه و تقوای از معاصی مجرد قابلیت تفضل میآورد آن هم بتوفیق و تأیید و اعانت خداوند نه استحقاق و طلبکاری، و تمام این فیوضات تفضلات الهی است در محل در مقابل کفر و شک در دین و شرک و ترک واجبات

ص: 43

و فعل محرمات انسان را از قابلیت میاندازد مثل دانه گندم و هسته خرما و سایر حبوبات و فواکه که خودبخود رشد نمیکند احتیاج بزارع و غارس دارد و آب که بموقع باو برسد و دفع آفات از او بشود تا خداوند او را سبز و خرم و رشد و ثمر دهد، و اما اگر فاسد شد و از قابلیت افتاد انتظار خرمی و سبزی و رشد و ثمر نداشته باشد:

اللهم انی اسألک ان تجعلنی من الأبرار و لا تجعلنی من الفجار بحق محمد و آله الاطهار صلواتک علیهم ما دامت اللیل و النهار.

[سوره المطففین (83): آیات 27 تا 28] .... ص : 44

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ (27) عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28)

تسنیم مقابل تسطیح است، عمارت مرتفع را مسنم میگویند، سنام ابل آن بلندی روی گرده شتر است که نمیشود بدون جهاز بر او سوار شد، قبر مسنم آنکه روی قبر را مرتفع نمایند مقابل با مسطح که با سט͠زمین مساوی باشد.

این رحیق مختوم که از برای ابرار میآورند که از انهار اربعه بهشت اتخاذ شده با این تسنیم مخلوط و ممزوج میکنند و این تسنیم در اعلا درجات بهشت است و خالص آن مخصوص مقربین است که آنها در درجه اعلای بهشت هستند که میفرماید:

(مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ) یعنی آن رحیق مختوم ممزوج با این تسنیم شده سپس تسنیم را معرفی میفرماید که:

(عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ) چشمه ای است در اعلا درجه بهشت که مشروب مقربین است که در همان اعلا درجات بهشت جایگاه آنها است و معلوم است که بهترین مشروبات بهشت است.

[سوره المطففین (83): آیه 29] .... ص : 44

إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ (29)

بدرستی که کسانی که مجرم هستند از رفتار مؤمنین بآنها میخندند و آنها را مضحکه میکنند و سخریه و استهزاء میکنند بخصوص بانبیاء و بآیات الهیه که میفرماید: وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ انبیاء آیه 41، و میفرماید: وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ صافات آیه 14.

و امروز هم این متجددین و اروپا رفتگان علماء و مؤمنین را مسخره و استهزاء میکنند

ص: 44

و تقلید آنها را در میآورند و آنها را امّل و کهنه پرست میشمارند و بآنها میخندند و مضحکه میکنند و مصداق این آیه شریفه میشوند:

[سوره المطففین (83): آیه 30] .... ص : 45

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ (30)

و زمانی که برمیخورند این مجرمین بمؤمنین چشمک میزنند که معنای غمزه است یعنی ببین چطور راه میرود و چه نحوه لباس پوشیده و چه عبا و عمامه دارد و ما با لباسهای مد جدید خارجه با کراوات و حلقه طلا و کلاه شاپو با زینت هر چه تمامتر هستیم و حتی نحوه خوراک آنها با این همه میکروبات حتی نشست و برخاست و رفتار آنها را مسخره و استهزاء میکنند حتی بمساجد و معابد و مجالس سوگواری و منابر و مواعظ و نصایح آنها میخندند. و بعقیده حقیر امروز صد درجه بدتر از کفار و مشرکین دوره انبیاء هستند حتی نوار آنها را میگیرند و عکس آنها را برمیدارند و در مجالس خود بخصوص مجالس لهو و لهب نمایش میدهند و مضحکه میکنند که میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیه 31] .... ص : 45

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ (31)

که در منازل خود میروند خنده و بدگویی میکنند.

[سوره المطففین (83): آیه 32] .... ص : 45

وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32)

میگویند اینها عقب افتاده اند و ما را از ترقی و تعالی باز داشته اند بدبخت و بیچاره کرده اند و هزار عیب دیگر و افترا و تهمت بآنها میبندند و میزنند باشد تا به نتیجه آن برسند.

[سوره المطففین (83): آیه 33] .... ص : 45

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظِینَ (33)

این آیه را دو نحوه تفسیر کردند یک نحوه اینکه نایب فاعل ارسلوا فجار باشند و مرجع ضمیر جمع علیهم ابرار باشند و معنی این میشود که: این فجار فرستاده نشدند که نگهبان ابرار باشند اشاره باین که هر کس گرفتار عمل خود میباشد:

فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ الرحمن آیه 34. خوبند برای خود خوبند بدند برای خود بدند شما فجار در فکر خود باشید.

ص: 45

نحوه دیگر عکس این معنی که نایب فاعل ارسلوا ابرار و مرجع ضمیر جمع فجار باشد که شما ابرار مکلف نشده اید و فرستاده نشده اید که این فجار را از این کارهای زشت بازدارید باید صبر کنید و تحمل کنید اینها بجزای خود میرسند و بعذاب الهی معذب میشوند. ولی آنچه بنظر میآید و در آیات بسیاری اشاره دارد اینکه فاعل ارسلوا انبیاء و رسل باشند و مرجع ضمیر جمع فجار که مفاد آیه این باشد که: انبیاء و رسل فرستاده نشدند که فجار را از مشرکین و کفار و فسقه حفظ فرمایند و جلوگیری کنند فقط وظیفه آنها ابلاغ و اتمام حجت است که میفرماید: فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ نحل آیه 35. و میفرماید: إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ نحل آیه 37. و میفرماید: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ بقره آیه 272. و میفرماید: فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ مائده آیه 92 و غیر اینها از آیات بسیار و اللَّه اعلم بمراده.

[سوره المطففین (83): آیه 34] .... ص : 46

فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (34)

پس روز قیامت کسانی که ایمان آوردند بکفار که اینها را مضحکه و سخریه و استهزاء میکردند میخندند و مضحکه میکنند که دیدید آنچه را میگفتیم و بما میخندیدید حال میانه غل و زنجیر و صورت سیاه و هزار گونه عذاب گرفتارید.

[سوره المطففین (83): آیه 35] .... ص : 46

عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ (35)

مؤمنین بر تختهای بهشت نشسته و بابی میانه بهشت و جهنم باز میشود اهل جهنم را میبینند که میان آتش میسوزند و حمیم و غساق خوراک آنها و شراب آنها است و زقوم و چه و چه بآنها خنده میکنند که میفرماید:

[سوره المطففین (83): آیه 36] .... ص : 46

هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (36)

آیا جزا داده میشوند کفار آنچه را که بودند بجا میآوردند. استفهام تقریری است یعنی البته و صد البته جزاء عمل خود را خواهند دید، و تعبیر به ثوب با اینکه ثواب جزای عمل خیر است مقابل عذاب لکن این یک نوع سرزنش است که ثواب عمل کفار این است که مؤمنین را سرزنش و سخریه و استهزاء و مضحکه میکردند

ص: 46

در قیامت اجر آنها این است که مؤمنین آنها را نکوهش کنند که این مزید بر عذابهای آنها باشد.

تنبیه- در اخبار بسیار داریم که این آیات در مورد نصب امیر المؤمنین است در امر خلافت لکن مکرر گفته ایم که مورد مخصص نیست و منافی با عموم نیست.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة المطففین و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر بقیة السور بعونه و توفیقه، و الحمد له و الصلاة علی النبی و آله و اللعن علی اعدائه و انا العبد عبد الحسین المدعو بالطییب .

سورة الانشقاق .... ص : 47

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین، و الصلاة و السلام علی سید المرسلین و علی آله الطاهرین و اللعنة علی أعدائهم اجمعین ابد الابدین و دهر الداهرین

[سوره الانشقاق (84): آیات 1 تا 5] .... ص : 47

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2) وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (3) وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ (4)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5)

اما الکلام فی فضلها- گذشت حدیثی که در سوره انفطار از ابن بابویه باسناده از حسین بن ابی العلاء از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

«من قرأ هاتین السورتین و جعلهما نصب عینیه فی صلوة الفریضة و النافلة اذا السماء انفطرت و اذا السماء انشقت لم یحجبه من اللَّه حاجب و لم یحجزه من اللَّه حاجز و لم یزل ینظر اللَّه فینظره حتی یفرغ من حساب الناس».

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة أعاذه اللَّه تعالی ان یؤتی کتابه وراء ظهره، و ان کتبت و علقت علی المتعسرة بولدها او قرئت علیها وضعت

ص: 47

من ساعتها)

و از حضرت صادق (ع) فرمود:

(اذا علقت علی المعسره وضعت و یحرص الواضع لها أن ینزعها من المعسرة سریعا لئلا یخرج جمیع ما فی بطنها، و تعلیقها علی الدابة تحفظها عن الافات، و ان کتبت علی حائط المنزل امن من جمیع الهوام.)

التفسیر:

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ انشقاق قریب المعنی با انفطار است، انفطار پاره شدن است انشقاق جدا شدن است و پاشیده شدن است که آثار قیامت است.

اشکال: قبلا گفتید که: آسمانها فلزات نیست چنانچه حکماء قدیم گفتند بلکه طبقات فضاء است و انفطار و انشقاق چه معنی دارد؟

جواب: البته هر طبقه یک تلاصقی دارد که اینها از هم پاشیده میشود و مثل طی السجل للکتب که در آیه دارد و میفرماید: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ انبیاء آیه 104، و میفرماید: وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ زمر آیه 67. یعنی این نوع که امروز هستند طبقات مختلف متلاصق باقی نیست بعینه برای تقریب بذهن مثل ابر است که یک بخاری بیشتر نیست که از دریاها برداشته میشود و دخانی که از زمین بالا میرود و متلاصق میشود بصورت ابر در میآید سپس از هم پاشیده میشود و جزء هوا میشود.

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ یعنی شنید و اطاعت کرد بمعنی سمعت و اطاعت و حق و سزاوار هم بود برای او در اطاعت و استماع و این آیه یکی از آیاتی است که دلالت تام دارد بر اینکه جمیع موجودات امکانی علوی و سفلی شعور و ادراک دارند و معرفت بخدای خود و فرمانبردار در امتثال اوامر او و ذکر و تسبیح دارند، میگویند و میشنوند بلکه در اخبار داریم که با انبیاء و ائمه هدی تکلم میکردند چنانچه میفرماید:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ بنی اسرائیل آیه 44. قضایای مورچه و هدهد در سوره نمل صریح در این دعوی است خطابات الهی بآسمان و زمین و وحی بنحل: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ و یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی هود آیه 44. و قضیه سوسمار و سنگ ریزه در

ص: 48

دست رسالت بلکه تمام اشجار و ریگهای بیابان شهادت برسالت دادند، و قضایای دیگر که خیال میکنم کمتر مطلبی است که باین وضوح باشد، و بسیار تعجب میکنم از مفسرین که چون این امور را در نظر خود بعید میدانند یک تأویلات و توجیهاتی در این آیات و اخبار میکنند و صاحبان عقل و شعور را منحصر بملک و جن و انس میدانند بلکه بسیاری از متجددین امروزه ملک و جن را هم منکرند و تأویل بقوای انسانی میکنند باری بگذاریم و بگذریم.

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ امتداد ارض یوم القیامة ظاهرا این باشد که امروز سه ربع کره زمین در آب است فقط یک ربع آن بارز است که ربع مسکونش گویند و چون روز قیامت دریاها خشک میشود که میفرماید: وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ تکویر آیه 6 تمام کره زمین بارز و ظاهر میشود که چهار برابر میشود، و ممکن است که خداوند زائد بر این توسعه دهد، وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ و بیرون میاندازد از زمین آنچه در زمین است و خود را خالی میکند. القاء ما فیها ابدان مرده ها است که از زمان آدم تا قیامت زیر خاک رفته اند تمام زنده میشوند و آنها را زمین بیرون میاندازد و از قبور خارج میشوند، و ممکن است بواسطه عموم کلمه ما دفائنی که زیر زمین مدفون کرده اند از جواهرات و فلزات و هر چه در تخوم ارض است تمام از زمین خارج میشوند.

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ گذشت تفسیر آن.

[سوره الانشقاق (84): آیه 6] .... ص : 49

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (6)

کدح سعی شدید و زحمت زیاد است که انسان را یا حیوان را خسته میکند مثل اینکه بار زیادی بر او حمل کنند یا راه دوری را طی کند یا بار سنگینی بردارد یا فکر عمیقی کند یا اشتغالات زیادی را تحمل کند بالجمله هر چه ملالت و خستگی میآورد کدحش گویند، و انسان را گفتند مسافر است (الانسان مسافر و منازله ستة) منزل اول صلب پدر- دوم- رحم مادر.

سوم- دنیا. چهارم- برزخ. پنجم- صحرای محشر. ششم- بهشت یا جهنم. و بار انسان در همین منزل سوم است هر چه سبکبار

ص: 49

باشد خود را آلوده بزخارف دنیا و هواهای نفسانی و ملهیات و معاصی نکند بارش سبک میشود فردای قیامت خستگی و ناراحتی ندارد، و هر چه خود را آلوده کند بارش سنگین و خستگی و ناراحتی دارد و بدتر از این آنکه بار دیگران را هم بر خود بار کند که میفرماید، وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ عنکبوت آیه 14. لذا میفرماید:

(یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ) خطاب بجمیع افراد انس است.

(إِنَّکَ کادِحٌ) تو بار خود را سنگین کرده ای و خود را بزحمت انداخته ای و با این بار گناه بسوی پروردگار خود بروی که: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ بقره آیه 156، و میفرماید: وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ انبیاء آیه 93.

(إِلی رَبِّکَ) که مبعوث میشوی و در محکمه سؤال و جواب می آیی.

(کَدْحاً) آنهم چه اندازه سنگینی که طاقت فرسا است از عهده کوچکترین آنها بر نمی آیی چه رسد با اینهمه بار سنگین.

(فَمُلاقِیهِ) خوشا بحال کسانی که ملاقات کنند پروردگار خود را با ایمان کامل و اعمال صالحه و تقوی با صورت نورانی بشّاش و خرم، و نامه عملش بدست راست داده شده و در طرف راست صحرای محشر رفته، و بدا بحال کسانی که بحال کفر و شرک و ضلالت و اعمال سیئة با صورت سیاه غمگین و محزون و نامه عمل بدست چپ و در طرف چپ صحرای محشر با غل و زنجیر آمده باشد.

[سوره الانشقاق (84): آیات 7 تا 9] .... ص : 50

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (7) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (8) وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (9)

پس اما کسی که داده شود کتاب او بدست راست او پس زود باشد که محاسبه شود بحساب کمی و برگردد بسوی اهل خود خوشحال و خرسند.

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ چند طایفه هستند: 1- مؤمنینی که در کتاب آنها و نامه عملشان معصیت نوشته نشده یا اصلا معصیتی از آنها صادر نشده یا اگر صادر شده موفق بتوبه شده اند یا باعمال حسنه سیئات آنها از بین رفته که میفرماید: إِنَّ

ص: 50

الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ

هود آیه 14. یا ببلیات دنیوی و عقوبات برزخی تدارک شد، یا بدعاء مؤمنین و خیرات و مبرات آنها، یا بشفاعت شافعین آمرزیده شده اند.

2- مؤمنینی که حسنات آنها غالب بر سیئات آنها باشد که در میزان عمل مصداق: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اعراف آیه 8 میشود.

3- مؤمنینی که حسنات و سیئات آنها برابر است تقابل میشود و برای ایمانشان نجات پیدا میکنند.

4- کسانی که سیئات آنها بر حسنات غالب است بعقوبات صحرای محشر یا بشفاعت شفعاء یا بحمل بر ظالمین و ناصبین تدارک میشود و بواسطه ایمانشان نجات پیدا میکنند. و مکرر گفته شده که معصیت دیگری را بر دیگری بار کنند منافی با برخی از آیات است که میفرماید: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی فاطر آیه 18. و جواب داده ایم که خداوند از هیچ ظالمی نمیگذرد تا حق مظلوم را از او نگیرد یا به اینکه عباداتش را بمظلوم بدهد بازاء حق او یا معاصی مظلوم را پای خود بگیرد، یا اگر ظالم عبادت ندارد و مظلوم هم معصیت ندارد خطاب بمظلوم میرسد برود هر که از دوستانش یا ارحامش گرفتار هستند بیاورد و معاصی آنها را بار بر ظالم کند تا تدارک شود، و از این بیان یک نتیجه گرفته ایم که ظالمین بآل محمد (ص) عبادت ندارند و آل محمد هم معصیت ندارند اگر گناهان تمام شیعیان را بار بر آنها کنند تدارک ظلم آنها نمیشود و لذا در اخبار دارد که بسا جمعی از ناصبین را فدای یک شیعه میکنند.

فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً فقط برای اینکه اهل محشر بدانند و مشاهده کنند که نتیجه ایمان چیست.

وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً مراد از اهل کسانی هستند که نجات پیدا کرده اند و با ایمان از دنیا رفته باشند و لو از ارحام و ازواج و زوجات نباشند و اگر بدون ایمان باشند از اهلیت بیرون هستند و لو فرزند صلبی او باشند چنانچه بنوح در حق فرزندش فرمود: إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ هود آیه 46. و همچنین در حق

ص: 51

زوجه نوح و لوط و عایشه و حفصه و از آن طرف پیغمبر در حق سلمان بفرماید:

(السلمان منا اهل البیت).

[سوره الانشقاق (84): آیات 10 تا 12] .... ص : 52

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11) وَ یَصْلی سَعِیراً (12)

و اما کسی که داده شود نامه عملش از عقب سرش پس زود باشد که فریاد زند و و تمنای مرگ کند که ای کاش بحال موت بودم یا میمردم و میافتد سعیر جهنم را و واصل میشود بآتش افروخته.

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ در بسیاری از آیات تعبیر بشمال کرده و در این آیه وراء ظهر و جمع بین این دو بآن است که صورتش را برگردانند بعقب سر و دست چپ او را فرو برند در بدن و از عقب سر بیرون آورند و نامه را بدست چپ دهند از عقب سر، و ممکن است بگوئیم دستها را از عقب بسته اند و صورت را برگردانند بعقب و نامه بدست چپ داده شود و این برای کسی است که یک عمل صالح در نامه اش نباشد و ایمان هم نداشته باشد که نامه او سیاه و غرق معاصی باشد.

فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً ثبور ضجه و فریاد و ناله است که میفرماید: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 49. وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ الحاقه آیه 25 الی 27.

وَ یَصْلی سَعِیراً سعیر برافروختگی و شعله آتش است چنانچه میفرماید:

وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ تکویر آیه 12، و میفرماید: وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً نساء آیه 55. و یصلی پرتاب میشود و تماس میگیرد با شعله های آتش که دارد شعله آتش او را بالا میاندازد که توهّم میکند از جهنم بیرون میافتد و لکن با عمود آتشی بر فرقش میزنند میرود تا قعر جهنم و همیشه در این حال است و آیه شریفه را باین نحو تفسیر کردند: وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها حج آیه 12. وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها سجده آیه 20.

ص: 52

[سوره الانشقاق (84): آیه 13] .... ص : 53

إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (13)

بدرستی که آن کس بود در دنیا در میان أهل بیت و رفقا و همقطاران خود مسرور و فرحناک بمعاصی و لهویات و زخارف دنیوی و هواهای نفسانی و بفکر آخرت و بعث و عقوبات معاصی نبود و مشقت عبادات را تحمل نمیکرد و خوف از عذاب الهی نداشت حال گرفتار عذاب و هم و غم شده بعکس اهل ایمان که در دنیا خائف بودند و تقوای از معاصی داشتند و مهموم و مغموم بودند که کوتاهی در امر دین نکنند حال مسرور و فرحناک هستند بسعادت و رستگاری و فیوضات الهی.

[سوره الانشقاق (84): آیه 14] .... ص : 53

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ (14)

بدرستی که گمان میکرد اینکه هرگز مبعوث نمیشود و برنمیگردد نه حسابی است و نه نامه عملی و نه میزانی و نه صراطی و نه جهنمی حال که همه آنها را مشاهده میکند مهموم و مغموم و پشیمان میشود و ناله و فریادش بلند است و چاره ای ندارد نه دوستی و نه رفیقی و نه ناصری و نه معینی و نه شافعی و نه دافعی هیچ ندارد.

[سوره الانشقاق (84): آیه 15] .... ص : 53

بَلی إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً (15)

بلی بدرستی که پروردگار او هست باو بینا و بصیر.

(بلی) گفتیم فرق است بین نعم و بلی نعم تصدیق ما قال است و بلی تکذیب او است چون فرمود که او خیال کرده که مبعوث نمیشود و برنمیگردد پس از موت خداوند میفرماید: بلی برمیگردد و زنده میشود و در صحرای محشر پای سؤال وارد میشود آنهم نزد کسی که بینا و بصیر است بکلیه اعمال و افعال و اقوال و کردار و ظاهر و باطن او که میفرماید: وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً طلاق آیه 12، و میفرماید:

وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداً جن آیه 28، و میفرماید: وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 61. چون علم از صفات ذاتیه است و عین ذات و منتزع از ذات و غیر متناهی است مثل سایر صفات ذاتیه.

ص: 53

[سوره الانشقاق (84): آیات 16 تا 19] .... ص : 54

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ (17) وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (18) لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (19)

پس قسم یاد نمیکنم بشفق و به شب و آنچه ظاهر میکند و ماه زمانی که تام و تمام میشود هر آینه هر یک بر دیگر سوار میشود طبقه طبقه.

(فَلا أُقْسِمُ) بقول مفسرین لا زایده است یعنی پس قسم میخورم، و بنا بر آنچه گفتیم کلمه زایده در قرآن نیست معنی از شدت وضوح مطلب احتیاج بقسم ندارد زیرا قسم برای امری است مبهم غیر معلوم اما امر واضح روشن احتیاج بقسم ندارد پس قسم نمیخورم:

(بِالشَّفَقِ) شفق حمره مغربیه است که پس از غروب شمس طرف مغرب ظاهر میشود و تقریبا یک ربع ساعت ظاهر است سپس زایل میشود که علامت مغرب است و وقت نماز مغرب میشود.

وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ وسق بمعنی جمع آوری است یا بظهور ستارگان که در روز نمایان نیستند و در شب نمایان میشوند یا به اینکه تمام افراد انس و حیوانات در شب در منزلهای خود مجتمع میشوند و استراحت میکنند بخلاف روز که متفرق میشوند و اشتغال بامور معیشتی پیدا میکنند.

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ از همان ماده وسق است یعنی ماه تمام نورش مجتمع میشود که لیالی بدر است شب سیزده و چهارده و پانزده که نصف قرص که مقابل شمس است و نورانی است بر زمین تابش میکند.

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ بعضی مفسرین کلمه لترکبن که مؤکد بضم تأکید و نون تأکید است مفرد شمردند و گفتند خطاب به پیغمبر است و مراد این است که از این قوم بشما مصائبی وارد میشود یکی بعد از دیگری ساحر و مجنون و کذاب و مفتری میگویند خاکروبه بر سرت میریزند شکمبه شتر بر سرت میریزند سنگ بقدمهایت میزنند عبا بگردنت میتابند عهد نامه تمام میکنند که بشما و بستگانت چیزی نفروشند و ندهند و سه سال در شعب ابی طالب با سختی و ترس زندگی کنی و عاقبت تصمیم قتل

ص: 54

تو را بگیرند تا فرار کنی و سپس با تو بجنگند در بدر و حنین و احد و احزاب و منافقین آنها چه اندازه اذیت کنند که بفرماید:

(ما أوذی نبی مثل ما أوذیت)

باید صبر کنی و تحمل کنی و بدستورات رسالتت رفتار نمایی لکن ظاهر این است که لَتَرْکَبُنَّ جمع است و خطاب بجمیع افراد بشر است، و مراد از طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ یا این است که هر طبقه میروند و طبقه دیگر جایگیر آنها میشوند مثل کاروانسرایی که یک طبقه بار میاندازند سپس بار میکنند طبقه دیگر جای آنها را میگیرند و هکذا که:

در این سرای دو در چون ضرورت است رحیل رواق طاق معیشت چه سربلند و چه پست

یا اینکه هر فردی در دوره عمر خود هر روز حالات مختلفه دارد یک روز غنی یک روز فقیر صحیح مریض، عزیز ذلیل، سیر گرسنه، مسرور غم زده، مطیع عاصی، مؤمن کافر، مهدی ضال و غیر اینها یکی بعد از دیگری، یا اینکه انسان در امر خلقت تا حین فوت حالات مختلف از انعقاد نطفه تا زمان رحلت پیدا میکند که گفتند سی و هفت اسم پیدا میکند: نطفه، علقه. مضغة، عظم، لحم، جنین، ولید، رضیع، فطیم، یافع(1)، ناشی، مترعرع(2)، حزور (3)، مراهق، محتلم، بالغ، امرد، طار(4)، باقل(5)، مسیطر(6)، مطرخم(7)، مختط(8)، صمل(9)، ملتحی، مستوی، مصعد، مجتمع، شاب، ملهوز(10) کهل، اشمط(11)، شیخ، اشیب، محوقل(12)، صفتات(13)، همّ، هرم، میت، لکن بعید نیست که اشاره بروز جزا باشد که طبقات مختلف یکی بعد از دیگری وارد صحرای محشر میشوند چنانچه میفرماید: کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ. ..

الایه ملک آیه 8. که فوج فوج وارد جهنم میشوند بطبقات مختلف یکی فوق دیگری طبقات سبع.

ص: 55


1- 1- یافع: مشرف بر احتلام
2- 2- مترعرع. براه افتاده و نشو کرده.
3- 3- حزور: سرخود شده آزاد شده.
4- 4- طار: شارب درآورده.
5- 5- باقل: خط دمیده.
6- 6- مسیطر: موی ریش صورت را پنهان کرده.
7- 7- مطرخم: موی صورت بلند شده.
8- 8- مختط: خط گذارده
9- 9- صمل:شدید الخلقه.
10- 10- ملهوز: ریش سیاه و سفید مخلوط شده.
11- 11- اشمط: ریش بلند شده
12- 12- محوقل: پیر شده.
13- 13- صفتات: خمیده شده. بقیه واضح است. منه

[سوره الانشقاق (84): آیه 20] .... ص : 56

فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (20)

پس چه سبب شده که این کفار و مشرکین ایمان نمی آورند، با این بیانات وافیه و ادله واضحه و آیات و حجج کافیه و براهین محکمه.

اقول: منشأ عدم ایمان آنها موانعی است که جلو آنها را گرفته و راه سعادت بر آنها سد شده و درهای نجات را بروی آنها بسته سیاهی قلب قساوت دلهای آنها، کبر نخوت تسلط شیطان هواهای نفسانی کثرت معاصی تقلید آباء که بتمام اینها قرآن مجید ناطق است بطوری که از قابلیت هدایت افتاده اند مثل دانه فاسده که از قابلیت رشد افتاده قابل کشت نیست باید دور انداخت و چشم از آن پوشید و توقع از آن نداشت که میفرماید: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ زخرف آیه 83، و میفرماید: ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3.

[سوره الانشقاق (84): آیه 21] .... ص : 56

وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ (21)

یکی از آیات سجده این آیه شریفه است که گفتند 15 آیه در قرآن سجده دارد چهارش واجب و یازده مستحبّ، اما چهار واجب آیه 15 در سوره سجده، آیه 37 در فصلت، آیه 62 در و النجم، آیه 19 در علق، و اما یازده مستحبّ: آیه 206 در اعراف آیه 15 در رعد، آیه 49 در نحل، آیه 109 در بنی اسرائیل، آیه 58 در مریم، آیه 18 در حج، آیه 77 در حج آیه 25 در نمل، آیه 24 در ص و غیر اینها که مشتمل بر لفظ سجده است لکن در این آیه شریفه ظاهرا مراد از سجده معهود نباشد زیرا اگر مراد بود دلالت داشت بر اینکه هر سوره و آیه از قرآن که تلاوت شده باید سجده کرد بلکه دلالت بر وجوب سجده دارد زیرا مذمت میکند کسانی را که چون قرآن بر آنها تلاوت شود سجده نمیکنند بلکه مراد از سجده تسلیم و تصدیق و قبولی آن و ایمان بآن هست که میفرماید:

وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ بخصوص بقرینه آیه بعد که میفرماید:

[سوره الانشقاق (84): آیه 22] .... ص : 56

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ (22)

ص: 56

بلکه کسانی که کافر هستند تکذیب میکنند قرآن را میگویند: از جانب خدا نیست از دیگران اخذ کرده، یا بهم بافته، یا مثل قصه های پیشینیان است: یَقُولُ- الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ انعام آیه 25، یعنی افسانه های پیشینیان است، وَ قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَریً سبأ آیه 43، وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ نحل آیه 103، وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فرقان آیه 4، و غیر ذلک از کفریات آنها.

[سوره الانشقاق (84): آیه 23] .... ص : 57

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ (23)

و خداوند داناتر است بآنچه در قلوب آنها است، وعاء ظرف است، و ایعاء چیزی است که در آن گذارده میشود و قلوب اوعیه است که امور قلبیه در او جایگیر میشود مثل علوم و عقائد و اخلاقیات و الهامات ملکی و وساوس شیطانی و خطورات قلبی، و ظرفیت قلوب هم مختلف است از حیث توسعه و ضیق و از امیر المؤمنین است فرمود:

(ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها)

خدا میفرماید که: خداوند داناتر است بآنچه در قلوب و دلهای خود مخفی کردند و جای دادند، قلوب صافیه و قلوب قاسیه، عقاید حقه و عقاید فاسده، صفات حمیده و صفات خبیثه، نیات صادقه و کاذبه.

[سوره الانشقاق (84): آیه 24] .... ص : 57

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (24)

پس بشارت ده این کفار را بعذاب دردناک، تمام عذاب ها دردناک است لکن شدت و ضعف دارد، و الیم عذاب ثابت دائم شدید است. و تعبیر ببشارت یک نوع سرزنش است و الا حقیقتا انذار است نه بشارت.

[سوره الانشقاق (84): آیه 25] .... ص : 57

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (25)

مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل بصالحات کردند برای آنها اجری است بدون منت تفضلات الهی منت است که بر سر بندگان دارد لکن آنچه دستور داده که منت گذارده از هدایت و ارشاد و دلالت و توفیق و تأیید و اسباب هدایت چنانچه میفرماید: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ

ص: 57

وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ

آل عمران آیه 164. چون قبلا قابل تفضلات نبودند پس از آنکه قابلیت پیدا کردند اجر آنها از راه تفضل بدون منت است.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الانشقاق و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر بقیه السور بتوفیقه و تأییده و الحمد للَّه و الصلاة لنبیه و آله، و اللعن علی اعدائه و انا العبد عبد الحسین المدعو بالطیب.

سورة البروج .... ص : 58

اشاره

بسم اللَّه تعالی و الحمد له و الصلاة علی رسوله و آله و اللعن علی مخالفیهم ابد الابدین و دهر الداهرین.

[سوره البروج (85): آیات 1 تا 3] .... ص : 58

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3)

قسم بآسمان صاحب برجها و روز موعود و شاهد و مشهود کشته شدند اصحاب اخدود. اما الکلام فی فضلها: از ابن بابویه باسناده از یونس بن ظبیان از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ و السماء ذات البروج فی فریضة فانها سورة الانبیاء کان محشره و موقفه مع النبیین و المرسلین و الصالحین)

و از خواص القرآن از حضرت رسالت فرمود:

(من قرأ هذه السورة اعطاه اللَّه من الاجر بعدد کل من اجتمع فی جمعة و کل من اجتمع فی عرفة عشر حسنات و قراءتها تنجی من المخاوف و الشدائد)

و در حدیث آخر:

(کان له اجر عظیم)

و از حضرت صادق (ع):

(ما علقت علی مفطوم الا سهل اللَّه فطامه و من قرأها علی فراشه کان فی امان اللَّه الی أن یصبح).

وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ دائره ای است در آسمان مسمی بدائرة منطقة البروج

ص: 58

و این دائره دوازده قسمت شده هر قسمتی بیک برج نام گذارده شده که خورشید بعقیده حکماء قدیم در هر یک ماه در یکی از این بروج سیر میکند، و بعقیده ما کره زمین بحرکت انتقالی در یک سال دور کره شمس میگردد در هر ماهی مطابق یکی از این بروج و این بروج بلسان عرب: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت، و بزبان فرس: فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند که تشکیل چهار فصل میدهد بهار تابستان پائیز زمستان، و تسمیه این بروج بلسان عرب برای این است که کواکب و ستاره ها و کرات جویه که در هر یک قسمت نمایان میشوند باین اشکال بنظر میآیند این بر حسب ظاهر آیه.

و اما باطن آن مراد از سماء وجود مقدس نبی است و دوازده برج ائمه اثنی عشر چنانچه در خبر از پیغمبر اکرم است و حدیث مفصل است لکن تبرکا متعرض میشوم بدون ترجمه حدیث.

از اختصاص مروی است مسندا:

«قال رسول اللَّه (ص): ذکر اللَّه عز و جل عبادة و ذکری عبادة و ذکر علی (ع) عبادة و ذکر الأئمة من ولده عبادة، و الذی بعثنی بالنبوة و جعلنی خیر البریة ان وصیی لافضل الاوصیاء و انه لحجة اللَّه علی عباده و خلیفته علی خلقه و من ولده الأئمه الهداة بعدی بهم یحبس اللَّه العذاب عن اهل الارض، و بهم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه، و بهم یمسک الجبال ان تمید بهم، و بهم یسقی خلقه الغیث و بهم یخرج النبات، اولیاء اللَّه حقا و خلفائه صدقا، عدتهم عدة الشهور و هی اثنی عشر شهرا، و عدتهم عدة نقباء بنی اسرائیل ثم تلا هذه الایه: وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ- الی ان قال- فاما السماء فانا و اما البروج فالائمة بعدی اولهم علی و آخرهم المهدی»

وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ قسم بروز وعده داده شده، و یوم موعود ممکن است روز قیامت باشد که در بسیاری از سور و آیات وعده داده شده و تخلف ناپذیر نیست، و ممکن است روز ظهور حضرت بقیة اللَّه باشد که سرتاسر دنیا را عدل و داد پر کند و ریشه ظلم و جور و کفر را از زمین برکند، و ممکن است دوره رجعت ائمه طاهرین باشد که

ص: 59

انتقام از ظلم ظالمین بکشند و شیاطین بکلی هلاک شوند و از بین بروند که وقت معلوم است و ائمه طاهرین سلطنت کنند و مؤمنین در خدمت آنها متنعم شوند تا صفحه قیامت.

وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ اخبار در تعیین شاهد و مشهود مختلف است بعضی بروز جمعه و عرفه تفسیر فرموده بعضی بوجود مقدس رسول (ص) و امیر المؤمنین (ع) و مکرر گفته ایم که اخبار بیان مصداق میکند منافی با عموم و اطلاق نیست و شاید مشهود روز قیامت و مشهود له و مشهود علیه بسیار هستند من جمله اعضاء و جوارح انسان چنانچه میفرماید: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 25. و آیات دیگر، و من جمله انبیاء در حق امت که میفرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 41، و من جمله ملائکه کتبه اعمال رقیب و عتید، و من جمله ملائکه حفظه، و من جمله ایام و لیالی، من جمله زمین که بر روی او عبادت یا معصیت شده، من جمله قرآن، من جمله پیغمبر اکرم (ص) در حق سایر انبیاء و ائمه هدی، من جمله ائمه طاهرین که در زیارت آنها داریم: شهداء یوم القیامة و از همه بالاتر و مهمتر ذات مقدس پروردگار که میفرماید: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً- الی قوله- فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ یونس آیه 29.

[سوره البروج (85): آیه 4] .... ص : 60

قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)

کشته شدند اصحاب اخدود، یا کشته شوند اصحاب اخدود. گودالی و حفره ای و چاهی بسیار عمیق که او را مملو از آتش کردند و یک جماعتی را در آن چاه انداختند و سوزانیدند، و اقوال مفسرین و اخبار مرویه از طرق عامه در تعیین آنها که کیان بودند و در چه زمانی بودند و مرکز آنها کجا بود بسیار مختلف است و بعض آنها بافسانه نزدیک است، و خداوند تعیین نفرموده و صرف نظر از آنها اولی است و ما فقط بیک حدیث قناعت میکنیم که از غیبت شیخ طوسی باسناده از ابی رافع از رسول اللَّه (ص) که خلاصه مضمونش این است که: بخت النصر بیست و شش سال و بیست روز سلطنت کرد و حضرت دانیال را گرفت و اصحابش را و مؤمنین باو را بالتمام گرفت و حفره و گودال

ص: 60

و چاهی کندند و مملو از آتش کردند و تمام آنها را در میانه آتش انداختند لکن آتش آنها را نسوزانید سباع و درندگان مثل شیر و امثال آن بر آنها انداختند بآنها اذیت نکردند عاقبت خداوند آنها را نجات بخشید.

اقول: این آیه را دو نحوه میتوان معنی کرد یک نحوه که اخبار باشد که خبر اصحاب اخدود کشته شدند ممکن است اصحاب اخدود همان مؤمنین باشند که خداوند مؤمنین را نجات داد و کفار را هلاک فرمود. و نحوه دیگر اینکه انشاء باشد یعنی خدا بکشد اصحاب اخدود را که این قدر اذیت بمؤمنین کردند لکن چون مدرک معتبری در دست نداریم باید بهمان اجمالش گذاشت و گذشت و اللَّه العالم بمراده.

[سوره البروج (85): آیه 5] .... ص : 61

النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5)

آتش دارای وقود. وقود چیزی است که روشن میکنند مثل هیزم و نفت و بنزین و امثال آنها چنانچه میفرماید: فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ بقره آیه 24، و البته هر آتشی وقودی دارد و در اینجا میفرماید: ذات الوقود اشاره باین است که وقود این آتش بسیار بوده که خمودش مدت زیادی میخواهد که مؤمنین را در آن آتش میانداختند تا خاکستر میشدند مثل آتشکده فارس که گفتند هزار سال طول کشید و خاموش نشد تا شب ولادت حضرت رسول، و مثل آتش نمرود بر ابراهیم که از همه بلاد هیزم آوردند خروار خروار.

[سوره البروج (85): آیه 6] .... ص : 61

إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (6)

زمانی که این اصحاب اخدود کفار در اطراف آن اخدود نشسته بودند و یک یک مؤمنین را آوردند یکی طفلی در بغل داشت خواست برگردد و از ایمان دست بکشد طفل بزبان آمد و گفت خود را در آتش انداز این آتش رحمت است و کفار تماشا میکردند.

[سوره البروج (85): آیه 7] .... ص : 61

وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (7)

این اصحاب اخدود که اطراف نشسته بودند تماشا میکردند آنچه را که با مؤمنین میکردند خشنود و خرم بودند.

ص: 61

اشکال: چرا مؤمنین تقیه نکردند با اینکه تقیه در شریعت واجب است بالاخص برای حفظ نفس چنانچه از حضرت صادق (ع) است فرمود:

التقیة دینی و دین آبائی

و آیه شریفه در شأن عمار که پدر و مادرش تقیه نکردند مشرکین آنها را کشتند و او تقیه کرد او را رها کردند سپس آمد خدمت پیغمبر مضطربانه و گفت من کافر شدم آیه نازل شد: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ ... الایه نحل آیه 106.

جواب: وجوب تقیه برای حفظ اسلام و مسلمین است در جایی که بتقیه حفظ میشود واجب است و اما اگر بتقیه اسلام و مسلمین از بین میرود حرام است تقیه و لو او را قطعه قطعه کنند، و از این بیان دفع یک شبهه هم میشود که بعض جهال اعتراض میکنند که چرا حضرت ابی عبد اللَّه الحسین (ع) مثل برادرش حضرت مجتبی (ع) صلح نکرد و جان خود و اهل بیت خود را و اصحابش را حفظ کند.

جواب اینکه: حضرت مجتبی اگر صلح نکرده بود معاویه بکلی اساس اسلام را برچیده بود و تمام شیعیان امیر المؤمنین را میکشت چنانچه خود حضرت فرمود که اگر من نظری بگیرم که جان شما محفوظ شود باید اطاعت کنید ولی ابی عبد اللَّه (ع) اگر تسلیم شده بود یزید بکلی دین اسلام را برچیده بود و از ابی عبد اللَّه صلح نمیخواستند بلکه برود تحت حکم یزید و ابن زیاد و معلوم بود که حکم آنها این است که گردنشان را بزنند لذا در خبر دارد:

لولا صلح الحسن و حرب الحسین لاندرس الدین.

سؤال: چرا میثم تمّار تقیه نکرد؟

جواب: اینکه ابن زیاد ملعون در مقام مذمت امیر المؤمنین بود و نسبتهایی میداد میثم خواست فضائل امیر المؤمنین را حتی بر سردار بر تمام بیان کند و کفر و خبائث ابن زیاد و یزید را گوشزد مردم کند.

تنبیه: امروز هم جماعتی پیدا شده و میانه مردم افتاده که اساس تشیع را خراب کنند و سنی گری را رواج دهند تکلیف شیعه بالاخص دانشمندان آنها این

ص: 62

است که قلما و قدما و لسانا بقدر توانایی خود در دفع آنها بکوشند.

[سوره البروج (85): آیه 8] .... ص : 63

وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (8)

و این کفار هیچ عیبی و نقصی و بهانه ای در حق مؤمنین نداشتند که منشأ عداوت آنها و کراهت آنها شود جز اینکه اینها ایمان آورده بودند بخداوند عزیز حمید.

(وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ) و باین مفاد در آیات قرآنی بسیار داریم مثل: قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ ... الایه مائده آیه 59. و انتقام اخذ به نقمت است مثل اخذ الهی کفار و مشرکین و ظالمین و امثال آنها را فردای قیامت برای کفر و شرک و ظلم و معاصی از آنها انتقام میکشد.

(إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ) فقط چون ایمان بخدا آورده اید ما شما را در آتش میاندازیم بعینه مثل اینها مثل ابی عبد اللَّه (ع) است با لشکر کربلا که پس از آنکه حجت را بر آنها تمام کرد که آیا من کسی از شما را کشته ام، یا مالی از شما برده ام، یا بدعتی در دین گذارده ام؟- گفتند: کل ذلک لم یکن. فرمود،

فلم تقاتلونی؟

- گفتند: انما نقاتلک بغضا منا لابیک و ما فعل باشیا خنافی بدر و حنین. و بهمین معنی یزید آرزو کرد که ای کاش اشیاخ من که در بدر کشته شدند زنده میشدند و میگفتند: یزید خوب انتقام ما را کشیدی.

لیت اشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل

لا حلوا و استحلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل

(الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) آن هم ایمان بخدایی که هم عزیز است قادر و قاهر است و انتقام ما را از شما میکشد و به اشد عذاب و آتش میاندازد و با سلاسل و اغلال و زقوم و حمیم، و هم حمید است بما اجر کامل عنایت میفرماید که میفرماید: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ... الایه آل عمران آیه 169 و 170.

[سوره البروج (85): آیه 9] .... ص : 63

الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ (9)

آن خداوندی که اختصاص دارد باو ملکیت آسمانها و زمین و خداوند بر هر

ص: 63

چیزی شاهد است.

(الذی) صفت بعد از صفت اللَّه که عزیز و حمید است و یکی از صفات او این است که:

(له) لام اختصاص است اشاره به اینکه احدی غیر از او مثل الهه مشرکین و و رؤسا و سلاطین بقدر خردلی ملکیت ندارند.

(مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) بملکیت ذاتیه چون خالق آنها و نگهبان آنها است و تمام تحت فرمان او هستند و هر کدام سیر مخصوصی دارد، و اما سایر اقسام ملکیت حقیقیه نیست فقط اعتباریه است و عاریه است و جعلیه که می گویی: این ملک زید است و آن ملک عمرو، هر روز دست یکی است از این میگیرد بدیگری میسپارد انسان مالک نفس خود هم نیست اگر فرو رود و برنگردد یا بعکس انسان مرده است و این ملکیت جعلیه اعتباریه هم مراتبی دارد بیک اعتبار ملک امام است که میفرماید:

(الارض کلها للامام)

در واقع چنانچه در خبر است که برای شیعه مباح فرموده اند تصرف در آن را، و اما دیگران غصب است درید آنها، بیک اعتبار ملکیت شخصیه که بیکی از اسباب مملکه مالک میشود بارث و حیازت و غوص و صدقه و هدیه و بیع و صلح و وصیت و دیه و هبه و زکاة و خمس و غیر اینها.

و اما اموری که بعضی بدون جعل شرع تصرف میکنند و خود را مالک میپندارند مثل سارق عین مسروقه را و غاصب عین مغصوبه را و سلاطین حدود مملکتی و انحاء غیر مشروعه مثل ربوی و بیع مجسمه و آلات لهو و لعب و قمار و تقلب در جنس و سایر مکاسب محرّمة هیچگونه ملکیت نمیآورد و غصب است و تصرف بدون رضای مالک حرام است و حق الناس است و ظلم است و مؤاخذه دارد.

(وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ) چون احاطه قیومیت دارد. بجمیع ما سوی اللَّه جمیع عوالم مجردات و مادیات علویات و سفلیات خبیر و بصیر بما فی الضمائر انسان هست چنانچه میفرماید: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16، وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ

ص: 64

مُبِینٍ یونس آیه 61، یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 19، و غیر اینها از آیات بلکه این تعبیرات برای فهم عباد است و لکن علم که منتزع از ذات است محدود نیست و تمام مخلوقات محدود هستند.

[سوره البروج (85): آیه 10] .... ص : 65

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ (10)

محققا کسانی که تفتین میکنند مؤمنین و مؤمنات را سپس توبه نمیکنند پس از برای آنها عذاب جهنم است و از برای آنها عذاب سوزنده است.

نوع مفسرین این آیه شریفه را و همچنین آیه بعد را راجع بهمان اصحاب اخدود دانسته اند که آنهایی که مؤمنین و مؤمنات را در آتش انداختند و سوزانیدند از برای آنها عذاب جهنم و عذاب حریق است مگر آنکه توبه کنند. لکن آیه شریفه مطلق است نسبت بجمیع فتنه انگیزان نسبت بمؤمنین که اسباب هلاکت آنها را فراهم کنند، و اصحاب اخدود یکی از مصادیق این اطلاق است و فتنه هم مجرد هلاکت و احراق نیست بلکه کسانی که نقشه ها میکشند و حیله ها بکار میزنند و راپرت ها میدهند و اسباب هلاکت مؤمنین را فراهم میکنند: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 191 و آیه 217. و هلاکت هم مجرد سوزاندن یا کشتن نیست هلاکت دینی بمراتب سختتر از هلاکت جانی است و مصادیق این آیه شریفه بسیار است در امم ماضیه قوم نوح هود صالح ابراهیم لوط شعیب موسی عیسی و غیر اینها که کفار و مشرکین چه اندازه انبیاء را و مؤمنین بآنها را کشتند و اذیت کردند، و در این امت چه در زمان پیغمبر از دست مشرکین و کفار و منافقین به پیغمبر (ص) و بمؤمنین اذیت وارد شد که شرحش مفصل است و چه بعد از رحلت پیغمبر از خلفاء جور و بنی امیه و بنی مروان و بنی العباس بأئمه طاهرین و شیعیان آنها و اصحاب آنها و اهل بیت آنها اذیت وارد شد و چه در دوره غیبت این شیعیان و ذراری رسول اللَّه در اذیت و آزار این مخالفین و ناصبین بودند و هستند تا زمان ظهور که از آنها انتقام کشیده شود تمام مشمول این آیه هستند و داخل:

ص: 65

إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ هستند.

ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا که اگر توبه کنند حتی مثل وحشی خداوند میفرماید:

الاسلام یجب ما قبله

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ.

فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ سؤال: جهنم همان عذاب حریق است برای چه تکرار فرمود؟

جواب: عذابهای جهنم بسیار است و این از باب ذکر خاص بعد از عام است از باب تأکید چنانچه میفرماید: فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ حج آیه 19 الی 22. اعاذنا اللَّه منها بجاه محمد و آله.

[سوره البروج (85): آیه 11] .... ص : 66

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ (11)

این آیه شریفه را هم مفسرین تفسیر کردند بهمان مؤمنین که گرفتار اخدود شدند و لکن هیچ وجهی برای این تخصیص نیست آیه عموم دارد شامل جمیع مؤمنین از زمان آدم الی یوم القیام میشود، و مکرر این آیه تفسیر شده و ما ناچار یک اشاره مختصری میکنیم.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا در ایمان چهار امر معتبر است: اول- یقین بجمیع عقائد حقه و ضروریات دین و مذهب شک و ظن کافی نیست یقین قطعی لازم است.

دوم- دلبستگی و در بند دین بودن که تعبیر بعقیده میکنیم و می گوییم عقاید حقه.

سوم- اقرار قلبا و لسانا که کفر جحودی نباشد که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ نمل آیه 14.

چهارم- تسلیم و زیر بار دین رفتن.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قطعا مراد جمیع اعمال صالحه نیست و لو لفظ الصالحات

ص: 66

عموم دارد زیرا احدی نمیتواند جمیع اعمال صالحه را حیازت کند بلکه مراد اعمال صالحه داشته باشند بتفاوت درجات بلی کوتاهی در واجبات نکنند.

لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ جنات هشت جنت داریم جنات ثمانیه و مراد از تحتها یعنی از پای قصور، و انهار بهشت هم بسیار است: مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ، و مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ، و مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ، و مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی، و نهر سلسبیل، و نهر کوثر.

ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ چه فوزی است بزرگتر از این تفضلات.

تنبیه: اثبات شی ء نفی ما عدا نمیکند اهل ایمان بالاخره نجات پیدا میکنند و نائل میشوند.

[سوره البروج (85): آیه 12] .... ص : 67

إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ (12)

بدرستی که بطش پروردگار تو هر آینه سخت و شدت دارد، بطش گرفتن بسرعت و عنف است و از روی خشم و غضب چنانچه میفرماید در حق کفار: وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ شعراء آیه 130، و در حق موسی میفرماید: فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما ... الایه قصص آیه 19، و میفرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْری إِنَّا مُنْتَقِمُونَ دخان آیه 16، اشاره بیوم القیامة، و میفرماید: فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً زخرف آیه 8، راجع بامم سابقه و اهلاک آنها و میفرماید: وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً ق آیه 36. و بالجمله خداوند نسبت بکفار سختگیر است چه در دنیا ببلاهای گوناگون آنها را میگیرد مثل قوم نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و قوم ابرهه و اشباه آنها که در بسیاری از آیات بیان فرموده، و چه در حین نزع و قبض روح آنها که میفرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 93. و چه در قیامت خطاب بملائکه عذاب برسد: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ دخان آیه 47 و 48، و بفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها

ص: 67

سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ

الحاقه آیه 30 الی 32. و بالجمله.

إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ بلکه هر چه بگوئیم کوتاه است جایی که امیر المؤمنین (ع) در دعاء کمیل میفرماید:

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم السموات و الارض فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین ... الدعاء).

[سوره البروج (85): آیه 13] .... ص : 68

إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ (13)

این آیه را دو نحوه تفسیر کردند یک نحوه (انه هو یبدی) بالعذاب فی الدنیا ببلیات مهلکه مثل غرق و باد و صیحه و صاعقه و خسف و امطار حجاره که در امم ماضیه بوده و مثل تصادفات و امراض مهلکه جدیده و گرفتار ظلمه و پریشانی حال و سختی روزگار که در این امت جریان دارد هر روز و هر شب، و (یعید) بعذاب آن عالم از حین موت الی یوم القیامة و خلود در عذاب، نحوه دوم:

(انه هو یبدی) در خلق و ایجاد از کتم عدم بعرصه وجود آورنده او است با سه تأکید جمله اسمیه ان تأکید تکرار کلمه هو که خالق و موجد و مبدی ء او است و بس:

یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ فاطر آیه 3، یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 73، و گذشت در باب توحید افعالی که اختصاص باو دارد خلق رزق، اماته احیاء، غنی فقر، عزت ذلت، صحت مرض ده صفت است که در تحت قدرت او است.

(و یعید) فردای قیامت تمام خلق اولین و آخرین جن و انس و ملک بلکه حیوانات و وحوش زنده میشوند و مبعوث میگردند.

[سوره البروج (85): آیه 14] .... ص : 68

وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14)

غفور کثرت زیادتی در غفران است فقط قابلیت غفران میخواهد که در محل

ص: 68

غیر قابل نباشد و قابلیت منحصر بایمان است که اگر کسی در تمام عمر در کفر و شرک بوده و آخر عمر اسلام آورد

(الاسلام یجب ما قبله)

و اگر کسی در تمام عمر در فسق و معاصی بوده و آخر عمر موفق بتوبه شد بخشیده میشود: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ زمر آیه 53. و اگر موفق بتوبه نشد اگر بمصایب دنیوی و بلیات برزخی تدارک شد فردای قیامت مورد مغفرت واقع میشود و اگر اینهم نباشد بسا بدعاء مؤمنین و ملائکه در طلب مغفرت و بخیرات و مبرات آمرزیده شود، و اگر اینهم نباشد با شرط حفظ ایمان که از قابلیت نیفتاده باشد بشفاعت شفعاء و بفداء ظالمین و بسایر اسباب مغفرت آمرزیده میشود.

و ودود از وداد و محبت است که خداوند دوست میدارد اهل ایمان را کسانی که خدا و رسول و ائمه اطهار را دوست دارند که فرمود: داخل جهنم نمیشود کسی که در قلبش محبت این خانواده باشد که امیر المؤمنین بحارث همدانی فرمود:

ان لی وقفة علی جسر جهنم.

اگر هر که داغ محبت من در پیشانیش باشد او را از صراط میگذرانم و الا سهم جهنم و آتش است.

[سوره البروج (85): آیه 15] .... ص : 69

ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ (15)

در موضوع عرش بعقیده حکماء که آن را فلک اطلس و غیر مکوکب میدانند و محیط بر جمیع آسمانها و کرسی و جمیع کرات جویه میگویند و میپندارند که آن تمام این آسمانها را از ثوابت و سیارات در یک شبانه روز دور کره زمین میگرداند.

و این عقیده بحمد اللَّه امروز فسادش ظاهر شده و اینکه کره زمین بحرکت وضعی دور خود میچرخد در یک شبانه روز و بحرکت انتقالی دور کره شمس میگردد در مدت یک سال شمسی و بعقیده مجسمه میگویند: تخت است و خدا بر روی تخت نشسته و فردای قیامت مؤمنین او را میبینند و کفار محروم هستند اینهم کفر محض است، و در لسان اخبار این است که عرش احاطه دارد بجمیع عوالم جسمانی و بقدری عظمت دارد که سطح محدب او را احدی جز خدا نمیداند و حمله عرش ملائکه هستند که هر کدام

ص: 69

از آنها بزرگتر از کره زمین هستند، و در حدیث زینب عطاره دارد ملکی نود هزار سال پرواز کرد و بیک دوره او نرسید.

اقول: عظمت و بزرگی و حقیقت عرش را جز خالق آن نمیداند که حتی بر جنات ثمانیه با آن سعه آنها احاطه دارد که در قرآن میفرماید در موضوع معراج حضرت رسالت: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی النجم آیه 13 الی 15 که سدرة المنتهی زیر عرش است و فوق عرش عالم جبروت و لاهوت و عالم انوار و آنچه او میداند و ما بیشتر از این نمیتوانیم بگوئیم همین اندازه می گوییم:

که خداوند او را بصفت (المجید) یاد فرموده و اینها اموری است که از فهم بشر خارج است مثل لوح و قلم و امثال اینها، و بعضی از عرفا عرش را گفتند عبارت از علم الهی و قدرت او است که احاطه بکل شی ء دارد اینهم فاسد است زیرا علم و قدرت عین ذات اقدس حق است و منتزع از ذات و غیر محدود و عرش محدود است و مخلوق حق است که میفرماید: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی طه آیه 4.

[سوره البروج (85): آیه 16] .... ص : 70

فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ (16)

افعال صادره از انسان از روی اختیار احتیاج بمقدماتی دارد تصور فعل و تصدیق بفائده و نتیجه و غایت آن و عزم و جزم و حرکت عضلات، و اما افعال الهی احتیاج بمقدمات ندارد همین که صلاح در ایجادش باشد ایجاد میفرماید که معنی اراده است که عبارت از علم بصلاح باشد مثل حکمت که علم بمصالح است ایجاد میکند که تعبیر بمشیت میکنند که گفتند: الاشیاء موجود بالایجاد و الایجاد بنفسه لئلا یتسلسل زیرا اگر ایجادهم ایجاد بخواهد تسلسل لازم میآید، و بعبارت اخری الاشیاء فعل بمعنی اسم مصدری و الایجاد بمعنی مصدری که از او تعبیر بمشیت میکنند: (الاشیاء توجد المشیة و المشیة توجد بنفسها) یک جا میفرماید: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 83. امر الهی کن همان بمعنی ایجاد است احتیاج بلفظ کن هم ندارد یعنی اذا اراد یوجد، و یک جا: «ما شاء اللَّه کان و ما لم یشاء لم یکن» معنای فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ یعنی هر چه اراده کند بجا میآورد قدرت دارد مثل بندگان نیست

ص: 70

که بسیار اموری را اراده دارند و از قدرت آنها خارج است بلکه بسا عکس نتیجه میدهد ولی چیزی از قدرت او بیرون نیست بلی اموری که محال است تحقق پیدا کند مثل اجتماع ضدین و مثلین و نقیضین از جهت عدم قابلیت وجود خارج است نه این که نقص در قدرت باشد.

[سوره البروج (85): آیه 17] .... ص : 71

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ (17)

جنود جمع جند بمعنی لشکر و عسکر و مراد کسانی که مجتمع شدند در مقابل انبیاء و مؤمنین بآنها که آنها را بکشند و هلاک کنند و خداوند چگونه انبیاء و مؤمنین را نصرت فرمود و نجات داد، و جنود را هلاک کرد که اثری از آنها باقی نماند قوم نوح را بغرق، عاد قوم هود را بباد، ثمود قوم صالح را بصیحه و صاعقه، قوم لوط را بامطار حجاره و خسف، فرعونیان را بغرق، اصحاب مدین و ایکه را به رجفه و صاعقه و امثال اینها.

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ استفهام تقریری است یعنی البته آمد تو را حدیث جنود که در بسیاری از سور و آیات شرح حال آنها داده شده اجمالا و تفصیلا»

[سوره البروج (85): آیه 18] .... ص : 71

فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18)

از باب مثال است و الجنود شامل تمام امم ماضیه میشود و تقدیم فرعون بر ثمود با اینکه ثمود قبل از فرعون بودند نه برای قافیه است بلکه برای این است که فرعون لشکر انبوهی فراهم کرد و در تعقیب موسی و قوم او که تمام آنها را هلاک کند که میفرماید: فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ- الی قوله تعالی- فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ- الی قوله- ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ شعراء آیه 53 الی 66. و اما ثمود ناقه صالح را و فصیل آن را کشتند که میفرماید: فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ اعراف آیه 77.

[سوره البروج (85): آیه 19] .... ص : 71

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ (19)

بلکه کسانی که کافر شدند در تکذیب هستند، مراد کفار قریش است که تمام

ص: 71

این قضایا را تکذیب میکنند نه قوم نوح نه عاد نه ثمود نه فرعون و جنود قرآن را مفتری بفتح و پیغمبر را مفتری بکسر میدانند و تمام اینها را دروغ میپندارند نه پیغمبری معتقد هستند و نه شریعتی بآنها می گوییم: اگر تمام آنها را تکذیب میکنید قوم ابرهه و اصحاب فیل که در عصر خود شماها واقع شد نمیتوانید تکذیب کنید بعلاوه بعد از مشاهده اینهمه معجزات و اینکه نتوانستید یک سوره مثل قرآن بیاورید چگونه تکذیب میکنید و بر فرض یقین پیدا نکردید لا اقل احتمال صدق میدهید و با این احتمال چگونه صریحا تکذیب میکنید این نیست جز قساوت قلب سیاهی دل کوری باطنی کبر نخوت و غیر اینها از عیوب، و بقول خودتان تقلید آباء و اجداد خود.

[سوره البروج (85): آیه 20] .... ص : 72

وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ (20)

بدانند این کفار و مشرکین که از تحت قدرت الهی بیرون نیستند تمام جزئیات اعمال آنها و اقوال آنها و خیالات آنها و ظلمهای آنها در دفتر الهی ثبت است و جزای آنها را خواهند کشید هم در دنیا ببلاهای دنیوی از قتل و ذلت و فقر و سایر عقوبات و هم در آخرت بعذابهای گوناگون و خدای تعالی احاطه دارد و آنها را خواهد گرفت به سختترین حالات و از جمیع اطراف راه بر آنها بسته میشود که راه فرار ندارند بترسند و دست از کفر و شرک و ضلالت و ظلم و معاصی بردارند و بایمان و اعمال صالحه تدارک کنند تا راه بر آنها بسته نشده خود را نجات دهند لکن هیهات هیهات قلبی که سیاه شده و قساوت گرفته و سالهای دراز ابا عن جد در شرک و کفر زیست کرده کجا متنبه میشود و بخود میآید فسوف یعلمون.

[سوره البروج (85): آیات 21 تا 22] .... ص : 72

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (21) فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)

این قرآنی که این کفار و مشرکین تکذیب میکنند و میگویند از جانب خدای متعال نیست و بافته خود پیغمبر است و از دیگران فراگرفته این نیست بلکه قرآن با مجد و شرافت است در لوح محفوظ ثبت شده.

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ مجد و شرافت قرآن بسیار است:

1- آنکه احد ثقلین است که تمسک بآن رفع ضلالت میکند.

ص: 72

2- معجزه باقیه است تا دامنه قیامت و فریاد میزند کسانی را که منکر او هستند مثل او یا مثل ده سوره یا مثل یک سوره او را بیاورند و لو همه دست بهم دهند و یکدیگر را کمک کنند.

3- به بهترین راهها و محکم ترین آنها هدایت میفرماید که: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً اسراء آیه 9 و 10.

4- یکی از شفعاء بزرگ یوم القیامه است.

5- با بقیه کتب آسمانی تفاوت دارد که عین کلماتش بایجاد حق موجوده شده که نامش قرآن شده و کلام اللَّه است.

6- وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 49.

7- تلاوت هر سوره آن بلکه هر آیه آن چه اندازه فضیلت و مثوبت دارد که ما در اوائل هر سوره ای بپاره ای از آنها اشاره کرده ایم.

8- مراتب نزول آن را مکرر بخصوص در مجلد اول در باب مقدمات اشاره کرده ایم که یکی از مراتب نزولش.

فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ است و مکرر گفته ایم که خداوند دو لوح قرار داده یکی لوح محفوظ در آن اموری است که قابل تغییر نیست و البته واقع شدنی است مثل بعثت انبیاء و غیبت بقیة اللَّه و ظهورش و رجعت ائمه اطهار و بعث یوم القیامة و مثوبات بهشت و عقوبات جهنم و خصوصیات معاد صراط میزان تطایر کتب و امثال اینها که قرآن در این لوح ثبت شده و این لوح بر پیغمبر و سایر انبیاء و ائمه و ملائکه معلوم است، و دیگر لوح محو و اثبات است که بواسطه حکم و مصالح قابل تغییر است و احدی جز ذات اقدس حق بر او اطلاعی ندارد.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة، و بتوفیق تأیید الهی و اعانت حضرت بقیة اللَّه بقیه سور را هم باتمام میرسانیم ان شاء اللَّه تعالی.

ص: 73

سورة الطارق .... ص : 74

[سوره الطارق (86): آیه 1] .... ص : 74

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (1)

اما کلام در فضل این سوره مبارکه: از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من کانت قراءته فی فرائضه و السماء و الطارق کانت له یوم القیامة جاها و منزلة و کان من رفقاء المؤمنین و أصحابهم فی الجنة)

و از خواص القرآن مرسلا عن النبی (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة کتب اللَّه له عشر حسنات بعدد کل نجم فی السماء ... الحدیث)

و غیر اینها از اخبار.

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ قسم بآسمان و طارق، و طارق از ماده طرق است بمعنی دق و کوبیدن، و معرقه بزبان ما بکوب آنهم در شب که دربسته باشد، و طارق کسی که شب بر انسان وارد شود که احتیاج بکوبیدن در دارد، و مراد در این آیه شریفه ستاره ای است که شب طلوع میکند، و در حدیث از حضرت صادق (ع) است که ستاره زحل است که در آسمان هفتم طلوع میکند و تمام آسمان را روشن میکند و آن ستاره امیر المؤمنین است که ولایت و محبت او دلهای تاریک ظلمانی را روشن میکند.

اقول: زحل یکی از سیارات سبع است که قمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل که از تمام ستاره ها بالاتر است و بزرگتر و به واسطه دوری او کوچک بنظر میآید حتی از شمس بزرگتر است، و بعضی گفتند: ثریا است، و بعضی گفتند: قمر است، و بعضی گفتند: مطلق ستاره ها است که شب طلوع دارد، و ستاره زحل در نظر اهل نجوم ستاره نحس است لکن از حضرت صادق (ع) است که نهی اکید فرمود از این قول.

اقول: سعد و نحس در ستاره ها غلط محض است که در تقاویم مینویسند: اوضاع

ص: 74

کواکب در این ماه دلالت دارد بر فلان و فلان و هر روز را مناسب با یک چیز میدانند لذا فرمودند: المنجم کذاب، سعادت و نحوست در اعمال و افعال بندگان است از عبادت و معصیت بر یکی سعد و بر دیگری نحس بلی آنچه در اخبار برای بعض اعمال رسیده میبوسیم و بچشم میگذاریم مثل:

لا تزوجوا و القمر فی العقرب

، یا بعض ایام هفته مناسب بعض اعمال است، یا ایام متبرکه مثل شب جمعه و روز جمعه و ایام سعیده اعیاد اسلامی و ماههای شریفه مثل شهر صیام و لیالی قدر و امثال اینها، و اینها هم مربوط به ستاره ها و مقارنه و مقابله و تربیع و تثلیث آنها نیست هر عمل خیری سعادتها دارد و هر شری نحوستها.

[سوره الطارق (86): آیه 2] .... ص : 75

وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (2)

نوع مفسرین ماء ما ادریک را نافیه گرفتند یعنی نمیدانی چیست طارق لکن این با علم نبی و امام مناسب نیست که میفرماید در دعاء ندبه:

(و علمته علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقک)

و از امیر المؤمنین است میفرماید:

(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)

میفرماید: من بطرق آسمانها با خبرترم از طرق زمین و غیر آنها از اخبار پس ما می گوییم: ماء استفهامیه است یعنی چه چیز تو را با خبر کرد که طارق چیست البته هر چه اینها دارند بافاضه حق است در همان عالم نورانیت و این اشاره بعظمت و بزرگی طارق است که مورد قسم پروردگار واقع شده و قرین بماء قرار گرفته.

[سوره الطارق (86): آیه 3] .... ص : 75

النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3)

نور او ظلمت شب را از بین میبرد از مشرق تا مغرب و لذا اطلاق بر عالم میشود که نور علمش ظلمت جهل را از قلب میبرد که فرمود:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

این بر حسب ظاهر آیه، و اما باطن آیه در بعض اخبار تفسیر فرموده النجم الثاقب را بامیر المؤمنین (ع) چنانچه از ابن بابویه مسندا از ابان بن تغلب از حضرت صادق (ع) روایت کرد که: سعد نامی خدمت حضرت رسید حدیث مفصل است محل شاهد فرمود:

(هو نجم امیر المؤمنین و هو النجم الثاقب)

و در زیارت أبی الأئمة یکی از القاب امیر المؤمنین (ع) النجم اللائح است، و در بعض اخبار تفسیر به پیغمبر فرموده

ص: 75

چنانچه از علی بن ابراهیم مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود:

النَّجْمُ الثَّاقِبُ؟ قال: ذلک رسول اللَّه (ص).

اقول: نجم ثاقب ستاره است که نورش عالم گیر باشد و این مصادیق بسیار دارد و اطلاق شمس و قمر و کوکب و نجم بر پیغمبر و امیر المؤمنین و ائمه طاهرین در اخبار و زیارات بسیار داریم مثل: الشمس المنیره. و الکوکب الدری چنانچه اطلاق سیف هم بر امیر المؤمنین (ع) شده که دارد:

(سیف ذی الجلال

، و سیف اللَّه الاکبر، و البحر اللجی، و اسد اللَّه و اسد رسوله و امثال اینها و غرض تشبیه است که نور علم اینها و صفات حمیده اینها و کمالات اینها و شجاعت اینها مثل دریایی بی پایان و کوکب درخشنده است و شمشیر برنده و شیر درنده و نور تابنده و باران ریزنده است و اشباه اینها.

[سوره الطارق (86): آیه 4] .... ص : 76

إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (4)

جواب قسم است، ان نافیه است و لما ادات استثنائیه یعنی نیست هر نفسی مگر بر او حافظ است، حفظه بسیار هستند من جمله کتبه اعمال رقیب و عتید که میفرماید: إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ق آیه 17 و 18، و من جمله حفظه نفوس و ملائکه حاضره در مجالس مؤمنین و ملائکه موکلین ارزاق بعلاوه وجود مقدس پیغمبر و ائمه اطهار که مشاهده میکنند تمام رفتار و کردار ما را حتی خیالات قلبیه را و بهمه جا احاطه دارند که مکرر بیان شده و تمام اینها شهود یوم البعث هستند.

[سوره الطارق (86): آیه 5] .... ص : 76

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (5)

پس لازم است که انسان فکر کند و تأمل کند و نظر کند که ابتداء امرش چه بوده که از امیر المؤمنین (ع) است فرمود:

(من کان اوله نطفة قذرة و آخره جیفة نتنة و بینهما حامل العذرة)

سپس بیان میفرماید که از چه چیز خلق شده:

[سوره الطارق (86): آیه 6] .... ص : 76

خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (6)

خلق شده از ماء ریزنده، این جواب از آیه قبل است که فرمود: مِمَّ خُلِقَ میفرماید: خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ مراد منی است که دفعة ریزش میکند از عورت رجل

ص: 76

در رحم مرئه، و ممکن است مراد مجتمع باشد چنانچه گفتند: جاء القوم دفقة یعنی مجتمعین که ماء الرجل و ماء المرأة در رحم مجتمع میشوند چنانچه میفرماید:

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ امشاج بمعنی آمیخته شده، و خلقت انسان از نطفه یکی از مراتب خلقت او است مراحلی قبل داشته و مراحلی بعد دارد، اما مراحل قبلی از خاک بوده سپس از مأکولات انسان از حبوب و فواکه، سپس از قسمت شده بتمام اعضاء بدن و یک قسمت آن نطفه شده که از تمام اعضاء گرفته شده سپس بواسطه قوه شهوت در مجرا گرفته و خارج شده و در رحم قرار گرفته. و اما مراحل بعدی نطفه علقه شده سپس مضغه ثم العظم ثم اللحم ثم صورت بندی شده تا تمام جسمیت آن خاتمه پیدا کرده سپس روح دمیده شده و تا مدت معینی در رحم قرار گرفته و از مأکولات مادر سهم گرفته و رشد کرده تا وضع حمل شده و بدنیا آمده که میفرماید:

[سوره الطارق (86): آیه 7] .... ص : 77

یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7)

صلب عظام ظهر است و ترائب جمع تریبه عظام سینه است از گردنه تا میان دو پستان، صلب از مرد است و ترائب از زن است صلب پدر و ترائب مادر. خداوندی که همچو قدرتی در انسان بکار زده قدرت دارد که دو مرتبه از خاک بدون طی این مراحل انسان کند و برگرداند بعالم آخرت.

[سوره الطارق (86): آیه 8] .... ص : 77

إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ (8)

محققا این خدای متعال بر برگردانیدن انسان هر آینه قدرت دارد. این بیان برای رد منکرین معاد است که استدلال میکنند که چگونه میشود عظام پوسیده و بدن خاک شده انسان شود، خداوند در بسیاری از آیات بهمین مفاد جواب آنها را داده که قدرت الهی غیر متناهی است و بر همه چیز قادر است، خدایی که آتش نمرود را سرد و سلامت کند و بفرماید: یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ و عصای موسی را مار و افعی کند و یک قسمت یهود را میمون و خوک کند و بفرماید: کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ بقره آیه 65، و آهن را در دست داود نرم کند: وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ سبأ آیه 10، جایی که عیسی باذن خدا مرده های پوسیده را زنده کند که فرمود: أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ خدای

ص: 77

عیسی قدرت ندارد مرده را زنده کند، جایی که هفتاد نفر از قوم موسی به رجفه هلاک شدند سپس آنها را برگردانید و زنده کرد که میفرماید: وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ ... الایه اعراف آیه 155. و غیر ذلک از موارد بسیار که در آیات و اخبار بیان شده بلکه بسیاری از حیوانات از خاک خلق میشوند.

[سوره الطارق (86): آیه 9] .... ص : 78

یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ (9)

روزی که ظاهر میشود سرائر. کأنه جواب سؤال مقدر است که خداوندی که بر رجع انسان قادر است چه موقعی رجوع میدهد؟- میفرماید: روزی که سرائر مکشوف میشود نظر باین که در دنیا افراد بشر با سایر حیوانات فرق دارند احتیاج بمعاشرت با یکدیگر دارند سایر حیوانات فقط در موقع جماع نر و ماده احتیاج مختصری بیکدیگر دارند، و در موقع ولادت بچه های آنها چند صباحی تا قوت و قدرت پیدا کنند احتیاج بمادر یا پدر دارند علی اختلاف. اما انسان بسا یک شهر کافی نیست بر رفع احتیاج او احتیاج به شهرهای دیگر دارند بلکه یک مملکت که مشتمل بر چندین ملیون جمعیت است کافی نیست احتیاج بممالک دیگر هم دارند لذا گفتند:

(الانسان مدنی بالطبع) خداوند عیوب بندگان را از یکدیگر مستور فرموده، این خبر از قلب و باطن او ندارد و او خبر از این ندارد که اگر بواطن مکشوف بود معاشرت مقدور نبود حتی پدر و پسر زن و شوهر برادر و خواهر خودی و بیگانه، و اما در قیامت احدی بفریاد احدی نمیرسد بواطن هر یک ظاهر میشود که بر همه مکشوف شود که آنکه بهشتی است برای چه بهشت میرود و آنکه جهنمی است برای چه جهنم میرود لذا جهت آن را بیان میفرماید:

[سوره الطارق (86): آیه 10] .... ص : 78

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10)

پس در آن روز نه خود قوت دارد که دفع عذاب از خود کند و نه کسی را دارد که او را یاری کند. اما اینکه:

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ برای این است که ملائکه عذاب او را در سلاسل و اغلال میکشند و پرتاب در جهنم میکنند که خطاب میرسد بملائکه عذاب: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ

ص: 78

الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ دخان آیه 47 و 48. بگیرید او را و بکشید بسوی جحیم پس بریزید بر فرق او آب جوشیده، و میفرماید نیز: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه آیه 30 الی 32- و اما:

(وَ لا ناصِرٍ) برای این است که میفرماید: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 33 الی 37. تفسیرش گذشت.

[سوره الطارق (86): آیه 11] .... ص : 79

وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (11)

و او قسم است و رجع را بعضی تفسیر کردند بمطر و غیث بنا بر این تفسیر مراد از سماء عالم بالا است که ابرها باشند زیرا باران از ابرها خارج میشود، و تعبیر برجع برای این است که از دریاها برداشته میشود و بصورت ابر توسط باد در اطراف بالا میرود سپس نزول میکند و رجوع مینماید و برمیگردد، و بعضی تفسیر کردند بشمس و قمر و کواکب که طلوع و غروب دارند.

اقول: ممکن است مراد این باشد که آسمانها در ابتداء امر بصورت دود و دخان بود و در آخر امر هم بصورت دخان میشود چنانچه میفرماید: ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فصلت آیه 11، و میفرماید: فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ دخان آیه 10. و این اشاره باین است که آسمان باین عظمت که اول دخان بوده و روز قیامت باز برمیگردد دخان میشود، خدایی که قدرت بر این دارد قدرت ندارد که انسان خاک شده را دو مرتبه انسان کند البته بر همه چیز قادر است.

[سوره الطارق (86): آیه 12] .... ص : 79

وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (12)

صدع بمعنی شکاف است. تفسیر کردند که زمین شکاف برمیدارد و از زیر زمین اشجار و نباتات خارج میشود.

اقول: این هم ممکن است اشاره بروز قیامت باشد که میفرماید: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 48. که زمین که ابتداء نبود خداوند خلق فرمود سپس در قیامت تبدیل میفرماید قدرت دارد بدن خاک شده را تبدیل فرماید و برگرداند

ص: 79

بهمان انسانیت و زنده کند خداوند قسم یاد میکند و:

[سوره الطارق (86): آیه 13] .... ص : 80

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13)

جواب قسم است و مرجع ضمیر انه قرآن است که خداوند قسم یاد میکند با سه تأکید ان مشدده و لام تأکید و جمله اسمیه که قرآن مجید قول فصل است که جدا میکند حق را از باطل، ایمان را از شرک و کفر و ضلالت، حسن را از قبح، صلاح را از فساد، خیر را از شر، نجات را از هلاکت، سعادت را از شقاوت، اهل جنت را از اهل آتش، صراط مستقیم را از سبل شیطانی.

[سوره الطارق (86): آیه 14] .... ص : 80

وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14)

و نیست او یاوه گویی. نظر به اینکه کفار مثل یهود و نصاری و مشرکین نسبتهای زشتی بقرآن دادند گاهی گفتند: افتراء است که العیاذ پیغمبر بخدا افترا زده. گاهی گفتند: از دیگران فرا گرفته گاهی گفتند: زخرف است خداوند با قسم و تأکید زیاد میفرماید که: قول فصل است و هزل نیست، با اینکه قرآن بنفسه و بتنهایی اثبات میکند که از جانب حق است زیرا فریاد میزند که اگر تمام جن و انس جمع شوند نمیتوانند مثل من بیاورند بلکه مثل ده سوره بلکه مثل یک سوره که مکرر تذکر داده ایم بلکه در مجلد اول این تفسیر در باب مقدمات جهات معجز بودن قرآن را بیان کرده ایم که مجرد فصاحت و بلاغت نیست بلکه: «یهدی للتی هی أقوم» بلکه ثقل اکبر است، بلکه هزارها از توسلات بقرآن چه آثار غریبه مشاهده شده حتی از استخاره باو که یک کتاب کافی نیست برای شماره آنها.

[سوره الطارق (86): آیه 15] .... ص : 80

إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (15)

این کفار و مشرکین حیله ها و تزویرها و مکرها بکار میزنند که این قرآن را از بین بردارند و مردم را از او منصرف کنند و او را از نظر مردم بیندازند ولی غافل از اینکه نگهبان آن خدای متعال است که میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ، حجر آیه 9.

چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد

ص: 80

مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزت را حافظم بیش و کم کن راز قرآن رافضم

[سوره الطارق (86): آیه 16] .... ص : 81

وَ أَکِیدُ کَیْداً (16)

کید الهی انتقام از آنها است در دنیا ببلاهای گوناگون هلاک میکند و در آخرت بعذابهای سخت دچار میکند بطوری که هیچ خیال نمیکنند بلکه بسا بسیار خرم و فرحناک میشوند بدولت و مکنت و طول عمر و ریاست و قوت و قدرت که هر چه بتوانند بار خود را سنگین کنند و عذاب قیامت را بر خود زیاد کنند که میفرماید:

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178، و میفرماید: وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً ... الایه زخرف آیه 32 الی 35.

[سوره الطارق (86): آیه 17] .... ص : 81

فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (17)

پس مهلت ده کفار را و در مقام انتقام از آنها نباش و صبر کن و تحمل نما و منتظر باش خداوند از آنها انتقام خواهد کشید هم در دنیا و هم در عالم برزخ و هم در قیامت و مهلت دادن شما بسیار قلیل است زیرا عذابهای دنیوی بناگاه و دفعی است در حال غفلت آنها، و عذابهای آخرت بمجرد موت اول عذاب آنها است و معذب هستند تا قیامت و قیامت هم نزدیک است: إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً معارج آیه 6 و 7.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة المبارکة و نتلوها ان شاء اللَّه تعالی سوره الاعلی و بقیة السور. و الحمد للَّه و الصلاة علی نبیه و آله و اللعن علی اعدائه و انا العبد الحقیر السید عبد الحسین طیب غفر له.

ص: 81

سورة الاعلی .... ص : 82

اشاره

الکلام فی فضلها- اخبار بسیاری در فضیلت این سوره مبارکه روایت شده من جمله از ابن بابویه مسندا از حضرت باقر (ع) روایت کرده فرمود:

من قرأ سورة سبح اسم ربک الاعلی فی فریضة او نافلة قیل له یوم القیامة: ادخل من ای ابواب الجنة شئت»

و همین حدیث را طبرسی از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده، و اخبار دیگر مرسلات روایت کرده اند که:

(من قرأها فکانما قرأ صحف موسی و ابراهیم الذی و فی)

و از پیغمبر روایت کرده اند فرمود:

(من قرأها اعطاه اللَّه من الاجر عشر حسنات بعدد کل حرف انزله اللَّه علی ابراهیم و موسی و محمد (ص))

و غیر اینها از اخبار.

[سوره الأعلی (87): آیه 1] .... ص : 82

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی (1)

از برای تسبیح دو معنی کرده اند معنی خاص و عام:

اما خاص بمعنی تنزیه و تقدیس حق است از آنچه لا یلیق به که تعبیر بصفات سلبیه میکنیم خداوند جسم نیست نه ماده دارد و نه صورت که جسم مرکب از ماده و صورت است، مرکب نیست اجزاء ندارد نه اجزاء خارجیه مثل اجسام و نه ذهنیه مثل جنس و فصل، و نه وهمیه مثل وجود و ماهیت، بسیط الحقیقه صرف الوجود غیر محدود بحد از لا و ابدا نه از جواهرات خمسه از مجردات و مادیات و نه از اعراض، ضدی ندی مثلی مانندی شبیهی عدیلی از برای او نیست کامل است فوق الکمال تام است فوق التمام نقصی عیبی چه در ذات و چه در صفات و چه در افعال ندارد لا یدرک و لا یوصف.

و اما عام شامل تمام اذکار از تهلیل و تحمید و تکبیر و سایر اذکار میشود مثل تسبیحات اربعه و تسبیح فاطمة (ع) و غیر اینها.

ص: 82

(سَبِّحِ اسْمَ) گفتند مراد از اسم مسمی است که ذات اقدس ربوبی باشد.

اقول: تسبیح بهر دو معنی از اذکار است و ذکر از الفاظ است و معنی این است که خدای متعال را باسماء مقدسه او باید یاد کرد چنانچه میفرماید: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها اعراف آیه 180 و اسماء حسنی بسیار است که گفتند هزار و یک اسم دارد اسماء ذات مثل اللَّه حق هو، اسماء صفات، اسماء افعال تا اسم اعظم الهی میفرماید:

خدا را باین اسماء مقدسه بخوانید چون نمیشود بغیر این طریق نه باشاره نه بتصور و تخیّل.

(ربک) خداوند رب العالمین است چه خصوصیت دارد که میفرماید: «ربک» چنانچه در ذکر رکوع و سجود ربی می گویی نکته آن این است که این تعبیر دلالت دارد بر تواضع و شدت احتیاج که من هیچ ندارم فقر صرف هر چه دارم از تو دارم تو مربی من هستی لذا نفس رکوع و سجود خود اظهار تعظیم و افتاده گی در پیشگاه احدیت است.

(الاعلی) علو و کبریایی و عظمت خاص ذات اقدس او است تمام ممکنات از خود هیچ ندارند.

سیه رویی ز ممکن در دو عالم نشد هرگز جدا و اللَّه اعلم

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ فاطر آیه 5، اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ محمد (ص) آیه 37، و تعبیر باعلی دلالت ندارد که غیر از او هم علوی دارد و او اعلی است بلکه برای رفع توهم و تخیّل بعض نفوس که خود را عالی میدانند مثل فرعون که گفت: «انا ربکم الاعلی» و گفت: «ما علمت لکم من اله غیری» و گفت:

«لئن اتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین» و امثال فرعون در هر عصر و زمانی بسیار بودند و بلند پروازی میکردند و عاقبت چه شدند.

[سوره الأعلی (87): آیه 2] .... ص : 83

الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی (2)

آن پروردگار تو خدایی است که خلق فرمود سپس تسویه نمود. سرتاسر ممکنات از نور الانوار تا ماده المواد تمام مخلوق الهی هستند که از پیغمبر اکرم است

ص: 83

فرمود:

(اول ما خلق اللَّه نوری)

تا ماده اصلیه که هنوز صورت بخود نگرفته که تعبیر بهیولای صرفه میکنند که گفتند:

هیولی در بقاء محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار

مثل مواد جسمانی که صورت خاکی و آبی و هوایی و ناری بخود گرفت که عناصر اربعة نام نهاده اند و اینها مولد سایر اجسام هستند.

(فسوی) تسویه مطابق حکمت و مصلحت هر مخلوقی را بآنچه صلاح و حکمت اقتضاء داشت مقرر فرمود از انسان مستوی القامة اعضای بدن هر کدام بجای خود قوای بدنی و نفسی و عقلی باو عنایت فرمود و سایر مخلوقات را بآنچه عین صلاح بود اعطاء فرمود:

جهان چون چشم و گوش و خال و ابرو است که هر چیزی بجای خویش نیکو است

فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14، اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ مؤمن آیه 64.

[سوره الأعلی (87): آیه 3] .... ص : 84

وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی (3)

اما تقدیر آنچه در معاش و زندگانی و بقاء حیات مورد احتیاج بندگان و سایر حیوانات بود برای آنها عنایت فرمود، در زمین و آسمان که اگر یکی از آنها ناقص بود امر معیشت منظم نبود بلکه ممکن نبود.

و اما هدایت اعطاء عقل فهم شعور ادراک ارسال رسل انزال کتب جعل احکام ارشاد توفیق تأیید پند و اندرز وعظ و نصیحت و دلالت و غیر اینها که هیچ عذری برای احدی باقی نگذاشت و حجت را از هر جهت بر بندگان تمام کرد: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42.

[سوره الأعلی (87): آیه 4] .... ص : 84

وَ الَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعی (4)

خداوند آن خدایی است که بیرون میآورد مرعی را. مرعی چراگاه است که

ص: 84

خداوند بقدرت کامله زمین خشک ساده را از مغز آن نباتات و گیاه را بیرون میآورد برای ارزاق حیوانات و انعام و بشر و زمین را سبز و خرم میکند و مراتبی را طی میکند تا اینکه:

[سوره الأعلی (87): آیه 5] .... ص : 85

فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوی (5)

پس قرار داد او را خشک و رنگ دیگری باو داد سیاه زرد و غیر اینها. نظر به اینکه این گیاهها در فصل بهار روئیده میشود و انسان و حیوانات هم در فصل تابستان و خریف و زمستان احتیاج شدید بارزاق دارند خداوند اینها را خشک میکند و بثمر میرساند که بتوان آنها را نگاهداری کرد، بسا چندین سال که اگر یک سالی قحطی پیش آمد اینها بی روزی نمانند بعینه مصداق آن خواب ملک بود و تعبیر حضرت یوسف که فرمود: قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تَأْکُلُونَ ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فِیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ یوسف آیه 47 الی 49.

[سوره الأعلی (87): آیه 6] .... ص : 85

سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی (6)

زود باشد که ما قرآن را پس از وحی قرائت کنیم که شما قرائت کنی بر امت و فراموش نفرمایی. این آیه شریفه از مشکلات آیات است و مفسرین تفسیراتی کردند که مناسب با مقام حضرت رسالت نیست و ما صرف نظر میکنیم و آنچه بنظر میآید تذکر میدهیم نظر باین که عقیده مذهب شیعه است که انبیاء و ائمه اطهار معصوم بودند هم از معاصی و هم از خطا و نسیان و سهو و اشتباه و شک و شبهه و بالاخص حضرت رسالت در همان عالم نورانیت افاضه تمام علوم باو شد و اول مرتبه نزول قرآن در همان عالم بنور مقدس او بود پیغمبر میدانست و چون مبعوث برسالت شد از آن لطف و عنایتی که نسبت بقوم داشت که اینها را هدایت فرماید و بر آنها قرآن را تلاوت کند و چون آنها هنوز استعداد و قابلیت تحمل نداشتند آیه شریفه نازل شد: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ طه آیه 114، این آیه شریفه هم اشاره باین است که زود باشد که ما دستور قرائت قرآن را بشما بدهیم که بر امت تلاوت فرمایی و چون مقام عصمت

ص: 85

بشما عنایت کرده ایم البته شما فراموش نمیکنی چنانچه مفاد آیه شریفه تطهیر است:

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً احزاب آیه 33.

[سوره الأعلی (87): آیه 7] .... ص : 86

إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی (7)

مگر آنچه بخواهد خدای متعال محققا او میداند جهر و آنچه مخفی میکند.

إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ بعض مفسرین گفتند استثناء به فلا تنسی است یعنی خدا بخواهد که تو فراموش کنی لکن این کلام غلط است زیرا نسیان در ساحت قدس نبوی نیست لمقام عصمت لکن ما می گوییم که: اولا ممکن است استثناء به سنقرئک باشد و معنی این میشود که مگر خدا بخواهد تأخیر بیندازد در انزال شما قبل از انزال قرائت مفرما و این خود یک دلیل است که پیغمبر میدانست قرآن را ولی تا انزال نشود مأمور بقرائت نبود.

و ثانیا بر فرض که به فلا تنسی باشد معنی نسیان فراموشی نیست بلکه بمعنی ترک نزول است چنانچه در آیه شریفه: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخΙʙҘљ͠مِنْها أَوْ مِثْلِها بقره آیه 106، که معنی ننسها نترکها است زیرا خدا فراموشی ندارد.

إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی خداوند عالم بجهر و اخفات است حتی خیالات قلبی و خیانت چشمی: یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 19. و بعید نیست که در اینجا مراد این باشد که خدا میداند که صلاح در جهر بآیه است که به پیغمبر دستور دهد جهرا و علنا تلاوت کند یا در اخفاء او است دستور میدهد خودداری کند تا بموقع خود مثل ولایت امیر المؤمنین (ع).

[سوره الأعلی (87): آیه 8] .... ص : 86

وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری (8)

و ما آسان و سهل میکنیم که بسهولت انجام وظیفه کنی نظر به اینکه بر حضرتش تبلیغ رسالت و دعوت قوم بسیار صعب بود با این قساوت ها و عنادهای مشرکین، و چه اندازه اذیت میکردند خداوند به پیغمبر وعده میدهد که ما امر رسالت را بر شما سهل و آسان میکنیم و بر آنها غلبه می فرمایی و ما تو را نصرت میدهیم و دشمنان تو را مخذول و منکوب میگردانیم که میفرماید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ

ص: 86

وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً النصر، و میفرماید: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ مؤمن آیه 40 و غیر اینها از آیات.

[سوره الأعلی (87): آیه 9] .... ص : 87

فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْری (9)

پس شما متذکر فرما قوم را اگر نفع میبخشد آنها را. تکلیف شما تبلیغ است باید آنها را یادآوری کنی ببشارات و تخویفات و باحکام و دستورات خواه آنها منتفع شوند و خواه نشوند: ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ بقره آیه 272، إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ نحل آیه 37. و البته تفاوت فاحشی میان مردم هست آنهایی که قلبشان هنوز سیاه نشده و قساوت پیدا نکرده و از قابلیت هدایت نیفتاده از تذکر شما منتفع میشوند و اما کسانی که قلبشان سیاه شده و قساوت گرفته و از قابلیت افتاده مزید بر کفر و شرک آنها میشود چنانچه میفرماید: وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ توبه آیه 124 و 125.

[سوره الأعلی (87): آیات 10 تا 11] .... ص : 87

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی (10) وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی (11)

زود باشد که متذکر شود کسی که میترسد و دوری میکند آنکه شقاوت پیدا کرده.

سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشی همان مؤمنین که معتقد بتوحید و نبوت و معاد هستند و از عذاب الهی و مخالفت اوامر او و ارتکاب معاصی خائف هستند چنانچه بتفضلات و رحمت او و اطاعت اوامر او و ترک معاصی امیدوار هستند که گفتند: مؤمن باید بین خوف و رجا باشد نه یأس از رحمت و نه امن از عقاب که هر دو از گناهان کبیره است

(الیأس من روح اللَّه و الامن لمکر اللَّه)

در بعض اخبار دارد خوف و رجاء باید مساوی باشد مثل دو انگشت ابهام نه مثل ابهام و وسطی، و در بعض دیگر دارد رجاء باید بیش از خوف باشد.

ص: 87

اقول: دو نظر است یک نظر نسبت بخود بنده است که نمیداند عاقبت کارش بکجا میرسد آیا با ایمان آمرزیده از دنیا میرود یا خدای نخواسته بی ایمان از دنیا میرود باین نظر باید مساوی باشد، و یک نظر برحمت الهی و فضل او رجاء باید زیادتر باشد چنانچه در دعاء می گویی:

(یا من سبقت رحمته غضبه).

یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی

اشقی افعل التفضیل شقی است چون شقاوت مثل سعادت مراتب زیادی دارد و هر شقی نسبت بمادون اشقی است، و بالاترین مراتب شقاوت منافقین هستند و در میان آنها هم اشقی کسانی هستند که با خاندان نبوت کردند آنچه کردند و در میان آنها پسر مرادی که در خبر دارد:

(اشقی الاشقیاء شقیق عاقر ناقة ثمود)

، و از آنها شقی تر یزید و امثال یزید کسانی که شقاوت آنها زیاد باشد تجنب میکنند بالاخص منافقین نسبت بآیات راجعه باهل البیت که شرح مبسوطی لازم دارد. سپس معرفی میفرماید اشقی را:

[سوره الأعلی (87): آیه 12] .... ص : 88

الَّذِی یَصْلَی النَّارَ الْکُبْری (12)

تمام کفار و مشرکین و مخالفین و معاندین و ناصبین و مبدعین و ضالین و مضلین و منکرین ضروریات دین و بالجمله غیر از مؤمنین اهل عذاب و جهنم هستند لکن درکات آنها و شدت و خفت عذاب آنها مختلف است هر چه شقاوت آنها زیادتر باشد عذاب آنها شدیدتر میشود و آتش آنها را بیشتر میسوزاند و نار کبری که از همه اقسام نارها سخت است اختصاص دارد به شقی ترین آنها که معرفی شد.

[سوره الأعلی (87): آیه 13] .... ص : 88

ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی (13)

مثل آدمی که در شدت مرض و حال احتضار هست درد باو فشار داده نه میمیرد که از درد نجات پیدا کند و نه رفع میشود تا زنده شود. و این آیه شریفه دلالت بر دو جمله دارد که یکی مسئله خلود است که همیشه ابد الاباد در جهنم معذب هستند، و رد کسانی که منکر خلود هستند، و دیگر رد کسانی که گفتند: پس از مدتی در آتش طبیعت آتشی پیدا میکند و دیگر از آتش متأذی نمیشوند بلکه اگر از آتش خارج شوند اذیت میشوند این آیه میفرماید: مخلد هستند و همیشه معذب.

ص: 88

ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی سپس بیان میفرماید آنها را که متذکر میشوند و خدا ترس هستند و انتفاع میبرند و اهل ایمان هستند.

[سوره الأعلی (87): آیه 14] .... ص : 89

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی (14)

فلاح و رستگاری کسی دارد که از حین موت الی الابد خردلی ناراحتی نداشته باشد و همیشه مشمول الطاف و تفضلات الهی باشد و آن کسی است که خود را تزکیه کرده باشد تزکیه روح از عقاید فاسده و مذاهب باطله و طرق ضاله، و تزکیه نفس از اخلاق فاسده و صفات خبیثه و ملکات رذیله، و تزکیه قلب از کثافات معاصی و سیاهی قلب که مانع از مشاهده حقایق است. سپس خداوند بیان میفرماید که شخص مزکی که رستگار است کیست مجرد تزکیه نیست بلکه محتاج بتحلیه هم هست و آن این است که:

[سوره الأعلی (87): آیه 15] .... ص : 89

وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی (15)

در هیچ حال خدا را فراموش نکند پس نماز گزارد که نماز بزرگترین عبادات است.

در اذان و اقامه می گویی: (حی علی خیر العمل) و نماز موجب فلاح و رستگاری میشود (حی علی الفلاح) در اخبار دارد:

(الصلاة خیر موضوع)

(اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة الصلاة)

(عنوان صحیفة المؤمن الصلاة)

(الصلاة قربان کل تقی)

باندازه ای نماز اهمیت دارد که فرمودند:

(تارک الصلاة کافر)

و فرمودند: ضایع الصلاة بی ایمان از دنیا میرود و نماز آداب و شرائط و اجزاء و مبطلات و عوارض بسیار دارد که اولا باید فرا گرفت و ثانیا بر طبق آن بجا آورد. اما غیر المؤمن تکلیف آنها معلوم است چون شرط صحت کلیه عبادات ایمان است و مشمول آیه شریفه هستند که میفرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23.

و اما مؤمنین میتوان گفت صدی نود آنها یا تارک الصلاة هستند یا ضایع الصلاة از جهت جهل باحکام یا عدم مراعات آنها. و اما ذکر اسم اللَّه اسماء الهی بسیار است و هر کدام یک دلالتی دارد رحیم است رحمن است غفور است ودود است عفو است قهار

ص: 89

است منتقم است مثیب است و غیر اینها که انسان اگر متذکر این اسماء الحسنی الهی باشد قدمی بر مخالفت او برنمیدارد و کوتاهی در اطاعت او نمیکند.

[سوره الأعلی (87): آیه 16] .... ص : 90

بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (16)

بلکه اختیار کردند زندگانی دنیا را و بکلی غافل شدند از آخرت. تمام همّ آنها مال و منال و حب جاه و مقام و متابعت هواهای نفسانی و زخارف دنیوی است با اینکه دنیا دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة است ثبات و بقایی ندارد که گفتند:

(حب الدنیا رأس کل خطیئة)

(حلاوة الدنیا مرارة الاخره و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

با اینکه باید دنیا را وسیله آخرت قرار داد

(الدنیا مزرعة الاخرة)

(خذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم).

[سوره الأعلی (87): آیه 17] .... ص : 90

وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (17)

اصلا طرف مقایسه نیست نعم اخروی و تفضلات الهی در جنات عدن و جنة المأوی نمیتوان بیان کرد چون از قوه ادراک بشر بیرون است و آنچه در آیات و اخبار از اوصاف بهشت بیان فرموده برای تقریب بذهن است چنانچه اوصاف جهنم هم از ادراک بشر بیرون است و آنچه فرموده اند برای تشبیه و نزدیک کردن بذهن است بلکه هر چه از حد فهم انسان خارج است نمیتوان حقیقت آن را درک نمود مثل شئونات انبیاء و ائمه اطهار و درک صفات الهی و امثال اینها چنین است تا اندازه ای که مثل پیغمبر اکرم که اشرف همه مخلوقات الهی است در پیشگاه احدیت عرض کند:

(ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک)

و کلمه ابقی هم دلالت بر دوام و خلود دارد.

[سوره الأعلی (87): آیات 18 تا 19] .... ص : 90

إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی (18) صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی (19)

حدیث مفصل مبسوطی در ذیل این آیه از ابن بابویه مسندا از ابا ذر از حضرت رسالت نقل کرده اند و ما قسمتی از آن حدیث را که مربوط باین مقام است نقل میکنیم. «ابا ذر میگوید:

قلت: یا رسول اللَّه کم النبیون؟- قال: مائة و اربع و عشرون الف نبی. قلت: کم المرسلون؟- قال: ثلاثمائة و ثلاثة عشر جما غفیرا. قلت: من کان اول

ص: 90

الانبیاء؟- قال: آدم. قلت: و کان من الانبیاء مرسلا؟- قال: نعم خلقه اللَّه بیده و نفخ فیه من روحه- ثم قال: یا ابا ذر اربعة من الانبیاء سریانیون آدم و شیث و اخنوخ و هو ادریس و هو اول من خط بالقلم و نوح، و اربعة من العرب هود و صالح و شعیب و نبیک محمد (ص) و اول نبی من بنی اسرائیل موسی و آخرهم عیسی و ستمائة نبی. قلت: یا رسول اللَّه کم انزل اللَّه من کتاب؟- قال: مائة کتاب و اربعة کتب انزل اللَّه منها علی آدم عشر صحف و علی شیث خمسین صحیفة، و علی اخنوخ و هو ادریس ثلاثین صحیفة، و علی ابراهیم عشر صحایف، و انزل اللَّه التوراة و الانجیل و الزبور و الفرقان. قلت: یا رسول اللَّه فما کان صحف ابراهیم؟- قال: کانت امثالا- الی ان قال- قلت: یا رسول اللَّه فما کان صحف موسی قال: کانت عبرا کلها- الی ان قال- قلت: یا رسول اللَّه هل فی ایدینا مما انزل اللَّه الیک مما کان فی صحف ابراهیم و موسی؟- قال: یا ابا ذر اقرء قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی بل تؤثرون الحیاة الدنیا و الاخرة خیر و ابقی ان هذا لفی الصحف الاولی صحف ابراهیم و موسی ... (الحدیث)».

تنبیه: امور مربوطه بدین دو قسم است یک قسم حسن یا قبح ذاتی دارد تغییر پذیر نیست مثل اعتقادیات و بسیاری از اخلاق و صفات حسنه یا ملکات قبیحه، و بسیاری از احکام شرعیه مثل اصل نماز و روزه و جهاد و زکاة و حسن احسان و قبح ظلم و اشباه اینها این نمره قابل نسخ و تغییر نیست و در تمام شرایع بوده و مذکورات در این آیات شریفه از این قبیل است لذا میفرماید:

إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی و کلمه الصحف جمع محلی بالف و لام است مفید جمیع صحف میشود که در حدیث مذکور فرمود صد و چهار کتاب از صحف آدم و شیث و نوح و ادریس و ابراهیم و موسی و عیسی و غیر آنها و اینکه میفرماید:

صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی از باب بیان مصداق است.

قسم دوم حسن و قبح آن اقتضایی است قابل تغییر است بر حسب زمان و اشخاص و حالات و موارد بسا تغییر میکند و نسخ شرایع از این باب است. هذا آخر ما اردنا فی تفسیر تلک السور و نتلوها ان شاء اللَّه تعالی بقیة السور. و الحمد للَّه اولا و آخرا و الصلاة

ص: 91

و السلام علی نبینا و آله، و اللعن و العذاب علی مخالفیهم و انا العبد الحقیر عبد الحسین المدعو بالطیب غفر اللَّه له و وفقه لمرضاته.

سورة الغاشیة .... ص : 92

[سوره الغاشیة (88): آیه 1] .... ص : 92

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ (1)

اما کلام در فضائل این سوره: اخبار زیادی مرسلا روایت کرده اند و ما اکتفاء میکنیم بدو حدیث یکی از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من أدمن قراءة هل اتیک حدیث الغاشیة فی فرائضه او نوافله غشاه اللَّه برحمته فی الدنیا و الاخرة و اعطاه الامن یوم القیامة من عذاب النار)

دوم از حضرت رسالت روایت شده فرمود:

(من قرأها حاسبه اللَّه حسابا یسیرا).

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ بمعنی قداست یعنی آمد تو را حدیث غاشیه و غاشیه بمعنی فراگیرنده است چیزی که احاطه میکند بتمام اطراف شی ء و میپوشاند او را و مراد روز قیامت است که در صحرای محشر خلق اولین و آخرین از جن و انس مجتمع میشوند دور و اطراف آنها را ملائکه احاطه میکنند که راه فرار از هیچ طرفی ندارند و از همین باب است قوله تعالی: فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ یس آیه 9 یعنی روی چشم قلب آنها پوشیده شده حقایق را درک نمیکنند و بهمین معنی است که میفرماید: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً جاثیه آیه 23. و میفرماید: جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ نوح آیه 7 و میفرماید: لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ اعراف آیه 41 که آتش بآنها احاطه میکند و غیر اینها حتی در دعا دارد می گویی:

(اللهم غشنی فیه بالرحمة)

دعای روز بیست و نهم ماه رمضان در روز قیامت که غاشیه است اهل محشر

ص: 92

دو دسته میشوند یک دسته اهل عذاب از کفار و مشرکین و اهل خلاف و معاندین و ضالین و مضلین و ناصبین و ظالمین و بالجمله غیر المؤمنین، و یک دسته اهل ثواب. اما اهل عذاب را میفرماید:

[سوره الغاشیة (88): آیات 2 تا 7] .... ص : 93

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (2) عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (3) تَصْلی ناراً حامِیَةً (4) تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (5) لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِیعٍ (6)

لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ (7)

صورتهایی است بزیر افتاده اعمالی در آتش دارند که منصوب شده اند بر آنها میچشند و وصل میشود بآنها آتش افروخته بآنها آب میدهند از چشمه جوشیده نیست از برای آنها طعامی مگر از ضریع پر از تیغ و خار نه سیرایی دارند و نه آنها را از گرسنگی باز میدارد این است حال اهل جهنم از کفار و مشرکین و ضالین و معاندین.

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ بواسطه غلها و زنجیرها که در گردن آنها انداخته شده نمیتوانند سر بلند کنند و ببالا نگاه کنند چنانچه میفرماید: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ مؤمن آیه 71 و 72 و نیز میفرماید:

أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ رعد آیه 5.

عامِلَةٌ ناصِبَةٌ بعضی گفتند که: آنها میخواهند از کوه های جهنم بالا روند پس از آن پرتاب میشوند در قعر جهنم که میفرماید: یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ مائده آیه 37، و میفرماید: کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ حج آیه 22 و غیر اینها از آیات.

اقول: راههایی که بنظر میآورند که نجات پیدا کنند و مأیوس میشوند بسیار است گاهی بخدا میگویند: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ مؤمنون آیه 107 و 108، گاهی بمالک میگویند: وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77، گاهی بخزنه جهنم میگویند: وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ- الی قوله تعالی- وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ مؤمن آیه 49 و 50.

ص: 93

تَصْلی ناراً حامِیَةً تصلی از ماده وصل است مقابل فصل، فصل جدایی است و وصل الصاق است، و فاعل تصلی وجوه است یعنی آن وجوه ملازم و ملصق بآتش میشوند که دیگر آتش از آنها جدا نمیشود و فاصله نمیگیرد، و حامیه شدت احراق و سوزندگی است و مکرر گفته شد که آتش جهنم شعور و ادراک دارد و مأمور است هر کسی را بقدر استحقاقش بسوزاند هر چه استحقاقش بیشتر باشد سوزش آن زیادتر میشود لکن ما دون درک ما فوق را نمیکند بلکه تصور میکند که خود در شدت عذاب است و اما ما فوق درک میکند که ما دون عذابش خفیف تر است چنانچه نعم بهشت هم باندازه قابلیت طرف لذت میبخشد و ما دون درک ما فوق نمیکند و تصور میکند اعلا درجه لذت را دارد ولی ما فوق درک میکند که التذاذ او بیشتر است و همین نحو است سایر عذابهای جهنم و سایر تفضلات بهشت.

تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ چشمه آب جهنم حمیم و غسّاق است اما حمیم آب جوشیده است که میفرماید: یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ حج آیه 19 و 20، و معنی آنیه هم همین است یعنی جوشیده، و اما غساق از چرک و خون و فضولات اهل جهنم است.

لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ آن آب اهل جهنم بود و ضریع طعام اهل جهنم است، و ضریع چیزی است که پر از تیغ و شوک باشد و حدیثی از ابن عباس روایت کرده اند:

قال: قال رسول اللَّه (ص): الضریع شی ء یکون فی النار یشبه الشوک أمر من الصبر و انتن من الجیفة و أشد حرا من النار سماه اللَّه الضریع.

اقول: ظاهرا ضریع همان طعام ذی غصه است که میفرماید: إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِیماً مزمل آیه 12 و 13. شرحش گذشت در محل خود.

لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ نفع نمی بخشد آنها را و بی نیاز نمیکند آنها را از گرسنگی. یکی از عذابهای جهنم تشنگی و گرسنگی است آبهای جهنم مزید بر تشنگی میشود و طعامهای آن مزید بر گرسنگی چنانچه میفرماید: وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً کهف آیه 29. و اما طعام آنها از زقوم

ص: 94

است و ضریع و غسلین وصف ضریع بیان شد و اما زقوم میفرماید: إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ صافات آیه 64 الی 66- و اما غسلین میفرماید: وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الحاقه آیه 36 و 37، و گفتند: غسلین صدید و مدفوعات اهل جهنم است.

اشکال: در این آیه منحصر میکند طعام آنها را به غسلین و در آیه قبل منحصر میفرماید به ضریع و این دو با هم تنافی دارند.

جواب: ممکن است ضریع و غسلین یک چیز باشد دو اسم داشته باشد لکن این احتمال بعید است زیرا زقوم هم طعام آنها است و این دو آیه انحصار را میرساند و تحقیق در جواب این است که اهل نار طبقات مختلفه هستند یک طبقه طعام آنها زقوم است و یک طبقه ضریع است و یک طبقه غسلین چنانچه سایر عذابهای آنها هم مختلف است. این حال اهل جهنم و اما حال اهل بهشت میفرماید:

[سوره الغاشیة (88): آیات 8 تا 16] .... ص : 95

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (8) لِسَعْیِها راضِیَةٌ (9) فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (10) لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً (11) فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ (12)

فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (13) وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (14) وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (15) وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ (16)

وجوهی در روز قیامت متنعم بنعم الهی هستند و برای اعمال حسنه که در دنیا کردند و ثمرات و فوائد آنها را بردند خشنود هستند در بهشت در درجات عالیه بهشت سکونت دارند کلام لغو بگوش آنها نمیخورد در آن جنت عالیه چشمه ای جریان دارد در آن تختهای مرصع بلند نصب شده و ظرفها و لیوان ها در آن گذارده شده و بالشها و مخده ها پهلوی یکدیگر نصب شده و پرده های زرنگار آویخته شده.

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ اهل ایمان هستند که با ایمان از دنیا رفته باشند و با تقوی و آمرزیده و با اعمال صالحه وارد محشر میشوند، ناعمه خرم و خندان با صورت باز و نورانی که شرح آنها را در بسیاری از آیات بیان فرموده.

لِسَعْیِها راضِیَةٌ نظر بوعده های الهی و مثوباتی که بر هر یک از عبادات از واجبات و مستحبات بیان فرموده در قرآن و در لسان اخبار تمام را مشاهده کرده بسیار

ص: 95

خشنودند بلکه حسرت میخورند که ای کاش بیش از اینها عمل کرده بودیم تا بیش از این استفاده میکردیم که خطاب میرسد بآنها: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فجر آیه 27 الی 30 شرحش در سوره بعد میآید ان شاء اللَّه تعالی.

فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ علو بهشت برای طبقات و قصور و عمارات مرتفعه و واسعة که دارد هر یک نفر اگر تمام اهل بهشت را ضیافت کند تمام وسائل در دسترس او است از امکنه و اطعمه و اشربه و غیر اینها.

لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً که میفرماید: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یونس آیه 10. کلام لغو و لهو و قبیح و زشت از آنها صادر نمیشود و نمیشنوند.

فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ چشمه های بهشت سلسبیل کوثر نهر من عسل مصفی، من لبن لم یتغیر طعمه، من خمر لذة للشاربین، من ماء غیر آسن تمام از پای قصرها جاری که در بسیاری از آیات بیان فرموده.

فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ در اخبار از برای تختهای بهشت اوصافی بیان فرموده که:

(الواحها من ذهب مکللة بالزبرجد و الدرّ و الیاقوت اذا اراد المؤمنون ان یجلسوا علیها تواضعت حتی یجلسوا ثم ارتفعت لیری المؤمنون بجلوسهم علیها جمیع ما حولهم من الملک).

وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ دارد در اطراف آنها گذارده شده

(کلما اراد المؤمن شربها وجدها مملوة و یشربون منها ما یشتهونه من الاشربة و یتمتعون بالنظر الیها لحسنها)

و دارد کنار حوض کوثر بعدد ستاره های آسمان گذارده و کوثر را خداوند به پیغمبر عنایت فرموده و ساقی او را امیر المؤمنین قرار داده دوستان خود را سقایت میفرماید و دشمنان را دور میکند.

وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ نمارق جمع نمرقه بمعنی وساده تکیه گاه و در احادیث اهل بیت دارد میفرماید:

(نحن النمرقة الوسطی بنا یلحق التالی و الینا یرجع الغالی)

ص: 96

یعنی ما بر طریق عدل و مستقیم هستیم باید آنهایی که کوتاهی کردند در معرفت بما ملحق شوند و آنهایی که غلو کردند در حق ما بما برگردند نه افراط و نه تفریط و نیز دارد میفرماید:

(کونوا النمرقة الوسطی یرجع الیکم الغالی و یلحق بکم التالی)

یعنی باید از طریق عدل تجاوز نکنید و مردم را بعدل دعوت کنید آنها که در دین افراط کردند برگردند و آنها که کوتاهی کردند ملحق شوند، و تعبیر به نمرقه برای این است که کسی که تکیه میکند بوساده نه از این طرف میافتد و نه از آن طرف هر دو طرف محدود است.

وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ زرابی فرشهای زیبا است مثل مخمل و ترمه و زرباف و امثال اینها، و مبثوثة بمعنی پهن شده در بیوت و قصور بهشت، و در حدیث از امیر المؤمنین است در ذکر اهل جنت فرمود:

(یجیئون فیدخلون فاذا اساس بیوتهم من جندل اللؤلؤ و سرر مرفوعة، و اکواب موضوعة، و نمارق مصفوفة، و زرابی مبثوثة، و لولا ان اللَّه تعالی قدرها لهم لأملعت ابصارهم بما یرون و یعانقون الازواج و یقعدون علی السرر و یقولون الحمد للَّه الذی هدانا لهذا)

خداوند نصیب فرماید در حدیث است فرمود:

(محادثة العالم علی المزابل خیر من محادثة الجاهل علی الزرابی).

[سوره الغاشیة (88): آیه 17] .... ص : 97

أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (17)

ذکر خصوص ابل برای فوائدی است که در او هست. من جمله شیر شتر که در مطلق انعام میفرماید: وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ نحل آیه 66. و من جمله خداوند با این عظمت شتر چنان مسخر بندگان کرده که یک بچه اگر مهار او را بگیرد و برود او را متابعت میکند حتی نقل کردند اگر چه صدق و کذب او را نمیدانم: آنکه یک موش فاره مهار او را گرفت و رفت او دنبال او رفت تا موش رفت در سوراخش این شتر پوز خود را درب سوراخ گذاشت.

و من جمله اینکه سایر مراکب ایستاده باید سوار شد یا بار بر آنها بار کرد و شتر نشسته بر او بار میکنند یا سوار میشوند پس از آن برمیخیزد.

ص: 97

و من جمله فوائدی که از پوست آن و پشم آن و لحم آن و سایر اجزائش برداشت میکنند. و من جمله اینکه در خوراک بسیار قانع است بهسته خرما و خار بیابان قناعت میکند لذا میفرماید:

أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ خداوند قادر است بر این نعمتهای بهشت و بر این عذابهای جهنم که بیان فرمود در آیات قبل.

[سوره الغاشیة (88): آیه 18] .... ص : 98

وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (18)

قدرت کامله الهی که این کرات جویّه در این فضاء وسیع بدون ستون قرار داده و هر کدام را در مدار خود سیر داده که خردلی تخلف ندارد و این طبقات سبعه و کرسی و عرش یکی فوق دیگری مقرر فرموده.

[سوره الغاشیة (88): آیه 19] .... ص : 98

وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (19)

این کوه های با عظمت را در تخوم زمین نصب فرموده بمنزله لنگر زمین و روی آب قرار داده که یک قسمت آنها در آب است و چشمه ها در سنگ خاره بجریان انداخته که رودخانه ها تشکیل داده و مرکز معادن بسیاری در دل سنگ قرار داده و چه اندازه فوائد زیادی از سنگهای کوه برداشته میشود.

[سوره الغاشیة (88): آیه 20] .... ص : 98

وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (20)

این ربع مسکون که از آب خارج است چنان مسطح فرموده که از مغرب تا مشرق بخواهند سیر کنند از جنوب تا شمال میسر است، و مرکز سکونت انسان و حیوانات و طیور و وحوش و نباتات و اشجار و حبوبات و فواکه و معادن مقرر فرموده بسیار مورد تعجب است که این همه قدرت نمایی ها را مشاهده میکنند و باز ایمان نمی آورند یا منکر خدا میشوند مثل طبیعی یا برای او شریک قرار میدهند یا منکر معاد میشوند یا ضلالت های دیگر.

[سوره الغاشیة (88): آیه 21] .... ص : 98

فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (21)

پس این کفار و مشرکین را یاد آور شو که اینها در غفلت و جهالت غرق دنیا شده اند و جز این نیست که تکلیف شما همین اندازه تذکر است که حجت بر آنها تمام

ص: 98

شود و فردای قیامت نگویند: لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی طه آیه 124. فقط رسول باید ابلاغ کند.

[سوره الغاشیة (88): آیه 22] .... ص : 99

لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (22)

که مسلط شوی بر آنها و آنها را مجبور کنی بایمان خداوند متعال بآنها عقل و شعور داده و پیغمبر برای آنها فرستاده و کتاب نازل فرموده و دستورات داده و راه هدایت را بر آنها باز کرده و راه عذر را بر آنها بسته و قوت و قدرت و اختیار بآنها داده: لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ انفال آیه 42.

[سوره الغاشیة (88): آیه 23] .... ص : 99

إِلاَّ مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ (23)

مگر آنکه پشت کند و اعراض کند و کافر گردد. در کلمه استثناء بعض مفسرین وجوهی گفتند که بنظر تمام نیست و آنچه بنظر میرسد اینکه بعض کفار هستند که دوری میکنند و نزدیک نمیآیند که فرمایشات تو را نشنوند که اینها را لازم نیست که حتما متذکر فرمایی زیرا بر فرض آنها را تذکر دهی متذکر نمیشوند چنانچه میفرماید: إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ رعد آیه 19 وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ مؤمن آیه 13. باید از اینها اعراض کرد که میفرماید: اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ انعام آیه 106، و میفرماید: وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ اعراف آیه 199.

بعینه مثل قضیه نوح است که در پیشگاه احدیت عرض کرد: وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً نوح آیه 7.

[سوره الغاشیة (88): آیه 24] .... ص : 99

فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (24)

از برای کفر و شرک و ضلالت و عناد و مخالفت و ظلم و معاصی سه نحوه عقوبت است. یک: در دنیا باعث نزول بلا و سلب نعم الهی و کوتاهی عمر و سلب توفیق و قساوت و سیاهی قلب و کوری و کری و لالی باطن و نزول عذابهای مهلکه و غیر اینها تا سختی جان دادن.

دو: در عالم برزخ در قبر و برهوت بانواع عذابها تا دامنه قیامت.

ص: 99

سه: در صحرای محشر سیاهی صورت اغلال و سلاسل و سختی حساب تا دخول نار و مراتب عذابهای جحیم و این عذاب اکبر است.

[سوره الغاشیة (88): آیات 25 تا 26] .... ص : 100

إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ (26)

بازگشت تمام جن و انس در صحرای محشر که یکی از اصول تمام ادیان است حق و باطل و اهل محشر هم دو دسته هستند أصحاب یمین مؤمنین و اصحاب شمال کفار و مشرکین و مبدعین و منکرین ضروریات دین و مخالفین و معاندین و اشباه آنها و تفاوت این دو دسته را در بسیاری از آیات بیان فرموده و شرح داده شده احتیاج بتکرار نیست و بحساب تمام رسیدگی میفرماید برای اینکه بر خود آنها و بر اهل محشر معلوم و مکشوف شود که کی چه اندازه قابلیت تفضل دارد و کی چه اندازه استحقاق عذاب دارد، احدی را زاید بر استحقاقش عذاب نمیکنند و احدی را کمتر از قابلیتش تفضل نمیکنند.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه تفسیر بقیة السور بحوله و قوته ان شاء اللَّه تعالی و انا العبد سید عبد الحسین طیب.

سورة الفجر .... ص : 100

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد لولیه و الصلاة علی نبیه و آله و اللعنة علی اعدائه اما الکلام فی فضل هذه السورة: اخبار بسیاری نقل کرده اند از ابن بابویه مسندا از داود بن فرقد از حضرت صادق (ع) فرمود:

(اقرؤا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم فانها سورة الحسین بن علی علیهما السلام من قرأ کان مع الحسین بن علی (ع) یوم القیامة فی درجته من الجنة)

و از ابیّ بن کعب از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأها فی لیال عشر غفر اللَّه له، و من قرأها سائر الایام کانت له نورا یوم القیامة).

ص: 100

[سوره الفجر (89): آیات 1 تا 2] .... ص : 101

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَیالٍ عَشْرٍ (2)

در مراد از فجر و لیالی عشر اقوال زیادی نقل کرده اند:

1- فجر حضرت قائم (عج) است و لیالی عشر حضرت مجتبی تا عسکری علیهم السلام.

2- فجر ذی الحجة و لیالی عشر دهه اول ذی الحجة که تتمه میقات موسی بوده که میفرماید: وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ اعراف آیه 142.

3- ماه رمضان و لیالی عشر عشر اخیر که لیلة القدر در آنها است.

4- فجر یوم النحر و عشر ذی الحجة.

5- فجر محرم که اول سال است و عشر دهه عاشورا و غیر اینها.

اقول: تمام اینها تفسیر برأی است و هیچ اعتبار ندارد. اما فجر همان صبح است که ظلمت شب را میبرد، و دو فجر داریم فجر کاذب که نور عمودی ظاهر میشود، و فجر صادق که سفیده صبح منبسط میشود که اول روز است و در صوم لازم است امساک کرد.

و لیالی عشر بعید نیست که همان ده ذی الحجة باشد و اللَّه العالم.

[سوره الفجر (89): آیه 3] .... ص : 101

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3)

ظاهر همان سه رکعت آخر صلوة لیل که دو رکعت بنام شفع است و یک رکعت بنام وتر، و اما اقوال زیادی در مراد از شفع و وتر گفته اند بعضی گفتند: فرد و زوج از اعداد که حفظ مقادیر از آنها میشود، بعضی گفتند جمیع ما خلق اللَّه از این دو حالت بیرون نیست یا زوج است یا فرد، بعضی گفتند: شفع جمیع ممکنات که گفتند: الممکن زوج ترکیبی. مثل ماده و صورت در اجسام، و زوج ذهنی مثل جنس و فصل در انواع، و زوج وهمی وجود و ماهیت در مجردات. و وتر ذات اقدس واجب الوجود است، بعضی گفتند:

نمازها است مثل نماز مغرب و یک رکعت وتر که فرد است و بعضی زوج است بقیه نمازها، بعضی گفتند: شفع یوم النحر است که ایام التشریق است و وتر یوم عرفه است، و بعضی گفتند: شفع یوم الترویه است و وتر عرفة. بعضی گفتند: شفع ایام و لیالی است و وتر یوم- القیامة است که شب ندارد، بعضی گفتند: شفع صفات مخلوقات است مثل غنی و فقر،

ص: 101

عزت و ذلت صحت و مرض، وجود و عدم، علم و جهل، قدرت و عجز، ایمان و کفر، هدایت و ضلالت، حیاة و موت و غیر اینها، و وتر صفات الهی است که مقابل ندارد، بعضی گفتند: شفع علی و فاطمة است و وتر وجود مقدس رسول است، بعضی گفتند: شفع صفا و مروه است و وتر بیت اللَّه الحرام است، بعضی گفتند: شفع حضرت حسن و حسین است و وتر امیر المؤمنین است علیهم السلام، بعضی گفتند: شفع پیغمبر و علی است و وتر خدای متعال.

اقول: بعض این اقوال مستفاد از اخبار است لکن سند ندارد و بعضی اقوال مفسرین است و ما گفتیم آنچه بنظر میآید که ظاهر آیه باشد و بقیه اقوال اگر صادر از ائمه باشد بواطن آیات است و اگر از مفسرین باشد مدرکی ندارد فقط تأویل و استحسان است و اللَّه العالم.

[سوره الفجر (89): آیه 4] .... ص : 102

وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (4)

در این آیه هم اقوالی است. یک قول مطلق لیالی است که بعقیده حکماء قدیم به سیر شمس و بعقیده امروزه بگردش زمین است دور خود که بپایان میرسد و ظلمت آن بیضاء شمس مرتفع میشود. قول دوم: لیله مزدلفه است که شب عید اضحی است که باید حاج از عرفات کوچ کنند و در مزدلفه بیتوته کنند تا صلوة فجر پس از آن حرکت کنند بطرف منی، قول سوم: لیل دولت جبابره و دول باطله است که برطرف میشود بظهور قائم آل محمد (عج).

[سوره الفجر (89): آیه 5] .... ص : 102

هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ (5)

آیا این قسمها کافی است برای کسانی که صاحبان عقل و شعور باشند که خداوند متعال چه قدرت نمایی فرموده در اینها و چه آثار عظیمه در آنها قرار داده که دلیل بر عظمت و کبریایی او است:

و فی کل شی ء له آیة تدل علی انه واحد

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

جواب قسم در چند آیه بعد میآید و فعلا چند جمله معترضه بین قسم و جواب

ص: 102

بیان میفرماید خطاب بپیغمبر اکرم:

[سوره الفجر (89): آیه 6] .... ص : 103

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6)

عاد قوم هود هستند که پس از هلاکت قوم نوح اینها چه اندازه عظمت پیدا کردند، و مراد از عاد قبیله است و عاد نام جد آنها است قبیله را بنام جد خود خواندند، و عاد را گفتند دو عاد بودند و عاد معروف عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح بود و ارم که جد عاد بود عاد اولی است که میفرماید: وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولی و النجم آیه 50 که همان قوم ارم هستند و عاد ثانیه قوم عاد بن عوص است.

[سوره الفجر (89): آیه 7] .... ص : 103

إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7)

بعضی گفتند: ارم صفت عاد است که مراد همان عاد اولی باشد که این قوم هم بنام عاد هم بنام ارم خوانده شدند، و بعضی گفتند: نام مملکت آنها است و بلاد آنها اگر مراد قبیله باشد معنی ذات العماد عظمت جثه و طول قامت و زیادتی قوت و کثرت عمر که بسا نهصد سال عمر میکردند و نوعا از سیصد سال کمتر نداشتند، و اگر مراد مملکت آنها باشد عمارات عالیه و قصرهای مشیده که از طلا و نقره و جواهرات مزین کرده بودند و مزارع و باغات و اشجار و فواکه و ریاحین که معنی ذات العماد استحکام آنها است با ستونهای محکم و بعید نیست که همین مراد باشد بقرینه آیه بعد که میفرماید:

[سوره الفجر (89): آیه 8] .... ص : 103

الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8)

چه قبل از آنها از زمان آدم و نوح و چه بعد از آنها الی زماننا هذا چنین جماعتی لم یخلق مثلها فی البلاد خطاب بپیغمبر است که اصلا مثل آنها خلق نشده در هیچ بلدی زیرا البلاد جمع محلی بالف و لام است افاده عموم دارد شامل جمیع بلاد روی زمین میشود.

و اما کیف فعل الهی بآنها که فرمود: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ در سور دیگر قرآن بیان فرموده مثل آیه شریفه: فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

ص: 103

وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ

فصلت آیه 15 و 16، و میفرماید: وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ الحاقة آیه 6 الی 8.

[سوره الفجر (89): آیه 9] .... ص : 104

وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9)

و قوم ثمود آن کسانی که سنگ را میتراشیدند در زمین وادی که سکونت داشتند گفتند ثمود فرزند عاد بود که پس از هلاکت عاد و قوم عاد ثمود اولاد و احفاد بسیاری پیدا کرد که حضرت صالح هم از این قوم بود بدلیل قوله تعالی: وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً اعراف آیه 73 که اخوه نسبی بود و این قوم را بنام جد خود نام نهادند و پس از آنکه صالح مبعوث شد بر آنها و معجزه او ناقه صالح که از دل سنگ بیرون آورد و این ناقه فصیل هم داشت و شیر میداد باندازه ای که کفایت قوم را میکرد، و اینها عمارات محکمی در دل کوه ها میتراشیدند و ساختمان میکردند برای استحکام زندگانی که در همین آیه در سوره اعراف میفرماید: وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً و پس از آنکه ناقه صالح را پی کردند و بصالح گفتند: ائْتِنا بِما تَعِدُنا خداوند عذاب بر آنها فرستاد، در یک جا تعبیر به رجفه فرموده در سوره اعراف، در یک جا تعبیر بصاعقه فرموده: فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ فصلت آیه 17. یک جا تعبیر بصیحه فرموده:

وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ هود آیه 67.

توضیح اینکه هر سه بوده ابتداء صیحه که صدای رعد بحدی مرتفع بود که لرزه باندام آنها انداخت، سپس برقی جستن کرد که تمام آنها را سوزانید که صاعقه باشد و لو در واقع برق یا رعد دفعة واحده واقع میشود تنبیه: سه نفر از این خاندان نبوت یاد از ناقه صالح و فصیل آن کردند:

ص: 104

1- صدیقه طاهره:

ما کان ناقة صالح و فصیلها بالفضل عند اللَّه الا دونی.

2- ابی عبد اللَّه (ع) در شهادت طفل رضیع:

(رب لا یکون اهون الیک من فصیل).

3- حضرت هادی (ع) روزی که در رکاب متوکل پیاده میرفت فرمود: شصت پای من نزد خدا افضل از ناقه صالح است. معلوم میشود که بپای حضرت آسیبی رسیده بود پس از سه روز متوکل بدرک واصل شد پسرش او را کشت.

[سوره الفجر (89): آیه 10] .... ص : 105

وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10)

فرعون موسی. گفتند: سه فرعون بودند فرعون ابراهیم نامش سنان بود، فرعون یوسف نامش ریان بن ولید، و فرعون موسی نامش ولید بن مصعب. و بین فرعون یوسف و فرعون موسی موقعی که مبعوث شد بر دعوت او چهارصد سال طول کشید، و در قرآن همان فرعون موسی مراد است که با لشکرش در رود نیل غرق شدند و شرحش در بسیاری از آیات ذکر شده و بیان شده.

و ذی الاوتادش گفتند بعضی گفتند: مراد جنود و لشکر او بودند که امر او را محکم میکردند مثل میخ، بعضی گفتند: کسانی را که میکشت چهار میخه میکردند بزمین تا هلاک شود، بعضی گفتند: آسیه زن فرعون را دستور داد چهار میخه بزمین کوبیدند و سنگ آسیاب را روی او گذاردند تا هلاک شد.

[سوره الفجر (89): آیه 11] .... ص : 105

الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (11)

طغیان سرکشی و سرپیچی و زیاده روی است در فساد، و مراد از الذین عاد و ثمود و فرعون است که در ظلم و قتل و شرک و کفر و معاصی بسیار بالا زدند و ازدیاد کردند و از حد گذرانیدند:

لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد رسوا کند

[سوره الفجر (89): آیه 12] .... ص : 105

فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ (12)

بالاخص فرعون نسبت ببنی اسرائیل: یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ به کلفت و کنیزی و رجال آنها را باعمال شاقه و از همه بالاتر دعوی الوهیت.

[سوره الفجر (89): آیه 13] .... ص : 105

فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (13)

ص: 105

پس ریخت و نازل فرمود بر آنها تازیانه عذاب را. تازیانه خدا جمله مخلوقات او است باد تازیانه عاد، صیحه و صاعقه و رجفه تازیانه ثمود، آب تازیانه فرعون.

جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حق اند گاه امتحان

آب را دیدی که با طوفان چه کرد باد را دیدی که با عادان چه کرد

مثل ابابیل و قوم ابرهه و غیر اینها.

[سوره الفجر (89): آیه 14] .... ص : 106

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (14)

خداوند در کمین بندگان است وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16.

از قلب و کلیه اعمال با خبر است چیزی بر او مخفی نیست از حضرت صادق (ع) مروی است که: مرصاد قنطره ای است بر صراط لا یجوزها عبد بمظلمة عبد. و در روایت از ابن عباس است که

(قال: ان علی جسر جهنم سبع محابس یسأل العبد عندها اولها عن شهادة ان لا اله الا اللَّه)

و در بعض اخبار از ایمان و در بعضی از ولایت و از امیر المؤمنین است بحارث همدانی فرمود:

(ان لی وقفه علی جسر جهنم)

که خلق اولین و آخرین را میآورند اگر دارای ولایت باشد میگذارم رد شود و الا در همانجا پرتاب در جهنم میکنند، و یکی از القاب امیر المؤمنین در زیارت قسیم الجنة و النار است و در زیارت جامعه:

(من والاکم فقد نجی و من خالفکم فقد هلک و من رد علیکم فهو فی اسفل درک من الجحیم)

و تتمه حدیث سابق از ابن عباس که گفت:

«ان علی جسر جهنم سبع محابس یسأل العبد عندها اولها عن شهادة أن لا اله الا اللَّه فان جاء بها تامة جاز الی الثانی و سئل عن الصلاة فان جاء بها تامة جاز الی الثالث فیسأل عن الزکاة فان جاء بها تامة جاز الی الرابع فیسأل عن الصوم فان جاء به تاما جاز الی الخامس فیسأل عن الحج فان جاء به تاما جاز الی السادس فیسأل عن العمرة فان جاء بها تامة جاز الی السابع فیسأل عن المظالم فان خرج منها و الا یقال:

انظروا فان کان له تطوع اکمل به اعماله فاذا فرغ انطلق به الی الجنة».

اقول: جمله فان جاء بها تامة در باب شهادت معنای تامه این است که کلمه توحید سه دلالت دارد مطابقی التزامی اقتضایی: مطابقی: توحید عبادتی، التزامی سایر اقسام

ص: 106

توحید ذاتی صفاتی افعالی، اقتضایی: تصدیق بجمیع ما جاء النبی (ص) که شرح آن را تفصیلا بیان کرده ایم پس بنا بر این منافی با اخبار مذکوره نیست و اما کلمه العمرة ظاهرا اشتباه باشد و بجای او امر بمعروف و نهی از منکر باشد زیرا حج مشتمل بر عمره هم هست.

و نکته دیگر: این منافی نیست که مؤمن بالاخره بشفاعت و مغفرت و عفو الهی نائل میشود و نجات پیدا میکند و اهل سعادت میشود.

[سوره الفجر (89): آیات 15 تا 16] .... ص : 107

فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (16)

پس اما انسان زمانی که پروردگار او امتحان میکند او را باکرام او بمال و منال دنیا و بنعمتهای او پس تصور میکند و خیال میکند برای خوبی او است و نزد خدا محترم است و اما اگر امتحان کند او را پس تنگ بگیرد بر او روزی او را ناامید میشود و میگوید پروردگار من بمن اهانت و بی اعتنایی کرده و غافل از این است که نه دولت و مکنت و ریاست و سایر نعم الهی دلیل بر خوبی او است بلکه بسا بر ضرر او باشد چنانچه میفرماید: وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 178، و نه فقر و بلا دلیل بر اهانت او است بلکه اینها امتحانات الهی است که در نعمت باید شکرگزار باشد و در بلا صبر و شکیبایی داشته باشد خدا میداند هر که را چه نحو حکمت اقتضا میکند و مصلحت دارد و صلاح میداند که او را امتحان کند ملاک خوبی ایمان و اطاعت و تقوی است و ملاک بدی شرک و کفر و ضلالت و معصیت است خواهی غنی باشد یا فقیر، عزیز باشد یا ذلیل، صحیح باشد یا سقیم لذا میفرماید:

[سوره الفجر (89): آیه 17] .... ص : 107

کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (17)

چنین نیست که توهم کرده اید بلکه شما اکرام نمیکنید یتیم را. مراد ایتام فقرا که پرستار ندارند و بزبان ما نان آور ندارند که یکی از عبادات بزرگ این است که این ایتام را پرستاری کنند اغنیاء که فاسد نشوند و بیچاره نگردند و درمانده

ص: 107

نباشند بلکه بمنزله فرزند خود قرار دهند چنانچه پیغمبر زید را پرستاری کرد که شرحش گذشت که آنها را ادعیاء گفتند یعنی پسر خوانده تا او را عیال داد.

[سوره الفجر (89): آیه 18] .... ص : 108

وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ (18)

و رغبت نمیکنید بر اطعام مسکین که در خبر دارد صدقه هفتاد نوع از بلا را رد میکند که هر نوعی افراد بسیار دارد یعنی منشأ هوان شما فقر و تنگدستی نیست بلکه منشأ آن این است که بایتام مسلمین دستگیری نمیکنند و بفقراء مؤمنین احسان و بذل نمیکنید.

[سوره الفجر (89): آیه 19] .... ص : 108

وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا (19)

و میخورید میراث ایتام را خوردن تام. یعنی بتمامه چنانچه در جای دیگر میفرماید: وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً نساء آیه 3. و حوب گناه بزرگی است، و نیز میفرماید:

فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً ... الایه نساء آیه 6. و نیز میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً نساء آیه 10.

و بالجمله در باب میراث باید از روی عدل سهم صغار را مجزی کنند آنهم از بهترین اموال متوفی و بدست قیم صغار سپرده شود چه قیم که خود متوفی تعیین کرده یا حاکم شرع معین کند بلکه ناظر هم برای قیم تعیین کنند و قیم هم حق هیچگونه تصرف در آنها ندارد مگر مصارف خود صغار، و اگر برای قیم هم سهمی معین شده و الا اگر غنی است باید تعفف کند و اگر فقیر است بمقدار زحمت که برای صغار میکشد بردارد که میفرماید: وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ نساء آیه 6.

[سوره الفجر (89): آیه 20] .... ص : 108

وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا (20)

و دوست میدارید مال دنیا را محبت شدید و فراوان با اینکه فرمودند:

«حب الدنیا رأس کل خطیئة»

(فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب و فی شبهاتها عذاب)

و

ص: 108

عن النبی (ص) قال: یؤتی بصاحب المال یوم القیامة فیقال: مما اکتسبت؟- و فیما انفقت؟

- و اگر از حلال بدست آورده و بمصرف حلال صرف کرده میگویند: حقوق آنها را ادا کرده ای، و اگر حقوق را هم ادا کرده میگویند: شکر آن را بجا آورده ای سپس میفرماید:

(فلا یزال یسأل عنه)

و در صورتی که از حرام بدست آورده یا بمصرف حرام صرف کرده یا حقوق آن را ادا نکرده میفرماید:

(یؤمر به الی النار).

[سوره الفجر (89): آیه 21] .... ص : 109

کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (21)

دک بمعنی پاشیده و خورد شده و ریز ریز شده است اشاره باین که آنچه روی زمین است از کوه ها و ابنیه و اشجار تمام پاشیده میشود و ریز ریز در اثر زلزله هایی که در تعقیب یکدیگر میآید چنانچه میفرماید: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً طه آیه 105 الی 107 (کلا) یعنی چنین نیست که تصور و تخیل کرده اید بلکه بر شما معلوم میشود.

(إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ) یعنی ما علی الارض من الجبال و الأبنیة و الاشجار بلکه خود زمین مسطح میشود و کشیده میشود که میفرماید: وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ انشقاق آیه 3 و 4. حتی دریاها خشک میشود و پست و بلندی زمین صاف میشود.

(دَکًّا دَکًّا) یعنی یکی بعد از دیگری در اثر زلزله های زمین که میفرماید: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها زلزال آیه 1 و 2.

[سوره الفجر (89): آیه 22] .... ص : 109

وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (22)

اما مجسمه میگویند: خدا میآید و بر تخت خود می نشیند و حکم میکند، و اما بنا بر قول حق که خداوند جسم نیست مراد امر پروردگار و حکم او است چنانچه از علی بن بابویه مسندا از حضرت رضا (ع) فرمود:

(ان اللَّه عز و جل لا یوصف بالمجی ء و الذهاب تعالی اللَّه عن الانتقال انما یعنی بذلک و جاء امر ربک).

و اما مفسرین بعضی گفتند: قضاء الهی و محاسبه او، بعضی گفتند: جلائل آیاته، بعضی گفتند: ظهور معرفته که بر همه معلوم میشود و زوال الشبهة و الشک.

ص: 109

اقول: (وَ جاءَ رَبُّکَ) معنی این است که خداوند در مقام حساب و مؤاخذه و رسیدگی باعمال بندگان برمیآید مثل اینکه بگویی بطرف: آمدم پای حساب و انتقام و جزاء.

(وَ الْمَلَکُ) مراد نوع ملک است نه فرد که ملائکه هفت آسمان دور اهل محشر را حلقه میزنند و هفت صف یکی عقب دیگری مثل صفوف جماعت در مسجد الحرام که دور کعبه صف بسته میشود که میفرماید:

(صَفًّا صَفًّا) که راه فرار بر احدی نیست چنانچه میفرماید: یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ القیامة آیه 10.

[سوره الفجر (89): آیه 23] .... ص : 110

وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری (23)

و آورده میشود در آن روز بجهنم در آن روز متذکر میشود انسان و چه فائده ای بر او دارد یادآوری؟- (وَ جِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ) اخبار در این جمله بسیار است و ما بدو حدیث که قریب المفاد است اکتفاء میکنیم یکی از امالی شیخ طوسی (ره) مسندا از حضرت رضا از آباء طیبین خود از رسول اللَّه (ص) فرمود:

(اذا کان یوم القیامة تقاد جهنم بسبعین الف زمام بید سبعین الف ملک و تشرد شردة لولا ان اللَّه تعالی حبسها لاحرقت السماوات و الارض).

دیگر حدیث از ابی سعید خدری مرفوعا روایت شده گفت: «چون این آیه نازل شد صورت مبارک پیغمبر تغییر پیدا کرد، اصحاب خدمت امیر المؤمنین (ع) خبر کردند شرفیاب شد خدمت حضرت رسول عرض کرد:

بابی أنت و امی ما الذی حدث الیوم؟-

قال: جاء جبرئیل فاقرأنی: و جی ء یومئذ بجهنم. فقلت: کیف یجاء بها؟- قال: یجی ء بها سبعون الف ملک یقودونها بسبعین الف زمام فشرد شردة لو ترکت لاحرقت اهل الجمع ثم اتعرض لجهنم فتقول: ما لی و لک یا محمد (ص) فقد حرم اللَّه لحمک علی فلا یبقی احد الا قال: نفسی نفسی و ان محمد یقول: رب امتی امتی».

اقول: از این آیه شریفه و از این اخبار بلکه از آیه شریفه: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ

ص: 110

هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 30. استفاده میشود که جهنم حیوانی است مثل افعی و مار که او را ملائکه میآورند صحرای محشر و شعور و ادراک دارد که از او سؤال و جواب میشود بلکه مأموریت دارد هر که را بقدر استحقاقش بسوزاند و عذاب کند:

از جهنم خبری میشنوی دست از دور بر آتش داری

پای در کوره آهنگر نه تا بدانی که چه بر سر داری

(یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری در روز قیامت پس از مشاهده عذاب الهی کفار و مشرکین و ارباب ضلال و معاندین و مخالفین و ناصبین و فاسقین میفهمند که بر خلاف رفتند و آنچه خدا و رسول و قرآن و ائمه هدی و علماء اعلام و وعاظ فرموده بودند حق و صدق بوده. لکن این پس از مشاهده فایده و نتیجه ندارد که میفرماید:

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً نساء آیه 18- بلکه بر فرض محال اگر قبول شود و برگردند بدنیا باز همان آش و همان کاسه است که میفرماید:

وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ انعام آیه 28.

[سوره الفجر (89): آیه 24] .... ص : 111

یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی (24)

فردای قیامت میگوید: ای کاش من تا زنده بودم در دنیا پیش انداخته بودم برای امروزم. دو نحوه حیات داریم یکی حیات دنیوی که در حقیقت اگر با ایمان و علم و اعمال صالحه طی شود زنده است و الا کافر و مشرک و جاهل و عاصی و فاسق و فاجر و ظالم در حقیقت مرده هستند:

الناس موتی و اهل العلم احیاء علی الهدی لمن استهدی أدلاء

حقیقت حیات حیات قلب است و قلبی که کور و کر و لال باشد سیاه و قساوت گرفته باشد در حقیقت مرده است چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ ... الایه انفال آیه 24. و نیز میفرماید: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ و بر فرض اسم او را حیات بگذاریم

ص: 111

حیات حیوانی است نه انسانی چه رسد بحیات ایمانی.

دوم حیات اخروی که حیات ابدی است لا موت بعده و لا زوال بلکه قضیه بر عکس است اهل ایمان و تقوی و طاعت همیشه زنده هستند.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ... الایه آل عمران آیه 169 و 170. فردای قیامت که پرده برداشته میشود و حقایق مکشوف میگردد مشرک آرزو میکند ای کاش برای امروزم موحد شده بودم کافر: ای کاش مؤمن شده بودم، ضال: ای کاش هدایت شده بودم، فاسق، ای کاش مطیع و هکذا لکن بعد از آنکه کار گذشت چه نتیجه دارد.

[سوره الفجر (89): آیات 25 تا 26] .... ص : 112

فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (25) وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (26)

این دو آیه را مفسرین سه نحو تفسیر کردند:

نحوه اولی: اینکه احدی هر چه عذاب کند و حبس کند. بپایه عذاب الهی و حبس او نمیرسد چنانچه میفرماید: إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7، و میفرماید:

إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ بروج آیه 12. و غیر اینها از آیات میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة آیه 30.

نحوه ثانیة: اینکه عذاب هر کسی را بخود او میکنیم بدیگری عذاب نمیکنیم:

کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ هر کسی گرفتار عمل خویش است.

نحوه ثالثة: اینکه عذابی که باو میکنیم باحدی نمیکنیم که از تمام اهل عذاب عذاب او شدیدتر است و این معنی اقرب بذهن است بلکه از اخبار هم استفاده میشود چنانچه از شرف الدین نجفی قال:

(روی عمر بن اذینة عن معروف بن خربوذ قال:

قال لی ابو جعفر (ع): یا بن خربوذ أ تدری ما تأویل هذه الایه: فیومئذ لا یعذب عذابه أحد و لا یوثق وثاقه أحد؟- قلت: لا قال: هو الثانی».

اقول: ممکن است از آیات شریفه قرآن هم این معنی را استفاده کرد زیرا میفرماید: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً نساء آیه

ص: 112

135. و اشد المنافقین او است که یکی از اصحاب تابوت است چهارده نفر هفت از سابقین مثل قابیل و پی کننده ناقه صالح و شداد و نمرود و فرعون و هامان و قارون و هفت از لاحقین و در میانه این چهارده نفر او از همه سخت تر است.

[سوره الفجر (89): آیه 27] .... ص : 113

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27)

کلام در نفس بسیار مفصل است و باعتباراتی اقسامی دارد و ما فقط اقتصار میکنیم ببیان یک حدیث از امیر المؤمنین (ع) آنهم بنحو اختصار ترجمه میکنیم و آن حدیث این است که:

کمیل بن زیاد پرسید از امیر المؤمنین (ع) آیا بمن تعریف می فرمایی نفس مرا؟- فرمود: کدام نفس را می گویی؟- عرض کرد: مگر انسان یک نفس بیشتر دارد؟- فرمود: چهار نفس است نباتیه و حیوانیه و ناطقه و کلمة الالهیه و هر کدام پنج قوه دارند و دو خاصیت.

و اما قوای نباتیه: ما سکه جاذبه و هاضمه و دافعه و مربیه و اما خاصیت زیاده و نقصان و اینها منبعث میشوند از کبد.

و اما قوای حیوانیه سمع و بصر و شم و ذوق و لمس و اما دو خاصیت رضا و غضب.

و اما ناطقه: پنج قوه او فکر و ذکر و علم و حلم و نباهت و اما دو خاصیت او نزاهت و حکمت.

و اما کلمه الهیه: پنج قوای او بقاء در فناء و نعیم در شقاء و عز در ذل و فقر در غنی و صبر در بلاء و دو خاصیت او حلم و کرم. بعد میفرماید: و عقل وسط کل اینها است.

اقول: نفس انسانی که آن روح مجرد باشد که تعلق باین بدن گرفته واقع بین دو امر است یکی جنبه حیوانیت و قوای شهویه و غضبیه، و یکی جنبه ملکوتیه و قوای عقلانیه است که گفتند:

آدمی زاده طرفه معجونی است کز فرشته سرشته و ز حیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

که در حدیث دارد:

الانسان مرکب من العقل و الشهوة فمن غلب عقله علی شهوته

ص: 113

فهو اشرف من الملائکة و من غلب شهوته علی عقله فهو اخس من البهائم

، و گفتند: الانسان مرکب من روح و بدن و سر و علن و ظهر و بطن.

یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ مطمئنه از صفات نفس است چون نفس متصف میشود بصفات مختلفه یکی از صفات نفس اماره است که انسان را وادار میکند باعمال سوء مثل کفر و شرک و ضلالت و فسق و فجور که میفرماید: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی یوسف آیه 53. و این اگر متابعت شهوات کرد بهیمیه میشود، و اگر متابعت قوه غضبیه نمود سبعیه میشود، و اگر صفات خبیثه را دارا شد شیطانیه میشود. و یکی از صفات نفس لوامه است و آن کسانی ... هستند که: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ توبه آیه 102. که خود را ملامت میکند بر اعمال سوء و پشیمان میشود. و یکی از صفات نفس مطمئنه است و آن این است که منقاد عقل شود در اعمال که عقل عملی میگویند، و اطمینان قوت قلب است که هیچگونه تزلزل و اضطرابی و شک و شبهه ای در قلب نیاید، و یکی از صفات نفس زکیه است که تالی تلو عصمت است که هیچ آلودگی در قلب نباشد عملا و اخلاقا در تمام عمر علما و اخلاقا و عملا در درجه اعلی باشد پاک و پاکیزه.

[سوره الفجر (89): آیه 28] .... ص : 114

ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (28)

بعضی گفتند: این خطاب حین الموت است و رجوع مستلزم یک آمدنی هست و مخاطب ملک الموت و ملائکه هستند که آمدی بدنیا فعلا برگرد. لکن بقرینه آیات بعد فی عبادی و جنتی مخاطب ذات اقدس حق است و خطاب بنفس است که همان نحوی که روح ملکوتی مجرد آمد و باین بدن خاکی در دنیا تعلق گرفت حال از دنیای پست و رذل بی اعتبار برون آی بسوی رحمت واسعه الهیه و مثوبات و تفضلات بی نهایت خداوندی.

(ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ)

در این قفس نه سزای چو من خوش الحانم روم بروضه رضوان که مرغ آن چمنم

ص: 114

(راضیة) اما در دنیا چون نفس مطمئنه میداند که تمام افعال الهی موافق حکمت و عین صلاح است در تمام حالات خشنود و خرسند است فقر باشد یا غنی صحت باشد یا مرض نعمت باشد یا بلا.

در بلا خوش میکشم لذات او مات اویم مات اویم مات او

آنچه آن خسرو کند شیرین بود. اما در آخرت مورد تفضلات و عنایات الهی از حین موت بشارتهای ملائکه و راحتی قبض روح و استقبال ملائکه و زیارت انوار مقدسه محمد و آل (ص) و ادامه تا صحرای محشر اصحاب یمین پای منبر وسیله زیر لوای حمد با صورت نورانی کنار حوض کوثر حساب یسیر نامه بدست راست و غیر اینها کمال رضایت و خشنودی را دارد.

(مرضیة) خداوند هم از این بنده راضی است که فوق جمیع درجات بهشت و نعم آن رضای الهی است چنانچه میفرماید: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 72، حتی دارد در بهشت پس از تمام نعم الهی خطاب میرسد: آیا توقع دیگری دارید؟- عرض میکنند: ربنا رضاک

[سوره الفجر (89): آیه 29] .... ص : 115

فَادْخُلِی فِی عِبادِی (29)

عبد مطلق که از تحت عبودیت حق بیرون نرفته طرفة العینی که حتی ترک اولی هم از او صادر نشده خاص محمد و آل او است که خداوند آنها را بعبودیت پذیرفته که حتی بر مقام رسالت مقدم داشته که می گویی: اشهد أن محمدا عبده و رسوله. دخول در عباد حشر با این خاندان است چنانچه اخبار بر این معنی ناطق است از کلینی مسندا از حضرت صادق (ع) حدیث مفصل است در ذیل آن میفرماید:

(فادخلی فی عبادی یعنی محمدا و اهل بیته)

و قریب همان مفاد از ابن بابویه که در ذیل آن میفرماید:

(فی عبادی یعنی محمدا و اهل بیته).

[سوره الفجر (89): آیه 30] .... ص : 115

وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (30)

اوصاف بهشت از حور و قصور و انهار و زرابی و فواکه و مأکولات و غیر اینها در

ص: 115

بسیاری از آیات شرح شده احتیاج بتکرار نیست.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الفجر و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی سورة البلد و بقیه السور بعونه و توفیقه و الحمد له و الصلاة علی النبی و آله و اللعن علی اعدائهم و انا العبد السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

سورة البلد .... ص : 116

اشاره

بعد الحمد و الصلاة اما الکلام فی فضل هذه السورة: اخبار بسیاری داریم از ابن بابویه باسناده از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من کان قراءته فی فریضته لا اقسم بهذا البلد کان فی الدنیا معروفا انه من الصالحین و کان فی الاخرة معروفا ان له من اللَّه مکانا، و کان یوم القیامة من رفقاء النبیین و الشهداء و الصالحین)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة اعطاه اللَّه الامان من غضبه یوم القیامة و نجاه من صعود العقبة الکئودة

- و در روایت دیگر-

من صعود العقبة)

و غیر اینها از اخبار.

[سوره البلد (90): آیه 1] .... ص : 116

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1)

مراد مکه معظمه که اشرف بقاع است و اول زمین است که میفرماید: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً آل عمران آیه 96، حرم امن الهی است:

وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً آل عمران آیه 97، بیت اللَّه الحرام در او است و غیر اینها از فضائل بلی بقاع ائمه بالاخص نجف اشرف و کربلای معلی کمتر نیست بلکه از جهاتی بالاتر است، و جمله لا أقسم مفسرین گفتند: لا زائده است و معنی اقسم است و ما مکرر گفته ایم کلمه زائده در قرآن نیست بلکه مفاد لا اقسم این است که از شدت وضوح

ص: 116

امر احتیاج بقسم ندارد زیرا قسم در موردی است که امری مخفی باشد بخواهد بقسم اثبات کند و اما امری که واضح و روشن است احتیاج بقسم ندارد و جواب قسم میآید در جمله لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ.

[سوره البلد (90): آیه 2] .... ص : 117

وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2)

که یکی از فضائل این مکه این که محل اقامت و سکونت حضرت رسالت بوده که گفتند: شرف المکان بالمکین. چون این سوره مبارکه در مکه نازل شده قبل از هجرت حضرت رسالت و آن حضرت متجاوز از پنجاه سال در مکه تشریف داشت بلکه ولادت امیر المؤمنین (ع) در جوف کعبه معظمه و ولادت صدیقه طاهره هم در مکه بوده، بعثت حضرت رسالت که اصل غرض از خلقت عالم بوده در مکه مبعوث شد نزول قرآن در مکه بوده که تمام اینها باعث شرافت مکه میشود چنانچه شرافت بقاع ائمه اطهار هم بواسطه این است که مدفن آنها شده مثل نجف کربلا مدینه کاظمین مشهد سرّ من را که میفرماید:

(وَ أَنْتَ حِلٌّ) یعنی حلول شما و محل شما و سکونت شما در این:

(بِهذَا الْبَلَدِ) بوده چنانچه شرافت مساجد بواسطه معبد مسلمین است بلکه یکی از اموری که باعث شرافت مکه و موجب مزید بر شرافت او میشود ظهور حضرت بقیة اللَّه ابتداء در مکه معظمه است که ریشه فساد کنده میشود.

[سوره البلد (90): آیه 3] .... ص : 117

وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3)

مفسرین در این آیه اقوال زیادی دارند. بعضی گفتند: مراد آدم و ذریه او است که خلقت انسان باشد که اشرف مخلوقات است و اعجوبه دهر، بعضی گفتند: مراد آدم و انبیاء و اوصیاء آنها که تمام از نسل آدم هستند، بعضی گفتند: مراد ابراهیم و فرزندش اسماعیل که بنای کعبه نمودند، بعضی گفتند: ابراهیم و نسل او از عرب که سکونت در مکه داشتند، بعضی گفتند: هر والد و ولد است. بعضی گفتند: ما در ما ولد نافیه است و مراد عقیم است یعنی هر که تولید میکند و تولید نمیکند لکن در اخبار ائمه اطهار است در روایت کلینی والد امیر المؤمنین (ع) است و ما ولد ائمه

ص: 117

اطهار، و اخبار بسیاری باین معنی اشاره دارد، و در بعضی ما ولد حسن و حسین (ع) هستند، و در بعضی والد رسول اللَّه و ما ولد ائمه از ذریه رسول اللَّه.

اقول: آنچه بنظر اقرب میآید حدیث مروی از حضرت صادق (ع) است که فرمود: آدم و انبیاء و اوصیاء از نسل آدم است و بقیه اخبار بیان مصادیق است زیرا اشرف مخلوقات الهی همین انبیاء و اوصیاء انبیاء که دارای مقام عصمت و طهارت هستند بالاخص محمد و آل محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

[سوره البلد (90): آیه 4] .... ص : 118

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ (4)

کبد زحمت و مشقت و شدت و سختی است. انسان در بین مخلوقات زحمت و مشقت او از همه بالاتر و بیشتر است چنانچه میفرماید: وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 28. زیرا پس از طی مراحل رحم تا بدنیا بیاید از زمان ولادت تا زمان رحلت در معرض بلاهای دنیوی بسیار هست که گفتند در وصف دنیا: دار بالبلاء محفوفه و بالغدر موصوفة، و از افلاطون است که گفت: الافلاک قسی و الحوادث سهام و الانسان هدف و الرامی هو اللَّه فاین المفر. امیر المؤمنین فرمود:

فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ

ذاریات آیه 50 بعلاوه در کلیه امور معیشت احتیاجات بسیار دارد هم بهم نوع خود حتی بممالک خارجه هم بسایر مخلوقات از حیوانات و نباتات و جمادات و غیر اینها این احتیاجات دنیوی او است اما احتیاجات دینی که مکلف به تکلیفات زیادی است بواسطه عقل که باو داده شده که اصلا تکلیف از ماده کلفت است و زحمت که میفرماید: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا احزاب آیه 72. و احتیاج بارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و تعلم در خدمت علماء و غیر اینها، بعلاوه مسئولیت آن عالم و سیر عقبات از حین موت و قبر و برزخ و صحرای محشر تا کارش بکجا بکشد نجات پیدا کند یا بهلاکت بیفتد ای وای بحال انسان.

[سوره البلد (90): آیه 5] .... ص : 118

أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (5)

آیا گمان میکند که احدی بر او قدرت ندارد. هر چه بخواهد ظلم و فسق و

ص: 118

فجور و تعدی و تجاوز کند میتواند و احدی قدرت بر دفع او و جلوگیری او ندارد و غافل از اینکه یک پشه نمرود را هلاک کرد، ابابیل قوم ابرهه را هلاک کرد، قوم نوح هود صالح لوط چه شدند فرعونیان قارون و اشباه آنها بیک صیحه یک زلزله یک مرض یک بلاء چه میشود و تعجب است که مشاهده میکنیم و بیدار نمیشویم. الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا. بمالت مناز که شبی است و بجانت مناز که تبی است با اینکه این بلاهای دنیوی در جنب بلیات آخرت بسیار کوچک و حقیر است چنانچه در دعای کمیل می گویی:

(انت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها و ما یجری فیها من المکاره علی اهلها علی ان ذلک بلاء و مکروه قلیل مکثه یسیر بقائه قصیر مدته فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن أهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم السموات و الارض یا سیدی فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین).

[سوره البلد (90): آیه 6] .... ص : 119

یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً (6)

میگوید من مصرف کردم و از بین بردم مال زیادی. صرف مال اگر در حرام باشد یا برای ظلم بانبیاء و ائمه و مؤمنین مثل مشرکین در حرب با پیغمبر و یزید در قتل ابی عبد اللَّه و اشباه اینها که هر درهم او باعث عذاب شدید است، و مثل امروز که صرف سینما و آلات ساز و آواز و قمار و آرایش خانم ها و اشباه اینها که وای بحال آنها و اگر مصرف صدقات و خیرات و حج و زیارات شده اگر از حرام تحصیل شده که تحصیل و صرفش هر دو معصیت است، و اگر از حلال تحصیل کرده چون ایمان نداشته باطل و عاطل است چون ایمان شرط صحت کل عبادات است مالیه باشد یا بدنیه و اگر دروغ میگوید و صرف نکرده خیال میکند که خدا نمیداند و فردای قیامت بر تمام اهل محشر معلوم نمیشود که میفرماید:

[سوره البلد (90): آیه 7] .... ص : 119

أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ (7)

بر خدا که چیزی مستور نیست ملائکه کتبه هم که میدانند، شهداء روز قیامت

ص: 119

مثل انبیاء و ائمه هدی و ملائکه حفظه و اعضاء خود انسان و زمین و زمان و غیر اینها با اینکه روز قیامت یوم تبلی السرائر است بلکه در همین دنیا هم چه بسا کشف میشود و رسوا میگردد چه رسد در آخرت. از پیغمبر اکرم است فرمود:

(لا تزال قدما العبد حتی یسأل عن اربع عن عمره فیما افناه، و عن ماله من این جمعه و فیما انفقه، و عن عمله ما ذا عمل به، و عن حبنا اهل البیت).

اقول: عمری که در هر ساعت آن میتوانست چه اندازه عبادت کند و تحصیل آخرت کند آیا صرف معصیت یا بغفلت یا بلهویات طی کرده، مالی که از ممر حلال باشد که به هر درهمش در راه دین و احسان ببندگان الهی و اداء حقوق ذوی الحقوق چه اندازه عوض دارد بسا یک درهم هفتصد برابر که میفرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ بقره آیه 261. علمی که بفرماید:

(عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد)

بر طبقش عمل نکند که بفرماید:

(ان اهل النار یتأذن من ریح العالم التارک لعلمه)

و بفرماید:

(ان أشد الناس حسرة یوم القیامة العالم التارک لعلمه)

و حب اهل بیت که مزد رسالت حضرت رسول است که میفرماید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 33 با اینکه رکن اعظم ایمان مودت و ولایت و متابعت اهل بیت است که اگر کسی عمر نوح کند و تمامش بعبادت طی شود و لم یکن بدلالة ولی اللَّه ما کان له علی اللَّه ثواب و مشمول آیه: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23.

[سوره البلد (90): آیات 8 تا 10] .... ص : 120

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ (9) وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (10)

آیا ما قرار ندادیم و جعل نفرمودیم از برای انسان دو چشم و زبان و دو لب و هدایت کردیم او را بدو راه. خداوند بانسان دو چشم عنایت فرمود که بتوسط آنها امور معاش و معاد خود را تأمین کند، و زبان و دو لب که مقاصد خود را اظهار کند، و دو راه را نشان داده راه خیر و شر که خود سرانه و ندانسته نرود.

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ دو نحوه چشم داریم چشم سر و چشم قلب، اما چشم سر نعمت

ص: 120

بزرگی است که انسان بتواند امور زندگانی خود را تأمین کند، و راه را از چاه تمیز دهد و امور دینی را از رجوع بکتب علمی عقاید و اخلاق و احکام و تلاوت قرآن و کتب ادعیه و هزارها فوائد دیگر بدست آورد لکن شرط دیدن اموری است که خواب نباشد چشم هم باشد، در چشم بسته نباشد: در ظلمت نور لازم دارد، حواسش جمع باشد و الا در مخاطرات بسیار دچار میشود.

و چشم قلب که حقایق را درک کند و خیر و شر را تمیز دهد آنهم مشروط است به اینکه کور نباشد، غفلت روی چشم را پرده نکشیده باشد، جهل قلب را تاریک نکرده باشد، قساوت و عناد و عصبیت روی چشم را نبسته باشد، ضلالت راه را گم نکرده باشد که مشمول: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 171، و مشمول صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 18، و مشمول؟ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ یونس آیه 43 گردد.

وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ اینهم دو لسان داریم لسان سر که مقاصد و ما فی الضمیر خود را اظهار کند که اگر لال بود از بسیاری از فوائد دنیوی و اخروی محروم بود، و دیگر لسان قلب که گفتیم در باب ایمان چهار امر معتبر است اقرار لسانی شهادت و اقرار قلبی تصدیق و اعتقاد که در بند دین باشد و دلبستگی داشته باشد و تسلیم جمیع دستورات و فرمایشات الهی، و نباشد بکم قلبی که قبول نداشته باشد مثل کفار و مشرکین و منافقین و ضالین.

وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ نجد در لغت بمعنی ارتفاع زمین است چنانچه شهر نجف زمین آن مرتفع است که شاعر میگوید:

باز گو از نجد و از یاران نجد تا در و دیوار را آری بوجد

و در اینجا گفتند: بمعنی دو راه است راه خیر و شر، سعادت و شقاوت، اطاعت و معصیت، ثواب و عقاب چنانچه از امیر المؤمنین روایت شده فرمود:

(هما الخیر و الشر)

و از پیغمبر روایت شده فرمود:

(هما نجدان نجد الخیر و نجد الشر فما جعل نجد الشر أحب الیکم من نجد الخیر)

و از آن حضرت است فرمود:

(ان اللَّه یقول: یا بن آدم ان

ص: 121

نازعک لسانک فیما حرمت علیک فقد أعنتک علیه بطبقتین فاطبق، و ان نازعک بصرک الی بعض ما حرمت علیک فقد أعنتک علیه بطبقتین فاطبق، و ان نازعک فرجک الی ما حرمت علیک فقد أعنتک علیه بطبقتین فاطبق).

اشکال: شر ارتفاعی ندارد بلکه انحطاط دارد برای چه تعبیر بنجد فرموده؟.

جواب: آنکه در نظر اهل شر ارتفاع دارد ریاست است دولت است لذت است بزرگی است و امثال آنها، و بعضی گفتند: از باب تغلیب است مثل شمسین که مراد شمس و قمر است.

اقول: شر مراتبی دارد ارتفاع او طغیان و سرکشی و ظلم و تعدی و تجاوز است چنانچه خیر هم مراتبی دارد تا برسد بمقام عصمت و طهارت. خداوند تبارک و تعالی حجت را بر بندگان تمام کرده و راه عذر بر آنها بسته شده تمام اسباب هدایت را در دسترس بندگان قرار داده، عقل و شعور و ادراک و قوایی که بتوان طریق حق را بگیرد و برود، و اسباب خارجیه از ابر و باد و آسمان و زمین و ماه و خورشید و آنچه در آسمان و زمین خلق فرموده: خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ. جاثیه آیه 13. و انبیاء فرستاده، و کتب نازل فرموده و احکام جعل نموده و راه خیر و سعادت را نشان داده، و ترغیب و تحریص نموده، و راه شر و شقاوت را نشان داده و انذار و تخویف نمود، و علما را مبیّن احکام در اطراف زمین قرار داده لکن: فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ اعراف آیه 30.

[سوره البلد (90): آیه 11] .... ص : 122

فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11)

عقبه گردنه سخت مشکل صعب است و اقتحام گذشتن از این گردنه است میفرماید: این انسان که خصوصیاتش ذکر شد از این گردنه نتوانست بگذرد و خود را بهلاکت انداخت، و در مراد از عقبه مفسرین اختلاف کردند بعضی گفتند: مجاهدة النفس و الهوی و الشیطان است که بسیار سخت است حتی اینکه پیغمبر جهاد اکبرش نام نهاد، بعضی گفتند:

ص: 122

عقبه قیامت است که مورد سؤال میشود چنانچه از پیغمبر روایت شده که فرمود:

(ان امامکم عقبه کئودة لا یجوزها المثقلون و انا ارید أن اخفف لکم لتلک العقبة)

بعضی گفتند: عقبه در آتش است که باید از آن نجات پیدا کرد، بعضی گفتند: صراط است که روی جهنم کشیده شده و بسیار طولانی است که اگر انسان با پا برود سه هزار سال طول دارد هزار سال سرازیر است و هزار سال مسطح است پر از خار و کلاب و هزار سال سر بالا است، و اهل محشر در عبور مختلف هستند بعضی مثل برق خاطف بعضی مثل باد تند، بعضی سواره تاخت میکنند، بعضی پیاده، بعضی چهار دست و پا بعضی شلان شلان، بعضی مسقوط در جهنم، و گفتند: مدت سیر مؤمن باندازه فاصله بین نماز ظهر و عصر است، و در اخبار بسیار تفسیر شده بولایت امیر المؤمنین و بولایت ائمه اطهار، و در بعضی بائمه اطهار. و این اخبار بسیار است و مکرر گفته ایم که نوعا اخبار بیان مصادیق میکند و آنچه بنظر میرسد عقبه همان بر جسر جهنم است که سؤال از ایمان میشود اگر ایمان باشد عبور میکند بالاخص اگر مقرون باعمال صالحه هم باشد و اهل تقوی هم باشد، و اگر ایمان نباشد سقوط در آتش است و امیر المؤمنین قسیم جنت و نار است چنانچه مکرر بیان شده.

[سوره البلد (90): آیه 12] .... ص : 123

وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ (12)

مراد اقتحام و گذشتن از عقبه. یعنی چه چیز باعث نجات و گذشتن از عقبه است سپس خداوند اموری که باعث گذشتن از عقبه است بیان میفرماید که مجموعا سه چیز است ایمان و اعمال صالحه و تقوی و بالاخره اصحاب یمین و آنهایی که نمیگذرند اصحاب شمال هستند که مخلد در آتش میشوند و اولا بیان اعمال صالحه را میکند.

[سوره البلد (90): آیه 13] .... ص : 123

فَکُّ رَقَبَةٍ (13)

دو معنی دارد یکی ظاهر و یکی باطن. اما ظاهر آزاد کردن عبید و اماء یا بذل مال بمولای آنها که آنها را آزاد کند چنانچه در اخبار اشاره فرموده و خلاصه بمباشرت یا به تسبیب آنها را آزاد کند. و اما باطن که در اخبار تصریح شده و فکاک رقبات بندگان

ص: 123

از آتش جهنم بهدایت و ارشاد و دلالت و نجات آنها از عذاب قیامت.

[سوره البلد (90): آیه 14] .... ص : 124

أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (14)

یا اطعام در روز مجاعه که بندگان از گرسنگی تلف میشوند که در اخبار دارد از کلینی از عده از اصحاب مسندا از ابی عبد اللَّه حضرت صادق (ع) فرمود:

(من اطعم مؤمنا حتی یشبعه لم یدر احد من خلق اللَّه ما له من الاجر فی الاخره لا ملک مقرب و لا نبی مرسل الا اللَّه رب العالمین)

و افضل از این غذای روح است که تعلیم جاهل و هدایت ضال و ارشاد غافل که در واقع احیاء نفس است و نجات از عذاب الهی.

[سوره البلد (90): آیه 15] .... ص : 124

یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ (15)

این اطعام در روز مجاعه بایتام اقرباء و خویشان است. و ممکن است بگوئیم:

همان اطعام روح است و مراد ایتام آل محمد (ص) است، و ذی مسغبة دوره غیبت است که دست شیعیان از دامان ائمه اطهار کوتاه است تکلیف علماء اعلام است که این جهال شیعه را که ایتام آل محمد هستند از چنگال اهل ضلالت نجات دهند، و پدر حقیقی شیعه این خاندان هستند که پیغمبر فرمود:

(انا و علی أبوا هذه الامه)

که هر چه دارند وجود و نعم الهیه دنیویه و اخرویه از تصدق سر اینها است و طفیل وجود آنها است.

[سوره البلد (90): آیه 16] .... ص : 124

أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ (16)

یا فقیر نیازمند محتاج، و درجه اعلای آن امروز است که این افراد شیعه شدت احتیاج باحکام دین دارند دست آنها از تمام جهات کوتاه است میتوان گفت: صدی نود آنها نه معرفت بعقائد حقه دارند چه بسیار از ضروریات دین و مذهب را منکر یا شاک یا جاهل هستند، و مسائل نماز و سایر واجبات را نمیدانند حتی مسائل معاملات و احکام آنها را نمیدانند و غرق دنیا و زخارف آن شده اند که لقمان فرمود: (الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر) دیگر فقری بالاتر از این نیست که فرمود:

«من احیا نفسا فکانما احیا الناس جمیعا»

و درجه اعلای احیاء نفس نجات از عذاب الهی است چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما

ص: 124

یُحْیِیکُمْ انفال آیه 24.

[سوره البلد (90): آیه 17] .... ص : 125

ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17)

این فک رقبة و اطعام ذی مسغبة به یتیم ذا مقربه و مسکین ذا متربه موقعی موجب میشود اقتحام و گذشتن از عقبه را که ایمان داشته باشد و الا اگر ایمان نباشد مخلد در عذاب میشود بلی این امور باعث تخفیف در عذاب میشود بلکه بسا سبب میشود که موفق بایمان بشود و با ایمان از دنیا برود چون ایمان شرط صحت کلیه اعمال است لذا میفرماید:

(ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا) که اگر از غیر اینها باشد اقتحام از عقبه نمیکند.

(وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ) و سفارش کنند ضعفاء شیعه را بصبر چه صبر بر بلاهای الهیه و بر فقر و بر اذیت ظالمین و مصائب وارده و چه صبر بر مشقت عبادت و اداء فرائض که از ابن عباس مروی است گفت:

(و تواصوا بالصبر علی الفرائض)

و چه صبر بر ترک معاصی که میفرماید: خدای متعال: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 10.

(وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ) مراد ترحم مؤمنین است بیکدیگر زیرا المؤمنون اخوة و فرمودند:

(علی المؤمن علی اخیه ثلاثون حقا لا برائة له الا بالاداء او العفو).

تنبیه لا یسبقنی احد: و آن این است که نظر به اینکه گذشت که محمد (ص) و علی و ائمه اطهار آباء این امت هستند و مراد از امت هم مؤمنین هستند زیرا غیر مؤمن از فرق اسلامی خارج شدند از تحت عنوان امت چنانچه فردای قیامت پیغمبر آنها را رد میکند و میفرماید: شما امت من نیستید چون معنی امت متابعت تمام دستورات او است پس مؤمنین کلا ابناء این خاندان هستند و این ابوّت و بنوّت نسبی نیست که نسلا بعد نسل باشد و لو بهزار واسطه بلکه تمام مؤمنین در عرض یکدیگر ابناء آنها هستند بلا واسطه لذا تمام مؤمنین برادر یکدیگر هستند که فرمود:

(المؤمن اخ المؤمن).

[سوره البلد (90): آیه 18] .... ص : 125

أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (18)

ص: 125

این جمله هم شاهد بر آنچه عرض کردیم میشود زیرا مؤمنین تماما اصحاب یمین هستند بشرطی که با ایمان از دنیا بروند نه مثل امروز که اکثر شیعه که دعوی تشیّع میکنند و دعوی ایمان بدون ایمان از دنیا میروند بواسطه انکار بعض ضروریات دین یا مذهب یا ارتکاب بعضی معاصی که موجب زوال ایمان میشود، و مؤمنین نامه عمل آنها هم بدست راست آنها میآید و خداوند اوصاف آنها را در بسیاری از آیات بیان فرموده میفرماید: وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً عُرُباً أَتْراباً لِأَصْحابِ الْیَمِینِ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ واقعه آیه 27 الی 40. و نیز میفرماید: وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ واقعه آیه 90 و 91. و نیز میفرماید: فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً انشقاق آیه 8 و 9 و غیر اینها از آیات.

[سوره البلد (90): آیات 19 تا 20] .... ص : 126

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ (19) عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20)

کفر بآیات الهی این نیست که تمام آیات را کافر باشد بلکه یک آیه از آیات الهی را انکار کند کافر میشود چه آیات راجع بولایت باشد و چه راجع باحکام و چه راجع به ضروریات دین، و اوصاف اصحاب شمال را هم بیان فرموده: وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ- الی قوله تعالی- ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ واقعه آیه 41 الی 56. و در این آیه فقط میفرماید: عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ گفتند: بمعنی مطبقه یعنی درهای جهنم را میبندند که دیگر روح و هوا داخل نشود چنانچه میفرماید:

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ اعراف آیه 41. و غواش گفتند: سرپوش است و نیز میفرماید: نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ همزه آیه 6 الی 9.

ص: 126

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة الشمس و بقیة السور بعونه و تأییده و توفیقه و الحمد له و الصلاة علی اولیائه و اللعن علی اعدائه و انا العبد سید عبد الحسین طی

سورة الشمس .... ص : 127

اشاره

بعد الحمد و الثناء علی اللَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه.

اما الکلام فی فضلها: از ابن بابویه باسناده از معاویة بن عمار از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من أکثر قراءة و الشمس و ضحیها و اللیل اذا یغشیها و الضحی و الم نشرح فی یومه او فی لیلة لم یبق شی ء بحضرته الا شهد له یوم القیامة حتی شعره و بشره و لحمه و دمه و عروقه و عصبه و عظامه و جمیع ما اقلته الارض معه و یقول الرب تبارک و تعالی:

قبلت شهادتکم لعبدی و اجزتها له انطلقوا به الی جناتی حتی یتخیر منها حیث احب فاعطوه ایاها من غیر من منی و لکن رحمة و فضلا منی علیه فهنیئا هنیئا لعبدی)

و اخبار بسیار دیگری از حضرت رسول (ص) و حضرت صادق (ع) روایت کرده اند که اگر کسی سلب توفیق از او شده یا حافظه او کم شده یا در نظر مردم حقیر شده بقرائت این سوره زیادتی توفیق و حافظه و رفعت نزد ناس پیدا میکند و منافع بسیاری دست میآورد و ثواب مثل اینکه صدقه دهد بر جمیع آنچه شمس و قمر بر او تابیده.

[سوره الشمس (91): آیه 1] .... ص : 127

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1)

قسم بخورشید و تابش آن. نظر به اینکه وجود شمس منافع بسیاری دارد که اگر نبود ذی روحی روی زمین نبود و گیاهی از زمین روئیده نمیشد حتی حیوانات

ص: 127

دریایی از شمس بهربرداری میکنند لذا در بسیاری از آیات این نعمت بزرگ را گوشزد بندگان فرموده و از این جهت باو قسم یاد کرده. این معنی ظاهر آیه شریفه و اما باطن آیه در اخبار بسیار کلینی و علی بن ابراهیم و محمد بن العباس باسناد خود از حضرت صادق (ع) و از ابن عباس روایت کرده اند که شمس را بوجود مقدس حضرت رسالت تفسیر فرموده اند که نور مقدس او دنیا و آخرت و قلوب مؤمنین را روشن کرده که نقل این اخبار بسیار طول میکشد فقط غرض اشاره و تذکر است.

[سوره الشمس (91): آیه 2] .... ص : 128

وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2)

و قسم بقمر زمانی که تلو شمس و پس از آن ظاهر میشود. چون مکرر گفته شده که ماه کسب نور میکند از خورشید و همیشه نصف کره قمر مقابل شمس است و در دوره گردش قمر از شب اول تا شب بیست و هفتم زیاد و کم میشود آن نصف که رو بزمین است، و در همان اخبار که ذکر شد قمر را تفسیر فرموده بامیر المؤمنین (ع) که کسب نور از شمس پیغمبر کرده که فرمود: هزار باب علم برویم باز شد که از هر بابی هزار باب علم مفتوح شد چون روح مقدس امیر المؤمنین مثل قمر شفاف بود قابلیت تمام فضائل و مناقب را داشت، و تصور نشود که پس از بعثت حضرت رسالت این افاضه شده زیرا قمر همیشه مقابل شمس از موقعی که خداوند شمس و قمر را خلق فرمود غایة الامر بر اهل دنیا روشنایی او از هلال تا بدر تا محاق تابش میکند چنانچه در خبر است که موقعی که امیر المؤمنین بدنیا آمد پستان مادر را نگرفت و چشم باز نکرد تا پیغمبر تشریف آورد چشم باز کرد بصورت پیغمبر، و پیغمبر زبان در دهان علی گذاشت و مکید که فرمود: همان موقع هزار باب علم برویم باز شد که از هر بابی هزار باب مفتوح گشت و همان موقع پیغمبر فرمود:

اقرء امیر المؤمنین سوره مؤمنون

که پس از بیست سال دیگر بر پیغمبر نازل شد خواند بلکه در همان عالم نورانیت علی (ع) معلم جبرئیل بود.

[سوره الشمس (91): آیه 3] .... ص : 128

وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3)

و قسم بروز موقعی که ظلمت شب را میبرد و در عالم جلوه میکند از اول طلوع

ص: 128

آفتاب تا غروب آن، و در همان اخبار نهار را بأئمه اطهار تفسیر فرموده و جلوه آن بظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت ائمه اطهار که بکلی ظلمت کفر و شرک و ضلالت و فساد و ظلم و فسق و فجور را برطرف میفرمایند و ریشه کن میکنند تا دامنه قیامت که دستگاه دنیا برچیده میشود.

[سوره الشمس (91): آیه 4] .... ص : 129

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها (4)

و قسم بشب که میپوشاند نور شمس را و عالم را تاریک و ظلمانی میکند، و تفسیر شده در همان اخبار بخلفاء جور و بنی امیه و بنی عباس و سلاطین جور و ارباب ضلال که نگذاشتند علوم پیغمبر و شئونات این خاندان ظاهر شود و ظلم و فساد صفحه عالم را پر کرده چنانچه در حق حضرت بقیة اللَّه فرمودند:

(یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا).

[سوره الشمس (91): آیه 5] .... ص : 129

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5)

و قسم بآسمان و آنچه بنا فرموده. اما سماء خداوند متعال هفت طبقه آسمانها را روی یکدیگر در فضای عالم بدون ستون قرار داده و فوق آنها کرسی را که میفرماید: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طلاق آیه 12. و میفرماید: وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بقره آیه 255. و فوق کرسی عرش را آفرید.

(وَ ما بَناها) بعضی گفتند: استحکام آنها، و بعضی گفتند: و آنکه بنا نموده لکن ظاهر این است آنچه در آسمانها خلق فرموده از این کرات جویه و کواکب و بیت- العمور و سدرة المنتهی و غیر اینها که لا یعلمها الا هو.

[سوره الشمس (91): آیه 6] .... ص : 129

وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6)

و قسم بزمین و آنچه در زمین گسترانیده که بقدرت کامله زمین را روی آب نگاه داشته و در زمین کوه ها و معادن و نباتات و سایر مخلوقات زمینی از جن و انس و حیوانات گسترانیده.

[سوره الشمس (91): آیه 7] .... ص : 129

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7)

نفس آن روح مجرد انسانی است که خداوند متعال پس از خلقت انسان در رحم

ص: 129

مادرها و تمامیت اسکلت او فخر و مباهات میکند: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 14. و این روح و لو در ابتدا خالی از کمالات است لکن قابلیت تمام فیوضات را دارد چه در عالم مجردات قبل از تعلق ببدن و چه در عالم دنیا که در حق حضرت آدم میفرماید بجمیع ملائکه: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ بقره آیه 34. و فرمود: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ حجر آیه 29. و خداوند در همان موقع علم اسماء را تعلیم آدم کرد. بلکه پیغمبر اکرم همان موقع که نور مقدس او را خلق فرمود تمام علوم و کمالات را باو افاضه فرمود.

(وَ ما سَوَّاها) تسویه نفس این است که جمیع قوی را باو عنایت کرده چه قوای ظاهریه باصره سامعه ذائقه لامسه ناطقه، و چه قوه باطنیه متخیله ذاکره متفکره مدرکه و غیر اینها.

[سوره الشمس (91): آیه 8] .... ص : 130

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8)

خداوند تمام خیر و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت و حسن و قبح را باو الهام فرمود باعطاء عقل که ممیز بین حسن و قبح باشد و بارسال رسل و انزال کتب و جعل أحکام و ارشاد و هدایت که حجت را بر او تمام کرد و راه عذر را بر او بسته نمود.

[سوره الشمس (91): آیات 9 تا 10] .... ص : 130

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها (9) وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10)

تزکیه نفس باین است که از تمام پلیدیها پاک کند نفس خود را از عقائد فاسده و مذاهب باطله و طرق ضاله، معتقد باشد بجمیع عقائد حقه نه بر آنها چیزی افزوده کند و نه کسر گذارد، نه بدعتی در آنها ابداع کند و نه انکار بعض آنها را کند، و از اخلاق رذیله کبر حسد بخل و نخوت و سایر صفات خبیثه دوری کند. و متخلق شود بجمیع صفات پسندیده و اخلاق فاضله و ملکات حسنه، و از اعمال سیئه و افعال قبیحه و معاصی الهیه بپرهیزد که درجه اعلای تزکیه مقام عصمت و طهارت است که خیال معصیت هم در قلوب آنها نیابد در تمام عمر که فلاح و رستگاری نفس در همین است و خبیث و هلاکت و بدبختی در آن است که نفس را آلوده کند باین مفاسد یا معتقد بمذاهب باطله شود مثل کفر و شرک

ص: 130

و ضلالت و بدعت و انکار ضروریات دین و مذهب یا متخلق شود باخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه مثل کبر و عجب و حسد و عناد و عصبیت و بخل و نخوت و جبن و سایر صفات خبیثه یا بمعاصی مثل ظلم و تعدی و فسق و فجور و آنچه خداوند حرام کرده یا ترک واجبات مثل نماز روزه خمس زکاة حقوق ذوی الحقوق و امر بمعروف و نهی از منکر و حب اهل بیت و تبرّی از اعداء آنها و سایر واجبات شرعیه که مکرر گفته ایم که مضار معاصی بسیار است سلب نعمت کوتاهی عمر نزول بلایا گرفتار ظالم تسلط شیطان ضعف ایمان بلکه سلب ایمان قساوت سیاهی قلب سیاهی دل رنجش خاطر پیغمبر و ائمه طاهرین متابعت هواهای نفسانی و از همه بالاتر غضب الهی تا برسد بعقوبات آن عالم از حین موت و عذاب قبر و عالم برزخ و عقبات قیامت و سیاهی نامه عمل و سیاهی صورت و سختی حساب و اغلال و سلاسل و خفت میزان و لغزش صراط تا در جهنم و عمود و تازیانه و زقوم و حمیم و غساق و سایر عقوبات لذا میفرماید:

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها خیبت را تفسیر کردند بخمولی نفس و خفت نفس و ضلالت نفس و هلاکت نفس و خست نفس، و دس آلوده کردن نفس است باین عیوب و مضار و اخفاء آن و ادخال خباثت در آن نفسی که این همه فضائل باید داشته باشد آلوده باین همه خبائث بشود.

[سوره الشمس (91): آیه 11] .... ص : 131

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11)

تکذیب ثمود بطغیان و سرکشی خود بود و ذکر ثمود بالخصوص من بین الامم الماضیة برای این است که شقاوت آنها از تمام امم ماضیه بیشتر بود بواسطه این معجزه بزرگ که در مرأی و منظر آنها بود ناقه صالح و بر آنها استفاده بزرگی داشت که شیر آن کافی بر همه آنها بود و حضرت صالح هم آنها را خبر داد که اگر باین ناقه آسیبی وارد گردید عذاب بر شما بنزدیکی وارد میشود مع ذلک تکذیب کردند صالح را و پی کردند ناقه را که از صالح مطالبه معجزه و آیه کردند خدا میفرماید:

قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ شعراء آیه 155 و 156.

ص: 131

[سوره الشمس (91): آیه 12] .... ص : 132

إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12)

شقی ترین ثمود را وادار کردند و منبعث نمودند و او منبعث شد بر پی کردن ناقه که در اخبار بسیاری داریم که شقی ترین امم سابقه همین عاقر ناقه بوده حتی از نمرود و شداد و فرعون و اشباه آنها چنانچه در حدیث معتبر دارد که پیغمبر (ص) پرسیدند از امیر المؤمنین: کیست شقی ترین اولین؟- عرض کرد: عاقر الناقه. فرمود:

صدقت فمن اشقی الاخرین؟- قال: لا أعلم یا رسول اللَّه. قال: الذی یضربک علی هذه

و اشاره فرمود بفرق سر. و در حدیث دیگر دارد پیغمبر فرمود:

(الا احدثکم باشقی الناس رجلین؟- قلنا: بلی. قال: الذی عقر الناقة و الذی یضربک بالسیف یا علی علی هذه- و وضع یده علی قرنه- حتی تبل منها هذه- و اخذ بلحیته

و عاقر ناقه گفتند: نامش قدار بن سالف بوده.

تنبیه- قاتل امیر المؤمنین (ع) اشقی بوده از عاقر ناقه از جهت فرق و تفاوت بین امیر المؤمنین آیت کبرای الهی و بین ناقه صالح، و بواسطه فرمایش حضرت رسول (ص) که بامیر المؤمنین (ع) فرمود:

(انبعث اشقی الاشقیاء من الاولین و الاخرین شقیق عاقر ناقة صالح یضربک علی قرنک حتی تخضب لحیتک)

و لذا بعض اصحاب بامیر- المؤمنین (ع) عرض کردند: چرا شما خضاب نمیکنی؟- فرمود: انتظار خضابی دارم که پیغمبر بمن خبر داده.

اشکال: در میانه آخرین اشقیای بسیار بودند و ظلم و شقاوت خود را بمنتهی درجه رساندند مثل خلفاء و معاویه و یزید و پسر مرجانه و عمر بن سعد و شمر و بنی امیه و بنی عباس که با ائمه اطهار چه کردند وجه اینکه ابن ملجم مرادی اشقی از همه آنها شد چیست؟

جواب: اینها این همه ظلم و تعدی که کردند یا بطمع ریاست و سلطنت و حکومت بودند و این خانواده را مزاحم خود میدیدند یا خیال میکردند یا بطمع جایزه بودند مثل قتله ابی عبد اللَّه (ع) یا جزو قشون آنها بودند و مأموریت داشتند و خائف بودند از تخلف اوامر رؤساء و اکابر، اما پسر مرادی نه طمع ریاست داشت نه

ص: 132

بطمع جایزه بود نه مأموریت داشت از اکابر و رؤساء فقط شقاوت بود چنانچه عاقر ناقه هم از تمام اشقیاء اولین مثل نمرود و شداد و فرعون و اشباه آنها شقی تر بود برای همین جهت زیرا آنها انبیاء را مخالف ریاست و سلطنت خود می پنداشتند و اما عاقر ناقه نه طمع ریاست داشت و نه ناقه صالح مزاحم او بود بلکه از او کاملا استفاده میکردند فقط شقاوت او باعث شد بر عقر ناقه که حضرت رسول (ص) فرمود:

شقیق عاقر ناقه صالح

، و این پسر مرادی از خوارج نهروان بود که با امیر المؤمنین جنگ کردند و حضرت باصحابش فرمود: در این جنگ ده نفر از شما کشته نمیشوند و ده نفر از آنها باقی نمیمانند، فقط از اصحاب امیر المؤمنین نه نفر کشته شدند و از خوارج نه نفر فرار کردند و این ملعون از آن نه نفر بود، و امیر المؤمنین هم دستور داد که اگر فرار کردند یا دست از جنگ کشیدند یا امان خواستند یا اسلحه کنار گذاشتند متعرض آنها نشوید، و این ملعون آزاد بود و احدی متعرض او نبود چنانچه شمر هم یکی از آن نه نفر بود و کرد آنچه کرد در کربلا.

[سوره الشمس (91): آیه 13] .... ص : 133

فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْیاها (13)

رسول اللَّه حضرت صالح بود که بطایفه ثمود فرمود: این ناقه ناقة اللَّه است که خداوند بدون تولید و تناسل او را خلق فرموده و معجزه و آیه برای شما جعل فرموده مزاحم او نشوید و مانع از شرب او نشوید چنانچه در جای دیگر میفرماید: قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ شعراء آیه 155 و 156، و نیز میفرماید: وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ هود آیه 64، و نیز میفرماید: قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ اعراف آیه 73.

[سوره الشمس (91): آیه 14] .... ص : 133

فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)

پس تکذیب کردند ثمود حضرت صالح را پس عقر کردند و کشتند ناقه را پس خداوند آنها را هلاک کرد و بر آنها عذاب نازل شد بسبب این گناه بزرگ آنها

ص: 133

پس تمام را فرو گرفت.

(فَکَذَّبُوهُ) فرمایشی که فرموده بود که اگر آزاری متوجه شد بناقه عذاب بر شما نازل میشود که در آیات بیان شد.

(فَعَقَرُوها) اشکال: یک نفر قدار ناقه را پی کرد چرا نسبت بتمام آنها داده شد؟

جواب: سه قسم فاعل داریم فاعل بالمباشره، و فاعل بالتسبیب، و فاعل بالرضا.

قدار فاعل بالمباشره بود، و کسانی که او را اعانت کردند و جلوگیری نکردند فاعل بالتسبیب، و کسانی که راضی بفعل او شدند و خشنود شدند فاعل بالرضا چنانچه در حدیث داریم:

الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم.

(فَدَمْدَمَ) بعضی گفتند: اطبق علیهم العذاب، بعضی گفتند: غضب علیهم بعضی گفتند ارجف علیهم الارض. ما می گوییم: اهلکهم بصیحة و صاعقة و رجفة که در آیات اشاره فرموده: فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ فصلت آیه 13، و میفرماید:

فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ اعراف آیه 77 و 78، و میفرماید: فَعَقَرُوها- الی قوله تعالی- وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ هود آیه 65 الی 67.

(عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ) خداوند هلاک فرمود آنها را بواسطه این گناه بزرگ.

(فَسَوَّاها) سرتاسر آنها را بالتمام گرفت احدی باقی نماند جز حضرت صالح و کسانی که باو ایمان آوردند که میفرماید: فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ هود آیه 66.

[سوره الشمس (91): آیه 15] .... ص : 134

وَ لا یَخافُ عُقْباها (15)

سه نحوه تفسیر شده: 1- فاعل لا یخاف خداوند باشد که فرمود: ربهم یعنی خدا خوف ندارد از اهلاک اینها زیرا کسی نمیتواند از خدا مؤاخذه کند که چرا اینها را هلاک کردی نظیر آیه شریفه: لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ انبیاء آیه 23.

2- فاعل عاقر ناقه باشد که نمیترسید چون تکذیب صالح کرده بود و تصور

ص: 134

نمیکرد عذاب نازل شود.

3- فاعل حضرت صالح باشد که نمیترسید که عذاب اینها دامن گیر او و اصحابش شود.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر سورة الشمس و یتلوه بقیة السور ان شاء اللَّه تعالی بعونه و توفیقه و تأییده. و الحمد للَّه و الصلاة علی نبیه و آله و اللعن علی اعدائه و اعدائهم و انا العبد السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

سورة اللیل .... ص : 135

اشاره

بسمه تعالی له الحمد و علینا الشکر و لنبیه و آله الصلاة و السلام و لاعدائهم اللعن الی یوم القیام.

اما کلام در فضل این سوره مبارکه: کافی است همان حدیث که در سوره و الشمس از حضرت صادق (ع) نقل شد که در فضیلت این چهار سوره و الشمس و اللیل و الضحی و الم نشرح بیان فرموده. بعلاوه اخبار زیادی در فضیلت این سوره نقل کرده اند که قبل از خواب پانزده مرتبه قرائت شود، و در بعض اخبار بیست مرتبه و در نماز عشاء تلاوت شود و مداومت بر قرائت او داشته باشد، و در گوش مصروع و مغشی علیه قرائت شود مثوبات زیادی دارد حتی مثل این است که تمام قرآن را تلاوت کرده باشد و هیچ مکروهی باو متوجه نمیشود و هر مشکلی از او برداشته میشود و یسر در امور پیدا میکند و ثروتمند میشود و غیر اینها لکن چون سند معتبری نداشت ما از نقل آنها خودداری کردیم.

ص: 135

[سوره اللیل (92): آیات 1 تا 2] .... ص : 136

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی (2)

در بسیاری از آیات خداوند این دو آیه بزرگ شب و روز را گوشزد بندگان فرموده چنانچه میفرماید: وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ بنی اسرائیل آیه 12. و مکرر گفته شد که اگر شب و روز نبود زندگانی در زمین میسر نبود و گیاه روئیده نمیشد و هیچ جنبنده در زمین نبود و گفتیم تشکیل شب و روز در اثر حرکت وضعی زمین است دور خود آن قسمت که مقابل شمس است روز و آن قسمت که بر خلاف آن است شب، و فصول اربعه در اثر حرکت انتقالی زمین است دور کره شمس در مدت یک سال.

سؤال: وجه تقدیم لیل بر نهار چیست؟- جواب: تقدم زمانی دارد قبل از خلقت شمس و زمین عالم ظلمانی بود و شب بود.

تنبیه: این شب و روز برای عوالم جسمانی است اما عوالم روحانی در حدیث داریم که خداوند چون ملائکه را خلق فرمود در پیشگاه احدیت شکایت کردند از ظلمت خداوند نور فاطمه را خلق فرمود ملائکه روشن شدند لذا فاطمه در نزد ملائکه زهراء نام نهاده شد و این نور را خدا در میوه های بهشتی قرار داد تا در صلب پیغمبر و رحم خدیجه قرار گرفت و لذا او را حوراء انسیه گفتند و پیغمبر (ص) فرمود: من بوی بهشت را از فاطمه استشمام میکنم خداوند قسم یاد کرده باین دو آیه بزرگ که میفرماید:

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی که تاریک میکند عالم را برای استراحت انسان و حیوانات و نباتات.

وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی برای تحصیل منافع و فضائل که میفرماید: هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ یونس آیه 67 و میفرماید: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ

ص: 136

تَشْکُرُونَ قصص آیه 71 و غیر اینها از آیات.

[سوره اللیل (92): آیه 3] .... ص : 137

وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (3)

دو نحوه تفسیر کردند یکی ما مصدریه باشد یعنی قسم بآنچه خلق فرموده از نر و ماده دیگر موصوله باشد یعنی با آنکه خلق فرمود نر و ماده را و مراد از نر و ماده بعضی گفتند: مراد آدم و حواء است که بشر از نسل این دو چنانچه میفرماید:

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها اعراف آیه 189 لکن مراد مطلق نر و ماده است زیرا مخلوقات الهی دو قسم است تکوینی و تولیدی تکوینی مثل عالم مجردات عالم انوار و ارواح و ملائکه و علویات و آدم و حواء و خلقت بدوی حیوانات و نباتات و امثال اینها و تولیدی مثل بنی آدم و بسیاری از حیوانات که احتیاج بنطفه نر و ماده دارند حتی بسیاری از نباتات که بهم آمیخته شوند چنانچه میفرماید: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ الدهر آیه 2 که خداوند چه قدرت نمایی کرده در اصل استخراج نطفه از اغذیه بدن سپس تحولاتی باو داده از علقه و مضغه و عظام و لحم تا صورت بندی شده روح باو دمیده شده که میفرماید:

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ عنکبوت آیه 6، و میفرماید: وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ نحل آیه 78 و غیر اینها از آیات.

[سوره اللیل (92): آیه 4] .... ص : 137

إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی (4)

جواب قسم است محققا سعی شما بنی آدم و رفتار و کردارتان مختلف است بعضی در طریق حق و سعادت مشی میکنند و بعضی در طریق باطل و شقاوت سیر میکنند که میفرماید: فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ اعراف آیه 30.

اقول: اختلاف افراد بشر از حیثیات زیادی بسیار است اما در عقاید چه اندازه اختلاف از طبیعی لا مذهب که میانه آنها در پیدایش عالم بسیار مختلف، و از مشرک که هر طایفه آنها یک الهه بر خود انتخاب کردند از اصنام و گاو و گوساله و آتش و

ص: 137

درخت و شمس و کواکب و ملائکه و جن و انس و غیر اینها، و از یهود که هفتاد و یک فرقه شدند یک فرقه در نجات و هفتاد در هلاکت، و نصاری که هفتاد و دو فرقه یک فرقه در نجات و بقیه در هلاکت، فرق مسلمین که هفتاد و سه فرقه یک فرقه در نجات بقیه در هلاکت.

اما در اخلاق از حیث صفات حمیده و اخلاق رذیله چه اندازه اختلاف دارند از حیث افعال و اعمال افعال حسنه و اعمال سیئه که میتوان گفت دو نفر مثل هم نیستند بلکه در مأکولات و مشروبات و ملبوسات و مساکن و معاشرات و طرق معیشت و کسب و غیر اینها چه اندازه اختلاف دارند.

[سوره اللیل (92): آیات 5 تا 7] .... ص : 138

فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی (6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری (7)

پس اما کسی که عطا داشته باشد و دستگیری کند و تقوی داشته باشد و تصدیق کند بخوبی ما آسان میکنیم کارهای او را بآسانی. گفتند: شأن نزول این آیه شریفه در مورد ابو دحداح بوده و شرحش بطور خلاصه این که: رجلی از انصار نخله خرمایی داشت این نخله یک مقدار شاخه های او در خانه یکی از انصار بود موقعی که خرما میرسید و بعض آنها در خانه او میریخت و بسا اطفال صاحب خانه بعض آن دانه های خرما را بر میداشتند در دهان میگذاشتند صاحب نخله بدون اذن وارد خانه میشد برای برداشتن خرماها و اگر در دهان اطفال بود با انگشت از دهان آنها بیرون میکشید. صاحب خانه خدمت پیغمبر شکایت کرد حضرت صاحب نخله را ملاقات نموده باو فرمود: این نخله را بمن بده بازاء یک نخله در بهشت او اباء و امتناع کرد، حضرت فرمود بازاء یک حدیقه در بهشت باز امتناع کرد. ابو دحداح از این قضیه با خبر شد خدمت پیغمبر رسید عرض کرد: اگر من این نخله را تقدیم شما کردم آن حدیقه که باو وعده دادید بمن میدهید؟- حضرت قبول فرمود آمد نزد صاحب نخله و پس از گفتار زیادی از او خرید به چهل نخله و جمعی را هم شاهد گرفت و آمد تقدیم حضرت کرد حضرت هم بصاحب خانه عطا فرمود. این آیه شریفه و آیه بعد در مدح ابو دحداح و ذم صاحب نخله نازل شد.

ص: 138

اقول: اولا ما مدرک معتبری بر این قضیه نداریم. و ثانیا اگر این قضیه صدق باشد در مدینه بوده و این سوره مبارکه مکیه است. و ثالثا آیه شریفه عموم دارد قضیه شخصیه نیست لذا میپردازیم بتفسیر آیه:

(فَأَمَّا مَنْ أَعْطی بذل مال است فی سبیل اللَّه در واجبات مثل زکاة و خمس و سایر حقوق واجبه و در دستگیری از فقراء و گرفتارها و عتق عبید و اعلاء کلمه اسلام و در راه دین و سایر عبادات مالیه از واجبات و مستحبات.

(وَ اتَّقی تقوای از بخل و منع حقوق و از راه حرام پیدا کردن و براه حرام مصرف کردن.

وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی بوعده های الهی در مثوبات این عبادات مالیه و بفرمایشات پیغمبر و ائمه طاهرین که در قرآن میفرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ بقره آیه 261. و در اخبار بر هر یک از اینها چه مثوبات دنیوی و اخروی بیان فرموده تمام اینها را بجان و دل قبول کرده و تصدیق نموده و بر طبقش عمل کرده.

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری در تمام امور خداوند بر او سهل و آسان میفرماید چه در کارهای دنیوی و مشکلات و چه در امور اخروی از حین نزع و قبر و برزخ و صحرای محشر و دخول بهشت.

[سوره اللیل (92): آیه 8] .... ص : 139

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی (8)

و اما کسی که بخل کرد و طلب غنا و خود را مستغنی دانست.

(وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ) یکی از صفات بسیار خبیثه است بخصوص در بذل واجبات که میفرماید در حدیث:

(البخل شجرة فی النار اغصانها متدلیه فمن تمسک بغصن منها یجره الی النار)

و میفرماید:

(البخیل بعید عن اللَّه و عن الجنة و عن الناس)

و میفرماید:

(الجنة دار الاسخیاء)

و غیر اینها از اخبار.

(وَ اسْتَغْنی دو نحوه تفسیر شده یکی اینکه طلب غنی میکند میترسد که اگر بذل کند فقیر شود چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ

ص: 139

وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ- الی قوله تعالی- الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ ... الایة بقره آیه 267 و 268. دیگر تفسیر شده باین که خود را مستغنی میداند از خدای متعال و از جنت و از مثوبات الهی و وعده های او زیرا تمام اینها را تکذیب میکند.

[سوره اللیل (92): آیه 9] .... ص : 140

وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی (9)

باعمال صالحه و اخلاق فاضله و مثوبات آخرت و وعد و وعیدهای الهیه که میفرماید: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ یس آیه 47 الی 50.

وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی و تکذیب میکند خوبی را خوب در نظرش بد میآید و بد در نظرش خوب چنانچه میفرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً کهف آیه 102 الی 106. تمام خوبیها را تکذیب کردند عقاید حقه اخلاق فاضله اطاعت و اعمال صالحه و مثوبات دنیویه و اخرویه و سعادت و رستگاری و فائز شدن بجنت و نعم الهیه و بالعکس تمام بدی ها را خوب پنداشتند معروف نزد آنها منکر شده و منکر در نظر آنها معروف بلکه امر بمنکر میکنند و نهی از معروف.

[سوره اللیل (92): آیه 10] .... ص : 140

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری (10)

یعنی مشکلات باو بسرعت و آسانی متوجه میشود اما در دنیا ببلاها و شدائد و سختیها دچار و در آخرت بغل و زنجیر و عمود و تازیانه و حمیم و غساق و زقوم و آتش و روی سیاه و حشر با شیاطین و سایر عذابها گرفتار.

[سوره اللیل (92): آیه 11] .... ص : 141

وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی (11)

و بی نیاز نکرد از او مال او زمانی که نابود شد بمجرد رسیدن اجل مال و منال

ص: 140

و جاه و مقام و ریاست و بزرگی و هر چه باو مینازید از او گرفته شد که میفرماید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ انعام آیه 94.

وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی و بی نیاز نکرد از او مال او زمانی که تباه شد و از بین رفت. انسان هنوز از دنیا نرفته اختیار مالش از دستش گرفته میشود در حال احتضار و منتقل بوارث میشود اگر از ممر حلال بدست آورده و حقوق واجبه خود را ادا کرده و مدیون احدی نبوده و الا باید بمصارف واجبه و اداء دیون رسانید چون اینها از اصل ترکه خارج میشود، و اگر هم وصیت کرده بمقدار ثلث آنهم خارج میشود که میفرماید: مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِها أَوْ دَیْنٍ نساء آیه 11، و اگر از راه حرام بدست آورده اصلا مالک نمیشود نه بوارث منتقل میشود و نه بوصیت عمل میشود و نه بواجبات باید بمالکین آنها رسانید، و اگر مالکین هم معلوم نباشد حکم مجهول- المالک دارد که باید بمظالم صرف شود. و بالجمله جز وبالش بر او چیزی نمیماند و او را بی نیاز نمیکند وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی و در کلمه تردی بعضی گفتند: انداختن در آتش بعضی گفتند: موت و هلاکت.

[سوره اللیل (92): آیه 12] .... ص : 141

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی (12)

محققا بر ما است که راه هدایت را باو نشان دهیم خواه هدایت شود یا در ضلالت افتد که فرمود: وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ فصلت آیه 17. هدایت الهی تمام اسباب هدایت را تکوینا و تشریعا در دسترس انسان قرار داده از اعطاء عقل و قوای جسمانی و روحانی و وسائل خارجی و ارسال رسل و انزال کتب و بیان احکام و ارشاد و انذار و نصایح و مواعظ لکن:

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ

[سوره اللیل (92): آیه 13] .... ص : 141

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی (13)

ص: 141

و محققا اختصاص بخدا دارد مالکیت آخرت و دنیا و احدی قدرت بر جلوگیری او ندارد هر که ایمان و عمل صالح و تقوی داشته باشد و قابلیت تفضل و رحمت داشته باشد او را بفلاح و رستگاری و سعادت و نجات و بهشت و حور و حشر با اولیاء و نعم بهشتی متنعم میفرماید. و هر که ایمان نداشته و خود را از قابلیت از روی تقصیر انداخته بجهنم و عذاب و سایر عقوبات گرفتار میفرماید. بلی اگر از راه قصور باشد نه قابلیت بهشت دارد نه استحقاق جهنم او را رها میکنند مثل حیوانات، مثوبات و عقوبات الهی بسیار است هم در دنیا گرفتار بلیات یا مورد عنایات میشود و هم در آخرت بمثوبات و عقوبات متنعم یا معذب میشود.

[سوره اللیل (92): آیه 14] .... ص : 142

فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی (14)

پس انذار میکنم شما را آتشی که شعله ور است که آتش جهنم باشد که از روی غضب الهی افروخته شده که امیر المؤمنین (ع) در دعاء کمیل میفرماید:

(فکیف احتمالی لبلاء الاخره و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض یا سیّدی فکیف لی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین)

ناری که نعره او گوشها را کر میکند، و انذار ترسانیدن و تخویف است که کاری نکنید که گرفتار همچو آتشی و عذابی شوید، و عذاب جهنم منحصر بآتش نیست حمیم غساق زقوم لباس آتشی که میفرماید: فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ رعد آیه 19 الی 22.

[سوره اللیل (92): آیه 15] .... ص : 142

لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی (15)

شقی مقابل سعید است، و شقاوت و سعادت درجات و مراتب زیادی دارد درجه اولی سعادت اینکه با ایمان از دنیا رود و هر چه ایمانش قوی تر و اعمال صالحه او بهتر و بیشتر و بالاتر و تقوای او زیادتر تا بدرجه عصمت و طهارت رسد سعادتش بیشتر و درجاتش بالاتر میشود، و شقی آنکه بی ایمان از دنیا رود و هر چه کفر و ضلالت و ظلم

ص: 142

و فسق و فجور آن بالاتر و بیشتر باشد شقاوت او زیادتر میشود و خداوند اشقی را در این سوره مبارکه معرفی میفرماید:

[سوره اللیل (92): آیه 16] .... ص : 143

الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (16)

تکذیب انبیاء میکند در دعوت بتوحید مدعی شرک میشود در رسالت، منکر میشود قیامت را قبول ندارد و این هم مراتبی دارد اگر یک حکم از احکام الهی را منکر شود و لو تمام انبیاء و اوصیاء و کتب آسمانی و احکام الهیه را معترف باشد، یا یک ضروری دین یا ضروری مذهب را منکر شود، یا یک بدعتی در دین احداث کند، یا یکی از مقدسات دین را اهانت کند ایمان میرود و شقاوت پیدا میکند و از این دو آیه صریحا استفاده میشود که اگر کسی با ایمان رفت و لو آلوده بمعاصی باشد نجات پیدا میکند زیرا کلمه استثناء منحصر میکند به اشقی و معرفی میکند به مکذب و معرض که معنی تولی است اعراض از حق و از دین که همان غیر مؤمن باشد.

[سوره اللیل (92): آیه 17] .... ص : 143

وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی (17)

و زود باشد تجنب و دوری بجوید آن نار افروخته را شخص اتقی، و مکرر مراتب تقوی را تذکر داده ایم که اولین مراتب تقوی از عقاید فاسده و مذاهب باطله و طرق ضاله است که مرادف با ایمان است ثم از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و ملکات قبیحه، ثم از معاصی کبار ثم از کلیه معاصی ثم از دنیا زاید بر موارد لزوم و ممدوح تا رسد از ترک اولی و هر مرتبه اتقی از ما دون است ولی در آیه معرفی میفرماید اتقی را:

[سوره اللیل (92): آیه 18] .... ص : 143

الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّی (18)

زکاة مال خود را میدهد. و ذکر زکاة از باب مثال است مطلق حقوق واجبه را میگیرد بقرینه یتزکی که مالش را پاک میکند چون اگر امتناع کرد تصرف در آن مال حرام است و تا حقوقش را بیرون نکند نمیتواند به هیچ مصرفی صرف کند، آنهم که اخراج میکند قربة الی اللَّه و خالصا لوجه اللَّه باشد چون عبادت است و شرط صحتش قربت و خلوص است، و منت بر ذوی الحقوق نگذارد و حق منت هم ندارد

ص: 143

زیرا اداء حق ذی حق منت ندارد و میفرماید:

[سوره اللیل (92): آیه 19] .... ص : 144

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی (19)

کسی نعمتی باو نداده باشد که اعطاء مال کند در عوض و جزای آن نعمت بلکه:

[سوره اللیل (92): آیه 20] .... ص : 144

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی (20)

فقط برای امر الهی و اطاعت فرمان خداوندی و قرب بمقام ربوبی که از امیر المؤمنین (ع) است:

(ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک).

[سوره اللیل (92): آیه 21] .... ص : 144

وَ لَسَوْفَ یَرْضی (21)

آن قدر خداوند باو عنایت و تفضل میفرماید که خشنود و خرم میشود.

تمّ بحمد اللَّه تفسیر سورة اللیل و یتلوه تفسیر بقیة السور ان شاء اللَّه تعالی العبد عبد الحسین طیب.

سورة الضحی .... ص : 144

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی رسول اللَّه و علی آله آل اللَّه و علی جمیع انبیاء اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه.

اما الکلام فی فضلها: کافی است همان حدیث که ابن بابویه مسندا از معاویة بن عمار از حضرت صادق (ع) در سوره و الشمس و و اللیل و و الضحی و الم نشرح روایت کرده که ذکرش گذشت بعلاوه روایاتی از حضرت رسالت نقل شده که فرمود:

(من قرأ هذه السورة وجبت له شفاعة محمد (ص) یوم القیامة و کتب له من الحسنات بعدد کل سائل و یتیم عشر مرات- الی آخر الحدیث)

و نیز از آن حضرت و حضرت صادق (ع)

ص: 144

روایاتی نقل شده لکن سند ندارد.

[سوره الضحی (93): آیات 1 تا 2] .... ص : 145

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الضُّحی (1) وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی (2)

قسم بر روشنایی روز و بشب که تاریکی او برقرار و ساکن و مستقر میشود.

(وَ الضُّحی روشنایی روز از اول طلوع فجر است تا ذهاب حمره مغربیه، و بعضی گفتند: موقعی که آفتاب پهن میشود، بعضی گفتند: ظهر است که خورشید وسط- النهار میرسد و سایه شاخص بمنتها درجه کوتاهی میرسد که اول وقت نماز ظهر است و اول وقت فضیلت.

اقول: اقسامی از روشنایی داریم یکی خلقت انوار مقدسه محمد و آل، و خلقت موجودات که ماهیات آنها از ظلمت نیستی بروشنایی هستی میآیند، یکی قلوب مؤمنین بنور ایمان که از ظلمت کفر خارج میشوند، یکی قلوب علماء بنور علم که از ظلمت جهل بیرون میآیند، یکی توبه که ظلمت معاصی را برطرف میسازد، یکی اعمال صالحه که قلب را روشن میکند، یکی نامه عمل مؤمن و نور صورت او که صحرای محشر را روشن میکند و از همه بالاتر: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... الایه نور آیه 35. و در حق مؤمنین میفرماید: یَوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ ... الایه حدید آیه 12.

وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی یعنی ظلمت شب مستقر میشود، و در حق اصحاب نار میفرماید: کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ یونس آیه 27.

[سوره الضحی (93): آیه 3] .... ص : 145

ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی (3)

پروردگار تو تو را ترک و رها نکرده و غضب نفرموده.

ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ از ماده وداع است بمعنی جدایی، و در باب زیارات ائمه موقعی که میخواهند مرخص شوند زیارت وداع میخوانند، و دو دوست که از هم جدا میشوند با یکدیگر وداع میکنند، و ودیعه که دست دیگری میسپارند از خود جدا میکند میفرماید: پروردگار تو نظر لطف و عنایتش را از تو برنداشته و تو را رها نکرده

ص: 145

و از مقام تو چیزی کاسته نفرموده.

وَ ما قَلی و از تو رنجش و غضب و بی اعتنایی نفرموده. مفسرین گفتند: شأن نزول این آیه این بود که مدتی تأخیر افتاد در وحی و آمدن جبرئیل و نزول قرآن حضرت خدیجه خدمت پیغمبر عرض کرد: که خداوند شما را رها کرده و بی اعتنایی فرموده این سوره مبارکه نازل شد.

اقول: ما مدرکی برای این پیدا نکردیم و مناسب با مقام حضرت رسالت نیست با آن معرفت و علومی که در همان عالم نورانیت باو افاضه شده که فرمود:

(کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین)

و از همین جهت یک مذاکراتی و اختلافاتی بین مسلمین هست که حضرت رسول قبل از بعثت بر چه طریقه مشی میفرمود در این مدت چهل سال بعض اهل تسنن که عصمت را در انبیاء و خلفاء آنها معتقد نیستند برای کار خلفاء ثلاثه گفتند:

العیاذ مشرک بوده سپس موحد شد. بعضی چون این کلام را بسیار زشت میدانند گفتند:

تابع دین مسیح بوده، بعضی گفتند: تابع دین ابراهیم بوده که شریعتش در بنی اسماعیل تا زمان بعثت باقی بود و این هم منافی با مقام افضلیت حضرت است بر تمام انبیاء زیرا البته متبوع افضل از تابع میشود لذا ما گفتیم و اخبار داریم که حضرت بر دین خود بود و مقام نبوت را دارا بود فقط مأمور بدعوت نبود تا زمانی که مبعوث برسالت شد، بلکه گذشت که امیر المؤمنین هم قبل از رسالت حضرت رسول بر طبق همین طریقه بوده که هر دو نور واحد بودند که فرمود:

(انا و علی من نور واحد)

و دارد همان حین ولادت امیر المؤمنین میفرماید: چون زبان پیغمبر در دهان من گذارده شد هزار باب از علم بروی من مفتوح شد که از هر بابی هزار باب علم مفتوح گردید و سوره مبارکه مؤمنین را بر پیغمبر قرائت فرمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ و پیغمبر فرمود: قد افلحوا بک یا علی. بلکه حضرت ابی طالب و فاطمه بنت است هر دو بر دین ابراهیم بودند و آخرین وصی ابراهیم بود چنان که آباء و اجداد این خاندان تمام بر دین حق بودند که مکرر تذکر داده ایم و اخبارش را اشاره کرده ایم پس بناء علی هذا معنای این آیه این است که از زمان خلقت نور مقدس تو مشمول الطاف و عنایات و

ص: 146

تفضلات پروردگار خود بوده ای و هیچگونه بی اعتنایی بتو نشده و تو را رها نکرده و ملالت از تو پیدا نکرده.

[سوره الضحی (93): آیه 4] .... ص : 147

وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی (4)

و هر آینه آخرت از برای شما بهتر است از اولی که عالم دنیا باشد زیرا نعم آخرت را نمیتوان مقایسه کرد با نعم دنیویه آخرت دار خلود است دنیا دار فناء بهشت و نعم بهشتی و قصور و حور و غلمان و فرش و سریرهای بهشت و مأکولات و مشروبات و فواکه بهشت و قرب بمقام ربوبی و حشر با أولیاء از همه بالاتر رضای الهی و زیر سایه عرش اعظم و هوای بهشت و بوی بهشت و سایر تفضلات الهی طرف نسبت نیست با دنیا که

دار بالبلاء محفوفة و بالغدر موصوفة

، و داری است پر زحمت و مرارت و امراض گوناگون و گرفتار کفار و مشرکین و ضالّین و مضلّین و شیاطین جنی و انسی و ظالمین و فساق و فجار و جهال که در بهشت هیچگونه این بلیات نیست بالاخص برای وجود مقدس حضرت رسالت اما تفضلات خداوند در حق حضرت رسالت در این عالم اینکه اول مخلوق الهی در عالم نورانیت که فرمود:

(اول ما خلق اللَّه نوری)

و این منافی با خبری که میفرماید:

(اول ما خلق اللَّه العقل)

نیست چون نور مقدس او عقل کل و کل عقل است، سپس سیر در حجب دوازده گانه و در عرش اعظم و او را اشرف مخلوقات خود قرار داده و سید مرسلین و خاتم نبیین و افضل از اولین و آخرین و دین او را افضل ادیان و کتاب او را افضل کتب و اوصیاء او را افضل اوصیاء و امت او را افضل امم و غیر اینها از تفضلات و علوم و اسراری که باو آموخت.

و اما در آخرت بعث بمقام محمود که فرمود: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 79. و گفتیم در سوره مبارکه حمد که حمد با اینکه مختص بخدا است خداوند مقامی بحضرتش عنایت میکند که جمیع انبیاء و اولیاء و ملائکه و صلحاء و اتقیاء و مؤمنین ستایش میکنند و از عنایات او بهره برداری میکنند که یکی از شئونات مقام محمود مقام شفاعت است و شفاعت حضرت منحصر باهل معاصی نیست که فرمود:

(ادخرت شفاعتی لاهل الکبائر من امتی)

بلکه

ص: 147

آیه شریفه در همین سوره بعد که میفرماید:

[سوره الضحی (93): آیه 5] .... ص : 148

وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی (5)

خبر دارد که میفرماید: تا دو نفر از شیعیان در صحرای محشر باقی مانده من راضی نمیشوم بلکه انبیاء و ملائکه و تمام اهل بهشت هم محتاج بشفاعت او هستند در ارتفاع درجه و زیادی تفضلات بعلاوه تفضلاتی که خداوند در حق دخترش فاطمه زهرا (ع) و در حق اوصیاء او تا حضرت بقیة اللَّه و دوره ظهورش و دوره رجعت ائمه الی یوم قیامت، و تفضلاتی که در حق امت او از علماء و صالحین و مؤمنین در دنیا و آخرت فرموده و میفرماید تمام تفضلات در حق پیغمبر است و شرح این تفضلات باندازه فهم ما بسیار مفصل است که یک کتاب لازم دارد در شرح فضائل این خاندان، و خداوند اشاره بپاره ای از این تفضلات که در خور فهم مشرکین و کفار هست و نمیتوانند انکار کنند فرموده:

[سوره الضحی (93): آیه 6] .... ص : 148

أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوی (6)

اما یتیمی آن حضرت که در رحم مادرش بود پدرش عبد اللَّه از دنیا رفت دو سال از عمر شریفش گذشت مادرش آمنه از دنیا رفت چهار ساله شد جدش عبد المطلب از دنیا رفت عمش ابو طالب او را کفالت میکرد و فاطمه بنت اسد پذیرایی میکرد و سرّ و حکمت این بود که کفار و مشرکین بدانند که جایی نرفته و نزد کسی درس نخوانده و از کسی چیزی فرا نگرفته که بقول شاعر:

نگار من که بمکتب نرفت و خط ننوشت بغمزه مسأله آموز صد مدرس شد

که بدانند این علوم و کمالات افاضه حق است بعینه مثل تعلیم علم اسماء بآدم بود که بر ملائکه معلوم گردد مقام آدم و این نوع عنایت را خداوند نسبت بتمام انبیاء و اوصیاء آنها و ائمه هدی و صدیقه طاهره و بسیاری از این خانواده فرموده که حضرت زین العابدین به عمه بزرگوارش علیا علّیه زینب میفرماید:

(انت بحمد اللَّه عالمة غیر معلمة و فهمة غیر مفهمة).

اما:

فَآوی خداوند چنان او را در میانه این مشرکین حفظ فرمود تا موقعی که

ص: 148

مبعوث برسالت شده و مدتی که در مکه میانه این همه دشمن و در مدینه در این غزوات حفظ فرمود.

[سوره الضحی (93): آیه 7] .... ص : 149

وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدی (7)

در تفسیر این آیه اقوال مفسرین بسیار است که از آنها بوی کفر و ضلالت میآید و حقیر شرم میکنم از نقل این اقوال و اکتفاء میکنم بنقل اخباری که از حضرت رضا (ع) در مباحثه با مأمون و سایر اخبار که خلاصه آن اینکه حضرت در نظر کفار و مشرکین که معرفت بمقامات و شئونات آن نداشتند و او را در ضلالت میپنداشتند خداوند تبارک و تعالی چنان قلوب آنها را منقلب کرد که او را هادی کل شناختند بمعجزات باهرات و نزول قرآن و علوم ظاهر از آن حضرت و اخلاق حمیده او و رفتار و کردار او که مفاد آیه شریفه در سوره بعد است: وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ.

اقول: آنچه بنظر میرسد اگر نگوئید که تفسیر برأی است اینکه ممکن فی حد ذاته لیس صرف است هیچ از خود ندارد هر چه دارد از خدای خود دارد مفاد این جمله شاید این باشد که تو از خود هیچ نداشتی این همه شئون و مقامات که اشرف ممکنات شده ای خدای متعال بتو عنایت فرموده و اللَّه العالم.

[سوره الضحی (93): آیه 8] .... ص : 149

وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنی (8)

و یافت تو را تهیدست خداوند تو را چنان توسعه داد که تمام دست احتیاج بسوی تو دراز کردند. و جهات غنای حضرت یکی از صفات بارزه آن حضرت قناعت بود که بآنچه باو عنایت شده راضی بود حتی دارد:

(عرض علیه مفاتیح الدنیا فأبی السخاء)

و فرمود:

میخواهم یک روز گرسنه باشم صبر کنم و یک روز سیر باشم شکر کنم، حتی در جنگ خندق سنگ بشکم مبارک بسته بود که دیگران نفهمند گرسنه است که بالاترین غنی قناعت است و این قضیه را حقیر در شبی که در عالم رؤیا خدمت حضرت سلیمان مشرف شدم از قول یکی از علما عرض کردم که گفته: کم فرق بین من عرض له مفاتیح الدنیا فلم یقبلها و من قال: هبنی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی. فرمود: ما هم بر

ص: 149

دنیا نخواستیم، و شرح این رؤیا و مذاکرات مفصل است و فعلا مجال ندارم، دیگر خداوند بمال خدیجه که اول ثروتمند حجاز بود خدمت حضرتش تقدیم کرد و حضرت تمام آنها را صرف اسلام کرد و بذل فرمود که گفتند:

دین اسلام بسه چیز رونق گرفت و عظمت پیدا کرد باخلاق پیغمبر و مال خدیجه و شمشیر امیر المؤمنین، بعلاوه فی ء و انفال و قطایع ملوک و غنائمی که بدون خیل و رکاب بدست آورده که میفرماید: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ ... الایه و میفرماید: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری ... الایه حشر آیه 5 و 6. و تمام را صرف دین فرمود و اندوخته ای بر خود ذخیره نفرمود. معنای سوم که بنظر اقرب میآید اینکه عائل بمعنی کثرت عیال است که میگویند:

فلان معیل است یعنی کثیر العیال و این امت مرحومه تمام عیال پیغمبر هستند و حضرت طالب بود که اینها را از تیه ضلالت و گمراهی نجات دهد خداوند بمعجزات و آیات و توفیق و هدایت آنهایی که قابلیت داشتند ارشاد و هدایت نمود و فردای قیامت هم بشفاعت او نجات میدهد.

[سوره الضحی (93): آیات 9 تا 11] .... ص : 150

فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ (9) وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ (10) وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (11)

پس اما یتیم را پس بر او قهر و غلبه نکن و اما سائل را پس از خود دور نکن و نرنجان و اما بنعمتهای پروردگار خود بیان و اظهار فرما.

فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلا تَقْهَرْ ایتام مسلمین بخصوص آنهایی که پرستار و نان آور ندارند باید مسلمین کفایت کنند و اینها دل شکسته اند نباید با آنها تندی و سختگیری کرد:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ایتام مؤمنین را اولاد خود فرض کنید بلکه بیشتر محبت و مراعات و دلداری کنید مبادا رنجش پیدا کنند که بسا آه آنها خانواده هایی را بباد میدهد و این خطاب اگر چه به پیغمبر است لکن از باب: ایاک اعنی و اسمعی یا جاره است تکلیف جمیع مکلفین است، و یتیم منحصر بایتام مسلمین نیست حتی ایتام کفار را اگر پذیرایی کنید چه بسا بتوسط شما بشرف اسلام مشرف شوند چنانچه اسرای

ص: 150

کفار هم در تحت نظر مسلمین بشرف اسلام مشرف میشوند، و یتیم منحصر بآنها نیست

لیس الیتیم یتیما مات والده ان الیتیم یتیم العلم و الادب

باید مسلمین جهال را هدایت کنند و آداب شریعت را بآنها تعلیم کنند و آدمهای بی ادب بی تربیت رذل را مؤدب کنند.

وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ رد سائل نکنید اگر متمکن هستید که سؤال او را انجام دهید و اگر متمکن نیستید یک نحوی عذر خواهی کنید که دلش نشکند بلی این هایی که سائل بکف هستند و کسب خود را گدایی قرار داده با اینکه در باطن متمکن هستند باید رد کرد، و سؤال هم منحصر بسئوال مال نیست بلکه اگر مؤمن حاجتی و گرفتاری دارد و در شدتی هست و از شما تقاضای انجام حاجت کرد و شما متمکن هستید کوتاهی نکنید.

عبادت بجز خدمت خلق نیست بتسبیح و سجاده و دلق نیست

و از همه مهمتر سؤال از مسائل و احکام دین که واجب است بر علماء اعلام بیان کنند با صورت باز و زبان خوش.

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ مثل کسانی مباش که اگر یک بلا و مصیبت بآنها برسد جار بزنند و اعلام کنند و همه جا ذکر کنند، اما نعمتهای الهی را پرده پوشی کنند و مخفی نمایند احدی مطلع نشود بخصوص نعمتهایی که خداوند برسولش عنایت فرموده که واجب است بر مسلمین معرفت بشئونات آن حضرت پیدا کنند که بر حضرتش واجب بود بآنها برساند تا معرفت آنها کاملتر گردد.

تم تفسیر هذه السورة و یتلوه تفسیر سورة الانشراح و بقیة السور بعون اللَّه و توفیقه و الحمد للَّه و انا السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 151

سورة الانشراح .... ص : 152

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید المرسلین و علی آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم أجمعین الی یوم الدین.

اما الکلام فی فضلها: گذشت در سوره و الشمس حدیثی که از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) که فرمود:

(من اکثر قراءة و الشمس و و اللیل و و الضحی و الم نشرح فی یومه او لیلته لم یبق شی ء بحضرته الا شهد له یوم القیامة حتی شعره و بشره و لحمه و دمه و عروقه و عصبه و عظامه و کل ما اقلته الارض معه و یقول الرب تعالی: قبلت شهادتکم لعبدی و اجزتها له انطلقوا به الی جناتی حتی یتخیّر منها حیث ما احب فاعطوه من غیر من و لکن رحمة منی و فضلا علیه و هنیئا لعبدی)

و اخبار دیگری در فضیلت این سوره روایت شده لکن چون سند ندارد صرفنظر کردیم.

مسألة: در اخبار و فتاوی اصحاب دارد که: این سوره با سوره و الضحی یک سوره است چنانچه سوره فیل و لایلاف هم یک سوره است و در فرائض با اینکه قرآن بین دو سوره جایز نیست در این دو مورد باید این دو سوره را تلاوت کرد بلی در نوافل هر چه قرائت کند مانعی ندارد.

[سوره الشرح (94): آیه 1] .... ص : 152

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (1)

آیا شرح صدر بشما عنایت نکردیم. همین جمله شاهد بر این است که این دو سوره یک سوره است که پس از آنکه در سوره قبل فرمود: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ در این سوره نعمتهایی که خداوند بحضرتش عنایت فرموده بیان میفرماید:

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ شرح صدر مقابل ضیق صدر است، و شرح بمعنی بسط و توسعه است که زود فرا میگیرد و ضبط میکند، و شرح صدری که خداوند به پیغمبر

ص: 152

عنایت فرموده باحدی از انبیاء عنایت نشده که محل اسرار الهی واقع شده که در سوره و النجم در باب معراج حضرت میفرماید: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی آیه 8 الی 10 شرحش در محلش ذکر شد و بواسطه همین شرح صدر صبر و تحمل و بردباری او از دست نرفت با این همه اذیت ها که بوجود مبارکش کردند و این همه نسبتها که باو دادند و بی اعتنایی ها و بی احترامیها که در حقش کردند و تمامش را حلم کرد و در حق آنها دعا میکرد:

اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون

اشاره باین که از آنها مؤاخذه مفرما در این اذیتها که بشما میکنند حتی در موقع فتح مکه و تسلط بر این مشرکین فرمود: لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ چنانچه حضرت یوسف ببرادرانش فرمود.

[سوره الشرح (94): آیه 2] .... ص : 153

وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ (2)

و برداشتیم از تو ثقالت و سنگینی تو را. بعض عامه توهّم کردند مراد معاصی که قبل از بعثت مرتکب شده بود العیاذ باللّه چون عصمت انبیاء را منکرند.

و اما مفسرین بعضی گفتند: نجات از دست مشرکین و اذیتهای آنها به هجرت در مدینه که تحمل آنها بر حضرتش ثقیل و سنگین بود، بعضی گفتند: همّ آن حضرت ایمان قوم بود خداوند چنان این همّ و غمّ آن حضرت را برطرف کرد که: یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً بعضی گفتند: سنگینی بار رسالت که بر او سهل و آسان شد.

و اما آنچه از اخبار بسیاری از ائمه هدی استفاده میشود اینکه در این غزوات و مجاهدات با این مشرکین و کفار با کثرت و قوت آنها و ضعف مسلمین بخصوص در بدر و حنین و احزاب و خندق و احد و غیر اینها حضرت بر اسلام و مسلمین بسیار مهموم و مغموم بود بالاخص که بعض این مسلمین منافق بودند و بعضی جبن و ترس داشتند و فرار میکردند. خداوند بوجود مبارک امیر المؤمنین رفع غمّ و همّ آن حضرت را میفرمود چنانچه هنگام رفتن امیر المؤمنین در مقابل عمرو بن عبد ود فرمود:

(برز الاسلام کله الکفر کله)

و در جنگ احد که صدا بلند شد که پیغمبر کشته شد و مسلمین فرار کردند فقط امیر المؤمنین بود که کفار را دفع کرد، و در جنگ خیبر که آن دو نفر

ص: 153

فرار کردند و امیر المؤمنین مرحب را کشت و هفت قلعه خیبر را تصرف نمود و غیر اینها.

اقول: این اخبار بیان مصداق اتمّ را میکند و الا نصرت الهی بسیار بوده من جمله نزول ملائکه برای نصرت حضرت که میفرماید: وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ آل عمران آیه 123 الی 125.

و من جمله القاء رعب در قلوب کفار و القاء اختلاف و بغضاء بین آنها که میفرماید:

سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ آل عمران آیه 151، و میفرماید: إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ انفال آیه 12. و میفرماید: وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً احزاب آیه 26، و میفرماید: وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ حشر آیه 2. و میفرماید:

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ. لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلَّا فِی قُریً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی حشر آیه 13 و غیر اینها.

[سوره الشرح (94): آیه 3] .... ص : 154

الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (3)

آن ثقل و وزر آن چنانی بود که پشت تو را شکسته بود. کنایه از اینکه این همّ و غمّ که شرحش گذشت مثل بار سنگینی بود که بگرده کشیده باشی که پشت تو را خرد کرده بود و شکسته بود خداوند چنان تو را یاری کرد و این بار سنگین را از دوش تو برداشت دشمنان را خوار و ذلیل کرد و دینت را عظمت داد و گروندگان بتو را نصرت فرمود و برتری داد چه منت بزرگی خداوند بر پیغمبر و مسلمین گذارده که از قدرت بشر بیرون بود و همین نحو بعد از رحلت حضرت با این دشمن های زیاد داخلی و خارجی دین مقدس اسلام را چنان نگهداری کرده که هر چه رو بضعف میرود و در

ص: 154

هر قرنی یک مجدد مذهب مقدس شیعه را از علماء اعلام برانگیخته میکند و نگهداری در هر قرن و زمانی تا حضرت مهدی ظاهر شود و ریشه کفر و شرک و ضلالت را برکند و سرتاسر دنیا را اسلام پرکند و عظمت پیدا کند و ریشه ظلم و کفر و شرک و ضلالت برکند.

[سوره الشرح (94): آیه 4] .... ص : 155

وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ (4)

و بلند کردیم و رفعت دادیم نام تو را. در دخول در اسلام شهادت برسالت تو را قرین شهادت بتوحید الهی قرار دادیم، در نماز شرط صحت نماز در تشهد در أذان و اقامه و در هر کجا که اسم شریفت برده شود دستور صلوات بر تو دادیم که در آیه شریفه میفرماید:

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب آیه 56. تو را افضل انبیاء قرار دادیم اوصیاء تو را افضل أوصیاء، امت تو را افضل امم، کتاب تو را افضل کتب، دین تو را افضل ادیان، بتو مقام محمود عنایت کردیم، تو را واسطه فیوضات بندگان قرار دادیم در معراج بمقام قاب قوسین او أدنی رساندیم، و شفاعت تو را در حق هر که بخواهی قبول کردیم، شفاعت کبری.

[سوره الشرح (94): آیه 5] .... ص : 155

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (5)

پس محققا با هر مشکلی یک آسانی هست.

صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت

البته تا رعیت زحمت نکشد زمین نکند خار و خس را بیرون نکند کشت نکند آبیاری نکند مواظبت نکند محارست نکند حاصل بدست نمیآورد، تاجر تا زحمت نکشد تجارت نکند نفع بدست او نمیرسد، کارگر تا زحمت کار را تحمل نکند مزد نمیگیرد، و صانع تا صنعت خود را بزحمت انجام ندهد نتیجه نمیگیرد و هکذا خداوند حکیم و عادل است و تمام کارهای او از روی حکمت و مصلحت و بجا و بموقع است بی جهت یکی را بالا نمیبرد و نفع نمی بخشد و یکی را خوار و خفیف نمیکند:

إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها اسراء آیه 7. الدنیا مزرعة الاخرة مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد،

الصبر مفتاح الفرج

، مرارة الدنیا حلاوة الاخرة و

ص: 155

حلاوة الدنیا مرارة الاخرة.

البته انسان تا تزکیه نفس نکند قلب خود را بنور ایمان و علم روشن نکند چشم قلب را باز نکند گوش قلب را شنوا نکند زبان قلب را گویا نکند کثافات اخلاق رذیله را از قلب دور نکند، قلب را از نجاسات معاصی پاک نکند اعضا، و جوارح را بزحمت عبادت و بندگی نیندازد تحمل مشاق روزگار را نکند نتیجه و فائده و ثمره نمیبرد. وجود مقدس پیغمبر که در تمام اینها سرآمد روزگار بود ایمانش از همه بالاتر اخلاقش: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ قلم آیه 4، فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل عمران آیه 159. اعبد ناس بود، اشجع و ازهد ناس که حتی امیر المؤمنین (ع) میفرماید:

با آن شجاعت که داشت که: هر موقع در جهاد کار سخت میشد پناه میبردیم به پیغمبر که قوت قلب او از همه بیشتر بود حتی دارد که:

(عرض علیه مفاتیح الدنیا فلم یقبلها)

و هر چه بگوئیم کم گفته ایم که در تمامی عمرش یک ترک اولی از او صادر نشد البته مورد این عنایات و تفضلات میشود بلکه آنچه خداوند متعال باو تفضل و عنایت فرموده از حد فهم ما بیرون است خدا میداند و او. سپس برای تاکید این امر تکرار میفرماید:

[سوره الشرح (94): آیه 6] .... ص : 156

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (6)

ببینید که حضرتش در چه درجه عسر بود از اول آمدنش در دنیا و یتیمی او و گرفتار یک دنیا کافر و مشرک که دوره جاهلیت بود، سپس بچه مقاماتی نائل شد بالاخص در دوره ظهور و دوره رجعت و فردای قیامت.

[سوره الشرح (94): آیه 7] .... ص : 156

فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7)

بعضی گفتند: پس زمانی که فارغ شدی از فرائض پس اقدام کن در دعاء و طلب حاجت که در اخبار داریم دعاء بعد فرائض سریع الاجابة است، بعضی گفتند: بعد از اداء فرائض قیام کن بر نماز شب که میفرماید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ- الی قوله- وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ ... الایه بنی اسرائیل آیه 78 و 79. و اقوال دیگری هم گفتند لکن آنچه بنظر میرسد:

ص: 156

(فَإِذا فَرَغْتَ) از جهاد با کفار و این که فتح و پیروزی نصیب شما شد و از شر کفار نجات پیدا کردی:

(فَانْصَبْ) ببیان احکام و دعوت برسالت و بنصب خلافت امیر المؤمنین یعنی نصب کن علی را بر خلافت و این پس از فراغ از حجة الوداع بود که حضرت دیگر از شر کفار راحت شده بود مأمور شد در غدیر خم که دیگر مسلمین متفرق میشدند به اینکه علی (ع) را نصب فرماید بر خلافت و وصی خود قرار دهد.

[سوره الشرح (94): آیه 8] .... ص : 157

وَ إِلی رَبِّکَ فَارْغَبْ (8)

نظر به اینکه حضرت میدانست به اینکه در میان مسلمین منافقین هستند و بسیاری از اینها با علی (ع) خوش بین نیستند میفرماید: خداوند تو را حفظ میکند تو توجه بخدا داشته باش و بدستورات او عمل فرما.

تنبیه: پس از این بیان در وقت سحر ملهم شدم بمعنایی که اظهر جمیع معانی باشد و آن این است که:

«اذا فرغت»

از تبلیغ احکام و مواعظ و نصایح و بشارات و انذارات و آنچه باید برسالت خود عمل کنی و چیزی فروگذار نکردی پس بجای خود باید خلیفه و جانشین نصب کنی و اگر خوف داری پس توجه کن بخدا و پناه ببر باو تو را حفظ میفرماید چنانچه مفاد آیه شریفه است: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ مائده آیه 67. شرحش در محلش بیان شده هذا ما عندنا و اللَّه خیر حافظا و اللَّه علیم خبیر.

هذا آخر تفسیر سورة الانشراح و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة التین و بقیة السور. و الحمد لولیه و الصلاة لرسوله و آله، و اللعن علی اعدائه و انا العبد عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 157

سورة التین .... ص : 158

اشاره

بعد الحمد و الصلاة الکلام فی فضل هذه السورة: از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع):

(من قرء و التین فی فرائضه و نوافله اعطی من الجنة حیث یرضی ان شاء اللَّه تعالی)

و از پیغمبر (ص) روایت شده مرسلا که فرمود:

(من قرأها اعطاه اللَّه خصلتین العافیة و الیقین ما دام فی دار الدنیا فاذا مات اعطاه اللَّه من الاجر بعدد من قرأ هذه السورة صیام یوم)

و اخبار دیگری هم روایت شده که اگر بر طعام قرائت شود از مضراتش مصون میشود و کتب اللَّه له من الاجر ما لا یحصی.

[سوره التین (95): آیات 1 تا 3] .... ص : 158

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ (1) وَ طُورِ سِینِینَ (2) وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ (3)

قسم بتین و زیتون و طور سینا و این بلد امین. تین در لغت بزبان فارسی انجیر است، و زیتون که روغن آن را میگیرند، و طور سینین طور سینا که خداوند با موسی تکلم فرمود، و بلد امین مکه معظمه است که محل امن است.

(وَ التِّینِ) از ابی ذر روایت کرده اند از پیغمبر اکرم فرمود:

(لو قلت ان فاکهة نزلت من الجنة لقلت هذه هی لان فاکهة الجنة بلا عجم فکلوها فانها تقطع البواسیر و تنفع من النقرس)

نقرس درد و ورم است که در مفاصل قدمها و در انگشت پاها در استخوان احداث میشود که باز و بسته نمیشود چون در گوشت نیست، و انجیر پوست و هسته ندارد و بمقدار یک لقمه است.

(وَ الزَّیْتُونِ) که از ابتداء نرسیده و کال بودن آن تا روغن زیتون چه اندازه فوائد دارد.

(وَ طُورِ سِینِینَ) که طور سینا باشد که خداوند با موسی تکلم فرمود که میفرماید:

ص: 158

وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا مریم آیه 52.

وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ مکه معظمه که محل امن است حتی صید حرم حرام است حتی قاتل اگر پناه بحرم آورد نمیتوان آن را کشت. این ظاهر آیات.

و اما اخبار وارده از ائمه اطهار در بعضی تین و زیتون را بحضرت حسن و حسین تفسیر کرده اند و طور سینین بامیر المؤمنین و هذا البلد الامین پیغمبر اکرم، و در بعض اخبار تین را بمدینه طیبه و زیتون را به بیت المقدس و طور سینین را بکوفه که نجف اشرف باشد و هذا البلد الامین را بمکه معظمه تفسیر فرموده، و در بعض اخبار بلد امین را بائمه علیهم السلام تفسیر فرموده.

اقول: میتوان گفت که این اخبار اشاره ببواطن قرآن دارد که در اخبار دارد:

قرآن هفتاد بطن دارد منافات با ظاهر آیات ندارد.

[سوره التین (95): آیه 4] .... ص : 159

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (4)

جواب قسم است میفرماید: هر آینه بتحقیق خلق فرمودیم انسان را به- نیکوترین وضع مستوی القامه و تمام اجزاء بدن او را از چشم و گوش و دست و پا و سایر اجزاء بدن را نیکو قرار دادیم و قوت نطق باو دادیم که در تعریف انسان گفتند حیوان ناطق که فصل ممیز او از سایر حیوانات نطق است که آنها را صامت میگویند، و عقل و شعور و ادراک و فهم و قوت و قدرت باو دادیم و تمام وسائل سعادت را تکوینا و تشریعا بر او آماده کردیم لکن این انسان دو صنف شدند یک صنف اگر در مقام تحصیل سعادت برآمدند و از این وسائل بهره برداری کردند از تمام مخلوقات عالم بالا میزنند حتی از ملائکه، و اگر پشت پا زدند و در شقاوت سیر کردند از تمام مخلوقات پست تر میشوند حتی از شیاطین و خداوند این دو صنف را در مستثنی و مستثنی منه بیان میفرماید:

[سوره التین (95): آیه 5] .... ص : 159

ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ (5)

پس برگردانیدیم او را بپائین ترین پائین ها. آنکه پشت پا زد و خود را از قابلیت سعادت انداخت در شرک و کفر و ضلالت و طغیان و عصیان و فسق و فجور و صفات خبیثه

ص: 159

و اعمال سیئة سیر داد قعر جهنم پست ترین عقبات آن جایگیر میشود که اسفل سافلین است.

[سوره التین (95): آیه 6] .... ص : 160

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (6)

که در طریق سعادت سیر کرد و تمام اجزاء خود را بکار بست و از تمام آنها بهره برداری نمود از عقل و ادراک و قوی و چشم و گوش و دست و پا و اجزاء داخلیه و اسباب خارجیه از پیروی قرآن و رسولان و ائمه هدی.

فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ پس از برای آنها اجری است بدون منت این آنچه بنظر میرسد. و اما مفسرین بعضی گفتند: احسن تقویم زمان رشد انسان است و اسفل سافلین زمان شیخوخت است که تمام قوای ظاهریه و باطنیه او ضعف پیدا میکند بعضی گفتند: احسن صورت در حال شباب احسن تقویم است و اقبح صورت در حال شیخوخت اسفل سافلین است.

اقول: در این خصوصیات مؤمن و کافر چندان تفاوتی ندارند و استثناء معنی ندارد و شیخوخت اسفل سافلین نیست آدم ابو البشر هزار سال عمر کرد، حضرت نوح گفتند دو هزار و پانصد سال عمر کرد بسیار از انبیاء و صلحاء و مؤمنین عمر طولانی داشتند و همچنین بسیاری از کفار و ظلمه و فساق در سن جوانی بدرک واصل شدند و مؤمن در هر حالی قرب و مقامش بیش از پیش میشود حدیثی از پیغمبر (ص) نقل میکنند که فرمود: (المولود حتی یبلغ الحنث- یعنی البلوغ- ما عمل من حسنة کتب لوالدیه فان عمل سیئة لم تکتب علیه و لا علی والدیه، فاذا بلغ الحنث و جری علیه القلم امر اللَّه الملکین الذین معه یحفظانه و یسددانه، فاذا بلغ اربعین سنة فی الاسلام آمنه اللَّه من البلایا الثلاث الجنون و الجذام و البرص فاذا بلغ خمسین خفف اللَّه حسابه، فاذا بلغ ستین رزقه اللَّه الانابة الیه فیما یجب، فاذا بلغ سبعین أحبه اهل السماء، فاذا بلغ ثمانین کتب اللَّه حسناته و تجاوز عن سیئاته. فاذا بلغ تسعین غفر اللَّه له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و شفعه فی اهل بیته و کان اسمه اسیر اللَّه فی الارض، فاذا بلغ ارذل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئا کتب اللَّه له بمثل ما کان یعمل فی صحته من الخیر و ان

ص: 160

عمل سیئة لم تکتب علیه.

اقول: ظاهرا مراد این باشد که سیئاتی که از روی ضعف عقل و نقصان تمیز باشد، و مراد از اجر غیر ممنون بعضی گفتند: غیر منقوص یعنی از اجرش کسر نمیگذاریم بعضی گفتند: غیر مقطوع یعنی اجر او را قطع نمیکنیم بدون حساب باو اجر میدهیم بعضی گفتند: غیر مکدر که باعث همّ و غمّ او شود و این حدیث بسیار موجب امیدواری است لکن سند معتبری ندارد.

[سوره التین (95): آیه 7] .... ص : 161

فَما یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (7)

این آیه را دو نحوه تفسیر کردند یک نحوه اینکه خطاب به پیغمبر (ص) باشد که پس از این همه بیانات و براهین و معجزات و ادله و حجج کی تو را تکذیب میکند بدین مقدس اسلام یعنی چه سبب شده که تو را تکذیب میکند هیچ منشأی ندارد جز قساوت قلب و سیاهی دل و کبر و نخوت و حب دنیا و هوای نفس و تقلید آباء و متابعت اکابر و اشباه اینها که در آیات بسیار اشاره دارد.

نحوه ثانیه اینکه خطاب بانسان باشد که در آیه قبل فرمود: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ و مراد مستثنی منه باشد که فرمود: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ که چه سبب شده ای انسان با این همه الطافی که خدا در حق تو کرده که تو را در احسن تقویم خلق فرموده و تمام وسائل سعادت را تکوینا و تشریعا برای تو آماده کرده عقل و شعور و ادراک و قوای ظاهریه و باطنیه بتو داده و انبیاء و رسل فرستاده و کتاب نازل فرموده و راه سعادت و شقاوت را بتو نشان داده چه شده که تکذیب میکنی بروز جزاء و قیامت که یوم الدین است و مراد از دین جزاء است که میفرماید در حدیث: (الناس مجزیون بأعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرا فشر) و در قرآن میفرماید: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8.

[سوره التین (95): آیه 8] .... ص : 161

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ (8)

در باب حکومت و قضاوت باید باقرار طرف باشد بلکه بسا بیک اقرار هم نمیشود حکم کرد باید چهار مرتبه اقرار کند یا بینه دو شاهد عادل و بسا چهار شاهد لازم دارد

ص: 161

آنهم در شهادت باید حسی باشد شهادت علمی کافی نیست یا به یمین آنهم بسا یک قسم کافی نیست بسا پنج قسم باید باشد که میفرماید:

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ نور آیه 4. که حد قذف است حتی اگر سه شاهد باشند آنها را هم باید حد زد، و میفرماید: وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ نور آیه 6 الی 9. خداوند متعال فردای قیامت در محکمه عدل با اینکه بجمیع خفایای قلبی عالم است در باب محکمه باقرار و مدرک و شاهد حکم میفرماید، اما اقرار اعضاء و جوارح لسان ید رجل پوست بدن اقرار میکنند بآنچه از آنها صادر شده: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24 و میفرماید: حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فصلت آیه 20. و اما شهود ملکین و ملائکه حفظه و انبیاء و ائمه اطهار که در آیات شریفه صراحت دارد، و اما مدرک نامه عمل که: لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 49. لذا میفرماید:

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ هر کس را بجزاء خود میرساند خیر باشد یا شر

سورة العلق .... ص : 162

[سوره العلق (96): آیه 1] .... ص : 162

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (1)

اما الکلام فی فضلها: اکثر مفسرین گفتند: این سوره اولین سوره است که بر

ص: 162

پیغمبر نازل شده بعضی گفتند: سوره مدثر، بعضی گفتند: سوره حمد که فاتحة الکتاب نامیده شده، و این سوره از سور عزائم است که سجده واجبه دارد مثل سوره سجده و فصلت و النجم و از این جهت در نماز جایز نیست قرائت آنها و همچنین در حال جنابت و حیض و سایر احداث کبار، و در فضل آن از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ فی یومه او لیلته اقرأ باسم ربک ثم مات فی یومه او فی لیلته مات شهیدا و بعثه اللَّه شهیدا و احیاه شهیدا، و کان کمن ضرب بسیفه مع رسول اللَّه (ص)

و اخباری برای حفظ مال از سارق و حفظ از خطرات دریا در کشتی، و دارد که ثواب قرائت تمام سور مفصلات را دارد.

اقْرَأْ یعنی خدا را باسماء مقدسه باید خواند چنانچه میفرماید: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی و میفرماید: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی بنی اسرائیل آیه 110، وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها اعراف آیه 180 و از این جهت در هر کاری باید اولا بسم اللَّه گفت که فرمودند:

(کل امر ذی بال لم یبدا ببسم اللَّه فهو ابتر)

و لذا در اوائل هر سوره بسم اللَّه دارد، در شروع بطعام بسم اللَّه، در ذبیحه اگر بدون بسم اللَّه باشد میته میشود، در شروع بجماع در نطفه اثر دارد، و بسیاری از موارد دیگر. و بالجمله انسان باید از ذکر غافل نباشد و بزرگترین عبادات است که میفرماید: اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ عنکبوت آیه 45.

بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ تمام ممکنات از صدر اول نور مقدس نبوی تا مادة- المواد معدوم صرف بودند (کان اللَّه و لم یکن معه شی ء) از نیستی بهستی آورد بصرف ایجاد که (خلقت الاشیاء بالمشیة و خلقت المشیة بنفسها) «خالق کل شی ء و هو علی کل شی ء قدیر» و در میان مخلوقات خلقت انسان عجیب تر است که گفتند اعجوبة الدهر است:

تو خود یک چیزی و چندین هزاری دلیل از خویش روشنتر نداری

لذا میفرماید:

ص: 163

[سوره العلق (96): آیه 2] .... ص : 164

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2)

مراد بنی آدم است زیرا آدم از علق خلق نشده از تراب و طین بوده و بسیاری از حیوانات تکوینی هستند، و علق خون بسته است آنهم مراتبی طی کرده تا علقه شده و پس از علقه مراتبی طی کرده تا انسان شده، و اعجب از همه آنها اینکه روح مجرد انسانی که نه مکان دارد و نه مشاهده میشود چه نحوه تعلق باین بدن عنصری گرفته و باو قابلیت تمام کمالات و استعدادات و تمام فیوضات را داده که از ملک بالاتر رود که فرمودند:

(الملائکة خدام شیعتنا)

و مجرد این قابلیت و استعداد کافی بر ترقیات و تعالی نیست باید اسبابی و وسائلی خداوند باو عنایت کند و او هم بکار زند تا بمقام فعلیت رسد، و بزرگترین وسائل و اسباب این قرآن مجید است که: یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ بنی اسرائیل آیه 9. و ارسال رسل و بیان احکام و مواعظ و نصایح و بیان عقاید و اعطای عقل و قوای جسمانی و روحانی که بکار زند.

[سوره العلق (96): آیه 3] .... ص : 164

اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (3)

تکرار اقرأ تکرار نیست برای تأکید بلکه اقرأ اول برای توجه بخدا و معرفت باو و آثار قدرت او و اینکه همیشه بیاد خدا و ذکر خدا و عدم غفلت که میفرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا احزاب آیه 41 و 42. و دوم برای تلاوت قرآن و بیان احکام وظائف دینی.

وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ خداوند هم تو را تأیید میفرماید و حفظ میکند و هم قرآن را نگهداری میفرماید تا دامنه قیامت که میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9. و خداوند بر بندگانش کرم فرمود آنچه بآنها عنایت کرده.

کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواننده از این در نرود بی مقصود

احدی هیچگونه طلبی از خدا ندارد آنچه باو عنایت شده از روی تفضل و رحمت و کرم است:

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

تمام وسائل عبادت و سعادت و رستگاری و هدایت را بر او فراهم فرموده و

ص: 164

اعظم آنها همین قرآن است که میفرماید: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9. و این اعلی درجه کرم است که میفرماید: اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ احدی قدرت بر کوچکترین تفضلات او ندارد.

[سوره العلق (96): آیه 4] .... ص : 165

الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4)

آن خدایی که تعلیم فرمود بقلم. مفسرین اقوال زیادی دارند در تفسیر این جمله و ما قبل از نقل آنها آنچه بنظر نزدیکتر است تذکر میدهیم و آن این است که خداوند لوح و قلم را خلق فرمود و امر شد بقلم که در لوح بنویسد آنچه در عالم از بدو خلقت الی انقضاء خلقه واقع میشود، و این لوح محفوظ است که تغییر پذیر نیست و علم ملائکه و انبیاء در همان عالم بتوسط این قلم و لوح بوده و این غیر از لوح محو و اثبات است که جز خودش احدی نمیداند، و اولین نزول قرآن در همین لوح بتوسط همین قلم ثبت شده و اولین مشاهد این لوح نور مقدس پیغمبر اکرم بوده که میفرماید:

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22.

و اما مفسرین گفتند: خداوند علم کتابت را تعلیم انسان کرده که بتوسط قلم بر صفحات مقاصد قلبی خود را اظهار کند، و اول کسی که علم کتابت را پیدا کرد آدم بود، و بعضی گفتند ادریس بود.

اقول: بنا بر این معنی آنچه خدا تعلیم فرمود علم کتابت است و علم کتابت بقلم نبوده انسان پس از آنکه باو علم کتابت افاضه شد او مقاصد خود را بقلم تعلیم میکند و آیه میگوید. خداوند بقلم تعلیم فرمود این اولا، و ثانیا انسان مقاصد خود را منحصر نیست که بقلم اظهار کند چه بسیار بزبان اظهار میکند که قوه ناطقه باو عنایت شده که در تعریف انسان گفتند: حیوان ناطق نگفتند حیوان کاتب، و چه بسیار باشاره مقاصد خود را اظهار میدارد چنانچه انسان لال با اشاره بیان میکند، و چه بسیار نفس اعمال و افعال کاشف از بواطن و مقاصد انسان است، بعضی گفتند:

ثبات دین و تعلیم غائبین و تعلیم غیر موجودین بکتاب است مثل صحف انبیاء و تورات و زبور و انجیل و کتب اخبار و احکام و اخلاق که علماء اعلام نوشته اند شکر اللَّه سعیهم

ص: 165

و تمام اینها بقلم بوده.

اقول: اولا کتب آسمانی مثل صحف انبیاء و کتب اربعة را خدا بقلم ننوشته همین نحو مکتوبا یا مثل قرآن مقروءا نازل شده، ثانیا تعلیم بکتاب است نه بقلم.

[سوره العلق (96): آیه 5] .... ص : 166

عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (5)

انسان در ابتداء امر جاهل صرف است وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ نحل آیه 78، و گفتند: العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء، و از امیر المؤمنین است فرمود:

(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)

عرض کردند پس اینکه در معاویه است چیست؟

فرمود: نکری و شیطنت. و گفتند: العلوم ثلاثة آیة محکمة و سنة قائمة و فریضة عادله، و اشرف صفات انسانی علم است و بدترین صفات جهل است چه جهل بسیط و چه جهل مرکب که بدتر از جهل بسیط است، و شرافت علم موقعی است که مقرون با عمل باشد و الا عالم بی عمل و چشمه بی آب یکی است. بلکه بدتر از جهل است.

[سوره العلق (96): آیه 6] .... ص : 166

کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی (6)

نه چنین است بدرستی که انسان هر آینه طغیان میکند، طغیان و سرکشی سرپیچی و زیاده روی در کفر و ظلم و فساد و معاصی است و منشأ آن کبر و نخوت و بزرگ منشی و حب جاه و ریاست و مال و منال و رتبه و مقام و هوای نفس و شهوترانی و سبب تمام اینها جهل است بالاخص جهل مرکب، و قساوت و سیاهی دل است و مراد از انسان نوع بشر است که در اسم اسم انسان روی خود گذارده و الا در حقیقت و باطن از حیوان پست تر است چنانچه میفرماید: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ اعراف آیه 179. بلکه اگر پرده از روی چشم برداشته شود در همین دنیا مشاهده میکند که یک مشت سگ و خوک و بوزینه و ببر و پلنگ و خرس و اشباه آنها بهم ریخته و نام خود را انسان گذارده چنانچه حضرت صادق (ع) پرده از روی چشم ابی بصیر پس کرد دید یک جمعیت از این نمره حیوانات دور کعبه چرخ

ص: 166

میزنند و تک تک آدم میان آنها طواف میکند. ولی این طغیان در وقتی است که خود را مستغنی بداند.

[سوره العلق (96): آیه 7] .... ص : 167

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی (7)

اینکه فریب مال و دولت و ثروت و ریاست و عشیره و اتباع را بخورد و خود را مستغنی بداند از خدا و بگوید العیاذ باللّه: خدا قدرت ندارد که کوچکترین آسیبی و خللی بمن وارد کند مثل فرعون و نمرود و شداد و هزارها بلکه ملیاردها اشباه اینها هر چه باو موعظه کنند تأثیری نمی بخشد و خود را فعّال ما یشاء میپندارد.

[سوره العلق (96): آیه 8] .... ص : 167

إِنَّ إِلی رَبِّکَ الرُّجْعی (8)

محققا بازگشت او است بسوی پروردگار تو. از همان موقع که اجلش میرسد و تمام آنچه در دست او بود گرفته میشود تا وارد صحرای محشر شود با دست خالی که میفرماید: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ انعام آیه 94. و آنجا خطاب میرسد به ملائکه عذاب: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ دخان آیه 47 الی 50. و نیز خطاب میرسد: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقة آیه 30 الی 32. و امثال این آیات. و بالجمله بدانند که بازگشت آنها فردای قیامت در محکمه الهی است.

[سوره العلق (96): آیات 9 تا 10] .... ص : 167

أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی (9) عَبْداً إِذا صَلَّی (10)

آیا میبینی کسی که نهی میکند بنده ای را زمانی که نماز میگذارد. اولا نماز بزرگترین عبادات واجبه است و آیات و اخبار در فضیلت او بسیار است که در بسیاری از آیات امر بنماز شده و مدح کسانی که اقامه نماز میکنند و در اخبار که فرمودند:

(الصلاة عمود الدین)

(من لا صلوة له لا دین له)

(الصلاة معراج المؤمن)

(عنوان صحیفة المؤمن الصلاة)

(الصلاة قربان کل تقی)

(اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة الصلاة

ص: 167

ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها)

(الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر)

و غیر اینها.

و ثانیا ترک صلوة از گناهان بسیار بزرگ است بلکه اگر از روی استخفاف باشد کفر است که گفتند: تارک الصلاة کافر، و اول عقوبت اهل جهنم عقوبت ترک نماز است که از آنها میپرسند چه سبب شده که شما را بجهنم آوردند: یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِینَ ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ... الآیات مدثر آیه 40 الی 43. و امروز در جامعه ما تارک الصلاة بسیار هستند شاید کمتر خانه ای باشد که در آن تارک الصلاة نباشد، و مثل ترک صلوة است تضییع صلوة که عقوبتش بسیار است پانزده عقوبت دارد که ششم آنها بی دین از دنیا رفتن است، و نماز در حق صاحبش نفرین میکند

(ضیعتنی ضیعک اللَّه).

و ثالثا بدتر از تارک الصلاة و ضایع الصلاة کسانی که دیگران را هم نهی میکنند از نماز و اینها هم امروز بسیارند و این علاوه از عقوبت خود عقوبت آنها را هم دارد که میفرماید:

أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی یعنی شدت عذاب او را در قیامت.

عَبْداً مفعول ینهی است.

إِذا صَلَّی اگر هزار معصیت بکند او را نهی نمیکند ولی از نماز او را نهی میکند. و بالجمله در اهمیت نماز همین بس که مشتمل بر عبادات زیادی هست که اولا طهارت بدن لازم دارد و طهارت لباس و طهارت از حدث مثل وضو یا غسل یا تیمّم یا دو از اینها یا هر سه. و ثانیا حلیت لباس و مکان و توجه در پیشگاه احدیت و قصد خلوص و قربت و امتثال امر الهی و اطاعت فرمان ربوبی، و مشتمل بر اذکار شریفه از تکبیر و تسبیح و تهلیل و تحمید، و بر تلاوت قرآن مجید بالاخص سوره حمد و توحید و قدر، و بر دعا و خواستن حوائج از خدا در قنوت و ذکر شهادتین که محقق اسلام است و ذکر شریف صلوات بر محمد و آل او (ص)، و سلام به پیغمبر و ملائکه و عباد صالحین و رکوع و سجود و قیام و قعود بالاخص اگر در اول وقت باشد و بجماعت باشد و در مساجد

ص: 168

باشد، و تعقیب و تسبیح فاطمه (ع) و غیر اینها که یک کتاب مفصل میخواهد که در اطراف آن نوشته شود، و بقدری اهمیت دارد که از احدی در هیچ حالی ساقط نمیشود (الصلاة لا تسقط بحال) حتی غریق و حریق و مهدوم علیه و مریض و لو مرض سخت باشد.

[سوره العلق (96): آیات 11 تا 12] .... ص : 169

أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَی الْهُدی (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوی (12)

یعنی آن عبدی که نماز میگذارد و او را نهی میکند آن انسان طاغی از نماز آیا می بینی آن عبد نمازگزار بر طریق هدایت باشد یا آمر بتقوی باشد.

هدایت مقابل ضلالت است و آن صراط مستقیم است که در عقائد معتقد بجمیع عقائد حقه باشد بدون شک و ریبی و انکار ضروری و بدعتی که ایمان کامل باشد و در اخلاق متخلق بجمیع اخلاق حمیده و متصف بجمیع صفات حسنه و ملکات فاضله، و در اعمال بعبادت و بندگی او کوتاهی نداشته باشد بعلاوه آمر بتقوی باشد چه تقوی از عقائد فاسده از شرک و کفر و ضلالت و چه از صفات خبیثه و ملکات رذیله، و چه تقوای از معاصی الهیه و از ترک فرائض شرعیه که مراتب تقوی را مکرر بیان کرده ایم که فرد اجلی او وجود مقدس حضرت رسالت بود که چون قیام بنماز میکرد این مشرکین بخصوص ابو جهل که گفتند شأن نزول این آیات در مورد او بوده میآمدند و مزاحمت و ممانعت میکردند و تقلید او را در میآوردند و او را مسخره و استهزاء میکردند و امیر المؤمنین را ضربت در حال نماز بر فرق مبارکش میزدند، و ابی عبد اللَّه را در حال نماز تیر باران میکردند بلکه در گودال قتلگاه در حال نماز شمشیر و نیزه و چوب و سنگ میزدند (فرقة بالسیوف و فرقة بالرماح و فرقة بالاخشاب و الحجارة) و مثل حضرت کاظم را در حال نماز گرفتند و بردند و اسیر کردند تا اینکه حضرتش را زیر غل و زنجیر و حبس تاریک بزهر جفا شهید کردند.

و امروز علماء و مؤمنین را بنماز و مسجد و عبادت مسخره میکنند و تقلید آنها را در می آورند و آنها را امّل و کهنه پرست میشمارند باشد تا بجزای خود برسند.

[سوره العلق (96): آیه 13] .... ص : 169

أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (13)

آیا مشاهده میکنی اینکه تکذیب میکند و اعراض میکند. که حضرت رسالت

ص: 169

هر چه آنها را دعوت بتوحید و رسالت خود میفرمود او را کاذب و ساحر و مجنون و مفتری میگفتند و قرآنش را افتراء میپنداشتند که میفرماید: وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 30. و امروز هم بسیاری از این متجددین کتب دینی مثل کتب اربعه اخبار کافی و من لا یحضر و تهذیب و استبصار و کتب احکام و کتب عقائد را دور انداختند و تکذیب میکنند و از آنها اعراض میکنند یفرون من العلماء فرار الغنم من الذئب.

[سوره العلق (96): آیه 14] .... ص : 170

أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری (14)

آیا نمیداند به اینکه خداوند میبیند: إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ بصیر بودن خدا نه بآلات و اسباب است بلکه از شئون علم است یعنی عالم بجمیع دیدنی ها است که چند صفت است از شئون علم است سمیع یعنی عالم بمسموعات است حکیم است عالم بحکم و مصالح است خبیر است عالم بجمیع قضایا است مدرک است عالم بجمیع مدرکات، و علم عین ذات است مثل قدرت و حیاة و سایر صفات کمال و غیر متناهی است حتی علم ذات بذات. آیا این انسان نمیداند که خداوند بتمام افعال او و نیات او و قلب او و باطن او و ظاهر او خبیر است و می بیند، اگر میداند و مع ذلک مرتکب میشود العیاذ خدا را کوچکترین افراد میداند و اگر نمیداند پس منکر علم خدا است و کافر است.

[سوره العلق (96): آیه 15] .... ص : 170

کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (15)

نه چنین است هر آینه اگر منتهی نشد و دست برنداشت و تائب نشد هر آینه řʙØԙʙŠاو را بناصیه که گیسوان جلو او باشد یعنی میگیریم گیسوان او را و میکشیم او را رو بجهنم.

(کَلَّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ) استفاده میشود که اگر منتهی شد و توبه کرد و دست برداشت توبه او را قبول میکنیم او را عفو میکنیم و میآمرزیم که اگر کافر و منافق و مشرک است اسلام آورد که گفتند:

(الاسلام یجب ما قبله)

و اگر ضال بود هدایت شد و ایمان آورد و اگر فاسق و فاجر بود صالح و متقی شد لکن این توبه و منتهی شدن باید قبل از معاینه مرگ و حال احتضار باشد زیرا میفرماید: وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ

ص: 170

یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ ... الایه نساء آیه 18.

و در حدیث است:

(التوبة قبل المعاینه)

و اگر منتهی نشد و با کفر از دنیا رفت و در توبه بروی او بسته شد که میفرماید: وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً تتمه آیه قبل.

تنبیه: اگر بی توبه از دنیا رفت و لکن با ایمان بود امید مغفرت و عفو و شفاعت در او میرود ولی نه اینکه بگوید من ایمان دارم هر چه بکنم امید مغفرت دارم زیرا خطر بسیاری از معاصی این است که نزدیک رفتن در همان حال نزع ایمانش برود یا باغوای شیطان یا سیاهی قلب یا جهات دیگر.

(لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ) سفع بمعنی جر و کشیدن است که مفاد «خذوه» است و ناصیه گیسوان جلوی روی است که ما تعبیر میکنیم بکاکل و زلف که چون آن را بگیرند هیچ قدرتی ندارد و این تنافی با آیه شریفه ندارد که میفرماید: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ الحاقة آیه 30. زیرا جمع بین غل و اخذ بناصیه است مانعی ندارد.

[سوره العلق (96): آیه 16] .... ص : 171

ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16)

ناصیه دروغگوی خطاکار. نسبت دروغ و خطا بناصیه دادن با اینکه صاحب ناصیه کذاب و خاطئی بوده بمناسبت است مثل اینکه بگویی زبان تو و چشم تو و گوش تو دست تو پای تو عورت تو فلان عمل را بجا آورد چشمت دید گوشت شنید زبانت گفت پایت کجا رفت دستت چه کرد با اینکه اینها آلت بودند و فاعل خود انسان است و لذا فردای قیامت همین اعضاء شهادت میدهند بآنچه صاحب آنها بتوسط اینها مرتکب شده ولی نسبت فعل بهمین اجزاء داده شد که میفرماید:

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ و نفرمود:

بما کان صاحبهم یکسب یس آیه 65، و نیز میفرماید: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24. و ناصیه که گرفته شد تمام اعضاء و جوارح گرفته میشود لذا فرمود:

(کاذبة) کذب بر خدا و رسول و دین و قرآن و مقدسات دین.

ص: 171

(خاطئة) خطای آنها کفر و شرک و ضلالت و متابعت شیطان و متکبرین و هوای نفس است.

[سوره العلق (96): آیه 17] .... ص : 172

فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (17)

نادیه هم مجلس و هم کیش و هم مشرب است چنانچه در حق قوم لوط میفرماید:

وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ عنکبوت آیه 29 که در خبر دارد در انجمنها که مجتمع میشدند ضرطه میدادند. پس میخواند و دعوت میکند رفقا و عشیره و اصحاب خود را که بیایند او را نجات دهند ولی احدی بفریادش نمیرسد چنانچه میفرماید:

وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ کهف آیه 52. و نیز میفرماید: وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ قصص آیه 64.

[سوره العلق (96): آیه 18] .... ص : 172

سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (18)

ما هم زود بخوانیم زبانیه آتش را که بگیر آن را. آتش شعله میزند و او را میرباید چنانچه در جای دیگر میفرماید: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 30. و بالجمله جهنم و آتش و زبانیة و سایر عذابهای آن و بهشت و کلیه نعم بهشتی شعور و ادراک دارند و مورد خطاب واقع میشوند و اهل عذاب را بمقدار استحقاق عذاب میکنند زاید بر آن نمیکنند، و اهل بهشت را هم بمقدار قابلیت ثواب می بخشند و کوتاهی نمیکنند، و خداوند فرمان میدهد ببهشت که هر که را بچه مقدار لذت بخش و بجهنم که هر که را بچه مقدار عذاب کند و ملائکه هم مأمور هستند که تا چه اندازه عذاب کنند.

[سوره العلق (96): آیه 19] .... ص : 172

کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)

نه چنین است اطاعت نکن آن انسان را که تو را نهی میکند از صلوة و سجده کن در پیشگاه احدیت و تحصیل قرب بمقام ربوبی باطاعت او و بنماز و سجده در مقابل عظمت پروردگار، و این آیه شریفه سجده واجبه دارد که آنها چهار هستند که عزائم مینامند، و در روایت عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق (ع) فرمود:

(العزائم:

الم تنزیل و حم سجده و النجم اذا هوی و اقرأ باسم ربک و ما عداها فی جمیع القرآن

ص: 172

مسنون و لیس بمفروض).

اقول: اولا در شریعت اسلام سجده جایز نیست بر احدی سوی اللَّه حتی بر انبیاء و ائمه اطهار حتی کسانی که مشرف میشوند بزیارت اعتاب مقدسه بوسیدن عتبه مانع ندارد ولی سجده و وضع جبهة بر عتبه جایز نیست. و اما در شرایع سابقه مانعی نداشته مانند سجده ملائکه بآدم و سجده یعقوب و پسران بیوسف، و سجده در شریعت اسلام پنج سجده است سجده نماز که در هر رکعت دو سجده و این دو با هم از ارکان نماز است و سجده فراموش شده که پس از سلام بدون انجام منافی باید قضا کرد، و سجده سهو که در پنج مورد واجب است: کلام بیجا سلام بیجا قیام بیجا تشهد فراموش شده سجده فراموش شده، و سجده شکر که در پنج مورد است: هر وقت موفق بعبادتی شد مثل نماز و غیر آن، و هر وقت نعمتی باو عنایت شد. و هر وقت بلائی از او دفع شد، و هر وقت متذکر نعم الهی شد، و هر وقت متذکر دفع بلیاتی از او شد، و سجده قرآن که در این چهار سور عزائم واجب است و در بقیه که امر بسجده دارد یا ذکر سجده میشود مسنون است که گفتند: در یازده مورد است که مجموعا پانزده مورد میشود و خلاصه آن:

اما سجده نماز علاوه بر آنچه در نماز شرط است باید هفت موضع بر زمین استقرار پیدا کند پیشانی دو کف دست دو سر زانو دو سر انگشت ابهام، و ذکر بخصوص یا یک ذکر کبیر سبحان ربی الاعلی و بحمده یا سه بار ذکر صغیر سبحان اللَّه، و پیشانی باید بر ما یصح السجود علیها باشد زمین و آنچه از زمین روئیده میشود بشرط آنکه معادن و مأکول و ملبوس انسان نباشد، و از اجزاء حیوانات هم نباشد و همین شرائط در سجده فراموش شده هم معتبر است، و در سجده سهو ذکر مخصوص دارد، و بسیاری از این شرایط و تشهد و سلام، و در سجده شکر هر قدر بتواند طول دهد و ذکر بگوید و دعا کند و حاجت بطلبد و بسا ائمه چندین ساعت در حال سجده بودند مثل امیر المؤمنین و سید سجاد و موسی بن جعفر و سایر ائمه، و در سجده تلاوت اذکار مخصوص مستحبّ است باری بهترین حالات بنده در پیشگاه قرب الهی حال سجده است که در

ص: 173

این آیه اولا امر فرمود بترک طاعت کفار که نهی از صلوة میکنند بلکه در هیچ امری نباید اطاعت آنها را کرد در مقابل اطاعت خدا و رسول و ائمه اطهار و منصوب از قبل آنها مثل والدین و زوج و علماء اعلام و آمرین بمعروف و ناهین از منکر و مولی و امثال آنها.

(کلا) یعنی هرگز چنین نیست که این انسان کافر میگوید:

(لا تُطِعْهُ) که نهی از صلوة میکند و ذکر صلوة از باب مثال است و الا این کفار و مشرکین و ضالین و فساق و فجار مؤمنین را نهی میکنند از اطاعت اوامر الهی و واجبات شرعی بالاخص از تحصیل علم دیانت و رجوع بکتب دینی و تشرف محضر علماء و وعاظ و آنچه که بر خلاف هوای نفس آنها است و با دنیای آنها مخالفت دارد.

(وَ اسْجُدْ) در پیشگاه الهی خاضع و خاشع شود و شکرگزار باشد بر نعمتهای الهی و امتثال اوامر او و اطاعت فرمان او. و بالجمله دین با دنیا سازش ندارد اینها دین را بدنیا فروختند و هوای نفس را مقدم بر دین دانستند: أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا فرقان آیه 43 و 44.

(وَ اقْتَرِبْ) قرب مکانی نیست قرب زمانی نیست ذات مقدس ربوبی احاطه قیّومیت دارد بجمیع ما سوی اللَّه: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ق آیه 16. بلکه قرب معنوی است که مشمولیت تفضلات الهی باشد، و این قرب بچند امر حاصل میشود:

1- بایمان و تحصیل معارف الهی هر چه ایمان قوی تر باشد و معرفت کاملتر باشد قربش بیشتر است تا بحدی که بحق الیقین برسد و آنچه در خور ممکن است و قابلیت دارد بمقام فعلیت برساند.

2- بصفات حمیده و اخلاق فاضله و ملکات حسنه که فرمودند در حدیث:

(تخلقوا باخلاق اللَّه)

آنهم هر یک از این صفات درجاتی دارد تا بدرجه اعلی آن برسد.

3- بعبادت و بندگی هر چه بیشتر و بهتر و کاملتر باشد قربش بیشتر میشود که

ص: 174

یکی از بزرگترین عبادات همین سجده است.

4- اجتناب از عقائد باطله و اخلاق رذیله و اعمال سیئه که معنی تقوی است.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر سورة القدر و بقیة السور و الحمد للَّه و الصلاة علی نبی اللَّه و آله آل اللَّه و انا العبد المحتاج الی رحمة اللَّه السید عبد الحسین طیب.

سورة القدر .... ص : 175

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید المرسلین و علی آله أجمعین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.

اما الکلام فی فضل هذه السورة: و فضائل آن دو قسم است یک قسم مشترک با سوره توحید ان شاء اللَّه بیانش در سوره توحید میآید که سوره اخلاصش هم میگویند و یک قسم مختص است از کلینی مسندا از حضرت باقر (ع) فرمود.

(من قرأ انا انزلناه فی لیلة القدر بجهر

و در یک نسخه

«یجهر بها صوته») کان کالشاهر سیفه فی سبیل اللَّه و ان قرأها سرا کان کالمتشحط بدمه فی سبیل اللَّه و من قرأها عشر مرات مر علی نحو الف من ذنوبه»

و نیز روایت کرده مسندا از حسین بن العلا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ انا انزلناه فی فریضة من فرائضه نادی مناد: یا عبد اللَّه قد غفر اللَّه لک ما مضی فاستأنف العمل)

و از پیغمبر (ص) روایت شده فرمود:

(من قرأ هذه السورة اعطی من الاجر کمن صام شهر رمضان و احیا لیلة القدر و کان له ثواب کثواب من قاتل فی سبیل اللَّه)

و نیز از آن حضرت روایت شده فرمود:

(من قرأها کان له یوم القیامة خیر البریة رفیقا و صاحبا)

و اخبار دیگر هم روایت کرده اند لکن چون سند ندارد صرفنظر کردیم.

ص: 175

[سوره القدر (97): آیه 1] .... ص : 176

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1)

کلام در این آیه شریفه بسیار مبسوط و مفصل است و از وضع این تفسیر خارج است و ما بطور اختصار در چند مقام صحبت میکنیم:

مقام اول: در تعیین لیلة القدر. اختلاف زیادی است بین سنی و شیعه بعض اهل تسنن گفتند: لیلة القدر در عهد پیغمبر بود بعد برداشته شد، بعضی گفتند: یک شب از شبهای دوره سال است که باید تمام شبها را عبادت کرد تا عبادت شب قدر را درک کند، بعضی گفتند: شب نیمه شعبان، بعضی گفتند: یک شب از شبهای ماه رمضان، بعضی گفتند:

شب اول شهر صیام، بعضی شب نیمه، بعضی شب هفدهم، بعضی شب آخر، و اکثر اهل تسنن گفتند: شب بیست و هفتم ماه رمضان، و لکن در اخبار شیعه چهار دسته اخبار داریم:

یک دسته بین سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم، یک دسته بین دو شب بیست و یکم و بیست و سوم، یک دسته خصوص شب بیست و سوم، یک دسته هر سه شب مدخلیت دارد در شب نوزده تقدیر امور میشود و بیست و یکم حکم میشود و بیست و سوم مبرم میشود.

اقول: الحق اینکه خصوص شب بیست و سوم است موافق نص بعض اخبار و فتوای مشهور از علمای اعلام، و اینکه در بعض اخبار بین سه شب یا دو شب بیان فرموده یا هر سه شب را مدخلیت داده برای این است که عبادت شب قدر افضل از عبادت هزار ماه است که هشتاد و سه سال و چهار ماه است، و در عبادت اول باید تخلیه کرد سپس تحلیه در شب نوزده و بیست و یک شب تخلیه است که باید از گناهان و معاصی و صفات خبیثه و عقاید فاسده توبه کرد و قلب را پاک و پاکیزه نمود و خود را آماده کرد، و اگر گناهان تدارک دارد تدارک کند که در شب بیست و سوم عبادات بدرجه اعلی قبول برسد.

مقام دوم در معنی قدر: بعضی گفتند: تقدیر امور میشود در دوره سال آنچه بر هر فردی مقدر شده که در لسان بعض اخبار است، و بعضی گفتند: قدر بمعنی ضیق است یعنی تنگ شدن زیرا آن قدر ملائکه نازل میشوند در زمین که جای آنها تنگ میشود بدلیل قوله تعالی: لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ

ص: 176

طلاق آیه 7.

اقول: اما تقدیر امور ازلا خداوند تبارک و تعالی آنچه موافق حکمت و مصلحت است بر هر بنده ای معین فرموده و در لوح محفوظ و محو و اثبات ثبت شده که پیغمبر (ص) بعمار آخر روزی او را خبر دادند و ائمه هم میدانستند آنچه در عالم واقع میشود و در لوح محفوظ ثبت شده و خداوند هم آنچه در لوح محو و اثبات است میداند و خود معین فرموده و تجدید رأی بر خدا محال است.

و اما بمعنی ضیق اگر جمیع ملائکه بر زمین نازل شوند جایی را بر کسی تنگ نمیکنند چنانچه بسا در مجالس مؤمنین حاضر میشوند و آن مجلس تنگ نمیشود بلکه در قلوب مؤمنین الهام میکنند. و قلب تنگ نمیشود و ملائکه کتبه و حفظه با انسان هستند و ضیقی پیدا نمیشود پس معنای قدر قدر و منزلت است که میفرماید: از هزار ماه بهتر است، و شرافت زمان و مکان نه بواسطه خصوصیت زمان و مکان باشد بلکه جهاتی که در آن زمان یا در آن مکان واقع شده کعبه معظمه برای بیت اللَّه حرام است و بعثت حضرت رسالت و ولادت آن حضرت و امیر المؤمنین و دعاء حضرت ابراهیم و بنای حضرت آدم و سایر امور بوده، مدینه برای هجرت حضرت و مدفن حضرت و ائمه بقیع و صدیقه طاهره و رواج دین اسلام، نجف برای مدفن امیر المؤمنین و چهار پیغمبر، کربلا و همچنین سایر مشاهد مشرفه، و مساجد برای محل عبادت است حتی مجالس مؤمنین و علماء، و همچنین ازمنه مثل اعیاد بعثت حضرت رسول ولادت آن حضرت و ائمه اطهار و نصب امیر المؤمنین روز غدیر، و شهر رمضان برای صیام و سایر ازمنه شریفه، و شرافت شب قدر برای نزول قرآن بوده که لیله مبارکه است و شرحش میآید که برکات شب قدر هم بواسطه برکات قرآن است، بلکه میتوان گفت که فضائل ماه مبارک رمضان هم برای نزول قرآن است که میفرماید: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ بقره آیه 185.

مقام سوم در اعمال شب قدر: و آن بسیار است غسل احیاء تا صبح سه سوره یس

ص: 177

سوره عنکبوت و روم و حم دخان، زیارت ابی عبد اللَّه (ع) جوشن کبیر صد رکعت نماز با هزار قل هو اللَّه دعاء قرآن سی رکعت نماز هر شب دهه آخر بعلاوه دعاهای هر شب ماه مبارک رمضان و غیر اینها از اعمال بالاخص توبه از گناهان و طلب حوائج دنیوی و اخروی.

مقام چهارم معنای نزول قرآن در شب قدر: مکرر گفته شده که قرآن مجید اولا بتوسط قلم در لوح محفوظ که قابل تغییر نیست ثبت شده که میفرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22. پس از آن وجود مقدس نبوی در همان عالم نورانیت مشاهده فرمود آنچه در لوح محفوظ بود من جمله قرآن مجید را که این اول نزول قرآن بوده که از لوح محفوظ بنور مقدس او سپس بانوار مقدسه ائمه اطهار و انبیاء که خبر میدادند از آمدن پیغمبر و قرآن و دین مقدس او که میفرماید: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذلِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ آل عمران آیه 81. و این اخذ میثاق در همان عالم انوار مقدسه انبیاء بود و کلمه «النبیین» جمع مضاف از تمام انبیاء که مفید عموم است و ایمان برسول ایمان بجمیع ما جاء به که اعظم آنها قرآن مجید است پس از آن بر ملائکه مشهود شد الاقدم فالاقدم تا ملائکه آسمان اول که بر تمام ملائکه مکشوف شد و این در ماه مبارک رمضان در شب قدر بود و بواسطه این شب قدر شرافت پیدا کرد که قرآن مجید بر تمام انبیاء و ائمه اطهار و جمیع ملائکه مکشوف شد بمشاهده لوح محفوظ و اما نزول در مدت بیست و سه سال تقریبا نجوما بر قلب مطهر حضرت رسالت آمدن روح الامین از جانب رب العالمین بر قلب سید المرسلین دستور تلاوت بود بر امت و الا حضرتش تمام آن را میدانست بدلیل قوله تعالی: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ طه آیه 114. که در واقع این مرتبه نزول بر امت است و نظر به اینکه امت استعداد تام نداشتند که یک مرتبه جمیع قرآن بر آنها تلاوت شود لذا نجوما و تدریجا نازل میشد.

ص: 178

[سوره القدر (97): آیه 2] .... ص : 179

وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ (2)

و چه چیز تو را دانا کرد که چیست لیلة القدر. اشاره باهمیت و بزرگی و شرافت لیلة القدر است که چه اندازه اهمیت و شرافت دارد همان شرافتی که قرآن بر سایر کتب آسمانی دارد، و دین اسلام بر سایر ادیان، و پیغمبر اسلام بر سایر انبیاء، و مؤمن بر سایر طبقات دارد که قابل مقایسه نیست همین نحو لیلة القدر بر سایر لیالی دارد.

سپس خداوند یک قسمت فضائل لیلة القدر را بیان میفرماید:

[سوره القدر (97): آیه 3] .... ص : 179

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3)

اشکال: هزار ماه تقریبا هشتاد و سه سال و چهار ماه میشود و هر سالی یک لیلة القدر دارد چگونه لیلة القدر بهتر از هزار ماه است؟- جواب: بعضی گفتند: مراد عبادت در شب قدر بهتر است از هزار ماه باستثناء شب قدر که در او عبادت کنند.

اقول: گذشت که شرافت شب قدر برای نزول قرآن بود بمعنی که ذکر شد و قبل از نزول قرآن شب قدری نبود و لو ماه رمضان و شب بیست و سوم داشت اما لیلة القدر نبود کانه میفرماید: اگر هشتاد و سه سال و اندی امم سابقه در ایمان و اعمال صالحه و تقوی سیر میکردند شب قدری که خداوند باین امت داده بهتر است از آن هزار ماه امم سابقه و افضلیت آن از جهاتی است که بر آنها قرآن نازل نشده بود و عبادات آنها هم بپایه عبادت شب قدر نمیرسید و ملائکه نزول نمیکردند و سایر فضائل بلکه شب قدر علاوه بر لیلة القدر بودنش فضائل ماه مبارک و لیالی فرد و لیالی دهه آخر رمضان را هم دارد: آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.

تنبیه: همین نحوی که عبادات در شب قدر بلکه در ایام و لیالی متبرکه و اماکن مشرفه فضیلتش بسیار است معاصی در آنها هم عقوبتش بسیار است بعینه مثل این لیالی و ایام متبرکه مثل انبیاء و أولیاء و مقربان درگاه الهی است و صلحاء و اتقیاء و مؤمنین هر کدام بدرجه خود احسان بآنها و محبت آنها و ارادت بآنها بسیار فضیلت دارد ظلم و اذیت و آزار بآنها هم عقوبتش بسیار است و مصداق اتم آنها خاندان عصمت

ص: 179

و طهارت هستند.

[سوره القدر (97): آیه 4] .... ص : 180

تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (4)

بعضی گفتند: روح جبرئیل امین است بدلیل قوله تعالی: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ نحل آیه 102، و قوله تعالی: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ شعرا آیه 192 الی 196، و بعضی گفتند:

جبرئیل داخل در الملائکه است و الروح بزرگتر از ملائکه.

اقول: ملائکه تمام روحانی هستند و مانعی ندارد که روح هم جزو ملائکه باشد چنانچه می گویی: فلان قشون با فلان رئیس حرکت کردند و حال آنکه رئیس هم جزو قشون است اجمالا روح رئیس ملائکه است جبرئیل باشد یا ملک دیگری و نزول آنها در شب قدر برای دو امر است:

یکی آنکه بر امام زمان نازل شوند و آنچه در این سال تقدیر شده بنظر مبارکش برسانند بامر پروردگار که مفاد باذن ربهم من کل امر است، و گفتیم: اموری که تقدیر شده دو قسم است یک قسم اموری که قابل تغییر نیست و در لوح محفوظ ثبت شده و انبیاء و ائمه و بسیاری از ملائکه میدانند و احتیاج به تنزیل ملائکه ندارد، دوم اموری که بر حسب حکم و مصالح و حالات بندگان قابل تغییر است و در لوح محو و اثبات ثبت شده که لا یعلمه الا اللَّه لا نبی مرسل و لا ملک مقرب آنها را آنچه در این سال مقدر شده خداوند تبارک و تعالی برای تشریفات ائمه ملائکه و روح را بر آنها نازل میفرماید و کلمه من کل امر شامل جمیع امور میشود، و میتوان گفت که یکی از حکم تنزیل ملائکه بر امام این است که بامضاء امام برسد و اگر حضرتش در حق بعضی دعا کند و شفاعت کند و از خدا درخواست نماید خداوند برای احترام او تغییر دهد چون حکمت و مصلحتش تغییر پیدا کرده و گفتیم شفاعت این خاندان فقط برای روز قیامت در حق مؤمنین نیست در دنیا در حین نزع در قبر در عالم برزخ هم اینها شفاعت میکنند دفع بلیات و عقوبات از مستحقین عذاب میشود و جلب منافع

ص: 180

که لیاقت نداشتند بآنها میشود.

امر دوم: اینکه ملائکه و روح در مجالس مؤمنین حاضر شوند و بر آنها سلام کنند و در حق آنها دعا کنند و در عبادت آنها شرکت کنند و ثواب عبادت آنها را در نامه عمل مؤمنین ثبت کنند و هدیه کنند ثواب عبادات خود را بمؤمنین، و این ملائکه در جامعه مؤمنین هستند تا طلوع فجر که مفاد:

[سوره القدر (97): آیه 5] .... ص : 181

سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

لذا مستحبّ مؤکد است احیاء شب قدر که تا صبح بیدار باشند و مشغول عبادت باشند چه عبادات مشترکه مثل ادعیه شبهای ماه رمضان و بالاخص ادعیه سحر مثل دعاء ابی حمزه و سایر ادعیه سحر و دعاهای دهه آخر و نمازهای شبهای رمضان و شبهای قدر و دهه آخر و چه عبادات مختصه و طلب حوائج که ملائکه برای آنها آمین میگویند و در حق آنها دعا میکنند و دعاء ملائکه قطعا مقرون باجابت است بخصوص که باذن و اجازه پروردگار باشد و از همه بالاتر دعاهای امام زمان در حق مؤمنین و دعاهای مؤمنین در حق یکدیگر و از این بالاتر خشنودی پروردگار و خشنودی پیغمبر و ائمه اطهار.

تذکرة: سزاوار است مؤمنین در یک همچو شبی موانع قبولی عبادات را و اجابت دعوات را دفع کنند اگر حقوقی بگردن آنها است بصاحبانش رد کنند یا از آنها طلب عفو نمایند چه حق مالی باشد و چه عرضی و چه جانی از اخماس و زکوات و نذور و دیات و غیر اینها، و اگر آلوده بمعاصی هستند از خدا طلب عفو نمایند و تائب شوند و اگر صفات خبیثه و اخلاق رذیله در خود می بینند رفع کنند و همچو مواقع را غنیمت شمارند و دست توسل بدامن ائمه اطهار زنند بالاخص زیارت حضرت ابی عبد اللَّه (ع) که از زیارات مخصوصه آن حضرت است، و امیر المؤمنین که ایام عزاداری آن بزرگوار است تا گرفتار نفرین پیغمبر نشوند که فرمود: از رحمت خدا دور باد کسی که ماه مبارک رمضان از او بگذرد و آمرزیده نشود، و از رحمت خدا دور باد کسی که نام مرا بشنود و بر من صلوات نفرستد، و از رحمت خدا دور باد کسی که عاق والدین

ص: 181

باشد، و والدین مجرد والدین جسمانی نیست والدین حقیقی محمد و علی است که فرمود:

انا و علی أبوا هذه الامه

، و والد روحانی که علماء اعلام باشند که فرمود:

اب یعلمک.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و الکلام فیها ابسط من ذلک و نحن اقتصرنا علی هذا المقدار. و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی نبینا سید الانبیاء و المرسلین و علی أئمتنا سادات اهل الجنة اجمعین و اللعن علی اعدائهم و مخالفیهم و غاصبی حقوقهم و منکری فضائلهم الی یوم الدین. و انا العبد السید عبد الحسین الطیب غفر له.

سورة البینه .... ص : 182

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله خلفاء اللَّه و امناء اللَّه و اللعن علی أعدائهم أعداء اللَّه.

[سوره البینة (98): آیه 1] .... ص : 182

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ (1)

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من قرأ سورة لم یکن کان بریئا من الشرک و ادخل فی دین محمد (ص) و بعثه اللَّه مؤمنا و حاسبه حسابا یسیرا»

و از حضرت رسالت روایت شده فرمود:

(من قرأ هذه السورة کان یوم القیامة مع خیر البریة رفیقا و صاحبا)

و نیز از آن حضرت روایت کردند فرمود:

(لو یعلم الناس ما فی لم یکن لعطلوا الاهل و المال و تعلموها فقال رجل من خزاعة: ما فیها من الاجر یا رسول اللَّه؟ فقال: لا یقرئها منافق ابدا و لا عبد فی قلبه شک فی اللَّه عز و جل، و اللَّه ان الملائکة المقربین منذ خلق السموات و الارض لا یفترون من

ص: 182

قراءتها و ما من عبد یقرئها بلیل الا بعث اللَّه ملائکة یحفظونه فی دینه و دنیاه و یدعون له بالمغفرة و الرحمة، و ان قرأها نهارا اعطی علیها من الثواب ما اضاء علیه النهار و أظلم علیه اللیل. فقال رجل من قیس غیلان: زدنا یا رسول اللَّه من هذا الحدیث فداک أبی و امی. فقال (ص): تعلموا عم یتساءلون و تعلموا ق و القرآن المجید و تعلموا و السماء ذات البروج و تعلموا و السماء و الطارق فانکم لو تعلمون ما فیهن لعطلتم ما انتم فیه و تعلموهن و تقربتم الی اللَّه بهن و ان اللَّه یغفر بهن کل ذنب الا الشرک باللّه، و اعلموا ان تبارک الذی بیده الملک تجادل عن صاحبها یوم القیامة و تستغفر له من الذنوب)

و غیر اینها از اخبار داله بر اینکه نافع است قرائت این سوره و کتابت آن برای دفع آلام و اسقام و حفظ مال از سرقت.

لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ نمیباشند کسانی که کافر شدند از اهل کتاب یهود و نصاری و مشرکین منفک تا آنکه بیاید آنها را بینه و دلیل و حجت. خداوند حجت را بر تمام آنها تمام فرموده و راه عذر بر تمام آنها بسته شده بارسال رسول محترم با معجزات باهرات بالاخص قرآن مجید که عاجز هستند از این که یک سوره مثل آن بیاورند و جهات معجزه بودن قرآن را در مجلد اول این تفسیر بیان کرده ایم بعلاوه خبرهایی که در کتب آنها ببشارت بآمدن این پیغمبر داده شده که عین آنها را در مجلد اول کلم الطیب در باب نبوت خاصه نقل کرده ایم، و اینها دانسته و فهمیده از روی عناد و عصبیت انکار کردند و خداوند تا حجت را بر خلق تمام نکند احدی را عذاب نمیفرماید: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا اسراء آیه 15.

(لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا) عموم دارد احدی از کفار نیستند و ذکر کفار از باب مصداق است و الا احدی نیست و لو اسم کافر بر او نباشد مثل اهل ضلالت و فساق و فجار و معاند و مخالف و ناصب و شاک که تا حجت بر او تمام نشود خداوند عذاب کند.

(مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ) مراد اینکه به پیغمبری معتقد باشد و کتابی بدست داشته

ص: 183

باشد که نسبت بآن پیغمبر دهد مثل یهود که بموسی معتقد و کتابی بنام تورات در دست دارند بلکه کتبی بنام انبیاء بنی اسرائیل غیر از اسفار تورات دارند که عهد قدیمش نامند، و ما معتقدیم بحضرت موسی و اینکه پیغمبر اولو العزم بوده و الواح تورات بر او نازل شده لکن این اسفاری که بنام تورات فعلا دست یهود است تورات موسی نیست و سه مرتبه تواتر آنها قطع شده و یک مزخرفاتی با یک مسموعاتی بنام تورات بدست آنها داده شده که شرحش از کتب خود آنها که کتب وحی میدانند ما در همان مجلد اول کلم الطیب در بحث نبوت بیان کرده ایم و نقلش در اینجا از وضع خارج است بآنجا مراجعه فرمائید. و مثل نصاری که بعیسی معتقد و چهار انجیل در دست آنها است که اناجیل اربعه مینامند، و انجیل برنابا که صریحا نام مقدس پیغمبر در او است و بشارت بآمدن آن حضرت داده کنار گذاردند و کتبی بنام عهد جدید نسبت بحواریین عیسی داده اند و چه اندازه کفریات در این اناجیل اربعه آنها است که ساحت قدس حضرت عیسی از آن بیزار است که این هم شرحش در همان مجلد اول کلم الطیب در بحث نبوت عیسی مذکور است و مثل مجوس که ملحق باهل کتاب هستند در احکام.

وَ الْمُشْرِکِینَ بتمام اقسام شرک ذاتا و صفة و افعالا و عبادة و نظرا که پنج قسم شرک است و در کلمه توحید لا اله الا اللَّه مندرج است بسه دلالت مطابقی و التزامی و اقتضایی و شرحش مکرر بیان شده.

مُنْفَکِّینَ انفکاک جدایی و رهایی است مثل فک دین و فک رهن یعنی خداوند اینها را رها نکرده و حیاری نکرده و ترک نکرده.

حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ در باب قضاوت میفرمایند:

(البینة علی المدعی و الیمین علی من أنکر)

هر مدعی که اقامه دعوی کند قولش مسموع نیست تا مادامی که بینه اقامه کند که در مرافعه دو شاهد عادل بسا چهار شاهد در باب زنا، و بسا یک شاهد از رجال و دو شاهد از نساء که میفرماید: وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ بقره آیه 282، و مراد عدل امامی است، و نیز میفرماید در باب قذف: لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ نور آیه 13. و بینه الهی

ص: 184

برای دعوت بسعادت و رستگاری و نجات از هلاکت دنیوی و از عذاب اخروی است.

[سوره البینة (98): آیه 2] .... ص : 185

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً (2)

آن بینه الهی رسولی است از جانب خدا که او را فرستاده که تلاوت کند صحائفی که مطهره و پاک و پاکیزه باشد.

رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ در باب رسالت گفتیم که خداوند تبارک و تعالی خلقت انسان را برای عبادت و بندگی و اعمال حسنه کرده که میفرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ذاریات آیه 56. و عقل و شعور که ممیز حسن و قبح باشد باو عنایت فرموده لکن نظر به اینکه عقول متفاوت است و محدود است بجمیع محسنات و مقبحات پی نمیبرد بعلاوه در مخالفت عقل یک ذمی بیشتر نمی بیند که: الناس یستسهلون الذم فی قضاء الوتر لذا لازم شد که ارسال رسل کند و جمیع محسنات و مقبحات را بانسان نشان دهد و در متابعت بشارت دهد و در مخالفت انذار کند، و این رسول نمیشود از ملک باشد و نه از جن زیرا بصورت اصلی قابل مشاهده نیست و اگر بصورت بشر در آمد یک آدم گمنام ناشناس بنظر میآید باید از جنس بشر باشد و دارای شرایط رسالت باشد، نسبتش تا آدم پاک باشد اصلاب شامخه و ارحام مطهره نقص خلقتی نداشته باشد، امراضی که مورث تنفر ناس میشود در او نباشد و بر او عارض نشود، و معصوم از خطا و سهو و نسیان و شک و شبهه و اشتباه و کذب و از کلیه معاصی در جمیع عمر باشد، و باید دلیل قطعی که قابل شک و شبهه نباشد بر رسالتش داشته باشد. و گفتیم: ادله قطعیه برسالت سه دلیل است:

1- معجزه که فعلی از افعال الهیه که از قدرت بشر خارج است بدست او داده شود که نشانی بین خدا و خلق است.

2- اخبار نبی ثابت النبوة بر رسالت او.

3- اخبار معصوم ثابت العصمه. و این وجود مقدس حضرت رسالت دارای جمیع این شرائط و هر سه قسم دلیل و فرد اجلای آن را داشت که در مجلد اول کلم الطیب مفصلا بیان شده.

ص: 185

یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً اطلاق صحف بر قرآن نظیر اطلاق صحف است بر تورات موسی که میفرماید: أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی و النجم آیه 36 و 37. و نیز میفرماید: إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی الاعلی آیه 18 و 19. چنانچه اطلاق کتاب هم بر قرآن مانعی ندارد: ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ بقره آیه 2. و اطلاق جمع بر قرآن بواسطه این است که هر سوره بلکه هر جمله او یک صحیفه کامله است برای هدایت جن و انس که: یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9، و مطهره بودن قرآن برای این است که هیچگونه نقصی و عیبی در او نیست تمام حق و صدق و موافق حکم و مصلحت و صلاح دنیا و آخرت بشر است و دست ناپاکی باو تماس نگرفته در لوح محفوظ و توسط ملائکه مقربین بر قلب مطهر حضرت رسالت و از دهان مبارک آن حضرت و لسان صدق تلاوت شده.

[سوره البینة (98): آیه 3] .... ص : 186

فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ (3)

در این صحف مطهره کتابهایی است که برجا و برپا است و بقویم ترین راهها قیام فرموده. یکی از امتیازات قرآن مجید با کتب و صحف انبیاء سلف این است که صحف انبیاء سلف مثل صحف آدم و نوح و ادریس و هود و صالح و ابراهیم و سایر انبیاء که هیچ اثری از آنها باقی نمانده فقط اشاراتی در قرآن بآنها شده و اما الواح تورات و اسفار آن و زبور داود و انجیل عیسی یک اسم از آنها در نزد یهود و نصاری باقی مانده و تحریف شده و اصلش از بین رفته که ما مکررا اشاره کرده ایم و در مجلد اول کلم الطیب با مدارک صحیح که نتوانند یهود و نصاری انکار کنند مگر از روی عناد و عصبیت باشد مفصلا بیان کرده ایم.

و اما قرآن مجید در حفظ الهی از زمان صدور الی یومنا هذا و الی یوم القیامه باقی و ثابت است و احدی از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین نتوانستند انکار کنند که اینکه فعلا در دست ما است قرآن محمد (ص) نیست انکار آنها این است که رسالت آن حضرت را منکر هستند و قرآن او را افتری میگویند لذا میفرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9.

ص: 186

مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزات را حافظم بیش و کم کن راز قرآن رافضم

و پیغمبر (ص) فرمود:

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا)

و این اختلافاتی که بین مسلمین شیعه و سنی پیدا شده برای این است که دست از دامان عترت برداشتند کلا ام بعضا و بدستورات قرآن عمل نکردند مثل امروزه در جامعه خود ماها که چه اندازه دستورات قرآن را کنار گذارده و تقلید خارجه میکنیم بسلیقه خود و هواهای نفسانی عمل میکنیم و بسا متشابهات قرآن را تأویلاتی پیش خود میکنیم و از اهلش پرسش نمیکنیم که میفرماید: فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ... الایه آل عمران آیه 7. چون قرآن معجزه باقیه آن حضرت است باید باشد تا دامنه قیامت.

فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ و تعبیر بکتب با اینکه قرآن یک کتاب است برای اینکه نجوما نازل شده و هر قسمت آن راجع بامری است که هر کدامش یک کتاب میشود چنانچه کتب اخبار و کتب فقه و لو یک کتاب است کافی تهذیب من لا یحضر استبصار بحار وافی وسائل جواهر مواهب و غیر اینها و لکن هر قسمتش بنام یک کتاب نامیده شده: کتاب صلوة کتاب صوم کتاب حج کتاب زکاة خمس معاملات حدود دیات و غیر اینها، بعلاوه چون قرآن تدریجا نازل شده هر سوره یا آیه نازل میشد کتاب وحی مینوشتند، و اینها از هم جدا بودند تا پس از رحلتش مجموع بین دفتین شد چنانچه مثل کافی مأخوذ از اصول اربعمائة که اصحاب ائمه و روات داشتند جمع آوری شد و مبوب شد و بنام یک کتاب کافی نام گذارده شد و هکذا امثال آن.

[سوره البینة (98): آیه 4] .... ص : 187

وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ (4)

و متفرق نشدند کسانی که بآنها داده شد کتاب مگر بعد از آنکه حجت بر آنها تمام شد و آمد آنها را بینه واضحه. حقیر در مجلد اول کلم الطیب در صفحه 352 الی 359 هشت صفحه بشاراتی که در کتب یهود بوجود مقدس حضرت رسالت داده شده

ص: 187

عین عبارات آنها را با ترجمه نقل کرده ایم در سفر پیدایش تورات باب 17 آیه 21، و نیز در همان سفر باب 49 آیه 10، و در سفر تثنیه باب 33، آیه 1 و 2 و 3، و نیز در همان سفر باب 18 آیه 15 الی 18، و در کتاب اشعیاء نبی باب 28 و باب 42، و در زبور داود باب 45 و 72 بلکه در کتاب انیس الاعلام سی مورد نقل کرده و در کتاب سیف الامه متجاوز از شصت مورد نقل کرده که شرح و بسط آنها از وضع تفسیر خارج است بهمین کتب مخصوصا بکلم الطیب رجوع فرمائید که در دسترس شما هست باری میفرماید:

وَ ما تَفَرَّقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ تفرقه آنها اینکه پس از بعثت حضرت رسول یک دسته آنها ایمان آوردند و اسلام اختیار کردند و یک دسته دیگر انکار کردند و بکفر خود باقی ماندند.

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّنَةُ که علاوه از بشاراتی که اشاره شد معجزات باهرات آن حضرت را هم مشاهده کردند، بلکه جماعتی از یهود قبل از بعثت حضرت رسول آمدند در مدینه سکونت کردند و باهل مدینه خبر دادند که ما در کتب خود دیده ایم که پیغمبری در مکه مبعوث میشود و بمدینه هجرت میفرماید و ما آمده ایم که خدمتش برسیم و باو ایمان آوریم و همین اخبار یهود منشأ شد که اهل مدینه پس از بعثت حضرت بشرف اسلام مشرف شدند بالاخص پس از هجرت حضرت بمدینه لکن خود یهود ایمان نیاوردند و گفتند آنکه ما میگفتیم از بنی اسرائیل است و این از بنی اسماعیل است با اینکه در بشاراتی که قبلا تذکر دادم که از بنی اسماعیل است باسم و صفات معین کرده است.

[سوره البینة (98): آیه 5] .... ص : 188

وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ (5)

و امر نشدند مگر به اینکه بپرستند خدای متعال را از روی خلوص که غیر او را نپرستند و دین خود را خالص کنند برای او و دینی جز دین او را اختیار نکنند و از سایر ادیان اعراض نمایند و بپا بدارند نماز را و ادا کنند زکاة را و این است دین

ص: 188

پا بر جا.

دین مقدس اسلام دین سمحه سهله است هیچ امر مشکلی در او نیست که میفرماید: ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ مائده آیه 9، و نیز میفرماید: وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ حج آیه 78، و نیز میفرماید: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ بقره آیه 185.

اقول: دین مقدس اسلام مشتمل بر سه جزء است اول علم بعقائد حقه و به احکام اسلامیه و بفوائد صفات حمیده و مضار اخلاق رذیله. دوم تزکیه نفس از صفات خبیثه و تحلیه بملکات حسنه، سوم عمل بارکان دینیه از فعل واجبات و مستحبات و ترک محرمات.

اما علم اگر مقایسه کنیم با این هایی که اشتغال بتحصیل دارند در این مدارس جدیده باید هیجده سال هر سالی یک کلاس طی کنند بشرط آنکه مردود نشوند و تجدیدی نگردند تا دیپلم و لیسانسه شوند و یک حقوقی بدست آورند، و اگر اهل صنعت باشند باید سالهای دراز شاگردی کنند تا استاد صنعت شوند، و اما علوم دینی دست بالایش اگر یک ماه همت کنند و نزد عالم دینی زانو بزمین زنند تمام عقاید حقه و تمام مسائل دینیه و تمام محاسن و مضار اخلاقیه را فرا میگیرند بلکه میتوان گفت در ظرف یک هفته.

و اما عمل باحکام دینیه نماز هفده رکعت در شبانه روز واجب است که با آداب و شرائطش یک ساعت بیشتر نیست، زکاة چهل یک یا بیست یک یا ده یک مال برای دستگیری از فقراء، خمس پس از اخراج مئونه سال آن هم بهمه چیز تعلق نمیگیرد، صوم در سال یک ماه آن هم از اول شب تا صبح بخورید و بیاشامید که میفرماید: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ- الی قوله تعالی- وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ بقره آیه 187 آن هم بسیاری معاف هستند، و اما حج یک مرتبه در دوره عمر بر شخص مستطیع

ص: 189

واجب میشود و مصارف حج هم بمقدار یک فرش و قالی در منزل یا لوازم تشریفات نمیشود، و اما جهاد مشروط بحضور امام و اجازه او و بسط ید او است از ائمه اطهار در دوره بنی امیه و خلفاء و بنی عباس هیچگونه اقدامی در امر جهاد نداشتند، و در دوره غیبت هم واجب نیست و اما امر بمعروف و نهی از منکر مشروط بشرائطی است که باید فاعل و تارک علم بمعروفیت و منکریت داشته باشد و احتمال تأثیر هم بدهد و ضرر و خطری بر آمر و ناهی نداشته باشد. و بالجمله هیچکدام اینها امر مشکلی و حرجی ندارد.

و اما اخلاقیات حسن و قبح او واضح و روشن است حتی بر آنکه متخلق باخلاق رذیله است اگر دیگری این صفت را داشته باشد بد میداند خود ظلم میکند اما اگر کسی باو ظلم کرد بد میداند، و ازاله اخلاق رذیله و تحلیه بصفات حمیده امر نفسی است بسهولت میتوان انجام داد لذا میفرماید:

وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ که عبد اصنام و شمس و آتش و گاو و غیر اینها نباشید و مشرک نشوید و موحد باشید و مثل نصاری که سه خدا گفتند اب و ابن و روح القدس و یهود که آدم و عزیز و خود را ابناء اللَّه دانستند نباشید.

مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ چیزی داخل در دین نکنید و بدعت نگذارید و چیزی از دین را منکر نشوید، و در عبادات ریا و سمعه نباشد و تمام نظر بخدا باشد و بس.

حُنَفاءَ حنیف تمایل و تحری بدین مستقیم است و حنف بتحریک استقامت است و دین حنیف دین مستقیم است که هیچ اعوجاجی در او نباشد، و حنیفه سمحة سهلة مستقیمة المائلة عن الباطل الی الحق التی لا ضیق فیها.

وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ برپا میدارند نماز را یعنی امر شده اید که بپا دارید نماز را، و اقامه نماز بمجرد اتیان بفرائض نیست بلکه نگذارید نماز از بین برود، و ما در مجلد اول اوائل سوره بقره آیه 3 وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ بسط مفصلی در باب نماز و شرائط و آداب آن و معنی اقامه داده ایم احتیاج بتکرار ندارد بآنجا مراجعه کنید.

وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ امر شده اید باداء زکاة که به نه چیز تعلق میگیرد غلات

ص: 190

اربعه گندم جو خرما کشمش و انعام ثلاثه شتر گاو و گوسفند و نقدین طلا و نقره سکه دار و شرح اینها را و شرائط آنها را و زمان تعلق و وقت اداء و به کمی تعلق میگیرد مفصلا در همان آیه در جمله: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ داده ایم با بیان سایر انفاقات غیر الزکاة.

وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ دین پا برجا که جامع سعادت دنیا و آخرت است و مورث نجات از مهالک نشأتین است همین دین مقدس اسلام است با شرائطی که مکرر اشاره شده که عمده آنها اعتقاد بامامت دوازده امام بدون بدعت در دین و انکار ضروری و اهانت بمقدسات دینی و معاصی که باعث زوال دین میشود.

[سوره البینة (98): آیه 6] .... ص : 191

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ (6)

محققا کسانی که کافر شدند از اهل کتاب و مشرکین در آتش جهنم مخلد هستند همیشه که تمام شدن ندارد اینها بدترین خلق اللَّه هستند.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا شامل تمام کفار میشود که از جمله آنها.

مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ که یهود و نصاری و مجوس که ملحق باهل کتاب هستند.

وَ الْمُشْرِکِینَ که غیر خدا را میپرستند و در الوهیت شریک بر خدا قرار دادند و کافر کسانی هستند که یا منکر توحید هستند یا منکر رسالت و در میان مسلمین هم چند طائفه کافر هستند یکی نصّاب که عداوت اهل بیت دارند که خلاف نص قرآن است: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی شوری آیه 23، و یکی خوارج که خروج بر امام زمان خود کردند مثل اصحاب جمل و صفین و خوارج، و یکی مبدع در دین و منکر ضروری، و ملحق بکفار هستند اهل ضلالت مثل مخالفین و سایر فرقی که مصداق غیر مؤمنین هستند، و مشرک هم عموم دارد شرک در ذات و صفات و افعال و عبادت و نظر.

فِی نارِ جَهَنَّمَ و عذابهای جهنم که در بسیاری از آیات بیان فرموده.

خالِدِینَ فِیها که مسأله خلود نص قرآن است در بسیاری از آیات.

ص: 191

أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ برّ در اینجا مقابل بحر است یعنی ساکنین در روی زمین از جن و انس و حیوانات، و اینها از سگ و خوک و حیوانات موذیه مثل مار و عقرب و غیر اینها بدتراند زیرا آنها جهنم نمیروند و اینها مخلد در آن هستند.

[سوره البینة (98): آیه 7] .... ص : 192

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (7)

محققا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح بجا آوردند اینها خود بهترین بریّه هستند ایمان بجمیع عقائد حقه که گفتیم در ایمان چهار امر معتبر است اول یقین قطعی بجمیع عقائد دینی که شک و ریبی و انکاری در هیچیک آنها نباشد، دوم اعتقاد که عبارت از دلبستگی و دربند دین بودن است، سوم اقرار که کفر جحودی نباشد که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14، چهارم تسلیم که زیر بار دین رفتن است.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا مشروط به اینکه مستقر باشد و مستودع نباشد که تعبیر بموافات میکنند که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس زیرا بسیاری از معاصی است که باعث زوال ایمان میشود در آخر عمر بخصوص اگر کثرت پیدا کند و ملکه و عادت گردد، و این جمله شامل مراتب ایمان میشود از درجه ادنی الی درجه اعلی البته بتفاوت درجات.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ عمل صالح اینکه عبادتش صحیح باشد تام الاجزاء و الشرائط و خالی از موانع صحت و بالاخص اگر دارای شرائط قبول هم باشد.

أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ بجایی میرسد که از ملائکه بالا میزند:

(ان الملائکه خدّام شیعتنا)

و مراد این نیست که جمیع اعمال صالحه را بجا آورد زیرا اینکه بر همه کس میسر نیست، و نیز مراد این نیست جمیع اعمال او صالحه باشد بلکه همین مقدار که واجبات شرعیه را صحیحا بجا آورد مصداق این آیه میشود.

[سوره البینة (98): آیه 8] .... ص : 192

جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ (8)

جزاء آنها در نزد پروردگار آنها بهشتهایی است عدن جاری میشود از زیر

ص: 192

آنها نهرهایی همیشه در آن بهشتها هستند فنا و زوال ندارد ابد الاباد باقی است خدا از آنها راضی و آنها هم از خدا راضی هستند و این موهبت برای کسی است که از خدا بترسد.

جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ نه از روی استحقاق زیرا احدی حقی بر خدا ندارد و لو با عبادت جن و انس وارد شود زیرا مقابله با نعم پروردگار نمیکند بلکه از راه قابلیت تفضل است و اگر چه تفضل بر خدا لازم نیست لکن چون وعده داده محال است خلف وعده کند که میفرماید: لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ زمر آیه 20 و خلف وعده قبیح است و محال است از خدا صادر شود.

جَنَّاتُ عَدْنٍ عدن بمعنی جاویدان که همیشه ثابت و باقی است تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یعنی از پای قصرها و عمارات و زیر اشجار و فواکه، انهار بهشتی کوثر و سلسبیل و ماء غیر آسن و خمرة لذة للشاربین و لبن لم یتغیر طعمه و عسل مصفی.

خالِدِینَ فِیها أَبَداً با اینکه کلمه عدن دلالت بر خلود و دوام داشت مع ذلک با چند تأکید میفرماید: خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ که بالاترین مقامات رضای الهی است: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ توبه آیه 72. حتی دارد پس از آنکه اهل بهشت در بهشت جایگیر میشوند خطاب میرسد که: دیگر حاجتی دارید؟ عرض میکنند: ربنا رضاک. و رضای الهی منوط بر این است که بنده در هر حالی باشد از خدا راضی باشد چه در نعمت و چه در بلا چه در صحت و چه در مرض چه در غنی و چه در فقر چه در سعه چه در ضیق و در هر حال شاکر باشد که میفرماید: إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ زمر آیه 7.

وَ رَضُوا عَنْهُ آنها هم پس از دخول جنت و نعم بهشتی کمال رضایت و خشنودی را دارند دیگر مقامی بهتر و بالاتر از این چیست.

ص: 193

ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ این مقامات و این درجات و این جنات و این رضای الهی برای کسی است که از خدا و پروردگارش بترسد که دو رکن اعظم برای مؤمن این است که بین خوف و رجاء باشد نه ایمن از عذاب الهی باشد و نه یاس من روح اللَّه، در بعض اخبار دارد میفرماید: مؤمن بین خوف و رجاء مثل دو انگشت سبابه باشد که هیچکدام بر دیگری زیادتی نداشته باشند، و در بعض اخبار میفرماید: رجاء بیشتر باشد، و جمع بین این دو باین است که اگر نظر بخود کند خوف و رجائش مساوی و اگر نظر بخدا کند رجائش بیشتر که در دعاء می گویی:

(یا من سبقت رحمته غضبه)

و خوف و رجائی که مؤمن باید داشته باشد خوف و رجائی است که آثارش ظاهر باشد که خوف جلوگیر شود از ارتکاب معاصی و رجاء باعث شود برایتان واجبات و عبادات و اطاعت پروردگار.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی تفسیر بقیة السور بتوفیقه و تأییده، و الحمد للَّه و الصلاة علی نبیه و آله و سائر انبیائه و اللعن علی اعدائه و انا العبد الحقیر الخائف المستجیر السید عبد الحسین الطیب غفر له.

سورة الزلزلة .... ص : 194

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه. اما الکلام فی فضلها- از کافی کلینی بسند متصل از حضرت صادق (ع) که فرمود:

(لا تملوا من قراءة اذا زلزلت الارض زلزالها فانه من کانت قراءتها فی نوافله لم یصبه اللَّه بزلزلة أبدا و لم یمت بها و لا بصاعقة و لا بآفة من آفات الدنیا حتی یموت فاذا مات نزل علیه ملک کریم من عند ربه فیقعد عند رأسه فیقول: یا ملک الموت ارفق بولی اللَّه

ص: 194

فانه کثیرا ما یذکرنی و یکثر تلاوة هذه السورة و تقول له السورة مثل ذلک فیقول ملک الموت: قد امرنی ربی ان اسمع له و اطیع و لا اخرج روحه حتی یأمرنی بذلک فاذا امرنی اخرجت روحه، و لا یزال ملک الموت عنده حتی یامره بقبض روحه اذا کشف له الغطاء فیری منازله فی الجنة و یخرج روحه فی الین ما یکون العلاج ثم یشیع روحه الی الجنة سبعون الف ملک یبتدرون بها الی الجنة)

و اخبار دیگری از ابن بابویه و از خواص القرآن روایت شده صرفنظر کردیم.

[سوره الزلزلة (99): آیه 1] .... ص : 195

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (1)

زمانی که زمین تکان برداشت تکان سختی و شدیدی. منشأ زلزله زمین بر حسب اسباب ظاهریه چند چیز است یکی امواج دریاها چون زمین روی آب است و سه ربع کره زمین در آب است چون بادهای شدیدی وزیدن گیرد دریاها بسی موجهایی بالاتر از کوه میزند زمین را تکان میدهد، دیگر بخاراتی که در اعماق زمین است میخواهد خارج شود زمین شکاف بر میدارد و تکان میخورد، دیگر بسا پاره ای از کرات جویه سقوط میکند و زمین را تکان میدهد لکن این زلازل یک قسمت از زمین را تکان میدهد ولی موقعی که مدت دنیا تمام شد و کوه ها از هم پاشیده شد که بمنزله لنگر زمین است و زمین از حرکت وضعی دور خود و انتقالی دور کره شمس باز داشته میشود تمام کره زمین چون روی آب است و دریاها خشک میشود یک مرتبه تمام کره زمین تکان بر میدارد و تمام اهلش هلاک میشوند و بتمام اینها در آیات اشاره شده مثل:

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ- الی قوله- وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ تکویر آیه 1 الی 6، و مثل: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ انفطار آیه 1 و 2 و 3. و غیر اینها از آیات شریفه لذا میفرماید:

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها چه زلزله ای که تمام عمارات خراب میشود و تمام کوه ها از هم پاشیده میشود و تمام اشجار سقوط میکند باندازه ای که میفرماید:

إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ حج آیه

ص: 195

1 و 2.

[سوره الزلزلة (99): آیه 2] .... ص : 196

وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (2)

و خارج میکند زمین آنچه در او مدفون شده. بعضی گفتند: مراد ابدان موتی است که از زمان آدم الی یوم القیامه در خاک مدفون شده اند که میفرماید: یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً انعام آیه 128 سبأ آیه 40، و میفرماید: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ یس آیه 51، یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ قمر آیه 7. و میفرماید: یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ- الی قوله تعالی- یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً معارج آیه 8 الی 43. و بعضی گفتند: مراد دفینه ها است که زیر زمین مخفی کردند که میفرماید: وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ توبه آیه 34 و 35.

اقول: کلمه اثقالها جمع مضاف است افاده عموم دارد جمیع آنچه زیر زمین است بیرون میآید چه اموات باشند و چه معادن و چه کنوز و غیر اینها تمام را زمین از خود بیرون میاندازد، و نسبت اخراج زمین با اینکه خداوند اخراج میفرماید برای این است که از زمین خارج میشوند بدون اختیار و زمین خالی میشود از آنچه در آن پنهان شده و مخفی گشته.

[سوره الزلزلة (99): آیه 3] .... ص : 196

وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (3)

و میگوید انسان چیست از برای زمین که این نحو متزلزل شده. بعض مفسرین گفتند: مراد کفار هستند که منکر معاد بودند میگویند: این اوضاع که ما منکر بعث بودیم چه سبب شده واقع شود که میفرماید: قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ یس آیه 52. لکن در بسیاری از اخبار که در برهان نقل کرده که مراد از انسان امیر المؤمنین است که بزمین میفرماید: قرار گیر قرار میگیرد چنانچه در دوره ابی بکر زلزله شدیدی واقع شد که تمام اهل مدینه فرار

ص: 196

کردند امیر المؤمنین آن را ساکن کرد، و نظیر آن در عاشوراء واقع شد که زمین لرزید بادهای مخالف وزیدن گرفت هوا تیره و تار شد بی بی زینب کبری خدمت زین العابدین (ع) رسید حضرت یک دست بطرف آسمان و یک دست روی زمین آنها را نگاه داشت، راوی خدمت حضرت صادق (ع) عرض میکند که: چرا در رحلت پیغمبر و امیر المؤمنین و صدیقه طاهره و حضرت مجتبی این انقلاب پیش آمد نکرد و در عاشوراء اتفاق افتاد؟- حضرت فرمود: تا حضرت ابا عبد اللَّه زنده بود یک نفر از خمسة النجباء در روی زمین باقی بود که عالم بطفیل وجود آنها خلق شده که در حدیث کساء تصریح دارد که میفرماید:

(و عزتی و جلالی انی ما خلقت سماء مبنیة و لا ارضا مدحیة و لا شمسا مضیئة و لا قمرا منیرا و لا فلکا یسری و لا بحرا یجری الا لاجل هؤلاء الخمسة)

راوی عرض میکند که: حضرت زین العابدین که بود روی زمین؟- حضرت فرمود: اگر او نبود که عالم برچیده میشد. و شاهد بر این دعوی حدیث شریف:

(لو خلت الارض عن الحجة لساخت باهلها و لماجت باهلها).

تنبیه: اگر کسی سؤال کند که در قیامت غرض بعث و نشور است بهشتی ها بهشت روند و جهنمی ها جهنم دیگر این انقلابات برای چه؟

جواب: کارهای خدا و افعال او تمام از روی حکمت و مصلحت است و خلقت این عالم تمام برای بشر است که بیاید در دنیا که دار عمل است و بتواند تحصیل سعادت کند و چون بشر از روی زمین برداشته شود بقاء این عالم دیگر لغو و بی فایده است لذا دستگاه دنیا بکلی برداشته میشود و دستگاه آخرت برقرار میگردد که دار جزاء است نه عمل عکس دنیا که دار عمل است نه جزاء، و حدیث شریف:

«لا تخلو الارض عن الحجة اما ظاهرا مشهورا او غائبا مستورا».

اقول: ممکن است بلکه بعید نیست که جمله:

وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها متعلق بما بعد باشد که میفرماید:

[سوره الزلزلة (99): آیه 4] .... ص : 197

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4)

که معنی این میشود که میگوید انسان را چه سبب شده از برای زمین که در

ص: 197

همچو روزی خبر میدهد از آنچه بر روی آن حادث شده و صادر شده که زمین هم یکی از شهود روز قیامت است چنانچه اعضاء و جوارح شهادت میدهند مثل یدین و رجلین و لسان و پوست بدن که میفرماید: حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فصلت آیه 20 و 21. و میفرماید: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ یس آیه 65 و میفرماید: یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ نور آیه 24. و بالجمله شهود یوم القیامه بسیار هستند از ملائکه و انبیاء و ائمه و اعضاء بدن و ازمنه و امکنه که میفرماید:

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها که روز قیامت زمین خبر میدهد و بیان میکند خبرهای خود را چه در حق آنهایی که روی او عبادت کرده اند و چه آنهایی که معصیت کرده اند بعلاوه اینها نامه های عمل که بدست آنها داده میشود بعلاوه اعتراف خود آنها که مجال انکار ندارند بعلاوه بواطن آنها ظاهر میشود و مشهود اهل محشر میگردد که میفرماید: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9. بلکه خود افعال و اقوال ظاهر میشوند و میبینند افعال خود را همین نحوی که امروز ضبط صوت گفتارها را نشان میدهد و در سینماها افعال را مثل رقص و اشباه آن نشان میدهند. و بالجمله امروز کاملا کشف شده که اقوال و افعال صادره در این عالم موجود است، حتی قصد دارند خطب امیر المؤمنین را از هوا بگیرند بالجمله در جنب قدرت الهی این گونه امور بسیار سهل و آسان است مگر آنکه خداوند بفضل و کرم و لطف و عنایتش مستور فرماید در حق مؤمنین و از نظر شهود ببرد و از نامه عمل محو فرماید که احدی جز ذات اقدس خود خبر نداشته باشد بلکه میفرماید: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70 خداوند توفیق دهد ان شاء اللَّه.

[سوره الزلزلة (99): آیه 5] .... ص : 198

بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها (5)

این اخبار زمین برای این است که پروردگار تو باو وحی فرموده. وحی الهی بجمادات و نباتات و حیوانات باین است که بآنها شعور و عقل داده و مورد امر و نهی

ص: 198

قرار داده که مکرر در خلال این تفسیر بیان کرده ایم و آیات قرآن را شاهد گرفته ایم مثل آیه شریفه: وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ رعد آیه 13، و آیه شریفه: تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 44، و آیه شریفه: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا ... الایه. نحل آیه 68 و 69. و اخباری که ذکر حیوانات پرنده ها و چرنده ها را بیان میفرماید، و معنی وحی الهی بزمین این است که او را بنطق میآورد و آنچه بر روی او واقع شده باو الهام میشود و او بیان و اظهار میکند.

[سوره الزلزلة (99): آیه 6] .... ص : 199

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ (6)

چنین روزی تمام ناس در موقف و صحرای محشر متفرق میشوند دسته دسته هر فرقه یک طرف تا اینکه ببینند و رؤیت کنند اعمال خود را، اهل ایمان یک طرف اهل ضلالت از فرق مسلمین یک طرف یهود یک طرف نصاری یک طرف مشرکین یک طرف طبیعی یک طرف، و بالجمله تمام مذاهب هر مذهبی یک طرف میرود زیرا عقائد اینها مختلف است و هر عقیده جزای خاص بخود دارد چه جزاء خیر مثوبات و چه جزای شر عقوبات و همچنین اعمال آنها مختلف است هر عملی جزای خاص بخود دارد خیر باشد یا شر که میفرماید:

[سوره الزلزلة (99): آیات 7 تا 8] .... ص : 199

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (8)

و رؤیت عمل بعضی گفتند: جزاء عمل است (ان خیرا فخیر و ان شرا فشر) بعضی گفتند: مراد در نامه عمل است که بدست او داده میشود چه اعمال خیر و چه اعمال شر تمام در نامه عمل نوشته شده که اگر بدست راست او داده شد مشاهده میکند که تمام اعمال صالحه او درج شده و سیئات او محو شده فریاد میزند که میفرماید:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ- الی قوله- فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ الحاقه آیه 19 الی 24، و اگر بدست چپ او داده شد مشاهده میکند که مملو از سیئات

ص: 199

است و هیچ عمل صالحی در او نیست میگوید: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً کهف آیه 49.

اقول: ظاهر آیه شریفه رؤیت نفس عمل است نه جزای عمل و نه کتابت عمل چنانچه در بسیاری از آیات تصریح شده مثل همین آیه و در سوره کهف که فرمود:

وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً و آیه شریفه: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ انبیاء آیه 47.

که نفس عمل را میآورند و در میزان گذارده میشود، و آیه شریفه: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23. و غیر اینها از آیات و اخباری که دلالت دارد بر اینکه نفس اعمال شهادت میدهند یا نفرین میکنند مثل نماز ریا کار که خطاب میرسد بملائکه: که بر گردانید و اضربوا بها وجه صاحبه لانه یرید به غیری و نماز نفرین میکند و میگوید: ضیعتنی ضیعک اللَّه، و موارد دیگری و ما احتیاج بتوجیه و تقدیر نداریم که بگوئیم جزاء عمل یا نامه عمل، و مفسرین نظر به اینکه توهّم کردند که عمل بمجرد صدور نابود میشود ناچار محتاج بتوجیه شدند و قبلا هم اشاره کردیم و مثال زدیم بضبط صوت و نمایشگاهها. هذا ما عندنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تعالی سورة العادیات و بقیة السور بعونه و توفیقه. و الحمد للَّه و الصلاة علی الرسول و اهل بیته و آله و اللعن علی مخالفیهم و معاندیهم و الشاکین فیهم و المنحرفین عنهم و ظالمیهم و منکری فضائلهم و مناقبهم و انا العبد السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 200

سورة العادیات .... ص : 201

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی خاتم النبیین و سید المرسلین و آله اجمعین و اللعن علی اعدائهم اعداء الدین.

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ سورة العادیات و ادمن قراءتها بعثه اللَّه عز و جل مع امیر المؤمنین خاصه و کان فی حجره و رفقائه)

و اخبار زیادی از پیغمبر و حضرت صادق (ع) روایت کرده اند که با قرائت این سوره مدیون سریعا دین او اداء میشود خائف رفع خوفش میشود جائع رفع جوعش عطشان رفع عطشش، و نیز از پیغمبر که فرمود:

(من قرأها اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من بات فی المزدلفة و شهد جمعا)

لکن این اخبار سند ندارد.

[سوره العادیات (100): آیه 1] .... ص : 201

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً (1)

عادیات از ماده عدو است بمعنی دویدن و ضبح بمعنی سرعت است و گفتند:

و العادیات اسبهایی که تاخت میکنند و بسرعت میروند اشاره بمجاهدین است که برای جهاد و دفع کفار بر اسبها سوار میشوند و بسرعت هر چه تمام تر رو بدشمن میروند. خداوند باینها قسم یاد میفرماید، و ضبح مراد صوت اسبها است که پس از دویدن نفس میزنند و این غیر از صوت است که او را شیهه میگویند بلکه اح اح میگویند، و در شأن نزول این سوره گفتند بعضی مثل ابن عباس و غیر آن که مراد اسبهایی که مجاهدین در بدر رفتند و از امیر المؤمنین روایت کردند که این قول را رد فرموده زیرا در بدر دو اسب بیش نبود یکی زبیر داشت و یکی مقداد، بعضی گفتند:

مراد شترهایی که حاج از عرفات بمزدلفه و از مزدلفه بمنی بسرعت میبرند.

اقول: شأن نزول منافی با عموم نیست و میتوان گفت که اسبها و شترها و سایر

ص: 201

مرکبها که برای جهاد یا برای حج یا برای تحصیل علم یا برای زیارت بقاع شریفه یا برای امر خیری میبرند شامل میشود.

[سوره العادیات (100): آیه 2] .... ص : 202

فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً (2)

الموریات از ماده وری بمعنی خروج آتش است که سابقا بتوسط سنگ و چخماق آتش بیرون میآوردند، و فعلا بتوسط کبریت اخراج میکنند و اسبها که نعل سم آنها آهن است اگر روی سنگ یا زمین صلب تاخت کنند آتش خارج میشود، و قدح آن سنگ است و مراد اسبها که بسرعت میروند آتش از سم آنها خارج میشود برای جهاد فی سبیل اللَّه یا امر دیگری و در قرآن میفرماید: أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ واقعه آیه 71 و 72. یعنی آتشی که بتوسط کبریت یا سنگ و چخماق هیزم را روشن میکنند که معنی تورون است آیا آن هیزم را کی آفریده شما آفریده اید یا ما.

اقول: این آتش را کی در این سنگ و کبریت قرار داده و این سنگ و کبریت را کی خلق فرموده جل الخالق که اگر این اثر نبود دستگاه طبخ مختل بود.

[سوره العادیات (100): آیه 3] .... ص : 202

فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً (3)

غور سیر در شب است که مجاهدین شبانه با کمال سرعت رفتند و صبحگاه رسیدند مقابل دشمن.

اقول: از این چند آیه استفاده میشود که قضیه شخصیه بوده عموم نداشته و حدیث مفصلی در برهان از علی بن ابراهیم از جعفر بن احمد از عبد اللَّه بن موسی از حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده و این حدیث بسیار مفصل است و حقیر خلاصه ترجمه آن را تذکر میدهم و اگر تمام حدیث را طالب باشید رجوع به تفسیر برهان کنید و خلاصه ترجمه این است که:

حضرت فرمود: این سوره وارد شده در اهل وادی یا بس و آنها دوازده هزار بودند و با هم عهد و میثاق گرفتند که هیچکدام فرار نکنند تا پیغمبر و علی امیر المؤمنین را بکشند و حرکت کردند، جبرئیل خبر داد حضرت را بمقصد آنها، حضرت ابا بکر

ص: 202

را با چهار هزار لشکر فرستاد و دستور داد که اول آنها را دعوت باسلام کند و اگر نپذیرفتند با آنها جنگ کند و جهاد کند، ابا بکر با این چهار هزار حرکت کردند چون مقابل آنها رسیدند دویست نفر از آنها آمدند مقابل ابی بکر و گفتند: چه مقصد دارید؟

ابی بکر مقصد خود را بیان کرد آنها گفتند: ما بواسطه رحمیت و رفاقت که با شما داشتیم با شما و مسلمین کاری نداریم فقط مقصد ما کشتن پیغمبر و علی است. ابی بکر ترسید و برگشت و آنچه لشگریان گفتند: اطاعت فرمان پیغمبر بکن. گفت: الشاهد یری ما لا یری الغائب.

خبر به پیغمبر رسید حضرت فردا عمر را با چهار هزار فرستاد آن هم مثل رفیقش برگشت.

روز سوم حضرت امیر المؤمنین را با چهار هزار فرستاد چون مقابل شدند آنها گفتند: ما مقصودمان کشتن تو و پیغمبر است. حضرت با آنها جنگ کرد بسیاری از آنها کشته شدند و بسیاری اسیر شدند، و غنائم زیادی از آنها بدست مسلمین آمد و فتح و فیروزی نصیب مسلمین شد این سوره مبارکه در شأن علی (ع) و اصحابش نازل شد وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً الی آخر الآیات این خلاصه ترجمه حدیث است، و دارد که غنائمی که در این جهاد بدست آمد در هیچ یک از جهادها بدست نیامده بود مگر در جنگ خیبر با یهود آنهم بدست امیر المؤمنین و کشتن مرحب.

[سوره العادیات (100): آیه 4] .... ص : 203

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (4)

نقع گرد و غبار است که در اثر جنگ با آنها گرد و غبار برخاسته شد که تمام میدان جنگ از این اسبها پر از گرد و غبار شد بواسطه عدو و دویدن اسبها.

[سوره العادیات (100): آیه 5] .... ص : 203

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (5)

که لشگر اسلام چنان با این اسبها تاخت کردند و حمله کردند تا وسط لشگر دشمن وارد شدند که کتیبه نام دارد اشاره باین که بر تمام کفار مسلط شدند و آنها را قلع و قمع کردند بقتل و اسیری.

ص: 203

[سوره العادیات (100): آیه 6] .... ص : 204

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (6)

کنود کفور است یعنی کفران نعمت میکند بسیار. و این آیه جواب قسم است که خداوند باین قسم ها قسم یاد میکند که طبیعت انسان این است که اگر مصائبی باو متوجه شد داد و فریادش بلند میشود و اما نعمتهای الهی را فراموش میکند و مستور میدارد که میفرماید: الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً معارج آیه 19 الی 21. کنود انکار نعمت میکند و زمین کنده زمینی است که کشت در او نمیشود و چیزی در او روئیده نمیشود، و یکی از درهای مسجد کوفه باب کنده است که رو بقبله است، و گفتند: جماعتی از کنده آمده بودند کوفه و منازل آنها در مقابل این باب بود لذا بنام آنها نامیده شد، و بعضی گفتند: کنود عاصی است معصیت کار و حدیثی از پیغمبر (ص) نقل میکنند که فرمود باصحاب:

(أ تدرون من الکنود؟

قالوا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: الکنود الذی یأکل وحده و یمنع رفده و یضرب عبده)

و بعضی گفتند: کنود کسی را گویند که: لا یعطی فی النائبة مع قومه، و بعضی گفتند:

قلیل الخیر است.

[سوره العادیات (100): آیه 7] .... ص : 204

وَ إِنَّهُ عَلی ذلِکَ لَشَهِیدٌ (7)

بعضی گفتند: مرجع انه خدای متعال است یعنی خدا بر کنود بودن او شاهد است، و بعضی گفتند: مرجع انسان است که فردای قیامت بر کنود بودن خود شهادت میدهد چنانچه میفرماید: حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فصلت آیه 20. و میفرماید: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ ملک آیه 11. بعضی گفتند: در همین دنیا خود انسان شهادت میدهد بر کنود بودن خود که نعم الهی را ذکر نمیکند مگر قلیلی و بلاها و مصائب را همه جا مکرر در مکرر ذکر میکند.

اقول: هم خود انسان هم در دنیا و هم در آخرت شهادت بر کفر و کنود بودن خود میدهد و هم پروردگارش شاهد است و کلمه لربه تاب هر دو را دارد که مرجع مضاف باشد رب یا مضاف الیها لربه بعلاوه شهود قیامت بسیارند و مکرر ذکر شده

ص: 204

[سوره العادیات (100): آیه 8] .... ص : 205

وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (8)

مراد از خیر مال است و حال آنکه اگر مال از ممر حرام باشد شر صرف است لکن در نظر علاقه مندان و دوستداران مال خیر است چنانچه قتل فی سبیل اللَّه خیر محض است و لکن در نظر ناس سوء و شر است که میفرماید: لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ یعنی قتل و در معنی لشدید اختلاف کردند بعضی گفتند: از شدت حب بخیل و شحیح است که حقوق الهی را رد نمیکند مثل زکاة و خمس و کفارات و سایر حقوق واجبه، و بعضی گفتند: شدت علاقه بمال که از هر ممری بتواند تحصیل میکند و دربند حلال و حرام نیست با این که مال دنیا فرمودند:

فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب

، و در حدیث از پیغمبر اکرم است که فرمود:

یؤتی بصاحب المال فیسئل عنه: من این اکتسبت؟ فان کان من الحرام یؤمر به الی النار، و ان کان من الحلال یسئل عنه: فیما انفقت؟ فان کان فی الحرام یؤمر به الی النار، و ان کان فی الحلال یسئل عنه: هل ادیت حقوقه؟ فان لم یؤد حقوقه یؤمر به الی النار، و ان أدی یسئل عنه: هل أدیت شکره؟- ثم قال: فلا یزال یسئل عنه

بعلاوه اشتغال بدنیا و زخارف آن مانع میشود از رسیدن بواجبات الهی بالاخص تحصیل علم واجب و اتیان بفرائض، بعلاوه باعث سختی جان دادن که مشاهده میکند که قطع علاقه او میشود و بسا موجب کفر میشود و بی ایمان از دنیا میرود از امیر المؤمنین است که میفرماید: هیچ غنائی بالاتر از قناعت نیست هر چه بیشتر مال پیدا کند احتیاج و فقر زیادتر میشود و در قرآن میفرماید: وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ توبه آیه 34 شرحش گذشت.

[سوره العادیات (100): آیات 9 تا 11] .... ص : 205

أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ (9) وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ (10) إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (11)

آیا پس از این بیانات نمیداند انسان اینکه مبعوث میگردد آنچه در قبور هستند و تمام اسرار و اعمال و اخلاق و گفتار آنها آنچه در سینه دارند و مستور

ص: 205

کرده اند فردای قیامت رو میافتد که یوم تبلی السرائر است محققا پروردگار آنها بآنها در یک همچو روزی هر آینه با خبر است.

أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ در این آیه تعبیر بما فرموده و در سوره حج تعبیر به من فرموده: وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ آیه 7. سرّش این است که در سوره حج در مقام اثبات معاد است که میفرماید بعد از بیان خلقت انسان و مراحلی که طی میکند میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ- الی قوله تعالی- ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ و اما در این سوره راجع باموال اندوخته که بخل کرده و در سبیل اللَّه صرف نکرده میفرماید که همین اموال را که ذخیره کردید و زیر زمین کنز کردید همین ها را هم فردای قیامت میآورند و آنچه در زیر زمین است که بمنزله قبر است مدفون است از زیر زمین بیرون میآید که شرحش در سوره قبل در آیه: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها گذشت و میفرماید:

وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ توبه آیه 34 و 35 که قبلا بیان شد.

وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ و فراهم میشود آنچه در سینه ها است امور قلبیه بسیار است. (1) ایمان و کفر که ایمان تحقق پیدا نمیکند مگر بچهار چیز اول یقین که خالی از شک و ریب و ظن باشد بجمیع آنچه در ایمان مدخلیت دارد. دوم: اعتقاد که بمعنی دلبستگی و دربند دین باشد زیرا اعتقاد از عقد است بمعنی گره زدن که این امور بسته بقلب باشد و رسوخ در قلب کرده باشد که ایمان راسخ میگویند بخلاف ایمان مستودع که میفرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ حجرات آیه 14. سوم: اقرار قلبی که کفر جحودی نباشد و اقرار

ص: 206

زبانی اگر چه باعث جریان احکام بر او میشود تا مادامی که کشف خلاف نشده لکن منافق است نه مؤمن که میفرماید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14.

چهارم: تسلیم زیر بار دین رفتن.

(2) از امور قلبیه اخلاق و صفات و ملکات حسنه و سیئه است.

(3) حب و بغض که سؤال کردند که: هل الحب و البغض من الایمان؟- حضرت فرمود:

هل ایمان الا الحب و البغض؟

- حب الهی و انبیاء و ائمه اطهار و مؤمنین، و بغض اعداء دین.

(4) خیالات نفسانی و خطورات قلبی و الهامات ملکی و وساوس شیطانی و نیّات قلبی و نحو اینها تمام روز قیامت مکشوف میشود یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ طارق آیه 9.

إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ خداوند متعال از کلیه آنها و از نیات آنها و از اخلاق آنها و از صفات آنها و از ایمان و کفر و ضلالت و نفاق و خیالات و خطورات آنها با خبر است و خبیر بودن خدا مثل خبیر بودن بندگان نیست بندگان تا امری واقع نشود و بآنها خبر نرسد مطلع و خبیر نمیشوند اما خداوند قبل از خلقت عالم در ازل بتمام آنچه الی الابد واقع میشود با خبر است.

تنبیه: میان حکماء قدیم و جدید در موضوع علم الهی اقوال زیادی است که در منظومه سبزواری میگوید:

و قیل لا علم له بذاته و قیل لا یعلم معلولاته ...

الی آخر ابیاته.

و منشأ اشتباه آنها چند چیز است یکی آنکه نسبت خدا را با مخلوقاتش نسبت علت بمعلولات و اثر بتأثیراتش میدانند که قهری است و اختیاری نیست مثل آتش و سوزش آن که آتش علم بآتشی خود و علم بسوزش خود ندارد. دیگر آنکه علم را غیر ذات میدانند و صفت زایده که لازمة قول آنها قدماء ثمانیه است که گفتند: الزامهم بالقدماء الثمانیة و معروفة که عامه قائلند، دیگر آنکه علم را داثر و زائل و تابع معلوم میدانند که تا معلوم وجود ندارد علم هم وجود ندارد و پس از زوال معلوم علم هم

ص: 207

زایل میشود و از این قبیل کفریات در کلمات آنها بسیار است و ما ببرکت فرمایشات ائمه اطهار و براهین عقلیه که علم و سایر صفات کمالیه را عین ذات میدانیم و ذات مقدس او را محدود نمیگوئیم نه اول دارد و نه آخر همیشه بوده و همیشه هست و حاوی جمیع مراتب وجود است وجود قدرت علم حیاة و سایر صفات کمال اینکه صفات عین ذات است و منتزع از ذات می گوییم علم الهی از ازل الی الابد بتمام آنچه واقع شده و میشود یکسان است نه چیزی بر علمش افزوده میشود و نه چیزی نقصان پیدا میکند می گوئیم: ان اللَّه بکل شی ء علیم و علی کل شی ء قدیر و بکل شی ء خبیر و علی کل شی ء محیط لاحد لوجوده و لا نهایة لعلمه و حیاته و کمالاته، و از روی اختیار و حکمت و مصلحت ایجاد میفرماید و اعدام میکند لذا میفرماید: إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ بعلاوه شهودی که بر تمام افعال آنها که قبلا تذکر دادیم بعلاوه نامه های اعمال بعلاوه: یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تفسیر سورة القارعة و بقیة السور بتوفیقه و تاییده، و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه و انا السید عبد الحسین طیب غفر له.

سورة القارعة .... ص : 208

اشاره

بسم اللَّه و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله خیرة اللَّه و اللعن علی ظالمیهم و مبغضیهم و منکری فضائلهم بقدر علم اللَّه.

اما الکلام فی فضل هذه السورة: از ابن بابویه باسناده از عمرو بن ثابت از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من قرأ القارعة و اکثر من قراءتها آمنه اللَّه من فتنة الدجال ان یؤمن به و من قیح جهنم ان شاء اللَّه)

و از پیغمبر (ص) روایت شده فرمود:

(من قرأ هذه السورة

ص: 208

ثقل اللَّه میزانه من الحسنات یوم القیامة).

[سوره القارعة (101): آیات 1 تا 3] .... ص : 209

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الْقارِعَةُ (1) مَا الْقارِعَةُ (2) وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ (3)

قرع بمعنی زدن بشدت و سختی و بزبان ما کوبیدن است مثل قرع الباب که با بکوب میزنند، یا می گویی: قرع رأسه بالعصا که عصا را میکوبد بر سر او، و یکی از اسماء قیامت قارعة است چون از شدت فزع و اضطراب و وحشت دلها را میکوبد، و ممکن است از جهت عمودهایی که بر سر کفار در جهنم میکوبند که میفرماید: وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ حج آیه 22.

و میفرماید: وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ سجده آیه 20.

الْقارِعَةُ روزی که میکوبد دلها را از شدت فزع و اضطراب و وحشت که سر از قبر بیرون میآورد ملائکه غلاظ و شداد با زنجیر آتشی و غلهای آتشی او را غل و زنجیر میکنند و بضعف و شدت او را میکشند وارد صحرای محشر میشود و با صورت سیاه و صورت برگشته بطرف پشت و دستهای برگشته به پشت و نامه عمل سیاه بدست چپ او داده شده که تمام اعمالش خرد و درشت حتی نفسهایی که در حال معاصی کشیده ثبت است که گفته ایم کفار همین نحوی که مکلف باصول هستند مکلف بفروع هم هستند میبینند زمین محشر مثل کوره حدادی آفتاب یک نی بالای سر حرارت پخش و سیاه زفیر جهنم بلند شعله میزند آتش حلقه وار دور آنها را حلقه زده چنان قلب ها کوبیده میشود که میفرماید: تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ

حج آیه 2.

مَا الْقارِعَةُ آن هم چه قارعه ای که آسمانها و کوه ها و زمین طاقت نمی آورند که در دعاء کمیل می گویی:

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم السماوات و الارض یا سیدی فکیف بی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین).

ص: 209

وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ آنچه در قرآن و لسان اخبار بیان فرموده اند از اوصاف بهشت و نعمتهای او و از اوصاف جهنم و عذابهای او بقدر آنچه انسان در دنیا دیده و درک کرده از قصرها و میوه ها و انهار و حور و غلمان و همچنین آتش غل زنجیر حمیم غساق و تازیانه است زیرا فوق آن را ندیده و درک نکرده لا یدرک و لا یوصف است اما فردای قیامت که مشاهده میکند میبیند هیچ طرف نسبت با نعم دنیوی و عذابهای دنیوی نیست که در خبر دارد: اگر یک لباس اهل جهنم را میان زمین و آسمان بیاورند تمام اهل زمین و آسمان را هلاک میکند لذا میفرماید در بیان شدت عذاب و تاکید در شدت: وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ.

[سوره القارعة (101): آیات 4 تا 5] .... ص : 210

یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (4) وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (5)

روزی که جمیع افراد انسان مبعوث میشود مثل جراد منتشر پراکنده میشوند چنانچه در جای دیگر میفرماید: یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ قمر آیه 7. و تشبیه بجراد و فراش برای این است که یک مرتبه آنی و فوری تمام مثل مور و ملخ پراکنده از قبرها بیرون میریزند در صحرای محشر که میفرماید: وَ ما أَمْرُ- السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 77. و راه بجایی ندارند از این طرف بآن طرف میدوند چنانچه ملخ و مورچه از هر طرفی میروند و برمیگردند بطرف دیگر که معنی مبثوث و منتشر است.

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ.

عهن پنبه و پشم است که دم جک حلاج ریز ریز شده باشد، با اینکه کوه ها از هم پاشیده شدند اشجار و عمارات و پستی ها و بلندی زمین بطریق اولی از هم پاشیده میشود که میفرماید: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً طه آیه 105 الی 107، و عوج و امت پستی و بلندی است.

[سوره القارعة (101): آیات 6 تا 9] .... ص : 210

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ (6) فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (7) وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ (8) فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ (9)

پس اما کسی که سنگین باشد میزان های او پس او در یک زندگانی رضایتبخشی

ص: 210

است و اما کسی که سبک باشد میزان های او پس از سر در هاویه که از جهنم است میافتد.

مفسرین بلکه نوع مردم خیال کردند که میزان قیامت مثل دو کفه میزان است در یک کفه عبادات را میگذارند و در یک کفه معاصی را اگر عبادات سنگین باشد اهل نجات است و اگر معاصی سنگین باشد اهل هلاکت است چنانچه قبلا هم این توهّم را رد کرده بودیم لکن این اشتباه بزرگی است اولا از آیه استفاده میشود که هر کسی میزانهای زیادی دارد یک میزان نیست زیرا تعبیر به موازینه فرموده.

و ثانیا معنی ثقل و خفت این نیست چنانچه می گویی: فلان آدم خیلی سنگین و وزین است و فلان بسیار سبک و بی مقدار است، فلان کلام سنگین و وزین است و فلان کلام سبک و بی مقدار، با مؤمن سبک صحبت نکنید و او را سبک نکنید و بی اعتنایی نکنید، قدر هر کس را بدانید، خود را در نظر مردم سبک نکنید و امثال این عبارات در السنه بسیار است لذا می گوییم: کفر و شرک و ضلالت و معاصی هیچ وزنی ندارد بقدر کاه وزن ندارد، حتی عبادات باطله که فاقد شرائط و اجزاء باشد یا مقرون بموانع آنها هم هیچ وزنی ندارند لذا میفرماید: وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً فرقان آیه 23، پس بناء علی هذا می گوییم: غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست اگر عبادت جن و انس را داشته باشد چون ایمان شرط صحت کل عبادات است هیچ وزنی ندارد که جزو هباء منثور است.

و اما مؤمنین هم عبادات باطله آنها و معاصی آنها هیچ وزنی ندارد فقط ایمان و اعمال صالحه و عبادات صالحه و افعال حسنه وزن دارد و آن هم بر هر یک آنها یک میزان است هر چه ایمان قوی تر باشد و اخلاق فاضله زیادتر باشد و عبادات مقرون بشرائط قبول بیشتر باشد سنگین تر و وزین تر است لذا می گوییم:

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ که ایمان داشته باشد و دارای اخلاق فاضله و اعمال صالحه و حسنات باشد مصداق ثقلت موازینه است که یک یک این صفات و اعمال و حسنات برای خود وزنی دارند علاوه بر وزن ایمان و بسا یک عمل که خیلی بنظر کوچک میآید از هزار عبادت سنگین تر است مثل کلمه توحید: لا اله الا اللَّه و مثل صلوات

ص: 211

بر محمد و آل او (ص) و امثال اینها، و بسا یک عبادت و لو بزرگ بنظر میآید و لو صحیح هم باشد چندان وزنی ندارد.

سؤال: اگر مؤمن آلوده بمعاصی باشد مصداق کدام طرف است.

جواب: اگر معاصی باعث زوال ایمان او نشود و با ایمان از دنیا رود امید نجات در او هست زیرا ایمان میزان سنگینی دارد و مصداق ثقلت میزان ایمانش هست ولی آیه میفرماید موازینه نفرمود میزانه پس بمقدار معاصی اگر مشمول شفاعت و مغفرت شد که مسلما نجات دارد و اگر مشمول نشد بمقدار معاصی یک سختی هایی باو متوجه میشود و بالاخره برای ایمانش نجات پیدا میکند، و اینکه میفرماید:

فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ در حق کسانی است که موازین آنها سنگین باشد نه بعضی دون بعض که هیچگونه ناراحتی از برای آنها نیست از حین احتضار الی دخول الجنة.

وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ که ایمان نداشته باشد کافر باشد یا مشرک یا ضال یا مضل یا مخالف و معاند یا مبدع یا منکر ضروریات دین باشد که تمام موازین او خفیف و بی مقدار و بی وزن است.

فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ پس جایگاه او مثوای او و مسکن او هاویه است، و تعبیر به ام بعضی گفتند: مراد ام الرأس است که جلد جامعة الدماغ را ام الرأس مینامند یعنی از سر فرو میرود در هاویه که یکی از اسماء جهنم است، و بعضی گفتند: که طفل جایگاه او دامن مادر است و مادر او را در بغل میگیرد و بخود می چسباند آتش جهنم او را در بغل میگیرد و بخود می چسباند، بعضی گفتند، ام بمعنی اصل است چنانچه مکه را ام القری گفتند و لوح محفوظ را ام الکتاب گفتند که میفرماید: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ زخرف آیه 4، و سوره مبارکه حمد را هم ام الکتاب گفتند چون تمام قرآن بطور اجمال در سوره مبارکه حمد است، و مراد جایگاه اصلی که دیگر از او خارج نمیشود هاویه است چنانچه جایگاه اصلی اهل ایمان جنت است.

و لکن ظاهر این است که معنی همان است که از سر فرو میروند در جهنم بدو

ص: 212

قرینه داخلیه و خارجیه اما داخلیه کلمه هاویه که از ماده هوی است که فرو رفتن و سقوط و افتادن است که انسان از سر سقوط میکند، و اما خارجیه آیه شریفه که میفرماید:

الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا فرقان آیه 37.

سپس توصیف میفرماید هاویه را که میفرماید:

[سوره القارعة (101): آیه 10] .... ص : 213

وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ (10)

و درک نفرمودی چیست هاویه و لو بطریق اجمال میدانی و معتقد هستی بجهنم و عقوبات آن لکن بخصوصیات و شدت و عظمت او چون غیر متناهی است و آخر ندارد و شدت او زیاد میشود هر چه بمانند در عذاب عذاب آنها سخت تر و شدیدتر میشود.

سپس میفرماید:

[سوره القارعة (101): آیه 11] .... ص : 213

نارٌ حامِیَةٌ (11)

آتش سوزنده است حاره است آنهم شدیدة الحراره. خلاصة الکلام اینکه اصحاب محشر سه دسته اند که میفرماید: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً واقعه آیه 7.

یک دسته مؤمن صالح متقی که دارای ایمان بوده و کوتاهی در واجبات نکرده و آلوده به معاصی نشده که تمام موازین او ایمانا و علما و خلقا و عملا ثقیل است این دسته در عیشه راضیه هستند که قبل الموت ملائکه بر او نازل میشوند در حال احتضار و بشارت میدهند او را بتفضلات الهی و جای او را در بهشت باو نشان میدهند که میگوید:

(الان طاب لی الموت) و تا اجازه ندهد ملک الموت قبض روح او را نمیکند، و وجود مقدس حضرت رسالت و ائمه اطهار بالای سر او میآیند و باو بشارت میدهند که میآیی نزد ما و با ما محشور میشوی و ملک الموت براحتی و آسانی قبض روح او را میکند مثل گلی بدست او بدهند استشمام میکند روحش قبض میشود ملائکه با تحف و هدایا او را استقبال میکنند و روحش را در وادی السلام که بهشت عالم برزخ است و ارواح انبیاء و اولیاء در آنجا جمع هستند میبرند، و قبرش بقدر مد بصر گشاد میشود، و دری از بهشت بقبرش مفتوح میشود و روح و ریحان داخل او میشود که فرمودند:

(القبر اما روضة من ریاض الجنة)

و دائما ملائکه بر او نازل میشوند با تحف و هدایا، و روز بعث با حلی

ص: 213

و ألبسه بهشتی او را میپوشانند و میبرند در طرف راست صحرای محشر پای منبر وسیله پیغمبر و زیر لوای حمد امیر المؤمنین کنار حوض کوثر، و نامه عملش بدست راستش داده میشود نورانی که میگوید: هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ الحاقه آیه 19 الی 24.

دسته دوم غیر مؤمن یعنی کسانی که بی ایمان از دنیا رفتند اینها خفت موازینهم هیچ عمل صالحی ندارند و لو یک عمر عبادت داشته باشند که میفرماید: وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ بقره آیه 217. اینها مصداق: «امه هاویه» هستند از حال احتضار ملائکه عذاب میآیند و جای او را در جهنم نشان میدهند و بسختی قبض روح او میکنند که میفرماید: وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ انعام آیه 92. مثل بسیاری از ابناء نوع امروزه، و قبرش تنگ میشود و دری از جهنم در قبرش باز میشود، و قبرش مملو از آتش میشود و روحش را در برهوت جهنم عالم برزخ میبرند با همگنان خود محشور، و روز بعث ملائکه عذاب بالای قبرش با غلها و زنجیرهای آتشی خطاب میرسد: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ ... الآیات حاقه آیه 30 الی 37.

دسته سوم مؤمن آلوده بترک بعض واجبات و فعل محرمات و معاصی که مورد آیه شریفه میشوند که میفرماید: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ توبه آیه 102.

اینها اگر معاصی باعث زوال ایمان آنها نشود و با ایمان از دنیا بروند خداوند بیک نحوی تدارک معاصی آنها را میفرماید یا توفیق توبه پیدا میکنند، یا باعمال صالحه کفاره گناهان آنها میشود، یا بدعاء مؤمنین و طلب مغفرت آنها یا بخیرات و مبرات بر آنها، یا بشفاعت شفعاء یوم القیامة، یا بسعه رحمت و مغفرت و عفو الهی

ص: 214

نجات پیدا میکنند که در آیه مذکوره فرمود: عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و عسی از خداوند تخلف پیدا نمیکند بالاخرة داخل در مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ میشوند و نائل به فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ میشوند و داخل در اصحاب یمین میگردند که میفرماید در سوره واقعه در چهارده آیه از قوله تعالی: وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ- الی قوله تعالی- وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ.

هذا ما عندی فی تفسیر هذه السورة و سیأتی ان شاء اللَّه بحوله و قوته تفسیر بقیة السور من سورة التکاثر الی سورة الناس و الحمد للَّه و الصلاة علی نبینا و آله شفعائنا و اولیائنا و اللعن علی اعدائنا و انا العبد السید عبد الحسین طیب.

سورة التکاثر .... ص : 215

اشاره

بعد الحمد و الصلاة الکلام فی فضلها: از کلینی مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(قال رسول اللَّه (ص) من قرأ الهیکم التکاثر عند موته و فی فتنة القبر)

و از ابن بابویه مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ سورة الهیکم التکاثر فی فریضة کتب اللَّه له ثواب اجر مائة شهید و من قرأها فی نافلة کتب اللَّه له ثواب خمسین شهیدا و صلی معه فی فریضته اربعون صفا من الملائکة)

و از بستان الواعظین از زینب بنت جحش از حضرت رسالت (ص) فرمود:

(اذا قرء القاری الهیکم التکاثر یدعی فی ملکوت السموات مؤدی الشکر للَّه)

و از خواص القرآن از حضرت رسول (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة لم یحاسبه اللَّه بالنعم التی انعم بها علیه فی الدنیا)

و غیر اینها و فی ذلک کفایة.

[سوره التکاثر (102): آیات 1 تا 2] .... ص : 215

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ (1) حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2)

بازداشت شما را طلب کثرت و زیادتی تا آنکه زیارت کردید مقابر را یعنی

ص: 215

داخل در قبرها شدید.

أَلْهاکُمُ متعلق آن را ذکر نفرموده از شدت وضوح یعنی از ذکر الهی و فکر قیامت و اطاعت اوامر خدا و رسول و از انتهاء نواهی و از ایمان و از تحصیل علم دیانت شما را مشغول کرد و بکلی غافل شدید.

التَّکاثُرُ طلب کثرت مال و اولاد و تفاخر و تکبر و ریاست و اسم و عنوان و منصب و مقام و زخارف دنیوی چنانچه امروز غرق دنیا شده اند، و بهر پایه برسند طلب بالاتر میکنند حتی در مقام تسخیر کره مریخ که در طبقه پنجم آسمانها است و بعدش از زمین زیادتر از بعد شمس است با اینکه از کره شمس بزرگتر است و لکن از زیادتی بعد بنظر یک ستاره میآید، و بر فرض محال اگر کره مریخ را هم تسخیر کردند باز در مقام بالاتر هستند بالجمله دنیا حد یقف ندارد چنانچه از لقمان است فرمود:

(الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر) بالاخره سیرایی ندارند.

حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ تا اجل دررسد و با هزار حسرت و ندامت مرگ دامن آنها را بگیرد و در گودال قبر بیفتند از پیغمبر اکرم است فرمود:

(تکاثر الاموال جمعها فی غیر حقها و منعها فی حقها و شدها فی الاوعیة).

اقول: و امروز گذاردن در بانگ پس انداز که با تنزیلش باو برگردد با اینکه این اموال دنیوی باحدی وفا نکرد قارون فرعون نمرود شداد و هزارها امثال آنها چه شدند و بالجمله غرق دنیا شده ایم و اگر بجایی نرسیدیم نتوانسته ایم و این اشتباه بزرگی است از امیر المؤمنین است که فرمود: هیچ غنائی بالاتر از زهد نیست انسان هر چه مال زیاد کند فقر و احتیاجش بیشتر میشود و اگر اعراض کرد و نظر برداشت از زخارف دنیاوی بی نیاز میشود و با خیال امن و راحتی زندگی میکند و این دنیا مقابل آخرت است

(حلاوة الدنیا مرارة الاخرة و مرارة الدنیا حلاوة الاخرة)

(الدنیا دار ممر و الاخرة دار مقر)

(خذوا من ممرکم لمقرکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم)

توضیح- دنیا موقعی خوب است که انسان وسیله آخرت قرار دهد و در مقام تکمیل نفس برآید بایمان و اعمال صالحه و تقوی و اخلاق فاضله، و از برای امر معاش

ص: 216

بمقدار کفایت قناعت کند که آن را دنیای بلاغ میگویند.

[سوره التکاثر (102): آیات 3 تا 4] .... ص : 217

کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)

بعد از آنکه زرتم المقابر نه چنین است که توهّم کرده اید زود باشد که بدانید پس از آن نه چنین است زود باشد که بدانید. در تکرار این جمله بعضی گفتند: برای تأکید است مثل جمله حقا حقا که البته خواهید فهمید، بعضی گفتند: یکی در قبر و یکی در محشر، در بعض اخبار تکرارش در دوره رجعت و در قیامت.

اقول: این تکرار نه معنی دو مرتبه است و نه برای تاکید بلکه ظاهرا مراد این باشد که عقوبات این معاصی یکی بعد از دیگری بشما میرسد و بر شما معلوم میگردد از حال احتضار و حال قبض روح و قبر و برزخ و اگر رجعت کنید در رجعت و در مواقف قیامت که فرمودند: للقیامة خمسون موقفا کل موقف مقام الف سنة ثم تلی قوله تعالی: فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة معارج آیه 4 پس معنی مرة بعد مرة و کرة بعد کرة بالاخص سؤال از مال که میفرماید چنانچه مکرر نقل کرده ایم:

یؤتی بصاحب المال فیسأل عنه: من این اکتسبت و فیما انفقت و هل أدیت حقوقه و أدیت شکره فلا یزال یسئل عنه.

[سوره التکاثر (102): آیات 5 تا 7] .... ص : 217

کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ (5) لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ (6) ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ (7)

از برای یقین سه مرتبه گفتند: علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین. علم الیقین اینکه از روی دلیل و برهان و ظهور آثار و اخبار انبیاء و اوصیاء و صدیقین و ادله عقلیه و شرعیه یقین پیدا کند که این محقق ایمان است تا یقین بجمیع اصول دین و مذهب پیدا نشود و علم قطعی نداشته باشد ایمان محقق نمیشود مثل اینکه از دخان و حرارت و سوزش یقین بوجود آتش پیدا میکند. و عین الیقین آنکه بحس مشاهده کند به چشم ببیند بگوش بشنود و بحس درک کند چنانچه آتش را ببیند و صدای زفیر آن را بشنود، و حق الیقین آنکه در او داخل شود و طعم آن را بچشد و الم آن را درک کند. مثل اینکه میانه آتش بسوزد. امر قیامت هم این سه مرتبه را دارد اول علم الیقین که در حال احتضار باو خبر میدهند ملائکه و جایگاه او را نشان میدهند و ملائکه

ص: 217

عذاب و اعوان ملک الموت بشدت و سختی روح او را از قالب بدن خارج میکنند یقین قطعی پیدا میکنند که میفرماید:

(کلا) یعنی چنین نیست که توهّم کرده اید که در دنیا باقی میمانید و تکثیر مال میکنید.

(سَوْفَ تَعْلَمُونَ) تعبیر بسوف برای این است که نزدیک است چون مرگ از هر چه که آینده است بانسان نزدیکتر است آنی الحصول است.

یا من بدنیاه اشتغل قد غره طول الامل

و الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل

(ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ) پی در پی آثار عذاب را مشاهده میکنید و بر علم شما افزوده میشود در قبر و عالم برزخ و صحرای برهوت تا مبعوث میشوید و ملائکه عذاب با زنجیرهای آتشین و غلها و تازیانه ها شما را میرانند با صورتهای سیاه بخفت و ذلت رو بصحرای محشر.

کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ جمله مستقله است که اگر تصدیق انبیاء کرده بودید و به فرمایشات قرآن ایمان آورده بودید و یقین بمعاد و روز جزا و عقوبت شرک و کفر و معاصی داشتید و ایمان آورده بودید هر آینه خود را مشغول بکثرت مال نمیکردید و از ذکر خدا غافل نبودید و نزدیک معاصی نمیرفتید و باعمال صالحه و عبادت الهی مشغول میشدید نجات از مهالک پیدا میکردید. در واقع جزای شرط محذوف است لوضوحه و تعبیر به لو برای این است که محال است که شما بخود بیائید زیرا سیاهی قلب شما و قساوت و حب دنیا و جاه و مقام و مال و منال و نفس اماره و اغوای شیاطین انسی و جنی و معاشرت با کفار و ظلمه و فساق و عیبهای دیگر چنان راه را بر شما بسته و از خدا و دین و قیامت غافل کرده که بوی هدایت بمشام شما نرسیده که میفرماید:

لا یرجی بخیر، و میفرماید: صار قلبه منکوسا.

لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ هر آینه می بینید جهنم را موقعی که وارد صحرای محشر میشوید یک طرف بهشت با زینت های آن و یک طرف جهنم با عذاب های آن نمیدانند

ص: 218

آیا این طرفی میشوند یا آن طرفی، آیا پای حساب چه نحو حکم میشود و پای سؤال و جواب چه جواب دهند پای میزان چه پیش میآید پای شفاعت چه کسی مشمول میشود پای مغفرت و عفو که را شامل میشود آیا عاقبت کار آنها به کجا میکشد.

ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ موقعی که حکم الهی صادر میشود: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ- الی قوله تعالی- لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الحاقه آیه 30 الی 37. و میآورند کنار جهنم و آن را مشاهده میکند و مرتبه بالاتر عین الیقین حق الیقین است و آن موقعی است که میاندازند او را از سر در قعر جهنم.

[سوره التکاثر (102): آیه 8] .... ص : 219

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ (8)

پس از آن سؤال میشوید در آن روز از نعمتهای الهی. در کلمه نعیم که مورد سؤال واقع میشود اختلاف زیادی است بعضی گفتند: سؤال از کفار میشود کفار مکه از شکر نعمتهای الهی از ثروت و مکنت که بآنها داده شده که عبادت غیر خدا را کردند و برای او شریک در عبادت قرار دادند: و گفتند سؤال نمیشود مگر از اهل نار و آتش، بعضی گفتند: سؤال از جمیع مکلفین میشود از کلیه نعم، و بعضی گفتند: از مأکولات و مشروبات و سایر ملاذّ که از آنها لذت میبردند، بعضی گفتند: از صحت و فراغ و حدیثی از حضرت رسالت نقل کردند که فرمود:

(نعمتان مغبون فیهما کثیر من الناس الصحة و الفراغ)

، بعضی گفتند: از امنیت و صحت، بعضی گفتند: از جمیع نعم سوای سه نعمت لباسی که ساتر بدن باشد. و خوراکی که سد گرسنگی کند و خانه ای که در او سکونت کند از گرمی و سردی. و اخبار بسیار از ائمه اطهار داریم که سؤال از ولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین بمضامین مختلفه متجاوز از بیست حدیث.

اقول: الف و لام النعیم الف و لام جنس است شامل جمیع نعم الهی میشود که میفرماید: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 34، نحل آیه 18. و نظر به اینکه افعال الهی تماما از روی حکمت و مصلحت است اگر بنده ای بر نعمتی که باو عنایت شده بمصرفی که غرض الهی تعلق گرفته صرف کند مورد سؤال واقع نمیشود،

ص: 219

و اما اگر کفران کرد و بر خلاف غرض الهی صرف کرد مورد سؤال واقع میشود چه نعم ظاهریه باشد و چه نعم باطنیه چه نعم داخلیه باشد و چه خارجیه: و از باب مثال مقداری از نعم الهی را تذکر میدهیم: نعمت عقل و قوای باطنیه و روحیه و ظاهریه جسمیه و بدنیه، نعمت ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و ولایت و امامت ائمه طاهرین و کلیه نعم دنیویه، و نعمت علم و معرفت و توفیق و غیر اینها اگر بر طبق دستور الهی صرف کرده هیچ مسئولیتی ندارد بلکه مورد تفضلات و مثوبات اخروی میگردد و اگر بر خلاف دستور رفتار کرد مسئولیت دارد و مورد عذاب و عقوبات میگردد و اخبار مذکوره بیان مصداق اتم آنها را و بیان اعظم نعم الهی را میکند و باین بیان جمع بین اقوال و اخبار میتوان کرد.

هذا آخر ما اردنا فی تفسیر هذه السورة و یتلوه ان شاء اللَّه تفسیر بقیة السور بحوله و قوته.

سورة العصر .... ص : 220

[سوره العصر (103): آیه 1] .... ص : 220

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَ الْعَصْرِ (1)

الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از حسن بن ابی العلاء از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ و العصر فی نوافله بعثه اللَّه یوم القیامة مشرقا وجهه ضاحکا سنة قریرا عینیه حتی یدخل الجنة)

و از حضرت رسول روایت شده فرمود:

(من قرأ هذه السورة کتب اللَّه له عشر حسنات و ختم له بخیر و کان من اصحاب الحق)

و خواص دیگری هم از برای این سوره نقل کرده اند.

وَ الْعَصْرِ اختلاف کردند در مراد از عصر بعضی گفتند: قسمت آخر روز، بعضی گفتند: مراد صلوة عصر است و آن صلوة وسطی است بین دو نماز روز صبح و ظهر و

ص: 220

دو نماز شب مغرب و عشاء که میفرماید: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی بقره آیه 228، بعضی گفتند: اول شب است، بعضی گفتند: اول روز است، بعضی گفتند: مطلق روز و شب است ولی در خبر است حدیث معتبر از ابن بابویه از احمد بن هارون و از جعفر بن محمد بن مسرور و از علی بن الحسین بن شاذویه جمیعا از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر بن جامع الحمیری از پدرش از محمد بن الحسین بن زیاد الزیات از محمد بن سنان از مفضل بن عمر:

قال: سألت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام عن قول اللَّه تعالی عز و جل: وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؟- قال: العصر عصر خروج القائم (عج) و ان الانسان لفی خسر اعدائنا.

اقول: مکرر گفته ایم که اخبار وارده در تفسیر آیات نوعا بیان مصداق میکند مصداق اتم منافی با عموم و اطلاق آیه ندارد لذا می گوییم عصر بمعنی دهر و زمان است هر قسمت از زمان را عصر میگویند عصر نوح ابراهیم موسی عیسی، عصر حضرت رسالت، عصر ائمه اطهار، عصر غیبت، عصر ظهور عصر رجعت و هکذا، و غرض اینکه در هر عصری آیات الهیه ظاهر شده و اعظم آیات آیتی است که در عصر ظهور حضرت بقیة اللَّه ظاهر میشود که تمام دلیل بر وجود حق و قدرت او و حکمت و مصلحت است که خداوند چه نحو نصرت انبیاء و مؤمنین فرموده و میفرماید، و چه نحو انتقام از دشمنان آنها کشیده و میکشد که احتیاج بشرح و بسط زیادی دارد.

واو و العصر واو قسم است و الف و لام جنس است شامل تمام اعصار میشود.

[سوره العصر (103): آیه 2] .... ص : 221

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ (2)

جواب قسم است و انسان بر حسب طبیعت که دارای قوای شهویه و غضبیه و وهمیه است و حب شهوات و هوای نفس و حب جاه و مال و کبر و نخوت و زخارف دنیوی و اغوای شیاطین و رفقاء سوء و معایب دیگر او را بکلی از آخرت بازمیدارد و تمام توجهش بدنیا است، و خسر خسران و زیان است که در تجارت اضافه بر این که سود نبرده و سرمایه را هم از دست داده مدیون هم شده که گفتند:

الدنیا مزرعة الاخرة،

و گفتند: الدنیا دار عمل و الاخرة دار جزاء، و از همین جهت بود که ملائکه عرض

ص: 221

کردند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ ... الایه بقره آیه 30، ولی ملائکه استثنا را نمیدانستند که خدا فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ و آن استثناء این است که میفرماید:

[سوره العصر (103): آیه 3] .... ص : 222

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)

که اینها سود کامل میبرند.

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا ایمان بجمیع عقاید حقه که گفتیم: در آن چهار امر معتبر است.

اول یقین قطعی، دوم دلبستگی، سیم اقرار و عدم انکار، چهارم تسلیم که مکرر توضیح داده شده با ملاحظه اینکه منکر ضروریات دین و مذهب نشود و بمقدسات دین اهانت نکند و اعمالی که باعث زوال دین میشود از او سر نزند.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ گفتیم مراد جمیع اعمال صالحه نیست چون ممکن نیست بلکه همین که واجبات را ترک نکند و بقدر میسور مستحبات را بجا آورد.

وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ باهل بیت و بستگان و خویشان و رفقا و هر که را بتواند سفارش کند بحق و حقیقت در فعل واجبات و ترک محرمات و تقویت ایمان و تزکیه اخلاق و ازدیاد معرفت و سایر نیکیها.

وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ در مصائب و بلیات و تحمل مشاق عبادات و جلوگیری نفس از معاصی که سه درجه صبر است و در اخبار تفسیر شده بولایت چون روح ایمان است و بدون ولایت یک مجسمه بیش نیست.

هذا آخر تفسیر هذه السورة و الحمد للَّه و الصلاة علی النبی و آله و یتلوه ان شاء اللَّه بقیة السور بتوفیقه و تأییده و انا العبد السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 222

سورة الهمزة .... ص : 223

[سوره الهمزة (104): آیه 1] .... ص : 223

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (1)

فضلها- از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ ویل لکل همزه لمزة فی فرائضه نفت عنه الفقر- و فی نسخة: بعد اللَّه عنه الفقر- و جلب علیه الرزق و تدفع عنه میتة السوء)

و از خواص القرآن از حضرت رسول (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة کان له من الاجر بعدد من استهزء بمحمد و أصحابه)

و غیر اینها از اخبار.

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ گذشت و مکرر بیان شده که از برای ویل دو معنی است اسمی و وصفی اما اسمی: چاهی است در قعر جهنم نامش چاه ویل است که آتش جهنم از آن چاه بیرون میآید، و از حضرت رسول است فرمود: در قعر این چاه صندوقی است که چهارده نفر در آن صندوق حبس و معذب هستند هفت نفر از سابقین مثل قابیل و نمرود و شداد و عاقر ناقه ثمود و فرعون و هامان و قارون، و هفت نفر از لاحقین مثل شیوخ ثلاثه و معاویة و یزید و هارون و مأمون، ولی حضرت نام هفت نفر لاحقین را نبرد و اما وصفی بمعنی وای بحال است و این صادق نمیآید مگر بر کسی که از حال احتضار تا خلود در نار آنی راحتی نداشته باشد. اما همزه و لمزه بمعنی عیب گویی و توهین و اهانت و بدگویی و بدرفتاری با مؤمنین است، بعضی گفتند: هر دو بیک معنی هستند، بعضی گفتند: همزه عیب گویی در حضور طرف است و لمزة در غیاب او است، بعضی گفتند: همزه بلسان است و لمزه باشاره سر و چشم است، بعضی گفتند: همزه فحش است و لمزه غیبت است، بعضی گفتند: همزه ضرب و اذیت است و لمزه شتم و غیبت است.

اقول: مطلقا توهین و اهانت بمؤمن چه در حضور او باشد و چه غیاب چه بلسان

ص: 223

باشد و چه باشاره چه قولی باشد و چه فعلی که تقلید او را درآورند یا او را مضحکه کنند و باو بخندند، و هر چه موجب اذیت و خفت و خواری او باشد مطلقا حرام است و ظلم باو است، و علاوه از حرمت و عقوبت آن جنبه حق الناسی هم دارد که تا طرف را ترضیه خاطرش نکند و او گذشت و عفو نکند خداوند گذشت نمیکند و عفو نمیفرماید.

بلکه بسا موجب کفر و ارتداد میشود اگر نسبت بمقربان درگاه الهی باشد چنانچه متوکل عباسی دستور داد که تقلید فاطمه زهراء را درآورند که پسرش طاقت نیاورد و نوشت بحضرت هادی بگمنامی که اگر پسری دید پدرش چنین میکند تکلیف او چیست؟- حضرت فرمودند: واجب القتل است شبانه با یک دسته از غلامان رفتند و او را قطعه قطعه کردند و بدرک واصل شد این ملعون در بنی عباس مانند یزید بود در بنی امیه چه اندازه جلوگیری کرد از زیارت ابی عبد اللَّه (ع) حتی تصمیم گرفت بر خرابی مرقد مطهر آب بست و خیش کشید ولی نه آب پیش رفت و نه گاوها، و چه اندازه اهانت بحضرت هادی کرده که پیاده آن حضرت را در رکاب خود تا قصر خود برد، باری توهین مؤمن گناه بسیار بزرگی است و مشتمل بر معاصی زیادی است از غیبت و تهمت و اهانت و هتک حرمت و ظلم و اذیت و ایذاء و هر چه طرف قریش بیشتر باشد هتک حرمتش عقوبت بیشتر دارد لذا میفرماید: وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ،

[سوره الهمزة (104): آیه 2] .... ص : 224

الَّذِی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (2)

این همزه لمزه آن کسی است که جمع میکند مال را و تعداد میکند، الَّذِی جَمَعَ مالًا جمع مال اگر از ممر حرام باشد که آن بآن معصیت در نامه عملش مینویسند زیرا هر گونه تصرفی در آن بکند حرام است و اگر تصرف نکند امساک آن هم حرام است و واجب فوری است که رد بصاحبانش بکند و هر چه تأخیر بیندازد معصیت است، و اگر از ممر حلال باشد باید حقوق آن را رد کند مثل زکاة و خمس چون بعین تعلق میگیرد و تا رد نکرده هر نوع تصرفی در آن حرام است و تأخیرش هم حرام است، و اگر حقوقش را هم رد کرده این مال جمع آوری او باعث میشود که از وظائف دینی عقب بیفتد و در آنها کوتاهی کند مثل تحصیل علم واجب

ص: 224

و اداء فرائض و امثال آنها.

وَ عَدَّدَهُ دو نحو تفسیر کردند یکی بمعنی شماره و احصاء که همه روزه حساب و رسیدگی میکند که چه اندازه شده و بچه حد رسیده، و یکی بمعنی اعداد که نگهداری میکند برای روز مبادا و خیال میکند که عمر طولانی دارد و غافل از اینکه اگر روزگار برگردد تمام زنجیرها بگسلد که گفتند:

چو آمد بمویی توانی کشید چو برگشت زنجیرها بگسلد

[سوره الهمزة (104): آیه 3] .... ص : 225

یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (3)

گمان میکند که مال نگهبان او است و همیشه در دنیا باقی است و مرگ بر فقراء و تهیدستان است.

[سوره الهمزة (104): آیه 4] .... ص : 225

کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ (4)

نه چنین است که توهّم کرده که جمع مال مورث خلود در دنیا میشود و مرگ دامن او را نمیگیرد بلکه البته افتاده میشود در حطمة. نایب فاعل لینبذن ممکن است مال باشد چنانچه میفرماید: وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ توبه آیه 34 و 35. و ممکن است شخص باشد که جمع مال میکند که او را میاندازند در حطمه که یکی از عقبات جهنم است و بعید نیست که احتمال دوم اقرب باشد بقرینه آیات بعد که میفرماید:

[سوره الهمزة (104): آیه 5] .... ص : 225

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ (5)

بسیاری از امور است در دنیا که انسان هر چه برای او وصف کنند حقیقت آن را درک نمیکند مثلا کسی که شیرینی نچشیده هر چه برای او وصف کنند تا نچشد درک نمیکند و امثال این بسیار است و لذا معروف است در میان عوام که میگویند:

حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی. از امیر المؤمنین مروی است که حلوا را در دست گرفت و فرمود: رنگ خوبی داری و بوی خوشی و لکن علی طعم تو را نچشیده، و خصوصیات بهشت و جهنم را هر چه توصیف کنند تشبیه است بملاذ و آلام دنیویه

ص: 225

ولی حقیقت آن را تا نروند و طعم آن را نچشند درک نمیشود لذا میفرماید:

وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَةُ سپس بتوصیف بیان میفرماید که تا اندازه ای درک شود میفرماید حطمه چهار وصف دارد اول:

[سوره الهمزة (104): آیه 6] .... ص : 226

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6)

آتشی است افروخته شده که خداوند خلق فرموده از روی غضب غیر از آتشهای دنیوی که از روی رحمت خلق شده که میفرماید: أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ واقعه آیه 71 تا 73 که واقعا اگر این آتش نبود تمام زندگی انسان مختل میشد، اما آتش جهنم را امیر المؤمنین در دعای کمیل دارد:

(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک)

و نیز دارد:

و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض.

[سوره الهمزة (104): آیه 7] .... ص : 226

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ (7)

که آن نار طلوع میکند بر افئده و قلوب چنانچه میفرماید: أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ و میفرماید: إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً نساء آیه 10، و میفرماید:

یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ حج آیه 20، و میفرماید:

وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ محمد آیه 15، و غیر اینها از آیات.

سؤال: انسان چیزی را که میخورد یا شرب میکند وارد معده میشود ربطی بفؤاد و قلب ندارد چرا میفرماید: الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ؟.

جواب: دو قسم آتش داریم یکی جسمیت آتشی مثل زقوم حمیم غساق که اینها وارد معده میشوند لذا میفرماید در آیات مذکوره: ما فِی بُطُونِهِمْ یک قسم تنفس است که اینها میانه آتش هر چه نفس میکشند شعله آتش داخل قلب میشود لذا میفرماید:

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ و بسیاری از معاصی معاصی قلبیه است مثل کفر و شرک و ضلالت و حب و بغض و عداوت و کبر و سایر صفات قلبیه و اخلاق رذیله و عقاید

ص: 226

باطله و هواهای نفسانیه اینها باید قلب آنها را بسوزاند چنانچه هر عضوی از اعضاء هر معصیتی از آن صادر شده عذابش متوجه بهمان عضو میشود چشم خیانت کرد او معذب میشود گوش کرد دست یا پوست بدن شکم حرام خورد و هکذا زبان معصیت کرد هر معصیتی عذاب خاصی دارد.

اشکال: حکماء امروزه مرکز علم و عقل و صفات را دماغ میدانند که مغز باشد و آیات و اخبار مرکز را قلب میدانند؟

جواب اینکه: انسان علاوه از روح نباتی که در نباتات هست دو روح دارد یکی روح حیوانی که در حیوانات بتفاوت درجات هست حتی مورچه و پشه که مورچه ذخیره سال خود را در خانه های خود جمع میکنند و بفاصله زیادی بوی اشیاء را استشمام میکنند و چشم آنها میبیند، پشه در هوا خون را در میانه رگ زیر پوست میبیند که روی رگ مینشیند با نیش خود رگ را سوراخ میکند و قبلا با خرطوم خود کثافت روی پوست را برطرف میکند و هکذا سایر حیوانات و حکماء غیر این را معتقد نیستند و این روح مرکز توجهش دماغ است و این مدرک جزئیات است و این صنایع و مخترعات تمام از این روح است و بتفاوت اشخاص در قوت و ضعف هست، و یکی روح انسانی که مجرد است و مدرک معنویات است آن محل توجهش قلب است و آن از عالم بالا افاضه شده بخلاف حیوانی که از بخار است و تا بخار تمام شد موت میرسد.

[سوره الهمزة (104): آیه 8] .... ص : 227

إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ (8)

محققا آن نار موقده بر آنها افروخته شده. مؤصده یعنی مطبقه از باب اینکه در بسته میشود که هیچ روح و ریحانی وارد بر آن نمیشود و تمام اطراف آنها را احاطه کرده و راه بیرون رفتن از آن را ندارند چنانچه می گویی و سدّت الباب یعنی در را بستم و قفل کردم که کسی نتواند داخل شود و نتواند خارج شود، و در قضیه مسجد نبی (ص) که امر شد

(سد الأبواب الا باب علی)

که نتوانند از آن ابواب داخل مسجد شوند و از آن ابواب نتوانند داخل بیوت شوند، و دارد عباس تقاضا کرد که برای

ص: 227

من یک امتیازی قرار دهید حضرت دستور داد که ناودان خانه او رو بمسجد باشد در زمان خلافت عمر دستور داد ناودان را کندند و حکم کرد که هر که او را نصب کند گردن زند. عباس متوسل بامیر المؤمنین (ع) شد حضرت آمد و نصب کرد و فرمود:

هر که بکند گردنش را میزنم دیگر عمر جرأت نکرد.

[سوره الهمزة (104): آیه 9] .... ص : 228

فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (9)

عمد ستون است، و مراد گفتند اوتاد است که ابواب جهنم را میخ کوب میکنند که تمام حرارتش در داخل باشد بیرون نیاید و اهل جهنم نتوانند خارج شوند، و بعضی گفتند: مراد سرادق نار است که میفرماید: إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً کهف آیه 29، بعضی گفتند: مراد اغلال و زنجیرها است که فرمود: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه آیه 30 الی 33، بعضی گفتند: اشاره بخلود است که دیگر از جهنم بیرون نمیآیند و راه نجاتی ندارند که میفرماید: کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها حج آیه 22.

اقول: ظاهر این است که تمام راهها بر آنها بسته شده رحمت مغفرت شفاعت و غیر اینها.

تم تفسیر تلک السورة و بقی البقیة من سورة الفیل الی سورة الناس عشر سور و الحمد للَّه و الشکر له و الصلاة علی الرسول و آله. و انا العبد عبد الحسین الطیب.

سورة الفیل .... ص : 228

[سوره الفیل (105): آیه 1] .... ص : 228

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ (1)

الکلام فی فضلها- از ابن بابویه باسناده از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ

ص: 228

فی فرائضه الم تر کیف فعل شهد له یوم القیامة کل سهل و جبل و مدر بانه کان من المصلین و ینادی له یوم القیامة مناد: صدقتهم علی عبدی قبلت شهادتهم له ادخلوه الجنة و لا تحاسبوه فانه ممن احبه و احب عمله)

و از خواص القرآن از حضرت رسول فرمود:

(من قرأ هذه السورة اعاذه اللَّه من العذاب و المسخ فی الدنیا)

، و در نسخه دیگر:

(عافاه ایام حیاته فی الدنیا من المسخ و القذف)

و اخبار دیگر.

و در اخبار و فتاوای علماء دارد که این سوره با سوره لایلاف یک سوره است چنانچه گذشت که سوره و الضحی و الم نشرح هم یک سوره است، و در فرائض اگر چه قرآن بین سورتین جایز نیست لکن این دو مورد جایز است چون حکم یک سوره دارد. و قصه اصحاب فیل بسیار مفصل است و جنبه تاریخی دارد و مدرک صحیحی هم بر آن نداریم لذا از آن صرفنظر میکنیم و چندان فایده هم در بیان آن ندارد و فقط اکتفاء میکنیم بآنچه در اخبار ائمه اطهار است آن هم فقط ترجمه بنحو خلاصه مفاد اخبار، و سه حدیث داریم یکی از کلینی بسند معتبر از ابان بن تغلب از حضرت صادق (ع)، و دومی نیز از کلینی مسندا از هشام بن سالم از حضرت صادق (ع) و سومی از امالی شیخ طوسی از عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش از جد عالی مقدارش علیهم السلام و خلاصه مفاد این اخبار این است که:

ابرهه سلطان یمن و سه ابرهه بودند سلاطین یمن ابرهة بن حارث و ابرهة بن الصباح و ابرهة بن الاشرم و آن سومی صاحب الفیل بود و کنیه او ابو یکسوم بود و با اهل حجاز عداوت شدیدی داشت و چون دید آنها بیتی دارند که کعبه معظمه باشد و از اطراف میآیند برای طواف و حج بجا میآورند چون حج از زمان ابراهیم که بنای کعبه نمود در بنی اسماعیل بود چنانچه در آیه شریفه دارد:

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ حج آیه 26 و 27. و در اخبار دارد که هر که در همان عالم أرواح جواب داد و لبیک گفت مشرف بحج میشود، یک مرتبه لبیک گفت یک مرتبه مشرف میشود زیادتر

ص: 229

گفت بعدد لبیک او تشرف بحج او زیادتر میشود غایة الامر در دوره جاهلیت در کیفیت حج آنها تغییراتی پیدا کرده بود که میفرماید: وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً انفال آیه 35. و بالجملة ابرهه بیتی در یمن در مرکز سلطنتی خود بنا کرد، و گفتند:

بطلا و جواهرات مزین نمود در مقابل کعبه و دستور داد بیایند و دور آن طواف کنند و قصد کرد که کعبه را خراب کند و اهلش را بقتل رسانند لشگر انبوهی تهیه کرد و با فیل جنگی حرکت کردند و آمدند تا چند میلی مکه و در اثناء راه برخوردند بشتران حضرت عبد المطلب که گفتند دویست شتر بودند آنها را گرفتند خبر بحضرت عبد المطلب رسید حضرتش تشریف برد نزد ابرهه حاجب ابرهه حضرت را شناخت بابرهه خبر داد که سید و رئیس و بزرگ قریش آمد نزد تو اجازه داد حضرت عبد المطلب وارد شد.

ابرهه از هیبت و جلال و بزرگی و جمال آن حضرت بخود آمد او را تکریم نمود و پهلوی خود جای داد ابرهه به مترجم خود گفت: بپرس که برای چه آمده مترجم سؤال کرد حضرت فرمود: شتران مرا قومش گرفته اند آمده ام که بگوید بمن رد کنند مترجم بابرهه گفت ابرهه گفت: این را گفتید اعقل و اشرف و سید و بزرگ قریش است ولی فعلا در نظر من خیلی کوچک و حقیر آمد اگر از من خواهش کرده بود که من صرفنظر کنم از خرابی کعبه و قتل اهلش من اجابت میکردم و برمیگشتم این برای چند شتر که از او گرفته شده آمده است.

مترجم بحضرت عبد المطلب عرض کرد حضرت فرمود: (انا رب الإبل و للبیت رب) من صاحب شتران هستم و از برای خانه کعبه هم صاحبی هست او جلوگیری میکند.

اقول: آمدن حضرت عبد المطلب نه برای شترها بود بلکه برای تهدید و تخویف ابرهه بود که خداوند روزگار او را تباه میکند و او و قومش را هلاک میکند.

ابرهه دستور داد شتران او را رد کنید حضرت برگشت در مراجعت بفیل بزرگ ابرهه رسید که نامش محمود بود فرمود: محمود میدانی تو را برای چه آورده اند؟.

ص: 230

فیل بسر اشاره کرد که نمیدانم. عبد المطلب فرمود که: تو را آورده اند برای خرابی کعبه آیا خراب میکنی؟- بسر اشاره کرد که: نه خراب نمیکنم.

حضرت عبد المطلب رفت قوم ابرهه آمدند یک میلی مکه آنچه کردند فیل پیش نرفت از هر طرفی بردند پیش نرفت. حضرت عبد المطلب فرمود: فرزند مرا بگوئید بیاید عباس را آوردند گفت: غیر این را میخواهم، حضرت ابی طالب را آوردند فرمود: غیر این را میخواهم، حضرت عبد اللَّه را آوردند فرمود: برو بالای کوه ببین چه میبینی رفت و آمد گفت: از دور یک سیاهی شدید نمایان است فرمود: برو دقت کن چه میبینی آمد قدری هم هوا روشن شده بود دید ابابیل بسیار که مثل ابر تمام هوا را سیاه کرده و در منقار آنها یک سنگ ریزه است و در چنگال آنها دو سنگ ریزه که گفتند: از عدس بزرگتر بود و از نخود کوچکتر اینها آمدند بالای سر قوم ابرهه که اصحاب فیل بودند و هر کدام به نشانی که خطا نداشت بر سر آنها ریختند و تمام مثل الف جویده روی زمین ریخته شدند.

این بود خلاصه قصه اصحاب فیل و در اینجا سه تنبیه داریم تذکر دهیم:

تنبیه اول- اینکه از این اخبار استفاده میشود که حضرت عبد المطلب مقام ولایت و وصایت و خلافت از جدش ابراهیم داشته و حجت وقت بوده که زمین خالی از حجت نبوده و بعلم لدنی از جانب حق این پیشامدها را میدانسته و با فیل سؤال و جواب میکرده، و این کفریاتی که سنی ها در حق او میگویند که العیاذ مشرک بوده فاسد و باطل است بلکه دارای مقام عصمت بود که در انبیاء و اوصیاء انبیاء شرط اولی است.

تنبیه دوم: اینکه شبیه این قضیه قضیه یزید و متوکل است که یزید قصد خراب کردن کعبه و قتل اهل مکه کرد در سال سوم خلافتش و خداوند بچه کیفیت او را هلاک کرد که پایش در رکاب اسب گیر کرد و هر قطعه گوشت او بسنگ کوه گرفت و هلاک شد، و متوکل گاو بست که مرقد مطهر ابی عبد اللَّه (ع) را خراب کند گاوها پیش نرفتند آنچه آنها را زدند تا هلاک شدند، آب بست آبها از حد حرم تجاوز نکردند و عاقبت

ص: 231

متوکل را قطعه قطعه کردند پسرش با غلامان زنگی.

تنبیه سوم: ابناء امروزه بدانند که سنت الهی تبدیل و تحویل ندارد میفرماید:

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا فتح آیه 23. و نیز میفرماید:

فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 42. با دین خدا با مقدسات دین نمیشود طرف شد که روزگارتان سیاه میشود و نتیجه هم نمیگیرند بپردازیم بتفسیر سوره مبارکه.

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ أَ لَمْ تَرَ برؤیت قلبی و درک علمی نه برؤیت بصری و عینی زیرا پیغمبر در همان سال عام الفیل علی المشهور بدنیا آمد و متولد شد و قضیه اصحاب فیل میان اهل حجاز بلکه ممالک دیگر معلوم و مشهور و مورد مذاکره بود و حضرت میدانست.

کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ کیف اشاره بشدت و سختی عقوبت آنها است.

فَعَلَ رَبُّکَ نسبت فعل بخدای متعال برای این است که ابابیل مأمور بامر او و ارسال او بودند و در تحت مشیت و اراده او بودند مثل معجزاتی که بدست انبیاء جاری میشد فعل خدا بود بدست آنها ظاهر میشد موسی فقط القاء عصا میکرد ولی خدا آن را حیه و افعی میکرد و سحر سحره را می بلعید، و ضرب عصا میکرد و خدا دوازده چشمه از سنگ جاری میکرد و دوازده جاده در دریا احداث میفرمود، عیسی فقط قم باذن اللَّه میگفت و خدا مرده را زنده میفرمود و هکذا و ابابیل فقط امطار حجاره میکردند ولی خدا آنها را کعصف مأکول مینمود.

بِأَصْحابِ الْفِیلِ مراد این نیست که صاحبان فیل بودند بلکه مراد کسانی که همراه فیل آمده بودند که لشگر ابرهه بودند که صاحب بمعنی همراه است و هم صحبت و اینکه عامه افتخار میکنند به اینکه أبا بکر صاحب رسول اللَّه است دلیل بر مقام ابی بکر نیست چه بسا مؤمن با کافر و منافق هم صحبت و همراه میشود چنانچه در قرآن میفرماید: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ- الی قوله- وَ ما کانَ مُنْتَصِراً کهف آیه 32 الی 44 که کافر و مؤمن با هم مصاحب بودند.

ص: 232

[سوره الفیل (105): آیه 2] .... ص : 233

أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ (2)

کید آنها همین آوردن فیل با لشگر انبوه برای خرابی کعبه و قتل اهل مکه و تضلیل آنها در ضلالت و گمراهی و هلاکت آنها است که بعدا اشاره میفرماید:

[سوره الفیل (105): آیه 3] .... ص : 233

وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ (3)

از این جمله ممکن است استفاده کنیم چنانچه در سایر آیات هم تصریح دارد که تمام این حیوانات بلکه نباتات و جمادات در حد خود شعور و ادراک دارند و معرفت بخدا و رسل دارند و مأموریت پیدا میکنند و انجام میدهند مثل آیه شریفه: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 44. و حمل مفسرین بر تسبیح و تحمید تکوینی خلاف صریح قرآن است چون او را میفهمند چنانچه مثنوی میگوید:

جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

و مثل آیه شریفه: وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ و این آیه شریفه در حق داود: وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ و آیه شریفه:

قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ و آیه شریفه در حق هدهد: فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ- الی قوله- اذْهَبْ بِکِتابِی هذا سورة النمل آیه 16 و 17 و 22 الی 28. و غیر اینها از آیات و اخباری که دلالت دارد بر اینکه ریگها و سنگریزها و اشجار شهادت برسالت حضرت میدادند، و فردای قیامت زمین در حق اهلش شهادت میدهد، و شتر شهزاده خراسانی شهادت بقتل صاحبش داد، و تکلم ائمه با ذئب فلوات و غیر اینها از اخبار و اصرح از کل اینها آیه شریفه است که فرمود: ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 11. زیرا توجه خطاب و جواب آنها و امر الهی بآنها و امتثال آنها بالطوع و الرغبة با تکوینی مناسبت ندارد.

باری ابابیل ها حسب الامر الهی رفتند و ریگها را از سجیل بمنقار و چنگالهای

ص: 233

خود برداشتند و به نشان بر سر آنها ریختند مثل اینکه هر کدام از این ابابیلها معین شده بودند بر شخصی معین که هدف آن معلوم بود.

[سوره الفیل (105): آیه 4] .... ص : 234

تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ (4)

اقوال زیادی در سجیل گفتند: لکن در حدیث دارد سنگی کوچکتر از نخود و بزرگتر از عدس بر فرق هر که میخورد از دبرش بیرون میآمد و تمام اعضاء بدنش از هم میپاشید و گفتند: سجیل حجر است که در آتش جهنم پخته شده و اسم هر کس روی او نوشته شده، و بعضی گفتند: سجیل و سجین بمعنی واحد است. باری:

[سوره الفیل (105): آیه 5] .... ص : 234

فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (5)

عصف کاه است که گندم و جو و برنج بعد از آنکه حصاد شد پرهای کاه آنها را میگیرند و خوراک حمار و بغل و استر میشود و زیر دندان آنها ریز ریز میشود پس از آن از آنها دفع میشود تشبیه فرموده که اینها در اثر رمی حجاره از این نحوه شدند ریز ریز از هم پاشیده شدند مثل عصف مأکول.

تم بحمد اللَّه تفسیر سورة الفیل و یتلوه تفسیر سورة ایلاف و الحمد للَّه السید عبد الحسین طیب.

سورة الایلاف .... ص : 234

[سوره قریش (106): آیه 1] .... ص : 234

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

لِإِیلافِ قُرَیْشٍ (1)

از عیاشی بسند معتبر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(لا تجمع بین سورتین فی رکعة واحدة الا الضحی و الم نشرح، و الم تر کیف و لایلاف قریش)

و مراد صلوة فریضه است که باید سوره تامه قرائت شود، و اما نوافل بدون سوره و ببعض سوره و بالف

ص: 234

سوره میتوان قرائت کرد، و از ابی العباس از احدهما یعنی حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمود:

(الم تر کیف فعل ربک و لایلاف سورة واحدة).

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه مسندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من اکثر قراءة لایلاف قریش بعثه اللَّه یوم القیامة علی مرکب من مراکب الجنة حتی یقعد علی موائد النور یوم القیامة)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) روایت کرده فرمود:

(من قرأ هذه السورة اعطاه اللَّه من الاجر کمن طاف حول الکعبة و اعتکف فی المسجد الحرام)

و اخبار دیگر در ثمرات قرائت این سوره بر طعام و بر ماء برای رفع سوء آن و شفاء امراض قلبی نقل کرده اند. تفسیر:

(لِإِیلافِ) لام غایت و غرض است که هلاکت اصحاب فیل برای ایلاف قریش بوده و همین جمله دلالت دارد بر اینکه این سوره با سوره فیل یک سوره است چنانچه در سوره و الضحی و الم نشرح این استفاده را کردیم که پس از آنکه میفرماید:

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ نعمت خود را میشمارد: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ... الآیات و ایلاف از الفت بمعنی پیوستگی و مجتمع شدن و یک دله و یک جهت بیکدیگر کمک و همراهی کردن است چنانچه گفتند که: اهل مکه از ابرهه و قومش ترسیدند و از مکه فرار کردند خداوند قوم ابرهه را هلاک کرد اینها قلبشان آرام شد و مراجعت کردند بمکه، بعضی گفتند: چون مکه ابتداء وادی غیر ذی ذرع بود سپس که آباد شد اینها احتیاجاتی داشتند که در تابستان بروند شام و تحصیل حوائج لازمه خود را بکنند و زمستان بروند یمن و یک قسمت حوائج خود را بدست بیاورند ولی خوف شدید پیدا کردند از ابرهه و اصحابش خداوند آنها را هلاک کرد که با کمال امنیت مسافرت کنند چنانچه شرحش میآید، و اقوال دیگری هم گفتند.

اقول: بعید نیست که بگوئیم: این طوایف قریش با یکدیگر کمال عداوت را داشتند و اگر ابرهه بر آنها مسلط شده بود احدی از آنها را باقی نمیگذاشت خداوند قوم ابرهه را هلاک کرد و در همان سال حضرت رسالت عالم را به نور مبارک خود

ص: 235

روشن فرمود و پس از بعثتش ایلاف بین جمیع قبائل قریش و سایر قبائل فرمود چنانچه میفرماید: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها ... الایه آل عمران آیه 103.

(قریش) آنها اولاد نضر بن کنانه هستند و وجه تسمیه آنها بقریش بعضی گفتند: اینها چون کشت و زرع نداشتند و استفاده آنها از تجارت و کسب بود که می گویی: یقرش لعیاله یعنی یکتسب لعیاله، و بعضی گفتند: قریش اسم حیوانی است دریایی که از همه حیوانات دریا سمین تر و بزرگتر است و قریش را قریش گفتند برای اینکه مأکولات آنها حیوانات سمین و کبیر بود، و بعضی گفتند: ساکنین حرم الهی بودند و متولیان کعبه و بیت اللَّه الحرام بودند لذا نام آنها را قریش گذاردند.

اقول: هر طایفه و قبیله یک اسم خاصی بر خود انتخاب میکنند مثل نام فامیلی که امروز در سجلات درج میکنند هر کسی بنظر خود یک نامی انتخاب میکند این طایفه هم نام قبیله خود را قریش انتخاب کردند که ما بزرگ قبائل هستیم از جهت ثروت و مال و حسب و نسب و کثرت افراد نسبت بسایر قبائل.

[سوره قریش (106): آیه 2] .... ص : 236

إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ (2)

بعضی گفتند: این یک موهبت دیگر است که خداوند چون قوم ابرهه را هلاک کرد که اینها در شتاء بیمن روند برای مسافرت و در صیف بشام با کمال امنیت و کسی متعرض آنها نباشد برای تجارت چنانچه پیغمبر اکرم برای خدیجه بشام تشریف برد و نفع زیادی برای خدیجه استفاده فرمود.

اقول: عنوان شتاء و صیف عنوان عموم است مثل اینکه می گویی بهار و زمستان هر کجا خواهیم رفت یعنی هر وقت هر کجا بروند کسی با آنها دشمنی نمیکند و میگویند اینها اهل حرم الهی هستند و محترم اند و کلمه ایلافهم تفسیر لایلاف قریش است که پس از قضیه عامل الفیل که قوم ابرهه بابابیل و حجاره سجیل هلاک شدند و این قضیه در دنیا صدا کرد همه فهمیدند که این بیت محترم است و اهل

ص: 236

این بیت محترم و شریف و بزرگ هستند اینها خیالشان امن شد هر کجا میخواستند بروند با کمال امنیت میرفتند و این نعمت بزرگی بود که خداوند بآنها عنایت فرمود و بازاء این نعمت باید قریش شکرگزار این نعمت باشند و عبادت پروردگار منعم خود را کنند که میفرماید:

[سوره قریش (106): آیه 3] .... ص : 237

فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ (3)

که فاء تفریع که این نعمت بزرگ را بآنها عنایت کردیم در مقابلش اینها باید عبادت پروردگار این خانه را بکنند، و کعبه را بیت اللَّه گفتند و همچنین مساجد را بیوت اللَّه چون محل عبادت پروردگار است که میفرماید: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً جن آیه 18. و لکن این قریش کعبه را بتخانه کردند و بتهای خود را در کعبه گذاردند و در زمان فتح مکه پیغمبر با امیر المؤمنین رفتند در کعبه و علی پای بر شانه پیغمبر گذاشت و تمام بتهای مشرکین را انداخت و شکست و از کعبه بیرون انداختند.

[سوره قریش (106): آیه 4] .... ص : 237

الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (4)

آن خدایی که این قریش را طعام داد از گرسنگی و ایمن کرد آنها را از خوف و ترس نظر به اینکه مکه در او کشت و زرع نمیشد چون زمین مکه صلب بود و ریشه کوه و مرتفع بود چون اول نقطه زمین که از آب خارج شد زمین مکه بود و آب فرو نشست تا ربع کره زمین از آب خارج شد که ربع مسکونش نامند و این نقطه از تمام نقاط زمین ارتفاعش بیشتر است و از آب دورتر است و از این جهت او ام القری نامیده شد که میفرماید: وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها انعام آیه 92. و احتیاج تام داشتند بحبوبات و فواکه و ملبوسات و باید بروند در ممالک خارج تحصیل کنند و از آن طرف هم از ترس دشمنان جرأت نمیکردند از مکه خارج شوند این قضیه اصحاب فیل سبب شد که آنها ایمن شدند و در اطراف بلاد سیر کنند و تحصیل حبوبات و ارزاق کنند که میفرماید:

الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ که از خارج مکه بدست بیاورند.

ص: 237

وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ که بتوانند مسافرت کنند باطراف بلاد برای تحصیل ارزاق بعلاوه برای استخراج معادن از زمین مکه و از دریا چون بلاد دیگر احتیاج داشتند میآمدند مکه و حبوبات و مأکولات برای آنها میآوردند بازاء معادنی که اینها استخراج میکردند که در این زمان هم شدت احتیاج دارند به نفت حجاز.

تم بحمد اللَّه سورة قریش و یتلوها سورة الماعون بتوفیقه و تاییده.

سورة الماعون .... ص : 238

اشاره

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه باسناده از عمرو بن ثابت از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من قرأ سورة أ رأیت الذی یکذب بالدین فی فرائضه و نوافله کان فیمن قبل اللَّه عز و جل صلوته و صیامه و لم یحاسبه مما کان فیه فی الحیاة الدنیا)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ هذه السورة غفر اللَّه له ما دامت الزکاة مؤداة

- و در نسخه دیگر:

ان کان الزکاة مؤدیا)

و غیر اینها.

[سوره الماعون (107): آیه 1] .... ص : 238

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ (1)

دو نحوه تفسیر شده: نحوه اولی: مراد از دین جزاء است چنانچه می گویی

کما تدین تدان

، و مراد انکار بعثت و نشور است و این تکذیب روز جزاء أضر اشیاء است بر انسان زیرا از هیچگونه ظلمی و معصیتی باک ندارد و به هیچگونه عبادتی رغبت نمیکند چون جزائی بر آنها نمی بیند و نمیداند و میگوید: وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 24. و امروز اکثر اهل عالم چنین هستند.

ص: 238

و نحوه ثانیه: اخبار است که در بعضی مثل حدیث عبد اللَّه الرمادی از حضرت رضا از پدر بزرگوارش از جد عالی مقامش صلوات اللَّه علیهم اجمعین فرمود:

(بولایة امیر المؤمنین)

و در بعضی مثل حدیث أبی اسامة از حضرت صادق (ع) فرمود:

(الولایة).

اقول: دین اسلام است چنانچه میفرماید: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 19. و میفرماید: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ آل عمران آیه 85، و اعتقاد به معاد و ولایت از ارکان دین است و بیان مصادیق که تکذیب هر یک تکذیب دین است بلکه مراد از اسلام هم دین حق است که ایمان بجمیع عقاید حقه باشد حتی ضروریات دین و ضروریات مذهب، حتی اهانت بمقدسات دین و ارتکاب معاصی که باعث زوال ایمان میشود شامل میشود.

[سوره الماعون (107): آیه 2] .... ص : 239

فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ (2)

پس این مکذب دین کسی است که میراند یتیم را.

فَذلِکَ یعنی یکی از صفات مکذب دین این است که:

الَّذِی آن کسی است که:

یَدُعُّ الْیَتِیمَ دع بمعنی زجر و راندن بعنف، و منع از حق ایتام که میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً نساء آیه 10. و از مصادیق بزرگ آن منع خمس ایتام آل محمد است که میفرماید:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ ... الایه انفال آیه 41. بلکه تمام ایتام فقرا را باید دستگیری کرد و آنها دل شکسته هستند و نان آور ندارند باید از آنها دلجویی کرد نه آنکه زجر و منع و اذیت و ردع کرد.

[سوره الماعون (107): آیه 3] .... ص : 239

وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ (3)

در جای دیگر میفرماید: وَ لا تَحَاضُّونَ عَلی طَعامِ الْمِسْکِینِ فجر آیه 18.

یعنی ترغیب نمیکنند بر اطعام فقراء نه خود رغبت دارند که اطعام کنند نه دیگران

ص: 239

را وا میدارند که اطعام کنند با اینکه اطعام مساکین عبادت بسیار بزرگی است که خداوند مدح میفرماید اهل بیت طهارت را که میفرماید: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً دهر آیه 8. و مراد از مسکین مطلق فقرا هستند که گفتند:

الفقیر و المسکین اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا. یعنی اگر هر دو با هم ذکر شوند معنای آنها مختلف میشود که مسکین اشد فقرا است مثل آیه زکاة که میفرماید: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ ... الایه توبه آیه 60، و اگر تنها ذکر شود شامل جمیع میشود مثل مورد.

بلی امروز بسیاری که بلباس فقر میآیند و سائل بکف هستند نباید بآنها داد زیرا سؤال بکف حرام است و دادن بآنها اعانت بر معصیت است، و این اطعام مساکین از شئون سخاوت است و عبادت بسیار بزرگی است که بسا هزار و چهار صد برابر خدا عوض میدهد چنانچه میفرماید: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ بقره آیه 261. و نیز میفرماید: وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ ... الایه بقره آیه 265.

و اطعام مساکین شامل صدقات واجبه و مندوبه میشود بالاخص فقراء آبرومند که روی سؤال ندارند که میفرماید: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ بقره آیه 272.

[سوره الماعون (107): آیات 4 تا 5] .... ص : 240

فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (4) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5)

پس ویل از برای نمازگزارانی است آن کسانی که در بند نماز نیستند شد شد نشد نشد، در اخبار و کلام مفسرین مصادیقی بر این هر کدام ذکر کرده اند و لکن عموم دارد شامل کسانی که عمدا ترک میکنند و کسانی که ریاء بجا میآورند و کسانی که رکوع و سجودش را تمام نمیکنند، و کسانی که مراعات اجزاء و شرایط آن را نمیکنند

ص: 240

و کسانی که تأخیر میاندازند تا وقت منقضی شود. و بالجمله اهمیتی بنماز نمیدهند یا تارک الصلاة هستند و لو یک نماز صبح باشد یا ضایع الصلاة که گفتند:

تارک الصلاة کافر

و ضایع الصلاة به پانزده عقوبت گرفتار میشود که یکی از آنها بی ایمان از دنیا میرود و نماز اهم فرائض الهی است و در اخبار اهمیت آن را بیان کرده اند که گفتند:

عمود الدین و قربان کل تقی، و معراج المؤمن، و عنوان صحیفة المؤمن، و اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها، و خیر موضوع و غیر اینها و اگر نماز فاقد یکی از شرائط باشد یا اجزاء، یا مشتمل بر یکی از موانع عمدا و بدون عذر ضایع میشود، و اولین شرائط آن ایمان است بلی سهو از روی نسیان و عذر مانعی ندارد بواسطه حدیث شریف رفع که فرمود:

(رفع عن امتی تسعة السهو و النسیان ... الخبر).

و کلمه ساهون در آیه مراد سهو از روی بی اعتنایی و بی اهمیتی و دربند نبودن است و ویل هم در بسیاری از آیات گفتیم: ویل اسمی است که چاه ویل است در قعر جهنم، و وصفی که معنی وای و بدا بحال است مقابل طوبی اسمی که شجره طوبی است در بهشت و وصفی که خوشا بحال است.

[سوره الماعون (107): آیات 6 تا 7] .... ص : 241

الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ (6) وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ (7)

و مکذب بدین کسانی هستند که در اعمال خود ریا و خودنمایی میکنند و از اداء زکاة و احسان به بندگان خدا منع و جلوگیری میکنند.

اما ریا: در اخبار دارد شرک خفی است و بدتر از شرک جلی است چنانچه منافق بدتر از کافر است و معصیت کبیره است و هر عبادتی که در آن ریا آمد باطل است و لو در جزء کوچک عبادت باشد مثل صلوة که اگر در یک آیه یا کلمه یا یک حرف چه واجب باشد چه مستحبّ ریا آمد باطل میشود، در صوم اگر یک دقیقه از روز ریا آمد باطل میشود بلکه صدق منافق هم بر او میشود که شرک خود را مخفی کرده. و بالجمله در کلیه عبادات قصد قربت و خلوص شرط است و ادامه آن تا آخر عمل لازم است.

و اما ماعون بعضی گفتند: زکاة است، بعضی گفتند: متاع البیت است مثل بیل دلو ظرف دیگ و اشباه اینها، بعضی گفتند: اشیاء حقیره که چندان اهمیتی ندارد

ص: 241

مثل نمک و آب و نحو آنها، بعضی گفتند: قرض. و از کافی مستندا از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(القرض یقرضه و المعروف یصطنعه و متاع البیت یعیره و منه الزکاة. فقلت له: ان لنا جیران اذا اعرناهم متاعا کسروه و افسدوا أ علینا جناح أن نمنعهم؟ فقال: لا لیس علیکم جناح أن تمنعوهم).

هذا خاتمة تفسیر سورة الماعون یتلوه سورة الکوثر و بقیة السور بعونه و تاییده و توفیقه و له الحمد و الشکر و لنبیه و آله الصلاة و السلام، و لاعدائه و اعدائهم اللعن الی یوم القیام. و انا العبد الذلیل المحتاج الی رحمته و غفرانه السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

سورة الکوثر .... ص : 242

اشاره

اما الکلام فی فضل هذه السورة المبارکة- از ابن بابویه باسناده از ابی بصیر از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ انا اعطیناک الکوثر فی فرائضه و نوافله سقاه اللَّه یوم القیامة من الکوثر و کان محدثه عند رسول اللَّه فی اصل طوبی)

و از خواص القرآن از پیغمبر اکرم فرمود:

(من قرأ هذه السورة سقاه اللَّه من نهر الکوثر و من کل نهر فی الجنة، و کتب له عشر حسنات بعدد کل قربان قربه العباد فی یوم عید، و من قرأها لیلة الجمعة مائة مرة رأی النبی فی منامه)

و غیر ذلک من الاخبار.

[سوره الکوثر (108): آیه 1] .... ص : 242

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ (1)

اختلاف کردند در مراد از کوثر بسیاری گفتند و اخبار زیادی هم داریم که نهری است در بهشت، و از حضرت رسالت پرسیدند: کوثر چیست؟- فرمود:

نهر فی الجنة أشد بیاضا من اللبن و أحلی من العسل و ألین من الزبد حصاه الزبرجد و الیاقوت

ص: 242

و المرجان حشیشه الزعفران ترابه المسک الاذفر قواعده تحت العرش- الی أن قال لعلی: هذا لی و لک و لمحبیک بعدی).

و اخبار در وصف این نهر بسیار است حتی دارد بعدد ستارگان آسمان لیوان در اطرافش هست و ساقی آن امیر المؤمنین است دوستانش را آب میدهد و دشمنانش را دفع میکند و بعضی گفتند: مراد خیر کثیر است، بعضی گفتند: نبوت و کتاب است، بعضی گفتند: کثرت اصحاب و اشیاع است، بعضی گفتند: کثرت نسل و ذریه است بعضی گفتند: قرآن است، بعضی گفتند: شفاعت است.

اقول: در آیه شریفه متعلق را بیان نفرموده و باطلاق بیان کرده شامل تمام مصادیق میشود آنچه خیر است در دنیا و آخرت کثیر آن خاص پیغمبر است علم علمه علم ما کان و ما یکون الی انقضاء خلقه، اخلاق: إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ عبادت باندازه ای که آیه نازل شد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی بذل احسان سایر کمالات، کثرت ذریه که خاص بسادات نیست بلکه اکثر شیعه از طرف یکی از امهات و جدّات امی سیده بوده این هم داخل در ذریه است بلکه بر فرض که تمام امهات و جدّات غیر سیده باشند لکن آنها از طرف امهات و جدات خود یکی سیده باشد جزو ذریه میشوند، کثرت امت زیرا امت آن حضرت تا دامنه قیامت باقی است دوره ظهور بقیة اللَّه و رجعت ائمه هدی، کثرت شفاعت حتی دارد که میفرماید:

وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی ضحی آیه 5. از آن حضرت است که فرمود: تا دو نفر از شیعیان امت من در محشر باقی باشند من راضی نمیشوم بلکه تمام بهشت در تحت فرمان او است. بالجمله چیزی از رحمت و نعمت و تفضل و کمال و مقام در دستگاه الهی در حق پیغمبر و آل او فروگذار نشده. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.

که از حضرت صادق است فرمود: نزّلونا عن الربوبیة و قولوا فی حقنا ما شئتم بلکه آنچه خداوند بأئمه طاهرین و صدیقه طاهره و مؤمنین تا قیامت تفضل فرموده و میفرماید تمام تفضل به پیغمبر است و اعطاء باو است بلکه چیزهایی خداوند به پیغمبرش عنایت فرموده از اسرار غیبی که در خور فهم بشر نیست و چه کوثری است بالاتر و بیشتر از این مگر آنچه از حد ممکن خارج است و خاص واجب الوجود است.

ص: 243

[سوره الکوثر (108): آیه 2] .... ص : 244

فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2)

پس از این تفضلات و اعطاء کوثر نماز بگذار و نحر کن. بعضی گفتند: مراد نماز عید است عید قربان و نحر در منی که قربانی باشد، بعضی گفتند: مراد صلوة فریضه صبح عید است در مشعر و نحر در منی بعد از رمی جمرات، بعضی گفتند: صلوة و نحر للَّه باشد نه مثل مشرکین که لغیر اللَّه است للاصنام است، بعضی گفتند: صلوات مکتوبه است مستقبل القبلة و نحر هم مستقبل القبله باشد که یکی از شرایط تزکیه است، و معنی لربک یعنی رو بکعبه که بیت اللَّه است لکن در اخبار بسیار از ائمه اطهار داریم که مراد از و انحر رفع یدین است تا مقابل نحر که گلو باشد در تکبیرات صلوة مثل تکبیرات افتتاحیه و تکبیرة الاحرام و قبل الرکوع و بعد الرکوع و بعد از سجده اول و قبل از ثانیه و بعد از ثانیه.

اقول: و تکبیرات ثلاث بعد از سلام، و بعید نیست بگوئیم سرّ و حکمت آن این است که چون خدا را به بزرگی و کبریایی یاد میکنی آنچه غیر او است دور بینداز و صرف نظر کن و تمام توجهت بخدا باشد و بس چنانچه حافظ میگوید:

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چهار تکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

[سوره الکوثر (108): آیه 3] .... ص : 244

إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

بعضی گفتند: دشمنان تو که بغض تو را دارند از بین میروند، بعضی گفتند: قرآن تو کلام تمام فصحاء عرب را نابود میکند، بعضی گفتند: دشمنان تو از هر چیزی محروم و ممنوع و مقطوع هستند ولی ظاهر این است که بنی امیه گفتند: پیغمبر مقطوع النسل است پس از فوت ابراهیم، و حسنین هم اولاد علی هستند نه پیغمبر بلکه در موقع نزول این سوره ابراهیم و حسنین بدنیا نیامده بودند چنانچه گفتند:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهنّ ابناء الرجال الأباعد

نوه دختری اولاد او نیستند و پیغمبر چون نسلی از او باقی نیست دینش و کتابش و نامش از بین میرود، و ابتر در لغت عرب حمار دم بریده است یعنی منقطع است

ص: 244

خداوند مشاهده کنید که نسل پیغمبر از یک دختر تا دامنه قیامت چقدر باقی و کثرت پیدا کرده که قبلا تذکر دادیم با اینکه چه اندازه از ذراری پیغمبر را کشتند از محسن و پس از او که اگر آنها را نکشته بودند هزار برابر این مقدار میشدند و از مشرکین و بنی امیه چه نسلی باقی ماند.

تنبیه: در این سوره با این اختصار و ایجاز که یک سطر بیش نیست چند معجزه از او ظاهر است یکی آنکه تمام فصحای عرب با کمال دشمنی که با حضرت داشتند نتوانستند مثل آن را بیاورند، و در زمان نزول این سوره مبارکه از پیغمبر یک دختر بیش نبود چون این سوره مکیه است و در آن زمان نه حضرت حسن و حسین و نه ابراهیم بدنیا آمده بودند و فاطمه هم یک بچه چند ساله بود، و اینکه سنی ها دختران دیگری برای پیغمبر گفتند آنها دختران خدیجه بودند از شوهر قبلی خدیجه و باصطلاح نادختری پیغمبر بودند که بنات ازدواج بودند و زید هم پسر خوانده پیغمبر بود، و از بنی امیه چه اندازه جمعیت داشتند این سوره خبر میدهد که نسل تو تا دامنه قیامت چه اندازه میشود که بیان شد و نسل آنها قطع میشود، و نیز در مکه معدود قلیلی به پیغمبر ایمان آورده بودند آن هم در شکنجه مشرکین که قریب سه سال در شعب ابی طالب بکمال شدت و سختی زندگی میکردند و بسا حضرت بطائف میرفت بخصوص موقعی که حضرت ابی طالب و خدیجه هم از دنیا رفته بودند خداوند از امت پیغمبر تا دامنه قیامت چه اندازه بوجود آورده و از بنی امیه جز لعن و طرد احدی باقی نماند جل الخالق.

این مختصر کلامی در این سوره مبارکه و از خدای متعال میطلبم که توفیق دهد که این چند سوره بقیه را هم باتمام رسانم و ذخیره آخرتم قرار دهد و بلطف و کرمش مقبول درگاه خود قرار دهد و آثارش را تا قیامت باقی بدارد و مؤمنین را از آن بهره مند کند، و مرا از خدّام و فرمان برداران حضرت بقیة اللَّه قرار دهد. و انا السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 245

سورة الکافرون .... ص : 246

اشاره

الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه الکلام فی فضل هذه السورة- از کلینی مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(قل هو اللَّه احد ثلث القرآن و قل یا ایها الکافرون ربع القرآن)

یعنی ثواب ثلث قرآن و ربع قرآن را دارد، و نیز مسندا از آن حضرت روایت کرده فرمود:

(من قرأ اذا آوی الی فراشه قل یا ایها الکافرون و قل هو اللَّه احد کتب اللَّه عز و جل له برائة من الشرک)

و از ابن بابویه مسندا از حسین بن ابی العلاء قال:

(من قرأ قل یا ایها الکافرون و قل هو اللَّه احد فی فریضة غفر اللَّه له و لوالدیه و ما ولد، و ان کان شقیا محی من دیوان الاشقیاء و کتب فی دیوان السعداء و احیاه اللَّه سعیدا و اماته شهیدا و بعثه شهیدا)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأ قل یا ایها الکافرون اعطاه اللَّه من الاجر کانما قرأ ربع القرآن و تباعدت عنه مردة الشیاطین و برأ من الشرک و یعافی من الفزع الاکبر)

و نیز روایت کرده:

(من قرأها عند منامه لم یعترض الیه شی ء فی منامه فعلموها صبیانکم عند النوم، و من قرأها عند طلوع الشمس عشر مرات و دعا بما اراد من الدنیا و الاخرة استجاب اللَّه له ما لم یکن معصیة)

و غیر از اینها از اخبار.

[سوره الکافرون (109): آیه 1] .... ص : 246

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1)

مفسرین گفتند الف و لام الکافرون عهد است و مراد بعض کفار هستند و عدد آنها را و اشخاص آنها را ذکر کرده اند که آمدند نزد پیغمبر (ص) و گفتند که: شما یک سال بیا الهه ما را عبادت کن و ما هم یک سال می آییم خدای تو را عبادت میکنیم.

این سوره نازل شد.

اقول: این کلام هیچ مغز ندارد زیرا اگر آنها معتقد بالوهیت اصنام خود هستند دست بردار نیستند که آنها را از الوهیت بیندازند و باطل و عاطل بشمارند و

ص: 246

کسانی که بالاخص مثل پیغمبری این اصنام را یک فلزی و چوبی که مصنوع بشر است بیش نمیدانند نمیآیند بپرستند بلکه می گوییم: الکافرون جمع محلی بالف و لام است و افاده عموم دارد شامل جمیع کفار میشود، غایة الامر بقرینه مورد مراد کفاری که مشرک باشند مثل بت پرست آتش پرست خورشید و ماه و ستاره پرست حتی نصاری که قائل به تثلیث شدند و سایر طبقات مشرکین چه شرک عبادتی باشد یا شرک افعالی. بلی مراد آن کفاری هستند که قابلیت هدایت ندارند و هرگز ایمان نمیآورند مثل کفار زمان نوح که خطاب رسید بحضرت نوح: وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ هود آیه 36. و حضرت نوح هم عرض کرد: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 27. بلکه میتوان گفت که: مراد جمیع کفار باشند تا مادامی که متصف بصفت کفر هستند زیرا آنهایی که بشرف اسلام مشرف شدند این عنوان از آنها سلب شد دیگر صدق کافر بر آنها نمیشود بلکه عنوان مسلم و مؤمن بر آنها صادق است.

[سوره الکافرون (109): آیه 2] .... ص : 247

لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2)

من هرگز عبادت نمیکنم آنچه را که شما عبادت میکنید. زیرا اول کلمه اسلام توحید است و تمام انبیاء مأمور بدعوت بتوحید بودند، و اولین رکن اسلامی لا اله الا اللَّه است، و اقسام توحید را مکرر ذکر کرده ایم ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری که بکلی مأیوس باشید و توقع نداشته باشید که من بدین شما درآیم و این توقع را از نوع انبیاء داشتند کفار چنانچه بحضرت شعیب گفتند: لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا و حضرت شعیب فرمود: وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها اعراف آیه 88 و 89.

[سوره الکافرون (109): آیه 3] .... ص : 247

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3)

و شما هم نیستید که عبادت کنید آنچه من عبادت میکنم.

اشکالین: یکی آنکه چرا فرمود: ما اعبد باید بفرماید: من اعبد زیرا ما اطلاق بر غیر ذوی العقول میشود، دیگر آنکه بسیاری از کفار بشرف اسلام مشرف شدند

ص: 247

چنانچه در سوره بعد میفرماید: وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً که گروه گروه وارد و داخل دین خدا میشوند.

اما جواب از اشکال اول بعضی گفتند: ما بمعنی من است. و ما می گوییم: مراد از ما طریقه و مشی من یعنی شما کفار بطریقه و مشی من نخواهید عمل کرد که توحید باشد.

و اما از دوم: قبلا تذکر دادیم که مراد کفاری هستند که بواسطه سیاهی قلب و قساوت قلب و عناد و عصبیت و کبر و نخوت و هواهای نفسانی و حب جاه و وساوس شیطانی و معایب دیگر از قابلیت ایمان افتاده اند و اگر هم اظهار ایمان کنند ظاهری است و در باطن منافق بودند که میفرماید: وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظِیمٍ توبه آیه 101. و آنهایی که ایمان آوردند هم بسیاری ایمان راسخ نبود چنانچه میفرماید: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ حجرات آیه 14.

مضافا به اینکه ایمان مرکب ارتباطی است یک جزئش اگر از بین برود تمامش از بین میرود و جزء عمده ایمان ولایت است که اکثر نداشتند و چه بسیار ضروریات دین و مذهب را بسا منکر میشدند و لو یک ضروری باشد که بزوالش ایمان زایل میشود. بعلاوه در ایمان گفتیم چهار امر لازم است اول قطع و یقین بجمیع ارکان دین، دوم عقیده و دلبستگی و در بند بودن، سوم اقرار قلبا و لسانا، چهارم تسلیم و مصداقش بسیار کم است خاص بعض شهداء در زمان نبی و افراد معدودی که خلجان در دین آنها نیامده و کوتاهی در امر دین نکرده و قرآن را هجر نکرده که میفرماید: وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 30.

بعلاوه بسیار معاصی هست که تصریح شده که باعث زوال ایمان میشود و در ایمان موافات که بقاء ایمان است تا آخر عمر شرط است میترسم بیش از این بروم علی ماند و حوضش.

ص: 248

[سوره الکافرون (109): آیه 4] .... ص : 249

وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)

بعضی گفتند: تکرار برای تأکید است مثل اینکه می گویی: حقا حقا یا لبیک لبیک لا شریک لک لبیک یا عبدا بعدا لمن یکفر و امثال اینها، بعضی گفتند: اول برای حال است و ثانی برای استقبال.

اقول: فرق است بین صفت فعل و صفت فاعل می گویی: زید فاسق نیست فسق از او صادر نمیشود، متکبر نیست تکبر نمیکند و هکذا. و جمله اول صفت فعل است:

لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ که عبادت صفت فعل است جمله دوم صفت فاعل است: وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ و این برای استحکام امر است چنانچه در امثله که ذکر شد همین مفاد را دارد و این یک نوع فصاحت است، و همین کلام در جمله بعد است:

[سوره الکافرون (109): آیه 5] .... ص : 249

وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5)

عابدون در جمله قبل دلیل بر کذب دعوی آنها است که اینها دست از کفر خود و شرک بر نمیدارند چگونه نصاری که عیسی را پسر خدا میدانند و قائل بتثلیث هستند برای خاطر پیغمبر از این عقیده دست برنمیدارند، و مشرکین که میگویند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 3، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ یونس آیه 18، و یهود و نصاری که میگویند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18 چگونه دست برمیدارند. و جمله بعد اشاره باین است که عناد و عصبیت و بغض و کینه و قساوت قلب و تسلط شیطان و عیبهای دیگر شما را جلوگیری کرده هرگز رو باسلام و مسلمین نمیآورید چنانچه میفرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا مائده آیه 82، و میفرماید در حق یهود: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ بقره آیه 72، و میفرماید: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ

[سوره الکافرون (109): آیه 6] .... ص : 249

لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ (6)

دینی بوده کسره بجای یا است. باید بکلی اعراض کرد از اینها مگر آنکه

ص: 249

ایمان بیاورند چنانچه میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ الی قوله تعالی- قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ ... الایه ممتحنه آیه 1 الی 4.

لَکُمْ دِینُکُمْ برای شما باشد دین شما از کفر و شرک و ضلالت تا طعم آن را بچشید در قیامت در عذاب سخت جهنم که میفرماید: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ- الی قوله تعالی- وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ آل عمران آیه 151، و میفرماید: فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ نحل آیه 29، و میفرماید: فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ فصلت آیه 24. و غیر اینها از آیات بسیار در حق کفار.

وَ لِیَ دِینِ و از برای من هم باشد دین من که دین خدایی است: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آل عمران آیه 19، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ آل عمران آیه 85

سورة النصر .... ص : 250

اشاره

و گفتند: آخر سوره است که نازل شده در حجة الوداع و مشتمل بر سه آیه است.

[سوره النصر (110): آیه 1] .... ص : 250

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1)

اما الکلام فی فضلها- از ابن بابویه باسناده از حضرت صادق (ع) فرمود:

(من قرأ اذا جاء نصر اللَّه و الفتح فی نافلة او فریضة نصره اللَّه علی جمیع اعدائه و جاء یوم

ص: 250

القیامة و معه کتاب ینطق قد أخرجه اللَّه من جوف قبره فیه امان من حرّ جهنم و من النار و من زفیر جهنم و لا یمر علی شی ء یوم القیامة الا بشره و اخبره بکل خیر حتی یدخله الجنة، و یفتح له فی الدنیا من اسباب الخیر ما لم یتمن و لم یخطر علی قلبه)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرأها فی صلوة و صلی بها بعد الحمد قبلت صلوته منه احسن قبول).

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ مفسرین گفتند: فتح مکه است و نصرت بر مشرکین مکه و قدرت بر شکستن اصنام مشرکین و اخراج آنها را از کعبه معظمه. و نظر به اینکه اهل مکه پس از قضیه عام الفیل که دیده بودند که قوم ابرهه بابابیل هلاک شدند ولی پیغمبر که قصد مکه نمود نصرت پیدا کرد و فتح نمود یقین بحقانیت او پیدا کردند و فوج فوج و قبیله قبیله آمدند و بشرف اسلام مشرف شدند که قبلا تک تک اسلام میآوردند و لذا میفرماید:

[سوره النصر (110): آیات 2 تا 3] .... ص : 251

وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً (3)

و این سوره یکی از معجزات قرآن است چون این سوره قبل از فتح مکه نازل شده بود و این خبر میدهد که فتح میکنی و نصرت مییابی، و گفتند: پیغمبر از این سوره دانست که عمرش بآخر رسیده و از دار دنیا رحلت میفرماید، و گفتند:

چون آیه نازل شد که فرمود: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ زمر آیه 30 پیغمبر (ص) درخواست کرد از خدای متعال که این موت من در چه موقعی است این سوره نازل شد که موقعش إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ ... الایه است، و اخباری هم از ابن عباس و عایشه و غیر اینها روایت کرده اند که منتهی بمعصوم نیست و سند معتبری هم ندارد، و در آیه هم دلالتی بر اینکه مراد فتح مکه است ندارد، و فتوحات پیغمبر هم منحصر بفتح مکه نیست، و دلالتی بر اینکه وفات پیغمبر و رحلت باشد هم ندارد و آنچه بنظر میآید و اللَّه اعلم بمراده اینکه مفاد این آیه مفاد آیات دیگری است مثل آیه شریفه:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی

ص: 251

لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً نور آیه 55، و آیه شریفه: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ آل عمران آیه 81، و مثل آیه شریفه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ توبه آیه 33، و آیه شریفه: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً فتح آیه 28، و آیه شریفه: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ صف آیه 9، و غیر اینها از آیات که تمام اینها راجع بزمان ظهور حضرت بقیة اللَّه و دوره رجعت حضرت رسالت و ائمه هدی است که تمام انبیاء رجعت فرمایند و در تحت لوای پیغمبر اکرم و دین مقدس اسلام و نصرت آن حضرت باشند، و دین اسلام سرتاسر عالم را فراگیرد و خردلی از شرک در روی زمین نباشد بجمیع اقسام خمسه شرک نه ذاتی نه صفاتی، نه عبادتی نه افعالی نه نظری، و تمام افراد جن و انس در تحت دین اسلام درآیند و هر کدام قابل هدایت باشند هدایت شوند و هر که قابل نیست هلاک شود و شیطان و شیاطین از بین بروند، و وقت معلومی که خدا بشیطان وعده داده برسد که فرمود: فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ حجر آیه 38 که میتوان گفت: اصل غرض الهی و حکمت خلقت عالم و جن و انس برای این زمان است و پیغمبر و ائمه اطهار سرتاسر دنیا را سلطنت کنند بدون خوف و ترس و مبنی بر این استفاده شروع کنیم در تفسیر این سوره مبارکه:

إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ که خداوند نصرت فرماید دین مقدس اسلام را و پیغمبر اکرم و ائمه اطهار و مؤمنین و قرآن مجید و احکام شریعت مطهره طبق فرمان خدا را.

وَ الْفَتْحُ که تمام صفحه زمین فتح شود و یک مخالف در روی زمین نباشد.

وَ رَأَیْتَ النَّاسَ الف و لام الناس الف و لام جنس است که شامل جمیع افراد ناس میشود بلکه می گوییم: ناس جمع انسان است و الناس جمع محلی بالف و لام ظهور در عموم دارد وضعا نه اطلاقا شامل تمام افراد انس میشود.

یَدْخُلُونَ که جمیع افراد بشر داخل میشوند.

ص: 252

فِی دِینِ اللَّهِ دین الهی تدین بجمیع عقائد حقه و بقرآن مجید و بجمیع ضروریات دین و مذهب و بجمیع احکام الهی که هیچگونه ضلالتی و جهالتی در آن نباشد که بعقیدة ما مذهب اثنی عشری با جمیع خصوصیات آن.

أَفْواجاً جمع فوج است شامل تمام فوجها میشود که فوجی باقی نمیماند.

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ تسبیح تنزیه حق است از جمیع عیوب و نواقص که ذاتا و صفة و افعالا هیچ نقص و عیبی در ساحت قدس ربوبی نیست که اعظم عیوب و نواقص احتیاج است لذا می گوییم: مرکب از اجزاء نیست زیرا مرکب احتیاج به اجزاء دارد و هر جزئی احتیاج بجزء دیگر دارد و تمام اجزاء احتیاج بمرکب بالکسر دارند، بسیط است فی غایة البساطة، جسم نیست زیرا جسم مرکب از ماده و صورت است و هر کدام احتیاج بیکدیگر دارند:

هیولی در بقا محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار

بعلاوه جسم چهار قسم است جمادی نباتی حیوانی انسانی، مرئی نیست چون صورت ندارد، مکان ندارد که احتیاج بمکان داشته باشد، جوهر نیست جواهر خمسه چون جوهر مرکب از وجود و ماهیت است چه از مجردات باشد مثل عالم عقول و نفوس و ارواح، و چه صورت بلا ماده باشد مثل قالب مثالی، چه صورت مع الماده باشد، عرض نیست که محتاج بمحل و موضع باشد که تعریف عرض را کردند که: اذا وجد وجد فی المعروض و اعراض هم نه عرض داریم کم کیف، این وضع متی حدّه، اضافه رنگ و بو، و طعم مثل و مانند و شبیه و عدیل، و ضد و ندی از برای او نیست زیرا مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک میشود و ذی اجزاء و لازم میآید احتیاج چنانچه ذکر شد و تحمید جامع جمیع کمالات است. بوحدته و بساطته علم قدرت عظمت و کبریایی حی و افعالش تمام موافق حکمت و مصلحت، عدل فی فعله ظلم نمیکند فعل قبیح و لغو از او صادر نمیشود خلق و رزق و احیاء و اماته و عزت و ذلت و غنی و فقر و صحت و مرض در تحت مشیت و اراده او است عفوّ است غفور است توّاب است قاهر و غالب و عزیز و کبیر است.

ص: 253

وَ اسْتَغْفِرْهُ استغفار پیغمبر و ائمه هدی و انبیاء و سایر معصومین نه برای معصیت و نافرمانی است زیرا خیال معصیت در قلب مطهر آنها خطور نمیکند بالاخص این خانواده که ترک اولی هم از آنها صادر نشده بلکه استغفار پیغمبر از جهات دیگر است، یکی آنکه در نظر کفار و مشرکین پیغمبر را مذنب میگفتند مغفرت الهی این است که آنها بشرف اسلام مشرف شوند و بفهمند که آنچه نسبت بحضرت میدادند غلط و خلاف بوده و دامن مبارکش آلوده باین مزخرفات و کفریات نبوده، دیگر آنکه طلب مغفرت برای امت مرحومه میکند که غفران آنها تفضلی است در حق پیغمبر و کانه گناه آنها را گناه خود میداند، دیگر آنکه بنده به هر درجه و مقامی نائل شود خود را در جنب عظمت حق کوچک و حقیر و مقصر میداند مثل بعضی نیست که عجب کنند و ایمن از مکر اللَّه خود را بدانند، دیگر آنکه ممکن به هر پایه برسد در مقابل نعم الهی نمیتواند شکرگزار باشد کجا پیغمبر اکرم (ص) میتواند شکر نعم الهی را در حق خود کند که او را اول مخلوق خود قرار داده و خاتم انبیاء و افضل از جمیع مخلوقات و دین او را افضل ادیان و کتاب او را افضل کتب و اوصیاء او را افضل از جمیع اوصیاء و سایر مخلوقات خود و امت او را افضل امم، و مقام محمود و مقام شفاعت کبری و سایر نعم باو عنایت فرمود لذا عرض میکند در پیشگاه الهی:

ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.

پس استغفار پیغمبر این است که خداوند متعال بهمین مقدار که از من ساخته شده اکتفاء فرماید و خداوند هم وعده باو داده فرمود:

إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً خداوند بسیار میپذیرد توبه بندگان را بلکه میفرماید این اندازه که عبادت و بندگی میکنی از تو درخواست نکرده ام و توقع ندارم: طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی یک قسمت از اوقات خود را برای استراحت بگذار: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا این آنچه بنظر آمد در تفسیر این سوره مبارکه و اللَّه اعلم و از علماء اعلام و دانشمندان بزرگ درخواست میکنم که اگر خطایی و اشتباهی در این بیان بلکه در سایر موارد شده لطفا تذکر دهند و عفو فرمایند. هذا ما عندنا و انا العبد عبد الحسین الطیب غفر اللَّه

ص: 254

له و یتلوه تفسیر سورة المسد و بقیة السور و الحمد للَّه و الصلاة علی نبینا و أئمتنا و اللعن علی اعدائنا و ظالمینا و غاصبی حقوقنا ابد الابدین و دهر الداهرین.

سورة المسد .... ص : 255

اشاره

سورة ابی لهب و بعضی گفʙƘϺ سورة المسد، و بعضی گفتند: سورة اللهب. از ابن بابویه باسناده از حضرت صادق (ع) فرمود:

(اذا قرأتم تبت یدا أبی لهب فادعوا علی ابی لهب فانه کان من المکذبین الذین یکذبون النبی (ص) و ما جاء به من عند اللَّه عز و جل)

و از خواص القرآن از پیغمبر (ص) فرمود:

(من قرا هذه السورة لم یجمع اللَّه بینه و بین ابی لهب)

اشاره به اینکه داخل جهنم نمیشود، و اخبار دیگری هم روایت کرده.

[سوره المسد (111): آیه 1] .... ص : 255

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ (1)

تبت از تباب است بمعنی هلاکت و تتبیب چنانچه میفرماید: فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ هود آیه 101، و میفرماید: وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ مؤمن آیه 37. و هلاکت را نسبت بدو دست ابی لهب میدهد که میفرماید:

تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ برای این است که ظلم هایی که نسبت بحضرت رسالت کرد اکثر بدستهای او بود بالاخص موقعی که عبا بگردن حضرت انداختند آن قدر فشار دادند که نفس در سینه مبارک حضرت حبس شد و حضرت روی زمین افتاد خیال کردند حضرت از دنیا رفته، و ظلم های دیگر. و هلاکت دست باین است که آنها را غل میکنند بگردن، و در دنیا از کار افتادن دست است چنانچه یهود گفتند: وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ مائده

ص: 255

آیه 64.

و ابی لهب پسر عبد المطلب عم پیغمبر اکرم بوده و اعلی عدو آن حضرت بود و زوجه او ام جمیل دختر حرب خواهر ابی سفیان بود، بعضی گفتند: ابی لهب کنیه او بوده و نام او عبد العزی بوده و چون عزی اسم یکی از اصنام قریش است لذا خداوند به کنیه ذکر فرموده، و بعضی گفتند: نام دیگر از اصنام را داشته لکن تحقیق این است که ابی لهب اسم او بوده زیرا حضرت عبد المطلب نام فرزندش را عبد العزی نمیگذارد چنانچه نام پدر حضرت رسالت را عبد اللَّه گذارده و پدر امیر المؤمنین که ابی طالب باشد عمران گذارده، و ابی لهب او را گفتند: برای این بود که در مورد غیظ و غضب صورتش برافروخته میشد مثل آتش که شعله ور گردد که میفرماید: (انْطَلِقُوا إِلی ظِلٍّ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِیلٍ وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ) یعنی فروگزار نمیشود شراره آن آتش.

وَ تَبَّ بعضی گفتند: تکرار تب برای تأکید است، بعضی گفتند: اول انشاء است و دوم اخبار است، بعضی گفتند: هر دو اخبار است.

اقول: اول تبت یدا أبی لهب فاعل تبت یدین ابی لهب است و دوم و تب فاعل خود ابی لهب است لذا اول را تأنیث آورد و دوم را مذکر فرمود که هم دستهای او بغل و زنجیر آتشی گرفتار میشود و هم او را بنفسه در آتش و هلاکت میاندازند که مصداق: خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ الْجَحِیمِ دخان آیه 47. و معنای فاعتلوه یعنی او را بکشید بمیانه آتش و مصداق: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ الحاقه آیه 31.

[سوره المسد (111): آیه 2] .... ص : 256

ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ (2)

بی نیاز نمیکند از او نجات از عذاب نمیدهد او را مال او و آنچه کسب کرده چون ثروتمند بود و مال خود را بدشمنان رسول میداد و آنها را وادار میکرد در کشتن و اذیت پیغمبر و سایر عملیات او مخصوصا در دار الندوة که اجتماع کردند در مشورت در کیفیت کشتن حضرت رسول و دستور دادند که خارجی داخل نشود شیطان بصورت پیر مرد نجدی آمد و گفت: من هم در عقیده با شما همراه هستم او را راه دادند. و در مشاورت بعضی گفتند یک نفر را انتخاب میکنیم برود آن حضرت را بکشد سپس

ص: 256

دیه او را مجتمعا میپردازیم شیطان این را رد کرد که هر که او را بکشد تا اصحابش و بستگانش او را نکشند دست بردار نیستند و به دیه اکتفاء نمیکنند، و بعضی گفتند او را اخراج بلد میکنیم و از مکه اخراجش میکنیم. این را هم شیطان نپذیرفت گفت: هر جا برود دور او را میگیرند و برمیگردد و دمار از روزگار شما را برمیآورد چنانچه در فتح مکه چنین شد و در سایر غزوات سپس شیطان رأی داد که از هر قبیله یک نفر معین شود و بریزند در خانه او و او را بقتل رسانند بستگان و اصحابش با جمیع قبائل نمیتوانند طرف شوند ناچار به دیه حاضر میشوند و میانه قبائل تقسیم میشود این رأی پسندیده شد و دور خانه حضرت را گرفتند و همان شب حضرت هجرت فرمود و علی امیر المؤمنین را بجای خود خوابانید که شرح مفصلی دارد لذا میفرماید:

ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ مال و کسب او جز ضرر بر او چیزی نداشت.

[سوره المسد (111): آیه 3] .... ص : 257

سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ (3)

زود باشد که میافتد در آتشی که صاحب شراره است نه باختیار بلکه ملائکه عذاب او را بجبر و عنف میاندازند میانه آتش افروخته چنانچه همین معامله با جمیع اهل عذاب از کفار و مشرکین و اهل ضلالت میشود که بمجرد اینکه هر یک از قبر خارج شوند ملائکه عذاب و غلاظ و شداد او را میگیرند و غل و زنجیر میکنند و کشان کشان او را میبرند و در آتش میاندازند، و این آیه یکی از معجزات قرآن است که خبر میدهد که ابی لهب ایمان نمیآورد با اینکه بسیاری از مشرکین ایمان آوردند حتی آنهایی که باطنا کافر و مشرک و بیدین بودند بحسب ظاهر اظهار اسلام کردند که جزو منافقین بودند و ابی لهب اسلام ظاهری هم نیاورد.

اشکال، بعضی گفتند: که اگر چنین است که خدا میفرماید ابی لهب هرگز ایمان نمیآورد پس تکلیف ایمان از او برداشته شده و وجهی برای عذابش نیست؟.

جواب: این اشکال همان کلام خیام است که گفت:

می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود

ص: 257

و جوابش را دادند که:

علم ازلی علت عصیان بودن در نزد حکیم غایت جهل بود

و تحقیق در جواب این است که: چون این ایمان نمیآورد خداوند میداند نه آنکه چون خدا میداند این ایمان نمیآورد. مانع از ایمانش عناد و تعصب و قساوت قلب است نه علم الهی. خداوند عالم بجمیع ما کان و ما یکون هست بلکه افاضه ببعض بندگان هم فرموده مثل پیغمبر و ائمه طاهرین و در لوح محفوظ هم نوشته شده بلی لوح محو و اثبات مختص بذات اقدس او است که چه بسا تغییراتی بسبب جهاتی در عالم واقع میشود.

[سوره المسد (111): آیه 4] .... ص : 258

وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4)

معلوم است کسی که برادرش ابی سفیان باشد و شوهرش ابی لهب باشد حمالة الحطب میشود که میرفت در صحرا و خارها را میکند و میآورد سر راه پیغمبر میریخت که حضرت پای مبارکش مجروح میشد.

[سوره المسد (111): آیه 5] .... ص : 258

فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)

این خارها را بطناب می بست و بگردن میانداخت، جید گردن حبل طناب است مسد لیف خرما، و بعضی گفتند: مراد عذاب قیامت او است که بگردنش میاندازند زنجیر آهنی مثل حلقه شبیه لیف خرما و او را بجهنم میکشند. و این مقدار کافی است در شرح این سوره بپردازیم به سوره توحید.

ص: 258

سورة التوحید و الاخلاص و الصمد .... ص : 259

[سوره الإخلاص (112): آیه 1] .... ص : 259

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1)

اما الکلام فی فضل هذه السورة المبارکة المسماة بسورة التوحید و الاخلاص و الصمد- اخبار در فضل این سوره مبارکه بسیار است از طریقه عامه و خاصه از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار و آنچه حقیر دست آوردم بیست و پنج حدیث است و این احادیث چند دسته است یک دسته خاص این سوره، یک دسته این سوره با آیة الکرسی، یک دسته این سوره با سوره قدر، یک دسته این سوره با سوره الکافرین، یک دسته این سوره با آیه آمن الرسول، یک دسته با چند سوره دیگر. باری خلاصه مفاد این اخبار در بسیاری از اخبار دارد قرائتش ثواب قرائت ثلث قرآن دارد که اگر سه مرتبه بخواند ثواب یک ختم قرآن دارد، و در بعض دیگر این اخبار دارد حضرت رسول تشبیه فرمود بولایت و محبت امیر المؤمنین که هر که او را قلبا دوست دارد ثلث ایمان را دارد و هر که قلبا و لسانا دوست دارد دو ثلث ایمان را دارد و هر که قلبا و لسانا و یدا دوست دارد یعنی نصرت او را تمام ایمان را دارد چنانچه سوره توحید یک ثلث قرآن دو دو ثلث قرآن سه تمام قرآن، و در فراش برای سلامتی و از خانه بیرون رفتن برای حفظ خانه و آنچه در خانه است، برای اموات یازده مرتبه سبب آمرزش جمیع آنها است، به شش طرف قدام و خلف و یمین و یسار و فوق و تحت حفظ از کلیه آفات، حضور ظالم سه مرتبه آهسته بخواند از شر او ایمن میشود در نماز باعث قبولی نماز میشود که اگر در هیچ نمازهای فریضه قرائت نشود جزو مصلین محسوب نمیشود و فوائد دیگر که کمتر سوره است که در فضیلت بدرجه سوره توحید برسد بالاخص اگر مقرون بسوره حمد باشد، و در بعضی اخبار بعض این فوائد را مقرون با سوره

ص: 259

قدر یا سوره الکافرون یا آیة الکرسی یا بعض آیات دیگر فرموده. و این اخبار در کافی کلینی و من لا یحضر صدوق و امالی و تهذیب شیخ طوسی و عیاشی و وسائل و وافی و بحار و سایر کتب اخبار و کتب فقهیه ضبط شده.

و اما الکلام فی تفسیرها:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ قل امر است که پیغمبر (ص) مأمور شد که بتمام مکلفین بفرماید که آمدند نزد پیغمبر جماعتی از یهود و غیر یهود و گفتند:

این خدایی که ما را دعوت میکنی باو کیست؟- و چیست؟- برای ما توصیف فرما این سوره نازل شد که بآنها بفرما:

(هو) در مقابل هذا است و در اخبار بسیاری داریم هاء او اشاره به ثبات و بقاء واجب الوجودی است در مقابل ممکن الوجود و ممتنع الوجود چون صرف الوجود است و بحت الوجود و محض الوجود و صرف الوجود ممتنع است عدم در او زیرا تناقض لازم میآید وجود عدم باشد که جمع بین وجود و عدم تناقض است بخلاف ممکن که میشود وجود پیدا کند و میشود پیدا نکند که گفتند: الممکن فی حد ذاته أن یکون لیس و له من علته أن یکون ایس، و بخلاف ممتنع که عدم صرف باشد محال است عدم وجود باشد تناقض لازم میآید بلی ممکن ممکن است متصف بوصف وجود شود موجود شود و بوصف عدم معدوم گردد آنهم تا مادامی که متصف بوصف وجود است معدوم نیست و تا مادامی که متصف بوصف عدم است موجود نیست چون جمع بین موجود و معدوم هم تناقض است زیرا ماهیت بسا لباس وجود میپوشد بایجاد موجود و بسا لباس عدم باعدام معدوم و صرف وجود ماهیت ندارد که لباس عدم بپوشد و موجد ندارد. چنانچه صرف عدم هم ماهیت ندارد که لباس وجود بپوشد.

واو هو اشاره بمقام غیب الغیوبی است که نتوان مشاهده کرد بخلاف هذا که قابل مشاهده است و میتوان مشاهده کرد زیرا مشاهده شرطش این است که مشهود جسم باشد یا عرض عارض جسم مثل رنگ و طعم و حرارت و برودت و سایر اعراض جسمی لازم دارد که باین رنگ باین طعم یا باین حرارت و برودت باشد و لو مثل

ص: 260

هوا که سرد میشود یا گرم میشود و جسمیت از لوازم ممکن است مثل جمادات و نباتات و حیوانات و انسان یا صورت بلا ماده مثل قالب مثالی یا ملائکه که بصور مختلفه در آیند یا جسم لطیف که قابل مشاهده نیست مگر بصورتی متشکل شوند مثل شیاطین لذا میفرماید در وصف شیطان و شیاطین: إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اعراف آیه 27. و این عقیده مخصوص باسلام و ایمان است سایر مذاهب العیاذ خدا را جسم میدانند و از برای او شکلی تصور کرده اند و میگویند مشاهده میشود لذا میفرماید:

لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ انعام آیه 103، و بنی اسرائیل به موسی که فرمود: خدای متعال با من تکلم میفرماید گفتند: ما نمی پذیریم و ایمان نمیآوریم. حضرت موسی (ع) هفتاد نفر از اکابر آنها را اختیار کرد بیایند میقات و بشنوند کلام حق را آمدند و شنیدند و گفتند: ما تا خدا را نبینیم ایمان نمیآوریم که میفرماید: وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ بقره آیه 55، و نیز میفرماید: وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ ... الایه اعراف آیه 155 و غیر اینها.

و از اخبار استفاده میشود که اسم اعظم الهی هو است چنانچه از حضرت باقر است که فرمود:

حدثنی أبی عن أبیه عن امیر المؤمنین (ع) انه قال: رأیت الخضر فی المنام قبل بدر بلیلة فقلت له: علمنی شیئا انتصر به علی الاعداء فقال: قل: یا هو یا من لا هو الا هو فلما اصبحت قصصتها علی رسول اللَّه (ص) فقال لی: یا علی علمت الاسم الاعظم فکان علی لسانی یوم بدر- الی قوله (ع)- و کان علی (ع) یقول ذلک یوم صفین و هو یطارد فقال له عمار بن یاسر: یا امیر المؤمنین ما هذا الکنایات؟- قال: اسم اللَّه الاعظم، و عماد التوحید للَّه لا اله الا هو ... الحدیث.

(اللَّه) از امیر المؤمنین است فرمود:

(اللَّه معناه المعبود الذی یأله فیه الخلق و یؤله فیه، اللَّه المستور عن ادراک الأبصار المحجوب عن الاوهام و الخطرات)

و نیز از حضرت باقر (ع) است فرمود:

(اللَّه المعبود الذی اله الخلق عن ادراک ماهیته و الاحاطة بکیفیته)

و تقول العرب: (اله الرجل اذا تحیر فی الشی ء فلم یحط به علما و له اذا فرغ

ص: 261

الی شی ء) و اللَّه اسم خاص خداوند متعال است و از برای او سه اسم است هو و اللَّه و حق و باقی اسماء الهی اسماء صفات و افعال است، اما اسماء صفات توضیح آن این است که هر کمالی امر وجودی است و هر عیب و نقصی امر عدمی است که فاقد کمال است و چون گذشت که حضرت حق صرف الوجود است پس هر کمالی را بذاته دارا است زیرا اگر فاقد باشد عدم است و عدم نقیض وجود است تناقض لازم میآید، و از همین جهت گفتیم: این صفات کمال هم غیر متناهی است زیرا اگر متناهی باشد محدود میشود و فوق او عدم است و عدم نقیض وجود است مثل علم قدرت کبریایی عظمت و سایر کمالات.

و اما اسماء افعال ایجاد حق است که فعل بمعنی مصدری باشد که تمام موجودات امکانیه بایجاد حق موجود میشوند ولی ایجاد بنفسه موجود میشود که فرمودند:

(خلقت الاشیاء بالمشیة و خلقت المشیة بنفسها) و فرق است بین اراده و مشیت اراده از صفات ذات است و از شئون علم که علم بصلاح باشد و با حکمت فرق دارد چون حکمت علم بمصلحت است و بمفسده و اراده علم بصلاح است در مقابل بفساد که کراهت است و فعل اگر مصلحت داشته باشد صلاح میشود و اگر مفسده داشته باشد فساد میشود.

و اما صفات سلبیه عیوب و نواقص است که از ساحت قدس ربوبی دور است چون احتیاج میآورد و احتیاج دلیل بر فقدان است و فقدان امر عدمی است و عدم با وجود سازش ندارد و وجود را محدود میکند چنانچه ذکر شد.

أَحَدٌ فرق است بین احد و واحد واحد جزو اعداد است واحد اثنین ثلاثة ولی احد مقابل ندارد چنانچه از امیر المؤمنین است که فرمود: چهار قسم وحدت داریم دو قسم آن از ساحت قدس ربوبی خارج است وحدت عددیه که در شماره بیفتد مثل زید عمرو بکر، و وحدت نوعیه که می گویی: انسان یک نوع حیوان است و حیوان یک نوع نبات است و نباتات یک نوع از اجسام است زیرا ترکیب لازم میآید که مرکب از جنس و فصل، و ما به الاشتراک و ما به الامتیاز است. و دو قسم در حق باری صادق است

ص: 262

احدیت که صرف الوجود است ماهیت ندارد، و احدیت که صفات عین ذات است دوئیت ندارد و مثل و مانند و ضدی و ندی از برای او نیست حتی وحدت شخصیه که ما به الامتیازش خصوصیات شخصیه است مثل زید و عمرو و لو در انسانیت و حیوانیت و نباتیت و جسمیت مشترک باشند.

[سوره الإخلاص (112): آیه 2] .... ص : 263

اللَّهُ الصَّمَدُ (2)

صمد در لغت عرب بمعنی تو پر است مقابل مجوف که تو ندارد و خالی است مثلا حجر صمد است و انسان و حیوان مجوف است و این صفت از لوازم اجسام است و ذات اقدس ربوبی منزه از جسمیت است چنانچه ذکر شد. و معنای صمد را در اخبار بسیاری تفسیر فرموده اند از حضرت باقر (ع) است فرمود:

(حدثنی أبی زین العابدین عن ابیه الحسین بن علی علیهم السلام انه قال: الصمد الذی قد انتهی سؤدده، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال، و الصمد الذی لا یأکل و لا یشرب و لا ینام)

یعنی لا یحتاج الی الاکل و الشرب و النوم. و نیز از باقر (ع) است فرمود:

(الصمد السید المطاع لیس فوقه آمر و لا ناهی)

و از محمد بن الحنیفة (قال: الصمد القائم بنفسه و الغنی عن غیره) و از حضرت زین العابدین است فرمود:

(الصمد الذی لا شریک له و لا یؤوده حفظ شی ء و لا یعزب عنه شی ء)

و از زید بن علی (ع) قال: الصمد الذی اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون، و الصمد الذی ابدع الاشیاء اضدادا و اصنافا و اشکالا و ازواجا و تفرد بالوحدة بلا ضد و لا شکل و لا مثل و لا ند) و از حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش حضرت باقر (ع) از پدر بزرگوارش زین العابدین (ع) فرمود:

(ان اهل البصرة کتبوا الی الحسین بن علی (ع) یسألونه عن الصمد و کتب الیهم:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم اما بعد فلا تخوضوا فی القرآن و لا تجادلوا فیه و لا تکلموا فیه بغیر علم فقد سمعت جدی رسول اللَّه (ص) یقول: من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار و ان اللَّه سبحانه و تعالی قد فسر الصمد فقال: لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد، لم یخرج منه شی ء کثیف کالولد و سائر الاشیاء الکثیفة التی تخرج من المخلوقین، و لا شی ء لطیف کالنفس و لا یتشعب منه الادوات کالسنة و النوم و الخطرة

ص: 263

و الهم و الحزن و البهجة و الضحک و البکاء و الخوف و الرجاء و الرغبة و الشامة و الجوع و الشبع و تعالی اللَّه ان یخرج منه شی ء و ان یتولد منه شی ء کثیف او لطیف، و لم یولد و لم یتولد من شی ء و لم یخرج من شی ء کما یخرج الاشیاء الکثیفة من عناصرها کالشی ء من الشی ء و الدابة و النبات من الارض و الماء من الینابیع و الثمار من الاشجار، و لا کما یخرج الاشیاء اللطیفة من مراکزها کالبصر من العین و السمع من الاذن و الشم من الانف و الذوق من الفم و الکلام من اللسان و المعرفة و التمییز من القلب، و کالنار من الحجر لا بل هو اللَّه الصمد الذی لا من شی ء و لا فی شی ء و لا علی شی ء، مبدع الاشیاء و خالقها و منشئ الاشیاء بقدرته، یتلاشی ما خلق للفناء بمشیته و یبقی ما خلق للبقاء بعلمه و ذلکم اللَّه الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد».

و از حضرت صادق (ع) است که فرمود: جماعتی از فلسطین بر حضرت باقر (ع) وارد شدند و از مسائلی سؤال کردند:

ثم سالوا عن الصمد؟ فقال: تفسیره فیه: الصمد خمسة احرف فالالف دلیل علی انیته و هو قوله: شهد اللَّه انه لا اله الا هو. و ذلک تنبیه و اشارة الی الغائب عن درک الحواس.

و اللام دلیل علی الهیته بانه هو اللَّه، و الالف و اللام مدغمان لا یظهران علی اللسان و لا یقعان فی السمع و یظهران فی الکتابة دلیل علی ان الهیته بلطفه خافیة لا تدرک بالحواس و لا یقع فی لسان واصف و لا اذن سامع لان تفسیر الا له هو الذی اله الخلق عن درک ماهیته و کیفیته بحس او بوهم بل هو مبدع الاوهام و خالق الحواس و انما یظهر ذلک عند الکتابة دلیل علی ان اللَّه سبحانه ظهر ربوبیته فی ابداع الخلق و ترکیب ارواحهم اللطیفة فی اجسادهم الکثیفة فاذا نظر عبد نفسه و لم یر روحه کما ان لام الصمد لا تبین فلا تدخل فی حاسة من حواسه الخمس فاذا نظر الی کتابته فظهر له کما یخفی و لطف فمتی تفکر العبد فی ماهیة البارئ و کیفیته اله فیه و تحیر و لم تحط فکرته بشی ء یتصور له لانه عز و جل خالق الصور فاذا نظر الی خلقه تثبت له انه عز و جل خالقهم و مرکب ارواحهم فی اجسادهم.

و اما الصاد فدلیل ملکه و انه الملک الحق. و اما المیم فدلیل علی انه لم یزل و لا

ص: 264

یزال. و اما الدال فدلیل علی دوام ملکه و انه عز و جل دائم تعالی عن الکون و الزوال بل هو اللَّه عز و جل مکون الکائنات الذی کان بتکوینه کل کائن.

ثم قال (ع): لو وجدت لعلمی الذی آتانی اللَّه حملة لنشرت التوحید و الاسلام و الایمان و الدین و الشرائع من الصمد و کیف لی بذلک و لم یجد جدی امیر المؤمنین حملة لعلمه حتی کان یتنفس السعداء و یقول علی المنبر: سلونی قبل ان تفقدونی فان بین الجوانح منی علما جما الا لا اجد من یحمله الا و انی الحجة البالغة و لا تتولوا قوما غضب اللَّه علیهم قد یئسوا من الاخرة کما یئس الکفار من اصحاب القبور.

ثم قال الباقر (ع): الحمد اللَّه الذی من علینا و وفقنا لعبادة الاحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد، و جنبنا عبادة الاوثان حمدا سرمدا و شکرا واجبا».

اقول: بعد از بیانات ائمه اطهار در همین اخبار مذکوره دیگر جای صحبت بر احدی باقی نگذارده اند و هر که چه بگوید زیاده است لیس وراء عبادان قریة.

[سوره الإخلاص (112): آیه 3] .... ص : 265

لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3)

از پیغمبر است فرمود:

لم یلد منه عزیر کما قالت الیهود لعنهم اللَّه و لا المسیح کما قالت النصاری علیهم سخط اللَّه و لا الشمس و لا القمر و لا النجوم کما قالت المجوس لعنهم اللَّه و لا الملائکة کما قالت مشرکو العرب.

در مرقومه شریفه حضرت ابی عبد اللَّه الحسین (ع) باهل بصره معنای لم یلد را مشروحا بیان فرمود که ذکر شد از قوله:

(لم یخرج منه شی ء الی قوله: کثیف او لطیف)

که در صفحه قبل نقل شد، و ممکن است اشاره باشد بکلام حکماء مثل افلاطون و ارسطو و سقراط و امثال آنها که قائل بعلت و معلول هستند که میگویند: خدا علت تامه بوده و فقط عقل اول بنحو علیت از او صادر شده و عقول طولیه و عرضیه که افلاطون طولیه میگوید که از هر کدام عقل دیگری صادر شد تا عقل عاشر کدخدای عالم کون و فساد است و میگوید: عقل اول از جنبه وجودش عقل ثانی و از جنبه ماهیتش عرش و هکذا از عقل ثانی عقل ثالث و کرسی و هکذا سایر عقول بترتیب، و ارسطو میگوید: از عقل اول دو عقل و از

ص: 265

آن دو چهار و از آن چهار هشت و هکذا. و اینها عالم را قدیم میدانند برای اینکه انفکاک معلول از علت محال است و اینها منکر قدرت هستند زیرا علت بدون اختیار تأثیر در معلول دارد. خداوند میفرماید:

لَمْ یَلِدْ که از او چیزی خارج شود و شاید مراد از فرمایش حضرت ابی عبد اللَّه لم یخرج منه شی ء لطیف او کثیف اشاره بهمین مطلب باشد که لطیف عالم مجردات از عالم عقول و نفوس و ارواح و ملائکه، و از کثیف عالم مادیات از سماوات و ارض و آنچه در آنها است مثل خورشید و ماه و کواکب و کرات جویه و مثل جمادات نباتات و حیوانات و جن و انس و آب و خاک و هوا و نار. و اللَّه و اولیائه اعلم.

وَ لَمْ یُولَدْ که لازمه حدوث است که نبوده و بود شده و مقدم بر او چیزی بود که او را زائید و ایجاد کرد چنانچه در همان حدیث بیان فرمود از قوله (ع):

و هو لم یتولد من شی ء و لم یخرج من شی ء- الی قوله- و کالنار من الحجر.

رجوع کنید در نقل تکرار نشود.

مسألة مشکلة غیر منحلة: اینکه نصاری که قائلند عیسی پسر خدا است، و یهود قائلند عزیر پسر خدا است، و در تورات آنها میگوید: آدم پسر خدا است و خود یهود و نصاری میگویند: ما پسران خدا هستیم: قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ مائده آیه 18. بنا بر این می گوییم: مادر عیسی که مریم بوده و مادر عزیر عیال برخیاء بود پس بنا بر این مریم و عیال برخیاء زن خدا بودند و میفرماید:

مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن آیه 3. و اینکه گفتند: نحن ابناء اللَّه اختصاص به رجال ندارد نساء هم بنات اللَّه بودند پس خدا با دختران خود جمع شده اگر چه از یهود بعید نیست بگویند زیرا در حق لوط میگویند با دختران خود جمع شده و از نسل آنها هفتاد پیغمبر بوجود آمد، و نیز اگر آدم پسر خدا باشد پس حواء هم دختر خدا است و آدم و حواء برادر و خواهر بودند و جمع بین برادر و خواهر شده و تمام بشر از نسل این دو بوجود آمده، و نیز اگر این دو پسر و دختر خدا باشند مادر این دو که بوده، و نیز مشرکین عرب که ملائکه را دختران خدا میدانند مادر ملائکه که بوده،

ص: 266

و اگر بگویند: آدم بی مادر بوده و همچنین ملائکه می گوییم پس میشود که عیسی هم بی پدر بوده خذلهم اللَّه.

وَ لَمْ یُولَدْ زیرا اگر خدا متولد شده پدر خدا که بوده و مادرش که بوده و بعلاوه لازم میآید حدوث که خدا نبوده بعدا بوجود آمده و لازم میآید احتیاج که خدا احتیاج بموجد داشته باشد و هزارها عیب دیگر.

[سوره الإخلاص (112): آیه 4] .... ص : 267

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4)

این کلمه چهار نحوه قرائت شده بضم فاء و جزم فاء بواو و بهمزه لکن در مقدمه این تفسیر گفتیم که سیاهی قرآن معتبر است که قرائت حفص باشد از عاصم و اینهم نه اینکه سیاهی را بر طبق قرائت حفص نوشته اند بلکه حفص مطابق سیاهی قرائت کرده و سیاهی معتبر است و متواتر و شاهد بر این که در بعض صحائف که خواستند مراعات قرائت سبع کنند سایر قرائات را بخط قرمز نوشته اند که در سیاهی قرآن هیچ تصرفی نشود: و کفوا بر طبق قرائت حفص بضم فا و بواو است چنانچه سیاهی قرآن همین است، و کفو بمعنی جفت و مثل و شبیه است که العیاذ خدا جفت داشته باشد که با او جمع شود یا خدای دیگری باشد مثل او یا شبیه باو یا در صفاتش مثل او باشد یا در افعالش شبیه او باشد که خلق کند یا رزق دهد یا عبادت شود: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ شوری آیه 11، و میفرماید: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا انبیاء آیه 22. و مراد از فیهما یعنی فی السماء و الارض: لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ انعام آیه 163. و مکرر اقسام شرک ذکر شده شرک ذاتی صفاتی افعالی عبادتی نظری هیچ قسم در مقابل توحید ذاتی صفاتی و افعالی و عبادتی و نظری تا این مقدار بفهم این حقیر رسیده ما زاد بر این از مراتب بالاتر پیدا کنید و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

ص: 267

سورة الفلق .... ص : 268

اشاره

اما فضلها- از کلینی باسناده از حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود:

(ما من احد فی حد الصبی یتعهد فی کل لیلة قراءة قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس کل واحدة ثلاث مرات و قل هو اللَّه احد مائة مرة و ان لم یقدر فخمسین الا صرف اللَّه عز و جل عنه کل لمم او عرض من اعراض الصبیان و العطاش و فساد المعده و بدور الدم ابدا ما دام تعهد بهذا حتی یبلغه المشیب فان تعهد بنفسه بذلک او تعوهد کان محفوظا الی یوم یقبض اللَّه عز و جل نفسه)

و از شیخ طوسی در تهذیب از آن حضرت سؤال کردند که بعضی گفتند در وتر که مراد سه رکعت آخر نماز شب است در هر سه رکعت قل هو اللَّه احد، و بعضی گفتند در دو رکعت اولی وتر که نماز شفع باشد معوذتین و در سوم توحید؟- حضرت فرمود:

(اعملن بالمعوذتین و قل هو اللَّه احد)

و از صدوق مسندا از حضرت باقر (ع) فرمود:

(من اوتر بالمعوذتین و قل هو اللَّه احد قیل له: یا عبد اللَّه ابشر فقد قبل اللَّه و ترک).

[سوره الفلق (113): آیه 1] .... ص : 268

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1)

خطاب اگر چه به پیغمبر است ولی تکلیف متوجه بجمیع مکلفین است، و اعاذه پناه بردن است بکسی از ترس شرّ هر ذی شرّی انسان باشد یا شیطان یا حیوانات موذیه یا خطرات و بلیات و مصائب پناه ببرد بخدای متعال خداوند او را پناه میدهد و از شرور او را مصون و محفوظ میگرداند. و پناه بردن بمجرد قول نیست که بگوید:

اعوذ باللّه باید رو بخدا رفت و توجه باو نمود مثل اینکه اگر کسی سگ درنده باو حمله کرد بگوید: من پناه بردم بقلعه یا خانه کدخدا و نرود از شرّ آن سگ محفوظ

ص: 268

نمیماند باید داخل قلعه یا خانه بشود تا محفوظ بماند. و فلق در لغت عرب بمعنی شکاف وسیع است می گویی: فلق رأسه بالسیف شکاف برداشت به شمشیر شکاف وسیعی، و اطلاق بر سفیده صبح هم میشود که جدایی میاندازد بین ظلمت شب و روشنایی روز.

و از علی بن ابراهیم است که: فلق جبی است در جهنم یتعوذ اهل النار من شدة حره از خدا سؤال کرد اجازه بفرماید یک نفس بکشد اجازه داد یک نفس کشید جهنم مملو از آتش شد و در این جب صندوقی است که تابوت باشد و در آن شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین هستند شش نفر اولین پسر آدم که برادرش را کشت و نمرود که ابراهیم را در آتش انداخت و فرعون و سامری که عجل درست کرد و آنکه یهود را یهودی کرد و آنکه نصاری را نصرانی کند و شش نفر آخرین اولی و دومی و سومی و معاویه و پسر مرادی قاتل امیر المؤمنین و صاحب خوارج و قریب بهمین مفاد از امیر المؤمنین و از حضرت صادق علیهما السلام روایت شده با اختلاف جزئی در خصوصیات و مصادیق

[سوره الفلق (113): آیه 2] .... ص : 269

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ (2)

مراد مخلوقات شریر هستند من جمله شیاطین که اعلی عدو انسان هستند که میفرماید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ یس آیه 60 و میفرماید: إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ اعراف آیه 27. و قسم یاد کرده باغوای انسان: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ص آیه 82 که گفتند: انسان سه دشمن دین دارد: دنیا خود را جلوه میدهد نفس مایل میشود شیطان راهنمایی میکند.

و من جمله کثیر از افراد انسان مثل کفار بالاخص یهود عنود که میفرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ ... الایه مائده آیه 82، و مثل معاندین که اعلی عدو شیعه هستند و آنها را مشرک میگویند برای اظهار علاقه بخاندان عصمت و خون آنها را مباح میدانند و مال آنها را حلال، و مثل ظالمین که هر قدر بتوانند ظلم میکنند.

ص: 269

و من جمله حیوانات موذیه مثل سباع و درندگان و گزندگان و هوام.

و من جمله بلیات بالاخص تصادفات که روز بشام نمیرسد که در آن تصادفات نشود و خطرات که بر انسان پیش آمد میشود، و بلاهای نازله که اطراف انسان را گرفته که از امیر المؤمنین در وصف دنیا میفرماید:

«دار بالبلاء محفوفة»

و از همه بالاتر و شدیدتر نفس اماره است که مثل حضرت یوسف که دارای مقام عصمت است و از انبیاء است بفرماید: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی یوسف آیه 53. تمام اینها جزو ما خلق هستند و شر آنها دامن گیر انسان میشود و پناهی جز خدا ندارد باید پناه برد:

مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ بخدا که خالق فلق و رب فلق است.

[سوره الفلق (113): آیه 3] .... ص : 270

وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ (3)

غاسق تاریکی و ظلمت است چنانچه میفرماید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ بنی اسرائیل آیه 78 که دلوک شمس اول ظهر است و غسق لیل تاریکی شب است که وقت نماز عشاء است. و ظلمت اقسامی دارد ظلمت کفر و شرک و ضلالت که نور ایمان در او تابش نکرده ظلمت جهل که نور علم در او قذف نشده، ظلمت معاصی که نور عبادت قلب را روشن نکرده، و ظلمت شب که نور چراغ یا نور نهار آن را برطرف نکرده که در حق کفار میفرماید: ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ بقره آیه 17، در حق جهال در حدیث است:

(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)

در حق معاصی در حدیث است: که هر معصیتی یک خال سیاه در قلب احداث میکند و بکثرت معاصی سیاهی زیاد میشود تا صفحه قلب تمام سیاه شود که میفرماید:

لا یرجی بخیر

، و در حدیث دیگر میفرماید:

صار قلبه منکوسا

، و چون روز قیامت یوم تبلی السرائر است با صورت سیاه وارد محشر میشوند و در ظلمات محشر و ظلمات جهنم گرفتار حتی از مؤمنین تقاضا میکنند که میفرماید: یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ حدید آیه 13، و آیات و اخبار

ص: 270

در این باب بسیار داریم باید پناه برد بخدای متعال از شر این ظلمات ظلمت کفر و جهل و معاصی و ظلمات دنیوی مخصوصا از ظلمت ظلم که میفرماید:

الظلم ظلمات یوم القیامة.

چه ظلم بدین باشد و چه ظلم بغیر و چه ظلم بنفس که میفرماید: بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا کهف آیه 50، و وقب فرو رفتن است و فرا گرفتن که ظلمت آنها را فرا میگیرد و آنها در ظلمت فرو میروند و باید از این ظلمتها بیرون آمد و بنور منور شد که خطاب رسید بموسی: أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ابراهیم آیه 5. و خروج از کفر و شرک بایمان است، و خروج از ضلالت بهدایت است، و خروج از معاصی بتوبه و اطاعت است و شر این ظلمات که باید پناه بر خدا و استعاذه کرد هر کدام مناسب خود او است، شر ظلمت شب این است که سارقین و فساق در شب سرقت میکنند، و اهل معاصی چون در روز اشتغالاتی دارند خوب و بد در شب که فراغت پیدا میکنند در تفریح گاه ها و تماشاخانه ها و سینماها و در خانه ها که ساز رادیو و تلویزیون را کوک میکنند و هر گونه فسقی از آنها که بتوانند صادر میشود، و دشمنها در شب و تاریکی و خلوت دشمنی خود را عملی میکنند، و حیوانات موذیه در شب راه میافتند، و سباع در شب بیرون میآیند و هکذا.

و اما شر ظلمات کفر و شرک و ضلالت خلود در عذاب است و بلیات دنیوی و اخروی و اما شر ظلمات معاصی بسیار است دنیوی و اخروی کوتاهی عمر نزول بلا سلب نعم سیاهی قلب ضعف ایمان سلب توفیق بعد از رحمت سوء حساب سیاهی نامه عمل خفت میزان لغزش بر صراط رنجش قلوب مطهره پیغمبر و ائمه هدی و غیر اینها.

[سوره الفلق (113): آیه 4] .... ص : 271

وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ (4)

دو نحوه تفسیر شده یکی آنکه مراد زنهای ساحره که سحر میکنند و گره میزنند و در آن میدهند و توضیح آن این است که سحر و شعبده حقیقت ندارد بلکه ابهام است و بنظر میآید که ساعت را بنظر میآورد خورد میکند سپس صحیح بصاحبش برمیگرداند مرحوم والد فرمود: من از خارج شهر سوار بر استری بودم وارد میدان شاه شدم دیدم جمعیت زیادی دور یک شتری جمع شدند و قاه قاه میخندند رفتم

ص: 271

مشاهده کنم دیدم یک نفر از زیر پای شتر میرود و از زیر دست شتر بیرون میآید و چشم بندی کرده اینها خیال میکنند که در ما تحت شتر میرود و از دهان شتر بیرون میآید. او را خواستم باو گفتم که: تو چنین میکنی، گفت: شما از کجا می آیید؟- گفتم:

از فلان قریه. گفت: من تا یک فرسخی شهر را چشم بندی کردم و عوام خیال میکنند که اینها واقعیت دارد و همین در نفوس آنها تأثیر میکند و غمگین میشوند باید پناه برد بخدا از سحر سحره، و معنای نفث هم بزبان ما فوت است که در کره میزنند سپس کره ها را باز میکنند و خیال طرف را راحت میکنند.

و نحوه دیگر که تفسیر شده بزنهایی که بزیان شوهران خود نظر آنها را از مقاصدی که دارند منصرف کنند تا بر طبق دلخواه آنها رفتار کنند که امروز رواج زیادی پیدا کرده اسباب ساز بگیرند آنها را در مراکز فحشاء ببرند و چه و چه و چه.

و در حدیث داریم میفرماید:

دینهم دنانیرهم و قبلتهم نسائهم.

نباید انسان عاقل متدین گوش بحرف آنها دهد و بر خلاف دین رفتار نماید زنها ضعفاء العقول و هوا- پرست و شهوتران هستند ضرر آنها بیشتر از ضرر شیطان است دشمن داخلی هستند بگذریم.

[سوره الفلق (113): آیه 5] .... ص : 272

وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ (5)

فرق است بین حسد و غبطه حسد زوال نعمت از غیر و لو بر خود نخواهد و غبطه تمنای نعمت است بر خود و لو از غیر زایل نشود، و بعبارت دیگر حسد میخواهد غیر مثل او شود و غبطه میخواهد خود مثل او گردد.

تنبیه: یک موقعی در عالم رؤیا مشرف شدم خدمت حضرت سلیمان عرض کردم پس از سلام که: یک نفر از علماء ما در مقام بیان افضلیت حضرت خاتم الانبیاء بر تمام انبیاء بیاناتی دارد تا میرسد باسم مبارک شما میگوید: کم فرق بین من عرض له مفاتیح الدنیا فلم یقبلها و بین من قال: هب لی ملکا لا ینبغی لاحد من بعدی. فرمود: ما هم بر دنیا نخواستیم. عرض کردم: چرا لا ینبغی لاحد من بعدی بدیگران هم بدهد چه مانعی دارد؟- فرمود: این معنی نیست بهر که هر چه میخواهد بدهد بمن زیادتر بدهد

ص: 272

چنانچه شما در دعاء کمیل می گویید:

و اجعلنی من احسن عبادک نصیبا عندک و أقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک.

مذاکرات دیگری هم شد باری حسد یکی از صفات رذیله است و در مذمت آن اخبار بسیاری داریم. از کلینی مسندا از حضرت باقر (ع) فرمود:

(ان الحسد لیأکل الایمان کما تأکل النار الحطب)

و نیز از حضرت صادق (ع) همین مفاد را روایت کرده اند:

ان الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار احطب.

و از علی بن ابراهیم مسندا از حضرت صادق (ع) فرمود:

(آفة الدین الحسد و العجب و الفخر)

و در حدیث قدسی از پیغمبر روایت کرده که خدای متعال فرمود:

(فان الحاسد ساخط لنعمی صاد لقسمی الذی قسمت بین عبادی و من یک کذلک فلست منه و لیس منی)

و از حضرت صادق (ع) است فرمود:

(ان المؤمن یغبط و لا یحسد و المنافق یحسد و لا یغبط)

الی غیر ذلک از اخبار.

اقول: افعال الهی تمام از روی حکمت و مصلحت است هر که قابلیت تفضل داشته باشد باو تفضل میفرماید و حسود منکر این است میگوید: این نعمت باین محسود خلاف حکمت است نباید این نعمت را داشته باشد و بدتر از حسد چشم و نظر است که نتواند ببیند این دارای این جمال و کمال باشد و در نظرش جلوه کند و چشم تأثیراتی دارد لذا دارد: خود را نیارائید و اطفال خود را کوتاه نظرهایی هستند نمیتوانند نعمتی بکسی ببینند باید پناه برد بخدا.

سورة الناس .... ص : 273

اشاره

اما فضلها- گذشت در سوره فلق یک قسمت از اخبار که در فضل معوذتین وارد شده بعلاوه از پیغمبر (ص) روایت شده فرمود:

(من قرأ هذه السورة علی أ لم سکن باذن اللَّه و هی شفاء لمن قرأها)

و نیز از آن حضرت روایت شده فرمود:

(من قرأها عند النوم

ص: 273

کان فی حرز اللَّه حتی یصبح و هی عوذة من کل أ لم و وجع و آفة و هی شفاء لمن قرأها)

و از حضرت صادق (ع) روایت شده فرمود:

(من قرأها فی منزله کل لیلة أمن من الجن و الوسواس و من کتبها و علقها علی الاطفال الصغار حفظوا من الجان باذن اللَّه).

[سوره الناس (114): آیات 1 تا 3] .... ص : 274

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِکِ النَّاسِ (2) إِلهِ النَّاسِ (3)

رب بمعنی مربی است و مدبر که خلق فرموده و تربیت فرموده خلقا بعد خلق که میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ ... الایه الحج آیه 5. و تعبیر برب الناس با اینکه خداوند رب العالمین است برای این است که انسان اعجوبه دهر است و نمونه ای از جمیع عوالم از مجردات و ملائکه و عرش و کرسی و خورشید و ماه و کواکب و مادیات ارضیه از جمادات و نباتات و حیوانات در او قرار داده چنانچه از امیر المؤمنین است فرمود:

أ تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر

و خداوند میفرماید: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ مؤمنون آیه 12 الی 14

تو خود یک چیزی و چندین هزاری دلیل از خویش روشن تر نداری

لذا فرمود:

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ. و ملک سلطان قاهر است که رعیت در تحت فرمان او هستند و بهر نوع تصرفی در آنها قدرت دارد لذا بر سلطان و پادشاه اطلاق ملک میکنند لذا در سوره یوسف میفرماید: وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری سَبْعَ بَقَراتٍ ... الایه وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ ... الایه آیه 42 و آیه 50 و در سوره نمل از قول هدهد میفرماید:

إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ آیه 23. و فرق است بین ملک و مالک، مالک بر غیر سلطان هم اطلاق میشود و خداوند تبارک و تعالی قاهر و قادر بر جمیع ما سوی اللَّه است آنی

ص: 274

بخواهد تمام را معدوم صرف فرماید یا هزار برابر آنها را ایجاد فرماید قاهر و مسلط بر آنها است و میتواند، و حقیقت سلطنت و ملکیت با او است و دیگران که دعوی سلطنت میکنند تمام مجاز و مجرد ادعاء است نه قدرت دارند بلائی برطرف کنند و نه نعمتی ایجاد کنند که میفرماید خطاب بجمیع افراد بشر: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ فاطر آیه 15 الی 17. و اینکه فرمود:

مَلِکِ النَّاسِ و نفرمود: ملک العالمین برای این است که غیر از انسان جمیع مخلوقات الهی از عالم علوی و سفلی دعوت سلطنت ندارند نه ملک و نه جن و نه سایر مخلوقات و انسان است که دعوی سلطنت میکند.

إِلهِ النَّاسِ کسی که سزاوار پرستش است خدای متعال است و بس زیرا تمام نعم و تفضلات از او است از نعم دنیویه و اخرویه که میفرماید: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ابراهیم آیه 14. و مخفی نماند که در شماره نعم الهی بگویی: حیات یک نعمت صحت یک نعمت و هکذا بلکه هر نعمتی آن بآن افاضه میشود مثلا آنات حیات از ملیاردها تجاوز میکند زیرا هر آنی هر نفسی را بخواهد بگیرد میتواند که سعدی میگوید: هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون برآید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب

از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید

و همچنین سایر نعم الهی علوی و سفلی ظاهری و باطنی دنیوی و اخروی داخلی و خارجی تکوینی و تشریعی الی ما شاء اللَّه. اما انسان خیره سر اتخاذ الهه دیگر میکند از اصنام و جمادات و حیوانات و ثوابت و سیّارات و ملائکه و جن و انس هر دسته بیک طرفی میروند با اینکه اینها هیچ قدرتی بر نفع و ضرر ندارند که میفرماید:

یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ حج آیه 73. و ابناء امروزه هم نظر باسباب ظاهریه دارند مثل رئیس و کارخانه و اداره و

ص: 275

سرمایه و رفقاء و اشباه اینها.

سؤال: در حدیث داریم:

أبی اللَّه أن یجری اشیاء الا باسبابها

البته باید پی اسباب رفت.

جواب: اولا مجری خدا است نه اسباب و افعال الهی بسا بدون اسباب است و بسا بتوسط اسباب بر طبق حکمت و مصلحت. و ثانیا تأثیر سبب هم بید قدرت او است چه بسا بعض اشخاص تمام اسباب برای او آماده است و نتیجه نمیگیرد و بسا بدون سبب استفاده میکند.

چنان روزی بنادانان رساند که صد دانا در او حیران بماند

در خبر است که نظر کنید بتمام این طیور که صبح از آشیانه بیرون میآیند گرسنه و شب برمیگردند سیر: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ ذاریات آیه 22. بعلاوه قطع نظر از این وفور نعمت و وجوب شکر ذات مقدس واجب الوجود که جامع جمیع کمالات و منزه از جمیع عیوب و نواقص است سزاوار پرستش است نه حجر و خشب که تراشیده بشر است که از امیر المؤمنین است:

ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک.

یعنی اگر بهشت و جهنمی هم نبود من تو را عبادت میکردم چون سزاوار پرستشی نه اینکه خوف و رجاء ندارم.

[سوره الناس (114): آیه 4] .... ص : 276

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ (4)

وسوسه مقابل الهام و وحی است، و وسوسه از شیاطین است که شرحش میآید که در حدیث داریم از علی بن ابراهیم از حضرت صادق (ع):

قال: ما من قلب الا فله اذنان علی احدهما ملک مرشد و علی الاخر شیطان مفتن هذا یأمره و هذا یزجره و من- الناس شیطان انسی یحمل الناس علی المعاصی کما یحمل الشیطان من الجن.

الْخَنَّاسِ خنس مستور شدن و پنهان شدن و غروب کردن و دوری جستن است این شیاطین انسی و جنی پس از آنکه آمدند و اغوا کردند و انسان را در ضرر انداختند پنهان میشوند چنانچه درباره شیطان میفرماید: وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ

ص: 276

فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَ

ابراهیم آیه 22. انسان اگر پناه ببرد بخدای متعال خداوند این شیاطین را از او دور میکند و از ضرر آنها محفوظ میماند، اما اگر رو بشیاطین برود بالاخص شیاطین انسی او را میبرند تا قعر جهنم و دست برنمیدارند.

[سوره الناس (114): آیه 5] .... ص : 277

الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (5)

توضیح کلام اینکه انسان دارای دو جنبه است یک جنبه حیوانیت و یک جنبه ملکوتیّت شهوت و عقل فمن غلب عقله علی شهوته فهو أشرف و أخص من الملائکه، و من غلب شهوته علی عقله فهو أخس من البهائم.

آدمی زاده طرفه معجونی است کز فرشته سرشته و ز حیوان

گر کند میل این شود پس از این ور کند میل آن شود به از آن

اگر قوای شهویه و حیوانیه قوّت پیدا کرد تماس میگیرد با شیاطین انسی و جنی و اگر قوای عقلیه قوت پیدا کند تماس میگیرد با ملائکه و عقلاء انسی.

کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز

لذا اهل باطل او را میکشند بسوی خود و این معنای وسوسه است شیطان جنی از راه باطن و شیطان انسی از راه ظاهر او را وسوسه میکنند و قلب او را متوجه فساد و شهوت رانی میکنند، و او ملائکه از راه باطن و از راه ظاهر متدینین را راهنمایی بحق میکنند و این معنای الهام و ارشاد است لذا باید پناه ببرد بخدای متعال و استعاذه کند از شر وسواسین.

[سوره الناس (114): آیه 6] .... ص : 277

مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6)

جنه کفار جن هستند که شیاطین باشند و در تحت اوامر شیطان بزرگ هستند وعده آنها چندین برابر انسان است که میتوان گفت هزار برابر و بر هر فرد انسان بسا هزار شیطان موکل هستند و تولید و تناسل آنها مثل انسان نیست که اگر انسان و لو ولود باشد در ظرف سه سال یک و یا دو اولاد میآورد ولی آنها بمجرد یک بو بسا هزار میآورند، مثل مور و ماهی. و ناس کفار و فساق و ضالین انس هستند وعده آنها هم هزار

ص: 277

برابر مؤمن متدین عاقل رشید عالم است و بسا بسیار از آنها اطراف یک نفر هستند و او را اغوا میکنند و باین معنی اشاراتی در قرآن داریم در حق جان میفرماید: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ انعام آیه 128. و در حق ناس میفرماید: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ سبأ آیه 13. و در بسیاری از آیات میفرماید:

وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ و در اخبار مثل زدند مؤمن را در میانه افراد ناس بیک خال سفید در پیشانی گاو سیاه بعلاوه که اهل باطل و سائل ظاهریه هم دارند جلوات دنیا و زینتهای آن و هواهای نفسانی که گفتند: انسان سه دشمن بزرگ دارد دنیا و نفس اماره و شیاطین، دنیا جلوه میکند، نفس مایل میشود، شیاطین اغوا میکنند. بالاخره انسان از دست این سه دشمن نجات پیدا نمیکند مگر پناه ببرد بخدای متعال و در حصن حصین او وارد شود دیگر شیطان قدرت ندارد بر اغوای او که میفرماید: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42.

و دنیا در نظرش یک مار خوش خط و خال میآید ظاهرش چنین است و باطنش زهر قتال دارد، و از امیر المؤمنین (ع) است که فرمود: در نظر علی یک گوشت گندیده در دهان شخص خوره دار است، و نفس مقهور رحمت الهی میشود که حضرت یوسف فرمود: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی یوسف آیه 53، و شیاطین انس را یک دسته حیوانات درنده و حشرات گزنده که بجان یکدیگر افتاده اند میبیند.

قد تم بحمد اللَّه و المنة بتوفیقه و تأییده ما اردنا فی هذا التفسیر و أرجو من اللَّه القبول و أن یجعله ذخرا لاخرتی و وسیلة لنجاتی و شفیعا عند ربی و أن یجعله منظورا فی نظر سیدی و مولای صاحب العصر و الزمان عجل اللَّه تعالی فرجه، و أرجو من الاصدقاء و العلماء الاعلام و المؤمنین کلما نظروا فیه أن لا ینسانی من الدعاء و طلب المغفرة و التوفیق و السعادة و صلی اللَّه علی محمد و آله الاطهار و اللعن علی أعدائهم فی کل لیل و نهار. و الحمد للَّه رب العالمین و انا العبد الذلیل الحقیر المسکین المستکین المسمی بالسید عبد الحسین و المدعو بالطیب غفر اللَّه له و جعله اللَّه من اهل الجنة و النجاة من النار و الحشر مع الأبرار و الحفظ من الاشرار و ادخلنی فی حزب الاخیار فی کل لیل و نهار تمت.

ص: 278

(مژده) .... ص : 279

نظر به اینکه یکی از علماء اعلام و آیات عظام تهران بمنظور تابش نور ولایت در قلوب دوستان و شیعیان به بنده امر فرمودند که عین رؤیای تشرف خدمت حضرت بقیة اللَّه (عج) تعالی فرجه الشریف را که فرمان نوشتن این تفسیر را به بنده دادند که در مقدمه کتاب جلد اول بواسطه علتی اشاره به آن نمودم مفصلا در خاتمه متذکر شوم نتوانستم تخلف امر مبارک معظم له را بنمایم و اجازه هم نفرمودند که اسم مبارکشان را ذکر کنم بنده امتثال نموده عین رؤیا را ذکر نمودم- لیله جمعه بود.

در عالم رؤیا در جنب نهری در اصفهان در محله بیدآباد که آن نهر معروف به نهر بابا حسن است ماشینی ایستاده بود راننده آن را ندیدم در آن ماشین حضرت ثامن الحجج حضرت رضا روحی و ارواح العالمین لتراب مقدم زواره فداه در طرف دیوار تشریف داشتند و حضرت بقیة اللَّه (عج) در طرفی که جنب نهر است جلوس فرموده بودند بین این دو بزرگوار جوانی خردسال با کلاه نشسته بود که ایشان را نشناختم حقیر آمدم طرف نهر دیدم زانوی مبارک حضرت بقیة اللَّه (عج) تعالی فرجه- الشریف) به پشت ماشین گذارده شده روی ماشین را بوسیدم حضرت عنایت فرمودند درب ماشین را باز نموده و فرمودند میخواهی ببوسی ببوس بنده هم زانوی مبارک را بوسیدم و به چشم کشیدم سپس حضرت بقیة اللَّه صلوة اللَّه علیه و علی آبائه به جد بزرگوارشان حضرت رضا صلوة اللَّه علیه اظهار کردند که زوار شما زیاد شده اند و حوائج همه آنها

ص: 279

را بخواهیم روا کنیم مشکل است حضرت رضا (ع) فرمودند مانعی ندارد.

بعدا حضرت بقیة اللَّه (عج) از ماشین پیاده شدند و دست حقیر را گرفتند و تشریف آوردند در مدرسه میرزا مهدی که در همان محل واقع بود و فعلا هم در همان محل است و معروف به (مدرسه سر جوی است) و بمن فرمودند حجره تو کدام است من حجره وسط مقابل رو را نشان دادم بعد خدمت حضرت عرض کردم سؤالی دارم اجازه سؤال دادند عرض کردم آیا شما از من راضی هستید فرمود.

نعم چون ترویج دین میکنی بعدا در خدمت حضرت بقیة اللَّه (عج) آمدیم در مسجد سید حجة الاسلام شفتی اعلی اللَّه مقامه الشریف در آنجا فرمودند من سابقا کتابی در عقاید منتشر کردم که بعضی از علماء اعلام کثر اللَّه امثالهم فرمودند مراد کتاب کلم الطیب است که نوشته و منتشر نموده اید فعلا هم میخواهم کتابی در تفسیر بدست یکی از شما بنویسم خوب است بتو محول کنم فعلا هزار تومان وجهش موجود است حقیر از خواب بیدار شدم بسیار فرحناک و تصمیم گرفتم به نوشتن تفسیر و از شدت فرح صبح جمعه جلسه داشتم که در عقائد و اخلاق صحبت میکردم در این جلسه خواب را عنوان کردم صاحب منزل هزار تومان را آورد گفتم برای من کاغذ بخرید که مصرف این تفسیر کنم ایشان هم بطهران حرکت کرد و از طهران کاغذ خرید قدری هم اضافه از آن مبلغ شد اضافه آن را هم بنده باو دادم حقیر در ظرف ده سال حدود هفت هشت مجلد او را نوشتم مجددا شبی در رؤیا خدمت حضرت بقیة اللَّه روحی له الفداء مشرف شدم عرض کردم آیا این تفسیر مرضی شما هست فرمودند نعم عرض کردم پس امضا بفرمائید حضرت یک نقطه پای آن تفسیر گذاردند حقیر دیدم از آن نقطه نور متصاعد میگردد لذا با کمال جرأت و بانگ بلند میگویم که این تفسیر نوشتنش هم به امر مبارک حضرت بقیة اللَّه ارواح العالمین له الفداء بود و هم به امضاء آن حضرت رسید و این دو رؤیا از رؤیای صادقانه است.

چنانچه حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند

(من رآنی فقد رآنی لان الشیطان لا یتشکل بنا)

یعنی هر کس مرا در خواب به بیند مرا دیده است زیرا شیطان نمیتواند بشکل ما درآید و کلمه بنا ضمیر جمع است شامل حال همه معصومین میشود از آدم

ص: 280

تا خاتم الاوصیاء صلوات اللَّه علیهم اجمعین.

نکاتی که از این خواب میتوان استفاده نمود.

1- علاقه آن بزرگوار بذکر عقائد و توحید و تفسیر 2- ترویج در نظر مبارکشان اهمیت دارد که در جواب سؤال حقیر فرمودند رضایت من برای ترویج است.

3- این خانواده اصول کرمند و کرم موقعی اطلاق میشود که بخششی که میفرمایند بواسطه لیاقت و استحقاق طرف نباشد صرفا بخشش باشد لذا بزرگواریشان اجازه نمیدهد که زوارشان دست خالی برگردند بدین مناسبت در رؤیا اشاره شده که برآوردن تمام حوائج زوار مانعی ندارد چه عنایتی بزوارشان دارند متقابلا مقتضی است که زوار هم مراعات ادب را بنمایند از اینکه بدون اذن دخول وارد نشوند و احترام از زوار محترم را مراعات کنند و بالجمله کاری که سبب اذیت آن بزرگوار است انجام ندهند و سعی کنند که کارهاشان سبب رضایت و خوشنودی آن بزرگواران باشد.

ص: 281

[خاتمة] .... ص : 282

اشاره

بسم اللَّه الرحمن الرحیم و الحمد للَّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین محمد خاتم النبیین و علی آله الأئمة الطاهرین علی امیر المؤمنین و سبطیه الحسن و الحسین و نبته فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین و اولاده الطیبین علی ابن الحسین زین العابدین و محمد ابن علی باقر علم الاولین و الاخرین و جعفر ابن محمد الصادق الامین و موسی ابن جعفر الکاظم الحلیم و علی ابن موسی الرضا الراضی بقضاء رب العالمین و محمد ابن علی التقی الجواد البار الامین و علی ابن محمد النقی الهادی للخلق اجمعین و الحسن ابن علی الزکی العسکری العالم بما قدر علی العالمین و محمد ابن حسن خاتم الاوصیاء صاحب العصر و الزمان الغائب علی اعین الناس اجمعین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الشهداء و الصالحین و علی جمیع المؤمنین من الاولین و الاخرین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

اما بعد فهذه وجیزة جعلتها خاتمة للتفسیر فی شرح حال المفسر و هی مشتملة علی فصول خمسه

الفصل الاول .... ص : 282

فی بیان معتقداته یقول اشهد ان اللَّه واجب الوجود و صرف الوجود و قدیم ازلی ابدی لا اول له و لا آخر له بسیط لا ترکیب له لا خارجا و لا ذهنا و لا وهما و انه لا اله غیره لا شریک له لا ذاتا کما نسب الی ابن کمونه حیث قال (هویتان بتمام الذات قد خالفنا بابن الکمونة استند) و جوابه ان الاثنینیه تقتضی ما به الامتیاز و ما به الاشتراک و هو یوجب الترکیب و المرکب یحتاج الی اجزائه و الی

ص: 282

المرکب بالکسر و الاحتیاج عیب و نقص و هو من لوازم الامکان و الحدوث و الواجب الوجود القدیم الازلی ساحة قدسه بری ء من ذلک.

و لا عبودیة خلافا للمشرکین من عبدة الاصنام و الشمس و القمر و النجوم و الملائکة و الجن و الانس و الشجر و الدواب من البقر و العجل و القائلین بالتثلیث من النصاری و ان العیسی هو اللَّه و ابن اللَّه و من الیهود القائلین بان عزیر ابن اللَّه و الادم ابن اللَّه و قول الیهود و النصاری نحن ابناء اللَّه و قول الذین قالوا ان الملائکة بنات اللَّه و قول المجوس القائلین بالیزدان و الاهرمن و عبادة النار و سایر فرق المشرکین.

و لا فعلا باستناد الافعال من الخلق و الرزق و سایر افعال الربوبی الی غیر اللَّه مثل الیهود القائلین بان یوم السبت قد فرغ اللَّه من الخلق و عطل و الامور مستندة بعلل الجویه قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ مائده آیه 70.

و مثل الغلات من استناد الخلق و الرزق الی الانبیاء و الأئمة (ع) و مثل العامه من استنادهم الی الاسباب العادیه و غیرهم.

و لا صفة مثل المعتزلة القائلین بصفات زائدة علی الذات و الزامهم بالقدماء الثمانیة معروف و عن امیر المؤمنین (ع)

(و کمال بتوحیده نفی الصفات عنه لشهاده کل صفة انها غیر الموصوف و لشهادة کل موصوف انه غیر الصفه فمن وصفه فقد قرنه فمن قرنه فقد جزاه و من جزاه فقد جهله و من جهله فهو فی حد الشرک باللّه بل هذه الصفات الذاتیه منتزعه عن الذات و مرتبة من مراتب الوجود و الوجود البسیط الذی لا نهایة و لا حد لوجوده حاوی جمیع مراتب الوجود.

و لا نظرا خلافا لاکثر العوام حیث کان نظرهم الی الاسباب العادیه مع انه مسبب الاسباب و تأثیر الاسباب منوط بمشیة ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5.

(مثل فارسیه) (ای سبب از تو مسبب هم زتو) و مراتب التوکل من آثار ذلک التوحید و اشهد انه تعالی عدل فی افعاله لا یظلم احدا و لا یصدر عنه فعل قبیح و لا

ص: 283

لغو بل کل فعل منه حسن حتی تعذیب الکفار و اهل الضلاله فی الدنیا و الاخرة لاجل استحقاقهم و لا یعذب زائدا علی استحقاقاتهم و اما البلایا الوارده علی المؤمنین فی الدنیا لحکم و مصالح اما لمقام الصبر فی البلاء و المصائب حیث یقول إِنَّما یُوَفَّی- الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ زمر آیه 13 و اما لاجل کونها صلاحا لهم او لحکم اخری یعلمها.

و اشهد ان محمدا (ص) عبده و رسوله حیث یقول هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ فتح آیه 28. و ان الانبیاء کلهم من آدم الی الخاتم معصومون مطهرون الواجدون لجمیع شرائط النبوة خلافا للیهود و النصاری و المخالفین حیث نسبوا الیهم المعاصی بل الضلالة و الکفر و الشرک العیاذ باللّه.

و اشهد انه افضل الانبیاء و خاتم النبیین و سید المرسلین و ان معراجه مع هذا البدن العنصری الجسمانی و شفاعته حق و ان القرآن المجید کتابه انزل اللَّه الیه من بدوه الی ختمه.

و اشهد ان اوصیائه اثنی عشر اولهم علی امیر المؤمنین ثم الحسن ثم الحسین ثم علی ابن الحسین ثم محمد ابن علی الباقر ثم جعفر ابن محمد الصادق ثم موسی ابن- جعفر الکاظم ثم علی ابن موسی الرضا ثم محمد ابن علی التقی الجواد ثم علی ابن محمد النقی الهادی ثم الحسن ابن علی العسکری ثم حجة ابن الحسن القائم الغائب الحی حتی یظهره اللَّه فی الارض و انهم معصومون المطهرون و انهم شفعاء عند اللَّه لمن ارتضی و ان رجعتهم حق و اشهد ان الموت حق و القبر حق و سؤال الملکین حق و البرزخ حق و البعث و النشور و الحشر حق و ان الجنة و النار حق و الصراط و المیزان و الحطب و تطایر الکتب حق و ان جمیع ما جاءوا من اللَّه حق لا انکر شیئا منه و لا ازید شیئا علیه.

تنبیه: هذه الشهادات کلها مع مدارکها و تفاصیلها قد کتبنا فی ثلاث مجلد فی کلم الطیب و انما ذکرنا هنا خلاصه و ارجو من المؤمنین ان تشهدوا لی عند ربهم بها.

ص: 284

الفصل الثانی فی نسب المؤلف و قد ذکرنا فی المجلد الثالث من کلم الطیب و هو. .... ص : 285

1- السید عبد الحسین المعروف و المدعو بالطیب ابن السید الجلیل و العالم النبیل.

2- المیر محمد تقی ابن السید الجلیل.

3- المیر ابو القاسم ابن السید الاجل.

4- المیر علی نقی ابن.

5- المیر محمد باقر و هو من اجلاء علماء عصره و کان داره ملجأ للفقراء و ذوی الحاجات و هو امام المسجد الجدید العباسی المعروف (بمسجد شاه) و کان مدرسا فی مدرسة میرزا مهدی فی البیدآباد بل بناء المدرسه کان لاجله و بامره کما یستفاد من عبارة الوقف نامه بل یستفاد منه انه کان صاحب الکرامات و مستجاب الدعوة و کان علماء عصره کلهم منقادین له و من الطاف اللَّه سبحانه فی حقه انه کان له ابناء سبعه کلهم فرید عصر و وحید دهره و کان هو صاحب العطایا الکثیرة ابن.

6- المیر اسماعیل کان عالما مشتغلا بالوعظ و التدریس و اماما فی المسجد السلطانی العباسی و له تصانیف کثیرة ابن.

7- المیر ابو صالح کان عالما و اماما فی المسجد المتقدم ذکره فی ارشاد المسلمین نقل عن الحاج محمد ابراهیم الکلباسی قده انه قال تشرفت فی صغر سنی مع والدی بخدمت المیر محمد باقر اللبنانی و انه یقول ان المیر ابو صالح کان سیدا جلیلا و قد کتب الکلباسی قده فی حاشیه (شجره نامه) ما یدل علی علو شان السید المرقوم ابن.

8- المیر عبد الرزاق هو صاحب الکرامات و المقامات العالیه خرج من سبزوار الی اصفهان و توطن فیه قبل تسلط الافغان علی الایران بسنة و کان من علماء عصر الصفویه ابن.

ص: 285

9- السید محمد کان من علماء سبزوار معروفا بالزهد و الورع و قبره الان فی سبزوار ابن.

10- المیر ابو المعالی کان نقیبا فی العراق و عند اختلاف صفویه مع دولت العثمانیه وقع انقلاب شدید فی العراق ففوض السید المرقوم النقابه الی بنی اعمامه و خرج من عراق الی سبزوار و توطن فیه هو ابن.

11- السید محمد کان فی ابتداء زمانه فی سبزوار و کان الایران فی ذلک الزمان منقلبا لظهور الدولة الصفویة فخرج السید الی البغداد و توطن فیه و توجه الیه وجوه الشیعة فی العراق و کان و الی العراق فی ذلک الزمان (باز یک بیک) فلما توجه شاه اسماعیل الصفوی الی بغداد و حاصر البغداد خاف الوالی من السید محمد فحبسه فی مطمورة السجن فلما تسلط شاه اسماعیل علی البغداد و فتحه اخرج السید من الحبس و ارسله بتجلیل تام مع الخدم و الحشم الی النجف الاشرف و فوض الیه تولیة کما کانت لابائه من قبل نقل ذلک عن المجالس هو ابن.

12- السید عبد الرضا کان فی اول امره فی النجف الاشرف مشتغلا بالتدریس و الترویج و لما قطع ماء النجف و تفرق اهالیه خرج الی سبزوار و توطن فیه ابن.

13- ابو الفتح السید محمد نقیب مشهد امیر المؤمنین (ع) خرج من سبزوار الی النجف و نال الی منصب النقابه و السادات المعروف بالکمونه فی النجف منتهی نسبهم الیه هو ابن.

14- السید الجلیل السید مهدی ابن.

15- السید تاج الدین علی کان فی النجف منزویا و مشتغلا بالعباده ابن.

16- السید شمس الدین کان من اعاظم ارکان الدوله فی سنة ثمانیه فی سلطنة شاه رخ و کان والیا فی سبزوار ابن.

17- ناصر الدین احمد کان فی سبزوار معروفا بالزهد و الورع و مقبرته الان معروفة بامامزاده احمد فی سبزوار ابن.

18- السید شمس الدین محمد و قد صدر عنه اجازات کثیره لعلماء عصره ابن.

ص: 286

19- السید شمس الدین علی هاجر الی سبزوار و اغتنموا اهالی البلد و روده و قد ذکر قاضی نور اللَّه فی مجالس المؤمنین مجمل احواله ابن.

20- السید عمید الدین عبد المطلب کان فی النجف و انتقال الحوزة العلمیة من الحلة الی النجف کان لاجله و کثیر من اجازات المذکوره فی المجلد الخامس و العشرین من البحار منتهیه الیه و کان له تصانیف کثیره ابن.

21- السید ابی نصر ابراهیم جلال الدین تولد فی الحله سنة 681 فی لیلة النصف من شعبان و توفی فی سنة 754 و حمل نعشه الی النجف و قد نقل فی امل الامل انه صنف کتاب النهج الشیعه و کان نقیب النقباء ممالک عراق و خراسان ابن.

22- عمید الملة و الدین عبد المطلب و قد ذکر فی ارشاد المسلمین انه ابن اخت العلامة الحلی و قد خالفه فی ذلک فی عمدة المطالب و غیره حیث عد عبد المطلب الاخر ابن اخت العلامه ابن.

23- السید شمس الدین علی کان نقیبا فی النجف و هو کان زوج اخت العلامه و ورد فی النجف مصاحبا للعلامه و کان له شرح علی الاستبصار و کان فی اواخر الدولة العباسیه معاصرا للمستعصم و فی عمدة الطالب ادعی ان شمس الدین علی زوج اخت العلامه غیر هذا و لکنه معاصر معه ابن.

24- السید تاج الدین حسن کان مقربا عند السلطان شاه خدابنده بعد دخول السلطان فی مذهب الحق و کان السید کثیرا ما یناظر الوزراء و الامراء الذین کانوا علی مذهب اهل السنة فی ابطال مذهبهم فاضمروا له العداوه الی ان مات السلطان فسعوا فی امره حتی نال درجة الشهادة ابن.

25- شمس الدین علی نقیب النقباء کل ممالک العراق الی خراسان بحیث کان جمیع النقباء تحت ریاسته فی الدولة العباسیه فی زمان المستعصم و لما ورد هلاکو خان البغداد استقبل السید ایاه مع السید ابن طاوس و اخذ منه الامان لاهالی الکربلا و النجف و الحلة بتوسط الخواجه نصیر الدین قدس اللَّه اسرارهم و فوض الیه هلاکو خان امر الکربلا و النجف و الحله ابن.

ص: 287

26- السید الجلیل عمید الدین ابو جعفر کان له نقابت النجف و کان فی اعلا مراتب الزهد و الورع و له کتاب فی فضل زیارة امیر المؤمنین (ع) و فیه کنایات الی بنی العباس فسعوا المعاندین له عند الحلیفه فاخذ منه النقابه و فوض الی رجل من اهل السنة فکان السید فی زاویة النجف مشتغلا بالعبادة فله کرامات کثیره منها اخباره بمجی ء زمان انقراض الدولة العباسیه عنقریب ابن.

27- ابو نزار عدنان کان نقیبا فی النجف الاشرف و حافظا ایاه من تهاجم الکفرة و الاشرار و کانت الحروب بین السلاطین فی عصره کثیره و الدنیا منقلبة و کان مجدا فی الالتیام بین الشیعه و السنة ابن.

28- عبید اللَّه الرابع کان له نقابت النجف و امارة الحاج ابن.

29- السید الجلیل ابو علی المختار کان نقیبا فی النجف و له امارة الحاج و سلسله بنی المختار فی جمیع الممالک منشعبة بحیث لا یحصی کثرة و فیهم الفضلاء و الشعراء و العلماء و لهم مصنفات عدیدة فی جمیع الفنون و لکل فخذ منهم شجرة فی نسبهم منها هذه ابن.

30- السید الحبیب الزاهد ابو مسلم الاحول نقیب مشهد امیر المؤمنین و قد وقع فی زمانه قصه مرة ابن قیس فی حرم المطهر و کان للسید حروبا کثیره مع طغاة العرب لحراسة الجواهر التی کانت من آل بویه فی الخزینه و نال درجة الشهاده فی عصر القادر باللّه العباسی ابن.

31- ابو الفتح محمد نقیب الکوفة و کان من تلامذه السید علم الهدی و قد استدعی عضد الدوله من السید علم الهدی تعیین شخص عالم کامل زاهد للنقابه و التولیة لمشهد امیر المؤمنین فعین هذا السید فارسله عضد الدوله الی النجف فی نهایة الاحترام و کان جمیع ما ارسله عضد الدوله من العطایا و غیرها الی النجف للخدمة و الفقهاء و الشعراء و غیرهم بتوسط هذا السید و لاجل ذلک صار مقربا عند الحلیفه ابن.

ص: 288

32- السید ابو القاسم محمد الاشتر کان معروفا بالعلم و الزهد و قد عوفی الرجال من التفات کما فی منتهی المقال و فی تاریخ ابن خلکان عده من اعیان الشیعه و رئیس الطائفه و فی عمدة الطالب ادعی کونه ممدوح ابو الطیب الشاعر المتنبی فی دیوانه ابن.

33- السید الجلیل عبد اللَّه ثالث و ادعی القاضی نور اللَّه فی المجالس انه ممدوح المتنبی و عدد اولاد ذکوره یبلغ عشرین و قد نقل فی التواریخ قضایا عجیبة من کرمه وجوده حتی قیل فی حقه و اولاده ان السماء و الارض لبنی عبید اللَّه و کان معاصرا للمعتصم العباسی و فی امل الامل ادرک زمان الامام الهادی (ع) وعده من اصحابه و هذا یقتضی بلوغ عمره اکثر من مائة ابن.

34- السید الجلیل علی عده الکشی من الثقات و توهّم فی منتهی المقال ان الکشی ذکره مرتین لکنه توهّم فاسد لان احدهما هذا و الاخر جده علی وکیلهما علی ابن عبید اللَّه غایة الامر هذا علی ابن عبید اللَّه الثانی و جده علی ابن عبید اللَّه الاول المعروف بالعلی الثانی هو ابن.

35- عبید اللَّه الثانی ابو علی و له فضائل و مناقب کثیره فی الرجال و کفی فی حقه شهادة مولانا علی ابن موسی الرضا (ع) انه من اهل الجنة و کان عبید اللَّه متشرفا بخدمت الرضا (ع) فی خراسان و بعد شهادة الرضا (ع) خرج الی العراق و اشتغل بجمع الاحادیث و ترویج المذهب الجعفری ابن.

36- السید الجلیل ابو الحسن علی الزوج الصالح و وجه تسمیة بزوج الصالح انه اراد تزویج بنت عمه بنت عبید اللَّه ابن الحسین الاصغر فاستشاروا فی ذلک الامام السابع موسی بن جعفر (ع) فقال (ع) الزوج الصالح کان مستجاب الدعوة و قد ذکر فی الخلاصه و فی رجال ابن داود انه کان اعبد اهل زمانه من آل ابی طالب و کان من اصحاب الامامین موسی بن جعفر و علی بن موسی علیهما السلام و کان فی خدمة الرضا (ع) من المدینة الی الخراسان و قد نقل فی ارشاد المسلمین انه مرض فعاده الرضا (ع) فلما رجع (ع) جاءت امرأته المسماة بام السلمه بنت عبید اللَّه بن علی بن الحسین و قبلت

ص: 289

موضع جلوس الامام (ع) و مسحت بوجهها و یدها قال سلیمان بن جعفر اخبرنی بذلک علی بن عبد اللَّه فاخبرت الرضا (ع) بتلک القصه فقال (ع) یا سلیمان اعلم ان عبید اللَّه و زوجته و ولده من اهل الجنة یا سلیمان ان اولاد علی و فاطمه اذا کانوا موالین لنا اهل البیت لیسوا کسائر الناس نقله عن الکشی ابن.

37- السید الجلیل ابو العلی عبید اللَّه المعروف بالاعوج عن منتهی المقال انه کان من خواص اصحاب الصادق (ع) و کان فی صحبته فی المدینه و الکوفة و عن مجالس القاضی انه لما خرج محمد بن عبد اللَّه المعروف بالنفس الزکیه علی الحلیفه طلب من عبید اللَّه الاعوج البیعه فامتنع من بیعته فحبسه الی ان قتل نفس الزکیه خرج من العبس و صار معظما فی نظر الحلیفه احمد السفاح و اعطاه ضیعة باقطاع کانت عوائدها ثمانین الف دینار یصرفها کلها فی العلویین فسافر الی خراسان و کان ابو مسلم یعظمه و یکرمه و اغتنم وروده اهل الخراسان و مات فی قریة تسمی بذی امان ابن.

38- السید العابد الزاهد ابی عبد اللَّه الحسین المعروف با الاصغر و قد روی روایات کثیره من ابیه زین العابدین و اخیه محمد الباقر علیهما السلام و عمته الجلیلة فاطمه بنت الحسین (ع) و عن ارشاد المفید انه کان فاضلا و دما روی حدیثا کثیرا عن ابیه و عمته فاطمه و اخیه ابی جعفر (ع) و ثقة العلامه فی الخلاصه و عد روایاته من الصحاح و کان من خواص الباقر (ع) و من التابعین مات فی سنة 157 و صلی علی جنازته الامام ابو جعفر (ع) اخوه و دفن فی البقیع فی جوار ابیه ابن.

39- سید العابدین و سید الساجدین الامام الرابع ابی محمد علی ابن.

40- الحسین سید الشهداء علیه السلام ابن.

41- امیر المؤمنین و سید الوصیین زوج البتول و اخ الرسول مولی الکونین ابو الحسنین علی علیه السلام ابن.

42- ابی طالب

ص: 290

الفصل الثالث فی اساتید المفسر .... ص : 291

1- مرحوم ملا عبد الجواد لا ادری صاحب دیوان کبیر بقدر مثنوی 2- حاج آخوند زفرئی معلم مقدمات تا معالم 3- آسید آقاجان معلم مطول 4- آسید احمد خوانساری تلمذ معالم 5- آشیخ علی یزدی شرح لمعه 6- آشیخ اسد اللَّه قمشه ای حکیم- حکمت و حساب و جبر و مقابله و هیئت و نجوم 7- آشیخ حسن یزدی- منطق 8- آقا آسید مهدی درچه- قوانین و تقریرات کفایه 9- آقا ملا عبد الکریم گزی- متاجر شیخ 10- آقای آمیر محمد صادق مدرس فرائد و خارج اصول 11- آقای دزفولی کفایه 12- آقای آسید ابو القاسم دهکردی- خارج فقه 13- آقا آمیر محمد تقی مدرس- خارج اصول 14- آقا آسید محمد باقر درچه ای خارج فقه و اصول مدت 11 سال 15- آقای حاج شیخ عبد الکریم حائری در قم خارج فقه 16- آقای آشیخ جواد بلاغی در نجف علم کلام صاحب الهدی و انوار الهدی و نصایح الهدی و توحید و تثلیث و اعاجیب الاکاذب و تفسیر 17- آقا آسید ابو تراب خوانساری در نجف رجال و درایة 18- آقای آقا ضیاء الدین عراقی در نجف منجزات مریض.

19- آقای آشیخ محمد حسین کمپانی- خارج اصول در نجف 20- آقای آسید ابو الحسن اصفهانی در نجف خارج فقه

ص: 291

21- آقای آمیرزا محمد حسین نائینی خارج فقه و اصول در نجف 22- آقای آقا حسین (معروف ببلند) اخوی آقای رجائی خارج اصول 23- آقای حاج سید اسماعیل ریزی خارج فقه

الفصل الرابع فی اجازات المفسر .... ص : 292

1- حضرت آیة اللَّه نائینی آقای آمیرزا محمد حسین قدس سره 2- حضرت آیة اللَّه مدینه ای اصفهانی آقای آسید ابو الحسن قدس سره 3- حضرت آیة اللَّه عراقی آقای آقا ضیاء الدین قدس سره 4- حضرت آیة اللَّه حائری حاج شیخ عبد الکریم قدس سره 5- حضرت آیة اللَّه قمی آقای حاج آقا حسین قدس سره 6- حضرت آیة اللَّه اصطهباناتی آقای آمیرزا آقا قدس سره 7- حضرت آیة اللَّه شیرازی آقای محمد کاظم قدس سره 8- حضرت آیة اللَّه رازی آقای آقا محمود تهرانی قدس سره 9- حضرت آیة اللَّه فشارکی آقای آشیخ محمد حسین قدس سره 10- حضرت آیة اللَّه درچه ای آقای آسید محمد باقر قدس سره

الفصل الخامس فی تألیفات المفسر .... ص : 292

اما ما طبع الی الان هذا التفسیر فی اربع عشر مجلدات من بدوه الی ختمه و بعض مجلداته طبع مرات و کلم الطیب فی العقائد ثلاث مجلدات و طبع مرات و کذا عمل الصالح فی العقائد و الاخلاق و معاصی الکبار و اما غیر المطبوع فکثیر منه تقریرات بحث السید الاستاد السید محمد باقر درچه ای اعلی اللَّه مقامه فی الفقه و الاصول فی مدة.

و هی کثیرة و منه تقریرات ببحث سید الاستاد المیر محمد صادقی نور اللَّه مرقده فی الاصول فی شرح کفایه استاده الملا محمد کاظم الخراسانی اعلی اللَّه مقامهما و منه تقریرات بحث استادنا الاعظم آیة اللَّه النائینی آمیرزا حسین قدس سره و منه تقریرات بحث آقا ضیاء الدین العراقی و منه تقریرات بحث السید الاجل السید ابو الحسن آیة اللَّه

ص: 292

فی الفقه و منه تقریرات بحث آشیخ محمد حسین کمپانی فی الاصول و منه تقریرات بحث سایر اساتید منهم آقا حسین المعروف بالفارسیة (بلند) اخ الرجائی و منهم الحاج سید اسماعیل الریزی و منهم السید ابو تراب الخوانساری و الشیخ عبد الکریم الحائری اعلی اللَّه درجته و المیر محمد تقی المدرس و غیر ذلک و ایضا من تألیفاته حاشیة علی لباس المشکوک النائینی و آقا ضیاء العراقی و کذا حاشیة علی استصحاب النائینی و رسالة فی صلوة الجمعة فیعصر الغیبة و من شرائط صلوة الجمعة اقامة الامام و المأذون منه و یتالف غیر المذکورات کتب عدید من المتفرقات و ارجو من اللَّه ان یوفقنی باکثر من ذلک و الحمد للَّه و الصلاة علی رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه.

تتمة اقول ان العبد الفقیر الذلیل المسکین المستکین السید عبد الحسین الطیب غفره اللَّه انی کنت بعد تحصیل قسمة من مقدمات فی مدرسة میرزا مهدی فی مدة ثلاث سنین لتکمیل المقدمات عند المرحوم حاج آخوند زفره ئی ثم فی مدرسة الصدر مدة عشر سنة المشغول بتحصیل السطوح و الخارج عند اساتید العظام و اقامة الجماعة مده عشرین سنه و فی خلال تلک المدة قسمة منها فی مدرستین الجدة الکبری و الصغری و مدرسة شاه زاده ها و مدرسة چهار باغ ثم تشرفت فی مدرسة الصدر فی النجف الاشرف عند اساتید العظام المذکورین و بعد الفراغ عن التحصیل رجعت الی الاصفهان لاشتغال بالتدریس فی مدرسة الصدر و اقامة جماعة ثم بنی لی مسجد المسمی بمجد الطیب لاقامة الجماعة و بیان المواعظ و الاحکام و لی مجالس معینه فی لیالی الاسبوع لافاده بیان الاخبار و تفسیر الآیات و بیان الاخلاق و الاحکام و لما خرب المسجد و صار فی الجاده المسمی بخیابان مسجد السید نبی لی مسجد اخر المسمی بمسجد الأتقی فی باب القصر ثم بنی لی مسجد الاعظم فی خیابان المیر (المسجد الکازرونی) و کنت الی الان مقیما فی المسجدین لاقامة المسائل و الجماعة و اشتغلت بهذا التفسیر حسب امر الامام بقیة اللَّه فی الارض فی مدة عشرین سنه الی ان وفقنی اللَّه باتمامه و بلغ عمری الی الان ثلاث و ثمانین سنه ارذل العمر و ارجو من اخوانی المؤمنین و اصدقائی و من استفاد من افاداتی و کتبی ان لا ینسونی من الدعاء و طلب المغفره من اللَّه فی حیاتی و بعد مماتی و الحمد للَّه.

ص: 293

[شرح مختصری بر دعاء صحیفه کامله سجادیه .... ص : 294

بسمه تعالی الحمد لولیه و الصلاة و السلام علی رسوله و آله و اللعن علی اعدائه الی یوم لقائه.

اما بعد نظر به اینکه در اخبار ادعیه ای وارد شد نزد ختم قرآن که افضل و اکمل و اصح آنها دعا صحیفه کامله سجادیه است دوست داشتم پس از ختم تفسیر- اطیب البیان در چهارده مجلد شرح مختصری از این دعاء بنگارم که مؤمنین از فیض آن بی بهره نباشند لذا مینگارم

قوله علیه السلام بسم اللَّه الرحمن الرحیم (اللهم انک اعنتنی علی ختم کتابک.

(ترجمه) پروردگار من محققا تو مرا کمک و اعانت فرمودی بر ختم تلاوت کتاب خود (شرح) انسان در هیچ امری مستقل نیست چه در امور غیر اختیاریه که از تحت قدرت او خارج است و چه در افعال اختیاریه که محتاج است باعانت الهیه که میفرماید

الذی انزلته نورا و جعلته مهیمنا علی کل کتاب انزلته و فضلته علی کل حدیث قصصته

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5- و بسیاری از آیات دیگر بالاخص توفیق ایمان و هدایت و عبادات که الهامات ملائکه و تأییدات الهی و عنایات پروردگاری انسان موفق میشود بالاخص بتلاوت کتاب- اللَّه که هر آیه و سوره آن چه اندازه اجر و ثواب دارد که در اوائل هر سوره اشاره شده چه رسد بتمام قرآن و ختم آن از باء بسم اللَّه تا سین و الناس

(اعنتنی علی ختم کتابک)

ص: 294

سپس در مقام فضائل و صفات و شئونات قرآن میفرماید.

(الذی انزلته نورا)

اشاره بآیه شریفه است که فرمود فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا تغابن آیه 8- و نور بودن قرآن قلب را روشن میکند راه حق را نشان میدهد حق را از باطل جدا میکند فردای قیامت اهل خود را به بهشت ببرد، نامه عمل را سفید میکند بهر آیه یک درجه در بهشت بالا میبرد که بقاری او میگویند

(اقرء و ترق).

(و جعلته مهیمنا علی کل کتاب انزلته)

که اگر قرآن نبود ما هیچ دلیلی بر نبوت احدی از انبیاء نداشتیم و خبری از کتب و صحائف آنها در دست نبود نه صحف آدم و نوح و شیث و ابراهیم و نه توریة موسی و زبور داود و انجیل عیسی و این توریة رایج دست یهود و اناجیل اربعه نصاری و کتب عهد قدیم و عهد جدید که در دست آنها است اکثر آنها کفریات و مزخرفات و نسبتهای زشت بانبیاء و ساحت قدس انبیاء از این کتب بری و عریست، قرآن مجید که شئونات آنها را و کتب آنها را پاک میکند میفرماید

(مهیمنا علی کل کتاب انزلته).

(و فضلته علی کل حدیث قصصته)

اما افضلیت قرآن برای جهاتیست که در آن هست یکی معجزه باقیه تا دامنه قیامت دیگر مشتمل بر هر رطب و یابس وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ انعام آیه 60- دیگر هدایت به بهترین راه ها إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ اسراء آیه 9.

و جهات دیگر که در مقدمه تذکر داده ایم و احادیث و قصص آن شرح قصص آدم و نوح و شیث و ابراهیم و اسحق و یعقوب و لوط و شعیب و یوسف و موسی و هارون و داود و سلیمان و ایوب و ذکریا و یحیی و مریم و عیسی و شرح حال قوم آنها و نجات مؤمنین بآنها و هلاکت مخالفین و کافرین بآنها و سایر قصص قرآنی اگر مقایسه کنید با قصص این توریه و زبور و اناجیل رایج یا با قصص رستم و افراسیاب و الف لیلی و حسین کرد و هزار دستان و با مجلات و روزنامه ها و سایر کتب قصص و با کتب شعراء بلکه با قوانین و دستورات امروزه که هیچ طرف نسبت نیست بالجمله همین نحوی که

ص: 295

و فرقانا فرقت به بین حلالک و حرامک و قرآنا اعربت به عن شرایع احکامک و کتابا فصلته لعبادک تفضیلا

خدای متعال چه نسبت. با مخلوقات دارد کلام او هم چه نسبت با کلام آنها دارد.

(و فرقانا فرقت به بین حلالک و حرامک)

یکی از اسامی قرآن فرقان است که میفرماید تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً فرقان آیه 1- بمعنی فرق گذارنده بین حق و باطل بین ایمان و کفر بین توحید و شرک بین هدایت و ضلالت بین اطاعت و معصیت بین تقوی و طغیان بین سعادت و شقاوت بین جنت و نار بین عدل و ظلم و غیر اینها و من جمله بین حلال و حرام و حلال اقسامی دارد واجب و مستحبّ و مباح و مکروه و حرام مراتبی دارد درجه اعلای آن کفر و شرک و ضلالت و آنچه موجب قساوت قلب و سیاهی آن و خلود در عذاب میشود و پس از آن معاصی کبار که موجب استحقاق عذاب میشود مگر بتوبه یا شفاعت تدارک شود و پس از آن صغار معاصی که وعده عفو داده شده.

(و قرآنا اعربت به عن شرائع احکامک)

قرآنش گفتند چون عین کلماتش از مصدر جلال صادر شده و بنحو قرائت بر قلب مطهر حضرت رسالت توسط روح الامین نازل شده و اعراب بمعنی واضح و روشن بیان شده لذا عرب را گفتند که معرب ما فی الضمیر است مقابل عجم که بمعنی گنگ و لال است و شرایع احکام، احکام وضعیه و تکلیفیه از صحة و بطلان واجب و حرام مستحبّ و مکروه.

(و کتابا فصلته لعبادک تفصیلا)

و یکی از اسامی قرآن کتاب است که میفرماید الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ بقره آیه 1 و مراد مجموع بین الدفتین از باء بسم اللَّه تا سین و الناس که حضرت رسالت تلاوت میفرماید و کتاب وحی کتابت میکردند و ممکن است بگوئیم چون در لوح محفوظ ثبت شده کتابش گفتند که میفرماید بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ بروج آیه 21 و 22 و میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 76 الی 78- و تفصیل قرآن شرح و بیان است از برای عباد جن و انس الی یوم القیمه که میفرماید وَ نَزَّلْنا

ص: 296

و وحیا انزلته علی نبیک محمد صلواتک علیه و آله تنزیلا و جعلته نورا نهتدی من ظلم الضلالة و الجهالة باتباعه و شفاء لمن انصت بفهم التصدیق الی استماعه

عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ نحل آیه 91- و میفرماید قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ انعام آیه 97 و 98 و 126.

و وحیا انزلته علی نبیک محمد صلواتک علیه و آله تنزیلا أوحی القاء بقلب است نظیر الهام ملکی که بائمه الهام میشد و بخواص مؤمنین در مقابل وسوسه شیطان و میفرماید وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا شوری آیه 52- آن هم چه تنزیلی و اما صلوات بر حضرتش میفرماید إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب آیه 56- و از آن حضرت است فرمود

(من صلّی علیّ مرة لم یبق من ذنوبه ذرّه)

و البته لازم است ذکر آن در مذهب شیعه.

(و جعلته نورا نهتدی من ظلم الضلالة و الجهالة باتباعه)

هدایت راه نمایی بمقصد است و ضلالت گمراهی و سرگردانی نیست در راه و جهالت ندانسته گی و حیرانی است انسان اگر مقصدی داشته باشد باید طی طریق کند تا بمقصد برسد و این سه نحوه تصور میشود یکی آنکه دانسته راه مستقیم را گرفته و بکمال سهولت طی میکند و بمقصد میرسد دیگر آنکه راه را گم میکند و بر خلاف میرود و هر چه برود از مقصد دورتر میشود که این ضلالت است دیگر آنکه حیران و سرگردان است نمیداند بچه طرف سیر کند البته انسان بدو چیز محتاج است یکی راه نما که راه را بآن نشان دهد و راه را بداند دیگر پس از دانستن راه راه را طی کند تا بمقصد نائل شود خداوند انسان را بلکه جن و انس را خلق فرمود برای عالم آخرت و سعادت ابدی و جنة باقیة

(خلقتم للبقاء لا للفناء)

قرآن مجید چراغ راه است که در راه در دست اندازها چشم ببیند و در هلاکت نیفتد که این مفید علم است و اتباع قرآن و عمل بدستورات آن سیر در راه است و دنیا ظلمت و تاریکیست هوی و هوس و ذخارف

ص: 297

و میزان قسط لا یحیف عن الحق لسانه و نور هدی لا یطفأ عن الشاهدین برهانه و علم نجاة لا یضل عن ام قصد سنته و لا تنال ایدی الهلکات من تعلق بعروة عصمته

دنیوی و جاه و جلال لذا میفرماید

(و جعلته نورا نهتدی من ظلم الضلالت و الجهالة باتباعه).

(و شفاء لمن انصب بفهم التصدیق الی استماعه)

امراض قلبیه بسیار است کفر و شرک صفات خبیثه اخلاق رذیله اعمال سیئة باید نزد طبیب رفت طبیب ارواح و جور مقدس رسول راهنما است و نسخه او قرآن مجید است که حتی مرده روح را زنده میکند چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ انفال آیه 24- و نیز میفرماید:

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ یونس آیه 57 انصات گوش دادن و توجه نمودن است و فهمیدن و قبول کردن و تصدیق نمودن است و استماع بر طبقش رفتار کردن و عمل نمودن چنانچه می گویی فلانی حرف شنو است یعنی هر چه بگویی عمل میکند و انجام میدهد.

(و میزان قسط لا یحیف عن الحق لسانه)

میزان ما یوازن به الشی ء است مثل ترازو و قپان که سنگینی و سبکی چیزها را معین میکند و قسط عدل است که بعدل نشان میدهد بر خلاف حق نیست و لسان میزان آن زبان ترازوست که اگر مستقیم ایستاد حق است و اگر کج شد یا بطرف افراط یا تفریط خلاف عدل است باید کلیه عقائد و اخلاق و اعمال را بر قرآن عرضه داشت اگر مطابق است حق و عدل است و قسط اگر بر خلاف او است افراط یا تفریط است و یکی از مواقف قیامت میزان عدل است که میفرماید وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ انبیاء آیه 48- و میفرماید فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ القارعه آیه 5 و 6.

(و نور هدی لا یطفأ عن الشاهدین برهانه)

اما نور هدایت بیان شد در جملات قبل و اما عدم اطفأ که خاموش شدنی نیست تا قیامت که میفرماید إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ

ص: 298

اللهم فاذا فدتنا المعونه علی تلاوته و سهلت جواسی السنتا بحسن عبارته فاجعلنا ممن یرعاه حق رعایته و یدین لک باعتقاد التسلیم لمحکم آیاته.

وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ حجر آیه 9 بلکه روز بروز آثارش و نورانیتش و حقایقش روشن تر میشود.

(و علم نجاة لا یضل من ام قصد سنته)

چنانچه در حدیث ثقلین دارد که فرمود

(انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا)

و قصد سنت عمل بدستورات او است.

(و لا تنال ایدی الهلکات من تعلق بعروة عصمته)

ایادی الهلکات شبهات و اشکالات کفار و ضالین و بعض مفسرین است که اگر انسان آشنا باشد بحقایق قرآن دفع تمام این شبهات را میکند عروة الوثقی الهیست.

(اللهم فاذا فدتنا المعونه علی تلاوته)

افاده اعطاء و بخشش است که خداوند تفضل میفرماید بدون استحقاق و معونه کمک است بتوفیق بر تلاوت آن بالاخص بر ختم آن من اوله الی آخره و امر اکید فرموده بر قرائت آن چنانچه میفرماید فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ الی قوله تعالی فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ الایة مزمل آیه 20- و تلاوت با قرائت فرق دارد نسبت بین آنها عام و خاص است تلاوت قرائت است با توجه بمعانی و مقاصد آن که زبان فکر قلب باشد و قرائت اعم است لذا در بسیاری از آیات قریب پنج آیه امر شده به پیغمبر اکرم بتلاوت مثل وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ الایه کهف آیه 18- و غیر این از آیات.

(و سهلت جواسی السنتا بحسن عبارته)

سهل بمعنی آسانیست که خداوند سهل و آسان فرمود و جواسی کندی زبان است که سختی بیان مقاصد خود را میکند و قرآن مجید برای حسن عبارت و فصاحت و بلاغتش آسان میکند قرائت آن را که انسان هر چه تلاوت کند خسته نمیشود و رغبت میکند بازدیاد آن بخلاف سایر کتب که انسان را خسته میکند مثل قرآن مثل اطعمه بهشتی است که سیرایی ندارد بخلاف اغذیه دنیوی که باندک خوراک سیر میشود مگر مثل معاویه باشد که گفت

ص: 299

و یفزع الی الاقرار بمتشابهة و موضحات بیناته اللهم انک انزلته علی نبیک محمد صلی اللَّه علیه و آله مجملا.

(ملات و ما شبعت) و ضرب المثل شد (و صاحب لی بطنه کالهاویة کان فی امعائه معاویة) اشاره بآیه شریفه است که میفرماید یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ق آیه 29.

(فاجعلنا ممن یرعاه حق رعایته)

رعایت حفظ و نگهداریست و نگهداری قرآن عمل بدستورات آن و احترام آن و تلاوت آن است و حرام است تنجس آن و واجب است تطهیر آن و بر محدث حدث اکبر یا اصغر حرام است پس کتابة آن و تلاوت سوره عزائم آن و سایر احترامات و حق رعایت عمل بجمیع دستورات او است بر فحص و عزائم آن و اعتراف و اقرار و اعتقاد بجمیع آن و تخلق بجمیع اخلاقیات آن

(و یدین لک باعتقاد التسلیم لمحکم آیاته)

آیات قرآنی بر حسب دلالت اقسامی دارد یک قسم نصوص قرآن است که واجب است اعتقاد و تسلیم له و این محکمات آیات است و انکار یکی از آنها موجب کفر و ارتداد میشود و یک قسم ظواهر آن است که حجت است پس از فحص از مخصصات و مقیدات و قرائن مجازیه متصله و منفصله داخلیه و خارجیه لفظیه و عقلیه.

(و یفزع الی الاقرار بمتشابهة)

و یک قسم متشابهات قرآن است که معنی و مراد معلوم نیست و جز خدا و رسول و ائمه اطهار علم بتأویل و مراد آن ندارند که میفرماید هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ الایة آل عمران آیه 5 فقط واجب است اقرار بآنها.

(و موضحات بیناته)

و بآنچه بیانش واضح است و توضیح شده.

(اللهم انک انزلته علی نبیک محمد صلی اللَّه علیه و آله مجملا)

نازل فرمودن بر حضرت رسالت شرحش گذشت و مکرر در تفسیر بیان شده اما مجمل بودن قرآن

ص: 300

و ألهمته علم عجائبه مکملا و ورثتنا علمه مفسرا و فضلتنا علی من جهل علمه و قویتنا غلبه لترفعنا فوق من لم یطق حمله.

برای این است که حکمت هایی دارد که خداوند تفصیل نداده یکی آنکه تفصیلش از فصاحت و بلاغت خارج میشود مگر آنکه برساند که احتیاج بهمین مثل حضرت رسالت و ائمه طاهرین دارید مثلا در قرآن میفرماید آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ اما ایمان بچه چیز محقق میشود و در باب توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد و خصوصیات هر یک و بضروریات دین و مذهب و عدم بدعت و سایر اموری که مدخلیة در ایمان دارد باید این خاندان معین کنند یا میفرماید أَقِیمُوا الصَّلاةَ اما اقسام صلوات و اجزاء آنها و شرائط آنها و مبطلات آنها و عوارض آنها را مثل شک و سهو و نسیان و غیر اینها را باید آنها بیان فرمایند و کتب اخبار و کتب فقه علماء و اصحاب ضبط کنند و بنویسند و مجتهدین فتوی دهند و مقلدین تقلید کنند و همین نحو مسئله زکاة و صوم و حج و جهاد و حدود و دیات و هدایا و وصایا و سایر احکام شرعیه بسیار تعجب است از آنکه گفت (حسبنا کتاب اللَّه) و آن خبیثی که بر رد شیعه گفت که اینها خبری که از ناحیه مقدسه رسیده که فرمود (الکافی کافی لشیعتنا) را قبول میکنند و قول حسبنا کتاب اللَّه را رد میکنند و دیگر از حکمتهای اجمال اینکه اگر مبین فرموده بود منافقین را و اشخاص آنها را رد میکردند و از صورت اسلامی هم خارج میشدند و حکم دیگر.

و ألهمته علم عجائبه مکملا و الهام پیغمبر (ص) رساندن و فهمانیدن و تعلیم است و عجائب قرآن بواطن قرآن که در حدیث دارد له ظهر و بطن چنانچه انسان هم ظاهری دارد و هم باطنی چه بسا ظاهر مسلمان مؤمن متقی و باطن کافر و مخالف و عاصی ظاهر عادل باطن فاسق ظاهر متواضع باطن متکبر ظاهر دوست باطن دشمن و هکذا و بسا بالعکس و احدی خبر از باطن قرآن ندارد جز پیغمبر (ص) که میفرماید لا یعرف القرآن الا من خوطب به و مکمل یعنی بالتمام که عالم بجمیع بواطن قرآن است که بسا هفتاد بطن دارد و زیر هفتاد پرده است.

ص: 301

اللهم فکما جعلت قلوبنا له حملة و عرفتنا برحمتک شرفه و فضله فصل علی محمد الخطیب به و علی آله الخزان له و ورثتنا علمه مفسرا

این جمله بتمام معنی خاص بائمه هدی است که از پیغمبر (ص) بمیراث بآنها سپرده شده بلکه علم ما کان و ما یکون و جزو ودایع امامت است که از امیر المؤمنین (ع) است فرمود

لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا

و یک قسمت از بواطن قرآن از این خاندان باصحاب رسیده و بعلماء دین و شیعیان بقدر استعداد آنها در تحمل آن و پس از ظهور حضرت بقیة اللَّه بسیاری از این بواطن مکشوف میشود.

و فضلتنا علی من جهله علمه.

اما تفضیل ائمه هدی بر تمام جن و انس و ملک حتی بر انبیاء سلف که چه بسیار از بواطن قرآن بر انبیاء و ملائکه هم پنهان و مخفیست و اما تفضیل علماء به جهال هم واضح و روشن است که فرمود

فضل العالم علی الجاهل کفضلی علی ادناکم

و فرمود

علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل

و فرمود

عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد

و فرمود

مداد العلماء افضل من دماء الشهداء

و فرمود

العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء

و اما فضل مؤمن بر کافر و مخالف و معاند همین بس است که مؤمن اهل بهشت است و لو آلوده بمعاصی باشد بشفاعت شفعاء و عفو الهی و مغفرة او و سایر اسباب نجات و غیر مؤمن مقصر آن خلود در عذاب و قاصر آن محروم از بهشت.

و قویتنا علیه لترفعنا فوق من لم یطق حمله در حمل علم قرآن دو چیز لازم دارد یکی قابلیت محل دیگر تقویت الهی که خداوند چه قوة بخاندان عصمت داده که حتی جبرئیل امین طاقت تحمل آن را ندارد که فرمود روح القدس فی الجنان الصاغورة ذاق من حدائقنا الباغورة و گفت در لیلة المعراج عند سدرة المنتهی

لو دنوت انملة لاحترقت

و چون خلق شد خطاب رسید من انا و من انت نتواند جواب دهد نور امیر المؤمنین ظاهر شد و فرمود که انت الرب الجلیل و انا العبد الذلیل

ص: 302

اللهم فکما جعلت قلوبنا له حمله

حمل قلوب حفظ قرآن است که تمام صفحه قرآن در سینه ثبت شده و نوع مسلمین تا اندازه ای کم و بیش حافظ بعضی سور و آیات هستند و بسیاری حافظ تمام قرآن بودند از مسلمین چه رسد بائمه طاهرین علیهم السلام که علاوة از حفظ قرآن میدانستند هر سورة و آیه چه موقع نازل شده و در شأن کی وارد شده و برای چه نازل شده و میتوان گفت که تمام مسلمین مصداق این جمله هستند زیرا قرآن اطلاق بر هر یک سوره و یک آیه هم میشود و او حامل قرآن هست و لو درجات مختلف است لکن حمل مسلمین قرآن را نباید مثل حمل یهود باشد توریة را که میفرماید مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ جمعه آیه 5 و امروز مصداق این آیه در جامعه مسلمین بسیار است بلکه از زمان حضرت رسالت الی کنون چه اندازه احکام قرآن را کنار گذاردند که میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 32 و عرفتنا برحمتک شرفه و فضله اما شرافت قرآن همین بس که عین کلماتش از ناحیه حق تبارک و تعالی صادر شده و بطریق اعجاز میباشد که میفرماید قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً اسراء آیه 90 بلکه ده سوره آن را که میفرماید قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ الایه هود آیه 15 بلکه یک سوره که میفرماید وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ بقره آیه 21 و میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ واقعه آیه 7 الی 79 و اما فضل، قرآن افضل کتب سماوی به افضل انبیاء و المرسلین به افضل امم سالفه باطیب بیان و بودن احد ثقلین.

فصل علی محمد الخطیب به و علی آله الخزان له خطیب کسی را گویند که یک جمله مفید فوائدی را بیان کند برای مستمعین و خطباء عالم بسیار بودند و خطبه های امیر المؤمنین بسیار است در نهج البلاغه و غیر آن و بهترین و بالاترین خطبه ها

ص: 303

و اجعلنا ممن یعرف بانه من عندک حتی لا یعارضنا الشک فی تصدیقه و لا یختلجنا الزیغ عن قصد طریقه.

قرآن مجید که جامع جمیع فوائد دنیوی و اخرویست و خطیب آن محمد (ص) است و خزان جمع خازن است یعنی خزینه دار و خزینه عبارت از ظرفیست که در او اشیاء نفیسه میگذارند مثل جواهرات و طلا و نقره و درهم و دینار و اگر در زیر زمین پنهان کنند کنزش میگویند و بزبان ما گنج مینامند و خداوند مذمت میفرماید کسانی را که ذهب و فضه و درهم و دینار را کنز میکند و حقوق الهی را مثل زکاة و خمس و سایر آنها را نمیدهند و بخل میکنند که میفرماید وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ توبه آیه 35 و 36 و خزینه قرآن و علم قرآن و علم الهی قلوب مطهره ائمه هدی است و خازن آنها ائمه هستند چنانچه در زیارت آنها دارد حملة کتابه و خزان علمه چنانچه خزینه علم باحکام قلوب علما است و مفتاح و کلید آن سؤال است که چون سؤال کنند و طلب علم کنند درب خزینه که لسان علما است باز میشود هر قدر بخواهند بهره برداری میکنند.

و اجعلنا ممن یعرف بانه من عندک حتی لا یعارضنا الشک فی تصدیقه در باب اصول خمسه دین توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد در قسمت نبوت بعد از اعتقاد بوجود انبیاء و برسالت حضرت خاتم علاوه از اموری که در حق انبیاء معتقد باید باشیم و شئونات آنها باید چهار امر در رسالت حضرت رسول معتقد باشیم که اگر یکی از آنها را منکر شویم از اسلام خارج میشویم یا شک کنیم، یکی افضلیت حضرت بر تمام انبیاء و رسل و ملائکه و جمیع مخلوقات دویم خاتمیت که دینش باقیست تا قیامت و پیغمبری بعد از او نخواهد آمد سیم معراج آن حضرت که با همین بدن عنصری رفت تا قاب قوسین او ادنی فاوحی الیه ما اوحی. چهارم این قرآن مجید از باء بسم اللَّه تا سین و الناس از مصدر جلال ربوبی صادر شد.

ص: 304

اللهم صل علی محمد و آله و اجعلنا ممن یعتصم بحبله و یاوی من المتشابهات الی حرز معقله و یسکن فی ظل جناحه.

(و لا یختلجنا الزیغ عن قصار طریقه)

خلجان خیالات قلبیست و توهمات و زیغ لغزش و کجی راه است یعنی چنان لغزش از طریقی که قرآن نشان میدهد در قلوب ما خطور نکند زیرا طریقی بهتر و بالاتر از قرآن نیست چنانچه میفرماید إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً اسراء آیه 9 و 10.

(اللهم صل علی محمد و آله و اجعلنا ممن یعتصم بحبله)

مرجع ضمیر بحبله قرآن است و اعتصام چنگ زدن است که محکم او را بگیرد و قرآن ریسمان محکم الهی است که هر که باو چنگ زند او را میکشد بسوی خدای متعال چنانچه ائمه اطهار هم ریسمان محکم الهی هستند که یکی از القاب امیر المؤمنین حبل اللَّه المتین است انسان دو دست دارد باید با یک دست قرآن را بگیرد و با یک دست ائمه هدی را و معنای گرفتن و اعتصام اینست که باید بر طبق دستورات قرآن و فرمایشات ائمه هدی عمل و رفتار کند و این دو ریسمان از هم جدا نمیشوند.

(و یأوی من المتشابهات الی حرز معقله)

ایواء پناه بردن است و حرز پناه گاه است و عقال بستن است مثل عقال شتر که پای او را ببندند که بجای دیگر نرود و در قرآن از قول لوط میفرماید قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ هود آیه 82 و مفاد این جمله این است که در امور مشتبه که حق و باطل را نمیشناسند مرا از کسانی قرار ده که پناه ببرد در این گونه امور بقرآن مجید که پناه گاه است و از خطرات و شبهات و از شیاطین انس و جن و از بلیات دنیوی و اخروی حفظ میکند و مرا بخود ببندد که از قرآن جدا نشوم و باین و بآن طرف سرگردان نباشم و از شرور و آفات مصون و محفوظ باشم.

(و یسکن فی ظل جناحه)

تشبیه است بطیور که جوجه های خود را زیر بال خود نگاه میدارند که از خطرات دشمن و از آفت ها محفوظ باشند اشاره به اینکه

ص: 305

و یهتدی بضوء صباحه و یقتدی یتبلج اسفاره

قرآن مجید مرا زیر بال خود نگاه دارد که از خطرات دشمنان دین از شیاطین انسی و جنی و کفار و مشرکین و ارباب ضلالت و از آفات دینی محفوظ باشم و در ضلالت و گمراهی نیفتم و از خطورات و خیالات نفسانی و علاقه بزخارف دنیوی و از صفات خبیثه و اعمال سیئه مصون باشم.

(و یهتدی بضوء صباحه)

دنیا مثل شب بر اهل دنیا تاریک است و جهل و نادانی و کثرة معاصی قلب را تاریک میکند و همین نحوی که سفیده صبح طالع میشود ظلمت شب را میبرد که در قرآن میفرماید قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قصص آیه 71- همین نحو اگر دین مقدس اسلام نبود و قرآن مجید نازل نشده بود و بیانات ائمه هدی نبود مردم در ظلمت جهل بودند چنانچه در دوره جاهلیت پس از عیسی (ع) الی زمان حضرت خاتم و بعثت آن حضرت و نزول قرآن سرتاسر دنیا را جهل احاطه کرده بود یهود از یک طرف نصاری از یک طرف مشرکین از یک طرف طبیعی از یک طرف آتش- پرست آفتاب پرست ستاره پرست بت پرست و و و ... و اگر معدودی قلیل مثل اوصیاء ابراهیم و عیسی و مؤمنین بآنها در میان مردم بودند مقهور و مستور بودند اسلام و قرآن آمد که ظلمت جهل را از بین برد اما برای کسانی که زیر بار اسلام و تمسک بقرآن بودند و بدبختانه در این دوره زمان دارد روز بروز ظلمت جهل ازدیاد پیدا میکند و مردم از نور اسلام و ایمان و قرآن بهره برداری نمیکنند تا ظهور حضرت بقیة اللَّه که بیاید و این تاریکیها را برطرف کند.

(و یقتدی یتبلج اسفاره)

تبلج درخشندگیست و اسفار روشنایی قرآن درخشندگی است و روشنایی آن علم بحقایق آن است می گویی پروردگارا مرا قرار بده از کسانی که اقتداء کنم بدرخشندگی علوم قرآن در باب جماعت باید مأمومین اقتداء کنند بامام جماعت با او رکوع و سجود و قیام و قعود و ذکر و تشهد و سلام دهند نه جلو بیفتند و نه عقب در باب دین هم لازم است اقتداء کنند بقرآن و بائمه هدی هر چه

ص: 306

و یستصبح بمصباحه و لا یلتمس الهدی فی غیره اللهم فکما نصبت به محمدا علما للدلالة علیک و انهجت بآله سبل الرضا الیک فصل علی محمد و آله

میگویند اطاعت کنند و هر چه میکنند عمل نمایند نه زیاده روی که بدعت در دین بگذارند و نه کوتاهی که یکی از امور دین را منکر شوند.

(و یستصبح بمصباحه)

مصباح چراغ است و لاله و لام و چیزهایی که روشنایی میدهد مأخوذ از ماده صبح است که عالم را روشن و استصباح طلب روشنائیست که از نور او استضائه کنند و این دارای شرائطی است یکی آنکه انسان کور نباشد زیرا کور استضائه نمیکند. دیگر آنکه خواب نباشد. سیم آنکه روی چشم بسته نباشد.

چهارم آنکه حاجبی بین او و چراغ مثل جدار و نحوه نباشد. پنجم چشمش باز باشد و استصباح از مصباح قرآن هم این شرائط را لازم دارد اگر چشم قلب کور باشد نمیتواند استضائه کند مثل کفر و نفاق و شرک و ضلالت که میفرماید صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ بقره آیه 17 فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166 اگر روی چشم را هوی و هوس و حب جاه و منال دنیا بسته باشند باز نمیبیند که میفرماید وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ یس آیه 8 و میفرماید فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ حج آیه 45 و میفرماید وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً جاثیه آیه 22 و اگر خواب غفلت او را گرفته باشد نمی بیند که فرمودند

(الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا)

و اگر معاصی و صفات خبیثه صفحه قلب را سیاه نکرده باشد که در چشم بسته نشده باشد اگر این موانع برطرف شود ممکن است اینکه مصداق

(و یستصبح بمصباحه)

گردد.

(و لا یلتمس الهدی فی غیره)

مثل ارباب مذاهب باطله که از غیر قرآن طلب هدایت میکنند مانند یهود که از این توریة رایج و کتب عهد قدیمشان طلب هدایت میکنند و نصاری از اناجیل اربعه و کتب عهد جدید خود طلب میکنند و جوانان امروزه از تقلید اروپا طلب میکنند و اهل ضلالت از رؤساء خود مثل خلفاء ثلاث و جماعتی از باب و بهاء و شیخیه از شیخ احمد و غیر اینها و بسیاری از شیطان (ترسم

ص: 307

و اجعل القرآن وسیله لنا الی اشرف منازل الکرامة و سلما نعرج فیه الی محل السلامه

نرسی بکعبه ای اعرابی) بلکه یقین دارم که نمیرسی (این ره که تو میروی به ترکستان است) بلکه بجهنم است.

(اللهم و کما نصبت به محمدا علما للدلالة علیک و انهجت بآله سبل الرضا الیک فصل علی محمد و آله)

زمانی که پیغمبر اکرم مبعوث برسالت شد سر تا سر دنیا را شرک و بی دینی پر کرده بود علم توحید را او برافروخت و ببانگ بلند فرمود

(قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا)

و قرآن مجید را آورد و طریق خداشناسی را نشان داد و آنچه باید و شایسته بود بیان فرمود لکن پس از رحلتش منافقین طرق ضلالت را بمردم و مسلمین تزریق کردند که فرمودند:

(ارتد الناس بعد رسول اللَّه (ص) الا اربعه او خمسه)

و غضب الهی را بر خود اختیار کردند که میتوان گفت صد درجه از شرک و کفر و لا مذهبی سخت تر و بالاتر بود لکن ائمه هدی آل رسول اللَّه تا اندازه ای که ممکن بود طرق رضای او را بمردم نشان دادند پس البته شایسته صلوات و درود بر او و آل او.

(و اجعل القرآن وسیلة لنا الی اشرف منازل الکرامه)

درجات ایمان و تقوی بسیار است هر چه ایمان قویتر و تقوی بیشتر باشد احترامش نزد خدا زیادتر میشود که میفرماید إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13 و دار الکرامه بهشت است که اهل بهشت در پیش گاه الهی و در نزد ملائکه و خزان بهشت و غلمان و حور العین و نزد انبیاء و اولیاء محترم هستند و قرآن وسیله رسانیدن بندگان است با علی درجات بهشت و الشرف منازل کرامت که منزل گاه انبیاء و اوصیاء و مقربین است که می گویی قرآن وسیله شود که من با آنها محشور شوم و در منازل آنها جای گیر گردم.

(و سلما نعرج فیه الی محل السلامة)

سلم نردبانست و عروج بالا رفتن است و از همین باب است معراج پیغمبر، آن قدر بالا رفت که هیچ ملک مقربی و نبی مرسلی بآن پایه نرسیده که تعبیری بالاتر از کلام الهی نیست میفرماید ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ

ص: 308

و سببا نجزی به النجات فی عرصة القیمة و ذریعة تقدم بها علی نعیم دار المقامه اللهم صل علی محمد و آله و احطط بالقرآن عنا ثقل الاوزار.

قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی النجم آیه 8 و 9 نزدیکتر از قاب قوسین چیست جز خدا و رسول درک نمیکنند و محل السلامه اینست که از کلیه بلاهای دنیوی و اخروی مصون و محفوظ باشد حتی حین موت و در قبر و عالم برزخ و صحرای قیامت و موقف حساب و پای میزان و عبور از صراط و وقوف در صحرای محشر و از عذاب الهی و سایر ناراحتی ها.

و سلام یکی از اسامی الهیست که میفرماید هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ حشر آیه 23 چون خدای متعال از کلیه عیوب و نواقص منزه و مبراست و جامع جمیع کمالات از صفات کمالیه و جمالیه است و یکی از تحیات بسیار مهم سلام است که صد حسنه دارد، نود و نه حسنه برای سلام کننده است و یک حسنه برای جواب دهنده و واجب است جواب سلام، آن تحیه اهل بهشت است که میفرماید وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ ابراهیم آیه 28 و خزان بهشت میگویند سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ زمر آیه 73 و غیر اینها از آیات.

(و سببا نجزی به النجاة فی عرصة القیمه)

اطلاق جزاء بر مثوبات مجرد قابلیت است نه اینکه طلب و عوض اعمال صالحه باشد زیرا اگر تمام اهل عالم مؤمن باشند و اعمال صالحه بجا آورند خردلی بر خدایی او افزوده نمیشود و مقابلی بانعم الهی نمیکند و حق شکر آنها را اداء نکرده با اینکه توفیق شکرگزاری هم نعمت بزرگیست آنچه خداوند در دنیا و آخرت به بندگان عطا میفرماید فقط تفضل است.

ایمان و صفات حمیده و اعمال صالحه و تقوای از معاصی قابلیت تفضل میآورد و یکی از اسباب مهم که قابلیت میآورد قرآن مجید است و یکی از شفعاء قیامت است و چون بنده گان غیر از معصومین خالی از تقصیر نیستند و استحقاق عقوبت دارید لکن اسباب مغفرت الهی هم بسیار است چه در دنیا بترک کبائر و بتوبه و به بلیات

ص: 309

(و هب لنا حسن شمائل الأبرار)

دنیوی و بدعاء مؤمنین و بتوسل بائمه طاهرین و باعمال صالحه و چه در آخرت بشفاعت شفعاء و بحمل معاصی بر ظالمین بآنها و معاندین و سایر اسباب نجات عرض میکنی پروردگارا قرآن را سبب نجات از کلیه عقوبات من قرار ده.

(و ذریعة تقدم بها علی نعیم دار المقامة)

دار مقامة بهشت است و نعیم نعمتهای او است و ذریعه وسیله است و مکرر گفته ایم که اهل ایمان بالاخره نجات پیدا میکنند و به بهشت نائل میشوند لکن بسا در صحرای محشر مدة مدیدی باید توقف کنند می گویی خداوندا قرآن را وسیله و ذریعه قرار داده که ما پیش از سایرین وارد بهشت شویم و مقدم بر آنها باشیم.

(اللهم صل علی محمد و آله و احطط بالقرآن عنا ثقل الاوزار)

پس از صلوات بر محمد و آل می گویی حط برداشتن بار سنگین است از پشت و ثقل سنگینیست و وزر گناه است، می گویی پروردگارا گناهان ما را که بار ما را سنگین کرده ببرکت قرآن و تلاوت آن از پشت ما بینداز اشارة بمغفرت الهیست و گذشت از آن معاصی خداوند تفضلا از نامه عمل محو میفرماید و بجای آن حسنات مینویسد و از نظر ملائکه کتبه و حفظه میبرد که احدی نیست شهادت دهد میفرماید إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ الی قوله تعالی خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً فرقان آیه 71 الی 76 فردای قیامة بندگان بصور مختلفه وارد محشر میشوند ابرار که انبیاء و اولیاء و مؤمنین و صلحاء باشند با صورت نورانی و زیبا که حتی دارد اهل بهشت تمام (جرد مرد) پیر مردان و پیر زنان جوان میشوند سیاه ها سفید میشوند عجزه سالم میشوند صورتها نورانی میشود که میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ تحریم آیه 8 و میفرماید وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ

ص: 310

و اقف بنا آثار الذین قاموا لک به آناء اللیل و اطراف النهار حتی تطهرنا من کل دنس بتطهیره و تقفو بنا آثار الذین استضاء بنوره و لم یلهم الامل عن العمل فیقطعهم بخدع غروره

فِیها خالِدُونَ آل عمران آیه 103 و اما اشرار با صورة سیاه برگشته بعقب سر غل بگردن دستها بزنجیر بسته که میفرماید فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ آل عمران آیه 102 و میفرماید وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ زمر آیه 61.

(و اقف بنا الخ)

اشاره بآیه شریفه است که میفرماید قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا مزمل آیه 2 و 3 و 4 اشاره به اینکه تلاوت قرآن در شب و روز چه در نمازهای فرائض و نوافل و چه در خارج نماز باعث میشود که انسان از کثافت معاصی و اخلاق رذیله و وساوس شیطانیه پاک و پاکیزه میشود لکن طلب میکنی که خداوند این توفیق را عنایت فرماید که ما هم جزو چنین کسان باشیم و محشور شویم بآنها.

(و تقفو بنا آثار الذین استضاء بنوره)

و عنایت فرما بما آثار کسانی که بنور قرآن قلبهای آنها روشن شده روشنایی بنور قرآن عمل بر طبق آنست که هر چه انسان غور کند در قرآن و کوشش کند در معانی او معرفتش زیاد میشود و عقیده اش محکم میگردد و ایمانش قوی میشود و عملش بالا میزند و قلبش روشن میگردد و دین او مستقر میشود در صورتی که بر طبق دستورات او رفتار نماید و اثر تابع مؤثر است مثل شفاء که تابع دوا است و مؤثر قرآنست که اثرش نورانیت قلب است و راهنمای حق و حقیقت است.

(و لم یلههم الامل عن العمل فیقطعهم بخدع غروره)

و از کسانی قرار ده که آمال و آرزوهای دنیوی او را بازندارد از عمل بوظائف دینی پس صدا کند او را بخدعه ها و فریب خورد و در چاه ضلالت بیفتند قرآن جلوگیری کند مرا از این خدعه ها و فریب ها و آمال و آرزوها.

ص: 311

اللهم صل علی محمد و آله و اجعل القرآن لنا فی ظلم اللیالی مونسا و من نزعات الشیطان و خطرات الوساوس حارسا.

و لأقدامنا عن نقلها الی المعاصی حابسا و لالسنتنا عن الخوض فی الباطل من غیر آفة مخرسا

در قرآن در دلهای شب بتلاوت و قرائت و استفاده از فرمایشات او انس بگیریم چنانچه قبلا اشاره شد بآیات سوره تنزیل و چیز دیگر برابر قرآن اختیار نکنیم که در این صورة شب را تا سحر اشتغال بقرائت روزنامه ها و مقالات و بتماشاخانه ها و سینماها و بمجالس لهو و بعد بقمار و شراب و رقص، و خوبان از کسبه بحساب و دفتر و سایر امور مباحه طی میکنند.

(و من نزعات الشیطان و خطرات الوساوس حارسا)

(دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند) اشاره بآیه شریفه است فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ نحل آیه 100 و 101.

و از اینجهت مستحبّ است قبل القراءة استعاذه حتی در نماز پس از تکبیرة- الاحرام قبل از شروع در فاتحة الکتاب استعاذه کنند و نزعات شیطان وساوس او است که گفتند قلب دو راه دارد یکی رو بملائکه است الهامات الهی میکنند و یکی رو بشیاطین است وساوس شیطانی و اختیار هر دو درب بدست انسان است میخواهد درب ملائکه را باز میکند و درب شیاطین را می بندد و میخواهد عکس میکند لذا خداوند بشیطان میفرماید إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ فجر آیه 42 و میفرماید إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ نحل آیه 102 (و خطرات الوساوس که انسان را در چاه ضلالت میاندازد و خسران دنیا و آخرت دارد خداوند تفضل فرماید که ببرکت قرآن از وساوس و خطرات محفوظ باشیم.

که معنای (حارسا) است (و لأقدامنا الخ) و قرآن مجید جلوگیری کند ما

ص: 312

و لجوار حنا عن اقتراف الانام زاجرا و لما طوت الغفلة عنا من تصفح الاعتبار ناشرا

را از اینکه قدمی رو بمعاصی نرویم اشاره بثبات قدم است که انسان رو بکفر و ضلالت و معاصی نرود، دین او ثابت و مستقر باشد که با دین حق از دنیا برود مستودع نباشد که العیاذ باللّه هنگام رفتن از دست دهد و بی دین از دنیا برود و اسباب زوال دین بسیار است یکی آنکه می بیند از مال و منال و جاه و مقام خود و ریاست و عنوان زائل میشود و آنچه داشته از دست میدهد العیاذ با حال غضب و بغض و عداوت با خدا جان میدهد چه بسیار مشاهده کرده ایم که بسیاری از ضعفاء ایمان باندک بلائی مثل امراضی یا ذهاب مالی یا موت احدی از بستگانش مثل اولاد و غیر آنها با خدا عداوت پیدا میکنند چه رسد بموت خود و خداوند ببرکت قرآن و تلاوت آن و عمل بدستورات آن این آفات را از او برطرف میکند و ثبات قدم پیدا مینماید در حدیث است که مؤمن تا اجازه ندهد قبض روحش را نمیکنند، بعضی از مؤمنین بفوریت اجازه میدهند که از این کثافات دنیوی خلاص شوند و بعضی بواسطه علاقه بدنیا اجازه نمیدهند خطاب میرسد که جای او را در بهشت بآن ارائه دهند چون مشاهده میکنند اجازه میدهند بفوریت

(و لا لسنتنا عن الخوض فی الباطل من غیر ما آفة مخرسا)

که زبان ما بچیزی که موجب زوال ایمان با استحقاق عذاب شود با کلمه کفرآمیز از او صادر شود نگردد که دارد در حدیث اکثر اهل جهنم بواسطه زبان معذب میشوند بسا بیک کلمه کافر میشود یا مستحق عذاب مثل دروغ و غیبت و فحش و زخم زبان و غیر اینها خداوندا بحق محمد و آل محمد و قرآن مجید ما را از اینگونه خطرات حفظ فرما.

انسان لازم و واجب است از قضایای امم سابقه و پیشامد روزگار که هر روز بیک رنگیست و حوادث دهر عبرت بگیرد که اهل ایمان و صلحاء و اهل تقوی مورد چه تفضلاتی شدند و میشوند و اهل شرک و کفر و ضلالت و ظلم و معاصی بچه بلیاتی و عقوباتی گرفتار شدند و هلاک شدند و لکن غفلة انسان را باز میدارد.

از این عبرت گیری و تمام این قضایا را حمل بر طبیعت میکند و غفلة تمام

ص: 313

و زواجر امثاله التی ضعفت الجبال الرواسی علی صلابتها عن احتماله اللهم صل علی محمد و آله و ادم بالقرآن صلاح ظاهرنا و احجب به خطرات الوساوس عن صحة ضمائرنا

اطراف انسان را احاطه میکند که معنای طوت است و چیزی که این غفلت را از انسان دور میکند و زایل مینماید قرآن مجید است و نشر میدهد

(حتی توصل الینا فهم عجائبه)

پس از اینکه این موانع از قلوب و جوارح برطرف شد و تمام توجه بقرآن مجید شده پروردگارا ما را واصل فرما بفهم عجائب قرآن اموری که باعث تعجب میشود از امور غیبیه قرآن مجید.

(و زواجر امثاله الخ)

اشاره بآیه شریفه است که میفرماید لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ حشر آیه 21 و آیه شریفه إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا احزاب آیه 72 (و زواجر) سختیها و شدائد و عقوبات و بلیات است (امثاله) جمع مثل است و امثال قرآن قضایای امم سابقه که در اثر تکذیب انبیاء و عدم ایمان بعقوبات الهی هلاک شدند

(التی ضعفت الجبال الرواسی علی صلابتها)

کوه ها با این صلابت که دارند و استحکام آنها طاقت نیاوردند که موارد این تکالیف واقع شوند و در اثر مخالفت طاقت این عقوبات را ندارند چگونه انسان جاهل تحمل میکند با اینکه بسیار ضعیف است وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً نساء آیه 33 طاقت یک پشه و یک مورچه و یک گرسنگی و یک تشنگی و یک تب ندارد چگونه خود را در معرض عذاب شدید الهی در می آورد وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ رعد آیه 7 إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ابراهیم آیه 7 إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ بروج آیه 12 (عن احتماله) که قرآن مجید ما را باز دارد و از تحمل این عقوبات دنیوی و اخروی

(اللهم صل علی محمد و آله و ادم بالقرآن صلاح ظاهرنا و احجب به خطرات الوساوس عن صحة ضمائرنا)

بعد از صلوات می گویی پروردگارا ادامه بده بقرآن صلاح ظاهر ما را موفق شویم باعمال صالحه حجاب و مستور و دور فرما هر آن خطورات و وسوسه ای که مورث فساد قلب میشود از صحة

ص: 314

و اغسل به درن قلوبنا و علائق اوزارنا بواطن ما ادامه صلاح ظاهر باینست که لیلا و نهارا صباحا و مساء موفق باشیم از برکات قرآن باعمال صالحه که تمام اعضاء و جوارح ما مشغول عبادات و وظائف شرعیه باشد چشم و گوش و زبان و دست و پا هر کدام دستورات خود و البته کسی که موفق باشد بتلاوت قرآن و عمل بر طبق آن و تفکر در معانی آن چنین توفیقی نصیب او میشود پس از ذکر صلوات و حجاب پرده است که روی چیزی کشیده میشود مثل زنها که باید تمام بدن خود را از نامحرم بپوشانند نه مثل امروزه که مکشوفات در جامعه بتمام زینت سیر میکنند و خطرات وساوس چه وساوس شیطانی و چه وساوس فساق و فجار و رؤساء و رفقاء و اهل ضلالت خطرات زیادی دارد سلب ایمان میکند و انسان را وادار بفسق و فجور و ظلم و تعدی و تجاوز و طغیان و هزار مفسده دیگر میکند و ضمائر بواطن انسان است که تعبیر بروح و قلب انسانیست که در ابتداء امر پاک و پاکیزه و صحیح است و خطرات وساوس عقل را زائل میکند قلب را فاسد مینماید روح را کثیف میکند مگر بتوسط قرآن جلوگیری کند از این وساوس که در قلب تصرفی نکند و قلب محجوب باشد از آنها و توجهی نداشته باشد بآنها. و بشوران بقرآن چرکیها و کثافات قلوب ما را و علائق و دل بستگی بمعاصی و وزر و وبال اعمال ما را اشاره بآیه شریفه است که میفرماید إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود آیه 116 و چه حسنه ایست بالاتر از قرآن و خداوند تطهیر مینماید و آیه شریفه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ انفال آیه 29 غسل شستن و تطهیر است و طهارت اقسامی دارد، طهارت خبیثه که اشیاء خارجیه را که متنجس شده بنجاسات تطهیر میکنند و مطهرات بسیار است در فقه کتاب طهارت متعرضند طهارت حدثیه، حدث اصغر بوضوء و تیمم بدل از وضوء و غسل جنابت رفع میشود و حدث اکبر مثل جنابت و حیض و نفاس و بعض اقسام استحاضه و مس میت و میت که بغسل یا تیمم بدل از غسل رفع میشود و طهارت از معاصی که

ص: 315

و اجمع به منتشر امورنا و ارو به فی موقف العرض علیک ظما هو اجرنا

بتوبه و اعمال حسنه و به بلیات و امراض و استغفار ملائکه و انبیاء و ائمه اطهار و مؤمنین و سایر وسائل رفع میشود و طهارت روح انسانی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه که بتذکیه نفس و تخلق باخلاق حسنه و صفات حمیده رفع میشود و طهارت قلب از عقائد فاسده و مذاهب باطله و وساوس شیطانیه و خیالات سوء که بایمان و تقوی و اعمال صالحه رفع میشود و این جمله راجع بطهارت قلب است و درن چرکیهای قلب میباشد بمعاصی و کفریات و علائق دل بستگیها.

و چون معاصی و کفریات در نظر بسیاری لذت دارد نوعا علاقه پیدا میکند و بریدن این علائق بعلم و معرفت و نظر بعواقب آن میشود و قرآن مجید مشتمل بر جمیع اینها است و تمام اقسام را بیان فرموده:

انتشار پراکنده کیست و امور کارهای لازمه و مهمه و مباحه مثل کسب و تجارت و معاشرت و سایر امور و امروز نوع مردم سر بگریبان و پریشان و امورات آنها درهم و برهم خورده راه بجایی ندارند جز توجه بخدا و توسل برسول اللَّه و بائمه اطهار و تمسک بقرآن که خداوند کارهای آنها را اصلاح فرماید

(و أرو به فی موقف العرض علیک ظمأ هو اجرنا)

و سیراب کن ما را بواسطه این قرآن مجیدت در موقف قیامت که تمام خلق عرضه میشوند بر تو تشنگی ها ما را صحرای محشر که خورشید یک نی بالای سر اهل محشر است و نور او گرفته شده و حرارتش بر صحنه محشر تابیده و زمین مثل کوره حدادی آتش فشان است و آتش جهنم حلقه میزند دور اهل محشر و ملائکه غضب الهی دور آنها را حلقه میزنند طبقه طبقه که میفرماید فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ مدثر آیه 7 الی 10- عطش باهل محشر شدت میکند و هر چه طلب آب میکنند از حمیم جهنم بآنها میدهند که میفرماید إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً کهف آیه 28- لکن انبیاء و اوصیاء و صلحاء در طرف راست محشر بزیر سایه عرش کنار نهر کوثر پای

ص: 316

و اکسنا به حلل الامان یوم الفزع الاکبر فی نشورنا اللهم صل علی محمد و آله و اجبر بالقرآن خلتنا من عدم الاملاق و سق الینا به رغد العیش و خصب سعة الارزاق

منبر وسیله رسول اللَّه تحت لوای حمد امیر المؤمنین و نسیم بهشت سیراب هستند عرض میکنی پروردگارا ما را ببرکت قرآن مجید سیراب فرما در آن موقف تشنگی ما را و ما را جزو این طایفه قرار ده بلکه از آب رحمة خود ما را سیراب فرما که ما را مشمول جمیع رحمات خود قرار دهی.

و بپوشان ما را ببرکت قرآن حله های امان را روزی که فزع اکبر است در موقعی که ما از قبر بیرون می آییم و منتشر میشویم کسانی که وارد محشر میشوند سه صنف هستند یک صنف عریان و برهنه با غل و زنجیر و صورت سیاه اهل عذاب و یک صنف با کفن های خود مؤمنین و اهل نجات و یک صنف با حله های بهشتی مقربین و صلحا و مؤمنین و حله های امان بشاراتی که بآنها میدهند که در مهد امان هستید و هیچگونه ابتلایی ندارید مثل قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ فصلت آیه 30- و غیر این از آیات بسیار

(اللهم صل علی محمد و آله و اجبر بالقرآن خلتنا من عدم الاملاق)

بعد الصلوات می گویی برطرف فرما و زائل نما تنگ دستی ما را از نداری و فقر و بیچارگی ببرکت قرآن مجید، اجبار از ماده جبیره است که بر روی زخم گذارده میشود برای رفع زخم و مرض، و یکی از امراض بزرگ فقر است که گفتند

(الفقر سواد الوجه فی الدارین)

فقر بلای بزرگیست و بسیاری از فقراء مشاهده میشود که کار آنها بکفر و عدم رضایت از خدا و العیاذ باللّه نسبت ظلم بخدا میدهند و در مقام علم باحکام و عمل بواجبات شرعیه نیستند و دربند حلال و حرام نیستند، می گویی پروردگارا این بلای فقر و پریشانی و بیچارگی را از ما برطرف فرما ببرکت قرآن مجید که باعث ایمان و تقوای ما باشد که می فرمایی وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اعراف آیه 94

ص: 317

و جنبنا به الضرائب المذمومة و مدانی الاخلاق و اعصمنا به من هوة الکفر و دواعی النفاق حتی یکون لنا فی القیامة الی رضوانک و جنانک قائدا و لنا فی الدنیا عن سخطک و تعدی حدودک ذائدا

و سوق بده و بفرست بسوی ما ببرکت قرآن گشایش زندگانی را و فراوانی و توسعه روزی را (تنبیه) غنی و فقر هر دو امتحان بندگانست اگر در اثر فقر یا غنی دست از وظائف خود برنداشتند هر دو نعمت بزرگیست در غنی شکرگزار و در فقر صبر و شکیبایی دارد، در خبر است که خداوند متعال در قیامت از فقراء مؤمنین عذرخواهی میکند که من در دنیا بشما ندادم برای این بود که دنیا قابل شما نبود و امروز بازاء آن نظر کنید چه نعمتهایی بشما عنایت میکنم، در روایت دارد که فقراء آرزو میکنند ای کاش در دنیا کسی بما یک لقمه نان نداده بود تا عوض آن را در اینجا بما بدهند و هم چنین غنی که چه اندازه عبادات مالی داریم که اغنیاء موفق میشوند از زکوات و اخماس و صدقات و زیارات و حج و اعلاء کلمه اسلام و صرف فی سبیل اللَّه که فقراء محروم هستند حتی خدمت حضرت رسالت عرضه داشتند که ما از این عبادت محروم هستیم حضرت ادعیه تعلیم آنها فرمود که ثواب این عبادت را داشته باشند، اغنیاء فرا گرفتند بآن ادعیه عمل کردند فقراء باز شکایت کردند حضرت فرمود

(ذلک فضل من اللَّه)

و اما اگر موجب هلاکت و کفر شود که میفرماید کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6 و 7- بدترین بلاها است.

و دور فرما از ما بوسیله قرآن روش و خوهای نکوهیده و پستیهای صفات خبیثه- ضرائب جمع ضرئب بمعنی رفتار و کردار انسان اگر نیکو باشد ممدوح است و اگر پست و رذل باشد کردار و رفتار بد است و منفور است عند اللَّه و عند الناس و عمل بقرآن انسان را از این نوع افعال باز میدارد- و مدانی از ماده دنی یعنی پست و رذل است و اخلاق بصفات نفس است اگر متصف باشد و صفات حمیده و اخلاق پسندیده کمالات نفسیه است و اگر متصف باشد بصفات رذیله و اخلاق خبیثه عیوب نفسانیه است می گویی پروردگار دور فرما از ما این صفات و رذائل و عیوب نفسانیه

ص: 318

و لما عندک بتحلیل حلاله و تحریم حرامه شاهدا

را ببرکت قرآن

و اعصمنا به من اسوة الکفر و دواعی النفاق حتی یکون لنا فی القیامة الی رضوانک و جناتک قائد

او نگاهدار ما را ببرکت قرآن از هفوات کفر و داعیه های نفاق تا بوده باشد قرآن از برای ما در قیامت بسوی رضای تو و بهشت قائد و راننده- هوه از هوی است بمعنی افتادن و پرتاب شدن در کفر که اسباب کفر ما را از ایمان اخراج نکند و در چاه ضلالت و کفر نیندازد و اسباب نفاق ما را از دین خود بیرون نکند تا اینکه قرآن و عمل بآن ما را بکشد بچیزهایی که موجب رضا و خشنودی تو و وسیله سعادت و رستگاری و نیل به بهشت تو باشد

(و لنا فی الدنیا عن سخطک و تعدی حدودک ذائدا)

و این قرآن از برای ما در دنیا از چیزهایی که موجب سخط و غضب تو میشود و از تعدی و تجاوز از حدودی که معین فرموده ای جلوگیر باشد اموری که موجب سخط و غضب الهی میشود اقسامی دارد- یک قسم راجع بقلب است از شرک و کفر و ضلالت و بدعت در دین و انکار ضروریات دین و مذهب و یک قسم راجع به نفس است از ملکات نفسانیه خبیثه مثل کبر و عجب و عناد با اهل حق و عداوت و ظلم بآنها و غیر اینها از رذائل اخلاقیه و یک قسم راجع بمعاصی کبیره است که حدود هفتاد معصیة کبیره داریم و ما در جلد سیم کلم الطیب در کتاب عمل الصالح تذکر داده ایم و چیزهایی که موجب تعدی از حدود الهی میشود آنست که خداوند نسبت بجمیع امور از عقائد و اخلاق و افعال انسانی حدی معین فرمود زیاده روی در آن یا کوتاهی در آن تعدی از حد است و سبیل شیطانیست و بیرون رفتن از صراط مستقیم الهیست که میفرماید وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا- السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ انعام آیه 154- و این صراط نمونه صراط قیامت است که بر روی جهنم کشیده شده اگر در دنیا تعدی نمود در آخرت هم لغزش پیدا میکند و از برای ما در پیشگاه تو به اینکه حلال بدانیم آنچه را قرآن حلال فرموده و حرام بدانیم آنچه را که حرام فرموده شاهد باشیم وای بحال امروزه که چه اندازه از حلالهای قرآن را حرام دانستند و چه اندازه از

ص: 319

اللهم صل علی محمد و آله و هون بالقرآن عند الموت علی انفسنا کرب السیاق و جهد الاتین و ترادف الحشارج اذا بلغت النفوس التراقی و قیل من راق

حرامهای آن را حلال شمردند نظر کنید در قوانین امروزه در باب میراث و ازدواج و طلاق و تجارات و معاملات و لحوم و مشروبات و حدود و دیات و سایر آنچه در قرآن معین فرموده و با قرآن تطابق کنید چقدر مخالفت دارد چه در حلالهای او و چه در حرامهای او بکلی نقطه مقابلست و بعد صلوات می گویی پروردگارا آسان فرما بقرآن مجیدت نزد مرگ ما سختی جاندادن را که براحتی قبض روح ما بشود، در اخبار داریم موقعی که اجل مؤمنین میرسد و حال احتضار پیدا میشود ملائکه رحمت میآیند و باو بشارت میدهند و جای او را در بهشت باو نشان میدهند و وجود پیغمبر اکرم و ائمه اطهار تشریف میآورند و باو خبر میدهند که می آیی نزد ما و با ما محشور میشوی و ملک الموت از او اجازه میگیرد و مثل گلی که بدست او دهند قبض روح او میشود همین نحوی که لذت میبرد اما کفار و معاندین ملائکه غضب میآیند و جای او را در جهنم نشان میدهند و پیغمبر و ائمه دستور بسختی جان دادن او میدهند مثل اینکه میل آسیا را در تخم چشم بگردانند و اعضاء او را از هم جدا کنند و روح او را با شیاطین و اهل عذاب در برهوت معذب میکنند

اللهم اجعلنا من الاولین و لا تجعلنا من الاخرین

و آسان فرما بقرآن سختی و شدت ناله های زمان جان دادن و زیادتی و دنبال یکدیگر نفس کشیدن زمانی که برسد روح تا بگلو و گفته میشود کیست که جلوگیری کند از مرگ و شفا بخشد، یکی از تفضلات الهی اینست که در مورد قبض روح از سر انگشتان پا شروع میشود و میآید ببالا تا بگلو و دهان برسد و از کلیه بدن خارج شود تا بتواند در حال جا ندادن متوجه شود و بسا بذکر لا اله الا اللَّه یا صلوة یا دعا طلب مغفرت یا سایر اذکار و ادعیه موفق شود که گفتند آخرین کلام صدیقه طاهره

لا اله الا اللَّه

بود و آخرین کلام پیغمبر (ص)

رب امتی

و آخرین کلام امیر- المؤمنین

فزت برب الکعبه

و آخرین کلام حضرت مجتبی

بالرفیق الاعلی

و آخرین کلام ابی عبد اللَّه الحسین (ع)

الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین

ص: 320

و تجلی ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب و رماها عن قوس المنایا باسهم وحشة الفراق

و بعضی گفتند

اسقونی قبل طلوع روحی

و بعضی گفتند آخرین کلام پیغمبر

مالی و لیزید ابن معویه

بوده و آنچه بنظر میآید چون ابی عبد اللَّه روی سینه پیغمبر بود حضرت چشم باز کرد بلب و دندان حسین بنظر آورد از چوب خیزران یزید.

باری در اینحال نفس بشماره میافتد و روح گلوگیر میشود و محتضر بناله میافتد مگر ببرکات قرآن، خداوند آسان فرماید و مکرر گفته شده که انسان چهار روح دارد روح نباتی از کار میافتد، روح حیوانی که بخاریست تمام میشود، روح انسانی که قبض میشود و تعلق بقالب مثالی میگیرد، و روح ایمانی که در کنف الهی محفوظ میماند

(و قیل من راق)

پرستاران اطراف محتضر تصور میکنند که حالت غش رخ داده در طلب طبیب و دارو و آمپول برمیآیند و خبر ندارند از آیه شریفه که میفرماید فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32- یا در مقام دعاء و طلب شفا برمیآیند یا خود محتضر طلب تأخیر اجل میکند که در قرآن میفرماید وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ منافقون آیه 11 و 11 بلکه شماره نفسها تمام شده و روزی ها خاتمه پیدا کرده و کارخانه تعطیل شده و ظاهر میشود ملک الموت حضرت عزرائیل با اعوان آن از ملائکه موکل قبض روح از پس پرده های حجاب که از نظرها غائب بودند و تیر اجل را از کمان مرگ میاندازند و محتضر وحشت پیدا میکند و مشاهده میکند که، الآن از ریاست و مال و جاه و خانه و زندگی و اهل و عیال و زن و فرزند و احباء و اصدقاء جدا میشود و فراق واصل میگردد ملائکه بصورت اصلی خود مشهود انسان نیستند چنانچه ملکین رقیب و عتید و ملائکه نگهبان انسان و ملائکه که الهامات در قلب میکنند مشاهده نمیشود بلکه در مجالس مؤمنین و مراکز دعاء حاضرند و بر دعاء مؤمنین آمین میگویند و برای آنها استغفار میکنند و در اماکن مشرفه اطراف ضریح

ص: 321

و داف لها من ذعاف الموت کاسا مسمومة المذاق و دنا منا الی الاخرة رحیل و انطلاق

هستند و غیر اینها ولی دیده نمیشوند لکن میتوانند خود را متشکل نمایند باشکال مختلفه و در نظر بیایند و ملک الموت بصورتهای مختلف بر محتضر وارد میشود و محتضر او را می بیند بر مؤمنین بصورت باز و نیکو و خوش وارد میشود و بر غیر مؤمن بصورت مهیب منکر با حال غضب وارد میشود و تا قبل از احتضار در عقب حجابها مستور و غائب است لکن یکی از خصوصیات و حالات محتضر اینست که پرده ها از روی چشمش برطرف میشود و آن عالم را مشاهده میکند جای خود را در بهشت یا جهنم به بیند ملائکه رحمت و مبشر با ملائکه غضب و منذر را مشاهده میکند انوار مقدسه را نظر میکند از نیکویی

(و تجلی ملک الموت)

خود را جلوه میدهد لقبضها و میگوید آمده ام برای قبض روح تو

(من حجب الغیوب)

تو در حجاب بودی و بر تو غائب بودم حتی خیال میکردی که من نبودم و نیستم و مرگ دامن ترا نمیگیرد

(و رماها عن قوس المنایا باسهم وحشة الفراق)

چنانچه بر اصحاب فیل مثل طیر ابابیل با حجاره سجیل بر فرق آنها پس مثل علف جویده ریختند و در جنگ بدر بیاری مؤمنین آمدند که میفرماید إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ آل عمران 120 و 121 و بچسبانند و بریزند در حنجر او کاس و لیوان که مسمومه است در مذاق آن که موجب مرگ میشود، سم زهر است که انسان را بفوریت تلف میکند و زهر مرگ بدست ملک الموت است و نزدیک میکند ما را بسوی آخرت مثل مسافری که کوچ میکند از منزل بمنزل دیگر و این منزل را رها میکند و منزل دیگر میگیرد از شیخ بهائیست که گفت (الانسان مسافر و منازله ستة) شش منزل باید طی کند از صلب آباء برحم امهات و از رحم بدنیا و از دنیا بعالم برزخ و از آنجا به محشر و از محشر ببهشت یا جهنم (اقول منازل بسیار قبل از اصلاب دارد اول خلقت ارواح که فرمودند

(خلقت الارواح قبل الاجساد بالفی عام)

و فرمودند

ص: 322

و صارت الاعمال قلائد فی الاعناق و کانت القبور هی الماوی الی میقات یوم التلاق

(الارواح جنود مجندة فما تألف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف).

پس از آن از خاک که فرمود مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری طه آیه 57- سپس در مأکولات آباء و تطورات بسیاری تا نطفه شود و در ارحام امهات منازلی طی گردید از علقه و مضغه و عظام و لحوم و صورت بندی و تعلق روح تا خارج شدید و در دنیا هم مراحلی طی گردید تا از دنیا رفتید و پس از مردن روح شما را بردند در پیشگاه احدیت که در دنیا چه کردید که میفرماید

(اذا مات ابن آدم یقول الناس ما خلف و یقول الملائکه ما قدم)

سپس در قبر تعلق ببدن همان روح انسانی نه حیوانی و نباتی برای سؤال قبر سپس بقالب مثالی یا وادی السلام با مؤمنین یا برهوت با کفار و در محشر هم مراحلی باید طی کند تا عاقبت کارش بکجا بکشد یا جنة النعیم یا جهنم و عذاب و اعمال بندگان در دنیا خوب و بد آنها قلاده میگردد بگردنشان و قبر جایگاه آنها است تا قیامت که میقات آنها است در یوم طلاق که یکی از اسماء روز قیامت است اشاره بآیه شریفه میفرماید وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً، اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری اسری آیه 14 الی 16- و این همان نامه عمل است که رقیب و عتید نوشته اند و این نامه اگر بدست راست رسید نجات است و اگر بدست چپ یا از پشت برسد هلاکت است که میفرماید فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلی سَعِیراً انشقاق آیه 7 الی 12- و نیز میفرماید فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ الی قوله تعالی وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ الایه الحاقه آیه 19 الی 26

(و کانت القبور هی الماوی الی میقات یوم التلاق.)

اما قبر در حدیث است

(القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران)

ص: 323

و بارک لنا فی حلول دار البلی و طول المقامة بین اطباق الشری و اجعل القبور بعد فراق الدنیا خیر منازلنا و افتح لنا برحمتک فی ضیق ملاحدنا

اما بر مؤمنین دری از بالای سر ببهشت باز میشود و همه روزه ملائکه با تحف و هدایا وارد میشوند و اما بر غیر مؤمنین دری از پای قبر بجهنم باز میشود و ملائکه عذاب با عمود و تازیانه بر او وارد میشوند و روح انسانی از او جدا نمیشود و لو بقالب مثالی تعلق بگیرد و سیر کند در وادی السلام یا برهوت نذیر خواب که روح سیر دارد و از بدن خارج هم نیست و این در قبر هست تا موقعی که صور دوم دمیده میشود و تمام دفعه واحده از قبرها خارج میشوند که میفرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ نحل آیه 79 و یوم التلاق روزیست که تمام یکدیگر را ملاقات میکنند اهل بهشت اهل جهنم را می بینند و بالعکس و با یک دیگر مکالمه دارند، رؤسا و اکابر اتباع را مشاهده میکنند و بالعکس و با یکدیگر محاجه میکنند

(اللهم صل علی محمد و آله و بارک لنا فی حلول دار البلاء)

پس از ذکر صلوات می گویی پروردگارا مبارک فرما برکات خود را از برای ما در موقعی که حلول میکنیم در دار پاشیده و بهم ریخته که قبر باشد که در آنجا اعضاء بدن از هم پاشیده میشود و اجزاء آن پوسیده و ریخته و خاک میشود و برکات الهی در قبر بسیار است قبر روضه ایست از ریاض جنت، توسعه پیدا کند بمقدار مد بصر، ملائکه رحمت با تحف و هدایا بر او وارد شوند بشارات باو دهند، سؤال قبر بر آن آسان شود و بالجمله قبر منزل مبارک میمون باشد نه حفره از حفر نیران و تنگ شود و تاریک و مملو از آتش

(و طول المقامه بین اطباق الشری)

و قبری که طول میکشد مقام در این زیر طبقات خاک در لحد تا قیام قیامت که میفرماید:

وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 102

(و اجعل القبور بعد فراق الدنیا خیر منازلها)

نسبت بمنازل الدنیا و لو در قصرهای ده طبقه بلکه بیشتر و بر فرشهای ابریشمی و تختها و کرسیهای زرنگار و اثاثیه آراسته و پیشخدمتهای کمر بسته و خانم های زیبا آرایش کرده باشد، قبر بهترین این منازل باشد اما منازل بعد القبر در عالم آخرت البته بالاتر و بهتر از منزل قبر باشد

(و افتح لنا برحمتک فی ضیق ملاحدنا)

ص: 324

و لا تفضحنا فی حاضری القیامة بموبقات اثامنا و ثبت به عند اضطراب جسر جهنم یوم المجاز علیها زلل اقدامنا.

و نور به قبل البعث سدف قبورنا

و توسعه ده و باز فرما برای ما تنگی لحدهای ما را (تنبیه) اگر قبر توسعه پیدا کند و روشن شود و روح و ریحان داخل شود و بهترین منازل گردد کاشف از اینکه پس از قبر هم راحتی و آسایش و سعادت و رستگاری و بهشت و نعم الهی را هم دارد و لا عکس زیرا ممکن است بواسطه پاره ای اشخاص در قبر و عالم برزخ معذب و گرفتار باشند و بواسطه ایمان در قیامت مورد شفاعت و مغفرت و عفو الهی شوند لذا در خبر است که فرمودند بمؤمنین که شما در فکر قبر و عالم برزخ باشید ما در قیامت شما را شفاعت میکنیم (برگ عیشی بگور خویش فرست، کس نیارد ز پس تو پیش فرست) و ما را مفتضح مفرما در نزد حاضرین در قیامت بعذابهای معاصی را به اینکه معاصی که در نامه عمل ما است محو فرمایی و بجای آنها حسنات ثبت فرمایی و ما چنان کسانی باشیم که فرموده ای فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ فرقان آیه 70 و از کسانی باشیم که فردای قیامت بجمع حاضر بگوئیم

(هاؤم اقرءوا کتابیه)

الحاقه آیه 19 و ما را داخل در اصحاب یمین فرما و در خدمت اولیاء خود و اعمال ما را از نظر شهود ببر که احدی نباشد که شهادت دهد بمعاصی ما فقط خود میدانی و بس و همین کافیست بر شرمندگی و خجلت ما

و ارحم بالقرآن فی موقف العرض علیک ذل مقامنا

و رحم فرما ببرکت تلاوت قرآن در موقعی که در پیش گاه عرش ما را بر تو عرضه میدارند، ذلت و خفة و سربزیری و خجلت و شرمندگی ما را و از اعمال و کردار و رفتار ما صرف نظر فرما که سخت ترین مواقف قیامت این موقف است.

در حدیث دارد که برای جهنم هفت ایستگاه است در هر یک بازپرسی میکنند 1- از ولایت 2- از صلوة 3- از زکاة 4- از صوم 5- از حج 6- از امر بمعروف و نهی از منکر 7- از مظالم و اشخاصی که بر صراط عبور میکنند بعضی کالبرق الخاطف بعضی سواره بعضی پیاده بعضی نشسته بعضی لغزش دارند و در جهنم میافتند بعضی

ص: 325

و نجنا به من کل کرب یوم القیامة و شدائد اهوال یوم الطامة و بیض وجوهنا یوم تسود وجوه الظلمه فی یوم الحسرة و الندامة

اصلا بر صراط عبور نمیکنند و در عذاب میافتند و روشن و نورانی فرما ببرکت قرآن قبل از بعثت در قیامت که عالم برزخ است بین دنیا و آخرت که می فرمایی وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ مؤمنون آیه 102 تاریکی و ظلمت قبرهای ما را، نورانیت قبر بنور ایمان و ولایت و اعمال صالحه است مثل نماز و سایر عبادات و ظلمت قبر بظلمت کفر و ضلالت و معاصی الهیست و تمام از برکات قرآن است و از مخالفت قرآن عمل بر طبقش نورانیت میآورد و مخالفتش ظلمت تولید خواهد کرد.

و نجات ده ما را به این قرآن از اندوه و مشقت روز قیامت و سختیهای احوال روز طامه یکی از اسامی قیامت طامة الکبری است و طامه بلا و معصیت است که استیلا پیدا میکند و تمام اطراف آن را احاطه کرده و کرب گرفتاریهای محشر و شدائد احوال و سختی های حالات انسانست و کروب و شدائد احوال روز قیامت بسیار است از آن آنی که از قبر خارج شود خطاب

(خذوه و غلوه و فی سلسلة زرعها زراعا فاسلکوه)

تا پای حساب سختیهای حساب و پای میزان و حرارت زمین محشر و روی سیاه و سایر عقبات قیامت که میفرماید

(للقیامة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنه ثم تلی فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه)

بگویی پروردگارا از برکت قرآن ما را از تمام این کروب و رذائل نجات عنایت فرما که هیچ گونه وحشت و اضطرابی نداشته باشیم.

اشاره بآیه شریفه (یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ) آل عمران 102 و 103 و مراد از ظلمة سه نوع ظلم داریم، ظلم بدین، ظلم بغیر، ظلم بنفس، ظلم بدین کفر و شرک و ضلالت و بدعت و انکار ضروریات دین و مذهب است ظلم بغیر ظلم در حق انبیاء و ائمه و مؤمنین است و ظلم بنفس ارتکاب معاصی کبار که موجب استحقاق عذاب شود و هر سه قسم با صورت سیاه

ص: 326

و اجل لنا فی صدور المؤمنین ودا و لا تجعل الحیاة علینا نکدا اللهم صل علی محمد عبدک و رسولک کما بلغ رسالتک و صدع بامرک و نصح لعبادک

وارد محشر میشوند، می گویی پروردگارا ما را از این سه دسته قرار مده داخل در مؤمنین که بدون گناه وارد محشر شویم و احدی بر ما حقی نداشته باشد و باحدی ظلم نکرده باشیم، آیا کسانی که جمیع سه قسم ظلم را نموده باشند مثل معاندین ائمه طاهرین از خلفاء سه گانه و بنی امیه و بنی العباس و اتباع آنها با چه صورتی وارد میشوند، و یکی از اسامی قیامت یوم الحسرة و الندامه است.

زیرا تمام اهل محشر نیک و بد آنها حسرت و ندامت دارند، اما نیکان برای اینکه چرا در دنیا بیشتر و زیادتر کوشش در تکمیل ایمان و تهذیب اخلاق و اطاعت در عبادت نکردیم تا مشمول بیشتر از تفضلات الهی شویم و اما بدان چرا ایمان نیاوردیم و ازاله اخلاق رذیله نکردیم و امتثال اوامر الهی ننمودیم و مرتکب معاصی شدیم و مقرر فرما از برای ما در قلوب مؤمنین محبت و دوستی را و قرار مده معیشت ما را سخت و دشوار، اما محبت در قلوب اهل ایمان منوط بایمان و عمل صالح است چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا زخرف آیه 96 و نیز میفرماید الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ زخرف آیه 67 و دوستی و عداوت فرع معرفت است و از برای دوستی سه مرحله گفته اند.

1- اینکه طرف را فقط دوست دارد مثل دو رفیق.

2- اینکه دوستان او را هم دوست دارد.

3- اینکه دشمنان او را دشمن دارد، و حب و بغض بالاخص نسبت بذوی القربی که مزد رسالت پیغمبر (ص) است جزو ایمان میباشد که مسئله تبری و تولی است که نفس دوستی این خاندان و دشمنی دشمنان آنها داخل در ایمانست بلکه جزو اصل ایمانست که بدون او ایمان تحقق پیدا نمیکند چنانچه راوی سؤال کرد از حضرت صادق (ع) که (هل الحب و البغض من الایمان) حضرت فرمود

(هل الایمان الا الحب و البغض)

و اما اظهار دوستی و دشمنی جزو فروع دین است و واجب است و معنی

ص: 327

اللهم اجعل نبینا صلواتک علیه و علی آله یوم القیامة اقرب النبین منک مجلسا

تبری و تولی است و اما زندگانی نکند فقر وفاقه و امراض و بلیات و ضیق معیشت و غرق دنیا و هوای نفس و اطاعت شیطانست که بدترین زندگانیست و اما دنیایی که وسیله آخرت باشد بهترین زندگانیست که او را دنیای بلاغ گفتند چون تحصیل آخرت منحصر بهمین حیاة چهار روزه دنیویست از سن تکلیف تا موت مقام عبودیت بالاتر از مقام رسالت است زیرا حقیقت عبودیت اینست که خردلی از فرمان مولی بیرون نرود که مقام عصمت است و خداوند بشیطان میفرماید إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 42 و در تشهد نماز هم مقدم ذکر شده و مقام رسالت هم ذی مراتب است تا مقام اولو العزمی آنهم ذی مراتب است تا مقام خاتمیت که بر سراسر دنیا جن و انس تا دامنه قیامت

(کما بلغ رسالتک)

از دعوت بتوحید تا آخرین دستوراتی که بر او نازل شده که ولایت امیر المؤمنین و ائمه طاهرین باشد

(و نصح لعبادک)

چه اندازه موعظه و نصیحت و سفارش بامت فرمود و حق و باطل را بآنها نشان داد که تمام هم او نجات امت بوده حتی در قبر

رب امتی

میگفت، فردای قیامت هم رب امتی میگوید

(و صدع بامرک)

و بطور واضح و روشن و آشکارا اوامر ترا اعلام فرموده و انجام داد با اینکه چه اندازه او را تهدید کردند و چه اندازه اذیت کردند و در مقابل یک دنیا شرک و کفر قیام کرد و استقامت ورزید.

اما اقربیت حضرت رسالت جایی که در معراج برود تا

(قاب قوسین او ادنی)

و در قرآن بخاتم النبین تعبیر فرماید و از ضروریات دین افضلیت آن حضرت است که منکرش کافر است و در قیامت اول کسی که وارد بهشت میشود و امتش هم قبل از سایر امم بهشت میروند یعنی مؤمنین از آنها و اوصیاء او هم قبل از انبیاء و اوصیاء وارد میشوند.

و تعبیر بمجلس این نیست که مجسمه از عامه قائل هستند که العیاذ خدا بر تخت نشسته و حضرت پهلوی او نشسته است زیرا خدا جسم نیست مکان ندارد بلکه مراد رتبه و مقام است که در صفات الهی از علم و قدرت و حلم و سایر صفات ربوبی از

ص: 328

اجلهم عندک قدرا و او جهنم عندک جاها

تمام انبیاء بالاتر و نزدیکتر است و در حدیث داریم

(تخلّقوا باخلاق اللَّه)

چنانچه هر عمل نیکو از عبادات و اعتقادات و اخلاق قرب بالهی پیدا میکند، می گویی قربة الی اللَّه

(و امکنهم منک شفاعة)

شفاعت کبری خاصه پیغمبر اکرم است و اسباب شفاعتش هم بیشتر است در حدیث آمده فردای قیامت که خلق اولین و آخرین مجتمع میشوند حیران و سرگردان هستند از آدم و نوح و ابراهیم و غیر آنها سؤال میکنند که از خدا بخواهند رسیدگی بحساب بندگان فرماید آنها میگویند از عهده ما خارج است تا خدمت حضرت رسول او از خدای متعال درخواست میکند، خداوند اجابت میفرماید، خطاب میرسد امت خود را بیاور در محکمه حساب، حضرت نیکان امت را میبرد خطاب میرسد

(این العاصون)

حضرت کسانی را میبرد که

(خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا)

که خداوند وعده عفو بآنها داده که میفرماید وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ توبه آیه 103.

اینها را میبرد خطاب میرسد

(این العاصون)

حضرت عاصیان را میبرد خطاب میرسد

(اخرج یا احمد)

حضرت خارج میشود، آتش آنها را احاطه میکند آنان استغاثه میکنند حضرت بر میگردد، آتش دور میگردد تا سه مرتبه، عرض میکند پروردگارا بمن وعده شفاعت داده ای که خود حضرت میفرماید:

(ان شفاعتی لاهل الکبائر من امتی)

خداوند اجازه میدهد حضرت میفرستد که دخترش فاطمه (ع) اسباب شفاعت را بیاورد، صدیقه طاهره بکیفیت بسیار مفصلی وارد میشود و اسباب شفاعت را میآورد، پیراهن فرزندش حسین (ع) روی سر انداخته، دراعه زهرآلود حسن، عمامه خون آلود امیر المؤمنین، دو دست بریده ابا الفضل و سایر آنها را میبرد و تمام مؤمنین ببرکة شفاعت این خاندان رستگار میشوند، حدیث بسیار مفصل است، بهمین اندازه اشاره شد.

اما جلالت قدر همین بس است که فرموده خدا را نشناخت جز من و علی و مرا

ص: 329

اللهم صل علی محمد و آل محمد و شرف بنیانه و عظم برهانه و ثقل میزانه و تقبل شفاعته و قرب وسیلته و بیض وجهه و اتم نوره و ارفع درجته و احینا علی سنیة و توفنا علی ملته و خذ بنا منهاجه و اسلک بنا سبیله و اجعلنا من اهل طاعته و احشرنا فی زمرته و اوردنا حوضه و اسقنا بکاسه

نشناخت جز خدا و علی و علی را نشناخت جز خدا و من و معلوم است که ما دون پی بمقام ما فوق نمیبرد و اما جاه و مقام همین بس است که مقام محمود باو عنایت شده که تمام اهل محشر از انبیاء و ما دون ستایش و تمجید میکنند با اینکه حمد مختص بخدا است که میفرماید وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً اسراء آیه 81.

بعد الصلاة عرض میکنی پروردگار پیغمبر اکرم را و

(شرف بنیانه)

بنیان پیغمبر دین مقدس اسلام است و شرافت او بر تمام ادیان دین او را بر تمام ادیان شرافت ده

(و عظم برهانه)

برهان او قرآن مجید است بر تمام کتب سماویه عظمت ده و عظیم گردان

(و ثقل میزانه)

که اگر عبادة تمام انبیاء و مؤمنین جن و انس و جمیع ملائکه و شهداء و صدیقین را در یک کفه گذارند برابری نکند با عبادات او و بیانات او و هدایت و ارشاد او.

(تقبل شفاعته)

حتی در حق انبیاء و مقربان درگاهت در ارتفاع درجات آنها و مراتب آنها.

(و قرب وسیلته)

و منزلة و مقام و مرتبه او را بخود نزدیک فرما

(و بیض وجهه)

در میان تمام انبیاء و اولیاء و ملائکه و اهل بهشت او را آبرومند گردان

(و اتم نوره)

همین نحوی که در ابتداء خلقت اولین مخلوق تو نور مقدس او بوده روز بروز بر نور او و آلش افزون فرما و در روایت است که بدن مبارکش سایه نداشت و شب اگر در جاده میگذشت خانه های اطراف جاده را روشن میفرموده و در حدیث کساء صدیقه طاهره میفرماید:

(و صرت انظر الی وجهه کانه البدر فی لیلة تمامه و کماله)

و در زیارت جامعه

ص: 330

و صل اللهم علی محمد و آله صلوة تبلغه بها افضل ما یامل من خیرک و فضلک و کرامتک انک ذو رحمة واسعة و فضل کریم

در حق او و آلش دارد

(خلقکم اللَّه انوارا فجعلکم بعرشه محدقین)

(و ارفع درجته)

که با مقام ربوبی و واجب الوجودی که یک میم امکانی فرق باشد، ز احمد تا احد یک میم فرقست همه عالم در آن یک میم قرقست در حدیث است

(نزلونا من الربوبیه و قولوا فی حقنا ما شئتم)

(و احیینا علی سنته)

که ما در دنیا بر طبق سنت و طریقه حقه او باشیم و قدمی بر خلاف نگذاریم تا آخر عمر

(و توفنا علی ملته)

بدین مقدس او از دنیا بیرون رویم و در زمره ملت او محشور شویم

(و خذ بنا منهاجه)

و ما را بر طریقه و منهاج او قرار ده و منهاج و طریقه او را بما عنایت فرما

(و اسلک بنا سبیله)

و ما را بر طریقه او سپرده که ایمان و توفیق ما در کنف خود محفوظ باشد و نگهداری فرمایی که ما بخودی خود نمیتوانیم نگهداری کنیم تا حفظ تو نباشد.

(و اجعلنا من اهل طاعته)

که قدمی بر خلاف طاعت او برنداریم که میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نساء آیه 62

(و احشرنا فی زمرته)

که میفرماید وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً نساء آیه 72، افضل النبیین نبینا و افضل الصدیقین امیر المؤمنین که صدیق اکبر است و اول من صدق رسول اللَّه است و افضل الشهداء سید الشهداء ابی عبد اللَّه الحسین و افضل الصالحین الأئمه الطاهرین اللهم احشرنا معهم و فی زمرتهم بحقهم صلواتک و سلامک علیهم

(و اوردنا حوضه)

حوض کوثر است که میفرماید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ و ساقی آن امیر المؤمنین است و بعدد ستاره های آسمان لیوان اطراف آنست

(و اسقنا بکاسه)

که دارد دوستان خود را سقایت میفرماید و دشمنان را رد میکند.

اصل صلواة من اللَّه رحمة واسعة الهیه است و در قرآن بفعل مضارع تعبیر

ص: 331

اللهم اجزه بما بلغ من رسالاتک وادی من آیاتک و نصح لعبادک و جاهد فی سبیلک افضل ما جزیت احدا من ملائکتک المقربین و انبیائک المرسلین المصطفین و السلام علیه و علی آله الطیبین الطاهرین و رحمة اللَّه و برکاته

فرموده که اشاره بدوام و عدم انقطاع است که میفرماید إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً احزاب 56 و اما

(تبلغه بها افضل ما یأمل)

آمال رسول بسیار است در آیه شریفه میفرماید وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی الضحی آیه 5 و از حضرت رسالت است که فرمود تا یک نفر از امت من در صحرای محشر باقیست من راضی نمیشوم تا تمام آنها را شفاعت نکنم

(من خیرک و فضلک و کرامتک)

تمام نعم الهیه خیر است و تمام عنایات او فضل و تفضل است و تمام شئونات کرم است و درجه اعلای آنها نصیب پیغمبر است

(انک ذو رحمة واسعه و فضل کریم)

نه رحمتت تمام میشود و نه تفضلاتت خاتمه پیدا میکند.

(اللهم اجزه)

تعبیر بجزا برای وعده الهیه که تخلف پذیر نیست نه از جهت استحقاق بلکه از جهت تفضل زیرا هر چه بنده بجا آورد تقابل با نعم الهی نمیکند چه رسد طلب اجر و مزد کند.

(خاتمه دعاء) و از این دعاء شریف نکاتی استفاده میشود که برای تنبیه رفقاء اشاره مختصری میکنیم ان شاء اللَّه تعالی، یکی آنکه در ایندعاء شریف آنچه بیان فرموده بنحو متکلم مع الغیر بیان کرده نه متکلم وحده و مراد از غیر جمیع شیعیان الی یوم القیامة هستند بدلیل قولهم علیهم السلام

(شیعتنا منا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بنور ولایتنا)

و البته بلکه صد البته دعاء حضرت زین العابدین (ع) در پیشگاه احدیت مستجاب است و این یک بشارت بزرگیست برای شیعیان.

نکته دوم- در ایندعاء شریف فوائد و نتایج و ثمرات تلاوت و قرائت و عمل بدستورات قرآن را بیان فرموده زائد بر آنچه در هر سوره و آیه محل خود ذکر شده و زائد بر آنچه در مقدمه تذکر داده ایم و از این بیان تا اندازه ای اهمیت قرآن معلوم میشود.

نکته سوم- اینکه از مضامین ایندعا استفاده میشود علاوه از آنچه از ادله و

ص: 332

اخبار و ضرورت مذهب شیعه استفاده کرده ایم که بقدر خردلی قرآن بر غیر مؤمنین از مخالفین من الاولین و الاخرین بهره و ثمره ندارد بلکه خصم آنها است حتی از کفار و مشرکین سخت تر و شدیدتر است.

نکته چهارم- اینکه شیعه با کمال جدیت باید حفظ تشیع خود را بکند و از دستورات قرآن بیرون نرود و با ایمان از دنیا برود تا مشمول این تفضلات واقع شود.

نکته پنجم- اینکه آنچه در ایندعاء دعاء در حق پیغمبر اکرم شده تمام بنفع شیعه تمام میشود، از خدا میخواهیم و او را قسم میدهیم بمقام این خاندان که ایمان ما را در کنف خود حفظ فرماید و ما را در زمره این خاندان محشور نماید و از فیوضات آنها بهره مند کند و الحمد للَّه و صلی اللَّه علی محمد و آله و انا احقر الناس السید عبد الحسین طیب غفر اللَّه له.

ص: 333

بسم اللَّه الرحمن الرحیم خاتمه مشتمل بر اموریست- امر اول اینکه در اینقرآن های مطبوعه علاماتی از برای وقف و وصل نوشته شده مثل م علامت وقف لازم- ط علامت وقف مطلق- ج علامت وقف جائز- ز علامت وقف مجوز، ص علامت وقف مرخص، ق علامت اینکه قیل بالوقف، ک علامت کذلک، لا علامت عدم جواز وقف، و بعضی علامات دیگری نوشته شده، قف علامت وقف مطلق قفه، س علامت سکنه در وقف، ق لا علامت اینکه قیل لا وقف، صل علامت وصل است ضد وقف، صلی علامت اینکه وصل اولی است، جه علامت اینکه در وقف و وصل دو وجه است، که صب علامت وقف بشرط، وصل بما بعد او، صق علامت وقف بشرط وصل ما قبل او، ه علامت پنج آیه، ی علامت ده آیه، و لا کن در بسیار از موارد اشتباه و خطا است که ذکر آن موارد بسیار صعب است، باید قاری متوجه باشد یا از اهلش سؤال کند.

امر دوم اینکه عدد سوره ها و آیات و کلمات و حروف قرآن را در هر سوره معین کردند و در بسیاری اختلاف هم قراء دارند.

عدد سوره ها 114 سوره و عدد آیات بر حسب صورت ذیل سوره آیه سوره آیه سوره آیه سوره آیه 1 7 2 286 3 200 4 176 5 120 6 165 7 206 8 75 9 129 10 109 11 123 12 111 13 43 14 52 15 99 16 128

ص: 334

17 111 18 110 19 98 20 135 21 112 22 78 23 118 24 64 25 77 26 227 27 93 28 88 29 69 30 60 31 34 32 30 33 73 34 54 35 45 36 83 37 182 38 88 39 75 40 85 41 54 42 53 43 89 44 59 45 37 46 35 47 38 48 29 49 18 50 45 51 60 52 49 53 62 54 55 55 78 56 96 57 29 58 22 59 24 60 13 61 14 62 11 63 11 64 18 65 12 66 12 67 30 68 52 69 52 70 44 71 28 72 28 73 20 74 56 75 40 76 31 77 50 78 40 79 46 80 42 81 29 82 19 83 36 84 25 85 22 86 17 87 19 88 26 89 30 90 20 91 15 92 21 93 11 94 8 95 8 96 19 97 5 98 8 99 8 100 11 101 11 102 8 103 3 104 9 105 5 106 4 107 7 108 3 109 6 110 3 111 5 112 4

ص: 335

113 5 114 6 جمع کل آیه 6195 سوره کلمه سوره کلمه سوره کلمه سوره کلمه 1 25 2 6141 3 448 4 3745 5 2804 6 352 7 3321 8 1231 9 2497 10 1832 11 1912 12 1736 13 985 14 831 15 654 16 1841 17 1923 18 1577 19 962 20 1341 21 1168 22 1291 23 1045 24 1316 25 892 26 1296 27 1140 28 1441 29 980 30 819 31 548 32 380 33 1288 34 883 35 777 36 727 37 860 38 731 39 1172 40 1199 41 796 42 860 43 833 44 346 45 489 46 644 47 539 48 560 49 243 50 375 51 360 52 312 53 360 54 342 55 351 56 378 57 544 58 473 59 445 60 348 61 221 62 175 63 179 64 241 65 287 66 249 67 335 68 300 69 256 70 216 71 224 72 285 73 199 74 255 75 165 76 242 77 181 78 173 79 179 80 142 81 104 82 80 83 169 84 107

ص: 336

85 109 86 61 87 72 88 92 89 137 90 82 91 54 92 71 93 40 94 27 95 34 96 72 97 30 98 94 99 35 100 40 101 36 102 28 103 14 104 33 105 23 106 17 107 25 108 10 109 26 110 19 111 23 112 15 113 23 114 20 جمع کل کلمه 72838 سوره حروف سوره حروف سوره حروف سوره حروف 1 127 2 25500 3 14520 4 16530 5 11733 6 2422 7 14310 8 5294 9 10187 10 7567 11 7567 12 7166 13 3506 14 3434 15 2771 16 7707 17 6406 18 6360 19 3802 20 5242 21 4890 22 5170 23 4802 24 5680 25 3753 26 5542 27 3799 28 5800 29 4195 30 3534 31 2110 32 1513 33 5896 34 3512 35 3130 36 3555 37 3826 38 3069 39 4708 40 4960 41 3350 42 3588 43 3400 44 1431 45 2191 46 2600 47 2349 48 2438 49 1476 50 1474 51 1500 52 1500 53 1405 54 1422 55 1636 56 1703

ص: 337

57 2476 58 1792 59 1913 60 1510 61 926 62 748 63 776 64 1070 65 1160 66 1163 67 1313 68 1256 69 1084 70 861 71 950 72 759 73 838 74 1010 75 652 76 1152 77 816 78 770 79 753 80 533 81 425 82 327 83 730 84 430 85 458 86 246 87 271 88 381 89 597 90 331 91 247 92 310 93 172 94 103 95 150 96 270 97 112 98 396 99 149 100 163 101 152 102 122 103 68 104 133 105 96 106 73 107 111 108 43 109 94 110 79 111 81 112 47 113 73 114 80 جمع کل حروف 296216 مخفی نماند که بین قراء در عدد آیات و کلمات و حروف اختلاف است ما فقط نقل معروف کردیم.

امر سیم- اینکه آیات شریفه قرآن اقسامی دارد یک قسم نصوص قرآن است که صریح در مطلب است و احتمال خلاف در آن نمیرود اینقسم واجب التصدیق است و واجب العمل و انکارش موجب کفر میباشد و یک قسم ظواهر قرآن است که احتمال خلاف ظاهر در او ضعیف است و ظواهر قرآن حجة است و یکی از ادله اربعه احکام است اجماع و عقل و ظواهر قرآن و ظواهر اخبار معتبره که تعبیر بسنت میکنند لکن عمل بظاهر مشروط است بفحص از اینکه اگر ظاهر در عموم است مخصصی در سایر

ص: 338

آیات و اخبار نداشته باشد و اگر ظهور در اطلاق است مقیدی نداشته باشد و قرینه بر خلاف ظاهر نداشته باشیم و قرائن هم اقسامیست قرینه متصله و قرینه منفصله قرینه عقلیه و قرینه نقلیه و اجماع بر خلاف آن نداشته باشیم و الا باید صرف از ظهور کرد و فحص از قرائن مختص است. بمجتهد و یک قسم متشابهات قرآن است که احتمال چند معنی در آن میرود اینقسم را نباید تفسیر برأی نمود تا بیان معصوم برسد که عالم بتأویل و تفسیر قرآن هستند، بلی بطور احتمال که شاید مراد این باشد ضرر ندارد ولی بطور جزم غلط و باطل است و در قرآن صریحا منع فرموده هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ آیه 7 سوره آل عمران و راسخون فی العلم ائمه هدی معصومین هستند و اینکه در مصاحف پس از کلمه الا اللَّه وقف لازم گذارده که حتی راسخون فی العلم هم علم بتأویل ندارند غلط صرف است که حتی پیغمبر هم نمیدانست و یک قسم مجملات است که احتیاج بتفصیل دارد آنهم مفصل باید معصوم باشد و یک قسم رموز قرآن است مثل حروف مقطعه صدر سور قرآنیه و آنهم اشاره بچه چیز است باید معصومین بیان کنند.

امر چهارم، وجوب احترام قرآن و حرمة اهانت بآن که بسا موجب کفر میشود، چنانچه میفرماید وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً فرقان آیه 30 و وجوب تمسک بآن که احد ثقلین است چنانچه فرموده

(انی تارک فیکم الثقلین لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا

از احادیث متواتره است و حرمت مس کتابت قرآن بدون طهارت چنانچه میفرماید إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ واقعه آیه 77 الی 79 و حرمت تنجیس قرآن و وجوب تطهیر آن و حسن حفظ قرآن و نگاه بخط قرآن و سایر احترامات آن، امر پنجم- تلاوت قرآن که برای هر آیه آن یک درجه قاری آن را در بهشت

ص: 339

بالا میبرد که در حدیث دارد، فردای قیامت در بهشت باو میگویند

(اقرء فارتق)

و در قرآن میفرماید فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ الی قوله فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ مزمل آیه 20 و قرائت قرآن باید شمرده قرائت کرد باصطلاح و بزبان ما تند و تند که کلمات آن مفهوم نشود نباید خواند که در آیه 4 سوره مزمل میفرماید وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا و با حال خضوع و خشوع و توجه بمعانی آن و در آیات عذاب استعاذه کردن و در آیات ثواب طلب نمودن و سایر آداب قرائت.

امر ششم- سزاوار است پس از ختم کلام اللَّه ادعیه مأثوره از ائمه اطهار را تلاوت کند که افضل آنها دعاء صحیفه کامله سجادیه است و نیز سزاوار است که پس از ختم شروع کند از اول قرآن که وصل شود آخر آن باول آن و بداند که یکی از شفعاء بزرگ در روز قیامت قرآن مجید است کسانی را که او را تلاوت کردند و بدستوراتش عمل نمودند و او را محترم شمردند و به تنبیهات او متنبه شدند.

دیگر استشفاء بقرآن مجید است که بر هر دردی ظاهریه و باطنیه شفا دهنده است چنانچه میفرماید یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ یونس آیه 57 و نیز میفرماید قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ شوری آیه 44 و نباشید جزو کسانی که قرآن خصم آنها باشد و آنها را لعن کند که فرمودند

(رب تالی القرآن و القرآن یلعنه)

دیگر قرآن را با خود نگاه دارید که حافظ از جمیع بلاها و تصادفات است و در خانه ها تعطیل نگذارید و لو چند آیه از او تلاوت شود الحمد للَّه و الصلاة و السلام علی انبیاء اللَّه سیما رسول اللَّه و آله آل اللَّه و اللعن علی اعدائهم اعداء اللَّه الی یوم لقاء اللَّه اللهم اغفر لی و احشرنی مع القرآن و من نزل الیه و آله بحقهم صلوات اللَّه علیهم و انا العبد الحقیر الفقیر الذلیل المذنب المقصر السید عبد الحسین المدعو بالطیب.

ص: 340

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109